سرشناسه : افندي، عبدالله بن عيسي بيگ، 1066 - 1130ق.
عنوان قراردادي : [رياض العلماء و حياض الفضلاء. فارسي]
عنوان و نام پديدآور : رياض العلماء و حياض الفضلاء / تاليف عبدالله افندي اصفهاني؛ ترجمه محمدباقر ساعدي.
مشخصات نشر : مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1389 -
مشخصات ظاهري : ج.
شابك : 52000 ريال: ج.1(چاپ دوم) : 978-964-971-290-1 ؛ دوره : 978-964-971-349-6 ؛ 42000 ريال : ج. 6 ، چاپ اول : 9789649710044 ؛ 114000 ريال: ج.7: 978-600-06-0033-4
وضعيت فهرست نويسي : فاپا(چاپ دوم/برون سپاري)
يادداشت : نام ناشر از سال 1372 به بنياد پژوهشهاي اسلامي تغيير يافته است
يادداشت : چاپ دوم.
يادداشت : ج.6 (چاپ اول: 1386).
يادداشت : ج.7(چاپ اول: 1394).
يادداشت : كتابنامه.
موضوع : افندي، عبدالله بن عيسي بيگ، 1066؟ - 1130ق. -- سرگذشتنامه
موضوع : شيعه -- سرگذشتنامه و كتابشناسي
شناسه افزوده : ساعدي خراساني، محمدباقر، 1306 - ، مترجم
شناسه افزوده : بنياد پژوهش هاي اسلامي
رده بندي كنگره : BP55/2/الف 7ر9041 1389
رده بندي ديويي : 297/996
شماره كتابشناسي ملي : م 66-539
ص: 1
اللهم سهّل و تمّم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله و الصلوة علی رسول الله و آله ائمّة الهدی
و بعد: سپاس خدایی را که این ناقابل را موّفق داشت مجلدات شش گانه ریاض العلما را ترجمه کرده و به طبع رساند. اینک به مجلد هفتم آن کتاب وزین که دست یافته ام به ترجمۀ آن پرداخته ام و از خدای تعالی توفیق این عمل خیر را طالب و آرزومندم.
مجلد مزبور که به طبع رسیده نتیجۀ زحمات شبانه روزی جناب فاضل ارجمند حجة الاسلام و المسلمین زین المحققین آقای سید احمد حسینی شکوری است که مقدمۀ عالمانه برای آن تدوین نمود و به اهتمام فاضل برومند جناب آقای سید محمود مرعشی (دام عزه) نجل جلیل آیةالله العظمی مرعشی طالب الله ثراه و جعل الجنة مأواه مطبوع گردیده است و شایان ذکر است که جناب سید معظم تعلیقات و حواشی بسیاری بر این مجلد مرقوم فرموده و بنام و نشان گروهی از اعلام پرداخته است این جناب تعلیقات یاد شده را به طریقی که اشاره فرموده در ذیل این ترجمه متذکر شده ام و اگر به موضوعی که لازم است رسیدم به عنوان پاورقی مشخص خواهم ساخت. معظم له دام عمره در مقدمه که مرقوم داشته به این خلاصه می نویسد: دو نسخه از کتاب ریاض العلما در اختیار ما بود که وسیلۀ تحقیق و طبع قرار گرفت که در شش مجلد به طبع رسید. از اجزاء یاد شده نسخه به خط مؤلف(ره) بود و در این رابطه به طبع نسخه حاضر پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که نسخۀ حاضر در مجلدات کتاب حاضر نبوده است تا پس از تفحص بسیار دانستیم نسخه از کتاب ریاض در کتاب خانه ملک، موجود است و بالاخره به تدوین اعلام پرداخته و می نویسد:
ص: 1
این شخص همان آوی نام است که به نام و نشان او اشاره خواهیم کرد و ضمناً باید گفت: هر دو عنوان (آوه و آبه) همان شهرکی است که نزدیک به شهر ساوه است و از میان اعلام آن سرزمین، ابن زبیب آوی که شاگرد محقق حلّی است به این لقب شناخته شده است و اربلی در کتاب کشف الغمه کتاب نثر الدرر(1) را به وی نسبت داده و برخی از اخبار را از آن کتاب نقل کرده است و از قرائن ظاهری پیداست آبی از پیشینیان است و همان دانشوری است که استاد استناد، مجلسی(ره) در فهرست بحار الانوار از آن نام برده است.
جمال الدین محمد بن آقا حسین بن جمال الدین محمد، آقا جمال در اصل از مردم خوانسار بوده و در اصفهان متولد شد و همان جا می زیسته است و از معاصران ما به شمار می آید.(2)
ص: 2
مولای با جلالت، رضی الدین، محمد بن حسن قزوینی شاگرد ملا خلیل قزوینی است.
در کتاب های امامیه به عنوان شیخ عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد تمیمی، معروف به آمدی، دانشوری مورد وثوق و از فضلا بوده است.(1) کتاب غرر الحکم و درر الکلم که معروف به غرر و درر آمدی می باشد از تألیفات اوست. این کتاب را به منظور یادآوری از کلمات قصار (گفتار کوتاه) حضرت مولی علی(علیه السلام)تألیف کرده و او از اعیان دانشوران شیعه مذهب و ابن شهرآشوب در کتاب مناقب به این نسبت اشاره کرده است. آمدی از معاصران ابن شهرآشوب است و در کتاب فخری به اجازه ای که از مؤلّفش داشته از وی روایت کرده است.(2)
آمدی در اصطلاح عامه به شیخ سیف الدین ابوالحسن علی بن ابوعلی محمد بن سالم تغلبی آمدی اطلاق می شود. تغلبی متکلمی بنام بوده است. و کتاب الاحکام في اصول الاحکام در اصول فقه و کتاب ابکار الافکار در کتاب کلام آمسی که علمای سنت به وی اطمینان دارد از تألیفات اوست.
در کتاب های ما بیشتر اوقات، کلمۀ آملی به شیخ عزّالدین ابن آملی گفته می شود.این دانشور مؤلف شرح نهج البلاغه و رساله حسنیه در اصول الدین
ص: 3
و معاصر با شیخ علی کرکی و شیخ ابراهیم قطیفی و شریک درس با کرکی و قطیفی می باشد.(1)
و گاهی کلمۀ آملی به ملا شمس الدین محمد بن محمود فارسی گفته می شود. وی کتاب هایی دارد از جمله شرح کلیات قانون و نفائس الفنونکه به پارسی تألیف کرده است و علوم متداوله را در آن گردآورده است و به سبک کتاب درة التاج لغرة الدیباج تألیف نموده است. آملی این کتاب را به درخواست «ریاح» حاکم گیلان و مازندران تألیف کرده است و از قرائن پیدا است که وی از علمای سنی است.
دیگری سید حیدر بن علی بن حیدر بن حسن صوفی آملی است و کتاب الکشکول فیما جری علی آل الرسول از تألیفات اوست.
در تقویم البلدان به نقل از کتاب مشترک می نویسد: آملی به فتح همزه و میم مضمومه و با لام آخر از اقلیم چهارم و از شهرهای مازندران به شمار است.(2)
در کتاب قانون گوید: آمل، قصبۀ طبرستان و از قزوین بزرگتر است و عمارات آن در بم فرو رفته و از کلیۀ نواحی آن بزرگتر است. احمد کاتب گوید: آمل در کتاب دریای دیلم قرار گرفته است. دیلمی گوید از آمل تا چالوس بیست فرسخ است یاقوت در مشترک گوید ممکن است آمل بزرگتر از طبرستان باشد.
ص: 4
منسوب به «آوی» است، آوه که همان آبه باشد.(1)
در تقویم البلدان آمده آوه از اقلیم چهارم از عراق عجم است. در مشترک یاقوت آمده است: به فتح همزه و سکون الف سپس باء یک نقطه. مهلبی گفته است آوه شهری است در جانب مشرق و با انحرافی که به جانب شمال از همدان است و فاصلۀ میان همدان و آوه بیست و هفت فرسخ است و همین مسافت هم میان آوه و قزوین است با این تفاوت که قزوین در شرق قرار گرفته و انحراف به شمال است. فاصلۀ میان آوه و ساوه پنج میل راه است. گفتنی است که آبه است میان ری و همدان و آبه است از قریه های اصفهان.
گروهی از علما به این شهر منسوب می باشند از جمله رضی الدین محمد بن محمد آوی اعجمی علوی حسینی صاحب کرامات و مقامات مشهور رفته و این عالم همان دانشوری است که سند استخاره با تسبیح به وی منتهی می شود. و ابن طاووس و فضلای معاصر از وی روایت کرده اند.
دیگری شیخ زین الدین ابو محمد حسن بن شیخ زبیب الدین ابوطالب بن ابو المجد یوسفی آوی معروف به ابن زبیب آبی شاگرد محقّق حلّی و مؤلّف کشف الرموز در شرح نافع استادش محقق (ره).
ص: 5
این کلمه در کتاب های اصحاب متأخر بر شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و شیخ صدوق رحمةالله علیهم اجمعین اطلاق می شده و حداکثر استعمال این کلمه در کتاب مهذب ابن فهد حلّی است.
شیخ بهاء الدین ابوالمحسن علی بن عیسی فخر الدین بن ابی الفتح اربلی وزیر و مؤلّف کتاب کشف الغمه.(1)
شیخ عبدالرشید بن حسین بن محمد استرآبادی مؤلّف کتاب تأویل الایات، این کتاب مورد دلبستگی دگران ها است.(2)
گاهی کلمۀ «استرآبادی» به مؤلّف المنسک اطلاق می شود. کفعمی در کتاب مصباح از آن نقل کرده است لیکن از اسم و رسم او اطلاعی ندارم.
حداکثر استعمال ویژه آن در اصطلاح فاضل عارف کاشانی.(3) بر شیخ جلیل ابو علی محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافی، اطلاق می شود. این دانشور از مشایخ شیخ مفید و ابن عبدون و امثال ایشان است.
ص: 6
«اسکافی»، عنوان شیخ اقدم ابو علی محمد بن همام اسکافی کاتب است که در روزگار کلینی و امثال او بوده و ضمنا معاصر با اوهم می باشد.(1)اسکافی، ابو جعفر قرملی سنی تفضیلی است که کتاب النقض را به منظور رد بر «رسالۀ عثمانیه» جاحظ تألیف کرده است و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مطالب فراوانی از آن نقل کرده است.(2) در آینده در باب قاف قسم ثانی به آن اشاره کرده ایم.
اسکافی، دانشوری است که ابن شهرآشوب در کتاب معالم العلماء در باب القاب از وی یاد کرده و می نویسد: اسکافی کتاب ویژه در امامت تألیف کرده است. اسکافی از علمای امامیه است و من از نام و نسب او اطلاعی ندارم و در عین حال این شخص غیر از ابو جعفر اسکافی معتزلی است. بعضی، اسکافی را علی بن جنید دانسته این احتمال هم درست نیست. چرا که اسم او در باب اسماء آمده است.
مشهور از مورّخان برآنند که «اسکاف» به معنای چارق دوز یا کفشگر است لیکن زمخشری در اساس البلاغه می نویسد وی یکی از اسکافان است و اسکاف همان هم به صنعت کلی گفته می شود.
قاموس گوید اسکاف به هرگونه صنعتگری اطلاق می شود به استثنای کفشگر چرا که کفشگر را، اسکف به فتح همزه گفته اند و اسکاف به معنای نجّار است و همچنین به صنعتگری می گویند که با آهن به کار خود اقدام بدهد. و فام دو موضع از پست و بلند نواحی نهروان است و دانشورانی بهاین دو محل نسبت داده می شوند و به کسی می گویند که در حرفۀ خود به مهارت رسیده باشد.(1)
کتابی در شرح مقامات حریری تألیف کرده است. استناد استاد ما قدس سره در کتاب سماء و عالم بحار در ضمن پاره ای از قواعد لغوی از شرح وی یاد کرده است و ممکن است از عامه باشد و اسم و احوال او برای ما معلوم فرض باشد.
خواجه افضل الدین محمد بن (حبیب الله) اصفهانی مشهور به ترکه.(1)
منسوب به حسین بن حسن بن علی بن حسین بن علی است که به نام افطس خوانده می شود و ابو السرایا در خلافت مأمون او را به والی گری مکه برگمارد و امور موسم حج را به اختیار او در آورد.(2)
ملا جلال الدین و به قولی ملا کمال الدین حسین بن خواجه شرف الدین عبدالحق اردبیلی معروف به الهی و معاصر، با شاه اسماعیل صفوی بوده است.(3)
ص: 9
همان ابوالعباس جعفر بن ابو علی محمد بن ابوبکر المعتز بن محمد بن مستغفر مستغفری است.
ملا فلان محمد خاوند شاه محمد بن محمود بلخی معروف به امیر خواند. وی از مورّخان روزگار خود بوده است و کتاب روضة الصفا را که به پارسی تألیف شده است از آثار او می باشد که کتابی معروف و مورد توجه مورّخان است، میر خواند این کتاب را برای امیر علی شیر نوائی که وزیر سلطان حسین بایقرا است تألیف کرده است.میر خواند در ماه ذیقعده سال 903 در سنین 66 هجری در هنگامی که شاه اسماعیل ظهور نکرده بود و بیش از 3 سال از عمر او نگذشته بود وفات یافت.
به طوری که از مجلد آخری تاریخش که مشتمل بر احوال ائمه اثنی عشر(علیهم السلام)استفاده می شود، میر خواند از علمای امامیه است.
وی دانشوری جلیل القدر بود و در اردبیل می زیست و از علمای روزگار شاه عباس و پادشاهان دیگر صفوی بود.
به خط یکی از شاگردان او در اردبیل ملاحظه کردم که مشارالیه در هنگام تحویل حمل نزدیک به بامداد ماه رجب سال 1069 هجری در گذشت.
وی از اجلّه دانشوران بود. پاره از یادداشت های او را استاد استناد ما در کتاب سماء و عالم بحار در باب نهی از استمطار متذکر شده است.
ص: 10
شیخ عبدالجلیل قزوینی که معاصر با فرزند شیخ طوسی است در کتاب مثالب النواصب که به فارسی تألیف کرده از او به عنوان گلچینی از بزرگان شیعه نام برده است.(1) و ممکن است امیرکا مخفّف امیر کیا باشد.
مؤلف گوید: امیرکا، لقب مترجم حاضر و اسمش در مطاوی این کتاب ذکر شده است که باید به محل خود مراجعه کرد و به گمان من مترجم حاضر از مشایخ راوندی یا ابن شهرآشوب است. آری عبدالجلیل قزوینی درکتاب مثالب النواصب در ذیل شمارش علمای شیعه در موضع دیگری می نویسد از آن جمله است امیرکای قزوینی.
لقب امام المؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام)است.(2)
حکیم اوحد الدین علی بن اسحاق ابیوردی از فضلا، حکما و نام آوران ایشان است. انوری در فن ستاره شناسی مهارت داشته و به زبان پارسی شعر می سروده و خاص و عام او را به بزرگی می شناخته اند، و لقب مشهورش انوری است در حال حاضر از روزگار او اطلاعی ندارم(3) و لیکن گروهی به
ص: 11
تشیع او اعتراف دارند. از تألیفات او کتاب البشارات في شرح اشارات شیخ الرئیس در حکمت است و من این شرح را در شهر تبریز دیده ام. و از تألیفات او رسالۀ مختصری در عروض و قافیه است و من این رساله را در شهر رشت از سرزمین گیلان دیده ام.
برای چگونگی شرح احوال او به تذکرة الشعرا و تواریخ و امثال این ها مراجعه باید کرد.
ص: 12
مولانا افضل الدین محمد کاشانی وی از مردم «مرقی» ودائی محقق طوسی و استاد او می باشد.(1)
ابو لؤلؤه فیروز غلام مغیرة بن شعبه است.(2)
شیخ فخر الدین محمد بن محابن بادرانی از متأخّران علمای شیعه است و کتاب الجواهر از تألیفات او بشمار است. و گاهی از او به عنوان شیخ فخر الدین بادران اسم می برند و این هر دو عنوان متوجه یک شخص است.
بادران یکی از روستاهای نائین است.
ص: 13
منسوب به بافقی است و از قرینه پیدا است که بافق معرب بافد است. در تقویم البلدان می نویسد: بافد از اقلیم سوم و از شهرهای کرمان است. درلباب می نویسد: بافد به فتح باء و سکون فا و دال نقطه ار اقران شهر کرمان و از بلاد گرم سیر می باشد.
مؤلف گوید: این شهرستان هم اکنون معروف است و احتمال دارد بافد غیر از بافق باشد.
دومین شخصیتی است که به این کنیه موسوم گردیده و او را بایزید بسطامی ثانی می خوانند. پیش از این در باب کنی به عنوان «ابو یزید بسطامی ثانی» و در باب با به عنوان «بایزید عنایت الله» مرسوم باشد و عنوان «عنایت الله» در باب عین مهمله از او یاد شده است.
از سرایندگان فارسی زبان است ستاره سرایندگی او در روزگار سلطان محمد غزنوی درخشیدن گرفت و او را بابای سرایندگان نامیدند. وی در شیراز متولد گردید و در سال 925 ه-. در مشهد رضوی وفات یافت.
اغلب اوقات لقب بدیع الزمان به ابوالفضل حافظ احمد بن حسین بن یحیی بن سعید همدانی اطلاق می شود. بدیع الزمان سراینده، منشی و کاتب بود و کتاب مقامات از تألیفات معروف او است، بدیع الزمان شاگرد ابن فارس لغوی مؤلف مجمل اللغة می باشد.
ص: 14
بدیع الزمان، مبدع المقامه و نخستین ادیب دانشوری است که این بخش از کلام را تصنیف کرده و حریری پس از درگذشت او به ایجاد مقامه سازی پرداخته و دیگران هم به پیروی از او به مقامه سرائی پرداختند.(1)
برخی از ادبا اظهار داشته از این رو انشاگران هفتاد نوع است که به عنوان مقامه سازی به وجود آوردند. و از این بخش مقامات مهمترین آن ها مقامات حریری است. هَمَدان به فتح ها و میم از شهرهای عراق عجم است و همدان به فتح ها و سکون میم یکی از قبائل عرب است.
و گاهی شیخ عبدالواسع جبلی را به لقب بدیع الزمان ملقب می سازند چرا که عبدالواسع از ادبای عصر خود بوده است و از منشیان بشمار است و به طوری که از بخشی از منشئات او بر می آید، شیعه بوده است.
ممکن است عبدالواسع، شیعه زیدی باشد.
هرندی فقیهی محدث و فاضلی دانشور و جلیل القدر و شیخ الاسلام یزد بود و در روزگار شاه عباس و دیگران می زیست. مترجم حاضر از فضلا، محققین و مدققین بشمار است و تقریباً در سال 1049 ه-. وفات یافت.
ص: 15
از تألیف مشهور او شرح پارسی است که بر صحیفۀ کامله سجادیه علی منشئها آلاف السلام نوشته است شرح مهم، ارزنده و متداول است.(1)
به خاطر دارم مترجم حاضر دائی ملا شاه اسحاق مدرس یزد و استاد علامه ما و فضلای دیگر است و او نیز فاضلی عالم، محقق و هوشمند بوده است. هرند از توابع یزد می باشد.
شیخ زین الدین محمد بن قاسم برزهی. وی اصلاً از مردم عامل و از فقهائی است که فتاوی او در بحث میراث اجداد از باب مواریث مورد توجه است برزهی به فتح با و سکون را و زای مفتوح و در آخر ها و یا، یکی از روستاهای کوهستانی عامل دمشق است.(2)
حافظ رجب بن محمد بن رجب معروف به حافظ برسی در محل بُرس متولد شده و در حلّه می زیسته کتاب مشارق الانوار و امثال آن از تألیفات اوست. وی فاضلی صوفی مشرب و پاکدل بود.
ص: 16
بُرقی
این لقب، حداکثر به شیخ اقدم احمد بن محمد بن خالد بُرقی اطلاق می شود. محاسن برقی کتاب معروف است.آن چه مشهور است «برقی»، منسوب به «برق رود» است که از روستاهای شهر مبارک قم است. ابن اثیر در جامع الاصول می نویسد: برقی به فتح باء و سکون راء و قاف منسوب به بلاد برقد است که از شهرهای مغرب زمین است و فاصلۀ میان آن و مصر مسیر یک شهر راه است و در جانب قیروان است. گروهی از دانشوران منسوب به آن شهرند از جمله ابوبکر احمد بن عبدالله برقی است.
به فتح باء منسوب به «برقباه» است و ضمناً باید گفت این محل با ضبط باء مفتوحه غیر از «برق» به سکون است. شیخ ابوالحسن حسامی می نویسد: «برس» نام روستائی است از توابع تربت حیدری که قبر حافظ بَرسی در آن جا معروف است و قبرش مزار مردم آنجاست. ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی برقی اصلاً از مردم کوفه است و اخیراً همراه پدرش به «برق رود» قم رفته و مقیم گردیده است و شخصاً مرد ثقه بود و کتاب های بسیاری تألیف کرده است.
مؤلف جواهر مضیئه در طبقات حنفیه می نویسد: بَرَقه به فتح با و را منسوب به برق است که خانوادۀ بزرگی از خوارزم بود که به بخاری کوچ کرده و همان جا ساکن گردیده و این نسبت مربوط به برق است که به پارسی بره گویند. ابن ماکولا گوید نواده او ابو عبدالله بن ابوبکر برقانی است که اصل ایشان بدین توضیح است امام ابو عبدالله محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن یوسف بن اسماعیل بن شاه خوارزمی برقی می باشد.
ص: 17
وی فاضلی دانشور و از فضلای شیعه است. در پشت نسخه کهنی از کتاب غررودرر دیدم که برخی از فضلای کهنسال به خط خود نوشته بود حاج مذکور در روز پنجشنبه هیجدهم جمادی اول سال 837 ه- . درگذشته و از او چنین تعریف کرده است: عالم عامل و فاضل دواه یکتای دهر و فرید زمان افصح متکلمان و خصیب خطیبان حاج ملا برهان الدین و الدنیا.
وی از اجله بزرگوار بوده است از سید فضل الله راوندی روایت می کرده است و از ایضاح الاشتباه علامه در ضمن نام برداری از هارون بن موسی تلعکبری استفاده می شود که سید صفی الدین محمد بن معد موسوی از وی روایت می کرده است.(1)
این مترجم همان شیخ برهان الدین محمد بن علی بن ظفر حمدانی قزوینی است.
گروهی از دانشوران به این نسبت معروف اند. در عین حال بیشتر اوقات این نسبت ویژه ابو عبدالله حسین بن علی بن سفیان بن خالد بن سفیان بزوهری و گاهی از وی به کنیۀ ابو عبدالله بزوهری است و گاهی هم بر عموزاده اش شیخ ابو علی احمد بن جعفر بن سفیان بن خالد بن سفیان
ص: 18
بزوفری اطلاق می شود و ابن عبدون و شیخ مفید و تلعکبری و دیگران از وی روایت کرده است.
حسین بن داود بشنوی کردی از مدیحه سرایان اهل بیت(علیهم السلام)است. بخشی از مدایح اورا ابن شهرآشوب در مناقب یاد آوری کرده است. ممکن است بِشنَوی منسوب به سرابشنو باشد که در ضمن نسبت وی یکی از مواضع «شبنوی» به تقدیم شین بر با و نون.(1)
شیخ ابوالحسن محمد بن محمد بصروی از مشایخ اصحاب و از فقهای فضلائی است که علما، گفتار او را در کتب فقهیه ایراد کرده اند.
بصروی کتابی در فقه به نام مفید دارد و بدین نام از شیخ یحیی بن سعید در کتاب نزهة الناظر فی الجمع بین الاشباه و النظائر به وی نسبت داده است و از او در آن کتاب نقل شده: مستحب است شخص حاجی در هنگامی که به جمع جمرات می پردازد با وضو باشد و موقعی که به انجام رمی جمرات اشتغال می ورزد واجب است با وضو باشد.(2)
از قرینه پیدا است مترجم حاضر منسوب به بصره است و حرف واو از حروفی است که در نسبة زیادش است و ممکن است از مردم بصری شام
ص: 19
باشد. مترجم حاضر از شاگردان سید مرتضی(ره) است و سید همگی تألیفات او را به وی اجازه داده است و تاریخ اجازه اش 417 ه-. است. مراتب علمی این شخص گذشته است.
شیخ حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی. از قرینه پیدا است وی از اصحاب ما (شیعه) به شمار است. از تألیفات او کتاب ملاحم است که ابن طاووس(ره) در اقبال از آن مطالبی یاد کرده است.
گفتنی است که مترجم حاضر غیر از علی بن ابی حمزه بطائنی، واقفی ملعون است.(1)
ابوالحسن بکری که بیشتر اوقات هم از این شخص به عنوان بکری یا ابوالحسن بکری نام برده شده است.
منسوب به بلخ به فتح با و سکون لام. شهر بزرگی از شهرهای خراسان است. این شهر در روزگار خلافت عثمان بن عفان به دست احنف بن قیس تمیمی مفتوح گردید. بنابر آن چه سید علیخان کبیر در آغاز شرح صحیفه اظهار داشته است احنف مردی بردبار بود و در این صفت ضرب المثل بود.(2)
ص: 20
این شهرت بیشتر اوقات بر شیخ ابورجا، محمد بن علی بن عبدالله ابن ابوطالب بلدی اطلاق می شود و این مترجم از دانشوران بزرگ بشمار است و به طوری که از کتاب الاستبصار فی النص علی الائمة الاطهار کراجکی استفاده می شود. بلدی از مشایخ بزرگ و علامه کراجکی می باشد.(1)
شیخ قاضی عبدالله بن محمد بلوچی، از فقهای عصر خود بوده است و به ابن بلوچی معروف و شاگرد سید کمال الدین بن حیدر بن محمد بن زید است. به طوری که از اجازه ای که شیخ حسین بن علی بن جمال الدین حماّد بن ابی الحسن لیثی واسطی به شیخ نجم الدین خضر بن محمد بن نعیم مطار آبادی داده استفاده می شود شیخ کمال الدین میثم بحرانی شاهرح نهج البلاغه از وی اجازه دارد.
از یکی از اجازات شهید اول که به ابن خازن داده، استعلام می شود که کنیه مترجم حاضر (ابن الدجی) است و در نسخه لفظ ناخوانا آورده شده است و ما هر دو لفظ ابن دجی و ابن بُلوچ را یادآوری کرده ایم.
وی فاضلی عالم و از مشاهیر علما و شعر است.
سید قاضی نورالله شوشتری در کتاب مصائب النواصب اظهار داشته ملا بنائی در روزگار وزیر امیر علی شیر نوائی می زیسته و ملا دوانی در حق او گفته است: «او ملای شاعران و شاعر ملایان است».
ص: 21
مؤلف گوید: ملا بنائی در آغاز ظهور دولت صفویه زیست داشته است.
میرزا بیک منشی در تاریخ خود می نویسد: وی در قتل عام ماوراء النهرین به همراه پانزده هزار نفر دیگر از پای در آمد و حداکثر این جان از کف دادگان شیعه بودند و این اتفاق در روزگار سلطنت شاه اسماعیل صفوی به وقوع پیوست. در این سلطنت امیر نجم الدین ثانی گاهی که عازم به امرامیر ثانی برای احقاق پیشوایی بوده است و این بدان جهت بوده که می دانسته از سلطان بابر میرزا کمک کاری داشته است.
شیخ محمد بن سعید بن حمّاد صنهاجی بوصیری مصری.(1)
لقب فوق حداکثر ویژه کتاب های فقهای متأخرین به خصوص در کتاب های شهید ثانی است و این لقب بر شیخ ناصر بن ابراهیم بویهی اطلاق می شود. شیخ ناصر بویهی اصلاً از مردم احسا بوده و ضمناً به عاملی عیناثی هم شهرت داشته و فقیهی معروف است و اقوال او در کتاب های فقهای متأخر نقل شده است. از خط شهید چنین یاد شده، شیخ امام محقق ناصر بن ابراهیم در اصل از آل بویه بوده در احسا رشد کرده و در عامل از دنیا رحلت کرده و از شاهزادگان آل بویه بوده و بویهیان از پادشاهان عراق
ص: 22
عرب و عجم بوده اند. مترجم حاضر سال 852 ه-. به بیماری طاعون مبتلا و از دنیا رفت و گاهی این لقب بر محمد بویهی اطلاق می شود.
و او قطب الدین ابو جعفر محمد بن محمد بویهی رازی است.
لقب بهائی در عرف علما و مورّخان به شیخ بهاء الدین محمد بن حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی جبعی اطلاق می شود. وی مؤلف جامع عباسی و کتاب های دیگر است و گاهی این لقب در روزگار ما به ملا بهاء الدین محمد بن ملا تاج الدین حسن بن محمد معروف به فاضل هندی هم اطلاق می شود.
شیخ حسین بن محمد بن قاری فاضلی عالم و متکلمی امامی مذهب و متقدم بر شیخ خضر حبلرودی و یا معاصر با او بوده است و افتخار شاگردی فرزند سید شریف که معاصر با سلطان شاه اسماعیل صفوی بوده داشته است و قواعدی را به طوری که در شرح نهج المسترشدین اعلامه که تألیف حبلرودی است یافته ایم از وی نقل کرده است.
از محققان علما بوده و کتاب تجرید محقق طوسی را شرح کرده است و در آن کتاب یادآوری شده است که وی از علمای شیعه مذهب است.
ابوالعلاء محمد بن احمد بهشتی اسفراینی مشهور به فخر خراسان از علمای عامه و مؤلف کتاب شرح الفرائض سروجی است.
ص: 23
مؤلف رساله ای است در حساب و در هیئت و محتمل است با ابوالعلاء متحد باشد.
شیخ زین الدین ابو محمد علی بن محمد بن یونس عاملی عنجری نباطی بیاضی مؤلف کتاب الصراط المستقیم در امامت و کتاب های دیگر.(1)
به فتح با و سکون یا و فتح ها و قاف و یا در آخر، منسوب به بیهق است.
مؤلف الجواهر المضیئه في طبقات الحنفیه می نویسد: بیهق از قریه های چندی گرد آمده و در نواحی نیشابور است و این قریه ها تا نیشابور بیست فرسخ فاصله دارد و حاکم نشین آن خسروگرد بوده و بعدها بنام سبزوار شهرت یافته است.
مؤلف گوید: گروهی از دانشوران شیعه و سنی منسوب به «بیهق سبزوار» می باشند. مشهورترین آن ها از دانشوران عامه، اسماعیل بن حسن حنفی و شیخ امام ابوبکر احمد بن حسین بن علی بن محمد بیهقی شافعی معروف به امام ابوبکر بیهقی مؤلف کتاب البعث و النشور و غیر او از کسانی که شیخ طبرسی در کتاب مجمع البیان از او و کتاب البعث و النشور روایت کرده است و این شخص از قدما است.
ص: 24
مشهورترین اعلام خاصه از مردم بیهق، علی بن زید بیهقی مؤلف شرح نهج البلاغه سید رضی(ره) است.(1) اینک باید برای بدست آوردن اسم و عصر و حال و مذهبش کوشش کرد.
ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری بیهقی. واعظ کاشفی کتاب های بسیاری تألیف کرده است از جمله لوائح القمر. در این کتاب واعظ کاشفی خود را چنین معرفی کرده است: بالبیهقی المشتهر بالکاشفی.
ص: 25
از علما و دانشورانی است که افتخار شهادت نصیب او گردیده است. سید تاج الدین، فاضلی بزرگوار بود و همّتی عالی داشت و قدرتی به کمال نصیب او گردیده بود. گاهی که سید تاج الدین بر اثر کوشش های بسیاری که انجام داده بود سلطان محمد اولجایتو در مذهب اهل سنت دست برداشت و به آئین جعفری گرایید، اولجایتو او را به دربار خود دعوت کرد و از مقرّبان مجلس خویش قرار داد. این سید تعصّب شدیدی نسبت به آئین اسلام ویژه مذهب شیعه داشت. در این رابطه گروه بسیاری از امیران و وزیران دولت اولجایتو کنیه او را که مخالف با مذهب آنان بود در دل گرفتند و همواره در صدد فرصت بودند تا از وی بهر نوعی که باشد انتقام بگیرند و این آتش همیشه شعله ور بود تا اولجایتو از دنیا رفت. وزرا و امرای دولت اولجایتو فرصت را غنیمت شمرده و او را به این گونه اتهام متهم داشتند که با مخالفان دولت اولجایتو سروسرّی دارد و تصمیم نامناسبی برای دولت وی گرفته است. سرانجام نیّت شوم خود را عملی کردند و او را شهید کردند. قدس الله روحه و کمل فتوحه.(1)
ص: 26
شیخ تاج الدین راشد حلی از فضلا و علما و متکلمان روزگار خود بود.کفعمی در کتاب فرج الکرب پاره ای از فوائد کلامی را از وی یادآوری کرده است از گذشته های روزگار او اطلاعی ندارم و به همین نسبت هم از نام او خبردار نمی باشم (در پاورقی نام او را تاج الدین حسن بن محمد حسین راشد حلی یاد کرده است).
سید نسّابه تاج الدین ابو عبدالله محمد بن قاسم بن حسن بن محمد بن حسن بن معیّه بن سعید حسنی دیباجی استاد شهید اول رحمة الله علیهم.
سید تاج الدین بن محیی الدین بن تاج الدین بن محمد بن حمزه بن زهره حسینی. وی فاضلی دانشور و از فقهاء روزگار خود است و پاره از فوائدی که از وی نقل شده است، ملاحظه کرده ام و سال آن 976 ه-. می باشد.
شیخ تاج الدین ورامینی و به تعبیر دیگر تاج الدین حمصی و به عبارت دیگر تاج الدین رازی و گاهی هم به عنوان تاج الدین رازی و تاج الدین ورامینی نام برده شده است. تاج الدین از اجلاء مشایخ است و نام و نشانش به این شرح نقل شده است، تاج الدین محمود بن شیخ جمال الدین علی بن محمد حمصی رازی ورامینی.
از این پس به عنوان شیخ فاضل جمال الدین موسوم به ترکی یاد شده است.
ص: 27
در اصطلاح و در ضمن کتاب تنفیح به شیخ مقداد گفته می شده بلکه در غیر آن هم اطلاعی وجود داشته و گاهی هم بر شیخ ابوالصلاح تقی الدین بن نجم حلبی گفته اند با این تفاوت که اسم او تقی الدین است.
شیخ تقی الدین همان ابن داوود معروف است و معاصر با علامه حلی است.
مشار الیه از علما و اصحاب فتوا است و از برخی از تعلیقات بعضی از علما که بر کتاب حج دروس داشته است بر می آید این شیخ تقی الدین همان است که معاصر با علامه حلی بوده است.
آری حقیقت آن است که این شخص همان ابن داوود معروف است که معاصر با علامه است.
به ظن من شیخ تقی الدین بن حجه از علمای خاصه است. در هر حال وی از علما و ادبا و سرایندگان متأخر است.(1)
کفعمی در کتاب فرج الکرب و حواشی آن، اشعار و فوایدی از آن را نقل کرده است و در وصف او می نویسد: وی پیشوائی در علم بدیع و تجنیس است و می پندارم کتابی در این رابطۀ تألیف کرده باشد.
گاهی به نظر می آید ابن الحجه جدّ شهید ثانی باشد.
ص: 28
شیخ ابو محمد هارون بن موسی بن احمد بن ابراهیم بن سعید بن سعید تلعکبری شیبانی فاضلی به نام است. شیخ طوسی با واسطه از وی روایت کرده است و علامه حلی، در آخر خلاصة الرجال می نویسد شیخ طوسی بدون واسطه از وی روایت کرده است و این معنی بروی مشتبه آمده استچرا که شیخ با واسطه از او روایت کرده است و ممکن است عدم واسطه مربوط به پسر تلعکبری باشد که نامش محمد و کنیه اش ابوالحسن باشد.
از امور غریبه که در بعضی از مواضع اتفاق افتاده است به شگفتم که شیخ فخر الدین رماحی در کتاب جامع المقال اظهار می دارد، تلعکبری، غیر از هارون بن موسی است اگر چه مؤلف مزبور در باب محمد بن یعقوب که مشترک است تصریح کرده هرون بن موسی تلعکبری همان شخصی است که در باب محمد بن یعقوب مشترک آمده است لیکن در این مرحله، سهوی اتفاق افتاده است چرا که محمد بن یعقوب پدر محمد بن هارون بن موسی می باشد.
ابو طیب حسین بن علی از مشایخ شیخ مفید است.
تمیمی مؤلف کتاب الانوار است. کفعمی در بلاد الامین برخی از دعاها را از آن نقل کرده است و گاهی کفعمی در بلد الامین از کتاب الانوار و الاذکار مطالبی را متذکر شده و به تمیمی نسبت نداده است و حقیقت آن است که هر دو متحدند و از قرینه پیدا است تمیمی از علمای شیعه می باشد.
ص: 29
گفتنی است که کتاب الانوار که آن را سر لوحۀ شرح حال او قرار دادیم غیر از کتاب انواری که در رابطۀ با مولد نبی صلی الله علیه و آله تألیف شده است و کتاب انوار دوم در بحار الانوار مورد توجه بوده است و کتاب انوار اول در ادعیه و الاذکار است.
لقب گروهی از علما است و حداکثر ایشان از دانشمندان سنی می باشد و برخی از آن ها از علمای خاصه (شیعه) به شمارند. از قبیل قاضی ابوالقاسمعلی بن قاضی ابو علی محسن ابن قاضی ابوالقاسم علی بن محمد بن ابی الفهم داوود بن ابراهیم بن تمیم قحطانی تنوخی، همدم و همراز سید مرتضی(ره) بوده و از او روایت می کرده است و همچنین از یاران و دلدادگان ابوالعلای معرّی سرایندۀ نامی است.(1)
شیخ زین الدین علی تولینی نحاریری عاملی، مؤلف کتاب الکفایه در فقه. تولینی از شیخ مقداد سُیوری روایت کرده است و کفعمی در کتاب المصباح از کتاب وی مطالبی را یادآوری کرده است. در بعضی از نسخه ها به جای تولینی، تولانی آمده است.
ص: 30
این لقب معظم بیشتر اوقات متوجه به ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی است که کتاب های کافی و الرجال از آثار او می باشد. وی از قدیم ترین اعلامی است که علمای شیعه و سنی از خاصه و عامه او را به بزرگواری می شناسند و در حقیقت مفتی هر دو فرقه است. قبر او در بغداد است. لیکن نه در محلی که فعلاً به انتساب به او شناخته شده است.
و از اعلامی که افتخار انتساب به این لقب را داشته شیخ صدوق محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی مؤلف کتاب من لایحضره الفقیه و امثال آن از کتاب های او می باشد. گفتنی است که انتساب بدین لقب از مبدعات سید داماد است که در کتاب های خود بدان لقب وی را معرفی کرده است. در عین حال، اطلاق لقب ثقة الاسلام به مؤلف کافی بیشتر از اطلاق آن به شیخ صدوق است چرا که مسلمانان از خاصه و عامه در اخذ فتواهای خود به وی رجوع می کرده و این واقعیت در کتاب های شیعه و سنی به درستی پیوسته است لیکن شیخ صدوق به این واقعیت نه پیوسته و خاصه منجر به خاصه است.
به گروهی از اعلام گفته می شود از جمله:
ص: 31
شیخ اقدم اعلم ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی مؤلف الغارات، وی عالمی فاضل و موثق و متدین است و ممکن است در عصر کلینی می زیسته.(1)
عمیر بن متوکل بن هارون ثقفی بلخی. مترجم حاضر، صحیفه سجادیه را از پدرش متوکل از یحی بن زید روایت کرده است و علی بن نعمان اغلم، صحیفه مبارکه را از وی روایت کرده است. گفتنی است در هیچ یک از کتاب ها از وی نام و نشانی وجود ندارد.
ثقفی به فتح ثاء مثلثه و قاف مفتوحه منسوب به ثقیف است بر وزن امیر. ثقیف، نام قبیله معروفی است در طائف. ابن سمعانی اظهار می دارد ثقفی منسوب به ثقیف است که ثقیف بن منبه بن بکر باشد. و مردم این قبیله حداکثر در طائف زندگی می کردند و از آن جا به قبیله های دیگر راه پیدا کرده اند.
نجاشی در رجال خود می نویسد: متوکل بن عمیر بن متوکل، صحیفه سجادیه را از یحیی بن زید روایت کرده است و ما هم صحیفه مبارکه را از حسین بن عبید الله (غضائری) از ابن اخی طاهر از محمد بن مطهر از پدرش مطهر ابن عمیر بن متوکل از پدرش متوکل روایت می کنیم.
پوشیده نیست از آغاز ظاهر کلامش به دست می آید متوکل بن عمیر صحیفه مبارکه را از یحیی بن زید روایت کرده است و نیز از سند صحیفه استفاده می شود متوکل بن عمیر جّد مترجم حاضر است و ممکن است جمع بین دو کلام را به نوعی عنایت برگزار نمود. باید گفت، هیچ یک از
ص: 32
مؤلفان رجال، متوکل یاد شده را توثیق نکرده اند تنها ابن داوود در رجالخود او را توثیق نموده است. آری نوادۀ متوکل در رجال خود، وی را در بخش موثّقان نام برده است، به طوری که برخی از علما اظهار می دارد یادآوری نوادۀ دلیل بر توثیق وی می باشد.
ابن شهرآشوب در معالم العلما ذیل نام برداری از متوکل بن عمیر می نویسد: متوکل صحیفه مبارکه را از یحیی بن زید روایت کرده است. صحیفه مبارکه ملقب به زبور آل محمد است.
این لقب، در اصطلاح فقها به سه تن از اعلام گفته می شد: شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی. و این اطلاق به طرزی است که ابن فهد در مهذب و یا شیخ مقداد در تنقیح متعرض گردیده اند.
خواجه حسین سراینده است معروف به ثنائی.
و به عبارت دیگر ثنائی ممکن است ثنائی با سین باشد چنان که معروف است وی سراینده پارسی زبان و فاضلی صوفی و از معاریف سرایندگان است. ثنائی مؤلف الحدیقه و کتاب های اشعار دیگری است. از قرینه پیداست که پیش از مولوی می زیسته.(1)
ص: 33
جاسب جاسبی منسوب به جایی است که یکی از قریه های قم است و جمعی از اصحاب بدان جا منسوب اند از جمله اوحد الدین بن حیدر بن محمد جاسبی. بعضی اشتباه کرده و کلمۀ جاسب را با حاء بی نقطه ضبط کرده اند.(1)
به فتح جیم و جاء منسوب جبلی است و یا سرزمین گورستانی است. گفته اند جبال، ناحیۀ مشهوری است که آن را «قهستان یا کوهستان» می نامند شرق این بیابان، خراسان و پارس و غرب آن آذربایجان و شمال آن بحر خضر و جنوب آن عراق و خوزستان است.
مؤلف گوید: دور نیست جبلی، منسوب به یکی از محال یاد شده باشد و محتمل است منسوب به جبل عامل باشد. لیکن مشهور آن است که منسوب به جبل را عاملی گویند و قاعده هم متقاضی چنین نسب است ویژه نسب مرکب، متوجه به قریب اخص است. در هر حال سخن در رابطه با جبل عاملی نمی باشد.
در یکی از مواضع اشاره شده که اسکندر ذیل نامه ای که برای ارسطو ارسال داشت چنین مرقوم کرد، در سرزمین جبال با پادشاهان نیکو رفتاری
ص: 34
برخورد می کنم که نه می توانم آن ها را از پا در آورم و اگر آن ها را به حال خود گذارم از سرکشی ایشان در امان نمی باشم اینک رأی شما در این رابطهچیست؟ ارسطو در پاسخ نوشت، هر یک از محال جاسب را در اختیار یکی از پادشاهان در آور. اسکندر به دستور وی رفتار کرد و در نتیجه آن، ملوک الطوائفی روی کار آمد. گاهی که اسکندر درگذشت در میان پادشاهان ملوک الطوائف اختلاف شد و در نتیجه این اختلاف اردشیر بابکان جدّ مشهور یاران ساسانی بر آن ها پیروز گردید و از آن جا که محال مزبور از هوای آزاد که آسوده از هرگونه سموم و آب نامناسب بودند یاران ساسانی آن جا را برای هوای آزادش که در تابستان از آن برخوردار بود اختیار کردند و ابو دلف عجلی در رابطه با آب و هوای آن محال گفته است.
وانی
اِمرء کسروی الفعال
اصیف
الجبال واشتی العراق
من مرد کسروی رفتارم آن چنان که تابستان را در جبال و زمستان را در عراق به سر می برم. گویند در محال مذکور خرما و نارنج و لیمو و ترنج دوام نمی آورد و در ضمن آن فیل و گاومیش هم در آن جا زیست نمی نماید و هرگاه این دو حیوان کمتر از دو سال در آن جا زیست نماید خواهند مرد. حاکم نشین آن ها اصفهان و ری و همدان و قزوین است. مؤلف گوید: آن چه را در رابطه با فیل و گاومیش نوشته که آن ها در سرزمین جبال بیش از یکسال زیست نمی کنند اشتباه است، چرا که ما دیده ایم سال های زیادی در محال جبال زیست کرده اند و مطالب دیگر آن از همین قبیل است. در تقویم البلدان می نویسد: بلاد جبال از نظر عموم مردم به عراق عجم شهرت دارد عراق عجم از مغرب به آذربایجان و از جنوب به بلاد عراق و خوزستان و از جهت شرق به سرزمین های خراسان و فارس و از جهت شمال به بعضی از بلاد آذربایجان و بلاد دیلم و قزوین و ری. این
ص: 35
در وقت اخراج آن دو از جبل و گاهی آن دو را به دیلم منضم بسازند چرا که جبال دیلم آن ها را محفوظ به خود ساخته است و اصفهان در نهایتجبال از جهت جنوب و شهرهای جبال بزرگ همدان و دینور و اصفهان و قم و شهرهایی که در بزرگی کمتر از آن است از قبیل کاشان و نهاوند.
نظام الدین احمد بن زین العابدین علوی عاملی جبلی.(1)
ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانی (گرگانی) مؤلف کتاب تفسیر جلاء الاحزان و جلاء الاذهان این تفسیر به زبان فارسی تألیف گردیده است. وی از متأخران علمای شیعه است. بلکه در اوائل دولت صفویه می زیسته و نسخه ای از آن تفسیر در نزد ما موجود است و تفسیر بزرگی است که در دو جلد تدوین شده است. گاهی گویند تفسیر مزبور همان تفسیر گازر معروف است.
ابو حَزر تمیم بن عطیة بن حذیقه ملقب به حطفی بن بدرین زید بن منات بن تمیم بن مر تمیمی. وی از فحول سرایندگان و معاصر با فرزدق بود و همواره با وی گفتگوها در جهات مختلف داشت و می پندارم جریر از شیعیان است.
ص: 36
قاضی ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سلیم بن بواء بن سیرة بن سیّار تمیمی معروف به جعابی. وی استاد شیخ مفید بلکه شیخ مشایخ او همبوده است.(1) بسیاری اتفاق افتاده که پدر و پسر در کلمۀ (جعابی) مورد اختلاف قرار گرفته اند. چنان که پدرش محمد بن عمر را ابن الجعابی گفته اند.
منسوب به (جعبر) که نام قلعه یا شهری است نزدیک به (بلده) که قبیله ای از شام باشد.(2)
منسوب به حضرت جعفر طیّار برادر ارجمند حضرت علی بن ابیطالب(علیهما السلام)است. از قرینه بدست می آید که ابو هاشم جعفری(3) و هر کسی که به این نام مشهور است منسوب به حضرت جعفر می باشد.
ابو محمد از کسانی است که منسوب به حضرت جعفر طیّار است. وی از اصحاب حضرت کاظم و حضرت رضا(علیهما السلام)است. او سلیمان بن جعفر
ص: 37
بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر طیار ابو محمد طالبی معروف به سلیمان بن جعفر جعفری گاهی کلمه (جعفری) از نظر نسبت منسوب به حضرت جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)می باشد لیکن اغلب اوقات منسوب به کسانی است که از نسل غیر حضرت کاظم(علیه السلام)از فرزندان آن حضرت است و گاهی بطور اتفاقی از نسل آن حضرت که از فرزندان حضرت کاظم(علیه السلام) می باشند اطلاق می شود.و گاهی از نظر مذهب منسوب به جعفر است و این نسبت در کتاب های اخبار و اصطلاح آثار تا به حال هم رایج است. از جمله آن چه در خبر منقول در کتاب محاسن برقی به سند خود از معاذ بن کثیر روایت شده به عرض حضرت صادق(علیه السلام)تقدیم داشتم. همواره اوقات پرسشی که از شما دارم مورد احتیاج است از جمله فرزندانی دارم که به حد بلوغ رسیده اند می توانم آن ها را به بخشی از امور ولایت دعوت کنم؟ فرمود دعوت به مراتب ولایت کافی نیست چرا که انسان هرگاه علوی یا جعفری باشد باید موی جلو سر او را گرفت تا از ولایت برخوردار گردد. در یکی از مواضع آمده است نسبت «جعفری» ویژه اولاد علی بن جعفر(علیه السلام)است. گفتنی است گروه زیادی از اعلام منتسب به این نسب شریف است از جمله سید شریف ابوعلی حمزة بن محمد جعفری است که شاگرد و داماد شیخ مفید (ره) است.
در صحاح اللغة آمده است جعفی نام بزرگ قبیله ای است در یمن مراد جعفی بن سعد العشیرة بن مَذحِج و منسوب به وی «جعفی» است و از این قبیله است عبید الله بن حرّ جعفی و جابر جعفی. در قاموس اللغة جعفی را بر وزن کُرسی ضبط کرده است و اضافه می کند جعفی پسر سعد العشیره و
ص: 38
بزرگ قبیله ای است از یمن و منسوب به آن جعفی است. ابن فارس در مجمل اللغة می نویسد: جعفی یکی از قبیله های عرب است و منسوب بدان جعفی است. و جعفا بر وزن حُبلا به ضم حاء بی نقطه و سکون باء و الف مقصوره در آخر، نام محلی است در کوفه و یا جائی است نزدیک به کوفه و این اظهاریه از جمله حواشی میرداماد (ره) در اختیار رجال کشّی است.نجاشی (ره) در ذیل ترجمۀ محمد بن حسین بن سعید صانع می نویسد: وی از مردم کوفه است و سال 269 ه-. درگذشته و جعفر محدث محمدی بر جنازۀ او نماز گزارده و در محل جُعفا مدفون گردیده است. برای چگونگی احوال او به قاموس و کتاب های دیگر مراجعه شود.
ابوالفضل محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان و یا سلیم جعفر کوفی معروف به صابونی و مشهور به ابوالفضل صابونی. وی شیخی بزرگوار و از اصحاب متقدم است و از جمله افرادی است که به جعفی شهرت یافته است و مؤلف کتاب الفاخر در فقه است. و گاهی از او به عنوان امام عالم، نام می برند و اصحاب ما نظرهای او را که در فقه داشته در کتاب های فقه نام می برند. ویژه شهید اول بسیاری اوقات اقوال او را در ذکری و در شرح ارشاد و دروس و بیان نقل می کند.
شکی نیست مترجم حاضر از دانشورانی است که مقدم بر شیخ
طوسی(ره) بوده است و بدین جهت است که شیخ و نجاشی در کتب خود از وی مطالبی را یادآور می شوند.
جعفی صابونی در مصر می زیسته و در زمان غیبت صغری بوده و معاصر با کلینی است. علامه حلی(ره) در خلاصة الرجال و نجاشی در کتاب رجال از وی یاد کرده اند. ویژه نجاشی تألیفات او را به طور تفصیل یاد کرده است
ص: 39
و متذکرند وی در آغاز کار زیدی مشرب بود و اخیراً از تزیّد اعراض کرده و به مرام اثنی عشری گراییده است. شیخ طوسی در باب «کُنی» از وی نام می برد و در فهرست با جملاتی نظیر رجال از وی یاد کرده است و ابن شهرآشوب هم در باب «کُنی» به نام و نشان او اشاره کرده و همان را یادداشت کرده که شیخ طوسی (ره) یاد کرده است. وی در فهرستگوید: ابوالفضل صابونی از اعلام است و کتاب فاخر و برخی از کتاب های دیگر از تألیفات او می باشد و کتاب های زیادی دارد. ابن داوود هم در رجال از وی نام برده و مطالبی را که نجاشی یادآوری کرده متعرض شده است. از فتاوای غریب او یکی آن که سلام (السلام علیک ایها النبی و رحمةالله و برکاته) در تشهد اخیر نماز واجب می داند. این فتوا را شهید اول در بیان و ذکری یادآوری کرده است و کتاب های دیگر هم تألیف کرده است.
یکی از شاگردان شیخ علی کوکی (ره) در رساله ای که ویژه اسامی مشایخ تألیف کرده است می نگارد شیخ ابوالفضل جعفی مؤلف کتاب الفاخر است که شیخ جمال الدین مطهر آن را تصحیح کرده است.
گاهی پیش آمده، جعفی از نظر حدیث بر شیخ متقدم جابر بن یزید جعفی گفته می شود. جابر جعفی از افراد مخصوص امام صادق(علیه السلام)است و از ثقات راویان حدیث و امثال آن ها به شمار است. تا آن جا که مؤلف مجالس العشاق سلطان حسین میرزا بایقرا که به پارسی تألیف شده اظهار می دارد، حضرت صادق(علیه السلام)کمال علاقه مندی را به جابر داشته و او را معشوق خود قرار داده است و همین عشق ورزی با جابر جعفی ایجاب کرد که امام(علیه السلام)با مادر جابر ازدواج کند تا از این راه عشق ورزی با جابر را به سر حد کمال برساند.
ص: 40
آری آن چه اشاره شد متعلّق به مردم معمولی است و امام(علیه السلام)بی زار از این گونه توهّمات و اتهامات است. اینک باید گفت خدا ما و دیگر از مؤمنان را در پناه خود محفوظ بدارد. در عین حال چگونه امام بزرگوار مرتکب چنین خطائی می شود با آن که خود این عالی مقام و نیاکان معصوم آن حضرت در چگونگی عشق و عشق ورزی فرموده اند: «قلوٌب خلَّت عن محبةالله فرماها بمحبة غیره» عشق ورزی کار دل هائی است که از دوستی خدا خالی گردیده و به محبت غیر خدا دچار گردیده است.
پیش از این تحقیق شد که عشق معمولی عشق بنده و اطلاق عشق به طریقی که صوفیه بلکه حکما گفته اند عشق نیست.
عشق هائی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
باید دانست جُعفی به ضم جیم و سکون عین و در آخر فا بر گروه دیگر گفته می شود. این کلمه با ضبع منسوب است به جعفی بن قیس بن سعد که بزرگ قبیله در یمن است و نسبت به ایشان می رسد. آنچه نوشته شد بنا به بخشی از مطالبی است که شیخ فخر الدین رماحی در کتاب جامع المقال ایراد کرده است.
گروهی از اعلام در این لقب با یکدیگر مشترک اند از جمله:
سید جلال الدین محمد بن سید عمید الدین بن اعرج حسینی، نواده خواهری علامه حلّی است. سید جلال الدین شرفشاه از جمله القاب مشترک است. وی مؤلف کتاب منهج الشیعه فی بیان فضائل وصّی خاتم الشریعه می باشد.
ص: 41
وی فاضلی عالم و از فقهاء عصر خود بوده است. کتاب الوسیله در فقه از تألیفات او می باشد. این کتاب را برخی از فقها به ابن متّوج نسبت داده و پاره ای از مسائل را از کتاب مزبور وی نقل کرده است. نام این کتاب الوسیلة فی فتح مقفّلات القواعد است.
با توجه به آن چه نوشتیم، حقیقت آن است که ابن متّوج، همانا جمال الدین احمد بن عبدالله بن محمد بن متّوج بحرانی، شاگرد شیخ فخر الدین فرزند علامه حلّی است و مؤلّف کتاب وسیله شرح قواعد، علامه حلی است که موسوم به وسیله می باشد.
این بزرگوار سید جلال الدین محمد بن سید عمید الدین بن عبدالمطلب بن اعرج حسینی خواهر زادۀ علامه حلّی است.
گفتنی است شیخ حرّ عاملی در کتاب اثبات الهداة فی النصوص و المعجزات، کتاب منهج الشیعه را به سید جلال الدین حسینی نسبت داده است و برخی از اخبار را از کتاب او نقل کرده است. ممکن است مراد از سید جلال همین شخص مترجم باشد و ما نسخه ای از کتاب وی را که مختصری بیش نیست در اختیار داریم. در عین حال به نظر می رسد کتاب منهج الشیعه از یکی از ساداتی است که اخیراً نام برده شده و در طی مطالب این کتاب بدان اشاره کرده است.
شیخ جلال الدین محمد بن شیخ شمس الدین محمد بن احمد کوفی هاشمی حارثی. یاد شده از محقق و دیگران روایت کرده است.
ص: 42
ملا جلال الدین دانشوری فاضل و عالمی متکلّم و مدقّقی محقق و از شاگردان علامه دوّانی است(1) وی یادداشت های گرانقدری از فوائد و حواشی داشته و در علوم عقلی مهارت داشته و تألیفاتی در این رابطه دارد از جمله حاشیه ای بر حاشیۀ قدیم ملا جلال بر شرح جدید تجرید که مشهور است. این حاشیه از بهترین حواشی است که در کمال تحقیق و تنقیح نوشته شد ویژه که حواشی بر آن هم از بهترین حاشیه ها می باشد.
قاضی جلال الملک از اعاظم دانشوران و از آن سلسله علمائی است که در روزگار سید مرتضی می زیسته و ممکن است داوری دیار مصر و شام را به عهده داشته باشد. و از یکی از یادداشت های شهید اول بدست می آید که قاضی جلال الملک، دانشمندی است که پس از قاضی ابن بّواج شاگرد سید مرتضی(ره) داوری طرابلس شام را عهده دار گردیده است و ممکن است در طی مطالب این کتاب از اسم او اطلاع حاصل کنیم.
ابن داوود در رجالش می نویسد: «جَلود» به فتح جیم و لام مضموم، واو ساکن و دال بی نقطه ضبط شده است و بعضی از اصحاب ما اشتباه کرده چنان که جلودی را به فتح جیم و سکون ضبط کرده است. بنابراین قول اول از حقیقت برخوردار می باشد، در هر حال جلود قریه ای است در کنار دریا و بعضی گفته اند جلود نام قبیله ای است از ازد لیکن این معنی در نزد نسّابان به صحت نه پیوسته است.
ابن طاووس در مهج الدعوات و کفعمی در مصباح، کتاب صفین را به جلودی نسبت داده است و تصریح کرده وی از اصحاب ما (شیعه) می باشد و بر او و کتابش اتّکا نموده است. جَلود بر وزن تَبول، قریه ای است در اندلس و حفص بن عاصم از آن سرزمین است. جُلود بر وزن قُعود نام زاد به مسلم است. بعضی از علما اظهار می دارند: جوهری گفته در این که جُلود به ضم جیم باشد، اشتباه است. حال آن که نظریه جوهری اشتباه است.
شیخ فخر الدین رماحی در جامع المقال گفته است جَلودی منسوب به جَلود است به فتح جیم و لام ساکن و دال بعد از واو مفتوح نام قریه ای است در کنار دریا.
در صحاح آمده است جُلودی به ضم جیم است. فراء گفته جلودی به فتح جیم از قرای افریقا می باشد و جَلود به فتح جیم به ضم جلود مورد استعمال قرار می گرفته است.
کلمۀ جلود را به ضم جیم و ذال نقطه دار به کار می برند و همچنین کلمۀ یاد شده را با حاء بی نقطه و ذال نقطه دار به کار می برند و گاهی کلمۀ مزبور با جیم و دال بی نقطه است و قرینه دلالت دارد بر تصحیف دو بخش اول. سید جمال الدین به جمعی از اعلام اطلاق می شود. از جمله:
ص: 44
این شخص در روزگار شاه اسماعیل صفوی می زیسته و در روزگار سلطان صفوی به سمت صدارت مفتخر بوده است.
این بزرگوار مؤلف کتاب الملاذ والبشری شیخ جمال الدین از جمله اعلامی است که به لقب جمال الدین ملقب است و او علامه حسن بن یوسف بن مطهر حلّی است.
شیخ جمال الدین ناصر بن احمد بن عبد الله بن سعید بن متّوج بحرانی
شیخ جمال الدین از جمله اعلامی است که به لقب جمال الدین ملقب گردیده است و علامه حلّی در کتاب نهایة المرام فی علم الکلام بخشی از قواعد کلامی را از وی نقل کرده است. ممکن است این دانشور یکی از نیاکان ابن متّوج پیش یاد شده باشد و یا ارتباطی با ابن متّوج نداشته باشد و من در کتاب های رجال اطلاعی از نام و نشان او ندارم.
شیخ جمال الدین بن عبدالله بن محمد بن حسن حسینی گرگانی شیعی.(1)
وی عالمی فاضل و محققی با دقت بود و کتاب هایی تألیف کرده است از جمله شرح تهذیب الاصول علامه حلّی. شرح مزبور کتاب بزرگی است چنان که متن و شرح را با یکدیگر آمیخته است. شرح مزجی، و جز این
ص: 45
کتاب را در استرآباد و تبریز دیده ام. شارح در اواسط ربیع الآخر سال 929 ه-. از شرح آن آسوده خاطر گردیده است.به گمان من جمال الدین از شاگردان شیخ علی کرکی است برای چگونگی آن به تواریخ صفوی رجوع کنید. شرح تهذیب الاصول مترجم حاضر در کمال خوبی تألیف یافته و مشتمل بر فوائد بی شماری است و من نسخه ای از این شرح را استرآباد دیده ام و کتاب آن در سالی اتفاق افتاده است که شرح آن در آن سال به اهتمام رسیده است. این شرح جزء کتب کتابخانه ملا محمد حسین است و حواشی ارزنده ای بر این نسخه تدوین گردیده است.
شیخ جمال الدین احمد بن حاج علی عیناثی عاملی.
وی از علما و فضلای زمان خود بوده است و در بعضی از مواضع دیده ام ملا جمال به ملاقات شیخ احمد بن خاتون عاملی رسیده است(1) و احمد بن خاتون پاره ای از فوائد و تحقیقات را برای او تألیف کرده است. و همچنین کتاب صیغ العقود در اجارۀ حج را برای او مرقوم داشته است و سرانجام به این نتیجه می رسیم که ملا جمال الدین از علمای روزگار خود بوده است.
ص: 46
وی جمال الدین ناصر بن احمد بن عبدالله بن سعید بن متّوج بحرانی است.
اندکی پیش از این به نام و نشان وی اشاره کردیم.
او حسن بن یوسف بن مطّهر و مشهور به علامه حلّی و از جمله اعلامی است که خاصه و عامه او را به علم و فضیلت و ارجمندی می شناسند.
جمال الدین فاضلی عالم و از فقهای روزگار خود بوده و از شاگردان محقق نجم الدین حلّی صاحب شرایع است و همچنین افتخار شاگردی سید رضی الدین علی بن طاووس مؤلف اقبال و برادرش جمال الدین احمد بن طاووس مؤلف الملاء و البشری است، شاهد بر این، شهید اول در بحث جمع بین الصلوتین کتاب ذکری به شاگردی وی نسبت به دو برادر ارجمند اظهار داشته است. و در این رابطه شهید اول در کتاب ذکری ذیل مسئله یاد شده ایرادی که بر محقق حلّی وارد شده یادآوری کرده است.
و همین ایراد را استاد استناد در بحار الانوار ذیل مسئله مزبور متذکر گردیده است.
ممکن است از همین ایراد هم در امل الآمل یاد شده باشد.
شیخ معاصر ما در کتاب اثبات الهداة و استاد استناد در فهرست بحار الانوار کتاب اربعین را به وی نسبت داده اند و ضمناً کتاب اربعین مورد اعتماد خود قرار داده اند و از آن روایاتی نقل کرده اند. با آن که بصورت ظاهر در امل الآمل از کتاب مزبور نام نبرده است.
ص: 47
سید هبة الله بن ابی محمد حسن موسوی در کتاب المجموع الرائق من ازهار الحدائق اظهار داشته پاره ای از آنچه از مجموع جمال الدین بن ابوحاتم فقیه شامی نقل کرده ایم نظر ما به کتاب اربعین عن الاربعین فی فضائل امیر المؤمنین(علیه السلام) فقیه شامی بوده است. ممکن است جمال الدین شامی همان شیخ مترجم باشد و نسبت به جد رعایت شده است.
می توان گفت کتاب اربعین همان کتاب اربعینی باشد که شیخ منتجب الدین مؤلف فهرست از آن در کتاب الاربعین عن الاربعین من الاربعین باشد و در این صورت جمال الدین از قدمای اصحاب و مقدم بر شیخ منتجب الدین باشد.
با توجه به آن چه نوشته شد هرگاه عبارت مؤلف مجموع رائق را حمل کنیم که اربعین مذکور از تألیفات غیر شیخ جمال الدین مذکور باشد و در مجموع هم نام او اشاره شده حمل بعیدی است با آن که استاد و شیخ معاصر به او و تألیفش اشاره کرده اند.
امیر جمال الدین محمد بن استرآبادی معروف به سید صدر کبیر. وی یکی از صدور با عزّه و احترام دوران شاه اسماعیل صفوی است. و او همان کسی است که پس از درگذشت شاه اسماعیل در سراب، امور تغسیل او را به عهده گرفت. و این جریان را حسن بیک در احسن التواریخ متذکر شده است.
میرزا بیک گنابادی منشی هم در تاریخ خود می نویسد: آمیرزا جمال الدین محمد صدر استرآبادی جامع مسائل کلامی و فقهی بوده و در روزگار خودش به تقوا و طهارت شهرت داشت و در این رابطه بود که برای تغسیل و تکفین و تدفین شاه اسماعیل صفوی برگزیده شد سپس همراه با جنازه
ص: 48
شاه صفوی به اتفاق گروهی از خواص خدمۀ سلطان به دارالارشاد (اردبیل) رفت و شاه صفوی را در کنار قبر نیاکانش دفن کرد.
سید صدر از اجلّاء شاگردان ملا جلال دوانی است.
مترجم حاضر همان امیر جلال الدین استرآبادی صدر کبیری است که در اوائل دولت شاه طهماسب صفوی می زیسته و غیر از ملا جلال الدین محمد استرآبادی مؤلف حواشی بر حاشیۀ قدیمه جلالیه معروف است.
حسن بیک روملو در احسن التواریخ می نویسد: امیر جمال الدین استرآبادی مترجم حاضر نخست از شاگردان علامه دوّانی بود سپس به هرات، عزیمت کرده است و در خدمت مولانا شیخ حسن محتسب به سر می برد و در این هنگامه به شرح اللوامع پرداخته، چندی نگذشته از سوی شاه اسماعیل صفوی به مقام صدر اعظمی نایل آمده است. طولی نکشید، منازعه ای میان مترجم له و وزیر میرزا شاه حسین وزیر شاه اسماعیل اتفاق افتاد در نتیجه اختلاف شاه اسماعیل صفوی وزیر امیر غیاث الدین منصور را از شیراز به لشکرگاه سلطان طلب کرد تا در امور صدارت با صدر کبیر مشارکت نماید. بر خلاف انتظار از اندیشه خود طرفی نه بست و امیر غیاث الدین سرافکنده گردیده به شیراز بازگشت و ماجرای آن واقعه در ذیل شرح حال غیاث الدین منصور یادآوری گردیده است.
حسن بیک روملو گوید: مکرر در مکرر میان سید امیر جمال الدین و امیر غیاث الدین منصور گفتگو اتفاق افتاده. لیکن هرگاه هزل و مطایبه بر مزاج امیر جمال الدین پیشی می گرفت مباحثه به صورت هزل و مطایبه ظهور می کرده و گفتگو پایان می پذیرفته است.
حسن بیک گوید: برای اولین بار که شیخ علی کرکی از عراق عرب، به حضور شاه اسماعیل رسید و همان هنگام امیر جمال الدین هم منصب
ص: 49
صدارت را عهده دار می شد میان صدر کبیر و امیر جلال الدین، مودّت ظاهری به وجود آمد و مقرّر شد شیخ علی مراتب کلام را از غیاث الدین فرا بگیرد و غیاث الدین مراتب فقه را در شیخ علی بیاموزد. در این رابطه بنا شد شیخ علی مراتب کلام را از شرح جدید تجرید علامه قوشجی استفاده کند و میر جمال غیاث الدین قواعد علامه را از شیخ علی بیاموزد. امیر غیاث الدین که قرارداد فیما بین را بر خلاف انتظار خود دید در صدد پوزش از شیخ علی بر آمده اظهار داشت در این هفته فلان ساعت از آن برای استفاده علم کلام پسندیده است و در هفتۀ آینده در فلان ساعت استفاده علم فقه متناسب است و بالاخره طبق نظریه امیر غیاث الدین شیخ علی برای فراگیری علم کلام به درس امیر غیاث الدین حاضر شد و دو درس از بحث امور عامه شرح تجرید را نزد وی قرائت کرد و دو درس از آن را در هفتۀ اول نزد وی به اتمام رسانید. و گاهی که هفتۀ دوم فرا رسید و زمانی رسید که باید امیر غیاث به خواندن قواعد علامه بپردازد، تمارض کرد و آخر الامر مطلبی از امور فقهی را نزد شیخ علی نخواند و با حیله گری از شاگردی شیخ علی فرار کرد (حیله گر با حیله بربایند خویش). این بود مطالبی را که مؤلف احسن التواریخ در رابطه با ترجمه امیر غیاث الدین ایراد کرده است لیکن پیش از این یادآوری شده است که پیش آمد مزبور در میان شیخ علی و امیر غیاث الدین منصور یاد شده اتفاق افتاده است.
پیش از این در ترجمۀ حال امیر غیاث الدین منصور به نقل از تاریخ عالم آراء چنین آمده است در آغاز سلطنت شاه طهماسب صفوی فرزند شاه اسماعیل امیر قوام الدین حسین به مقام صدارت نایل گردید و این مقام را به مشارکت امیر جلال الدین استرآبادی عهده دار گردید. پس از وفات امیر جلال الدین، مقام صدارت میان قوام الدین حسین مذکور و امیر
ص: 50
نعمة الله حلّی به طور اشتراک اداره می شد و پس از وفات امیر قوام الدین باز هم مقام صدارت به نحو اشتراک میان امیر نعمة الله مذکور و امیر غیاث الدین منصور پیش یاد شده اداره می شد. پس از این نزاعی میان شیخ علی و سید نعمةالله به خاطر پشتیبانی سید از شیخ ابراهیم قطیفی اتفاق افتاد و در این رابطه سید نعمه الله معزول گردید. بار دیگر نزاعی میان شیخ علی و امیر غیاث الدین منصور به وجود آمد که سرانجام آن به عزل امیر غیاث الدین و نصب امیر معز الدین محمد اصفهانی و اشاره شیخ علی پایان پذیرفت.
از تاریخ حسن بیک بدست می آید که امیر جمال الدین صدر سال 931 ه-.. و در اوائل دولت شاه طهماسب وفات یافته است. بنابراین سید امیر جمال الدین صدر همان امیر جلال الدین مذکور است.
وی از فضلای روزگار خود بوده است و از معاصران علامه حلّی به شمار می آید و تألیفاتی دارد از جمله تعلیقاتی است که بر شرح اشارات محقق طوسی(ره) تدوین کرده است. پیش از این در ترجمۀ شیخ تاج الدین حمصی به این کتاب اشاره کردیم.
شیخ فاضل و فقیهی جلیل القدر است از اسم و روزگار او اطلاعی ندارم. شهید ثانی(ره) در رسالۀ وجوب نماز جمعه از وی یاد کرده است و کتاب نهج العرفان را به وی نسبت داده و پاره ای از مطالب را به مناسبت نماز جمعه از آن کتاب نقل نموده است و ممکن است شیخ جمال الدین طبرسی همان عالمی باشد که کتاب مزبور از تألیفات اوست و از مشاهیر
ص: 51
علما است و در این رابطه است که او را به لقب (جمال الدین) یاد کرده است.
سید جلیل القدر امیر جمال الدین عطاء الله (بن فضل الله) حسینی.
وی از فضلای متأخر و از دانشوران شیعه است که در روزگار شاه اسماعیل صفوی بلکه پیش از او می زیسته و در شهر هرات ساکن بوده است و در دولت ازبکیّه به تقیه برگزار می کرد و راه عامه را در این رابطه می پیموده به همین مناسبت او را سنی قلمداد می کردند. آری مدتی این طریقه را برگزیده تا این که دولت صفویه ظهور کرد و او هم مکنون قلبی خود را که دلیل بر صفاء باطن او بود آشکارا ساخت.
باید گفت این سید، امیر جمال الدین صدر که پیش از این یاد شد، نمی باشد.
این سید عالی مقام تألیفاتی دارد از جمله آن ها الاربعین فی مناقب امیر المؤمنین است. این کتاب، مشتمل بر اخبار ارزنده ای است که از طریق عامه و خاصه از ناحیه رسول اکرم9در رابطه با حضرت مولی علی(علیه السلام)وارد شده است و آن چه در این کتاب وارد شده است قوی ترین دلیل بر تشیع او می باشد و من این کتاب را در مشهد الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء دیده ام. لیکن در دیباچه آن چنین آمده است: «می گوید نیازمند به خدای بی نیاز عطاء الله مشتهر به جمال الدین محدث حسینی» و در پایان دیباچه می نویسد: «آن چه را که اراده کرده ایم به پایان رسید تا یادآوری باشد برای کسی که دوستی و مودت امیر المؤمنین علی(علیه السلام)ادعا می نماید و از خدای تعالی آرزمندم مرا برای فراگیری مناقب و فضائل و استیفای شمایل و خصائل آن حضرت، موفق بدارد آن چنان که تمام فضائل آن
ص: 52
جناب را در مجلد مجزائی تدوین کنم و از حضرت پروردگار آرزومندم، توفیق کرم فرماید احادیث این اربعین را به لغت پارسی برگردانم و در ضمن آن به ایراد اخبار و حکایت ها و آثار و ابیات و اشعار مناسب را اعم از تازی و پارسی متذکر گردم تا فائده اش عام و عائده اش کامل و تمام باشد انشاء الله تعالی».
مؤلف گوید: به طوری که محدث حسینی در اواخر اربعین متذکر است برای تألیف چنان شرحی موفق گردیده است و از تذکری که داده آشکار می شود که کتاب در فضائل علی(علیه السلام)است و ممکن است مترجم حاضر شارح تهذیب الاصول علامه حلی باشد و به گمان من در این کتاب به عنوان دیگر از آن یاد شده است.
ورامینی از متقدمین بزرگان و دانشوران شیعه در ورامین است. قاضی نورالله(ره) در حواشی کتاب المجالس و مجالس المؤمنین به مناسبت یادآوری از مطالبی که مربوط به ورامین است اشعار زیر را از ترشحات طبع او یاد کرده است.
العدل
و التوحید دین المصطفی
لکن خصوم الحق عمی کلهم
لا
الجبر مذهبه و لا الاشراکی
و مع العمی یتعذر الادراکی
آئین مصطفی9بر پایۀ عدل و توحید استوار گردیده است و مذهب آن حضرت از توجه کردن به جبر و شرک بیزار است. آری همگی دشمنان کور باطن اند و با کوری که دارند عذرشان پذیرفته است.
وی از فقهای معاصر شیخ بهائی(ره) بوده و در روزگار شاه عباس کبیر می زیسته و مرحوم ملا محمد باقر (میر داماد) از محضر او برخوردار بود و
ص: 53
در این رابطه در بخشی از رساله های خود از وی بزرگداشت به عمل آورده است.
شیخ حافظ عبدالعزیز گنابادی کتابی دارد به نام معالم العترة.(1)
وی از بزرگان قدمای علمای ما می باشد و از عبدالله بن محمد جمال رازی روایت داشته و نمی دانم زمان عبد الله رازی را ادراک کرده است یا نه؟ لیکن عبد الله بن محمد، معاصر با ابن بابویه و ابوالقاسم عباس بن فضل بن شاذان است. در عین حال، علی بن عیسی اربلی در کتاب کشف الغمه از وی یاد کرده است و کتاب معالم العترة را به وی نسبت داده است و برخی از اخبار را از آن کتاب روایت نموده است.
شیخ محمد بن سعید کاظمی معروف به «شیخ جواد» شاگرد شیخ بهائی و مؤلف کتاب های عدیده است از جمله شرح آیات الاحکام.
این لقب! مصداق چند تن از دانشوران است به شرح زیر:
شیخ مقدم احمد بن عبد العزیز جوهری مؤلف کتاب سقیفه که محل اعتماد ابن ابی الحدید و دیگران بوده است و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از وی نقل می کند.
ص: 54
شیخ اجل متقدم امامی ابو عبدالله یا ابوالعباس احمد بن محمد بن عبدالله بن حسن بن عیاش جوهری معروف به ابن عیاش مؤلف کتاب الاغسال ومقتبض الاشر فی النص علی الائمه الاثنی عشر(علیهم السلام)و کتاب های دیگر.
جرجانی( گرگانی)
ابوالحسن علی بن احمد گرگانی از سرایندگان روزگار خود بود و سروده هائی عموماً در مدح اهل بیت(علیهم السلام)دارد و خصوصاً در مراثی حضرت سید الشهدا(علیه السلام)چکامه هایی سروده است و گاهی او را به عنوان «جوهری جرجانی» نام برده اند.
گذشته از یاد شدگان بالا عده دیگری به عنوان جوهری معروف اند از جمله:
مؤلف صحاح اللغة در فن لغت و واژه شناسی که از عامه است و او اسماعیل بن حمّاد جوهری معروف است.
شیخ عبدالکریم بن ابراهیم گیلی صوفی از بزرگان صوفیه است و کتاب انسان کامل از تألیفات اوست و در سال 805 ه-. درگذشته.(1)
ص: 55
ابو الحاجب بن لیث بن سراج، وی از فقها و متکلمان بنام و شاگرد شیخ مفید و داماد سید مرتضی و از خواص آنهائی است که با وی ارتباط دارند.
ملا حاج بابا بن صالح قزوینی. وی از خواص یاران شیخ بهائی و از شاگردان او می باشد چنان که در هیچ حال از سفر و حضر از وی جدائی نداشت و مانند استادش شیخ بهائی رحمة الله متمایل به تصوف بود. در شهر اردبیل به نسخه ای از ارشاد علامه حلی (ره) دست یافتم که ملا حاج بابا بر شیخ بهائی قرائت کرده و شیخ بهائی مطالبی را بر آن نگاشته است و خود ملا حاج بابا حواشی و افادات خوبی بر آن مرقوم داشته است.(1)
لقب گروهی از اعلام خاصه و عامه است. مشهورترین آنان به شرح زیر است:
شیخ عارف رجب بن محمد بن رجب بُرسی معروف به حافظ رجب بُرسی. مشارق الانوار و امثال این ها از تألیفات دیگر اوست.
ص: 56
جای آن دارد که گفته شود حافظ در اصطلاح علمای حدیث به کسی می گویند که صد هزار حدیث با متن و سند محفوظ داشته باشد هر چند هم به طرق متعدده باشد.حافظ کسی است که نسبت به احادیث صحیح معرفت داشته باشد و ضمناً اصطلاحات علم رجال را بداند و در اصطلاح تذکره نویسان، کلمۀ حافظ به خواجه حافظ شیرازی سراینده معروف گفته می شود(1) و اطلاق کلمۀ حافظ از باب تخلّص و لقب مربوط به سراینده است و ارتباطی با اصطلاح حدیثی که مربوط به حافظ حدیث باشد ندارد.(2) و قصّۀ زمخشری در رابطه با عدم یادآوری وی در کشّاف مشهور است.
در کتاب های امامی به این عده از افراد گفته می شود:
حاکم ابوالقاسم عبید الله بن عبدالله حسکافی، حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم ضبّی طهمانی نیشابوری حافظ، معروف به ابن بیّع، حاکم ابو عبد الله حسین بن احمد بیهقی که صدوق از وی روایت می کند و او از محمد بن یحیی صولی روایت دارد و گاهی به حاکم ابو عبدالله نیشابوری (ابن بیّع) گفته می شود.
ص: 57
حاکم در اصطلاح محّدثان به کسی گفته می شود که به تمام احادیث روایت شده در متن و سند و جرح و تاریخ احاطه داشته باشد.
حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم ضبّی طهمانی نیشابوری حافظ معروف به ابن بیّع.در چند موضع از کتاب فرائد سمطین حموینی. چنین معرفی شده است: حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن حمد بن عبدالله بیّع نیشابوری.(1)
کتاب المنتقی از تألیفات اوست. شیخ رضی الدین علی برادر علامه حلّی(ره) بخشی از احادیث حضرت رضا(علیه السلام)را از آن کتاب نقل می کند یعنی آن بخش از روایات را در کتاب العدد القویه نقل می نماید.
ممکن است حاکم خراسان همان حاکم نیشابوری باشد.
حاکم خراسان کتاب دیگری به نام الفتن و الملاحم تألیف کرده است این کتاب را قاضی امیر حسین میبدی در شرح دیوان امیر المؤمنین(علیه السلام)به وی نسبت داده و پاره ای از تحقیقات را از وی روایت کرده است.
حاکم ابوالقاسم عبید الله بن عبدالله حسکانی آقی الترجمه.
وی از حاکم ابو عبد نیشابوری حافظ روایت می کند. در ضمن سند حاکم نیشابوری ابو عبدالله شیرازی آمده است که تصحیف ابو عبدالله نیشابوری است.
مخفف از (حسن کیا) و او شیخ شمس الدین ابو محمد معروف به حسکا حسن بن حسین بن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی رازی، جد شیخ منتجب الدین مؤلف فهرست.
شیخ اجل حاکم ابوالقاسم عبید الله بن عبدالله معروف به حسکائی.
ص: 58
وی از شیوخ پیشین و مؤلف شواهد التزیل و کتب دیگر است. حسکائی را بعضی با نون ضبط کرده اند چنان که این گونه ضبط را به خط قطب الدین کیدری دیده ام. در عین حال مشهور آن است که آخرش را با همزه ضبط می نمایند.(1)
ابوالقاسم عبید الله بن عبدالله حسکانی. مؤلف کتاب دعاء الهداة الی اداء حق الموالات، سید بن طاووس (ره) در کتاب اقبال از آن نقل کرده است.
ص: 59
شیخ حسن بن حسین قمی. وی از سلسله صدوق است. و حسکه مخفّف (حسن کیا) است و او جّد شیخ ابوالحسین جعفر بن حسن بن حسکه قمی است.
سید عبدالحسیب محمد بن امیر سید احمد بن علوی حسینی عاملی مشهور به دخترزادۀ سید داماد و معاصر با او بوده است و در روزگار ما وفات یافته است.(1)
محمد امین متخلّص به حشری تبریزی انصاری، وی فاضلی سراینده و در دولت شاه عباس صفوی می زیسته.(2)
ابوالفضل یحیی بن سلامة بن حسن بن محمد حصکفی، شاعری معروف و ادیب است و از مردم میافارقین می باشد. وی اشعاری شاعر پسند و نیکو می سروده و نگارش های ارزنده و مشهوری دارد. حصکفی، شیعه بوده و به
ص: 60
طوری که ابن اثیر در کامل اظهار می دارد در طَنزَه متولد شد و سال 553 وفات یافته است.
حصکفی منسوب به حص کیفا است که قریۀ معروفی است در دیاربکر و گاهی حصکفی را با تخفیف و ترخیم ایراد می نمایند.
با حاء بی نقطه و فاء بعد از حاء و در مواضعی به خط شیخ محمد حر یا خاء نقطه دار ضبط گردیده است.
مترجم حاضر سید ابوالفتح هلال بن محمد بن جعفر بن زید بن علی ابن حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام). وی از مشایخ طوسی است و از ابوبکر محمد بن احمد جعابی حافظ روایت کرده است. این روایت محل تأمل است.
پیش از این از ابوالفتح حفّار یاد کردیم ممکن است حفار حاضر همان شخص پیش یاد شده باشد. مترجم حاضر از علی بن احمد حلوانی همروایت می کرده است و گاهی هم از ابوالفضل عیسی بن موسی بن ابی محمد بن متوکل از پدرش از ابوبکر مرزبان روایت داشته است.
حکیم سراینده فاضل و مشهور است و اشعار ارزنده او که به زبان پارسی سروده است شهرت همگانی دارد و کتاب حدیقه که معروف به حدیقۀ حکیم ثنائی است از او می باشد. مؤلف نفائس الفنون، وی را از علما به شمار می آورد و اضافه می کند فضیلت و شخصیت او مشهور است. در عین حال تشیع او مورد بحث است و قابل ملاحظه.
ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی غزنوی.
ص: 61
از اشعار حکیم سنائی که دلیل بر تشیع او می باشد، ابیاتی است که آن ها را ملا حسین کاشفی در اواسط روضة الشهدا ایراد کرده است به شرح زیر:
دوستی
علی به حق خدای
بهر او گفته مصطفی بالله
بغض او موجب زیان کاری است
دست
گیرد تو را به هر دو سرای
کای خداوند، وال من ولاه
سبب خواری و گرفتاری است
در بعضی از تذکره ها لفظ حکیم را به اسم او نمی افزایند. در عین حال نام و نشان او به این شرح است شرف الدین حسن بن (ملا) اصفهانی. وی فاضلی طبیب و دانشوری سراینده و پارسی زبان بود و حکیم دیوانی به زبان پارسی تدوین کرده است و از آن جا که بیشتر سروده های او هجوسرائی است. همگی اشعار او با آن که از لطائف و ظرائف بیرون نبود از درجۀ اعتبار ساقط شده است.
سید مظفر بن محمد بن (....) حسینی شفائی مؤلف قرابادین معروف به قرابادین شفائی. این کتاب به پارسی تدوین شده و دیگر رساله ای در حمل زنان و هر چیزی که مربوط به امور زنانگی می باشد. از ظاهر حال او پیدا است که وی شیعه بوده و در دولت شاه اسماعیل می زیسته و ممکن است با حکیم شفائی قبلی متحد باشد.
سید امیر مظفر بن محمد بن حسینی شفائی اصفهان. وی طبیبی سراینده و فاضلی معروف به شفائی و معاصر با شاه عباس کبیر و از افاضل اطباء و حاذقان ایشان است شفائی در اکثر علوم، مهارت داشته و انواع شعر را به
ص: 62
خوبی و به پارسی می سروده و حداکثر اشعار او در رابطه با هجو ملیح است و در پایان عمر از سرودن این گونه سرایش توبه کرده است. شفائی ملک الشعرای دربار شاه عباس کبیر صفوی است. و از تألیفات او کتاب قرابادین است که به پارسی تألیف گردیده و این کتاب منسوب به شفائی است و علاوه بر این کتاب، کتاب های دیگری تدوین نموده است. شفائی سال 1037 ه-. در اصفهان درگذشت و در همین سال هم شاه عباس وفات یافت.
ابوالصلاح تقی الدین بن نجم الدین حلبی، بسیاری اتفاق افتاده شهید اول در کتاب دروس و امثال آن از مترجم حاضر به حلبی تعبیر می کند و فتواهائی از او نقل می نماید. حلبی مؤلف کتاب تقریب المعارف و کتاب الکافی در فقه است.
در بعضی از مواضع دیده ام که لفظ حلبی بر ابوالصلاح و بر تقی الدین حمل می شود. حال آن که این قسمت سهو است چرا که هر دو عبارت از شخص واحد است.
از اصطلاح محدثان کلمۀ حلبی به عبید الله بن علی حلبی گفته می شود. این شیخ از اصحاب حضرت صادق(علیه السلام)است و از آن حضرت روایت داشته است.
ص: 63
حلبی، منسوب به حلب به فتح و لام می باشد. نام شهری معروف است که در راه شام از طرف قزوین واقع شده و از اقلیم چهارم است.(1)
در تقویم البلدان می نویسد: حلب شهری است بزرگ و قدیمی و قلعۀ مرتفعی دارد که حصن آن جا است در این شهر مقام ابراهیم(علیه السلام)موجود می باشد. در این شهر باغ ها و نهرها جاری است نهر لؤلؤ، در این شهر جاری می گردد و از طریق عراق به ثغور و مجاری شامات می رسد. فاصلۀ میان قنسرین و حلب دوازده میل است. در کتاب عزیزی آمده است حَلَب شهری زیبا و معمور است و منازل خوبی در آن جا بنیان گردیده است. در اطراف آن باروئی از سنگ بنیان آمده و در میان آن قلعه ای است که بر فرازمحلی واقع شده و فاصلۀ میان حلب و معرّه سی و شش میل است و میان آن و شهر بالس پانزده میل است.
مؤلف گوید: در حال حاضر در مقام ابراهیم(علیه السلام)مسجد بزرگ و بسیاری قلعه است و بنای آن را به روزگار خلفای عباسی نسبت می دهند. عموم مردم به این باورند که محل مزبور مقام ابراهیم، مدفن آن حضرت(علیه السلام)است و آن جا را زیارت کرده ایم.
ص: 64
شیخ ابو عبدالله حسن بن محمد حلوانی. وی شاگرد سید رضی و استاد ابن معد حسینی است. گاهی این سند به نام فرزندش ارائه می شود.(1)
این کلمه در اصطلاح شهید در کتاب هایش، بر علامه و استادش محقق گفته می شود و این دو تن از نظر شهید اول فاضلان گفته می شوند و بعضی از فضلا در ضمن تعلیقاتی که بر حاشیه دروس داشته به این معنی تصریح کرده است.
این کلمه در اصطلاح شهید اول در کتاب هایش بر ابن ادریس و محقق حلی و علامه حلی گفته می شود و بعضی از فضلا هم در ضمن تعلیقاتی کهبر دروس دارد به این معنی تصریح کرده است. از بعضی مواضع دروس بدست می آید شهید اول گاهی از حلی ها اعم از کسانی که از نامبردگان باشند اراده می کند که همچنین دیگران را هم در ردیف یادشدگان در آورده است مانند شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید، شاهد بر این در کتاب تدبیر آمده است. شیخ طوسی(ره) در نهایه اظهار داشته است تا پیش از آن که تدبیر نقض شود عبد مدبر قابل فروش نمی باشد مگر آن که مشتری باخبر باشد که بیع مدبّر برای خدمت است. گروهی از فقها و همچنین حلّی ها به استثنای یحیی مخالفت کرده که به مجرد بیع، تدبیر باطل است الخ. اینک
ص: 65
مراد شهید از حلّی ها قاطبۀ علمای حلّه است و یا مرادش همان چهار تن حلی و شیخ یحی است. در عین حال، حق آن است که یحیی بن سعید در ردیف ابن ادریس و محقق و علامه نباشد.
شیخ برهان الدین محمد بن محمد بن علی حمدانی قزوینی.
وی استاد خواجه نصیر الدین طوسی (ره) و اعلام دیگر است و از شیخ منتجب الدین مؤلف فهرست روایت کرده است.
شیخ امام برهان الدین محمد بن ابی الخیر علی بن ابی سلیمان ظَفَر حمدانی.
وی دانشوری اندرزگو است. شیخ منتجب الدین در فهرست از وی یاد کرده است. بنا بر این برهان الدین متأخر از شیخ طوسی(ره) است و تألیفاتی دارد.
گاهی حمدانی به طور اتفاق به دیگران اطلاق می شود.
شیخ امام محیی الدین ابو عبدالله حسین بن مظفر بن علی حمدانی.وی در قزوین می زیسته و شاگرد شیخ طوسی(ره) بوده و شیخ منتجب الدین با یک واسطه از وی روایت کرده است.
مؤلف گوید: گاهی (حمدونی) را با واو می نویسند، چنان که «حمدون» را با واو ضبط می کنند و گاهی حمدونی را با الف می نویسند چنان که در اکثر مواضع با الف ضبط می نمایند. کلمۀ حمدون را با حاء مفتوح و میم ساکن و دال و واو و نون در آخر ضبط کرده اند و «حمدان» به فتح حاء و الفی در میان دال و نون.
ص: 66
از ایضاح الاشتباه علامه حلی ذیل ترجمۀ محمد بن بشر حمدونی و همچنین ذیل ابوالحسین سوسجردی می نویسد: حمدونی به ضم حاء و سکون میم و دال مضموم و نون و یاء در آخر آمده است. حمدانی منسوب به قبیلۀ حمدان است که طائفه ای از تازیان است.
و گاهی حمدانی را به وزیر ناصر الدوله ابو علی حسین بن حمدان مصری نسبت می دهند. ناصر الدوله سال 465 ه-. در روزگار مستنصر خلیفۀ علوی در مصر کشته شد. وی از نوادگان ناصر الدوله بن حمدان است که در مصر ساکن بوده است و او ابو محمد حسین بن حسن بن حمدان امیر دمشق بوده و ملقب به ناصر الدوله می باشد.
شیخ سدید الدین علی بن محمود یا محمود بن علی بن حسن حمصی.(1)وی از متکلمان مشهور و مؤلف التعلیق العراقی و امثال آن است.
شیخ ابو جعفر محمد بن عبدالله بن جعفر بن حسین بن جامع بن مالک قمی معروف به حمیری. ابن ادریس کتاب قرب الاسناد را که از تألیفات
ص: 67
اوست به وی نسبت داده است و گاهی کتاب مزبور را به پدرش عبدالله نسبت داده اند.
حمیری علاوه بر کتاب مزبور کتاب دیگری بنام الدلائل تألیف کرده است.
این کتاب را سید حسین مجتهد در کتاب دفع المناواة به وی نسبت داده و از آن نقل کرده است. گاهی لقب حمیری را به شخصی اطلاق می کنند که من در حال حاضر اطلاعی از نام او ندارم.
ابن شهرآشوب در معالم می نویسد، کتاب ما نزل من القرآن فی اهل البیت(علیهم السلام)تألیف اوست.
پیدا است که مراد از حمیری مؤلف قرب الاسناد نمی باشد چرا که مؤلف مزبور معروف است حال آن را در القاب غیر معروفان ایراد کرده است با آن که ابن شهرآشوب وی را در ضمن رجال خویش ایراد کرده مؤلف قرب الاسناد علیحده نام برده است و به ذکر نام او نپرداخته است.
مترجم حاضر غیر از حمیری سرایندۀ چکامه هایی در ستایش ائمه طاهرین می باشد که معاصر با ایشان بوده است. برخی از چکامه های او راسید مرتضی و دیگری شرح کرده است. اختلاف میان حمیری و سید حمیری آن است که نام سید حمیری، سید اسماعیل بن محمد است. و در اخبار ائمه(علیهم السلام)برای وی طلب رحمت شده و از وی مدحت سرائی نموده
ص: 68
است با آن که وی باده گسار بوده است. چکامه هایی که در مدح اهل بیت گفته است جبران گناهان او خواهد شد.(1)
وی سرایندۀ فاضل و مشهور و امامی مذهب است. حیرتی در آغاز دولت صفویه می زیسته و در هر مرتبه ای برتر از مؤلف نواقض الروافض سنی بوده است و این شعر دلیل هر بازاری از سنّی مرامان می باشد.(2)
خوارم اندر ولایت قزوین
چون
عمر در ولایت کاشان
ملا حیرتی ممکن است اصلاً از مردم قزوین باشد و در روزگار صفوی درگذشته باشد. تاریخ وفاتش (شفاعت علی) مطابق با 881 ه-..
ص: 69
ابوالحسن پیش از این در باب کنی به عنوان شیخ ابوالحسن خازن یاد شده است.
ابراهیم بدیل شیروانی.(1) وی سراینده با فضیلت بوده و دیوانی تدوین کرده است که معروف است و از سرایندگان پارسی به شمار است.
با دو زای نقطه دار، نام معروف شیخ ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خزّاز قفی و شاگرد شیخ صدوق(ره) و مؤلف کتاب کفایة الاثر فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر. نام و نشان این محدث بزرگوار در رجال نجاشی آمده است. گاهی کتاب مزبور را به نام مقتضب الاثر فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر می خوانند لیکن اعتماد به این دو کتاب از نظر من جای تأمل است.
ص: 70
شیخ ابوالحسن علی بن احمد بن علی خزاز. وی متکلمی جلیل القدر بود و در شهر ری می زیسته است. شیخ طوسی (ره) در باب «من لم یرو عن الائمه» در رجال خود از وی نام می برد.
این عالم را علامه حلّی در خلاصة الرجال نام می برد و اضافه می کند اصل او از مردم شهر ری بوده و از متکلمان با جلالت به شمار است و کتاب هائی در علم کلام دارد و با فقه هم سر و سرّی داشته. وی در شهر ری اقامت داشته و همان جا درگذشته است.
از ظاهر ارباب رجال بدست می آید این سه تن که در بالا به شرح شان اشاره شده است مغایر با دیگری است؛ چرا که ارباب رجال دو تن خزّاز اول را در کتاب های رجال نام برده اند. ظاهر از آن چه بدست می آید بلکه متقن آن است که در این رابطه اصحاب اشتباه کرده اند برای این که طبق تحقیقی که در ذیل ابوالقاسم علی یاد شده به عمل آمد همگی عناوین ثلاثه متحد است. باید گفت عنوان خزّاز به گروه دیگری از روات اطلاق می شود از آن جمله علی بن حسین بن عمر خزاز.
از دانشوران روزگار خود بوده است. سید بن طاووس در کتاب اقبال کتاب الموالید را به وی نسبت داده است و در کتاب مزبور مطالبی از آن نقل کرده است و به گمان من خشّاب همان «ابن خشاب» است. اینک ابن
ص: 71
خشّاب یا به عنوان اختصار از وی یاد شده است و یا اشتباهی از نسخه بردار به وجود آمده است. و این الخشاب کتاب (تاریخی) دارد.(1)
ابوالعباس بلیا و یا ایلیا پسر فلان (نامعلوم). در این که آیا این بزرگوار پیغمبر است یا پیغمبر نمی باشد، اختلاف است. برای چگونگی آن باید کتاب های اخبار و تفاسیر را مورد لحاظ قرار داد. به طوری که اظهار می شده خضر، مصاحب با حضرت موسی(علیه السلام)بوده است.(2)
مشهور در میان مردم چنین ضبط گردیده است به کسر خاء نقطه دار و سکون ضاد نقطه دار و در آخر آن راء بی نقطه. بلیا با باء مفتوحه و لام ساکن و یاء مفتوح و در آخر الف.
مؤلف شرح مشارق الانوار که از علمای عامه است می نویسد خَضِر به فتح خاء معجمه و کسر ضاد نقطه دار، لقب خضر(علیه السلام)است و کنیه اش ابوالعباس و اسمش بَلیا به فتح باء و سکون لام و یاء الف در آخر. ابوالعباس از نسل حضرت نوح(علیه السلام)است و پدرش از شهریاران زمان خود است. ابوالعباس را به آن جهت خضر گفته اند که هرگاه در محل خالی از گیاه می نشست بلافاصله سبز می شد. سپس در رابطه با او اختلاف است چنان که برخی او را از فرشتگان می دانند و بعضی او را از اولیا به شمار
ص: 72
آورده اند و بیشترین او را از پیمبران بر شمرده اند. گویند خضر تنها در آخر الزمان ظهور می کند تا قرآن از میان مردم مرتفع گردد.
*خضری(1)
شمس الدین محمد بن احمد معروف به خضری. مؤلف حاشیه بر الهیات شرح جدید تجرید که معروف به حاشیۀ فخری است و امثال کتاب مزبور او کتاب و حواشی دیگر. خضری از حکما و از صوفی های عصر خود بود و در علوم ریاضی مهارت کامل داشته. خضری نخست سنی مشرب بود و در روزگار شاه طهماسب صفوی لباس ارزندۀ تشیع را بر تن خود پوشانید. «خضر» نام قریه است واقع میان شیراز و جهرم و من آن قریه را دیده ام.
امیر شمس الدین علی حسینی خلخالی شاگرد شیخ بهائی و شارح مسألۀ (خلاصة الحساب).
این شخص هم به عنوان شارح خلخالی شهرت دارد و همان کسی است که به مناسبت هائی مطوّل علامه تفتازانی را مورد ایراد قرار داده است و پس از این در قسم دوم که ویژه اعلام عامه است به نام و نشان او اشاره خواهیم کرد.
ص: 73
ابو محمد جعفر بن محمد بن نصیر بن قاسم معروف به خلدی.(1)خلدی از حسن بن علی قطّان روایت می کند و ابن فحلد از خلدی روایت کرده است و شیخ طوسی به واسطۀ ابن فحلد از وی روایت کرده و تاریخ اجازه 339 ه-. است.
حسین بن احمد بن حجاج محتسب نیلی بغدادی. وی از سرایندگان روزگار خود بوده است، چکامه هائی در سوگ حضرت سید الشهدا(علیه السلام) سروده است و شیخ فخرالدین رماحی آن ها را در مقتل خود ایراد نموده است.(2)
سید تأیید شده و وزیر بزرگوار حسین بن معین الدین محمد بن امین شجاع الدین محمود حسینی مازندرانی اصفهانی.
خلیفه سلطان در اصفهان متولد شد و در آن جا رشد و نما نمود و طبعی وقّاد و فهمی نقّاد داشت. خلیفه استاد پدر من و فضلای دیگر آن زمان بوده است و در همگی علوم ویژه علوم عقلی و نقلی و اصولی و فقهی و حدیث، مهارت کامل داشته است.
ص: 74
خلیفه سلطان بر اکثر کتاب ها حواشی داشته است. خلیفه سلطان در روزگار شاه عباس کبیر صفوی به مقام وزارت نایل گردیده و خواهر سلطانصفوی را به همسری خویش در آورده است. خلیفه سلطان به جهاتی که پیش آمد در عصر شاه صفی صفوی از وزارت عزل گردیده است. پس از چندی در اوائل سلطنت شاه عباس صفوی دوم به مقام وزارت نایل آمد و در این مقام تا آخرین هنگام پایدار بود تا سرانجام از دیار نیستی به روضه هستی نایل آمد.
این کلمه در کتاب های اصحاب، ویژه در کتاب مهذّب ابن فهد و در تنقیح شیخ مقداد دیده می شود به اعداد پنج، مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ علی بن بابویه و فرزندش شیخ صدوق که هر دو آن ها بابویه اند.
گاهی او را به عنوان ملا افضل الدین ابو حامد محمد شهیر به تَرکه می شناسند و گاهی او را با بابا افضل کاشی دائی محقق طوسی متحد می دانند این احتمال خطای آشکار است و گاهی احتمالات دیگر هم داده شده است.
جمله ای است که بر نصیر الدین محمد بن محمد بن حسن طوسی (ره) اطلاق می شود.
معروف به خواند میر مؤلف کتاب تاریخ حبیب السیر. این کتاب به فارسی و به درخواست خواجه حبیب الله وزیر در هرات و روزگار شاه
ص: 75
اسماعیل صفوی تألیف شده است و به همین مناسبت آن را حبیب السیر نامیده است.
و از تألیف های او کتاب خلاصة الاحباب معروف به خلاصة التواریخ است. این کتاب به پارسی تألیف شده است و نسخه ای از آن در دست ماموجود است و آن را خواند میر بنا به درخواست میر علی شیر نوائی تألیف کرده است. خلاصه آن چه در رابطه با خواند می توان گفت این است که خواند میر، خواهرزادۀ محمد بن خاوند شاه بن محمود معروف به خواند میر بلخی مؤلف روضة الصفا است. این کتاب به پارسی و در ضمن چند مجلد بنا به درخواست میر علی شیر نوائی وزیر تألیف شده است. میر خواند غیر از صاحب روضة الصفا است. از تاریخ مزبور استفاده می شده که خواند میر از مورّخان شیعه است.
خواند میر مورّخی فاضل و دانشوری سراینده و کاتبی شهیر است. خواند میر سر آغاز روزگار سلاطین صفوی را ادراک نموده است. خطا کرده کسی که خلاصة التواریخ را تألیف میر خواند بداند. این دو تن از سوی وزیر میر علی شیر به لقب خواند میر و میر خواند ملقب گردیده اند و این بدان سبب بوده که ایشان منسوب به امیر مزبور می باشند و ممکن است آن چه را ابراز داشتیم از باب سهو القلم بوده چرا که مؤلف روضة الصفا میر خواند است و مؤلف تاریخ حبیب السیر خواند میر است.
قابل توجه است که میرزا بیک منشی از تاریخش می نویسد: افضل متأخران خواند میر از بازماندگان افضل متقدمان و متأخران میر خواند مؤلف روضة الصفا است؛ تاریخ حبیب السیر را هم به اسم «دورمیش خان» حاکم هرات تألیف کرده است. در تألیف حبیب السیر از اول سلطنت شاه اسماعیل تا اواسط روزگار او بوده است. «دورمیش خان» در رابطه با تاریخ
ص: 76
مزبور جایزه های زیادی به مؤلف آن داده است. این از مطاوی این کتاب بدست می آید.
ملا محمد بن احمد شیرازی هندی. خواجگی فصول خواجه نصیر را به پارسی تألیف کرده است و موفقیت فعلی خواجگی پس از علامه دوّانی مورد توجه است.(1)
شیخ ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی. وی ادیبی سراینده و معروف است. گویند او شیعه مذهب و معاصر و مصاحب با صاحب بن عبّاد بوده و نامه هایی فیما بینشان رد و بدل می شده و من برخی از سروده های خوارزمی را که به صاحب نوشته بود دیده ام و با توجه به دوستی که فیما بینشان برقرار بوده طولی نکشید دوستی مبّدل به دشمنی گردید و به هجو یکدیگر منتهی شد و ما این پیش آمد را در ذیل شرح حال صاحب بن عبّاد و پیش از این ایراد شده است، متذکر گردیده ایم.
ملا خواجه غیاث الدین، از شیعیان امامی مذهب است.
شیخ علی بن یحیی خیاط با خاء مفتوح و باء پیش از الف و به قولی حناط با حاء مفتوح و نون پیش از الف سید ابن طاووس (ره) بود. کتاباقبال اجازه حدیثی را از خط او نقل کرده است و تاریخ آن 609 ه-. است و از قرائن پیدا است که وی شیعه مذهب است.
خیبری(1)
خیبر، نام محلی است از شهر مدینه در سرزمین حجاز از سوی سرزمین شام. فاصلۀ میان خیبر و مدینه چهار فرسخ است، بنابراین فاصلۀ میان خیبر و شام سی و دو فرسخ خواهد بود. من محل خیبر را در سومین حجی که مشرف شدم مشاهده کردم.
در خیبر هفت قلعه موجود بوده است و در حال حاضر حداکثر آن ها ویران گردیده است و اسامی قلاع خیبر به این تفصیل است: الکتیبه، ناعم، الشق، النطاة، القموص، الوطیح و السلالم.
گاهی که خیبر، آباد بود «مرحب» فرزند شاس با شین اول و سین آخر حکومت آن جا را به عهده داشت.
ص: 78
امیر کبیر محمد باقر بن محمد الحسینی استرآبادی معروف به سید میر داماد.(1)
ملا علی بن ابراهیم ملقب به درویش برهان.(2) درویش برهان، فاضلی عالم و محدث بوده است.
کتاب بحر المنقاب فی فضائل علی بن ابیطالب(علیه السلام)که از تألیفات اوست به زبان پارسی تألیف شده است. این کتاب مشتمل است بر ادلۀ امامت بر حق حضرت مولی علی(علیه السلام)و احادیث وارده در فضائل آن حضرت. من این کتاب را در مشهد مقدس حضرت امام رضا(علیه السلام) دیده ام. به گمانم این کتاب را درویش برهان در احمدآباد هندوستان تألیف کرده است.
درویش برهان از محدثان متأخر است. درویش برهان کتاب بحر المناقب را به نام در بحر المناقب انتخاب کرده است و هر دو کتاب اصل و فرع به پارسی تألیف شده است. من هر دوی آن ها را دیده ام. من از
ص: 79
روزگار درویش بر آن اطلاعی ندارم. همین اندازه می دانم درویش برهان پیش از سنۀ (هزار) در حیدرآباد هند می زیسته است.
همان ابوبکر دوری است. گاهی هم کلمۀ «دوری» به بعضی از علمای عامه گفته می شود. از فهرست شیخ طوسی (ره) در ذیل ترجمه ابوالفرج اصفهانی زیدی استفاده می شود. دوری از ابوالفرج یاد شده روایت کرده و ضمناً به این نتیجه می رسیم دوری هم درجۀ با ابن عبدون استاد شیخ طوسی(ره) است.
از نظر من دور نیست که دوری مترجم حاضر همان دوریستی باشد که آن را با تخفیف و حذف متذکر شده باشند به این طریق که وی «دوریستی کبیر» باشد.
این کلمه بیشتر اوقات به گروهی از اعلام اطلاق می شود از جمله:
دوریستی: شیخ ابو محمد عبدالله بن جعفر بن محمد معروف به دوریستی.(1)
ص: 80
دیگری پدرش شیخ جعفر بن ابو جعفر محمد.
دیگری جدش ابو جعفر محمد بن موسی.
دیگری شیخ ابو عبدالله جعفر بن محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوریستی.شیخ ابو عبدالله شاگرد شیخ مفید و معاصر با شیخ طوسی(ره) که ممکن است از سلسلۀ دوریستی(1) باشد بلکه ممکن است از اجداد دوریستی اول باشد چندان که تغییری در نسب او اتفاق افتاده است.
دوریستی: شیخ حسن بن حسین بن علی دوریستی. این شخص در کاشان می زیسته و از پدر شیخ منتجب الدین مؤلف فهرست روایت کرده است.
منسوب به دیباج (دیبا). او سید اسماعیل بن سید ابو اسماعیل ابراهیم بن عمر بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابی طالب(علیه السلام). باری لقب دیباج از آن جا که چهرۀ باصفائی داشت به آن ملقب شد و فرزندش سید ابراهیم بن سید اسماعیل ملقب به طباطبا می باشد.
و گاهی سید محمد مأمون بن جعفر صادق(علیه السلام)را به خاطر آن که چهره زیبائی داشت به لقب دیباج ملقب گردید و مادرش ام ولد (کنیز) بود.
سید دیباج، خروج کرد و مردم را به رهبری محمد بن ابراهیم طباطبا الحسن دعوت کرد. پس از آن که محمد بن طباطبا درگذشت، محمد دیباج مردم را به رهبری خودش دعوت کرد و در مکه از برای او بیعت گرفتند. طولی نکشید دستگیر گردید او را به سوی مأمون عباسی گسیل داشتند. مأمون از گناه او درگذشت. سید دیباج در گرگان درگذشت و قبرش در آن جا مزار عام و خاص است. بازماندگان و نوادگان محمد دیباج بسیارند و متفرقاً زیست دارند جز اینکه نوادگان دو برادرش علی و اسماعیل از
ص: 81
نوادگان او بیشترند. از جمله فرزندان او علی است که در روزگار ابی السرایا در بصره بوده که علیه زیدیان قیام کرد.
عبدالسلام بن رغبان سراینده معروف است.
در بعضی از مواضع به نقل از کتاب المنالب و المناقب شیخ مفید آمده است. دیک الجن در ایام هارون الرشید بن مهدی عباسی در بغداد می زیسته و نامش ابراهیم بن اسحاق و مکنی به ابو اسحق است. وی در ادبیات عرب استاد ماهری بوده است چنان چه در مناظره کسی بر او چیره نمی شد و هر دانشمندی در برابر او خوار و بی اعتبار بود. وی شیعه بود و او را به الحاد نسبت دادند و او را با چنان نسبتی که به وی دادند نزد هارون الرشید گسیل داشتند. دیک الجن حکایت لطیفی در ابطال خلافت خلفا دارد که مورد توجه عام و خاص است.(1)
شیخ ابو محمد حسن بن ابی الحسن بن محمد دیلمی.
دیلمی مؤلف کتاب ارشاد القلوب و کتب دیگر است. وی فاضلی عارف و ناقدی بینا و کامل است. در یکی از مواضع، تفسیر قرآن مجید را به او
ص: 82
نسبت داده اند. سپس از آن تفسیر و روایت بی سابقه را به زبان پارسی به این شرح نقل کرده است.
در تفسیر دیلمی مسطور است که وقتی حضرت اسرافیل بشرف فیض مجالست حضرت رسالت9مستفیض گشته بود از اسرافیل سئوال کرد آیاوقتی از اوقات که کلام حضرت ملک علّام مسموع مقرّبان درگاه صمدیت شده باشد از آن جمله کلام فارسی بوده باشد؟ فرمود که: وقتی این کلام رجا انجامد، امید اختتام بگوش هوش مقربان درگاه صمدیت و احدیت رسیده است که: «چون کنم با این مشت نالۀ ستمکاران جز آن که بیامرزم».
مؤلف گوید: دیلمی تنها دانشوری است که ابن جعفر منفرد را یاد کرده است و در کتاب دیگری از چنین خبری نام و نشان وجود ندارد.
ص: 83
عبدالله بن عمر و بن فضله خزاعی.
وی از اصحاب رسول خدا9است و در جنگ بدر سال دوم هجری به شهادت رسید و بخشی از احوال او را در ذیل ترجمه ذوالیدین ایراد خواهیم کرد.
خزیمة بن ثابت بن فاکهه داوسی انصاری.(1)
خرباق سلمی از اصحاب پیغمبر اکرم9است. خرباق عمر طولانی پیدا کرده و در این رابطه روزگار معاویه را ادراک نمود. گاهی ذوالیدین را با ذوالشمالین متحد می دانند و گاهی اظهار می شود ارتباطی فیما بین ایشان نمی باشد.
آن چه را که از روایات ما بدست می آید، اتحاد این دو شخص است و چگونگی آن را استاد استناد ما در بحث «سهو البنی» در اواخر مجلد ثانی از صلوت بحار الانوار متذکر گردیده است.
ص: 84
شیخ ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل بن محمد اصفهانی.
راغب تألیفاتی دارد از جمله کتاب المفردات و المحاضرات و امثال این ها. ما شرح حال او را در بخش دوم از کتاب حاضر یادآوری کرده ایم و این بدان جهت است که در تشیع او اختلاف است و نیز در نسب و نام جدش و امثال این ها اختلاف است.
کلمه ای است که بر هر کسی که قائل به امامت ائمه دوازده گانه باشد و ضمناً از خلفا و هر کسی که پا جای پای ایشان بگذارد اظهار می دارند.
گاهی کلمۀ رافضی به مطلق کسانی که قائل به امامت اند اطلاق می شود و این معنی شامل زیدیه هم می شود.
در وجه نامگذاری شیعه اختلاف است. در اخبار حضرات معصومین(علیهم السلام)مطلبی در این رابطه ایراد شده که سرانجامش به این معنی منتهی می شود که رافضی کسی است که باطل را ترک گوید و حقیقت را اخذ نماید.
مؤلف کتاب قاموس و امثال آن اظهار می دارد شیعه را بدان جهت رافضی گویند که به زید بن علی گفتند از شیخین تبرّی بجوی! وی از گفتن آن خودداری کرد و اظهار داشت چگونه از این دو تن بیزار باشم حال آن
ص: 85
که آنان وزیر جد من بودند. این بود که او را به حال خود گذاردند و «رفضوه» و او را رافضی گفتند.امام فخر الدین رازی در کتاب تراجیح مذهب الشافعی گوید شیعه را بدان جهت رافضی گفته اند که آن چه را امت اسلام بر آن ها اجماع کرده اند، ترک گفته اند.
مؤلف گوید: نزدیک به این معنی است گفتۀ کسی که ابراز داشته است آنان را رافضی گفته اند بدان جهت که حق را رفض کردند و باطل را اخذ نمودند.
راوندی(1)
شیخ قطب الدین ابوالحسین یا ابوالحسن سعید بن هبة لله بن حسین بن هبةالله بن حسن راوندی.
راوندی، تألیفات بسیاری دارد از جمله شرح نهج البلاغه و به گمانم نخستین شرحی است که بر این کتاب شریف تدوین گردیده است و کتاب قصص الانبیاء و کتاب آیات الاحکام و امثال این ها از تألیفات دیگر.
راوندی استاد ابن شهرآشوب و شاگرد شیخ ابو علی طبرسی مؤلف مجمع البیان است.
وی استاد شیخ منتجب الدین مؤلف فهرست و شاگرد ابو علی طوسی فرزند شیخ طوسی (ره) می باشد.
شیخ امام ظهیر الدین ابوالفضل محمد بن شیخ قطب الدین که پیش از این یاد شد.
وی کتابی تألیف کرده به نام دعوات راوندی(1) و کتاب وضوء الشهاب در شرح کتاب الشهاب تألیف قاضی قضاعی در اخبار نبویه و امثال این ها از دیگر تألیفات اوست بسیار پیش آمده که حال این شخص به احوال سید ابو الرضا راوندی مشتبه گردیده است ویژه این اشتباه در رابطه با کتاب ها و تألیفات این دو تن اتفاق افتاده است.
وی معروف به رزّاز است. با راء بی نقطه و دو زای نقطه دار. ابن مخلد که از مشایخ شیخ طوسی است در سال 339 ه-. به اخذ اجازه از وی نایل آمده است و خود او از گروهی از مشایخ روایت کرده است.(2) از جمله سعید بن نصر بن منصور ابو عثمان بزاز.
وی از مجتهدان اصحاب و ارباب فتاوای شیعه است.
ص: 87
از بعضی از تعلیقات و دروس بر می آید که وی معاصر با ابن سلیمان بوده است. به گمان من رازانی مترجم حاضر همان شیخ اسماعیل رازانی شاگرد شهید اول است.
وی شیخی فاضل و سراینده کامل ابیاتی در رابطه با نهج البلاغه سید رضی(ره) است. نام و نشان او را به طوری که در پشت نهج البلاغه آورده شده است باید مورد لحاظ قرار داد. دیگر آن که نسخه مزبورنهج البلاغه بر سید علی بن فضل الله راوندی قرائت شده است و خط و اجازۀ سید علی بن فضل الله بر آن نسخه مقبول و مسطور است.
خواجه رشید الدین علی بن محمد بن رشید آوی.
خواجه آوی، شاگرد علامه حلّی و وزیر غازان خان و صاحب عمارة رشیدیۀ تبریز است. در ضمن کلمات معرّف او مطالبی آورده شده است که آن ها را در ذیل شرح حال او پیش از این در باب عین بی نقطه یادآوری کرده اند.
شیخ رشید الدین بن شیخ ابراهیم اصفهانی. وی فاضلی با صلاحیت و از شاگردان شیخ حسین بن عبد الصمد پدر بزرگوار شیخ بهائی(ره). در شهر اردبیل در کتاب اربعین استادش شهید ثانی به اجازه ای برخورد کردم که آن را شهید ثانی به خط خودش برای رشید الدین مرقوم داشته و صورت اجازه به شرح زیر است:
«نحمد الله کمایلین بجلاله و کماله و الصلوة و السلام علی محمد و آله.
ص: 88
و بعد فقد قرء علیَ هذه الاحادیث من اولها و آخرها الاخ فی الله و المحبوب لِوجَه الله الشیخ رشید الدین بن الشیخ ابراهیم الاصفهانی احسن الله توفیقه و سهل الی بلوغ المعانی طریقه قرائه مهذبة مصححة و قد اجزت له اَدام الله رشده و اجرله دفه و کتب عدوه و ضبدها روایتها عنّی بطریقی المذکور فی اولها المتصل بالائمة المعصوم صلوات الله علیهم اجمعین و کذلک اجزت له روایه غیره من کتب الحدیث خصوصاً کتابیِ الکافی و التهذیب بطرقی المتصلة المفصلة فی محلها فَلیرو ذلک بشرائط الروایة مراعیاً جوانب الاحتیاط لی وله وفقه الله لِکل خیر و وقاه من کل خیرو قالبذلک بلسانه و رقمه ببنانه حامیع الاحتیاط الاحادیث الفقیر الی ربه الغنی حسین عبدالصمد الحارثی و کان ذلک فی یوم الاربعاء تایع عشر جمادی الاولی سنه احدی و سبعین و تسعمأه بالمشهد الرضوی علی مشرفه السلام».
مؤلف گوید: بتألیفی از کتاب رشید الدین دست پیدا نکرده ام.
ابوالحسن محمد بن حسین موسوی برادر سید مرتضی و مؤلف نهج النهج و کتاب های دیگر.
ایضاً: شیخ رضی الدین محمد بن حسن استرآبادی شارح شافیه و کافیه ابن جانب.
سید رضی الدین محمد بن محمد بن محمد بن زید بن فقیه قاضی داعی علوی موسوی اعجمی آوی. این بزرگوار صاحب کرامات و مقامات است. از ویژگی های این بزرگوار است که نقل استخاره با تسبیح از ناحیۀ متبرکه به وی نسبت داده شده است و او استاد سید رضی الدین علی بن طاووس حسنی است.
ص: 89
سید رضی الدین ابن معبد حسینی از علمای بزرگوار است.وی از محقق حلّی روایت می کرده و شیخ نظام الدین ابوالقاسم علی بن محمد بن عبد المجید نیلی از وی روایت داشته است و در طی مطالب این کتاب به نام او برخورد خواهیم داشت.
سید رفیع الدین نائینی محمد بن حیدر حسنی طباطبائی معروف به آمیرزا رفیع الدین (رفیعا).
نائین شهری است در سه منزلی اصفهان.(1) میرزا رفیعا در آغاز جوانی در آغاز سلطنت شاه سلیمان صفوی درگذشت.(2)
رفیع الدین محمد بن فرج گیلانی معاصر.
رفیعا: فاضلی دانشمند و حکیمی برومند و در فنون الهی و ریاضی مهارتی به کمال داشت رفیعا از شاگردان استاد فاضل آقا حسین خوانساری و سید آمیرزا رفیعای نائینی است و از تألیفات او حاشیه اصول کافی به نام شواهد الاسلام است و نسخه ای از این حاشیه به خط محی نزد ما موجود است. از تألیفات او رساله ای است (...) و منظومه ای به سبک نان و حلوای شیخ بهائی (ره) به نام نان و پنیر و امثال این ها از فوائد و تعلیقات و افادات متفرقۀ دیگر.(3)
ص: 90
سید رفیع الدین محمد بن محمد بن امیر حیدر حسینی طباطبائی نائینی اصفهانی معاصر.
وزیر کبیر ابو علی حسن بن ابی شجاع بویه بن فنّا خسرو امامی دیلمی.(1)
رکن الدوله وزیر شهریاران آل بویه بوده است و در روزگار شیخ صدوق(ره) می زیسته و بیش از اندازه علاقه مند به شیخ بزرگوار صدوق بوده است. و چگونگی مناظره و گفتگو شیخ صدوق(ره) در رابطه با مسئله امامت مشهور است. و شیخ صدوق(ره) رساله ای در شرح مناظره مذکور تألیف کرده و ما آن رساله را در تهران و شهرهای دیگر دیده ایم.
شیخ رکن الدین محمد بن علی استرآبادی گرگانی.
رکن الدین از دانشورانی است که پیش از شیخ مقداد بلکه متقدم بر شیخ شهید اول بوده است. گفتنی است که مترجم حاضر غیر از سید رکن الدین ابو محمد حسن بن محمد بن شرف علوی حسینی استرآبادی موصل است.
رکن الدین تألیفاتی دارد از جمله شرح کافیه که از کتاب های معروف است و امثال آن از تألیفات دیگر.
ص: 91
رکن الدین از شاگردان خواجه نصیر الدین طوسی است. ظاهر آن است که رکن الدین از علمای خاصه باشد، در عین حال ما نام و نشان او را در بخش اول و دوم این کتاب یاد کرده ایم و مرقد او تا حال حاضر در تبریز معروف و مزار عام و خاص است.
ابن شهرآشوب در معالم العلماء می نویسد کتاب المسند از تألیفات اوست.(1)
مؤلف گوید: ممکن است مترجم حاضر همان ابوالفتح حفّار باشد که ابن شهرآشوب در کتاب مناقب از مسند او نقل کرده است.
شیخ علی بن احمد معروف به رمیلی. وی فاضلی فقیه و متأخر از ابن سکون و ابن ادریس است.(2)
این نسبت به گروهی از علما اطلاق می شده. مشهورترین ایشان شیخ امام شهید فخر الاسلام ابوالمحاسن عبدالواحد بن اسماعیل بن احمد رؤیانی معروف به ابوالمحاسن رؤیانی و به تعبیر دیگر فخر الاسلام رؤیانی.
به طوری که از نوادر راوندی که تألیف سید فضل الله راوندی است استفاده می شود ابوالمحاسن، از مشایخ سید فضل الله راوندی است. بنابراین ابوالمحاسن با دو طبقه یا بیش از آن از مشایخ متأخر است.
ص: 92
گاهی از یکی از مواضع استفاده می شود، ابوالمحاسن از مشایخ شیخ مفید است حال آن که این نظریه بیرون از اشکال نمی باشد و ما مطالبی که در این رابطه بوده در ذیل شرح حالش ایراد کرده ایم.
ص: 93
ابوالقاسم زاهی از سرایندگان عهد خود بوده است.(1)
ابن شهرآشوب در معالم العلماء می نویسد: زاهی سراینده و مادح اهل بیت(علیهم السلام) بود چندان که آشکارا به توصیف اهل بیت(علیهم السلام)می پرداخته و ابن شهرآشوب نام او را در ذیل سرایندگانی که آشکارا از اهل بیت مدحتگری می نموده ذکر کرده است و چکامه ای در سوگ حضرت سید الشهداء(علیه السلام)سروده است و این چکامه را ابن شهرآشوب در مناقب ذکر کرده است.
زرّاتی یکی از فقهای متأخر از ابن فهد و معاصر با ابو سلیمان فقیه است و معارضاتی بین ایشان در رابطه با مسائل فقهی اتفاق افتاده است.
ضبط صحیح زراتی به این شرح است، زراتی با زای نقطه دار در اول با و الف با یا در آخر، و ممکن است این کلمه با زای نقطه دار در اول و راء بعد از الف و راء بی نقطه و الف و نون و یا بیاید. این شخص همان شیخ زارانی شاگرد شهید اول است.
ص: 94
کلمه زواری بیشتر اوقات بر این افراد اطلاق می شود:
ملا علی بن حسن زواری از مشاهیر علما و مؤلف تفسیر فارسی(1) و کتاب های دیگر. زواری از شاگردان شیخ علی کرکی(ره) در آغاز دولت صفویه(2) و از مشاهیر و دانشوران شیعه در عصر شاه طهماسب صفوی است.(3)
سید غیاث الدین جمشید زواری. در شهرستان هرات می زیسته و شاگرد علی بن حسن زواری پیش یاد شده است.
محمد بن محمد بن مسعود بن محمود بن حسین زواره ملقب به غیاث. وی از جمله کسانی است که به لقب زوّاری شناخته شده است. این شخص هم تفسیر عربی بر قرآن مجید تألیف و تدوین کرده است.
وی صوفی بد طینتی بود. علاوه بر این که لباس تصوف را زینت خود قرار داده، دین و مذهب درستی نداشته چنان که در تفسیرش گاهی متمایل به مذهب شیعه است تا آن جا که از علمای این مذهب به «قواعد السید رضی الله عنهم اجمعین» تعبیر می کند. در نتیجه از ائمه و از کتب شیعه و از
ص: 95
تفسیر حضرت عسکری(علیه السلام)روایت می کند و گاهی دست از مرام شیعه کشید و مذهب عامه را مرام خود قرار می دهد. تفسیر عربی زواره در ضمن چند مجلد تدوین شده و ما مجلد اخیر آن تفسیر را داشته ایم. از قرینه پیدا است وی در حوالی ظهور دولت صفویه بلکه بعد از ظهور ایشان بوده است. در هر حال مترجم حاضر مردی بد رویه و انسان خطا پیشه ای بوده است. و ممکن است این رویه را به عنوان صلح کل برای خود اختیار کرده است. چنان که رویه را از آن جهت انتخاب کرده که رویۀ سران صوفیه است. ممکن است زواری منسوب به زوار باشد که قریه ای است واقع میان اصفهان و یزد و من آن قریه را دیده ام و ممکن است زواره منتسب به بلاد دیگر باشد چرا که زواره نام چند موضع دیگر است. نام قریه ای است در قم و نام قریه ای است در مراغه و نام قریه ای است میان اصفهان و یزد در سه منزلی اصفهان.
شیخ نجم الدین جعفر زهدری از علما و فقهای روزگار خود بوده است و کتابی در شرح مفردات شریع تألیف کرده است. پیش از این در ذیل ترجمۀ ابن زهدری در باب سابق به مناسبت تصحیح لفظ زهدری مطالبی که لازم بوده است، یاد کرده ایم.
در یکی از مواضع، زهدری را چنین توضیح داده است: شیخ جمال الدین بن شیخ نجم الدین جعفری بن زهدری.
ص: 96
ابوبکر محمد بن شهاب معروف به زهری.(1)
زهری از تابعین و از خصّیصان حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) زین العابدین بود و اخبار آن حضرت(علیه السلام) را روایت کرده است.
گویند زهری با علمای عامه رفت و آمد داشت و در این رابطه بود که او را عامی گفته اند. از سوی دیگر اصحاب ما از وی مدحتگری کرده و نام او را در کتاب های رجال متذکر گردیده اند و در کتاب صیام وافی به نقل روایت از او پرداخته اند.
مؤلف گوید: به گمان من زهری از محدثان عامه بوده و با حضرت زین العابدین(علیه السلام)رفت و آمد داشته و از آن حضرت روایت کرده است.
ابن شهرآشوب در فصل القاب معالم العلماء می نویسد: زهری کتاب هائی دارد از جمله الامامه و آثار الصحابه و التابعین.
ص: 97
مؤلف گوید: دو کتاب مذکور یا یک کتاب است و یا دو کتاب. در هر حال مؤلف در کتاب مزبور زهری که پیش از این به نام او اشاره کردیم نبوده است چرا که نامبرده مشهور است و جهتی ندارد از او در باب القابنام ببرد و ضمناً نسبت کتاب مذکور به او ظاهر است. ممکن است زهری دوم از نوادگان زهری اول یا از قبیلۀ او باشد.
شیخ زین الدین جعفر بن حسام عاملی عیناثی پیش از این به اعتبار آمش جعفر از وی یاد کردیم. ابن حسام، فقیهی با جلالت است و شیخ جمال الدین احمد بن حاج علی عیناثی عاملی از وی روایت کرده است و خود او از سید حسیب نسیب ابن نجم الدین از سید عمید الدین و برادرش سید ضیاء الدین از شیخ فخر الدین از علامه حلّی روایت کرده است.
بدیهی است سند مزبور به طریقی است که از اجازه شیخ محمد بن صهیونی ظاهر می شود و این اجازه از شیخ علی بن عبد العالی میسنی مشهور اتفاق افتاده بوده است.
شیخ بن الدین ابو الحسن علی بن عزّ الدین ابی محمد حسن بن شیخ شمس الدین محمد خازن حائری معروف به ابن خازن شاگرد شهید اول (ره).
به طوری که از اجازه شیخ احمد صابی که به شیخ احمد بن محمد بن ابی جامع عامله داده است بر می آید شیخ احمد بن فهد حلّی از ابن خازن روایت داشته است.
ص: 98
ابن صدقه فاضلی عالم و حکیمی کامل بوده است. یکی از فضلا در رسالۀ اثبات الواجب بخشی از تحقیقات وافادات او را که همگی آن ها درنهایت خوبی و پسندیدگی است متذکر شده است. در همین حال از روزگار او اطلاعی ندارم. آری او از متأخران می باشد و ظاهراً شیعه امامی است.
پیش از این در باب زای نقطه دار در باب اسماء از او یاد کرده ایم و گاه دیگر در باب باء موحده از القاب از وی به عنوان «برزهی» نام برده ایم.
استرآبادی از اجلّه فضلای شاگردان علامه حلی (ره) است. در حواشی نجاریه بر قواعد علامه در بحث طواف از کتاب حج ذیل قول علامه آن هم به خط دیگری چنین آمده است: «اتمام با احتمال بطلان بر آن». مقصود از اکمال، اتمام اکمال شوط ناقص است به جوری که بدء منتهی و طواف را از آن جا شروع کند سپس به سوی حجر اسماعیل حرکت کند چرا که مشتمل بر شوط زیادی است.
فخر المحققین اظهار می دارد این حاشیه به خط مصنف نیست بلکه به خط مولانا زین العابدین استرآبادی(1) می باشد و او در فن معقول از جمله فضلای علامه به شمار است. در عین حال حاشیه مستلزم تدوین شده است لیکن در فهم آن بهره ای ندارد. آری در ضمن شاگردان پدرم (علیه رحمة) چنین شهرت دارد. مراد علامه این است که در حضور و در پیش حجر نیّت
ص: 99
اتمام نماید یعنی شش شوط به جای آورد و شوط اول را به اتمام رساند سپس شش شوط دیگر را در هنگام شوط هفتم به جای آورد و باطل خواهد شد چنان که طواف را فراموش کرده باشد. بنابراین لازم متعلق بهنیّت است یعنی نیّت برای اتمام است. بدیهی است نام استرآبادی را در این ترجمه ذکر نکردیم. و لقب تنها بسنده کردیم ممکن است در طی مطالب این کتاب به نام او دسترسی پیدا کنیم. ظاهر آن است که مترجم حاضر همان زین الدین علی بن محمد استرآبادی باشد که سید جعفر بن محمد احوس (یا ملحوس) حسینی مؤلف تکملة الدروس بی واسطه و یا با واسطه از او نقل کرده است.
شیخ زین الدین ابو محمد علی بن ابی محمد بن یونس عاملی عنجری نباطی بیاضی.
مؤلف صراط المستقیم این کتاب در امامت معروف است و امثال این از کتاب های دیگر.
زین الدین از علمای متأخر است.
شیخ شهید ثانی زین الدین علی بن احمد بن محمد بن علی بن جمال الدین بن تقی الدین بن صالح شاگرد علامه ابن شرف (بشرف) عاملی جبعی نحاویری فقیه معروف.
در چگونگی نام و نشان شهید ثانی اختلاف است. مشهور آن است که نامش زین الدین است و لقب او نیست و نام پدرش علی است نه آن که نامش علی باشد و زین الدین لقبش باشد. بنابراین نام و لقب شهید دو بخش است. بخش اول از برخی از مواضع بدست آمده است. در آغاز
ص: 100
اربعین شاگردش حسین بن عبدالصمد والد شیخ بهائی او اعرف از دیگران است چرا که شیخ حسین شاگرد شهید ثانی است.و از حریز الامان داماد استفاده می شود نام شهید ثانی احمد و لقبش زین الدین است و اسم پدرش علی بن احمد بن محمد صالح است تا آخر سلسله نام و نشانش.
شیخ زین الدین علی بن فقعانی عاملی.
پیش از این در باب عین بی نقطه از اسماء به یاد او بوده ایم. زین الدین از شیخ علی بن عبدالعالی کرکی روایت کرده است. و بطوری که از اجازۀ شیخ محیی الدین بن احمد بن تاج الدین میسی عاملی بدست می آید که به ملا محمود بن محمد بن علی گیلانی اجازه داده است، استفاده می شود شیخ محیی الدین یاد شده از شیخ زین الدین فقعانی اجازه داشته است. بنابراین زین الدین فقعانی در درجۀ شیخ علی میسی و امثال اوست و من پیش از این به شرح حال فقعانی نرسیدم و ممکن است در ذیل مطالبی که ایراد می شود به نام و نشان زیادتر او برسیم.
باید گفت شیخ معاصر از وی در کتاب امل الامل در ذیل علمای جبل عامل نام برده است جز این که از وی به عنوان شیخ زین الدین یاد کرده و نزدیک به زمان او بوده است.
ص: 101
شیخ زین الدین علی بن هلال جزائری کرکی.(1) خود در اردبیل به اجازه ای برخورد کردم که پشت صحیه کامله نوشته شده بود، این اجازه از شیخ علی بن هلال جزائری است که برای شیخ علی بن عبدالعالی کرکی نوشته است.
در بعضی از مواضع بر پشت برخی از کتاب های خودم به خط
سید ابوالحرب بن علی حسینی چکامه ای در ستایش اهل بیت(علیهم السلام) به خط «دیر پای» مشاهده کردم و در پایان آن مرقوم داشته مقاله سید السلاه مفخر العتره بن علی بن ابی طالب زینبی رازی.
دور نیست مترجم حاضر همان امام شریف نور الهدی ابو طالب علی بن حسن بن محمد بن علی زینبی باشد که از امام ائمه محمد بن احمد بن علی بن حسن بن شاذان مؤلف مأة منقبة نقل کرده است. جمعی از محدثان از وی روایت کرده اند از جمله حافظ حسن بن احمد ابو العلاء عطار و امام محمد بن احمد بن علی بن علی بن سنان موصلی و فخر القضاة نجم الدین ابو منصور محمد بن حسین بن محمد بغدادی و این هر دو تن موصلی و بغدادی به طوری که از ظاهر استفاده می شود از علمای اهل سنت می باشند. گواه بر تسنن وی، اخطب خوارزم که از علمای اهل سنت است در کتاب فضائل از او به توسط فخر القضاة و دیگران روایت می کند و
ص: 102
همچنین تسنن او از فرائد السمطین حموینی نقل می شود. پیش از این درباب عین بی نقطه ترجمۀ سید عبدالله بن احمد بن حمزه جعفری زینبی قزوینی را یادآوری کردیم. بدیهی است حموینی در فرائد السمطین از وی تعبیرات متعددی نموده که احتمال تعدد دارد و ممکن است برخی از آن ها از سهو ناسخ باشد. از جمله تعبیرات، شریف امام نور الهدی ابوطالب حسین بن محمد بن علی زینبی.
و در جای دیگر از فرائد در طی سندی چنین آمده است، عن ابی القاسم سعیدی احمد بن حسن بن بناء در حالی که سماع آن کتاب رسید و تاریخ آن 548 هجری می باشد گفته است خبر داد به ما شریف اجل ابو محمد بن علی بن الحسن الهاشمی الزینبی از ابوبکر احمد بن عمر بن علی بن خلف الوراق تا آخر سند ممکن است خلف وراق پدر اولی باشد.
در بعضی از مواضع فرائد در طی سند اخبار چنین آمده است، عن صدر الحفاظ ابی العلا حسن بن احمد بن عطار همدانی و قاضی القضاء نجم الدین ابی منصور محمد بن الحسن بن محمد بغدادی، هر دو تن گفته اند خبر داد به ما شریف امام اجل نور الهدی ابوطالب حسین بن محمد بن علی بن شاذان از معافی بن زکریا بن فرج از محمد بن احمد بن ابی الثلج القطان تا به آخر سند از ظاهر سند استفاده می شود سقطی در سند اتفاق افتاده باشد.
شیخ زینبی
صاحب عنوان همان شیخ زین الدین عاملی معروف به شهید ثانی است.
عنوان فوق اصطلاحی است که شاگردش شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی (ره) در کتاب هایش برای او مقّرر داشته است.
ص: 103
مولانا شیخ حسن بن ابو علی حسن سانزواری.
وی از معاصران شیخ منتجب الدین مؤلف فهرست می باشد و به طوری که از اجازه دوریستی و شیخ منتجب الدین که برای وزیری مرقوم داشته و همچنین از اجازه ای که سانزواری برای وزیری نوشته استفاده می شود همگان معاصر با یکدیگر بوده اند.
وزیری از افاضل زمان خود بوده است. و ضمناً اجازات سه گانه هم اکنون بر خط خودشان در مجموعه ملا ذوالفقار موجود می باشد.
نه گمان من «سانزواری» همان «سبزواری» است که منسوب به سبزوار است که یکی از شهرهای معروف خراسان می باشد. بنابراین از جهت این شهر دو لغت به کار برده شده است «سبزوار و سانزوار».
به گروهی از علمای طریقین نسبت داده می شود.
شیخ زین الدین علی بن یوسف بن جبر مؤلف کتاب نهج الایمان.
سید ابوعبدالله حسین بن سید ضیاء الدین حسن بن شمس الدین محمد کرکی عاملی دخترزادۀ شیخ علی بن عبدالعالی عاملی.
ص: 104
معظم له، عالمی متکلم و فاضلی فقیه و از دانشوران روزگار شاه طهماسب صفوی و دیگران است. از جمله تألیفات او رسالۀ اللمعه فی تحقیق امر الجمعه است. سبط کرکی این رساله را در ماه رمضان سال 966هجری تألیف کرده و ثابت نموده که نماز جمعه در زمان غیبت واجب نمی باشد. در این رساله از کتاب معدن العرفان نقل کرده که مؤلف آن هم نماز جمعه را در عصر غیبت واجب نمی داند و همچنین از کتاب معارج السئوال نقل کرده است در عین حال در آن دو رساله از مؤلفشان نام نبرده است. آری آن رساله را به نام شاه طهماسب و در ردّ رساله شهید ثانی در وجوب عینی نماز جمعه تألیف کرده و نسخه ای از آن در نزد ما موجود است. از تألیفات سبط کرکی رسالۀ دفع البدعة عن حل الشیعة است. این رساله را به نام کمال الدین شیخ اویس تألیف نموده است و نسخه ای از آن نیز در نزد ما موجود است و تعلیقات بسیاری بر آن مرقوم گردیده است و در نهم ربیع سال 972 ه-. از تألیف آن فارغ شده است و رساله ای پر فائده است و تحقیقات دامنه داری بر آن نوشته شد و من رساله ای در رابطۀ متعه به این ارزندگی مشاهده نکرده ام. و در این رساله گفته است کتاب هایی در علم کلام تألیف نموده است از جمله الاقتصاد فی ایضاح الاعتقاد و دیگری تذکرة الموقنین و تبصرة المؤمنین. بدیهی است همگی این رساله ها در تحقیق مسئله ایمان است. مترجم حاضر در چگونگی نامش اختلاف است و در این رابطه باید کتاب های تواریخ را ملاحظه کرد.
این عدد در کتاب های اصحاب ما بر شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ صدوق و علی بن بابویه پدر شیخ صدوق و شیخ ابن جنید اسکافی و ابن ابی عقیل عمانی اطلاق می شود.
ص: 105
با باء موحده پیش از عین بی نقطه. بعضی پنداشته اند سبعی منتسب به شهری است و برخی این نظریه را غلط دانسته و اظهار داشته منسوب به سبع است که عدد «هفت» باشد.
به فتح سین بی نقطه و ضم باء یک نقطه و عین بی نقطه در آخر منسوب به سبع است و کسی که از اعلام به این نام شهرت دارد شیخ فخر الدین احمد بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسن بن علی بن محمد بن «سبع» بن سالم بن رفاعه معروف به سبعی مؤلف شرح قواعد و شاگرد جمال الدین احمد بن عبدالله بن متوّج بحرانی مشهور به ابن متوّج بحرانی.
منسوب به سبیع است که نام محله ای است در کوفه و از این محله است سید ابو محمد قاسم بن حسین نقیب کوفه ابن قاسم بن احمد حسنی.
وی دارای عقب و نوادگانی است که به سبیعیّه معروف اند.
کلمه سبیع آن چنان که دائر در السنه (سر زبان ها) است به ضم سین بی نقطه و باء یک نقطه در زیر مفتوح و سکون یاء دو نقطه در زیر ضبط شده است. لیکن در قاموس به ضبط سبیع بر وزن امیر آمده است. در هر حال بنا به نقل از قاموس سبیع بن سبع، بزرگی از همدان است از ایشان است امام ابو اسحاق عمرو بن عبدالله و هم نام محله ای است در کوفه که عده ای بر آن انتساب دارند.
مؤلف گوید: ممکن است نسبت سبیعی به فتح سین و کسر باء غیر از نسبت سُبیعی باشد. در این رابطه است که سید ابو محمد قاسم منسوب به
ص: 106
اول به سبیعی بن سبع منسوب به دوم است. به طوری که در آینده خواهد آمد جمعی از ملاحده به بخشی از دوم منتسب می باشند.
شگفت آن است که وجه دوم در قاموس آورده نشده است لیکن نسبت سبیعی را نقل کرده و گفته است، سبع قریه ای است واقع میان رقّه درأسرعین و محلی است میان قدس و کرانه و هفت عدد چاه در آن جا حفر شده است.
سپس مؤلف قاموس با اندک فاصله ای گفته است حسن بن علی بن وهب و بکر بن محمد بن سهل و سهل بن ابراهیم و فرزندش احمد و نواده اش محمد سَبعیّون و همگی محدث اند.
مؤلف گوید: ممکن است ایشان از همین گروه باشد.
باید پذیرفت از ابو اسحاق سبیعی یاد شده، ابو اسحاق عمر و بن عبدالله بن علی بن کلیب همدانی کوفی سبیعی تابعی، وی در این رابطه و بنا به گفتۀ علمای ما از اصحاب حضرت علی و حسن و صادق(علیهم السلام)می باشد.
بدیهی است «سبع» به نامی که گفتم مورد لحاظ قرار گرفته است و معنای دیگری هم دارد که در قسم ثانی در باب القاب بیان خواهد شد.
این عدد در نزد اصحاب متأخر ما بر شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ صدوق و پدرش شیخ علی بن بابویه و شیخ ابن ابی عقیل عمانی گفته می شود.
این لقب گاهی بر شیخ سدید الدین محمود بن علی بن الحسن الحمصی اطلاق می شود و گاهی بر سدید الدین یوسف بن علی بن مطهر حلّی والد علامۀ حلّی اطلاق می شود. سدید الدین از سید فخار بن معد موسوی و از
ص: 107
شیخ نجیب الدین روایت می کند و لقب مزبور بر غیر این دو نفر اطلاق نمی شود.شیخ شهید (ره) در شرح ارشاد در بحث «اجارة الاجیر باکثر مما استأجره» قائل به کراهت است مگر آن که رفتار تازه یا غرامتی در آن ایجاد شده باشد. این نظریه به ابن ادریس و سدید الدین نسبت داده شده است. از قرینه ظاهر استفاده می شود مراد شهید به یکی از دو تن ابن ادریس و سدید الدین است بلکه مراد اصلی ابن ادریس می باشد.
شیخ سدید الدین یوسف بن علی بن مطهر الحلّی پدر بزرگوار علامه حلی.
شیخ جمال الدین والمله محمود بن علی و به تعبیر دیگر علی بن محمود (لیکن تعبیر اول به درستی نزدیک تر است) ابن الحسن الحمصی رازی.
حمصی از متکلمان و فقها و مدقّقان و از متأخران شیخ طوسی(ره) است.
حمصی دارای تألیفاتی است از جمله التعلیق العراقی(1) در علم کلام و تألیفات دیگر که در جای خود ذکر شده است.
ص: 108
حمصی منسوب به حمص است و حمص شهری است واقع در میان حلب و شام. رازی گفتن مترجم حاضر را بدان جهت است که نخست در ری می زیسته و اخیراً در حمص ساکن گردیده و یا بر عکس.از خط شیخ بهائی (ره) نقل شده است به خط بعضی از اعلام دیدم که: سید الدین حمصی که از مجتهدان ما به شمار می آید منسوب به حمص است که یکی از قرای ری می باشد و در حال حاضر ویران است.
مؤلف گوید: آن چه از بیان شیخ بهائی بدست می آید به حقیقت نزدیک تر است. به این معنی که حمص از قرای ری است و شیخ محمود از مردم این قریه است نه از قریه شام.
در رابطه با ضبط حمص بعضی این کلمه را به تشدید میم و بعضی به تخفیف میم ضبط کرده اند و ضبط دوم مشهور است.
ملا تاج الدین حسن بن حسین بن حسن سرابشنوی و به تعبیری سرانبوی و پیش از این به ترجمۀ او پرداخته ایم.
ابن شهرآشوب در فصل القاب از معالم العلماء نوشته است وی کتابی دارد به نام الدعوات المأثوره.
سروری سراینده فاضل است و کتاب مجمع الفرس را در سال 1028 و در روزگار شاه عباس صفوی کبیر تألیف کرده است.
ابن شهرآشوب نوشته است سری رفاء از ثنا گستران اهل بیت(علیهم السلام)است. به طوری که در معالم ذکر کرده، سری رفاء در ردیف سرایندگان متقین به شمار است. ابن شهرآشوب در کتاب مناقب برخی از چکامه ها برای حضرت سید الشهداء(علیه السلام)را متذکر شده است. ممکن است سری نام او باشد.(1)
به فتح سین بی نقطه و گاهی میم به ضم سین ضبط شده است و سکون عین بی نقطه و دال بی نقطه. شیخ اقدم ابو عبدالله حسین بن عبدالله بن سهل سعدی مؤلف کتاب المتعه و امثال آن. گاهی اتفاق می افتاد، وی را از غالی ها به شمار می آوردند و او را به همین خاطر از قم اخراج کردند و این در هنگامی بود که امثال او را از شهر قم تبعید می نمودند.
ص: 110
سعدی از اصحاب امام هادی(علیه السلام)بود و در پیش نسخه ای از کتاب المتعه او موجود است و نسخۀ دیر پای آن کتاب را در بحرین و جهرم دیده ام.
مردمان در رابطه با مذهب سعدی اختلاف کرده اند. برخی او را شیعه و بعضی او را سنی می دانند. آن ها که وی را شیعه می دانند به پاره از اشعاریکه منسوب به اوست استدلال می کنند. از جمله پاره ای از اشعاری که ملا محمد علی بن محمد رضا سمنانی معاصر، در کتاب ریاض الایمان به وی نسبت داده، آن جا که می گوید:
آن که
بت را سجده کرد و خمر خورد مزد باخت
گر تو مرد مؤمنی آن مرد بهتر یا علی
چند
ترسی سعدیا سرّی بُدار آخر بگو نیست
بعد
از مصطفی مولای ما الا علی
و نیز در همان کتاب این شعر را به وی انتساب داده است:
سعدی روش
و قاعدۀ دین تو این است
کز
خصم نترسی و کنی لعنت بی حد
گاهی اشعار زیر را که منسوب به ناصر خسرو علوی است به سعدی نسبت داده اند:
گویند
که پیغمبر ما امت و دین را
چون
رفت ز دنیا به فلان داد و به بهمان
تا به آخر ابیات.(1)
ص: 111
در اصطلاح شیخ مقداد در کتاب التنقیح و ملا حسین بن عبدالحق الهی اردبیلی در حاشیه قواعد و امثال ایشان، کلمۀ «سعید» را بر شیخ فخر الدینفرزند علامه حلّی (ره) قرار داده و گروهی از اعلام در این سبک از ایشان پیروی کرده اند.
شیخ اجل محمد بن ابی بکر بن ابی القاسم همدانی دمشقی سکاکینی شیعی امامی و معاصر با علامه حلّی (ره) است.(1)
اسماعیل بن ابی زیاد سکونی شعیری.
سکونی از حضرت صادق(علیه السلام)روایت کرده و مشهور است که از محدّثان سنّی مرام است و او را در این رابطه به کذب و ضعف نسبت داده اند تا آن جا که در اختراع ضرب المثل معروف بوده است. گاهی گفته اند او ضعیف نبوده و لیکن اشتهار او به ضعف به خاطر نوفلی است که همسایه سکونی است و هرگاه چنین احتمالی نبوده، سکونی از محدثان ضعیف به شمار نمی آمد.
در صورتی که سکونی از سنیان است بدان علت او را در بخش شیعیان یاد کرده ایم که بر اثر کثرت نقل اخبار معصومان(علیهم السلام)امر بر ما مشتبه گردیده
ص: 112
که شیعه است یا سنی، گذشته از این در کتاب های شیعه نیازمند به اخبار او می باشیم. مؤلف طبقات الحنفیه (الجواهر المضیئه) می نویسد سَکونی بهسین مفتوحه و کاف مضموم و واو و نون و یا در آخر مربوط به قبیله ای است از کنده.(1)
اینان سلسله پادشاهان است که از نوادگان شیخ صفی الدین اسحاق اردبیلی صوفی جلیل القدری است در عصر سلطان محمد خدابنده بانی شهرستان سلطانیه.
اما پادشاه روزگار ما که از همان سلسله است، سلطان شاه حسین بن سلطان شاه سلیمان بن سلطان شاه عباس ثانی بن سلطان شاه صفی بن صفی میرزا شهید بن سلطان شاه عباس ماضی (کبیر) بن سلطان محمد معروف به شاه خدابنده بن سلطان شاه طهماسب بن سلطان شاه اسماعیل غازی بن سلطان حیدر بن سلطان شیخ جنید بن سلطان شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدر الدین بن شیخ صفی الدین ابو الفتح اسحاق اردبیلی حسینی موسوی صفوی امر الله ظلاله جلال ملکهم و دولتهم.
باقی مانده نسب مذکور را در ترجمۀ شیخ صفی الدین اردبیلی جد یاد شده حضرت کاظم علیه الصلوة و السلام ذکر خواهیم کرد.
سید وزیر فاضل حسین بن رفیع الدین محمد حسینی مشهور به خلیفه سلاطین که پیش از این ذکر شده است.
ص: 113
سید وزیر خلیفه سلطان رفیع الدین محمد بن امیر شجاع الدین محمود حسینی اصفهانی که در باب خاء نقطه دار از بخش القاب به نام و نشان او اشاره شده است.(1)
شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری از سفرای حضرت قائم ولی عصرأ است.(2)
حکیم مجدود بن آدم سراینده پارسی زبان مشهور و معروف به سنائی است.(3)
مؤلف کتاب الحدیقه و موسوم به حدیقة الحقیقة و طریقة الشریعة که منظومه ای از آثار اوست. سنائی در عصر سلطان ابو المظفر بهرام شاه بن سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی می زیسته و از وی ثناگستری می کرده است.
گفتنی است که سنائی به دو درجه از حکیم فردوسی مؤلف شاهنامه متفاوت است چرا که فردوسی معاصر با سلطان محمود غزنوی است.
ص: 114
مؤلف انساب النواصب و دیگران، ابیات زیر را در بی کرداری معاویه و پدرش و فرزندش به وی نسبت داده اند.
داستان
پسر هند مگو نشنیدی
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
آن به ناحق، حق داماد پیمبر بستد
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
که از
او و سه تن او به پیمبر چه رسید
مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
لعن الله یزید و علی آل یزیدداستان
پسر هند مگو نشنیدی
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
آن به ناحق، حق داماد پیمبر بستد
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
که از
او و سه تن او به پیمبر چه رسید
مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
لعن الله یزید و علی آل یزید
مؤلف گوید: در دلالت این ابیات، تشیّع سنائی بیرون از تأمل نیست چرا که محققان عامه هم این ابیات را از او یادآوری کرده اند.
سنائی از معروفان سرایندگان عرب است که خوب شعر می گفته و از متأخران سرایندگان عرب است. به طوری که از قاموس اظهار می شود از سرایندگان زمان خود بوده است. بنابراین، این سنائی را با سنائی غزنوی اشتباه نکنند.
امیر ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن عبدالعزیز بن محمد شوسی است.
وی از سرایندگان معروف عرب و از ثناگستران اهل بیت(علیهم السلام)است که آشکارا به ثناگستری این اعزّاء عالم وجود می پرداخته.
ابن شهرآشوب در معالم العلماء نام او را در ردیف سرایندگانی قرار داده است که از اهل بیت(علیهم السلام)سرایندگی می کرده اند. و در مناقب ایشان چکامه هائی در مدح اهل بیت ویژه در سوگ حضرت سید الشهداء(علیه السلام)از وی نقل کرده است.
ص: 115
نسبتی است به سودا و این کلمه را با صاد بی نقطه ضبط کرده اند لیکن ضبط اولی به صحّت نزدیکتر است. در تقویم البلدان و الالباب می نویسد: صورا به ضم صاد بی نقطه شهرکی است واقع میان بغداد در کوفه و بعضی آن را سورا با سین ضبط کرده اند. بنابراین واو در سوراوی یا از مزیدات نسب است و یا سورا در اصل سوراء با الف ممدوده است که همزه آنمبدل به او گردیده است. مؤلف گوید: منسوب به این محل است، شیخ سدید الدین سالم بن محفوظ بن عزیزة بن وشاح سوراوی حلی و دیگران.(1)
به فتح سین بی نقطه و یاء مشدّد منسوب به جدّ است.(2)
ملا عبدالحکیم بن شمس الدین سیلکوتی هندی.(3)
وی که از دانشمندان ادب است در این روزگار در هندوستان وفات یافته است.
این لقب به اشخاصی گفته می شود که نسب آن ها به هاشم بن عبد منّاف جدّ پیمبر9منتهی می شود و آنان که نسب خود را در روزگار
ص: 116
ما به عنوان سیادت محفوظ می دارند حداکثر ایشان از نوادگان حضرت مولی علی(علیه السلام)می باشند.
از کسانی که به این لفظ شهرت پیدا کرده اند، سید ابو القاسم مرتضی علی بن الحسین بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر الکاظم(علیه السلام).و گاهی هم سید، لقب برادرش سید رضی محمد رحمة الله علیه و امثال ایشان از سادات دیگر.
سید ابو هاشم اسماعیل بن محمد بن یزید بن محمد بن وداع بن مفرق حمیری.
سید، شخصی ثقه و جلیل القدر و از اصحاب امام صادق(علیه السلام)بلکه از اصحاب حضرت کاظم(علیه السلام)است. ابن داوود در رجالش می نویسد: به طوری که از رجال (کشی) بدست می آید نام مترجم حاضر سید و نام پدرش محمد است و همین نسبت از قول امام صادق(علیه السلام)در رابطه با او آورده شده است. در کتاب قاموس می نویسد: حمیر بر وزن درهم نام محلی است در جانب غربی صنعای یمن و بزرگ آن قبیله «ابن سباء بن یشجب» است.
مؤلف گوید: سید حمیری منسوب به قبیله حمیر است و ممکن است «ملوک حمیر» منسوب به همین قبیله باشد و یا منسوب به شهری بنام حمیر باشد.
باز هم لغت حمیر منسوب به این قبیله است. می گویند: «حَمَّر فحمیر» و این در صورتی است که به واژۀ حمیری سخن بگوید، چنان که تحمیرهم در رابطۀ با لغت حمیر سخن بگوید.
ص: 117
امیر محمد باقر بن محمد الحسینی استرآبادی.
معظم له حکیمی فاضل و فقیهی عالم و ادیبی کامل و معاصر با شاه عباس صفوی کبیر است. قصۀ این دو بزرگوار (یعنی میر داماد و شیخ بهائی که همراه شاه عباس برای تفریح به خارج شهر رفته بودند مشهور است).سید داماد شاگرد امین فخر الدین سماکی و فضلای دیگر بوده است. پدرش سید محمد داماد شیخ علی کرکی دانشور بنام است و میر مبرور هم در این رابطه به میر داماد شهرت یافته است. لیکن چنان نیست که عموم مردم او را داماد شاه صفوی می دانند.
سید داماد در روزگار شاه صفی صفوی وفات یافته است.
به طوری که از کتاب های اصحاب بدست می آید نام و نشان سید رضی ابو الحسن محمد بن حسین موسوی برادر سید مرتضی علم الهدی(ره) می باشد.
میر فخر الدین محمد بن حسین حسینی سمّاکی است.
امیر سید شریف زین الدین علی بن محمد گرگانی شیرازی مشهور و معاصر با علامه تفتازانی می باشد.
سید شریف که حافد و پشتیوار اوست در آغاز سلطنت شاه اسماعیل صفوی و برای دومین بار که شاه اسماعیل وارد شیراز گردید و این در حالی است که با شاه بیک خان به محاربه اقدام نمود و سید شریف به مقام صدارت نایل گردیده و صدارت او را به عهده داشته و همچنین به مقام
ص: 118
صدارت برقرار بود تا در وقعۀ چالدران که شاه اسماعیل با پادشاه دوم سلطان سلیم عثمانی به نبرد پرداخت و سلطان عثمانی بر شاه ایران غالب شد و مترجم له همراه با عده ای از اسیران کشته شد. بدیهی است در روزگاری که سید شریف به صدارت برقرار بود افرادی که به صدارت گمارده می شدند همگان از سادات زی العزه و الاحترام بودند، حال آن کهپیش از روزگار او افراد دیگری که سید هم نبودند از مقام صدارت برخوردار می گردیدند.
در ابن رمل لقب شریف به سید شریف علامه اختصاص داشت و در نوبت دوم ویژه امیر شریف الدین گاهی هم پسر مؤلف دوم را امیر شریف ثانی می گویند.
امیر سید شریف بن میر تاج الدین علی بن امیر مرتضی.(1)
وی از بزرگان امیران و از اجله دولت سلطان شاه اسماعیل صفوی است.
ملا قوامی شیرازی در رساله ای که به منظور چگونگی مهرها و قبالجات تألیف کرده، می نویسد: از جمله داوران سرزمین فارس عالی حضرت سید نقیب مقید صاحب سیادتین و ریاستین و ثالث معلمان (اول ارسطو دوم فارابی سوم سید شریف) امیر سید شریف ثانی. وی از جمله سادات منیع الشأن شریفه است. شریف ثانی در اول ظهور دولت صفویه امور صدارت ممالک محروسه سلطان اسماعیل را عهده دار بود. سپس ترقی کرده
ص: 119
از صدارت سلطان به وکالت او نایل آمده است. و هنگامی که امور وکالت سلطان را متعهد می شد سید نقیب امیر محب الدین حبیب الله قاضی القضات و خلیفة الخلفا در فارس بوده و این محب الدین مذکور در زمان زندگی سید شریف ثانی مشار الیه بوده و بعد از درگذشت او تولیت امور شرعی را در ظرف چند سال متعهد می شد و در شأن محکمۀ او چنین آمده است: «علیا محکمۀ مقدسه محروسه دار الملک شیراز اعلاها الله سبحانه وتعالی و خلّد خلال کامل اعلی حضرة او و هر کسی که به طریقۀ او به تولیت رسیده است یعنی مولی مرتضی مخدوم اقدم قاضی القضاة و والی الولاة فی العجم مصالح مؤمنین، زنده کنندۀ مراسم ائمه اجلّه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین. محب المله و السیاده و النفایه و الشریعه و الخلافت و النجابه و الدین حبیب الله الشریفی مرتضوی حسن حسینی خلد الله تعالی ظلا العالی علی الاکابر و الاعالی الی یوم الدین.
پس از ایراد مطالب گذشته، ملا قوامی مذکور چنین نوشته است در اواخر روزگار آن حضرت چندی نایب قضاوت و وکیل شرعیات بود و من در محکمۀ ایشان قضاوت و شرعیات را بر دیگر موارد مقدم می داشتم.
میرزا بیک منشی گنابادی در تاریخش می نویسد: سلطان شاه طهماسب صفوی پس از آن که در قزوین بر مقّر سلطنت قرار گرفت و از مصالحه با شاه عثمانی و از نبرد با اوزبک و مرگ عبید خان امیر اوزبک آسوده خاطر گردید امیر سید شریف ثانی را همراه با گروهی از علما به دیشهر فارس گسیل داشت تا با حسن شاه دیدار کند و ضمناً به وی دستور داد تا امور دیوانی و مالیات و اصلاح ذات البین بدست آل امیر برقرار بدارد و سپس جناب سید مذکور امرا را از فارس به حسن سلطان به دیشهر گسیل داشت و با کمال اطمینان خاطر به سوی او عزیمت کرد او را از قلعه اش بیرون
ص: 120
برده و به حضور علما رهسپار گردید سپس او را به حضور شاه بردند و سرانجام کار حسن سلطان به آنجا رسید که وی را از دم تیغ گذراندند و به عمر او خاتمه دادند.مؤلف گوید آن چه اظهار شد در این رابطه است که میر سید شریف در روزگار شاه طهماسب می زیسته. مشهور آن است که وی در محاربه «چالدران» در زمان شاه اسماعیل کشته شده است.
در جای دیگر از کتاب تاریخ گنابادی آمده است که علامة العلماء صدر کبیر امیر سید شریف ثانی در روزگار امیر اسماعیل از صدارت استعفا داد و این بدان جهت بوده است که امیر نجم الدین ثانی و نارسائی مزاج گرفتار گردیده وی به عتبات عالیات مشرف شده است و پس از زیارت اعتاب مقدسه اللهم ارزقنا به شیراز رفته و آن جا زیست داشته و توقف نمود. سپس شاه اسماعیل، خلعتی برای او ارسال داشت و او را بار دیگر به منصب صدارت نایل گردانید. سپس میان او و امیر عبدالباقی که از بازماندگان امیر نعمت الله ولی یزدی است اختلاف و ناراحتی پیش آمد کرد. در عین حال شاه اسماعیل منصب وکالت و امارة الامرائی را به او داد و این در هنگامی بود که امیر نجم الدین ثانی در واقعه شاه اسماعیل به قتل رسید. در ضمن مراتب گذشته امیر شریف با بزرگترین دختران امیر عبد الباقی ازدواج کرد و پس از انعقاد ازدواج هر دو تن (زن و شوهر) به اتفاق سلطان صفوی به خراسان گسیل شدند و از آن دختر، امیر سید شریف ثالث به دنیا آمد.
ص: 121
سید برهان الدین عبید الله محمد.(1)
از بزرگان علمای معاصر علامه است. از تألیفات او شرح طوالع قاضی بیضاوی است که مهلبی در انوار بدریه از آن نقل می کند.
ابوالقاسم علی بن الحسین برادر سید رضی رضوان الله تعالی علیه.
سید اجل شریف ابو احمد عدنان ملقب به طاهر بن ذی المناقب اخی سید مرتضی علم الهدی و والد سید رضی موسوی. سید مرتضی کسی است که گفته اند با غزالی در آخر عمر به یکدیگر پیوستند و از برکت این به هم پیوستگی غزالی را به آئین تشیع رهنمود گردید و از نعمت تشیع برخوردار شد. قاضی جزائری از کسانی است که گمان تشیع او را داده است.
بدیهی است سید مرتضی علم الهدی غیر از سید مرتضی بن داعی حسینی است و ابن داعی مؤلف تبصره العوام می باشد. او سید میرزا جزائری است.
پس از این در باب میم از اسماء، به عنوان سید میرزا محمد بن سید شرف الدین علی بن نعمة الله حسینی موسوی جزائری دزفولی عرصی می رسیم که وی از معاصران است و کتاب بزرگی در حدیث دارد به نام جوامع کلام فی دعائم الاسلام.
ص: 122
ابوالعباس احمد بن علی بن عباس بن نوح سیرافی.وی در بصره می زیسته و فقیهی محدث و فاضلی ثقه و مأمون و استاد نجاشی امامی معروف است. ظاهر آن است که این شخص غیر از سیرافی استاد در فن نحو است چرا که او سنی است، از آنچه بدست می آید، استاد سید رضی(ره) که در نحو با ابن سیرافی است نه خود او چرا که او سنی است.(1)
از علمای روزگار خود بوده و از شیخ مقداد بن عبدالله سینوری حلی مشهور روایت کرده است به طوری که از اجازه بیضاوی که به شیخ احمد بن ابی جامع عاملی داده است بدست می آید، شیخ سیف الدین از شیخ احمد بیضاوی اجازه داشته است.
شیخ حسن بن محمدی سیلقی.
سیلقی در شبی که شیخ الطائفه طوسی(ره) درگذشت همراه با جمعی از علما و محدثان امور تغسیل آن جناب را بعهده گرفت. سیلقی شاگرد شیخ طوسی بود و گاهی از اوتاب وی را سلیقی می گویند و ترجمه حال او پیش از این یاد شده است.
ص: 123
گفتنی است که «سیلق» لقب سید محمد بن حسین بن حسین اصغر ابن امام زین العابدین(علیه السلام)است. و سیلقی منسوب به سیلق است و خود مترجم حاضر هم سید است.
در هرحال از نسب سیلقی و مرعشی استفاده می شود که مرعشی نسبت به سیلقی عموزاده محسوب می شود.
ص: 124
شارح بحرانی(1)
بحرانی از مشایخ متأخر از علامۀ حلی است و شرحی بر تهذیب الاصول نوشته است و من از اسم و عصر او اطلاعی ندارم.
شارح ترددات شرایع که محقق حلّی در ضمن مسائل و مطالب با جمله «فیه تردد» ایراد کرده است. این بخش از مسائل را به طوری که مشهور است «زهدری» شرح کرده است.
مؤلف گوید: شارح مزبور، شیخ مفلح است چرا که همو نیز ترددات مزبور را شرح کرده است لیکن این شخص که شهید ثانی در شرح شرایع از او نقل می کند، زهدری است نه شارح ترددات که بدان اشاره کردیم چرا که آن چه را از وی نقل می کند مطابق شرح زهدری است نه آن که موافق با شرح شیخ مفلح باشد. گویند شیخ مفلح متأخر از شهید ثانی است. لیکن این موضوع بی تأمل نیست چرا که شیخ مفلح از شاگردان شهید است.
شیخ اجل رضی الدین محمد بن حسن استرآبادی.
ص: 125
وی پیشوای فن سخن است و نظرات و گفتار او را هر دو دسته بصره و کوفه به نیکی پذیرفته اند. از تألیفات او شرح کافیه و شرح شافیه ابن حاجب است.
این دو کلمه در اصطلاح فقها متوجه به شیخ ابو الصلاح تقی بن نجم الدین حلبی و قاضی عبد العزیز بن برّاج طرابلسی است.
سید داماد(ره) در تعلیقاتی که بر آغاز قواعد شهیدیه ایراد کرده است می نویسد: هرگاه شیخ شهید سعید قدس الله تعالی لطیفه، در کتاب هایش «شامین» به کار برد چنان که در آخر کتاب صوم (دروسش) به این موضوع تصریح کرده است. مراد از شامیان (به عنوان تثنیه) شیخ ابو الصلاح تقی بن نجم الدین حلبی و قاضی عبدالعزیز بن برّاج طرابلسی است و هرگاه «شامیون» به جمع واو و نون بگوید چنان که در آخر کتاب زکاة دروس اشاره کرده است مراد از شامیون نجم الدین و قاضی و سومین ایشان سید محیی الدین بن زهره حلبی مؤلف غنیه است و این سید ابو حامد محمد بن زهره حلبی است نه سید ابو طالب احمد بن زهره حلبی معزالله تعالی ضی ایهکم. و هرگاه شامیون بگویند، مراد سه تن مزبور به ضمیمه شیخ فقیه متکلم فاضل سدید الدین محمود بن حسن حمصی قدس الله اسرارهم جمیعا می باشد. و آن چه از شیخ شهید قدس الله لطیفه استفاده شده است که نام سید بن زهره مؤلف غنیه، حمزه است. آن جا که در کتاب ذکری در فصل نماز جماعت می نویسد: و قال السید عز الدین ابو المکارم حمزة بن زهرة رضی الله عنه است و صحیح نیست تا آن جا که گفته است: «این کلام غنیه» می باشد. تا به این جا گفتار داماد به پایان رسید. پس از این
ص: 126
مؤلف گوید: در بعضی از مواضع دیگر گفته است «شامیون» بر شیخ ابوالصلاح و ابن برّاج و ابن زهره گفته می شود.
دو تن یاد شده به اتفاق سید محیی الدین بن زهره حلبی مؤلف الغنیه و شیخ سدید الدین محمود بن حسن حمصی و لیکن در بعضی از تعلیقات بر دروس تصریح کرده که منظور از «شامیون» ابو الصلاح و ابن براج و ابن زهره است.
منظور از شامیون ثلاثه شیخ ابوالصلاح و ابن برّاج و ابن زهره است.
ابو الولی از مردم شیراز است و از فضلای متکلمان به شمار است. ابوالولی در آغاز جوانی وارد اصفهان شد و در آغاز روزگار ما در شیراز درگذشت. وی فرزندی داشت که در اولین سال بلوغ که به حج بیت الله و عتبۀ الهی راهی بودم در راه با من همسفر بود لیکن از شناخت علوم بی بهره بود.
ابوالولی در رابطه با حاشیه قدیمیه جلالی که از تحقیقات او بود در میان حکما و متکلمان آن روزگار عنوان ویژه به دست آورد و علاوه بر این تعلیق، تعلیقات دیگری هم بر کتاب های دیگری داشته است.
شیخ اجل رضی الدین محمد بن حسن استرآبادی.
وی پیشوای نحوی های روزگار خود بوده است و گفتار و نظرات عالیه او مورد قبول نحوی های بصره و کوفه بوده است و کتاب کافیه در نحو و شافیه در صرف ابن حاجب را شرح کرده است.
ص: 127
لقب حضرت سید احمد بن موسی الکاظم(علیه السلام)و برادر حضرت رضا(علیه السلام) می باشد.(1) در کتاب های رجال از وی به خوبی یاد شده است و از گفتار و کردار و پندار او به خوبی یاد کرده اند و او را به عظمت و دانش و شخصیت ستوده اند. اینک مرقدش در شیراز در بقعه ویژه معروف و مزار است. شاه چراغ در میان برادران خویش به محبة الرضا(علیه السلام)معروف است و من مرقد او را زیارت کرده ام. شاه چراغ کلمۀ پارسی است.
ملا امین الدین حسین بن عبد الغنی فتوحی اصفهانی مشهور به شاه ملا. شاه مولی شاگرد سید امیر عبدالحی بن عبدالوهاب بن علی حسینی گرگانی است. شاه ملا در روزگار شاه طهماسب و شاه عباس کبیر می زیسته و فاضلی دانشور بوده است. کلمۀ شاه ملا در روزگار ما بر امام مسجد جامع اصفهان مؤلف تفسیر که مشتمل بر اخبار اهل بیت(علیهم السلام)است گفته می شود.
شجری لقب سید عبدالرحمن بن قاسم بن حسن بن زید ابن حسن بن علی بن ابیطالب(علیه السلام)است گفتنی است که ابو شجر کنیه جعفر بن حسن مثنی است.
بنی شجری نام و نشان گروهی از سادات است که از اولاد آل حمزه به شمارند.
و از بزرگان بنی شجری ابو السعادات هبة الله بن علی بن محمد علوی ابن شجری است که سیدی دانشور و بزرگواری محترم بوده است.
سادات مورد نظر از نوادگان جعفر بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابی طالب(علیه السلام)است.
سید شرف همانا سید جلال الدین شرفشاه مؤلف منهج الشیعه فی فضائل وصی خاتم الشریعه.
سید ابوطالب عبدالله بن عبد السمیع هاشمی الواسعی. شرح حالش در باب کنی آمده است.
وی از دانشوران اواسط دوره صفویه بوده است.
از تألیفات او ترجمه کتاب شیخ ابو عبدالله محمد بن ابو محمد شامی از علمای عامه است.
ص: 129
این کتاب در مواعظ و اخبار و فتاوا تألیف گردیده است و اصل آن که عربی بوده است بنا به درخواست محمد صادق بیک ترجمه کرده است و از لابه لای مطالب آن به روزگار احوال وی خواهیم رسید.(1)
از علمای با سعادت و از معاصران علامه حلّی است.
جورینی تعلیقاتی بر شرح اشارات محقق طوسی دارد که من آن ها را دیده ام.
پیش از این، ذیل ترجمۀ شیخ تاج الدین محمود بن شیخ جمال الدین محمود حمصی رازی ورامینی به نام او اشاره کردیم.
شیخ شرف الدین مکی از اجلّه علما و فقهای روزگار خود بوده است و از شیخ مقداد روایت کرده است. و چنان که حسین بن عبدالحق الهی اردبیلی در اوائل حاشیۀ قواعد علامه حلی می نویسد: شیخ ابوالحسن محمد حلی از شرف الدین مکی روایت کرده است، می پندارم در طی مطالب کتاب حاضر به نام و نشان شرف الدین مکی دست یابیم.
ص: 130
شیخ شرف الدین نجفی(1)
شرف الدین علی از فضلا و علما و فقها و محدثان است. از تألیفات او کتاب تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة است. و گاهی گفته اند کتاب مزبور تألیف شرف الدین شولستانی است که در نجف اشرفساکن بوده و نزدیک به عصر ما بوده است. این احتمال غلط نابجا است چرا که تألیف مزبور قدیم ترین تألیف و مشهورترین کتاب است.
این کتاب را مولی استاد استناد در اختیار گرفته است و در کتاب بحار الانوار به چگونگی آن اعتماد داشته و در دیباچه کتاب بحار می نویسد: تأویل الآیات تألیف سید شرف الدین حسینی مرعشی است که پدرم سید قاضی نورالله مؤلف مجالس المؤمنین می باشد. قاضی، کتاب تأویل الایات را به طوری که خود او گفته است بر شیخ ابراهیم بن سلیمان قطیفی قرائت کرده است و به این قرائت و حواشی مجالس متذکر است.
اصطلاحی است که ملا حسین بن عبدالحق الهی در کتاب آل النبی و شیخ مقداد در تنقیح بر سید عمید الدین عبد المطلب بن اعرج حسینی اطلاق کرده اند.
لیکن در نسخه ای که به دیدار ما رسیده است سید عمید الدین بن عبدالمطلب بن اعرج حسینی است لیکن این نسخه ظاهراً سهو است چرا که بعد از عمید الدین کلمه ابن افزوده شده است.
ص: 131
علاوه بر آن چه که در رابطه با شریف ذکر کردیم این کلمه به سید مرتضی و برادر بزرگوارش متعلّق می شود.
ملا محمد شریف بن شمس الدین رومی دشتی اژه ای اصفهانی.
وی شاگرد شیخ بهائی(ره) است.
گاهی از مترجم حاضر به نام شیخ شرف الدین رومی دشتی هم نام می برند.
حکیم جلال هجوگرای فاضل معروف به «شرف الدین حسن شفائی اصفهانی» از بزرگان طبیبان روزگار شاه عباس کبیر است. از تألیفات او کتاب قرابادین است که در ادویه مرکبه به پارسی تألیف گردیده است.(1)
قرابادین به معنای داروهای مرکبه است. قرابادین عربی «کرابادین» است. چنان که از افراد یادآور شده محمد شیرازی است از کتاب فنسطاس الاطباء.
شیخ ابوالحسن علی بن حسین شفیهنی.
وی از فضلا و سرایندگان بنام روزگار خود بوده است.
شهید اول به بخشی از چکامه هائی که در ثنا گستری حضرت مولی علی(علیه السلام)سروده است، شرحی تدوین فرموده است.
ص: 132
این لقب حداکثر بر شیخ ابو عبدالله محمد بن مکّی شهید اول اطلاق می شود و گاهی هم در این رابطه به شیخ شمس الدین مکی می گویند.
و گاهی هم بر شیخ شمس الدین عریضی، اطلاق می شود.
شیخ شمس الدین محمد بن احمد بن نعمة الله بن خاتون عاملی.
وی فاضلی عالم و فقیه بوده از تألیفات او شرح ارشاد علامه حلی است.
ظاهر آن است مترجم حاضر غیر از شیخ شهید اول است و هم ممکن است غیر از ابن ضحاک باشد و غیر از شیخ شمس الدین محمد بن محمد بن عبدالله عریضی است که از علمای جبل عامل است.
شیخ شمس الدین، محمد بن محمد بن محمد بن داوود مؤذن جزّینی، عموزاده شهید اول(ره).
شمس الدین محمد بن علی بن موسی بن ضحّاک شامی.
وی دانشوری با فضیلت و سراینده بود و در روزگار شهید اول می زیسته است. در شهرستان اردبیل مجموعه ای که همگی آن به خط های علمای جبل عامل بوده است یافتم که در آن جا نوشته بود گاهی که شمس الدین تصمیم گرفته کتاب تحریر را استنساخ کند برخلاف انتظار به کمی کاغذ گرفتار شده بود شمس الدین این ابیات را سروده و نزد شهید فرستاد:
یا
سید احاسه و الفناء لغو
بدئت فی نسخه التحریر مجتهدا
و ابن
جعفر مالی فیه من ارب
ممالم
(....) من عظیمه و شوا
أنی لیحصل لی فی شرعه ورق
ص: 133
لانه
عند وزن المال یختنق
شهید (ره) این ابیات را در پاسخ او که خود سروده بود، ارسال داشت:فلن
فی التوکل ذا صدق و ذاثقه
و لا تضیقن صدرا عنه نائبه
لاتطلبن
من عبید الله مالهم
ونزه النفرعن ذا ون طمع
خذ القناعه صفد احیث ما وحدت
قد
فاق قوم علی قوم بماصد قوا
فالله کافل بر زق الخلق قد خلقوا
و
اطلب من الله نلقی الخیر حیث لقوا
فکم اناس باطماع عند فشقوا
کل
الشارب فیه الصفوء و الوثق
شیخ شمس الدین بن عبد العالی از علمای روزگار خود بوده است.
به طوری که از اجازه ابن مؤذن جزینی پسر عموی شهید اول (ره) که برای شیخ عبدالعالی میسی مرقوم داشته است بر می آید، شیخ شمس الدین مترجم حاضر از شهید اول روایت کرده است و شیخ عز الدین حسن بن عشره هم از او روایت داشته است.
ممکن است در مطاوی این کتاب به نام و نشان او دست پیدا کنیم.
و ممکن است مترجم حاضر، جد شیخ علی میسی یاد شده باشد.
شیخ شمس الدین محمد بن مجاهد شاگرد شهید اول.
و نیز این لقب بر شیخ شمس الدین محمد بن مجاهد بن بشاره طحاوی اطلاق می شود.
ظاهر آن است هر دو تن ابن مجاهد متحد باشند.
وی از علمای عصر ما بلکه از معاصرین روزگار ما می باشد.
ص: 134
از تألیفات او ترجمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید است که به پارسی ترجمه کرده است. این ترجمه را در روزگار پادشاهی شاه سلیمان صفوی و به درخواست درویش بن مظفر تدوین کرده است و من مجلد اول این ترجمه را در اصفهان دیده ام و چنان می نماید با آن که در روزگار شاهسلیمان می زیسته مترجم مزبور را می شناسم و او را به عنوان درویش بن مظفر به شمار نمی آورم.
سید شمس الدین خطیب از اجله علمای متأخر اصحاب ما می باشد.
در یکی از مجموعه ها گاهی که در هرات بودم به رساله ای از او به نام السجع النفس فی محاورة الدلام و ابلیس که سال 959 ه-. تألیف کرده برخوردم. رساله مزبور تألیف مختصری است که با انشائی لطیف و ارزنده و مسجع تدوین گردیده است.
شیخ شمس الدین از مردم طبرستان بود و در فن نحو استاد بوده است.
کفعمی در حواشی بلد الامین برخی از تحقیقات نحوی را از قول او نقل کرده است.
از نام و نشان و روزگار او اطلاعی ندارم. دور نیست کتاب الجواهر در علم نحو که نسخه ای از آن در اختیار ما می باشد از تألیفات مترجم حاضر باشد نه آن که از تألیفات شیخ ابو علی فضل بن حسن طبرسی. هر چند مشهور آن است که الجواهر تألیف ابو علی طبرسی است.
از سادات علما است و از سید حسن بن ابوب، که به ابن نجم الدین اعرج حسینی شهرت دارد روایت کرده است.
ص: 135
از اجازه ای که شهید ثانی برای شیخ حسین عبد الصمد داده است و اجازات دیگر بر می آید که شیخ ابوالقاسم علی بن طی از سید حسن بن ابوب روایت کرده است.
به گمانم نام او را در این رجال آورده ام.
صاحب عنوان از علمای امامیه است. شیخ لطف الله نیشابوری در کتاب غایة المأمول از وی یاد کرده است و کتاب تنزیه الانبیاء را به وی نسبت داده است.
به طوری که هویدا است شیخ شمس الدین مفید، غیر از شیخ مفید است چرا که لقب شیخ مفید، شمس الدین نبوده است.
ممکن است شمس الدین مفید، همان دانشوری است که ارشاد علامه حلی را شرح کرده است و او همان عالم فقیه و معروف است.
شمس الدین مفید در شرح ارشاد مجموع بیست و دو نقض از نقائضی که شیخ نصیر الدین کاشی در تعریف طهارت و قواعد بر علامه وارد آورده، متذکر گردیده است و از نقائض مزبور در شرح ارشاد پاسخ داده است. من اکنون از روزگار او اطلاعی ندارم. آری او از متأخران است. ممکن است شمس الدین مفید که شیخ لطف الله نام برده است، مترجم حاضر باشد چرا که شیخ لطف، مقدم بر اوست و دور نیست متعدد باشند.
شیخ شمس الدین ابو عبدالله محمد بن مکی (شهید اول) قدس الله روحه.
ص: 136
سید شمس الدین شرف بن ابو شجاع علی بن عبدالله بن عقیل حسینی سلیقی.
ملا شمس الدین محمد معروف به ملا شماء گیلانی از علما و حکمای عهد خود بوده است. از تألیفات او دو رسالۀ مختصر است که به خط خود آن ها را در یکی از مجموعه های ملا محمد حسین کاشی مدرس هرات مرقوم داشته است.
یکی از آن ها در این رابطه است که تعیّن حقیقت وجودیه در حالی که واجب بالذات است واجب است که غیر آن حقیقت باشد یا خیر؟!
دومی در این رابطه است، مفهومی که از حقیقت وجودیه منتزع می شود، انتزاع آن به حسب نفس الامر می باشد بر دو بخش است.
تاریخ نوشتار نسخه اول 1046 ه-. است.
ملا شمس الدین محمود بن (...) کشمیری.
اینان که از اعلام مشاهیرند به این شرح اند:
شیخ محمد بن مکی، شهید اول و شیخ زین الدین شهید ثانی و ملا عبدالله خراسانی شهید بخاری. بنا به سبک شیخ حسین بن عبدالصمد والد شیخ بهائی رحمة الله علیها، شهدای ثلاثه شهید اول و دوم و شیخ علی بن عبدالعالی کرکی شارح قواعد است. بنابراین سبک ملا عبدالله خراسانی یاد شده شهید رابع و قاضی نور الله شوشتری شهید پنجم است.
ص: 137
گاهی این کلمه ارزنده را منحصر به شهید اول (ره) می دانند و او شیخ ابو عبدالله محمد بن مکّی عاملی مؤلف اللمعه و الدروس و الذکری و امثال این ها.
مراد از این کلمه شیخ شهید محمد بن مکی بن حامد بن عاملی جزینی مؤلف ذکری و دروس و امثال این ها.
و دیگری شیخ شهید ثانی زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی.
او شیخ زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی مؤلف کتاب المسالک در شرح شرایع و امثال آن از تألیفات دیگر از قبیل شرح لمعه شهید اول.
مولای با جلالت شهاب الدین عبد الله بن محمود بن سعید شوشتری مشهدی خراسانی معروف به عقاب. مولانا به دست ازبک ها دچار شد و به فرمان پوست نشینان ایشان در شهر بخاری به شهادت رسید و این از آن هنگام بود که ازبک ها به مشهد مقدس رضوی هجوم آورده و گروه بسیاری را از پای در آوردند و حرم مطهر را چپاول کردند و این پیش آمد در اوائل دولت شاه عباس کبیر بود.
شیخ جلیل محمد بن حسن شیبانی.
وی از اعلام شیعه و مؤلف تفسیر نهج البیان عن کشف معانی قرآن است نسخه ای از این تفسیر در اختیار ما می باشد.
ص: 138
وی متأخر از شیخ مفید است چرا که در تفسیرش از شیخ مفید نقل کرده است.
از قرائن ظاهری بدست می آید مترجم حاضر غیر از شیبانی نام است که سید مرتضی در رسالۀ محکم و متشابه از وی نقل می کند. بلکه ممکن است سید مرتضی آیات ناسخ و منسوخ را از او نقل کرده باشد.
شیبانی در اواخر دولت عباسی می زیست. چرا که مستنصر پدر مستعصم عباسی است که دولت عباسی با روی کار آمدن مستعصم مضمحل گردید. و هرگاه مستنصر را بر مستنصر بالله حمل کنیم که نخستین خلفای عباسی است یعنی آنان که در بلاد مصر و شام به خلافت برخاسته اند آن هم روزگاری که خلافتشان در بغداد از هم پاشیده تأخرش بیشتر از اندازه خواهد بود.
در هر حال مؤلف تفسیر نهج البیان از متأخران است و سید و شیخ از متقدمان به شمارند. چنان که ممکن نیست صاحب تفسیر مزبور شیخ ابو عبدالله حسین بن علی بن شیبان قزوینی مؤلف کتاب علل الشریعه باشد که سید بن طاووس از او نقل می کند، چرا که شیبان از مشایخ شیخ مفید(ره) است.
در هر حال از چگونگی های احوال او با خبر نیستم لیکن همین قدر معلوم است که با مستنصر خلیفه عباسی ارتباط نزدیکی داشته است.
ص: 139
حداکثر استعمالات آن در کتاب های فقه و اصول و امثال این ها، شیخ طوسی است و مراد از آن شیخ ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی است.(1)
و مراد از این کلمه در کتاب های حکمت و کلام شیخ ابو علی بن سینا است که حسین بن عبدالله بن سینا باشد و کلمه شیخ در علوم بلاغت متوجه به شیخ عبدالقاهر گرگانی مؤلف دلائل الاعجاز و امثال آن است.(2) شیخ بهائی
شیخ بهاء الدین محمد بن حسین بن عبد الصمد خارثی عاملی.
رضی الدین محمد بن حسن استرآبادی نحوی. ادیب متأخر امانی. شارح کافیه در نحو و شافیه در صرف تألیف ابن حاجب، از روزگارش و از تألیفاتش به غیر از دو شرح یاد شده اطلاعی ندارم.
ص: 140
شیخ محیی الدین لاهیجی شیخ زادهِ فاضلی عاملی و سرایندۀ کامل بود و از افاضل روزگار شاه اسماعیل صفوی به شمار می آید و از مشایخ صوفیه به شمار است.پیش از این در ذیل احوال سید ضیاء الدین نور الله بن محمد شاه نوشتیم شاه اسماعیل سید یاد شده را همراه با شیخ زادۀ لاهیجی به سوی شاه بیک خان اوزبک به عنوان سفارت گسیل داشت.
مؤلف گوید: شیخ زاده کتاب گلشن راز که در تصوف است، شرح کرده است.(1)
سید صفی الدین ابو الفتح اسحاق بن امین الدین سید جبرئیل ابن صالح بن قطب الدین احمد جد سلاطین صفویه می باشد. صفی الدین، فاضلی عالم و فقیهی محدث است.(2)
گروهی از اعلام، عنوان فوق را متذکرند و ما پیش از این از آن ها به عنوان طبرسی یاد کرده ایم و حداکثر این یادها را به ابو علی فضل بن حسن بن فضل مؤلف تفسیر مجمع البیان متوجه است.
ص: 141
ابو جعفر محمد بن حسن بن علی بن الحسن طوسی، مؤلف تهذیب و الاستبصار و امثال این ها.
شیخ ابوالحسن نور الدین علی بن عبدالعالی کرکی عاملی شارح قواعد و امثال آن.
بدیهی است عنوان علائی را بعضی از فضلای متأخر آن گاه که به شرح قواعد و ارشاد و شرایع و کتب فقهی دیگر پرداخته است، ایجاد نموده است.
این کلمه هر چند نفر از اعلام اطلاق می شود از جمله شیخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسی و آن دیگر شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان استاد شیخ طوسی و ضمناً این اطلاق هم در کتاب های اصحاب ما شایع است و هم در کتاب های حکمت و امثال این ها بر شیخ ابو علی بن سینا و شیخ ابو نصر فارابی اطلاق می شود.
محمد بن علی بن نعمان احول، معروف به مؤمن الطاق.
وی از اصحاب حضرت امام صادق(علیه السلام)است برای شرح حال او به کتب رجال مراجعه شود.(1)
ص: 142
خواجه صائن الدین علی بن محمد بن محمد تُرکه. حکیم صوفی مشرب.
صائن الدین مؤلفاتی در حکمت و تصوف دارد از جمله کتاب المفاحص در حکمت الهی که به سبک عرفان تألیف کرده است و نسخه ای از این کتاب در نزد ما موجود می باشد.
همان جعفی مؤلف کتاب الفاخر در فقه است.
اینک منظور از جعفی در صدر عنوان، شیخ ابوالفضل محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان جعفی کوفی مصری معروف به ابوالفضل صابونی.
وی از دانشوران سنیان است و پیشوای محدثان خراسان می باشد.
صابونی فقیهی خطیب و پیشوای علوم چندی است. وی در ماه صفر سال 445 ه-. وفات یافته است.
ابن اثیر در کتاب الکامل نام او را به عظمت یاد کرده است.
الصاحب کافی الکفاة و گاهی هم به کافی تنها اکتفا می شود.
ابوالقاسم اسماعیل بن ابی الحسن عباد بن عباس بن عباد بن احمد بن ادریس طالقانی از مشاهیر دانشمندان و وزیران. ابن عباد وزیر سلاطین
ص: 143
دیالمه بوده و به مناسبت مصاحبتی که با ابوالفضل ابن عمید داشته به لقبصاحب ملقب گردیده است. ابن عباد معاصر با شیخ صدوق (ره) و به خواهش او کتاب عیون اخبار رضا(علیه السلام)را تألیف کرده است.
برخی از علما اظهار می دارند جامع دیوان حضرت مولی علی(علیه السلام)نامعلوم است. از گفتار کیدری در شرح نهج البلاغه بدست می آید که وی کتابی تألیف کرده است به نام انوار العقول فی اشعار وصی الرسول. ممکن است کتاب دیوان حضرت مولی(علیه السلام)که معروف و متداول است همان کتاب انوار العقول باشد چرا که سند برخی از اشعار که در دیوان آمده است متناسب با هم درجه بودن کیدری است.
گفتنی است از کتاب های رجال استفاده می شود. جلودی از پیشوایان دیرپای اصحاب (شیعه) و کتابی دارد به نام دیوان شعر علی(علیه السلام).
یکی از فضلا اظهار می دارد صحت انتساب دیوان علی به حضرت مولی(علیه السلام)ثابت نمی باشد. مؤید این مقال، گفتار فیروزآبادی مؤلف قاموس است. آن جا که می نویسد: «ذات ودقین» به معنای کسی که به پیش آمد سختی دچار شد چنان که حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام)فرموده است:
تلکم
قریش تمنّانی لتقتلنی
فان هلکت فرهن ذمتی لهم
فلاو
ربک ما برّوا و لا ظفروا
بذات و دقین لایعفوا لها اثر
مازنی اظهار داشته حضرت مولی(علیه السلام) شعر نگفته و درست نیست سرایندگی کند و به غیر از دو شعر بالا شعری نگفته است. زمخشری گفتۀ مازنی را تصدیق کرده است.(1)
ص: 144
مولانا ابوالحسن علی بن محمد نقی الهادی(علیه السلام)شهرت دارد که لقب آن حضرت به صاحب عسکر به این خاطر بوده است که در سامرا مقیم بوده و سامرا در آن روزگار، معروف به عسکر بوده است.
این وجه درست نیست بلکه حق آن است که صاحب عسکر بودن آن حضرت به آن بوده که حضرتش از طریق معجزه، لشکر خدا را برای خلیفه عباسی آشکار کرد و به این حقیقت علمای ما تصریح کرده اند. این وجه از دیرپای به خاطرم گذشته بود. تا این که پس از مدتی یعنی سال 1197 ه-. به این واقعیت رسیدم که سید علیخان والی حویزه در کتاب حکمت البیان و در کتاب مجموعه اش در این باب متعرض گردید. و مطابق با آن واقعیت است که مساوی با واقعیتی است که به خاطرش بوده چه آن که این موضوع از باب توارد خاطر است و چه بس مناسب است آن چه را که سید علیخان به خاطرش گذشته در این جا بیان کنم.
سید علیخان گوید آن چه وسیله تنبهی برای ما می شود و می دانیم در این رابطه دیگری بر ما پیشی نکرده است آن است که علمای شیعه، امام هادی(علیه السلام)را به (صاحب عسکر) ملقب داشته اند و این لقب اختصاصی
ص: 145
آن بزرگوار می باشد و فرزندش امام حسن عسکری را به این لقب موسومنکرده اند. گذشته از این امام هادی(علیه السلام)را به این لقب خوانده اند برای این که حضرتش در عسکر منزل گرفته است و عسکر همان سامراست و در رابطه با تخصیص امام هادی(علیه السلام)به صاحب عسکر به این جهت است که حضرتش منتسب به شهری است که به نام عسکر خوانده شده است حال آن که چنین نمی باشد و امام حسن(علیه السلام)را به این وجه نخوانده اند. علاوه بر این لقب هادی به صاحب عسکر با انتساب آن حضرت به صاحب عسکر که نام شهری می باشد درست نخواهد بود چرا که آن حضرت در زمان خودش صاحب عنوان ظاهری نبوده است. آری صاحب عسکر بودن آن جناب به خاطر معجزه ای بوده که از آن حضرت به ظهور رسیده است به این شرح که متوکل برای این که آن امام همام را از نظر مردم حقیر به شمارد، گروه بسیاری از لشکریان خود را به عنوان سان دیدن آماده نمود و خود امام هادی(علیه السلام) را در ردیف یکی از لشکریان خود قرار داد لیکن خدای تعالی سپاه آسمانی را گسیل داشت تا همگان را شرمنده ساخت و آن حضرت را صاحب عسکر گفتند و این حدیث در میان شیعه رایج است و مؤلف الثاقب آن را نقل کرده است و گفته است در یکی از روزها متوکل عباسی لشکریان خود را که نود هزار تن از ترک هائی که در سامرا به سر می بردند برای سان دیدن آماده کند قبلاً دستور داد هر یک از لشکریان توبره ای حاضر کرده و آن را مملو از خاک قرمز نموده و یکی را بر دیگری قرار داده تا سر انجام کودی عظیم فراهم آمد و خود او بر فراز آن کود نشسته و امام(علیه السلام) را به آن مکان دعوت کرد و ضمناً به امام عرض کرد این گروه از لشکریان میدان را بدین جهت به حضور طلبیدم تا عظمت خودم را به شما ثابت کنم و ضمناً دستور داد تا لشکریان لباس مخوف بپوشند و
ص: 146
سلاح جنگی بر اندام خود راست بیاورند و از بهترین زینت ها برخوردارگردند و نظر او از این همه تشکیلات ارعاب امام(علیه السلام) بود تا مبادا یکی از بستگان آن حضرت خروج نماید و اغتشاشی در مملکت به وجود بیاورد.
امام(علیه السلام)خطاب به وی فرمود: می خواهی من هم لشکریان خود به تو نشان بدهم؟ متوکل که چنان خیالی را توقع نداشت گفت آری! امام(علیه السلام)دست به دعا برداشت بلا درنگ جنود الهی، مشرق و مغرب مملو از فرشتگان گردیده و به لباس رزم در آمدند. متوکل از آن چه دیده بود به حالت غش در آمد و گاهی که متوکل از حالت غش بیرون آمد، حضرت ابوالحسن خطاب به او فرمود: ما با دنیای شما هیچ گونه گفتگوئی نداریم چرا که ما از دنیای شما اعراض کرده ایم و به امور اخروی می پردازیم. بنابراین از آن چه می پنداری بدبین مباش و به اندوهی دچار مشو.
شیخ ابوالفضل محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان جعفی کوفی معروف به صابونی و یا ابوالفضل صابونی از پیشوایان علما بود و به جعفی، مشهور و به «صاحب الفاخر» در فقه معروف می باشد.
و گروهی از اصحاب از جمله شهید در شرح ارشاد و ذکری بلکه در بیان و دروس مطالب بسیاری از وی نقل کرده اند. و از آن چه شهید نقل کرده در بحث تسلیم از شرح ارشاد بلکه در کتاب ذکری ایراد کرده است و قول به وجوب تسلیم (السلام علیک ایها النبی و الله و برکاته) در حال نماز چنان که گروهی از اصحاب هم به این قول قائل اند بلکه از کتاب الفاخر نقل شده که تسلیم در نماز بر پیمبر اکرم9واجب است. لیکن این قول غریب است. صابونی با دو درجه مقدم بر شیخ طوسی است. صابونی در آغاز زیدی مشرب بود. سپس مستبصر گردید امام اثنی عشری مذهب
ص: 147
گردید. صابونی علاوه بر کتاب الفاخر تألیفات دیگر هم داشته. اصحاب ما تألیفات او را در کتاب های رجال خویش متذکر گردیده اند.
از نام و نشان صاحب عنوان اطلاعی ندارم و لیکن نسخه ای دیرپای از کتاب او را نزد فاضل هندی دیده ام و از نسخه آن بر می آید که مؤلف مجموع الفوائد، متأخر از علامه حلی بلکه متأخر از شهید اول است چرا که در این کتاب از ذکری و بیان و کتاب های دیگر شهید نقل کرده است. این کتاب منحصر به عبادات و مستأجر است و این موضوع را در آغاز کتاب مزبور یاد کرده است. و در این کتاب به تحقیقات علمی نپرداخته بلکه به فتواهای بی سابقه بسنده کرده است و ضمناً به اقوال برخی از اساتیدش پرداخته و تحقیقات بسیاری از اقوال آنان اشاره نموده است و گاهی اظهار می شود مطالب بی سابقه ای که در آن آورده شده است از مطالب ابن فهد می باشد چرا که ابن فهد در مجموعش گفته است هرگاه قورباغه و یا عقرب در آب چاه بیفتد و بمیرد، برای طهارت آن باید شش دلو آب کشیده شود. شیخ مفلح در شرح موجز اظهار می دارد این نظریه بی سابقه است و جز مؤلف دیگری متعرض این فتوا نشده است. حال آن که مؤلف کتاب حاضر در مجموع به ذکر آن پرداخته است در عین حال نمی توان هر دو تن را یکی دانست گرچه اتحاد درجه به تنهائی ابائی از اتحاد ندارد.
صاحب کتاب معارج السوؤل و مدارج المأمول در تفسیر آیات الاحکام
صاحب عنوان، شیخ کمال الدین حسن بن محمد بن حسن نجفی است.
کمال الدین کتاب معارج السؤول خود را پس از کنز العرفان شیخ مقداد تألیف کرده است و ممکن است شیخ کمال الدین در این رشته شاگرد شیخ مقداد بوده است.
ص: 148
گفتنی است که شیخ کمال الدین کتاب دیگری در تفسیر قرآن به نام عیون التفاسیر دارد و خود او در آغاز معارج به چنان تفسیری که تألیف کرده، اشاره نموده است.
باری کتاب معارج السؤول، کتاب بزرگی است در شرح آیات الاحکام که در ضمن چندین مجلد تدوین شده است. کمال الدین این کتاب را از تفسیر عیون التفاسیر خودش استخراج کرده است و من نسخه هائی از آن را در اصفهان دیده ام.
بدیهی است کتاب هایی در رابطه آیات الاحکام تألیف شده است و هیچ یک از آن ها را به بزرگی معارج کمال الدین ندیده ام. و تحقیقات ارزنده ای در این کتاب ایراد کرده است.
سید شمس الدین محمد بن علی بن حسین بن ابوالحسن موسوی جبعی.
سید شمس الدین، دخترزادۀ شهید ثانی است و برادرش فاضلی عالم و عالمی فاضل و مشهور است و در مکه معظمه می زیسته و نامش سید نور الدین علی می باشد.
سید محمد بن حسن حسنی از فرزندان مولانا حسن بن علی المجتبی صلوات الله علیه. یعنی آن بزرگ مردی که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و ظهور این عالی مرتبه از علامت های ظهور حضرت بقیة الله المهدیأ است. احوال مفصّل این سید جلیل القدر در کتاب های اصحاب آمده است.
ص: 149
شیخ سعد الدین صالحانی.(1)
صالحانی تألیفاتی دارد از جمله کتاب المحبة و کتاب المجتبی است.
مولانا صدر الدین محمد بن ابراهیم بن یحیی شیرازی.
مولانا حکیم فاضل اشراقی مشهور و شاگرد سید داماد و دیگران است و ضمناً استاد ملا محسن فیض کاشانی و مولانا عبدالرزاق لاهیجی و فضلای دیگر است و مؤلف شرح اصول کافی و شرح الهیات شفا.
خواجه صدر الدین ترکه. فاضلی حکیم و صوفی بود.
خواجه در اصفهان متولد شد و در آن سرزمین ساکن گردید. اصلش از شهر خَجَند از شهرهای ترکستان است چرا که جدش از آن شهر بوده و به همین مناسبت به ترکه ملقب گردید و فرزندان و نوادگانش هم بدان لقب شهرت یافته اند. ضمناً از روزگار ویژۀ او اطلاعی ندارم، همین اندازه معلوم است که سلسلۀ او همگان از شیعیان می باشند. و دور نیست که این دانشور همان صائن الدین است که پیش از این نام برده شده است. اگر تصحیفی اتفاق افتاده است از ناحیۀ ناسخان می باشد.
وی فاضلی عالم و امامی مشهور و معاصر با میرزا مخدوم سنی معروف و مؤلف انواقض الروافض است.
شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.
معظم له اصلاً از دانشوران قم بوده است. لیکن اخیراً در ری ساکن بوده و مرقد مطهرش در شهر ری هم اکنون معروف و مزار است. از تألیفات او من لا یحضرهُ الفقیه کتابی معروف و یکی از کتب اربعه می باشد. گذشته از این سیصد مجلد تألیف دیگر دارد.
شیخ ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه مؤلف رساله ای که برای فرزندش شیخ صدوق مرقوم داشته است. دوم: فرزندش ابو جعفر محمد بن علی مؤلف من لایحضره الفقیه و کتاب های دیگر و خود او به ابن بابویه معروف است.
نام غالبی شیخ اجل اقدم محمد بن حسن صفّار و مؤلف بصائر الدرجات.(1)
شیخ ابو عبدالله محمد بن احمد بن ابی عبدالله بن قضاعة بن صفوان بن مهران جمال مولی بنی اسد. وی به خاطر انتسابی که با جدش صفوان جمال داشت به نام صفوانی شهرت پیدا کرده است و ضمناً معاصر با صدوق و
ص: 151
امثال او از محدثان بوده است و نامش در کتاب های رجال آمده است. و گاهی کلمۀ صفوانی بر عبدالله بن عبدالرحمان بن احمد معروف به صفوانی گفته می شود.ناگفته نماند حداکثر کتاب ها نام و نسب او را به این روش یاد کرده اند. شیخ ابو عبدالله محمد بن احمد بن عبدالله بن فضاعد تا به آخر. و در کتاب جامع المقال شیخ فخر الدین رماحی. کلمه «ابی» بین ابن و عبدالله واقع شده است و ممکن است از اشتباهات ناسخ باشد.
بدیهی است جلالت قدر صفوانی مورد بحث و وثاقت او بلا شبهه می باشد. این است که اصحاب رجال و دیگران از وی یاد کرده اند.
قابل توجه است که صفوانی دوم که پیش از این یادآور شدیم، در کتاب های دیگر نام و نشانی دارد. تنها در کتاب اعلام الوری طبرسی و امثال آن در باب معجزات حضرت رضا(علیه السلام)به نام او اشاره شده است. برای چگونگی احوال او به باب القاب رجال مراجعه باید کرد.
شگفت از شیخ فخر الدین فوق الذکر است. آن جا که در کتاب جامع المقال اظهار می دارد که هر دو صفوانی غیر معلوم الحال اند و از آن جا که تمییزی در کار نیست دارای مرتبه هایی می باشند.
گفتنی است ابن شهرآشوب در کتاب المناقب کتاب الاحن و المحن را به صفوانی نسبت داده و پاره ای از مطالب را از آن نقل کرده است و قرینۀ ظاهر حاکی از آن است که کتاب مزبور از صفوانی اول است که صاحب عنوان می باشد.
دانستنی است ابن شهرآشوب در کتاب المناقب بسیاری از مطالب را از کتاب الاحن و المحن صفوانی نقل کرده است. حال آن که این کتاب در ترجمۀ حال و تألیفات او ذکر نشده است. آری در کتاب فهرست، چنین
ص: 152
آمده است. کتاب محبة آل الرسول و ذکر احن اعدائهم. از ظاهر پیداست که هر دو کتاب یکی باشد. صفوانی، شاگرد کلینی است، چنان که در کافیگفته می شود. در نسخۀ صفوانی چنین آمده است. در هر حال، احوال او را در کتاب های رجال باید بدست آورد.
شیخ صفی یا سید صفی الدین ابوالفتح اسحاق بن سید امین الدین جبرائیل بن سید صالح بن قطب الدین احمد حسینی موسوی اردبیلی.
این عنوان بر گروهی از اعلام اطلاق می شود.
از جمله شیخ صفی الدین محمد بن یحیی بن سعید و دیگری شیخ صفی الدین.
شیخ صفی الدین بن سعید کفعمی.
صفی الدین از دانشوران روزگار شیخ ابراهیم کفعمی، مؤلف الصباح می باشد. صفی الدین ابیاتی دارد که آن ها را شیخ ابراهیم کفعمی در کتاب فرج الکرب متذکر شده است. لازم است برای چگونگی احوال او به کتاب های تذکرۀ احوال رجال مراجعه کرد.
سید صفی الدین بن محمد علوی عمری.
علوی از اجلّه دانشمندانی است که نزدیک به روزگار علامه حلّی می زیسته بلکه از شاگردان علامّه بوده است. و سید علی بن عبدالحمید در ذیل رجالش وی را در ردیف معاصران علامه نام برده است.
ص: 153
محتمل است صاحب عنوان یکی از صفی نام هایی باشد که در این باب ذکر شده است و ممکن است در مطاوی این کتاب به صفی نامی برسیم که دلیل بر اسم صاحب عنوان باشد. و دور نیست که کلمۀ محمد به جایکلمه (معد) بکار رفته است، هر چند شخص مورد نظر را به عنوان محمد و به خط شیخ علی، سبط شهید ثانی و به نقل از خطه شیخ حسن صاحب معالم دیده ام.
سید صفی الدین ابو جعفر محمد بن معّد بن علی بن دافع بن ابوالفضائل معد بن علی بن حمزة بن احمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم(علیه السلام)سید موسوی علوی، آن که پدر علامه حلّی و نظیرهای ایشان از وی روایت کرده اند.
در کتاب فرحة الغری چنین آمده است. فقیه صفی الدین بن معد یادآور شده است همانا فقیه ما محمد بن علی بن فضل که فقیهی مورد اعتماد و از عیون رجال حدیث بود و از اعتقادات صحیح برخوردار بود. گفته است این زیارت را از کتاب های عمویان خویش بدست آورده ام و به خط عمویم حسین بن فضل چنین آمده است: قال حدّثنی حسین بن محمد بن مصعب.
مؤلف گوید: از ظاهر کلام بر می آید که مرادش از صفی الدین، سید فقیه صفی الدین ابو جعفر محمد بن معد است چرا که شیخ فقیه صفی الدین محمد بن معد در درجۀ صاحب کتاب فرحة الغری است. لیکن در موضع دیگر از آن کتاب آمده است. محمد بن معد موسوی گفته است در یکی از کتاب های حدیث دیده ام، حدثنا محمد بن عبدالعزیز عن عبدالله الانباری عن احمد بن محمد بن عیسی بن محمد بن حسن الجعفری قالی وجدتُ فی کتاب ابی حدثتنی فاطمه عن امها عن الصادق(علیه السلام).
ص: 154
شیخ صفی الدین محمد بن معد بن علی بن ابی دافع بن ابی الفضائل بن معد. آن که از پدرش روایت می کند و به همین نسبت سید بن معیه کتاب صحیفه کامله سجادیه را از وی روایت می کند.
سید امام صفی الدین بن امیر منصور بن محمد حسینی گیلانی.
صفی الدین فاضلی عالم و حکیم و از دانشوران نزدیک به روزگار ما می باشد.
صفی الدین تحقیقات و تعلیقات و حواشی و افاداتی دارد و پدرش نیز از علما بوده است. مناسب است احوال او را از مدارک دیگر بدست آورد. و ترجمه پدرش یادآور شده است.
شیخ صفی الدین عبدالعزیز بن محاسن بن سرایا بن علی بن ابی القاسم حلی معروف به ابن سرایا حلّی و به صفی حلّی.
صفی الدین از سرایندگان عرب است. دیوان شعری دارد و قصیدۀ بدیعیه و امثال آن می باشد. وی متأخر از علامه حلّی است.
عنوان مزبور در اصطلاح امامیه به شیخ اجل محمد بن یوسف که از عیون ثقات معاصر حضرت ابو عبدالله الصادق(علیه السلام)است، گفته می شود.
و گاهی هم بر ابراهیم بن عمر یمانی اطلاق می شود.
نجاشی رحمة الله در رجال گوید: صنعانی از شیوخ ثقات از ما می باشد.
و گاهی عنوان مزبور اطلاق می شود به شیخ اجل حافظ ابوبکر عبدالرزاق بن همام بن قانع حمیری صنعانی.
ص: 155
به طوری که از کتاب های عامه بدست می آید حمیری از علمای شیعه بود و در روزگار خلافت مأمون وفات یافته است.به گمان من دور نیست صنعانی حمیری مؤلف کتاب جمع الاحادیث الموضوعه است و از این پس در باب القاب از قسم ثانی بدان اشاره خواهیم کرد. و من شرح حال او را در حاشیه رجال کبیر میرزا محمد استرآبادی متعرض گردیده ام.
و گاهی هم بر گروهی از علمای عامه اطلاق می شود و ما چگونگی احوال آن ها را در باب القاب از قسم ثانی که ویژۀ علما و عامه آمده است متذکر شده ام.
لقب گزیده شده به گروهی از علما اطلاق می شود.
از جمله ابو علی احمد بن محمد بن جعفر صولی بصری معروف به ابو علی صولی و این شخص همان کسی است که در کتاب های رجال یادآوری شده است و همگی عمرش را به مصاحبت جلودی گذرا کرده است.
شیخ مفید از او روایت می کند و او از علمای امامیه است.
و گاهی بر ابراهیم بن اسحاق صولی اطلاق می شود و او مؤلف کتاب الجواهر است.(1)
ص: 156
و گاهی لقب صولی بر ابراهیم بن عباس صولی اطلاق می شود.(1)و گاهی لقب انتخاب شده بر شیخ ابوبکر محمد بن یحیی بن عبدالله بن عباس اطلاق می شود. صولی کاتب معروف است و خود او مؤلف کتاب ادب الکتاب و امثال آن است. صولی از مشاهیر پیشینیان و دانشوران ادب بوده و در فن شطرنج بر اثر مهارتی که در بازی شطرنج داشته ضرب المثل بوده است و شهرت او به این بازی بیشتر از ادیب بودن او می باشد.(2) و گاهی اطلاق می شود بر احمد بن عبدالله بن عباس صولی ملقب به طماس و ممکن است این شخص عموی صولی اول باشد و گاهی هم به طور نادر بر عدۀ دیگر از علما اطلاق می شود.
صولی به فتح صاد منسوب به صَول است بر وزن «قَول» که نام قریه ای است در صعید مصر.
و اگر کلمۀ مزبور به ضم صاد بخوانند بر وزن «غول» نام مردی است که به قول فیروزآبادی و دیگران، ابوبکر صولی بدان منسوب است.
گاهی عنوان صولی به محمد بن احمد بن جعفر صولی اطلاق می شود. چنان که این عنوان در سند بعضی از حکایات یاد شده در آخر کتاب الاربعین شیخ منتجب الدین بابویه آمده است. مؤلف گوید: حقیقت از نظر
ص: 157
من این است که قلبی در سند مزبور اتفاق افتاده است، چنان که اصل آن «احمد بن محمد» است که منقلب به «محمد بن احمد» گردیده است.گفتنی است که سید بن طاووس در کتاب اقبال کتاب ادب الکتّاب را به صولی نسبت داده و مطالبی را از آن کتاب نقل نموده است. و از ظاهر پیدا است مراد سید (ره) از صولی، ابوبکر صولی است که پیش از این یاد شده است. چرا که متصل بدان از کتاب الجواهر ابراهیم بن اسحاق صولی یاد کرده است.
ابن اثیر در الکامل می نویسد: در سال 243 هجری ابراهیم بن عباس بن محمد بن صول صولی درگذشته و او مردی سراینده و ادیب بود.(1)
مؤلف گوید ممکن است کلمه صولی در ضمن نام بردن از جماعت صولی ها از باب نسبت بوده است.
شیخ ابوالحسن سلمان بن حسن بن سلمان معروف به صهرشتی.
صهرشتی، فقیهی مشهور و شاگرد شیخ طوسی(ره) است و فتواهای او در کتب فتوا ایراد گردیده است و کتاب قبس المصباح و کتاب های ارزنده دیگر از تألیفات اوست. چنان که شیخ بهائی(ره) در حواشی فهرست شیخ منتجب الدین در ضمن ترجمه صهرشتی چنین گفته است: شیخ ابوالحسن سلمان بن حسن بن سلمان صهرشتی. از تألیفات صهرشتی کتاب قبس
ص: 158
المصباح در ادعیه است. من نسخه ای از آن را به خط جدم طاب ثراه دیده ام.
شیخ سلیمان بن حسین بن محمد صهرشتی مؤلف تألیفات ارزنده.
نخستین صهرشتی در فهرست شیخ منتجب الدین آمده است.
به خط یکی از علما در ضمن ترجمه صهرشتی چنین دیده ام: الشیخ نظام الدین ابو عبد الله سلمان بن حسن بن عبدالله صهرشتی. از تألیفات او کتاب القبس در ادعیه است.
اینک دور نیست که محتمل تعدد باشد ویژه که این فاضل کتاب قبس المصباح را به این شیخ نسبت داده است. بنابراین ممکن است صهرشتی نام سه تن باشد. بنابراین تعدد مشکل است و شخص آخری در کتاب معالم العلماء ابن شهرآشوب آمده است. و ممکن است هر دو تن یکی باشند لیکن اتحاد ایشان، خالی از اشکال نمی باشد چرا که نام پدر شخص اول سلمان است و نام پدر شخص ثانی سلیمان است. دیگر آن که نام پدر شخص اول حسن است و نام پدر شخص ثانی حسین است، لیکن ظاهر آن است که هر دوتن در یک عصر می زیستند و در ترجمه هر دو به شرح حالشان اشاره شده است. مطلب دیگر نام جد اولی سلمان است و نام جد دومی محمد است. در معالم العلماء نام پدرش حُصین با صاد بی نقطه است که مستلزم اشکال زیادتری است.(1)
ص: 159
صفین به کسر صاد بی نقطه و تشدید فاء نام قریه ای است واقع میان کوفه و شام و نزدیک به رقّه و کنار فرات و در حال حاضر ویران گردیده است.
گروهی از این سرزمین برخاسته اند از جمله شیخ مفلح بن حسن صیمری است. صیمری را به فتح صاد بی نقطه و سکون یاء آخر و فتح میم و در آخر آن راء ضبط کرده اند. این کلمه به دو حمل انتساب دارد. یکی به نهری از انهار بصره که صیمر باشد و قریه های چندی واقع میان دیار بکر و خراسان در آن سرزمین قرار یافته است. موضع دوم منتسب به شهرکی است واقع میان دیار جبل و خوزستان. این بخش را مؤلف الجواهر المضیئه در طبقات الحنفیه ایراد کرده است.
مؤلف گوید: در حال حاضر هم صیمره، محلۀ معروفی است در بصره و گروهی از علمای خاصه و عامه بدان جا منسوب می باشند.
در تقویم البلدان می نویسد: صیمره از اقلیم چهارم و از وابسته های عراق عجم می باشد. در مشترک می نویسد: صیمره به فتح صاد مهمله و سکون یاء و فتح میم و راء بی نقطه و در آخر آن ها است.
ابن حوقل می نویسد: صیمره شهرکی است دارای نهرها و درخت ها و کشت و زرع ها و نزهت گاه ها. آب های زیادی دارد چنان که در خانه ها و کوچه ها روان است.
ص: 160
از کتاب احمد کاتب نقل شده صیمره، شهری است در مرج افسح، دارای چشمه ها و نهرها و فاصله میان صیمران و سیران دو مرحله راه است.در مشترک گفته است: صیمره ناحیه ای است در بصره که مشتمل بر قریه های چندی است و صیمره نیز نام شهری است از وابستگی های جبل از ناحیۀ خوزستان. دارای انواع میوه ها و آب های روان و امثال این ها. بخشی از آن را در اللباب متعرض شده است.
مؤلف گوید: «سیروان» با سین بی نقطه بر وزن «شیروان» حاکم نشین آن «ما سَبذاب» با سین و ذال و فتح همه کلمات و به قولی «ما سبذاب» همان سیروان است. محلی است که مهدی عباسی در آن جا ساکن بوده است و در آن جا درگذشته و قبرش همان جا است و از شهرهای کهن جبل است.
شیخ شمس الدین محمد بن احمد بن محمد صیهونی عاملی عیناثی.
ص: 161
عده ای از اعلام از این لقب برخوردارند. از جمله سید ضیاء الدین راوندی که خواهد آمد.
شیخ با جلالت ضیاء الدین علی بن عبدالله شهید محمد بن مکی بن محمد بن حامد عاملی.
پدر شهید ثانی رضی الله عنهما.(1)
شیخ ضیاء الدین محمد بن محمد بن مکی عاملی پدر شیخ شهید
رضی الله عنهما.
مولا صدر سعید از بزرگان علما و اکابر ایشان است.
کفعمی در کتاب البلد الامین ذیلی را برای دعای سمات در آخر روز جمعه از صاحب عنوان نقل کرده است که جز او دیگری متعرض آن نشده است.
ص: 162
ممکن است صاحب عنوان غیر از افرادی باشد که به ضیاء الدین ملقب گردیده اند.
ملا ضیاء الدین بن سدید گرگانی.
ضیاء الدین فاضلی دانشور و فقیه بود و از تألیفات او کتابی است در احکام طهارت و صلوت و زکات و خمس و صیام و هر حکمی که بدین ها ارتباط دارد.
این کتاب را به پارسی نگاشته است و مشتمل بر سی و هفت باب می باشد و از تحقیقات ارزنده ای برخوردار است. و من از روزگار او اطلاعی ندارم. این کتاب را در شهرک فراه و امثال آن دیده ام. به گمانم این دانشمند را در طی مطالب این کتاب به سبک دیگری آورده باشم.
از تألیفات دیگر او رساله ای است در واجبات عقلی که در رابطۀ با اصول الدین و به طریق سئوال و جواب (پاسخ و پرسش) به طور اختصار تألیف شده است. من این کتاب را در کوهبنان کرمان دیده ام.
سید ضیاء الدین بن فاخر مؤلف شرح رساله سلام.
ابن فاخر از علما و فقها بوده است. نام و نشان او در طی مطالب این کتاب آورده شده است. شهید اول در شرح ارشاد در بحث صلوت فائته از او به این لقب اشاره کرده است، سید ضیاء الدین بن فاخر اضافه کرده است ابن فاخر نخست به وجوب تقدیم فائته و تضییق در آن قائل بوده است پس از این قول برگشته قائل به توسعه گردیده است. چنان که شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید حلی در آغاز و انجام نظریه اش چنین بوده است.
ص: 163
شهید اول (ره) هم در کتاب حجّ دروس، در ضمن مسئله استحباب نزول از مرکب برای بدست آوردن ریگ های ابطح آن هم پس از کوچ کردناز سختی منی چنان که همین عمل را رسول خدا9انجام داده است. با توجه به آن چه ذکر شد می نویسد: سید ضیاء الدین بن فاخر شارح رساله گفته است: کسی را به یاد ندارم که مرا به آن (...) تعلیم دهد. آری یکی از علما مرا بر بردن به مسجدی که نزدیک به منی است، متوقف ساخت آن هم در صورتی که به جانب راست حرکت کرده است تا در مسیل وادی به قصد مکه حرکت کند. دیگران گفته اند این حال در صورتی است که از محل ابطح به مکه حرکت کند.
مؤلف گوید: رساله ای که ابن فاخر به شرح آن پرداخته همانا رسالۀ مراسم سلّار است. چنان که یکی از فضلا هم به این موضوع اشاره کرده است.
سید ضیاء الدین اعرج حسینی.
او سید ضیاء الدین عبدالله بن محمد بن علی بن محمد بن علی بن احمد بن علی اعرج حسینی.
ضیاء الدین شاگرد و خواهرزادۀ علامه حلی و مؤلف شرح التهذیب. علامه حلّی در فن اصول و مانند برادر دیگرش سید عمید الدین که از مشاهیر است.
سید ضیاء الدین ابو الرضا فضل الله حسین بن علی الراوندی معروف به ابوالرضا راوندی (ره).
ص: 164
معروف به شیخ طائی. وی از دانشمندان است علی بن هلال کرکی در اوائل رساله الطهارة از وی یاد کرده است و در ضمن مسائلی که داشته پاره ای از تحقیقات را از او نقل کرده است.
محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی.
طالقانی، کتابی تألیف کرده است لیکن من از روزگار اواطلاعی ندارم.(1)
طاووس یمانی. در روزگار حضرت علی بن الحسین(علیه السلام)می زیسته و از فقها و محدثان عامه است.(2)
و گاهی کلمۀ طاووس به جدّ ابن طاووس که از اعلام بنام است اطلاق می شود و همچنین بر سلسلۀ او. و او سید ابوعبدالله محمد بن اسحاق بن حسن بن محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) و او را ابن طاووس بدان گفتند که از کمال و جمال کامل
ص: 165
برخوردار بوده است و گاهی بر سید ابی جعفر محمد بن علی بن محمد بن حسن بن حسین بن علی الحاوض بن محمد جعفر الصادق بن محمد بن علی الباقر: اطلاق می شود.بعضی پنداشته شخص آخر جد آل طاووس یعنی ابن طاووس یاد شده است با آن که این پندار اشتباه است چرا که وی حسنی است نه حسینی و این غلط محض است برای این که نسبشان به همان طریقی است که متذکر شدیم. با آن که ابن طاووس، حسنی است و این سید، حسینی می باشد.
سید محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم عمر بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابن ابی طالبj. گاهی گفته می شود چنان که از بعضی مواضع هم بدست می آید، نام صاحب عنوان ابراهیم بن اسماعیل بن حسن است و در جای دیگر آورده است ابراهیم بن اسماعیل نام پدر اوست و در عین حال در سند نسبت، اختصار شده است.
گویند شهرت به طباطبا از آن جهت است که بر اثر سر شکستگی حرف قاف را بدل به «ط» کرده است.
در این رابطه در یکی از اوقات از غلامش جامه ای طلبید. غلام گفت اینک برای شما جامه از پشم خواهم آورد. سید گفت به آن جامه نیازی ندارم بلکه طباطبا می خواهم و مرادش قبا بود که دو بار تکرار کرد «قبا قبا» و بالاخره به این لقب شهرت یافت.
در قاموس گوید: طباطبا همان اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی(علیه السلام)است که به این لقب شهرت یافته است و این شهرت از آن بوده
ص: 166
است که حرف قاف را به «ط» مبدل می ساخته و یا بدان جهت است که قبائی به او اعطا شد. گفت «طباطبا» و مرادش قبا بود.(1)در هر حال این بزرگوار از موقعیت و ارجی بس عالی برخوردار گردید و ضمناً بازماندگان او از ناحیۀ سه تن از فرزندان او که قاسم رسی و احمد رئیس و حسن باشد به وجود آمده است. برخی از مردم اظهار داشته اند سادات طباطبائی که سادات حسنی باشند و در اکثر شهرها معروف اند از پشت این بزرگوارند و اینان به شعبه ها و طائفه ها تقسیم می شوند. از فرزندان این عالی مقام ابو عبدالله محمد بن ابراهیم یکی از پیشوایان زیدی ها می باشد. ابو عبدالله در کوفه قیام کرد و مردم را به امامت حضرت رضا(علیه السلام) که از آل محمد است، دعوت کرد و هم زمان ابوالسرایا شیبانی در روزگار مأمون عباسی خروج کرده و مردم را به خلافت وی دعوت نمود و از این راه مأمون شهرت آفاقی پیدا کرد و به لقب امیر المؤمنین اشتهار پیدا کرد و امر خلافتش بالا گرفت سپس ناگهانی مرد و کسی از او باقی نماند.
گروهی از اعلام، عنوان فوق را متذکرند و ما پیش از این از آن ها به عنوان طبرسی یاد کرده ایم و حداکثر این یادها را به ابو علی فضل بن حسن بن فضل مؤلف تفسیر مجمع البیان متوجه است.
این شهرت به گروهی از اعلام به شرح زیر اطلاق می شود.
ص: 167
از جمله:
شیخ احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، مؤلف کتاب الاحتجاج.شیخ امین الدین ابو علی فضل بن حسن بن فضل طبرسی مؤلف مجمع البیان و امثال آن.
از جمله فرزندش شیخ اجل بو نصر حسن بن فضل طبرسی، مؤلف مشکاة الانوار.
شیخ حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبرسی مؤلف کامل بهائی و امثال آن.
شیخ شمس الدین نحوی. گاهی کفعمی بخشی از تحقیقات نحو را در حواشی کتاب البلد الامین از وی نقل می کند. نام و چگونگی احوال او را باید بدست آورد.
گفتنی است که نسبت به طبریه شام را طبری می گویند و نسبت به طبرستان مازندران را طبرسی می گویند. در عین حال در بعضی از کتاب ها، ویژه بخشی از کتاب های اخطب خوارزم چنین گفته است که نسبت در ساریۀ طبرستان را طبری گفته اند.
و آن چه از استاد استناد قدس روحه، محمد باقر مجلسی بالمشافهه شنیده ام، اظهر این است که طبرسی معرب تفرش است که شهرکی است از توابع قم. چنان که دوریست معرب رشت می باشد و آن چه نوشتیم مطابق با گفتۀ برخی از معاصران می باشد.
طبری نسبت به طبریۀ شام است که از شهرهای اردن می باشد چنان که از برخی از کتاب های انساب الطابیین این معنی بدست می آید.
ص: 168
این کلمه در اصطلاح علمای امامیه بر شیخ امام عماد الدین ابی جعفر محمد بن ابی القاسم علی بن محمد بن علی طبری آملی کجی معروف به طبری و مشهور به عمی، مؤلف کتاب بشارة المصطفی و امثال آن.
و گاهی اطلاق می شود بر شیخ ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم بن جریر طبری.(1) صاحب عنوان امامی مذهب بوده و تألیفاتی دارد از جمله کتاب مناقب فاطمه(علیها السلام)و ولدها، و کتاب دلائل الامامه و امثال این ها از مؤلفات دیگر و شهرت او بر اثر کتاب آخری او می باشد.
در اصطلاح عامه مراد از طبری شیخ مجیب الدین ابو جعفر محمد بن جریر طبری سنّی و او مؤلف کتاب، تفسیر مشهور و تاریخ مأثور است و امثال این ها. گویند اسم طبری سنی ابو علی حسن بن قاسم طبری شافعی است و این نام و نشان ظاهرتر از غیر آن است.
طرابلسی منسوب به طرابلس است که نام دو محل است یکی شهری است در سرزمین شام، دیگری نام شهری است در سرزمین مغرب و این هر دو محل را با همزه ای که در آغاز آن ها افزوده شده است، یاد کرده اند.
ابن بّراج از طرابلس شام است.
و اطرابلس به فتح همزه و سکون طاء و سکون باء ضبط شده است.
ص: 169
و اما طرابلس غرب آخرین شهرهائی است که در جانب مشرق قیروان قرار گرفته است. و هرگاه از طرابلس شرق جدا شدی حمامی در مسیر پیدا نخواهی کرد تا گاهی که به اسکندریه برسی و این طرابلس در کنار دریا بنیان شده و پایه آن بر سنگ استوار است و آبادانی فراوانی دارد. آب جاری در آن محل کم است و به جای آن چاه های آب زیاد است و بازارهای زیادی بنیان گردیده است.
در کتاب عزیزی گوید: طرابلس لنگرگاه کشتی ها می باشد و در تقویم البلدان هم به این موضوع اشاره کرده است. در اللباب گوید: طرابلس شرق را با اسقاط الف می نویسند چنان که آن را طربلس شرق عنوان می کنند و از سوی دیگر طرابلس غرب را با الف می نویسند تا تمایزی میان این دو کلمه باشد. مؤلف گوید: معمول است که هر دو طرابلس با اسقاط الف می خوانند. لیکن حقیقت آن است که رعایت امتیاز بشود.
در تقویم البلدان آن جا که در رابطه با طرابلس سخن گفته است از مشترک نقل کرده است طرابلس شام را با ذکر الف می نویسند: مبتنی بر خلاف این قاعده آن را به اسقاط الف به کار نبرده است آن جا که می گوید: «و قصرّت کل مصرعن طرابلس». در عین حال قول اللباب بهتر از قول دیگری.
طرابلس رومی در کنار دریا قرار گرفته است. این شهر را مسلمانان در سال 688 ویران کردند و یک میل دورتر شهری به نام طرابلس احداث کردند.
طرابلس باغ ها و درختان زیادی داشت و کشت و زرع ویژه کشت نی شکر بسیار است و شهر بزرگی دارد. در کتاب عزیزی آمده است،
ص: 170
فاصلۀ میان طرابلس و بعلبک 54 میل و فاصله میان طرابلس و شام 90 میل است و از آن جا تا طرسوس 30 میل فاصله است.
قاضی ابوالفتح کراجکی طرابلسی در روزگاری که طرابلس تحت الحکومه نصرانیان قرار گرفته بود از آن سرزمین ظهور کرد.
وی از مردم بنی عدی به شمار است و در آن هنگام که حضرت سید الشهدا(علیه السلام) عازم کربلا بود طرماح رهنمای آن حضرت در این طریق بود و از این رابطه شعر معروفی دارد.
طغرائی(1)
گروهی به عنوان طغرائی شناخته شده اند. معروف ترین آن ها در متأخران به شیخ عمید وزیر مؤید الدین فخر الکتاب ابو اسماعیل حسین بن علی بن محمد بن عبد الصمد اصفهانی طغرائی مقتول.
طغرائی ادیبی دانشور و سراینده و کاتب و منشی بلیغ و شیعۀ امامی معروف به طغرائی. طغرائی چکامه معروفی به نام لامیة العجم دارد که آن را صفدی به نام الغیث الذی انسجم فی شرح لامیة العجم شرح کرده است.
طغرائی در شهرهای موصل، وزارت سلطان مسعود بن محمد سلجوقی را عهده دار بوده است. فخر الکتاب را بدان جهت طغرائی گفته اند که پیوسته اوقات نوشتن، کتابت را به خط طغرا، برگزار می نموده و این گونه نگاشتن در آغاز صدور ماهیانه و یا حکم ها به کار می رفته و معاصر با چنین کتاب بوده است.
ص: 171
وی از پیشینیان وزرا بوده و به نام ابوالفتح مجیر طغرائی شهرت داشته است.
ابوالفتح، وزیر سلطان برکیارق سنجر بوده است و در سال 497 ه-. از وزارت معزول گردید. اینک از چگونگی مذهب او اطلاعی ندارم که از امامیه است یا غیرامامیه.
بسیار اتفاق افتاده که شرح حال طغرائی و گذشته و حال به اشتباه برگزار شده است.
حداکثر این عنوان، متوجه به شیخ ابو جعفر محمد بن حسن مؤلف تهذیب و استبصار اطلاق می شود و گاهی هم بر ابن حمزۀ طوسی مؤلف الوسیله اطلاق می شود لیکن اغلب اوقات مقیّد به طوسی متأخر است.
گاهی بر خواجه نصیر الدین طوسی (ره) مؤلف التجرید در کلام و امثال آن.
طوسی منسوب به طوس است که شهرکی از شهرهای خراسان می باشد.
کلینی در اصول کافی و شیخ صدوق در بخشی از کتاب هایش نگاشته است در اثنای حدیث لوح که خدای تعالی آن را به حضرت رسول خدا9اهدا فرموده و آن لوح را رسول خدا9به حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) مرحمت فرمود. در این لوح اسامی ائمه طاهرین: را با بخش هائی از ویژگی های ائمه طاهرین متذکر گردیده است از جمله در ضمن اشاراتی به حضرت رضا(علیه السلام) مرقوم فرموده است، این بزرگوار را
ص: 172
شیطان صفتی سراسر نخوت می کشد پس در شهری که آن را بندۀ نیکوکار در کنار بدترین آفریدگان مدفون می گردد و تا آخر حدیث.مراد از بدترین آفریدگان هارون الرشید و مقصود از بندۀ نیکوکار اسکندر ذوالقرنین است و به طوری که مرحوم فیض کاشانی در کتاب الوافی ابلاغ فرموده است این شهر را که طوس باشد، اسکندر بنیان کرده است.
ص: 173
همان شیخ ظهیر الدین بن حُسام است که پس از آن به چگونگی احوال او خواهیم پرداخت.
گاهی عنوان بالا اطلاق می شود به شیخ ظهیر الدین محمد بن علی بن حسام عیناثی عاملی ظهیر الدین معاصر با کفعمی مؤلف مصباح.
گاهی اطلاق می شود بر مرد دانشوری که فاضلی فقیه و از دانشوران به نام است و از اصحاب فتوی می باشد.
ظهیرالدین با یک واسطه از شهید اول روایت می کرده است. شیخ علی کرکی که قول به وجوب ترک سلام از او نقل کرده است و او از شیخ رازی از شهید اول روایت کرده است بنا بر این شیخ علی کرکی که به یک واسطه از وی روایت کرده است.
ممکن است شیخ صاحب عنوان از مردم جبل عامل بوده و محتمل است نام او در امل الامل و یا در ضمن کتاب حاضر نام برده شده باشد و در این رابطه مذکور باشد.
از پاره ای از تعلیقات ابن یونس بر دروس استفاده می شود شیخ ظهیر الدین و شیخ ابوالفضل هر دو تن دارای چنان و چنین اند (...) و از برخی از تعلیقات ابن یونس بر دروس استفاده می شود شیخ صاحب عنوان
ص: 174
از ابن عبدالواحد هم روایت کرده است. حقیقت از نظر من آن است که شیخ ابوالفضل با شیخ ظهیر الدین بن حسام متحدند.
شیخ ظهیر الدین محمد بن علی بن حسام عیناثی عاملی.
شیخ ظهیر الدین در روزگار شیخ ابراهیم کفعمی مؤلف المصباح
می زیسته و نامه ها و کتاب ها و کاغذها بینهما ردّ و بدل می شد و چکامه هائی سروده می شد از جمله مکاتبه طویلی که هفت ورق را شامل می شد به نام مخاطیة الابدال و معاینة الادلال.
شیخ ظهیر الدین علی بن یوسف بن عبد الجلیل نیلی.
نیلی از شیخ فخر الدین از علامه حلی (ره) روایت کرده است و شیخ عزالدین حسن بن علی بن عشرة کرکی از او روایت کرده است و هر چه شیخ نظام الدین علی از فخر الدین بدون واسطه روایت کرده و ما می توانیم فرقان را از تلک همان اجازه بدست آوریم چنان که از اجازه ظهیر الدین که برای شیخ علی میسی استفاده می شود با توجه به آن چه نوشته شد شیخ ظهیر الدین پیش یاد شده با وی متحد نبوده است چرا که فاصلۀ میان این دو بسیار است.
و عبارت آن اجازه متحمل روایت شیخ عز الدین حسن بن علی بن عشرت از شیخ ظهیر الدین نیلی از شیخ فخر الدین بن علامه می باشد.
ص: 175
مولانا محمد بن احمد اردبیلی فاضلی نیکوکار و پرهیزکار و مانند اسمش عابد بود و از معاصران است در روزگار ما که در اردبیل می زیست و در اردبیل درگذشت. از بعضی طبیب های فاضل اردبیل شنیدم که مولانا عابد بخشی از مراتب طب را از وی فرا گرفته است و او را به علم و دانش می ستوده. مولانا عابد فرزند دانشوری داشته که در اردبیل می زیسته و در آن جا به تدریس می پرداخته و به نام شیخ صدر الدین شهرت داشته ما او را دیده ایم.
مولانا عابد تشریح الافلاک را ترجمه کرده و حواشی بسیاری بر کتاب های دیگر داشته.
گفتنی است که مولانا عابد غیر از امیر عابد اردبیلی است که مردی نیکوکار بوده و در اصفهان ساکن بوده است.
این عنوان بیشتر اوقات بر ابوالفضل حسین بن علی بن زکریا عاصمی اطلاق می شود. عاصمی از دانشورانی است که شیخ طوسی به توسط گروهی از مشایخ از وی روایت کرده است. و او از احمد بن عبدالله روایت داشته و این سند به طوری است که از مناهج المهج قطب الدین کیدری بدست آمده و برای چگونگی آن به کتاب های رجال مراجعه شود.
ص: 176
و گاهی این عنوان اطلاق می شود بر یکی از افاضل سرایندگان متأخر که به پارسی و عربی شعر می سروده و کتابی در رابطه با مقتل الشهداء بهپارسی تألیف کرده است و نسخه ای از آن در نزد ما موجود است و از روزگار او چنان که بود اطلاعی ندارم آری تاریخ کتابت نسخه (مقتل الشهدا 886 هجری است. از قرائن استفاده می شود که صاحب عنوان پیش از ملا حسین کاشفی مؤلف روضة الشهدا می زیسته و عاصمی (یا عاصی) تخلص شعری او می باشد و از نام او اطلاعی ندارم. باری عاصمی غیر از عاصمی نام است که از او در بخش دوم در باب القاب یاد کرده ایم.
عامر (شیبه) بن هاشم بن عبد منات، جدّ پیمبر اکرم9.
او را بدان جهت عبدالمطلب گفته اند که وی در مدینه در نزد دائی هایش به سر می برد در یکی از اوقات، مطلب بن عبد عناف که عموی عبدالمطلب بود وارد شد و این در حالی بود که عبدالمطلب جلو و عبدالمطلب پشت سر او حرکت می کرد. مردم او را به علم بالغلبه عبدالمطلب گفتند.
شیخ معین الدین عبدکی بن حسن استرآبادی.
عبدکی از پیشینیان علمای ما بوده است و ممکن است از فقهای ایشان باشد.
شیخ معین الدین عبدلی.
ص: 177
سید جلیل برهان الدین عبید الله بن محمد فرغانی عبری.برهان الدین از دانشوران روزگار خود بوده است و از تألیفات او کتاب شرح الطوالع قاضی بیضاوی در علم کلام و چنان که به خاطر می رسد از تألیفات او کتاب شرح منهاج الاصول قاضی بیضاوی یاد شده است.
جمعی از علما سید عبری را شیعه قلمداد کرده اند از جمله فاضل هندی معاصر است.(1)
برید بن معاویه عجلی از اصحاب حضرت امام باقر و حضرت امام صادق(علیهما السلام)و از قدمای اصحاب است و گاهی هم به دیگری اطلاق می شود.(2)
ابن شهرآشوب در فصل القاب معالم العلما می نویسد: عجلی کتابی به نام البیان تألیف کرده است و پیدا است که این عجلی غیر از برید عجلی است.
عجلی، ابو جعفر محمد بن منصور بن احمد بن ادریس حلی است.
ص: 178
کلمۀ عجلی را به فتح عین و جیم ضبط کرده اند و گاهی آن را منسوب به بنی عجل بن لجیم معرفی کرده اند.
گاهی در آغاز اخبار کافی کلینی و وافی تألیف فاضل ارجمند ملا محسن کاشانی کلمۀ عدّه به کار برده می شود. و مراد از این عدّه چنان که علامه در آخر خلاصه و دیگران که مرقوم داشته اند به این تفصیل است. مراد من از کلمۀ «عدّة من اصحابنا» آن هائی هستند که از احمد بن محمد بن عیسی روایت کرده اند، و منظور محمد بن یحیی و علی بن موسی کندی کمدانی و داوود بن کوره و احمد بن ادریس و علی بن ابراهیم بن هاشم است.
و هرگاه بگویم عده ای از اصحاب ما از احمد بن محمد بن خالد برقی روایت کرده و مراد علی بن ابراهیم و علی بن محمد بن عبدالله بن اذینه و احمد بن عبدالله بن امیّه می باشد.
و هرگاه بگویم عده از اصحاب ما از سهل بن زیاد روایت کرده است، مراد علی بن محمد بن علّان و محمد بن ابی عبدالله و محمد بن حسن و محمد بن عقیل کلینی است.
مؤلف گوید: نجاشی در ذیل ترجمه محمد بن یعقوب کلینی از رواتی نقل کرده است که عدد آن ها مساوی با آن هائی است که علامه در خلاصه نقل کرده است یعنی در بیان اسامی که عده ای از اصحاب ما که از احمد بن محمد بن عیسی روایت کرده است.
گاهی کلمۀ مزبور بر گروه زیادی اطلاق می شود در این رابطه:
ص: 179
شیخ فخر الدین رماحی در آخر کتاب جامع المقال می نویسد: فوائدی در تفسیر کلمۀ عده است که در ابتدای اساتید اخبار آورده شده است و اساتید مذکور چند نوع است.از جمله عده احمد بن محمد بن عیسی، مراد ایشان این است محمد بن یحیی و علی بن موسی کمندائی و داوود بن کوره و احمد بن ادریس و علی بن ابراهیم بن هاشم.
از جمله عده احمد بن محمد بن خالد برقی. و منظور از ایشان علی بن ابراهیم و علی بن محمد بن عبدالله بن اذینه و احمد بن عبدالله بن امیه و علی بن حسن است.
از جمله عده حسین بن عبید الله غضائری است که مراد به آن ها ابو غالب احمد بن محمد زراری و ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه و ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری و ابو عبدالله بن ابی دافع صیمری و ابوالفضل شیبانی محمد بن عبدالله بن محمد.
از جمله عده سهل بن زیاد و مراد از ایشان علی بن محمد بن علّان و محمد بن ابی عبدالله و محمد بن حسن و محمد بن عقیل کلینی.
مؤلف جامع المقال پس از یادآوری مطالب یاد شده می نویسد: آن چه مرقوم افتاده شمارش عده هائی است که مذکور شده است و ضمناً باید گفت: عده اول و دوم صحیح اند چرا که این دو عدّه مشتمل بر کسی است که در میان راوی ها توثیق شده است. عدۀ سوم هم صحیح است، عدۀ چهارم در رجال آن محمد بن ابی عبدالله است. از نجاشی یاد شده است که محمد بن جعفر بن عون اسدی از ثقات روات می باشد. اینک هرگاه نقل صحیح باشد عده ای صحیح خواهد بود و در غیر این صورت عدّه صحیح نخواهد بود.
ص: 180
مؤلف گوید: از ذیل ترجمۀ احمد بن عبدالله بن امیه شرح دیگری در رابطه با عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد برقی ایراد کرده ایم وضمنا آن ها را از برخی از نسخه های کهن کافی مشاهده کرده ام و مورد لحاظ است.
این جمله در آغاز احادیث کافی کلینی آورده شده است و اینان بدون کم و کاست همان افرادی هستند که ما آن ها را به عنوان عدّه متذکر گردیده ایم.
عروه دستۀ محکم و استوار. این جمله گاهی به محمد بن یعقوب کلینی اطلاق می شود و گاهی همین عنوان به شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه اطلاق می شود.
این جمله بر عده ای از اعلام اطلاق می شود.
از جمله شیخ مجد الدین عریضی که استاد ابن شهرآشوب است.
از جمله سید ابوالحسن علی بن عریضی حسینی، شیخ محقق حلی است.
از جمله احمد بن یوسف بن احمد عریضی حلبی حسینی شیخ دیگر محقق حلّی.
از اجازه شیخ احمد بن بیضائی که به شیخ احمد بن محمد بن ابی جامع عاملی اعطا کرده است، این است که عریضی از سید حسن بن نجم الدین از سید عمید الدین از علامه حلّی روایت کرده است و شیخ ابوالقاسم بن طی از عریضی روایت می کند.
ص: 181
و گاهی عریضی بر شریف جلیل نظام الشرف ابوالحسن عریضی اطلاق می شود و نام این بزرگوار از سند کتاب سلیم بن قیس هلالی استفاده می شود.
عریضی دوم غیر از عریضی اول است. چرا که عریضی دوم به طوری که از سند کتاب سلیم استفاده می شود با یک واسطه از شیخ طوسی روایت می کرده است و آن واسطه ابن شهریار خازن است. و باز شیخ مقری ابو عبدالله محمد بن کامل از آن عریضی روایت می نماید و گاهی عریضی بر سید احمد بن یوسف بن احمد علوی حسینی عریضی اطلاق می شود و این عریضی، معاصر ابن ادریس است.
و گاهی عریضی بر پدر او که سید جمال الدین یوسف عریضی است، اطلاق می شود.
و گاهی عریضی بر شیخ امام شمس الدین محمد بن محمد بن عبدالله عریضی اطلاق می شود.
و گاهی عریضی بر شیخ شمس الدین (....) عریضی اطلاق می شود. به گمان من این شخص با توجه به ترجمه ای که دارد با شخص سابقش متحد می باشد.
و گاهی عنوان عریضی بر سید مجد الدین علی بن حسن بن ابراهیم حلبی عریضی اطلاق می شود و این شخص از مشایخ محقق حلی است و ممکن است یکی از متقدمان باشد.
ص: 182
گفتنی است که عریضی گاهی اطلاق می شود بر کسی که منسوب به عریض است که نام کوره ای در مسافت چهار میلی از شهر مدینه می باشد و این نسبت، شایع است.(1)
و گاهی عریضی به کسی انتساب پیدا می کند که از چنین موقعیتی برخوردار گردد و او سید اجل علی عریضی فرزند مکرّم امام جعفر بن محمد صادق(علیه السلام) و کسی که از اولاد و نوادگان این سادات است و فرزندان او را که گروه بسیاری است عریضیون می گویند. اینک باید دقّت کرد مبادا به غلط گرفتار شده و یا در بند اشتباه بیفتد.
شیخ عز الدین بن جعفر بن شمس الدین آملی.
شیخ عز الدین فاضلی عالم و فقیه و معاصر با شیخ علی کرکی و شریک درس با او بوده و تألیفاتی دارد. قاضی نور الله شوشتری شهید1در کتاب مجالس المؤمنین از او یاد کرده است.
محتمل است عز الدین آملی مؤلف نفائس الفنون باشد. و این شخص محمد بن محمود آملی است چرا که گفتار او مشعر به تشیع است برای آن که گاهی مذهب امام صادق(علیه السلام) را یاد می کند و در بعضی از مواضع کتابش پاره ای از مطالب را که دلیل بر تسنن اوست متذکر شده است.
عزالدین آملی رسالۀ حسنیه را به پارسی تألیف کرده است. من آن را دیده ام.
ص: 183
این رساله در اعتقادات دینی عقلی و عبادات شرعیه نقلیه تألیف شده است و آن را به درخواست آقا حسن وزیر مازندران تألیف نموده است. در این رساله به نام مؤلف اشاره نشده است. آری کاتب، آن را به نام عز الدین یاد کرده است و بدان تصریح نموده است و این رساله در حال حاضر در طسوج که از پیوست های تبریز و مواضع دیگر است موجود می باشد. از ظاهر پیدا است که این وزیر در عصر شاه عباس کبیر می زیسته بنابراین مشکل است که رسالۀ مزبور از عزالدین باشد که معاصر با شیخ علی کرکی است.
در هر حال رساله حسنیه یاد شده غیر از رسالۀ حسنیه ای باشد که در امامت بوده و به پارسی تألیف شده است. اینک رسالۀ اول را به فتح حاء و سین بی نقطه و دوم را به ضم حاء و سکون سین باید ضبط کرد.
رسالۀ مزبور، از حکایت گفتگوی زنی به نام حُسنیه یاد می کند. این زن در روزگار هارون الرشید می زیسته و در رابطه با امامت بحث کرده و علمای اهل سنت را از پای در آورده است. مشهور است که این رساله تألیف ابو الفتوح رازی مؤلف تفسیر معروف پارسی است.
عز الدین بن دحنون
شیخ عز الدین فرزند دحنون.
شیخ عبد الصمد بن محمد جبائی جد شیخ بهائی (ره) به خط خود که دیده ام چنین نوشته است.
عزالدین در روزگار خود داناترین افراد در فقه و لغت و قرائت و حافظ ترین و نیکوترین و استوارترین و یکتاترین و پارساترین و عایدترین مردم روزگارش بوده است.
ص: 184
پیش از این، عزالدین ابوالفضل را در باب کنی یاد کرده ایم. لیکن از روزگار او و از اسم و از تألیفات او اطلاعی ندارم.
شیخ عز الدین ابو المکارم حسن بن علی کرکی معروف به ابن العشرة.
سید اجل عز الدین اقساسی کوفی.
قاضی نور الله شهید (ره) در کتاب مجالس المؤمنین می نویسد: این بزرگوار از اشراف کوفه و از نقیبان سادات به شمار است.
عز الدین مردی با فضیلت و از ادبای روزگار خود بوده است و نیروی تام و تمامی در سرودن اشعار دارد، ویژه در بداهتگوئی توانا بوده است.
گویند در یکی از روزها، خلیفه مستنصر عباسی به خارج بغداد رفته به این منظور که مرقد سلمان پارسی را در مدائن زیارت کند، این سید عالی مقام در آن سفر همراه با خلیفه بود. خلیفه خطاب به سید عالی شأن گفت: بدیهی است غلات شیعه می گویند علی بن ابیطالب در یک شب از مدینه به مدائن آمد و بدن شریف سلمان را غسل داد و همان شب هم به مدینه بازگشت کرد. اطمینان دارم این پیش آمد دروغ است.
سید بزرگوار ابیات ذیل را بالبداهه سرود:
أنکرت
لیلة إذ صار الوصی الی
و غسل الطهر سلمانا وعاد الی
و قلت ذلک من قوله الغلاة و ما
فآصف قبل رد الطرف من سبا
فأنت فی آصف لم تغل فیه بلی
إن
کان احمد خیر المرسلین فذا
ارض
المدائن لا أن لها طلبا
عراص یثرب و الإصباح ما وجبا
ذنب الغلاة إذا
لم یوردوا کذبا
بعرش بلقیس وافی یخرق الحجبا
فی
حیدر أنا غالی إن ذا عجبا
خیر
الوصیین او کل الحدیث هبا
ص: 185
مؤلف گوید: حقیقت از نظر ما آن است که این سید بزرگوار با سید ابوالحسن بن علی بن حمزه بن محمد بن حسن حسینی معروف به ابن اقساسی متحد است. هر چند قاضی نور الله شهید این دو سید را متعدد دانسته و در یک محل و متصل به هم از آن ها اسم برده است و دو ترجمه علیحده برای آن ها متذکر گردیده است. در عین حال این دو ترجمه مربوط به یک شخص است و اتحاد عصری و پاره ای از اوصاف دیگر مؤید اتحاد آن دو تن می باشد.
شیخ اجل مولانا عز الدین جبلی فاضلی عالم و جلیل القدری بزرگوار است.
جبلی از دانشوران روزگار سلطان شاه اسماعیل غازی صفوی است و چگونگی این سند را می توانیم از کتاب تحفة السامی فرزند شاه اسماعیل غازی بدست آورد.
عسکری کتابی به نام زبدة الدعوات به پارسی تألیف کرده است و در عصر سلاطین صفوی می زیسته و محتمل است از مردم قزوین باشد و از چگونگی اسم او اطلاعی ندارم. آری خود او در بحث قنوت نماز شب (دعای دست) به لقب او اشاره کرده است.(1)
وزیر جلیل القدر ابو شجاع فنّا خسرو امامی دیلمی.
ص: 186
عضد الدوله دانشوری نحریر بود. از شیخ مفید (ره) به نیکی احترام می گذارد و او را گرامی می داشت و با آن که از مبانی علمی کمال برخورداری را داشت در عین حال احکام مذهب را از شیخ مفید (ره) بازپرسی می کرد.
ابو علی فارسی که از نحوی های بزرگ بود. در روزگار عضد الدوله می زیست و کتاب الایضاح را که در نحو است به خواستۀ او تألیف کرد و به همین مناسبت به نام ایضاح العضد شهرت پیدا کرده است.
جمعی از اعلام، معروف به عنوان مزبورند، از جمله:
شیخ ابوالحسن علی بن احمد بن علی بن محمد بن جعفر بن عبدالله بن حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) علوی عقیقی. عقیقی مؤلف کتاب رجال مشهور است. دیگری فرزند شیخ ابوالحسن علی است و این شخص هم دارای کتابی است در تاریخ رجال.
گفتنی است که هر دو این شخص یعنی ابوالحسن مورد طعن علمای رجال قرار گرفته است. لیکن شیخ صدوق در اکمال الدین و شیخ طوسی(ره) در کتاب غیبت از وی به عظمت ستایش کرده اند و در پیشگاه حضرت قائم آل محمدأ از جلالت قدر برخوردار است.
شیخ طوسی با دو واسطه از وی روایت کرده است و ضمنا ابراز داشته که بین حق و باطل قرار دارد و گاهی از پدر او به نام علی بن احمد علوی عقیقی و گاهی شیخ از پدرش احمد بن علی به چند واسطه روایت کرده است. در عین حال کسی از رجالی ها از او بدگوئی نکرده است.
ص: 187
و گاهی به طوری که در رجال شیخ آمده است، شیخ طوسی از پدرش احمد بن علی علوی عقیقی روایت کرده است و هرگاه چنین باشد دلیل بر آن است که محدث مزبور متعدد است.
و گاهی از فرزندش به عنوان علی بن احمد علوی عقیقی به همان شرحی که در کتاب های رجال آمده تعبیرش این جا است که عنوان متعدد بروز می کند و حال آن که چنین نمی باشد.
شیخ فخر الدین رماحی در کتاب جامع المقال می نویسد: عقیقی با دو قاف و فاصله میان این دو قاف یا است، گویا منسوب به عقیق است که مهرۀ سرخ گون و یمنی است.
به فتح عین منسوب است به عقیل بن ابی طالب برادر ارجمند حضرت مولانا علی بن ابیطالب(علیه السلام) و گروهی از آن ها که از سادات عقیلی هستند و به جناب او منسوب اند.
مشهورترین بیوت این سلسله جلیله در این زمان بیت مرحوم امیر محمد مؤمن عقیلی استرآبادی است و فرزندش آمیرزا رحیم بن هروا محمد مؤمن عقیلی است.
میرزا رحیم سیدی فاضل و دانشوری متکلّم و از شاگردان استاد محقق آقا حسین خوانساری است. مؤلف گوید: از آن جا که نسل عقیل از هم پاشیده است و کسی از آن ها باقی نمانده است بر ما لازم نیست به چگونگی منسوبان به این نسبت بپردازیم.
به ضم عین و فتح قاف منسوب است به عقیل بن کعب بن ربیعة بن عامر بن صعصعه. با آن چه که مشابه با آن باشد چرا که به نیکی ضبط نشده
ص: 188
است و از منسوبان به این نسبت عدو عقیلی است. ابن اثیر در جامعالاصول می نویسد: عقیل به ضم عین بی نقطه و قاف مفتوح منسوب به عقیل بن کعب معاویة بن بکر هوازن.
هارون بن موسی معروف به تلعکبری. این عکبری به ضم عین و فتح کاف و فتح با و را و الف در آخر منسوب به عکبری که نام شهرکی است بالای بغداد و ده فرسخی آن می باشد. این ضبط را مؤلف الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه ایراد کرده است.
مؤلف گوید: گروهی از علمای خاصه و عامه بدان محل منتسب اند و در آن محل تلّ مشهوری است به نام عکبرا و جمعی از علمای خاصه به این پل بستگیرند از جمله شیخ مفید و شیخ ابو منصور عکبری معدل، شاگرد سید مرتضی و از جمله شخصی که در سند صحیفه کامله حضرت علی بن الحسین علی منشأها آلاف التحیه آمده است.(1)
قاضی صدر کبیر امین علاء الملک مرعشی.
علاء الملک از اجله علمای سادات دولت شاه طهماسب صفوی و از اکابر سادات مرعشی قزوین است.
علاء الملک در سمت قاضی عسکری با قاضی خواجه افضل الدین محمد ترکه مشارکت داشته است و پس از آن که شهرهای گیلان فتح شد، صدارت آن جا را عهده دار گردید.
ص: 189
علاء الملک جامع کمالات صوری و معنوی بود و در فقه و رجال از همه معاصرانش برتر و از همگان والامقام تر به شمار می آمد.علاء الملک محدثی بسیار پسندیده و نیکو گفتار و شیرین بیان و با هر طبعی سازگار بود. علاء الملک به خاطر خوی های پسندیده که داشت همواره اوقات به حضور شاه طهماسب می رسید و بیش از دانشوران دیگر به گفتگوی با شاه طهماسب می پرداخت.
علاء الملک دانشوری پارسا و پرهیزکار بود و ظاهر و باطنش را به نیکوکاری آراسته بود و چنان که اشاره شد دانائی شوخ طبع و شیرین کلام بود.(1)
مطالب یاد شده بر طریقی است که مؤلف تاریخ عالم آرا یاد کرده است.
شیخ علی بن عبد العالی کرکی، شارح القواعد.
عنوان علائی را شیخ حسین بن عبدالصمد پدر ارجمند شیخ بهائی (ره) برای کرکی اختیار کرده و در تألیفات خود او را بدین عنوان نام می برد. و ضمناً شیخ علائی را یکی از شهدای ثلاثه یاد می کند. این است که باید او را از شهدای فضیلت نام برد.
ص: 190
عنوان مزبور در اصطلاح فقهاء به شیخ جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر حلّی1اطلاق می شود. علامه تألیفات بسیاری دارد از جمله قواعد است. و در علوم عقلیه بر (...) اطلاق می شود.
از نظر من عنوان مزبور بنابراصح لقب ابراهیم بن ابان رازی کلینی معروف به علان کلینی رحمة الله است. علان، دائی محمد بن یعقوب کلینی است لیکن علمای رجال نام او را متعرض گردیده اند.
امیر، مصطفی در باب القاب از رجالش، نقد الرجال می نویسد: علّان لقب علی بن محمد بن ابراهیم بن ابان کلینی و همچنین لقب احمد بن ابراهیم کلینی و همچنین لقب محمد بن ابراهیم کلینی می باشد.
شهید اول (ره) در حواشی خلاصۀ علامه می نویسد: ممکن است، علان لقب هر یک از دو برادر احمد و محمد یاد شده باشد و هم ممکن است لقب پدر احمد و محمد که ابراهیم است، باشد. در عین حال متذکر نام علی بن محمد نگردیده است.
در یکی از سندهای علل الشرایع و التوحید صدوق آن چنان که استاد استناد در اوائل کتاب صلوت بحار ایراد فرموده این است که محمد بن محمد بن عصام از کلینی از علی بن محمد علان از محمد بن سلیمان از اسماعیل بن ابراهیم از جعفر بن محمد تیمی از حسین بن علوان از عمرو بن خالد از زید بن علی عن الامام زین العابدین(علیه السلام).
باری روشی که در این سند به کار رفته است دلالت می کند به این که، علّان لقب علی بن محمد یا لقب پدرش محمد است.
ص: 191
در هر حال، علّان از محدثان مورد وثوق است تا آن جا که کلینی به وی اعتماد داشته است.
عنوانی است که چند تن از اعلام بدان پیوسته اند از جمله:
بر وزیر نیکبخت مؤید الدین ابوطالب محمد بن احمد بن علی بن محمد علقمی اطلاق می شود. دیگر اغلب اوقات بر پدرش محمد یاد شده اطلاق می شود.
سوم بار اطلاق می شود بر فرزندش شرف الدین ابوالقاسم بن علی بن محمد.
بسیاری از اوقات مناسب است که علقمی را به ابن القلمی تلفظ می کنند، ویژه این اطلاق را بر والدش محمد اطلاق می کنند. لیکن شهری که در کوفه بوده است به نام «شهر علقمی» خوانده می شود و ممکن است اسقاط لفظ ابن در ظرف مبنی بر آن چیزی است که در باب نسب استعمال می شود و یا به خاطر مبدعات پسر می شود.
در عرف فقها عنوان مزبور بر سید مرتضی ابوالقاسم علی بن الحسین موسوی اطلاق یافته است. سید مرتضی مؤلف کتاب الشافی و امثال آن از تألیفات دیگر است.
پیش از این در ذیل ترجمه احوال سید مرتضی یادآوری شد که چرا آن دانشور اهل بیت:را به این لقب ملقب ساخته اند.
از کسانی که به لقب علم الهدی شناخته شده اند فرزند بزرگ ملا محسن کاشانی است و ضمناً وجه تلقّب او را به لفظ «علم الهدی» متذکر شده ایم.
ص: 192
و در این روزگار عنوان علم الهدی اطلاق می شود بر فرزند بزرگ تر مولانا محسن کاشانی.(1)بعضی از علماء لفظ «علم الهدی» را به تخفیف لام و گاهی به تشدد لام خوانده اند.
حداکثر اطلاق این نسبت به کس و یا کسانی است که به حضرت مولا علی(علیه السلام)اتصال پیدا می کند لیکن آن چه انتساب به حضرت مولی(علیه السلام) بدست آمده است از غیر حضرت امام حسن و حضرت امام حسین(علیهما السلام)است و آن چه از اخبار و آثار استفاده می شود انتساب به حضرت مولی(علیه السلام)از ناحیه حسنین(علیهما السلام)می باشد و جماعتی از اعلام به این نسب شریف افتخار کرده اند از جمله (...)
جمعی از اعلام از نظر اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل آن حضرت پس از رسول گرامی9به حضرتش انتساب پیدا کرده اند. چنان که مذهب شیعه دوازده امامی حاکی از همین انتساب است از جمله انتساب روحانی به آن حضرت(علیه السلام) و دلیل بر آن حدیثی است که در محاسن برقی آمده است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: هرگاه انسانی علوی و یا جعفری به دنیا آمد، خدای تعالی ناصیۀ او را بدست می گیرد تا وارد امر ولایت شود.
ابو صمصام سید عماد الدین ذوالفقار بن معبد حسینی مروزی.
ص: 193
شیخ عماد الدین طبری یاد شده عماد طوسی مساوی با عماد طبری است.و در میان جمعی از اعمده شیخ عماد الدین محمد بن علی بن محمد طوسی مشهدی است. به طوری که از برخی از اعلام و تفاسیر استفاده می شود کتاب الثاقب از تألیفات او می باشد. از جمله اعامده، شیخ حسن بن علی طبرسی است. در اسرار الامامه اظهار داشته است وی از دانشوران امامیه می باشد و کتاب هائی در معجزات ائمه: تألیف کرده است.
شیخ عماد الدین ابو جعفر محمد بن علی بن حمزه طوسی مشهدی.
عماد الدین معروف به ابن حمزه است و از تألیفات او کتاب الوسیله می باشد.
شیخ عماد، از اجلّه علمای امامی مذهب می باشد.(1)
شهید ثانی در رساله جمعه کتاب نهج العرفان الی منهج الایمان را که در فقه بوده به وی نسبت داده است و خود شهید (ره) بخشی از مسائل را از آن کتاب نقل کرده است. ممکن است صاحب عنوان همان شیخ عماد الدین ابو جعفر محمد بن ابی القاسم علی بن محمد بن علی طبری آملی عمی کحی معروف به طبری باشد که کتاب بشارة المصطفی از تألیفات
ص: 194
اوست. در صورتی که هر دو عنوان، متحد باشد انتساب او به طبرسی غلط است و درست طبری خواهد بود.
شیخ عماد الدین ابو جعفر محمد بن ابی القاسم علی بن محمد بن علی طبری آملی کحی معروف به عمی. وی مؤلف کتاب بشارة المصطفی و کتاب های دیگر است.
شیخ عماد الدین طوسی و یا به طوری که در کتاب شهادات شرح ارشاد شهید آمده است به عماد طوسی شناخته شده است.
اغلب اوقات عماد فوق الذکر به شیخ اجل فقیه، عماد الدین ابی جعفر محمد بن علی بن حمزه طوسی مشهدی معروف به ابن حمزه و مشهور به ابو جعفر طوسی که از متأخران است، اطلاق می شود و کتاب الوسیله در فقه و امثال آن از تألیفات دیگر از اوست.
و باز عنوان مزبور اطلاق می شود بر شیخ عماد الدین محمد بن علی بن محمد طوسی مشهدی.
باید گفت، شیخ حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبرسی در کتاب اسرار الائمه از وی یاد کرده و افزوده است وی کتابی در معجزات ائمه:تألیف کرده است و ممکن است این شخص همان ابن حمزه باشد.
ص: 195
سید جلیل القدر نجم الدین ابوالمحسن عمر بن ... عمری مؤلف کتاب المجدی در نسبت ها.(1) در بعضی از نسخه های السرائر کتاب مزبور را به عنوان المجد یاد کرده و حال آن که المجدی صحیح است.
عنوان فوق منسوب به عم است و او مرة ابن مالک است.
ممکن است عده ای از علما به این نسبت پیوسته باشند از جمله:
ابو محمد حسن بن محمد بن حسن بن جمهور عمی مؤلف کتاب الواحده.
و گاهی عنوان مزبور به پدرش اطلاق می شود.
و گاهی عنوان مورد نظر بر احمد بن ابراهیم بن احمد بن معلی بن اسد عمی بصری که از امامیه است، اطلاق می شود.(2)
شیخ فخر الدین رماحی در کتاب جامع المقال می نویسد: عمّی به فتح عین و تشدید میم، منسوب است به مُرة بن دائل بن عمروبن مالک و در این رابطه فرزندان و نوادگان او را بنو العم و نسبت به ایشان را عمّی گفته اند.
ابن اثیر در کتاب جامع الاصول می نویسد: عمی به فتح عین بی نقطه و تشدید میم منسوب است به مره بن دائل بن عمرو بن مالک بن فهم بن دوس و به فرزندانش بنو العمی و نسبت به ایشان را عمّی گویند.
ص: 196
در قاموس گوید: عم به فتح عین نام موضع و یا قریه ای است واقع در میان حلب و انطاکیه. از مردم آن محل است عکاشه عمی و نیز لقب ابو قبیله مالک بن حنظله است و این مردم را عمیون گویند و عم به کسر عین قریه ای است در حلب و غیر از موضع اول است، انتهی مخلصاً مؤلف گوید: کلام ابن اثیر با قاموس، متنافی می باشد.
ظاهر آن است که عکاشۀ معروف غیر از عکاشه ای است که در این جا ایراد شده است.
و ممکن است عکاشه که در نواحی تبریز دفن شده غیر از عکاشه مشهور است و یا خود اوست.
سید عمید الدین بن عبدالمطلب بن محمد بن علی بن محمد بن احمد بن علی اعرج حسینی. سید عمید الدین مؤلف شرح قواعد و شرح تهذیب الاصول علامه حلی و امثال این ها از تصنیفات دیگر.
سید عمید الدین شاگرد علامه حلی و خواهرزاده اش بود و برادر سید ضیاء الدین اعرج حسینی است.
عنوان مزبور بیشتر اوقات، اطلاق می شود به سید اجل ابو منصور هبة الدین حامد بن احمد بن ایوب بن علی بن ایوب.
ص: 197
عمید الرؤساء از لغوی های زمان خود بوده و به لقب عمید الرؤساء شناخته شده است و در این رابطه کتابی در چگونگی تحقیق کعب، تألیف کرده است.عمید الرؤساء از اجله اصحاب امامیه به شمار است و در سند صحیفه سجادیه نام برده شده است. و مستند آن به گفتۀ میر داماد (ره) در اوائل نسخ صحیفه مشهور آمده است.
عمید الرؤساء، معاصر با ابن سکون است و صحیفه را سید شمس الدین از عمید الرؤساء روایت کرده است. سید شمس الدین، فخار بن معد موسوی است که پیشوائی فاضل و کامل و از اعلام شیعۀ امامی است و مؤلف رسالۀ مشهوری است در رابطه با مسئلۀ کعب دو باب مسح.
بدیهی است عمید الرؤساء غیر از عمید است که مصاحب ابن عباد است و آن چه تا به حال نوشته شده در این است. رابطه است که عمید الرؤساء هیچ گونه ارتباطی با صاحب بن عباد نداشته است. گذشته از این مصاحب او ابن الحمید است نه عمید.
و گاهی عبدالرؤساء اطلاق می شود بر سید اجل عبد الرؤساء ابو الفتح یحیی بن محمد بن نصر بن علی بن حناد، کسی که شیخ مفید با یک واسطه از وی روایت کرده است و ما این سند را در برخی از نسخ ارشاد مفید دیده ایم که سال 540 شیخ مفید روایت کرده است. از قرینه پیدا است که عمید الرؤساء ثانی، متقدم با عمید الرؤسای اول است. لیکن بعضی گفته اند شخص ثانی، امین الرؤساء و یا امیر الرؤساء است.
شیخ ابو محمد علی بن محمد بن یونس عاملی بیاضی عنجری.
ص: 198
شیخ عنجری خلاصه ای از تفسیر مجمع البیان را به نام زبدة البیان تألیف کرده است.
ابو محمد طلحه بن عبدالله بن عبید الله بن ابی عون عتاب معروف به عونی.
عونی از سرایندگان روزگار خود بوده است. عونی حداکثر مناقب را منظوم ساخته است. در این رابطه، مردم نامتناسب وی را به غالی ها نسبت داده اند.
ابن شهرآشوب در اواخر معالم العلماء در ضمن سرایندگانی که از اهل بیت: ثناگستری کرده اند، نام می برد.
عونی با عین بی نقطه مفتوح و سکون واو در آخر نون منسوب به جدش ابو عون است.
شیخ مسعود بن (...) سلمی عیاشی.
عیاشی مؤلف تفسیر مشهور است. علاوه بر این تفسیر، کتاب های دیگر هم تألیف کرده است و او که عیاشی باشد از قدمای اصحاب می باشد.(1)
ص: 199
شیخ ابو عبدالله حسین بن احمد بن عبیدالله بن ابراهیم غضائری.
غضائری از اعلام شیعه و از مشایخ شیخ طوسی و نجاشی است.
و فرزندش شیخ ابوالحسین احمد به عنوان ابن الغضاری شهرت دارد و تحقیق چگونگی آن در این باب ایراد گردیده است.
و گاهی عنوان مزبور بر ابوالعباس محمد بن محمد بن عباس غضائری طوسی اطلاق می شود. ابوالعباس به عباسه شهرت داشته و جدّ مادری امام رضی الدین مؤید بن علی مقری طوسی است و از علمای عامه به شمار است و حموینی در فرائد السمطین به دو واسطه از وی روایت می کند و در یکی از مواضع کتاب حموینی یاد شده در ذیل سند حدیث از احمد بن حسین بیهقی از ابو عبدالله حسین بن حسن غضائری در بغداد از ابو جعفر محمد بن عمر رزاز تا آخر حدیث.
ممکن است غضائری حاضر با غضائری که پیش از این یاد کردیم که از مشایخ شیخ طوسی و نجاشی است، متحد باشد و اختلاف نام پدر زیانی به حال صاحب ترجمه ندارد.
لقبی است که بر غیاث الدین منصور بن صدر الدین دشتکی شیرازی اطلاق می شود.
ص: 200
مولانا غیاث الدین از مردم جرآباد و از دانشوران در باب معقول است و حاشیه های چندی بر کتاب های عقلیات تدوین کرده است. و به طوری که امیر فخر الدین سماکی در حاشیه شرح هدایه میبدی، تصریح کرده است. در ضمن حاشیه ای که بر شرح هدایه داشته از حاشیه مولانا غیاث الدین نقل کرده است.
ص: 201
به طوری که پیش از این نقل کردم این شخص همان ضیاء الدین بن فاخر است که رساله را شرح کرده است.
منظور از رساله رسالۀ سلار است که برخی از اصحاب در آخر رساله متعه و اقسام نظام بدان اشاره کرده است و مراد از آن، کتاب مراسم می باشد.
بیشتر اوقات کلمۀ فاضل لقب علامه حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی می باشد. این اطلاق در کتاب های شهید و دیگران رواج دارد آن جا که در بیان از علامه نقل می کند: قال(ره) في بحث مسح الرجلی؛ و آن جا که اتفرد الفاضل جمال الدین، بملتقی الساق و القدم و قال فی بعض المواضع من الدروس، و مال الیه الفاضل فی المختلف و امثال این ها، از عبارات دیگر که متوجه به علامه است.
از بعضی از مواضع کتاب میراث شرح ارشاد شهید (ره) و دیگران استفاده می شود کلمۀ علامه در صورت اطلاق به این ها درس گفته می شود و گاهی هم بدون توجه به اطلاق بر غیر ابن ادریس هم گفته می شود.
ص: 202
مولی الاجل محمد بن اسحاق بن محمد حموی.وی از دانشوران اوائل دولت صفوی و معروف به فاضل الدین است.
فاضل الدین تألیفاتی به فارسی دارد. از جمله منهج الفاضلین فی معرفة الائمة الهداة الکامین است.
مراد از فاضلان محقق حلّی شیخ ابوالقاسم جعفر بن حسن بن سعید است و کتاب معروف او شرایع است که مورخان او را بدان نام می شناسند.
و دیگری شاگردش علامه شیخ جمال الدین ابو منصور حسن بن یوسف بن علی بن محمد بن مطهر حلّی مؤلف کتاب القواعد و امثال آن.
این گونه اصطلاح، منوط به شهید اول است که در کتاب های خود به کار برده است و غیر از او دیگران هم اصطلاح مزبور را به کار برده اند.
و گاهی کلمۀ فاضلان به علامه حلی و فرزندش فخر المحققین اطلاق می شود لیکن این گونه اطلاق برای ما به ثبوت نرسیده است.
دلیل بر آن که مراد از فاضل، محقق حلّی است. شهید اول در کتاب البیان در ضمن بحث خرص الزرع از کتاب زکات می نویسد: و فقاهُ الفاضلان فی المعتبر و تحزیه و این خود تصریحی است که مراد از فاضل محقق حلی است.
شیخ محمد بن حسن (احمد) بن علی فتّال فارسی نیشابوری.
فتال از محدثان و مفسران روزگار خود بوده است و کتابی در تفسیر تدوین کرده است و کتاب روضة الواعظین از کتاب های معروف اوست.
ص: 203
در رابطه با فتال تعبیراتی است از جمله از وی به شیخ محمد بن علی فتّال نیشابوری مؤلف کتاب تفسیر و گاهی از وی به شیخ محمد بن حسنفتال فارسی نیشابوری تعبیر می کنند. در هر حال با تحقیقی که بر آمده است همۀ تعبیرات متوجه به یک شخص است. بعضی که چگونگی احوال او برایشان پوشیده نمانده است، فتال را دو تن می دانند و گاهی او را سه تن گفته اند. مهم تر آن که شیخ منتجب الدین، فتال را دو تن نام برده است. حقیقت مطلب در ذیل ترجمه اش ایراد گردیده است و گاهی فتال اطلاق می شود به شیخ جمال الدین حسن بن عبدالکریم مشهور به فتال. و این شخص استاد ابن ابی جمهور احسائی است.
ابن طاووس در الدروع الواقیه می نویسد: فحّام به فتح حاء شیخ ابو محمد حسن بن محمد بن یحیی فحام معروف به فحّام سر، از اساتید شیخ طوسی است. حقیقت آن است که صاحب عنوان با کسی که پس از این نام برده می شود، متحد است و گاهی از صاحب عنوان به ابن فحّام و گاه دیگر به ابو محمد فحام تعبیر می کنند.
ابو محمد حسن بن محمد بن یحیی بن داوود فخّام. به طوری که به خط بعضی از افاضل دیده ام وی از مشایخ نجاشی است. ظاهر آن است که فحّام با حاء بی نقطه باشد و کسی که آن را با خاء نقطه دار نوشته باشد، اشتباه است.
فخام از عمویش عمر بن یحیی فحّام از ابوالحسن اسحاق بن عبدوس روایت می کند.
ص: 204
برخی گفته اند فحام که صاحب عنوان است از محدثان عامه است. در عین حال گاهی از منصوری از عموی پدریش عمر بن عیسی بن احمدمنصوری از حضرت امام علی بن محمد الهادی(علیه السلام)روایت می کند و این خود خالی از تأمل نمی باشد. و نیز از محمد بن عیسی بن هارون از (ابن) ابو عبدالصمد ابراهیم بن عبدالصمد بن محمد بن ابراهیم از حضرت صادق(علیه السلام)روایت می کند.
و باز از ابی الصلت احمد بن محمد بن بطه از خیر کاتب روایت می کند. و همچنین روایت می کند از ابوالحسن محمد بن احمد از پدرش از امام(علیه السلام)روایت می کند. این جا هم بیرون از تأمل نمی باشد.
این عنوان بیشتر اطلاق می شود به شیخ فخر الدین ابوطالب محمد بن حسن علامه ابن یوسف بن علی بن مطهر حلی، رحمة الله علیه. مؤلف ایضاح الفوائد فی شرح القوائد و شرح ارشاد و امثال این ها.
ابو المحاسن عبد الواحد بن اسماعیل بن احمد رویانی.
ابوالمحاسن از فضلای روزگار خود بوده است و به عنوان رویانی شهرت داشته است.
ابو المحاسن نخستین دانشوری است که به الحاد باطنی ها فتوا داده است و از قرینه ظاهر پیدا است که از علمای امامی مذهب است.
این عنوان گفته می شود به محمد بن حسن بن یوسف بن علی بن مطّهر حلّی فرزند علامه حلی و شارح القواعد پدرش. اصل کتاب به نام ایضاح الفوائد موسوم است و امثال این از کتاب ها و شروح دیگر.
ص: 205
در این روزگاران عنوان فخر الدین، اطلاق می شود بر شیخ معاصر فخرالدین محمد بن علی بن احمد بن طریح رماحی نجفی مؤلف مجمع البحرین و امثال آن از کتاب های دیگرند.
شیخ فخر الدین ابن ابی سعید خزاعی.
وی از اجلای علما و خواهرزادۀ شیخ عدل زین الدین علی بن احمد بن محمد است، چنان که شیخ منتجب الدین در فهرست ذیل ترجمۀ شیخ زین الدین به این نام و نسب اشاره کرده است.
پوشیده نیست نسخه ای از فهرست که در دست اختیار من است کلمۀ ابن را که فاصل میان فخر الدین و میان ابو سعید شیخ فخر الدین.
این عنوان، اطلاق می شود بر محمد بن حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی.
این شخصیت فرزند جلیل القدر علامه حلّی و شارح قواعد پدرش معروف به ایضاح الفوائد خزاعی است. لیکن در نسخۀ امل الامال تألیف شیخ معاصر کلمۀ ابن در میان فخر الدین و ابو سعید وجود ندارد و ذیل ترجمۀ شیخ زین الدین علی یاد شده موجود نمی باشد و در این رابطه است که ما نام او را در باب القاب و در باب الف متذکر شده ایم و بنابراین دلیلی در کار نیست که شیخ معاصر ترجمه علیحده ای برای او تدوین نکرده باشد.
مؤلف گوید: بنابراین صاحب عنوان شیخ فخر الدین ابو سعید احمد بن محمد بن احمد خزاعی برادر شیخ ابوالفتوح رازی است و در این صورت کلمۀ (ابن) واقع میان فخر الدین و زین الدین اشتباهی است که از طریق ناسخان به وجود آمده است و دلیلی هم در ترک شیخ معاصر نیست که از وی در باب القاب نامی نبرده باشد.
ص: 206
پیش از این در باب باء یک نقطه به عنوان بادرانی از وی یاد کرده ایم.
امین فخر الدین بوقی، از این شخصیت شهید اول در اجازۀ ابن خازن حائری به طوری که در ترجمه شهید یاد کرده است، نام برده ایم و می گوید شهید اول نهج البلاغه را از شیخ رضی الدین ابی الحسن علی بن جمال الدین مرندی از استادش امام فخر الدین بوقی به سند مشهورش روایت کرده است. ظاهر آن است که وی از علمای خاصه است.
در بعضی از نسخه ها بوفی و در بعضی دیگر بوقی با قاف ضبط کرده اند و در بعضی از نسخه ها بَوفی به فتح باء و سکون واو ضبط کرده اند و همین ضبط در اجازه ای که شهید ثانی به شیخ حسین بن عبدالصمد و یا اجازۀ دیگری آورده شده است.
شیخ فخر الدین طریحی معروف به فخر الدین رماحی.
سید امیر فخر الدین محمد بن حسین حسینی مشهور به سماکی استرآبادی.
سماکی فاضلی متکلّم و کاملی معروف به فخری است.
سماکی در روزگار شاه طهماسب صفوی می زیسته و استاد میرداماد است.
سماکی تألیفات دقیقی دارد از قبیل حاشیه بر الهیات شرح تجرید قوشچی.
ص: 207
سماکی در این حاشیه به حاشیه معروف به خضری نظر داشته و از حواشی او حاشیه ای است بر بحث اثبات واجب از کتاب روض الجنان در علم کلام تألیف ملا ابوالحسن احمد کاشانی. من این حاشیه را در قصبۀ ده خوارقان دیده ام.
سماکی در این حاشیه در بسیاری از مواضع به ردّ مولی ابوالحسن پرداخته و از چگونگی مطالب آن استفاده می شود هر دو تن سماکی و ملا ابوالحسن معاصر بوده اند و با مولی ابوالحسن اندکی متقدم بر سماکی بوده است. علاوه بر تألیفات یاد شده تألیفات دیگری هم دارد.
عنوان فوق در اصطلاح حداکثر محققان ویژه ابن فهد در مهذب اطلاق می شود بر شیخ فخر الدین محمد بن حسن علامة بن یوسف بن علی بن محمد بن مطهر حلی مؤلف ایضاح الفوائد فی شرح القواعد و شرح ارشاد و امثال این ها از تألیفات دیگر.
شیخ ابو زکریا یحیی بن زیاد بن عبدالله بن مروان دیلمی معروف به فرّاء نحوی.
به طوری که از قرائن استفاده می شود فراء از قدمای اصحاب شیعه است و پیش از این هم شرح حال او را به عنوانِ تنی از اصحاب نام برده ایم.
ص: 208
حکیم ابوالقاسم منصور فردوسی.(1)
وی سراینده ای با فضیلت و معاصر با سلطان محمود بن سبکتکین غزنوی و ثناگستر او بوده است. فردوسی بنا به درخواست سلطان غزنوی کتاب بزرگی معروف به شاهنامه در احوال پادشاهان ایران تدوین کرده و با الفاظ نغز پارسی گرد آورده است و علت نهائی ویژه سرایش آن ایراد کرده اند و اهمیت آن علاوه بر ویژگی هائی که داشت پارسی سراییدن آن است. فردوسی مردی زارع پیشه بوده است.
گروهی از اعلام فردوسی را از سرایندگان شیعه می دانند. از جمله قاضی نور الله شوشتری والیان بوده است. در مجالس المؤمنین وی از عزیزانی است که به کوری چشم بیگانگان شیعه خالص الولاء معرفی کرده است. از آن چه دلیل بر تشیع اوست برخی از اشعار پارسی اوست که بعضی از فضلا در کتاب انساب النواصب از آن ها یاد کرده اند و دلیل دیگر بر تشیع او پاره ای از هجویات است که علیه شاه غزنوی سروده است:
چو شاعر برنجد بگوید هجا هجا تا قیامت بماند به جا
مؤلف الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه می نویسد: ابوبکر فردوسی منسوب به فردوس است که یکی از قلعه های قزوین می باشد.
مؤلف گوید: ممکن است فردوسی هیچ گونه انتسابی با آن قلعه نداشته باشد بلکه فردوسی، تخلّص اوست که مانند سرایندگان دیگر از جهت خویش انتخاب کرده است.
ص: 209
ابو فراس همام بن غالب بن صعصعة ملقب به فرزدق.فرزدق سراینده ای ماهر و معروف و ناقدی با فضیلت و بینا، آن که به فضیلت معروف و به امامی مذهب بودن موصوف است.
حکایت او با حضرت سید الساجدین علی بن الحسین(علیه السلام)و ثناگستری از آن حضرت در ضمن چکامه ای معروف است. در عین حال از برخی از اخبار بدست می آید حضرت سجاد(علیه السلام)از وی خرسند نبوده است.
وی از مردم استرآباد بوده و از دانشوران روزگار دولت صفویه است و کتابی در تاریخ و هر چه بدان ماند به نام البحیرة الطبریه تألیف کرده است و نسخه ای از آن در دست ما موجود است و مشتمل بر فوائد ارزنده ای در فن تاریخ است.
شیخ محمد بن سلیمان حلی بغدادی.
وی سراینده ای با فضیلت و به هر دو زبان ترکی و پارسی شعر می سروده و شیعه امامی بغداد بوده است و تألیفاتی به زبان ترکی دارد از قبیل حدیقة السعدا. این کتاب ترجمۀ روضة الشهداء ملا حسین واعظ کاشفی مشهور است.
ممکن است فضولی از متأخران باشد و در آن زمان که بغداد در تصرفات سلاطین صفویه بوده می زیسته.
فضولی نظم و نثر ترکی را به همان اندازه سهل و ممتنع می سروده که ترکی محض و پارسی خالص به انجام می رسانید. به خلاف توائی که به هر دو زبان آن چنان که باید توانائی نداشته است. از تألیفات فضولی رسالۀ
ص: 210
صحت و مرض است که به پارسی تدوین گردیده است. این رساله در احوال روح و بدن است. کتاب لطیفی است من آن را در شهرک فراه دیده ام.
این کلمه اصطلاح و قراردادی است که ابن فهد در مهذب ایجاد کرده و بر شیخ ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی اطلاق نموده است.
این شخصیت، صاحب رساله ای است که برای فرزندش صدوق مرقوم داشته است.
منظور از فقیهان در اصطلاح ابن فهد در کتاب المهذب دو شیخ بزرگوار است که هر دو تن مشهور به ابن بابویه می باشند.
1- ابوالحسن علی بن حسین بن موسی ابن بابویه قمی مؤلف رساله که پیش از این نام برده شد.
2- پدر ارجمندش شیخ صدوق ابو جعفر محمد بن علی مؤلف من لایحضره الفقیه و کتاب های دیگر.
ملا محمد امین استرآبادی در الفوائد المدینه در ضمن احوال چند تن از علما شیخ فلاح و شیخ صلاح و شیخ مفلح و همتایان ایشان می نویسد: این گروه و مانند آن از پیروان علامه حلّی از بسیاری از قواعد که مدار شریعت مقدسه بر آن است مانند خود علامه غفلت کرده اند. با آن که گفتار این عده از مشایخ که همگی آنان مورد اکرام و اعظام بوده است و خود ایشان از افراد شایسته و از افراد مشهوری هستند که در شهر خود مورد اکرام
ص: 211
می باشند و اهل سنت و جماعت هم ایشان را به تحقیق و تدقیق می شناسند.
شیخ فلکی از قدمای علمای امامیه است مع الاسف از روزگار او اطلاعی ندارد.
ص: 212
این کلمه، در کتاب های اصحاب ما ویژه در کتاب های شهید و شاگردش شیخ مقداد اطلاق می شود بر ابن بّراج. مراد از ابن بّراج قاضی ابوالقاسم عبدالعزیز بن بّراج طرابلسی شاگرد شیخ طوسی. سبک ابن فهد بر این است هرگاه بگوید قال القاضی فی کتابیه، مرادش از کتاب مهذب و کامل است. در عرف مفسران و علمای عامه دو تن از اعلام ایشان است:
1. قاضی ابوبکر باقلانی معتزلی(1)
2. قاضی بیضاوی مؤلف تفسیر مشهور است.(2)
میرزا قاضی الدین محمد بن کاشف الدین محمد اردکانی یزدی اصفهانی.
میرزا قاضی، سمت شیخ الاسلام اصفهان را دارا بود (پیش از این در بخش مربوطش یادآوری گردیده).
ص: 213
قاضی ابوالمعالی احمد بن علی بن قدامه بغدادی شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی و سید رضی (ره).
به طوری که نجاشی در ذیل ترجمه محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین تصریح کرده قاضی ابوالحسین از مشایخ نجاشی است. از ظاهر پیدا است که مراد از قاضی ابوالحسین، قاضی ابوالحسین محمد بن عثمان است.
او قاضی ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان بن علی کراجکی.
این عنوان به گروه بسیاری از علما اطلاق می شود، چنان که برخی از ایشان از خاصه و جمع زیادی از آن ها از علمای عامه اند.
نخستین ایشان قاضی ابوالقاسم علی بن محمد بن ابی الفهم داوود بن ابراهیم بن قحطان تنوخی.
سومین این گروه نوادۀ اوست که قاضی ابوالقاسم علی بن قاضی ابو علی محسن بن قاضی ابوالقاسم علی بن محمد بن ابی الفهم داوود بن ابراهیم بن تمیم قحطانی.
قحطانی سوم هم صحبت با سید مرتضی و ابو العّلامعری شاعر معروف است.
تنوخی ثالث که سبط باشد از سید مرتضی روایت می کند و در این رابطه از همگی اصحاب ما مشهورتر و از شیعیان امامی مذهب است.
ص: 214
سلسلۀ تنوخی ها مردمی دانشور و فاضل و گروه معدودی هستند که به عنوان قاضی تنوخی شهرت یافته اند. از جمله برخی از آن هائی که نام بردهشدند و برخی از ایشان قاضی احمد بن محمد بن ابی الفهم تنوخی عموی پدر قاضی ابوالقاسم علی بن محسن یاد شده است.
و گاهی عنوان مزبور اطلاق می شود بر قاضی ابوالحسن تنوخی که استاد محمد بن احمد بن یحی بن طاهر بن احمد خازن نحوی است که از معاصران سید مرتضی(ره) هم بوده است.
و گاهی کلمۀ قاضی تنوخی بر قاضی ابو جعفر احمد بن اسحاق بن بهلول تنوخی.
وی از علما و فقهای حنفی مذهب است.
ابن اثیر در کامل التواریخ می نویسد: قاضی تنوخی سال 318 هجری درگذشته و از ادبا و نحوی های کوفه به شمار است و اشعاری نغز می سروده است.(1)
وفات او را یک سال پیش از درگذشت ابوالقاسم بلخی معتزلی نوشته اند.
سید جلیل القدر امیر معز ابن محمد سیفی قزوینی صدر کبیر است.
قاضی صدر کبیر در روزگار شاه عباس کبیر می زیسته و از اجلای آن روزگار بوده است و در اکثر علوم مهارت داشته است. شایسته است احوال
ص: 215
او را از کتاب های تواریخ بدست آورد. قاضی صدر همراه قاضی معّز الدین به عنوان سفارت به سوی روم ترکیه کوچ کرد.
قاضی علاء الدین کِرِهرودی.این عنوان گاهی بر قاضی عبدالخالق بن (...) کرهرودی اطلاق می شود.
قاضی کرهرودی معاصر با شاه طهماسب و شاه اسماعیل صفوی است.
قاضی کرهرودی حواشی بسیاری بر شرح حکمة العین تدوین کرده است. آن که محقق از حواشی او که در ضمن حواشی تدوین شد یاد کرده و مناقشاتی که داشته بر آن مرقوم داشته است و از تألیفات او حاشیه ای است بر اثبات الواجب مولانا دوّانی.
قاضی زاده دانشوری است که ملا میرزا جان، گفتار او را نقل می کند و در شرح حکمة العین به مطالب آن می رسد و بسیاری از آن ها را مورد توجه و ایراد قرار می دهد و امثال آن ها از تألیفات دیگر از جمله حاشیۀ شرح حکمة العین و از جمله حاشیه بر اثبات الواجب مولانا دوّانی. گاهی کلمۀ قاضی به قاضی عبد الخالق بن (...) اطلاق می شود.
عبدالخالق از شاگردان شیخ بهائی است، وی فاضلی دانشمند و مدقّقی جامع بود. و در مسئله امامت با مخالفان مناظره می کرد و به خوبی از عهده بر می آمده است.
عبدالخالق، تألیفاتی دارد از جمله رسالۀ فارسی در امامت که مشهور است.
در این رساله چگونگی مناظره خودش راکه در حضور شاه عباس صفوی با قاضی زاده ماوراء النهری به انجام آورده متذکر شده است. دیگری رسالۀ بزرگی در امامت است که در رسالۀ امامت یاد کرده است.
ص: 216
عبدالخالق ابیات شیرین و مورد پسندی به پارسی می سروده و میلی به تصوّف داشته و در نزد سلطان صفوی بسیار مورد توجه بوده است.
قاضی زاده در این روزگاران وجود داشته و من بخشی از تحقیقات عرفانی او را که در شرح برخی از ابیات گلشن راز شیخ محمود شبستری تدوین کرده است، دیده ام.(1)
این کلمه اصطلاح ابن فهد است که در مهذب به کار برده است و اطلاق می شود بر شیخ اقدم، ابو علی محمد بن احمد بن جنید اسکافی معروف به ابن جنید و دیگری شیخ مقدم حسن بن ابی عقیل معروف به ابن ابی عقیل.
اطلاق می شود بر شیخ ابو عبدالله حسین بن علی بن شیبان قزوینی.
از کتاب الدروع الواقیة ابن طاووس به دست می آید. ابو عبدالله قزوینی کتابی دارد به نام علل الشرایع.
ص: 217
در ضمن لقب بعضی از علما که در این کتاب آمده است بدان نام اشاره کردم.
آن چه از نهایة ابن اثیر به دست می آید در این رابطه است که «قَس» به فتح قاف نام کوره ای است در ساحل دریای مصر نزدیک به «تَنّیس» وجامعه قسّی منسوب بدان جا است این جامه با مخلوطی از ابریشم تهیه می شود و در دیار قسّ مشهور است.
شهید اول (ره) در ذکری می نویسد: قَسّی به فتح قاف و سین بی نقطه منسوب است به قس که نام محلی است و جامۀ مصری که از ابریشم تهیه
می شود از آن جا است.(1)
شیخ اصفهانی از دانشوران سده هفتم هجری است. از یادآوری های شیخ حسن بن علی بن محمد بن حسن طبرسی آن که شیخ حسن طبرسی در سال 675 هجری از شیخ اصفهانی روایت می کرده است و خود سندش را در کتاب اسرار الائمه: یاد آوری کرده است. از این سند و قرائن دیگر به دست می آید شیخ اصفهانی از شیعیان است و احتمال دارد از سنی ها باشد.
محمد بن محمد بن محمد بدیهی رازی.
ص: 218
ابوالحسین سعید بن هبة الله بن حسین بن هبة الله بن حسن راوندی.
وی مؤلف الخرائج و الجرائح است و گاهی اطلاق قطب الدین راوندی بر او می شود.
کلمۀ قطب الدین بر گروه زیادی اطلاق می شود و این اطلاق موجبات اشتباه زیادی را به وجود آورده است چنان که برخی را به برخی دیگر اشتباه می کنند.1. شیخ متقدم قطب الدین ابی الحسین سعید بن هبةالله بن حسن راوندی مؤلف کتاب الخرائج و الجرائح و امثال آن.
2. شیخ ابوالحسن قطب الدین محمد بن حسن بن حسین کیدری سبزواری مؤلف مناهج النهج که به پارسی تألیف کرده است و امثال این از کتاب های دیگری.
3. ملا قطب الدین محمد بن محمد رازی بویهی، مؤلف شرح مطالع و محاکمات. وی فاضل معروفی است و از اولاد ابن بابویه قمی به شمار می باشد.
قطب الدین علاوه بر تألیفات یاد شده رساله ای در تحقیق تصور و تصدیق تألیف کرده است بلکه در این رابطه دو رساله کوچک و بزرگ دارد.
ص: 219
4. قطب الدین محمود بن مسعود بن مصلح فارسی کازرونی معروف به علامه شیرازی شاگرد خواجه نصیر الدین طوسی(ره) و ضمناً شارح بخش سوم از مفتاح و شارح مختصر حاجی و امثال این ها می باشد.(1)5. قطب الدین، مشهور به قطب محی، استاد مولانا جلال الدین دوّانی.
قطب محی یکی از مشایخ صوفیه است و مدون مکاتباتی است که به نام مکاتبات قطب محی معروف و مکاتیب منظور را به پارسی تدوین کرده است.
قطب محی همان قطب الدین محمد بن کوشکناری است.(2)
پوشیده نیست از این پنج تن قطب الدین سه دستۀ اولی از علمای خاصه اند و سه تن اخیر از علمای سنت و جماعت می باشند.
ملا قطب الدین بغدادی.
بغدادی از افاضل علمای دولت سلطان شاه طهماسب صفوی است. حسن بیک در کتاب احسن التواریخ چنین گفته است:
ملا قطب الدین بغدادی، جامع معقول و منقول بوده و در بسیاری از فنون بر دیگران برتری داشت و بر اقرانش تفوقّ پیدا کرده بود.
ص: 220
قطب الدین، ذهنی درّاک داشت و در این رابطه، مشکلات معارف یقینیه را کشف می کرد و فهمی چون خورشید درخشان داشته که غوامض مسائلدینی را حلّ می نمود و با تمامی فضائل و دانشوری که داشت بر آن ها که سمت منشی گری داشتند و نامه نگاری می کردند برتر بود. قطب الدین در بیان عبارت مقتدی و پیشوای فصحا و بلغا بود آن چنان که سخن به جا گفتنی و موافق با قانون قواعد گفتار به پایان رسانیدی.
قطب الدین از شاگردان امیر غیاث الدین منصور شیرازی بود.
قطب الدین موقعیت ویژه ای در پیشگاه شاه طهماسب داشت و سال 970 هجری در قزوین درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
شیخ قطب الدین کندری، شیخ ابوالحسن قطب الدین محمد بن حسین بن حسن بن کندری. سبزواری کندری مؤلف مباهج المهج، حدائق الحقایق در شرح نهج البلاغه است.
کندری به ضم کاف و سکون نون و ضمه دال و را و یا در آخر منسوب به کندر با نون است و نام یکی از قصبه های خراسان است. مشهور میان مورخان کیدر است. به خط شیخ عبدالصمد برادر شیخ بهائی (ره) چنان یافتم که این کلمه را با نون ضبط کرده است و از بعضی از تواریخ استفاده می شود کندر با کاف مضموم و نون ساکن و دال بی نقطه، نام کوره ای است از شهرستان ترشیز و خود ترشیز متصل به سبزوار است.
مراد از قمی در اصطلاح متأخران ویژه در اصطلاح، فاضل کاشانی ملا محمد محسن است. در تفسیر صافی، علی بن ابراهیم بن هاشم مؤلف تفسیر معروف و شیخ محمد بن یعقوب کلینی. لیکن ابن شهرآشوب در
ص: 221
کتاب المناقب از امالی قمی روایت می کند. از ظاهر گفتار او پیدا است مراد از قمی، شیخ صدوق رحمة الله است.
ص: 222
گازر با حرف گاف و زاء مضموم و راء آخر کهنه شوی.
ملا (....) مؤلف تفسیر پارسی معروف به تفسیر گازر.
نگارنده تفسیر خود را به سبک و روش شیعه اهل بیت:تألیف کرده است. ممکن این نگارنده، مؤلف تفسیر ترجمة الخواص است که برخی از مجلدات آن در نزد ما موجود می باشد.
گاهی گویند، گازر همان گرگانی شیعه مشهور است و تفسیر گازر هم همان تفسیر موسوم به کتاب جلاء الاحزان و جلاء الاذهان می باشد که در چند مجلد تدوین شده و نسخه ای از آن نزد ما موجود می باشد. ترجمة الخواص تفسیر فارسی و از نگارش های ابوالحسن علی بن حسن زواری است.
عبدالرحمن بن ابو جمعه اسود. سراینده مشهور به قولی، از شیعیان است.
قاضی ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان بن علی کراچکی.
کراچکی در ومله بیضا وارد شد و همان جا را جایگاه خود قرار داده است.
ص: 223
کراچکی نگارنده کنز الفوائد است که معروف و مطبوع است و علاوه بر این کتاب، کتاب های دیگر هم تألیف کرده است.کراچکی شاگرد شیخ مفید و معاصر با افاضلی است که در آن دوره چون ستارگانی می درخشیدند و ابن بّراج که از همان ستارگان است در آن روزگار می درخشید.
کسائی(1)
ابوالحسن علی بن حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فیروز اسدی کوفی.
از قرینه پیدا است کسائی دارای دو کنیه بوده است یکی ابوالحسن و دیگری ابوعبدالله.
کسائی تنی از قاریان هفتگانه مشهور است و پسر مفضل ضی و مادرش همسر مفضّل بوده است.
کسائی سال 189 ه-. در شهر ری درگذشت و بعضی گویند همان سال در طوس وفات یافت.
مؤلف گوید: به گمانم کسائی از شیعیان باشد.
ص: 224
شیخ ابوالفتوح محمود به قولی محمد بن حسین بن سندی بن شاهک معروف به کشاجم(1) و مؤلف کتاب المصائد.این کتاب را ابن خلکان در شرح احوال حضرت باقر یا حضرت صادق(علیهما السلام)به وی نسبت داده است. از سوی دیگر اطلاق لفظ «کشاجم» بر وی بدان جهت است که ابوالفتوح دارای پنج خصلت است که دلیل بر جامعیت اوست و هر حرفی اشاره به خصلت علمی و ادبی او می باشد (ک) کاتب، (ش) شعر و سرایندگی، (ا) ادیب، (ج) منجم، (م) متکلم.
کشاجم قصائد و چکامه هائی در ستایش از آل محمد ویژه در سوگ حضرت سید الشهداء(علیه السلام) بسیار سروده است و برخی از آن ها را ابن شهرآشوب در المناقب ایراد کرده است.
ابن شهرآشوب در معالم العلماء آن جا که به مدحت گران اهل بیت:اشاره کرده است، می نویسد:
ابوالفتوح محمد بن حسین بن سندی بن شاهک معروف به «کشاجم» که دانشمندی اخترشناس و سراینده و متکلم بوده است.
مؤلف گوید: ممکن است این شخص از بازماندگان سندی بن شاهک باشد که قاتل حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)می باشد.
ص: 225
به فتح کاف و شین نقطه دار مشدد و یکی از شهرهای ماوراء النهر و از اقلیم پنجم است. ابن حوقل می نویسد: کش نام شهری است در ماوراء النهر، مساحت آن سه فرسخ در سه فرسخ است. کش سرزمینی استآبادان و میوه های آن پیش از میوه های دیگر شهرهای ماوراء النهر زودتر می رسد. از شهرهای آن قرییه و غوریه است ودو نهر بزرگ آن سرزمین را مشروب می کند. یکی نهر قصّاران (کهنه شوران) و دیگری «نهر سور» است که در شمال نهر قصّاران جاری می شود.
در مشترک گوید: کش، شهری است در ماوراء النهر نزدیک به نخشب یعنی نتسف. در عزیزی آمده است از متعلقات کش روستائی است بس ارزنده که از سمرقند بهره ور است. مؤلف الجواهر المضیئته که در طبقات حنفیه تدوین شده است، می نویسد: کشّی به فتح کاف و تشدید شین قریه ای است در سه فرسخی «جوزجان جرجان». گروهی از اعلام به آن سرزمین منسوب اند از قبیل حسن بن نصر بن ابراهیم حنفی که کسائی الاصل و کشی المولد است.
سید داماد در اوائل حاشیه که بر اختیار کتاب رجال کشی شیخ طوسی دارد، می نویسد: کشی به فتح کاف و شین مشدد نقطه دار منسوب به کش بفتح و تشدید شهر معروفی است در چند منزلی سمرقند. گروهی از مشایخ و رجال و علمای ما بدان جا منسوب و از آن سرزمین برخاسته اند. نجاشی کاف کشی را ضمه داده اند. و فاضل مهندس بیرجندی در کتابی که به منظور مساحت و بلدان اقلیم ها تدوین کرده است می نویسد: کش به فتح کاف و تشدید شین نقطه دار از شهرهای ماوراء النهر و شهر بزرگی است که سه فرسخ در سه فرسخ و منسوب بدانجا (کشی) است. در قاموس گوید: کش
ص: 226
به ضم کاف گردی است که درخت خرما را با آن تلقیح می کنند و کش به فتح کاف دهکده ای است در جوزجان.در کتاب الرواشح السمادیه یادآوری کرده ام آن چه را فیروزآبادی در قاموس ایراد کرده است از کش و کش از جمله غلط های فیروزآبادی است که در قاموس به کار برده است. و در صورتی که بیان فیروزآبادی درست باشد، کش منسوب به این نسبت نمی باشد و محل یاد شده از محالی نیست که علما و محدثان معروف بدان جا نسبت داشته باشند.
اینک از علمائی که منسوب به کش است ابو عمرو کشی مؤلف کتاب رجال و استادش حمدویة بن نُصیر و عیاشی محمد بن مسعود کشی، پایان کلام سید محمد باقر معروف به میر داماد.
عنوان مزبور اطلاق می شود بر شیخ مسعود بن عمر. بالاتر از آن اطلاق می شود بر محمد بن عمر بن عبدالعزیز معروف به کشی مؤلف رجال مشهور.
رجال مزبور، مشتمل بر اخبار وارده در رابطه با مدح و ذم رجال است.
همین کتاب را شیخ طوسی، انتخاب کرده است و آن را به نام اختیار الکشی نام برده است. در حال حاضر از منتخب آن اثری نیست تنها آن جا که باقی مانده است، مختصر اختیار شیخ است و ما تا به حال حاضر به اصل رجال کشی دست پیدا نکرده ایم.
عنوان فوق حداکثر اطلاق می شود بر شیخ تقی الدین ابراهیم بن علی بن حسن بن محمد بن صالح بن اسماعیل عاملی کفعمی.
ص: 227
وی در کفعم متولد شد و در لویر رشد کرده و منسوب به حارث بود و امامی مذهبی بوده و مؤلف کتاب الجنة الباقیه معروف به مصباح و صاحب کتاب البلد الامین و امثال این ها از کتاب های دیگر.از جمله کسانی که به این عنوان شهرت دارد شیخی است که از اصحاب متأخر ما به شمار است.
شیخ ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق بن (...) راوی کلینی مؤلف کتاب الکافی و کتاب های دیگر از احادیث.
کلینی بنابر مشهور بر دائر بر زبان ها به ضم کاف و فتح لام است.
سمعانی در کتاب الانساب می نویسد: کلینی به فتح کاف و کسر لام و در آخر(ن) منسوب به کلین که یکی از قرای شهرری است. این ضبط نادرست است. فیروز آبادی در قاموس می نویسد: کلین بر وزن امیر یکی از قرای شهرری است و محمد بن یعقوب کلینی که یکی از فقهای شیعه است از آن جا برخاسته است. علامه حلی در کتاب خلاصة الرجال در ضمن نامبرداری از علّان کلینی می نویسد: علان، احمد بن ابراهیم دائی محمد بن یعقوب کلینی و استاد اوست. اظهار می دارد کلینی، مضموم الکاف و مخفف اللام منسوب به کلین است که یکی از قرای شهرری می باشد.
شیخ بهائی(ره) در ضمن تحقیقاتی که در این ضمن دارد می نویسد: بهتر آن است که کلین را بر فتح کاف ضبط کنیم. لیکن استعمال آن کلین به ضم کاف است.
مؤلف گوید: هرگاه درست باشد که کلین نام قریه باشد و به فتح اول خوانده شود دور نیست که کلین به ضم کاف از باب تغییرات در نسب خواهد فهمید.
ص: 228
آن چه از بعضی تهرانیان شنیده ایم این است که کلین بر وزن امیر نام دهکده ای است در شهر ری و دیگری کلین اسم مصغر نام قریۀ دیگریاست، لیک با این تفاوت، نزاع بر طرف خواهد شد. در عین حال معلوم نیست محمد بن یعقوب از کدام یک از دو قریه است و دیگر آن که اظهار نظر مسمسانی که این کلمه را به ضم کاف و کسر لام ضبط کرده است. چرا که در جای دیگر دیده نشده است که این کلمه به ضم کاف و کسر راء ضبط شده باشد که یکی از قرای ری باشد. ممکن است این ضبط مربوط به یکی از قرای دیگر ری باشد.
و هرگاه این احتمال صحیح باشد که کلین را به ضم کاف و کسر لام خوانده اند ممکن است منسوب به یکی از دو قریه مزبور نباشد و سرانجام از باب تغییرات نسب است چنان که ذکر شد.
حکیم کمال الدین از طبیب های با فضیلت و دانشمندان روزگار شاه طهماسب صفوی است. حکیم کمال الدین صاحب عنوان غیر از حکیم کمال الدین حسین شیرازی مشهور است بلکه صاحب عنوان فعلی از معاصران و از خویشاوندان حکیم حسین شیرازی است.
در تایخ عالم آرای عباسی می نویسد: کمال الدین هم طبیبی دانشمند و عالمی کاملا خوش اخلاق بود و در معالجه بیماران دست توانایی داشت و حداکثر طبیبان روزگارش گفتار او را می پسندیدند و به تصرفات او ترتیب اثر می دادند و مورد پذیرش آنان بود و گروهی از طبیبان به شاگردی او مباهات می کردند و کتاب های طبی را نزد او می خواندند.
کمال الدین حسین، بقراط زمان و افلاطون دوران بود. تنها عیبی که داشت آن بود که مانند کمال الدین حسین، متهم به باده گساری بود و
ص: 229
وسعت مشرب داشت و از آشامیدن شراب، پروائی نداشت و در این رابطه بود که در پیشگاه شاه طهماسب ارج و بهائی نداشت و اجازه حضور به وی داده نمی شد.
کمال الدین گاهی از اوقات در لشکرگاه سلطان صفوی به سر می برد و گاهی از اوقات در شهر یزد زیست داشت.
شیخ کمال الدین ابو جعفر احمد بن علی بن سعید بن سعادة بحرانی.
کمال الدین معاصر با خواجه نصیر الدین طوسی(ره) و مؤلف رسالة العلم است که خواجه نصیر الدین آن را شرح کرده است.
سید نقیب مرتضی کمال الدین بن صدر الدین.
سید مرتضی نقیب، موصلی و از دانشوران عصرش بود و از ابن رحبی روایت کرده است. شهید اول در اجازه ابن خازن حائری می نویسد: کتاب نهج البلاغه را گروهی از اعاظم روایت می کنند، از جمله سید تاج الدین بن معیّدیه سندی که منتهی به ابن رحبی می شود، از او سید علامه مرتضی نقیب موصل کمال الدین بن صدر الدین به سندی مشهور شده است.
مؤلف گوید: در برخی از نسخه های این اجازه «کمال الدین حیدر» به جای کمال الدین بن صدر الدین آمده است. بنابراین، اسم او حیدر است و همچنین نسخه های ابن رحبی به همین نسبت مشتبه خواهد بود.
آن چه را که در اجازۀ شیخ حسین بن علی بن جمال الدین حمّاد بن ابی الحسین لیثی واسطی برای شیخ نجم الدین خضر بن محمد بن نعیم مطار آبادی چنین آمده است. شیخ کمال الدین میثم بن علی بحرانی کتاب نهج البلاغه را از شیخ قاضی عبدالله بن محمود بن بلوچی از سید
ص: 230
کمال الدین حیدر بن محمد بن زید از استادش محمد بن شهرآشوبمازندرانی انتهی. و این دلیل بر بعضی از نسخه ای است که دوباره ایراد کرده ام.
در امل الامل شیخ معاصر به جای بلوجی، بلدجی آمده است.
مؤلف گوید: صاحب عنوان همان سید علامه مرتضی نقیب کمال الدین حیدر بن محمد بن زید بن محمد بن عبدالله حسینی نقیب موصل و شاگرد ابن شهرآشوب مازندرانی است، بلکه صاحب عنوان سید حیدر بن محمد حسینی مؤلف کتاب الدرر و الغرر است که استاد استناد ایده الله تعالی در بحار الانوار از آن نقل کرده است.
شیخ کمال الدین بن عفان قمی.
از فضلا و علمای زمان خود بود. معجزه ای از روضۀ مکرمه حضرت مولی علی(علیه السلام)به توسط او نقل شده است که قابل توجه می باشد.
شیخ کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی معروف به ابن میثم بحرانی. وی نهج البلاغه را شرح کرده و مورد توجه حقایق پژوهان قرار داده است.
ابوالمستهل کمیت بن زید بن حسین بن مخلد بن رهیبه اسدی.
شیخ ابوالحسن قطب الدین محمد بن حسین بن حسن بن کنیدری سبزواری. کندری منسوب به کندر است که دهکده یا قصبه ای از کوره های ترشیز از محال خراسان است و هم گویند کندری منسوب به
ص: 231
فروشنده کندر است. اگر رعایت ضبط یاء شود یعنی کیدر منسوب به آل کیدری است، لیکن این ضبط در حال حاضر غیر معلوم است.
ملا میر قاری کوکبی گیلانی(1)
دانشمندی با فضیلت و عالی به امور قرائت بود و معاصر با شاه عباس کبیر است. از تألیفات او زبدة الحقائق است و من بخشی از تحقیقات او را که از آن کتاب نقل شده است دیده ام و خود او هم حواشی بر آن کتاب تدوین نموده است.(2)
این کتاب، مشتمل است بر باب های زیادی در پارسی و تازی، از جمله باب های آن، بابی است در کلمات پیمبر اکرم: و در کلمات حضرت مولی(علیه السلام).
کوکبی این کتاب را به درخواست سلطان خان احمد خان حاکم گیلان تألیف کرده است و من بخشی از این کتاب را در تبریز دیده ام.
ممکن است کوکبی از علمای زیدیه باشد.
ص: 232
ابو سعید شاگرد ادریس پیمبر(علیه السلام)و ممکن است نامش لقمان باشد.
در رابطه با حضرت لقمان آمده است که آیا آن حضرت پیمبر است یا حکیم. حقیقت آن است که جناب لقمان، حکیم است.
ص: 233
گاهی این عنوان بر محمد بن علی بن محمد بن ابوالقاسم اطلاق می شود و گاهی مراد از عنوان مزبور جدش محمد بن ابی القاسم است.
شیخ فخر الدین رماحی در جامع المقال گوید: ممکن است استعلام کرد نام و نشان او به روایتی که صدوق(ره) از او دارد محمد بن علی باشد و به روایتی محمد بن علی ماجیلویه از پدرش از او که جدش باشد روایت کرده است.
و در طرق ابن بابویه محمد بن علی بن ماجیلویه از عمویش محمد بن القاسم روایت می کند. لیکن این سند بیرون از تأمل نمی باشد و به مناسبت این که وجه امتیازی میان محمدیها نمی باشد توقف کرده و رعایت تساوی محتمل است چرا که طریقی وجود ندارد تا مشتمل بر توقف و تساوی باشد.
مؤلف گوید: کلام شیخ فخر الدین از جهاتی مورد نظر است.
استاد استناد در اوائل بحار مرقوم فرموده است، ماجیلویه همان محمد بن علی است و پس از او از عمویش محمد بن ابی القاسم روایت کرده است.
گاهی عنوان مازنی اطلاق می شود بر شیخ ابو عثمان بکر بن محمد بن عثمان.
ص: 234
گویند نامش «بقیّه» و به قولی عدی بن حبیب مازنی بصری نحوی است. مازنی در علم نحو و ادبیات پیشوای روزگار خود بود.مازنی از شیعیان اهل بیت: بوده و از امامی مذهبان معروف است.
مازنی شاگرد اصمعی و ابو عبیده و استاد مبّرد بوده و تألیفات زیاد و معتبر دارد. از کتاب تبصرة العوام سید ابو تراب مرتضی بن داعی حسنی رازی در باب عاشر در شرح مذهب کرامیه می نویسد: مازنی و ابو عمرو از کرّامیه اند مگر آن دیگری بوده که به نام مازنی شناخته شده است.
گاهی مازنی بر ابوالمحسن نضر بن شمیل بن خرشة بن زید تمیمی نحوی بصری مازنی اطلاق می شود این شخص از اصحاب خلیل بن احمد است.
مازنی در سلخ ذیحجه سال 204 ه-. در شهر مرو وفات یافت.
مازنی در مرو متولد شده و در بصره نشو و نما کرده و در این رابطه او را بصری گویند. مازنی منسوب به مازن است که از قبیله بنی شیبان به شمار است.
نجاشی و بعضی دیگر از او در کتاب رجال یاد کرده اند.
محمد بن علی بن نعمان احول همان کسی است که عامۀ مردم او را شیطان الطاق گفته اند و از اصحاب صادق(علیه السلام)است و منسوب به طاق المحامل و یا منسوب به طاق مسجد کوفه است. برای حقیقت یابی به کتاب های رجال باید دست پیدا کرد.
شیخ شایسته زید الدین از علمای اصحاب شیعه است و من تا بحال به نام او، روزگار او و چگونگی حال او دست پیدا نکرده ام.
ص: 235
شیخ با جلالت محمد بن یزید بن عبدالاکبر ازدی بصری.مبرد پیشوای نحو و لغت و فاضلی امامی و اقدم از دیگران و معروف و مقبول القول در میان نحات کوفه و بصره است.
کتاب الکامل و امثال آن از تألیفات اوست.
مؤلف گوید: کتاب کامل مبّرد را در قسطنطنیه در کتابخانه وقفیه دیده ام. این کتاب مشتمل بر فوائد بسیار است.
از تألیفات او کتاب الاشتقاق است این کتاب در رابطه با لغت تألیفات گردیده است. این کتاب را ابن ادریس در کتاب طهارت «سرائر» و در کتاب مستأجر از سرائر مورد بهره قرار گرفته است.
مبّرد سال 285 ه-. وفات یافته است.
مظهر این کلمه ابن ادریس است که شیخ احمد بن منصور بن ادریس عجلی حلّی باشد.
سید مجد الدین محمد بن حسن بن طاووس حلّی.
این بزرگوار دانشوری با نشانۀ معلومی بوده که در محال خودش بی نظیر بود.
این بزرگوار همراه با پدر علامه حلّی و شیخ ابن ابی العّز فقیه از حله به سوی هلاکو عزیمت کردند تا از ملاقات با او برای مردم روزگارش درخواست امان کنند و این آن گاه بود که هلاکو، مستعصم خلیفۀ عباسی را کشته بود و خود عازم بغداد بود و پس از قتل مستعصم، بنی العباس منقرض گردید و جریان از این قرار بود به طوری که علامه حلّی و دیگران
ص: 236
نقل کرده اند مردم برای این که از هولاکو امان نامه ای بدست آورند، مجدالدین و والد علامه برای اخذ امان نامه از حلّه به سوی هولاکو رهسپار گردیدند.
سید مجد الدین بن عباد بن احمد بن اسماعیل حسینی.
سید مجد الدین کتاب توضیح الوصول و تهذیب الاصول را که از شیخ جمال الدین علامه حلّی است، شرح کرده است و چنان که یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله ای که به منظور اسامی مشایخ تألیف کرده است سید مجد الدین را یکی از مشایخ شیعه نام برده است.
در این رابطه اظهار می دارد و شیخ محمود بن یوسف بن علی طبرسی از شاگردان سید مجد الدین بوده است و سید این شرح را به درخواست شیخ محمود تألیف کرده است. خود او از معاصران علامه است.
ملا محمد بن محمد رضا تبریزی. وی سراینده ای با فضیلت و معاصری مشهور و معروف در سرزمین های آذربایجان است.(1)
وی سرایندۀ دوازده بند جرافی است که در سوگ حضرت سید الشهدا(علیه السلام)معروض داشته است. دوازده بند مرثیه به اندازه ای گیراست
ص: 237
که کمتر کسی است آن ها را بشنود و متأثر نگردد. محتشم در روزگار پادشاهان صفوی زیست می کرد. چگونگی احوال او را از تواریخ و ترجمه ها باید بدست آورد.
شیخ ابوالقاسم جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلّی. محقق، فقیهی متکلم مشهور بود و کتاب شرایع و امثال آن تألیف اوست.
شیخ علی بن عبدالعالی کرکی است. قواعد تألیف را شرح کرده و کتاب های دیگری هم دارد.
محمد بن احمد خضری، مؤلف حاشیۀ خضریه.
این حاشیه را محقق خضری بر الهیات شرح تجرید تدوین نموده است.
این شرح را اندکی پیش از حاشیه مولی میرزا جان بر شرح تجرید تدوین کرده است.
ملا عبد الله بن شهاب الدین حسین یزدی.
محقق یزدی حاشیه هائی بر تهذیب المنطق تدوین کرده است. که اکنون به حاشیۀ ملا عبدالله شهرت پیدا کرده است.
یزدی، منسوب به یزد است.
در تقویم البلدان می نویسد: یزد از اقلیم سوم از کوره اصطخر فارس است. انساب می نویسد: یزد به فتح یاء و سکون راء نقطه دار و در آخر دال بی نقطه. یزد و میبد نام دو شهر از کوره اصطخر می باشد که واقع میان
ص: 238
اصفهان و کرمان می باشند و هر دو شهر نزدیک به یکدیگرند. فاصله میان فهرج و میبد پانزده فرسخ راه است از شهر یزد و میبد دانشورانی ظهورکرده است. میبذ به فتح میم و سکون باء و ضم یاء و ذال نقطه دار در آخر. مؤلف گوید: مشهور در میان مورخان آن است که میبذ را با دال بی نقطه می خوانند.
ملا محی الدین از فضلای روزگار سلطان صدر الدین صفوی موسوی جدّ سلاطین صفوی است.
سید محی الدین ابو حامد محمد بن ابی القاسم عبد الله بن علی بن زهره حسینی حلبی. این بزرگوار برادرزاده سید ابو المکارم بن زهره و مؤلف الغنیه می باشد. این بزرگوار غیر از سید ابوالطالب احمد بن حسن بن زهره حلبی است.
شیخ محی الدین اربلی از علما و ارادتمندان به ائمه طاهرین ویژه مقام معظم ولی عصر(علیه السلام)است. سید بهار الدین علی بن عبدالمجید نجفی در یکی از کتاب هایش بخشی از حکایات و معجزات متعلقه به حضرت بقیة اللهأ را با واسطه از شیخ محی الدین اربلی روایت کرده است.
برخی از موّرخان کلمۀ اربلی را با تاء مکسور ضبط کرده اند حال آن که صحیح آن است این کلمه را اربلی با باء مکسور ضبط کنند.
ص: 239
عنوان مزبور بیشتر اوقات بر سید اجل علم الهدی ذی المجدین علی بن حسین موسوی اطلاق می شود سید مرتضی تألیفاتی دارد از جمله الشافی و غیر از آن.این بزرگوار معروف به سید ثمانینی و مشهور به سید مرتضی است.
و گاهی عنوان مزبور به طور نادر بر شیخ جلیل (...) اطلاق می شود.
سید شریف ابو احمد عدنان بن محمد الشریف الرضی بن حسین الموسوی البغدادی.
شیخ ابو عبدالله محمد بن عمران و به قولی عبدالله بن موسی بن سعد بن عبدالله کاتب مرزبان خراسانی.
مرزبانی در اصل از مردم خراسان است و در بغداد متولد شده است.(1)
کتابی در رجال تألیف کرده است. از این کتاب امیر رفیع الدین صدر در حواشی کتابی که به منظور ردّ بر سید داماد(ره) در رابطه با حرمت تسمیه قائم(علیه السلام)تألیف کرده است نقل نموده است.
ص: 240
از اموری که مربوط به صاحب عنوان است نام و نشان اوست که باید یاد آوری شود و ضمناً باید گفت مرعشی از متأخرین علماء شیعه است.
کلمه مرعش منسوب به شهری است در بلدۀ شام.و گاهی منسوب است به سید علی، ملقب به مرعش بن عبدالله بن محمد ملقّب به سیلق بن حسن بن حسین اصغر بن امام زین العابدین(علیه السلام)است.
بدیهی است نسبت بالا به دو بخش تقسیم می شود، بخش دوم آن در این رابطه است که هر کسی منسوب به سید علی مرعشی باشد او سید است. در عین حال اشتباهی به وجود می آید آن چنان که معلوم نیست نسبت مرعشی مربوط به کدام یک از آن دو تن می باشد. قاضی نورالله و جمعی آن ها را به سید علی نسبت می دهند. اکنون نسبت میان مرعشی و سیلقی نسبت ارجحی است.
شیخ رضی الدین ابوالحسن علی بن شیخ جمال الدین احمد بن یحیی مزیدی.
مزیدی از فقهای معروف به مزیدی و از اساتید شهید اول و از ابن داوود و غیره روایت کرده است.
هنگام دیگر عنوان مسعودی بر جمعی از عامه بلکه از خاصه اطلاق می شود.
از مشهوران عامه که بر این لقب ملقب اند.
شیخ محمد بن عبدالرحمان بن محمد بن ابی الحسن مسعود و معروف به مسعودی.
و گاهی بر پدرش ابی السعادات عبد الرحمن اطلاق می شود.
ص: 241
و گاهی هم بر جدش اطلاق می شود.
عنوان بالا شامل جمعی از علما و فقها می باشد.
از جمله شیخ فقیه اقدم محمد بن حامد مسعودی است.مسعودی از عبدالله سلمی از شقیق بلخی از حذیفه یمانی روایت کرده است.
و روایت می کند از او مؤلف التهاب نیران الاحزان چنان که این روایت از صدر کتاب التهاب استفاده می شود. در بعضی از نسخه هایش چنین بر می آید: حدثنا الفقیه ابو محمد حامد بن محمد مسعودی از عبدالله بن حارث سلمی از اعمش از شقیق بلخی از عبدالله بن سلمه انصاری از حذیفه یمانی تا آخر حدیث.
در هر حال مسعودی از قدمای اصحاب شیعه است. و ممکن است در عصر حضرت رضا(علیه السلام)و ائمه دیگر صلوات الله:می زیسته.
اغلب اوقات مراد از مسعودی شیخ متقدم ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی هذلی امامی فاضلی کامل، معروف به مسعودی و مؤلف کتاب مشهور به مروج الذهب و معاصر با محمد بن زکریا طبیب سواری معروف و معارض با مسعودی. برخی اظهار داشته است مسعودی ثانی از نوادگان مسعودی اول است.
شیخ امام فقیه سعید معین الدین سالم بن بدران مصری.
مصری مجتهدی بزرگوار و معروف و دانشوری نیکو گفتار بود و نظرات او به عنوان مصری در کتاب های فقها نقل می شود و گاهی به عنوان معین الدین مصری از وی یاد می کنند و کتابی به نام التحریر تألیف کرده است.
و ما نام و نشان او را در ضمن مسائل ارث یکی از فضلا دیده ایم.
ص: 242
شهید ثانی در شرح شرایع گفتار او را در ضمن میراث ابن عم از ابوین یا عم پدری متذکر شده است و غیر از این در جای دیگر هم متذکر شده است.از روزگار او به درستی اطلاعی ندارم همین اندازه می دانیم مصری، مقدم بر خواجه نصر الدین طوسی و متأخر از قطب راوندی است.
محقق طوسی(ره) در رسالۀ فرائض ارث از او یاد کرده است. لیکن در این بخش از مواریث می نویسد: باشد مثالی را ایراد کنیم، شیخ ما امام سعید معین بن سالم بن معین الدین بن جبران.
معین الدین مصری در کتاب التحریر ایراد می کند آن جا که او گفته است، این مسئله در رابطه با کسی است که انسانی درگذشته و پسر پسر عمویی از خود بجا گذارده باشد. از گفتۀ خواجه بر می آید که نام مصری معین الدین و سالم نام پدر اوست.
شیخ مصلح الدین بن عبدالله سعدی شیرازی سرایندۀ نامی.
شیخ زین الدین ابوالحسن علی بن احمد بن طراد مطار آبادی.
مطار آبادی استاد شیخ مفید1می باشد.
محمد بن احمد بن مسلم مطهری.
مطهری راوی صحیفۀ کامله سجادیه علی منشائها آلاف السلام و التحیة و گاهی صاحب عنوان را به محمد بن مطهر شناخته اند.
آخوند ملا معز الدین(...) یزدی.
ص: 243
وی فاضلی دانشور بود و در فن ریاضی مهارت به سزائی داشت.
از تألیفات او تعلیقاتی است بر حاشیه شرح زیچ گورکانی بیرجندی و من بخشی از آن تعلیقات را دیده ام.گفتنی است که آخوند معز اهتمام جهات غیر از قاضی معز است چرا که از تعلیقه که من هم آن را در سیستان دیده ام استفاده می شد این دو تن معز ارتباطی با یکدیگر ندارند.
به طوری که کراجکی در کنز الفوائد اظهار می دارد معمّر مشرقی مردی است که در شهرهای ایران و در سرزمین جبل زیست داشته و وا نمود کرده که او حضرت مولا علی(علیه السلام)را دیده است و سال ها گذشته که او حضرت مولا(علیه السلام)را مشاهده کرده است و می گوید سال ها است نشانی که در صورت دارد همچنان در چهره اش باقی مانده است. و اضافه کرده است او سال ها افتخار مصاحبه حضرت مولی(علیه السلام)را داشته و به خدمتکاری آن حضرت می پرداخته است گروهی با اختلاف مذهبی که داشتند خبری از او نقل می کردند و اعلام می کردند که او را دیده اند و گفتار او را شنیده اند. از آن جمله ابوالعباس احمد بن نوح بن محمد حنبلی شافعی است.
ابوالعباس گوید: در سال 411 هجری تصمیم داشتم برای فراگیری علم به عراق عزیمت نمایم در مسیر راه به شهری رسیدم به نام «سهرورد» از شهرهای جبل نزدیک به زنجان و مصادف با سال 450 ه-..
به مجردی که وارد شهر سهرورد شدم به اطلاع رسید در این سرزمین نیز مردی است که می پندارد حضرت امیر المؤمنین علی(علیه السلام)را مشاهده کرده است با خود گفتم هرگاه چنان باشد که به اطلاع رسیده است از دیدار او بهره عظیمی بدست آورده ام به این منظور وارد منزل او شدم و این در حالی
ص: 244
بود که معمر به بافتن زنار اشتغال داشت. وی را انسانی لاغر اندام و ضعیف مشاهده کردم و در حالی که ریش گرد بزرگی داشت و فرزند خوردسالی داشت که نزدیک به یکسال از عمر او گذشته بود. پس از آن که حاضران بحضور وی رسیده یکی از حاضران به معرفی آنان پرداخت و گفت اینان مردمی دوست دانش اند و هم اکنون برای تحصیل کمال عازم عراق اند. و از شما تمنی دارند بخشی از آن چه از حضرت مولی علی(علیه السلام) دیده و یا شنیده ام به اطلاعشان برسانید. معمر پیشنهاد آنان را پذیرفت و گفت علت ملاقات من که به حضور حضرت مولی(علیه السلام)شرفیاب گردیدم آن بود در یکی از مواضع توقف کرده بودم سواره ای از کنار من عبور کرد و سربالا نمود متوجه شدم دست بر سرم کشید و برای من دعا کرد. گاهی که سواره درگذشت پرسیدم آن سواره کیست در پاسخ گفتند او حضرت مولی علی(علیه السلام)است. هروله کنان خود را به آن حضرت رسانیدم و افتخار هم صحبتی ایشان را پیدا کردم و معلوم شد این مصاحبت در تکریت و محلی از عراق اتفاق افتاده است. و آن محل را «تل فلان» می گویند و از آن به بعد همواره خدمتکار حضرت مولی علی(علیه السلام)بودم تا حضرتش به شهادت رسید و از آن پس به خدمتکاری فرزندانش افتخار پیدا کردم.
احمد بن نوح خطاب به من گفت گروهی از مردم بلد را مشاهده کردم، مطالبی را از او یاد کرده اند و گفته اند از پدرانمان شنیدم می گفتند از اجدادمان گفتار و حقایقی را از وی می شنیدیم که به آن حال به دیده ما افزوده می گردید. باری مدتی در اهواز زیست می کرد تا آن که از اهواز به لا ذیه الدیلم منتقل گردید و از آن به سهروردیه انتقال داده شده است.
ابو عبدالله حسین بن محمد قمی گفته است گروهی از مردم نقل کرده اند که آنان معمر را دیده اند و او را مشاهده کرده و از او مطالبی شنیده
ص: 245
و یادآوری کردند و مبحث حدیث را از او یاد کرده اند. و همین حدیث را گروهی از مردم سهرورد یاد کرده اند و او را به صفتی که داشته استستوده اند ویژه او را در حالی مشاهده کرده که به زنّار بافی اشتغال داشته است.
مؤلف گوید: از ذیل حدیث استفاده می شود که معمر نصرانی بوده است مگر این که از کارهایش تصحیف نواویر باشد چنان که پیش از این گفته شد معمر نواویر می بافته و همچنین لفظ خمسین بدل از لفظ خمس است.
ابو عمرو عثمان بن خطاب معمّر.
این شخص معروف به معمر ابی الدنیا اَشَج (سر شکسته) است.
ابوبکر گرگانی ملقب به مفید از وی روایت کرده است و خود او بدون واسطه از حضرت مولی علی(علیه السلام)روایت کرده است و شیخ طوسی به واسطۀ مفید از وی روایت کرده است.
امام معین الدین بن مسعود بن علی بیهقی شیعی.
از علمای نهان خویش بوده است. کتاب سلوی الشیعه از تألیفات اوست و من آن کتاب را به خط (...) دیده ام و ممکن است نام او در طی مطالب کتاب هویدا گردد.
شیخ امام فقیه معین الدین سالم بن بدران بن علی مصری مازنی.
وی از شاگردان ابن ادریس 1است.
شیخ محمد بن احمد بن عبید الله بصری.
ص: 246
وی از سرایندگان بنام و مشهور به مفّج است.از قرائن استفاده می شود وی از فضلای امامیه است و از تألیفات او کتابی است در اقسام المعاریض در فن کلام.(1)
شیخ اجل محمد بن محمد بن نعمان عکبری معروف به مفید و یا شیخ مفید.
شیخ مفید، کتاب های بسیاری تألیف کرده است از جمله المقنعه.
پیش از این شرح حال او را ایراد کردیم و متذکر شدیم علت تلقب او به مفید چیست؟
ابن فهد در کتاب المهذب می نویسد: سبک ما در این کتاب آن است هرگاه بگوییم مفید و شاگردش چنین گفته اند مراد از مفید همان شیخ مفید(ره) است و مراد از شاگردش ابویعلی، سلامة بن عبد العزیز دیلمی مؤلف المراسم و کتاب های دیگر است.
عنوان بالا اطلاق می شود بر حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه ابن نعیم ظبی طهمانی نیشابوری حافظ، معروف به ابن بیّع.
وی کتاب های بسیاری تألیف کرده است از جمله کتاب امالی و امثال آن و گاهی از وی به عنوان حاکم ابو عبدالله نام برده اند.
بیشتر اوقات کلمه مفید بر شیخ مفید حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن شیخ ابوبکر احمد بن حسین بن احمد نیشابوری خزاعی.
ص: 247
خزاعی در ری می زیسته و عموی شیخ ابو الفتوح رازی است.
خزاعی مانند ابن بیع کتابی به نام امالی داشته است.بیشتر اوقات ابن بیّع و خزاعی به یکدیگر اشتباه می شود.
شیخ مفید الدین ابو جعفر و به قولی ابو عبدالله محمد بن محمد بن جهم ابن علی بن ابی المجد بن ابی الغنائم بن جهم اسدی حلی.
شیخ ابوالحسن علی بن عبید الله بن حسن بن حسین بن حسن بن حسین بن علی بن الحسین بابویه موسی قمی رازی. وی فاضلی کامل و از مشایخ کامل الروایه است. از تألیف او کتاب الفهرست فی الرجال است این کتاب در فن رجال مشهور است و شیخ صدوق عموی اعلی می باشد.
ابوالحسن محمد بن احمد بن عبیدالله منصوری.
منصوری از حضرت امام هادی(علیه السلام)روایت می کند و گاهی از آن حضرت بتوسط عموی پدریش از ابو محمد موسی بن عیسی بن منصور و ملقب به منصوری از جهت انساب به جدش منصور.
در بعضی از مواقع آمده است، فحّام از منصوری روایت می کند و او از عموی پدرش موسی بن عیسی بن احمد بن عیسی بن منصور. احمد عیسی منصوری از امام هادی(علیه السلام)روایت می کند.
بنابراین، منصوری دومی را روایت می کنند و سقطی از میان افتاده است و او بواسطه شیخ طوسی بتوسط فحّام روایت می کند. و گاهی صاحب عنوان را ابوالحسن منصوری گفته اند.
ص: 248
کلمه مهلبی بر عده ای از اعلام اطلاق می شود از جمله:
ابوالحسن علی بن بلال عن ابو معاویه مهلبی و گاهی از وی تعبیر می شود به علی بن بلال مهلبی از مشایخ ابن نوح و ابن عبدون و مفید وامثال شیخ ایشان و نیز از مشایخ دیگر استفاده می کرده جعفر بن قولویه روایت می کند.
و گاهی عنوان فوق به وزیر مهلبی گفته می شود.
او ابو محمد حسن بن محمد بن هارون مهلبی است که مردی سراینده بود و وزارت معز الدوله احمد بن بویه را عهده دار می شد و مهلبی گفتن او را بدان جهت است که انتساب به مهلب ابو جعفر مهلب بن ابی صفرة داشت و در دولت عباسیه و یا امویه مالک عراق بوده است.
از جمله مهلبی ها شیخ فاضل عز الدین حسن بن شمس الدین محمد بن علی مهلبی حلّی است.
عز الدین از علمای زمان خود بوده است و مؤلف کتاب الانوار البدریه فی رد شبه القدریه. ممکن است این شخص با وزیر مهلبی متحد باشد و ممکن است ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند.
در هر حال از قرینه پیداست که میثمی، منسوب است به میثم تمّار که از بهترین یاران حضرت مولی(علیه السلام).
سید امیر عماد الدین علی الحسینی استرآبادی.
وی از مردم استرآباد بود و معروف به میرکلان است و در روزگار شاه طهماسب صفوی می زیسته است.
سید جلیل القدر آمیرزا رفیع الدین محمد بن حیدر حسنی طباطبائی آئینی و اصفهانی شیروانی معروف به ملا رفیعا.(1)
مولانا یکی از اساتید مؤلف است که از او به استاد علامه قدس الله روحه تعبیر کرده است و از این استاد نقل کرده که کلمۀ «شیروانی» را به فتح شین ضبط کرده است.
شیخ الاسلام محمد بن کاشف الدین محمد یزدی اصفهانی است.
میرزا قاضی خود در یکی از رساله هایش به این ضبط اشاره کرده است.
ص: 250
شیخ شهید سعه شهاب الدین حسین بن محمد بن علی میکالی.
این شهید کتابی در ادعیه بنام العمدة تألیف کرده است.
ص: 251
ابو البرکات سید ناصح الدین.
در باب کنی از وی به عنوان سید ابوالبرکات مشهدی یاد کردیم.
سید حسین ابو محمد اطروش حسن بن علی بن حسن بن علی بن محمد بن علی حسین بن علی بن ابی طالب(علیه السلام).
وی فاضلی عالم و معروف به ناصر و ناصر الحق و ناصر کبیر است.
ناصر از پیشوایان زیدیه بود و از حسن اعتقاد برخوردار بوده است و مانند اسمش از حق یاری می کرده و از عقائد زیدیه تبرّی داشته و پیش از این ذیل ترجمه اش به این واقعیت اشاره کرده ایم. ناصر، در خدمت عماد الدوله ابوالحسن علی بن بویه دیلمی مشهور به سر می برده است.
گویند گاهی که ناصر کبیر به شهادت رسید، ناصر راهی خراسان شد و گروه زیادی گرد او را فرا گرفتند و مردم دیلم سال 302 ه-. او را به امامت پذیرفتند و او از فرصت استفاده کرده خروج نمود و مالک آن دیار شد و او نخستین پادشاهی بود از دیلمه که تاج شهی بر سر گذاشت.
سلطان المشایخ و المحققین ناصر الحق و الدّین.
سید محمد بن محمد بن حسن الحسینی معروف به ابن قاسم عیناثی در کتاب اثنی عشریه فی المواعظ العددیه و بخشی از خطش در آن کتاب
ص: 252
آمده است. و ممکن است صاحب عنوان شیعه باشد و ممکن است ناصر الحق همان امام زیدیه باشد که امامی مذهب است. در عین حالزیدیه او را به عنوان امام خویش برگزیده اند. چنان که شیخ بهائی به این معنی تصریح کرده اند و از قدما است.
قاضی ناصر الدین معروف به ابن نزار.
ابن نزار از مشایخ والد ابو جمهور احسائی است.
ابن ابی جمهور در ستایش از ابن نزار در عوالی اللئالی می گوید: شیخ الزاهد الفقیه و قاضی قضاة الاسلام ناصر الدین بن نزار.
ابن نزار از شیخ حسن مشهور به مطوّع جزوانی روایت کرده است.
پیش از این در باب نون در فصل اسماء به مناسبت ناصر الدین گفتیم برای ما هویدا نیست که ناصر الدین اسم اوست یا لقب او.
در اصطلاح فقهاء کلمۀ نجاشی اطلاق می شود به شیخ ابو احمد علی بن احمد بن عباس بن محمد بن عبدالله بن ابراهیم بن محمد بن عبدالله نجاشی اسدی.(1)
نجاشی مؤلف کتاب رجال مشهور و کتاب های دیگر می باشد و ضمناً نجاشی، شاگرد شیخ مفید است. نجاشی لقب پادشاه حبشه است. از جمله «اضحمة بن بحر» است.
ص: 253
نجاشی پادشاهی است که نامه ای حضور رسول اکرم9گسیل داشت و به آن حضرت ایمان آورد.(1)
شیخ رضی الدین و به قولی نجم الدین محمد بن حسن استرآبادی.
شیخ رضی الدین شارح شافیۀ و کافیه و شارح قصیده های هفتگانه علویات ابن ابی الحدید است و امثال این ها از تألیفات دیگر.
نجم الائمه دانشوری شیعه امامی و ادیبی مقبول القول بود چنان که کلیه گفتار او را می پسندند. نجم الائمه سال 686 ه-. رحلت کرده است.
نجم الائمه به گروه بسیاری از دانشوران عامه اطلاق می شود. در عین حال و غالب اوقات نجم الائمه شیعی مقدم بر دیگران است.
نجم الدین موسوم به امیر از دانشوران روزگار شاه عباس کبیر صفوی است.
تحقیقات و تعلیقات ایرادی بر رجال نجاشی تدوین کرده است.
پندار من آن است که وی از شاگردان شیخ بهائی بوده است و پیش از این از احوال او اطلاعی ندارم.
کفعمی در حواشی مصباحش می نویسد: سید نجم الدین کتابی دارد به نام حسن الخلال و خود کفعمی در کتاب مصباحش از آن نقل کرده است.
ص: 254
شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفر بن سعید بن یحیی حلّی مؤلف کتاب شرایع.
ابو زکریا یحیی بن سعید بن احمد بن یحیی بن حسن بن سعید هذلی حلّی معروف به نجیب الدین ابو زکریا عموی محقق حلی و مؤلف کتاب الجلی و الاشباه و النظائر در فقه و امثال این ها از تألیفات دیگر.گاهی نجیب الدین اطلاق می شود بر ابن نما، شیخ ابو ابراهیم محمد بن جعفر بن محمد بن نما حلی. استاد محقق حلی(ره).
و گاهی کلمۀ نجیب الدین اطلاق می شود بر شیخ نجیب الدین علی بن شیخ شمس الدین محمد بن مکی بن عیسی بن جمال الدین عیسی شامی عاملی جبلی جبعی.
شیخ نجیب الدین معروف به ابن ربعی.
در اجازۀ شهید ثانی که به شیخ تاج الدین بن هلال جزائری داده است از او به طوری که در عنوان یاد کرده ایم اسم برده است.
مراد از صاحب عنوان، شیخ نجیب الدین ابو ابراهیم محمد بن نما حلّی ربعی.
ابن ربعی از ابن ادریس و دیگر روایت کرده است و محقق حلّی و همطرازان او از او روایت کرده اند.
به فتح نون و خاء و عین بی نقطه.
ص: 255
نخعی نام قبیلۀ بزرگی از مذحج است.(1)
پیش از این نام او در طی تفسیر ابن ندیم در باب کنی آورده شده است و پس از این هم در باب کنی مربوط به قسم ثانی ایراد خواهد شد.
مولانا نصر الدین همدانی.(2)
ملا نصر الدین بن عارف ظریفی است چنان که خاصه و عامه او را به ظریفی می شناسند و امثال و حکایات او بر زبان ها مشهور است. گویند ملا نصر الدین ظریفی شیعه مذهب و ایرانی است. گور او پیوست با گور همسرش معروف به مقابر بلده در شهر روم و واقع میان قونیه و انطاکیه است.
و من گور این زن و مرد را زیارت کرده ام. و این در حالی بود که برای سومین مرتبه از بیت الله الحرام بازگشته و عازم قسطنطنیه بودم.
به طوری که از مزار کبیر استفاده می شود، نصیر از مشایخ شیخ محمد بن جعفر مشهدی است و غیر از خواجه نصیر الدین طوسی است چرا که زمان مشهدی مقدم بر خواجه است.
ص: 256
از قرینه بدست می آید که مراد از نصیر الدین، عبدالله بن حمزه بر عبدالله طوسی است که استاد قطب الدین کیدر می باشد.
صاحب عنوان همانا نصیر الدین طوسی است.
عنوان مزبور لقب گروهی از علمای امامیه است.مشهورترین ایشان خواجه نصیر الدین محمد بن محمد بن حسن طوسی است.
این بزرگوار مؤلف تجرید در کلام و شرح اشارات در حکمت و تألیفات دیگر. از جمله ملا نصیر الدین علی کاشی حلی.
وی مؤلف حواشی شرح قدیم تجرید و امثال این ها است.
از جمله ملا (...) طوسی الدین.
گاهی این بزرگوار را نصیر طوسی هم گفته اند.
گاهی بلکه بیشترین عنوان مزبور بر خواجه نصیر الدین محمد بن محمد بن حسن طوسی معروف اطلاق می شود.
و گاهی عنوان فوق بر شیخ نصیر الدین علی بن حمزه بن حسن طوسی اطلاق می شود.
ابن حمزه همان شخصیتی است که شیخ علی بن یحیی خیّاط مطالبی را از او فرا گرفته است.
و گاهی عنوان یاد شده اطلاق می شود و بر شیخ نصیر الدین بن عبدالله بن حمزه بن عبدالله بن حمزه بن حسن بن علی طوسی مشهدی، استاد قطب الدین کیدری.
ص: 257
گفتنی است از آن جا که یاد شدگان در لقب با یکدیگر مشترک اند، بسیار اتفاق افتاده است که شرح حال یکی از آن ها بر دیگری مشتبه ماند. لیکن عنوان نخستین با قید خواجه نصیر الدین بن طوسی از دیگران مجزا می باشد.
مولانا شیخ نصیر الدین علی بن محمد بن علی کاشی کلی.
مولانا فاضلی دانشور و مدققی ماهر و معاصر با قطب رازی است.
مولانا نصیر الدین کاشی حلی.
همان دانشوری است که پیش از این به نام و نشان او اشاره کردیم. تنها تفاوتی که از دانشور حاضر با دانشور یاد شده در دست است آن است که دانشور پیشین مقید به حلی نمی باشد.
ملا نصیر بن (...) از فضلا و فقهای عصر خود بوده است.
آن گاه که نصیر الدین، به شرح قواعد علامه می پرداخته بیست و دو نقض بر تعریفی که علامه برای تعریف طهارت متذکر شده است، ایراد نموده است.
و ضمناً این نقوض را بعضی از شارحان قواعد یاد کرده اند. از جمله سید حسین مجتهد در شرح شرایع یادآور گردیده اند. و ممکن است مولانا نصیر الدین هم شرحی بر قواعد داشته باشد و ممکن است صاحب عنوان حاضر با یکی از سابقان یکسان باشد.
سید امیر نظام الدین استرآبادی.
ص: 258
نظام الدین، از فضلا و دانشوران روزگار خود بود. به خط برخی از معاصرانش چنان دیدم که او را چنین توصیف کرده است (السید الأجّل عمدة السادات استرآبادی) به بیماری درد پهلو مبتلا گردید و بدان حال بود تا در روز دوشنبه پنجم ماه شوال سال 977 ه-. درگذشت.در آن شب که به لقاء حضرت پروردگار پیوست خسوف کلی اتفاق افتاد که از ماه جز اندکی باقی نمانده بود و خسوف ماه در سال 977 ه-.. در شب پانزدهم ماه مبارک رمضان بوده است و در همین سال مولانا درویش محمد استرآبادی درگذشت و می گویند از آثار خسوف در آن شب بوده است.
احوال استرآبادی تا آن که در اختیارم بوده متذکر شدم و مابقی آن به عهده تواریخ است.
شیخ نظام الدین ابو عبدالله و به قولی ابوالحسن سلمان بن حسن بن سلیمان صهرشتی.
صهرشتی شاگرد نجاشی و شیخ طوسی و سید مرتضی است و او همان بزرگواری است که شهید اول در ذکری در باب «نزح آب چاه» از وی نام برده است. همچنین در این باب دیگری هم یاد کرده است. این تألیفاتی که به وی نسبت داده اند شرح النهایة است.
مولای با جلالت نظام الدین محمد بن ملا کمال الدین حسین بن نظام الدین.
نظام الدین در اصل از قریش بوده و در ساوه متولد گردیده و همان جا رشد کرده است. شرح حال او را پیش از این یادداشت کرده ایم.
ص: 259
نظام الدین فاضلی عالم و فقیهی محدث و ناقدی بینا به علم رجال بود و از شاگردان شیخنا البهائی(ره) به شمار می آمد و بالاخره جامع کمالات بود و پدرش از دوستان شیخ بهائی بود. و گاهی که پدرش دار فانی را وداعگفت، شیخ بهائی او را تحت تربیت خود قرار داد چنان که در سفرها همراه شیخ بهائی بود و با وی مصاحبت می کرد و او را دوست می داشت در نهایت حق پدرش را نسبت به جهات مختلف در نظر می گرفت تا سرانجام بهائی(ره) درگذشت، و پس از درگذشت شیخ بهائی(ره) در پیشگاه شاه عباس کبیر اعتبار تامی بدست آورد و به درخواست شاه عباس صفوی باقیماندۀ کتاب جامع عباسی را به پایان آورد.
کتاب جامع عباسی تألیف شیخ بهائی(ره) است که به درخواست شاه عباس کبیر به فارسی تألیف کرده است و پس از رحلت شیخ بهائی(ره) به درخواست وی، مولانا ساوجی به پایان رسانده است. و من آن تتمه (باقی مانده) را دیده ام و همچنین کتاب زیاراتی که استادش تألیف کرده و ابواب فقه را تا به آخر آن به انجام آورده، مشاهده کرده ام.
مولانا ساوجی پس از آن که ملا خلیل(ره) از سمت تدریس زاویه حضرت عبدالعظیم(علیه السلام)معزول گردید به جای او به سمت تدریس مفتخر گردید و هنگامی که بر کرسی تدریس مستقر گردید نزدیک چهل سال از عمرش گذشته بود لیکن چندی از عمرش نگذشته بود در سنین چهل سالگی پس از اندک زمانی که شاه عباس بدرود زندگی وفات یافت.
مولانا ساوجی فرزند خلفی داشت به نام ملا محسن که در اواخر عمر به سمت تدریس گمارده شده بود ملا محسن از شاگردان ملا خلیل قزوینی بود و اوقاتی را که به تدریس برگزار می کرد در سنین هفتاد وفات یافت و فرزند خلفی به نام ملا محمد صالح از وی باقی مانده است.
ص: 260
باری، ملا نظام الدین تألیفات چندی داشت و من به مطالعه همگی آن ها که به خط خودش بوده است در روضۀ حضرت عبدالعظیم(علیه السلام)نزد فرزندشمشاهده و مطالعه کرده ام. ملا نظام الدین از خصّیصان شیخ بهائی(ره) بود و در هیچ حالی از سفر و حضر از شب و روز از خورد سالگی تا هنگامی که شیخ بدرود حیات گفت از وی مفارقت نکرده است.
ملا نظام الدین، محفوظات زیادی داشت و دست توانائی در علوم شرعیه و رجال و علم کلام و اصول پنجگانه داشت از جمله تألیفات او:
زینة المجالس به سبک کشکول استادش شیخ بهائی تألیف شده است و من به خط خودم در یکی از یاداشت هایم نوشته ام که زینة المجالس از تألیفات مولانا نظام الدین ساوجی می باشد.
از تألیفات او رساله ای از نماز جمعه است، یعنی در وجود عینی آن در عصر غیبت.
از تألیفات او کتاب نظام الاقوال فی احوال الرجال کتاب پسندیده ای است در علم رجال که از ترتیب خوبی دارا گردیده و تحقیقات زیادی در بر دارد.
از جمله کتاب الصحیحی العباسی. این کتاب را به نام شاه عباس کبیر صفوی تألیف گردیده است و احادیث صحیح را از کتاب های چهارگانه کافی، من لایحضر، تهذیب و استبصار و کتاب های مشهور و معتبر دیگر از قبیل خصال و معانی الاخبار و امالی و عیون اخبار الرضا و امثال این ها و ضمناً به نقل اقوال و شرح اخبار و استدلال و احتجاج به آن ها به رویۀ اخباری ها و کتاب طهارت و صلوت آن به اتمام رسیده و نظر به این که سبک آن به ترتیبی که در نظر گرفته شد مطّول می شود دست از تدوین آن ها برداشته و به کتاب دیگر پرداخته است و به این ترتیب ابواب فقه را به
ص: 261
اتهام رسانیده است و به شرح برخی از احادیث مشکله اکتفا کرده است و اقوال را به اختصار کرده است.
از آن جمله است شرح رسالۀ اعتقادات فخریه. این رساله شرح رساله شیخ فخر الدین فرزند علامه حلی در اصول الدین است و این شرح بسیار نیکو و مفصل است. این شرح را به درخواست صدر کبیر امیر رفیع الدین که در زمان شاه عباس کبیر سمت صدارت را داشت. و از آن سلسله است تتمیم کتاب جامع عباسی. پس از این اشاره ای به آن داشت از آن جمله تعلیقات و تحقیقات چندی بر بیشتر کتاب ها در علوم مختلف.
قُرَشی، منسوب به قریش است و قریش همان نضر بن کنانه است.
یکی از فضلا گفته است. قریش در اصل نام جنبنده ای است ده پایی و نضر بن کنانه را به نام او نامیده اند. سپس منسوب به قریش را به حذف یا خوانده اند و قرشی گفته اند.
در مغرب اللغه گوید: قریش از فرزندان نضر بن کنانه و کسی که از پشت نضر نباشد قریشی نیست. از ابن عباس نقل کرده اند فرزندان نضر به نام جنبنده ای نامیده شده اند در رابطه با مسوح گفته شده است:
قریش هی التی تسکن البحر بها سمت قریش قریشا
قریش به معنی، تجمیع و او نخستین کسی است به این نام نامیده است و از جمله قبائل قریش بنو عامر بن لؤی بن غالب بن فهر و بنو کعب بن لؤی و اینان اثلاث اند مره و مره و هصیص. بنوعدی مردم عمر بن خطاب اند و بنی مره، تیم اند و مخزوم از تیم ابوبکر و طلحة بن عبدالله و بنی قصی چهار بخش اند: عبد مناف و عبد العزیز و عبد الدار و عبد قصی. بنو عبد مناف چهار تیره اند هاشم و مطلب و عبدالشمس و نوفل بنو هاشم
ص: 262
عبارت اند از عبدالمطلب هاشم و عبد المطلب و عبدالله پدر رسول اکرم9و حمزه و ابوطالب و عباس. بنو عبد شمس، امّیه و عبدالعزّی و حبیب و ربیعه بنو امیه دو دسته اند. اعباص و عبایس، اعیاص ابوالعاص و عیص و ابوالعیس حرب و ابو حرب سفیان و ابوسفیان، از اعیاص، عثمان و از عبایس ابوسفیان، انتهی گرفته است و قرشی منسوب به قریش است و قبیله قریش را بدان جهت قرشی گفته اند که قریش تصغیر قرش است و بر مبنای جمع است چرا که در سلسله این قبیله که نضر بن کنانه با همه قبیله ها از نقاط نزدیک ارتباط داشت و در این رابطه بود که از انساب قبیله پیدا شده از ابن عباس سؤال شد چرا قبیله قریش را قرشی گفته اند؟
ظاهر می شود که به همین جهت برخی به علت نامیدن قریش ایراد کرده اند که تنها هم نصیر واسطه است هم قرش از باده قرش است که به معنای کسب باشد.
شیخ نظام الدین ابوالقاسم علی بن عبد الحمید نیلی شاگرد نجم الدین علامه حلی است.
بیشترین کلام کلمه مزبور ابو سید محمد بن ابراهیم بن جعفر کاتب مشهور به نعمان معروف به ابن ابی زینب.
نعمانی فاضلی دانشور و از شاگردان محمد بن یعقوب کلینی است.
نعمانی از جماعتی از خاصه و عامه روایت کرده است از جمله ابن عقده زیدی. پیدا است که نعمانی و صفوانی معاصرند و هر یک از ایشان نسخه کافی را که استادشان بوده ضبط کرده اند و در این رابطه است اختلافی میان این دو نسخه می باشد. از تألیفات نعمانی به طوری که
ص: 263
سید مرتضی (ره) در مسائل طرابلسمات بیان کرده است کتاب التعزی و التسلی للشیعه است.
و گاهی نعمانی، اطلاق می شود بر شیخ احمد بن داوود که یکی از اجلّه اصحاب شیعه است و کتاب هائی دارد از جمله کتاب رفع الهموم و الاحزان. این کتاب را سید بن طاووس در مهج الدعوات به وی نسبت داده است و بر آن کتاب و نقل از آن، تعویل کرده است و ما چگونگی نام و نشان او را در کتاب های رجال ندیده ایم.
ابوبکر محمد بن حسن بن زیاد معروف به نقاش(1).
از تألیفات او تفسیری است به نام شفاء الصدور و برخی از اخبار را سید بن طاووس از آن تفسیر نقل کرده است. و ممکن است نقاش از مفسران عامه باشد. به گمان من ابن شهرآشوب از او در کتاب مناقب از علمای عامه نقل کرده باشد.
لقب گروهی از علما است مشهورترین آن ها سید نور الدین بن علی بن علی بن الحسین.
عنوان مزبور لقب گروهی از علمای ما می باشد. اشهرآنان:
ص: 264
سید نور الدین علی بن علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی جبعی عاملی، برادر کوچکتر صاحب مدارک و ساکن در مکه و مدفون در آنسرزمین با عزت بود. به طوری که می دانم از تألیفات او الفوائد المکیه است. این کتاب را سید نور الدین به منظور رد بر کتاب الفوائد المدینه مولانا محمد امین استرآبادی تألیف کرده است و امثال این ها از تألیفات دیگر.
سید نور الدین بن سید کمال الدین عقیلی حسینی کربلائی اصفهان.
وی از فضلای معاصر و مردی ادیب و سراینده بود و ذهنی وقّاد و طبعی نقّاد داشت. از حوزه های عصر بهره گیری نکرده و لیکن آن چه را فرا گرفته از مطالب کتاب ها بود. سید نور الدین دارای تحقیقات و فوائد اشعار فراوانی است.
منسوب به قطب السالکین سید محمد نور بخش. آن که ریاست این طائفه از صوفیه را به عهده داشت و مقتدای ایشان بوده و در قصبۀ طرشت از قصبه های ری ساکن بوده است.
از نوادگان سید نور بخش شاه قاسم انوار است.
این سید در روزگار شاه طهماسب صفوی می زیسته و در پیشگاه او معزّز بوده است و مرجعیت مریدان سلسله نور بخشیه را به عهده داشته و مزرعه ها و زمین های مرغوب در شهر ری تحت تصرف داشته است و سیدی جلیل و نجیب و عالی مقام و بزرگواری نکو اطوار و مشهور در میان اصناف مردم بود.
ص: 265
و از نزدیکان او شاه عبدالعلی الحسینی یزدی است که از اکابر یزد به شمار می آید و همواره داوری شرعی و فصل قضای شرعی را چنان که ازتاریخ عالم آرا استفاده می شود سیدی عالم مقام و سندی در کمال احترام بود.
مؤلف گوید: تا به حال به حقیقت نپیوسته، که بزرگ نور بخشی ها امامی مذهب باشد اگر چه شاه قاسم از تیره آن ها باشد.
منسوب به مردی است به نام و نسب نوشجان بن بود مروان.(1)
از آن هائی که به این نسبت شهرت دارند محمد بن علی بن حسن نوشجانی است که ابن عیّاش در کتاب منتخب الاثر از او روایت می کند و خود او یعنی محمد از پدرش علی روایت می کند.(2)
حسین بن یزید بن محمد بن عبدالملک مطیّب نوفلی.
شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن حسن نیشابوری قاری.
کتابی دارد به نام المجالس که ابن شهرآشوب در کتاب المناقب از آن نقل کرده است و خود او به شیخ ابو جعفر نیشابوری معروف است و از مشایخ قطب راوندی به شمار است و مراد از قطب راوندی مؤلف کتاب البدایة فی الهدایة است.
ص: 266
گاهی عنوان نیشابوری بر شیخ ابو علی محمد بن علی فّتال نیشابوری فارسی اطلاق می شود و در این رابطه او را ابن فارسی و فتّال هم می گویند.گاهی عنوان یاد شده بر شیخ مفید ابو محمد عبدالرحمان بن شیخ ابوبکر احمد بن حسین بن احمد نیشابوری خزاعی اطلاق می شود.
این دانشور در شهر ری می زیسته و عموی شیخ ابو الفتوح رازی معروف بوده است.
و گاهی عنوان یاد شده بر حاکم ابو عبدالله نیشابوری ملقب به مفید نیشابوری اطلاق می شود و این دانشور مؤلف الامالی است.
بسیاری اتفاق افتاده چگونگی احوال این چهار دانشور بر یکدیگر مشتبه می شود.
بکسر نون و سکون یاء و لام منسوب به نیل است. نیلی شهرکی است معروف از شهرهای عراق عرب مانند حلّه. این شهر غیر از رود نیل است و ممکن است به جهت آن که در کنار رود نیل قرار گرفته است آن شهرک را نیل گفته و منسوب به آن را نیلی گویند.
گروهی از دانشوران ما منسوب به این شهرک می باشند، مشهورترین ایشان شیخ ابوالقاسم نظام الدین علی بن عبد الحمید نیلی است که از شیخ فخر الدین فرزند علامه روایت می کند.
دیگری شیخ ظهیر الدین علی بن عبدالجلیل نیلی است این بزرگوار از فخر المحققین فرزند علامه حلّی روایت کرده است.
گفتنی است در شرح حال نظام الدین علی بن عبدالحمید تحقیقی نسبت به نیلی ایراد کرده ام.
ص: 267
این عنوان به عده ای از اعلام اطلاق می شود از جمله:
شیخ ابو عبدالله حسین بن عبید الله بن علی واسطی.
ابو عبدالله فقیهی دانشور و فاضلی امامی و معروف و معاصر با سید مرتضی بوده است. از تألیفات او کتاب النقض علی من اظهر الخلاص لأهل بیت النبی9.
گاهی عنوان فوق اطلاق می شود بر شیخ علی بن محمد لیثی واسطی.
وی محدثی مشهور و مؤلف کتاب عیون الحکم و المواعظ و ذخیرة المتعظ و الواعظ. این کتاب مورد توجه استاد استناد در بحار الانوار بوده و از کتاب مزبور به نام العیون و المحاسن تعبیر کرده و از محدثان متأخرین به شمار است.
گفتنی است که واسطی منسوب به واسط است.
تاریخ خلفا سیوطی و کامل ابن اثیر می نویسد: در سال 83 هجری حجاج بن یوسف ثقفی شهر واسط را بنیان نهاد. و این بدان جهت بود که پس از آن که حجاج از کوفه بیرون رفت و مردم را به خروج از کوفه دعوت کرد و اعلام کرد هیچ کسی نمی تواند پیش آمدی که اتفاق افتاده آن را به گردن دیگری بیندازد. حال آن که حّجاج نخستین کَس بود که اهل شام را بر اهل کوفه نازل کرده بود. در این رابطه حجاج حرکت کرد تا به محل واسط وارد شد و با راهی روبرو شد که عازم واسط بود. در این حال
ص: 268
الاغ او که وسط واسط بود ادرار کرد. راهب از مرکب به زیر آمد و محل ادرار آن حیوان را گود کرد و خاکش را به دجله ریخت، این اتفاق در منظر حجاج واقع شد. حجاج دستور داد آن راهب را به حضور بیاورند. از او پرسید چرا محل ادرار آن حیوان گود کردی و چرا خاک آن را به دجله ریختی؟ در پاسخ گفت در کتاب های ما آمده است در این محل مسجدی بنیان می شود که خدای تعالی را تا آن زمین بر پا است عبادت می کنند. حجاج نقشه واسط را طرح کرد و مسجدی در آن جا بنیان نهاد.
آن محل را بدان جهت واسط گفتند که حد وسط میان بصره و کوفه و از هر طرف که به حساب آید، پنجاه فرسخ فاصله است.
آمیرزا رفیع الدین محمد بن فتح الله، معروف به واعظ قزوینی.
معظم له، مؤلف ابواب الجنان است. از این کتاب دو مجلد آن که به پارسی تألیف شده است پایان پذیرفته است. در عین حال کتاب بی سابقه ای است و کسی را را ندیده ام که مانند آن را از انشاء و الفاظ زیبا و اشارات پر معنی تألیف کرده است.
این عنوان بر وحید تبریزی که از سرایندگان مشهور دولت صفویه و متخلّص به عبد است و همچنین اطلاق می شود بر وزیر کبیر آقا میرزا محمد طاهر.
وزیر کبیر از سرایندگان و فضلای معاصر است و به لقب وحید شهرت یافته است و در این روزگار از وی به عنوان اعتماد الدوله نام می برند.
ص: 269
این عنوان مربوط به وزیر ملقب به وحید است که پیش از این نام برده شد.
وزیر با جلالت ابوالقاسم حسین بن علی بن حسین بن محمد بن یوسف مغربی. این وزیر از فرزندان بلاش بن بهرام گور و معاصر با سید مرتضی می باشد.
ابو محمد حسن بن محمد بن هارون مهلبی.
وی از سرایندگان عصر خود و وزیر معز الدوله احمد بن بویه است.
مؤلف گوید: نپنداری که صاحب عنوان با فاضل مهلبی یکسان باشد و مراد از این فاضل حسن بن محمد بن علی مهلبی مؤلف الانوار البدریه فی رد شبه القدریه است و دیگر آن که مؤلف کتاب الانوار از متأخران است و وزیر مهلبی از مستقدمان می باشد.
قاضی بهاء الدین ابو الفتوح محمد بن احمد بن محمد وزیری.
قاضی از شاگردان دوریستی و سبزواری و شیخ منتجب الدین است و از همگی آنان اجازه دارد و اصل اجازۀ آنان به خط خودشان نزد مولا ذوالفقار موجود می باشد.
همچنین، خط وزیری در مجموعش محفوظ و در فهرست منتجب الدین به نام او مذکور است. مؤلف گوید: به گمان من وزیری منسوب به وزیر مغربی است که پیش از این یاد شد. و یا منتسب به وزیر مهلبی مذکور است.
ص: 270
ابوالحسین محمد بن بکر هرانی.
هرانی، دانشوری است که ابن حمویه از وی روایت کرده است.
خود ابن حمویه از مشایخ شیخ طوسی(ره) است.
هرانی از ابو خلیفه فضل بن حباب جمحی معروف به ابو خلیفه روایت کرده و همچنین از ابن مقبل روایت کرده است.
هرمس و به قولی هرمس الهرامسه، لقب ادریس پیمبر.
هرمس بنا به قولی استاد لقمان، حکیم مشهور است. گروهی از دانشوران هرمس را به معنای(عطارد) ایراد کرده اند.
در این اختلاف است که معنا و مصداق هرمس چیست؟
بعضی گفته اند ادریس همان یونس پیمبر است.
بعضی در ضمن تأیید از ما اظهار داشته اند. ادریس همان هرمس است چنان که علامه شیرازی در شرح حکمة الاشراق گفته است.
داوود قیصری در شرح نصوص الحکم ابن عربی نوشته است، این قول که وی پیمبری باشد اشتباه است. بلکه او حکیمی از حکما می باشد که او را «هرمس الهرامسه» گفته اند. چرا که در روزگار او گروهی از حکما را هرمس می نامیدند.
و من می گویم: گفتۀ قیصری درست نیست.
ص: 271
گفتنی است که اختلاف مزبور برابر با اختلافی است که دربارۀ زردشت دارند به این معنی زردشت پیمبر نیست بلکه حکیمی از حکمای گذشته است.
یکی از حکما گفته است زردشت از جمله حکمائی است که شایستگی شرافت نبوت را دارا می باشد و این بزرگوار غیر از زردشتی است که آئین مجوس و کرنش در برابر آتش را ایجاد کرده است.
و مخالفت آنان برابر با مخالفت در رابطه با خلاف بطلیموس است.
که از او به بطلیموس علوی یاد کرده اند که مؤلف مجسطی و مناظرات و ضمناً به عنوان مؤلف رصد هم یاد شده است.
از جمله کسانی که در رابطه با او مورد اختلاف بوده است بطلیموس منجم احکامی و مؤلف کتاب الثمره و امثال آن است.
این گونه اشتباه را منجم بیرجندی در شرح زیچ گورکانی ایراد کرده است.
نخستین شخصیتی که به این نسبت اشتهار پیدا کرد، شیخ اقدم سلیم بن قیس هلالی است.
سُلیم (به ضم سین) بن قیس از اصحاب حضرت مولی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
سلیم، مؤلف و مدون کتاب معروف به کتاب سلیم بن قیس هلالی است.
در شهرت این کتاب همین بس که علمای خاصه و عامه در کتاب های رجالشان از آن ها نام برده اند و اتفاق افتاده است که برخی از علمای عامه در کتاب های صحاحشان بخشی از اخبار را از کتاب او یاد کرده اند.
ص: 272
علت آن که سلیم را به عنوان «هلالی» خوانده اند به طوری که در میزان الاعتدال و کتاب دیگر، اشاره کرد آن بود که وی همیشه، مقدم بر دیگران به رؤیت هلال می پرداخته است.
بدیع الزمان ابوالفضل احمد بن حسین بن یحیی بن سعید همدانی.
مؤلف الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه می نویسد: همدان به فتح هاء و سکون میم و فتح دال بی نقطه و در آخر الف و نون منسوب به همدان است که قبیله ای از قبایل عرب می باشد.
و هرگاه به فتح هاء و میم و ذال نقطه دار خوانده شود منسوب به همدان است که مشهورترین شهرهای جبل می باشد.
مؤلف گوید: بدیع الزمان، صاحب عنوان بالا، از مردم بخش دوم است نه اول خدا را سپاسگزارم پس از اندک زمانی ترجمه مجلد هفتم ریاض العلما را به یاری پروردگار و توجهات اهل بیت اطهار: در جوار عتبه حضرت رضا علیه آلاف التحیة و الثنادر روز جمعه دوم محرم الحرام 1421 هجری مطابق با 19 فروردین(شرف شمس) 1379 شمسی و الحقیر محمد باقر ساعدی. نسئل الله توفیقاته، ابن حجة الاسلام الشیخ حسین المقدس زادالله فی علّو درجاته.
ص: 273
«باب الالف»
الابی......................................................... 2
آقا جمال................................................... 2
آقا رضی الدین.......................................... 3
آمدی........................................................ 3
آملی.......................................................... 3
آوی.......................................................... 5
اربعه ........................................................ 6
اربلی......................................................... 6
استرآبادی.................................................. 6
اسکافی .................................................... 6
اسکاف...................................................... 7
اشعری...................................................... 8
اصفهانی ................................................... 9
خواجه افضل ترکه .................................... 9
افطسی...................................................... 9
الهی.......................................................... 9
امام مستغفری ......................................... 10
امیر خواند .............................................. 10
ملا درویش امیر الدین اردبیلی.................. 10
شیخ فاضل امین الدین استرآبادی.............. 10
امیر کا..................................................... 11
امیرالمؤمنین............................................. 11
انوری...................................................... 11
«باب الباء»
بابا افضل کاشانی..................................... 13
بابا شجاع الدین...................................... 13
بادرانی.................................................... 13
بافقی....................................................... 14
بایزید بسطامی......................................... 14
بابا فغانی................................................. 14
بدیع الزمان.............................................. 14
ملا بدیع الزمان هرندی قهپائی (کوه پایه)... 15
برزهی..................................................... 16
بُرسی...................................................... 16
بُرقی ...................................................... 17
بَرقی....................................................... 17
حاج برهان الدین..................................... 18
شیخ برهان الدین رواسی.......................... 18
شیخ برهان الدین قزوینی.......................... 19
بَزوفری................................................... 19
بِشنَوی.................................................... 19
بَصَروی................................................... 19
بطائنی..................................................... 20
بکری...................................................... 20
بلخی...................................................... 20
بَلَدی....................................................... 21
ابن بلوچی............................................... 21
ملا بنائی.................................................. 21
بوصیری.................................................. 22
بویهی...................................................... 22
بهائی به تعبیر دیگر شیخ بهائی.................. 23
بهشتی..................................................... 23
بهشتی..................................................... 23
بهشتی..................................................... 23
بهشتی..................................................... 24
بیاضی..................................................... 24
بیهقی...................................................... 24
ص: 274
بیهقی...................................................... 25
«باب التا ء»
سید تاج الدین آوی.................................. 26
شیخ تاج الدین حلی................................ 27
تاج الدین بن معیّه.................................... 27
تاج الدین بن زهره حسینی....................... 27
تاج الدین ورامینی.................................... 27
تُرکی....................................................... 27
تقی......................................................... 28
تقی الدین حلّی........................................ 28
تقی ابن حجه.......................................... 28
تلعکبری.................................................. 29
تمّار........................................................ 29
تمیمی..................................................... 29
تنوخی.................................................... 30
تولینی..................................................... 30
«باب الثاء»
ثقة الاسلام.............................................. 31
ثقفی....................................................... 31
ثلاثه........................................................ 33
ثنائی....................................................... 33
«باب الجیم»
جاسبی.................................................... 34
جبلی...................................................... 34
جَبَلی...................................................... 36
جرجانی.................................................. 36
جریر....................................................... 36
جعابی..................................................... 37
جَعبَری.................................................... 37
جعفری................................................... 37
جعفری................................................... 37
جُعفی..................................................... 38
جعفی صابونی......................................... 39
جابر جعفی............................................. 40
سید جلال الدین...................................... 41
شیخ جمال الدین بن متّوج....................... 42
سید جلال الدین بن اعرج........................ 42
شیخ جلال الدین بن کوفی....................... 42
ملا جلال الدین استرآبادی........................ 43
قاضی جلال الملک.................................. 43
جَلودی................................................... 43
سید امیر جمال الدین محمد استرآبادی 45....
سید جمال الدین احمد بن موسی بن طاووس حسنی 45
شیخ جمال الدین ناصر بن احمد بن عبد الله بن سعید بن متّوج بحرانی 45
شیخ جمال الدین بن عبدالله بن محمد بن حسن حسینی گرگانی شیعی 45
شیخ جمال الدین بن حاج علی................. 46
ملا جمال الدین علی طبرستانی................. 46
جمال الدین بن متّوج............................... 47
شیخ جمال الدین بن مطّهر....................... 47
شیخ جمال الدین بن یوسف بن حاتم شامی مشغری 47
امیر جمال الدین استرآبادی....................... 48
جمال الدین معروف به ترکی.................... 51
شیخ جمال الدین طبرسی......................... 51
امیر جمال الدین، محدث حسینی.............. 52
ص: 275
شیخ جمال الدین ورامینی......................... 53
ملا جمال الدین هزار جریبی مازندرانی..... 53
گنابادی................................................... 54
شیخ جواد (فاضل جواد).......................... 54
جوهری.................................................. 54
جوهری (ابن عیاش)................................ 55
جرجانی( گرگانی)................................... 55
جبلی (گیلی)........................................... 55
«باب الحاء»
حاجب بن لیث........................................ 56
ملا حاج بابا............................................. 56
حافظ...................................................... 56
حافظ بُرسی............................................. 56
حاکم...................................................... 57
حاکم ابو عبدالله....................................... 58
حاکم خراسان.......................................... 58
حاکم حسکانی........................................ 58
حسکا..................................................... 59
حسکائی................................................. 59
حسکانی.................................................. 59
حَسَکه..................................................... 60
آمیرزا حسیب.......................................... 60
مولانا حشری تبریزی............................... 60
حِصکَفی................................................. 60
حفّار....................................................... 61
حکیم ثنائی.............................................. 61
حکیم سنائی............................................ 61
حکیم شفائی............................................ 62
حکیم شفائی ....................................... 62
حکیم شفائی............................................ 62
حلبی...................................................... 63
حلبی...................................................... 63
حلوانی.................................................... 65
حلّیان...................................................... 65
حلّیون..................................................... 65
حمدانی................................................... 66
حمدانی................................................... 66
حمدانی................................................... 66
حِمصی................................................... 67
حِمیری................................................... 67
ملا حیرتی............................................... 69
«باب الخاء»
خازن...................................................... 70
خاتانی.................................................... 70
خزّاز....................................................... 70
خزّاز....................................................... 71
علی بن خزاز........................................... 71
خشّاب.................................................... 71
خضر...................................................... 72
خضری................................................... 73
خلخالی................................................... 73
خلخالی................................................... 73
خُلدی..................................................... 74
خلیعی..................................................... 74
خلیفه السلطان......................................... 74
الخمسه................................................... 75
خواجه افضل ترکه................................... 75
خواجه نصیر............................................ 75
ص: 276
خواجه همام الدین................................... 75
خواجگی شیرازی.................................... 77
خوارزمی................................................. 77
خواند میر................................................ 77
خوزی..................................................... 77
خیاط...................................................... 78
خیبری.................................................... 78
«باب الدال»
سید داماد................................................ 79
درویش برهان.......................................... 79
دوری...................................................... 80
دوریستی................................................. 80
دیباجی.................................................... 81
دیک الجن............................................... 82
دیلَمی..................................................... 82
«باب الذال»
ذو الشمالین............................................. 84
ذوالشهادتین............................................. 84
ذوالیدین.................................................. 84
«باب الراء»
راغب اصفهانی........................................ 85
رافضی.................................................... 85
راوندی................................................... 86
راوندی................................................... 86
راوندی................................................... 87
ابو جعفر محمد بن عمروبن بَختَری.......... 87
رَزانی...................................................... 87
رستمی.................................................... 88
خواجه رشید آوی................................ 88
شیخ رشید الدین اصفهانی........................ 88
الرصی..................................................... 89
سید رضی الدین آوی............................... 89
سید رضی الدین بن معبد حسینی.............. 90
رفیع الدین نائینی..................................... 90
ملا رفیعا گیلانی...................................... 90
آمیرزا رفیعا نائینی.................................... 91
رکن الدوله.............................................. 91
رکن الدین گرگانی................................... 91
رمادی..................................................... 92
رُمیلی...................................................... 92
رؤیانی.................................................... 92
«باب الزاء»
زاهی....................................................... 94
زراتی...................................................... 94
زواری..................................................... 95
ملا زواری............................................... 95
غیاث الدین زواری.................................. 95
غیاث...................................................... 95
زُهدری................................................... 96
زهری..................................................... 97
زین الدین ابن حسام................................ 98
زین الدین بن خازن................................. 98
شیخ زین الدین بن صدقه......................... 99
شیخ زین الدین محمد بن قاسم بَرزَهی...... 99
ملا زین الدین استرآبادی.......................... 99
زین الدین بیاضی................................... 100
زین الدین عاملی................................... 100
ص: 277
شیخ زین لدین فقعانی عاملی.................. 101
زین الدین مکی..................................... 102
زینبی رازی............................................ 102
شیخ زینبی............................................. 103
«باب السین»
سانزواری.............................................. 104
سبزوار.................................................. 104
سبط بن جبر.......................................... 104
سبط شیخعلی کرکی............................... 104
سبعه..................................................... 105
سبعی.................................................... 106
السَبُعی.................................................. 106
نَسُیعی................................................... 106
سبعه..................................................... 107
شیخ سدید الدین................................... 107
شیخ سدید الدین حمصی....................... 108
شیخ سدید الدین حِمصی....................... 108
سَرا بِشنَوی............................................ 109
سِراجی.................................................. 109
سروری................................................. 109
سری رفاء موصلی.................................. 110
سعدی................................................... 110
سعدی شیرازی...................................... 111
سعید..................................................... 112
سکاکینی............................................... 112
سکونی.................................................. 112
سلاطین صفویه...................................... 113
سلطان العلمائی...................................... 113
سلطان العلمائی...................................... 114
سَمُری................................................114
سنائی.................................................... 114
سنائی.................................................... 115
شوسی.................................................. 115
سُورادی................................................ 116
سیاری................................................... 116
سیالکوتی.............................................. 116
سید...................................................... 116
سید مرتضی........................................... 117
سید حمیری.......................................... 117
سید داماد.............................................. 118
سید رضی............................................. 118
سید سمّاکی........................................... 118
سید شریف........................................... 118
سید شریف ثانی.................................... 118
سید شریف ثانی.................................... 119
سید عبری............................................. 122
سید مرتضی........................................... 122
سید مرتضی ثانی................................... 122
سیرافی.................................................. 123
سیف الدین شعرانی............................... 123
سیلقی................................................... 123
«باب الشین»
شارح بحرانی......................................... 125
شارح ترددات شرایع.............................. 125
شارح رضی........................................... 125
شامیان................................................... 126
شامیون.................................................. 127
شامیون ثلاثه.......................................... 127
ص: 278
شامیون ابو الولی.................................... 127
شارح رضی........................................... 127
شاه چراغ.............................................. 128
شاه ملّا.................................................. 128
شجری.................................................. 128
سید شرف............................................. 129
شرف بن عبد السمیع............................. 129
ملا شرف الدین بن عبدالواحد انصاری.... 129
شرف الدین جورینی خراسانی................ 130
شرف الدین مکّی................................... 130
شیخ شرف الدین نجفی.......................... 131
شریف................................................... 131
شریف اژه ای......................................... 132
شفائی................................................... 132
شفیهن................................................... 132
شیخ شمس الدین.................................. 133
شیخ شمس الدین.................................. 133
شیخ شمس الدین ابن داوود................... 133
شیخ شمس الدین بن ضحاک................. 133
شیخ شمس الدین بن عبدالعالی............... 134
شیخ شمس الدین بن مجاهد................... 134
شمس الدین (بن) محمد بن الخطیب...... 134
شمس الدین خطیب حائری حسینی........ 135
شمس الدین طبرسی نحوی.................... 135
شیخ شمس الدین عریضی...................... 135
شمس الدین مفید................................... 136
شمس الدین مکّی.................................. 136
شمس الشرف........................................ 137
شماء گیلانی.......................................... 137
شمسا کشمیری...................................... 137
شهدای سه گانه...................................137
شهید..................................................... 138
شهیدان.................................................. 138
شهید ثانی.............................................. 138
شهید ثالث............................................. 138
شیبانی................................................... 138
شیخ...................................................... 140
شیخ بهائی............................................. 140
شیخ رضی............................................. 140
شیخ زاده لاهیجی................................... 141
شیخ صفی الدین اردبیلی........................ 141
شیخ طبرسی.......................................... 141
شیخ طوسی........................................... 142
شیخ علائی............................................ 142
شیخان.................................................. 142
شیطان الطاق.......................................... 142
«باب الصاد»
صائن الدین تُرکه................................... 143
صابونی................................................. 143
ابو عثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی 143
صاحب بن عباد..................................... 143
صاحب دیوان امیر المؤمنین............... 144
صاحب العسکر...................................... 145
صاحب الفاخر....................................... 147
صاحب کتاب مجموع الفوائد در فقه....... 148
صاحب کتاب معارج السوؤل و مدارج المأمول در تفسیر آیات الاحکام 148
ص: 279
صاحب مدارک...................................... 149
صاحب نفس زکیّه.................................. 149
صالحانی............................................... 150
صدر شیرازی......................................... 150
صدر الدین ترکه.................................... 150
صدقی................................................... 150
صدوق.................................................. 151
صدوقان................................................ 151
صفّار..................................................... 151
صفوانی................................................. 151
صفی اردبیلی......................................... 153
صفی الدین............................................ 153
صفی الدین کفعمی................................ 153
صفی الدین علوی.................................. 153
صفی الدین بن معد................................ 154
صفی الدین بن معد................................ 155
صفی الدین گیلانی................................. 155
صفی الدین حلی.................................... 155
صنعانی................................................. 155
صولی................................................... 156
صهرشتی............................................... 158
صهرشتی............................................... 159
صفین.................................................... 160
صیمری................................................. 160
صیهونی................................................ 161
«باب الضاد»
ضیاء الدین............................................ 162
ضیاء الدین............................................ 162
جزینی................................................... 162
ضیاء الدین............................................ 162
ضیاء الدین..........................................162
ضیاء الدین گرگانی................................ 163
ضیاء الدین ابن فاخر.............................. 163
ضیاء الدین اعرج................................... 164
ضیاء الدین............................................ 164
«باب الطاء»
الطائی................................................... 165
طالقانی.................................................. 165
طاووس................................................. 165
طباطبا................................................... 166
طبرسی.................................................. 167
طبرسی.................................................. 167
طبری.................................................... 168
طرابلسی................................................ 169
طرماح................................................... 171
طغرائی.................................................. 171
مُجیر طغرائی......................................... 172
طوسی................................................... 172
«باب الظاء»
شیخ ظهیر.............................................. 174
ظهیر الدین............................................ 174
شیخ ظهیر الدین بن حسام...................... 175
ظهیر الدین نیلی..................................... 175
«باب العین»
عابد اردبیلی.......................................... 176
عاصمی................................................. 176
عبدالمطلب............................................ 177
ص: 280
عبدکی.................................................. 177
عبدلی................................................... 177
عبری.................................................... 178
عجلی................................................... 178
عده....................................................... 179
عده....................................................... 179
عدة من اصحابنا..................................... 181
عروة الاسلام......................................... 181
عُریضی................................................. 181
عز الدین آملی....................................... 183
عز الدین بن دحنون............................... 184
عز الدین بن عشرة................................. 185
عز الدین اقساسی کوفی.......................... 185
عزالدین جبلی....................................... 186
عسکری................................................ 186
عضد الدوله........................................... 186
عقیقی................................................... 187
عقیلی.................................................... 188
عُقیلی.................................................... 188
عُکبری.................................................. 189
علاء الملک مرعشی............................... 189
علائی.................................................... 190
علامه.................................................... 191
علّان کلینی رازی.................................... 191
علقمی................................................... 192
علم الهدی............................................. 192
علوی.................................................... 193
عماد حسینی.......................................... 193
عماد طبری............................................ 194
عماد الدین ابن حمزه............................. 194
عماد الدین طبرسی................................ 194
عماد الدین طبری................................195
عماد الدین طوسی................................. 195
عمری................................................... 196
عمی..................................................... 196
عمید الدین............................................ 197
عمید الرؤسا........................................... 197
عَنجَری................................................. 198
عونی.................................................... 199
عیاشی................................................... 199
«باب الغین»
غضائری................................................ 200
غیاث الحکماء....................................... 200
غیاث الدین جرآبادی............................. 201
«باب الفاء»
فاخر..................................................... 202
فاضل.................................................... 202
فاضل الدین........................................... 203
فاضلان................................................. 203
فتال...................................................... 203
فحّام..................................................... 204
فخّام..................................................... 204
فخر الاسلام........................................... 205
فخر الاسلام رویانی................................ 205
فخر الدین............................................. 205
فخر الدین خزاعی.................................. 206
فخر الدین بادرانی.................................. 207
فخر الدین بوقی..................................... 207
ص: 281
فخر الدین رماحی.................................. 207
فخر الدین سماکی.................................. 207
فخر المحققین........................................ 208
فرّاء....................................................... 208
فردوسی................................................ 209
فرزدق................................................... 210
فزونی................................................... 210
فضولی.................................................. 210
فقیه....................................................... 211
فقیهان................................................... 211
فلاح الدین............................................ 211
فلکی..................................................... 212
«باب القاف»
قاضی.................................................... 213
قاضی میرزا قاضی.................................. 213
قاضی ابن قدامه..................................... 214
قاضی ابوالحسین.................................... 214
قاضی ابوالفتح کراجکی.......................... 214
قاضی تنوخی......................................... 214
قاضی خان صدر.................................... 215
قاضی کرهرودی.................................... 216
قاضی زاده لاهیجی.................................. 217
قدیمان.................................................. 217
قزوینی.................................................. 217
قسّی..................................................... 218
قطّان..................................................... 218
قطب رازی............................................ 218
قطب راوندی......................................... 219
قطب الدین............................................ 219
قطب الدین بغدادی................................ 220
قطب الدین کندری................................ 221
قمی...................................................221
«باب الکاف»
گازر...................................................... 223
کُثَیر عینات............................................ 223
کراچکی................................................ 223
کسائی................................................... 224
کشاجم.................................................. 225
کشی..................................................... 226
کفعمی.................................................. 227
کلینی.................................................... 228
کمال الدین............................................ 229
کمال بحرانی......................................... 230
کمال الدین نقیب................................... 230
کلام عفان قمی...................................... 231
کمال الدین بن میثم................................ 231
کُمیت................................................... 231
کنیدری................................................. 231
کوکبی................................................... 232
«باب اللام»
لقمان حکیم........................................... 233
«باب المیم»
ماجیلو................................................... 234
مازنی.................................................... 234
مؤمن الطاق........................................... 235
مؤیّد الدین............................................ 235
مبّرد...................................................... 236
ص: 282
المتأخر.................................................. 236
مجد الدین حلّی..................................... 236
مجد الدین بن عباد................................. 237
مجذوب تبریزی.................................... 237
محتشم کاشانی...................................... 237
محقق حلّی............................................ 238
محقق ثانی............................................. 238
محقق خضری....................................... 238
محقق یزدی........................................... 238
محی الدین............................................ 239
محی الدین بن زهره............................... 239
محی الدین اربلی................................... 239
مرتضی.................................................. 240
مرتضی ثانی........................................... 240
مرزبانی................................................. 240
مرعشی................................................. 240
مزیدی.................................................. 241
مسعودی .............................................. 241
مصری.................................................. 242
مصلح الدین.......................................... 243
مطار آبادی............................................ 243
مطهری.................................................. 243
مُعَّزا ..................................................... 243
مُعمّر مشرقی.......................................... 244
معمّر مغربی........................................... 246
معین الدین بیهقی................................... 246
معین الدین مصری................................. 246
مفّج بصری............................................ 246
مفید...................................................... 247
مفید نیشابوری....................................... 247
مفید الدین............................................. 248
منتجب الدین......................................... 248
منصوری..............................................248
مهلبی.................................................... 249
میثمی.................................................... 249
میر کلان................................................ 250
ملا رفیعا................................................ 250
ملا محمد بن حسن شیروانی.................. 250
میرزا قاضی............................................ 250
میکالی................................................... 251
«باب النون»
ناصح الدین........................................... 252
ناصر الحق............................................. 252
ناصر الحق و الدین................................ 252
ناصر الدین ابن نزار................................ 253
نجاشی.................................................. 253
نجم الائمه............................................. 254
نجم الدین امیر....................................... 254
نجم الدین سید...................................... 254
نجم الدین............................................. 255
نجیب الدین حلی.................................. 255
نجیب الدین.......................................... 255
نخعی.................................................... 255
ندیم...................................................... 256
نصر همدانی.......................................... 256
نصر الدین............................................. 256
نصیر..................................................... 256
نصیر طوسی.......................................... 257
ص: 283
نصیر الدین............................................ 257
نصیر الدین طوسی................................. 257
نصیر الدین کاشی.................................. 258
نصیر الدین کاشی.................................. 258
نصیر الدین کاشی.................................. 258
نظام الدین استرآبادی............................. 258
نظام الدین صهرشتی.............................. 259
نظام الدین ساوجی................................. 259
نضر بن کنانه......................................... 262
نظام الدین نیلی...................................... 263
نعمانی................................................... 263
نقاش.................................................... 264
نور الدین.............................................. 264
سید نور الدین....................................... 264
نور الدین عقیلی.................................... 265
نور بخشیّه............................................. 265
نوشِجانی............................................... 266
نوفلی.................................................... 266
نیشابوری............................................... 266
نیلی...................................................... 267
«باب الواو»
واسطی.................................................. 268
واعظ قزوینی......................................... 269
وحید.................................................... 269
وحید الزمانی......................................... 270
وزیر مغربی........................................... 270
وزیر مهلبی............................................ 270
وزیری.................................................. 270
«باب الهاء»
هرّانی.................................................... 271
هرمس.................................................. 271
هلالی.................................................... 272
همدانی................................................. 273
خدا را شکر فهرست مجلد هفتم ریاض العلماء در روز جمعه
نهم تاسوعا محرم الحرام 1430 پایان یافت انا الحکیم
محمد باقری عدی ابن الشیخ الجلیل الشیخ
حسین المقدس رحمه الله علیه
ص: 284