جامعه شناسی جنگ

مشخصات کتاب

سرشناسه : بهداروند، محمدمهدی، 1342 -

عنوان و نام پدیدآور : جامعه شناسی جنگ/ نویسنده محمدمهدی بهداروند.

مشخصات نشر : تهران: موسسه انتشارات کتاب نشر، 1391.

مشخصات ظاهری : 300 ص.

شابک : 978-600-6627-78-6

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 -- جنبه های اجتماعی

موضوع : جنگ و جامعه

موضوع : ایران -- دفاع ملی -- جنبه های اجتماعی

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : DSR1600/ب9ج2 1391

رده بندی دیویی : 955/0843044

شماره کتابشناسی ملی : 2890363

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

جامعه شناسی جنگ

نویسنده: دکتر محمدمهدی بهداروند

ص: 3

جامعه شناسی جنگ

نام اثر: جامعه شناسی جنگ

نویسنده: دکتر محمدمهدی بهداروند

صفحه آرایی و طرح جلد: حسین فقیهی

ناشر: پژوهشکده مطالعات و تحقیقات دفاع مقدس

چاپ: بهار 1387

نوبت چاپ: اول

تیراژ: 3000 عدد

رده بندی کنگره: 8 ن 712 م 3553 LB

رده بندی دیویی: 1765 / 487

شماره کتابخانه ملی: 17490 -85 م

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

شابک: 6 - 31 -2482 - 964

قیمت: 30000 ریال

قم / ص پ: 1113 - 37135

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه. 7

امام - ولایت فقیه - دفاع مقدس... 17

ورود به خاک عراق، ضرورت ها و دستاوردها 45

زن در آینه دفاع مقدس... 69

مبانی نظری جامعه شناسی جنگ... 77

استراتژی حاکم بر پذیرش قطعنامه 598. 95

مبانی فقهی - عقیدتی مبارزه با کفر جهانی.. 105

کرامت انسانی و مسئله جنگ... 121

جنگ و انقلاب اسلامی.. 172

جنگ، چرایی، چیستی و چگونگی 183

روحانیت و دفاع مقدس... 234

تجلی رهبری دینی در مدیریت جنگ... 239

نگاهی به زمینه ها، عوامل و پیامدهای شکل گیری و پذیرش قطعنامه 598. 255

ص: 5

ص: 6

مقدمه

در قرن اخیر درباره شناخت جنگ یا جنگ شناسی (Polemologie) تحقیقات فراوانی انجام نشده است. این کار شاید بدان دلیل باشد که با توجه به این که جنگ پدیده ای حیرت اانگیز است ولی در عین حال برای مردمان پدیده ای عادی بوده و هر کس تصور و تجربه ای از آن دارد، براین اساس کمتر تحقیقی در

مورد ماهیت، هدف و انگیزه جنگ و ستیزه جویی انجام گرفته است.

با اثرات و نتایجی که از جنگ ها از ابتدا تاکنون مشاهده و ملاحظه گردیده می توان ادعا کرد که بی شک

جنگ شگفت انگیزترین پدیده اجتماعی است. جنگ ها تاریخ را می سازند. به عبارت دیگر جنگ ها مرزهایی هستند که مراحل مهم حو.ادث تاریخی را از یکدیگر متمایز میکنند و اصولاً تمام تمدنهای معروف در اثر جنگ ها از بین رفته اند و تمام تمدنهای جدید نیز با جنگ پا به عرصه وجو.د گذاشته اند. بنابراین جنگ نیرومندترین و موثرترین شکل برخورد تمدن هاست.

با نگاهی به حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خوبی در می یابیم که جنگ هشت ساله، نبرد دو کشور بر سر خاک یا مرز جغرافیایی نبود بلکه انقلاب اسلامی ایران توانست یک تئوری بر پایه ضرورت توسعه حکومت دینی به تمامی اقطاب عالم ارائه دهد و با تعقیب این تئوری در عمل ، گام اول را در نفی استبداد شاهنشاهی در ایران و گام دوم را در هجوم

ص: 7

همه جانبه به قدرتهای کفر آلود در سطح بین المللی - بخصوص هجوم به » سازمان ملل « که سازمان مرکز مدیریت قدرتهای استکباری در عالم پس از جنگ دوم جهانی است - بردارد. حضرت امام (ره) هجوم انقلاب را پس از تسخیر دولت و تأمین قدرت در ایران ، به این کانونهای قدرت بین المللی سرایت دادند که همگی بر پایه تئوری ولایت فقیه ایشان بود ، البته امام تمامی این مواضع را در قدم اول بیان نکردند بلکه گام به گام پیش رفتند و تدریجاً در جای خود تک تک آنها را مطرح نمودند .

مبنای این نظریه صرفاً در احتیاج جامعه اسلامی به حاکمیت دولت دینی خلاصه نمی شد بلکه در آن ، اندیشه تقابل دو قطب قدرت در عالم و ضرورت توسعه یکی برای محو دیگری دائماً گوشزد می گردید .

از سوی دیگر رابطه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی از موضوعات مهم فرهنگی است که می بایست مورد تحلیل صحیح قرار گیرد. امروزه یکی از ضروری ترین امور در عرصه انقلاب، شناخت و تحلیل انقلاب اسلامی و بازشناسی آسیب ها و خطرات و آفات آن می باشد. تحقق این مهم، شناخت ابعاد ناشناخته و زوایای پنهان انقلاب اسلامی است که غرب و شرق با متدلوژی متداول خود تا کنون قدرت شناخت و بهینه آن را نداشته اند.

حضور قدرتمند انقلاب اسلامی در زمانی صورت گرفت که حد فاصل دوران مدرنتیه و پست مدرنیته بود که توانست نه تنها تحول و انقلاب در نظام سیاسی که در گستره اندیشه و تفکر هم ایجاد نماید و توجه بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران را به خود جلب کند. به این اساس برای استمرار و حرکت صحیح و قاعده مند انقلاب اسلامی در عرصه ملی - منطقه ای و بین الملل ناچار هستیم که این مقوله را در یک مجموعه کلی تعریف و تبیین و ارزیابی کنیم.

بی گمان تحلیل تئوری انقلاب اسلامی در قدم نخست متفرع بر تحلیل صحیح از انقلاب اسلامی است زیرا این امر عامل پی ریزی یک بنیان جدید برای جلوگیری از آسیب در حوزه انقلاب اسلامی خواهد بود و عامل مهمی در ایجاد یک بصیرت جدی نسبت به آن خواهد بود تا در مقایسه آن با تمدن غربی موجود تبدیل به یک نفرت اجتماعی شود و در گام دوم تبدیل به یک امید اجتماعی و شروعی برای یک حالت اجتماعی جدید جهت ایجاد یک تمدن جدید دینی گردد.

ص: 8

نگاه به انقلاب در این موضع بایستی از نظر فلسفه تاریخ باشد، ولی نه فلسفه ای تاریخی که تاریخ بشر را برآمده از تکامل ماده و محصول تغییر ابزار و روابط تولیدی می دانند و نه فلسفه تاریخی که از کمون شروع شده و به کمون ختم می شود و نه فلسفه تاریخی که تکامل جوامع را در جامعه فرا صنعتی (دوره الکترونیک) می داند، بلکه مراد فلسفه تاریخی است که تکامل بشر و جامعه را چیزی جز اوج قرب به پذیرش بیشتر ولایت الهیه و نزدیکی به ظهور و ساحت دولت حقه اهل بیت نمی داند.

در تعریف و تحلیل انقلاب سه نظریه و نگاه وجود دارد: 1 - تحلیل انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی ضد استبدادی در قالب اندیشه ای محدود در یک جغرافیا و نژاد و خاک خاص. این نگاه به انقلاب قطعاً به عنوان یک معضل و مانع در قبال ابرقدرت ها نخواهد بود و قطعاً آرمان ها و اهداف و ایده آل های انقلاب هم در همین حد محدود خواهد بود.

2 – تحلیل انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی ضد استعماری و عصیان بر علیه آن

3 - تحلیل انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی نه ناسیونالیستی و نه ضد استعماری بلکه انقلابی از فطرت انسانها بر علیه مدرنیزاسیون موجود بین الملل

این تعریف در عرصه تحلیل بنیادین انقلاب به نظر می رسد صحیح ترین تعاریف و تحلیل ها باشد. زیرا انقلاب بر اساس این تعریف در حقیقت به عنوان یک کانون قدرت علیه مدرنیسم مطرح شد و توانست در یک دوره زمانی کوتاه پرچم عدالت خواهی را از دست رقیب و حریف گرفته و خود مدیریت کند. پس از این واقعه عظیم، دو دیدگاه به صورت جدی مطرح گردیدند:

1 - دیدگاه فوکویاما. او معتقد است که دنیا به انتهای خود رسیده و حد پرستش آن همین لیبرال دموکراسی است و نقطه مطلوب تری بهتر از آن وجود ندارد

2 - دیدگاه هانتیگنتون. ایشان هم بر این باور است که ما اول راه هستیم و بعد جنگ سرد، نوبت جنگ تمدن هاست و از میان هشت تمدن، تمدن اسلامی ملاک است.

به عبارت دیگر بعد از فروپاشی بلوک شرق، این باور در عده ای نظیر فوکویاما پدیدار شد که دیگر لیبرال دموکراسی پیروز شده و تاریخ به مرحله پایانی خود رسیده است امّا هانتیگتون تئوریسین بزرگ آمریکا که نظریه پرداز شورای روابط خارجی آمریکاست و نظریه او به منزله مبنای عمل روابط خارجی آمریکاست متوجه گردید که این گونه نیست بلکه عالم وارد

ص: 9

فضای جدیدی می شود و هویت های تمدنی شکل می گیرد. این تئوریسین دوره جنگ سرد که تمام جنگ عالم را خلاصه در جنگ مادی بر سر دنیا بین لیبرال دموکراسی و سوسیالیزم می دید، نظریه برخورد تمدنها را مطرح کرد و ادعا نمود عالم در شرایط جدیدی قرار گرفته به گونه ای که هویت های تمدنی و هویت بر محور فرهنگ درحال شکل گیری است و از گسل بین این تمدن ها، لبه های خونین عالم در آینده پدید خواهد آمد. آنان متوجه شدند که محور چالش ها در عالم از محور دنیا بر دنیا به محور دنیا و خدا منتقل می شود.

از ابتدا دو نظام در مقابل انقلاب بود که تقریباً به یک اردوگاه فرهنگی بازگشت می کردند؛ یکی اردوگاه سرمایه داری یا کاپیتالسیم - و به اصطلاح امروزی لیبرال دموکراسی - و دیگری اردوگاه سوسیالیزم و کمونیسم، که وجه مشترک اینها این است که هر دو با گرایش مذهبی جامعه بشری و رشد گرایش معنویی که بخواهد در معادلات اجتماعی - و به خصوص در مقیاس معادلات جهانی - حضور یابد مخالف هستند. یکی تکیه به عدالت می کرد و دیگری تکیه به توسعه و رفاه، ولی هر دو مخالف بنا شدن عدالت و رفاه بر محور معنویت بودند.

امّا پیام انقلاب اسلامی، پیام عدالت ، توسعه و رفاه بر مبنای معنویت بود. و این پیام هم یک پیام محدود به یک مرز و جغرافیای خاص نبود، شاهدش هم این است که ایده ای که انقلاب اسلامی پیش روی بشریت قرار داد به سرعت از مرزها و جغرافیای خاص خودش عبور کرد و بر خلاف میل مخالفان به جهان صادر شد. به خصوص بعد از اشغال لانه جاسوسی، که انقلاب اسلامی وارد عرصه بین المللی شد و مبارزه بین المللی خود را شروع کرد، پرچم عدالتخواهی که در دست سوسیالیست ها بود، به دست اسلام افتاد و موازنه قدرت به نفع اسلام تغییر کرد.

اگر این گونه نگاه کنیم که یک حرکت و جوشش معنوی در جهان ظهور مجدد پیدا کرد، و یک معنویت توأم با سیاست و موضع گیری اجتماعی در حال ظهور و شکل گیری مجدد شد، طبیعتاً پرچمداران تمدن مادی در جهان، که متوجه بودند احیا و رشد معنویتِ با این گرایش در جهان به کاهش قدرت آنها منتهی می شود و بلکه در یک شیب تاریخی و یک بازده زمانی، ممکن است به طور کلی به تغییر ساختار سیاسی جهان و معادله قدرت در جهان ختم شود، نسبت به انقلاب اسلامی دشمنی نشان دادند. این یک قاعده است که اگریک حرکت، اجتماعی باشد که این انقلاب، جوششی باشد در حال گسترش جهانی و می تواند

ص: 10

امواجش جامعه جهانی را تحت تأثیر قرار بدهد و معادلات قدرت را درجهان به هم بریزد، قاعدتاً جبهه مقابل هم آرام آرام متوجه این مطلب میشود و از ساده ترین معادلات برای منحل کردن این حرکت در درون برنامه ریزی های خودش استفاده می کند وتدریجاً برنامه ریزی خودش را پیچیده تر وتوسعه یافته تر می کند.

براین اساس مجموعه جهانی که به نحوی دنبال مدرنیزاسیون و تمدن مادی است - به خصوص متفکرین آن - کاملاً متوجه هستند و بودند که مدرنیزاسیون مبتنی بر یک ریشه های فرهنگی است که با جریان معنویت و هویت تمدنی اسلام سازگار نیست. دشمن دقیقاً بعد از اشغال لانه جاسوسی متوجه شد که ظرفیت این حرکت یک ظرفیت قابل گسترش است و لذا با این کیفیت وارد میدان مبارزه و برنامه ریزی شد. آنها در دنیای امروز، که دنیای ارتباطات و برنامه ریزی توسعه همه جانبه است، تمام توانایی ها و ابزار خودشان را در خدمت می گیرند تا این حرکت را کنترل کنند.

با نگاهی به مجموعه تحرکات و سازماندهی هایی که در جبهه مقابل شده است و مجموعه سازماندهی که در درون انقلاب اسلامی علیه جبهه باطل شده است، نتیجه می گیریم این درگیری یک درگیری ایدئولوژیک است. زیرا انقلاب اسلامی، انقلابی است که می خواهد از نو ادیان الهی را، معنویت را، توحید را و فرهنگ اسلام را به عنوان یک دین تأثیر گذار بر فرایندهای اجتماعی، و یک دین تأثیرگذار بر معادلات جهانی - با قریب یک و نیم میلیارد مسلمان - وارد عرصه اجتماعی کند. یعنی هویت تمدنی مسلمانان را مجدداً احیا کند.

این که ما می خواستیم بر اساس اسلام زندگی کنیم و این را تمدن مادی نمی پسندید، درست است. اما چرا رقابت و مقابله، به شکل های دیگری بروز نکرد؟ چرا به جنگ انجامید؟ اصولاً چه وقت بین دو ایدئولوژی رقیب، جنگ نظامی رخ می دهد؟

بی تردید رقابت تمدن مادی و الهی در پایان به یک برخورد نظامی ختم میشود. یعنی اگر نگاه فلسفه تاریخی داشته باشیم، و تعارضات تاریخی را براساس فلسفه تاریخ مادی یا براساس فلسفه تاریخ الهی تحلیل کنیم این نتیجه را می گیریم. بر اساس فلسفه تاریخ الهی، انسان از آن منظر که دارای قدرت تصمیم گیری و موضع گیری است و می تواند عصیان یا اطاعت، ایمان یا کفر، استکبار یا عبودیت داشته باشد، این دو موضع گیری تبدیل به دو قطب اجتماعی در جامعه جهانی می شود. یعپنی این موضع گیری ها در جامعه شکل می گیرد و

ص: 11

جامعه ها در یک مسیر تاریخی به سمت این دو هدف حرکت می کنند. آن وقت دو جبهه تاریخی درست می شود که یکی بر محور توسعه عبودیت، که کانونش انبیاء و اولیاء الهی، نبی اکرم (ص) و اهل بیت هستند، و یک جبهه هم جبهه استکبار بر خداست که فراعنه تاریخ و اولیای طاغوت یا به تعبیری ائمه نار محور آن هستند. این دو نظام توسعه یاب اند و توسعه همه جانبه را دنبال می کنند. البته این نکته قابل تأمل است که به میزانی که این دوجبهه به شرح صدر در ایمان یا کفر می رسند، یعنی بتوانند لوازم عبودیت و استکبار را در جوانب مختلف محاسبه کنند در مقابل هم موضع گیری می کنند، و موضع گیری هایشان نظام پیدا می کند. ولی اصل این که این دو جبهه دنبال گسترش حوزه تصرفات و اقتدار خود هستند تردیدی نیست. طبیعی است که در یک نقطه ای هم به برخورد نظامی - یعنی برخوردی که دنبال حذف فیزیکی طرف مقابل است - ختم می شود. پس یا باید مؤمنین به نفع کفار کنار بروند، یا کفار به نفع مؤمنین موضع گیری وجهت گیری تاریخی خودشان را اصلاح کنند. طبیعی است که چون چنین چیزی اتفاق نمی افتد، این جنگ همه جانبه در یک جایی هم به درگیری نظامی ختم می شود. البته طبیعتاً به میزانی که یک طرف، قدرت تدبیر داشته باشد و بتواند بسترها و شرایط حذف یا حل طرف مقابل را مهیا کنند، ممکن است این درگیری نظامی دیرتریا زودتر اتفاق بیفتد، ولی یک ضرورت است. سرانجام چنین رقابتی بین کفر و ایمان قهری است.

پس اگر انقلاب اسلامی را این گونه تحلیل کنیم که بگوییم حرکتی است به نفع جبهه انبیاء و حرکتی است که داعیه و ظرفیت تبدیل شدن به یک حرکت جهانی را دارد، چون اهداف آن مربوط به یک مرز یا نژاد یا قوم یا جغرافیای خاص طبیعی یا سیاسی نیست، بلکه ایده های جهانی دارد از سوی دیگر به رهبری انقلاب اسلامی و کانونی که این انقلاب در آن اتفاق می افتد و فرهنگ تشیع که فرهنگ تاریخی پرستش خدای متعال است توجه کنیم، می بینیم که انقلاب اسلامی ادامه حرکت انبیاء الهی و اولیاء الهی است. داعیه اش هم بیش از آن که زمینی باشد، قدسی و آسمانی است. مدعی گسترش عدالت و معنویت و حیات طیبه برای بشریت است. لذا با چنین داعیه ای به طور طبیعی از مرزهای خودش می تواند عبور کند و طبیعی است که دشمن هم برای کنترل آن تدبیر همه جانبه می کند. جنگ نظامی دقیقاً بعد از همه تدبیرهای دیگر است.

ص: 12

در مراحلی در مقابل انقلاب اسلامی حرکتهایی از نوع انقلاب های قهر آمیز یا مخملین شده است. بیش از صد گروه از خارج، پایگاه خودشان را جمع کردند، داخل آمدند و همه دنبال این بودند که انقلاب اسلامی را به شکست بکشانند. از گروههایی که سابقه داشتند تا گروههای نوظهور، با شعارهای فرهنگی، اقتصادی یا سیاسی، هجمه های سیاسی و نظامی - آن چیزهایی که دولتهایی مثل دولت شیلی و امثال آن را ساقط کرد - ، امّا پاسخ نگرفتند. حتی از طریق کودتای گروههای نظامی که به بیرون اتصال داشتند، نتوانستند کاری جدی انجام دهند. طبیعی است که از یک هجمه بیرونی استفاده کنند.

البته توجه کنیم که آن زمان تدبیر دشمن به پیچیدگی امروز نبود. نه او به این حد از شرح صدر رسیده بود، و نه ضرورت چنین کاری را احساس می کرد. آن موقع ابعاد گسترش انقلاب اسلامی و چالشهایی که برای آنها ایجاد می کند، چندان روشن نشده بود.

اصولاً در تحلیل فروپاشی اردوگاه سوسیالیزم، گرچه ممکن است تئوریسین های غرب تأثیر انقلاب اسلامی را پنهان کنند.، و بیشتر این را به پیروزی در جنگ سرد بین اردوگاه سوسیالیزم و سرمایه داری برگردانند، ولی برای کسانی که در مسائل اجتماعی عمیق می اندیشند، کاملاً روشن است که موازنه با ظهور انقلاب اسلامی به سرعت تغییر کرد، شواهد هم زیاد است. اقتدار سیاسی شوروی در کشورهای دیگر بعد از انقلاب اسلامی میل به صفر کرد. گرایش های مردمی فروکش کرد. انقلاب های سوسیالیستی فروکش کرد، همه انقلاب ها به خصوص بعد از فتح لانه جاسوسی رنگ معنویت و اسلام پیدا کرد. پس طبیعی است که احساس کنند باید یک جنگ همه جانبه ای را تدبیر کنند، از نظر سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و برای کل جامعه جهانی یک برنامه ای را در برخورد با تمدن اسلامی تدبیر کنند. آنها برای مناطق مختلف برنامه ریزی های می کنند، آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و اروپای شرقی و در کل برای هر جا برنامه خاصی را تدبیر کردند و می کنند. در این طرح هم برنامه سیاسی فرهنگی اقتصادی و در نهایت برنامه های نظامی طراحی شده است. برای مهار انقلاب نیز برنامه ریزی های مختلفی کردند. اعم از کودتا، براندازی و حمایت از گروه های مخالف، جنگ داخلی، نفوذ دادن عناصر وابسته، جاسوسی و خرابکاری، حمله نظامی به طبس، تلاش برای منزوی کردن انقلاب در مجامع بین المللی، محاصره اقتصادی و تهاجم فرهنگی و چون از هیچ کدام نتیجه نگرفتند، حمله صدام به ایران را طراحی و یا حداقل پشتیبانی کردند. البته آن زمان

ص: 13

قدرت انقلاب را مثل امروز نشناخته بودند که بخواهند یک اجماع جهانی برای حمله خودشان به ایران فراهم کنند.

جنگ ما با عراق با برخورد تمدن ها متفاوت است. در مسأله برخورد تمدن ها اگر معادلات علمی دشمن در کنترل روانی جامعه جهانی یعنی در مهندسی انسان پاسخ گو بود، و می توانست اصول لیبرال دموکراسی را جهانی کند، قاعدتاً نباید روی به حمله نظامی بیاورد؛ به خصوص مکتبی که مدعی دموکراسی و لیبرالیزم و آزادی است. وقتی در این مقیاس گسترده رو به جنگ می آورد، درواقع دارد اصول فرهنگی خودش را بر سر راه پیروزی مقطعی ذبح می کند.

بنابراین جنگ در مقیاس برخورد تمدن ها که الان اتفاق افتاده است، دقیقاً معنایش این است که، حتی فلسفه ریاضی دشمن - یعنی منطق و قدرت محاسبات کمی دشمن - ظرفیت پاسخگویی به حوادثی را که انقلاب اسلامی در جهان ایجاد می کند، ندارد. یعنی شکست علمی دشمن را هم اثبات می کند. اگر واقعاً ظرفیت معادلات و محاسبات دشمن، در کنترل روانی جهان، به سمت جهانی سازی لیبرال دموکراسی پاسخ گو بود، هیچ وقت نیاز به این حمله نظامی گسترده نبود. درواقع دشمن در حال استفاده از آخرین ابزار خودش است، و اگر در این مرحله شکست بخورد، معنایش این است که زمینه فروپاشی او فراهم شده است.

و اما در مقیاس جنگ عراق، ممکن است چنین محاسبه دقیقی وجود نداشته باشد، و یا عوامل دیگری هم وجود داشته است. ولی در آنجا هم بالاخره محاسباتی بوده است که اگر با هزینه های روان تر و کمتر، بدون اینکه در مقابل ما یک صف آرایی نظامی کنند، چنین چیزی به دست می آمد، و کار به جنگ نمی رسید. البته آنها تصورشان از پایداری انقلاب اسلامی این اندازه نبود؛ فکر می کردند که بین دو کشور همسایه جنگ راه می اندازند مثل جنگ های مشابه بی شمار دیگر، اما اینکه این جنگ با انگیزه ایمان در مقابل کفر هدایت شود و امام(ره) محور جنگ را به نفع ایمان بر گردانند و در امت اسلامی و مردم ایران بصیرتی ایجاد کنند که این جنگ، بین اسلام وکفر است و این را صادر کنند و مقاومت ایمان در مقابل فشار کفر، فشار استکبار، فشار سازمان ملل و سایر قدرت ها، تبدیل به صدور معنویت در جهان شود، آنها این محاسبه را نمی کردند. اگر این محاسبه را می کردند، ممکن بود از راهی که هزینه اش کم تر باشد پیش بیایند.

ص: 14

ولی الان که آن جنگ هشت ساله را تجربه کرده اند، می دانند که مقاومت معنویت، در مقابل هجوم نظامی به گسترش معنویت در جهان ختم می شود.امّا از نو و در مقیاس جهانی دارند این تجربه را تکرار می کنند. این آخرین حربه آنهاست، البته این بار هم دارند اشتباه می کنند، زیرا هنوز هم توانایی انقلاب اسلامی و هویت اسلامی مسلمانها را، در این که چه قدر می توانند مقاومت کنند و این مقاومت معنوی چه قدر ادامه پیدا می کند، خوب محاسبه نکرده اند. واقعاً نتوانسند محاسبه کنند که اگر بخواهند عراق را بگیرند، این قدر طول می کشد تا مستقر شوند. بنابراین ممکن است برخی بگویند این ناشی از این است که دشمن هزینه کار خودش را خوب برآورد نکرده است.امّا بهتراست که بگوئیم، این دیگر آخرین راه است وچاره ای غیر از این ندیده اند.

به هر تقدیر جنگ از دیدگاه تئوری های جامعه شناسی دشوارترین بخش این رشته است زیرا غالب صاحب نظران و تئوریسین جامعه شناسی، مقولات متعددی را مستقیماً و به طور مشخص مورد مطالعه قرار داده اند به جز جنگ و ناگزیر در این بخش باید تا حدودی دست به استنباط زده و با رهیافت های تئوریک به خلق و ابداع تحلیل های جامعه شناسانه تئوریک در خصوص جنگ بپردازیم.

آنچه در این مجموعه در مقابل شما قرار دارد حاصل دغدغه های نگارنده در موضوع جنگ از منظر جامعه شناسی است. امروزه برای نسل جوان مهم است که مسائل جنگ هشت ساله را درک حقیقی نمایند و تحت تأثیر تبلیغات مدافعان رسمی جنگ قضاوت نکنند. نباید فراموش کرد که عده ای میراث جنگ را در انحصار خود در آورده اند و از آن تفسیر رسمی هم می دهند و چنان برخورد می کنند که کمتر کسی جرأت نماید نظری متفاوت و مخالف بدهد و بحث کند. آنها با تمام وجود و توان در صددند که جنگ را به لهجه خود قرائت نمایند.

شاید به همین دلیل است که برخی از محققین این عرصه اعتقاد دارند که هنوز امکان یک بررسی روشمند در مورد همه ابعاد جنگ مشکل است. این نظر و نگاه اگر مقرون به صحت باشد مایه تأسف است زیرا مردم ایران هشت سال تجربه بزرگی داشته و این تجربه تمام سپهرهای زندگی مردم و سراسر کشور را در بر گرفته است. براین اساس بحث انقلاب

ص: 15

اسلامی و جنگ تحمیلی به یک فضای آزاد تحلیلی نیاز دارد و این همان معنا و مفهوم گنج بودن جنگ است.

موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس 8 ساله حدیث مقاومت غریبانه ایست چون عاشورا و حماسه کربلا. بیان این حماسه تکرار مکرّرات نیست آنگونه که یاد عاشورا نبود.

سالیان سال باید از آن گفت و از آن عبرت گرفت. نویسندگان کتابها بنگارند، هنرمندان تصویر و نقش سازند و شاعران نظم و نثر گویند تا بر زبان مردم دیار ما ترنّم بیاید.

برای مردمی که براساس ارزشهای عمیق انسانی، انقلاب نمودند ذکر مدام آن زلالیها و پاکیها، شوق موکدی است بر طراوتها و تلاش های آینده، خاصه برای نسل جوان جامعه که آن همه عظمت را در بیان های قاصر و زبانها مقصر، ناقص شنیده اند.

از اینرو باید از تمامی آن جلوه های خدائی و نمادهای عمیق اسلامی سخن گفت که هر آنچه به قلم درآید تقصیر در خدمت جنگ است ونه ادای تمام تکلیف و نگارنده در این مجموعه بر آن است که از حجم تقصیر بکاهد، که خاکیان سکنی گزیده در سرای موقت دنیا را کجا درک حماسه عاشورای جنگ و چه حکیمانه فرمودد آن پیر فرزانه «حاشا که حل این معما جز به عشق حاصل نشود».

آنچه در این مجموعه نگارنده بدان پرداخته است کوششی است که در حد فرصت و در بیانی گذرا از آن همه عظمت، که حتی اگر تبیین و تحلیل دقیق نبود، توصیف آن حماسه از سوی نویسنده که خود از پرورده های این هنگامه پرشور است فی نفسه غنیمتی ارزشمند به حساب می آید.

نویسنده

ص: 16

امام - ولایت فقیه - دفاع مقدس

اولین دستاورد فرهنگی دفاع مقدس، «توسعه اندیشه ولایت فقیه در جهان» و تأثیر آن در هدایت جنگ و مدیریت درگیری با کفر است، اصل اندیشه ولایت فقیه را می توان از مدخل مباحث فقهی مورد گفتگو قرارداد و بدنبال ارزیابی ادله نقلی برای اثبات ولایت فقیه بود آنهم در چارچوبه ای که در پیشفرضهای مسایل فقهی، فرض بل تعریف شده است. هرچند از این زاویه می توانیم بحث مطلوبی را مورد بررسی قرار دهیم ولی فعلاً این موضوع، مورد نظر ما نیست.

همچنین می توان اندیشه ولایت فقیه را از مدخل «مبانی کلامی و سیاسی» بررسی نمود. این نیز یک بحث بسیار گسترده و طولانی را طلب می کند که در اینجا ضرورتاً به زاویه ای از آن اشاره می کنیم:

ضرورت »حکومت» و «جهتگیری» آن

اصولاً اصل مدیریت و مهندسی اجتماعی در هیچ شأنی از شئون حیات اجتماعی تعطیل پذیر نیست؛ یعنی نه اینگونه است که حیات جامعه نسبت به شأنی از شئون آن قابل تعطیل شدن باشد و نه بگونه ای است که بتوان این امر را بدون یک مدیریت و مهندسی اجتماعی سامان داد. لذا هم جامعه رو به تکامل دارد و دائماً روابط آن در حال پیچیده تر شدن است و هم این

ص: 17

تکامل بر اساس یک هماهنگی واقع میشود که می تواند ارکان مختلف جامعه را در مسیر این تکامل با هم هماهنگ نماید.

حال با توجه به همین دو نکته کافی است که ما ضرورت مدیریت اجتماعی را در تمامی شئون حیات اجتماعی بپذیریم؛ یعنی «ولایت» و سرپرستی که شئون مختلف را بر یک محور تنظیم و بین آنها تناسب ایجاد میکند باید بگونه ای عمل کند تا پرورش اجتماعی در هیچ مرتبه ای تعطیل نشود و یا همچون اشکال کاریکاتوری، صورت ناهماهنگی بخود نگیرد. این هماهنگی تکامل اجتماعی برپایه یک «مدیریت تاریخی و اجتماعی» واقع میشود. بنابراین این نوع مدیریت، ضرورت بقاء جوامع انسانی است.

نکته دوم این است که این مدیریت یا بر پایه عبودیت و بندگی خدای متعال است و هماهنگی شئون اجتماعی را برای توسعه تقرب بندگی و پرستش حضرت حق سامان میدهد یا اینکه مدیریتی است که بر مبنای عبودیت و پرستش نیست و این هماهنگ سازی را بر پایه توسعه پرستش دنیا سازماندهی میکند. با این وصف فرض سومی وجود ندارد چون مبنای این اداره و مهندسی اجتماعی یا عبودیت است و یا این عنصر حیاتبخش در آن ملحوظ نیست. اگر این اداره بر مبنای عبودیت الهی شکل نگرفت حتماً انگیزه حاکم بر چنین توسعه ای، انگیزه میل به دنیا خواهد بود. پس مقدمه دوم این است که چون مدیریت اجتماعی نمی تواند بدون یک هدف یک انگیزه مطرح شود لاجرم یا بایست آن انگیزه را به توسعه تعبد و بندگی تعریف نمائیم یا آنکه انگیزه حاکم بر آن حتماً نیل بدنیا از همین جاست که می توان کلیه نظامهای حکومتی و مدیریتی را که حاکم بر تاریخ بشریتند به دو دسته تقسیم نمود: 1 - نظامهای «مدیریت الهی» که تحت مدیریت، اشراف و تعالیم انبیاء الهی و اوصیاء معصوم(س) آنها هستند و بدنبال ایجاد یک بستر اجتماعی برای توسعه کلمه توحید و عبودیت خدای متعال می باشند. 2 - نظامهای «مدیریت مادی» و ضد دینی که تجلّی مدیریت فراعنه تاریخند و قطب مخالف انبیاء الهی(ع) محسوب می شوند.

تقابل تاریخی دو نوع مدیریت الهی و الحادی

تا بدین جا به دو مقدمه «ضرورت حکومت» و «ضرورت جهتگیری حکومت» اشاره نمودیم و گفتیم: ضرورت حکومت برای ایجاد هماهنگی در توسعه تاریخی زندگی بشر است و

ص: 18

ضرورت جهتگیری برای تعیین هدف این توسعه. بر پایه این دو ضرورت است که می توان حکومتها را به دو قسم تقسیم نمود. حال اگر پذیرفتیم جوامع انسانی دارای حکومتند و این حکومت هم یا مادی است و یا الهی و معلوم شد که هماهنگی همه شئون زندگی هم بر عهده حکومت و حاکمیت است، آنگاه می توان نتیجه گیری کرد که هر زاویه از زوایای زندگی اجتماعی که تحت مدیریت و ولایت دینی واقع میشود - یعنی مدیریتی که میخواهد این زاویه را بستر تقرب و بندگی خدای متعال و توسعه کلمه توحید قرار بدهد - حتماً مورد تاخت وتاز و هجوم قدرتهای مادی و توسعه دنیاپرستی قرار می گیرد تا بتواند وجود خود را بر چنین جوامعی تحمل کند. از این مدخل، حکومت و مدیریت دینی برای ایجاد هماهنگی اجتماعی در مسیر قرب الهی، ضرورت و قطعیت می یابد چون اصولاً هدایت تکامل اجتماعی برای تکامل کلمه توحید و پرستش خدای متعال در زندگی اجتماعی بشر، رسالت حکومت دینی است و تعطیل شدن آن بمعنای توسعه حکومت مادی و پذیرش سلطه حکومت غیر الهی بر روابط «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» جامعه است. از دیگر سو چون نمی توان مدیریت کفر را بر توسعه حیات انسانی پذیرفت، ضرورتاً نقطه مقابل آن، باید «حکومت دینی» پذیرفته شود.

«عدالت» و «فقاهت»، دو ضابطه اصلی در تصدی منصب ولایت

بر این اساس می توان مدعی شد اندیشه «ولایت فقیه» بر پایه دو اندیشه استوار است: 1 - ضرورت حکومت 2 - درگیری دو نوع حاکمیت در طول تاریخ که توسعه هریک موجب تضییق دیگری است. بر اساس این اندیشه، بنیان ولایت فقیه بر بنیان حکومت دینی است که این حکومت هم در عصر غیبت، قهراً در شکل حکومت عالم آگاه و متعهد نسبت به دین، تفسیر میشود. به دیگر بیان اگر ضرورت حکومت دینی در عصر غیبت پذیرفته شد آنگاه نظام قدرتی که برای حکومت دینی تعریف میشود، ساختاری خواهد بود که بر محور «عدالت» و «فقاهت» شکل می گیرد. در این حال این دو امر جزء ضوابط مناصب اجتماعی بشمار می رود چون بنابراین که این حکومت، دینی باشد.

با بیان مطلب اخیر، سه اصل مورد دقت قرار گرفت: اصل اول پیرامون ضرورت حکومت اجتماعی و لزوم مهندسی و مدیریت توسعه بود چون این توسعه تعطیل پذیر نیست و اصولاً بدون هماهنگی واقع نمیشود.

ص: 19

اصل دوم از ضرورت حکومت دینی از زاویه ضرورت جهتگیری در حکومت و مدیریت سخن می گفت به اینکه جهتگیری یا بسوی توسعه قرب است و یا در جهت توسعه پرستش دنیا؛ و البته هیچیک از این دو روند هم تعطیل پذیر نیست.

وبالاخره اصل سوم به این مطلب اشعار داشت که چون اصل توسعه ضرورت دارد و اصل جهتگیری هم بر آن حاکم است لذا هرجا که پای مدیریت دینی در کار نباشد عملاً حضور مدیریت کفر غیرقابل اجتناب می باشد. پس مدیریت دینی برای مهندسی اجتماعی در جهت توسعه تقرب، یک ضرورت محسوب می شود. این مدیریت دینی در عصر غیبت رسول اکرم(ص) و اوصیاء معصومش(س) بر مدار فقاهت و عدالت شکل میگیرد؛ یعنی ساختار نظام قدرت، مقیّد به «آگاهی» و «تعهد» دینی است.

«ولایت فقیه»، تئوری توسعه قدرت جهانی اسلام

حال بر اساس این تفسیر از ولایت فقیه، اولین امری که حکومت دینی بایست در سایه ولایت فقیه انجام دهد، «توسعه کلمه توحید» در عالم است چون اساساً ولایت فقیه بعنوان یک تئوری قدرت در سطح جهانی مطرح است نه یک تئوری قدرت در سطح منطقه ای یا ملّی؛ تا آنگاه سخن از مرزهای جغرافیای سیاسی بمیان آید! این چیزی نیست جز تئوری توسعه کلمه توحید در سراسر دنیا که عهده دار گسترش بندگی خدا در تمامی کره خاک و منزوی کردن دولت کفر در تمامی اشکال آن است. این تفسیر از ضرورت حکومت، در متن خود تفسیری از رسالت حکومت دینی را ارائه می دهد. تمامی این معانی براحتی از کلمات حضرت امام(ره) نیز مشهود است. اصولاً تئوری ولایت فقیه که توسط امام راحل(ره) ارائه گردید تئوری توسعه قدرت دینی در دنیاست که آنرا برای هدایت بشریت یک ضرورت میدانند بگونه ای که هرگاه این نوع مدیریت، توسعه پیدا نکند، نقطه مقابل آن که توسعه کفر است حتماً واقع میشود. کاملاً از کلمات معظم لّه می توان چنین تفسیری را از بنیان ولایت فقیه استفاده کرد.

نقش «دفاع مقدس» در توسعه قدرت جهانی اسلام

بنابراین درگیری دو قطب قدرت در عالم و رابطه متقابل بین توسعه هریک و انزوای دیگری، مبنای اندیشه ولایت فقیه امام(ره) است. برپایه این اندیشه بود که حضرت امام(ره) انقلاب

ص: 20

اسلامی را در ایران به پیروزی رساندند و در قدم بعد و پس از تسخیر قدرت در ایران، هجوم به کفر جهانی را آغاز کردند و شرق و غرب را مورد تاخت و تاز قرار دادند؛ بویژه ایشان پس از تسخیر لانه جاسوسی، درگیری با کفر بین المللی را آشکار کردند. ایشان این اندیشه را در مقام عمل یک گام فراتر از درگیری استبداد منطقه ای به درگیری با کفر بین المللی کشاندند. این حرکت رفته رفته موجب شد تا انقلاب اسلامی به مرحله ای از توسعه سیاسی در دنیا نائل شود و از مرزهای جغرافیای ایران فراتر رود. طبیعی است که دشمن نیز آرام نگیرد و راهکار جنگ تمام عیار نظامی را از طریق یکی از کشورهای همسایه گزینش کند.

این تحلیلی از «دفاع مقدس» است. از این منظر، جنگ هشت ساله، نبرد دو کشور بر سر خاک یا مرز جغرافیایی 2نیست بلکه به اعتقاد ما انقلاب اسلامی ایران توانست یک تئوری بر پایه ضرورت توسعه حکومت دینی به تمامی اقطاب عالم ارائه دهد و با تعقیب این تئوری در عمل، گام اول را در نفی استبداد شاهنشاهی در ایران و گام دوم را در هجوم همه جانبه به قدرتهای کفرآلود در سطح بین المللی - بخصوص هجوم به «سازمان ملل» که سازمان مرکز مدیریت قدرتهای استکباری در عالم پس از جنگ دوم جهانی است - بردارد. حضرت امام(ره) هجوم انقلاب را پس از تسخیر دولت و تأمین قدرت در ایران، به این کانونهای قدرت بین المللی سرایت دادند که همگی برپایه تئوری ولایت فقیه ایشان بود، البته امام راحل(ره) تمامی این مواضع را در قدم اول بیان نکردند بلکه گام به گام پیش رفتند و تدریجاً در جای خود تک تک آنها را مطرح نمودند.

مبنای این نظریه صرفاً در احتیاج جامعه اسلامی به حاکمیت دولت دینی خلاصه نمی شد بلکه در آن، اندیشه تقابل دو قطب قدرت در عالم و ضرورت توسعه یکی برای محو دیگری دائماً گوشزد می گردید. این نگاه امام(ره) به ولایت فقیه بود و همین را هم در عمل دنبال میکردند و در عین حال بعنوان یک تکلیف الهی حق حاکمیت، مدیریت و مشروعیت تصمیم گیری فقیه جامع الشرایط عادل نسبت به توسعه اسلام در عصر غیبت را هم برای خود قائل و معتقد بودند. این مشروعیتی است که خدای متعال به چنین مدیریتی عطا فرموده است.

نقش «فقه حکومت» در اداره جامعه اسلامی

طبیعی است اگر ما ضرورت قدرت و توسعه حکومت را بپذیریم و اگر بناست دین، اداره بشر را در امور اجتماعی برعهده بگیرد باید تنفیذ تصمیم گیریهای نظام مدیریتی که برپایه

ص: 21

فقاهت و عدالت شکل می گیرد نیز از جانب خداوند متعال باشد. اما نکته مهم این است که مدیریت ولی فقیه بر پایه اهواء نیست؛ چون شرط اول اعمال ولایت از سوی فقیه، عدالت و شرط دوم آن، فقاهت است لذا این امر مقیّد به تعهد به دین برپایه «فقه حکومت» است. همین فقه است که می بایست جامعه را اداره کند. بالطبع تصمیماتی که برای توسعه قدرت بر پایه فقه حکومت گرفته می شود معتبر خواهد بود. البته اساسی ترین اصل فقه حکومت هم اصل توسعه قدرت اسلام در عالم است. یعنی اولین اصلی که در فقه حکومت مطرح است اصل توسعه ضرورت است. این توسعه بایست به ساختار قدرت تبدیل شود تا عملاً قالب حکومتی ایجاد شود. با این وصف اصل توسعه قدرت اسلام، عزت مسلمین، آبرومندی اسلام در نظر مردم، عزت روزافزون آن در دنیا همگی جلوه هائی از مهمترین اصل فقه حکومت است.

حضرت امام(ره) صاحب این اندیشه هستند؛ اندیشه ای که ریشه در بنیان «کلامی» دارد، اصولاً از این منظر هم می توان یک نگاه اعتقادی به مسئله داشت و هم تحلیل جامعه شناسانه دقیق از تکامل اجتماعی و توسعه تحول قدرت. ایشان بر پایه همین اندیشه با کفر بین المللی درگیر شدند و در عین حال قدرت را در یک محدوده خلاصه نکردند، این واقعیت به جوهره تئوری مزبور بازگشت دارد که از ولایت فقیه تفسیر جدیدی در سایه حکومت دینی ارائه می دهد. به تعبیر بهتر تئوری حکومت دینی، هم بر پایه یک جامعه شناسی و هم یک فلسفه تاریخ خاص استوار شده است. لذا هم مبنای کلامی دارد هم مبنای فلسفه تاریخ و هم مبانی جامعه شناختی که همگی اینها در کلمات حضرت امام(ره) کاملاً مشهود است. گرچه مجموعه آن تاکنون به صورت یک تئوری در فلسفه تاریخ یا جامعه شناسی ارائه نشده است ولی بصورت یک نظام و اندیشه منسجم قابل طرح بوده و هست.

ایشان همواره دو قطب قدرت را در تاریخ می دیدند که دارای دو نوع موضعگیری نسبت به ربوبیت الهی است و به دو شکل طغیان و طاعت ظاهر می شود. طبعاً امام راحل(ره) بدنبال توسعه مدیریت طاعت در عالم بودند و میخواستند این واقعیت را بصورت بین المللی محقق کنند و با انزوای حکومت کفر، توسعه کلمه توحید را نتیجه بگیرند. از اینرو در طول مبارزه همگان را به این نکته توجه می دادند که محدودیت حکومت دینی عین پذیرش سلطه کفر بر شئون حیات بشر اعم از شئون «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» است.

ص: 22

تهاجم نظامی، جلوه ای از هجوم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی

بر اساس این بنیان درگیری با استکبار قطعی است و این درگیری هم پس از فتح منطقه ای واقع می شود. همین امر موجب قطب بندی قدرتها نسبت به ایران اسلامی شد و بصورت قطب بندی در تنازع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اما به شکل یک هجوم نظامی شکل گرفت. به تعبیر بهتر یک بعد و یک جلوه از هجوم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی درگیری نظامی می باشد. یعنی اگر تحلیل ما از جنگ چنین باشد آنگاه جنگ ما جنگ کفر و ایمان است که امام(ره) مکرراً به آن اشاره میفرمودند؛ در حالی که ظاهر امر چنین بود که دو کشور مسلمان با هم در حال نبردند! اما دیدیم که ایشان با چه ظرافتی به بیان این تحلیل از دفاع مقدس پرداختند و پرده از چهره تزویر برداشتند و با تنبّه دادن دیگران به ریشه هجوم نظامی، افراد جامعه را به واکنش شایسته نسبت به آن تحریک نمودند. ایشان بر همین اساس انگیزه های درگیری با کفر را مبنای جنگ قرار دادند و با رشد دادن این انگیزه، آنرا به انگیزه دفاع تبدیل کردند. البته نکته مهم در این میان نیز این است که باز در صدد برآمدند شکل درگیری را از قالب منطقه ای بصورت بین المللی درآورند و این واقعیت را با هزار زبان به بین الملل اسلامی تفهیم کنند که جنگ ما با عراق جنگ با یک کشور اسلامی نیست بلکه جنگ با کفر است. در واقع این کفار هستند که عراق را تحریک می کنند، هرچند پس از گذشت چند سال از خاتمه جنگ امروزه اسناد بسیاری برای دخالت مستقیم و غیرمستقیم کفار در دفاع مقدس وجود دارد اما از یاد نبریم که تحلیل عمده آنروز بر محور نفی چنین دخالتی متمرکز بود.

از اینرو اینک نظام اسلامی براحتی می تواند اثبات کند که عرصه این نبرد از محدوده مرزهای جغرافیائی دو کشور مسلمان فراتر رفته بود و شکل بین المللی بخود گرفته بود.

«مدیریت جهانی»، موضوع تنازع اسلام والحاد

پس از آنکه معلوم شد اندیشه امام(ره) در این زمینه صحیح بوده است عملاً این اندیشه به انگیزه جنگ با دشمن تبدیل شد و باعث گردید این نبرد به جنگ خاک و آب و جغرافیا و نژاد عرب و فارس تبدیل نشود بلکه در نهایت به یک جنگ تمام عیار میان اسلام و کفر مبدل گردد که موضوع درگیری چیزی نیست جز حاکمیت اسلام یا الحاد بر عرصه مدیریت بین الملل. طبعاً در این گستره، پای سازمان ملل بعنوان مهمترین مرکز تصمیم گیری جهانی نیز

ص: 23

بمیان آمد و از همین جا بود که این سازمان در قدم اول تلاش میکرد از کنار این حادثه به راحتی عبور کند و اجازه دهد دولت عراق به پیشروی خود ادامه دهد. اما پس از عقب راندن دشمن توسط نیروهای سپاه اسلام - خصوصاً پس از پیشرفت ما در فتح خرمشهر - موضعگیری آنها نیز تغییر کرد. آنها بدنبال این بودند که ما را به سازش بکشانند و به نحوی از توسعه جنگ به بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران که منشأ توسعه درگیری اسلام با کل ابرقدرتها در دنیا بود جلوگیری کنند.

صدور انگیزه دفاع از اسلام به خارج از مرزها، محور مدیریت حضرت امام(ره) در جنگ

حضرت امام(ره) با همین بصیرت، این جنگ را بر پایه انگیزه بین المللی اداره کردند. از اینرو در دنیای اسلام کم نبودند مسلمانانی که جنگ ما را در جنگ ایران و عراق خلاصه نمی کردند. چون ایشان به کنه تحلیل حضرت امام(ره) پی برده و آنرا پذیرفته بودند. این همان گام بزرگی بود که امام(ره) در مدیریت جنگ برداشتند و انگیزه نبرد را به فراتر از آب وخاک سرایت دادند. یعنی اول به ملت ایران تفهیم کردند که این، جنگ دو کشور بر سر مرز یا منابع اقتصادی - همچون منابع اقتصادی خوزستان - یا برتری نژادی یکی بر دیگری نیست بلکه هدف اصلی، درگیری اسلام و کفر است. لذا کسانی که جنگ را سازماندهی کرده اند فراتر از مرز جغرافیائی یا نژاد یا منابع اقتصادی را در سر می پرورانده اند. بله ممکن است کسانی بعنوان هدف دوم خود با چنین انگیزه هائی به مصاف نیروهای اسلام آمده باشند اما حتماً هدف اصلی چنین نبوده و نیست. ایشان بخوبی این واقعیت را در ابتداء به ملت ایران و سپس به ملل دنیا - خصوصاً جهان اسلام تفهیم نمودند و انگیزه جنگ را به انگیزه دفاع از اسلام تبدیل کردند.

صدور این انگیزه به اقصی نقاط جهان اسلام باعث شد تا مسلمانان دریابند که برای دفاع از دین هم می توان اینگونه شهید داد. این هنر الگوسازی حضرت امام(ره) برای ملتهای مسلمان در زمینه دفاع از اسلام بود که در قالب مدیریت جنگ متمرکز بود. ایشان از یکسو در داخل به اصلاح انگیزه ها پرداختند و از دیگرسو در سطح بین الملل به مستضعفین عالم توجه دادند که طرف اصلی درگیر با ما، ابرقدرتها هستند. پس از این آگاهی بود که ایشان هجمه اصلی انقلاب اسلامی را بسوی ارزشها و مفاهیم مورد پذیرش نظام استکبار سازماندهی

ص: 24

کردند. ایشان در طول تاریخ جنگ هیچگاه دشمن واقعی را رژیم عراق معرفی نکردند بلکه تمامی تحلیلها بر این واقعیت متمرکز بود که بایست پشت دستگاه جنگی حزب بعث عراق، دستهای خیانتبار ابرقدرتها را دید که بر اساس درگیری با اسلام و توسعه آن در عالم بر علیه ایران بسیج شده اند. از اینرو مکرراً میفرمودند اینها بخاطر اسلام است که با ما می جنگند.

ادامه این تحلیلها همپای مدیریت عینی جنگ، این باور مقدس را در داخل و خارج ایران ایجاد کرد که این، عرصه ای از یک نبرد همه جانبه میان کفر و ایمان است. لذا کسانی که می خواهند مقاومت تمامی ایمان را در مقابل تمامی کفر ببینند کافی است به مرزهای ایران اسلامی نظر بیفکنند. این از اساسی ترین عواملی بود که انگیزه درگیری با کفر را در سطح بین المللی مطرح کرد. چون اگر دیگر ملتهای اسلامی ببینند که دو ملّت بر سر خاک می جنگند، آنها انگیزه ای برای دفاع از طرف مظلوم در جنگ پیدا نمی کنند ولی اگر ببینند کفر با ایمان در حال جنگ است و طرف مسلمان اینگونه برای حفظ ارزشهای خود خون می دهد نمی توانند از این همه ایثار و مشارکت متأثر نشوند. لذا عملاً این ایثار، محرّک خوبی برای آگاهی و حرکت امت اسلامی شد. در یک کلام، از عمده نقاط مثبت مدیریت حضرت امام(ره) بعنوان ولی فقیه جهان اسلام، صدور این انگیزه و آگاهی به بیرون از مرزهای جغرافیائی ایران بود. یعنی بمحض آنکه دشمن در عرصه بین المللی، ما را مورد هجوم قرار داد امام(ره) هم این جنگ را به ابزاری بر علیه قدرتهای بین المللی تبدیل کردند. لذا ایشان بر این نکته در آخرین پیامشان در خصوص جنگ تصریح فرمودند که:

«هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم.»

«ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم.»

«ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زده ایم.»

«ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خود بایستیم.»

«ما در جنگ ابّهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم.»

«ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامیمان را محکم کردیم.»

«ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد.»

«جنگ ما کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت.»

ص: 25

« جنگ ما فتح فلسطین را بدنبال خواهد داشت.»

«جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلّت کنند.»

«جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست.»

«جنگ ما جنگ فقر و غنا بود.»

«جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد.»

«صدای اسلام خواهی آفریقا از جنگ هشت ساله ماست.»

«علاقه به اسلام شناسی مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست.»

«من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاط تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدا جنگ تحمیلی بپذیرد.»

«ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم.»

«راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است؟!«(1)

خلاصه کلام این است که با این نوع نگرش به جنگ، ریشه پیدایش آن، توسعه اندیشه حکومت دینی وولایت فقیه در عالم ارزیابی می شود، بدین معنا که توسعه اندیشه درگیری دو قطب قدرت در عالم، بیداری ملّتهای اسلامی و دمیدن روح تعهد دینی در مقابل هجوم بی امان دشمن و بالاخره اداره جنگ بوسیله امام(ره) بر پایه انگیزه درگیری کفر و ایمان قابل تفسیر است. البته آنچه کماکان جای بررسی دارد مسائل بعدی پس از جنگ است که باید دید ایشان بر اساس همین تحلیل چگونه توانستند تلخی پذیرش قطعنامه - بعنوان قبول حکمیّت سازمان ملل - را در ذائقه دوستان انقلاب، قابل تحمل کنند و در نهایت از آن بهره برداری مثبت نموده و بتوانند مجدداً روح یک ملت را در تقابل بعدی با نظام استکبار تثبیت نمایند؟

اینک با بیان مقدمه ای کوتاه به بررسی این سؤال می پردازیم:

نبرد تاریخی دو نظام اقامه «توحید» و «کفر»، دلیل ضرورت حکومت دینی

اندیشه حضرت امام(ره) در باب ولایت فقیه متأثر از یک مبنای کلامی و بدنبال آن یک نگاه فلسفه تاریخی خاص می باشد. آن نگاه کلامی توجّه به نقش «دین حداکثر» در سرپرستی

ص: 26


1- - رجوع کنید - پیام امام خمینی(ره) به روحانیون در تاریخ 67/12/3

تمامی شئون حیات فردی و اجتماعی بشر است. البته بدنبال همین اندیشه دین حداکثر، بحث نظام خلافت و ربوبیت مطرح می شود که در واقع طریق جریان سرپرستی الهی در جامعه می باشد.

طبعاً از این منظر دو نوع نظام تاریخی قابل طرح است که دارای دو نوع نظام سرپرستی و ولایت می باشند که یکی متکفل سرپرستی جریان عبودیت در جامعه و دیگری متولّی سرپرستی اهواء می باشد. لاجرم از یکی توسعه عبودیت و از دیگری توسعه اهواء قابل انتظار است. به دیگر بیان ما با دو نظام تاریخی روبرو هستیم که یکی نظام «اقامه توحید» و دیگری نظام «اقامه کفر» است؛ اوّلی بدنبال توسعه عبودیت و دوّمی بدنبال توسعه شیطنت. است این دو، نظام اقامه و تغییر ارزشها محسوب می شوند؛ لذا فعلاً سخن از دو نظام عمل نیست.

چه بخواهیم و چه نخواهیم ایندو جریان همواره در طول تاریخ وجود داشته اند. خصلت اساسی هر دو نظام، توسعه یاب بودن آنهاست. از اینرو همواره به تنازع برخواسته اند و در مقام تضییق گستره دیگری برآمده اند؛ هرچند به اعتقاد موّحدین، غایت حرکت تاریخی بشر به پیروزی نظام اقامه توحید منجر می شود. بنابراین تا زمانی که غلبه حق صورت نگیرد این نزاع ادامه خواهد یافت. این اندیشه حضرت امام(ره) در این باب بود که بنیان تفکر ایشان در پذیرش سرپرستی و هدایت حکومت دینی نیز محسوب می شد. بر این اساس اگر حکومت دینی تعطیل شود نتیجه ای جز پذیرش کفر قابل انتظار نخواهد بود. اصولاً از عمده ادله ضرورت ولایت فقیه در جامعه اسلامی وجود همین دو نظام تاریخی اقامه می باشد که در تنازع دائمی قرار دارند.

دلیل مقاومت هشت ساله انقلاب نسبت به پذیرش قطعنامه

بر این مبنا «استراتژی» حکومت الهی، جنگ با کفر است. این یک تاکتیک نیست بلکه استراتژی کلی محسوب می شود که البته در محورهای مختلف به اشکال گوناگون ظهور می یابد. از اینرو حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان یک ضرورت مورد تأکید قرار داده و از آن استقبال می کردند. تحلیل ایشان از جنگ یک تحلیل مثبت بود و آنرا بستر توسعه خلافت الهی می دانستند. چون اصولاً از غیر طریق جنگ و درگیری نمی توان کلمه توحید را در عالم توسعه داد. به تعبیر بهتر سخن از دو نظام اقامه توسعه یاب است که چاره ای جز درگیری با یکدیگر در عرصه بین الملل ندارند. فعلاً سخن از دو نظام عمل نیست چه اینکه حتی اگر یک

ص: 27

نظام اقامه و یک نظام عمل نیز مطرح بود باز نظام اقامه اوّل، حضور نظام عمل طرف مقابل را بر نمی تافت. از این منظر حضرت امام(ره) به پدیده جنگ می نگریستند و آنرا عامل تکامل جامعه اسلامی تعریف می کردند. بر این مبنا یا بایست جنگ با پیروزی ما تمام می شد یا اینکه کماکان ادامه می یافت. از همینجا بود که طبق نظر ایشان پذیرش قطعنامه چیزی جز پذیرش حکمیت بین الملل نبود چه اینکه بر اساس نظریات و آمار موجود در سطح جهانی و اعتراف صریح یا تلویحی بسیاری از سیاستمداران، این جنگ صرفاً نبرد دو نظام سیاسی نبود بلکه به عرصه ای برای ظهور تنازع تاریخی اسلام و کفر تبدیل شده بود. این همان اندیشه حضرت امام(ره) می باشد که سالها پیش و در جریان دفاع مقدس به کرّات بیان شده بود.

پذیرش قطعنامه، پذیرش حکمیت سازمان ملل

بر اساس همین استراتژی بود که حضرت امام ادامه جنگ تا پیروزی کامل بر دشمن را خواستار بودند و هیچگاه بدنبال پذیرش صلح نبودند. چون ایشان این جنگ را به صحنه درگیری با نظام استکبار و منویات شوم سازمان ملل تبدیل کرده بودند لذا پذیرش قطعنامه را پذیرش خواسته های سازمانی می دانستند که در جهت اهداف استکباری حرکت می کنند. شکی نیست که مقاومت هشت ساله نظام اسلامی در شیوه تنظیم قطعنامه 598 مؤثر بود و توانست برخی از خواسته های ما را در طول جنگ و در قالب بندهای قطعنامه بر دشمن تحمیل کنند. اما حقیقت اینست که جوهره این امر چیزی جز پذیرش حکمیت سازمان اداره کفر بین الملل نبوده است. لذا همواره حضرت امام(ره) با پذیرش چنین قطعنامه ای در طول هشت سال دفاع مقدس مخالفت کردند و فرمودند:

«اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند اگر سرمان را بالای دار برند اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضاء نمی کنیم.(1)

قرآن می گوید جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم یعنی کسانیکه تبعیت از قرآن می کنند در نظر داشته باشند که باید تا آنجائی که قدرت دارند ادامه بر نبردشان بدهند تا اینکه فتنه از عالم برداشته شود.(2)

ایران همانطور که سیلی زد به این موجود مفلوک، به سیلی زدن خودش و به پس گردنی زدن خودش ادامه می دهد تا اینکه آن چیزهایی که باید زیر بار بروند با فشار نظامی ایران و با

ص: 28


1- - رک سخنرانی امام خمینی(ره) در تاریخ 67/4/29
2- - رک سخنرانی امام خمینی(ره) در تاریخ 63/9/21

فشار ملّت ایران، تحقق پیدا بکند. ملّت ایران اگر می خواست که صلح آمریکایی بکند، همان اول از آمریکا جدا نمی شد و قطع روابط نمی کرد و دستش را از ایران کوتاه نمی کرد و جاسوسان او را بیرون نمی کرد و امروز هم اگر دستش را به صلح آمریکایی دراز کند، صدام و امثال صدام کنار می روند، لکن مستشارهای آمریکایی وارد معرکه می شوند. ما نمی توانیم صلحی را بپذیریم که طرح آمریکایی دارد و صدام نمی تواند بپذیرد آن چیزهایی را که ما می خواهیم. کسی که ابتدائاً برای اینکه سردار قادسیه باشد تصریح کرد که من به کشوری که مجوس هستند دارم حمله می کنم و کشور ایران را مجوس خواند و حمله خودش را حمله سردار قادسیه خواند.(1)

و تا زمانی که شرایط اجتماعی، پذیرش آنرا بر ایشان تحمیل نکرد از قبول قطعنامه سر باز زدند. شاهد ما بر این مدعا تأکید معظم له دو هفته قبل از پذیرش قطعنامه است که قبول صلح تحمیلی را با خیانت به رسول الله(ص) برابر دانستند و فرمودند:

این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسایلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسایل جنگ، خیانت به رسول الله(ص) است این جانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد، تقدیم می نمایم.(2)

حال آنکه اطلاعات ایشان نسبت به مقدورات و موانع طبیعی جنگ طی این زمان اندکی اضافه نشده بود. از اینرو در ابتدا با بالاترین انگیزه وارد عرصه نبرد با دشمن شدند و زمانی که شرائط بگونه ای در آمد که اساس انقلاب اسلامی در گرو پذیرش قطعنامه قرار گرفت تکلیف الهی خود را در قبول صلح احساس کردند. مسلماً هیچ انگیزه ای جز حفظ پیام اسلام ایشان را به پذیرش صلح وادار نکرد والاّ خود فرمودند:

در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام.(3)

ص: 29


1- - رک سخنرانی امام خمینی(ره) در تاریخ 1362/6/1
2- - رک سخنرانی امام خمینی(ره) در تاریخ 1367/4/13
3- - رک سخنرانی امام خمینی(ره) در تاریخ 1367/4/29

ایشان احساس کردند با توجه به شرائط ایجاد شده در جنگ تحمیلی وضعیت اسلام در نظام قوای بین الملل در حال ضعیف شدن است والاّ می توان به طور حتم ادعا کرد که صباحی قبل از پذیرش قطعنامه ایشان کماکان معتقد بودند که پذیرش صلح چیزی جز پذیرش منویات نظام کفر بین الملل و تبعات آن نیست.

ضعف مقدور «نیروی انسانی»، عامل پذیرش قطعنامه

در این حال با یک محاسبه جدید که نوعاً به ضعف ما در مقدورات «نیروی انسانی» باز می گشت مصلحت چنین دیدند که برای حفظ اساس انقلاب تبعات منفی پذیرش قطعنامه را به جان و دل بخرند. ما معتقدیم که در طول جنگ، مقدورات طبیعی به عنوان مقدورات دسته دوم مطرح بوده است و آنچه جنگ را در تمامی هشت سال نبرد با دشمن اداره می کرد در درجه اوّل، نیروی انسانی. بوده است حضرت امام(ره) نیز طی دو هفته قبل از پذیرش قطعنامه به اطلاعات جدید و تعیین کننده ای از ضعف ما در مقدورات طبیعی دست نیافته بودند اما آنچه متغیر اصلی در پذیرش صلح بود چیزی جز کمرنگ شدن مقدورات انسانی نبود.

بنابراین پذیرش صلح تنها به معنای تحمیل شرائط قهری جنگ بود و این امر نه به مقدورات طبیعی بلکه به مقدورات انسانی باز می گشت که همواره در اندیشه دفاعی حضرت امام(ره) به عنوان تنها وزنه سنگین و تعیین کننده مطرح بوده است. اما در عین آنکه ایشان پذیرش صلح را تحمیل نظرات دشمن در عرصه ای از نبرد با انقلاب اسلامی ارزیابی می کردند هیچگاه معتقد نبودند که پایان جنگ هشت ساله به معنای پایان نبرد همه جانبه با دشمن در تمامی عرصه هاست.

امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است. و من دست و بازوی همه عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده اند، می بوسم و سلام و ورددهای خالصانه خود را به همه غنچه های آزادی و کمال نثار می کنم.(1)

به تعبیر بهتر ایشان در یک عرصه به ختم جنگ رضایت دادند اما جبهه های جدیدی را در دیگر عرصه ها بر علیه دشمن باز کردند هرچند این عرصه ها دیگر از صبغه نظامی برخوردار

ص: 30


1- - همان مدرک سابق.

نبود اما همچنان می توان زبانه های آتش نبرد میان کفر و اسلام را از این جبهه ها که در رأس آنها نبرد فرهنگی با دشمن است به وضوح دید. از نمونه های بارز این نوع نبرد با دشمن در ماههای آخر عمر شریف ایشان نامه معظم له به آقای گورباچف و قضیه سلمان رشدی است.

- اندیشه دفاعی حضرت امام(ره) بنیان مدیریت جنگ

تا بدینجا از سیاست حضرت امام(ره) در مدیریت جنگ و موضعگیری ایشان نسبت به پذیرش قطعنامه سخن گفتیم و بر این نکته تأکید نمودیم که ایشان توانستند با اداره مطلوب جنگ اندیشه دفاعی خود را به بدنه جامعه اسلامی ایران بلکه دنیای اسلام منتقل نمایند تا از اینطریق بتوانند جنگ میان کفر و اسلام را نهادینه کنند و جنگ هشت ساله را به عنوان ابزار ارتقاء وجدان عمومی ملل جهان خصوصاً دنیای اسلام مطرح نمایند. قطعاً این امر در عوامل درونزا و برونزای جنگ تحمیلی بسیار مؤثر بود و باعث شد هم مقاومت داخلی در مقابل کفر و هم مقاومت بین المللی در سطح جهانی در برابر نظام استکبار فزونی یابد. به دیگر بیان ایشان توانستند با این ابزار در نظام قدرت جهانی در درون و خارج مرزهای ایران اسلامی انگیزه و ایمان درونی معتقدین به اسلام را نسبت به ضرورت درگیری همه جانبه با کفر صد چندان کنند. موفقیت اساسی ایشان را در صحنه جنگ بایست در همین دو عرصه «درون» و «بیرون» ارزیابی نمود بگونه ای که در درون، به ارتقاء نظام انگیزشی جامعه بر محور ایمان - و نه احساسات ناسیونالیستی - نائل آمدند و در بیرون از مرزها نبرد با کفر را به صورت یک فرهنگ در سطح جهانی و میان ملل اسلامی مطرح نمودند. این امر باعث شد جایگاه اسلام در نظام قدرت جهانی ارتقاء یابد و دشمن را در عرصه های بسیاری به انفعال کشاند والاّ آنها همواره برای چپاول ملل مستضعف راههای تعریف شده ای را دنبال می کنند. همین تحرک حضرت امام(ره) در این عرصه باعث انفعال دشمن و کم اثر شدن ابزارهای قدرت نظام استکبار در دیگر عرصه ها شد. قطعاً قدرت عملکرد حضرت امام(ره) به اندیشه ایشان در خصوص حکومت دینی بازگشت داشت به اینکه چنین نظامی را تبلور خلافت تاریخی الهی صالحان در زمین و بر پایه دین حداکثر و توسعه یاب ارزیابی می کردند.

«جنگ»، عرصه جهاد اصغر و بستر جهاد اکبر برای اقامه ایمان

این اندیشه هیچگاه در مرزهای جغرافیای سیاسی که نوعاً توسط اجانب بر ملل مظلوم تحمیل شده است محصور نمی شود و همواره بدنبال توسعه قدرت اسلام در جهان است. طبیعی

ص: 31

است استراتژی چنین دولتی درگیری همه جانبه با کفر باشد. بر همین اساس بود که ایشان همواره درگیری با دشمن را بعنوان مهمترین ابزار توسعه قدرت مطرح می کردند. با این وصف این استراتژی نبایست به عنوان ابزار توسعه قدرت نژادی، ملّی و سیاسی مطرح شود چون هدف حاکم بر این استراتژی چیزی جز توسعه قدرت جهانی اسلام نیست. این واقعیت از کلمات حضرت امام(ره) به خوبی مشهود است و در پیام ایشان که فوقاً به گوشه هائی از آن اشاره شد منعکس است. در نظر ایشان جنگ ابزار تهذیب فردی و جمعی در سطح جهان است. بر این اساس جنگ بابٌ الی الجنه و دروازه بهشت است که ایشان از خداوند می خواستند:

خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملّتها و آیندگان هستندکه به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.

خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند.

خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سرباختند!

خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند!

خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را همچنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن.

خداوندا! کشور ما و ملّت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.(1)

و از دیگر سو آنرا ابزار توسعه قدرت اسلام در جهان مطرح می کردند. در یک کلام از این منظر جنگ، هم بستر پرورش فرد است و هم بستر پرورش جامعه و توسعه قدرت آن در سطح ملّی و فراملّی مطرح می شود. در این حال جنگ پدیده ای مثبت است که هم عرصه نبرد با نفس را آماده می کند و هم عرصه ستیز با دشمن خارجی را. بدیهی است جنگ، هم ابزار تهذیب نفس خواهد بود و هم ابزار تهذیب اجتماع از رذائل و فرهنگ فاسد کفر و در یک کلام ابزار اقامه ایمان در دو بُعد فردی و اجتماعی.

ص: 32


1- - رک سخنرانی امام خمینی(ره) در تاریخ 1367/4/29

«هدف» جنگ، فراتر از اهداف ناسیونالیستی

این اندیشه باعث شد که از یکسو مقاومت حضرت امام(ره) و پیروان ایشان در درون مرزها تعیین کننده و مؤثر باشد و هم در خارج، وجدان عمومی برای محدود کردن نظام اقامه کفر و مفاسد ارتقاء یابد والاّ اگر قرار بود رهبری جنگ به این پدیده به عنوان ابزار پالایش فرد و اجتماع ننگرد و آنرا در محدوده ضیق و غیر کارآمد نژادی، قومی و ملّی محدود کند حتماً چنین برکاتی در داخل و خارج مرزها و کلاً جهان اسلام پدید نمی آمد. طبیعی بود در این حال نه اصولاً پدیده ای قوی برای حضور در جنگ ایجاد می شد و نه این انگیزه ها می توانست پیروزیهای بزرگ نظامی را رقم زند. حضرت امام(ره) توانستند با این اندیشه هم به جنگ به عنوان پدیده ای مثبت نگاه کنند و هم آنرا ابزار تهذیب فردی و اجتماعی قرار دهند و هم از انگیزه های مذهبی رزمندگان برای پیشبرد جنگ استفاده کنند. حال آنکه اگر یک رهبر نژادی، قومی و ملی بخواهد جهان را عرصه نبرد با دشمن قرار دهد هرگز موفق نخواهد شد چون اعتقاد او به نژاد یا قوم یا ملیت خاص، قید بزرگ نبرد او با طرف مقابل خواهد بود و پیداست این عرصه هیچگاه به گستره کره خاک نمی باشد. در عین آنکه چنین ابزار ضیقی نمی تواند بعنوان وسیله پالایش و تهذیب فردی و اجتماعی کارآئی داشته باشد.

به تعبیر بهتر اگر صبغه مادی و دنیوی بر نظام انگیزش اداره جنگ حاکم شود بستر پرورشی خاصی فراهم می شود که به نوعی دیگر انگیزه ها و تمایلات نیروی انسانی شرکت کننده در این جنگ را جهت می دهد و سهم تأثیر آن در سطح جهانی غیر از حالتی خواهد بود که بر آن، نظام انگیزه الهی و دینی حاکم شود. اصولاً در جنگهای نژادی و قومی، انگیزه ایمان پشتوانه نبرد با دشمن قرار نمی گیرد و ابزار پرورش ایمان محسوب نمی شود و صرفاً برد آن در گستره حضور آن نژاد یا قوم خلاصه می شود حال آنکه حضرت امام(ره) توانستند هر سه کار را انجام دهند؛ یعنی با ابزار جنگ به پرورش درونی، توسعه قدرت جهانی و استفاده بهینه از انگیزه مذهبی برای پیشبرد جنگ نائل شوند. بدیهی است منظور از این انگیزه ها صرفاً تمایلات مذهبی رزمندگان اسلام در درون مرزهای جغرافیایی نبود بلکه شامل انگیزه، اندیشه و رفتار سازماندهی شده نیروهای اسلام در سراسر جهان می شد که توانست به عنوان یک مقدور برونی رفتار دشمن را در درگیری با ما کنترل نماید.

ص: 33

«جنگ»، ابزار ایجاد کانون بحران بر علیه دشمن

بر پایه این اندیشه که جنگ، ابزار درگیری با دشمن هست هیچگاه جنگ ما بر علیه نظام استکبار تمامی نخواهد یافت. ایشان بارها و بارها بر این نکته تأکید و تصریح داشتند. لذا اگر در ادبیات حضرت امام(ره) دقت شود تعابیری همچون جنگ کفر و ایمان یا جنگ فقر و غنا و امثال آن همگی به این اندیشه بازگشت دارند. طبعاً صحیح نخواهد بود اگر از این تعابیر، مفهوم غیر الهی اراده شود مثلاً جنگ فقر و غنا را به اندیشه مارکسیستی ارجاع دهیم. هنر مدیریت ایشان در جنگ نیز به همین امر باز می گشت که توانستند جنگ نظامی دو کشور را در جغرافیای سیاسی به جنگ استضعاف و استکبار یا کفر و ایمان تبدیل نمایند و چارچوب تنگ ترسیم شده توسط نظام کفر که جنگ را در مرزهای سیاسی خلاصه می کند بشکنند

امروز خمینی آغوش و سینه خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهای دشمنان باز کرده است، و همچون همه عاشقان شهادت، برای درک شهادت روزشماری می کند. جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگ اعتقادی مان، بسیج سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.(1)

جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست؛

جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست؛

جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست؛

جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست؛

جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور؛

جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوش گذرانیهای مرفهین و حاکمان بی درد کشورهای اسلامی است.

این جنگ سلاح نمی شناسد؛

این جنگ محصور در مرز و بوم نیست؛

این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمی داند.

این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهای اعتقادی - انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوش گذرانی است.

جنگ ما، جنگ قداست، عزّت و شرف و استقامت علیه نامردمی هاست.(2)

ص: 34


1- - رک سخنرانی امام خمینی(ره) در تاریخ 1367/4/29
2- - حضرت امام خمینی(ره) - 1367/4/13

ایشان با همین اندیشه توانستند از بدنه جهان اسلام سربازانی غیرتمند برای دفاع از کیان اسلام گزینش و تربیت کنند و دشمن را در محدود کردن قدرت اسلام در یک مرز خاص ناکام بگذارند.

ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظام هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول اللَّه(ص) را در جهان استکبار ترویج نمائیم و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود.(1)

من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیاء هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیل هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.(2)

لذا از یکسو به پرورش نیروهای شهادت طلب و از جان گذشته پرداختند

در این دلهای شب با خدای تبارک و تعالی مناجات کنید، از خدا بخواهید که شما را توفیق بدهد، توفیق شهادت بدهد، توفیق عزت بدهد، شهادت عزت شماست، شما نترسید از هیچ چیز.(3)

برادران من! خواهران من! عزیزان من! مصمم باشید، از ترور نترسید، از شهادت نترسید و نمی ترسید. شهادت عزت ابدی است، حیات ابدی است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند که مردن را تمام می دانند و انسان را فانی، ما که انسان را باقی می دانیم و حیات جاودانه را بهتر از این حیات مادی می دانیم، برای چه بترسیم.(4)

و از دیگر سو کانونهای بحران بسیاری را بر علیه نظام استکبار در درون نظام قدرت جهانی تعبیه کردند. ایشان به خوبی بر مقدورات جهان اسلام در مقابل کفر وقوف داشتند و از تعریف کردن مقدورات صرفاً در محدوده مقدورات طبیعی پرهیز داشتند ایشان مقدورات

ص: 35


1- - رک سخنرانی حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ 1367/2/29
2- - همان مدرک.
3- - رک سخنرانی حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ 1357/12/14
4- - رک سخنرانی حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ 1358/6/22

انسانی را مهمترین و مؤثرترین امکانات جهان اسلام ارزیابی می کردند و کاروساز استفاده مطلوب از این مقدورات را به خوبی می شناختند تا جایی که توانستند از این امکانات به نحو چشمگیری در نظام موازنه قدرت جهانی استفاده کنند.

بنابراین ضروری است پذیرش قطعنامه را نیز در چارچوب این اندیشه مورد ارزیابی قرار دهیم. البته هرچند پذیرش صلح بر این اساس چیزی جز پذیرش حکمیت سازمان ملل قلمداد نمی شود اما با اندکی تأمّل در تاریخ هشت ساله دفاع مقدس در می یابیم که قطعنامه 598 با قطعنامه های تحمیلی سالهای اولیه جنگ کاملاً متفاوت است. چون قدرت رزمندگان اسلام در مدیریت جنگ توانست تا اندازه ای منویات شوم نظام استکبار را تعدیل نماید اما در هر حال این واقعیت را نمی توان کتمان کرد که اندیشه دفاعی حضرت امام(ره) با هر نوع حکمیت قدرتهای استکباری جهان در تنافی آشکار بود. اگر نتوان ادعا کرد که پذیرش قطعنامه به معنای پذیرش مدیریت کفر بین الملل در جنگ است حداقل باید پذیرفت که این امر با پذیرش نظارت آنها بر روند جنگ میان اسلام و کفر برابری می کند. در هر صورت این نقطه عطف از روند جنگ هشت ساله بایست بخوبی تحلیل شود که ایشان تا آنجا که ممکن بود از چنین پذیرشی سرباز زدند تا زمانی که احساس کردند امر میان هدم انقلاب اسلامی و پذیرش تبعات سوء ناشی از پذیرش قطعنامه دایر شده است لذا با دفع افسد به فاسد به قبول صلح تن دادند.

ضعف ماشین محاسبه «اعتقادی» و «علمی»، عامل مؤثر پذیرش قطعنامه

بایست این نکته به خوبی برای نسل امروز و نسلهای آینده تبیین شود که چرا ایشان چند صباحی قبل از پذیرش قطعنامه صلح را با خیانت به رسول الله(ص) برابر می دانستند اما چند روز بعد خود زیرپای قطعنامه را امضاء کردند؟ آیا غیر از این بود که عامل اصلی این پذیرش، ضعف ما در مقدورات انسانی جنگ بود؟ به تعبیر بهتر زمانی جنگ می توانست ادامه پیدا کند که تمام نیروی انسانی و لااقل اکثریت آنها با اندیشه «پیروزی خون بر شمشیر» کماکان همراه باشند اما زمانی که احساس شد درصد قابل توجهی از مسئولین و بدنه انسانی جنگ تداوم نبرد را در گرو داشتن شمشیر و سلاح کارآمد می دانند آنگاه چگونه می توان به عنوان رهبر جنگ به ایشان حکم کرد که باید در این راه خون داد تا پیروز شد؟!

ص: 36

به دیگر بیان مهمترین اصل در مقدورات انسانی، «انگیزه» است. قطعاً اگر کماکان انگیزه غلبه خون بر شمشیر در تمامی روابط و عرصه های جنگ حاکم بود ایشان با همین قلت عدّه و عُدّه، جنگ را به پیش می بردند و از پذیرش قطعنامه سرباز می زدند؛ همان اتفاقی که در طول هشت سال دفاع مقدس رخ داد. اما زمانی که تحلیلهای علمی بر مسند منطق جنگ جایگاه ویژه ای یافت و شعار سلاح در مقابل سلاح و ضرورت انجام یک جنگ تمام عیار کلاسیک در مقابل دشمن سرداده شد حتماً وضعیت مقدورات انسانی جنگ نسبت به فرماندهی و مدیریت آن تغییر کرد و نگرش جدیدی نسبت به امکانات انسانی بوجود آمد که همین، متغیر اصلی در پذیرش ناخواسته پایان جنگ بود چه اینکه معظم له به همین نکته مهم در آخرین پیامهای خود اشاره فرموده و تأکید کردند که ما باید خون بدهیم تا بتوانیم در دنیا پیروز شویم. ایشان پذیرفته بودندکه تغییر در وضعیت بین الملل تنها با پذیرش ریسک خطر و ایثار جانانه محقق خواهد شد و تنها از این طریق است که همچون انبیاء الهی(ع) می توان وجدان عمومی را تحریک کرد و آنرا به سمت حاکمیت ارزشهای الهی تغییر داد. اما زمانی که بسیاری از مسئولین جنگ به این تحلیل برسند که باید وزن مقدور طبیعی جنگ افزایش یابد و از جایگاه بالاتری نسبت به مقدور انسانی برخوردار شود و همچون دشمن باید به جنگ کلاسیک روی آورد آنگاه طبیعی خواهد بود که در نوع نگرش رهبری جنگ نسبت به مقدورات انسانی آن تغییر حاصل شود.

بنابراین به اعتقاد ما پذیرش قطعنامه تنها به یک متغیر اصلی بازگشت داشت و آن بن بست ایجاد شده در مقدورات انسانی جنگ بود. این بن بست به نوبه خود دارای دو ضلع بود: 1- عدم همراهی متناسب متدینین و معتقدین به نظام انقلاب اسلامی نسبت به تحلیل معنوی حضرت امام(ره) در خصوص جنگ که آنرا یک پدیده مثبت و به عنوان بستر پرورش روحی و تهذیب نفس معنا می کردند. 2- حاکم شدن تحلیلهای نظام کارشناسی در ذهن مدیران جنگ و پذیرش مقدور طبیعی بعنوان متغیر اصلی تداوم جنگ. با این وصف استراتژی غلبه خون بر شمشیر و تحمل خطرپذیری برای ارتقاء وجدان عمومی ملّتها در گردو غبار تحلیلهای کارشناسانه مبتنی بر مبانی مادّیِ علمی گم شد. این دو نوع تحلیل باعث شد که در نهایت، رهبری جنگ حکم به پذیرش قطعنامه و ختم جنگ دهند لذا عمده ضعف را می توان

ص: 37

در کارآمدی دو ماشین محاسبه «اعتقادی» و «علمی» دانست که همراهان خوبی برای رهبری جنگ نبودند و در میانه راه ایشانرا با پیروانی اندک تنها گذاشتند.

تبیین مبانی «فلسفی، کلامی و پرورشی» حضرت امام(ره) در جنگ

بدیهی است حضرت امام(ره) از همان اوّل شروع نهضت در سال 1342 از مقدور طبیعی لازم نیز برخوردار نبودند. از اینرو همچون انبیاء ومعصومان(ع) استراتژی غلبه خون بر شمشیر را پذیرفتند و با همین شیوه انقلاب را ثمر رساندند و تا آنجا که ممکن بود هشت سال جنگ را رهبری کردند. اما زمانی که ماشین محاسبات علمی، بسیاری از مدیران جنگ را به این باور غلط رساند که وزن مقدورات طبیعی با وزن مقدورات انسانی یکسان بلکه بالاتر است دیگر تکیه به مقدورات انسانی جنگ با چنین نگرشی صحیح نبود و ایشان نمی توانستند با چنین مقدوراتی تغییر نظام موازنه قوا در سطح جهانی را به نفع اسلام تداوم بخشند.

ریشه اندیشه غلبه خون بر شمشیر، به مبانی مورد پذیرش حضرت امام(ره) باز می گشت که از جنبه کلامی به حاکمیت «دین حداکثر» معتقد بودند؛ به اینکه نبایست دین را صرفاً در محدوده ضیق سرپرستی معنوی بشر خلاصه کرد بلکه دین مجموعه ای است که متکفل سرپرستی نظام معاش و معاد مردم می باشد. همچنین معتقد ایشان در خصوص فلسفه تاریخ این بود که جنگ، استراتژی دائمی حکومت دینی در برخورد همه جانبه با دشمن است. و بالاخره مبنای پرورشی ایشان که معتقد بود جنگ، ابزار تهذیب نفس در دو بُعد فردی و اجتماعی است و وسیله تقرب و توسعه عبودیت در عالم است.

بیان دو شیوه متداول نبرد با دشمن

تمامی این مبانی و معتقدات در کنار نگاه دیگر حضرت امام(ره) معنای مضاعفی می یافت به اینکه اصولاً به دو شیوه می توان جنگ کرد: شیوه ای که به فتح قلوب بیانجامد و روشی که حاکمیت بر خاک را رقم زند. طبعاً شیوه متناسب با مبانی مزبور، روش فتح قلوب است لذا ایشان جنگ را همچون انقلاب با شعار غلبه خون بر شمشیر رهبری کردند. خلاصه کلام آنکه ایشان جهان را عرصه تقابل دو نظام قدرت می دیدند که به صورت تاریخی با هم در تنازعند لذا استراتژی خود را جنگ همه جانبه با دشمن قرار می دادند که آثاری همچون تهذیب نفس در بعد فردی و ارتقاء وجدان عمومی در سطح جهانی را بدنبال دارد. بر این

ص: 38

اساس از یکسو همواره بر شهادت طلبی تکیه داشتند و از دیگر سو به شمردن برکات ناشی از جنگ هشت ساله در سطح جهان می پرداختند. از اینرو هیچگاه ایشان احساس نمی کردند که بایست با تسخیر زرّادخانه های عالم به تسخیر قلوب رسید بلکه به عکس معتقد بودند که حاکمیت بر قلوب به نام اسلام، حکومت بر آب و خاک را بدنبال خواهد داشت و تنها از این طریق است که می توان احکام الهی را در عینیت جریان داد. از همین جاست که استراتژی ایشان بر پایه غلبه خون بر شمشیر، نمایش مظلومیت اسلام، شهادت طلبی و تکیه بر مقدور انسانی استوار بود. چون از منظر ایشان جنگ برای توسعه قدرت اسلام یک ضرورت بود لذا پایان آنرا برابر با پذیرش حاکمیت کفر بین الملل می دانستند. به همین علّت هیچگاه به تعطیلی مطلق نبرد با دشمن حکم ندادند و با بسته شدن یک عرصه عرصه های دیگری را بر علیه دشمن باز کردند.

تردید در «مطلوبیّت» و «مقدوریت» جنگ، عامل پذیرش قطعنامه

امّا زمانی که احساس کردند اولاً اندیشه مذهبی جامعه در حال تحلیل رفتن است و بسیاری از متدینین، جنگ را پدیده ای مقدس و مثبت ارزیابی نمی کنند و در اواخر جنگ مرتباً ختم جنگ را از خداوند طلب می نمایند و به آن به عنوان ابزار تهذیب فردی و بستر پرورشی جامعه نظر نمی کنند و ثانیاً به خاطر حاکمیت تحلیلهای علمی و اصل دانستن مقدورات طبیعی در نظر بسیاری از مدیران جنگ تنها چاره را در پذیرش قطعنامه می بینند دیگر لحظه ای درنگ برای ختم جنگ را جایز ندانستند. مسلماً اگر از یکسو «حوزه» به عنوان ماشین محاسبه اعتقادی جامعه و از دیگر سو «دانشگاه» به عنوان ماشین محاسبه علمی آن همراهی مطلوبی با رهبری جنگ داشتند ما می توانستیم پایان شیرین تری را از جنگ ترسیم نمائیم.

طبعاً زمانی که بخشی از مقدورات انسانی، جنگ را به عنوان پذیده ای مثبت و ضروری ارزیابی نکند و بخشی دیگر بر اساس مبانی مادّی به تحلیلهای علمی روی آورد و تداوم جنگ را غیرممکن بداند چگونه می توان باور کرد که رهبری جنگ با یک حکم ظاهری بتواند همچون اوایل جنگ تمامی مقدورات انسانی را برای غلبه نهایی بر دشمن و تداوم جنگ به یاری طلبد؟! بنابراین بن بست مقدور انسانی از یکسو به تردید در «مطلوبیت» جنگ و از دیگر سو به «مقدوریت» آن بازگشت داشت. به تعبیر بهتر دو اندیشه حاکم بر جنگ به تردید کشیده

ص: 39

شد که اوّلی ناظر به ضرورت جنگ به عنوان یک استراتژی دائمی و ابزار تهذیب فردی و اجتماعی بود که می توان پشتوانه آنرا در تقابل دائمی و تاریخی دو نظام قدرت کفر و اسلام خلاصه کرد و بالاخره اندیشه دوم که اساس را در تغییر وضعیت روانی می دانست.

«هدف» جنگ، تسخیر قلوب از طریق تهذیب نفوس

اگر جنگِ مقدورات با مقدورات پیش آید حتماً طرف پیروز در این جنگ نابرابر ما نخواهیم بود. اصولاً در این حال هدف و شیوه جنگ تغییر پیدا می کند و این با مبانی دفاعی حضرت امام(ره) در تنافی بود. به تعبیر ساده تر اگر مقدور طبیعی ما در جنگ بر مقدور طبیعی دشمن فزونی می یافت و ما می توانستیم از این طریق به تسخیر خاک نائل شویم حتماً در دستیابی به اهداف الهی خود که تسخیر قلوب و جریان دادن احکام الهی در پهنه گیتی بود ناکام می ماندیم. آنچه مطلوب حضرت امام(ره) بود پیروی خون بر شمشیر و تسخیر قلوب از طریق تهذیب نفوس بود. نمونه های بارز این نوع پیروزی در قالب پیروزی بر شاه، فتح خرمشهر و امثال آن مشاهده شد و هریک به فراخور توانستند وضعیت روانی جامعه جهانی خصوصاً بین الملل اسلامی را تحت تأثیر خود قرار دهند.

طبیعی است اگر اصل جنگ، تسلط فیزیکی بر دشمن باشد بنیان آن بر مقدورات طبیعی استوار خواهد بود. اگر امروز و یا در اواخر جنگ با تعابیری همچون عقب افتادگی های زمان جنگ، افسردگی های روحی ناشی از جنگ، بزهکاریهای اجتماعی زمان جنگ و امثال آن روبرو بوده و هستیم همگی را باید در راستای تحلیلهای غلط مذهبی و علمی جستجو کنیم که با پدیده جنگ از منظر مادی برخورد می کنند.

«هدف» جنگ، تغییر نظام زیباپسندی بین الملل

استراتژی غلبه خون بر شمشیر چیزی جز استراتژی فتح قلوب نیست و این امر با فتح سرزمین و تکیه بر مقدورات طبیعی فرسنگها فاصله دارد. استراتژی زرّادخانه بر زرّادخانه مبتنی بر مبانی مادی بوده و مبین غلبه فیزیکی - و نه روانی - می باشد. به اعتقاد ما نمی توان با تکیه بر مقدورات طبیعی، زیباشناسی و زیباپسندی نظام بین الملل را تغییر داد. از اینرو ابزار غلبه ایمان بر کفر و تسخیر قلوب، غلبه فیزیکی از راه برتری نیروی زرادخانه نیست. بله ممکن است بتوان از طریق غلبه سلاح بر سلاح به ایجاد رعب در قلب دشمن مبادرت کرد

ص: 40

امّا حتماً و الزاماً نمی توان زیبائی شناسی او را تغییر داد. طبعاً او بر اعتقادات کفرآلود خود باقی خواهد ماند. اما اگر با شیوه غلبه خون بر شمشیر، نمایش مظلومیت و حقانیت به دنبال آن تسخیر قلوب مبادرت کنیم حتماً هم می توان به اهداف الهی خود دست یافت و ایمان را بر کفر غلبه داد و هم بر خاک و آب مسلط شد و آنرا عرصه ای برای عبودیت و بندگی ناس قرار داد. همین نکته اساسی همواره مورد نظر حضرت امام(ره) بود. لذا ایشان همیشه بر استراتژی غلبه خون بر شمشیر تکیه می کردند اما زمانی که تحلیل بخش مؤثری از بدنه جنگ به تحلیلی غیر از آنچه حضرت امام(ره) بر آن باور داشت متمایل می شود بگونه ای که غلبه سلاح بر سلاح را در سر می پرورانند و هدف دیگری را فراروی جنگ ترسیم می کنند نبایست انتظار داشت که با چنین ماشین نظامی بتوان به چنان اهداف مقدسی نائل شد. از این لحظه به بعد ایشان نیروهای مناسبی برای رهبری جنگ به شمار نمی رفتند. ایشان مبتلا به محاسبات و تحلیلهای علمی شده بودند و ناخواسته راه خود را از راه رهبری جنگ جدا کرده بودند در حالی که حضرت امام(ره) از طریق جنگ توانستند هویت جدید اجتماعی به ملت اسلامی ایران بل ملل اسلامی جهان عطا کنند و سپس این هویت اجتماعی را با هویت اجتماعی کفر درگیر کنند.

دلیل مخالفت رهبری جنگ با تداوم جنگ پس از پذیرش قطعنامه

امّا زمانی که حضرت امام مجبور به پذیرش قطعنامه شدند چون قائل به تعطیلی تقابل تاریخی کفر و اسلام نبودند لذا عرصه های جدیدی را با جلوه هایی دیگر فراروی آزادیخواهان جهان اسلام گشودند و در عین حال بر این نکته وقوف کامل داشتند که اگر نیروی انسانی تحت اختیار، ناخواسته مبانی اندیشه رهبری جنگ را پذیرا نباشند حتی در صورت بروز یا ایجاد جنگ نظامی جدید نیز نمی توان به چنین نیروهایی تکیه کرد و به چنان اهدافی رسید. از اینرو بود زمانی که پس از پذیرش قطعنامه و تهاجم گسترده دشمن بر علیه مرزهای ایران اسلامی و پیشروی آنها در بعضی نقاط، پیشنهاد ازسرگیری جنگ و تقابل مجدد نظامی با دشمن از سوی برخی از افراد ارائه شد حضرت امام(ره) این پیشنهاد را رد کردند چون بر تحلیل خود از مقدورات انسانی جنگ باقی بودند. ایشان به خوبی می دانستند که ممکن است چند صباحی بتوان با بخشی از بدنه نیروی انسانی جنگ به تداوم آن مبادرت کرد و به فتوحاتی نیز

ص: 41

دست یافت اما زمانی که اندیشه غالب بر اذهان بسیاری از نیروهای جنگ به تحلیلهای غلط مادی گرایش دارد و «توسعه» را به صورت مادی معنا کرده و جنگ را مانع چنین توسعه ای می داند حتماً نمی توان در میان مدت به چنین بدنه ای اعتماد کرد. حال آنکه حضرت امام(ره) توسعه را توسعه تقرب و بندگی و جنگ را ابزار رسیدن به چنین توسعه ای ارزیابی می کردند.

ضرورت توجه به الگوی «توسعه» برای پرهیز از دنباله پذیرش قطعنامه

بنابراین حضرت امام(ره) در آن زمان به خوبی می دانستد که با پایان جنگ و پذیرش قطعنامه بایست منتظر عواقب سوء ناشی از این پذیرش و رواج برخی از افکار مادی در میان آحاد جامعه بود؛ یعنی همان تبعاتی که امروز پس از گذشت ده سال از پایان جنگ شاهد آن هستیم. لذا تأکید ایشان بر این بود که نکند چند سال بعد عدّه ای به این باور غلط برسند که کاش آنروز ما جنگ نمی کردیم و اگر جنگ نبود می توانستیم پله های توسعه مادی را سریعتر بپیمائیم! ایشان به همگان هشدار داده بودند باید تا آنجا که می توان از پذیرش الگوهای کفرآلود که نظام استکبار خواهان تحمیل آنها بر ملل مظلوم است جلوگیری کرد. از اینرو بایست راهکارهایی را پیدا کرد که با پذیرش قطعنامه بتوان از پذیرش الگوهای مزبور سرباز زد. سعی ایشان بر این بود که با پذیرش ناخواسته و اجباری نظارت سازمان ملل بر روند جنگ، نظارت و دخالت جریانها و سازمانهای جهانی وابسته به نظام استکبار را در روند بازسازی و تنظیم اقتصادی پس از پایان جنگ به حداقل برسانند و جامعه اسلامی را از خطر حاکمیت تسلط بانک جهانی، صندوق بین المللی، یونسکو، شورای امنیت و امثال آنها برهانند. لذا در همین چند ماه میان پذیرش قطعنامه و رحلت جانسوز ایشان به راهکارهایی روی آوردند تا بتوانند هجوم همه جانبه اسلام بر کفر را کماکان تداوم بخشند و متناسب با شرائط جامعه و جهان از نفوذ مرموزانه دشمن در ابعاد مختلف جلوگیری نمایند.

با اینوصف عدّه ای که در تحمیل صلح بر انقلاب اسلامی نقش داشتند و خواسته یا ناخواسته به ختم جنگ رأی داده بودند بنابر همان تحلیلهای غلط به این باور رسیده بودند که بایست از الگوهای غیر برای توسعه و بازسازی پس از جنگ نیز استفاده کرد امّا در عین حال همواره خود را در برابر اقدامات بجا و مؤثر حضرت امام(ره) مواجه می دیدند. آنها به خوبی می دانستند همان اندیشه ای که پشتوانه پیروزی انقلاب و رهبری جنگ بود به راحتی نخواهد

ص: 42

گذاشت این تحلیلهای مادّی در جریان بازسازی به ثمر بنشیند. با اندکی غفلت، روند توسعه اقتصادی و سیاسی امروز جامعه می تواند دنباله همان روند نامیمون پذیرش قطعنامه و حاکمیت دادن ناخواسته مجامع جهانی بر مقدرات جامعه اسلامی باشد. این خطر را حضرت امام(ره) در زمان جنگ به خوبی احساس می کردند و برای جلوگیری از منحل شدن جامعه اسلامی در نظام سلطه تمام توان خود را برای تداوم جنگ و غلبه خون بر شمشیر به کار می گرفتند. این حرکت از منظر نظام کارشناسی کشور، اختلال در برنامه ریزی و از منظر حضرت امام(ره) در راستای تحقق اهداف الهی جامعه اسلامی بود.

ص: 43

ص: 44

ورود به خاک عراق، ضرورت ها و دستاوردها

از مباحث بسیار مهم در زمان جنگ 8ساله و پس از آن تاکنون، مسئله «ورود به خاک عراق» بوده است. تا زمانی که رزمندگان اسلام به دفع تجاوز دشمن متجاوز و بیرون راندن اشغالگران از سرزمین اسلامی مشغول بودند افکار عمومی داخلی و خارجی، همسو با این استراتژی بود و هیچکس به خود اجازه نمی داد از متولیان امور لشکری و کشوری نسبت به این حق اولیه بازخواست نماید.

اما زمانی که اراده دولتمردان سیاسی - نظامی کشور بر ورود به خاک عراق تعلّق گرفت و این اراده نیز عملاً صورت عینی یافت زمزمه هائی در محافل خصوصی داخلی و اعتراضاتی در بعض محافل خارجی به گوش رسید که تا امروز نیز این مقوله از مباحث قابل بررسی است. هرچند عزیزانی از آن زمان تاکنون به تشریح علل و انگیزه های اخذ این تصمیم مبادرت کرده اند و به سهم خود در جهت تنویر افکار عمومی نسل کنونی و آتی گام برداشته اند اما بنظر می رسد که ناگفته ها و نانوشته های این مقوله هنوز بیشتر از گفته ها و نوشته هاست. لذا احساس تکلیف، مرا بر آن داشت که به برخی از ابهامات باقیمانده، پاسخی درخور دهم.

از آنجائی که تحلیل یک پدیده تاریخی، بناچار بایست با حوادث قبل و بعد آن مورد کاوش قرار گیرد لذا مقدمه عمده این مقال عملاً به بررسی اجمالی مهمترین حادثه قبل از «ورود به خاک عراق» اختصاص یافته است که چیزی جز حماسه عظیم فتح خرمشهر و عملیات «بیت المقدس» نمی باشد. به اعتقاد دست اندرکاران امر، این حادثه بزرگ به تنهائی

ص: 45

توانست بسیاری از گره های ناگشوده جنگ را بگشاید؛ فضای بهت آلود نبرد را به روشنی آینه مبدل سازد و بالاخره کفه موازنه قوای سیاسی - نظامی را بنفع ایران مظلوم اما مقتدر، سنگین نماید. این حماسه عبرت آموز، بستر مناسبی برای تصمیم سازان و تصمیم گیران عرصه سلاح و صلاح فراهم نمود و جرأت ایشان را برای اخذ تصمیمی مهم و حیاتی که همانا قدم گذاردن در خاک دشمن بود مضاعف ساخت و زمینه تنبیه عملی متجاوز و گردن نهادن به ابتدائی ترین حقوق مردم ما را در قالب «قطعنامه» به وجود آورد. از اینرو توجه به بسترهای تصمیم ساز این امر، غیرقابل اجتناب می نمود.

با امید به اینکه این تلاش اندک، مکمل زحمات طاقت فرسای دلاورمردانی شود که ایران اسلامی را نگین انگشتری عزت و استقلال جهان معاصر ساختند و الگوی موفقی از ظلم ستیزی و مبارزه با زیاده خواهی بین المللی را فراروی آزادیخواهان و استقلال جویان مسلمان و غیرمسلمان قرار دادند که پیروزی «مقاومت اسلامی لبنان» بر اسرائیل، یکی از شاخصترین آنهاست.

پس از فتح خرمشهر و برتری سیاسی نظامی، ایران با استراتژی «تنبیه متجاوز» دفاع مقدس را وارد مرحله جدیدی نمود. فتح خرمشهر وفرار دشمن تا پشت مرزها حائز اهمیت بسیاری بود. زیرا خرمشهر آخرین حربه عراق برای مذاکرات صلح به شمار می رفت. آزادی سازی مناطق اشغالی در خوزستان و فتح خرمشهر شرایط جدیدی ایجاد کرد و برتری سیاسی و نظامی ایران را بر عراق به اثبات رساند. با فتح خرمشهر دیپلماسی ایران نیرو و قدرت بیشتری گرفت و رهبران سیاسی نظامی ایران از توان بالاتری در برخورد با تجاوز عراق بهره مند شدند.

ارتش بعث عراق در برابر هجوم سهمگین نیروهای رزمنده ایرانی و تحمل شکست های پی در پی، دریافت برای جلوگیری از پیشروی های قریب الوقوع ایران، تنها راه ممکن عقب نشینی سراسری به مرزهای بین المللی است.

عراق با این حرکت خود فرصت می یافت ضمن برطرف کردن نقاط ضعف خود و گرفتن زمان، به ایجاد استحکامات و خطهای دفاعی پر مانع بپردازد. این تغییر استراتژی عراق در بر دارنده حفظ حکومت بعث عراق از سقوط حتمی به عنوان یک استراتژی ملی و فرصت یافتن جهت حملات مجدد به کشور اسلامیمان بود.

ص: 46

صدام حسین رئیس جمهوری عراق درجلسه ای با فرماندهان ارتش عراق در مورد دلایل عقب نشینی و ضرورت نحوه ادامه جنگ در برابر حملات نیروهای رزمنده اظهار داشت:

«دلایلی که باعث بهبود وضع ما پس از بازگشت به مرزهای بین المللی شد عبارتند از:

الف: طولانی بودن راههای مواصلاتی ما به جبهه در خاک ایران که موجب این مسائل شد: 1- مشکل مانور 2- نیروهای خودی به مسائل دفاع از خاک ایران کمتر اهمیت می دادند. 3- راههای مواصلاتی تدارکاتی، طولانی در خاک دشمن بود. از سوی دیگر، ارتباط مرکز فرماندهی با قرارگاههای میدان جنگ به علت طولانی بودن مورد تهدید قرار می گرفت. در این حالت، نیروهای جلو در معرض انزوا قرار می گرفتند، بخصوص وقتی که دشمن به طور مستقیم وارد منطقه شود (دور می زند)، دشمن بر روی این تاکتیک (جناح گرفتن و دور زدن) خیلی تکیه می کند. ما مجبور بودیم برای حفظ جاده ها (عقبه ها) نیروهای پشتیبان بیشتری گسیل کنیم. این وضع، مسدود کردن معابر نفوذی را بسیار سخت و غیر ممکن می کند. چون بیشتر نیروهای موظف به این امر، از نیروهای ذخیره هستند و آمادگی ندارند، قادر به مسدود کردن همه معابر نفوذی نیستند. ولی هم اکنون کلیه امکانات دفاعی برای حفظ خط مقدم فراهم شده و بخشهای ذخیره، تجربه کافی را به دست آوردند.

ب - احساس سربازان و ارتشیان ما، هنگامی که از اراضی و حقوق خود دفاع می کنند با حالتی که در عمق مثلاً هشتاد کیلومتری سرزمین دشمن هستند، متفاوت است.

ج - از عوامل مهم دیگر این بود بود که دشمن در سرزمین خود می جنگید و بالتبع با محیط آشنایی کامل داشت. مثلاً دشمن از رود کرخه و انشعابات آن و یا رود کارون استفاده می کرد، و مسائل پیش بینی نشده ای را برای ما ایجاد می کرد (اصل غافلگیری) و به نیروهای خط مقدم احاطه داشت.»(1)

امام خمینی فتح خرمشهر را مافوق طبیعت توصیف کرد و فرمود:

«سپاس بی حد بر خداوند قادر، که کشور اسلامی رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و مایت خویش قرارداد، و نصر بزرگ خود را نصیب ما نمود. و اینجانب با یقین به آنکه «ماالنصر الا من ندالله» از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، ه دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد، و کشور بقیة اللّه الاعظم ارواحنالمقدمه الفداء را از چنگ گرگان آدمخوار

ص: 47


1- - مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ - اسناد بدست آمده در عملیات والفجر مقدماتی

که آلتهائی در دست ابرقدرتان، خصوصاً آمریکای جهانخوارند، بیرون آورد و ندای اللّه اکبر را در خرمشهر عزیز طنین انداز کرد، و پرچم پرافتخار لااله الااللّه را بر فراز آن شهر

خرم، که با دست پلید جنایتکاران غرب به خون کشیده شد و خونین شهر نام گرفت، تشکر می کنم. و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت، و برپاکننده عدل الهی در سراسر گیتی روحی لتراب مقدمه الفداء می باشند. آنان به آرم «و ما رمیت اذرمیت ولکن اللّه رمی» مفتخرند. مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم، که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنائم بی پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب دیدگان بدبخت، که با فریب و فشار صدام تکریتی این

ابرجنایتکار دهر، به تباهی کشیده شدند، سرفرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی هدیه آوردید.

فتح خرمشهر مسأله عادی نبود و این که 15 الی 20 هزار نفر به صف برای اسارت بیایند تسلیم شوند، مسأله عادی نیست بلکه مافوق طبیعت است؛ ایران، امروز به عنوان یک ایران بزرگ و نیرومند مطرح است و در همه جا بر سر زبانهاست.»

سران نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی پس از فتح شیرین خرمشهر، مصمم گریدند که تجاوزگر را تنبیه نموده و تا احقاق حقوق خود به عملیات های نظامی ادامه

دهند. دکتر محسن رضایی فرمانده سابق سپاه پاسداران در این زمینه می گوید:

«استراتژی رسمی ایران، پس از آزادی خرمشهر، انجام یک عملیات برای پشتوانه مذاکرات سیاسی، تعیین شد. البته در ذهن فرماندهان و رزمندگان مطرح بود که اگر فرصت پیش آمد، تا بصره و بغداد پیش بروند. اما این استراتژی مبنای برنامه ریزی ساختارهای کشور نبود. هدف و شرط مذاکرات سیاسی نیز از طرف رهبری، تنبیه صدام (متجاوز) و گرفتن غرامت، تعیین شد. امام مواظبت می کردند که [این استراتژی] حداقل حتماً رعایت شود، اما خود را محدود نمی کردند و از نظر تبلیغی و سیاسی و رابطه با رزمندگان، هدف های بالاتری را عنوان می کردند؛ زیرا تصمیم گیرندگان سیاسی، بیش از حداقل را از لحاظ اقتصادی قابل تحمل نمی دانستند. بنابراین، عملیات ها برای پیروزی سیاسی طراحی شد. اما ما هرچه جلوتر رفتیم، ملاحظه کردیم که باید طرح کاملی برای کشور داشته باشیم و با این جهت گیری، حداقل هم

ص: 48

به دست نمی آید، ولی هرچه برای گرفتن این امکانات و برای این هدف تلاش شد، مسئولین موافق نبودند.»

آقای رضایی می افزاید: «امام به نتیجه بخش بودن استراتژی حداقل، اعتماد نداشتند؛ از این رو در صحبت خود با رزمندگان، سقوط صدام حسین را عنوان می کردند.»(1)

دکتر علی اکبر ولایتی وزیر وقت امور خارجه پیرامون استراتژی جمهوری اسلامی ایران پس از فتح خرمشهر در بعد سیاسی می نویسد: «- پافشاری بر درخواستهای ایران مبنی بر عقب نشینی کامل عراق، پرداخت غرامت از سوی متجاوز به ایران، بازگرداندن رانده شدگان عراقی به خانه هایشان و محاکمه متجاوز و جنایتکار جنگی؛ - مقاومت بر مقابل تصمیمات ناعادلانه و توصیه های جانبدارانه شورای امنیت و مجمع عمومی وعدم پذیرش قطعنامه های شورا؛ - افشاگری و تبلیغات وسیع در خصوص کاربرد سلاح شیمیایی از طرف عراق و عدم مقابله به مثل؛ - همکاری درخصوص جلوگیری عراق از حمله به مناطق مسکونی و انجام مقابله به مثل تنها درموارد اضطراری و با اخطار قبلی؛ - همکاری با دبیر کل در خصوص مسائلی مانند کاربرد سلاح شیمیایی از طرف عراق، حمله به مناطق مسکونی، حمله به هواپیماهای غیر نظامی وامنیت کشتیرانی در خلیج فارس؛ - اعلام سیاست ایران مبنی بر حفظ امنیت منطقه خلیج فارس و تلاش در پاک سازی منطقه از حضور نیروهای خارجی و خودداری از حمله به کشتیهای غیرنظامی و بی طرف؛ - توجه بیشتر به مذاکرات دو جانبه با کشورهای مختلف در خصوص جنگ تحمیلی و ترجیح آن بر مذاکرات چند جانبه یا مذاکرات در سازمانهای بین المللی و منطقه ای استراتژی جمهوری اسلامی ایران پس از فتح خرمشهر بود.»(2)

آمریکایی ها درمقابل فتح خرمشهر با بررسی سیاست استراتژیک خود در خلیج فارس در صدد بر آمد با تقویت رژیم عراق از گسترش انقلاب اسلامی و بی ثباتی هویت سیاسی عراق جلوگیری نماید. الکساندر هیگ وزیر خارجه وقت آمریکا ادعا نمود:

«آمریکا برای حفظ صلح خاور میانه به سه ابتکار دیپلماتیک دست خواهد زد و اگر بخواهیم به یک نظم مسالمت آمیز بین المللی امید داشته باشیم باید وقایع خاور میانه را شکل دهیم و اکنون لحظه ورود آمریکا در خاور میانه است. آمریکا برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق، به فعال کردن مذاکرات خود مختاری فلسطین و رفع تهدید آغاز جنگ در منطقه مرزی

ص: 49


1- - تنبیه متجاوز - مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ - حسین اردستانی - ص27
2- - تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران - علی اکبر ولایتی - صص 8 - 137

لبنان و اسرائیل اقدام خواهد کرد. این ابتکارها باید با یکدیگر مرتبط و با کشورهای دیگر نیز هماهنگ باشد. بیم آن می رود که جنگ ایران و عراق به کشورهای همسایه گسترش یابد و موجب تغییرات گسترده و پیش بینی ناپذیر در توازن نیروهای منطقه گردد.»(1)

از سوی دیگر واینبرگر وزیر دفاع آمریکا سراسیمه از پیروزی ایران هراسیده و اظهار داشت:

«پیروزی ایران در جنگ با عراق به نفع آمریکا نخواهد بود. عربستان و عمان دو متحد وفادار آمریکا در خاور میانه، نگرانیهای موجهی درباره تعرض ایران دارند و از نتایج آشکار پیروزی ایران در جنگ با عراق نگران هستند. ما خواهان آن هستیم که این جنگ به طریقی پایان یابد که ثبات منطقه را بر هم نزند چون پیروزی ایران یقینا در جهت منافع ملی ما نخواهد بود.»(2)

در برابر سیاست جدید آمریکا و هم پیمانان او، صلح گزینی قوت گرفت و تبلیغات شدید رسانه ای در این زمینه شدت پیدا کرد. مسئولین جمهوری اسلامی در برابر این حرکت جدید غرب مصمم و مقاوم ایستاده و هر گونه صلح و آتش بس را بدون تنبیه متجاوز غیر عملی خواندند.

حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رئیس جمهوری وقت در دیدار با فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران اظهار داشتند: «آنها (عراقی ها) به جاهایی عقب نشینی کرده اند که بتوانند بر مواضع ما مسلط باشند و به هیچ وجه ما آن را عقب نشینی نمی دانیم و چون چنین است، حق دفاع از حقوق تضییع شده همچنان متعلق به ماست. ما همانطور که قبلاً اعلام کرده ایم این قدرت را در خود می بینیم که از هر نقطه ای از این خط مستمر جبهه که اراده کنیم وارد شده و هر هدفی را که با تأمین منافع ما منطبق باشد تصرف کنیم. ما این کار را برای منافع ملت ایران و انقلاب اسلامی که در حقیقت برای منافع ملت عراق نیز هست انجام می دهیم.»(3)

آقای هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی هم پس از دیدار با حضرت امام خمینی(ره) گفت: «ما تا آنجا در خاک عراق پیش می رویم که خواسته هایمان را بگیریم. اگر قرار باشد حقوقمان را در بغداد بگیریم تا آنجا پیش خواهیم رفت. ما می خواهیم که جنگ زود تمام بشود و به همین دلیل وقتی دیدیم این آقایانی که واسطه هستند کاری

ص: 50


1- - همان ص113
2- - خبرگزاری رویتر (1/3/61)
3- - تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی - ص 144

نمی کنند، تصمیم گرفتیم خودمان مسئله را حل کنیم و راه را تشخیص دادیم که فشار نظامی به صدام بیاوریم تا او را تسلیم کنیم.»(1)

دکتر احمد توکلی، وزیر کار و امور اجتماعی و سخنگوی دولت هم در شصت و هشتمین اجلاس سازمان بین المللی کار در ژنو در خرداد 1361 در مورد وضعیت جدید جنگ تحمیلی گفت:

«دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستی و صهیونیستی هیاهو راه انداخته اند که جمهوری اسلامی ایران با بیرون ریختن دشمن از خاک خود، امنیت منطقه خلیج فارس را به مخاطره انداخته است. من در اینجا به عنوان سخنگوی دولت جمهوری اسلامی ایران اعلام می کنم که این هیاهو جز حیله ای جدید و مزورانه از سوی آمریکا برای ایجاد تنشهای سیاسی بیشتر درمنطقه نیست تا در این مقطع حساس، مسیر تفکر عمومی ملل عرب را از مبارزه با صهیونیسم متجاوز به درگیری باانقلاب اسلامی ایران منحرف کند. ما صریحا از موضع قدرت اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی ایران خوی توسعه طلبی نداشته و ما طالب خاک هیچ کشوری نیستیم، ولی حق خود را به هر طریقی که اسلام اجازه می دهد خواهیم گرفت و مطمئن هستیم که نتیجه قهری این احقاق حق، سقوط رژیم بعث عراق خواهد بود.»(2)

موضع گیری صریح و قاطع جمهوری اسلامی ایران در برابر تهدیدات و سیاست های دروغین آمریکا و دیگر قدرت ها تأثیرات بسزایی در عرصه بین الملل نهاد. روزنامه لوس آنجلس در دوم مه 1982 میلادی [12/2/1361] به نقل از کارشناسان آمریکایی نوشت:

«خمینی که به بزرگترین پیروزی نظامی دست یافته است، سه هدف را دنبال می کند که قطعا موجبات نگرانی را در سراسر منطقه نفت خیز خلیج فارس و فراتر از آن فراهم خواهد کرد. این سه هدف عبارتند از: 1- به قدرت رساندن اکثریت شیعی در عراق؛ 2- اخذ میلیاردها دلار پول به عنوان غرامت از کشورهای ثروتمند خلیج فارس از جمله عربستان که از عراق حمایت می کند؛ 3- مهمتر از همه برای غرب، ایجاد اصالت گرایان ایرانی با ترکیبی از شور مذهبی و نهضت ناسیونالیستی به عنوان نیروی حاکم در خلیج فارس. هدفهای ایران مفاهیم شومی برای آمریکائیان داشت.»(3)

از سوی دیگر به نظر برخی کارشناسان، حمله اسرائیل به جنوب لبنان، پس از فتح خرمشهر، یکی از تدابیر آمریکا برای خروج عراق از تنگنای طاقت فرسا و سخت نظامی بود.

ص: 51


1- - همان ص143
2- - همان ص142
3- - منوچهر محمدی و دیگران، جنگ تحمیلی - حسین یکتا - مقاله مواضع قدرتهای بزرگ در جنگ

در شرایطی که تحولات صحنه جنگ، تصمیم گیری را در سطح منطقه ای و بین المللی به شدت تحت تأثیر قرار داده بود، رژیم اشغال گر قدس در اقدامی پیش بینی نشده که تا آن زمان سابقه نداشت، به جنوب لبنان حمله کرد.

بحرانی شدن اوضاع جنوب لبنان - برای مدتی محدود - به عنوان یک مسأله مهم سیاسی، جبهه های جنگ را تحت تأثیر قرار داد. به طور طبیعی، رویداد لبنان بدون ارتباط با پیروزیهای رو به گسترش جمهوری اسلامی نبود. اسرائیل با این اقدام، از یک سو قصد داشت، زمینه های لازم را برای فشار آوردن بر ایران در سطح جهان اسلام فراهم کند و مانع پیشرویهای بعدی ایران شود و از سوی دیگر، تأثیر پیروزیهای نظامی ایران بر شیعیان جنوب لبنان و فلسطینی ها، موجب نگرانی این رژیم شده بود و اشغال جنوب لبنان می توانست تا اندازه ای این نگرانی را کاهش دهد. همچنین، این اقدام، زمینه مناسبی را فراهم کرد تا عراق با طرح کردن لزوم حمله به اسرائیل، ایران را در موضع انفعال قرار داده و یا دست کم در حمله بعدی ایران تأخیر ایجاد کرده و تب وتاب جنگ را در داخل کشور را به سوی دیگر منحرف نماید، تا به این ترتیب، این کشور بتواند ارتش خود را بار دیگر سازماندهی کرده و آرایش دفاعی خود را مبتنی بر شرایط جدید پیاده کند.(1)

براین اساس در 6 ژوئن 1982/16 خرداد 1361، نیروهای رژیم اشغالگر اسرائیل با عبور از مرز لبنان، تهاجم وسیع را به داخل خاک لبنان آغاز کردند و سه روز بعد تا نزدیکی بیروت رسیدند. در آنجا با مقاومت شدید مردم لبنان روبرو شدند. در این زمان این اندیشه پیدا شد که نیروهای ایرانی برای جنگ با دشمن صهیونیستی به لبنان اعزام شوند. ولی امام خمینی(ره) با شعار «راه قدس از کربلا می گذرد» تقدم توجه را به دفاع در مقابل عراق دادند. نگرش یاد شده نسبت به مسائل لبنان و از طرفی فروکش کردن تب و تاب انجام عملیات در جبهه ها بعد از فتح خرمشهر، طبعا خطرات فزاینده ای را برای جنگ و انقلاب در پی داشت. به عبارت دیگر این وضع، بیم گرفتاری ایران در دام استکباری جهانی را می داد و ایران می بایستی با حرکت جدید و حساب شده خود به این مسائل پایان دهد. لازمه اینکار و گرفتن سرعت عمل از رژیم عراق جهت باز سازی درونی سازمان خود، ورود در خاک عراق بود. زیرا حضور در شرایط موجود آن زمان (نه جنگ، نه صلح) و فرسایشی ساختن جنگ تماما به ضرر جمهوری اسلامی ایران بود. براین اساس برای احقاق حقوق حقه و گسترش و توسعه

ص: 52


1- - تنبیه متجاوز - مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ - حسین اردستانی - صص33 - 32

انقلاب اسلامی سیاست ورود به خاک عراق با موافقت حضرت امام(ره) در دستور کار سیاست های نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت.

اگربخواهیم یک جمع بندی مختصری پیرامون دلایل ورود به خاک عراق داشته باشیم، می توان ادله ذیل را این گونه بر شمرد:

1 - پس از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و عقب نشینی سراسری عراق از مناطق اشغالی، کشورهای مرتجع منطقه موقعیت را مغتنم شمرده، و طی نامه هائی که با مسئولین جمهوری اسلامی رد و بدل کردند، عملاً در صدد بر آمدند تا حقوق حقّه جمهوری اسلامی را نادیده گرفته، نسبت به موقعیت برتر ایران از خود بی اعتنایی نشان دهند.(1) ورود به خاک عراق، در حقیقت، پایان دادن به اینگونه برخوردها بود.

2 - تنبیه صدام به عنوان متجاوز، تا بدین وسیله زمینه های هر گونه تجاوز به مرزهای جمهوری اسلامی، در آینده، از میان برداشته شود.

3 - استراتژی «راه قدس از کربلا می گذرد» بر تداوم عملیات تا حل نهایی مسئله جنگ تکیه داشت و تلویحا این نکته را نیز مطرح می کرد که انقلاب اسلامی از این طریق می تواند برخورد جدی با غرب و مبارزه با اسرائیل را تدارک بخشد.

4 - با توجه به اینکه برنامه ها و مطلوب غرب، متوقف ساختن نیروها در پشت مرزها بود، این توقف، جز گرفتار شدن در یک دام، معنای دیگری نداشت. علاوه بر این، دشمن پس از عقب نشینی، با فرصت سه ماهه ای که به دنبال حمله اسرائیل به جنوب لبنان به دست آورد، مناسب ترین خطوط پدافندی را در نوارمرزی، متکی بر عوارض طبیعی، ایجاد کرد و در نتیجه، در خیلی از جاها خطوط جدیدی که بر نیروهای اسلام تحمیل شد، مناسب برای پدافند نبود و طبعا در معرض آسیب پذیری قرارداشت.(2)

آنچه در عملیات رمضان قابل ملاحظه بوده و خطوطی برجسته را در تاریخ جنگ و انقلاب اسلامی ترسیم می کند، گذشته از انهدام وسیع دشمن، نفس تهاجم به داخل خاک عراق است. این امر در واقع، به معنی مقابله با تمامی فشارهای سیاسی - تبلیغاتی دنیای استکبار بود.

علاوه بر این عملیات رمضان این معنا را به غرب تفهیم کرد که جمهوری اسلامی پس از پشت سر گذراندن مرحله بیرون راندن متجاوز از سرزمینهای اشغالی، مصمم به ادامه نبرد تا تحقق خواسته های بحق خود می باشد.

ص: 53


1- - مقامات عربستان طی نامه ای به آیت الله خامنه ای رئیس جمهور پیشنهاد کردند که هیأتی از طرفین جنگ به عربستان بیایند و در آن جا مذاکرات صلح آغاز شود. متقابلاً در پاسخ به پیشنهاد عربستان سعودی نسبت به تغییر شیوه برخورد آنها سؤال شده بود که سعودی ها در جواب گفته بودند: فعلاً مسئله اسرائیل مطرح است، ایران چه خواهد شد؟ عراق هم که عقب نشینی کرده؟!
2- - از خرمشهر تا فاو - مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ - محمد درودیان - صص26-25

اینک پس از گذشت بیست و هفت سال از آن دوران همگان به خوبی می دانند هشت سال دفاع مقدس، مقطعی درخشان در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است که به جرأت می توان گفت تثبیت انقلاب اسلامی مدیون آن است، امروزه دشمنان انقلاب اسلامی در کنار هر حرکت انقلاب، در چهره ای ناصحانه و دلسوزانه امّا با ماهیّتی مزدورانه و منافقانه ظهور می کنند تا دلها را بربایند، تفرقه ایجاد کنند و خادمین به انقلاب اسلامی را خائن معرفی نمایند.

بحران سازی و ایجاد جنگ روانی از جمله تاکتیک های مؤثر دشمنان در داخل نظام است. که نوک پیکان این جوسازی ها و شانتاژهای تبلیغاتی نیز متوجه مقدسات نظام به ویژه جایگاه مقدس رهبری، نهادهای انقلاب و ارزشهایی مانند دفاع مقدس می باشد. دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه با طرح این شبهات سعی دارند در اذهان عموم نسبت به افتخارات سال های جنگ ایجاد شک و تردید کرده، از این طریق، نسل دوم انقلاب به ویژه جوانان تحصیل کرده را با ارزش ها، اصول و افتخار آفرینان انقلاب و دفاع مقدس بیگانه نمایند. در سالگرد پیروزمندانه عملیات بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر گردید، در صدد برآمدم با طرح برخی از شبهات در مورد دفاع مقدس، ضمن تجزیه و تحلیل آن، در حد توان، پاسخی منطقی به آنها دهم.

برخی از نویسندگان، از روی آگاهی یا ناآگاهی، مطالبی را در خصوص دفاع مقدس در مطبوعات منعکس کردند که منجر به ظهور شبهاتی در افکار عمومی گردید. به عنوان مثال یکی از اساتید دانشگاه امام صادق(ع) می گوید: «ادامه جنگ اقدامی بدون دلیل بود؛ در جایی که کشورهای خلیج، حاضر به پرداختن غرامت جنگ بودند، ما بی جهت جنگ را ادامه دادیم تا جایی که تسلیم فشار نظامیِ عراق شدیم.»(1)

فرد دیگری نیز در یکی از روزنامه ها چنین اظهار نظر می نماید: «ادامه جنگ امری غیر عاقلانه بود، همه چیز برای پذیرش خواسته های ما آماده بود ولی پس از سالها ادامه جنگ همه چیز از دستمان رفت.»(2)

در همین راستا نیز کتابی تحت عنوان «عالیجناب سرخپوش» به بازار آمد که ضمن مخدوش ساختن شخصیت یکی از مسئولین نظام (آیت الله هاشمی رفسنجانی)، استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را زیر سؤال برد.(3) نویسنده در این باره می نویسد:

ص: 54


1- - ماهنامه پیام امروز، اسفند 1377
2- - اخبار اقتصاد، مهر 1378
3- - نویسنده مزبور یک سال قبل از چاپ کتاب مذکور مقاله ای را تحت همین عنوان، در روزنامه «صبح امروز» مورخ 29/10/78 به چاپ رسانده بود

«آقای هاشمی رفسنجانی مسئولیت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را به عهده امام می گذارند در حالی که حاج سید احمد خمینی(ره) فرمودند: در مقابل مسائل خرمشهر، امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، امّا بالاخره مسئولین جنگ گفتند که باید تا کنار شط العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصولاً با این کار موافق نبودند و گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید، بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست، و ما باید این جنگ را تا نقطه ای خاص ادامه بدهیم و الآن هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.»(1)

وی سپس یادآور می گردد که آقای هاشمی در خاطرات روز 15/12/1360 خود می نویسد:

«وابسته نظامی ایتالیا گفته: کشورهای نفت خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارات جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود.»(2)

بدین ترتیب نویسنده مذکور ضمن گزینش کردن بخشی از مصاحبه مرحوم سید احمد خمینی که در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده بود(3)، سعی می کند:

الف) استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را یک جرم در تاریخ انقلاب معرفی نماید.

ب) تلویحاً بیان کند که استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر، جنایتی نسبت به ملت ایران بوده که مسببین این جنایت می بایست به عنوان جنایتکار جنگی معرفی و مجازات گردند.»

بدین ترتیب برای اینکه ما صحت و عدم صحت این شبهه را مشخص نمائیم می بایست به چند سؤال جواب دهیم:

1- ادله اتخاذ تصمیم ورود به خاک دشمن چه بود؟

الف - ادله سیاسی

ب - ادله نظامی

2- چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد؟

3- آیا اتخاذ تصمیم فوق، بیشتر، از ماهیت سیاسی برخوردار بود یا از ماهیت دفاعی؟

ص: 55


1- - اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش، چاپ دهم (تهران: طرح نو، 1379) ص 124.
2- - همان.
3- - «جمهوری اسلامی» (14 فروردین 1374) ص 14.

4- اصولاً اتخاذ تصمیم فوق، در شأن فرماندهی کل قواست یا رده های پائین تر، متولّی این امر هستند؟

5- نقش فرماندهان عالی نظامی، در اتخاذ این تصمیم چقدر بود؟

6- چرا ورود به خاک عراق، پس از فتح خرمشهر مطرح شد؟

7- آیا قطعنامه های اولیه سازمان ملل نمی توانست آغاز مناسبی برای مذاکره با دشمن برای خاتمه جنگ باشد؟ خصوصا پس از عملیاتهای عظیمی همچون بیت المقدس که موازنه نظامی به نفع ایران تغییر پیدا کرده بود و قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران حتی از سال 67 (پس از عقب نشینی های مکرر) بیشتر بود.

8- آیا پذیرش قطعنامه، یک ضرورت بود یا یک برنامه؟

9- تا چه اندازه با این ادعا موافقیم که جنگ و صلح ما با عراق، هر دو تحمیلی بودند و ما از یک موضع انفعالی با آنها روبرو شدیم نه از یک موضع فعال؟

10- آیا پیروزیهای عملیاتهائی نظیر فتح المبین و بیت المقدس باعث شده بود احساس کاذبی در مسئولین اصلی جنگ برای ادامه نبرد پس از فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق ایجاد شود یا اینکه این تصمیم اساسی، براساس برنامه ریزیهای قبلی و در واقع حلقه ای از زنجیره استراتژی دفاعی نظام اسلامی بوده است؟

11- آیا مدیریت اصلی جنگ، حد یقضی را برای ادامه نبرد و ورود به خاک عراق قائل بود یا اینکه این تصمیم مهم را به منظور پیروزی کامل بر عراق، اضمحال رژیم صدام و حکومت اسلامی در عراق اخذ کرده بود؟

12- بنابر نقل قول آقای هاشمی، رأی اولیه حضرت امام(ره) «تدام نبرد بدون ورود به خاک عراق» بوده است. چگونه این نظر، با صدور مجوز «ورود به خاک دشمن» تغییر پیدا کرد؟

13- بنابر نقل قول مرحوم سید احمد خمینی از حضرت امام(ره)، معظم له به ختم جنگ پس از فتح خرمشهر نظر داشتند؟ بالاخره رأی واقعی حضرت امام(ره) چه بوده است؛ تداوم نبرد یا ختم جنگ؟

14- اصولاً پس از فتح خرمشهر، سه فرض قابل تصور بود: 1- خاتمه جنگ و ورود به مذاکره سیاسی 2- ادامه جنگ بدون ورود به خاک دشمن 3- ادامه جنگ با ورود به

ص: 56

خاک دشمن. نظر اولیه وثانویه حضرت امام(ره) کدامیک از این سه فرض بود و ادله ایشان برای هر یک از نظرات چه بود؟

15- آیا این استدلال منسوب به حضرت امام(ره) را تأیید می کنیم که ایشان علت مخالفت اولیه با ورود به خاک دشمن را ایجاد بدبینی نظام بین الملل و نیز مردم عراق به ایران و باز شدن پای آمریکا به منطقه می دانستند؟

16- آیا هیچ یک از تلاش های منطقه ای و بین المللی صادقانه نبود که ما تنها گزینه «ادامه نبرد» را برگزیدیم؟

17- دستاوردهای ورود به خاک دشمن چه بود؟

18- برخی دستپاچگی در عملیات رمضان را به خاطر ممانعت احتمالی مجامع بین المللی با ورود به خاک دشمن، باعث کمرنگ شدن دستاوردها خصوصا فتح عظیم خرمشهر می دانند، آیا این حرف صحیح است؟

20- اصولاً سه راهکار اساسی پس از فتح خرمشهر، فراروی مسئولین نظام بود: 1- پذیرش آتش بس و مذاکره سیاسی 2- ترک مخاصمه بدون اعلام خاتمه جنگ 3- ورود به خاک دشمن. چه ضرورتهایی باعث شد دو راهکار اوّل از دستور کار مباحث مسئولین سیاسی و نظامی کشور خارج شود؟

برای پاسخ به این سؤالات باید سعی شود استمرار جنگ در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

بررسی استمرار جنگ از زاویه حقوقی، ملی و بین المللی

درخصوص دلایل حقوقی استمرار جنگ پس از عملیات بیت المقدس، مطالب زیر بیان می گردد:

درخصوص تعارضات داخلی یک کشور یا یک واحد سیاسی، با توجه به این که قوانین و مقررات حقوقی نهادینه شده اند و نظام های حقوقی هر کشور اقتدار کافی را در سطح جامعه دارا می باشند، امکان این امر برای هر دولتی فراهم است که با متخلفین از قوانین و مقررات و متجاوزین به حقوق مردم برخورد قاطع داشته باشد.

وقتی چنین برخوردی از سوی دستگاههای مربوطه بر جامعه حاکم باشد خود به خود اقدام فردی وانتقام جویانه توسط افراد ممنوع می شود، امّا چنانچه در جامعه ای چنین حاکمیتی

ص: 57

از سوی دستگاههای اجرایی و قضایی وجود نداشته باشد ناچار افراد متوسل به توانایی های فردی خودشان شده و جهت استیفای حقوق خود اقدامات خود سرانه ای را انجام می دهند و جامعه را با هرج و مرج مواجه می سازند؛ مانند احقاق حق در جوامع بدوی. جامعه بین المللی و حقوق بین الملل هم در آغاز همین گونه بودو نهاد حقوق بین الملل هنوز هم نتوانسته اقتدار عالیه را شکل بدهد. در جامعه بین الملل، رکنی است به نام «سازمان ملل متحد»(1) که براساس منشور ملل متّحد شکل گرفت و به وجود آمد. اختیاراتی هم براساس همین منشور به سازمان مزبور داده شده این اختیارات عمدتا محدود شده اند به اختیاراتی که در فصل هفتم منشور، به شورای امنیت برای مقابله با متجاوز داده شده است. وظایف شورای امنیت براساس صلاحیت هایش به دو بخش کلی تقسیم می شود:

1) تشخیص متجاوز

2) رأی به اقدامات متناسب با تجاوز به صور مختلف؛ از قبیل محاصره اقتصادی قطع روابط دیپلماتیک، تعطیلی فرودگاهها، بمباران بنادر، اقدام مستقیم نظامی و... غیره.

امّا ساختار شورای امنیت دارای بافتی است که منجر به عدم اجرای وظایف شورا به صورت عادلانه در سطح بین المللی شده است. شورای امنیت دارای پنج عضو دائم است که رأی هر کدام از این پنج عضو در تصمیم گیری شورا سرنوشت ساز می باشد.

به همین جهت امروزه در سطح بین المللی هر کشوری که بخواهد خارج از منافع این پنج عضو اقدامی را انجام دهد، هنگام تعیین متجاوز و اجرای وظایف شورا در قبال کشورها، عضو دائم شورای امنیت سعی می کند کشور مخالف منافع خودرا محکوم نماید. بنابراین با این وضعیتی که بر حقوق بین الملل حاکم است چگونه سازمان ملل متحد می تواند عدالت را در احقاق حق کشورها اعمال نماید؟ نمونه بارز این بی عدالتی را می توان در برخورد سازمان ملل نسبت به اشغال فلسطین به دست رژیم صهیونیستی و جنگ ایران و عراق جستجو کرد.

بدین ترتیب در چنین شرایطی، اگر کشوری به واسطه استقامت و صبر خود توانست حق خود را به صورت قانونی بگیرد، آن کشور موفق است، امّا اگر نتوانست از حق و حقوق خودش به صورت قانونی دفاع کند، نمی تواند منتظر بماند تا اینکه هستی و نیستی خود را از دست بدهد. لذا مجبور به دفاع وسرکوب متجاوز می شود.

ص: 58


1- - سازمان ملل متحد پس از سکوت سنگین خود بعد از قطعنامه 479 به درخواست اردن و حمایت آمریکا موضوع فتح خرمشهر و قدرت نظامی قوی ایران، را در دستور کار خود قرار داده و قطعنامه 514 را به اتفاق آراء صادر کرد. متن قطعنامه به این شرح است: قطع نامه شماره 514 (1982) - شورای امنیت، با بررسی مجدد، موضوع تحت عنوان «وضعیت مابین ایران و عراق» با نگرانی عمیق در مورد ادامه مناقشه میان دو کشور که منجر به خسارات سنگین انسانی و مادی گردیده و صلح و امنیت را در معرض خطر قرار داده است، با یادآوری مفاد ماده 2 منشور ملل متحد و یادآوری اینکه لازمه استقرار صلح و امنیت ر منطقه، رعایت کامل این مفاد است، با یادآوری ماده 24 منشور که به موجب آن مسئولیت اولیه حفظ صلح و امنیت بین المللی به عهده شورای امنیت واگذار گردیده است. با یادآوری قطعنامه 479 (1980) که به اتفاق آراء در 28 سپتامبر 1980 تصویب شد و نیز بیانیه مورخ 5 نوامبر 1980 (14244S/) رئیش شورا، با در نظر گرفتن کوششهایی که مخصوصا دبیر کل سازمان ملل متحد و نماینده او و نیز جنبش کشورهای غیر متعهد و سازمان کنفرانس اسلامی در جهت میانجی گری مبذول داشته اند، 1. خواستار آتش بس و خاتمه فوری کلیه عملیات نظامی است. 2. علاوه بر آن خواستار عقب کشیدن نیروها به مرزهای شناخته شده بین المللی است. 3. تصمیم می گیرد که گروهی از ناظران سازمان ملل متحد را به منظور بررسی و نظارت بر آتش بس و عقب نشینی اعزام دارد و از دبیر کل می خواهد که گزارش خود را در مورد ترتیباتی که بدین منظور، مورد نیاز است به شورای امنیت تسلیم نماید. 4. مصرانه می خواهد به کوششهای میانجی گری به نحو هماهنگ شده، از طریق دبیر کل به منظور نیل به حل جامع اختلافات به نحو عادلانه و شرافتمندانه که مورد قبول هر دو طرف در زمینه کلیه مسائل مهم براساس اصول منشور ملل متحد، من جمله احترام به حاکمیت، استقلال، تمامیت ارضی و عدم مداخله در امور داخلی کشورها باشد، ادامه یابد. 5. از همه کشورهای دیگر درخواست می نماید که از هر اقدامی که می تواند به ادامه اختلافات دامن زند خودداری ورزند و اجرای قطعنامه حاضر را تسهیل کنند. 6. از دبیر کل تقاضا می کند که ظرف سه ماه در مورد اجرای این قطعنامه گزارش خود را تسلیم نماید.

حالا برگردیم به زمان بعد از فتح خرمشهر؛ ایران کشوری بود که مورد تجاوز واقع شده، شهرهایش ویران گردیده، میلیاردها ریال خسارت اقتصادی دیده، بخشی از خاکش هنوز در اشغال حزب بعث قرار داشت و نیروی انسانی وسیعی را هم از دست داده بود. با توجه به وضعیت و شرایطی که بر شورای امنیت و حقوق بین الملل حاکم بود، با فرض این که ایران جنگ را خاتمه می داد و وارد خاک عراق نمی شد، براساس چه مبنایی عراق را مجبور می کرد حقوق او را ادا کند؟ با چه اهرمی عراق را وادار می کرد تا در مقابل او تمکین کند؟ آیا غیر از امتیازگیری از عراق و پیشروی در قسمتی از خاک آن راه دیگری برای احقاق حق باقی مانده بود؟ دقت در زمان و موقعیتی که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 598 را صادر کرد بسیار جالب و مهم است: قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در سال 1365، در زمان اوج قدرت ایران، و در زمانی که بندر استراتژیک فاو و شرق بصره را در اختیار داشت. صادر شد. این امر نشان می دهد که قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای به ویژه همان پنج عضو دائم شورای امنیت، در مقطعی از جنگ، که عراق را شدیدا در موضع ضعف دیدند و ایران را در موضع قدرت، از ترس به خطر افتادن منافعشان اقدام به صدور چنین قعطنامه ای کردند و در اصل در مقابل ما تمکین نمودند و همین مسئله می تواند به خوبی اثبات نماید که بهترین و دقیق ترین سیاستی که مسئولین جنگ می توانستند پس از پیروزی عملیات بیت المقدس اتخاذ نمایند همین استمرار و تداوم جنگ بود.

درباره این ادعا که اعراب حاضر شده بودند 60 میلیارد دلار غرامت جنگی به ایران بپردازند و ما با قبول این غرامت می توانستیم حقوق خود را به دست آوریم باید گفت که هر چند حقوق تضییع شده ملت ایران فقط خسارات مادی نبود که بتوان با دریافت غرامتی آن را نادیده گرفت. امّا به هر حال به فرض قبول این مسئله، ضمانتی برای حرف عربستان و دیگر کشورها وجود نداشت. هنگامی که رزمندگان اسلام بخش بزرگی از خاک عراق را تصرف کردند، عربستان دیگر چنین سخنی نگفت! چون موقعیت ایران عوض شده و در اوج قدرت بوده و می توانست عقب نشینی خود را موکول به پرداخت غرامت نماید.

بنابراین تدبیر مسئولان جنگ بود که به صرف مطرح شدن چنین مطلب بدون پشتوانه ای جنگ را خاتمه ندهند و به پای میز مذاکره نروند. اگر چنین می کردند امروز مخاطب قرار می گرفتند که چرا فریب سخنان بدون پشتوانه را خورده و صلح را پذیرفته اند؟!

ص: 59

و امّا این پرسش که آیا استمرار جنگ بدون نظر قاطع حضرت امام امکان پذیر بود یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا استمرار و تداوم جنگ آن گونه که برخی مطبوعات مطرح کرده اند - به حضرت امام تحمیلی بود یاخیر؟ برای رسیدن به پاسخ این سؤال نیز باید به ابعاد مختلف استمرار جنگ از دیدگاه شخص حضرت امام و دیگر مسئولان نظام و دفاع مقدس پرداخت.

الف: از بُعد تکلیف شرعی

حضرت امام در خصوص دفاع مقدس فرمودند: «ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم.»(1) این سخن حضرت امام بیانگر بخش اعظمی از جواب سئوال مورد نظر است. در رأس هرم قدرت در جمهوری اسلامی ایران، بر خلاف دیگر کشورهای دنیا ولی فقیه و مجتهد جامع الشرایطی قرار دارد که تمام امور کلان نظام را سیاستگذاری می کند. تصمیم گیری در امر جنگ و صلح نیز به صراحت قانون اساسی(2) به عهده ولی فقیه و رهبری این کشور می باشد. بنابراین مردم مسلمان ایران هم با توجه به وظیفه دینی خود، اطاعت ازفرامین ولی فقیه را بر خود تکلیف شرعی فرض کرده و همین عمل به تکلیف و جلب رضایت ایزد منان، انگیزه حضور آنان در عرصه های نبرد بوده است.

حضرت امام نیز در این خصوص می فرمایند: «ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل می نمود و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند.»(3)

یا در جای دیگر می فرمایند: «...راستی مگر فراموش کرده اید ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است.»

حالا این سئوال مطرح است که ممکن است، زمانی که استمرار جنگ از سوی ولی فقیه زمان یک تکلیف شرعی مطرح می شود و همه مکلّف به انجام آن می گردند، خود ایشان به این تکلیف ایمان نداشته باشند؟ یعنی کسی حکم به تکلیف نماید در صورتی که خود بدان ایمان پیدا نکرده باشند. اگر کسی باشد که چنین چیزی را بپذیرد مشخص می شود که هیچ اطّلاعی از سابقه، ویژگیها و خصوصیات حضرت امام نداشته است. در صورتی که ما بدون هیچ تردیدی ایمان داریم که حضرت امام اوّل خود ایمان به وظیفه الهی پیدا کردند و سپس به

ص: 60


1- - صحیفه نور، جلد 21، (تهران: سروش، 1369) ص 83.
2- - اصل 110
3- - صحیفه نور، ج 21، ص 83.

مردم امر نمودند که شما هم با چنین انگیزه ای (انجام تکلیف شرعی) پا به میدان نبرد بگذارید، که در هر صورت پیروز هستید.

ب: اعتراف به اشتباه

در خصوص تحمیلی بودن استمرار جنگ به حضرت امام، می بایست گفت که ایشان هرگز زیر بار تحمیل نمی رفتند و اگر گاهی اوقات مشورتهای دوستان را می پذیرفتند و بر نظر خود ترجیح می دادند و بعد مشخص می شد که این مشورت، مشورت خوبی نبوده، این شجاعت را داشتندکه به اشتباه خودشان اعتراف نمایند. به عنوان نمونه درخصوص دولت موقت و روی کار آمدن لیبرالها در اوّل انقلاب، ایشان در بیانیه مورخه 3/12/67 خطاب به علما فرمودند: «من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می کنم که بعضی تصمیمات اوّل انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی رود.»(1)

همچنین درخصوص مسایل دیگری همچون قائم مقامی آیت الله حسین علی منتظری، ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر نیز امام فرمودند: «من از اوّل با قائم مقامی منتظری و ریاست جمهوری بنی صدر مخالف بودم و به او رأی ندادم و فقط به خاطر مصلحت قبول کردم.»

امّا درخصوص استمرار جنگ، زمانی که برخی افراد تحلیل شان این بود که ما اشتباه کردیم بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادیم، حضرت امام با قاطعیت تمام و با شدّت در مقابل آن ها موضعگیری کرده و طی بیانیه ای در سال 1367 فرمودند:

«... من در این جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل های غلط این روزها رسما معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم، راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه، فرع آن بوده است.»(2)

ص: 61


1- - همان، ص 96.
2- - همان، ص 83.

ج: دقت در تصمیم گیری

حضرت امام همواره در تمام برنامه هایشان سعی می کردند نهایت دقت عمل را داشته باشند و همه جوانب کار را بسنجند به همین جهت دور از عقل است که ایشان در خصوص امر مهمی مانند جنگ صرفا به خاطر نظر برخی از مسئولین دفاع مقدس چنین تصمیمی اتخاذ نمایند. بلکه آنچه که از اظهارات برخی مسئولین بر می آید. حضرت امام درخصوص استمرار جنگ با جمع بندی اطلاعات و دلایل مستند و منطقی فرماندهان جنگ به این نتیجه رسیدند که به مصلحت نظام است که قسمتی از خاک عراق را به عنوان امتیاز در مقابل دشمن به تصرف در آوردند. در این خصوص فرمانده وقت سپاه پاسداران آقای محسن رضایی می گوید: «اصولاً پس از فتح خرمشهر همه اعضای شورای عالی دفاع نظرشان این بود که ما باید از مرز عبور کنیم و امام هم برای آن دلایل مستند می خواستند و پس از اعلام دلایل و شرایط که از سوی مسئولین جنگ خدمت حضرت امام مطرح شد، ایشان موافقت خود را با ورود نیروها به خاک عراق اعلام کردند.»(1)

سخنگوی وقت شورای عالی دفاع، آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص این مسئله می گویند:

«... امام می خواستند جنگ را پیگیری کنند تا مسئله عراق حل شود، وقتی صدام جنگ را شروع کرد، امام فرمودند: آنها به دام افتادند، الان باید مسأله عراق را حل کنیم و دراین باره بسیار جدی بودند... امام موافق نبودند که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند و در عین حال متوقف کردن جنگ را هم اصولاً قبول نداشتند، این معادله با هم سازگاری نداشت و به همین جهت فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رفتند. من هم بودم، یک جلسه طولانی بود. فرماندهان گفتند: اگر حاکمان بغداد مطلع شوند که ما وارد خاک این کشور نمی شویم با خیال آسوده علیه ما شرارت می کنند، منطق جنگ این را نمی پسندد. امام مسایل انسانی را مطرح می کردند و می گفتند: مردم عراق گناهی ندارند و نباید به آن ها آسیبی برسانیم و تا آخر هم این موضوع را حفظ کرده بودند، (وقتی عراق شهرهای ما را با بمب و موشک می زد امام اجازه نمی داد ما هم مقابله به مثل کنیم، وقتی دیدند که عراق دارد خیلی شرارت می کند، اجازه دادند ولی گفتند: شما باید 48 ساعت قبل اعلام کنید تا هر کسی می خواهد از شهرها بیرون

ص: 62


1- - هم میهن، 14 اسفند 1378، ص 1.

برود.) نهایتا با استدلالات منطقی که فرماندهان جنگ برای امام مطرح کردند امام اجازه دادند به صورت محدود در مناطقی که مردم عراق نیستند ما وارد خاک عراق شویم...»(1)

د: قاطعیت در تداوم جنگ

حضرت امام تا سال 1367 هیچ گاه موافق صلح و آرامش و آتش بس نبودند و به گفته آقای هاشمی رفسنجانی: «ایشان هرگز اجازه صحبت کردن از صلح را نمی دادند.»(2)

حضرت امام همواره تأکیدشان این بودکه قبل از سخنی در خصوص صلح باید شرایط ایران در این قضیه محقق شود. یعنی باید:

الف) اعلام عراق به عنوان متجاوز و مجازات عاملات تجاوز در دولت عراق

ب) خروج بی قید و شرط از تمام خاک ایران

ج) آزادی اسرا

د) اخذ خسارت از عراق

ایشان درجمع گروهی از علماء، ائمه جماعات و روحانیون و وعاظ قم و تهران در تاریخ 30/3/61 یعنی 27 روز پس از فتح خرمشهر می فرمایند:

«...ببینید که این مرد (صدام) چه می گوید، می گوید ما برای اثبات اینکه صلح طلب هستیم، صلح جوئیم، همه لشکر خودمان را امر می کنیم که از خاک ایران تا دو روز دیگر بیرون بروند. اگر راست می گویید این مطلب را، بسیار خوب، این یکی از مسائلی که ما داشتیم، حاصل، ولی چند تا مطلب دیگر داریم باید حاصل بشود، تا حاصل نشود ما در حال جنگ هستیم.»(3)

و یا در جای دیگر تقریبا دو ماه پس از فتح خرمشهر می فرمایند:

«... ما هیچ زورگویی نداریم و نمی خواهیم تحمیل بکنیم؛ ما باید شرایطمان، شرایط که از اوّل گفته شده است و تا حالا هم همان شرایط هست، در آن شرایط هم پایبند هستیم و مادامی که این شرایط حاصل نشده است ما در حال جنگ هستیم و ما با کسانی که اشرار هستند نمی توانیم صلح کنیم.»(4)

سه ماه پس از فتح خرمشهر نیز چنین می فرمایند:

ص: 63


1- - مسعود سفیری، گفتگو با هاشمی رفسنجانی، حقیقتها و مصلحتها (تهران، نشر نی، 1378) ص 9.
2- - همان، ص 92.
3- - صحیفه نور، ج 16، ص 214.
4- - همان، ص 246.

«... ما حاضریم صلح بکنیم، ولی نمی شود متجاوز را مجازات نکرد و غرامت تجاوز را نگرفت و صلح کنیم؛ اسلام هم چنین اجازه ای را نمی دهد.(1) حرف ما این است که متجاوز باید غرامت ما را بدهد و اشخاصی با صلاحیت بیایند و متجاوز را تشخیص داده و مجازات کنند.»(2)

و در جای دیگر خطاب به دبیر کل کنفراس اسلامی و هیأت بررسی کننده جنگ می فرمایند:

«شما بیایید اگر مأموریتی دارید برای اینکه این آتش جنگ را بخوابانید که آن هم آمال همه مسلمین است باید متجاوز را به پای میز محاکمه بکشید و متجاوز را تأدیب کنید و افرادی که در مملکت ما هستند به کنار بفرستید و از صدام بخواهید، تحکیم کنید بر او که او از کشور ما برود بیرون و لشکر او از تجاوز دست بر دارد و بعد از اینکه تجاوز را دست برداشت یک هیأت بین المللی در این جا باشد و آن هیأت بین المللی که در یک جایی تشکیل شد رسیدگی کنند به جنایاتی که شده است اگر ما جنایتکار هستیم ما را تأدیب کنند و اگر صدام جنایت کار است صدام را تأدیب کنند.»(3)

این مقال را با کلام دیگری از حضرت امام(ره) به اتمام می رسانیم که فرمودند:

«مصالحه با جنایتکار و سازش با جنایتکاران، این یک جنایتی است بر مردم متعهد، و یک جنایتی است بر اسلام. ما حرفمان از روز اول تا حالا، و بعدها، معلوم است. ما جنایتکار را که در کشورمان هست می گوئیم باید برود، مسلمانها موظفند به حسب شرع مطهر به اینکه بیایند، و اینها را که در کشورمان هست بیرون کنند. شارع مطهر فرموده اند که در قرآن کریم، اگر یک طایفه ای بر طایفه دیگر از مسلمین بخواهند طغیان کنند و تجاوز، بر مسلمین واجب است که این جنایتکار طاغی و یاغی را با او جنگ بکنند. و اگر برگشت به اطاعت خدا، آن وقت بنشینند با او صحبت بکنند. ما حزب بعث را جنایتکارانی می دانیم که در حال صلح و جنگ در جنایتند، در طول حکومتشان در عراق در حال جنگ نبودند، لکن جنایت آنها بر اسلام، بر مسلمین، بر ملت عراق، بر مراجع عظام عراق، بر علماء اسلام هرروز واقع می شد و بعد هم آن دیوانگی را که در فطرت آنها بود، و طغیانگری را که خمیره ذاتی صدام است، این دیوانگی را عمل کرد. و عقلای اسلام و عقلای جهان دست به هم دادند که این سنگ را از

ص: 64


1- - همان، ج 17، ص 14
2- - همان، ج 17، ص 14.
3- - همان، ج 14، ص 109.

چاه بیرون بیاورند لکن کار این دیوانه آن طور است، که نمی شود این ننگ را بیرون کرد مگر با اسلحه و قوت ایمان.»

بدین ترتیب با این سخنان و موضع گیریهای صریح حضرت امام که اغلب آن هم پس از فتح خرمشهر می باشد مشخص می شود که نظر قاطع حضرت امام در خصوص استراتژی جنگ پس از فتح خرمشهر، استمرار و تداوم جنگ بوده مگر اینکه شرایط ایران در خصوص صلح محقق گردد و آن هم تا سال 67 هیچ یک از این شرایط محقق نگردید. پس چگونه ممکن است حضرت امام با این موضع گیری های صریحی که پس از فتح خرمشهر داشتند باز خواهان صلح و آتش بس بوده باشند؟ این دو گانگی، با عقل سازگاری ندارد.

ص: 65

ص: 66

زن در آینه دفاع مقدس

«اینجانب در طول این جنگ، صحنه هایی از مادران، خواهران و همسرانِ عزیز از دست داده، دیده ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد. این عظمت اسلام است که در چهره زنان انقلابی ما آشکار شده است و امروز بحمداللَّه آشکار است.»

«امام خمینی قدس سره»

در 31 شهریور ماه سال 1359 در حالی که جمهوری اسلامی ایران پس از گذشت نزدیک به یک سال و اندی مبارزه علیه ظلم و استبداد در حال استقرار یافتن بود، به ناگاه مورد هجوم همسایه غربی کشورمان عراق واقع شد که بر اساس فرصت طلبی و موقعیت سنجی بر آن بود تا مطامع و خواست های جاه طلبانه خود را از طریق جنگ ظالمانه و ناخواسته بر کشور، انقلاب و مردم ما تحمیل کند؛ جنگی که از هر حیث، چه امکانات و شرایط و نیز از جهات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی کاملاً نابرابر بود.

البته انقلاب اسلامی که از بدو پیروزی تا آن زمان، همواره از جانب غرب و رهبری آن بلوک؛ یعنی امریکای قدّاره بند، تحت فشاری شدید قرار داشت، آمادگی مقابله با چنین تجاوزی را نداشت. بویژه این که در داخل کشور نیز جناح های وابسته به غرب، با ایجاد

ص: 67

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 68

زن در آینه دفاع مقدس

«اینجانب در طول این جنگ، صحنه هایی از مادران، خواهران و همسرانِ عزیز از دست داده، دیده ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد. این عظمت اسلام است که در چهره زنان انقلابی ما آشکار شده است و امروز بحمداللَّه آشکار است.»

«امام خمینی قدس سره»

در 31 شهریور ماه سال 1359 در حالی که جمهوری اسلامی ایران پس از گذشت نزدیک به یک سال و اندی مبارزه علیه ظلم و استبداد در حال استقرار یافتن بود، به ناگاه مورد هجوم همسایه غربی کشورمان عراق واقع شد که بر اساس فرصت طلبی و موقعیت سنجی بر آن بود تا مطامع و خواست های جاه طلبانه خود را از طریق جنگ ظالمانه و ناخواسته بر کشور، انقلاب و مردم ما تحمیل کند؛ جنگی که از هر حیث، چه امکانات و شرایط و نیز از جهات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی کاملاً نابرابر بود.

البته انقلاب اسلامی که از بدو پیروزی تا آن زمان، همواره از جانب غرب و رهبری آن بلوک؛ یعنی امریکای قدّاره بند، تحت فشاری شدید قرار داشت، آمادگی مقابله با چنین تجاوزی را نداشت. بویژه این که در داخل کشور نیز جناح های وابسته به غرب، با ایجاد

ص: 69

هیاهوی تبلیغاتی و نیز درگیری های نظامی در گوشه و کنار مملکت، توان دولت نوپا را تضعیف نموده و رسیدگی به امور را برای مسئولان عملاً مشکل و دشوار می ساختند.

از سوی دیگر نیروهای نظامی کشور نیز به خاطر تبعات قهری انقلاب و رویدادهای پیاپی ناشی از سران فرصت طلب و خائنِ خود، هنوز مراحل بازسازی را بطور کامل پشت سر ننهاده بودند و طبعاً در این شرایط، در آسیب پذیری جدی به سر می بردند که جنگ ناخواسته بر ما تحمیل گردید و حصر اقتصادی نیز بر مشکلات متعدد کشور افزود.

ارتش عراق که براساس محاسبات دقیق از وضیعت و شرایط داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، فتح یک هفته ای تهران را انتظار می کشید، در روزهای نخست تجاوز، بی آن که با مانعی جدی در مرزها برخورد کند،گستاخانه به خاک ما هجوم آورده و هم چنان به پیش می راند تا آنجا که خود را پشت دروازه های اهواز و خرمشهر دید و با مشاهده این وضعیت به تداوم تجاوز علاقمندتر گردید.

آن روز تمامی مردان و زنان سلحشور ایران اسلامی با حضور در صحنه جنگ، حماسه ای فراموش ناشدنی را آفریدند، و از آن پس بود که خلق حماسه ها آغاز شد و سراسر جبهه ها آوردگاه تن و تانک بود. رویارویی عشق و ایمان با کفر و الحاد، و عجیب آن که در آن شرایط براستی نابرابر تانک از مقابله با انسان های عاشق عاجز و ناتوان بود.

حضور مردم ایران در مقابله با هجوم نظامی عراق از برگ های زرین انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی است که هیچ گاه از یادها فراموش نخواهد شد.

در این میان حضور دلیرانه و خستگی ناپذیر زنان در صحنه دفاع مقدس به عنوان یکی از عناصر اجتماعی و بارز رقم خورد و اینان به حق در ادای دِین خود نسبت به اسلام و به انقلاب از هیچ گونه یاری و مَدد مادی و معنوی استنکاف نورزیدند.

می دانیم که خطوط مقدم و رویارویی اصلی فیزیکی در میادین نبرد در قبضه دلیر مردان رزمنده بود، ولی پشتیبانی و حمایت همه جانبه زنان در خاکریزهای عقبه نیروهای خودی و بر طرف نمودن نیازهای آنان )اعم از لباس، غذاو...( برآوردگار ثبات قدم و استقامت رزمندگان بود.

داشتن روحیه و قوّت قلبِ رزمندگان در گرو حمایت های معنوی زنان خدا جویی بود که در پشت جبهه، مشغولِ خدمت بودند و امام خمینی رحمه الله فرماندهی کل قوا - که حضور

ص: 70

نیروهای رزمنده در جبهه های حق علیه باطل مرهون نفس مسیحایی او بود - در توصیف ایثار جان و تجلّی شهادت طلبی زنان در طول هشت سال دفاع مقدس می فرمود:

«زنها به من می گویند: شما دعا کنید که ما شهید بشویم. بعضی از زنها می آمدند اینجا می گفتند که شما اجازه بدهید ما برویم کردستان در آنجا جنگ بکنیم و من گفتم: نه، صلاح نیست ، ملّت و ارتش کار را انجام می دهند...این یک تحولی بود که در صدر اسلام بین مسلمین حاصل شده بود که شهادت را برای خودشان فوز می دانستند.»(1)

حضور زنان در عرصه های گوناگونِ جنگ تحمیلی دارای جلوه های متفاوتی بود که هر کدام از آنان حکایتی شنیدنی و بیاد ماندنی از آن دوران پر خاطره می باشد.

در میان تمامی فقها این مساله جاری است که در برابر تهاجم دشمن، بر همه واجب است که به دفاع برخیزند و احدی در این مساله نظر مخالفی را ابراز ننموده است.

حضرت امام خمینی قدس سره در کتاب »تحریر الوسیله« می نویسد:

»لَوْ غَشِیَ بلادَ الْمسلمینِ أَو ثُغوِرَها عَدوٌّ یُخْشی منهُ علی بَیْضَة الْإِسلامِ و مُجْتَمِعهُمْ، یَجِبْ علیهمُ الدفاعُ عَنْها بأَیَّةِ وَسیلةٍ ممکنةٍ منْ بَذْلِ الأَموالِ و الْنفوسِ«

هرگاه دشمنی بر سرزمین های مسلمین و یا به مرزهای آنها حمله آورد که ترس از بین بردن اصل اسلام و جامعه اسلامی از آن برود، بر همه مسلمین )زن و مرد( واجب است با هر وسیله ممکن به دفاع برخیزند و در این راه از بذل مال و جان دریغ نکنند.(2)

علمای قبل از امام رحمه الله نیز بر این مهم صحه گذاشته اند، مثلاً علامه حلی رحمه الله در کتاب »قواعد« خود در آغاز بحث جهاد می فرماید:

»... وَ إذا وطأ الْکفّارُ دارَ الإِسلام، وَجَبَ علی ذی قوّةٍ قتالَهُم، حتّی العبدِ و المَرأة و انْحَلَّ الحِجْرَ عَن العبدمَعَ حاَجتِه إلیهِ...«

... و چنانچه کفار بر سرزمین اسلام حمله ور شوند، بر هر فرد نیرومندی واجب است که با آن ها جنگ کند حتی بردگان و زنان و ممنوعیت از بردگان در صورت نیاز به آنان برداشته می شود.

زنان مسلمان ما در برابر تسلیم شدن مقابل این فتاوا بی صبرانه در انتظار خدمت گذاری لحظه شماری می نمودند و در راه خود هرگز درنگ نمی نمودند.

ص: 71


1- - صحیفه نور، ج 9، ص 242.
2- - تحریر الوسیله، ج 1، ص 485 (فصل دفاع(.

و اما کیفیت حضور زنان به دو شکل، مستقیم و غیر مستقیم، در این دوران خلاصه می گردد.

در شکل مستقیم، گر چه زنان از حضور در صحنه و خط مقدم معاف بودند، ولی با شروع جنگ شهرها و حملات موشکی، حالت تدافعی همگان خصوصاً زن ها بیشتر گردید، چون در این رزم بی امان از سوی ارتش عراق مورد حمله موشکی واقع شده بودند. حتی در اوایل جنگ، این زنان شیر دل خرمشهر و سوسنگرد و هویزه بودند که در هجوم ناجوانمردانه دشمن در کنار مردان خود قدم به قدم با بعثی ها درگیر شدند و در عقب راندن دشمن از جان خویش هم مایه نهادند.

در شکل غیر مستقیم، زنان حکایت 70 مَن مثنوی دارند که چگونه با کارهای خدماتی و پشتیبانی خود در عقبه، موجبات دلگرمی رزمندگان را فراهم نمودند. امام این حضور غیر مستقیم را که از حضور مستقیم ذره ای ارزش آن کمتر نبود، کراراً متذکّر می شدند. بیان تجلی ایثار در راه انقلاب و امام تداوم گر گذر زمان در برابر هر گونه تجاوز از سوی دشمنان است.

از جمله خدمات این مرحله زنان؛ می توان به ایثار فرزندان خود در راه حیثیت و اصلاح جامعه نام برد. هنوز یادمان نرفته است چه بسیار مادران سلحشوری بودند که با تربیت اولاد صالح و معرفی آنان به مراکز بسیج جهت اعزام به جبهه قوت قلب مسئولین جنگ را سبب می شدند. امام قدس سره این صحنه را این گونه بیان می نمودند: »...خدا می داند در طول تاریخ مثل این مادرها ما نداشتیم، الاّ کم که فرزندانش کشته بشوند و بعد بیاید بگوید که نه، من افتخار می کنم. بعضی از جوان ها به من می گفتند که این مادرها ما را گرم نگه داشته اند. عکس العمل این مادرهای جوان مرده ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته برای این که این ها هستند که به ما شجاعت میدهند. این ها هستند که ما را تشویق می کنند.»(1)

جلوه دیگر ایثار زنان، ایثار همسران محبوب خود بوده است که بهترین و اصلی ترین تعلق خویش که همسر باشد را با تمام مشکلات و دلبستگی ها تشویق و ترغیب به حضور در میادین جنگ می نمودند تا آنجا که امام قدس سره زبان به مدح آنان گشوده و می فرماید: »کجا ما از زنان، آن قدرت و عظمت را دیده بودیم که امروز داریم از مادران شهید می بینیم؟ کجا ما از زنان جوان آن فداکاری را دیده بودیم که در دوران جنگ دیدیم، آنان همسران محبوبشان را

ص: 72


1- - صحیفه نور، ج 2، ص 271.

به میدان های جنگ می فرستادند و راز عفت و امانت آنها را حفظ می کردند تا آنها با خاطر آسوده در میدان ها باشند.«(1)

زنان ما نه در این برهه که در دوره های تاریخی متعدی، این گونه درخشش نموده اند که دوست و دشمن بدان معترف می باشند. هنوز تاریخ هجوم مغول و فعالیت زنان مسلمان و حضور اصیل آنان در صحنه های سیاسی عصر مشروطیت، جنبش تنباکو و انقلاب اسلامی را فراموش نکرده است و در یک کلام حضور مردان خداجو و شهادت طلب از دامن چنین زنان و مادرانی بوده است که به صحنه مبارزه راه یافته اند؛ بنابر این هیچ صحنه ای از تاریخ مبارزات اسلامی نبوده إلاّ این که زنان مسلمان در آن نقش بسزایی را داشته اند.

ستادهای پشتیبانی دوران جنگ که رفع نیازمندی های رزمندگان خطوط مقدم را بر عهده داشتند، عمده نیروهایشان را زنان متدین و مبارز تشکیل می دادند. تهیه مایحتاج جبهه ها از عمده ترین فعالیت های این ستادها بحساب می آمد. اینان شبانه روز بدون چشم داشت، به کمترین مواهب مادی، خدماتی تحسین برانگیز را ارایه می دادند. لباس، کفش، طلا و جوراب های بافتنی این زنان در جبهه ها رنگ و قیمتی دیگر داشت.

از فعالیت های دیگر این انسان های سلیم و عزیز، حضور آنان در بسیج های مقاومت و شرکت در اردوهای بسیج می باشد که بازتاب جهانی از خویش بر جای می نهد. حضور اینان نشان دهنده روح مبارزه و ایثار و شجاعتی بود که می خواست به زنان جهان و ابرقدرت ها اثبات نماید که زنان ایرانی به برکت انقلاب اسلامی هویتی دگر یافته اند که بیانگر شخصیت وجودی آنان است.

بیمارستان ها و پست های امدادی و پرستارهای مجروحین جنگ از جلوه بارز دیگر حضور غیر مستقیم زنان مسلمان در میادین جنگ بوده است که با خدمات و فعالیت های جدی خود در محضر مجروحین و جانبازان، موجبات بالا بردن روحیّه رزمندگان می گردیدند؛ بنابراین نقش زنان در طول دفاع مقدس حاکی از مشارکت جدی آنان بود که دوش بدوش مردان و رزمندگان در صحنه های مقدس حضور می یافتند و از انقلاب و ارزش های آن با تمام وجود خود پاسداری می نمودند.

به گواهی تاریخ در صفحات پر افتخار ملت ها این زنان با غیرت و امانت دار بودند که در حریم مقدس و پاکی طریقشان ثابت مانده و تمام امید و آرزوهایشان را به آنچه مصلحت ملت و مکتبشان بوده پیوند زده و سعادت واقعی را جسته اند.

ص: 73


1- - سخنرانی در تاریخ 61 /9/26.

در تحلیل حضور زنان مهمترین نکته این است که باید در کلیه برنامه ها مسأله گسترش نفوذ قدرت اسلام در تمامی ابعاد حیات و بالا رفتن نسبت تاثیر در تغییر موضوعات و هم چنین در پیدایش موضوعات جدید در جهان اصل قرار گیرد.

بالاترین الگوی رفتاری زنان در هشت سال دفاع مقدس، »حضرت زهراعلیها السلام« بود؛ او که در تمام زندگیش، پیروی و حمایت از ولایت مشهود بود. زمانی که جنگ تهاجمی اسلام علیه کفار واقع گردید، حضرت بعنوان بهترین پرَستار و لجستیک، ایفای وظیفه می نمودند و اما هنگامی که جنگ حالت تدافعی پیدا می کرد، ایشان خود را سپر مولای خود؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام می نمودند تا جایی که حتی با وجود حضور علی علیه السلام در خانه، هنگامی که وجود مبارک ایشان مورد حمله دشمن قرار گرفت ایشان به پشت در آمدند و از شدت درد از هوش رفتند و پس از آن که به هوش آمدند بمحض این که مشاهده کردند ولی اعظم خدا را بطرف مسجد می برند، تا آخرین رمقشان از مقام ولایت دفاع نمودند. این امر نشانگر این بود که حضرت فاطمه حیات گرانقدر خود را صرف حمایت از مقام ولایت می نمودند.

بنابراین نقش زن در تمامی صحنه های سیاسی و اجتماعی خصوصاً دفاع مقدس بیانگر جلوه های تاریخی در نقش اول آنان در تحولات اجتماعی و در نهضت های اسلامی معاصر و همدوشی زنان و مردان در تمامی صحنه های درگیری با اجانب بوده است.

امام خمینی پیرامون نقش زنان در صحنه های انقلاب و دفاع مقدس می فرماید: »زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می کنند. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملت ها گرفته شود، ملت ها به شکست و انحطاط کشیده می شوند.»(1)

حسن ختام این که؛ آثار دلاوری ها و پیروزی رزمندگان حکایت از حضور فعالانه زن های دلاور و سلحشوری است که گام به گام در لحظه لحظه جنگ، شرکت کرده و موجبات برکت و روزی رزمندگان در عملیات های مختلف گردیدند و چه زیبا سرود امام خمینی قدس سره پیرامون فداکاری و مقاومت زنان در جنگ تحمیلی که:

»...مقاومت و فداکاری زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آن قدر اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز، بلکه شرمسار است.به اعتقاد من بخش مهم محیط گرم و پرشور جنگ

ص: 74


1- - صحیفه نور، ج 5، ص 153.

مربوط به جمعیت فکری خواهران است و اگر زنان ما، در این حال و هوای فکری نبودند نیمی از این شور وجود نداشت.«

ص: 75

ص: 76

مبانی نظری جامعه شناسی جنگ

انقلاب اسلامی ایران با پیدایش خود در عصری که حضور اجتماعی دین پایان یافته تلقی می شد، چالش های نظری، فراوری آنچه دنیای غرب آن را یوتوپیای بشر می پنداشت،ایجاد کرد و در پی آن موجی از نظریه پردازی غرب را به خود معطوف ساخت. تردیدی نباید داشت در پس توصیف ها و تحلیل های خرد و کلان نظریه پردازان غربی درباره انقلاب اسلامی، عقلانیتی خاص قرار دارد که به مثابة فرا روایت هایی، آن تبیین ها وتفسیرها را معنا دار می سازد و به معنایی در ذهن مخاطب تجلی می یابند که تنها در ادبیات مدرن غربی - از نوع مدرن سنتی یا پست مدرن - معنای حقیقی خواهند داشت.

در جهان کنونی ادبیات مدرنیته نه تنها ذهن و دل شرقیان رابه خود مشغول، بلکه افسون نموده است و با تبدیل فرایند جهانی شدن به فرابرد جهانی سازی، تفکر خودبنیاد را به عنوان تنها قالب اندیشیدن، نمایانده است؛از این روی و دراین بستر، ما شرقیان معنای چشمة انقلاب معنایی را که در سینه ماجوشیدن گرفته است، در آیینه ادب و ادبیات غربی به تماشا نشسته ایم؛ گون آن که غرب پسین، خواسته است اندیشه خودباور و خود انگیخته اش را با پیوند به آبراهة پست مدرن، به اقیانوس معرفت پیوند زند.

ستارة نقلاب اسلامی، هنگامی درخشیدن گرفت که مدرنیته، همه هستی معنا و معنویت را، بلکه به اقتضای ماهیت خویش، همة فروغ آن ها را در کام خویش می بلعید و هیچ پرتوی برای دیدن واقعیت هستی، بلکه هیچ چشم اندازی برای نگریستن به جوهر معنویت در کالبد

ص: 77

مادیت باقی ننهاده بود. آن جا نیز که به عنوان نمونه،ذهن فکور «فوکو» با چشمان کم فروغ پست مدرن خود، پرتو معنویت سیاسی را در ارادة جمعی ایرانیان پرشور به تماشا نشست، با نور و آیینه ای می نگریست که به همراه بینندة خود در سراشیبی سقوط در دام عقل خود بنیاد قرار می گرفت؛ به همین دلیل بی جهت نبود که از این مجذوب فرارویت مدرنیته، نیز آوای بیدارباشی باز نیامد.

در دورانی که افسانه پایان تاریخ،آغوش بازی را می طلبید تا با زمزمة حدیث نیست انگاری مادی، در گوش او خواب نوشینی برایش رقم زند، آوازة روایت بیداری معنوی، دل آگاهان را از خمودی چالش باعصر مدرن، با جام هوشیاری، نوید آغاز تاریخ دیگری داد. در این میان چشمان تیزبین غرب فراگرد معنویت راتنها به مثابه فرایند مادی تماشا نمود و گوش های فراخ او تنها آخرین طنین های این آوای رحیل از نظام مرکز - پیرامون اقتصادی را شنید و در هراس بنیادین از احیای معنویت - که آن رانیز در جنبة نمادین و این جهانی توان دیدن نداشت - خواب نوشین، اما تخدیری خویش را با مخدرهای نظرین نوین، تسکین بخشید.

انقلاب اسلامی نه آن که تنها وزنه مدرنیته را در ترازوی کارآمدی به سنجش کشید که با بنیاد شالوده شکنی نوین خود توانست سنگ محک، بلکه ترازوی دیگری را برای توزین بنیاد هر آن چه بشریت بدان رسیده است، به ارمغان آورد؛ چه آن که، انقلاب اسلامی توانست به مثابه روح جهانی بی روح، نقش آفرینی کند و کالبد نیمه جان مادیت را احیا کند ونغمة دل آزار «دین افیون توده ها» را خاموش، آوای دلنشین هوشیاری و سرمستی معنوی را در گوش جهانیان طنین انداز کند.

به هر روی، نظام علمی - پژوهشی غرب،به لحاظ رسالتی که برای خویش در راستای محوریت دادن به اصول و معیارهای تفکر غرب احساس می کند،طی سال های متمادی، تلاش وسیعی را در نظریه پردازی ونظریه سازی درباره انقلاب اسلامی - که نه در چارچوب نظام فکری غرب تحقق یافته و نه به سمت و سوی آن در حرکت است - به کار گرفته است . نظر به این که تعاملات فکری و پژوهشی از مقتضیات عصر ارتباطات میباشد، وهم چنین با توجه به هژمونی ادبیات فکری غرب بر اندیشه ورزی علمی محافل آکادمیک - طبیعی است که نظام علمی - پژوهشی معطوف به تحلیل انقلاب اسلامی نیز از بنیاد تمدن سرمایه سالار و

ص: 78

معنویت گریز این نظریه پردازی ها، متأثر گشته و در فرآیند نهضت نرم­افزاری نخواهد توانست پا را از ورطة تقلید بیرون گذارد. بدین جهت واکاوی انتقادی و شالوده­شکنی این تلاش گسترده نظری، می تواند طلیعه ای بر نهضت نرم افزاری و تولید علم در میدان دانش های بومی باشد؛ چه در عصری که هنوز اندیشه غرب گفتمان مسلط می نماید، نقد و بررسی مفاهیم و بنیادهای گفتمان مسلط ،گذرگاه تجهیز ما در برساختن عقلانیت تمدنی با چشم انداز اسلامی خواهد بود.

این مهم جز از طریق بازاندیشی، بازنگری و بازنگاری در تحلیل هاو افق های ناظر به انقلاب اسلامی و تمدنی که این انقلاب،خود را طلیعه دار آن می داند ممکن نخواهد بود. بخشی از تحلیل ها ومطالب غربیان درباره انقلاب اسلامی که باتکیه بر سنت دیرپای شرق شناسی در محافل علمی تولید شده است؛ چنان که بخشی دیگر که بیشتر داده های اطلاعاتی است. در تحلیل سیاست مداران و سیاست سازان، خبرنگاران یا دیگر افراد غیر آکادمیک خود را نشان داده است. بسیاری از این تحلیل ها و داده ها به منزلة ماده خاصی برای تحلیل های آکادمیک در رشته های گوناگون مجامع علمی ایران، بدل شده اند؛ بخشی در قالب نظریه های انقلاب، بخشی در استمرار سنت دیرینة شرق شناسی، مطالبی به صورت تحلیل اندیشه ها و ریشه های فکری انقلاب اسلام، مباحثی در تحلیل های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی؛ و ... به کار گرفته شده اند. در این میان، واکاوی انتقادی این آثار، تلاش های خاصی را انتظار می کشد.

در تحلیل جنگ تحمیلی و ریشه­های وقوع این حادثه تاریخی، به ناچار بایست آنرا در راستای پیدایش «انقلاب اسلامی» و فلسفه وجودی آن مورد ارزیابی قرار داد. از اینرو نوع نگاه به انقلاب اسلامی و آرمانهای آن، تصویر جامعتری از جنگ تحمیلی ارائه می­دهد.

گاهی می­توان انقلاب اسلامی را به عنوان یک حرکت ضد استبدادی تعریف کرد و گاهی آن را به عنوان یک خیزش عظیم مردمی برای قطع استعمار نو معنا نمود. گرچه هر دو تحلیل صحیح است اما نگاه عمیقتر را بایست در امری فراتر از حدود جغرافیایی و ملی و یا حتی سیاسی جستجو کرد. به باور ما انقلاب اسلامی ایران، یک حرکت باطنی از اعماق جامعه تشیع به سمت عصر ظهور و اقامه حکومت جهانی اسلامی بود؛ حرکتی که به چیزی کمتر از ظهور ولایت الهی در عالم با رهبی بلامنازع حجت موعود (عج)رضایت نمی­دهد.

ص: 79

در این نگاه تاریخ مند، نقطه­ای از تاریخ در حال گذر و وصول به مرحله­ای نو از ظهور، شکوفائی و اقتدار حق است که در هیمنه و هیئت مکتب تشیع و به دست یکی از نواب امام معصوم(ع)، تمامی مکاتب مادی را به هماوردی دعوت می­کند. طبیعی است با این نگاه به انقلاب اسلامی ایران،چاره­ای جز درگیری با دنیای مادی و آمادگی برای ورود در جنگ جهانی نداریم؛ مشروط بر آنکه هر دو طرف معادله کماکان بر مبانی فکری و سیاسی خود پای فشرند. با این نگاه، دیگر نمی­توان با استراتژی بازدارندگی یا امکان تعطیل شدن درگیری - ولو در برهه­ای اندک از تاریخ بشری - موافق بود. گرچه همواره هدایت درگیری، امری ممکن بلکه ضروری است تا از بروز آفات و خسارات در میدانهای مختلف اجتماعی، جلوگیری شود اما نمی­توان اصل درگیری و اصرار بر اصول انقلابی (که داعیه دار جهانی شدن کلمه حق و مکتب تشیع را در سر می­پروراند) نادیده گرفت.

البته تمامی درگیری ما با نظام کفر جهانی، چیزی جز این نیست. آنها بر حفظ مرزهای تجدد، مدرنیته، سکولاریسم و اومانیسم تکیه دارند و ما بر حفظ مرزهای اعتقادی،فرهنگی و سیاسی اصرار می­ورزیم. این چیزی جز تعریف میدان درگیری،به میدان نبرد همه جانبه اسلام و کفر و مظاهر آنها نیست(1).

شاید از همین روست که یک تئوریسین نظام کفر - مانند فوکویاما - با تغییر موضع نسبت به دکترین «پایان تاریخ»(2) اعتراف می­کند که من هیچگاه نگفته­ام ما به پایان تاریخ رسیده ایم! او نیز در این درگیری تمدن بخوبی دریافته است که نمی­توان با آرمانها، شعارها و ساختارهای نظام لیبرال دموکراسی، به تسخیر جهان وتشکیل امپراطوری سراسری دست یافت. همچنان که به خوبی دریافته است انقلاب اسلامی ایران، خود را در درون مرزهای جغرافیایی خود محدود نمی­بیند؛ تنها در صدد حفظ ذخائر و منابع خود نیست؛ صرفاً برای آزادی یک ملت یا یک نژاد،از یوغ استبداد یا استعمار نمی­جنگد و ... نظام کفر به خوبی دریافته است که انگیزه و اندیشه حاکم بر انقلاب اسلامی ایران، ایجاد موج جهانی و بسیج ظرفیتهای جهان اسلام بلکه جهان سوم است که هر روز بر نفرت آنها از ظلم حاکم جهانی و پیوستن به اردوگاه انقلاب اسلامی افزوده می­شود.

«جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی­شناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.»(3)

ص: 80


1- - «من مطمئنم که ملت ایران یک لحظه استقلال و عزت خود را با هزار سال زندگی در ناز و نعمت ولی وابسته به اجانب و بیگانگان را معاوضه نمی کند. «قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی هم یکه و تنها بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها،خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم وظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد. (فریاد برائت)» «قرآن می گوید جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم یعنی کسانیکه تبعیت از قرآن می کنند در نظر داشته باشند که باید تا آنجائی که قدرت دارند ادامه بر نبردشان بدهند تا اینکه فتنه ازعالم برداشته شود.» (21/9/63) «ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلابمان که درحقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی است به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه می دهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی و مصلح کل و امامت مطلقه حق امام زمان ارواحنا فدا هموار می کنیم. (فریاد برائت)» «قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی هم یکه و تنها بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام این پا برهنه های مغضوب دیکتاتورها،خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد. (فریاد برائت)» «اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند اگر سرمان را بالای دار برند اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضاء نمی کنیم.» (29/4/67) «قرآن می گوید جنگ جنگ تا رفع بتنه از عالم یعنی کسانیکه تبعیت از قرآن می کنند در نظر داشته باشند که باید تا آنجائی که قدرت دارند ادامه بر نبردشان بدهند تا اینکه فتنه از عالم برداشته شود.» (21/9/63). «ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف وعنایت خداوند بزرگ نظام هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول ا... (ص) را در جهان استکبار ترویج نمائیم و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود.» (29/2/67)
2- - نظریه پایان تاریخ، نوعی نگاه تداوم انگارانه به تجدد غرب است که در آن ارزش های بنیانی فرهنگ غرب و به ویژه روش حکومتی لیبرال – دموکراسی به پیروزی رسیده اند. تجویز این نظریه آن است که همه ملت های دیگر نیز برای رهایی و سعادت ناجارند راهی را برگزینند که غرب برگزیده است و از همان مسیری باید عبور کنند که غرب عبور کرده است؛ بنابراین نظام جهانی پیرامون تجدد غرب شکل گرفته است. اگر چه این نظریه را فرانسیس فوکویاما ابراز کرد، اما ریشه های تاریخی آن از قدمت طولانی تری برخوردار است؛ به عبارت دیگر نظریه فوکویاما عمیقاً متإثر از اندیشه های هگل، الکساندر کوژف و نیچه است. هگل معتقد بود که تاریخ جهان از شرق آغاز می گردد و در مغرب زمین به پایان می رسد. شرق مرحله کودکی تاریخ،یونان و رم، مرحله نوجوانی و بلوغ آن و ملل مسیحی مرحله پختگی و رسیدگی آن به شمار می آیند. نظریه پایان تاریخ حاکی از روندی منقطع است که در پایان آن پیروزی متعلق لیبرال – دموکراسی و جامعه مبتنی بر بازار آزاد است. رابطه بین نظریه پایان تاریخ و تجدد باز اندیشانه کاملاً در هم تنیده است. نظریه پایان تاریخ، در واقع تحلیلی از نابودی مارکسیسم – لنینیسم و پیروزی لیبرال دموکراسی است و آن را به عنوان انگاره اصلی به تمام جریانات تاریخی و سیاسی تعمیم می دهد. نظریه پایان تاریخ همان حکمی را که درباره پیروزی لیبرال در برابر مارکسیسم – لنینیسم صادر کرده است، درباره هر آرمان دیگری نیز صادر می کند. از این منظر بنا نیست که به جز لنینیسم – دمکراسی و مردان بی قلب و احساس ساکن آن که وارثان جنبه مصنوع وملایم تجدد بازاندیشانه هستند، دیگرانی هم وجود داشته باشند. با این پیش زمینه انقلاب اسلامی نیز ناچار است به برتری لیبرال دمکراسی تن دهد، بی سبب نیست که دیدگاه پایان تاریخ را دیدگاهی بسیار خوشبینانه توصیف کرده اند. این دیدگاه با مختوم دانستن پیروزی لیبرال – دموکراسی وضعیت تک ساختی پیدا کرده و آسیب پذیری خود را افزایش داده است. از نظر هانتینگتون و فوکویاما، تاریخ با تمدن غرب است؛ با این تفاوت که در نظر هانتینگتون نزاعی تمدنی به امید رسیدن به وضعی مطلوب تر آغاز می شود و طبیعتاً در این نزاع،هر چند، همچنان پیروزی نهایی با لیبرال دموکراسی خواهد بود،اما به هر حال، از نفوذ تمدن غرب کاسته میشود. اما در نظر فوکویاما،از آنجا که هیچ افقی از بهبود اوضاع، بیش از آنچه در تمدن غرب وقوع یافته، وجود ندارد، دلیلی برای نزاع وجود نخواهد داشت. مگر رقابت برای نیل هر چه سریع تر به لیبرال دموکراسی. مهم ترین چالش های نظریه فوکویاما دو چیز است:یکی خیزش نهضت معنوی انقلاب اسلامی که طبیعتاً محرک احساسات جهادی حق طلبانة دیگر مردم مسلمان نیز خواهد بود و دیگری بحران معنویتی که معلول سیطره نفسانیت معنویت ستیز تمدن غربی می باشد؛ امری که برژینسکی آن را سکولاریسم عنان گسیخته حاکم بر نیم کره غربی می داند و به نوبه خود می تواند نقدی بر تئوری هانتینگتون که چالش های آینده تمدن غربی را صرفاً اموری بیرونی و خارجی تلقی کرده است، نیز باشد.
3- - 29/4/67.

«ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلابمان که درحقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی است به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه می دهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی و مصلح کل و امامت مطلقه حق امام زمان ارواحنا فدا هموار می کنیم. (فریاد برائت)»

«حکومت جهانی»، محور محو یا توسعه انقلاب اسلامی ایران

این همان خطر بزرگی است که نظام قدرت جهانی، آن را بر نمی­تابد و البته با تجربه راههای مختلف سیاسی،فرهنگی، اقتصادی و حتی نظامی، خود را در مقابل رهبری نظام اسلامی و ملتی که داعیه جهانی شدن دارند پیش از پیش درمانده می­بیند. مسلماً اگر انقلاب ما تنها داعیه حفظ یا باز تولید مفاهیم وبرنامه­های یک منطقه خاص را در سر می­پروراند و خود را در معرکه نبرد تمدنها و فرهنگها وارد نمی­کرد سالها پیش، در چنبره سیاستهای جهان شمول و بنیان کن رقیب، گرفتار می­آمد و براحتی در هم می­شکست. اما زمانی که آرمانها، مرزهای موجود را در می­نوردد و مسائل اصولی اداره جهان را موضوع فکر خود قرار می­دهد و به فراتر از یک کشور بلکه یک منطقه جغرافیایی می­نگرد می­تواند به تدریج،پرچم نهضت جهانی را نیز در دست گیرد واز انحلال هویت خود در هیمنة کفر جلوگیری کند. و این همان معنای آن سخن بلند است که: «حکومت جهانی، محور محو یا توسعه انقلاب اسلامی است». دوست و دشمن به خوبی دریافته­اند که تحدید آرمانهای انقلاب،در درون مرزهای سیاسی،فرهنگی و اقتصادی خود، نتیجه­ای جز اضمحلال - و حداقل، انحلال در ساختار رقیب بدنبال نخواهد داشت.

در هر صورت جهانی کردن آرمانهای انقلاب اسلامی، یک ضرورت حیاتی برای دفاع از کیان ملت بلکه تشیع و نیز دفاع از مظلوم - در هر کسوت و کشوری - است و چون چنین است و امر،دائر مدار مرگ و حیات است لذا سخن گفتن از استراتژی بازدارندگی و گفتگوی صرف، راهبردی غیر واقعی و ابتر است. دشمن به خوبی دریافته است که این، یک مقابله همه جانبه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی است و البته چندان تفاوتی در آشکار یا نهان بودن این نوع مقابله­ها نیست؛ مادامی که از اصل این تقابل و

ص: 81

درگیری همه جانبه، دفاع می­کنیم و به آن باور داریم. بسیارند دوستانی که با این نگرش، موافق نیستند اما همواره در مقابل این قبیل سؤالات نیز پاسخ منطقی ارائه نمی­دهند:

- چرا نباید به تقابل همه جانبه با دشمن روی آورد؟ آیا از این باب که این،حق ما نیست یا از این باب است که دشمن، بر تمامی مناشیء قدرت،تسلط یافته است؟

- در صورت اخیر، علت این تسلط چیست؛ جز اتخاذ راهبرد گفتگوی محض و تساهل با دشمن یا اعتماد به او و تکیه بر او؟

- آیا بایست درگیری تمدنی و همه جانبه با کفر را تا زمان ظهور به تأخیر انداخت؛ از این باب که این تنها در حدود وظائف و اختیارات امام معصوم (ع)است و دخلی به ما ندارد؟ در این صورت، تکیف مسلمانان تا زمان ظهور چیست؟

دو نوع نگاه متفاوت به فلسفه تاریخ و روند تکامل تاریخی

نوع نگاه سکولاریستی به واقعیتهای موجود یا نگاه سطحی و انتزاعی به تناسبات و ساختارهای موجود جهانی و یا تکالیفی که دین به ویژه مکتب تشیع - بر عهده سیاستمداران و اندیشمندان جامعه اسلامی گذاشته است انسان را به مواضعی از این دست سوق می­دهد و نگاه او را به درون مرزهای خود، عدم صدور پیام انقلاب اسلامی و رضایت دادن به ظلم نهادینه شده جهانی محدود می­کند.

از این منظر نوع نگاه به فلسفه تاریخ با آنچه که امام راحل(ره) و بزرگان دین به روند تکاملی تاریخ اعتقاد داشتند متفاوت است. شاهد بودیم که حضرت امام به عنوان پرچمدار بزرگ در این مرحله از تاریخ، حرکت همه جانبه با نگاه تمدنی را آغاز کردند و احیاگر چنین خیزش عظیم با رویکرد الهی بودند. اما در نگاه سکولاریستی این چنین حرکاتی، محکوم است. چه بسیارند از مسلمانان سکولار در داخل و خارج کشور که به خاطر عدم ظرفیت نسبت به درک انقلاب اسلامی و حرکت امام خمینی(ره) ضمن آنکه به ایشان و راهشان تولی پیدا نکردند همواره در مقام یک منتقد و مخالف با چنین اقداماتی، در این سطح و این رویکرد مخالف بودند. شبیه به این مخالفت­ها در صدر اسلام و زمان اقامة حکومت نبوی توسط پیامبر اکرم (ص) نیز مشاهده می­شد. آنها نیز چند روزی پشت سر پیامبر(ص) به جهاد مشغول بودند و در جایی نیز با زاویه پیدا کردن نسبت به حرکت و اندیشه پیامبر (ص) راه خود را از

ص: 82

ایشان جدا کردند. از نگاه ایشان شعارهای اصولی صدر اسلام و زمان حاضر اشتباه است. آنها تمدن را در چارچوب تمدن موجود که توسعه مادی و رفاه و آسایش عمومی را بدون نگاه به آخرت و توحید دنبال می­کند خواهان هستند. از نظر ایشان تنها تمدن دنیاپرستی محلی از اعراب دارد و تمدن الهی امری بی­معنا یا ناممکن است. البته چه بسا برخی از ایشان با اذعان به مشروعیت و امکان تحقق مدنیت الهی به این امر گردن بگذارند اما در ابعاد دیگر کماکان با اصل حرکت در زمان حاضر آن هم در بعد جهانی همواره به مخالفت بر می­خیزند. از نظر ایشان مدنیت الهی در حال حاضر و غیبت معصوم (ع) امکان پذیر نیست واگر بر فرض، چنین حرکتی پیمودنی باشد بعد جهانی آن و صدور پیام انقلاب اسلامی در سراسر جهان امری بی­معنا و ناشدنی است. ایشان نمی­پذیرند که این مدنیت باید ابعاد جهانی پیدا کند و از بستر یک درگیری تاریخی عبور کند تا نهایتاً به غلبه حق بر باطل منجر گردد. تصور آنها بر این است که می­توان بدون این درگیری و بدون نگاه به ابعاد جهانی این حرکت در نهایت به غلبه حق دست یافت. در حقیقت ایشان با اصل وقوع انقلاب اسلامی در زمان حاضر زاویه فکری دارند و نمی­پذیرند که این زمان بهترین فرصت برای حضور دوباره حکومت حق در زمین است.

تحلیل سکولاریستی از وقایع مهم تاریخی صدر اسلام

ناگفته پیداست که این اختلافات همگی ناشی از نوع نگرش متفاوت به تاریخ و فلسفه تاریخی است. تا زمانی که این بحث دقیق علمی موشکافی نشود اختلافاتی از این دست در روبناها امری طبیعی خواهد بود. از این رو به خود اجازه می­دهند که یا در شعارهای اصلی انقلاب تردید روا دارند و یا با زیر سؤال بردن زمان وقوع انقلاب و صدور پیام آن به سراسر جهان، اصل حرکت را مورد تردید قرار دهند و احیاناً با رد ضرورت جهانی اندیشیدن در این حرکت، مخالفت خود را ابراز دارند. در این نگاه تصمیمات تاریخی و مهمی همچون صلح حدیبیه پیامبر(ص) یا پذیرش حکمیت در زمان حضرت امیر(ع) یا صلح امام حسن مجتبی (ع) همگی اشتباه و در ظرف زمانی نامناسب صورت گرفته است. تمامی اینها ناشی از نوع نگاه بسته آنها به تاریخ و روند تکاملی آن است. ایشان از درک موقعیت­های تاریخی و فرصت­هایی که چه بسا هیچ گاه قابل تکرار نیست غفلت می­کنند. تصور آنها از جنگ، صلح

ص: 83

و ترک متارکه و امثال آن با آنچه بزرگان دین در صدر اسلام و اکنون انجام می­دهند متفاوت است. عینکی که آنها بر چشم دارند از نوع دیگری است. قلب بسیاری از ایشان با حتی امام معصوم (ع) نیز در شروع جنگ یا پذیرش صلح همراه نیست. احیاناً اگر بنابر مصالح اهم، امام معصوم(ع) نیز تصمیم به ترک متارکه و پذیرش صلح بگیرد به خاطر عدم ظرفیت لازم برای درک موقعیت تاریخی زمان تصمیم­گیری، این نوع تصمیمات از نظر ایشان محکوم است چرا که مثلاً باعث توقف در پیشرفت جنگ و نابودی کفر شده است.

بازگشت «فقدان ظرفیت تحلیل تاریخی»، به «عدم تولی به ولایت الهی»

البته مشکل بنیادین این نوع تفکر به عدم تولی به ولایت الهی و سرپرستی معصوم (ع) باز می­گردد در واقع وجود زاویه فکری در نوع نگاه به تاریخ و فلسفه تاریخی، ناشی از پایین بودن ضریب تولی به ولایت الهی می­باشد. بی­تردید اگر ضریب تولی در میان مسلمانان افزایش می­یافت سرعت حرکت عالم به عصر ظهور و درک حکومت ایمانی و سراسر عدل حضرت حجت (ع) افزایشی قابل توجه پیدا می­کرد. مگر غیر از این است که تمامی جنگ­ها و صلح­ها برای رسیدن به چنین عصر ایمانی است؟ و مگر غیر از این است که این امر تنها با کمال تولی به معصوم (ع) امکان پذیر است؟ آیا اگر این کمال در میان ما مسلمانان حاصل می­شد ضریب حرکت به سمت عصر ظهور شتاب پیدا نمی­کرد؟ به خوبی شاهدیم که به میزان همین تولی اندک در زمان حاضر و برخی از برهه­های زمانی در طول تاریخ اسلام، پیشرفت­های بزرگی نصیب مسلمانان شده است. تفرقه باعث کند شدن ضریب حرکت می­شود. نبود یا نقصان ظرفیت تولی، باعث اشتباه راهبردی در شناخت جامعه و تاریخ می­شود. به بیان بهتر افرادی این چنین دارای ظرفیت علمی لازم برای جامعه شناسی و درک فلسفه تاریخ الهی نیستند. ایشان بافت اجتماعی جامعه اسلامی به ویژه جامعه شیعی را همچون بافت فکری خود مورد تحلیل قرار می­دهند و با اعتراض به حضرت امام(ره) و یا مقام معظم رهبری در زمان حاضر و با این ادعا که جامعه ما از ظرفیت لازم برای همراهی با این حرکت برخوردار نیست عملاً به مقابله و مخالفت بر می­خیزند. این در حالی است که مشکل اصلی به نوع شناخت ایشان و میزان تولی و درک محدود آنها از حقیقت­های موجود باز می­گردد. بی­شک آنها تصویر مثبت و جامعی از جامعه شیعی و حرکت بزرگ انقلاب اسلامی ندارند.

ص: 84

آنها از درک عمق و نمادهای روئین جامعه شیعی محرومند. لذا در مقام تحلیل، از رفتارها و حرکات رهبران انقلاب و مردم انقلابی همواره عاجزند. تغییر نوع نگاه به فلسفه تاریخ بر محور جریان تولی و ولایت باعث تغییر در تحلیل­های جاری در جریان فکری سکولاریستی می­شود.

زمانی که انسان رشد حرکت جهانی را بر اساس ولایت و تولی نداند نمی­تواند درک جامعی نسبت به تاریخ و فلسفه تاریخی داشته باشد. اشتباه در نوع نگاه به روند تکامل تاریخی باعث پی ریزی نوعی خاص از نظام فکری می­شود که با نگرش معصوم (ع) و نگاه ناب اسلامی در تقابل جدی است. به راستی این اعتراض ایشان چگونه قابل توجیه است که می­گویند حضرت امام(ره) نبایست در این مرحله از تاریخ قیام می­کردند؟ آیا یک قیام طاغوتی تا این قدر امداد می­شد که امروز اعتراض شود چرا این حرکت (با این همه امدادهای الهی) در زمان حاضر با پرچمداری ایشان به وقوع پیوسته است؟ آیا می­توان پذیرفت که معظم له براساس هوای نفس و تمنیات شخصی به اقامه این حرکت در بعد جهانی اقدام کرده اند؟ بی­شک قاطعیت، صلابت و انجام یک کار بزرگ در ابعاد جهانی هیچگاه با تردید و نگاه بسته به موضوع، انجام شدنی نیست. از این رو یا باید پذیرفت که امام راحل(ره) این حرکت را بر اساس نگاه شخصی و در اوج پیروی از تمنیات نفس، شروع و هدایت کرده­اند و یا باید با دست کشیدن از این تحلیل­های سطحی، آن را حرکت حقی در طول حرکت انبیاء و رسیدن به عصر ایمان تحلیل نمود. در حقیقت چنین حرکتی با این شدت و عظمت و گستردگی یا باید بر اساس یک شیطنت بزرگ صورت گرفته باشد یا بر اساس یک نگاه بزرگ توحیدی به یک موضوع مهم. صورت سوم در این تحلیل وجود ندارد. لذا تردید، تزلزل و ... در این حرکت بی­معناست. متأسفانه برخی از این تحلیل­ها آن قدر گستاخانه است که حرکت انقلاب اسلامی را در کنار برخوردهایی مانند آنچه آمریکا وبلوک کفر برعلیه کشورهای ضعیف - خصوصاً مسلمانان - انجام می­دهد قابل تحلیل می­دانند. در مقام مقایسه، از نظر این گروه حرکت انقلاب اسلامی تنها با چنین شیطنتهای بزرگی در ابعاد جهانی قابل مقایسه است! از نظر ایشان اساس حرکت انقلاب اسلامی غیر قابل توجیه و با رویکرد نفسانی صورت گرفته است. آنها اعتراض می­کنند که چرا حضرت امام(ره) در زمان کنونی با دست گرفتن این پرچم، هدایت این خیزش عمومی را رهبری کردند؛ در حالی که مردم در حال

ص: 85

گذران ایام خود و زندگی روزمره خویش بودند؟ آنها از درک فرصت­ها و تهدیدهای کنونی در جهان اسلام غفلت می­ورزند. از نظر ایشان زندگی مردم بر اساس شهوات و تمنیات نفس به همان اندازه قابل احترام است که زندگی در حالت سختی، مبارزه و درگیری با نظام کفر!

تنافی ذاتی اسلام و دمکراسی

در این نگاه نباید به چیزی فراتر از یک رفرم معمولی و ساده چون نهضت ملی شدن نفت اقدام کرد آنها تصور می­کنند با یک نهضت دموکراسی خواهی در کشور می­توان به اهداف بزرگ رسید و با بلوک استعمار به مقابله برخاست. و البته بزرگترین اشتباه ایشان نیز در همین نکته است که اسلام خواهی با دموکراسی خواهی کاملاً متفاوت و دارای دو ظرفیت مختلف از هزینه کرده است.

به باور ما چه بسا کسانی مانند هانتینگتون تصور بهتری از اسلام خواهی داشته­اند. آنها با طرح نظریه جنگ تمدن­ها به درستی این افق را ترسیم کرده­اند و پذیرفتند که اسلام خواهی هزینه زیادی به دنبال دارد. در مقابل، امثال فوکویاما این اشتباه راهبردی را مرتکب شدند زمانی که احساس کردند در تقابل بین تمدنها پیروز شده­اند و ایدئولوژی برآمده از تجدد بر دیگر ایدئولوژی­ها تفوق و برتری یافته است. به بیان بهتر اشتباه فوکویاما در همین بود که تصور می­کرد برتری ایدئولوژیک بخشی از تجدد بر دیگر ایدئولوژی­های برخاسته از تجدد و مدرنیته، به معنای غلبه بر تمامی جهان بینی­ها و ایدئولوژی­ها - حتی تفکر اسلامی - است. او تصور می­کرد دیگر هیچ ایدئولوژی رقیبی در سراسر جهان درمقابل تفکر مدرنیته وجود ندارد! چرا که دیگر هیچ ایدئولوژی رقیبی در غرب وجود ندارد در حقیقت وی وامثال او غرب را معادل کل جهان و مدرنیته را معادل تمام ایدئولوژیهای موجود در عالم گرفته بودند. ولی هانتینگتون با نگاه عمیق تر نسبت به موضوع دریافت که تمدن­ها و ایدئولوژی­های دیگری نیز در سراسر عالم وجود دارد که باید ابتدا حساب آن­ها را تمام کرد تا آن گاه به پیروزی ایدئولوژی غربی بر تمامی کره خاک اطمینان یافت. او به خوبی دریافته بود که این تقابل جز با برخورد و جنگ امکان پذیر نیست و البته نقطه این برخورد نیز بنیادگرایی اسلامی است.

آغاز جنگ سوم جهانی، با رویکرد تاریخی، از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران

ص: 86

به باور ما جنگ جهانی کنونی که از زمان انقلاب اسلامی ایران آغاز شده است و به حق می­توان آن را جنگ سوم جهانی نامید چیزی جز نبرد فلسفه تاریخی برای گذار از مرز تجدد به تمدن اسلامی نیست. قطعاً این نگاه جز با جهانی اندیشیدن امکان پذیر نخواهد بود. در حالی که در نظریه برخورد تمدنها و با طرح جنگ چهارم به عنوان جنگ پیروزمندانة گذار از مرز تمدن اسلامی به جهانی­سازی تجدد، خود را در آن زمان پیروز معرکه می­دانند. در این نگاه هر دو گروه به دنبال انحلال دیگر ایدئولوژی­های رقیب در ایدئولوژی و نظام تفکری خود هستند. هر دو گروه به صورت جدی و همه جانبه برای یک دست کردن فرهنگ­ها در فرهنگ خود تلاش می­کنند. از این رو هانتینگتون با نظریه خود فرهنگ­های فعال و تمدن­های موجود مانند چین، اسلام و امثال آن را قابل حذف در فرهنگ غالب تجدد و مدرنیته می­داند. از نظر وی جنگ چهارم، جنگ بین تجدد و اسلام است و این امر فراتر از یک جنگ معنوی واطلاعاتی است. آنها به دنبال جنگ فیزیکی و تقابل رودررو بوده و هستند. این در حالی است که در نگاه سکولارهای مسلمان و غیر مسلمان باید از تمدن اسلامی دست کشید و در فرهنگ رقیب منحل شد. بدیهی است با این نگرش باید همواره منتظر بود که شروع و ختم جنگ از سوی اردوگاه تجدد باشد. آنها موضوع جنگ و محدوده آن را ترسیم کنند و هجوم را هر زمان که مناسب دیدند از هر جبهه و در هر بعدی بیاغازند. ایشان از این نکته مهم غفلت می­کنند که موضوع جنگ کنونی، فتح تمدن اسلامی و یا جهانی­سازی توسط مدرنیته - و در هر صورت - انحلال هویت تمدن­ها در یک فرهنگ غالب است.

هدف نبرد تاریخی اسلام، پیروزی تا محو فتنه

این موضوع درگیری است و البته حضرت امام (ره) با درک چنین موقعیتی و با شناخت موضوع و ابعاد آن، پرچم این نهضت بزرگ اسلامی را به دست گرفتند. انقلاب اسلامی ایران جنگ را به فراتر از دنیای تجدد هدایت کرد و جبهه جدیدی را در مقابل تمامی کفر در تمامی ابعاد وجودی آن باز کرد.در درون تجدد، کمونیست را شکست داد و با قوی ترین قدرت کمونیستی یعنی شوروی سابق به جنگ رودررو در همه ابعاد پرداخت. امام(ره) هویت تمدنی اسلام را احیا کردند و پس از شکست نظام کمونیستی و سردمداران آن پرچم جنگ با بخشی دیگر از اردوگاه تجدد و مدرنیته را آغاز نمودند. در حقیقت امام راحل(ره) در این برهه از

ص: 87

زمان جبهه­های جدیدی در درون و برون نظام مدرنیته باز کردند این هویت جنگ امام(ره) بود. حال یا آن را بد یا خوب بنامیم ایشان چنین ابعادی را در نظر داشتند. بدیهی است در یک نگاه سطحی نسبت به جنگ، موضوع و ابعاد آن می­توان اصل این حرکت را زیر سوال برد. این در حالی است که ابتدائاً باید به خوبی انقلاب اسلامی، ویژگی­ها و گستره آن را شناخت و سیمای مخاطبان - اعم از دوست و دشمن - را به خوبی ترسیم کرد. حضرت امام(ره) هیچگاه از ادامه جنگ هراسی به خود راه نمی­دادند چون به خوبی می­دانستند که نقطه پایان این جنگ همه جانبه حتی «لاتکون فتنه» می­باشد(1). ایشان به خوبی می­دانستند که در جنگ باید هزینه کرد. لذا با درک صحیح از زمان درگیری و آغاز آن و با یک نگاه عمیق تاریخی همراه با تولی کامل نسبت به ولایت معصوم (ع)این پرچم را برافراشتند. ایشان گستره انقلاب اسلامی را فراتر از یک انقلاب ملی ضد استعماری یا استبدادی تصور می­کردند و هیچگاه صرفاً به دنبال یک رفرم نبودند. چون به خوبی می­دانستند که نتیجه این تغییرات سطحی در سطح جامعه چیزی جز انحلال در جامعه جهانی و پذیرش تجدد و مدرنیته نیست. از نظر ایشان این جنگ تمام عیار تنها می­تواند یک فاتح داشته باشد. از این رو معتقد بودند که جنگ سوم جهانی، جنگ بین دو اردوگاه اسلام و کفر است.

حال تفاوتی ندارد که از نظر امثال هانتینگتون این جنگ جنگ چهارم باشد و خود را پیروز در جنگ سوم (جنگ سرد) بدانند یا همچون ما که آنرا از نقطه شروع انقلاب اسلامی ایران جنگ سوم و نبرد نوینی بین دو اردوگاه مزبور بدانیم. مهم این است که لشکرکشی آمریکا به خاورمیانه بر اساس نگاه فلسفه تاریخی ایشان برای فتح جهان و در مقابل ظهور عصر ایمان و احیای تمدن اسلامی است. چنانچه پیداست آنها نیز نگاه همه جانبه­ای بر اساس فلسفه تاریخ خود دنبال می­کنند و بر اساس یک ایدئولوژی مشخص به نبرد با ایدئولوژی رقیب و اسلام بنیادگرا وشیعی می­پردازند. بنابراین آنها نیز مدعی اصل ظهور هستند اما ظهور جهانی­سازی لیبرال دموکراسی و پیروزی ایدئولوژی مدرنیته در سراسر جهان. طبیعی است این تقابل ذاتی و چند بعدی در هر زمانی قابل وقوع است. آنها نیز به خوبی دریافته­اند که با برتری هر یک از این دو اردوگاه، ایدئولوژی­های دیگر به عنوان یک خرده فرهنگ در ایدئولوژی غالب منحل خواهند شد. هر دو گروه به خوبی می­دانند که امروز عصر ظهور تمدنی است و در این جنگ همه جانبه، تمدن­های دیگر در نهایت به عنوان خرده فرهنگ

ص: 88


1- - «قرآن می گوید جنگ جنگ تا رفع بتنه از عالم یعنی کسانیکه تبعیت از قرآن می کنند در نظر داشته باشند که باید تا آنجائی که قدرت دارند ادامه بر نبردشان بدهند تا اینکه فتنه از عالم برداشته شود.» (رک سخنرانی امام خمینی در تاریخ 21/9/63).

باید در تمدن پیروز منحل شوند. گرچه در آن زمان حتی به عنوان یک خرده فرهنگ نیز نمی­توان جایگاهی جدی برای آنها تصور کرد و این معنای جنگ جهانی و همه جانبه در ابعاد تمدنی و تاریخی است. انقلاب اسلامی ظهور این جنگ جهانی است و سرآغاز نبرد بزرگ دیگری که هویت تمدن مقابل را به چالش می­کشد. قطعاً این یک جنگ نظامی است. جنگ دو هویت تمدنی که موضوع اصلی آنها انسان و هویت تاریخی اوست. هر دو گروه برای شکل دادن هویت بشری بر محور تمدنی خود هستند؛ حال یا تمدن اسلامی یا تمدن مدرنیته.

سه گام اساسی از منظر امام خمینی برای احیای تمدن اسلامی

از نظر امام راحل(ره) باید سه گام اساسی برای احیای تمدن اسلامی برداشت: در گام اول به استبداد داخلی شاه پایان داد که این کار ظرف پانزده سال از پانزده خرداد 42 تا بهمن 1357 صورت گرفت. در گام دوم باید به مقدمه­سازی این حرکت و کشاندن این تفکر در جهان اسلام پرداخت و در گام سوم باید به فراتر از این محدوده اندیشید و زمینه را برای ظهور عدالت جهانی اسلام فراهم کرد. حال با این توصیف آیا می­توان تردید کرد که حضرت امام به عنوان یک پرچمدار تاریخی وارد عرصه نبرد همه جانبه با کفر نشده است؟ آیا ایشان به غایت کار که بناست هویت اسلام با هویت غرب و دنیاپرستی با خداپرستی به تقابل و درگیری بیانجامد غفلت کرده است؟ امام در مناسبتهای مختلف جنگ هشت ساله و دفاع مقدس را به عنوان جنگ اسلام و کفر می­دانستند(1). ایشان با این نگاه جنگ بین دو کشور را در جغرافیایی وسیع تر و در حوزه اعتقادی تعریف می­کردند(2) چون گستره این جنگ در نهایت در ابعاد جهانی و با رویکرد تمدنی قابل توجیه است. ایشان به این امر واقف بودند که باطن این جنگ دارای هویت تمدنی است و صرفاً نمی­توان آن را در محدوده جغرافیای سیاسی ایران و عراق و نمادهایی مانند تخت جمشید و امثال آن محدود کرد نماد نبرد حضرت امام عاشورا و کربلا بود(3). به راستی کسانی که مخالف این جریان فکری هستند از جنگ جهانی تشیع و از جغرافیایی سیاسی جهان و مرزبندی­های طبیعی و غیر طبیعی موجود در عالم چه تصویر و تحلیلی دارند؟

آیا وطن، وطن سیاسی است یا وطن انگیزه؟ آیا می­توان باور کرد که جنگ اسلام و تشیع با کفر و شرک مرز و حدی می­شناسد؟ بدون شک جایگاه این بحث را باید از بعد جامعه شناختی وفلسفه تاریخ مورد بررسی قرار داد. اگر قرار است برای فرد، خانواده، سازمان و

ص: 89


1- - «این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهای اعتقادی - انقلابی علیه دنیای کثیف زر و پول و خوش گذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمی هاست. رزمندگان ما در دنیای پاک اعتقاد و در جهان ایمان تنفس می کند و مسلمین جهان هم که می دانند جنگ بین استکبار و اسلام است، جهانخواران را آرام نخواهند گذاشت و ضربه های خود را بر همة کاخ نشینان وارد می کنند... مردم شریف ایران نیز بدانند که این روزها دستهای ناپاک شرق و غرب برای هدم اسلام و مسلمین در یکدیگر گره خورده است، باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابی مان در جبهه ها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم.» (پیام حضرت امام خمینی، در تاریخ 13/4/67) «این نزاعی که، مبارزه­ای که الان بین کفر و اسلام است، این منازعه بین ما و آمریکا نیست،بین اسلام است و کفر.» (کلمات قصار امام خمینی، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، ص 156)
2- - «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت - ارواحنا فداه - است که خداوند بر همة مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در ادارة هر چه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.»
3- - «خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست». «به ملت عزیز و توده های میلیونی ایران عرض می کنم که هیچ انقلابی بدون شهادت خواهی و فداکاری و سختی و گرانی و فشارهای مادی موقت تحقق نیافته». (کلمات قصار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 62 - 61)

امثال آن برنامه ریزی صورت گیرد بدون چنین نگاهی امکان تنظیم امور جامعه مسلمین و پیشرفت در تمامی ابعاد وجود نخواهد داشت. برنامه ریزی بایست متناسب با حوزه نبرد و جغرافیایی درگیری بین اسلام و کفر باشد.

ص: 90

ص: 91

استراتژی حاکم بر پذیرش قطعنامه 598

1 - مراحل مواجهه انقلاب اسلامی با تمدن مادی

انقلاب اسلامی ایران حرکتی عمیق و باطنی علیه تمدن مادی غرب بود که چگونگی تحلیل آن، تأثیر شگرفی را در تفسیر و تبیین استراتژی آینده آن و در پدیده­های مثل جنگ تحمیلی و پذیرش قطعنامه 598 بر جای می­گذارد.

اگر انقلاب اسلامی را یک انقلاب ملی یا ضداستبدادی بدانیم، طبیعتاً باید پیامدهای آن را به گونه­ای خاص تحلیل کرده و مناسبات جهانی و داخلی آن را متناسب با همان تعریف نماییم؛ یعنی پتانسیل آن، پتانسیل یک مبارزه ضداستبدادی خواهد بود، اما اگر پتانسیل انقلاب اسلامی را پتانسیل مبارزه ضداستعماری تلقی کنیم، باز باید آن را به گونه­ای دیگر و در همین راستا تحلیل نماییم.

حال چنانچه مبارزه ملت ما نه صرفاً علیه استعمار خودشان، بلکه مبارزه یک تمدن برای تغییر مناسبات جهانی بوده باشد (که در مبارزه یک ملت ظهور پیدا کرده است)، در این صورت نوع نگاه ما به پیامدهای انقلاب و امتداد آن به کلی تفاوت خواهد کرد. از این منظر، انقلاب اسلامی سرآغاز یک حرکت برهم­زننده معادلات جهان، و ایجاد کننده معادلات جدید بوده که می­خواهد ساختارها و قبل از آن، مفاهیم بین­المللی را تحت تأثیر قرار دهد و سپس

ص: 92

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 93

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 94

استراتژی حاکم بر پذیرش قطعنامه 598

1 - مراحل مواجهه انقلاب اسلامی با تمدن مادی

انقلاب اسلامی ایران حرکتی عمیق و باطنی علیه تمدن مادی غرب بود که چگونگی تحلیل آن، تأثیر شگرفی را در تفسیر و تبیین استراتژی آینده آن و در پدیده­های مثل جنگ تحمیلی و پذیرش قطعنامه 598 بر جای می­گذارد.

اگر انقلاب اسلامی را یک انقلاب ملی یا ضداستبدادی بدانیم، طبیعتاً باید پیامدهای آن را به گونه­ای خاص تحلیل کرده و مناسبات جهانی و داخلی آن را متناسب با همان تعریف نماییم؛ یعنی پتانسیل آن، پتانسیل یک مبارزه ضداستبدادی خواهد بود، اما اگر پتانسیل انقلاب اسلامی را پتانسیل مبارزه ضداستعماری تلقی کنیم، باز باید آن را به گونه­ای دیگر و در همین راستا تحلیل نماییم.

حال چنانچه مبارزه ملت ما نه صرفاً علیه استعمار خودشان، بلکه مبارزه یک تمدن برای تغییر مناسبات جهانی بوده باشد (که در مبارزه یک ملت ظهور پیدا کرده است)، در این صورت نوع نگاه ما به پیامدهای انقلاب و امتداد آن به کلی تفاوت خواهد کرد. از این منظر، انقلاب اسلامی سرآغاز یک حرکت برهم­زننده معادلات جهان، و ایجاد کننده معادلات جدید بوده که می­خواهد ساختارها و قبل از آن، مفاهیم بین­المللی را تحت تأثیر قرار دهد و سپس

ص: 95

محصولات و آثار تمدنی آن را هم تغییر بدهد. به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی می­خواهد ساختارها، مفاهیم و محصولات را در مقیاس یک تمدن جهانی، درمقیاس دنیای اسلام، و در مقیاس یک کشور تغییر دهد. امام (ره) چنین نگاهی به انقلاب اسلامی داشت و کوشید با یک مأموریت روشن و در سه گام، تغییر حکومت در داخل ایران، بیداری دنیای اسلام، و خیزش معنوی در جهان را مدیریت کند.

امام خمینی(ره) بارها از جهانی بودن رسالت انقلاب اسلامی سخن گفته و ضمن تشریح فلسفه نهضت انبیاء با صراحت انقلاب اسلامی را دنباله نهضت انبیاء و یک نهضت جهانی معرفی کرده اند:

«اسلام، مال طایفه خاصی نیست، اسلام برای بشر آمده است، نه برای مسلمین و نه برای ایران. انبیاء مبعوثند برای انسانها و پیامبر اسلام معبوث بود برای انسانها ... و ما که نهضت کردیم برای اسلام نهضت کردیم. جمهوری، جمهوری اسلامی است. نهضت برای اسلام نمی­تواند محصور باشد در یک کشور و نمی­تواند محصور باشد حتی در کشورهای اسلامی. نهضت برای اسلام همان دنباله نهضت انبیاست. نهضت انبیاء برای یک محل نبوده است. پیغمبر اکرم اهل عربستان است لکن دعوتش مال عربستان نبود. محصور نبوده به عربستان، دعوتش مال همه عالم است.»(1)

«ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین­المللی اسلامی بارها اعلام نموده­ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهان خواران بوده و هستیم.»(2)

بنابراین هدف انقلاب اسلامی، اداره و سرپرستی تمامی شئون و امور زندگی بشر بر اساس اسلام است:

«حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمام معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.»(3)

اگر چنین تحولی با پرچمداری فقیه جامع­الشرایط که از باطن عالم مأموریت می­گیرد روی می­دهد طبعاً حرکت انقلاب را باید شروع یک حرکت جهانی دانست. شاهد مدعا آن است

ص: 96


1- - امام خمینی، صحیفه نور، ج 10، ص 115.
2- - صحیفه نور، ج 8، ص 57
3- - صحیفه نور، ج 15، ص 120.

که انقلاب اسلامی به سرعت موج برداشته و از مرزها عبور کرده است؛ به گونه­ای که یکی از رقبای خود یعنی سوسیالیزم را از صحنه خارج کرده، و لیبرال دموکراسی را نیز در معرض خطر جدی قرار داده است. در سال 1357 همه انقلاب­های دنیا (غیر از انقلاب اسلامی)، کمونیستی بودند اما در سال 1358 و بعد از فتح لانه جاسوسی، حتی یک انقلاب کمونیستی در دنیا وجود نداشت و بلکه همه انقلاب­ها، مذهبی بودند. شاید از همین رو بود که ساموئل هانتینگتون به عنوان تئوریسین شورای روابط خارجی آمریکا متوجه شد که دنیا وارد فضای جدیدی گشته و هویت­های تمدنی مختلفی شکل می­گیرد که مهمترین آنها تمدن غرب وتمدن اسلامی می­باشد. از نظر وی، پیروز میدان باید در اثر برخورد این تمدن­ها میدان مشخص شود و گرنه صرفاً با ادعای «پایان تاریخ»(1) و محوریت لیبرال­دموکراسی در فرایند قهری تاریخ، چنین توهمی در عمل محقق نخواهد شد.(2)

این اعترافات حاکی از آن است که ظرفیت توسعه انقلاب، ظرفیت تمدنی و خیزشی به سمت احیای عمومی دین است، نه صرفاً ظرفیت ملی. اکنون سؤال این است که این رویکرد تمدنی چگونه واقع می­شود؟ به بیان دیگر، اگر ساختارهای موجود در جهان را ساختارهای کفرآلود و برآمده از دستگاه استکبار تلقی کنیم دراین صورت، چنانچه بخواهیم حرکتی را در مقابل آن رهبری کنیم، چگونه ممکن خواهد بود؟ در واقع، اگر تحلیل ما این باشد که آن مفاهیم و ساختارها و محصولات حاکم بر جهان، مادی بوده، و سازمان ملل و مناسبات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی که از آن طریق بر جهان حاکم می­شود به منزله جریان توسعه کفر، و جریان ولایت باطل، و جریان ولایت ظلمت و گسترش و تعمیق آن در جهان می­باشد، در مقابل آن چه کار باید کرد؟ اگر بخواهیم یک خیزش تمدنی را به سمت تغییر موازنه و اصلاح ساختار قدرت در جهان هدایت کنیم؟ چه طرحی در اختیار داریم؟ اگر جواب این پرسش­ها داده شود مشخص خواهد شد که انقلاب اسلامی در جامعه جهانی چگونه باید حرکت کند. مثلاً در نگاهی منفعلانه ممکن است مذاکره و گفت­وگو را به عنوان استراتژی (نه تاکتیک)، در پیش روی خود قرار دهیم اما به راستی آیا تفاهم از طریق گفتگو، متغیر اصلی تغییر وضعیت جهان می باشد، یا اینکه اساساً اصول تصاحب قدرت، اصول تغییر موازنه است؟

به عقیده ما امام(ره) اصول تصاحب قدرت را دنبال می­کرد. می­گفتند دلیلی ندارد که مسلمانها را به اصول تصاحب قدرت، دعوت نکنیم.

ص: 97


1- - فرانسیس فوکویاما، فرجام تاریخ و آخرین انسان، ترجمه علیرضا طیب، نشریه سیاست خارجی، ش 2 و 3 (1372).
2- - ساموئل هانتینگتون، رویارویی تمدنها، ماهنامه سیاسی و اقتصادی، خرداد و تیر 1372، ص 4.

«من به صراحت اعلام می­کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیاء هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه­گذاری می­کند و دلیل هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروزی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و افزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.»(1)

در آن هنگام بسیار مایه مباهات بود که امام(ره) گفتند که ما می­خواهیم ریشه صهیونیزم، کمونیزم و سرمایه­داری را خشک کنیم. این خیلی مهم است. امام (ره) نمی­گفتند که من فقط با آمریکا جنگ می­کنم. ایشان خود را پرچم­­دار یک تمدن دینی در مقابل مکتب­های مادی دانسته و مکتب­های مادی جهان را هم در سرمایه­داری ، کمونیزم و صهیونیزم خلاصه کرده است. کسی دیگر را ندیده­ایم که به لطافت ایشان، به این مسأله توجه کرده باشد. برخی صهیونیزم را بزرگ می­کنند، بعضی کمونیزم و برخی دیگر، سرمایه­داری را، اما ایشان این مثلث را با هم آورده و نفی کرده است. امام(ره) دارای استراتژی تصاحب قدرت بود که این کار را از طریق یک انقلاب ملی و سپس در قالب یک خیزش و انقلاب جهانی اداره و پی­گیری می­کرد. امام(ره) پرچمدار یک انقلاب ملی و سپس تبدیل کردن و تغییر دادن این انقلاب براساس فرهنگ اسلام (نه براساس انگیزه­های ناسیونالیستی) و سپس تبدیل کردن و سوق دادن آن به سمت یک انقلاب تمدنی بود. حرکت تمدنی، جوشش تمدنی به سمت تمدن­سازی است و امام (ره) از این طریق به دنبال تصاحب قدرت بود. به همین جهت، وی موضوعات جهانی که می­تواند ایجاد انگیزش کرده و بستری برای احقاق حقوق باشند را همیشه زنده نگه می­داشت؛ مثلاً امام(ره) روز قدس را به یک جریان چند جانبه و چند منظوره تبدیل کرد که هم عنصر آزادی فلسطین در آن قرار داشت و هم اجماع دنیای اسلام را در پی آورد. امام (ره) بر یک امر اجماعی در دنیای اسلام دست گذاشت که هم موضوع حساس دشمن و نقطه درگیری بود و هم یوم الارض را به یوم القدس تبدیل کرد و انگیزش دینی و تمدنی را امتداد بخشید. وقتی امام (ره) چنین حرکتی را انجام داده است دشمن هم می­فهمد که این چهره در برابر او چه می­کند؛ می­فهمد که استراتژی مسلمین، استراتژی انفعال نیست که خواسته­های خود را صرفاً با اموری از قبیل مذاکره جلو ببرد، و حتی می­فهمد که جبهه اسلام مذاکره در پشت میز را نیز از موضع قدرت دنبال می­نماید. آنها در برابر جبهه فعال اسلام ناگزیر شده­اند همه راهها را برای براندازی دنبال نمایند؛ از جمله جنگ را

ص: 98


1- - ر.ک: سخنرانی امام خمینی(ره)، مورخه 29/2/1367.

برگزیده­اند. بی­تردید جنگ آنها، جنگی است که برای براندازی اسلام به راه انداخته­اند؛ خواه براندازی از اساس، یا انقلاب از درون باشد و یا اینکه اساساً ما را به پذیرش اصول جهانی و حاکمیت خودشان تسلیم کنند!

اینان در این راستا به تئوری­پردازی پرداخته و نظامی­گری در جهتِ غلبه ارزش­های برآمده از تجدد را مشروع و اخلاقی جلوه می­دهند.(1)

2 - تحلیل استراتژی حاکم بر پذیرش قطعنامه 598

حال در این میان چه تلقی­ای از پذیرش قطعنامه 598 می­توان ارائه داد؟ اگر برنامه­ریزی ما یک برنامه­ریزی مقطعی (همچون مذاکرات کنونی هسته­ای) و متکی بر استراتژی ادامه حرکت باشد، بسیار خوب است، اما این امر را نمی­توان در پشت صحنه جریان قطعنامه دید. در پشت صحنه قطعنامه برخی تعبیر دیگری از روش برخورد انقلاب اسلامی با جهان داشتند، و خیال می­کردند راه پیشبرد انقلاب اسلامی، ایجاد مدرنیزاسیون اسلامی، آن هم در مقیاس ملی می­باشد. آنها می­خواستند حرکت انقلاب را از آن سمت، به سوی ایجاد مدرنیته اسلامی تغییر بدهند. البته ایجاد مدرنیته اسلامی، به معنای مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی نیست، گرچه در پایان به همانجا هم می­کشد.

به هرحال، آنها می­خواستند مسیر این حرکت و این جوشش را از آن سمت، که خیزشی برای ایجاد یک تمدن جهانی بوده است، به سمت الگوسازی از طریق مدرنیته اسلامی پیش ببرند.

امام(ره) در پی تغییر موازنه، تغییر مفاهیم و ساختارها و شیوه جدید زندگی بر اساس تمدن اسلامی بود که راهکار آن همان درگیری همه­جانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی می­باشد، اما نگاه آنان این بوده که ما باید از طریق ایجاد مدرنیته اسلامی در جهان اثر بگذاریم. از این دیدگاه، اولاً نمی­خواهند مدرنیته را تغییر بدهند؛ حتی معلوم نیست قصد تغییر ساختارهای جهانی­ مدرنیته در ذهنشان نقش بسته باشد و از تغییر مفاهیم جهانی حاکم بر مدرنیته و ساختارهایش سخن بگویند. اینان انقلاب را یک حرکت تمدنی و خیزشی برای تصاحب قدرت و تغییر تمدن، یعنی تغییر مفاهیم، ساختارها و محصولات حاکم بر جهان نمی­دانند. در این باور، رسالت انقلاب، تغییر مدرنیته نیست، بلکه هدف نهایی، ارائه یک الگوی از مدرنیته اسلامی است، که این الگو می­تواند منشأ تأثیر در جهان گردد.

ص: 99


1- - برای نمونه ر.ک: دیوید بلنکن بورن،نامه روشن فکران آمریکا به بوش، هفته یالثارات،25 اسفند 1380.

اما نگاه امام(ره) قطعاً نگاه دیگری بوده است. از منظر امام(ره) ما در برنامه­ریزی تاریخی خود، در یک مقاصد اجتماعی مجبور هستیم حرکت تاریخی خود را جهت­گیری کرده و تصرفات خاصی انجام دهیم؛ یعنی برای یک خیزش تاریخی، کارهای مقطعی اجتماعی خاصی نیاز داریم و ممکن است عقب­نشینی هم داشته باشیم؛ این امر به مقدورات ما و به همراهی آرایش مقدورات انسانی با ما برمی­گردد. اگر آرایش نیروهای انسانی با ما همراه نبود مجبور هستیم عقب­نشینی موضعی نماییم، و لذا عقب­نشینی امام (ره)، به عنوان عقب­نشینی مقطعی قلمداد می­شود، و در پشت سر پذیرش قطعنامه، خط و استراتژی جهانی خود را دنبال می­کردند. پذیرش قطعنامه به معنای اعلام پایان جنگ به نحو مطلق نبود، سکوت هم نبود. کانّه آرامش قبل از طوفان دوباره بود. برخوردهای امام(ره) با نامه به گورباچف، و سپس فتوای اعدام سلمان رشدی ادامه یافت و نشان داد که امام(ره) به صورت دائم می­خواهد این موضع درگیری در مقیاس جهانی را حفظ نماید. دراین میان، آنها که راه تشکیل مدرنیته اسلامی را دنبال می­کردند با خیلی از برنامه های امام (ره)، موافق نبودند، با فتوای اعدام سلمان رشدی هم توافق نداشتند.

خلاصه اینکه دو نگاه در مواجهه با جهان و در تحلیل تعامل انقلاب اسلامی با وضعیت جهانی وجود دارد. در یک نگاه، وضعیت جهان یک وضعت تاریک و ظلمانی است که ناشی از جریان تسلط فرهنگ تجدد در جامعه جهانی می­باشد، که انقلاب اسلامی باید این فضا را به نفع جریان و هدایت تغییر دهد. اما در نگاه دیگر جهان یک تمدن بسیار خوب مادی دارد که باید اخلاق اسلامی را در آن ترزیق کرد و یک الگوی جدید و یک مدرنیته اسلامی ساخت. طبیعی است که سازوکارهای این دو نگاه، به دو صورت خواهد بود.

به زبان دیگر، بینش­های بنیادی، زیرساخت­های برنامه­ریزی توسعه هستند و اختلاف ما با آنها در بینش­های بنیادی می­باشد. این دو بینش، در استراتژی های خود متفاوت هستند؛ هر دو هم می­خواهند تصرف کنند، و اثرگذار باشند، اما محدوده و نوع اثرگذاری آنها بر اساس بینش­هایشان به وجود می­آید. ما امام(ره) را طرفدار تفکر اول می­دانیم. امام(ره) در پی تغییر جهان و ایجاد یک مدنیت و تمدن جدید بر محور ادیان و انبیاء الهی و اسلام و مکتب تشیع بود. امام (ره) می­خواست این مفاهیم را جهانی کند، و ساختارها و محصولات تمدنی را بر اساس این مفاهیم و بر محور تغییر انگیزه­های ملت­ها پیگیری نماید. این­ها برای امام(ره)

ص: 100

محسوس بود، ولی برخی در این مقیاس نمی­فهمیدند و هدف دیگری را برای انقلاب اسلامی ترسیم می­کردند. امام(ره) می­خواست بازسازی و تمدن­سازی را انجام دهد اما در فضایی که، این بازسازی به معنی مدرنیزاسیون و ایجاد مدرنیته اسلامی نباشد، یعنی کار به حدی پیش رفته باشد که بازسازی معنای جدید پیدا کند، ولی در مجموع تا این مقطع، امام(ره) ادامه آن مسیر را با آن کیفیت، مقدور می­دانست.

3 - لزوم طراحی سازوکار مبارزه با تمدن مادی

به نظر می رسد پذیرش قطعنامه 598 در نگاه منفعلانه به این معناست که ما مناسبات بین­المللی را قبول کرده و نمی­خواهیم با این مناسبات درگیر شویم؛ در نتیجه باید اقتضائات آنها را در داخل کشور نیز رعایت کنیم؛ مثلاً الگوی سرمایه­داری و یا حقوق بشر را باید رعایت کنیم و قواعد آنها در محیط زیست را پذیرا گردیم. نمونه دیگر، قبول موافقت­نامه NPT است که با آن درگیر هستیم، و یکی از فروع پذیرش قطعنامه 598 می باشد. به نظر می رسد ما اگر حساب خود را با سازمان ملل تصفیه می­کردیم، در زیرمجموعه سازمان ملل نمی­توانستند برای ما ایجاد مزاحمت کنند؛ اما اکنون لوازم همه ساختارهای جهانی را باید در نظر بگیریم، و آنها هم از طریق همین ساختارها راه ما را سد می­کنند. این که اکنون این گونه ما را تحت فشار قرار می­دهند به خاطر این است که می­خواهند ساختارشکنی کنند، و الا صرفاً به جهت داشتن انرژی هسته­ای نیست! مسأله این است که آن­ها می­خواهند از طریق این ساختارها جهان را کنترل نمایند و از طریق ساختارها و نهادهای جهانی برای ما تصمیم بگیرند. در واقع، ما می­گوییم که شیوه تصمیم­گیری این نهادهای جهانی باید عوض شود و عادلانه گردد اما آنها مقاومت می­کنند و از طریق نهاد سازمان ملل، که پنج قدرت برنده جنگ جهانی دوم آن را برای حاکمیت خودشان تولید و ایجاد کردند، به ما زور می­گویند. خیلی عوامانه است که خیال کنیم سازمان ملل برای حقوق بشر و برای صلح ایجاد شده است؛ آنها صلح را برای منافع خودشان می­خواهند، و اگر فریاد بزنیم که این ساختارها باید به نفع ملتها کار کنند، با شما مقابله خواهند کرد. ما اگر ساختارهایی که حامی منافع قدرت های استکباری هستند را قبول کردیم،و به عبارت دیگر، هر چند تسلیم آنها نشده­ایم ولی برتری و غلبه خود را هم نتوانستیم اثبات کنیم، دراین صورت، آنها این شیوه را الگوی خود قرار می دهند و در جاهای

ص: 101

دیگر می­توانند خواسته­های خود را از طریق فشار به ما تحمیل کنند. اگر ما مقاومت کنیم و همین جا مسأله را حل و فصل نماییم نهادهایی چون سازمان ملل حساب کار خود را می­فهمند و بی­جهت با ما درگیر نمی شوند.

استراتژی ما باید مبارزه باشد، و باید سازوکار مقاومت را متناسب با مبارزه طراحی کنیم؛ یعنی زیرساخت­های ملت خود را آماده نماییم. همان­گونه که مقام معظم رهبری (مدظله) تعریف می کنند باید به فرهنگ­سازی پرداخته و ملت را برای مقاومت آماده کنیم. این که ما بگوییم که ابتدا کشور را بسازیم و ذائقه ملت را با رفاه و خوشی آماده کنیم به این معناست که اساساً قصد درگیری با جهان را نداریم و می خواهیم منفعل باشیم. ما وقتی ذائقه ملت خود را نسبت به جهان منفعل می­کنیم در تصمیم­گیری هم منفعل خواهیم بود. وقتی الگوی اقتصادی­ ما تابعی از الگوی سرمایه­داری و تحریک به دنیا می­شود، و این راه را راه جهان می­دانیم، ملت­سازی ما ملتی را به وجود خواهد آورد که ملت مقابله و مبارزه نخواهد بود. اگر بخواهیم استراتژی­ مبارزه در پیش بگیریم باید یک برنامه­ریزی همه­جانبه ارائه دهیم که سیاست، فرهنگ و اقتصاد جامعه را بر محور مبارزه تعریف کند. ما باید بدانیم غرب جریانی دنیامحور است که با آن درگیر هستیم، سرآشتی با آن هم نداریم. آنها دنبال جهانی­سازی هستند، و به صراحت می­گویند که دین باید به یک خرده­­فرهنگ در درون فرهنگ تجدد تبدیل شود. آنها جایگاه ما را این گونه تعریف می­کنند و دین را به عنوان یک فرهنگ نازل که درگیر با تجدد و اصول لیبرال دموکراسی نیست به رسمیت می­شناسند، اما آیا ما این را می­پذیریم؟ اگر می­پذیریم باید به تدریج، به لوازم آن ملتزم شویم تا فرهنگ مذهب تابعی از فرهنگ معیشت مادی گردد. لکن اگر نمی­پذیریم که فرهنگ مذهب، تابع معیشت مادی گردد، و بلکه فرهنگ مذهب را همواره برتر و بالاتر می­خواهیم مسیر آن تقابل با تمدن مادی است. آنها برای تحقق خواسته­های همه­جانبه خود، تدبیر می­کنند، ما هم باید تدبیر کنیم و استراتژی­مان باید بر پایه تقابل باشد، بنابراین ملت­سازی در درون و در بیرون باید بر این پایه انجام داد.

در کوتاه­مدت هم باید مناسبات همان محور را اجرا کنیم. هیچ وقت نمی­توانیم استراتژی خود را نادیده بگیریم. در دوره اصلاحات و بازسازی، این استراتژی در برنامه­ها نادیده گرفته شد و استراتژی را تغییر دادند؛ نه تاکتیک را. آنها به خیال اینکه می­توان در جامعه، هم با اخلاق بود و هم زندگی مادی داشت احساس شد که ما باید ژاپن اسلامی بسازیم. اما در

ص: 102

عمل،کار معکوس شد و اخلاق مادی به نسبت، بر ما جاری گشت. در دوره اصلاحات این تفکر پیدا شد که باید زیرساخت­ها هم متناسب با همین جهت مادی، تغییر یابند و قانون اساسی هم عوض گردد؛ یعنی مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی جامعه، حتی در مقیاس حقوق اساسی­اش را تجویز کردند و ولایت فقیه و حکومت دینی را زیر سؤال بردند و حکومت سکولار و دموکراتیک را توصیه کردند. آنها قدم­های بعد از قطعنامه را نه بر محور استراتژی جهانی انقلاب اسلامی، بلکه با همان آهنگ قطعنامه پیش بردند. اما استراتژی امام(ره) به گونه ای دیگر بود. رهبر فرزانه انقلاب مقام معظم رهبری حضرت آیت­الله خامنه­ای (مدظله­العالی) نیز در راستای جهت امام(ره)، مرتب از تهاجم فرهنگی و بحث امر به معروف سخن گفته و تدریجاً بحث تولید علم را مطرح می­فرمایند و می کوشند تا استراتژی تمدنی و تاریخی انقلاب اسلامی حفظ شود.

ص: 103

ص: 104

مبانی فقهی - عقیدتی مبارزه با کفر جهانی

اشاره

حکومت کفر و شرک امریکا از دیرباز در صحنه رویارویی با ملل مستضعف، تحت یک تشکیلات واحد و منسجمی در تمامی عرصه ها عمل نموده، تا امکان ادامه حیات داشته باشد.

امام خمینی قدس سره، ابراهیم بت شکن و سنت شکن قرن مدرنیزم، با راه اندازی انقلابی اسلامی که به فرموده ایشان حقاً انفجار نور بود، پیام آزادی از تمامی حلقه های اسارت و بندگی مادیت و ظلم های بی حد وحصر قدرت های پوشالی استکباری را به همراه آورد و همه ی مظلومان عالم را امیدوار و همه ی مستکبران و زورمداران را نا امید ساخت. انقلابی که نظام کفر جهانی را به لرزه درآورده و پایه های آن را سست نموده و موجبات اضمحلال آن را (هم چون فروپاشی امپراطوری شرق) فراهم نمود و انشاءاللَّه در آینده نه چندان دور شاهد از هم پاشیده شدن و محو کامل نظام استکباری غرب نیز خواهیم بود.

امام اصل مبارزه و دفاع را بر اساس مبانی فقهی، عقیدتی که اصلی متفق و مجمع علیه تمامی فقهای اسلام است شروع نمود و تنها در عرصه ی مبارزه به بعد نظامی آن بسنده ننموده، بلکه در تمامی عرصه های »فرهنگی، سیاسی، اقتصادی« رهنمودهای محوری خویش

ص: 105

را به سربازان خود ارایه نمود. گرچه در این راه نتوانستیم تمامی اهداف و ایده آل حضرت امام قدس سره را محقق نماییم، اما بر ما همین مطلب تمام است که ایشان در راه مبارزه با غرب از ارایه ی هیچ رهنمود و راه حلّی بر مبنای فقه، کوتاهی ننمود. نگاه به مسأله ی دفاع در امر مبارزه از شیوه های منحصر به فردی است که در آرا و دیدگاه های سیاسی - فقهی امام مشهود و مشخص است. مبارزه در قالب دو پرچم و نظام و اکتفا به محو جوهره و ماهیت امریکا در تمامی اوصاف جامعه، جدیدترین رویکرد اجتماعی در قرن 20 میلادی بود که در سراسر بین الملل به »بنیادگرایی اسلامی« لقب یافت. امروزه نفوذ دو گستره ی شعاع انقلاب اسلامی در سراسر عالم هستی به یمن توجهات جدی حضرت امام قدس سره در امر مبارزه با امریکا برمی گردد، که امریکا را باید درتمام صحنه های سرپرستی عالم (فرهنگ، سیاست، اقتصاد) مورد هجوم قرار داد و از تجاوز او جلوگیری نمود.

این مقاله از آرای فقهی حضرت امام قدس سره در تحریرالوسیله و حاشیه بر عروة الوثقی مرحوم آیةاللَّه سید کاظم یزدی و استنادات روایی و قرآنی ایشان اقتباس گردیده است.

بررسی مبانی فقهی حضرت امام قدس سره در امر مبارزه با استکبار جهانی از ضرورت های تحقیقی در مسایل سیاسی انقلاب اسلامی است. ایشان تمامی امورات فردی و حکومتی خود را دقیقاً بر اساس مبانی فقهی خود انجام می داد و حاضر به کمترین عقب نشینی در این امر نبود. تعبّد و تبعیت و اعتماد جامعه به آرای سیاسی ایشان به همین نقطه ی محوری برمی گردد.

با توجه به حوادثی که در قرون اخیر برای جهان اسلام پدید آمده و اسلام و مسلمین مورد هجوم کفر جهانی قرار گرفته اند و »اصل اسلام« در خطر قرار گرفته است، ضرورت بیان و شناخت حکم جهاد دفاعی و مبانی فقهی در اسلام بدیهی به نظر می رسد. دفاع از کیان اسلام، مورد اتفاق تمام ملل عالم است زیرا اگر مکتب و مرامشان مورد هجوم قرار بگیرد در این زمان بذل جان و مال را واجب دانسته و با تمام توان در مقابل دشمن متجاوز مقاومت می نمایند. این حالت تدافعی، سیره ی عقلای جهان است که در تمام ادوار تاریخ و هم اکنون، حتی آن ها که دارای مکتب و مرام مادی هستند، آن را ضروری می دانند.

ص: 106

وجوب دفاع و جهاد

مسأله ی وجوب دفاع و مبارزه با استکبار از اهم ضروریات اسلام و از اوجب واجبات و از بزرگ ترین مسؤولیت های مسلمین می باشد. برای این که به عظمت این مسؤولیت پی ببریم لازم است بدانیم که مسأله دفاع در کلمات فقها بدون قید و شرط بر همگان واجب می باشد، یعنی تمام آن شرایطی که در واجب شدن واجبات دیگر وجود دارد در این جا وجود ندارد. به عنوان مثال در جهاد ابتدایی شرایطی از قبیل ذیل وجود دارد:

1 - اذن امام فقیه عادل

2 - حضور امام (طبق نظر جمعی از فقها)

3 - مرد بودن

4 - بالغ بودن

5 - رضایت پدر و مادر و سلامت جسمی و ... که بدون این شرایط، واجب نمی شود.

ولی جهاد دفاعی بدون قید و شرط بر همه ی آحاد مسلمین واجب است، یعنی چه با اذن امام و فقیه باشد و چه بدون اذن آن ها، چه در زمان حضور امام باشد و چه در غیبتش، چه مرد باشد یا زن، چه سالم باشد یا مریض، بر همه واجب است، هنگامی که اسلام مورد هجوم قرار گرفت از آن دفاع نمایند. با نگاهی به کلمات فقهی امام قدس سره در آثار گران سنگ و گهربارشان به خوبی این مسأله ابراز وجود می نماید. ایشان به تبع فقهای عظیم الشأن اسلام نظیر سید یزدی صاحب عروه)1337-1247( (1)و صاحب جواهر)1266-1200( (2)و صاحب ریاض، سید علی طباطبایی)1231-1161( (3)و محقق میرزای قمی)1331( (4)و شیخ بهایی)1031-953( (5)و شهید ثانی)965-911( (6)، در مسأله ی مبارزه با استکبار و دفاع از کیان دین و قرآن بر اساس مبانی فقهی خود می نویسد:

«لوغشی بلاد المسلمین او ثغورها عدو یخشی منه علی بیضة الاسلام و مجتمعهم یجب علیهم الدفاع عنها بایّة وسیلة ممکنة من بذل النفوس و الاموال».(7)

هرگاه دشمنی بر سرزمین های مسلمین و یا به مرزهای آن ها حمله آورد که ترس از بین بردن اصل اسلام و جامعه ی اسلامی از آن برود بر همه ی مسلمین واجب است با هر وسیله ی ممکن به دفاع برخیزند و در این راه از بذل مال و جان دریغ نکنند.

و در مسأله ی دوم همین فصل می نویسد:

ص: 107


1- - ر.ک: عروةالوثقی و حاشیه بر جامع عباسی شیخ بهایی، بحث دفاع، ص 209.
2- - ر.ک: جواهر الکلام، شرح بر شرایع، ج 21، ص 14.
3- - ر.ک: شرح بر مختصر النافع، بحث جهاد، و ریاض، ج 1، ص 497.
4- - ر.ک: جامع الشتات، کتاب جهاد، ص 80 .
5- - ر.ک: شرح لمعه، ج 2، ص 381 با شرح کلانتر و شرح مسالک، ج 1، ص 148.
6- - تحریر الوسیله، روح اللَّه خمینی، فصل دفاع، ج 1، ص 485، انتشارات جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم.
7- - همان .

«لایشترط ذلک بحضور الامام و اذنه و لا اذن نائبه الخاص اوالعالم فیجب علی کل مکلف بایّة وسیلة بلا قید و شرط« و در وجوب دفاع، حضور امام علیه السلام و اذن او و هم چنین اذن نایب خاص یا نایب عام آن حضرت شرط نیست، بنابراین بر هر مکلفی با هر وسیله ای بدون قید و شرط دفاع واجب است. (1)

از مجموع موارد درمی یابیم که بزرگان فقها نظیر حضرت امام قدس سره در تمام طول تاریخ اسلام همه برآنند که درصورت هجوم به اصل اسلام دفاع و مبارزه واجب است و همگان وظیفه دارند بر آن قیام کنند. آن چه پیش از آوردن کلمات امام علیه السلام در امر مبارزه با امریکا و اسراییل و ... لازم است توضیح دهیم، این است که آیا این دفاع در مورد هجوم نظامی امریکا است یا هجوم فرهنگی و سیاسی و اقتصادی را که اگر منجر به هدم و یا مدهون شدن اسلام گردد نیز شامل می شود؟ در پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که تکیه ی فتاوای امام و باقی فقها روی هجوم و هدم اصل و جوهره ی اسلام است و هر چند ظاهر بعضی از فتواها نظر به هجوم نظامی دارد، ولی در عین حال آن هجوم نظامی مورد نظر است که اساس آن بر هدم اسلام باشد.

بنابراین با این وصف معلوم می شود که هجوم بر اسلام به هر طریقی اعم از هجوم و تجاوز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و نظامی باشد، دفاع در برابر آن واجب است. به همین دلیل حتی در موردی هم که قصد تجاوز و هجوم نباشد ولی هجوم صدق کند، باز هم دفاع از اسلام بر آحاد مردم واجب می شود و باید جلوی هجوم بر اسلام را بگیرند. اگر به آیات و روایاتی که در مورد ضرورت دفاع و مبارزه وارد شده است رجوع کنیم دیگر جای هیچ گونه شک و شبهه و عذری باقی نمی ماند که هر نوع هجومی که منجر به هدم و یا وهن اسلام گردد، دفع آن واجب است.

به این عبارت های حضرت امام قدس سره قدری به دیده تأمل نظر بیندازیم:

- تمامی گرفتاری ما از این امریکاست، تمام گرفتاری ما از این اسراییل است.(2)

- همه ی مصیبت های ما زیر سر امریکاست.

- خوشوقتی کامل ما آن روزی است که سلطه ی همه ی استعمارگران شرق و غرب به خصوص امریکای جهان خوار از سر مسلمانان قطع شود.

ص: 108


1- - همان .
2- - کلمات قصار، دفتر نشر و آثار امام قدس سره، ص 156، موسسه ی چاپ و نشر عروج، 1376.

امریکا از سالیان قبل بر پیکره ی ملت و دولت ایران به ناحق چنگ نهاده بود و نظام های جیره خور گذشته هم با ایجاد و گسترش و استفاده از امکانات متناسب با روابط غیرالهی توفیق می یافت که عمال گرداننده ی نظام، از مدیران اقتصادی گرفته تا زمامداران سیاسی، فرهنگی و صاحب منصبان قضایی و نظامی را تربیت نموده و با به کارگیری هرکس در موضع خاص، در تحکیم و تثبیت پایه های نظام نوکر امریکا کوشا باشد.

انقلاب اسلامی ایران پس از پیروزی بر طاغوتیان داخلی و درگیرشدن با استکبار جهانی و واژگون نمودن نظام شاهنشاهی با چنین مجموعه امکانات به جا مانده از آنان روبه رو بود، مجموعه امکاناتی که در جمیع ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اعم از بخش های کشاورزی و صنعتی، عمرانی، نظام های پولی و مالی، دستگاه های تربیتی بهداشتی و درمانی، امکانات آموزشی و تحقیقاتی و هنری ... دقیقاً هماهنگ با روابط انسانی دیگر حاکم بر جامعه ی طاغوتی و متناسب با تحقق ارزش های ویران گر و ضد اسلامی چنان جامعه ای ساخته و پرداخت شده است.

آن چه نگرانی امام قدس سره محسوب می شد و از سهم تأثیر بالایی برخوردار بود این که مجموعه ی امکانات در مقابل ملتی عزیز قرار گرفته که حاکمیت نظام الهی را به جان پذیرفته و در به دست آوردن چنین حاکمیتی از بذل جان و مال خود امتناع نکرد، اما جریان یافتن احکام الهی در اجتماع و تحقق یک جامعه ی اسلامی در همه ی ابعاد به صرف اراده ی انسان ها انجام نمی گیرد؛ زیرا جامعه صرفاً مجموعه ای متشکل از افراد نیست که چون اراده ها تغییر کند جامعه هم متحول شود، بلکه تحقق یک جامعه ی اسلامی که در آن جمیع وجوه رفتار اجتماعی و فردی بر اساس احکام الهی تنظیم شود مستلزم هماهنگی و سازگاری مجموعه امکاناتی است که زمینه ی تحقق اراده ی انسان ها را فراهم می سازد.

دقت در کلام امام خمینی قدس سره که »تمام بدبختی های ما زیر سر امریکاست«، بیان گر این نکته است که امریکا در امر سلطه گری بر ملل و دولت ها تمامی ابعاد فردی و اجتماعی آن ها را مورد دقت قرار داده و بر آن ها حکومت می کند. این ولایت شیطانی را با رویکردی به کلام امام در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی عنوان می نماییم.

ص: 109

ولایت و تسلط در مدیریت فرهنگی

»صدماتی که کشور ما از فرهنگ رژیم شاه خورده است قابل مقایسه با ضررهای اقتصادی و غیره نبوده است. متأسّفانه در زمان این پدر و پسر دست اجانب بازگردید و مراکز آموزشی که باید تکیه گاه ملّت باشد به ضدّش تبدیل شد.«(1)

»ما الان در همه چیز به گمان همه یک نحو وابستگی داریم که بالاتر از همه، وابستگی افکار است، افکار جوان های ما، پیرمردهای ما، تحصیل کرده های ما، روشن فکران ما، بسیاری از این افکار وابسته به غرب است.«(2)

امریکا با راه اندازی سازمانی تحت عنوان »یونسکو« در بخش فرهنگی شروع به فعالیت گسترده نمود که در حقیقت این سازمان به عنوان هماهنگ و ایجاد کننده ی فرهنگ یکسان جهانی و سیاست گذاری آموزشی، علمی و تحقیقاتی به ایفای وظیفه می پردازد.

این سازمان موظف است کلیه ی مسایل مربوط به آموزش و پرورش، از ریشه کنی بی سوادی گرفته تا نظام آموزشی و موادّ درسی و تربیت معلمان و نیز محیطهای آموزشی را با به دست آوردن اطلاعات و آمار از طریق مرکز اطلاعات آموزشی خود سازمان دهی نماید. علاوه بر این امور، یونسکو بایستی مسأله ی علوم طبیعی و رشد و توسعه ی آن ها را از طریق فراهم نمودن همکاری بین دانشمندان به وجود آورد.

امام قدس سره بر اساس مستندات فقهی خویش نظیر »وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافرینَ عَلیَ المؤمنینَ سَبیلاً«(3) این نحوه مدیریت را نفی کرده و در دستورات و بیانیه ها و سخنرانی خویش بر حذف و هدم آن تاکید می نمود و می فرمود :

»ببینیم فرهنگ وارداتی با ما چه کرد و ما در مقابلش چه باید بکنیم؟

خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده ی اسلامی ملی و انقلاب فرهنگی در تمام زمینه در سطح کشور آن چنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشه دار غرب مبارزه کرد.«(4)

آن چه در نوع بیانات و موضع گیری های امام مشهود است این که آن چه ایشان در تقدس جنگ و مبارزه با امریکا و در یک کلمه استکبار و ثمرات و دستاوردهای مهم آن بیان می فرمایند، نه از خود که برخاسته از درک عمیق و دقیق ایشان از سنت معصومین و کتاب الهی است که در جای جای آن این رفعت جایگاه را با صراحت یا اشارت به تصویر کشیده

ص: 110


1- - سخنرانی در تاریخ 60/7/24.
2- - صحیفه ی نور، ج 10، ص 56.
3- - سوره ی نساء/ 141.
4- - ر.ک: سخنرانی در مورخ 61/9/28 و 63/9/19.

است و تن پروران و بهانه جویان روی گردان از این نعمت بزرگ را به افرادی که در کنار پیران فرتوت و کودکان نورس محکوم ساخته است و این کلام برگرفته از کلام خداوند متعال است که فرمود:

»ولَوْ أَراَدوُا الخُروجَ لَأَعَدّوا له عُدَّةً ولکن کَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطهُم و قَیِلَ اقْعُدُوا مع القاعدین«(1)

»وَ لَنْ تُقاتِلوا مَعِیَ عَدُوّاً إِنّکم رَضیِتُم بالقُعودِ اولَ مَرّةٍ فَاقْعُدوُا مع الخالِقین«(2)

بنابراین در امر فرهنگ امریکا در جهت برقراری نظام سلطه و سیطره و سبیل با نفوذ در نظام آموزشی که یکی از مهم ترین راه های سلطه ی فرهنگی است، توانسته است نیروی انسانی مورد نیاز برای چرخش چرخ های ماشینیزم مبتنی بر اصالت ماده و حاکمیت کافرانه خویش را دقیقاً متناسب با اداره ی مجموعه ی جهانی آموزش داده و تربیت نماید. و به همین دلیل شاید بد نباشد که نتیجه ی این کار دردآور را از زبان یکی از همین دردآوران، این دزدان فکر و چپاول گران شخصیت ها بشنویم. ژان پل سارتر در این مورد می گوید:

»روشن فکران جهان سوم را برای نشخوار کردن خط فکری خودمان تربیت کرده ایم و به همین دلیل می بینید که برای رسیدن به اهدافمان این ها بیشتر از نیروی خودمان در آن مناطق مفید هشتند.«(3)

امام قدس سره با خواندن نهایت اهداف شوم امریکا در امر سلطه ی فرهنگی، در صدد مقابله ی جدی برآمد و ضمن تعطیلی دانشگاه ها، خواهان راه اندازی انقلاب فرهنگی و یا اسلامی شدن دانشگاه ها گردید که متأسفانه در کشاکش مسایل سیاسی این آرزوی امام تحقق نیافت. تبعیت از الگوی آموزشی - تربیتی دانشجویان در امر فرهنگ منجر به تبعیت از دیگر ابعاد جامعه گردید و امام هم به استناد آیات قرآن در مباحث فقهی خود، خطر وابستگی را گوش زد فرمودند که اساس این کار اعراض از قرآن کریم است که:

»یا اَیُّها الَّذینَ أمَنُوا أنْ تُطیعُوا الَّذینَ کَفَروا یَرُدُّوکم علی أَعْقابِکُم فَتَنْقَلَبُوا خاسِرین«؛ای کسانی که ایمان آوردید اگر از کافران پیروی کنید آنان شما را به گذشته هایتان (زمان کفر) بازمی گردانند و در آن شما نیز زیان کارید.(4)

این قسمت از مدیریت غرب در امر فرهنگ را با کلام نغز امام به پایان می بریم که فرمود:

ص: 111


1- - توبه / 46.
2- - توبه / 83.
3- - حکومت جهانی، آکادمی علوم، ص 23.
4- - آل عمران، 149.

»از جمله تبلیغاتشان این می شود که علم و پیشرفت مختص به دو جناح امپریالیزم و کمونیزم است و آنان خصوصاً غربی ها و اخیراً امریکایی ها نژاد برتر و دیگران نژاد پست و ناقص هستند.«(1)

مدیریت و ولایت در مسایل اقتصادی

در امریکا، در بخش سرپرستی اقتصادی، از 13 سازمانی که متکفل کارگذاری های بین الدولی هستند 12 سازمان به صورت مستقیم و غیرمستقیم عهده دار امور اقتصادی اند و از این تعداد 8 سازمان در برگیرنده ی موضوعات کار، خواروبار و کشاورزی، نظام بانکی و تجارت و حمل و نقل، عهده دار اجرای اصلی ترین سیاست های مادی هستند. در این جا به عنوان نمونه، تعدادی از شبکه های مرتبط به هم را ذکر می نماییم:

1 - بانک بین المللی ترمیم و توسعه یا بانک جهانی )I.B.R.D( و نیز صندوق بین المللی پول (I.M.E) مسؤولیت تعیین و اعمال سیاست های پولی و ارزی و کیفیت ثبات آن ها و ارزش گذاری و تعیین نرخ ربا و ..... و زمینه سازی اجرای طرح های عمرانی هماهنگ با سیاست های جهانی در کشورهای گوناگون را برعهده دارد.

2 - سازمان جهانی خواروبار و کشاورزی (فائو) که برنامه ریزی کشاورزی و مسایل مربوط به تغذیه ی کشورهای تحت اشراف خویش را زیر نظر دارد.

3 - ر بخش تجارت هم موافقت نامه ی عمومی تعرفه و تجارت موسوم به (گات) می باشد.

4 - ازمان بین المللی کار معروف به (آیلو).

5 - سازمان مشورتی دریایی (ایمکو) و هواپیمایی (ایکائو) و سازمان بهداشت )W.H.O( و اتحادیه ی پست جهانی )U.P.U( و اتحادیه ی بین المللی مخابرات دور )L.T.V(و سازمان هواشناسی )W.M.O(

تمام این سازمان ها در اداره ی اقتصاد دنیا برای ایجاد نظم نوین جهانی و پیوند زدن کشورها بر حول محور ماده پرستی و تشکیل دهکده ی جهانی عهده دار مأموریت و مسؤولیت های ویژه ی خاص خود هستند.

امام خمینی قدس سره با توجه به دیدگاه های اقتصادی خویش معتقد بود که پیدایش و رواج مستمر »ربا« به عنوان شاهرگ حیات سرمایه داری و زیربنای تمامی سازمان ها و

ص: 112


1- - حکومت جهانی، ص 23.

سیستم های اداره کننده ی امور اقتصادی در جوامع تحت سلطه و از آن جمله کشورهای اسلامی و نیز رسمیت و جریان دادن حق »انحصار« به عنوان مکمل ربا و حافظ نظام ربوی در این جوامع که به تمرکز سرمایه و به تبع آن پیدایش دستگاه سازمان دهی اعتبارات و حافظ و رشددهنده سرمایه یعنی »بانک« منجر گردیده است. و این از مصادیق مبرز مدیریت و سلطه ی اقتصادی به حساب می آید. امام قدس سره دردمندانه این خطر را گوش زد می نماید که:

»جهان خواران با ایجاد مراکز انحصاری و چند ملیتی عملاً نبض اقتصادی جهان را دست گرفته و همه ی راه های صدور و استخراج و توزیع و عرضه و تقاضا و حتی نرخ گذاری و بانک داری را به خود منتهی نموده اند.«(1)

»هر چند که این بلیه (اقتصاد شرق و غرب) دامن گیر همه ی ملت های جهان گردیده است و عملاً بردگی جدید بر همه ی ملت ها تحمیل شده و اکثریت جوامع بشری در زندگی روزمره خود به اربابان زر و زور پیوند خورده اند و حق تصمیم گیری در مسایل اقتصاد جهان از آن ها سلب شده است.«(2)

با نگاهی به این دو فراز از امام قدس سره این سؤالات در ذهن مخاطب ابراز وجود می نماید که:

مراکز انحصاری و چند ملیتی چه نقشی در اقتصاد جهان دارند و چگونه نبض اقتصادی جهان را به فرموده امام قدس سره در دست گرفته اند؟

به راستی بانک و بانک داری بر محور چرخش اعتبارات و سود سپرده چه نقشی را در اقتصاد جهان خواران بر عهده دارد؟

در این کلام امام بردگی جدید ملت ها چه ویژگی هایی دارد؟ و چگونه حق تصمیم گیری در مسایل اقتصادی جهان از ملت ها سلب شده است.؟ متأسفانه در حوزه های علمیه ی ما »پرچم داران راستین دین و دیانت« به این سؤالات هنوز به صورت جدی پاسخ نداده اند و از این کلام و امر امام غفلت شده است که :

»یکی از مسایل بسیار مهمی که بر عهده ی علما، فقها و روحانیت است مقابله ی جدی با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصاد شرق و غرب و مبارزه با سیاست های اقتصاد سرمایه داری و اشتراکی در جامعه است.« (3)

ص: 113


1- - ر.ک: فریاد برائت.
2- - همان .
3- - همان .

آن چه بیان گر موضع گیری شفاف و قاطع امام در تمامی عرصه ها و خصوصاً عرصه ی اقتصاد است، عمل بر طبق مبانی فقهی و متخذ از کتاب و سنت است. گرچه امروزه تلاش می شود دستگاه کارشناسی در دستگاه فکری دموکراسی موجود، مدیریت اصیل انقلاب یعنی دستگاه مدیریت ولایت فقیه »مدیریت دینی« را در خود منحل نماید، ولی چه جای تأمل که امام در تمام عرصه ها حجت را بر مسؤولین و سردمداران تمام نموده اند. ایشان بر اساس فقه جواهری و با توجه به کلام قطعی خدای متعال: »فَأذنوا بِحْرب مِن اللَّه و رَسولِهِ«در کیفیت گردش در عرصه ی اقتصاد در بخش توزیع »بانک« به خلاف دیدگاه های منفعل اعلام می نماید که :

»اگر چنان چه ربا در یک کشوری مثل کشور ما خدای نخواسته باز در بانکش، در تجارتش، در بین مردمش باشد ما نمی توانیم بگوییم که ما جمهوری مان، جمهوری اسلامی است. محتوی جمهوری ما اسلامی است از این جهت کارشناسان، علما در این مسأله بسیار فعالیت کنند، دقت کنند، که ما را از این گرفتاری نجات بدهند و ملت هم باید توجه بکنند به این که مواجه هستند با یک هم چو چیزی که قرآن کریم می فرماید »فَاذنوا بحرب من الله و رسوله« اعلام جنگ بکنید با خدا.

.... اصلاح بانک هم یکی از امور بسیار مهم است، چنان چه اصلاح اقتصاد و مالیات و امثال ذلک هم بسیار اهمیت دارد.«(1)

بنابراین امریکا در مدیریت خود بر تمام عالم از هر عرصه ای به عنوان رگه های وابسته نمودن جهان بهره برده و می برد و این موید این کلام متین امام است که: ساده انگاری است، هجوم به بلاد اسلامی فقط در غالب حمله ی نظامی و تهدید ناوهای جنگی دیده شود و روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دیگر را به دور از هر گونه خوی و خصلت تجاوزگری انگاشت.

بر این اساس مبارزه با امریکا و اسراییل در عرصه ی نظامی گری محدود نمی گردد، زیرا در صحنه ی هجوم نظامی یک شیوه مطرح است و در غیر هجوم نظامی هزاران شیوه ی خطرناک تر دیگر امام به جهت پیروزی در این زمینه در مقابل غرب و غرب گرایی راه حل ها و توصیه هایی می نماید که : »ما نباید غفلت کنیم واقعاً باید به سمتی حرکت نماییم که انشاءالله تمام رگه های وابستگی کشورمان از چنین دنیای متوحشی قطع شود.«(2)

ص: 114


1- - ر.ک: سخنرانی مورخ 1363 /2/25.
2- - ر.ک: سخنرانی در مورخ 1367/4/3 و 1359/11/26.

... باید تفکر این که ما باید از خارج چیز وارد بکنیم از کله مان بیرون برود.

پس در می یابیم که امام در تبیین مدیریت سیطره خواه امریکا معتقد بودند که در مسایل اقتصاد برای رهایی از عبودیت غرب و تبیین از الگوی مادی و منحط آن ها، باید به مسایل مهم و اساسی ای چون نحوه مشارکت مردم در امر اقتصاد، جلوگیری از نفوذ عده ای معدود از صاحبان ثروت، اهمیت و کیفیت نظارت دولت در اقتصاد را مورد دقت قرارداد تا با توجه به اصل نه شرقی نه غربی امکان سقوط در دام ابرقدرت ها از بین برود. آن چه می تواند به عنوان یک کار تحقیقی حول این دیدگاه امام قدس سره به خوبی صورت گیرد این است که رابطه مبنای نظام منحط غرب با فلسفه مادی مورد دقت قرار گیرد و ناهنجاری های فلسفی و منطقی این مبنا تشریح گردد.

ولایت و مدیریت سیاسی

این مدیریت در حقیقت برمی گردد به دوران پایان جنگ دوم جهانی. زیرا در این زمان ابرقدرت ها به این جمع بندی رسیدند که ضروری است دستگاه هایی متناسب برای اجراء و ایفای نیات آن ها فراهم و ایجاد گردد. سازمان ملل متحد از جمله قدیمی ترین و فراگیرترین این اهرم های سیطره ی مخوف جهانی است که با ظاهری فریبنده در سال 1945 میلادی به بهانه ی حفظ صلح و امنیت ببن المللی و با هدف به ظاهر زیبای توسعه ی روابط دوستانه میان ملل و همکاری در حل مسایل بین المللی که دارای ماهیت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و یا بشردوستی است و بالاخره تحت پوشش فریبنده ایجاد وحدت و اتحاد ملل تشکیل گردید تا از طریق ارگان اصلی و کارگزاری های بین الدولی وابسته به آن، کشورهای مختلف جهان را در درون هرم تمرکز جذب و هضم نماید. علت تشکیل و نقش این سازمان در حقیقت به عنوان یک سپر و پوشش در پنهان نگه داشتن اهداف پلید بانیان و جهان خواران ایفا می نماید. در جهت عبودیت غرب این سازمان منحط و مزدور اهداف پنهانی غرب و غرب منش ها مردم جهان را به وحدت برای افزایش رفاه و امکان بهره وری مادی همه ی انسان ها دعوت نموده است و در نخستین گام، اصلی ترین علت نزاع با دنیاپرستی یعنی اعتقاد به خدا را با اصل عقاید گونه گون و نیز احترام به عقاید، منزوی نموده و از صحنه کنار گذارد!!!

ص: 115

در این دیدگاه همه ی عقاید متضاد و متناقص یکسانند، صاحبان آن ها خواه کافر یا مؤمن باشند، هر دو برابرند و محترم و همه حق اند (پلورالیزم سیاسی)

مسلماً بر اساس چنین ولایت و سیطره است که برای تمامی اقوام جهان نیاز به ادبیاتی مشترک، زبانی واحد و نیز اطلاعاتی هماهنگ و سازمان هایی بین المللی برای جریان بخشیدن به آن و مدیریت کفر جهانی، ضرورت می یابد و این تنها نمودی است از مبارزه و هجوم امریکا علیه اسلام و به تعبیر رسای حضرت امام:قدس سره

راستی کلام انسان عاقلی است که بت پرستی جدید و مدرن را در شکل ها و افسون ها و ترفندهای ویژه ی خود نشناخته باشد و از سلطه ای که بت خانه هایی چون کاخ سیاه بر ممالک اسلامی و خون و ناموس مسلمین و جهان سوم پیدا کرده اند خبر نداشته باشند؟

امام اساس این تشکیلات و ارگان های وابسته به آن (ایکائو، فائو، ایمکو و ...) را نفی کرده و می فرماید:

»اصل اساس این را (سازمان ملل) این ها درست کرده اند، اساس این سازمان ها خود این ها هستند، اگر ساخته ی خود این ها نبود به چه مناسبت باید یک کشور یا چند کشور قلدر حق وتو داشته باشند؟«

این را درست کردند برای بازی دادن ملت های کوچک(1)

این جانب مکرر گفته ام که تمام این سازمان ها و گروه ها برای طرف داری از قدرتمندان به وجود آمده است و این جمعیت ها به دست ثروتمندان برای سلطه ی بر ضعیفان و مکیدن خون محرومان جهان به وجود آمده است.

... و آن جا که به نفع قدرتمندان و سرمایه داران بین المللی است، حقوق مستضعفین را نادیده گرفته و جز برای سلطه آنان عملی انجام نمی دهند.(2)

بنابراین امام قدس سره بر مبنای منش فقهی خویش که مستنبط از آرا و کلمات بزرگان و فقها در تحت لوای کتاب و سنت قرار دارد، مصمم و امیدوار درگیری و مبارزه با امریکا را به عنوان یک تئوری استراتژیک عنوان نموده و می فرماید:

»نکته ی مهمی که همه ی ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان و جهان خواران تاکی و تا کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه ی

ص: 116


1- - ر.ک: سخنرانی مورخ 1360/11/4 و 1359/2/6.
2- - ر.ک: سخنرانی مورخ 1360/11/4 و 1359/2/6.

هویت ها و ارزش های معنوی الهیمان نمی شناسند. به گفته ی قرآن کریم هرگز دست از مقابله و ستیز با شما برنمی دارند مگر این که شما را از دینتان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست ها و امریکا و شوروی در تعقیب مان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار سازند.

پس راهی جز مبارزه نمانده است و باید چنگ و دندان ابرقدرت ها و خصوصاً امریکا را شکست و الزاماً یکی از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت یا پیروزی، که در مکتب ما هر دوی این ها پیروزی است که انشاءاللَّه خداوند قدرت شکستن چارچوب سیاسی های حاکم و ظالم جهان خواران و نیز جسارت ایجاد داربست هایی بر محور کرامت انسانی را به همه ی مسلمین عطا فرماید و همه را از افول ذلت به صعود عزت و شکوه همراهی نماید.

... جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان راه اندازیم«.(1)

استقامت رمز و راز پیروزی

بنابراین مشخص شد که امام با تکیه بر مبانی متقن فقهی و عقیدتی خویش که در آن لزوم هرگونه سبیل و سلطه ای توسط دشمن نفی گردیده است در برابر تمامی تهاجمات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی ، نظامی امریکا ایستادگی نمود و فرمود : » این جنگ اگر 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم«، » ما مرد جنگیم« . او فرزند مکتب عاشوراست که در برابر عظمت عنکبوتی، دشمن آیات وحی را تلاوت می کند که:

«أم حسبتم أن تَدخُلوُا الجنةَ و لَمَّا یَأتِکُمْ مَثلُ الَّذیِنَ خَلَوْا من قَبلِکُم مَسَّتهمُ البأساءِ و الضَّرّآءِ و زُلزِلوا حِتّی یَقولَ الرَّسولُ و الَّذینَ أَمنوا معه متی نَصْرُاللَّهِ إِنّ نَصرَاللَّهِ قَریِبٌ».(2)

او می دانست که شرط اساسی در مبارزه و فایق آمدن بر همه ی مشکلات، صبر و استقامت است و در کنار آن آمادگی و خودباوری در تمام عرصه هاست. امام بر اساس آیه ی قرآن در تمامی ابعاد طرح مبارزه با غرب و جهان کفر را پی گیری نمود. در بعد نظامی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی به حکم: »وَأَعِدُّوا لَهُمْ ما اسْتَطَعْتُمْ منِ قُوَةٍ من رِباطِ الخَیْل تُرهِبونَ به عَدُّوَاللَّه و عَدُّوَکُمْ«،(3) ابتدا سپاه پاسداران را به عنوان نیروی مسلح و معتقد در برابر ارتش شکست خورده باقیمانده مطرح نمود و در بعد فرهنگ، مسأله ی انقلاب فرهنگی را عنوان

ص: 117


1- - ر.ک: پیام استقامت.
2- - بقره /214.
3- - انفال /60.

نمود و در عرصه ی سیاست »سیاست نه شرقی نه غربی« را در صحنه ی دیپلماسی مطرح نمود. با نگاهی به یکایک رفتارهای اجتماعی حضرت امام قدس سره به خوبی ارتباط منطقی آن را با مبانی فقهی و عقیدتی متخذ از قرآن و سنت را در می یابیم.

ص: 118

ص: 119

کرامت انسانی و مسئله جنگ

یکی از ویژگی های بارز و محوری حضرت امام خمینی رحمه الله در عرصه ولایت و رهبری جامعه و در به ثمر رساندن انقلاب مبارک اسلامی و مقابله با هجمه جهان بین الملل بر علیه جمهوری اسلامی، «احیاء کرامت انسانی» بوده است. ایشان با پرورش این ویژگی فطری انسان ها مشعل حرکت انقلاب و نظام را علیه سلطه غرب و حاکمیت استکبار در تمام ابعاد سیاسی فرهنگی اقتصادی برافروخت. دشمن نیز برای به بار ننشستن این حرکت با استفاده از کلیه امکانات خود و برنامه ریزی های گسترده، کشور را درگیر چالش های سخت و در نهایت تحمیل یک جنگ نظامی تمام عیار نمود، در نتیجه حفظ نظام و تمامیت ارضی کشور در اولویت قرار گرفت.

امام خمینی با به کار بستن اصولی چون اهتمام به تحول پذیری براساس شرایط زمانی و مکانی، الهام گیری دائمی از ظرایف عرفانی، رویکرد دفاعی را شکل و جهت خاصی داد که تا به امروز حضور آثار و برکات آن بر همگان عیان است.

ریشه های اصلی حصول به این سطح از همه جانبه گرایی، جامع نگری امام خمینی رحمه الله را می توان در اصول و تمهیدات خاصی جستجو کرد که زمینه ساز قوام بخشی و ارتقای معانی و محتوایی آرمان های فکری و الگوی عملی رفتاری ایشان شده است. در این مقال به دنبال

ص: 120

کرامت انسانی و مسئله جنگ

یکی از ویژگی های بارز و محوری حضرت امام خمینی رحمه الله در عرصه ولایت و رهبری جامعه و در به ثمر رساندن انقلاب مبارک اسلامی و مقابله با هجمه جهان بین الملل بر علیه جمهوری اسلامی، «احیاء کرامت انسانی» بوده است. ایشان با پرورش این ویژگی فطری انسان ها مشعل حرکت انقلاب و نظام را علیه سلطه غرب و حاکمیت استکبار در تمام ابعاد سیاسی فرهنگی اقتصادی برافروخت. دشمن نیز برای به بار ننشستن این حرکت با استفاده از کلیه امکانات خود و برنامه ریزی های گسترده، کشور را درگیر چالش های سخت و در نهایت تحمیل یک جنگ نظامی تمام عیار نمود، در نتیجه حفظ نظام و تمامیت ارضی کشور در اولویت قرار گرفت.

امام خمینی با به کار بستن اصولی چون اهتمام به تحول پذیری براساس شرایط زمانی و مکانی، الهام گیری دائمی از ظرایف عرفانی، رویکرد دفاعی را شکل و جهت خاصی داد که تا به امروز حضور آثار و برکات آن بر همگان عیان است.

ریشه های اصلی حصول به این سطح از همه جانبه گرایی، جامع نگری امام خمینی رحمه الله را می توان در اصول و تمهیدات خاصی جستجو کرد که زمینه ساز قوام بخشی و ارتقای معانی و محتوایی آرمان های فکری و الگوی عملی رفتاری ایشان شده است. در این مقال به دنبال

ص: 121

تحلیل مبنایی کرامت انسانی توسط ایشان در عرصه دفاع مقدس خاصةً می باشیم که امید است بخشی از دیدگاه های معظم له آشکار گردد. پیش از شروع اصل بحث، تذکر این نکته ضروری است که براساس نصّ صریح برخی از آیات قرآن، خداوند متعال به فرزندان آدم کرامت ذاتی بخشیده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»(1) و به راستی که فرزندان بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکب مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده ایم، چنان که باید و شاید برتری بخشیدیم.

بنابراین تمامی مخلوقات الهی خصوصاً انسان ها فارغ از رنگ و نژاد و جنسیت، مورد تکریم الهی اند و بر بسیاری از موجودات حتی ملائکه اشرف هستند. پس این کرامت انسانی نوعی کرامت ذاتی است که بر آن در منابع قرآنی و روایی تأکید شده است.

آنچه در جنگ تحمیلی همگان شاهد بروز و ظهور جدی آن بودند مسئله کرامت انسانی بوده است البته اسلام هیچ گاه به دنبال جنگ طلبی و ایجاد ناامنی در عرصه روابط بین الملل نبوده و نیست. اگر در منابع معتبر اسلامی، سخنی از جنگ به میان آمده است برای دفاع از کیان و امت اسلامی و مبلغان و مروجان مبانی و احکام اسلام در برابر هجوم بیگانگان و ستمگران بوده است و هیچ گاه دولت اسلامی حق ندارد پا را از این اهداف فراتر گذارد و مطامع شخصی افراد را مدّنظر قرار دهد. علاوه بر این، هدف اولیه مبارزات دفاعی از دیدگاه اسلام، نظام های طاغوتی می باشند که از یک سو، از مشروعیت برخوردار نیستند و از سوی دیگر، مانع گسترش دعوت اسلامی می گردند. همچنین، با تدبّر در منابع معتبر اسلامی، می توان دریافت که اسلام والاترین حقوق را برای افراد، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، درنظر گرفته و راه کارهایی جدی برای جلوگیری از ناامنی در جهان معرفی کرده است که می توان آنها را از متون دینی استخراج کرد. با استخراج این متون، به خوبی می توان دریافت که اسلام هرگز به ترور و تروریسم روی خوش نشان نمی دهد و همواره در صدد مقابله با این معضل جهانی برآمده است. از این رو، کلام برخی از مستشرقان، که جهاد اسلامی را زمینه ساز ایجاد و گسترش تروریسم می دانند، ریشه در جهل آنان نسبت به ماهیت واقعی این فریضه دارد.

بی تردید، در چارچوب احکام مترقی اسلام و با اتکا بر قرآن کریم و سنت پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت علیهم السلام، می توان به حکومتی اسلام اندیشید که

ص: 122


1- - اسراء / 70.

با محور قرار دادن اصول و مبانی اسلامی و انسانی، حقوق خداوند متعال و انسان ها را مدّنظر قرار می دهد. این حکومت، که مشروعیت خود را از منشأ لایزال الهی می گیرد، با پشتیبانی مردم، مسیر اصلاحی خود را می پیماید تا با ظهور امام عصر(عج) جامعه آرمانی مورد نظر را پایه گذاری کند.

ضرورت توجه به نظام فکری امام خمینی

بر این اساس بررسی کامل اندیشه دفاعی حضرت امام رحمه الله بدون توجه به ریشه های فکری و نظام فکری حاکم بر مدیریت و ولایت آن راد مرد تاریخ غیر قابل ممکن است. لذا کسانی که بدون توجه به این ریشه های فکری و درک نظام فکری امام راحل به تحلیل و بررسی موضوعات مختلف در اندیشه های او می پردازند گاهاً به تناقض یا موارد مبهم و کور برخورد می کنند.

نکته مهم در چنین بررسی اینست که امام، عالم و فقیه ای وارسته بود که سال های متمادی در حوزه های علمیه با مبانی و مبادی دین آشنایی کامل پیدا کرده بود و پس از آن با چنان حرکتی پرداخت که در طول تاریخ اسلام، پس از بعثت رسول للَّه صلی الله علیه وآله نمونه اش یافت نمی گردد.

بنابراین تمامی اندیشه ها و تصمیمات این راد مرد تاریخ، مبتنی بر معرفت های ناب و اصیل دینی استوار گردیده بود و لذا در بررسی این اندیشه های ناب در موضوعات مختلف لازم است که ریشه های این اندیشه ها مورد توجه قرار گیرد. اندیشه دفاعی امام رحمه الله از چنان استحکامی برخوردار است که نمود عینی آن در هشت سال دفاع مقدس چشم تمامی دوستان و دشمنان اسلام را خیره کرده و با چنین پشتوانه ای دفاع هشت ساله نه تنها ضربه ای سهمگین بر پیکره نظام کفر بین المللی بود بلکه نمرات عدیده دیگری در برداشت که فعلا" مجال پرداختن به این نمرات نمی باشد.

نگاه امام به موضوعات مختلف و من جمله دفاع مقدس برخاسته از نگرش خاصی بود که آن راد مرد به روند روبه تکامل تاریخ داشت، همچنین عدم جدایی دین و سیاست و لزوم جریان دین در تمامی شئون فردی و اجتماعی از دیگر اصولی است که امام راحل همواره بر آن تاکید داشتند.

ص: 123

این چنین انقلابی که امام راحل رحمه الله مؤسس آن بود تفاوتی جوهری با انقلاب های جهان داشت و این انقلاب را امام با حکومتی خاص و برخاسته از فقه حکومتی اداره می کردند و نقش ولایت فقیه نقشی محوری در جریان حکومت و انقلاب داشت.

یکی از صفات بارز احیاءگران دین، نگاه جامع آنان به موضوعات و مسائل می باشد و مگر می شود بدون نگاه جامع به روند کل تاریخ به فکر توسعه جامعه و فرد بود؟ فرد در بستر جامعه و جامعه در بستر تاریخ رشد می کند و لذا بدون توجه به حقیقت تاریخ و حرکت آن و بدون توجه به نقش جامعه و بسترهای اجتماعی در شکل گیری فرد، هیچ گاه نمی توان انسانی متعالی و عبدی کامل پرورش داد و این همان نکته مهمی است که توجه به آن امام راحل را از تمامی عالمان دینی ممتاز کرده بود. با همین نگاه جامع بود که آن راد مرد، چنین اثر بی بدیل تاریخی در منزلت خود خلق کرد.

امام رحمه الله تاریخ را حقیقتی دارای اثر می دانست و همواره بر همگان تأکید داشت که با مطالعه تاریخ به روند رشد و انحطاط تمدن ها دقت داشته باشد و ظهور سنت های الهی را در آن دریابند. به نظر آن راد مرد تاریخ، عبرت گرفتن از تاریخ بر همگان واجب است و تنها با مطالعه تاریخ است که می توان صفات و خصوصیات دو جبهه کفر و اسلام را شناسایی کرد و سپس اهداف عالی اسلام ناب را در جامعه پیاده کرد و البته وعده حق تعالی در تاریخ پیروزی جنود اسلام بر جنود کفر می باشد. در این قسمت به فرازهایی از سخنان آن بزرگوار پیرامون عبرت گرفتن از تاریخ، نحوه شکل گیری آن و اهداف عالی در تاریخ اشاره ای می کنیم.

1. لزوم عبرت گرفتن از تاریخ

بر خلاف کسانی که تاریخ را اعتباری می دانند و آن را جزء یافته های بی محتوایی که در حمایت از صاحبان زر و زور و تزویر نگارش یافته است، نمی شناسند،قرآن و روایات هم تاریخ را امری حقیقی می دانند زیرا تاریخ با اسلوب ویژه ای به صورت گسترده در متون اسلامی طرح شده است و تمامی انسان ها به ویژه صاحبان اندیشه و بینش به مطالعه و تفکر و تعمیق در آن، توصیه شده اند.

در قرآن، همان طوری که انسان به نگرش بر کران تا کران طبیعت و پدیده های طبیعی به منظور شناخت و کشف قوانین طبیعی دعوت شده است به نگرش بر تاریخ نیز به منظور کسب تجربیات پیشینیان و عبرت آموزی در راه اهداف تربیتی و دریافت قوانین حاکم بر

ص: 124

جوامع انسانی و تعالی و انحطاط آنها، ترغیب شده است و این نشانگر اعتبار و ارزش و اصالت تاریخ مورد نظر و طرح قرآن است.

قرآن و روایات، تاریخ را بدین صورت ارزیابی می کنند.

«فاقصص القصص لعلهم یتفکرون»

داستان ها و قصه های تاریخی را تعریف کن تا آنان تفکر کنند.(1)

یا در جای دیگر قرآن می فرماید:

«لقد کان فی قصصهم عبرة لا ولی الالباب»

بی تردید در داستان های آنان عبرتی است برای صاحبان اندیشه و خرد.(2)

در روایات و احادیث فراوان به تدبر و عبرت پذیری از تاریخ توصیه شده است. در اینجا تنها یک نمونه از نهج البلاغه و آن وصیت حضرت مولی الموحدین علیه السلام بر فرزندشان امام حسن علیه السلام اشاره می کنیم:

ای نبی و ان لم یکن عمرتُ عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکرتُ فی اخبارهم و سرتُ فی آثارهم حتی عدتُ کاحدهم بل کانی بما انتهی الیَّ من امورهم قد عمرت مع اولهم الی آخرهم... .(3)

فرزندم گرچه من در تمام طول تاریخ، همپا و همراه و پیشینیان زندگی نکرده ام اما اخبار زندگی آنان که به دقت مطالعه نمودم و آثاری را که از آنها به یادگار مانده است بررسی کرده ام، چنانچه گویی در تمام این مدت زنده بوده و فراز و نشیب های تاریخ زندگی گذشتگان را از نزدیک مشاهده نمودم و عمر جاودانه داشته ام.

امام راحل هم بر این مطلب مهم به خوبی آگاه گردیده بودند و هم خود با مطالعه تاریخ و دریافت سنت های حقیقی آن به هدایت کشتی انقلاب می پرداختند و هم همواره دیگران را به عبرت آموزی و فراگیری درس از تاریخ دعوت می کردند.

«ذکر احوال رجال بزرگ و اولیاء که در قرآن کریم و احادیث شریفه وارد شده است برای تاریخ گویی نیست، بلکه برای تکمیل بشر است که از حالات بزرگان عالم عبرت گیرند و خود را به صفات فاضله ایشان متصف کنند».(4)

ص: 125


1- - اعراف / 76.
2- - یوسف / 111.
3- - نهج البلاغه / نافه 31.
4- - امام خمینی، شرح حدیث عقل و جهل ص 249.

«اگر یک ملتی بخواهد مقاومت کند برای یک حرف حقی، باید از تاریخ استفاده کند. از تاریخ اسلام استفاده کند ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته و این که گذشته سرمشق است از برای ما».(1)

ما باید از تاریخ عبرت بگیریم آن وقت که یک دولت قوی ما داشتیم مثل دولت عثمانی در مقابل شوروی در مقابل ژاپن می ایستاد و گاه غلبه می کرد. دشمنان ما وقتی سلطه پیدا کردند، این مملکت پهناور را تکه تکه کردند و هر کدام را به دست یکی از عمال خودشان دادند و بین آنها مع الاسف تفرقه انداختند و این موجب شد که مسلمین و اسلام ضعیف شد و مستعمرین بر ما غلبه کردند. ما باید از این امور عبرت بگیریم و دولت های ما از این معانی و از این امر تاریخی عبرت بگیرند و اختلافات خودشان را رفع کنند.(2)

چیزهایی که در دنیا اتفاق می افتد که آنها تاریخ را تحقق می دهد این برای عبرت گرفتن ما، سرمشق بودن برای ماست.(3)

2. حرکت هدفدار تاریخ

همچنان که جهان و مجموعه پدیده های موجود در آن به سوی هدفی مشخص گام می سپارند و همان گونه که کاروان بشری با شتاب در سیر و حرکت است و به سوی مقصد و مقصود معین به پیش می رود، حرکت تاریخ نه بیهوده است و نه باطل، نه به سوی انحطاط است و نه ارتحاع، نه عبث است و نه بازی و بازیچه و نه بی هدف است و نه بدون مقصد، بلکه هدفدار است و به سوی جهت و مقصدی معین و معلوم ره می نوردد.

این مقصد از دیدگاه اسلام وصول به کمال و جمال، عبادت و بندگی خداست. ساختن و آراستن دنیای نو و تمدن نمونه و شرایط مساعد و وضعیت مناسبی است که در آن تمامی کرامت های انسانی، عدالت ها، حریح ها، اخلاص ها و حریت ها و ارزش های توحیدی حاکم باشد. از شگردها و ریاکاری ها و سیاست بازی ها و قدرت پرستی ها اندکی نباشد. همه شرایط رشد و تعالی برای همگان فراهم و همه موانع کمال از سر راه همگان رفع گردد و به راستی جهان میدان مسابقه برای اوج گرفتن و پرکشیدن به سوی مغفرت و بندگی و بهشت برین خدا باشد دنیایی می شود که تمامی پیامبران و نهضت های توحیدی در اندیشه ساختن آن بودند.

ص: 126


1- - صحیفه نور، ج 4، ص 249.
2- - همان، ج 6، ص 15.
3- - همان، ج 7، ص 4.

بنابراین تمامی انبیاء و اولیاء الهی با یقین به این مطلب به مبارزه پرداختند و اعتقاد راسخ به هدفداری تاریخ داشتند و وظیفه خود را سوق دادن جامعه به سمت هدف اصلی تاریخ می دانستند. امام راحل هم نه تنها تاریخ را هدفدار می دانست بلکه قائل بود که در راه این هدف، افراد باید فدا شوند.

«تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمده اند.تمام و همه آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد. بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتی که با مصالح جامعه معارضه کرد این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه شود.

جامعه باید اصلاح بشود.(1)

3. اهداف عالی تاریخ در اندیشه امام

در اندیشه امام، ایمان به خدا و حقایق بزرگ معنوی و ارزش های توحیدی علاوه بر آثار و برکات ارزشمند فردی و اجتماعیش، نقش حیاتی و حساس و تعیین کننده ای در پیدایش جامعه ها و تمدن های سعادتمند و پیشرو داشته و دارد، همچنان که اثرات شگرف و عمیقی در تلاش و تحرک و پویایی نیروهای مؤمن و ارزشخواه به سوی والایی ها و طرح و تشکیل دنیایی بر اساس حق و عدل و حاکمیت ارزش های الهی و انسانی دارد.

درست است که گاهی جامعه ها و تمدن هایی با وجود شرک و کفر و فقدان ایمان به ناحق سعادتمند و پیشرفته و برخوردار از آسایش و رفاه و اقتدار به نظر می رسند، اما این فقط ظاهر قضیه است و اگر ژرف نگر باشیم خواهیم دید که این همه جز سراب نیست و در پس این مظاهر زیبا و فریبا، پوچی و بیهودگی، وحشت و اضطراب، نگرانی و بیم از آینده مجهول و به تعبیر عمیق و بسیار تفکر انگیز قرآن خوف و حزن موج می زند و سرانجام کار، چنین وضعیتی نیز جز سقوط چیز دیگری نیست. در این زمینه امام راحل در پیام تاریخی خود به گورباچف رییس جمهور اتحاد جماهیر شوروی سابق مشکل اصلی آنان را خدازدایی و دین زدایی از جامعه ذکر کرده اند و سپس بیان داشته اند که:

«البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر

ص: 127


1- - همان، ج 15، ص 148.

بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است. دنیای غرب هم در همین مسائل - البته به شکل دیگر - و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است».(1)

بر اساس اندیشه امام در طول تاریخ جامعه ها و تمدن هایی که بر اساس توحید و تقوا بنیاد شده اند، همواره سعادت به معنای حقیقی را در آغوش کشیده و در سخت ترین شرایط نیز احساس خوشبختی و کامیابی نموده و پیروزی با آنان همسویی کرده است. لذا مهم ترین هدف عالی تاریخ، پاسداری از دین و دینداری بوده است و مبارزه تمامی انبیاء بر محور چنین اعتقادی شکل گرفته است.

«حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، که انبیاء عظام از آدم علیه السلام تا خاتم النبیین صلی الله علیه وآله، در راه آن کوشش و فداکاری جانفرسا نموده اند و هیچ مانعی آنان را از این فریضه بزرگ باز نداشته و همچنین پس از آن اصحاب متعهد و ائمه علیهم السلام با کوشش های توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشیده اند».(2)

«انبیاء و اولیاء همه خونشان را دادند برای حفظ (دین). همه برای حفظ مکتبشان خون هایشان را دادند، چه انبیاء سابق و چه نبی اکرم که همه تاریخش را می دانید، همه چیزشان را دادند، برای این که حفظ بشود این مکتب و یک وقت اعوجاجی در آن پیدا نشود».(3)

«ما در عین حالی که جوان های بسیار لایق خودمان را، مردان کاردان خودمان را از دست دادیم لکن آن چیزی که به دست آوردیم، ارزش بیشتر از این معانی است. آنی است که سیداشهداء، سلام اللَّه علیه، زن و فرزندانش را فدای او کرده، آنی است که سیدالشهداء سلام ا... علیه زن و فرزندش را فدای او کرده، آنی است که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله، زندگانی خودش را در راه او صرف کرد و ائمه معصومین ما در راه او آن همه رنج دیدند».(4)

از دیگر اهداف عالی تاریخ در اندیشه امام، استقرار عدالت بر پهنه گیتی می باشد. امام راحل به خوبی از مکتب انبیاء دریافته بود که تعهد عملی به اصل عدالت و گام سپردن شاهراه دادگری و قسط در میدان های زندگی، از اساسی ترین علل تعالی و تکامل جامعه ها و رشد و

ص: 128


1- - قسمتی از نامه امام راحل به گورباچوف.
2- - وصیت نامه امام، صحیفه نور، ج 21، ص 176.
3- - صحیفه نور، ج 8، ص 69.
4- - همان، ج 18، ص 148.

شکوفایی تمدن هاست، همچنان که خروج از شاهراه عدل و داد و بیگانگی با قسط و انصاف، و گرایش به ظلم و جور و اختناق و استبداد، از عوامل مهم سقوط ملت ها و سلسله ها و زوال و فنای تمدن هاست.

به همین دلیل است که قران مسئله عدل و دادگری را به صورت بی نظیری طرح، و برای تحقق آن در کران تا کران زندگی جامعه ها و تمدن ها برنامه می دهد و دوشادوش آن از ظلم و جور ستم و انحراف بشدت نهی، و برای برانداختن آن در تمامی چهره هایش و سوزاندن میکروب مرگبار و انحطاط آفرینش از هیچ اقدام شایسته و بایسته فرو گذار نمی نماید.

بر اساس اندیشه امام راحل، عدل هم چون توحید و توحیدگرایی در تمامی اصول و فروع و ابعاد عقیدتی و عملی دین ریشه دوانده و همچنان که هیچ کدام از مسائل عقیدتی، عبادی، اخلاقی، انسانی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی، کیفری، فردی و خانوادگی، از حقیقت توحید و توحیدگرایی جدایی پذیر نیست، همین طور هیچ کدام از آنها نیز خالی از روح عدل نخواهد بود و از هم جدا ناپذیرند.

«سؤال: آیا حضرت آیت اللَّه، در این که مردم را دعوت می کنید که با دولت درگیر بشوند، نگران جنگ و خونریزی و کشتاری که بر اثر دعوت ها به وجود می آید نیستند؟

جواب: برای تحصیل هر حقی البته فداکاری لازم است. مذهب تشیع، مذهب فداکاری بوده است و در طول تاریخ، مردم برای عدالت و برای حقوق از دست یافته خود همیشه قیام کرده اند. همیشه خون داده اند، ما نگرانی از این باب نداریم. برای این که اطاعت خدا می کنیم».(1)

«روی رویه اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهی که اسلام دارد، حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامه عدل بینشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان، حالا این فرق نمی کند چه مظلومایی باشند که از دولت ها ظلم کشند یا مظلومانی که از ارباب ها ظلم می کشند. اسلام برای این دو جهت آمده است و ما تابع اسلامیم و باید این دو جهت را حفظ کنیم. مقررات اسلامی را به حد اعلای خودش که اگر مقررات اسلامی به حد اعلای خودش حفظ بشود، این دو مقصد که مقصد همه انبیاست، تحقق پیدا می کند، مقصد روحانیت مردم و مقصد اقامه عدل در بین جامعه».(2)

ص: 129


1- - مصاحبه امام خمینی، 57/9/13، صحیفه نور، ج 4، ص 22.
2- - صحیفه نور، ج 18، ص 33.

امام خمینی بر اساس این نگاه به تاریخ و اهداف عالی آن، اهداف حکومت اسلامی را همواره توسعه معنویت و عدالت توأمان، بیان می داشتند و البته برقراری عدالت را هم تنها در سایه پیاده شدن احکام می دانستند.

«اگر احکام اسلام پیاده شود مستضعفین به حقوق خودشان می رسند، تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان می رسند، ظلم و جور و ستم ریشه کن می شود. در جمهوری اسلامی زور گویی نیست،در جمهوری اسلامی ستم نیست،در جمهوری اسلامی آزادی است،استقلال است.

همه اقشار ملت در جمهوری اسلامی باید در رفاه باشند. در جمهوری اسلامی برای فقرا فکر رفاه خواهد شد، مستمندان به حقوق خودشان می رسند.

در جمهوری اسلامی عدل اسلامی جریان پیدا می کند عدالت اسلامی سایه افکند بر تمام ملت».(1)

بنابراین در نگاه آن مرد، توسعه اسلام و معنویت و برقراری عدالت از عالی ترین اهداف تاریخ می باشد که والیان به حق تاریخ همواره در راه تحقق این اهداف در مبارزه بوده اند.

4. تاریخ صحنه درگیری دو جبهه کفر و اسلام

یکی از اصول مسلم در اندیشه تاریخی امام خمینی، درگیری اجتناب ناپذیر دو جبهه کفر و اسلام در صحنه های تاریخی می باشد. امام راحل بر این اصل مهم معتقد بود که در صحنه تاریخ، جز این واقعیت وجود ندارد که هر کدام از دو جبهه کفر چون هست و می خواهد باشد، به دنبال رشد و گسترش خویش است و این رشد خواهی و گسترش طلبی در حدی محدود و در مرزی محصور نمی گردد و تا آنجا که قدرت دارد و امکان می یابد، موانع را رفع و بر گستره حاکمیت و نفوذ خویش می افزاید و برای آن که امکان تداوم این گسترش خواهی فراهم گردد، لازم است که تمامی عالم بر اساس نظم او ساماندهی شود.

نظام الهی این گسترش طلبی را طالب است، چرا که حاکمیت حق را در همه جا و برای همه می خواهد و دستیابی به هر کیفیت زمینه ساز اعلاء کلمه حق و پرستش خداوند متعال در زمین را ضروری می داند و گذر از امتحان سخت تر و ابتلاء سنگین تر را به دلیل گسترده شدن امکان طاعت یا طغیان برای وصول به عزت قرب پروردگار مغتنم می شمرد و این را نه تنها عقلا می خواهد که به دلیل نقل نیز آن را می طلبد.

ص: 130


1- - صحیفه نور، ج 5، ص 279.

«واعدوالهم مااستطعتم من قوة و رباط الخیل ترهبون بهم عدواللَّه وعدوکم»

«برای جنگیدن با دشمنان خدا، تا آنجا که قدرت دارید، نیروها را گرد آورید و اسبان تربیت شده را آماده سازید، تا بدین وسیله دشمنان خود و خدا را به وحشت اندازید».(1)

نظام کفر نیز خواهان این گسترش است که شدت عشق به دنیا، درک لذائذ مادی و تداوم آنها و استغراق دائمی در تمتعات دنیوی جز بدین وسیله ممکن نمی گردد. لذا اگر در گذشته دیدیم که سران استکبار در دنیای مادی از پوسیدگی مرزهای ملی دم می زند و در خیال رسیدن به دنیایی بودند که در آن از محدودیت های منطقه ای خبری نبوده و به اصطلاح تحت یک «نظم نوین جهانی» یکپارچه شده و اداره می گردد، اگر به تشکیل و تأسیس سازمان های بین المللی، تثبیت کننده منافع آنان و نیز تدوین قوانین و ضوابط پایمال کننده حقوق محرومان و رسمیت دادن به غارتگری، یغمابری چپاول هستی و نیستی یا بر همگان زمین دست یازیده و کیفیت استقرار سکوت و آرامش برای ایجاد مساعدترین زمینه چپاولگری و قلدری را تحت یک «مدیریت واحد مادی» تجربه کرده و می کنند و اگر کیفیات رفع حوائج مادی و نیازهای زندگی عادی ملل گوناگون را از طریق شرکت های ویرانگر چند ملیتی در هم گره زده و هر شرکت چونان اختاپوسی هزار سر هر نیش خود را در بدنه مملکتی محروم و مردمی بدبخت و در بند فرو برده، امکان حیات و رمق زندگی آنان را به قیمت افزودن بر بزرگی جثه خویش میمکد، همه به همین دلیل است که نظام مادی، حاکم بر دنیای فعلی، گسترش طلبی تا مرز هضم تمامی نیروها و امکانات را لازمه تداوم متداوم حیات و ضرورت بقاء خویش می داند و می بیند. بنابراین در صحنه تاریخ، نظام مادی چون می خواهد بماند، باید گسترش و افزایش مداوم و قدرت و امکانات خود را طالب باشد و پی گیرد و در این پروسه هر توقف، تردیدی در اصل بقاء او تلقی می گردد.

بعلاوه از آن جهت که نظام کفر در دنیای کنونی از درون نیز متشتت است و نا متعادل لذا اگر به انتقال نارسایی های گوناگون اقتصادی از داخل مرکزیت سرمایه داری به خارج از آن دست نزند و به اصطلاح در صدور فشار و فقر اقتصادی حاصل از چرخش نظام مبتنی بر بهره (ربا) به خارج از مرزها و تحمیل آن به ممالک محروم و ضعیف جهان غفلت ورزد، با بن بست روبه رو خواهد شد و این مسئله دیگریست که نظام کفر را به گسترش طلبی وادار می سازد.

ص: 131


1- - انفال / 60.

بنابراین بر اساس اندیشه امام، که بر خاسته از متن دین می باشد -تاریخ همواره صحنه درگیری دو جبهه کفر و اسلام بوده است و خواهد بود و اگر هم در مقاطعی هم امکان دیالوگ و گفتگو بر قرار شده باشد، پس از روشنگری ها و پوشاندن حق توسط کفر، درگیری آغاز می گردد. لذا می بینیم که در طول تاریخ مبارزه انبیاء با سران کفر تداوم داشته است.

«کسی که تاریخ انبیاء را دیده باشد و تاریخ اسلام را دیده باشد و تاریخ زندگی حضرت رسول سلام اللَّه علیه را و ائمه اطهار و اصحاب رسول اللَّه را دیده باشد می بیند که اینها از اول که وارد شدند در میدان و به حد بلوغ رسیدند و رسول اکرم از اول که آن رسالت به او محول شد، تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود یا شهادت، بین این بستر و آن بعثت، تمام فعالیت بوده است، جنگ بوده و دفاع بوده و کسی که زندگی امیرالمؤمنین سلام اللَّه علیه را مشاهده کند و سایر ائمه علیهم السلام. البته آن که از همه بارز تر و معروف تر است سید الشهداعلیه السلام است. اگر وضع تفکر سید الشهداء سلام اللَّه علیه مثل بعضی مقدسین زمان خودش بود، آنها طرح شان این بود که بماند همان در جوار حضرت رسول سلام اللَّه علیه و عبادت کند. اگر وضع تفکر مولایم این طور بود، کربلایی پیش نمی آمد. یک راحت طلبی بود و کناره گیری از جامعه و دعا و ذکر بود. لکن وضع تفکر جور دیگری بود. اگر چنانچه ائمه ماعلیهم السلام سازش می کردند با اهل ظلم و ستم، احترامشان بسیار زیاد بود. خلفاء حاضر بودند که آنها را هر جور احترام می خواهند بکنند که آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسی بن جعفر همین طور من باب اتفاق نبود که چندین سال در حبس بسر می برد و تبعید بعضی ائمه و احضار از مدینه، بردنشان به محل خلیفه همچو نبود که اینها یک مردم عادی باشند که همین بنشیند و درسی بخوانند و درسی بگویند و مطالعه ای بکنند و عبادت خدا را بکنند و در جوار رسول خدا عبادت کنند. اگر طرز افکار آنها هم این بود. این مذهب، این مذهبی که در مقابل ظلم در طول تاریخ واقع شده است نبود. این دو رشته از اول خلقت تا حالا بوده است. رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرت های شیطانی و سازش.(1)

«در طول تاریخ از زمان آدم علیه السلام تاکنون ملاحظه می کنید که تمام انبیاء و تمام اولیاء و تمام بزرگان دین در مقابل ظلم ایستاده اند و صدمه دیده اند. ایستاده اند و با آتش آنها را سوزانده اند و با اره آنها را دونیم کرده اند.(2)

ص: 132


1- - صحیفه نور، ج 15، ص 45.
2- - همان، ج 15، ص 229.

بنابراین می بینیم که بر اساس اندیشه امام، نه فرض بی ارتباطی دو جبهه کفر و اسلام مطرح است و نه صلح کل و زندگی مسالمت آمیز. چرا که دو مجموعه کفر و ایمان به مثابه دو نیروی متناقض با یکدیگر به میزانی حیات می یابد و یا می گیرد که دیگری را به همان نسبت از هستی ساقط کرده و از پا انداخته باشد. مگر هدفی که کفر دنبال می کند جز از برکندن ایمان و استقرار ایمان جز با نابودی کفر تحقق پذیرد؟ مگر نظام عبودیت الهی را با نظام طغیان و عصیان، علیه خداوند، می تواند منافعی مشترک باشد که بر اساس آن سازش ممکن گردد؟ مگر تصور اشتراک منافع در دنیایی که همه چیزش در قبضه حاکمیت حاکمان کفر است، جز به معنای پذیرش محرومیت خویش و سکوت برای تأمین منافع کند می تواند باشد و بدین ترتیب مگر سازش با کفر جز به معنای چشم پوشی از منافع خود،دست شستن از ایمان و عقب نشینی از مواضع حق، قابل تفسیر است؟ و به فرموده امام راحل.

«مگر تحقق دیانت جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟

حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود».(1)

5. وعده تاریخ، پیروزی جنود حق

از دیگر اصول مسلم در فلسفه تاریخ، از دیدگاه امام راحل، امید به پیروزی جنود حق بر جنود باطل می باشد و در پرتو این دیدگاه است که همواره این راد مرد تاریخ بذر امید را در دل فرزندان انقلابی این دیار می پاشید و با کلام معنوی خود آبیاری می کرد.

البته این اصل مسلم تاریخی در دیدگاه امام راحل، بر گرفته شده از متون دینی شیعی است و مذهب شیعه همواره بر این اصل معتقد است که اگر چه در روند تاریخ، مقاطع بسیاری پیش آمده که حق و رهروان راهش در صف و فشار و باطل و میدان دارانش در تاخت و تاز بوده اند، اما سرانجام تاریخ طبق سنن الهی از آن حق و حق طلبان است.

همچنان که نظام تکوینی نظام خیر و غلبه خیر بر شر است، فرجام نظام اجتماعی بشر هم فرجامی است بسیار خوش. فرجامی که پیروزی توحید و تقوا را بر شرک و کفر، حق را بر باطل، عدالت را بر ظلم و صلاح را برف دو حق طلبان را بر باطل گرایان و تبهکاران نوید می دهد.

ص: 133


1- - امام راحل، منشور انقلاب.

«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین لواردنا ان نتخد لهواً لاتخذناه من لدّنا»

«ان کنا فاعلین بل نقذف بالحق علی الباطل فید مغه فاذا هو زاهق»

«ما آسمان و زمین و آنچه در میان آنهاست عبث و بازیچه نیافریدیم... بلکه ما حق را بر باطل می کوبیم و آن را نابود می سازیم آنگاه است که خواهند دید که باطل، پوچ و تباه است».(1)

«کتب اللَّه لاغلبن انا و رسلی ان اللَّه قویّ عزیز»

خداوند بر خود لازم شمرده و نگاشته است که او و پیام آورانش بر مخالفان دعوت های توحیدی غلبه کنند که خداوند بی حد قوی و عزیز است.(2)

بنابراین ملاحظه می گردد که از دیدگاه تاریخی در جریان کشاکش و جدال بین توحید و شرک، اگر چه ممکن است توحید گرایان و طرفداران حق، بارها دچار ناکامی گردند و اشتباهات و ندانم کاری ها و بیگانگی های آنان پاپیچ آنان گردد و یا در اقلیت و فشار قرار گیرند، اما این سنت محترم و وعده تاریخی و قطعی خداست که در آخرین برخورد و نیرو بین این دو، پیروزی جاودانه، با خداجویان و ایمانداران است. در این ستیز جبهه باطل و پیروان آن هستند که نابود می گردند و حاکمیت ظالمانه آنهاست که در نوردیده می شود و سرانجام شایستگانی که اهل ایمان و عمل صالحند خلیفه و جانشینشان در زمین خواهند شد.

«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلم الوارثین»

«اراده خداوند تعالی بر آن است که با رهبری حکیمانه انبیاء عظام و وارثان آنان، مستضعفین را از قید حکومت طاغوتی آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد».(3)

قاعده حق پیروز، صحیح است. موسی با یک عصا به فرعون غلبه کرد و پیغمبرصلی الله علیه وآله، با دست خالی با یک عده معزور، که هیچ ساز و برگی نداشتند، منزل هم نداشتند، یک عده ای بودند که توی مسجد - آنهایی که - اصحاب صفه یک دسته ای بودند که از باب این که هیچ منزل نداشتند، هیچ چیز نداشتند آمدند همه با هم توی مسجد یک گوشه ای از مسجد را منزل قرار داده بودند و اصحاب صفه به ایشان می گفتند. در جنگ ها وقتی که اینها می رفتند، هر چند نفرشان هم یک اسب و یک شتر داشتند، لکن حق بودند و حق پیروز است. همین عده کم بر امپراتوری روم و ایران که آن وقت، معمولاً تحت نفوذ این دو

ص: 134


1- - انبیاء / 16 - 18.
2- - مجادله / 21.
3- - صحیفه نور، ج 2، ص 86 - 87.

امپراتوری بودند، غلبه کردند شکستشان دادند عده معدود کم. لکن حق بودند و ایمان داشتند و با ایمان پیش بردند. مادامی که ما حق باشیم پیروز هستیم».(1)

از دیگر محورهای اساسی در شکل گیری اندیشه های امام راحل بالطبع اندیشه دفاعی ایشان، نگاه واقع بینانه ایشان به تأثیر جامعه در شکل دهی فرد می باشد. امام راحل بر خلاف بعضی از علماء که توجه کافی به تأثیر جامعه بر پرورش افراد نداشتند، به این نکته به خوبی واقف بودند و لذا با وارد شدن به متن جامعه و سرپرستی شئون اجتماعی، زمینه پرورش افراد را به خوبی فراهم نمود.

به تعبیر دیگر، امام راحل، روحیه ای جمع گرا و نه فرد گرا داشت و تنها به پرستش فردی اهمیت نمی دادند بلکه محور پرستش را پرستش اجتماعی دانستند و در سایه چنین پرستشی هم، پرستش فردی را معنا می نمودند.

پرستش فردی یعنی ارتباط فرد با خدای متعال به صورت روحی، فکری و علمی که در این صورت مزد اعمال خود را طبق قوانین و دستوراتی که از شرع اخذ می کند هماهنگ کرده تا به درجات تعالی روحی دست پیدا کند. اما پرستش اجتماعی، غیر از جمع کمی افراد در پرستش فردی است. پرستش اجتماعی زمانی محقق می شود که ساختار روابط کلان جامعه و کلیه فعالیت ها و افعال اجتماعی و سازمانی در جهت پرستش انجام پذیرد و این ساختارهای کلان، بستر مناسبی برای ایجاد پرورش الهی انسان ها باشند.

در این صورت پرستش اجتماعی در هویت یک نظام و جامعه، ظرفیت جدیدی را تحویل می دهد که قابل مقایسه با نیرویی که پرستش فردی ایجاد می کند نیست. پرستش در غالب نظام به این معناست که افعال حول محور واحد شکل پذیرد.

بنابراین پرستش اجتماعی، در کثرت بخشیدن انسان در تکامل به سوی کسب رضایت حق تعالی سهم تأثیر اصلی را ایفاء می کند و در موازنه قدرت بین ایمان و کفر موجب برتری ایمان بر نظام کفر خواهد شد.

بررسی تمامی ابعاد اندیشه امام نسبت به جامعه و ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن، خود مجال واسعی را می طلبد که در اینجا تنها به محورهای اساسی در این باب اشاره می گردد.

ص: 135


1- - همان، ج 1، ص 245.

1. ساماندهی اجتماعی هدف انقلاب اسلامی

وقوع انقلاب اسلامی، موجب پدید آمدن گرایش و بینش جدیدی از دین و نحوه حضور آن در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان و ملل مستضعف در سراسر دنیا شد. به این ترتیب این باور که امر اداره و تعیین روابط اجتماعی، ربطی به دین ندارد و تنها وظیفه مذهب، منحصر در تهذیب اخلاقی است را دگرگون کرد. این دگرگونی تبدیل به یک اعتقاد راسخی شد و موجب به وجود آمدن حرکت ها و جنبش های اسلامی گردید. انقلاب اسلامی به دنبال این هدف که دین و مذهب باید عهده دار تنظیم و اداره امور جامعه باشد شکل گرفت و بعد از پیروزی در پی عینیت بخشیدن به این شعار اصولی، حرکت می نماید.

«مذهب اسلام همزمان با این که به انسان می گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او می گوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسان ها باید چگونه تنظیم کنی و حتی جامعه اسلامی با سایر جوامع باید چگونه روابطی برقرار نماید. هیچ حرکتی و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر این که مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است. بنابراین طبیعی است که مفهوم رهبر دینی و مذهبی بودن، رهبری علماء مذهبی است در همه شئون جامعه، چون اسلام هدایت جامعه را در همه شئون و ابعاد به عهده گرفته است».(1)

2. جامعه بستر رشد و توسعه انسان ها

امام راحل اگر چه خود عالم و عامل به تأثیر همت فردی در رشد و توسعه معنویت در درون انسان بودند ولی همواره بر این اصل مهم معتقدند که عوامل دیگری نیز جهت رشد و توسعه انسان وجود دارد که خارج از تلاش فردی است. یکی از محدودیت هایی که می تواند به عنوان یک عامل مهم در این زمینه به شمار آید، نبود امکانات و شرایط مناسب برای نیل به کمال فردی است که این عوامل اعم از عوامل طبیعی و یا اجتماعی، مانع از حرکت فرد نیل به هدفش می شوند.

جامعه مهم ترین عاملی است که می تواند دامنه حرکت فرد در رسیدن به تکامل را محدود نماید یا سرعت ببخشد. با توجه به این اصل، همواره امام راحل معتقد بودند که هیچ گاه نمی تواند دین از سیاست جدا باشد. چرا که هدف دین، سرپرستی و توسعه معنویت در انسان می باشد، این توسعه معنویت جز در سایه جامعه و نظامی هماهنگ با اصول دینی شکل نخواهد گرفت، لذا آن رهبر فرزانه همواره به مسئله جدا نبودن توجه و به دنیا و آخرت اشاره می کردند و یا بیان می داشتند که دین از سیاست جدا نمی باشد.

ص: 136


1- - همان، ج 4، ص 167 - 168.

ایشان پیرامون ضرورت توجه به دنیا و آخرت توأمان می فرمودند:

«اسلام یک چیزی نیست که برای یک طرف قضیه فکر کرده باشد، اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد، تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف که اهل دنیا از آن بی اطلاعند.

ادیان توحیدی آمده اند برای این که هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند و طرح بدهند نسبت به هر دو طرف قضیه آنها حکم دارند، طرح دارند، اینگونه نیست که یا این طرف را و از آن طرف غافل باشند یا آن طرف را و از این طرف غافل باشند نه، به آن طرف هم نظر دارند، این طرف هم نظر دارند و خصوصاً اسلام که از همه ادیان بیشتر در این معنا پافشاری دارد».(1)

همچنین آن رهبر فرزانه همواره به تفکیک ناپذیری دین از سیاست تاکید داشتند و شعار جدایی دین از سیاست را، شعاری استعماری جهت به سلطه کشیدن ملل مسلمان و مستضعف می دانستند.

«اسلام دین سیاست است، دینی است که در احکام آن، در مواقف آن، سیاست به وضوح دیده می شود».(2)

اگر شما بتوانید مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامی ما درک و دریافت کنید به روشنی خواهید دید که هیچ گونه تناقضی بین رهبری مذهبی و سیاسی نیست، بلکه همچنان که مبارزه سیاسی بخشی از وظایف و واجبات دینی و مذهبی است، رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی گوشه ای از وظایف و مسئولیت های یک رهبر دینی است».(3)

«شعار سیاست از دین جداست از تبلیغات استعماری است که می خواهند ملت های مسلمان را از دخالت در سرنوشت خویش باز دارند. در احکام مقدس اسلامی، بینش از امور عبادی در امور سیاسی و اجتماعی بحث شده است. روش پیامبر اسلام نسبت به امور داخلی مسلمین و امور خارجی آنها نشان می دهد که یکی از مسئولیت های بزرگ شخص رسول اکرم صلی الله علیه وآله مبارزات سیاسی آن حضرت است».(4)

ضرورت ارائه الگوهای اسلامی جهت حفظ و توسعه انقلاب اسلامی

اگر چه امام راحل، ساماندهی اجتماعی را بر محور پرستش هدف انقلاب اسلامی می دانست و توجه بسیاری به جامعه جهت رشد و توسعه انسان ها داشتند ولی باید توجه داشت که

ص: 137


1- - همان، ج 9، ص 137.
2- - همان، ج 8، ص 264.
3- - همان، ج 4، ص 167.
4- - همان، ج 4، ص 33.

انقلاب اسلامی برای تحقق اهداف خود، نیازمند طراحی و ارائه الگوهای مختلف برای اداره بخش ها و امور مختلف جامعه است. لذا در این مرحله بحث از اهداف کلی و تکیه بر آن کافی نخواهد بود.

برای رفع این خلاء تئوریک باید نظامی که قدرت پاسخگویی به نیازمندی های جدید انقلاب اسلامی را داشته باشد، تاسیس نمود. در این صورت است که حکومت اسلامی در برخورد با حوادث خرد و کلان اجتماعی و بین المللی می تواند پاسخگو باشد. البته باید توجه داشت که نیازمندی ها و خواسته های فعال جامعه در هر نظام اجتماعی از یک نحوه نظام اولویت و یک نظام انگیزشی خاصی برخوردار هستند که بر اساس یک محور معینی شکل گرفته اند که در آن هر یک از نیازهای انسان از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار است. چنانچه جامعه ای پرستش خدا را اصل قرار دهد، برای رفع نیازهای اجتماعی خود محتاج محصولات، علوم و تکنولوژی متناسب با آن می باشد. چرا که علوم مجموعه تعاریف کاربردی در جهت رفع نیازهایی هستند که در دو جامعه با دو گونه نظام فکری و به دو گونه متفاوت ظهور پیدا می کنند و به میزانی که نظام ارزشی، بینشی و دانشی جوامع با هم فاصله دارند، به تبع آن علوم، تکنولوژی و محصولات آنها نیز با همدیگر فرق خواهد داشت. بر این مبنا به کارگیری مدل های موجود و متداول به دلیل تبعیت از نظام فکری مادی، تناسب اصولی با اهداف انقلاب اسلامی نداشته و ندارد و برای دسترسی به الگوهای هماهنگ و همساز با اهداف مورد نظر، نظام فکری جدیدی که تأمین کننده رشد و شکوفایی انقلاب جهانی اسلام باشد، ضروری است. بر این اساس امام راحل همواره دو قشر متفکر و کارآمد در این جهت، حوزه و دانشگاه را مورد خطاب خود قرار داده و از آنها درخواست کار جدی در این زمینه داشتند.

«و یکی از مسائل بسیار مهمی که بر عهده علما و فقها و روحانیت است، مقابله جدی با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاست های اقتصاد سرمایه داری و اشتراکی در جامعه است، هر چند که این بلیه دامنگیر همه ملت های جهان گردیده است و عملاً بردگی جدیدی بر همه ملت ها تحمیل شده... این بر عهده علمای اسلام و محققین و کارشناسان اسلامی است که برای جایگزین کردن سیستم ناصحیح اقتصاد حاکم

ص: 138

بر جهان اسلام، طرح ها و برنامه های سازنده و در برگیرنده منافع محرومین و پابرهنه ها را ارائه دهند و جهان مستضعفین و مسلمین را از تنگنا و فقر معیشت به در آورند».(1)

«معنی اسلامی شدن دانشگاه اینست که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و خودش را از وابستگی به شرق جدا کند و یک مملکت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم. عزیزان من ! ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم، ما از دخالت نمی ترسیم آن چیزی که ما را می ترساند، وابستگی فرهنگی است. ما از دانشگاه استعماری می ترسیم، ما از دانشگاهی می ترسیم که جوان های ما را آن طور تربیت کنند که خدمت غرب بکنند، ما از دانشگاهی می ترسیم که آن طور جوان های ما را تربیت کنند که خدمت به کمونیسم کنند».(2)

بررسی اندیشه عارفانه امام، در باب انسان شناسی نه طاقت این قلم را بر می تابد و نه رقم این سطور مدعی شناخت این بعد از اندیشه امام راحل می باشد. امّا آنچه که در نزد همگان مسلم است، نگاه خاص این رادمرد تاریخی به حرکت انسان در متن حوادث اجتماعی می باشد. عرفان امام متکی بر این اصل مهم بود که انسان در بستر جامعه شکل می گیرد و لذا در نگاه او عرفان فردی اگر چه در منزلت خود کارآمد است امّا تنها در سایه عرفان اجتماعی است که انسان می تواند به قله های رفیع انسانیت دست پیدا کند و ره صد ساله را در یک شب بپیماید.

1. امکان تربیت انسان

از دیدگاه امام خمینی انسان فطرتاً نیک آفریده شده و در عین حال می تواند بواسطه تربیت های مختلف به اسفل السافلین سقوط کند و یا به اعلی علیین صعود کند، همان طوری که مولوی به صورت شعرا اینگونه طرز تفکر را بیان کرده است:

در حدیث آمد که خلاق مجید

خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گروه را جمله عقل و علم وجود

آن فرشته است و نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هدی

نور مطلق زنده از عشق خدا

ص: 139


1- - پیام برائت، صحیفه نور، ج 20.
2- - صحیفه نور، ج 12، ص 54.

یک گروه دیگر از دانش تهی

همچو حیوان از علف در فربهی

او نبیند جز که اصطبل و علف

از شقاوت غافل است و از شرف

و آن سوم هست آمیزاد و بشر

از فرشته نیمی و نیمی ز خر

نیم خر خود مایلی سفلی بود

نیم دیگر مایل علوی بود

تا کدامین غالب آید در نبرد

زین دوگانه تا کدامین برد نرد(1)

امام راحل در این زمینه چنین می فرماید:

«انسان از اول این طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنیا آمده، با فطرت الهی به دنیا آمده، کل مولود یولد علی الفطره، که همان فطرت انسانیت است، فطرت صراط مستقیم. فطر اسلام، فطرت توحید است. تربیت هاست که یا همین فطرت را شکوفا می کنند و یا جلوی شکوفایی فطرت را گیرند».(2)

«کودکان از اول که وارد می شوند در محیط تعلیم، یک نفوس سالم و ساده و بی آلایش و قابل قبول هر تربیتی و هر چیزی که به آنها القاء می شوند هستند».(3)

«این جوان ها نفوسشان مستعد است از برای گرفتن هر چیزی که وارد بشوند، نفوس جوان ها یک آئینه صیقلی است که هنوز از آن فطرت خودش جدا نشده است و این آئینه همه چیز در آن نقش می شود ببندد».(4)

ضمناً امام راحل معتقد بود که این تربیت پذیری انسان به لحاظ لاحدی او محدودیت ندارد، یعنی تمام انسان ها حتی پیامبران و ائمه اطهارعلیهم السلام در تمام زمان ها و مکان ها نیازمند تربیت هستند.

ص: 140


1- - مولوی، مثنوی، ص 316.
2- - صحیفه نور، ج 14، ص 28.
3- - همان، ج 14، ص 28.
4- - همان، 59 / 10 / 18، ص 676.

«همه جمعیت دنیا احتیاج به تعلیم و تربیت دارند. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که من، دیگر احتیاج ندارم به این که تعلیم بشوم، رسول خدا هم تا آخر احتیاج داشت، منتهی احتیاج او را خدا رفع می کرد».(1)

2. پرورش روحیه شهادت طلبی

از دیگر خصایص مهم در قاموس انسان شناسی امام، تکیه بر روحیه شهادت طلبی در پرورش افراد جامعه بود. امام راحل با بهره گیری از فرهنگ غنی و متعالی اسلام، شهادت را که می رفت به دست فراموشی سپرده شود، روح و حیاتی تازه بخشید.

شهادت در این قاموس، فدا کردن جان خویش در راه ارزش های الهی و دستیابی به حیاتی ابدی است. به همین دلیل اگر کسی فاقد مایه های معنوی باشد، شهادت طلبی او معنایی نخواهد داشت. این خدا باوری و معاد اندیشی است که به شهادت معنا می دهد و از آنجا که در این نوع جهانبینی، شهید به حیاتی والاتر و لایزال دست می یابد، جان نثاری اش معقول است وگرنه عاقلانه نیست که کسی برای دستیابی به رفاه و زندگی خود یا دیگران از جان خویش در گذرد. شهادت و شهادت طلبی، میوه شجره طیبه، اعتقاد به «احدی الحسنیینن» است که یکی از دو پیروزی را برای مجاهدان در راه خدا نوید می دهد.

«بر همه اقشار ملت، تکلیف الهی و وجدانی است که با اتحاد کلمه و بدون هراسی از قدرت ها و ابرقدرت ها، هدف اسلامی خود را تعقیب و گلوی این ستمگر تاریخ را بفشارد و با قاطعیت و جدیت به سوی هدف پیش روند که وعده خداوند به مستضعفین نزدیک است و کشتن و کشته شدن در راه خدا سرفرازی است».(2)

امام راحل، آن چنان به پرورش انسان ها پرداخت که نمونه آنان در طول انقلاب و دفاع مقدس بی شمار بودند، کسانی که شهادت را عین حیات و سعادت می دانستند و دین درسی بود که امام به همه آنان آموخته بود.

«ما شهادت را برای خودمان حیات می دانیم. دوستان ما شهادت را برای خودشان زندگی می دانند. مکتب اسلام این طور است. این مکتب اسلام است که شهادت را زندگی می داند. این مکتب اسلام است که این بچه را پیش من می نشاند و از حلقوم او می شنویم که ما برای شهادت حاضریم».(3)

ص: 141


1- - همان، ج 17، ص 152.
2- - همان، ج 3، ص 44.
3- - همان، ج 6، ص 114.

«اگر نفس خودمان را تصفیه کردید، باک از هیچ چیز نداشته باشید، مردن چیز سهلی است، چیز مهمی نیست، این است که حضرت امیر سلام اللَّه علیه مولای همه می فرمود که من به موت، آن قدر انس دارم که بیشتر از انسی که بچه به پستان مادرش دارد. برای این که او فهمیده بود که دنیا چیست و ماوراء چیست. فهمیده بود که موت یعنی چه، موت حیات است، ما شهید دادیم، لکن شهیدان ما زنده اند، پیش خدا زنده اند، آنجا رزق می خوردند، ابدی هستند آنها. و ما هم از خدا می خواهیم که موفق به شهادت بشویم یک آن است و سعادت همیشگی، زحمت یک آن، سعادت همیشگی دنبالش سعادت همیشگی».(1)

البته بررسی تمامی ابعاد فلسفه وجودی انسان و نقش آن در تعالی خود و جامعه و تاریخ بر اساس اندیشه امام خود موضوع تحقیق مفصلی است که در این مختصر نمی گنجد و تنها به دو محور اساسی این باب اشاره گردید.

دفاع انسان از خود و اعتقادات خود، امری فطری و طبیعی می باشد که این دفاع آنگاه ارزشمند می گردد که انسان در راه حفظ اعتقادات و مکتب خود به پا خیزد، مخصوصاً مکتبی که وعده صلاح و خیر به او داده است. شرط تحقق آیین الهی و دعوت انبیاءعلیهم السلام دفاع از کیان دین آنهاست که نسل اندر نسل به بشریت اهداء شده است و کامل ترین آنها دین خاتم پیامبران محمد مصطفی صلی الله علیه وآله است. اگر چه جهاد ابتدایی تنها در زمان برای از بین بردن شرک و نفاق واجب است، اما جهاد دفاع به معنای دفاع از تمامیت اسلام و عرض و آبروی مسلمین در برابر هجوم کفار و منافقین در هر زمانی بر تمامی مسلمانان واجب است.

لذا اگر می بینیم که امام راحل رحمه الله در کلمات خود از واژه جنگ استفاده می فرمایند، یقیناً منظور ایشان جهاد ابتدایی نمی باشد، بلکه به جنگ دفاعی فکر می کنند:

«در اسلام دو گونه جنگ است که یکی را جهاد می گویند و آن کشورگیری است، با شرطهایی که برای آن شده است، و دیگری جنگ برای استقلال کشور و دفع اجانب از آن است. جهاد که عبارت از کشورگیری و فتح ممالک است، پس از آن است که دولت اسلامی با وجود امام یا به امر امام تشکیل شود و در این صورت اسلام بر تمام مردان که به حد بلوغ رسیده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوک که از افراد اجانب است نباشند، واجب کرده است که برای کشورگیری حاضر شوند».(2)

ص: 142


1- - همان، ج 5، ص 142.
2- - کشف الاسرار، ص 229.

«و اما قسم دوم از جنگ اسلامی که به نام دفاع اسم برده شده و آن جنگیدن برای حفظ استقلال کشور و دفاع از اجانب است، به هیچ وجه مشروط به وجود امام یا نائب امام نیست و کسی از مجتهدین نگفته که دفاع را باید با امام یا جانشین آن کرد، بلکه بر تمام افراد توده واجب است به حکم اسلام از کشور اسلامی حفاظت کنند و استقلال آن را پابرجا نمایند».(1)

با توجه به این نکته ماهیت دفاع در اندیشه امام راحل از چهار موضع اساسی بررسی می گردد:

1. ضرورت دفاع

«و قاتلوا فی سبیل اللَّه الذّینَ یقاتلونَکم و لا تَعتَدُوا اِنّ اللَّه لا یحبُّ المعتدینَ».

«با کسانی که با شما از در جنگ بیرون آمده اند، در راه خدا پیکار کنید، ولی و تجاوز روا ندارید که خداوند متجاوزان را دوست ندارد».(2)

امام راحل با درس آموزی در مکتب اسلام، دفاع از کیان اسلام و مسلمین را از ضروریات و جزو اصول دین و آن را مقدم بر تمامی مسائل می دانستند چرا که تنها در صورت عزت اسلام و حفظ کیان اسلام است که بستر اقامه حق و عمل به دستورات اسلام پدید خواهد آمد.

«حضرت آقایان! در هر نقطه که هستید مردم را برای جنگ و درگیری با آمریکا و اذناب خونخوارش چون عراق آماده کنید که جنگ، جنگ است و عزّت و شرف میهن و دین ما در گرو همین مبارزات است و میهن از جان عزیزتر ما، امروز منتظر است تا یکایک فرزندان خود را برای نبرد با باطل مهیا سازد. ما برای میهن عزیزمان تا شهادت یکایک سلحشوران ایران زمین مبارزه می کنیم و پیروزی ما حتمی است.

امروز، روزی است که تمام مردم باید از شهرهای خود دفاع کنند و به شهرهای جنگزده کمک نمایند.

امروز، روزی است که بر تمام ملّت واجب است با سربازان و پاسداران اسلام و ایران همکاری لازم و نزدیک داشته باشند.

امروز، روزی است که عشایر عزیز و غیور ما از مرزهای کشورشان باید دفاع نمایند.

ص: 143


1- - همان، ص 230.
2- - بقره / 190.

امروز، روزی است که ملّت ما باید دست در دست سپاه و ارتش نجیب و دلیر گذاشته و به دشمنان بفهمانند که بر فرض محال اگر وارد شهری شدند، تازه با مردمی مسلح و جنگجو مواجه خواهند شد که از وجب به وجب شهرشان دفاع می نمایند.(1)

به خوبی این امر بر امام روشن بود که جهت تغییر - موازنه قدرت در جهان تنها نه باید منفعلانه در برابر حملات دشمن موضع گیری کرد، بلکه باید برای شکستن ابهت مستکبرین گستاخی انقلابی در بین تمامی مردم جهان ایجاد کرد لذا امام در سایه این جنگ و دفاع مقدس در پس شکستن قدرت پوشالین ابرقدرت های جهان بود و لذا می بینیم که این جنگ سرمشقی برای تمامی نهضت های جهانی اعم از اسلامی و غیر اسلامی جهت مبارزه رو درو با استکبار جهانی شد.

2. دفاع بستر اقامه حق

دومین نکته ای که پیرامون ماهیت دفاع در اندیشه امام راحل، باید بدان توجه داشت، گستره دفاع می باشد. امام هیچ گاه جنگ 8 ساله را تنها جنگ بین دو کشور یا دو ملت آنهم بر سر مقداری خاک نمی دانستند بلکه در دیدگاه امام، این جنگ، جنگ بین حق و باطل و جنگ بین تمامی کفر یا تمامی اسلام بود، و معتقد بود تنها در سایه پیروزی بستر اقامه حق و افول باطل پدید می آید.

«جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست، جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست، جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرت های شرق و غرب نیست، جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور، جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابری های دنیای سرمایه داری و کمونیزم، جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوشگذرانی های مرفهین و حاکمان بی درد کشورهای اسلامی است. این جنگ سلاح نمی شناسد، این جنگ محصور در مرز و بوم نیست، این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی، کمبود و فقر و گرسنگی نمی داند. این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزش های اعتقادی - انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوش گذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمی هاست.

رزمندگان ما در دنیای پاک اعتقاد و در جهان ایمان تنفس می کنند و مسلمین جهان هم که می دانند جنگ بین استکبار و اسلام است، جهانخواران را آرام نخواهند گذاشت و ضربه های خود را بر همه کاخ نشینان وارد می کنند».(2)

ص: 144


1- - ر.ک: سخنرانی حضرت امام خمینی رحمه الله، 1359/7/5.
2- - صحیفه نور، ج 20، ص 222.

بر اساس این دیدگاه بود که همواره امام راحل رحمه الله بیان می داشتند که این جنگ بر فرض که در این نقطه به ظاهر تمام شود، اما در باطن هیچ گاه تمام شدنی نیست و از ابتدای عالم تا کنون بوده است و خواهد بود چرا که نه باطل تحمل وجود حق را دارد و نه حق در گسترش خود، نفوذ باطل را متحمل می شود و هر دو حیات خود را در نابودی دیگری می داند.

«جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست، جنگ ما، جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی فایده است! در حالی که صدای اسلام خواهی آفریقا از جنگ هشت ساله ماست» علاقه به اسلام شناسی مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست.(1)

این نکته، یکی از نکات ضروری در بررسی ادامه دیدگاه دفاعی حضرت امام می باشد چرا که تنها با اعتقاد به چنین دیدگاهی است که تمام حرکات دفاع توجیه عقلایی پیدا می کند به این که چرا جنگ شروع شد؟ چرا پس از فتح خرمشهر توسط ما، باز هم امام به جنگ ادامه دادند؟ و... .

بدون داشتن چنین دیدگاهی است که برای عده ای شبهه پیدا شد که چرا جنگ ادامه پیدا کرد و امام هم در پاسخ چنین کسانی فرمودند:

«جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست، جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست، جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست، جنگ ما، جنگ با ابرقدرت های شرق و غرب نیست، جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور، جنگ پا برهنگی علیه خوش گذرانی های مرفهین و حاکمان بی درد کشورهای اسلامی است. این جنگ، سلاح نمی شناسد؛ این جنگ محصور در مرز و بوم نیست؛ این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمی داند. این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزش های اعتقادی - انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوش گذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزّت و شرف و استقامت علیه نامردمی هاست».(2)

ص: 145


1- - همان، ج 21، ص 94.
2- - ر.ک: سخنرانی حضرت امام خمینی رحمه الله، 1367/4/13.

با توجه به این فراز از جملات امام، عمق نگاه امام به دفاع مقدس به خوبی روشن می گردد که امام جنگ را تنها و درگیری دو کشور همسایه تلقی نمی کردند بلکه جنگ را بستر اقامه دین خدا و مبارزه با تمامی کفر می دانستند که چنین جنگی حتماً مرز ندارد و مرز آن تمامی جهان را در بر می گیرد.

3. دفاع، اطاعت امر خدا

امام راحل همواره به مسئله جنگ و دفاع به عنوان اطاعت امر نظر داشتند و هیچ گاه خود جنگ برای ایشان ارزشمند نبود:

«دفاع بر هر مسلمی، بر هر انسانی دفاع واجب است و ما به حسب امر خدا دفاع کردیم از خودمان و دفاع از اسلام، نه دفاع از کشور خودمان فقط».(1)

البته دفاع گذشته از تکلیف الهی، خود حق انسانی است و عقلاً هم قابل اثبات است.

به عبارت دیگر اگر چه در دین اسلام؟ آنچه مهم است اطاعت امر خداوند است ولی اطاعت اوامر خداوند هم همواره دارای حکمت های عقلایی فراوانی است حق انسانی هر انسانی است که در مقابل تجاوز بیگانه به حقوق مسلم خود در مقابل او قد علم کرد و از حقوق خود دفاع کند و حتی دفاع یک امر طبیعی و فطری در مقابل او قد علم کرد و از حقوق خود دفاع کند و حتی دفاع یک امر طبیعی و فطری مهم می باشد که در نهاد هر ذی وجودی اعم از حیوانات و نباتات مهم به ودیعه نهاده شده است.

دفاع که حق هر انسانی است و واجب است بر هر انسانی دفاع از خود و دفاع از کشور خود و دفاع از دین خود، ما به عنوان دفاع در مقابل این قدرت ها ایستاده ایم».(2)

«دفاع که یک مسئله عقلی است، یک مسئله ای است که حتی حیوانات هم اصلاً وقتی بخواهند حمله کنند دفاع می کنند. دفاع یک مسئله طبیعی است».(3)

بنابراین می بینیم که ماهیت دفاع در دیدگاه امام، همچون دیگران احکام الهی است که باید انسان در راه اجرای آن قدم بردارد و البته جهاد همواره در رأس تمام احکام اسلامی می باشد چرا که تنها در سایه مرزهای حکومت اسلامی است که اجرای منویات حکومت و احکام اسلامی قابلیت جریان پیدا می کند.

«قل ان کان اباؤکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارةٌ تخشون کسادها و مساکن ترضونها احبَ الیکم من اللَّه و رسوله و جهادٍ فی سبیله فتربصوا

ص: 146


1- - صحیفه نور، ج 13، ص 165.
2- - همان، ج 15، ص 240.
3- - همان، ج 16، ص 193.

حتی یأتی اللَّه بأمره واللَّه لا یهدی القوم الفاسقین»(1) «خطاب به مصلحت اندیشان و سازشکاران و متأسفانه برای شهادت جوانان و از دست رفتن مال ها و جان ها و خسارت های دیگر وارد شده و جالب آن که بعد از حب خدای تعالی و رسول اکرم صلی الله علیه وآله در بین تمام احکام الهی، جهاد فی سبیل اللَّه را ذکر فرموده و تنبه داده که جهاد فی سبیل اللَّه در رأس تمام احکام است که آن حافظ اصول است و تذکر داده که در صورت قعود از جهاد، منتظر عواقب آن باشید، از ذلت و اسارت و بر باد رفتن ارزش های اسلامی و انسانی و نیز از همان چیزها که خوف آن را داشتید از قتل عام صغیر و کبیر و اسارت ازواج و عشیره. و بدیهی است که همه این پیامد ترک جهاد، خصوصاً جهاد دفاعی است».(2)

با توجه به ماهیت دفاع در اندیشه دفاعی حضرت امام، به خوبی اهداف دفاع در دیدگاه امام راحل مشخص می شود.

از دیدگاه اسلام، خود جنگ یا دفاع ذاتاً مذمت شده است مگر این که اهداف عالیه ای بر آن مترتب شده باشد.

«ما به تبع اسلام، با جنگ همیشه مخالفیم و میل داریم که بین همه کشورها آرامش و صلح باشد، لکن اگر جنگ را بر ما تحمیل کنند، تمام ملتمان جنگجو است».(3)

بنابراین لازم است که اهداف دفاع از نظر امام راحل به خوبی روشن گردد. قبل از بیان این اهداف توجه به این نکته لازم است که، اگر چه اهداف متعددی، امام راحل بیان نموده اند اما بعضی از این اهداف، اهداف اصلی و بعض دیگر اهداف فرعی می باشند که در اینجا به ترتیب، ابتدا اهداف اصلی و سپس تا حد امکان اهداف فرعی بیان می گردد.

1. حفظ اسلام

از اصلی ترین اهداف جهاد دفاعی، در دیدگاه امام راحل - که برگرفته از مکتب وحی می باشد - حفظ اسلام در مقابل تهاجم دشمنان می باشد که این دفاع به هر نحوی بر مسلمین واجب است و این حکم بر تمامی احکام مقدم می باشد.

«تکلیف ما این است که از اسلام صیانت کنیم و حفظ کنیم اسلام را، کشته بشویم تکلیف را عمل کردیم، بکشیم هم تکلیف را عمل کردیم. این همان منطقی است که ما در اول هم که با این رژیم فاسد پهلوی مخالفت می کردیم. منطق ما همین بود، منطق این نبود که ما حتماً باید پیش ببریم، منطق این بود که برای اسلام مشکلات پیدا شده است، احکام اسلام دارد از

ص: 147


1- - توبه / 24.
2- - صحیفه نور، ج 20، ص 109 10.
3- - همان، ج 13، ص 116.

بین می رود، مظاهر اسلام دارد از بین می رود و ما مکلفیم که به واسطه قدرتی که هرچه قدرت داریم مکلفیم که با آنها مقابله کنیم، کشته هم بشویم اهمیتی ندارد. بکشیم هم که انشاءاللَّه موفق خواهیم شد به جنت و به بهشت انشاءاللَّه. شما هیچ وقت از هیچ چیز هراس نداشته باشید. شما برای حفظ اسلام دارید جنگ می کنید و او برای نابودی اسلام. الآن اسلام به تمامه در مقابل کفر واقع شده است و شما باید از اسلام پایداری کنید و حمایت کنید و دفاع کنید. دفاع یک امر واجبی است بر همه کس، بر هر کس که هر مقدار قدرت دارد باید دفاع بکند از اسلام».(1)

شاید برای کسانی این شبهه پیدا شود که در دفاع مقدس ما دشمن مقابل هم، مسلمان بود و لذا این گونه قابلیت دفاع ندارد.

در جواب اینان باید گفت که اسلام منافقین، از کفر کفار خطرناک تر است و در طول تاریخ هم می بینیم که از سخت ترین جنگ های صدر اسلام، جنگ های امیرالمؤمنین علیه السلام با اسلام نماهایی می باشد که در قالب اسلام در پی نابودی ریشه اسلام بودند.

حضرت امیر سه جنگی را که کرده است با اصحاب پیغمبر، با نزدیکان پیغمبر، با مقدس های حقه باز کرده است و این برای مصلحت اسلام بوده است. گرچه من می دانم که در بعضی دل ها اشکال به حضرت امیر هم هست، بعضی اشخاص به حضرت امیر هم اشکال دارند، و لو جرأت نمی کنند بگویند که «چرا با مسلمان ها جنگ کرده است!» لکن حضرت امیر تابع اسلام است، اسلام بگوید با مسلمین جنگ کن، جنگ می کند، بگوید با کفار جنگ کن، جنگ می کند، وقتی بنا شد یک طایفه ای از مسلمین، اینها توطئه کردند برای این که اسلامی که می خواهد متولد بشود، این را از بین ببرند و یک دسته دیگر هم اغفال کردند دنبال این معنا، تکلیف حضرت امیرعلیه السلام است که شمشیر را بکشد و در سه جنگ با مسلمین - کسانی که اظهار اسلام می کردند و فریاد اسلام می کشیدند و همه شان هم از صدام مسلمان تر بودند - شمشیر را بکشد و در سه جنگ با مسلمان ها جنگ بکند برای اطاعت امر خدا و برای حفظ اساس اسلام.

آن روزی که اساس اسلام و اساس دیانت اسلام بستگی دارد به جنگ کردن با کسانی که اظهار اسلام می کنند و یا واقعاً هم مسلمان هستند، وقتی بنا بر این شد، شمشیر را باید بکشند مسلمین و با اینها جنگ بکنند».(2)

ص: 148


1- - همان، ج 13، ص 59/7/8 109.
2- - همان، ج 19، ص 135 - 6.

2. نهادینه نمودن درگیری اسلام و کفر

«قاتلوهم حتّی لاتکون فتنةٌ و یکون الدّین للّه»(1)

«با آنها بجنگید تا فتنه و شرکی باقی نماند و آیین همه، آیین خدا باشد».

امام راحل هیچ گاه به جنگ، تنها در حصار جنگ دو ملت نگاه نمی کردند بلکه همواره جنگ را، درگیری بین دو جبهه کفر و ایمان معنا می کردند و بارها به این نکته توجه می دادند که این جنگ ما، جنگی است بین اسلام و کفر.

«ما الان برای دینمان جنگ می کنیم، برای خاک جنگ نمی کنیم، ما هر روزی که جنگ تمام شد، با روی گشاده، آغوش باز همه ملت عراق را به آغوش می گیریم و جنگ دیگر نداریم با آنها. جنگ ما، جنگی است بین اسلام و کفر، نه جنگی است مابین یک کشور و یک کشور، مابین اسلام و کفر است».

«امروز اگر ما عقب نشینی کنیم اسلام را شکست دادیم. امروز ما نمی توانیم عقب نشینی کنیم. ما امروز نمی توانیم صلح کنیم با اینها. اینها می خواهند صلح، اظهار صلح می کنند از آن ور و از آن ور هم آن جنایتکاری ها را می کنند، خوب اینها صلح طلب که نیستند، دروغ می گویند».(2)

از طرفی امام راحل به خوبی بر این مطلب آگاه بودند که برای بالا بردن ظرفیت درونی نظام باید کشور اسلامی ایران در نظام موازنه قدرت از جایگاه در خور اهمیتی برخوردار شود و این امر ممکن نخواهد بود مگر این که در مقابل جبهه کفر و نفاق ایستادگی کند و ابهت پوشالین آنها را از بین ببرد تا علاوه بر نشان دادن قدرت حقیقی اسلام، سرمشقی برای تمامی ملت های دربند ظلم و ستم استکباران جهانی شود و با ایجاد گستاخی جهانی پایه های جبهه کفر را لرزان کند.

3. شکستن ابهت استکبار جهانی

روشن است که برای نهادینه نمودن درگیری بین کفر و اسلام، لازم است در هر زمان محوریت کفر شناخته شود و با حمله به محور، تمامی بدنه کفر به لرزه بیفتد. امام راحل به خوبی به این امر واقف بودند که اولاً منشأ این جنگ، ابرقدرت ها و در رأس آنها آمریکا می باشد.

ص: 149


1- - بقره / 193.
2- - صحیفه ه نور، ج 18، ص 256.

در دنیا هم همه فسادها و همه جنگ هایی که در عالم تحقق پیدا می کند به دست ابرقدرت ها، همه جنگ های شیطانی و طاغوتی است. در جنگ ها هم جنگ طاغوتی هست و جنگ توحیدی. جنگ هایی که پیغمبرها می کردند، اولیا می کردند، مؤمنین می کردند برای این بود که اشخاص سرکش را از آن سرکشی ها برگردانند و تعدیل کنند، این جنگ، جنگ الهی است و آن جنگ هایی که برای احراز مقام است، برای به دست آوردن قدرت است، برای تحمیل بر جامعه هاست، برای جنایتکاری این ابرقدرت هاست یا هر قدرتی، این جنگ ها جنگ های ابلیسی است و جنگ های طاغوت است».(1)

و ثانیاً باید برای مقابله ابهت این شیطان بزرگ شکسته شود و جهت تحقق این مهم لازم است که برای مقابله با آمریکا ملت و دولت اسلامی مشکلات را تحمل کنند.

«همان طور که امریکا برای توطئه آماده است، ما هم باید برای مبارزه و مقابله آماده باشیم. مادامی که بخواهیم مستقل باشیم و زیر بار وابستگی نرویم، باید تحمل این مشکلات و قدرت مبارزه با آن را پیدا کنیم».(2)

بنابراین بر اساس این دیدگاه، از مهم ترین ثمرات ما رسیدن به همین هدف (شکستن ابهت دو ابر قدرت) و تغییر ارائه قدرت در جهان بود و همه اینها در سایه برکت خون های پاک شهدای عزیز هشت سال دفاع مقدس محقق شد.

«هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم. ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم، که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامی مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد، جنگ ما کمک ما به فتح افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام های فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد

ص: 150


1- - همان، ج 13، ص 53.
2- - همان، ج 17، ص 157.

آن چنانی برخوردار شد و از همه اینها مهم تر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.

همه اینها از برکت خون های پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود، همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت».(1)

4. صدور انقلاب اسلامی

یکی از مهم ترین شاخصه های اسلام ناب، داشتن پیام جاویدان برای تمامی بشریت است و اینگونه نیست که مخاطب اسلام مردمان خاصی مانند مردمان جزیرةالعرب آنهم در زمان خاصی باشد. انقلاب ایران هم به جهت اسلامی بودنش یکی از اصول خود را نصب پرچم لااله الااللَّه بر قلل رفیع عالم قرار داد و امام خمینی رحمه الله با اعتقاد راسخ به این که مردم جهان خصوصاً ملل اسلامی، تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه وآله هستند مصمم بودند که به هر دلیل ممکن ارزش های اسلام را در قالب داستان رشادت و حماسه ملت ایران در انقلاب و دفاع مقدس به گوش جهانیان برساند تا آنان با الگو قرار دادن ملت ایران بر علیه ستمگران و استعمارگران جهانی به پا خیزند.

«استقامت کند ملت ما، استقامت کند دانشگاه ما، استقامت کند حوزه های علمی قدیمی ما، استقامت کنند ارتش و همه چیز ما، ملت ما، که استقامت اسباب این می شود که ادامه پیدا کند این نهضت و انقلاب و به همه جا سرایت کند... ما در این انقلابی که، یعنی ملت ما در این انقلابی که کرده است، تا حالا استقامت کرده است و بحمداللَّه تا حالا پیروز شده است. شما پیروزید در دنیا، شما مطرح شده اید در دنیا. در همه گوشه های دنیا، دولت های دنیا از شما یک نحو هراسی دارند که مبادا یک وقت ملت هایشان مثل شما بشود. شما تا حالا پیروزید، استقامت کنید تا پیروزی نهایی به دست تان بیاید».(2)

البته هیچ گاه منظور امام از صدور انقلاب اسلامی کشور گشایی نبود بلکه هدف امام، انتقال پیام اسلام در قالب دفاع مقدس بوده است.

«مایی که می خواهیم اسلام در همه جا باشد و اسلام صادر بشود، ما که نمی گوییم که می خواهیم با سر نیزه صادر بکنیم. ما می خواهیم یک الگویی از اسلام در عالم، ولو یک

ص: 151


1- - همان، ج 12، ص 94.
2- - همان، ج 17، ص 25.

الگوی ناقصی باشد، نشان دهیم که همه عقلای عالم... همه ملت های مظلوم بفهمند که اسلام چی آورده و در دنیا چه می خواهد بکند».(1)

بدین ترتیب هدف از صدور انقلاب در قالب دفاع مقدس، تنها ارائه الگویی جدید بر اساس موازین اسلامی برای مقابله با استکباران عالم به ملت های جهان می باشد.

به عبارت دیگر صدور انقلاب برای امام یک تکلیف بود که در راستای همان احساس بود که برای حاکمیت اسلام و احکام تعالیم بخش آن در داخل کشور ایران مسلمین را مکلف به آن می دانستند، حاکمیت اسلام در سایر بلاد اسلامی و پاسخگویی ندارد. مظلومیت سایر مسلمانان و مستضعفان جهان را نیز وظیفه خود و دیگران پیروان اسلام ناب می دانستند و هم این که صدور انقلاب را به عنوان یک تاکتیک تهاجمی بر علیه دشمنان انقلاب برای دور کردن خطر آنان و به نوعی صیانت از انقلاب ضروری می دانستند و عزم راسخ خود و مسئولین نظام را مخصوصاً در دفاع مقدس را در این زمینه با صراحت اعلام می داشتند.

5. بیدار کردن وجدان عمومی بشریت

از دیگر اهداف امام در قالب دفاع مقدس بیدار کردن وجدان عمومی انسان ها بود و این که به تمامی عالمیان این پیام را برساند که تمامی شعارهای فریبنده و زیبای قدرتمندان جهان از قبیل دفاع از حقوق بشر، آزادی، و دمکراسی و همه و همه تنها شعارهایی تو خالی و برای سرپوش قرار دادن به ظلم های بسیارشان در این عالم می باشد.

در همین جنگ و دفاع مقدس 8 ساله ملت ایران بود که دشمن از تمامی حربه های غیر انسانی جهت خاموش کردن ندای مظلومیت یک ملت استفاده کرد، محاصره اقتصادی و نظامی، کمک های فراوان اقتصادی و نظامی به کشور عراق، دادن انواع سلاح های کشتارجمعی، سلاح های شیمیایی و... که تمامی اینها برای جهانخواران در این زمانه سند و چهره زشت و غیر انسانی آنان را برای تمامی مردم جهان به نمایش گذاشت.

«انقلاب اسلامی ما تا کنون کمینگاه شیطان و دام صیادان را به ملت ها نشان داده است. جهانخواران و سرمایه داران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره کنیم و هشدار ندهیم و حال آن که این وظیفه اولیه ما و انقلاب اسلامی ماست که در سراسر جهان صدا زنیم که ای خواب رفتگان! ای غفلت زدگان! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانه های گرگ منزل گرفته اید... آمریکا و شوروی

ص: 152


1- - همان، ج 18، ص 129.

در کمین نشسته اند و تا نابودی کاملتان از شما دست بر نخواهند داشت... و امروز همه مصیبت و عزای امریکا و شوروی و غرب در این است که نه تنها ملت ایران از تحت الحمایگی آنان خارج شده است که دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت می کند».(1)

امام راحل به خوبی آگاه بودند که از شیوه های معمول دشمن برای ترساندن ملت ها، ایجاد خوف و ترس در دل آنها می باشد تا در سایه این ترس هیچ گاه فکر جنگ و دفاع از خود و گرفتن حقوق مُسَلَّم خود را در سر نپرورانند. لذا همواره به ملت ها و مخصوصاً ملت ایران، توجه به این نکته می دادند که دشمن تنها کاخ شیشه ای است که با سنگی تمامی آن فرو می ریزد.

اینها که ایجاد خوف می خواهند بکنند در شما، همان هایی هستند که در زمان شاه مخلوع هم ایجاد خوف کرده بودند و آن، به واسطه همان ایجاد خوف سر جای خودش نشسته بود و به خیال خودش سلطنت می کرد. وقتی این خوف شکسته شد، دیدیم که تو خالی بود؛ واقعیت آن طوری که می گفتند، نبود. قدرت های دیگر هم همین طور است. خیال نکنید که اینها شاخ و دم خیلی بزرگی دارند؛ اینها هم همین طورهاست».(2)

6. تهذیب فردی و اجتماعی

امام راحل با درایت بالا و با هدایت های پیامبر گونه خود، صحنه دفاع مقدس را تبدیل به دانشگاه تهذیب اخلاق فردی و اجتماعی کرده بود، به گونه ای بسیجیان و جوانان با ورود در این دانشگاه، آن چنان سریع پله های کمال را می پیمودند که عارف باللَّه، این مسیر چند ماه را در صد سال، آنهم با مشقت فراوان طی می کند. امام جنگ را رحمتی الهی در جهت تهذیب ملت ها می پنداشتند.

«همین جنگ هایی که پیغمبر اکرم می کردند یا تحمیلی بوده و یا گاهی وقت ها هم اتفاق می افتاد که ابتدایی بوده است، همان ها هم آثار رحمت الهی بوده است برای این که به دنبال تهذیب یک ملت ها، آنهایی که تهذیب بردارند باید تهذیب بشوند و آنهایی را که مانع از تهذیب ملت ها هستند باید از سر راه برداشته بشوند. این یک رحمتی است، صورتش را انسان خیال می کند که کشتار است لکن واقعش بیرون کردن یک موانعی از سر راه انسانیت است».(3)

ص: 153


1- - همان، ج 237 20.
2- - همان، ج 13، ص 144.
3- - همان، ج 17، ص 2.

امام جنگ را برای ساختن جامعه انسانی و برای ورود به حصار ایمان می دانستند؛ چرا که تنها در میدان های جنگ است که انسان می تواند. خود را به آزمایش بگذارد و بداند که دلبستگی او به دنیا تا چه مقدار می باشد و آیا واقعاً به وعده های الهی ایمان دارد یا خیر؟ در جنگ است که جوهره انسانیت، نمایان می شود همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند: فی تَقَلُّبِ الاحوال عُلِم جواهر الرجال. در جنگ است که مرد از نامرد، مؤمن از غیر مؤمن تمیز داده می شود و بالاتر در جنگ است که جامعه انسانی شکل می گیرد.

«انبیاء هم دعوت کردند، زحمت کشیدند، اولیا هم دعوت کردند، زحمت کشیدند، جنگ ها کردند برای همین که این انسان های فاسد را کنار بزنند و یک جامعه انسانی درست بکنند.(1)

امام راحل با ایجاد روحیه شهادت طلبی در بین جوانان غیور، تحولی عظیم در روحیه و ایمان آنان ایجاد کرد و در سایه همین تحول بود که دیگر دفاع مقدس خود هدف جوانان قرار نگرفت و بلکه دفاع پلی برای صعود شناخته شد.

«اینان آیا ندیده اند که در ظرف مدت کوتاهی جوانان غیور ایران در سایه معنویت اسلام از پرتگاه هایی که قدرت های نفتخوار و مفتخوار برای سقوط آنان ایجاد کرده بودند به صورتی معجزه آسا نجات یافته و به قله بلند ایمان و تعهد به اسلام صعود نموده اند و با شجاعت و شهامت کم نظیر بر کفر جهانی و عفلقیان تاخته و آنان را از کشور عزیز خود بیرون رانده اند».(2)

امام راحل علاوه بر ترسیم اهداف والا برای دفاع مقدس، جهت تحقق این اهداف، از استراتژی های خاصی هم استفاده می نمودند که در نوع خود بی نظیر می باشند. بسیج عمومی نیروها، تکیه بر فرهنگ شهادت، محوریت دفاع در امور کشور و خود کفایی نظامی، استراتژی امام در امر اداره دفاع مقدس می باشند.

1. بسیج عمومی

احکام اسلام، رهبری خردمندانه و حضور آگاهانه تمامی آحاد مردم سه عامل مهم در پیروزی انقلاب اسلامی می باشند که از میان این سه، حضور یکپارچه مردم در صحنه، سهم مهمی ایفا می کند. امام راحل با اتکاء بر همین حضور آگاهانه بود که بر خلاف تمامی انقلاب ها، توانست به راحتی نظام ستم شاهی را سرنگون کند و پس از پیروزی انقلاب هم با اتکاء بر همین

ص: 154


1- - همان، ج 11، ص 84.
2- - همان، ج 18، ص 20.

حضور تمامی دسیسه های دشمن های داخلی و خارجی را یکی پس از دیگری به بن بست برساند.

با شروع جنگ تحمیلی، بار دیگر این رهبری داهیانه امام راحل بود که توانست با دم مسیحایی خود مردم کوچه و بازار را به صحنه دفاع بیاورد و در کنار نیروهای مسلح، ارتش بیست میلیونی را جهت دفاع شکل دهد.

«مملکت اسلامی باید همه اش نظام باشد و... همه جا باید این طور بشود که یک مملکتی که 20 میلیون جوان دارد، باید 20 میلیون تفنگدار داشته باشد و 20 میلیون ارتش داشته باشد و یک چنین مملکتی، آسیب پذیر نیست».(1)

البته این اتکاء به مردم، تنها یک تاکتیک خاص امام در زمان خاص نمی باشد بلکه امام واقعاً از اعماق جان، اعتماد به این مردم داشت و آن قدر در این اعتماد راسخ بود که حتی ملت ایران را در مقایسه با مسلمانان صدر اسلام، پیشرو می دانست.

«من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی صلوات اللَّه و سلامه علیهما می باشند. آن حجاز که در عهد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی کردند و با بهانه هایی به جبهه نمی رفتند که خداوند تعالی در سوره توبه با آیاتی آنها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است. و آن قدر بایشان دروغ بستند که بحسب نقل در منبر بآنان نفرین فرمودند و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آن قدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سرباز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است، و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهداءعلیه السلام آن شد که شد و آنان که در شهادت دست آلوده نکردند یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. اما امروز می بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاری ها می کنند و چه حماسه ها می آفرینند.(2)

البته باید در این بسیج عمومی به این نکته اساسی توجه داشت که این حضور و بسیج، حضوری از سر بصیرت و آگاهانه بود و نه تنها اصلاً پای وعده و وعیدهای دنیوی در میان نبود، بلکه شور و احساسات صرف هم مطرح نبود. حضور بسیجیان حضوری بر خاسته از

ص: 155


1- - همان، ج 10، ص 239.
2- - همان، ج 21، ص 181، وصیت نامه حضرت امام راحل.

شناخت عمیق آنان از نحوه صف بندی تمامی جبهه کفر در مقابل تمامی جبهه اسلام بود. آنان می دانستند که در این جنگ نابرابر در مقابل چه کسانی می جنگید و عراق تنها آلت دستی بیش نمی باشد. لذا با این آگاهی بود که تمامی مردمان این سرزمین یکپارچه شور و شناخت و حرکت شدند و البته امام راحل در این بسیج عمومی ملت تنها به حضور مردان به تنهایی توجه نداشتند بلکه حضور بانوان را در این جنگ مقدس، حضوری مؤثر و لازم می دانستند.

«ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند. و آنان که توان جنگ دارند در آموزش نظامی که برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی از واجبات مهم است شرکت و از محرومیت هایی که توطئه دشمنان و ناآشنایی دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود بدست نادانان و بعضی آخوندهای بی اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند، خارج نموده اند. و آنان که توان جنگ ندارند در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندی که دل ملت را از شوق و شعف به لرزه در می آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب می لرزاند، اشتغال دارند».(1)

البته این بسیجی، پایگاه بالایی احتیاج داشت و آن پایگاه، جایی نبود جز مساجد، مساجدی که قلب اسلام در طول تاریخ بوده است، مساجدی که انقلاب ایران از آن مساجد شروع گردید. لذا بسیج و مسجد دو همدم جدا ناشدنی ترکیبی از رزم و عشق، جنگ و ایمان را شکل داد.

«مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم مثل کلیساست. مسجد وقتی در آن نماز برپا می شده است تکلیف معین می کرده اند، جنگ ها از آن شالوده اش ریخته می شده است، تدبیر ممالک از مسجد شالوده اش ریخته می شده است. مسجد مثل کلیسا نیست. کلیسا یک رابطه فردی مابین افراد و خدای تبارک و تعالی (علی زعمهم) است لکن مسجد مسلمین در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و در زمان خلفایی که بودند. مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سیاسی، مطالب مربوط به جنگ ها، مربوط به

ص: 156


1- - همان، ج 21، ص 172، وصیت نامه امام راحل.

سیاست مدن، اینها همه در مسجد درست شده است، شالوده اش در مسجد ریخته می شده است در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیرعلیه السلام».(1)

«مسجد در اسلام و در صدر اسلام همیشه مرکز جنبش حرکت های اسلامی بوده از مسجد تبلیغات اسلامی شروع می شده است و از مسجد حرکت قوای اسلامی برای سرکوبی کفار و وارد کردن آنها در بیرق اسلام بوده است همیشه در صدر اسلام مسجد مرکز حرکات و مرکز جنبش ها بوده است.(2)

2. تکیه بر فرهنگ شهادت

از دیگر استراتژی های دفاع در دیدگاه امام راحل، تکیه بر فرهنگ شهادت در پیشبرد دفاع مقدس می باشد. تأثیر فرهنگ شهادت، نه تنها در ایام دفاع مقدس، نقشی محوری در پیشبرد موفقیت آمیز دفاع داشت، بلکه تنها در سایه ایجاد همین فرهنگ اعجاز آفرین، امام راحل توانست به تربیت انسان هایی بپردازد که با جدایی چند صباحی از خانواده و حضور در فضای معنوی جبهه ها به کمالات بالای معنوی برسند.

«اذناب امریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا، مسئله ای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنه های نبرد مقایسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی اینها خیالات باطل ملی گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است».(3)

البته این فرهنگ شهادت تنها در سایه اعتقاد به اسلام و توفیق حضرت حق برای یک ملت پدید می آید، آنهم ملتی که خود متحول شده و زمینه پذیرایی چنین فرهنگی را پیدا کرده است.

شهادت بالاترین عطیه الهی است که به یک ملت داده می شود و تنها در سایه شهادت است که بنیان جامعه شیعی استوار می ماند. اگر می بینیم که فرهنگ شیعی پس از 1400 سال هنوز پابرجاست و نسلاً بعد از نسل انتقال پیدا می کند، همه و همه ثمره خون های شهیدانی بوده است که در طول تاریخ اسلام، به آبیاری این درخت تنومند پرداخته اند، که در رأس آنها خون سیدالشهداءعلیه السلام و یاران باوفای ایشان می باشد. این بُعد از انقلاب، متمایز کننده

ص: 157


1- - همان، ج 1، ص 119.
2- - همان، ج 6، ص 49.
3- - همان، ج 20، ص 236.

انقلاب و حرکت آن از تمامی انقلاب های اتفاق افتاده در جهان غیر شیعی می باشد و راز و رمز ماندگاری این انقلاب هم در همین خون شهید است.

در فرهنگ شهادت پیروزی یا شکست در زمان مهم نیست و بلکه تنها در سایه شهادت و ریختن خون شهید است که مکتب زنده می ماند و پیروزی تاریخی نصیب می گردد. گواه بر این مطلب احیاگری سیدالشهداءعلیه السلام و پیروزی تاریخی در سایه شهادت حضرتش و تمام یاران باوفایش می باشد.

«در کشتن حضرت سیدالشهدا هیچ اشکال نبود برای این که مکتب را داشتند آنها از بین می بردند و شهادت حضرت سیدالشهدا مکتب را زنده کرد. خودش شهید شد مکتب اسلام زنده شد و رژیم طاغوتی معاویه و پسرش را دفن کرد و سیدالشهدا هم چون دید اینها دارند مکتب اسلام را آلوده می کنند با اسم خلافت اسلام، خلافکاری می کنند و ظلم می کنند و این منعکس می شود در دنیا که خلیفه رسول اللَّه است دارد این کارها را می کند، حضرت سیدالشهدا تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را. پس کشتن، شهادت سیدالشهدا چیزی نبود که برای اسلام ضرر داشته باشد. نفع داشت برای اسلام، اسلام را زنده کرد».(1)

اینک ملت ایران در سایه خون شهیدان است که می تواند به حیات تکاملی خود ادامه دهد و کید دشمنان و ظلم ظالمان را یکی پس از دیگری از بین ببرد چرا که خون شهیدان انقلاب و اسلام را بیمه کرده است.

«مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است؛ خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود».(2)

3. محوریت دفاع در اداره نظام

در دیدگاه فقهی و عرفانی حضرت امام، وجوب دفاع بر تمامی احکام حاکمیت دارد و در صورت هجوم دشمن بر سرزمین اسلامی، بر دولت و تمامی احاد ملت واجب است که امر دفاع را در رأس امور قرار دهند. چرا که تنها در سایه قوام حکومت اسلامی است که بستر

ص: 158


1- - همان، ج 8، ص 12.
2- - همان، ج 20، ص 239.

اجرای تمامی احکام فراهم می گردد و اصلاً بدون حکومت اسلامی اصلی ترین احکام اسلام تعطیل می گردد.

«هرگاه دشمن بر سرزمین مسلمانان یا مرزهای آنان حمله آورد، به طوری که ترس از بین بردن اصل اسلام و جامعه اسلامی از آن می رود، بر همه مسلمین واجب است با هر وسیله ممکن به دفاع برخیزند و در این راه، از بذل جان و مال دریغ نکنند».(1)

در استراتژی دفاعی امام، دفاع در امر اداره، به عنوان محور امور شناخته شده است، لذا می بینیم که امام بارها و بارها مسئولین را مورد خطاب خود قرار می دادند که باید اصلی ترین مسئله در کشور، مسئله جنگ و دفاع مقدس باشد.

«امروز جنگ اصلی ترین مسئله کشور است. ملت عزیز باید توجه داشته باشد که در کشوری زندگی می کند که بیش از چهار سال است که در جنگ بسر می برد و شهدای بزرگ تقدیم اسلام و انقلاب نموده است و اکثر نارسایی ها به مناسبت تحمیل جنگ از طرف ابرقدرت ها بر ماست. امروز اسلام در مقابل تمامی کفر است و با کوچک ترین درنگ در این امر حیاتی چنان ضربه ای خواهیم خورد که جبرانش به این زودی ها میسر نمی شود. باید شور و شوق دفاع از میهن اسلامی و اسلام را در تمامی قلب ها زنده نگه داشت.(2)

در دیدگاه امام، دولت از ملت، نسبت به دفاع تکلیف بیشتری دارد و باید تمامی همت مسئولین به گونه ای مصروف گردد که در خاتمه به نفع امر دفاعی تمام گردد. لذا امام همواره به مسئولین تاکید داشتند که باید جنگ در رأس امور مملکتی قرار گیرد. البته متأسفانه بر خلاف دیدگاه امام، آن چنان که باید در طول جنگ اینگونه شد و کشور به حالت کاملاً دفاعی در نیامد و چه بسا یکی از علل مهم پذیرش قطعنامه در همین نکته بود که بعض از مسئولین دیدگاه بلند امام را در اهداف، اصول و آرمان های دفاع را درک نکرده بودند.

«باید دولت محترم توجه نماید که علاوه بر تکلیف الهی که متوجه همه ملت است، دولت از ویژگی خاصی برخوردار است و تکلیف الهی، بیشتر متوجه آن و سایر دست اندرکاران است و برای نظم امور در جمیع ابعاد کوشش خواهد کرد. و مسئله جنگ دفاعی که در رأس امور است و ملت متعهد کمک به آن را برای خود یک امر لازم می داند و دولت در رابطه با آن حقاً تمام کوشش را می کند».(3)

ص: 159


1- - تحریرالوسیله، ج 1، فصل دفاع، ص 485.
2- - صحیفه نور، ج 19، ص 103.
3- - همان، ج 17، ص 202.

البته امام در مقابل وظیفه سنگین دولت، حمایت بی دریغ مردم از دولت در جنگ را یکی از واجبات بزرگ می دانستند که ترک آن از گناهان کبیره محسوب می گردد.

«همه می دانید و باید بدانیم مادامی که ملت پشتیبان مجلس و دولت و قوای مسلح هستند و دولت و مجلس و قوای مسلح در خدمت ملت، به ویژه قشرهای محروم می باشند، و جلب رضای خداوند را در این خدمت متقابل، می نمایند، هیچ قدرتی توانایی آسیب رساندن به این نظام مقدس را ندارد و اگر خدای نخواسته یکی از این دو یا هر دو از خدمت متقابل دست بردارند شکست جمهوری اسلامی و اسلام بزرگ، اگر چه در دراز مدت، حتمی است. بنابراین ترک این خدمت متقابل که به شکست اسلام و جمهوری اسلامی منتهی می شود از بزرگ ترین گناهان کبیره است که باید از آن اجتناب شود، چنانچه این خدمت از واجبات بزرگ است که باید به آن قیام نمایند».(1)

4. خودکفایی نظامی

امام راحل همواره بر خودکفایی مخصوصاً خودکفایی نظامی، تاکید فراوان داشتند و با این اعتقاد همواره در ایام دفاع مقدس این باور را تقویت می کردند که باید کشور اسلامی از لحاظ نظامی به موفقیتی دست پیدا کند تا بدون نیاز به بیگانان بتواند از کشور و سرزمین خود دفاع کند.

«من به عنوان فرمانده کل قوا به مسئولین و تصمیم گیرندگان نیز دستور می دهم که در هیچ شرایطی، از تقویت نیروهای مسلح و بالا بردن آموزش های عقیدتی و نظامی و توسعه تخصص های لازم و خصوصاً حرکت به طرف خودکفایی نظامی غفلت نکنند و این کشور را برای دفاع از ارزش های اسلام ناب و محرومین و مستضعفین جهان در آمادگی کامل نگهدارند و مبادا توجه به برنامه های دیگر، موجب غفلت از این امر حیاتی گردد که مطمئناً غفلت از تقویت بنیه دفاعی کشور، طمع تهاجم و تجاوز بیگانگان و نهایتاً تحمیل جنگ ها و توطئه ها را به دنبال می آورد».(2)

جنگ تنها منشأ خود کفایی نظامی برای نظام اسلامی نگردید بلکه خود منشأ این روحیه خود کفایی در تمامی زمینه ها گشت. ملت ایران اگر چه از ضریب هوشی بالایی در جهان برخوردار بوده و هست، اما در طول تاریخ ستم شاهی از قاجار گرفته تا شاهان پهلوی همواره مورد تحقیر قرار گرفته بودند و همواره خود را نیازمند کارشناسان خارجی در تنظیمات

ص: 160


1- - همان، ج 17، ص 225 - 6.
2- - همان، ج 21، ص 118.

کشوری و لشکری می دانستند اما با بروز انقلاب و جنگ این روحیه وابستگی به تمامه از این جامعه رخت بست و جایگزین آن روحیه خودکفایی در تمامی زمینه ها گشت.

یکی از از ابعاد مهم در دفاع مقدس، نوع کارشناسی امام راحل در اداره جنگ تحمیلی بود. دنیای کنونی در این عصر حاضر جنگ های متفاوتی را در گوشه و کنار تجربه کرده است که بزرگ ترین آنها جنگ های جهانی اول و دوم می باشد. محصول تمامی این تجربه ها، علوم جنگی حاضر می باشد که در ارتش ها متداول دنیا مورد بهره برداری و مبدأ کارشناسی های موجود در نحوه اداره جنگ ها قرار گرفته است.

اما با این همه یکی از نقاط درخشان 8 سال دفاع مقدس، تفاوت بنیادین کارشناسی اداره آن با کارشناسی های متداول بر دنیای موجود می باشد همین امر از طرفی باعث تعجب تمامی دوستان و دشمنان در دنیا گردید و از طرفی به دلیل غیر محاسبه بودن آن برای کارشناسان نظامی مطرح در دنیای کنونی، نقطه قوتی برای پیشبرد عالی جنگ گردید.اگر چه بررسی تمامی ابعاد این کارشناسی در این مختصر نمی گنجد ولی به محورهای اساسی آن به صورت اجمال اشاره می گردد.

1. توسعه انگیزه های معنوی

یکی از محوری ترین اصول حاکم بر اداره جنگ، در دیدگاه امام راحل، توجه خاص به انگیزه معنوی رزمندگان اسلام بود. امام راحل با الگوپذیری از قرآن همواره بر این معنا تاکید داشتند که تنها در صورت دانستن ایمان و توسعه آن می توان بر دشمنان قسم خورده اسلام پیروز گردید. در قرآن به این معنا به خوبی اشاره گردیده است.

«یا ایها النّبی حَرِّضِ المؤمنین علی القِتال اِن یَکُن مِنْکم عِشْرون صبِرون یَغْلِبوا مِأتین و اِن یکن منکم مائه یغلبوا الفاً من الذین کفروا باَنهم قومٌ لا تفقهون. اَلْان خفَّفَ اللَّه عنکم و علم انَّ فیکم ضعفاً فان یکن منکم مأئةٌ صابرةٌ یغلبوا مأتین و ان یکن منکم صابرةٌ یغلبوا مأتین و ان یکن منکم الفٌ یغلبوا الفینِ باذن اللَّه و ا لله مع الصابرین».(1)

ای رسول مؤمنان را به جنگ ترغیب کن اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشید بر دویست نفر از دشمنان پیروز خواهید شد و اگر صد نفر بودید با هزار نفر از کافران برابری توانید کرد و پیروز بر دست خواهید آورد زیرا آنها گروهی بی دانشند (و شما با دین و دانشید لذا توانا و غالب بر آنهایید) اکنون خدا بر شما تخفیف داد (دور حکم جهاد آسان گرفت) و

ص: 161


1- - انفال / 65 و 66.

دانست که در شما ضعف ایمان راه یافته پس اگر صد نفر باشید صبور و پایدار بر دویست نفر و اگر هزار بر دو هزار نفر به اذن خدا غالب خواهید شد (یعنی با وجود ضعف ایمان باز یک نفر مؤمن بر دو نفر کافر غلبه خواهد کرد» خدا با صابران و اهل ایمان است.

امام خمینی رحمه الله با محور قرار دادن معنوی تا در پیروزی های ملت شریف ایران، اهمیت این موضوع را به خوبی برای توده مردم روشن می سازند: ایشان می فرمایند:

«ما باید همه چیز خودمان را از او (:خدا) بدانیم. شما نه افراد زیاد دارید و نه سلاح و ساز و برگ جنگی زیاد، ولی طرف مقابل شما از همه دنیا به او کمک می شود، وقتی این طور شد، آن کسی که هیچ ندارد باید با جهات معنوی مقابله کند، با جهات صوری که نمی شود».(1)

آن رهبر بزرگ در جای دیگر با توصیف زیبایی از فضای معنوی جبهه های جنگ، خطاب به میهمانان خارجی می فرمایند:

«اگر در جبهه ها رفتید و جبهه ها را هم لابد دیدید، دیدید که جبهه های ما با مسجد است الان، جبهه های ما از مسجد بیشتر الان ذکر خدا گفته می شود. جنگ با صدام یک عبادت الهی است. شما اوضاع ایران را به خارج بگویید، دعوت کنید مردم را به این که نظیر ایران قیام کنند، بگویید ایران چه وضعی است».(2)

امام خمینی رحمه الله با وجود برخورداری از آن همه عظمت علمی و معنوی و علی رغم دارا بودن آن مقام و موقعیت، همواره خود را در برابر معنویت و خلوص رزمندگان اسلام، کوچک شمرده و بدین وسیله اهمیت این شاخصه تعیین کننده در پیروزی های رزمندگان اسلام در جنگ را، تبیین می کنند: ایشان می فرمایند:

«تاریخ اسلام جز یک برهه از صدر اسلام، جوانانی مثل جوانه های ایران ما سراغ ندارد و ملتی مثل ایران در تاریخ ثبت نشده است. شما در کجای تاریخ، جز یک برهه در صدر اسلام آن هم نه به طور وسیع بلکه به طور محدود سراغ دارید که جوانان یک کشور این طور عاشق جنگ باشند؟ این طور عاشق دفاع از کشور خودشان باشند؟ و این طور ملت همه با هم یک صدا دنبال پیروزی ارتش و سپاه پاسداران و سایر قوای مسلحه باشند؟ کجا دیدید که عاشقانه دنبال شهادت باشند من از این چهره های نورانی و بشاش شما و از این گریه های شوق شما حسرت می برم».(3)

ص: 162


1- - صحیفه نور، ج 18، ص 114.
2- - همان، ج 18، ص 278.
3- - همان، ج 13، ص 195.

بنابراین می بینیم آنچه برای امام راحل در طول این دفاع مقدس اصل بود، توسعه معنویت بود و دفاع درجه دوم مطرح بود. به عبارت دیگر امام همچون الگوهای خود ائمه اطهارعلیهم السلام، همواره به دنبال هدایت بود و از هر موضوعی جهت تحقق این مهم استفاده می کرد و چه موضوعی مهم تر از جهاد فی سبیل ا... و اگر چه به طبق روایت مشهور این مبارزه ها جهاد اصغر است و جهاد اکبر، جهادی با نفس اماره می باشد و لازم است مبارزین در جبهه ها پس از بازگشت به جهاد اکبر بپردازند اما امام راحل با درایتِ بالای خود، فضای جبهه را به گونه ای شکل داده بودند که در آن محیط هم جهاد و هم جهاد اکبر توأماً صورت بگیرد.

2. اصل بودن مقدورات انسانی از ابتدای نهضت تا جنگ

با نگاهی گذرا به معادلات جنگی در منازعات جهانی به خوبی روشن می گردد که آن چه به عنوان اصل عدول ناپذیر در جهت پیروزی در همه این درگیری ها مدنظر قرار می گیرد، توجه به توانایی های لجستیکی و نظامی و در حقیقت برتری جنگ افزارهای نظامی می باشد. و همواره قدرت هر ارتشی با تعداد هواپیما و تانک و نفربر و اسلحه و این قبیل مسائل، مورد ارزیابی قرار می گیرد. همچنان که در دوران رویارویی ابرقدرت شرق (شوروی سابق) و غرب (آمریکا)، همواره تعدد و کثرت کلاهک های اتمی و موشک های قاره پیما و تسلیحات دیگر، از سوی یک ابرقدرت، به عنوان وجه برتری و قدرتمندی بر علیه ابرقدرت دیگر مورد ارزیابی قرار می گرفت. اکنون نیز، بسیاری از دول جهان، همواره در جهت ذخیره سازی تسلیحات نظامی و بالابردن قدرت تسلیحاتی و یا حفظ برتری نظامی خود هستند.

نیم نگاهی به بیانات و مواضع رهبر فقید انقلاب امام خمینی رحمه الله - در این خصوص، بیانگر، تفاوت دیدگاه ایشان در این خصوص می باشد چرا که مرحوم امام، همواره نقش توده مردم را به عنوان اصل و محور تعیین کننده در مسائل جنگ، می دانستند و ابزارآلات نظامی را به عنوان فرعی بر این اصل مهم، معرفی می نمودند. ایشان همواره با نام بردن از روحانیان، و دانشگاهیان، بازاریان، کشاورزان، معلمان، دانش آموزان و همه اقشار دیگر، توده مردم را مورد خطاب قرار داده و حضور فیزیکی و یا حمایت مالی آنان، به عنوان نقش آفرین محوری مسائل جنگ بیان می فرمودند، ایشان با اشاره به همین موضوع و خطاب به مسئولین دولتی می فرمایند:

ص: 163

«شما اگر مردم نبودند نمی توانستید این جنگ را اداره بکنید، این شک ندارد. مردم اداره کردند، یعنی این سپاه مردمند، این بسیجی ها مردمند، ارتش هم امروز مردم است. اگر ارتش سابق بود همان طوری که خیال کرده بود صدام، خیالش به واقعیت می پیوست، برای این که یک ارتشی بود که انگیزه اسلامی نداشت و انگیزه منافع شخصی داشت و به مجرد این که وارد می شدند آنها هم دست بر می داشتند».(1)

در حقیقت به خاطر همین دیدگاه بود که ایشان فرمان تشکیل نهادهای انقلابی مختلفی چون کمیته های انقلاب اسلامی - کمیته امداد امام، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و در رأس همه اینها ارگان مردمی «بسیج» را صادر فرمودند، بی شک ایشان بیش از هر کسی به اهمیّت مقدورات انسانی و قدرت حاصل از خیزش عظیم مردمی پی برده بودند و آن را به عنوان بود و نبود نظام تلقی می کردند. همچنان که مقام معظم رهبری حضرت آیت ا... خامنه ای مدظله العالی نیز همین موضوع را به عنوان مردم سالاری دینی در خصوص اداره نظام تبیین فرمودند. امام خمینی همواره به دنبال تشکیل بسیج بیست میلیونی بودند و آرزو می کنند که ای کاش یک پاسدار بودند و همواره به صفای و خلوص بسیجیان غبطه می خوردند و در حقیقت، بسیجیان را که توده مردم بودند به عنوان حقیقی ترین ارتش و حافظ نظام می دانستند.

«انقلاب ما عظیم است و متکی به هیچ قدرتی نیست، نه قدرت شرق نه قدرت غرب. انقلاب هایی که در دنیا می شود، به یکی از این دو ابرقدرت متکی است ولی انقلاب مردم ما انقلابی است متکی به خود مردم، پس مردم باید از پیامدهای انقلابشان گله نداشته باشند. امروز کشور ایران روی پای خودش ایستاده است».(2)

اگر یادمان باشد در اواخر جنگ نیز که قدرت نظامی و روحی جبهه خودی به شدت رو به ضعف گذاشته بود و اوضاع به گونه ای گردیده بود که صدام قصد تصرف دوباره خرمشهر را داشت. امام خمینی، با ناامیدی از راه کارهای کلاسیک و مراکز نظامی تشکیلاتی، به مردم و سپاه مردمی روی آوردند و آنان را برای دفاع از کیان و شرف کشور اسلامی شان دعوت کردند و متعاقب این دعوت پیامبرگونه بود که سیل رزمندگان مردمی به سوی جبهه های جنوب سرازیر شد و خرمشهر - شهر خون - از سقوط حتمی نجات یافت.

حال بر مسئولین اداره نظام لازم است که به این عنصر اساسی در طراحی سیستم های اداره نظام به خوبی توجه داشته باشند. قطعاً در نظامات مادی آنچه حرف اول را می زند ابزارآلات

ص: 164


1- - همان، ج 18، ص 83.
2- - همان، ج 19، ص 58.

و تکنولوژی می باشد انسان هم تنها به عنوان خلأ موجود بر ابزار در خدمت گرفته می شود امّا در نظام الهی این انسان دست که به عنوان اشرف مخلوقات محور خلقت آفرینش قرار می گیرد و عینیت و تمامی ابزارآلات در خدمت او برای تقرب معنا پیدا می کنند.

3. عدم پیروی جنگ از معادلات کارشناسی جنگ های امروزی

بی تردید در تمام جنگ های عالم، هدف نهایی طرف های درگیر مبارزه، پیروزی در آن است و رسیدن به نقطه مطلوب جنگ زمانی متصور است که درنهایت آن، برتری ظاهری و نظامی از آنِ یک طرف، واقع بشود. ولی در آیین رحمت بخش اسلام، هدف از جنگ و مبارزه و جهاد، صرفاً برتری ظاهری و نظامی نیست بلکه، مقصود والاتری متصور است که همانا عمل به تکلیف و اطاعت امر پروردگار در خصوص دفاع از سرزمین اسلامی است. چرا که خداوند متعال در قرآن کریم با خطاب های متعدد و گوناگون، کشتگان در راهش را زنده معرفی می نماید و آنان را پیروز میدان بیان می کند.

«فرحین بما اتیهم اللَّه من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوفٌ علیهم و لا هم تحزنون».(1)

«آنان به فضل و رحمتی که از خدا نصیبشان گردید شادمانند و به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعداً در پی آنها براه آخرت خواهند شتافت مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم مخورند و آنها را به فضل و رحمت خدا بشارت می دهند و این که خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نگذارد».

«و مالکم لا تقاتلون فی سبیل اللَّه والمستضفین منَ الرجال و النساء والولدان الذین یقولون ربَّنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیّاً واجعل لنا من لدنک نصیراً».(2)

«چرا در راه خدا جهاد نمی کنید در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودکان شما در مکه اسیر ظلم کفارند آنها دایم می گویند بار خدایا ما را از این شهر که مردمش ستمکارند بیرون آور و از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاوری فرست».

حال اگر تأملی در قیام بی نظیر آقا ابا عبداللَّه علیه السلام نیز بکنیم تفاوت دیدگاه اسلام با دیگران را در این خصوص خواهیم فهمید. امام حسین علیه السلام نیز هدف از قیام خود را اصلاح جامعه اسلامی و زدودن غبارهای گمراهی از آیین جدش معرفی نموده و شهادت در این راه را فوز عظیم می داند به گونه ای که در شب عاشورا به خاطر معرفتی که به اصحاب

ص: 165


1- - آل عمران / 169.
2- - نساء / 74.

خود داده بود، آنان به جای اندوه و غم، شادی و مزاح می کردند و در روز عاشورا برای شهادت و کشته شدن از یکدیگر سبقت می گرفتند. اصولاً بر همین اساس بود که امام خمینی رحمه الله با الهام از تعالیم متعالی اسلام و پیروی از سیره جدّ بزرگوارش حضرت امام حسین علیه السلام، قدم در معرکه ای بزرگ نهاده بود و دورنگاه او، فقط و فقط انجام تکالیف بود و نه پیروزی نظامی ظاهری و این معنا را بارها و بارها با عبارات مختلف بیان می نمود و اساساً ایشان بسیاری از موقعیت های نظام و انقلاب را از جنگی می دانست که در آن خسارات زیادی بر اقتصاد و اجتماع ما وارد شد و به این معنای در وصیت نامه الهی و سیاسی ایشان به طور مشروح اشاره گردیده است. ایشان در جمع عده ای از داوطلبان جبهه ها با اشاره به این موضوع فرمودند:

«لکن من به شما عزیزان، به شما ارتشیان، به شما سپاه پاسداران به شما ژاندارمری ها، به شما ملت، سرتاسر، نوید می دهم که پیروزی با شماست، پیروزی با حقّ است. من کراراً این را گفته ام که ما چه کشته بشویم و چه بکشیم پیروزیم. شما که در میدان جنگ رفتید و معلول شدید و الان در منظره من هستید و من متأثرم برای شما، شما پیروزید. شما در نظر اسلام پیروز هستید. شما در نظر خدای تبارک و تعالی لشکرهای پیروزمندی هستید. خداوند انشاءاللَّه شماها را از لشکریان امام زمان سلام اللَّه علیه قرار دهد و اجر آن سپاهان در رکاب رسول اللَّه را به شما عنایت بفرماید، آنها هم هر کمالی داشتند، برای خدمت به اسلام و رسول خدا بود و شما هم همین خدمت را دارید انجام می دهید».(1)

علاوه بر این که هدف از دفاع در معادلات امام راحل انجام تکلیف بود و نه پیروزی، ماهیت جنگ هم به تمامه با جنگ های مدرن در این دوران متفاوت بود. نوع سازماندهی سپاه، نوع ارتباط فرماندهان بالا بر فرماندهان پایین تر و نوع برخورد فرماندهان با نیروها تحت امر، شیوه آمادگی رزمی و بدنی، نوع حمله رزمندگان، نوع برخورد با دشمن و اسراء نوع تقسیم امکانات در بین نیروها و... تمامی اینها از تفاوت جوهری بین معادلات کارشناسی جنگ 8 ساله با جنگ های متداول خبر می دهد.

حال بر مسئولین نظامی کشور فرض است که با الهام گیری از نوع و روش جنگ 8 ساله به تدوین شیوه ای جدید از جنگ و دفاع بپردازند و مستقلاً خود مبدع الگویی در این امر

ص: 166


1- - صحیفه نور، ج 13، ص 224.

باشند و با پرورش و پردازش آن الگو زمینه شکل گیری ارتشی کلاسیک و با قدرت را در سطح منطقه ای و جهانی فراهم آورند.

ص: 167

ص: 168

جنگ و انقلاب اسلامی

برای اینکه بتوان تحلیل صحیح و منطقی از دوران دفاع مقدس داد، باید توجه به ضرورت انقلاب اسلامی و جایگاه نظام و انقلاب اسلامی درنظام بین المللی کرد. زیرا این توجه می تواند، این فضا را پیش روی ما قرار دهد که آیا این جنگ هشت ساله تحمیلی، دارای چه آرمانهایی بوده و چه تأثیری درسطح جهان داشته و چه تأثیری بر نظام اسلامی مان نهاده و این که آیا جنگ، امری اجتناب ناپذیر بوده یا این که بدون ایجاد این جنگ می توانستیم به اهداف انقلاب اسلامی نائل شویم؟ آیا این جنگ، آن چنان که عده ای تعبیر به (خانمانسوزی) می نمایند، بوده و عامل عقب ماندگی کشور گردیده و روند توسعه را سد و یا کند کرده ویابرعکس عامل احیاء بشریت بوده و یک عامل موثر در تغییر روند تو سعه جهانی بوده است؟ براستی اگر ماانقلاب اسلامی را یک انقلاب (ناسیونالیستی) تعبیر نماییم که تمام اهداف و آرمانهایش در دوران مرزهای خودش تعریف می شود. طبیعتاً راهکارهایی را که باید جهت رسیدن به مقاصد انقلاب معرفی کنیم، راهکارهای خاصی است و همچنین اگر انقلاب اسلامی را در حد ضد استبداد و استعماری تعریف کنیم، باز در راهکارهای انقلاب نقش دارد، اما اگر انقلاب اسلامی را این گونه تعریف نمودیم که انقلابی اسلامی است که دارای رسالتی جهانی و انگیزه های آن فراتر از ملیت - نفی استبداد و استعمار - نژاد و قومیت است و به قول امام خمینی(ره):

ص: 169

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 170

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 171

جنگ و انقلاب اسلامی

برای اینکه بتوان تحلیل صحیح و منطقی از دوران دفاع مقدس داد، باید توجه به ضرورت انقلاب اسلامی و جایگاه نظام و انقلاب اسلامی درنظام بین المللی کرد. زیرا این توجه می تواند، این فضا را پیش روی ما قرار دهد که آیا این جنگ هشت ساله تحمیلی، دارای چه آرمانهایی بوده و چه تأثیری درسطح جهان داشته و چه تأثیری بر نظام اسلامی مان نهاده و این که آیا جنگ، امری اجتناب ناپذیر بوده یا این که بدون ایجاد این جنگ می توانستیم به اهداف انقلاب اسلامی نائل شویم؟ آیا این جنگ، آن چنان که عده ای تعبیر به (خانمانسوزی) می نمایند، بوده و عامل عقب ماندگی کشور گردیده و روند توسعه را سد و یا کند کرده ویابرعکس عامل احیاء بشریت بوده و یک عامل موثر در تغییر روند تو سعه جهانی بوده است؟ براستی اگر ماانقلاب اسلامی را یک انقلاب (ناسیونالیستی) تعبیر نماییم که تمام اهداف و آرمانهایش در دوران مرزهای خودش تعریف می شود. طبیعتاً راهکارهایی را که باید جهت رسیدن به مقاصد انقلاب معرفی کنیم، راهکارهای خاصی است و همچنین اگر انقلاب اسلامی را در حد ضد استبداد و استعماری تعریف کنیم، باز در راهکارهای انقلاب نقش دارد، اما اگر انقلاب اسلامی را این گونه تعریف نمودیم که انقلابی اسلامی است که دارای رسالتی جهانی و انگیزه های آن فراتر از ملیت - نفی استبداد و استعمار - نژاد و قومیت است و به قول امام خمینی(ره):

ص: 172

و بلکه یک انقلاب تمام عیار مذهبی برعلیه جریان لائیسه جهانی است. به عبارت دیگر در مقابل ما تمدن بزرگ غربی مطرح است که گرچه ذات و زادگاه آن در مغرب زمین است ولی فضای کنونی جهان را درتمام ابعاد سیاست، فرهنگ و اقتصاد مورد تأثیر قرارداده است و به شدت در فرهنگهای بومی و قومی سراسر ملل جهان نفوذ که روح این تمدن هم، روح ضددینی و دنیاپرستی و مذهب زدایی از جهان است. براین اساس طبیعی است که حاکمیت این تمدن مادی، به معنای نفی مذهب در سراسر عالم است که فطرت مذهبی عالم از نقطه ظهور مکتب حق در زمان تاریخی خودش، واکنشی را برعلیه این حرکت جهانی انجام داده که درواقع عکس العمل فطرت مذهبی در مقابل دین زدایی و نفی معنویت و قدسیّت زدایی از زندگی بشراست. اگر ما انقلاب را برمبنای سطح سوم، تعریف کنیم،

طبیعتاً رسالت آن رسالتی فراگیر و بین الملل و جهانی است که آن رسالت در توسعه معنویت، قدسیّت و جاری ساختن وحی و گرایش های معنوی در زندگی و زیست دنیایی بشر امروزی است.آن چه به عنوان نقطه درگیری انقلاب اسلامی با تجدد است. وجود این پارامتر می باشد که اساس تجدد، نفی دخالت دین در تعریف عدالت اجتماعی است که این تعریف به محور وحی صورت می گیرد بنابراین تعریف انقلاب اسلامی در این سطح بمعنای آن است که اهداف و مقاصد و آرمان ها و مسیر حرکت آن هم متناسب با این تعریف تبیین می شود. شواهد فراوانی براین تعریف سوم وجود دارد که آنرا تأیید می نماید که عبارتند از:

1- انقلاب اسلامی سریع به یک پدیده جهانی مبدل گردید و ضمن ریشه دوانیدن طرفدارانی را نیز پیدا نمود. مطمئناً هر انقلابی که بر محور انگیزه های انگیزه وطن و قومیّت باشد، هرگز نخواهد توانست در انگیزه های انسان های عالم با قومیّت های مختلف و فرهنگ های متفاوت جغرافیایی جداگانه موثر باشد! این توسعه سریع، علامت آن است که حقیقت و روح این حرکت، حرکتی است که ظرفیت جهانی شدن را دارد و پایگاه در فطرت ما دارد پس تعریف انقلاب به این که این انقلاب دارای این عظمت است درصد تغییر مسیر حرکت جهانی می باشد و به دنبال این خواسته است که روند گرایش به تمدن مادی و سکودار شدن جامعه جهانی را کنترل و مهارت کند و روند جدیدی برای بشریت به سمت معنویت تعیین نماید، مسلماً محدوده عملکرد او آفاق جهانی بوده و هدف او بدست آوردن مواضع قدرت در جهان و تغییر موازنه به نفع مذهب محدود کردن و در نهایت حذف مدرنیته

ص: 173

و تمدن مادی است. چنین انقلابی حتماً در باطن خود، درگیر با کل جبهه استکبار و طرفداران تمدن مادی خواهد بود و این درگیری قطعاً در نقاطی ظهور و بروز خواهد کرد. ضرورت چنین انقلابی با اهدافی جهانی، حتماً جنگی فیزیکی خواهد بود، گر چه گفتگو و اتمام حجت و نفوذ سیاسی و... از ابزار این انقلاب بوده و هستند و در مسیر رشد به کار می آیند، ولی بی تردید اگر دو تمدن با دو ایده متفاوت بنیادین جهانی درصد توسعه و بسط خود در جامعه جهانی باشند و در آرمان های خود با رقیب مقابل شان نقطه وفاقی نداشته باشند، این دو تمدن توسعه گرا به درگیری فیزیکی کشیده خواهند شد.

بر این اساس انقلاب اسلامی با این آرمان های منحصر به فرد در عالم امروزی، نمی توانست درگیر و متحمل یک جنگ جدی و همه جانبه و تمام عیار با رقیب خود، یعنی کلیّت تمدن غرب نباشد! ما در این عرصه متوجه می شویم که علیرغم اختلافی که بین دو بلوک تمدن غرب و مدرنیته (نظام های سوسیالیستی کمونیستی و نظام لیبرال دموکرات) وجود داشت ولی با هم متحد و هماهنگ شده (از اروپا تا آمریکا تا دنیای شرق) و یکپارچه این جنگ را بر علیه ما طراحی و راه اندازی نمودند که خود غربی ها و دیگران امروزه اسناد آن را منتشر کرده اند. بنابراین دنیای استکباری با وجود پیروزی انقلاب و استقرار نظام و حکومت دینی، برای خود به واسطه این پدیده نوظهور احساس ناامنی و خطر نمودند، زیرا در یک جنگ منطقه ای بین دو کشور که آسیبی به مناطق خارج از محدوده جنگ وارد نمی کند، ضرورتی ندارد که دنیا با هم متحد شوند برعلیه یک طرف دیگر نگاه امروز ما پس از بیستمین سالگرد هجوم جهان کفر به انقلاب اسلامی این است که این جنگ، نقطه ظهور درگیری فیزیکی بین انقلاب جهانی اسلام و کلیت تمدن مادی است (مدرنیته) البته جای این سوال در تحلیل دفاع مقدس باقی است که در این درگیری چرا از این نقطه عالم (عراق) شروع شد و بدست خود مسلمانان و درون دنیای اسلام اتفاق افتاد؟ ولی در جواب می توان گفت، گر چه درگیری به حسب ظاهر درون تمدنی است (ایران-عراق) ولی با اندکی تأمل متوجه خواهیم شد که روح این درگیری، درگیری بین دو تمدن است که در این نقطه ظهور نموده است.براین اساس انقلاب اسلامی با ایده جهانی شروع به حرکت نمود و با فتح لانه جاسوسی در تهران (انقلاب دوم) توسط دانشجویان پیرو خط امام از مرزهای جغرافیایی گذر کرد و به تدریج به سمت ایجاد هویتی جدید در جهان پیش رفت و هویت اسلامی را در بین

ص: 174

ملل جهان احیاء نمود هویت تمدن اسلامی در حال شکل گیری قرار گرفت، و این دشمن جهانی که تصور می کرد این هویتی که سالیان سال درگیر با آن بوده سعی در کم رنگ کردن آن داشت و سعی در منحل نمودن آن در درون هویت مادی انسانها داشت، با این حادثه جدید مواجه شد و لذا با تمام قوایش در سراسر جهان درصد مهار و کنترل و حذف آن برآمد که بهترین کار برای این مقصد، راه اندازی جنگی تحمیلی توسط سردار ناکام قادسیه (صدام تکریتی) بود.آن چه امروز پس از 12 سال که از خاتمه جنگ و قبول قطعنامه 598 می گذرد و در محافل فرهنگی سیاسی عنوان می شود این است که آیا این جنگ، آن چنان که دشمن در پی آن بود، به عنوان عامل اصلی جهت مهار انقلاب اسلامی تبدیل شد و یا این که موجب نهادینه شدن فرهنگ درگیری با استکبار در جامعه جهانی شد؟ این فرهنگ در جوهره اش نوعی گرایش، بینش و انتخابی اجتماعی داشت که جامعه با دستیابی به این بینش تو انست به واسطه آن در تحلیل خود، حق و باطل را در جامعه جهانی تشخیص دهد و نسبت به خطوط جبهه باطل حساسیت پیدا نما ید. حاصل آن حساسیت این شد که به جای این که فریفته جاذبه های مدرنیته گردد به دامهای تجددگرایی در مسیر حرکت بشر توجه پیدا نماید و موضعگیری کند. این آگاهی و حساسیت و بصیرتها، فرهنگ دفاع و درگیری را ایجاب نمود. بدون شک اگر جامعه ای فریفته مظاهر مادی گشت، چنین جامعه ای هرگز دارای فرهنگ دفاع و درگیری و جهاد در او نخواهد بود ولی جامعه ای که به یک بصیرت اجتماعی رسیده و روح و حقیقت این تمدن تمامیت خواه و افزون طلب و سلطه جو را شناخته و می داند که در پس این جلوه ها و شعارهای ظاهر فریب و زخرف القول، یک ایده ها و پدیده ها و اهداف زشتی پنهان شده و نسبت به موازنه جهانی هم حساسیت پیدا کرده، یعنی درگیری دو تمدن الهی و مادی را در عالم می فهمد و حس می کند به برتری پرچم اسلامی حساس است، به یک راهکارهای عملی منتهی خواهند شد که دفاع و درگیری در برابر هر سلطه ای را شکل می دهد. بنابراین اگر با این نگاه و از این زاویه به جنگ تحمیلی هشت ساله بنگریم، متوجه یک درگیری بین دو تمدن خواهیم شد که در آن تمامی اهداف طرفین مدنظر دیگری است تا بتواند آن را منهدم نماید بر این اساس براستی ما در این درگیری هشت ساله، چه چیز را از دست داده ایم؟ اگر بنا به اظهار نظر بعضی از کارشناسان غرب زده و روشنفکران بی هویت، ادعا شود، شاخصه های توسعه منفی شده اند، در جواب خواهیم شد، کدام توسعه مراد است؟

ص: 175

آیا همان توسعه ای که مدرنیته آن را تعریف می کند؟ اگر این است که باید دانست ما در جنگ تحمیلی هشت ساله بدنبال نه تنها کند شدن آن، بلکه هدم و حذف آن بوده ایم و درصد بودیم تغییر در تعریف توسعه جهانی ایجاد کنیم. پس اگر مراد آن توسعه مادی غرب مدارست که باید گفت انقلاب اسلامی توانسته به اهداف مبارک خویش دست یابد و به خوبی قدرت یافته که روند توسعه را در جهان با مشکل مواجه کند و شاخصه های توسعه جهانی را به سمت صفر سوق داده است و این چیزی غیر از پیروزی و موفقیت در جنگ نمی باشد. اما اگر مراد این باشد که جنگ عامل ضد توسعه بوده و مانع توسعه معنویت و شکل گیری هویت و قدسیّت در جهان گشته است. قطعاً ادعایی گزاف و بی دلیلی بوده که هیچ انسان دلیر و منصف و عالم و اندیشمندی این قضاوت را نخواهد کرد. بنابراین جنگ هم یک پدیده ضروری در روند توسعه جهانی بوده که بالضروره این روند حرکت تمدن مادی و لائیک به سمت تمامیت خواهی و جهان گشایی میبایستی با فطرت مذهبی عالم روبرو می شد و ممکن و میسور نبود که این جنگ صورت نگیرد. زیرا این جنگ قابل پیش بینی بوده و بر اساس فلسفه تاریخی که حرکت انسان و عالم را بر اساس فطرت و خلقت و اراده الهی تعریف می کند، این امر طبیعی است. این جنگ عاملی در مسیر توسعه و تکامل جهانی است، البته توسعه و تکامل را هرگز نباید بر اساس فلسفه تاریخ مادی (نه فلسفه تاریخ نظام های کمونیستی و نه نظام های لیبرال دموکرات) تعریف کرد تا پایان تاریخ را توسعه کامجویی مادی انسان تعریف کنیم، بلکه مرحله پایانی و نهایی تاریخ، مرحله ای است که در آن روح معنویت و قدسیّت هویدا و شکوفا می گردد و عدالت اجتماعی بر پایه پرستش خدای متعال تعریف می شود و همه شئون فردی و اجتماعی بر محور بندگی خدای متعال انسجام پیدا می نماید.

بنابراین برای آنکه مرحله تکامل این جنگ ضرورت پیدا می کند. زیرا بدون یک مقاومت تمام در برابر جهان گشایی مدرنیته و تمدن مادی امکان ایجاد یک حرکت جدید در جهان بر علیه آن ممکن نبود. ایجاد و تحقق بیداری جدید و تغییر موازنه به نفع دین و مذهب، در گرو یک جنگ تمام عیار است. بنابراین با نگاه به جنگ از زاویه فلسفه تاریخ دین، باید گفت: این جنگ، جنگی است که در روند تکامل جهانی به سمت مقصد نهایی تاریخ، تأثیر مثبتی داشته و پدیده ای اجتناب ناپذیر هم بوده است. طبق این تحلیل، جنگ با وجود و تمامیت خود در حفظ تمامیت نظام اسلامی نقش به سزایی داشته است. اگر نظام اسلامی را یک نظام بدانیم که

ص: 176

هویت او هویتی دینی بوده و حفظ و محافظت آن در گروه حفظ و مصون ماندن آرمانهای اوست بر این است در غیر آن اراده، یعنی اگر قرار باشد از آرمانهای خود دست بردارد، دیگر آن نظام مصون و محفوظ نخواهد ماند و نظامی دیگر خواهد بود. زیرا اقتدار و تحکیم یک نظام در گروه حفاظت از آرمانهای اوست که دچار خدشه و صدمه نگردد تا بتواند در راه آن آرمانها موفق بشود. جنگ هشت ساله با تمام فراز و نشیب هایش این کار را (محافظت از آرمانها) تسهیل نمود و زمینه های آن را فراهم نمود. و این ناشی از آن بود که این نظام و آرمانهای او در برابر تمام مدرنیته قرار گرفت و تمدن مادی در دو شکل شرقی و غربی درصد حذف و هدم آن برآمدند. لذا این جنگ، منتهی به تغییر موازنه جهانی شد و روحیه استقامت و مقاومت در تمام دنیا ایجاد کرد و اسلام را به عنوان مکتب عدالتخواه به سراسر دنیای امروزی معرفی نمود و انگیزه های عدالت جویی را در عالم بر محور اسلام جمع نمود و همین تغییر موازنه قدرت درجهان به توسعه قدرت اسلامی و حفظ هویت و کیان این نظام منجر گردید. جنگ، نظام اسلامی را در سطحی از قدرت قرار داد که هیچ دشمنی خصوصاً ابرقدرت ها در مخیلة خود، حذف آن را تصور نخواهد کرد. زیرا در سطح دنیا، برای نظام، یک حاشیه امن ایجاد شد. از سوی دیگر در درون نظام هم، انسانهایی پرورش یافتند که با آرمان های انقلاب همگرا و هماهنگ هستند. لازمه این که یک نظام استقرار یابد این است که محور آن توسعه انسانی باشد، به عبارت دیگر بتواند انسانهای همبافت با آرمانهای خودش بسازد و این پرورش دهی اجتماعی و حکومتی، غیر از پرورش فردی است. زیرا پرورش اجتماعی محتاج به یک برنامه جمعی نیازمند است و این جنگ به منزله بستری بود برای توسعه انسانی خاص (پیدایش انسانهای همبافت با آن). این بستر، بستر پرورش انسانهایی بود که به آرمان های انقلاب اسلامی می اندیشیدند و وفادار بودند و برای اعتلای آن سرمایه گذاری می کردند. آنچه در اینجا تذکرش ضروری است، آن که در بستر بازسازی در نظام سرمایه داری، چنین انسانهایی پرورش پیدا نمی کنند، کما این که این امر در عینیت خارجی واضح و مشهود است. پس از جنگ تحمیلی هم موازنه جهانی را به نفع ما تغییر داد و گرایشات انسانی را در سطح جهانی به سمت اسلام و انقلاب اسلامی بر محور دین سازماندهی کرد و هم جنگ را به درون جبهه دشمن برد، یعنی در خاک دشمن و با دشمن درگیر شد. شاهد این مدعا گرایش به اسلام در عمق آمریکا تا اروپا تا افریقا تا آسیا و هر کجا

ص: 177

که نظام استکبار سلطه دارد است. در واقع اسلام تبدیل شده به عامل سازماندهی انگیزه های عدالت جو که بر علیه نظام استکباری سمت و سو داشته و درگیر با آن هستند و از سوی دیگر جنگ در درون هم بافت هماهنگ با انقلاب اسلامی را ساخت. مطمئن باشیم که نمی شود انسانی با آرمان های بلند جهانی ساخت، ولی بدون ایجاد یک بستر عینی، زیر این بستر اگر بخواهد در قالب اجتماعی باشد، طبیعتاً بستر درگیری و جنگ خواهد بود. از این رو این دفاع مقدس، هم در حفظ و صیانت اسلام نقش داشت و هم در حفظ و صیانت انقلاب اسلامی و حتی جمهوری اسلامی به عنوان ام القرای این انقلاب.

مطلب بعدی این است که چگونه می توان فرهنگ این دوران حماسه و حیات عشق و فداکاری را نهادینه کرد؟ آن چه در پاسخ این سوال ظهور می کند این است که ما ابتدا فرهنگ دفاع را چگونه تعریف می نماییم. بطور مسلم هر دفاعی، فرهنگ خاص خودش را دارد و راهکارهای نهادینه نمودن آن هم متفاوت با راهکارهای نهادینه نمودن دفاع دیگری است. گاهی ممکن است عده ای درصدد برآیند که در انسانها انگیزه دفاع و اندیشه دفاع از یک قومیّت، نژاد - مرز - و یک تمدن مادی و یا... را ایجاد نمایند. این کار یک راهکارهای خاص خودش را دارد ولی گاهی درصدد ایجاد انگیزه، دفاع از اسلام بر می آیند؛ تا اینکه انسانها، طوری سلوک کنند که در آنها فرهنگ دفاع از اسلام جای بگیرد و روح دفاع از معنویت در بین شان زنده شود. طبیعی است در این صورت، ایجاد بینش جدید ضروری است. بینش جدیدی که بتواند به آنها تحلیل صحیح از جامعه جهانی، درگیری ضروری و قطعی بین تمدنی مادی و الهی (ولایت الهی و مادی)، آفات حاکمیت ولایت مادی بر زندگی بشر، ارائه دهد. پس نتیجه می گیریم که اگر بتوان این بینش ها در یک جامعه و حکومت ایجاد شود و بدنبال آن وقتی به این حد از بصیرت رسید، مسلما در آن، انگیزه دفاع از ارزشها و درگیری با ارزش های باطل را ایجاد می گردد. و بستری جهت نهادینه نمودن فرهنگ دفاع خواهد شد.

بر این اساس ما بدون اینکه بصیرت های لازم را برای آرمانهای خودمان ایجاد کنیم و حساسیتها را نسبت به صیانت از آن آرمانها بالا ببریم، محال است که قدرت داشته باشیم. فرهنگ دفاع مقدس از این آرمانها را در این جامعه نهادینه نماییم البته چنین کار مهم و اساسی در گروه این است که ما همه ساز و کارهای اجتماعی مان همبافت و هماهنگ با این ارزشها باشد. فقط از طریق تبلیغ، موعظه و امثال اینها نمی توان براحتی به این اهداف نائل شد بلکه

ص: 178

باید ساز و کارهای اجتماعی مخالف این حکومت نباشند و الا بین تبلیغ و آموزش فرهنگ دفاع با روند برنامه ریزی اجتماعی اختلاف جدی پیدا خواهد شد. زیرا ساز و کار برنامه ریزی اجتماعی جامعه را به سمت ارزشها، حساسیت ها و فرهنگ دیگری هدایت می کند و فرهنگ دفاع مقدس، سمت و سوی دیگری را اراده می کند و این جمع ناشدنی هستند. به عنوان مثال اگر ساز وکار اقتصادی ما بر محور نظام سرمایه داری غربی باشد، مسلماً در اینجا جامعه به سمت توسعه سرمایه داری هدایت و برده خواهد شد و نظام سرمایه داری نوعی فرهنگ خاص ایجاد می کند که حاصل آن حریص نمودن انسانها به دنیا و ابتهاجات مادی و لذایذ بیشتر است و حساسیت منفی آنها را نسبت به تمدن مادی از بین می برد و از آن سو حساسیت مثبت آنها را نسبت به دین می برد. پس معلوم می شود که این ساز و کار نهادینه کردن فرهنگ دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی نیست. چون انسانی که فریفته مظاهر غربی است، هرگز مدافع اسلام نیست و هیچگاه در درگیری مدرنیته و اسلام، سربازی نخواهد کرد و جان خود را فدا نمی کند، بلکه بر عکس پس از مدتی به سرباز بدون اونیفورم دشمن تبدیل می شود. بنابراین نهادینه کردن فرهنگ و ادبیات دفاع مقدس با ادبیات توسعه سرمایه داری چه در شکل اقتصادی و تکیه بر تجمع ثروت و بازارهای آزاد و چه در شکل سیاسی یا فرهنگی، هرگز قابل جمع نیست. آیا براستی نهادینه کردن فرهنگ دفاع مقدس با ساز و کارهای نظام توسعه سرمایه در قالب سیاسی ساز و کارهای مدنیّت غربی میسور است؟ اگر تصور کنیم که می شود این دو با هم کنار بیایند، تصوری غلط و باطل است. زیر این ساز وکارها،انسان خاصی را پرورش می دهند که قبل از هر چیز تأثیر جدی خود را بر توسعه انسان قرار می دهند تا انسان متناسب با سرمایه پرورش دهند. این انسان هیچ گاه نخواهد توانست مدافع اسلام و نظام ارزشی دینی باشد. فرهنگ توسعه انسانی متناسب با توسعه سرمایه و قوانین توسعه سرمایه داری، فرهنگ دفاع از اسلامی نیست و نخواهد بود، بلکه بر عکس تو هم عده ای روشنفکر بیمار و وابسته، فرهنگ درگیری و ستیز با اسلام است پس دو نکته را در نهادینگی فرهنگ دفاع مقدس باید مراعات نمود:

1 - چیستی دفاع را بشناسیم که ما درصدد دفاع از چه چیزهایی هستیم؟ بر این اساس ما چاره ای نداریم جزء شناخت فرهنگ متناسب با آن دفاع. فرهنگ دفاع از یک خاک، از این قومیّت، نژاد، طبقه غیر از فرهنگ دفاع از حقایق عالم و ارزشهای ملکوتی هستی و اسلام

ص: 179

است. هر کدام از این دو فرهنگ (مادی - الهی) مبتنی بر یک سری بینش ها، گرایش های متفاوت هم هستند. به عنوان مثال دفاع ناسیونالیستی غیر از دفاع ارزشی است.

2 - ساز و کارهای نهادینگی یک فرهنگ، در گرو این است که تمام ساز وکارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی یک نظام سیاسی همبافت و بر محور آن ایده صورت گیرد و در غیر این صورت اگر ساز و کارهای جامعه بر محور دیگری باشد، در چنین جامعه ای امکان نهادینه نمودن فرهنگ دفاع از ارزش های اسلامی وجود ندارد و جامعه را مبتلا به تعارضات و تشتت های درونی خواهدکرد. زیرا وقتی ساز و کارهای جامعه،مردم را به سمت انگیزه و گرایش های دیگری سوق دهد و در مقابل آن ساز و کارهای محدودی، مردم را به سمت ارزشهای معنوی و دینی دعوت کند چاره ای جز درگیری شدن آنها نخواهد بود. بنابراین، اگر ما فرهنگ دفاع را به معنای فرهنگ دفاع از اسلام بدانیم و راهکارهای عینی آن را ارائه تحلیل های صحیح و منطقی و بصیرت کافی برای شناخت اسلامی و جبهه مقابل آن که تمدن مدرنیته مادی است، بدانیم. مسلماً قدرت موفقیت ما بالا خواهد بود ولی در غیر این صورت، یعنی اگر انقلاب اسلامی نتواند توسعه انسانی متناسب با خودش و اهدافش را ایجاد نماید، آن هم انقلابی که ایده جهانی و صدور به ملل عالم را دارد تا موازنه جهانی را به نفع مذهب تغییر دهد و هویت تمدن دینی را در عالم زنده کند و سنگرهای خود را با مدرنیته معین و قدم به قدم سنگرهای خود را تا درون و دل دشمن جلو ببرد، طبیعی است در مدت کوتاهی به صورت آرام و تدریجی، بوسیله ساز و کارهای دشمن در دام خود دشمن قرار خواهد گرفت. این پدیده ای است که در جامعه انقلابی ما پس از قبول قطعنامه تحمیلی 598 در دوران بازسازی اقتصادی صورت گرفت و متأسفانه چه در دوران 8 ساله آقای هاشمی رفسنجانی که ساز و کارها به سمت توسعه اقتصاد سرمایه داری بود و چه در دوره آقای خاتمی که ساز و کارها به سمت توسعه سیاسی سرمایه داری است، ما بدست خودمان در دام بزرگ دشمن افتادیم و یک انقلاب جهانی را در تاس رقیب خودش اندختیم. بنابراین اگر ما نتوانیم تمامی ساز و کارهای اجتماعی مان را در جهت نهادینه کردن آن اهداف بکار بگیریم. دیری نخواهد کشید که در ساز و کار اجتماعی بدام حریف خواهیم افتاد و فرهنگ دفاع به فرهنگ انحلال و فریفتگی تبدیل خواهد شد. به عنوان مثال جامعه به جای اینکه مدافع هویت دینی خود باشد، فریفته بت مدرن و مدرنیته و مظاهر آن خواهد شد و سپس منحل در

ص: 180

او خواهد شد. در یک کلام، نهادینه کردن فرهنگ دفاع مقدس، به معنای بازشناسی آرمان های جهانی اسلام و ایجاد بصیرت نسبت به آنها و درگیری کفر و اسلام در سطح جهانی و تعارض این دو در تمامی حوزه های زندگی بشر و ایجاد حساسیت در بافت انسانی جامعه نسبت به تغییر موازنه قدرت و برتری پرچم اسلامی است که باید این خصوصیات در همه ساز و کارهای اجتماعی ساری و جاری شود. حال اگر پس از اهداء دویست هزار شهید و تحمل خسارات و صدمات غیر قابل جبران، آهنگی که برای ساماندهی اجتماعی می شود، آهنگ گرایش به دنیا و مظاهر آن باشد، این آهنگ تفکر و بصیرت صحیح نسبت به خاکریزه های کفر و اسلام در عالم را از بین خواهد برد و انسان احساس می کند "توهم توطئه" است. بازتاب منفی این آهنگ و اندیشه در جامعه این می شود که انسان احساس کند همه دنیا خوب هستند (اندیشه های پلورالستیک) و بطور قهری، تکثر در حق و حق دیدن دشمن خود و جبهه مقابل اسلام در عالم مطرح می شود و دیگر این خاکریزهای خودی و غیرخودی، بی معنا و غیرضروری خواهد بود. حاصل این تفکر و اندیشه این است که یک جامعه ولو جامعه ای جهانی باشد، منحل در جامعه مقابل خود خواهد شد. به عبارت دیگر در جنک تمدن ها اگر ما بر حفظ هویت تمدنی اسلام تکیه نکنیم و نقاط چالش و گسست بین این تمدن و تمدن لائیک و سکولار مدرن را مشخص نکنیم و حساسیت در بافت انسانی وابتسه به این تمدن نسبت به حریف مقابل خودش و نسبت به صیانت از هویت تمدنی خودش ایجاد نکنیم، عامل شکست یک تمدن در مقابل تمدنی دیگر و انحلال در آن خواهد شد. البته این معضل به یک معنا شدنی نیست، زیرا هویت تمدن اسلامی تنها به توده های مردم برنمی گردد، بلکه به اولیاء الهی بر می گردد که در روند فلسفه تاریخ، هر مقدار که در دفاع از اسلام کوتاهی نماییم. اسلام به پیروزی نهایی خواهد رسید، ولی در وهله، این خطر به شدت ما را تهدید می کند. بنابراین اگر ما بافت بازسازی جامعه را به سمتی ببریم که فرهنگ مادی در آن توسعه پیدا نماید و ارزش های الهی در آن کم رنگ شوند و دفاع از اسلام به عنوان یک دفاع اسلامی مطرح نباشد، قطعاً در چنین جامعه ای پرچمداران دفاع به خودی خود هویت خود را از دست خواهند داد. بزرگداشت واقعی فرزندان دفاع مقدس به این است که برای آن چه آنان به خاطر آن در صحنه دفاع ایستادگی نمودند، ارزش واقعی در جامعه ایجاد نماییم. همین کار سبب خواهد شد که رزمندگان هویت واقعی خویش رادریابند.

ص: 181

در جامعه ای که به اسلام فکر می کند و جنگ بین اسلامی و کفر را جدی می گیرد و نسبت به پیروزی اسلام حساس است، قهراً مدافعین از اسلام جایگاهی رفیع و مخصوص خود را دارا هستند و جامعه نسبت به آنان ایثار و فداکاری می نماید. اما اگر جامعه ای، آرمان های او به طرف تمدن مادی گرایش پیدا نماید و به دنبال آسایش و رفاه و تعطیلی درگیری کفر و اسلام است و درصدد خوشی نمودن برآمده از تمدن مادی می باشد، دفاع از اسلام هرگز چیز محترمی نخواهد بود، بلکه عامل بحران و مانع ارضاء اجتماعی و غیر محترم است و لذا مدافعان این دفاع هم از جایگاه خوبی برخوردار نخواهند بود. در کنار تمام تکریم هایی که باید از قشر رزمندگان اسلام بایستی صورت گیرد، مهمترین کار این است که هویت ارزشی آنها در جامعه احیاء شود. در اینجا مراد از احیاء این است که در متن ارزش های اجتماعی جایگاه پیدا کنند و در غیر این صورت، همه تلاش ها به ثمر نخواهد نشست و حتی اگر کمترین مقدورات اقتصادی را درقبال جانفشانی های آنها به آنها عطا شود، جامعه احساس تبعیض می کند. زیرا در جامعه ارزش های دیگری احیاء شده است و کاری را که رزمندگان اسلام انجام داده اند، دارای ارزش نیست. در این جامعه که تمدن مادی در آن ظهور و بروز می نماید، به کسی که با توپ، در مسابقات فوتبال به فتوحات و پیروزی هایی رسیده و بالاترین خدمات را که می دهند و داده اند، تمام جامعه اراضی هستند و دفاع هم از آنها می کنند، ولی اگر به سردارانی که جان خودشان را در طبق اخلاص نهادند، کمترین خدمتی بشود که کمترین حق آنان است، جامعه احساس نارضایتی و تبعیض می کند. بنابراین باید تمام تلاشی که صورت می گیرد تا یک ردیف مخصوص برای بهره مندی رزمندگان که حق طبیعی آنهاست، معین گردد، در کنار احیاء فرهنگی در جامعه باشد که این بهره دهی به مدافعین و رزمندگان عزیز، امری مقبول برای جامعه باشد والاّ اگر سمت و سوی فرهنگ اجتماعی به سویی باشد که ارزش های دفاع مقدس در آن کم رنگ بشود، طبیعی است که تمام اولویت های رزمندگان در امورات اجتماعی را تبعیض به حساب آورده و در متن جامعه مقبولیتی نخواهد بود. به عبارت صریحتر، فطرت فرهنگی جامعه به این خدمات ارائه شده به رزمندگان، نگاه مثبتی نخواهد داشت.

ص: 182

جنگ، چرایی، چیستی و چگونگی

تحلیل از چرایی، چیستی و چگونگی جنگ تحمیلی (دفاع مقدس) از مقولات اساسی در عرصه تاریخ جنگ تحمیلی محسوب می شود. پاسخ به سؤالات فوق می تواند از زوایای جامعه شناسی یا تاریخی مورد دقت قرار گیرد. آنچه در این نوشتار نگارنده در صدد دست یابی بدان است تحلیل دفاع مقدس از منظر جامعه شناسی است که ممکن است در بیان واژگان و دیدگاه خود قدری به چالش نظری با مخاطب روبه رو شود.

- سطوح سه گانه تحلیل انقلاب اسلامی

پیش نیاز تحلیل صحیح از دفاع مقدس تحلیل انقلاب اسلامی در سه سطح چرایی، چیستی و چگونگی است. قطعا هر تعریفی که از انقلاب اسلامی ارائه شود، اهداف، راه کارها و رسالت و پیشرفت و موانع آن نیز تبیین می شود. در تحلیل انقلاب اسلامی می توان سه سطح را برای معرفی و تبیین آن درنظر گرفت:

1. تحلیل انقلاب اسلامی در سطح خرد؛

2. تحلیل انقلاب اسلامی در سطح کلان؛

3. تحلیل انقلاب اسلامی در سطح توسعه.

ص: 183

ارکان

ابعاد

سطوح

مفاهیم

ساختارها

محصولات

سیاسی

فرهنگی

اقتصادی

سیاسی

فرهنگی

اقتصادی

سیاسی

فرهنگی

اقتصادی

4

111

121

131

211

221

231

311

321

331

ملی

مفاهیم سیاسی ملی

مفاهیم فرهنگی ملی

مفاهیم اقتصادی ملی

ساختار سیاسی ملی

ساختار فرهنگی ملی

ساختار اقتصادی ملی

محصولات سیاسی ملی

محصولات فرهنگی ملی

محصولات اقتصادی ملی

2

112

122

132

212

222

232

312

322

332

فراملی

مفاهیم سیاسی فراملی

مفاهیم فرهنگی فراملی

مفاهیم اقتصادی فراملی

ساختار سیاسی فراملی

ساختار فرهنگی فرامملی

ساختار اقتصادی فراملی

محصولات سیاسی فراملی

محصولات فرهنگی فراملی

محصولات اقتصادی فراملی

1

112

122

132

212

222

232

312

322

332

جهانی

مفاهیم سیاسی جهانی

مفاهیم فرهنگی جهانی

مفاهیم اقتصادی جهانی

ساختار سیاسی جهانی

ساختار فرهنگی جهانی

ساختار اقتصادی جهانی

محصولات جهانی

محصولات فرهنگی جهانی

محصولات اقتصادی جهانی

در تحلیل اول می توان انقلاب اسلامی را در سطح نازلی در حد انگیزه های قومی و ناسیونالیستی تعریف نمود که عامل آن رسیدن به جامعه ای قومیت گرا که شعارشان دفاع از خاک و ملیت و وطن بوده و مسلماً تمام اهداف و آرمان هایشان در درون مرزها تعریف می شود.

در تحلیل دوم، انقلاب اسلامی را به انقلابی ضداستبدادی و استعماری معرفی می نماییم. در این تعریف طبیعی است که محدوده خاصی را مدّ نظر خواهد داشت و دشمنان خاصی هم در برابر او صف آرایی خواهند کرد. در این تحلیل، جامعه بر علیه نظام استبدادی که سال ها حکومت کرده قیام نموده و آن را ساقط می نمایند. پس طبق این نگاه مبدأ پیدایش انقلاب اسلامی، ظلم استبدادی است و باید براساس آن بقیه فرآیند انقلاب اسلامی را بتوان تحلیل کرد.

در تحلیل سوم، انقلاب اسلامی، حرکتی از لایه های باطنی عمیق جامعه جهانی برعلیه تمدن مادی جهانی است. انقلاب اسلامی در این تحلیل، دارای رسالتی جهانی است که انگیزه های آن فراتر از ملیت، نفی استبداد و استعمار، نژاد و قومیت بوده و بلکه انقلابی تمام عیار برعلیه جریان لائیتسه جهانی است. این انقلاب دربرابر تمدنی غربی مطرح است که گرچه ذات و زادگاه آن در مغرب زمین بوده ولی فضای کنونی جهان را در تمام ابعاد سیاست،

ص: 184

فرهنگ و اقتصاد مورد تأثیر قرار داده و به شدت در فرهنگ های بومی و قومی سراسر ملل جهان نفوذ کرده که روح این تمدن هم، روحی ضددینی و بر محور دنیاپرستی و مذهب زدایی از جهان است. بر این اساس طبیعی است که حاکمیت این تمدن مادی، به معنای نفی مذهب در سراسر عالم است که فطرت مذهبی عالم از نقطه ظهور مکتب حق در زمان تاریخی اش، واکنشی را برعلیه این حرکت جهانی انجام داده که در واقع عکس العمل فطرت مذهبی در مقابل دین زدایی و نفی معنویت و قومیت از زندگی بشر است.

بنابراین تحلیل انقلاب اسلامی در سطح توسعه بدین معناست که انقلاب اسلامی از مرزهای خود عبور کرده و به انقلابی که ایده های جهانی دارد تبدیل می شود. این تفسیر از انقلاب، و ایده های آن، قطعاً با یک انقلاب ضداستبدادی محض یا ناسیونالیستی سازگار نیست. زیرا انقلاب ضداستبدادی یا استعماری ممکن است از یک قدرت رهایی یابد و مستقل شود و یا به قدرت دیگری گره بخورد اما این که به کانون قدرتی تبدیل شود که مسئله احیای تمدن اسلامی در آن طرح واصل شود و بحث برخورد و جنگ تمدن ها در دستور کار رقیب قرار گیرد، هرگز با یک انقلاب ضداستبدادی یا استعماری محض سازگار نیست.

بر این اساس این تحلیل، تحلیلی عمیق تر از دو تحلیل گذشته است که علاوه بر این که صبغه ضداستبدادی یا ضداستعماری را داراست، حرکتی به سمت احیاء مجدد معنویت و گرایش به سوی خدای متعال و احیای ادیان توحیدی به ویژه اسلام، یعنی مرحله جدیدی از ظهور پرستش خدای متعال در جامعه بشری است. این انقلاب، حرکت و جوششی به سمت احیاء معنویت در درون دنیای اسلام و بیداری اسلام و سپس احیاء معنویت در کل جامعه جهانی است که معادلات حاکم بر جامعه جهانی را تغییر می دهد. روزنامه واشنگتن پست در نگاهی به انقلاب اسلامی و ایران می نویسد:

»اگر امریکا برلین را از دست می داد، هنوز می توانست از اروپای غربی دفاع کند، اما خلیج فارس دارای موقعیت قابل قبولی در هرگونه عقب نشینی نمی باشد... در واقع، نتیجه غیرقابل اجتناب یک عقب نشینی بزرگ غرب از خلیج ]فارس[، از بین رفتن تمام نظام بین المللی ای را که امریکا بعد از جنگ جهانی دوم برقرار کرده است، باعث خواهد شد».(1)

ص: 185


1- - Washington Post, 24 June, 1982.

بر مبنای با تعریف و تحلیل سوم از انقلاب اسلامی، طبیعتاً دارای دشمنان در حد و قواره های جهانی است. با وقوع انقلاب اسلامی دو گروه دشمنی خود را در حد اعلاء برعلیه انقلاب اسلامی و اهداف آن شروع کردند: الف) اردوگاه سوسیالیزم و کمونیزم.(1)ب) اردوگاه سرمایه داری یا کاپیتالیسم (لیبرال، دمکراسی).

وجه مشترک این دو اردوگاه این بود که هردو با گرایش مذهبی جامعه بشری و رشد گرایش معنوی که بخواهد در معادلات اجتماعی و به خصوص در مقیاس معادلات جهانی حضور یابد مخالف بودند.(2)

اردوگاه شرق (سوسیالیزم) بر عدالت اجتماعی تکیه می کرد و لیبرال دمکراسی بر توسعه و رفاه اجتماعی جامعه مانور می داد. علی رغم این ادعا در عمل هردو مخالف ابتناء عدالت و رفاه و معنویت بودند که گویی همانند دو تیغ قیچی اهداف واحدی دارند.

- گستره رسالت انقلاب اسلامی توسعه معنویت و گرایش های معنوی در زندگی بشر

برخلاف ادعای دو اردوگاه شرق و غرب، انقلاب اسلامی با رسالتی فراگیر، بین المللی و جهانی درصدد توسعه قدسیّت و جاری ساختن وحی و گرایش های معنوی در زندگی و زیست دنیایی بشر امروزی برآمد و پیام او، پیام عدالت و معنویت، توسعه و رفاه بر مبنای معنویت بود که این پیام، محدود به یک مرز و جغرافیای خاص نبود. شواهدی که بر تحلیل سوم از انقلاب اسلامی وجود دارد عبارتند از:

1 - تبدیل شدن به پدیده ای جهانی

ایده انقلاب اسلامی که پیش روی بشریت قرار دارد به سرعت از مرزها و جغرافیای خاص خود عبور نمود و برخلاف میل مخالفین خود به جهان صادر شد و ضمن ریشه دوانیدن طرفدارانی پیدا نمود. امروزه هر انقلابی که بر محور انگیزه وطن و خاک و قومیت باشد، هرگز نخواهد توانست در انگیزه های انسان های عالم با قومیت های مختلف و فرهنگ های متفاوت و جغرافیای جداگانه مؤثر باشد. بنابراین انقلاب اسلامی به دلیل آن که بر محور دین سازماندهی شد، پیام خود را به درون جبهه دشمن برد و در خاک دشمن با دشمن به واسطه یاری گیری که از آنها کرد درگیر شد. شاهد این ادعا گرایش به اسلام در عمق امریکا تا اروپا تا افریقا و تا آسیا و هر کجا که نظام استکبار سلطه دارد است.

ص: 186


1- - نشریه العالم در شماره مورخ 27 ذی الحجه 1407 تعابیر مختلف شوروی در مورد ماهیت انقلاب اسلامی را که عمدتاً قبل از پیروزی انقلاب در ایران عنوان گردید، به چاپ رسانده است که ذکر آن جالب توجه و حائز اهمیت است: نخستین تحلیل و تفسیر شوروی در مورد ماهیت انقلاب اسلامی که در سال 1978 )قبل از سقوط رژیم شاه( مطرح شد از این قرار است: - انقلاب ایران عکس العمل فئودالیزم به رهبری مردان تقلیدگر دینی است که بر ضد مدرنیزاسیون و اصلاحات و معاصی شاه صورت گرفته است. تحلیل دوم: انقلاب ایران یک انقلاب فئودالی است که به وسیله مردان مترقی دین رهبری می شود. - تحلیل سوم: انقلاب ایران یک انقلاب ملی است که دارای مضمون اجتماعی می باشد. - تحلیل چهارم: انقلاب ایران یک انقلاب ملی با مضمون آزادی خواهی است که درپی یک برنامه اجتماعی است.تحلیل پنجم: انقلاب ایران یک انقلاب ملی با مضمون آزادی خواهی اجتماعی است. تعابیر تفاسیر متنوع درخصوص ماهیت انقلاب اسلامی حکایت از آن دارد که روس ها از شناسایی و ارزیابی صحیح ماهیت انقلاب اسلامی عاجز و درمانده بوده اند. پس از انقلاب، برژنف صدر هیأت رئیسه وقت اتحاد جماهیر شوروی در بیست و ششمین کنگره حزب کمونیست شوروی اظهار داشت: »انقلاب ایران دارای وجه مشخص ویژه ای است و با تمام ماهیت پیچیده و متناقض خود اساساً انقلابی ضدامپریالیستی می باشد، اگرچه واکنش های داخلی و خارجی مترصّد تغییر ماهیت اصلی این انقلاب هستند«.
2- - کشورهای خلیج فارس، ثروتمندترین کشورهای جهانند... آنها بیش از همه، تهدید ناشی از انقلاب اسلامی و شکست امریکا در درک شرایط را احساس می کنند. سال های سال، کشورهای منطقه ابتدا با حمایت بریتانیا و سپس امریکا وضعیت آرامی داشتند ولی همان گونه که یکی از حکمرانان به ما گفت، اینک آنان بین آب و آتشند، ملتهب از قدرت خمینی و یخ زده از ضعف کارتر. اینک خمینی در صحنه است، کسی که مشکلاتشان را فزونی بخشیده، اسلامی جدید را اعلام داشته و اسلام امریکایی خلیج را به اسلام طلایی تغییر داده است«. (Times,30 December, 1979) لس آسپین، رییش کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان امریکا، در این زمینه اعلام نمود: »باید هدف استراتژی امریکا متوقف کردن ایران در گسترش انقلاب اسلامی بنیادگرای خود، به جهان عرب )به ویژه خلیج فارس( باشد. حتی اگر در این راه استفاده از نیروهای نظامی لازم شود«. )جهان در افق، مرتضی رحیمی، ص 161)

این توسعه سریع، بدین معناست که حقیقت و جوهره و روح این حرکت، حرکتی است که ظرفیت جهانی شدن را دارد و پایگاه در فطرت ملت ها دارد. بر این اساس با تلقی جدید و بینش و گرایش جدیدی که انقلاب اسلامی از دین به بشریت و مسلمان ها القاء کرده است، دین را به مشکله ای بر سر راه یکپارچگی و انسجام مدیریت مادی عالم تبدیل نمود و اینک شاهد هستیم که سد راه نظم نوین جهانی به اذعان خود غربی ها، بنیادگرایی اسلامی است.

بنابراین در تحلیل سوم، انقلاب اسلامی دارای عظمتی است که درصدد تغییر مسیر حرکت جهانی است و به دنبال این هدف است که روند گرایش به تمدن مادی و سکولار شدن جامعه جهانی را کنترل و مهار نموده و روند جدیدی برای بشریت به سمت معنویت تعیین نماید. بر این اساس محدوده عملکرد این انقلاب آفاق جهانی داشته و هدفش به دست آوردن مواضع قدرت در جهان و تغییر موازنه قدرت جهانی به نفع مذهب و محدود کردن و درنهایت حذف مدرنیته و تمدن مادی است.

2 - فروپاشی اردوگاه شرق

انقلاب اسلامی با پیروزی خود به سرعت درصدد توسعه ایده های خود برآمد و عالم گیر شد و با ایده جهانی شروع به حرکت نمود که با فتح لانه جاسوسی (اشغال سفارتخانه امریکا در ایران) که از آن تعبیر به انقلاب دوم گردید به سمت ایجاد هویتی جدید در جهان پیش رفت و هویت اسلامی را در بین ملل جهان ایجاد کرد و هویت تمدن اسلامی در حال شکل گیری قرار گرفت. دشمن (شرق و غرب) که مسئله مذهب را در عالم حل شده می پنداشت ناگهان مواجه با پدیده ای جدید گردیدند.

رهاورد انقلاب صنعتی (رنسانس) منجر به روند دین زدایی و مذهب زدایی گردید که روز به روز این سیاست رو به رشد و توسعه بود. آنان مسئله مذهب را در امر اداره جهان مانعی در جریان یکپارچه شدن روند مادی عالم تلقی می کردند. بر این اساس آنان با کنار زدن و منزوی کردن مذهب از جامعه بشری، اداره و مدیریت بشر را به عهده علم نهاده و کار و مدیریت بخشی مذهب را تنها منحصر در تهذیب اخلاق و مسائل روحی در طرح و شکل و مراسم خاصی قرار دادند. البته در این تقسیم کار و مدیریت، امر اداره و تعیین روابط اجتماعی به عهده دین نبود، زیرا کم کم علومی تولید و مهندسی گردید (علوم روان شناسی،

ص: 187

جامعه شناسی و اقتصاد و سایر علوم انسانی) که جای تمام بخش های واگذار را نیز پر کرد و لذا مذهب به عنوان پدیده ای که بتواند و قدرت داشته باشد در امر اداره دخالت کند و الگوی مدیریت ارائه دهد و مدعی تنظیمات جدیدی برای بشر باشد، این نقش را عملاً از دست داد.

اما با وقوع انقلاب اسلامی و ادعای این که دین بایستی به متن زندگی بشر وارد شود و از معابد و مساجد و کلیساها بیرون آمده، عهده دار تنظیم و اداره امور جامعه شود، به خصوص با خون هایی که در این راه داده شد، این اعتقاد در جهان شایع و ساری شد که باید روابط اجتماعی براساس مذهب و دین بنا شود و لذا همه حرکت های اسلامی و جنبش های اسلامی که در دنیا صورت می گیرد، هدفشان نیل به همین مطلب است. شاهد گویای این مطلب این است که در قبل از سال 1357 تمامی نهضت های دنیا (غیر از انقلاب اسلامی) صبغه مارکسیستی داشت، ولی با وقوع انقلاب اسلامی و پس از فتح لانه جاسوسی حتی یک انقلاب مارکسیستی در دنیا وجود نداشت، بلکه همه انقلاب ها مذهبی بودند. این پدیده نقطه شروع فروپاشی شوروی بود. یعنی نقطه شروع افول قدرت سیاسی او بود زیرا که اردوگاه شرق از ابتدا قدرت اقتصادی آن چنانی را دارا نبود. به عنوان مثال کشور کوبا در سال 1357 در 17 کشور افریقایی لشکر داشت و از مبارزات مارکسیستی دفاع می نمود اما در سال 1358 در هیچ کجا عالم لشکری را برای امر نداشت. بر این اساس انقلاب اسلامی بر همه جهان سایه افکند و یکی از رقبای جدی خود یعنی سوسیالیزم را شکست داد که بدون تردید مهم ترین عامل شکست کمونیزم در عالم، انقلاب اسلامی است ولو ضعف های درونی و نبود برخی از آزادی های فردی که غربی ها بر آن تأکید می نمودند نیز تأثیر داشت.

به هر تقدیر با ورود انقلاب اسلامی و ایده های آن به عرصه بین المللی و مبارزه برعلیه دو بلوک قدرتمند دنیا، پرچم عدالت خواهی به دست اسلام افتاد و موازنه قدرت به نفع آن تغییر کرد و پرچم عدالت خواهی که در دست سوسیالیسم ها بود کاملاً جابه جا شد. بر این اساس یک حرکت و جوشش معنوی در جهان ظهور مجدد پیدا نمود و معنویتی توأم با سیاست و موضع گیری اجتماعی در جهان در حال ظهور و شکل گیری مجدد گردید. طبیعتاً پرچمداران تمدن مادی در جهان که متوجه بودند که احیای این معنویت با این گرایش (به تعبیر امام خمینی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه وآله) و رشد آن در جهان به کاهش قدرت آنها منتهی خواهد شد(1) و حتی در یک شیب تاریخی در یک فاصله زمانی ممکن است به طور

ص: 188


1- - مرکز مطالعات استراتژی ملی امریکا در گزارشی پیرامون کاهش نفوذ امریکا در منطقه خاورمیانه می نویسد: »حرمت و اعتبار مانند ظرف چینی است که به آسانی می شکند و این چیزی است که امریکا با پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه خلیج فارس از دست داده است«. )مرکز مطالعات استراتژی ملی امریکا و بحران خلیج فارس، ترجمه روابط فرماندهی کل سپاه پاسداران، تهران، انتشارات واحد تبلیغات ستاد مرکزی سپاه، 1364، ص 5)

کلی به تغییر ساختار سیاسی جهان و به اصطلاح معادله قدرت در جهان ختم شود نسبت به انقلاب اسلامی اظهار دشمنی کردند. پس انقلاب اسلامی پس از شکست جناح اول (اردوگاه شرق)، جناح دوم (لیبرال دمکراسی) را نیز در معرض خطر جدی قرار داد. بر این اساس کاملاً مشهود است که چرا بعد از فروپاشی شرق، برخی نظیر فرکویاما نظریه پایان تاریخ را ادعا می نمایند که پس از پیروزی لیبرال دمکراسی، جهان و تاریخ به مرحله پایانی خود رسیده است.

«امروزه اتفاق نظر قابل توجهی درباره مشروعیت دمکراسی لیبرال پدید آمده و ممکن است دمکراسی لیبرال، نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت و آخرین شکل حکومت بشری باشد».(1)

«پایان تاریخ، باید لحظه غم انگیزی باشد. جنگ و نزاع بر سر شناسایی، رضایت و علاقه مندی در به خطر انداختن زندگی افراد به خاطر هدفی غیرملی و بی مسمّی، جنگ های جهانی عقیدتی که پیشتر، جرأت، جسارت، تصور و ایده آلیسم (اعتقاد به تصور و خیال) نامیده می شد، با محاسبات اقتصادی، یافتن راه حل های بی پایان مسائل و مشکلات تکنولوژیکی، نگرانی های زیست محیطی و اجابت تقاضاهای پیچیده مصرفی جایگزین خواهد شد. در دوره پس از تاریخ، نه از هنر خبری خواهد بود و نه از فلسفه، بلکه تنها مراقبت دایمی از موزه تاریخ بشر، وجهه همت خواهد بود».(2)

این نظریه توسط برخی دیگر از نظریه پردازان غربی نقض گردید. زیرا ساموئل هانتیگنتون (نظریه پرداز شورای روابط خارجی امریکا) برخلاف فوکو معتقد گردید که این چنین نیست بلکه جهان و عالم بشریت وارد فضای جدیدی شده است. بدین معنا که هویت های تمدنی جدیدی شکل گرفته است. وی که از تئوریسین های جنگ سرد بود و تمام جنگ های عالم را منحصر در جنگ مادی بر سر دنیا بین لیبرال دمکراسی و سوسیالیزم می دید، نظریه برخورد و جنگ تمدن ها را مطرح و ارائه می دهد. با پایان یافتن جنگ سرد، برخوردهای قومی تشدید می شود(3) و رقابت میان ابرقدرت ها جای خود را به رقابت های تمدنی می دهد.(4)

تمدن های پویای پایان تاریخ، هفت تمدن(5) بزرگ: غربی (امریکا و اروپا)، کنفوسیوسی (چین و همسایگانش)، ژاپنی، اسلامی (کلیه کشورهای مسلمان)، هندو، اسلام - ارتدوکس (روسیه و

ص: 189


1- - فرانسیس فوکویاما، فرجام تاریخ و آخرین، ترجمه علی رضا طیب، سیاست خارجی، ش 2 و 1372) 3).
2- - عصر تضاد و تناقض، ص 384 - 383.
3- - ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمد علی حمیدرفیعی، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1378، ص 408.
4- - همان، ص 31.
5- - هنری کسینجر معتقد است که »نظام بین المللی قرن 21، دست کم شامل شش قدرت بزرگ است - ایالات متحده، اروپا، چین، ژاپن، روسیه و شاید هند - و در کنار اینها تعداد زیادی کشورهای متوسط و کوچک دیگر«. )برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ص 31).

بخشی از کشورهای بلوک شرق) و امریکای لاتین (کلیه کشورهای امریکای جنوبی)، می باشد که درگیری نهایی بین تمدن غربی با دو تمدن اسلامی(1) و کنفوسیوسی خواهد بود و در این درگیری خونین تمدن غربی پیروز خواهد شد.(2) (3)هانتیگنتون با اعتقاد راسخ به درگیری خونین تمدن اسلامی و غربی،(4) عوامل تعیین کننده و دلایل این دشمنی را در پدیده هایی همچون: توسعه اقتصادی، تحول تکنولوژیکی و تغییر در میزان پای بندی های مذهبی می شمارد و مؤثرترین عامل در این فرآیند را تغییرات جمعیتی می داند.(5)

برخورد تمدن ها در دو سطح کلان یا جهانی، عمده ترین برخورد تمدن ها میان تمدن غرب و باقی جهان است و در سطح خُرد یا محلی، این برخورد میان اسلام و بقیه روی می دهد.(6) در سطح خرد، گروه های نزدیک به هم در امتداد خطوط گسل میان تمدن ها، غالباً با توسل به خشونت و قدرت نظامی، برای تصاحب خاک و مهار یکدیگر به نزاع می پردازند. و در سطح کلان، دولت های وابسته به تمدن های مختلف، برای کسب قدرت نسبی نظامی و اقتصادی، با هم به رقابت برمی خیزند، به منظور مهار نهادهای بین المللی و طرف های ثالث دست به مبارزه می زنند و بر اساس رقابت، ارزش های خاص سیاسی و مذهبی خویش را ترویج می کنند.(7)

چالش های اساسی و خطوط گسل در برخورد تمدن ها را در حول چهار محور بنیادگرایی اسلامی،(8) لیبرالیسم غربی و چندگانگی فرهنگی،(9) «بنیادگرایی قومی»(10) و خودکامگی کنفوسیوسی(11) می بیند.(12) براساس نظر وی، منبع اصلی برخورد در جهان نوین اساساً نه ایدئولوژیک و نه اقتصادی است، بلکه شکاف های عمیق میان افراد بشر، شکل فرهنگی و تمدنی خواهد داشت، پس بجاست که کشورها را نه براساس نظم سیاسی و اقتصادی، بلکه براساس فرهنگ و تمدن شان تقسیم کنیم.(13)

او بر این باور است که جهان در شرایط جدیدی قرار گرفته است به گونه ای که هویت های تمدنی و هویت بر محور فرهنگ در حال شکل گیری است و از گسل بین این تمدن ها، لبه های خونین عالم در آینده پدید خواهد آمد. وی متوجه گردید که محور چالش ها در عالم از محور دنیا بر دنیا به محور دنیا و خدا منتقل می شود و لذا باید برای این تغییرجهت اندیشید.

ص: 190


1- - ریچارد نیکسون نیز در دو کتاب مشهورد خود »فرصت را از دست ندهید« (SEIZETHeMoMeN) و »فراتر از صلح« (BEYONDPEACE) به تأیید نظریه هانتینگتون پرداخته و جهان اسلام را مهم ترین خطر برای غرب و امریکا برشمرده است. )خطوط گسل در نظریه برخورد تمدن ها، ص 136).
2- - البته هانتینگتون بعدها ظاهراً از این بی مهری در مورد اسلام تغییر عقیده داده و گفته است: در کتابم به نام برخورد تمدن ها گفته بودم بی گمان قضیه اسلام یکسره خواهد شد و کار این تمدن به پایان خواهد رسید، اما اکنون پس از مشاهدات و ملموسات دریافتم که نظریه پیشین من در مورد پایان یافتن اسلام و تمدن اسلامی، اشتباه بوده است. من اکنون باور دارم که تمدن اسلامی، تمدنی ماندگار و پایاست. )محسن قانع بصری، »هانتینگتون: تغییر عقیده داده ام«، فکر نو، ش 1، ص 7)
3- - برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ص 59 - 27.
4- - هانتینگتون درگیری بین اسلام و غرب را یک درگیری بنیادین می داند و مشکل غرب را نه »بنیادگرایی اسلامی«، بلکه خود اسلام می داند و مشکل اسلام را هم نه »ساطمان سیا« و...، بلکه خود غرب می داند. )ر.ک: برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ص 347 - 334).
5- - خطوط گسل در نظریه برخورد تمدن ها، ص 13.
6- - برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ص 408.
7- - خطوط گسل در نظریه برخوردتمدن ها، ص 134.
8- - ISLAMIC FUNDAMENTALISM.
9- - MULTI CULTURAL.
10- - ETHNIC FUNDAMENTALISM.
11- - CONFUCIAN AUTHORITARIANISM.
12- - خطوط گسل در نظریه برخورد تمدن ها، ص 134.
13- - گفت وگوی تمدن ها و برخورد تمدن ها، ص 28.

3 - تغییر موازنه به نفع دین

بنابراین با شکست فاحش اردوگاه شرق اگر این روند ادامه پیدا نماید، قطعاً به تغییر فرهنگ جهانی منجر می شود. زیرا انقلاب اسلامی، تمدن مادی غرب را در حال غروب و افول قرار داده است. زیرا ظهور یک تمدن به وسیله بروز شعار محوری آن است که به منزله پرچم آن تمدن می باشد. اکنون اصولاً شعار محوری تمدن غرب دیگر در میان جامعه جهانی طرفدار ندارد؛ فوج فوج در مغرب زمین گرایش به معنویت و اسلام پیدا می شود. دیگر کسی در دنیا احساس ننگ نمی کند که بگوید مسلمان است. سیاه پوستان امریکا که ضعف نژادی نیز دارند در تجمعات خودشان شعار دینی می دهند. وقتی مغز متفکر هسته های چریکی کمونیست ها دستگیر می گردد و در تلویزیون نشان داده می شود، شعار اللَّه اکبر سر می دهد. این معنایش این است که در موازنه جهانی، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر است و عجله ای در کار نیست. جابه جایی تمدن ها تمام شده است ولی از دید فلسفه تاریخ بدون شک نقطه سقوط و افول تمدن غرب آغاز شده است. چون شعار محوریش در حال غروب است. همه سر و صداهایی که به گوش می رسد، سر و صدای تمدن در حال عقب نشینی از میدان جامعه جهانی است. بر این اساس اگر این تلقی نسبت به یک حرکت اجتماعی در مقیاس جهانی و بین المللی وجود داشته باشد و نگاه رقیب های بین المللی این باشد که انقلاب اسلامی جوششی است که در حال گسترش جهانی است و امواجش می تواند جامعه جهانی را تحت تأثیر قرار داده و معادلات قدرت را در جهان به هم ریزد، قطعاً دشمنان انقلاب اسلامی در مقیاس بین المللی خواهد بود (بنا بر تعریف و تحلیل سوم از انقلاب اسلامی)، آنان در دنیای امروز که دنیای ارتباطات و برنامه ریزی توسعه همه جانبه است، تمام توانایی ها و ابزارهایشان را برای کنترل این حرکت به کار خواهند گرفت.

ضرورت درگیری و محو انقلاب اسلامی، استراتژی دشمن

با تعریف و تحلیل سوم از انقلاب اسلامی که هدفش حذف مدرنیته و تمدن مادی است، بدون شک چنین انقلابی در باطن خود درگیر با کل جبهه استکبار و تمدن مادی و طرفداران آن می گردد و این درگیری قطعاً در نقاطی ظهور و بروز خواهد نمود.

ص: 191

جنگ ضرورتی اجتناب ناپذیر

به عبارت دیگر ضرورت چنین انقلابی با اهداف جهانی حتماً منجر به حذف فیزیکی می گردد گرچه گفت وگو و اتمام حجت و نفوذ سیاسی و... از ابزارهای این انقلاب بود و هستند و در مسیر به کار می آیند ولی بی تردید اگر دو تمدن با دو ایده متفاوت بنیادین جهانی درصدد توسعه و بسط خود و جامعه جهانی باشند و در آرمان های خود با رقیب مقابلشان نقطه وفاق و اشتراکی نداشته باشند، این دو تمدن توسعه گرا به درگیری فیزیکی کشیده خواهند شد.

بر این اساس طبق نظریه هانتیگنتون و یا فارغ از آن، انقلاب اسلامی با آرمان های منحصر به فرد خود در عالم، نمی توانست درگیر و متحمل تهاجمی همه جانبه و جدی و تمام عیار با رقیب خود، یعنی کلیّت تمدن غرب نباشد! در این عرصه به خوبی متوجه می شویم که علی رغم اختلافی که بین دو بلوک و دو تمدن مدرنیته (نظام های سوسیالیستی و نظام های لیبرال دمکرات) وجود داشت ولی آنان (از اروپا تا امریکا تا دنیای شرق) با هم متحد و هماهنگ گردیده و یکپارچه این جنگ را برعلیه انقلاب اسلامی و ملت ایران طراحی و راه اندازی نمودند که این ادعا امروز به خوبی توسط غربی ها در اسناد و مدارکشان هویداست.

«هارلودبراون»، وزیر دفاع دولت کارتر، در بیانیه ای در 28 ژانویه 1980 میلادی )10 بهمن 1358( می نویسد:

«بزرگ ترین خطر برای امنیت امریکا در خلیج فارس خطر توسعه طلبی شوروی نیست، بلکه خطری است که از گسترش آشوب های غیرقابل کنترل در جهان سوم ناشی می شود».(1)«جورج شولتز» نیز در پانزدهم ماه مه 1986، در سخنرانی خود در جمع صهیونیست های امریکا گفت:

«خطر در خلیج فارس یک خطر واقعی است، اگر خمینیسم در منطقه پیشرفت کند، منافع استراتژیک امریکا آسیب خواهد دید و بدیهی است که منافع اسراییل نیز ضربه خواهد خورد».(2)

«واینبرگر» وزیر دفاع امریکا، نیر فریاد برمی آورد که:

«پیروزی ایران در جنگ یک مصیبت است».

نویسنده کتاب «ناگفته های جنگ عراق با ایران» می نویسد:

ص: 192


1- - ریشه های تهاجم، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1378، ص 60.
2- - روزنامه اطلاعات، 1365/2/27.

«دولت ریگان از نخستین ماه های سال 1985، درهای فروش تکنولوژی بسیار پیشرفته امریکایی را به روی عراقی ها کاملاً باز کرد و حتی صدور تکنولوژی و کالاهایی که فروش آنها به شوروی و بلوک شرق ممنوع شده بود، برای عراق ممنوعیتی نداشت».(1)

پس در مسیر حرکت و تهاجم برعلیه انقلاب اسلامی و ایده های آن، شیوه نظامی در آن زمان گزینه ای بود که می بایست اجرا می گردید. البته در شرایط کنونی و پس از پایان جنگ تحمیلی به خوبی پیداست که برای ادامه مقابله با انقلاب اسلامی حرکتی همه جانبه تحت عنوان برخورد تمدن ها که شامل برنامه ها و تدبیرهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است شکل گرفته است. پس دنیای قدرت غربی با بالندگی و رشد انقلاب اسلامی و حکومت دینی، برای خود به واسطه این پدیده، ظهور احساس خطر و ناامنی می نمود، زیرا در یک جنگ منطقه ای بین دو کشور (ایران - عراق) که آسیبی به مناطق خارج از محدوده جنگ وارد نمی کند، ضرورتی احساس نمی شود که در دنیا قدرت های جهانی با هم هماهنگ و متحد شوند برعلیه یک طرف درگیری.

در حقیقت جنگ تحمیلی، نقطه ظهور درگیری فیزیکی بین انقلاب جهانی اسلام و کلیت تمدن مادی (مدرنیته) است. البته جای این سؤال در تحلیل جنگ باقی است که این درگیری چرا از این نقطه عالم (عراق) آغاز گردید و به عبارت دیگر به دست خود مسلمانان و در درون دنیای اسلام اتفاق افتاد؟ در پاسخ می توان گفت که گرچه درگیری به حسب ظاهر، درون تمدنی است (ایران - عراق) اما با اندکی تأمل متوجه خواهیم شد که روح این درگیری، درگیری میان دو تمدن است که در این نقطه ظهور و بروز پیدا کرده است.

جنگ و تهاجم همه جانبه (نظامی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی) برعلیه ایران حاصل ایده های انقلابی اسلامی است که معتقد است دین باید عهده امور جامعه شود و الگوهای زندگی بشر براساس دین تنظیم شود. انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی هشت ساله، انسان هایی را تربیت و پرورش داد که در اقصی نقاط دنیا (عراق - بوسنی - لبنان و...) بر سر این عقیده ایستاده اند و تا پای جان مقاومت کرده و می کنند، خونشان ریخته می شود، ناموسشان هتک شده و از وطن خود آواره می شوند، اما هرگز و هیچ گاه دست از آرمان و عقیده شان که منبعث از تفکرات انقلاب اسلامی است برنمی دارند.

ص: 193


1- - سوداگری مرگ، ناگفته های جنگ عراق با ایران، کنت تیمرمن، پیشین، ص 480.

پرورش چنین انسان هایی و القاء چنین فرهنگی به جوامع، کاری است که انقلاب اسلامی صورت داده و این بزرگ ترین هجوم و یورش فرهنگی از سوی انقلاب اسلامی برعلیه فرهنگ مادی عالم است. تمامی برخورد ابرقدرت ها در تمامی توطئه ها از اوان پیروزی انقلاب تاکنون در ابعاد گوناگون، برخوردی انفعالی و عکس العملی است. این حادثه سازی را اندیشه انقلاب اسلامی به وجود آورد تا رقیب مجبور به پاسخ گویی به آن باشد. امروزه اگر در عالم نمودارست که بزرگ ترین بتی که رقیب با دستان خود تراشیده و پای بندی به آن را در قلوب اکثریت ملل کاشته (بت دمکراسی) و بر روی آن سرمایه گذاری فراوانی کرده اند از فلسفه و مبادی سیاسی آن که بر محور اومانیزم (انسان مداری و عقل خودبنیاد) تا الگوهای جزیی تر که ساخته و پرداخته اند با دستان خود در پاره ای از نقاط جهان نظیر عراق - افغانستان - الجزایر - بوسنی و هرزگوین و... به مذبح برده اند به خاطر هجوم فرهنگی است که انقلاب اسلامی بر آنها برده و آنها را ناچار کرده که روی بت ساخته خود پا نهاده والاّ هنوز آنان با این بت کارها داشتند.

اقدامات و عوامل ظاهری در شروع تهاجم

در برخی از دیدگاه های سیاسی - نظامی گاهاً با طرح این موارد که دلیل شروع جنگ، عدم استراتژی بازدارندگی به دلیل فرار یا اعدام برخی از سران ارتش، نوپا بودن حکومت اسلامی، شکل نگرفتن سپاه پاسداران در حد و شکل یک قواره نظامی، عدم ثبات سیاسی نظام و... بوده است اما به نظر می رسد این نگاه و ارزیابی به طور کامل منطقی نیست. امروز کارکرد قدرت ها و خصوصاً قدرت های مسلط جهانی تغییر یافته است. این نوع تخیّل به صواب نیست که گفته شود که صدام حاصل تدبیر دشمن و عدم انسجام درونی نظام بوده است. باید این حوادث و گزینه ها را در یک منظومه هماهنگ ملاحظه و طرح نمود و از زاویه ای بسته (نظامی یا سیاسی) بدان نپرداخت.

در دنیای امروزین این سازمان ملل متحدست که برای امنیت جهانی (به حسب ظاهر) برنامه ریزی می کند و حد و مرزها را کنترل و با تجاوزات مقابله می نماید. در جنگ هشت ساله علیه ایران، این سازمان به شواهد و استناد موجود، دائماً به نفع متجاوز موضع گیری می نمود.

ص: 194

این سیاست عدم محکومیت عراق در حمله به ایران، نشان از تدبیری در پس پرده ماجراست. زیرا مجموعه تدبیرهای مدیریت جامعه جهانی بود که منتهی به حادثه ای به نام جنگ گردید.

در حادثه حمله عراق به ایران، برای اقدام براساس شرایط جهانی، معادلات سنجیده شده و رایزنی های سیاسی و مشاوره ها صورت گرفت و در مجموع این تدبیرهای سیاسی، عراق را به عنوان مجری حمله به ایران نمود زیرا تمام شرایط جهانی برای چنین حرکتی آماده بود.

اگر از زاویه دیگری بخواهیم حمله عراق به ایران را ارزیابی نماییم باید توجه کرد که یکی از عواملی که موجب می شود دولت عراق حمله خود را هماهنگ با همراهانش آغاز کند، صرفاً مسئله کشورگشایی و افزایش جغرافیای طبیعی یا توسعه مرزهای ملی نبود بلکه عراق خود نیز در معرض این امواج بود. زیرا عراق خود را دولتی ایدئولوژیک می دانست که حقیقتاً پشتوانه ایدئولوژیکی آنها سوسیالیزم بود و این اختصاص به عراق نداشت بلکه تمام کشورهایی که دارای دولت بعثی بودند خصوصاً عراق دارای ایدئولوژی سوسیالیستی بودند که از اجزای بلوک سوسیالیستی جهان محسوب می شوند.

البته این که ماهیت جنگ ایدئولوژیک مطرح می شود هرگز به معنای حذف و صفر نمودن دیگر عوامل و زمینه های رخداد جنگ نیست. زیرا به استناد مدارک تاریخی در بین دو کشور ایران و عراق از قدیم الایام، مناقشات مرزی سابقه داشته است. از سوی دیگر انگیزه های قوی و نژادی (جنگ عرب و عجم) وجود داشته که از این انگیزه ناسیونالیستی به عنوان لجستیک عرب ها به خوبی بهره برداری می شد و می شود و حتی انگیزه های فرقه گرایی مذهبی هم دخیل در موضوع بوده است که به عنوان مثال دنیای اهل تسنن را برعلیه انقلاب اسلامی در جهت راه اندازی جنگ تحریک می نمودند.

تمام این عوامل در برون داد جنگ به شیوه نظامی برعلیه انقلاب و حکومت اسلامی به عنوان عوامل خرد می تواند مورد توجه قرار گیرد. سهم تأثیر و ضریب آنها در مواجه با دیگر عوامل اصلی و محوری دارای اثر زیادی نیستند. بنابراین برای تبیین زمینه های بروز حادثه جنگ بایستی تمامی عوامل را درنظر گرفت اما در تحلیل صحیح باید متغیر اصلی را که مبدأ آغاز جنگ از ابتدا تا فرجام است (شیوه برخورد قدرت ها، شیوه عقب نشینی ها و پیشرفت ها) را درنظر داشت و آن مجموعه تحرکات و سازماندهی های انجام شده در جبهه مقابل و

ص: 195

مجموعه سازماندهی که در درون انقلاب اسلامی برعلیه جبهه مقابل است. مجموعه این حلقه ها حاصل برون دادی است که درگیری و جنگ را نبردی ایدئولوژیک اعلام می نماید. زیرا انقلاب اسلامی با ظهور خود درصدد اثبات و اجرای این واقعیت بود و هست که از نو ادیان الهی، معنویت، توحید و فرهنگ اسلام را به عنوان یک دین تأثیرگذار بر فرآیندهای اجتماعی و معادلات جهانی با قریب دو میلیارد مسلمان وارد عرصه اجتماعی جامعه جهانی نماید. این ایده هویت تمدنی مسلمانان را مجدداً احیاء خواهد نمود و قطعاً در مقابل این ایده و آرمان جامعه رقیب آرام نخواهند نشست و برای مقابله از ساده ترین تا پیچیده ترین معادلات برای انحلال این حرکت در درون برنامه ریزی هایشان و تدریجاً در برنامه ریزی های پیچیده و توسعه یافته تر استفاده خواهند کرد.

اجماع جامعه جهانی بر علیه انقلاب اسلامی

بنابراین برای تحلیل چرایی جنگ تحمیلی باید به این سؤال پاسخ داد که چرا یک اجماع جهانی برعلیه انقلاب اسلامی به وجود آمد و عراق به عنوان پیش قراول ظاهری آن وارد عمل شد؟

مسلماً اجماع جهانی در مخالفت با ماهیت و حرکت و اهداف انقلاب اسلامی تنها وجود گزینه اسلام بود. زیرا مجموعه جهانی از دیرباز به دنبال مدرنیزاسیون و تمدن مادی جهان بودند و این ادعا در اندیشه ها و نظریه های متفکرین غربی ها (فیلسوفان توسعه) به خوبی پدیدار است. در مسیر مدرنیزاسیون که برپایه ریشه هایی فرهنگی است قطعاً با جریان معنویت و هویت تمدنی اسلام درگیری ضروری و قطعی بود. غربی ها پس از اشغال سفارتخانه امریکا در تهران دقیقاً و به خوبی به این واقعیت واقف گردیدند که ظرفیت حرکت انقلاب اسلامی یک ظرفیت قابل گسترش است و لذا با این کیفیت در جهت کند نمودن و درنهایت حذف و هدم آن وارد میدان و برنامه ریزی شدند.

بر این اساس میدان درگیری و جنگ نظامی راه مقابله با حرکت و جوشش انقلابی ایران اسلامی بود زیرا بی تردید در پایان رقابت تمدن های مادی و الهی، برخورد و درگیری نظامی قرار دارد و گریزی از آن نیست.

ص: 196

تحلیل جنگ و نبرد بر محور فلسفه تاریخ

این ادعا را می توان براساس دقت در فلسفه تاریخ دریافت و تعارضات تاریخی را بر محور دو فلسفه تاریخ الهی و مادی تحلیل نمود.

تحلیل جنگ براساس فلسفه تاریخ الهی

بدون شک «هدف خلقت» و «غایت جهان هستی» حرکت همه مخلوقات به سمت ذات مقدس حضرت حق و کمال مطلق است اما در «دار اختیار» برای صاحبان اختیار دو راه کاملاً متمایز و مختلف وجود دارد، یکی راه «ضلالت و گمراهی و بدبختی» که همان راه شیطان است و دیگری راه «نجات و فلاح و سعادت» که راه خدا، انبیا و اولیاست. به عبارت دیگر نظام عالم در «رتبه اختیار» تحمل وقوع نسبی هردو جریان نور یا ظلمت را دارد و هر جریان در حیطه و گستره خود، از قانونمندی، روابط و مکانیزم های ویژه ای برخوردار است به گونه ای که هم برای خودپرستی و هوی پرستی و رفتن به سمت ظلمت و تاریکی ها، «اسباب و علل» فراهم است و هم پویندگان راه حق و حقیقت از «وسایل و ابزار هدایت» برخوردارند. همان گونه که حرکت به سوی نور و کمال مراتب، مراحل مختلفی دارد، حرکت به سوی ظلمت نیز دارای رتبات و توالی های گوناگونی می باشد که انسان به اختیار خود آن را می پیماید، و بسته به این که در چه رتبه ای از شدت و ضعف «اختیار نور یا ظلمت» باشد جایگاه مختلفی پیدا می کند. به این ترتیب در نظام اختیارات آنهایی که «شدیدترین اختیار» را در مسیر نور یا ظلمت نموده اند ولایت و سرپرستی سایر افراد هم جهت خود را به عهده می گیرند و اساسی ترین نقش را در جهت دادن به سایر انسان ها ایفا می نمایند.

از آنجا که نظام هستی به گونه ای «مرتبط و به هم پیوسته» خلق شده است، اصطکاک و ارتباط «اختیارات» امری ضروری و طبیعی خواهد بود درنتیجه هر جریانی از دو جهت نور یا ظلمت که قصد گسترش فعالیت های خود را داشته باشد لزوماً دامنه گسترش حرکت مقابل خود را ضیق نموده و «وسعت حکومت» یکی، «محدودیت حاکمیت» دیگری را به دنبال خواهد داشت. به همین دلیل «جریان نور» به سرپرستی انبیا و اولیا و مردان الهی دائماً با والیان کفر و ظلم در جنگ و ستیز خواهد بود و چون ممکن نیست مستکبرین و حکام جور لحظه ای از مواضع ظالمانه و سلطه طلبانه خویش عدول نمایند، ائمه نور و هدایت نیز هرگز

ص: 197

دست از مبارزه برنداشته و برای حاکمیت حق و حقیقت در سراسر گیتی بر آنها هجوم خواهند برد.

در فلسفه تاریخ الهی، انسان به دلیل دارا بودن قوه اختیار و اراده و تصمیم گیری می تواند در مقام امتثال امر، عصیان یا اطاعت نماید. این موضع گیری در هریک از دو بُعد ایمان و کفر، تبدیل به دو قطب اجتماعی در جامعه جهانی خواهد گشت. به عبارت دیگر این موضع گیری ضمن شکل گیری در جامعه، جوامع را در یک مسیر تاریخی به سمت این دو هدف حرکت می دهند. حاصل این حرکت، شکل گیری دو جبهه تاریخی بر محورهای توسعه عبودیت که کانونش انبیا و اولیاء الهی اند و در جبهه مقابل استکبار بر خداست که فراعنه تاریخ و اولیا طاغوت محور آن محسوب می شوند. در مسیر حرکت تاریخ این دو بستر و جبهه دائماً درصدد بسط و گسترش خود و به عبارت بهتر این دو نظام توسعه یاب اند که به دنبال توسعه خود در تمام عرصه ها و ابعاد و سطوح اند.

بنابراین در مسیر توسعه یابی و گسترش، در مقابل هم موضع گیری کرده، چون هریک به عنوان مانع دیگری در گسترش حوزه تصرفات و اقتدار محسوب می گردد و لذا موضع گیری ها با نظام پیدا کردن در نقطه ای به برخورد نظامی یعنی برخوردی که هریک به دنبال حذف فیزیکی نقطه مقابل است ختم می شود.

نتیجه درگیری این دو بر دو فرض استوار است که یا مؤمنین به نفع کفار به کنار می روند و مغلوب واقع می شوند و یا کفار به نفع مؤمنین موضع گیری و جهت گیری تاریخی شان را اصلاح می کنند. البته می توان با تدبیر خاص خود مانع از ورود در عرصه و صحنه درگیری نظامی گردید و طرف مقابل با یک جنگ و تهاجم همه جانبه بتواند شرایط حذف یا حل طرف مقابل را فراهم و مهیا نماید.

بنابراین، ظهور درگیری قطعی است و رخ دادن آن یک ضرورت تلقی می شود که سرانجام واقع می شود و این سرنوشت قهری رقابت بین دو نقطه اسلام و کفرست. هرچند ممکن است نقطه قبل از درگیری نظامی، حرکت هایی از قبیل انقلاب های قهرآمیز یا مخملی شده باشد که صدها گروه از خارج پایگاه جمع و وارد پایگاه حریف نموده و آن را به شکست وادار نماید. مصداق این نوع تدبیر را می توان در قالب گروه های نوظهوری دانست

ص: 198

که با شعار فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و یا هجمه های سیاسی و نظامی در بعضی کشورها نظیر شیلی و امثال آن اتفاق افتاد و آن را ساقط کردند.

بنابراین همان گونه که در ایران هم این حرکت و تدبیر در مواردی نظیر درگیری های مسلحانه گروهک های منافقین، فدائیان خلق، خلق مسلمان و خلق عرب و کودتای نظامی نوژه و... به وجود آمد اما نتوانستند کار جدی انجام دهند و لذا متوسل به یک هجمه بیرونی گردیدند.

براساس آنچه گذشت اگر با این نگاه و از این زاویه دید به رخداد جنگ بنگریم، متوجه یک درگیری تمام عیار بین دو تمدن خواهیم بود که در آن تمامی اهداف طرفین مدّ نظر دیگری است تا بتواند آن را منهدم نماید.

در نقطه مقابل جبهه رقیب، ایران و انقلاب اسلامی با تحمل جنگ، توانست با تدبیر امام خمینی رحمه الله در سرپرستی و اداره جنگ قدرت یابد و روند توسعه مادی را در جهان با مشکل مواجه کند و شاخصه های توسعه جهانی را به سمت صفر سوق دهد و این چیزی غیر از پیروزی و موفقیت در جنگ نیست.

«هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم».

«ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم».

«ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زده ایم».

«ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خود بایستیم».

«ما در جنگ ابّهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم».

«ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامیمان را محکم کردیم».

«ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد».

«جنگ ما کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت».

« جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت».

«جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام های فاسد در مقابل اسلام احساس ذلّت کنند».

«جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست».

ص: 199

«جنگ ما جنگ فقر و غنا بود».

«جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد».

«صدای اسلام خواهی افریقا از جنگ هشت ساله ماست».

«علاقه به اسلام شناسی مردم در امریکا و اروپا و آسیا و افریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست».

«من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل های غلط این روزها رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدا جنگ تحمیلی بپذیرد».

«ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم.»

«راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است؟!»(1)

تحلیل جنگ براساس فلسفه تاریخ مادی

جهان بینی های مادی اصولاً بر پایه نفی مبانی الهی و به اصطلاح نفی ماعدای ماده استوار می باشد. در دنیای کمونیست این نفی با صراحت و با تکیه بر مبانی و پایه های تشکیل دهنده سیستم عنوان می گردد و اساس فلسفه اعلام شده ماتریالیست قرار داده شده است، در حالی که در دنیای سرمایه داری چنین صراحتی وجود ندارد و مذهب علی الظاهر حضور دارد و حتی حکومت ها ظاهراً قائل به آزادی مذاهب هم هستند و مردم به کلیسا می روند و در انجام فرایض خود آزادی کامل دارند ولی آنچه که در عمل حاکمیت دارد و در کلیه سیاست ها و تصمیمات مورد توجه قطعی قرار می گیرد مبانی و اهداف ماتریالیستی می باشد.(2)

برای شناخت اهداف و مقاصد نهایی هر نظامِ اعتقادی و فکری بایستی دیدگاه های آنان در خصوصِ انسان، جامعه و تاریخ، شناسایی و مورد بحث و نقد قرار گیرد.

بر اساس جهان بینی مادی تنها از میان سه گونه ارتباطات انسان (ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با انسان ها، ارتباط انسان با جهان) تنها ارتباط انسان با انسان ها و ارتباط انسان با جهان مطرح می باشد و هیچ گاه ارتباط انسان با خدا مطرح نمی باشد و لذا نقطه مشترک همه جهان بینی های مادی نفی ارتباط انسان با خدا می باشد. البته اگرچه در نظامات مادی بعضی از

ص: 200


1- - ر.ک: پیام امام خمینی رحمه الله به روحانیون در تاریخ 67/12/3.
2- - منصوری، جواد، شناخت استکبار جهانی، ص 43.

میان ارتباط انسان با انسان ها و ارتباط انسان با جهان تنها محور را ارتباط انسان با انسان ها قرار داده اند همچنان که در تفکرات شرقی و کمونیستی چنین وانمود می کنند و قائل به انسان محوری می باشند و یا بعضی از نظامات غربی ارتباط انسان با جهان مطرح می باشد و آن محور تمامی ارتباطات انسان ها می باشد ولی این اختلاف در مادی بودن این جهان بینی ها تفاوتی نمی گذارد. بنابراین هدف نهایی که نظام های مادی برای زندگی بشر عنوان می کنند رفاه مادی، بهره جویی و لذت مدام از زندگی است و تمامی تلاش های انسان حول همین محور سیر می کند. به این ترتیب چنانچه انسان با معنویت و تقوی ولی بی بهره از ثروت و سرمایه باشد، انسان تکامل یافته و متمدن محسوب نمی گردد زیرا از این دیدگاه انسان موجودی است که باید از تغذیه بسیار خوبی برخوردار باشد و به حد نهایت از تلذذ دست پیدا کند تا همه امکانات مادی فردی و جمعی جامعه در این مسیر بسیج گردد. اصولاً براساس جهان بینی مادی، هر جامعه ای که بتواند تسهیلات بیشتری برای لذت بردن وبهره جویی شهروندانش تدارک ببیند مترقی تر و پیشرفته تر محسوب می شود. بنابراین اصولاً اساس جهان بینی مادی در نظام های شرقی و غربی تفاوت محسوسی با یکدیگر ندارند و حتی سیاست های آنها مشابه یکدیگر است ولی هرچند در ظاهر شکل و شدت و ضعف تفاوتی دارند. شرق و غرب در یک مورد مدعیِ داشتن اختلاف اصولی هستند و آن ارزیابی جایگاه انسان نسبت به جامعه می باشد. اصولاً در دنیای سرمایه داری اصالت و آزادی فرد حاکمیت دارد در حالی که در نظام سوسیالیست، اصالت و حاکمیت به جامعه تعلق می گیرد ولی آن چنان که بیان شد نقطه اشتراک این دو دیدگاه توجه صرف به ماده و قوانین مادی می باشد و این که هدف انسان، تلذذ بیشتر از ماده می باشد.

در نظام سرمایه داری جامعه به عنوان یک پدیده تاریخی کاملاً اقتصادی تلقی می شود که هدف اصلی آن گسترش قدرت مالی و سرمایه است. در چنین نظام هایی قدرت اقتصادی، تعیین کننده تغییرات جامعه است. در یک بررسی عمیق ملاحظه می شود که دیدگاه و بینش نظام های سرمایه داری و غیرسرمایه داری در مورد جامعه مشابه یکدیگر هستند و در ظاهر یکی بر روابط تولید و دیگری بر قدرت تولید تکیه دارد ولی همه آنها بر همان زیربنای ماتریالیستی یعنی ماده باوری استوارند. در دنیای مادی، جهان به عنوان ابزاری جهت ارائه خدمات فروش کالا و کسب سود و منفعت می باشد و در این راستا تمام تلاش های

ص: 201

سردمداران حکومت، تأمین منافع دولت و به دست آوردن بازار بیشتر برای فرسایش نظام سوددهی و تشویق مصرف نهایی است.(1)

مهم ترین دیدگاه نظام های مادی در نگرش جهان آنست که جهان را عنصری مادی و دور از معنویت می داند و برای ارزش های متعالی الهی انسانی ارزشی قائل نیست و به آن توجهی ندارد. در دیدگاه شرق و غرب نسبت به جهان توجهی وجود ندارد زیرا زیربنای اعتقادی هر دو نظام، مادی بوده و تنها ممکن است تعبیر آنها از جهان بر الفاظ و ظواهر عقل با یکدیگر متفاوت باشد ولی در یک تحلیل عمیق اشتراک آنها کاملاً مشهود خواهد بود.(2)

حضرت امام رحمه الله در این ارتباط می فرمایند:

«تمام مکتب هایی که مکتب غیرتوحیدی هستند مکتب های مادی هستند و این مکتب های مادی مردم را از عالم نور برمی گردانند و به سوی عالم ظلمت و دعوت می کنند به مادیگری و ماده و از عالم نور منحرفشان می کنند و یا آنها را همان دعوت به ماده می کنند و دیگر طرفش را کار ندارند نسبت به عالم نور و در ارجاء مردم به عالم نور بی طرفند».(3)

اگرچه غربی ها خود را مسیحی و معتقد به ادیان الهی و از پیروان حضرت مسیح علیه السلام می دانند ولی در عمل، اوج اندیشه های مادیگری مانع هر نوع ارتباط آنها با معنویات و احکام الهی است. به همین جهت عملاً پیروان حضرت مسیح علیه السلام از اکثر دستورات او پیروی نمی کنند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: حضرت مسیح علیه السلام کم غذا می خورده و بسیار عبادت و روزه داری می کرده و غذای خود را با فقرا تقسیم می نموده است. ولی امروز مشاهده می کنیم که مدعیان پیروی از آیین او همه امکانات جهان را برای بهره جویی و لذت دنیای خود می خواهند و رفاه و تنعم خود را به قیمت بهره کشی و استثمار ملت های محروم تأمین می کنند.

فلسفه تاریخ در دیدگاه مادی

بنابراین در دیدگاه مادی، حرکت جامعه تنها براساس رسیدن به تلذذ و رفاه بیشتر می باشد و این که تا آنجا که می تواند از جهان مادی استفاده کند و لذا محور تمام تنظیمات در جامعه مادی، رفاه و تلذذ بیشتر می باشد و این فلسفه حرکتِ تاریخ براساس تمام دیدگاه های مادی

ص: 202


1- - منصوری، جواد، شناخت استکبار جهانی، ص 53.
2- - منصوری، جواد، شناخت استکبار جهانی، ص 55.
3- - امام خمینی، صحیفه نور، ج 8، ص 237.

پذیرفته شده می باشد، چه این که ما حرکت جامعه در بستر تاریخ را جبری بدانیم - آن چنان که کمونیسم قائل به جبر تاریخ است - و چه این که قائل به امانیسم و انسان محوری در حرکت جامعه باشیم و مبدأ حرکت جامعه را تنها اراده انسان بدانیم. در هر دو صورت علت حرکت جامعه رسیدن به تلذذ و رفاه بیش از حد می باشد. بنابراین فلسفه تاریخ در دیدگاه مادی بر چنین اصل مهمی پایه گذاری شده است و اگر می بینیم که حکومت های مادی در راه رسیدن به این هدف از هر طریقی ولو به استعمار کشیدن انسان های دیگر، ولو به ایجاد استضعاف در جوامع دیگر باز هم خواهان دست یابی به اهداف خود در جامعه استکباری می باشد، براساس این دیدگاه از فلسفه تاریخ است. چرا که استراتژی نظام های کفر بر آن بنا شده است؛ استراتژی که سرمایه محور آن قرار گرفته و تلذذ و رفاه بیش از حد برای حفظ افزایش سرمایه پیش بینی شده است. ان شاءاللَّه در بیان علل و زمینه های جهانی جنگ تحمیلی بیان خواهیم داشت که چگونه نظام کفر مبتنی بر این فلسفه تاریخ به شکل دهی نه تنها جامعه خود بلکه جامعه جهانی مشغول شده است و چگونه می خواهد جهان را تبدیل به یک دهکده جهانی کند(1) که کدخدای آن دهکده ماده پرستان بی دینی می شوند که حول افزایش سرمایه تمامی جهان را قبضه می کنند و بر محور تلذذ بیشتر سیاست های تمامی جهان را پایه ریزی می کنند.

بنابراین جنگ پدیده ای ضروری در روند توسعه جهانی بوده که ضرورتاً این روند حرکت تمدن مادی و لائیک به سمت تمامیت خواهی و جهان گشایی می بایست با فطرت مذهبی عالم مواجه می گشت و عدم بروز جنگ به شیوه نظامی معقول و ممکن نبود. این جنگ براساس فلسفه تاریخ قابل پیش بینی بود، زیرا براساس فلسفه تاریخی که حرکت انسان و جهان را براساس فطرت، خلقت و اراده الهی تعریف می نماید، این امر حتمی و طبیعی است. بر این اساس جنگ هشت ساله، عاملی در مسیر توسعه و تکامل جهانی است که نباید توسعه و تکامل را براساس فلسفه تاریخ مادی (نه فلسفه تاریخ نظام های مارکسیستی و نه نظام های لیبرال دمکراسی) تعریف نمود تا پایان تاریخ را توسعه کامجویی مادی انسان تعریف نماییم بلکه مرحله پایانی و نهایی تاریخ مرحله ای است که در آن روح معنویت و قدسیّت هویدا و شکوفا می گردد و عدالت اجتماعی برپایه پرستش خدای متعال تعریف شده و همه ابعاد و شئون خودی و اجتماعی بر محور بندگی خدای متعال ضرورت پیدا می کند و برای آن مرحله

ص: 203


1- - منصوری، جواد، شناخت استکبار جهانی، ص 53.

تکامل، این جنگ ضرورت پیدا می کند زیرا بدون یک مقاومت تمام جانبه در برابر جهان گشایی مدرنیته و جهان و تمدن مادی امکان ایجاد حرکتی جدید در جهان برعلیه آن امکان پذیر نبود. ایجاد و تحقق بیداری جدید و تغییر موازنه قدرت به نفع دین و مذهب، در گرو یک جنگ تمام عیار است. پس با نگاه به جنگ از زاویه فلسفه تاریخ دین باید پذیرفت که این جنگ، جنگی است که در روند تکامل جهانی به سمت مقصد نهایی تاریخ، تأثیر مثبتی داشته و پدیده ای اجتناب ناپذیر هم بوده است.

طبق این تحلیل دیگر ضرورت پرداختن به صورت مسئله هایی نظیر «آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟ آیا می توانستیم با استراتژی بازدارندگی مانع جنگ شویم؟ آیا می توانستیم با دیپلماسی مانع جنگ شویم؟ و...» احساس نمی شود، زیرا از نوعی تحلیل سطح نگر و انتزاعی و فارغ از مجموعه نگری سرچشمه می گیرد.

درگیری نظامی گام آخر در مواجهه با رقیب

موضع درگیری نظامی هیچ گاه به عنوان اولین طرح در برخورد با رقیب به کار گرفته نمی گردد. زیرا هزینه جنگ نظامی بالا بوده و بسیاری از بودجه های کشور را به خود جلب و جذب می نماید و گاهاً بحران در اداره حکومت و جامعه خواهد نمود.

روی آوردن به درگیری نظامی زمانی مسجل خواهد شد که با هزینه های روان تر نتوان بر رقیب و حریف غالب شد. پس در نظریه برخورد تمدن ها، هرگاه قدرت های جهانی خصوصاً غرب احساس نمود که معادلات علمی در کنترل روانی جامعه جهانی یعنی در مهندسی انسان پاسخ گوست و می تواند اصول لیبرال دمکراسی را جهانی کند، هیچ گاه به حربه و درگیری نظامی روی نخواهد آورد. زیرا نفس درگیری نظامی عاملی در جهت تبلیغ منفی در برابر شعارهایشان نظیر دمکراسی، لیبرالیزم و آزادی خواهد بود. روی آوری به جنگ نظامی در این مقیاس در حقیقت ذبح نمودن اصول فرهنگی شان بر سر راه پیروزی مقطعی شان خواهد بود. بنابراین دشمن در مواجهه با انقلاب اسلامی ایران به دلیل آن که حتی فلسفه ریاضی یعنی منطق و قدرت محاسبات کمی او ظرفیت پاسخ گویی به حوادثی را که انقلاب اسلامی در جهان ایجاد می کند ندارد و این به معنای شکست علمی اوست یعنی ظرفیت معادلات و محاسبات او در کنترل روانی جهان به سمت جهانی سازی لیبرال دمکراسی کارساز و اثرگذار

ص: 204

و پاسخ گو نبود، بر این اساس چاره ای غیر از روی آوری به مقوله جنگ و درگیری و حمله نظامی ندارد. آنها به خوبی این حقیقت را دریافته اند که شکست در این زمینه به معنای فراهم شدن فروپاشی است.

تحلیل جنگ از زاویه نگاه امام خمینی رحمه الله

غربی ها در راه اندازی جنگ نظامی برعلیه ایران هرگز تصوری دقیق از پایداری مردم و نظام را احساس نمی کردند. امام خمینی با وقوع جنگ نظامی، آن را به شکل انگیزه ایمان در مقابل کفر هدایت نمود و محور جنگ را به نفع ایمان برگرداند و در مردم و ملت اسلامی ایران بصیرتی ایجاد نمود که این جنگ، جنگ اسلام و کفر است.

«شما هیچ وقت از هیچ چیز هراس نداشته باشید. شما برای حفظ اسلام دارید جنگ می کنید و او ]صدام [برای نابودی اسلام. الان اسلام به تمامه در مقابل کفر واقع شده است و شما باید از اسلام پایداری کنید و حمایت کنید و دفاع کنید. دفاع یک امر واجبی است بر همه کس، بر هرکس که هر مقدار قدرت دارد باید دفاع بکند از اسلام، و الان اینها هجوم کردند بر اسلام و ما باید دفاع بکنیم».(1)

امام خمینی با فرماندهی معنوی جنگ و ایجاد مقاومت ایمان در برابر فشار کفر، فشار سازمان ملل و سایر قدرت ها، به طرحی نو می اندیشیدند و آن تبدیل مقاومت به صدور معنویت در جهان بود. نمونه بارز این واقعیت را می توان در جنگ 33 روزه اسراییل برعلیه گروه مقاومت حزب اللَّه در لبنان مشاهده کرد که چگونه با مقاومت خود در مقابل ارتشی مسلح به تمامی سلاح های مدرن و فوق مدرن توانست بر آن فائق آمده و پیروزی را از آن خود سازد.

بنابراین امام خمینی نفس جنگ عراق بر علیه ایران را به ماهیت آن تفسیر کرد و آن جنگ اسلام و کفر بود. امام با راه اندازی انقلاب اسلامی درصدد ایجاد تمدنی اسلامی که به دنبال هضم نمودن تدریجی مجموعه غرب در درون خود بود برآمد. او به خوبی می دانست که این کار اقتضا می کند که با آن یک درگیری همه جانبه داشته باشد. امام خمینی از اوان شروع مبارزه خود همواره بر این واقعیت واقف بود که موضع گیری هایشان تا مرز درگیری های بزرگ بین المللی پیش می رود.

ص: 205


1- - صحیفه نور، ج 13، ص 109.

«قدرت ها و ابرقدرت ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی هم یکه و تنها بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگان که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد».(1)

«ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین المللی اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است ما می گوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم».(2)

«اگر بندبند استخوان هایمان را جدا سازند اگر سرمان را بالای دار برند اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم».(3)

«قرآن می گوید جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم یعنی کسانی که تبعیت از قرآن می کنند درنظر داشته باشند که باید تا آنجایی که قدرت دارند ادامه بر نبردشان بدهند تا این که فتنه از عالم برداشته شود».(4)

«من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند ما در مقابل همه دنیای آنها خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست».(5)

امام خمینی با اندیشه کلامی و معرفت خود به حرکت تاریخ به خوبی دریافته بود که افق انقلاب، افقی جهانی است و لذا در تمامی مخالفت های داخلی و خارجی تصریح به صدور انقلاب اسلامی می نمودند.

«ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می کنیم چرا که انقلاب ما اسلامی است و تا بانگ لااله الااللَّه و محمد رسول اللَّه بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم».(6)

«ما باید در صدور انقلابمان به جهان کوشش کنیم و تفکر این که ما انقلابمان را صادر نمی کنیم کنار بگذاریم، زیرا اسلام بین کشورهای مسلمان فرقی قائل نمی باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است. از طرفی دیگر تمام قدرت ها و ابرقدرت ها کمر به نابودی مان بسته اند و اگر ما دربسته بمانیم قطعاً با شکست مواجه خواهیم شد. ما باید حسابمان را صریحاً با

ص: 206


1- - فریاد برائت.
2- - ر.ک: پیام امام خمینی در تاریخ 67/4/29.
3- - ر.ک: پیام امام خمینی در تاریخ 67/4/29.
4- - همان، تاریخ 63/9/21.
5- - فریاد برائت.
6- - صحیفه نور، ج 11، ص1358/11/22 266.

قدرت ها و ابرقدرت ها یکسره کنیم و به آنها نشان دهیم که با تمام گرفتاری های مشقت باری که داریم، با جهان برخوردی مکتبی می نماییم».(1)

«ما به تمام جهان تجربه هایمان را صادر می کنیم و نتیجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچک ترین چشمداشتی، به مبارزان راه حق انتقال می دهیم و مسلماً محصول صدور این تجربه ها، جز شکوفه های پیروزی و استقلال و پیاده شدن احکام اسلام برای ملت های دربند نیست. روشنفکران اسلامی همگی با علم و آگاهی باید راه پرفراز و نشیب دگرگون کردن جهان سرمایه داری و روشن گری، راه سیلی زدن بر گونه ابرقدرت ها و قدرت ها، خصوصاً امریکا را بر مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند. من با اطمینان می گویم اسلام ابرقدرت ها را به خاک مذلت می نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد».(2)

بنابراین امام در درگیری خود هرگز در اندیشه درگیری در سطح ملی و منطقه ای نبود بلکه او خود را در برابر تمامیت تمدن جهانی (مدرنیته) موجود می دید. او در جنگ تحمیلی در برابر خود هرگز دولت سوسیالیستی کوچکی به نام عراق و حاکمی نظیر صدام را نمی دید بلکه او تمدن تمام عیاری را می دید که پنجه در پنجه آن برای پیروزی انداخته است.

نگرش امام خمینی به جنگ تحمیلی، نگرشی عمیق و معنوی بود که مبتنی بر یک اندیشه تاریخی و فلسفه تاریخ بود. او می دانست برای ایجاد تمدن اسلامی راهی غیر درگیری و حضور در صحنه بین المللی نیست و لذا خطر اصلی و محوری را مثلث «سرمایه داری، کمونیزم و صهیونیزم» معرفی می نمودند.

«ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم، حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم، ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظام هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام

ص: 207


1- - همان، ج 12، ص 1359/1/1 19.
2- - صحیفه نور، ج 20، ص 1366/5/6 118.

رسول اللَّه صلی الله علیه وآله را در جهان استکبار ترویج نماییم و دیر یا زود ملت های دربند شاهد آن خواهند بود».(1)

بر این اساس نگرش و اندیشه امام خمینی نگرشی سیاسی، نگرشی تاریخی و بین المللی بود که درصدد فتح تمامی سنگرهای کلیدی جهان بود. ایشان تمدن موجود را با تمام کروفرهایش، بت پرستی مدرن قلمداد می نمودند که مأموریت خود را مبارزه با این بت جهانی و شکستن آن و بیداری اسلامی و احیای هویت تمدنی اسلام که فراتر از یک بیداری است می دانستند که حاصل آن ایجاد احساس هویت جدید در جامعه مسلمانان بر محور تعلق به خدای متعال و اولیاء الهی بود.

«انقلاب اسلامی ما تاکنون کمینگاه شیطان و دام صیادان را به ملت ها نشان داده است. جهانخواران و سرمایه داران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره کنیم و هشدار ندهیم و حال آن که این وظیفه اولیه ما و انقلاب اسلامی ماست که در سراسر جهان صدا زنیم که ای خواب رفتگان! ای غفلت زدگان! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانه های گرگ منزل گرفته اید... امریکا و شوروی در کمین نشسته اند و تا نابودی کاملتان از شما دست بر نخواهند داشت... و امروز همه مصیبت و عزای امریکا و شوروی و غرب در این است که نه تنها ملت ایران از تحت الحمایگی آنان خارج شده است که دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت می کند».(2)

«من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران، با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد».(3)

بنابراین از زاویه نگاه امام خمینی به مسئله جنگ، جنگ با وجود و تمامیت خود در حفظ تمامیت نظام اسلامی نقش به سزایی داشته است. جنگ هشت ساله با تمام فراز و نشیب هایش محافظت از آرمان ها را تسهیل و زمینه های آن را فراهم کرد. این نتیجه ناشی از آن بود که این نظام و آرمان های او در برابر تمام مدرنیته قرار گرفت و تمدن مادی در دو شکل شرقی و غربی درصدد حذف و هدم آن برآمدند. بر این اساس جنگ منتهی به تغییر موازنه جهانی شد

ص: 208


1- - صحیفه نور، ج 20، ص 1367/4/29 232.
2- - صحیفه نور، ج 20، ص 238 - 237.
3- - همان، ص 16.

و سبب شد روحیه استقامت و مقاومت تمام دنیا به وجود آید و اسلام به عنوان مکتبی عدالت خواه به سراسر دنیا معرفی گردد و انگیزه های عدالت جویی در عالم بر محور اسلام جمع و عاملی برای تغییر موازنه قدرت در جهان به توسعه قدرت اسلامی و حفظ هویت و کیان نظام اسلام منجر گردد.

زاویه و نگاه امام خمینی نسبت به جنگ و رخداد آن کاملاً متفاوت با دیگران بود. او به خلاف دیگران تنها جنگ هایی را ویرانگر می دانست که بر سر تصاحب دنیا صورت می گرفت اما جنگی که برای احیاء هویت تمدنی اسلام و فروپاشی بت پرستی مدرن باشد هرچند دارای خسارت است اما آن را کاملاً مقدس می شمرد که دارای آثار زیادی نظیر پرورش روحی انسان ها می دانست. او به خوبی می دانست که در منابع دینی نسبت به مقوله جهاد و مجاهدان توجه ویژه ای شده و آن را از عوامل ثبات و استحکام جامعه قلمداد می نمایند که دارای آثار و بازتاب ارزنده ای است.

«وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»؛(1) «با کسانی که با شما از در جنگ بیرون آمده اند، در راه خدا پیکار کنید؛ ولی تعدی و تجاوز روا ندارید که خداوند متجاوزان را دوست ندارد».

«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ × الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً»؛(2)

«به آنان که مورد تهاجم و جنگ تحمیلی ظالمانه قرار گرفته اند، اجازه دفاع داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و خداوند بر نصرت آنها قادر است. همان ها که به ناحق از خانه خود (مکه) اخراج شدند و جز این که می گفتند: پروردگار ما اللَّه است، جرمی نداشتند و اگر خداوند بعضی از آنها را به وسیله دیگر دفع نکند، صومعه ها و معابد (یهود و نصاری) و مساجدی که «نام خدا» در آنها بسیار برده می شود، ویران می گردد».

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرمودند:

«الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف ولا یقیم الناس الا السیف و السیوف مقالید الجنة و النار؛(3)

ص: 209


1- - بقره / 190.
2- - حج / 40 - 39.
3- - وسایل الشیعه، ج 11، ص 5.

همه خوبی ها در شمشیر و زیر سایه شمشیر است و قوام جامعه بر شمشیر تکیه دارد، و شمشیرها کلید بهشت و دوزخ اند».

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در اهمیت جهاد فرمودند:

«واللَّه اللَّه فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل اللَّه و علیکم بالتواصل و التباذل؛(1)

خدا را، خدا را درباره جهاد با اموال، جان ها، و زبان هایتان! و بر شما باد که پیوندها را محکم کنید و از بذل و بخشش به یکدیگر (به ویژه در راه جهاد) هیچ فروگذاری نکنید».

«للجنة باب یقال له باب المجاهدین یمشون الیه و اذا هو مفتوح و هم مقتلدون بسیوفهم والجمع فی الموقف والملئکة ترحب بهم؛(2)

بهشت در مخصوصی دارد که به «باب المجاهدین» معروف است. مجاهدان به سوی آن در حرکت می کنند؛ در حالی که شمشیرهای خود بر دوش دارند. ناگهان این در به روی آنان گشوده می شود و فرشتگان به آنان آفرین و خوش آمد می گویند؛ در حالی که هنوز دیگر مردم، در صحنه محضر منتظر حساب هستند».

همچنین حضرت علی علیه السلام فرمودند:

«اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنة، فتحه اللَّه لخاصة اولیائه، و هو لباس التقوی و درع اللَّه الحصینة و جنته الوثیقة؛(3)

اما، جهاد! دری است از درهای بهشت که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا، زره محکم و سپر مطمئن خداوند است».

امام خمینی در سرپرستی جنگ شهادت را کمال انسان می دانست. تأثیر فرهنگ شهادت طلبی در تربیت انسان ها و اصلاح جامعه، مقوله ای اعجازآفرین است که در پرتو خداباوری و بندگی و طاعت خالصانه تحقق می یابد این حقیقت جاریه، متعلق به فرهنگ اسلامی است و طی هشت سال دفاع مقدس، توسط جوانان پرشور و عاشق میهن اسلامی، ابوابی از آن به روی ما گشوده شده است؛ اما متأسفانه به دلیل عدم درک درست و غفلت از فتوحات روشن آن، گرد و غبار غربت و بی کسی، بر چهره فرهنگ شهادت طلبی نشسته است و علی رغم تأثیر شگرف و اعجازگر آن در تحول انسان ها، در فرهنگ عمومی و نظام آموزشی و اداری جامعه، جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است. شاید این بی اعتنایی و عدم بهره گیری

ص: 210


1- - نهج البلاغه، نامه 47.
2- - وسایل الشیعه، ج 11، ص 5، ح 2.
3- - نهج البلاغه، خطبه 27.

درست از فرهنگ شهادت، معلول ظرفیت ضعیف و کم حجم ما باشد. به فرموده امام راحل رحمه الله، ما باید آثار پربرکت خون شهیدان را در گذر تاریخ جستجو کنیم:

«ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان، فاصله ای طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان، آن را جستجو نماییم».(1)

امام خمینی در پیامی در توصیف مقوله شهید و شهادت این گونه زیبا و هنرمندانه، لطایف عرفانی را با لسان قلم به صحیفه طبع می آرایند:

«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛(2)

«اگر نبود در شأن و عظمت شهدای فی سبیل اللَّه این آیه کریمه که با قلم قدرت غیب بر قلب مبارک نورانی سید رسل صلی الله علیه وآله نگاشته و پس از تنزل مراحلی، به ما خاکیان صورت کتبی آن رسیده است، کافی بود که قلم های ملکوتی و ملکی شکسته شود و قلب های ماوراء اصفیاءاللَّه، از جولان در حول آن فروبسته شود. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این ارتزاق عند رب الشهداء چیست؟ چه بسا مقامی باشد که خاص مقربان درگاه او (جلا و علاء) و وارستگان از خود و ملک هستی باشد. پس مثل منِ وابسته به علایق و وامانده از حقایق، چه گویم و چه نویسم...».(3)

او مقوله شهادت را چنان تفسیر می کرد که عارفان عاجز از نیل آن در کوتاه مدت اند و اعتقاد داشت که بسیجی ها راه صدساله را یک شبه طی می نمایند. ایشان خودسازی و جامعه سازی را با ابتناء بر مقوله شهادت آن چنان عجین و کارساز می دانستند که در پیام های پایانی خویش دعا می نمودند باب شهادت بر روی جامعه بسته نشود.

«خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!

خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن، خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش».(4)

جنگ هشت ساله با محوریت اندیشه های امام خمینی توانست در درون نظام، انسان هایی پرورش دهد که با آرمان های انقلاب همگرا و هماهنگ باشند. لازمه استقرار و بقاء یک نظام بر محوریت توسعه انسانی است. به عبارت دیگر باید بتواند انسان های هم بافت با آرمان هایش

ص: 211


1- - صحیفه نور، ج 20، ص 239.
2- - مطففین / 27 - 25.
3- - صحیفه نور، ج 20، ص 26.
4- - ر.ک: پیام به مناسب قطعنامه 598 در تاریخ 67/4/29.

پرورش دهد که این پرورش حکومتی و اجتماعی غیر از پرورش فردی است. زیرا پرورش اجتماعی نیازمند یک برنامه جمعی است که جنگ هشت ساله به منزلت بستری برای توسعه انسانی خاص (پیدایش انسان های هم بافت با آن) در آمد. بستر جنگ، بستر پرورش انسان هایی بود که به آرمان شهر انقلاب اسلامی می اندیشیدند و بر این آرمان وفادار بوده و برای اعتلای آن سرمایه می نهادند.

بنابراین امام خمینی وقوع جنگ را عاملی برای رشد و پرورش جامعه و انسان ها تلقی می کرد که جنگ کارخانه انسان پروری است که طبیعتاً در مسیر تولید، امکاناتی را هم از دست خواهد داد. بدین معنا که همان گونه که تولد یک انسان نیاز به یک آسیب های مقدماتی دارد، تولد جدید بشریت، احیای حیات طیبه در بشر نیاز دارد که از یک پالایش هایی عبور نماید. امام خمینی از این سیکل و فرآیند حرکت هرگز نگران نبودند و می فرمودند:

«باید تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها بدانند که ما تا آخرین نفر و تا آخرین منزل و تا آخرین قطره خون برای اعتلای کلمةاللَّه ایستاده ایم و برخلاف میل تمامی آنان، حکومت نه شرقی و نه غربی که در اکثر کشورهای جهان پایه ریزی خواهیم نمود و استکبار جهانی چه زود فراموش کرده است صحنه عظیم و تاریخی حضور مردم در روز قدس را که اگر ده ها بار هم تکرار بشود، به یاری خداوند مردم ما همان مردمند و صحنه ها همان صحنه هاست».(1)

امام خمینی آسیب های طبیعی را در حین درگیری نظیر بمباران تأسیسات و مکان ها و... کاملاً عادی می شمرد و آن را در حرکتی تاریخی، امر ضروری و اجتناب ناپذیر می دانست که مقدمه ای برای تحولات بزرگ و دست یابی به امکانات بیشتری است. مراد امام از مقاومت و درگیری، اثبات این حقیقت بود که می توان در مقابل قدرت های جهانی ایستاد و دروغ بودن افسانه شکست ناپذیری آنها را دید. ایشان استراتژی معروف به استراتژی پیروزی خون بر شمشیر را تا آنجا که مقدورات انسانی او را همراهی می کردند ادامه داد ولی با عدول دیگران از آن و تکیه بر مقدورات طبیعی، ایشان یکه و تنها بر آن پای فشرد و در عرصه دیگری از جنگ، (عرصه های جهانی) فرمودند:

«موضع گیری ها باید به گونه ای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در رأس آن امریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروی متجاوز باشند».(2)

ص: 212


1- - صحیفه نور، ج 20، ص 61.
2- - ر.ک: پیام امام خمینی در تاریخ 67/8/10.

«ما به تمام جهان تجربه هایمان را صادر می کنیم و نتیجه مبارزه با ستمگران را بدون کوچک ترین چشمداشتی به مبارزان راه حق انتقال می دهیم و مسلماً محصول صدور این تجربه ها جز شکوفه های پیروزی و استقلال و پیاده شدن احکام اسلام برای ملت های دربند نیست».(1)

ابعاد اندیشه دفاعی امام خمینی

امام خمینی با توصیف جنگ هشت ساله به جنگ اسلام و کفر با اندیشه دفاعی همه جانبه ای به مدیریت و هدایت جنگ می پرداخت.

بدون شک در اندیشه دفاعی نباید تنها به طراحی جنگ و دفاع نظامی پرداخت. اگر تمامی صحنه های جامعه، صحنه درگیری است و باید برای آن برنامه ریزی شود نباید بخشی اندیشه نبود. البته ممکن است بتوان با برخورد سیاسی تردیدی در اردوگاه دشمن ایجاد کرد تا از آن بر غلبه در جنگ استفاده نمود و موازنه نظامی را تغییر داد، اما این نوعی برخورد مقطعی است که درازمدت ایجاد بحران جدی خواهد نمود.

امام خمینی در اندیشه دفاعی شان در تمام ابعاد به صورت هماهنگ عمل می نمودند و تنها به یک بُعد بسنده نمی نمود. در اندیشه دفاعی معمولاً این سؤال وجود دارد که آیا توانایی اصلی، توانایی امکانات و مقدورات طبیعی است که به عنوان ابزار، مسخّر انسان اند؟ یا این که مقدورات اصلی، مقدورات انسانی، روحیات و حقیقت هایی است که در درون انسان ها وجود دارد؟ مسلماً در اندیشه امام خمینی محوریت دفاع بر مقدورات انسانی بود که با شعار پیروزی خون بر شمشیر محقق می شد.

هرچه قدرت ایمان و روحیه افراد کیفیت عالی تری داشته باشد، شکست دادن آنها هم کار مشکل تری است، هرچند که قوای مادی آنها کاملاً منهدم شود. به عبارت دیگر اگر هدف، معنوی و غیرقابل سنجش با موازین مادی باشد، نیروی مبارز شکست ناپذیر خواهد شد، و این ویژگی را در سربازان اسلام به خوبی می توانیم مشاهده کنیم. یکی از عوامل برتری سربازان اسلام بر دیگران همین است که صاحب عقیده و آرمان بوده و در کنار تجهیزات نظامی با سلاح ایمان و عقیده اش با دشمن مبارزه می کند. حضرت امام خمینی رحمه الله می فرمایند:

ص: 213


1- - فریاد برائت.

«اشتباهات در همین است که خیال می کنند زیادی جمعیت و زیادی اسلحه کار انجام می دهد و نمی دانند که این چیزی که کار را انجام می دهد، بازوی قوی افراد است افراد کم با بازوان قوی، قلب مطمئن و قلب متوجه به خدای تاریک و تعالی و عشق به شهادت و عشق به لقاءاللَّه، اینهاست که پیروزی می آورد. پیروزی را شمشیر نمی آورد، پیروزی را خون می آورد، پیروزی را افراد و جمعیت های زیادی نمی آورد، پیروزی را قدرت ایمان می آورد...».

و در جایی دیگر می فرمایند:

«...ایمان است که شما را وادار می کند بروید برای اسلام فداکاری کنید و ایمان است که در جبهه ها، این عزیزان ما در جنگ تا حد شهادت حاضر هستند، و تا این ایمان را حفظ کردید و تا این تعهد به اسلام را حفظ کردید هرگز آسیب نخواهید دید...».

محوریت مقدورات انسانی هرگز در محاسبه اندیشه دفاعی مادی جای نمی گیرد، به خصوص آن جریان معنویتی که بر محور کلمه حق شکل می گیرد و ظرفیت هایی را ایجاد می کند در تغییر موازنه قدرت، شناسایی نمی شود و وقعی بدان نهاده نمی گردد. در اندیشه و محاسبه مادی، انرژی و پتانسیلی به عنوان یک ظرفیت قابل ظهور در میدان برخورد قدرت ها و در میدان جنگ قابل تعریف و شناخت نیست.

نکته دیگر آن که در هر دو اندیشه دفاعی الهی و مادی بدون امداد الهی هیچ فعلی محقق نخواهد شد. در قرآن کریم در تحریص و ترغیب به این موضوع خطاب به رزمندگان آمده است:

«وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ × إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ × بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ»؛(1)

«بی هیچ تردید، خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد؛ درحالی که شما در مقابل دشمن ضعیف بودید، پس تقوا پیشه گیرید؛ باشد که شکر نعمت های او را به جای آورید. ای رسول! به یاد آر آنگاه که به مؤمنین گفتی آیا خدا به شما مدد نفرمود که سه هزار فرشته به یاری شما فرستاد. بلی اگر صبر در جهاد پیشه کنید و پرهیزگار باشید، چون دشمنانتان بر سر شما شتابان و خشمگین بیایند، خداوند برای حفظ و نصرت شما، پنج هزار فرشته را با پرچمی که نشان سپاه اسلام است، به مدد شما می فرستد».

ص: 214


1- - آل عمران / 125 - 123.

«کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»(1)

احتساب و محاسبه امداد الهی هرگز در محاسبات و اندیشه های دفاعی و نظامی مادی قابل ملاحظه نیست و تعریفی از آن وجود ندارد. در اندیشه مادی نیروهای درگیر در جنگ نظامی، پتانسیل های مادی اند که همانند دو برادر که در یک نقطه به هم می رسند با هم درگیر می شوند. به عبارت دیگر در اندیشه مادی طرفین درگیری، انرژی های مادی اند که نیروی قوی تر برنده خواهد شد. اما تحلیل از انگیزه های انسانی و ظرفیت ایمانی نیروها وجود ندارد. بنابراین اصل در مقدورات، امداد الهی است که با توجه به انگیزه های انسانی در تولی به خدای متعال اعطا می گردد.

کلماتی که امام خمینی در بیان فتوحات جنگ توسط رزمندگان اسلام در جبهه های جنگ مطرح می نمودند به پشتوانه آیات الهی است. ایشان در عملیات بیت المقدس پس از فتح خرمشهر فرمودند: خرمشهر را خدا آزاد کرد. این نگاه، نگاهی توحیدی بود که هرگاه نیروهای انسانی به وظیفه خود عمل کنند، خدای متعال هم امدادش را نازل خواهد کرد. این نگاه، تعبیر جدیدی از موازنه قدرت در معادلات نظامی را ارائه می دهد.

برخی در اندیشه های نظامی دفاعی خود بر محوریت ابزار - امکانات تأکید داشته و آن را متغیر اصلی در پیشبرد اهداف و مقابله با دشمن می دانند. نگاهی به موضع گیری برخی از مدیران جنگ در اوایل وقوع تهاجم عراق به ایران برخاسته از همین ایده ابزار محور بود.

این تفکر دارای لوازم خاصی نیز هست که مهم ترین آن «ابزار محوری» و حذف نقش محوری برای «انسان» است. در این دیدگاه، ابزار و قدرت ساخت و تولید تجهیزات، محورند و انسان به عنوان مؤلفه دست دوم محسوب می شود. این یک تفکر «حرفه گرا» است.(2)

طبیعی است وقتی انگیزه حضور در میدان درگیری تفاوت پیدا می کند و یا ارتقا می یابد حتماً نحوه توازن نیروها، معادلات توازن، موضوع و معادله تغییر موازنه قدرت نیز تغییر پیدا می کند و همچنین نحوه آرایش درونی و ارکان ماشین جنگی و میدان های درگیری هم متفاوت می شود. اگر ما انرژی و انگیزه ای که برای جنگ وارد میدان می کنیم را تغییر دهیم، ولی ساختار جریان این انگیزه را تغییر ندهیم، این انگیزه شکست می خورد. جنگ ما یک جنگ نامتقارن بود و توازن نیروها به گونه ای نبود که در جنگ کلاسیک تعریف می شود. اگر ما می خواستیم میدان های درگیری و نحوه آرایش نیروها و نحوه موازنه قوا به صورت

ص: 215


1- - بقره / 249.
2- - تفکر سنتی »کلاسیک« و تفکر نوین »انقلابی«، غلامعلی رشید، از همین قلم، نیروی زمینی سپاه پاسداران، ص 20 و 21.

کلاسیک تنظیم کنیم، و آن را مبنای پیروزی و شکست قرار بدهیم از همان اول شکست خورده بوده ایم. اگر جنگ ما تبدیل شده بود به جنگ اسلحه، و تلقی مان این بود که ما با همان اهداف و با همان ابزار و همان میدان های کلاسیک که آنها وارد جنگ می شوند وارد درگیری شویم، قاعدتاً شکست خورده بودیم. یکی از علل ضعف بنی صدر و اصحاب او هم همین محاسبات بود. الان هم در موازنه جهانی همین گونه است. جنگ تکنولوژی در مقابل همان تکنولوژی است. اگر آرایش درگیری ما همان آرایش تعریف شده در جنگ های کلاسیک باشد از اول باید اعلام شکست کنیم، از اول باید معتقد باشیم که در موازنه ما ضعیف تر هستیم و بنابراین دلیلی ندارد ما وارد این درگیری شویم. باید شرایط جهانی را بپذیریم. اما این که ما توانستیم حضور پیدا کنیم و شرایط موازنه جهانی را به نفع اسلام تغییر دهیم ناشی از همین است که امام رحمه الله انگیزه های درگیری را ارتقا بخشیدند، انگیزه هایی که وارد میدان شدند انگیزه دفاع از اسلام، توسعه معنویت، گسترش عبادت خدای متعال بود. و تبدیل شد به انگیزه فداکاری و وصال در راه خدای متعال که ما آن را شهادت طلبی می دانیم. وقتی انگیزه ارتقا پیدا کرد میدان های درگیری هم تغییر پیدا می کند. اصل در جهاد و درگیری، درگیری ارواح است و هدف برتری مادی نیست. بلکه ایجاد بصیرت بیشتر و بیداری بیشتر است. براساس انگیزه شهادت طلبی، آرایش نیروها به گونه دیگری بود. همان بود که در لبنان بعد از شکست اشغال سال 82 اتفاق افتاد. و بعد به سایر نقاط جهان هم تسری پیدا کرد. شیوه ای که دشمن در مقابل او احساس ضعف می کرد، و با متهم کردن آن به تروریسم به دنبال کنترل آن بوده و هست. در این موازنه امداد غیبی جای ویژه دارد. شیوه جنگی ما شیوه کلاسیک نبود، مقاومتی هم که کردیم و غلبه ای که هم پیدا شد، حتی در میدان های نظامی مبتنی بر قواعد متعارف کلاسیک نبود، چه بسیار مواقع بود، که حمله می کردیم و پیروز می شدیم درحالی که قواعد پیروزی براساس محاسبات کلاسیک نبود. بنابراین هم توازن نیروها در درگیری نظامی تغییر می کند، هم میدان های درگیری و هم هدف درگیری. ما در آنجا هدفمان دنیایی و مادی نبود بلکه امور دنیایی را هم از منظر آموزه های اسلامی نظاره می کردیم. پس آرایش نیروها تغییر کرد، میدان های درگیری هم تغییر کرد، عواملی که در موازنه محاسبه می شود باید تغییر می کرد، پس طبیعی است چنین جنگی، نیاز به یک نرم افزار جدیدی داشت که این شیوه های جدید و توازن نیرو را در شکل جدیدی بتواند قاعده مند

ص: 216

کند، کمّی سازی کند و علمی نماید. ما مشکلی که در جنگ داشتیم همین بود، ما نتوانستیم نرم افزاری تولید کنیم که به صورت هماهنگ این معادله جدید جنگ را قاعده مند کند، ما باید معادله جدیدی که بر مبنای به کارگیری انرژی جدید، اهداف جدید، ساختار جریان این انرژی و رسیدنش به هدف را طراحی علمی کند به دست می آوردیم مثال ساده اش این است ما وقتی می خواهیم انرژی فسیلی یا شیمیایی را به انرژی مکانیکی تبدیل کنیم، حتماً یک سازوکار مشخصی می خواهد که مثلاً همان موتورهای بنزینی یا گازوئیلی با قطعات و سازماندهی خاص دستگاه مکانیکی اتومبیل است. ولی اگر بخواهیم انرژی الکتریکی را به انرژی مکانیکی تبدیل کنیم در آنجا دیگر آن قطعات و سامان خاص آنها کارآمد نیست. طبیعتاً باید ساختار تبدیل این نیرو متناسب با خود این نیرو طراحی شود. اگر انرژی و آن نیرویی که می خواهد به جریان درگیری حق علیه باطل بپیوندد، محبت خدای متعال، میل به آخرت، میل به تقرب، میل به لقاء، میل به شهادت اخروی باشد، طبیعتاً ساختار جریانش هم متفاوت با آنجایی است که انگیزه های مادی می خواهند به یک تحرک نظامی تبدیل شوند. این احتیاج به یک محاسبه و نرم افزار خاص دارد. مشکل ما همین بود که نتوانستیم نرم افزار این جنگ را تولید کنیم. هرجا به ابتکار رزمندگان مان و عنایات خداوند فرمولی را به کار گرفتیم، نتوانستیم از نظر علمی آن را به ثبت برسانیم و لذا در طول جنگ مقداری محاسبات تغییر کرد و بعضاً از الگوهای خودمان دست برداشتیم و محاسبات کلاسیک و مادی متداول برای بعضی جلوه کرد و اصل شد و همین باعث کند شدن روند دفاع مقدس شد و به قبول قطعنامه و خوراندن جام زهر به امام عزیزمان انجامید.

در سایر جبهه های درگیری نیز وضع همین گونه است. هرجا نتوانستیم نرم افزار عملکرد الهی را بیابیم و به هر علت که به محاسبات کارشناسی مادی موجود تن دادیم از اهداف الهی خودمان و برکات و عنایات الهی دور شدیم و هرجا برپایه ایمان عمل کردیم، ثمرات شیرین آن را چشیدیم. تأکید فراوان مقام معظم رهبری بر جنبش نرم افزاری و ضرورت شتاب در فعالیت ها و تلاش های علمی که بحمداللَّه تا حدودی آغاز شده است گام مهمی در رفع این نقیصه است.

ص: 217

بنابراین نقطه مقابل اندیشه کلاسیک، اندیشه نوین انقلابی بود که با اصل قرار ندادن متغیر اصلی ابزار و امکانات در جنگ، توانستند عملیات های عظیمی همچون ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را انجام دهند.

ما از سال دوم جنگ از سیستم و تفکر کلاسیک سنّتی به سوی یک تفکر «انقلابی» در عرصه نظامی روی آوردیم و عملاً تفکر سنّتی را ذیل تفکر نوین انقلابی قرار دادیم. این تحول، برخاسته از تحولی بود که از متن انقلاب و افکار امام راحل رحمه الله آغاز شده بود. مشخصه اصلی این تفکر، تکیه بر خصائص انسانی است به گونه ای که ابزار، طفیل وجود انسان توحیدی قرار می گیرد. گرچه در تفکر کلاسیک هم انسان در کنار ابزار معنا پیدا می کند و از یک جایگاه فرعی برخوردار است اما در تفکر نوین انقلابی، این انسان(1) است که به عنوان محور فعالیت های نظامی، ابزار را تولید کرده و آنها را به خدمت می گیرد. در تفکر سنّتی، شعار «ابزار به اضافه انسان» مطرح است و در تفکر انقلابی «انسان به اضافه ابزار» پس در هر دو تفکر، دو مؤلفه «ابزار» و «انسان» با دو جایگاه کاملاً متفاوت رخ نشان می دهند و همین امر مهم ترین تفاوت میان دو مکتب کلاسیک و انقلابی به شمار می رود.(2)

در این اندیشه که به جنگ غیرکلاسیک و عاشورایی معروف بود، انگیزه های انسانی از موقعیت ویژه ای برخوردار بودند که با ارتقاء آن، انسان خواهد توانست به بیش از دنیا بسنده کند که شرط وصول بدان، عبور از دنیاست. این انگیزه، پتانسیل و قدرتی را ایجاد می نماید که غیرقابل تصور است و می تواند یک تاریخ را تحت تأثیر قرار دهد. حادثه جانگداز عاشورا که به حسب ظاهر، حادثه کوچک و از نظر فیزیکی بسیار محدود بود، با تأمل و محاسبات دقیق می توان این حقیقت را به دست آورد که حتی خصلت های فیزیکی آن بی نهایت بود که به مرحله ظهور رسیدند. این حادثه فارغ از آثار فیزیکی آن، در تاریخ اثر نهاد و تداوم تاریخی پیدا نمود و به یک جوشش تاریخی، آزادی خواهی، معنویت و شهادت طلبی و فداکاری تبدیل گردید. آثاری که از این حادثه در تاریخ پدید آمده صرفاً به دلیل ظرفیت عبودیت و انگیزه های انسانی عاشورائیان است.

بنابراین یکی از رموز پیروزی در جنگ که از دستاوردهای آن محسوب می شود، پرورش نیروی انسانی بر محور ایمان به خدای متعال بود. جنگ هشت ساله یکی از مهم ترین ابزار مدیریتی بود که در هدایت آن به گونه ای ایشان عمل نمود که هرگز در مسیر دفاع، هویت

ص: 218


1- - آن چیزی که مطرح است پیش انبیا، انسان است چیز دیگر پیش انبیا مطرح نیست. همه چیز به صورت انسان باید درآید. می خواهند انسان درست کنند. انسان که درست شد، همه چیز درست می شود. رژیم ها به تبع خارجی ها می خواستند که در این ممالک شرقی انسان درست نشود. آنها از انسان می ترسند. آنها می خواهند که یک انسانی پیدا نشود. انسان اگر پیدا شد زیربار زور نمی رود انسان، انسان اگر پیدا شد منافع مملکتش را به خارج نمی دهد، امین است انسان. انسان برای خدا کار می کند و برای خداست. زندگیش برای خداست و مردنش هم برای خداست. یک چنین موجودی ممکن نیست که برای اجانب خدمت بکند و به ضد کشور خودش قیام بکند. اینها نخواستند در دانشگاه های ما انسان درست بشود از انسان می ترسیدند، کوشش کردند که نیروی انسانی ما را نگذارند رشد بکند، نیروی انسانی ما را نگذارند جلو برود، کوشش کردند، با هر ترتیبی که توانستند، با هر نقشه ای که داشتند، عمده کارشان روی انسان ها بود که انسان ها را نگذارند رشد بکنند. وقتی انسان تربیت نشد در یک مملکت، وقتی تمام نظر یک فرد به مادیت بود، وقتی تربیت، تربیت مادی بود، خوب، این آدم می خواهد که دارای یک ویلا باشد، این از هر راهی شد بشود، این فرقی به حالش نمی کند برای این که مادی است. آدم مادی همین جهت ماده را نگاه می کند، کار ندارد که این ماده، این ویلائی که پیدا شده است، این اتومبیلی که پیدا شده است از کجاست. هر چیز، خودش را می خواهد، به مبدأش کار ندارد. انسان الهی است که اگر چنانچه یک چیزی را به او بدهند می پرسد از کجاست؟ چه هست؟ استفاده این آیا صحیح است یا نه؟ این اتومبیل آیا از راه حلال است یا حرام؟ خیانت است یا امانت؟ این انسان است که این چیزها پیشش مطرح است، ما هم این را می خواهیم. این اشتباه است که ما می گفتیم که یا می گوئیم که رژیم نباشد بس است دیگر، استقلال باشد بس است، آزادی باشد بس است، نخیر، مسئله این نیست. ما همه اینها را فدای انسان می کنیم. ما انسان می خواهیم، همه فدای انسان. انسان وقتی درست بشود همه چیز درست می شود. در این چند سال کوشش کردند که انسان نباشد، انسان را نگذارند یک انسانی پیدا بشود. اینها می دیدند که یک فرد انسان اگر پیدا بشود ممکن است یک ملت را هدایت کند ممکن است که یک ملت را به خلاف آنها چیز بکند، از این ناراحت بودند نمی گذاشتند کسی تحقق پیدا بکند. )امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، ج 6، ص 40 و ج 7، ص 62 - 63)
2- - همان، ص 25 و 26.

ناسیونالیستی به خود نگرفت. در هیچ یک از پیام های امام خمینی مسئله عرب و عجم نبود، تنها مسئله اسلام بود که محور و متغیر اصلی بود. امام خمینی در پیام خود به مناسبت جنگ تحمیلی فرمود:

«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت (ارواحنافداه) است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.(1)

بنابراین جنگ در اندیشه دفاعی امام خمینی به عنوان ابزاری برای ایجاد بیداری معنوی در کل جهان و ایجاد هویت اسلامی در دنیای اسلام و علاوه بر آن پرورش نیروهای انسانی و ارتقاء انگیزه ها از سطح درگیری خرد به درگیری های اساسی و بین المللی قرار گرفت. از دیدگاه امام خمینی جغرافیای عالم براساس جغرافیای مذهب و معنویت تقسیم می گردید. کما این که دشمن هم امروزه به دنبال این است که جغرافیای جهان را براساس قطب بندی ها و دسته بندی های اقتصادی جدید طراحی کند. بر این اساس امام خمینی، ارزشی بر این مرزهای جغرافیایی که بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمد، قائل نبودند و تقسیم جوامع و جغرافیا را بر محور فرهنگ و مذهب می دانستند و خوفی از تهدیدات ابرقدرت ها در صحنه های مختلف به خود راه نمی دادند. در جریان تسخیر سفارتخانه امریکا و در جنگ تحمیلی و حملات شیمیایی و بمباران ها و جنگ شهرها امام با تقویت انگیزه های ایمانی مردم، وجدان عمومی را به اطمینان و عدم خوف از این حوادث سوق داد.

«ما از جنگ نباید بترسیم، پیغمبر اکرم جنگ کرده است برای اسلام؛ حضرت امیر جنگ کرده است برای اسلام؛ صدر اسلام در چند سال، چندین جنگ، هشتاد تا، چقدر جنگ واقع شده؛ ما باید مهیا بشویم برای جنگ ها، و ما قدرت داریم؛ ما جوان ها را داریم. یک ملتی هستیم که با وحدت کلمه و با اتکال به خدای تبارک و تعالی، همه چیز را ما می توانیم پیش ببریم. هیچ خوف از این مسائل نداریم. اینها که ایجاد خوف می خواهند بکنند در شما، همان هایی هستند که در زمان شاه مخلوع هم ایجاد خوف کرده بودند و آن، به واسطه همان ایجاد خوف سر جای خودش نشسته بود و به خیال خودش سلطنت می کرد. وقتی این خوف شکسته شد، دیدیم که تو خالی بوده؛ واقعیت آن طوری که می گفتند، نداشت. قدرت های

ص: 219


1- - صحیفه نور، ج 21، ص 1368/1/2 108.

دیگر هم همین طور است. خیال نکنید که اینها شاخ و دوم خیلی بزرگی دارند؛ اینها هم همین طورهاست».(1)

«شما این مستضعفان جهان! و ای کشورهای اسلام و مسلمانان جهان! به پا خیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرت ها و عمّال سرسپرده آنان نترسید و حکام جنایتکار را که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم می کنند، از کشور خود برانید و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گیرید و همه در زیر پرچم پرافتخار اسلام، مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید و به سوی یک دولت اسلامی با جمهوری های آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقق آن، همه مستکبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همه مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند».(2)

امام راحل رحمه الله با اعتقاد به این که عنصر حماسه و شجاعت، جوهر حکومت و اقتدار جامعه است، ضعف و زبونی جهان اسلام و توسعه طلبی ستمگران را، ناشی از فقدان روح صلابت و حماسه در مسلمانان می دانند:

«علما و دانشمندان سراسر جهان، به ویژه علما و متفکران اسلام بزرگ یک دل و یک جهت، در راه نجات بشریت از تحت سلطه ظالمانه این اقلیت حیله باز و توطئه گر، که با دسیسه ها و جنجال ها سلطه ظالمانه خود را بر جهانیان گسترده اند، به پا خیزند و با بیان و قلم و عمل خود، خوف و هراس کاذبی را که بر مظلومان سایه افکنده است، بزدایند».(3)

امام راحل رحمه الله، لازمه بهره مندی از روح حماسه و شجاعت را، نترسیدن از دشمنان داخلی و خارجی می داند و این اقتضای شأن حماسی ولیّ خداست که حتی تصور ترس در ذهن او نقش نمی بندد؛ تا چه رسد به این که عنصر ترس و وحشت، در مقام عمل و تصمیم گیری بنشیند. امام رحمه الله در این زمینه می فرمایند:

«یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می کند که یک حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می افتم و از هیچ چیز نمی ترسم. بحمداللَّه تعالی؛ واللَّه تا حالا نترسیده ام؛ آن روز هم که می بردنم، (دستگیری امام در قضیه خرداد 1342( آن روز هم، آنها می ترسیدند. من آنها را تسلیت می دادم که نترسید».(4)

ص: 220


1- - صحیفه نور، ج 13، ص 144.
2- - همان، ج 21، ص 203.
3- - صحیفه نور، ج 19، ص 102.
4- - همان، ج 1، ص 72.

سخنانی چنین حماسی که جز از ائمه هدی علیهم السلام، از کسی دیگر شنیده نشده، بیانگر برخورداری امام راحل رحمه الله از مقام ولایت است؛ مقامی که در اثر سیر و سلوک و معرفت شهودی آن وجود مبارک، حاصل شده است.

متأسفانه در جریان جنگ تحمیلی و امر اداره آن برخی از افرادی که در چرخه مدیریت جنگ ایفاء نقش می نمودند فرمول محاسبه رویدادها را بر مبناء اندیشه امام نداشتند و به عبارت دیگر همانند امام در تحلیل جنگ نمی اندیشیدند، و طبیعتاً با محاسبات آن دسته از کارشناسان که دوره های تخصصی را در دانشگاه های غربی فراگرفته بودند، تحلیل مبناء اندیشه امام خمینی بر ایشان ممکن نبود و شاکله ذهنی شان اجازه عبور از مرز محاسباتشان را نمی داد. همین نگاه کارشناسی در امر اداره جنگ علی رغم تدیّن آنها موجب شد که بخشی از کارشناسی جنگ و کشور با ایده های امام پیش نرود و همین محاسبه و نگاه ناهمراه با اندیشه امام خمینی سبب شد که ایشان که تا دو هفته قبل از پذیرش قطعنامه 598 معتقد بودند تردید در ادامه جنگ خیانت به رسول اللَّه است، رضایت به پذیرش قطعنامه 598 (جام زهر) را علی رغم میل شخصی شان بدهند. ایشان در بیان عوامل پذیرش قطعنامه 598 در پیامی فرمودند:

با یاری خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبیاء بزرگوار الهی و ائمه معصومین صلوات علیهم اجمعین حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ می باشند، صریحاً اعتراف می کنند که ارتش اسلام به این زودی ها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به این که مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمی دانند و با قاطعیت می گویند که یک دهم سلاح هایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذارده اند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمی شود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از ده ها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکست های اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح های شیمیایی و نبود وسایل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت می نمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ

ص: 221

67/4/2 نگاشته است اشاره می شود، فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست می آوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300 هواپیمای جنگی و 300 هلی کوپتر... - که از ضرورت های جنگ در آن موقع است - داشته باشیم می توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی می گوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود. این فرمانده مهم ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعید به نظر می رسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب می گوید باید بازهم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست. آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده اند، مسئولان جنگ می گویند تنها سلاح هایی را که در شکست های اخیر از دست داده ایم به اندازه تمام بودجه ای است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود. مسئولان سیاسی می گویند از آنجا که مردم فهمیده اند پیروزی سریعی به دست نمی آید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هرکس بهتر می دانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبرویی داشته باشم خرج می کنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول می کنیم.

خداوندا تو خود شاهدی که ما لحظه ای با امریکا و شوروی و تمام قدرت های جهان سر سازش نداریم و سازش با ابرقدرت ها و قدرت ها را پشت کردن به اصول اسلامی خود می دانیم خداوندا در جهان شرک و کفر و نفاق در جان پول و قدرت و حیله و دورویی ما غریبیم، تو خود یاریمان کن. خداوندا در همیشه تاریخ وقتی انبیا و اولیا و علما تصمیم گرفته اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را درهم آمیزند و جامعه ای دور از فساد و تباهی تشکیل دهند با مخالفت های ابوجهل ها و ابوسفیان های زمان خود مواجه شده اند.

ص: 222

خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را برای رضای تو قربانی کردیم غیر از تو هیچ کس را نداریم ما را برای اجرای فرامین و قوانین خود یاری فرما، خداوندا از تو می خواهم تا هرچه زودتر شهادت را نصیبم فرمایی. گفتم جلسه ای تشکیل گردد آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظب باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صریحاً می گویم باید تمام همتتان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عکس العمل می شود. شما می دانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامی مان چنین تصمیمی گرفته اند خدا را در نظر بگیرید و هرچه اتفاق می افتد از دوست بدانید، والسلام علینا و علی عباداللَّه الصالحین.(1)

روح اللَّه الموسوی الخمینی

شنبه 25 تیر 67

امام خمینی علی رغم بسترهایی که سبب پذیرش قطعنامه 598 شد، هرگز در موضع گیری های جهانی خود توقف نکردند و قبول قطعنامه را هرگز به معنای پایان مبارزه نمی دانستند.

«من مجدداً به همه ملت بزرگوار ایران و مسئولین عرض می کنم چه در جنگ و چه در صلح، بزرگ ترین ساده اندیشی این است که تصور کنیم جهانخواران، خصوصاً امریکا و شوروی، از ما و اسلام عزیز دست برداشته اند. لحظه ای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم».(2)

«قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولی دورنمای حوادث را نمی توان به طور قطع و جدی پیش بینی نمود. و هنوز دشمن از شرارت ها دست برنداشته است؛ و چه بسا با بهانه جویی ها به همان شیوه های تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم. و ملت ما هم نباید فعلاً مسئله را تمام شده بداند. البته ما رسماً اعلام می کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست. چه بسا دشمنان بخواهند با همین بهانه ها حملات خود را دنبال کنند. نیروهای نظامی ما هرگز نباید از کید و مکر دشمنان غافل بمانند. در هر شرایطی باید بنیه دفاعی کشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما، که در طول سال های جنگ و مبارزه ابعاد کینه و قساوت و عداوت دشمنان

ص: 223


1- - روزنامه کیهان، 1385/7/8.
2- - صحیفه نور، ج 21، ص 52.

خدا و خود را لمس کرده اند، باید خطر تهاجم جهانخواران در شیوه ها و شکل های مختلف را جدی تر بدانند».(1)

«فرزندان انقلابی ام، توجه کنید که امروز حضور گسترده در جبهه هاست. فکر نکنید که دیگر جنگ تمام شده است. خود را مسلح به سلاح ایمان و جهاد کنید. بر دشمن غدار رحم جایز نیست و اینها تمام حرف هایشان یک فریب است. ما خواستیم به دنیا ثابت کنیم که صدام معتقد به مجامع بین المللی نیست. و ما تا قبول قطعنامه از سوی عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهیم داد».(2)

«ما نباید حساب کنیم که جنگ تمام شده است، ما باید حساب کنیم که در حال جنگیم،(3) برای این که دشمن ما - چه دشمن های بزرگ از قبیل امریکا و شوروی و چه آنهایی که اذناب آنها هستند از قبیل صدام و امثال اینها - اینها چون با اسلام مخالف هستند و دیدند که اسلام امروز در دنیا یک قدرت بزرگی شده است در مقابل آنها، از این جهت آنها دائماً مشغول نقشه کشی هستند و ما نباید از این مسئله غفلت کنیم، هم باید مردم مهیا باشند، قوای مسلحه مهیا باشند».(4)

و در پیامی از موضع حادثه سازی و نه انفعال فتح سنگرهای جدیدی را پیش بینی و نوید دادند و از خدای متعال درخواست عدم مسدود شدن باب شهادت برای مردم را نمودند. امام خمینی با پذیرش قطعنامه آن هم به دلیل تردیدهایی که در مقدورات انسانی به وجود آمد هرگز اجازه نداد که در جامعه احساس شود که مبارزه تمام شده و حاصل جنگ غیر از ویرانی و بدبختی نبود.

«پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آورده اند کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم و ائمه اطهارند، پیروزی و شکست برای آنها فرقی ندارد. امروز روز هدایت نسل های آینده است، کمربندهایتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است. امروز روزی است که خدا این گونه خواسته است و دیروز خدا آن گونه خواسته بود و فرد ان شاءاللَّه روز پیروزی جنود حق خواهد بود، ولی خواست خدا هرچه هست ما در مقابل آن خاضعیم و ما تابع امر خداییم و به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی

ص: 224


1- - ر.ک: پیام به مناسبت پذیرش قطعنامه 598.
2- - ر.ک: پیام به مناسب پذیرش قطعنامه 598 در تاریخ 67/4/31.
3- - علی رغم پذیرش قطعنامه 598 از سوی عراق در تاریخ 1367/5/29 و برقراری آتش بس میان ایران و عراق، نیروهای دشمن، همچنان مناطق اشغالی مخصوصاً منطقه شلمچه را در اختیار دارند و حالت نه صلح نه جنگ تا مدتی حدود 2 سال ادامه می یابد. از این روی خطوط پدافندی همچنان، با رعایت آتش بس، فعال است و هنوز یاران امام سنگرنشین هستند. برای اطلاع در مورد کلیه مسائل مربوط به پس از پذیرش قطعنامه 598 و نامه های رد و بدل شده بین رؤسای جمهوری کشور ایران و عراق و... (ر.ک: تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی، ص 285 به بعد).
4- - ر.ک: پیام به مناسبت پذیرش قطعنامه 598 در تاریخ 67/4/31.

غیرخدا نمی رویم. البته برای ادای تکلیف همه ما مؤظفیم که کارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترین وجه و با درایت و دقت انجام دهیم».(1)

«جنگ در عین حال که ناگوار بود و شهرهای ما را خراب کرد، ولی برکاتی داشت که اسلام به دنیا معرفی شد، و این که چه اشخاصی و قدرت هایی در مقابل اسلام ایستادند، و چه کسانی از اسلام می ترسند، و چه قدرت هایی علیه اسلام قیام کردند، همه اینها در جنگ معلوم شد».(2)

«هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم،

ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم،

ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم،

ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم،

ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خودمان بایستیم،

ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم،

ما در جنگ ریشه های انقلاب پربار اسلامی مان را محکم کردیم،

ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم،

ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد،

جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت،

جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت،

جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام های فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند،

جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت،

تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آن چنانی برخوردار شد و از همه اینها مهم تر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.

.... چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بیفایده است! درحالی که صدای

ص: 225


1- - ر.ک: پیام به مناسبت سالگرد کشتار خونین در مکه و قبول قطعنامه 67/4/29 598، ص 236.
2- - ر.ک: پیام امام خمینی در تاریخ 62/6/28.

اسلام خواهی افریقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام شناسی مردم در امریکا و اروپا و آسیا و افریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست».(1)

بنابراین جنگ هشت ساله هم موازنه قدرت جهانی را به نفع دین تغییر داد و هم گرایشات انسانی را در سطح جهانی به سمت اسلام و انقلاب اسلامی سازماندهی کرد. با بروز جنگ تحمیلی، اسلام تبدیل به عامل سازماندهی انگیزه های عدالت جو که بر علیه نظام استکباری سمت و سو داشته و درگیر با آن هستند شده و از سوی دیگر جنگ در درون هم بافت هماهنگ با انقلاب اسلامی را ساخت. باید اطمینان داشت که به راحتی نمی توان انسان هایی را با آرمان های بلند جهانی بدون ایجاد یک بستر عینی ساخت زیرا این بستر اگر بخواهد در قالب اجتماعی باشد، طبیعتاً بستر درگیری و جنگ خواهد بود.

ص: 226


1- - ر.ک: پیام امام خمینی در تاریخ 67/12/3.

ص: 227

روحانیت و دفاع مقدس

دفاع مقدس و روحانیت دو واژه همراه هستند که همواره در هم عجین بوده اند و خاطرات و یادگارهای شیرینی را از این قضیه بر جای نهاده اند.

در جای جای تاریخ اسلام مشهود است که هرگاه دشمن در هر زمان و مکانی قصد نابودی اسلام عزیز را نموده این خیل شاگردان امام صادق علیه السلام بوده که تحت نام علماء سرا پا گوش فرمان الهی در مقابل هجوم دشمنان، ایستادگی و مقاومت نموده اند.

اگر بگوییم حفظ اسلام و شیعه گری پیروان علی بن ابیطالب مرهون زحمات و مجاهدت های خستگی ناپذیر سلسله روحانیت بوده است گزاف نگفته ایم.با نگرش اجمالی بر دوران تاریخی علمای مجاهدی همچون میرزای بزرگ شیرازی-

شیخ فضل الله نوری- محمد تقی شیرازی- مدرس- کاشانی- سید محمد تقی خوانساری- سید ابوالحسن اصفهانی- و امام خمینی ره... می توان خط دشمن ستیزی این طایفه را شناخت و درک نمود. رسالت پرچمداران دین در قبال جنگ 8 ساله از ابتداء بر این تعلق گرفت که مردم را متوجه هجوم دشمن و امر دفاع و جنگ نمودند، زیرا عزت و شرف مسلمین در پیروزی این جنگ بود.

نقش روحانیت، نقشی اساسی بود که تمامی رزمندگان بواسط اطاعت از آنها و رهبر کبیر انقلاب که بالاترین روحانیت شیعه است در جنگ و دفاع مقدس وارد شدند.

ص: 228

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 229

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 230

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 231

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 232

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 233

روحانیت و دفاع مقدس

دفاع مقدس و روحانیت دو واژه همراه هستند که همواره در هم عجین بوده اند و خاطرات و یادگارهای شیرینی را از این قضیه بر جای نهاده اند.

در جای جای تاریخ اسلام مشهود است که هرگاه دشمن در هر زمان و مکانی قصد نابودی اسلام عزیز را نموده این خیل شاگردان امام صادق علیه السلام بوده که تحت نام علماء سرا پا گوش فرمان الهی در مقابل هجوم دشمنان، ایستادگی و مقاومت نموده اند.

اگر بگوییم حفظ اسلام و شیعه گری پیروان علی بن ابیطالب مرهون زحمات و مجاهدت های خستگی ناپذیر سلسله روحانیت بوده است گزاف نگفته ایم.با نگرش اجمالی بر دوران تاریخی علمای مجاهدی همچون میرزای بزرگ شیرازی-

شیخ فضل الله نوری- محمد تقی شیرازی- مدرس- کاشانی- سید محمد تقی خوانساری- سید ابوالحسن اصفهانی- و امام خمینی ره... می توان خط دشمن ستیزی این طایفه را شناخت و درک نمود. رسالت پرچمداران دین در قبال جنگ 8 ساله از ابتداء بر این تعلق گرفت که مردم را متوجه هجوم دشمن و امر دفاع و جنگ نمودند، زیرا عزت و شرف مسلمین در پیروزی این جنگ بود.

نقش روحانیت، نقشی اساسی بود که تمامی رزمندگان بواسط اطاعت از آنها و رهبر کبیر انقلاب که بالاترین روحانیت شیعه است در جنگ و دفاع مقدس وارد شدند.

ص: 234

سیره علماء مملو از حضور جدی آنان در صحنه های دفاع مقدس بر علیه استکبار و دشمنان خارجی می باشد. مرحوم حضرت آیةالله سیدمحمد تقی خوانساری رضوان الله تعالی علیه روحانی بود که به جبهه رفت و با دشمنان جنگ می نمود و مدتها در چنگال دشمنان خود هم اسیر بود. میرزا شیرازی آن مرجع تقلید شیعیان که در قم وقتی خبر هجوم وحشیانه دشمن را می شنود حکم جهاد می دهد و کشور عراق را از قید اسارت کشور انگلیس نجات می دهد.

تاریخ هنوز بیاد دارد حضور سید حسن مدرس در مجلس فرمایشی و ایستادگی او در مقابل نوکران و دست پروردگان رژیم پهلوی و مرگ بر رضا شاه گفتن او و در برابر طرح روسیه که قرار بود تصویب شود در زیر فشار دولت وقت با غرش خویش گفت:

«اکنون که بناست از بین برویم چرا سند نابودی خود را شخصاً امضاء کنیم»

شجاعت و جسارت مرحوم مدرس در این قضیه آنچنان دشمنان را مرعوب و محکوم نمود که باقی وکلای مجلس جرأت پیدا نمودند و طرح مزبور را رد کردند. بنابراین با توجه به اینکه جنگ ما یک جنگ مکتبی و مردمی بود و همه اقشار مخصوصاً روحانیت شرکت گسترده در آن داشتند می توان گفت: در هر جنگی مقدماتی لازم است که مهمترین آن، افراد و نیروهای انسانی است. این افراد و نیروها را باید از دو جنبه جسمانی و اعتقاد روحی تقویت نمود. نقش روحانیت در این جنگ بیان ارزشهای اسلامی و قرانی برای مردم و رزمندگان دلاور اسلام بود و این تربیت مداری این طایفه بود که عده ای در برابر دشمن تا دندان مسلح تا حد روی مین رفتن خود را مهیا می نمودند.

آنچه که از شروع جنگ همواره در پیشانی رویدادهای جلب نظر می کرد این بود که یکی از نیازهای اصلی جبهه و جنگ بطور مشخص روحانیون بودند زیرا معارف اسلامی است که قدرت روحی نیروها را بالا می برد. این مسئله آنقدر حائز اهمیت است که خداوند متعال خطاب به پیغمبر عظیم ایشان اسلام فرمود:

«یا ایها البنی حّرز المومنین علی القتال ...

پیغمبر، مومنین را به جنگ و جهاد تشویق کن و اگر 20 نفر مؤمن و صابر باشند بر 200 نفر از کفار غالب می شوند و اگر 100 نفر از مومنین و صابرین باشند بر 1000 نفر از کفار غالب خواهند شد»

ص: 235

آری از زمان حضرت صادق علیه السلام که فقه اسلام و شیعه تدوین شد همین روحانیون بودند که دست بدست هم دادند و احکام الهی را دسته بندی نمودند و نسل به نسل منتقل می کردند واینان بودند که از آغاز تاکنون علمدار و پرچمدار همه حرکتهای اسلامی بوده و با فریادهای آتشین خود علیه همه دسیسه ها و نیرنگ های یاوه سرایان قد علم کرده و با استقامت بی نظیری در همه صحنه ها، شانه ظلم را به خاک رسانده اند.

مروری بر تاریخچه خونبار و مقدس روحانیت مؤید این مطلب است که فقها و علماء عظام خود را در منزلت و منصب رهبری و هدایت و زعامت رزمندگان در دوران دفاع مقدس دیده و در هر فرصت به این مهم همت گمارده و وظیفه و دین خود را نسبت به امر استقامت در برابر هجوم ایفاء نمودند. چنانچه در دوران صفویه نقش و تاثیر روحانیون طراز اول نظیر علامه مجلسی و شیخ بهایی در امور حکومتی و اجتماعی بالا گرفت و در دوره های بعدی نیز با تغییر حکومت ها و دگرگونی اوضاع و شرایط اجتماعی این نقش کم یا زیاد شد.

بعنوان نمونه در آغاز جنگ دوم جهانی ایران و روس صدور فتاوای مجتهدینی چون شیخ محمد نجفی، ملا احمد نراقی و آیت الله مجاهد بر وجوب جهاد علیه دشمن اشغال گر و متجاوز به سرزمین اسلامی موجب قیام عمومی مردم و تلاش برای آزادی سرزمینهای اشغال شده گردید.

بر این اساس باید گفت این مجاهدت روحانیون بوده که اسلام را تاکنون نگه داشته است. و در هر مسئله و گرفتاری که برای اسلام پیش می آمده باز پیشقدم همین ها بودند که قیام می کردند و ملتی را بسیج و راهی میادین نبرد می نمودند. هنوز رزمندگان اسلام فراموش ننمودند که چون وقت رزم می شد چگونه فانسقه ها را بر کمر می بستند و عمامه را بر سر نهاده و سلاح را بر دوش می گرفتند و دوشادوش نیروهای رزمنده در هوای گرم جنوب و یخبندان غرب می جنگیدند و در آخر کار بسیاری از این عمامه های سفید خونین شده همراه قلب های ذوب شده شان از درد برای گسترش انقلاب اسلامی می طپید.

آنان در آن ایام مقدس در هنگامه غوغای الله اکبر در جمع رزمندگان برای نماز ظاهر می شدند و نماز اول وقت را در دل مبارزان زنده می ساختند و به جمع و جماعتشان نور دیگری می بخشیدند. به این عظمت و عزت و ایثار امام امت ره شهادت داده و می فرمایند:

«روحانیون در طول تاریخ مقدم بر دیگران در فعالیت ها بوده اند...

ص: 236

بعد از هجرت رسول اکرم و در طول غیبت امام عصر عج تا حالا آنکه اسلام و مسلمین را حفظ کرده است این طبقه روحانیون بوده اند.

شما روحانیون بودید که مردم را حفظ کردید و اسلام را به مردم معرفی کردید و ملت اسلام را روشن نمودید و آن کسی که با شما دشمنی دارد با اسلام دشمنی دارد»(6)

دشمنان از اوان حضور این منادیان توحید پیوسته با توسل به انواع حیل و ترفندها در صدد حذف و هتک این طایفه بودند و شاهد این ادعا، امواج سهمناک نوآوری تا غرقاب افکار سنّت و تا مدر نیسم وابسته و مباحث و هجمه های سیاسی فرهنگی در آن زمان می باشد. حضور و یاد روحانیت در صحنه های دفاع از دین و اسلام همیشه در سرلوحه کلام گوهربار امام امت ره قرار داشت و همواره مصمم بود تا نقش و خدمات و ارزش روحانیت از یادها نرود و از موقعیت آنها کاسته نگردد.

«... سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتنداند و بر منبر هدایت وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شب چراغ ساخته اند»

بیان این مسائل، نه بیان خاطرات گزاف و نه مبالغه که یادآوری گوشه ای از واقعیت های آن زمانه است. آنان که در آن احوال، دل به ایستادگی و پایداری سپردن و از قدرت و هیمنه آن دولت فخیمه، ترسی به دل راه ندادن، به میدان کارزار بر آمدن و دیگران را به جهاد فرا خواندن. فرماندهی کل قوا در دوران سبز دفاع مقدس بر این حضور سبز این گونه می فرمودند:

«... عراق را آخوند نجات داد از انگلستان از توی حلقوم انگلستان آخوند بیرون آورد...»

این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد... مرحوم آقای سید محمد تقی خوانساری یکی از اشخاص است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد»(7) حضور شیرین و مقدس روحانیت در 8 سال دفاع مقدس، از جمله حوادثی است که ملت ایران هیچگاه از خاطر خویش نخواهد برد.

اینان همانانی هستند که در میادین دفاع مقدس لحظه ای از سنگر و خاکریزها جدایی نگردیدند و با حضور خویش عطر معنوی جبهه را بیشتری می نمودند.

ص: 237

دفاع، روحانیت و شهادت سه واژه زیبا و قرین هستند که در دوران دفاع مقدس تجلی پیدا نمودند که آثار و برکات آن را پس از آنهمه سالیان شاهد و ناظر هستیم.

حضور دفاتر نمایندگی امام ره در تشکیلات نظامی درگیر جنگ در طول سالیان جنگ همواره صیانت رزمندگان اسلام را در مراحل مختلف دوران جنگ تضمین می نمود.

نعمت وجود شهیدانی از این سلک و فرقه همچون شهید فضل الله محلاتی نماینده امام ره در سپاه و شهید عبدالله میثمی مسؤل دفتر نمایندگی امام ره در قرارگاه خاتم و ... زنده کننده صحنه های ایثار و صفا و اخلاص بود. امام این ایام و صحنه های مقدس را این گونه توصیف می نمودند که:

«افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت، که در هنگامه نبرد، رشته تعلقّات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنّیات دنیا را از پای حقیقت علم بر گرفتند و سبکباران به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر سرودند»

امروزه دشمن پس از آن دوران هشت ساله هجوم خویش را ترک ننموده، بلکه با تغییر نوع هجوم همچنان در صدد ضربه دیگری بر پیکر اسلام عزیز است.

مسئولیت امروز روحانیت در هیچ صحنه و عرصه تاریخی نبوده است تا آنجا که امام امت ره می فرمایند:

«امروزه مسئولیت روحانیت و کسانیکه در این لباس مقدس هستند مسئولیتی است که در طول تاریخ روحانیت نبوده است. حوزه و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشد و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس العمل مناسب باشند»

امید است حضور این پرچمداران علم و فقاحت همچو دوران دفاع مقدس روز به روز در صحنه های انقلاب پر رنگتر گردد چرا که کلام و خطا به این منادیان اسلام در حقیقت یعنی حرکت، پویایی، نوآوری و زنده بودن برای رسیدن به هدف الهی.

یاد تمامی شهیدان جنگ هشت ساله تحمیلی خصوصاً شهدای روحانیت گرامی باد آنانکه عمامه های سیاه و سفیدشان بعنوان جلودار در جمع عاشقان بودند و با بر کرسی نشستن و خطابه خواندن و با نصایح خود از قران و حدیث، قلب ها را به لرزه در می آورد و آماده عروج می نمود.

ص: 238

تجلی رهبری دینی در مدیریت جنگ

مقدمه

ملتی که بخواهد شرافت خودش را حفظ کند، اسلام را که مبدأ شرافت ها است بخواهد حفظ کند، این ملت باید علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشند. استقامت معنایش این است که اگر گرفتاری هایی پیدا شد در جهاد، اگر در جنگ هایی که پیش می آید برای ملتی که می خواهد شرافتمند باشد، می خواهد اسلام را و نهضت اسلامی را به ثمر برساند. از مشکلات هراس نداشته باشد، در مشکلات سستی نکند، این امر خداست. خدای تبارک و تعالی که دفاع را برای همه ملت و بر همه مسلمین واجب کرده است و ما هم الان در آن امر واقع شدیم که دفاع می کنیم از شرافت خودمان، دفاع می کنیم از اسلام عزیز، همان که امر فرموده است که دفاع کنید. به همه ملتها هم امر فرموده است که پایدار باشید، استقامت کنید...»

1 - انگیزه مادی یا الهی تنها عامل محوری در جنگ های متداول جهان

جنگهای متنوعی که در دنیا بوده و هست هم از نظر انگیزه و هم از نظر شیوه اداره جنگ و هم از نظر مدلها و نحوه درگیری و رفتار و پیامدها و نتایجی که داشته، قابل بررسی و ارزیابی می باشند.

ص: 239

انگیزه هایی که در این جنگ های متفاوت یک ارتش و یک ملت را ساماندهی می کرده عمدتاً در یک تقسیم بندی کلی به دوگونه انگیزه قرب الهی و انگیزه مادی هستند. انگیزه های مادی مثل عشق به برتری یک نژاد یا یک قومیت و توسعه جغرافیای سیاسی یک قوم و یک نژاد و امثال اینها می باشد. این انگیزه ها انگیزه هایی بودند که عامل پیدایش جنگ شدند و احیاناً به پیروزیهایی هم دست یافتند ولی مهم این است که ما همه این پیروزیها را تحلیل کنیم و ببینیم حاصل این پیروزیها چیست؟

فرق است مابین ایده شماها و دشمنهای شما، آنها برای قدرت ها، برای نمایش قدرت، برای شیطان، با اسلام به جنگ برخاستند، و شما برای خدا و برای رضای او و برای قدرت دادن به اسلام و پیاده کردن احکام اسلام به دفاع برخاستید، شما مدافع از انسان های مظلوم در طول تاریخ هستید، مدافعات شما از اسلام و پیروزی شما، انحصار به پیروزی در میدان ندارد.(1)

ملتی که با انگیزه برتری قومی یا نژادی یا میل به توسعه امکانات و به منابع، درگیر با یک جمعیت دیگری شده و پیروز هم شده و منابع آنها هم دست یافته و جغرافیای سیاسی خودش را هم توسعه داده، بر فرض که به همه اینها دست یافته باشد چه بدست آورده است و حاصل این پیروزی چیست؟ آیا واقعاً این نتایج ارزش این را دارند که انسان بخاطر آن درگیر بشود و احیاناً کشته یا به پیروزی برسد؟

اگر ما این مطالب را خوب تحلیل کنیم از طرفی به این نتیجه خواهیم رسید که واقعاً نوع این انگیزه ها ارزش، آن را ندارند که بر اساس آنها به جنگ و درگیری و پرداخته شود و بر فرض هم که به پیروزی یا غلبه هم منتهی بشوند، نتیجه مهمی بدست نیامده است و از طرف دیگر به این مطلب پی خواهیم برد که جنگ و درگیری فقط با یک انگیزه معقول ارزشمند است و آن انگیزه درگیری حق و باطل و یا درگیری ایمان و کفر برای غلبه کلمه توحید و عزت اسلام و یا نقطه مقابلش برای غلبه کفر و فرهنگ دنیاپرستی می باشد. لذا تنها این جنگ است که در دنیا اساسی ترین جنگ می باشد و ارزش این را دارد که انسان برای پیروزی کلمه توحید هم جنگ کند و هم درگیر بشود. یک انسان موحد هیچگاه برای توسعه خاک و منابع و امثال اینها دست به جنگ نمی زند.

ص: 240


1- - کلام امام، ص59/7/4 79.

1/1 - ایجاد انگیزه و هویت جدید در جامعه ایران توسط امام(ره)

مهمترین کار امام(ره) تغییر انگیزش اجتماعی و بالطبع تفکرات اجتماعی بود و اگر این مطالب را بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم امام(ره) یک هویت جدید اجتماعی ایجاد کردند و این واقعاً یک کلمه نیست و بلکه یک کتاب است. امام هویت اجتماعی ملت ایران را در یک مرتبه جدیدی به بلوغ رساندند و به آنها هویت اسلامی دادند، هویتی که دراین هویت، انگیزه همکاری، تفاهم و همدلی، انگیزه نژادی یا قومی یا انگیزه های مادی دیگر نبود. ملت ایران واقعاً در این برهه احساس همبستگی با هر مسلمان آزاده و مظلومی کردند که در اقسا نقاط دنیا می باشند و واقعاً آنها را جزئی از وطن امت خود می دانستند. کما اینکه عامل صف بندی و جدا شدن درگیریهایشان قومی یا نژادی نبوده و تنها انگیزه آنها مقابله با دشمنان اسلام می باشد.

مسؤولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت - ارواحنافداه - است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منّت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسؤولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.

1/2 - شکل گیری «همدلی، همفکری و همکاری» جدید در سایه شکل گیری هویت جدید

واقعاً احساس اجتماعی جدیدی در وجدان عمومی جامعه ایجاد شد و آن احساس عاطفه الهی و غضب الهی است. این عاطفه اجتماعی شده بالغ شده و در غالب همدلی، همفکری و همکاری از یک طرف و درگیری و جنگ از طرف دیگر ظهور و تجلی پیدا کرد. این مسئله ای که امروزه در راه توسعه با آن مواجه هستیم که به اصطلاح بعضی از فیلسوفان توسعه غربی جزو بحرانهای پنجگانه توسعه هم هست که باید پشت سربگذاریم مسئله «هویت اجتماعی» است. این مسئله را امام در مسیر توسعه الهی جامعه حل کرده و یک گام به جلو برده بودند. توسعه در هر جامعه ای لزوماً برمدار یک هویت ایجاد می شود، یعنی متغیر اصلی در توسعه هویت اجتماعی می باشد و بقیه متغیرها بر مدار آن و متناسب با آن تعریف

ص: 241

می شوند. لذا یا باید مثلاً هویت ناسیونالیستی یا ایرانیت و یا قومیت عرب مدار توسعه باشد و همه تناسبات توسعه جامعه متناسب با توسعه این پارامترها طراحی بشود یا هویت اسلامی محور و مدار توسعه باشد. بزرگترین هدف امام این بود که باید همه چیز برمدار توسعه اسلام بچرخد، یعنی باید اول هویت اسلامی ایجاد بشود و بعد متناسب با این هویت جغرافیای سیاسی، برنامه ریزی و سایر مسائل طرح شود. توسعه هویت بدین معناست که ما هرچه به طرف توسعه می رویم باید این احساس هویت هم شدیدتر شود، یعنی هم از نظر کمی و هم انسجام بیشتری پیدا بکند، به دیگر سخن وحدت و کثرتش بیشتر بشود و جامعه یک وحدت و انسجام بیشتری بر مدار این هویت پیدا بکند.

امام(ره) با این جنگ، ایجاد یک هویت اسلامی کردند و به تعبیر دقیق تر هویت اسلامی در ایران را توسعه داده است و واقعاً در دوران اوج جنگ ملت ایران واقعاً از دست استکبار مادی خشمگین بودند و این خشمگین بودنشان هم بخاطر درگیری استکبار با قومیت و نژاد آنها نبود و بلکه آنها بخاطر درگیری استکبار با اسلام، عزت اسلامی و اقتدار اسلامی در عالم بود.

ملت شهیدپرور ایران بداند این روزها روز امتحان الهی است، روز پرخاش علیه کسانی است که با اسلام مبارزه می کنند. روز پرخاش با کسانی است که با اسلام کینه دیرینه دارند. روز انتقام از کفر و نفاق است. روز فداکاری است. امروز روز عاشورای حسینی است. امروز روز کربلا است. حسینیان آماده باشید. نهراسید که نمی هراسیم. کمربندهایتان را محکم کنید. ای آزادگان! ای احرار بپاخیزید. قدرتهای بزرگ شرق و غرب می خواهند شما را زیر چکمه ها و چنگالهای کثیف و خونین خود خرد کنند که حتی آخ هم نگوئید. امروز روز مقاومت است. چنان بر صدام و آمریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار غرب و شرق را کور کند. امروز روز درنگ نیست. امروز روز سیطره انسانیت انسانهاست. روز جنگ است. روز احقاق حق است، حق را باید گرفت و انتظار آنکه جهانخواران ما یاری کنند، بی حاصل است... امروز روز نشاط عاشقان خداست. روز جشن و سرود عارفان الهی است. روز نغمه سرایی فرشتگان در ستایش انسانهای مجاهد است. امروز باید لباس محبت دنیا را از تن بیرون کرد و زره دفاع مقاومت پوشید و در افق طلیعه فجر تا ظهور شمس به پیش تاخت

ص: 242

و باعث بقای خون شهیدان بود. بسوی جبهه ها هجوم ببرید و با ضربات پی درپی توان و امان دشمن را بگیرید. انشاءالله پیروز خواهید شد.

این احساس باطنی را که هر انسانی باید در جبهه شرکت کند و درگیر با دشمن شود امام(ره) در آنها ایجاد کردندو نه تنها این احساس در ملت ایران بلکه یک احساس همبستگی و همدلی و همکاری بین ملتهای مستضعف مسلمان دنیا ایجاد کردند بطوریکه واقعاً ملت ایران خود را شریک درد آنها و شریک مشکلات آنها می دیدند و حاضر بودند برای رهائی آنها سرمایه گذاری کنند و از این سرمایه هم احساس خسارت نمی کردند. زیرا می پنداشتند این سرمایه گذاری از نظر نیروی انسانی و سایر امکانات و مقدورات برای ملتها و جامعه اسلامی می باشد و لذا نگران نبودند که این سرمایه ها بیرون مرزهای خروج می شوند. به تعبیر دیگر نتیجه این توسعه هویت و بارور کردن هویت اسلامی در ملت ایران این شد که آنها بیش از آنکه خود را ایرانی یا عرب یا عجم یا سایر خصوصیات قومی ببینند احساس هویت اسلامی و احساس پیوند عاطفی با اهل اسلام می کنند و لذا بیش از آنکه خود را درگیر با دشمن خاک و نژاد و قوم ببینند خود را درگیر با دشمن اسلام، دشمن خدا و دشمن ایمان می دیدند. بنابراین احساس دو نظام در دنیا در این انسانها شک لگرفته و واقعاً احساس کردند که در دنیا تنها دو نظام وجود دارد یکی نظام کفر و یکی نظام ایمان و این دو نظام همواره درگیر می باشند؛(1)

احساسی که بعضی از روشنفکران خیلی از آن ناراحت هستند و مدعیان روشنفکر آن را توهم توطئه می دانند. اگر چه روشنفکران این را یک توهم میدانند ولی این احساس نه تنها در وجدان عمومی ملت ایران بلکه در وجدان عمومی مسلمانان دنیا ایجاد شده است. تمام دنیا احساس دو جبهه را می کنند که این دو جبهه منافع شان همواره با هم درگیرند و امکان سازش و تسالم این دو جبهه هرگز وجود ندارد و لذا همواره بر سر منافع با هم جنگ دارند چون یک منفعت، منفعت ایمان و یک منفعت، منفعت کفر است. این احساس به سادگی پیدا نمی شود. و معنایش ایجاد هویت جدید است. بنابراین احساس دو جبهه و خود را در یک جبهه دیدن و هرکه در راه این هدف همکاری می کند همراه خود و عضو جبهه خود دیدن، یعنی جدا شدن از جغرافیای سیاسی متداول عالم و به یک جغرافیای جدید روی کردن، احساس هموطنی و همراهی کردن، احساس همکاری با انسانهایی که از نژادهای مختلف، رنگهای مختلف، قومیتهای مختلف در نقاط مختلف دنیا ساکن و برگرد محور عزت

ص: 243


1- - من بار دیگر از مسؤولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچکس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند، که ما هنوز در قدمهای اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست می خوریم و نابود می شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجّر معرفی می کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادی قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزّت اسلام و مسلمین را پایکوب می کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی(ص) در سراسر جهان بر چوبه های دار می روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب اللَّه در جهان به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم... امروز خداوند ما را مسؤول کرده است. نباید غفلت نمود. امروز با جمود و سکون و سکوت باید مبارزه کرد و شور و حال حرکت انقلاب را پابرجا داشت. من باز می گویم همه مسؤولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامی تان - به خیال خام خودشان - بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه ای آرامتان نمی گذارند. )حضرت امام خمینی«ره» - 1368/1/2)

اسلام و خدا مشترک بودن، احساس یک دشمنی مشترک که میتواند از نژادهای مختلف، اقوام مختلف و در نقاط جغرافیای مختلف دنیا باشد، احساس درگیری بر اساس اسلام و عزت اسلام و اعتلای کلمه توحید و عدم توسعه کفر، بر مدار توسعه اهوا و توسعه شهوات و دنیاپرستی، این احساس یک احساس جدیدی است که در ملت ایران با حضور امام(ره) بالغ شد و در دوران جنگ به مرز اوج خود رسید. در جامعه ایران نسبت به استکبار مادی - اعم از شرق و غرب - احساس برائت و لعن و نفرین و درگیری برمدار ایمان ایجاد شد و تا مرز جنگ و خون دادن به پیش رفت و این به معنای پیدایش یک جامعه جدید است. از نظر جامعه شناسی، این تحقق عینی یک جامعه جدید بر مدار انگیزه و ایمان می باشد و در یک کلمه پیدایش جامعه ایمانی است.

2 - شکل گیری هویت جدید در سایه تولی و ولایت اجتماعی و نظام ولایت فقیه

اگر ما هویت اصلی جامعه را به تولی و ولایت تعریف کنیم، این هویت بدون یک ولایت ممکن نیست. یعنی جامعه با نظام تولی و ولایت شکل می گیرد و کم کم بمرتبه بلوغ و فعلیت خودش می رسد. البته محور نظام تولی و ولایت، تولی و ولایت تاریخی است که وقتی در یک جامعه ظهور پیدا بکند، بر مدار یک نظام ولایت اجتماعی شکل می گیرد و در جامعه ما بر مدار «نظام ولایت فقیه» است. یعنی نظام ولایت دینی توانسته است در بلوغ تولی و ولایت یک چنین جامعه ای را تحویل بدهد که این بلوغ از یک سو به بلوغ رویکرد به حکومت دینی و از یک سو به بلوغ مدیریت دینی تبدیل شد و این دو واقعاً هویت جدید اجتماعی را در دنیا ایجاد کردند و مشکلی عظیم برای متفکرین غرب شدند. آنان خود را در برخورد با یک واقعیت شکل گرفته می بیند که آن واقعیت بیداری وجدان عمومی یک امت بزرگ اسلامی است که بر مدار عشق به اسلام و برائت از دشمن اسلام شکل گرفته است. همگرائی و درگیری برمدار اسلام دو شاخصه امت جدید است که از پیوند عاطفی و همگرائی تا لعن و نفرین به دشمن و جدا شدن از دشمن و تا جنگ و درگیری با دشمن جلو رفته اند. جنگ 8 ساله عراق ظهور پیدایش این امت است. این جامعه شکل گرفته تولی و تبرایی دارد که تبرایش در قالب این جنگ ظهور کرد و خود را نشان داد.

من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی

ص: 244

یکه و تنها هم بماند راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهان خواران و سرسپردگان که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد»

احساس نوع انسانهای شرکت کننده در جنگ احساس سربازی برای اسلام بوده و خود را درگیر با کل جبهه کفر می دیدند.

2/1 - ایجاد امت جدید بر مدار عشق به خدای متعال حاصل ولایت تاریخی اولیا اسلام

ایجاد یک امت جدید بر مدار عشق به خدای متعال و عشق به اسلام حاصل ولایت تاریخی اولیاء اسلام بوده و در جامعه ما با حضور ولایت فقیه به بلوغ اجتماعی خودش رسیده است.

3 - غلبه تاریخی بر کفر مدار درگیری و جنگ

بنابراین مسئله اصلی در جنگ مسئله عزت اسلام بوده و انسانها خود را درگیر با کفر و سرباز اسلام می دیدند. البته هویت ایرانی هم در آنها بوده است ولی هویت اصلی و متغیر اصلی این جامعه هویت اسلامی بوده است. غلبه تاریخی را از آن خود می دیدند و هرچند شکست وهله ای را احتمال می دادند. ولی یقین داشتند که این شکست وهله ای در یک برآیند تاریخی به یک غلبه تاریخی ختم می شود. لازمه پیدایش چنین هویت اجتماعی و این احساس به قدرت این بود که توانستند وضعیت اسلام و کفر را در عالم تحلیل کنند و توطئه پنهان دشمن را از یک احساس مقطعی بالاتر بدانند و خود را ادامه دهند. یک روند تاریخی بدانند. این درک از هجوم و درگیری و قدرت تجزیه و تحلیل داشتن و شناختن عوامل جدی نقطه ضعف مسلمین حاصل سرپرستی امام(ره) در این دوره جنگ بود. البته سهم تأثیر اصلی مربوط به ولایت تاریخی است و ولایت اجتماعی هم در حوال این ولایت تاریخی مطرح و سهم تأثیر دارد.

3/1 - بالا رفتن ظرفیت استقامت اجتماعی در سایه هویت جدید

3/1/1 - شکسته شدن هویت جوامع غیرالهی در روند تاریخی

در هویت جدید مدار همگرائی مدار برائت و درگیری اسلام هست و طبیعتاً این احساس، ظرفیت استقامت اجتماعی را بالا می برد. هر انگیزه و هر هویتی ظرفیتی خاص برای توسعه،

ص: 245

برائت و درگیری دارد. هم ظرفیت تسالم و هم ظرفیت درگیری، هم ظرفیت همگرائی و هم ظرفیت تعارض و درگیری در هویتهای مختلف اجتماعی متفاوت است. ممکن است جامعه ای هویتی داشته باشد که این هویت زود بشکند و نتواند بر مدار خودش وحدت ایجاد کند و نه تنها اختلاف ها و کثرتها را نفی بکند بلکه نتواند همدلی یا همفکری و همکاری را ایجاد بکند. مثلاً ممکن است ناسیونالیزم و عشق به خاک کم کم در توسعه بین المللی از بین برود. البته این نکته محل بحث است که آیا این تکثر بین المللی واقعاً با این برنامه ریزیهای کفر از بین می رود یا نه؟ بسیاری معتقدند که این تکثرها با ریشه های تاریخی به این راحتیها با تبلیغ و هجوم تبلیغاتی از بین نمی روند ولی بر فرض که یک سلسله هویتها شکننده باشند می توانند در برنامه ریزی توسعه به وحدت برسند، یعنی این تکثرها از تعارض ها به همگرائی تبدیل شود؛ همان چیزی که امروز دنبال آن هستند و گفتگوی تمدنها را برای همین میخواهند. ایشان می خواهند این تکثر را به همگرائی تبدیل کنند و یک نظام واحد منسجم بزرگتر بسازند و البته خیلی از هویتها ممکن است در این همگرائی از بین بروند و واقعاً دیگر منشأ همدلی یا منشأ جنگ نباشند کما اینکه در تاریخ از این نمونه ها زیاد دیده می شود. در تاریخ خیلی از جنگها قومی و نژادی بوده و سپس برچیده شده و یک قوم بزرگتر و یک ملت بزرگتری درست شده که دیگر بین شان درگیری نیست. یعنی عامل همگرائی شان دیگر آن قبیله گرائی خاص نیست و دیگر بر سر منافع نمی جنگند. بنابراین ممکن است در مسیر تاریخ خیلی از هویتها شکسته بشوند و عامل همگرائی یا درگیری تاریخی نباشند چرا که هر جامعه ای یک ظرفیتی برای توسعه و سود دارند و بعد از آن دیگر قابلیت توسعه ندارند.

3/1/2 - توسعه هویت جوامع الهی در روند تاریخ

هویت دینی و هویت مذهبی، هویتی است که ظرفیت درگیریش بالاست و شکننده و منحل نمی شود. احساس هویت دینی و هضم در روند توسعه تاریخ نمی شود. ممن است جامعه اسلامی به نظم نوین جهانی و دهکده واحد جهانی رو بیاورد و خیلی از خصوصیات پذیرفته شده را در آینده نداشته باشد نه این مرزها را و نه فرهنگهای از هم متباین را و امثال اینها، ولی هویت دینی هویت شکننده ای نیست که منحل در توسعه کفر بشود. این جنگ جنگ پایدار است و به اعتقاد ما به غلبه تاریخی دین هم ختم می شود. یعنی ظرفیت دین ظرفیت غلبه

ص: 246

تاریخی است. یعنی هم دوام تاریخی و هم غلبه تاریخی وجود و هم میتواند امتی را آرایش بدهد و به غلبه برساند. امکان همگرائی بین اسلام و کفر نیست و ایندو را در نظامی هماهنگ به وحدت رساند. امام در واقع با ایجاد هویت جدید جنگ جدید هم انگیزه را و هم قدرت استقامت را ارتقاء دادند و هم جنگ را جنگ ارزشی کردند. دیگر جنگ سر آب و نان و خاک و نژاد نیست، بلکه جنگی است که یک انسان در آن حضور پیدا می کند و به این حضور هم افتخار می کند.انسانهای توسعه یافته فقط در جنگهای توسعه یافته شرکت می کنند و چه جنگی توسعه یافته تر از جنگ ایمان و کفر است.

4 - تناسب مدیریت و سازماندهی جنگ با هویت جدید انقلاب

پیدایش این هویت جدید، خشم جدید، عاطفه جدید، وجدان عمومی جدید، جامعه جدید و شیوه جنگی جدیدی را هم ایجاب می کند. یعنی هم در مدیریت و سازماندهی جنگ و انگیزه فرماندهی و فرمانبری و هم در شیوه عملیات و اداره جنگ، مقتضای جدیدی دارد. تمام اینها اجمالاً در این دوره جنگ 8 ساله شکل گرفت. البته این جنگ، جنگ پارتیزانی نبود، بلکه شکل جدیدی از جنگ کلاسیک بود که انگیزه فرمانبری و فرماندهی در آن دیگر آن انگیزه های مادی نیست، یعنی خشم و غضب مادی، خوف و طمع مادی، مدار و محور اصلی این آزمایش و سازماندهی نیست. عوامل مدیریتی و عوامل سازماندهی در جنگ دیگر عوامل مادی نبودند و دیگر متغیر اصلی خوف و طمع، تشویق و تحدید مادی نبود و اینگونه نبود که جلال و جبروت مادی در تبعیت حضور داشته باشد. در این جنگ فرمانده با جلال و جبروت مادیش یا با یال و کوپال و درجه با زیردست برخورد نمی کرد. همچنین عامل تبعیت احساس حقارت در مقابل جلال مادی نبود، یعنی انگیزه های تبعیت و انگیزه مدیریتی کاملاً تغییر کرد، و متناسب با این احساس هویت جدید شکل گرفتند. بنابراین هم در هدف جنگ، هم در شیوه اداره جنگ و هم در سازمانی جنگ تحول عظیمی ایجاد شد. طبیعتاً رفتارهای جدیدی هم ایجاد شده که گوشه ای از آنها در قالب - بقول غربیها - جنگهای انتحاری ظهور پیدا می کردند. جنگهای شهادت طلبانه در این هویت شکل می گیرند و به یک شیوه درگیری تبدیل می شود که در بیرون از مرزها این آن را تروریسم می گذارند. بنابراین اساس این مجموعه تحولات واقع شده تنها «ایجاد جامعه جدید» می باشد، البته جامعه ای که نظام اراده ها

ص: 247

و تمایلات، فرهنگ و اطلاعات و رفتارش بر مدار جدیدی شکل گرفته است و طبیعتاً معادلات جنگی اش هم معادلات جدیدی است.

4/1 - پذیرش و حل انواع تکثرها در نظام الهی غیر از تکثر در دیانت

البته این جامعه جدید همگرائی دارد و تکثر را بر می تابد اما تکثری که بر مدار اسلام شکل گرفته باشد و لذا دیگر کثرتهای قومی، نژادی، زبان و جغرافیائی در این تکثر الهی حل شده است و فقط یک تکثر را بر نمی تابد و آن تکثر در دیانت می باشد. این جامعه نمی تواند کفر و نفاق را تحمل بکند چرا که با آن در یک روند تاریخی درگیر است.

5 - تبدیل هویت جدید به تمدن در سایه ایجاد ساختارهای جدید

این هویت جدید وقتی بخواهد تبدیل به یک تمدن بشود حتماً باید ساختارهای جدیدی را بوجود بیاورد تابتواند تمدن جدیدی را بوجود بیاورد.

5/1 - ملاحظه نکردن هویت جدید در روند توسعه بزرگترین آفت جامعه

بزرگترین آفت این جامه جدید این است که شما این هویت را در روند توسعه نادیده بگیرید که این نادیده گرفتن همان مسئله بحران هویتی است که فیلسوفان توسعه غربی میگویند. اگر بر خلاف این هویت جدیدی که ایجاد شده مدار دیگری برای بازسازی و انسان جدیدی در توسعه این بازسازی تعریف گردد در این بزرگترین بحران برای این وحدت اجتماعی است زیرا در این صورت حتماً دیگر مدارهمگرایی و درگیری تغییر پیدا می کند. اگر هویت اجتماعی هویت ایرانی بشود این هویت ایرانی، مدار صلح اش و همگرائیش و مدار جنگ و درگیریش تعلق منافع ایران است. اگر مدار بازسازی بر هویت اسلام نباشد و در این بازسازی عزت اسلام محور قرار نگیرد طبیعی است که با هویت جدید در بازسازی درگیر می شوید و این هویت را محو و نابود می کنید و بالطبع هویت دیگری شکل می گیرد که در آن مدار صلح و جنگ هم تغییر پیدا می کند. در اینصورت باید به تکثر دیگری برای رسیدن به هدف روآورد و بالطبع همدلی، همفکری و همکاریهای دیگری هم ضرورت پیدا می کند. بدون همدلی، همفکری و همکاری وحدت و همگرائی پیدا نمی شود. در اینصورت باید در دنیا یک همکارانی را برای خود تعریف کنید که دیگر همکاران شما امت اسلامی نیستند و یا مجبورید همفکری دیگری را تعریف کنید و با دیگران همفکر و همدل بشوید.

ص: 248

5/2 - استفاده از الگوهای توسعه در بازسازی، زمینه ساز از بین رفتن هویت جدید

اگر در بازسازی به آرمانهای توسعه مادی روی آوردیم باید ملتزم به وحدت بین المللی هم بشویم. یعنی باید بر مدار توسعه مادی کثرتها را شکل داد.(1) با کسانی خاص همدل، و همفکر شد کسانی که همین توسعه را پذیرفتند و همین رفاه و تکثر در التذاذ را منظور نظر دارند. این آفت بزرگترین آفت هویت اجتماعی جدید است.

5/3 - توسعه تمتع و بهره وری مادی محور توسعه غربی

در این هویت دیگر هویت ایرانیت هم موضوعیت ندارد. در توسعه بین المللی امروز و در تئوری دهکده جهانی تنها یک جامعه و با یک ایدئولوژی خاص - که همان ایدئولوژی دنیا پرستی است - موضوعیت دارد. بایدهایی که بر این توسعه حاکم است و مطلوبیتهایی که این توسعه دارد توسعه تمتع و بهره وری مادی است و مدار جنگ و صلح و مدار همگرائی هم بر همین اساس تعریف می شود. توسعه اگر بر مدار هویت اسلامی نباشد حتماً بر مدار هویت جدید است چرا که توسعه بدون هویت نمی شود. در توسعه یا باید هویت قومی و نژادی و قبیله ای و یا هویت ایمان و کفر را مبنا قرار داد. اگر هویت جدیدی را تعریف کنیم که در آن هویت، مدار همدلی، همکاری و همفکری و مدار صلح و جنگ، دیگر مدار نژادپرستی، قومیت و... نباشد در اینصورت باید الگوئی توسعه آن هم متناسب با این هویت جدید پایه ریزی شود. به تعبیر دیگر توسعه بدون توسعه انسانی و توسعه انسانی بدون توسعه هویت ممکن است. هویتی که در توسعه رفاه غربی منظور نظر است هویت دنیائی و هویت مادی است که این هویت مادی در دنیایی که امروز دنبال وحدت است باید به یک «جهان وطنی مادی» تبدیل شود، همانگونه که ما میگوئیم: ما یک جهان وطنی دینی داریم و هرکه در راه دین قدم بردارد، هموطن من است و ما به او احساس الفت، همکاری، همدلی، سازش و همراهی می کنیم و هرکسی با اسلام درگیر است ما با او احساس درگیری و دشمنی می کنیم ولو با منافع شخصی ما تضادی نداشته باشد، در تئوری دهکده جهانی هم همین مطالب بر محور دنیاپرستی مطرح می باشد. در جامعه روبه توسعه مادی هر انسانی خود را همدل، همفکر و همکار کسانی می بیند که در راه این توسعه گام بر می دارد. لذا اگر جامعه جدید و با تعریف جدید بر مدار ولایت و تولی، تعریف شود یک نظام ولایت و تولی بین المللی ایجاد

ص: 249


1- - مهمترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی توسعه مراکز علمی و تحقیقات و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعین و مکتشفین و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاری علم به غرب و شرق به در آمده و نشان دادند که می توانند کشور را روی پای خود نگهدارند. (67/7/11)

می شود که ولی سرپرستی و مدیریتش در راه آن اهداف و تولی به او هم برای نیل به آن اهداف است.

5/4 - شدت احساس درگیری با کفر شاخصه مبنا قرار گرفتن دین در توسعه و بازسازی

بنابراین درگیریها هم برای آن هدفها می باشد. و لذا مشکل جدید ما در این دوره این است که بازسازی، بر مدار هویت اسلامی شکل نگرفته است، یعنی توسعه هویت اسلامی مبنا قرار نگرفته است. اگر توسعه هویت اسلامی در بازسازی مبنا قرار گیرد باید با پیشرفت بازسازی احساس هویت اسلامی بیشتر شود. اگر ما در این بازسازی به طرفی برویم که احساس همدلی با اصل اسلام و احساس درگیری با کفر و بین الملل بیشتر شود معنایش این است که هویت اسلامیمان در راه رشد است زیرا مدار این هویت، حب و بغض و سلم و حرب است و اگر در این بازسازی به طرفی برویم که احساس درگیری کم شود و بصریتها از بین رود و آن تحلیلهای عمیق اجتماعی از بین برود و میدانهای جنگ و درگیری و رقابت تبدیل به میدانهای جنگ و رقابت دیگری - که در توسعه ما دی می گنجد - شود در اینصورت زمینه از بین رفتن هویت ایجاد شده فراهم می آید.

5/5 - بازارهای اقتصادی و میادین ورزشی میادین درگیری در نظام مادی

در نظام مادی تنها میدان لهو و لعب و بازیهای قاعده مند امروزی و بازارهای اقتصادی دنیا صحنه های درگیری می باشند. آنان توسط این درگیریها قلوب و اندیشه ها را فتح می کنند و بالطبع حوزه عملکرد بر مدار همان فتح قلوب و تفکرات شکل می گیرد. در نظام مادی حوزه های رقابت به حوزه های رقابتی تبدیل شده است که در همگرائی مادی عالم تعریف می شود. علایم تبدل هویت اسلامی به هویت مادی این است که آن جامعه به جامعه دیگری تبدیل می شود.

5/6 - ضرورت محور قرار دادن هویت جدید در امر بازسازی

اگر همانگونه که در جنگ هویت اسلامی، مدار اداره جنگ بود، همین هویت مداربازی بشود و در آن احساس خشم نسبت به تمدن مادی و احساس همدلی نسبت به مستضعفان و مسلمانها و اهل توحید در عالم و همراهی بر مدار ولایت تاریخی پیامبر و اهل بیت معصومش(س) اصل باشد در اینصورت این هویت جدید در روند تاریخ به توسعه خود

ص: 250

رسیده است.(1) اگر در این بازسازی این هویت تاریخی و هویت اجتماعی ایجاد شده نادیده گرفته شود اثرش این است که آن همگرائیها و آن درگیریها تبدیل به همگرائیهای مادی می شود.

اگر احساس همدلی با امت اسلامی کم شود معنای تغییر هویت اجتماعی است. در این هویت تغییر یافته دیگر هدف انسان قرب به دنیا، توسعه رفاه و توسعه خوشی می شود و بالطبع همکاری او هم تنها برای توسعه خوشی می شود. در این هویت جدید حرص به دنیا و سبقت بر سر دستیابی به دنیا اصل می شود و طبیعی است که طبقات مادی، مصرف گرائی تکثر و تنوع در خوشیها، شاخصه های بعد آن می شوند.

6 - تناسبات توسعه مادی

توسعه پرستش دنیا تناسبات خودش را دارد و در این توسعه پرستش آبرو به قدرت بهره وری بیشتر تعریف می شود. اگر تعلقات به طرف دنیا باشد کسی آبرومندتر است که در تمتعات مادی سبقت بر دیگران داشته باشد. بدنبال محور قرار گرفتن جمال مادی، جلال و جبروت مادی در آبرومندی اجتماعی تجمل گرائی و عشق به بهره وری بیشتر از ماده، مدار توسعه می شود و لذا مصرفگرائی در جامعه ظهور پیدا می کند(2) زیرا همه میخواهند متنوع تر و بیشتر بهره مند و متلذذ بشوند. بنابراین هم آبروی اجتماعی به تمتعات بیشتر و بهره وری بیشتر و هم ابتهاج و خویشی به بهره وری بیشتر وابسته می شود. در این توسعه مادی تمام خوشیها در سجود نسبت به ماده، خضوع نسبت به ماده، دلدادگی نسبت به ماده و وصال به ماده است.

تناسبات جامعه مادی اینست که مهمترین مدار تولی و تبری در آن عشق به دنیاست. در جامعه ملکوتی هم خوف و طمع الهی، مهر و غضب الهی مدار شکل گیری هویت جدید می باشد.

7 - جنگ ظهور یک جامعه جدید

جنگ ظهور یک جامعه جدید است و لذا باید ارکان و شاخصه های متناسب با آن جامعه ایجاد شود. اگر جامعه تبدیل شود، طبیعی است که ما دیگر جنگی از آن مقوله نخواهیم داشت و دیگر با آن انگیزه های مادی در جامعه کسی حاضر به جنگ نمی شود. کما اینکه مردم آمریکا با انگیزه هایی که ما وارد جنگ شدیم، نمی جنگند. در هر جامعه ای وحدت و

ص: 251


1- - جهانخوران به همان میزان که از شهادت طلبی و سایر ارزشهای ایثارگرانه ملت ما واهمه دارند از گرایش و روح اقتصاد اسلام به طرف حمایت از پابرهنگان در هراسند و مسلم هرقدر کشور ما به طرف فقرزدائی و دفاع از محرومان حرکت کند امید جهانخواران از ما منقطع و گرایش ملتهای جهان به اسلام زیادتر می شود. )فریاد برائت(
2- - امام خمینی: 1 - برنامه ریزی در جهت رفاه متناسب با وضع عامه مردم توأم با حفظ شعائر و ارزشهای کامل اسلامی و پرهیز از تنگ نظری ها و افراطگرائی ها 2 - و نیز مبارزه با فرهنگ مصرفی که بزرگترین آفت یک جامعه انقلابی است 3 - تشویق به تولیدات داخلی و برنامه ریزی در جهت توسعه صادرات و گسترش مبادی صدور کالا و خروج از تکیه به صادرات نفت 4 - آزادی صادرات و واردات و بطور کل تجارت براساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قیمت.

انسجام، نوع خشم و غضب و موضوعش بر مدار هویت اجتماعی تعریف می شود. اگر هویت اجتماعی تبدیل بشود هم خشم و غضب و هم موضوع و هم شیوه جنگ متفاوت می شود.

8 - تأثیر جنگ در شکل گیری مدیریت دینی

تا اینجا ما تأثیر هویت جدید و مدیریت دینی را بر نحوه اداره و مدیریت جنگ بررسی کردیم. حال می توان از زاویه دیگر تأثیر جنگ را در شکل گیری و توسعه مدیریت دینی بررسی کنیم. در جنگ غضب الهی در درگیری با کفر ظهور پیدا کرد. از اثرات مهم این درگیری و مقاومت جدید شکسته شدن ابهت قدرتهای مادی می باشد و در اینصورت قدرتهای مادی از بی رقیب بودن بیرون می آیند و طبیعتاً امکان رویکرد امتها به یک وضعیت جدید و مدیریت جدید - که همان مدیریت دینی می باشد پیدا می شود. - به عبارت دیگر ایجاد روحیه درگیری با کفر در سطح بین المللی ایجاد هویت جدید بین الملی می کند که آن هویت جدید بین المللی هویت دینی است و حاصل این جنگ 8 ساله ایجاد هویت رویکرد به حکومت دینی است. وقتی هویت جدیدی در انسانها شکل می گیرد دنبال حکومت دینی هم می روند. بنابراین از یک سو مدیریت دینی این هویت دینی را توسعه میدهد و از سوی دیگر این هویت دینی به توسعه مدیریت دینی کمک می کند. انشاءالله در فرصتهای بعدی بعضی از ثمرات دیگر جنگ را مطرح می کنیم.

ص: 252

پی نوشت ها:

ص: 253

نگاهی به زمینه ها، عوامل و پیامدهای

شکل گیری و پذیرش قطعنامه 598

جنگ ایران و عراق ریشه در جنگ دو نظام کفر و ایمان دارد و از آنجا که انقلاب اسلامی در عصر حاضر بعنوان مانعی جدی در راه نظم نوین جهانی مطرح گردیده استکبار جهانی با تمامی قوا در رفع این مانع به میدان آمد و از تمامی حربه ها جهت خاموش کردن این نور الهی استفاده کرد و جنگ مهمترین حربه استکبار در این راستا بود.

از طرفی نظام اسلامی هم به دلیل توسعه یاب بودن دائمی آن لزوماً باید به درگیری با نظام کفر بیندیشد و بر محوریت این استراتژی تمامی امکانات و شرایط اجتماعی خود را تنظیم شکل دهد و این استراتژی همان اندیشه دفاعی بلند امام(ره) جهت شکست استکبار جهانی می باشد.

به دلیل نوپائی نظام اسلامی شرایط اجتماعی نظام به گونه ای نبوده است که بتواند به این جنگ نابرابر تن دردهد ولی با اینحال پس از شروع جنگ توسط استکبار و ایادی آن، امام و ملت ایران با تمامی قوا به میدان آمده و در مقابل تمامی دنیای کفر 8 سال به مقاومت پرداختند. بنابراین از ابتدای جنگ استراتژی نظام، جنگ تا حصول پیروزی بود.

و از اینرو همواره حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان یک ضرورت مورد تأکید قرار داده و از آن استقبال می کردند. تحلیل ایشان از جنگ یک تحلیل مثبت بود و آنرا بستر توسعه خلافت الهی می دانستند. زیرا اصولاً از غیر طریق جنگ و درگیری نمی توان کلمه توحید را

ص: 254

نگاهی به زمینه ها، عوامل و پیامدهای شکل گیری و پذیرش قطعنامه 598

جنگ ایران و عراق ریشه در جنگ دو نظام کفر و ایمان دارد و از آنجا که انقلاب اسلامی در عصر حاضر بعنوان مانعی جدی در راه نظم نوین جهانی مطرح گردیده استکبار جهانی با تمامی قوا در رفع این مانع به میدان آمد و از تمامی حربه ها جهت خاموش کردن این نور الهی استفاده کرد و جنگ مهمترین حربه استکبار در این راستا بود.

از طرفی نظام اسلامی هم به دلیل توسعه یاب بودن دائمی آن لزوماً باید به درگیری با نظام کفر بیندیشد و بر محوریت این استراتژی تمامی امکانات و شرایط اجتماعی خود را تنظیم شکل دهد و این استراتژی همان اندیشه دفاعی بلند امام(ره) جهت شکست استکبار جهانی می باشد.

به دلیل نوپائی نظام اسلامی شرایط اجتماعی نظام به گونه ای نبوده است که بتواند به این جنگ نابرابر تن دردهد ولی با اینحال پس از شروع جنگ توسط استکبار و ایادی آن، امام و ملت ایران با تمامی قوا به میدان آمده و در مقابل تمامی دنیای کفر 8 سال به مقاومت پرداختند. بنابراین از ابتدای جنگ استراتژی نظام، جنگ تا حصول پیروزی بود.

و از اینرو همواره حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان یک ضرورت مورد تأکید قرار داده و از آن استقبال می کردند. تحلیل ایشان از جنگ یک تحلیل مثبت بود و آنرا بستر توسعه خلافت الهی می دانستند. زیرا اصولاً از غیر طریق جنگ و درگیری نمی توان کلمه توحید را

ص: 255

در عالم توسعه داد. بنابراین از این منظر حضرت امام(ره) به پدیده جنگ می نگریستند و آنرا عامل تکامل جامعه اسلامی تعریف می کردند. بر این مبنا یا می بایست جنگ با پیروزی ما تمام می شد یا اینکه کماکان ادامه می یافت. از همینجا بود که طبق نظر ایشان پذیرش قطعنامه چیزی جز پذیرش حکمیت سازمان بین الملل نبود چه اینکه بر اساس نظریات و آمار موجود در سطح جهانی و اعتراف صریح یا تلویحی بسیاری از سیاستمداران، این جنگ صرفاً نبرد دو نظام سیاسی نبود بلکه به عرصه ای برای ظهور تنازع تاریخی اسلام و کفر تبدیل شده بود. این همان اندیشه حضرت امام(ره) می باشد که سالها پیش و در جریان دفاع مقدس به کرّات بیان شده بود.

بر اساس همین استراتژی بود که حضرت امام ادامه جنگ تا پیروزی کامل بر دشمن را خواستار بودند و هیچگاه بدنبال پذیرش صلح نبودند. زیرا ایشان این جنگ را به صحنه درگیری با نظام استکبار و منویات شوم سازمان ملل تبدیل کرده بودند و پذیرش قطعنامه را پذیرش خواسته های سازمانی می دانستند که در جهت اهداف استکباری حرکت می کنند. لذا همواره حضرت امام(ره) با پذیرش چنین قطعنامه ای در طول هشت سال دفاع مقدس مخالفت کردند و فرمودند:

»اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند. اگر سرمان را بالای دار برند. اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند. اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضاء نمی کنیم.

قرآن می گوید جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم. یعنی کسانیکه تبعیت از قرآن می کنند در نظر داشته باشند که باید تا آنجائی که قدرت دارند ادامه بر نبردشان بدهند تا اینکه فتنه از عالم برداشته شود.

ایران همانطور که سیلی زد به این موجود مفلوک، به سیلی زدن خودش و به پس گردنی زدن خودش ادامه می دهد تا اینکه آن چیزهایی که باید زیر بار بروند با فشار نظامی ایران و با فشار ملّت ایران، تحقق پیدا بکند. ملّت ایران اگر می خواست که صلح آمریکایی بکند، همان اول از آمریکا جدا نمی شد و قطع روابط نمی کرد و دستش را از ایران کوتاه نمی کرد و جاسوسان او را بیرون نمی کرد و امروز هم اگر دستش را به صلح آمریکایی دراز کند، صدام و امثال صدام کنار می روند، لکن مستشارهای آمریکایی وارد معرکه می شوند. ما نمی توانیم

ص: 256

صلحی را بپذیریم که طرح آمریکایی دارد و صدام نمی تواند بپذیرد آن چیزهایی را که ما می خواهیم. کسی که ابتدائاً برای اینکه سردار قادسیه باشد تصریح کرد که من به کشوری که مجوس هستند دارم حمله می کنم و کشور ایران را مجوس خواند و حمله خودش را حمله سردار قادسیه خواند.

بنابراین زمانی که شرایط اجتماعی، پذیرش قطعنامه را بر امام تحمیل نکرد از قبول قطعنامه سر باز زدند. شاهد بر این مدعا تأکید معظم له دو هفته قبل از پذیرش قطعنامه است که قبول صلح تحمیلی را با خیانت به رسول الله(ص) برابر دانستند و فرمودند:

این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسایلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه روکنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسایل جنگ، خیانت به رسول الله(ص) است این جانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد، تقدیم می نمایم.

حال سئوال اساسی اینست که چرا امام با این اندیشه بلند، قطعنامه را قبول فرمودند چه شرایطی برامام تحمیل شد که امام مجبور شدند از تفکرات دفاعی خود دست برداشته و با قلبی آکنده از اندوه به حکمیت سازمان ملل تن در دهند؟ البته باید توجه داشت که امام قبول قطعنامه را بعنوان تکلیفی الهی می دانست. و مسلماً هیچ انگیزه ای جز حفظ پیام اسلام ایشان را به پذیرش صلح وادار نکرد

در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام.

بنابراین ایشان احساس کردند که با توجه به شرائط ایجاد شده در جنگ تحمیلی، وضعیت جبهه اسلام در نظام موازنه بین الملل در حال ضعیف شدن است و لذا زمان، زمان پذیرش قطعنامه است والاّ می توان به طور حتم ادعا کرد که صباحی قبل از پذیرش قطعنامه ایشان کماکان معتقد بودند که پذیرش صلح چیزی جز پذیرش منویات نظام کفر بین الملل و تبعات آن نیست.

ص: 257

حال برای اینکه بتوانیم تحلیلی صحیح از شرایط زمینه ساز قطعنامه داشته باشیم ابتدا باید مروری اجمالی به اندیشه دفاعی حضرت امام داشته باشیم و سپس بررسی کنیم که چرا امام با این اندیشه های دفاعی مجبور به قبول قطعنامه گردیدند؟

بررسی اجمالی اندیشه دفاعی حضرت امام(ره)

بررسی کامل اندیشه حضرت امام(ره) خود کتاب مفصلی می طلبد و در اینجا تنها به این نکته مهم اشاره می کنیم که ایشان توانستند با اداره مطلوب جنگ اندیشه دفاعی خود را نه تنها به بدنه جامعه اسلامی ایران بلکه دنیای اسلام منتقل نمایند و از اینطریق توانستند جنگ میان کفر و اسلام را نهادینه کنند و جنگ هشت ساله را به عنوان ابزار ارتقاء وجدان عمومی ملل جهان خصوصاً دنیای اسلام مطرح نمایند. قطعاً باعث شد هم مقاومت داخلی در مقابل کفر و هم مقاومت بین المللی در سطح جهانی در برابر نظام استکبار فزونی یابد. به دیگر بیان ایشان توانستند با این ابزار در نظام قدرت جهانی در درون و خارج مرزهای ایران اسلامی انگیزه و ایمان درونی معتقدین به اسلام را نسبت به ضرورت درگیری همه جانبه با کفر صد چندان کنند. موفقیت اساسی ایشان را در صحنه جنگ می بایست در همین دو عرصه »درون« و »بیرون« ارزیابی نمود بگونه ای که در درون، به ارتقاء نظام انگیزشی جامعه بر محور ایمان - و نه احساسات ناسیونالیستی - نائل آمدند و در بیرون از مرزها نبرد با کفر را به صورت یک فرهنگ در سطح جهانی و میان ملل اسلامی مطرح نمودند. این امر باعث شد جایگاه اسلام در نظام قدرت جهانی ارتقاء یابد و دشمن را در عرصه های بسیاری به انفعال کشاند والاّ آنها همواره برای چپاول ملل مستضعف راههای تعریف شده ای را دنبال می کنند. همین تحرک حضرت امام(ره) در این عرصه باعث انفعال دشمن و کم اثر شدن ابزارهای قدرت نظام استکبار در دیگر عرصه ها شد. قطعاً قدرت عملکرد حضرت امام(ره) به اندیشه ایشان در خصوص حکومت دینی بازگشت داشت به اینکه چنین نظامی را تبلور خلافت تاریخی الهی صالحان در زمین و بر پایه دین حداکثر و توسعه یاب ارزیابی می کردند.

1 - هدف جنگ، فراتر از اهداف ناسیونالیستی

به نظر امام(ره) اندیشه حکومت اسلامی هیچگاه در مرزهای جغرافیای سیاسی که نوعاً توسط اجانب بر ملل مظلوم تحمیل شده است محصور نمی شود و همواره بدنبال توسعه قدرت

ص: 258

اسلام در جهان است. طبیعی است استراتژی چنین دولتی درگیری همه جانبه با کفر باشد. بر همین اساس بود که ایشان همواره درگیری با دشمن را بعنوان مهمترین ابزار توسعه قدرت مطرح می کردند. با این وصف این استراتژی نمی بایست به عنوان ابزار توسعه قدرت نژادی، ملّی و سیاسی مطرح شود چون هدف حاکم بر این استراتژی چیزی جز توسعه قدرت جهانی اسلام نیست. این واقعیت از کلمات حضرت امام(ره) به خوبی مشهود است و در پیام ایشان که فوقاً به گوشه هائی از آن اشاره شد منعکس است. در نظر ایشان جنگ ابزار تهذیب فردی و جمعی در سطح جهان است. بر این اساس جنگ بابٌ الی الجنه و دروازه بهشت است که ایشان از خداوند می خواستند:

خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملّتها و آیندگان هستندکه به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.

خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند.

خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سرباختند!

خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پرورداندند!

خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را همچنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن.

خداوندا! کشور ما و ملّت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.

بنابراین در نظر امام جنگ بعنوان ابزار توسعه قدرت اسلام در جهان مطرح است و از این منظر، جنگ هم بستر پرورش فرد است و هم بستر پرورش جامعه و توسعه قدرت آن در سطح ملّی و فراملّی مطرح می شود. در این حال جنگ پدیده ای مثبت است که هم عرصه نبرد با نفس را آماده می کند و هم عرصه ستیز با دشمن خارجی را. بدیهی است جنگ، هم ابزار تهذیب نفس خواهد بود و هم ابزار تهذیب اجتماع از رذائل و فرهنگ فاسد کفر و در یک کلام ابزار اقامه ایمان در دو بُعد فردی و اجتماعی.

ص: 259

تکیه امام بر انگیزه های الهی در پیشبرد جنگ

این اندیشه باعث شد که از یکسو مقاومت حضرت امام(ره) و پیروان ایشان در درون مرزها تعیین کننده و مؤثر باشد و هم در خارج، وجدان عمومی برای محدود کردن نظام اقامه کفر و مفاسد ارتقاء یابد والاّ اگر قرار بود رهبری جنگ به این پدیده به عنوان ابزار پالایش فرد و اجتماع ننگرد و آنرا در محدوده ضیق و غیر کارآمد نژادی، قومی و ملّی محدود کند حتماً چنین برکاتی در داخل و خارج مرزها و کلاً جهان اسلام پدید نمی آمد. طبیعی بود در این حال نه اصولاً پدیده ای قوی برای حضور در جنگ ایجاد می شد و نه این انگیزه ها می توانست پیروزیهای بزرگ نظامی را رقم زند. حضرت امام(ره) توانستند با این اندیشه هم به جنگ به عنوان پدیده ای مثبت نگاه کنند و هم آنرا ابزار تهذیب فردی و اجتماعی قرار دهند و هم از انگیزه های مذهبی رزمندگان برای پیشبرد جنگ استفاده کنند. حال آنکه اگر یک رهبر نژادی، قومی و ملی بخواهد جهان را عرصه نبرد با دشمن قرار دهد هرگز موفق نخواهد شد چون اعتقاد او به نژاد یا قوم یا ملیت خاص، قید بزرگ نبرد او با طرف مقابل خواهد بود و پیداست این عرصه هیچگاه به گستره کره خاک نمی باشد. در عین آنکه چنین ابزار ضیقی نمی تواند بعنوان وسیله پالایش و تهذیب فردی و اجتماعی کارآئی داشته باشد.

به تعبیر بهتر اگر صبغه مادی و دنیوی بر نظام انگیزش اداره جنگ حاکم شود بستر پرورشی خاصی فراهم می شود که به نوعی دیگر انگیزه ها و تمایلات نیروی انسانی شرکت کننده در این جنگ را جهت می دهد و سهم تأثیر آن در سطح جهانی غیر از حالتی خواهد بود که بر آن، نظام انگیزه الهی و دینی حاکم شود. اصولاً در جنگهای نژادی و قومی، انگیزه ایمان پشتوانه نبرد با دشمن قرار نمی گیرد و ابزار پرورش ایمان محسوب نمی شود و صرفاً برد آن در گستره حضور آن نژاد یا قوم خلاصه می شود حال آنکه حضرت امام(ره) توانستند هر سه کار را انجام دهند؛ یعنی با ابزار جنگ به پرورش درونی، توسعه قدرت جهانی و استفاده بهینه از انگیزه مذهبی برای پیشبرد جنگ نائل شوند. بدیهی است منظور از این انگیزه ها صرفاً تمایلات مذهبی رزمندگان اسلام در درون مرزهای جغرافیایی نبود بلکه شامل انگیزه، اندیشه و رفتار سازماندهی شده نیروهای اسلام در سراسر جهان می شد که توانست به عنوان یک مقدور برونی رفتار دشمن را در درگیری با ما کنترل نماید.

ص: 260

2 - اصل بودن مقدورات انسانی در اندیشه دفاعی حضرت امام(ره)

براساس اندیشه دفاعی امام جنگ اسلام و کفر در این زمان جنگ مقدورات طبیعی در مقابل مقدورات طبیعی نبود و بلکه جنگ ما بین انگیزه های الهی و تمامی دنیای کفر بود. به نظر امام

اگر جنگِ مقدورات با مقدورات پیش آید حتماً طرف پیروز در این جنگ نابرابر ما نخواهیم بود. اصولاً در این حال هدف و شیوه جنگ تغییر پیدا می کند و این با مبانی دفاعی حضرت امام(ره) در تنافی بود. به تعبیر ساده تر اگر مقدور طبیعی ما در جنگ بر مقدور طبیعی دشمن فزونی می یافت و ما می توانستیم از این طریق به تسخیر خاک نائل شویم حتماً در دستیابی به اهداف الهی خود که تسخیر قلوب و جریان دادن احکام الهی در پهنه گیتی بود ناکام می ماندیم. آنچه مطلوب حضرت امام(ره) بود پیروی خون بر شمشیر و تسخیر قلوب از طریق تهذیب نفوس بود. نمونه های بارز این نوع پیروزی در قالب پیروزی بر شاه، فتح خرمشهر و امثال آن مشاهده شد و هریک به فراخور توانستند وضعیت روانی جامعه جهانی خصوصاً بین الملل اسلامی را تحت تأثیر خود قرار دهند.

طبیعی است اگر اصل جنگ، تسلط فیزیکی بر دشمن باشد بنیان آن بر مقدورات طبیعی استوار خواهد بود. اگر امروز و یا در اواخر جنگ با تعابیری همچون عقب افتادگی های زمان جنگ، افسردگی های روحی ناشی از جنگ، بزهکاریهای اجتماعی زمان جنگ و امثال آن روبرو بوده و هستیم همگی را باید در راستای تحلیلهای غلط مذهبی و علمی جستجو کنیم که با پدیده جنگ از منظر مادی برخورد می کنند.

به نظر امام استراتژی غلبه خون بر شمشیر چیزی جز استراتژی فتح قلوب نیست و این امر با فتح سرزمین و تکیه بر مقدورات طبیعی فرسنگها فاصله دارد. استراتژی زرّادخانه بر زرّادخانه مبتنی بر مبانی مادی بوده و مبین غلبه فیزیکی - و نه روانی - می باشد. به اعتقاد ما نمی توان با تکیه بر مقدورات طبیعی، زیباشناسی و زیباپسندی نظام بین الملل را تغییر داد. از اینرو ابزار غلبه ایمان بر کفر و تسخیر قلوب، غلبه فیزیکی از راه برتری نیروی زرادخانه نیست. بله ممکن است بتوان از طریق غلبه سلاح بر سلاح به ایجاد رعب در قلب دشمن مبادرت کرد امّا حتماً و الزاماً نمی توان زیبائی شناسی او را تغییر داد. طبعاً او بر اعتقادات کفرآلود خود باقی خواهد ماند. اما اگر با شیوه غلبه خون بر شمشیر، نمایش مظلومیت و حقانیت به دنبال آن تسخیر قلوب مبادرت کنیم حتماً هم می توان به اهداف الهی خود دست

ص: 261

یافت و ایمان را بر کفر غلبه داد و هم بر خاک و آب مسلط شد و آنرا عرصه ای برای عبودیت و بندگی ناس قرار داد. همین نکته اساسی همواره مورد نظر حضرت امام(ره) بود. لذا ایشان همیشه بر استراتژی غلبه خون بر شمشیر تکیه می کردند اما زمانی که تحلیل بخش مؤثری از بدنه جنگ به تحلیلی غیر از آنچه حضرت امام(ره) بر آن باور داشت متمایل می شود بگونه ای که غلبه سلاح بر سلاح را در سر می پرورانند و هدف دیگری را فراروی جنگ ترسیم می کنند نمی بایست انتظار داشت که با چنین ماشین نظامی بتوان به چنان اهداف مقدسی نائل شد. از این لحظه به بعد ایشان نیروهای مناسبی برای رهبری جنگ به شمار نمی رفتند. ایشان مبتلا به محاسبات و تحلیلهای علمی شده بودند و ناخواسته راه خود را از راه رهبری جنگ جدا کرده بودند در حالی که حضرت امام(ره) از طریق جنگ توانستند هویت جدید اجتماعی به ملت اسلامی ایران بلکه ملل اسلامی جهان عطا کنند و سپس این هویت اجتماعی را با هویت اجتماعی کفر درگیر کنند.

3 - «جنگ»، ابزار ایجاد کانون بحران بر علیه دشمن

بر پایه اندیشه امام؛ جنگ، ابزار درگیری با دشمن هست و هیچگاه جنگ ما بر علیه نظام استکبار تمامی نخواهد یافت. ایشان بارها و بارها بر این نکته تأکید و تصریح داشتند. لذا اگر در ادبیات حضرت امام(ره) دقت شود تعابیری همچون جنگ کفر و ایمان یا جنگ فقر و غنا و امثال آن همگی به این اندیشه بازگشت دارند. طبعاً صحیح نخواهد بود اگر از این تعابیر، مفهوم غیر الهی اراده شود مثلاً جنگ فقر و غنا را به اندیشه مارکسیستی ارجاع دهیم. هنر مدیریت ایشان در جنگ نیز به همین امر باز می گشت که توانستند جنگ نظامی دو کشور را در جغرافیای سیاسی به جنگ استضعاف و استکبار یا کفر و ایمان تبدیل نمایند و چارچوب تنگ ترسیم شده توسط نظام کفر که جنگ را در مرزهای سیاسی خلاصه می کند بشکنند.

»امروز خمینی آغوش و سینه خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهای دشمنان باز کرده است، و همچون همه عاشقان شهادت، برای درک شهادت روزشماری می کند. جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد و ما باید در جنگ اعتقادی مان، بسیج سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.(453)

جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست؛

ص: 262

جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست؛

جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست؛

جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست؛

جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور؛

جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوش گذرانیهای مرفهین و حاکمان بی درد کشورهای اسلامی است.

این جنگ سلاح نمی شناسد؛

این جنگ محصور در مرز و بوم نیست؛

این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمی داند.

این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهای اعتقادی - انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوش گذرانی است.

جنگ ما، جنگ قداست، عزّت و شرف و استقامت علیه نامردمی هاست.«

ایشان با همین اندیشه توانستند از بدنه جهان اسلام سربازانی غیرتمند برای دفاع از کیان اسلام گزینش و تربیت کنند و دشمن را در محدود کردن قدرت اسلام در یک مرز خاص ناکام بگذارند.

»ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظام هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول اللَّه(ص) را در جهان استکبار ترویج نمائیم و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود.

من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیاء هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیل هم ندارد که مسلمانان جهان

ص: 263

را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.«

لذا از یکسو به پرورش نیروهای شهادت طلب و از جان گذشته پرداختند

»در این دلهای شب با خدای تبارک و تعالی مناجات کنید، از خدا بخواهید که شما را توفیق بدهد، توفیق شهادت بدهد، توفیق عزت بدهد، شهادت عزت شماست، شما نترسید از هیچ چیز.

برادران من! خواهران من! عزیزان من! مصمم باشید، از ترور نترسید، از شهادت نترسید و نمی ترسید. شهادت عزت ابدی است، حیات ابدی است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند که مردن را تمام می دانند و انسان را فانی، ما که انسان را باقی می دانیم و حیات جاودانه را بهتر از این حیات مادی می دانیم، برای چه بترسیم.«

و از دیگر سو کانونهای بحران بسیاری را بر علیه نظام استکبار در درون نظام قدرت جهانی تعبیه کردند. ایشان به خوبی بر مقدورات جهان اسلام در مقابل کفر وقوف داشتند و از تعریف کردن مقدورات صرفاً در محدوده مقدورات طبیعی پرهیز داشتند. ایشان مقدورات انسانی را مهمترین و مؤثرترین امکانات جهان اسلام ارزیابی می کردند و کاروساز استفاده مطلوب از این مقدورات را به خوبی می شناختند تا جایی که توانستند از این امکانات به نحو چشمگیری در نظام موازنه قدرت جهانی استفاده کنند.

بنابراین ضروری است پذیرش قطعنامه را نیز در چارچوب این اندیشه مورد ارزیابی قرار دهیم. البته هرچند پذیرش صلح بر این اساس چیزی جز پذیرش حکمیت سازمان ملل قلمداد نمی شود اما با اندکی تأمّل در تاریخ هشت ساله دفاع مقدس در می یابیم که قطعنامه 598 با قطعنامه های تحمیلی سالهای اولیه جنگ کاملاً متفاوت است. چون قدرت رزمندگان اسلام در مدیریت جنگ توانست تا اندازه ای منویات شوم نظام استکبار را تعدیل نماید اما در هر حال این واقعیت را نمی توان کتمان کرد که اندیشه دفاعی حضرت امام(ره) با هر نوع حکمیت قدرتهای استکباری جهان در تنافی آشکار بود. اگر نتوان ادعا کرد که پذیرش قطعنامه به معنای پذیرش مدیریت کفر بین الملل در جنگ است، حداقل باید پذیرفت که این امر با پذیرش نظارت آنها بر روند جنگ میان اسلام و کفر برابری می کند. در هر صورت این نقطه عطف از روند جنگ هشت ساله بایست بخوبی تحلیل شود که ایشان تا آنجا که ممکن

ص: 264

بود از چنین پذیرشی سرباز زدند تا زمانی که احساس کردند امر میان هدم انقلاب اسلامی و پذیرش تبعات سوء ناشی از پذیرش قطعنامه دایر شده است لذا با دفع افسد به فاسد به قبول صلح تن دادند.

علل و زمینه های درونی پذیرش قطعنامه

بررسی تمامی عوامل پذیرش قطعنامه از طرف حضرت امام خود کتاب مفصلی می طلبد که البته با گذر تاریخ لایه های زیرین این حرکت حساب شده امام بهتر چهره می نمایاند.

مشکلات اقتصادی، نظامی، سیاسی و... همه و همه دلایلی است که در پذیرش قطعنامه همواره از طرف تحلیل گران جنگ مطرح می گردد ولی با کمی دقت در اندیشه دفاعی امام براحتی می توان متوجه شد که اگرچه این عوامل مؤثر در پذیرش قطعنامه بوده اند امّا عامل مهم و اصلی در پذیرش قطعنامه توسط اما، عدم توجه جامعه به ابعاد مهم سازنده جنگ و تحلیل جنگ بر پایه مقدورات طبیعی می باشد.

در اینجا به اختصار این عامل مهم را در دو فراز بررسی می کنیم.

1 - تردید در »مطلوبیّت« جنگ، عامل پذیرش قطعنامه

آنچنانکه بیان شد جنگ براساس اندیشه امام عامل تهذیب فردی و اجتماعی و امری مقدس بود ولی متأسفانه گذر زمان و براساس عوامل متعدد این احساس کم کم در میان متدینین زنده شد که این جنگ فرسایشی باعث ضررهای فراوانی در جامعه شده است. لذا زمانی که امام(ره) احساس کردند اولاً اندیشه مذهبی جامعه در حال تحلیل رفتن است و بسیاری از متدینین، جنگ را پدیده ای مقدس و مثبت ارزیابی نمی کنند و در اواخر جنگ مرتباً ختم جنگ را از خداوند طلب می نمایند و به آن به عنوان ابزار تهذیب فردی و بستر پرورشی جامعه نظر نمی کنند و ثانیاً به خاطر حاکمیت تحلیلهای علمی و اصل دانستن مقدورات طبیعی در نظر بسیاری از مدیران جنگ تنها چاره را در پذیرش قطعنامه می بینند دیگر لحظه ای درنگ برای ختم جنگ را جایز ندانستند. مسلماً اگر از یکسو »حوزه« به عنوان ماشین محاسبه اعتقادی جامعه و از دیگر سو »دانشگاه« به عنوان ماشین محاسبه علمی آن همراهی مطلوبی با رهبری جنگ داشتند ما می توانستیم پایان شیرین تری را از جنگ ترسیم نمائیم.

ص: 265

طبعاً زمانی که بخشی از مقدورات انسانی، جنگ را به عنوان پدیده ای مثبت و ضروری ارزیابی نکند و بخشی دیگر بر اساس مبانی مادّی به تحلیلهای علمی روی آورد و تداوم جنگ را غیرممکن بداند چگونه می توان باور کرد که رهبری جنگ با یک حکم ظاهری بتواند همچون اوایل جنگ تمامی مقدورات انسانی را برای غلبه نهایی بر دشمن و تداوم جنگ به یاری طلبد؟! بنابراین بن بست مقدور انسانی به تردید در »مطلوبیت« جنگ بازگشت داشت. به تعبیر بهتر دو اندیشه حاکم بر جنگ به تردید کشیده شد که اوّلی ناظر به ضرورت جنگ به عنوان یک استراتژی دائمی و ابزار تهذیب فردی و اجتماعی بود که می توان پشتوانه آنرا در تقابل دائمی و تاریخی دو نظام قدرت کفر و اسلام خلاصه کرد و بالاخره اندیشه دوم که اساس را در تغییر وضعیت روانی می دانست.

2 - ضعف ماشین محاسبه »اعتقادی« و »علمی«، عامل مؤثر پذیرش قطعنامه

باید این نکته به خوبی برای نسل امروز و نسلهای آینده تبیین شود که چرا ایشان چند صباحی قبل از پذیرش قطعنامه صلح را با خیانت به رسول الله(ص) برابر می دانستند اما چند روز بعد خود زیرپای قطعنامه را امضاء کردند؟ آیا غیر از این بود که عامل اصلی این پذیرش، ضعف ما در مقدورات انسانی جنگ بود؟ به تعبیر بهتر زمانی جنگ می توانست ادامه پیدا کند که تمام نیروی انسانی و لااقل اکثریت آنها با اندیشه »پیروزی خون بر شمشیر« کماکان همراه باشند اما زمانی که احساس شد درصد قابل توجهی از مسئولین و بدنه انسانی جنگ تداوم نبرد را در گرو داشتن شمشیر و سلاح کارآمد می دانند آنگاه چگونه می توان به عنوان رهبر جنگ به ایشان حکم کرد که باید در این راه خون داد تا پیروز شد؟!

به دیگر بیان مهمترین اصل در مقدورات انسانی، »انگیزه« است. قطعاً اگر کماکان انگیزه غلبه خون بر شمشیر در تمامی روابط و عرصه های جنگ حاکم بود ایشان با همین قلت عدّه و عُدّه، جنگ را به پیش می بردند و از پذیرش قطعنامه سرباز می زدند؛ همان اتفاقی که در طول هشت سال دفاع مقدس رخ داد. اما زمانی که تحلیلهای علمی بر مسند منطق جنگ جایگاه ویژه ای یافت و شعار سلاح در مقابل سلاح و ضرورت انجام یک جنگ تمام عیار کلاسیک در مقابل دشمن سرداده شد حتماً وضعیت مقدورات انسانی جنگ نسبت به فرماندهی و مدیریت آن تغییر کرد و نگرش جدیدی نسبت به امکانات انسانی بوجود آمد که

ص: 266

همین، متغیر اصلی در پذیرش ناخواسته پایان جنگ بود چه اینکه معظم له به همین نکته مهم در آخرین پیامهای خود اشاره فرموده و تأکید کردند که ما باید خون بدهیم تا بتوانیم در دنیا پیروز شویم. ایشان پذیرفته بودندکه تغییر در وضعیت بین الملل تنها با پذیرش ریسک خطر و ایثار جانانه محقق خواهد شد و تنها از این طریق است که همچون انبیاء الهی)ع( می توان وجدان عمومی را تحریک کرد و آنرا به سمت حاکمیت ارزشهای الهی تغییر داد. اما زمانی که بسیاری از مسئولین جنگ به این تحلیل برسند که باید وزن مقدور طبیعی جنگ افزایش یابد و از جایگاه بالاتری نسبت به مقدور انسانی برخوردار شود و همچون دشمن باید به جنگ کلاسیک روی آورد آنگاه طبیعی خواهد بود که در نوع نگرش رهبری جنگ نسبت به مقدورات انسانی آن تغییر حاصل شود.

بنابراین به اعتقاد ما پذیرش قطعنامه تنها به یک متغیر اصلی بازگشت داشت و آن بن بست ایجاد شده در مقدورات انسانی جنگ بود. این بن بست به نوبه خود دارای دو ضلع بود:

1 - عدم همراهی متناسب متدینین و معتقدین به نظام انقلاب اسلامی نسبت به تحلیل معنوی حضرت امام(ره) در خصوص جنگ که آنرا یک پدیده مثبت و به عنوان بستر پرورش روحی و تهذیب نفس معنا می کردند. 2- حاکم شدن تحلیلهای نظام کارشناسی در ذهن مدیران جنگ و پذیرش مقدور طبیعی بعنوان متغیر اصلی تداوم جنگ.

با این وصف استراتژی غلبه خون بر شمشیر و تحمل خطرپذیری برای ارتقاء وجدان عمومی ملّتها در گردو غبار تحلیلهای کارشناسانه مبتنی بر مبانی مادّیِ علمی گم شد. این دو نوع تحلیل باعث شد که در نهایت، رهبری جنگ حکم به پذیرش قطعنامه و ختم جنگ دهند لذا عمده ضعف را می توان در کارآمدی دو ماشین محاسبه »اعتقادی« و »علمی« دانست که همراهان خوبی برای رهبری جنگ نبودند و در میانه راه ایشانرا با پیروانی اندک تنها گذاشتند.

- ضعف مقدور »نیروی انسانی«، عامل پذیرش قطعنامه

ما معتقدیم که در طول جنگ، مقدورات طبیعی به عنوان مقدورات دسته دوم مطرح بوده است و آنچه جنگ را در تمامی هشت سال نبرد با دشمن اداره می کرد در درجه اوّل، نیروی انسانی بوده است. حضرت امام(ره) نیز طی دو هفته قبل از پذیرش قطعنامه به اطلاعات جدید و تعیین کننده ای از ضعف ما در مقدورات طبیعی دست نیافته بودند اما آنچه متغیر اصلی در پذیرش صلح بود چیزی جز کمرنگ شدن مقدورات انسانی نبود.

ص: 267

بنابراین پذیرش صلح تنها به معنای تحمیل شرائط قهری جنگ بود و این امر نه به مقدورات طبیعی بلکه به مقدورات انسانی باز می گشت که همواره در اندیشه دفاعی حضرت امام(ره) به عنوان تنها وزنه سنگین و تعیین کننده مطرح بوده است. اما در عین آنکه ایشان پذیرش صلح را تحمیل نظرات دشمن در عرصه ای از نبرد با انقلاب اسلامی ارزیابی می کردند هیچگاه معتقد نبودند که پایان جنگ هشت ساله به معنای پایان نبرد همه جانبه با دشمن در تمامی عرصه هاست.

امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است. و من دست و بازوی همه عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده اند، می بوسم و سلام و ورددهای خالصانه خود را به همه غنچه های آزادی و کمال نثار می کنم.

به تعبیر بهتر ایشان در یک عرصه به ختم جنگ رضایت دادند اما جبهه های جدیدی را در دیگر عرصه ها بر علیه دشمن باز کردند هرچند این عرصه ها دیگر از صبغه نظامی برخوردار نبود اما همچنان می توان زبانه های آتش نبرد میان کفر و اسلام را از این جبهه ها که در رأس آنها نبرد فرهنگی با دشمن است به وضوح دید. از نمونه های بارز این نوع نبرد با دشمن در ماههای آخر عمر شریف ایشان نامه معظم له به گورباچف و قضیه سلمان رشدی است.

- دلیل مخالفت امام با تداوم جنگ پس از پذیرش قطعنامه

زمانی که حضرت امام مجبور به پذیرش قطعنامه شدند چون قائل به تعطیلی تقابل تاریخی کفر و اسلام نبودند لذا عرصه های جدیدی را با جلوه هایی دیگر فراروی آزادیخواهان جهان اسلام گشودند و در عین حال بر این نکته وقوف کامل داشتند که اگر نیروی انسانی تحت اختیار، ناخواسته مبانی اندیشه رهبری جنگ را پذیرا نباشند حتی در صورت بروز یا ایجاد جنگ نظامی جدید نیز نمی توان به چنین نیروهایی تکیه کرد و به چنان اهدافی رسید. از اینرو بود زمانی که پس از پذیرش قطعنامه و تهاجم گسترده دشمن بر علیه مرزهای ایران اسلامی و پیشروی آنها در بعضی نقاط، پیشنهاد ازسرگیری جنگ و تقابل مجدد نظامی با دشمن از سوی برخی از افراد ارائه شد حضرت امام(ره) این پیشنهاد را رد کردند چون بر تحلیل خود از مقدورات انسانی جنگ باقی بودند. ایشان به خوبی می دانستند که ممکن است

ص: 268

چند صباحی بتوان با بخشی از بدنه نیروی انسانی جنگ به تداوم آن مبادرت کرد و به فتوحاتی نیز دست یافت اما زمانی که اندیشه غالب بر اذهان بسیاری از نیروهای جنگ به تحلیلهای غلط مادی گرایش دارد و »توسعه« را به صورت مادی معنا کرده و جنگ را مانع چنین توسعه ای می داند حتماً نمی توان در میان مدت به چنین بدنه ای اعتماد کرد. حال آنکه حضرت امام(ره) توسعه را توسعه تقرب و بندگی و جنگ را ابزار رسیدن به چنین توسعه ای ارزیابی می کردند.

ضرورت پرهیز از الگوی توسعه مادی پس از جنگ

حضرت امام(ره) در آن زمان به خوبی می دانستد که با پایان جنگ و پذیرش قطعنامه می بایست منتظر عواقب سوء ناشی از این پذیرش و رواج برخی از افکار مادی در میان آحاد جامعه بود؛ یعنی همان تبعاتی که امروز پس از گذشت ده سال از پایان جنگ شاهد آن هستیم. لذا تأکید ایشان بر این بود که نکند چند سال بعد عدّه ای به این باور غلط برسند که کاش آنروز ما جنگ نمی کردیم و اگر جنگ نبود می توانستیم پله های توسعه مادی را سریعتر بپیمائیم! ایشان به همگان هشدار داده بودند که باید تا آنجا که می توان از پذیرش الگوهای کفرآلود که نظام استکبار خواهان تحمیل آنها بر ملل مظلوم است جلوگیری کرد. از اینرو بر همگان فرض است راهکارهایی را پیدا کنند که با پذیرش قطعنامه بتوان از پذیرش الگوهای مزبور سرباز زد. سعی ایشان بر این بود که با پذیرش ناخواسته و اجباری نظارت سازمان ملل بر روند جنگ، نظارت و دخالت جریانها و سازمانهای جهانی وابسته به نظام استکبار را در روند بازسازی و تنظیم اقتصادی پس از پایان جنگ به حداقل برسانند، و جامعه اسلامی را از خطر حاکمیت تسلط بانک جهانی، صندوق بین المللی، یونسکو، شورای امنیت و امثال آنها برهانند. لذا در همین چند ماه میان پذیرش قطعنامه و رحلت جانسوز ایشان، امام به راهکارهایی روی آوردند تا بتوانند هجوم همه جانبه اسلام بر کفر را کماکان تداوم بخشند و متناسب با شرائط جامعه و جهان از نفوذ مرموزانه دشمن در ابعاد مختلف جلوگیری نمایند.

با اینوصف عدّه ای که در تحمیل صلح بر انقلاب اسلامی نقش داشتند و خواسته یا ناخواسته به ختم جنگ رأی داده بودند بنابر همان تحلیلهای غلط به این باور رسیده بودند که بایست از الگوهای غیر برای توسعه و بازسازی پس از جنگ نیز استفاده کرد امّا در عین حال

ص: 269

همواره خود را در برابر اقدامات بجا و مؤثر حضرت امام(ره) مواجه می دیدند. آنها به خوبی می دانستند همان اندیشه ای که پشتوانه پیروزی انقلاب و رهبری جنگ بود به راحتی نخواهد گذاشت این تحلیلهای مادّی در جریان بازسازی به ثمر بنشیند. با اندکی غفلت، روند توسعه اقتصادی و سیاسی امروز جامعه می تواند دنباله همان روند نامیمون پذیرش قطعنامه و حاکمیت دادن ناخواسته مجامع جهانی بر مقدرات جامعه اسلامی باشد. این خطر را حضرت امام(ره) در زمان جنگ به خوبی احساس می کردند و برای جلوگیری از منحل شدن جامعه اسلامی در نظام سلطه تمام توان خود را برای تداوم جنگ و غلبه خون بر شمشیر به کار می گرفتند. این حرکت از منظر نظام کارشناسی کشور، اختلال در برنامه ریزی و از منظر حضرت امام(ره) در راستای تحقق اهداف الهی جامعه اسلامی بود.

علل و زمینه های بیرونی پذیرش قطعنامه

قطعنامه 598، هشتمین قطعنامه ای است که سازمان ملل متحد در اثر تحولات بدی که در روند جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی نمودار گردید به تصویب رسید. پیش از قطعنامه 598، شورا قطعنامه 588 را تصویب و به شرح ذیل اعلام نمود:

»شورای امنیت در 3 اکتبر 1986 به درخواست اتحادیه عرب بحث خود را در مورد جنگ ایران و عراق مجدداً از سرگرفت. دبیرکل هدف از برگزاری این دور جلسات را بررسی عملیات نظامی سال جاری، افزایش حملات به کشتی های تجاری دول ثالث و توسعه منطقه جنگ کشتی ها، تهدید امنیت کشورهای همجوار و عزم اعلام شده ایران برای ترتیب دادن یک حمله سرنوشت ساز دانست. براین اساس شورا در تاریخ 8) 65/7/16 اکتبر 1986) قطعنامه 588 را به اتفاق آراء صادر کرد. قابل توجه است که شورا با وجود اینکه شش سال از تجاوز سراسری حمله عراق سپری شده بود و تجاوزگری عراق بر بسیاری از کشورها محرز گردیده بود، ولی باز موضوع قطعنامه را »وضعیت میان ایران و عراق« قرار داد.«

پس از تصویب این قطعنامه، ایران آن را قبول ننمود و شورای امنیت دریافت که این بار هم صدور قطعنامه او دردی از جنگ خانمانسوز را حل نکرده است. دبیر کل در تاریخ 26 نوامبر در گزارش خود به شورای امنیت، خلاصه ای از مواضع ایران و عراق را در قبال قطعنامه عنوان نمود و اعلام کرد که در حالی که عراق تمایل خود را برای پذیرش

ص: 270

قطعنامه های شورای امنیت اعلام داشته، ایران به دلایلی که ذکر کرده، این قطعنامه را نپذیرفته است.

پس از گزارش دبیر کل، شورا وارد جلسه گردید و بیانیه ای را صادر نمودند که در آن حل اختلافات از طرق صلح آمیز و نگرانی عمیق خود را نسبت به گسترش درگیری با افزایش حملات به هدفهای صرفاً غیرنظامی کشتیرانی تجاری و تأسیسات نفتی کشورهای ساحلی ابراز و اعلام نموده بودند.

بعد از قطعنامه 588 ایران عملیات های موفقیت آمیز زنجیره ای را در خاک عراق انجام داد )عملیاتهای فتح، کربلا، والفجر9، عملیات نصر( حاصل این عملیاتها نزدیک شدن رزمندگان اسلام به سوی شهر بصره، )شهر استراتژیک بندری عراق( شد که عامل دقت و حساس شدن شورا نسبت به مسئله جنگ گردید. براین اساس از ماه فوریه 1987 اعضای دائم به صورت یک گروه، کار مشترک و سازماندهی شده ای را جهت پایان بخشیدن به جنگ عراق با ایران آغاز نمودند. کار این گروه مشترک بصورت محرمانه بود که حاصل بررسی های آن ها در طول پنج ماه، نوشتن پیش نویس قطعنامه 598 گردید.

پس از تهیه نمودن پیش نویس قطعنامه، جلسه شورای امنیت در 20 ژوئیه 29) 1987 تیرماه 1366) تشکیل گردید و برای اولین بار در طول سالهای جنگ، هفت وزیر خارجه از کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان غربی، ایتالیا، آرژانتین و آمارات متحده عربی و جانشین وزیرامورخارجه ژاپن در آن شرکت کردند. این جلسه به ریاست ژان برنار ریمون وزیرخارجه فرانسه تحت عنوان »وضعیت بین عراق و ایران« تشکیل گردید و قبل از اخذ رای نمایندگان کشورهای چین، امارات متحدعربی، انگلستان، آمریکا، جمهوری آلمان غربی، ایتالیا، غنا، زامبیا، آرژانتین، کنگو، ونزوئلا و فرانسه و بعد از تصویب قطعنامه دبیرکل سازمان ملل متحد و نمایندگان کشورهای شوروی ژاپن، و بلغارستان سخنرانی کردند.

عاقبت پس از حدود نُه ماه و نیم از قطعنامه قبلی شورای امنیت بعد از مشورتهای فراوان و با توافق اصولی که به عمل آورده بود و در جوی که اجمالی از آن ذکر گردید در 29 تیرماه 20) 1366 ژوئیه 1987) در جلسه شماره 2750 خود طرح قطعنامه ای(461) را که قبلاً به روی کلمه به کلمه آن توافق شده بود به اتفاق آراء به تصویب رساند. متن این قطعنامه از این قرار است:

ص: 271

قطعنامه 598 (1987) شورای امنیت

با تأیید مجدد قطعنامه (582 (1986 خود، با ابراز نگرانی عمیق از اینکه علیرغم درخواستهایش برای آتش بس، منازعه بین ایران و عراق به شدّت سابق با تلفات شدید انسانی و تخریب مادّی ادامه دارد، با ابراز تأسف از آغاز و ادامه منازعه، همچنین با ابراز تأسف از بمباران مراکز صرفاً مسکونیِ غیرنظامی، حملات به کشتیرانی بی طرف یا هواپیماهای کشوری، نقض قوانین بین المللیِ انسان دوستانه و دیگر قوانین ناظر بر درگیری مسلحانه، بویژه کاربرد سلاحهای شیمیایی برخلاف الزامات پروتکل 1925 ژنو، با ابراز نگرانی عمیق نسبت به احتمال تشدید و گسترش بیشتر منازعه،

مصمم گردید به تمامی اقدامات نظامی بین ایران و عراق خاتمه بخشد،

معتقد گردید که می باید یک راه حل جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار بین ایران و عراق به دست آید،

با یادآوری مفاد منشور ملل متحد، بویژه تعهد همه دول عضو به حل اختلافات بین المللی خود از راههای مسالمت آمیز به نحوی که صلح و امنیت بین المللی و عدالت به مخاطره نیفتد،

با حکم به اینکه در منازعه ما بین ایران و عراق نقض صلح حادث شده است،

با اقدام براساس مواد 39 و 40 منشور ملل متحد،

1 - خواستار آن است که به عنوان یک قدم اولیه جهت حل و فصل )مناقشه( از راه مذاکره، ایران و عراق یک آتش بس فوری را رعایت کرده، به تمامی عملیات نظامی در زمین، دریا و هوا خاتمه داده و تمامی نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بین المللی بازگردانند.

2 - از دبیرکل درخواست می کند که یک تیم ناظر ملل متحد را برای بررسی، تأیید و نظارت برآتش بس و عقب نشینی نیروها اعزام نماید و همچنین از دبیرکل درخواست می نماید با مشورت طرفین درگیر تدابیر لازم را اتخاذ نموده، گزارش آن را به شورای امنیت ارائه نماید.

3 - مصرانه می خواهد اسرای جنگی آزاد شده و پس از قطع مخاصمات فعال کنونی، براساس کنوانسیون سوم ژنو 12 اوت 1949، بدون تأخیر به کشور خود بازگردانده شوند.

ص: 272

4 - از ایران و عراق می خواهد با دبیرکل در اجرای این قطعنامه و در تلاشهای میانجیگرانه برای حصول یک راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه مورد قبول دو طرف در خصوص تمام موضوعات موجود، منطبق با اصول مندرج در منشور ملل متحد، همکاری نمایند.

5 - از تمامی کشورهای دیگر می خواهد که حداکثر خویشتنداری را مبذول دارند و از هرگونه اقدامی که می تواند منجر به تشدید و گسترش بیشتر منازعه گردد احتراز کنند و بدین ترتیب اجرای قطعنامه حاضر را تسهیل نمایند.

6 - از دبیرکل درخواست می نماید که با مشورت با ایران و عراق، مسئله تفویض اختیار به یک هیئت بی طرف برای تحقیق راجع به مسئولیت منازعه را بررسی نموده، در اسرع وقت به شورای امنیت گزارش دهد.

7 - ابعاد خسارات وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاشهای بازسازی با کمکهای مناسب بین الملل پس از خاتمه درگیری تصدیق می گردد، و در این خصوص از دبیرکل درخواست می کند که یک هیئت کارشناسان را برای مطالعه موضوع بازسازی و گزارش به شورای امنیت تعیین نماید.

8 - همچنین از دبیرکل درخواست می کند که با مشورت با ایران و عراق و دیگر کشورهای منطقه، راههای افزایش امنیت و ثبات منطقه را مورد مداقه قرار دهد.

9 - از دبیرکل درخواست می کندکه شورای امنیت را در مورد اجرای این قطعنامه مطلع نماید.

10 - مصمم است برای بررسی اقدامات بیشتر جهت رعایت و اجرای این قطعنامه در صورت ضرورت جلسات دیگری مجدداً تشکیل دهد.

پس از تصویب قطعنامه، دبیرکل در همان جلسه شورای امنیت طی سخنانی اظهار داشت:

قطعنامه ای که اینک تصویب شد، اوج تلاشهای مشترک اعضای شورای امنیت به عنوان نمایندگان جامعه بین المللی برای برقراری راه حلی جامع، عادلانه و شرافتمندانه برای منازعه ایران و عراق است. برای پایان بخشیدن به جنگ در این منطقه لازم است که سیاستهای ملیِ همه اعضا هماهنگ با نیات اعلام شده شورا گردد. در این جهت، پاراگراف اجرایی شماره 5 قطعنامه مسئولیت مشترکی را برای همه کشورهای عضو سازمان ملل متحد در پی دارد... یک قدم اساسی با مشورت دو کشور و سایر کشورهای منطقه، برقراری ترتیباتی برای امنیت و ثبات منطقه خواهد بود. در مورد مسئولیت منازعه در اسرع وقت با مشورت دو طرف احتمال

ص: 273

تشکیل هیئت بی طرف برای رسیدگی به موضوع هدف اصلی خواهد بود... بیایید همه با هم همکاری کنیم، شما اعضای شورا، ایران و عراق و من به عنوان دبیر کل سازمان ملل متحد.«

اینک با ذکر این مقدمه برآنیم که دلائل و علل بیرونی پذیرش قطعنامه 598 توسط دولت جمهوری اسلامی را عنوان و بررسی نماییم.

1 - توافق بین المللی ابرقدرتها

روند توافقات بین المللی شرق و غرب، پیرامون حوزه های تحت نفوذ و سیطره، سبب شد تا ابرقدرتها برای حل مسئله ایران و عراق و برای تأمین منافع و اجرای نقطه نظرات مشترک با هم سازش نمایند.

در روزهای 19 و 20 فوریه 30) 1985 بهمن و اول اسفند 1363) معاونین وزارت امورخارجه امریکا و شوروی در نشست مشترکی برای حل منازعات منطقه به گفتگو پرداختند و موضوع اصلی مذاکرات آنها جنگ عراق و ایران بود.

آمریکا و شوروی در گفتگوهای سالهای بعد، ضمن توافقهایی که با هم نمودند از اوایل 1988 توافق نمودند که به جنگ ایران و عراق خاتمه دهند.

فشاری که از این توافق حاصله بر ایران اسلامی وارد آمد، فشاری بس توانفرسا و مشکل بود. آمریکا ضمن بازگذاشتن دست شوروی در درگیریهایی چون افغانستان، کامبوج، نامیبیا او را به سکوت در مقابل عملکرد خصمانه خود بر علیه ایران وارد نمود و شوروی هم از این طرح استقبال جدی نمود. آمریکا در این حمایت جهانی از دولت بعث عراق خود بصورت آشکارا و صریح(464) وارد صحنه شد و در یک مرحله از طریق ناوهای خود سکوهای نفتی ما را بمباران نمود. در این میان شوروی با در اختیار نهادن بهترین هواپیماها و جنگنده های مدرن در اختیار عراق، او را در مقابل ایران پشتیبانی می نمود. یکی از تحلیل گران ایرانی در دانشگاه فلوریدا - که برای شرکت در کنفرانس »دفاع و تجاوز« که در تابستان 1367 در تهران برگزار شد به ایران آمده بود - اظهار داشت:

»طی ماههای آغازین جنگ تا جولای 1982 شوروی ها اقدام به اتخاذ سیاست بی طرفی صددرصد کردند. از این روی فروش اسلحه به کشور عراق را قطع کردند و با اینکه براساس قرارداد دوستی و مودّت شوروی و عراق این کشور می بایست اسلحه مورد نیاز عراق را

ص: 274

تأمین کند، شوروی براساس تحلیل و موضعگیریش نسبت به انقلاب اسلامی ایران از دادن سلاح به عراق خودداری کرد و رسماً اعلام موضع بی طرفی کرد. از سال 82 تا فوریه 86 که ایران اقدام به اتخاذ تصمیمات تهاجمی در جنگ کرد، سیاست جنگی ایران برای شوروی غیرقابل قبول بود و خطر سقوط صدام حسین این نگرانی را تشدید کرد. در این دوره سیاست شوروی ها براین اصل استوار بود که ایران قادر به ادامه یک راه حل نظامی در قبال جنگ نیست و شوروی بتدریج به کشور عراق کمک نظامی و اقتصادی کرد. از سال 1986 روسها سیاست تازه ای در قبال جنگ عراق و ایران اتخاذ کردند. عمده ترین دلیل این سیاست پیروزی ایران در فاو بود. این پیروزی بیانگر استراتژی و قدرت عملیاتی نیروهای نظامی ایران بود. ایران برای اولین بار نشان داد که قادر است سیستم دفاعی عراق را که براساس نظام »دفاع متحرک« استوار شده بود، غافلگیر کند و درهم بشکند و به اهداف استراتژیک خود دست یابد. متخصصان استراتژیک روسیه بر این عقیده شدند که باید نیروی نظامی عراق از حالت دفاعی خارج شود و استراتژی تهاجمی را دنبال کند. تصمیم تازه رهبران شوروی مبنی بر خارج ساختن نیروهای خود از افغانستان و نیز احتمال پیروزی نظامی ایران و احتمال روی کارآمدن یک حکومت »بنیادگرا« در افغانستان و با توجه به جدّی شدن جریان اسلامی در جمهوری های مسلمان نشین شوروی، رهبران آن کشور را دچار کابوس ساخت. از دیدگاه دیگر، سیاست بازسازی اقتصادی - اجتماعی گورباچف و تشنج زدایی در منطقه مستلزم اتخاذ سیاستی بود که به پایان جنگ ایران و عراق منجر شود. علیرغم درگیری مداوم ایران و امریکا و نقش عمده ای که آمریکا در ایجاد و هدایت یک جبهه جهانی و منطقه ای علیه ایران داشته، اتحاد شوروی همواره نقش مهمی در برپا نگاه داشتن ماشین جنگی عراق و شرایط پذیرش قطعنامه 598 ایفا کرده است».

پس از شوروی کشور فرانسه با در اختیار نهادن هواپیماهای سوپر اتاندارد و میراژ 2000، توانست دین خود را در کمک نمودن به عراق ادا نماید. کشورهای عربی جهان سوم هم با ارسال دلارهای آمریکایی، عراق را دوپینگ می نمودند. کشور آلمان با ارسال مواد شیمیایی، دست عراق را در بمباران و گلوله باران شیمیایی در جبهه ها و جنگ شهرها، می گرفت. ملاحظه می شود که تمامی جهان استکبار و در یک کلمه کفر با تمام توان به پشت سر صدام آمده و در صدد بودند به هر قیمتی نگذارند او در این جنگ شکست بخورد.

ص: 275

در اینجا نظریات دو تن از دست اندرکاران سیاست عملی و اجرایی کشورمان را که از نزدیک در جریان قطعنامه 598 بودند و بیان گر فشارها بین المللی بر ایران بود می خوانیم:

1 - دکتر محمد جواد لاریجانی معاون بین المللی وقت وزیر امورخارجه در این زمینه اظهار میدارد:

»پیش از صدور قطعنامه 598، تمامی قطبهای قدرت جهان چند کار همزمان را سازماندهی کردند: اول فشاری بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران که در آن سرزنش، تنبیه و تحریم ایران به لحاظ تسلیحاتی و اقتصادی منظور گردد، دوم حضور نظامی ترساننده ای در خلیج فارس که تمامی قدرتها در آن شرکت داشته باشند. یک برداشت کلی این بود که زمان مداخله قدرتهای بزرگ برای جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ )و در نتیجه آن تغییر تصویر سیاسی منطقه( به نظر آنها فرا رسیده است و نباید بیش از این فرصت را از دست داد. بدین ترتیب قطعنامه 598 در حال شکل گیری بود و از خصوصیات آن در آخرین پیش نویسها، اقدامات تنبیهی و محدود کننده علیه جمهوری اسلامی بود. به طور همزمان نیز نیروهای نظامی بلوکهای مختلف شروع به ورود به خلیج فارس کردند.«(466)

2 - دکتر رجایی خراسانی سفیر و نماینده اسبق جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد که از نزدیک در جریان چگونگی شکل گیری قطعنامه 598 بوده است این گونه تحلیل می نماید:

»بعد که در عملیات کربلای 5 پیشرفتهای نظامی عمده ای به دست آوردیم، به بصره نزدیک شدیم. وضع داخل عراق بیشتر ضعیف شد. وضع موجود، یعنی حضور ما در حوالی بصره، تحمل تلفات و ضایعات سنگینی از سوی عراق و آزادی بخشی از اراضی داخل عراق مشکلات سیاسی زیادی به وجود آورد. از طرف دیگر توطئه پایین آوردن بهای نفت هم به شکست انجامید و کشورهای عربی خلیج فارس مثل عربستان سعودی از لحاظ درآمدهای نفتی دچار اشکال شدند، در نتیجه کمکهای اقتصادی آنها به صدام تا حدودی تقلیل یافت... کسانی که بدقت اوضاع را زیر نظر داشتند احساس کردند که باید دست به کاری بزنند، چه اگر هرچه زودتر یک حرکت سیاسی انجام نگیرد و تقویت روحیه ای برای صدام و حامیان او به وجود نیاید، ممکن است تحولات سیاسی در داخل عراق و منطقه خیلی سریعتر از آنچه فکر می کنند پیش برود... لذا با یک حرکت سیاسی تازه کوشیدند آرامش بیشتری برای منطقه

ص: 276

فراهم سازند. این حرکت سیاسی چند جهت داشت: یکی اینکه سعی کردند یکی از خواسته های ایران را به نحوی تأمین کنند تا ایران راضی شود. دوم اینکه باید کاری می کردند تا از رژیمهای حامی صدام در منطقه بتدریج حمایت بیشتری به عمل آورند. ضمناً از نظر سیاسی باید در صحنه بین المللی حرکتی به وجود آید که عراقیها کشورهای عربی و کسانی را که از امواج انقلاب اسلامی نگران اند، امیدوار کنند... قطعنامه 598 نتیجه حداقل یک سال مطالعه و مذاکره بود... سازمان ملل اگر می خواست موفقیتی داشته باشد، می بایست تا حدودی حقانیت ایران را مطرح سازد تا از این طریق هم امکان تأمین پاره ای از نظرهای ایران به دست آید و هم زمینه ای برای به اصطلاح نقش سازنده شورای امنیت فراهم شود. برخی از اعضای شورای امنیت می گفتند: ما با ایران و عراق کاری نداریم؛ خود شورای امنیت به عنوان مؤسسه ای که باید حافظ صلح بین المللی باشد، مستقل از خواسته های طرفین سخنی دارد. یکی از حرکاتی که برای زمینه سازی جلب رضایت جمهوری اسلامی ایران انجام دادند، برگزاری کنفرانسی در بنیاد فورد بود. در این کنفرانس نمایندگان اعضای دائم شورای امنیت به اضافه دبیر کل و معاون او وعده زیادی از صاحبنظران و متخصصان مسائل خاورمیانه شرکت داشتند. کنفرانس جنگ ایران و عراق را بررسی کرد و سخنرانیهای زیادی صورت گرفت که تعدادی از آنها انتشار نیافت. متن سخنرانی میزبان، یعنی مدیرعامل بنیاد فورد، به عنوان سند منتشر شد؛ ولی مذاکرات داخل کنفرانس در دسترس قرار نگرفت. بسیاری از حقایقی که تا آن زمان در مورد مظلومیت ایران گفته نشده بود، مطرح گردید. با وجود حق گوییهای کنفرانس و متجاوز شناختن صدام، نتیجه گیری این نبود که باید صدام را محکوم کرد و حق را به ایران داد، بلکه چنین استدلال می کردند که مادامی که بخشی از حقایق را به نفع جمهوری اسلامی ایران مطرح نکنیم و یک مقدار از خواسته های مشروع این کشور را به رسمیت نشناسیم، نخواهیم توانست یک راه حل سیاسی برای صدام بیابیم. آنان به این نتیجه رسیدند که بازی سیاسی جدیدشان باید براساس تأمین نظریات ایران باشد. بعد از صحبت دبیرکل در کنفرانس اسلامی، سمینار فورد و بسیاری سمینارهای دیگر که در دانشگاهها و مؤسسات بی طرف برگزار شد، قطعنامه 598 به وجود آمد. قطعنامه خواسته های صدام را زیرپوشش صلح و امنیت بین المللی که بزرگترین وظیفه سازمان ملل است مطرح می سازد و نیز خواسته های ایران را در بخش ششم تأمین می کند و اگر ایران کوتاه نیاید و همکاری نکند و

ص: 277

بخواهند به ایران فشار بیاورند، تحت پوشش حفظ صلح و امنیت بین المللی در خلیج فارس و نه حمایت از صدام عمل می کنند و اگر لازم باشد زیرنام اجرای قطعنامه، پوشش بین المللی قابل اجرا درست می کنند. بعد از این قطعنامه می بینیم وقتی کشتی یو.اس.اس. استارک آمریکایی به وسیله بمب افکن عراقی صدمه می خورد، رژیم عراق از امریکا پاداش می گیرد و به عوض اینکه عکس العمل نشان بدهند، می گویند چون منطقه آرام نیست، جنگ باید فوراً به پایان برسد. یعنی می کوشند ضربه ای را که صدام به آنها زده، به خرج ما حل و فصل ساخته و به حساب جنگ تحمیلی بگذارند و راه حل آن را پایان دادن به جنگ عراق عنوان کنند.«(467)

2 - تحریم تسلیحاتی ایران

پس از توافق های امریکا و شوروی، شوروی با پافشاری امریکا برای تصویب قطعنامه در مورد تحریم فروش اسلحه به ایران موافقت کرد و عملاً نیز به کشورهای بلوک شرق و کره شمالی توصیه نمود که از فروش اسلحه به ایران خودداری نمایند.

این سیاست تحریم سبب گردید که بسیاری از دلالان اسلحه، فروش اسلحه را حاضر نشوند حتی به قیمت چند برابر معامله نمایند.

تحریم تسلیحاتی ایران توسط آمریکا حاصل کوشش او در سازمان ملل متحد بود که او موفق شده بود نظر موافق شوروی و چین را جلب نماید و از آن رو فرانسه و انگلستان هم که از طرفداران پروپا قرص این سیاست بودند. تمام تحلیل گران معتقدند که اگر این قطعنامه به تصویب اعضاء می رسید ایران دیگر از دریافت مقدار سلاح های ناچیزی که از بازار آزاد و یا از بعضی دولتها تهیه می کرد محروم شود.

در طول جنگ تحمیلی، کشورمان در تهیه سلاح و وسایل و تجهیزات جنگی با مشکل مواجه می شد.

آمریکای جنایتکار از سال 1983 از تمامی دولتها به زور درخواست نمود از فروش سلاح به ایران خودداری نمایند. در اثر اعلام این سیاست بلافاصله مقرراتی هم جهت متخلفین از این سیاست تهیه و تصویب گردید. برابر این ضوابط و مقررات دلالان اسلحه در هر کشوری که به ایران سلاح بفروشد مورد پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت.بعنوان نمونه مقامات قضایی

ص: 278

امریکا در 22 آوریل 10 1984 نفر از 18 نفر دلالان اسلحه را توقیف نمودند. آنان متهم بودند که قصد داشتند مقداری هواپیمای جنگی و حمل و نقل، موشک های Tow و Hawk بمبهای هدایت شونده و تانک ساخت آمریکا به ارزش 2345 میلیون دلار به ایران ارسال دارند.(468) در گزارشی که کاسپر واینبرگر وزیر دفاع وقت آمریکا پیرامون ترتیبات امنیتی در خلیج فارس قبل از صدور قطعنامه 598 تهیه شده بود آمده است که:

»هدف از تحریم تسلیحاتی ایران این است که آن کشور را نسبت به بی حاصل بودن جنگ آگاه نماید. عدم دسترسی تسلیحات و سایر تجهیزات نظامی به طور مشخص برای ایران پیش بینی شده است. زیرا این کشور برخلاف عراق تمام دعوت هایی را که برای انجام مذاکرات صورت گرفته، رد کرده است. تحریم تسلحیاتی شامل تلاشهای دیپلماتیک برای تحریم تسلیحاتی ایران و همچنین محدود کردن دسترسی ایران به تسلحات صورت می گیرد. تحقق این امر مشکل است، اما ما در صددیم که به این هدف نایل آییم. ما از تلاشهایی که در شورای امنیت در جهت تحریم تسلیحاتی این کشور در سطح بین المللی صورت می گیرد حمایت می کنیم».

تمامی این واقعیات خبر از در فشار قراردادن ایران در تمام ابعاد جهانی بود که او را وادار به قبول قطعنامه و حکمیت سازمان ملل کند.

3 - کاهش قیمت نفت

حضور نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس به بهانه حفظ امنیت در آبهای بین المللی، بر شدت جنبه تهاجمی او می افزود. حملات سیل آسای هواپیماها و موشک باران های سکوهای نفتی ایران توسط آمریکا، تصرف کشتی ایران اجر و غرق کردن آن، حمله به پایانه های نفتی ایران و نابود کردن آنها، حمله مداوم به نفتکش ها، سبب گردید صدور نفت ایران کاهش یابد.

براین اساس درآمد ارزی ایران که با توجه به کاهش ارزش دلار در سال 1366، بالغ بر حدود 9 میلیارد دلار گردیده بود، در اوایل سال 1367 کاهش بیشتری یافت و کاهش قیمت نفت سبب گردید که ایران نتواند سلاحهای مورد نیاز خود را با قیمت های گرانتری از بازار آزاد بین المللی تهیه کند.

ص: 279

4 - تهدیدات بین المللی

سیاست های خصمانه امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران از هر راهی اعمال می شد. آمریکا در دو جبهه سیاسی و نظامی تمام توان خود را به کار گرفته بود.

پس از صدور قطعنامه 598 تمامی اقدامات بین المللی جهت پذیرش قطعنامه از سوی ایران به کار گرفته شد. از جمله این فشارها، تهدیدات مستقیم و غیرمستقیم از سوی بسیاری از کشورها بود، به عنوان مثال وزیرخارجه انگلیس جفری هاو، در مصاحبه با شبکه BBC اظهار داشت:

»اکنون شورای امنیت برای اولین بار به اتفاق آرا خواستار آتش بس شده و اگر این فرصت کنار زده شود، نتیجه آن بسیار خطرناک خواهد بود«

رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا، در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل پس از نطق رئیس جمهور وقت ایران حضرت آیةالله خامنه ای اظهار داشت:

»من از این فرصت استفاده می کنم و از ایشان می خواهم که صریحاً و بدون ابهام اعلام دارد که ایران قطعنامه مصوب شورای امنیت را که خواستار برقراری آتش بس در جنگ شده است را قبول دارد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است که هیچ و در صورت منفی بودن پاسخ ایران، شورای امنیت راهی جز اعمال مجازات علیه ایران و وادار کردن این کشور به قبول آتش بس پیش رو ندارد».

براین اساس با توجه به بند 2 قسمت اجرایی قطعنامه 598 که در آن پیش بینی شده بود شورا جلسات دیگری برای بررسی تشکیل دهد. لذا تهدیداتی که علیه جمهوری اسلامی بعمل می آمد، مبتنی بر عدم قبول قطعنامه بود.

بدنبال این تهدیدات بود که آمریکا یکی از نمونه های بارز فشار خود به جمهوری اسلامی ایران را به اجراء درآورد و آن سرنگون ساختن یک فروند هواپیمای ایرباس مسافربری شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران در پرواز از بندرعباس به مقصد دبی و بر فراز آبهای ساحلی ایران در تاریخ 3 ژوئیه 1988 برابر با 1367/4/12 بود که منجر به شهادت رسیدن همه 290 نفر مسافران و خدمه هواپیما گردید.

این حرکت شوم و وحشیانه آمریکا حاکی از آن بود که او بدون اعتنا به تعهدات بین المللی خود در منشور ملل متحد و بدون اعتنا به قطعنامه های شورای امنیت درباره منع

ص: 280

دخالت کشورها در جنگ عراق با ایران، قطعنامه هایی که پیش نویس آنها را امریکا تهیه کرده یا با نظر او تدوین می شد، تصمیم قطعی دارد ایران را وادار به قبول قطعنامه 598 نماید.

متعاقب این حمله نظامی، جمهوری اسلامی طی نامه ای به رئیس شورای امنیت خواستار تشکیل جلسه فوری شورا برای رسیدگی به موضوع شد.(470) شورا پس از استماع سخنان وزیر امور خارجه ایران و وزیر امور خارجه امریکا و جرج بوش معاون وقت رئیس جمهوری امریکا، در جلسه شماره 2821 خود در تاریخ 20 ژوئیه 67/4/29) 1988) طرح قطعنامه پیشنهادی را به عنوان قطعنامه شماره 616 تصویب کرد. فضا و محتوای این قطعنامه تنها خلاصه شده بود در ابراز تاسف عمیق و همدردی و تأکید بر اصل عدم کاربرد زور علیه هواپیماهای غیرنظامی و مأمور نمودن هیئتی جهت رسیدگی به موضوع بود. هرچند با توجه به توجه به جو تهدید و فشاری که در هنگام تصویب این قطعنامه علیه جمهوری اسلامی وجود داشت می توان صدور این قطعنامه را در این حد نوعی پیروزی برای جمهوری اسلامی ایران تلقی نمود.

پس از این واقعه، سرانجام در تاریخ یکشنه 17 ژوئیه 1988 برابر با 26 تیر 1367 آقای محلاتی، سفیر و جانشین نماینده دائمی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد نامه ریاست جمهوری اسلامی وقت ایران حضرت آیةالله خامنه ای را به دبیر کل آقای پرزدکوئیار ارسال نمود.

متن نامه عبارت است از:

جناب آقای خاویر پرزدکوئیار

دبیر کل سازمان ملل متحد

سلام گرم مرا همراه با آرزوی توفیق جناب عالی در تلاشهایتان برای استقرار صلح و عدالت بپذیرد.

همان طور که اطلاع دارید، آتش جنگی که توسط رژیم عراق در 22 سپتامبر 1980 با تجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران افروخته شد، اکنون دامنه ای گسترده یافته و از درگیری بین دو کشور بسرعت فراتر رفته و نه تنها کشورهای دیگر را نیز به صحنه نبرد کشانده، بلکه دامن بیگناهان و افراد غیرنظامی را فراگرفته است. کشته شدن 290 انسان بی گناه ناشی از

ص: 281

سرنگونی هواپیمای ایرباس جمهوری اسلامی ایران توسط یکی از ناوهای آمریکاییِ مستقر در خلیج فارس شاهد این مدعاست.

در چنین شرایطی، فعالیت جناب عالی در اجرای قطعنامه 598 اهمیت ویژه ای می یابد. جمهوری اسلامی ایران همواره شما را در تلاشهایتان در این زمینه تأیید و یاری نموده است.

با توجه به آنچه گذشت، اکنون تصمیم گرفته ایم که رسماً اعلام کنیم جمهوری اسلامی ایران به خاطر اهمیتی که برای حفظ جان انسانها و برقراری عدالت و ایجاد صلح و امنیت منطقه و جهان قائل است، قطعنامه 598 شورای امنیت را می پذیرد.

امیدواریم اعلام رسمی این موضع از جانب جمهوری اسلامی ایران، جناب عالی را در ادامه تلاشهایتان که قبلاً بارها مورد تحسین و پشتیبانی ما قرار گرفته است، یاری نماید.

سید علی خامنه ای

رئیس جمهوری اسلامی ایران

در برابر این حادثه حضرت آیةالله هاشمی رفسنجانی، جانشین فرماندهی کل قوا اظهار داشتند:

»حمله به هواپیمای مسافربری ایران و شهادت 290 نفر سرنشین بی گناه به هیچ وجه ادعای اشتباه در مورد آن پذیرفته نیست، و از نظر ما یک اخطار تلقی شد. همچنین قساوت فوق العاده صدام در داخل عراق که هزاران روستا و صدها هزارتن از مردم را با بمباران شیمیایی قتل عام می کند از دیگر دلائل آن است که نشان می دهد به او اجازه داده اند هر جنایتی را مرتکب شود. مجموعه این شرایط و ادله دیگری که فعلاً ذکر نمی شود، ما را به این نتیجه می رساند که مصلحت انقلاب و ملتهای ایران و عراق و منطقه این است که قطعنامه مذکور پذیرفته شود. ایران تا به حال خواستار آن بود که ابتدا کمیته تعیین متجاوز تشکیل شود، ولی فعلاً با توجه به شرایط جدیدی که پیش آمده از آن شرط خود صرف نظر می کنیم...

متأسفانه تبلیغات جهانی ما را جنگ افروز و جنگ طلب معرفی کرده و صدام و حزب بعث متجاوز که تمامی قوانین را نقض کرده، ولی چون یک شعار مشخص دارد، یعنی قطعنامه را پذیرفته و حاضر به قضاوت بین المللی است، به صورتی عوام فریبانه صلح طلب معرفی شده است. با این کار، یعنی قبول قطعنامه 598 ما نشان دادیم که در این زمینه انعطاف پذیر هستیم... ما هرگز قطعنامه را رد نکرده بودیم، بلکه شرطی روی آن گذاشتیم و

ص: 282

این اواخر، روشن شد که ممکن است حوادث تلخی در منطقه اتفاق افتد که نقطه عطف آن سقوط هواپیمای مسافربری ایران توسط امریکا بود... آنها می خواستند ما را به دلیل نپذیرفتن قطعنامه تحریم تسلیحاتی کنند، منطقاً از آن پس )در صورتی که عراق از قبول قطعنامه خودداری کند( باید عراق راتحریم نمایند.

5 - کاربرد وسیع سلاح های شیمیایی

در طول جنگ تحمیلی عراق با استفاده مکرر از سلاحهای شیمیایی و میکربی علیه رزمندگان اسلام، بر تخلفات خود از کنوانسیون ژنو(472) می افزود: اولین حمله ثبت شده شیمیای عراق مربوط به اوایل جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 13) 59/10/23 ژانویه 1981) می باشد که در منطقه ای بین هلاله و نی خزر در 50 کیلومتری غرب ایلام با گلوله های شیمیایی نیروهای رزمنده ایرانی را مورد حمله قرار داد و تعدادی را مجروح شیمیایی کرد و از این تاریخ به بعد عراق حملات شیمیایی را در دستور کار خود قرار داد و در تاریخ 28 اکتبر 1983 ایران برابر این تخلف بین المللی نامه ای به دبیرکل نوشت و خواستار اعزام هیئتی جهت این امر نمود.

حملات بعدی عراق در منطقه عملیاتی خیبر و جزایر مجنون بود که بطرز بی سابقه ای اقدام به حملات شیمیایی نمود.

نوبت بعدی در عملیات بدر در اسفند 1363 بود که باز جمهوری اسلامی از دبیرکل خواستار بررسی و تحقیق در این زمینه شد.

بطور جمع بندی از کل عملیاتهای شیمیایی عراق از اوایل جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی می توان گفت که سازمان ملل ضمن ابراز تأسف تنها اقدام به صدور بیانه های ذیل نمود:

- بیانیه 30 مارس 1984 برابر با 11 فروردین 1363

- بیانیه 25 آوریل 1985 برابر با 6 اردیبهشت 1364

- بیانیه 21 مارس 1986 برابر با اول فروردین 1365

- بیانیه 14 مه 1987 برابر با 25 اردیبهشت 1366

و هیچگاه اقدام به صدور قطعنامه ای در این زمینه غیرانسانی ننمودند.

ص: 283

در تمامی این موارد تا قبل از پذیرش قطعنامه 598، شورای امنیت بواسطه اعمال فشار و قدرت امریکا هرگز نتوانست قطعنامه ای علیه دولت بعث عراق صادر نماید و جنایات او را محکوم نماید.

بارزترین حملات شیمیایی و میکربی عراق، حمله به شهر حلبچه و بمباران آن و کشته شدن 5000 نفر از کودکان و زنان و مردان کرد عراقی که تبعه آن کشور بودند می باشد که تمام جهان و انسانها این حرکت را محکوم نمودند. شورای امنیت ضمن تعلل در اعزام کارشناس به منطقه و با اینکه هیئت مأمور در گزارش خود قید نموده بودند که عراق از سلاح شیمیایی استفاده نموده است، ولی باز ضمن صدور بیانیه ای هیچ قطعنامه را صادر نکرد.(473)

دولت ایران جهت مقابله با این حملات شیمیایی اقدام به خرید ماسکهای ضدگاز و لباس های حفاظتی از دولت انگلستان نمود ولی دولت انگلیس از فروش آنها خودداری می نمود.

کاربرد شدید سلاح های شیمیایی دولت عراق و سکوت مجامع بین المللی تا بدان جارسید که عراق جهت وادار کردن ایران به قبول قطعنامه 598، اراده نمود که بسیاری از شهرها از جمله تهران و بعضی از شهرهای پرجمعیت را مورد حملات شیمیایی و میکربی نظیر حلبچه قرار دهد.

علیرغم این که سازمان ملل متحد هر ساله مسئله ممنوعیت استفاده از سلاحهای شیمیایی را در دستور کار خود داشته است و بسیاری بیانیه و قطعنامه صادر نموده است و خواستار رعایت پروتکل مذکور می شد و استفاده از این سلاحها را ناقض حقوق بین المللی می دانسته و همچنین منع توسعه، تولید و انبار کردن سلاحهای شیمیایی و میکربی و سمّی و تقاضای انهدام آنها و ابراز نگرانی در مورد تولید انواع جدید سلاحهای شیمیایی را در قطعنامه ها تکرار نموده،(474) ولی صدام عفلقی برای رسیدن به مطامع و مقاصد خود هیچ قانون و ضابطه ای را مراعات نمی نمود. تذکر این نکته ضروری است که پس از جنگ دوم جهانی ممنوعیت سلاحهای شیمیایی در دستور کار سازمان ملل متحد قرار گرفت و از سال 1961 که کمیسیون خلع سلاح ملل متحد تشکیل شد، مسئله تحریم تسلیحات شیمیایی نیز مورد بررسی و تدقیق کمیسیون قرار داشت. تلاشهای کمیسیون سرانجام منجر به انعقاد کنوانسیون 1975 مبنی بر

ص: 284

تحریم استفاده از هرگونه سلاح شیمیایی، میکربی شد که دولت عراق هم در 11 مه 1972 این کنوانسیون را امضاء کرده و ایران در 8 اوت 1973 بدان ملحق گردیده است.(475)

6 - حمله به مناطق مسکونی (جنگ شهرها)

حمله به شهرها و به شهادت رساندن و مجروح نمودن بسیاری از مردم توسط عراق عمدتاً جنبه فشار روانی اجتماعی داشت. زیرا این امر سبب تنش در داخل ایران و نیز وارد ساختن خسارات مالی بود. این حملات بر روحیه مردم تأثیرات خرد کننده ای داشت. موشک باران بی رحمانه عراق به شهرهای کشور جمهوری اسلامی و طولانی شدن آن به حدی رسیده بود که در یک روز 50 بار پایتخت جمهوری اسلامی ایران )تهران( و سایر شهرها مورد اصابت 200 موشک قرار گرفت.

جمهوری اسلامی در برابر این حرکت ناجوانمردانه عراق بدلیل رعایت مسائل دینی و اخلاقی هرگز این کار را انجام نداد و تنها در مواردی که مجبور به مقابله به مثل می گردید به اعلام قبلی و در مقیاسی محدودی، حمله را آغاز می نمود.

ترس مردم از حملات غافلگیرانه رژیم بعث عراق سبب گردید تا خانه و کاشانه خود را رها کرده و به مواضع امنی پناه می بردند. همین امر سبب بروز مشکلاتی از قبیل کمبود مواد غذایی و گرانی فوق العاده می گردید که مردم از آن عذاب می بردند.

قوانین بین المللی تأکید جدی دارند که نباید به مناطق مسکونی و غیرنظامی حمله نظامی صورت گیرد که از جمله آن قوانین عبارتند از:

- قاعده عرفی حقوق بین المللی عمومی از نیمه دوم قرن 19

- اعلامیه سن پترزبورگ 1868

- پروتکل های الحاقی به کنوانسیون های ژنو

- اعلامیه لاهه مورخ 29 ژوئیه 1899 و 28 اکتبر 1907

- کنوانسیون چهارم ژنو راجع به حمایت افراد کشوری در زمان جنگ

- قطعنامه کمیسیون عمومی کنوانسیون خلع سلاح عمومی جامعه ملل مصوب 1932

- قطعنامه های متعدد و مکرر مجمع عمومی سازمان ملل متحد.

ص: 285

ناگفته نماند که حملات عراق به مناطق مسکونی، پیش از جنگ تحمیلی وجود داشته است و هیچگونه اعتنایی به موازین بین المللی مذکور نداشته است.

در تاریخ 28 اکتبر 1982 جمهوری اسلامی از دبیرکل درخواست نمود تا هیئتی را جهت بازدید مناطق مسکونی که مورد حملات هوایی عراق قرار گرفته است، دیدن نمایند. عاقبت دبیرکل هیئتی را به دو کشور ایران و عراق جهت بازدید اعزام نمود که این هیئت از 20 تا 27 مه در ایران )تهران - اندیمشک - دزفول - پل دختر، موسیان، دهلران، آبادان، خرمشهر، هویزه، سوسنگرد، سرپل ذهاب و قصرشیرین( و از 27 مه تا 2 ژوئن در عراق )بغداد، زرباتیه، مندلی، خانقین، کرکوک، الذبیر، فاو و ابوالخصیب( به سر برد و گزارش ذیل را به دبیر کل تسلیم نمودند:

»شهر هویزه در جریان حملات هوایی و زمین عراق بکلی ناپدید شده و هیچ اثری از درخت یا ساختمان - بجز دو ساختمان - در آن دیده نمی شود... بمبهایی که بر مناطق مسکونی شهر بانه ریخته شده، از نوع خوشه ای بوده که معمولاً با تلفات جانی زیاد و تخریب کم توأم است... منطقه ای از دزفول را مشاهده کردیم که مورد حمله موشکی عراق قرار گرفته و صدها قربانی غیرنظامی داشته است. این منطقه مسکونی است و با توجه به اینکه در حول و حوش پادگان یا تأسیسات نظامی قرار نداشته، حمله فوق به اشتباه صورت نگرفته است.«

عراق، علیرغم شکایات ایران به سازمان ملل و مجامع عمومی بین المللی هرگز از کرده خویش پشیمان نگردید و همچنان به بمباران و حملات موشکی خود ادامه داد و در آخرین حملات خود به شهرهای مسکونی دزفول - کرمانشاه - اصفهان - تهران - قم انجام حمله نمود که کشور ایران به مقابله به مثل خود اقدام کرد و اعلام نمود که به محض خودداری عراق از حمله به شهرها، بلافاصله از اقدام متقابل خودداری خواهد ورزید و دولت عراق جهت اثبات برتری خود تأکید کرد در صورتی حاضر به قطع بمباران موشکی شهرهای ایران است که عراق آخرین موشک را پرتاب کند و ایران عکس العملی نشان ندهد و دولت ایران نیز آن را پذیرفت.

7 - معرفی صدام بعنوان چهره صلح طلب در مجامع بین المللی

با اعلام قطعنامه 598 به دو کشور ایران و عراق، بلافاصله عراق با قبول آن، آمادگی خود را جهت همکاری پیرامون قطعنامه اعلام نمود(478) و دنیا چنین تبلیغات خود را توسعه دادند

ص: 286

که صدام تمام بندهای قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفته است و بدین طریق می خواستند علیرغم تجاوزات و کشتارهای فجیعی که در طول جنگ انجام داده است او را صلح طلب و کشور ایران را با تحمل آن همه مصائب و شهید و مجروح و اسیر، و ویرانی جنگ افروز معرفی نمایند.

در این میان که شرایط نامساعد بین المللی بر علیه ما وجود داشت ایران با قبول بی قید و شرط قطعنامه 598 با توجه به پیش شرطهایی که دولت جمهوری اسلامی ایران در طول 8سال دفاع مقدس برای برقراری آتش بس پیشنهاد کرده بود و ناگهانی بودن موافقت ایران با قطعنامه، انعکاس عظیمی در جهان داشت که خبر اول رسانه های گروهی جهان را تشکیل میداد. در این زمینه جانشین و فرماندهی کل قوا، آیةالله هاشمی رفسنجانی در آن زمان اظهار داشت:

«تا امروز آنها این بهانه را مطرح می کردند که ایران جنگ طلب است و صلح را نمی پذیرد ولی بدنبال پذیرش قطعنامه از سوی ایران در همین گامهای اول به دنیا ثابت شدکه جنگ طلب اصلی کیست».

تمامی حوادث موقعیت بین المللی نسبت به ایران سبب گردید ایران در مقابل حرکت عراق نسبت به پذیرش قطعنامه منفعل نگردد بلکه با ایجاد حادثه، قدرت سیاسی بین المللی را در دست گیرد.

آنچه در این هفت بند بعنوان عوامل بیرونی پذیرش قطعنامه 598 آمده است، تنها نمایی از حوادث و عوامل حقیقی است که بازگو نمودن آنها مورد سوء استفاده دشمنان در تحلیل هایشان خواهد گردید.

در یک جمع بندی می توان گفت، این عوامل اهم دلایل قابل ذکر در مورد پذیرش قطعنامه 598 است و شرح کامل عوامل خود محتاج بحث گسترده ای است که از حوصله و فضای این مجموعه خارج است.

مواضع دولت ایران و عراق در قبال قطعنامه

1 - مواضع دولت ایران در قبال قطعنامه

پس از صدور قطعنامه 598 و ارسال آن توسط دبیرکل جهت دولت ایران و عراق برای اعلام نظر نهایی، دوشنبه 25 تیرماه 1367 جلسه مهمی با حضور سران سه قوه و اعضای خبرگان،

ص: 287

شورای نگهبان و شورای عالی قضایی برای بررسی مسائل مهم کشور در نهاد ریاست جمهوری تشکیل شد و حجةالاسلام سید احمد خمینی(ره) و آیةالله توسلی از بیت حضرت امام و آیةالله مهدوی کنی تشکیل شد.

در این جلسه درباره لزوم پذیرش قطعنامه 598 و برقراری آتش بس مذاکراتی بعمل آمد و عاقبت با آن موافقت شد.

1/1 - موضعگیری وزارت امور خارجه

روز بعد وزارت خارجه در بیانیه ایی اعلام کرد:

»در پایان هفتمین سالی که از شروع تجاوز وسیع و همه جانبه عراق به جمهوری اسلامی ایران می گذرد، شورای امنیت سازمان ملل بار دیگر با تصویب قطعنامه ای غیرعادلانه از ایفای مهمترین وظیفه خود در حفظ صلح و امنیت بین المللی عدول نمود. شورای امنیت قطعاً نمی تواند خطای خود را در نادیده گرفتن مواد فصل هفتم منشور ملل متحد که ناظر بر اقدامات عملی شورا علیه هرنوع تجاوز و نقض صلح در آغاز تجاوز عراق می باشد انکار نماید. اشاره به مواد 39 و 40 از فصل هفتم منشور که مبنای بندهای اجرایی قطعنامه اخیر قرار گرفته، نه تنها خطای گذشته را جبران نکرده، بلکه در واقع مسئله مسئولیت عراق در کاربرد زور و شروع جنگ را نیز لوث نموده است... بعضاً مواد اجرایی قطعنامه در تناقض آشکار با یکدیگر قرار دارد... قطعنامه در حالی تقاضای تشکیل کمیته بررسی مسئولیت شروع جنگ را نموده که نتایج این بررسی منشأ کمترین اثری در سایر تصمیمات اجرایی شورا در مورد خاتمه جنگ نخواهد بود... این قطعنامه در شرایطی به تصویب رسیده که امریکا با اعلام تصمیم مبنی بر اعزام ناوهای جنگی خود به منطقه، بند اجرایی پنجم قطعنامه که درخواست عدم دخالت سایر کشورها در جهت تشدید و گسترش آتش جنگ را دارد، از قبل نقض نموده است... دخالت نیروهای امریکایی در خلیج فارس نقض آشکار این قطعنامه شورای امنیت خواهد بود و بی اعتباری این قطعنامه را مسجل خواهد ساخت. وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران متعاقباً موضع تفصیلی خود را در قبال کلیه بندهای قطعنامه 598 اعلام خواهد کرد«.

ص: 288

جمهوری اسلامی در اظهار نظر پیرامون قطعنامه مواضع تفصیلی خود را در 18 بند اعلام نمود (نامه وزیرامور خارجه به دبیر کل در تاریخ 20 ژوئیه( که خلاصه آن عبارتست از اینکه:

»بند اول حاکی از آن است که هدف امریکا از به تصویب رساندن قطعنامه 598 انحراف افکار عمومی از مسائل داخلی امریکاست. بند دوم مشعر به آن است که قطعنامه بدون کسب نظر و مشورت با ایران تدوین شده است. در بند سوم به لزوم تحقق نظریات ایران تأکید گردیده است. در بند چهارم این سؤال مطرح شده که چرا جنگی که در 22 سپتامبر 1980 شروع شده، ناگهان به صورت تهدید علیه صلح در می آید. در بند پنجم اشاره شده است که دبیرکل سعی داشت خطاهای گذشته شورا را جبران کند که با این موضع گیری، شورا بار دیگر از متجاوز حمایت کرد. بندهای دیگر حاکی از این مواضع است: خروج شورا از حالت بی طرفی، آثار قطعنامه در وخیمتر شدن اوضاع، تخلّف امریکا از بند 5 قطعنامه با افزایش حضور نظامی در خلیج فارس، زمینه چینی برای تصویب قطعنامه دیگری علیه ایران توسط امریکا، لزوم تلاش برای اعاده امنیت در خلیج فارس، اشکالاتی که به وسیله حضور نظامی امریکا در خلیج فارس و دعوت کویت از ابرقدرتها به حضور در منطقه در راه امینت و ثبات در خلیج فارس ایجاد شده، لزوم تعهد عدم حمله به کشتی ها توسط طرفین جنگ و خروج نیروهای بیگانه و بی طرفی کشورهای ساحلی، ضرورت اعلام عراق به عنوان متجاوز، ناکافی بودن محکومیت صرف نقض حقوق انسانی و لزوم پیشگیری از این امر، آمادگی ایران برای مبادله اسرا، مناسب بودن طرح هشت ماده ای دبیرکل برای اقدامات بعدی وی و ابراز اعتماد به دبیرکل. در آخرین بند ضمیمه نامه وزیر امورخارجه آمده است:

»تلاشهای سازنده و قابل تقدیر برخی اعضای بی طرف شورای امنیت برای حصول به یک قطعنامه متوازن و مثبت اگرچه به نتیجه مطلوب نرسید، ولی زمینه را برای ادامه همکاری جمهوری اسلامی ایران در جهت سوق دادن شورا به سمت یک موضع مؤثر و عادلانه فراهم می نماید. بی تردید اعلام مواضع صریح نسبت به مسئولیت عراق در شروع جنگ، نظیر آنچه از جانب برخی از کشورهای واقعگرا انجام گردیده است، مهمترین عنصر در جهت ختم عادلانه جنگ است. جمهوری اسلامی ایران این تلاشها را مدّ نظر قرار داده و تقدیر می نماید«.

ص: 289

1/2 - پذیرش کامل قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی توسط نامه

ریاست جمهوری اسلامی ایران

پس از اعلام نظر وزارت امور خارجه جوسازی هایی شدیدی علیه ایران در سازمان ملل متحد و جهان صورت گرفت که برخی از آنها را در دلایل بیرونی قطعنامه پنجم در فصل سوم همین بخش آوردیم. این حرکت سازماندهی شده جهانی سبب گردید تا در تاریخ 17 ژوئیه 1988 برابر با 1367/4/26 توسط آقای محلاتی سفیر و جانشین دائمی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد طی نامه ای، عین نامه رئیس جمهوری اسلامی ایران وقت حضرت آیةالله خامنه ای خطاب به دبیرکل سازمان ملل متحد برای وی ارسال گردد و درخواست شد که بعنوان سند شورای امنیت منتشر گردد. حضرت آیةالله خامنه ای در نماز جمعه 31 تیرماه 1367 در مورد پذیرش قطعنامه 598 اظهار داشت:

»مسئولین نظام تشخیص دادند و امام بزرگوار این تشخیص را تأیید کردند که امروز قبول قطعنامه به صلاح اسلام و انقلاب و کشور است. حالا چطور به صلاح است، چه عواملی وجود دارد و چه حوادثی وجود دارد که قبول قطعنامه امروز به نفع انقلاب است، همه مردم مشتاقند که این عوامل و حوادثی که امام در پیامشان اشاره کردند اینها را بدانند. بنده این عوامل و حوادث را خوب می دانم و می توانم برای شما بیان کنم«

ولی رئیس جمهوری آنها را بیان نکرد و در توضیح آن گفت:

«اگر ما می توانستیم فضایی را پیدا کنیم یا به وجود بیاوریم که آنچه را به شما گفته می شود فقط ملت ایران آن را بشنود و دشمن از آن اطلاع پیدا نکند، اگر چنین فضایی را ما پیدا می کردیم شک نداشته باشید بنده و دیگر مسئولان نظام می آمدیم یکی یکی عوامل و حوادث را می گفتیم و مطمئناً نظر موافق همه را جلب می کرد. اما چه کنیم هر چه که به شماها گفته بشود دشمن شما هم آن را خواهد شنید. گوش نامحرم و خائن دشمن نباید بشنود. ما رموز انقلابمان و اسرار کشورمان را مایل نیستیم دشمن بشنود، لذا نمی گوییم... حالا وقتش نیست و نباید گفت. همان طور که امام فرمودند انشاءالله روزی خواهد رسید و آن روز هم مال چند سال دیگر نیست. خیلی زودتر از اینها انشاءالله وقتی خواهد شد که ما بتوانیم برای مردم شرح بدهیم و دلایل و آن عوامل و حوادث و عللی که امام در پیامشان اشاره فرمودند آن را تشریح کنیم و بگوییم اینهاست».

ص: 290

در تاریخ 27 تیرماه 1367، ساعت 14 بعدازظهر صدا و سیمای جمهوری اسلامی، خبر پذیرش قطعنامه 598 را بدین گونه اعلام نمود:

»جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 را پذیرفت«

با شنیدن این خبر، بسیاری از مسئولین و مردم و رزمندگان دچار تحیّر جدی در تحلیل این قضیه گردیدند. اگرچه عده ای تصور غلط نمودند که حضرت امام با پذیرش قطعنامه 598 دست از جنگ علیه کفر و استکبار برداشته است، ولی ایشان با اتخاذ این تصمیم در حقیقت بدنبال استراتژی دائمی خود )نبر با کفر تا رفع فتنه( بودند ولی تاکتیک حرکت را عوض نمودند.

بنابراین امام(ره) با تغییر شیوه دفاع، در حقیقت دشمنان جمهوری اسلامی ایران را خلع سلاح نمود و نگذاشت تلاش 8 ساله رزمندگان اسلام و شهادت بهترین عزیزان و مجروح و جانباز شدن تعداد زیادی از فرزندان این خاک و بوم، به هدر رود.

ایشان پس از چند روز که از قبول قطعنامه می گذشت درتاریخ چهارشنبه 29 تیرماه 1367 پیام مهم و تاریخی خود را صادر کردند که علیرغم طولانی بودن بدلیل فضای معنوی آن تمام پیام را نقل می نماییم:

»...واما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور - که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد داردم - با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزّت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره نیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.

ص: 291

من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند تشکر و قدردانی می کنم و همه ملت ایران را به هشیاری و صبر و مقاومت دعوت می کنم. در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بی خبرند و نمی دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمی سازد و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله ای طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلم خون شهیدان انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا می داند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عرفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سرباختند. خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند.

خداوندا این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت؛ خوشا به حال شما زنان و مردان؛ خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سرکشیده ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند؛ بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند.

آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش داریم. آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند، مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند و

ص: 292

خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید که من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض می کنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند و نگذارند این مدعیان بی هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند.

من در میان شما باشم و یا نباشم، به همه شما سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیش کسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش می کنم که هوشیار و مراقب باشید. قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم حربه تبلیغات جهانخوران علیه ما کُند شده است. ولی دورنمای حوادث را نمی توان به طور قطع و جدّی پیش بینی نمود و هنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوه های تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم و ملت ما هم نباید فعلاً مسئله را تمام شده بداند. البته ما رسماً اعلام می کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست؛ چه بسا دشمنان بخواهند با همین بهانه ها حملات خود را دنبال کنند. نیروهای نظامی ما هرگز نباید از کید و مکر دشمنان غافل بمانند. در هر شرایطی باید بنیه دفاعی کشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما که در طول سالهای جنگ و مبارزه ابعاد کینه و قساوت و عداوت دشمنان خدا و خود را لمس کرده اند باید خطر تهاجم جهانخواران و در شیوه ها و شکلهای مختلف را جدی تر بدانند و فعلاً چون گذشته تمامی نظامیان اعم از ارتش و سپاه و بسیج در جبهه ها برای دفاع در برابر شیطنت استکبار و عراق به مأموریتهای خود ادامه دهند. در صورتی که این مرحله از حادثه انقلاب را با همان شکل خاص و مقررات مربوط به خود پشت سر گذاشتیم، برای بعد از آن، سازندگی کشور و سیاست کل نظام و انقلاب تذکراتی دارم که در وقت مناسب خواهم گفت. ولی در مقطع کنونی به طور جدّ از همه گویندگان و دست اندرکاران و مسئولین کشور و مدیران رسانه ها و مطبوعات می خواهم که خود را از معرکه ها و معرکه آفرینها دور کنند و مواظب باشند که ناخودآگاه آلت دست افکار و اندیشه های تند نگردند و با سعه صدر در کنار یکدیگر مترصد اوضاع دشمنان باشند.

ص: 293

در این روزها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند - که هرچند این مسئله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست - اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست. چه بسا آنهایی که تا دیروز در برابر نظام جبهه گیری کرده بودند و فقط به خاطر سقوط نظام و حکومت جمهوری اسلامی ایران از صلح و صلح طلبی به ظاهر دم می زدند، امروز نیز با همان هدف، سخنان فریبنده دیگری را مطرح نمایند و جیره خواران استکبار، همانها که تا دیروز زیر نقاب دروغین صلح خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند، امروز طرفدار جنگ شوند و ملی گراهای بی فرهنگ برای از بین بردن خون شهدای عزیز و نابودی عزّت و افتخار مردم تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند که ان شاءالله ملت عزیز ما با بصیرت و هوشیاری جواب همه فتنه ها را خواهند داد.

من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم و نکته ای که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته اند و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است.

مردم عزیز و شریف ایران! من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش می دانم و شما می دانید که من به شما عشق می ورزم و شما را می شناسم و شما هم مرا می شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب این امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گذشته و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام.

عزیزانم! شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم. خداوندا تو می دانی که ما سرسازش با کفر را نداریم. خداوندا تو می دانی که استکبار و آمریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا در جهان ظلم و ستم و بیداد همه تکیه گاه ما تویی و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم که کسی را بشناسیم، ما را یاری کن که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا

ص: 294

تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیةالله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسیدن به خودت جبران فرما.

فرزندان انقلابی ام! ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید! شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد. می دانم که به شما سخت می گذرد، ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم که شهادت شیرین تر از عسل در پیش شماست، مگر برای این خادمتان این گونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینه انقلابیتان را در سینه ها نگه دارید. با غضب و خشم بر دشمنان بنگرید و بدانید که پیروزی از آن شماست. و تأکید می کنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من می باشند. آنها را از این تصمیمی که گرفته اند شماتت نکنید که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است، که ان شاءاللّه خداوند همه ما را موفق به خدمت و رضایت خود فرماید.«(484)

2 - مواضع دولت عراق در قبال قطعنامه

کشور عراق در تاریخ 22 ژوئیه 1987 بدستور صدام حسین اجلاس مشترک شورای فرماندهی عراق و رهبری حزب بعث را برای بررسی قطعنامه 598 تشکیل داد و طی آن قطعنامه مورد پذیرش و استقبال قرار گرفت سخنگوی دولت عراق در این خصوص اظهار داشت:

»عراق آماده است قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را که در آن دستور آتش بس فوری داده شده است، بپذیرد، مشروط به آنکه ایران نیز اقدامی مشابه انجام دهد. تعهد عراق نسبت به این قطعنامه به پذیرش صریح و بدون قید و شرط آن توسط ایران بستگی دارد.(485)

پس از اعلام سخنگوی دولت عراق، وزیر امورخارجه عراق، طارق عزیز در ملاقات خود با دبیرکل در تاریخ 23 ژوئیه، مواضع عراق را تکرار کرد.

سفیر عراق در آمریکا هم در مصاحبه ای در همان روز (23 ژوئیه( اعلام موافقت عراق را با صدور قطعنامه 598 اعلام کرد.(486)

عاقبت پاسخ رسمی دولت عراق به قطعنامه 598 در تاریخ 14 اوت به دبیرکل اعلام شد که در آن آمده است.

ص: 295

»...عراق از قطعنامه 598 استقبال می نماید و آماده است برای اجرای آن با دبیرکل و شورای امنیت همکاری کند».

صدام حسین در 17 ژوئیه 26) - 1988 تیر 1367) به مناسبت بیستمین سالگرد به قدرت رسیدن بعث نطقی ایراد کرد. او ضمن اعلام موافقت مجدد با قطعنامه 598، پنج شرط برای برقراری آتش اعلام کرد.

حوادث پس از قبول قطعنامه

1 - حوادث داخلی

دولت عراق پس از قبول قطعنامه 598 و اعلام پیش شرطهایی جهت برقراری آتش بس، با شدت بیشتر در جبهه های زمینی به حمله پرداخت و بطور گسترده ای از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد. دولت عراق پس از اعلام موافقت ایران با قطعنامه 598، بمبارانهای سنگین هوایی را از سر گرفت. نیروگاه اتمی بوشهر که در گذشته نیز بمباران شده بود و تأسیسات پتروشیمی ایران و ژاپن در بندر امام خمینی(ره) و واحدهای صنعتی در لرستان و خوزستان را بمباران کرد.

دولت بعث عراق با عبور از شمال خرمشهر )جبهه جنوبی( کوشید به سوی اهواز پیشروی نماید و در جبهه میانی شهرهای خسروی، سومار، قصرشیرین، سرپل ذهاب، و گیلان غرب را تصرف کرد.

حملات ناگهانی عراق سبب شد دولت از مردم درخواست کمک نماید. این درخواست سبب شد سیل جمعیت دوستدار نظام راهی جبهه های جنگ شدند بحدی که بقول جانشینی فرماندهی کل قوا

«من به جرات می گویم که ما در هیچ زمانی به اندازه امروز در جبهه نیروی مردمی نداشتیم ما امروز به اندازه ای در جبهه نیرو مستقر کردیم که حتی از حیث تدارک آنها با مشکل مواجه هستیم.»

عاقبت با مقاومت نیروهای رزمنده، عراق ضمن تحمل خسارات ودادن تلفات زیاد عقب نشینی نمود.

ص: 296

حرکت بعدی عراق، هماهنگی با نیروهای سازمان منافقین خلق بود که در روز دوشنبه 3 مرداد 1367 حمله های خود را برای تصرف کرند و اسلام آباد بنام »فروغ جاویدان« شروع نمودند که با مقاومت دلیرانه نیروهای اندک در منطقه و درگیری تن به تن با نیروهای عراقی و منافقین نتوانستند به شهر کرمانشاه نزدیک شوند. امّا پس از تصرف اسلام آباد توسط منافقین، ساعاتی بعد رزمندگان اسلام با یک بسیج همه جانبه زمینی، زرهی، هوایی عملیاتی بنام »مرصاد« را انجام دادند و خسارات غیرقابل تصوری بر نیروهای عراقی و منافقین نهادند و آنها را از شهر به بیرون راندند.

عراق با جا خوردن این حرکت بسیج عمومی ایران از تصور غلط خود مبنی بر عدم همکاری مردم و نظام دست برداشت و شتابانه در سوم مرداد اعلام کرد قصد اراضی ایران را ندارد و کلیه شهرهای ایران را از ساعت 7/30 فردا شب، سه شنبه چهارم مرداد تخلیه خواهد کرد.

عاقبت عراق و منافقین برای بار دوم و سوم به اسلام آباد حمله کردند و تا سه بار این شهر دست به دست گشت و سرانجام بدست رزمندگان اسلام افتاد.

در روز چهارشنبه 5 مرداد نیروهای اسلامی ایران در محور خرمشهر نیروهای عراقی را تا مرزهای بین المللی به بیرون راندند و در تاریخ جمعه هفتم مرداد با حمله های سنگین نیروهای چندگانه ایران، صحنه و کرند آزاد شدند و در روز شنبه هشتم مرداد شهر سرپل ذهاب آزاد گردید، و شهر قصرشیرین در یکشنبه نهم مرداد بدست رزمندگان اسلام افتاد و سومار نیز آزاد گردید و بدین ترتیب کلیه شهرهای ایران از تحت سیطره عراق آزاد گردیدند.

2 - حوادث خارجی

هنوز مرکب قطعنامه 598 خشک نشده بود که دولت ابرقدرت غرب )آمریکا( به درخواست کویت، پرچم خود را بر کشتی های کویتی نصب کرد و کشتی های جنگی آن کشور نفت کش های کویتی را در خلیج فارس همراهی کردند.

آمریکا ضمن حضور مستمر خود در خلیج فارس و ایجاد مزاحمت جهت ایران، در شورای امنیت کوشش کرد تا اعضای شورای امنیت را متقاعد سازد تا ایران را مورد تحریم تسلیحاتی قرار دهند و براین اساس امید و قصد داشت بنادر ایران را محاصره نماید. طبق

ص: 297

شواهد و اسناد، حضور نظامی ناوگان آمریکایی در خلیج فارس، بمراتب از زمان جنگ ویتنام بیشتر بود. پس از یکسری حوادث تلخ و اسفناک در منطقه خلیج فارس عاقبت وزیردفاع آمریکا، حضور و فعالیت غیرقانونی خویش را در خلیج فارس این گونه توجیه نمود که:

»به ناوهای آمریکایی اجازه داده شده که در حمله های ایرانیان به نفت کشهای بی طرف در هر شرائطی دخالت کند.«

دکتر ولایتی وزیرامور خارجه وقت در برابر این حوادث پس از تصویب قطعنامه 598 در سومین اجلاس ویژه خلع سلاح سازمان ملل متحد در ژنو در خرداد 1367 اظهار نمود:

»حضور نیروهای دریایی بیگانه در مجاورت کشورهای ساحلی که جهت اعمال فشار و یا ارعاب کشورهای ساحلی است، روند صلح و امنیت را در این مناطق بیش از پیش دچار مخاطره نموده است.

خلیج فارس یکی از مناطقی است که متأسفانه به دنبال سیاست گسترش دامنه جنگ توسط عراق با شروع حمله به کشتیها در سال 1984 و کشاندن پای دیگر کشورها به درگیری، قربانی اهداف سلطه جویانه قدرتهای بزرگ شده است. نیروهای نظامی آمریکا و متحدانش برخلاف بند 5 قطعنامه 598 که خود بنیانگذار آن بودند، به خلیج فارس هجوم برده و تحت عنوان حفظ امنیت آبراه بین المللی باعث بی ثباتی روزافزون آن شده اند. در مدت کمتر از یک سال که از این امر می گذرد، تقریباً روزی سپری نشده که حادثه ای رخ ندهد و در مجموع میزان کشتیهای مورد حمله قرار گرفته، بعد از حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس، به دو برابر افزایش یافته است.

خسارت وارد بر تأسیسات نفتی، مبالغ هنگفتی را به ملتهای منطقه تحمیل کرده است که مسئولیت آن تماماً به عهده کسانی است که به جای تأمین امنیت واقعی، اغراض سیاسی خاص خود را در جانبداری از عامل تشنج و تحت بهانه واهی مین گذاری آبهای خلیج فارس توسط ایران در 18 آوریل 1988 با نقض کلیه مقررات و قوانین بین المللی نشان داده و به سکوهای نفتی ایران که فاقد هرگونه امکانات و ماهیت نظامی بودند، حمله کردند و متأسفانه عدم اقدام مؤثر از سوی سازمان ملل متحد، آنان را در عمل غیرقانونی خود جسورتر ساخته، به حدی که براحتی بتوانند سیاست قایقهای توپدار را به اجرا گذارند. این در حالی است که سابقه مین گذاری آمریکا در آبهای بین المللی در خلال جنگ دوم جهانی و محکومیت آمریکا

ص: 298

در دادگاه بین المللی لاهه به خاطر مین گذاریِ آبهای ساحلیِ نیکاراگوئه، سیاستهای مداخله گرانه آمریکا در مناطق مختلف جهان را به صورت یک مشی ثابت سیاسی درآورده است. جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام کرده که اجازه نمی دهد خلیج فارس عرصه تاخت و تاز ابرقدرتها قرار گیرد و به نفع صلح و امنیت بین المللی است که این منطقه از ابرقدرتها تهی و از حضور هرگونه نیروی خارجی دور باشد. جهان برای تأمین نیاز انرژی خود به این منطقه متکی است و لذا سلطه هیچ گروه و کشوری را بر آن نمی توان پذیرفت. امنیت خلیج فارس صرفاً بر عهده کشورهای ساحلی است و جمهوری اسلامی ایران با برخورداری از طولانی ترین مرز آبی، بیش از هر کشور دیگری خواستار صلح و ثبات در این آبراه است. جمهوری اسلامی ایران معتقد است به محض خاتمه حملات از سوی عراق به کشتیها، نفتکشها و تأسیسات نفتی، امنیت به منطقه باز خواهد گشت. لکن بوضح مشخص شده است که تلاقی سیاستهای تشنج آفرین عراق و سیاستهای توسعه طلبانه آمریکا و دیگر حامیات عراق در این منطقه، زمینه ای برای امنیت در این آبراه حیاتی باقی نگذاشته است. جمهوری اسلامی ایران در راستای ایجاد امنیت در خلیج فارس به طرح 8 ماده ای دبیرکل در سال 1985 پاسخ مثبت داد ولی این طرح که براستی می تواند امنیت را به خلیج فارس بازگرداند توسط عراق رد شد. ما در همین خصوص، در تاریخ 8 مه 1986 رأساً طرح امنیت منطقه ای را براساس مشارکت کلیه کشورهای حوزه خلیج فارس را پیشنهاد نمودیم. در سالی که گذشت نیز برای مشارکت در یک تلاش بین المللی جهت مین روبی، اعلام آمادگی کردیم که با مخالفت تشنج آفرینان منطقه، بویژه عراق که مسئولیت مین گذاری در خلیج فارس را به عهده دارد، روبه رو شد. وضعیت فعلی خلیج فارس با توجه به مسائل مذکور بحرانی و انفجارآمیز است. گسترش تشنجات، حصول آرمان اقیانوس هند به عنوان منطقه صلح را به مراتب مشکلتر کرده است.«

در پایان این قسمت باید دانست که پس از اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598 از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران، دبیرکل گزارشی به شماره S/39002 به شورای امنیت تسلیم کرد که منجر به صدور قطعنامه 619 گردید: این قطعنامه که در جلسه شماره 2824 شورا در تاریخ 19 اوت (67/5/18) 1988 به اتفاق آراء به تصویب رسید، مبنای تأسیس و اعزام گروه ناظر نظامی ایران - عراق ملل متحد (uniimog)گردید. متن این قطعنامه به این شرح است:

ص: 299

شورای امنیت،

با یادآوری مجدد قطعنامه (598 (1987 خود،

1 - گزارش دبیرکل مذکور در سند S/39002 در مورد اجرای پاراگراف 2 اجرایی قطعنامه (598) 1987 را تصویب می کند.

2 - تصمیم می گیرد که طبق اختیارات خود یک گروه ناظر نظامی ایران - عراق (یونیماگ) را ایجاد و از دبیرکل درخواست می نماید اقدامات لازم را برای این منظور، طبق گزارش فوق الذکر، انجام دهد.

3 - بعلاوه تصمیم می گیرد که یونیماگ را برای مدت شش ماه تأسیس نماید، مگر آنکه شورا تصمیم دیگری اتخاذ کند.

4 - از دبیرکل درخواست می کند که شورای امنیت را از تحولات بعدی امر کاملاً »آگاه سازد«.

پس از گذشت چندسال از صدور قطعنامه و حوادث پس از آن، عاقبت پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد در آخرین گزارشی که به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت تسلیم نمود، رسماً کشور عراق را بعنوان »متجاوز« معرفی کرد.

دنیا با شنیدن این اعلام دبیرکل متوجه گردیدند که چگونه ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی توانسته است در مقابل ماشین جنگی عراق که تمامی ابرقدرتها پشتیبان او بوده اند، مقاومت نماید و دشمن را از خاک خود بیرون نماید و به جهانیان ثابت نماید که دولت بعث، دولتی متجاوز بوده که جهت رسیدن به اهداف شوم خود از هیچ تجاوز و جنایتی کوتاه نمی آید.

ص: 300

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109