مهدویت و فلسفۀ تاریخ

مشخصات کتاب

سرشناسه : سهرابی مشتقین، فرامرز، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : مهدویت و فلسفه تاریخ/ فرامرز سهرابی مشتقین.

مشخصات نشر : قم: مؤسسه آینده روشن، پژوهشکده مهدویت، 1389

مشخصات ظاهری : 271ص.

شابک : 3-13-5073-600-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : مهدویت

موضوع : تاریخ -- جنبه های مذهبی

موضوع : تاریخ -- فلسفه

رده بندی کنگره : 1389 9م 874 س/ 224BP

رده بندی دیویی : 462/297

شماره کتابشناسی ملی : 1989700

ص: 1

اشاره

ص: 2

مهدویت و فلسفۀ تاریخ

فرامرز سهرابی مشتقین

ص: 3

مهدویت و فلسفه تاریخ

نویسنده:فرامرز سهرابی

ناشر:مؤسسه آینده روشن

طرح جلد:رسول محمدی

صفحه آرا:علی قنبری

چاپ:چاپ خانه بزرگ قرآن کریم، اسوه

نوبت چاپ:اول، 1389

شمارگان:2000 جلد

بها:38000 ریال

شابک:3 – 13 – 5073 – 600 - 978

مرکز پخش:قم، خیابان صفاییه، کوچه 23، پلاک 5، مؤسسه آینده روشن

تلفن:7840902

با همکاری سازمان اوقاف و امور خیریه

ص: 4

تقد یم به بقیّة ا للّه ا لا عظم حجّة بن ا لحسن ا لعسکر ی عجل الله تعالی فرجه الشریف

ص: 5

ص: 6

فهرست

پیش گفتار.. 9

بخش اول: کلیات..... 11

فصل اول: تقسیم ها و تعریف های فلسفۀ تاریخ... 13

فصل دوم: مفهوم مهدویت.... 27

بخش دوم: تبیین فلسفۀ تاریخ اسلامی.... 37

فصل اول: مبانی فلسفۀ تاریخ اسلامی... 39

فصل دوم: عوامل حرکت تاریخ در بینش اسلامی... 51

فصل سوم: ترتیب نظام وار اجزای تاریخ... 79

بخش سوم: پیوند های مهدویت و فلسفۀ تاریخ.... 105

فصل اول: تحلیل تاریخ بشر با نگرش به اندیشة مهدویت.... 107

فصل دوم: انگاره های مهدوی در تبیین فلسفۀ تاریخ... 147

فصل سوم: چشم انداز و آیندة تاریخ و سیر کمالی آن با نگاه به آیات و روایات.... 161

فصل چهارم: مهندسی بلوغ اجتماعی - تاریخی بشر و زمینه سازی ظهور. 195

خاتمه و نتیجه گیری.... 219

کتاب نامه... 257

ص: 7

ص: 8

پیش گفتار

کتاب حاضر با موضوع «فلسفۀ تاریخ و مهدویت» درصدد بررسی و تبیین آموزه های وحیانی دین دربارۀ فلسفۀ تاریخ است که نماد و محور کانونی این آموزه ها را می توان گفتمان مهدویت نامید. به عبارت دیگر، این کتاب به دنبال پاسخ به این پرسش است که فلسفۀ تاریخ را با توجّه به آموزۀ مهدویت چگونه می توان تبیین کرد. در راستای پاسخ به این سؤال سعی کرده ایم، مهدویت را براساس نظام فلسفۀ تاریخی اسلامی مورد بازخوانی قرار داده و با تأکید بر لزوم ملاحظۀ غایت در تحلیل تاریخ و ترسیم دو ارادۀ رحمانی و شیطانی در تدبیر تاریخ، تفسیری نظام مند از حرکت تاریخی بشر ارائه دهیم.

بازترسیم صحنۀ تاریخ با توجّه به چالش مداوم بین دو عبودیّت الهی و شیطانی از دست آوردها و نوآوری های این کتاب محسوب می شود و در همین راستا انتظار به عنوان جریان پیوستۀ تاریخ مطرح شده و با بیان شواهد کافی از آیات و روایات در ارتباط با

ص: 9

پیوند مهدویت و فلسفۀ تاریخ، چشم انداز روشنی از پایان تاریخ ارائه گشته و مهندسی بلوغ اجتماعی بشر برای رسیدن به این چشم انداز امری ضروری دانسته شده است. شاخصه های بلوغ اجتماعی بشر که شامل سه کلیدواژۀ اصلی رغبت اجتماعی، شکایت اجتماعی و استعانت اجتماعی است ونیز تشکیل امّت چشم اندازنگر، برنامه محور و تلاش گر، از مهم ترین بخش های کتاب است که امیدواریم خوانندگان کتاب توجّه ویژه ای به این مباحث مبذول دارند. برشمردن شگردهای شیطان در تدبیر تاریخ عصر غیبت با چهار عنوان فترت، حیرت، فتنه و یأس و بیان لزوم مقابلۀ عالمان دین با جبهۀ شیطانی با روش های چهارگانۀ دعوت، دلالت، دفاع و انقاذ از دست آوردهای دیگر کتاب است که توجّه اندیشه وران وصاحب نظران را می طلبد.

از همۀ خوانندگان عزیز و اندیشه وران فرهیختۀ حوزه ودانشگاه تقاضامندیم با مطالعۀ این اثر و انعکاس نظرات ارزش مند خویش به مؤلّف، آن را مفیدتر وپربارتر سازند.

فرامرز سهرابی سوم مهرماه1388 شهر مقدّس قم

ص: 10

بخش اول: کلیات

اشاره

ص: 11

ص: 12

فصل اول: تقسیم ها و تعریف های فلسفۀ تاریخ

اندیشه وران حوزۀ تاریخ در تبیین ساحت های گوناگون آن نظرات متفاوتی ابراز کرده اند که در یک تقسیم بندی کلی می توان این نظریات را در دو حوزۀ نظریات متفکران مسلمان و غربی تقسیم کرد. ما به منظور عدم اطاله از بین اندیشه وران این دو حوزه، به نظریات برخی از افراد مطرح در هر حوزه اشاره کرده و در پایان نظر مختار را در باب محل نزاع بیان خواهیم کرد.

الف) تقسیم بندی تاریخ از دیدگاه شهید مطهری(1)

شهید مطهری ساحت های گوناگون تاریخی را این گونه تقسیم و تعریف می کند:

1. تاریخ نقلی؛ تعریف و ویژگی ها

تاریخ نقلی، علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسان ها در گذشته است؛ در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد.

ص: 13


1- جامعه و تاریخ، ص70-77.

تاریخ نقلی، اولاً جزئی است، یعنی علم به سلسله امور شخصی و فردی است، نه علم به کلیات و یک سلسله قواعد، ضوابط و روابط؛ دوم آن که علمی نقلی است، نه عقلی؛ سوم آن که علم به بودن هاست، نه علم به شدن ها؛ چهارم آن که به گذشته تعلق دارد، نه به زمان حاضر.

2. تاریخ علمی؛ تعریف و ویژگی ها

تاریخ علمی، علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگی های گذشته است که از مطالعه، بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست می آید.

تاریخ علمی مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد، نه به حال و علم به بودن هاست، نه علم به شدن ها. با وجود این، برخلاف تاریخ نقلی، کلی و عقلی است، نه جزئی و نقلیِ محض.

3. فلسفۀ تاریخ؛ تعریف و ویژگی ها

فلسفۀ تاریخ، علم به تحولات و تطورات جامعه ها از مرحله ای به مرحلۀ دیگر و شناخت قوانین حاکم بر آن تطورات و تحولات است.

فلسفۀ تاریخ مانند تاریخ علمی، کلی و عقلی است، نه جزئی و نقلی. با وجود این برخلاف تاریخ علمی، به «شدنِ» جامعه ها و نه به «بودن» آنها می پردازد و نیز برخلاف تاریخ علمی، مقوّم تاریخی بودن فلسفۀ تاریخ، تعلّق آن به زمان گذشته نیست، بلکه به جریانی می پردازد که از گذشته آغاز شده و ادامه دارد و تا آینده کشیده می شود. زمان «ظرف» این گونه مسائل نیست، بلکه بُعدی از ابعاد آنهاست.

ب) تقسیم بندی تاریخ از دیدگاه شیلینگ

شیلینگ معتقد است که تاریخ را از سه دیدگاه می توان مطالعه و بررسی کرد: دیدگاه منطبق با واقع، دیدگاه منطبق با ایده و تلفیقی از این دو دیدگاه.

ص: 14

دیدگاه اول به واقعیت های عینی و دیدگاه دوم به فاعل شناخت، سوژه و ذهن توجه دارد و دیدگاه برتر، از وحدت و ترکیب این دو دیدگاه شکل می گیرد. پس دیدگاه رئال یا واقع، حوادث و وقایع را متعلق اعیان می داند و دیدگاه ایده آل بر فاعل شناخت و بر ارزیابی «سوبژکتیو» و ذهنی حوادث نظر دارد، اما هنگامی که تاریخ نگاری به کمال می رسد، این دو دیدگاه با هم به کار گرفته می شوند. شلینگ تلفیق این دو را «هنر تاریخ» می داند.(1)

ج) تقسیم بندی تاریخ از دیدگاه هگل

هگل در تاریخ نویسی سه شیوه را باز می شناسد:(2)

1. تاریخ دست اول: هگل مقصود خود را از تاریخ دست اول با نام بردن از چند تن، یعنی هرودت و توسیدید و دیگران روشن می کند. اینان تاریخ نویسانی هستند که کار ها و روی داد ها و اوضاعی را توصیف کرده اند که خود، آنها را دیده و آزموده و در آنها و روح آنها شریک بوده اند و دربارۀ این کار ها و روی داد ها گزارش نوشته اند و بدین گونه روی دادی بیرونی و دنیوی را به حوزه تصور معنوی گذار داده اند و آن چه را وجود صرف بوده است، به صورت امری معنوی و تصوریِ ساخته قوای آشکار و پنهان ذهن درآورده اند.

2. تاریخ اندیشیده: هگل دومین شیوۀ تاریخ نویسی را تاریخ اندیشیده می نامد؛ تاریخی که نویسنده اش از واقعیتی که در آن زیست می کند، برتر می رود و نه چیز موجود و حاضر در این یا آن زمان، بلکه آن چه را در روح، موجود و حاضر است، وصف می کند. بدین جهت، موضوع آن، گذشته به نحو کامل است. این

ص: 15


1- جامعه و تاریخ، ص70-77.
2- عقل در تاریخ، ص23-24.

شیوه انواع گوناگونی دارد که هگل چهار نوع آن، یعنی تاریخ کلی، تاریخ علمی، تاریخ انتقادی و تاریخ ویژه را نام می برد و توضیح می دهد.

3. تاریخ فلسفی: تاریخ فلسفی جهان با تاریخ نویسی اندیشیده، پیوند مستقیم دارد؛ زیرا مانند آن دیدگاهش عمومی است، ولی چنان نیست که بر جنبه ای خاص از زندگی قومی تکیه کند و از جنبه های دیگر غافل بماند. دیدگاه عمومی تاریخ فلسفی جهان، نه به نحوی انتزاعی، بلکه به طور مشخص و انضمامی، عمومی است و به طور مطلق حاضر می نماید؛ زیرا همان روح است که تا ابد نزد خود حاضر می ماند و گذشته برایش وجود ندارد و یا به سخن دیگر، مثال است؛ مثالی هم چون «مرکور» که رهبر جان ها و رهبر راستین مردمان و جهان است. روح با خواست معقول و ضروری خود، روی داد های تاریخ جهان را رهبری می کند. شناخت روح در مقام رهبری آن، مقصود ماست.

پس از بیان نظریّات سه فرد شاخص فوق از دو حوزۀ فکری متفاوت اینک به منظور روشن تر شدن زوایای بحث دیدگاه های برخی از متفکران تاریخی را در باب ساحت های گوناگون تاریخی مرور می کنیم و سپس به تحلیل و بررسی این تقسیم ها و تعریف ها و بیان نظریه مختار خواهیم پرداخت.

نمونه هایی از دیدگاه های مورخان اروپا دربارۀ تاریخ تحلیلی

دیدگاه توین بی

توین بی می گوید:

من به تاریخ عینی معتقد نیستم. بنابراین، در جلد دهم مطالعۀ تاریخ، قصدم این بود که محیط و پیش داوری هایم و روشم را و خلاصه هرچه را در چنته

ص: 16

داشتم و در نوشتن مطالعه ای در تاریخ به کار برده ام، رو کنم. اغلب وقتی آثار مورخانی مثل توکیدیدس را می خوانم، از این که مدرکی دربارۀ زندگی و آموزش آنان در دستم نیست، تأسف می خورم. چنین مدرکی یقیناً می توانست آثارشان را برایم روشن تر کند.(1)

پیترگایل دربارۀ توین بی می گوید:

متهمش کردم به این که فقط چیز هایی را که با نظریاتش جور درمی آید، از دیگِ جوش واقعیات بیرون می آورد، جواب داد: «هر مورخی از پشت عینک نظریه به واقعیات نگاه می کند و اگر منکر این قضیه بشود، باید بفهمد که از طرز کار ذهن خویش بی خبر است.»(2)

دیدگاه پیترگایل

گایل در کتابش به نام ناپلئون، له و علیه من می گوید:

حرف من این است که تاریخ مجادله ای بی پایان است و ممکن است دربارۀ واقعیت های ساده، مانند این که جنگ جهانی دوم در سال 1939 میلادی شروع شد، به توافق برسیم، ولی این گونه واقعیت ها تنها بخش کوچکی از تاریخند؛ بقیه از داوری دربارۀ روی داد ها و موقعیت ها و شخصیت ها تشکیل می شود و راجع به این چیز ها تا روز قیامت می شود مناقشه کرد. در کتاب ناپلئون، له و علیه من هر بحثی را که در طول 150 سال دربارۀ ناپلئون شده بود، بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که در هر نسل، آن چه مورخان راجع به او نظر داده اند، اعم از موافق یا مخالف، تابع اوضاع سیاسی زمان خودشان بوده است.

ص: 17


1- فیلسوفان و مورخان، ص151-159.
2- فیلسوفان و مورخان، ص151-159.

هم چنین در این کتاب می نویسد:

هرکس انتظار همان گونه نتایج قطعی را در تاریخ داشته باشد که احتمالاً در رشته های دیگر به دست می آید، به عقیده من، ماهیت تاریخ را درست نفهمیده است... . مهم تر ین فایدۀ روش علمی، احراز امور واقع است. در بسیاری از چیز ها ممکن است با استفاده از روش علمی به توافق برسیم، ولی همین که پای تحلیل و تعبیر و ارزیابی به میان بیاید، گرچه قدر و قیمت روش ویژۀ مورخ هم چنان به جای خود باقی است، دیگر عامل شخصی نظرگاهی را که شرایط عصر مورخ و تصورات قبلی او موجب آن بوده است، نمی توان کنار گذاشت... . ممکن است حقیقت نزد خداوند یکی بیشتر نباشد، اما نزد آدمیان شکل های بسیار پیدا می کند.

از این رو، تحلیل عقاید متعارض دربارۀ فلان پدیدۀ تاریخیِ واحد را نباید صرفاً وقت گذرانی و تفنّن دانست و به این نتیجه نومیدکننده رسید که تحقیق در تاریخ شایان اعتماد نیست. حتی تحقیق در برداشت های متعارض نیز ممکن است ثمربخش باشد. حقیقت این است که تاریخ مجادله ای بی پایان است. (ود مهتا می گوید: «وقتی این متن را برای گایل خواندم، گفت: آخر اگر چیزی به اسم تاریخ عینی وجود داشت که مردم مدت ها قبل نظر قطعی دربارۀ ناپلئون پیدا کرده بودند.»)(1)

دیدگاه والش

والش هم که به دخالت عنصر ذهنی در تفکر تاریخی معتقد است، در این باره تعدد شرح و توصیف های متفاوتی دربارۀ یک

ص: 18


1- فیلسوفان و مورخان، ص162.

موضوع واحد را از چیزهایی می داند که برای بینندۀ بیگانه با تاریخ بسیار چشم گیر می نماید. وی معتقد است که نه تنها هر نسل باید تاریخ نوشته های پیشینیان را بازنویسی کند، بلکه در هر زمان و مکانِ معین، متون متفاوت و ظاهراً متناقضی دربارۀ سلسله واحد از روی داد ها در دست رس است که بنابر ادعای هر کدام از این متون، اگر نمی توان همه حقایق را ارائه کرد، دست کم آن چه را اکنون می توان یافت، عرضه می گردد. هر مورخی تعبیر ها و تفسیر های تاریخ نویسی دیگر را با تندی و عصبانیت تکذیب می کند و معلوم نیست که چگونه می توان بین آنها سازش برقرار کرد؛ زیرا بحث و جدل تنها جنبۀ فنی ندارد، بلکه در واقع از تصورات و اندیشه هایی برمی آید که از پیش در فکر نویسنده ها جای گرفته و اتفاقاً این نوع اندیشه های قبلی هم به طور قطع پذیرفته همگان نیست.

از آن چه گفته شد، چنین برمی آید که در تفکر تاریخی، عنصرِ ذهنیِ متفاوت با آن چه در تفکر علمی یافت می شود، وجود دارد. پس تاریخ اساساً و به گونه ای موذیانه، مطلبی ذهنی است.

دیدگاه ای. اچ. کار

ای. اچ. کار می گوید:

به عقیدۀ من، مطالعۀ هیچ دوره ای در نفس خودش و مجزا از وقایع قبل و بعد آن امکان پذیر نیست. تاریخ یک جریان است و شما نمی توانید فقط یک تکه از آن را بگیرید و جداگانه مطالعه کنید. مطابق نظریۀ من، هیچ واقعیتی در گذشته جز آن چه ذهن آدمی از آن برداشت کند، نیست و برداشت هر ذهن بستگی دارد به محل و موقعیت آن ذهن در کل جریان.(1)

ص: 19


1- فیلسوفان و مورخان، ص190.

ای. اچ. کار، جریان تاریخ را به صف رژه روندگان تشبیه می کند و مورخ را به یکی از همین افراد که در صف رژه قرار دارند و می نویسد: «مورخ جزئی از تاریخ است و زاویة دید او از گذشته، منوط به نقطه ای است که در صف رژه اشغال کرده است.»(1)

سپس برای نمونه و به منظور تبیین تأثیر جامعه در ذهن مورخ و تأثیر ذهنیت مورخ در تاریخ نگاری او آثار پنج تن از مورخان (ممزن، گروت، نامیر، مینکه و باترفیلد) را بررسی می کند و می نویسد:

غرض من صرفاً این است که نشان دهم تا چه اندازه نوشتۀ مورخ آینۀ اجتماعی است که در آن به سر می برد. تنها حوادث، پیوسته در تغییر و حرکت نیستند، خود مورخ نیز دست خوش تغییر و تحول است. هنگامی که کتاب تاریخی را به دست می گیرید، کافی نیست که روی جلد به نام نویسنده نظر افکنید، بلکه باید به تاریخ انتشار یا نگارش آن هم دقت کنید. گاه تاریخ نشر گویاتر از نام نویسنده است و اگر این گفته صحیح باشد که در یک رود دوبار نمی توان قدم نهاد، شاید به همین اندازه و به همان دلیل درست باشد که دو کتاب کاملاً مشابه نمی تواند توسط مورخ واحدی نوشته شود.(2)

دیدگاه استنفورد

استنفورد مانند دیگران عقیده دارد که هر تاریخی لزوماً تاریخ تحلیلی است و مثالی ذکر می کند که در آن تفاوت تاریخ نقلی و تاریخ تحلیلی آشکار می گردد. وی دربارۀ عکاسی و نقاشی می نویسد:

ص: 20


1- تاریخ چیست؟، ص54.
2- تاریخ چیست؟، ص53 -64.

مثلاً نقاشی و عکس برداری را در نظر بگیریم. به نظر می رسد که تصویر یا منظره، نشان دهنده یا نمایندۀ همان چیزی است که در برابر دیدگان نقاش قرار دارد. با وجود این، تقریباً غیرممکن است که نقاش هنگام کشیدن تصویر، معنایی به آن نبخشد. معمولاً قصد و نیتی در این کار وجود دارد و صرفاً ترسیم آیینه وار بی طرفانه و عینی موضوع، مورد نظر نقاش نیست. یک دوربین تا جایی که یک دستگاه مکانیکی است، قصد و نیتی ندارد و هر آن چه را در برابر لنز قرار داشته باشد، بی طرفانه ثبت می کند، ولی نوعی هنر عکس برداری هم وجود دارد که نه در دوربین، بلکه در دستان عکاس نهفته است، چنان که همه ما می توانیم تشخیص دهیم، همین عکاس است که به عکس معنا می دهد. او هر اندازه در این معنابخشی موفق باشد، عکاس بهتری تلقی خواهد شد.(1)

اگر در این تمثیل، عکس برداری را تاریخ نقلی و نقاشی را تاریخ تحلیلی بگیریم، نکات جالبی روشن خواهد شد: یکی این که عامل ذهن در هر دو نوع تاریخ نویسی دخالت دارد، اما در تاریخ نقلی برای انتخاب موضوع دخالت می کند و در تاریخ تحلیلی برای بیان معنا؛ دوم این که در تاریخ نقلی اگر مورخ از تعصبات گوناگون عاری گردد، برای ثبت حوادث می تواند مانند دوربین عکاسی نقش عامل بی طرفی را ایفا کند، اما هرگز از نقاش چنین انتظاری نمی توان داشت؛ سوم این که، در عکس برداری، عکاس به ذهنیت خاصی نیاز ندارد تا اثر او از اتقان و صحت بیشتری برخوردار گردد، اما در نقاشی، نقاش باید صاحب مکتب

ص: 21


1- درآمدی بر فلسفه تاریخ، ص359.

هنریِ خاصی باشد و یا مکتبی هنری را خلق کند، تا اثر او در نقاشی جاودانه شود.

دیدگاه اسوالد اشپینگلر(1)

از منظر اشپینگلر تاریخ هم چون موجود زنده ای است که می تواند قرائت ها و تفسیر های ادواری داشته باشد و هر دوره حدود هزار سال طول می کشد؛ هر دوره ای با مرگ حتمی خویش از بین می رود و دورۀ بعدی جانشین آن می شود. اشپینگلر هر دورۀ تاریخی را به دو مرحلۀ «فرهنگ» و «تمدن» تقسیم می کند.

اشپینگلر اعتقاد دارد که تمدن های بشری همانند موجودات زنده زایش، بالش و مرگ دارند. در فلسفۀ او واژه های «فرهنگ» و «تمدن» اهمیت خاصی دارند. او براساس نظریۀ ادواری خود بین این دو مفهوم تفاوت دقیقی قائل شده و معانی جدیدی برای آنها

ص: 22


1- اسوالد اشپنگلر (O. Spengler) از فلاسفه بزرگ آلمانی به سال 1880 در شهر بلاکنبرگ آلمان تولد یافت. تحصیلات خویش را در رشته های ریاضیات فلسفه و تاریخ در اساس و ساختمان تمدن مشرق زمین پرداخت و شاه کار تاریخی و فلسفی خود را به نام انحطاط غرب، در سال 1918 به جهان عرضه داشت. اشپنگلر بیشتر دوران زندگی خود را در گوشه آرامی در شهر مونیخ به سر آورد و نتیجه بررسی ها و مطالعات و اندیشه های خویش را در قالب کتاب های ارزند ه ای به چاپ رسانید و سرانجام در 56 سالگی به سال 1936 جهان را بدرود گفت. اشپنگلر اثر بزرگ و برجسته خود را در زمینه فلسفه تاریخ نگاشته و در آن با بررسی های تاریخی و اجتماعی می کوشد تمدن های جهان را از ابتدای پیدایش تا قرن معاصر تجزیه و تحلیل نماید. او می کوشد مسیر مشخص تمام فرهنگ ها را روشن سازد و از روی آن تحول های فرهنگ ها و تمدن های کنونی را پیش بینی نماید. سال های تصمیم، یکی دیگر از آثار باارزش این فیلسوف است.

ارائه داده است. از نظر وی، فرهنگ مرحله زایش تمدن و مقدم بر آن است و تمدن، مرحلۀ مرگ فرهنگ و مؤخر بر آن است. تمدن مصنوعی تر ین حالت ها و مرحله هایی است که انسان رشدیافته می تواند به آن برسد. تمدن، خاتمۀ و مرگ بعد از زندگی و جمود بعد از انعطاف و گسترش است. اشپینگلر براساس همین بینش آینده بشر را پیش بینی می کند و تمدن معاصر غرب را در سراشیبی انحطاط و مرگ می بیند و اعتقاد دارد که به جای آن تمدن جدیدی از آسیا جانشین می گردد. به عقیدۀ اشپینگلر، فرهنگ ها چون گل می رویند و می بالند، اما هدف متعالی و مشخصی ندارند. تاریخ جهان، تصویری از تکوین پایان ناپذیر ساختاری این فرهنگ هاست.

تحلیل دیدگاه های مطرح و بیان نظر مختار دربارۀ تعریف فلسفۀ تاریخ

مراد ما در پژوهش حاضر همان گونه که خواهد آمد فلسفۀ جوهری یا نظری تاریخ است که نگاه به پدیده ها و وقایع گذشته دارد و درصدد کشف قوانین حاکم بر آنهاست و این علم با فلسفۀ علم تاریخ یا فلسفۀ انتقادی تاریخ تفاوت دارد. زیرا فلسفۀ انتقادی تاریخ در چند دهۀ اخیر و پس از پایان جنگ جهانی دوم در اروپا به وجود آمده است.

اکنون با افزودن این نوع تاریخ و تفکیک و تجمیع اقسام پیشین، به چهار نوع دانش تاریخ دست می یابیم که به بررسی هریک از این اقسام خواهیم پرداخت:

الف) تاریخ نقلی: تاریخ نقلی استاد مطهری، تاریخ منطبق با دیدگاه واقع شلینگ و تاریخ دست اول هگل، هر سه نام یک نوع دانش تاریخ به شمار می روند که اصطلاح «تاریخ نقلی» در جامعۀ ما برای آن آشناتر و رایج تر است.

ص: 23

ب) تاریخ تحلیلی: تاریخ اندیشیدۀ هگل و تاریخ مبتنی بر ذهن شیلینگ، در آثار مورخان یا فیلسوفان علم تاریخ با عنوان «تاریخ تحلیلی»، بحث و بررسی شده است. گسترده تر ین نوع تاریخ نویسی مورخان اروپا، از زمان ولتر به بعد تاریخ نویسی تحلیلی بوده و تمام مورخان و فیلسوفان علم تاریخ در قرن بیستم، تاریخ نویسی را ویژۀ نوع تاریخ تحلیلی می دانند. بیشترین کتاب ها و مقالات دربارۀ «فلسفۀ نقادی تاریخ» نیز به نقد و بررسی و تفسیر انواع دانش تاریخ در نوع تاریخ تحلیلی پرداخته اند و هم اکنون نیز دربارۀ آن، کتاب و مقاله می نویسند. با این حال، این نوع دانش تاریخی در ایران ناشناخته مانده و حتی مرحوم شهید مطهری آن را در مجموعۀ اقسام دانش تاریخ نگنجانیده است. هگل در تقسیماتش در ذیل تاریخ اندیشیده، فقط چهار نوع از انواع تاریخ تحلیلی را بیان کرده، در حالی که انواع تاریخ تحلیلی بسیار بیش از این است.

تاریخ تحلیلی، نوعی از دانش تاریخ به شمار می رود که به عقیدۀ مورخان و فیلسوفانِ علم تاریخ، عامل «ذهن» نقش اصلی را در آن ایفا می نماید.

منظور از عامل ذهن، وجود اعتقادات پیشین، فرهنگ خاص اقتباس شده از جامعه، معرفت های پیشینی، نظریه های تاریخی، فلسفه های هستی شناسانه یا فلسفه های انسان شناسانه، اعتقادات مذهبی یا ملّی و هر عامل فکری و ذهنی دیگری است که مورخ هنگام تاریخ نویسی و تاریخ نگاری با مجموعه ای از این قبیل اندوخته ها دست به کار شده است. البته به نظر فیلسوفان علم تاریخ، مورخان از این قبیل افکار و عقاید و اندوخته های فکری و فرهنگی آگاه باشند یا نباشند، عامل ذهن در مراحل مختلف تاریخ نویسی آنان، اعم از توجه به تاریخ و حوادث تاریخیِ خاص، اهمیت دادن به حوادث، گزینش حوادث و حتی گزینش

ص: 24

اسناد و مدارک تاریخی و هم چنین تدوین و تألیف اثر تاریخی آنها، دخالت دارد.

ج) فلسفۀ علم تاریخ یا فلسفۀ انتقادی تاریخ: فلسفۀ علم تاریخ بررسی عقلانی علم تاریخ و تاریخ نگاری است که از بُعد فلسفی و منطقی و معرفت شناسانه به بررسی، توصیف، توجیه و تبیین آن می پردازد. این شاخه از فلسفۀ تاریخ درصدد درک توانایی یا ناتوانی علم تاریخ در بُعد روش شناسی، موضوع و علمیّت علم تاریخ، ارتباط علم تاریخ با سایر علوم، آزمون پذیری گزاره های تاریخی و غایت شناسی علم تاریخ است. به دیگر سخن هدف آن شناخت علم تاریخ است.

د) فلسفۀ نظری یا جوهری تاریخ: فلسفۀ نظری یا جوهری تاریخ پژوهشی فلسفی در باب پدیده ها و وقایع گذشته است و به عبارت دیگر فلسفۀ تاریخ، تاریخ ناظر به عالم و وقایع تاریخی است و درصدد است روند کلّی و سیر تاریخ را تحت ضابطه و قانون درآورد.

در پایان این بخش و با توجه به مجموع مباحث فوق می توان نظر مختار در باب ساحت تاریخی مورد بحث در کتاب را این گونه بیان کرد:

فلسفۀ تاریخ، علم به تحولات و تطورات جامعه ها از مرحله ای به مرحلۀ دیگر و شناخت قوانین حاکم بر آن تطورات و تحولات است.

ص: 25

ص: 26

فصل دوم: مفهوم مهدویت

مهدویت مصدر صناعی از کلمۀ مهدی - یکی از القاب امام دوازدهم شیعیان - و در لغت به معنای مهدی بودن است. اما در اصطلاح رایج کنونی مفهومی فراتر از معنای لغوی پیدا کرده است. در یک نگاه کلی می توان مفهوم اصطلاحی مهدویت را به نوعی نگاه فرامادی به آیندۀ بشر و تاریخ او تفسیر کرد. پیامبران الهی و ادیانی که ایشان آورده اند پیش تازان طرح چنین اندیشه ای در تاریخ بشر بوده اند و به ناچار برای شفاف تر شدن چیستی این اندیشه باید به سراغ متون دینی و به ویژه اسلامی رفت.

مفهوم کلی مهدویت یا مهدویت نوعی

ادیان به خصوص دین اسلام به آینده بشر توجه ویژ ه ای دارند و افقی روشن و امیدوارانه فراروی انسان می گشایند و آیند ه ای توأم با عدالت، امنیت، معنویت و پیش رفت برای جهان پیش بینی می کنند.

ص: 27

از دیدگاه دین حق - که براساس پیش فرض، منطبق بر اسلام با نگاه شیعی است - و بنابر آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام حرکت تاریخ معنا و مفهومی روشن و چهارچوب و روندی مشخص دارد. این حرکت، قانون مند و براساس سنت های الهی و اراده بشری در جریان است. مسیر و مکانیسم این حرکت، روشن و هدف و مقصدش معین می نماید. سرمنزل و مقصود تاریخ، در این دیدگاه کمال و تعالی زندگی بشری است. در واقع، فلسفۀ تاریخ، همان فلسفۀ زندگی بشری و غایت مندی آن، همان غایت خلقت انسان عبادت، عبودیت و تقرب به خداست. این فرجام شناسی روشن بر پیش بینی وحیانی قرآن و اخبار معصومان علیهم السلام از غیب، مبتنی است و در ضمن با نظام مندی و سازواری جهان هستی تطابق دارد؛ زیرا هیچ بیهودگی و بی سامانی در آن وجود ندارد و بی حساب و کتاب نیست.

قرآن کریم، پندار وجود اراد ه ای گزاف را که بی قاعده و بی حساب، سرنوشت های تاریخی را دگرگون می سازد، به شدت نفی می کند و تصریح می نماید که قواعدی بر سرنوشت های اقوام حاکم است:

((فَهَلْ ینظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الأوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً))؛(1)

آیا این مردم جز سنت و روشی که بر اقوام پیشین جاری شده است، انتظاری دارند؟ هرگز در سنت خدا تبدیل یا تغییر نخواهی یافت.

بر این اساس، قرآن تصریح می کند:

ص: 28


1- سوره فاطر، آیه43.

((وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأرْضَ وَمَا بَینَهُمَا بَاطِلاً ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ))؛(1)

ما زمین و آسمان و آن چه را در آنهاست، باطل نیافریدیم. این گمان کسانی است که کافرند. پس وای بر کافران از آتش!

از بُعد دیگر، سرنوشت باوری از دیدگاه دین، باور به حاکمیت فضایل و نیکی ها و زدودن رذایل و زشتی های اخلاقی و مشتمل بر انگاره های ذیل است:

1. خوش بینی به آینده بشر؛

2. پیروزی نهایی صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادی و صداقت بر زور و استکبار و استعباد و ظلم و اختناق و دجال گری؛

3. حکومت جهانی واحد؛

4. عمران تمام زمین چنان که نقطۀ خراب و آبادناشده باقی نماند؛

5. بلوغ بشر به خردمندی کامل و پیروی از فکر و ایدئولوژی و آزادی از اسارت شرایط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی؛

6. حداکثر بهره گیری از مواهب زمین؛

7. برقراری مساوات کامل میان انسان ها در امر ثروت؛

8. منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی از قبیل زنا، ربا، شرب خمر، خیانت، دزدی، آدم کشی و خالی شدن روان ها از عقده ها و کینه ها؛

9. منتفی شدن جنگ و برقراری صلح و صفا و محبت و تعاون؛

10. سازگاری انسان و طبیعت و... .(2)

ص: 29


1- سوره ص، آیه27.
2- نک: منتخب الاثر، ص126 - 135.

ترسیم این جامعه آرمانی، به روشنی و با قطعیت صورت می گیرد و حتمی و قطعی بودن آن انکارشدنی نیست. در این زمینه، توجه به چند انگارۀ مهم بایسته و پرفایده است:

1. این شکل سرنوشت باوری و فرجام گویی، بر پیش بینی علمی و فلسفی مبتنی نیست، بلکه بر وحی و غیبی پایه دارد که علم آن نزد خدا و افراد برگزیده او پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام است. این پیش بینی حتمی و قطعی، از آیند ه ای روشن و فضیلت گون خبر می دهد و بر جبری بودن حرکت تاریخ دلالت ندارد. تنها وعده و بشارت حتمی الهی، بر حاکمیت صالحان و حکومت عدل و نابودی باطل است.

2. پیش بینی های علمی، همواره به کمک قانون های کلی منطقی صورت می گیرد و به شکل قضایایی شرطی بیان می شود و پیش بینی علمی غیرمشروط وجود ندارد. وقتی می گوییم: «اگر کسی سیانور بخورد، می میرد.»، پیش بینی علمی کرد ه ایم. این پیش بینی وقتی وقوع خواهد یافت که شرط مذکور تحقق یابد. وعده دادن و از آینده حتمی خبر دادن و پیش گویی پیامبرانه و غیرمشروط کردن، کار علم نیست، بلکه یا کار کذابان تاریخ و یا کار پیامبران صادق است که در هر صورت، از قلمرو علم بیرون است. وعده های تاریخی به پیروزی این گروه یا آن طبقه و از جبر نامشروط و اجتناب ناپذیر تاریخ سخن گفتن، گرچه قدرت تبلیغاتی سخن را بالاتر می برد، ارزش علمی آن را می کاهد.

3. مشکل نظریات موجود در فلسفۀ تاریخ، جبری بودن و ادعای علمی بودن بسیاری از آنهاست، در حالی که در اندیشۀ قرآن حرکت تاریخ جبری نیست و ارادۀ انسان ها تأثیر بسزایی در

ص: 30

پویش گردنه های تاریخ و رسیدن به قله های پیش رفت و تعالی دارد؛ هرچند این سیر از مشیت و قدرت الهی خارج نیست و براساس قضا و قدر صورت می گیرد. هدف خلقت و خواست خداوند نیز رسیدن انسان به بالاترین حدّ کمال و تعالی است، اما این خواست الهی، بر گذر انسان ها از این راه با اختیار و آزادی تعلق می گیرد.

4. اگر آدمی مختار و آزاد نباشد، چگونه می توان او را امر یا نهی، ستایش یا نکوهش، انذار یا تبشیر، تحذیر یا ترغیب کرد و پاداش و کیفر داد؟ اگر این گونه امور در کار نباشد، چگونه دین یا نظامی اخلاقی یا حقوقی استقرار خواهد یافت؟ بنابر تصریح یا اشارۀ اکثر آیات قرآنی، قوانین اجتماعی یا تاریخی، به هیچ روی اختیار را از انسان سلب نمی کنند. این گونه آیات قرآن، به وضوح گویای این مطلب هستند که علل به وجود آورنده پدیده های اجتماعی و حوادث تاریخی، یک سره مستقل و بریده از اراده های افراد نیستند، بلکه مشتمل بر آنهایند. بنابر این، شایسته است که با توجه به تجربه گذشتگان، افعال اختیاری خود را چنان سامان دهیم که عواقب نامطلوب در پی نداشته باشند.(1)

5. اراده و نقش انسان ها در حرکت تاریخ و پویش گردنه های مختلف آن، مانع تحقق بشارت و وعده حتمی الهی - نه پیش بینی احتمالی - بر استخلاف صالحان در زمین و آکنده شدن آن از عدل و داد نمی تواند گردد. تأثیر اراده بشر در کمّ وکیف پدیده های اجتماعی و تاریخی، پیش بینی قطعی آینده، جامعه و تاریخ را از طریق غیروحیانی غیرممکن می سازد. روشن است که آیندۀ موجودات مختار و از جمله بشر، به سبب همین ارادۀ آزادی که دارند، پیش بینی ناپذیر است.

ص: 31


1- جامعه و تاریخ در قرآن، ص 160.

هرگاه سخن از ارادۀ آزاد انسان و تصرف اختیاری وی در خودش یا در پدید ه ای دیگر در میان بیاید، پیش بینی قطعی میسّر نخواهد شد، مگر این که کسی به طریقی هم چون علم غیب، از مبادی ارادۀ او آگاه باشد و بداند که برای او در فلان مکان و فلان زمان، چه مبادی نفسانی ای تحقق خواهد یافت و از نفسش ارادۀ چه کاری صادر خواهد شد.

چنین کسی نیز در واقع غیب گویی می کند، نه پیش بینی. البته کسانی که به تعلیم خدای متعال، آیندۀ جامعه و تاریخ را از غیب می گویند، با کسانی که به استناد قوانین اجتماعی و تاریخی، آینده را پیش بینی می کنند، تفاوت بسیاری دارند.(1)

مهدویت شخصی و اندیشۀ ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

پس از مباحث کلی در باب مهدویت برای جزئی تر و روشن تر شدن این فصل از کتاب باید گفت:

اندیشۀ ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، و این که وی از سلالۀ پاک خاندان نبوت، و از دودمان مقام شامخ ولایت (پسر عمّ، جانشین، و وارث علوم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی بن ابی طالب علیه السلام)، و از ذریۀ طیبۀ دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بزرگ بانوی بانوان عالم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، و از نسل سرور آزادگان جهان حضرت حسین بن علی علیهما السلام است، یکی از مسائل بسیار مهم دینی و مشهور اسلامی است.

علاوه بر آیات متعددی از قرآن کریم که پیشوایان معصوم علیهم السلام، آنها را به وجود مقدس حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تفسیر و تأویل کرده اند، روایات فراوانی از طریق اهل سنت نیز از پیامبر گرامی

ص: 32


1- جامعه و تاریخ در قرآن، ص160-161.

اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و تابعین و ائمّه معصومین علیهم السلام دربارۀ ظهور مبارک آن یکتابازمانده حجج الهی وارد شده است، در این روایات، ویژگی های شخصی و اوصاف و جزئیات زندگی آن یگانه مظهر قدرت خداوندی بیان گردیده، و هم اکنون بیش از شش هزار حدیث از منابع و مدارک معتبر شیعه و سنّی دربارۀ آن وجود مقدس در دست رس ما قرار دارد.(1)

از مجموع منابع معتبر حدیثی و تاریخی شیعه و سنی استفاده می شود که مسئلۀ مهدویت و عقیده به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یکی از ضروریات دین مقدس اسلام است و منکر آن از آیین اسلام بیرون است. از این رو، کلیه مسلمانان از شیعه و سنی - و به طور کلی عموم امت اسلامی - عقیده دارند که براساس روایات وارده، باید در آخرالزمان (و تاریک تر ین دوران تاریخ بشر) مردی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کرده، بر همه کشور ها مسلط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روی زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از نسل حضرت فاطمه علیها السلام است.(2)

آن چه در مقام معرفی مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، در منابع معتبر شیعه و سنی آمده، بدین قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، ر هایی بخش امت، مهدی، منتظر، قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیة الله، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث،

ص: 33


1- متن 6000 حدیثی که یادآور شده ایم، در کتاب نفیس منتخب الاثر، نوشته دانشمند گران قدر، آیة الله لطف الله صافی گلپایگانی، جمع آوری شده است. در این کتاب جمعاً 6207 حدیث با ذکر مأخذ از 154 کتاب معتبر شیعه و سنّی نقل شده است.
2- نک: همان.

وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار (صاحب خانه)، مأمول، مؤمَّل (امید آینده)، نایب، بر هان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابی)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهی)، امیر امیران، قاتل تبه کاران، آقای دو جهان، و امام منتظر برای تأسیس حکومت عدل الهی است.»(1)

پدرش امام حسن عسکری علیه السلام، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوی کنیزان جهان از بیتی رفیع و خاندانی جلیل است که از امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی جز آن آخرین حجت خدا از این بانوی بزرگوار نمانده است.(2)

در سال 255 هجری قمری، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود نامش، نام پیامبر - محمد صلی الله علیه و آله و سلم - و کنیه اش کنیۀ پیامبر - ابوالقاسم - است.

ولادت باسعادتش از دشمنان پنهان ماند و نام و نشانش از بدخوا هان در نهان؛ زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستم گر خلافت، سخت در پی او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود و تمام نیروی خود را در اطراف خانۀ امام حسن عسکری علیه السلام متمرکز کرده و ده ها جاسوس به کار گرفته بود. بر هر جاسوسی، جاسوسی دیگر گمارده بود تا از ولادت ولیّ خدا حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولی مشیت خداوند بر آن تعلق گرفته بود که حجت خود را از گزند دشمنان حفظ کند.

ص: 34


1- دلائل الامامة، ص502؛ منتخب الأثر، ص256، 324، 326، 346 و467؛ فرائد السمطین، ج2، ص337؛ بشارة الاسلام، ص49 و66؛ نور الابصار، ص342؛ ینابیع المودة، ج3، ص109 و بسیاری از کتاب های روایی دیگر.
2- بحار الأنوار، ج51، ص13؛ ینابیع المودة، ج3، باب 79، ص302؛ مشارق الانوار، ص101؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج1، باب 27، ص307، روایت اول.

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکری علیه السلام در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری، بار دشوار و توان فرسای امامت بر دوش او نهاده شد و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.(1)

ص: 35


1- فصول المهمّه، ص292؛ ینابیع المودة، ج3، ص138؛ الاتحاف بحبّ الاشراف، ص179؛ الیواقیت و الجواهر، ج2، ص143؛ وفیات الاعیان، ج4، ص176؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص137؛ بحار الأنوار، ج50، ص334 و ج51، ص13، 25، 30 و32؛ اصول کافی، ج1، ص505؛ منتخب الاثر، ص286 و 288؛ فصول المهمّه، ص290؛ الاتحاف بحبّ الاشراف، ص179.

ص: 36

بخش دوم: تبیین فلسفۀ تار یخ اسلامی

اشاره

ص: 37

ص: 38

فصل اول: مبانی فلسفۀ تاریخ اسلامی

فلسفۀ تاریخ از نگاه دین بر مبانی ویژه ای استوار است که به کلی آن را از نگاه فلسفی غیردینی به تاریخ متمایز می سازد. در شروع تبیین فلسفۀ تاریخ اسلامی برخی از مبانی آن را مرور می کنیم:

بینش انسانی یا فطری(1)

بینش انسانی تاریخ، در برابر بینش ابزاری است. این بینش به انسان و ارزش های انسانی، چه در فرد و چه در جامعه اصالت می دهد. بینش ابزاری، انسان را در آغاز پیدایش، مادۀ خامی می داند که کار و ابزار کار شکل متناسبی با توجه به نوع کار و شکل ابزار تولید به آن می دهد. انسان، ظرف خالی محضی است که از بیرون و تحت تأثیر عوامل اجتماعی پر می شود. به عبارت دیگر، انسان طبق این نظریه در آغاز پیدایش فاقد شخصیت است؛

ص: 39


1- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص34-35.

نه شخصیت بالفعل دارد و نه شخصیت بالقوه. با وجود این، هرچند انسان در آغاز پیدایش، شخصیت انسانی بالفعلی از نظر بینش انسانی و فطری نیافته، بذر سلسله بینش ها و سلسله گرایش هایی را در نهاد نهفته دارد.

انسان نه مانند مادۀ خام و یا ظرف و نواری خالی است که تنها خاصیتش پذیرندگی است، بلکه به نهالی می نماید که استعداد ویژه ای برای برگ و بار در او نهفته است. نیاز انسان به عوامل بیرون، نظیر نیاز مادۀ خام به عامل شکل دهنده نیست، بلکه نظیر نیاز نهال به خاک، آب، نور و حرارت است که به کمک آنها مقصد و راه و ثمر ه ای که بالقوه در او نهفته است، به فعلیت برساند. حرکت انسان به سوی کمالات انسانی اش از نوع حرکت دینامیکی است، نه از نوع حرکات مکانیکی. از این رو، که انسان باید «پرورش» داده شود، نه این که مانند یک مادۀ صنعتی «ساخته» گردد.

تنها با نگاه به این بینش، «خود» در انسان و خودیابی و از آن سوی، «مسخ» و «از خودبیگانگی» مفهوم و معنا می یابد.

بنابر این بینش، افراد انسان از نظر روان شناسی ترکیبی از سلسله غرایز حیوانی و سلسله غرایز عالی هم چون غریزۀ دینی، اخلاقی، حقیقت جویی و زیبایی هستند. این غرایز عالی، ارکان اولیۀ شخصیت انسانی و مابه الامتیاز انسان از دیگر حیوانات به شمار می روند؛ از نظر فلسفی نیز جامعه از جنبۀ رابطه اش با اجزاء و افراد، مرکب واقعی است و از لحاظ خصلت ها، ترکیبی از مجموع خصلت های عالی و دانی افراد به علاوۀ یک سلسله خصلت های دیگر است که در وجود باقی و مستمر جامعه (انسان الکل) استمرار دارد.

ص: 40

رگ رگ است این آب شیرین و آب شور

در خلایق می رود تا نفخ صور(1)

در برخی از رگ های پیکر اجتماع، آب شیرین و در برخی دیگر، آب شور در جهیدن است و تا نفخ صور یعنی تا انسان بر روی زمین هست، این جریان ادامه دارد و فنای افراد تأثیری در آن نمی بخشد.

بنابر این دید، انسان جزء نیست؛ کلیتی است که تاریخ و جامعه و وراثت و تربیت و جغرافیا، جزئی از او هستند؛ تولید با وجود این بینش، تولید زیربنا و اصل حاکم نخواهد بود؛ رشتۀ مؤثر است، نه حاکم قاطع. انسان در این کلیت و در این ترکیب آزاد می شود و با وجود این آزادی، در برابر حرکت نکردنش مسئول است.(2)

اما بنابر تلقی فطری، انسان موجودی دارای سرشت الهی است که فطرتی حق جو و حق طلب دارد و بر خویشتن، از جبر طبیعت، و محیط و سرشت و سرنوشت آزاد است. بنابر این تلقی از انسان، ارزش های انسانی در انسان اصالت دارد، یعنی بالقوه به صورت سلسله تقاضا هایی در سرشت او نهاده شده است. انسان به موجب سرشت انسانی خود ارزش های متعالی انسانی را خوا هان است. به تعبیر دیگر، حق و حقیقت و عدالت و حکومت های اخلاقی را می جوید. او به موجب نیروی عقل خود طراح جامعه خود می تواند باشد و تسلیم سیر کورکورانه محیط نگردد. انسان با اراده و نیروی انتخاب گری خود، طرح های فکری اش را اجرا می کند. وحی، هادی و پشتیبان ارزش های انسانی، او را یاری می دهد و راه نمایی می نماید.(3)

ص: 41


1- طرائف الحکمه یا اندرزهای ممتاز، ترجمه ج1، ص203.
2- بررسی، ص71.
3- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص52 -53.

بر همین اساس، ما عامل اصلی حرکت تاریخ را همانند تفکر ابزاری و ماتریالیسم تاریخی تحلیل نمی کنیم. «عامل اصلی حرکت تاریخ، فطرت تکامل جو و قناعت ناپذیر انسان است که به هر مرحله ای برسد، مرحله بالاتر را آرزو و جست وجو می کند. تضاد ها (آن هم نه به صورت دیالکتیکی) آهنگ حرکت را تندتر و سریع تر می کند.»(1)

ضرورت ملاحظۀ غایت در تحلیل تاریخ

بنابر دیدگاه برگزیده، تاریخ مانند همۀ پدیده ها و موجودات، مخلوق خالقیت و ربوبیت خداوند هستی است. از این رو، تمامی اوصاف مخلوقات، تاریخ را نیز فرا می گیرد. تاریخ به معنای وحدتی ترکیبی، در فرآیند شکل گیری همۀ پدیده ها از ابتدا تا انتهای هستی و با توجه به غایت هستی است.

در چنین صورتی محوریت خالقیت و ربوبیت الهی نه تنها بر تک تک اجزاء و عناصر شکل دهنده تاریخ نافذ است، بلکه کیفیت هم آهنگی و جهت گیری این اجزاء متناسب با غایت هستی را نیز دربر می گیرد. بنابر این، نخستین گام برای فهم تاریخ، توجه به غایت هستی است؛ غایتی که تناسب با اسماء الهی و هم آهنگی با مشیت تامۀ ربوبی دارد، انتهای همۀ پدیده ها را ترسیم می نماید، تکاملی بودن آن امری مسلم و متقن است و هیچ گونه تناقض، تعارض و تضادی نشانه بر عدم کمال غایت، در آن ملاحظه نمی شود. اساساً هرگونه تحلیلی دربارۀ هر پدیده یا موضوعی، باید متناسب با غایت تعریف گردد و نقش غایت در تحلیل نقش، محوری و اساسی است. بیشتر انحراف های تحلیلی در فرآیند

ص: 42


1- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص46.

تاریخ، از انحراف در تحلیل غایت تاریخ برآمده اند. اگر غایت تاریخ را در مادیت منحصر بدانیم، تحلیل از برآیند تاریخ به طور قطع، مادی و در روابط صرفِ مادیت منحصر است. از سویی، اگر غایت را الهی و تکاملی فرض کنیم، صبغۀ تکامل در همۀ پدیده ها متناسب با منزلت زمانی و مکانی آنها جریان می یابد.

پیوند و تقوم خالقیت و ربوبیت

تقوم و پیوند خالقیت و ربوبیت هست که هستی شبی و مخلوق را به آینده اش مرتبط می سازد. در دیدگاه ما این دو بحث از هم جدایی نمی پذیرند؛ این گونه نیست که نخست خالقیتی باشد و سپس ربوبیتی، بلکه همواره ایجاد و سرپرستی، پیوسته با هم و متناسب با غایت شکل می گیرند. خالق، رب و مدبر نیز هست؛ چراکه خلقت امری پیوسته و دایم است و چنان نیست که خداوند موجودات را بیافریند و کنار بنشیند، بلکه خداوند هستی را به طور دایم فیض می بخشد و هر موجودی لحظه به لحظه از ذات پاک او هستی می گیرد. بنابر این، برنامۀ آفرینش و تدبیر عالم هستی، از جمله جریان تاریخ و هدایت آن به سمت کمال، هم چون آغاز خلقت، به دست خداست.

محوریت خالقیت و ربوبیت خداوند در تحلیل تاریخ

در نگاهی کلان می توان نگره های فلسفۀ تاریخی را به دو گروه کلی تقسیم نمود:

1. نگره هایی که جریان حرکت تاریخ را بدون لحاظ حاکمیت اراده و مشیت خدای متعال تحلیل می کنند؛

2. نگره هایی که جریان حرکت تاریخ را براساس حاکمیت اراده و مشیت خداوند متعال تحلیل و تفسیر می نمایند.

ص: 43

اندیشه های دینی، عالم را براساس و محور حاکمیت خداوند بر تمامی هستی، تفسیر می کنند و جهان آفرینش را ناشی از اراده و مشیت الهی می دانند و بر این باورند که آغاز و فرجام هستی و تاریخ، مسیر جریان تحقق ارادۀ الهی است. از این رو، در نگاه دینی به ویژه تفکر اسلامی و شیعی، حرکت تاریخ براساس خالقیت و ربوبیت خداوند متعال تفسیر و تحلیل می شود. فلسفۀ تاریخ اسلامی نیز براساس اعتقاد به حاکمیت اراده و مشیت حق بر کل تاریخ بنا شده است. از منظر اسلامی، خداوند متعال هم خالق کل هستی از جمله انسان ها و روند تکامل تاریخی آنهاست و هم براساس ربوبیت خود، هستی و تکامل تاریخ بشری را سرپرستی و عهده داری می کند. چنان که قرآن می فرماید:

((رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی))؛(1)

پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.

این آیه به خوبی به خالقیت و ربوبیت خداوند اشاره دارد؛ خداوندی که خالق و هادی هر موجودی است. پروردگار ما همان کسی است که لازمۀ آفرینش هر موجود را عنایت فرموده و سپس او را در تمامی مراحل هستی هدایت و رهبری کرده است.

بنابر این، خلقت عالم و تاریخ، از خالقیت حضرت حق و تکامل آن، از ربوبیت الهی سرچشمه می گیرد.

شهید مطهری با اشاره به پندار غربیان از نظام هستی می گوید:

این هدف داری را [به یک شکل غلط بیان می کنند]، همین طور که در طبیعت نیز اغلب این فرنگی ها وقتی که می خواهند مسئله دلیل نظم را ذکر بکنند، در همین

ص: 44


1- سوره طه، آیه50.

شکل غلط ذکر می کنند. دلیل نظم را به گونه ای بیان می کنند که گویی خدا مثل یک صانع بشری است که دستی از بیرون می آید این ماده ها را پس و پیش می کند، مثل یک کوزه گر یا خیاط، در صورتی که معنایش این نیست؛ معنایش این است که در نظام عالم، در خود طبیعت، توجه به هدف و توجه به نظام هست که آن هم خودش یک حسابی دارد؛ چون به اصطلاح مسخر است، طبیعت «به خود واگذاشته» نیست، طبیعت «تسخیر شده» است و طبیعت تسخیر شده یعنی طبیعتی که دارد کار می کند، ولی تحت تسخیر یک نیروی دیگر دارد کار می کند، مثل آن جا که یک فردی با اراده خودش دارد کار می کند، ولی این فرد آن چنان مجذوب یک فرد دیگر هست که همیشه توجهش به اوست و براساس آن چه که او را مدل قرار داده کارش را انتخاب می کند.

توجیه تاریخ براساس دین، معنایش نفی قانون علت و معلول نیست. این نظریه، قانون علت و معلول یعنی اصل علت فاعلی را پذیرفته است. توجیه تاریخ بر اصل دین، یعنی علاوه بر علت فاعلی، علت غایی را هم پذیرفتن.

پس این که اگر ما تاریخ را براساس دین توجیه کنیم، پس تاریخ دیگر علم نیست؛ چون رابطۀ علت و معلول به هم می خورد، [درست نیست.] اینها [فرنگی ها] چیز دیگری پیش خودشان فکر کرد ه اند. نه، ما باید بگوییم گذشته از حوادثی که از پشت سر، تاریخ را می رانند (یعنی گذشته ها، اینهایی که جلوتر واقع شده که بعد از آن را به وجود آورده) یک هدف و غایتی هم از پیش رو تاریخ را به سوی خود می کشد.(1)

ص: 45


1- فلسفه تاریخ، ج1، ص21-22.

تفسیر الهی تاریخ

تفسیر الهی تاریخ، نظریه ای علمی و بسیار دقیق است. علوم هرچه پیش رفته اند، تأیید کرده اند که انسان و جامعه در ارتباط با کل جهان، حالتی مجزا و منفرد ندارند. انسان و جامعه چه در جهت تکامل توأم با امور انسانی و معنوی که قرآن از آن به «صلاح و تقوا» ((وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ))(1) یاد می کند، و چه در جهت خلاف آن، بی ارتباط با کل جهان نیست.

اگر بشر در جهت کمال و صلاح و تقوای خود و به تعبیر دیگر، در راه رضای حق و در راه قرب به حق گام بردارد، روشی هم آهنگ با جهان گزیده و اگر در جهت مخالف حرکت کند، مثل عضوی ناهم آهنگ در بدن خواهد شد که طبیعت کلی بدن، آن عضو را به ناچار حذف خواهد کرد و از بین خواهد برد.(2)

حرکت جوهری

صدرالدین شیرازی در مبحث حرکت جوهری به آیات قرآنی و از جمله به ((کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ))(3) اشاره کرده و آن را برای تأیید مقصود به کار گرفته است.(4)

کوتاه آن که بنابر باور قدمای فلاسفه، حرکت تنها در مقوله های چهارگانه عرضیه امکان پذیر می نمود؛ مقوله های «أین»، «کم»، «کیف» و «وضع».

ص: 46


1- سوره اعراف، آیه96.
2- نک: فلسفه تاریخ، ج1، ص236-237.
3- سوره رحمن، آیه 29.
4- اسفار اربعه، سفر سوم، موقف دهم، فصل اول، ص58.

مثلاً ممکن است یک جسم از حیث مکانی تغییر جا و محل بیابد و یا بر کمیتش افزوده شود و رشد و نمو یابد، یا از نظر طعم و بو و رنگ، همانند میوۀ درختان تغییر و تحول پیدا کند و یا در محل و جای خود به دور خود همانند حرکت وضعی زمین بچرخد.

براساس اعتقاد قدما در هر حرکتی باید ذات متحرک ثابت باشد و عوارض آن دگرگون شود و در غیر این صورت، حرکت معنا و مفهومی نخواهد داشت. آنان معتقد بودند که هرگز در جوهر و ذات جسم، حرکت امکان پذیر نخواهد بود.

فلاسفۀ متأخر نظریۀ قدما را نپذیرفتند و به حرکت جوهری معتقد شدند. آنان گفتند که اساس حرکت در ذات و جوهر است و آثار آن در عوارض ظاهر می شود.

صدرای شیرازی، نخستین کسی بود که این عقیده را به گونه ای مستدل مطرح کرد. به عقیدۀ وی، جهان ماده و تمامی ذرات هستی یک پارچه حرکت است. به عبارت دیگر، مادۀ اجسام، وجودی سیال است که ذاتش پیوسته در حال دگرگونی است و هر لحظه وجود تاز ه ای دارد که با قبلی فرق می کند، اما از آن جا که این دگرگونی ها با هم اتصال دارند، یک شیء به حساب می آیند. بر این اساس، ما هر لحظه وجود تاز ه ای هستیم، اما این وجود ها همه متصل و مستمر بوده و صورت واحد و یک سانی دارند.

براساس حرکت جوهری، آفرینش تنها در آغاز دنیا نبوده، بلکه هر ساعت و هر لحظه آغازی است و پیوسته و دائماً آفریدگار هستی از نو می آفریند و تمامی پدیده ها پیوسته وابسته به او و مستفیض از ذات او هستند. «کلّ یوم هو فی شأن» را نیز به این معنا تفسیر کرد ه اند.

ص: 47

البته بعضی نیز در شأن نزولی آیه معتقدند که این آیه در برابر گفتار یهود نازل شد که معتقد بودند خداوند در روز «شنبه» همۀ کار ها را تعطیل می کند و هیچ حکم و فرمانی نمی دهد.(1) آن گاه قرآن در جواب آنان می گوید برنامۀ آفرینش و تدبیر الهی، لحظه ای تعطیل بردار نیست.

در زمینۀ تفسیر و تبیین تاریخ، سه نظریه وجود دارد که به بررسی و بیان کوتاهی دربارۀ هریک می پردازیم:

1. به رغم درستی قانون علیت، هرگونه تفسیر و فهم بر مبنای قانون علیت نادرست است؛ زیرا هیچ گونه ضرورت و علیتی در تاریخ وجود ندارد. اراده و اختیار انسان جایی برای علیت و ضرورت در عرصۀ تاریخ نمی گذارد و تاریخ را رقم می زند و به پیش می برد.

2. همه چیز معلول و تحت سیطرۀ قانون علیت است؛ مسائل تاریخ نیز مانند مسائل فیزیکی و مکانیکی، تابع و معلول قانون علیت هستند.

3. تاریخ شالود ه ای از اختیار انسان و قانون علیت است و فهم مسائل تاریخ از دریچۀ این دو قانون با هم امکان می پذیرد.(2)

البته بنابر گرایش سوم، باز هم جای مشیت خداوندی خالی است؛ زیرا مشیت خداوند را در شکل گیری تاریخ بی تأثیر می پندارند و خداوند را فقط آفرینندۀ این جهان و قواعد و قوانین موجود در آن می خوانند، مانند یهودیان که معتقد بودند:

((وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ ))؛(3)

ص: 48


1- مجمع البیان، ج9، ص202.
2- فلسفه تاریخ، ج1، ص16.
3- سوره مائده، آیه64.

و جهودان گفتند: دست خدا بسته است.

گفتنی است، این سه نظریه و گرایش مکتب های مادی، گذشته از اعتقاد آنان به خدا مطرح شد.(1)

قرآن کریم جریان تاریخ را براساس سه رکن ممکن می داند: قانون علیت، ارادۀ انسان و مشیت خداوند.(2)

قرآن کریم، نخستین کتابی است که این گونه به تفسیر و تعریف تاریخ، جامعه و تمدن می پردازد.

شاید بتوان گفت که در میان علمای اسلامی نیز عبدالرحمان بن خلدون، مورخ و متفکر معروف تونسی، نخستین کسی است که قوانین و سنت های حاکم بر جامعه را به صورتی دقیق و علمی توانسته بیان کند.(3)

ص: 49


1- فلسفه تاریخ، ج1، ص23.
2- فلسفه تاریخ، ج1، ص23-24.
3- فلسفه تاریخ، ج1، ص24.

ص: 50

فصل دوم: عوامل حرکت تاریخ در بینش اسلامی

از دیدگاه اسلام، خالق باتدبیر هستی جهان را براساس سنن و قوانین حکیمانه ای تدبیر می کند که همین عوامل حرکت تاریخی بشر را در پی دارند. بنابراین دین نه جهان را سامانی خودتدبیر می داند و نه آن را خالی از هرگونه تدبیری می انگارد. هم چنین دین بشر را ناتوان تر از تدبیر خودبنیاد بشری می داند. بلکه هرگونه حرکت بشری را در جریان تدبیر الهی تفسیر و تحلیل می کند. در این قسمت از کتاب به بررسی عوامل حرکت تاریخ از دیدگاه دین خواهیم پرداخت:

قانون علیت در تاریخ؛ سنتی الهی

قانون علیت در جهان هستی تخلف ناپذیر است و بنابر آن، به وجود آمدن نتیجه در هنگام وجود شرایط، حتمی و ضروری است. با تکرار شرایط، نتیجه نیز باید بدون هیچ تغییری تکرار شود؛ به طور طبیعی، قانون علیت با سه رکن ضرورت، عمومیت

ص: 51

و همانندی، در زمینۀ تاریخ نیز باید جریان داشته باشد و نقض و یا رد نپذیرد.

پس همۀ وقایع اجتماعی و تاریخی، در ضمن نظارت دقیق این قانون جریان دارند و به وقوع می پیوندند. این قانون، پوچ بودن تصور بعضی از گرایش های تاریخی دربارۀ به وقوع پیوستن خودبه خودی و بدون دلیل وقایع اجتماعی را روشن می نماید. بنابر این، هیچ گاه زمان حال را جدای از زمان گذشته نمی توان تصور کرد؛ هر جزئی از تاریخ در امتداد زمان، با جزء پیشین خود ارتباطی قوی و دقیق دارد، یعنی معلول جزء پیشین و علت جزء آتی است. البته هر مقطع زمانی تأثیرات ویژه ای در تمدن دارد؛ مانند حلقه های زنجیر که به هم متصلند و سازنده مسیر زنجیرند، شرایط و تأثیرات نیز می توانند جهت ادامۀ زنجیر را مشخص نمایند، نه آنها را از هم جدا کنند.

برای بررسی بیشتر این تأثیرات، یک مقطع زمانی فرض می کنیم که دو نوع تأثیر می تواند داشته باشد:

1. تأثیرات سطحی بین اجزای همین تمدن در یک مقطع زمانی، مثل تأثیر مدرسه در خانواده و فرد در جامعه که این تأثیرات در سازندگی و شکل دهی همین تمدن و فرهنگ نقش دارد.

2. تأثیرات عمقی که در حقیقت، معلول و نتیجۀ سلسله عوامل و تأثیرات افقی هستند. این دسته از تأثیرات در طول تاریخ شکل می پذیرند و تا مدت ها بر مقطع های درونی این تمدن، تأثیر می گذارند. آن چه در این بین شکل می پذیرد، همان تاریخ است. پس هیچ بازۀ زمانی و یا مقطع تمدنی، بدون توجه به تأثیرات مؤثر در آن تصور نمی شود. به طور خلاصه، قرآن

ص: 52

کریم، تمدن را تابع سلسله قوانین و قواعد می داند که آن را سنت های خداوندی می نامد و می فرماید که سنت های خداوندی تغییرناپذیرند.(1)

آزادی ارادۀ انسان

تاریخ از قانون علیت تخلف نمی کند، اما انسان با اختیار و اراد ه اش سیر تاریخ را بدون نقض قانون علیت می تواند تغییر دهد. برای نمونه، حرکت هواپیما در آسمان و کشتی در دریا، به دلیل سلسله قوانین مکانیکی، فیزیکی و علیتی است. از سویی دیگر، مسیر حرکت هواپیما و کشتی به دست خلبان و ناخداست. آیا این معنای قانون علیت را نقض می کند؟ خیر! بلکه انسان با در دست گرفتن هواپیما یا کشتی، مسیر آن را مشخص و آن را هدایت می کند. از این رو، انسان با در دست داشتن سررشته های تاریخ، بدون مخالفت با قانون علیت، سیر تاریخ را می تواند تغییر دهد.(2)

انسان با اختیار و ارادۀ خویش می تواند تاریخ را رقم بزند و مسیر آن را به دل خواه عوض کند، ولی تنها در محدودۀ قانون علیت. برای مثال، انسان کاملاً آزاد است که از سم استفاده کند، اما نتیجۀ هر انتخاب را نمی تواند تغییر دهد. به عبارت دیگر، ابتدای هر امری به دست انسان و با اختیار اوست، ولی طبق قانون علیت با خوردن سم می میرد و اگر نخورد، سالم می ماند.

در روایتی آمده است که روزی حضرت علی علیه السلام در کنار دیواری کج نشسته بود و ناگهان از آن جا برخاست و جایی دیگر

ص: 53


1- فلسفه تاریخ، ج1، ص24-25.
2- فلسفه تاریخ، ج1، ص36-37.

نشست. شخصی پرسید: «آیا از قضای خداوند فرار می کنید؟» حضرت جواب دادند: «از قضای خداوند به قدر او فرار می کنم.»(1)

منظور حضرت این است که از قضایی به قضای دیگر فرار می کند. نتیجۀ هر دو حتمی است، ولی انسان در انتخاب هرکدام آزادی دارد. او کنار هر دیوار که خواست می تواند بنشیند، اما نتیجۀ حتمی و تغییرناپذیر آن، پیش آمدی ناگوار و خطرناک است. این بیان با اختیار انسان مخالف نیست و قانون علیت را نقض نمی کند. در قرآن کریم آیات بسیاری در بیان این موضوع آمده که می توان آنها را به دو گروه تقسیم کرد:(2)

الف) آیات بیان کننده آزادی ارادۀ انسان

((إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا))؛(3)

ما راه را به او بنمودیم، یا سپاس گزار باشد و یا ناسپاس.

((بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ))؛(4)

خود را به چیزی پست فروختند.

((إِنَّ اللّهَ لاَ یظْلِمُ النَّاسَ شَیئًا وَلَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یظْلِمُونَ))؛(5)

خدا به مردم هیچ ستم نکند، بلکه مردم بر خود ستم می کنند.

((قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ))؛(6)

ص: 54


1- «فقال أفرّ من قضاء الله إلی قدر الله.» (بحار الانوار، ج5، ص97 و 114)
2- فلسفه تاریخ، ج1، ص37 - 38.
3- سوره انسان، آیه3.
4- سوره بقره، آیه90.
5- سوره یونس، آیه44.
6- سوره یونس، آیه108.

بگو ای مردم اینک شما را حق از سوی پروردگارتان آمد، پس هرکه راه یابد، جز این نیست که به سود خویشتن راه می یابد و هرکه گم راه شود، همانا به زیان خویش گم راه می شود.

ب) آیات توضیح دهنده نتایج حتمی اختیار انسان

این آیات بیان می دارند که اساس و ریشۀ تاریخ به دست انسان است. او هر راهی را که بخواهد، می تواند انتخاب کند، اما نتایج آن پس از انتخاب طبق قانون علیت، حتمی است و چار ه ای از آنها نیست:

((کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ))؛(1)

و هرکس در گرو کاری است که کرده. [هر فردی در گرو اعمالش است و او را از عواقب آن خلاصی نیست.]

((وَتِلْکَ الْقُرَی أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا))؛(2)

و مردم آن آبادی ها و شهر ها را چون ستم کردند، هلاک کردیم و برای هلاکتشان وعده گاهی نهادیم.

((تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْئَلُونَ عَمَّا کَانُوْا یَعْمَلُونَ))؛(3)

آنها گروهی بودند که درگذشتند، ایشان راست آن چه کردند و شما راست آن چه کرده باشید و شما را از آن چه می کردند نپرسند.(4)

ص: 55


1- سوره مدثر، آیه38.
2- سوره کهف، آیه59.
3- سوره بقره، آیه134.
4- فلسفه تاریخ، ص42.

بنابر دو دسته آیات گذشته، امر بین الامرین یا همان نظریه معروف اهل بیت علیهم السلام در بیان اراده و اختیار انسان به دست می آید، شاید بتوان گفت که دو آیه ذیل نیز به همین موضوع اشاره دارند:

((ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ))؛(1)

این [کفر] از آن اوست که خدا هرگز بر آن نبوده است که نعمتی را که بر مردم ارزانی داشته دگرگون کند، تا آن که آنها آن چه را در خودشان است دگرگون سازند.

((إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ))؛(2)

همانا خداوند آن چه را گروهی دارند، دگرگون نکند تا آن گاه که آن چه را در خودشان است دگرگون کنند.

این آیات به دو تغییر اشارت دارند: تغییراتی که انسان برای خودش ایجاد می کند و تغییراتی که خداوند برای انسان ایجاد می کند. نوع دوم تغییرات، طبق سنت ها و قوانین حتمی الهی جریان پیدا می کند و قرآن کریم با بیان توحیدی خویش آن را به خداوند متعال نسبت می دهد. البته تغییرات نوع دوم، تابع تغییرات دسته اول است، یعنی بنابر قوانین و سنت های الهی خداوند به نسبت هرگونه تغییری که انسان در زندگی خویش ایجاد کند، تغییراتی در زندگی وی ایجاد خواهد کرد. انسان در انتخاب راه خویش کاملاً آزاد است، ولی پی آمد های آن در اختیار وی نیست.(3)

ص: 56


1- سوره انفال، آیه53.
2- سوره رعد، آیه11.
3- فلسفه تاریخ، ص43-44.

مشیت خداوند

لطف و نظر خداوند متعال، سومین عامل حرکت گردونۀ تاریخ است. اگر حرکت تاریخ تنها بر دو محور یاد شده استوار بود، تاریخ و جهان باید تاکنون بار ها محو و نابود می شد.

پشتیبانی خداوند فراتر از سنت های الهی است که بحث از آنها گذشت. اگر با دیدۀ دقت به ماورای تاریخ و تمدن بشر بنگریم، بدون شک درمی یابیم که به راستی، این دو نمی توانند فقط بر دو پایۀ ارادۀ انسان و سنت های الهی استوار مانده باشند، بلکه مطمئناً در این میان دستی نیز از ورای پرده در کار بوده و بار ها آنها را از خطر حتمی نجات داده است؛ خطر هایی مثل جنگ ها و شورش های افرادی چون چنگیزخان، هلاکوخان و هیتلر که هریک به تنهایی می توانست تا سرحد فروپاشی تمدن ها به پیش برود و یا صد ها مثال دیگر که برای اثبات وجود این عامل کافی و قابل استناد است.

گفتنی است که این عامل پرارزش، کمتر در مطالعات و بحث های تاریخی مطرح شده و همواره از دید متفکران و علمای این رشته به دور مانده است.

حق و باطل در قلمرو جامعه و تاریخ

در قلمرو جامعه و تاریخ پرسش از چگونگی خلقت بشر است. آیا بشر حق جو، عدالت خواه و ارزش خواه است یا شریر، مفسد، خون ریز و ظالم؟ آیا انسان ها که برخی شان پیرو حق و برخی شان پیرو باطلند، با هم در ستیزند؟

در این جا چند نظریه وجود دارد:

الف) انسان به حسب جنس، موجودی شریر، بدخواه و ظالم است که جز قتل، غارت، دزدی، حیله و دروغ از او سر نمی زند؛

ص: 57

طبیعت او شرارت، فساد، استثمار و ظلم است. خیر و ارزش های انسانی در تاریخ بشر نیز اموری جبری برآمده از طبیعت به شمار می روند. دولت های ضعیف با دولت های قوی، پیمان صلح و دوستی می بندند تا از شرّ آنان در امان بمانند و اگر روزی دشمن مشترک از بین رفت بین خودشان جنگ در می گیرد.

بسیاری از فیلسوفان ماتریالیست دنیای قدیم و شمار کمتری از ماتریالیست های دنیای جدید چنین نظریه ای دارند و با بدبینی کامل به طبیعت بشر می نگرند. اینان بشر را اصلاح شدنی نمی دانند و به تز اصلاحی معتقد نیستند و ارائۀ تز اصلاحی از نظر آنان معنا ندارد و مثل این است که کسی برای عقرب قانون وضع کند تا خوب شود و کسی را نگزد، حال آن که:

نیش عقرب نه از راه کین است

اقتضای طبیعتش این است

ب) نظریۀ دیگر بر عکس نظریۀ قبل است. بنابر این نظریه، طبیعت و سرشت بشر بر خیر و حق است و به درستی و راستی می گراید. انحراف بشر علت خارجی دارد، از بیرون به بشر تحمیل می شود و جامعه انسان را فاسد می کند. ژان ژاک روسو چنین عقید ه ای دارد. امیل در کتاب معروف روسو، می خواهد نشان دهد که انسانِ طبیعی و خارج از جامعه، موجودی سالم، درست و پاک است و همۀ نادرستی ها، فساد ها و ناپاکی ها از جامعه به او تحمیل می شود. لذا روسو به اجتماع و زندگی اجتماعی بدبین است و تز اصلاحی او این است که بشر باید تا حد ممکن به طبیعت برگردد. روسو به تمدن جدید خوش بین نیست؛ چون معتقد است که تمدن جدید انسان را از طبیعت دور می کند.

ص: 58

ج) برخی از انسان ها در صحنۀ جامعه، پیرو حق و عده ای به دنبال باطل هستند. فرشته، بر خیر الهام و شیطان به شر وسوسه می کند.

پس انسان ها دو گونه می شوند: عده ای که به راه حق و خیر و راه ایمان و انبیا می روند و بعضی دیگر که راه شیطان را می پیمایند و به دعوت انبیا کفر و نفاق می ورزند. در نتیجه، جامعه آمیزه ای از خیر و شر و حق و باطل است؛ چون انسان از خیر و شر برآمده است. این درگیری و نزاع حق و باطل، همیشه در صحنۀ وجود فرد و در صحنۀ اجتماع حکم فرماست.(1)

د) نظریۀ دیگر، ماتریالیسم تاریخی است. مارکسیسم مکتبی مادی در قرن نوزدهم با ادعای خوش بینی به تاریخ آینده و جامعه به شمار می رود.

هگل منطق و فلسفه ای بنیاد نهاد که اساس آن، اعتقاد به تکامل و رشد و توسعه بود. هگل مادی نبود، اما مارکس با استفاده از منطق دیالکتیک او بینش مادی خود ماتریالیسم دیالکتیک را بنا نهاد. او هویت تاریخ را هم مادی (ماتریالیسم تاریخی) معرفی کرد. فلسفۀ تاریخ مارکس بر چند اصل مبتنی است:

1. نفی فطرت و غریزه: انسان در ذات خود خوب و بد نیست. مارکسیسم در انسان شناسی اش فطرت و غریزه برای انسان نمی شناسد و هرگونه ذات و سرشت درونی را نفی می کند؛ چون قبلاً در جامعه شناسی قرن نوزدهم مطرح شده بود که جامعه شناسی بر روان شناسی انسان تقدم دارد؛ چیز هایی که می پنداریم برای انسان غریزی و فطری است، در واقع جامعه به او عطا کرده و اصولاً هرچه انسان دارد جامعه به او داده است. انسان

ص: 59


1- فلسفه تاریخ، ص19.

مثل ماده خامی است که تحویل کارخانه می دهند و خودش هیچ اقتضایی ندارد. آن گاه کارخانه آن را به هر شکلی در می آورد و یا آن که مثل نوار خالی ضبط صوتی است که هرچه بگویند همان را تحویل می دهد.(1)

2. اصالت اقتصاد: از نظر جامعه شناسی مارکسیسم، سازمان ها و بنیاد های جامعه همه در یک سطح نیستند؛ جامعه مانند ساختمانی است که یک پایه و زیربنا دارد و دیگر قسمت های آن، بر آن پایه بنا می شوند و تابع آن هستند.

پایه و زیربنای جامعه، اقتصاد است و تغییر اوضاع و احوال اقتصادی باعث تغییر نهاد های اجتماعی می شود و تغییر عوامل اجتماعی باعث تغییر رفتار انسان ها می گردد.

پس انسان از جامعه شکل می گیرد و جامعه از اقتصاد. اقتصاد نیز ساخته روابط تولید و در نهایت تولید است. برای شناخت انسان ها در طول تاریخ، باید وضع اقتصادی و ابزار تولید اجتماعی آنان را شناخت. خوبی و بدی انسان تابع وضع خاص ابزار تولید است.(2)

بر این اساس، مارکسیسم برای تاریخ جوامع سیر واحدی را بیان می کند که همۀ جوامع باید آنها را طی کنند: اشتراک اولیه، برده داری، فئودالیسم یا ارباب رعیتی، بورژوازی و سرمایه داری و سوسیالیسم و کمونیسم.(3)

بنابر این، با رشد ابزار تولید، مالکیت خصوصی به وجود می آید و با خصوصی شدن مالکیت، استثمار و ظلم پدیدار

ص: 60


1- فلسفه تاریخ، ص20-21.
2- فلسفه تاریخ، ص21.
3- فلسفه تاریخ، ص22.

می گردد. زیربنای اقتصادی خراب، بشر را یا استثمارگر و یا استثمار شده می کند. به تعبیر مارکس، این هر دو به نحوی از خود بیگانه می شوند و از انسانی خود خارج می گردند؛ چون اساس انسانیت «ما» و مالکیت عمومی و اشتراکی بوده، با آمدن مالکیت خصوصی، «ما» به «من»ها تبدیل می شود که در مقابل یک دیگر قرار می گیرند و به فساد و شرارت و ظلم و تباهی می پردازند.(1)

همه چیز در دورۀ اشتراکی خیر، صلاح، برادری و عدالت است؛ چون ثروتی وجود ندارد. با پیدایی مالکیت، همه چیز ظلم، فساد و نابرابری گردید.(2)

شر، فساد و باطل از ابزار تولید است و به گونه جبری پدید می آیند و آن گاه که دوباره ابزار تولید رشد کند و مالکیت خصوصی از میان برود و مالکیت، اشتراکی و عمومی گردد، انسان ها به گونۀ جبری خوب می شوند، این بینش، انسان را محکوم به جبر تاریخ می داند و ابزار را بر انسان پیش می انگارد.(3)

اسلام و قرآن برخلاف مارکسیسم، جریان هستی را براساس حق بیان می کند و حق را اصیل معرفی می نماید و در مقابل، هرچند باطل را نفی نمی کند، آن را اصیل نمی داند. از این رو، قرآن به تاریخ خوش بین است و به انسان اصالت می دهد. قرآن انسان را فقط یک ابزار نمی داند و او را در مسیر جبری کور نمی انگارد؛ چون ایمان را دارای اصالت می داند. اسلام، انسان را دارای گرایش ذاتی به صداقت، امانت و عدالت یاد می کند. به تعبیر قرآن، انسان حنیف و حق گراست، یعنی میل به کمال، خیر و حق

ص: 61


1- فلسفه تاریخ، ص22.
2- فلسفه تاریخ، ص24.
3- فلسفه تاریخ، ص24.

بالفطره در او وجود دارد و با وجود این، از آزادی و اختیار برخوردار است و لذا امکان دارد که از مسیر خود منحرف شود و حق کشی کند، ظلم نماید و دروغ بگوید. قرآن این واقعیات را به صورت جریان هایی موقت می پذیرد.(1)

پس باطل در این بینش، امری نسبی و تبعی و به منزلۀ نمود و امری طفیلی مطرح می شود. ظلم از کجا پیدا می شود؟ انسان حسّ ملکوتی و خدایی خود را به جای آن که در مسیر خدایی به کار برد، در مسیر غیرخدایی و شیطانی به کار می بندد.(2)

بطلان و شر از گونه ای تغییر مسیر پیدا می شود که لازمۀ مرتبۀ وجودی انسان یعنی مختار و آزاد بودن انسان است. حق اصیل، و باطل غیراصیل است و همیشه بین امر اصیل و غیراصیل اختلاف و جنگ وجود دارد، ولی این طور نیست که حق همیشه مغلوب و باطل همیشه غالب باشد. آن چیز که استمرار دارد و زندگی و تمدن را ادامه می دهد حق است و باطل نمایشی می نماید که جرقه ای می زند و بعد خاموش می شود و از بین می رود.(3)

بین جامعۀ بیمار و جامعه ای که شر در آن غالب شده، فرق است. جامعه مثل یک فرد است. حکیمان حالتی را که حیات بدن در آن برقرار می ماند، بین دو حد و به تعبیری مزاج نوسان می دانند. برای نمونه، فشار خون انسان بین دو حد باید باشد و از یک حد کمتر و از یک حد بیشتر می میرد و باید حدّ تعادل باشد.

جامعه نیز چنین است. اگر حق و حقیقت در جامعه از یک حد کمتر باشد، آن جامعه می میرد و اگر جامعه ای باقی باشد، معلوم

ص: 62


1- فلسفه تاریخ، ص35.
2- فلسفه تاریخ، ص35.
3- فلسفه تاریخ، ص35.

می شود که در میان دو حدّ باطل افراط و تفریط نوسان دارد. حالا اگر در آن حدّ معتدل باشد، جامعه ای مترقی است و در مقابل، امکان دارد که در مرز ازهم گسیختگی باشد. از آن سو، جامعه هایی که قرآن آنها را هلاک شده می خواند، جامعه هایی هستند که باطل بر آنها غلبه کرده است.(1)

پس مریض بودن جامعه غیر از غلبه داشتن باطل بر جامعه است. جنگ میان حق و باطل همیشه وجود دارد. انسان می بیند باطل به طور موقت می آید و روی حق را می پوشاند، ولی نیرو ندارد که همیشه باقی بماند و عاقبت کنار می رود.

باطل وجود تبعی، طفیلی و موقت دارد؛ آن چه استمرار دارد، حق است. هر وقت جامعه ای در مجموع به باطل گراید، محکوم به فنا شده است. باطل، مردنی و محکوم به مرگ است و از درون خود می میرد.

((أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ))؛(2)

خداوند از آسمان آبی نازل کرد و از هر دره و رودخانه به اندازۀ هریک سیلابی جریان یافت و سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد. بعضی چیز ها که برای ساختن زیور یا ابزار در آتش می گدازند نیز کفی مانند آن دارد. خدا حق و باطل را چنین مَثَل می زند، و اما کف به کنار افتاده نابود می شود، ولی چیزی که به مردم

ص: 63


1- فلسفه تاریخ، ص36-37.
2- سوره رعد، آیه17.

سود می دهد، در زمین می ماند. خدا مَثََل ها را چنین می زند.

غلبۀ ظاهری باطل و پیروزی نهایی حق

باطل از دید سطحی و حسی نه دید تحلیلی و تعقلی، حرکت و جولان دارد. قرآن می گوید گسترۀ دیدتان را بگسترانید و در شناخت جامعه به ظاهر حکم نکنید. برای بررسی تاریخ صد سال پیش، نباید به سراغ ناصرالدین شاه و عشق بازی ها و عیاشی ها و ظلم های او رفت. شناخت وی سمبل شناخت همۀ مردم نخواهد بود. ناصرالدین شاه آینۀ تمام نمای مردم آن زمان نیست، بلکه مردم با حرکت روحانیان و فتوای میرزای شیرازی، نهضت تنباکو را به راه انداختند.

قرآن می فرماید که اگر همۀ مردم شریر، فاسد، ظالم و دروغ گو بودند، جامعه شان را هلاک می کردیم. چنین جامعه ای محال است وجود داشته باشد؛ اصلاً دوام پذیر نیست و فوری هلاک می شود. چرا قرآن هلاک اقوام گذشته را به یاد می آورد و می فرماید قبل از شما اقوامی بودند که وقتی اکثر مردمانشان بد شدند، ریشه شان را کندیم؟ پس اگر جامعه دوام دارد، بدان دلیل است که اکثر مردم فاسد نیستند، بلکه اقلیتی فاسدند که آنها نیز کف های روی آبند.

باطل، موقتی، جولانی و نمودی است و زود از بین می رود. احادیثی که حکم ضرب المثل را پیدا کرده اند، می گویند:

للحقّ دولةٌ و للباطل جولةٌ؛(1)

حق دولتی باقی دارد، اما باطل جولانی بیش نخواهد داشت.

ص: 64


1- تحریر المواعظ العددیة، ص106.

للباطِل جولة ثمّ یضمحلّ؛(1)

باطل را جولانی است و آن گاه مضمحل و نابود می شود.

ولی حق جریان و ادامه دارد.(2)

((وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ))؛(3)

آسمان ها و زمین و هرچه را میان آن دو است، به بازی نیافرید ه ایم.

((لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لاَّتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ))؛(4)

اگر بازی گر بودیم و می خواستیم بازیچه ای بگیریم، آن را نزد خویش می گرفتیم.

((بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ))؛(5)

بلکه حق را به روی باطل می کوبیم تا درهمش بشکند و یک باره نابود شود. وای بر شما از این وصف که می کنید!

وقتی خلقت عالم به منظور لعب نبود، قهراً هدف و غایتی دارد؛ همان معاد که مستلزم نبوت است و لوازم آن، تعذیب بعضی از ظالمان یاغی و اسراف گر به شمار می رود، هم چنان که تعذیب ظالمان، مستلزم احیای حق است که جمله ((بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ)) بدان اشاره می کند.(6)

ص: 65


1- شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم، ج5، ص25.
2- حق و باطل، ص49-63، با اقتباس و تلخیص.
3- سوره انبیاء، آیه16.
4- سوره انبیاء، آیه17.
5- سوره انبیاء، آیه18.
6- المیزان، ج14، ص368.

کلمۀ «قذف» به معنای دور انداختن است و کلمۀ «دمغ»، چنان که در مجمع البیان آمده، به معنای شکافتن فرق سر تا مغز سر است. وقتی گفته می شود: «فلان دمغه فیدمغه»، معنایش این است که فلانی فرق فلان شخص را آن چنان شکافت که مغزش هویدا گشت.(1)

اگر کلمۀ «زهوق» در نفس به کار رود و گفته شود: «زهوق النفس»، به معنای هلاک شدن است. برای نمونه، گفته می شود: «زهقَ الشیء»، یعنی فلان چیز هلاک شد. کلمۀ «حق» در مقابل باطل است و این دو مفهوم متقابلند و حق به معنای ثابت العین است. اما باطل یعنی چیزی که عین ثابتی ندارد، ولی خود را به شکل حق جلوه می دهد تا مردم آن را حق بپندارند. با وجود این، وقتی باطل در برابر حق قرار بگیرد، مردم باطل بودنش را می فهمند و از بین می رود، مانند آبی که خود یکی از حقایق است و سرابی که آب نیست خود را آب می نماید و بیننده آن را آب می پندارد، ولی وقتی تشنه نزدیکش می شود، آبی نمی بیند.

خدای سبحان در کلام خود مثال های بسیاری برای حق و باطل زده است؛ اعتقادات برابر با واقع را حق و خلاف آن را باطل، زندگی آخرت را حق و زندگی پرزرق وبرق دنیا را که انسان ها به طلب آن می دوند، باطل دانسته و هم چنین ذات متعالی خود را حق و سایر اسباب فریب دهنده انسان ها را باطل خوانده است. آن چه خداوند از میان این دو، بدان استناد می کند و به آن اصالت می دهد، حق است، نه باطل، هم چنان که فرمود:

«الْحَقُّ مِن رَبِّکَ»(2)

ص: 66


1- المیزان، ج7، ص41.
2- «حق از ناحیه پروردگارت است.» (سوره آل عمران، آیه60)

و نیز فرمود:

«وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً».(1) و(2)

خداوند هرگز باطل را از آن جهت که باطل است، به خود نسبت نمی دهد، بلکه آن را لازمۀ نقص بعضی از موجودات، در قیاس با موجودی کامل تر معرفی می کند. برای نمونه، عقاید باطل از لوازم نقص ادراک هستند، و هر امر باطلی از لوازم آن ادراک ناقص در قیاس با ادراک کامل تر از آن است. خداوند هرجا باطل را به خود نسبت داده، آن را به اذن خود منسوب کرده است. برای نمونه، اگر خداوند زمینی را شوره زار و شفاف خلق کرده تا بیننده آن را از دور آب پندارد، همین خلق کردن اذن او به بیننده است تا با دیدن آن به خیال آب افتد. این گونه سراب، تحققی خیالی و باطل می یابد.

بنابر این، همواره شائبه ای از بطلان همه چیز در عالم وجود را فرا می گیرد، مگر وجود خدای سبحان را که حق محض است و به هیچ بطلانی آمیخته نیست؛ بطلان در خداوند راه ندارد، چنان که فرمود: «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ».(3)

عالم خلقت به رغم نظم موجود، آمیخته ای از حق و باطل است، چنان که خدای تعالی امر خلقت را چنین مثل زده:

((أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ

ص: 67


1- «ما آسمان و زمین و آن چه بین آن دو است را باطل نیافریدیم.» (سوره ص، آیه27)
2- المیزان، ج14، ص368.
3- «به درستی که خدا همان حق است.» (سوره نور، آیه25)

زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ)).(1) و(2)

سنت خدای تعالی بر مهلت دادن به باطل است تا آن که روزی با حق رودررو گردد و با آن درافتد تا به خیال خود، آن را از میان بردارد و جای آن را بگیرد، ولی خدا به دست حق خود، آن را نابود می کند.

پس هیچ وقت اعتقاد به حق در زمین ریشه کن نمی شود، هرچند حاملان آن در بعض ادوار در اقلیت قرار گیرند و یا ضعیف شوند. هم چنین کمال حق هرگز از اصل نابود نمی شود، هرچند گاهی اضداد آن زیاد گردند. نصرت الهی نیز هرگز از رسولان خدا جدا نمی شود، هرچند گاهی به اصطلاح، کارد به استخوانشان رسد، آن چنان که مأیوس شوند و خیال کنند که تکذیب شده اند.

همین معنا از آیه ((بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ)) برمی آید؛ چون این جمله از جملۀ قبلی اعراض و اضراب دارد که می فرماید: «خداوند عالم را به لعب نیافریده» و یا از جملۀ: «لَو اَرَدنَا اَن نَتَّخذَ لَهواً» که می فهماند خلقت عالم از اتخاذ لهو ناشی نیست. فرمود: «نقذف»؛ زیرا استمرار را می رساند و به سنت جاری و همیشگی خدا بر افتادن حق به چنگ باطل دلالت دارد. فرموده «نقذفُ ... فَیدمغه» بر غلبۀ همیشگی حق دلالت دارد. فرموده: «فإذا هو زاهق» نیز بر این معنا دلالت دارد که درگیری حق با باطل ناگهانی صورت می گیرد و وقتی که دیگر کسی به غلبه حق امید نمی برد، باطل فرار می کند. چون آیۀ شریف مطلق است، حق و باطل در عقاید یا در سیره و سنت و یا در خلقت را

ص: 68


1- سوره رعد، آیه17.
2- المیزان، ج14، ص369.

نمی توان مقصود دانست، بلکه همه را شامل می شود، یعنی ما عالم را برای بازی خلق نکردیم و نخواستیم سرگرمی برای خود تهیه کنیم، بلکه سنت همیشگی ما این بوده که باطل را با حق چنان بزنیم که هلاک گردد و ناگهان مردم ببینند که دارد از بین می رود؛ چه آن باطل، حجتی یا عقید ه ای باشد که حجت و عقیدۀ حق آنها را نابود می کند، چه عمل و سنتی باشد که عمل و سنت حق آنها را از بین می برد - بر قُرای ظالم گذشته نیز چنین گذشت و عذاب استیصال، آن اعمال و سنت ها را از بین برد - و چه باطل چیز دیگری باشد.(1)

این آیه قدرت حق و ناچیزی و ناتوانی باطل را بیان می کند. باطل ممکن است غلبه ظاهری و موقت داشته باشد، اما حق یک باره از کمین بیرون می آید و آن را نابود می کند. با نگاه به آن که «قذف» یعنی پرتاب کردن و «دماغ» یعنی جای گاه مغز، می توان مثالی چنین زد که گلوله ای از حق می سازیم و آن را به شدت به باطل پرتاب می کنیم تا مغزش را به اصطلاح خرد کند. از این رو، باطل را چیزی ازبین رفتنی و زاهق خواهد یافت.

باطل، مدتی حق را می پوشاند، اما سپس با باطل کوبنده و بنیان کن خواهد جنگید. خداوند چنین مهمی را به وسیلۀ خود بشر انجام می دهد. ناگهان حق هم چون طوفانی، باطل را خرد و خمیر می کند و به دور می افکند.

قرآن در جنگ حق و باطل بسیار خوش بینانه می فرماید این نمود باطل و فراگیری باطل آنها را مأیوس نکند؛ زیرا سرانجام حق پیروز است و حق همیشه پیروز بوده است.

ص: 69


1- المیزان، ج14، ص369-370.

((وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ))؛(1)

خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد.

حق و باطل در طول تاریخ همواره با یک دیگر جنگیده اند، ولی قرآن وعدۀ پیروزی حق را بر باطل آن چنان بیان می کند که هیچ نشانه ای از باطل باقی نماند و این را سرنوشت نهایی تاریخ می داند. لذا به ایمان و استقامت و غصه نخوردن سفارش می کند: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا»،(2) و یادآوری می فرماید که برتری از شماست، از کمی افراد خود و فراوانی آنان بیم نداشته باشید، از مال فراوانشان نترسید که آنان ثروت های دنیا را انباشته اند، از اسلحه و زور فراوانشان نترسید، فقط به ایمان و حقیقت مجهز باشید، مؤمن واقعی و انسان واقعی بنمایید که اگر چنین شدید، پیروزی از آن شماست.(3)

خداوند فوجی از ایمان و حق پرستی را به حرکت در می آورد، «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ»،(4) یعنی از حق نیرویی انقلابی می سازد و آن را بر باطل می افکند. این نیروی انقلابی، خود را مانند گلوله ای به قلب دشمن می زند. «بالحق» یعنی با نیروی حق، با اهل حق، گلوله ای از حق می سازد و این گلوله را محکم به مغز باطل می زند تا مغزش متلاشی شود. پس ناگهان باطل خواهد

ص: 70


1- «خداوند وعده فرموده کسانی از شما که ایمان آورد ه اند و عمل صالح انجام داد ه اند را به استخلاف و جانشینی در زمین.» (سوره نور، آیه55)
2- سوره آل عمران، آیه139.
3- حق و باطل، ص45 - 46.
4- سوره انبیاء، آیه18.

افتاد؛ باطلی که چیزی نیست، مگر هیکلی که از او می ترسند. قرآن می فرماید: « فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»،(1) نه آن که باطل بعد «زهوق» پیدا می کند، بلکه خود چیز زاهقی است که در اصل رفتنی است.(2)

برخی از آیه های سورۀ ابراهیم به حضور خداوند در تمام زندگی اشاره دارند؛ آبی که آن را می نوشتند، آتشی که می سوزاند و کشتی که بر آب می رانند.

حضرت ابراهیم علیه السلام خداوند را این گونه می بیند:

«وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»؛(3)

و آن کس که او به من خوراک می دهد و سیرابم می گرداند، و چون بیمار شوم او مرا درمان می بخشد.

خدا همۀ هستی را پر کرده و دیگر جایی برای کسی و چیزی دیگر نیست.

ما به بت ها چشم دوخته ایم و خود را در حجاب ها پوشانده ایم. او می خواهد خود و جلوه اش را بنماید. اما ما در جلوه ها ماند ه ایم و آنها را بت ساخته ایم و در آنها محدود گشته ایم، شیر های آب، بی وجود منبع ها، کارآیی ندارند و او تنها منبع سرشار همه چیز است:

« وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ»؛(4)

و هیچ چیز نیست مگر آن که گنجینه های آن نزد ماست.

قرآن کریم بت ها و حجاب ها را نشان می دهد تا از محدودۀ آنها بیرون آییم. ما نخست پدیده ها را با تنوع ها و تطور هایشان

ص: 71


1- سوره انبیاء، آیه18.
2- حق و باطل، ص47-48.
3- سوره شعراء، آیه79.
4- «و هرچه هست، خزینه های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازۀ معین نازل نمی کنیم.» (سوره حجر، آیه21)

می بینیم، ناچار آنها را تجزیه می کنیم و سپس رابطۀ آنها و عناصر سبک تر را مشخص می نماییم و به الفبای خلقت و هستی دست می یابیم.

انسان با این کوشش به عناصر اصلی گرد آمده در جدول مندلیف دست می یابد و به رابطۀ هیدروژن و کربن و مواد رادیواکتیو با هم و تکامل این عناصر و ترکیب های جدید آنها

آگاه می گردد.

گاه «ملک» و پدیده ها را می بیند و گاهی بالاتر می آید و «ملکوت» را و نظام حاکم را می بیند و قانون مندی ها را کشف می کند. گاه گامی فراتر می گذارد و از محدود ه ها می گذرد و جلو می آید و بیشتر می بیند.(1)

پر واضح است که نه پدیده و ملک و نه رابطه ها و ملکوت، هیچ کدام از خود چیزی ندارند و فقیر هستند و تکیه گاه می خواهند.(2)

در سورۀ ابراهیم می پرسد، در خدا مگر می تواند شکی باشد؟ در حالی که ما می بینیم نه شک، بلکه انکار هم هست.

چه مادی و چه غیرمادی، آغاز جهان را از جایی باید دانست تا خلقت را تحلیل نمود. پس در مبدأ شکی نیست. مسئله، توصیف و توضیح آن است. این مبدأ چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

همان طور که در سوره اخلاص آمده، مبدأ نمی تواند مرکب باشد. ماده بر فرض خودجوشی و خودکفایی، ترکیب و وابستگی دارد و مرکب نخست پدید نمی آید، بلکه اجزاء جلوتر هستند.

ص: 72


1- صراط، ص34 - 36.
2- صراط، ص39.

از این رو، خدا مطرح می شود و از ملک و ملکوت، به ملک و مالک می رسیم. ملکی که تمامی پدیده ها هستند و ملکوتی که اینها را می چرخاند و فرشته هایی که با هر قطره باران، با هر حرکت و سکون همراه هستند.(1) هر لقمه که داخل بدن می شود و تفکیک می گردد و تجزیه می شود، وضعیت جدیدی می یابد. گذشته از قانون ها و ملکوت، با واسطه ای همراهند. هنگامی که یک دانه در دل زمین شکافته می شود و شکل می گیرد و تقسیم می شود، فرشته ها آنها را تنظیم می کنند و دستگاه را می چرخانند و نظام علیتی و ملکوت را در دست دارند و بالاتر از آنان، خداوند همه را به چرخ انداخته و در جای گاه های خویش گماشته است.

((قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ)).(2)

((وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ)).(3)

دست خداوند بسته به علیت و وابستگی و نظام هستی نیست، بلکه این علیت و پیوند را خود او برقرار کرده است. علیت ذاتی نیست، جعلی است. از این رو، از هر راه دیگر هم که قرار بگذارند، شروع می شود و از هرچیز بیرون می آید.

با این نگاه، معجزات را اموری طبیعی خواهیم یافت که با آن مأنوس نشد ه ایم و آنها را علیت هایی خواهیم دید که نشناخته ایم و طبیعت، معجز ه ای است که با آن آشنا شد ه ایم و انس گرفته ایم.

همان طور که در نظام هستی و ملکوت، نباید متوقف شد، از تمام هستی باید عبور کرد تا او را یافت. علیت ها، پیوستگی ها و

ص: 73


1- دعای دوم صحیفه سجادیه، از فرشته ها و طبقات آنها حرف هایی دارد.
2- «مالکیت و حاکمیت هرچیزی به دست اوست و به سوی او بازگردانده می شوید.» (سوره یس، آیه83)
3- «و رعد به حمد او و فرشتگان از بیم او تسبیح می گویند.» (سوره رعد، آیه13)

نظام دست او را نمی بندند. از این رو، با تمام وسیله ها نباید مغرور شد و بدون هرگونه وسیله ای نیز نباید مأیوس گردید که او از وسیله ها، وسیله ساخته و علیت و پیوستگی را به هم پیوسته است.(1)

آمدورفت امت ها در تاریخ

بررسی و تحلیل آمدورفت دوره های تاریخی و حرکت تاریخ با ابزار تولید نادرست است، بلکه آن را با نظام حاکم بر جهان و انسان باید تحلیل کرد. هنگامی که طغیان، تجاوز، ظلم و... در نظامی نمودار شد، ناچار درگیری و نابودی فرا می رسد.

بنابر بینش اسلامی، رسولان تاریخ همواره انقلاب خویش را با دگرگون کردن انسان آغاز کرده اند؛ هرگونه دگرگونی بدون دگرگونی انسان به همان فساد هایی آمیخته است که از آن گریزان بوده است.

چنان که امام علی علیه السلام می فرماید، خداوند پیامبرانش را فرستاد «لیثیروا لهم دفائن العقول؛(2) برای آن که اندیشه های مدفون را در آنها برانگیزد»(3) و ثوره و انقلاب شروع شود.

اندیشه هایی زیر و زبر گردانند که در جریان تاریخ در انسان مدفون و پنهان شده اند. انسان در این دید جزء نیست؛ کلیتی است که تاریخ، جامعه، وراثت، تربیت و جغرافیا، جزئی از او به شمار می روند. با این بینش به انسان، تولید زیربنا و اصل حاکم نخواهد بود؛ رشته ای مؤثر است، نه حاکم قاطع. انسان در این کلیت و ترکیب آزاد می شود و با وجود این آزادی، باید حرکت کند و

ص: 74


1- صراط، ص40 - 45، با اندکی تلخیص.
2- نهج البلاغه، خطبه1.
3- الحیاة، ترجمه: احمد آرام، ج4، ص40.

حرکت نکردنش توجیه ناپذیر است؛ عذر این که پدرم چه کسی بوده یا در فلان محل پرورش یافتم، پذیرفته نیست.(1) این عذر ها هنگامی پذیرفته است که انسان از نظارت دوم عقل بر هدف ها و از این ترکیب برخوردار نباشد که «المفلس فی أمان الله». انسان با وجود این نیرو و سنجش، آزاد است و دست کم می تواند هجرت کند و از سرزمین خویش و چون میخ در دل خاک ننشیند تا هرکسی بر سر او سنگی بکوبد و او را بیشتر فرو کند.

ثوره از این چشمه های پنهان برمی خیزد و انسان به این سرچشمه ها باز می گردد تا بینش هایش او را همراهی کند و با این بینش بفهمد که میان آن جا که ایستاده و آن چه هست و از آن جا که باید برود و آن چه باید باشد، فاصله است.

نیروی محرک انسان و عامل حرکت تاریخ چیزی جز همین بینش ها نیست. تا آن گاه که این درک و این احساس در انسان نجوشد، تضاد طبقاتی و حتی درک تضاد طبقاتی حرکتی ایجاد نمی کند.

باید این بینش ها را عوض کرد تا انسان جای گاه، قدر و نقش خود را بشناسد و مانند حاکم ها و حکومت ها و یا قدرت ها و سرمایه دار ها نشود. بنابر این بینش، انقلاب با درک ارزش شروع می شود و روابط با دگرگون شدن ارزش ها و نقش ها، دگرگون می گردند. دیگر انتقال سرمایه ها کارگشا نیست، بلکه انتقال آدم ها از جای گاه های خویش و از زنجیر های خویش می تواند راه گشا باشد.(2)

ص: 75


1- در سوره صافات، نشان داده می شود که نه راه قدرت و نه راه سوگند و اغفال، هیچ کدام از این راه ها عذر نیستند و دو دسته اغواگر و اغوا شده مسئولند و در عذاب شریکند که در جرم شریک بود ه اند؛ یکی عامل بوده و دیگری پذیرنده: «فَإِنَّهُمْ یوْمَئِذٍ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ» (سوره صافات، آیه های32 و33)
2- صراط، ص70 - 73، با اندکی تلخیص.

چنان که گذشت، انسان در ارتباط با ابزار توجیه نمی شود و تاریخ مندی انسان با این ارتباط توضیح نمی یابد، بلکه انسان در ارتباط با کل نظام و سنت های حاکم بر طبیعت و خودش تاریخ مند است و آمدورفت و فعل و انفعالات در داخل امت ها در چنین وسعتی طرح می شود.

محدود ه ای وجود ندارد که تمامی مسائل را با تنگ چشمی دربارۀ ابزار تولید بتوان جست و جو کرد و انسان را جزئی از کل جامعه و تاریخ بتوان در آن نشان داد؛ بلکه انسان کلیتی است که این همه در او مؤثر است. هریک از اجزاء در نتیجه ترکیب، اصالت خود را از دست می دهند. و بنابر این ترکیب، انسان به اصالت می رسد و نقش حاکم را به دست می آورد.

با این بینش، تقسیم بندی جامعه انسانی براساس رابطه انسان آزاد با نظام حتمی و سنت ثابت و حاکم بر تمامی هستی شکل می گیرد.

این تقسیم بندی در سورۀ حمد و بقره کاملاً مشخص است. «ناس»، تمامی مردم و مقسم تمام تقسیمات است که گاه در ارتباط با نظام حاکم بر جهان و هم آهنگ با آن و در صراط است (باتقوا) و یا سرکش و چشم پوش (کافر) و یا بی شخصیت و مذبذب است (منافق و ضالّ).

این ارتباط با کل نظام بر روابط تولیدی جامعه هم اثر می گذارد و نظام اجتماعی را پیش می برد و یا نگه می دارد و به مرگ و نابودی و استبدال (بدل آوردن و عوض کردن)(1) می کشاند.

جامعه ای که با بینش تقوا و هم آهنگ با نظام نباشد، ناچار جامعۀ استثماری است که دوام نمی آورد و از بین می رود.(2)

ص: 76


1- ((وَإِن تَتَوَلَّوْا یسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَکُمْ». (سوره محمد، آیه38)
2- بررسی، ص78-81.

سورۀ شعرا تولد و نابودی ملت ها را همان دعوتی می خواند که ترجیع بند تمامی سوره است: «فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِیعُونِ».(1) سرکشی از همین تقوا و اطاعت سبب نابودی می شود و جامعه را از درون پوک می کند.

از آن جا که آن دوره بندی های تاریخی و این طبقه بندی اجتماعی مارکسیستی انسان و جامعۀ انسانی را در ارتباط با نظام حاکم بر هستی بررسی نمی کند، نمی تواند حرکت و تحول و تولد و مرگ جامعه ها را توضیحی جامع دهد.(2)

ص: 77


1- سوره شعراء، آیه108.
2- بررسی، ص82.

ص: 78

فصل سوم: ترتیب نظام وار اجزای تاریخ

در تحلیل دینی فلسفۀ تاریخ، عناصر و ارکان ویژه ای برجستگی می یابند که بررسی آنها به روشن تر شدن پیوند مهدویت و فلسفۀ تاریخ کمک خواهد کرد. با در نظرداشت این عناصر می توان نگاه کلی و جامع دین به تحولات تاریخ بشر را به راحتی استنباط کرد و به عنوان میزانی قابل اعتماد در تحلیل و ارزش گذاری گزاره های تاریخی مطرح در فلسفۀ تاریخ از آن بهره گرفت.

تاریخ بشر با انبیا آغاز می شود. بنابر صریح قرآن، پیامبران رشتۀ واحدی بوده اند. پیامبران پیشین، آمدن پیامبران پسین را بشارت داده اند و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بود ه اند. بنابر صریح قرآن، خداوند از همۀ پیامبران بر این بشارت دادن به هم و تأیید یک دیگر پیمان گرفته است:

((وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ

ص: 79

ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ))؛(1)

یاد کن هنگامی را که خداوند از همۀ پیامبران پیمان گرفت که آن گاه که به شما کتاب و حکمت دادم و سپس فرستاد ه ای آمد که آن چه را با شماست تصدیق می کند، به او ایمان آورید و او را یاری نمایید. خداوند گفت: آیا اقرار و اعتراف کردید و این بار را به دوش گرفتید؟ همه گفتند: اقرار کردیم. خداوند گفت: پس همه گواه باشید، من نیز از گوا هانم.

قرآن کریم، دین خدا را از آدم تا خاتم، جریانی پیوسته معرفی می کند و نام «اسلام» را بر آن می گزیند. البته دین خدا در همۀ دوره ها با این نام خوانده نمی شده و با این نام معروف نبوده، بلکه حقیقت دین داری ماهیتی است که بهترین شناسای آن لفظ اسلام است. از این رو می فرماید:

((إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ))؛(2)

دین در نزد خدا اسلام است.

((مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً))؛(3)

ابراهیم نه یهودی و نه نصرانی، بلکه حق جو و مسلم بود.(4)

تکاملی بودن برآیند همۀ حرکت های تاریخی

فرآیند تاریخ بشر با انبیای الهی شکل می گیرد؛ چراکه انبیا قبل از آمدن انسان ها، به زمین آمده اند:

ص: 80


1- سوره آل عمران، آیه81.
2- سوره آل عمران، آیه19.
3- سوره آل عمران، آیه67.
4- وحی و نبوت، ص39 -40.

امام صادق علیه السلام فرمود:

الحجَّة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق؛(1)

حجت خدا پیش از خلق و با خلق و بعد از خلق وجود داشته است.

هم چنان که امام هادی علیه السلام می فرماید:

أنّ الأرض لاتخلو مِن حُجّة؛(2)

زمین از حجت خالی نمی ماند.

تاریخ با حجت خدا آغاز و با حجت خدا فرجام می یابد. خداوند متعال دربارۀ تداوم و پیوستگی دعوت و ارتباط انبیا در طول تاریخ می فرماید:

«ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا»؛(3)

ما سپس رسولان خود را یکی بعد از دیگری فرستادیم.

نهج البلاغه در بیان هدف بعثت انبیا و پیامبران به همین حقیقت اشاره می کند:

فبعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیائه، لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسیّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول؛(4)

خداوند رسولان خویش را به سوی آنها مبعوث گردانید و انبیای خویش را به سوی ایشان گسیل داشت تا این که از مردم ادای پیمان فطری آنها را درخواست و طلب

ص: 81


1- االکافی، ج1، ص251.
2- الکافی، ج1، ص252، روایت نهم.
3- سوره مؤمنون، آیه44.
4- نهج البلاغه، ص43، (اختیار الانبیاء...).

کند و نعمت های فراموش شده او را یادآور شوند. با تبلیغات حجت را بر مردم تمام کنند و گنجینه های نهفته عقل ها را در پرتو تعلیماتشان آشکار سازند.

خداوند سبحان دربارۀ تداوم و ارتباط انبیا می فرماید:

((وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ))؛(1)

ما گفتارمان را برای پیامبران متصل کردیم و پیام ها را پی درپی، به وسیلۀ انبیا به مردم رساندیم.

پس انبیا سلسله سخن هایی را متصل از خداوند دریافت کرده اند و به مردم رسانده اند. گاهی نیز می فرماید:

((ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا))؛(2)

رسولان خود را متواتر و متوالی فرستادیم.

چند چیز هم سنخ و هم پیوند که از اجتماع آنها اثر تاز ه ای ظهور کند، متواتر نامیده می شود و خداوند سلسلۀ انبیا را حلقه های متواتر می داند. اما دربارۀ ستم گران و کافران می فرماید:

((فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ))؛(3)

ما آنان را چنان متفرق کردیم که هیچ اثری از آنها نیست.

اما انبیا همواره جمع و حاضر و مؤثرند. بنابر این، آشنایی با سیرۀ مشترک پیامبران انسان را با سنت هم سان، هم سو و هم آهنگ خداوند آگاه می کند.(4)

ص: 82


1- سوره قصص، آیه51.
2- سوره مؤمنون، آیه44.
3- سوره سبأ، آیه19.
4- سیره پیامبران در قرآن، ج6، ص28.

بنابر این، حق مداران و پیامبران و اولیای الهی و همه دین داران به هم پیوسته و متصلند، ولی اهل باطل از هم گسیخته و گسسته اند، این مطلب از آیات و روایات فراوانی به دست می آید.

علامه طباطبایی در ذیل آیه 213 سوره بقره می نویسد:

پس از آیۀ شریفه چند نکته روشن گردید: ... سوم این که دین خدا لایزال رو به کمال داشته، تا آن جا که تمامی قوانینی را که همه جهات احتیاج بشر را در زندگی دربر داشته باشد، متضمن شده باشد. در این هنگام است که دین ختم می شود و دیگر دینی از ناحیه خدا نمی آید و به عکس، وقتی دینی از ادیان خاتم ادیان باشد، باید مستوعب و دربرگیرنده تمامی جهات بشر باشد و خدای تعالی در این باره می فرماید: «ما کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ» (1) و نیز می فرماید: «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ» (2) و نیز فرموده: «وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ* لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ».(3) چهارم این که هر شریعت لاحق، کامل تر از شریعت سابق است.(4)

در دعای چهارم صحیفه سجادیه آمده است:

فی کلّ دهرٍ و زمانٍ أرسلت فیه رسولاً و أقَمت لأهله دلیلاً من لدن آدم إلی محمّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم مِن أئمّة الهدی، و قادة أهل التُّقی، علی جمیعهم السلام، فاذکرهم منک بمغفِرة و رضوانٍ؛(5)

ص: 83


1- «محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدر هیچ یک از مردان شما نیست، و لیکن فرستاده خدا و خاتم انبیاست.» (سوره احزاب، آیه40)
2- «ما کتاب را بر تو نازل کردیم که بیان گر هرچیز است.» (سوره نحل، آیه89)
3- «و همانا قرآن کتابی است شکست ناپذیر، که نه از ناحیه کتب آسمانی قبل خلل می پذیرد و نه بعداً کتابی دیگر ناسخ آن می شود.» (سوره فصلت، آیه های41 و 42)
4- تفسیر المیزان، ج2، ص194- 195.
5- صحیفه سجادیه، ص42.

در هر روزگار و زمانی که در آن پیغمبری فرستادی و برای اهل آن دلیل و راه نمایی گماشتی از زمان آدم تا محمد صلی الله علیه و آله و سلم از پیشوایان هدایت و رستگاری و جلوداران اهل تقوا و پرهیزکاری که بر همۀ آنها درود و سلام باد، آنان را از خود به آمرزش و خوشنودی یاد فرما (تخصیص ده).

توجه به دو نکته از این روایات شایسته است:

1. پیوسته در تمامی زمان ها رسول فرستاده شده است؛

2. دلیل و راه نمایی، ویژۀ همان زمان و اهل آن زمان و متناسب به مقتضیات آن بوده است.

علامه طباطبایی دربارۀ تکامل تدریجی ادیان، معتقد است که نوع انسانی به تدریج رو به کمال دارد و جامعۀ بشری به مرور زمان کامل تر می شود. بنابر باور ایشان، ظهور این تکامل در شرایع آسمانی نیز ضروری است و قرآن کریم نیز همین تکامل تدریجی به دست آمده از راه عقل را تأیید می کند. برای نمونه، قرآن کریم می فرماید:

((وَ أنزَلْنَا إِلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکَتَابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ))؛(1)

و فرستادیم کتاب (قرآن) را به سوی تو به حق در حالی که کتابی (مانند تورات و انجیل) را که در برابر خود دارد، تصدیق می کند و تسلط و برتری دارد نسبت به آن.

علامه طباطبایی بنابر نظریات علمی و تصریح قرآن کریم، زندگی جامعۀ انسانی را در این جهان ابدی نمی داند. از این رو،

ص: 84


1- سوره مائده، آیه48.

تکامل نوعی انسان نامتناهی نخواهد بود و ناگزیر، کلیات وظایف انسانی از جهات اعتقاد و عمل در مرحله ای متوقف خواهد شد، چنان که نبوت و شریعت نیز روزی به پایان خواهد رسید؛ روزی که از جهت کمال اعتقاد و توسعۀ مقررات عملی به سرانجام رسد.

از همین رو، نویسندۀ تفسیر المیزان، معتقد است که قرآن کریم برای روشن ساختن این که دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم آخرین و کامل ترین دین آسمانی است، خود را کتاب آسمانی نسخ ناشدنی و پیغمبر اکرم را خاتم انبیا و دین اسلام را مشتمل بر همۀ وظایف معرفی می کند، چنان که می فرماید:

((وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ* لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ))؛(1)

و تحقیقاً قرآن کتابی است گرامی و از حریم خود منع کننده که هیچ باطلی را از پس و پیش نمی پذیرد.

«مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛(2)

محمد پسر کسی از شما ها نیست بلکه پیغمبر خدا و ختم کننده پیغمبران است.

«وَنَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیءٍ»؛(3)

و نازل کردیم به سوی تو کتاب را در حالی که روشن کننده هرچیز است.(4)

علامه طباطبایی دربارۀ تکامل تدریجی شرایع همراه با تحول و تکامل جوامع بشری در ذیل آیات دیگری در المیزان می نویسد:

ص: 85


1- سوره فصلت، آیه های41 و 42.
2- سوره احزاب، آیه40.
3- سوره نحل، آیه89.
4- شیعه در اسلام، ص137- 138.

«وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ»؛(1)

و این کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند و حافظ و نگاه بان آنهاست.

«مهیمن» از ماده «هیمنه» تسلط بر چیز دیگر است. البته هر تسلطی را هیمنه نمی گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شیء و تسلط در انواع تصرف در آن است. این آیه در مقام توصیف قرآن، آن را بر دیگر کتاب های آسمانی «مهیمن» می داند؛ چون خدای تعالی در جای دیگر قرآن فرموده که قرآن «تبیان کلِّ شیء؛ بیان گر هرچیز است.» قرآن از کتب آسمانی چیزهای زیربنایی، ریشه دار و تغییرناپذیر را گرفته و فروع نسخ شدنی را نسخ کرده است؛ زیرا در غیر این صورت، آن احکام در گذر زمان خودبه خود دگرگون می شدند و به شکلی در می آمدند که متناسب با حال بشر و کمک کار او در صراط ترقی و تکامل باشد. بنابراین، خدای تعالی در وصف قرآن می فرماید:

((إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ))؛(2)

این قرآن بشر را به راه و هدفی هدایت می کند که استوارترین راه و هدف است.

((مَا نَنسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا))؛(3)

ما هیچ آیتی را نسخ نمی کنیم، مگر آن که مثل آن و یا بهتر از آن را می آوریم.

ص: 86


1- سوره مائده، آیه48.
2- سوره اسراء، آیه9.
3- سوره بقره، آیه106.

بنابراین، ((مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ)) یعنی آن که قرآن، تورات و انجیل و معارف و احکام آنها را فرستاده خدا می داند و آنها را مناسب با حال انسان های گذشته یاد می کند و با وجود این، آنها امروز نسخ و تکمیل می شوند؛ چیزی از آنها حذف و چیزی بر آنها افزوده می شود. مسیح علیه السلام نیز مصدق تورات بود و بعضی از محرمات تورات را حلال کرد، چنان که قرآن کریم از او نقل می فرماید:

((وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ))؛(1)

من فرستاده به سوی بنی اسرائیلم، در حالی که تورات موجود را تصدیق دارم، فرستاده شد ه ام تا برای شما حلال کنم بعضی از چیز هایی را که بر شما حرام بود.(2)

علامه طباطبایی در ذیل آیۀ ((وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم)) (3) به استعداد ها و شایستگی هایی اشاره می کند که خداوند در وجود بشر نهاده است. این شایستگی ها در پرتو تعلیمات پیامبران به گونه تدریجی و پلکانی به پیش می روند و از مرحله ای به مرحله بالاتر ره می یابند؛ تا آن که به دوران پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم می رسند؛ همانند مراحل تحصیل از کودکی به نوجوانی و جوانی.

علامه طباطبایی در توضیح و تفسیر آیه، مراد از آیه را اعتباری برای امتی واحده یاد می کند، به طوری که استعداد همه برابر شود تا همه یک شریعت را بتوانند قبول کنند. پس جملۀ «وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» علت شرط را به جای خود شرط به کار می برد

ص: 87


1- سوره آل عمران، آیه50.
2- المیزان، ج5، ص570.
3- سوره مائده، آیه48.

تا معنا و مطلب در ذهن شنونده بهتر جای گیرد و جزای شرط را که همان جملۀ ((وَلَکِن

لِّیبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم)) است، بهتر بتواند بفهمد. در نتیجه، وجود شرایع مختلف برای امت های گوناگون، به دلیل آزمایش بندگان بوده است. ناگزیر جملۀ «آتیکم» به عطا هایی اشاره دارد که همۀ امت ها را دربر می گیرد و قطعاً منظور از این عطایا، مسکن و زبان و رنگ های پوست بدن امت ها نیست؛ زیرا آن گاه می بایست در یک زمان برای قوم های رنگین پوست متفاوت، شریعت های متفاوت تشریع می شد، در حالی که چنین چیزی پیشینه ندارد و خداوند در یک زمان، دو و یا چند شریعت تشریع نکرده است.

پس منظور از اختلاف استعداد ها به حسب گذر زمان و ارتقای انسان ها در مدارج استعداد و آمادگی امت و تکالیف الهی و احکامی که او تشریع کرده، چیزی جز امتحان الهی انسان ها در مواقف مختلف حیات نیست.

به بیان دیگر، تکالیف الهی وسیله هایی برای به فعلیت درآوردن استعداد انسان های سعید و شقی است؛ وسیله هایی برای مشخص کردن حزب رحمان و بندگان او از حزب شیطان است، هم چنان که قرآن کریم نیز با عبارت های گوناگون به همین معنا اشارت دارد.

خداوند دربارۀ جریان سنت امتحان در بین انسان ها فرموده است:

((وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَلِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ))؛(1)

ص: 88


1- سوره آل عمران، آیه های140-143.

ما این ایام را در بین مردم دست به دست می گردانیم تا خدا مؤمنان [واقعی] را معلوم دارد و از شما گوا هانی بگیرد و خدا ستم کاران را دوست نمی دارد و تا خداوند مؤمنان را ناب و خالص گرداند و کافران را به نیستی کشاند. آیا پنداشتید که به بهشت درآیید، در حالی که هنوز خدا کسانی از شما را که جهاد کردند و استقامت نمودند، معلوم نداشته است.

آیات دیگری نیز در این باره وجود دارد.

تعبیر دوم دربارۀ هنگام فرو فرستادن آدم به زمین است:

((فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی* وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی ))؛(1)

پس اگر از ناحیۀ من به سوی شما و برای هدایتتان دینی آمد که البته خواهد آمد، بدانید که هرکس هدایت مرا پیروی کند نه گم راه می شود نه گرفتار می گردد و هرکس از یاد من روی بگرداند معیشتی تنگ و نکبت بار خواهد داشت و ما او را در روز قیامت کور محشور می کنیم.

تعبیر سوم، گفت وگوی خداوند با ابلیس است:

((وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ* قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیتَنِی لأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ* إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ* قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ * إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ))؛(2)

ص: 89


1- سوره طه، آیه های123 و 124.
2- سوره حجر، آیه43.

به یاد آر آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشری خلق خواهم کرد که...(1) ابلیس گفت پروردگارا به خاطر این که مرا اغوا کردی و گم راهی را سرنوشت من ساختی، من در زمین زندگی زمینی را برای بشر فریبنده نموده و همگی آنان را اغوا خواهم کرد، الا آن بندگانت را که در بندگی خالص باشند.(2) خدای تعالی فرمود: صراط مستقیمی هم که من بر خود حتم کردم همین است(3) که تو بر بندگان من دست نیابی مگر آنهایی که خودشان غوایت و گم راهی را می خواهند و از تو پیروی می کنند(4) و محققاً جهنم میعادگاه همه آنان است.(5)

عطایا و بخشش های الهی به نوع انسان ها و بر حسب اختلاف استعدادها در زمان های مختلف، گوناگون است. شریعت ها و سنت های واجب الاجرای الهی نیز به علت اختلاف استعداد های بشر و تنوع آن مختلف است؛ زیرا خدای تعالی «شرعه» و «منهاج» (سنت و روش زندگی) هر امتی را به اراده خود معلق کرده و از این رو، با نعمت های خود امت را می آزماید: ((لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیبْلُوَکُمْ فِیمَآ آتَاکُم)).

بنابر این، برای هر امتی از شما انسان ها به جعل تشریعی نه تکوینی، شرعه و منهاج و یا به عبارتی سنت و روش زندگی معین کردیم.(6) ((وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً...))؛ «و اگر می خواست

ص: 90


1- سوره حجر، آیه38.
2- سوره حجر، آیه39.
3- سوره حجر، آیه41.
4- سوره حجر، آیه42.
5- سوره حجر، آیه43.
6- سوره مائده، آیه48.

همة شما را یک امت به حساب می آورد(1) و یک شریعت برای اولین و آخرین شما تشریع می کرد و لیکن چنین نکرد بلکه برای هر امتی از شما شریعتی تشریع کرد تا شما را در آن چه از این نعمت های مختلف ارزانی داشته بیازماید.»

آری، نعمت های گوناگون امتحان های گوناگون را می طلبد، هم چنان که اختلاف پایه معلومات شاگردان کلاس های مدرسه، اختلاف امتحان را می طلبد و چون غرض اصلی از شرایع، امتحان است، پس ناگزیر باید شرایع نیز مختلف باشند. امت های مختلف عبارتند از: امت نوح، امت ابراهیم، امت موسی، امت عیسی علیهم السلام و امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، هم چنان که آیه زیر که در مقام منت گزاری بر این امت است، بر این معنا دلالت دارد:

((شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی))؛(2)

برای شما از دین همان را تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آن چه را که به تو وحی کردیم و آن چه را که به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه نمودیم.(3)

علامه طباطبایی شکل گرفتن حرکت تکاملی را بر پایة قانون هدایت عمومی می داند. از این رو، معتقد است که بنابر تعلیم قرآن کریم تنها خداوند می آفریند و می پروراند و همة آفریده ها در راه کمال خود به هدایت الهی و رهبری خدایی ره می پیمایند، چنان که می فرماید:

((الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی))؛(4)

ص: 91


1- سوره مائده، آیه48.
2- سوره شوری، آیه13.
3- تفسیر المیزان، ج5، ص576 - 579.
4- سوره طه، آیه50.

خدایی که به هرچیزی آفرینش ویژ ه اش را داده و پس از آن راه نمایی کرده به سوی هدف زندگی و آفرینش.

((الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی* وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی))؛(1)

همان که آفرید و سامان داد و آن که تقدیر کرد و هدایت نمود.

((وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا))؛(2)

هرکدام هدف و غایتی دارد که آن را در پیش می گیرد.

((وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ* مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یعْلَمُونَ))؛(3)

ما آسمان ها و زمین و آن چه را در میان آنهاست برای این که بازی کنیم، نیافریدیم (بی هدف نیستند)، نیافریدیم آنها را مگر با آفرینش حق (هدف و غرضی در میان است) ولی بیشتر مردم نمی دانند.(4)

علامه معتقد است که هدایت تکوینی بر همة انواع آفرینش حکومت می کند چنان که هر نوع با سرمایه خود به سوی کمال خود ره می سپارد، و هدایت می یابد، انسان نیز با هدایت تکوینی به سوی کمال واقعی خود هدایت می شود. با وجود آن که انسان با انواع دیگر نباتی و حیوانی در بسیاری از ویژگی ها شریک است، در «خرد» با دیگران تفاوت دارد.(5)

انسان به حسب طبع اولی سعادت و کمال خود را در آزادی مطلق خود می بیند، ولی نظر به این که سازمان وجودی اش

ص: 92


1- سوره اعلی، آیه های 2 و 3.
2- سوره بقره، آیه148.
3- سوره دخان، آیه های 38 و 39.
4- شیعه در اسلام، ص130-131.
5- شیعه در اسلام، ص131.

اجتماعی است، نیازمندی های بی شمار دارد که هرگز نمی تواند به تنهایی آنها را برآورد. هم چنین در صورت اجتماع و تعاون با هم نوعان خود که آنان نیز غریزه خودخواهی و آزادی دوستی دارند، ناگزیر مقداری از آزادی خود را از دست می دهد تا سودی از دیگران ببرد و معادل بهره گرفتن از رنج دیگران، از رنج خود به دیگران بهره ای دهد، یعنی اجتماع تعاونی را از روی ناچاری می پذیرد.(1)

بشر این قانون عملی و همگانی را از روز پیدایش تا امروز پیوسته خوا هان بوده و همیشه در برآوردن آن تلاش کرده است. بدیهی است که اگر چنین چیزی امکان نداشت و در سرنوشت بشر نبود، خواست همیشگی بشر قرار نمی گرفت.(2)

خدای متعال به حقیقت این اجتماع بشری اشاره می فرماید:

((نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیّا ))؛(3)

ما معیشت و زندگی مردم را در میانشان قسمت نمودیم (هر فرد متکفل بخشی از آن است) و برخی از ایشان را برتری دادیم تا بعضی از ایشان بعضی را تحت تسخیر دارد.

و در معنای خودخواهی و انحصارطلبی انسان می فرماید:

((إِنَّ الإنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا* إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا* وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعًا))؛(4)

ص: 93


1- شیعه در اسلام، ص132.
2- شیعه در اسلام، ص132.
3- سوره زخرف، آیه32.
4- سوره معارج، آیه های 18-21.

انسان هلوع (حریص) آفریده شده وقتی که به وی شر و ناگواری رسید جزع و وقتی که خیری به او برسد، دیگران را منع می کند.(1)

افراد انسان حتی ساده ترین و بی فکرترین آنان به حسب طبع، دوست دارند که جهان انسانی همواره با آسایش و صلح و صفا باشد. خواستن و میل و رغبت و اشتها از نظر فلسفی اوصافی اضافی و ارتباطی اند که با دو طرف قائمند، مانند دوست دارنده و دوست داشته شده که اگر دوست داشتنی امکان نداشت، دوست داشتن آن نیز بی معنا بود. این همه از آن روی است که کمال و نقص با هم فهمیده می شوند اگر کمال امکان نداشت، نقص نیز بی معنا بود.(2)

علامه طباطبایی به موجب قانون هدایت عمومی که در همة انواع آفرینش جاری است، نوع انسان را به حکم ضرورت به نیرویی (وحی و نبوت) مجهز می داند که او را به سوی کمال انسانیت و سعادت نوعی راه نمایی می کند. بدیهی است که اگر این کمال و سعادت برای انسان که زندگی اش اجتماعی است، امکان و وقوع نداشته باشد، اصل تجهیز لغو و باطل می شد، در صورتی که لغو در آفرینش وجود ندارد.(3)

به بیانی دیگر، بشر از روزی که در بسیط زمین سکنا گزیده، پیوسته در آرزوی زندگی اجتماعی مقرون به سعادت (به تمام معنا) بوده و به امید رسیدن چنین روزی قدم برداشته است و اگر این خواسته تحقق خارجی نداشت، هرگز چنین آرزو و امیدی در نهادش نقش نمی بست، چنان که بی غذا، گرسنگی معنا نداشت و

ص: 94


1- شیعه در اسلام، ص133.
2- شیعه در اسلام، ص133.
3- شیعه در اسلام، ص221.

بی آب، تشنگی تحقق نمی گرفت و بی وجود دستگاه تناسلی، تمایل جنسی تصور نداشت.(1)

از این روی، به حکم ضرورت (جبر) جامعه بشری در آینده، پر از عدل و داد خواهد شد و با هم زیستی صلح و صفا خواهد گسترد و افراد انسانی در فضیلت و کمال غرق خواهند شد.

البته استقرار انسان، خود چنین وضعی را برقرار خواهد کرد و رهبر چنین جامعه ای منجی جهان بشری و به لسان روایات، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود.

چگونگی ترکیب جامعه

یکی از مباحثی که در فلسفۀ تاریخ و برخی حوزه های دیگر علوم انسانی مطرح است این است که ترکیب جامعة بشری به چه نحوی است. مثلاً آیا ترکیب جامعه یک ترکیب حقیقی است یا اعتباری؟ و در صورت حقیقی بودن، آیا ترکیبی مکانیکی و ماشینی است و یا ارگانیکی و بافتی و یا به نحو دیگری غیر از این دو؟

طبیعتاً یکی از عناصر اصلی فلسفۀ تاریخ اسلامی نیز جواب به این سؤال خواهد بود که ترکیب جامعه از نظر فلسفۀ تاریخ اسلامی چگونه است؟

برای جواب دادن به این سؤال ابتدا نظریات مطرح در این بحث را مطرح کرده و سپس به بیان نظر مختار از دید فلسفۀ تاریخ اسلامی می پردازیم.

نظریّة اول: ترکیب اعتباری

چگونگی زندگی اجتماعی و ترکیب آن، مسئله ای علمی است. آیا جامعه وجود حقیقی دارد و افراد، انتزاعی اند یا آن که افراد، وجود حقیقی دارند و جامعه اعتباری و انتزاعی است؟

ص: 95


1- شیعه در اسلام، ص221.

با فرض اعتباری و انتزاعی بودن جامعه، فرد امری حقیقی خواهد بود، مثل بسیاری از امور دیگر. درخت های یک باغ همه در کنار هم، از یک خاک و آب و هوا تغذیه می کنند و از یک نور بهره می گیرند. اما این درخت ها یک جامعه را تشکیل نمی دهند، بلکه هر درختی برای خود و جدا از دیگر درخت ها زندگی می کند. در این صورت، افراد استقلال کامل دارند و جامعه وجود حقیقی ندارد. اگر کل، وجود حقیقی داشته باشد، لازمه اش این است که اجزاء، دیگر استقلال نداشته باشند. اگر اجزاء استقلال کامل دارند، کل دیگر وجود حقیقی نمی تواند داشته باشد، مثل مرکب های طبیعی. اکسیژن و ئیدروژن تا وقتی که استقلال دارند، آبی وجود ندارد؛ همین قدر که ترکیب شدند و آب به وجود آمد، دیگر استقلال ندارند.(1)

نظریة دوم: ترکیب ماشینی

ممکن است جامعه را به آن گونه انتزاعیِ محض ندانیم، بلکه ترکیب آن را ماشینی بینگاریم، یعنی این که اجزاء هویت و استقلال خود را از دست ندهند (مثل ترکیب اعتباری) اما با هم پیوند داشته باشند. جامعه هم وجود حقیقی ندارد، ولی پیوندی میان اجزاء هست که این پیوند به اینها وضع و نوعی سرنوشت مشترک داده است. درخت های باغ هیچ پیوندی ندارند. با بریدن یک درخت، به درخت دیگر هیچ آسیبی نمی رسد، ولی ماشین اجزاء وابسته دارد که بی وجود یکی از آنها همه اجزاء فرو می ریزد. جامعه نیز چنین است و اجزاء آن یک سرنوشت مشترک دارند و از این رو، نهاد های جامعه با یک دیگر پیوسته اند.

ص: 96


1- فلسفه تاریخ، ص76 -77.

نهاد های اجتماعی دارای سلسله تأسیساتی هستند که بعضی از آنها به منزلة اعضای رئیسة جامعه در سرنوشت یک دیگر کاملاً مؤثرند. برای نمونه، آموزش و پرورش نهادی اجتماعی است و اقتصاد صنعتی - تجاری، کشاورزی و دادگستری نهادهای دیگر.

اینها همه با هم دیگر ارتباط دارند و اگر یک دستگاه از دستگاه های جامعه پس بیفتد، در دستگاه های دیگر اثر می گذارد.(1)

نظریة سوم: ترکیب اتحادی و انضمامی

ترکیب اتحادی و انضمامی فلسفی، بدان معناست که یک شیء از یک نظر ترکیب اتحادی داشته باشد و از یک نظر انضمامی.

بنابر ترکیب انضمامی، دو حقیقت وجود دارد که یکی به دیگری وابسته است؛ دیگری که در وجودش مستقل از آن است، مانند رابطة جوهر و عرض که عرض در وجود خود به جوهر نیازمند است، ولی جوهر هرچند همیشه با عرض تحقق می یابد، به عرض نیازمند نیست. از این رو، عرض تابع جوهر است، ولی جوهر تابع عرض نیست.

با پذیرش این نظریه میان تأسیسات اجتماعی باید تفاوت گذاشت؛ بعضی تأسیسات اصلی و رئیسی هستند و بعضی دیگر، فرعی و به اصطلاح مارکسیست ها، روبنایی و تابع. بی وجود اصلی، جامعه نمی تواند وجود داشته باشد و بی وجود فرعی، ارکان جامعه تنها، کامل نخواهد بود. برای نمونه، بیمه از تأسیسات اجتماعی است، ولی آیا بی وجود بیمه ارکان جامعه یک دفعه فرو می ریزد؟ خیر، اما اگر اقتصاد جامعه بخوابد، جامعه متزلزل می شود.

ص: 97


1- فلسفه تاریخ، ص767- 768.

بنابر ترکیب اتحادی، اجزای جامعه با دستگاه های جامعه و به ویژه افراد با یک دیگر در وحدتی حل شد ه اند، یعنی استقلال ندارند. افراد در وحدت جامعه حل می شوند و اصلاً فردی دیگر وجود نخواهد داشت، چنان که در ترکیب های طبیعی عناصر، هیچ عنصری استقلال ندارد و فقط مرکب هست.

برخی گفته اند اصلاً فردی در جامعه وجود ندارد؛ نهاد وجود دارد که خود جامعه است و جامعه همه چیز فرد است. فرد به منزلة یک مادۀ قابل و جامعه به منزلة یک صورت است. قابل فقط باید پذیرا باشد و خود چیزی ندارد. از این رو، فرد اراده، وجود، غایت و هدف ندارد و ارادة فرد، همان ارادة جامعه است.

بنابر این نظریه، همین طوری که اجزاء در طبیعت با یک دیگر ترکیب و بعد با هم متحد می شوند، به گونه ای که استقلال خود را کاملاً از دست می دهند و اساساً فقط کل وجود دارد، در جامعه هم اصلاً افراد هیچ هستند؛ هرچه هست، جامعه است.(1)

نظریة چهارم: ترکیب مخصوص به خود

بنابر نظریه ای دیگر، جامعه ترکیبی ویژه دارد. این ترکیب حقیقی است، پس مثل درخت های باغ اعتباری نیست، مثل ترکیب ماشین هم نیست، ولی طبیعی هم نیست، یعنی جامعه حقیقی است، ولی از خود حیات دارد و حیات جامعه غیر از حیات فرد است و افراد نیز استقلال نسبی دارند؛ هم جامعه وجود حقیقی دارد و هم فرد. به تعبیری می توان گفت ترکیب جامعه، نوعی وحدت در عین کثرت است و با وجود این که ترکیب جامعه حقیقی است و جامعه قانون، سنت، وجدان و استقلال دارد، استقلال فرد نیز در جامعه به کلی از میان نمی رود.(2)

ص: 98


1- فلسفه تاریخ، ص768 و 770.
2- فلسفه تاریخ، ص770.

قرآن، بنابر تفسیر برخی، از یک جهت اصالت را از آنِ فرد می داند و از جهت دیگر، اجتماع؛ زیرا از سویی اجزای جامعه (افراد آن) در خود جامعه، حل و هضم نمی شوند و هویت خود را از دست نمی دهند، و ترکیب جامعه ترکیب طبیعی، شیمیایی یا صناعی نیست، ولی از سویی، افراد در اجتماع از نظر مسائل روحی، فکری، عاطفی و فرهنگی نوعی وحدت و هویت جدیدی پیدا می کنند و بر اثر تأثیر و تأثر اجزاء، واقعیت جدید و زند ه ای پدید می آید که شعور، وجدان، اراده و خواست جدید دارد.(1)

جامعة انسانی به حکم «لِکُلِّ اُمَّةٍ أَجَلٌ»؛(2) «برای هر گروهی وقت و مدت خاصی است.» ترکیبی ارگانیک دارد، یعنی در حالی که افراد جامعه استقلال دارند، به گونه ای که می توانند بر ضد یک دیگر قیام کنند، روح واحدی بر جامعه حاکم است که افراد جامعه را به خدمت می گیرد و هر فردی حکم سلولی را دارد و سرانجام جامعه موجود زند ه ای است که برای خود حیات و ممات و عمر و اجلی دارد و وحدت و حیات او مخصوص خود آن است و با دیگر مرکبات همانندی ندارد.

علامه طباطبایی در ذیل آیة «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» (3) دربارۀ فطری بودن زندگی اجتماعی انسان، چنین می نویسد:

و مسئلة اختلاف در استعداد هم از همان روز نخست در میان بشر بوده، بعضی قوی و نیرومند و دارای سطوت بود ه اند و بعضی دیگر ضعیف، و همین خود باعث پیدایش اختلاف می شده؛ اختلافی فطری که قریحة استخدام به آن دعوت می کرده و می گفته حال که

ص: 99


1- منشور جاوید، ج1، ص335.
2- سوره یونس، آیه49.
3- سوره بقره، آیه213.

تو توانایی و او ضعیف است، از او استفاده کن و او را به خدمت خود درآور. پس همین قریحة فطری بود که او را به تشکیل اجتماع و مدنیت دعوت می کرده و باز همین قریحة فطری بوده که او را به بهره کشی از ضعفا وا می داشته.

سپس ایشان در این جا اشکال و جوابی را بدین سان مطرح می کنند:

خواهی گفت: مگر ممکن است فطرت دو حکم متضاد داشته باشد؟ در پاسخ می گوییم: در صورتی که مافوق آن دو حکم، حاکمی بوده باشد تا آن دو را تعدیل کند، هیچ مانعی ندارد و این تنها در مسئلة احکام فطری انسان نیست، بلکه در افعال او نیز این ناسازگاری هست؛ زیرا قوای او بر فعلی از افعال او با یک دیگر زورآزمایی می کنند (شهوتش او را دعوت به انجام کاری نامشروع می کند و نیروی عقلش او را از آن کار باز می دارد) جاذبه و شهوت شکم، او را به خوردن غذایی سنگین و زیان بخش دعوت می کند و عقلش او را از این کار باز می دارد و هر نیرویی را آن قدر آزادی می دهد که به نیرو های دیگر صدمه وارد نیاید.

تزاحم در دو حکم فطری در مورد بحث نیز مانند همان تزاحم است. درست است که تشکیل اجتماع و مدنیت به حکم فطرت و آن گاه ایجاد اختلاف آن هم به حکم فطرت، دو حکم متنافی است از فطرت ولیکن خدای تعالی این تنافی را به وسیلة بعثت انبیا و بشارت و تهدید آن حضرات و نیز به وسیلة فرستادن کتاب هایی در بین مردم و داوری در آن چه با هم بر سر آن اختلاف می کنند، برداشته است.(1)

ص: 100


1- المیزان، ج2، ص187.

علت بعثت انبیا و فرستادن کتاب و به عبارتی دیگر سبب دعوت دینی، سیر بشر به حسب طبع و فطرتش به سوی اختلاف است. همان گونه که فطرت انسان او را به تشکیل اجتماع مدنی دعوت می کند، فطرت نیز او را به طرف اختلاف می کشاند و وقتی فطرت، راه نمای بشر به سوی اختلاف است، دیگر رفع اختلاف از ناحیة خود او میسر نمی شود و ناگزیر باید عاملی دیگر عهده دار شود. به همین دلیل، خدای سبحان از راه بعثت انبیا و تشریع شرایع، نوع بشر را به سوی کمال سزاوار حالش سوق می دهد تا اصلاح گر زندگی انسان باشد. این کمال حقیقی است که در صنع و ایجاد داخل است و قهراً مقدمة آن یعنی بعثت انبیا نیز باید در عالم صنع داخل باشد.(1)

برخی با نگاه به برخی از آیات قرآن استدلال کرده اند که قرآن انسان را بالطبع و به حسب خلقت و فطرت اجتماعی می داند. این آیات دو دسته اند: آیاتی که تقریباً این مطلب را به اصطلاح با دلالت مطابقی بیان می کنند و دسته دیگر آیاتی هستند که بر این نکته دلالت التزامی دارند. برخی از این آیات در پی می آیند:

((یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ))؛(2)

ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یک دیگر را بشناسید [و اینها ملاک امتیاز نیست]، قطعاً ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

این آیه دو مطلب را بیان می کند: یکی این که انتسابات قبیله ای و ملی ملاک تفاخر و امتیاز نیست و دیگر آن که وجود قبایل و

ص: 101


1- المیزان، ج2، ص195.
2- سوره حجرات، آیه13.

ملت ها برای «تعارف» است، یعنی وسیله ای برای آن که افراد یک دیگر را بشناسند که از جمله لوازم و ضروریات زندگی اجتماعی است.

اگر مردم هم دیگر را نشناسند و تمیز ندهند، آن گاه روابط برقرار نمی شود؛ زیرا افراد در زندگی اجتماعی براساس رابطه با یک دیگر معامله و دادوستد و کار مشترک می توانند داشته باشند.

پس مسئلة تعارف در قرآن غایت اختلاف مردم در نظام خلقت ذکر شده، مقدمات زندگی اجتماعی را برای انسان فراهم می آورد.(1)

((نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا))؛(2)

این ماییم که معیشت آنها را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرد ه ایم، و بعضی از آنها را بر بعضی مراتب برتری دادیم تا یک دیگر را به خدمت گیرند.

تقسیم تکوینی که ظاهر آیه بر آن دلالت دارد، به اختلاف در آفرینش و تکوین انسان اشاره می کند، یعنی مردم از نظر امکانات معیشتی، مانند جسم، فکر، هوش، ذوق و فن متفاوت آفریده شد ه اند. انواع اختلاف ها و استعداد ها در افراد مردم وجود دارد، ولی استعداد صنعتی در یکی بیشتر از دیگران و استعداد کشاورزی در او کمتر از دیگران است. البته همة استعداد ها در همة افراد وجود دارد، ولی نه به گونة یک سان.

بنابر ((وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ))،(3) هرکس از یک جهت بر دیگری برتری دارد و دیگری نیز در جهت دیگر ممکن است برتری داشته باشد.

ص: 102


1- مجموعه آثار، ج15، ص789 -780، با اندکی تلخیص.
2- سوره زخرف، آیه32.
3- سوره زخرف، آیه32.

اختلاف از این روست که می فرماید: ((لِیتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیا)) (1) یعنی در متن خلقت، انسان ها به گونه ای آفریده شد ه اند که به یک دیگر نیازمند هستند و باید به یک دیگر نیازمند باشند و مسخر یک دیگر هستند و باید مسخر یک دیگر باشند. پس زندگی اجتماعی به این گونه از اصل خلقت انسان سرچشمه می گیرد، نه این که عوامل بیرونی، انسان را به زندگی اجتماعی وادار کرده باشد.

((فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ اُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ ))؛(2)

پس پروردگارشان [دعای ایشان را] اجابت کرد که من عمل هیچ عاملی از شما را اعم از مرد یا زن تباه نمی کنم شما همگی از یک دیگرید.

چون «بعض» در ((بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ))(3) لامعیّن به شمار می رود، این عبارت این گونه ترجمه می شود که همه از همه هستند.(4)

قرآن و وحدت جامعه

قرآن وحدت جامعه را به گونه ای ترکیب حقیقی یاد می کند، نه اعتباری و صناعی و شیمیایی؛ ترکیبی که در نوع خود مشابهتی ندارد. عناصر ترکیب شونده، تن افراد نیست، بلکه اندیشه ها، عاطفه ها، خواسته ها و اراده ها و بالاخره ترکیب فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، مذهبی و تربیتی است و چنین ترکیبی در مرکبات مشابه ندارد؛ زیرا وقتی افراد با سرمایه های فطری و

ص: 103


1- سوره زخرف، آیه32.
2- سوره آل عمران، آیه195.
3- سوره آل عمران، آیه195.
4- مجموعه آثار، ج15، ص784.

اکتسابی وارد زندگی اجتماعی می شوند، هرکدام در جهات روحی هم دیگر تأثیر می کنند و جامعه در مجموع روح واحدی پیدا می کند. انگار جامعه پس از کسر و انکسار و فعل و انفعال روحیه افراد در یک دیگر، روح تاز ه ای، پدیده جدید و فرهنگ خاصی پیدا می کند که پیش تر در آن وجود نداشته است. این فرهنگ جدید، جمع بندی روحیات هریک از افراد نیست. چنین ترکیبی را حقیقی یا ارگانیک می نامیم؛ ترکیبی که در آن مجموع عناصر ترکیب شونده، از خواست ها و اراده ها از وحدت حقیقی برخوردار است، مانند سلول های بدن انسان. هر سلولی از سلول های بدن انسان برای خود وجود و شخصیتی دارد و هر واحد حیات مستقل به شمار می آید، ولی بر مجموع روح واحدی حکومت می کند و همة سلول ها، انسان واحدی را تشکیل می دهند. این نوع از ترکیب ها را ترکیب ارگانیک می گویند.(1)

ص: 104


1- منشور جاوید، ص334-335.

بخش سوم: پیوند های مهدویت و فلسفۀ تاریخ

اشاره

ص: 105

ص: 106

فصل اول: تحلیل تاریخ بشر با نگرش به اندیشة مهدویت

می توان بیان پیوند های فلسفۀ تاریخ با اندیشة مهدویت را از تبیین انسان تاریخی و حضور تاریخی آغاز کرد. بدین بیان که حیات آدمی در سه ساحت فردی، اجتماعی و تاریخی تجلی می یابد و انسان ها در مدت عمر خویش دوران زندگی فردی و اجتماعی را سپری می نمایند و تاریخ بشر را رقم می زنند. در همین دوران است که در پرتو نحوة تفکر و اعتقاد و رفتار، آنان آثاری در حال و آیندة تاریخ بشری به جای می گذارند و با تاریخ ارتباط می یابند. این ارتباط منحصر در آینده نخواهد بود بلکه با گذشتة تاریخ هم هست. از همین روست که پس از پیروزی در جنگ جمل در سال 36 هجری یکی از یاران امام علی علیه السلام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و می دید که چگونه خدا تو را بر دشمنانت پیروز کرد.

ص: 107

فقال له علیه السلام: أهوی أخیک معنا؟ فقال نعم. قال: فقد شهدنا و لقد شهدنا فی عسکرنا هذا أقوام فی أصلاب الرّجال و ارحام النّساء، سیرعف بهم الزّمان و یقوی بهم الایمان؛(1)

امام علیه السلام پرسید: آیا فکر و دل برادرت با ما بود؟ گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: پس او هم در این جنگ با ما بود، بلکه با ما در این نبرد شریکند آنهایی که حضور ندارند، در صلب پدران و رحم مادران هستند، ولی با ما هم عقید ه اند، به زودی متولد می شوند، و دین و ایمان به وسیلة آنان تقویت می گردد.

این گونه است که ما پیوند تاریخی با گذشتگان و آیندگان می یابیم و گسست تاریخی بی معنا می شود. از همین جهت است که حضرت می فرمایند: «سیرعف بهم الزّمان»؛ زود است که روزگار ایشان را مانند خونی که از بینی انسان ناگهان بیرون آید به وجود می آورد و ظاهر می کند؛ «و یقوی بهم الایمان»؛ و به سبب ایشان ایمان قوت می یابد و جبهة باطل مغلوب می شود. پس اگر مبداء میل و محبت آدمی با گذشتگان هم باشد، با آنان شریک در اعمال و رفتار خواهند شد هم چنان که حضرت فرمودند: «أهوی اخیک معنا؟». و در آینده هم راه ایشان را ادامه می دهند و خط ایمان را تقویت می نمایند. بر این اساس، آنها در گذشته و حال و آیندة تاریخی حضور می یابند. هم چنان که امام صادق علیه السلام فرمود ه اند:

من مات منکم علی هذا الأمر منتظراً له کان کمن کان فی فسطاط القائم؛(2)

هرکس از شما عمر خویش را براساس اعتقاد امر فرج آل محمد سپری کند و در انتظار آن باشد؛ گویا در خیمة

ص: 108


1- نهج البلاغه، خطبة12.
2- بحار الانوار، ج52، ص125، روایت پانزدهم.

آن حضرت بوده است. در این صورت است که حضور تاریخی می یابد و در آیندة ظهور حضرت شرکت می یابد.

این گونه است که با حضور تاریخی انسان در هر مقطع زمانی گذشته، حال و آینده؛ در واقع در نقطه ای از خط مستقیم «حق» قرار می یابد و جریان پیوسته و متصل حق پرستی را در گسترة تاریخی ادامه می دهد و بدین سان فرازمانی بودن حق و حق پرستی را که در هندسة فکری اسلام شیعی تجلی دارد، به نمایش می گذارد.

بنابراین میل و رضایت از کاری هم سنخی و همراهی و رشتة وصل به آن را در پی دارد. هم چنان که در بیان دیگر حضرت می خوانیم:

الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم. و علی کلّ داخل فی باطل اثمانِ إثم العمل به و إثم الرضا به؛(1)

آن کس که از کار گروهی خشنود باشد، چونان کسی است که همراه آنان بوده و هرکس که به باطلی روی آورد، دو گناه برعهده او باشد: گناه کردار باطل و گناه خشنودی به کار باطل.

بشر از دو ساحت طبیعت و فطرت برخوردار است و دارای دو «من» سفلا و علواست. و چالش بین این دو، حرکت از طبیعت به سمت فطرت و جهت حرکت تاریخ انسان را به نمایش می گذارد. به بیان دیگر، آدمی پیوسته در حال چالش بین «تسویل نفسانی» و «تغییر نفسانی» است و به میزان حرکتش از تسویل به سوی تغییر نفسانی، سرعت و شتاب تاریخی در راستای هدف تاریخ می یابد.

ص: 109


1- نهج البلاغه، حکمت154.

از منظر فلسفۀ تاریخ مسیر حرکت تاریخ همان طبیعت و نفس انسان است که باید از عقبه ها و سنگلاخ خطرش با سختی ها و رنج ها بگذرد.

((یا أَیُّهَا الإنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاَقِیهِ))؛(1)

ای انسان! مسلماً تو با تلاش و رنجی فراوان به سوی پروردگارت می روی، پس دیدارش خواهی کرد.

طبیعت و نفس آدمی میدان جولان و تاخت وتاز شیطان، هوا ها و جلوه های دنیاست. از این رو مسیر حرکت انسان را نفس پرچالش او تعیین می کند. عامل حرکتیش، فطرت پایدار و متصل اوست که اتصال و پیوستگی انسان را با گذشته، حال و آینده حفظ می کند و حضور تاریخی او را نشان می دهد. بدین سان او را به آیندة روشن و بارانداز تاریخ که تجلی گاه هدف خلقت و تاریخ است، رهنمون می سازد.

انسان در گذار از مسیر نفس و طبیعت به فراسوی تغییر نفس و تجلی ساحت های فطرتش منازل و مراحلی را سپری می کند. آن چه میزان و کمّ و کیف منازل و مراحل را تعیین می کند، آستانة بلوغ اجتماعی انسان هاست؛ یعنی هرچه سطح و آستانة بلوغ اجتماعی آنان فراتر باشد، سطح و آستانة منازل و مراحل حرکت تاریخی به سوی بارانداز و هدف تاریخ عالی تر می شود.

براساس فلسفۀ تاریخ اسلامی، هدف خلقت و تاریخ، صیرورت و شدن به سوی خداوند و بازگشت به سوی او و نهایت شناخت خداوند است. «و إلیه المصیر»، «و إلیه ترجعون»، «إنّ إلی ربّک المنتهی». تحقق این هدف از طریق عبودیت و زیر پا کشاندن استکبار ممکن می شود و مکانیزم عبودیت در سطح اجتماعی و

ص: 110


1- سوره انشقاق، آیه6.

تاریخی، گذار از طبیعت و نفس به سوی فطرت و تغییر نفس است. و به میزان بلوغ اجتماعی آستانة سلوک از سطح «تسویل نفسانی» به سوی «تغییر نفسانی» برجسته و فاخر می شود. با بلوغ اجتماعی است که مبدأ میل جوامع بشری به کانون های متعالی فطرت پسند آنان استقرار می یابد و رغبت و اشتیاق آنان را به هدف برتر نشانه می گیرد و سپس آنها را از وضعیت موجود شاکی می سازد و به شکایت اجتماعی آنان منجر می شود و در نهایت استعانت اجتماعی آنان را سامان می دهد. در واقع فرآیند رغبت، شکایت و استعانت اجتماعی، همان مکانیزم شکل گیری کانون و مبدأ میل اجتماعی است که سمت وسوی حرکت اجتماعی و تاریخی را رقم می زند و نوع خواستن اجتماعی را متبلور می سازد. براساس آن است که صعود و سقوط اجتماع و تاریخ شکل می یابد. در همین راستا، حضرت بیان بسیار فاخری می فرمایند:

إنّما یجمع الناس الرضا و السُخط، قرء إنّما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم الله بالعذاب لمّا عمّوه بالرضا، فقال سبحانه: ((فعقرو ها فأصبحوا نادمین))(1) فما کان إلاّ أن خارت أرضهم بالخسفة خوار السکّة المُحماة فی الأرض الخوّار؛(2)

ای مردم، رضا و خشنودی و خشم، مردم را گرد می آورد، چنان که شتر ماده ثمود را، یک نفر دست و پا برید، اما آن تمام قوم ثمود را گرفت، زیرا همگی آن را پسندیدند و به آن راضی بودند. خداوند سبحان می فرماید: ماده شتر را پی کردند و سرانجام پشیمان شدند.

ص: 111


1- سوره شعراء، آیه157.
2- نهج البلاغه، خطبة201.

سرزمین آنان، چونان آهن گداخته ای که در زمین نرم فرو رود، فریاد زد و فرو ریخت. ای مردم! آن کس که از راه آشکار برود، به آب می رسد و هرکس از راه راست منحرف شود، سرگردان می ماند.

بنابراین مردم براساس مبدأ میل و رضا و سخط خویش با هم جمع می شوند و در رفتار هم شریک می شوند و روح و خرد جمعی می یابند. و این گونه است که میزان بلوغ اجتماعی خویش را شکل می دهند و متجلی می سازند.

مردم پس از تجربه های فراوان و خستگی های بسیار در زمان ظهور حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف؛ مبدأ میل و خواسته هایشان مدیریت و هدایت می شود، هم چنان که در نهج البلاغه آمده است:

یعطف الهوی علی الهدی إذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرّأی علی القرآن إذا عطفوا القرآن علی الرّأی؛(1)

هوای نفس را به هدایت برمی گرداند، زمانی که مردم هدایت را به هوای نفس تبدیل کرده باشند. و رأی را به قرآن برمی گرداند، زمانی که مردم قرآن را به رأی و اندیشه - خود - مبدل کرده باشند و از قرآن چشم پوشیده و امور را طبق اندیشه نادرست خود انجام دهند.

بدین سان است که بشر از تسویل نفسانی به تغییر نفسانی هدایت می شود و به هدف تاریخ دست می یابد.

دانش فلسفۀ تاریخ، به تحلیل و تعلیل تاریخ نگاه دارد. این نگره تاریخ را به مثابة کلیتی فراگیر و منسجم می انگارد که روابط قاعده مند دارد.

فلسفۀ تاریخ، علل پیدایش و تکامل تاریخ و سیر حلقه ها و مراحل آن را بیان می کند و باید آغاز و فرجام آن را جست وجو

ص: 112


1- نهج البلاغه، خطبة138.

کرد و دربارۀ نقش خالقیت و ربوبیت آفریدگار و هم چنین نقش اراده های انسانی در پیدایش و آرایش انواع تحولات اجتماعی و تاریخی مطالعه نمود.

بر این اساس:

1. جهان آفرینش، آفریدة خداوند متعال به شمار می رود و هستی آنها به خالقیت آفریدگار و فیض مستمر او قائم است.

2. خالق هستی رب العالمین است و همة موجودات عالم را فراسوی کمال به پیش می راند.

3. هرچند که آفریدگار متعال اساس کمال و تکامل جهان آفرینش است، براساس مشیت و خواست الهی ارادة انسان نیز در تکامل جهان حضور دارد و نقش آفرین است. از این رو، تکامل انسان، جامعه و تاریخ، نتیجه و محصول تقوم و محصول تقوم ربوبیت الهی و ارادة انسان است.

گفتنی است که تقوم ربوبیت الهی و ارادة انسان ها، هم عرض نیستند، بلکه ارادة انسانی که خود مخلوق خداوند است، براساس خواست الهی نقش می آفریند.

بشر برای عبودیت الهی آفریده شده است ((ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون))(1) و با رنج و مشقت باید این مسیر را تا ملاقات پروردگار بپیماید.

حرکت در مسیر عبودیت در سه ساحت فردی، اجتماعی و تاریخی جریان می یابد:

الف) ساحت فردی: افراد انسان براساس سنجش و انتخاب خویش مسیر طاعت و عبودیت و یا عصیان از عبودیت الهی را برمی گزینند؛ یعنی در حوزه اختیار و اراده خویش می توانند

ص: 113


1- سوره ذاریات، آیه56.

عصیان نمایند و با خواست و اراده خود، رب العالمین را اطاعت کنند. خودپرستی و عصیان خدا نیز از حیطة ربوبیت و امداد الهی خارج نخواهد بود. خداوند به انسان اراده داده است تا خود تبعیت و عدم تبعیت از ربوبیت الهی را انتخاب نماید.

بنابراین، به حسب نوع انتخاب و ارادة انسان در جهان هستی دو مسیر طاعت و عبودیت و عصیان و استکبار تحقق می یابد.

ب) ساحت اجتماعی: جریان طاعت و عصیان در جوامع به گونة جریان منفصل و گسیخته از هم نبوده، بلکه اراده های افراد جامعه در درون جبهة طاعت متقوم بر یک دیگر هستند و موجب اشتداد اراده ها می گردند و ارادة بزرگ تری را می آفرینند. اراده های معصیت کار متقوم بر هم، به یک ارادۀ اشتدادیافته و بزرگ اجتماعی تبدیل می شوند و بر همین اساس، یک جبهه را در مقابل اراده های تسلیم حق تشکیل می دهند.

ج) ساحت تاریخی: هم چنان که اراده های افراد جامعه متقوم همند و ازهم گسیخته و منفصل نیستند و روی هم ارادة بزرگ تری را به وجود می آورند، اراده های اجتماعی در طول تاریخ نیز متقوم همند و اراده های اشتدادیافته و بزرگ تری را می آفرینند.

در این صورت، همیشه در روند حرکت تاریخ دو جریان تاریخی وجود خواهد داشت: جریان جبهة حق و طاعت و عبودیت الهی و جبهة معصیت و استکبار.

امام علی علیه السلام در خطبه قاصعه به جریان تاریخی جبهة باطل و معصیت به سرپرستی شیطان اشاره های فراوانی فرموده است:

... التی خدع بها الاُمم الماضیة و القرون الخالیة حتّی اعنقوا فی حنادس جهالته و مهاوی ضلالته، ذلاً عن سیاقِه سُلُساً فی قیادهِ أمراً تشابهت القلوب فیه و تتابعت القرون علیه، و کبراً تضایقت الصدور به؛(1)

ص: 114


1- نهج البلاغه، خطبۀ190.

شیطان از طریق همین کبر، امت های پیشین و گذشته را فریب داد و چنانشان کرد که در تاریکی های نادانی و دام های گم راهی فرو رفتند، در حالی که تسلیم او بودند که به هرجا که خواهد آنان را براند و رام او بودند که به هرسو که خواهد آنان را بکشاند. دل ها در پذیرفتن کبر و نخوت همانند یک دیگرند و مردم روزگاران گذشته پی درپی بر این شیوه روان بود ه اند و بر آن کار از پی یک دیگر رفته اند؛ تکبری که بر سینه ها سنگینی می کند.

ابلیس به منزله محور باطل و عصیان که همه معصیت ها به او برمی گردد، در طول تاریخ تمامی اراده های عصیانی را سرپرستی و مدیریت می کند. بر این اساس، نظام سقوط فطرت توحیدی و عبودیت انسان را در جریان تاریخی عهده دار می شود.

از همین رو، می کوشد که بشر را در گرداب یأس و ناامیدی از آینده و فرجام واپسین قرار دهد. توسعه و تعمیل یأس از سازوکارهای مهم شیطان است. از سویی ایجاد امید و دل گرمی به آینده و توجه به افضل اعمال بودن انتظار فرج از جمله اهداف مهم و راه بردی جبهة حق به شمار می رود.

شیطان برای ایجاد یأس، نیروها و توان خویش را به کار می گیرد تا این که تاریخ را به گونه ای سرپرستی کند که عبودیت تحقق خارجی نیابد. برای رسیدن به این هدف حرکت خویش را با استکبار می آغازد و به توسعه و تعمیق یأس می انجامد.

برنامه ها براساس اهداف و نتایج طراحی و تنظیم می شوند. در طرح جامع خلقت نیز برنامة آفرینش هستی و انسان بر عبودیت الهی ابتنا یافته است. از همین رو، خداوند متعال پیوسته فرد، اجتماع و تاریخ بشری را با فرستادن پیامبران در مسیر عبودیت خویش هدایت و رهبری نموده است، هم چنان که در نهج البلاغه همین حقیقت بازگو شده است:

ص: 115

فبعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیائه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکّروهم منسیّ نعمته، و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول؛(1)

خداوند رسولان خویش را به سوی آنها مبعوث کرد و انبیای خویش را پی درپی به سوی آنان گسیل داشت تا این که از مردم ادای پیمان فطری آنها را طلب نمایند و نعمت های فراموش شده او را یادآور شوند. با تبلیغات، حجت را بر مردم تمام کنند و گنجینه های نهفتة عقل ها را در پرتو تعلیماتشان آشکار سازند.

امام علیه السلام در این عبارات به چهار هدف عمدة بعثت انبیا اشاره فرموده است:

الف) همواره انسان ها را به پیمان فطرتشان فرا می خواندند. خداوند متعال، معارف توحیدی را در نهاد و سرشت انسان قرار داده است و اگر هر انسانی به دور از آلاینده ها با این فطرت پرورش یابد، به طور طبیعی و فطری در مسیر یگانه پرستی و عبودیت حضرت حق خواهد بود و در سایة این فطرت توحیدی به اوج کمالات دست می یابد.

ب) نعمت های فراموش شدة الهی را به یاد انسان می آوردند؛ چراکه انسان از نعمت های سترگ سرشار شده و روح الهی در او دمیده شده است.

ج) بر هان و حجت الهی را به اتمام می رساندند.

د) گنجینه های نهفته در عقل ها را آشکار می ساختند.

گویا انبیا با طرح سؤال و مطالبة پیمان فطرت، کار خود را با مخاطبان خویش آغاز می کردند و سپس با ذکر نعمت ها و عظمت وجودی انسان و استعداد هایش که به فراموشی سپرده، به تنظیم

ص: 116


1- نهج البلاغه، خطبۀ190.

سؤال ها و یادآوری نعمت ها می پرداختند؛ چراکه با نگاه به «لیستأدوهم میثاق فطرته»(1) به دست می آید که انبیا در واقع با مطالبه و طرح سؤال ها در حوزة عهد و پیمان فطری انسان، او را به کندوکاو می طلبیدند. بر همان اساس، انبیا عظمت وجودی انسان و استعداد های او را یادآور می شدند؛ همان استعداد های مکنون و فطری که فراموش کرد ه اند. از این رو، با مطالبة پیمان فطری و یادآوری نعمت او، مخاطب را با طرح سؤال و تنظیم سؤال رودرروی می کردند و سپس با بر هان او را به تحلیل سؤال روانه می ساختند.

این گونه، انبیا کار خود را با طرح سؤال در حوزة پیمان فطری می آغازیدند و آن گاه با یادآوری استعداد و عظمت انسان به او این سؤال را توسعه می دادند و تنظیم می کردند و سپس با بر هان و استدلال به تحلیل آن می پرداختند و در نهایت گنجینه های نهفتة عقل را زیرورو می ساختند و آشکار می نمودند.

ه ) حضرت پنجمین هدف از بعثت انبیا را چنین بیان می فرماید: «و یروهم آیات المقدّرة؛ و آیات قدرت خدا را به آنان نشان دهند.»(2)

و سپس به شرح این آیات می پردازد و می فرماید:

من سقفٍ فوقهم مرفوعٍ و مهادٍ تحتهم موضوعٍ و معایش تحییهم و آجالٍ تفنیهم و أوصابٍ تهرمُهُم و أحداثٍ تتابعُ علیهم؛(3)

- سقف برافراشتة آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته؛

ص: 117


1- الحیاة، ج2، ص60.
2- الحیاة، ج2، ص60.
3- الحیاة، ج2، ص60.

- و این گاه وارة زمین که در زیر پای آنها نهاده است؛

- و آن وسایل زندگی که حیات را به آنها می بخشد؛

- و آن اجل ها و سرآمد های عمر که آنها را فانی می سازد؛

- و آن مشکلات و رنج هایی که آنان را پیر می کند؛

- و حوادثی که پی درپی بر آنان وارد می گردد.(1)

بنابر این عبارات، انبیا پس از توجه دادن به خود انسان و استعداد های او و فطرتش، به جهان و تحولات فردی و اجتماعی و تاریخی او توجه می دهند و از این ره گذر آیات قدرت خداوند را به او می نمایانند: «و یروهم آیات المقدرة.»(2)

بنابراین، انبیا از انسان و فطرت و استعداد های او آغاز می کنند و با طرح، تنظیم و تحلیل سؤال او را به جریان می اندازند و سپس با ارائه آیات جهان هستی بر او، در تحولات فردی، اجتماعی و تاریخی او را در مسیر عبودیت رهبری می نمایند.

مجموعة استعدادهای انسان تا زمانی که ولایت خداوند را بپذیرد و بر این اساس، ولایت انبیا را پذیرا شود، در مسیر عبودیت حضرت حق و مطالبات فطرت توحیدی خواهد بود. در غیر این صورت گرفتار دام شیاطین می شود و در طاعت و عبودیت آنان سر می ساید. از این رو، انسان یا تحت ولایت نور است یا ظلمت و یا پذیرای ولایت رحمان است یا شیطان. گرچه برای پذیرش ولایت شیطان نیز نیازمند به عنایت و افاضة خداوند متعال است، هم چنان که قرآن می فرماید:

((کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا)).(3)

ص: 118


1- نهج البلاغه، ص43.
2- نهج البلاغه، ص43.
3- سوره اسراء، آیه20.

آدمی گریزی از عبودیت ندارد؛ نکته آن است که به چه کس دل سپارد و به کدامین آستان سر ساید. هم چنان که در کلام امام همام حضرت جواد الائمه علیه السلام آمده است:

من أصغی إلی ناطق فقد عبده. فإن کان الناطق عن الله فقد عبدالله و إن کان الناطق ینطق عن لسان إبلیس فقد عبد إبلیس؛(1)

هرکه گوش دل به گویند ه ای بسپارد، او را پرستیده است. اگر گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستیده و اگر از زبان ابلیس سخن گوید، شیطان را پرستیده است.

در زبور آل محمد آمده است:

و أهونهم علیک من أنت ترزقه و هو یعبد غیرک؛(2)

پست ترین آنها [خلق] در پیش گاهت آن است که تو روزی اش را می دهی و او غیر تو را پرستش می نماید...

و لایفوتک من عبد غیرک؛(3)

و هرکه غیر تو را بپرستد از دست قدرتت بیرون نرود... .

و کفرت بکلّ معبودٍ غیرک و برئت ممن عبد سواک؛(4)

و به هر معبودی غیر تو کافر شدم و از هرکه غیر تو را عبادت کرده بیزارم.

در نهایت از خداوند متعال می خواهد:

و أن تغنینی عن کلّ شیء بعبادتک؛(5)

و مرا با عبادت خود از هرچیزی بی نیاز کنی.

ص: 119


1- تحف العقول، ص479، روایت پنجم.
2- صحیفه سجادیه، دعای52.
3- صحیفه سجادیه، دعای52.
4- صحیفه سجادیه، دعای52.
5- صحیفه سجادیه، دعای52.

انسان سراسر فقر و نیاز است: ((یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ))(1) و تنها او سرشار و بی نیازش می تواند سازد و طعم خوش استغنا را در کام او چشاند. اگر انسان به آستان رحمان نیاید، ناگزیر آستانه بوس شیطان خواهد شد؛ هم چون عبدالله بن عمر که از «باب الله» استنکاف کرد و در «باب الشیطان» اعتکاف و از بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام سر باز زد و با شتاب بیعت با منصور شیطان صفت را پذیرا شد.

آدمی خود باید دست به سنجش و انتخاب زند و سرمایة وجودی و نفس خویش را رشد و جهت دهد. نفس انسان بی کرانه های استعداد و توان است؛ با کاربری ها و کارکرد های گونه گون. انسان با سنجش و انتخاب خویشتن به دام «تسویل» نفس و یا به بام «تغییر» نفس می نشیند و بدین سان، جایگاه «اسفل السافلین» و «اعلی علّیّین» و اسیر و امیر نفس بودنش را می نماید.

قرآن «تسویل» را هم به نفس نسبت می دهد و هم به شیطان. در جایی می فرماید: «بل سوّلت لکم أنفسکم»(2) و «و کذلک سوّلت لی نفسی».(3) و در جایی دیگر می فرماید: «الشیطان سوّل لهم».(4) پس هم نفس با زیور و زینت بخشی به باطل آن را حق و دل برانه نشان می دهد و هم شیطان. از این رو، در طول تاریخ قلمرو زحمات انبیا تغییر نفس آدمی بوده است و قلمرو شیطان ها تسویل نفس آنان.

کانون تحولات و تکامل بشری، حرکت انسان از «تسویل نفسانی» به سوی «تغییر نفسانی» است. هرچه بشر از مسیر تسویل به سوی مسیر تغییر نفسانی گام نهد، به تکامل خویش نزدیک

ص: 120


1- سوره فاطر، آیه15.
2- سوره یوسف، آیه18.
3- سوره طه، آیه96.
4- سوره محمد، آیه25.

شده است. از همین رو، انبیا با توجه دادن انسان به جایگاه انسانی و فطری آنان، پیوسته خواسته اند که آدمی را از تسویل بر هانند و نگذارند او در گرداب «تسویل نفس» و «تسویل شیطان» فرو غلتد و تمامی عظمت وجودی اش را به تاراج دهد.

انبیا در طول تاریخ بر آن بود ه اند تا بشر را با تغییر نفسانی خویش گامی به جلو ببرند. از همین رو، قرآن می فرماید: ((إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ)).(1)

بنابر سنت خداوند متعال هر قوم و گروهی، رشد و خسران و کمال و نقص خودش را با تغییر نفسانی رقم خواهد زد و از بستر نفسانی خود بهینه بهره وری خواهد کرد و با تلاش و رنج قله های کمال را خواهد پیمود. ارادة انسانی این گونه در طول ارادة الهی قرار می گیرد؛ چراکه خداوند بدین سان خواسته است که انسان به جای تسویل نفسانی فراسوی تغییر نفسانی حرکت نماید و سرنوشت اجتماعی و تاریخی خویش را بیافریند.

استکبار در برابر عبودیت

عبودیت در برابر استکبار است. امام سجاد علیه السلام در دعای وداع ماه رمضان این چنین می فرمایند:

و قلت ((أدعونی أستجب لکم إنّ الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین)). فسمّیت دعائک عبادة و ترکه استکباراً و توعَّدت علی ترکه دخول جهنَّم داخرین.(2)

فرمودی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. آنان که از عبادت من تکبر ورزند، به زودی خوار و ذلیل وارد جهنم می شوند. پس نیایش و دعا را عبادت و ترکش را

ص: 121


1- سوره رعد، آیه11.
2- صحیفه سجادیه، دعای45.

کبر و استکبار نامیدی و بر ترک دعا به دخول دوزخ با ذلت و خواری تهدید فرمودی.

دعا اوج عبودیت و مغزافزار آن به شمار می رود و کبر و استکبار بر سه محور خودبزرگ بینی، خودخواهی و خودپرستی می گردد. بدین سان، پیوسته جریان تاریخ میدان مبارزة خودخواهی و خداخواهی بوده است. هم چنان که قرآن می فرماید:

((وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَفَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلَی عَلَیکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَکُنتُمْ قَوْمًا مُّجْرِمِینَ))؛(1)

و اما کسانی که کافر شدند [به آنان گفته شود:] مگر آیات من بر شما خوانده نمی شد و گردن کشی کردید و مردمی گناه کار بودید؟

کفر از استکبار سرچشمه می گیرد و جرم نیز ریشه در استکبار دارد. مردم براساس خودبزرگ بینی و خودخواهی و خودپرستی کفر می ورزند و از عبودیت الهی چشم می پوشند.

قرآن از زبان حضرت نوح علیه السلام می فرماید:

((وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا))؛(2)

و من هربار که آنها را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزی، انگشتانشان را در گوش های خود کردند و جامه های خویش را برکشیدند و [بر کفر خویش] پای فشردند و هرچه بیشتر بر تکبر خود افزودند.

نشان می دهد که قوم نوح به دلیل خودبزرگ بینی، خودخواهی و خودپرستی، هرگز با کلام حق و فرهنگ عبودیت الهی روبه رو

ص: 122


1- سوره جاثیه، آیه31.
2- سوره نوح، آیه7.

نمی شدند و از همین رو، راه را برای «شنیدن» حق و «دیدن» حق می بستند و بدین سان، هرچه زمان بیشتر می گذشت، بر کبر و استکبارشان می افزود.

این گونه آدمی در طول تاریخ با تسویل نفس به گرداب خودمحوری و کبر و استکبار فرو غلتید. و شیطان هم به آتش تسویل نفس آنان دامن زد و کبر و نخوت ایشان را شعله ور ساخت تا هرچه بیشتر گسترة عبودیت خود را توسعه و تعمیق بخشد و آنها را از عبودیت الهی باز دارد.

مسئلة کبر و استکبار چنان مهم است که امیرمؤمنان علیه السلام در خطبة قاصعه آن را گسترده شرح می دهد. حضرت در مطلع خطبه می فرماید:

سپاس و ستایش خدای را که لباس عزت و بزرگی بر تن کرد و آن را برای خود برگزید و بر آفریدگانش ممنوع ساخت و آن را قرق گاه و حریم خود قرار داد و بر دیگران حرام نمود. این لباس را برگزید، چون جلالت و عظمت از آن اوست.(1)

سپس در نکوهش تکبر می فرمایند:

خداوند بر هر بند ه ای که در این دو صفت (عزت و بزرگی) با او ستیزه نماید، لعنت فرستاد. سپس فرشتگان مقرب خویش را با این دو صفت آزمود تا فرشتگان فروتن را از فرشتگان گردن کش جدا سازد.(2)

بنابر این بیان:

1. خداوند لعنت می کند کسانی را که در این دو وصف با او ستیزه کنند؛

ص: 123


1- نهج البلاغه، خطبۀ190.
2- تحف العقول، ص381.

2. با همین دو وصف فرشتگان متواضع و مستکبر را آزمایش نمود و آنها را از هم جدا ساخت.

در ادامة خطبه می فرمایند:

خداوند به فرشتگان فرمود: «من بشری از گل می آفرینم. هرگاه خلقت او را به پایان بردم و از روح خود در وی دمیدم، سجد ه اش کنید. پس تمامی فرشتگان جز ابلیس سجده کردند.» کبر و خودپسندی به ابلیس روی آورد، و بر آدم به آفرینش خود نازید و به ریشه خود [که آتش بود] بر او تعصب ورزید. این دشمن خدا (ابلیس) پیشوای متعصبان و پیش رو مستکبران است. او پایة عصبیت را بنا نهاد و بر سر لباس کبریایی با خداوند به ستیز برخاست و آن لباس عزت را به تن کرد و جامة فروتنی را درآورد.(1)

امیرمؤمنان علیه السلام سپس دربارۀ حکمت آزمون های خداوند متعال می فرماید:

و لکنَّ اللهَ سبحانهُ یبتلی خلقهُ ببعضِ ما یجهلونَ أصله تمییزاً بالإختبار لهم و نفیاً للاستکبارِ عنهم و إبعاداً للخیلاء منهم؛(2)

اما خداوند سبحان بندگان خود را به پار ه ای از چیز ها که به اصل و ریشة آن جاهلند، می آزماید تا با این آزمون فرمان برداران را از نافرمانان جدا سازد و بزرگ منشی و کبر را از ایشان بزداید و خودپسندی را از آنان دور نماید.

بنابراین، خداوند دستورهایی به انسان می دهد، از آن رو که:

ص: 124


1- نهج البلاغه، خطبة190.
2- نهج البلاغه، خطبة190.

1. بندگان را به وسیلة آزمایش کردن تمییز دهد: «تمییزاً بالإختبار لهم»؛(1)

2. می خواهد آنان را از حالت استکبار دور کند: «نفیاً للإستکبار عنهم»؛(2)

3. می خواهد حالت تکبر و نخوت و خیل را از مردم دور سازد: «و إبعاداً للخیلاء منهم».(3)

عبودیت و استکبار از سرآغاز آفرینش انسان شکل گرفته است. نتیجة عبودیت، طاعت و انقیاد رحمان است و نتیجة استکبار، عصیان رحمان و انقیاد شیطان. حرکت تاریخ بر محور عبودیت و استکبار به جریان افتاده و رفت وآمد امت ها براساس آن شکل یافته است.

از همین رو، قرآن می فرماید:

((الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً))؛(4)

خدایی که مرگ و زندگی را برای آزمایش شما آفریده که کدام یک از شما کار بهتر انجام می دهد.

گسترة نفس انسان کانون مجموعة استعداد ها و کشش ها و غرایز فراوان و مختلف است. انسان با ترکیب نیرو های متضاد به آزادی می رسد و با حرکت فکری و سنجش و انتخاب خود «تسویل نفس» می کند و خودبزرگ بینی و خودخواهی و خودپرستی را برمی گزیند و یا «تغییر نفس» می کند و از همان بستر استعداد های درونی به فراسوی خداپرستی ره می پیماید.

ص: 125


1- نهج البلاغه،
2- نهج البلاغه،
3- نهج البلاغه،
4- سوره ملک، آیه2.

خداوند با سنت «ابتلاء» و آزمایش در طول تاریخ، روند حرکت تاریخ بشری را فراسوی تحقق عبودیت محض و خالص الهی ادامه خواهد داد تا روزی تحت ربوبیت خویش به آن عینیت کامل بخشد و بدین سان «احسن عمل» را در گسترة هستی بر همگان بنماید.

سپس در ادامة خطبه به پیام ها و عبرت های تاریخ اشاره می فرماید:

فاعتبروا بما کانَ من فعل الله بإبلیس إذ أحبطَ عملهُ الطویل و جهده الجهید و کان قد عبدالله ستَّة آلاف سنة، لایدری أمن سنی الدُّنیا أم من سنی الآخرة، عن کبر ساعة واحدة؛(1)

از آن چه خدا با ابلیس کرد، عبرت بگیرید که اعمال طولانی و تلاش سخت کوشانه او را به علت ساعتی تکبر باطل و تباه ساخت، در حالی که ابلیس شش هزار سال - که معلوم نیست از سال های دنیایی است یا سال های آخرتی -(2) خدا را بندگی کرده بود.

وقتی حضرت به عبرت گرفتن فرا می خواند، سنت و قانون ثابت و لایتغیری را یاد می آورد که در گذشته جاری بوده و برای حال و آینده هم جاری است. این مسئله قانون مندی سیر حرکتی تاریخ بشری را نشان می دهد. حضرت در همین زمینه می فرماید:

کیست که پس از ابلیس چنان گناهی را مرتکب شود و در پیش گاه خداوند از عذاب سالم بماند؟ نه، هرگز خدای سبحان به سبب رفتاری که باعث بیرون کردن فرشته ای از بهشت شده، انسانی را وارد بهشت نمی سازد؛ زیرا حکم خدا در حق اهل آسمان و اهل

ص: 126


1- نهج البلاغه،
2- هر روز آخرتی معادل هزارسال دنیایی است.

زمین یکی است و خداوند با احدی از بندگانش دوستی خاصی ندارد تا به سبب آن چیزی را که بر جهانیان حرام کرده، بر او مباح گرداند.(1)

از این رو، چالش محوری تاریخ بشر براساس عبودیت و استکبار آنها شکل گرفته است و ادامه می یابد. از این رو، امیرمؤمنان علیه السلام در ادامه به دشمنی های شیطان اشاره و هشدار می فرماید:

فاحذروا عبادالله عدوَّالله أن یعدیکم بدائه و أن یستفزّکم بندائه و أن یجلب علیکم بخیله و رجله؛(2)

بندگان خدا، از دشمن خدا دوری کنید، مبادا شما را به بیماری خود گرفتار کند و با ندایش شما را به حرکت درآورد و با سپاه سواره و پیاد ه اش بر شما بتازد و جلب نماید.

طرح جامع شیطان آن است که به هر شکل ممکن انسان ها را به درد و مرض خود که همان کبر و استکبار و عصیان خداوند متعال است، گرفتار سازد و با تسویل نفس آنان به هدف خویش دست یابد.

شیطان در طول تاریخ ولایت و رهبری جبهة باطل را بر عهده دارد. او در سه ساحت فردی، اجتماعی و تاریخی به سمت وسوی کبر و استکبار و عصیان از مسیر الهی حرکت می کند و مکانیسم حرکت جبهة باطل را هم از مسیر «تسویل نفس» برمی گیرد، ، هم چنان که فرآیند اعمال ولایت و سرپرستی شیطان را بدین سان می توان برشمرد:

ص: 127


1- نهج البلاغه،
2- نهج البلاغه،

1. اول به بیماری خود گرفتار می کند؛

2. سپس با ندایش سیر حرکت را به دست می گیرد و نظارت می کند؛

3. در نهایت با توان و نیروهای خویش افراد را به خود جلب می نماید.

شیطان از سرمایه ها و استعداد های درونی انسان ها بهره می گیرد و تسویل می کند. او خودبزرگ بینی و خودخواهی و خودپرستی را زیور و زینت می بخشد و سپس افراد را به حرکت می اندازد و در نهایت به خود جلب می نماید و در معبد خویش به اعتکاف می نشاند. از این رو، عنصر محرک تاریخ همان توان و استعداد های درونی و فطری انسان هاست.

مجموعه های استعداد های ترکیب شد ه ای در وجود انسان وجود دارند. همین عنصر ترکیب به وی اصالت می دهد و او را توان مند و آزاد می سازد و او را مجبور می کند که با سنجش خویش انتخاب کند. از همین رو، مسئول متعهد است و باید پاسخ گو باشد، هم چنان که در دعا می خوانیم:

اللّهمّ ما کان فی قلبی من شکٍّ أو ریب أو جحودٍ أو قنوطٍ أو فرحٍ أو بذخٍ أو بطرٍ أو خیلاء أو ریاءٍ أو سمعة أو شقاقٍ أو نفاقٍ أو کفرٍ أو فسوقٍ أو عصیانٍ أو عظمة أو شیءٍ لایحبُّ

ص: 128

خودپسندی، یا ریاکاری و خودنمایی، یا شقاوت و نفاق و دورویی، یا کفر و فسق و گناه، یا بزرگی نخوت یا هرچه تو نپسندی هست، از تو درخواست می کنم که همه را از دلم دور گردانی و این اوصاف را به ایمان به وعده های خود و وفای به عهدت و رضا و خوشنودی به قضایت و زهد در دنیا و شوق و رغبت به آن چه نزد توست و آگاهی و اطمینان خاطر و توبة نصوح بدل کنی که ای پروردگار من این امور را از تو می طلبم.

انسان در مجموعة استعداد عظیم خویش با توان سنجش خود برای رشد و خسر انتخاب می کند. قوم ثمود پس از آن که خداوند متعال آنان را هدایت کرد، کوری را بر هدایت برگزیدند: ((وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَینَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی)).(1)

انسان با همین سرمایه های وجودی خود یا از سر جهل ورزی و بی هنری به تسویل نفس و شیطان تن می دهد و به گرداب کفر و جرم می نشیند و یا از سر خردورزی و هنرمندی به تغییر نفس می اندیشد و با تبدیل نیرو های درونی و قلبی خویش به کاربری ها و کارکرد های متعالی آنها رو می کند و تمامی توان مندی طبیعی درون خویش را برای رشد و شکوفایی گل های معطر بوستان فطرتش قرار می دهد.

از این رو، شیطان و رحمان هردو در همین حوزه بر نیرو های درونی انسان سیطره دارند. با وجود این، انسان ها با اراده و انتخاب خویش یا ولایت و سرپرستی محور باطل یعنی شیطان را می پذیرند و یا محور حق یعنی خداوند متعال و انبیا و اوصیا را پذیرا می شوند. انسان با پذیرش محور باطل از طریق و شیوه و روش تسویل نفس به گرداب استکبار و خودپرستی سقوط می کند

ص: 129


1- سوره فصلت، آیه17.

و با پذیرش محور حق به کوهسار عبودیت صعود می کند و رفعت می یابد. این دو شکل در سه ساحت فردی، اجتماعی و تاریخی انسان جریان می یابد.

امیرمؤمنان در ادامة خطبه به دشمنی های شیطان هشدار می دهد:

قسم به جان خودم که تیری خطرناک برای شکار شما بر کمان گذارده و کمان را با شدت هرچه تمام تر کشیده و از نزدیک ترین نقطه شما را هدف قرار داده و گفته: ((رَبِّ بِمَآ أَغْوَیتَنِی لأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ))؛(1) «پروردگارا به سبب آن که مرا اغوا کردی، دنیا را در چشم آنان جلوه می دهم و همه را گم راه خواهم کرد.» تیری در تاریکی به سوی هدفی دور افکنده و گمانی نادرست بر زبان آورده، ولی فرزندان خودپسندی، برادران عصبیت و سواران مرکب کبر و جاهلیت (با رفتار خود) آن (اندیشه باطل) را تصدیق کرده اند.

آن هنگام که گردن کشان شما فرمان بردار شیطان شدند و طمع او در گم راه ساختن شما استحکام یافت و آن چه پوشیده و نهان بود آشکار گشت، قدرت بر شما فزونی یافت و لشکرش را آرام آرام به سوی شما نزدیک ساخت. آن گاه سپاهیانش شما را به خواری افکندند، و به ورطة هلاکت درآوردند و بر شما زخمی کاری وارد ساختند، نیزه ها در چشمانتان نشاندند و گلو هایتان را بریدند و بینی هایتان را خرد کردند تا شما را بشکنند و مهار در بینی کرده و به سوی آتشی که برایتان فراهم شده ببرند. شیطان بیش از کسانی که آشکارا با آنان دشمنی می کنید و برای جنگ با آنان جمع می شوید، بر پیکر دین شما زخم می زند و برای فساد دنیایتان آتش

ص: 130


1- سوره حجر، آیه39.

می افروزد. پس خشم و نیروی خود را برای نبرد با او به کار گیرید و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نورزید.(1)

امیرمؤمنان علیه السلام در عبارت هایی دیگر چنین می فرماید:

پس آتش عصبیت و کینه های جاهلیت را که در قلب های تان جای گرفته و پنهان مانده خاموش سازید که این خودپسندی و تعصب در مسلمانان از آفت های شیطان و نازیدن ها و فساد ها و وسوسه های اوست. تابع تواضع را بر سر نهید و گردن فرازی را زیر پا گذارید، ریسمان تکبر از گردن باز کنید و تواضع را سنگر میان خود و دشمنتان یعنی ابلیس و سپاهش قرار دهید؛ زیرا ابلیس در میان هر امتی سپاه و یارانی، و پیاده و سوارانی دارد. شما هم چون قابیل که بر فرزند مادرش [= هابیل] کبر ورزید نباشید. خداوند قابیل را بر هابیل برتری نداده بود اما خودبزرگ بینی او را در ورطة حسادت افکند، و عصبیت، آتش خشم را در دلش برافروخت. شیطان نیز باد کبر در دماغش دمید، همان کبری که خداوند به دنبالش پشیمانی قرار داد، و گناه هر قاتلی را تا روز قیامت بر گردن او انداخت.(2)

حضرت در عبارات دیگر می فرمایند:

خدا را خدا را! از تکبر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی بپرهیزید که این حالات، کینه و دشمنی فراهم می آورد و مجرای دمیدن و افسون شیطان است. شیطان از طریق همین کبر امت های پیشین و ملت های گذشته را فریب داد و چنانشان کرد که در تاریکی های نادانی و دام های گم راهی فرو رفتند، در حالی که تسلیم او بودند که به

ص: 131


1- نهج البلاغه،
2- نهج البلاغه،

هر جا که خواهد آنان را براند و رام او بودند که به هرسو که خواهد آنان را بکشاند.(1)

نیز می فرماید:

أمراً تشابهتِ القلوبُ فیه و تتابعتِ القرونُ علیه و کبراً تضایقت الصدور به؛(2)

دل ها در پذیرفتن کبر و نخوت همانند یک دیگرند و مردم روزگاران گذشته پی درپی بر این شیوه روان بود ه اند، تکبر (را در خود پروراندند) که بر سینه ها سنگینی می کند.

حضرت در این عبارت ها به زیبایی قانون مند بودن تاریخ و سیر تاریخ امت های پیشین را نشان می دهد و یک سان بودن و تشابه عوامل محرک تاریخ را یادآور می شود و در همین زمینه به سه مطلب مهم اشاره می فرماید:

1. شیطان از طریق همین کبر امت های پیشین را فریب داده است؛

2. دل های مردم در پذیرفتن کبر و نخوت همانند یک دیگر است؛

3. مردم روزگاران گذشته پی درپی بر این شیوه بود ه اند و بر آن کار از پی یک دیگر رفتند؛

4. تکبری که دست آورد خودشان بوده است، بر سینه ها سنگینی می نماید.

شیطان با عنصر کبر که علت سقوطش بود، به جان امت های پیشین افتاد و به توسعه و تعمیق آن در میان ایشان پرداخت.

ص: 132


1- نهج البلاغه،
2- نهج البلاغه،

دل های مردم در پذیرفتن کبر یک سان است و این قابلیت به طور هم سان در آنان وجود دارد و براساس سوء اختیار خودش بدان گرفتار می شوند. بدین سان مردم روزگاران گذشته بر کبرورزی از پی یک دیگر رفتند تا آن که دچار زندگی دشوار و ناگوار شدند؛ زیرا ((مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا))؛(1) «آنانی که از ذکر و یاد خداوند و عبودیت او غفلت ورزند و دوری بنمایند، دچار زندگی سخت و تنگی می شوند.»

حضرت در جایی از این خطبه دربارۀ عبرت گرفتن از پیشینیان و دوری از کبر می فرماید:

فاعتبروا بما أصاب الاُمم المستکبرین من قبلکم من بأس الله و صولاته و وقائعه و مَثُلاته و اتّعظوا بمثاوی خدودهم و مصارع جنوبهم و استعیذوا بالله من لواقح الکبر، کما تستعیذونه من طوارق الدّهر؛(2)

از آن چه بر سر ملت های گردن کش گذشته آمد، از عذاب خدا و دشواری ها و حوادث و کیفر های او عبرت گیرید و از خاک تیر ه ای که صورت بر آن نهادند و زمینی که با پهلو بر آن افتادند، پند پذیرید و از آن چه پدید آورنده کبر است، به خدا پناه جویید، همان گونه که از بلا های ناگهانی به او پناه می برید.

از مباحث گذشته در خصوص عبودیت و استکبار به دست می آید که این دو، نرم افزار حرکت تاریخ بشری به شمار می روند. براساس این دو جبهة حق و باطل شکل می گیرد و خداوند متعال و انبیا و اوصیا محور حق و شیطان محور باطل به شمار می روند.

ص: 133


1- سوره طه، آیه124.
2- نهج البلاغه،

تکاملی بودن حرکت تاریخ و اقتضای حکمت الهی

اگر حرکت تاریخ را براساس مشیت الهی بپذیریم و حکمت و ربوبیت خداوند متعال را بر آن حاکم بدانیم، تکاملی بودن حرکت تاریخ را نیز خواهیم پذیرفت. حرکت تکاملی تاریخ به این معنا نیست که فرازونشیب ها و افت وخیز های تاریخ و حرکت های واپس گرای تاریخی را نادیده به شمار آوریم، بلکه مراد از حرکت تکاملی تاریخ آن است که برآیند حرکت های تاریخ را در نظر گیریم و آن را حرکت رو به جلو و کمال انگاریم.

این نگاه با حکمت الهی هم آهنگ و سازگار است. بنابراین، فلسفۀ تاریخ اسلامی از باور به خالقیت و ربوبیت الهی سرچشمه می گیرد و به باور به معاد ختم می شود. «ألا إلی الله تصیر الاُمور؛(1) آگاه باش که کار ها به خدا باز می گردد.» بر این اساس، حرکت عمومی جهان هستی در پایان به توسعه و تعمیق عبودیت و پرستش خداوند متعال می انجامد.

اصلی ترین تعارض تاریخی

خداوند متعال به انسان ها اراده داده و انسان ها به انداز ه ای که خواست و مشیت او اجازه دهد، در ایجاد حوادث در جهان هستی می توانند نقش آفرینند. اراده های مثبت و منفی در دو جبهة حق و باطل به کمک امداد های الهی امکان بروز می یابند و بدون امداد او هیچ کدام توان و قدرتی در تصرفات عالم، نمی توانند داشته باشند. هردو جبهه به دنبال توسعه و گسترش خویش در تعارضی تاریخی قرار دارند؛ تعارض عبودیت و استکبار.

گرچه اراده های انسانی در حرکت تاریخ نقش می آفریند، نقش آنها محور اصلی نیست، بلکه جهت گیری حرکت کلی تاریخ با

ص: 134


1- سوره شوری، آیه53.

مشیت بالغه و نافذ الهی شکل می یابد و انسان ها قوانین کلی حاکم بر جهان هستی را که ظهور مشیت خداوند متعال است، نمی توانند تغییر دهند. امام سجاد علیه السلام در این باره می فرماید:

و یا من لا تبدّل حکمته الوسائل؛(1)

ای آن که هیچ دست آویزی حکمتش را تغییر نمی دهد.

بنابراین، قلمرو اراده های انسانی در ظرف مشیت الهی اثرگذار است و تا میزانی که خداوند متعال امداد کند، مؤثر می افتد و خارج از احاطه و حکومت او نخواهد بود.

در راستای تبیین مبارزة حق و باطل در سیر تاریخ بشر، توجه به برخی نکات ما را به روشنی به اندیشة مهدویت رهنمون می سازد. اینک به برخی از این نکات اشاره می شود:

محور جبهة حق و باطل

انبیا و اولیای الهی در جبهة حق، بشر را گام به گام در مسیر عبودیت همراهی نموده اند.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم بنابر روایتی به نقل از هردو فرقه می فرماید:

مثلی ومثل الأنبیاء کمثل رجل بنی داراً فاتمَّها و أکملها و أحسنها إلّا موضع لبنهٍ فجعل الناس یدخلونها و یتعجَّبون و یقولون لولا موضع اللبنه (قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم) فأنا موضع اللبنه جئت فختمت الأنبیاء؛(2)

مَثَل من و پیامبران دیگر، مَثَل آن مردی است که خانه ای بنا کند و آن را به جز یک آجرش تکمیل و زیبا سازد. پس مردم شروع به رفت وآمد به آن خانه کنند و با تعجب بگویند که ای کاش جای این آجر خالی نبود.

ص: 135


1- صحیفه سجادیه، دعای13.
2- مجمع البیان، ج8، ص166، ذیل آیه40 سوره احزاب؛ مسند احمد، ج2، ص257.

(رسول خدا سپس فرمود:) من به مانند آن آجر پیامبران را خاتمه دادم.

هم چنین براساس آموزه های وحیانی و معارف شیعی، وجود نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام کانون و محور عبودیت و پرستش در کل تاریخ است، هم چنان که این معنا از روایات بسیاری به دست می آید. از این رو، به چند نمونه اشاره می کنیم:

عبدالله بن عباس می گوید ما در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام تشریف آوردند. تا چشمان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت افتاد، تبسمی کردند و فرمودند:

مرحباً بمن خلقه الله قبل أبیه آدم بأربعین ألف عام. فقلت: یا رسول الله أکان الإبن قبل الأب؟ فقال: نعم إنّ الله تعالی خلقنی و خلق علیّاً قبل أن یخلق آدم بهذه المدّة، خلق نوراً قسمّه نصفین فخلقنی من نصف و خلق علیّاً من النصف الآخر قبل الأشیاء، فنور ها من نوری و نور علیّ. ثمّ جعلنا عن یمین العرش ثمّ خلق الملائکة فسبّحنا و سبّحت الملائکة فهلّلنا فهلّلت الملائکة و کبّرنا فکبّر الملائکة، و کان ذلک من تعلیمی و تعلیم علیّ، و کان ذلک فی علم الله السابق أنّ الملائکة تتعلّم منّا التسبیح و التهلیل، و کلّ شیءٍ یسبّح الله و یکبّره و یهلّله بتعلیمی و تعلیم علیّ، و کان فی علم الله السابق أن لا یدخل النار محبٌّ لی و لعلیّ، و کذا کان فی علمه أن لایدخل الجنة مبغضٌ لی و لعلیّ؛(1)

مرحبا به کسی که خداوند او را چهار هزار سال قبل از پدرش حضرت آدم آفرید. عبدالله بن عباس می گوید،

ص: 136


1- بحار الأنوار، ج26، ص345، روایت هجدهم.

که پرسیدم: ای رسول خدا یعنی پسر و فرزند قبل از پدر بوده است؟ حضرت در جواب فرمودند: بله همانا خداوند متعال من و علی را چهار هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم خلق کرد. نوری را آفرید و آن را به دو قسم تقسیم کرد. سپس من را از یک نصف آن آفرید و علی را از نصف دیگر. این آفرینش حضرت حق قبل از آفریدن تمامی موجودات و اشیای دیگر بوده و تمامی آن نورشان از نور من و علی است. حضرت در ادامه می فرمایند که سپس خداوند ما را در سمت راست عرش قرار داد و پس از آن بود که ملائک را خلق نمود و آنان با تسبیح ما تسبیح گفتند و با تهلیل ما تهلیل و با تکبیر ما تکبیر نمودند. تسبیح و تهلیل و تکبیر ایشان تابع تعلیم من و علی بود و در علم سابق الهی این گونه بوده است که ملائکه و همه از ما تسبیح و تهلیل را می آموختند و هم چنان تمامی اشیای هستی از تعلیم من و علی می آموختند که خداوند را تسبیح کنند و تکبیر و تهلیل نمایند و در علم سابق خداوند است که دوست دار من و علی داخل آتش نمی شود و هم چنان در علم سابق الهی است که دشمن من و علی داخل بهشت نمی شود.

برید عجلی در روایتی دیگر می گوید:

سمعتُ أباجعفر علیه السلام یقول: بنا عبد الله و بنا عرف الله و بنا وحّد الله تبارک و تعالی و محمّدٌ حجاب الله تبارک و تعالی؛(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: به وسیلة ما خدا پرستش شد و به وسیلة ما خدا شناخته شد و به وسیلة ما خدای تبارک و تعالی را یگانه شناختند و محمد پرده دار خدای تبارک و تعالی است (تا واسطة میان او و مخلوقاتش باشد).

ص: 137


1- الکافی، ج1، ص197، روایت ششم.

امام صادق علیه السلام در روایت دیگری می فرماید:

... و بعادتنا عبد الله و لولا نحن ما عبد الله؛(1)

و به وسیلة عبادت ما خدا پرستش شد و اگر ما نبودیم خدا را نمی پرستیدند.

بنابراین، با وجود عبادت آنها دیگران در تمامی قشر ها و سطح ها، عبودیت و بندگی خداوند متعال را به جا می آورند. باید توجه داشت که انبیای اولوالعزم هم تحت ولایت و سرپرستی آنها به رشد دست می یابند. هم چنان که در این روایت آمده است:

عن أبی جعفر علیه السلام فی قول الله عزّوجل: ((وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا))(2) قال: عهد إلیه فی محمّد و الأئمة من بعد فترک و لم یکن له عزم إنّهم هکذا و إنّما سمّی أولوالعزم لأنّه عهد إلیهم فی محمّد و الأوصیاء من بعده فترک و لم یکن له عزم أنّهم هکذا و إنّما سمّی أولوالعزم لأنّه عهد إلیهم فی محمّد و الأوصیاء من بعده و المهدیّ و سیرته فأجمع عزمهم أنّ ذلک کذلک و الاقرار به؛(3)

امام باقر علیه السلام دربارۀ آیه ((وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا)) فرمود: خداوند از آدم دربارۀ حضرت محمد و امامان بعد از آن پیمان گرفت و او آن عهد را ترک گفت و عزمی دربارۀ آن از خود نشان نداد. برخی از انبیا از آن رو اولوالعزم بوده اند که خدا با آنان دربارۀ محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اوصیای بعد از او و مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و سیرت او عهد بست و همة عزمشان جمع شد که ایشان چنینند و بدان اقرار نمودند.

ص: 138


1- الکافی، ج1، ص197، روایت پنجم.
2- سوره طه، آیه115.
3- بصائر الدرجات، ص21؛ بحار الانوار، ج26، ص278، روایت21؛ علل الشرایع، ص122؛ الکافی، ج1، ص416.

حضرت باقر علیه السلام در روایت دیگری می فرماید:

... ثم قال: ((أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ))(1) ثمَّ أخذ المیثاق علی النبیّین، فقال ألست بربکم و أنّ هذا محمّد رسولی، و أنَّ هذا علیُّ أمیرالمؤمنین؟ قالوا: بی فثبتت لهم النبوّة و أخذ المیثاق علی أولی العزم اثَّنی ربّکم و محمّدٌ رسولی و علیُّ أمیرالمؤمنین و أوصیاؤه من بعده ولاة أمری و خزّان علمی و أنّ المهدیَّ انتصر به لدینی و أظهر به دولتی و انتقم به من أعدائی و اعبد به طوعاً و کرهاً. قالوا: أقررنا یا ربّ و شهدنا و لم یجحد آدم و لم یقرّ فثبتت العزیمة لهؤلاء الخمسة فی المهدیّ و لم یکن لآدم عزمٌ علی الإقرار به و هو قوله عزّوجلّ: ((وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا))(2) قال: إنّما هو: فترک؛(3)

سپس از پیغمبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد رسول من نیست و این علی امیرمؤمنان نمی باشد؟ گفتند چرا پس نبوت آنها پابرجا شد، و از پیغمبران اولوالعزم پیمان گرفت که من پروردگار شمایم و محمد رسول من و علی امیرمؤمنان و اوصیاء بعد از او، والیان امر من و خزانه داران علم من و این که مهدی کسی است که به وسیلة او دینم را نصرت دهم و دولتم را آشکار کنم و از دشمنانم انتقام گیرم و به وسیلة او خواهی نخواهی عبادت شوم. گفتند

ص: 139


1- سوره اعراف، آیه172.
2- سوره طه، آیه115.
3- الکافی، ج3، ص12، روایت یکم. مرحوم علامه مجلسی در ذیل این حدیث بیانی دارند: «کأنّه محمول علی أنّه لم یکن له من العزم و الإهتمام التامّ و السرور بهذا الأمر و التذکّر له ما کان لأولی العزم.»

پروردگارا! اقرار کردیم و گواهی دادیم، ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود، پس مقام اولوالعزمی برای آن پنج تن از جهت مهدی ثابت شد و برای آدم عزمی بر اقرار به آن یافت نشد (از این پیغمبران اولوالعزم خارج گشت). این است گفتار خدای عزوجل: «و هر آینه از پیش با آدم عهدی کردیم، او فراموش کرد و برایش تصمیمی نیافتیم»، فرمود: مقصود از «نسی» در این جا «ترک» است.

محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمود:

إنّ الله تبارک و تعالی أخذ میثاق النبیّین علی ولایة علیٍّ و أخذ عهد النبیّین بولایة علیّ؛(1)

محمد بن مسلم می گوید که امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خداوند متعال از پیامبران میثاق و عهد بر ولایت علی علیه السلام گرفت.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

ما تکاملت النبوة لنبیّ فی الأضلّة حتّی عرضت علیه ولایتی و ولایة أهل بیتی و مثلوا له فأقرّوا بطاعتهم و ولایتهم.(2)

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ما نُبیِّءَ نَبیّ قطّ إلّا بمعرفة حقّنا و بفضلنا علی من سوانا؛(3)

هرگز پیامبری به نبوت نرسید مگر به سبب معرفت حق ما و به فضل و برتری ما بر غیر از ما.

حضرت در روایتی دیگر می فرماید:

ص: 140


1- بصائر الدرجات، ص21-22؛ بحار الأنوار، ج26، ص280-281، روایت26.
2- بصائر الدرجات، ص51؛ بحار الأنوار، ج26، ص281، روایت27.
3- بصائر الدرجات، ص22؛ بحار الأنوار، ج26، ص281، روایت28.

ما من نَبِیٍّ نُبیِّءَ و لا من رسول اُرسل إلّا بولایتنا و تفضیلنا علی من سوانا؛(1)

هیچ پیامبر و رسولی به نبوت و رسالت نرسید مگر به وسیلة ولایت ما و پذیرش برتری ما بر دیگران.

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

ولایتنا ولایة الله التی لم یبعث نَبِیٌّ قطّ إلّا بها؛(2)

ولایت ما همان ولایت خداوندی است که هرگز پیامبری را مبعوث نفرموده مگر به وسیلة ولایت ما و پذیرش آن.

بنابر این، خاندان عصمت و طهارت خدا، کانون همه چیز به شمار می روند؛ زیرا آنان خلیفة مطلق خداوند متعال هستند و طریق وصول رحمت الهی حتی بر انبیای اولوالعزم، پذیرش ولایت آنهاست. از همین رو، میثاق ولایت آنها از انبیای اولوالعزم، به علت تصمیم محکم و صاحب عزم بودن ایشان در امر ولایت این خاندان بوده است.

حضور محور حق و باطل

بر این اساس، محور حق در طول تاریخ جاری بوده و جبهة حق را سرپرستی و رهبری می کرده و هم چنان ادامه می یابد. پیوسته در کنار تمامی حلقه های تاریخی جبهة حق، محور های باطل وجود داشته و به معارضه و درگیری می پرداخته است. قرآن کریم می فرماید:

((وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ))؛(3)

ص: 141


1- بحار الأنوار، ج26، ص281، روایت29.
2- بصائر الدرجات، ص22؛ بحار الأنوار، ج26، ص281، روایت سی ام.
3- سوره انعام، آیه112.

و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن برگماشتیم.

از این رو، آن گروه از شیاطین انس که در برابر پیامبران اولوالعزم به مخالفت پرداختند، محور شیاطین در طول تاریخ به شمار می روند و هم چنان آن دسته از شیاطین انس که در مقابل نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایستادگی و مخالفت نمودند، محور تمامی شیطنت های انس و جن در تاریخ هستند. بر این اساس، پیوسته در دو جبهة حق و باطل دو محور حضور فعال و هدایت گر داشته اند. از این رو، عبودیت با حضور محور اصلی حق و استکبار با محور اصلی باطل سرپرستی و مدیریت می شود و اراده های انسان ها همیشه تابع این محور های اصلی در دو جبهه خواهد بود.

مسیر تاریخی حق و باطل

هریک از محور های اصلی حق و باطل برای هدایت و سرپرستی تاریخی خویش مسیری را طی می کنند. همواره جبهة باطل مسیر عبور خود را از دهلیز «تسویل نفس» برمی گزیند و در آن خط به تلاش و شکار می پردازد. بدین سان آدمی به درد استکبار گرفتار می آید. در این جبهه، انسان با محوریت شیطان و الهام ها و تلقین های وی به حرکت خود ادامه می دهد: ((إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَی أَوْلِیآئِهِمْ)).(1)

ولی جبهة حق مسیر عبور خود را از دهلیز «تغییر نفس» برمی گزیند و از همین معبر به آستان عبودیت الهی بار می یابد.

ص: 142


1- سوره انعام، آیه121.

هریک از آن دو جبهه این گونه انتظار طلوع خود و غروب تاریخی دیگری را خواهند داشت، هم چنان که قرآن کریم می فرماید: ((فَانْتَظِرُواْ

إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ)).(1)

هریک از آن دو در انتظار غروب دیگری به سر می برد و این انتظار تاریخی روزی محقق خواهد شد و طومار باطل را در هم خواهد پیچید. خداوند در قران خطاب به انبیا می فرماید که

به دشمنان بگو شما در انتظار اهداف شوم خود بمانید که نابودی حق است. من هم به همراه شما در انتظار به سر می برم و خواهید دید که چگونه باطل به نابودی تاریخی خود دچار می شود؛ نابودی و هلاکت در ادوار مختلف تاریخی و هلاکت و نابودی نهایی.

هم چنان که روایات اشارت داشتند، خداوند متعال در طرح جامع خویش از اوان خلقت، پایان تاریخ را به انبیا نشان داده است، در روایات آمده است:

... و أخذ المیثاق علی أولی العزم أنّی ربّکم و محمّد رسولی و علیٌّ أمیرالمومنین و أصیاؤه من بعدة ولاة أمری و خزّانُ علمی و أنّ المهدیَّ انتصر به لدینی و أظهر به دولتی و أنتقم به من أعدائی و أعبدُ به طوعاً و کرهاً.(2)

رب و پروردگار هستی به خوبی عنایت، هدایت و تدبیر خویش را در چرخة آفرینش و حرکت تاریخ نشان می دهد؛ آن گاه که انوار مقدس خاندان عصمت و طهارت در کانون و محور این چرخه قرار می گیرد و در پایان، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به نصرت و یاری برمی خیزد و دولت حق را برپا می دارد و انتقام تاریخی

ص: 143


1- سوره یونس، آیه20.
2- الکافی، ج3، ص12.

خویش را از دشمنانش می ستاند و عبودیت الهی را در سراسر گیتی می گستراند.(1)

انبیای الهی پیوسته در نگاه خود به آیندة روشن و امیدبخش مهدوی توجه و عنایت داشته اند هم چنان که بعضی از روایات بدان اشارت دارند:

عن أبی عبدالله علیه السلام فی قول الله: ((قال لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍ))(2) قال: قوّة القائم علیه السلام، و اکرمن الشدید ثلاثمائةٍ و ثلاثة عشر أصحابه؛(3)

امام صادق علیه السلام دربارۀ آیة شریفه فرمود: حضرت لوط علیه السلام قوت و نیروی حضرت قائم علیه السلام و 313 اصحاب حضرت را از خداوند آرزو نمود.

از این رو، هردو جبهه در انتظار هلاکت و نابودی هم دیگر بود ه اند. و جبهة حق از اول خلقت، تصویر روشنی از مسیر حرکت تاریخ و آینده روشن آن داشته است و محور های حق در تمامی دوران، حرکت تاریخ را گامی به سوی جلو و تحقق انتظار تاریخی خویش برد ه اند. حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت محور اصلی حرکت تاریخ خواهد بود و با هدایت باطنی خویش روند تکامل تاریخ را رقم می زند و بارش نور هدایت را از پس ابر ها به جوامع تاریک بشری روانه می سازد و به میزانی که بشر از قابلیت و آمادگی های بیشتری برخوردار شود، این بارش و تابش فزونی خواهد یافت.

بشر زمانی از تابش ولایت بهرة بیشتری به دست می آورد که از چموشی و خودمحوری ها به تنگ آمده و از دوران طفولیت

ص: 144


1- بحار الانوار، ج26، ص282.
2- سوره هود، آیه80.
3- تفسیر العیاشی، ج2، ص156.

تاریخی خود گذر کرده باشد، چنان که برادران حضرت یوسف علیه السلام گفتند:

((وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ))؛(1)

ما جمعی نیرومند هستیم و پدر و مادرمان در گم راهی هستند.

آنان به توان و جمع خویش دل بسته بودند و خودمحوری و خودخواهی، آنان را گم راه کرده بود و پس از افت وخیز ها و بلا ها و گرفتاری ها به اضطرار در پیچیدند. با همین اضطرار به آستانة یوسف راه یافتند و برادر را شناختند. حضرت یوسف علیه السلام در این مدت با هدایت های باطنی خود زمینه های هدایت آنان را فراهم ساخت، هم چنان که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «دنیا پس از روگردانی ها و چموشی های خود به ما رو می آورد، مانند مهربانی ماده شتر ناسازگار بر فرزند خود و بعد از آن، این آیه را تلاوت کرد:(2) ((وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ)).(3)

این آیه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و اصحاب ایشان تفسیر شده است.(4)

ص: 145


1- سوره یوسف، آیه8.
2- نهج البلاغه، حکمت 209.
3- سوره انبیاء، آیه105.
4- بحار الانوار، ج51، ص47، روایت ششم.

ص: 146

فصل دوم: انگاره های مهدوی در تبیین فلسفۀ تاریخ

دیدگاه ها و چشم انداز های مختلفی برای پیش بینی حرکت تاریخ وجود دارد، مانند: پیش گویی و پیش بینی کاهنانه، مدیریتی، علمی، تجربی، فلسفی و وحیانی. گویا فلسفۀ متعالی تاریخ، کامل ترین و دقیق ترین دیدگاه به شمار می رود. بر این اساس، یافته های تجربی و فلسفی به کمک تحلیل های وحیانی و دینی، سیر حرکت تاریخ را به روشنی بیان می کنند. فلسفۀ متعالی تاریخ با توجه به انگاره های زیر تبیین می گردد:

حرکت به سوی کمال

مهم ترین انگاره دربارۀ تاریخ آینده، حرکت و سیر فراز و نشیبی انسان و جامعه بشری به سوی کمال و اوج گرفتن است. سرنوشت باوری، به معنای باور به فرجامی متکامل و متعالی است. اوج کمال انسانی، عبارت از کمال عقلی، خلقی و اجتماعی است. بر این اساس، راه بری و راه نمایی بشر به سوی تکامل، بر

ص: 147

عهده انسان های کامل (پیامبران و اوصیای آنان) نهاده شده تا به بهترین و پسندیده ترین صورت، بشر را به مرحله کمال و تعالی سوق دهند. البته کمال مطلوب و نهایی انسان در باشکوه ترین هنگامه تاریخی ( ظهور منجی موعود) به دست خواهد آمد.

سرنوشت و فرجام نهایی انسان، تکامل همه جانبه است، یعنی تکامل در رابطه اش با طبیعت، آگاهی، قدرت، آزادی، عواطف، احساسات، انسان دوستی و در نهایت معنویت. علامه طباطبایی، این حرکت و تکامل را براساس قانون هدایت عمومی توجیه می کند. به موجب قانون هدایت عمومی که در همه انواع آفرینش جاری است، نوع انسان به حکم ضرورت، نیرویی (نیروی وحی و نبوت) دارد که او را به سوی کمال انسانیت و سعادت راه نمایی می کند. بدیهی است که اگر این کمال و سعادت برای انسان که زندگی اش اجتماعی است، امکان وقوع نداشته باشد، اصل تجهیز، لغو و باطل خواهد بود، در حالی که لغو در آفرینش وجود ندارد. این امر نه تنها قانونی عمومی است که خواست و نیاز خود انسان نیز به شمار می رود. به بیان دیگر، بشر از روزی که در زمین، سکنا گزید، پیوسته در آرزوی زندگی اجتماعی و همه سویه مقرون به سعادت بوده و به امید رسیدن چنین روزی قدم داشته است. اگر این خواسته تحقق خارجی نداشت، هرگز چنین آرزو و امیدی در نهاد وی نقش نمی بست، چنان که بدون آب و غذا، تشنگی و گرسنگی نیز تحقق نمی یافت.(1)

شهید مطهری از دیدگاه دیگری به این انگاره می نگرد. به باور او، در فطرت و گوهر تاریخ، حرکت تکاملی وجود دارد. تاریخ بنابر بینش انسانی تاریخ، مانند خود طبیعت به حکم سرشت خود،

ص: 148


1- شیعه در اسلام، ص149.

در حال تحول و تکامل است؛ حرکت به سوی کمال، لازمه ذات اجزای طبیعت و از آن جمله تاریخ است. طبیعت تاریخ، نه مادی محض، بلکه مانند طبیعت فرد انسان، مزدوج از ماده و معناست. تحول و تکامل تاریخ، تنها جنبه فنی و تکنیکی و ابزاری و آن چه بدان تمدن نام می دهند، ندارد؛ گسترده و همه جانبه است، همه شئون معنوی و فرهنگی انسان را دربرمی گیرد و در جهت آزادی انسان از وابستگی های محیطی و اجتماعی است...(1)

در هر حال، حرکت و سیر تاریخ به سوی عبودیت و حاکمیت ارزش ها و متعالی شدن انسان است. در غیر این صورت، حرکت تاریخ امری لغو و پوچ می نمود؛ هرچند در این حرکت، فراز و فرود ها، کاستی ها، موانع و چالش هایی وجود داشته است.

گفتنی است که در طول تاریخ انسان ها همواره در حال رشد و پیش رفت بوده اند، به ویژه حال که توسعه و پیش رفت مادی انسان بسیار فرا رفته، دانش و صنعت به اوج رسیده و تا حدودی رفاه اقتصادی و زندگی راحت و امکانات فراوان از شاخصه های مهم آن به شمار می رود. اما آیا می توان ادعا کرد که انسان از لحاظ اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی نیز پیش رفت و تکامل داشته است؟ آیا می توان چشم خود را بر انبوه مشکلات روحی، اخلاقی و اجتماعی بست و انسان قربانی صنعت و تکنولوژی را آسوده خاطر و متعالی دانست؟ آیا این پیش رفت سریع و حیرت آور علمی و صنعتی، سعادت و شادکامی را نیز به انسان ارزانی داشته و هدف واقعی او را تأمین کرده است؟ اصولاً آیا انسان تنها به دنبال تأمین سعادت دنیوی و رفاه مادی است، یا آرمان ها و خواسته های والاتری نیز دارد؟

ص: 149


1- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص36.

آیا انسان با این همه پیش رفت در جنبه های مختلف، در ابعاد دیگر زندگی نیز به پیش رفت و تکامل رسیده است؛ در اخلاق، دین داری، پرورش فضایل و مکارم انسانی، تعاون و هم دلی، احساس مسئولیت درباره هم نوع، صلح و آرامش روحی و...؟ شهید مطهری انسان را در مسائل طبیعت و روابط ساختمانی و تشکیلاتی اجتماع پیش رفته می داند، ولی در ارتباط با دیگر انسان ها، معنویت و اخلاق چندان پیش نرفته است.

وضعیت زندگی بشر در حال حاضر و عصر پیش از ظهور چنین است، در حالی که وضعیت مطلوب و مورد انتظار بشر غیر از این است و براساس سنت و خواست الهی نیز غیر از این خواهد بود، یعنی تکامل معنوی و پیش رفت مادی، هم پا و همراه هم بوده و جامعه آرمانی، پویا و پایا در تمامی ابعاد است. البته این وضعیت نابهنجار و کژآلوده جوامع، امری ظاهری و فراگیر است ولی وضعیت درونی و حقیقی بشر حرکت به سوی اخلاق و معنویت و طلب کمال واقعی و مطلوب است. در هر حال، تحقق بشارت الهی و رسیدن انسان ها، به این آمال و آرزو های دیرین خود در پرتو حکومت مصلح موعود به دست می آید.

نیرو های انسان در طول تاریخ به تدریج بیشتر جنبه ایدئولوژیک پیدا می کند و انسان به تدریج از لحاظ ارزش های انسانی به مراحل کمال خود یعنی به مرحله انسان اید ه آل و جامعه اید ه آل نزدیک تر می شود تا آن جا که در نهایت امر حکومت عدالت برپا خواهد شد، یعنی حکومت کامل ارزش های انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به حکومت مهدی تعبیر می شود و آن گاه از حکومت نیرو های باطل و حیوان مآبانه و خودخوا هانه و خودگرایانه اثری نخواهد ماند... .(1)

ص: 150


1- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص41.

علامه طباطبایی نیز معتقد است که به حکم ضرورت، جامعه بشری در آینده پر از عدل و داد می شود و هم زیستی با صلح و صفا می گسترد و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال می شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعه ای منجی جهان بشری و به لسان روایات مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود.(1)

هدف و مقصد

براساس آموزه های دینی، انسان یک هدف و مقصد بیشتر ندارد و حرکت او در جهت تحقق این هدف و رسیدن به این مقصد است. البته برای رسیدن به این هدف واحد و متعالی، اهداف فرعی و روی کرد های مختلفی وجود دارد که آموزه های دینی به آنها اشاره می کنند. از آیات قرآن به دست می آید که همه جهان هستی و از جمله انسان، به عالم بالا باز خواهند گشت و فرجام تمامی امور و پایان زندگی به سوی خداوند و از آنِ او است:

((وَإِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الإمُورِ))؛(2)

و فرجام کار ها به سوی اوست.

((وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الإمُورِ))؛(3)

و فرجام همه کار ها از آنِ خداست.

((وَإِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ))؛(4)

و [همه] کار ها به سوی خدا بازگردانده می شود.

ص: 151


1- شیعه در اسلام، ص308.
2- سوره لقمان، آیه22.
3- سوره حج، آیه41.
4- سوره آل عمران، آیه109.

بر این اساس، عبادت و عبودیت هدفی است که قرآن برای کاروان بشری ترسیم می کند. عبادت و عبودیت، دایره ای وسیع و گسترد ه دارد، چنان که همه شئون زندگی انسان را بر زمین فرامی گیرد. این هدف در صورتی محقق می شود که خواسته ها و دستورهای خدا در سراسر گیتی اجرا و شناخت و عبادت او محقق گردد و عبودیت و معنویت به جای رذایل و کژی ها بنشیند:

((وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنسَ إِلاَّ لِیعْبُدُونِ))؛(1)

و جن و انس را نیافریدیم مگر برای این که مرا عبادت کنند.

هرگز قرآن علت آفرینش انسان را بیشتر دانستن و توانستن برنشمرده تا این که وقتی انسان دانست و توانست، خلقت به هدف خود برسد، بلکه انسان آفریده شده تا خدا را بپرستد و پرستش خدا، خود هدف است. قرآن انسان را می خواهد بسازد و به او هدف و آرمان می خواهد بدهد و هدف و آرمان اسلام، تنها خداست و بس و هر چیز دیگر جنبه مقدمی دارد، نه جنبه اصالت و استقلال و هدف اصلی.(2)

سیر و حرکت به سوی خدا و رسیدن به او، مستلزم پرورش فضایل اخلاقی، سبقت به سوی نیکی ها، اعمال صالح، پرستش و عبادت، عدالت و تقوا و... است. اینها معنا و مصداق واقعی کمال و تعالی انسان به شمار می رود و هر کدام به نوعی سعادت و خوش بختی انسان را تأمین می کند و زندگی ای آرام، متعالی، متکامل و متعادل را برای او رقم می زند. در این میان پیامبران و امامان نقطه اتصال و دعوت مردم به سوی خدا و فضایل

ص: 152


1- سوره ذاریات، آیه56.
2- تکامل اجتماعی انسان، ص76.

اخلاقی اند و در تحقق اهداف و آرمان های والا و حقیقی، نقشی مؤثر و بااهمیت دارند. تاکنون در طول تاریخ، این خواسته واقعی بشر محقق نشده است، اما در آینده و در دولتی کمال گرا و اخلاق محور تحقق خواهد یافت.

مسیر و مکانیسم حرکت

قرآن، صحنه تاریخ و زندگی بشری را عرصه پویش ها و کوشش های حق پرستان و باطل گرایان برای رسیدن به آرمان ها و اهداف خود یاد می کند. حق پرستان، در پی پیروی از حق، پرستش خدا، کسب فضایل انسانی، تحقق عدالت و سعادت واقعی انسان ها، ایمان، تثبیت و گسترش خداپرستی، دوری از زر و زور و... هستند، اما باطل گرایان به دنبال شهوت رانی، ثروت اندوزی، ظلم و ستم، کفر، فسادگری و تباهی، عدالت گریزی، کسب مقام، تکبر و خودخواهی اند. در رأس حق پرستان و حق پویان، پیامبران، اولیای الهی و صالحان و در رأس باطل گرایان، شیطان، فرعون ها، شا هان و ستم گران قرار دارند.

همواره بین دو گروه و جبهه حق و باطل، نزاع و درگیری وجود دارد و در واقع تضاد و کشمکش بین آنها، محرک و مکانیسم حرکت تاریخ است. پیامبران همواره مخالفت خود را با کفر و ستم گری فرعون ها و سردمداران زر و زور اعلام کرده و منافع نامشروع و باطل آنها را به چالش کشید ه اند. دعوت اصلی آنها به تحقق خداپرستی و عدالت اجتماعی بوده که با منافع سرشار و دنیوی باطل گرایان تعارض داشته است.

بیشتر باورمندان و ایمان آورندگان به رسولان الهی نیز افراد تهی دست و تحت ستم جامعه بود ه اند که از اطاعت سردمداران کفر و باطل، سرپیچی کرده اند و به طریق حق و ظلم ستیزی گام

ص: 153

نهاد ه اند. همه این عوامل، باعث واکنش جبهه باطل و درگیری و نزاع همیشگی آنان با گروه حق و خداپرست بوده است.

قرآن کریم تضاد و مبارزه را در مناسبات جوامع بشری مطرح کرده است، همان گونه که از تضاد میان آدم و شیطان و تضاد در عالم طبیعت نام برده و آن را گاهی مبارزه ایمان و کفر و گاهی مبارزه حق و باطل یاد کرده است. آزادی اراده و قدرت انتخابی که خداوند به بشر داده، واقعیتی تاریخی است، چنان که بنابر آن، جمعی به سوی حق و گروهی به سوی باطل کشیده می شوند.

نیرو های حق در میدان مبارزه حق و باطل که به وسعت کل تاریخ است، همان نیرو های مؤمنی هستند که پشت سر انبیا حرکت می کنند و رهبری این مبارزه همواره با پیامبران و جانشینان آنان بوده است. در این میان، امت اسلامی آخرین و مهم ترین حلقه این سلسله به شمار می رود و مسئولیت مبارزه با باطل را در تمام جبهه ها بر عهده دارد.(1)

از نظر قرآن مجید، جهان همواره میدان نبردی پی گیر میان گروه اهل حق و گروه اهل باطل، گروهی از تراز ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلم و پیروان مؤمن آنان و گروهی از تراز نمرود و فرعون و جباران یهود و ابوسفیان بوده است. هر فرعون، موسایی در برابر خود داشته است: در این نبرد ها و ستیز ها، گاهی حق و گاهی باطل پیروز بوده، ولی البته این پیروزی ها و شکست ها، به سلسله عوامل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی وابسته بوده است.

قرآن به نقش مرتجعانه ملأ و مترفین و مستکبران و نقش حق طلبانه مستضعفان تصریح می کند. با وجود این، آن جهاد پیاپی

ص: 154


1- نک: بینش تاریخی قرآن، ص108.

پیش برند ه را که از فجر تاریخ وجود داشته، دارای ماهیت معنوی و انسانی می داند، نه مادی و طبقاتی.(1)

البته این تضاد به معنای دیالکتیک نیست، یعنی آن که هر چیزی ضد خود را در درون خود بپرورد و پدیده ای از میان اضداد عبور کند و تحقق پذیرد. چنین تضادی در قرآن و احادیث وجود ندارد. اگر قرآن تضاد را عامل حرکت طبیعت و تکامل جامعه می داند، به این معناست که سراسر جهان از امور متخالف و متباین آفریده شده است و بر اثر جدال دو متضاد، جهان رو به تکامل می رود. وجود اضداد در طبیعت و جامعه مایه تکامل و وسیله بقا و حیات جامعه و انسان هاست، اما این تضاد نه به معنای این است که هر چیزی ضد خود را پرورش می دهد، بلکه مقصود این است که از آمیزش مختلف ها، متفاوت ها، متزاحم ها و گوناگون ها، انواع مجدد و جامعه وزین و متکامل به وجود می آید:(2) ((وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا))؛(3) «شما را مختلف و گوناگون آفرید.»

در هر حال، پیامبران در طول تاریخ، رهبری گروه مؤمنان، صالحان، موحدان و مجاهدان و... جبهه حق را در دست داشته اند و با تمام قدرت و توان در برابر گروه کافران، مشرکان، منافقان و مفسدان جبهه باطل صف آرایی می کرده اند و در پی از بین بردن تصویر کریه کفر و باطل از جهان بوده اند. بر این اساس، تاریخ با سکان داری پیامبران و جانشینان صالح آنان، به سمت حق گرایی و پیروزی بر باطل در حرکت بوده است. در این باره آیات بسیاری وجود دارد که به جهت گزیده گویی، از بیان آنها پرهیز کردیم.(4)

ص: 155


1- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص49-50.
2- نک: فلسفه تاریخ و نیروی محرک آن، ص131-133.
3- سوره نوح ، آیه14.
4- برای مطالعه بیشتر نک: سوره اعراف، آیه 60، 66 و 82؛ سوره شعراء، آیه 116؛ سوره هود، آیه 54 و 89؛ سوره نمل، آیه 45؛ سوره انبیاء، آیه 68؛ سوره زخرف، آیه 26؛ سوره غافر، آیه 26؛ سوره بقره، آیه 251، سوره سبأ، آیه34 و... .

پیروزی حق بر باطل

با توجه به آیات و شواهد تاریخی گوناگون، تاریخ را چیزی جز انعکاس درگیری پایدار و بی امان حق و باطل نمی یابیم. رویارویی پیروان این دو از سپیده دم تاریخ تاکنون به طور مداوم و در میدان های گوناگون حیات جریان داشته و پیروزی و شکست دست به دست گردیده است. البته قدرت غیبی خداوند همیشه یاور حق پرستان و مؤمنان بوده است. مقاطع بسیاری در روند تاریخ پیش آمده که حق و رهروان راهش در ضعف و فشار و باطل و میدان دارانش در تاخت و تاز بود ه اند، اما سرانجام تاریخ طبق سنن الهی از آنِ حق و حق طلبان است و حاکمیت خط انبیا بر تمامی قلوب و نفوس محقق می گردد. قرآن نوید می دهد که در مبارزه طولانی و پردامنه حق و باطل، سرانجام حق پیروز است و اضمحلال و انهدام و فنای باطل حتمی است:(1)

((وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا))؛(2)

بگو حق آمد و باطل را نابود ساخت که باطل بی تردید لایق محو و نابودی است.

((وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ* لِیحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ))؛(3)

و خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کفر و کافران را قطع کند تا حق تثبیت شود و باطل از میان برود، هرچند مجرمان را خوش نیاید.

تضاد و کشمکش بین حق و باطل و مؤمنان و کافران از نخستین لحظات تاریخ تاکنون ادامه داشته و نزاع و ستیزه های

ص: 156


1- نک: ظهور و سقوط جامعه ها و تمدن ها از دیدگاه قرآن، ص437 - 439.
2- سوره اسراء، آیه 81.
3- سوره انفال، آیه های 7 و 8.

خارج از این چهارچوب، محدود و گذرا بوده و استمرار و تداومی در تاریخ نداشته است. حال نقطه پایانی این درگیری و تضاد کجا و چه وقت است؟ با توجه به وعده قرآن، نقطه پایانی این تضاد، غلبه و پیروزی ایمان و حق و نابودی کفر و باطل است، بدین صورت که حق در عصری به اوج قدرت و کمال خود می رسد و زمینه برای فتح و پیروزی آن به وجود می آید. باطل نیز به نهایت قدرت و انحطاط و فساد کشیده می شود و وقتی هر دو به نهایت خود رسیدند، حق با امداد خداوند و آگاهی و توانایی مؤمنان و صالحان بر باطل غلبه می کند و کافران و مفسدان را از میان برمی دارد و قدرت و سلطه شیطان از بین می رود. روایات آشکارا بر نابودی و هلاکت شیطان به دست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره می کنند.

پیروزی نهایی نیرو های حق و صلح و عدالت، اندیشه ای قرآنی است که با قاطعیت اعلام می دارد: پیروزی نهایی با دین حق و ایمان و غلبه قطعی صالحان و متقیان، کوتاه شدن دست ظالمان و مستکبران و آینده روشن و سعادت مندانه بشر است.

نقطه اوج و متعالی این حرکت با قیام و ظهور منجی موعود (و مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از دیدگاه اسلام) تحقق می یابد و او رهبری گروه حق را به دست می گیرد و با تمام توان، به جنگ نهایی با جبهه کفر و باطل می پردازد و در تحقق وعده های حتمی الهی، پیروز می شود و تاریخ به شکوه مندترین فرجام خود می رسد.

این وعده قطعی و حتمی خداوند، تخلف نمی پذیرد و حق با تمام توان و شکوه، به پیروزی می رسد. از مجموع آیات و روایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف آخرین حلقه از مجموعه حلقه های مبارزه حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است. مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، تحقق بخش ایده های همه انبیا و اولیا و

ص: 157

مردان مبارز راه حق است و به عبارتی، او حاصل تمامی مجاهدت ها و تلاش های پیامبران و ثمره قیام ها و مبارزات حق طلبان به شمار می رود.

هر فرد از این سعادت، آن گاه سهم می برد که در گروه اهل حق باشد. آیاتی که روایات بدان ها استناد کرده اند، نشان می دهد که مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف مظهر نویدی است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است(1) و مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان به شمار می رود.(2)

آری ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف منتی بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان و وسیله ای برای پیشوا و مقتدا شدن آنان و مقدمه ای برای وراثت آنها و خلافت الهی بر روی زمین است.(3) ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، وعده ای را تحقق می بخشد که خداوند متعال از قدیم ترین زمان ها در کتب آسمانی، به صالحان و متقیان داده است که زمین از آنِ آنان است و پایان تنها به متقیان تعلق دارد.(4)

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه ((وَتِلْکَ الأیّامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ))(5) می فرماید: «از وقت خلقت آدم تا این زمان، دولتی برای خدا و دولتی برای ابلیس بوده است. پس کجاست دولت خدا در این زمان؟ و نیست صاحب دولت خدا، مگر قائم.»(6)

ص: 158


1- سوره نور، آیه55.
2- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص54.
3- سوره قصص، آیه5.
4- سوره انبیاء، آیه105؛ سوره اعراف، آیه128.
5- سوره آل عمران، آیه40.
6- «ما زال منذ خلق الله آدم دولة لله و دولة لإبلیس، فأین دولة الله؟ أما هو قائم واحد.» (بحار الانوار، ج51، ص54؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص199)

امام هادی علیه السلام او را کسی می داند که وحدت کلمه ایجاد می کند و نعمت را کامل می سازد. خداوند حق را به دست او تحقق می بخشد و باطل را نابود می کند. آن گاه آیه ((بقیةاللَّه خیرٌ لکم)) را قرائت کرد و فرمود: «به خدا سوگند! بقیّة الله، اوست.»(1)

محمد بن مسلم در روایتی گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیده است: «مقصود از آیه ((وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَی)) چیست؟ فرمود: «شب!» اشاره به آن است که سدّ راه علی علیه السلام شد و او را فرو پوشاند. ((وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی))، روز، اشاره به قائم ماست که وقتی خروج می کند، دولتش بر همه دولت های باطل چیرگی می یابد.(2)

پاسخ پرسش های فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن را به گونه چکیده می توان چنین برشمرد:

1. هدف و غایت تاریخ، عبادت و بندگی خدا و رسیدن به کمالات اخلاقی و انسانی است؛

2. مکانیسم و محرک این حرکت، اراده انسان ها و تضاد و درگیری بین دو جبهه حق و باطل است که در نهایت با نابودی جبهه باطل، به پایان خواهد رسید.

3. مسیر و منازل این حرکت، دوران های حضور پیامبران و جانشینان آنان است.

ص: 159


1- «هو الّذی یجمع الکلم و یتمُّ النّعم و یحقّ الله به الحقّ و یزهق الباطل. و هو مهدُّیکمُ المنتظر، ثمّ قرأ: ((بقیةاللَّه خیرٌ لکم)) و قال: هو و اللَّه بقیّة اللَّه.» (یوم الخلاص، ج2، ص663؛ الزام الناصب، ص57)
2- «محمد بن مسلم [قال:] «سئلت أبا جعفر عن قول الله تعالی ((وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی))، قال: اللیل فی هذا الموضع، الثانی، غشّ امیرالمؤمنین فی دولته الّتی جرت له علیه... ((وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی))، النهار هو القائم منّا أهل البیت، إذا قام غلب دولة الباطل.» (بحار الانوار، ج51، ص49)

عصر هر پیامبری، بستر و مرحله ای برای گذر تاریخ به مراحل بالاتر و کامل تر از گذشته است. تاریخ در عصر ظهور، به مرحله نهایی و کامل خود خواهد رسید. این مرحله آغاز زندگی نو، پیش رفته و متکامل است و بشر در آن از رفاه، سعادت، عدالت، امنیت و معنویت برخوردار خواهد شد.

ص: 160

فصل سوم: چشم انداز و آیندة تاریخ و سیر کمالی آن با نگاه به آیات و روایات

کانونی ترین محور نگاه و منظر انسان به مسئله تاریخ آینده و فرجام واپسین بشر، محور سیر انسان و جامعه و حرکت تکامل آن است. براساس این روی کرد، پیامبران و اوصیای شان راه نمایی و رهبری کاروان بشری را در بستر تاریخ بر عهده داشته اند. این سرحلقه های تاریخ چنین مسئولیت سترگی را به زیباترین شکل ممکن بر دوش گرفته اند و زینت رشد و هدایت انسان ها گردیده اند.

چنان که گذشت، شهید مطهری انگاره حرکت تکاملی تاریخ را در بافت و ساخت تاریخ و در سرشت و فطرت آن نهفته و خفته می داند. تاریخ بنابر بینش انسانی و فطری، مانند خود طبیعت به حکم نهاد و سرشت خود متکامل است و حرکت تکاملی آن لازمه ذات اجزای آن است. تکامل تاریخ تنها

ص: 161

جنبه مادی و فنی و ابزاری و چیزهای مربوط به ساحت تمدنی انسان را دربر نمی گیرد، بلکه فراشمول است و تمامی شئون فرهنگی و معنوی او را دربر می گیرد و او را به سعه وجودی خویش رهنمون می شود.

وضعیت کنونی زندگی بشر با کژراهه تکنوپولی و امپراتوری دیوصفت تکنولوژی تنیده شده و بلای جان و روان عصر حاضر گردیده است. اما لایه و پوسته زیرین و درونی جامعه بشری آهنگ و نوایی دیگر دارد؛ قلب جوامع بشری به شوق دیدار کمال مطلوب خویش و در حال و هوای معنا و فرهنگ انسانی و فطری در انتظار است. از این رو، تمامی ملل و نحل و فرهنگ ها و اندیشه ها با ترانه های منجی گرایی و موعودگرایی دل خوش می دارند.

استاد مطهری در این باره معتقد بود که در طول تاریخ گذشته و آینده، نیرو های انسان به تدریج بیشتر جنبه ایدئولوژیک پیدا می کند و انسان به تدریج از لحاظ ارزش های انسانی به مراحل کمال خود یعنی انسان و جامعه اید ه آل نزدیک تر می شود تا آن جا که در نهایت، حکومت عدالت یعنی حکومت کامل ارزش های انسانی برقرار خواهد شد؛ حکومتی که در اسلام به «حکومت مهدی» شهرت دارد. آن گاه از حکومت نیرو های باطل و حیوان مآبانه و خودخوا هانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود.

به حکم ضرورت، آینده جهان روزی خواهد بود که جامعه بشری پر از عدل و داد می شود و افراد با صلح و صفا زندگی می کنند و غرق فضیلت و کمال می شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان و رهبر چنین جامعه ای، منجی جهان بشری و به لسان روایات مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود.

ص: 162

بنابر فرهنگ وحیانی و آموزه های آسمانی تمامی جهان هستی و از جمله انسان، به دیار پایدار و دیدار یار روانه خواهند شد. فرجام واپسین همه امور و پایانه زندگی ها خالق هستی و از آنِ اوست و طنین از «اویی» و به سوی «اویی» گستره هستی را فرا می گیرد: ((إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ))،(1) ((وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ))،(2) و ((وَ للَّهِ عَاقِبَةُ الإمُورِ))،(3) و ((وَ إِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الإمُورِ)).(4)

از این رو، عبودیت هدفی است که قرآن برای انسان بیان می کند:

((وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنسَ إِلاَّ لِیعْبُدُونِ))؛(5) و جن و انس را نیافریدیم مگر برای این که مرا عبادت کنند.

مرحوم مطهری قرآن را انسان ساز یاد می کند و تنها هدف و آرمان اسلام را خدا یاد می کند و هرچیز دیگر را مقدمه برمی شمرد، نه اصیل و مستقل.(6)

صحنه تاریخ از دیدگاه وحیانی، مصاف دو جبهه رحمانی و شیطانی است و پیوسته انسان ها از دو حال خارج نیستند: یا بنده خداوند رحمانند و یا بنده شیطان. ((أن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ ... اعْبُدُونِی)).(7)

هماره کانون نزاع و درگیری در عرصه «پرستش» بوده، هم چنان که محور و هدف اصلی آفرینش «پرستش» و عبودیت

ص: 163


1- سوره بقره، آیه156.
2- سوره آل عمران، آیه109.
3- سوره حج، آیه41.
4- سوره لقمان، آیه22.
5- سوره ذاریات، آیه56.
6- تکامل اجتماعی انسان، ص76.
7- سوره یس، آیات60 -61.

بوده است. آفریدگار، هستی و بشر را آفریده تا آنها را از معرفت و محبت خویش سرشار سازد، هم چنان که در صحیفه سجادیه آمده است:

و بعثهم فی سبیل محبته؛(1)

و آنان را در مسیر محبت و عشق خود برانگیخت.

خداوند به وسیله انبیا، عقل و فطرت انسان، پیمان گرفته که شیطان را اطاعت و عبادت نکنند و دشمنی آشکار او را اعلام و اظهار دارند:

((أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ))؛(2)

ای فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید که همانا او برای شما دشمنی آشکار است و تنها مرا بپرستید، که راه مستقیم همین است.

خداوند این گونه راه مستقیم و عبودیت خویش را از کژراهه و بی راهه شیطان جدا می کند و به عبودیت که همان «صراط مستقیم» است، دعوت می نماید.

بشر در انتخاب آزاد خویش از این دو راه و دو جبهه یکی را می گزیند:

((إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا))؛(3)

انسان یا همراه با کائنات هستی به تسبیح و پرستش حق رو می کند و یا از آن چشم می پوشد و پشت می کند.

ص: 164


1- دعای اول.
2- سوره یس، آیه60.
3- سوره انسان، آیه3.

انسان پس از انتخاب راه و جبهه خویش به توسعه همه جانبه و فراگیر قلمرو پرستش خود می پردازد تا آن جا که تمامی شئونات زندگی فردی و اجتماعی اش را تحت تأثیر پرستش خویش قرار می دهد. از همین رو، امام باقر علیه السلام می فرماید:

من أصغی إلی ناطق فقد عبده فإن کان النّاطِق عَن الله عزَّوجلّ فَقد عبد الله و إن کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس؛(1)

کسی که به سخن گویی گوش فرا دهد، او را پرستش کرده! اگر ناطق، حکم خدا را می گوید، پرستش خدا کرده و اگر از نزد شیطان سخن می گوید، پرستش شیطان کرده است.

بدین صورت، تمامی احکام و دستورهای اسلامی از توحید سرچشمه می گیرد. اسلام همه فعالیت ها و حرکت های اجتماعی بشر را در ساحت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... در راستای تمدن سازی توحیدی و در مسیر توسعه عبودیت و تقرب می داند.

علامه طباطبایی آیاتی مانند ((وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ))،(2) را نشان دهنده اجتماعی بودن همه شئون اسلام می داند.(3)

ایشان مطلق و بی قیدی امرهای «اصبروا»، «صابروا»، «رابطوا» و «اتقوا» را چنین تفسیر می کند:

یکم. مصابره عبارت است از این که جمعیتی به اتفاق یک دیگر اذیت ها را تحمل کنند و هریک صبر خود را به صبر دیگری تکیه

ص: 165


1- وسائل الشیعه، ج18، باب10، ص91، روایت نهم.
2- سوره آل عمران، آیه200.
3- المیزان، ج4، ص199.

دهد و در نتیجه برکاتی که در صفت صبر هست، تأثیر صبر بیشتر گردد.

دوم. مرابطه از نظر معنا اعم از مصابره است؛ چون مصابره عبارت بود از وصل کردن نیروی مقاومت افراد جامعه در برابر شداید و مرابطه عبارت است از همین وصل کردن نیرو ها، اما نه تنها نیروی مقاومت در برابر شداید، بلکه همه نیرو ها و کار ها، در جمیع شئون زندگی دینی؛ چه در حال شدت و چه در حال رخاء و خوشی.

جامعه با وجود مرابطه به سعادت حقیقی دنیا و آخرت خود می رسد و بی وجود مرابطه، تنها بعضی از سعادت تأمین می شود که بعضی از سعادت، سعادت حقیقی نیست. از این رو، در پی جمله: «إصبروا و صابروا و رابطوا» فرموده است: «و اتقوا الله لعلّکم تفلحون» که البته منظور از این فلاح هم فلاح تام حقیقی است.(1)

براساس آموزه های مطرح در اندیشه مهدویت تاریخ در ادامه روند رو به تکامل خود به جایی می رسد که سعادتی فراگیر جامعه بشری را فرا می گیرد. این انگاره از جایگاه فلسفه تاریخ اسلامی به روشنی قابل تبیین است.

امام سجاد علیه السلام درباره سعادت فراگیر، همگانی و اجتماعی می فرماید:

و زدهم بصیرة فی حقّی، و معرفة بِفَضلی حتّی یسعَدوا بی و أسعد بهم، آمین یا ربّ العالمین؛(2)

و خداوندا به گروه اجتماعی همسایگان، بصیرت در حوزه حق من و معرفت در حوزه فضل من بیفزا تا

ص: 166


1- المیزان، ج4، ص143-144.
2- صحیفه سجادیه، دعای 26.

این که آنان به وسیله من به سعادت دست یابند و من هم به وسیله آنان.

امام سجاد علیه السلام از منظر جامعه شناختی به دو محور اساسی از سرمایه اجتماعی اشاره فرمود ه اند که اگر جوامع بشری به آن توجه جدی بنمایند به قدرت هم پوشانی و سنرژیک اجتماعی دست می یازند و به خیر کثیر و مبارکی نایل می گردند. و آن دو عبارتند از:

یکم. بصیرت اجتماعی مردم در ساحت حق یک دیگر که در این صورت، در واقع با تیزبینی در حوزه حق و حقوق هم دیگر، جایگاه متقابل هم را به رسمیت می شناسند. این خود نشان از شعور اجتماعی و فراست و بینش و تیزبینی افراد جامعه بوده و حکایت از بلوغ و رشد اجتماعی می نماید. بدین سان با این فطانت و لطافت در فهم و اندیشه شأن و جایگاه خود را در چتر حمایتی و سایبان امن می نشانند و کرامت انسانی خویش را تأمین می کنند.

دوم. معرفت اجتماعی در ساحت فضل یک دیگر که بعد از به رسمیت شناختن تیزبینانه جایگاه خود به گونه حراست مستقیم و غیرمستقیم، به شناخت و معرفت از توان مندی و کارآمدی متقابل از هم دیگر نیازمند خواهیم بود تا براساس نیاز فطری استخدام و تسخیر افراد اجتماع، به قدرت هم پوشان و سنرژیک اجتماعی دست یابیم. آن گاه هیچ یک از توان ها احتکار و یا هرز و تلف نمی گردند و مسیر تکامل اجتماعی با شتاب راه وار می ماند.

از همین رو علامه طباطبایی درباره انسان و اجتماع، انسان را در میان تمامی جان داران موجودی می داند که باید اجتماعی زندگی کند. فطرت تمام انسان ها این معنا را درک می کند و تا آن جا هم که تاریخ نشان داده، هرجا بشر بوده اجتماعی زندگی می کرده است.

ص: 167

قرآن کریم هم با بهترین بیان در آیاتی بسیار از این حقیقت خبر داده است:

((یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا))؛(1)

ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شعبه شعبه و قبیله قبیله تان کردیم تا یک دیگر را بشناسید.

((نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیا))؛(2)

ماییم که معیشتشان را در بینشان (در زندگی دنیا) تقسیم کردیم و بعضی را به درجاتی مافوق بعضی دیگر قرار دادیم تا بعضی بعضی دیگر را مسخر خود کنند.

((بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ))؛(3)

شما همه از یک دیگرید.

این همه و آیات دیگر(4) حکایت از بافت و ساخت اجتماعی می نمایند. سرمایه هایی اجتماعی در همین بافت برای انسان نهفته که اگر بتواند در معرض نسیم آن قرار بگیرد، می تواند جامعه بالنده و پیش رو متکاملی را جهت سعادت خویش بیافریند.

از همین رو، علامه طباطبایی درباره رشد و تکامل نیافتگی اجتماعی انسان از روز آغاز پیدایش، به مانند دیگر خواص روحی انسان و آن چه مربوط به اوست، اعتقاد دارد که اجتماع نمو و تکامل مادی و معنوی نپذیرفته تا اجتماعی شدن انسان هم مانند

ص: 168


1- سوره حجرات، آیه13.
2- سوره زخرف، آیه32.
3- سوره آل عمران، آیه195.
4- المیزان، ج4، ص144- 145.

دیگر امور روحی و ادراکی اش دوش به دوش تکامل پذیرد، هرچه کمالات مادی و معنوی بیشتر شود، اجتماع نیز سامان بیشتری به خود می گیرد و بی گمان، این ویژگی انسان مانند سایر ویژگی هایش که به گونه ای با نیروی علم و اراده او ارتباط دارند، به تدریج به سوی کمال ره می پیماید.(1)

بنابر قرآن کریم، اولین باری که بشر متوجه منافع اجتماع شد و به طور تفصیل (و نه ناخودآگاه) به مصالح آن پی برد و در پی حفظ آن برآمد، زمانی بود که پیغمبری برای اولین بار در میان بشر مبعوث شد و آنان را راه نمود. به بیانی، بشر به وسیله مقام نبوت متوجه مصالح و منافع زندگی اجتماعی گردید. آیات زیر بر این مطلب دلالت دارند:

((وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ))؛(2)

انسان ها در آغاز، همه یک امت بودند، بعد ها اختلاف کردند.

((کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ))؛(3)

مردم همه یک امت بودند، سپس خدای تعالی انبیا را مبعوث فرمود و کتاب به حق را با آنان نازل فرمود تا بین مردم در آن چه در آن اختلاف می کنند، داوری کند.

بنابر این دو آیه، انسان در قدیم ترین عهدش امتی واحده و ساده و بی اختلاف بوده، سپس (به دلیل غریزه استخدام) اختلاف در بین افرادش پیدا شد و اختلاف هم به مشاجره و نزاع انجامید.

ص: 169


1- المیزان، ج4، ص145.
2- سوره یونس، آیه19.
3- سوره بقره، آیه213.

لذا خدای تعالی انبیا را برانگیخت و با آنان کتاب فرستاد تا به وسیله آن کتاب اختلاف ها را برطرف کنند و دوباره به وحدت اجتماعی شان برگردانند و این وحدت را به وسیله قوانینی که تشریع فرموده، حفظ کنند.(1)

شناسایی عنصری که در اجتماع بشر وحدت بخش و انسجام آفرین است، بسیار اهمیت دارد. علامه بنابر آیه ((شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ))؛(2) «برای شما مسلمانان از مسائل اصولی دین همان را تشریع کرده که به نوح توصیه اش کرده بود و آن چه به تو وحی کردیم و ابراهیم و موسی و عیسی را به رعایت آن سفارش نمودیم این بود که دین را اقامه کنید، و در دین متفرق نشوید.» تنها راه رفع اختلاف از بین مردم و اتحاد کلمه در میان آنان را دعوت به اقامه دین و اتحاد در دین واحد می داند. پس تنها دین ضامن اجتماع صالح مردم است.

دعوت مستقل و صریح به اجتماع تنها از مقام نبوت آغاز شده که در قالب دین به بشر پیش نهاد کرد ه اند. قرآن و تاریخ بر این نکته تصریح می کنند: ((إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ)).(3)

امت به معنای جماعتی است که مقصد واحدی آنها را جمع کرده باشد. چنان که سیاق آیه گواهی می دهد، خطاب آن عمومی است که تمامی افراد مکلف بشر را دربر می گیرد. مراد از امت در این جا نوع انسان است. نوع برای خود وحدتی دارد و همه

ص: 170


1- المیزان، ص147.
2- سوره شوری، آیه13.
3- سوره انبیاء، آیه92. و مشابه این آیه با اندکی تفاوت در سوره مؤمنون، آیه52 «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ »آمده است.

انسان ها در آن نوع واحدند و اگر اسم اشاره «هذه» را مؤنث آورده، به مناسبت تأنیث خبر «إنّ» (امت) است.

جمله «اُمّة واحدة» به دلیل خطاب (فاعبدون) اشاره نموده است؛ زیرا وقتی نوع امت، هدف و مقصود انسان واحد باشد، دیگر ممکن نیست غیر ربی واحد ارباب دیگری داشته باشد؛ چون ربوبیت و الوهیت منصب تشریفی و قراردادی نیست تا انسان به اختیار خود هرکه و هرچه را برای خود خواست رب قرار دهد، بلکه ربوبیت و الوهیت به معنای مبدأیت تکوین و تدبیر است و چون همه انسان ها از اولین و آخرینشان یک نوع و یک موجودند و نظامی هم که به منظور تدبیر امورش در امر او جریان دارد، نظامی واحد و متصل و مربوط است که بعضی اجزاء را به بعضی دیگر متصل می سازد، قهراً این نوع واحد و نظام واحد را جز مالک و مدبری واحد به وجود نیاورده است. از این رو، اختلاف انسان ها در امر ربوبیت نادرست است و آنان در عبادت نمی توانند راهی جز راه دیگری بپیمایند. پس انسان نوع واحد است و باید خدای واحد داشته باشد.(1)

علامه به تفسیر آیه ((وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَینَا رَاجِعُونَ))؛(2) نیز می پردازد. مردم امر واحد و همان دین توحید را نیز رها می کنند، با وجود آن که امری واحد بوده، آن را پاره پاره نمودند و میان خود تقسیمش کردند؛ هر طایفه ای قسمتی را گرفتند و دیگری را ر ها کردند و از این رو، با همه اختلافات طوایف، یادکرد این موضوع خود نوعی سرزنش و مذمت مردم به دلیل اختلافشان در دین و نافرمانی خدا در پرستش معبود یگانه است.

ص: 171


1- المیزان، ج17، ص455.
2- سوره انبیاء، آیه93.

تاریخ پیوسته معرکه درگیری پرستش خدای رحمان و شیطان بوده است و محور جبهه رحمان، انبیا و اوصیای الهی بود ه اند و محور جبهه شیطان ابلیس و سپاه او. پیوسته هریک از این دو جبهه درصدد توسعه قلمرو پرستش در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و در گستره ساحت های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود ه اند. از همین رو، جنگ و درگیری بین آنان درمی گیرد.

علامه طباطبایی جمله «کلّ إلینا راجعون» را نشان از نادیده نگرفتن اختلاف مردم در امر دین می داند که همگی به سوی خدا باز می گردند و بر طبق اختلافی که در امر دین کرده اند، سزا می بینند. این نکته به تفصیل آیه: ((فَمَن یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ)) (1) نیز روشن می شود.

این آیه حال اختلاف کنندگان را از نظر جزای اخروی تفضیل می دهد. آیه ای دیگر به منزله بیان و تفصیل جزای دنیایی ایشان می فرماید: ((وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ)).(2)

بشر به رغم دعوت شدن به دینی واحد، آن را قطعه قطعه نمودند، در آن اختلاف کردند و مجازاتشان هم مختلف شد. با وجود این، در آخرت آنهایی که ایمان آوردند، سعیشان مشکور و عملشان مکتوب گردید و در دنیا زمین را به وراثت مالک خواهند شد، بر خلاف دیگران.

بشر این گونه با حکومت صالحان بر زمین به امت واحد دست می یابد. ولی این امت واحد ویژگی ای دارد که همانند امت واحد

ص: 172


1- سوره انبیاء، آیه94.
2- سوره انبیاء، آیه105.

اولیه بشر نیست؛ اوج شکوفایی و کمال در عقول انسان ها. تاریخ بشر صحنه چالش های پرتلاطم حق و باطل و حق پرستان و شیطان پرستان بوده و در این مسیر، حرکت تاریخ با درگیری ها و پیچیدگی ها روبه رو بوده است و هریک از طرفین با اراده آزاد خویش نقش آفرید ه اند.

از این رو، کلمه «بلاغ» در آیه بعد: ((إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاَغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ))(1) به معنای کافی بودن است و نیز به معنای چیزی است که آدمی به وسیله آن به آرزوی خویش می رسد و نیز به معنای خود بلوغ است. به هرحال، معنای آیه از میان این سه معنای روشن است. کلمه «هذا» به معارفی اشاره دارد که در سوره بیان شده، یعنی آن چه در این سوره بیان کردیم که ربّ عالم واحد است و غیر او ربی نیست و واجب است که از طریق نبوت پرستش شود تا به این وسیله آماده روز حساب گردند و این که جزای مؤمنان چنین و چنان و جزای کافران چنین و چنان است؛ البته در صورتی که به آن عمل کنند، به آرزوی خویش می رسند.

گویا این آیه می خواهد بفرماید که در این سوره و از جمله در آیه ((وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ)) پیام کافی و مکفی وجود دارد. این پیام مکفی شما را به بلوغ لازم می رساند و شما با آن بلوغ به آرزوی دیرینه و تاریخی خویش یعنی وراثت بر زمین و تشکیل حکومت صالحان و ایجاد امت واحد بشری می توانید دست یازید.

فرآیند سه گانه: پیام مکفی، بلوغ حاصل از پیام، و دست یابی به آرمان و آرزوی خویش از طریق بلوغ و رشد به دست آمده، همه به گروه و قوم عابد و به عبودیت رسیده، اختصاص خواهد

ص: 173


1- سوره انبیاء، آیه106.

داشت، یعنی سخن از قوم و گروه است و روی کرد جمع و اجتماعی دارد (اولاً) و سخن از ویژگی عبودیت این گروه دارد (ثانیاً).

از این رو، تنها «قوم عابدین» که در قله رفیع رشد و کمال خود یعنی عبودیت الهی بار یافته اند و آن را هدف اصلی و اصیل خویش به آغوش کشید ه اند، با گام های سه گانه یاد شده، کاروان تاریخ بشری را فراسوی امت واحد و حکومت صالحان می توانند روانه سازند.

گستره مبارزه حق پرستی و شیطان پرستی به وسعت تمام تاریخ، به گونه ای است که تمامی مؤمنان و پیروان انبیا و اوصیا را با تمامی کافران و پیروان ابلیس به چالش خوانده و در طول تاریخ به جریان خود ادامه داده است تا این که به آخرین حلقه درگیری کفر و ایمان یعنی امت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و نظام کفر و جبهه باطل بار یافته است.

«از نظر قرآن مجید، از آغاز جهان همواره نبردی پی گیر میان گروه اهل حق و گروه اهل باطل، میان گروهی از تراز ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلم و پیروان مؤمن آنها و گروهی از تراز نمرود و فرعون و جباران یهود و ابوسفیان و امثالهم برپا بوده است. هر فرعون، موسایی در برابر خود داشته است: «لکلّ فرعون موسی.»(1)

در این نبرد ها و ستیز ها، گاهی حق و گاهی باطل پیروز بود، ولی البته این پیروزی ها و شکست ها، با نگاه به سلسله عوامل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی متفاوت بوده است.(2) قرآن به نقش

ص: 174


1- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص54.
2- قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص55.

به اصطلاح مرتجعانه «ملأ» و «مترفین» و «متکبرین» و نقش حق طلبانه «مستضعفین» تصریح کرده است. با وجود آن که از نظر قرآن، آن جهاد مستمر پیش برند ه ای که از فجر تاریخ وجود داشته و دارد، ماهیت معنوی و انسانی دارد، نه مادی و طبقاتی.(1)

این گونه جامعه و تاریخ بشری به حرکت و سیر تکاملی خویش ادامه داده است و رو به جلو می رود تا در نقطه عطف تاریخ و توسعه و گسترش عبودیت الهی در گستره هستی استقرار یابد. هم چنان که قرآن می فرماید: ((مَّا لَکُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا* وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا)) (2) کلمه «وقار» در مورد خدای تعالی به معنای ثبوت و استقرار او در ربوبیت است که قهراً مستلزم الوهیت و معبودیت هم هست. مجمع البیان نیز «وقار» را به عظمت معنا کرده است.(3)

حجت آیه این است که چه چیز شما را وادار کرد به این که ربوبیت خدای تعالی و به تبع آن الوهیت و معبودیت او را نفی کردید و از وقار او مأیوس شدید، با این که خود می دانید او شما و این عالم را که در آن زندگی می کنید، چنان خلق فرموده که هرگز از این نظام که در آن جاری است، منفک نمی شود. تدبیر عالم نیز که انسان ها آن را به ارباب نسبت می دهند جز همین تطورات پدید آمده در اجزا نیست. تدبیر عبارت از همین تطورات و نظام جاری در عالم است که آن نیز به خود خدا مستند می شود. پس تدبیر عالم همان خلقت عالم است و خالق بودن خدا یعنی این که او مالک و مدبر عالم باشد، پس رب عالم نیز خود اوست و جز او هیچ ربی نیست. پس باید تنها او را معبود و اله گرفت.(4)

ص: 175


1- المیزان، ص57.
2- سوره نوح، آیه های 13 و 14.
3- المیزان، ص46.
4- المیزان، ص47.

جمله «و قد خلقکم أطواراً» نیز حال از فاعل فعل «ترجون» است. کلمه «اطوار» جمع «طور» به معنای حد و حالت هرچیز است. حاصل معنای جمله این است که شما برای خدا امید وقار و ثبات در ربوبیت ندارید، در حالی که او خود شما را خلق کرد و به اطوار و احوال گوناگون خلق کرد که هر طوری طور دیگر را به دنبال دارد؛ یک فرد از شما را نخست از خاک آفرید، آن گاه نطفه، سپس علقه و در مرحله چهارم مضغه و در مرحله پنجم جنین و در مرحله ششم طفل و آن گاه جوان و سپس سال خورده و در آخر پیر آفرید. این درباره فرد فرد شما بود. جمع شما را هم مختلف آفرید؛ هم از نظر نر و مادگی و هم از نظر رنگ، قیافه، نیرومندی، ضعف و غیرذلک. آیا این چیزی به جز تدبیر است؟ پس مدبر امور شما خود اوست، پس او رب شماست.(1)

بر همین اساس، دست تدبیر الهی جوامع، تاریخ و جهان را براساس اراده و مشیت خویش به اطوار و مراحل و در اطوار و مراحل گونه گونه می گرداند و رهنمون می شود و کاروان تاریخ بشر را از آدم تا خاتم با اطوار و ادواری که آفریده، به جریان انداخته و آن را با دوره های شرایع پیامبران اولوالعزم از حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام و پیامبر عظیم الشأن اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم به اوج و شکوفایی رسانید و بشر از دوران طفولیت و کودکی تاریخی خویش گذر کرده و فراسوی آگاهی تاریخی و رشد و بلوغ تاریخی خود، گام به گام و طوربه طور و مرحله به مرحله و دوربه دور، ادوار و اطوار صعب العبور و کدح حرکت انسان را به سوی لقای پروردگار به نمایش می گذارد. ((یا أَیُّهَا الإنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا

ص: 176


1- المیزان، ص48.

فَمُلاَقِیهِ))؛(1) خیل عظیم انسان در سیر تاریخی خود از معبر و گردنه های کدح و پرمشقت رو به سوی ملاقات رب در حال حرکت است. خداوند بنابر شأن ربوبیتش سیر تکامل تاریخی را تدبیر می کند؛ «الی ربّک ...».

آفریدگار به گذر زمان و تاریخ قسم یاد می کند که: ((وَالْعَصْرِ* إِنَّ الإنسَانَ لَفِی خُسْرٍ)).(2) قسم به دوره ها و گذر زمان که انسان در یک جریان از دست رفتن و خودباختگی قرار دارد. این انذار و اعلام خطر ازدست رفتگی و خودباختگی انسان، انذار و اعلامی تاریخی است. کسانی از این انذار در امانند؛ آنان که به مبدأ و معاد و به آغاز و فرجام خویش ایمان آورده اند.

ایمان باید با عمل و رفتار صالح پیوندی یابد و نظام رفتاری را باورمند و عاشقانه شکل دهد. در این نظام رفتاری هماره دو شاخص نظام مند تعامل اجتماعی دارد: سفارش متقابل به حق و صبر.

ایمان و عمل در قلمرو روابط اجتماعی در قالب تعامل متقابل اجتماعی در دو شکل تجلی می کند تا پیوسته دو عنصر «حق» که حریم آن شناخته و پاس داری شود و با «صبر» که مقاومت بر محور حق و خارج نگشتن از سپهر است، آن را همراه باشند. بدین سان انسان تاریخی در دوره های تاریخی خویش از خسر می رهد و در بوستان رشد می خلد.

انسان تاریخی (انّ الانسان) است که با ایمان و عمل صالح، توصیه به حق و صبر می تواند نظام کارآمد و اثربخش نظارت اجتماعی خویش را رقم زند و کاروان بشری را در مسیر «إلی

ص: 177


1- سوره انشقاق، آیه6.
2- سوره عصر، آیات 1 و 2.

ربّک کدحاً...» به راه بیاندازد و با امداد گرفتن از شئون ربوبیت او گردنه های پر از سنگلاخ مصاف کفر و ایمان را گذر کند.

گستره ربوبیت الهی به گونه ای است که هردو جبهه ایمان و کفر را با «امداد» خویش پوشش می دهد؛ ((کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا)) (1) عطا و بخشش خداوند متعال هردو گروه را امداد می رساند و در سپهر ربوبیت اوست که این عطا و بخشش از آن دو گروه منع نمی شود و شئون ربوبیت حضرت حق پیوسته در مناسبات دو گروه حضور دارد و امور را تدبیر می نماید و او بر همه آنها محیط است؛ ((إِنَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ مُّحِیطٌ))(2)

و او با تسلط و احاطه، روند تاریخی را در مجموع به سمت حرکت تکاملی رقم می زند و تدبیر می نماید. با امداد جبهه ایمان، از جمله امداد در سه محور «پیام مکفی، بلوغ با آن پیام و دست یابی به آرمان و آرزو ها به وسیله آن بلوغ» انسان تاریخی را بر آن می دارد که به «قیام تاریخی» خویش نایل شود؛ ((لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ))(3) تا بدین وسیله به امت واحد دست یابد که کمال مطلوب فطری و تاریخی اش است. ((کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً))(4)

خداوند سرحلقه های تاریخ بشر را که انبیا هستند، پیوسته ارسال فرمود تا همراه با «بینات»، «کتاب» و «میزان»(5) انسان تاریخی به «بلاغ» و «فرآیند پیام مکفی، بلوغ و وسیله دست یابی آرمان» راه یابد و به «قیام تاریخی» خود برسد. انسان باید با ورزیدگی های ذهنی، قلبی و رفتار خود در گذار مشقت بار و کدح

ص: 178


1- سوره اسراء، آیه 17.
2- سوره فصلت، آیه54.
3- سوره حدید، آیه25.
4- سوره بقره، آیه213. «وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» (سوره انبیاء، آیه92)
5- سوره حدید، آیه25.

اطوار و ادوار تاریخی اش، با پای خود و روی پای خود بایستد و قیام تاریخی را رقم زند: ((إِنَّ اللّهَ لاَ یغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ)).(1) انسان تاریخی وقتی به فرآیند سه گانه بلاغ دست یافت و به قوم و گروهی تحول گرا تبدیل شد و تغییر و تحول درونی و اساسی را با گذار از اومانیسم و خودپرستی به اطاعت و خداپرستی تغییر داد، به «قیام تاریخی» می تواند دست بزند و روی پای خویش می تواند ایستد و قسط و عدالت فراگیر را می تواند به پا دارد و به امت واحدی که به اوج کمال و عبودیت دست یافته، نایل شود.

سنّت های الهی در تدبیر تاریخ

سنت های الهی بشر را در روند تکاملی اش همراهی می کنند و هرچه که بشر به پیش می رود سنت ها در دو حوزه حق و باطل عینیت و نمود بیشتر و روشن تری می یابند. براساس آیات و روایات و هم براساس تحلیل فلسفی از تاریخ غایت این سنن جایی جز آرمان شهر مهدوی نیست.

خداوند متعال براساس هدایت عمومی خود، مکر و کید می کند و نقشه می کشد. کید متین که دو شاخص «استدراج» و «املاء» دارد، گام به گام و مرحله به مرحله امور را به پیش می راند و کافران و منافقان و فاسقان را اخذ می کند و با مهلتی که به آنان می دهد، فرصتی برای بروز تمامی بطون و درونشان می آفریند.

خداوند با وجود کید متین، با قوت و اقتدار و همراه با شاخص «استدراج و املاء»(2) کافران و منافقان را مغرورانه به او هام و خیالات خام خویش فرو می برد. از این رو، اینان کسانی هستند که

ص: 179


1- سوره رعد، آیه11.
2- سوره اعراف، آیه83.

تلاش و سعیشان در زندگی دنیا هدر رفته و گم شده و با این حال می پندارند که کار نیک انجام داده اند؛ ((الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا)).(1) هم چنین قرآن می فرماید:

((أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ أَن یسْبِقُونَا سَاء مَا یحْکُمُونَ))(2) آنان غافل از آن هستند که در تحت کید متین و مکر جامع او به سر می برند؛ ((فَلِلّه المکرُ جَمیعاً)) از همین رو او بهترین مکر کننده است ((وَاللّهُ خَیرُ الْمَاکِرِینَ)) (3) و تمامی مکر ها در پوشش ربوبیت او تبدیل می شوند؛ ((ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیئَةِ الْحَسَنَةَ)).(4) در این صورت مکر آنان هدف و کارکرد دیگری می یابد و به اهل آن نشانه می رود؛ ((وَلاَ یحِیقُ الْمَکْرُ السَّیئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ)).(5)

آنان این گونه به قدری خام و خالی از شعور می شوند که نمی فهمند به خود مکر می کنند و خویش را هدف گرفته اند؛ ((وَمَا یمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنفُسِهِمْ وَمَا یشْعُرُونَ)) و بدین سان، کید متین با قوت و اشتداد و مکر جامع و فراگیری هماره با دو شاخصه «استدراج» و «املاء» اهل کفر و نفاق و فسق را به خودزنی می کشاند و نشان می گیرد و فرآیند «محق» و خروج تدریجی آنان را از صحنه به نمایش می گذارد و انحلال اراده های منفی در اراده های مثبت را تدبیر می کند و با طلوع حق، ز هاق و غروب باطل به چشم ها می نشینند.

آفریدگار هستی با کید متین و مکر جامع، جوامع و تاریخ بشری را تدبیر می کند و می گرداند و با «مداوله ایام» همراه با دو شاخص «استدراج» و «املاء» به هدایت عمومی و تربیت تاریخی

ص: 180


1- سوره کهف، آیه104.
2- سوره عنکبوت، آیه4.
3- سوره آل عمران، آیه54.
4- سوره اعراف، آیه95.
5- سوره فاطر، آیه43.

خویش جان می بخشد و این گونه قوه و استعداد آدمی به ظهور می رسد و معلوم می شود و گواه و شاهد اعمال و رفتار خویش می گردد و مؤمن واقعی شناخته می شود.

آن گاه که به خلوص و طهارت از ناخالصی ها دست می یابد (لیمحص)؛ فرآیند «جاء الحق» شکل می گیرد و زمینه های «محق» باطل را هموار می سازد، یعنی با فرآیند «لیعلم الله الذین آمنوا ... ، و یتّخذ منکم شهداء ... و لیمحص الله الذین آمنوا»؛ مداوله ایام آمدن حق را رقم می زند و زمینه های ز هاق و محق باطل را فراهم می سازد و نسل کفر و نفاق را برمی چیند.

خداوند به منظور هدایت عمومی و تربیت و تدبیر بشر، مداوله ایام را این گونه شکل می دهد. از همین رو، کید متین و مکر جامع او برای امتحان و آزمون آدمیان به جریان می افتد. هم چنان که علامه طباطبایی می فرماید: «چون اگر امتحان در کار نیاید، سنتی که خداوند در سوق دادن تمامی انواع موجودات به سوی سعادتشان دارد و در خصوص انسان، جریان پیدا نمی کند، آن هم در این عالم که عالم کون و فساد است و هر سیر و تکاملی در آن محکوم است به این که به تدریج صورت بگیرد.»(1)

خداوند متعال برای رسانیدن تمامی موجودات و انسان به این تکامل تدریجی، سنت امداد خود را به کار می بندد و هردو جبهه ایمان و کفر را مدد می رساند تا آن جا که به قول علامه طباطبایی «خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسیدن به سعادت کمک می کند، بلکه اهل شقاوت را نیز در رسیدن به کمال شقاوتشان مدد می نماید،(2) هم چنان که ((کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا

ص: 181


1- المیزان، ج7، ص443 - 444.
2- المیزان، ج7، ص444.

کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا)) (1) و ((... مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا)) حکایت از آن دارد که امداد هردو گروه از شئون ربوبیت الهی است که تدبیر تمامی موجودات و از جمله جوامع بشری و تاریخ را عهده دارد.

خداوند متعال سنت امداد خویش را در آیه ای دیگر این گونه به تصویر می کشد:

((فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ))؛(2)

هنگامی که آن چه را به آنها یادآوری شده بود، فراموش کردند، در های همه چیز (از نعمت ها) را به روی آنها گشودیم تا (کاملاً) خوش حال شدند (و دل به آن بستند) ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)، در این هنگام همگی مأیوس شدند.

((فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ))؛(3)

(به این ترتیب) دنبالة (زندگی) جمعیتی که ستم کرده بودند، قطع شد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است.

خداوند با امداد خویش و گشودن در های نعمت خود به سوی کفار، آنان را به دام «استدراج» و «املاء» می کشد و کید متین و مکر جامع را اعمال می کند تا آنان به اوج شقاوت که به اختیارشان برگزید ه اند، نایل شوند. بدین سان بزم فرح و سرور آنان را به ابلاس و شدت اندوه و غصه تبدیل می کند.

ص: 182


1- «همه را چه آن گروه و چه این گروه از عطای پروردگارت کمک می دهیم که عطای پروردگار تو منع شدنی نیست.» (سوره اسراء، آیه20)
2- سوره انعام، آیه44.
3- سوره انعام، آیه45.

خداوند گروه ستم کاران را به نابودی و هلاکت می رساند و نسل آنان را ریشه کن می نماید. کلمه «ربّ العالمین» حکایت از این دارد که نابودی و هلاکت ستم کاران از شئون ربوبیت و تدبیر و تربیت عمومی خداوند است. از این رو، تمامی حمد و سپاس او را سزد «و الحمدالله ربّ العالمین». و این گونه، اراده های منفی کافران به محاق می رود و نسل آنها ریشه کن شده و برچیده می شود.

ادوار جوامع بشری و تاریخ به مانند ادوار کودکی، جوانی و پیری انسان نشان می دهد که بشر از خفتگی به شکفتگی تاریخی رشد و نمو می کند. در واقع می توان گفت که گذار تاریخ و حرکت جوامع بشری، بستر و ظرف رشد و شکوفایی استعداد های نهفته و توان فطری انسان است. از این رو، انسان ماهیت تاریخی دارد و آمده است که در بستر و گستره تاریخ به رشد فطری خویش دست یابد و پاسخ بگوید. انسان تاریخی موجودی با قابلیت «نمو» است که رو به جلو و کمال حرکت می کند و فرآیند شکوفایی و نمو او با گذار از معبر تاریخی و جوامع بشری در قالب کودکی، جوانی و پیری تحقق و عینیت می یابد. به همین جهت، انبیا که سرحلقه های حرکت تاریخ هستند، پیوسته انبیای سلف را تصدیق و به انبیای خلف و آینده دعوت می نموده اند و یک جریان پیوسته و متصل را با هویت توحیدی نشان می داده اند. موضوع و مخاطب این جریان، فطرت آدمی بوده که در سیر تاریخی اش باید به کمال خویش دست یابد؛ «و لیثیروا لهم دفائن العقول.»

پیوسته خداوند متعال انبیا و رسل را به سراغ مردم فرستاده تا دفائن عقول و گنجینه های نهفته در عقول و فطرت آنان را زیرورو کنند و رشد و شکوفایی آنها را سامان دهی نمایند.

ص: 183

بلندای رشد فطرت به قامت تاریخ است و در کلاس سیر تاریخی است که قد می کشد و نمو می کند و انبیایی که معلمان بشری هستند، آنان را مرحله به مرحله سیر می دهند و به پیش می برند. باور و ایمان به این سیر تاریخی فطری توحیدی، بر مؤمنان واجب است:

((قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَینَا وَمَا أُنزِلَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَی وَعِیسَی وَمَا أُوتِی النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ))؛(1)

بگویید ایمان آوردیم به خداوند و آن چه بر ما نازل شده و آن چه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگانش نازل شده و آن چه به موسی و عیسی داده شد و به آن چه پیامبران دیگر از جانب پروردگارشان داده شدند. ما میان هیچ یک از آنها فرق نگذاریم و سر به فرمان اوییم.

خداوند متعال براساس هدایت عمومی خود که از آیه ((قال رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی))(2) استفاده می شود، موجودات از جمله انسان را آفریده و با تربیت و تدبیر خویش آنان را فراسوی کمال متناسبشان هدایت و رهنمون می شود. در این جا سخن از توصیف و تعریف «ربوبیت» هرچیزی است که به آن «شیء» اطلاق می گردد. خداوند هر شیئی را که لباس خلقت و وجود به تن می پوشد، پیوسته در سایه ربوبیت و تدبیرش هدایت و رهنمون می گردد.

ص: 184


1- سوره بقره، آیه136.
2- سوره طه، آیه50.

این هدایت عمومی و ربوبیت و تدبیر الهی همگان را امداد می کند تا به اوج فعلیت و به ظهور رسانیدن استعداد های درونی خویش برسند. انسان ها با حسن و یا سوء انتخاب خود به سمت اعلی یا اسفل، به فوز و یا خوض، به ایمان و یا کفر نشان می گیرند و می خلند.

از همین رو «مهدویت» به مثابه تحقق فلسفه خلقت، چشم انداز، برنامه و تلاش حرکت جوامع بشری و تاریخ را با گذار از معبد و ادوار سه گانه انسان نشان می دهد، هم چنان که استاد مطهری می فرمود:

شما می بینید یک فرد سه دوره کلی دارد: 1. دوره کودکی که دوره بازی و افکار کودکانه است؛ 2. دوره جوانی که دوره خشم و شهوت است؛ 3. دوره عاقله مردی و پیری که دوره پختگی و استفاده از تجربیات، دوره دور بودن از احساسات و دوره حکومت عقل است. اجتماع بشری هم همین طور است.

اجتماع بشری سه دوره را باید طی کند: یک دوره، دوره اساطیر و افسانه ها و به تعبیر قرآن دوره جاهلیت است؛ دوره دوم، دوره علم است، ولی علم و جوانی، یعنی دوره حکومت خشم و شهوت. به راستی عصر ما بر چه محوری می گردد؟ اگر انسان، دقیق حساب کند، می بیند محور گردش زمان ما یا خشم است و یا شهوت. عصر ما بیش از هرچیزی عصر بمب است (یعنی خشم) و عصر مینی ژوب است (یعنی شهوت). آیا دور ه ای نخواهد آمد که آن دوره، حکومت، نه حکومت اساطیر باشد و نه حکومت خشم و شهوت و بمب و مینی ژوب؟ دور ه ای که واقعاً در آن دوره، معرفت و عدالت و صلح و انسانیت و معنویت حکومت کند؟ چگونه می شود که چنین دور ه ای نیاید؟ مگر می شود که

ص: 185

خداوند این عالم را خلق کرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد، بعد بشر به دوره بلوغ خودش نرسیده یک مرتبه تمام بشر را زیرورو کند؟(1)

انتظار جریان پیوستۀ تاریخ

روز ظهور، یک روی داد تصادفی و غیرمنتظره و یا یک تقدیر کور و بدون برنامه قبلی نیست، بلکه نتیجه طبیعی اراده پروردگار در برنامه کلی خویش است که پیامبران در زمینه سازی آن مشارکت کرده و به خاطر آن، ادیان الهی را تبلیغ نموده و در راهش فداکاری و جان فشانی کرد ه اند.

از این رو، می توان گفت انتظار جریان پیوسته تاریخ است، هم چنان که آمده است: «السلام علیک أیّها المقدّم المأمول؛(2) سلام بر آرمان پیوسته بشر.» آرمانی که پیشینیان تا پسینیان تاریخ، آن را پیوسته سرلوحه تمامی خواسته های آرمانی خویش پنداشته اند. از همین رو، ما به یک نمونه از توجهات انبیای الهی به نقطه آرمانی و آرزوی ایشان در خصوص حضرت لوط علیه السلام اشاره می کنیم:

((وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا یوْمٌ عَصِیبٌ))؛

و هنگامی که رسولان ما به سراغ لوط آمدند از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پریشان گشت و گفت امروز روز سختی است!

((وَجَاءهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیهِ وَمِن قَبْلُ کَانُواْ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ قَالَ یا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیفِی أَلَیسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ))؛

ص: 186


1- سیری در سیره ائمه اطهار، ص298-299.
2- مفاتیح الجنان، زیارت آل یس.

و قومش به سرعت به سراغ او آمدند - و قبلاً کار های بد انجام می دادند - گفت ای قوم من! اینها دختران منند، برای شما پاکیزه ترند (با آنها ازدواج کنید و از اعمال شنیع صرف نظر نمایید) از خدا بترسید و مرا در مورد میهمان هایم رسوا مسازید، آیا در میان شما یک مرد رشید وجود ندارد؟!

((قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ))؛

گفتند تو که می دانی ما حق (و میلی) در دختران تو نداریم و خوب می دانی ما چه می خواهیم؟!

((قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍ))؛(1)

گفت (افسوس) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود (آن گاه می دانستم با شما ددمنشان چه کنم؟!)

بنابر نقل روایات و تفاسیر اسلامی، حضرت لوط در آن هنگام در مزرعه خود مشغول به کار بود. عده ای از جوانان زیباروی را دید که به سمت او می آیند و می خواهند که مهمان او باشند. وی در شرایط سختی قرار گرفت؛ زیرا از طرفی منش و علاقه او به پذیرایی از مهمان و از سوی دیگر توجه او به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا، در شهری که گرفتار فرهنگ زشت و انحرافات جنسی است، موجب مشکلات خواهد شد، او را سخت در تنگنا و فشار قرار داد.

امواج این مسائل و دغدغه ها فکر و ذهن او را با مشکلی جان کاه درگیر نمود و با خود گفت که امروز روز سخت و وحشت ناکی است.

ص: 187


1- سوره هود، آیه های 77-80.

با توجه به بزرگواری و بزرگ منشی آن پیامبر خدا، راهی جز این نداشت که میزبان آنان باشد و از آنها پذیرایی کند.

«همسر لوط که زن بی ایمانی بود و به این قوم آلوده و گنه کار کمک می کرد، از آمدن جوانان زیبا آگاه شد و برفراز بام رفت و آتش روشن نمود. گروهی از این قوم منحرف را آگاه ساخت که طعمه چربی به دام افتاده!»(1)

آن گاه قرآن می فرماید: ((وَجَاءهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیهِ))؛ «قوم لوط با سرعت شدید و با حرص و ولع برای دست یابی به مقصد شوم خود به سوی لوط آمدند.» «یهرعون» از ماده «اهراع» و به معنای سوق دادن و راندن با شدت است و از وسعت و عمق انحراف آنان حکایت می کند؛ انحرافی که در بدنه اجتماعی آنان ریشه دوانده و در فرهنگ عمومی ایشان جایگاه یافته است و به منزله نمودی از نماد های «جهل ورزی» در فرهنگ نامه این قوم نفوذ کرده است. این قوم سیه رو و ننگ بار، «از قبل اعمال زشت و بدی انجام می دادند»، ((وَمِن قَبْلُ کَانُواْ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ)). از این رو، «جهل ورزی» آنان سابقه دیرینه داشته و تاکنون ادامه یافته است. این نشان می دهد که فرهنگ ها جریان پیوسته اند و به زمان محدود نیستند و فرهنگ سازان با آراستگی و یا آلودگی تاریخ، سروکار دارند. از این رو، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص سزای کسی که سنتی بیافریند، فرموده اند:

من سنَّ سنَّة حسنة عمِلَ بها من بعده کان له أجره و مثل اُجورِهم من غیر أن ینقص من اُجورهم شیئاً، و من سنّ سنّة سَیّئة فعمل بها بعده کان علیه وزرُه و مثلُ أوزارهم من غیر أن ینقُص من أوزارهم شیئاً؛(2)

ص: 188


1- المیزان، ج10، ص362.
2- میزان الحکمة، ص2598.

هرکه سنت نیکویی بگزارد که پس از مرگش بدان عمل شود، هم اجر خودش را دارد و هم به اندازه اجر کسانی که به آن عمل می کنند، بی آن که از اجر ایشان چیزی کم شود و هرکه سنت ناپسندی بنهد و پس از مرگش بدان رفتار شود، گنه کار است و به اندازه گنا هان کسانی که به آن سنت عمل می کنند نیز برایش باشد، بی آن که از گناه آنان چیزی کم شود.

حضرت لوط در چنین فضای سنگین و فشار روحی جان کاهی به آنها گفت من حتی حاضرم دختران خودم را به عقد شما درآورم، اینها برای شما پاکیزه ترند و از خدا بترسید، آبروی مرا نبرید و با قصد سوء در مورد میهمانانم مرا رسوا مسازید! آیا در میان شما یک انسان رشید و عاقل و شایسته وجود ندارد که شما را از این اعمال ننگین و بی شرمانه باز دارد؟

قوم لوط با توجه به این که می تواند از راه مشروع و انسانی به خواسته های طبیعی خود دست بیابند، اصرار بر «جهل ورزی» می نمایند. از همین رو، در جواب لوط پیامبر، بی شرمانه پاسخ گفتند: «تو خود به خوبی می دانی که ما را در دختران تو حقی نیست و خوب می دانی ما چه می خواهیم!»

جالب این که دستگاه فکری آلوده قوم لوط، در این جا به تولید مفاهیم دست یازیده و تعریفی از حق و باطل ارائه می دهند. آنان با جسارت و جدیت، تأکید و پافشاری (قالو لقد علمت ... ) اعلام می کنند که تو به خوبی می دانی که «... مالنا فی بناتک من حقّ؛ ما را در دختران تو حقی نیست.» و ما بر خود بهره مشروع با دختران را «حق» نمی دانیم و باطل می انگاریم. ما در مرام خود به مفاهیم «حق» و «باطل» پای بندیم و مرز های آن را نیز خودمان تعیین و تعریف می نماییم.

ص: 189

«و إنّک لتعلم ما نرید؛ و تو مسلماً می دانی ما چه چیز می خواهیم؟» ما براساس اراده و خواسته های نفسانی خویش به تولید مفاهیم اقدام می کنیم.

این داستان بشر نابالغ و ناکامی است، که حتی در حوزه غرایز جنسی به بلوغ خود دست نیافته و تصویر و تفسیر شنیع و زشتی از خود ارائه می دهد و با این ذهنیت و زاویه دید است که تئوری پردازی هم چون فروید و دیگران با سطح بسیار نازل و پستی به انسان نگاه می کند و مفهوم می سازد و بی کرانه های وجودی انسان را تا گستره جاودانگی او نمی بیند و آدمی را هم چون چارپایان در مزرعه هفتادساله مهار می کند.

آن پیامبر ارجمند و بزرگوار خود را در چنین فضایی در محاصره یافت و برآشفت و فریاد زد که «ای کاش قوه و قدرتی در خود داشتم یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود - آن گاه می دانستم با شما ددمنشان چه کنم...»؛ ((قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍ)).

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیات فوق فرمود: منظور از «قوه» همان «قائم» و منظور از «و رکن شدید» 313 نفر یاران آن حضرت است.(1) این تفسیر در واقع حکایت از آن دارد که پاک سازی از این آلودگی توسعه یافته و امثال آن در زندگی بشری نیازمند به حضرت «قائم» و «رکن شدید و 313» مهدی یاوران است.

انبیا این گونه پیوسته نگاه به جلو و آینده آرمانی بشر داشته اند و مقاطع و مراحل مختلف تاریخ را فراسوی آن مدیریت می کرده اند. «و إنّ الانبیا دعاةُ و هداةُ رشدکُم؛(2) و پیامبران دعوت گران و

ص: 190


1- تفسیر البر هان، ج2، ص228.
2- المزار الکبیر، ص567؛ بحار الانوار، ج94، ص36؛ مصباح الزائر، ص430.

هدایت گران به سوی رشددهی های شما و تربیت دادنتان هستند.» انبیا کاروان بشر را به آستان مکتب رهنمون شد ه اند و آنان را مرحله به مرحله آماده پذیرایی رشد و تربیت خاندان عصمت و طهارت کرد ه اند.

این گونه مهدی امت ها و جامع تمام کلمات وحی، ولی و رهبر انسان عصر ظهور است، «السلام علی مهدیّ الاُمم و جامع الکلم.»(1) این عصاره عصر است ((وَالْعَصْرِ)) (2) که وارث انبیاء الهی است؛ «السلام علی وارث الأنبیاء.»(3)

انسان عصر ظهور وعده الهی را خواهد دید که به امت ها درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف داده شده بودند.

خداوند عقاید مختلف را به وجود او جمع می کند و مردم روی زمین را از تفرقه و پراکندگی می ر هاند و زمین را پر از عدل و داد می گرداند و همه قوای عالم از او تمکین می کنند و وعده خدا پیرامون عزت ایمان آورندگان به وقوع می پیوندد؛ «السلام علی المهدیّ الذی وعد الله عزّوجلّ به الاُمم، أن یجمع به الکلم، و یلمَّ به الشّعث، و یملأ به الأرض قسطاً و عدلاً و یمکّن له و ینجز به وعد المؤمنین.»(4)

این نعمت بزرگ و بی بدیل ثمره و نتیجه «انتظار» تاریخی است و انسان عصر ظهور بر گرد سفره این انتظار تاریخی نشسته اند و انتظار، جریان پیوسته تاریخ است.

انسان عصر ظهور وقتی که با انبیا هم جهت و هم داستان می شود، به آستانه ظهور نایل می شود و این همان بلوغ جوامع

ص: 191


1- مفاتیح الجنان، دعای حضرت صاحب الامر.
2- سوره عصر، آیه1.
3- المیزان، ج10، ص362.
4- المیزان، ج10، ص362.

بشری است که برای آن زحمات بسیاری کشید ه اند؛ زیرا انتظار آماد گی انسان هاست. با وجود این انتظار و آمادگی، «قابلیت» لازم برای بشر به وجود می آید تا تصویر عصر ظهور را به آسمان چشمان خویش بنشاند و به قول شهید مطهری، ماهیت قیام حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، از قبیل حوادثی نیست که تنها جنبه انفجار دارد، بلکه ماهیت قیام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از نوع دیگر است؛ انفجاری نیست بلکه مانند میوه در صراط تکامل است.

... میوه یک موقعی دارد که باید برسد، یعنی سیر تکاملی خودش را طی کند و برسد به مرحله ای که باید چیده شود. مسئله ظهور حضرت حجت بیش از آن که شباهت داشته باشد به انفجار یک دمل، شباهت دارد به رسیدن یک میوه، یعنی اگر ایشان تاکنون ظهور نکرد ه اند، نه فقط به خاطر این است که گناه کم شده است، بلکه هم چنین هنوز دنیا به آن مرحله از «قابلیت» نرسیده است و لهذا شما در روایات شیعه زیاد می بینید که هر وقت آن اقلیت 313 نفر پیدا شد، امام ظهور می کند. هنوز همان اقلیت 313 نفر - یا کمتر یا بیشتر - وجود ندارد، یعنی زمان باید آن قدر جلو برود که از یک نظر هر اندازه فاسد بشود، از نظر دیگر آنهایی که می خواهند حکومت را تشکیل بدهند و به تبع و در زیر لوای ایشان زمام دار جهان بشوند، پدید آیند. هنوز چنین مردان لایقی در دنیا به وجود نیامد ه اند.(1)

انتظار، فرهنگ رشد و نمو و آماده باش بودن و آمادگی انسان تاریخی است که به یک قابلیت از بلوغ اجتماعی دست می یابد که یک پارچگی امت جهانی و حکومت جهانی را در مسیر توحید و عبودیت خواستار می شود. از همین رو گل واژه «انتظار» در

ص: 192


1- سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص295.

آموزه های دینی و در زبان روایی ما درخشش و فروغ ویژ ه ای یافته است. از آن جمله امام جواد علیه السلام می فرمایند:

أفضل أعمال شیعتنا إنتظار الفرج من عرف هذا الأمر فقد فُرّج عنه بِانتظاره؛(1)

برترین عمل شیعیان، انتظار فرج است. هرکس این امر را بداند و آن را بشناسد، خداوند با همین انتظار برای آنها فرج عطا می فرماید.

همین مضمون از امام صادق، امام رضا و امام هادی علیهم السلام در روایات دیگر نیز روایت شده است. از این روایات به دست می آید که فرهنگ انتظار ملاک و معیار فرج و گشایش است (فقد فرّج عنه بانتظاره). و در حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «أفضل العبادة إنتظار الفرج؛(2) برترین عبادت ها انتظار فرج است.»

پس مردم عصر ظهور با آرمان های انبیا هم جهت هستند و از مهم ترین و کانونی ترین محور هم داستانی و هم جهتی ایشان مسئله «انتظار فرج» است؛ این که گستره جهانی با استخلاف مستضعفان، با تمکن و اقتدار دین مورد رضایت خدا و در اوج امنیت و بدون هیچ گونه ترسی، به بارگاه عبودیت الهی بار یابند و جهانی بدون شرک را به نظاره بنشینند.(3)

انبیای الهی مردم را در هر دوره به آمادگی و سطحی بالاتر از «قابلیت» اجتماعی و بلوغ اجتماعی ارتقا داد ه اند تا به افق فرج نزدیک شوند. این اقدام تاریخی انبیا براساس فلسفه بزرگ جهانی و فلسفه انتظار فرج نظام یافته است؛ زیرا حرکت انبیا در

ص: 193


1- الزام الناصب، ص68؛ بحار الانوار، ج52، ص110؛ الغیبة (نعمانی)، ص180.
2- بحار الانوار، ج52، ص25.
3- سوره نور، آیه55.

چهارچوب هدایت عمومی الهی و برنامه کلی پروردگار متعال رقم خورده و هر حرکتی با توجه به هدف و غایت آن معنا و تفسیر می شود و غایت حرکت انبیا براساس برنامه کلی و هدایت ذات ربوبی، فلسفه فرج و گستره عینیت بخشی عبودیت در جهان بشریت است.

پس از آن که انبیا رشد و نمو مردم را به حدی رسانیدند و آنان را آماده ساختند و سمت وسوی این رشد و نمو هم بار یافتن انسان به آستان پاکان هستی بود (إنَّ الانبیاء دُعاة و هُداة رُشدِکم)،(1) کاروان رشد و شکوفایی بشر به فراسوی غایت هدایت عمومی و برنامه کلی الهی شتاب گرفت.

ص: 194


1- المزار الکبیر، ص567؛ بحار الانوار، ج94، ص36؛ مصباح الزائر، ص430.

فصل چهارم: مهندسی بلوغ اجتماعی - تاریخی بشر و زمینه سازی ظهور

اگر برآیند تحلیل های موجود در فلسفه تاریخ اسلامی و نیز آموزه های برآمده از آیات و روایات گویای این مطلب باشد که آینده تاریخ و تحولات بشری بسته به نحوه عمل کرد جامعه انسانی و افراد آن است بحث زمینه سازی برای ظهور آینده ای روشن برای بشر به صورت جدی مطرح می شود. چراکه تحلیل ها و آموزه های فوق الذکر بد یا خوب بودن آینده را نه جبری بلکه در دست خود بشر می داند.

زمینه سازی ظهور موعود نیز در راستای تحلیل فوق قابل بررسی است. بنابراین در این فصل به بررسی تئوری های زمینه سازی ظهور از زاویه فلسفه تاریخ و سنن تاریخی برآمده از آیات و روایات می پردازیم:

عن ابی الحسن علیه السلام:

ص: 195

الشیعةُ تُرَبّی بِالأمانیِّ منذُ مِأئَتَی سَنَة؛(1)

شیعه دویست سال است که در سایه آرمان ها پرورده و تربیت می شود.

بی تردید آرمان ها قدرت شگرفی در عرصه زندگی انسان دارند؛ چراکه استعداد های آدمی را می پرورند و او را تربیت می کنند. آرمان بلند ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف که تحقق آن براساس سنن الهی ربط مستقیم به تحولات جامعه بشری دارد نیز از این امر استثنا نیست. بنابراین آنان که با نگاه فلسفه تاریخی و از مجرای سنن الهی به تاریخ می نگرند باید زمینه های آن را پیدا کرده و برای زمینه سازی این آرمان بلند تلاش کنند.

پیوسته شیعه در کوه سار آرمان های بلند، به جریان رشد و بالندگی و پرورش خود، ادامه داده است. این گونه بار مسئولیت را در گردنه های سخت تاریخی بر دوش کشیده و از حرکت باز نایستاده و همیشه به این آرمان ها دل گرم بوده است. «فَعلِّلنا بِالامانیّ.»(2)

تربیت و آمادگی شیعه براساس آرمان ها، جریان پیوسته تاریخ است. با همین جریان، روند رشد و شکوفایی شیعه و بلوغ اجتماعی او به ظهور می رسد و این آرمان ها را به دغدغه عمومی جوامع بشری سرایت می دهد و همگان را به آستانه بلوغ اجتماعی و بلندای آرمان های خویش فرا می خواند.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

إنّما هلک الناس من استعجالهم لهذا الأمر. إنَّ الله لایعجل لعجلة العباد، إنَّ لهذا الأمر غایة ینتهی إلیها، فلو قد بلغو ها لم یستقدموا ساعةً و لم یستأخروا؛(3)

ص: 196


1- الکافی، ج2، ص192، روایت ششم.
2- الکافی، ج2، ص192، روایت ششم.
3- الکافی، ج2، ص194، روایت هفتم.

مردم به دلیل شتابشان برای این امر هلاک گشتند. همانا خدا برای شتاب بندگان، شتاب نمی کند. برای این امر پایانی است که باید به آن برسد و اگر مردم به آن پایان رسیدند، ساعتی پیش و پس نیفتند.

بنابراین، تا بندگان خدا و مردم به این غایت نرسند و شیعه براساس آرمان های خود تربیت نشود، بلوغ اجتماعی رقم نمی خورد، یعنی براساس آن تربیت آرمانی است که جامعۀ شیعی، به بلندای قامت آرمانشان و به «هذا الامر» که همان تحقق حکومت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و فرج مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، دست می یابند و افزون بر این، نه تنها در سطح جامعه شیعی بدان افق بلند دل مشغول می شوند، بلکه آن را در سطح جوامع بشری با تلاش خود به چالش می کشند و به دغدغه و گفتمان مسلط زمانه تبدیل می نمایند.

ممکن است مردم بدون آمادگی و قابلیت لازم خواستار «هذا الامر» و فرج آل محمد باشند، ولی این خواسته عجولانه غیر از هلاکت برای آنان چیزی دیگر نخواهد بود. آفریدگار حکیم با عجله و شتاب بندگان، شتاب و عجله ای نمی نماید؛ زیرا برای این امر، پایانی است که باید به آن برسد و تا این غایت و پایان شکل نگیرد و سر نیاید، توقع و درخواست تحقق «هذا الامر» جز عجله و شتاب و در نتیجه هلاکت نخواهد بود.

در نهایت حضرت می فرمایند که «فلو قد بلغو ها» پس اگر واقعاً به این غایت، بلوغ لازم را بیابند و حقیقتاً به آن برسند، در واقع به بلوغ اجتماعی راه یافته اند و به آستانه غایت «هذا الامر» نایل شد ه اند. در این صورت، «لم یستقدموا ساعۀً و لم یستأخروا»، تحقق «هذا الامر» به اندک لحظه ای، پیش و پس نیاید؛ چراکه «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» و تا دیو جهل بشری و دیو خامی و

ص: 197

نابالغی آدمی بیرون نشود؛ فرشته نجات بشری در نیاید. و تا بلوغ «خواستن» در انسان شکل نگیرد و «هذا الامر» را نخواهد، قطعاً این امر نشاید. گفتنی این که خود بندگان باید به این غایت برسند و بلوغ اجتماعی بیابند و این شرط تحقق «هذا الامر» را فراهم سازند.

تا این شرط محقق نشود، مشروط هم تحقق نمی یابد؛ لطف و عنایت هستی آفرین، هستی را پر کرده است و از ناحیه فاعل منع و بخلی در کار نیست؛ مشکل در خود قابل است. آن چه چاره می سازد و گره می گشاید، قابلیت قابل است و بندگان را قابلیت باید تا که با این بلوغ اجتماعی به آستانه مشروط بار یابند. باید توجه نمود که:

حاملی محمول گرداند تو را

قابلی مقبول گرداند تو را(1)

قابل این گفت ها شو گوش وار

تا که از زر سازمت من گوش وار(2)

از همین رو، باید به صورت مسئله عنایت جدی بنماییم و محل نزاع را به خوبی دریابیم و بدانیم که کانونی ترین و پایه ای ترین مسئله در عصر غیبت، موضوع بلوغ اجتماعی و قابلیت یافتن بندگان خدا و عموم مردم است. وقتی چنین التفات و توجهی یافتیم، به حل مسئله و راه کار آن خواهیم پرداخت و به دست می آوریم که چگونه می توان سامانه های بلوغ اجتماعی را سامان داد و به مهندسی اجتماعی و مهم ترین محور زمینه سازی ظهور پرداخت.

ص: 198


1- مثنوی معنوی، دفتر اول.
2- مثنوی معنوی، دفتر اول.

شاخص های بلوغ اجتماعی

مهندسی بلوغ اجتماعی به شناخت شاخص های آن نیازمند خواهد بود تا براساس آنها بتوانیم ساختار نظام مند مهندسی اجتماعی خود را استوار سازیم. از این رو، به شاخص های سه گانه زیر اشاره می نماییم: رغبت اجتماعی به دولت کریمه: (إنّا نرغب إلیک فی دولة کریمة)؛ شکایت اجتماعی از وضعیت موجود: (إنّا نشکو إلیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا) و استعانت اجتماعی: (و أعنّا علی ذلک بفتح منک تعجّله).(1)

رغبت اجتماعی

مدیریت میل جوامع بشری، از جمله محور های کلیدی استراتژیست های استکباری است، تا آن جا که پس از تغییر میل و ذائقه پیشین آنها بر آنند که میل متناسب با اهداف خویش را برای ایشان تعریف، تعیین و جانشین نمایند. این مشق را از استاد و راهنمایشان شیطان گرفته اند، هم چنان که قرآن می فرماید:

((وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَی إِلَیهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیرْضَوْهُ وَلِیقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ))؛(2)

و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن گماشتیم که برای فریب، بر یک دیگر سخنان فریبنده القا می کنند و اگر پروردگار تو می خواست، چنین نمی کردند. پس ایشان را با افترایی که می بندند ر ها کن. و [نتیجۀ این وسوسه ها] برای این است که

ص: 199


1- مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
2- سوره انعام، آیه111-112.

قلوب کسانی که به آخرت ایمان ندارند به آن گفتار [باطل] مایل شود و به آن دل خوش دارند و آن چه را درصدد ارتکاب آن هستند، مرتکب شوند.

آنها می خواهند قلوب کسانی را که ریشه در ایمان و باور به ادامه و استمرار خود ندارند و عشق به آخرت در وجودشان موج نمی زند، به وسوسه های زودگذر خود متمایل نمایند و در واقع قلوب آدمی در کشاکش دو مبدأ میل قرار گرفته است: میل به ادامه و استمرار خویش و آخرت و دیگر میل به وسوسه های محدود در هفتاد سال عمر انسان در دنیا.

انبیا و اوصیا و اولیای الهی، میل به استمرار و شیاطین انس و جن، میل به وسوسه های محدود مدیریت و سرپرستی می کنند. پیوسته شیاطین بر آن هستند که از طریق شنیدن و به همراه دل سپردن به آن، مخاطب را موافق و متمایل به خود سازند. از همین رو، اگر کسی به سخن دیگری با نظر همراهی و موافقت گوش کند، به آن «صغو» و «إصغاء» می گویند. مقوله «اصغاء» نرم افزار و مغزافزار مباحث ارتباطات و رسانه ها و تبلیغات است. از همین رو امام جواد علیه السلام فرمود ه اند:

من أصغی إلی ناطقٍ فقد عبده فإن کان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق ینطق عن لسان إبلیس فقد عبد إبلیس؛(1)

کسی که گوش جان به سخنان گویند ه ای بسپارد، در واقع او را بندگی و اطاعت کرده است و حال اگر از جانب خداوند سخن گوید و مطالب الهی بر زبان راند، همانا خداوند را بندگی کرده و اگر از زبان ابلیس

ص: 200


1- سوره انعام، آیه112.

اشراب و سرشار شود و سخن گوی او گردد، به درستی که او را بندگی و اطاعت کرده است.

بنابراین، آدمی پس از «اصغاء» به مراحل بعدی که همان «ارضاء» و «اقتراف و ارتکاب» است، تن خواهد داد. همان گونه که در آیۀ مورد بحث خواندیم:

((وَلِتَصْغَی إِلَیهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیرْضَوْهُ وَلِیقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ))؛

و این گونه فرآیند اصغاء، ارضاء و اقتراب با هم پیوسته و یک پارچه شکل می گیرند، عمل می کنند، و از هم نمی گسلند، در قلوب انسان ها چنگ می اندازند و آنها را درگیر می سازند و در نهایت به رفتار و اطاعت تبدیل می گردانند.

قرآن می فرماید:

((وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا))؛(1)

و خداوند [این حکم را] در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می کنند، با آنها ننشینید تا به سخنان دیگری بپردازند، وگرنه شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ جمع می کند.

از هم نشینی و مجالست کسانی نهی می کند که آیات خدا را انکار و استهزا می نمایند؛ ((فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ)) و در ادامه می فرماید:

ص: 201


1- سوره نساء، آیه140 و سوره انعام، آیه68، با اندکی تفاوت.

((حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ))، اگر هم نشینی و مجالست ننمایید آنان به سخنان دیگری خواهند پرداخت. این آیه به خوبی می نماید که اصرار و ادامه در کفرگویی و استهزای ایشان تابع نشستن شما در مجالس و دل سپردن به سخنان آنان است. همین نشستن ها و گوش جان سپردنها، شما را مثل و همانند آنان می سازد؛ ((إِنَّکُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ)) و در ردیف نفاق و کفر می نشاند: ((إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا)).

در طول تاریخ بستر جهل آدمی میدان تاخت وتاز شیاطین بوده و او را در ایستگاه خودمحوری و خودپرستی بازیچه خویش ساخته و از بهره ها و هدایت های آسمانی محروم کرده است. از همین رو، نوعاً به مدل های حکومت آسمانی و الهی از طریق انبیا و اوصیا تن نداده و به بافته های اومانیستی خودپرستانه سر سپرده است. بدین سان مبدأ میل انسان ها با فرآیند اصغاء، ارضاء و اقتراف رقم خورده و مدیریت و سرپرستی شده، به گونه ای که از تنگ ترین و دیکتاتوری ترین الگو های حکومتی مدیریتی تا گشاده ترین و لیبرالی ترین الگو های حکومتی و مدیریتی را تجربه نموده و محک زده است و این انسان چموش و خسته آماده می شود تا از این پس گوش جان خود را از ناطق ابلیسی بر هاند، و به ناطق الهی بسپارد و مبدأ میل خویش را با آسمانیان بیآغازد و از زمینیان و خودمحوران به خدامحوران و از خودپرستان به خداپرستان بپیوندد. همان گونه که امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: «دنیا پس از چموشی ها و روگردانی های خود به ما رو می کند، همانند مهربانی ماده شتر ناسازگار بر فرزند خویش.»(1)

ص: 202


1- نهج البلاغه، حکمت209.

از این رو، به دولت کریمه و شاخص های آن می اندیشد و دل می سپارد و رغبت و شوق به آن را فریاد می زند و حضور امام مهربان و شفیق را حس می کند و با پا های خسته و رنجور خویش ندای او را لبیک می گوید و آماده می گردد. این سرآغاز بلوغ اوست که از جلوه های لطف او حکایت می کند؛ چراکه:

رغبت ما از تقاضای تو است

جذبة حق است هرجا ره رو است(1)

شکایت اجتماعی

اللهم انا شکوا الیک فقد نبینا صلواتک علیه و آله و غیبة و لینا و کثرة عدوّنا، و قلة عددنا، و شدة الفتن بنا، و تظاهرَ الزّمان علینا؛(2)

خداوندا ما به درگاه تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبرمان - که درودهای تو بر او و خاندان او باد - و از غیبت ولیّ و سرپرستمان. و بسیاری دشمن ما و کمی عدد ما و فتنه های سخت بر ما و غلبه زمان و روزگار بر ما.

آری، دومین شاخص جامعه بالغ و جامعه در حال انتظار؛ شکایت اجتماعی است به درگاه خداوند از این که رهبر و سرپرست آنها در حال غیبت است.

و این شکایت از سه جهت است:

الف) کثرۀ عدوّنا و قلَّۀ عودنا؛ زیادی دشمنان ما و کمی دوستان ما.

ب) شدّۀ الفتَن بنا؛ دشواری و سختی فتنه های تودرتو بر علیه ما.

ص: 203


1- مثنوی معنوی، دفتر پنجم.
2- صحیفه سجادیه، دعای8.

ج) تظاهر الزمان علینا؛ غلبه دوران و زمان بر ما.

دوران غیبت همراه با کثرت و زیادی دشمن و اندکی دوست شکل گرفت و ادامه یافت و این زایش فتنه ها و شدت آن را در پی خواهد داشت. و در نتیجه زمان و زمانه را بر علیه ما رقم خواهد زد.

امام سجاد علیه السلام در خصوص فرآیند «شیطان، زمان و سلطان» بیان بلندی دارند:

نَعوذ بک ... و أن یَستَحوذ علینا الشَّیطان أو ینکبنا الزَّمان أو یتَهضَّمنا السلطان؛(1)

به تو پناه می بریم ... از چیرگی شیطان بر وجودمان، یا واژگون شدن زمان و از این که روزگار ما را به سختی دراندازد و یا این که سلطان بر ما جور و ستم روا دارد و تحت ستم سلطان قرار بگیریم. این سیر و روند چیرگی شیطان و سپس واژگونی زمان و سپس استیلا و تسلط سلطان است.

و در فرازی دیگر می فرماید:

و اکفنا حدّ نوائب الزَّمان، و شرّ مصاید الشَّیطان، و مرارة صولة السُّلطان؛(2)

خداوندا تو خود ما را نسبت به برندگی سختی های روزگار کفایت فرما و از شرّ دام های شیطان دور دار و از تلخی قهر و ستم سلطان حفظ فرما.

فرایند «شیطان»، «زمان» و «سلطان» حرکت اولیه ای است که مهندسی باطل را تولی و سرپرستی می نماید. یعنی شیطان به

ص: 204


1- صحیفه سجادیه، دعای8.
2- صحیفه سجادیه، دعای5.

عنوان محور باطل با شگردهای خویش زمینه های تسلط و چیره گی را تمهید می کند و براساس آن فضا و ادبیات روز و زمانه را شکل می دهد، و بدین سان زمانه را واژگون می سازد. در این صورت است که جامعه آمادگی و قابلیت پذیرش سلطان جور را می یابد و تحت ستم آن قرار می گیرد. در واقع زمینه های پذیرش اجتماعی سلطان، از زمینه های پذیرش شیطان می آغازد. یعنی این که درون انسان ها از طریق رذایل و ناپسندی های یاد شده در فرازهای پیشین دعا، استعداد و آمادگی پذیرش شیطان و چیرگی آن را می یابند؛ از این پس این شیطان است که فرهنگ و گفتمان مسلط جامعه او را سرپرستی و مهندسی می نماید. پس در ابتدا افراد جامعه با تسویل نفسانی و رذایل یاد شده در دعا زمینه تسلط شیطان را فراهم می کنند و شیطان هم با واژگون کردن ادبیات زمان، زمینه های تسلط شیطان را می آفریند. این بیان با اندکی اندیشه در فرازهای پیشین دعا که با «اعوذ» و به صورت متکلم وحده شروع شده و به بیان «نعوذ» انجامیده و در قالب اجتماعی درآمده است، به خوبی به دست می آید.

شیطان با فروپاشیدن دیواره های شناختی، عاطفی و رفتاری انسان با فرایند «وهن»، «ضعف» و «استکانت» قله صبر و مقاومت آنان را می گشاید:

((وَکَأَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ وَاللّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ))؛(1)

و بسی پیامبران که خداپرستان بسیاری در کنارشان نبرد کردند و از هر رنجی که در راه خدا دیدند سست و

ص: 205


1- سوره آل عمران، آیه146.

زبون و درمانده نشدند، و خدا صابران را دوست می دارد.

شیطان با ایجاد وهن و سستی در ساختار شناخت، باور و رفتار فردی و اجتماعی؛ ادبیات هنجار زمانه را نشانه می گیرد و آن را به ضعف و زبونی می کشاند، و سپس به استکانت و درماندگی می رساند. و در این صورت است که هیچ مقاومت و صبری در قبال حفظ هنجارها و ارزش نمی تواند نشان بدهد. و با چیرگی شیطان و تغییر زمانه؛ سلطان و سیاست دست ساز او بر اریکه قدرت و حکومت و مدیریت کلان می نشیند. و این شیطان است که همراه با پذیرش ولایت او در سطح اجتماعی منجر به تغییر ذائقه اجتماعی و متعاقباً حاکمیت سلطان متناسب آن می گردد. البته باید توجه نمود که بین سلطان و زمان اثرگذاری متقابل وجود دارد و تغییر هریک در تحول آن دیگری مؤثر است.

از همین روست که می فرمایند:

إذ تغیّر السُّلطان تغیّر الزَّمان؛(1)

زمانی که سلطان و سیاست حاکم تغییر نماید به تبع آن زمانه تغییر می گردد.

نکته این جاست که سلطان نتیجه و ثمره کار است یعنی همان فرایند «شیطان، زمان و سلطان»؛ ولی اگر سلطان تغییر کند در این حال است که زمان و زمانه نیز تغییر پذیرفته است. و مراد از «زمان» اهل زمان و انسان است که فرهنگ هر دوران و زمانه را دگرگون می کند. هم چنان که در این خطبه اشاره رفته است «و لقد أصبحنا فی زمان قد اتَّخذ أکثر أهله الغدَر کیساً؛(2) در زمانی به

ص: 206


1- نهج البلاغه، نامه 31؛ بحار الانوار، ج74، ص232، روایت دوم.
2- نهج البلاغه، خطبه 41.

وجود آمده ایم که بیشتر مردم آن زمان خیانت و حیله گری را کیاست و عقل می شمارند.»

و هم چنان که می فرمایند: «الناس بزمانهم أشبه منهم بابائهم؛(1) شباهت مردم به فرهنگ زمانه خویش بیشتر از مشابهت ایشان است نسبت به پدرانشان.»

و در روایت دیگر می فرمایند «إذا تغیّرت نیَّۀ السُّلطان تغیّرَ الزَّمان؛(2) زمانی که نیت و اندیشه و انگیزه سلطان تغییر کند؛ زمان و زمانه تغییر می پذیرد.» تغییر زمان تابع تغییر انگیزه و اندیشه سلطان خواهد بود.

این بیان هم در راستای همان فرمایش امام سجاد علیه السلام است که در فرایند «شیطان، زمان و سلطان» گفته شد.

این شیطان است که زمان را که در اختیار متزمن است؛ یعنی انسان را واژگون می کند و ساحت شناختی، عاطفی و رفتاری او را زیرورو می سازد. و در نتیجه مردم پذیرای سلطان متناسب با فرهنگ مسلط آن زمان خواهند شد که بر آنان مسلط و چیره می شود.

این تحلیل با استفاده ای که از آیه ((إِنَّ اللّهَ لاَ یغَیّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ))؛(3) سازگارتر به نظر می رسد، یعنی تغییر هر قوم و گروه اجتماعی تابع متغیر «انفس» ایشان خواهد بود. تا جوامع بشری از درون متحول نشوند و خود را با هنجارها و ارزش های فطری و الهی همراه و سازوار ننمایند؛ تغییر و تحول ساختاری در سطح کلان برای آنها نخواهد بود. از این رو سیاست تابع فرهنگ

ص: 207


1- بحار الانوار، ج75، ص46.
2- غررالحکم، واژه سلطان.
3- سوره رعد، آیه11.

است و فرهنگ تابع ولایت و تولی و پذیرش ولایت «رحمان» یا «شیطان».

شیطان زمان سلطان

تولی فرهنگ سیاست

وقتی که این فرآیند «شیطان، زمان و سلطان» نهادینه شد؛ پس از تحقق آن عملاً حدّت نوائب زمان، شرّ مصائد شیطان و مرارت سولت سلطان شکل می یابد و تثبیت می شود، که در بیان امام سجاد علیه السلام خواندیم:

و اکفنا حدّ نوائب الزَّمان، و شرّ مصاید الشَّیطان، و مرارة صولة السُّلطان.(1)

از همین ر وست که در کلام امام صادق علیه السلام می خوانیم:

العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس؛(2)

کسی که زمان شناس باشد حوادث و شبهات بر او هجوم نخواهد آورد.

و امام علی علیه السلام فرمود:

من عرف الأیّام لم یَغفُل عن الاِستعداد؛(3)

هرکسی که روزگار خود را شناخته و زمان شناس باشد از آمادگی غافل نخواهد شد.

یعنی این موج اجتماعی است که خود را به گستره شناختی، گرایشی و رفتاری افراد تحمیل می کند و مردم را با حوادث و شبهات روبه رو می سازد.

ص: 208


1- صحیفه سجادیه، دعای5.
2- الکافی، ج1، ص27، روایت29؛ تحف العقول، ص356؛ بحار الانوار، ج75، ص269، روایت109.
3- الکافی، ج8، ص23، روایت چهارم؛ الأمالی (صدوق)، ص400، روایت نهم؛ تحف العقول، ص98؛ بحار الانوار، ج75، ص287، روایت یکم.

هرکس که ادبیات و زبان زمان خویش را بشناسد و به جریان شناسی دوران خود آشنا باشد؛ پیوسته از آمادگی لازم برخوردار بوده و مورد تهاجم حوادث و شبهات نخواهد بود. زیرا هر روز از زمان زندگی بشر روز جدید و نوین است «و هذا یومٌ حادثٌ» و بر ما، شاهد و گواهی آماده است «و هُو علینا شاهدٌ عتیدٌ»، اگر خوبی کنیم ما را سپاس گویان ترک کند «إن أحسنّا ودّعنا بحمدٍ» و اگر بدی کنیم نکوهش کنان از ما جدا گردد «وَ إن أسأنا فارقَنا بذمٍّ».(1)

معلوم می شود که هر روز از زمان و هر دورانی:

1. موجود نوین و جدیدی است.

2. این موجود بر ما شاهد و گواهی آماده است.

3. حس و ادراک دارد و در برابر رفتار ما واکنش نشان می دهد.

4. در مقابل خوبی ما قدرشناس و سپاس گوست.

5. و در مقابل بدی ما مذمّت و نکوهش می کند.

و در ادامه می فرماید:

اللّهمّ صلّ علی محمّد و اله، و ارزُقنا حُسنَ مصاحبَتَهُ، و اعصِمنا مِن سُوء مفارقَتَه بِارتکابِ جریرة أو إقتراف صغیرة أو کبیرة، و اجزِل لنا فیه مِن الحَسَنات، و اخلنا فیه مِن السَّیّئاتِ، وَ املأ لَنا ما بَینَ طَرفیهِ حمداً و شکراً و أجراً و ذخراً و فضلاً و إحساناً؛(2)

بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و حسن همراهی با این روز را روزی ما گردان، و ما را از سوء مفارقتش به خاطر ارتکاب گناه یا کسب معصیت

ص: 209


1- صحیفه سجادیه، دعای6.
2- صحیفه سجادیه، دعای6.

کوچک و بزرگ حفظ فرما، و بهره ما را از خوبی ها در آن سرشار کن، و ما را در این روز از زشتی ها پیراسته نما، و از ابتدا تا پایان آن را برای ما از حمد و شکر و اجر و اندوخته آخرتی و فضل و احسان پر ساز.

کلام در پذیرش تولی و سرپرستی «رحمان» یا «شیطان» است؛ که هرکدام ساختار متناسب خود را و کارآمدی و اثربخشی متناسب با آن را به دست می دهد:

1. رحمان زمان سلطان

2. شیطان زمان سلطان

که در فرازهای دعای امام سجاد علیه السلام ملاحظه شد.

سخن در «مدیریت زمان» است که با استحواذ و چیرگی شیطان بر اهل زمان؛ آنان را به نکوب و واژگون از ارزش های فطری، انسانی و اسلامی می کشاند و به تبع آن نظام مدیریت را در سطح کلان به سلطان و حاکم متناسب آن زمانه واژگون می سپارد. و این همه نتیجه تولی و پذیرش ولایت شیطان خواهد بود و در نتیجه زمانه شیطانی و سلطان شیطانی را در پی خواهد داشت؛ همان گونه حضرت می فرمایند «و حوّل سلطانه عنّا»(1)؛ تسلط او را از ما بگردان.

شیطان با آرایش ویژه ای و ساختار خاصی که در نظام طراحی و عملیات خویش دارد وارد صحنه جنگ و درگیری با جبهه حق می شود؛ هم چنان که امام سجاد علیه السلام می فرمایند:

اللّهمّ إنّا نعوذ بک من نزغات الشیطان الرجیم و کیده و مکایده، و من الثقة بأمانیه و مواعیده و غروره و مصایده، و

ص: 210


1- صحیفه سجادیه، دعای17.

أن یطمع نفسه فی أضلالنا عن طاعتک، و امتهاننا بمعصیتک أو أن یحسن عندنا ما حسَّن لنا، أو أن یثقل علینا ما کرّه ألینا.(1)

این دعا که برای مبارزه و درگیری با شیطان است را امام با این فرازها آغاز می فرمایند:

خداوندا ما از وسوسه های شیطان رانده شده و کید و مکرهایش به تو پناه می بریم(2) از این که شیطان در گم راهی ما از اطاعتت و در خواری ما، به وسیله معصیتت به طمع اندازد. و یا در نزد ما آن چه را که او خوب جلوه می دهد، جلوه کند و یا آن چه که او آن را مکروه و ناپسند می نمایاند بر ما سنگین آید.

کلام در استعاذه گروهی و پناه جمعی مردم به خداوند است از:

1. نزغات شیطان رجیم و وسوسه های او.

2. کید شیطان.

3. مکائد و مکرهای او.

4. اعتماد و اطمینان به:

الف) آروزهای شیطان.

ب) وعده های شیطان.

ج) فریب های شیطان.

د) و دام های شیطان.

جبهه حق با دشمنی روبه روست که این گونه آرایش و صف آرایی کرده است:

با وسوسه و تباه کاری خود کار خویش را کلید می زنید. و برای هرکس و هر جریانی یک «کید» متناسب با ضعف های او را به کار

ص: 211


1- صحیفه سجادیه، دعای17.
2- و هم چنینی از اطمینان به گفته های دروغین و آرزوهای او، از وعده ها، زیب ها و دام هایش به تو پناه می بریم.

می بندد و در ادامه آن با مکرها و مکائد گونه گون؛ او را به محاصره می کشد و تمامی راه های خروجی را می بندد. و بدین سان در چهار محور آرزوها، وعده ها، فریب ها و دام های خویش اعتمادبخشی می کند.

استعانت اجتماعی

زمانی که انسان افتقار خود را درک کرد و دریافت که بافته هایش کارساز و چاره ساز نیست، رو به آسمان می کند، و جویای سبب متصل بین زمین و آسمان می گردد و فریاد «أین السبب المتّصل بین الأرض و السماء»(1) را طنین می اندازد. آن گاه بلوغ خواستن در او جوانه می زند و این همان توانستن است و به پای خود ایستادن؛ چراکه خواستن، توانستن است و به پا ایستادن؛ «لیقوم الناس بالقسط.»(2)

از این رو، دعا و خواستن از هست آفرین و کسی که پیوسته تدبیر هستی در دست اوست، معرفت عمیقی به همراه می آورد: 1. اظهار میل به دولت کریمه از درگاه الهی؛ 2. شکایت از وضعیت موجود به درگاه الهی؛ 3. استعانت و درخواست فتح و گشایش سریع از خداوند متعال.

با در نظر گرفتن شاخصه های بلوغ می توان گفت دعا، نماد بلوغ اجتماعی است. چراکه وقتی جوامع بشری به منجی و موعود میل بیابند و از وضعیت موجود شکایت کنند و درخواست و استعانت به درگاه او نمایند، حکایت از آن دارد که به بلوغ اجتماعی بار یافته اند و از دام خودمحوری و خودپرستی به نعمت خدامحوری و خداپرستی نایل گشته اند. دعا مخ و مغزافزار

ص: 212


1- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
2- سوره حدید، آیه25.

عبودیت است؛ «الدعاء مخّ العبادة.»(1) عبودیت که غایت آفرینش و نهایت و قله رشد و بلوغ انسان هاست، با مغزافزار دعا شکل می یابد و تجلی می نماید. از این رو، دعا نماد عبودیت و نماد بلوغ است.

از همین رو، حضرت در توقیع شریفشان به اسحاق بن یعقوب می فرمایند:

فاغلقوا ابواب السؤال عمّا لایعنیکم و لاتتکلّفوا علی ما قد کُفیتم و أکثروا الدّعاءَ بتعجیل الفرج فإنَّ ذلک فرجکم؛(2)

در های سؤال را بر آن چه برای شما سودی ندارد و آن را از شما نخواسته اند، ببندید و برای تعجیل در امر ظهور و فرج ما بسیار دعا کنید که فرج شما در همین دعا کردن است.

چه زیبا ما را ره نمود می بخشند و از یمین و یسار زدن ها و سؤال های بیهوده و بی ثمر و ره زن می ر هانند و به مسیر اصلی که رشد و بلوغ را به همراه دارد، هدایت می کنند. این گونه است که دعا از جمله وظایف کانونی، مغزافزار عبودیت و نماد بلوغ بشری به شمار می رود و به آن سفارش جدی می شود؛ چراکه بشر به این بلوغ رسیده است که:

مدحت بالغناء عن خلقک و أنت أهل الغنی عنهم، و نسبتهم إلی الفقر و هم أهل الفقر إلیک، فمن حاول سدّ خلّته من عندک، و رام صرف الفقر عن نفسه بک فقد طلب حاجته فی مظانّها، و أتی طلبته من وجهها. و من توجَّهَ بحاجته إلی أحدٍ من خلقک، أو جعله سبب نجحها دونک فقد تعرّض للحرمان، و استحقّ من عندک فوت الإحسان؛(3)

ص: 213


1- السنن (ترمذی)، ج5، ص125.
2- الغیبۀ (طوسی)، ص176.
3- صحیفه سجادیه، دعای13.

خداوندا تو وجود خود را به بی نیازی از همه خلق ستود ه ای و تو، به بی نیازی از ایشان شایسته ای و ایشان را به نیازمندی و فقر نسبت داد ه ای و در واقع آنها سزاوار چنین نسبتی هستند. از این جهت، هرکس رفع نیاز خود را از جانب تو بخواهد و برگرداندن فقر را از خویشتن به وسیله تو طلب کند، حقا که حاجتش را در جایگاه اصلی خود خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحیح برآمده و هرکه در نیاز خود به یکی از آفریدگان تو رو کند، یا او را به جای تو وسیله برآمدن حاجت قرار دهد، بی شک خود را در معرض نومیدی آورده و از جانب تو سزاوار محرومیت از احسان گشته است.

قرآن می فرماید:

((قُلْ مَا یعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یکُونُ لِزَامًا))؛(1)

بگو پروردگار من برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد؛ شما (آیات خدا را) تکذیب کردید، و (این عمل) دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد.

معلوم می شود آن چه که به انسان در پیش گاه خداوند ارزش می بخشد، توجه به پرودگار و دعا و بندگی به درگاه اوست. به همین دلیل، از ادامه آیه این چنین به دست می آید که: شما در گذشته، خدا و پیامبران و آیاتش را تکذیب کردید و اگر به سوی دعا و بندگی خدا نشتابید، هیچ ارج و مقامی نزد او نخواهید داشت، و نتیجه تکذیبتان دامن گیرتان خواهد شد.

بنابراین، زمانی انسان از گرفتاری هایی که از لوازم تکذیب حق و بریدن از خداپرستی و پیوستن به خودپرستی است، ر ها می شود

ص: 214


1- سوره فرقان، آیه77.

که به خودپرستی پشت کند و به خدا و دعا و بندگی او رو آورد تا مورد عنایت و توجه اش قرار گیرد و ارزش بیابد. البته روزی چنین خواهد شد، هم چنان که امیرمؤمنان علیه السلام فرموده است:

لتعطفنَّ الدُّنیا علینا بعدَ شماسِها عطفَ الضّروسِ علی ولد ها؛(1)

دنیا پس از چموشی های خود به ما رو می کند، همانند مهربانی ماده شتر ناسازگار بر فرزند خویش.

آری حضرت می فرمایند این دنیا پس از سرکشی، به ما روی می کند؛ چونان شتر مادۀ بدخو که به بچۀ خود، مهربان گردد.

بنابراین، بشر پس از تجربه های گران و سنگین و خستگی های پیاپی و تکرار های کور خودمحورانه، رو به درگاه آفریدگار می کند و در همین جهت، به راه و «سبیل الله» و «صراط» و «وجه» و «باب ا لله» رو می کند؛ هم چنان که فرمود ه اند:

السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره هلک؛(2)

سلام بر آن راه الهی که سلوک بر غیر آن با هلاکت همراه است. (یعنی سلام بر تنها راه)

این باب الله الذی منه یؤتی أین وجه الله الذین إلیه یتوجّه الأولیاء؛(3)

کجاست آن باب الهی که از آن درگاه وارد می شوند. کجاست آن وجه الهی که دوستان خدا به سوی او روی می آورند.

أنتم الصراط الأقوم؛(4)

ص: 215


1- نهج البلاغه، خطبه209.
2- مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر.
3- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
4- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

شمایید آن راه پایدار و استوار.

از همین رو، ما در جهت گیری (توجّهنا) و همراهی (و استشفعنا) و اتخاذ وسیله به سوی خداوند (و توسّلنا بک إلی الله)، فقط به شما خاندانِ پاکانِ هستی روی می آوریم.

این گونه است که با رشته اتصال شما پاکان هستی ما در دعا، نماز، روزه، استغفار و سایر اعمال خویش از افتادن در خطا مصون و محفوظ می مانیم و دچار اشتباه نمی شویم؛ «و عصمتنا بکم لدعائنا و صلاتنا و استغفارنا و سائر أعمالنا.»(1)

این مهر بی کران شماست که می خواهید ما با کثرت و فراوانی دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند، از خودمحوری به خداباوری رو کنیم و با تضرع، به درگاهش فرج را به آغوش کشیم؛ چرا که گستره معرفتی دعا به وسعت مخ و مغزافزار عبودیت است که فلسفه خلقت به شمار می رود؛ هم چنان که می خوانیم:

و إلیک منتهی الرغبة فی الدّعاء؛(2)

غایت آرمانی در دعا به سوی توست و تو خود سرانجام دعا هستی.

بنابراین، ما با دعای برای فرج، تو را و عبودیت تو را می خواهیم تا این که با تحقق فرج به آستانه فلسفه فرج و عبودیت الهی بار یابیم؛ «یعبدوننی لایشرکون.»(3)

شاخص های بلوغ اجتماعی وقتی معنا می یابند و کارآمد و اثربخش خواهند بود که در بستر جمعی و عمومی و اجتماعی تجلی یابند، هم چنان که در توقیع شریف حضرت به شیخ مفید آمده است:

ص: 216


1- المزار الکبیر، ص567؛ بحار الانوار، ج94، ص36.
2- مفاتیح الجنان، اعمال شب 27 رجب.
3- سوره نور، آیه55.

و لو أنّ أشیاعنا وفَّقهم الله لطاعته علی اجتماعٍ من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجَّلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لانؤثّره منهم؛(1)

اگر شیعیان ما که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد، در وفای به عهد و پیمان الهی اتفاق و اتحاد می داشتند و آن را محترم می شمردند، سعادت دیدار ما برای ایشان به تأخیر نمی افتاد و هرچه زودتر به سعادت دیدار ما نایل می شدند، در صورتی که براساس معرفت واقعی و راست گویی و صداقت آنها به ما بود.

بر این اساس، آن چه سعادت لقاء و مشاهده و ظهورش را به تعجیل و تأخیر می انجامد، بود و نبود اجتماع قلبی مردم است که بر معرفت و صداقت ایشان مبتنی است.

در این صورت، آن چه مهم می نماید دست یافتن به بلوغ اجتماعی و شاخص های آن است. در این زمینه، ما ناچار از مهندسی بلوغ اجتماعی هستیم، تا زمینه های ظهور آن «موفور السرور» را تمهید و هموار سازیم.

ص: 217


1- الاحتجاج، ج2، ص498.

ص: 218

خاتمه و نتیجه گیری

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، کام امتش را به انتظار شیرین کرد و بدین سان شهد فرهنگ انتظار را به آنان چشاند و چشم اندازنگری، برنامه محوری و عمل گرایی را در ایشان نهادینه ساخت. آن گاه که فرمود:

أفضل أعمال أمّتی إنتظار الفرج من الله عزّوجلّ؛

برترین اعمال امت من، انتظار گشایش از سوی خداوند عزوجل است.

از این رو، حرکت کاروان امت براساس چشم اندازنگری رقم خورد. امت اسلام، فراسوی نگره خویش را با فلسفه فرج نظاره می کند و همواره فرج را انتظار می کشد. در این میان، فرهیختگان و عالمان امت، باید حس یوسف خواهی مردم را یعقوب وار بیدار سازند و سرلوحه برنامه آنان قرار دهند، همان گونه که امام هادی علیه السلام برنامه و وظایف عالمان دین را چنین می فرماید:

ص: 219

لولا من یبقی بعد غیبة قائمنا عجل الله تعالی فرجه الشریف، من العلماء الداعین إلیه والدالّین علیه والذابّین عن دینه بحجج الله والمنقذین لضعفاء عباد الله من شباک إبلیس و مردته و من فخاخ النواصب لما بقی أحد إلّا ارتدّ عن دین الله و لکنّهم الذین یمسّکون أزمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکّانها أولئک هم الأفضلون عندالله عزّوجلّ؛(1)

اگر در روزگار غیبت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، عالمانی نبودند که ظهور و فرج او را یاد کنند و مردم را به سوی او راه نمایند و از دین او، با استدلال های محکم، به دفاع برخیزند و کسانی را که ایمان سستی دارند، از تور ابلیس و پیروانش و از شکار ناصبیان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام ر هایی بخشند، هیچ کس باقی نمی ماند، مگر آن که راه ارتداد پیش می گرفت، ولی آنان، زمام دل های شیعیان را در دست می گیرند، چونان که ناخدای کشتی، سکان کشتی را. اینان نزد خداوند عزوجل افضل و برترین مردم هستند.

دعوت، دلالت، دفاع و نجات، سرلوحه برنامه عالمان دین در عصر غیبت

در عصر غیبت، کانون فعالیت های فرهنگی و دینی عالمان بزرگوار شیعه، گل واژه انتظار است. کانون فرهنگ سازی آنان، دعوت و دلالت به اسلام، دفاع از دین قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف، نجات مستضعفان از تور های ابلیسیان و شکار ناصبیان و توجه به خود حضرت و فرهنگ انتظار است. اساس کار عالمان دینی در عصر غیبت، مدیریت ذهن ها و اراده ها و جهت دهی مردمان به سوی خلیفه خدا و حجت اوست. از این رو، به سوی او فرامی خوانند و او را پایگاه دعوت گری خویش قرار می دهند؛ زیرا:

ص: 220


1- الاحتجاج، ج2، ص9.

من أراد الله بدء بکم و من وحّده قبل منکم و من قصده توجّه بکم؛(1)

آن که خدا را اراده کند، از شما می آغازد و هرکه آهنگ آموزه های توحیدی پوید، از شما می جوید و هر که خداطلب شود، با توجه شما باشد.

از همین رو، فرهیختگان و دانشمندان فراخوان خویش را با سروش «أین باب الله الذی منه یؤتی و أین وجه الله الذی إلیه یتوجّه الأولیاء و أین السبب المتّصل بین الأرض و السماء؛(2) کجاست آن آستان الهی که از آن روانه می شوند، کجاست آن جهت الهی که دوستان خدا بدان روی می آورند و کجاست عامل اتصالِ زمین و آسمان؟» می آغازد و با یک کرشمه، دو کار می کنند.

عالمان دین، افزون بر دعوت، به دلالت و راه نمایی نیز دست می یازند، یعنی مغز و فکر منتظران با قلب و دل آنان نیز ارتباط برقرار می کنند. گام به گام در دهلیز های شناختی و گذرگاه های قلبی و ساقه های روانی منتظران، هم زبانی و هم نوایی می کنند تا در هنگامه های امتحان از پا نیفتند و شبهه ها و شهوت ها، آنان را به کام های آتشین شیطانی نلغزاند.

عالمان در عصر غیبت، گذشته از دعوت و دلالت به حجت خدا، از دین او نیز دفاع می کنند و مرز های اعتقادی را پاس می دارند. آنان می کوشند با ارائه نظام های مورد نیاز فکری و راه کار های وحیانی، مدیریت دینی امت را رهنمون شوند. بدین گونه، حریم دین او را از تمامی آسیب ها حفظ می کنند تا از التقاط و دست برد ره زنان به دور بماند؛ زیرا می دانند که تنها در

ص: 221


1- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
2- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

سایه سار دعوت و دلالت به دین خدا و دفاع از آن، بندگان خدا را از دام های شیطانی ر هایی می توان بخشید.

راه برد فقیهان برای آشنا کردن مردم با نور حقیقت

عالمان شیعه با شاخصه های دعوت و دلالت به دین خدا و دفاع از آن و نجات مردم، مدیریت فرهنگیِ جامعه را پیش می برند و شبکه های پیچیده کفر و نفاق را متلاشی می کنند و زمامِ دل ها را به دست خود می گیرند و هم چون سکّان دار کشتی، سرنشینان را از تلاطم امواج خطر ها می ر هانند. آری، سیاست راه بردی آنان در عرصه دین و فرهنگ، براساس فقه آنان شکل می گیرد و ماجرای فقه و تفقه را می توان از بارِ مفهومی این کلیدواژه دریافت که به معنای «فهم، دقت و تأمّل» است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

إنّا والله لانعدّ الرجل من شیعتنا فقیها حتّی یلحن له، فیعرِف اللحن؛(1)

به خدا سوگند کسی از شیعیان خود را فقیه نمی شماریم تا این که به رمز، سخنی به او گفته شود و او آن رمز را دریابد.

مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام روایت می کند که ایشان فرمودند:

یک خبر که آن را درک می کنی، بهتر است از ده خبر که تنها آنها را روایت می کنی. بی گمان هر «حقی»، «حقیقتی» دارد و هر کار «درستی» دارای «نوری» است.

سپس فرمود:

به خدا سوگند، کسی از شیعیان خود را فقیه نمی شماریم تا این که به رمز، سخنی به او گفته شود و

ص: 222


1- الغیبة (نعمانی)، باب10، ص198، روایت دوم.

او آن رمز را دریابد. همانا امیرالمؤمنان علیه السلام بر فراز منبر کوفه فرمود: «به راستی که فتنه هایی ظلمانی پشت سر دارید که جز نُوَمَه کسی از آن نجات نمی یابد.» به آن حضرت عرض شد: «ای امیرمؤمنان نُوَمَه کیست؟» فرمود: «آن که مردم را می شناسد، ولی مردم او را نمی شناسند.» و بدانید که زمین از حجّت خدای عزّوجلّ خالی نمی ماند، ولی خدای عزیز به زودی دیدۀ خلقش را به دلیل ظلم و جورشان و زیاده روی آنان درباره خودشان از او نابینا می سازد و اگر زمین یک ساعت از حجت خدا خالی بماند، اهل خود را فرو می برد، ولی آن حجت مردم را می شناسد و آنان او را نمی شناسند؛ چنان که یوسف مردم را (برادرانش را) می شناخت و آنها او را نمی شناختند. سپس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: ((یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون))؛(1) «دریغا بر این بندگان؛ هیچ فرستاد ه ای بر آنان نیامد مگر آن که او را ریش خند می کردند.»(2)

فقیه، فرآیندِ مهندسیِ «کشف»، «استخراج» و «تبدیل» را همواره به کار می بندد تا به ژرفا و گستره حقیقت راه یابد. فقیه، حقیقتِ حق و نورِ هر صواب را آشکار می کند و شهد کلام را در کامِ جانش می چشاند. از این رو، با رمز سخن آشناست و آن رمز آشنا با اسرارِ کلام امیرمؤمنان اوج می گیرد که فرمود: «به راستی فتنه هایی ظلمانی پشت سر دارید که جز «نُومَهَ» کسی از آن نجات نمی یابد، یعنی کسی که مردم را می شناسد، ولی مردم او را نمی شناسند.» فقیه می داند که در فضای فتنه و شب دیجور،

ص: 223


1- سوره یس، آیه30.
2- سوره یس، آیه30.

نمی شود سطحی اندیش بود و به امور ظاهری پرداخت و گرد و خاک به پا کرد و در طرح دشمن قرار گرفت.

او به ریشه ها می اندیشد و هرگز اسیر نگاه ها و تلقین ها نمی شود. گستره نگاه او، در اخلاص ریشه دارد و لذا هر نسیمی او را به بازی نمی گیرد. کوه استوار و تفسیرِ «سترگ» است و بازی گر هر صحنه خستگی نمی شود تا همه او را شناخته باشند. او مردم را می شناسد و زمان شناس و زبان شناس است، ولی مردم او را نمی شناسند و روشن است که در دل فتنه ها و شب دیجور، تنها چنین فرهیختگانی نجات می یابند.

فقیه رمز سخن حضرت را می فهمد که چگونه باید به عمق ریشه ها بپردازد و از امیرمؤمنان می آموزد که زمین از حجّت خدا خالی نمی شود که اگر زمین ساعتی از حجت خدا خالی شود، اهل خود را فرو می برد.

فرآیند انحطاط و سقوط بدکاران، جهل ورزان و ستم گران

((وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ * ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَی أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِها یَسْتَهْزِئُون))؛(1)

و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند. بنابراین، خدا بر آن نبود که بر ایشان ستم کند، لکن خودشان بر خود ستم می کردند آن گاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود، [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریش خند می گرفتند.

ناکامی آدمی از نابالغی او سرچشمه می گیرد. او از حس زیبایی شناسی و حس یوسف خواهی محروم مانده است. از

ص: 224


1- سوره روم، آیه 9 و 10.

همین رو، «لم یمتثل أمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی الهادین بعد الهادین؛(1) دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره جانشینانش، یکی پس از یکی دیگری پیروی نشد.» «والأمّة مصرّة علی مقته؛(2) و امت بر دشمنی با آنان پافشاری ورزیدند.» و «مجتمعة علی قطیعة رحمه و إقصاء ولدِه؛(3) بر قطع رحم او و دور کردن مقام و منزلت فرزندانش یک پارچه شدند.»

این جمله ها، فرآیند سقوط امت اسلامی را در سه مرحله تحلیلی به نمایش می گزارد و حس خفته آنان را ترسیم می کند: «إلاّ القلیل ممّن وفی لرعایة الحقّ فیهم، فقتل من قتل، و سبی من سبی، و اُقصی من اُقصی؛(4) [از این سقوط]، تنها گروه اندکی [ر هایی یافتند] که به رعایت حق آنان وفادار ماندند. در نتیجه برخی کشته، برخی اسیر و برخی دیگر تبعید شدند.»

«و جری القضاء لهم بما یرجی له حسن المثوبة؛(5) و قضا و قدر برای آنان، به آن چه در برابرش، انتظارِ پاداش خوب داشتند، جاری شد.» پیشوایان بر آن بودند که شهد بندگی و عصاره هستی را به کام انسان بچشانند و چشم به راه تحقق آرمان موعود الهی بودند و در این راستا، تمامی قضا و قدر الهی را با جام رضا به سر کشیدند.

«إذ کانت الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده، والعاقبۀ للمتّقین و سبحان ربّنا إن کان وعد ربّنا لمفعولاً، و لن یخلف اللّه وعده، و هو العزیز الحکیم؛(6) زیرا زمین از آنِ خداوند است و

ص: 225


1- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
2- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
3- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
4- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
5- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
6- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

او برای هرکدام از بندگانش که بخواهد آن را به ارث می گذارد و فرجام نیک برای پرهیزکاران است و منزّه است پروردگار ما، همانا وعده پروردگار، شدنی است و در وعده خدا هیچ تخلفی راه نمی یابد.»

توجه به ماهیت انتظار و تبیین مؤلفة معرفت در آن

نگاه فرد منتظر و بهره مند از فرهنگ انتظار، چنان باشکوه است که زاویه دید، سازه های بینش، منش و روش هر فردی را سامان می دهد و هندسه فکری و گفتمان مسلط او را رقم می زند؛ هم چنین فرآورده های نرم افزاری نظریه او را فراسویش قرار می دهد؛ چنان که امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: «إنتظار الفرج من أعظم الفرج؛(1) انتظار فرج، خود بزرگ ترین فرج است.»

انتظار یعنی چشم داشت، امیدواری، مترصد چیزی بودن و چشم به راهی داشتن.(2) حالتی روحی و روانی است که آدمی را برای آن چه انتظارش را می کشد، آماده می سازد.(3)

انتظار، فرهنگ است؛ خیمه ای است که ذهنیت فرد منتظر را درگیر می سازد و نگاه او را به فراسوی افق می دوزد؛ فرد منتظر دل مشغول است و با تمام وجودش در آماده باش کامل به سر می برد.

قلمرو «شناختی، عاطفی و رفتاریِ» او دغدغه مند است و این دغدغه، پیوسته است؛ هم چنان که امام صادق علیه السلام فرمود:

وانتظروا الفرج صباحاً و مساءاً؛(4)

صبح و شب در انتظار فرج باشید.

ص: 226


1- بحار الانوار، ج52، ص122.
2- لغت نامه دهخدا، ج2، ص2962.
3- مکیال المکارم، ج2، ص152.
4- بحار الانوار، ج51، ص156.

نیز امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

إنّ محبّنا ینتظر الروح والفرج فی کلّ یوم و لیلة؛(1)

دوست دار ما شب و روز منتظر گشایش و فرج است.

انتظار فرج در کلام بلند امام باقر علیه السلام بافضیلت ترین اعمال شیعیان شمرده شده است: «أفضل أعمال شیعتنا إنتظار الفرج.»(2) و در کلام شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بزرگ ترین جهاد امتش به شمار آمده است: «أفضل جهاد اُمّتی إنتظار الفرج.»(3)

انتظار، هم نگاه است و هم حالت روحی و هم عمل، بلکه بافضیلت ترین اعمال به شمار می رود و خیمه یوسف خواهی است. هرکه حس یوسف خواهی دارد، به خیمه اش در می آید و در آن جا برترین عبادت را به جا می آورد؛ هم چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «أفضل العبادة إنتظار الفرج»(4) و برترین جهاد و برترین اعمال را انجام می دهد تا زمینه های بزرگ ترین فرج را فراهم سازد.

البته باید توجه داشت فرجی که در سایه انتظار به بار می نشیند در راستای معرفت حقیقی امکان پذیر است. امام صادق علیه السلام می فرماید:

من عرف هذا الأمر فقد فُرِج عنه بلإنتظاره؛(5)

هرکس این امر (انتظار فرج) را بازشناسد، برای او به همین انتظارش فرج حاصل می شود.

ص: 227


1- بحار الانوار، ج27، ص121.
2- بحار الانوار، ج52، ص133.
3- بحار الانوار، ج77، ص143.
4- بحار الانوار، ج52، ص125.
5- الکافی، ج2، ص198، روایت سوم.

شیعه با معرفت و درک خود از فرج آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، نظام فکری دوران غیبت را مهندسی می کند و از گذرگاه معرفت، شاخصه های انتظار را سامان می دهد. بنابراین، در جهت نظریه انتظار ره می پوید و «آینده نگری»، «آینده سازی» و «آینده پردازی» را رصد می کند و آینده جهان و جهان آینده را با نمایش نظری خویش صلا می زند.

اهل بیت علیهم السلام با نگاهی ویژه به این امر، پیوسته آن را در اذ هان یاران خود نهادینه کرد ه اند و پیوسته بر شناخت ولیّ امر و انتظار فرج او و اطاعت از او و فضیلت پایداری در زمان غیبت او تأکید ورزید ه اند. آنان برای این منظور، بار ها از اراده الهی که فراتر از خیالات خیال پردازان است و جهان را از زمزمه توحید پر خواهد کرد، دم زد ه اند تا حتی هوس پیشگان نیز در ضمیر ناخودآگاهشان از به ارث ماندن زمین برای بندگان صالح بیم ناک باشند. چنین است که باران بشارت برگزیدگان الهی به سوی استواران در راه حق باریدن می گیرد؛ چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:

طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته و المطیعین له فی ظهوره! اُولئک أولیاء الله الذین ((لاخوف علیهم ولا هم یحزنون))؛(1)

خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبت، انتظار ظهور او را می کشند و در زمان ظهور از او فرمان می برند. آنها کسانی هستند که هیچ گونه اندوهی بر آنها نیست و آنها اولیای الهی هستند.

در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص: 228


1- یوم الخلاص، ج1، ص387، روایت 431. (به نقل از: منتخب الأثر، ص514؛ بحار الانوار، ج52، ص123؛ الزام الناصب، ص57 و 137)

إعرف إمامک، فإنّک إن عرفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر و من عرف إمامه، ثمّ مات قبل أن یری هذا الأمر، کان له مثل أجر من قتل معه؛(1)

امام خود را بشناس که در آن زمان تو را باکی نیست که این امر جلو بیفتد یا عقب بماند. کسی که امامش را بشناسد و پیش از فرا رسیدن این امر از دنیا برود، مانند کسی است که در محضر او - حضرت بقیةالله - به شهادت رسیده باشد.

«خوف و حزن» بر وجود فرد منتظر راه ندارد. او به ولیّ خدا راه یافته است و در بوستان معرفتش آشیان گزیده و بر مقام اولیاء الله بار یافته است. او اندوهی از گذشته ندارد؛ زیرا تاکنون در خیمه انتظارش بوده است و از دایره فرمان دهی حضرتش بیرون نبوده است.

او با معرفت به امام خویش، از مرگ جاهلیت ر هایی می یابد و به خیمه اش درمی آید. معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اکسیر اعظم است. او از «آینده» هیچ «خوفی» ندارد؛ آینده، روشن و جنس او از جنس آیندگانِ مطیع امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: ((یَا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا))،(2) فرمود:

یا أیها الذین آمنوا اصبروا علی أداء الفرائض و صابروا علی أذیّة عدوّکم و رابطوا إمامکم المهدیّ المنتظر. من مات و هو

ص: 229


1- یوم الخلاص، ج1، ص379. (به نقل از: منتخب الأثر، ص515؛ الغیبة (طوسی)، ص276؛ الکافی، ج1، ص371)
2- «ای کسانی که ایمان آورد ه اید، صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرز ها را نگهبانی کنید.» (سوره آل عمران، آیه200)

عارفٌ لإمامه لایضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر. و من مات و هو عارفٌ لإمامه کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه؛(1)

بر ادای واجبات صبر کنید و بر آزار دشمنان، شکیبا باشید و با امامتان، مهدی منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف، رابطه ناگسستنی داشته باشید. هرکس پس از شناخت کامل امام خویش از دنیا برود، از این که این امر جلو بیفتد یا در آن تأخیر شود، او را زیانی نخواهد رسانید و کسی که با معرفت امام خود از دنیا برود، همانند کسی است که با حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در اتاق فرمان دهی اش همراه است.

مهم، شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ چه توفیق درک حضورش باشد و یا نباشد. آن چه انسان را به آستان امام نزدیک می کند و در خیمه اش پرواز می دهد، معرفت اوست. معرفت، دوری مسافت را از میان می برد و فرد منتظر، به گونه ای با امام خود پیوند برقرار می سازد که در غیبت او، حس حضور می یابد. با این توضیح، او دیگر احساس زیان نمی کند؛ چون از او جدا نیست. او را می شناسد و با او ارتباط برقرار می کند و با تمام وجودش او را حس می کند.

از این رو، امام سجاد علیه السلام می فرماید:

یا أباخالد إنّ أهل زمان غیبته، القائلون بإمامته، المنتظرون لظهوره أفضل أهل کلّ زمان، لأنّ الله تعالی ذکره أعطاهم من العقول و الأفهام والمعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالسیف، اُولئک المخلصون حقّاً و شیعتنا صدقاً

ص: 230


1- منتخب الأثر، ص489 و 515؛ الغیبة (نعمانی)، ص105 و 180؛ الکافی، ج1، ص372.

والدعاة إلی دین الله سرّاً و جهراً. و قال علیه السلام: إنتظار الفرج من أعظم الفرج؛(1)

ای اباخالد، کسانی که در دوران غیبت او به امامتش باور و از منتظران ظهورش باشند، برترین مردمان زمان ها خواهند بود؛ زیرا خداوند آنان را از نعمت عقل ها و فهم ها بهره مند ساخته است. آن چنان معرفتی به آنها داده است که غیبت در نزدشان چونان دیدار است. امر پنهان برای آنها به منزله آشکار است. در آن زمان، خداوند ایشان را همانند مجاهدان در پیش گاه رسول خدا قرار داده است که در راه اهداف حضرتش به جهاد می پردازند. آری، منتظران عصر غیبت، مخلصان حقیقی و شیعیان واقعی ما هستند و در پنهان و آشکار، به دین خدا دعوت می کنند. سپس در ادامه فرمود: انتظار فرج، خود بزرگ ترین گشایش است.

آنان که به امامتش باور دارند و در انتظار ظهورش به سر می برند، از عقل، فهم و معرفتی برخوردارند که «غیبت» برایشان به منزله دیدار است. با این روی کرد و با این حس و حال، گویا با شمشیر به جهاد می پردازند و از اخلاص حقیقی برخوردارند و شیعه راستینند و بدون خستگی، در پنهان و آشکار به دین خدا فرا می خوانند.

این همه شکوه برای منتظران، از خوان معرفتِ امام است که با او پیوند برقرار می سازد و از مرگ جاهلیت(2) ر هایی می دهد. در زیارت جامعه می خوانیم:

ص: 231


1- بحار الانوار، ج52، ص122.
2- «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتۀ جاهلیّۀ؛ هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.»

أسئلک أن تدخلنی فی جملة العارفین بهم و بحقّهم؛

خدایا از تو می خواهم که مرا در زمره معرفت یافتگان به ایشان و حقوق ایشان قرار بدهی.

در بخش دیگری می خوانیم:

... اللّهمّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی؛(1)

بارالها، معرفت حجّت خودت را به من عنایت فرما و او را به من بشناسان که اگر چنین نکنی، از دینم گم راه می شوم.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لا یثبت علی إمامته إلاّ من قوی یقینه و صحّت معرفته؛(2)

بر امامت او (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ) استوار نمی ماند، جز کسی که یقینش بسیار قوی و شناختش بسیار درست و استوار باشد.

با این بیان، انتظار فرج و چشم اندازنگری شیعیان، برترین اعمال آنان است؛ چراکه پیوسته نگاهی به افق های امیدبخش و آینده روشن دارند.

انتظار، توقع و ترقب

آینده نگری و توجه به افق روشن، ویژگی زمینه سازان برای ظهور تاریخی موعود است. با همین ویژگی کارآمدی و ثمربخشی اندیشه شیعی به نمایش گذاشته می شود. در نگاه امت اسلامی چشم اندازنگری و آینده نگری، جایگاه ویژ ه ای دارد. این ذهنیت،

ص: 232


1- مفاتیح الجنان، دعای حضرت صاحب الامر.
2- منتخب الأثر، ص215؛ ینابیع المودّة، ج3، ص82.

در ساحت های «شناختی»، «عاطفی» و «رفتاری» آنان نمود می یابد و نمادآفرینی می کند. بدین سان دو کارکردِ «کارآمدی» و «اثربخشی» را به اوج می رساند؛ زیرا آنان بر این باورند که:

و أنّ وعد الله فیک حقّ لا أرتاب لطول الغیبة و بعد الأمد و لا أتحیّر مع من جهلک و جهل بک منتظر متوقّع لأیّامک؛(1)

بی گمان وعده خداوند درباره تو حق است و طول غیبت تو و درازای مدت آن هیچ گونه تردیدی برایم نیافریده و حیرت و سرگردانی جاهلان به حق تو بر من راه نیافته است. من چشم به راه تو نشسته ام و آینده نگرم و برای تحقق ایام حکومت تو آماده و آینده ساز هستم و دست به کار شد ه ام.

امت اسلام و جهان تشیع از آسیب جان کاهِ «شک» و «حیرتِ» جاهلانِ مدرن دوران غیبت مصون می ماند؛ زیرا در سایه سار آموزه های وحیانی و از زبان امام صادق علیه السلام آموخته است که:

ای مفضل! اخبار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را به شیعیان ما بازگوی، تا در دین خود به تردید نیفتند.(2)

در فرهنگ جاهلیت عصر غیبت، شک و حیرت به عنوان دو شاخص فرهنگی آن موج می زند. طول غیبت و درازای آن، برای برخی غفلت زدگان ایجاد تردید کرده است. از طرفی ناآگاهی و بی خبری آنان به وجود امام و مقام و جایگاه والای او، سرگردانیشان را گسترش داده است؛ زیرا غفلت از وعده الهی، شک می آفریند و در نتیجه، انسان در گرداب سرگردانی دست و پا می زند و خود را در گستره هستی، بدون راه نما و اسیرِ امواج طوفانی می یابد.

ص: 233


1- مفاتیح الجنان، دعای حضرت صاحب الامر.
2- بشارۀ الاسلام، ص267.

آنان که از شک به وعده الهی در امان باشند و به وجود و مقام والای امام معرفت یافته باشند، هرگز گرفتار تحیّر و سرگردانی نخواهند شد و با نشاط و امید، به افق های سرسبز آینده چشم می دوزند. آنان در همین زمینه، حالِ اقدام دارند و به وقوع و تحقق آن می اندیشند و برنامه محورند (متوقع) و تا رسیدن زمان ظهور، پیوسته وضعیت مطلوب را رصد می کنند و حساب گرند (مترقب).

باورمندان به آستان او صدا می زنند که:

إذ أنت نظام الدین و یعسوب المتّقین و عزّ الموحّدین و بذلک أمرنی ربُّ العالمین. فلو تطاولت الدهور و تمادت الأعمار لم أزدد فیک إلاّ یقیناً و لک إلّا حبّاً، علیک إلاّ متّکلاً و معتمداً و لظهورک إلاّ متوقّعاً(1) و منتظراً،(2) و لجهادی بین یدیک(3) مترقّباً؛(4)

همانا تو نظام بخش دین و پیشوای پرهیزکاران و شرافت بخش موحدان عالم هستی و خداوند عالم، مرا به این باور و ایمان و عهد به ولایت تو امر فرموده است. پس هرگاه روزگار طولانی شود و عمر ها بر دوران غیبتت بگذرد، در من جز آن که بر یقینم و بر محبتم به تو بیفزاید و اعتمادم بر تو کامل تر شود، تأثیری نخواهد داشت. برای ظهور تو، آماده، آینده ساز، چشم به راه و آینده نگر هستم. برای جهادی سترگ که ملازم رکاب حضرتت باشم و زیر پرچم سرافراز تو جان فشانی کنم، لحظه شماری می کنم و آن روز پرافتخار

ص: 234


1- نسخه بدل: توقّعاً.
2- نسخه بدل: انتظاراً.
3- نسخه بدل: ترقّباً.
4- مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر.

را دیده بانی می کنم و به آینده پردازی و حساب گری می پردازم.

بنابراین، «تطویل دهور و تمدید أعمار»، افزایش و رویشِ یقینِ در ساحت تو و عشق، اتکال و اعتماد بر تو را به همراه خواهد داشت. این باورمندی تا مرز یقین، تجلی اعتقادی راسخ است و بر شاخ سارش عشق جوانه می زند. بدین سان شکوه سرمایه اجتماعیِ جامعه منتظر را به نمایش می گزارد، آینده سازی می کند و سامانه های آینده را تحقق می بخشد (مترقع). فرد منتظر نگاه خود را از آینده نگری منحرف نمی کند و روحیه ارتجاعی و قهقرایی را برنمی تابد (منتظر). جامعه منتظر با چنین هندسه فکری درباره سرمایه اجتماعی، خویش برای ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف دست به کار می شود و آینده سازی می کند. چنین جامعه پویا و زند ه ای پیوسته حساب گر است و پردازش مناسب از آن به دست می دهد (مترقّب). این نکته بسیار مهم، در زیارت جامعه هم به خوبی موج می زند: «منتظر لأمرکم، مرتقبٌ لدولتکم.»

هم چنان که امام صادق علیه السلام فرمود:

وانتظر الفرج صباحاً و مساءاً؛(1)

شب و روز چشم به راه باید بود.

در ادامه زیارت جامعه می خوانیم:

آخذ بقولکم، عامل بأمرکم، مستجیر بکم، زائر لکم، لائذ عائذ بقبورکم؛

سخن شما را می شنوم و امر شما را به کار می بندم و به درگاه شما پناه می آورم و به زیارت شما می شتابم و به مرقد مطهر شما پناه می آورم.

ص: 235


1- بحار الانوار، ج52، ص133.

پیوسته باید در سایه عنایت آن حضرت بود و او را معیار حقیقت دانست:

الحقّ ما رضیتموه و الباطل ما اسخطتموه؛

حق آن است که شما بدان راضی هستید و باطل آن است که شما از آن ناخرسندید.

حیرت دوران غیبت و وظایف منتظران

زراره از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

یأتی علی الناس زمان یغیب عنهم إمامهم. فقلت له: ما یصنع الناس فی ذلک الزمان؟ قال: یتمسّکون بالأمر الذی هم علیه حتّی یتبیّن لهم؛(1)

برای مردم زمانی فرا می رسد که امامشان از آنان غایب شود. عرض کردم: مردم در آن زمان چه باید بکنند و تکلیفشان چیست؟ فرمود: به طریقه ای که در دست دارند و به امری که بر آن هستند، تمسک کنند و بر آن چنگ بزنند تا وقتی که طریقه ای دیگر برایشان ظاهر گردد.

در حدیثی دیگر راوی می گوید:

یکون فترة لایعرف المسلمون إمامهم فیها؟ فقال: یقال ذلک. قلت: فکیف نصنع؟ قال: إذا کان ذلک فتمسّکوا بالأمر الأوّل حتّی یتبیّن لکم الآخر؛(2)

به امام صادق علیه السلام عرض کردم ایام فترت خواهد شد که مسلمانان امام خودشان را در آن روزگار نخواهند شناخت؟ فرمود: چنین خواهد شد. عرض کردم: پس در

ص: 236


1- بحار الانوار، ج52، ص133.
2- بحار الانوار، ج52، ص132، روایت37.

آن هنگام، چگونه رفتار کنیم؟ فرمود: اگر این فترت رخ داد، به امری که در دست دارید، چنگ بزنید تا طریقه و امر دیگری برای شما آشکار شود.

عن عبدالله بن سنان قال: دخلت أنا و أبی علی أبی عبدالله علیه السلام فقال: کیف أنتم إذا صرتم فی حال لایکون فیها إمام هدی و لاعلم یری فلاینجو من تلک الحیرة إلاّ من دعا بدعاء الحریق فقال أبی: هذا والله البلاء فکیف نصنع جعلت فداک حینئذ؟ قال: إذا کان ذلک و لن تدرکه، فتمسّکوا بما فی أیدیکم حتّی یصحّ لکم الأمر؛(1)

عبدالله بن سنان گوید: من و پدرم به خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدیم. آن حضرت به ما فرمود: «اگر در زمانی باشید که در آن زمان امامی نباشد تا هدایت کند و نشانه ای هم نباشد، در آن روزگار چگونه خواهید بود؟ از آن حیرت نجات نمی یابد، مگر کسی که به دعای حریق دعا کند.» پدرم گفت: «به خدا سوگند، این حالت حیرت، گرفتاری خواهد بود. پس فدای تو شوم چه باید بکنیم؟» فرمود: «هرگاه این حیرت رخ داد و او - قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف - را در نیابید، هر آینه به آن چه در دست دارید چنگ بزنید و آن را از دست ندهید تا امری فرا رسد که سامان شما را به همراه دارد.»

فضای این احادیث، فضای غیبت، فترت و حیرت است. امام زمان، در پسِ غیبت به سر می برد و مردم از نعمت ظهور او محرومند. چنین محرومیتی دو پی آمد فترت (فاصله میان حضور و ظهور با غیب و شهود) و «حیرت» (سرگشتگی مردم از نبود رهبری آشکار) را در پی خواهد داشت.

ص: 237


1- بحار الانوار، ج52، ص133.

در این فضا مردم وظیفه دارند به آن چه در دست دارند، یعنی «کتاب و سنت» چنگ بزنند و با مراجعه به کارشناسان و خبرگان، از آموزه های وحیانی بهره مند شوند. هم چنان که حضرت در توقیع شریفشان به اسحاق بن یعقوب، چنین فرمود:

و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله علیکم؛(1)

اما در مورد رخ داد های جدیدی که برای شما پیدا می شود، به کسانی که احادیث ما را روایت می کنند رجوع کنید. این دسته حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر همه شما هستم.

متخصصان و فقیهان باید براساس آموزه های وحیانی، نظام های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... را تولید و توزیع کنند تا کاروان عصر غیبت، «فترت و حیرت» را به سلامت به سر منزل مقصود برساند.

آنان با اجتهاد خود می کوشند و معادن پرفیض کتاب و سنت را می کاوند، ولی آن چه که بر تمامیت پیکره آنان سایه افکن است، فرهنگ «انتظار» است.

به آن چه در دست دارند چنگ می زنند و حریم آن را پاس می دارند. با آن زندگی را سامان می دهند، ولی پیوسته نگاهی به جلو دارند: «حتّی یتبیّن لهم، حتّی یتبیّن لکم الآخر، حتّی یصحّ لکم الأمر.» با نگاهی به آینده و آینده نگری، تمام امور خود و تکالیف خویش را همراه و هم آهنگ می سازند. پیوسته در سایبان «آینده نگری»، «آینده سازی» و «آینده پردازی» آرمید ه اند.

امام صادق علیه السلام به ابو بصیر می فرماید:

ص: 238


1- الغیبۀ (طوسی)، ص176.

ألا اُخبرکم بما لایقبل الله عزّوجلّ من العباد عملاً إلاّ به؟ فقلت: بلی فقال: شهادة أن لاإله إلاّ الله، و أنّ محمّداً عبده و رسوله و الإقرار بما أمرالله و الولایة لنا، و البراءة من أعدائنا، یعنی أئمة خاصّة والتسلیم لهم، و الورع والاجتهاد، و الطمأنینة و الإنتظار للقائم ثمّ قال: إنّ لنا دولة یجیءُ الله بها إذا شاء.

ثمّ قال: مَن سُرّ أن یکون من أصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الأخلاق، و هو منتظر، فإن مات و قام القائم بعده کان له من الأجر مثل أجر من أدرکه، فجدّوا وانتظروا هنیئاً لکم أیّتها العصابة المرحومة؛(1)

آیا خبر ندهم به شما از چیزی که خداوند عالم، هیچ عملی را از بندگان نمی پذیرد، جز با آن؟ گفتم: بله. پس فرمود: آن چیز، شهادت به یگانگی خداوند، رسالت و بندگی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اقرار به اوامر الهی و ولایت ما و تبری جستن از دشمنان ما و (ائمّه علیهم السلام) است؛ هم چنین تسلیم شدن به ایشان و طریقه تقوا را پیش گرفتن و در بندگی کوشیدن و مطمئن بودن و انتظار ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف کشیدن است. سپس فرمود: به یقین ما دولتی داریم که خداوند هرگاه بخواهد آن را می آورد. در ادامه فرمود: هرکس که دوست دارد از اصحاب قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، باید منتظر ظهور آن حضرت باشد؛ و در انتظارش پرهیزکار باشد و به اخلاق پسندیده مزیّن گردد. منتظر واقعی این چنین است. اگر در این حالت او را مرگ دریابد و قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از او ظهور نماید، هر آینه به او همانند اجر کسی که آن حضرت را دریافته است، می رسد. پس تلاش کنید و منتظر باشید. گوارایتان باد، ای امت دست یافته رحمت الهی!

ص: 239


1- الغیبۀ (طوسی)، ص140، ح50.

در این حدیث، امام صادق علیه السلام از بایسته های قبول اعمال سخن رانده است و در آن منظومه اعتقادی تشیع را بیان کرد ه اند. در ادامه به چهار محور «ورع»، «اجتهاد»، «طمأنینه» و «انتظار» توجه می دهند؛ باید به دور از پیرایه های شناختی، عاطفی و رفتاری باشند و با وارستگی و پارسایی به سر برند. هم چنان که در روایات فرمود ه اند: «إیّاک و الکسل و الضجر؛ از کسالت و بی میلی و تنبلی و دل مردگی بپرهیزید.» باید با دوری جستن از آنها و تلاش بسیار، هم چنان با قلبی مطمئن و آرام، راه سپرد؛ زیرا با نظام اعتقادی استوار و «ورع» و «اجتهاد»، عنصر اطمینان، طبیعی و منطقی خواهد بود. در این فضا، آخرین شاخص قبولی اعمال را باورمندی به «انتظار قائم» می دانند.

پیش از ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باید به آن چه در دست دارند، چنگ بزنند و براساس آن زندگی کنند، ولی باید بدانند آن چه از شاخص های پذیرش اعمال آنان به شمار می آید، «انتظار قائم» است؛ یعنی بدون چنین شاخصی، اعمالشان پذیرفته نخواهد شد. از این رو، او پارسامنشانه می کوشد و در انتظار قائم به سر می برد.

سپس امام صادق علیه السلام برای کسانی که دوست دارند از «اصحاب قائم» باشند، شاخص هایی نشان می دهد. آنان باید منتظر باشند و رفتاری پارسامنشانه و اخلاقی نیکو داشته باشند. چنین افرادی منتظران واقعی اند. این عبارت ها به خوبی نشان می دهد که «انتظار» بر تمامی رفتار، منش، اعمال و اخلاق آنان اشراف دارد. انتظار، سایبانی است که اعمال و اخلاق منتظران را باید پوشش دهد.

از سویی، انتظار شاخص قبولی اعمال و از سوی دیگر، شاخص علاقه مندان اصحاب قائم است؛ تا آن جا که باید گستره اعمال و اخلاق را تحت پوشش خود در آورد. این گونه است که

ص: 240

انتظار واقعی، تعریف خود را می یابد و بدین سان، قبولی اعمال و اصحاب واقعی بودن حضرت، با آینده نگری هم آهنگ می شود.

اگر چنین منتظری پیش از ظهور از دنیا برود، همانند کسی خواهد بود که او را درک کرده باشد. پس منتظرانه بکوشید؛ کوششی که روح انتظار، «آینده نگری»، «آینده سازی» و «آینده پردازی» بر آن حاکم است.

بایسته ها و شاخص های قبولی اعمال، همان چیز هایی است که پایداری و ماندگاری می آفریند:

((کَلِمَةً طَیّبَةً کَشَجَرةٍ طَیّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء* تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا))؛(1)

سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است. میو ه اش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد.

اگر این شاخص ها نباشند، اعمال نابود می شوند و هیچ کدام از اعمال او را نپذیرند.(2)

هم چنان که علی علیه السلام فرموده است:

أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد؛(3)

مرا با پرهیزکاری، پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید.

امام صادق علیه السلام نیز ورع و پاکی، اجتهاد و کوشش، اطمینان و آرامش، انتظار و آماده باش بودن را به عنوان چهار شاخص لازم برای باورمندان به قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف برشمرد ه اند. مهدی باوران و

ص: 241


1- سوره ابراهیم، آیه24 - 25.
2- نک: مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر.
3- نهج البلاغه، نامه 45.

مهدی یاوران با این چهار بایستگی، در طول تاریخ، رفعت وجودی یافته اند و پرچم حق را پیوسته برافراشته اند و تفکر شیعه را جاودانه ساخته اند. آنان با اقرار به ولایت اهل بیت، عاشقانه بر این باورند که:

مؤمن بسرّکم و علانیتّکم و شاهدکم و غائبکم و أوّلکم و آخرکم و مفوّض فی ذلک کلّه إلیکم و مسلّم فیه معکم و قلبی لکم مسلّم و رأیی لکم تبع و نصرتی لکم معدّة حتّی یحیی الله تعالی دینه بکم؛(1)

من به ظاهر و باطن شما و به حاضر و غایب شما و به اولین و آخرین شما ایمان دارم و در تمام این امور، تسلیم فرمان شما هستم. قلبم تسلیم شما، رأی و نظرم تابع رأی شما و یاری ام آماده برای شماست. من پیوسته چنین هستم تا آن که خداوند تعالی، دین خودش را به ولایت و حکومت شما زنده گرداند.

شیعه با پارسایی همراه با طمأنینه، آرامش و بدون پریشانی در نظام فکری، روحی و رفتاری چشم به آینده دارد. ریشه های مستحکم اعتقادی شیعه رشد می کند تا درختی تنومند گردد: ((أصْلُهَا ثَابِتٌ))؛ آن گاه شاخ و برگ می دهد و چون سرو به آسمان قد می کشد: ((وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ)). بدین سان فرآیند «ورع، اجتهاد، طمأنینه و انتظار» برای قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود و چرخه فعال «پارسایی»، «تلاش»، «آرامش در فکر، روح و رفتار» و در نهایت «انتظار و آینده نگری» باورمندان را به منظور تحقق آرمان قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف راه می اندازد و در نقطه عطف تاریخ به اذن الهی، دولت مهدوی را ایجاد می کند:

ص: 242


1- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

إنّ لنا دولة یجیءُ الله بها إذا شاء؛

برای ما دولتی است که اگر خداوند بخواهد آن را می آورد.

از این رو، باورمندان به قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف با آن شاخص های چهارگانه در طول تاریخ، تحقق حکومت مهدوی را نشانه گرفته اند. این همان آرمان پیوسته بشری است که می خوانیم:

السلام علیک أیّها المقدّم المأمول؛(1)

سلام بر آرمان همیشگی و پیشین بشری.

شیعه می داند که اگر بخواهد از زمره اصحابش باشد باید «انتظار» را سایبان خویش سازد و آینده نگر باشد. با این فرآیند، گرچه ظهورش را درک نکند، اجر درک ظهورش را می یابد. حال که چنین است:

فجدّوا وانتظروا هنیئاً لکم أیّتها العصابة المرحومة؛

پس باید با فرهنگ انتظار و در زیر سایبان انتظار تلاش گر باشید.

با این نگاه است که عبارت های «منتظر لأمرکم و مرتقب لدولتکم ... مفوّض فی ذلک کلّه إلیکم و مسلّم فیه معکم و قبلی لکم مسلّم و رأیی لکم تبع و نصرتی لکم معدة حتّی یحیی الله تعالی دینه بکم» در زیارت جامعه سیر تحلیلی خود را بیان می کنند. چون شیعه به این دستگاه فکری باور دارد، در تمام کار هایش به حجت های الهی و جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم «تفویض و تسلیمِ» جدی دارد. او با قلبی تسلیم به آنان، رأیی تابع آنان و نصرتی آماده برای آنان، همواره در تلاش است تا خداوند دینش را به دست این خاندان احیا کند.

ص: 243


1- مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین.

مهندسی احیاگری دینی و جایگاه دعا در آن

مهندسی احیاگری دین در ظرف مشیت الهی، به سازه های سه گانه «قلب مسلّم»، «رأی تابع» و «نصرت معدّه» نیازمند است. در چنین بستری، زمینه های شکوفایی و احیای دین تحقق می یابد.

باید تعلق قلوب از آلودگان بریده شود و به پاکان پیوند خورد. باید رأی و نظر ها از غیر کارشناسان و نادانی ها و از شتاب زدگان و نابردباری ها و از کوته بینان و سطحی اندیشی ها ر هایی یابد و به علم، حلم و حزم پیوند بخورد.

هم چنان که در زیارت جامعه می خوانیم:

و رأیکم علم و حلم و حزم؛

رأی شما خاندان اهل بیت در علم، حلم و همه جانبه نگری و به دور از شتاب زدگی و دوراندیشی ریشه دارد.

هم چنین، باید یاری مان را از هر حیث آماده سازیم و در مسیر تحقق آرمان بلند آنان هزینه کنیم. در این صورت، زمینه های احیای دین شکل می گیرد.

داستان عصر غیبت، با دو بحران فترت و حیرت همراه است. از درون این بحران ها، فتنه هایی برمی خیزد که سرانجام بشر به خواری، انواع گرفتاری ها، پرتگاه ها و در نهایت به آتش فرو می غلتد:

و بکم أخرجنا الله من الذلّ و فرّج عنّا من غمرات الکروب وأنقذنا من شفا جرف الهلکات و من النّار؛(1)

با شما خاندان اهل بیت است که خدا ما را از خواری و امواج گرفتاری ها می ر هاند و گشایش می آورد و از لبه پرتگاه نجات می دهد و مانع از افتادن به آتش می شود.

ص: 244


1- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

شاخص های سقوط آدمی، با فرآیند چهارگانه یاد شده است. انسان وقتی در بستر فترت و حیرت دچار فتنه ها شود، جایگاه خود را از دست می دهد و خود را گم می کند. او هم چون خار و خسی گرفتار امواج طوفان می شود و به لبه پرتگاه روانه می گردد و سرانجام به قعر آتش فرو می غلتد. خاندان اهل بیت علیهم السلام انسان را از خواری بیرون می آورند و از «غمرات الکروب» و «شفا جرف الهلکات» می ر هانند و در نهایت، از فرو غلتیدن در «نار» ر هایی می بخشند. از همین رو، امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:

والله لیغیبنّ غیبة لاینجو فیها من الهلکة إلاّ من ثبّته الله عزّوجلّ علی القول بإمامته، و وفّقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه؛(1)

به خدا سوگند، آن چنان از دیده ها غایب می شود که از هلاکت نجات نمی یابد جز کسی که خدا او را در اعتقاد بر امامتش استوار نگه دارد و او را برای دعا به تعجیل فرجش موفق سازد.

آری آن چه در عصر غیبت، انسان را از هلاکت می ر هاند، ثبات در اعتقاد به او، و دعا برای فرج ایشان است.

یکی از اصحاب امام هادی علیه السلام، از حضرت پرسید که شیعیان شما در عصر غیبت چه بکنند؟ فرمود: «بر شما باد دعا و انتظار فرج.»(2)

دعا پیوند میان انسان و خداست. هرچه شرایط آن جدی تر گرفته شود، این پیوند دقیق تر و رقیق تر می شود. انسان به گستره و عمق نیاز های فطری و خویشتن خویش نزدیک می شود و سروش

ص: 245


1- کمال الدین، ج2، باب38، ص384، روایت یکم.
2- بحار الانوار، ج95، ص336.

توحیدی در وجودش طنین انداز می گردد. بدین سان ظرفیت وجودی اش رنگ الهی می گیرد و به بوستان «تخلّقوا بأخلاق الله»(1) بار می یابد.

در آیه یاد شده خداوند متعال هفت بار به ذات پاک خود اشاره فرموده و اوج پیوستگی خود را با انسان ها بیان فرموده است. در این آیه با اشاره به جایگاه بلند دعا، خداوند از سر لطف، هفت مرتبه واژه «خودم» را بیان کرده است: «بندگان خود» «درباره خودم»، «من خودم به آنان نزدیک هستم»، «خودم مستجاب می کنم»، «خودم را بخوانند»، «به سراغ خودم بیایند»، و «به خودم ایمان بیاورند».

این همه لطف، برای آن است که انسان تصمیم گرفته از خود به خدا پرواز کند و آهنگ مناجات با او را کرده است. دعا، آدمی را بالا می برد و خداوند می گوید: من به تو نزدیکم و دعایت را اجابت می کنم. تو فقط به سوی خودم بیا. پس باید دعوت مرا بپذیرند و باید به من ایمان بیاورند تا راه کمال بپویند.

با پذیرش ایمان به او، عبودیت در وجود انسان شکل می گیرد، آدمی به آستانش سر می ساید و راز دل می گشاید. بدین سان دعا، «مفاتیح النجاح» و «مقالید الفلاح»(2) می شود و کلید های پیروزی و گنجینه های رستگاری را به دعاکننده می بخشد.

درباره فضیلت دعا و تشویق بر آن، روایات فراوانی وجود دارد. از جمله، در حدیثی از حضرت باقر علیه السلام نقل شده است:

إنّ الله عزّوجلّ یقول: ((إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ)).(3) قال: «هو الدعاء و أفضل العبادة

ص: 246


1- بحار الانوار، ج2، ص96.
2- الکافی، ج4، ص213.
3- سوره غافر، آیه60.

الدعاء، قلت: «إنّ إبراهیم لأوّاهٌ حلیم»؟ قال: «الأوّاه هو الدعاء»؛(1)

خداوند می فرماید: «در حقیقت، کسانی که از پرستش من کبر می ورزند به زودی خوار در دوزخ درمی آیند.» آن گاه فرمود: «مقصود از عبادت، دعاست و بهترین عبادت، دعاست.» پرسیدند مقصود از «أوّاه» در این آیه که می فرماید: «به راستی ابراهیم بسی دل سوز و بردبار بود.»(2) چیست؟ حضرت فرمود: «أوّاه» یعنی دعا.

در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است:

... و کان امیرالمؤمنین علیه السلام رجلاً دعّاء؛(3)

حضرت امیرالمومنین علیه السلام انسانی بود که بسیار دعا می کرد.

در روایت دیگری سدیر گوید:

قلت لأبی جعفر علیه السلام: أیّ العبادة أفضل؟ فقال: ما من شیءٍ أفضل عند الله عزّوجلّ من أن یسأل و یطلب ممّا عنده و ما أحد أبغض إلی الله عزّوجلّ ممّن یستکبر عن عبادته و لایسأل ما عنده؛(4)

به امام باقر علیه السلام عرض کردم: کدام عبادت بهتر است؟ فرمود: چیزی نزد خدای عزوجل بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آن چه نزد اوست، خواسته شود. و کسی نزد خدای عزوجل مبغوض تر نیست از آن کس که از عبادت او سرپیچی کند و از آن چه نزد اوست درخواست ننماید.

ص: 247


1- الکافی، ج4، ص210، روایت یکم.
2- سوره توبه، آیه114.
3- الکافی، ج4، ص213، روایت هشتم.
4- الکافی، ج4، ص210، روایت دوم.

هم چنین امام صادق علیه السلام فرموده است:

علیکم بالدعاء فإنّکم لاتقرّبون بمثله ولاتترکوا صغیرة لصغر ها أن تدعوا بها، إنّ صاحب الصغار هو صاحب الکبار؛(1)

بر شما باد به ملازمت دعا؛ زیرا با هیچ چیزی همانند آن، به خدا نزدیک نتوانید شد. درخواست و دعا برای نیاز های کوچک را نادیده نگیرید و ر ها نکنید؛ زیرا آن کس که برآورنده نیاز های کوچک است و گره های کوچک را باز می کند، همان کس برآورنده نیاز های بزرگ است و گره های بزرگ را نیز می گشاید.

این روایت برای آن است تا آستانه توحید آدمی را ارتقا بخشد و پیوند میان انسان و خدا را اوج دهد. بشر باید درک کند که او محیط بر هستی است و همه چیز در حیطه قدرت اوست. کانونی ترین مبحث هستی، پیوند میان انسان و خداست. بشر باید از نگاه خودمحوری ر ها گردد. باید خود را عامل اصلی حل مشکلات نپندارد و از خودپرستی توبه کند و به خداپرستی بازگردد. باید «عبد» بودنِ خویش را بازخوانی کند و به «عبودیت» او برسد. با این ذهنیت است که «الدّعاء مخّ العبادة»(2) می گردد و دعا روح حاکم بر عبادت می شود؛ زیرا از طریق «مخّ العبادة» می فهمد که «لا مؤثّر فی الوجود إلاّ اللّه.»(3) و فقر محض جز خدا و غنای محض او را درمی یابد. از این رو، انسان به اوج فلسفه خلقت بار می یابد که: ((وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُون)).(4) هدف از خلقت جنّ و انس، عبادت است و دعا مغز به شمار می رود.

ص: 248


1- الکافی، ج4، ص212، روایت ششم.
2- مستدرک الوسائل، ج5، ص167؛ بحار الانوار، ج93، ص300.
3- نهایۀ الحکمۀ، مرحله هفتم، فصل هشتم.
4- سوره ذاریات، آیه56.

از همین رو، رسول اعظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

الدّعاء سلاح المؤمن و عمود الدین و نور السماوات و الأرض؛(1)

دعا سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمان ها و زمین است.

مؤمن با سلاح دعا، خاک ریز های منیت را که شیطان ها به پا کرد ه اند، فتح می کند و پایه های دین خود را استوار می سازد و این گونه سبک بال می شود:

((یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ)).(2)

دعا، غل و زنجیر های خودپرستی و خودمحوری را از گستره وجودی انسان می گشاید و بسان مرکبی راه وار، انسان دعاکننده را به آسمان پرواز می دهد و به سوی خدا سیر می دهد.

میسّر بن عبدالعزیز می گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:

یا میسّر اُدع ولاتقل: إنّ الأمر قد فرغ منه، إنّ عند الله عزّوجلّ منزلة لاتنال إلاّ بمسألة، و لو أنّ عبداً سدّ فاه و لم یسئل لم یعط شیئاً، فسل تعط، یا میسّر إنّه لیس من بابٍ یقرع إلاّ یوشک أن یفتح لصاحبه؛(3)

ای میسر! دعا کن و مگو که کار، از کار گذشته است و آن چه مقدر شده، همان می شود و دعا اثری ندارد؛ زیرا نزد خداوند عزوجل مقامی است که جز با درخواست و دعا بدان نتوان رسید. اگر بند ه ای درخواست نکند،

ص: 249


1- الکافی، ج4، ص213، روایت یکم.
2- «و از [دوش] آنان قید و بند هایی را که برایشان بوده است برمی دارد.» (سوره اعراف، آیه157)
3- الکافی، ج4، ص211، روایت سوم.

چیزی به او داده نشود. پس درخواست کن تا به تو داده شود. ای میسر! هیچ دری نیست که کوبیده شود، جز این که امید آن رود که به روی کوبنده آن باز شود.

پس تنها با دعا که اوج بندگی است، می توان به مقام های دست نایافتنی راه یافت. با «خواستن» است که سرشاریِ «توانستن» رقم می خورد.

انسان با دعا، نهایت تواضع و بندگی خود را در پیش گاه خداوند متعال هویدا می سازد. دعا چنان جایگاه ویژ ه ای دارد که قرآن می فرماید:

((قُلْ مَا یعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ))؛(1)

بگو: اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند.

زیرا اگر از او درخواست نکنیم و به فقر محض خویش اعتماد کنیم، استکبارکرد ه ایم که هرگز بنده را نشاید.

در فرهنگ دعا، انسان جایگاه خود و خدا را می فهمد و می داند فقر محض است و او غنای محض است. می فهمد که برای رسیدن به جایگاه عالی باید از برترین وسیله بهره جوید. از این رو، ارزش دعا را می داند و به خوبی می فهمد که باید به او پیوند بخورد. قرآن به صراحت می گوید: فراموش کردن خدا، سبب «خودفراموشی» می شود؛ زیرا از یک سو، فراموشی پروردگار سبب می شود انسان در لذت های حیوانی فرو رود و هدف آفرینش خود را فراموش کند. در نتیجه، از ذخیره لازم برای فردای قیامت غافل بماند. از سوی دیگر، فراموش کردن خدا، به

ص: 250


1- سوره فرقان، آیه77.

معنای فراموشی صفات پاک اوست. او هستی مطلق، علم بی پایان و غنای بی انتهاست و هرچه غیر او، به او وابسته و نیازمندند!

((وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ))؛(1)

و چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنها را دچار خودفراموشی کرد؛ آنان همان نافرمانانند.

از این رو، در واقع، تفکر اومانیستی به حراج گذاشتن هویّت انسانی و خروج از کانون انسانیت و انحراف از جایگاه هویت اصیل اوست؛ آنان فاسقند؛ چون به بیراهه افتاد ه اند و از خودمحوری خویش سرمست شد ه اند. ریشه گرفتاری بشر همین است که نظام فکری، عاطفی و رفتاری خویش را براساس بافته های غیروحیانی تنیده است و در خانه عنکبوتی خویش پیوسته کابوس فترت، حیرت، فتنه و یأس را نظاره می کند.

علت یابی عصر غیبت

در عصری که سبب آسمانی در پَسِ غیبت، پنهان گشته، فاصله از عنایت آشکار و ظهور او، فترتی جان کاه است. این فاصله و فترت، سرگردانی و حیرت را به ارمغان می آورد و انسان ها به دست حوادث روزگار سپرده می شوند. آن گاه مردمان هر دم، اندیشه جدیدی را به امید نجات تجربه می کنند، ولی تلخ کامی آن را می چشند و دوباره های مکرر را می آزمایند.

از درون این سرگردانی و حیرت تودرتو، فتنه ها سر می کشد و آشوب ها و جنایت ها به راه می اندازد. در نهایت بشر پس از

ص: 251


1- سوره حشر، آیه19.

تکرار های بی حاصل، زانوی غم می گیرد و در بی کرانه های یأس می ماند. از این پس، چشم ها از زمین قطع امید می کنند و به افق های آسمانی خیره می گردد و با نگاهی پر از التماس همگانی، نجات را فریاد می کنند. آن گاه حس یوسف خواهی در جهان فراگیر می شود.

عنصری که ضرب آهنگ سیر بلوغ بشری را پرشتاب می سازد، نوع نگاه نخبگان و عالمان بزرگوار است و این که بتوانند یعقوب وار با مدیریت کلان فرهنگی جامعه، حس یوسف خواهی را در بدنه اجتماعی بدمند و آنان را از خفتگی به شکفتگی رسانند.

به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام عالمان دین باید سیاست های راه بردی فرهنگ جامعه جهانی را در عصر غیبت با شاخص های دعوت، دلالت، حمایت و انقاذ و نجات، براساس فرهنگ مهدویت مبتنی سازند. این چهار راه برد را می توان روش های متقابل برخورد عالمان دین با جبهۀ استکبار در گردنه های فترت، حیرت، فتنه و یأس دانست.

همواره شیطان ها در کمین انسان ها نشسته اند و در تقابل جبهه حق و باطل، آرایش خویش را به نمایش می گزارند.

ابلیس در احتجاجی که با ذات ربوی داشته است، مهلت خواسته تا آرزوی آرایش جبهه باطل خود را در این گستره، عملی سازد. اسحاق بن عمار می گوید:

سئلت أباعبدالله علیه السلام عن إبلیس قوله: ((قال رَبّ فَأنظِِِِِِرنِی إلیَ یَومِ یُبعَثُونَ * قَالَ فَإنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ * إلَی یَومِ الوَقتِ المَعلُوم)) أیّ یومٍ هو؟ قال: أتحسب أنّه یوم یبعث الله تعالی الناس؟ [لا] و لکن الله عزّوجلّ أنظره إلی یوم یبعث الله

ص: 252

عزّوجلّ قائمنا، فإذا بعث الله عزّوجلّ قائمنا فیأخذ بناصیته و یضرب عنقه فذلک الیوم الوقت المعلوم؛(1)

از امام صادق علیه السلام درباره إبلیس در این آیه پرسیدم که گفت: «پروردگارا، پس مرا تا روزی که برانگیخته می شوند مهلت ده.» خداوند فرمود: «تو از مهلت یافتگانی تا روز معین معلوم.» حال این وقت معلوم، کدام روز است؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آیا تو گمان کرد ه ای که مراد از آن روز بعثت و قیامت کبراست که مردم در حضور خداوند برانگیخته می شوند؟ نه چنین نیست، بلکه خداوند او را تا قیام قائم ما فرصت داده است. آن گاه که خداوند قائم ما را مبعوث کند، ایشان مو های پیشانی ابلیس را می گیرد و گردنش را می زند و آن زمان، وقت معلوم است.»

از همین رو، شیطان ها با ترفند های مختلف بر آنند تا نگذارند فرهنگ مهدویت گسترش یابد؛ زیرا نابودی خود را در آن می بینند. نیرو های شیطانی انسان ها را در عصر غیبت در مراحل چهارگانه فترت، حیرت، فتنه ها و یأس، به شیوه های مختلف گرفتار می کنند: ((إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَی أَوْلِیائِهِمْ)).(2)

بنابه روایتی، از امام صادق علیه السلام پرسیده شد:

یکون فترة لایعرف المسلمون إمامهم فیها؟ فقال: یقال ذلک. قلت: فکیف نصنع؟ قال: إذا کان ذلک فتمسّکوا بالأمر الأوّل حتّی یتبیّن لکم الآخر؛(3)

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ایام فترت خواهد شد که مسلمانان امام خودشان را در آن روزگار نخواهند

ص: 253


1- المحّجۀ فیما نزل فی القائم الحجّه عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص112. (به نقل از: دلائل الإمامة، ص240)
2- سوره انعام، آیه121.
3- المحّجۀ فیما نزل فی القائم الحجّه عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص132، روایت 37.

شناخت؟ فرمود: چنین خواهد شد. عرض کردم: پس در آن هنگام، چگونه رفتار کنیم؟ فرمود: اگر این فترت رخ داد، به امری که در دست دارید، چنگ بزنید تا طریقه و امر دیگری برای شما آشکار شود.

در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

صاحب الأمر زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از این که از ظلم و جور پر شده باشد و آن وقتی خواهد بود که به امامان دست رس نباشد چنان چه رسول خدا در زمان فترت پیامبران مبعوث شد.(1)

عن عبدالله بن سنان قال: دخلت أنا و أبی علی أبی عبدالله علیه السلام فقال: کیف أنتم إذا صرتم فی حال لایکون فیها إمام هدی و لاعلم یری فلاینجو من تلک الحیرة إلاّ من دعا بدعاء الحریق فقال أبی: هذا والله البلاء فکیف نصنع جعلت فداک حینئذ؟ قال: إذا کان ذلک و لن تدرکه، فتمسّکوا بما فی أیدیکم حتّی یصحّ لکم الأمر؛(2)

عبدالله بن سنان گوید: من و پدرم به خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدیم. آن حضرت به ما فرمود: «اگر در زمانی باشید که در آن زمان امامی نباشد تا هدایت کند و نشانه ای هم نباشد، در آن روزگار چگونه خواهید بود؟ از آن حیرت نجات نمی یابد، مگر کسی که به دعای حریق دعا کند.» پدرم گفت: «به خدا سوگند، این حالت حیرت، گرفتاری خواهد بود. پس فدای تو شوم چه باید بکنیم؟» فرمود: «هرگاه این حیرت رخ داد و او - قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف - را در نیابید، هر آینه به آن چه در دست

ص: 254


1- اثباة الهداة، ج3، ص440، روایت سوم.
2- اثباة الهداة، ج3، ص133.

دارید چنگ بزنید و آن را از دست ندهید تا امری فرا رسد که سامان شما را به همراه دارد.»

در حقیقت شیطان ها به دوستان خود وسوسه می کنند.

قال علی علیه السلام: تکون قبل المهدیّ فترة تحصر الناس حصراً ... ثمّ یبعث الله المهدیّ... فیردّ إلی المسلمین اُلفتهم ونعمتهم؛(1)

امام علی علیه السلام فرمودند: پیش از ظهور مهدی فتنه ای به پا می شود که مردم را در تنگنای عجیبی قرار می دهد... سپس خداوند مهدی را می فرستد... پس مهدی الفت و نعمت را به مسلمین باز می گرداند.

قال الصادق علیه السلام: یخرج بعد ایاس وحتّی یقول الناس لا مهدیَّ؛(2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: او بعد از مأیوس شدن مردم خارج می شود به گونه ای که حتی برخی می گویند مهدی وجود ندارد.

در نهایت زمانی که تمامی نظریه ها را طراحی و ارائه ساختند، در آخرین ایستگاه نظری خویش، انسان ها را نگاه می دارند و آن را پایان تاریخ می نامند؛ یعنی می خواهند امیدزدایی کنند و مانع عبور انسان ها از ایستگاه لیبرال - دموکراسی و پایان تاریخ شوند.

ص: 255


1- الملاحم و الفتن، ص52.
2- الملاحم و الفتن، ص50.

ص: 256

کتاب نامه

1. صحیفه سجادیه.

2. آلوسی، تفسیر، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1978میلادی.

3. آیتی، عبدالمحمد، ترجمه نهج البلاغه، انتشارات فرهنگ اسلامی، تهران 1378 شمسی.

4. ابی داوود، سنن، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

5. ابن حمید، عبد، مسند، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

6. احمدی، بابک، معمای مدرنیته، چاپ اول: نشر مرکز، تهران 1377شمسی.

7. احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، انتشارات یاسین، قم 1363شمسی.

8. الیاده، میرچا، فرهنگ و دین، برگزیده مقالات دایرة المعارف دین، هیئت مترجمان، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1368شمسی.

ص: 257

9. ابن عربی، محیی الدین، تفسیر، [بی نا]، بیروت 1980میلادی.

10. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1365شمسی.

11. ابن حنبل، احمد، مسند، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1960میلادی.

12. ابن خلدون، مقدمه، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت 1980میلادی.

13. ابن طاووس، علی، الملاحم و الفتن، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم 1384شمسی.

14. ---------- ، المزار الکبیر، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم 1384شمسی.

15. ---------- ، مصباح الزائر، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم 1384شمسی.

16. ابن کثیر، تفسیر، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

17. ابن منظور، لسان العرب، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

18. ابن منبه، همّام، صحیفة فی التفسیر، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

19. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

20. ابومعاش، سعید، الامام المهدی فی القرآن و السنة، انتشارات بنیاد پژوهش های قدس رضوی، مشهد 1378شمسی.

21. ادواردز، پل، فلسفه تاریخ، ترجمه بهزاد سالکی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی، تهران 1357شمسی.

22. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّة فی معرفة الائمة، انتشارات مکتبه بنی هاشمی، تبریز 1379شمسی.

ص: 258

23. استوارت هیوز، آگاهی و جامعه، ترجمه عزت الله فولادوند، چاپ سوم: انتشارات علمی و فرهنگی، [بی جا]، 1381شمسی.

24. استنفورد، مایکل، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدی، نشر نی، تهران 1382شمسی.

25. بخاری، محمّد، صحیح، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1990میلادی.

26. بغوی، تفسیر، انتشارات دارالنشر، بیروت 1980میلادی.

27. بیهقی، السنن الکبری، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

28. پارسانیا، حمید، سنّت، ایدئولوژی، علم، به کوشش نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها و مرکز آموزش و پژوهش اجتماع تبلیغات اسلامی، قم 1380شمسی.

29. ---------- ، حدیث پیمانه، به کوشش نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، چاپ پنجم: انتشارات معارف، قم 1380شمسی.

30. پوپر، کارل ریموند، فقر تاریخی گری، ترجمه احمد آرام، انتشارات خوارزمی، تهران 1358شمسی.

31. پورسیدآقایی، مسعود، مبانی اعتقادی مهدویت، انتشارات بنیاد مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم 1368شمسی.

32. ---------- ، پیدای پنهان، انتشارات بنیاد مهدی موعود، تهران 1378شمسی.

33. ---------- ، میر مهر، [بی نا]، قم، [بی تا].

34. ترمذی، سنن، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

35. جان تامپسون، ب، رسانه ها و مدرنیته، ترجمه مسعود اوحدی، انتشارات سروش، تهران 1368شمسی.

ص: 259

36. جعفری، یعقوب، بینش تاریخی قرآن، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1366شمسی.

37. ---------- ، ظهور و سقوط جامعه ها و تمدن ها از دیدگاه قرآن، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1366شمسی.

38. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، انتشارات اسرا، قم 1379شمسی.

39. ---------- ، سیره پیامبران در قرآن، انتشارات اسرا، قم 1379شمسی.

40. ---------- ، شریعت در آینه معرفت، انتشارات اسرا، قم 1379شمسی.

41. حائری شیرازی، انتظار موعود، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1364شمسی.

42. ---------- ، ولایت فقیه، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1376شمسی.

43. حرّ عاملی، محمد بن حسن، اثباة الهداة، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران 1367شمسی.

44. ---------- ، وسائل الشیعه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران 1367شمسی.

45. حسینی بحرانی، سید هاشم، البر هان فی تفسیر القرآن، انتشارات مؤسسه بعثت، قم 1417قمری.

46. ---------- ، المحجّة فی ما نزل فی القائم الحجّة، نشر آفاق، تهران 1376شمسی.

47. ---------- ، تفسیر بر هان، نشر آفاق، تهران 1376شمسی.

48. الحرانی، ابن شعبه، تحف العقول، نشر آفاق، تهران 1376شمسی.

49. الحویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، انتشارات افست علمیه، قم 1368شمسی.

ص: 260

50. حکیمی، محمدرضا، در فجر ساحل، نشر حکمت، تهران 1384شمسی.

51. ---------- ، خورشید مغرب، نشر حکمت، تهران 1384شمسی.

52. ---------- ، عصر زندگی، نشر حکمت، تهران 1384شمسی.

53. حمیدی، مسند، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

54. خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1980میلادی.

55. داوری اردکانی، رضا، فرهنگ، خرد، آزادی، چاپ اول: انتشارات ساقی، تهران 1378شمسی.

56. ---------- ، فارابی مؤسس فلسفه اسلامی، چاپ سوم: انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، [بی جا]، [بی تا].

57. ---------- ، اتوپی و عصر تجدد، انتشارات ساقی، تهران 1379شمسی.

58. ---------- ، اندیشه پست مدرن، انتشارات ساقی، تهران 1379شمسی.

59. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه صفدر تقی زاده و ابوطالب صارمی، نشر اجتماع / انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران 1367شمسی.

60. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

61. دوانی، علی، مهدی موعود، انتشارات دار الکتب الاسلامیّه، تهران 1369شمسی.

62. راغب اصفهانی، مفردات القرآن، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1989میلادی.

ص: 261

63. ربانی گلپایگانی، علی، ریشه ها و نشانه های سکولاریسم، چاپ دوم: انتشارات مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران 1381شمسی.

64. رحیم پور ازغدی، حسن، پایان تاریخ و مهدویت، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

65. ---------- ، مهدی ده انقلاب در یک انقلاب، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

66. زبیدی، تاج العروس، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1995میلادی.

67. زرشناس، شهریار، مدرنیته، آزادی، پسامدرنیسم، چاپ اول: فرهنگ سرای اندیشه، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1376شمسی.

68. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، انتشارات امیرکبیر، تهران 1362شمسی.

69. زمخشری، کشّاف، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1989میلادی.

70. ساروخانی، باقر، روش های تحقیق در علوم اجتماعی، انتشارات پژوهشگاه اسلامی، تهران 1380شمسی.

71. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، انتشارات مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم 1384شمسی.

72. ---------- ، تشکیل حکومت جهانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، انتشارات مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم 1380شمسی.

73. ---------- ، عقائد الامامیّه، انتشارات مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم 1380شمسی.

74. ---------- ، الالهیّات، انتشارات مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم 1380شمسی.

ص: 262

75. ---------- ، فلسفه تاریخ و نیروی محرک آن، انتشارات مکتب اسلام، قم 1376شمسی.

76. سید بن طاووس، الطرائف، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1989میلادی.

77. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ نامه مهدویت، انتشارات بنیاد فرهنگی مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، تهران 1376شمسی.

78. السمعانی، تفسیر، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

79. سورین، ورنر و تانکارد، جیمز، نظریه های ارتباطات، ترجمه علی رضا دهقان، چاپ اول: انتشارات دانشگاه تهران، 1381شمسی.

80. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، انتشارات امیرکبیر، تهران 1373شمسی.

81. ---------- ، الدر المنثور، انتشارات دارالفکر، بیروت 1975میلادی.

82. ---------- ، شرح سنن نسائی، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

83. سیدباقری، سیدکاظم، جهانی شدن و دین، فرصت ها و چالش ها، مقالات چهارمین کنگره دین پژو هان، دفتر اول، چاپ اول: انتشارات دبیرخانه دین پژو هان کشور، [بی جا]، 1382شمسی.

84. شرام، ویلبر، زندگی و اندیشه پیش تازان علم ارتباطات، ترجمه غلام رضا آذری و زهرا آذری، انتشارات خدمات فرهنگی رسا، تهران 1381شمسی.

85. شهبازی، عبداللّه، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، چاپ اول: انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران 1379شمسی.

ص: 263

86. سروش، عبدالکریم، فلسفه تاریخ، انتشارات حکمت، تهران 1375شمسی.

87. --------- ، تفرج صنع، انتشارات سروش، تهران 1362شمسی.

87. شریعتی، علی، مجموعه آثار، چاپ اول: انتشارات الهام، تهران 1361شمسی.

88. صافی گلپایگانی، لطف اللّه، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، انتشارات مؤسسه سیدة المعصومه علیها السلام، قم، [بی تا].

89. ---------- ، باورداشت مهدویت، انتشارات مؤسسه سیدة المعصومه علیها السلام، قم 1383 شمسی.

90. ---------- ، گفتمان مهدویت، مؤسسه سیدة المعصومه علیها السلام، قم 1383 شمسی.

91. صدرا، محمد بن ابراهیم، اسفار اربعه، انتشارات حکمت، تهران 1365شمسی.

92. صدر، محمد، تاریخ مابعد الظهور، ترجمه حسن سجادی پور، انتشارات مؤسسه سیدة المعصومه علیها السلام، قم 1383 شمسی.

93. صدوق، محمد، کمال الدین، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1372شمسی.

94. ---------- ، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1380شمسی.

95. ---------- ، الغیبة، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1378شمسی.

96. ---------- ، علل الشرایع، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1378شمسی.

97. ---------- ، اعتقادات، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1374شمسی.

ص: 264

98. ---------- ، عیون اخبار الرضا، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1366شمسی.

99. ---------- ، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1380شمسی.

100. صفایی حائری، علی، بررسی، انتشارات لیلۀ القدر، قم 1376شمسی.

101. --------- ، صراط، انتشارات لیلۀ القدر، قم 1376شمسی.

102. --------- ، روش برداشت از نهج البلاغه، انتشارات لیلۀ القدر، قم 1376شمسی.

103. ضیمران، محمد، اندیشه های فلسفی در پایان هزاره دوم، چاپ اول: انتشارات هرمس، تهران 1380شمسی.

104. طباطبایی، محمدحسین، نهایۀ الحکمۀ، [بی نا]، قم، [بی تا].

105. --------- ، شیعه در اسلام، [بی نا]، قم، [بی تا].

106. --------- ، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، تهران 1386قمری.

107. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، انتشارات رابطة الثقافة و العلاقات الاسلامیه، تهران 1417قمری.

108. --------- ، الاحتجاج، انتشارات دارالنشر، بیروت 1980میلادی.

109. --------- ، جامع البیان، انتشارات دارالنشر، بیروت 1980میلادی.

110. طبرسی نوری، حسین، مستدرک الوسائل، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1365شمسی.

111. --------- ، النجم الثاقب، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1378شمسی.

ص: 265

112. طبری، تاریخ الامم و الملوک، انتشارات دارالنشر، بیروت 1980میلادی.

113. طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، الغیبة، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1378شمسی.

114. ---------- ، الامالی، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1370شمسی.

115. ---------- ، کشف المراد، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1372شمسی.

116. ---------- ، التبیان، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1370شمسی.

117. ---------- ، التهذیب، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1368شمسی.

118. فخر رازی، تفسیر کبیر، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1977میلادی.

119. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، انتشارات بعثت، قم، [بی تا].

120. فروزان فر، احادیث و قصص مثنوی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1378شمسی.

121. فیض کاشانی، التفسیر، انتشارات اعلمی، تهران 1359شمسی.

122. فرات الکوفی، تفسیر، انتشارات وزارت فرهنگ، تهران 1371شمسی.

123. قرطبی، التفسیر، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

124. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، انتشارات دارالکتاب، قم 1404قمری.

125. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1380شمسی.

ص: 266

126. ---------- ، سفینة البحار، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1372شمسی.

127. قولویه القمی، جعفر، کامل الزیارات، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1369شمسی.

128. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

129. العظیم آبادی، عون المعبود، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

130. علم الهدی، شریف مرتضی، المقنع فی الغیبة، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1369شمسی.

131. ---------- ، رسائل، انتشارات دارالکتب الاسلامیّه، تهران 1360شمسی.

132. العینی، عمدة القاری، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

133. عمید، لغت نامه، انتشارات امیرکبیر، تهران 1378شمسی.

134. عنان عبداللّه، محمد، تاریخ جمعیت های سری و جنبش های تخریبی، ترجمه علی هاشمی حائری، انتشارات کتاب خانه بهجت، تهران 1385شمسی.

135. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، انتشارات مکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران 1380شمسی.

136. کارگر، رحیم، آینده جهان، انتشارات بنیاد امام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، تهران 1384شمسی.

137. کانرتون، پل، جامعه شناسی انتقادی، ترجمه حسن چاوشیان، انتشارات اختران، تهران 1385شمسی.

138. کلینی، محمد، اصول کافی، انتشارات اسلامیه، تهران 1383شمسی.

ص: 267

139. کامل سلیمان، یوم الخلاص، نشر آفاق، تهران 1370شمسی.

140. کار، ای، اچ، تاریخ چیست، ترجمه دکتر حسن کامشاد، انتشارات خوارزمی، تهران 1351شمسی.

141. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، نشر ولی ّعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم 1404قمری.

142. ---------- ، عصر ظهور، نشر ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم 1404قمری.

143. گروهی از نویسندگان، پست مدرنیته و پست مدرنیسم؛ تعاریف، نظریه ها و کاربست ها، نشر نی، تهران 1380شمسی.

144. مجموعه مقالات، ترجمه حسین علی نوروزی، انتشارات نقش جهان، تهران 1380شمسی.

145. ماکس، پلانک، علم به کجا می رود؟، ترجمه احمد آرام، نشر حکمت، تهران 1377شمسی.

146. المبارک، فوزی، تحفة الاحوذی، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

147. الیاده، میرچا، دین پژوهی، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، دفتر اول، انتشارات سروش، تهران 1383شمسی.

148. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، انتشارات مطبعة الاسلامیه، تهران 1406قمری.

149. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، انتشارات دارالحدیث، قم 1380شمسی.

150. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، قم 1368شمسی.

151. ---------- ، نظریه سیاسی اسلام، انتشارات مؤسسه علمی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله، قم 1380شمسی.

152. ---------- ، فلسفه اخلاق، انتشارات مؤسسه علمی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله، قم 1380شمسی.

ص: 268

153. مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

154. ---------- ، قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

155. ---------- ، تکامل اجتماعی انسان، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

156. ---------- ، جامعه وتاریخ، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

157. ---------- ، آشنایی با قرآن، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

158. --------- ، تکامل اجتماعی انسان، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

159. ---------- ، نبرد حق و باطل، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

160. ---------- ، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

161. ---------- ، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

162. ---------- ، امامت و رهبری، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

163. ---------- ، مقالات فلسفی، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

164. ---------- ، نقدی بر مارکسیسم، انتشارات صدرا، قم 1369شمسی.

165. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القران الکریم، انتشارات وزارت فرهنگ، تهران، [بی تا].

ص: 269

166. مفید، الارشاد، انتشارات دارالنشر، بیروت 1980میلادی.

167. ----------- ، الاختصاص، انتشارات دارالنشر، بیروت 1988میلادی.

168. نعمان، محمد، المسائل السرویة، انتشارات دارالنشر، بیروت 1984میلادی.

169. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران 1374شمسی.

170. ----------- ، حکومت جهانی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران 1374شمسی.

171. موسوی اصفهانی، سیدجمال، سنت های تاریخی در قرآن، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران 1374شمسی.

172. موسوی همدانی، سید محمدباقر، تفسیرالمیزان، انتشارات اسلامی، قم 1378شمسی.

173. مولوی، جلال الدین محمد بن محمد، مثنوی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1384شمسی.

174. موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، چاپ اول: انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم 1382شمسی.

175. مهدی زادگان، اسلام و سنّت وبری، انتشارات طه، [بی جا]، 1377شمسی.

176. مهتا، ود، فیلسوفان و مورخان، ترجمه عزت الله فولادوند، چاپ اول: انتشارات خوارزمی، تهران 1369شمسی.

177. موسوی بجنوردی، کاظم و دیگران، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1376شمسی.

ص: 270

178. نصر، سیدحسین، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، چاپ چهارم: انتشارات طرح نو، تهران 1382شمسی.

179. ---------- ، انسان و طبیعت، نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1383شمسی.

180. ---------- ، نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، انتشارات خوارزمی، تهران 1377شمسی.

181. نجفی، تأویل الآیات الظاهرة، انتشارات دارالحکمه، قم 1410قمری.

182. نعمانی، ابی عبداللّه محمد بن ابراهیم، الغیبة، انتشارات مکتبة الصدوق، تهران، [بی تا].

183. نوذری، حسین علی، فلسفه تاریخ، انتشارات طرح نو، تهران 1379شمسی.

184. نووی، شرح صحیح مسلم، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

185. والش، دبلیو. اچ، مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاءالدین علایی طباطبایی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1363شمسی.

186. هگل، عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت، انتشارات دانشگاه صنعتی شریف، تهران 1371شمسی.

187. یاسپرس، کارل، آغاز و انجام تاریخ، ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی، تهران 1373شمسی.

188. یزدی حائری، علی، الزام الناصب، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم 1384شمسی.

189. یعقوبی، احمد، تاریخ، انتشارات دارالطباعه، بیروت 1987میلادی.

ص: 271

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109