سرشناسه : افندي، عبدالله بن عيسي بيگ، 1066 - 1130ق.
عنوان قراردادي : [رياض العلماء و حياض الفضلاء. فارسي]
عنوان و نام پديدآور : رياض العلماء و حياض الفضلاء / تاليف عبدالله افندي اصفهاني؛ ترجمه محمدباقر ساعدي.
مشخصات نشر : مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1389 -
مشخصات ظاهري : ج.
شابك : 52000 ريال: ج.1(چاپ دوم) : 978-964-971-290-1 ؛ دوره : 978-964-971-349-6 ؛ 42000 ريال : ج. 6 ، چاپ اول : 9789649710044 ؛ 114000 ريال: ج.7: 978-600-06-0033-4
وضعيت فهرست نويسي : فاپا(چاپ دوم/برون سپاري)
يادداشت : نام ناشر از سال 1372 به بنياد پژوهشهاي اسلامي تغيير يافته است
يادداشت : چاپ دوم.
يادداشت : ج.6 (چاپ اول: 1386).
يادداشت : ج.7(چاپ اول: 1394).
يادداشت : كتابنامه.
موضوع : افندي، عبدالله بن عيسي بيگ، 1066؟ - 1130ق. -- سرگذشتنامه
موضوع : شيعه -- سرگذشتنامه و كتابشناسي
شناسه افزوده : ساعدي خراساني، محمدباقر، 1306 - ، مترجم
شناسه افزوده : بنياد پژوهش هاي اسلامي
رده بندي كنگره : BP55/2/الف 7ر9041 1389
رده بندي ديويي : 297/996
شماره كتابشناسي ملي : م 66-539
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ریاض العلم، وحياض الفضلاء
جلد پنجم
تالیف: میرزا عبدالله افندی اصفهانی
ترجمه: محمد باقر ساعدی
ص: 3
ناشر برگزیده سال 1373
ص: 4
تصویر
ص: 5
تصویر
ص: 6
تصویر
ص: 7
تصویر
ص: 8
تصویر
ص: 9
تصویر
ص: 10
تصویر
ص: 11
تصویر
ص: 12
تصویر
ص: 13
تصویر
ص: 14
تصویر
ص: 15
تصویر
ص: 16
تصویر
ص: 17
ص: 18
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى محمد واله ائمة الهدى
شکر خدا را که ز حسن القضاء به ترجمه مجلد چهارم ریاض العلما موفق گردیدم و اینک با همه ناتوانی و با عنایت حضرت پروردگار جلت عظمته به ترجمه مجلد پنجم آن کتاب می پردازم و از او تعالی توفیق اتمام آن را آرزومندم.
به طوری که در آغاز ترجمه مجلد اول نگاشته ام از این مجلد، حرف میم آن مفقود شده است و برای این که تا حدی نقصان آن جبران شود محقق معظم جناب آقای سید احمد اشکوری دام عزه آن نقیصه را از باب میم امل الآمل به اضافه تحقیقاتی که مؤلف این کتاب (ره) به اصل امل الآمل داشته جبران نموده و این جانب هم به همان طرز که در حال حاضر به طبع رسیده است به ترجمه آن پرداخته ام و مطالبی که از مؤلف این کتاب در اصل نسخه عربی ذیل جمله «اقول» آورده شده به عنوان (مؤلف گوید) ترجمه کرده ام و مانند مجلدات قبل پاورقیها را (با علامت عدد) ترجمه کرده و مطالبی را که خود بدست آورده (با علامت *) در ذیل هر شرح حال افزوده ام.
شب دوشنبه هشتم ربیع الثانی میلاد مسعود حضرت امام حسن عسکری عليه السلام 1408 ه در مشهد مقدس و انا الحقير محمدباقر ساعدي ابن المغفور المبرور حجة الاسلام و المسلمین شیخ حسین مقدس (قدس سره)
ص: 19
ص: 20
م(1)
وی فاضلی بزرگوار و سرایندهای ادیب بوده است. از تألیفات او، رساله ای است در «اصول» . با شیخ بهاء الدين محمد عاملی ملاقات کرده و دوستی داشته و شیخ از وی ستایش بی اندازه می نموده است. مؤلف گوید: و از آثار اوست رساله اليوسفی در علم کلام و رساله ای در تحقیق معنای قول رسول الله (صلی الله علیه و آله) من عرف نفسه فقد عرف ربه و سید امیر احمد داماد سید داماد رساله ای در رد رساله مزبور نوشته که من آن را دیده ام.
او تعليقاتی هم بر کتابهای حدیث دارد.
و سید ماجد در شیراز به سر می برده و در همانجا در گذشته و مقبره او در حرم مطهر حضرت سید احمدبن موسی مشهور به شاه چراغ است و من به زیارت مرقد او در آن حرم محترم رفته ام. او از اعلامی است که نماز جمعه را واجب می دانسته و به آن نماز مواظبت می کرده است .
ص: 21
وی فاضلی دانشور و بزرگوار بود.
نخست به داوری شیراز و پس از آن به داوری اصفهان، منصوب گردید(1)و سرایندهای ادیب و منشی بود.
از آثار او شرح نهج البلاغة است که ناتمام مانده(2) است.
او از معاصران می باشد.
وقتی ابیاتی برای او سرودم که برخی از آنها چنین است:
قصدت فتی فريدة في المعالي
حماه ظل للآمال قصدا
ولم أطلب لنفسي بل لشخص
عزيز في الكمال أراه فردا
دعوتك لاكتساب الاجر أرجو
اجابة ماجد، کم حاز مجدا
و مثلك من تناط به الأماني
ويرضى بالندى و الجود و فدا
يهزك هزة الهندي شعر
يذكر جودك المأمول وعدا
أما تبغي مدى الأيام شكري
أماترضى بهذا الحر عبدا
- به سوی جوانی آهنگ نمودم که در مراتب عالیه بی همتا بوده و مقصود همه آرزوهای آرزومندان است.
- در این راه طالب خواسته خودم نبودم؛ بلکه به دیدار شخصی نیازمند می شدم که در کمال، یکتا به شمار می آمد.
- از آن جهت به آهنگ تو بر آمدم تا اجری به دست آورم و امیدوارم ماجد شما که از بزرگواری برخوردار می باشد، درخواست مرا اجابت نماید.
- آری، مانند تو است که آرزوها به وجود او بستگی دارد و مردم از جود و بخشش او خرسند می گردند.
ص: 22
- شعر است که تو را مانند شمشیر به حرکت می آورد و بخشش تو را که وعده ای برآورده شده است یاد می کند.
- آرزومندم همواره سپاسگزاری مرا بپذیری و این آزاد را به بندگی خویش قبول کنی. هنگامی که در گذشت، این دو بیت را در سوك او سرودم:
قضى نحبه القاضي الذي لم يكن له
نظير برغمي أن قضى نحبه القاضي
جميع البرايا قد رضوا بقضائه
وناهيك أن الله أيضأ به راضي
۔ قاضی بی نظیر در گذشت. آری، خلاف انتظار من، او از دنیا چشم پوشید.
همه مردم از داوری او خرسند بودند و به همین نسبت هم خدا از او خرسند می باشد.
وی فاضلی شاعر و ادیب و در علم و عمل بزرگواری بی مانند به شمار می آمد و دیوان شعر ارزنده ای دارد که من آن را دیده ام.
مؤلف السلافة(1) از وی یاد کرده و او را بزرگتر از آن دانسته که زبان یارای توصیف کردن او را داشته باشد و یا کسی بتواند با ستودن او متنی بر وی بگذارد. او کوه سر بر آسمان کشیده ای است که بخار متصاعد از رسیدن به قله رفيع آن سر شرم و حیا به زیر می افکند و اخلاق نیکوی او بر نسیمهای سحری پرتوی پیدا می کند. ذاتش پسندیده و وجودش بر پیکره پرهیز کاری برقرار و از هر گونه وقار و عظمت برخوردار می باشد و بزرگواری و ادب را با یکدیگر گرد آورده است. پس از ستایش بسیاری که از وی نموده است، می نویسد: سید ماجد در سال 1028 ه. ق در گذشته و اشعار بسیاری از وی نقل کرده است (2)
ص: 23
مؤلف امل الآمل گوید: ظاهرة مترجم حاضر همان سید ماجدبن علی پیش یاد شده است.
ص: 24
*سید امام رضی الدین مانگدیم (1)بن اسماعیل بن عقيل بن عبدالله بن حسن بن جعفر بن محمدبن عبدالله بن محمدبن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب عليهم السلام
منتجب الدین گفته است: وی فاضلی ثقه و فقیه بوده است.
منتجب الدین نوشته است: وی فاضل صالحی بود.
قاضی صفی الدین مؤیدبن مسعودبن عبدالکریم(1)
منتجب الدین در فهرست او را به عنوان عادل ستوده است.
منتجب الدین از او در باب میم یادآوری کرده است و ممکن است مترجم حاضر
در این کتاب به طرز دیگری یادآوری شده باشد.
منتجب الدین می نویسد: وی فقیهی واعظ بود و به شهادت رسید.
سید مجدالدين ابوهاشم مجتبی بن حمزة بن زیدبن مهدي بن حمزة بن محمدبن عبدالله بن علی بن حسن بن حسين بن حسن بن علی بن ابی طالب عليه السلام
منتجب الدین گفته است: ابوهاشم فاضلی محدث و ثقه بوده و از شیخ طوسی روایت داشته است.
منتجب الدین می گوید: ابوحرب، محدثی دانشور و باصلاحیت بود.
وی را ملاقات و مراتب قرائت را از او استفاده کردم و همگی مرویات شیخ مفید عبدالرحمن نیشابوری را برای من روایت نمود. این بزرگوار هم از شیخ طوسی روایت می کرده است.
مؤلف گوید: ابوحرب، از دوریستی هم روایت داشته است و قطب الدین راوندی از او از پدرش از شیخ صدوق روایت می کرده و این سند را در کتاب قصص الانبياء متذکر شده است.
ص: 26
شیخ عزالدين مجتبی بن محمد حسنی کلینی منتجب الدین گفته است: عزالدين دانشور فاضلی بود و شعر را نیکو می سرود.
منتجب الدین گفته است: وی فاضل برازنده ای بود و تألیفات او عبارت است از : شرح الألفاظ ؛ شرح الفصيح (1)؛ ديوان النظم و ديوان النثر. شیخ بهاء الدین ابو محمد طاهر بن احمد قزوینی نحوی از جماعتی از ثقات علما تألیفات او را روایت می کرده و به ما هم آثار او را اجازه داده است.
منتجب الدین گفته است: وی عموی شیخ مفید عبدالرحمان نیشابوری می باشد و ثقهای حافظ و واعظ است.
تألیفات او عبارت است از الامالی در حديث ، كتاب السير؛
کتاب اعجاز القران، و کتاب بيان من کنت مولاه و ما کتابهای او را توسط شیخ
امام سعید جمال الدين ابو الفتوح خزاعی از پدرش از جدش از وی روایت می کنیم.
مؤلف گوید: به خط ملا محمدرضا مشهدی شاگرد شیخ بهائی در ضمن ترجمه مترجم حاضر در حاشیه فهرست شیخ منتجب الدين که گویا از خط شیخ بهائی نقل کرده چنین نوشته بود: جد ابو الفتوح رازی در سال 408 ه. ق تمام تأليفات و مرویات او را از وی روایت کرده و خود او بسیاری از مطالب کتاب امالی قاضی عبدالجبار بن احمد مقری را از وی بهره وری داشته است.
محتمل است این حاشیه مربوط به ترجمه شیخ ابوالفرج مظفر بن علی بن حسين حمدانی باشد؛ ليكن قول اول به حقیقت نزدیکتر است؛ برای این که ابو الفرج تألیفی به نام امالی ندارد(2)
ص: 27
منتجب الدین نوشته است: وی فقیه صالحی بود.
وی فاضلی محقق و پارسایی عابد و از معاصران است.
استر آبادی نزديك به هشتاد سال عمر کرد و اخیرا به منظور مجاورت آستان قدس رضوی (ع) عازم مشهد شد و در آنجا در سال 1089 ه. ق وفات یافت.
وی دانشمندی فاضل و ادیب و شاعری بزرگوار و از دانشمندان سرشناس روزگارش به شمار می آمد. (1)
آنگاه که وفات یافت؛ حسن بن على بن داوود، چکامه ای در سوك او سرود که ابیات چندی از آن را در ضمن شرح حال ابن داوود ایراد کردیم.
شمس الدین با نجم الدین جعفر بن سعید معروف به محقق حلی، مکاتبات و مراسلات نظمی و نثری داشت که بخشی از آن را شيخ حسن صاحب معالم در اجازه خودش آورده و او را به عنوان یکی از دانشمندان سرشناس روزگارش معرفی کرده(2) و اضافه نموده
ص: 28
است که در یکی از مجموعه های شهید اول به خط خود او مطالبی را که تناسبی با بحث حاضر دارد دیده ام، از جمله، ابیاتی بوده که در ضمن نامه ای به شیخ محقق نجم الدين بن سعید نگاشته که پاره ای از آنها به شرح زیر است:
أغيب عنك و أشواقي تجاذبني
إلى لقائك جذب المغرم العاني
إلى لقاء حبيب مثل بدر دجی
و قد رماه بإعراض و هجران
و از آن جمله است:
قلبي و شخصك مقرونان في قرن
عند انتباهي و بعد النوم يغشاني
حللت فيه محل الروح من جسدي
فأنت ذكراي في سري و اعلاني
لولا المخافة من كره و من ملل
الطال نحوك تردادي و اتباني
یا جعفر بن سعيد يا إمام هدى
یا واحد الدهر يا من ماله ثاني
إني بحبك مغرى غير مكترث
بمن يلوم و في حبيك يلحان
فأنت سيد أهل الفضل كلهم
لم يختلف ابدأ في فضلك اثنان(1)
و از آن جمله است:
في قلبك العلم مخزون بأجمعه
تهدي به من ضلال كل حيران
و فوك فيه لسان حشوه حکم
يروي به من زلال كل ظمآن
و فخرك الراسخ الراسي و زنت به
رضوی فزاد علی رضوی و ثهلان (2)
و حسن أخلاقك اللاتي فضلت بها
كل البرية من قاص و من داني .
ص: 29
تغني عن المأثرات الباقيات و من
يحصي جواهر أجبال و كثبان
يامن علا درج العلياء مرتقية
أنت الكبير العظيم القدر و الشان (1)
- از کنار تو دور می شوم حال آن که اشتياقهای پی در پی مرا مانند گرفتار و رنجیده خاطری به دیدار تو سوق می دهد.
- و به یاد دوستی دعوت می کند که مانند ماه شب چهارده، جهان را روشن ساخته است؛ ليکن صد حیف روزگار بین او و ارادتمندش جدایی به وجود آورده است.
- دل من و شخص تو به یکدیگر پیوسته است و در خواب و بیداری از اندیشه تو بیرون نمی باشم.
- تو در کالبد من بمنزله روحی و در آشکار و نهان ورد زبان من خواهی بود.
- هرگاه بیم آن نبود که از رفت و آمد بی نهایت من رنجیده خاطر می شدی، همواره در نزد تو بودم.
- ای جعفر بن سعيد و ای پیشوای هدایت یافتگان وای یکتای روزگار که مانندی نداری.
. همانا من فريفته تو می باشم و از سرزنش مخالفان و آنها که مرا در علاقه مندی به تو ملامت می کنند، باکی ندارم.
- آری تو بزرگ همه ارباب فضیلتی و کسی را در این ویژگی همتای تو نمی دانم.
- در دل تو همه دانشها، گرد آورده شده است؛ به همین سبب می توانی هر آدم حیرت زده و گمراهی را رهبری کنی.
- در میان دهان تو زبانی است که سراسر آن را پند و اندرز فراگرفته و همه گونه دانش را در بر دارد. تو با چنان زبانی که داری می توانی تمام تشنگان را سیراب سازی.
- مقام عظمت و بزرگواری پایدار تو به اندازه ای است که اگر کوه رضوی و پهلان با آن برابر بشود، از هر دو بر تر خواهد بود.
- و در اخلاق به پایه ای می باشی که هيچ يك از افراد از وضیع و شریف باتو .
ص: 30
برابری نخواهند کرد.
- از آثار دیگران بی نیازی و به شمارش گوهرهای کوهها و ریگها که آنان ارائه می دهند، نیازی احساس نمی کنی. ای کسی که به مراتب عاليه قدم گذاردهای، تو همان بزرگوار گرانقدر می باشی.
محقق در پاسخ وی ابیات زیر را سرود و برای او ارسال داشت:
لقد وافت قصائدك العوالي
تهز معاطف اللفظ الرشيق
فضضت ختامهن فخلت أني
بهن عن مسك عبيق
و جال الطرف منها في رياض
محسین بناظر الزهر الأنيق
فكم أبصرت من لفظ بدیع
بدل به على المعنى الدقيق
و کم شاهدت من علم خفي
يقرب مطلب الفضل السحيق
شربت بها كؤوسا من معان
غنيت بشربهن عن الرحیق
و لكني حملت بها حقوق
أخاف لثقلهن عن العقوق
فسر بابا الفضائل بي رويدة
فلست أطيق كفران الحقوق
و حمل ما أطيق به نهوضأ
فإن الرفق أنسب بالصديق
فقد صيرتني لعلاك رقا
ببرك بل ارق من الرقيق
- چکامه های گرانبهای تو از مراتب عالیه ای برخوردار گردیده و با الفاظ آراسته ای که دارد، توجه همگان را به خود جلب کرده است.
- به مجردی که نامه تو رسید، مهر از سرگلابدان حقایق آن برداشتم، بوی مشکش همه جا را فراگرفت.
- و دیدگانم در باغهایی به جولان در آمد که از شکوفه های زیبای خود همه جا را آرایش کامل بخشیده بود.
- در آن باغها، لفظهای تازه و بسیاری دیدم که هر يك از آنها از معانی دقیقی حکایت می کرد.
- و چه بسیار علم نهفته در آن مشاهده کردم که فضل سائیده شده را به حقیقت نزدیك می ساخت.
ص: 31
- جامهایی از معانی آن نوشیدم و از شراب رحیق بی نیاز گردیدم.
- و با توجه به آنها حقوقی بر گردنم استوار گردید که بیم دارم هر گاه به حق آنها
نرسم، به نفرین آنها گرفتار گردم.
- این است که از تو می خواهم که با من مدارا کنی، چه آن که تاب کفران حقوق راندارم. - و نمی توانم در زیر بار حقوق بمانم و گرانی آنها را تحمل نمایم.
- آری، هر چه بیشتر باید دوست را مراعات کرد.
در تعقیب ابیات مزبور، مطالبی به نثر مرقوم داشته است که پاره ای از آنها این است: تعجب این جاست که او با آن همه مهربانی که با دوستان خود دارد، چگونه حاضر شده است بار سنگینی بر روی دوش من بگذارد؛ آن هم باری که مردان بزرگ، از حمل آن درمانده شوند، بلکه کوههای گرانبار از حمل آن عاجز گردند تا به جایی که مرا اسیر بار خود قرار داد و در میدان گفت و گوی او، حیرت زده و ناتوان ساخت. اکنون نمی توانم آن همه نیکی را مقابله به مثل نمایم و آن همه فضیلت او را پاسخ بسزا دهم و می پندارم با کرم ذاتی و شرافتی که دارد، آن نامه را برای من ناقابل گسیل داشته و با او با چنان طینت پاك و اندیشه دقیقی که دارد، مراتب دوستی را از صفحات چهره من خوانده و آثار محبت را از چشم من مشاهده نموده و به این اندازه اکتفا ننموده، بلکه ایمان را همراه با بیان ساخته و به بیان تنها هم برگزار نکرده، بلکه بیان را با عیان همدست نموده است و دریایی را به حرکت در آورده که جز گوهر گرانبها چیز دیگری نمی بخشد و دامنی که جز فقر اثر دیگری از آن ترشح نمی کند و من از بخشش او آرزومندم که به همین اندازه نیکی اکتفا نماید تا بیاری خدا بتوانم شکرانه واجب او را برآورده سازم.
مؤلف امل الآمل پس از این مرقوم داشته است شیخ محمودبن یحیی در سوك شمس الدین چکامه ای سروده است که پاره ای از ابیات او را در ضمن شرح حال وی
خواهیم نگاشت و همچنین سید صفی الدین محمد بن حسن بن ابی الرضا علوی در سوك
او چکامه ای گفته است که به بخشی از آن در ذیل شرح حالش اشاره خواهیم کرد(1) د:
ص: 32
فاضل بزرگواری بوده و از شیخ بهائی روایت داشته است. (1)
وی از علمای بزرگ روزگارش بود و سال 1080 ه. ق وفات یافته و تعليقهای
بر کتاب کافی و تألیفات دیگر دارد. مؤلف سلافه (2)از وی نام برده است.
و مؤلف گوید: هرگاه منظور شیخ معاصر از مترجم حاضر میرزا رفیع الدین پدر خلیفه سلطان باشد، پیداست که وی بر کافی حاشیه ای ننوشته است و اگر منظورش میرزا رفیع الدین نائینی باشد، پس از این به شرح حال او اشاره خواهد کرد و تناسبی ندارد که بار دیگر از وی، نام ببرد و از آثار رفیع الدین رسالة الشجرة الالهية در اصول الدين می باشد و حاشیه کافی او از آغاز تا کتاب توحید به انجام رسیده است.
ابوعبدالله کاتب نعمانی معروف به ابن ابی زینب .(3)
علامه حلی در رجال ص 162 می نویسد: وی از اصحاب ما، به شمار است و
فرزندش محمدبن محفوظ و كمال الدين حماد واسطی از وی روایت می کرده و خود او از سید فخاربن معد موسوی روایت می کرده و از شاگردان محقق حلی به شمار می آید و قصیده ای در سوك محقق سروده است و از تألیفات او کتاب غرر الدلائل في شرح قصائد سبع علویات ابن ابی الحدید را می توان نام برد-م.
ص: 33
دانشوری عالی مقام بوده و موقعیت بی اندازه ای داشته و از عقیده صحیحی برخوردار گردیده و احادیث بسیاری نقل کرده است، او به بغداد و سپس به شام رفته و در آنجا در گذشته است.
نجاشی در رجال از وی یاد کرده است و این کتابها را که از تألیفات او می باشد نام می برد، کتاب الغيبة، کتاب الفرائض و کتاب الرد على الاسماعيلية خود من مشاهده کردم که کتاب غیبت (تأليف محمد بن ابراهیم بن نعمانی در مشهد عتيقه) بر ابو الحسن محمدبن على شجاعی (کاتب) قرائت می شد، چه آن که خود ابو الحسن همان کتاب را بر مؤلفش قرائت کرده بود و ابوعبدالله حسين بن محمد فرزند شجاعی، کتاب مزبور و دیگر کتابهایش را به دست من سپرد و نسخه ای هم که بر خود نعمانی قرائت شده بود، نزد من موجود می باشد.(1)
نعمانی از شاگردان محمدبن یعقوب کلینی بوده و از تألیفات او تفسیر قرآن کریم است که بخشی از آن را دیده ام و کتاب غیبت او که کتاب ارزنده و پسندیده و جامعی می باشد؛ به مطالعه من رسیده است.
مؤلف گوید: کتاب تفسیر نعمانی را استاد استناد در بحار نام برده و نوشته است: تفسیر مزبور همان تفسیری است که حضرت صادق عليه السلام از مولا امیرالمؤمنین عليه السلام روایت فرموده و مشتمل بر انواعی از آیات قرآن مجید میباشد که الفاظ آن شرح شده است و محمد بن ابراهيم نعمانی آن را روایت کرده و همه آن تفسیر در کتاب قرآن بحار آورده شده است.
مؤلف گوید: بنابر این، تمام تفسير مزبور در کتاب بحار موجود می باشد .(2)
افندی پس از این اظهار داشته است: استاد استناد در فهرست بحار از کتاب غیبت .
ص: 34
نعمانی یاد و مطالبی را از آن کتاب، در بحار نقل نموده است. (1)
شیخ مفید (ره) در کتاب ارشاد پس از آن که نصوص بر امامت حضرت بقية الله عليه السلام را یادآوری کرده است، اظهار می دارد: روایات راجع به نصوص امامت آن حضرت، فراوان است و بسیاری از آنها را اصحاب حدیث که از مفاخر شیعه به شمار می آیند در کتابهای خود گرد آورده اند؛ از جمله کسانی که به شرح و تفصيل آنها اقدام نموده ابوعبدالله محمد بن ابراهيم نعمانی است که در کتابی که به این منظور یعنی غیبت حضرت بقية الله تأليف نموده، اشاره کرده است. (2)
معظم له فاضلی از فضلای روزگار ما می باشد.
مؤلف السلافة به نام او اشاره کرده و گفته است: صدر الدین در روزگار خودش دانشور بنامی در حکمت بود و گذشته از این، از علوم و فنون دیگر هم بدرستی و در کمال استواری برخوردار بوده است و تصنیفهای بسیاری دارد از جمله شرح کافی که در دو مجلد تدوین نموده و در دهه پنجم از سدۀ حاضر (1050) وفات یافته است.(3)
مؤلف گوید: از ظاهر کلام شیخ معاصر استفاده می شود که مراد وی از مترجم حاضر مولانا صدرالدین محمد شیرازی شاگرد سید داماد است. صدرالدین در فن حکمت و معارف الهی مردی نیرومند و دلاوری بی مانند بود و تألیفات بسیاری دارد از جمله شرح حكمة الاشراق علامه شیرازی و کتاب الاسفار در حکمت که در نهایت بسط و دقت نوشته شده و کتاب الشواهد الربوبية که این هم در فن حکمت تألیف شده است . (4)
ص: 35
وی از علمای سادات و سادات علما و از شاگردان علامه حلی است.
ص: 36
مؤلف گوید: مشارالیه برادر سید جلال الدین ابوالحسن علی بن ابراهیم است که علامه به وی و این برادر و فرزندانش اجازه روایت داده است و از شیخ معاصر در شگفتم که چرا در ذیل مترجم حاضر به آن اجازه اشاره نکرده است؛ هر چند ذیل احوال برادرش به آن اشاره نموده و پیش از این هم به نسب وی اشاره کردیم .
منتجب الدین در فهرست گوید: وی فقیهی صالح و شهید است .(1)
ص: 37
منتجب الدین گوید: وی فاضلی فقیه و واعظ است.
وی به نقل منتجب الدین، فاضل صالحی بوده است.
*محمدبن ابی عمران موسی بن علی بن عبد ربه ابوالفرج قزوینی کاتب (1)
وی ثقه ای صحیح الروايه و واضح الطريقه بوده که علامه و نجاشی او را به این وصف ستودهاند. نجاشی کتابهای زیر را از تألیفات او یادآوری کرده است: کتاب الموجز المختصر من الفاظ سيد البشر؛ کتاب الرد على الاسماعيلية؛ كتاب الطرائف ؛ كتاب الموفور و کتاب قرب الاسناد. من این شیخ را دریافتم ليکن به سماع ازاو موفق نگردیدم. (2)
وی دانشوری فاضل و فقیهی بزرگوار بود. شهید ثانی در آغاز شرح الارشاد از وی نام برده و اضافه کرده که وی در کتاب المنهج الاقصد برای طهارت تعریف خاصی
ص: 38
نموده است؛ سپس تعریف او را متذکر گردیده و ایرادهای لازم را بر تعریف او یادآوری نموده است.
منتجب الدین گوید: وی از ثقات فقها بوده و مراتب علمی را از شیخ ابوعلی بن شیخ ابوجعفر طوسی فراگرفته و تألیفاتی دارد، از جمله کتاب الفرج في الأوقات و المخرج بالبينات و شرح مسائل الذريعة. شیخ امام قطب الدین ابوالحسن راوندی از شاگردان او بوده(1) است و ما به توسط او از وی روایت می کنیم.
و نامش ابو القاسم علی است و او ثقهای بزرگوار و محدث بود و از آثار او بشارة المصطفى لشيعة المرتضی در هفده جزء و کتاب الزهد و التقوا و تألیفات دیگر.
ابن شهر آشوب گفته است: محمدبن ابی القاسم طبرى البشارات از تألیفات او می باشد. (2)
مؤلف گوید: عمادالدین مشهور به عمی و معروف به طبری است و در یکی از مدارك از وی با عنوان شیخ سعيد محمد بن قاسم طبری تعریف شده است، عربی بن مسافر از وی روایت می کرده و خود او از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی روایت داشته است. از ظاهر عبارت پیداست که سهوالقلمی برای ناسخ رخ داده باشد.(3) سیدبن طاووس در کتاب اليقين با اجازه ای که از حسین بن احمد سوراوی و شیخ علی بن يحيى حافظ داشته، از آنها به نقل روایت پرداخته و خود ایشان به توسط عربي بن مسافر از
ص: 39
عمادالدین روایت می کرده اند و شاذان بن جبرئیل قمی از وی روایت داشته است.
استاد استناد در فهرست بحار می نویسد: كتاب بشارة المصطفی از کتابهای مشهور است و بسیاری از علمای ما از آن روایت کرده اند. مؤلف آن از بزرگان محدثان است و در بسیاری از اسانید که منتهی به شيخ الطائفه می شود نام او آورده شده است و او از شیخ ابوعلی، همه کتابها و روایتهایش را روایت کرده است . (1)
مؤلف گوید: مجلد دوم کتاب مختصر المصباح در نزد ما می باشد و پاره ای از تحقیقات به اصل آن پیونده داده شده و از ذیل پاره ای از تحقیقات به دست می آید که آنها از تألیفات طبری مترجم حاضر بوده و ممکن است کتاب مزبور، همان کتابی باشد که به عنوان کتاب الزهد و تقوی شناخته شده است و هم می توان، کتاب مزبور را یکی از کتابهایی که در متن امل الآمل نام برده شده است دانست.
منتجب الدین گوید: وی ادیبی فاضل و طبیب بود.
منتجب الدین او را شایسته ای بس دیندار معرفی کرده است.
سید شمس الدين محمدبن احمدبن ابی المعالی علوی موسوی فاضل فقیهی بود و شهید اول از او روایت می کرده است.
منتجب الدین گوید: وی فاضل متبحری است و از تألیفات او کتاب صناعة الشعر
می باشد.
ص: 40
وی از فضلای فقها بوده و اقوال و آرای او را در کتابهای استدلالی ایراد کرده اند؛ از جمله در کتاب مدارك در بحث طهارت آب چاه، به نظریه او اشاره کرده و او را از متقدمان معرفی نموده است.
مؤلف گوید: شیخ معاصر در باب (گنای از کتاب امل الآمل مترجم حاضر را از معالم ابن شهر آشوب یاد کرده است.(1) و از قرائن پیداست مراد وی از شخص مشارالیه، مترجم حاضر است که از شاگردان سید مرتضی به شمار می آید و مشهور در نسب او این است: ابوالحسن محمد بن محمد بصروی. بنابر این نام پدرش را که شیخ معاصر احمد نوشته است یا اشتباهی است که از ناحیه او به وجود آمده و یا از سوی صاحب مدارك بوده (2)و یا سهوالقلم كاتب مدارك می باشد.
ای و پس از این بار دیگر شیخ معاصر مترجم حاضر را این چنین یاد کرده است: شیخ ابوالحسن محمدبن محمد بصروی. از این که سه بار از مترجم حاضر در سه محل یاد کرده است، استفاده می شود که شیخ معاصر قائل به تعدد بوده و به حق باید گفت هر سه عنوان مربوط به يك شخص است و چند وجه را می توان دلیل بر اتحاد عناوین مزبوره آورد. بویژه که کتاب المفيد از تألیفات او می باشد.
پس از این به عنوان محمد بن ادریس ترجمه خواهد شد، برای این که به نام جدش
ص: 41
ادریس شهرت یافته است .
ابن شهر آشوب در معالم العلماء (1)گوید: وی قائل به قیاس بوده و آثار ذیل از تألیفات او می باشد: تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة در بیست جزء این اجزاء مشتمل بر عدد کتابهای فقهی است؛ المختصر الاحمدي (2)؛ النوادر ؛ سبيل الفلاح لاهل النجاح؛ اليقين (نور اليقين)؛ بصيرة العارفين؛ تبصرة العارف و نقض الزائف ؛ الا يقاد در رد مؤیده (مرتده)؛ حدائق القدس در بیان احکامی که خود آنها را اختیار کرده است؛ تنبيه الساهی بالعلم الالهی؛ استخراج المواد من مختلف الخطاب؛ الشهب المحرقة للابالس المشرقة (بالالسن المشرفه) که در این کتاب نظرات ابو القاسم بقال متوسط زیدی را مورد انتقاد قرار داده است و الافهام لاصول الاحکام؛ ازالة الران عن قلوب الاخوان در غیبت و فرش الطور؛ ينبوع النشور (قدس الطور و ينبوع النور)، در این کتاب به معنای صلوات و درود بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و خاندان او عليهم السلام پرداخته است و الفسخ علی من اجاز النسخ؛ تفسح العرب في الغاتها و اشاراتها الى مرادها؛ كتاب في معنى الاشارات الى ما يكره العوام و غيرهم من الأسباب ؛ الارتياع في تحريم الفقاع (القناع) و الافصاح و الايضاح للفرائض و المواريث.
علامه حلی در الخلاصه نوشته است: ابوعلی محمد بن احمدبن جنید کاتب اسکافی بزرگ امامیه بوده و تألیفات پسندیده ای دارد. در میان اصحاب ما به وجاهت و
ص: 42
وثاقت شهرت دارد و دانشوری بزرگوار به شمار می آید. آثار زیادی دارد و من رأيهای بر خلاف او را در کتابهایم ایراد کرده ام. شیخ طوسی نوشته است: ابن جنيد قائل به قیاس بود(1) و به همین مناسبت از کتابهای او دست برداشتم و به آنها توجهی ننمودم .(2)
علامه در کتاب الایضاح به ثنای وی پرداخته و اضافه کرده است: نظرهای برخلاف و اقوال او را در کتاب مختلف الشيعة یادآوری کرده ام. شیخ محمد بن شیخ حسن بن شهید ثانی در حاشیه هایی که بر رجال میرزا محمد داشته می نویسد: ممکن است کسی اظهار بدارد گفتار علامه بیرون از غرایب نیست، زیرا شیخ طوسی اظهار داشته ابن جنید عمل به قیاس می کرد. نجاشی که او را از ثقات اصحاب نام برده می گوید: وی عمل به قیاس می کرده است و این دو نظریه دلیل بر آن است که گفتار ابن جنید اساس صحیحی نداشته است، چه آن که اصحاب ما می گویند عمل نکردن به قیاس از امور ضروری است و کسی که قائل به قیاس باشد، از اعتقاد صحیح برخوردار نیست و به همین مناسبت باید گفت ابن جنید در بند فسق و دیگر امور نابه جا بوده است و با توجه به این موضوع نمی توان او را در شمار دانشوران مورد وثوق قرار داد، چه آن که فساد عقیده با مورد وثوق بودن او تناسبی نخواهد داشت و سزاوار نیست اقوال او را در کتاب المختلف ایراد نماید. این است که باید در این موضوع، دقت لازم را به عمل آورد.
نجاشی هم از ابن جنیدیاد کرده و او را به وثاقت ستوده و ثنا گفته است و کتابهایی را از او نام برده از جمله: تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة، و به یاد آوری از کتابهای دیگر او که نزديك به چهل کتاب و رساله می باشد، پرداخته و اضافه کرده است: از شیوخ مورد وثوق خویش شنیدم که می گفتند وی قائل به قیاس بوده است و همه آنها را با اجازه ای که داشتند به من اجازه دادند (3).
ص: 43
به طوری که پیش از این یادآوری شد، شیخ طوسی در کتاب فهرست از وی یاد کرده است و بخشی از کتابهای او را نام می برد و می گوید: ما به توسط محمدبن محمدبن نعمان (شیخ مفيد) از احمدبن عبدون از وی روایت می کنیم. (1)
وی از مردم قرية «بلد» است که در موصل بوده و فاضلی دانشور و سرایندهای ادیب می باشد و از مذهب شیعه پیروی می کرده از پاره ای از اشعارش پیداست که پیرو مرام شیعه بوده است، از آن جمله:
و حمائم نبهنني
و الليل داجي المشرقين
شبهتهن وقد بكين
و ماذرفن دموع عين
بنساء آل محمد
لما بكين على الحسين
- آن شب که تاریکی خاور و باختر عالم را فراگرفته بود کبوتران که می گریستند.
ص: 44
- و نمی توانستند از گریه خودداری کنند، مرا از خواب بیدار کردند.
- و من در آن هنگام ایشان را به زنان آل محمد که بر حسین می گریستند، تشبیه کردم.
از اوست:
جحدت ولاء مولاناعلي
وقدمت الدعي على الوصي
متى ما قلت إن السيف أمضى
من اللحظات في قلب الشجي
لقد فعلت جفونك في فؤادي
كفعل ي زيد في آل النبي
- ولایت حضرت مولانا علی علیه السلام را انکار کردی و معاویه را بر وصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مقدم داشتی.
. از آن زمان که گفتی نفوذ شمشیر در دل رنجیده و شکسته بیشتر از نفوذ
نگاههاست.
به همان وقت پلکهای تو در دل من همان کاری را انجام داد که یزید با خاندان
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) انجام داده بود.
از ابیات اوست:
أنا إن رمت سلوة
عنك ياقرة عيني
فأنا أكفر بمن
س ره قتل الحسين
لك صولات على قل
بي بقد كالرديني
مثل ص ولات علي
يوم بدر و حنین
- هرگاه ای نور چشم من، مرا به فراموش کردن از تو نسبت بدهند.
- باید بگویم من از کسی که از قتل امام حسین علیه السلام خرسند می شود، متنفر و بیزارم.
- تو با اندامی مانند نیزه «ردینی»(1)، بر من هجوم می آوری.
- مانند هجوم آوردنهای علی علیه السلام در روز جنگ بدر و حنین . .
ص: 45
از اوست:
أنا في قبضة الغرام أسير
بين سيف محارب ورديني
فكأن الهوى فتى علوي
ظن أني وليت قتل الحسین
و كأني يزيد بين يديه
فهو يختار أوجع القتلتين
- من در دست عشق مانند اسیری هستم که در برابر شمشیر جنگجو و نیزه ردینی
قرار گرفته باشد.
۔ گویا عشق مانند جوان علوی است که می پندارد من حسين عليه السلام را به
شهادت رسانیده ام.
- و من در دست او مانند یزید می باشم که دردناکترین دو قتل را برای من اختيار
می نماید.
از اوست:
إلي بعين الصفح عن زللي
لاتتركني عن ذنبي على وجل
هذا فؤادي لم يملكه غيركم
إلا الوصي أمير المؤمنين علي
- به دیده عفو به من بنگر و از لغزش من در گذر و مرا با بیمناکی که دارم به حالت
گناهکاری و امگذار.
- آری این دل من است که جز شما دیگر نمی تواند آن را در تملك خود در آورد و
به غیر از امیرالمؤمنین علی علیه السلام دیگری مالك آن نمی باشد.
از اوست:
تظن بأنني أهوى حبيبة
سواك على القطيعة والبعاد
جحدت اذا موالاتي علية
و قلت بأنني مولی زیاد
- می پنداری که من به غیر از تو دوست دیگری برای خویش اختیار کرده باشم و
از تو دوری اختیار کرده باشم.
- و از دوستی علی علیه السلام اعراض کرده و خود را آزاد شده زیاد بدانم.
آنچه را تا به حال در این جا در شرح حال خباز مترجم حاضر نوشتم، برابر با یادداشتی است که به خط شیخ حسن بن شهید عاملی دیده ام؛ همچنین مطابق با پاره ای از
ص: 46
مطالب است که در يتيمة الدهر ثعالبی که مشتمل بر احوال شاعران صاحب بن عباد بوده است (1)
از اعیان ثقات و حافظان حدیث بوده و تألیفاتی داشته است. از جمله: الروضة الزاهره
في تفسير فاطمة الزهراء: الفرق بين المقامین و تشبيه على علیه السلام بذي القرنين ؛ کتاب الاربعين عن الاربعين في فضائل امیر المؤمنين (2)كتاب مني الطالب في ایمان ابی طالب و کتاب المولی. منتجب الدین گوید: ما کتابهای او را توسط شیخ امام جمال الدين ابو الفتوح رازی خزاعی نواده او از پدرش از او که جد ابوالفتوح است، روایت می کنیم.
ابن شهر آشوب گوید: از تألیفات اوست کتاب التفهيم في بيان التقسيم و الرسالة
الواضحة في بطلان دعوى الناصبة و ما لابد من معرفته . (3)
ص: 47
وی دانشوری فاضل و محققی مدقق و از معاصران است رسالة الجمعة و حواشی چندی بر کتابهای حدیث از تألیفات او می باشد.
مؤلف گوید: به گمان من، مترجم حاضر همان سید محمدی است که من او را به سمت شیخ الاسلامی تبریز برگزیدم. بنابراین تناسبی نداشته که نام او در این کتاب امل الآمل آورده شود.
وی بزرگ طائفه شیعه و عالم ایشان بوده و در روزگار خود شیخ قميها و فقیه ایشان به شمار می آمده است. ابوعبدالله حسين بن عبيد الله اظهار داشته است: عالمی به پایۀ حفظ و فقه و معرفت حدیث مانند او ندیده ام و مادرش دختر سلامة بن محمد ارزنی بوده. او به بغداد رفته و چندی را در آنجا به سر برده و به تأليف كتابها اشتغال ورزیده است؛ از آن جمله: کتاب المزار(1)؛ كتاب الذخائر؛ کتاب البيان عن حقيقة الصيام؛ كتاب الرد على المظهر، الرخصة في المسكر و کتاب الممدوحین و المذمومين؛ كتاب الرسالة في عمل السلطان ؛ کتاب العلل؛ كتاب في عمل شهر رمضان ؛ کتاب صلوة الفرج و ادعيتها؛ کتاب السبحة؛ كتاب الحديثين المختلفين و کتاب الرد على بن قولویه في الصيام. (2)
نجاشی پس از بیان مطالب فوق اظهار می دارد گروهی از اصحاب ما، از جمله ابو العباس بن نوح و محمد بن محمد و حسین بن عبیدالله کتابهای وی را به ما خبر دادند و
ص: 48
ابوالحسن بن داوود سال 378 ه. ق در بغداد درگذشت و در مقابر قریش دفن شد(1)
علاوه بر نجاشی، علامه حلی هم از وی نام برده و از او بزرگداشت به عمل آورده
است و شیخ طوسی نیز از وی یاد کرده و برخی از کتابهایش را متذکر شده است. (2)
منتجب الدین گوید: وی فقیه صالحی بود.
مؤلف گوید: مترجم حاضر، در اوائل سند صحیفه نام برده شده است و چنین گفته است: خبر داد به ما شیخ سعید ابوعبدالله محمدبن احمدبن شهریار خزانه دار مولانا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب عليه السلام در ماه ربیع الاول سال 516 ه. ق طبق قرائتی که بر او می شد و من هم به سماع آن می پرداختم، گفت: این صحیفه را از شیخ صدوق ابو منصور محمدبن محمدبن احمدبن عبدالعزيز عکبری معدل (ره)....
و در اوائل سند کتاب سلیم بن قیس آمده است: خبر داد به من شیخ مقری ابوعبدالله محمدبن کال از سید جلیل نظام الشرف ابو الحسن عریضی از ابن شهریار خازن از شیخ ابوجعفر، از قرینه پیداست مراد از ابن شهریار خازن، مترجم حاضر بوده باشد.
وی فاضل صالح و بزرگواری بود از پدرش و از فخار بن معد و دیگران روایت می کرده است.
ص: 49
مؤلف گوید: پس از این شرح حال شیخ محمد بن صالح سینی سینی خواهد آمد و خواهد گفت وی از ابن طاووس روایت می کرده و ممکن است این شخص، همان شیخ جمال الدين محمد بن صالح باشد.
شیخ محمد بن احمد صهیونی(1) عاملی
صهیونی فاضلی عالم و پرهیزکاری محقق بود، اجازه ای را که وی در سال 879
ه. ق برای شیخ علی بن عبدالعالی عاملی میسی نوشته است، دیده ام.
مؤلف گوید: در اجازه شیخ زين الدين (شهید ثانی) به حسین بن عبدالصمد او را چنین معرفی نموده: شیخ عالم شمس الدین محمد بن احمد بن محمد شهید در آن اجازه
به واسطه على بن عبدالعالی میسی از وی روایت می کرده است .(2)
و به خط یکی از فضلای شاگردان شیخ بهائی که بر آن اجازه نوشته است چنین دیدم که صهیون یکی از منزلهای عرب است.
وی فقیه دانشور و فاضل بود. فرزندش جعفر از او و از ابوجعفر بن بابویه روایت می کند.
مؤلف گوید: از آغاز برخی از نسخه های تفسیر مولانا عسکری علیه السلام استفاده می شود که مترجم حاضر از ابو جعفربن بابویه روایت می کرده و فرزندش جعفر از وی روایت داشته است. بنابر این، جعفر توسط پدرش از ابوجعفر روایت می کرده به همین مناسبت لفظ (واو) که در بالا آمده و از ابوجعفر) اشتباهی است که از ناحیه ناسخ
ص: 50
به وقوع پیوسته است.
وی فاضل بزرگواری بود و کتاب مناقب امير المؤمنین علی علیه السلام که مشتمل بر صد منقبت از مناقب آن حضرت که از طریق عامه روایت کرده از تألیفات او
می باشد(1)
کراجکی از وی روایت می کرده و خود او از ابن بابویه روایت داشته است و کتاب
مناقب اش در نزد ما موجود می باشد (2)
ص: 51
مؤلف گوید: شیخ معاصر در فهرست كتاب الهداة(1)، کتاب ایضاح دفائن النواصب را به وی نسبت داده است و قاضی ابوالفتح کراجکی در رسالة الاستبصار في النص على الائمة الاطهار تصریح کرده است که کتاب مزبور از تألیفات ابن شاذان است.
و در فهرست بحار آمده که ابن شاذان استاد ابوالفتح کراجکی است و کراجکی در کتاب کنز الفوائد از او بسیار ستایش نموده و ابن شهر آشوب هم در معالم العلما(2)از وی نام برده است .(3)
وی از ثقات بزرگوار بوده و کتاب روضة الواعظین و بصيرة المتعظین از تألیفات اوست.
منتجب الدین گفته است: شیخ شهید محمدبن احمد فارسی مؤلف کتاب روضة الواعظین است.
مؤلف گوید: فتال در آغاز روضة الواعظین می نویسد: از آن جا که اخبار این کتاب متواتر است، نیازی به یاد آوری سندهای آنها نمی باشد.
و در پایان برخی از نسخه های کتاب مزبور چنین دیده ام: کتاب روضة الواعظین و بصيرة المتعظین از تألیفات شیخ بزرگوار و متکلم، فقیه و دانشمند پارسا و پرهیزکار که به سعادت شهادت نایل آمده شیخ محمدبن احمد بن على فتال، معروف به ابن الفارسی می باشد.
احوال این دانشمند بر علمای رجال پوشیده مانده است. چنان که خواهیم نوشت ابن شهر آشوب مؤلف التفسير و روضة الواعظین را یکی دانسته است و از کلام شیخ
ص: 52
منتجب الدین در فهرست که معاصر با ابن شهر آشوب بوده، استفاده می شود که دو کتاب مزبور از دو تن از علما می باشد.
ابن داوود در رجالش می نویسد: محمدبن احمدبن علی فتال نیشابوری معروف به ابن الفارسي (لم جخ) (1)متکلمی بزرگوار و فقیهی دانشور و زاهد و پرهیزکار بود.
ابوالمحاسن عبدالرزاق ملقب به شهاب الاسلام که ریاست نیشابور را عهده دار بود، وی را به شهادت رسانید . (2)
ارباب رجالی که پس از ابن داوود می زیسته اند، اظهار داشته اند که شیخ فتال در روزگار شیخ طوسی نمی زیسته تا این که در کتاب رجال وی از او یاد شده باشد.
بلکه سالها پس از او می زیسته است، زیرا منتجب الدین در فهرست خود مقید بوده است افرادی را در آنجا نام ببرد که پس از شیخ طوسی زیست داشته اند.
از معالم العلماء ابن شهر آشوب و اجازه علامه هم استفاده می شود که فتال پس از شیخ طوسی زندگی می کرده است.
و همچنین از کلام ابن داوود به دست می آید: نام وی محمدبن احمد بن على فتال نیشابوری فارسی است به خلاف دیگر آن که او را این چنین معرفی نکرده اند و علامه حلی در یکی از اجازاتش او را محمد بن علی بن احمد فارسی نام برده است .(3).
ص: 53
منتجب الدین گفته است: وی فاضل ثقه ای بوده است و کتاب الرضا عليه السلام از تألیفات او می باشد.
مؤلف گوید: ممکن است کتاب الرضا همان رساله اصول الدين باشد که آن حضرت عليه السلام برای مأمون مرقوم فرموده و به رساله معروف می باشد.
وی فاضلی عالم و بزرگواری ادیب و شاعری منشی بود و در بعلبك به سمت داوری منصوب گردیده و کتابی را که تاریخ آن 1030 ه. ق بوده به خط وی دیده ام و در آن کتاب: انشای جالبی که خود ایراد کرده به چشم می خورد و خط او در نهایت خوبی و شیوائی بوده.
یکی از منشآت او را که به رویه برخی از اشراف مرقوم داشته است، دیده ام.
این انشا هم در نهایت زیبایی و استواری بوده است. از اشعار اوست:
آل بيت النبي يا عنصر المجا
د و شمس الفخار و الأنساب
یا کرام النفوس و الأصل و الفر
ع و بيض الوجوه و الأحساب
حبكم شرعتي و منهاج قربي
و اعتمادي لكرب يوم الحساب
رحمة الله تلوهابرکات
تصطفيكم كسح جفن السحاب
- ای خاندان پیغمبر و ای ریشه بزرگواری و ای خورشید افتخار و نسبها.
- ای صاحبان کرم و ای کسانی که ریشه و شاخه همه گونه خیراتی بوده اید و ای سپید چهرگانی که نسبهای قبیله ها به شما می برازند.
۔ محبت و ولایت شما آبشخور من و نردبان قرب من است و در روز قیامت و سختی آن به شما بستگی دارم.
- رحمت و برکات خدا شما را برگزیده و مانند بارانی که از ابر می بارد، همواره بر شما ریزش دارد.
از سروده های اوست:
ص: 54
مسائل دور شيب رأسي و هجرها
و كل أتى عن حاله في الهوى نيتي
فأقسم لولا الهجر ماشاب مفرقي
وتقسم لولا الشيب ما كرهت قربي
- سپیدی مو و دوری از محبوبه، مسائلی است که مرا به خود متوجه ساخته و هر يك از آنها که برای من اتفاق می افتد، مطابق با نیت درونی من بوده و مرا از آنها اطلاع می دهد.
- سوگند یاد می کنم که هر گاه هجران و دوری او در میان نبود، موی سرم سپید نمی شد و او هم سوگند یاد کرده است هر گاه پای پیرمردی من در میان نبود، از من دوری نمی کرد.
وی فاضلی دانشور و فقیهی صالح و بزرگواری معاصر با شیخ بهائی بود؛ در کشمیر می زیست و همانجا درگذشت.
وی فاضلی دانشور و سرایندهای ادیب و منشی شیعه مذهب بود، دیوان شعری داشت به نام نجديات و دیوان دیگری به نام عراقیات از اشعار اوست:
و مالئة الحجلين تملأ مسمعي
حديثا مريبة و هي عف ضميرها
لها نظرة تهدي الى القلب سكرة
كأن بعينيها كؤوسأتديرها
- خبر حیله گونه ای که یکی از دو کبك در دل داشت گوش مرا پر کرد.
- و با نگاهی دل مرا از خود بی خود ساخته و مست لایعقل نمود، آن چنان که گویا در میان دیدگان او جامهایی از شراب بود که به اطراف می گردانید. و در ضمن چکامهای گفته است:
و ظلام الشباب أحسن عندي
من مشيب يظلني بضياء
و لذکری ذاك الزمان حیازی
مي طوى بالزفزة الصعداء
كلما أوقدت على القلب نارة
شرق العين يا أميم بماء
ص: 55
- تاریکی جوانی به نظر من بهتر از سایه روشن پیری است که مرا در سایه خود قرار می دهد.
. آن زمان را که از دل پر درد ناله می زنم، همان وقت را برای خود بر می گزینم.
- و متوجه بوده هر گاه دل مرا آتش می زند، دیدگان من از اشك چشمم درخشندگی خاصی پیدا می کند.
ابن خلکان از ابیوردی یاد کرده و او را به عظمت ستوده و اظهار داشته است: ابیوردی دیوان خود را به چند بخش تقسیم نموده برخی از آن، عراقیات و برخی دیگر از آن، نجديات و دسته دیگر از آن وجديات است و تألیفات بسیاری هم داشته است. از جمله: تاریخ ابیورد ؛ کتاب المختلف و المؤتلف ؛ طبقات كل فن و ما اختلف و أتلف في انساب العرب و در لغت هم آثار بی مانندی تألیف کرده است و سال 507 ه. ق. وفات یافته (1)
منتجب الدین گوید: وی فقیه عادل و صالح بوده است .
ص: 56
شیخ محمد بن ادریس عجلی حلی(1)
وی تألیفاتی دارد، از جمله: کتاب السرائر این کتاب را در حله دیده ام .
منتجب الدین گوید: استاد ما شیخ سدید الدین محمود حمصی (رفع الله درجته) گفته است: ابن ادریس استواری در کارش نداشته است، به همین جهت به کتاب او اعتماد نمی باشد.
لیکن علمای متأخر او را بزرگ دانسته و بر کتاب او و احادیثی که از کتابهای متقدمان در آخر کتاب سرائراش ایراد نموده اعتماد کرده اند.(1)
ابن ادریس از دایی اش ابو علی طوسی فرزند شیخ طوسی، بواسطه و بدون واسطه روایت می کرده و همچنین با واسطه(2) از شیخ ابو جعفر طوسی که جد مادری اش می باشد، روایت داشته است و مادر مادرش، که فاضل شایسته ای بوده است، دختر مسعود ورام می باشد.
سید مصطفی از ابن داوود نقل کرده است: ابن ادریس بزرگ فقهای حله بود و از علوم معموله با کمال استواری بهره ور گردیده و آثار بسیاری تأليف نموده است.
ليكن به طور کلی از اخبار اهل بیت اعراض کرده و به همین مناسبت ابن داوود در ردیف ضعفا
ص: 57
از وی نام برده است .
سید مصطفی پس از ایراد مطالب مزبور اظهار داشته است: هرگاه ابن داوود در باب موثقان از وی یاد کرده بود، شایسته تر بود؛ زیرا مشهور آن است که ابن ادریس به خبر واحد عمل نمی کرده و این موضوع، ایجاب نمی کند که ابن ادریس به طور کلی از اخبار اهل بیت اعراض کرده باشد و هرگاه عدم توجه به خبر واحد مستلزم ضعف وی باشد، بایستی سید مرتضی و دیگران هم که به خبر واحد عمل نکرده اند، در ردیف ضعفا بوده باشند.(1)
و در نسخه ای که از ابن داوود در اختیار من می باشد، نام او را در بخش ممدوحان و مذمومان ندیده ام.
و از تألیفات او السرائر الحاوی لتحرير الفتاوی است که پیش از این یاد کردیم و التعليقات که کتاب بزرگی است و حواشی و ایراداتی بر تبیان شیخ طوسی دارد و من آن را به خط خود او در شیراز دیده ام(2) و علامه و دیگر دانشوران ما، اقوال او را در کتابهای استدلالی نقل نموده و حداکثر آنها را پذیرفته اند.
مؤلف گوید: گروهی از فضلا از وی روایت کرده اند، از جمله شیخ نجیب الدین بن نما حلی و سید شمس الدين فخار بن معد موسوی و سید محمدبن عبدالله بن زهره حسینی حلبی و از یکی از سندهای صحیفه کامله این سندها استفاده می شود و خود او هم از جمعی از علما از جمله عربي بن مسافر عبادی روایت داشته است.
شیخ احمدبن نعمة الله عاملی در اجازه ملاعبدالله شوشتری در تعریف از .
ص: 58
ابن ادریس نوشته است: الشيخ الاجل الاوحد المحقق المنقب شمس الدین محمدبن ادریس....
ابن ادریس از هبة الله بن رطبه سوراوی هم روایت می کرده است.
از یکی از سندهای صحیفه کامله استفاده می شود که این ادریس صحیفه را بدون واسطه از ابوعلى پسر شیخ طوسی و او از پدرش روایت می کرده است و از بعض سندهای دیگر آن به دست می آید که ابن ادریس صحیفه را از شیخ عماد محمدبن ابوالقاسم طبری از ابوعلی طوسی از پدرش شیخ طوسی روایت داشته است و منافاتی میان این دو سند وجود ندارد.
ابن شهر آشوب و شاذان بن جبرئیل قمی هم رتبه بوده اند و هر دو تن صحیفه مبارکه را از عماد طبری یاد شده روایت کرده اند.
تاریخ روایت ابن ادریس که صحیفه را بدون واسطه از ابوعلی بن شیخ طوسی روایت کرده است، جمادی الاخره سال 511 ه. ق است.
و از تألیفات او رساله ای است در معنى الناصب.
این رساله را شيخ على کرکی در رسالة رفع البدعة في حل المتعة به وی نسبت داده و از آن، روایتی نقل کرده است.
من نسخه های زیادی از کتاب السرائر را دیده ام.
بهترین آنها، نسخه ای است که در کتابهای مرحوم آقا میرزا فخر مشهدی موجود بوده و نسخه کهن و صحیحی است که نزديك به روزگار مؤلف، بلکه در زمان خود او نوشته شده است و نیز بخش دیگر از این کتاب را که آن هم در روزگار مؤلف نوشته شده است، در کتابخانه شيخ صفی در اردبیل دیده ام.
این بخش بر سید فخار بن معد موسوی شاگرد ابن ادریس قرائت شده و رمز
بلغات» در آن بخش به چشم می خورد و اجازه ای هم به خط يوسف بن علوان که به شیخ محمد زنگی (زنگباری) داده و تاریخ آن که جمادی الاخره سال 628 ه. ق بوده، بر آن دیده می شود و شیخ یوسف در این اجازه از علی بن یحیی خیاط که از ابن ادریس اجازه داشته، روایت می کرده است.
و تاریخ تأليف السرائر به طوری که از کتاب «الصلح» سرائر به دست می آید،
سال 587 ه. ق بوده است و من نسخه کهنی از آن را در شهر اشرف از شهرهای
ص: 59
مازندران دیده ام (1)
کتاب شرح تهذیب الاصول از تألیفات او می باشد و مولانا محمد امین استرابادی
ص: 60
در کتاب الفوائد المدنية از وی، نام برده است.
منتجب الدین گوید: وی فقیه عالمی است .
منتجب الدین گوید: شمس الدين، فقيه صالحی است.
مؤلف گوید: شمس الدين دو برادر دیگر به نام امیر زاهد تاج الدين محمود و امیر
زاهد بهاء الدین مسعود داشته است که ترجمه ایشان پس از این ایراد خواهد شد و
پدرشان هم از علما بوده و پیش از این نام برده شده است.
هرقلی فاضلی دانشور و از شاگردان علامه حلی است. کتاب مختلف علامه را به خط او دیده ام و از آن بر می آید که هرقلی کتاب مزبور را در روزگار مؤلفش استنساخ کرده و آن را نزد خود علامه یا فرزندش فخر المحققين قرائت کرده است.
سید ابو جعفر محمدبن اسماعیل بن محمد حسینی مامطیری منتجب الدین گوید: وی فقیهی فاضل وثقه بود و نهایه شیخ طوسی را از حفظ داشت.
ص: 61
منتجب الدین گوید: وی فقیهی محدث و ثقه بوده و از شیخ امام محيي الدين حسین بن مظفر حمدانی استفاده کرده است .
پیش از این گذشت که ابو البرکات کتابهای حسین بن مظفر را از خود او روایت کرده است.
مؤلف گوید: به خط یکی از اعلام دیدم که بر پشت کتاب الامالی صدوق نوشته بود: خبر داد به من سید عالم ابو البركات محمد بن اسماعیل بن فضل حسینی (ره) از شیخ
مفید ابو الحسن علی بن عبدالصمد تمیمی در قرائتی که بر او داشتم، گفت: این کتاب الامالی را در سال 417 ه. ق بر سید عالم ابو البرکات علی بن حسین جوینی و شیخ ابوبکر محمد بن احمد معمری قرائت کردم.
گفت: همین الامالی را بر شیخ ابوجعفر محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه (مؤلف كتاب) (رض) قرائت کردم و او در آخر ماه ذی قعده سال 532 ه. ق به دو فرزندم احمد و على (حفظهما الله) اجازه داد و از قصص الانبياء راوندی استفاده می شود که راوندی به توسط این سید از علی بن عبدالصمد (تمیمی) روایت داشته است.
منتجب الدین گفته است: قوسینی از فضلا بوده و کتاب مقتل الحسين عليه السلام
از تألیفات اوست و اشعار نغزی می سروده است.
فاضل محقق و ماهر متکلم و فقیهی محدث و ثقه ای بزرگوار بود و تألیفاتی دارد، از جمله کتاب الفوائد المدنية. در این کتاب به شرح اصول الکافی پرداخته است(1) و از
ص: 62
تألیفات او دیگر شرح تهذيب الحديث و کتابی است در رد مباحثی که فاضلان در حواشی شرح جدید تجرید ابراز داشته اند.
منظور از فاضلان، ملاجلال دوانی و میر صدرالدین (شیرازی) است.
دیگر کتاب فوائد دقائق العلوم العربية و حقائقها الخفية است.
از تألیفات او که دیده ام شرح التهذيب است که ناتمام مانده و شرح الاستبصار است که آن هم به پایان نرسیده و رساله ای در البدا، و جواب مسائل شيخنا الشيخ حسين الظهيرى العاملی و رسالة في طهارة الخمر و نجاستها و رسالهای فارسی در مسائل متفرقه به نام دانش نامه شاهی و تالیفات دیگر می باشد.
ما از شیخ خود شیخ زين الدين بن محمدبن حسن عاملی از او روایت می کنیم و او از سید محمدبن علی بن ابی الحسن موسوی عاملی روایت می کرده است. و مؤلف سلافة العصر في محاسن اعيان العصر از وی یاد کرده و او را به بزرگواری ستوده و اضافه کرده وی در مکه مکرمه مجاورت داشته و همانجا در سال 1036 ه.ق در گذشته است.(1)
مؤلف گوید: محمد امین، کتاب الفوائد المدنيه را در آغاز کار به منظور حواشی بر تمهيد القواعد شیخ زین الدین تألیف کرده بود، ليکن فوائد بسیار ارزنده ای به آن افزود و این کتاب را در مکه معظمه تألیف کرد و از آنجا که مسائل مذکور در آن را در مدینه مشرفه تدوین کرده است، به نام الفوائد المدنيه نامیده و در ضمن آن به بیانی از شیخ بهائی که معاصر با وی بوده پرداخته است. پس از این، کتاب مزبور را تغییر داده و آن را به صورت کتاب جداگانه در آورده است و من نسخه نخستین آن را در بار فروش مازندران دیده ام.
و شرح الاستبصار را که به نام الفوائد المكيه موسوم داشته است تا باب دهم آن - که باب آب قلیل است که همراه با نجاست باشد. به اتمام رسانیده و به اتمام مابقی آن .
ص: 63
موفق نگردیده است؛ ليکن تعليقاتی که بر آن کتاب داشته است تا آخر کتاب می باشد و نسخه ای از استبصار که به خط و حواشی خود او می باشد، در نزد ما موجود است.
ملا محمد امین، رساله طهارة الخمر و نجاستها را برای شاه صفی صفوی در مکه مکرمه تألیف کرده و در سال 1034 هجری برای وی ارسال داشته است.
محمد امین این رساله را به منظور رد بر رساله سید احمد، داماد سید داماد تألیف نموده که رساله مستقلی است.
کتاب فوائد الدقایق او رساله دانشنامه شاهی نبوده است؛ زیرا رساله مزبور به پارسی تألیف شده و مشتمل بر چهل مسأله در مطالب مربوط به علوم مختلفه است و آن کتاب را پس از تألیف، به شاه صفی هدیه داده است.
از تألیفات او فوائد و تعليقاتی است که بر اصول کافی نوشته و آنها را فاضل قزوینی گردآوری کرده است و حاشیه مستقلی می باشد. از دیگر آثار او رساله ای است در رد مطالبی که ملاجلال دوانی و امیر صدرالدین محمد شیرازی مرقوم داشته اند و نیز حواشی است که بر تجرید داشته و رسالة الفوائد و الدقائق العربية که ممکن است این رساله همان رساله ای باشد که به نام آئین نامه شاهی نام گذاری کرده است .(1)م.
ص: 64
وی فاضلی فقیه و صالحی بزرگوار و از معاصران است: تألیفاتی دارد، از جمله جامع المقال فيما يتعلق بالحديث و الرجال و هداية المحدثين الى طريق المحمدين و کتابهای دیگر.
مؤلف گوید: هداية المحدثین کتابی است که به منظور امتیاز رجالی که در کتابهای اربعه محمدين ثلاثه (محمدبن یعقوب کلینی و محمد بن علی بن بابویه قمی و محمدبن حسن شیخ طوسی) آمده تألیف کرده است.(1)
وی، فاضلی بزرگوار و از مشایخ شهيد اول است.(2)
منتجب الدین وی را فقيه صالح معرفی کرده است.
ص: 65
منتجب الدين گوید: وی از فقهاست.
منتجب الدین گوید: وی فقیه و متکلم بود.
وی فاضل دانشور و باصلاحیت و بزرگوار و از شاگردان شیخ بهائی است و زبدة الاصول شیخ بهائی را شرح کرده و کتابهای دیگری هم دارد.
مؤلف گوید: مترجم حاضر فرزند سید امیر فخرالدین احمد حسینی موسوی است که در پیشگاه شاه عباس کبیر از موقعیت ویژه ای برخوردار بود و زبدة الاصول شیخ بهائی را در روزگار زندگی شیخ شرح کرده و به نام خلاصة الوصول في شرح زبدة الأصول موسوم داشته است و شرح مزجی مخلوط با متن می باشد و من این شرح را به خط خود او در استراباد در نزد فرزندش دیده ام و تاریخ اتمام آن در فرح آباد مازندران در روز چهارشنبه بیست و پنجم ماه جمادی الاولی سال 1029 ه. ق است و در عصر جمعه بیست و هفتم از سال 1026 ه. ق از سواد به بیاض آورده و پاکنویس کرده است و در اواخر سلطنت شاه عباس کبیر در سن کهنسالی در گذشته است (1)
ص: 66
وی فاضلی دانشور و متکلمی بزرگوار بود و بر حاشیه عده برادرش حاشیه ای نگاشته است و رسالة الجمعة و منتخبی از کتاب عقل و توحید و حجت و معیشت به نام الفهرس از تألیفات اوست.
مولانا، در مدرسه التفاتیه قزوین تدریس می کرد و در محله خودش به اقامت نماز جماعت اشتغال می ورزید و هرگاه برادرش در نزد او بود به وی اقتدا می کرد.
مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب اختصار من لا يحضره الفقیه است. در این کتاب
به یاد آوری از اخبار نادره آن کتاب پرداخته است.
معظم له دانشوری فاضل و ماهر و محققی مدقق و علامه فهامه و فقیهی متکلم و محدثی در کمال وثوق و دارای همه گونه محاسن و فضائل و بزرگواری عالی مقام است (اطال الله بقائه).
مولانا تأليفاتی بسیار و پرفایده ای دارد، از جمله: کتاب بحارالانوار فی اخبار الائمة الاطهار، در این کتاب، به جز اندکی از کتب اربعه و نهج البلاغة(1) همه حدیثهای کتب احادیث را گرد آورده است. در این کتاب به ترتیب پسندیده و سبك جالبی پرداخته و مشکلات آنها را توضیح داده و در ضمن بیست و پنج مجلد به پایان آورده است . (2)
ص: 67
کتاب جلاء العيون؛ کتاب حیات القلوب؛ کتاب عین الحیات، کتاب مشکاة الانوار فی فضل قرائت القران که به پارسی تألیف کرده و کتاب حلية المتقين؛ کتاب تحفة الزائر؛ کتاب ملاذ الأخيار فی شرح تهذیب الاخبار(1)؛ کتاب مرأة العقول في شرح الكافي(2)و كتاب الفوائد الطريفة في شرح الصحيفة الشريفة(3)، رسالة الرجعة، رسالة اختيار الساعات، جوابات المسائل الطوسية؛ شرح روضة الكافي(4)، رسالة المقادير؛ رسالة الرجال؛ رسالة الاعتقادات؛ رسالة مناسك الحج؛ رسالة السهو و الشك و دیگر کتابها.
مجلسی از معاصران است و ما همگی آثار او و دیگر اعلام را با اجازه از او روایت می کنیم.
مؤلف گوید: مجلسی، امور عقلی را از مولانا آقاحسین و مراتب نقلی را از پدر بزرگوارش تقی مجلسی (ره) فراگرفته است و از تألیفات اوست: ترجمه زیارت الجامعه با رساله صيغ النكاح به فارسی و رساله شرح خطبة الرضا عليه السلام في التوحيد به فارسی و رساله مفصلی در تعقیب نمازها و دیگر مطالب مربوط به آنها به نام مقباس المصابيح تعليقاتی بر من لا يحضره الفقيه؛ الاستبصار، کتاب شرح اربعین حديث؛ این کتاب، مشتمل بر فوائد ارزنده ای است؛ شرح توحيد المفضل؛ شرح وصية امير المؤمنین علی علیه السلام الى الاشتر(5)
ص: 68
دانشوری بافضیلت و بزرگواری حکیم و متکلم و در عقلیات مهارتی به کمال داشت و معاصر شیخ بهائی بود و به عربی و پارسی اشعاری نغز می سرود و از دایی اش
ص: 69
شیخ عبدالعالی بن علی بن عبد العالی کرکی که با اجازه ای که داشته روایت می کرده است . همچنین از شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی با اجازه ای که داشته روایت می کرده و من هر دو اجازه را دیده ام. (1)سید داماد، دختر زاده شیخ علی بن عبد العالي العاملی کرکی است.
ص: 70
سید علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر از او یاد کرده و پس از توصیف بسیار از وی می نویسد: از تألیفات او در حکمت، کتاب القبسات(1): الصراط المستقيم؛ الحبل المتين؛ و در فقه شارع النجاة و حواشی بر الکافی؛ حواشی بر الفقيه؛ حواشی بر الصحيفة الكاملة؛ رساله ای در النهى عن تسمية المهدي عليه السلام(2) که کتابهای دیگر است او در سال 1041 در گذشته (3)
از تألیفات او کتاب عيون المسائل است که ناتمام مانده"(4). و کتاب نبراس الضياء؛ کتاب خلسة الملكوت (5)كتاب تقويم الايمان؛ کتاب الافق المبين؛ کتاب الرواشح السماوية ؛ کتاب السبع الشداده(6)؛ کتاب ضوابط الرضاع (7)، كتاب الإيماضات و التشريفات؛ کتاب شرح الاستبصار و تألیفات دیگر از کتابها و رساله ها و پاسخهای مسائل و شعرها.
مؤلف گوید: از تألیفات او شرح رجال الكشی است که نسخه ای از آن شرح در نزد ما موجود می باشد، کتاب الحكمة اليمانية گمان می کنم این کتاب، مستقل نباشد و رساله .
ص: 71
الخطب الجمعة و الاعياد و الاستسقا و امثال اینها؛ رسالۀ اجوبت مسائل که از وی سئوال شده است.
از آثار او کتاب الجذوات في الحكمة و خواص الحروف است که کتاب را به درخواست شاه عباس کبیر به فارسی تألیف کرده است.
و علت تألیف این کتاب آن بوده است که ملامظفر منجم هنگامی که به منظور سفارت به هندوستان رفته بود در بازگشت از سفر رساله ای از یکی از فضلای هند به ایران آورد که در آن راجع به حکمت احراق کوه در هنگامی که موسی با خدا سخن می گفته و کوه طعمه آتش قرار نگرفته بحث شده بود و میر مبرور کتاب الجذوات را پیرامون آن تأليف نمود.
از تألیفات او رسالة الايام و الليالي الاربعة و اعمالها است که آن را به فارسی تألیف کرده است (1)و رساله ای در خلق افعال و جبر و تفویض به نام الايقاظات که کتاب بزرگی است مشتمل بر ادله عقلیه و آیات و روایات و رساله اختلاف الزوجين قبل الدخول في قدر المهر و حاشیه ای بر مختلف علامه، این حاشیه که بر کتاب طهارت بوده ناقص مانده است، رساله حل عشرين من الاعضالات في فنون العلوم من الرياضي و الالهى و الطبيعي و الفقه وغيرها؛ رسالة تحقيق حقيقة القياسات المنطقيه و كيفية انتاجها ظاهر ناتمام مانده است و تعلیقات و براهين على المجسطی که من آنها را در لاهیجان دیده ام و تعليقات هیئت فارسی که آن را به خط خود او در لاهیجان دیده ام و رسالة أن اليوم الشرعي من طلوع الشمس لاطلوع الفجر و پاسخ استفتائات بسیاری که از وی شده است.
میر مبرور در آغاز نبراس الضیا در ضمن تحقيق معنای بداء ادله بسیاری برای امامت آورده است و ضمن آن به دیگر مسائل اشاره کرده است که از فواید .
ص: 72
ارزنده ای برخوردار می باشد.
رسالة في شرح حديث ا قل هو الله ثلث القران و ان مولانا عليا عليه السلام بمنزلة قل هو الله این رساله را در پاسخ یکی از دوستانش مرقوم داشته است. و کتاب محجة الاستقامه في الامامة این رساله مشتمل بر اخبار عامه و خاصه و ادله عقلی و نقلیه بوده و ناتمام مانده است.
میر مبرور بر هر يك از تصنیفات خود حواشی بسیاری مرقوم داشته است تا آنجا که پاره ای از حواشی او برابر با اصل کتاب یا بیشتر از آن بوده است.
و بر بسیاری از کتابها که در فنون مختلف بوده تعلیقات زیادی نوشته است و همچنین فوائد متفرق بسیاری در علوم چندی داشته است.
حواشی بر منطق شرح المختصر و حاشیه سید داشته است و کتاب تشويق الحق در منطق این دو رساله را در رساله السبع الشدادش به خود نسبت داده است و رساله مختصری در تصحیح برهان المناسبة على تناهي الابعاد؛ شرح خطبة البيان(1) و حاشیه ای بر ن
ص: 73
حاشیه خضری میر مبرور از اوست. بیش از هشتاد سال زیست کرد و در منزل واقع میان کربلا و نجف در محل «برمجون» در گذشت و بنا به وصیت خودش در نجف اشرف مدفون گردید.
مؤلف گوید: به مناسبت این که دختر شیخ علی کرکی همسر پدر سید مبرور بوده وی را داماد خوانده اند و هنگامی که میر مبرور متولد شده است، به عنوان پدرش او را هم داماد گفته اند.
میر مبرور، علوم عقلی و نقلیه را از گروهی از علما فراگرفته و از جماعتی از فقها روایت می کرده است؛ از جمله، به طوری که از سند حرز مشهورش(1) استفاده می شود، از .
ص: 74
سیدعلی بن ابی الحسن العاملی در مشهد رضا روایت داشته است .
و دامادش سید امیر احمدبن زین العابدین علوی به دستور شاه صفی اشعار عربی و فارسی او را، در دیوانی گردآوری کرد. تخلص او «اشراق» بود و من آن دیوان را در شهر ساری دیده ام.(1) ت
ص: 75
و همچنین نسخه ای از قبسات (1)را به خط او در شهر بار فروش دیده ام که تاریخ فراغ از تألیف آن سال 1034 ه. ق بوده و همراه با آن نسخه مختصر دیگری مربوط به حدوث و قدم عالم، مشاهده کرده ام.
و از تألیفات اوست : شرح الصحيفة السجادية ؛ كتاب التقديسات؛ حاشية المختلف علامه حلی و حاشية رجال الكشی و نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد و حاشية رجال الشيخ؛ حاشية رجال النجاشی که در کتاب شارع النجاة به این دو تأليف اشاره شده است و رساله مختصری در حدوث العالم. این رساله را در پاسخ پرسش شاگردش سید امیر منصور بن محمد تألیف کرده است. و کتاب الصراط المستقيم في ربط الحادث م.
ص: 76
بالقدیم کتاب بزرگی است مشتمل بر بسیاری از مسائل حکمیه که ناتمام مانده و آن را برای شاه عباس تألیف کرده است (1)
از تألیفات او کتاب شارع النجاة است که بخش طهارت آن به پایان رسیده است و این کتاب را به فارسی و به درخواست محمدرضا چلپی تبریزی اسلامبولی اصفهانی تألیف کرده و کتابی است که از فایده های جالب توجهی برخوردار می باشد.
و من حواشی تدوین شده او را که بر کافی داشته است در شهر اردبیل دیده ام و حواشی مزبور تا اواسط کتاب توحید ایراد شده است.(2) و از یکی از ثقات شنیدم که حواشی مزبور را مخليل قزوینی تا آخر کتاب الکافی تدوین کرده است.
والرواشح السماوية که پس از این به نامش اشاره می شود، شرحی بر الكافی بوده؛ ليكن به جز شرح مقدمات و شرح دیباچه آن به شرح دیگر مطالب آن توفیق حاصل نکرده است(3)
حواشی کتاب الفقية او هم تدوین شده است و گویند یکی از شاگردانش آن را تدوین کرده است و من آنها را در مشهد مقدس رضوی نزد حکیم محسنادیده ام. برخی از علما رساله الجنة الواقية (4) را که در دعا بوده و مشهور هم می باشد، به وی نسبت .
ص: 77
داده اند و بر پشت نسخه ای از آن نوشته شده که این رساله از تألیفات سید داماد است. به گمان من انتساب رساله مزبور به مترجم حاضر نادرست باشد.
از تألیفات او رسالة في طهارة الماء مع ملاقات النجاسة اذا لم تتعد است که در آغاز جوانی تألیف کرده است و رساله مختصری در مسئله علم الواجب تعالی؛ رساله مختصری در حقيقة القدرة و الارادة که در پاسخ سؤالی که در بیت المقدس از وی شده تأليف نموده است.
و از تعلیقات اوست: تعليقهای بر حاشیه خضری، تعليقهای بر طبیعیات الشفا و من این تعلیقه را به خط خود او دیده ام و تعليقاتی بر الهيات الشفا؛ تعليقاتی بر رجال شیخ طوسی؛ تعليقاتی بر رجال نجاشی و از تألیفات اوست رسالة السدرة المنتهی در تفسیر سوره حمد و جمعه و منافقون و من آنها را در رشت دیده ام و گویا ناتمام مانده است و رساله ای است در اشتباهات شیخ بهائی که آن را هم در رشت دیده ام(1).
ص: 78
*سید میرزا محمدباقر بن معزالدین حسینی رضوی نجفی الاصل و طوسي المولد و المسكن
وی فاضلی محقق و متکلمی سراینده بوده از تألیفات او شرح الاربعين حديثا
ص: 79
و حاشیه ای بر حاشية القديمة و دیگر کتابهاست. او از معاصران است .
وی از علما و فضلا و محققان و متکلمان و حکیمان و فقها و محدثان بزرگوار و
از معاصران است.
تألیفات چندی از او به یادگار مانده است، از آن جمله شرح الارشاد که ناتمام مانده (1)کتابی در فقه(2) و رسالة في تحريم الغناء و رسالة في الصوم و الصلوة. این رساله را به فارسی تألیف کرده است(3) و رسالة في الغسل؛ رسالة في تحديد النهار شرعا و کتاب بزرگی در ادعية المأثورة (4)ورسالة في صلوة الجمعة به عربی و دیگری به فارسی و دیگر کتابهاه.(5)
ص: 80
مؤلف گوید: از آثار او حواشی است بر شرح بخش طبیعی و الهی اشارات و حواشی بر الهیات شفا و بخشی از این دو حواشی را نزد او (قده) خوانده ام(1) و از تألیفات .
ص: 81
او شرحی است که بر المجسطی نوشته و ناتمام مانده است و رساله اختيار الساعات .
محقق سبزواری در سن 72 سالگی در سال 1090 درگذشته است.
وی از فضلا و علما و از شاگردان سید رضی الدین علی بن موسی بن طاووس
حسنی (مؤلف اقبال) است.
از فضلای عصر خویش بوده و تألیفاتی دارد و به عنوان محمد بن محمد رازی بویهی خواهد آمد.
سید امام شهاب الدین محمدبن تاج الدین محمدبن سید تاج الدین حسین بن محمد حسنی کیسکی
منتجب الدین گفته: وی از علما و پارسایان و اندرزگویان روزگار خود بوده
است.
مؤلف گوید: پس از این به نام سید رئیس تاج الدين محمد بن حسین پدر مترجم حاضر و دو فرزندش سید عمادالدین مرتضی و کمال الدين منتهی و نواده اش سید صدرالدین مهدی بن سید عمادالدین مرتضی یاد شده، اشاره خواهیم کرد.
ص: 82
وی از فضلا و دانشوران و فقیهی بزرگوار از شاگردان شیخ بهائی و امیر محمدباقر داماد به شمار می آید و تألیفاتی دارد؛ از آن جمله کتاب تذكرة العابدین که از کتابهای استدلالی است و کتاب طهارت آن به پایان رسیده است و رسالة وجوب صلوة الجمة و رسالة في شرح خطبة الشرایع و کتابهای دیگر .
مؤلف گوید: از تألیفات او منهاج الصواب في شرح خلاصة الحساب است. این کتاب را در زندگی شیخ بهائی تألیف کرده است و رسالة في تحقيق معنى الترتيب الحكمي في الغسل الارتماسی. این دو کتاب را در استراباد دیده ام و شرح زبده شیخ بهائی به نام مرقاة الوصول الى علم الأصول، شرح ممزوج با متن و کتاب مبسوطی است که آن را در روزگار شیخ بهائی تألیف کرده است؛ نسخه ای از آن را در شهر لاهیجان از شهرهای گیلان دیده ام و شیخ بهائی هم اجازه ای بر آن نگاشته است.
وی در دهخوارقان متولد شده و از فضلا و علما بوده و در بسیاری از فنون
مهارت داشته و به کار طبابت می پرداخته و از شاگردان ملا خليل قزوینی و برادرش ملا محمدباقر بوده است و تألیفات چندی دارد، از آن جمله حواشی بر حواشی عدة؛ کتاب الکشکول؛ منظومه عربی در منطق و کتابی در طب؛ کتابی به نام مقامات و دیوان شعری به پارسی و سال 1093 ه. ق درگذشته است.
*مولانا محمدتقی بن عبدالوهاب استرابادی ساکن مشهد مقدس رضوی على مشرفه السلام.
وی از فضلا و علما و متکلمان بزرگوار بوده و در شاعری هم مهارت داشته و از معاصران به شمار می آید.
تألیفاتی دارد؛ از جمله، «شرح الفصوص للفارابی». این شرح را به پارسی نوشته
ص: 83
که ناتمام مانده است. و رساله ای در اخلاق و کتابهای دیگر و در سال 1058 ه. ق وفات یافته است.
معظم له فاضلی دانشور و محققی متبحر و پارسایی عابد و ثقهای متکلم و فقیه بود. تألیفاتی دارد، از آن جمله شرح الصحيفه و حديقة المتقين که به پارسی تألیف کرده و شرح من لا يحضره الفقيه فارسی (1)و شرح دیگری به عربی (2)و رسالة في رضاع و کتابهای دیگر. او از معاصران است.
مؤلف گوید: از آثار او رساله مختصر فارسی است که در حقوق الوالدين تأليف کرده و من آن را به خط او در شهر بار فروش دیده ام و تاریخ فراغت از آن ماه ذی حجه سال 1046 ه. ق. است. و شرحی بر حدیث همام در اوصاف مؤمن به پارسی نوشته و تقریبا در سال 1070 ه. ق وفات یافته است (3)
ص: 84
وی از فضلا و جد شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی است و شهید ثانی در اجازه ای که برای نواده اش شیخ حسین نوشته از او تجلیل کرده است.
مؤلف گوید: استاد استناد برخی از اخبار بحار را از خط او نقل کرده است. (1)
ابن شهر آشوب می نویسد: وی تألیفات چندی دارد، از جمله المجالس و
ص: 85
مجموع السروی در دو مجلد. (1)
وی از فضلای بزرگوار بوده و کتاب ما اتفق من الأخبار في فضل الائمة الاطهار از
تألیفات او می باشد.
مؤلف گوید: فاضل کاشانی (ملا محسن فیض) در اواسط کتاب الايمان و الكفر از کتاب الوافی در باب كتمان، از ابوعبدالله محمد بن جعفر حائری روایتی نقل کرده و کتاب عمل مساجد الكوفه را به وی نسبت داده است و ممکن است مراد وی، مترجم حاضر باشد.
منتجب الدین گوید: وی پیشوای لغويهاست.
وی از محققان و دانشوران و فقهای بزرگوار و از مشایخ محقق حلی و صاحب
تألیفات می باشد(2)
ص: 86
وی از فضلا و محدثان و اعلامی است که به صداقت و درستی شهرت دارد و تألیفاتی به یادگار گذارده و از شاذان بن جبرئیل قمی روایت می کرده است.
مؤلف گوید: ممکن است مترجم حاضر همان محمدبن مشهدی باشد که در فهرست بحار(1) از او یاد شده و کتاب المزار الكبير(2) را به وی نسبت داده و گفته ابن طاووس را گواه نظریه خود آورده که وی به آن کتاب اعتماد داشته و استاد استناد در کتاب بحار آن را به نام کتاب المزار الكبير نامیده است و ممکن است محمدبن مشهدی غیر از مترجم حاضر بوده باشد.
و به خاطرم می رسد که شهید اول بدون واسطه از وی نقل روایت کرده است؛ ليكن
ص: 87
این اندیشه بیرون از اشکال نمی باشد؛ زیرا شهید متأخر از ابن طاووس است و چگونه می شود که شهید، بدون واسطه از محمدبن مشهدی روایت کرده باشد.
مؤلف گوید: خود مترجم حاضر در المزار الكبير کتاب بغية الطالب في ايضاح المناسك را از آثار خود یاد کرده(1) و علاوه بر شاذان قمی از خواجه نصیر هم در این کتاب روایت کرده است.(2) فرزندش جعفر بن محمد از وی روایت داشته است.
غوالى اللثالی(1) ، کتاب الاحاديث الفقهية على مذهب الامامية(2)، كتاب معين المعين (3)؛ شرح الباب الحادي عشر؛ کتاب زاد المسافرين في اصول الدين(4) و مناظراتی که با مخالفان داشته است از قبیل مناظرة الهروی؛ رسالة العمل باخبار اصحابناه(5) و کتابهای دیگر. -
ص: 89
مؤلف امل الآمل پس از ایراد مطالب بالا می نویسد: پس از این وی را به عنوان محمد بن علی بن ابراهيم بن ابی جمهور معرفی خواهیم کرد و این نسبت اصح از نسبت فوق است که در بالا نوشتیم.
مؤلف گوید: همین نسب را خود ابن ابی جمهور در پایان رساله کاشف الحال و کتابهای دیگرش آورده است و خود او در اوائل کتاب غوالى اللئالی در آغاز اجازه اش چنین نوشته است: از شیخ و استاد و پدر حقیقی و نسبیم شیخ زاهد عالم عابد زین الملة و الدين ابو الحسن علی بن شیخ مولاي فاضل حسام الدین ابراهیم بن مرحوم حسن بن ابراهیم بن ابی جمهور احساوی ....
و از تألیفات اوست رساله موضح الدراية و شرحها و رساله مرآة و رساله مسلك الافهام في علم الكلام، در این رساله به گردآوری گفته های متکلمان و حکما و صوفیه و اشعريه و معتزله پرداخته و خود حاشیه بسیاری بر آن نوشته است. دیگر کتاب المجلي المرأة المنجی است و این کتاب شرحی است که او بر کتاب مسلك الافهام خود نوشته و حاشیه هایی را که نخست بر مسلك الافهام نگاشته ، در حواشی این شرح نقل کرده است . و علاوه بر حواشی خود که به آن شرح اضافه کرده است، حواشی را که سید علی بن عبدالحسین موسوی حلی بر آن نوشته و آنها را به نام المنجى من الكلام في حاشية (1)... نامیده ایراد نموده است.
و تاریخ شروع تأليف المجلي به طوری که خود او در آغاز آن کتاب یادآوری کرده .
ص: 90
سال 894 ه. ق است که در هنگام مراجعت وی از مکه مکرمه در نجف اشرف به تأليف آن پرداخته و تاریخ اتمامش به طوری که خود در انجام آن کتاب اظهار داشته است، در اواخر ماه جمادی الاخره سال 895 ه. ق در نجف اشرف اتفاق افتاده و کتاب مفصلی است که در آن به گردآوری راههای حکما و متکلمان و صوفیه اقدام نموده و در بحث امامت داد سخن داده و بخوبی از عهده بر آمده است.(1)
و از تألیفات او معين الفكر في شرح الباب الحادي عشر و باز شرحی که در نهایت بسط و تفصیل است بر آن مرقوم داشته و به نام معین معین الفكر تألیف نموده است و من آن را در شهر ساری دیده ام (2).
ص: 91
از علما و فقهای صدوق و از شاعران بزرگ و ادبا بوده و از مشایخ محقق حلی از
قبيل فخار بن معد و دیگران روایت می کرده است.
علامه حلی گفته است: وی از فقها به شمار می رود و از علم کلام و علم اصول اطلاع داشته و شهيد اول در یکی از اسانیدش او را به عنوان محمدبن علی بن محمدبن جهیم معرفی کرده است و بیرون از دقت نمی باشد.
مؤلف گوید: به طوری که از دیباچه رجال ابن داوود به دست می آید، ابن داوود از او روایت داشته است. بنابر این، ابن جهیم از معاصران محقق حلی می باشد و در ذیل احوال یحیی بن سعید خواهیم نوشت که محقق حلی در پاسخ خواجه نصیر الدین که کداميك از اصحاب شما در کلام و اصول اعلم از دیگران می باشد، پاسخ داد: پدر علامه حلی (شیخ یوسف) و شیخ مفید الدین محمدبن جهیم، در این دو فن اعلم
ص: 92
از دیگران می باشند . (1)
از فضلای بزرگوار است و المسائل المدنيات الاولى و الثانية و الثالثه که برای
ص: 93
شیخ حسن بن شهید ثانی نوشته و شیخ حسن از آنها پاسخ داده است، از تألیفات او می باشد.
شیخ حسن در پاسخ اولین مسائل مدنیات از او چنین توصیف کرده است: المولی الأجل الأوحد الطاهر الفاضل العالم العامل ذا النفس الشريفة القدسية و الاخلاق الجميلة المرضية شمس السيادة و الدين السيد محمد الشهير بابن جويبر.
وی از فضلا و علماو شعرا و صدوقی محقق و از شاگردان شیخ علی بن
عبدالعالی عاملی کرکی است.
وی از فضلا و از مشایخ بزرگ بوده از پدرش از عمویش جعفربن حسام از سید حسن بن ایوب حسینی از شهید روایت می کرده است.
مترجم حاضر به نام جدش حسام، شناخته شده است و نسب او چنین است:
محمدبن زين الدين بن حسام.
وی از فضلا و فقها و ادبا و شعرای باصلاحیت بوده و ابن معیه و شهید از وی روایت می کرده اند. از سروده های او چکامه ای است که در سوك شیخ محفوظ بن وشاح سروده است و ابیاتی از آن آورده می شود:
مصاب أصاب القلب منه وجيب
و صابت لجفن العين فيه غروب
يعز علينا فقدمولى لفقده
غدت زهرة الأيام و هي شحوب
وطاب له في الناس ذكر و محتد
كماطاب منه مشهد و مغيب
ألا ليت شمس الدين بالشمس يفتدي
فيصبح فينا طالعة و يغيب
فمن ذا يحل المشكلات و من إذا
رمی غرض المعنى الدقيق يصيب
ص: 94
- الغماء عنا و من له
نوال إذا ضن الغمام يصوب
جنح الليل بعدك خاشع
ولا صام في حر الهجير هنيب
في الطرس من كف كاتب
براع عن السمر الطوال ينوب
سح الغمام و لاشدا ال ح مام و لا هبت صبا و جنوب
لی بر ما وارد شد که از شنیدن آن دل به لرزه افتاد و دیدگان از زیادی خود را از کف داد. است بر ما از دست دادن بزرگی که شکوفه های روزگار بر اثر فقدان او را از کف داده است. که مردم از یاد و اصالت او خرسند بودند؛ چنان که شاهد و غایب از وی ش به جای آن که شمس الدين محفوظ از میان ما می رفت، خورشید از میان ، او طلوع می کرد، خورشید غروب مینمود. او چه کسی مشکلات را حل می کند و چه کسی معانی دقیق را توضیح کسی اندوه و تیرگی را از دل ما می زداید و چه کسی آن هنگام که ابر آسمان خودداری بورزد، بر ما باران مهر و وفا می بارد. پس از تو دیگری نیست که در شب تاريك از جا برخیزد و به تهجد و خشوع قیام کند و خواهنده ای نیست که در روزهای گرم و پرحرارت روزه بگیرد. تو، نویسنده ای نخواهد بود که با قلم توانای خود حکایتهای شب را بر پس از تو ابر نمی بارد و کبوتر آواز نمی خواند و باد صبا و جنوب و نسیم وزد.
ضلا و علما و محققان و مدققان بود. تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح الكافيه
ص: 95
این شرح را در نجف اشرف تألیف کرده است؛ شرح الشافيه ؛ و شرح قصائد ابن ابی الحديد و کتابهای دیگر .
رضی الدین سال 683 ه. ق از تألیف شرح الكافيه فارغ شد و به طوری که قاضی نورالله در مجالس المؤمنین گفته است در سال 686 ه. ق درگذشته است. .
مؤلف گوید: نسخه کهنی از شرح کافیه وی را دیده ام که از خط او نقل شده است:
در ماه جمادی اولی سال 688 ه. ق از شرح آن آسوده خاطر شده است.
سیوطی در طبقات النحاة می نویسد: الرضی، پیشوای مشهور و مؤلف شرح الكافيه ابن حاجب است که در بیشتر کتابهای نحو مانند آن، تأليف نشده و از نظر جمع و تحقیق به پایه آن نرسیده و بحثهای فراوانی در آن کتاب با نحويها داشته و آرای زیادی در آن گرد آورده و عقاید منحصر به فردی ویژه مسائل نحوی از خود ابراز داشته است(1). لقب رضی نجم الائمه می باشد(2) و من از نام او و همچنین از شرح حال او اطلاعی ندارم؛ تنها می دانم سال 683 ه. ق از شرح کافيه فراغت یافته است.
مؤلف گوید: یکی از فضلایی که پس از او می زیسته اظهار داشته است به خط
خود شیخ رضی در آخر کتابش چنین یافتم: خدای متعال به فیض فضل و نعمتهای بی شمارش به من توفیق داد و وسایل کارم را آن چنان فراهم آورد که در اولین دهه از ماه
جمادی الاولی در حضرت مقدسه به اتمام این کتاب پرداختم، و درود خدا بر محمد و خاندان باکرم او باد و امضا کرده است محمدبن حسن استرابادی. من از سیوطی در شگفتم که چگونه اظهار داشته است به نام شیخ رضی دست نیافتم؛ زیرا نام او در بیشتر نسخه های شرح کافية، همان طور که از نسخه قدیمه یاد کردیم، آورده شده است..
ص: 96
پس از این از سیوطی نقل کرده است: دوست قدیمی ما شمس الدين بن عزم در مکه به اطلاع ما رسانید شیخ رضی در سال 684 ه. ق یا 686 ه. ق در گذشته و شك در سنه وفاتش از ماست و شرح الشافيه هم از تألیفات او می باشد.
وی از فضلای بزرگ بوده و شاذان بن جبرئیل از وی روایت می کرده است.
منتجب الدین گوید: وی فقیه شایسته ای بوده است.
منتجب الدین گوید: وی عالمی فقیه و متدین بوده است.
ابن شهر آشوب وی را از شعرای اهل بیت علیهم السلام که از تعریف و تمدیح آنان باکی نداشته اند، نام برده است. از اشعار اوست:
اذا زجرت لجوجا زدته علقة
النفس منه في تماديها
فعد عليه اذا ما نفسه جمحت
باللين منك فإن اللين يثنيها
- هرگاه انسان لجوجی را از کاری که انجام می دهد، باز داری، بیشتر به آن کار علاقه مند می شود و نفس اماره هم او را هر چه بیشتر به آن کار تشویق می نماید.
- در چنین موقعیتی که نفس اماره اورا امان نمی دهد، با آرامی به وی نزديك شده و او را از آن کار ناپسند باز بدار که نرمی و آرامی تو او را به اطاعت دعوت می نماید. از اوست :
أهوى النبي محمدة و وصيه
و ابنیه و ابنته البتول الطاهره
أهل العباء فإنني ب ولائهم
أرجو السلامة و النجا في الآخره
ارجو بذاك رضى المهيمن وحده
يوم الوقوف على ظهور الساهره
- محمد و جانشین او و دو فرزندان و دختر مکرمهاش بتول طاهره را دوست می دارم.
ص: 98
- اینان اهل کسایند و من با دوستی ایشان آرزومندم در آخرت به سلامت بگذرم و
از گرفتاری آن روز، رهایی یابم.
- و از این راه جلب رضایت خدای متعال را می نمایم و از روز قیامت که پشتها
خمیده و خواب از چشمها دور گردیده در امان خواهم ماند.
ابن درید قطعه هایی محبوكة الطرفين انشا کرده و قصیده در مقصور و ممدود سروده و از آثار نظمی او مقصوره مشهور اوست که چکامه ای طولانی است و بیشتر از دویست بیت بوده و کلمات حکمت آمیز و آداب ارزنده ای در آن ایراد نموده است؛ از آن جمله ابیات زیر است (1)
اذا ذوى الغصن الرطيب فاعلما
أن قصاراه نفاد و ت وی
رضیت قسرا و على القسر رضى
من كان ذاسخط على صرف القضا
ان الجديدين اذا ما استوليا
على جديد أدنياه للبلی
خیر النفوس السائلات جهرة
على ظباة المرهفات والقنا
و الحمد خير ما اتخذت جنة
و أنفس الأذخار من بعد التقى
و الناس كالنبت فمنهم رائق
غصن نضير عوده ممر الجني
و منه ما تقتحم العين فإن
ذقت جناه انسان عذبة في اللها .
ص: 99
و الشيخ أن قومته من زيغه
لم يقم التثقيف منه ما التوی
كذلك الغصن يسير عطفه ل
دن شدید غمزه اذا عسا
من ظلم الناس تحاموا ظلمه
وعز فيهم جانباه و احتمی
لا ينفع اللب ب لاجدو لا
يحطك الجهل اذا الجدعلا
من لم يعظه الدهر لم ينفعه ما
راح به الواعظ يومآ أوغدا
من لم تفده عبرة أيامه
كان العمى أولی به من الهدی
من لم يقف عندانتهاء قدره
تقاصرت عنه فسيحات الخطى
و الناس ألف منهم كواحد
وواحد کالألف إن أمر عنى
و اللوم للحر مقیم رادع
و العبد لايردعه إلآ العصا
هنگامی که شاخه سرسبز، خشك شود، سرانجام آن به نابودی خواهد کشید.
- و هرگاه مغلوب گردیدی باید ناراحت نباشی، بلکه باید بدانی مغلوب کسی است که بر قضای روزگار غضبناك شود.
- هر گاه شب و روز بر چیز تازه ای استیلا پیدا کند، او را برای گرفتاری دیگری نزدیك می سازد.
- بهترین نفسهایی که آشکارا به سیلان پرداخته اند، نفس هایی است که با آهوان الاغرمیان در آمیخته و با نیزه ها هم آواز گردیده است.
- ستایش خدای متعال بهترین سپر نگه دارست و نفیسترین ذخیره ها؛ پس از حمد خدا پرهیزکاری است.
- مردم مانند گیاه اند؛ برخی از ایشان شاخه های سرسبز و خرم دارند و از ظاهر آراسته برخوردارند؛ ليكن ميوه آنها تلخ است.
- و بعضی از آنها ظاهری ناآراسته دارند، ولی میوه آنها لذتبخش و شیرین است.
- هرگاه اندام کمانی پیرمرد را راست کنی، از فرتوتی و ناتوانی او جلوگیری نخواهی کرد.
- همچنین هرگاه شاخه خشکیده کمان شده را راست کنی، از خشکیدگی او ممانعت نتوانی کرد.
ص: 100
۔ کسی که بر مردم ستم کند، مردم بناچاری ستمگری او را بر خود هموار می کنند و به این خاطر که چاره ای ندارند، از وی حمایت می نمایند.
- خردمندی بدون کوشش ارزشی ندارد و هرگاه کوشش آدمی به سر حد کمال برسد، نادانی او از درجه اعتبار ساقط می گردد.
۔ کسی که از گذشت روزگار اندرز نپذیرد، اندرز امروز و فردای اندرز دهنده سودمند به حال او نمی باشد.
- کسی که عبرتهای روزگار سودمند به حال او نباشد، نابینایی او از بینایی او سودمندتر به حال او خواهد بود.
۔ کسی که به پایه ای برسد و از آن تجاوز نماید، گامهای خطا از او دوری نخواهد کرد و به خطاکاری گرفتار خواهد شد.
- مردم اگر هزار تن اند، مانند يك تن اند و هرگاه پیش آمدی اتفاق افتد، يك تن آنها مانند هزار تن است. انسان آزاد با اندك سرزنشی از پای می افتد و بنده را جز چوبدستی از پای نمی افکند.
عبدالرحمن بن محمد انباری در کتاب طبقات الأدباء از وی یاد کرده و می نویسد: ابن درید به فراگیری علم نحو پرداخت و برای تحصیل مراتب آن علم به درس ابوحاتم سیستانی و ابوالفضل رياشی و عبدالرحمن برادر اصمعی حاضر می شد و از علمای بزرگ نحو به شمار می آمد و در واژه شناسی و انساب و اشعار عرب از دیگران برتر بود و کسی به پایه او نمی رسید و ابوسعید سیرافی و ابوعبدالله مرزبانی از شاگردان او بشمارند. ابن درید شاعری بود که به سرودن اشعار توجه ویژه داشت. او سروده های زیادی دارد و مقصوره او که از جمله آثار نظمی اوست، مشهور است و همچنین چکامه دیگرش که لغات مقصور و ممدود را به یکدیگر پیوسته است، مشهور می باشد.
و محمد بن رزق اسدی گفته است: مشهور آن است که ابن درید داناترین شاعران و سر اینده ترین دانشوران است و از تألیفات او الجمهرة در لغت؛ کتاب الاشتقاق؛ کتاب الانواء؛ كتاب الخيل که بزرگ است و کتاب الخيل که کوچك است و کتاب الملاحن؛ کتاب ادب الكتاب؛ کتاب المجتنی؛ کتاب المقتنی و کتابهای دیگر است. و حمزة بن
ص: 101
یوسف گفته است: از ابوالحسن دارقطنی چگونگی حال ابن درید را جویا شدم؛ در پاسخ گفت: درباره او سخنانی می گویند. ابن شاذان از وی نام برده، می نویسد: در سال 321 ه. ق وفات یافته(1) و اضافه کرده او و ابوهاشم جبائی در يك روز وفات یافتند و مردم گفتند علم لغت و کلام به مرگ ابن درید و ابوهاشم از جهان رخت بربست و جحظه در سوك او اشعاری گفته است.
مؤلف امل الآمل گوید: مراد دارقطنی آن است که وی را به تشیع نسبت می دهند. و سید مرتضی در کتاب الدرر و الغرر به توسط علی بن حسین کاتب، مطالب زیادی از ابن درید نقل کرده و همچنین به توسط ابوعبدالله مرزبانی مطالبی از وی نقل نموده است .
مراد وی از ابن درید، محمدبن حسن بن علی بن عبدالله بن سعیدبن درید می باشد .(2)
و قاضی نورالله در مجالس المؤمنين از وی یاد و ستایش کرده است.
ابن خلکان هم از او یاد کرده و نسب او را به قحطان رسانیده و به تمجید از او پرداخته است. ثناگستری که مسعودی و دیگران از وی داشته اند ایراد نموده و اضافه کرده است: چکامه مقصوره او مورد توجه گروه بسیاری از ادبا قرار گرفته و چندین شرح بر آن نوشته شده و کتابهای پیش یاد شده او را نام برده و این کتابها را از تألیفات او برشمرده است السرج و اللجام؛ المقتبس؛ زوار العرب ؛ اللغات ؛ السلاح؛ غريب القرآن و الوشاح و شعر بخوبی می گفته.
از اشعار نمکین اوست:
غراء لوجلت الخدود شعاعها
للشمس عند طلوعها لم تشرق
غصن على دعص تأود فوقه
قمر تألق تحت لیل مطبق
لو قيل للحسن احتكم لم يعدها
أو قيل خاطب غيرها لم ينطق
ص: 102
فكأنها من فرعها في مغرب
و كأنها من وجهها في مشرق
تبدو فيرمق بالعيون ضياؤها
الويل حل بمقلة لم يطبق
- ماه رخساری که پرتو جمالش در هنگام تابیدن از آفتاب برتر باشد و خورشید رخشان را از تابش باز بدارد.
- روی تابان و موی پریشان او مانند شاخ سبز و خرمی است که بر فراز تلی بچمد و بر فراز آن ماه تابانی بدرخشد.
اگر به حسن و زیبایی بگویم یکی از خوبان را که خود انتخاب کرده ای نام بر، از وی نگذرد و اگر بگوییم با دیگری سخن بگو دم برنیاورد.
هنگامی که به مویش می نگریم، گویا شب تار است و چون به رویش نظاره کنیم، گویا خورشیدی است که نقاب از چهره بر گرفته و تابان شده است .
موقعی که نقاب از چهره بر گیرد، چشمها از روشنی او خیره گردد و وای بر آن چشمی که خیرگی کند و او را نظاره نماید.
مؤلف گوید: از هری مؤلف تهذيب اللغه در بغداد با ابن دريد ملاقات کرده؛ ليكن از او دانشی فرانه گرفته است.
تنها يك قصيده از وی روایت کرده و در عین حال در کتاب تهذیبش از وی ایرادها گرفته و نکوهش ها کرده است.
در قصبه دهخوارقان تبریز ، شرح ارزنده ای که بر قصیده مقصورابن درید نوشته شده دیدم؛ ليكن از شارح آن اطلاعی به دست نیاوردم و تاریخ آن شرح 815 ه. ق بود و همان قصیده را سیرافی که شاگرد ابن درید است شرح کرده و به گمانم شرح مزبور همان شرح مزجی باشد که سیرافی به آن قصیده نوشته است و تاریخ مزبور تاریخ نسخه برداری از آن شرح می باشد و ممکن است شرح یاد شده شرح سيرافی نباشد؛ زیرا شرحهای زیادی بر آن نوشته شده است .(1).
ص: 103
منتجب الدین گوید: وی از فضلا و صلحا بوده است .
وی از علما و فضلا و محققان و مدققان و متبحران و جامع مراتب علمی بوده و دانشوری کامل و پرهیز کاری مورد وثوق و فقیهی محدث و متکلم و حافظ حدیث به شمار است و سرایندهای ادیب و منشی بزرگوار و نیکو تقریر بوده است مراتب علمی را از پدرش و از سید محمد بن علی بن ابی الحسن موسوی عاملی و از میرزا احمد محمد بن على استرابادی و علمای دیگر آن روزگار فراگرفته است و تألیفات بسیاری دارد؛ از جمله شرح تهذیب الاحکام؛ شرح الاستبصار در سه مجلد در طهارت و صلاة؛ حاشیه بر شرح لمعه در دو مجلد از آغاز تاکتاب صلح؛ حاشیه معالم ؛ حاشیه
ص: 104
اصول الکافی ؛ حاشية الفقيه (1)حاشية المختلف ؛ شرح الاثني عشرية پدرش(2) ؛ حاشية المدارك؛ حاشية المطول؛ روضة الخواطر و نزهة النواظر در سه مجلد(3)، رسالة في تزكية الراوی؛ رسالة التسليم در صلاة؛ رسالة للتسبيح و الفاتحه فيما عدا الأوليين و ترجیح التسبيح، کتاب مشتمل على مسائل و احادیث ؛ کتاب مشتمل على مسائل جمعها من كتب شی؛ حاشية كتاب الرجال لميرزا محمد؛ دیوان شعر؛ رساله ای به نام تحفة الدهر في مناظرة الغنى و الفقر و دیگر کتابها.
او اشعار خوب و نغزی می سروده است.
مؤلف امل الآمل می گوید: من از عمویم شیخ علی بن محمد بن على حر عاملی و از دایی پدرم، شیخ علی بن محمود عاملی و از فرزندش شیخ زین الدین و دیگر اعلام، از وی روایت می کنم.
و فرزندش شیخ علی در مجلد دوم کتاب الدر المنثور از وی نام برده و می نویسد:
پدرم دانشوری عامل و فاضلی کامل و پرهیزکاری عادل و پاکیزهای هوشمند و پارسایی پاکدامن و زاهدی پسندیده و از دنیا و اهل آن گریزان بوده و از امور شبهه ناك دوری می ورزیده و حافظه قوی و هوشمندی و اندیشه و دقتی به کمال داشت و کارهای او با قصد قربت به انجام می رسید و همه عمرش را در تصنیف و عبادت و تدریس و افاده و استفاده به پایان رسانید.
پس از این ضمن گفتاری طولانی به مدح او پرداخته و به استادان او و همچنین به انتقال او به کربلا و مکه و دیگر احوال او و تألیفاتی که پیش از این نام آنها را متذکر شده ایم و به پاره ای از اشعار او اشاره نموده است(4) از جمله آنها چکامه ای است :.
ص: 105
که در سوك سيد محمد بن ابی الحسن عاملی و دیگری که در مدح او گفته است یادآوری نمود. و این دو بیت از قصیده ای است که برای یکی از فضلا سروده است:
یا خليلي باللطيف الخبير
و بود أضحى لكم في الضمير
خصصا بالثنا إمامة جليلا
و خلية أضحی عدیم النظیر
- ای دو دوست من، سوگند به خدای مهربان که از حال همه ما کاملا با خبر است و سوگند به دوستی که از شما در دل من افتاده است.
- (تا گوید) اختصاص یافته اند به مدح کردن از پیشوای بزرگ و دوست سترك بی همتا.
ص: 106
و این دو بیت هم از یکی از چکامه های اوست : مالفؤادي مدى بقائي
قد صار وقفة على العناء
و مالجسمي حليف سقم
بدا به اليأس من شفائي
- چه کنم با دلی که در مدت زندگانی اش همگام با درد و رنج است .
- و چه چاره سازم برای جسمی که پیوسته بیمار است و از بهبودی مأیوس می باشد.
باری فرزندش چندین قصیده طولانی از وی ایراد کرده است، از جمله همین دو قصیده، و دو قصیده ای که پیش از آن یاد شد(1)
مؤلف امل الآمل گوید: از اشعار او قصیده ای است که در سوك حضرت سیدالشهدا علیه السلام سروده است و من آن قصیده را به خط خود او دیده ام؛ از آن جمله اشعار زیر است:
كيف ترقی دموع أهل الولاء
و الحسين الشهيد في كربلاء
جده المصطفى الأمين على ال
وحي من الله خاتم الانبیاء
و أبوه أخوالنبي علي
آیة الله سيد الأوصياء
أمه البضعة البتول أخوه
صفوة الأولياء و الأصفياء
يالها من مصيبة أصبح ال
دین بها في مذلة و شقاء
ليت شعري ما عذر عبد محب
جامدالدمع ساكن الأحشاء
و ابن بنت النبي أضحى ذبيحا
مستهامة مرملا بالدماء
و حریم الوصي في أسر ذل
فاقدات الآباء والأبناء .
ص: 107
و على خير العباد أسير
في قيود العدى حليف العناء
مثل هذا جزاء نصح نبي
کل عن نعته لسان الثناء
أسس السابقون بيعة غدر
و بنى اللاحقون شربناء
حرفوا بدلوا أضاعوا أقاموا
بدعابالعناد و الشحناء
و استبدوا بإمرة نصبوها
شرکاللائمة النجباء
منعوا فاطم البتول تراثا
من أبيها بفاسد الآراء
يا بني الوحي لايخفف وجدا
نالنا من شماتة الأعداء
غیر ذي الأمر نور وحي له
حجة الله کاشف الغماء
لهف نفسي على زمان أرى في
ه مزية لدولة الأشقياء
أترى يسمح الزمان بهذا
و يحوز الراجون خير رجاء
- چگونه اشك چشم دوستان اهل بیت خشك شود، با آن که حضرت امام حسین (ع) در کربلا به شهادت رسیده است.
۔ جد او خاتم انبیا و محمد مصطفی و امین وحی حضرت پروردگار بود.
- و پدرش على علیه السلام می باشد که برادر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. آیت و نشان کامل جلال و جمال خدا و بزرگ همه اوصیاست.
- مادرش حضرت بتول عذرا است که پاره تن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و برادرش حضرت امام حسن مجتبی (ع) است که خلاصه اوصیا و برگزیده اصفیا می باشد.
- آری، از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام اندوهی به وجود آمد که در نتیجه آن دین اسلام را ذلیل و تیره دلان را همواره بر اسلام مسلط کرد.
- ای کاش می دانستم چه عذری دارد آن دوستی که در این اندوه نمی گرید و آرامش خاطر دارد. فرزند دختر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حالی به تیر ستمگری دشمنان از پای در آمد که در خون خویش دست و پا می زد.
- و پردگیان وصی پیغمبر در حالی که پدران و فرزندان خود را از دست داده بودند، به ذلت اسیری گرفتار گردیدند.
- و حضرت سجاد که بهترین بندگان خدا بود به زنجیر اسارت دشمنان در آمد
ص: 108
و پابند رنج و اندوه قرار گرفت.
- آری، این کارها که دشمنان انجام دادند، پاداش رنجهایی بود که پیمبر برای
هدایت آنان بر خود هموار کرده بود.
۔ آن پیمبری که زبان از ستایش او درمانده و عاجز است.
- پیشینیان از این دشمنان، بیعت حیله گری برای خویش گرفتند و پیوستگان به
ایشان هم ناپسندترین بناها را بنیان نمودند.
- آری، کتاب خدا را تغییر دادند و حق وصی خدا را نادیده گرفتند و بدعتهایی را
که همراه با خشم و عداوت بود بر پای داشتند.
-و کاری را به انجام آوردند که نسبت به پیشوایان بانجابت حق، مخالفت صریح
داشت.
و بارأى فاسدی که صادر کردند، ارث فاطمه زهرا عليها السلام را که از پدرش می برد، از دستش باز گرفتند.
ای خاندان وحی، شماتتی که از دشمنان دیده ایم، تخفیفی نخواهد داشت و جز حضرت ولی عصر که نور وحی خدا و حجت او و نابودکننده اندوههاست، کس دیگری دست ستمگران و شماتت آنان را کوتاه نخواهد کرد.
و چه حالی خواهم داشت آنگاه که آن حضرت ظهور کند و پایه دولت ستمکاران را از بیخ و بن براندازد.
آیا آن روزگار را خواهم دید و آیا آرزومندان به بهترین آرزوهای خود خواهند
رسید.
به خط سید حسین بن محمد بن علی بن ابی الحسن عاملی چنین دیدم که دایی زاده ام شیخ محمد بن حسن بن زین الدین عاملی در دهم ذی قعدة الحرام سال 1030 ه. ق در مکه مکرمه وفات یافت.(1).
ص: 109
وی دانشوری پرهیز کار و از مشایخ ابن شهر آشوب است. مؤلف گوید: شوهانی از ابو علی فرزند شیخ طوسی و از ابوالوفا عبدالجبار بن على مقری رازی و هر دو تن از شیخ طوسی روایت کرده اند و این سند از کتاب المناقب ابن شهر آشوب استفاده می شود.
پدر محقق خواجه نصیر طوسی است که دانشور بزرگواری بود و فرزندش
خواجه نصیر الدین از وی روایت داشته است.
وی از فضلا و صلحا و زهاد و از مشایخ بزرگوار می باشد و از شیخ علی بن
ص: 110
عبدالعالی عاملی کر کی روایت می کرده است.
مؤلف گوید: حق آن بود که شیخ معاصر، وی را در باب دال بی نقطه ترجمه کرده بود.(1)
و او جد مادری استاد استناد قدس سره است و به واسطه پدرش از او از شیخ على کر کی روایت کرده است .(2)
وی از محققان و مدققان و فضلا و صلحا و پارسایان بوده، از شیخ طوسی و ابن
براج روایت داشته است.
از دانشوران روزگارش بوده و از قطب راوندی روایت می کرده است.
مؤلف گوید: سید محيى الدين ابوحامد محمد بن عبد الله بن زهره حسینی حلبی از
وی روایت داشته است.
ص: 111
محمدبن حسن بن علی بن محمدبن حسین حر عاملی مشغری(1)
مؤلف كتاب أمل الآمل می باشد.
وی در شب جمعه هشتم ماه رجب سال 1033 ه. ق در قریه مشغرا متولد شده و در آنجا به درس پدر و عمویش شیخ محمد حر و جد مادری اش شیخ عبدالسلام بن محمد حر و دایی پدرش شیخ علی بن محمود و دیگران حضور یافته و در قریه جبع از عمویش از شیخ زين الدين بن محمد بن حسن بن زين الدين و از شیخ حسین ظهیری و دیگران استفاده کرده است.
شیخ حر عاملی مدت چهل سال در بلاد جبل عامل می زیست و از آنجا دو بار به حج بیت الله و به عراق عرب و زیارت ائمه طاهرین مشرف گردید و به طوس عزیمت کرد و پس از زیارت مرقد شریف حضرت علی بن موسی الرضا عليه السلام مجاورت اختیار کرد (2)و تا این هنگام مدت 24 سال است که افتخار مجاورت آستان قدس رضوی را دارد و از آنجا هم دو بار به حج بیت الله رفته و دو بار هم به زیارت ائمه عراق عليهم السلام مشرف گردیده است.
شیخ حر عاملی تألیفاتی دارد، از جمله الجواهر السنية في الأحاديث القدسية که نخستین کتابی است که در این خصوص گرد آوری کرده است و پیش از او محدث دیگری به تألیف چنین کتابی اقدام ننموده است .(3)
الصحيفة الشافية در این کتاب بخشی از ادعیه حضرت علی بن الحسين عليه السلام
ص: 112
را که در صحیفه کامله آورده نشده، گرد آورده است. (1)
کتاب تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة این کتاب در شش مجلد تهیه گردیده و مشتمل بر همه احادیث احکام شرعی است که در کتب اربعه و دیگر کتابهای معتبر که بیشتر از هفتاد مجلد بوده تألیف شده و سندها و نام کتابها در آن ایراد شده و ترتیب جالبی در آن به کار رفته و در ضمن آن وجه جمع احادیث را به طور اختصار متعرض گردیده و به قدری که ممکن بوده برای هر مسأله باب ویژه ای در نظر گرفته شده است. (2)
کتاب هداية الامة الى احكام الائمة عليهم السلام این کتاب در سه مجلد صغير تأليف گردیده و منتخبی از کتاب وسائل است که سندها و مکررات آن حذف شده است و هر مطلبی از آن ضمن دوازده مطلب گرد آمده و از اول فقه تا آخر آن می باشد. کتاب فهرست وسائل الشيعة این کتاب مشتمل بر عنوان بابها و عدد احادیث هر باب است و متضمن مضمون احادیث میباشد و در يك مجلد تدوین شده و به مناسبت این که مشتمل بر همه روایاتی بود که از فتواهای ائمه طاهرین علیهم السلام تهیه گردیده به نام من لايحضره الامام (3)نامیده شده و کتاب الفوائد الطوسية مجلدی از آن که مشتمل بر صد فایده و مطالب متفرقه دیگری است، به پایان رسیده است.(4)
کتاب اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات.
این کتاب در دو مجلد تدوین شده و مشتمل بر بیست هزار حدیث و نزديك به هفتاد هزار سند می باشد که از همه کتابهای خاصه و عامه به دست آمده است و از ترتیب و تهذیب جالبی برخوردار می باشد و تا حد .
ص: 113
امکان از احادیث مکرر خودداری شده و به نام کتابهایی که مرجع کتاب مزبور بوده اشاره شده و هر بابی از آن کتاب از فصلهایی تشکیل یافته و در هر فصلی، احادیثی که با آن فصل متناسب بوده ایراد گردیده است.
این کتاب از صد و چهل و دو کتاب از کتابهای خاصه و بیست و چهار کتاب از کتابهای عامه به دست آمده و این عدد، از کتابهایی است که بدون واسطه از آنها نقل شده است و از پنجاه کتاب از کتابهای خاصه و دویست و بیست و سه کتاب از کتابهای عامه که در کتابهای سابق به نام آنها اشاره کرده اند با واسطه نقل کرده ایم؛ بنابراین، مجموع کتابهایی که مورد نظر بوده چهار صد و سی و نه کتاب است. گذشته از این، از آنهایی که تحت شماره کتابهای مزبور نبوده است، نقل کرده ایم و در اصل کتاب به نام آنها اشاره کرده ایم. (1)
از تألیفات او کتاب امل الآمل است که در احوال علمای جبل عامل تأليف شده و به شرح احوال علمای متأخر هم پرداخته است . (2)
از تألیفات او رساله ای است به نام الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة این کتاب دارای دوازده باب و مشتمل بر بیشتر از ششصد حدیث و شصت و چهار آیه از قران کریم و همراه با ادله بسیار و متضمن عبارتهای متقدمین و متأخرين علما و پاسخ شبهه ها و دیگر مطالب می باشد.
و رساله ای در رد صوفیه، مشتمل بر دوازده باب و دوازده فصل و در این بابها و فصلها نزديك به هزار حدیث در رد آنها به طور عموم و خصوص که مربوط به هر يك از ویژه گیهای آنان است آورده شده است. .
ص: 114
و از تألیفات اوست رسالة خلق الكافر و ما يناسبه، رساله ای است در نام گذاری حضرت مهدی علیه السلام به نام کشف التعمية في حكم التسمية، رسالة الجمعه که این رساله پاسخ ایرادهایی است که بر اقوال شهید ثانی در رساله جمعه اش اظهار شده است، رساله ای در اجماع به نام نزهة الاسماع في حكم الاجماع؛ رسالة تواتر القرآن؛ رسالة الرجال و رسالة أحوال الصحابه و رسالة تنزيه المعصوم عن السهو و النسيان، و رسالهای در واجبات و محرمات که تصریح به آنها شده و منصوص اند به نام بداية الهدایه که از آغاز تا انجام آن فقه بوده.
و در نهایت اختصار تألیف شده و در پایان آن گفته است: بنابر آنچه در این کتاب آمده واجبات شرعی هزار و پانصد و سی و پنج و محرمات آن هزار و چهارصد و چهل و هشت بخش بوده است. (1)
پس از تألیفات او کتاب الفصول المهمة في اصول الأئمة عليهم السلام است. این کتاب مشتمل بر قواعد کلیه ای است که راجع به اصول الدين و فروع الدين و اصول فقه و اصول طب و دیگر نوادر است.
این کتاب بیشتر از هزار باب است و از هر بابی، هزار باب دیگر گشوده می شود.(2)
از تألیفات او کتاب العربية العلوية و اللغة المروية (3)و دیگر اجازات متعدده مختصر و مطولی است که برای معاصران مرقوم داشته و همچنین رساله ای است که در احوال خود و رساله ای که به منظور وصیت به فرزندش مرقوم داشته است. از تألیفات او، دیوان شعر است که نزديك به بیست هزار بیت بوده و اکثر اشعار آن در مدح رسول اکرم و ائمه طاهرين عليهم السلام سروده شده است و در این دیوان منظومه مواريث ، منظومه در زکات و منظومه در هندسه، منظومه در تاریخ النبي (صلی الله علیه و آله) و الأئمة عليهم السلام آورده شده است. (4).
ص: 115
در کتاب الفوائد الطوسية نیز رساله های مفصلی که به اندازه ده رساله می شود،
آورده شده و مناسب است که هريك از آنها را مستقلا تهیه کنم و تصمیم گرفته ام هر گاه خدای متعال مرگ مرا به تأخیر بیندازد، برای کتاب وسائل الشيعة شرحی بنویسم که مشتمل باشد بر بیان آنچه از احادیث استفاده می شود و نیز تحقیقات متفرقی که در کتابهای استدلال آمده است از ضبط اقوال و انتقاد، از دلیلهایی که آورده شده و مطالب مهم دیگر به آن بیفزایم و این کتاب را به نام تحریر وسائل الشيعة و تحبیر مسائل الشریعه بنامم.
و این کتاب را پس از تألیف کتاب وسائل الشيعة تدوین نمودم و مقدمه ای برای آن تنظیم کردم و به شرح مقدمه عبادات و همچنین از کتاب طهارت تا بحث آب مضاف را توضیح دادم . (1)
و علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر از وی نام برده است و گوید: پرچم
برافراشته دانش که هيچيك از دانشوران به پایه او نمی رسد؛ سخن آرای بافضیلتی است که کلام از تعریف او عاجز است و تحقیقات او همه را به خود متوجه ساخته و به هر سرزمینی که رسیده است مانند باران آنجا را سیراب گردانیده است. تألیفات او سپیدی پیشانی روزگار است و کلمات او در سطرها نقش گوهر های گرانبار را دارد و او اینك در ایران زندگی می کند و زبان حالش به این شعر مترنم است.
أنا ابن الذي لم يخزني في حياته
ولم أخزه لما تغيب في الرجم
- من پسر آن کسی هستم که در زندگی اش گنجینه ای چون من نداشت و من هم از
آن هنگام که او در خاك خوابید، چون او گنجینه ای نداشتم.
بافضیلتی که آثار گذشتگانش را زنده کرد و گذشتگان و آیندگان را به آب خوشگوار دانش خویش سیراب ساخت و اشعار نغزی که در جلوه گری بی انباز و در آرایش از توصیف بی نیاز است، دارد.
از سروده های او بغیر از ابیاتی که در معنای حدیث قدسی گفته است، شعر دیگری به خاطر ندارم(2)و ابیات این است..
ص: 116
فضل الفتى بالبذل و الإحسان
و الجو خير الوصف للإنسان
أو ليس إبراهيم لما اصبحت
أمواله وقفة على الضيفان
حتى إذا أفنى اللهى أخذ ابنه
فسخابه للذبح و القربان
ثم ابتغى النمرود إحراقاله
فسخا بمهجته على النيران
بالمال جاد و بابنه و بنفسه
و بقلبه للواحدالدیان
أضحى خليل الله جل جلاله
ناهيك فضة خلة الرحمان
صح الحديث به فيالك رتبة
تعلو بأخمصها على التيجان
- فضیلت جوانمرد در سخاوتمندی و بخشندگی بهترین صفت انسان است.
- مگر نه این است که حضرت ابراهيم عليه السلام همه ثروتش را به مصرف میهمانان رسانید.
- و هنگامی که ثروتش به پایان رسید، فرزندش اسماعیل را به قربانگاه برد.
- پس از آن نمرود آتشی افروخت و آن حضرت خود را برای سوختن آماده ساخت .
- آری، ابراهیم با دادن مال و جان و فرزند و فدا کردن خواسته خود در راه خدا که کاملا دلش را متوجه به او ساخته بود.
- به مقامی رسید که خدا او را خليل خویش قرار داد و فضیلتی بهتر از آن نیست که آدمی با سخاوتمندی به مقام خلت الهی نایل بیاید.
- آری، حدیث مزبور حدیث صحیحی است و چه مرتبه ای بهتر از آن مرتبه که میتوان با کف دست سخاوتمندانه بر تاجهای پادشاهان برتری پیدا کرد.
مؤلف سلافة العصر گوید: حدیث مزبور را ابو الحسن مسعودی در کتاب اخبار الزمان چنین نقل کرده است: خدای متعال به حضرت ابراهيم عليه السلام وحی کرد: ای ابراهیم! از آن جا که ثروتت را در اختیار میهمانان گذاردی و فرزندت را برای قربانی به قربانگاه بردی و خودت را در آتش نمرودی گرفتار دیدی و دلت را به خدای رحمان متوجه گردانیدی ما تو را خليل خویش قرار دادیم . (1)
***
(1)در پانوشت سلافة ص 367 می نویسد: با کوششی که در کتاب اخبار الزمان طبع شده به عمل آوردیم، حدیث مزبور را در آن کتاب ندیدیم. آری، خود شیخ حر عاملی این حدیث را در صفحه 26 کتاب الجواهر السنية يادآوری کرده است - م.
ص: 117
مؤلف سلافة پس از این از مترجم حاضر تمجید بسیار کرده است.
این جای آن دارد به پاره ای از اشعار وی که در دیوانش آمده است اشاره کنم؛ از جمله آنها، چکامه ای است متجاوز از چهارصد بیت که در مدح نبی اکرم و ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین سروده است.
كيف تحظى بمجدك الأوصياء
وبه قدتوسل الأنبياء
ما لخلق سوى النبي و سبطی
ه السعيدين هذه العلياء
فبكم آدم استغاث و قد مس
سته بعدالمسرة الضراء
- با تمجیدی که می کنی نمی توانی به مقام اوصیای حق نایل گردی و حال آن که پیمبران هم به این کار اقدام کردند و سودی نبردند.
- آری، بجز پیمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و دو نواده نیکبختش کس دیگری به این مقام عالی
نرسیده است.
۔ حضرت آدم پس از آن همه شادمانی که در بهشت داشت، از مقامش فرود آمد و
دست توسل به دامن شما دراز کرد.
از اشعار او چکامه های محبوكات الاطراف(1) است که در مدح ائمه طاهرین عليهم السلام سروده.
اکنون پاره ای از چکامه ای که به قافیه همزه سروده شده است:
أغير أمير المؤمنين الذي به
تجمع شمل الدين بعد تناء
أبانت به الأيام كل عجيبة
فنيران بأس في بحور عطاء
- آیا بجز از امیر المؤمنین علی علیه السلام کس دیگری وجود دارد که پس از آن همه رنجی که تحمل کرده باز هم امور دینی را تحت نظر خود داشته باشد.
- روزگار گرفتاریهای شگفت آوری برای او ایجاد کرد و آتشهای ناراحتی را در
دریاهای عطا و بخشش بیافروزند. م.
ص: 118
چکامه های مزبور بیست و نه قصيده است که به همین سبك سروده شده و از سروده های او قصیده محبوكة الاطراف است:
فإن تخف في الوصف من إسراف
فذ بمدح السادة الأشراف
فخر لهاشمي أو منافي
فضل سمامراتب الآلاف
فعلمهم للجهل شاف كافي
و فضلهم على الأنام وافي
فاقوا الوری منتعلا وحافي
فضل به العدو ذو اعتراف
فها ها محبوكة الأطراف
فن غریب ماقفاه قاف
- هرگاه از اسراف کردن در ستایشگری بیم داری، برای آن که از این بیم رهایی پیدا کرده باشی به تمجید از بزرگان اشراف بپرداز.
به آنهایی که مایه افتخار آل هاشم و عبد مناف بوده اند و آنهایی که به هزاران مرتبه بر دیگران برتری پیدا کرده اند.
- دانش آنها برای نابودی نادانی کافی است و فضیلت آنها برتر از همه جهانیان است.
-چه با کفش باشند و چه پابرهنه، (چه بر اریکه خلافت بنشینند و چه از بی اعتباری مردم گوشه انزوا گزینند، بر همگان برتری دارند و این فضیلتی است که دشمن هم به آن اعتراف کرده است. این چکامه محبوكة الاطراف است و فن بی سابقه ای است که قافیه سازان دیگر، مانند آن را نسروده اند.
از اشعار اوست:
إن سر الصديق عندي مصون
ليس يدريه غير سمعي و قلبي
لم أكن مطلعا لساني عليه
قط، فضلا عن صاحب و محب
حكمه أنني أخلده في السج
جن أعني الفؤاد من غير ذنب
لست أخفي سري و هذا هو الوا
جب عندي إخفاء أسرار صحبي
- سر دوستم را در نزد خود نگه می دارم و بجز چشم و دلم دیگری از آن خبر ندارد.
- زبانم هم از آن اطلاع پیدا نمی کند تا چه رسد که رفیق و محبم از آن خبردار گردد.
ص: 119
- آری، سر او را بدون آن که مرتکب گناهی شده باشد در زندان دلم محبوس کرده ام.
- وقتی که بر من لازم است اسرار خودم را از دیگران پنهان بدارم، پنهان داشتن اسرار دوستانم را هم بر خود واجب می شمارم.
از اشعار او چکامه طولانی است که مدح را با غزل آمیخته است:
لئن طاب لي ذكر الحبائب إني
أرى مدح أهل البيت أحلى و أطيبا
فهن سلبن العلم و الحلم في الصبا
و هم و هبونا العلم و الحلم في الصبى
هواهن لي داء هو اهم ؤه
ومن يك ذا داء يرد متطببا
لئن كان ذاك الحسن يعجب ناظرا
فإنا رأينا ذلك الفضل أعجبا
- هرگاه یاد دوستان موجبات شادی قلبی مرا فراهم می آورد، خواهم دانست که
مدیحه سرایی خاندان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شیرینتر و گواراتر است.
- اینان اند که در خردسالی دانشی را که دارا بودند از دیگران گرفتند و خود دانش و
بردباری را به ما فرادادند.
- عشق به ایشان درد و دو است و کسی که دوای درد را داشته باشد به طبيب نیازمند نیست.
- هرگاه وجاهت ایشان، بیننده را به شگفتی وادار کند، ما خود این فضیلت را شگفت آورتر از فضایل دیگر می دانیم.
قصیده دیگری نیز به همین سبك گفته است:
سعدي بسعدى فإذا ما نأت
سعدی فلا مطمع في السعد
و فضل أهل البيت مع حسنها
كلاهماجازا عن الحد
و تلك دنيانا و هم دینا
وما من الأمرين من بد
وحبها من أعظم الغي وال
حب لهم من أعظم الرشد
بل حبهاعار وحبي لهم
مجد، و ليس العار کالمجد
- شادی من دسترسی به سعدی است و هرگاه سعدی از من دور باشد، چشم طمعی به شادکامی و نیکبختی ندارم.
ص: 120
- آری، فضیلت اهل بیت و زیبایی سعدی هر دو از حد گذشته اند.
- او دنیای ماست و اینان دین ما می باشند و بر ما لازم است که دین و دنیا را دارا
باشیم.
- حب دنیا (سعدی) از بزرگترین گمراهیها و دوستی اهل بیت از بزرگترین هدایت هاست.
- علاقه مندی من به دنیا مایه ننگ و علاقه مندی من به اهل بیت دلیل بزرگواری
است و چنان که می دانیم، ننگ همانند نام نیست.
از اشعار اوست:
کم حازم ليس له مطمع
إلا من الله كما قد يجب
لأجل هذا قدغدا رزقه
جميعه من حيث لا يحتسب
- چه بسیار احتیاط کاری که چشم طمع به دیگران ندارد و تنها چشم طمعش به خدا می باشد.
- و بر اوست که تنها به او متوجه باشد و به همین مناسبت است که حق تعالی روزی او را از محلی که امیدوار نمی باشد، مقرر می فرماید.
از ابیات اوست:
كم من حريص رماه الحرص في شعب
منها إلى أشعب الطماع ينشعب(1)
في كل شيء من الدنياله طمع
فرزقه كله من حيث يحتسب .
ص: 121
چه بسا آزمندی که آزمندی او راههایی برای او گشوده است تا آنجا که بعضی از
آن راهها به اشعب طماع می رسد.
- چنین آدمی در همه چیز چشم طمع دارد و روزی چنین آدمی از محلی است که
خود گمان می برد که از جایی که گمان ندارد.
از سروده های اوست:
سترت وجها بكف خضیب
إذا رأتني من خوف عين الرقيب
كيف نحظى بالاجتماع و قدعا
ين كل إذ ذاك كف الخضیب (1)
و بودي لوكان ذاك الذي لا
ح من الورد في الخدود نصيبي
ذلك الهجر في الصبي كان خيرا
من وصال سخت به في مشيبي (2)
- به مجردی که مرا دید - برای این که از رقیب من بيمناك بود - رخسار خود را به
دست حنا شده خویش پوشید.
- چگونه می توانیم از حظ اجتماعی خود بهره مند گردیم و حال آن که هر کسی
چنان حالی کف الخضیب» را مشاهده کرده است.
- سوگند به دوستی ام که اگر از گل رخسار او بهره مند گردم، چنین و چنان خواهد
شد. .
ص: 122
- آری، هر گاه دوری از محبوبه در خردسالی برای من اتفاق افتاده بود، بهتر از آن
بود که در پیری به وصال او برسم.
از اشعار اوست:
و لما التقيناعانقتني غزالة
بديعة وصف من حسان الولائد
و لم اجتهد في الضم منفردة به
و لكنني قلدت ذات القلائد
- در هنگام ملاقات آهو وشی زیبا چهره که از بهترین تولد یافتگان بود با من معانقه
کرد و مرا در کنار گرفت.
- کوشش من منحصر در آن نبود که بتنهایی در میان دو دست قرار گرفته ام؛ بلکه احساس من در آن بود که گردنبندهایی را که گردن او را زیور داده است، به گردن خود در آورده ام.
از اشعار اوست:
سترت محاسنها الحسان بلؤلؤء
و بجوهر و بفضة و بعسجد
هیهات ذاك الستر أظهر حسنها
حتى لقد فتنت أمام المسجد
- زیباییهای از حد افزون خویش را به مروارید و گوهر و نقره و طلا پوشانیده بود.
- بر خلاف انتظار، جواهرات مزبور بیشتر به ارزندگی و زیبایی او افزود تا آنجا که
امام مسجد را هم مفتون خویش ساخت.
از سروده های اوست:
و ذات خال خدها مشرق
نورا، کركن الحجر الأسود
کعبة محسن و لها برقع
من الحرير المحض و العسجد
قد أكسبت كل امرئ فتنة
حتى إمام الحي و المسجد
کم هام إذ شاهدها جاهل
بل هام فيهاعالم المشهد
- زیبا صنم خالداری که گونه درخشنده او مانند رکنی بود که حجرالاسود در آن قرار گرفته است.
- او کعبه زیبایی بود و روپوشی از ابریشم خالص و طلابافت بر رخسار خود افکنده بود.
ص: 123
- هر کسی حتی امام قبیله و امام مسجد را هم مفتون خویش می ساخت.
- تنها انسان نادان و بی اطلاع از حقیقت زیبایی، سرگردان او نمی شد، بلکه دانای به حقیقت زیبایی هم متحير و سرگردان او می گردید.
تنها نه من به خال لبش مبتلا شدم بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست از ابیات اوست:
أبخلت ياسلمی برد سلام
و فتنت شیخ مشائخ الإسلام
- ای سلمی، از پاسخ سلام خودداری کردی و شیخی از شیوخ الاسلام را مفتون
خودساختی.
از اشارات اوست.
یا سلیمی سلبت لو تعلمينا
قلب شيخ الإسلام و المسلمینا
ظالم طرفك الضعيف و إنا
لضعاف القوى فلا تظلمينا
- ای سلیمی، هر گاه متوجه باشی دل شیخ الاسلام و دیگر مسلمانان را از عشوه و ناز خود ربودی.
- دیدگان ضعیف تو، ستمکار و نیروهای بدنی ما ناتوان است. بنابراین، ما را به چشم ستمکار خویش گرفتار مکن و شکنجه مده.
از اوست:
فتكت سلیمی و المحاسن قد بدت
بشیخ شیوخ المسلمين و لم ترعي
تحصنت مني يا سلیمی مع الهوى
بحصنين مجدي ذي التقدس و الشرع
- ای سلیمی، مرتکب کار عظیمی شدی و در آن حال که خوبیهای تو برای شیخی
از شیخهای مسلمانان هویدا گردیده بود.
- رعایت هیچ موقعیتی را نموده و مرا با عشقی که به تو پیدا کرده بودم، در زندان
تقدس و شرع محبوس ساختی.
از اوست:
لاتكن قانعة من الدين بالدو
ن وخذ في عبادة المعبود
و اجتهد في جهاد نفسك و ابذل
في رضي الله غاية المجهود
ص: 124
- از فراگیری دین به اندکی قناعت مکن و به بندگی معبود اشتغال بورز.
- در جهاد با نفس جدیت کن و تا حدی که ممکن است خرسندی خدا را به دست آور.
و در ضمن چکامه ای از اهل بیت علیهم السلام مدح کرده، گوید:
وما حاز أجناس الجناس و سائر ال
م حاسن من فن البديع سوى شعري
و دیوان شعري في مديحهم لما
حوى من فنون السحر من كتب السحر
- به غیر از شعر من، اشعار سرایندگان دیگر جامع اجناس جناس و حاوی محسنات فن بدیع نبوده است.
- و دیوان شعر من که در مديح اهل بیت علیهم السلام گرد آمده است، انواع سحر
حلال را از کتابهای سحر، در پرتو خود قرار داده است.
و در ضمن چکامه ای که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده است، چنین
می گوید:
و في كل بيت قلته ألف نكتة
تحسنه من فضلهم و تجيده
و غیري اذا ما قال شعرة محافظ
على وزنه من غير معنى يفيده
- در هر بیتی که سروده ام، هزار نکته باریکتر از مو وجود دارد و این حسن را از آنجا به دست آورده است که سروده های من در مدح اهل بیت علیهم السلام می باشد که هم شایسته است و هم پسندیده.
- و سراینده دیگر هرگاه شعری بسراید، کوشش می کند که وزن شعر را رعایت کند، لیكن به معنای ارزنده ای دقت نمی نماید.
و در چکامه ای گفته است:
قلما فاخروا سواهم و حاشا
ذهبا أن يفاخر الفخارا
و أری قولنا ألائمة خير
من فلان و من فلان عارا
إنما سبقهم لبکرو عمرو
مثل ما يسبق الجواد الحمارا
إني ذو براعة و اقتدار
جاوز الحد في الأنام اشتهارا
و اذا رمت وصف أدني علاهم
لا أرى لي براعة و اقتدرا
ص: 125
- کمتر پیش آمده است که مردم بتوانند به غیر از ائمه طاهرین علیهم السلام به
دیگران ببالند و اتفاق نیفتاده که طلا به سوفار ببالد و گوهر به خرمهره مباهات نماید.
- آنچه در باره ائمه علیهم السلام گفته به جا و مایه آبرومندی ماست، به خلاف آنچه
که درباره فلان و بهمان سروده که وسیله ننگ و عار برای ما می باشد.
- ائمه طاهرین در میدان مسابقه بر عمرو و بکر پیشی می گیرند، آن چنان که اسب
نجيب و تندرو در آن میدان بر الاغ پیشی می گیرد.
- من دانشمند بانفوذی هستم و شهرتم در میان مردم از اندازه بیرون است.
- و در عین حال، هرگاه بخواهم به اندك وصفی از آنها دهان بگشایم، از هر گونه
دانشی تهی است و از هر گونه اقتداری در مانده ام.
و در قصیده ای که مشتمل بر هشتاد بیت بوده و تهی از حرف الف است، در مدح
اهل بیت علیهم السلام گفته است:
وليي علي حيث كنت وليه
و مخلصه بل عبد عبد لعبده
العمرك قلبي مغرم بمحبتي
له طول عمري ثم بعدي لولده
و هم مهجتي هم منيتي هم ذخيرتي
و قلبي بحبهم مصیب لرشده
و كل كبير منهم شمس منبر
و كل صغير منهم شمس مهده
و كل گمي منهم ليث حربه
و کل کریم منهم غيث وهده
بذلت له جهدي بمدح مهذب
بلیغ و مثلي حسبه بذل جهده
و كلفت فکري حذف حرف مقدم
على كل حرف عند مدحي لمجده
- على علیه السلام ولی من و مولای صاحب اقتدار من است. هرگاه من هم دوست او باشم و اظهار اخلاص کیشی نمایم، آری، من بنده بنده بنده او می باشم.
- به جان تو سوگند در تمام عمرم دلم فریفته محبت اوست و پس از او دلداده فرزندانش هستم.
- اینان پاره دل من و آرزوی من و ذخیره فردای قیامت من اند و دلم بر اثر علاقه مندی من به آنها به پایه رشد و هدایت خویش نایل آمده است.
- بزرگ آنها خورشید منبر و کوچك آنها، خورشید گهواره است.
ص: 126
- دلاور آنها شیر بیشه جنگ است و بخشنده ایشان مانند بارانی است که در گرمای شبانه می بارد.
- کوشش خود را در مدح او که پاکیزه از هر گونه نارواگویی است به کار بردم و ابیات بلیغی سرودم و همچو منی سزاوار است در مدیحه سرایی او بکوشد.
- اندیشه خود را به کار بردم تا در مدیحه سرایی او چکامه ای بر ایم که از اولین حرف یعنی حرف الف تهی باشد.
از اشعار اوست:
علمي و شعري اقتتلا و اصطلحا
فخضع الشعر لعلمي راغما
فالعلم بأبی أن أعدشاعرة
و الشعر يرضى أن أعدعالما
- دانش و سرایندگی من به مبارزه برخاستند و سرانجام به آنجا رسید که شعر من در برابر دانشم افتادگی و خضوع نمود.
- دانش امتناع می ورزد از این که من سراینده باشم و سرایندگی من خرسند است که من دانشمند باشم.
و در چکامه ای گفته است: حسن شعري مازال يرضى ولا ينكر لي أن أعد في العلماء و علومي غزيرة ليس ترضي أبدا أن أعفي الشعراء
- سروده پسندیده من همواره خرسند است و انکاری ندارد که در ردیف
دانشمندان قرار بگیرم..
- و دانشهای فراوان من هیچگاه راضی نمی شوند که نام من در میان سرایندگان به
زبان آورده شود.
از اشعار اوست:
حذار من فتنة الحسناو ناظرها
ولاترح بفؤاد منه مكلوم
فقلبها صخرة مع ضعف قوتها
وطرفها ظالم في زي مظلوم
- از آشوب زنان صاحب جمال و چشم جادو گر آنها در حذر باش و به دلی که از
دلبستگی به آنها جریحه دار شده است، توجه مکن.
ص: 127
- آری، دل آنها در عین حالی که ضعیف اندام اند مانند سنگ سخت و چشم آنها با
آن که مظلوم و محجوب می باشد، ستمکار است.
و از اشعار اوست:
الحى الله من لا يغلب النفس و الهوى
إذ اطلباما ليس يحسن في العقل
تمكن منه حب دنيادنية
فأورده شر الموارد بالجهل
و ألجأء حب الجاه منه إلى الردى
فعانى العناء الصعب في المطلب السهل
۔ خدا لعنت کند کسی را که بر نفس و هوای آن پیروز نگردد، هنگامی ملعون خدا
باشد که چیزی را که برخلاف عقل است از وی بخواهند و او انجام دهد و آنها را از پای در نیاورد.
- آری، نفس است که نشأه علاقه مندی به دنیای بی اعتبار را ایجاد می کند و او را به
پست ترین پرتگاههای نادانی می افکند.
- و حب جاه و مقام است که او را به زشت ترین بیچارگی دچار می سازد و در نتیجه آن از راهنمایی به ظاهر آسانی که نفس به او می نماید، به مشکلترین رنجها مبتلا می گردد.
از اندرزهای اوست:
یا صاحب الجاه كن على حذر
لاتك ممن يغتر بالجاه
فإن عز الدنيا كذلتها
لاعز إلا بطاعة الله
- ای جاه طلب، بر حذر باش از این که به جاه و مقام، مغرور گردی.
- زیرا عزت دنیا برابر با ذلت آن است و عزت و ارجمندی منحصر به اطاعت از خداست .
و در ضمن ابیاتی گفته است:
أما تبغي مدى الأيام شكري
أماترضى بهذا الحر عبدا
آیا در تمام روزها به شکر من نمی پردازی و آیا به جای این آزادی به بندگی راضی نمیشوی.
و در ضمن چکامه ای که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده است می گوید:
أنا الحر لكن برهم يسترقني
وبالبر والإحسان يستعبد الح
ص: 128
من آزادم و لكن بر ایشان کرده در بندم بلی آزاد از احسان همی گردد به جان بنده
و در چکامه ای گفته است:
أنا الحر لكن كرق لخود
سلبتنی سكينة ووقارا
كل حسن من الحرائر لا بل
من إماء يستعبد الأحرارا
و هوى المجد و الملاح و أهل ال
بيت في القلب لم يدع لي قرارا
در عین حالی که آزادم، مانند بردهای هستم که آرامش و وقارش را از دست داده
است.
- هر نوع زیبایی از آن آزادان است. در عین حال، برخی از کنیزان افراد آزاد را برده
خود می سازند،
- دلبستگی به بزرگواری و صاحب جمال آن ملیح آرامش را از دل من برده است .
باز گفته است:
سادتي إني لعبدكم ق
من و إني أدعى مجازا بحر
- ای بزرگان، من برده بنده شمایم و مرا به طریق مجاز، حر (آزاد) خوانده اند.
و در چکامه ای دیگری گفته است:
خليلي مالي و الزمان معاندي
بتكسير آمالي الصحاح بلاجبر
زمان يرينا في القضايا غرائبة
و كل قضاء منه جور على الحر
- ای دوستان، نمی دانم چرا روزگار با من دشمنی می کند و بدون آن که در صدد
جبران بر آید، استوانه آرزوهای درست مرا می شکند.
- روزگار در پیش آمدها امور بی سابقه ای را به نظر ما می آورد و هرگونه پیش آمدی
که اتفاق می افتد، به زیان انسان آزاد است.
در چکامه دیگری گفته است:
و لكنما يقضي من المدح واجبة
عليه و فرضا عبدك المخلص الحر
- بنده اخلاص کیش شما، حر عاملی، مدحی که بر خود واجب می دانسته به انجام
آورده است.
و در چکامه ای گفته است:
ص: 129
و الجواري الحور الحسان جوار
مقبلات بالأنس بعد النفار
عاد قلبي رقا و ليس عجيبة
كل حررق لتلك الجواري
- کنیزکان حوروشی که چهره ای بس زیبا و دلفریب داشتند، پس از آن که از کنار
ما کوچ کردند دوباره بازگشتند و انس و علاقه را از سر گرفتند.
- بار دیگر دل من بردگی به آنها را ابراز کرد و این کار که از دل من سر زد،
هیچ گونه شگفتی همراه نداشت؛ زیرا تمام آزادمردان، برده چنین کنیزکانی می باشند.
باز گفته است:
و إني له عبدو عبد لعبده
وحاشاه أن ينسى غدا عبده الحرا
ولم يسب قلب الحر كالحور و العلى
وحب بني الحوراء فاطمة الزهرا
- من بنده او و برده برده او هستم و گمان ندارم فردای قیامت از بنده حرش
فراموش نماید.
- آرامش دل حر به حور و بهشت نمی باشد؛ بلکه آرامش دل او به محبت فاطمه
زهرا (ع) است.
باز گفته است:
أناحر، عبد لهم فإذا ما
شرفوني بالعتق عدت رقيقا
أنا عبد لهم فلوأعتقوني
ألف عتق ماصرت يوما عتيقا
- من که حرم، بنده ایشان می باشم و در صورتی که مرا آزاد کنند، باز هم بنده ایشان
خواهم بود.
از ابیات اوست:
أنا حر لدى سواهم و عبد
لهم ما حييت بل عبد عبد
- من در پیش دیگران حرم و تا زنده باشم بنده ایشان، بلکه بنده برده ایشانم. در قصیده ای گفته است:
و نبي الهدى و كل النبيي
ن بل الله مادح الابرار
مدح عبد حر حقير لدى
مدح النبيين سادة الاحرار
- پیمبر راهنما و همگی پیمبران، بلکه خدای متعال مدیحه سرای نیکوکاران اند.
ص: 130
- اکنون مدیحه سرایی این بنده حر در برابر مدیحه سرایی پیمبران که بزرگ آزاد
مردان اند، ناچیز و پست است.
و در ضمن چکامه ای طولانی گفته است:
طال ليلي و لم أجد لي على السها
دمعينا سوى اقتراح الأماني
فكأني في عرض تسعين لما
حلت الشمس اول الميزان
ليت أني فيما يساوي تمام ال
میل عرضة و الشمس في السرطان
- شب من به درازا کشید و برای بیدار خوابی خویش همرازی جز آرزوها به دست
نیاوردم.
- گویا من در آن حال در نود درجه خورشید در برج میزان قرار گرفته بودم.
- ای کاش در آن هنگام مساوی با تمام میل عرضی واقع شده بودم که خورشید در
آن موقع در برج سرطان قرار می گرفت.
در اشاره به برخی از کتابها گفته است:
غادة قدغدت لها حكمة ال
عين و أضحت عن غيرها في انتفاء
بين ألحاظها كتاب الإشارا
ت و في ريقها كتاب الشفاء
۔ عادتی که برای او ظاهر گردید، حکمت العين (تألیف کاتبی) بود و از غیر آن
اعراض کرد.
- در میان پلکهای او کتاب اشارات (بوعلی) و در آب دهن او کتاب شفای بوعلی سینا ست.
و به همین مناسبت گفته است:
فروی لحظها کتاب الاشارا
ت و كم قد روي عن الغزالي
و کتاب الشفاء عن ريقهاير
ويه حيث يروي بذاك الزلال
- پلکهای او از کتاب اشارات بوعلی سینا حکایت می کند و گاهی هم از غزالی
روایت می نماید.
- و آب دهان او از کتاب شفا دم می زند و از آب خوشگوار خبر می دهد. باز گفته است:
ص: 131
مطول الفرع على متنها
و خصرها مختصر النافع
- اندامی رسا دارد که بر متن سراپای او قرار گرفته است و متن آن حاکی از کتاب مطول تفتازانی است و میان او در نازکی و باریکی مختصر نافع محقق حلی را به یاد می آورد.
باز گفته است:
لاحت محاسن برق مبسمها
و حتى نسیت محاسن البرقي
- برق درخشنده لبهای او آنچنان درخشندگی داشت که کتاب محاسن برقی را از
خاطر برده.
باز گفته است:
أ ارغب عن وصل من وصله
دواء لقلبي و عقلي و ديني
کتاب المحاسن في وجهه
و يتلوه فيه كتاب العيون
- آیا دوری کنم از کسی که اتصال به او داروی دل و عقل و دین من است..
- کتاب محاسن برقی از چهره او نمایان است و کتاب عیون اخبار الرضا (ع) از
دیدگان او هویدا می باشد.
از اوست:
كأن قلبي إذ غدا طائرة
مضطربا للغم لما هجم
ملامة في أذني عاشق
أو عربي في بلاد العجم
- گوییا دل من پرنده ای است که از هجوم اندوهناکی مضطرب و پریشان حال
گردیده.
- و یا مانند سرزنشی است که در گوشهای عاشق است و یا عربی است که در شهرهای عجم بی کس و کار مانده باشد.
پیش از این ذیل تألیفات مترجم حاضر اشاره ای به صحیفه ثانیه شد که وی دعاهایی را که در صحیفه کامله نیامده است، گردآوری کرده است. مؤلف می گوید: پیش از ایشان هم جمعی از علما به گردآوری ادعیه امام سجاد علیه السلام اشتغال ورزیدند و ما برخی از نسخه های کهن آنها را در اختیار داریم و از جمله کسانی که دست به این کار
ص: 132
زد سید ابو القاسم زیدبن اسحاق جعفری است که شیخ منتجب الدین به توسط پدر خودش از وی روایت می کند.
و دیگری سید ابو ابراهيم ناصر بن رضابن محمدبن عبدالله علوی حسینی بوده که از شاگردان شیخ طوسی به شمار می آید و شیخ منتجب الدین یاد شده با يك واسطه از او روایت داشته است.
و در آینده ذیل احوال شیخ نعمت الله بن حسين عاملی یادآور خواهیم شد آغاز تأليف كتاب أمل الآمل در سال 1096 ه. ق است و همین تاریخ هم از فواید آن کتاب استفاده می شود و به طوری که خود او در آخر کتاب نوشته است در اول جمادی ثانیه سال 1097 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است. و در پایان همان کتاب خوابی را که دیده و در نتیجه به تألیف این کتاب پرداخته نقل نموده است.(1)
شیخ معاصر بر پشت کتاب امل الآمل می نویسد: عدد علمایی که در بخش اول این .
ص: 133
کتاب در ارتباط با احوال علمای جبل عامل ترجمه شده است، دویست ونه تن و شمارش تألیفات آنها سیصد و نود و اندی می باشد. بخش دوم که مربوط به علمای دیگر است هزار و صد و ده تن و شمارش تألیفات ایشان یکهزار و پانصد و بیست و هفت مجلد است (1)
ص: 134
*محمدبن حسن فتال(1)فارسی نیشابوری
ابن شهر آشوب (2)می نویسد:
از تألیفات او التنوير في معاني التفسير و روضة الواعظین و بصيرة المتعظین بود و پیش از این هم به نام ابن احمد فتال فارسی اشاره کردیم.
مؤلف گوید: ابن شهر آشوب در المناقب می نویسد: فتال نیشابوری از کتاب التنوير في معاني التفسير و روضة الواعظین و بصيرة المعظین که از تألیفات خود اوست به من اطلاع داد.
و از این عبارت، به دست می آید که ابن شهر آشوب بدون واسطه از وی روایت می کرده و نیز در المناقب تصریح کرده که محمد بن حسن بن فتال نیشابوری بدون واسطه از شیخ طوسی به قرائت و سماع و مناوله و اجازه، بیشتر کتابها و روایتهای شیخ را با احتمالی که از مناقب به دست می آید، روایت کرده است.
در مناقب می نویسد: مترجم حاضر توسط پدرش از سید مرتضی روایت می کرده
ص: 135
و اضافه کرده است که هنگامی که پدر فتال در محضر سید مرتضی به قرائت می پرداخته وی شاهد و سامع قرائت پدرش در محضر سید بوده است.
و شیخ زین الدین بیاضی هم در کتاب الصراط المستقیم تصریح کرده که روضة الواعظین از تألیفات فتال نیشابوری است .(1)
وی از فضلا و علما و محققان بوده و در علوم معموله، مهارت داشته است و از متکلمان و معاصران به شمار می آید.
رضی الدین تألیفاتی دارد، از جمله لسان الخواص که کتاب ارزنده ای است ورسالة القبلة ؛ رساله شیر و شکر؛ رسالة المقادير؛ و رسالة التهجد ، تاریخ علمای قزوین به نام ضيافة الاخوان و هدية الخلان ، كتاب كحل الابصار (2)، رسالة النوروز و کتاب
ص: 136
الغير المنصوصه و دیگر تألیفات.
مؤلف گوید: آقا رضی، از شاگردان ملا خلیل قزوینی و دیگر اعلام بوده و در گی مهارت کامل داشته و دیوان شعری به پارسی تهیه دیده. در روزگار ما در سال ه. ق درگذشته است.
کتاب لسان الخواص او در شرح الفاظی است که خواص علما در میان خود داشته، ضمنا در مسائلی که مربوط به آن الفاظ است تحقیق کرده و الفاظ مزبور را ف ابجد، ترتیب داده و باب الف آن به اتمام رسیده است. و از تألیفات او کتاب شیر و شکر است که مشتمل بر چندین فصل بوده است و در بل از آن کتاب، از چهل مسأله گفت و گو کرده و فصل اول آن به اتمام رسیده بر این کتاب از مسائل متفرقه بحث نموده و به حل مشکلاتی که در انواع علوم به سر رسیده است پرداخته و در ضمن آنها عبارات مشكل را که به پارسی و عربی ح داده است.
از تألیفات او رسالة المولوديه است. در این رساله با تحقیقاتی که انجام داده و له رأى استادش ملا خليل قزوینی بوده و در کافی هم یادآور شده، ثابت کرده که ریف رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در دوازدهم ماه ربیع الاول اتفاق افتاده است (1)ل
ص: 137
وی از صلحا و فضلا و ثقات اهل علم بوده و از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی
روایت داشته است .
وی فاضلی محقق و ثقهای بزرگوار است. از پدرش علامه حلی و اعلام دیگر آن روزگار روایت داشته است. از تألیفات او شرح قواعد است که به نام ایضاح الفوائد في حل مشکلات القواعد، شرح خطبه قواعد به نام ایضاح القلوب، و الفخريه في النيه ، حاشية الارشاد(1)، الكافية الوافية در علم کلام و تألیفات دیگر. شهید اول از او روایت داشته و در یکی از اجازاتش از وی ثناگستری بی اندازه کرده است.
سید مصطفی می نویسد: فخر المحققين از بزرگان طایفه شیعه و از ثقات فقهای ایشان به شمار است و بزرگواری عالیمقام و بلند منزلت و از نظر عالیقدری و بلند مرتبه ای و دانشوری به پایه ای است که نیاز به یادآوری ندارد. از پدرش روایت می کرده و شیخ شهید از وی روایت داشته و کتابهای ارزنده ای تألیف کرده است از جمله آنها کتاب الایضاح است(1).
ص: 138
مؤلف گوید: فخر المحققين در 22 ماه جمادی دوم سال 682 هجری متولد شده
و در بیست و پنجم همان ماه در سال 771 ه. ق درگذشته است . (1)
به خط یکی از علما دیدم فخر المحققين، كتاب تهذیب شیخ طوسی را دوبار در مشهد مقدس غروی (نجف اشرف) و یکبار در راه حج قرائت کرده و در مسجد الحرام از قرائت آن فارغ شده است.
از تألیفات او، رساله ارشاد المسترشدين في اصول الدین است و من این رساله را در استرآباد دیده ام.
رساله مختصری در توضیح قول اصحاب در باب زکات که گفته اند: شرط الضمان امکان الاداء و الاسلام. فخر المحققین این رساله را در هشتم ماه محرم در سال 757 ه. ق برای فرزندش یحیی تألیف کرده است.
از تألیفات او شرح تهذیب الاصول است که به غاية السئول في شرح تهذیب الاصول موسوم می باشد. من این شرح را در ساری و شهرهای دیگر دیده ام.
یکی از فضلا، کتاب المسائل الفخرية را به وی نسبت داده و ممکن است این کتاب، همان مسائلی باشد که سید مهنا از وی پرسیده است. نیز الرسالة الفخرية ورسالة اللمعة را از تألیفات او دانسته است و ممکن است رساله الفخريه (2)همان رساله واجب الاعتقاد کبیر باشد و رساله اللمعة همان رسالة اللمعة في النية باشد که در متن امل الآمل به نام الفخرية خوانده شده است و احتمال دارد رساله دیگری باشد.
نظر به این که علامه حلی در آخر قواعد فرزندش توصیه کرده است تا هر يك از تصنيفهای او را که ناتمام مانده است به اتمام برساند، دور نیست خدای متعال وی را.
ص: 139
برای اتمام آن تصانيف توفيق داده باشد. بنابر این، فخر المحققين علاوه بر تألیفات یاد شده آثار دیگری هم داشته است.
و از تألیفات او فتواهای متفرقه و پاسخ استفتائات عدیده و تعليقاتی است که بر کتابهای دیگران داشته است.
و از تألیفات او کتاب تحصيل النجاة است. این کتاب را شیخ زین الدین بیاضی در دیباچه الصراط المستقیم به وی نسبت داده است.
و از تألیفات اوست رساله واجب الاعتقاد . این رساله را مولانا جلال الدین محمدبن مولانا شمس الدين محمد استرابادی شرح کرده است و در آغاز آن شرح نوشته است این رساله به نام واجب الاعتقاد شهرت دارد و گمانم آن است که رساله واجب الاعتقاد از آثار علامه حلی باشد؛ چنان که خود علامه در پاسخ سؤالهای سید مهنابن سنان مدنی به آن اشاره کرده است و در کتاب خلاصه هم به مناسبت تألیفات خویش از آن نام می برد و پیش از این هم، ذیل احوال و آثار علامه به آن اشاره شد.
ليكن رساله ای را که شیخ محمد استرابادی شرح و تصریح کرده که از تألیفات شیخ فخرالدین است و به نام آن رساله نپرداخته است، پیداست که غیر از رساله واجب الاعتقاد علامه باشد و رساله دیگری است که فخر الدين به تألیف آن اقدام نموده و مؤید آن این است که بعضی از علما رساله واجب الاعتقاد الكبير را به فخرالدین نسبت داده اند.
فخر الدين دو فرزند دانشمند و فاضل داشته است به نام شیخ ظهير الدين محمدبن شیخ فخر الدين محمد و شیخ یحیی بن شیخ فخر الدين.
شرح حال شیخ ظهير الدین پس از این ذکر خواهد شد.
در مجموعه ای که به خط فضلای جبل عامل نگارش یافته بود و در شهر اردبیل به مطالعه ما رسید به خط شیخ محمد بن علی بن حسن جباعي تعليقاتی از شیخ فخر الدين محمد دست یافتم که بر شرایع یا مختصر النافع محقق حلی نگاشته بود. در پایان آن چنین آمده بود، تعليقات مزبور را فخرالدین محمدبن مطهر در دهم رمضان سال 752 ه. ق در شهر حله به نگارش آورده است.
از تألیفات او شرح خطبة القواعد که آن را برای شیخ فخرالدین حیدربن
ص: 140
محمدبن حسن بن مطهر حلی، فخر الدين شرف الدین علی بن ابی علی محمد بن ابراهیم بیهقی تألیف کرده و به همین مناسبت به فخریه شهرت یافته و این نام به خاطر نام بیهقی است که فخر الدين بوده نه به جهت شهرت خودش که فخر المحققين يا فخر الدين است.
مؤلف قاموس در اجازه ای که برای این حلوانی بر پشت کتاب التكملة و الذيل نوشته چنین اظهار کرده: از شیخ و مولای خودم علامة الدين بحر العلوم فخر الدين ابوطالب محمدبن شیخ امام اعظم برهان علماء الامم جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهر حتی به روایتی که از پدرش از صنعانی مؤلف كتاب التكملة داشته است .(1).
ص: 141
ابوالحسن شریف رضی موسوی محمدبن حسين (1)
کتاب نهج البلاغة ، حقائق التأويل ، تلخيص البيان من مجازات القرآن، معانی القرآن که مانند آن تأليف نشده است و مجازات الاثار النبويه و خصائص الائمة از تألیفات او می باشد و به طوری که ابن شهر آشوب اظهار داشته و دیوان اشعار او در ضمن چهار مجلد تدوین گردیده است.
نجاشی به یاد آوری از او پرداخته و نوشته است: محمدبن حسین بن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهيم بن موسی بن جعفر عليه السلام(2) ابوالحسن رضی، نقیب علویهای بغداد و برادر سید مرتضی سراینده توانایی بود.
پاره ای از تألیفات وی از این قرار است: حقايق التنزیل، مجازات القران ، خصائص الائمه، نهج البلاغة، الزيادات في شعرابی تمام، تعليق خلاف الفقها، مجازات الاثار النبوية، تعليقة في الايضاح لابي على ، الجيد من شعر ابی تمام(3)، مختار شعرابی اسحاق الصابی و مادار بينه و بين ابی اسحاق من الرسائل و سال 406 ه. ق وفات یافت. (4)
سید مصطفی او را نام برده و عبارت نجاشی را نقل کرده و اضافه نموده است وثاقت و بزرگواری او مشهورتر از آن است که به توصیف آورده شود. شیخ طوسی از وی روایت می کرده است.
باخرزی در دمية القصر و ثعالبی در يتيمة الدهر و ابن ابی الحدید در شرح
ص: 142
نهج البلاغة و دیگران از وی یاد کرده و او را به عظمت ستوده اند. (1)
مؤلف عمدة الطالب به مناسبت یادآوری از او می نویسد: ابوالحسن ذوالحسبين نقیب النقباء فضایل او همه جا را فراگرفته و رفتار پسندیده او همگان را به خود متوجه نموده است.
در بغداد هیبت و عظمت ویژه ای داشت و به پرهیزکاری و پاکدامنی و پارسایی معروف بود و پیوسته بستگان خویش را مراعات می کرد و چندین بار به نقابت علویها گمارده شد و سمت امیر الحاجی و دیوان مظالم را عهده دار بود و یکی از دانشوران روزگارش به شمار می رفت و از بزرگان دانشوران بهره گیری نمود.
پاره ای از تألیفات او از این قرار است: المتشابه في القرآن ، مجازات الاثار النبوية ، نهج البلاغة، تلخيص البيان عن مجازات القرآن، الخصایص، سيرة والده الطاهر ، انتخاب شعر ابن الحجاج به نام الحسن من شعر الحسين، اخبار قضات بغداد، سه مجلد رسائل نامه ها و دیوان شعر سید رضی در میان شاعران علوی از همگان سراینده تر بود؛ زیرا شاعران علوی هرگاه نغز می سرودند، سروده هاشان اندك بود و اگر بسیار می گفتند نغز نمی سرودند؛ لیکن سید رضی هم نغز می سروده و هم بسیار . (2)
ابیات زیر برگزیده از یکی از چکامه های اوست:
کم مقام على الهوان و عندي
مقول صارم و أنف حمي
و إباء محلق بي عن الضي
م كما زاغ طائر وحشی
أي عذر إلى المجد إن ذل
الغلام في غمده مشرفي
قديذل العزيز ما لم يشمر
الانطلاق و قد يضام الأبي
أرتضي بالأذى ولم يقف العز
م مضاء و لم تعز المطي
- چه بسیار اتفاق افتاده است که با خواری و توهین روبه رو شده و در عین حالی .
ص: 143
که زبان گویایی چون شمشیر داشته شکیبایی ورزیده و زیر بار ننگ دیگران نرفته ام.
- و از دشمن بدگو و بدسرشت مانند پرنده ای وحشی دوری گزیده ام .
چه عذری و چه ننگی در پیشگاه بزرگواری دارد غلامی که در غلاف خود شمشیر برانی داشته باشد.
- آری، عزیزی خوار می شود که همت گمارد تا از زیر بار ننگ بیرون بیاید و از دیدار نامردمان خودداری کند.
۔ آزار را بر خود می خرم و از عزمی که دارم که با لئيمان روبه رو نشوم دست برنمیدارم و مرکبم را برای دیدار آنان به رنج نمی افکنم.
از سروده های اوست:
رمت المعالي فامتنعن و لم يزل
أبدا يمانع عاشق معشوق
فصبرت حتى نلتهن ولم أقل
أبدا دواء التارك التطليق
- تصمیم گرفتم تا به مراتب عاليه نائل بیایم. بر خلاف انتظار، همواره به این نتیجه رسیدم که عاشق از دسترسی به دامن معشوق ممنوع می باشد.
- در عین حال شکیبایی ورزیدم تا به آن مراتب نایل گردیدم و هیچ گاه نگفتم که داروی محروم، دست برداشتن از درد است .
از اوست: اشتر العز بمابی
ع فما العز بغال
بالقصار الصفر إن شئ
ت أو السمر الطوال
ليس بالمغبون عقلا
من شری عزا بمال
إنمایدخرالما
ل لحاجات الرجال
و الفتى من جعل الأم
وال أثمان المعالي
- عزت را به هر گونه هایی که شایسته است برای خود تحصیل کن که تهیه آن به هر وسیله ای که باشد، گران نیست؛ اگر بخواهی اندك زر یا به افسانه های دراز به دست می آید.
- از نظر عقل زیانی نبرده است کسی که عزت را با ثروت معامله کرده باشد.
ص: 144
- زیرا معمول مردم آن است که ثروت را برای روز نیازمندی ذخیره می کنند.
- و جوانمرد آن کسی است که ثروتها را بهایی برای تحصیل مراتب عاليه قرار
بدهد.
از اوست:
حذفت فضول العيش حتى رددتها
إلى دون مايرضى به المتعفف
و أملت أن أمضي خفيفة إلى العلي
إذا شئتم أن تلحقوا فتخففوا
- از زیاده روی در هزینه زندگی کاستم تا به آنجا رسیدم که انسان پاکدامن به کمتر از آن راضی نمی شود.
- آرزومندم که با اندك مؤنه ای به مراتب عالیه نایل گردم و شما هم هرگاه بخواهید به آن مراتب نایل گردید، از مؤنه خویش بکاهید.
از اوست:
الاتنكري حسن صبري
إن أوجع الدهر ضربا
فالعبد أصبر جسما
و الحر أصبر قلبا
- از این که در برابر شکنجه روزگار شکیبایی می ورزم و بخوبی از عهده بر می آیم به چشم انکار به من نگاه نکن.
- زیرا بدن بنده برای تحمل رنج شکیباتر و دل آزاد برای پذیرش ناراحتیها آماده تر می باشد.
از اوست:
لاتحسبيه و إن أسأت به
يرضى الوشاة و يقبل العذلا
لو كنت أنت و أنت مهجته
و اشی هواك إليه ما قبلا
- هر چند با او بدرفتاری می کنی، لیکن نپنداری که او ناراحت می شود؛ زیرا او به گفتار سخن چینان خرسند می شود و از رویه ملامت گران استقبال می نماید.
هرگاه تو پاره دل او بودی باز هم از سخن چینی دست برنمیداشتی و با هر چیزی که به سوی او روی می آورد به ملامت وی برمی خاستی.
از اوست :
ص: 145
و من حذري لا أسأل الركب عنهم
و أعلاق و جدی باقیات کما هيا
و من يسأل الركبان عن كل غائب
فلا بد أن يلقي بشيرا وناعيا
- از آنجا که همواره جانب احتیاط را رعایت می کردم و حاضر نبودم زیر بار منت دیگران بروم، احوال آنها را از قافله سالاران نمی پرسیدم و پیوسته علاقه های دوستی فيمابین را در دل خودم هم چنان که بود پایدار می داشتم.
- آری، کسی که تصمیم دارد احوال هر غایبی را بپرسد، ناچار است که با بشیر یا حدی خوان قافله روبه رو شود؛ یعنی مناعت طبع من تا این اندازه هم اجازه نمیداد که برای احوال پرسی از علاقه مندانم با بشیر قافله و حدی خوان آن روبه رو شوم.
از اوست:
یا قادحة با الزناد
قم فاقتدح بفؤادي
نار الغضادون نار ال
قلوب و الأكباد
- ای کسی که با آتش زنه، آتش می افروزی آماده باش و در دل من آتش افروزی کن.
- و متوجه باش که آتش درخت غضا (درختی است بیابانی که تنه و شاخه های از درختهای دیگر سخت تر و آتش آن مدتها باقی می ماند) با همه قدرتی که دارد، زودتر از آتش دلها فرو می نشیند و خاموش می شود.
ابن ابی الحدید (1)می نویسد: سید رضی، بزرگواری پاکدامن و شرافتمند و عالی همت بود؛ چنان که از هیچ کسی صله و جایزه نمی پذیرفت تا آنجا که از پذیرش جایزه های پدرش هم خودداری می کرد و در عین حال، همواره اندیشه او وی را به وصول مراتب عالیه و سرپرستی کارهای مهمی که دلش را پیوسته به جوش می آورد.
- و در سروده های خود به آن اشاره کرده است.
- وادار می کرد لیکن روزگار هیچ گونه مساعدتی با وی نکرد و از رنج و ناراحتی ذوب می شد تا آنکه به آرزو نرسیده در گذشت.(2) و به دنبال آنچه نوشته است اشعاری را .
ص: 146
یادآوری کرده که حاکی از خواسته های قلبی او می باشد.
ابن خلکان گفته است: ابوالفتح جنی در یکی از مجموعه ها (یادداشت هایش) می نویسد: سید رضی در حالی که در کمال خردسالی بود و به ده سالگی نرسیده بود، به درس ابن سیرافی حاضر می شد و علم نحو را از وی فرا می گرفت.
در یکی از روزها که سید رضی و گروهی از اعلام حضور داشتند، طبق معمول، سيرافی خطاب به سید رضی گفت: هرگاه بگوییم رأيت عمر، علامت نصب آن چیست؟ سید رضی در پاسخ گفت : بغض علی علیه السلام. سيرافی و حاضران از حضور ذهنی او به شگفت آمدند. (1)
سید رضی (ره) در سال 404 ه. ق بدرود زندگی گفت.
را در پی درگذشت او برادر ارجمندش سید مرتضی (ره) ابیاتی در سوك او سرود. از آن جمله ابیات ذیل است .(2)
يا للرجال الفجعة جذمت يدي
و وددتها ذهبت علي برأسي
ما زلت أحذر وردها حتى أتت
فحسوتها في بعض ما أنا حاس
راديتها فلقيت منها صخرة
صماء من جبل أشم راس
و منعتها دمعي فلما لم تجد
دمعا تحذر أوقدت أنفاسي
و مصيبة و لجت على سرج الهدى
: آل النبي حفائر الأرماس .
ص: 147
ثلموا بها بعد التمام كأنما
ثلموا بجدع الأنف يوم عطاس
- ای مردم! اندوهی به من رسید که دستهای مرا خشك کرد و از کار انداخت و من در انتظار بودم که ای کاش سرم را بریده بود و به کلی از کار افتاده بودم.
همواره از آن گریزان بودم و بر خلاف انتظار مرا به درماندگی خویش دچار ساخت.
- ناچار آن را به دوش کشیدم و آن را سنگ گرانباری یافتم که از کوه عظیم سر به آسمان کشیده شده کنده بودند.
- دیده ام را در این اندوه از گریه بازداشتم و هنگامی که با ممانعت من روبرو شد، اندرون مرا به آتش کشید.
- اندوهی بر من رسید که آل پیمبر را که چراغهای هدایت اند در آرامگاههایشان به اندوه در آورد.
- و این خاندان را همان گونه ناراحت ساخت که در روز عطاس(1) از شدت آن بسی ناراحتی دیده بودند.
مؤلف گوید: کتاب حقائق التأویل سید رضی، تفسیر بسیار خوبی است و من مجلدات آن را در کتابخانه حضرت علی بن موسی الرضا عليه السلام دیده ام و کتاب بی مانندی است و از این کتاب مراتب علمی او ویژه در علوم عربیت و کلام بخوبی ظاهر می گردد.
و کتاب مجازات النبوية او را در شهر ری در زاویه مبارکه حضرت عبدالعظيم عليه السلام در نزد مدرس دیده ام.
و از آثار او دیوان اشعار اوست که در ضمن چهار مجلد و به پایداری ابوالحكيم جرنی گردآوری شده است..
ص: 148
کتاب خصائص الائمه علیهم السلام در اردبیل دیده ام.
این کتاب به سه هزار بیت می رسد و کلمات زرین و بليغ حضرت مولی علی علیه السلام را در آن گرد آورده است.
سید رضی در سال 359 ه. ق متولد شده و 47 سال عمر داشته است و در یکی
از کتابها آمده که سال 404 هجری در گذشته است .(1)
برادرش سید مرتضی قصیدهای مشهور در سوك او سروده؛ از آن جمله این بیت
است که پیش از این هم ذکر شده:
يا للرجال لفجعة جذمت يدي
و وددت لو ذهبت علي براسي
شهید ثانی (ره) در رساله منية المريد في آداب المفيد و المستفيد می نویسد: گویند سید رضی موسوی (قدس الله روحه) بزرگواری عالی همت و بلند طبع بود؛ چنان که متحمل منت کسی نمی شد و در این باره حکایتهایی با خلیفه عباسی دارد.
ویژه آن گاه که فرزند او متولد شده بود و خلیفه می خواست از این راه و با پرداخت هدیه هایی جلب توجه او را کرده باشد و از آن جمله در یکی از روزها یکی از مشایخش به او گفت: به طوری که شنیده ام خانه ای که در آن زیست داری کو چك است و مناسب با حال تو نمی باشد. من خانه وسیعی دارم که شایسته تو می باشد؛ آن را به تو بخشیدم و از تو می خواهم آن را از من بپذیری و به آن خانه انتقال پیدا کنی. سید رضی از پذیرش آن امتناع ورزید.
استاد، آن سخن را مکرر کرد. سید گفت: ای استاد، من بخشش پدرم را نمی پذیرم تا چه رسد که بخشش دیگری را قبول کنم.
استاد گفت: حقی که من بر گردن تو دارم بزرگتر و والاتر از حقی است که پدرت نسبت به تو دارد؛ زیرا من پدر روحانی توأم و او پدر جسمانی تو می باشد. سیدرضی در برابر این سخن، بی جواب ماند و خانه او را پذیرفت . .
ص: 149
این است که یکی از فضلا گفته است:
من علم العلم كان خير أب
ذاك أبوالروح لا أبوالنطف
- کسی که به دیگری دانش می آموزد، بهترین پدر است از برای او و چنین کسی پدر روح است نه پدر نطفه ها.
در کتاب کهنسال یکی از دانشمندان چنین خواندم که خليفه الطالع بالله بیشتر از القادر بالله علاقه مند به سیدرضی بود و سید هم به طالع بالله بیشتر اظهار علاقه مندی می کرد.
سید رضی (ره) ابیات زیر را در مدح قادر بالله گفته است:
عطفا أمير المؤمنين فإننا
في دوحة العلياء لانتفرق
ما بيننا يوم الفخار تفاوت
أبدا كلانا في العلاء معرق
إلا الخلافة ميزتك وإنني
أنا عاطل منها و أنت مطوق
- امیر مؤمنان متوجه است که ما و او شاخه های درخت تناوری هستیم که بر اساس استواری برقرار گردیده و تفاوتی در میان ما نمی باشد.
- و حتی آن روز که قرار است به تفاخر بپردازیم، باز هم با وصول به عالیترین مراتب از یکدیگر جدایی نخواهیم داشت.
- و تنها خلافت است که موجبات امتياز من و تو را به وجود آورده است؛ زیرا من سریر خلافت برقرار نمی باشم و تو طوق خلافت را به گردن افکنده ای.
سید رضی بابیت آخری گویا تعریضی به خلیفه داشته است.
قادر بالله هم که از چگونگی نظریه او اطلاع یافته در پاسخ گفته است: آری، برخلاف انتظارشریف، ماییم که طوق خلافت را به گردن افکنده ایم.
ابوالحسن صابی(1) و فرزندش محمد غرس النعمه در تاریخشان نوشته اند: در یکی.
ص: 150
از روزها قادر بالله مجلسی ترتیب داد و ابواحمد طاهر موسوی و فرزندش ابوالقاسم مرتضی و گروهی از داوران و گواهان و فقیهان را به حضور خواند.
پس از آن که مجلس رسمیت، به خود گرفت، قادر ابیاتی از سید رضی که آغاز آنها با این شعر شروع می شود و پیش از این هم به پاره ای از آن اشاره کردیم ایراد کرد:
مامقامي على الهوان و عندي
مقول ص ارم و أنف حمي
سپس خطاب به ابواحمد طاهر، پدر سید رضی گفت: از فرزندت بپرس از هنگامی که با ما رابطه دارد چه ناراحتی و ذلتی احساس کرده و از ما، چه ستمی به وی رسیده و در خلافت ما، چگونه خواری در خود احساس نموده که خلاف آنها را از خلیفه مصر مشاهده نکرده است.
قادر بالله به دنبال اظهار بی توقعی به خدمتهایی که به سید رضی نموده اشاره کرده و گفت: چگونه از ما اظهار ناراحتی و ذلت می کند، حال آن که سمت نقابت و تولیت دیوان مظالم را به عهده او واگذار کردیم و منصب جانشینی خویش را در مکه و مدینه در دست او در آوردیم و مقام امیر الحاجی را به وی تفویض کردیم.
سید رضی انکار کرد که شعر مزبور از سروده های او باشد.
در پی انکار وی، خلیفه از او درخواست کرد تا از انساب خلفای مصری نکوهش کند.
سید رضی از هجای آنان خودداری کرد.
خلیفه هم متقابلا، سیدرضی را از سمت نقابت خلع کرد و محمد بن عمر النهر شاسبی را به سمت نقابت برگزید.
مؤلف گوید: پیش آمد مزبور را در جای دیگر بیشتر از آن یافته ام.
از شیخ علی در رساله الخراجية نوشته است سی ولایت در اختیار سید رضی بود.
یکی از علما گفته است: سید رضی، نخست در خانه اش دفن شد. پس از مدتی،
جنازه او را به حایر شریف حضرت سیدالشهدا علیه السلام برده و در کنار پدر و برادرش سید مرتضی (ره) دفن کردند.
مؤلف گوید: ممکن است اشتباهی برای این عالم، اتفاق افتاده است؛ زیرا سید مرتضی پس از سیدرضی در گذشته و علاوه بر این، شهرت همگانی ندارد که جنازه
ص: 151
سید رضی را به کربلای معلی انتقال داده باشند (1)
از تفسیر حقائق التأويل که از تألیفات سید رضی است به دست می آید که سید رضی (ره) علم نحو را از ابوعلی فارسی هم فراگرفته است و از وی در این کتاب نام می برد و او را به استادی می ستاید و کمال بزرگداشت را از او می نماید.
منتجب الدین او را فقیه باصلاحیتی معرفی کرده است.
مؤلف گوید: قطب الدین، دو برادر فاضل به نام شیخ جلال الدين محمد و شیخ جمال الدین مسعود فرزندان حسین بن ابی الحسین داشته است و پس از این به نام ایشان اشاره خواهد شد و پدرشان هم از دانشوران روزگار خود بوده و ترجمه حالش پیش از این گذشته است.
منتجب الدين اظهار داشته وی فقیه باصلاحیتی بوده است .
مؤلف گوید: این شخص همان شیخ محمد بن طحال مقدادی حائری است که در آینده به نام او اشاره خواهد شد.
ص: 152
منتجب الدین می نویسد: وی فاضل شایسته ای بوده است.
مؤلف گوید: بزودی به ترجمه حال برادرش شیخ اجل زين الدين مسافر بن حسین اشاره خواهیم کرد.
جد پدری مؤلف امل الآمل است.
وی فاضلی دانشور و عالمی فقیه و جلیل القدر و عالی مقام بوده است. در علوم شرعی از همه معاصرانش برتر بوده و پدرش شیخ محمد بن محمد حر در علوم عقلی بر همه معاصر انش برتری داشته است.
شهید ثانی، دختر شیخ محمد را به همسری خود در آورد و او مراتب علمی را از شهید فراگرفت و از او به طوری که ابن عودی در ذیل شاگردان شهید یاد کرده به اخذ اجازه نایل آمده است .(1)
ص: 153
فاضلی عالم و محققی باصلاحیت و عابد و از معاصران است و تا حال حاضر در کربلای معلی زیست دارد.
برادر میرزا حبیب الله پیش یاد شده است. وی عالمی فاضل و بزرگواری فقیه و ساکن در اصفهان بوده است.
منتجب الدین گوید: وی از فضلا و دانشوران است کتاب المنتخب و کتاب ندبة الوالد على الولد از تألیفات اوست.
این کتاب را دیده ام و بر خود او قرائت کرده و از او روایت می کنم.
از علما و فضلا و معاصران است و کتابی در حديث تألیف کرده است.
منتجب الدین گفته: وی در مشهد مقدس می زیسته و از فقها و از افراد باصلاحیت و مورد وثوق بوده است.
مؤلف گوید: پیش از این به نام شیخ محمد بن حسن شوهانی که استاد ابن شهر آشوب بوده اشاره شد و به حق می توانم بگویم این شخص و عالم یاد شده یکی هستند.
در کاشان می زیسته و منتجب الدین می گوید: وی از فضلا و فقها باصلاحیت های تفسیر همراه با حبل المتین به طبع رسیده تا آخر سوره حمد است و قسمتی هم به طور خلاصه در تفسیر سوره حمد به انضمام مفتاح الفلاح طبع شده است.
ص: 154
مورد وثوق بوده است .
منسوب به حارث همدانی است که از اصحاب خاص حضرت مولی علی عليه السلام می باشد.
شیخ بهائی (ره) از فقها و علما و فضلا و محققان و مدققان به شمار می آید و دانشوری بزرگوار و عالیمقام است و تألیفاتی پسندیده همراه با عبارات گزیده دارد و از همه گونه خوبیها برخوردار گردیده است و بالاخره در این صفات به پایه ای نایل آمده که احتیاجی به یاد آوری ندارد و فضیلتهای او بیشتر از آن است که به شمارش در آید.
شیخ بهائی از استادی ویژه ای برخوردار بوده و تبحری بسزا داشت.
کامل و سرایندهای ادیب و منشی و مورد اعتماد همگان بود و در روزگار خودش در فقه و حدیث و معانی و بیان و ریاضی و فنون دیگر همتایی نداشت.
تألیفات شیخ بهائی فراوان است؛ از آن جمله است کتاب الحبل المتين في احكام احکام الدین، در این کتاب به گردآوری حدیثهای صحیح و حسن و موثق پرداخته و آنها را با توضیحات بالطافتی شرح کرده و کتاب طهارت و صلاة آن به آخر رسیده و مابقی کتابهای آن نانویس مانده و در همین بخش تألیف شده و هزار و اندی حدیث را برای اثبات منظور خویش ایراد نموده است.
و دیگری مشرق الشمسين و اکسير السعادتين.
در این کتاب، آیات احکام را گرد آورده و به شرح آنها پرداخته و در ضمن به نقل احادیث صحاح اقدام کرده و به شرح آنها اشاره نموده و تنها کتاب طهارت آن به اتمام رسیده و نزديك چهارصد حدیث در آن گرد آورده است. (1)
دیگری کتاب العروة الوثقی در تفسیر قرآن که تنها تفسیر سوره فاتحه اش به اتمام رسیده است.(2) دیگرى الحديقة الهلالية در
ص: 155
شرح دعای هلال(1)، حاشية الشرح العضدي على مختصر الاصول، الزبدة في الاصول، الغزالزبده(2) ، رسالة المواريث(3)، رسالة الدراية (4)، رسالة ذبائح أهل الكتاب و رسالة اثنی عشریه رساله بی سابقه ای است که راجع به نماز نگاشته است و رسالة الطهارة. این رساله هم بی سابقه بوده است، رسالة الزكات ، رسالة الصوم، رساله حج. این سه رساله هم از تألیفات ویژه اوست و الخلاصة في الحساب (5) الكشكول (6)کتاب بزرگی است، المخلات، الجامع العباسی(7) در مسائل عملیه که به پارسی تألیف کرده و ناتمام مانده است، الصمدية در نحو کتاب ارزنده ای است (8)و التهذيب در نحو، بحر الحساب، توضیح .
ص: 156
المقاصد فيما اتفق في ايام السنة، حاشية الفقيه (1)، جواب مسائل الشيخ صالح الجزائری که پاسخ بیست و دو سئوالی است که شیخ جزائری از شیخ بهائی نموده است، جواب ثلاث مسائل اخر عجیبه ، جواب المسائل المدنيات ، شرح الفرائض النصيريه للمحقق الطوسی که ناتمام مانده است. و رسالة في نسبة اعظم الجبال الى قطر الارض، تفسیری به نام عين الحياة ، تشریح الافلاك، رسالة الكر(2)و رساله عربی در اسطرلاب به نام الصحيفة، رساله فارسی در اسطرلاب به نام التحفة الحاتمية(3) و شرح صحیفه سجادیه به نام حدائق الصالحين، حاشیه بیضاوی که ناتمام مانده"، حاشيه مطول که ناتمام مانده(4)، شرح الأربعين حديثا، رسالة القبلة ، كتاب سوانح الحجاز که پیش آمدهای سفر حجاز را در آن کتاب به پارسی سروده است. و مفتاح الفلاح (5)، حواشى الكشاف، حاشية الخلاصة در رجال، حاشية الاثنی عشریه شیخ حسن صاحب معالم، حاشية القواعد الشهيدية و رسالة القصر و التخيير في السفر، رسالة ان انوار سائر الكواكب مستفادة من الشمس ، رساله حل اشکالی عطارد و القمر، رسالة احكام سجود التلاوة ، رسالة استحباب السورة و وجوبها، شرح
ص: 157
شرح الرومي على الملخص (1).
از این کتاب در الحديقة الهلالية نام برده است و حواشی الزبدة ، حواشی تشریح الافلاك، حواشی شرح التذكرة و رساله ها و جوابهای سئوالات دیگر که تألیف نموده است .
شیخ بهائی سروده های پسندیده فراوانی به تازی و پارسی دارد(2) که توسط خود شیخ گرد نیامده، لیکن فرزندم محمدرضا حر، سروده های او را گردآوری کرده و دیوان ارزنده ای تشکیل داده است. ری
ص: 158
سید علی بن میرزا احمد (سید علی خان كبير شارح صحیفه) در کتاب سلافة العصر في محاسن اعيان العصر در مقام ستایش از او گفته است: وی پر چم برافراخته دانشمندان و سید دانشوران اسلام و دریای دانشی بوده که امواج فضایل آن متلاطم است و بزرگ اندیشی است که فضیلت او همگان را به خود متوجه نموده کوه معارفی است که سرسختانه در برابر هر بادی پایدار مانده و فرسخها فضای دانش را فراگرفته است.
بر اسب راهواری از دانش برنشسته که هیچ اسب راهواری به گرد آن نمی رسد و ماه شب چهارده ای است که هیچگاه در محاق قرار نمی گیرد و چله ای است که خواهندگان از هر کجا که باشد پهلوی شتران را بشدت می کوبند تا برای فراگیری دانش به جانب وی کوچ نمایند و قبله ای است که دلها به فطرت خویش سر تعظیم به سوی او فرود می آورند.
او دانای بشر و مجدد شیعه در آغاز قرن یازدهم است.
ریاست مذهب و ملت به وی منتهی گردیده و پنبه برهان و ادله به کف با کفایت او شیده شده فنون علوم را به اجماع جمع کرده و صنوف دانش را در برابر گوشها و چشمهای حیرت زده گرد آورده است. از هر فنی بهره ها برده و از هر نهری سیراب گردیده در گفتار بر همگان مقدم است و سخن در راستای حقیقت ایراد نماید و دهان به لاطائل نگشاید.
در میان گذشتگان و معاصران همتایی ندارد، چون ملت محمدی که ختم ادیان است و از دیگر آئینها برتر، با آن که در این قرن به وجود آمده بر همگان افسر است.
و كل وصف قلت في غيره
فإنه تجربة الخاطر
- ستایشی که از دیگران کرده در برابر خاطراتی است که از آنها داشته ام ليكن آنچه در حق شیخ گفته ام، موافق با حقیقت است که بر قلم جاری گردیده است.
شیخ بهائی در هنگام غروب آفتاب روز چهارشنبه سه روز مانده از ماه ذیحجه در
ص: 159
سال 953 ه. ق در شهر بعلبك متولد شد.(1) در خردسالی همراه پدرش به ایران آمده و در آن سرزمین تحت نظر پدر و دیگر اکابر آن روزگار به مراتب عالیه دانش نایل شده و همگان به موقعیت او اعتراف کرده اند.
پس از آن که مبانی علمی و مبادی فقاهتی را بیشتر از آن چه در انتظار معاصران بوده پیمود، به سمت شیخ الاسلامی منصوب گردید و امور شریعت مطهره على صاحبها الصلوة و السلام به او تفویض گردید. مدتی نپایید که شیخ بهائی به فقر و سیاحت توجه کرد و نسیم انزوا از منصب و مقام از سوی حقیقت وزید و راه طريقت را پیش گرفت و ترك مال و منصب گفت و آنچه متناسب باطن و حالش بود از برای خویش برگزید و عازم زیارت بیت الله و زیارت قبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت گرامی اش عليهم افضل الصلوة و التحية و السلام گردید.
سی سال از عمر خویش را به سیاحت گذراند و از خوبی دنیا و خوشی آخرت برخوردار شد. (2)در این مدت، با بسیاری از ارباب فضل و حال، ملاقات کرد و از مصاحبت ایشان به آن اندازه که نسبت به دیگران محال می نماید بهره کافی برد.
سپس به ایران بازگشت و باران دانش از ابر کمال او زمین دلها را سبز و خرم ساخت و به تألیف و تصنیف پرداخت و تحقیقات او آویزه گوشها گردید.
سید پس از آن چه نقل کردیم در ضمن فقرات بسیاری از وی ثنا گفته و اظهار داشته است که وی در سال 1031 ه. ق بدرود حیات گفت(3)، از بعضی از استادان .
ص: 160
شنیدیم شیخ بهائی سال 1035 ه. ق در گذشته و بخشی از تألیفات پیشین او را یادآوری کرده اند.
پیش از این، ذیل شرح حال شیخ ابراهیم بن ابراهيم عاملی، ابیات چندی را که در سوك شیخ بهایی گفته است ایراد کردیم.
سید مصطفی در نقدالرجال می نویسد: وی بزرگواری صاحب جاه و عالی مقام بود و حافظه ای فوق العاده داشت.
در کثرت علوم و فضیلت بسیار و علو مقام و اطلاع از فنون اسلام، دانشوری را به مرتبه او نیافته ام و او از نظر اطلاع از فنون متفرقه مانند شخص واحدی بود که در یك فن بخصوص کمال تبحر را داشته باشد و کتابهای ارزنده ای دارد.
شیخ بهائی ابیاتی چند در سوك پدرش سروده که پیش از این آنها را نقل کردیم و از سروده های او چکامه ای است در مدح حضرت ولی عصر (عج) که بخشی از آن را می آوریم(1):
خليفة رب العالمين و ظله
على ساكني الغبراء من كل ديار
إمام هدى لاذ الزمان بظله
و ألقى إليه الدهر مقود خوار م.
ص: 161
علوم الورى في جنب أبحر علمه
کرفة كف أو كغمسة منقار
إمام الوری طود النهى منبع الهدی
و صاحب سر الله في هذه الدار
و منه العقول العشر تبغي كمالها
وليس عليها في التعلم من عار
- امام زمان، خلیفه پروردگار جهان و سایه بلند پایه ای است که بر سر ساکنان زمین از هر طبقه که باشند افکنده شده است.
- پیشوای هدایتی است که روزگار به سایه او پناهنده شده است و مردم روزگار، افسار اسب ناتوان روزگار را در اختیار او در آورده اند.
- دانشهای مردمان در برابر دریاهای دانش او مانند آن است که کسی در کنار دریا قرار بگیرد و بخواهد با کفی از آب پهناور و بی اندازه آن سیراب گردد و یا مانند پرنده ای است که بخواهد نوك خود را در آب فرو ببرد.
۔ امام زمان در این روزگار، پیشوای مردمان و کوه سر به آسمان کشیده خرد و سرچشمه هدایت و صاحب سر خدا است.
- بزرگ آفریده ای است که عقلهای دهگانه، کمال خود را از او به دست می آورند و در فراگیری از حضرت او هیچ گونه ننگی در خود احساس نمی نمایند و در ضمن چکامه دیگری در مدح آن حضرت (عج) معروض داشته است:
صاحب العصر الإمام المنتظر
من بما يأباه لايجري القدر حجة
الله على كل البشر خير أهل الأرض في كل الخصال شمس أوج المجد مصباح الظلام صفوة الرحمن من بين الانام الإمام بن الإمام بن الإمام قطب أفلاك المعالي و الكمال ذو اقتدار آن يشأ قلب الطباع صير الإظلام طبعا للشعاع و ارتدى الإمكان رد الامتناع قدرة موهوبة من ذي الجلال
۔ حضرت ولی عصر یا امام منتظر عجل الله تعالی فرجه، بزرگ آفریده ای است که
اگر به امر حضرت پروردگار، اراده فرماید. چرخ مقدرات از حرکت باز می ماند.
- آری، او حجت بالغه الهی بر همگی افراد بشر است و در تمامی خویهای
پسندیده بهترین مردم روی زمین است.
ص: 162
۔ خورشید تابانی است که در والاترین اوج بزرگواری قرار گرفته و چراغ تاریکیها و برگزیده خدای بخشنده است از میان مردمان.
۔ امام است و فرزند امام و فرزند فرزند امام و قطب فلكهای مراتب علو و کمال است.
- صاحب اقتداری است که اگر بخواهد ماهیات عالم را منقلب می سازد و به تاریکیهای طبیعت روشنایی کرم می فرماید.
- و بر اندام امکان لباس امتناع می پوشاند. آری، این توانایی را خدا به او کرامت فرموده است.
از اوست(1) :
في يثرب و الغري و الزوراء
في طوس و کربلا و سامراء
الي أربعة وعشرة هم ثقتي
في الحشر و هم حصني من أعدائي
- در سرزمین مدینه و نجف و بغداد و طوس (مشهد) و کربلا و سامرا.
- چهارده نور پاك وجود دارند که در روز قیامت پناهگاه من می باشند و ایشان اند
که مرا از آتش کینه دشمنان نگهداری می فرمایند.
این دو بيت بدون نقطه از اوست:
و اها لصد وصالكم علله
وعدلكم وصدكم علله
کم حصل صدکم و ما أمله
كم أمل وصلكم وما حصله
- وصال شما برای ما دست نمی دهد و نرسیدن شما مانع از آن است که به عهد خود وفا کنید. چه بسیار اتفاق افتاده است که بر خلاف آرزوی من عاملی مانع از دسترسی به شما گردیده است.
و چه بسیار آرزومند بوده ام به شما دسترسی پیدا کنم و به آرزو نرسیده ام. .
ص: 163
از دوبیتیها و رباعیات اوست:
إن جئت أقص قصة الشوق إليك
إن جئت إلى طوس فبالله عليك
قبل عني ضریح مولاي و قل
قد مات بهائك بالشوق إليك
- هنگامی که به ملاقات تو رسیدم، قصه اشتیاقم را برای تو بیان خواهم کرد و هرگاه عازم طوس شدی به حقی که خدای متعال بر تو دارد.
- از سوی من ضریح مقدس مولایم حضرت علی بن موسی الرضا عليه السلام را ببوس و معروض بدار که بهائی از اشتیاقی که به حضرت شما داشت جان تسلیم کرد.
در مقام مناجات گفته است:
يارب إني مذنب خاطئ
مقصر في صالحات القرب
و ليس لي من عمل صالح
أرجوه في الحشر لدفع الكرب
غير اعتقادي حب خير الورى
و آله، و المرء مع من أحب
- پروردگارا بنده ای هستم گناهکار و خطاکار و کوتاهی کننده در کارهای شایسته ای که موجبات تقرب به تو را ایجاد می نماید.
- عمل شایسته ای ندارم که آرزومند باشم در روز قیامت از هر گونه ناراحتی مرا در پناه خودت نگهداری فرمایی.
آری تنها عمل شایسته ام از محبت محمد و آل محمد است که وسیله نجات من می باشد و به یقین میدانم، آدمی با کسی که دوستدار اوست، محشور می شود.
شیخ مبرور، چکامه ای در مدح شیخ محمد بن شیخ محمد حر که از شاگردانش بوده و پس از این به شرح حالش اشاره می شود، سروده از آن جمله است:
فولت و قدبل الندى شملة لها
كما بل كف الحر في الفاقة الندى
کريم إذا ما جئته يوم حاجة
فلا مانعآيلفى و لا قائلا غدا
بريك بهاء في ذكاء و عفة
بها نال أعلى رتبة العز مفردا
توحد في حوز المكارم و العلى
لذا صار نظمي في معاليه أوحدا
اليهنئك يابن الحر نظم مرصع
بجوهر لفظ في مديحك نضدا
و لابرحت أزهار فضلك تجتنی
ولازلت مفضالا مطاعا مسددا
محمدبن حسین، بهاء الدین عاملی
ص: 164
- در حالی باز گردید که باران روپوش جامه اش را تر کرده بود، آن چنان که در هنگام ناداری کف باکفایت انسان آزاد تهیدست را تر می کند.
- ممدوح من شخص باکرامتی است که هرگاه در هنگام نیاز مندی به حضور او بار پیدا کنی با مانعی برخورد نمی کنی و کسی را نمی بینی که بگوید برای عرض حاجت فردا به این جا بيا.
- آری، اوست که روشنی آفتاب ایجاد می نماید و هم اوست که از کمال پاکدامنی برخوردار می باشد و بتنهایی و با اتکا به نفس به عالیترین مراتب عزت نایل آمده است.
- در کلیه خوبیها و مراتب عاليه، یکتا و بی نظیر است و به همین مناسبت هم، سروده من که در مدح اوست، بی همتا و بی نظیر می باشد.
- ای فرزند حر با شعر من که به گوهر مدیح تو آراسته گردیده است شعر زرینی است که به مبارك باد تو آمده است.
- آرزومندم همواره دلها از شکوفه های فضیلت تو برخوردار گردد و پیوسته در فضل و کمال، موفق و مطاع مردمان باشی.
و در ضمن چکامه دیگری در مدح او گفته است:
محمد الحر ذاك الذي
حوى كل فضل بأصل أصيل
ومدحي و إن قل في لفظه
ولكنه ليس معنی قلیل
- محمد حر آن کسی است که با گوهر ثابتی که دارد همه فضيلتها را دارا می باشد.
- ستایشی که از او به جای می آورد اگر چه با الفاظ اندکی آمده است، لیکن معنی و
حقیقتی که در آن نهفته می باشد، اندك نخواهد بود.
و مؤلف گوید:
بهاء الدين محمد بن حسین بن عبدالصمد بن شمس الدين محمد بن على جباعی بن حسين حارثی
بهاء الدین در روزگار شاه تهماسب صفوی و شاه پس از او، همراه پدرش به ایران آمد و دوران ترقی او مصادف با روزگار شاه عباس اول بود و در همان
ص: 165
زمان هم به منصب شیخ الاسلامی اصفهان برگزیده شد.
سپس از این منصب استعفا داد و به درخواست شاه عباس به اقامه نماز جمعه و جماعت مشغول شد.
شیخ بهائی فرزند پسر نداشت و تنها دختری به جای گذارد که در روزگار ما نواده دختری او وجود دارد.
همسر شیخ بهائی، دختر شیخ علی منشار است که زنی خردمند و بافضیلت بود و شنیدم که پس از رحلت شیخ بهائی زنده بود و زنها به محضرش حاضر می شدند و از مراتب کمال او بهره می بردند.
پدر و جد و جد پدری اش همگان از فضلا و دانشمندان بوده اند و پیش از این به ترجمه احوالشان اشاره کردیم.
پدرش به شیخ مبرور و برادرش عبدالصمد اجازه داده و اجازه مزبور را بر پشت اجازه شیخ زين الدين (شهید ثانی ره) که برای خود او نوشته مرقوم داشته است. خلاصه اجازه مزبور این است:
خدا را آن چنان که شایسته جناب اوست، سپاس می گذاریم و بر محمد (صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود می فرستیم. اما بعد به فرزندم بهاء الدين محمد و فرزند دیگرم ابوتراب عبدالصمد، که خدای متعال نگهدار هر دو باشد، بعد از آن که فرزند اکبرم، بخش مهمی از علوم عقلیه و نقليه را قرائت کرد، اجازه دادم تا همه طرقی را که در این اجازه اجازه شهید) آمده روایت کنند و همچنین به ایشان اجازه دادم تا همه روایتهایی را که از طرق عامه و خاصه در اختیار من در آمده است و کلیه نظم و نثری را که خود تألیف کرده و به نظم در آورده ام روایت نمایند؛ مشروط بر آن که احتیاط در روایت را نادیده نگیرند و به شرایط مقرره در نزد اهل روایت و درایت عمل نمایند و از خدا می خواهم آنان را به آرزویشان نایل گرداند و وضع دنیا و آخرت ایشان را اصلاح فرماید که او بخشنده و کریم است. مضمون این اجازه را پدر خطاکار و گناهکار نیازمند به رحمت خدای بی نیاز ایشان حسین بن عبدالصمد جبائی و فقه الله لمراضيه و جعل مستقبله خيرا من ماضيه به زبان خویش بیان کرد و به قلم خود نگاشت.
تاریخ این اجازه روز سه شنبه دوم ماه رجب المرجب سال 971 ه. ق در مشهد مقدس رضوى على مشرفه و على آبائه و ابنائه
ص: 166
افضل الصلوات و اکمل التسلیمات (1)
مؤلف گوید: شیخ بهائی در یکی از یادداشتهایش نوشته است کتاب کلیات قانون و برخی از کتابهای دیگر را نزد ملا عبدالله یزدی خوانده است.
شیخ بهائی بر کتابهای بسیاری که در علوم متفرقه تأليف گردیده تعليقاتی نوشته و نیز فواید و یادداشتهای متفرق و پاسخ استفتائات چندی به عربی و فارسی نگاشته که برخی از آنها را به خط خود او دیده ام.
شیخ بهائی بر هر يك از تألیفات خود، حواشی بسیاری تدوین نموده مخصوصا به برخی از آنها توجه کاملی نشان می داده و حواشی فراوانی بر آنها نوشته که در پاره ای حواشی بیشتر از خود متن بوده است.
از تألیفات او رساله ای است در رد الادلة الأربعة عشر على وجوب قرائت السورة بعد الحمد. سبب تألیف این رساله، آن بود که یکی از معاصرانش رسالهای تدوین کرد مشتمل بر چهارده دلیل و توسط آنها اثبات نمود که واجب است در نماز پس از سوره مبارکه حمد، سوره ای خوانده شود. شیخ که با نظریه وی مخالف بود رساله مزبور را در رد آن رساله نوشته است. من این رساله را در کاشان دیده ام.
از تألیفات اوست رساله ای که در پاسخ پرسش خان احمد خان، سرپرست و حاکم گیلان به طور مختصر مرقوم داشته است و نسخه ای از آن در اختیار من می باشد.
از تألیفات او شرح الفية ابن مالك است که به فارسی نوشته و من این شرح را در تبریز در نزد حاج مقیم تبریزی دیده ام و به گمانم اشتراك اسمی موجب انتساب شرح مزبور به شیخ می باشد و الآ از او نیست.
از تألیفات او حاشیه ای است بر حاشیه مولانا عبدالله یزدی استادش که بر شرح مولانا جلال الدین محمد دوانی بر تهذیب المنطق تفتازانی نوشته است.
و از تألیفات او رساله فارسی است در تحقیق عقاید شیعه در فروع و اصول که مفصلا و در عین حالم.
ص: 167
به اختصار مرقوم داشته و در ضمن آن به پرسشهای شاه عباس کبیر پاسخ داده است . (1)
و از تألیفات او رساله فارسی است مربوط به مسائل گر و مساحت و احکام آن.
این رساله را به خواهش شاه تهماسب صفوی و به نام التحفة تدوین کرده است.
من آن را به خط یکی از فضلای روزگارش در استر آباد دیده ام و این رساله غیر از رسالة الكر است که به عربی و به نام سلطان یاد شده تألیف نموده است .
از تألیفات او رساله ای است در شرح گفتاری که قاضی بیضاوی در تفسیر آیه شريفه فسحقا لاصحاب السعیر ایراد کرده است.
از تألیفات او رساله ای است در نفس و روح که من آن را در بار فروش و جاهای دیگر دیده ام.
از تألیفات او رساله ای است در حل عبارتی که در بحث وضو از القواعد به این الفاظ آمده: ولو كان الاخلال من طهارتين اعاد اربعا و در ضمن خود بر آن رساله حواشی مرقوم داشته است .
دیگری در حال عبارت القواعد که در بحث مياه به این الفاظ مرقوم داشته است الأول في المطلق و المراد به ما يستحق اطلاق اسم الماء عليه.
از تألیفات او تعليقاتی است بر رسالة اسطرلاب فارسی محقق طوسی و از آنها است کتاب صحيح بهائی. گویا این کتاب حبل المتین است و از آنهاست رساله مختصری در اثبات وجود صاحب الزمان علیه السلام و من این رساله را در رشت دیده ام.
و از تألیفات او کتاب تأويل الآیات است که آیات قرآن کریم را از آغاز تا آخر به سبکی که نزديك به سبك صوفیه است تأویل نموده است و کتاب مختصری است و من آن را در کتابخانه آستان مقدس حضرت رضا عليه السلام دیده ام و بر پشت آن نوشته بود: این کتاب، تألیف شیخ بهائی است.» خدا داناست و ممکن است تأويل الأيات همان
ص: 168
تفسیر عين الحياة باشد که در متن امل الآمل آورده شده است.
و از تألیفات او حاشیه ای است بر القواعد الشهيدية که ناتمام مانده و من آن را در اردبیل دیده ام.
و دیگر حاشیه ای است بر حاشية الخطائيه و بنا به آن چه که از یکی از فضلا به خاطر دارم، تعليقات مزبور، شرحی است که بر حاشیه خطائی نوشته، ليکن به اتمام نرسیده است.
به خط یکی از فضلا دیدم از خط خود شیخ نقل کرده که سال 951 ه. ق متولد شده است و همان فاضل اظهار داشته شیخ بهائی در سال 1030 ه. ق در اصفهان وفات یافته و در مشهد مقدس رضوی در خانه خودش واقع در پایین پای ضریح مقدس حضرت رضا عليه السلام مدفون گردیده است و مدت عمرش 79 سال و یا به قولی 76 سال می باشد .(1).
ص: 169
منتجب الدین گوید: وی در سبزوار می زیسته و فقیهی متدین بوده است.
ص: 170
ابوالفضل محمدبن حسين بن عمید وی از فضلا و علما و سرایندگان بزرگ و ادیب بوده و صاحب اسماعیل بن عباد
ص: 171
از شاگردان او به شمار می آید.
شیخ طوسی در فهرست می نویسد: ابن عمید مراتب علمی را از محضر احمدبن اسماعیل بن سمكة قمی فراگرفته است و او از فضلا و ادبا و دانشمندان و از اصحاب
ص: 172
احمدبن ابی عبدالله برقی به شمار می رود. او از کسانی است که فن ادب را از وی فراگرفته است
از اشعار ابن عمید است(1):
قامت تظللني من الشمس
نفس أعز علي من نفسي
قامت تظللني و من عجب
شمس تظللني من الشمس
۔ کسی که از خود من عزیزتر بود از جای برخاست و مرا در سایه خود قرار داد و
از تابش آفتاب محفوظ داشت.
- و شگفت اینجا بود که خورشیدی مرا از تابش خورشید نگه داری کرد.
از اوست:
آخ الرجال من الأبا
عدو الاقارب لاتقارب
إن الأقارب کالعقا
رب بل أضر من العقارب
- با بیگانگان دوستی و اخوت برقرار کن و از نزدیکان دوری گزین.
- زیرا نزدیکان مانند کژدمها بلکه زیان آورتر از آنها می باشند.
کسی به او مرگبی برای نوشتن اهدا کرده بود در مقام تشکر از او گفت: .
ص: 173
ياسيدي و عمادي
أمددتني بمداد
کمسكينك جميعا
من ناظري و فؤادي
او كالليالي اللواتي
رمیننا بالبعاد
- ای دوست مورد اعتماد من، مرگبی برای من ارسال داشتی.
- که از سیاهی مانند دیده و دل من بود که هر دو جایگاه تو می باشند (یعنی تو در دل و دیده من جای داری)
۔ یا از سیاهی مانند شبهایی بوده که موجبات دوری ما را فراهم آورده است.
ابن خلکان و ثعالبی (1)و دیگر از مترجمان و مورخان از او کمال بزرگداشت را به عمل آورده و صاحب بن عباد- به طوری که پیش از این یادآور شده - از او ستایش نموده و متنبی و شعرای دیگر از وی مدح کرده اند؛ از جمله متنبی در چکامه ای گفته است:
من مخبر الأعراب أتي بعدهم
لاقيت رسطالیس و الإسكندرا
و رأيت كل الفاضلين کائما
رد الإله زمانهم و الأعصرا
نسقوا لنا نسق الحساب مقدمة
و أتي فذلك إذ أتيت مؤخرا
چه کسی به گذشتگان عربها خواهد گفت که من پس از ایشان به ملاقات ارسطو و اسکندر نایل آمدم.
- آری، هر دو فاضل را دیدار کردم و به دنبال دیدار ایشان، چندان پنداشتم که روزگار اسکندر و ارسطو دوباره بازگشته است.
- آری، آنها که پیش از این می زیستند، طريقة حساب را ابداع کردند و مجموع آن در وجود تو ای ابن عمید گرد آمده است.(2).
ص: 174
منتجب الدین گوید: وی از اعیان ثقات به شمار می آید و کتاب رامش افزای آل محمد که در ده مجلد تدوین شده است، از تألیفات او می باشد و من آن را دیده ام و پاره ای از مطالب آن را بر وی قرائت کرده ام .(1)
منتجب الدین گوید: وی دانشمندی بس پرهیزکار بود.
ص: 175
وی به نوشته منتجب الدين، فاضل پرهیز کاری بود.
منتجب الدین گوید: وی فقیه شایسته ای بوده است . محتمل است شریف محمد همان سید محمد محدث فوق الذکر باشد.
منتجب الدین گوید: وی از سادات موجه شهر ری و از فقهای آن سامان است، اشعار نغزی داشته و خطبه های تازه انشا می کرده، آثار او را پدرم برای من نقل کرده است .
مؤلف گوید: پیش از این ترجمه نواده اش سید امام شهاب الدين محمدبن سید تاج الدین بن سید رئیس محمدبن تاج الدین محمدبن حسین بن محمد حسنی کیسکی ذکر شد و پس از این به ترجمه دو نواده اش به نام سید عمادالدین مرتضی و سید کمال الدين منتهی فرزندان سید امام شهاب الدین محمد و همچنین به ترجمه فرزند سید مرتضی به نام سید صدر الدين مهدي بن مرتضی اشاره خواهد شد.
منتجب الدین گوید: وی از فضلا و فقهاست و نهج البلاغه را از حفظ می نگاشت و از تألیفات او رساله العبقه است. این رساله را به منظور شرح قول سید رضی (ره)، آن جا که گوید: عليه مسحة من العلم الالهى و فيه عبقة من الكلام النبوي (1) تألیف کرده است.
ص: 176
منتجب الدین گوید: وی واعظی باصلاحیت و دانشور بوده و قضاوت شهر قم را
عهده دار می شد.
منتجب الدین گوید: وی فقیه مورد وثوق بود و کتاب الادنی از تألیفات او می باشد.
ابن شهر آشوب از وی به عنوان محمدبن حسین یاد کرده و پیش از این به نام او اشاره شد.
از فضلای معاصر است، سید علی خان در کتاب سلافة العصر از وی نام برده و به بزرگداشت او پرداخته و اشعاری از او یادداشت نموده است .(1)
ص: 177
وی از معاصران و از علما و فضلاست (1)
از رؤسای اصحاب و پیشوایان قزوین بوده است. منتجب الدین می نویسد: وی دانشمندی واعظ بود و کتاب الفصول في ذم اعداء الاصول از تألیفات او می باشد و مناظراتی با ملاحده داشته است.
منتجب الدین گوید: از حفاظ باصلاحیت بوده است.
ابن شهر آشوب می نویسد: کتاب المجالس از تألیفات سید محمدبن حمزه حسینی
می باشد و به طوری که گفته می شود، کتابهای او را سه بار شتر حمل می کرده است.
منتجب الدین گوید: وی دانشمندی باصلاحیت بوده است.
وی از فضلا و صلحا و ادبا و سرایندگان معاصر می باشد و در مکه مکرمه ساکن بوده است.
وی از فضلا و علما و مدققان معاصر است و در بسیاری از علوم عقلی و نقلی، مهارت داشت.
از فضلای شایسته و از فقهای معاصر بوده و در جبل عامل وفات یافته است .
وی دانشوری بزرگ و از مشایخ بنام است. از شیخ علی بن عبدالعالی عاملی
کر کی روایت می کرده و شهید ثانی از فرزندش احمد از وی روایت می نماید. و مؤلف گوید: نواده اش احمدبن نعمت الله در اجازه ای که به ملاعبدالله شوشتری داده از جدش چنین توصیف کرده است: الامام البحر القمقام علامة ابناء عصره في البيان و المعانی فهامة رؤساء دهره في الالفاظ و المعانی(1) شمس الدین از شیخ جمال الدين
ص: 179
احمدبن حاج علی عاملی عینائی روایت می کرده است و از اجازه ای که شیخ نعمت الله بن احمدبن محمدبن خاتون عاملی نواده شمس الدین برای ملاعبدالله شوشتری، مرقوم داشته است چنان بر می آید که شیخ نعمت الله بدون واسطه از شیخ علی کر کی روایت می کرده است. بنابر این، چنین نتیجه می گیریم که نواده و جد، هر دو از شیخ علی بدون واسطه روایت داشته اند و این معنا بدون هر گونه ملاحظه ای بعید است .(1)
همان محمدبن محمدبن داوود است که در محل خودش به شرح احوال او اشاره خواهد شد.
ابن شهر آشوب (2)گوید: وی از فضلای متدین و غیر از طبری مؤلف تاریخ است و
از تألیفات او المسترشد في الامامة، دلائل الامامة و الفاضح (یا: الواضح) می باشد.
مؤلف گوید: علمای عامه در آثار خود از وی نام برده اند و به مناسبت تشیعی که داشته است، وی را مورد نکوهش قرار داده اند و مؤلف امل الآمل در اثبات الهداة کتاب مناقب فاطمة و ولدها را به وی نسبت داده و در کتاب خود از آن نقل کرده و از آن کتاب در این جا نام نبرده است .(3)
ص: 180
منتجب الدین گوید: وی، از دانشمندان مورد وثوق است.
ملقب به منشی الممالك، از علما و فضلای معاصر و محدثی بزرگوار بود. از
تألیفات او کتاب کشف الآیات می باشد. که به طرز بی سابقه ای تألیف کرده است(1) دیگری
ص: 181
تفسير القرآن، تفسیر بزرگی است که بیشتر از سی مجلد بوده و مطالب آن را به زبان پارسی و تازی گرد آورده و احادیث مناسب با هر آیه و یا هر موضوع را جمع آوری کرده و به ترجمه آنها پرداخته (1) و خود او ساکن اصفهان بوده است.
مؤلف گوید: مترجم حاضر از فرزندان و نوادگان خواجه نصیر الدین طوسی است و سید نبوده و مؤلف امل الآمل او را اشتباه سید قلمداد نموده و نسب او چنین است: محمدرضابن عبدالحسين بن ادهم بن بهرام نصیری واقعه نویس. مراتب علمی را از سید امیر شرف الدين على شولستانی استفاده کرده است.
وی از فضلای معاصر است و از تألیفات او شرح منظومه را می توان نام برد در معانی بیان که صد بیت بوده و آن را به نام نجاح المطالب موسوم داشته است .
وی از علما و فضلا و فقها و حکما و متکلمان عصر خود بوده و تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح القواعد(1) و شیخ زين الدين بن محمد بن حسن بن شهید ثانی از شاگردان او بوده و او را به فضل و دانش می ستوده است.
مؤلف سلافة العصر از وی یاد می کند و به تمجید از او می پردازد و می نویسد: وی از بزرگان عصر خود بوده و سال 1041 ه. ق درگذشته (2)است.
وی فاضلی فقیه و علامه بود و شهید اول به توسط حسن بن نما از وی روایت داشته است و پس از این، محمدبن عبدالله بن على بن زهره را یادآوری خواهیم کرد.(3)
مؤلف گوید: از اجازه شیخ احمدبن نعمة الله بن خاتون عاملی به ملاعبدالله شوشتری به دست می آید که حسن بن نما به توسط نجیب الدین یحیی بن سعید حلی از او بهائی روایت داشته و دخترش حمیده زن فاضلی بوده بخصوص در فن رجال مهارت داشته است و حواشی بر کتابهای حدیث مرقوم نموده و مورد توجه پدرش شیخ محمد واقع شده و او را علامتته با دو تا می گفته و سال 1087 ه.ق در گذشته است . م.
ص: 183
روایت می کرده و ممکن است حسن بن نما هم بدون واسطه از ابن زهره روایت کرده باشد.
چنان که از آن اجازه به دست می آید ابن زهره از شریف عزالدين أبو الحارث محمدبن حسن علوی بغدادی روایت داشته است.
منتجب الدین گوید: وی از فقهای مورد وثوق بوده و کتاب الوصایا و کتاب الغيبه از تألیفات اوست و شیخ مفید عبدالرحمن نیشابوری از شاگردان اوست .
وی فاضلی شایسته بوده و از پدرش از جدش از شیخ طوسی و سید مرتضی و معاصران ایشان روایت می کرده است.
وی جدایی (مؤلف أمل الآمل) شیخ علی بن محمود عاملی و فاضلی فقیه و صالح و سرایندهای ادیب است.
شیخ علی بن ابراهيم عاملی کفعمی از شاگردان او می باشد و به طوری که خود کفعمی در یکی از کتابهای فقهی اظهار داشته، در 848 ه.ق مراتب علمی را از او فراگرفته است.(1)
وی از فضلا و سر ایندگان و ادبا بوده و مراتب علمی را از پدرش و از پدرم (شیخ حسن والد مؤلف امل الآمل) و عمویم شیخ محمد حر فراگرفته است.
ص: 184
منتجب الدین گوید: وی از فضلا و صلحا بوده است.
منتجب الدین گوید: وی فاضلی پرهیزکار بوده است.
منتجب الدین گوید: وی فاضل فقیه و متدینی بوده و اشعار نغزی می گفته است .
مؤلف گوید: پیش از این ترجمه قاضی علاء الدین اسعدبن علی بن هبة الله بن دعویدار ذکر شده و از نظر من، دور نیست که همزه در آغاز نام علاء الدین اسعد از اضافات ناسخان است و یا ساقط شدن همزه از نام پدر محمد، مترجم حاضر از قلم ناسخان باشد.
و بالأخره قاضی علاءالدین اسعد، پدر قاضی زین الدین (ركن الدين) مترجم حاضر می باشد و ممکن است علاء الدین اسعد و رکن الدین محمد ارتباط پدر و فرزندی با یکدیگر نداشته باشند؛ در عين حال علاءالدین هم از این سلسله به شمار آید. در نسب علاء الدين، اسم (على) اضافه شده و در نسب مترجم حاضر، این اسم آورده نشده است و کسانی که از نسب شناسی اطلاع دارند، به این گونه کم و زیاد توجهی نمی کنند.
وی پارسایی بافضیلت و عابد و از فقهای معاصر است. کتابی در فقه تألیف کرده؛ ليكن به اتمام آن توفیق حاصل ننموده است، علاوه بر آن، رساله ها و یادداشتها و خطبه هایی دارد.
وی در سبزوار از محضر آخوند محمدباقر خراسانی (محقق سبزواری) استفاده کرده است .
منتجب الدین گوید: وی از فقهای مورد وثوق و از عدول علما به شمار است.
وی اهل طوس بوده و چنان که علامه در اجازه خود نقل کرده از ابوجعفر بن بابویه روایت می کرده است و در رجال خلاصه وی را از مشایخ شیخ طوسی معرفی می کند.
وی از فضلا و صلحا و ادبا و خطبا بوده است. مؤلف امل الآمل گوید: وی از
شاگردان پدرم و عمویم و جدم و دایی پدرم می باشد.
منتجب الدین گوید: وی دینداری صالح بود. مؤلف گوید: پیش از این به نام پدرش سید معین الدین سیف النبي بن منتهی و نام برادرش سید قوام الدین علی بن سيف النبي اشاره شد.
ص: 186
منتجب الدین گوید: وی از فضلا بوده و تألیفاتی در نظم و نثر از خود باقی گذارده است.
شیخ شمس الدين محمدبن شجاع قطان وی فاضلی شایسته بوده و از مقدادبن عبدالله سيوری روایت داشته است .(1)
وی از فضلای معاصر و دانشوری فقیه و محدثی حافظ و عابد و از شاگردان شیخ محمدبن علی خاتون عاملی است که در حیدر آباد می زیسته، کتاب بزرگی در حدیث جمع آوری کرده و احادیث کتابهای اربعه و کتابهای دیگر را در آن ایراد نموده است و ما آن کتاب را از وی روایت می کنیم . (2)
ص: 187
منتجب الدین گوید: وی دانشوری باکفایت و از فقهای اصحاب به شمار است.
مؤلف گوید: در استراباد در ضمن کتابهای وقفی که در اختیار فتح على بيك قرار داشته به مجموعه ای دست یافتم که مشتمل بر چند رساله بوده، از جمله آنها رسالة حل الشكوك في التصور و التصديق بود، در پشت آن رساله چنین نوشته بود.
رسالة حل الشكوك في التصور و التصديق، تحقیقاتی است که از املاء استاد ملك السادة افضل المتأخرين سراج الدین محمد بن شرفشاه الحسینی (رحمة الله رحمة واسعة) در این رساله گرد آمده است.
ممکن است مؤلف همین رساله مترجم حاضر باشد.
از طرفی لقب مؤلف رساله، سراج الدين و لقب مترجم حاضر، شمس الدین است و این اختلاف در لقب خواننده را به اشتباه دچار می سازد که آیا متر جم حاضر، مؤلف آن رساله می باشد یا دیگری این تأليف را تهیه کرده است.
این رساله به خط نجلی نیشابوری است که سال 693 ه. ق به کتابت آن پرداخته است و نظر به این که کاتب، نیشابوری و شاگرد مؤلف است، معلوم می شود که مؤلف رساله باید همان مترجم حاضر باشد.
وی فاضلی دانشور و پارسایی باکفایت بود. پس از پدرش امور وعظ و خطابه
ص: 188
جامع قزوین را به عهده گرفت و به اتمام ابواب الجنان پدرش همت گماشت. این دانشور، از معاصران می باشد.
منتجب الدین گوید: وی دانشوری پارسا و محدث بود.
وی از فضلا و علما و محققان بوده تألیفاتی دارد، از جمله شرح کافی؛ کتابی ارزنده و پسندیده است و شرح الفقيه ؛ شرح المعالم ؛ حاشية شرح اللمعة و کتابهای دیگر .
مؤلف گوید: بخشی از اصول کافی را نزد او قرائت کرده و به سماع آن رسیده ام.
ملا محمد صالح افتخار دامادی مولانا محمدتقی مجلسی را داشته و به شرح کافی اقدام نموده، ليكن به غیر از اصول و روضه آن را شرح نکرده و باقیمانده آن را به تعليقه برگذار نموده است(1) و از آثار او شرح زبده شیخ بهائی می باشد.
ص: 189
وی فرزند احمد بن صالح است که پیش از این به نام او اشاره شد و از ابن طاووس روایت می کرده است.
مؤلف گوید: قسینی، از رضی الدین علی بن طاووس و جمال الدین احمدبن طاووس و شیخ ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن سعيد (محقق حلی) و پسر عمویش
نجیب الدین یحی بن سعید روایت داشته است.
وی فاضلی محقق و محدث بود. کتاب المناقب المرتضوية في الامامة از تألیفات اوست که به پارسی نوشته و بخوبی از عهده برآمده و جامع مناقب حضرت مولی علی عليه السلام است. او از معاصران شیخ بهائی به شمار می رود.
وی دانشوری بافضیلت و باکمال بود. کتابها و رساله های چندی تألیف کرده است؛ از جمله ترجمة عيون اخبار الرضا؛ ترجمة نهج البلاغه ؛ ترجمة الصحيفة السجادية؛ مقامات؛ شرح فارسی دعای سمات؛ رسالة في اكل آدم من الشجرة و شرح بعض اشعار المثنوى الرومیه (1).
ص: 190
وی از دانشوران بنام معاصر است.
دانشمندی محقق و در کمال دقت و وثوق و متکلمی محدث و بزرگوار و عالیمقام بود.
تالیفاتی دارد، از جمله کتاب شرح تهذیب الحديث، كتاب حكمة العارفين في رد شبه المخالفين، کتاب الاربعين في فضائل امیر المؤمنین و امامة الأئمة الطاهرين عليهم السلام، رسالة الجمعه، رسالة الفوائد الدينية في الرد على الحكماء و الصوفية، کتاب حجة الاسلام (1)و دیگر کتابها و رساله ها که تأليف نموده و ما هم از او روایت می نماییم.
و مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب بهجة الدارين في الجبر و التفويض و الامر بين الأمرين؛ رسالة وسيلة النجاة گویا به پارسی تألیف شده باشد؛ رسالة في القرائة الاحسن من قرائات القرآن؛ رسالة فرحة الدارين في تحقيق معنى العدالة؛ رسالة في معنى الصلوة به فارسی؛ رسالة في ذم الدنيا به فارسی، این دو کتاب رساله مختصری است و قصیده موسوم به مونس الأبرار في فضائل علی علیه السلام به فارسی، شرح آن قصیده موسوم به تحفة الأبرار الأخيار في شرح مونس الابرار به فارسی؛ کتاب توضیح المشربين و تنقیح المذهبين (2).
ص: 191
وی از فضلای فقها بوده و علی بن ثابت بن عصیده از وی روایت داشته است.
مؤلف گوید: ظاهرأ مترجم حاضر، همان شیخ محمد بن حسین بن احمدبن طحال است که پیش از این به نام او اشاره شده است و می بینم که هنگام معرفي از شخصی برخی از اسامی اجداد او را ذکر نمی نمایند.
مترجم حاضر، از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی روایت می کرده و عربي بن مسافر عبادی استاد ابن ادریس از وی روایت داشته است.
وی از فضلا و دانشوران معاصر است.
وی از فقها و متکلمان عالیمقام علمای امامیه است و تألیفات چندی دارد؛ از آنهاست کتاب الانصاف که شیخ مفید در کتاب العيون و المحاسن از آن، نقل می نماید .(1)
وی از علما و فضلای بزرگوار و از مشایخ ابن شهر آشوب می باشد.
منتجب الدین او را فقیه پرهیز کار معرفی کرده است.
مؤلف گوید: ممکن است مترجم حاضر، همان دانشمندی باشد که شاذان بن جبرئیل قمی از وی روایت می کرده که پیش از این هم به آن اشاره شد و خود او از حاكم الدين ابو عبدالله محمدبن احمد بن على بصری روایت داشته است .
ابن نجده از شیخ شهيد اول روایت می کرده و از او اجازه گرفته و شهید در اجازه
ص: 193
او به این خلاصه مرقوم داشته است: برادری که او را برای رضای خدا برگزیده ام، شیخ امام عامل علامه پرهیزکار که دارای همت عالی و فکری اندیشمند بوده است .
شمس الملة و الحق و الدين ابو جعفر محمد بن شیخ امام زاهد عابد تاج الدین ابو محمد عبدالعلی بن نجده است که خدا نیکبختی دنیا و آخرت به وی ارزانی فرماید، از کسانی است که برای تهیه لذتهای نفسانیه اقبال کرده و از اقران خود پیشی گرفته و به تمام معنا برای تحصیل مقامات عالیه کوشش نموده و بیداری روزها را به شب زنده داری شبها پیوند داده و از این راه به آرزوهای دیرین خویش نایل آمده و با عظمتی که دریافته از اعلام علما به شمار آمده و کتابهای چندی از جمله، قواعد الاحکام را نزد من قرائت کرده است.
در تمجید از او سخن به درازا کشانیده و کتابهایی را که نزد او خوانده به تفصیل یاد کرده و کتابهای خود و دیگران را که از وی سماع نموده متعرض گردیده است. سپس به او اجازه داده تا تألیفات و مرویات خود و کتابهای متقدمان را روایت کند.(1)
مؤلف گوید: پیش از این، ترجمه حال پدرش شیخ عبدالعلی بن نجده را یاد کردیم و پس از این مؤلف امل الآمل مترجم حاضر را به عنوان شیخ شمس الدين محمدبن نجده مشهور به ابن عبدالعلی نام می برد و از ظاهر آن پیداست که دلیلی برای تکرار نام او نخواهد بود.
منتجب الدین گوید: وی فقیه و واعظ بوده است.
منتجب الدین گوید: وی از عدول فقها بوده است.
ص: 194
منتجب الدین گوید: وی فقیهی شایسته است.
وی از فضلا و علما و بزرگان و پارسایان و فقهای معاصر است.
ابن زهره از دانشوران بزرگ است.
محقق حلی از وی روایت می کرده و خود او از پدرش و از ابن شهر آشوب روایت داشته است.
مؤلف گوید: معظم له برادر زاده سید ابو المكارم معروف به ابن زهره و مؤلف کتاب غنية النزوع می باشد و از شاذان بن جبرئیل روایت می کرده است.
پیش از این ذیل ترجمه عمویش سید ابو المكارم حمزة بن علی بن زهره نوشتیم که مترجم حاضر یعنی برادرزاده وی از او روایت می کرده و معاصر با ابن ادریس و شاذان بن جبرئیل قمی بوده است.
منتجب الدین گوید: وی از عدول فقهاست.
منتجب الدین گوید: وی از فقهای پرهیزکار و حافظان حدیث بود و تألیفاتی دارد.
منتجب الدین گوید: وی، فقیهی شایسته است.
ص: 195
شیخ محمد بن على بن ابراهيم بن ابی جمهور احسائی (1)
وی از فضلا و محدثان است و کتابهایی دارد. پیش از این از وی به عنوان محمدبن جمهور یاد کردیم و آنچه در این جا در نسب او نوشتیم به صحت نزدیکتر است و در همان جا به آثار تألیفی او اشاره نمودیم. (2)
ابن ابی جمهور از شیخ ابو هلال جزائری از ابن فهد روایت می کرده و در کرك نوح به اخذ اجازه از او نایل آمده و مؤلف مجالس المؤمنين به ترجمه احوال او پرداخته است .
وی دانشوری با فضیلت و محققی دقیق النظر و عابدی پرهیزکار و مورد وثوق بود و در فن حدیث و رجال مهارتی بسزا داشت و کتاب الرجال الكبير و المتوسط و الصغير از تألیفات ارزنده اوست که در فن رجال، بهتر و جامعتر از آن تأليف نشده است. آری، در این کتاب به شرح احوال متأخران نپرداخته.(3)
و از تألیفات دیگر او شرح آیات الاحکام،
ص: 196
حاشية التهذيب و رساله های ارزنده دیگری است.
ما به توسط استادمان، شیخ زين الدين بن محمدبن حسن بن شهید ثانی از پدرش از
او و همچنین به توسط استاد از مولانا محمد امین از وی روایت می کنیم.
مؤلف سلافة العصر به یاد آوری از او پرداخته و از وی تمجید نموده و بیشتر تألیفات او را متعرض گردیده و نوشته که او در سال 1026 ه. ق در مکه معظمه در گذشته است . (1)
سید مصطفی تفرشی در نقد الرجال می نویسد: محمدبن علی بن گیل استر آبادی فقیه متکلم و از ثقات طایفه شیعه و عابدان و پارسایان ایشان است.
در فن رجال و درایه و روایت و تفسیر، تحقیقات ارزنده ای دارد.
پیش از این افتخار مجاورت عتبه عليه غرویه (نجف اشرف) را داشت و اکنون از مجاوران بیت الله الحرام وناسکان آنجا به شمار است.
تألیفات پسندیده دارد؛ از جمله کتاب الرجال را به ترتیب خوبی تدوین کرده و مشتمل بر اسامی همه رجال حدیث می باشد (2)و کلیه اقوال علما را که مربوط به مدح یا ذم بوده در آن گرد آورده؛ مگر اندکی از آنها را که مورد توجه قرار نداده است؛ از .
ص: 197
آن جمله است کتاب آیات الاحکام . (1)
مؤلف گوید: میرزای استر آبادی از جمعی از دانشمندان بهره گیری داشته؛ از جمله آنها مولانا احمد اردبیلی و شیخ ابراهيم بن علی بن عبدالعالی میسی که خود در آخر مقدمه کتاب حجة الاسلام في شرح تهذیب الاحکام فاضل قمی به استادی میسی نسبت به خودش تصریح کرده است (2) و من شاگردی او را نسبت به ملااحمد اردبیلی از یکی از فضلا استماع کرده ام.
یکی از فضلا اظهار می داشت: روزی از ملااحمد که آخرین دوران زندگی را می پیمود و میرزای استرابادی در نجف اشرف در خدمت او بود، پرسیدند: پس از شما کدام یك از شاگردان شایستگی جانشینی شما را دارد؟ وی پاسخ داد: در امور عقلی، امیر فضل الله و در امور نقلی امیر علام کارهای مربوط به مرا انجام خواهند داد.
میرزای استرابادی از این که ملااحمد وی را در ردیف آنان قرار نداده بسختی ناراحت و غمزده شد. این بود که پس از درگذشت مولانا، در نجف اشرف ماندگار نشد و به مکه مکرمه رفت و مجاورت اختیار کرد.
وی از فضلا و دانشمندان بود و منتجب الدین او را به عنوان فاضل و عالم معرفی
کرده است.
پدر سید ضیاء الدین عبد الله و سيد عميد الدين عبد المطلب دانشمندی بافضیلت
ص: 198
و محقق بوده، ابن معيه از او روایت داشته است.
منتجب الدین گوید: وی فقیهی پرهیزکار است .
قاضی مجدالدين محمدبن على بساریه
منتجب الدین گوید: وی فقیهی شایسته و واعظ بود و محتمل است قاضی
مجدالدين همان قاضی ابو جعفر مترجم پیش باشد.
حلبي فاضلی استاد و از مشایخ ابن شهر آشوب به شمار است و ممکن است مترجم حاضر، همان محمدبن علی بن محسن حلبی باشد که پس از این به ترجمه او اشاره خواهد شد.(1)
مؤلف گوید: کنیه او ابو جعفر است و از مناقب ابن شهر آشوب به دست می آید که وی از ابو علی فرزند شیخ طوسی و از ابوالوفا عبدالجبارين على مقری رازی روایت می کرده و هر دو از شیخ طوسی روایت داشته اند.
ممکن است مترجم حاضر همان ابو جعفر محمد بن علی بن حسن باشد که ذیلا ذکر می شود، زیرا روزگار ابن شهر آشوب و شیخ منتجب الدین که هر دو از وی روایت داشته اند، نزديك است. از طرف دیگر، به مناسبت این که مترجم حاضر، به عنوان حلبی و ابوجعفر که ذیلا یادآور می شود به عنوان نیشابوری شناخته شده اند، این
ص: 199
احتمال را تضعیف می نماید.
قطب راوندی از مترجم روایت می کرده و خود او از قاضی ابن براج از شیخ طوسی روایت داشته است و از آغاز خرایج راوندی استفاده می شود که ابو جعفر مترجم حاضر بدون واسطه هم از شیخ طوسی روایت می کرده است.
منتجب الدین وی را فقيه فاضل معرفی کرده است.
منتجب الدین گوید: قطب الدین، از اعیان ثقات به شمار می آید و استاد سید امام ابوالرضا راوندی و شیخ امام ابوالحسین راوندی بوده و تألیفاتی دارد؛ از جمله التعليق ، الحدود، الموجز في النحو و ما به وسیله امام ابو الرضا فضل الله بن علی حسنی راوندی، از وی روایت می کنیم.
منتجب الدین گوید: وی دانشمند با فضیلتی بوده و تألیفاتی در نظم و نثر دارد.
معروف به شیخ صدوق؛ وی بزرگواری است که حافظ حدیث بوده و نسبت به احوال رجال بینایی کاملی داشت و ناقد اخبار بود و از نظر حافظه و دانش در میان قميها بی مانند بود و نزديك به سیصد تأليف داشت، شیخ طوسی و نجاشی و علامه حلی او را
ص: 200
به اوصاف یاد شده ستوده اند و نجاشی و علامه به بخشی از تألیفات او اشاره کرده اند که ذکر همه آنها به طول می انجامد.
من در این جا به آن تعداد از تألیفات او که دست یافته ام، اشاره می کنم:
کتاب من لا يحضره الفقیه (1)، کتاب عیون اخبار الرضا (2)كتاب معانی الاخبار، کتاب حقوق الإخوان له ولابیه، کتاب الخصال و کتاب الروضه في الفضائل، این کتاب را به وی نسبت داده اند، کتاب اكمال الدين و اتمام النعمة و کتاب الامالی که به نام المجالس هم خوانده می شود، کتاب علل الشرایع و الاحکام و الأسباب، کتاب ثواب الاعمال، کتاب .
ص: 201
عقاب الاعمال ، کتاب التوحید، کتاب صفات الشيعه، کتاب الاعتقادات، کتاب فضائل رجب، کتاب فضائل شهر رمضان و دیگر تألیفاتش که به مطالعه ما نرسیده است .
ما، در کتاب الفوائد الطوسيه به مطالب و تحقیقاتی که بر توثیق او دلالت دارد،
پرداخته ایم و ابن طاووس هم در کتاب کشف المحجة از وی توثیق نموده است.(1)
مؤلف گوید: ابن بابویه سال 355 ه. ق وارد بغداد شد. در حالی که در آغاز جوانی بود؛ شیوخ شیعه از فرصت استفاده کرده به سماع از او پرداختند. پس از بازگشت از بغداد در ری ساکن شد و به افاده حدیث و تربیت محدثان اشتغال ورزید تا سال 381 ه. ق درگذشت و در آنجا مدفون گردید (2)و در ماده تاریخش گفته شده (كله شفاء)(3)
از تألیفات شیخ صدوق، کتاب مدينة العلم است که بنا به اظهار ابن شهر آشوب
در معالم العلماء، در ده جزو تدوین شده است؛ حال آن که من لا يحضره الفقيه بیش .
ص: 202
از چهار جزو نیست.
شیخ بهائی (ره) در حواشی خویش می نویسد: از ظاهر کلام ابن شهر آشوب به دست می آید که کتاب مدينة العلم از کتاب من لا يحضره الفقيه بزرگتر بوده و شیخ طوسی هم در فهرست به این موضوع اشاره کرده است.
بنابر این، گفتار بعضی از اصحاب که اظهار داشته اند مدينة العلم بزرگتر از من لا يحضر نمی باشد، قابل توجه نخواهد بود.
مؤلف گوید: برخی گفته اند کلیه احادیثی که در مدينة العلم آورده شده .
بدون کم و زیاد، همان احادیثی است که در من لا يحضر و کتابهای دیگرش آورده شده است، این سخن علاوه بر آن که مدعای بدون دلیل است با استدلال علامه حلی هم موافق نمی باشد، زیرا وی در کتاب المنتهی حدیثی را از کتاب صلوت نقل کرده است که در من لا يحضر و کتابهای دیگرش وجود ندارد.
به طوری که از ظاهر کتاب وصول الاخبار الى علم دراية الاخبار شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی (ره) استفاده می شود، کتاب مزبور در عصر او موجود بود، زیرا او در ضمن کتب اصول می نویسد: در روزگار ما کتابهای اصول حدیث مرکب از پنج کتاب اند؛ اول آنها كتاب مدينة العلم سپس من لا يحضر.
این کتاب همچنین در روزگار علامه هم وجود داشته چنان که در المنتهى، به طوری که نوشتیم، حدیثی در باب صلات نقل کرده و از سبك کلام شیخ بهائی (ره) استفاده می شود که شیخ بهائی آن را ندیده است و ممکن است پدرش در یکی از سفرها آن را از دست داده باشد.
از شیخ معاصر شنیده ایم هنگامی که وی در جبل عامل زیست داشته کتاب مزبور را دیده است.
من خود در دیار مازندران پاره ای از اخبار آن کتاب را که بر پشت کتابی نوشته و گویا به خط شاگرد شیخ بهائی یا شاگرد شاگردش بوده است، دیده ام . (1).
ص: 203
از آثار او که در دست مطالعه ما قرار گرفته کتاب مختصری است در فقه به نام الهدایه و کتاب مختصر دیگری در این خصوص به نام المقنع ورسالة مجلسه مع رکن الدولة الديلمي في الامامة ، كتاب دعائم الاسلام به طوری که از ظاهر بحارالانوار استاد استناد بر می آید، این کتاب را استاد به وی نسبت داده است و معانی الاخبار از کتابهای مشهور او می باشد و ممکن است از قلم ناسخ افتاده باشد؛ زیرا در غیر این صورت چگونه مؤلف امل الآمل از وجود آن بی اطلاع مانده است .(1)
استاد استناد، در بحار الانوار اظهار می دارد، کتاب جامع الاخبار را از تألیفات او برشمرده اند و به گمان من، کتاب مزبور از تألیفات دیگری است و من آنچنان که باید از مؤلف آن اطلاعی ندارم.
مؤلف گوید: در میان نسخه های جامع الاخبار اختلاف بسیاری است؛ چنان که برخی از نسخه های آن را که در استراباد دیده ام، بی اندازه مبسوط و مفصل است و برخی دیگر از آن که در دسترس همگان می باشد، مختصر است و مؤلف آن، که استاد استناد از شناخت آن، اظهار بی اطلاعی کرده است، به گفته مؤلف امل الآمل، شیخ شمس الدين محمدبن محمدبن حیدر شعیری می باشد.
باز استاد استناد در فهرست بحار می گوید: کتاب التمحيص از تألیفات یکی از پیشینیان روزگار شیخ صدوق می باشد و محتمل است از تألیفات شیخ صدوق باشد؛ .
ص: 204
ليكن احتمال بعیدی است.
مؤلف گوید: احتمال بعید به آن سبب است که در کتب رجال در ردیف تأليفات صدوق، نامی از آن برده نشده است، با آن که شیخ طوسی و نجاشی که مؤلف رجال اند، نزديك به روزگار او می زیستند.
باز گوید: دلیل آن که جامع الاخبار مشهور از آثار صدوق نمی باشد آن است که مؤلفش در بحث تقليم أظفار (ناخن گیری) می نویسد: قال محمد بن محمد مؤلف هذا الكتاب قال ابي في وصيته الى: قلم أظفارك؛ یعنی محمد بن محمد که مؤلف این کتاب است چنین گفته است: پدرم در ضمن وصیت و سفارشی که برای من مرقوم داشت نوشته بود ناخن هایت را بگیر.
از این عبارت پیداست که شیخ صدوق، مؤلف جامع الاخبار نمی باشد؛ زیرا نام
پدر صدوق، على است نه محمد، گذشته از این، مؤلف جامع الاخبار از کناب فضائل الشيعه صدوق نقل می کند و از این جا پیداست که وی متأخر از صدوق بوده است.
گاهی امیر سید حسین بن حسن عاملی در کتاب دفع المناواة عن التفضيل و المساواة از کتاب روضة الغراء(1) نقل کرده و نیز در آن کتاب از بشارة المصطفى لشيعة المرتضی مطالبی نقل کرده و آن را به صدوق نسبت داده است، به گمانم از مؤلف .
ص: 205
آن خبردار نبوده است .(1)
وی عالمی ادیب و عابد بود و از شاگردان سید مرتضی و سیدرضی به شمار است .
مؤلف گوید: به طوری که از کتاب قصص الانبياء راوندی به دست می آید، حلوانی از مشایخ سید ابو الصمصام ذوالفقار بن محمدبن معبد حسینی است که سید، استاد مولانا قطب الدین راوندی است و از المناقب شیخ ابن شهر آشوب استفاده می شود که سید از مشایخ وی بوده و هر دو توسط سید از حلوانی روایت داشته اند.
وی از فضلای بزرگوار و مورد وثوق اعلام روزگارش بوده و تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب تخصيص البراهين و نقص المسئلة في الامامة في كتاب الأربعين فخر رازی و کتابهای دیگر .
علامه حلی توسط پدرش از وی روایت می کرده و خود او از شيخ منتجب الدین روایت داشته است.
پس از این هم به عنوان محمدبن محمدبن علی یادآوری می شود.
مؤلف گوید: از اجازه شهید ثانی به حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی استفاده می شود که علامه حلی از پدرش از سید احمد بن يوسف عريضی از حمدانی روایت داشته است. بنابراین، علامه با دو واسطه از وی روایت می کرده است.
از قراین ظاهری به دست می آید مترجم حاضر غیر از برهان الدین محمدبن محمدبن علی است که در آینده یادآوری می شود؛ زیرا وی مقدم بر شیخ منتجب الدین بوده است و با متر جم حاضر اتحادی ندارد.(2)
ص: 206
وی فقیهی عالم و واعظ بود. منتجب الدین پاره ای از تألیفات او را به این اسامی
نام برده است: الوسيلة (1) ، الواسطة ، الرائع في الشرایع ، المعجزات و مسائل في الفقه .
مؤلف گوید: عمادالدین را به عنوان ابو جعفر متأخر معرفی کرده اند و یکی از علما در کتاب خود نوشته است عمادالدین، شاگرد شیخ طوسی بوده و کتاب التنبيه را علاوه بر کتابهای دیگر به وی نسبت داده است.
مؤلف گوید: در این که عمادالدین، از شاگردان شیخ طوسی باشد، جای تأمل است. دانشمندان درباره مؤلف الوسيلة اختلاف کرده اند و شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید حتی از دانشورانی است که در کتاب نزهة الناظر تصریح کرده است که کتاب الوسيلة از تألیفات شیخ ابو جعفر محمد بن على طوسی می باشد.
عمادالدین در میان فقها، شهرت دارد و اقوال او را در کتابهای فقه یاد کرده اند. مؤلف اسرار الائمة در همین کتاب می نویسد: عمادالدین طوسی کتابی در معجزات ائمه تألیف کرده است. از ظاهر کلامش چنان بر می آید که مراد وی مترجم حاضر است.
ص: 207
شیخ زین الدین در رسالة الجمعة و کتابهای دیگرش کتاب نهج العرفان الى هداية الايمان را به عمادالدین طبرسی نسبت داده و از آن هم نقل کرده است و از ظاهر بیان زین الدین، استفاده می شود مراد از عماد طبرسی، مترجم حاضر است .
بنابر این، کلمه طبرسی را باید اشتباهی دانست که از سوی کاتب، انجام گرفته و درست آن است که طوسی باشد، زیرا دانشمندی را به عنوان عمادالدین طبرسی به خاطر ندارم.
ملاعلی رضای تجلی سبزواری در یکی از یادداشتهایش که به منظور رد بر ملا آقا رضی قزوینی تدوین کرده است، اظهار می دارد: الوسيلة از تألیفات ابویعلی محمدبن حسن بن حمزه جعفری؛ از ظاهر پیداست مؤلف الوسيلة ابویعلی نبوده است؛ بلکه متأخر از او می باشد و نام مؤلف آن، حسن بن حمزه است و مشاهير اصحاب رجال از او نام نبرده اند.
آری، در رساله ای که یکی از شاگردان شیخ حسین بن مفلح صیمری به منظور گردآوری گروهی از مشایخ شیعه تدوین کرده است، می نویسد: از ایشان است شیخ حسن بن حمزه و از تألیفات اوست کتاب الواسطة، کتاب الوسيلة، کتاب التعميم و كتاب التنبيه .
گفتیم کتاب الوسيلة از تألیفات ابویعلی نیست و دلیل آن که کتاب مزبور از تألیفات ابویعلی نمی باشد، آن است که نجاشی در ضمن آثار ابویعلی کتاب مزبور را در ردیف کتابهای ابویعلی محمد بن حسن بن حمزه نام نبرده است.
مؤید دیگرش آن که در وسیله آمده است که: (رمی از نظر ابویعلی واجب است) و عبارت به طوری ادا شده است که معمول مصنفان نبوده است؛ یعنی درست نیست که مؤلف کتاب از خود چنان نام ببرد و بالاخره از جهاتی، خالی از دقت نمی باشد.
وی فاضلی دانشور و بزرگوار بود.
تألیفاتی دارد؛ از جمله آنها رسالة في العالم المثالي و کتابها و رساله های دیگر و از معاصرین است.
مؤلف گوید: مترجم حاضر به عنوان شیخ قطب صوفی مشهور است و تشیع او
ص: 208
ثابت نمی باشد و کتابی هم در تاریخ تألیف کرده است . (1)
منتجب الدین او را به عنوان فاضل معرفی کرده است .
ص: 209
ابن شهر آشوب، دانشوری با فضیلت و مورد وثوق و محدثی محقق بود. از فن رجال و اخبار کاملا با اطلاع بود و ادیبی سراینده و جامع خوبیها به شمار می آمد و تألیفاتی دارد؛ از جمله آنها مناقب آل ابی طالب؛ کتاب مثالب النواصب (1)و کتاب المخزون المكنون في عيون الفنون؛ كتاب أعلام الطرائق في الحدود و الحقائق؛ کتاب فائدة الفائدة؛ کتاب المقال في الأمثال ؛ کتاب الاسباب و النزول على مذهب آل الرسول (2) كتاب الحاوی؛ کتاب الاوصاف؛ کتاب المنهاج و کتابهای دیگر (3).
ص: 210
ابن شهر آشوب، تألیفات یاد شده را در کتاب معالم العلماء متذکر شده و ما مؤلف امل الآمل) در این کتاب، آنچه را که وی در آن کتاب آورده است ایراد نموده ایم و چنان که پیداست مطالب زیادتری از فهرست شیخ و رجال نجاشی ندارد؛ مگر اندکی و خود او اظهار داشته است نام ششصد کتاب را در این کتاب ( معالم العلماء) که در فهرست شیخ نیامده ایراد کرده ام.
از ظاهر آن پیداست که اکثر کتابهای مزبور از متقدمان می باشد.
سید مصطفی در نقدالرجال، ص 323 وی، را شیخ طایفه شیعه و فقیه ایشان و سرایندهای بلیغ و منشئی ادیب معرفی کرده و اضافه می نماید: محمدبن عبدالله بن زهره از او روایت می کرده (1)و خود او از محمد و على، فرزندان عبدالصمد، روایت داشته است و تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب الرجال و انساب آل ابی طالب.
ابن شهر آشوب، علاوه بر دو فرزند عبدالصمد، از جدش شهر آشوب از شیخ طوسی هم روایت می کرده و من کتاب متشابه القرآن او را دیده ام.
مؤلف گوید: ابن شهر آشوب معاصر با شیخ منتجب الدين مؤلف فهرست و سید ابو المكارم مؤلف الغنيه و احمد غزالی و زمخشری بوده و به طوری که خود او در کتاب المناقب تصریح کرده از احمد غزالی و زمخشری روایت داشته و توسط احمد از برادرش محمد غزالی هم روایت می کرده است.
در اوایل سندهای کتاب سلیم بن قیس هلالی چنین آمده است: خبر داد به من، شیخ فقیه ابوعبدالله محمد بن على بن شهر آشوب به قرائتی که بر او داشتم در سال .
ص: 211
567 ه. ق در حله جامعین از جدش شهر آشوب از شیخ سعادتمند، ابوجعفر، محمدبن حسن طوسی (رض).
ممکن است گوینده «اخبرني» ابن ادریس باشد.
پیش از این در شرح حال سید کمال الدین حیدر بن محمدبن زیدبن محمدبن عبدالله حسینی که شاگرد ابن شهر آشوب می باشد نوشتیم که وی از ابن شهر آشوب اجازه داشته و تاریخ اجازه او سال 570 ه. ق است.
ابن شهر آشوب، فرزانه ای است که روایات بسیاری نقل کرده است و به طوری که از مناقب او استفاده می شود از گروه زیادی از علمای خاصه و عامه روایت می کرده و در قریه ای از توابع شهر بارفروش مازندران که در حال حاضر آن جا را مشهد کنجی زور می نامند، بدرود حیات گفته و مقبره او در آنجا معروف است و مردم به زیارت آن می روند . (1)
ابن شهر آشوب در مناقب اظهار داشته است که اکثر سندهای ما که به کتابهای اصحاب منتهی می شود از شیخ ابو جعفر طوسی است و ما این سند را از ابوالفضل داعی بن علی حسینی سروی و ابوالرضا فضل الله بن علی بن حسین کاشانی و .
ص: 212
عبدالجلیل بن عیسی بن عبدالوهاب رازی و ابو الفتوح احمدبن علی رازی و محمد و على فرزند علی بن عبدالصمد نیشابوری و محمد بن حسن شوهانی و ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی و ابوجعفر محمد بن علی بن حسن حلبی و مسعودبن علی عوابی و حسین بن احمد طحال مقدادی و پدرم علی بن شهر آشوب سروی روایت می کنم و همگی ایشان از شیخ ابوعلی حسن بن محمدبن حسن طوسی از ابوالوفا عبدالجبار بن على مقری رازی از شیخ طوسی روایت داشته اند و همچنین توسط منتهی بن ابی زیدبن كبابکی حسینی گرگانی و محمد بن حسن فتال نیشابوری و جدم شهر آشوب طبق سماع و قرائت و مناوله و اجازه ای که نسبت به بسیاری از کتابهای شیخ و روایات او داشته اند، از شیخ طوسی روایت کرده ام.
در آن کتاب اظهار داشته است، سند کتابهای شریف مرتضی و شریف رضی و روایات ایشان را از سید ابو الصمصام ذوالفقار بن معبد حسینی مروزی از ابوعبدالله محمد بن على حلوانی از هر دوشان روایت می کنم و همچنین طبق روایتی که از سید منتهى از پدرش ابوزید و از محمد بن على فتال فارسی از پدرش حسن دارم و این هر دو از سید مرتضی روایت می کرده اند و منتهى و فتال را به سماعی که پدرشان از سید مرتضی داشته اند و به قرائت از او رسیده اند روایت می کنم. همچنین به سماعی که از قاضی حسن استر آبادی از ابوالمعافي بن قدامه از سید داشته اند روایت می نمایم و نیز به طریق صحیحی که شیخ ابو جعفر طوسی از وی داشته است روایت می نمایم و نیز سید منتهی از پدرش از شریف رضی روایت داشته است.
سندهای کتاب شیخ مفید را از ناحیه ابوجعفر و ابوالقاسم، فرزندان کمیح از پدرشان از ابن براج از شیخ مفید و همچنین از طریق ابوجعفر طوسی از شیخ مفید روایت می کنم.
سندهای کتب ابو جعفربن بابویه را از محمد و علی فرزندان علی بن عبدالصمد از پدرشان از ابوالبرکات علی بن حسین حسینی خوزی از وی و همچنین از روایات ابو جعفر طوسی روایت می کنم.
سندهای کتب ابن شاذان و ابن فضال و ابن ولید و ابن حاشر و علی بن ابراهیم و
ص: 213
حسن بن حمزه و کلینی و صفوان و عبدکی و فلکی (كذا) و دیگر اعلام را به همان سندی نقل می کنم که ابوجعفر طوسی در فهرست یاد کرده است و کتابهای التنوير في معانی التفسير و روضة الواعظین و بصيرة المتعظين فتال را از خود او و کتاب مجمع البيان لعلوم القرآن و کتاب اعلام الورى و أعلام الهدی طبرسی را از خود او روایت می نمایم و ابو الفتوح کتاب روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن را به من اجازه داده است و ابوالحسن بیهقی کتاب حلية الاشراف را به مناوله(1)در اختیار من در آورد و آمدی به من اجازه داد تا غرر الحکم را روایت کنم و کتاب الاحتجاج ابو طالب طبرسی را به خط أو یافتم.
و مؤلف گوید: در ترجمه ابوطالب طبرسی نوشتیم که وی از مشایخ ابن شهر آشوب است و نظر به این که ابوطالب، کتاب مزبور را به خصوص به وی اجازه نداده است به این جمله تعبیر کرده است که: «کتاب مزبور را یافتم».
وی از فضلای نیکوکار و از پارسایان روزگارش بود و از محقق حلی روایت می کرده است.
مؤلف گوید: ظاهر وی فرزند ابن طاووس مؤلف الاقبال می باشد.
منتجب الدین می نویسد: برهان الدين دانشمندی باصلاحیت و مفسر و واعظ بود.
ص: 214
تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب مفتاح التفسير، دلائل القرآن ، عين الاصول و شرح الشهاب .
وی دانشمندی بافضیلت و فقيه و صالحی زاهد و عابد و پرهیزکار بود. دایی پدرم شیخ علی بن محمود عاملی از شاگردان اوست و خود او از شاگردان شیخ بهائی می باشد.
شیخ محمد بن علی بن احمد(1)حرفوشی حریری عاملی کرکی شامی
حرفوشی، دانشمندی فاضل و ادیب و استاد و محقق و مدقق و سراینده و منشی و حافظ بود. در روزگار خودش در علوم عربیت کم نظیر بود. در مکه مکرمه بخشی از کتابهای فقه و حديث را از سید نورالدین علی بن علی بن ابی الحسن موسوی عاملی استفاده کرده و علاوه بر او از گروهی از ارباب فضیلت از خاصه و عامه هم بهره وری داشته است.
و حرفوشی تألیفات زیاد و مفیدی دارد؛ از جمله کتاب اللالی السنية في شرح الأجرومية در دو مجلد و کتاب مختلف النحاة ناتمام مانده و شرح الزبدة و شرح التهذيب في النحو و شرح الصمدية في النحو و شرح القطر للفاكهی و شرح شرح الكافجي على قواعد الاعراب و کتاب طرائف النظام و لطائف الانسجام في محاسن الاشعار و شرح قواعد الشهید و رسالة الخال و دیوان شعر و رساله های دیگر.
مؤلف امل الآمل گوید: او را در ظرف چند مدت در جبل عامل دیده ام و پس از آن به اصفهان عزیمت کرد و هنگامی که در گذشت، در سوك او چکامه دامنه داری سرودم
ص: 215
که، ابیات زیر پاره ای از آن است :
أقم مأتما للمجد قد ذهب المجد
وجد بقلب السود و الحزن و الوجد
و بانت عن الدنيا المحاسن كلها
وحال بها لون الضحى فهو مسود
سائلة ما الخطب و راعك وقعه
وكادت لها الشم الشوامخ تنهد
وما للبحار الزاخرات تلاطمت
و أمواجها أيد و ساحلهاخد
فقلت: نعى الناعي إلينا محمدا
فذاب أسى من نعيه الحجر الصلد
مضى فائق الأوصاف مكتمل العلى
و من هو في طرق السري العلم الفرد
فكم قلم ملقى من الحزن صامت
فماعنده للسائلين له رد
وطالب علم کان مغتبطة به
كمغتنم للوصل فاجأه الصد
لقد أظلمت طرق المباحث بعده
وكان كبدر التمقارنه السعد
فأهل المعالي يلطمون خدودهم
وقد قل في ذا الرزء أن يلطم الخد
لرزء الحريري استبان على العلى
أسى لم يكن لولا المصاب به يبدو
- بزرگواری از میان رفت برای از دست دادن آن، مجلس سوگواری سراپا کن و با دل تیره و اندوهناك که مصیبت زده است در سوك او گریان باش.
- با مرگ حرفوشی همگی خوبیها از میان رفت و رنگ سپیدروز مبدل به سیاهی شد.
- کسی که می پرسد چه پیش آمدى اتفاق افتاده است که کوههای سر به آسمان کشیده از هم پاشیده.
- و چه شده که دریاهای خروشان به تلاطم در آمده است. آن دریاهایی که موجهای آن دستها و ساحلهای آن گونه ها است.
- در پاسخ، گفتم: این ناراحتیها بر اثر خبر مرگ محمد است که از شنیدن خبر مرگ او سنگ سخت مانند آهن آب شده است.
- کسی را از دست دادیم که در صفتهای منحصر به فرد بر دیگران برتری داشته و به مراتب عاليه نایل آمده و در راه های شرافتمندی یکتای زمان بوده است.
- در مرگ او قلمهای اندوهناك از نوشتن بازماند و خواهنده نتوانست آن را به
ص: 216
نوشتن وادار نماید.
- و چه بسیار عالمی که از صفات او غبطه می خورد و مانند کسی بود که به مجردی که به وصال می رسد، او را از وصال یار باز بدارند.
- با درگذشت او راههای گفتگوهای علمی مسدود گردید؛ حال آن که او ماه شب چهارده ای بود که ستاره سعدي قرين او باشد.
- مردم عالیمقام در مرگ او لطمه به رخسار خود می زنند و کم اتفاق افتاده در مصیبتی لطمه به صورت وارد آورند.
۔ مرگ حریری موجب شد که مرتبه عاليه علم که تا پیش از آن، دچار اندوهناکی نشده بود، آثار اندوهناکی را در چهره خود بروز بدهد.
سید علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر از وی نام برده و به این خلاصه به ستایش از او پرداخته است: حرفوشی نشان نورانی دانش و پرچم برافراخته بینش بود.
کعبه فضل و ركن فضیلت به شمار می آمد و فانوس فضيلتها و چراغ راهها بود.
بامداد و شامگاه دانشمندان را روشن می ساخت و شرق و غرب دانش را با بینایی کامل پی سپر کرده و پشت سر می انداخت و با شمشیر برای کمال خویش پشت بد اندیش را به لرزه در می آورد.
نقاب از چهره مشکلات می گشود و ناهمواریها را هموار می کرد و زمام اختیار آنها را در دست می گرفت و اقسام علوم را با قلم توانای خویش در کتابهای تالیفی خود ایراد می نمود و آنها را به گوهرهای فنون مزین می فرمود.
به این کیفیت و با جملات شیوای دیگر از وی ستایش کرده تا آنجا که نوشته است حرفوشی در ماه ربیع دوم سال 1059 ه. ق بدرود حیات گفته است.
و پاره ای از تألیفات او را که پیش از این یادآور شدیم ایراد کرده و به نقل بخش مهمی از اشعار او پرداخته از جمله ابیات زیر از یکی از چکامه های اوست. (1)
خليكي عوجا على رامة
لأنظر سلعا و تلك الديارا .
ص: 217
و عج بي على ربع من قد نأى
لأسكب فيه الدموع الغزارا
فهل ناشدلي وادي العقيق
عن القلب إني عدمت القرارا
ای دو دوست من مرا کنار آن گودال آب ببرید تا آن درخت و آن دیار را ببینم.
- مرا نزديك آثار خانه هایی که از من دور است ببرید تا آن جا بگریم.
- آیا کسی هست که مرا به وادی عقیق هدایت کند که اکنون آرامش را از کف
داده ام؟
أنا مذ قيل لي بأنك تشکو
ضر حماك زاد بي التبريح
أنت روحي و كيف يبقى سليما
جسد لم تصح فيه الروح
- از هنگامی که به من گفتند از ناراحتی تب، متأذی گردیده ای، من هم آرامش خود را از دست داده ام.
- تو روح من می باشی و جسد بی روح چگونه سالم خواهد ماند.
از سروده های اوست:
و شحرور ذاك الخال لم يجف روضة ال
محياو من عنها يميل إلى الهجر
و لكنه خاف اقتناص جوارح ال
لحاظ فوقي عائذ بحمى الثغر
- مرغك آن خال از بوستان سبز و خرم گونه زیبای او دوری نمی کند و چه کسی هست که بتواند از آن دوری بگزیند.
- آری، بیمناك است که مبادا به دام دیدگان دچار شود؛ از این رو به دندانها پناهنده گردیده است.
در ستایش از شیخ محمد جواد کاظمی گفته است:
جرى في حلبة العلياء شوطا
بسعي ماعدا سنن السداد
ففاق السابقين إلى المعالي
وماهذا ببدع من جواد
- به میدان اسب دوانی آمد و گرداگرد آن حرکت کرد و چنان هی بر مرکب می زد و
اسب دانش را به جولان می آورد که تا آن گاه بی سابقه بود.
- و به این ترتیب بر هم طرازان خویش پیشی گرفت و این گونه تفوق از مانند جواد
دور و بر خلاف انتظار خواهد بود.
ص: 218
الابدع أن أضحى الجهول يزدري
مكانتي ويدعي الترفعا
و الشمس أعلى رفعة و قد غدا
من فوقها كيوان أعلى مطلعا
به تازگی ندارد هر گاه انسان نادانی موقعیت مرا ناچیز بشمارد و نسبت به من اظهار
سربلندی بنماید.
- زیرا خورشید عالی مرتبه است؛ حال آن که ستاره زحل از آن بالاتر طلوع می کند.
از اوست:
عش بالجهالة فالجهو
الله المقام الفاخر
و أخوالفطانة و النبا
هة منه كل ساخر
هذا اقتضاء زماننا
و لكل شيء آخر
- به نادانی برگذار کن که نادانی مقامی بس عالی است.
- زیرا کسی که دارای زیرکی و دانشمندی باشد، همواره مسخره مردم است.
- آری، اقتضای زمان ما چنین است و برای هر چیزی پایانی است.
يروم ولاة الجور نصرة على العدى
و هيهات يلقى النصر غير مصیب
و كيف يروم النصر من كان خلفه
سهام دعاء عن قسي قلوب
-حاکمان جور همواره آرزومندند که به دشمنان خود دست پیدا کنند و چگونه ممکن است افراد ناشایست به مقصود خود نایل آیند.
- و چگونه ممکن است کسی که پشت سر او تیرهای دعای سنگدلان قرار گرفته به یاری خود برسد.
از ابیات اوست:
بروحي خالا قد تأرج نشده
و ضاع فهام القلب فيه غراما
سعی لائذا بالثغر من نار خده
فمن شام برقا منه أومض قاما
- جانم فدای خاکی که بوی خوش آن، مشامها را بیهوش کرده و دلها را به تپش درآورده است.
- از نار گونه اش به دندان پناه برده و از جهش برق آن از جا برخاسته است.
ص: 219
از اوست :
في ثغر من أهواه کنز محاسن
فيه لباغيه النفيس الفائق
في الثغر در و العذار زمرد
و الخد تبر و الشفاه شقائق
- در دندان (یا رخسار) کسی که دلبسته او می باشم، گنجینه ای از خوبیهایی است که با هر چیز ارزنده برابری می نماید.
- در دندانش در و در گونه اش زمرد و در صورتش طلا و در لبهایش، شقایق است.
باز گفته است:
في الوجه إن فكرت روض ملاحة
أضحت تدل على هواه الأنفس
فالخورد و العذار بنفسج
و الصدغ آس و اللواحظ نرجس
- هرگاه درباره رخساری که دل مرا ربوده است اندیشه کنی، بوستانی از ملاحت
خواهی دید تا آن جا که بهترین چیزها را به دام هوا و عشق خود گرفتار کرده است.
- و دلیل بر آن، این است که رخسارش گل است و گونه اش بنفشه و شقيقه اش، آس و دیدگانش، نرگس.
مؤلف امل الآمل گوید: من ابیات یاد شده را از خط او یادداشت کردم. (1).
ص: 220
وی دانشوری صالح و از معاصرین است و اکنون در اصفهان ساکن است.
وی از شاگردان شیخ شهید ثانی و دانشوری صالح و ادیبی سر اینده است. رساله ای در احوال استادش شهید تألیف کرده و ما بخشی از آن را دیده و پاره ای از مطالب آن را در این کتاب ( امل الآمل) نقل کرده ایم.
از سروده های او چکامه ای است در سوك شهید ثانی که برخی از ابیات آن به شرح
زیر است:
هذي المنازل و الآثار و الطلل
مخبرات بأن القوم قد رحلوا
ساروا و قد بعدت عنا منازلهم
فالآن لاعوض عنهم و لابدل
ص: 221
فسرت شرقا وغربا في تطلبهم
و كلما جئت ربع قيل لي رحلوا
فحين أيقنت أن الذكر منقطع
و أنه ليس لي في وصلهم أمل
رجعت و العين عبری و الفؤاد شجى
و الحزن بي نازل و الصبر مرتحل
و عانيت عيني الأصحاب في وجل
و العين منهم بميل الحزن تكتحل
فقلت مالكم لاخاب فألكم
قد حال حالكم و الضر مشتمل
هل نا لكم غير بعد الإلف عن وطن
قالوا: فجعنا بزين الدين يا رجل
أتي من الروم لا أهلا بمقدمه
ناع نعاه فنار الحزن تشتعل
فصار حزني أنيسي و البكاسكي
و النوح دأبي و دمع العين ينهمل
لهفي له نازح الأوطان منجدلا
فوق الصعيد عليه الترب مشتمل
أشكو إلى الله رزءا ليس يشبهه
إلآ مصاب الألي في كربلا قتلوا
- این منزلها و نشانه های باقی مانده از مردمی خبر می دهد که کوچ کرده اند. - آری، در گذشتند و جایگاههایشان از ما دور افتاد و این هم بدلی ندارند.
- شرق و غرب جهان را زیر پا گذاردم و به هر مکانی که رسیدم و از احوال آنها جویا شدم پاسخ شنیدم که کوچ کردند.
- هنگامی که یقین کردم سخنی از آنها در میان نمی باشد و آرزویی هم در به دست آوردن آنان وجود ندارد.
- با چشم اشکبار و با اندوهی که سراپای مرا گرفته بود و با ناشکیبایی باز گردیدم .
- در بازگشت به یاران خود رسیدم. آنها هم بیمناک گردیده و دیدگانشان با میل اندوه سورمه کشیده شده.
- از آنها که هیچگاه زیانی نبیند.
- پرسیدم آیا به غیر از دوری از وطن ناراحتی دیگری دارید؟ در پاسخ گفتند: آری، به رحلت زين الدين (شهید ثانی) اندوهناك گردیده ایم.
- از روم کسی آمد که ای کاش نیامده بود. رحلت او را به ما اطلاع داد و آتش اندوه را در دل ما شعله ور ساخت .
- آنجا بود که اندوه یار من شد و گریه مرا امان نداد و نوحه و زاری دست به دامن
ص: 222
گردید و اشك چشمم خشك نشد.
- وای بر من، از رحلت بزرگواری که دور از وطن در گذشت و سر به خاك قبر سپرد و در زیر خاك پنهان گردید.
- به خدا سوگند به اندوه بی سابقه ای دچار شدم و مصیبتی جز اندوه آن بزرگوارانی که در کربلا شهید شده اند همتای اندوه رحلت شهید ثانی نمی باشد(1)
وی دانشمندی بافضیلت و متبحر و ماهر و محققی بادقت و پارسایی عابد و پرهیزکار و فقیهی محدث و کاملی جامع فنون و علوم و بزرگواری عالی مقام و والاتبار بود.
مراتب علمی را از پدرش و مولانا احمد مقدس اردبیلی (ره) و شاگردان جد مادری اش (شهید ثانی) فراگرفته و همدرس با دایی اش شیخ حسن (صاحب معالم) بوده و هر يك از این دو بزرگوار به دیگری در نماز اقتدا می کرده و به درس هم حضور می یافته
ص: 223
و من گروهی از شاگردان ایشان را دیده ام.
از تألیفات او كتاب مدارك الافهام في شرح شرایع الاسلام است که کتاب عبادات آن در ضمن سه مجلد تدوین شده و سال 998 ه. ق پایان پذیرفته است(1) و این شرح از بهترین کتابهای استدلال به شمار می آید. و حاشية الاستبصار و حاشية التهذيب و حاشية على الفية الشهيد و شرح المختصر النافع و کتابهای دیگر.
معظم له با آن که تألیفاتش اندك بوده در عین حال تحقیقات بسیار کرده و حداکثر مطالبی را که در میان متأخران در اصول و فقه شیوع داشته مورد اعتراض قرار داده، چنان که دایی اش شیخ حسن این کار را انجام داده است.
سید مصطفی در رجال اش از وی نام برده و می نویسد: معظم له، سیدی است از
سادات دانشوران ما و شیخی است از مشایخ ما و فقیهی از فقهای ما و کتابهایی تألیف کرده است(2) .
ص: 224
هنگامی که صاحب مدارك ، بدرود زندگی گفت، شاگردش شیخ محمد بن حسن بن زین الدین عاملی در ضمن چکامه مفصلی اظهار دردمندی کرد که ابیات ذیل نموداری از آن به شمار می آید(1)
صحبت الشجي مادمت في العمر باقيا
و طلقت أيام الهنا و اللياليا
و عيني تجافي صفو عيشي كما غدا
يناظر مني ناظر السحب باكيا
وقد قل عندي كل ما کنت واجدة
بفقد الذي أشجي الهدى و المواليا
فتی زانه في الدهر فضل و سؤدد
إلى أن غدا فوق السماكين راقيا
هو السيد المولى الذى تم بدره
فأضحى إلى نهج الکرامات هاديا
و للفقه وح يترك الصلد ذائبة
كما سال دمع الحق يحكى الفواديا
- تا عمرم باقی است اندوهناکم و شب و روز شادمانی را از دست داده ام. - و عیشم منغضگردیده، مانند ابر آسمانی می گریم.
- و آنچه را یافته بودم از دست دادم و بر اثر اندوه کسی که هدایت و دوستان را غمناك ساخته است، از پای درآمدم.
- جوان مردی را در نظر دارم که مقام فضیلت و سیادت او همه روی زمین را فراگرفته و از این جا فراتر رفته به بالاتر از ستاره سماكين (دو ستاره است در برج سنبله به نام سماك اغرل و سماك رامح) رسیده است.
- او بزرگواری بود که ماه شب چهارده اش به کمال رسید و خلق را به راه راست هدایت کرد.
۔ علم فقه در سوك او آنچنان سوگوار است که سنك سخت را آب می کند و چون چشمی که حاکی از دل سوزان اوست، می گرید.
پیش از این، ذیل احوال شیخ نجیب الدین علی بن محمد نوشتیم وی چکامه ای در سوك صاحب مدارك سروده است و ابیاتی از آن را در آنجا نقل کردیم و همچنین ذیل .
ص: 225
نامبرداری از شیخ حسن جانینی نوشتیم که وی قصیده ای در رثای او گفته و ابیاتی از آن
رایادآوری کردیم.
به خط سید حسین فرزند صاحب مدارك بر پشت کتاب مدارك که خط خود مؤلف هم بود، در چند موضع از آن چنین نوشته بود: پدر محققم، مؤلف این کتاب در شب دهم ربیع اول سال 1009 ه. ق در قریه جبع در گذشت (1)
مؤلف گوید: صاحب مدارك، از شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی پدر شیخ بهائی روایت می کرده است. بطوری که از یکی از اجازات شیخ جعفر بن كمال بحرانی به دست می آید، صاحب مدارك از سید نورالدین علی بن سید فخرالدین هاشمی از شهید ثانی روایت می کرده است. .
ص: 226
صاحب مدارك در ظهر روز پنج شنبه 24 صفر سال 997 ه. ق در کربلای معلی از شرح الفيه شهيد فارغ شده است و من آن شرح را در بار فروش در ضمن کتابهای مولانا محمد قاسم و دیگر آن دیده ام.
صاحب مدارك از علمایی است که نماز جمعه را واجب می دانسته و به طوری که
خود او در مدارك و کتابهای دیگرش تصریح کرده در عصر غیبت، قائل به وجوب عینی نماز جمعه بوده است . (1).
ص: 227
وی در کشمیر ساکن بوده و از علما و فضلا و فقها و نحويها و سرایندگان باصلاحیت روزگار ما به شمار است.
عینائی در حیدرآباد هند می زیسته و بزرگی دانشمند و با فضیلت و ماهر و محقق و ادیب و بزرگوار و بلند مقام و جامع فنون علم بوده است و تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح الارشاد و ترجمه کتاب الاربعين شيخ بهائی و کتابهای دیگر .
عینائی در روزگار ما در گذشت و من او را ندیده ام. او در روزگار شیخ بهائی می زیسته است. شیخ بهائی در پشت نسخه ترجمه اربعینش انشای لطیفی دایر بر تمجید از او و ترجمه اش مرقوم داشته و تاریخ آن 1027 ه. ق است(1)
مؤلف گوید: عینائی از شاگردان شیخ بهائی است و بزودی ترجمه حال دایی اش شیخ عبدعلی بن محمود جاپلقی را در بخش دوم کتاب امل الآمل خواهیم نگاشت.
از تألیفات او «ترجمة الاربعين» است که به نام ترجمه قطب شاهی موسوم گردیده
و برای عبدالله قطب شاه ترجمه نموده است.
دیگری حواشی است که بر الجامع العباسی شیخ بهائی تألیف کرده و این حواشی را یکی از شاگردانش در حیدر آباد در کتاب مستقلی گرد آورده است و شرح مبسوط و مفیدی بر آن کتاب می باشد.
ص: 228
گذشته از اینها، حواشی و یادداشتها و تعليقات بسیاری در انواع کتابها که در علوم عدیده تألیف شده به جای گذارده است؛ از جمله تعليقاتی که بر تحرير الفقه علامه (ره) تنظیم نموده است و من آن تعليقات را به خط خود او که بر تحریر نوشته است دیده ام و بر آن نسخه اجازه ای از شیخ حسین بن مفلح که برای یکی از فضلا نوشته است به چشم می خورد.
از تألیفات او کتاب توضیح اخلاق عبدالله شاهی است که شرح فارسی بر اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی می باشد؛ چنان که از اسم آن پیداست، این کتاب را بنا به درخواست عبدالله قطب شاه در حیدرآباد نوشته است و من آن را در تبریز دیده ام.
در یکی از مواضع آمده کتاب المناقب از تألیفات شیخ محمد خاتون عاملی می باشد و بخشی از اخبار را از آن نقل کرده و احتمال دارد مراد وی همین مترجم حاضر باشد و امکان دارد دیگری باشد که پیش از مترجم حاضر نام برده شده است .(1)
ص: 229
شحوری، از فضلا و علما و صلحا و عابدان بود.
کتاب تحفة الطالب في مناقب علی بن ابی طالب عليه السلام از تألیفات اوست.
این کتاب را در حیدر آباد هند تألیف کرده و نسخه ای از آن به خط مؤلف در نزد ما موجود است.
وی از فضلای باصلاحیت معاصر است.
وی عموی مؤلف (أمل الآمل) است. دانشمندی فاضل و ماهر و محققی مدقق و حافظی جامع علوم و پارسایی سراینده و منشی ادیب و از ثقات علماست.
بخشی از کتابهای عربی و فقه و دیگر علوم را نزد او خوانده ام و سال 1081 ه. ق درگذشته است. از تألیفات او رساله ای است به نام الرحلة (سفرنامه) که اتفاقات سفرهای خویش را در آن مرقوم داشته و دارای حاشیه ها و یادداشتهای پرفایده ای است.
همچنین دیوان شعری دارد که در تمام اشعار او يك شعر نامناسب و مبتذل ندیده ام و مادرش دختر شیخ حسن فرزند شهید ثانی است و چکامه هایی در مدیحه نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرین عليهم السلام سروده است.
سید علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر في محاسن اعيان العصر در حق او بر این خلاصه گفته است: آزادی که شعر را در بند رقیت خویش در آورده است.
و چکیده ادب به شمار می رود. عصای کلام را در اختیار خویش گرفته است و هر کجا که آن را
ص: 230
بخواند، به آهنگ او قیام می کند.
شعر سحرآمیزش، عقول را پریشان ساخته و بیان دل انگیزش همه را به خود متوجه گردانیده است. شعرش نازکتر از باريك میانی و مست کننده تر از شراب ارغوانی است.
خواننده پلك سیاه را به وجد می آورد و شنونده دلدار پناه را به سماع می کشاند.
از جمله اشعار او دو بیت زیر می باشد که به نام خویش توریه کرده است (1)
قلت لما أحيت في هجو دهر
بذل الجهد في احتفاظ الجهول
كيف لا أشتكي صروف زمان
ترك الحر في زوايا الخمول
. آن گاه که به نکوهش از روزگار می پرداختم و او می کوشید تا انسان بس نادان را در حراست خود آورد.
- با خود گفتم چگونه از پیش آمدهای روزگار شکوه نکنم، حال آن که روزگار انسان آزاد را در گوشه انزوا نشانده است.
از اوست:
يراكم بعين الشوق قلبي على النوى
فيحسده ط رفي فتنهل أدمعي
و يحسد قلبي مسمعي عند ذکرکم
فتذكو حرارات الجوي بين أضلعي
- دل من با دیده مشتاق به شما نگران می شود و چشمم حسادت می ورزد و اشکم
جاری می گردد.
- گوشم وصف شما را می شنود و دلم حسادت می کند. این شوری را که در
درون من است، بیشتر کنید و آتش آن را شعله ورتر سازید.
از اوست:
و کم غلت الأحشاء متي حرارة
من الدهر لافات الردى هامة الدهر
تقدمني بالمال قوم أجلهم
لدي مقامة قدر فاضلة الظفر .
ص: 231
- دلم از حرارتی که روزگار در من به وجود آورده، به غلیان آمده است .
- زیرا او افراد ثروتمند را بر من مقدم می دارد. کسانی را برتر از من به حساب می آورد که موقعیت مهمترین آنها از نظر من به اندازه ناخنی است که گرفته شده، دور
انداخته می شود.
از اوست:
یا دهر كم تحتسي منك الوری غصص
و کم تراعي لأهل اللؤم من ذمم
بحكمة الله لكن الطباع ترى
في رفعة النذل صدع غير ملتئم
- ای روزگار، چه بسیار مردم از دست تو جرعه های ناراحتی آشامیده اند و چه بسیار افراد ملامت زده را مورد سرزنش قرار داده ای.
- آری، آن چه اتفاق افتاده به حسب حکمت الهی بوده است؛ ليكن طبایع آدمها چنان می بینند که شکافی که میان افراد پست فطرت و شریف واقع شده است قابل التيام نیست.
جای آن دارد در پایان آنچه از کتاب مزبور نقل کردیم، بگوئیم مؤلف سلافه در وصف این شخص کوتاهی کرده؛ زیرا وی را تنها به سرایندگی و ادب معرفي نموده است و متوجه نبوده که وی جامع خوبیها و فضيلتها و دانشها می باشد و عذرش آن که از احوال او اطلاعی نداشته است و من خود چکامه ای در مدح و چکامه دیگری در سوك او گفته ام که هر دوی آنها در ضمن اشعار دیگرم مفقود شده و از میان رفته است.
در یکی از اوقات این دو بیت را سروده و برای او ارسال داشتم
أنت فخر لولدك الغر في يو
م فخار بل أنت فخر أبيکا
و كمالي فخر بانك عمي
ك فخر بأني ابن أخيكا
- روزی که پای افتخار در میان بیاید، تو مایه مباهات فرزندان خود، بلکه موجب افتخار پدر خود می باشی.
- كمال من در این است که تو عموی من می باشی و افتخار تو به این است که من برادر زاده تو می باشم.
ص: 232
ابیات زیر از سروده های اوست و در آن پنج استخدام به کار برده است(1)
ما رنحت صادحات الأيك في الشجر
إلآ وناحت لنوحي أنجم السحر
یاساكني البان أزرت منکم مرحة
تلك القدود على اغصانه النضر
و حقكم ماجرى ذكر العقيق ضحى
إلآ و أسبلته في الخد كالمطر
ولا ذكرت الغضا إلا و أججه
بين الضلوع لكم مور من الفكر
أفنيتم العين سقما عندما حرمت
إليكم بالنوى رغم من النظر
تروي الغزالة عنكم في الجمال كما
سلبتم النفر عنها حکم مقتدر
- صدای پرندگان، شاخه های به هم پیچیده درخت را به حرکت در می آورد؛ مگر آن هنگام که ستارگان سحری از نوحه گری من به ناله دربیایند؟
- ای کسانی که در کنار درخت (بان) زیست دارید، بدانید خارهایی که بر شاخه های تر و تازه آن روییده، نخوت و خودخواهی شما را از میان برده است.
- به حقی که شما بر من دارید، هیچگاه از عقیق، سخن به میان نیاوردم؛ مگر این که بلافاصله اشك چشمم مانند باران بر رخسار من جاری گردیده.
- از درخت (غضا) یاد نمی کنم، مگر آن که شعله آن در درون من اندیشه اضطراب آوری ایجاد می کند.
- چشم بیمار را از منزلگاه خود محروم ساختید و او را از دیدار خود ممنوع گردانیدید؛ همچنان که خورشید از دیدار روی شما سیراب می گردد.
- آهوی خوشخرام را به حکم اقتداری که دارید، از دیدار خویش محروم می گردانید.
از ابیات اوست:
تنبه فأوقات الصبي عمر ساعة
وعما قليل سوف تسلبها قسرا .
ص: 233
و ما المرء إلا ضيف طيف لاهله
يقيم قليلا ثم يغدو لهم ذكرا
و إن بني الدنيا و إن طال مكثهم
بها أو علوا فوق هام السهى قدرا
کرکب أناخوا مستظلين برهة
و حثوا المطايا نحو منزلة أخرى
- متوجه باش روزگار خردسالی مانند يك ساعت از عمر است که بزودی زوال پیدا می کند.
- آدمی در میان کسان خود، جز میهمان خیالی برای کسانش بیش نخواهد بود که اندکی در میان آنها زیست دارد. سپس از میان آنها رخت برمی بندد.
- مردم دنیا هر چند در دنیا زیاد بمانند و یا بر فراز ستاره سها قرار بگیرند.
- مانند قافله ای هستند که اندکی در زیر سایه جای می گیرند؛ سپس با سرعت
تمامی مرکبهای خود را برای منزل دیگری به جلو می رانند.
از ابیات اوست:
إن كان حبي للوصي و رهطه
رفض، كما زعم الجهول الخائض
فالله و الروح الأمين و أحمد
أملاك السماء روافض
- هرگاه دوستی که نسبت به وصی پیغمبر و خاندان او ابراز می دارم چنان که نادان
بی اعتبار رفض شمرده است.
- باید بگویم که خدا و جبرئیل و پیغمبر اکرم و همگی فرشتگان آسمان رافضی
خواهند بود.
از ابیات اوست:
یا عترة المختار حبكم
مازجه الباطن و الظاهر
تالله لا يطوي على حبكم
إلا فؤاد طیب طاهر
ولا يناويكم سوى فاجر
ضمته في أرحامها عاهر
فمنكم يمتاز أهل الوری
و يستبين البر و الفاجر
- ای خاندان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) محبت شما باطن و ظاهر مرا با خویش ممزوج کرده است.
- به خدا سوگند به غیر از دل پاك، چیز دیگری شاهراه محبت شما را نمی پیماید.
ص: 234
- و به غیر از موجود بدعملی که از نطفه زناست، دیگری با شما نمی ستیزد.
- پایه اساسی مردم به ولایت شما امتیاز پیدا می کند و نیکو کار و بدکار بدان وسیله نمودار می گردد.
در مقام مناجات گفته است:
إلهي شاب في التفريط رأسي
و أوهنت الذنوب العظم مني
فجد یا رب و ارحم ضعف حالي
و وفقني لمايرضيك عني
- پروردگارا موی سرم در کوتاهی از فرمان تو سپید گردید و بزهکاریهای من، استخوان مرا سست کرد.
- این پروردگارا مرا ببخش و به ناتوانی من ترحم کن و مرا به کاری که مورد خرسندی تو باشد، موفق بدار.
از ابیات اوست:
أين الألي نامت عيونهم
عتي و عيني شغفها السهر
طالت ثواهم فاستشاط لها
في القلب نار شبها الفكر
گذشتگان که دیدگانشان از من پوشیده شده است کجایند و نمی بینند که چگونه اشتباه کاری بر چشم من استیلا پیدا کرده است.
جایگاه آنها دور است و آتشی که شباهت به اندیشه دارد، از آنها در دل افروخته می باشد.
منتجب الدین گوید: وی فقیهی دیندار و مورد وثوق است.
وی فاضل بزرگواری است که از مشایخ ابن شهر آشوب می باشد.
مؤلف گوید: شیخ محمد، برادر علی و حسین فرزندان علی بن عبدالصمد نیشابوری هستند که از مشایخ قطب راوندی هم می باشد و او از ابوعلی بن شیخ طوسی و
ص: 235
از ابوالوفا عبدالجبار بن على مقری رازی روایت می کرده است که هر دوی آنها از شیخ
طوسی روایت می کرده اند.
در مناقب آمده است شیخ محمد از پدرش از ابوالبرکات علی بن حسین حسینی خوزی از صدوق روایت داشته است.
منتجب الدین گوید: وی عالم شایسته ای است.
مؤلف گوید: پس از این به ترجمه سید کمال الدین مرتضی بن عبدالله بن على جعفری که در کاشان می زیسته خواهیم پرداخت .
شیخ ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کراجکی (1)
از علما و فضلا و متکلمان و فقیهان و محدثان بوده است و دانشمندی بزرگوار و مورد وثوق می باشد، تألیفاتی دارد؛ از آن جمله کنز الفوائد (2) ؛ معدن الجواهر و رياضة الخواطر ؛ الاستنصار في النص على الائمة الاطهار؛ رسالة في تفضيل امیر المؤمنين عليه السلام؛ الكر والفر في الامامة ؛ الإبانة عن المماثلة في الاستدلال بين طريق النبوة و الامامة؛ رسالة في حق الوالدين (3)و معونة الفارض في استخراج سهام الفرائض .
منتجب الدین به مناسبت یادآوری از او می نویسد: کراجکی از فقهای اصحاب ما و از شاگردان سید مرتضی و شیخ ابو جعفر طوسی است و تألیفاتی دارد؛ از جمله آنها التعجب والنوادر و ما به توسط پدرمان از پدرش از وی روایت می کنیم.
ص: 236
ابن شهر آشوب در طی نامبرداری از او می نویسد: از تألیفات او اخبار الاحاد؛ التعجب في الامامة کتاب ارزنده ای است؛ مسئلة في المسح؛ مسئلة في كتابة النبي صلى الله عليه و آله و سلم ؛ المنهاج في معرفة مناسك الحاج ؛ المزار؛ مختصر زيارة ابراهيم الخليل عليه السلام و شرح جمل العلم سید مرتضی؛ الوزیری؛ شرح الاستبصار في النص على الائمة الاطهار؛ المشجر؛ معارضة الأضداد باتفاق الاعداد الاستظراف في ذكر ما ورد من الفقه في الانصاف؛ کتاب التلقين لاولاد المؤمنين و جواب رسالة الاخوين .
ابن طاووس در اواخر کتاب الدروع الواقية كتاب الفهرست را به کراجکی نسبت داده است. کراجکی از شیخ مفید و معاصران او روایت می کرده است (1)
مؤلف گوید: وی در رمله بيضا(2) می زیسته و احمدبن نعمة الله عاملی در اجازه ای که به ملاعبدالله شوشتری داده از وی به امام حبر علامه عماد المذهب یاد کرده است. کراجکی با فقیه معروف قاضی ابن براج معاصر بوده است .
و در بحار می نویسد: همگی ارباب اجازات، سند خود را به وی منتهی می سازند و
از اجازات به دست می آید که وی، استاد ابن براج بوده است. .
ص: 237
یکی از فضلا اظهار داشته است: کراجکی از شاگردان واسطی بود و در روز جمعه هشتم ربيع آخر سال 449 ه. ق در صور درگذشت .(1)
مؤلف گوید: ممکن است مراد از واسطی، ابوعبدالله حسين بن عبيد الله بن على واسطی باشد(2)
در بحار کتاب النصوص و رسالة في تفضيل امیر المؤمنين عليه السلام و رسالة الى ولده را به وی نسبت داده است.
ابن طاووس در الاقبال کتابی را به وی نسبت داده که در آن آمده است ماه مبارك رمضان همواره سی روز تمام می باشد و نقصی در آن متصور نیست و جعفربن قولویه هم ماه مبارك رمضان را سی روز تمام می دانسته است.
پس از این به کتاب دیگر او به نام الكافي في الاستدلال دست یافتم که برخلاف آن کس که می گوید ماه مبارك رمضان سی روز تمام است و ناقص نمی شود، اقدام کرده و از نظریه پیشین خود که ماه را سی روز تمام می دانسته پوزش خواسته و اضافه کرده است که ممکن است ماه رمضان ناقص و سی روز تمام نباشد.
کراجکی در تغییر فتوا در خصوص تمام و ناقص بودن ماه مبارك رمضان از استادش پیروی کرد که او هم تغییر رأی داد و دو کتاب راجع به تغيير رأی خویش تألیف نمود..
ص: 238
و گاهی پیش آمده است که کتاب تأويل الايات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة را به کراجکی نسبت داده اند؛ لیکن این انتساب درست نیست و ما پیش از این ذیل احوال سید شرف الدین علی حسینی استرابادی نجفی تحقیقات لازم را ایراد کرده ایم.
از تألیفات او کتاب روضة العابدين است. این کتاب را کفعمی در المصباح و بعضی از علما در الجنة الواقية و الجنة الباقية به کراجکی نسبت داده اند.
از تألیفات او کتاب البرهان است که کفعمی در حواشی المصباح آن کتاب را به وی نسبت داده و از آن نقل کرده است .(1)
استاد استناد در فهرست بحار الانوار کتاب جواهر المطالب في فضائل مولانا علی بن ابیطالب علیه السلام را به وی نسبت داده و از آن نقل کرده است و چنان که می دانیم کتاب مزبور غیر از کتاب معدن الجواهر است که از آثار او بوده و پیش از این هم از آن یاد کردیم و در فصل دوم از بحار گوید: کتاب جواهر المطالب کتاب ارزنده ای است و از آثار تألیفی یکی از علمای ما می باشد و مطالب آن را از کتابهای معتبر شیعه و سنی فراگرفته است.
شیخ شهید ثانی (ره) کتاب تهذيب المسترشدین را که در فقه بوده در رساله الجمعه به وی نسبت داده و وجوب نماز جمعه را از آن نقل کرده و همچنین فرزندش شیخ حسن، کتاب مزبور را از تألیفات او بر شمرده و در کتاب فقه المعالم از آن نقل نموده است. .
ص: 239
وی از فضلا و سرایندگان و ادبای روزگار خود می باشد. کتاب کشف الغمة را از پدرش روایت می کند و از پدرش اجازه داشته است و من آن اجازه را که به خط یکی از علما است، دیده ام.
وی از فضلای بزرگوار بوده و محمد بن قاسم بن معه از وی روایت داشته و خود
او نیز از این معیه روایت می کرده است .
فتال از نظر اعلام شيعه در کمال وثوق بوده است. شیخ منتجب الدین می نویسد:
گروهی از علمای موئق، تفسير او را به من اجازه داده اند.
مؤلف گوید: از ظاهر استفاده می شود - پیش از این هم گذشت - که مترجم حاضر با مؤلف روضة الواعظین یکی هستند و به احتمال بعیدی هم می توان گفت متر جم حاضر غير از مؤلف روضة الواعظین است و هر دو تن تفسیر داشته اند.
جمعی از علما از جمله ابن شهر آشوب به اتحاد این دو تن، اشاره کرده اند و ممکن است همین احتمال هم به حقیقت نزدیکتر باشد؛ زیرا به طوری که پیش از این ابراز داشتیم، فتال نیشابوری، استاد شیخ ابن شهر آشوب بوده و ابن شهر آشوب به چگونگی احوال او داناتر بوده است. منتجب الدین هم در روزگار او می زیسته؛ ليكن باواسطه از وی روایت می کرده است.
شیخ منتجب الدين در فهرست پس از چهار ورقه از ترجمه ای که گذشت، در آخر باب میم می نویسد: شیخ شهید محمد بن احمد فارسی، مؤلف روضة الواعظين.
از ترجمه اخیر، استفاده می شود، منتجب الدین معتقد بوده که مؤلف روضة الواعظین دو تن بوده اند و یا ابن شهر آشوب و شیخ منتجب الدین نزديك به روزگار یکدیگر می زیسته و این
ص: 240
احتمال به وقوع پیوسته است.
منتجب الدین می نویسد: ابوجعفر، از ثقات فقها بوده است و تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب المعتمد في المعتقد؛ العبادات الدينية و كتاب السنة و البدعة و ما به واسطه سید صفی مرتضی بن داعی حسینی کتابهای وی را از او روایت می کنیم.
و فاضل بزرگواری بوده و از محقق حلی روایت می کرده است.
منتجب الدین گوید: حلبی از فقهای شایسته است. روزگار شیخ ابو جعفر طوسی را دریافته از او و از ابن براج روایت می کرده و سید امام ابوالرضا راوندی و شیخ امام قطب الدین ابوالحسین راوندی شاگرد او بوده اند.
و مؤلف گوید: از کتاب اليقين ابن طاووس به دست می آید شیخ ابو جعفر حلبی از شیخ طوسی روایت می کرده و شیخ ابوالفرج علی بن عبدانی از وی روایت داشته است.
شیخ زین الدین در اواخر رسالة الغيبه در اثنای سند حدیث از شیخ قطب الدین ابو الحسين سعيد بن هبة الله راوندی از شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن محسن حلبی از شیخ فقیه ابوالفتح محمد بن علی کراجکی تا به آخر سند.
قطب راوندی در اول الخرائج و الجرائح می نویسد: گروهی از اعلام از جمله
شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن محسن حلبی از شیخ ابو جعفر طوسی تا به آخرسند.
منتجب الدین گوید: وی قاضی ری است.
ص: 241
وی فاضل بزرگواری است. ابن معيه از وی روایت می کرده و پیش از این، ابن
على اعرج نام برده شده است.
وی از فضلا بوده و پیش از این، ابن جهیم یاد شده است.
منتجب الدین وی را دانشمندی مورد وثوق معرفی کرده است.
مؤلف گوید: چنان که متعارف است از این نسبت اسامی بسیاری از قلم افتاده
است.
منتجب الدین گوید: وی واعظی صالح است.
به عنوان ابن ابی القاسم نام برده شده است.
منتجب الدین گوید: وی از فضلا و فقها بوده و روایات بسیاری نقل می کرده است
و من کتابهای چندی از احادیث را نزد او قرائت کرده ام.
مؤلف گوید: مطهر که جد اعلای مترجم حاضر است، سید اجل مرتضی ذوالفخرین ابوالحسن مطهر بن ابی القاسم علی بن ابي الفضل محمد حسنی دیباجی است
ص: 242
و ترجمه سید مرتضی مطهر یاد شده و ترجمه فرزندش سید اجل مرتضی ابوالقاسم عزالدين يحیی بن محمد بن علی ایراد خواهد شد.
منتجب الدین می گوید: وی از دانشوران مورد وثوق بوده است و شیخ مفید
عبدالرحمن نیشابوری از شاگردان او می باشد.
وی از فضلای روزگارش بوده است. محمد بن قاسم معروف به ابن معيه از وی
روایت می کرده و او نیز از وی روایت داشته است.
مؤلف گوید: ظاهرة شيخ قوام الدين، عموزاده علامه حلی است؛ یعنی مترجم حاضر
فرزند شیخ رضی الدین علی بن شیخ سديد الدين يوسف بن علی بن مطهر حتی می باشد.
ابن شهر آشوب می گوید: ابن حجام تألیفاتی دارد؛ از آن جمله است کتابهای تأويل ما نزل في النبی و آله عليهم السلام؛ تأويل ما نزل في شيعتهم؛ تأويل ما نزل في اعدائهم ؛ التفسير الكبير ؛ الناسخ والمنسوخ ؛ قرائة امير المؤمنين عليه السلام؛ قرائة اهل البيت عليهم السلام؛ الاصول؛ الاواخر؛ الاوائل و المقنع في الفقه.
ابن شهر آشوب گوید: از تألیفات اوست: الرد على من طعن على علیه السلام في
فضله و امامته و امر الحكمين.
وی از فضلا و فقها بوده و در روزگار شهید ثانی (ره) می زیسته و يك سال پس از
ص: 243
شهادت شهید بدرود حیات گفته و از او و از شاگردانش استفاده نموده است .
منتجب الدين أو را عالم و صالح معرفی کرده است.
وی از فضلا و افراد شایسته و ادبا بوده و از ابن براج روایت می کرده است .
ابن شهر آشوب می نویسد: از تألیفات او کتاب مانزل من القرآن في علی بن
ابیطالب علیه السلام است.
ابن خلکان گوید: ابوعبدالله محمد بن عمران بن موسی بن سعد بن عبیدالله کاتب مرزبانی؛ اصل وی از خراسان بوده و در بغداد به دنیا آمده است و تألیفات او مشهور می باشد.(1) مجموعه های بی سابقه ای گرد آورده و آداب بسیاری را نقل می کرده و اخبار و
ص: 244
پیش آمدهای تاریخی زیادی به خاطر داشته است. آری، تألیفات او بسیار و در حدیث مورد وثوق بوده و تمایلی به تشیع داشته و سال 384 ه. ق بدرود زندگی گفته است .
سید مرتضی (ره) در کتاب الدرر و الغرر مطالب بسیاری از او نقل کرده است.
وی از معاصران و از فضلای ماهر و از محققان و مدققان و ادبا و سرایندگان به شمار می رود و در فنون عربی و امثال آن بر بسیاری از دانشوران روزگارش برتری داشته است. اشعاری نغز می سروده و معانی و مضامین بکر و بی سابقه ای در آنها ایراد می کرده است.
سید علی بن میرزا احمد که شاگرد او بوده و در کتاب سلافة العصر او را به این خلاصه ستوده است: دریای پهناوری است که همواره متلاطم است و ماه بدری است که در آسمان عظمت می درخشد. از همت عالی برخوردار است و به انوار علومش تاریکیهای نادانی را بر طرف می سازد. ارزنده ترین لباسهای گرانبها را بر اندام خویش می آراید و در شریفترین مکانها قرار می گیرد. آب زلال دانشهایش در نهرهای دلهای دانشوران جاری و راویان کلمات شیوای او از آب روان آنها تشنگان علم و ادب را سیراب می سازند.
مدارس علوم را پس از اندراس، تجدید کرد و باغهای معرفت و كمال را به آب و جد و جلال خویش شاداب گردانید تا آنجا که گوید چرخ ادب بر مدار او می گردد و گرداگرد او به حرکت در می آید و به ورود حقایق و صدور دقایق می پردازد.
گوهرهای دانش را به رشته انتظام می دهد و سحر حلال از قلم سحارش محافل را به خود متوجه کرده و بدرستی سوگند یاد می کنم که پس از مهیار دیلمی و سید رضی هیچ سراینده ای به پایه او نرسیده و شعری که محافل را روشن کند، بهتر از او نگفته است. اگر
ص: 245
از دقتش گویم، بازار دقیقی را شکسته و اگر از جزالتش سخن برانم، کوه عقیق را از پای انداخته است و هرگاهی از انسجامش لب بگشایم، بارانی است که چمنها و دمنها را سیراب می گرداند و اگر از سهولت آن باز گویم، راهی است که ابوطيب برای خویش برگزیده است.
و از این قبیل ثناگستریها در ضمن فقرات زیادی در حق او گفته تا آنجا که می نویسد: فقه و نحو و بیان و حساب را از او فراگرفته ام.
پس از این به بخش مهمی از اشعار شیوا و چکامه های فرای او پرداخته است که از جمله ابیات زیر قابل ذکر می باشد :
لا يتهمني العاذلون على البكا
كم عبرة موهتها ببناني
آليت لافتق العذول مسامعي
يوما و لاخاط الكرى أجفاني
- سرزنش کنندگان مرا به گریستن ملامت نکنند؛ چه بسیار اشکهایی که از نوك انگشتان من جاری گردید.
- سوگند یاد می کنم که سخن ملامتگران گوش مرا نیازرده و خواب هم چشم مرا
به خود متوجه نساخته است.
از ابیات اوست:
سلبت أساليب الصبابة من يدي
صبري و أغرت ناجذي ببناني
- صبر و شکیبایی روشهای عشق و شور را از کف من ربود و دندان من به انگشتان
من در آویخت؛ آنها را گزید و ناراحت ساخت.
از اوست: يا أخا البدر رونقا و سناءا
و شقيق المها وترب الغزالة
ساعدالحظ يوم بعتك روحي
لاو عينيك لست أبغي اقالة
- ای دوستی که زیبایی چهره و فریبایی تو ماه شب چهارده را رونق و نوربخشیده وای کسی که در فرار کردن از دست دلبستگان به خودت، همراه و هم سال با گاوان وحشی و آهوان بیابانی میباشی.
- از آن روز که روحم را به تو فروختم مرا مساعدت کن تا از دیدار تو کمال لذت
ص: 246
را ببرم. به دیدگان تو سوگند که من معامله ای را که با تو انجام داده ام اقاله نخواهم کرد و پس نخواهم گرفت.
از اوست:
یا خليلي دعاني و الهوى
إني عبدالهوى لو تعلمان
و قصارى الخل و جد و بکا
فابكياني قبل أن لاتبكیان
- ای دو دوست من مرا به عشق و شورم بازگذارید که اگر متوجه باشید، من بنده
عشق و شورم.
- آخرین مرحله دوستی خوشحالی و گریه است این پیش از آن که مرا از گریه بازبدارید، بگریانید.
از اوست:
أين من أودعوا هواهم بقلبي
وصلو انارهم على كل هضب
به کجا هستند آنهایی که عشق خودشان را در دل ما برقرار کردند و گروگان
گذاردند و کجایند آنها که آتش درون خود را بر هر بارانی شعله ور ساختند.
از اوست:
كلمافوقوا إلى الركب سهما
طاش عن صاحبي و حل بجنبي
يشتكي ما اشتكيت من ألم البي
من كلا نا دامي الحشى و القلب
- هرگاه قافله را هدف تیر قرار بدهند، از دوست من می گذرد و به پهلوی من وارد
می شود.
در آن حال هر دوی ما از درد می نالیم و دل و اندرون هر دوی ما خونین است. از اوست:
أرقت و صحبي بالفلاة هجود
وقدمتفرع للظلام وجيد
و أبعدت في المرمى فقال لي الهوى
رويدك ياشامي أين تريد؟
أهذا، و لما يبعد العهد بيننا
بلى كل شيء لاینال بعيد
- در شب بس تاريك دوستان من در بیابان بیدار بودند و من به خواب رفته بودم. - در گذرگاه تیراندازی از آنان دور شدم. در آن حال، عشق و شور خطاب به من
ص: 247
گفت: ای شامی، آرام باش کجا می روی؟!
- آیا قرارداد فیمابین این بود؛ حال آن که از آن قرارداد مدتی نگذشته است؟ آری،
هر چیزی که بدست نیاید، به نظر دور خواهد آمد.
از اوست:
غادر تموني للخطوب دريئة
تغدو على صروفها و تروح
ما حرکت قلبي الرياح إليكم
إلا كما يتحرك المذبوح
- وسایل پیش آمدهای ناراحت کننده را که شب و روز بر من وارد می شود، از راه
حیله گری برای من به وجود آوردید.
- و در آن حال دل من مانند حیوان کشته شده به سوی شما در حرکت بود.
مؤلف امل الآمل می گوید: عاملی حداکثر مطالع غزلیات خود را با تعریف از امردان و توصیف از شراب آغاز کرده است و من در تعریض به وی و صفی حلی که شرح حال او را در جلد دوم این کتاب ایراد کردهام، ابیاتی سروده ام(1)؛ هر چند کلماتی که مترجم حاضر و عبدالعزيز بن أبي السرایا معروف به صفی حلی و امثال ایشان راجع به شراب و امردان گفته اند، محمول به ظاهر نیست؛ در عین حال، اظهار چنان کلماتی از چنان افرادی شایسته نمی باشد.
وی عالمی فاضل و ادیبی ماهر و سرایندهای محقق بود و از فنون عربی و فقه و
امثال اینها اطلاعاتی به کمال داشت و از معاصران است و امور قضایی مشهد مقدس رضوی را عهده دار می شد و از شاگردان سید بدرالدین حسینی عاملی مدرس و
ص: 248
سید حسین بن محمدبن علی بن ابی الحسن موسوی (شیخ الاسلام) فرزند صاحب مدارك و دیگران بوده است.
از تألیفات او شرح شواهد است. در این کتاب به شرح شواهدی پرداخته که بدر الدين بن مالك فرزند ابن مالك در شرح بر کتاب پدرش ایراد نموده است.
شرح شواهد، کتاب بزرگی است و از تحقیقات ارزنده ای برخوردار می باشد و نظریات عینی را که در خصوص شواهد و امثال آن داشته است، مورد نقض و ایراد قرار داده(1) و گاهی هم شعر می سروده است؛ ليكن در حال حاضر از اشعار او چیزی در اختیار ندارم.
وی فاضلی شایسته و از معاصران است. مراتب علمی را از پدرش و از مشایخ دیگر ما فراگرفته است.
وی فاضلی شایسته و از فقهای معاصر است.
ص: 249
وی از بهترین دانشوران روزگارش بوده و ابن معیه از وی روایت می کرده است.
وی مانند اسمش فاضلی شایسته و سرایندهای معاصر است. دو فقره ارجوزه مرا
که در مواریث سروده ام، شرح کرده است .
از علما و فضلا و سرایندگان نغز گو و از شاگردان مولانا خلیل قزوینی به شمار است. در قزوین به وعظ و خطابه اشتغال می ورزید و کتاب ابواب الجنان في المواعظ را که به پارسی تألیف کرده در رشته خود بی نظیر است و دیوان شعری هم دارد و در ماه رمضان سال 1080 ه. ق بدرود زندگی گفته است .(1)
ص: 250
منتجب الدین او را محدث صالح معرفی کرده است .
وی دانشمندی بافضیلت و پارسا و از دنیا گذشته و سراینده و ادیب و از معاصران
است. ريحانة الادب، ج 4، ص 270 می نویسد: واعظ تصمیم داشت کتابش را در ضمن هشت مجلد به عدد ابواب بهشت تألیف نماید. جلد اول را در عهد شاه عباس ثانی و دوم را در زمان شاه سلیمان به پایان آورد و به اتمام بقیه آن توفیق پیدا نکرد و فرزندش ملا محمد که او هم واعظ دانشمندی بود. به اتمام آن اقدام نمود- م.
وی از علما و صلحا و پارسایان روزگار خودش بود.
ابن شهر آشوب به توسط او از شاگردان شیخ طوسی روایت داشته است.
مؤلف گوید: چنان به نظر می رسد که اشتباهی در نام شیخ ابو علی طبرسی اتفاق افتاده باشد و منظور وی ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی مؤلف مجمع البيان است که از مشایخ ابن شهر آشوب به شمار می رود و ممکن است مترجم حاضر فرزند شیخ ابوعلی طبرسی مذکور باشد و منافاتی ندارد که پدر و فرزند در کنیه، مشترك باشند و یا مترجم حاضر عموی شیخ ابوعلی طبرسی مذکور باشد.
منتجب الدین او را فقیه فاضل معرفی کرده است.
ص: 251
وی فاضل بزرگواری است که کتاب کشف الغمه را از مؤلفش علی بن عیسی روایت می کرده و از او اجازه داشته است.
شیخ زین الدین محمدبن قاسم برزهی(1)
وی فقیهی فاضل بوده و اقوال و نظرهای او را در کتابهای استدلالی ایراد کرده اند.
ابن شهر آشوب گوید: کتاب الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيبب الخلف من المحن از تألیفات او می باشد.
منتجب الدین او را به عنوان فاضل ستوده است.
وی از فضلا و علما و سرشناسان و از سرایندگان و ادیبان بوده و شهید اول از وی روایت می کرده و در یکی از اجازاتش وی را اعجوبه روزگار نام برده که از همگی فضيلتها و ارزشها برخوردار بوده است.
شهید ثانی در اجازه ای که به شیخ حسین بن عبدالصمد داده می نویسد: اجازه ای را که وی برای شهید اول محمدبن مکی و دو فرزندش محمد و على و خواهرشان
ص: 252
ام الحسن فاطمه معروف به ست المشایخ نوشته است به خط خود او دیده ام (1)
گفتیم ابن معیه از سرایندگان بوده است. ابیات ذیل را هنگامی که به چگونگی حال برخی از علویها پی برد که از نسب عالی برخوردار هستند، سروده است و در ضمن به پاره ای از اعمال ناشایست اقدام می نماید.
يعز على أسلافكم يابني العلي
اذا نال من أعراضكم شتم شاتم
بنو الكم مجد الحياة فما لكم
اسأتم الى تلك العظام الرمائم
اری الف بان لايقوم بهادم
فكيف ببان خلفه الف هادم
- ای فرزندان علی بر گذشتگان شما گران است، هرگاه ببیند آبروی شما به وسیله
شماتت گران به خطر می افتد.
۔ خاندان پاکیزه گوهر شما بودند که برای آسایش دنیا و آخرت شما زندگی ارزنده ای فراهم ساختند.
اکنون شایسته نیست نسبت به بستگان خود که در دل خاك خوابیده اند، بی احترامی و بدکرداری بنمایند.
- می بینم که هزار بنای آباد در برابر ویران کننده تاب مقاومت نمی نماید تا چه رسد
به بنایی که هزار تن ویران کننده به دنبال آن باشد.
از ابیات اوست:
ملك عنان الفضل حتی اطاعنی
و ذللت منه الجامح المتصعبا
و ضاربت عن نيل المعالی و حوزها
بسیفی ابطال الرجال فما بنا
و اجريت في مضمار كل بلاغة
جوادی فحاز السبق فيهم و ما كبا
و لكن دهری جامح عم ماربی
و نجمي في برج السعادة قد خبا
و من غلب الأيام فيما يرومه
تيقن أن الدهر يمسی مغلبا .
ص: 253
- دهانه اسب فضیلت را در اختیار گرفتم تا آنجا که سر به فرمان من در آورد و بدین وسیله بود که اسب سرکش را زیر بار خویش در آورده و رام کردم.
- و با شمشیر دانش و بینش خود با دلاوران نبرد کردم و خود را به عالیترین مراتب کمال نایل ساختم.
- و در میدان بلاغت، اسب کمالات خویش را به جولان در آورده، بر همگان پیشی گرفتم.
- لیکن اسب روزگار با من سرکشی کرد و از منظوری که داشتم جلوگیری نمود و ستاره نيك بختی ام افول نمود.
- آری، کسی که در رسیدن به مقصودش با روزها به نبرد بپردازد، می فهمد که روزگار بر او چیره می شود و روز او را به شب تار مبدل می سازد.
من این ابیات و ابیات پیش از آن را به خط شیخ بن شهید ثانی قدس سرهما دیده ام.(1)
مؤلف گوید: ابن معيه از سید عبدالکریم بن طاووس روایت می کرده است.
وی در اصل از مردم طالقان بوده و در قزوین می زیسته و از فضلای معاصر است و در مدرسه نواب قزوین تدریس می کرده و در ماه محرم سال 1094 ه. ق بدرود حیات گفته است (2)
ص: 254
وی از فضلا بوده و ابن معیه از وی روایت داشته است .
وی از علما و فضلا و هوشمندان بود. ذهنی وقاد و شعله ور از دانش داشت و جامع فنون و سر آینده ای ادیب و منشی و از معاصران به شمار می رود.
وی در مکه مکرمه می زیست و دانشوری فاضل و فقیهی محدث و صالحی عابد بود و به درجه شهادت نایل آمد و رساله ای در رجعت تألیف کرده و از معاصران است.
مؤلف گوید: امیر محمد، داماد مولانا محمد امین استر آبادی است و در سال 1087 ه. ق در مسجدالحرام به اتهام تغوط در مقام حنفی به شهادت رسید و من او را در سفر اول حج بیت الله دیده ام.
در لاهیجان رساله ای در المقادير و الاوزان از امیر محمد مؤمن بن علی حسینی دیده ام که آن را برای سلطان محمد قطب شاه تألیف کرده بود و اظهار می داشتند که این رساله از سيد مترجم است و ممکن است سالی که در مکه بوده قطب شاه به دیدار وی رسیده و از وی تقاضا کرده است تا این رساله را تألیف نماید.
بحق باید گفت این رساله از تألیفات سيد مترجم نمی باشد و از تحقیقات او تعليقاتی است که بر کتاب المدارك فراهم آورده است و من آنها را به خط خود او دیده ام(1)
ص: 255
وی در مشهد مقدس می زیست و از فضلا و علما و محققان و متکلمان و فقها و محدثان و پارسایان روزگار ما به شمار می آمد.
تفسير القرآن ؛ حواشی شرح اللمعة و تألیفات دیگر از آثار او می باشد. (1)
منتجب الدین گوید: وی از اعیان ثقات بوده است. کتاب نزول القرآن في شأن امیر المؤمنين عليه السلام از تألیفات اوست و ما این کتاب را به توسط سید ابوالبركات مشهدی از وی روایت می کنیم.
ابن شهر آشوب، نام او و کتابش را یادآوری کرده است.(2)
ابن طاووس در طرائف می نویسد: محمد مؤمن شیرازی از علمای چهار مذهب است و تفسیر قرآنی دارد که آن را از دوازده تفسیر برگزیده است.
ممکن است مترجم حاضر غیر از این شخص باشد.
مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب الاعتقاد است. این کتاب را فاضل دانشور مولانا
ص: 256
محمد طاهر قمی در کتاب الاربعین به وی نسبت داده است و مؤلف امل الآمل هم همان کتاب را در فهرست كتاب الهداة به وی منسوب داشته است.
ابن شهر آشوب در کتاب المناقب می نویسد: ابوبکر محمدبن مؤمن شیرازی به من اجازه داد تا از کتاب مانزل من القرآن في علی که از تألیفات خود او می باشد، روایت نمایم.
وی در این کتاب بیشتر احادیثش را به ابو العز بن کلاس عکبری و ابو الحسن عاصمی خوارزمی و یحیی بن سعدون قرطبی و امثال ایشان مستند می کند.
و از این که ابن شهر آشوب کتاب او را در ردیف کتابهای عامه قرار داده، فهمیده می شود که از علمای عامه بوده است؛ مگر این که بگوییم وی شیعه است و نظر به این که حداکثر مطالب تفسیرش را از احادیث عامه استفاده کرده است به تسنن مشهور شده و ابن شهر آشوب هم او را به آنان ملحق ساخته است.
از گفتار دیگران از جمله مولانا محمد طاهر در کتاب الاربعین به دست می آید که وی از علمای تسنن است.
در اصل از مردم طالقان بوده و در قزوین می زیسته است.
از فضلا و علما و محققان به شمار می رود و حواشی بر مغني اللبيب و رسالة في اكل آدم من الشجرة و تفسیر سوره ملك را تألیف کرده و آخری را به سلطان عصرش اهدا نموده است.
وی از معاصران می باشد.
منتجب الدین او را به فضیلت و دانش ستوده است.
قاضی تاج الدين ابوعلی محمدبن محفوظ بن وشاح بن محمد
وی از فضلا و صلحاو ادبای بنام است و محمد بن قاسم بن معه از وی
ص: 257
روایت داشته است (1)
منتجب الدین گوید: وی مؤلف كتاب السابقى في اعتقادات اهل البيت عليهم السلام می باشد.
ابن محمد رازی
وی از فقها و فضلای بزرگوار بوده است و از مشایخ ابن معية می باشد.
وی عالمی باصلاحیت و فضیلت بوده و از شاگردان محقق حلی و از مشایخ ابن معية به شمار است.
مؤلف گوید: بحق باید گفت وی همان شیخ جلال الدين محمدبن کوفی می باشد که پیش از این نام برده شده است.
وی از فضلا و فقهای بزرگوار بوده؛ از پدرش محمد از جدش محمد از جدش زین(2)
ص: 258
از جد پدریش فقيه داعی از ابوالصلاح و ابن براج و سر و شیخ طوسی روایت داشته و از ابن طاووس هم روایت می کرده است.
مؤلف گوید: مترجم حاضر از همه مردم پارساتر و بی توجه تر به دنیا بود و کتابهایی تألیف کرده است از آن جمله کتابهایی در دعا بوده که سید بن طاووس از آنها نقل می کرده و از وی کمال بزرگداشت را می نموده است.
به طوری که علامه حلی در کتاب منهاج الصلاح به مناسبت استخاره با تسبیح یا ریگ نقل کرده پدرش سدید الدین یوسف از مترجم حاضر روایت می کرده است.(1)
منتجب الدین وی را به فضیلت ستوده است.
وی از فضلا و ادبا و دانشوری شایسته بوده و از سید فضل الله راوندی
ص: 259
روایت داشته است.
وی از فقها و فضلا بوده و اقوال او را در کتابهای استدلالی ایراد کرده اند؛ چنان که در کتاب المدارك ذیل مسأله آب چاه و مباحث دیگر به نقل اقوال او پرداخته و او را از قدمای اصحاب نام برده و در فقه المعالم و کتابهای دیگر به اقوال او اشاره شده است .
کتاب المفيد في التكليف از تألیفات او می باشد و ابوالفضل شاذان بن جبرئیل به توسط
پدرش از وی روایت می کند و پیش از این گذشت که شریف معروف به ابن الشريف اکمل بحرانی از وی روایت داشته است.
مؤلف گوید: پیش از این ترجمه شیخ ابوالحسن محمدبن احمد بصروی یادآوری شد و پس از این هم در باب القاب به عنوان ابو الحسن بصروی یادآوری می شود و چنان که می دانیم همگی این نامها متوجه به شخص واحد است که مترجم حاضر باشد؛ هر چند مؤلف امل الآمل اسامی مزبور را متوجه به چند شخص می داند. فاضلی اظهار داشته است وی شاگرد سید مرتضی و اعلام دیگر آن روزگار بوده است و از تألیفات او کتاب المعتمد است و دیوان شعری هم دارد.
سید مرتضی تألیفات خود را به وی اجازه داده است و صورت اجازه او را دیده ام .
بصر وی پس از آن که تألیفات سید را کاملا نوشته؛ از سید به شرح زیر تقاضای اجازه کرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم؛ خادم سید اجل مرتضی ذوالمجدین که خدا عمرش را طولانی بدارد و تأیید و نعمت و مقام رفيع او را پایدار فرماید و دشمنان و حاسدان او را از پای درآورد از مقام معظم او چنین تقاضا دارد که تألیفات خودش را که در این فهرست آمده و همچنین آنچه را صلاح می داند و از صحت آن با اطلاع است و تألیفاتی را که پس از این به نگارش می آورد به من اجازه بدهد و آرزومندم مشمول رأی عالی قرار بگیرم و از این نعمت برخوردار گردم؛ انشاء الله .
سید در پاسخ تقاضای وی نوشت:
ص: 260
محمدبن محمدبن حسن، نصیرالدین طوسی
به ابوالحسن محمدبن محمد بصروی که خدا توفیقات او را نیکو گرداند اجازه دادم تا همگی کتابها و تصنيفها و امالی و نظم و نثر مرا از آنچه در این اوراق آورده است و از آنچه ممکن است در آینده به تألیف آن موفق گردم روایت نماید و کتب علی بن حسین موسوی تاریخ آن شعبان سال 417 ه. ق.
بزرگواری دانشمند است که در علوم متداوله مهارت کامل داشته و در علم کلام، ممارستی تمام و در عقلیات محققی بنام بوده است.
تألیفاتی دارد؛ از جمله تجریدالاعتقاد به التذكرة في الهيئة ب تحریر کتاب اقلیدس ؛ تحرير المجسطی ؛ شرح الاشارات الفصول النصيرية، الفرائض النصيرية؛ آداب المتعلمين؛ رسالة الاسطرلاب؛ رسالة الجواهر؛ نقدالمحصل؛ رسالة المعينية.
این رساله در هیئت به فارسی تألیف شده و همین رساله را به فارسی شرح کرده است و رسالة خلق الاعمال و شرح رسالة العلم میثم بحرانی و تألیفات دیگر.
علامه حلی (ره) از وی روایت می کرده و در اجازه كبيره اش می نویسد: این بزرگوار در علوم عقلی و نقلیه از دانشمندان روزگارش برتر و عالی مقام تر بود و تألیفات فراوانی در علوم حکمیه و احکام شرعیه طبق مذهب اماميه تألیف کرده است و در اخلاق و نیکو رفتاری و ویژگی های دیگر بزرگوارترین دانشمندانی است که دیده ایم .
ص: 261
خدای متعال آرامگاه او را نورانی گرداند و من الهيات شفای ابوعلی بن سینا و بخشی از تذکره خود او را که در هیئت تألیف کرده از محضرش استفاده می کردم و همواره با وی مصاحب بودم تا اجلش فرا رسید (قدس الله روحه).
از ابیات اوست:
کاعدما و لم يكن من خلل
والأمر بحاله إذا ما متنا
ياطول فنائنا و تبقى الدنيا
لا الرسم بقي لنا و لا اسم المعنى
- ما نبودیم و خللی هم از نابودی ما در عالم ایجاد نشد و به همین نسبت هنگامی که بمیریم چرخ روزگار به حال خود می چرخد.
- چقدر نابودی ما به درازا می کشد و دنیا به جای خود برقرار است که از اسم و رسم ما اثری باقی نخواهد ماند . (1)
از ابیات اوست:
ما للمثال الذي مازال مشتهرا
للمنطقيين في الشرطي تسديد
أما رأوا وجه من اهوى و طرته ال
شمس طالقه و الليل موجود
- چه مثالی است که در میان منطقيها وجود دارد و در قضیه شرطيه بااستواری هرچه تمامتر ایراد می کنند.
- و می گویند ان كانت الشمس طالعة فالنهار موجود ای کاش رخسار و گیسوی کسی که مرا فریفته خود ساخته است دیده بودند و چنین مثال می آوردند که الشمس طالعة و الليل موجودة (2)ل
ص: 262
مؤلف گوید: بعضی اظهار داشته اند طوسی منسوب به شهر طوس مشهور نمی باشد؛ بلکه طوسی یکی از روستاهای قم بوده که ویران شده است.
به طوری که یکی از علما اظهار کرده است خواجه نصیر مراتب علمی را از میثم بحرانی و ابوالسعادات اسعدبن قاهر استفاده کرده است.
هرگاه بگوییم مراد از میثم ابن میثم شارح نهج البلاغه است، درست نیست؛ مگر این که بگوییم میثم مزبور جد ابن میثم مذکور است.
ان خواجه نصیر، وزیر هولاکوخان مغول، به قولی صدارت مسلمانان را عهده دار بود و به مقام وزارت او سیدبن طاووس در آغاز کتاب فرحة الغری و به مقام صدارت او علامه حلی در احوال یحیی بن سعید و دیگران اشاره کرده است.
خواجه نصیر از شیخ برهان الدين محمدبن محمدبن على حمدانی که به نامش اشاره می شود روایت می کرده و مراتب علمی را از فریدالدین نیشابوری فراگرفته است .
و در سال 672 ه. ق در سن هفتاد و پنج سال و هفت ماه در بغداد در گذشته و در قبه
ص: 263
کاظميه على صاحبها الاف الثناء و التحيه مدفون شده و بعضی مدفن او را در نجف اشرف و بعضی در کربلای معلا گفته است.
در جامع التواریخ چنین می نویسد: خواجه نصیر وصیت کرد تا پس از مرگ، وی را در جوار حضرت موسی بن جعفر عليه السلام دفن کنند و هنگامی که در آن محل مبارك به حفر قبر او پرداختند، قبر آماده ای ظاهر گردید.
پس از کاوش معلوم شد گوری بوده که ناصر خلیفه عباسی آن را برای خود ترتیب داده و وصیت کرده که وی را در آنجا دفن کنند.
پس از مرگ او فرزندش به وصیت پدر رفتار نکرده و در جای دیگر او را دفن کرده اند.
از پیش آمدهای بی سابقه آن که تاریخ اتمام آن قبر در روز شنبه یازدهم ماه جمادی اول سال 597 ه. ق است که در همان تاریخ و همان روز هم خواجه (ره) متولد شده است.
مدت عمر خواجه 75 سال و 7 ماه است و در آخرین ساعت روز دوشنبه هیجدهم ماه ذیحجة الحرام سال 672 ه. ق در بغداد وفات یافت و در اولین ساعت از روز در طالع حوت متولد گردیده . (1)
در یکی از کتابها دیدم خواجه نصیر در آغاز کار، علوم عقلی را در طوس از محضر دایی اش استفاده کرده پس از آن به نیشابور رفته و به درس فریدالدین داماد و قطب الدین مصری و فضلای دیگر حضور یافته و اشارات ابوعلی سینا را از فریدالدین فراگرفته و او آن کتاب را از صدر الدین سرخسی و او از افضل (الدين) فيلافی (غیلانی، ا
ص: 264
جیلانی) و او از ابوالعباس لوکری و او از بهمنیار و او از شیخ ابوعلی سینا آموخته است.
و در یکی از کتابها دیدم علوم شرعی را از پدرش و او از فضل الله راوندی و او از سید مرتضی فراگرفته است.
چنان که نوشتیم خواجه از محضر مولانا فریدالدین و فضلای دیگر استفاده کرده است و خود او در رساله ای که راجع به اشکالی که مربوط به علت تامه بوده و بر حکما ایراد کرده اند و به سبك آنان آن رساله را به نگارش آورده است می نویسد: در این مبحث استادم امام فریدالدین محمد داماد نیشابوری رحمه الله بر ایشان اعتراض کرده است.
و چنان که در ترجمه او نوشتیم، از شيخ اسعدبن عبدالقاهر بن اسعد اصفهانی هم استفاده نموده است.
از تألیفات خواجه، كتاب اساس الاقتباس در منطق است که به فارسی و در کمال بسط و تحقیق نگاشته و من این کتاب را در تهران دیده ام.(1)
دیگر اخلاق ناصری است. این کتاب را به پارسی تألیف کرده و مشهور است و آن روزگار که در قلعه الموت تحت نظر قرمطيها محبوس بوده است به نگارش آورده است و من نسخه ای از آن را در شهر آمل مازندران دیده ام و تاریخ کتابت آن در سال 686 ه. ق است که نزديك به روزگار درگذشت مؤلف (قده) به انجام پیوسته است.(2)
از تألیفات او رساله ای است در نجوم به نام سی فصل که به عربی نگاشته و رساله دیگری به همین عنوان در زبان پارسی گرد .
ص: 265
آورده و رساله ای هم در رمل به نام الثمرة و الشجرة تألیف کرده است.
از تألیفات او رساله ای است در اثبات العقول المجردة که رساله مختصری است که در اواخر عمر به نگارش در آورده و همین رساله را فاضل دوانی شرح کرده و به رد آن اقدام نموده است.
و از تألیفات او تحریر کتابهای معروفی است که در علوم ریاضی تدوین شده است (1)و از آن جمله است پاسخ پرسشهای کمال الدين نخجوانی که درباره بحث دور از وی سئوال کرده است.
و رسالة في استعلام حال النبي و حقيقة كلامه تعالی و المعجزة و تشریح بدن الانسان رساله ای است مختصر که به فارسی نوشته است .
و دیگری رساله معيار الاشعار در علم عروض وقوافي و صنعت شعر که به پارسی تألیف کرده است.
دیگری قواعد العقائد در فن کلام و دیگری منطق التجرید کتاب جداگانه ای است و مانند تجريد الكلام به اختصار و عبارات موجز اکتفا ننموده است و برای همین کتاب علامه حلی (2) (ره) و فضلای دیگر شرح بخصوصی نوشته اند.
دیگری کتاب التلخيص في علم الكلام است که سید زین العابدين بن عبدالحي موسوی در رساله ای موسوم به الرسالة الالهية که در علم اصول الدين بوده و برای محمد قلی قطب شاه تألیف کرده به آن اشاره نموده است.
دیگری رسالة المبدء و المعاد است که به پارسی تأليف نموده و تحقیقات خود را به سبك و مذاق حکما ایراد کرده است.
دیگر رساله مختصری است در اصول الاعتقادات من این رساله را به خط امیر محمدباقر استرابادی در استراباد دیده ام. .
ص: 266
از تألیفات او جواب رسالة الكاتبى القزويني في التوحيد است و همچنین رساله دیگری است که در پاسخ از جواب کاتبی داده است و هر دو تن در ضمن مراسلاتی که فیمابین رد و بدل می شده از یکدیگر بی نهایت بزرگداشت کرده اند.
دیگری جواب الاسئلة الكاتبی است که متجاوز از هفت مسأله از مسائل مشکل علم حکمت است و خواجه آنها را پاسخ داده و در ضمن این پاسخ و پرسش هر يك از دو دانشور کمال احترام را به یکدیگر گذاشته و دیباچه هر دو مکاتبه به پارسی نگاشته شده است.
دیگر جواب اسئلة صدر الدين محمد بن اسحاق؛ رسالة في العلة التامة و الاشكال الواردة على الحكماء في هذه المسئلة و كتاب نقد التنزيل في المنطق است .
دیگر رساله تنسوق نامه ایلخانی است.
این کتاب را درباره گوهرها و معدنها و عطرها و فوایدی که بر آنها مترتب است و اقسام آنها برای هولاکوخان تألیف نموده و رساله بی سابقه ای است و من نسخه ای از آن را به خط امیر محمدباقر بن امیر عبدالقادر در استراباددیده ام.(1)
و دیگری رساله اوصاف الاشراف است که به پارسی و در کیفیت سلوك الى الله تعالی و به سبك آثار صوفیان برای خواجه بهاء الملك صاحب دیوان جوینی تألیف کرده است (2)
ص: 267
از تألیفات اوست رساله تحریر ثمره بطلمیوس در علم نجوم و ستاره شناسی و رسالة في الامامة. این رساله را بعضی از فضلا به وی نسبت داده اند و رسالة في بقاء النفس بعد خراب البدن رساله مختصری است که برای مؤیدالدوله تألیف کرده است و نیز رسالة في اقل ما يجب ان يعتقد.
از تألیفات او رساله فارسی است در جبر و اختیار و قضا و قدر ممكن است رساله مزبور غیر از رساله خلق الاعمال باشد که شیخ حر در امل الآمل به آن اشاره کرده است و از قراین ظاهری به دست می آید که یکی از آن دو ترجمه دیگری باشد.
از تألیفات او کتاب زیج ایلخانی است که آن را در آغاز (رصدخانه) مراغه به پارسی تألیف کرده و در روزگار هولاكو تألیف نموده و در زمان فرزندش اباقاخان به اتمام آن پرداخته است .(1).
ص: 268
و از تألیفات اوست رسالة اثبات العقل المجرد که رساله مختصری است که در اواخر عمر تألیف کرده است و رسالة علم الحساب و من این رساله را که از تحقیقات ارزنده ای برخوردار می باشد در رشت دیده ام و العلة و المعلول رساله مختصری است و کتاب تعديل المعيار في نقد تنزيل الافكار در منطق، کتاب مبسوطی است و متن آن از اثير الدين مفضل بن عمر (ابهر) (1)است و رساله آغاز و انجام به فارسی و رساله مقنعه .
این رساله بسیار مختصر است و در واجبات اولیه تألیف شده و من آن را در اردبیل دیده ام.
و بعضی از علما رساله مدخل منظوم في التقويم را که به ابیات پارسی سروده شده است به وی نسبت داده اند (2)ن
ص: 269
و رسالة الزبدة في الهيئة و رساله دیگری در هیئت و ممکن است این رساله غیر از رسالة معينیه باشد و کتاب جامع الحسنات و رسالة اجوبة سئوالات الشيخ صدر الدين و رسالة رد ایراد الكاتبى على الحكماء و رسالة اثبات الواجب و رسالة الامامة و ترجمه کتاب زبدة الحقایق شیخ علاءالدوله، انتساب این کتاب به خواجه بی اشکال نیست. (1)
و شرح قصة سلامان و ابسال (2)و شرح المواضع المشكله من القواعد و العقائد و رساله في اثبات العقل.
وی از فضلا و صلحا و ادبا و سرایندگان و پارسایان و عابدان بوده است. تألیفاتی
ص: 270
دارد، از جمله: الاثناعشرية في المواعظ العددية (1)و كتاب الحدائق و کتاب ادب النفس و کتاب المنظوم الفصيح و المنشور الصحيح و فوائد العلما و فرائد الحكما.
مادر مادرش دختر شیخ زین الدین شهید ثانی می باشد و از اشعار اوست:
ويحك ي ا نفس دعي
م اعشت ذل الطمع
و ارضي بماجری به
حكم القضاو اقتنعي إي
ایاك و الميل إلى
شیطانك المبتدع
و اقتصدي و اقتصری
کي ترتوي و تشبعي
أين السلا طين الألى
من حمير و تبع
شادوا الحصون فوق کل
کل شاهق مرتفع
لم يبق من ديارهم
غير رسوم خشع
کفی بذاك واعظا
و زاجرة لمن يعي
حسبك نفسي اقبلي
نصحي و لاتضيعي
ای نفس از دل طمع
خرسند شو بر ماوقع
خود را رها کن دائما
آماده شو بهر قضا .
ص: 271
بگریز از شیطان دون
وز نفس خود را کن رها
شو مقتصدبر آب و نان
و زهرچه دارد اقتضا
کو پادشاهان جهان
کو تبع و کو حمیرا
کو کاخهای مرتفع
اندر فراز کوهها
برجا نماند آثارشان
غیر از سرابی و هبا
واعظ تو را خود این بس است
داری توار گوشی بیا
اندرز ما را گوش کن
ای نفس مملو از هوا
از چکامه های اوست:
الله بعد أيامي بأكناف الحمى
و الدهر طلق المجتلي عذب الجنا
اذشرتي و صبوتي مافتئت
في فتيات الحي میلا و هوی
من كل نجلاء اللحاظ غادة
ترمي حواليك بأحداق المها
و كل هيفاء تريك إن بدت
قضيب بان فوقه شمس ضحی
و كل غيداء إذا التفتت
أغضي لها من غيد ظبي الفلا
حتى إذا شبيبتي تصرمت
و ريق العمر تولی و انقضى
أعرض عني الغانيات ريبة
به وعرضن بصدي و جفا
فحالفي يانفس أرباب التقى
وخالفي نهج الضلال و العمى
والمرء لايجزى بغير سعيه
إذ ليس للإنسان إلا ما سعی
و اعلم بأن كل من فوق الثرى
لابد من مصيره الى البلی
و كل إلى الله الأمور تسترح
وعد إلى مدح الحبيب المجتبی
الماجد المبعوث فينا رحمة
محمد الهادي النبي المصطفى
و اثن على أخيه و ابن عمه
قسیم دار الخلد حقا ولظى
و الحسن المسموم ظلما و الحسي
ن السيد السبط شهید کربلا
فهم منار الحق للخلق فما
أفلح من ناواهم و من شنا
- برای خدا آن گاه که در اطراف قبیله بودم روزگار را چنان یافتم که هر میوه
شیرینی را که بخواهد به دست خویش می چیند.
ص: 272
- و همان هنگام بود که مشاهده کردم عشق و شوری نمی توانم در میان دختران جوان به وجود آورم.
و از نزديك شاهد بودم که از هر طرف هدف تیرهای مژگان آن زیباچشمان قرار می گیرم.
- به هر کمر باریکی می گذشتم می دیدم بر فراز آن شاخه خورشیدی می درخشد.
- و گردنهایی به چشم می خورد که مانند گردنهای آهو اطراف درخت غضا پیچیده بود.
- به این حال به سر بردم تا محبوبم از کنار من رفت و چنان بود که عمرم به سر آمد.
- زنان آوازه خوان از من اعراض کردند و مرا به جفای دوری خویش مبتلا ساختند.
- ای نفس با پرهیزکاران دوست باش و از گمراهان بپرهیز.
-آدمی پاداشی که می بیند در خور کار و کوششی است که انجام داده است.
- بدیهی است هر کسی که در این جهان زیست دارد از روبه رو شدن با هر نوع گرفتاری چاره نخواهد داشت.
-این برای آرامش دل خویش کارهای خود را به عهده خدا واگذار کن و به ستایش از دوست برگزیده خدا عنان سرایندگی را متوجه ساز.
- آن بزرگواری که با داشتن همه گونه رحمت و مهربانی در میان ما برانگیخته شد؛ یعنی محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) که مردم را به حقیقت هدایت می نماید.
- و پس از او به ستایش از برادر و پسر عمویش که تقسیم کردن بهشت و دوزخ را به عهده دارد.
- و بر نواده اش حضرت امام حسن مجتبی (ع) که به ستم ستمگران مسموم گردید و به نواده دیگرش حضرت امام حسین (ع) که سید اسباط است و در کربلا به شهادت رسیده است.
- آری اینان نشانه های انوار حق تعالی می باشند که بر فراز آسمان آفریدگان میدرخشند و شکی نیست هر کسی از نور جمال و کمال ایشان بهره مند نشود به
ص: 273
بیچارگی دنیا و آخرت گرفتار خواهد شد.
در وحدت و انزوا گفته است:
أخي لاتركن إلى أحد
حتى يواريك ضيق الرمس
وعش فريدة من الأنام ففي ال
و بعد عن الإنس غاية الأنس
- دوست من تا زنده هستی کسی را تکیه گاه خود قرار مده.
- و از مردم دوری گزین که انس واقعی در دوری از آنها می باشد.
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد.
وی از فضلا و موجهان فقها بوده و ابن معیه از وی روایت می کرده و خود او به توسط پدرش از جدش علامه حلی روایت داشته است.
مؤلف گوید: شیخ حر عاملی بار دیگر مترجم حاضر را به عنوان شیخ ظهير الدين محمدبن محمدبن مطهر یاد می کند. بنابر این، دلیلی ندارد در این جا از وی نام ببرد.
مترجم برادری داشته است به نام شیخ یحیی بن شیخ فخر الدين محمد.
وی عموی پدری مؤلف أمل الآمل بود و از علما و فضلا و محققان با دقت و استادان علوم عربیت و امثال اینها به شمار است و سرایندهای منشی و ادیب و یکتای روزگارش در دانش و حافظه بوده و بخوبی شعر می گفته مراتب علمی را از پدرش و شیخ بهائی و صاحب معالم و صاحب مدارك و دیگران فراگرفته و شیخ بهائی در ضمن دو چکامه از وی مدح گفته است که ابیاتی پیش از این از هر دوی آنها ذیل احوال شیخ بهائی آوردیم و خود او هم در قصیده ای از مقام شیخ تمجید کرده که اکنون حاضر ندارم و پس از درگذشت وی شیخ حسن بن شهید ثانی چکامه ای در سوك او سروده که در شرح حال شیخ حسن ذکر شده است.
از تألیفات اوست نظم تلخیص المفتاح؛ رسالة في الاصول؛ رسالة في العروض که
ص: 274
من این رساله را به خط خود او دیده ام.
شیخ محمد در سال 980 ه. ق وفات یافت. از اشعار او ابیاتی است که پیش از این در ترجمه شیخ حسن نقل کردیم. پاره ای از آنها به شرح زیر است . (1)
جفا الكرى من مقلتي الجفون
وفاض من آماق عيني عيون
و شبت النار بأحشائي فاز
ددت إلى أشجان قلبي شجون
فلم أجد في كل شيء بدا
من عجب قد أعجب المعجبون
أعجب من قوم باهوائهم
المقتضی عقلهم ينقضون
يوحدون الله لكنهم
بالله مع توحيدهم مشركون
إذ نزهوا الشيطان عن كل ما
كان قبيحا بئسما يحكمون
و نسبوا كل قبيح إلى
رب السماوات و لايستحون
ضلت مساعيهم وهم يحسبون
أنهم في صنعهم يحسنون
إن ألزموا الحق اجابوا بما
أجاب من غي به الكافرون
آباؤنا من قبل كانوا كذا
إلا على آثارهم مقتدون
- خواب از چشمم رفت و دیدگانم گریان شد.
- آتش اندوه سراپای وجود مرا شعله ور ساخت.
- و هیچ امری را شگفت آمیز تر از گفته مردمی ندیدم که به عقل ناقص خود حکومت می کنند.
- و در حالی که خدا را یکتا می دانند در توحید او مشكوك مانده .
- می گویند شیطان از هر گونه پلیدی منزه است و هرگونه کار قبیحی را به خدا
نسبت می دهند.
-و گمان می کنند با این عملی که انجام داده اند کار پسندیده ای را مرتکب شده اند و هر گاه از آنها برای اثبات نظریه خود دلیلی بخواهی همان پاسخی را می دهند که مردم کافر اظهار داشته اند. .
ص: 275
- ما به راهی رفته ایم که پدران ما پیموده اند.
أبيات طولانی است و در رد اقوال نادرست این عده از افراد سروده شده است.
به خط او چنین یافتم: از طریق اهل بیت علیهم السلام نقل شده است کسی که بخواهد نامه حاجتی به کسی مرقوم بدارد پیش از آن که به نوشتن آن نامه بپردازد جملات زیر را با قلم تنها بدون آن که آلوده به مرکب بشود بر فراز آن نامه بنگارد:
«بسم الله الرحمن الرحيم أن الله وعد الصابرين المخرج مما يكرهون و الرزق من حيث لا يحتسبون، جعلنا الله واياكم من الذين لا خوف عليهم ولا هم يحزنون» سپس به اظهار حاجت خود بپردازد که انشاء الله تعالی بر آورده خواهد شد. (1)
منتجب الدین او را فاضل ثقه ای معرفی کرده است.
منتجب الدین او را دانشمند باصلاحیت معرفی کرده است.
مؤلف امل الآمل گفته کتاب جامع الاخبار را به وی نسبت داده اند. و خود او در فصل تقليم أظفار (ناخن گیری به نام خویش اشاره کرده است.
و مؤلف گوید: همانطور که مرقوم داشته است در فصل تقليم اظفار در نسخه کوچکی که از جامع الاخبار در اختیار ما می باشد و به وی نسبت داده اند، نام او آمده است؛ ليكن در نسخه بزرگ از آن کتاب، نامی از خود نبرده است و نامی هم که در باب شصت و چهارم از آن کتاب می باشد بیش از «محمدبن محمد» عنوان دیگری ندارد و از این معرفی به دست نمی آید که مرادش مترجم حاضر باشد.
ص: 276
گذشته از این، شیخ محمد بن على حمدانی قزوینی در کتاب فهرست العلما می نویسد: کتاب جامع الاخبار تألیف شیخ علی بن سعد بن أبي الفرج خياط است و او را به عنوان پرهیزکار و دانشمند واعظی ستوده است و من این مطالب را به خط کهن یکی از فضلا دیده ام.
خود مؤلف امل الآمل هم در کتاب فصوص به این موضوع اشاره کرده است.
پیش از این ذیل احوال فضل بن حسن بن فضل طبرسی مؤلف مکارم الاخلاق نوشتیم که کتاب جامع الاخبار را به وی نسبت داده اند؛ ليكن تفاوت زیادی میان نسخه طبرسی و نسخه منسوب به شعیری دیده می شود.
استاد استناد (ره) در فهرست بحار می نویسد: کسی که کتاب جامع الاخبار را به صدوق (ره) نسبت بدهد اشتباه کرده است؛ زیرا مؤلف آن با پنج واسطه از صدوق روایت می کند و گاهی آن را به مؤلف مکارم الاخلاق نسبت داده اند و محتمل است کتاب مزبور از تألیفات علی بن ابی سعد خیاط باشد؛ چه آن که شیخ منتجب الدین در فهرست می نویسد:
فقيه صالح ابو الحسن علی بن ابی سعدبن ابی الفرج خیاط، دانشمند پرهیزکار و واعظ بود و کتاب الجامع في الاخبار از تألیفات اوست و از یکی از مواضع آن کتاب به دست می آید نام مؤلفش محمد بن محمد شعیری است و از بخش دیگر آن کتاب استفاده می شود که محمد شعیبری با واسطه از شیخ جعفر بن محمد دوریستی روایت داشته است. (1)
وی فاضل بزرگوار و محقق و از شاگردان علامه حلی است و شهید اول از او روایت می کند و به طوری که شهید ثانی در یکی از اجازات و دیگری در تحقیقات دیگرش می نویسد: از نوادگان ابو جعفربن بابویه است . (2)
ص: 277
قاضی نورالله در کتاب مجالس المؤمنین صورت اجازه علامه را که بر پشت القواعد (1)از جهت او مرقوم فرموده است ایراد کرده و خلاصه آن این است:
بیشتر این کتاب را شیخ عالم فقیه فاضل محقق مدقق زبده علما و افاضل قطب الملكة و الحق و الدين محمد بن محمد رازی (ادام الله ايامه) با تحقیق و دقت تمام قرائت کرد و مشکلات و شبهات آن را از من جویا شد.
با بیان شافی پاسخ او را ایراد نمودم و به او اجازه دادم تا این کتاب و همه تألیفات و روایات و اجازات مرا که از اعلام داشته ام و تمامی کتابهای گذشتگان را به طرقی که متصل به آنها می شود روایت نماید و به هر کس که می خواهد طبق شروطی که در اجازه معتبر است اجازه دهد که او شایسته این کار است و خدا سرانجام او را نیکو فرماید.
سپس اجازه را امضا کرده و می نویسد: و کتب العبد الفقير إلى الله حسن بن یوسف بن المطهر الحتی مصنف کتاب قواعد و تاریخ آن سوم شعبان سال 713 ه. ق در ناحيه ورامین بوده (2)و الحمدلله وحده و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرین. م.
ص: 278
مؤلف مجالس المؤمنین پس از نقل اجازه می نویسد: بویهی (در روز دوازدهم ماه ذیقعده) سال 766 ه. ق در دمشق درگذشت.
سید مصطفی در رجال خود می نویسد: محمدبن محمدبن ابی جعفربن بابویه رازی معروف به قطب الدین از موجهان و سرشناسان طایفه شیعه، دانشمندی بزرگوار و عالی مقام و از شاگردان امام علامه حلی است و احادیث را از وی روایت می کند و شیخ شهید هم از وی روایت دارد و تألیفاتی به نگارش آورده است؛ از جمله آن کتاب المحاكمات که دلیل آشکار و برهان قاطعی بر کمال فضیلت و فراوانی دانش او بوده است.
شیخ حسن در اجازه خود آنجا که به روایت از وی اشاره کرده می نویسد: شیخ امام علامه ملك علمای محققین قطب الملة و الدين محمد بن محمد رازی مؤلف شرح مطالع و شرح شمسيه. (1)
و از تألیفات اوست: حاشية الكشاف (2) و حاشیه دیگری بر الكشاف(3)و شرح .
ص: 279
القواعد و شرح المفتاح و رسالة تحقيق الكليات و رسالة التصور و التصديق (1)و پیش از این به نام محمد بویهی اشاره کردیم.
مؤلف گوید: از خط شهید ثانی چنین نقل شده است.
به خط شهید اول چنان یافتم که سال 766 ه. ق در دمشق با وی مصاحبه ای اتفاق افتاد.
او را دریای بی پایانی مشاهده کردم و همان هنگام به من اجازه داد تا روایات او را نقل کنم و در همان سال درگذشت و در محل صالحيه دفن شد و گروه بسیاری از سرشناسان دمشق به نماز او حاضر شدند و پس از چندی جنازه او را به محل دیگری نقل دادند .(2)
از مدارك دیگر استفاده می شود، قطب الدین بویهی از شاگردان ملا قطب الدین شیرازی بوده و علوم عقلی را از او فرا می گرفته و ملاجلال الدين محمد دوانی در ضمن اجازه ای که برای قاضی امیر حسین میبدی نوشته به این موضوع اشاره کرده است و علامه دوانی در همان اجازه می نویسد: سید شریف جرجانی مراتب عقلی را از قطب رازی و او از قطب شیرازی و او از خواجه نصیر طوسی فراگرفته است.
شهید ثانی در اجازه ای که برای شیخ حسین بن عبدالصمد مرقوم داشته وی را چنین ستوده است الشيخ الامام العلامة ملك العلما سلطان المحققين و اكمل المدققين قطب الملة و الدين محمدبن
محمد الرازی صاحب شرح المطالع و الشمسية و غيرهما (3)
گویند: بویهی پس از درگذشت سلطان ابوسعید) و شهادت وزیر خواجه .
ص: 280
غیاث الدین (محمد) به شام هجرت کرد و در شهر دمشق بود که شیخ شهید باوی ملاقات نمود و از خود شهید نقل کرده اند قواعد الاحکام علامه را که نزد او قرائت کرده است به خط خود او دیدم و در آخر آن جملاتی آورده بود که دلالت می کرد بر این که وی از نوادگان شیخ صدوق (ره) است.
به خط یکی از فضلا که بر پشت نسخه بسیار کهنی از شرح شمسیه نوشته بود به این مضمون مشاهده کردم شارح این کتاب، محمد یا محمود بن محمد علامه قطب الدین ابو عبدالله رازی معروف به قطب تحتانی(1) یکی از پیشوایان علوم معقول است.
نخست در شهرهای خود (ایران) به علوم عقلیه پرداخت و پس از تکمیل آنها به علوم شرعيه اشتغال ورزید و به درس عضد الدین ایجی حاضر شد و امور شرعی را از وی فراگرفت.
سپس به دمشق رفت و به فرادادن امور عقلی پرداخت و همان جا بود تا وفات کرد.
سبکی به نام او اشاره کرده است و او را پیشوایی نام برده که در معقولات مهارت ویژه ای داشته و نام و آوازه او همه جا را به خود متوجه کرده است. سال 763 ه. ق وارد دمشق شد؛ با وی به مباحثه نشستیم و او را در حکمت و منطق، پیشوایی یافتم و همچنین از تفسیر و معانی بیان و نحو اطلاع کافی داشت و از افزونی هوش مانند آتشی شعله ور بود (شعلة الذكاء) (2)
و ابن کثیر گفته است: قطب الدین یکی از متکلمانی است که از فن منطق و فلسفه کمال آگاهی را دارد. اوقاتی که به دمشق وارد شده بود، با وی مصاحبت کرده عبارات ناراحت شده بود اظهار داشت: از مقاصد شرعی و قوانین منطقی اطلاعی نداری و مطلب به جهاتی پایان پیدا کرد. م. ه
ص: 281
لطیفی از وی استماع كردم و هر چه را که در حق او می گفتند در نزد او یافتم. او دانشمندی ثروتمند بود و در ماه ذیقعده سال 766 ه. ق درگذشت و در دامنه کوه قاسيون دفن شد (رحمه الله تعالی) و از تألیفات او ست حواشی کشاف که تا سوره (طه) ادامه دارد و شرح المطالع (1)و الشمسية و شرح الاشارات و کتابهای دیگر .
در شرح مطالع گفته است: اسناد و ایقاع و کلمات دیگر از قبیل اثبات و ایجاب الفاظ و عباراتی هستند که تأثیری در نفس ندارند و کاری انجام نمی دهند و تنها دلالت بر اعتراف و قبول می نمایند و من در تحقیق این مسأله رساله نوشته ام.
محقق شریف اظهار داشته این رساله در بعضی از سفرها از دست حاملش مفقود شده است و تا به حال هم اثری از آن دیده نشده است.
پیش از این نوشتیم یکی از تألیفات او شرح مفتاح است و تا به حال حسب اطلاعی که داریم شرح مفتاح از تألیفات قطب الدین شیرازی است که معروف به شارح علامه می باشد و من آن شرح را که نسخه بسیار کهنی بود دیده ام و بر شرحی که قطب الدین رازی بر مفتاح نوشته باشد واقف نشدم و گویا اشتباهی پیش آمده است.
شهید اول در تألیفاتش، فتواهای بسیاری از او نقل کرده است و احتمال دارد علاوه بر حواشی قواعد کتاب مستقلی در فقه تألیف کرده باشد.
از تألیفات او رساله ای است در تحقيق المحصورات الاربع و من این رساله را در رشت دیده ام و اظهار می شود رساله مزبور همان است که مؤلف امل الآمل به عنوان رسالة في تحقيق الكليبات نام برده است.
از قراین پیداست این دو رساله مغایر با یکدیگر
ص: 282
می باشد و خود او هم در بحث محصورات شرح مطالع به آن رساله اشاره کرده است .(1)
وی از فضلا و علمای معاصر است. شرح تشریح الافلاك شیخ بهائی از تألیفات او
می باشد.
مؤلف گوید: امیر صدرالدین از شاگردان آقارضی قزوینی است و حاشیه بر حاشية العدة ملاخليل قزوینی را نگارش داده و رساله های دیگری از جمله رساله ای در صلوة الجمعة تألیف کرده و در آن رساله نظرهای ملا خلیل را پاسخ گفته است .
ابن شهر آشوب می نویسد: از تألیفات او کتاب اخبار عيون بنی هاشم ؛ فضائل
ص: 283
اهل بیت رسول الله صلى الله عليه و آله و فضل قریش و كافة العرب می باشد.
وی از دانشوران صالح بوده و به توسط سید حسن بن نجم الدين از فرزند علامه
حلی (شیخ فخر الدین )روایت می کرده است.
وی از ثقات فضلا بوده، از شیخ منتجب الدین روایت می کرده و محقق طوسی خواجه نصیر الدین از وی روایت داشته است .(1)
مؤلف گوید: به خط یکی از فضلا دیدم فهرست العلماء از تألیفات اوست. ظاهرة فهرست مزبور از استادش منتجب الدین است و همین معنی موجب اشتباه آن فاضل شده است.
در اردبیل بر پشت نسخه کهنی از کتاب شرح اللمع ابن جني تأليف أبو الحسن علی بن حسین نحوی با قولی اصفهانی (2) دست یافتم.
یکی از فضلا به خط خود نوشته بود: مولای امام علآمه برهان الدين حجة الاسلام ملك الأئمة والعلماء محمد بن محمد حمدانی قزوینی (حرس الله ظله) ابیات زیر را در مدح این کتاب سروده است:
ص: 284
شرح كتاب اللمع
في النحو أقصى الطمع
لم ير مثله ع
ین و لما يسمع
فيه فصول فصلت
بجوهر مرصع
خذه تنل ما تبتغي
و ماسواه فدع
جامعه لاتنسه
بالخير تنفع ماتعي
- شرح کتاب اللمع در نحو نهایت آرزوی هر کسی است که دوستدار علم نحو باشد.
- هیچ چشمه ای به شادابی آن دیده و شنیده نشده است.
- فصلهایی در آن تدوین شده است که هر يك از آنها به گوهر گرانبهایی آراسته گردیده است.
- تنها به همین شرح اشتغال بورز و از شرحها و کتابهای دیگر بپرداز.
- از شارح آن خاطر مکن تا در نتیجه بتوانی از منافع آنها سودمند گردی.
منتجب الدین گوید: وی از فضلا و فقها بوده و از سید فضل الله بن علی راوندی روایت داشته است.
شیخ قطب الدین محمد بن محمد کاذری (1)
منتجب الدین می نویسد: وی از فقها بود و در شهر سبزوار می زیست.
وی از دانشمندان بزرگوار بوده است. شیخ حسن و محققان دیگر نوشته اند که
ص: 285
شهید اول به توسط او از محقق حلی روایت داشته است.
منتجب الدین گوید: وی از ثقات فضلا بوده و کتاب الانساب از تألیفات اوست.
وی از علما و فضلا و بزرگواری خردمند و سر اینده بوده است و به طوری که شهید ثانی در یکی از اجازاتش می نویسد: ابن مؤذن از شیخ ضیاء الدین علی بن شهید محمد مکی عاملی از پدرش روایت می کرده و او پسر عموی شهید اول است . (1)
کتابی را به خط او دیدم که مشتمل بر رسائل چندی بوده از آن جمله عين العبرة في غبن العترة از احمدبن طاووس و رساله ماقيل في من عانق محبوبته مرتديا بالسيف از سید مرتضی و رساله های دیگر.
در آن کتاب، حدیثی را به خط او دیدم به این مضمون که مردی به حضرت مولا امیر المؤمنین علی علیه السلام عرض کرد دعای جامع و مختصری به من تعلیم فرما، حضرت مولا عليه السلام خطاب به او فرمود بگو: «الحمدلله على كل نعمة و اسئل الله من كل خير و اعوذ بالله من كل شر و استغفر الله من كل ذنب: از خدا در برابر نعمتهایی که به من ارزانی داشته است سپاسگزارم و از او می خواهم که هر گونه خیری را به من اعطا کند و از هر گونه شری به وی پناهنده می شوم و از هر گونه گناهی که مرتکب شده ام از وی آمرزش می طلبم».
مؤلف گوید: پیش از این گذشت که شیخ علی میسی از وی روایت داشته است و از بعضی ارباب تحقیق شنیده ام ابن مؤذن، جد مادری شیخ بهائی است و صاحب مقامات و کرامات به شمار می رود.
و چنان که از یکی از اجازات به دست می آید ابن مؤذن از شیخ ابو القاسم بن طئ
ص: 286
هم روایت می کرده و به توسط شیخ ابن عشرت کرکی از ابن فهد روایت داشته است؛ لیکن روایت وی از ابن عشرت درست نیست؛ زیرا این دو تن مؤخر از او بوده اند.
سید رضی الدین محمدبن محمدبن محمدبن زین بن داعی حسینی(1)
وی فاضل بزرگواری بوده و به ترتیب پدرانش از شیخ طوسی و سید مرتضی و سلار و ابن براج و ابوالصلاح روایت می کرده است و پیش از این به عنوان ابن محمد آوی به نام او اشاره شد.
وی در کاشان می زیسته و به قول منتجب الدين فاضل فقیهی بوده است.
وی فقیه عالمی بوده و ابن معيه از او روایت داشته است.
وی از فضلا و قاریهای باصلاحیت است.
کتاب مقتل الحسين عليه السلام و کتاب الأدعية المأثورة از تألیفات اوست و از معاصران شهید ثانی به شمار می آید.
وی فقیه فاضلی بوده و ابن معية از وی روایت می کرده و او پسر شیخ فخر الدين فرزند علامه حلی است که در حیات پدرش در گذشته است.
مؤلف گوید: پیش از این از وی، به عنوان شیخ ظهير الدين محمدبن محمدبن حسن بن يوسف بن مطهر نام برده است و سببی نداشت دوباره نام برده بشود.
ص: 287
کنیه اش ابوعبدالله و لقبش مفید و شهرتش ابن معلم است (1)
شیخ مفید از مشایخ بزرگوار شیعه و از رؤسا و استادان ایشان است.
مقام فضیلت و دانش او مشهورتر از آن است که به توصیف در آید و در روزگاری که می زیست از دانشوران دیگر موثق تر و داناتر بود و به گفته علامه حلی(2) نزديك به دویست تألیف داشته است.
شیخ طوسی و نجاشی او را توثیق نموده و بخشی از تألیفات او را نام برده اند که یاد آوری از آنها به درازا می کشد (3)
مؤلف گوید: به خط یکی از علما دیدم شیخ مفید چهل و پنج سال پیش از رحلت شیخ صدوق به دنیا آمده و سی و دو سال پس از درگذشت وی رحلت کرده است .
بنابر این، مدت عمر او هفتاد و هفت سال می باشد و تاریخ درگذشت او شب جمعه سوم رمضان سال 413 ه. ق و میلادش یازدهم ذیقعده سال 333 ه. ق و یا 338 و یا 336 ه. ق است و سید مرتضی در میدان اشناس بر جنازه او گزارد و با آن که آن میدان بسیار بزرگ بود، گروهی از نماز گزاران از نماز گزاردن بر جنازه او محروم ماندند.
پس از نماز، جنازه او را در منزلش دفن کردند.
سپس جنازه اش را به آستان مقدس کاظميه انتقال داده و نزديك به پایین پای شریف حضرت جوادالائمه علیه السلام در کنار استادش ابوالقاسم جعفربن قولویه (رحمة الله عليهما) دفن کردند.
ص: 288
شیخ قطب الدین محمد لاهیجی در کتاب ترجمة المحبوب آنجا که به شرح حال شیخ مفید (ره) می پردازد، می نویسد: از مولانا الحجة صاحب الامر سلام الله عليه روایت شده است ابیات زیر را در سوك شیخ مفید ایراد فرموده و همان ابیات را که بر لوح قبرش نگاشته بود، مشاهده کردند (نورالله مرقده و روح نفسه).
الاصوت الناعي بفقدك إنه
يوم على آل الرسول عظیم
إن كنت قد غيبت في جدث الثرى
فالعلم و التوحيد فيك مقیم
و القائم المهدي يفرح كلما
تليت عليك من الدروس علوم
-خاموش باد صدای آن کسی که خبر درگذشت تو را اعلام کرد.
آری، روز مرگ تو روز بس ناگواری بر خاندان پیمبر بود.
- وقتی که تو در خاك خفتی و از دیگران پنهان شدی، تنها تو به آرامگاه خویش تغنودی؛ بلکه دانش و توحید هم همراه تو به خاك غنودند.
- قائم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اظهار شادمانی می کرد آن گاه که بر اریکه تدریس می نشستی و تشنگان دانش را از رشایق بیانات خویش سیراب می ساختی.(1)
در مجموعه ورام می نویسد: شیخ مفید در اصل از مردم «عكبراء» بوده در روزگار کودکی از آنجا به بغداد منتقل شده و در محضر ابوعبدالله معروف به جعلی به فراگیری علم پرداخته و پس از او به حضور علی بن عیسی رمانی رسیده و مناظره فیمابین اتفاق افتاده که در همان مجموعه متعرض شده است.
رمانی از مفید پرسید: مراتب علمی را از چه کسی فرامی گیری؟ در پاسخ گفت: از ابو عبدالله جعلی رمانی نامه سر به مهری برای جعلی نوشت و آن را به وی داد تا به جعلی تسلیم نماید. هنگامی که شیخ مفید نامه را به جعلی تسلیم کرد، مهر از سرنامه بر گرفت و به قرائت پرداخت و می خندید. پس از آن که از خواندن نامه فارغ شد، به مفید .
ص: 289
گفت: ماجرایی که میان تو و او اتفاق افتاده مرقوم داشته و تو را «مفيد» خوانده است.
در کتاب مفتاح القلوب حکایت مزبور را به وجه دیگری ایراد کرده است و قصه مناظره را درباره مسأله « این روایت است و آن در ایت» که مشهور است به مجلس قاضی عبد الجبار و به مناظره با او نسبت داده و اضافه کرده است هنگامی که جریان مناظره به اطلاع عضدالدوله دیلمی رسید، شیخ مفید را احضار کرد و ماجرا را پرسید؛ شیخ مفید چگونگی مناظره را برای او نقل کرد.
سلطان وی را بی اندازه احترام کرد و مرکوب مخصوصی همراه با قلاده و دهانه طلا و جبه و عمامه گرانبهایی به ضمیمه صد دینار از دینارهای خلیفی و بنده ای به وی اعطا نمود و دستور داد هر روز ده من نان و ده من گوشت به وی داده شود (1)..
ص: 290
در شرح حال شیخ ابو الفرج مظفربن علی بن حسين حمدانی خواهیم نوشت وی از سفرای حضرت ولی عصر (عج) و از شاگردان شیخ مفید است.
از کتاب احتجاج استفاده می شود که توقیعات و مکاتبات زیادی از سوی حضرت ولی عصر (عج) برای مفید صادر می شده است. و من در اردبیل پاره ای از آن توقيعات را به خط شاگرد شیخ مقداد دیده ام.
از تألیفات او که به دست ما رسیده است کتاب اوائل المقالات و کتاب الارشاد (1) و كتاب المجالس (2) و كتاب النصوص و کتاب الاختصاص و رسالة مسار الشيعة و كتاب المقنعة (3) و کتاب العيون و المحاسن و کتاب الفصول می باشد، به طوری که استاد اظهار داشته است (4).
شیخ لطف الله نیشابوری در فصل احوال پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از کتاب موسوم به .
ص: 291
غاية المطلوب آنجا که به ایراد ادله عصمت انبیا پرداخته اظهار می دارد کسی که می خواهد به ادله عصمت آنان دست پیدا کند از کتاب تنزيه الانبياء و الأئمة عليهم السلام تأليف سید مرتضی و شیخ شمس الدين مفيد (رحمه الله تعالی) و کتابهای دیگر که در این خصوص تألیف شده است، استفاده کند.
بدیهی است ما در کتابهای شیخ مفید به کتابی به نام تنزيه الانبیاء دست نیافتیم و ممکن است شمس الدين مفید غیر از شیخ مفید مترجم حاضر باشد و یا مراد مؤلف مزبور، دسته ای از مطالبی باشد که شیخ مفید در کتابهایش راجع به عصمت رهبران توحیدی بحث کرده، نه آن که کتابی به آن نام تألیف کرده باشد.
استاد در فهرست بحار ذیل کتاب الاختصاص می نویسد: کتاب لطیفی است که مشتمل بر احوال اصحاب پیغمبر و ائمه طاهرین بوده و اخبار ارزنده ای در آن ایراد کرده است و من مطالبی را که نقل کرده ام از نسخه کهنی است که در عنوان آن مرقوم شده است کتاب مستخرج من كتاب الاختصاص تصنیف ابی علی احمد بن حسین بن عمران (رحمه الله) و پس از خطبه آن کتاب چنین نوشته است: محمدبن محمدبن نعمان گفته است خبر داد مرا ابوغالب احمدبن محمد زراری و جعفر بن محمدبن قولویه تا آخر سند و همچنین تا آخر کتاب به مشایخ شیخ مفید آغاز شده است و از قراین ظاهری پیداست که کتاب الاختصاص از تألیفات شیخ مفید است.(1)
از تألیفات او کتاب التبصرة است که آن را یکی از فضلا در رساله شرح الاسم .
ص: 292
الاعظم به وی نسبت داده و از تألیفات او کتاب حدائق الرياض است که ابن طاووس در اقبال و کتابهای دیگرش از آن بسیار نقل کرده و این کتاب به سبك رساله مسار الشيعة تألیف شده است و بزرگتر از آن می باشد.
و از تألیفات او رساله ای است که برای فرزندش تألیف کرده و این رساله را نجیب الدین یحیی بن سعید حتی در کتاب نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه والنظائر به وی نسبت داده است .(1)
وی دانشوری بافضیلت و بزرگوار بوده و از پدرش شهید اول که یادش خواهد آمد و از ابن معيه و دیگران روایت می کرده است.
شهید ثانی در اجازه شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی به مناسبت یادآوری از سید تاج الدین بن معیه می نویسد: اجازه ای را که این سید بزرگوار به شهید اول شمس الدين محمدبن مکی و دو فرزندش محمد و على و خواهرشان ام الحسن فاطمه معروف به ست المشایخ داده است به خط آن سید (ره) دیده ام.
مؤلف گوید: ممکن است مترجم حاضر همان دانشوری باشد که تلخیص المفتاح علامه تفتازانی را منظوم ساخته است. شاید هم یکی از ادبای عامه آن را به نظم در آورده باشد (2).
وی از علما و فضلا بوده و ابن معیه از وی روایت داشته است.
ص: 293
مؤلف گوید: یادآوری متر جم حاضر در این جا موردی نداشته است.
شیخ فاضل ابو جعفر محمد بن محمد نیشابوری معروف به ابن جعفرك(1)
منتجب الدین می نویسد: وی ادیب دانشور و پرهیزکاری است.
منتجب الدين او را به عنوان واعظ معرفی کرده است.
وی دانشوری بافضیلت بود و در فن حکمت و کلام مهارت داشت و در حدیث و فقه، محققی بنام است و در سرایندگی و ادبیات از عنوان ویژه ای برخورداری داشت و تألیفات پسندیده ای دارد و از معاصران به شمار می آید. تألیفات او فراوان است(2)؛ از آن جمله است الوافی.
در این کتاب، احادیث کتب اربعه را گرد آورده و حدیثهای مشکل آنها را شرح کرده و در ذیل توضیح آنها به پاره ای از طریق صوفيه تمایل داشته است و همین گونه تمایل را در کتابهای دیگرش ابراز داشته است و کتاب سفينة النجات في طريقة العمل و تفسیرهای سه گانه (بزرگ و کوچک و متوسط )(3)و کتاب عين اليقين؛ کتاب
ص: 294
حق اليقين؛ کتاب علم اليقين؛ کتاب الاصول الاصيله ؛ رسالة الجمعة ؛ ترجمة الصلاة؛ الكلمات الطريفة؛ رسالة في التفقه (1)؛ رسالة في نفي التقليد ؛ النخبة ؛ مفاتیح الشرایع؛ منهاج النجاة و کتاب معتصم الشيعة في أحكام الشريعة که در این کتاب اقوال فقها و استدلالهای لازم را ایراد کرده است و کتاب صلات آن به اتمام رسیده است و کتاب المحجة البيضاء في احياء الأحياء؛ کتاب میزان القيامة؛ کتاب مرأة الاخرة؛ کتاب تسهيل السبيل بالمحجة این کتاب، گزیده ای است از کتاب کشف المحجة ابن طاووس است؛ کتاب نقد الاصول الفقهية؛ کتاب خلاصة الاذكار؛ کتاب ترجمة العقاید؛ کتاب مراة الصواب ؛ کتاب النخبة الصغرى؛ کتاب النخبة الكبرى؛ کتاب جهاز الاموات؛ کتاب الضوابط الخمس في احكام الشك و السهو و النسيان؛ رسالة ولاية عقد البكر؛ کتاب الاحجار الشداد و السيوف الحداد في كسر الجواهر و الأفراد. این کتاب، مشتمل بر
بیست دلیل در ابطال جزء لا يتجزی است و کتاب الانتخابات لمصنفات العلماء؛ کتاب اغنية الانام في معرفة الساعات و الایام؛ کتاب مدرك الساعات و رسالة في فهرست مؤلفاته . در این رساله نام بیست و چهار کتاب از تألیفاتش را متذکر شده است (2)و کتابهای دیگر (3).
ص: 295
سید میرزا علی بن احمد در کتاب السلافة(1) از وی نام برده و کمال تمجید را از او نموده است.
مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب المحاكمة بين العلماء و الصوفية است که آن را به پارسی تألیف کرده است.
وی از فضلا و فقها بوده و الياس بن هشام حائری از او روایت داشته است .
ص: 296
مؤلف گوید: گاهی گمان می رود، زین الدین مسافر بن حسین بن اعرابی عجلی که در آینده به نام او اشاره می شود پدر مترجم است؛ ليکن این احتمال بیرون از دقت نمی باشد؛ زیرا مترجم، عبادی است و او عجلی می باشد.
منتجب الدین او را ادیبی باصلاحیت معرفی کرده است.
منتجب الدین وی را فقیه باصلاحیتی معرفی کرده است.
*سید صفی الدین ابوجعفر محمدبن معد بن على بن رافع بن ابي الفضائل معدبن علی بن حمزة بن احمدبن حمزة بن علی بن احمدبن موسی بن ابراهيم بن موسى الكاظم عليه السلام
وی از علما و فضلا و صلحاو نیکوکاران و محدثان بوده و از محمدبن محمدبن على حمدانی قزوینی از شیخ منتجب الدین علی بن عبيد الله بن حسن بن حسین بن بابویه روایت می کرده و علامه به توسط پدرش همگی تألیفات و مرویاتش را از او روایت داشته است.
مؤلف گوید: این بزرگوار از ابن ادريس و ابن بطريق هم روایت می کرده است.
وی از فضلای معاصر است و در فنون عربیت و ریاضی و حکمت و احادیث مهارت داشته و رساله ای به نام الوجیز در مسائل توحید و حواشی بر تعلیقات میرزا رفيعا نائینی(1) و رساله در ریاضی تألیف کرده و سال 1092 ه. ق ناگهانی در گذشته است.
ص: 297
وی از فقها و محدثان و فضلای معاصر و در فنون عربی مهارت داشته است.
وی دانشوری بافضیلت و محققی عالی مقام و شیخ الاسلام اصفهان بود و سال 1095 ه. ق درگذشت.
مؤلف گوید: محمد معصوم پس از آن که به مقام شیخ الاسلامی برگزیده شد، پیش از آن که شروع به کار کند در گذشت.
وی در هند می زیست و فاضلی دانشور و بزرگوار و از رجال معاصر بود.
منتجب الدین می نویسد: وی از علما و پارسایان است .
مؤلف گوید: پس از این به ترجمه والدش سید مفضل بن اشرف اشاره خواهد شد.
وی از علما و فضلا و افراد باصلاحیت بود و به توسط پدرش از شهید ثانی روایت داشته است.
وی از فضلا و محققان و در روزگار خودش دانشوری بنام بوده است و شهید ثانی از شاگردان او بوده و از تألیفات او الموجز النفیسی؛ غاية القصد في معرفة الفصد و
ص: 298
در شام می زیسته این دو کتاب را نزد او خوانده و ابن عودی، مراتب به اش نقل کرده است وید: ممکن است الموجز همان کتابی است که در طب نوشته شده است؛ مان موجزر ابن النفیس باشد که در طب بوده و مشهور است و شهید ثانی دوی خوانده و مؤلف امل الآمل اشتباه کرده و آن را به ابن مکی نسبت
سس الدين ابوعبدالله شهید محمد بن مکی عاملی جزینی وار، دانشوری ماهر و فقیهی محدث و دقیق و مورد وثوق بود و تبحرى
جامع فنون عقليات و نقليات به شمار می آمد. از دنیا چشم می پوشید و ایی توجه ویژه داشت. دانشوری پرهیز کار و سرایندهای ادیب و منشی و نظیر دوران بود. شیخ فخر الدين محمد فرزند علامه حلی روایت می کرده و گذشته از باری از علماء عامه و خاصه روایت داشته است و به نقل شیخ حسن خود او در یکی اجازاتش نوشته است: تأليفات عامه را تقریبا از چهل تن روایت کرده است.
ی در رساله منضم به الدر المنثور از قول شهيد نقل می کند: سال 937 ه. ق به دمشق درس شیخ فاضل محقق فیلسوف شمس الدين محمد بن مکی حاضر شدم و کتاب یو غاية القصد را که هر دو از تألیفات شیخ مذکور در طب است و فصول فرغانی در كمة الاشراق سهروردی را از وی بهره بردم و این استاد در ماه جمادی الاولی سال درگذشت - م. ق امل الآمل آمده است: فخر المحققين به شیخ شهید اجازه داده و نسخه ای از آن که از لی کرده ام در نزد من موجود می باشد. صورت اجازه ای که فخر الدين به وی داده و بر نوشته است در مجلد اجازات بحار، ج 107 ص 177 ایراد شده و تاریخ آن 6 شوال ، اتفاق افتاده است . م.
ص: 299
شهید اول تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب الذكرى است که کتاب طهارت و صلات آن در ضمن يك مجلد به اتمام رسیده و کتاب الدروس الشرعية في فقه الامامية که حداکثر کتابهای فقهی آن به اتمام رسیده است و در عین حال ناتمام می باشد.
و کتاب غاية المراد فی شرح نکت الارشاد (1)و کتاب جامع البين من فوائد الشر حین در این کتاب میان شرح تهذیب الاصول سید عمیدالدین و سید ضیاء الدین، جمع کرده و من آن را به خط شهید ثانی دیده ام و کتاب البيان في الفقه ناتمام مانده است و رسالة الباقيات الصالحات ؛ اللمعة الدمشقيه در فقه؛ الاربعون حديثا (2) ؛ الالفية في فقه الصلوة اليومية؛ رسالة في قصر من سافر بقصد الافطار و التقصير ؛ التفلية؛ خلاصة الاعتبار في الحج و الاعتمار؛ القواعد؛ رسالة التكليف و اجازه مبسوطی در کمال ارزندگی که برای فرزند على بن نجده مرقوم داشته است و من آن را به خط خود او دیده ام (3) و اجازات دیگر و کتاب المزار و کتابهای دیگر .
سید مصطفی تفرشی در رجال خود، جناب شهید را به عنوان شیخ طایفه و علامه زمان و صاحب تحقیق و تدقیق و مورد وثوق و سخن آرا و آراسته تأليف ستوده و کتابهای البيان والدروس و القواعد را از تألیفات او نام برده و اضافه کرده که وی از فخر المحققين محمدبن حسن علامه روایت کرده است(4). شهید، خوب شعر می گفته است. دو بیت زیر .
ص: 300
از او می باشد و ممکن است سروده دیگری باشد :
غنينا بنا عن كل من لايريدنا
وإن كثرت أوصافه و نعوته
و من صد عنا حسبه الصد و القلا
و من فاتنا يكفيه أنا نفوته
- از هر کسی که از ما اظهار بی نیازی می کند بی نیاز می باشیم و به اوصاف و خویهای او توجهی نداریم.
- کسی که از ما دوری می کند، دوری او کافی برای خود او خواهد بود و کسی که ما را از دست بدهد، ما هم او را از دست خواهیم داد.
از اوست: عظمت مصيبة عبدك المسكين
في نومه عن مهر حورالعين
الأولياء تمتعوا بك في الدجی
بتهجد و تخشع و حنین
فطردتني عن قرع بابك دونهم
أثرى لعظم جرائمي سبقوني
أوجدتهم لم يذنبوا فرحمتهم
أم أذنبوا فعفوت عنهم دوني
إن لم يكن للعفو عندك موضع
للمذنبين فأين حسن ظنوني
- مصیبت بنده بیچاره تو که در خواب فرورفته است از کابین حوریه گرانتر است.
- دوستان تو که در تاریکی شب به عبادت و خشوع و ناله می پردازند، از همه گونه فيوضات تو بهره مند می شوند.
- برخلاف انتظار مرا از درگاه خودت دور کرده و آنها را به بارگاه خویش خواندی آیا سنگینی گناهان من ایجاب کرده است که آنها بر من پیشی گرفته اند.
- آنها را که مورد عفو خود قرار دادی از آن جهت بوده که مرتکب گناهی نشدند و یا گناهکار بوده اند؛ از آنها در گذشتی و از من چشم پوشی ننمودی.
- هرگاه گناهکاران در پیشگاه تو محلی برای چشم پوشی از آنها ندارند، پس چگونه از خوش گمانی خود بهره مند خواهیم گردید.
شهید در سال 786 ه. ق به عدد ابجدی «بسم الله الرحمن الرحیم» در 19 ماه جمادی الاولی به این شرح شهید شد.
نخست او را با شمشیر از پای درآوردند.
سپس جنازه او را به دار آویختند.
پس از آن سنگسار و بعد از آن سوزانیدند و این پیش آمد ناگوار
ص: 301
در دمشق در دولت «بیدر» و سلطنت «برقوق» و به فتوای قاضی برهان الدين مالکی و عباد بن جماعة شافعی و پس از آن که يك سال تمام در قلعه دمشق زندانی بود، اتفاق افتاد.
در این مدت که در زندان به سر می برده کتاب اللمعة الدمشقية را در ظرف هفت روز تألیف کرده و از کتابهای فقهی به غیر از المختصر النافع محقق حلی کتاب دیگری را حاضر نداشته است.
سبب شهادت در زندانی شدن او را چنین نوشته اند: یکی از دشمنان شهید که به جهاتی آتش کینه توزی او را در دل می افروخته است نامه ای از مقالات شیعه و دیگران که از نظر عامه مورد انکار بوده به نگارش در آورد و گروه بسیاری گواهی خود را علیه شیعه در آن نامه، امضا کردند و گواهی آنان در نزد قاضی صیدا به ثبوت رسید.
سپس آن گواهی را به اطلاع قاضی شام رسانید و در نتیجه، آن شهید بزرگوار را مدت يك سال در شام به زندان افکندند.
پس از يك سال قاضی شافعی به تو به او و قاضی مالکی به قتل او فتوا داد.
شهید از پذیرش توبه امتناع داشت؛ زیرا بیم آن داشت هرگاه توبه کند، گناه او به ثبوت برسد.
این بود که از راه تقیه در آمد و آنچه را به وی نسبت داده بودند انکار کرد.
در پاسخ گفتند: آنچه را اظهار داشته اند به ثبوت رسیده و حکم قاضی نقض نمی شود و انکار تو هم سودی به حال تو نخواهد داشت.
رأي مالکی بر اثر هواخواهانی که داشت به مرحله اجرا گذارده شد. نخست او را شهید کردند؛ پس از آن به دار آویختند و سنگسار کردند و در آخر جنازه شریفش را سوزانیدند (قدس الله روحه).
ما این پیشامد ناگوار را به طوری که نوشتیم از یکی از مشایخ شنیده و به خط یکی
از آنها دیده ایم و او نوشته بود من این واقعه را به خط مقداد شاگرد شهید دیده ام(1)م.
ص: 302
مؤلف گوید: شهید، سه فرزند فاضل و فقیه داشته و آنها عبارت اند از شیخ جمال الدین ابو منصور حسن و شیخ ضیاء الدین ابوالقاسم علی و شیخ رضی الدین محمد و از قراین ظاهری بدست می آید که جمال الدين منصور از دو برادر دیگر کوچکتر بوده و دختر فاضلی هم داشته به نام ام الحسن فاطمه مشهور به ست المشایخ و همسر فاضلی هم داشته به نام ام علی و شرح حال ابو منصور و ابوالقاسم پیش از این ذکر شده است و شرح حال رضی الدین محمد خواهد آمد و پیش از این به مناسبت شرح حال شیخ شمس الدین محمدبن محمدبن داوود مؤذن عاملی جزینی مرقوم افتاد که وی(1).
ص: 303
عموزاده شهید است.
جمعی از علما از جمله فرزندان سه گانه و دختر و همسرش از وی روایت داشته اند و از کسانی که شهید از آنها روایت داشته سید عمیدالدین اعرج حسینی و شیخ جلال الدين أبو محمد حسن بن نما و شيخ رضی الدین ابوالحسن علی بن شیخ جمال الدين احمد مزیدی است.(1)
از تألیفات او رسالة التكليف است که آن را در بلده حضرت عبدالعظیم علیه السلام شهر ری دیده ام.
در آخر آن رساله به یاد آوری از اخباری که درباره آداب و سنن و امثال اینها آمده است پرداخته و نسخه کهنی از آن را در شهر اردبیل دیده ام و به عنوان المقالة التكليفيه از آن نام برده شده است و رساله مبسوط و پر فائده و مشتمل بر مسائلی است که متعلق به تکلیف شرعی است و اخبار تازه ای را از کتابهایی که کمتر مورد استفاده همگان قرار گرفته است و همچنین کتابهایی که مشهور است ایراد نموده است.
از تألیفات او حواشی قواعد است که از آغاز تا انجام آن کتاب است و آن را به نام حواشی نجاریه موسوم ساخته است.
از تألیفات او رسالة مختصرة في العقائد؛ شرح مبادی الاصول که کتاب مبادی علامه حلی را شرح کرده و من بخشی از آن را در رشت دیده ام.
سید محمودبن فتح الله کاظمی در رسالة الخمس كتاب المعتبر في الفقه را به شهید .
ص: 304
نسبت داده است و این انتساب از حقیقت دور است و به گمانم با معتبر محقق اشتباه کرده باشد.
از تألیفات او منظومه مختصری است راجع به مقدار آبی که هنگام افتادن حیوان یا چیز دیگری در چاه باید کشید، نسخه ای از این منظومه در اختیار ما می باشد که از مجموعه ای که در اردبیل به خط شیخ احمد بن علی بن حسن جباعى عاملی بوده و از نسخه ای که به خط شیخ شمس الدين محمدبن عبدالعالی شاگرد شهید نوشته شده است استنساخ کردم.
برخی از اعلام حاشیه شرایع را به وی نسبت داده است و ممکن است مؤلف مجالس المؤمنین این کتاب را به وی نسبت داده باشد.(1)
و از تألیفات او رساله مختصری است در الوصية باربع وعشرين خصيلة. من این رساله را در اردبیل و جاهای دیگر دیده ام.
و از تألیفات اوست رسالة الايجاز المفيد. این رساله را نواده شیخ علی کرکی در رساله دفع البدعة في حل المتعة به وی نسبت داده و پاره ای از اخبار را از آن نقل کرده است. و یکی از فضلا کتاب شرح القواعد علامه حلی و کتاب تقریب المبادی و کتاب التهذيب در اصول را به وی نسبت داده است و گویا انتساب کتاب آخری به وی نادرست باشد.
مولاي فاضل استاد در اوائل بحارالانوار کتاب الاستدراك و کتاب الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة را به وی نسبت داده و اضافه کرده است کتاب آخری که از خط شهید (ره) نقل شده است نزد من موجود می باشد.
مؤلف گوید: به گمان من این دو کتاب از تألیفات شهید نیست.
و نیز مولاي فاضل در همان کتاب، کتاب اللوامع را به وی نسبت داده است و به گمان من، کتاب مزبور از تألیفات شیخ مقداد است. .
ص: 305
از تألیفات او فتواهایی است که در پاسخ سئوالات عزالدين حسن بن نجم الدين اطراوی راجع به مسائل فقهی و امثال آن ایراد نموده و نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد.
از تألیفات او شرحی است بر چکامه ابو الحسن علی بن حسین شفیهنی که در مدح از حضرت مولی علی علیه السلام سروده است .(1)
شیخ محمد بن علی بن حسن جباعی شاگرد ابن فهد وجد شیخ بهائی در مجموعه ای که به خط اوست و در اردبیل موجود است می نویسد: به خط ابن راشد چنین دیدم که شیخ صالح عابد زاهد عز الدين حسن بن سليمان حتی به خط خود نوشته است شیخ فقیه عالم صالح ابوعبدالله محمدبن مکی بر اثر ارادتی که به ائمه طاهرین عليهم السلام داشت، شهید شد. پس از آن که نزديك به يك سال در قلعه دمشق زندانی شد، به شهادت رسید.
سپس جسد او را که (رضوان خدا بر او و امثال او باد) سوزانیدند و شهادت او در روز پنج شنبه 9 جمادی الاولی سال 786 ه. ق اتفاق افتاد.(2)
گویند به خط شهید ثانی (ره) دیده شده وی به خط رضی الدین ابوطالب فرزند شهید چنان یافته است که خود شهید به خط خویش بر پشت کتاب ذکری مرقوم داشته .
ص: 306
است در سال 734 ه. ق متولد شده و در رحبة القلعه واقع در سوق الحمايل دمشق در روز پنج شنبه هفدهم ماه جمادی الاولی سال 786 ه. ق پس از آن که يك سال و اندی کم در زندان به سر برده در همان قلعه به شهادت رسیده است و پس از آن او را به ثلاثة بروج انتقال داده اند.
از خود شهید نقل شده است روزها به تدریس کتابهای مخالفان می پرداخت و آنها را به محصلانشان می آموخت و بر اثر شدت تقیه ای که در میان بود فرصتی به دست نمی آورد تا کتابهای شیعه را تدریس نماید.
در عین حال، شب هنگام در فاصله میان نماز مغرب و عشا در محل خلوت خانه که در زیر زمین ساخته بود، با کمال خوف و بیم حقایق شیعه را برای گروهی از شاگردانش تدریس می کرد.
برقوق پادشاه شام و قاتل جناب شهید، معاصر با امیر تیمور گورکان بود.
پس از آن که تیمور بر عراق عرب دست یافت، رسولی را نزد يرقوق فرستاد.
يرقوق از آمدن وی ناراحت شد.
او را زندانی کرد و کشت.
به دنبال گشتن وی تیمور به شهرهایی که تحت نظر او بود توجه کرده بر همگی آنها دست پیدا کرد و بر شهرهای حلب و شام مستولی شد.
قاضی نورالله شوشتری شهید در مجالس المؤمنین می نویسد: ابن جماعه که قاضی دمشق است در روزگار جوانی در مجالس مدرسان همدرس با شهید بود.
آنگاه که مشاهده کرد وی با نبوغ و استعداد خدادادی که دارد بر اقران و امثال خودش پیشی می گیرد، آتش حسد از دوزخ درونش زبانه کشید و او را به رفض نسبت داد و در تعقیب آن، حکم قتل وی را از والی شام گرفت و او را در قلعه دمشق واقع در کنار سوق الفرس ظهر روز 19 جمادی الاولی سال 786 ه. ق به شهادت رسانید و جنازه او را به دار آویخت و در عصر همان روز از دار به زیر آورده به آتش کشید (رحمة الله عليه) و (لعنة الله عليه (1))..
ص: 307
پیش از این از مؤلف امل الآمل نقل کردیم که شهيد مبرور، اللمعة الدمشقية را در ظرف هفت روز در زندان، تألیف کرد. ممکن است کتاب مزبور در زندان تألیف نشده باشد؛ زیرا تألیف در زندان با مراسله ای که علی بن مؤيد کارگذار خراسان با شهید داشته و پاسخی که جناب شهید به وسیله پیام آور او به وی داده ولمعه را برای آرامش قلبی او تألیف کرده است تناسبی ندارد.
از قرائنی که نظریه ما را در این باره تأیید می کند، آن است که وی نام کتاب لمعه را در ضمن اجازه ای که برای علی بن حسن خازن نوشته و تاریخ آن سال 784 ه. ق دو سال پیش از شهادتش بوده، آورده است (1).
على بن مؤید، کارگزار خراسان از اعلام شيعه به شمار می آمد. در یکی از اوقات نامه ای به حضور شهید ارسال داشت و از او درخواست کرد تا به خراسان (2) سفر کند.
آن نامه را همراه با شمس الدين محمد آوی که از دانشوران مورد توجهش بود، به شام ارسال داشت.
شهید از رفتن به خراسان امتناع ورزید و پوزش خواست و در نتیجه کتاب اللمعه را تألیف کرد و همراه او برای علی بن مؤيد ارسال فرمود و کسی از آن رساله، نسخه برداری نکرد.
شهید ثانی (ره) در شرح لمعه آنجا که شهید اول مرقوم داشته است اجابة لالتماس بعض الديانيين: «برای این که خواسته یکی از متدينان را پاسخ گفته باشم» می نویسد: ه
ص: 308
مراد از این بعض، شمس الدين محمد آوی است که از یاران و نزدیکان سلطان علی بن مؤید، کارگزار خراسان و دیار اطراف آن می باشد.
وی همچنان به امور خراسان و اطراف آن می پرداخت.
آن گاه که تیمور بر شهرهای خراسان استیلا پیدا کرد، علی بن مؤید بناچار با او همراهی کرد تا حدود سال 795 ه. ق یعنی 9 سال پس از شهادت شهید در گذشت.
على بن مؤید به مصنف (شهید اول) علاقه تام و تمامی داشت و آنگاه که شهید در عراق می زیست با همه دوری راهی که بود، با وی مکاتبه داشت و وقتی هم که به شام رفت، همچنان مکاتبه برقرار بود تا آن که در اواخر عمر شهید در ضمن مکاتبه ارزنده ای که مشتمل بر انواع مهربانی و احترام بود برای او مرقوم داشت و از وی درخواست کرد تا از شام به خراسان بیاید.
شهید از رفتن به خراسان پوزش خواست و کتاب لمعه را در شهر دمشق برای او تألیف کرد و به طوری که فرزند مبرور شهید ابوطالب محمد اظهار داشته است شهید این کتاب را در ظرف هفت روز بی کم و کاست در شهر دمشق تألیف کرده است.
شمس الدین نسخه اصل را که به خط شهید بود در اختیار خود در آورد و از آنجا که سخت پابند آن بود نسخه مزبور را در اختیار کسی در نمی آورد که استنساخ شود.
آری، یکی از طلبه ها در حالی که نسخه شهید در دست دیگری قرار داشت که مبادا آن نسخه به زمین گزارده شود و نسبت به آن بی احترامی بشود، به استنساخ آن پرداخت و پیش از آن که نسخه استنساخ شده با اصل آن مقابله شود شمس الدین محمد به مسافرت رفت و نسخه های دیگر که از نسخه دوم استنساخ می شد با پاره ای از اشتباهات همراه بود.
سپس مصنف (ره) به اندازه ای که ممکن بود به اصلاح آنها پرداخت و نظر به این که به طور کلی با نسخه اصل مقابله نشده پاره ای از الفاظ، مخالف با نسخه اصل بود و تأليف آن در سال 782 ه. ق اتفاق افتاده است.
از شهید مبرور نقل شده آنگاه که بر مقر تدریس و ریاست برقرار بود، همواره علمای اهل سنت که با وی الفت داشته و طرف صحبت او بودند، حاضر در مجلسش می شدند و کمتر اتفاق می افتاد وقت فارغی برای کارهای شخصی و مذهبی خویش داشته باشد.
خود او گفته است هنگامی که به تأليف كتاب لمعه پرداختم، بیمناك بودم
ص: 309
مبادا یکی از آنها حضور پیدا کند و مرا سرگرم تأليف آن مشاهده نماید. بر خلاف آن چه می پنداشتم از آغاز که به تألیف این کتاب پرداختم تا هنگامی که از تألیف آن آسوده خاطر شدم، یکی از آنها به مجلس من حضور پیدا نکرد. آری، این پیش آمد یکی از الطاف خفیه الهی و در ضمن کرامتی برای آن شهید مظلوم است (قدس الله روحه و نور ضريحه)(1)
مؤلف گوید: آنچه را شهید ثانی در آغاز شرح لمعه بیان کرد دلیل بر آن است که شهید لمعه را در زندان تألیف نکرده است.
وی از علمای پرهیزکار و پارسایان بزرگوار و محدثان و فقها و جامع فضایل بوده است.
از پدرش روایت می کرده و محمد بن علی بن ابراهيم بن ابی جمهور احسائی در کتاب غوالی اللئالی از وی روایت می نماید.
وی از فضلا و فقها و بزرگواران بود و به توسط جدش جعفر بن محمد از شیخ مفید روایت داشته است.
وی از علما و فضلا و بزرگواران عالی مقام بوده و در اصفهان به عنوان
ص: 310
اعتمادالدوله ملقب گردیده است.
مؤلف گوید: میرزا مهدی نخست به مقام صدارت نایل آمد.
سپس به وزارت رسید و پس از آن معزول گردید و سال هزار و هشتاد هجری در اصفهان در گذشت .(1)
وی از فضلا و علما و محققان و علمای شایسته معاصر است.
وی تألیفاتی دارد، از جمله کتاب عين الحيوة.
این کتاب به منظور ادعیه وارده گرد آمده است و فضیلت هر دعایی را به پارسی برگردانیده و کتاب الانتقاد در نحو؛ شرح الجمل؛ مولانا خلیل قزوینی؛ شرح شواهد الانتقاد؛ رسالة التحقيق في ان لفظ الجلالة ليس علما؛ رسالة غنية الطالب في الاباحة و التغيير المستفاد من الصيغة و العاطف ؛ فهرس الكافية البديعية صفی حلى رسالة في المؤنثات السماعية و احکامها ؛ حواش على الشرح العربي لكتاب التوحيد مولانا خلیل قزوینی و حواش على مغني اللبيب.
من اسم این کتابها را از خط خود او و همچنین از یادداشتهای عده ای از معاصران قزوینی در این جا نقل کرده ام.
وی از فضلای محقق و بزرگوار و مؤلف كتاب نجاة المسلمین در اصول و از معاصران است.
مؤلف گوید: کتاب مزبور در فن اصول فقه است که به منظور رد کتابی است که
ص: 311
میرزا محمد ابراهیم نیشابوری بر رساله شیخ محمد حر مؤلف امل الآمل است که به رد برخی از مسائل اصولیه پرداخته است.
منتجب الدین او را فقیه و حافظ معرفی کرده است.
وی فاضلی دانشور و بزرگوار و عالیمقام و از حکما و متکلمان است.
تألیفاتی دارد، از جمله شرح الكافی و از معاصران است و ما به توسط مولانا محمدباقر مجلسی از وی روایت می کنیم.
مؤلف گوید: میرزا رفیع در اصفهان وفات یافت و همانجا به خاك سپرده شد و پادشاه زمان قبله عالی بر فراز مرقد او بنیان کرد.
از تألیفات او حواشی بر المختلف علامه است که ناتمام مانده و رسالهای فارسی به نام الشجرة الالهيه في اصول الدين و رساله مختصری في مسئلة التشكيك بالاولوية و الاقدمية و نحوهما في الجمل (1).
ص: 312
منتجب الدين او را به فضیلت ستوده است.
وی از فضلای شایسته است، از حسن خط بهره مند بوده و از شاگردان شهید ثانی به شمار می رود.
وی از فضلا و دانشوران شایسته و از شاگردان شهید اول است.
مؤلف گوید: پیش از این، مؤلف امل الآمل وی را به عنوان شیخ محمدبن عبدالعلی بن نجده نام برده است و جهتی ندارد بدون آن که اشاره کرده باشد که پیش از این به نام او پرداخته ایم دوباره به یادآوری او بپردازد.
وی فاضلی شایسته و دانشور فقیهی بود. شیخ حسن بن شهید ثانی به او و پدر و
برادرش علی، اجازه داده است .(1)
ص: 313
وی فاضل محققی است. سال 1019 ه. ق وفات یافته و سید علی بن میرزا احمد در کتاب السلافة از وی یاد کرده و از مراتب علمی او تمجید نموده است.
همچنین مولانا محمد امین در الفوائد المدينة از او نام برده است و می نویسد که مراتب قرائت را از وی فراگرفته و او را چنین ستوده است: اعظم العلماء المحققين وحيد عصره و فرید دهره السيد السند و العلامة الأوحد سيد العلماء المحققين و قدوة الاتقياء المقدسين الشاه تقي الدين محمد التسابه .
وی از فضلا و علمای بزرگوار و از شاگردان شیخ بهائی است.
از تألیفات او کتابی است در اصول و رساله های دیگر .
مؤلف گوید: از تألیفات او شرح مبسوطی است بر الفيه شهید و نیز حاشية الفيه شهید و من آن حاشیه را در ضمن کتابهای وزیر دشت دیده و حواشی او را بر آن کتاب مشاهده کرده ام.
وی فاضل فقیه و مدققی است.
شرح الفيه شهید و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.
وی از دانشمندان و علمای روزگارش بوده و تألیفاتی دارد. از ابن ادریس روایت
ص: 314
می کرده و محقق جعفر بن حسن حتی از او روایت داشته است.(1)
مؤلف گوید: ابن طاووس مؤلف كتاب مهج الدعوات و کتابهای دیگر از این شیخ بدون واسطه روایت داشته و در کتابهای ادعیه اش به روایت از او تصریح نموده و همچنین سديد الدين بن مطهر حتی پدر علامه از وی بدون واسطه روایت می کرده است.
وی فاضل باکمال و آیتی در هوشمندی و ادب بود. سال 1041 ه. ق درگذشت.
و سید علی در سلافه از وی نام برده و تمجید بسزایی از او نموده است.(2)
مؤلف گوید: محمدهادی پس از آن که پدرش از وزارت عزل شد، در روزگار او به وزارت منصوب گردید و او هم مانند پدرش از وزارت معزول شد و اواخر عمرش به وزارت کرمان رسید و از این مقام هم معزول گردید. به دنبال عزل از مقام وزارت، دستور رسید که وی را به زنجیر کشیده زندانی کنند و در زندان به سر می برد تا در روزگار ما، در گذشت و جنازه او از زندان تشییع شد سرانجام وزارت بین و از او زار شو بیزار].
مولانا محمدهادی یادداشت ها و تعليقات و حواشی و رساله هایی تألیف کرده از
ص: 315
جمله حاشیه بر بخش الهی و طبیعی شرح اشارات؛ رسالة في شبهة الاستلزام و جوابها؛ تعليقاتی برشرح المطالع ؛تعليقاتی بر مختصر تلخیص المفتاح و تعلیقاتی بر تفسیر البيضاوی.
وی فاضل فقیه و بزرگوار صالحی بود و تألیفاتی دارد؛ از جمله مختصر التبيان في تفسير القران؛ کتاب متشابه القرآن؛ کتاب اللحن الخفى و اللحن الجلی و کتابهای دیگر(1)
وی فاضل سراینده و ادیب و از اعتقاد صحيح (تشیع) برخوردار بود و سال 362 ه. ق وفات یافت. او ابيات فراوانی در مدح حضرت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام سروده است و دیوان شعر ارزنده ای دارد و معاصر با متنبی بوده و ابن شهر آشوب وی را از سرایندگان اهل بیت نام می برد و او را به غلو نسبت داده اند (یعنی حضرت مولی را بیش از آنچه که آنها خیال می کرده اند ستوده است. غالی آنهایی هستند که دشمن علی علیه السلام را ستایش کرده اند نه آنها که حضرت مولی علی علیه السلام را به حق ستوده اند)(2). گویند هنگامی که متنبی عازم مصر بود، شنید که کسی این
ص: 316
شعر را می خواند:
تقدم خطئ وتأخر خطی
فإن الشباب مشى القهقرى (1)
گامی به پیش و گامی به پس گذار که جوانی به قهقرا می رود.
متنبی گفت: ابن هانی راه مغرب را به روی ما بست و بازگردید(2).
أبني عدي أين فخر قديمكم
أم أين حلم كالجبال رزین
نازعتم حق الوصي و دونه
حرم و حجر مانع و حجون
ناضلتموه على الخلافة التي
ردت و فيكم حدها المسنون
حرفتموها عن أبي السبطين عن
زمع و ليس عن الهجان هجين
لو تتقون الله لم يطمح لها
طرف و لم يشمخ لهاعرنین
ص: 317
لكنكم كنتم كأهل العجل لم
يحفظ لموسى فيهم هارون
لو تسألون القبر یوم ضر حتم
الأجاب أن محمدا محزون
ماذا تريد من الكتاب نواصب
وله ظهور دونها و بطون
هي بغية أضللتموهافارجعوا
في آل یاسین ثوت ياسين
ردوا إليهم حكمهم فعليهم
ن زل الكتاب وبين التبيين
البيت بيت الله وهومعظم
و النور نور الله وهومبين
و الستر ستر الغيب و هو محجب
و السر سر الوحي و هو مصون (1)
- ای بنی عدی، فخر پیشین شما؛ بلکه بردباری شما که مانند کوه آرامی است کجاست؟
- با حقی که وصی پیغمبر داشت با وی به نزاع پرداختید و حال آن که در کنار آن نزاع با حرم و حجر اسماعیل و نزاع با حجون (کوهی است در مکه) است که شما را از نزاع باحضرت او باز می داشته.
- با او به خلافتی نزاع کردید که از او باز داشته و دندان خود را برای به دست آوردن آن نیز کرده اید.
- با شتاب هرچه تمامتر و با فرومایگی رشته خلافت را از علی علیه السلام به سوی دیگران بازگردانیدید. آری، از فرومایگان جز فرومایگی انتظار دیگری نمی توان داشت.
- هرگاه از خدا می ترسیدید، نظری به خلافت نداشتید و علاقه مندی به آن را در سر می پرورانیدید و بوی نخوت را استشمام نمی کردید.
- آری، شما مانند همان گوساله پر ستانی هستید که موقعیت حضرت موسی (علیه السلام) را نسبت به حضرت هارون رعایت نکردند.
- و هر گاه آن روز که پیمبر را به خاك می سپردید، از قبرش چگونگی حال او را جویا می شدید، در پاسخ شما می فرمود: از عملی که با وصی او انجام داده اید، اندوهناك است .
ص: 318
ناصبیها از قرآن چه می خواهند و چه بهره ای می برند از کتابی که دارای ظاهر و باطن است.
- کتاب خدا بهترین امید مردم است و شما مردم را از آن گمراه کردید. اکنون اگر راست می گویید، حق آل یس را به آنها باز گردانید.
- آری، حق کسانی را به آنها باز گردانید که کتاب خدا در حق آنها نازل شده و آنها هم مبین احکام او می باشند. .
- خانه، خانه محترم خداست و نور هم نور حق تعالی می باشد که همواره درخشان است.
- پوشش، پوشش غیبی است که او در پس آن پرده از دیدگان غایب است و سر هم سر وحی الهی است که از اختیار نامردان محفوظ مانده است.
از اوست در تشویق به سعی و کوشش:
ولم أجد الإنسان إلا ابن سعيه
فمن كان أسعى كان بالمجد أجدرا
و بالهمة العلياء يرقى إلى العلى
فمن كان أعلى همة كان أظهرا
ولم يتأخر من أراد لمن يريد تقدما
ولم يتقدم من أراد لمن يريد تأخرا (1)
۔ انسان در گرو کوشش خود می باشد و کسی که از کوشش بیشتر برخوردار باشد، از بزرگواری زیادتری استفاده خواهد کرد.
به همت عالی موجبات ترقيات به مراتب عاليه را فراهم می سازد و کسی که همتش عاليتر باشد، ترقی اش فراوانتر خواهد بود.
- و کسی که تصمیم دارد تا بر دیگری پیشی بگیرد، دنبال نخواهد ماند و کسی که بخواهد از دیگران باز بماند، دنبال خواهد ماند.
منتجب الدین گوید: ابوعبدالله فقیهی مورد وثوق بود و از شاگردان شیخ طوسی
ص: 319
به شمار می رود و کتابها و تصنیفهای شیخ را خدمت او قرائت کرده و خود هم کتابهایی تأليف نموده است؛ از جمله کتاب الزهد؛ کتاب النيات؛ کتاب الفرج و ما کتابهای او را به توسط احمد بن محمد الشاهد العدل(1)از او روایت می کنیم.
ابن شهر آشوب گفته است: ابو عبدالله، محمدبن هبة الله طرابلسی کتابهایی دارد؛ از جمله الواسطة بين النفي و الاثبات؛ مالا يسع المكلف اهماله ؛ عمل يوم و ليله ؛ الزهرةفي
أحكام الحج و العمره ؛ الانوار؛ الاصول و الفصول و المسائل الصيداوية (2). و مؤلف گوید: یکی از فضلا اظهار داشته است که ابوعبدالله از شاگردان قاضی ابوالقاسم ابن براج و شیخ طوسی بوده است و تألیفاتی دارد و در بیست و هفت ماه صفر سال 484 هجری در گذشته است.
وی فاضل بزرگواری بوده و ابن معيه از وی روایت داشته است. پیش از این از وی به عنوان محمدبن نجیب الدین محمدبن یحیی نام برده ایم.
وی فاضل بزرگواری بوده و تألیفاتی دارد و علامه حلی به توسط پدرش از وی روایت داشته است.
وی در بحرین می زیسته و در خط (بضم خاء) قطیف متولد شده. او از فضلا به شمار می رود و در اکثر علوم، فقه و کلام و ریاضی مهارت داشته و ادیب شاعری بوده
ص: 320
و حواشی بسیار و تحقیقات ارزنده ای داشته و رساله ای در نجوم تألیف کرده است و از معاصران می باشد.
وی از شاگردان مولا خلیل قزوینی است و فاضلی دانشمند و معاصر به حساب می آید.
مولانا در یکی از مدارس قزوین به تدریس می پرداخته و کتابی در آداب الحج و کتاب مبسوط دیگری در وضع المسجد الحرام و رساله مختصری در مناسك الحج تأليف کرده است.
کلینی در روزگار خودش در شهر ری پیشوای اصحاب ما بود و از موجهان آن روزگار به شمار است و از دیگران نسبت به فنون حديث موثقتر و از آنها احادیث شیعه را بهتر ثبت و ضبط می کرد. شیخ طوسی نوشته است کلینی در سال 328 ه. ق در بغداد وفات یافت و نجاشی می نویسد: شیخ کلینی در سال 329 ه. ق در سال تناثر نجوم
ستاره باران درگذشت و ابو قيراط محمدبن جعفر حسینی بر جنازه او نماز گذارد و در مقبرهای واقع در باب الكوفه مدفون گردید. علامه حلی در کتاب الخلاصة از ابن عبدون نقل کرده است که مرقد او را در صراط الطائی مشاهده کردم. بر لوح آن، نام او و پدرش حك شده بود و از تألیفاتش روضه کافی است (1)
ص: 321
منتجب الدین وی را به عنوان (عادل) ستوده است.
ص: 322
منتجب الدین او را عالمی فاضل معرفی کرده است.
منتجب الدین وی را فقیهی صالح معرفی کرده است.
منتجب الدین او را فقیهی صالح گفته است.
مؤلف گوید: امیر محمود، نواده دربیس بن عكبر و رشیدی خرقانی، از بازماندگان امير مالك بن حارث اشتر نخعی است و از ظاهر فهمیده می شود که مترجم حاضر، غیر از شیخ سديد الدين محمودبن ابوالمحاسن بن اميرك است که در بالا به نام او اشاره شد.
امیر زاهد، دو برادر دانشور به نام امیر بهاء الدین مسعود و امیر زاهد شمس الدين محمد داشته و پدرشان هم از دانشوران بوده است (1)
ص: 323
وی از علما و پرهیزکاران با فضیلت بوده و از شاگردان شهید اول روایت می کرده و محمد بن علی بن ابراهيم بن جمهور احسائی در کتاب غوالی اللئالی به نام او اشاره کرده است (1)
منتجب الدین او را به عنوان متکلم معرفی کرده است.
منتجب الدین گوید: وی فقیهی صالح بوده است.
منتجب الدین وی را به فقاهت و صلاحیت ستوده است.
مؤلف گوید: جلال الدين، دو تن برادر دانشور داشته است به نام شیخ قطب محمدبن حسین بن ابی الحسین که پیش از این به نام او اشاره شده است و دیگری شیخ جمال الدین مسعود که در آینده به نام او اشاره می شود و نام پدرش شیخ امام اوحدالدين حسین بن ابی الحسن قزوینی پیش از این آورده شد.
ابن شهر آشوب در ضمن سرایندگانی که آشکارا به مدح اهل بیت علیهم السلام
ص: 324
می پرداخته اند، از وی نام برده و او را شاعر، ستاره شناس و متکلم معرفی کرده است (1)
وی از فضلا و دانشوران بوده است و کتاب کشف الغمة را از مؤلفش ابوالحسن علی بن عیسی روایت می کرده و از او اجازه داشته است.
منتجب الدین می نویسد: سدیدالدین در روزگار خودش در فن اصول و کلام علامه زمان و در پرهیزکاری و وثاقت یگانه دوران بود و تألیفاتی دارد؛ از جمله التعليق الكبير؛ التعليق الصغير؛ المنقذ من التقليد و المرشد الى التوحيد موسوم به التعليق العراقي؛
ص: 325
المصادر في اصول الفقه ؛ التبين و التنقيح في التحسين و التقبيح ؛ بداية الهداية ؛ نقض الموجز تأليف نجيب ابو المكارم (1). منتجب الدين اظهار داشته است که سالها به درس او حضور پیدا می کردم و بیشتر کتابهای مزبور را همراه باقرائت کسانی که آنها را بر وی قرائت می کردند سماع کرده ام.
شهید ثانی به توسط شاگردانش از وی روایت کرده است(2).
از اشعار او دو بیت زیر است که به خط شیخ حسن دیده ام و او یادآور شده است به خط شیخ شهید ثانی چنان یافتم که دو بیت زیر از ابیات شیخ سدید الدین حمصي است:
قد كنت أبكي و داري منك دانية
فحق لي ذاك إذ شطت بك الدار
أبكي لذكرك سرآثم أعلنه
فلي بكاءان: إعلان و اسرار
. هنگامی که خانه ام نزديك به خانه تو بود، از فراق تو می گریستم. بنابر این، سزاوار است هر گاه از کنار تو دور باشم، بیش از پیش به گریه خود تداوم بخشم.
- نخست به یاد تو پنهانی می گریستم و سپس آشکارا در فرقت تو گریان می شدم.
این دو گونه گریه دارم: یکی آشکارا و دیگری نهان.
مؤلف گوید: بنا به اظهار بعضی از علما از قراین پیداست که مترجم حاضر از مردم حمص است که یکی از شهرهای شام می باشد و خود او در آغاز کتاب التعليق العراقی به مجملی از احوال خود اشاره کرده و کتاب مزبور کتاب بزرگی است در فن کلام که در نجف اشرف تأليف نموده است (3)
ص: 326
و از تألیفات او رساله ای است در فناء النفس بعد الموت ثم رجوعها اما للعذاب او الثواب. این کتاب را یکی از اصحاب ما در رسالة الحشرية به وی نسبت داده است و یکی از فضلا از خط شیخ بهائی نقل کرده است: به خط فاضلی دیده ام که سدیدالدین حمصی که از مجتهدان اصحاب ما می باشد منسوب به حمصی است که یکی از قریه های
ری می باشد و اکنون ویران شده است .
از تألیفات او رسالة مشكاة اليقين في اصول الدين است. من این رساله را در یکی از قریه های بار فروش مازندران دیده ام. بر پشت آن نوشته بود: این رساله از تألیفات جمال الدین علی بن محمود حمصی است. شاید این مؤلف، فرزند حمصی باشد.
در تبریز فهرست منتجب الدین به مطالعه من رسید. در پشت آن، ملا محمدرضا مشهدی، شاگرد شیخ بهائی می نویسد: حمصی و منتجب الدین مؤلف فهرست معاصر بوده اند.
شیخ ورام بن ابي فراس حتى مؤلف كتاب تنبيه الخاطر و نزهة النواظر معروف به مجموعه ورام از شاگردان او بوده است و در ضمن شرح حال او به این موضوع اشاره خواهیم کرد.
مولانا سلطان محمودبن غلامعلی طبسی (1)از فضلا و فقها و بزرگواران و معاصران بوده و در علوم عربی مهارت داشته
ص: 327
و در مشهد به قضاوت می پرداخته است. مختصر شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و رساله اثبات الواجب و رساله العروض و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.
وی فاضلی صالح و از معاصران است. رسالة الرجعة و رساله ای در این که بدن ائمه علیهم السلام در قبرهایشان سالم است، از تألیفات اوست.
مؤلف گوید: از تألیفات اوست رسالة الخمس وما يتعلق به. وی از شاگردان شیخ جواد است و تقریبا در سال 1085 ه. ق وفات یافته است.
منتجب الدین او را به دانشوری و صلاحیت ستوده است.
مؤلف گوید: پیش از این، ترجمه پدرش قاضی شرف الدين أبو الفضل، محمدبن حسین یادآوری شد و چنان که می دانیم، اینان خانواده بزرگی از علم و فضل بوده و نامشان در طی مطالب کتاب فهرست آورده شده است.
فاضل دانشوری است از شاگردان شهید ثانی و از او اجازه داشته است.
مؤلف گوید: در بخش اول گذشت که شیخ محيي الدين، احمدبن تاج الدين عاملی هم به وی اجازه داده است.
منتجب الدین او را به عنوان عالم عادلی ستوده است.
ص: 328
فاضل دانشور و شایسته پرهیزکار و مورد وثوق و راستگو و سراینده معاصر است. رساله های چندی در دعا تألیف کرده است از جمله حدائق الاحباب؛ القول الثابت ؛ الكلم الطيب؛ و سلاح المؤمن ؛ المقام الأمين ؛ حیات القلوب في معرفة الله ؛ اشرف العقائد في معرفة الله و ترجمة الصلوة و شعر به تازی و پارسی می سروده است(1).
مؤلف گوید: دیوان شعر و نیز کتابهای دیگری ترتیب داده است .
وی فقیهی دانشور و صالح و سرایندهای ادیب و منشی بلیغ بود. ابن معیه از وی، روایت می کرده است و از ابیات او چکامه زیر است که در سوك شیخ محفوظ بن وشاح سروده است.
عز العزاء فلات حين عزاء
من بعدفرقة سيد الشعراء
العالم الحبر الامام المرتضی
علم الشريعة قدوة العلماء
أكذا المنون تهدأطواد الحجي
و يفيض منها بحر كل عطاء
ماللفتاوی لارد جوابها
ماللدعاوی غطيت بغطاء
ماذاك إلا حين مات فقيدنا
شمس المعالي أوحد الفضلاء
ذهب الذي كنا نصول بعزه
ولسانه الماضي على الأعداء
من للفتاوى المشكلات يحلها
و يبينهابالكشف و الإمضاء
من للكلام يبين من أسراره
معنی حقیقة خالق الأشياء
من ذا العلم النحو و اللغة التي
جاءت غرائبها عن الفصحاء
من للعروض يبين من أسراره ال
خافي و من للشعر و الشعراء
ص: 329
ما خلت قيل يحط في قعر الثرى
أن البدور تغيب في الغبراء
أيموت محفوظ و أبقى بعده
غدر لعمرك موته و بقائي
مولاي شمس الدين يا فخر العلى
مالي أنادي لاتجيب ندائي
- اندوه، گرانبار است و پس از درگذشت بزرگ سرایندگان جایی برای شکیبایی باقی نمی ماند.
- آری، او بزرگ دانشوران و پیشوای برگزیده و پرچم برافراشته شریعت و رهبر دانشمندان بود.
۔ مرگهاست که کوههای سر به آسمان کشیده را به لرزه می آورد و حال آن که دریاهای عطا و بخشش از آنها روان می گردد.
. چه شده است که فتواها بدون جواب مانده و چه شده است دعويها در پس پرده قرار گرفته است.
- آری، این پیش آمد از آن هنگام بوده که شمس المعالی و یکتای فضلا را از دست داده ایم.
- شخصی از میان ما رفت که بر اثر بزرگواری و تیغ بران زبان او بر دشمنان چیره می شدیم.
. چه کسی می تواند فتوا بدهد و مشکلات را حل کند و چه کسی به کشف و امضای آنها می پردازد؟
- چه کسی اسرار علم کلام را افشا می نماید و چه کسی حقیقت آفریدگار موجودات را ابراز می کند؟
. چه کسی به حقیقت علم نحو و لغت که فصحای از اعلام آنها را در اختیار در آورده اند، دست پیدا می کند؟
- چه کسی اسرار پنهان مانده علم عروض را هویدا می سازد و چه کسی از شعر و شعرا جانبداری می نماید؟
- پیش از آن که وی در آرامگاه خویش آرام بگیرد، گمان نمی کردم ماه شب چهارده در دل خاك پنهان شود.
ص: 330
۔ محفوظ می میرد و چه بسیار شگفت است که من پس از او زنده بمانم.
- ای شمس الدين و ای مایه افتخار بزرگواری، چه شده است تو را می خوانم و پاسخ مرا نمی دهی؟
وی از علما و فضلا و پارسایان و از شاگردان شهید ثانی است .
شیخ محيي الدين بن خاتون عاملی عینائی وی از فضلا و از شایستگان معاصر است (1)
وی از فضلا و علما و پارسایان و پرهیزکاران بوده و به توسط پدرش از شیخ بهائی روایت داشته است (2)
وی عالم و فاضل و محقق و عابد و صالح و ادیب و شاعر بوده و رساله های
ص: 331
چندی تألیف کرده و مرثیه هایی در سوك حضرت امام حسین علیه السلام سروده و دیوان شعری تهیه نموده و از معاصران است (1)
منتجب الدين، وی را به زهد و وعظ ستوده است.
وی از علما و فضلا و بزرگواران باصلاحیت است. کتابی تألیف کرده و از معاصران به شمار می آید.
مؤلف گوید: مترجم حاضر، همان امیر مرتضی ساکن در شهر ساری مازندران می باشد و رساله ای در نماز جمعه تألیف کرده است.
منتجب الدين، او را به عنوان عالمی محدث نام برده است .
منتجب الدین گوید: وی فاضل عادلی بوده است.
ص: 332
منتجب الدین او را عالم واعظی معرفی کرده است.
منتجب الدین گوید: وی محدثی دانشور و باصلاحیت بود. دیدارش دست داد و به قرائت بر او مفتخر گردیدم و همگی روایات مفید عبدالرحمن نیشابوری را به من اجازه داد.
مؤلف گوید: سید مرتضی از شیخ ابوجعفر محمد بن على بن قاسم مرکب روایت داشت و پیش از این هم به نام او اشاره کردیم و همچنین ذیل یاد آوری از سید ابوالخیر داعی بن رضابن محمد علوی حسنی متذکر شدیم که شیخ منتجب الدین به توسط سید اصیل مرتضی بن مجتبی بن محمد علوی عمری از وی روایت می کرده و از قرینه پیداست مرتضی بن مجتبی همان مترجم حاضر است و اختصار در نسب چنان که از بالا پیداست در میان علما شهرت داشته و همین که منتجب الدین از وی تحت عنوان خاصی یاد نکرده است، دلیل بر اتحاد هر دو شخص می باشد(1).
وی فقیه محدثی است. از پدرش از جدش روایت می کرده و شهید اول به واسطه سید تاج الدين بن معيه از وی روایت داشته است.
ساکن کاشان منتجب الدین، او را دانشور باصلاحیتی معرفی کرده است.
ص: 333
مؤلف گوید: نام عمویش سید محمد بن علی بن عبد الله جعفری بوده و به طوری که منتجب الدین در فهرست تصریح کرده است یادآوری شده است.
منتجب الدین او را دانشوری پرهیزگار و واعظ معرفی کرده است.
سید علاء الدين مرتضی بن محمد حسنی مامطیری(1) .
منتجب الدين، او را فقیهی فاضل معرفی کرده است. ممکن است مترجم حاضر با سید عز الدين یکی باشد.
مؤلف گوید: ظاهرة مترجم حاضر با وی یکی نیست. بویژه هر گاه عنوان مامطیری که در بعضی از نسخه های امل الآمل آمده است، مربوط به سید علاء الدين باشد. گذشته از این، منتجب الدین سید علاء الدین را در باب عين، نام برده است و ممکن است کلمه (ابن) از میان علاء الدین و مرتضی، ساقط شده باشد؛ به این معنا که علاء الدین نام باشد، نه لقب.
منتجب الدین گوید: وی از دانشورانی است که در فن مناظره و وعظ، مهارت داشته است و تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح الذريعة و التعليق. دیدار وی دست داد و از او روایت می کنم.
بزرگواری است. از جعفر بن محمد دوریستی روایت می کرده است.
ص: 334
وی از فضلا و فقهای معاصر است. کتاب مناسك الحاج و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.
فاضل باصلاحیتی است و به طوری که از فهرست استفاده می شود، وی برادر شهاب الدین محمد بن حسین بن اعرابی عجلی است که دانشور بزرگواری بوده و پیش از این به نام او اشاره کردیم. نام این مترجم را در کتاب حاضر امل الآمل ندیدم (1).
منتجب الدین گوید: وی متکلم متبحری بوده است.
مؤلف گوید: به گمانم مترجم حاضر همان شیخ مسعودبن على صوابی باشد که پس از این به نام او اشاره می شود.
منتجب الدين، او را فقيه صالحی معرفی کرده است.
قزوینی منتجب الدین او را فقيه صالحی معرفی کرده است.
مؤلف گوید: پدرش از علمای بزرگ است و نام او پیش از این تذکر داده شده است و دو برادر دانشور دیگر داشته است به نام شیخ جلال الدين محمود و شیخ
ص: 335
قطب الدین محمد فرزندان شیخ امام اوحدالدین حسین بن ابی الحسین و ترجمه آنها پیش از این یادآوری شده است .
منتجب الدين او را به عنوان عدل یاد کرده است .
وی از دانشمندان بنام روزگار خودش بوده و به توسط شاگردان علی بن عبدالعالی کرکی از وی روایت داشته است.
وی فقیه شایسته و بزرگواری است و از مشایخ ابن شهر آشوب به شمار می آید.
مؤلف گوید: ابن شهر آشوب در کتاب المناقب به استادی وی اعتراف کرده است و می نویسد: شیخ مسعود از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی و از شیخ ابوالوفا عبدالجبارين على مقری از شیخ طوسی روایت داشته است.
قطب راوندی، در قصص الانبياء می نویسد: خبر داد به ما شیخ ابوالمحاسن مسعودبن علی بن محمد از علی بن عبدالصمد از علی بن حسین از شیخ صدوق. مراد وی از ابوالمحاسن مسعود همین مترجم حاضر است بنابراین ابوالمحاسن همان شیخ مسعودبن احمد صوابی است که پیش از این، نام برده شد و در نسب او رعایت اختصار شده است و بر اثر اشتباهی که برای ناسخ اتفاق افتاده لفظ احمد به جای محمد به کار رفته است.
منتجب الدین گفته است: وی فقیه صالحی است.
ص: 336
منتجب الدين اظهار داشته است: وی دانشمند پرهیزکاری است.
وی از دانشوران و محققان مورد وثوق و از افاضل است کتاب الرجال از تألیفات اوست و از مولانا عبدالله شوشتری روایت داشته و از شاگردان او به شمار است) و همچنین از شیخ عبدالعالی بن علی بن عبد العالي عاملی کرکی از پدرش روایت می کرده و نام او را در کتابش یادآوری کرده است و به جز از تنی چند از علمای متأخر از شیخ طوسی از دیگران نام نبرده است (1)
ص: 337
وی عالم باصلاحیتی است، کتاب وسائل الشيعة را از آغاز تا انجام و دیگر از کتابهای حدیث را نزد من خوانده است و از حویزه قطع علاقه کرده و به مجاورت حضرت رضا عليه السلام افتخار داشته است .
وی از فضلا بوده و از علوم عربیت اطلاع به كمال داشته و شعر می سروده و ادیبی منشی و از معاصران است.
منتجب الدين، اظهار داشته است: وی از سادات بزرگوار عراق و از سرشناسان بوده و سرآمد ایشان است منصب نقابت و ریاست در آن روزگار منحصر به وی بوده و از فنون علمیه برخورداری داشته و خطبه های ارزنده ای ایراد می کرده و رساله های شایسته ای دارد در سفر حج از محضر شیخ طوسی کمال بهره وری را داشته است و ما به
ص: 338
توسط سید نجیب بزرگوار ابومحمد حسن موسوی از وی روایت می نمائیم.
مؤلف گوید: پیش از این، شرح حال نواده اش سیداجل مرتضی نقیب نقیبان شرف الدين ابوالفضل محمدبن علی بن محمدبن مطهر ایراد شده و پس از این، هم ترجمه فرزند نواده اش سید اجل مرتضی ابوالقاسم عزالدين، یحیی بن محمدبن علی یادآوری خواهد شد.
منتجب الدین ، او را فقیه نامیده است.
منتجب الدین گوید: وی از ثقات اعيان و از سفیران حضرت بقية الله صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد حمدانی روزگار شیخ مفید ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان حارثی بغدادی را دریافته و در مجلس درس سید مرتضی و شیخ موفق ابوجعفر طوسی حضور پیدا می کرده و مراتب قرائت را از شیخ مفيد فراگرفته و به قرائت برسید و شیخ نپرداخته و تألیفاتی دارد، از جمله کتاب الغيبة و کتاب السنة و كتاب الزاهر في الأخبار و کتاب المنهاج و کتاب الفرائض و ما به توسط پدرمان و او از پدرش تألیفات مزبور را از او روایت می نمائیم.
مؤلف گوید: از کتاب قبس المصباح صهر شتی استفاده می شود گروهی از محدثان نزد او به قرائت حدیث می پرداخته و او مراتب حدیث را از مفید نقل می کرده و از این بیان، به دست می آید مظفر حمدانی علاوه بر آن که افتخار سفارت باب الله الاعظم را داشته است به نقل حدیث هم طبق روایتی که از مفید داشته است اقدام می نمود.
منتجب الدین، او را فقیه متدینی معرفی کرده است.
مؤلف گوید: ترجمه فرزندش الشيخ ناصح الدین ابی جعفر محمد بن المظفر (در صفحه 297] گذشت.
ص: 339
بوده اقوالی را از او در کتابهای استدلالی نقل کرده اند(1).
منتجب الدین، او را فاضل محدثی نام برده است .
شیخ مفلح بن حسین صیمری (2)
وی، فاضل علامه و فقیه بوده و تألیفاتی دارد، از جمله شرح الشرایع؛ شرح الموجز ؛ مختصر الصحاح : منتخب الخلاف و رسالة جواهر الكلمات في العقود و الايقاعات از همین رساله می توان به پایه علم و فضل و احتیاط او پی برد. و او از معاصر ان شیخ علی بن عبدالعالی کرکی است. و مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب التنبيه في غرائب من لا يحضره الفقیه است و به طوری که یکی از علما در کتاب تحفة الاخوان به پارسی تألیف کرده است می نویسد:
شیخ مفلح، در شهر هرمز درگذشت و در همان جا مدفون گردید(3).
ص: 340
در پشت کتاب جواهر الكلمات که کتاب کهنی بود و جزء کتابخانه آستانه مقدسه رضویه می باشد نوشته بود این کتاب از تألیفات شهید ثانی است و ممکن است دو کتاب به این نام تألیف شده باشد.
فرزند فاضلی داشته به نام شیخ حسین که پیش از این نام برده شده است (1).
شیخ مفلح بن علی عاملی کو نینی وی از علما و محققان و فقها و شایستگان و پارسایان بوده حاشیه شرایع و رساله های دیگر از تألیفات او می باشد، شیخ حسن جانینی از شاگردان اوست و خود او از شاگردان شیخ حسن بن شهید ثانی می باشد.
ص: 341
وی از علما و فضلا و متکلمان و محققان و مدققان است تألیفاتی دارد، از جمله شرح نهج المسترشدين في اصول الدين؛ کنز العرفان في فقه القرآن؛ التنقيح الرائع في شرح مختصر الشرایع؛ شرح الباب الحادي عشر و شرح مبادی الاصول و کتابهای دیگر .
فاضل مقداد از شهید اول محمد بن مکی عاملی روایت می کرده و سال 792 ه. ق
از شرح نهج المسترشدین آسوده گردیده است (1)
مؤلف گوید: فاضل مقداد همان شرف الدين ابوعبدالله است و فرزندش عبدالله از دانشوران می باشد و سیور یکی از قریه های حله و از نواحی آنجا است(2).
به طوری که از یکی از اجازات استفاده می شود شیخ سيف الدين شغرابی از او روایت داشته است.
از تألیفات او اللوامع الالهیه در علم کلام است که کتاب بسیار ارزنده و مشتمل بر فوائد بی شمار (3)است و خود او در آغاز کتاب النضد می نویسد: پس از آن که از تألیف
ص: 342
اللوامع الالهية في علم الکلام آسوده خاطر شدم به تألیف کتابی در علم فروع دست زدم و کتاب نضد القواعد را به سبك القواعد شهید گرد آورده است و فوائد ارزنده دیگری به آن افزوده است من این کتاب را در مشهدالرضا عليه السلام در نزد یکی از علما و در اردبیل و تبریز دیده ام و در تهران هم نزد میرزا ابراهیم شیخ الاسلام مشاهده کردم و به نظر می رسد که این نسخه به خط مؤلف باشد.
از تألیفات او شرح الفصول خواجه نصیرالدین طوسی است و نسخه کهنی از آن که به نام الانوار الجلالية للفصول النصيرية است در نزد ما موجود می باشد و این شرح را فاضل مقداد بنا به تقاضای جلال الدين تدوین نموده است. و از تألیفات او رساله ای است فی وجوب مراعاة العدالة في من يأخذ حجة النيابة من این رساله مختصر را در کاشان دیده ام.
از تألیفات او رساله اربعين حديثا است این رساله را برای فرزندش عبدالله گرد آورده و من آن را در شهر اردبیل دیده ام و خط و اجازه او در آن کتاب آورده شده و تاریخ تألیفش روز جمعه 11 جمادی الاولی سال 794 ه. ق است.
و رساله ای در آداب الحج تألیف کرده و من آن را در اردبیل دیده ام و خط و اجازه او در آن آمده است و تاریخ تأليف آن دهم ذیحجه سال 779 هجری است و از تألیفات او کتاب تجويد البراعة في اصول البلاغه است این کتاب را خود او در کنز العرفان (1)از آثار
ص: 343
خویش نام می برد و کفعمی از آن نقل می کند. علاوه بر کتابهای یاد شده فتواهای متفرقی هم دارد.
از شاگردان شهید ثانی است و فاضل از دنیا گذشته و پارسا بوده و به طوری که گذشت فرزندش محمد از وی روایت داشته است.
وی، از فضلا بوده است و فضل الله بن علی راوندی از وی روایت داشته است .
منتجب الدین، او را پرهیزکاری عادل یاد کرده است.
وی در روزگار خودش از فضلای مشایخ و از اساتید بنام اجازه است و پیش از این ذیل نامبرداری از طمان بن احمد به نام او اشاره شده.
مؤلف گوید: پیش از این گفته ایم، شهید اول در یکی از اجازاتش: یادآور شده است پدرش جمال الدین ابو محمد مکی، از شاگردان شیخ علامه فاضل نجم الدين طومان بوده و در سفری که وی به حجاز رفته و تا هنگامی که در مدینه در گذشته همواره با او در رفت و آمد بوده است.
منتجب الدین گوید: وی فقیه فاضلی از شاگردان شیخ محقق رشیدالدین
ص: 344
عبدالجليل رازی است .
وی از علما و فقها است و به توسط پدرش از سید مرتضی و سید رضی روایت می کرده و همچنین از شیخ طوسی هم روایت داشته است .
مؤلف گوید: به طوری که از عبارت المناقب به دست می آید، سید منتهی از شیخ طوسی به طریق سماع و قرائت و مناوله و اجازه حداکثر کتابها و روایات او را بهره وری نموده است و باز به تصریخ مؤلف مناقب، سید منتهی از پدرش ابوزید از سید مرتضی و سید رضی روایت داشته است.
خاندان سید منتهی از علمای بزرگ بوده پیش از این از فرزندش سید کمال الدین مرتضی بن منتهی نام برده شد و پس از این هم ترجمه نواده اش سید تاج الدين منتهی بن سید کمال الدين مرتضی خواهد آمد و نیز ترجمه نواده نواده اش سید ناصر الدين محمدبن حسین بن سید تاج الدین منتهی بن سید کمال الدين مرتضی حسینی مرعشی یادآوری شده است.
چنان که از مناقب استفاده می شود ابن شهر آشوب از مترجم حاضر روایت داشته است.
منتجب الدین او را دانشمند پرهیزکاری معرفی کرده است.
منتجب الدین، او را دانشمند فاضل و واعظ یاد کرده است.
وی، فاضل مبرزی بود و در فن مناظره مهارت داشت از تألیفات او
ص: 345
مسائل اصولیه است که در ضمن گفتگوئی که با شیخ امام سدید الدین محمود حمصی داشته تدوین کرده است.
منتجب الدین گوید: وی فاضل دانشور و فقیه بوده و به خوبی از عهده سر ایندگی بر می آمد و مراتب علمی را از شیخ موفق ابو جعفر طوسی فراگرفته و شیخ مفید عبدالرحمن نیشابوری از وی روایت داشته است.
سید، ملقب به میرك موسی بن امیر محمد اکبر حسینی تونی سید، ملقب به میرك (1)موسی بن امیر محمد اکبر حسینی تونی ساکن مشهد وی دانشور فاضل و متکلم و فقیه و مدرس بزرگوار و از معاصران است از تألیفات او رساله ای است در «زکوة» که به پارسی تألیف کرده و همچنین برخوردی را که ابن بابویه با رکن الدوله دیلمی داشته به پارسی شرح کرده و حواشی متفرق زیاد و کتابهای دیگر هم دارد، مؤلف گوید: وی در ماه رمضان سال 1098 ه. ق در گذشته و حواشی و تعلیقاتی بر کتاب الاحتجاج طبرسی و بر تفسير الصافی مولانا محسن کاشی دارد.
امیر موسی بن علی بن حرفوشی عاملی (2)وی فاضل سراینده و ادیب بود. از اشعار اوست:
كأن رأس جيوش الضد ليس له
علم بأن بلادي موطن الأسد
و من مهابة سيفي في القلوب
غدت أم العدو لغير الموت لم تلد
ص: 346
فليرقبوا صدمة متي معودة
أن لا تقلها الأعداء في البلد
ألست نجل علي وهو من عرفوا
منه المخافة في الأحشاء و الكبد
و أني أنا موسى منه قد ورثت كفي
سيوفا تذيب الأمن في الخلد
- پیداست که رئیس مخالفان از این معنی بی خبر است که شهرهای من مملو از شیرها است.
- دلهای مادران از بیم شمشیر من به پایه ای رسیده که یقین دارند فرزندانشان را جز برای مرگ از جهت دیگری نمی زایند.
۔ دشمنان بدانند که در شهرها آرامشگاهی برای آنان وجود ندارد و باید همواره در انتظار صدمه رسانیدن من به آنها باشند.
- مگر من از نسل علی نمیباشم و على کسی است که هرگاه به حقیقت او برسند دلهاشان از بیم او به لرزه می آید.
- و دست من که موسی هستم شمشیر داری و تیغ آکندگی را از او به ارث برده است و با تیغ های آکنده خویش ایمنی را در دل آنها آب می کند.
وی از علما و فضلا و فقها و از پرهیزکاران است به طوری که از کتاب الاحتجاج و کتابهای دیگر استفاده می شود ابوجعفر از شیخ ابوعلی بن محمدبن حسن طوسی از پدرش شیخ طوسی و همچنین از جعفر بن محمدبن احمد دوریستی از پدرش محمد از محمدبن علی بن حسین بن بابویه روایت داشته است.
منتجب الدين، او را محدث صالحی معرفی کرده است.
ص: 347
منتجب الدين، او را به فقاهت معرفی کرده است.
مؤلف امل الآمل گوید دور نیست این مترجم همان مترجم پیشین باشد که منتجب الدين نخست مترجم پیشین را نام برده است و پس از نامبرداری از افرادی چندی سیزده تن) دوباره به نام او اشاره کرد و علتش فراموشی بوده است.
منتجب الدين، وی را عالم واعظ معرفی کرده است.
منتجب الدین وی را به فضیلت یاد کرده است.
منتجب الدين، او را فقیه متدینی معرفی کرده است.
منتجب الدین، او را به فضیلت نام برده است.
وی از فضلا و فقها و محققان بوده، سئوالاتی از علامه حلی داشته و علامه پاسخ او را ایراد فرموده است و از تألیفات او کتاب المعجزات است که به سبك الخرایج و الجرائح راوندی تدوین کرده و مطالب بیشتری از آنچه در خرایج آمده در آن تدوین نموده است.
مؤلف گوید: علاوه بر مسائلی که از علامه سئوال کرده سئوالاتی هم از شیخ
ص: 348
فخرالدین فرزند علامه حلی داشته و او به پاسخ آنها اقدام نموده است و من این سئوالات و پاسخ آنها را دیده ام و نیز کتاب احوال الأئمه او را دیده ام این کتاب را مهنا به سبك الخرائج و الجرائح تألیف کرده و بزرگ تر از کتاب راوندی است و احادیث چندی که در الخرائج وجود ندارد در آن ایراد کرده است و من نسخه ای از آن را به خط وی در مشهد مقدس دیده ام و ممکن است کتاب مزبور تأليف او نباشد بلکه تألیف دیگری است و او به خط خود، آن کتاب را استنساخ کرده است. ان علامه حلی در ضمن پاسخ هائی که به پرسشهای او داده به وی اجازه هم داده است و به گمانم فخر المحققين هم به او اجازه داده باشد(1). این به پاره ای از اجازه علامه که به وی داده است اشاره می شود.
بنده نیازمند به خدای تعالی حسن بن يوسف بن علی بن مطهر حتی می گوید: از آنجا که امتثال فرمان کسی که اطاعت او واجب و مخالفتش حرام و دوستیش واجب می باشد از امور لازمه و واجبات حتمی است و این معنی از ناحیه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت مولی علی علیه السلام به ثبوت رسیده و خدا هم مودت خاندان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را اجر رسالت پیمبر (صلی الله علیه و آله) قرار داده و وسیله ای از برای حصول نجات روز قیامت و استحقاق ثواب و خلاصی از عذاب آن روز مقرر فرموده است و تحقق این موضوع از ناحیه سید بزرگوار ما که حسبی شریف و نسبي غطریف دارد یعنی نقیب بزرگوار برگزیده آل طه و پس که علم و عمل را جامع و وقار و حلم را دارا است نجم الملة والدین مهنابن سنان بن عبدالوهاب حسینی که خدا او را مورد احسان خویش قرار بدهد و برکات خویش را بر او فراوان گرداناد، از من درخواست کرد تا به وی اجازه روایت دهم و به پاسخ سئوالات اور اقدام نمایم و از این ناحیه در نظر داشت تا مرا به خطابهای ارزنده خود خرسند و شیرین کام بسازد، این بود با سرعت هر چه تمامتر خواسته او را اجابت کرده و فرمان او را امتثال نمودم و در ضمن تقاضای از حق تعالی به وی اعزالله
ص: 349
افضاله و ادام اقباله اجازه دادم تا همگی تصنیفات و روایات و اجازات و منقولات و کتابهای پیشینیان را که تدریس کرده ام به سند خود که متصل به آنها می شود روایت نماید ویژه کتابهای شیخ مفید محمدبن محمدبن نعمان رحمه الله را از من از پدرم و همچنین از شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفربن سعيد و از سید جمال الدین احمدبن طاووس و دیگران از شیخ یحیی بن محمد بن يحيى بن فرج سوراوی از شیخ هبة الله بن رطبه از مفید ابوعلی حسن بن شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی از پدرش شیخ طوسی و به همین سند از پدرم و از شیخ ابوالقاسم» تا به آخر اجازه(1)
المولى الجليل مهیاربن مرزویه ابوالحسن (2)دیلمی بغدادی
وی از فضلا و سرایندگان و ادبا بوده و از سرایندگانی به شمار می آید که آشکارا به ستایش از اهل بیت علیهم السلام می پرداخته و از شاگردان شریف رضی است و در اشعار خود فصاحت عرب و مضامین لطيف عجم را گرد آورده است.
ص: 350
ابن شهر آشوب در معالم العلماء (1)می نویسد: در یکی از اوقات ابو القاسم بن برهان خطاب به وی گفت: با پذیرفتن دین اسلام از گوشه ای از دوزخ به گوشه دیگر آن در افتادی. مهیار پرسید چگونه؟! بی پاسخ داد: زیرا گبر بودی اسلام آوردی و اینك با سروده های خود از پیشینیان بدگوئی می کنی ! مهیار در پاسخ گفت: چنان نیست بلکه من از کسانی نکوهش می کنم که خدا و رسول از آنها نکوهش کرده است.
مهیار ابیات فراوانی در ستایش از اهل بیت علیهم السلام سروده و دیوان بزرگی دارد و یکی از علما گفته ابیاتی را که مهیار از سروده های دیگران برگزیده است بهتر و ارزنده تر از منتخبات سید رضی است و در ابیات سید رضی، شعری که مورد ایراد دیگران باشد دیده نمی شود.
از اشعار اوست که در ضمن چکامه ای سروده است.
حملوهایوم السقيفة أوزا
را تخف الجبال و هي ثقال
ثم جاؤوا من بعدها يستقیلو
نو هيهات عثرة لاثقال
و حال الأخمار و الله يدري
كيف كانت يوم الغدير الحال (2)
- در روز ثقیفه گناهانی را مرتکب شدند که کوههای به آن سنگینی از ارتکاب آنها عاجز بودند.
- پس از آن از در عذرخواهی در آمدند با آن که لغزش آنها قابل پذیرش نبود.
این جا بود که خواستند با معجرهای ریاکاری خود بر عمل ناپسند خویش روپوش بگذارند. و حال آن که چگونه می توان، حقیقت روز غدیر را با چنان معجرهای ریاکارانه مخفی و پوشیده داشت.
از چکامه های اوست:
أبا حسن إن أنكروا الحق فضله
على أنه و الله إنكار عارف
فألأسعى للبين أخمص بازل
و ألآ سمت للنعل إصبع خاصف
ص: 351
و إلا كما كنت ابن عم و والدا
و صنوا و صهرة كان لم يقارف
أخصك بالتفضيل إلا لعلمه
بعجزهم عن بعض تلك المواقف
- ای ابوالحسن هرگاه حق تو را انکار کردند به خدا سوگند يقين دارم انکار آنها همانند انکار انسان دانائی بوده.
- و اگر انگشت، سختی پذیر برای مرگ نمی کوشید و اگر انگشت پاره دوز دست به کفش پاره نمی آزید.
. و اگر تو پسر عموی رسولخدا و پدر سبطین و همسر دختر پیغمبر و داماد آن جناب نبودی.
- باز هم تو را بر دیگران برتری می دادم زیرا میدانم آنها به اندکی از مراتب عالية تو دست پیدا نکرده اند. از چکامه های اوست:
و اما وسيدهم على قوله
تشجي العدو و تبهج المتواليا
لقد ابتنی شرفالهم لو رامه
زحل بباغ کان عنه نائيا
وهب الغدير أبوا عليه قبوله
بغية فكم عدوا سواه مساعيا
بدرة و أحدة أختها من بعدها
و حنين وقار بهن فصاليا
والصخرة الصماء أخفي تحتها
ماء و غير يديه لم يك ساقیا
و تدبروا خبر اليهود بخيبر
و ارضوا بمرحب و هو خصم قاضيا
و تفکروا في أمر عمر أولا
و تفكروا في أمر عمر ثانيا
أسدان کانا من فريسة سيفه
و لقلما اهابا سواه مناویا (1)
- بزرگ آنها، از سخنی دم میزد که دشمن را ناراحت و دوست را خرسند می ساخت.
. آنها را به پایه ای از شرافت رسانید که دست ستاره زحل به دامن آن نمی رسد. . در عین حال با دشمنی که داشتند روز غدیر را نپذیرفتند و حال آن که برای
ص: 352
کارهای دیگر دامن به کمر می زدند.
- آری آنها بودند که از پیش آمدهای بدر و احد و حنین خاطر کرده بودند.
- هرگاه آب آشامیدنی در زیر سنگ سختی پنهان باشد جز دست توانای علی عليه السلام دست دیگری نمی تواند آن آب را از زیر آن سنگ بیرون بیاورد.
- درباره یهودیان خیبر اندیشه کردند و برای نبرد با آنها به مرحب خیبری راضی شدند. - نخست درباره عمرو بن عبدود اندیشه کردند و بار دیگر درباره عمروعاص.
- این هر دو تن، شیرانی بودند که طعمه شمشیر او می شدند و کم اتفاق می افتاد که از دیگری جز او بهراسند.
از چکامه های اوست:
أبوهم و أمهم من علم
ت فأنقص مديحهم أو زد
أرى الدين من بعد يوم الحسين
علی له الموت بالمرصد
سيعلم من فاطم خصمه
بأي نکال غدا يرتدي
و من ساء أحمديا سبطه
فباء بقتلك ماذا يدي
فداك نفسي و من لي بذا
كولو أن مولی بعبد فدى
و ليت سبقت فكنت الشهيد
أمامك يا صاحب المشهد
أنا العبد والاكم عقده
إذا القول بالقلب لم يعقد
و فيكم ولائي و ديني معا
و ان كان في فارس مولدي (1)
- پدر و مادر آنها را که می شناسی اکنون به اختیار تو است می خواهی بیشتر از آنها ستایشگری بنما یا کمتر.
پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) دین اسلام را تا آنجا رنجور دیدم که آماده برای جان دادن بود.
- بزودی آنها که فاطمه دشمن آنها است خواهند دید که به چه شکنجه ای دچار خواهند شد.
ص: 353
- و همچنین آنها که تو را شهید کردند خواهند دید که چگونه پیمبر با آنها رفتار خواهد کرد.
- جانم فدای تو و با آن که ارزشی ندارم و بندهای بیش نیستم باز هم می خواهم فدائی شما باشم.
. و چه خوب بود متوجه می شدم، بنده هم لیاقت دارد تا فدائی آقایش باشد. ای کاش بر دیگران پیشی می گرفتم و در رکاب شما به منصب شهادت نایل می آمدم.
- من بنده ای هستم که حلقه ولایت شما را بر گردن دل خود افکنده ام. - هر چند در ایران متولد شده ام باز هم دین و ولایت من شما هستید . از ابیات اوست:
أيها العاتب ماذا
ك و ما أعرف ذنبي
أتظن الدمع دینا
تتقاضاه بعتبي
إن تكن أنکرت حفظي
الك و ارتبت بحبي
فبعين الله ي اظا
لم عيناي قلبي (1)- ای کسی که با من درشتی می کنی که این کار چیست؟ و حال آن که من خود را گناهکار نمی دانم.
۔ مگر گریه کردن هم گناه است و موجبات عتاب را ایجاد می کند.
۔ اگر می گوئی در نگه داشت تو نمی کوشم و از سوی دیگر علاقه مند به من می باشی باید بدانی.
- سوگند به دیدگان خدا به من ستم میکنی زیرا دیدگان و دل من گواهی میدهد که تو را دوست می دارم و فریفته تو می باشم.
از اندرزهای اوست:
يلحي على البخل الشحيح بماله
أفلا تكون بماء وجهك أبخلا
أكرم يديك عن السؤال فإنما
قدر الحياة أقل من أن تسألا
ص: 354
ولقد أضم إلي فضل قناعتي
و أبيت مشتملا بها متزملا
و إذا امرؤ أفنى الليالي حسرة
وأمانيا أفنيتهن توکلا (1)
۔ مالدار به ثروت خود که آن را به مصرف نمی رساند بخل می ورزد و تو چرا به ریختن اشك چشمت بخل نمی ورزی و آن را در پیش آن و این می ریزی.
- بیا و دست از سئوال و تگدی بردار و ارزش دو روزه زندگی کمتر از آن است که دست گدائی در خانه این و آن دراز کنی.
- با لباس قناعتی که بر اندام خود گرد آورده ام مورد دشمنی دیگران واقع شده ام و هیچگونه احساس ناراحتی در خود نمی کنم.
- زیرا معتقدم هرگاه کسی تمام شب و روز خود را به آرزو و اندوه سپری کند من آنها را به توکل بر خدا به پایان می رسانم.
ابن خلکان گفته است: مهیاربن مرزویه کاتب ایرانی دیلمی، سراینده ای بنام است گفتار پسندیده ای داشته و بر مردم روزگارش از این نقطه نظر برتری پیدا کرده است و دیوان شعر بزرگی که مشتمل بر چهار مجلد بوده گرد آورده است... خطیب بغدادی هم در تاریخ بغداد از وی ثناگستری نموده است...
ابوالحسن باخرزی در دمية القصر می گوید: مهیار سر اینده ای است که در مناسك فضیلت حج، مشاعر آن است و کاتبی است که در زیر هر يك از کلماتش کعبهای نهفته است و در هیچ يك از چکامه هایش محلی را برای اعتراض باقی نگذارده و آنچنان چکامه های خویش را آراسته است که در دلها جای گرفته و با توجه به آنها گناه روزگار گناهکار را پذیرا گشته است.
ابن خلکان وفات او را سال 427 ه. ق ضبط نموده است (2)
ص: 355
وی از علما و فضلا و مدققان بوده و در علم کلام مهارت به سزایی داشته است . از تألیفات او است : شرح نهج البلاغه بزرگ و متوسط و کوچك است و دیگر شرح المأة كلمة و رساله در الامامة و رساله در کلام و رساله در العلم و کتابهای دیگر . سید عبدالکریم بن احمدبن طاووس و دانشوران دیگر از وی روایت می کنند.
مؤلف گوید: برخی از فضلا میثم را به کسر میم ضبط کرده است (1).
ابن میثم، شاگرد علی بن سليمان بحرانی و شاگرد شیخ ابوالسعادات اسعدبن عبدالقاهر بن اسعد اصفهانی است. و شرح کبیرش را که بر نهج البلاغه تألیف کرده به نام علاء الدین خواجه عطاء الملك جوینی تدوین نموده است. و المأة كلمه، صد کلمه از کلمات قصار حضرت مولی علی علیه السلام است که جاحظ آنها را انتخاب نموده و ابن میثم شرح مبسوطی بر آن مرقوم داشته و من آن را در استراباد جزء کتابهای
ص: 356
ملا محمد حسین اردبیلی دیده ام (1)
و از تألیفات او که یکی از فضلا آن را به وی نسبت داده کتاب القواعد في علم الكلام است و ممکن است همان کتابی باشد که در متن امل الآمل به نام رسالة في الكلام یادآوری شده است. و همان فاضل کتاب استقصاء النظر في امامة الأئمة الاثني عشر و کتاب الاستغاثه را به وی نسبت داده است (2). و کتابهای دیگر به گمان من این دو کتاب از تألیفات او نباشد.
از تألیفات او كتاب منهج یا مناهج الأفهام در علم کلام است و من بخشی از آنرا دیده ام و به گمانم همان کتابی باشد که در متن حاضر به عنوان رسالة في الكلام یادآوری شده است.
به خط یکی از علما دیدم، شیخ حکیم مفیدالدین ، میثم بحرانی، نهج البلاغه را شرح کرده و کتاب المعراج السماوی از تألیفات او می باشد ممکن است حکیم مفید الدین همان، مترجم حاضر باشد. لیکن مشکل آن است که فاضل اشاره شده قبلا كمال الدين، میثم بحرانی را نام برده و شرح نهج البلاغه را به وی نسبت داده است و به دنبال او از
حکیم مفید الدین نام می برد(3)
ص: 357
شارح قصیده بدیعیة صفی الدین بن سرایا حتی در آخر شرح مزبور آن جا که کتابهائی را که در علم بدیع تألیف شده یادآوری می نماید کتاب التجريد را به شیخ میثم
بحرانی نسبت می دهد و ممکن است مراد وی، مترجم حاضر باشد(1).
ص: 358
شيخ ناصر بن على جهضمي(1)
از پیشینیان اصحاب بزرگوار ما می باشد و کتاب تاریخ آل رسول الله از تألیفات اوست، این کتاب را شيخ حسن بن شیخ علی کرکی در کتاب عمدة المقال في كفر اهل الضلال به وی نسبت داده است.
وی ذهن نقادی داشته و به طوری که یکی از شاگردهای شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ می نویسد: وی از مشایخ اصحاب ما بوده است و به گمان من مترجم حاضر از دانشوران متأخر از شیخ فخرالدین فرزند علامه حلی و اعلامی که نزديك به روزگار او بوده اند به شمار است(2).
ص: 359
وی از علمای بزرگوار اماميه است و از شیخ جمال الدین حسن مشهور به مطوع جروانی احساوی روایت می کرده و شیخ زین الدین ابوالحسن علی بن حسام الدین ابراهیم بن حسن بن ابراهيم بن ابی جمهور احساوی پدر ابن ابی جمهور احساوی از وی روایت داشته است و چنان که از آغاز غوالى اللئالی ابن ابی جمهور به دست می آید قاضی ناصر الدين در طبقه ابن فهد حلی بوده است.
و ابن ابی جمهور در همان کتاب در وصف او چنین گفته است: الشيخ العالم النحرير قاضي قضاة الاسلام ناصر الدين، مشهور به ابن نزار در جای دیگر از همان کتاب، گفته است: عن شيخه الشيخ الزاهد الفقيه قاضي قضاة الاسلام ناصر الدين بن نزار عن شيخه و استاده الشيخ حسن، الشهير بالمطوع الجرواني الاحساوی.
وی از دانشوران بزرگواری است که نزديك به روزگار علامه حلی می زیسته و سید علی بن عبدالحمید در کتاب رجال اش از وی یاد کرده و او را در شمار دانشوران آن روزگار خوانده است.
سید معظم عزالدين بن نجم الدين (1)
از علماء بزرگ متأخر است، سئوالاتی از شهید اول داشته است که شهید (ره) به پاسخ او پرداخته و سئوالات مزبور دلیل بر کمال فضیلت اوست، ظاهرآ نام او غیر از آن است که در بالا مرقوم شده است و نسخه کهنی از آن سئوال و جوابها نزد ما موجود می باشد و پسر عموی شهید که گویا شیخ ضیاء الدین جزینی باشد مطالبی به خط خود بر
ص: 360
پشت آن کتاب مرقوم داشته است.
ابن شهر آشوب در باب نون از معالم العلماء (1)نام و نسب او را به شرح زیر ایراد کرده است ابو محمد، حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن عمر بن علی بن الحسین السجادين الحسين بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.
الناصر کتابهای زیادی تألیف کرده از جمله الظلامة الفاطمية است.
مؤلف گوید: الناصر للحق لقب اوست و نام و نسب او را که ابن شهر آشوب متذکر شده است به همان مقیاسی است که سید مرتضی (ره) در المسائل الناصریات ایراد کرده است و در بحث القاب به آنها اشاره می شود (2).
از ظاهر کلام سید بر می آید که از وی نکوهش کرده باشد. لیکن شیخ بهائی و دیگران اظهار داشته که وی راضی به امامت نبوده است و او را از سادات بزرگوار و از فضلای شیعه نام برده است.
الناصر در روزگار صدوق بلکه در روزگار مفید و اعلام دیگر می زیسته و ابوالمفضل شیبانی از وی روایت داشته است و سند روایت او را محمدبن ابوالقاسم طبری در کتاب بشارة المصطفى متذکر گردیده است.
و از تألیفات او کتاب تفسير القرآن است که در برخی از تفسیرهای زیدیه، فوائد بسیاری از آن نقل شده است. سید مرتضی در آغاز کتاب المسائل الناصریات می نویسد: من به استواری علوم الناصر الكبير که در فضیلت برتر از دیگران است سزاوارتر می باشم زیرا او جد مادری من است چه آن که مادرم فاطمه، دختر ابو محمدحسن بن احمدبن حسین سردار لشکر پدرش الناصر الكبير ابو محمد حسن بن حسین بن علی بن عمر بن على السجاد زین العابدين بن الحسين السيد الشهيدبن امير المؤمنین (صلوات الله عليه و
ص: 361
الطاهرين من عقبه عليهم السلام و الرحمه) بوده است الناصر اصل من و شاخه ای از شاخه های بارور خاندان من می باشد و نسبی است که سراپای آن را فضیلت و نجابت و ریاست فراگرفته است.
و ابو محمد حسن، ملقب به ناصربن ابو الحسين احمد است که من او را بارها ملاقات کرده ام و سال 368 ه. ق درگذشته است. وی، مرد نیکو کار و دانشمند و دیندار و پاك طينت و خوش نیت و خوش اخلاق و نيك نفس بود و در روزگار معز الدوله و دیگران باکمال جلالت و عظمت می زیست و موقعیت ویژه ای از نظر وی داشت و خاله زاده بختیار عزالدوله بود چه آن که پدرش ابو الحسين احمد با «کنز حجير» که دختر سهلان سالم دیلمی که خاله بختیار و خواهر زن معزالدوله بوده ازدواج کرده است و مادرش در دیلم از خانواده های باشخصیت می باشد و به بزرگواری معروف اند.
در سال 362 ه.ق که پدرم از نقابت علویها کناره گرفت ابو محمد ناصر که جد نزديك من بود نقابت علویها را در مدينة السلام (بغداد) عهده دار شد و ابو الحسين احمد بن حسین، سپهسالار لشکر پدرش بوده و مرد فاضل و دلاوری است . و پیش آمدهای مشهوری دارد که یادآوری از آنها موجب تطويل است.
و ابو محمد ناصر کبیر، حسین بن علی است که فضیلت و دانشوری و پارسائی و فقاهت او از خورشید روشن تر است و او بود که در سرزمین دیلم، پرچم اسلام را به اهتزاز در آورد و مردم آن سرزمین را که سالها به گمراهی به سر می بردند هدایت کرد و از جهالت رهائی یافتند، خویهای پسندیده او بیشتر از آن است که به شماره درآید و یا پوشیده باشد و کسی که خواهان چگونگیهای آن باشد به تواریخ مربوط به آل ناصر رجوع نماید.
و ابو الحسين: دانشور فاضلی است. و حسین بن علی، ریاستش مشهور و بر دیگران پیشی داشته است. على بن عمر اشرف، دانشمند و راوی حدیث است. و عمر بن علی بن حسین، ملقب به اشرف، سیدی بزرگوار و والامقام بوده و در
ص: 362
دولت اموی و عباسی، موقعیت ویژه ای داشته و دانشمند و راوی حدیث می باشد.
ابوالجارود زیادبن منذر گوید: کسی از حضرت باقر علیه السلام پرسید کدام يك از برادران خود را از دیگری دوست تر می دارید و مقام فضيلتش از دیگران زیادتر است؟ حضرت باقر عليه السلام در پاسخ او فرمود: عبدالله، دست من است که به وسیله آن به کار می پردازم عبدالله برادر پدری و مادری آن حضرت بوده و عمر، چشم من است که به وسیله آن می بینم و زید زبان من است که با آن گفتگو می نمایم. و حسین انسان بردباری است که با کمال آرامش و احتیاط در روی زمین راه می رود و از آن مردم به شمار می آید که هرگاه ستیزه گران با وی روبرو بشوند به جای آن که بر آنها پرخاش کند در مقابل حرفهای نامناسب آنها به آنها سلام می گوید. (پایان کلام سید مرتضی).
سيد الحكماء ابومعین ناصر بن خسروبن حارث بن علی بن حسن بن محمدبن علی بن موسی الرضا عليهم السلام(1)، سید حکیم علوی حسینی موسوی رضوی معروف به ناصر خسرو اصفهانی بلخی
ناصر خسرو از مشاهیر حکما و فقهای روزگار خلفای اموی عباسی و از معاصران فارابی حکیم ملقب به معلم ثانی است.
در چگونگی حال ناصر خسرو، سخن به اختلاف گفته شده است چنان که بعضی او را تکفیر کرده و به الحاد نسبت داده اند و برخی او را بیشتر از حد امکان ستوده اند و بالاتر از آن گفته اند که درباره حکمای الهی ابراز داشته اند و به مناسبت این گونه اختلاف که درباره او نقل شده است ما نام او را در هر دو بخش از کتاب حاضر متذکر شده و
ص: 363
شرح حال مفصل او را در بخش دومین این کتاب که به نظر من شایسته تر است ایراد نموده ام (1)
ص: 364
بویهی، فاضل و عالم و فقیه و شاعری بنام است و منزلت و مقام بزرگی داشته و از دانشورانی است که پس از شهید اول می زیسته است.
یکی از فضلای شاگردان ملا محمد امین استرابادی که از علمای جبل عامل است در رساله ای که تألیف کرده پس از بیان مطالبی می نویسد: موضوعی که متناسب با بیان فعلی است آن است که شیخ فاضل ادیب ناصر بویهی که نیاکان او آستانه مبارکه حضرت مولی علی علیه السلام را بنیان کرده و آرامگاهی در نجف اشرف به نام «مقبرة السلاطين » ساخته اند چکامه ای در ستایش یکی از نیاکانم شیخ ظهير الدين بن حسام عینائی سروده و حکایتی با او دارد که در حال حاضر جای یادآوری آن نیست. و این چکامه را هنگامی سروده است که ظهیرالدین وی را از حضور به درس ممانعت کرده و او هم در مقام عتاب بر آمده خطاب به وی چکامه ای سروده که این بیت از آن چکامه است:
وما كل من أدلي من البئر دلوه
بساق و لا من صفح الكتب فاضل
. هر کسی که دلوی به چاه انداخت ساقی نیست و هر کسی که کتابهائی را ورق زد فاضل نمی باشد.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: بویهی در جوانی به جبل عامل رفت و تا آخر
ص: 365
عمر در عيناثا زيست داشت و همان جا هم در گذشت. بویهی، در عيناثا به تحصیل پرداخته و از شاگردان شیخ ظهير الدین عاملی می باشد. بویهی، فاضل محقق و بادقت و ادیب و سراینده و فقیه بوده و رساله ارزنده ای در فن حساب دارد که آن را به خط او دیده ام و حاشیه ای بر القواعدعلامه تدوین کرده که آن را به خط او دیده ام. گذشته از اینها، حواشی و تحقیقات بسیاری بر کتابهای فقه و اصول داشته است. از سرودهای او ابيات زیر است:
إذا رمقت عيناك ماقد كتبته
وقد غیبتني عند ذاك المقابر
فخذ عظة مما رأيت فإنه
إلى منزل صرنا، به أنت صابر
- پس از مرگ من که تألیفات مرا مورد نظر قرار میدهی باید بدانی که سرانجام آنها هم به همان جایی می رسد که تو در انتظار آن می باشی.
از ابیات اوست:
أقيما فما في الظاعنين سوا کما
لقلبي حبيب ليت قلبي فداكما
ولا تمنعاني من تعلل ساعة
فيوشك أتي بعدها لا أراكما
فما حسن أن أبتغي الوصل منكما
وأن تقطعا حبل الوصال کلاكما
و أن تأبيا إلأجفاي فإنني
إلى الله أشكو رقتي و جفاكما
- در کنار من اقامت گزینید که جز شما که جانم فدایتان باد مسافران دیگری خواهان دل من نمی باشد.
- مرا از اندك شکیبائی که می ورزید محروم مکنید زیرا ممکن است پس از این به دیدار شما نایل نیایم.
- از من شایسته نیست که خواهان وصل شما باشم حال آن که آن هر دوی شما ریسمان وصال را پاره می کنید.
- و هر گاه جز آزار رسانیدن به من نظر دیگری ندارید، از نازك دلی خود و آزار شما به خدا شکوه می کنم.
کتابهای چندی که به خط او بوده و تاریخ کتابت برخی از آنها 852 ه. ق می باشد در نزد ما موجود است.
ص: 366
به خط یکی از علما و به نقلی که از خط شهید ثانی داشت چنین نوشته بود، شیخ امام محقق ناصر بن ابراهيم بویهی نسب، در احسا، نشو و نما یافت و در جبل عامل به عمرش خاتمه داده شده است. وی، از علمای بزرگ و محقق بافضیلت بوده از زادگاه خویش به بلاد شام رفته و به تحصیل دانش پرداخته و در سال 852 ه. ق که مصادف با طاعون بوده در گذشته است .
وی از بازماندگان سلسله آل بویه است که پادشاهانی بنامند و بر کشور ایران و عراق، حکومت می کردند و صاحب بن عباد از وزیران این سلسله بوده و پس از آن که آستانه مقدسه حضرت صاحب ولایت الهیه مولی علی علیه السلام طعمه آتش بدسیرتان قرار گرفت (1) آل بویه، به ساختمان آن مقام مقدس اقدام نمودند و برای دفن خود در برابر ضریح مطهر آن حضرت مقبرهای بنیان نمودند که به (قبور السلاطين) موسوم می باشد.
در آخر می نویسد: هرگاه مترجم حاضر، در کتابهای خود کلمه بویهی را به کار می برد مرادش آن است که وی از خاندان آل بویه می باشد. تا به این جا گفته برخی از علما و در ضمن آن گفته شیخ معاصر ما به پایان می رسد.
مؤلف گوید: در کتابخانه شيخ صفی الدین در اردبیل كتاب الذكرى شهيد اول را به خط مترجم دیده و تحقیقاتی هم در ضمن کتابت آن به خط خویش بر آن افزوده است و
ص: 367
تاریخ کتابت آن سال 851 ه. ق است بویهی در آخر نسخه ای که به خط اوست می نویسد: به پایان رسید مقابله این نسخه با نسخه شيخ جمال الدین احمدبن نجار که از شاگردان مخصوص شیخ شهید محمد بن مکی است و همان نسخه را جمال الدين در خدمت شهید قرائت کرده و تعليقاتی از خود شهید تا نماز مسافر به آن افزوده است و از
آنجا تا آخر کتاب بر شهيد قرائت نشده است (پایان).
مؤلف گوید: بویهی به ضم باء يك نقطه و واو ساكن و پس از آن یاء و هاء منسوب است به آل بویه و آل بویه همان پادشاهانی هستند که پیش از این به آنها اشاره شد و ما چگونگی این نسبت و حقیقت آن را در ضمن شرح حال قطب راوندی ایراد کرده ایم(1).
در ضمن مجموعه ای که از کتابهای شهید ثانی بود دو اجازه مختصر علامه که به سید مهتابن سنان مدنی داده و همچنین اجازه دیگری از شیخ فخرالدین که برای او صادر کرده است مشاهده کردم که آن اجازات از شیخ ناصر بن ابراهيم لحساوي فاضل محقق نقل شده و در پایان آن می نویسد: فقیر ناصر بن ابراهيم بياع بویهی عفی الله عنه می گوید: اجازه داده است به من همگی تألیفاتی که متضمن اجازه می باشد به سندهای یاد شده شیخ عالم عامل جمال الملة و الحق و الدين احمدبن حاج علی عینائی عاملی از استاد فقيهش علامه زين الدين بن حسام عاملی عینائی از استادش سید علامه نجم الدين بن اعرج حسینی از استادش امام فاضل سید عمیدالدین عبدالمطلب بن اعرج حسینی و استاد دیگرش شیخ فخر الدين محمد بن حسن بن مطهر (رحمهم الله جميعا) تا به آخر و تاریخ این اجازه شب سیزدهم شوال سال 852 ه. ق است.
در آخر نسخه ای از حواشی نجاريه على قواعد العلامه چنین آمده است: كاتب این کتاب، شیخ امام فاضل محقق ناصر بن ابراهیم است که نسب او به آل بویه منتهی می شود و در احساء رشد کرده و پایان کارش در عامل بوده است وی از علمای بزرگ و از
ص: 368
محققان فضلا به شمار است از دیار خویش به بلاد شام هجرت کرد و به تحصیل دانش پرداخت و در سال طاعون به اجل محترم در گذشت.
منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی فقیه موجه است.
شیخ امام نظام الدین ابوالمعالی منتجب الدین در فهرست گوید: وی فقیه مورد وثوق می باشد.
مؤلف گوید: وی از دانشمندانی است که به حمدانی شهرت یافته است.
منتجب الدین در فهرست گوید: وی از دانشمندان صالح است.
دانشمند بزرگوار و باکمال و یکی از بزرگانی است که به این متوج معروف می باشد و به طوری که پیش از این یادآوری کردیم، پدر و جدش از فقهای بنام بوده اند و در شرح حال پدرش نوشتیم که او از شاگردان شیخ فخر الدین فرزند علامه حلی است بنابر این فرزندش مترجم حاضر، همدرجه با شیخ مقداد و هم سلکان او می باشد.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: شيخ ناصر بن احمدبن عبدالله بن متوج بحرانی، ذهن وقادی داشت و دانشمندی بافضیلت و محقق فقیه و حافظ حدیث بود. گویند موضوعی را که به خاطر می سپارده فراموش نمی کرده است یکی از علما در اجازه ای که صادر کرده از وی نام می برد.
ص: 369
مؤلف گوید: شیخ معاصر که او را به حافظه و هوشمندی ستوده است به همان مقیاسی است که در شرح حال پدرش - پیش از این یادآوری کردیم به آن اشاره کرده است و هرگاه فرزند هم مانند پدر دارای چنان حافظه ای باشد امر شگفت آوری نمی باشد زیرا فرزند نمونه باطن پدر خویش می باشد و هرگاه از چنین حافظه و هوشمندی برخوردار نبود اشتباهی است که از ناحیه شیخ معاصر رخ داده است.
در قریه طسوج تبریز، به بخشی از رسالة في الفقه دست یافتم که مشتمل بر مبحث امر به معروف و نهی از منکر بود و از جمله مباحث آن، بحث سلام بود و اظهار شده که این رساله از تألیفات جمال بن متوج است و به گمان من این شخص، مترجم حاضر باشد وليكن به حق باید گفت رساله مزبور از تألیفات پدرش می باشد. زیرا به طوری که برخی از مسائل یاد شده از وسیله را مطالعه کرده ام شيخ جمال الدين بن متوج است و بدون شك، کتاب الوسيلة از تألیفات پدر مترجم حاضر، شیخ جمال الدین احمدبن شیخ عبدالله می باشد و شرح این موضوع را در ترجمه پدرش نوشته ایم (1)و در آینده ذیل ترجمه شیخ بزرگوار سعادتمند ناصر الدین ابوعبدالله ناصربن متوج بحرانی به پاره ای از مطالبی که مربوط به مترجم حاضر است ایراد خواهیم کرد.
منتجب الدین در فهرست، او را به عنوان فاضل فقیه و صالح معرفی کرده است.
ص: 370
منتجب الدین در فهرست، وی را فقيه صالح و واعظ معرفی نموده است.
شیخ منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی، فقيه صالح و محدث بود و از شاگردان شیخ طوسی به شمار است. و کتاب مناقب آل الرسول عليهم السلام و کتاب ادعية زين العابدین علی بن الحسين عليه السلام و کتاب ماجرى بينه و بين احد من الفضلاء من المكاتبات و المطایبات از تألیفات او می باشد و ما، تألیفات او را به توسط ادیب صالح ابو الحسن بن سعدویه قمی از وی، روایت می کنیم.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی دانشوری بافضیلت و ادیب و شاعر بود و مؤلف سلافة العصر از وی به دانش و فضیلت و ادب و شعر یاد کرده و اشعاری از او آورده و از معاصران است (1)
ص: 371
وی از دانشمندان بزرگ و از متأخران اصحاب ما می باشد و از خاندان ابن متوج بحرانی بنام است و از رساله استخارات که یکی از شاگردان ناصر الدين مترجم حاضر تألیف کرده است، بزرگواری و احاطه علمی او به دست می آید و پاره ای از استخارات بی سابقه را از او نقل کرده است.
و به گمان من مترجم حاضر همان شیخ شهاب الدين ناصر بن شیخ جمال الدين احمد است که پیش از این از وی نام بردیم و اشتباه از ناحیه ناسخان اتفاق افتاده است. و باید او را این چنین معرفی کرد ناصربن ابی عبدالله زیرا ناصر الدين ابی عبدالله بدون آن که لفظ (ابن) که بدل از کلمه (ناصر الدين) باشد غلط است و به احتمالی هم می توان این شخص را فرزند یاد شده پیش از این قرار داد در عین حال باز هم لفظ (ابن) لازم است.
وی دانشور کامل و عالمی بود در نجف متولد شده و در شهر حله می زیسته و از متأخران علما به شمار می آید کتاب تحفة الأبرار حسن طبرسی را که پارسی بوده به عربی برگردانیده است و من ترجمه عربی آن را دیده ام.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی عالم فاضل و فقیه بزرگواری است که از شاگردان شیخ علی بن احمدبن حجت عاملی جبعی پدر شهید ثانی به شمار است و از او
ص: 372
اجازه داشته و من اجازه او را به خط وی دیده ام و در آن اجازه از وی ثناگستری کرده و به وی اجازه داده تا به توسط او همگی کتابهای محقق و علامه و دیگران را به طرقی که معروف است از شیخ علی بن عبدالعالی عاملی میسی روایت نماید و تاریخ اجازه سال 924 ه. ق است.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی فاضل عالم و محقق پرهیزکار و زاهدی در کمال وثوق بوده است و تعلیقاتی بر تهذيب الحديث و حواشی بر کتابهای نحوی داشته است(1).
وی فاضل صالح و دانشوری معاصر است. رساله ای در سهو و احکام آن به نام تحفة الملوك في احكام الشكوك و شرح ارجوزة في النحو شیخ حسین عاملی و رسالة في الكلام و کتابهای دیگر (2).
فاضل عالمی است و از شیخ حسن بن شهید ثانی روایت می کرده.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید نجم الدين بن محمد حسینی عاملی فاضل بزرگوار و فقيه محدثی بود، شیخ حسن بن شهید ثانی به او و دو فرزندش محمد و على اجازه داده و از وی چنین توصیف کرده است: «السيد الأجل الفاضل الاوحد الطاهر الورع الناسك خلاصة العلماء الأبرار و سلالة النجباء الاطهار» وی از فضلای بزرگواری است که علم حدیث را وجهه همت خود قرار داده و با کوشش خویش به مطالب ارزنده
ص: 373
آن نایل آمده است(1)
مؤلف گوید: از تألیفات او شرح رسالة الاثنی عشریه شیخ حسن است که در نماز تألیف کرده و این شرح را سید امیر شرف الدين على شولستانی در شرحی که بر آن رساله نوشته به وی نسبت داده است و از تألیفات او رساله ای است مشتمل بر اخبار ائمه عليهم السلام و من بخشی از آخر آن رساله را دیده ام و تاریخ آن نزديك به هزار (ه. ق)
است.
ترجمه او را پیش از این در باب عین بی نقطه به نام او به این شرح نوشته ایم شیخ نجیب الدین علی بن شیخ شمس الدين محمد بن مکی بن عیسی بن حسن بن جمال الدين بن عیسی شامی عاملی جبلی جبعی.
این مترجم همان مترجم پیش است که نام برده شده است.
پیش از این به نام نجيب الدین محمدبن نما حلی یادآوری شده است .
فقیه کاملی است. به خط یکی از فضلا دیده ام ابن فهد حلی از شاگردان
ص: 374
اوست و او شاگرد شیخ فخرالدین فرزند علامه می باشد و من به تأليف او دست پیدا نکرده ام.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی از فضلا است علامه حلی به توسط پدرش از علی بن ثابت بن عصیده از وی روایت می کند.
پیش از این به عنوان نجیب الدین محمد یادآوری شده است.
ساکن عبدالعظیم وی از شاگردان با جلالت شیخ بهائی بوده و در سفر و حضر با وی همراهی داشته و از مخصوصان بسیار نزديك او بوده است و پس از درگذشت شیخ بهائی در پیشگاه شاه عباس صفوی موقعیت ویژه ای پیدا کرده و در مدرسه حضرت عبدالعظیم در شهر ری به تدریس می پرداخته است و پس از اندکی که از مرگ شاه عباس گذشت در سن چهل سالگی به درود زندگی گفته است.
نظام الدین دانشوری نقاد بوده و از علم رجال و فقه و حدیث و کلام و اصول و ریاضی و علوم دیگر کمال اطلاع و برخورداری را پیدا کرده و با سن کمی که داشته است به مرتبه بزرگی از دانش رسیده و معاصر با امیر مصطفی تفریشی مؤلف رجال است.
از تألیفات او اکمال تتمه جامع عباسی شیخ بهائی است که شیخ مبرور آن کتاب را تا بحث تجارت به پایان آورده و نظر به این که به اتمام آن موفق نشده است نظام الدین به درخواست شاه عباس آن کتاب را به سبکی که شیخ بهائی گرد آورده به اتمام رسانیده است و از تألیفات او شرح رسالة الفخریه در اصول الدين است که شیخ فخرالدین فرزند علامه آن را تألیف نموده است. نظام الدین آن رساله را با قلم ارزنده خویش در ضمن شرح لطیفی به درخواست صدر كبير آمیرزا رفیع الدین محمد تدوین کرده است.
ص: 375
از تألیفات او کتاب نظام الأقوال في علم الرجال است. کتاب بزرگی است و مشتمل بر تحقیقات گرانبهائی در علم رجال بوده (1)و دیگری کتاب الصحيح العباسی است که کتاب دامنه داری می باشد در این کتاب اخبار صحیح را از کتب اربعه مشهور و کتابهای حدیث که محل اعتماد بوده و مشهور در میان محدثان می باشد گرد آورده و مشکلات آنها را شرح داده و در ضمن مسائل فقهی به ادله آنها پرداخته است و نظر به این که مطالبی را که در آن گرد آورده مفصل و از حد معمول بیشتر بوده و نمی توانسته به همان سبك به پایان بیاورد و پیش از آن که به اتمام آن بپردازد دست از تألیف آن کشیده و کتاب دیگری به همین نام، تألیف کرده و به ذکر اخبار و شرح مطالب مشکل آنها و هرچه تناسب با آن تأليف داشته پرداخته است.
ص: 376
وی از فقهای بزرگ روزگار علامه یا پس از او بوده و سید علی بن عبدالحمید در تتمة رجال اش در طبقه علامه از وی، یاد کرده است و من نام او را در کتابهای دیگر غیر از رجال مزبور ندیده ام .
به طوری که از کتابهای رجال و کتابهای دیگر به دست می آید ابونعیم از مشایخ ابو المفضل شیبانی و همدرجه با صدوق است.
از یکی از مواضع، استفاده می شود که وی از علمای شیعه است ليكن از چگونگی حال او اطلاعی ندارم و تنها روایت ابوالمفضل شیبانی از او توثیق و تعدیل او را ثابت نمی کند بلکه دلیل بر مدح او هم نمی باشد. زیرا به طوری که مشهور است ابو المفضل هم وضع مرتبی نداشته است.
به راستی در مواضع زیادی به نام مترجم حاضر برخورده ام بلکه در بخشی از روایات هم از وی نام برده شده است.
شیخ فرج الله در رجال اش می نویسد: نصر به فتح نون و سکون صاد و راء بی نقطه . میرزا محمد استرابادی در تلخیصش از وی یاد کرده است و عصام به کسر عين و صاد بی نقطه و الف و میم آخر، مغیره به ضم میم و غین نقطه دار مفتوح و ياء ساكن و در آخر، را و ها و فهری (1) به کسر فا و سكونها و کسر را و در آخر بای نسبت و آبونعیم با واو و بعد از با معروف به قرقاره به فتح قاف و راء ساکن و بعد از آن، قاف و الف و راء و ها، ابو المفضل شیبانی از وی روایت می کرده و پیداست که از اصحاب ما می باشد. و میرزای استرابادی در بخش کنی می نویسد: ابونعیم نصربن عصام بن مغیره
ص: 377
فهری معروف به قرقاره، ابو المفضل شیبانی به توسط او از ابو سعید مراغی از احمدبن اسحاق بن یونس روایت داشته است که دلیل بر تشیع او می باشد.
و در تعلیقه ای که میرزا بر تلخیصش نوشته است چنین یادآوری می کند: ابو نعیم نصر بن عصام بن مغيره فهری معروف به قرقاره ابو المفضل شیبانی از وی روایت می کرده و او از ابوسعید یحیی که چگونگی حال او معلوم نمی باشد روایت داشته است.
و مؤلف گوید: آری آنچه را که شیخ فرج الله از بخش نای رجال کبیر میرزا که به منهج المقال في تحقيق احوال الرجال موسوم است نقل کرده، ما هم در باب مزبور آن کتاب دیده ایم لیکن در آن کتاب چنان آمده است ابوالمفضل شیبانی به توسط وی از ابوسعید مراغی از احمد بن اسحاق، موضوعی را روایت کرده که دلیل و مؤنس به تشیع او می باشد و در رجال شيخ فرج الله چنین نقل شده است: (أحمد بن اسحاق يونس بتشیعه) و حق آن است که چنین نوشته شود (ما يؤنس بتشیعه) و اشتباه از ناحیه کاتب است.
اضافه می شود که نام کتاب کبیر میرزا چنان که نوشتیم منهج المقال است و تلخیص آن رجال وسيط می باشد و تا آنجا که ما می دانیم نامی از ابونعیم در باب نون و در باب کنی آورده نشده است. و این که می نویسد: در تعليقه تلخیص چنان آمده است هر گاه مرادش از تعلیق زننده خود مؤلف باشد چنان که از ظاهر بیان شیخ فرج الله استفاده می شود باید گفت در نسخه های تلخیص که در اختیار ما قرار گرفته چنان موضوعی ایراد نگردیده است و در رجال كبير هم در باب نون از او یادآوری ننموده آری بطوری که گفتیم در باب (گنی) به نام او اشاره کرده است.
شیخ امام نصر بن حسن مرغینانی(1) وی از دانشمندان و فضلا و سرایندگان است از روزگار او اطلاعی ندارم، آری
ص: 378
محقق طوسی در رساله آداب المتعلمين از وی نام می برد و پاره ای از اشعار را در باب تعلیم و امثال آن از او یادآور می شود و ظاهر آن است که از اعلام شيعه باشد.
وی از دانشمندان است کتاب المواليد از تألیفات اوست این کتاب را سیدبن طاووس در اوائل کتاب اقبال به وی نسبت داده و مطالبی را از او نقل کرده است و در ذیل اسامی علمای امامیه از وی نام می برد و برای چگونگی احوال او به کتاب دیگر باید مراجعه کرد. در عین حال، خود سید در کتاب المهج تصریح می کند که وی، از مخالفان مورد وثوق است و کتاب المواليد الأئمة عليهم السلام از تألیفات او می باشد.
شیخ منتجب الدین در فهرست می نویسد: زنجانی فاضل متبحری است و المقامات الطيبة ؛ المقامات الحكمية؛ الرسالة السعدية و كتاب الجواهر در علم نحو از تألیفات او می باشد.
وی از دانشمندان است کتاب جامع الدعوات از تألیفات اوست (1)و سیدبن طاووس در کتاب اقبال برخی از اخبار را از آن کتاب نقل کرده است و ممکن است از علمای خاصه باشد.
وی از فضلا و علما و بزرگواران و فقها بوده و جامع علوم معموله به شمار می آمده از محضر گروهی از اعلام از جمله میرداماد استفاده می کرده و در همدان تدریس
ص: 379
داشته و جمعی از فضلا از درس او مستفید می شده اند و تعليقات و تحقیقات و تألیفاتی داشته است.
در تبریز به نسخه ای از منتهى المطلب علامه حلی در فقه دست یافتم که آخوند صدرا تحقیقاتی به خط خود بر آن نوشته بود و ممکن است اصل نسخه هم به خط خود او نوشته باشد و به طوری که اطلاع پیدا کرده ام کتابخانه مفصلی ترتیب داده که همگی آنها کتابهای با ارزشی بود و تحقیقاتی به خط خود بر آنها نوشته است.
همدانی، منسوب به همدان است در تقویم البلدان می نویسد: همدان از اقلیم چهارم از بلاد جبل یعنی عراق عجم است و شهر همدان و توابع آن را ماه البصره می خوانند. و در انساب می نویسد: همدان به فتح ها و میم و بعد از آن دال و الف و نون، ابن حوقل گفته همدان در حد وسط عراق عجم قرار گرفته است و از همدان تا حلوان که ابتدای عراق است شصت و هفت فرسخ می باشد و شهر بزرگی است که دارای چهار دروازه بوده آب زیادی دارد و باغهای فراوان و کشت و زرع بسیار، احمد کاتب گفته است و قم در طرف شرقی همدان واقع شده است و پنج منزل از یکدیگر فاصله دارند. و در انساب گفته است: همدان از شهرهای عراق عجم است و در سر راه حاجیان و قافله ها قرار گرفته و یکی از فضلای همدان گفته است: همدان لي بلد أقول بفضله
لكنه من أقبح البلدان
صبيانه في القبح مثل شيوخه
وشيوخه في العقل كالصبيان(1)
ص: 380
- همدان شهر من است و از آن به خوبی یاد می کنم در عین حال از بدترین شهرها است. داستان
- زیرا کودکان آن شهر از نظر زشتی مانند پیرمردانند و پیرمردان آن از نظر خردمندی مانند کودکان آن می باشند.
مؤلف گوید: در شرح حال سید میرزا ابراهیم بن حسین همدانی پاره ای از اشعار پارسی این گوینده را نوشتم و آورده ام که وی از دانشمندان بنام روزگارش بوده و در تاریخ و شعر و انشا نظیر نداشته است.
وی از فضلا و علما و متکلمان بود از روزگارش اطلاعی ندارم آری در شهر تنکابن از شهرهای گیلان، به رساله فارسی در اصول پنجگانه به نام اصول الدین از تأليفات او دست یافتم که مشتمل بر يك مقدمه و پنج باب و يك خاتمه بود و تحقیقات ارزنده ای را در آن گرد آورده و ممکن است این شخص همان ملانصير همدانی باشد که شاگرد میرداماد است و غیر آخوند نصر الله همدانی می باشد.
مولی نصیر الدین کاشی (1)
وی فاضل دانشور بزرگوار و از علمائی است که پیش از شیخ علی کرکی می زیسته و شیخ ابن جمهور احساوی در رساله ای که به منظور مناظره با فاضل هروی سنی در امامت تألیف کرده از وی نام برده و او را از بزرگان دانشوران امامیه معرفی کرده است.
ص: 381
وی از علمای امامیه و فقهای بزرگوار و یکی از فقهائی است که به ابن خاتون، معروف می باشد و او و پدر و جد و بستگان دیگرش از خانواده علم بوده و ما ترجمه هر يك از آنها را در این کتاب در محال مناسب ایراد کرده ایم.
فرزندش شیخ جمال الدین احمد و ملاعبدالله شوشتری از وی روایت داشته اند و اجازه مختصری برای ملاعبدالله مرقوم داشته و مابخشی از آن اجازه را، در ضمن ترجمه ملا عبدالله ایراد نموده ایم (1)
از کسانی که از وی روایت داشته اند سید حسن بن علی بن شدقم حسینی مدنی است که شیخ نعمة الله اجازه مبسوطی برای او مرقوم داشته است و ما بخشی از آن را در ضمن شرح حال سید حسن یاد شده ایراد کرده ایم.
و گروه دیگری از علما از وی روایت داشته اند و خود او هم از گروه بسیاری از فضلا روایت می کرده است و او و فرزند و پدر و جد اولیش و پدر جد و جد اعلایش از دانشوران بنامند و ترجمه برخی از آنها ذکر شده و برخی دیگر از آنها را پس از این یاد خواهیم کرد.
شیخ معاصر در امل الآمل (2)می نویسد: شیخ نعمة الله بن احمدبن محمدبن خاتون عاملی عینائی، عالم دانشمند و بزرگوار و ادیب شاعر و از شاگردان شیخ علی بن عبد العالی کرکی است.
مؤلف گوید: هرگاه مراد شیخ معاصر، از شیخ نعمة الله مترجم حاضر باشد گفتار وی بیرون از اشکال نمی باشد زیرا پیش از این در ضمن ترجمه سید حسن بن علی بن
ص: 382
حسن بن على بن شدقم مدنی نوشتیم که شیخ معاصر و دیگران اظهار داشته اند شیخ نعمة الله بن أحمد بن خاتون عاملی از شهید ثانی روایت داشته است بنابراین از قرينه ظاهری استفاده می شود که شیخ نعمة الله شاگرد شیخ علی کرکی نبوده است زیرا شخص شهید ثانی با یك یا دو واسطه از شیخ علی کر کی روایت داشته است. و هر گاه چنین باشد باید گفت مراد شیخ معاصر شخص دیگری به این نام بوده که شیخ معاصر مستقلا از وی نام نبرده است در عین حال به خاطرم می رسد که شیخ نعمة الله عمر طولانی داشته است و با این احتمال، اشکالی باقی نخواهد ماند و خود شیخ نعمت الله در اجازه ای که به سیدبن شدقم داده تصریح کرده است که گاهی بدون واسطه و هنگامی به واسطه شیخ جمال الدين ابو العباس احمد بن شیخ شمس الدین محمدبن خاتون عاملی از شیخ على کر کی روایت داشته است و همچنین از پدرش جمال الدین احمد روایت کرده است.
مؤلف گوید: پیش از این در ضمن ترجمه ملاعبدالله شوشتری نوشتیم که وی از شیخ احمد بن نعمت الله بن أحمد فرزند مترجم حاضر روایت داشته است(1). و شیخ احمد در آن اجازه به نام عده ای از مشایخ خود و مشایخ پدرش اشاره کرده است و به مناسبت یاد آوری از مشایخش می نویسد: و اجلهم الشيخ الأجل الفرد العلم الوالد الشيخ نعمة الله خرق الله العادة بطول عمره که خدا عمری طولانی به وی ارزانی داشته است از پدرش الشيخ الامام الرحله القدوة عمدة المخلصين و زبدة المحصلين الشيخ شهاب الدین احمد از پدرش تا به آخر و خود شیخ نعمت الله در اجازه ملا عبدالله شوشتری که در ضمن شرح حالش یادآوری شده است می نویسد: فاقول اني اروى عن شیخی امامي الامة و اکملى الأئمة و سراجي الملة الامام ذوالمآثر و المفاخر و الفضائل و المعانی ابوالحسن علی بن عبدالعالي و الفقيه النبيه البدل الصالح والدي ابوالعباس احمدبن خاتون قدس الله روحيهما و نور ضريحيهما بمحمد و اله و این هر دو تن از جد اکمل افضل، محقق مدقق، شمس الدین محمدبن خاتون (روض الله مرقده) روایت کرده اند و گذشته از این،
ص: 383
هر يك از این دو تن هم روایت ویژه ای داشته اند که مشتمل بر طرق متعدده ای بوده و به خط خودشان تدوین گردیده و مشهور است پاره ای از آنها که به یاری خدا در دست اختیار ما قرار گرفته است از طرق عالی برخوردار بوده و برخی از آنها از طرق سافل بهره مند گردیده است. و فرزند نیکوکار و شایسته ام که از خوی پسندیده و اخلاق حمیده برخورداری دارد به ضبط آنها پرداخته است (1)
از ظاهر کلام نعمت الله استفاده می شود مرادش از شیخ ابوالحسن علی بن عبدالعالی محقق کرکی نبوده بلکه منظورش شیخ علی میسی است. زیرا مقتضی درجه روائی حکایت از آن دارد که شیخ علی میسی باشد و هرگاه این احتمال پابرجا باشد شیخ معاصر اشتباه کرده که شیخ علی کرکی را به جای شیخ علی میسی معرفی نموده است.
مگر این که بگوئیم شیخ نعمت الله از عمر طولانی برخوردار بود چنان که فرزندش در اجازه خود نوشته است «خرق الله العادة بطول عمره» و این جمله، نظریه ما را که
طولانی بودن عمر او باشد تأئید می نماید و در این صورت از شیخ علی کرکی اجازه داشته است. با توجه به آنچه گفته شد اجازه داشتن شیخ نعمت الله از شهید ثانی، خالی از نظر و اشکال نخواهد بود.
شیخ نعمت الله رساله مختصری در معنای عدالت مرقوم داشته است که نسخه ای از آن، در اختیار ما می باشد.
از اجازه ای که شیخ نعمت الله برای سیدبن شدقم یاد شده در پشت کتاب استبصار مرقوم داشته است استفاده می شود که شیخ نعمت الله از گروه بسیاری از اعلام روایت داشته است که مهمترین ایشان شیخ امام علامه خاتمه مجتهدان و اعلم مدرسان ابو الحسن علی بن فقيه عارف عز الدين حسين بن مقدس مرحوم عبدالباقی «اعلى الله في الفراديس مقامه» است که از استادش ابوالحسن علی بن هلال جزائری روایت کرده است.
ص: 384
شیخ معاصر، در آخر وسائل الشيعة تصریح کرده است که شیخ نعمت الله بن احمدبن محمدبن خاتون عاملی از شیخ علی بن عبدالعالی عاملی کرکی و از فقیه ابوالعباس احمد بن خاتون عاملی از شیخ شمس الدين محمد بن خاتون عاملی روایت داشته و ملاعبدالله شوشتری از وی روایت کرده است (1)
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته: وی فاضل باصلاحیتی است و از محضر گروهی از دانشوران عرب و عجم استفاده کرده و کتابهای حدیث مشهور را به خط خود استنساخ نموده و به قرائت آنها پرداخته و از معاصران به شمار می آید در آغاز تألیف کتاب امل الآمل که سال 1096 ه. ق می باشد در گذشته است.
وی از فضلای حله بوده و در روزگار شاه تهماسب صفوی به مشارکت سید صدر امیر قوام الدین حسین عهده دار امور صدارت می شده و پس از درگذشت امیر قوام الدین با سید امیر غیاث الدین منصور که فاضل بنام است به امور صدارت می پرداخته و پس از آن که با شیخ علی کرکی (محقق کرکی) به مخالفت برخاسته و با شیخ ابراهیم قطیفی که اظهار دشمنی با شیخ علی می کرده موافقت نموده از مقام صدارت عزل شده و امیر غیاث الدین منصور مستقلا به امور صدارت موظف گردیده و به طوری که از تاریخ عالم آرا بر می آید امیر غیاث الدین هم با شیخ علی کرکی به مخالفت برخاسته او هم به خاطر مخالفت با وی از صدارت عزل شده است و ما پیش از این در ذیل شرح حال امیر غیاث الدین تفصیل این پیش آمد را ایراد کرده ایم.
ص: 385
حسن بيك روملو در احسن التواریخ می نویسد: امیر نعمت الله حلی از سادات بزرگوار حله بود از فضائل و کمالات برخوردار و در علوم مربوط به اجتهاد استاد و مهارت کامل داشت و برخی او را از مجتهدان به شمار آورده اند و خود هم مدعی این مقام بود و لیکن علمای بنام اعترافی به مقام اجتهاد او نداشتند، امیر نعمت الله دانشوری تیز ذهن و فهمیده و هوشمند بود و فطرت عالی داشت تا آن جا که هيچ يك از علما هر چند هم در مراتب فضیلت بالاتر از او بودند تاب مباحثه و مناظره با او را نداشتند و گاهی پیش آمد که از مقدمات آن اطلاعی نداشت با علمای زمان به مناظره و مباحثه برمی خاست و با نیروی ذهنی و سلیقه خاصی که داشت با آنان در می افتاد که هیچیك از حاضران نمی پنداشت که وی از آن علم اطلاعی نداشته باشد بلکه مهارت او در آن علم بر آنها آشکارا می شد.
نعمت الله از شاگردان شیخ علی کرکی بود و از برکت مصاحبت او به این پایه از کمال رسیده بود در عین حال با او منازعه می کرد و نعمتی که از او برخوردار شده بود کفران نمود و حقوقی را که از ناحیه او دریافته بود، مبدل به عقوق ساخت و به خدمت شیخ ابراهیم قطیفی که در نجف اشرف می زیست و از مخالفان شیخ علی بود اتصال پیدا کرد و برخلاف نظریه شیخ با وی ارتباط ایجاد نمود و پاره ای از مسائل فقهيه را از او فرا می گرفته و گاهی از دربار شاه تهماسب که دست اندرکار آنجا بود نامه ای به شیخ ابراهیم می نوشت و او را به پاره ای از کارها که موجبات بی اعتباری شیخ علی را در برداشت تشویق می نمود در عین حال از مخالفتهای خود نتیجه ای نمی گرفت و زیانی به مقام شیخ على وارد نمی آمد بلکه همه گونه زیانهای دنیوی و اخروی عائد خود او می شد.
امیر نعمت الله همواره در نظر داشت در حضور شاه تهماسب راجع به صحت نماز جمعه در غیبت امام و نبودن نائب خاص گفتگو کند چه آن که شیخ علی اعتقاد داشت نماز جمعه با وجود مجتهد جامع الشرائط در عصر غیبت صحیح است و برای این منظور گروهی از علما و فقها را که نظر خوبی با شیخ علی نداشتند همداستان نمود از قبیل قاضی مسافر و ملاحسین اردبیلی و گروهی از امرا و ارکان دولت که با شیخ على کدورت و دشمنی داشتند مانند محمودبيك آبدار و ملك بيك خوئی و دیگران که از وی
ص: 386
پشتیبانی می کردند و به حمایت او برمی خاستند و از شیخ علی سعایت می نمودند و بالاخره با وی موافقت کردند که از هیچ گونه کمکی نسبت به وی دریغ نورزند. ليكن
چنان مجلسی منعقد نشد و چنان مناظره در حضور سلطان به وقوع نپیوست و آن تدبير ثمری نبخشید. و در یکی از آن روزها، تنی از اشرار نامه ای مشتمل بر انواع کذب و بهتان نسبت به شیخ علی کرکی نوشت و آن را در خانه سلطان در تبریز واقع در میدان صاحب آباد افکند این نامه که مجهول بود و از نویسنده اش اطلاعی بدست نمی آمد به عرض شاه رسید، سلطان به مضمون آن نامه، توجهی نکرد بلکه دستور مؤكد صادر کرد تا کاتب آن را به دست آورند و پس از جدیت فراوان معلوم شد امیر نعمت الله از چگونگی آن نامه با اطلاع است. و بدنبال این جریان، نزاع فیمابین شیخ علی و امیر نعمت الله بی اندازه بالا گرفت تا آنجا که سلطان دستور داد وی را تبعید کنند و به یکی از افراد امر کرد تا او را از معسکر سلطان به بغداد روانه کند و سلطان به محمد خان تکلو که حاکم بغداد بود توقيع کرد که قدغن کند از این که با شیخ ابراهیم و دشمنان دیگر شیخ علی مراوده نماید مبادا عليه شیخ علی، تصمیم بر خلافی بگیرند و در ضمن به حاکم بغداد تذکر داد همواره متعرض احوال امیر نعمت الله باشد و اعمال و رفتار او را تحت نظر دقیق خویش قرار بدهد.
هنگامی که تهماسب تصمیم گرفت تا به سوی بغداد عزیمت نماید. شیخ على اندکی پیش از او و با رخصت قبلی عازم عراق عرب شد و از اتفاقات، شیخ علی و امیر نعمت الله با ده روز فاصله وفات یافتند. و مؤلف گوید: پیش از این ذیل ترجمه شیخ علی کرکی به پاره ای از احوال امیر نعمت الله اشاره کردیم.
خواند میر در آخر کتاب تاریخ حبیب السیر در طی شمارش علمایی که در روزگار شاه اسماعیل صفوی در سال 930 ه. ق که مصادف با درگذشت او بوده است زیست داشته اند می نویسد: از جمله علمای روزگار وی سید نعمت الله حلی است و او از جمله سادات و علمای حله است و در سال 929 ه. ق به منظور مصاحبت با شیخ زین الدین
ص: 387
علی به هرات آمد و پس از برهه ای از زمان به اتفاق یکدیگر به بلاد عرب هجرت کردند.
مؤلف گوید: به طوری که در شرح حال شیخ علی کرکی نوشته ایم شیخ زین الدین على غير از شیخ علی کرکی است (1)
وی فقيه محدث و ادیب متکلم و مدرس زیرك و مجلس آرا و از معاصران است و هم اکنون از طرف سلطان، عهده دار منصب شیخ الاسلامی شوشتر می باشد و از شاگردان علامه خوانساری و استاد استناد «ره» بلکه از شاگردان پدر بزرگوارش ملامحمدتقی مجلسی به شمار می آید. و مراتب قرائت و حدیث را از شیخ جعفر بحرانی مجتهد و شیخ عبدعلی حویز اوی ساکن شیراز و علامه خوانساری استاد محقق فراگرفته است.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید نعمت الله بن عبدالله حسینی جزائری، فاضل دانشور و محقق. علامه بزرگوار و مدرس و از معاصران است تألیفاتی دارد، از جمله شرح تهذیب یعنی تهذیب الحدیث شیخ طوسی؛ حواشى الاستبصار بلکه شرح استبصار در چند مجلد و حواشي الجامی (2)؛ شرح الصحيفة ؛ شرح تهذيب النحو؛ منتهى المطلب در نحو و يك مجلد کتاب در حدیث به نام الفوائد النعمانية که به نام خودش نعمت الله موسوم گردیده است و کتاب دیگری در حدیث به نام غرائب الاخبار
ص: 388
في نوادر الاثار و کتاب الانوار النعمانية في معرفة النشأة الانسانيه (1)و کتابی در فقه به نام هدية المؤمنین و حواشی مغني اللبيب و کتابهای دیگر.
و مؤلف گوید: از تألیفات او كتاب نوادر الاخبار در يك مجلد است و کتابی در حل المشكلات من المسائل الحكميه و الكلامية و الفقهيه و علوم دیگر این کتاب در ضمن دو مجلد تدوین شده است و دارای تحقیقات بسیار ارزنده ای می باشد و من آن را به خط خود او دیده ام و تفسیر قرآن تحقیقاتی درباره آیات شریفه در حواشی قرآن کریم مرقوم داشته که نزديك به هفتاد هزار بیت می باشد و به نام (2)... موسوم می باشد. و شرح نهج البلاغه که درحواشی آن مرقوم فرموده است و شرح صحیفه که بر حواشی صحیفه مبارکه مرقوم داشته است و از تألیفات او کتابی است که حواشی ابن ابی جمهور را که بر کتاب غوالى اللئالی خودش داشته، در آن گرد آورده و خود سید نعمت الله هم تحقیقاتی بر آن افزوده است و کتاب شرح التهذيب به نام غاية المرام في شرح تهذیب الاحکام در هشت مجلد و شرح الاستبصار به نام کشف الاسرار في شرح الاستبصار در سه مجلد و شرح توحيدالصدوق به نام انس الوحید فی شرح کتاب التوحید این شرح، مشتمل بر تحقیقات ارزنده ای است و متأخر از تألیفات دیگر او می باشد و پیش از او، امیر محمدعلی، نایب الصداره در قم به شرح آن اقدام نموده است و کتاب الانوار النعمانيه در دو مجلد است.
از تألیفات او رسالة منبع الحيات في حجية قول المجتهدين من الاموات رساله دامنه داری است در این رساله به توضیح دو اصل پرداخته است: اول تحقیق در مسأله قول میت مانند میت است، دوم راجع به تحقیق قول علما که نوشته اند رعیت بر دو قسم
ص: 389
است 1- مجتهد 2- مقلد. و در ذیل این دو بخش دلائل زیادی که شهید ثانی در رسالهای که به منظور همین مسئله تألیف کرده ایراد نموده و همچنین نظریه ای که شیخ حسن
صاحب معالم) فرزند شهید در همین مسأله داشته متذکر شده و نیز نظریه هایی که دیگران در این خصوص داشته اند یادآوری کرده سپس به رد آنها اقدام کرده و ده مسئله که مربوط به این باب بوده یادآوری کرده است.
سید نعمة الله در حدود سال 1101 ه. ق وفات یافته است.
شیخ فرج الله در رجالش می نویسد: نعمة الله حسینی جزائری، ما دست تربیت بر او داشتیم (1)و او دانشمند بزرگوار و مدرس است تألیفاتی دارد، از جمله شرح التهذيب؛ حواشی الاستبصار؛ حواشي الجامی و در این هنگام که ماه ذیقعده و سال 1099 ه. ق است که به تألیف این کتاب اشتغال داریم او هم به شرح عقاید ابن بابویه مشغول می باشد.
مؤلف گوید: از ظاهر کلام فرج الله به دست می آید که مراد وی از سید نعمة الله مترجم حاضر باشد که هنگام اشتغال وی به تأليف رجال او هم به شرح عقاید می پرداخته
باز مؤلف می گوید: سید نعمت الله حواشی به خط خود بر امل الآمل مرقوم فرموده و به مناسبت شرح حال خود که در آن کتاب آمده می نویسد: نیازمند به خدای بی نیاز نعمة الله حسینی عفی الله تعالی می گوید: مؤلف یعنی صاحب امل الآمل بر تألیفات دیگر من اطلاع پیدا نکرده است زیرا تألیف کتاب امل الآمل مقارن با آن تأليفها و بلکه پیش از بیشتر از آنها می باشد. تألیفات مزبور به این شرح است شرح تهذیب که وی نام برده است در هشت مجلد؛ شرح الاستبصار در سه مجلد؛
ص: 390
شرح غوالى اللئالی در دو مجلد؛ شرح التوحید صدوق در یك مجلد؛ شرح عيون الاخبار در يك مجلد؛ قاطعة اللجاج شرح کتاب الاحتجاج در يك مجلد؛ کتاب الانوار النعمانية در دو مجلد؛ کتاب نوادر الاخبار در دو مجلد؛ کتاب شرح الصحيفه در يك مجلد؛ کتاب الشجون في حكم الفرار من الطاعون در يك مجلد؛ کتاب منبع الحياة في اعتبار قول المجتهد من الاموات در يك مجلد؛ کتاب النور المبين في قصص الانبياء و المرسلين (1)در يك مجلد؛ کتاب ریاض الابرار في مناقب الائمة الاطهار در سه مجلد؛ کتاب عقود المرجان في حواشي القرآن که به سبك شگفت آوری تدوین شده است؛ کتاب مقامات النجاة در يك مجلد؛ کتاب زهر الربيع در دو مجلد؛ کتاب حاشیه مدونه بر شرحی که جامی بر کافیه نوشته است؛ حاشیه مدونه بر مغني اللبيب ؟ كتاب شرح تهذيب النحو شیخ بهائی طاب ثراه و کتاب الهدية في فقه الاماميمو حواشی دیگر.
سید نعمت الله پس از نامبرداری از تألیفاتش اضافه می کند. اولین باری که با مؤلف امل الآمل ملاقات حاصل شد، در اصفهان بود، پس از آن در مشهد مقدس رضوی به ملاقات یکدیگر رسیدیم و در فنون مختلف علمی با هم به گفتگو پرداختیم، بعد از آن در بصره تلاقی دست داد، پس از آن، در راه مکه ملاقات اتفاق افتاده و همراه یکدیگر وارد حرم شدیم و آن روز او را با هیئت پسندیده و خضوع و خشوع مشاهده کردم.
و شخصی را که مؤلف مزبور پیش از من، یاد کرده است. برادر من است و من و او به مشارکت یکدیگر به تحصیل می پرداختیم و او از من بزرگسال تر بود، خدا مرقدش را خوشبو گرداند. و ما، در حويزه الجزائر و در بصره و در شیراز و در اصفهان در يك جا درس می خواندیم و پیوسته با هم بودیم، تا خدا سرانجام او را به نيكبختی به پایان آورد و این کلمات را در سال 1101 ه. ق که سی سال از
ص: 391
رحلت او در گذشته است می نگارم (1)
مؤلف گوید: همگی تألیفات سید را در شوشتر در نزد نوادگانش دیده ام و به جز از تألیفاتی که خود یادآوری کرده است کتابها و تحقیقات دیگر هم داشته است از جمله حواشی شرح نهج البلاغه و حواشی صحیفه سجادیه که این هر دو حاشیه را به همان سبکی گرد آورده است که حواشی قرآن را تدوین نموده و از آن جمله است شرحی که بر ملحقات صحیفه نگاشته است.
سید، کتابهای ارزنده و زیادی از خود باقی گذارد که به یاری خدا همگی آنها را در شوشتر دیده و از آنها بهره ور گردیدم(2)
ص: 392
باز می گویم: به طوری که از یکی از موثقان شنیده ام از تألیفات او کتاب شرح اعتقادات صدوق (ره) است و پیش از او شیخ مفید شاگرد صدوق آن را شرح کرده است.
ص: 393
وی دانشمند فقیه و عالم کامل و یکی از دانشورانی است که به این خاتون عاملی معروف می باشد و از پدرش و از شیخ علی کر کی روایت کرده است.
این شیخ به سید حسن بن علی بن شدقم مدنی اجازه داده و معاصر با سید محمد صاحب مدارك و بلکه در روزگار شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی (ره) می زیسته و ممکن است همان عالمی باشد که از شهید ثانی روایت داشته است.
و محتمل است مترجم حاضر با شیخ نعمت الله بن شیخ شهاب الدین ابوالعباس احمد که پیش از این یادآوری شد متحد باشد لیکن احتمال بعیدی است.
نسب او را به طوری که در بالا ایراد کردیم، طبق تصریح خود اوست که در اجازه سیدبن شدیم به آن اشاره کرده. بنابر این از سلسله شیخ نعمت الله پیش یاد شده است و یا به احتمالی خود او می باشد.
پیش از این به نام شیخ علی بن احمدبن خاتون عاملی عینائی که معاصر با شهید ثانی بوده اشاره کردیم. ممکن است شیخ علی، پدر مترجم حاضر باشد.
ص: 394
شرح حال وی، پیش از این به عنوان سید نورالدین علی بن علی بن حسین بن ابو الحسن موسوی عاملی جبعی برادر صاحب مدارك یاد آوری شده است.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی از فضلای روزگارش بوده ابن عودی او را از شاگردان شهید ثانی برشمرده و از وی ثناجوئی نموده است (1)
وی در قزوین متولد شده و در تبریز می زیسته و فاضل عالم و فقیه و محدث و کامل جامع و در تبریز به وعظ و ارشاد اشتغال داشته و نزديك به زمان ما بلکه در آغاز زندگی ما وفات یافته است.
نورالدین، از شاگردان مولای فاضل عالم مولانا حاج حسین نیشابوری که در بیت الله الحرام بوده می باشد و ملا محمد یوسف دهخوار قانی تبریزی بلکه فرزندش
ص: 395
آمیرزا عبدالحق، دختر نورالدین را به همسری خویش اختیار کرده است.
نورالدين تمایلی به مرام تصوف داشت.
ملاحاج حسین، اجازه طولانی برای او نوشته و من آن اجازه را به خط استادش دیده ام و تاریخ آن 1056 ه. ق در مکه معظمه بوده از جمله در آن اجازه می نویسد: چنان به دست آوردم که مولای عالم فاضل کامل عامل ورع تقی تیز رای و باهوش نور ملت و حق و دین مولانا نوروز علی بن مغفور مبرور سعید رضی الدین تبریزی عاملهما الله بلطفه الخفى الجلی آغاز جوانیش را در تحصیل علوم عقلی و نقلی، صرف کرده و خود را به تهذیب اخلاق نفسانی آراسته و به پرهیزکاری و جوانمردی و نیکوکاری پیراسته و باقی مانده از عمرش را به ارشاد مردم و هدایت ایشان پرداخته و احادیث نبویه و آثار امامیه را با بیان خویش انتشار داده و مردم را به پیروی از شریعت غراي مصطفویه و ملت بیضای اثناعشریه دعوت کرده و او که خدایش توفيق داده و از نتیجه زحماتش در دنیا و آخرت سودمند گردیده پس از آن که اصول و روضه کافی و مقداری از عبارات کتاب تهذیب الاحکام و اندکی از استبصار را نزد من خوانده و بالاخره به اتمام کتب اربعه موفق گردید و هم زمان از من درخواست کرد که به وی اجازه دهم من هم با اعتراف به عجز و قصوری که در اکتساب علوم معموله و بلکه همه علوم در خود احساس می کردم خواسته او را اجابت کردم و از آنجا که وی را شایسته آن میدانستم به وی اجازه دادم تا روایاتی که از مشایخ روزگارم داشتم و از انفاس آنها استفاده کرده و به قرائت و یا سماع پرداخته و یا اجازه ای از ایشان در خصوص تأليفات خود ایشان و یا تألیفات دیگران از علمای گذشته و سلف صالح داشته روایت نماید تا به آخر اجازه.
مؤلف گوید: حداکثر کتابهای مترجم حاضر را در ضمن کتابهای ملامحمد يوسف دهخوارقانی که پیش از این نام برده شد دیده ام و همگی آنها کتابهای ارزنده ای بود که به خط خود تصحیح و ضبط کرده و از همگی آنچه مرقوم داشته آثار فضیلت و دانشوری او نمودار است. و از تألیفات خود او کتاب زادالسالکین است که ملخصی از کتاب احیاء العلوم غزالی است که همراه با بخشی از فوائدی که از اخبار امامیه و مطالب
ص: 396
و آثار ایشان به دست آورده تدوین نموده است.
و از تألیفات او، کتاب الاکسیر به پارسی است که مشتمل بر چهار جزء بوده و درباره اصول الدين و عبادات و علم الاخلاق و امثال اینها نگارش داده است و از تألیفات او، کتاب المأتین در اعمال سالیانه و مواعظ و اخلاق و مطالب دیگر که ناتمام مانده و رساله ای هم در وجوب نماز جمعه تألیف کرده که ناتمام مانده است. ا و رساله ای در طب تأليف نموده که به اتمام نرسیده و رساله ای در امتیاز میان أخبار صحیح و ضعیف و جعلی آنها که از طرق عامه در مواعظ و مطالب دیگر نقل کرده اند، تدوین نموده که اندکی از آن به اتمام رسیده است.
و از تألیفات او، رساله ای است پارسی راجع به اختیار ساعات که به سبك ستاره شناسان تألیف نموده است و به نام آمیرزا صادق وزیر آذربایجان موشح کرده. و امثال اینها از تحقیقات و رساله ها و تعليقات و من همه آنها را به خط شریف او در قصبه دهخوارقان تبریز در ضمن کتابهای ملا محمد یوسف یاد شده که دامادش بوده است دیده ام (قدس سره).
سید کامل مؤيد ضیاء الدین نورالله بن محمد شاه بن مبارزالدين مندة بن حسین بن نجم الدين محمودبن احمدبن حسین بن محمدبن ابوالمفاخربن علی بن احمدبن ابو طالب بن ابراهیم بن یحیی بن حسین بن محمدبن ابوعلی بن حمزة بن علی بن حمزة بن على المرعشی بن عبدالله بن محمد ملقب به سلیق بن حسن بن حسين اصغربن امام علی سجاد زین العابدین بن امام شهید مظلوم حسین بن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب مرتضی حسینی مرعشی تستری (شوشتری) وی از دانشمندان بزرگوار و اولیای مقدس ذی مقدار بوده و در فن ریاضی، مهارت داشته و روزگار سلطنت سلطان غازی شاه اسماعیل صفوی سر سلسله صفویه را دریافته است.
به گمان من، سيد مترجم یکی از نیاکان قاضی نورالله حسینی مرعشی شوشتری
ص: 397
باشد. سید قاضی نورالله در مجالس المؤمنین از وی نام برده احوال و مدایح او را در ضمن كلام طولانی یاد کرده است و متعرض نشده که وی از نیاکان او باشد(1)
قاضی در کتاب مجالس پس از آن که بی اندازه از فضیلت و دانش و پرهیزکاری و تدين و عمل شایسته او توصیف کرده و نسب او را به طوری که در آغاز این ترجمه آوردیم ایراد نموده به این شعر متمثل می شود.
نسب تضاءلت المناسب دونه
و البدر من فخره في بهجة و ضياء
- نسبی است که نسبهای دیگر در برابر آن اعتباری ندارد و ماه شب چهارده به آن نسب می بالد و شادمانه نورافشانی می کند.
قاضی می نویسد: سید نجم الدين چهارمین جد مترجم حاضر، از فضلای صاحب كمال بوده از آمل مازندران برای زیارت ائمه به بغداد رفت پس از آن جا به شوشتر عزیمت نمود و به صحبت سید اجل امیر عضدالمله حسنی که در آن هنگام نقیب السادة شوشتر و مقتدای مردم آنجا بود نایل گردید در نتیجه این ملاقات سید عضدالمله، انوار فضل و نجابت و آثار رشد و نقابت را از جبین او احساس کرد او را به باقی ماندن در شوشتر تشویق نمود و در ضمن دخترش را به حباله همسری سید نجم الدین در آورد و پس از آن که سید عضد درگذشت از آنجا که فرزندش منحصر به همان دختر بود همگی ضیاع و عقار و مايملك سید عضد که در شوشتر بود به حکم وارث بالاستحقاق در اختیار وی در آمد.
پس از درگذشت سید نجم الدین محمود، احوال اهالی شوشتر رو به اختلال گذارد و شقاوت مردان بر آنها استیلا پیدا کردند و بر آنان چیره گردیده و موجبات نفاق و دوئیت را به وجود آوردند و درهای محنت و پیش آمدهای ناگوار و فساد را به روی آنها گشودند و چراغهای علم و دانش را که به وسیله این خاندان افروخته شده بود خاموش گردانیدند.
ص: 398
مدتها این واقعه نابهنگام به کار خود ادامه می داد تا این که بار دیگر خدای متعال این سلسله را تقویت و پشتیبانی کرد و سید ضیاء الدین نورالله مترجم حاضر را برای پی گیری از علم و دانش موفق داشت او در عنفوان جوانی همراه برادر بزرگترش سید زین الدین علی که تصمیم داشت از راه شیراز به هندوستان برود عازم شیراز شد و در آنجا اقامت گزید و به تحصيل معارف یقینیه و کسب علوم دینیه اشتغال ورزید و به درس ملا قوام الدین کربالی و دانشوران دیگر آن سرزمین که همگی از شاگردان برجسته سيد شریف جرجانی بودند حضور پیدا کرد و در اندك وقتی بر فضلای آن سرزمین برتری پیدا کرد و پس از آن که از همه گونه فضایل و کمالات معمول آن عصر برخوردار گردید به شوشتر رفت همزمان با ورود او، همگی استان خوزستان تحت تصرف پادشاهان مشعشعی قرار گرفته و مردم آنجا، مؤمن بوده و ارباب خلاف وعدوان از آن سرزمین رانده گردیده به همین مناسبت سید ضیاءالدین در آن جا که جایگاه اصلیش بود ماندگار شد و با دختر صاحب اعظم خواجه حسین شوشتری که از خاندان عزت و عالی رفعت بود ازدواج کرد و در مجلس نقابت و مسند هدایت برقرار گردید و با براهین آشکاری که داشت ریشه ستمگران و مفسده جویان را از بن برانداخت و خود مرجع بزرگان و شرافتمندان و مأمن بیمناکان و مستضعفان قرار گرفت.
و از هر گونه توفیقی برخوردار گردید و مهمترین توفیقی که هر چه بیشتر به عزت و اعتبار روحانی او افزود اتصال و ارتباطی بود که با غوث المتألهين جناب سید محمد ملقب به نوربخش (قدس سره(1)) به دست آورد و از سوی حضرتش به تلقين ذكر و فکر و
ص: 399
توبه افتخار پیدا کرد و پیش از ایشان هم در شهر شیراز با شیخ شمس الدين، محمد الاهیجی شارح گلشن راز (1)ملاقات کرده بود و از ایشان و از مشایخ دیگر بهره های
ص: 400
بسیاری برد و از فيض خدمت ایشان کامیاب شد. و به طوری که رویه حداکثر این سلسله عليه است به امور جسمانی علاقه نشان نمی داده و تا پیش از مرگ طبیعی به زندگی دنیا علاقه مند نبودند و به همین جهت بود که پادشاهان مشعشعی با ارادت خاصی که به آنها داشتند آنها را به صدارت دعوت می کردند زیر بار گفته و دعوت ایشان قرار نمی گرفتند آنگاه که نوبت سلطنت به سلطان سید علی بن سلطان محسن مشعشعی رسید بی اندازه از وی درخواست کرد که امور صدارت را به عهده داشته باشد نپذیرفت و بالاخره قاضی عبدالله بن خواجه حسین شوشتری مشار اليه را که شاگرد متر جم حاضر و به منزله فرزند معنوی او به شمار می آمد به مقام صدارت بر گمارد و از این نقطه نظر خاطر مترجم از تشویش وسوسه تکالیف ایشان آسوده گردید.
آنگاه که سید نورالله به سن نود سالگی رسیده بود و نیروی ظاهری و باطنی او رو به ضعف و سستی گزارده بود شاه اسماعیل صفوی به منظور تسخیر استان خوزستان قیام کرد و سلطان سیدعلی، والی خوزستان را کشت و حویزه را در حوزه پهناور خویش در آورد و همه سلسله مشعشعیه را از پای در آورد بلافاصله عازم شوشتر شد برخلاف انتظار وی سید نورالله که بر اثر پیر مردی و فرسودگی و ناتوانی نتوانست از سلطان، استقبال به عمل آورد یکی از مفسده جویان شوشتر به قاضی محمد کاشی که مقام صدارت شاه اسماعیل را داشت (1)گفت: سید نورالله هیچ گونه بیماری ندارد و خود را به بیماری زده است و غرضش آن بوده که از سلطان، استقبال به عمل نیاورد و در ضمن رابطه ای که میان او و پادشاهان مشعشعی برقرار است مراعات کند. از آنجا که قاضی محمد، مردی ستمکار و بدفطرت و بدباطن بود سعایتی که نسبت به سید نورالله شده پذیرفته و به آزار سلسله نوریه پرداخته و بدون دستور سلطان به مؤاخذه ایشان اقدام نمود.
ص: 401
از اتفاقات، هنگامی که سلطان وارد شوشتر گردید، دستور اکید صادر کرد تا مردم شوشتر، شبها درهای خانه خود را نبندند و سلطان خود در هر شب به همراه دو یا سه تن از اصحاب مخصوصش به خانه ها وارد می شد و از چگونگی مذهب و مرام آنها جويا می شد و هر گاه از یکی از آنها می پرسید چه مذهبی داری؟ در پاسخ می گفت مذهب من، مذهب سید نورالله است و نمی گفت مذهب من، مذهب شیعه است به همین مناسبت سلطان در صدد برآمد که به تشخیص احوال سید بپردازد. در آن حال یکی از امیران او که خدمت سید رسیده به اطلاع وی رسانید، سید وضع احوالش نامرتب است و به شدت بیمار می باشد سلطان دستور داد وی را در محفه ای گذارده به حضور بیاورند و هنگامی که به حضور سلطان رسید سلطان از حقیقت اوضاع او و از کوششی که در راه به ثمر رسیدن مذهب حق ائمه معصومین علیهم السلام بر خود هموار ساخته بود خبردار گردید او را مورد اکرام و احترام خویش قرار داد و زمین ها و باغهائی که پیش از آن در اختیارش بود در دست او قرار داد و از قاضی محمد که در ظرف چند روز به آزار او پرداخته و به عداوت او اقدام کرده بود، انتقام گرفت و به موجب کلام ائمه هدی علیهم السلام که فرمود: «نحن بنو عبدالمطلب ماعادانا بیت الا و قد خرب و ماعارانا کلب الا وقد جرب: هیچ خانه ای نسبت به ما فرزندان عبدالمطلب آزاری وارد نمی آورد جز این که ویران می گردد و هیچ سگی بر ما پارس نمی زند مگر این که به بیماری گری مبتلا میشود (1)» به گرفتاری آنها اقدام کرد و آنان که به غضب پروردگار جبار و سلطان قهار
ص: 402
دچار شده بودند به نتیجه اعمال خود رسیدند و زود باشد که ستمگران بدانند کدام يك از ستمدیدگان پیروز خواهد شد.
از جمله تألیفات مشهور، این سید بزرگوار مأة باب في الاسطرلاب است. کتابی است در کمال ارزندگی که حکما و اعیان و بزرگان توجه دقیقی به آن دارند و دیگری کتاب شرح الزیج الجدید در این کتاب، مطالب ارزنده ای که در اختیار دیگران نبوده ایراد کرده و به صنایع گرانقدری اشاره نموده است. و کتابی هم در علم طب، تأليف نموده و داروهائی که در آن تجویز کرده و بیماریهائی را که اسم برده موافق با آب و هوای خوزستان است .
و رساله ای در تفسیر آیه شریفه «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی و استكبر و كان من الكافرين (بقره آیه 34)» این رساله را به پیشنهاد یکی از سرشناسان خوزستان تألیف کرده و حقایق و دقایقی را در آن آورده است.
سید در سال [...] وفات یافته (1)، پایان خلاصه ای از مجالس المؤمنين.
مؤلف گوید: میرزا بيك منشی در تاریخش می نویسد: شاه اسماعیل صفوی سرسلسله صفویان در آغاز کارش، قاضی فاضل ضیاء الدین نورالله انسی را همراه با شیخ محيي الدين مشهور به شیخ زاده لاهیجی را به عنوان سفارت به سوی شاهی بیك خان پادشاه ماوراء النهر و خراسان فرستاد و سفارت آنان پس از آن بود که شاهی بيك بر تمام آن سرزمین تسلط پیدا کرده و به کرمان هم که در تصرف شاه اسماعیل بوده دست یافته و به چپاول پرداخته است. پس از آن که سفیران مزبور بازگردیدند شاهی بیك نامه توهین آمیز در کمال بی ادبی همراه امیر کمال الدین حسین ابیوردی برای شاه اسماعیل گسیل داشت، سلطان صفوی از جسارت، شاه افغان، به سختی ناراحت شده و به عزم کارزار با آن بدکردار عازم بلاد مرو شاهجان گردیده با وی به کارزار پرداخت تا آن که او را کشته و همدستانش را بیچاره ساخت و بر همگی شهرهای خراسان و بخشی از
ص: 403
سرزمین های ماوراء النهر استیلا پیدا کرد.
از ظاهر کلام میرزابيك استفاده می شود مراد وی از قاضی فاضل ضياء الدين نورالله مترجم حاضر باشد(1)
مشهور به امیر (2)ساکن در سرزمین هند و مؤلف كتاب مجالس المؤمنين و کتابهای دیگر که همگی در کمال خوبی و ارزندگی و مشتمل بر فواید ارزنده ای می باشد.
سيد، فاضل دانشمند و دیندار و باصلاحیت و علامه فقیه و محدث و با اطلاع از سیر و تواریخ و جامع فضائل و ناقد در هر علم و سراینده و منشی و عالی قدر بود، از عهده سرایندگی به خوبی بر می آمد و به پارسی و تازی شعر می سرود و اشعار و چکامه هایی در مدح ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین دارد. و به گمانم دیوان شعری هم ترتیب داده باشد(3)
ص: 404
قاضی مبرور (قدس سره) از علمای بزرگوار روزگار پادشاهان صفوی است و در آغاز کارش در زادگاهش، شهرستان شوشتر که آن را به زبان عربی تستر می گویند و از شهرهای استان خوزستان است میزیسته. (ستر) به ضم تاء دو نقطه و سین بی نقطه ساکن و تای دو نقطه مفتوح و رای ساکن، عربی شوشتر است که از شهر های معروف اهواز استان خوزستان می باشد و در همان جا قبر براء بن مالك مورد توجه است (1)
قاضی مبرور در شوشتر به درس ملاعبدالوحید شوشتری حاضر می شد پس از آن به هندوستان رفت و منصب قضاوت و داوری آنجا را عهده دار گردید. قاضي مبرور، در
ص: 405
مذهب تشیع، تعصب ویژه ای داشت و در همگی علوم معموله، به خصوص در مسئله امامت آثار ارزنده ای تألیف کرده و حقیقت را بالصراحه آشکارا ساخته و به زبان فصیح همراه با درستی به تقریر و تحریر آن پرداخته و لباس نظم و نثر را بر اندام آن آراسته است و در اعلای کلمة الله » کوشش بی نهایت داشته و به امامت عترت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از هیچ گونه تظاهری دریغ نورزیده است تا در این راه، به دست ستمگران در شهر لاهور هندوستان، شربت شهادت نوشیده و به خاطر حمایت از مذهب شیعه و تألیف کتاب احقاق الحق که پس از این به آن اشاره می شود به قتل رسیده و قصه آن مشهور است.
قاضی مبرور در روزگار شیخ بهائی (ره) می زیسته و مانند او، تمایلی به مرام تصوف از خود نشان می داده و به صوفیان به چشم التفات می نگریسته (1)و او نخستین دانشوری است که آشکارا در شهرهای هند به ترویج مذهب تشیع، می پرداخته است.
پدر قاضى مبرور هم از علمای بزرگ بوده و خود او در بعضی از تألیفاتش، مطالبی از تحقیقات پدرش را یادآوری کرده است.
و من تا به حال به دست نیاورده ام قاضی مبرور، علم حدیث را از چه کسی فراگرفته است همین اندازه می دانم وی معاصر با میرزا مخدوم شریفی مؤلف نواقص الروافض می باشد.
قاضی مبرور، فهرست پاره ای از تألیفات خود را در پشت کتاب مجالس المؤمنين ایراد کرده و ما نام آنها را به طوری که وی فهرست داده است یاد می کنیم.
حاشیه تفسیر بیضاوی؛ شرح تهذيب الحديث؛ حاشیه بر شرح هدایت در حکمت؛ حاشیه بر شرح الشمسيه در منطق؛ حاشیه بر شرح کافية ابن حاجب ملاجامی؛ حاشیه بر حاشیه تهذیب المنطق ملاجلال؛ حاشیه دیگری بر تفسیر بیضاوی به حاشیه بر شرح تهذيب الاصول؛ حاشیه بر حاشیه قدیم؛ حاشیه بر حاشیه شرح تجرید؛ حاشیه بر الهيات شرح تجرید؛ حاشیه بر شرح چغمینی؛ حاشیه بر قواعد علامه ؛ حاشیه بر مختلف علامه؛ شرحی بر اثبات الواجب القديم مولانا جلال ؛ حاشیه بر اثبات الواجب الجديد مولانا
ص: 406
جلال؛ ردی بر حاشیه چلپی بر شرح التجرید اصفهانی؛ حاشیه بر بحث عذاب قبر از شرح العقائد؛ شرحی بر حاشية التشكيك از جمله حواشی قدیمه؛ نورالعین؛ ذكر الالقمى [كذا]؛ کشف العوار ؛ دافعة الشقاق ؛ نهابة الاقدام ؛ أنس الوحيد ؛ رفيع القدر ؟ حل العقال ؛ بحرالغدير : اللمعة في صلوة الجمعة(1)، عدة الامراء؛ تحفة العقول ؛ موائد الانعام ؛ حاشية على رسالة اجوبة فاخرة؛ بحشرة كاملة ؛ سبعة سياره ؛ تفسير آية «ائما المشركون نجس»؛ رسالة في بحث التجديد ؛ رسالة في الادعية، رساله ارزنده ای است؛ الرسالة الجلاليه؛ رسالة في بيان انواع کم؛ رسالة في امر العصمة ؛ رسالة في ان الوجود لا مسئلة له؛ جواب اسئلة السيد حسن؛ رسالة في اثبات تشیع سید محمد نوربخش؛ دیوان القصائد؛ رسالة في رد شبهات الشيطان ؛ رسالة في رد مقدمات ترجمة الصواعق ؛ حاشية على تحرير الاقليدس ؛ حاشية على الخلاصة (2)رسالة الانموذج، شرح خطبة العضدى القزوینی؛ حاشية على بحث اعراض شرح التجريد؛ حاشية على المطول؛ رسالة في رد ایرادات شرح مبحث حدوث العالم من انموذج العلامة الدوانی؛ حاشية على شرح الچغمینی(3)؛ حاشية على حاشية الخطائی؛ حاشية على التهذيب (4)، سحاب المطير؛ نظر السليم: تفسير آية الرؤيا ؛
ص: 407
گوهر شاهوار به فارسی؛ خیرات حسان؛ رسالة في نجاسة الخمر؛ رسالة في مسئلة الكفارة؛ رسالة في غسل الجمعة؛ رسالة شرح مختصر العضدی؛ رسالة في رد رسالة تصحيح ایمان فرعون؛ رسالة في رد رسالة الكاشی؛ رسالة في ركنية السجدتين؛ رسالة متعلقة بتعريف الماضي؛ حاشية على رسالة تحقيق كلام البدخشی؛ حاشية على شرح خطبة المواقف؛ رسالة في مسئلة لبس الحرير؛ شرح على رباعى الشيخ ابی سعید ابی الخیر؛ رساله گل و سنبل به فارسی؛ دیوان اشعار؛ کتابی در منشئات ؛ رسالة في رد شبهة في تحقيق العلم الالهی؛ رسالة في ردما كتب بعضهم في نفی عصمة الأنبياء ؛ حاشية على شرح التجريد؛
شرح على جواهر حاشية قديم؛ رسالة في رد ما الف تلميذين همام فی بیان اقتداء الجمعة بالشفعویه؛ رسالة متعلقة بقول العلامه الحلى في آخر کتاب الشهادات من قواعده و هو قوله اذا زادالشاهد في شهادته او نقص قبل الحكم و کتاب احقاق الحق.
مؤلف گوید: کتاب احقاق الحق کتاب بسیار ارزنده و بزرگی است که از تحقیقات فراوانی برخوردار می باشد، این کتاب را قاضی مبرور در هندوستان در جواب رد برخی از متأخران عامه که بر کتاب نهج الحق علامه حلی راجع به مسئله امامت داشته تأليف نموده و همین کتاب یکی از علت هایی بوده که موجبات شهادت این بزرگوار را فراهم آورده است کتاب مزبور از کتابهای معروف و مورد توجه دانشوران پس از او می باشد(1)
ص: 408
قاضی مبرور علاوه بر تألیفات یاد شده آثار دیگری هم دارد که در آن فهرست آورده نشده است از جمله کتاب مصائب النواصب این کتاب در رد کتاب نواقض الروافض میرزا مخدوم شریفی سنی است که معاصر با او بوده و به پارسی، تألیف کرده و امامیه را تخطئه نموده است. قاضی مزبور کتاب مزبور را به نام شاه عباس کبیر صفوی تألیف کرده و کتاب مشهوری است و در پایان آن اظهار می دارد این کتاب در ظرف هفده شبانه روز در ماه رجب در سال 995 ه. ق به دست مؤلفش خاتمه یافته است. و دیگری کتاب الصوارم المهرقه است ک ه در رد الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانی است که در رد امامیه و حقیت مرام عامه تأليف نموده و از کتابهای معروف او می باشد این کتاب، غیر از رساله رد مقدمات ترجمه الصواعق است که پیش از این نام برده شده است.
و از تألیفات او كتاب المجموعه است که مانند الکشکول شیخ بهائی و به سبك آن تألیف کرده و من این مجموعه را که به خط خود او بوده در مشهد مقدس رضوی عليه السلام دیده ام.
از تألیفات او کتاب انس الوحيد في تفسير آية العدل و التوحيد است و ممکن است کتاب مزبور، همان رساله انس الوحيد باشد که پیش از این ذکر شده است. قاضی در این رساله به مدافعه از مؤلف الكشاف برخاسته اند و ایرادهای علامه تفتازانی و فخر رازی در تفسیر کبیرش پاسخ داده و نسخه ای از آن در نزد ما می باشد.
از تألیفات او رساله ای است در تفسیر آیه «فمن يرد الله أن يهديه، يشرح صدره للاسلام» این آیه در سوره انعام می باشد. قاضی مبرور در این رساله به رد نظرات نیشابوری که در تفسیرش ذیل آیه مزبور ایراد کرده پرداخته است و در این نسخه و نسخه پیش از آن، حواشی بسیاری از خود الحاق نموده و نسخه ای از آن نیز در نزد ما موجود می باشد.
یکی از علما کتاب مثالب النواصب را به وی نسبت داده است و به پندار من آن کتاب، از تألیفات دیگری است بلکه همان کتاب مصائب النواصب است و اشتباه از سوی
ص: 409
آن عالم است و ممکن است از آثار ابن شهر آشوب باشد(1)
از تألیفات او رسالة المسحية است که رساله مبسوطی می باشد. در این رساله به ادله شیعه و سنی راجع به غسل و مسح رجلين اشاره کرده و ما این رساله را در اشرف مازندران نزد مدرس دیده ایم.
از تألیفات او رساله ای است در یاد آوری از آنهایی که به جعل حدیث اقدام می کرده و احوال آنها را نگاشته است و من این رساله را دیده ام و در حال حاضر به خاطر ندارم در کجا آن را دیده باشم.
از تألیفات او کتاب مجالس المؤمنین است که به پارسی تألیف نموده کتابی است بزرگ و معروف در آن کتاب به یادآوری گروهی از علمای شیعه و راویان ایشان و همچنین به نامبرداری از پادشاهان و امیران و صوفی ها و دسته ای از سرایندگان شیعه از روزگار گذشته تا زمان خودش پرداخته و سال 990 ه. ق از تألیف آن آسوده گردیده است (2)قاضى مبرور در ضمن شرح احوالی که برای سلسله های مختلف ایراد نموده طریق افراط و تفریط پیموده است و همین کتاب و علتی که موجبات تألیف آن را فراهم آورده است اموری بود که ما را بر آن داشت تا به تألیف این کتاب ریاض العلماء) اقدام نمائیم.
علت این که قاضی مبرور به تألیف این کتاب اشتغال ورزیده آن بوده که مخالفان
ص: 410
ما مذهب شیعه را تازه احداث می دانسته و به زبان طعنه اظهار می داشتند این مذهب در آغاز ظهور دولت صفویه و همراه با قیام شاه اسماعیل صفوی و امثال اینها از گفته های بی اساس دیگر به وجود آمده است و ما هم در دیباچه این کتاب به بخشی از آنها اشاره نموده ایم و تاریخ اتمام مجالس المؤمنين روز پنجشنبه 23 ذیقعده سال 1010 ه. ق می باشد و آغاز شروع به آن در روز افتتاح رجب سال 998 ه. ق در شهر لاهور «صينت عن آفات الدهور» اتفاق افتاده است و من تاریخ آغاز و انجام آن را از خط خود او که در آخر کتاب مجالس المؤمنین مرقوم داشته است نقل کرده ام.
از تألیفات او کتابی است در فضیلت روز عید بابا شجاع الدین و این رساله را سید میرزا محمدرضا در تفسیرش به نقل از سید ماجد بحرانی که از نواده او میر سید شوشتری نقل کرده به وی نسبت داده و همگی آن رساله را در آن تفسیر، ایراد نموده است. و از تألیفات او کتاب النور الانور الأزهر في تنویر خفایا رسالة القضاء و القدر علامه حلی است، این کتاب را در هرات دیده ام و کتاب بسیار ارزنده ای است این کتاب را قاضى مبرور در رد رساله یکی از علمای اهل سنت هند که معاصر با وی بوده و در روزگار او مرده مرقوم داشته است. عالم مزبور رساله خود را در رد رسالة استقصاء النظر في مسئلة القضاء و القدر که از تألیفات علامه حلی است تدوین نموده و قاضی مزبور رسالة النور الانور را در رد رساله آن عالم نگاشته است.
از تألیفات او رساله ای در علم اسطرلاب است که به فارسی تألیف کرده و مشتمل بر صد باب بوده و فوائد ارزنده ای در آن آورده است و من این رساله را در شهرك فراه دیده ام. و در دیباچه آن نام مؤلف چنین آمده است نورالله بن محمد حسینی مرعشی.
مؤلف گوید: مرعشی، منسوب به جد اعلای اوست که علی ملقب به مرعش ابن عبدالله بن محمد ملقب به سیلق بن حسن بن حسين اصغربن امام زین العابدین علیه السلام باشد و منسوب به بلده مرعش نمی باشد.
سادات مرعشی، سلسله معروفی است و تا حال حاضر موجود می باشند. مرعش به فتح میم و سکون راء بی نقطه و عین مکسور بی نقطه و شین نقطه دار در آخر. از رجال ابن داوود، ضبط مزبور در ذیل ترجمه حسن بن محمدبن حمزه حسینی طبری استفاده
ص: 411
می شود لیکن معروف آن است که مرعش را به فتح عین می خوانند.
در تقویم البلدان به نقل از اللباب می نویسد: مرعش به فتح میم و سکون راء بی نقطه و فتح عین بی نقطه و در آخر آن شین نقطه دار یکی از قلعه هایی است که در شمال شام واقع شده و از اقلیم چهارم به شمار می آید. در اللباب گفته مرعش یکی از شهرهای شام است. ابن حوقل گفته: حدث و مرعش نام دو شهر آبادی است که آبها و کشتها و درختهای فراوان دارد و هر دو شهر از سرحدات شام به شمار می آید. عزیزی گوید: فاصله میان حدث و مرعش و انطاکیه هفتاد و هشت فرسخ است.
مؤلف گوید: به نظر من و به طوری که از کتابهای انساب سادات استفاده می شود.
مرعشی منسوب به سادات مرعش است و منسوب به جد اعلای آنها مرعش است تلميذ سید تاج الدين بن معیه در کتاب انساب آنجا که به یاد آوری از فرزندان حسین اصغربن على بن الحسين بن علی بن ابیطالب علیه السلام پرداخته می نویسد: عقب ابو محمد حسن بن حسين اصغر، به محمد سيلق منتهی می شود و علی مرعش بن عبدالله بن محمدبن حسن یاد شده از فرزندان اوست و نوادگانشان در شهر های عجم بسیار است و در ضمن فرزند محمد سيلق گفته است از فرزندان على مر عش ابوعبدالله حسین مامطیری بن علی مرعش است.
و تستری منسوب به تستر است در تقویم البلدان می نویسد: تستر از اقلیم سوم و از شهرهای اهواز می باشد. در اللباب می نویسد: ستر به ضم تا و سکون سين بی نقطه و فتح تاء دوم و در آخر آن راء بی نقطه همان شهری است که عموم مردم آن را ششتر می گویند در شوشتر نهر بزرگی است که شاپور پادشاه ایرانی سد بزرگی به اندازه يك فرسخ در آن احداث کرده که آب آن بالا آمده و بلندترین زمین آنجا را مشروب می سازد. در لباب گفته شوشتر شهری است از شهرهای اهواز خوزستان و قبر براء بن مالك در آنجا است. در عزیزی گفته است: شوشتر در وسط شهرها قرار گرفته است و از آنجا تا جندی شاپور هشت فرسخ راه می باشد و از شهرهای اهواز نیست و فاصله آن را قبیله ها در اختیار در آورده اند و گفته اند شوشتر از شهرهای کهن است و در روی زمین شهری به قدمت آن وجود ندارد.
ص: 412
جندی شاپور هم از اقلیم سوم و از شهرهای اهواز است در لباب می نویسد: به ضم جیم و سکون نون و فتح دال بی نقطه و بعد از آن با و شاپور (سابور) به فتح سین بی نقطه و الف و با و واو و راء مهمله شهر محصوری و پر برکت است و قبر یعقوب صفار پادشاه ایرانی در آنجا است در لباب گوید: جندی شاپور از شهر های معروف خوزستان است ابن حوقل گفته جندی شاپور شهر پربرکتی است و نخلهای خرما و کشت زارها و آبهای فراوانی دارد. در عزیزی گوید: از آنجا تا شوش شش فرسخ راه است.
سوس (شوش) هم از اقلیم سوم از شهرهای خوزستان است. در مشترك گويد:
سوس، به ضم سین بی نقطه و سکون و او و سین بی نقطه در آخر . ابوریحان گفته: سوس یا شوش، شهری است از خوزستان، باغهای زیادی در آن، احداث گردیده است. در مشترك گوید: شوش از شهرهای کهن خوزستان است و قبر دانیال نبی در آنجا می باشد و اضافه کرده است، سوس نام شهری است در اقصای بلاد مغرب و همچنین بلده ای است در افریقا که سوس ادنی باشد و فاصله سوس اقصی و ادنی سه ماه راه است و آن را (سوسه) گویند.
خوزستان یا خوز به ضم خاء نقطه دار و واو و زای نقطه دار سرزمین پهناوری است مشتمل بر شهرهای زیاد و واقع میان بصره و فارس و جمع کثیری به نام خوزی معروف می باشند از جانب غرب، روستای واسط و دود الرامی اطراف آن را فراگرفته است و از طرف جنوب از اقلیم عبادان از دریا تا مهرویان و از آنجا تا دورق و تا حدود فارس اطراف آن را احاطه نموده است و از جهت شرقی که متصل به جهت جنوب است تا حدود فارس بر آن احاطه دارد و از شرق شمالی به حدود اصفهان و بلاد جبل محدود می شود و حد فاصل میان آن و فارس و بلاد جبل و اصفهان نهر گوارائی وجود دارد و جهت شمالی خوزستان را حدود صم و کرجه و جبال اللوز وبلاد جبل تا اصفهان فراگرفته است. خوزستان در سرزمین مسطحی واقع شده که کوهی در آن وجود ندارد و آبها و نهرهای بسیاری در آن جاری می گردد و آبهای سرزمین خوزستان از طرف حصون مهدی به دریا سرازیر می شود و در آن آبها به جهت اتصالی که با دریا دارد جزر و مد اتفاق می افتد.
ص: 413
مؤلف گوید: تستر معرب شوشتر است که آن را به زبان پارسی ششتر هم می گویند که کلمه اختصاری شوشتر باشد، از عبارت مؤلف التقويم خلاف آن ظاهر می گردد (1)
مؤلف گوید: در شهر فراه رساله مأة باب في الاسطراب که به پارسی تألیف شده است دیده ام و آن را از تألیفات امیر نورالله بن محمد حسینی شوشتری معرفی کرده و به گمانم مؤلف آن، مترجم حاضر قاضی نورالله شوشتری است و یا کتاب مزبور، تأليف یکی از نیاکان او باشد. رساله مزبور دامنه دار و تحقیقات جامعی در آن آورده شده است.
ص: 414
استاد استناد ایده الله تعالی در آغاز بحار می نویسد: کتاب احقاق الحق و کتاب مصائب النواصب و کتاب الصوارم المهرقه في دفع الصواعق المحرقه و کتابهای دیگر از تألیفات سید اجل شهید قاضی نورالله شوشتری (رفع الله درجته) می باشد.
پس از این اظهار داشته است: سيد رشيد شوشتری «حشره الله مع الشهداء الاولين» کوشش فراوانی در پاری دین مبین نمود و شبهه های مخالفان را با مساعی جمیله خویش برطرف ساخت و تأليف های او معروف می باشد ما اخبار آنها را از مأخذ و مدارك آنها نقل کرده ایم.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: قاضی نورالله شوشتری، فاضل دانشمند و محقق علامه و محدث بود. تألیفاتی دارد از جمله احقاق الحق کتاب بزرگی است در
جواب کتابی که در رد نهج الحق علامه حلی نوشته شده است و کتاب الصوارم المهرقه في جواب الصواعق المحرقه و کتاب مصائب النواصب و رساله ای در نجاست آب قليل به ملاقات نجاست و حاشیه بر شرح مختصر عضدی ؛ حاشیه بر تفسیر بیضاوی؛ مجموعه ای مانند کشکول و کتابهای دیگر. قاضى مبرور معاصر با شیخ بهائی بود و در هندوستان بر اثر تأليف احقاق الحق به شهادت رسید (1)
ص: 415
مؤلف گوید: قاضی نورالله در ضمن شرح حال ابن ابی عقیل می نویسد: سید امیر معز الدين محمد اصفهانی صدر اعظم رساله ای در عدم نجاسة آب قلیل به ملاقات با نجاست تألیف کرده و از این راه نظر ابن ابی عقیل را تأیید نموده است و کلام علامه را که در مختلف ایراد کرده رد نموده و قاضی آن گاه که به مطالعه مختلف می پرداخت و رساله سید صدر را دیده، رساله عليحدهای در رد رساله وی به نگاشت.
قابل گفتگو است، کسی که بر کتاب نهج الحق علامه حلی، ردیه نوشته است فضل بن روزبهان اصفهانی است و به طوری که اظهار شده است وی از مردم اصفهان نمی باشد لیکن در اصفهان، میزیسته، فضل بن روزبهان در روزگاری که شاه اسماعیل صفوی قیام کرده بلکه اندکی پس از او زندگی می کرده و هم گفته اند فضل بن روزبهان اندکی پس از دولت شاه خدابنده که علامه کتاب نهج الحق را برای او تألیف کرده زیست داشته است و این نظریه خطا است زیرا قاضی نورالله در چند موضع از احقاق الحق اظهار می کند وی روزگار زیادی پس از شاه خدابنده زندگی می کرده و متأخر از آن زمان بوده است از جمله می نویسد: فضل بن روزبهان کتاب ردیه را به تلافی کشتاری که شاه
ص: 416
اسماعیل پس از قیامش از مردم اصفهان نموده است تألیف کرده است دیگر آن که پاره ای از ایرادها را که فضل بن روزبهان در بحث رؤیت خدا متذکر شده است از شرح جدید تجرید استفاده کرده و چنان که می دانیم شارح شرح جدید در عصر میرزا الغ نواده امیر تیمور زیست داشته و او هم نزديك به روزگار قيام شاه اسماعیل صفوی بوده است. و مؤلف گوید: یکی از نوادگان قاضى مبرور، علی بن سید علاء الدولة ابن سید ضیاء الدین نورالله حسینی شوشتری مرعشی است که در هندوستان ساکن بوده و ممکن است تا حال حاضر هم در قید حیات باشد. و من در شهر هرات در ضمن کتابهای مولا رضی مدرس به شرح صحیفه كامله به نام ریاض العارفين دست یافتم، شرح دامنه داری است که ملاشاه محمدبن مولا محمد شیرازی دارابی صحیفه را به شرح ممزوج با متن شرح کرده و این سید از شاگردان او بوده است هنگامی که ملاشاه محمد به هندوستان رفته شرح مزبور را که بدون دیباچه بوده در اختیار این سید در آورده و او دیباچه ای برای آن نوشته است .
و ظاهرة مراد از مولی شاه محمد مذكور همان ملاشاه محمد شیرازی از معاصران است و هم اکنون در شیراز ساکن است و نزديك به روزگار ما از هندوستان بازگشته است و این سید در مدح او توصيف مبالغه آمیزی نموده است و او را بیش از اندازه به علم و فضل ستوده است، حال آن که ما او را به آن پایه از فضیلت و علم نمی شناسیم.
وی مؤلف کتاب دعائم الاسلام (1)و کتابهای دیگر است نسخه ای از آن کتاب که در دو مجلد و از کهن ترین نسخه ها می باشد نزد ما موجود است.
دانشمندان در مذهب او اختلاف کرده اند. بعضی او را اسماعیلی و جمعی شیعه اثنی عشری و عده ای وی را مالکی معرفی کرده اند. و به نظر من، وی شیعه اثنی عشری
ص: 417
است. و ما که او را در بخش اول کتاب حاضر نام برده ایم به آن جهت است که استاد استناد (ایده الله تعالی) او را از اصحاب ما قلمداد کرده است.
ابن شهر آشوب در یکی از جاهای کتاب المناقب کتاب شرح الاخبار را به وی نسبت داده و در همان محل هم به نقل از آن کتاب پرداخته است. و در معالم العلما هم به انتساب مزبور، تصریح نموده است. ليکن این انتساب از نظر من درست نیست زیرا خود ابن شهر آشوب در چند موضع دیگر از کتاب مناقب، تصریح کرده که شرح الاخبار از تألیفات ابن فياض است که از اصحاب ما می باشد. و تازه تر آن که خود ابن شهر آشوب، در کتاب معالم العلما کتاب شرح الاخبار را در ضمن کتابهایی نام برده که مؤلف آنها شناخته نگردیده است. و از تألیفات قاضی نعمان مترجم حاضر، کتاب مختصر الاثار است من این کتاب را در خطه لار در ضمن مجموعه کهنی که مشتمل بر صحیفه ابن اشناس بزاز است دیده ام و در آن مجموعه دعاهای بسیاری به چشم می خورد که از کتاب مختصر الاثار قاضی نعمان نقل شده است و نسخه ای از همان ادعيه نزد ما موجود می باشد و از طی آنها به دست می آید که مختصر الاثار به سبك كتاب دعائم الاسلام تألیف شده است و نیز استفاده می شود که قاضی نعمان احادیث و فقه اهل بیت علیهم السلام را تا ابواب آخر فقه متعرض گردیده است.
علاوه بر آن، نیمه آخر کتاب دعائم الاسلام که در ضمن نسخه كهنی است در نزد ما موجود میباشد و در حواشی آن، تحقیقات ارزنده ای از کتاب مختصر الاثار خود او افزوده شده است.
قابل توجه است که اصل کتاب الآثار النبوية از خود قاضی نعمان مترجم حاضر است که در فقه بوده و همان، کتاب را مختصر کرده و به نام مختصر الاثار موسوم ساخته است.
ابن خلکان در تاریخش می نویسد: قاضی نعمان یکی از پیشوایان فضلا است که پیوسته انگشت نمای ارباب فضل بوده و امیر مختار مسبحی در تاریخ خود از وی نام می برد و او را دانشور و فقیه و متدین و بی نهایت بزرگوار معرفی کرده است و تألیفات
ص: 418
چندی را به وی نسبت داده از جمله کتاب اختلاف اصول المذهب و کتابهای دیگر پایان). قاضی نعمان، نخست مالکی مذهب بود سپس به مذهب امامیه گرائید و کتاب ابتداء الدعوة عبيدی ها را تألیف نمود و کتاب الاختیار در فقه و الاقتصار (الافتقار) در فقه از تألیفات اوست. ابن زولاق در کتاب اخبار مصر در ضمن ترجمه ابو الحسن على بن نعمان می نویسد: پدرش، نعمان بن محمد قاضی، فضیلتی بی نهایت داشت و از معانی و لطائف قرآن برخوردار بود و مبانی فقه را به خوبی می دانست و از اختلاف انظار فقها و لغت و شعر و اطلاع از گزارش های ارباب کمال خبر دار بود و دانشوری خردمند و با انصاف به شمار می رفت و هزاران ورق کتاب در تأیید علوم اهل بیت به بهترین و نمکین ترین الفاظ و عبارات تألیف کرده و نوشته های خویش را که دائر در اطراف علوم آنان بوده به لباس فریبای سجع آراسته است و در مناقب و مثالب هم کتاب ارزنده ای نگاشته است و کتابی هم به منظور رد مخالفان تألیف نموده و با این سلسله از تألیفات به رد نظریات آنان پرداخته است از قبیل رد بر ابوحنیفه و شافعی و مالك و ابن سريج و دیگری کتاب اختلاف الفقها است در این کتاب از اهل بیت عليهم السلام حمایت و پشتیبانی نموده و قصیده ای هم در علم فقه به نام المنتخبه سروده است. ابوحنیفه نعمان مترجم حاضر ملازم صحبت (المعز لدين الله خليفه فاطمی ابوتميم معد بن منصور بوده و همراه او از افریقای غربی به مصر آمده و در ماه رجب سال 363 ه. ق وفات یافته است و فرزندان باشخصیت داشته که همگی مردم نجیب و بافضیلت بوده اند.
شیخ معاصر در امل الآمل بیش از آنچه ابن خلکان در شرح حال مترجم آورده مطلب دیگری ایراد ننموده است. .
ابن شهر آشوب در معالم العلما گوید: قاضی، نعمان بن محمد، امامی مذهب نبوده است و کتابهای پسندیده ای داشته از جمله شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار از این کتاب به مناقب ائمه طاهرین علیهم السلام تا حضرت صادق عليه السلام پرداخته است و کتاب الاتفاق و الافتراق؛ المناقب و المثالب؛ الأمامه؛ اصول المذاهب؛ الدولة؛ الايضاح
ص: 419
مؤلف گوید: ابن کثیر شامی هم در تاریخ خود به همان مطالبی اشاره کرده است که ما از تاریخ ابن خلکان نقل کرده ایم.
استاد استناد در بحار می نویسد: کتاب دعائم الاسلام تأليف قاضی نعمان بن محمد است و کسی که آن کتاب را به شیخ صدوق نسبت داده باشد اشتباه کرده است و کتاب المناقب و المثالب هم از تألیفات اوست.
و در فصل دوم می نویسد: حداکثر معاصران ما پنداشته اند که کتاب دعائم الاسلام از تألیفات شیخ صدوق می باشد و ما با تحقیقاتی که به عمل آورده ایم به این نتیجه رسیده ایم که کتاب مزبور از تألیفات ابو حنیفه نعمان بن محمد بن منصور است که در روزگار دولت اسماعیلی در مصر، منصب قضاوت را عهده دار می شد و او در آغاز، مالکی مشرب بود سپس از آن مرام دست برداشت و به آئین امامیه گرائید و حداکثر اخبار این کتاب، موافق با اخباری است که در کتابهای مشهور ما آمده است. در عین حال بر اثر بیمی که از اسماعیلی ها داشته از ائمه پس از حضرت صادق علیه السلام خبری نقل ننموده و کسی که با نظر عمیق به این کتاب متوجه باشد خواهد فهمید که قاضی نعمان، حقیقت را در زیر پرده تقیه ابراز داشته است. و اخبار آن کتاب، شایسته است که مورد تأیید و تأکید ما قرار بگیرد(1). ابن خلکان گفته است: وی یکی از فضلای انگشت نما است. مؤلف گوید: استاد پس از این به بیان مطالبی پرداخته که ما پیش از این از ابن خلکان نقل کردیم تا آنجا که وی حامی اهل بیت علیهم السلام بوده است. سپس می نویسد: ابن خلکان، بسیاری از فضائل و احوال او را متذکر گردیده و یافعی و دیگران هم به شرح احوال و آثار او پرداخته اند. ابن شهر آشوب در کتاب معالم العلما نوشته است: قاضی نعمان بن محمد، و مطالب کتاب مزبور را ادامه داده تا به آخر آنچه ما پیش از این از ابن شهر آشوب نقل کردیم سپس نوشته است کتاب المناقب و المثالب او هم کتاب ارزنده ای است که از
ص: 420
تحقیقات خوبی برخوردار می باشد (پایان خلاصه کلام استاد استناد).
مؤلف گوید: آخرین نتیجه ای که از کلام ابن خلکان و امثال او به دست می آید این است که قاضی نعمان، پس از آن که از مرام مالكيها دست برداشته به سلك امامیها در آمده است و از این تغییر مرامی که داده است استفاده نمی شود که وی اثنی عشری باشد، حال آن که مراد ما از امامی بودن او اثنی عشری بودن اوست. زیرا امامی قلمداد کردن او، مسلکی است که همگی مذاهب شیعه و طرق مختلفة او را فرا می گیرد بنابراین چگونه می توان فهمید که وی از اصحاب ما باشد و چگونه با چنین احتمالی از خلفای اسماعیلی تقیه می کرده و این معنی، مجرد ادعا و احتمالی بیش نخواهد بود و دلیلی نمی توان اقامه نمود که وی در حقیقت اسماعیلی نبوده باشد. گذشته از این، چنان که پیش از این گفتیم ابن شهر آشوب در معالم العلما تصریح کرده است که وی اصولا امامی مذهب نمی باشد(1)
قاضی ابن خلکان و ابن کثیر در تاریخشان نوشته اند، قاضی نعمان چند فرزند داشت از آنها ابوالحسن علی بن نعمان و ابوعبدالله محمد بن نعمان است که هر دو تن پس از درگذشت او به منصب اقضي القضاتی مغرب و مصر و شام و حرمین شریفین مکه و مدینه نایل آمده و کرسی خطابه و امامت جمعه و جماعت و سمت احتساب آن شهرها را عهده دار می شدند. از اخبار مصر ابن زولاق نقل شده است. هیچیك از داوران مصر را به عظمت محمدبن نعمان یاد شده ندیده ام و همچنین نشنیده ام قاضی در عراق به پایه عظمت او رسیده باشد و این مرتبه را از آنجا به دست آورد که استحقاق آن را داشت و به زیور علم و پاکدامنی و پابرجا داشتن حقیقت و تدین آراسته بود. و هنگامی که بیمار شد فرزندش عبدالعزيز بن محمد را در دورترین سرزمین مصر به نیابت از خود برقرار ساخت و عبدالعزیز هم در نزد عزیز اسماعیلی موقعیت
ص: 421
بی نهایتی داشت تا آنجا که عزیز اسماعیلی، عبدالعزیز را در کنار خود بر فراز منبر می نشانید(1)
وی از علما و فقها بود و از علمای متأخر از شیخ بهائی یا از معاصران او به شمار است. از تألیفات او شرحی است بر رسالة الاثنی عشریه در صلات تألیف شیخ حسن بن شهید ثانی. این شرح را سید امیر شرف الدین علی شولستانی در شرحی که به آن رساله داشته به وی نسبت داده است. و ممکن است همان عالمی باشد که با اندك تغییری در امل الآمل از وی یاد کرده است.
از قرینه پیداست مترجم حاضر همان سید نجم الدين بن محمد حسینی عاملی باشد که شیخ حسن بن شهید ثانی به وی اجازه داده است (2)
پیش از این مترجم حاضر را به عنوان شیخ نعمت الله بن علی بن شیخ شهاب الدين ابوالعباس احمدبن محمدبن علی بن خاتون عاملی عینائی نام برده ایم و نوشته ایم که از شیخ علی کرکی و دیگری روایت داشته است.
ص: 422
وی از فضلا و فقها و علمای بزرگ بوده و دائی ملا محسن کاشانی دانشمند مشهور و معاصر است و پدر ملانورالله هم از دانشمندان روزگارش بوده و حواشی و تحقیقات ارزنده ای دارد.
وی از ریاضیدانهای عصر خودش بوده و از تألیفات او رساله ای است در «علم اسطرلاب» که آن را به پارسی در ضمن صد باب تألیف کرده است و من آن رساله را که از تحقیقات زیادی برخوردار بود در شهر فراه دیده ام. و دور نیست مترجم حاضر همان قاضی نورالله شوشتری مرعشی مشهور باشد که شرح حالش گذشت.
ص: 423
وی فقیه شایسته ای است که در فن مناظره مهارت داشته و از زیدی ها به شمار است. منتجب الدین گوید: وی، فن قرائت را از شیخ محقق رشیدالدین عبدالجليل فراگرفته و به همت او مستبصر شده است.
که از یاران حضرت مولی علی علیه السلام است.
وی پیشوائی بزرگ و فقیه و محدث بنام و مؤلف کتابی است در حدیث و اندرز به نام مجموعه ورام در حله می زیسته و شاگرد شیخ سدید الدین محمود حمصی عالم بنام و مؤلف التعليق العراقی است.
پیش از این ذیل احوال ابن ادریس نوشتیم که مادر مادر وی دختر مسعود ورام
ص: 424
است. پیدا است که نام ورام مسعود بوده و لقبش ورام است و ممکن است ورام اسمش باشد و لقبش مسعود باشد.
ورام از گروهی از فضلا روایت می کرده از جمله از شیخ معری محمدبن محمدبن هارون معروف به ابن كمال. و به طوری که از کتاب معروفش مجموعه ورام که پیش از این نام برده شد به دست می آید از سید اجل شريف ابو الحسن علی بن ابراهيم عریضی علوی حسینی هم روایت داشته است.
از کتابهای سیدبن طاووس به دست می آید ورام جد او بوده است. برخی چنان پنداشته اند که ورام جد پدری سیدبن طاووس است. حال آن که این پندار بیرون از اشکال نمی باشد برای آن که هرگاه ورام سید باشد چنان که از ظاهر کلام قاضی نورالله استفاده می شود نسب او را به طوری که در بالا نگاشتیم درست نبوده است. زیرا نیاکان سیدبن طاووس معروف و مظبوط است و ورام یکی از آنها به شمار نمی آید. و به حق باید گفت: ورام جد مادری اوست چنان که خود سید هم در کتاب «امان الأخطار» به آن تصریح کرده است (1)
در برخی از کتابها دیدهام ورام، دائی سید است و این هم اشتباه است و از همان بخش از آثار به دست می آید که ورام شهید شد.
شهید اول در شرح الارشاد در ضمن گفتگوی از نماز فوت شده می نویسد: از دانشمندانی که قول به مضایقه را پذیرفته و از آن حمایت نموده است شیخ زاهد ابوالحسن ورام بن ابوفراس (رض) است و او برای اثبات مدعای خویش رساله ارزنده ای که مشتمل بر مقاصد عالیه می باشد تألیف نموده است.
ص: 425
مؤلف گوید: از کلام قاضی نورالله در مجالس المؤمنین بر می آید که ورام و پدرش از سادات بوده اند. آنجا که در ذیل احوال شیخ مفید نوشته است: امیر و رام بن امیر ابوفراس، اشتباه وی از اینجا است که دیده است و رام جد سیدبن طاووس می باشد و پنداشته وی جد پدری سیدبن طاووس است و حال آن که خود سید در کتاب البهجة لثمرة المهجة می نویسد: جد صالحم ورام بن ابي فراس قدس الله روحه از حمصی نقل کرده است (به حق باید گفت برای اماميه مفتی باقی نیست که به طور قطع به تواند اظهارنظر کند بلکه همگی علمای شیعه به نقل اقوال و انظار دیگران می پردازند).
مؤلف گوید: از این کلام به دست می آید سیدبن طاووس بدون واسطه از جدش ورام روایت می کرده و به همین نسبت هم ورام بدون واسطه از شیخ سدید الدین محمود حمصی روایت داشته است.
شیخ منتجب الدین در فهرست گوید: امیر زاهد ابوالحسن ورام بن ابي فراس در حله می زیست و از نوادگان مالك بن حارث اشتر نخعی مصاحب حضرت مولی علی عليه السلام بوده و دانشور فقیه و باصلاحیت است او را در حله دیدار کردم و چنان بود که احوالش را شنیده بودم. وی از استاد ما امام سدید الدین محمود حمصی (رحمة الله) در حله روایت کرده و مراعات حال آن را نموده اند.
شیخ معاصر در امل الآمل پس از آن که مطالب شیخ منتجب الدین را ایراد کرده می نویسد: این شیخ، دانشوری است بزرگوار و جد مادری سیدبن طاووس می باشد کتاب تنبيه الخاطر و نزهة الناظر که کتاب ارزنده ای است از تألیفات اوست هر چند در این کتاب به مطالب بی اصلی هم اشاره نموده است. شهید اول به توسط محمدبن جعفر مشهدی از وی روایت داشته است.
مؤلف گوید: هرگاه مراد شیخ معاصر این است که شهید اول با يك واسطه از وی روایت کرده باشد بیرون از اشتباه نبوده است. زیرا هر گاه شیخ منتجب الدین به دیدار او رسیده و جد مادری سید رضی الدین علی بن طاووس باشد و از سدیدالدین حمصی (رض) روایت کرده باشد چگونه ممکن است شیخ شهید با آن که به سالها پس از او می زیسته به توسط شیخ محمد بن جعفر مشهدی از وی روایت داشته باشد. از سوی
ص: 426
دیگر شهید اول از جمله اعلامی است که از فرزند علامه حلی و همتایان او روایت کرده است بنابراین بایستی ورام همدرجه با علامه و اقران او بوده باشد.
پیداست که تنبيه الخاطر مزبور دارای دو جزء و در ضمن دو مجلد گرد آمده و در حال حاضر به نام مجموعه ورام شهرت دارد (1)و هرگاه بپنداریم دو کتاب به دو نام بوده اشتباه است و همین اشتباه را حسن بن سليمان شاگرد شهید اول در رسالة الرجعة نسبت به آن کتاب مرتکب شده است.
آری از اجازه شهید ثانی که برای شیخ حسین بن عبدالصمد صادر کرده است به دست می آید که ورام کتابهای دیگری هم تألیف کرده است. و کتاب مجموعه او با آن که مشتمل بر پاره ای از امور بی اساس است در عین حال مورد توجه اصحاب ما بوده و در اجازات خود از آن، به عنوان سند، نام برده اند. و استاد استناد ما به آن کتاب اعتماد داشته و مطالبی از آن در کتاب بحارالانوار ایراد کرده و گفته است: کتاب تنبيه الخاطر و نزهة الناظر تألیف شیخ زاهد ورام بن عیسی بن ابونجم بن ورام بن حمدان بن خولان بن ابراهيم بن مالك اشتر است و در اجازات مورد استناد اعلام بوده و شيخ منتجب الدین در فهرست از او نام می برد تا به آخر آنچه نوشتیم. و سیدبن طاووس هم از وی ستایش می نماید.
در فصل دوم کتاب بحار می نویسد: کتاب تنبيه الخاطر و مؤلفش در اجازات علما مشهوراند و از آنجا که کتاب مزبور، محض برای یادآوری از اندرز و کلمات حکیمانه بوده دقتی در سند روایات و مطالب آن نداشته است و اخبار امامیه را با آثار مخالفان توأم ساخته است و به همین مناسبت است که ما از همگی آن کتاب نقل ننموده ایم بلکه به مطالبی از آن که مورد اطمینان ما بوده است اکتفا کرده ایم. زیرا ما از برکات ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین) نیازی به اخبار مخالفان نداریم (پایان).
در پشت یکی از نسخه های مجموعه ورام دیدم که دو شعر زیر را یکی از
ص: 427
سرایندگان در مدح آن کتاب، سروده است.
ورام بحر لا يجاء بمثله
في كل بحر منه سبعة أبحر
حلف الزمان بأن يجيء بمثله
حنث يمينك يا زمان فكفر
- مجموعه ورام دریای بی مانندی است و از هر دریای از آن، هفت دریا به وجود آمده است.
- روزگار سوگند یاد کرد که مانند آن را ایجاد خواهد نمود باید به آن بگویم سوگندت را بشکن و کفاره آن را بپرداز .
به نظر من چنان است که سر اینده مزبور شخص ورام را در این دو بیت مورد نظر داشته است نه کتاب او را و یا از آغاز در نظر گرفته تا از کتاب او تمجید نماید لیکن ضرورت شعری وی را بر آن داشته است که به جای مجموعه ورام خود ورام را بیاورد. گذشته از این گاهی کلمه (زمان) را مؤنث به کار می برند و برای اثبات تأنيث آن از شعر مشهور استمداد می نمایند و در این صورت (كاف) در یمینك را باید مکسور بخوانیم و یاء (کفری) هم یاء مخاطبه مؤنث است نه یای مطلق که برای اطلاق شعر آورده می شود.
ابن طاووس در فلاح السائل می نویسد: جدم ورام بن ابي فراس از جمله بزرگانی است که شایسته است از عمل او تبعیت نمایند. او وصیت کرده بود پس از درگذشتش خاتم عقيقی که اسامی مبارکه ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین بر روی آن حك شده است در میان دهان او گذارده شود. من هم به پیروی از او خاتمی تهیه کرده و بر روی آن چنین حك كردم. الله ربی و محمد نبی و نام ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین یکی بعد از دیگری نوشته و اضافه کردم، هم ائمتی و وسیلتی و وصیت کردم پس از مرگم آن را در میان دهانم بگذارند تا پاسخ فرشتگان را در قبرم به آسانی بگویم انشاء الله تعالى. و من در کتاب ربيع الابرار زمخشری در باب لباس و محلی دیدم از یکی از مردگان نقل کرده وی وصیت کرده بود بر روی خاتمی شهادت لا اله الا الله را حک کنند .
و آن را در هنگام مرگش در دهانش بگذارند(1)
ص: 428
استاد استناد در باب دفن از کتاب طهارت بحارالانوار پس از آن که کلام سید را نقل کرده اظهار می دارد. گذاردن چنان خاتمی در دهان میت خالی از اشکال نمی باشد و من علمای دیگر را سراغ ندارم که متعرض چنان وصیتی شده باشند.
در ذیل قول او گفته است «ويبعد ان يقال انه» نوشته است ممکن است ورام برای اثبات وصیت خویش سندی به دست آورده که مورد اطمینان او بوده و به مجرد استحسان عقلی به آن وصیت اقدام ننموده است. و ممکن است اشکال استاد از جهت اسراف و تشريع بلکه بدعت باشد.
مؤلف گوید: نسخه ای که از مجموعه ورام در حال حاضر متداول می باشد در ضمن دو مجلد کوچکی تدوین شده است و نسخه بزرگتری که مشتمل بر دو مجلد بزرگ باشد موجود می باشد و به طوری که اظهار شده است آن نسخه در اختیار امیر محمدعلی مدرس اردبیلی در اصفهان و در نزد فرزندان آمیرزا یوسف برادر اعتمادالدوله می باشد.
ابن اثیر در اواخر کتاب تاریخ الکامل در ضمن پیش آمدهای سال ششصد و پنجاه هجری می نویسد: در دوم محرم این سال ابو الحسين ورام بن ابي فراس زاهد در حله سیفیه که از مردم آن سرزمین بود و عالم باصلاحیتی است در گذشته است.
ص: 429
بخشی از کتابهای شهید ثانی، کتاب مختلف علامه را به خط مترجم حاضر دیده ام و تاریخ کتابت آن، سال 718 ه. ق بوده و تاریخ تأليف مختلف 708 ه. ق است .
ممکن است مترجم حاضر پدر شیخ شمس الدين، محفوظبن وشاح بن محمد حتی باشد که معاصر با ابن داوود و علامه حلی است.
وی فاضل محدث و بزرگوار معروف و مؤلف کتابهای چندی در مناقب اهل بیت عليهم السلام و از متأخران اصحاب به شمار است از روزگار او اطلاعی ندارم همین اندازه می دانم که از متأخران علما است و ممکن است در روزگار ظهور سلسله صفویه زیست داشته است.
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی، دانشمند فاضل و شایسته و محدث بود. کتاب مجمع البحرين في فضائل السبطين؛ کتاب کنز المطالب في فضائل علی بن ابیطالب ؛ کتاب منهاج اليقين في فضائل على امير المؤمنین و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.
در کتاب اثبات الهداة می نویسد: کتاب کنز المطالب في مناقب علی بن ابیطالب از تألیفات سید ولی بن نعمت الله حسینی رضوی است پس از اندك فاصله در همان کتاب نوشته است: کتاب منهاج الحق و اليقين في فضائل امیر المؤمنین از سید ولی بن نعمت الله حسینی است و پس از فاصله ای می نویسد: کتاب مجمع البحرین فی مناقب السبطين تألیف سید ولی بن نعمت الله حسینی رضوی است(1).
مؤلف گوید: از تألیفات اوست درر المطالب و غرر المناقب في فضائل علی بن ابیطالب من این کتاب را در تبریز دیده ام. دیگری رساله انوار السرائر و مصباح الزائر که به فارسی در احوال ائمه طاهرین و زیارات ایشان تألیف کرده و من آن رساله را که مختصری بیش نیست در استرآباد دیده ام.
ص: 430
نسخه ای از کتاب منهاج الحق یادشده او نزد ما موجود می باشد لیکن این کتاب که نسخه ای از آن در اختیار ما می باشد به نام منهاج الحق و اليقين في تفضيل على امير المؤمنين على سائر الانبياء و المرسلین است در این کتاب، اخباری را که در خصوص فضیلت آن حضرت بوده از طرق عامه و خاصه نقل کرده چنان که همین رویه را در تألیفات دیگرش مراعات نموده و به درخواست مولانا خواجه على آملی تألیف کرده است.
و رساله مختصری در برتری حضرت مولا علیه السلام بر پیمبران علیهم السلام تأليف نموده که نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد و این رساله را هم به درخواست خواجه على آملی یاد شده تأليف نموده و به پندار من هر دو تأليف مزبور متحد است و اشکال اینجا است که رساله مزبور مشتمل بر اسماء کتاب منهاج نبوده و تنها به رساله تفضيل على على الانبیاء اکتفا نموده است. مگر این که بگوییم اسمی که برای کتاب مزبور آورده شده در اصل کتاب موجود نبوده و بر پشت آن نوشته شده با عنوان آن کتاب است.
دیلمی منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی فاضل باصلاحیتی است و کتاب التواریخ، کتاب النجوم؟ کتاب معرفة الجهات از تألیفات او می باشد.
مؤلف گوید: اسامی مزبور نام های ایرانی است.
ص: 431
منتجب الدین گوید: وی دانشمند پارسا بوده است. بنابراین از علمای بزرگ به شمار نمی آید.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی فاضل ادیب و سراینده و از معاصران است. و مؤلف گوید: در روزگار حاضر به چنان فرد معروفی که دارای ویژگیهائی آن چنانی باشد دست نیافتیم به عهده خود او .
ص: 432
پیش از این در باب میم از مترجم حاضر به عنوان آمیرزا محمد هادی بن آمیرزا معین الدین محمدبن غیاث الدین شیرازی وزیر فارس و معروف به آصف شیر از یاد کردیم.
شمس الدین علی بن حسن طبری
وی فقیه فاضل و عالم محقق و مدقق و از شاگردان علامه حلی است. در قصبه دهخوارقان تبریز به نسخه ای از القواعدعلامه دست یافتم که به خط این شیخ نوشته شده و از نسخه اصلی که به خط علامه بوده استنساخ نموده است و همان نسخه را از آغاز تا انجام آن بنزد علامه قرائت کرده و علامه هم اجازه به خط خود بر آن نسخه از جهت او مرقوم داشته است و از او و پدرش کاملا تمجید کرده است. و مضمون اجازه از این قرار می باشد.
قرائت کرد بر من المولى الشيخ الامام العالم الفاضل الكامل العلامة افضل المتأخرين، لسان المتقدمين الفقية ضياء الملة و الحق و الدين ابو محمد هارون بن المولى العالم الفاضل الزاهد العابد الورع شيخ الطائفة ركن الاسلام عمادالمؤمنين نجم الدين حسن بن سعیدبن امیر شمس الدین علی بن حسن طبری. که خدا فضیلت های او را پایدار بدارد و اقبالش را عزیز گرداند و کارهای او را به آنچه شایسته به حال اوست به پایان رساند و او را برای رسیدن به نهایتهای کمال توفيق کرم فرماید و به وصول به عالیترین پایه جلالت ترقی ها روزی فرماید. از آغاز تا انجام این کتاب را و به خوبی و پسندیدگی از عهده قرائت آن بر آمد تا آنجا که قرائت وی شاهد بر کمال زیرکی او بود و از خوبی قريحه او حکایت می کرد و در اثناء قرائت و در ضمن مباحثه آن، معضلات و مشکلات آن را از من جویا می شد و از مطالب دقیق و شبه های آن می پرسید و با نظر عمیقی به اصول آن می نگریست و در تحصیل فروع آن جدیتی بیرون از اندازه داشت و با گفتگوی از حقایق و مطالب آن در ردیف مجتهدان در آمد و در زمره فقهای بافضیلت که خدا آنها
ص: 433
را راهبر نیکوکاران و وارث پیمبران صلوات الله عليهم اجمعین قرار داده است وارد شد و به او اجازه دادم تا این کتاب و کتابهای دیگر را که در علوم عقلی و نقلی تألیف و تصنیف شده است از من روایت نماید. و کتب العبد الفقير الى الله تعالی حسن بن يوسف بن مطهر مصنف این کتاب در هفدهم ماه مبارك رجب سال 701 هجری سپاس برای خدای یکتا و درود بر سید ما محمد و خاندان طاهرین او. تا به اینجا مطالبی بود که خود علامه به خط خویش بر پشت نسخه قواعد نگاشته است.
و باز خود علامه در پایان همان نسخه چنین نوشته است، اعلام می کنم او که از تأیید خدا بر خوردار باشد قرائت این کتاب و بحث و فهم و مطالب آن را همراه با توضیحاتی که از من جویا می شد در ظرف چند مجلس استفاده می کرد و مجلس آخرین آن شانزدهم ماه مبارك رجب سال 701 ه. ق است و کتب حسن بن مطهر حامد مصلية مستغفرة»
سعیدبن سعید تلعکبری
وی دانشمند بافضیلت و عالم کامل و فقیه و كثير الروایه و بزرگوار و معروف به تلعکبری و معاصر با شیخ صدوق و شیخ مفید و امثال ایشان از اعلام دیگر است. و از کشی و کلینی و پدر شیخ صدوق و محمدبن قاسم غلابی و محمد بن حسن بن ولید و حيدر بن محمدبن نعيم سمرقندی و ابوعلی بن همام و امثال ایشان که گروه بسیاری میباشند روایت می کرده است و سید مرتضی و گروه بسیاری هم از وی روایت داشته اند.
و فرزند فاضلش شیخ ابو الحسن محمدبن ابو محمد هارون است که پیش از این به شرح حال او اشاره کردیم و کنیه مترجم حاضر به خاطر همین فرزند ابو محمد بوده است و به طوری که از کلام نجاشی به دست می آید فرزند دیگری هم به نام ابو جعفر داشته است (1)
ص: 434
شیخ صدوق با واسطه از قبیل ابوالحسن علی بن حسن محمد از تلعکبری روایت می کرده و به گمان من، بدون واسطه هم از وی روایت داشته است و گروه بسیار زیادی از وی روایت کرده اند مانند شیخ امام محمدبن احمدبن شاذان و شیخ ابوعبدالله، جعفر بن محمدبن احمد بن عباس فاخر دوریستی و شیخ، ابن غضائری و شریف، ابو محمد، حسن بن احمد بن قاسم محمدی معروف به ابو محمد محمدی.
نجاشی در رجالش گوید: تلعکبری از مردم بنی شیبان است و از موجهان اصحاب ما به شمار می آید. و در کمال وثاقت و مورد اطمینان بود. تا آنجا که مورد هیچگونه طعنی قرار نگرفته است و کتابهایی دارد، از آن جمله الجوامع في علوم الدين و من به همراه فرزندش ابوجعفر به خانه او می رفتم و محدثان و دیگر از اعلام برای فراگیری از محضرش حضور داشتند(1).
شیخ طوسی (ره) در رجال می نویسد: ابومحمد هارون بن موسى تلعکبری بزرگوار عالی مقام و كثير الروایه و بی نظیر و مورد وثوق بود و همگی اصول و مصنفات اصحاب را روایت کرده است. و ما به توسط گروهی از اصحاب از وی روایت می کنیم و در سال 385 ه. ق در گذشته و بدون واسطه از ائمه طاهرین روایت نداشته و درك روزگار ایشان را ننموده است(2).
علامه حلی در کتاب الخلاصة وی را توثیق و تمجید کرده و گفته است هارون بن موسی تلعکبری، از مردم بنی شیبان و عالم بزرگوار و عالی مقام و كثير الروایه و بی نظیر و موجه و مورد وثوق است و اصحاب ما به وی اعتماد دارند و هیچگونه طعنی در هيچيك از رفتار و کردار و گفتار او وارد نیامده است و در سال 358 هجری در گذشته است (3).
ص: 435
مؤلف گوید: پیش از این، ترجمه فرزندش ابوالحسن، محمد را نوشتیم و اضافه کردیم که وی، از دانشوران بنام است. و همانجا، تحقیقات لازم را راجع به نسبت تلعکبری ایراد کردیم و به پاره ای از احوال او پرداختیم و اشاره کردیم که احتمال دارد به غیر از ابوالحسن، فرزند دیگری هم داشته باشد.
مشهور در میان علما و ظاهر عبارت رجال شیخ و صریح لفظ او در فهرست به این نتیجه می رسد که: شیخ طوسی، بدون واسطه از تلعکبری روایت داشته است. ليكن علامه در آخر خلاصه آنجا که بیادآوری اسانید خود به کتابها پرداخته می نویسد: بالاسناد از شیخ ابی جعفر طوسی (ره) از ابومحمد هارون بن موسى تلعکبری از ابوعمرو، محمدبن عمرو بن عبدالعزیز کشی از کتابش (پایان). از سیاق کلام علامه چنان به دست می آید که شیخ طوسی بدون واسطه از تلعکبری روایت داشته است و حال آن که پیش از این اشاره شد شیخ طوسی با واسطه از وی روایت کرده است. آری نجاشی که معاصر با شیخ بود و پیش از این هم گذشت تلعکبری را دریافته و به دیدار او رسیده است و گاهی بی واسطه و زمانی با واسطه از وی روایت داشته است.
پیش از این ذیل ترجمه ابوعیسی، عبیدالله بن فضل بن محمد بن هلال تهافی نوشتیم، نجاشی، به توسط ابوالفرج كاتب از هارون بن موسی از ابوعیسی یاد شده روایت داشته است و ممکن است شیخ هم مانند نجاشی گاهی به واسطه و گاهی بدون واسطه از وی روایت کرده است. در عین حال، شیخ طوسی حداکثر با واسطه از وی روایت می کرده است.
تلعکبری مترجم حاضر از گروه بسیاری روایت داشته است. از جمله ابوالقاسم هبة الله بن سلامه معمر مقرى.
پیش از این نوشتیم، شیخ طوسی اظهار داشته است تلعکبری همه اصول و مصنفات اصحاب را روایت کرده است اینك علمای ما درباره اصول و همین طور راجع به کتابها در این مقام که مقام روایت است اختلاف کرده اند و ما تحقیق لازم را در آغاز این کتاب ایراد کرده ایم به آنجا مراجعه شود.
علامه حلی در ایضاح الاشتباه گوید: هارون بن موسی بن احمد بن سعيد (با پای
ص: 436
مد از عین) بن سعيد ايضا (با یا) ابو محمد تلعکبری با تاء دو نقطه فوقانی و لام مشدد و این بی نقطه مضموم و کاف ساکن و باء نقطه دار مضموم و راء آخر از ثقات علما است. . خط سعید صفی الدین محمدبن معد چنان دیدم نوشته بود که برهان الدين قزوینی فقه الله تعالی به من اطلاع داد که از سید فضل الله راوندی (رحمه الله) شنیدم می گفت در کی از روزها امیری به نام عکبر وارد شد یکی از حاضران گفت این شخص (عکبر) ست و عکبر را بفتح عين و باء (مانند اکبر) تلفظ کرد فضل الله گفت چنین نیست بلکه تکبر به ضم عین و با تلفظ می شود و به همین ضبط شهرت شیخ اصحاب هارون بن سی تلعکبری را باید به ضم عین و با تلفظ کرد و اضافه کرده در یکی از قرای همدان ،نام ورشید، فرزندان بر مذکور موجود می باشند از آن جمله است اسکندربن پر بیش بن عکبر که امیر باصلاحیت است و چندین مرتبه به خاکپای مبارك حضرت نية الله (عج) مشرف شده است. و گفته است عكبر و ماومی و دنبان و دربیس از امراء میعه عراق و از موجهان و متقدمان ایشان اند و در این سلسله کسی هم که انگشت نما مت اسکندربن دیر بیس است که پیش از این مذکور شد(1)
استاد استناد ایده الله تعالی در اول بحار می نویسد: کتاب العتیق که در نجف اشرف ، مطالعه ما رسیده است تألیف یکی از پیشینیان محدثان است که در دعوات تدوین شده
ما آن را به الكتاب الغروی نامیدیم.
در فصل دوم از بحار گوید: کتاب العتيق در ادعیه است و مشتمل بر دعاهائی ست که کمال بلاغت در آنها به کار رفته است و از هر يك از آنها نور اعجاز می درخشد و خالفان را از پا در می آورد و هر فرازی از فرازهای آن، گواه عادلی است که ثابت می کند ان دعاها از ائمه انام و امرای کلام صادر گردیده است و سیدبن طاووس در نهج الدعوات و کتابهای دیگرش از آن، بسیار نقل کرده است و تاریخ نسخه ای که در ست اختیار ما قرار گرفته است 576 ه. ق بوده و از گفتار کفعمی استفاده می شود
ص: 437
کتاب «العتيق» مجموعه دعاهایی است که شیخ بزرگوار ابو الحسين محمد بن هارون تلعکبری گرد آورده و او از محدثان بزرگ است (پایان).
و در همان فصل اظهار داشته است، اصل دیگر از تألیفات علی بن حسین بن موسی بن بابویه پدر شیخ صدوق و یا از یکی از پیشینیان است که معاصر با او می باشد و از برخی قرائن استفاده می شود اصل مزبور، تألیف شیخ ثقه بزرگوار هارون بن موسی تلعکبری رحمة الله است.
سپس اظهار داشته اصل دیگری مشتمل بر اخبار ارزنده و استواری است که دارای سندهای معتبر بوده و از تألیف و تهیه آن، بزرگواری مؤلفش هویدا می شود.
یکی از فضلا در تعلیقاتی که بر خلاصه علامه داشته می نویسد: در خط شهيد اول دیدم که تلعکبری را که منسوب به تلعکبر است با تخفیف لام ضبط نموده و اظهار داشته
كبر مردی از اکراد است که تل مزبور را به وی نسبت داده اند.
شهید ثانی در ادامه نوشته فاضل مزبور اظهار می دارد: من این کلمه را به خط أو رحمه الله در خلاصه با تشدید لام دیده ام (1).
مؤلف گوید: تلعکبری، از گروه بسیاری از علمای مؤالف و مخالف روایات زیادی داشته و همچنین عده بسیاری از وی روایت داشته اند. و کسانی که وی از آنها روایت نموده است عبارتند: ابن عقده زیدی، و أبو علی احمدبن علی رازی ایادی که از حسن بن علی روایت می کرده است. و دیگر حسن بن علی بن زکریا عدوی بصری که از محمدبن ابراهيم بن منذر مکی روایت داشته است. و از ایشان است عبدالعزيز بن عبدالله که از جعفر بن محمد روایت کرده است. و حسن بن ابراهيم بن عبدالصمد، و حسن بن حمزه طبری علوی، و عباس بن علی بن جعفر، و علی بن حاتم ثقه، و مظفربن جعفر بن
ص: 438
محمدبن عبدالله بن محمدبن عمر بن علی بن ابیطالب (عليهم السلام) و ابراهیم بن محمدبن بسام، و احمدبن ابراهيم بن ابورافع صیمری بن عبيد بن عازب برادر براءبن عازب انصاری، و احمدبن حسن رازی لؤلؤي و احمدبن عبدالله کوفی دوست ابراهيم بن اسحاق احمری، و أحمد بن علی بن ابراهيم بن محمدبن حسن بن محمدبن عبدالله بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (عليهم السلام) ابوالعباس کوفی جوانی، و احمدبن محمدبن ابوالغريب، و احمدبن محمدبن سری، و احمدبن محمدبن عمار، و احمد بن محمد بن يحيى عطار، و جعفر بن محمد بن ابراهيم، و جعفر بن محمدبن قولویه قمی، و جعفر بن محمد علوی، و حسن بن محمدبن احمد، و حسن بن محمدبن احمد خذانی، و حسن بن محمدبن حسن کوفی، و حسن بن محمدبن حمزه، و حسن بن محمدبن یحیی، و حسین بن احمد ابن ادریس، و حسین بن احمدبن شيبان، و حسین بن علی بن سفیان، و حسین بن محمدبن فرزدق ثقة ، و علی بن حسن بن حجاج، و علی بن حسن بن قاسم، و الشيخ الصدوق، و علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی پدر شیخ صدوق، چنان که در جامع المقال شيخ فخرالدین رماحی (طریحی) قدس سره اشاره شده است(1). و علی بن محمد حداد، و علی بن محمدبن زبیر ممکن است این شخص همان ابن زبیر قریشی باشد که استاد شیخ مفید هم بوده است، و ابو الحسين محمد بن احمد، و محمدبن احمدبن عبدالله بن قضاعه ثقه و ابوعبدالله صفوانی معروف، و محمدبن احمد بن عبيد الله بن أحمد بن عیسی، و محمدبن احمدبن محمدبن سعید ممکن است این شخص فرزند ابن عقده باشد و محمدبن احمدبن مخزوم، و محمدبن بکربن حمدانی، و محمد بن جعفر قطنی، و محمدبن جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب عليهما السلام معروف به ابن قيراط، و
ص: 439
محمدبن حسن بن احمدبن ولید و محمدبن حسن قمی ممکن است این شخص همان ابن وليد مذکور باشد هر چند شیخ فخرالدین رماحی در جامع المقال این دو عنوان را نام برای دو شخص برشمرده است و محمد بن حسین بن فحص و محمد بن حسین بن سعيد و محمدبن حسین بن هارون، و محمدبن داوودبن سليمان، و محمدبن عباس بن علی بن مروان، و محمدبن علی بن فضل، و محمدبن عمر بن محمدبن سلیم، ظاهرا این شخص همان جعابی معروف باشد و محمد بن قاسم بن زکریا ثقه، و محمدبن موسی بن يعقوب، و محمدبن همام بغدادی معروف به ابن همام، و کلینی (رض) و یحیی بن حسن علوی و یحیی بن زکریا معروف به کنتی، و سید ابو محمد حیدر بن محمد ثقه، و ابوطالب انهاری عبدالله بن أبي زيد ضعيف، و احمدبن جعفر بن سيفان بزوفري، و ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه، و ابوالحسن احمدبن محمدبن ابوغریب ضبی، وابو علی احمدبن محمدبن جعفر بن عمار، و ابو علی احمدبن محمدبن جعفر صولی، و احمدبن علی بن مهدی از پدرش از حضرت رضا علیه السلام (جای تأمل است) و ابوالحسن محمدبن احمدبن عبدالله بن احمد بن عیسی بن منصور از ابوموسی عیسی بن احمدبن عیسی بن منصور و دیگران(1) و گروهی از دانشوران هم از او روایت داشته اند از جمله شیخ ابو الفرج محمدبن ابو عمران موسی بن علی بن عبدویه قزوینی کاتب و دیگران...
به طوری که از فلاح السائل ابن طاووس به دست می آید: وی از ابوعلی محمدبن حسن بن محمد بن جمهور عمی از پدرش از پدرش محمدبن جمهور از احمد بن حسین
ص: 440
سگری از عبادة بن محمد مدائنی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت داشته است و نام او در کتابهای رجال آورده نشده است.
وی فاضل دانشور و شایسته بوده از روزگار او اطلاعی ندارم لیکن پاره ای از کتابهای او را در اردبیل دیده ام و همان کتاب از متملکات سید نورالدین، برادر صاحب مدارك است و او و یا فاضل دیگری بر پشت همان نسخه در وصف او چنین مرقوم داشته است: «الشيخ الاعظم الاكمل الفاضل العالم العامل» و ممکن است از علمای جبل عامل باشد.
علی بن سید سلیمان بن سید ناصر حسینی بحرانی توبلی
وی از نوادگان سید مرتضی است و مابقی نسبش را که منتهی به سید مرتضی می شود در یکی از کتابهایش نوشته است و از سید مرتضی منتهی به حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام می شود که در ترجمه سید مرتضی به آن اشاره کردیم.
بحرانی فاضل بزرگوار و محدث و فقیه و معاصر باصلاحیت و پرهیزکار و پارسائی از دنیا گذشته بود و معروف به سید هاشم علامه است. وی از مردم بحرین بود و تألیفات و تصنیفات بسیاری دارد.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید هاشم بن سليمان حسینی بحرانی توبلی، فاضل دانشمند و ماهر مدقق و فقیه بود و از علم تفسير و عربی و رجال، بهره کامل داشت و کتاب تفسیر قرآن که کتاب بزرگی است و از تألیفات اوست در نزد او دیده ام.
مؤلف گوید: تألیفات سید علامه، فراوان است و من حداکثر آنها را در اصفهان در نزد فرزندش سید محسن، دیده ام از آن جمله است مقتل الحسین و کتاب فضائل على و الأئمة من ولده عليهم السلام و احوالاتهم و کتاب نسب عمر بن الخطاب و کتاب ترتیب تهذیب الحدیث شیخ طوسی که به جالب ترین وضعی مرتب ساخته است و شرح ترتیب
ص: 441
التهذيب پادشده (1)
و کتاب معالم الزلفي في معارف النشأة الأولى و الاخری کتاب بزرگی است که بر پنج جمله تنظیم شده است. جمله اولی در راههای نشانه اولی (دنیا)، جمله دوم در راههای امور مربوط به احوال مرك تا هنگام وضع در قبر، جمله سوم در نشانه های برزخ که از هنگام وضع در قبر تا آغاز قیامت است، جمله چهارم در نشانه های برزخ از قبر تا ورود به بهشت و دوزخ، جمله پنجم در نشانه های بهشت و دوزخ و آنچه را خدای جل جلال برای بهشتیان و دوزخیان آماده ساخته است. و هر جمله مشتمل بر بابهای بسیاری است. این کتاب را در اصفهان نزد فرزندش سید محسن یاد شده دیده ام و کتاب خوبی است که دارای تحقیقات ارزنده ای است که از اخبار متداوله و غریبه که کمتر در اختیار عموم به دست آورده و به همین نسبت هم از کتابهایی که کمتر در دست همگان بوده نقل نموده است که برخی از آنها در کتاب بحار الانوار استاد استناد «قدس سره» آورده شده و بعضی از آنها در بحار ذکر نشده و مدرك بحار نبوده است از قبيل الثاقب في المناقب که نزد ما موجود است و کتاب بستان الواعظين؛ کتاب ارشادالمسترشدين؛ كتاب تفسير محمدبن عباس بن ماهیار؛ کتاب تحفة الاخوان نسخه ای از این کتاب در نزد ما موجود می باشد؛ کتاب الجنة والنار؛ کتاب فضائل امیر المؤمنين عليه السلام از سید رضی ؛ کتاب امالی ابوعبدالله مفید نیشابوری؛ کتاب مقتل عمر تألیف علی بن مظاهر شاگرد فخرالدین فرزند علامه حلی و کتابهای دیگر که کمتر در اختیار همگان بوده است .
کتاب نزهة الأبرار هم کتاب ارزنده ای است. این کتاب را در اصفهان دیده ام و مشتمل بر اخبار بسیاری است که از کتابهای مشهور و غير مشهور که کمتر در پیش اهل حدیث مورد بهره گیری است تألیف کرده است در این کتاب، دویست و پنجاه و يك حدیث راجع به بهشت و دوزخ آورده که در حال حاضر هر دوی آنها آفریده شده است. در این کتاب هم از کتابهای غیر معمولی استفاده کرده که در بحار از آنها نامی نیست مانند
ص: 442
کتاب المعراج شیخ صدوق و کتاب مولد امیر المؤمنین علیه السلام ابو مخنف و کتاب فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام از سیدرضی. پیش از این ذیل احوال سیدرضی به چگونگی آن اشاره کردیم و کتاب امالی ابو عبد الله، مفید نیشابوری یاد شده و کتاب ثاقب المناقب یاد شده و کتاب تفسير السدی لیکن نسبت تفسير مزبور به سدی خالی از تأمل نخواهد بود.
سید هاشم، هفتاد و پنج تألیف بزرگ و کوچک و متوسط داشته است و حداکثر آنها در علوم دینی تألیف شده است و از یکی از فرزندان او که مورد اطمینان من بوده شنیدم می گفت: بخشی از تألیفات را که به نام اشخاصی مرقوم داشته از وی می گرفتند و از اختیار او بیرون می رفت به همین مناسبت شهرت پیدا نکرده و در بحرین هم موجود نمی باشد. و اظهار داشته از جمله تألیفات او رساله ای است در تفضيل على علیه السلام على الانبياء أولي العزم این رساله را در آخر عمرش و هنگامی که در بستر بیماری خوابیده و نیروی حرکت نداشته بنا به تقاضای جمعی از طلاب در مدت چهار ماه تألیف کرده و از آنجا که بر اثر ناتوانی و بیماری قادر به کتابت نبود اخباری که ویژه تفضیل آن حضرت بوده املا می کرده و طلبه هایی که در محضر او حضور داشتند آنها را یادداشت می کردند و به این وسیله، رساله مزبور در مدت چهار ماه به اتمام رسیده و پس از يك روز یا زیادتر که از تألیف آن گذشته به همان بیماری که دچار آن بوده است در سال 1107 هجری در گذشته (1)و دو فرزند شایسته که از اهل علم اند به نام سید عیسی و سید محسن از وی باقی مانده است.
ص: 443
از تألیفات او کتاب التنبيهات در فقه است که کتاب بزرگ و ارزنده ای است و مسائل دینی را با استدلالات لازم تا آخر ابواب فقه به پایان آورده است. و نسخه ای از این کتاب در حال حاضر در اختیار فرزندان استاد استناد (قدس سره) می باشد(1)
از تألیفات او کتاب البرهان في تفسير القرآن است که مشتمل بر اخبار اهل بیت عليهم السلام بوده و آن را برای سلطان شاه سلیمان صفوی هدیه داده و اخبار آن را از کتابهای چندی که بخشی از آنها مشهور نبوده و برخی از آنها هم در بحار الانوار استاد استناد (قدس سره) نیامده گرد آورده است(2)
و از تألیفات اوست کتاب الهادی و مصباح النادی این کتاب هم در تفسیر قرآن است در این کتاب به پاره ای از روایات اهل بیت علیهم السلام اکتفا نموده است و در عین حالی که کتاب بزرگی است از کتاب البرهان مختصر تر می باشد.
ص: 444
از تألیفات اوست اللوامع النورانية في اسماء على و بنيه القرآنية سال 1096 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است.
دیگری کتاب ترتیب کتاب تهذيب الحديث شیخ طوسی در پنج مجلد ارزنده .
دیگری کتاب مدينة معاجز الائمة الاثني عشر کتاب ارزنده و بزرگ و کامل است و سال 1090 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است.
و کتاب الهداية القرآنية الى الولاية الامامية سال 1096 ه. ق تألیف شده است . کتاب ینابیع المعاجز و اصول الدلائل مختصری از مدينة المعاجز است.
کتاب بهجة النظر في اثبات الوصاية و الامامة للائمة الاثني عشر این کتاب را به خط شریف او دیدهام و سال 1097 ه. ق از تألیف آن فارغ شده و خلاصه ای است از کتاب حلية الأبرار.
و کتاب تبصرة الولى فيمن رأى القائم المهدي في زمن ابيه عليهما السلام و في ايام الغيبة الصغرى والكبرى این کتاب را به خط شریفش دیدم و سال 1099 ه. ق از تأليف آن آسوده شده است .
و کتاب التحفة البهية في اثبات الوصية لعلی علیه السلام سال 1099 ه. ق تأليف شده است.
کتاب مصباح الانوار و انوار الابصار فی بیان معجزات النبي المختار.
و کتاب الدر النضيد في فضائل الامام الشهيد. ممکن است این کتاب همان مقتل الحسين باشد.
و کتاب المطاعن و المثالب این کتاب، مشتمل بر مطاعنی است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه راجع به خلفا و دیگران ابراز کرده است و سال 1101 ه. ق تأليف کرده و پس از کتاب سلاسل الحديد به تألیف آن پرداخته است وی در کتاب سلاسل به مطالبی اکتفا نموده است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه درباره فضائل امیر المؤمنين و اهل بیت طاهرین علیهم السلام و هر چه مناسب بوده ایراد کرده است.
دیگری کتاب روضة العارفين و نزهة الراغبين در این کتاب به شرح احوال مشایخ امامیه که مردمی عالم و عامل و پارسا بوده و همچنین به یاد آوری از راویان پرهیزکار از
ص: 445
گذشتگان و متأخران اشاره نموده است.
کتاب غاية المرام و حجة الخصام في تعيين الامام من طريق الخاص والعام این کتاب، مشتمل بر اخبار بسیار و تحقیقات ناشمار است و در دو مجلد بزرگ تدوین شده است (1)
کتاب ایضاح المسترشدين الراجعين الى ولاية على بن ابیطالب امیر المؤمنين عليه السلام این کتاب را به خط شریف او دیده ام. در این کتاب به نام دویست و پنجاه و سه تن اشاره کرده که مستبصر شده و امامت بلافصل آن حضرت را پذیرفته اند و در ضمن آن به فواید دیگر هم پرداخته و سال 1105 ه تألیف کرده است (2)
دیگر رسالة اليتيمة و الدرة الثمينة در احوال ائمه اثنی عشر، این رساله مشتمل بر دوازده باب است و در هر بابی دوازده حدیث ذکر کرده است.
از کتابهای اوست فضل الشیعه که مشتمل بر صد و هیجده حديث است. و کتاب نزهة الأبرار و منار الأنظار في خلق الجنة والنار.
و کتاب نهاية الاكمال فيما به يقبل الاعمال این کتاب را به خط شریفش دیده ام و سال 1090 هجری از تألیف آن فارغ شده است. در این کتاب به بیان اصول خمسه و
ص: 446
مراتب تابعه آن از ایمان و معرفت که در شریعت وارد شده پرداخته و اخبار بسیاری در آن کتاب متذکر شده و تحقیقات ارزنده ای را ایراد نموده و از پانزده کتاب نقل کرده است.
دیگری کتاب اللباب المستخرج من كتاب الشهاب للقاضي القضاعی کتاب مختصری است در این کتاب به اخباری که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در شأن حضرت مولی و ائمه طاهرین علیهم السلام ایراد فرموده پرداخته است.
و کتاب حلية الأبرار محمد و اله الائمه این کتاب مشتمل بر سیزده منهج در احوال پیغمبر اکرم و ائمه اثنی عشر است.
کتاب روضة العارفین و نزهة الراغبين في اسامی شيعة امير المؤمنین (علیه السلام) در این کتاب به شرح احوال گروه بسیاری از راویان ائمه و علمای شیعه بلکه علمای عامه که احتمال تشیع را داشته اند پرداخته است (پیش از این هم ذکر شده است).
کتاب الانصاف في النص على الائمة الاشراف من عبد مناف که به کتاب النصوص معروف است و مشتمل بر سیصد و هشت حدیث می باشد. در این کتاب از کتابهای غير مشهور از قبيل الغيبة صدوق استفاده کرده است.
و کتاب انصاف غیر از کتاب احوال الدین و کتاب الیواقیت و کتاب زهر الاكمام عمر بن ابراهیم اوسی است.
و کتاب سیر الصحابه که سال 1070 ه. ق به اتمام تألیف آن پرداخته است.
و کتاب سلاسل الحديد في تقييد اهل التقليد مما ذكره ابن ابی الحدید مطالبی را که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به مناسبت مسئله امامت ایراد کرده در این کتاب آورده است و خود سید مؤلف، آن را شفاء الغليل من تعليل العليل نامیده و سال 1100 ه. ق به انجام تألیف آن اقدام نموده است.
از مؤلفات او کتاب معالم الزلفی است که پیش از این به نام آن اشاره شد و کتاب خوبی است و کتاب احتجاج المخالفين العامه على إمامة على بن ابی طالب امیر المؤمنين عليه السلام العامة و این کتاب، مشتمل بر هفتاد و پنج احتجاج است از آنچه خود مخالفان برای امامت حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) داشته و سال 1105 ه. ق به اتمام تأليف آن توفیق یافته است.
ص: 447
سید هاشم از شیخ فخر الدين رماحی که در نجف اشرف ساکن بوده روایت داشته است و خود او در کتاب مدنية المعاجز گفته است وی را در نجف دريافتم و از او اجازه
گرفتم (1)
شیخ معاصر در امل الأمل می نویسد: وی فاضل محدث و کثیر الروایه بود، کتاب مصباح الانوار و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد. و در کتاب اثبات الهداة کتاب مصباح را به وی نسبت داده است و پس از اندك فاصله ای می نویسد: كتاب مصباح الانوار را مؤلف الايات الباهرة از تألیفات شیخ طوسی نام برده است و تا آنجا که به اطلاع ما رسیده و پیش از این هم تذکر دادیم کتاب مصباح از تألیفات هاشم بن محمد است (پایان).
و مؤلف گوید: کتاب مصباح از جمله کتابهائی است که درباره مؤلف آن اختلافاتی به نظر می رسد: از جمله بعضی آن را از تألیفات شیخ مفید و بعضی آن را از آثار شیخ طوسی (قدس سره) می داند از کسانی که کتاب مذکور را از تألیفات شیخ طوسی دانسته، سید، قاضی نورالله است که در یکی از یادداشتهایش که در مشهد مقدس رضوی دیده ام کتاب مزبور را از آثار شیخ طوسی دانسته و همچنین سید ولی بن نعمة الله رضوی حائری در کتاب منهاج الحق و اليقين می نویسد: و کتاب مصباح الانوار فی فضائل الائمة الاطهار تا به آخر و در محل دیگری کتاب مزبور را به نام مصابيح الانوار فی فضائل امام الابرار
ص: 448
معرفی کرده ممکن است دو کتاب باشد و یا اشتباه کتبی رخ داده است.
استاد استناد ایده الله تعالی در بحار می نویسد: كتاب مصباح الانوار فی مناقب امام الابرار تألیف شیخ هاشم بن محمد است و گاهی هم آن را به شيخ الطائفة [طوسی) نسبت می دهند و این انتساب، خطا و نا به جا است و چنان که از سبك مؤلف آن، استفاده می شود روایات زیادی از شیخ شاذان بن جبرئیل قمی نقل کرده و شیخ شاذان. سالها پس از شیخ طوسی می زیسته است (پایان).
در فصل دوم بجار مینگارد کتاب مصباح الانوار مشتمل بر اخبار ارزنده ای است و از خود کتاب به دست می آید که مؤلفش از فضلای بنام بوده است و از اصول معتبره خاصه و عامه روایت می کرده است (پایان). و مؤلف گوید: به طوری که از اواسط كتاب طهارت بحار استفاده می شود مؤلف مصباح الانوار گاهی از ابن عباس از ابن قولویه روایت می کرده و روایت مزبور دلیل بر آن است که کتاب مصباح از تألیفات شیخ صدوق است زیرا ابن عباس از معاصران شیخ طوسی است.
وی فاضل عالم کامل محدث بزرگوار معاصر با علامه حلی و دیگران است و مؤلف کتاب معروف المجموع الرائق می باشد.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید هبة الله دانشمندی صالح و پرهیزکار بود و کتاب الرائق من ازهار الحدائق از تألیفات اوست. و همین کتاب را در کتاب الهداة به وی نسبت داده است. : مؤلف گوید: کتاب مزبور، کتاب ارزنده و دارای مطالب فراوانی است و کسی که آن کتاب را به شیخ صدوق یا شیخ مفید، نسبت بدهد اشتباه کرده است زیرا کتاب مزبور در ضمن فهرست تألیفات ایشان که در کتابهای رجال آورده شده نیامده است. دیگر آن که در این کتاب، از گروهی نقل می کند که متأخر از شیخین و کتابهای ایشان است. دیگر آن که از طی مطالب این کتاب به دست می آید که وی کتابش را در سال 703 ه. ق
ص: 449
تألیف کرده. دلیل چهارم، آن که خود او در طی مطالب آن کتاب به نام خویش چنان که در چندین نسخه دیده و مکرر به نام وی اشاره کرده ایم تصریح نموده است و طبق تاریخ مزبور که خود او نوشته است ثابت می شود که مؤلف، آن کتاب را در اواخر روزگار علامه تأليف نموده است. و علت انتساب کتاب مورد بحث به شیخ صدوق آن است که وی، در اوائل آن کتاب، بسیاری از مطالب اعتقادات صدوق بلکه همگی آن را متذکر شده است و در عنوان هر بحثی چنین گفته است: «قال الشيخ ابوجعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه» و به همین سبك هم از شیخ مفید نقل کرده است.
کوتاه سخن آن که کتاب مزبور مشتمل بر دو مجلد بزرگ است و اخبار غریبه که کمتر در اختیار همگان بوده و تحقیقات کلامی مسائل فقهی و ادعیه و اذکار و مطالب دیگر را در آن گرد آورده و بر دوازده باب تدوین کرده است و هر مجلدی از آن متضمن شش باب می باشد. و کتاب معروفی است هر چند استاد استناد در کتاب بحارالانوار از آن نقل ننموده است. و من مجلد اول آن را در چند محل از جمله شهر تبریز دیده ام و نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد و جلد دوم آن در شهر ساوه عراق عجم موجود می باشد(1)
از تألیفات او کتاب التاج الشرفی است این کتاب ویژه معجزات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و دلائل امامت حضرت مولی و ائمه طاهرین (عليهم السلام) تدوین شده است و خود
ص: 450
مؤلف در مجموع الرائق به نام آن اشاره کرده است.
وی مؤلف رسالة الناسخ و المنسوخ و السور القرآنیه و از مشایخ اصحاب ما به شمار است. به طوری که یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامى المشايخ نوشته است: ابوالقاسم مراتب قرائت را از شیخ مقری ابو محمد رزق بن عبد الوهاب بن عبدالعزيز بن حارث تمیمی فراگرفته و می توان گفت این شخص غیر از دانشورانی است که به نام هبة الله موسوم بوده اند و نسخه رساله بر اثر کهنه بودن و تصحیفی که در آن شده است چگونگی وضع او را نشان نمی دهد(1).
احمدبن ایوب بن علی بن ایوب حلی لغوی پیشوای فقیه فاضل و مجلس آرا و ادیب کامل امامی، معروف به عمیدالرؤسا و مؤلف کتاب الکعب و در بحث وضو آنجا که به تحقیق مسئله کعب پرداخته، نظر او را مطرح کرده اند و به گفته او اتکا نموده اند.
عميد الرؤسا از شاگردان ابن خشاب، نحوی معروف و ابن عصار، لغوى مشهور
ص: 451
و از اصحاب ما به شمار است. و وزیر، ابن علقمی مشهور، از شاگردان اوست.
و پدر ابن معيه مشهور ازوی روایت می کند. مراد ما از پدر معظم له، سید جلال الدین ابو جعفر قاسم بن حسن بن محمدبن حسن بن معية بن سعيد حسنی دیباجی است که صحیفه کامله را از وی روایت کرده است (1)چنان که همان صحیفه مبارکه را از ابن سكون روایت داشته است. زیرا عمیدالرؤسا و ابن سكون هر دو، معاصر بوده اند و در میان پیشوایان، معروف می باشند و خاصه و عامه به هر دو تن اعتماد دارند و نظرات عميد الرؤسا در کتابهای شیعه و سنی آورده شده است.
شیخ معاصر در امل الآمل گوید: سید، عميد الرؤسا هبة الله بن حامد بن ایوب، فاضل بزرگواری است و تألیفاتی دارد و سید فخار از او روایت می کند. و مؤلف گوید: مشهور آن است که عمیدالرؤسا از سادات بوده چنان که شیخ معاصر هم به سیادت او تصریح می کند و لیكن از کلام ابن علقمی و سیوطی و دیگران که پس از این یادآوری خواهیم کرد سیادت او مسلم نخواهد بود و محتمل است وی از نظر سیادت، به سید عمیدالرؤسا و دیگر که ذکر خواهد شد اشتباه شده است.
مؤلف گوید: در شهر اردبیل به مجموعه ای که به خط یکی از علمای جبل عامل تنظیم شده به پاره ای از تحقیقات لغوی مترجم که از سید فخار بن معد موسوی یاد شده نقل شده دست یافتم که دلالت می کرد عمیدالرؤسا در فن واژه شناسی مهارت فراوانی داشته است.
و نیز بر پشت یکی از نسخه های المصباح الكبير به نقل از خط ابن علقمی وزیر که او هم بر پشت یکی از نسخه المصباح مرقوم داشته چنین نوشته بود: «کاتب این نسخه رضی الدین عميدالرؤسا ابو منصور هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب لغوی حتی است که مصاحب با ابو محمد عبدالله بن احمدبن احمدبن احمدبن خشاب و ابوالحسن عبدالرحيم سلمی رقی (رضی الله عنهم اجمعین) می باشد. و او که خدایش
ص: 452
بیامرزاد از نیکوکاران و افراد شایسته و پارسایان و از نویسندگان بنام است و آخرین تاریخ قرائت من نزد او 609 ه. ق است و در همان سال در سن متجاوز از هشتاد سالگی درگذشته است»
مؤلف گوید: پیش از این ذیل احوال سید، ابو جعفر قاسم بن حسن بن معیه یاد شده نوشتیم که سید ابو جعفر از عمیدالرؤسا مترجم حاضر راجع به صحيفه كامله على منشئها الاف الثناء و التحيه اجازه دارد و تاریخ آن سال 603 ها می باشد(1)
قابل توجه است که متأخران از علما، راجع به گوینده «حدثنا» که در آغاز صحیفه كامله آمده است اختلاف کرده اند. شیخ بهائی، اظهار داشته قائل مذکور، شیخ ابن سكون است و برای اثبات مدعای خویش پافشاری زیادی دارد و از این که گوینده مزبور سید عميد الرؤسا باشد به شدت هرچه تمامتر انکار نموده است و سید داماد در شرح صحیفه سجادیه اظهار داشته است لفظ «حدثنا» در طریقه صحیفه از عمیدالدین و عمود المذهب عميد الرؤسا است و عمیدالرؤسا همان کسی است که صحیفه کریمه را از سید اجل بهاء الشرف روایت کرده است. و شهید اول در نسخه خودش که با نسخه ابن سکون که به خط خود ابن سكون بوده تطبیق نموده می نویسد: به خط عميد الدين عميد الرؤساء چنین آمده این صحیفه مبارکه را سيد اجل نقیب اوحدعالم، جلال الدین، عمادالاسلام ابوجعفر قاسم بن حسن بن محمدبن حسن بن معیه ادام الله علوه بر من قرائت کرد و به خوبی از عهده آن بر آمد و من آن صحیفه را از سيد بهاء الشرف ابو الحسن بن محمدبن حسن بن احمد از رجال سندش که در پشت این ورقه نامشان آورده شده است روایت می کنم و به سید ابو جعفر اجازه می دهم تا آنجا که دریافته ام و به حدود روایت این صحيفة مبارکه دست پیدا کرده ام از من روایت نماید و چنین امضا کرده است، «هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب در ماه ربیع الاخر سال 603 ه. ق»
مؤلف گوید: به حق می گویم که گوینده «حدثنا» هر دو تن عمیدالرؤساو
ص: 453
ابن سکون می باشد زیرا هر دو نفر همدرجه با یکدیگر بوده اند و به طوری که معلوم شد سید ابن معيه، صحیفه مبارکه را از هر دوی ایشان روایت می کند و نسخه ای که در حال
حاضر، متداول است نسخه ای است که منسوب به شهید اول بوده و او هم صحیفه مبارکه را به توسط ابن معیه از عمیدالرؤسا و ابن سكون روایت می کرده و شرح مربوط به این مقام را پیش از این یادآوری کرده ایم.
سیوطی که از علمای عامه است در طبقات النحاة می نویسد: شیخ ابو منصور عميد الرؤسا هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب. یاقوت گفته است: وی، ادیب فاضل نحوی لغوی و سراینده بود در روزگار خویش مقام استادی داشت و در دیار خود مقام صدارت تدریس را عهده دار بود و مردم آن دیار فنون ادب را از وی فرامی گرفتند و او خود از شاگردان ابوالحسن علی بن عبدالرحیم رقی معروف به ابن عصار و دیگران بوده و در نظم و نثر توانائی داشته و به وجه الدربيه مشهور بوده و مقامات حریری را از ابن النقور شنیده و روایت کرده و سال610 ه. ق در گذشته است. (یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج19، ص 264).
مؤلف گوید: پاره ای از مطالبی که مربوط به عمید الرؤسا میباشد در ترجمه سید جلال الدين ابوجعفر قاسم معروف به ابن معيه نگاشته ایم.
و در باب «یا» که آخرین حروف تهجی است خواهد آمد که سید عميد الرؤسای دیگری است به این نام و عنوان، سید اجل عميدالرؤسا ابوالفتح یحیی بن محمدبن نصر بن علی بن حفا (جيا) فقیهی که از شیخ مفید روایت داشته است و این دو عنوان متوجه به شخص واحد نبوده زیرا این دو تن از جهت نام و نسب و روزگار متفاوت اند.
مؤلف گوید: از قرینه ظاهر استفاده می شود، وی از پسرعموهای منتجب الدين می باشد و ممکن است هبة الله با واسطه پسر حسن نام برده باشد.
ص: 454
از کتاب سعد السعود ابن طاووس به دست می آید کتاب قصص الانبیا از تألیفات اوست و به گمان من نسبت این کتاب یا اشتباهی است که از ناحیه کاتب پیش آمده و یا خود سید اشتباه کرده است. که به حق باید گفت مؤلف قصص الانبیا شیخ سعیدبن هبة الله بن حسن راوندی است و پیش از این هم در ترجمه وی به این موضوع اشاره کردیم.
از کتاب سعد السعود استفاده می شود هبة الله از سید، ابوصمصام، ذوالفقار احمد بن سعيد حسنی از شیخ طوسی روایت داشته است این روایت هم اشتباهی است که از سوی ناسخان اتفاق افتاده است و درست آن است که هبة الله از ذوالفقاربن محمدبن معبد حسنی روایت داشته است.
پس از این، به نامبرداری از شیخ هبة الله بن سعید راوندی خواهیم پرداخت و خواهیم گفت شیخ هبة الله بن سعيد و مترجم حاضر متحداند بلکه هر دو تن سعیدبن هبة الله راوندی می باشد و اشتباه از ناحيه ابن طاووس رخ داده است.
وی از مشایخ شیخ منتجب الدين، مؤلف فهرست است هر چند از وی در فهرست نام نبرده است و ترجمه مستقلی برای او تنظیم ننموده. آری به طوری که در باب باء يك نقطه ذیل احوال سید نجم الدين بدران بن شريف بن ابوالفتح علوی حسینی موسوی نسابه اصفهانی نوشته ایم منتجب الدين اظهار داشته است: شیخ اجل ثقة الدين أبو المكارم هبة الله بن داوود بن محمد اصفهانی به من اجازه داد تا از کتاب المطالب فی مناقب آل ابی طالب روایت کنم.
ص: 455
شیخ معاصر در امل الآمل مترجم حاضر را چنین معرفی کرده است هبة الله بن داوود بن محمد اصفهانی. سپس به پاره ای از آنچه ما ذکر کردیم اشاره نموده و اضافه کرده است در باب باء توثيق او را از منتجب الدین نقل کردیم.
مؤلف گوید: ممکن است مراد از توثیق وی همان باشد که منتجب الدین او را به عنوان «الاجل ثقة الدين» یاد کرده است و هر گاه مراد وی از توثيق ثقة الدين» باشد بیرون از تأمل نخواهد بود زیرا «ثقة الدين» لقب اوست برای این که هرگاه «ثقه » کلمه مستقل و (الدين) به فتح دال بی نقطه و تشدید یا و نون در آخر ضبط کرده و کلمه مستقل دیگری بدانیم درست نخواهد بود زیرا در این صورت بایستی «ثقة الدين» را «الثقة الدين» با الف ولام و یا «ثقة دين» بدون الف و لام، ضبط کرد. علاوه بر این بر شیخ معاصر لازم بود کلمه «الدين» را هم اضافه کند و بگوید توثیق و تدین او یا هر کلمه ای که مشابه با آن می باشد به آن بیفزاید.
وی فاضل دانشور و بزرگوار و از مشایخ قطب راوندی است از کتاب قصص الانبياء قطب مزبور به دست می آید. شیخ هبة الله از شیخ ابو عبدالله، جعفر بن محمد دوریستی از جعفر بن احمد مریسی از شیخ صدوق روایت داشته است و من به تألیفی از او دست نیافته ام.
به طوری که شهید اول در یکی از یادداشتهایش مرقوم داشته است وی، از شاگردان بزرگوار و فاضل سید مرتضی است.
شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی فقيه محدث و صدوق بوده و از شیخ ابوعلی بن شیخ ابو جعفر طوسی روایت داشته است .
ص: 456
مؤلف گوید: به طوری که از اجازه شیخ نعمة الله بن خاتون عاملی که به ابن شدقم مدنی داده است استفاده می شود ابن ادریس حلی هم از وی روایت داشته است و شیخ علی کرکی در اجازه شیخ علی میسی و اصحاب دیگر به این موضوع اشاره کرده اند. هر چند ابن ادریس هم از دائیش ابوعلی مفید فرزند شیخ طوسی بدون واسطه روایت داشته است.
پیش از این، شرح حال دو فرزندش شیخ جمال الدين ابو عبدالله حسن و شیخ جمال الدین حسین را نوشتیم و اشاره کردیم هر دو تن از علما و فقها بوده و مانند پدرشان از شیخ ابو علی طوسی پیش یاد شده روایت کرده اند. چنان که می دانیم خوی عرب بر این است که در روزگار زندگیش لقب و کنیه خودش را به فرزندانش هبه می کند این است که کنیه هر دو فرزندش جمال الدين می باشد. و نظیر این گونه هبه در این کتاب چندین مرتبه اتفاق افتاده است.
مؤلف گوید: شیخ نجیب الدین محمد سوراوی از او روایت داشته است و به طوری که از آغاز غوالى اللئالی ابن جمهور احساوی استفاده می شود نجیب الدین، از ابوعلی، فرزند شیخ طوسی روایت داشته است و روایت مزبور، بیرون از دقت نبوده است. و در ذیل ترجمه یحیی بن محمدبن یحیی بن فرج سوراوی به آن، اشاره خواهد
ابن طاووس، در چندین موضع از کتابهایش از جمله در کتاب کشف المحجه، کتاب الجرائح و الخوارج را به وی نسبت داده است. با آن که مشهور آن است که کتاب مزبور از تألیفات قطب الدین، سعیدبن هبة الله راوندی است. و بعید نیست مراد ابن طاووس از هبة الله مترجم حاضر، فرزند مؤلف شرح نهج البلاغه و امثال آن باشد.
و ممکن است انقلاب اشتباهی رخ داده باشد به این معنی که سعیدبن هبة الله به هبة الله بن سعید نقل شده باشد. زیرا شیخ منتجب الدین، در فهرستش، کتاب مزبور را به استادش قطب راوندی نسبت داده است. و مؤید انقلاب مزبور و احتمال اشتباه سیدبن
ص: 457
طاووس آن است که: سیدبن طاووس در بعضی از مواضع کشف المحجه یاد شده از مترجم حاضر به عنوان، الشيخ سعيد بن هبة الله الراوندی، تعبیر نموده و کتاب ... را به وی نسبت داده است.
مؤلف گوید: ممکن است مراد از رائقه، مادر او باشد که وی را به نام او خوانده اند و یا رائقه، لقب پدرش بوده و تاء آخر آن برای مبالغه باشد (مانند علامه).
کلمه موصلی را بنابر مشهور به ضم میم ضبط کرده اند. ليكن مؤلف تقویم البلدان کلمه موصل را به فتح میم و سکون واو وصاد مکسور و لام آخر ضبط نموده است.
شيخ رئیس اجل هبة الله بن محمدبن هبه سوسی قزوینی (1)منتجب الدین گوید: وی فقيه صالح است.
وی از دانشوران اصحاب ما، و در درجه شیخ طوسی و علمائی که اندك زمانی پیش از او می زیستند بوده است. ابو البقا از شیخ ابوالقاسم سعدبن وهب بن احمدبن
ص: 458
علی بن حسین بن سلمان دهقان از ابوجعفر محمد بن على بن خلف بن جعدبن سنان بزاز از علی بن حسین بن کعب از اسماعیل بن صبيح از حسن بن سعيد اعمش از جابر جعفی روایت داشته است و حسین بن محمدبن طحال در مشهد مقدس حضرت مولی عليه السلام در ماه ربیع الاول سال 488 هجری به طوری که از کتاب المزار الكبير محمد بن جعفر مشهدی به دست می آید از وی روایت کرده است و من شرح حال مترجم حاضر را در کتابهای رجال و اجازات ندیده ام.
در آینده خواهد آمد که وی با یکی از هبة الله نامها متحد است.
مؤلف گوید: ممکن است حكوی، به فتح حاء بی نقطه و فتح لام و در آخر واو منسوب به حلو اپزی یا فروشنده حلوا باشد.
وی از مشایخ سانزواری است و به خط شریف وزیر فاضل، شاگرد سانزواری در مجموعه کهنی و همچنین به خط شیخ منتجب الدین، یاد شده در صدر سند احادیث حسن بن ذكروان که از اصحاب حضرت امیر است چنین آمده خبر داد به ما شیخ عالم، زین الدین، شمس الطائفه ابوالقاسم، هبة الله نافع بن علی و او روایت کرده از شیخ، ابوعبدالله، حسین بن احمدبن محمدبن طحال مقدادی، در سال 532 ه. ق.
پس از این به عنوان شيخ رئيس عفیف ابوالبقا هبة الله بن نمابن علی بن حمدون حتی خواهد آمد.
ص: 459
است. و به طوری که از کتاب کنوز النجاح شیخ طبرسی بر می آید. وی از شیخ ابو عبدالله محمدبن هبة الله بن جعفر طرابلسی از شیخ طوسی روایت داشته است.
مؤلف گوید: ممکن است متر جم حاضر همان شیخ ابو البقا هبة الله بن ناصر بن حسین بن نصر باشد که پیش از این به نام او اشاره کردیم.
وی فاضل دانشور و فقیه بزرگوار است. شیخ محمد بن جعفر مشهدی، از وی روایت داشته است و خود او از شیخ امین، حسین بن احمدبن محمدبن علی بن طحال مقدادی روایت داشته و این روایت را محمد بن جعفر مشهدی در مزار خویش متذكر گردیده است. پیش از این در ترجمه شیخ، جلال الدين، ابومحمد حسن بن نظام الدین، احمدبن نجیب الدین، محمد بن جعفر بن هبة الله بن نما حتی یادآوری شد که وی، به ترتیب پدر از پدر از پدران چهار گانه اش روایت داشته است.
شیخ معاصر به دنبال آنچه ما ایراد کردیم می نویسد: وی فاضل صالح است فرزندش جعفر از او روایت کرده است - پایان.
مؤلف گوید: در آغاز کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده است، خبر داد به ما، رئیس عفيف ابو التقى، هبة الله بن نمابن علی بن حمدون (رضی الله عنه) در جمادی الاولی سال 565 ه. ق آن گاه که در حله جامعین در خانه او قرائت می شد گفت حديث کرد برای ما، امین عالم، ابوعبدالله، حسین بن احمدبن طحال مقدادی که مجاور مشهد علوی بود در سال 520 ه. ق در مشهد مولانا امیر المؤمینن (صلوات الله عليه). از قرینه پیدا است ابوالتقى همان مترجم حاضر است. که به جای ابوالبقا ابوالتقى آورده شده است و یا آن که ابو البقا به جای ابو التقى آمده است.
از اجازه شیخ حسین بن علی بن حماد لیثی واسطی که به شیخ نجم الدين خضربن محمدبن نعیم مطار آبادی داده است استفاده می شود که شیخ ابو البقاء هبة الله بن نما حلی ربعی از ابن طحال از ابو علی بن شیخ طوسی روایت داشته است. و نیز از آن اجازه به دست می آید ابن طحال هم از وی روایت کرده است.
ص: 460
مؤلف گوید: پیدا است که مترجم حاضر از علمای مشهور نبوده است به همین مناسبت، منتجب الدين، او را به لفظ «صالح» معرفی کرده است و یا این که لفظ فاضل یا فقیه یا امثال اینها از قلم نساخ ساقط شده باشد.
و هزار اسيف کلمه پارسی است و هزار بفتح هاء است (1)
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل بزرگوار و با صلاحیت بود و کتاب المسائل الحائرية از تألیفات او است و از شیخ ابو علی طوسی روایت داشته است. پیش از این نام الیاس بن هشام حائری آورده شد و عنوان موجود در اینجا، مطابق با عنوانی است که در برخی از اجازات آمده و ممکن است مترجم حاضر فرزند وی باشد.
مؤلف گوید: در ترجمه الياس، پاره ای از احوال هشام آمده است.
یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ نوشته است: از ایشان است شیخ هشام بن الياس حائری مؤلف المسائل الحائرية و او شاگرد ابوعلی یاد شده است.
مراد از ابوعلی، فرزند شیخ طوسی است.
ص: 461
مؤلف گوید: از رساله اسامی مشایخ استفاده می شود: شیخ محمد بن حاضر معاذی از محمد بن الياس روایت داشته است و ممکن است محمدبن الياس برادر هشام بن الياس مترجم حاضر باشد و دور نیست در نسخه رساله، تصحیف یا سقطی رخ داده باشد.
معروف به این شجری بغدادی
وی از علمای بزرگ امامیه و از مشایخ بنام اصحاب ما می باشد، بطوری که پیداست بسیاری اتفاق افتاده نام او در اجازات علما مورد توجه قرار گرفته و از علمای متأخر از شیخ طوسی است و از دوریستی و ابن قدامه و دیگران روایت داشته است و قطب راوندی و شیخ برهان الدين حمدانی قزوینی و دیگران از وی روایت کرده اند.
ابن خلکان پس از آن که نام و نسب او را به شرحی که ما نوشتیم در تاریخ خود ایراد کرده است شرح حال مفصلی از وی مرقوم داشته و می نویسد: این شجری پیشوای نحو و لغت بود و از اشعار و ایام و احوال عرب اطلاع کامل داشت و از هر گونه فضیلتی برخوردار بود و به آداب شایسته آراسته گردیده و کتابهائی تألیف نموده از جمله کتاب الامالی است که بزرگترین و پربارترین تحقیقات او می باشد این کتاب را در طی هشتاد و چهار مجلس گرد آورده و مشتمل بر تحقیقات فراوانی از فنون آداب می باشد و آخرین مجلسش را به ابیاتی از ابوطیب متنبی بسنده کرده و گفتاری در ضمن ابيات او که شارحان ابراز داشته اند ایراد نموده و تحقیقاتی که به خاطرش رسیده گزارش نموده و امالی از کتابهای پر فائده است و پس از آن که از املاء آن آسوده خاطر شده است ابو محمد عبدالله معروف به ابن خشاب به ملاقات وی رسیده و از او درخواست کرده تا آن کتاب را بر وی سماع نماید این شجری به درخواست او ترتیب اثری نداده، ابن خشاب به دشمنی او برخاسته و چندین موضع از آن را مورد ایراد قرار داده و او را خطاکار خوانده است، ابن شجری که از چگونگی آنها اطلاع پیدا کرده از ایرادهای نابه جای او پاسخ داده و جهات اشتباه کاریهای او را توضیح داده و کتابی به همین منظور به نام الانتصار گرد آورده
ص: 462
و این کتاب اگر چه از نظر حجم ظاهری ناچیز است در عین حال، متضمن فوائد بی شماری است و همین کتاب را به سماع مردم رسانیده است.
از تألیفات او کتابی است به نام الحماسة این کتاب را در برابر حماسه ابی تمام تألیف کرده، کتاب بی سابقه و نمکینی است که از پسندیدگی های فراوانی برخوردار می باشد.
ابن شجری، در علم نحو، تصنیفات چندی دارد از جمله، ما اتفق لفظه و اختلف
معنا و شرح اللمع لابن جنی و شرح التصريف الملوکی
ابن شجری، دانشوری خوش گفتار و شیرین بیان و فصیح بود، بیانی آراسته داشت و مطالب را نیکو تفهیم می کرد مراتب حدیث را از گروهی از مشایخ متأخر فراگرفته است از قبیل ابو الحسين، مبارك بن عبدالجبار بن احمد بن قاسم صيرفي و ابوعلی، محمدبن سعیدبن پنهان کاتب و دیگران.
حافظ ابوسعدبن سمعانی در کتاب الذيل از وی یاد کرده و اظهار داشته در خانه وزیر ابوالقاسم علی بن طراد زینبی آنگاه که به قرائت حديث نزد وی می پرداختم با ابن شجری ملاقات کردم و در مدرسه پاره ای از اشعار را از وی سماع کرده یادداشت نمودم پس از این به حضور وی رسیده و بخشی از امالي أبو العباس ثعلب نحوی را نزد وی خواندم.
ابو البرکات، عبدالرحمن بن انباری نحوی در کتاب مناقب الأدبا می نویسد: در یکی از سفرها که علامه ابو القاسم، محمود زمخشری به عزیمت حج بیت الله وارد بغداد شد به دیدار شیخ ما ابو السعادات ابن شجری رفت ما هم همراه او بودیم به مجردی که ملاقات دست داد ابن شجری این شعر متنبی را قرائت کرد.
و استكبر الأخبار قبل لقائه
فلما التقيناصغر الخبر الخبر
پیش از آن بینم تو را وصفت مرا مبهوت کرد
چون بدیدم گشت معلومم که وصفت بود کم
بعد از آن این دو بیت را تذکر نمود:
كانت مساءلة الركبان تخبرني
عن جعفربن فلاح أحسن الخبر
ثم التقينافلا و الله ما سمعت
أذني بأحسن ما قد رأى بصري
ص: 463
- از مسافرانی که از سفر آمده بودند سؤالاتی کردم بهترین خبری که به من اطلاع دادند شرح حال جعفربن فلاح بود.
- پس از آن که ملاقات دست داد به خدا سوگند آنچه را به چشم دیدم بهتر بود از آنچه را به گوش شنیده بودم.
ابن خلکان گفته است: پیش از این ذیل احوال جعفربن فلاح این دو بیت را نوشتم و یادآوری کردم این دو بیت، منسوب به ابوالقاسم محمد بن هانی اندلسی است و برخی هم او را به دیگری نسبت داده است.
ابن انباری گفته است علامه زمخشری در پاسخ او گفت: پس از آن که زيد الخيل به حضور مبارك رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد، مقام رسالت خطاب به وی فرمود در روزگار جاهلیت هرگونه توصیفی که برای من نمودند همه آنها را در روزگار اسلام مشاهده کردم و همگی آن اوصاف در برابر وصفی که تو از من نموده ای ناچیز بود. این انباری گفته: هنگامی که از خانه ابن شجری بیرون آمده به شگفت آمدیم، چگونه بود شریف، برای ابراز احساسات خود از شعر استفاده کرد و زمخشری از حدیث استفاده نمود با آن که زمخشری، مرد ایرانی بود.
ابن خلکان گفته است: آنچه را نوشتم، عين كلام ابن انباری نبوده است بلکه نقل به معنی کرده ام زیرا من ملاقات مزبور را از کتابی نقل نکرده ام بلکه مدت زمانی بود این پیش آمد را به خاطر داشتم و این تذکر از آن جهت بود هرگاه پیش آمد مزبور را در کتاب ابن انباری دیدند و به اختلافی برخورد کردند بر من ایراد نگیرند و نگویند که در نقل آن تسامحی کرده ام.
ابوالسعادات در کرخ بغداد به نیابت از پدرش طاهر، منصب نقابت سادات را عهده دار می شد و سر آینده ای ماهر بود از سروده های او چکامه ای است که در ستایش از وزير نظام الدین، ابونصر مظفر بن علی بن محمدبن جهیر گفته و آغاز آن چکامه این است :
هذي السديرة و الغدير الطافح
فاحفظ فؤادك إني لك ناصح
یا سدرة الوادي الذي إن ضله ال
ساري هداه نسره المتفاوح
هل عائد قبل الممات لمغرم
عیش تقضي في ظلالك صالح
ص: 464
ما أنصف الرشأ الضنين بنظرة
لما دعا مصغي الصبابة طامح
شط المزار به وبوا منزلا
بصميم قلبك فهو دان نازح
غصن يعطفه النسيم وفوقه
قمر يحف به ظلام جانح
و إذا العيون تساهمته لحاظها
لم يرو منه الناظر المتراوح
و لقد مررنا بالعقيق فشاقنا
فيه مراتع للمها و مسارح
ظلنا به نبكي فكم من مضمر
وجدا أذاع هواه دمع سافح
مرت شؤون رسومها فكأنما
تلك العراص المقفرات نواضح
ياصاحبي تأملاحتما
وسقی دیاركما الملك الرائح
أد می بدت بعيوننا أم ربرب
أم خ رد أكفالهن رواجح
أم هذه مقل الصوار رنت لنا
خلل البراقع أم قنا و صفائح
لم تبق جارحة وقد واجهنا
إلا وهن لبابهن ج وارح
كيف ارتجاع القلب من أسر الهوي
و من الشقاوة أن يراض القارح
لو بله من ماء ضارج شربة
ما أقرت للوجد فيه لواقح
- این است آن نهال سدر و این همان گودالی است که آبش خشکیده اینك دل خوش دار و اندرز مرا بپذیر.
- ای درخت سدری که در این بیابان روئیده شده ای هر گاه کسی که در بیابان قرار بگیرد و راه خود را گم کند بوی آن که همه جا را گرفته وی را راهنمائی می نماید.
. آیا کسی که تو را پیش از مرگ، دیدار کند ناراحتی احساس کرده است با آن که لذتی که در زیر سایه تو به پایان برسد لذتی بس گوارا است.
- دیدار او برای ما ارزنده است لیکن برخلاف انتظار کسی که مانع دیدار می شود دست از انصاف برداشته و اشتیاقی را که دیدگان به دیدار او دارند از آنها ممانعت می نماید.
- زیارتگاه او دور است لیکن هرگاه او را در دل خود راه بدهی زیارتگاه او نزديك خواهد بود.
- شاخه ای که نسیم، او را کج می کند بر فراز آن ماهی است که آن را در تاریکی شب آشکارا می سازد.
ص: 465
- هرگاه پلکهای دیدگان او را هدف خویش قرار بدهند، هیچ دیدهای او را هدف تیر بلای خود قرار نمی دهد.
- در هنگام عبور کردن از وادی عقیق، آنجا بر ما گران تمام شد که به چراگاههای گاوهای وحشی و پرندگان دیگر برخورد داشتیم.
- وضعیت آنجا ما را بر آن داشت که اندکی آرام گرفتیم و از شوق دل گریستیم و اشك چشم که چون سیلابی روان بود عشق او را به اطراف پراکنده ساخت .
- این پیش آمد کاری کرد که آثار آنها از بین برود، چنان که گویا بیابانهایی است که هیچگونه اثری در آن وجود نداشته است.
- ای دو دوست من که آرزومندم همیشه زنده باشید و همواره سرزمین شما تر و تازه بماند اندکی درنگ کنید.
- آیا خون دوری از تو چشم ما را فراگرفته و یا گلهای قرمز رنگ است که در پیش دیدگان ما ظاهر گردیده و یا دستهائی است که به حالت سکون برگذار نموده است.
- و با دیدگان گاوهای وحشی است که از میان نقابها به ما چشمک می زند و یا گونه های قرمز رنگ فریبا است.
به هیچ عضوی با ما روبرو نشد مگر آن که آن عضوها از اعضای خانه های آنها بودند.
- آری دل از علاقه و عشقی که دارد دست برنمی دارد و چه بسیار ناگوار است که زخم داری به ریاضت و زحمت وادار بشود.
- هرگاه با اندك آب قرمز رنگی آلوده گردد بر اثر وجد و سروری که در او ایجاد شده است هیچ گونه تلقیحی در آن اثر نمی کند.
ابن خلکان گفته است: از این پس به ستایش از وزیر پرداخته است و من به مناسبت این که کلام به درازا نکشد از ایراد مابقی آن چکامه خودداری کردم و مقصود من آن است که به پاره ای از سروده های وی که حاکی از سبك اوست اشاره کنم.
از اشعار اوست:
هل الوجد خاف والدموع شهود
وهل مكذب قول الوشاة جحود
ص: 466
و حتى متى تفني شؤونك بالبكا
وقدحدحدا للبكاء لبيد
و إني و إن جفت قناتي كبرة
لذومرة في النائبات جليد
- آیا با داشتن اشك چشم که گواه صادق من است باز هم از برای وجد و سرور بیم و هراسی وجود دارد و آیا کسی هست که گفته سخن چینان منکر را تکذیب نماید.
- تا کی و تا چه زمانی آبروی خود را به گریستن می ریزی با آن که لبید شاعر برای گریستن، اندازه ای را تعیین کرده است.
. در عین حالی که نیزه من از کهنگی خشک شده باز هم در تمام پیش آمدها چابك و دلاورم.
ابن خلکان گفته است: این شجری در ابیات خود، توجه به ابیات لبيد بن ربيعه داشته که می گوید:
تمنى ابنتاي أن يعيش أبوهما
و هل أنا إلآمن ربيعة أو مضر
فقوما فنوحا بالذي تعلمانه
ولا تخمشا وجها و لا تحلقا شعر
و قولا هو المرء الذي لا صديقه
أضاع و لا خان العهود و لاغدر
إلى الحول ثم اسم السلام عليكما
و من يبك حولا كاملا فقد اعتذر
- دو تن دختر من، درخواست دارند که پدرشان نمیرد و زنده بماند و مگر من در زنده ماندن از مردم ربیعه و مضر نمی باشم.
- آری در مرگ خودم به آنها توصیه کردم آن گونه که فراگرفته اید بر من نوحه سرائی کنید و در هنگام نوحه سرائی، صورت نخراشید و موی سر نه تراشید.
. و بگوئید این شخص متوفا، کسی است که دوستش را نرنجانیده و خلاف پیمان نکرده و حیله گری ننموده. ا . و تا يك سال به این حال به سر ببرید و پس از آن که آرزوی سلامتی شما را دارم متوجه باشید کسی که يك سال تمام نوحه سرائی کند از آن به بعد، عذر او پذیرفته می شود.
ابوتمام طائی هم به همین مضمون اشاره کرده است:
ظعنوا فكان بكا حولا بعدهم
ثم ارعويت فذاك حكم لبيد
ص: 467
- از کنار من رفتند و پس از مفارقت ایشان مدت يك سال گریستم و آرام گرفتم و به دستور لبید رفتار کردم.
شريف ابو السعادات، اظهار داشته است ابو اسماعيل حسین طغرائی که بیش از این هم اشاره شد، ابیات زیر را که ساخته طبعش بود برای من نقل کرد:
إذا مالم تكن ملك مطاعة
فكن عبدا لمالكه مطيعا
و إن لم تملك الدنيا جميعة
كما تهواه فاتركها جميعا
هماسببان من ملك و سك
ينبلان الفتى الشرف الرفيعا
فمن يقنع من الدنيا بشيء
سوى هذين عاش بها وضعيا
. هر گاه پادشاه نیرومندی نمی باشی بنده کسی باش که شهریاری جهان را در دست دارد و از دستور او پیروی کن.
- و اگر از همگی آسایش جهان برخوردار نمی گردی و آن چنان که باید به خواسته خود نمی رسی از همگی جهان، دست بردار.
- پادشاهی و دست کشیدن از جهان، دو راهی است که جوان مرد را به بالاترین بزرگواری می رساند.
- این کسی که می تواند به اندکی از جهان بسازد دل بستگی جهان را پیشه خویش نماید به پست ترین گرفتاری دچار خواهد شد.
ابوالسعادات با ابومحمد حسن بن احمدبن محمدبن حكينا بغدادی خزیمی سراینده بنام که ذیل احوال ابو محمد، قاسم بن علی حریری مؤلف مقامات همان طور که فضلای هر زمانی با یکدیگر گفتگو دارند به مشاجره می پرداختند و به رد و ایراد عليه یکدیگر اقدام می نمودند. یکی از مشاجرات آنها هنگامی بود که ابو محمد خزیمی به ابیاتی از او رسید این دو بیت را علیه او گفت:
ياسيدي و الذي يعيذك من
نظم قريض يصدا به الفكر
مالك من جدك النبي سوى
أنك ما ينبغي لك الشعر
۔ ای سید من، به آن خدائی که تو را از سرودن شعری که اندیشه در سرودن آن مداخله داشته باشد باز می دارد.
ص: 468
- از جد خودت، ارثی نبرده ای جز آن که شایسته سرودن اشعار نمی باشی.
سروده ها و ماجراهای این شجری فراوان است بهتر آن که به کوتاهی بپردازیم. ابن شجری در ماه رمضان سال 450 هجری متولد شد و در روز پنج شنبه، بیست و ششم ماه رمضان سال 540 ه. ق در سن نود سالگی درگذشت. و فردای آن، در خانه ای که در کرخ بغداد داشت، مدفون گردید، (رحمه الله تعالی).
شجری: به فتح «شین» نقطه دار و «جیم» مفتوح و مابعد آن، «را» و «یاء» منسوب به شجره است که از قرای اطراف مدينه «على ساكنها افضل الصلوة و السلام» می باشد و شجره، نیز نام مردی است که عرب معاصر و افراد پس از آن به وی می بالیده و گروه بسیاری از دانشمندان و مردم دیگر به وی منتسب می باشد و در حال حاضر، نمی دانم سید هبة الله به کدام يك از قریه مدینه با آن مرد انتساب دارد و ممکن است یکی از نیای او به نام شجره موسوم بوده است. پیش از این، چگونگی کرخ را ذیل احوال معروف کرخی یاد کردیم و اینك نیازی به اعاده نمی باشد (1)- ( پایان). الشيخ منتجب الدین، در فهرست می نویسد: ابوالسعادات سید هبة الله بن علی بن محمدبن حمزه حسینی، فاضل صالح و مؤلف كتاب الامالی است به عده بسیاری از فضلا، دست یافته ام که امالی را بر وی قرائت کرده اند پایان.
مؤلف گوید: شیخ معاصر در امل الآمل به همان مطالبی بسنده کرده که شیخ منتجب الدین در فهرست ایراد نموده است.
قطب راوندی در کتاب قصص الانبیاء می نویسد: ابوالسعادات هبة الله بن على شجری از ابن محمدبن عباس از پدرش از صدوق برای ما چنین حکایت کرد. است
مؤلف گوید: سزاوار نیست در سرلوحه شرح حال ابن شجری وی را به عنوان سیادت یا شرافت (سید، شریف) و مراتب دیگر نسائیم. با آن که چندین
ص: 469
مرتبه در این کتاب، نگارش دادیم، شجری، عنوان طائفه هائی از سادات می باشد. و پیش از این هم، كلام ابن خلکان را نقل کردیم که وی را به عنوان (شریف) یاد کرده است.
آری شجری یکی از سادات حسنی است و در نسخه های فهرست منتجب الدین که وی را به لفظ حسینی معرفی کرده است. اشتباهی است که از سوی ناسخان اتفاق افتاده است.
یکی از فضلا در حاشیه بعضی از نسخه های اجازه شهید ثانی که به شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی داده است ذیل متن اجازه شهید ثانی که نوشته است از شیخ برهان الدين قزوینی از سید هبة الله بن شجری نحوی از ابن قدامه از سید رضی تا به آخر، بخشی از احوال ابن خلکان را نوشته و جمله ابن خلکان را که مرقوم داشته (نمیدانم ابن شجری به کدام يك انتساب پیدا کرده) می نویسد: ممکن است شهید ثانی با ایراد این جمله به شریف هبة الله اشاره کرده باشد.
مؤلف گوید: از سیاق کلام وی، به دست می آید، مراد ابن خلکان از ابن شجری شخصی که شهید ثانی به وی اشاره کرده است نباشد. حال آن که مجالی برای توقف در این موضوع نبوده که هردو عنوان متوجه به يك شخص است و از مطالبی که مفصلا از ابن خلکان نقل کردیم این موضوع به خوبی ظاهر می شود و خدا از حقایق احوال باخبر است. او اضافه می شود که نظرات این سید در کتاب مغني اللبيب ابن هشام و کتابهای نحوی دیگر آورده شده است.
ابو فراس فرزدق همام بن غالب (1)
سراینده توانائی است که در روزگار جریر شاعر بنام عرب می زیسته و به عنوان فرزدق، شهرت داشته و از شیعیان امامی مذهب و مادح حضرت مولانا
ص: 470
على بن الحسين عليهما السلام است و چکامه او که در مدح و منقبت و معرفی از آن جناب بوده در کتابهای رجال اصحاب ما از قبیل رجال کشی و کتابهای دیگر آمده است و علمای رجال وی را ستوده و نام او را در ردیف اصحاب حضرت امام علی بن الحسين عليهما السلام به نگارش آورده اند. در عین حال از حدیثی که از حضرت علی بن الحسين (علیه السلام) روایت شده که در یکی از روزها آن حضرت پول گزافی به فرزدق اعطا فرمود. یکی از اصحاب به عرض رسانید، آیا شایسته است این مبلغ از پول را به این مرد سراینده فاسق اعطا فرمائی؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود، بهترین ثروت، آن مالی است که به وسیله آن، آبرو محفوظ بماند. از سؤال این صحابی به دست می آید که فرزدق، فرد شایسته و ممدوح نبوده برای این که امام گفته آن صحابی را تثبیت کرد و صورت ظاهر جواب هم دلیل بر ناشایستی او می باشد و این خبر در بحارالانوار بلکه در جلاء العيون که هر دو از مجلسی می باشد آمده است. و در ضمن احوال جریر شاعر، بنا به نوشته ابن خلکان، خواهیم گفت، جریر و فرزدق همواره به گفتگو و مخاصمت برمی خاستند و جریر از نظر اکثر از ادبا در سرایندگی نیرومندتر از فرزدق می باشد و علمای ادب معتقداند در میان سرایندگان اسلامی برای جریر و فرزدق و اخطل همتائی نیست.
و مؤلف گوید: فرزدق به فتح فاو راء بی نقطه و پس از آن، زای نقطه دار ساکن و دال بی نقطه مفتوح و در آخر قاف به معنای پاره ضخیم (1)
ص: 471
سید ابوالفتح هلال بن محمدبن جعفر بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب عليهم السلام.
ابیطالب عليهم السلام معروف به حفار
وی فاضل دانشور و عالی مقام و به طوری که به خاطر دارم از اعلام بزرگوار طائفه حقه امامیه است و از مشایخ شیخ طوسی به شمار می رود و از عثمان بن احمد و از اسماعیل بن علی بن رزین و از ابو عثمان بن عبدالرحمن و از عبدالله بن یزیدبن ورقاء خزاعی و از ابوبکر محمد بن عمر جعابی و از عبدالله بن محمد و از ابو القاسم اسماعیل بن على بن على دعبلی و دیگران روایت داشته و سند روایات او از کتابهای شیخ و علمای دیگر به دست می آید.
شگفت اینجا است با آن که شیخ در اسانید کتابهای خود از او بسیار نام برده است در عین حال در فهرست و رجال به ترجمه مستقل او اشاره نکرده و در کتابهای رجال دیگر هم به نام او اشاره نشده است آری علامه حلی در اجازه بنی زهره او را از جمله مشایخ عامه شیخ طوسی یاد کرده و این گونه معرفی از سید ابوالفتح از شخص علامه بر خلاف توقع است.
پیش از این نوشتیم ابوالفتح محمد بن هلال حفار از مشایخ شیخ طوسی است، گمان می کنم اشتباهی از سوی ناسخان به وجود آمده است که هلال بن محمد به محمدبن هلال برگشته باشد و نظیر این اشتباه در هشام بن الياس حائری هم اتفاق افتاده که الياس بن هشام را به جای هشام بن الياس معرفی کرده اند.
از کتاب مناقب امیر المؤمنين عليه السلام تأليف ابن مغازلی شافعی استفاده می شود که ابن مغازلی به توسط ابو محمد احمد بن حسن بن احمدبن موسی قندجانی از ابوالفتح هلال بن محمد حفار مترجم حاضر روایت داشته است.
ص: 472
از کتاب مناقب صدر الائمه اخطب خوارزم به دست می آید که هلال بن احمدبن جعفر حفار از ابوبکر محمد بن عمر جعابی روایت داشته و ابو منصور محمد بن عبد العزيز عدل از هلال روایت می کرده است. به حق باید گفت، احمد به جای محمد، آورده شده و اشتباه ناسخان است .
مقصود از ابو منصور یاد شده همان کسی است که در آغاز الصحية الكاملة و کتاب دیگر به عنوان شیخ صدوق ابو منصور محمدبن محمدبن احمدبن عبدالعزيز عکبری معدل شناخته شده است .
حفار علاوه بر مشایخ یاد شده از گروه دیگر از قبيل عبد الله بن محمد و ابو قلابه و ابو سليمان محمدبن حمزة بن محمدبن احمدبن جعفر بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام روایت می کرده و ابوسلیمان از علی بن محمد بزاز روایت داشته و همچنین سید ابو الفتح از اسماعیل بن على بن رزین روایت می کرده است.
و گاهی در طی پاره ای از اسانید اخبار کتاب فضائل اخطب خوارزم چنین آمده است خبر داد به ما، مهذب الائمة از ابوبکر محمد بن حسین بن علی از محمدبن عبدالعزيز ابو منصور معدل از هلال بن احمد بن جعفر حفار از ابوبکر محمد بن عمر تا به آخرسند.
و گاهی در ضمن پاره ای از اسانید اخبار فرائد السمطين حموی چنین آمده است: شيخ رئيس ابو عبدالله قاسم بن فضل بن احمد بن محمود ثقفی از هلال بن محمد بن جعفر بغدادی از ابوالقاسم اسماعیل بن علی بن على بن رزین در واسط از پدرش علی بن على از حضرت رضا عليه السلام. این سند خالی از تأمل نمی باشد زیرا وی با دو واسطه از حضرت رضا عليه السلام روایت کرده است.
وی از فضلا و علما و متکلمان بوده و به پندار من از دانشوران روزگار شاه عباس کبیر صفوی است .
و از تألیفات او شرح مزجی است که بر تهذیب المنطق علامه تفتازانی تدوین کرده و من آن شرح را دیده ام.
ص: 473
وی از دانشوران بنام اصحاب اماميه است و در اقسام علوم، تألیفاتی دارد و حدود ششصد هجری می زیسته است.
شهید اول (ره) در یکی از یادداشتهایش که من به نقل از خط شریف او یادداشت کرده ام از معجم البلدان یاقوت حموی، نقل کرده است یحیی بن ابوطی احمدبن طائی
حلبی یکی از دانشورانی است که فن ادب و فقه و اصول را به آئین امامیه فراگرفته و در انواع علوم هم تألیفاتی دارد. وی اظهار داشته است پدرم به من گفت: فرزند برای من نمی ماند و پس از آن که مدت پنج سال یا هفت سال به تربیت آنها همت می گماشتم در می گذشتند. از سوی دیگر به من، مژده داده بودند که بیست و پنج فرزند روزی تو خواهد شد، من از مرگ آنها بيمناك بودم، و همواره از خدای متعال درخواست می کردم، فرزندی روزی من بفرماید و بر من منت گذارد تا آن فرزند باقی بماند. طولی نکشید همسرم وفات یافت در رؤیا دیدم گویا وارد مسجد بزرگی شده و در آنجا گروهی از مردم حلب اجتماع کرده اند که آنها را می شناسم، بر آنها سلام کردم در آن حال یکی از حضار از جا برخاست و دست مرا گرفت و مرا در یکی از گوشه های مسجد نشانید و سبزی به من داد که هیچ گیاهی را به خوشبوئی آن استشمام نکرده بودم هنگامی که آن سبزی در دست من قرار گرفت به صورت گلی در آمد و از زیبائی و بوی خوش آن به شگفت آمده
ص: 474
بودم در آن حال آن گل پژمرده شد و از دست من به زمین افتاد از این پیش آمد به سختی اندوهناك شدم آن مرد به من تهنیت گفته و اضافه کرد جز این گل، گل دیگری را از دست نخواهی داد. به آن مرد گفتم تو کیستی؟ که خدا تو را نيك بخت بسازد؟ گفت: سالمم! در حالی که از دیدن رؤيا فرحناك بودم از خواب بیدار شدم و رؤیا را این چنین تعبیر کردم که آن سبزی، زن شایسته ای است که روزی من می شود و گلی که در آن ظاهر شد فرزندان همان زن اند و آن گل که از دست دادم فرزندی است که از دست می دهم و نام آن مرد که سالم است مژده می دهد که فرزندان دیگر تو سالم می مانند، طولی نکشید با دختر فقیه مغربی ابو منصور محمدبن ابوعبدالله بختري طائی، وصلت کردم و فرزندی از او به نام على روزی من شد، از حوادث دهر، يك سال و چند روز از عمر او نگذشته بود از دنیا رفت، اندوه گذشتگانم را تجدید کرد و در ضمن آن از داشتن فرزند مأیوس گردیدم، روزگاری نگذشت که احساس کردم همسرم آبستن شده است خرسند گردیده و همتم زیادتر شد و در هر نمازی که می خواندم به خواندن دعا و درخواست اجابت آن کوشش زیاد داشتم و در ضمن آن، به اطلاع من رسیده بود هرگاه کسی طالب فرزندی باشد در نماز تهجد در دعای دست (قنوت) نماز وتر پیش از آن که به رکوع برود این دعا را بخواند.
رب لاتذرني فردا و انت خير الوارثين، رب هب لي من لدنك ذرية طيبه انك سميع الدعاء، اللهم لاتذرني فردا وحيدا مستوحشا فيقصر شکری عند تفکری، بل هب الى من لدنك دنيا و عقبا ذکور و اناثا أسكن اليهم في الوحشة و آنس بهم في الوحدة و أشكرك عند تمام النعمة، يا وهاب يا عزيز يا عظيم أعطني في كل عافية منا منك و ارزقنی خیرآ حتى أنال منهم رضاك عني في صدق الحديث و شكر النعمة و الوفاء بالعهد انك على كل شئ قدير : پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگان می باشی پروردگارا از سوی خودت فرزندان و نوادگان شایسته ای به من کرم کن و درخواست مرا بپذیر که تو هستی که دعای مرا می شنوی، پروردگارا مرا تنها مگذار که از تنهائی به وحشت افتم و آنگاه که به اندیشه تو درمی آیم از سپاس گزاری تو باز بمانم بلکه پروردگارا از تو می خواهم تا دنیا و عقبی و فرزند پسر و دختر به من روزی کنی تا از این راه، ترس و بیم را از خود دور بسازم و در هنگام تنهائی با آنها انس بگیرم و آنگاه که
ص: 475
نعمت تو به اتمام برسد به سپاس گزاری از تو بپردازم ای خدای وهاب که همواره بخشایش تو ما را رهین منت خود قرار می دهد و ای خدای بزرگ، عافیت و تندرستی را نصیب من بگردان و از خوبی برخوردارم بساز تا از سوی آنها به خرسندی تو نایل بیایم و راست بگویم و از نعمت تو شکر گزاری کنم و به پیمان خویش وفا نمایم که تو بر همه چیز توانائی». آری به خواندن این دعا مواظبت می کردم، در اوائل ماه شوال بود پس از نماز و بعد از فارغ شدن از ذکر که در زیر آسمان یعنی در حیاط منزل قرار داشتم در خواب دیدم که مردی از دیوار منزل بیرون آمد و در پشت سر من در طرف شمال توقف کرد و آغاز سوره مریم را تا «اسمه يحيی» تلاوت نمود. پس از آن که از خواب بیدار شدم با خود گفتم از این خواب استفاده می شود فرزندی خدای متعال به نام یحیی به من اعطا می کند و این فرزند باقی می ماند و از خدا سپاس گزاری کردم بار دیگر خواب بر من غلبه کرد همان مرد را دیدم که در برابر من قرار گرفت و آیه مبارکه «یا مریم» را تا «و يرث من آل يعقوب » تلاوت کرد و ساکت شد، از خواب بیدار شدم، تعبیر کردم، از این رؤیا به دست می آید، فرزند باقی می ماند و از من ارث می برد، و به شکر خدا پرداختم و در این حال بودم که بامداد دمید به فریضه صبحگاهی اشتغال ورزیدم.
یحیی می گوید: پدرم می گفت آن شب که تو متولد شدی در خواب دیدم کسی سوره مریم را تا آیه «و آتيناه الحكمة صبيا» تلاوت کرد از خواب بیدار شدم، زنانی که در آن هنگام حضور داشتند خنده کنان نزد من آمدند و مرا به فرزند پسری مژده دادند از خدا سپاس گزاری کردم و تو را نزد خود طلبیدم، اذان به گوش راست و اقامه به گوش چپ تو گفتم و کامت را با تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام که با آب خوشگواری مخلوط شده بود برداشتم و نام تو را یحیی و کنیه ات را ابوالفضل انتخاب کردم و میلاد تو در اوائل شوال سال 575 ه. ق و مصادف با سالی بود که امام ناصر در آن سال به والی گری رسیده بود.
ص: 476
داشته است: وی از مشایخ اصحاب ما می باشد لیکن به پندار من، مترجم حاضر از علمای عامه است و مؤلف آن رساله، اشتباه کرده است. و دور نیست این شخص، همان مؤذنی مشهور باشد که مفتاح سکاکی را شرح کرده است.
وی فاضل دانشور و بزرگوار و از فضلای بزرگ و مؤلف كتاب منهج التحقيق است و مؤلف كتاب الانوار البدرية في كشف شبه القدرية پاره ای از اخبار و تحقیقات دیگر را از آن نقل کرده است از جمله می نویسد: وی در آن کتاب، اظهار داشته است، مجبره یعنی عامه را از آن جهت اهل سنت گفته اند که معاویه، سالی که مردم را به سب حضرت مولی علی (علیه السلام) تشویق نمود آن سال را «عام السنة» نامید و به همین مناسبت آنان به اهل سنت، معروف گردیدند.
مؤلف گوید: از نقل این موضوع، به دست می آید، شیخ مترجم از شیعیان است. و در یکی از کتابهای اصحاب دیدم، آن گاه که یزید، حضرت سیدالشهدا علیه السلام را شهید کرد و سر مطهرش را به شام آوردند دستور داد آن سر مطهر را بر دروازه شهر یا در ورودی کاخ او نصب کردند و هر کسی که می خواست به یزید تقرب پیدا کند و علاقه خودش را نسبت به کار او نشان بدهد و از آن حضرت عليه السلام شماتت نماید از آن در وارد کاخ یزید می شد و آن شخص را به این جهت «ستی» یا «اهل سنت» گفتند.
شیخ حسن بن علی بن عبدالعالی در کتاب عمدة المقال في كفر اهل الضلال می نویسد: همدستان معاویه و امویهای دیگر، خود را اهل سنت و جماعت قلمداد می کردند و اظهار می داشتند ما از آنهایی به شماریم که سب على عليه السلام و گروهی از بنی امیه را، ستت خویش قرار داده ایم و در روزگار عباسیها که دوستان اهل بیت عليهم السلام آنها را از این نقطه نظر مورد تشنیع و اعتراض قرار دادند، تدلیس کرده و گفتند مراد ما از سنت، سنت و رویه پیمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و جماعت اصحاب اوست تا آنجا که نوشته است این نام، هم اکنون به این گروه گفته می شود و خود آنها از چگونگی وجه تسمیه اش بی اطلاع می باشند.
ص: 477
از کرابیسی نقل کرده وی گفت: نخستین کسی که این نام را بکار برد یزیدبن معاویه بود، آن گاه که سر مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را از در مخصوص نزد او بردند هر کس که از آن در داخل می شد او را ستی می گفتند. مؤلف الزواجر و المواعظ (1) گفته است معاویه، آن سال را «عام السنة» نامید. ابن عبد ربه در کتاب العقد می نویسد: آن گاه که حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه صلح کرد معاویه آن سال را «عام الجماعة » نامیده است. از گواهی علمای عامه، به دست می آید که ریشه نام گذاری آنها از کجا به دست آمده است.
ابن طاووس در کتاب الطرائف (2)و دیگری نیز همین وجه تسمیه را نقل کرده است.
تاریخ عالم آرا می نویسد: مرد فاضل صاحب حال و از اصحاب فضل و کمال و بسیار خوش صحبت و شکفته طبع و مطایبه دوست بود و شاه تهماسب صفوی را توجه و التفات تمام به مشارالیه بود و به خدمت معالجه غربا و مردم بی مؤنث گشته، رتق و فتق شربتخانه خیری به آن جناب تعلق داشت بدین جهت به حکیم خیری، مشهور شده بود و دو پسر قابل داشت، حکیم نورالدین، علی و حکیم شرف، هر دو مورد تربیت پدر بودند و در خدمت مرجوعه، معاونتش می نمودند، مرد سخی طبع، مهمان دوست بود، در آخر ایام حیات او، پسرانش، هر دو از زراعت و عمارت و محصول حلال خود، سفره درویشان بر سر راه گشود، به خدمت اعزه و آینده و رونده قیام می نمودند. پایان (3)
ص: 478
وی از دانشوران بزرگوار اصحاب ما می باشد و سال 305 ه. ق از ابو الحسين نحوی روایت می کرده است. و سید علی بن ابی طالب حسني آملی و سید محمد بن جعفر حسنی استرابادی از وی روایت داشته اند و شیخ منتجب الدین بن بابویه، با سه واسطه در بعضی از احادیث کتاب الاربعين خویش از وی روایت می کرده. لیکن ترجمه او را در کتاب فهرست ایراد ننموده است.
از تألیفات این بزرگوار کتاب الامالی است (1)و سیدبن طاووس در کتاب اقبال برخی از اخبار را از آن کتاب نقل کرده است.
مؤلف گوید: در یکی از مدارك نام پدر یحیی (حسن) آمده است و در همان جا از این سید، به یحیی بن حسین حسینی تعبیر نموده و نام جدش (هارون) را به جهت رعایت اختصار متذکر نشده است. بنابراین، تغایری در کار نخواهد بود و گاهی هم او را سید حسین بن یحیی معرفی کرده است. و در یکی از سندهای برخی از کتابهای اربعین که گویا از جد شيخ منتجب الدین باشد چنین آمده است: خبر داد به من ابوعلی محمد بن محمد مقری (رحمه الله) به قرائتی که بر او داشتم از سید ابوطالب یحیی بن حسین بن هارون حسنی، از ابواحمد، محمدبن على (رحمه الله) از محمد بن جعفر قمی، از احمدبن ابوعبدالله رقی، از حسن بن محبوب، از صفوان بن یحیی، از حضرت صادق عليه السلام.
من در کتابهای رجال، ترجمه مترجم حاضر را به همین اندازه از تفصيل هم به دست نیاورده ام آری آنچه در کتابهای مزبور آمده وی را چنین معرفی کرده اند یحیی بن حسن علوی مؤلف كتاب مسجد النبي (صلی الله علیه و آله) و این که او از تلعکبری روایت داشته است (2)
ص: 479
پیش از این و در آینده هم گروهی را به عنوان یحیی معرفی کرده و معرفی خواهیم کرد که ممکن است همه آنها عنوان يك شخص باشد به همین مناسبت باید دقت نمود تا اشتباهی اتفاق نیفتد.
وی از دانشوران بزرگوار و معاصر با علامه و دیگران بود بلکه از معاصران فرزندش شیخ فخر الدين هم می باشد.
استاد استناد ایده الله تعالی در مجلد سوم صلات بحار به مناسبت یادآوری از سند دعای صباح و مساء حضرت مولی علی علیه السلام پس از آن که آن دعا را از اختصار المصباح سيد ابن باقی نقل کرده است و همچنین به سند دیگر از شیخ علی کر کی یاد کرده است و پیش از این ذیل ترجمه ملا درویش محمد اصفهانی به آن اشاره نمودیم. می نویسد: در یکی از کتابها، سند دیگری، برای آن دعا به دست آوردم و آن این است که شریف یحیی بن قاسم علوی، اظهار داشته است، صحیفه بالابلندی را به دست آوردم در آن صحیفه به خط مبارك سيد و جدم امیرالمؤمنین علیه السلام چنین توقيع شده بود: بسم الله الرحمن الرحيم، دعای حاضر همان دعائی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من
ص: 480
آموخت و خود آن بزرگوار هر بامداد به خواندن آن دعا مواظبت می فرمود و دعا این است: اللهم يا من دلع لسان الصباح تا به آخر دعا (1)
در آخر آن صحیفه، چنین توقیع فرموده است «كتبه علی بن ابیطالب در ساعت آخر روز پنجشنبه 11 ذیحجه سال 25 ه. ق.
و خود شریف گفته است: من، دعای صباح را از خط مبارك آن حضرت که به قلم کوفی بر ورق آهو مرقوم فرموده بود در 27 ذیقعده سال 734 ه. ق در این جا، نقل کردم (پایان).
و مؤلف گوید: اصل خط مبارك حضرت مولانا امیر المؤمنین علیه السلام در روزگار ما در «خلج فارس» موجود بود و همان خط شریف را به سلطان عصر ما اهدا کردند و هم اکنون آن خط مبارك در خزینه سلطان، موجود می باشد.
یحیی بن حسن بن سعيد هذلی حلی . وی فاضل دانشور وعامل کامل فقيه ادیب و نحوی، معروف به شیخ نجيب الدين، مؤلف كتاب الجامع و پسر عموی محقق مؤلف الشرایع است و او را گاهی یحیی بن سعید می گویند و اسامی نیاکانش را بجهت اختصار، حذف می کنند.
و فرزندش شیخ صفی الدین ابو عبدالله بن شیخ نجیب الدین ابو احمد یحیی هم از علما بوده و ترجمه حالش پیش از این یادآوری شده است.
به طوری که از اسانید اربعین شهید (قدس سره) استفاده می شود گروه بسیاری از
ص: 481
دانشوران از یحیی بن سعید روایت داشته است از جمله سید مجدالدین، ابوالفوارس محمد بن علی بن اعرج حسینی پدر سید عميد الدين، و یحیی نیز از گروه بسیاری روایت می کرده از قبیل سید فقيه محيي الدين ابو حامد محمدبن عبدالله بن على بن زهره حسینی (1).
شیخ معاصر در امل الأمل می نویسد: شیخ ابوزکریا معروف به یحیی بن سعید فرزند احمدبن یحیی بن حسن بن سعيد هذلی از فضلای روزگارش بوده است و سید عبدالکریم بن احمدبن طاووس، کتاب معالم العلماء ابن شهر آشوب و کتابهای دیگر را از وی روایت می کرده و من این سند را به خط خود ابن طاووس دیده ام و علامه حلی هم از وی روایت داشته است. کتاب جامع الشرایع و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد. علامه او را به عنوان پارسائی و پرهیز کاری ستوده است.
ابن داوود گفته است: یحیی بن احمدبن سعید، استاد ما پیشوای بس دانا و پرهیزکار و رهبر دانشوران روزگار خود بود و از فنون ادبی و فقهی و اصولی کمال بهره وری را داشته و از فضلای دیگر پرهیزکارتر و پارساتر به شمار می آمده است تألیفات محققانه ای دارد از قبيل الجامع للشرایع در فقه و المدخل در اصول فقه و کتابهای دیگر و سال 690 ه. ق درگذشته است.
شیخ حسن و دیگران نوشته اند: نجیب الدین یحیی بن احمدبن یحیی بن حسن بن سعید، پسر عموی محقق، جعفر بن حسن بن یحیی بن حسن بن سعید حلی است.
علامه در اجازه(2) خود می نویسد: شیخ اعظم، خواجه نصیر الدین محمدبن حسن
ص: 482
طوسی وزیر سلطان هولاكو بود، هولاكو وی را به عراق گسیل داشت، خواجه وارد حله شد فقهای آن سرزمین گرد او اجتماع کردند، خواجه از فقیه نجم الدین ابوالقاسم، جعفر بن سعيد (محقق حلی) پرسید: اعلم این گروه کیست؟ محقق پاسخ داد: همگان از فضلا و علما می باشند چنان که هر گاه یکی از آنها در فنی مبرز باشد دیگری در فن دیگر مهارت دارد. خواجه پرسید: كدام يك از ایشان در فن کلام و اصول فقه، مهارت دارد و اعلم از دیگران است؟ محقق پدر من سدید الدين، يوسف بن مطهر و فقیه مفیدالدین محمدبن جهم را معرفی کرد و گفت: این دو تن در فن کلام و اصول فقه، اعلم از دیگرانند. شیخ یحیی بن سعید از رفتار محقق ناراحت شد و نامه عتاب آمیز همراه با ابیاتی برای او نوشت و ابیات مزبور عبارت است:
الاتهن من عظيم قدر و إن کن
ت مشارة إليه بالتعظيم
فاللبيب الكريم ينقص قدرة
بالتعدي على اللبيب الكريم
ولغ الخمر بالعقول رمي ال
خمر بتنجيسها و بالتحريم
- شایسته نیست کسی که موقعیتی پیدا کرده است دیگری را مورد اهانت قرار بدهد.
- زیرا هرگاه انسان خردمند و باکرم نسبت به انسان خردمندی توهین کند از موقعیت و مقدار او کاسته خواهد شد.
- شرابی که پلید و محکوم به حرمت است وعقول را بازیچه خود قرار می دهد باید آن را ریخت و از وجود آن، صرف نظر کرد.
در ذیل آن اضافه کرده چگونه در حضور خواجه از ابن جهم و ابن مطهر نام بردی و از من خاطر کردی؟ محقق در پاسخ او نامه ای نگاشت و پوزش خواسته که هرگاه خواجه یکی از مسائل کلام و اصول فقه را می پرسید ممکن بود در پاسخ او متوقف شوی و موجبات سرشکستگی ما را ایجاد نمائی! و مؤلف گوید: یحیی بن سعید از جمله دانشورانی است که علمای شیعه و بزرگان اهل سنت به فضیلت و مقام علمی او اتفاق کرده اند. سیوطی که یکی از علمای عامه است در کتاب الوعات في طبقات اللغويين و النحات می نویسد: یحیی بن احمدبن
ص: 483
یحیی بن سعید نجیب الدين هذلی حلی شیعی، ذهبی می گوید: وی از لغويها و ادبا بود، حافظ حدیث و بینای به لغت و ادب و از رافضیان بزرگوار و شاگرد ابن اخضر(1) بود سال 601 ه. ق در کوفه متولد شد و در شب عرفه سال 689 ه. ق وفات یافت(2).
مؤلف گوید: شیخ جلال الدین، ابو محمد، حسن بن نما حلى و سید شمس الدين محمدبن ابوالمعالی موسوی و دیگر از بزرگان از یحیی بن سعید نجیب الدين، روایت کرده اند.
برخی از بزرگان اظهار داشته است، محمدبن ادريس حتى فقيه بنام (و مؤلف سرائر) جد مادری شیخ نجیب الدین مترجم حاضر است و از کسانی که به این موضوع، تصریح کرده اند شهید اول در کتاب الذكری و سید داماد در حواشی شارع النجاة و سید در حواشی مزبور نوشته است شیخ نجیب الدين، سبط ابن ادریس است یعنی مادر او دختر ابن ادریس می باشد(3)
به طوری که یکی از علما اظهار داشته است یحیی بن سعید از شاگردان پسرعمویش محقق حلی است.
شیخ معاصر در شرح حال مترجم حاضر نوشته است: سید عبدالکریم بن طاووس کتاب معالم العلما را از ابن سعید روایت کرده و من سند این روایت را به خط ابن طاووس دیده ام ) مرادش از ابن طاووس همان سید عبدالکریم است و صورت خطش این
ص: 484
است: «بلغ قرائة على شيخنا العلامه بقية المشيخه نجيب الدين، یحیی بن سعید ادام الله بركته في ثانی عشر ذي القعدة سنة ست و ثمانين و ستمأة كتبه عبدالکریم بن طاووس الحسنی حامد مصلية مستغفرة» یعنی این کتاب در سال 686 ه. ق بر شیخ علامه باقیمانده مشایخ قرائت گردید.
و نیز مؤلف گوید: از تألیفات مترجم حاضر کتاب الفحص و البيان عن اسرار القرآن است این کتاب را شیخ زین الدین بیاضی در کتاب الصراط المستقیم به وی نسبت داده است و اضافه کرده نجیب الدين، در تألیف این کتاب، آیات داله بر اختیار بنده را با آیات داله بر جبر را مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده است که آیات اختیار هفتاد بار بیشتر از آیات جبر می باشد.
از تألیفات اوست کتاب نزهة النظر في الجمع بين الأشباه و النظائر این کتاب را گروهی از علما از آثار او نام برده اند و استاد استناد در اول بحار به این معنی تصریح کرده است و آن کتاب را همراه با کتاب جامع الشرایع یادآوری کرده و مطالبی را از هر دوی آنها نقل نموده و هر دو کتاب را مورد اعتماد خود قرار داده است و اضافه کرده این هر دو کتاب، از تألیفات شیخ افضل، نجیب الدین یحیی بن سعید است و مؤلف آنها از مشاهیر علمای دقیق النظر بوده و تحقیقات او در میان متأخران از علما، متداول می باشد و او پسر عموی محقق حلی مؤلف الشرائع والمعتبر است.
برخی از علما در اظهارنظر خود گفته است کتاب نزهة الناظر از تألیفات نجيب الدین نمی باشد. و نسخه ای از آن کتاب، در نزد ما موجود است. و کتاب ارزنده ای است که تحقیقات فراوانی در مسائل فقهی دارد و مسائل مزبور را که متعدد بود و شبه و نظیری داشته در آن ایراد کرده است. ابن داوود مؤلف رجال هم که معاصر با وی بوده کتابی به نام الاشباه و النظائر به همان سبك تأليف نموده است در عین حال، کتاب مزبور را از تألیفات نجيب الدین مترجم حاضر ندانسته اند.
و گاهی برای ادعای خود چنین برداشت کرده اند که بر پشت یکی از نسخه های کهن آن کتاب چنین آمده است که کتاب حاضر از تألیفات شیخ مهذب الدين، حسین بن محمدبن عبدالله می باشد و گاهی به پندار می آید که مهذب الدين، همان شیخ حسین بن
ص: 485
رده باشد و ما پیش از این، تفصیل آن را ذیل شرح حال هر دو ایراد کرده ایم.
در عین حال، نسخه ای که به شیخ مهذب الدين، حسین بن محمدبن عبدالله نسبت داده اند دارای دیباچه زیادی است و به طوری که خود او در آغاز دیباچه مرقوم داشته است این کتاب را برای فرزندش تأليف نموده و نسخه ای که به مترجم حاضر نسبت داده شده دارای دیباچه مفصلی نبوده بلکه در آغاز آن چنین آمده است: «الحمدلله رب العالمين و الصلوة على رسوله محمد و آله اجمعين» سپس می نویسد: آگاه باش این کتاب را برای تو تصنیف کردم و اشباه و نظایر احکام را در آن گرد آوردم و به نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه والنظائر نامیدم، فصل، عبادت فعلی است(1).» تا به آخر.
از تأليف او کتاب معالم الدین در فقه است، این کتاب را نواده شیخ علی کرکی در رسالة اللمعة في مسئلة صلوة الجمعة به وی نسبت داده است.
کفعمی در یکی از مجموعه هایش کتاب کشف الالتباس عن نجاسة الأرجاس را به وی نسبت داده و مسئله نجاست مشرکان را از آن نقل کرده است.
از تألیفات او کتابی است در سفر که شهید در ذکری آن را به وی منسوب دانسته است.
در پشت کتاب نهج البلاغه سید رضی (ره) اجازه ای دیدم که آن را شیخ
ص: 486
نجیب الدین مترجم حاضر به خط شریف خویش برای سید عز الدين، حسن بن علی بن محمدبن علی معروف به ابن أبزر حسینی مرقوم داشته و من صورت آن اجازه را در ذیل ترجمه آن سید ایراد کرده ام و تاریخ آن 655 ه. ق است و خط وی متوسط بوده و نسبش را در آن اجازه چنین آورده است «یحیی بن احمدبن یحیی بن سعید» و لفظ حسن را که یکی از نیاکان اوست از میان یحیی و سعید حذف کرده و کار آسانی است زیرا انتساب به جد شایع است و اسقاط اسم مزبور از همین باب می باشد.
و اجازه دیگری هم نجیب الدین به خط شریف خود در پشت نهج البلاغه برای سید نجم الدین، ابوعبدالله حسین بن اردشیر بن محمد طبری مرقوم داشته و من این اجازه را در ذیل ترجمه وی نگاشته ام و تاریخ آن 677 ه. ق است و خطش متوسط است. و از هر دو اجازه بر می آید، نجیب الدین نهج البلاغه را از سید محيي الدين، ابوحامد، محمدبن عبدالله بن على بن زهره حسینی حلبی از ابن شهر آشوب روایت داشته است تا به آخر سند روایت، و در هر دو اجازه به توسط سید محيى الدين یاد شده از سید عز الدين، ابو الحارث، محمدبن حسن بن علی حسینی بغدادی از قطب راوندی روایت داشته تا به آخرسند.
و یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ، نجیب الدین، را در ردیف مشایخ نام برده و او را چنین معرفی کرده است شیخ نجیب الدین، یحیی بن محمدبن حسن بن سعيد مصنف جامع الشرایع.
مؤلف گوید: ممکن است اشتباهی در نسخه رساله اتفاق افتاده باشد زیرا نام پدر
نجيب الدین، احمد است نه محمد.
شهید اول در شرح ارشاد در بحث قضاء صلوة فائته، مسئله مفرده را در این خصوص به مترجم حاضر نسبت داده و پس از این هم همین مسئله را از جدش شیخ یحیی بن سعید که پس از این یادآوری خواهد شد ذکر خواهیم کرد که وی در آغاز، قائل به تضییق بوده پس از آن، از رأی اولی خود بازگشته و قائل به توسعه شده است.
از اجازه شیخ حسین بن علی بن حماد لیثی واسطی که به شیخ نجم الدين، خضربن محمدبن نعیم مطار آبادی بر می آید که پدر شیخ حسین یعنی شیخ علی بن حماد از شیخ
ص: 487
نجیب الدین یحیی بن سعید مترجم حاضر روایت داشته و از همان اجازه استفاده می شود شیخ نجیب الدين، یحیی بن سعید مترجم حاضر از محقق شیخ ابو القاسم، جعفر بن يحيى
حلى مؤلف الشرایع یعنی پسر عمویش روایت داشته است و از مواضع دیگر هم همین
سند استفاده می شود.
از اجازه شیخ علی کرکی به شیخ علی میسی استفاده می شود: نجيب الدين، یحیی بن سعید، مترجم حاضر از شیخ سعيد فقيه قدوه علما نجيب الدین ، ابو ابراهيم محمدبن نما حلى ربعی و سید سعید اجل علامه امام ادبا و مرجع نسب شناسان و فقیهان شمس الدین ابوعلی، فخار بن معد موسوی روایت داشته است. و در همان اجازه اظهار کرده نجیب الدين يحيى مترجم حاضر از سید امام مرتضی سعید علامه محيي الدين ابوحامد، محمدبن زهره حسینی حلبی اسحاقی از ابن شهر آشوب روایت می کرده و شیخ جلال الدین ابو محمد، حسن بن نما، از نجیب الدین یحیی روایت داشته است لیکن باید دانست که سید جلال الدین یاد شده، سیدبن زهره مشهور مؤلف غنيه نیست بلکه به طوری که در شرح حالش توضیح دادیم وی برادر زاده اوست.
کفعمی در حواشی کتاب فرج الكرب می نویسد: نجیب الدین یحیی بن احمدبن سعید (قدس الله سره) تألیفات مشتمل بر تحقیقات ارزنده ای دارد از قبیل کتاب الجامع در فقه و کتاب المدخل در اصول فقه و کتابهای دیگر.
و یکی از فضلا او را چنین ستوده است.
ليس في الناس فقيها
مثل یحیی بن سعید
صنف الجامع فقها
قد حوى کل شرید
- در میان دانشوران، فقیهی مانند یحیی بن سعید وجود ندارد. - زیرا او کتاب الجامع را که مشتمل بر همگی متفرقات فقهی است تصنیف نموده دیگری در تعریف او گفته است:
یا سعيد الجدود و يابن سعید
ما رأينا كمثل بحثك بحث
أنت یحیی و العلم باسمك يحيا
ظنه العالم المحقق وحيا
ص: 488
- ای پسر سعید و ای کسی که همه نیاکان تو مردم نيك بخت اند نام تو یحیی است و دانش هم از برکت وجود تو زنده می گردد. .
- هیچ گونه بحث و تدریس را مانند بحث تو ندیده ایم تا آنجا که دانشمند محقق بحث تو را به منزله وحی مشاهده می کند.
مؤلف گوید: از پایان کتاب الجامع او به دست می آید نجیب الدین از گروهی از دانشوران از قبیل سید محيي الدين ابوحامد، محمدبن عبدالله بن على بن زهره حسینی حلبی و از شیخ محمد بن ابو البركات بن ابراهیم صنعانی روایت داشته است.
پیش از این به ترجمه احوال صفی الدین، محمدبن نجیب الدین محمدبن یحیی بن سعید حلی اشاره کردیم. پیداست که وی فرزند یا نواده اوست (1)
از اربعین شیخ شهید استفاده می شود: معظم له از زاهد جلال الدين ابو محمد، حسن بن احمدبن نما حتی از شیخ فقيه نجیب الدین یحیی بن سعید از سید محيي الدين ابو حامد محمدبن عبدالله بن زهره حسینی اسحاقی از شریف فقیه عزالدين، أبو الحارث محمدبن حسن بن علی حسینی بغدادی روایت داشته است(2)
از کتاب فرحة الغری سید عبدالکریم بن طاووس استفاده می شود که وی از یحیی بن سعید مترجم حاضر از محمدبن ابو البرکات روایت می کرده است(3)
ملا نظام الدین قرشی در نظام الأقوال می نویسد: یحیی بن احمدبن یحیی بن
ص: 489
حسن بن سعيد عموزاده محقق نجم الدين، امام علامه ورع و قدوه علما همگی فنون ادبی و فقهی و اصولی را دارا بود و از فضلای دیگر پرهیزکارتر و پارساتر به شمار می آمد تصانیفی دارد که همگی آنها مشتمل بر تحقیقات فراوانی است از جمله الجامع للشرایع در فقه و کتاب المدخل در اصول فقه و کتابهای دیگر در ذیحجه سال 690 ه. ق در گذشت(1). علامه (قدس سره) از وی روایت داشته است.
حموینی در فرائد السمطین می نویسد: در ماه ذیقعده سال 671 ه. ق در خانه او به قرائت از او نایل آمده و او از سید محيي الدين ابوحامد محمدبن عبدالله بن علی بن زهره حسنی حلبی از عمویش شریف نقیب امین الدین ابوطالب، احمدبن محمدبن جعفر حسنی (رض) به قرائتی که بر آن دو داشت و آنها از قاضی ابو الحسن علی بن عبدالله بن محمدبن ابی جراده از شیخ جليل ابوالفتح عبدالله بن اسماعیل بن ابوعیسی از ابواسحاق بن ابوبکر رازی از علی بن مهرویه قزوینی روایت کرده است.
مؤلف گوید: از سبك سند به دست می آید پیش از جمله «به قرائتی که بر آن دو داشته اسمی افتاده باشد.
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل عالم و فقیه پارسا و از معاصران است. در شهر فراه از نواحی خراسان می زیسته (2).
مؤلف گوید: در این روزگاران نشنیده ام عالم بنامی در شهر فراه زیست داشته باشد و خود شیخ معاصر به آنچه نوشته است داناتر است.
ص: 490
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی دانشمند محقق و جد محقق، نجم الدين جعفر بن حسن بن یحیی است. فرزندش از وی روایت داشته و نواده اش از فرزندش روایت داشته است. شیخ شهید (ره) او را چنین یاد کرده است شیخ علامه اسعد مغفور رئیس مذهب در روزگارش نجیب الدین یحیی بن حسن بن سعيد مؤلف جامع و کتابهای دیگر (1).
مؤلف گوید: آنچه را که شیخ معاصر از شهید نقل کرده است بیرون از دقت نمی باشد زیرا نجیب الدین یحیی مؤلف الجامع پسر عموی محقق است که به تازگی ترجمه احوال او را نوشتیم نه جد او. و ممکن است اشتباه از آنجا باشد که محض اختصار نسبت او را به جد داده اند زیرا نجیب الدین همان یحیی بن احمد بن یحیی بن حسن بن سعید است .
جد محقق، يحيى اكبر مترجم حاضر از عربي بن مسافر عبادی روایت می کرده و این سند از آغاز اربعین شیخ بهائی و کتابهای دیگر استفاده می شود (2)
مترجم حاضر در روزگار خودش از فقهای بزرگ بوده است. شیخ شهید در شرح ارشاد در بحث قضای نماز فوت شده، قول به توسعه و عدم وجوب تقديم فائته را از او نقل کرده است و اظهار داشته از فقهای متأخر که قائل به توسعه بوده قطب الدین راوندی و نصير الدين عبدالله بن حمزه طوسی و سدید الدین محمود حمصی و شیخ یحیی بن سعید جد شیخ نجم الدين، و نجیب الدین است فرزندش یحیی در تحقیقی که در این زمینه دارد قول توسعه را از وی نقل کرده است.
مؤلف گوید: مراد از فرزندش یحیی همان نواده اش شیخ نجیب الدین است که شرح حالش گذشت.
ص: 491
وی از فضلای شاگردان شیخ علی کرکی است و در شهر یزد از سوی او نیابت داشته و من عده ای از تألیفات او را که به خط خودش بوده در شهر یزد و شهرهای دیگر دیده ام و خطش متوسط است. در مجموعه ای از تحقیقاتش که به خط او می باشد و نزد ما موجود است تألیفات خود را به تفصیل ایراد کرده است. از آن جمله کتاب تلخيص تفسیر کبیر شیخ طبرسی همراه با تحقیقات و نکاتی که خود داشته است؛ تلخيص كتاب کشف الغمة في معرفة الأئمة با اضافاتی که خود بر آن افزوده است؛ شرح الجعفرية استادش شیخ علی به نام التحفة الرضية ؛ هداية التاج في شرح رسالة مناسك الحاج استادش شیخ علی مزبور؛ تلخيص كتاب الدیلمی یعنی کتاب ارشاد القلوب؛ نقد کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق؛ تلخیص کتاب المعارف ابن قتیبه، کتاب الانساب من امامنا القائم بالحق الى آدم عليه السلام و کتاب نهج الرشاد في معرفة حجج الله على العباد از حضرت آدم تا حضرت قائم مهدی علیهما صلوات الله و شناخت اولیا و اعداء و قاتلانشان؛ کتاب اللباب فی اثبات معرفة الانساب؛ تلخیص علل الشرایع صدوق؛ السعادات در دعا و در این کتاب به فوائد ارزنده ای اشاره کرده است؛ رسالة في اسباب الملك ؛ رسالة في علم القرائه ؛ رسالة في زیارت الرضا عليه السلام؛ رسالة في اثبات الرجعة؛ کتاب زبدة الاخبار في فضائل المخلصين الاطهار؛ کتاب مقتل امير المؤمنین عليه السلام؛ كتاب مقتل فاطمة الزهرا علیها السلام؛ كتاب وفات الحسن الزکی علیه السلام پایان آنچه در آن مجموعه به خط شریف او نگاشته شده است.
مؤلف گوید: کتاب السعادات او را که در دعا است در شهر یزد به خط او دیده ام کتاب بزرگی است و از تحقیقات بسیار ارزنده برخوردار است. و به گمانم رساله زيارة الرضا عليه السلام او را هم بیست سال پیش از تألیف این کتاب در استراباد دیده ام.
و کتابهای مقاتل سه گانه او هم اکنون در بحرین و شهرهای دیگر معروف است. و من در آن مجموعه، اجازه شیخ علی کرکی را که برای او به خط شریف خود
ص: 492
نوشته بود مشاهده کردم و تاریخ آن 932 ه. ق است.
بزودی ترجمه یحیی بن حسین بن علی بن ناصر بحرانی را ایراد خواهیم کرد و از نظر من این شخص با مترجم حاضر یکی است بلکه مترجم حاضر با شیخ یحیی مفتی بحرانی مؤلف رساله احوال المشایخ یکی است، لیكن یکی بودن مترجم حاضر با شیخ یحیی یزدی خالی از دقت و تأمل نمی باشد.
وی از شاگردان بزرگوار شیخ علی کرکی بوده و از او روایت داشته است. در اصفهان به مجموعه ای دست یافتم که خط مترجم در آن دیده می شد و خطش متوسط بود و اکثر آن مجموعه بر وی قرائت شده بود و از جمله رساله هائی که در آن مجموعه، به نگارش آمده رسالة البيان شهید و اللمعة في النية و رساله ها و کتابهای دیگر بوده و در همان مجموعه چندین اجازه از شیخ یحیی به چشم می خورد که برای شاگردش شیخ على بن خميس بن عبدالله جزائری نوشته و تاریخ آن 961 ه. ق می باشد.
با توجه به آنچه نوشتیم نمی توان مترجم حاضر را با شیخ یحیی بن حسین بن عشیرة بن ناصر بحرانی پیش یاد شده یکی دانست. بلکه باید گفت مترجم حاضر با شیخ یحیی که معاصر با شیخ بهائی بوده و پس از این به وی اشاره خواهیم کرد یکی می باشد و چگونه اتحادی میان این دو عنوان در کار نباشد با آن که شیخ یحیی که بزودی به نام او اشاره می شود دانشمندی است که استاد فاضل ملا محمد باقر سبزواری و امثال او از معاصرانش مجلس درس او را دریافته اند.
شیخ یحیی مترجم حاضر، تعليقات و تحقیقاتی بر کتابهائی دارد که در آن مجموعه آمده است ویژه تعليقاتی بر رسالة اللمعة في النية تأليف ابن فهد مرقوم داشته است. و نیز تحقیقات متفرقه فقهیه دارد از جمله تحقیقاتی است که برای سند قضاء نماز تهیه کرده است. محتمل است مترجم حاضر با شیخ یحیی مفتی بحرانی که بزودی به احوالش اشاره می شود و رساله احوال المشایخ از تألیفات او می باشد یکی باشد.
ص: 493
وی فاضل دانشور و بزگواری خردمند و متکلم فقیه و مدقق محقق بود در انواع علوم مهارت داشت و دانشوری باجربزه و هوشمند بود گروهی از دانشوران آن زمان از محضر او استفاده کرده اند. از آن جمله استاد فاضل ملا محمدباقر سبزواری (قدس سره) به درس او حاضر می شده. وی در روزگار شاه صفی بلکه شاه عباس اول می زیسته و میپندارم از شاگردان شیخ بهائی است.
استاد فاضل، از وی استجازه کرد به وی اجازه داد. شیخ یحیی با آن که در نهایت فضيلت و كمال بود به طوری که شهرت دارد از
سلیقه شایسته ای برخوردار نبوده و به اصطلاح کج سلیقه به شمار می آمد.
ابن شهر آشوب در معالم العلماء ص 131 می نویسد: وی از مردم بنی زیاره و از متکلمان و پارسایان است. از تألیفات او المسح على الرجلین کتاب بزرگ و ارزنده ای است و ابطال القياس و التوحيد و سائر ابوابه و کتابهای بسیاری هم در امامت تألیف کرده است.
مؤلف گوید: مراد از زیاره (که ابن شهر آشوب نوشته وی، از مردم بنی الزياره می باشد) سید عزالدین شرفشاه بن محمد حسینی افطسی نیشابوری معروف به زیاره است که در نجف اشرف مدفون شده و در باب شین نقطه دار به بخشی از شرح حالش اشاره کردیم. اشکال اینجا است که خود سید شرفشاه در روزگار ابن شهر آشوب می زیسته چگونه او را از بنی زیاره به شمار آورده است، زیرا از ظاهر عبارت وی استفاده می شود که ابو محمد فرزند بلافصل سید نبوده است و از نوادگان او می باشد و هرگاه چنین احتمالی در کار باشد چگونه ممکن است ابن شهر آشوب او را دریافته باشد.
و ممکن است سيد مترجم، همان سید ابوالحسن یحیی بن حسین بن اسماعیل حسینی نسابه حافظ حديث باشد که به شرح حال او اشاره خواهیم کرد.
ص: 494
گاهی او را به عنوان ابوسعد بن طاهر می شناسند شیخ ابوسعید از مشایخ بزرگوار شیخ منتجب الدین بوده و به طوری که از یکی از اسانید احادیث اربعین و حکایات منضم به آن که هر دو از تألیفات شیخ منتجب الدین است (1)بر می آید منتجب الدین، مراتب قرائت را از مترجم حاضر استفاده کرده است. و با این ارتباطی که با وی داشته است او را در فهرست علماء نام نبرده است و از اینجا به دست می آید که وی از علمای عامه است.
شیخ ابوسعید، از سید ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسینی حافظ نسابه که در شهر ری به املای وی رسیده روایت کرده است.
در چند موضع از اربعین منتجب الدین نام پدر مترجم (طاهر) با طای بی نقطه و در چند موضع دیگر (ظاهر) با ظای نقطه دار آمده است.
مشهور آن است که وی از مردم نوبند جان فارس و از لغويها و نحويها و ادبا بوده و پیشوای ارباب عربی و شیعه امامی و معروف به (فرا) است و در عین حالی که استشمام خلافی درباره او می شود از دانشوران بنام شیعه است فراء در سال 207 ه. ق در روزگار مأمون عباسی و پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام در گذشت و تاریخ درگذشت او را ابن اثیر جزری در کتاب الکامل نوشته است و در همان سال هم محمد واقدی مورخ وفات یافته است.
در تاریخ یافعی از قول خطيب محمدبن حسن فقیه، پسر خاله فراء می نویسد: در یکی از روزهافراء خطاب به من گفت کم اتفاق افتاده است عالمی که در یکی از رشته های علمی مهارت یافته و همان علم را وجهه همت خود قرار داده است و بخواهد
ص: 495
در رشته دیگری قدم بگذارد به سادگی از عهده آن برآید، به او گفتم ای بازکریا تو در فن عربیت رنج بسیار برده و دقت به سزائی داری اکنون از یکی از مسائل فقهی از تو پرسشی دارم؟ گفت بگو: گفتم چه گوئی درباره نماز گذاری که در سجده سهو، سهو کرده باشد؟! فراء اندکی اندیشه کرد و گفت چیزی بر او نیست. پرسیدم چرا؟ در پاسخ گفت برای این که اسم مصغر، بار دیگر تصغير بسته نمی شود و دو سجده سهو برای اکمال نماز است و اکمال، اكمال نمی شود از پاسخ او به شگفت آمدم و گفتم گمان ندارم ادیبی مانند تو از مادر زائیده شده باشد و گویند این پیش آمد برای کسائی اتفاق افتاده است.
الفراء به فتح فاو تشدید راء به معنای پوستین دوز است] حافظ سمعانی گفته است مترجم حاضر را بدان جهت فراء نخوانده اند که پوستین دوز یا فروشنده پوستین باشد بلکه بدان جهت گفته اند که با نیروی خدادادی، کلام را به یکدیگر می دوخت و پیوند می داد.
ابوعبدالله مرزبانی گفته است پدر فراء بی دست بود زیرا در واقعه کربلا حضور داشت و در آن واقعه، دستش را از دست داد (پایان)(1)
باز یافعی نوشته است: امام بارع و پیشوای نحوی یحیی بن زیاد فراء کوفی یکی از شاگردان و همدستان کسانی بوده و ریاست نحو و لغت را عهده دار می شده و از همه نحویهای کوفه به فنون ادب داناتر و ماهرتر بوده است و به طوری که برخی از مورخان گفته اند فراء در سال 207 ه. ق وفات یافته است.
از يمامة بن اشرس نمری معتزلی که از خواص مأمون بوده نقل کرده در کنار در کاخ مأمون با فراء، مصادف شدم که در انتظار نشسته و می خواست وارد کاخ وی شود، يمامة گفت، ابهت و عظمت ادیبی را در وی مشاهده کردم، از فرصت استفاده نمودم کنار
ص: 496
او قرار گرفتم از لغت پرسیدم، دریا بود. از نحو پرسیدم بافته بی همتا بود از فقه پرسیدم از اختلاف فقها بینا بود، از نجوم پر سیدم، با خبر از چگونگی سما بود از طب سئوال کردم مطلع از درد و دوا بود از ایام و اشعار عرب پرسیدم باخبر از همه آنها بود. از همگی پاسخهای او به شگفت آمده گفتم تو کیستی؟ و به گمانم، جز فراء دیگری نباشی؟ گفت آری، من فر ایم، به حضور مأمون رسیدم و جریان را به اطلاع مأمون رسانیدم. مأمون بلافاصله به احضار او فرمان داد و همان ملاقات موجبات ارتباط او را با مأمون ایجاد کرد.
قطرب گفته است در یکی از روزها، فراء به حضور هارون الرشید رسید چند بار، کلمات را اشتباه و غلط تلفظ کرد، جعفر بن يحيی برمکی که حضور داشت گفت فراء در گفتگوهای خود مرتکب چند اشتباه شد، رشید گفت آیا در گفتگو اشتباه کردی؟ فراء در پاسخ، اظهار داشت معمول بدويها اعراب است و معمول شهریها، لحن و اشتباه، بنابر این هرگاه معمول بدویها در نظر بگیرم اشتباه نمی گویم و هرگاه به طبیعت شهری خویش توجه کنم، اشتباه می گویم، هارون پاسخ او را پسندید. و می گویم: معمول آنها که به نهایت پایه ای از نحو رسیده اند آن است که در گفتگوهای خود همه جا قانون نحو را رعایت نمی کنند و گاهی متعمدا و به عادت همگان کلمات را با اعراب صحیح ادا نمی کنند و آنها که به مرتبه ای از نحو نرسیده اند برای آن که خود را نحوی و شناسای به قانون نحو معرفی کرده باشند کلمات را با اعراب درست ادا می نمایند و همواره با آنها که اشتباه می کنند به گفتگو می پردازند و برخی از فنون را که فراء گرفته اند به رخ آنها می کشند و درباره این عده و آنها که پایه علمی شان به سرحد کمال رسیده می توان از این مثل استفاده کرد هرگاه کوزه پر آب باشد، آرام است و صدائی ندارد و هرگاه کم آب باشد، صدا می کند و پرسشی دارد.
مأمون به وی دستور داده بود تا فنون نحوی را به دو فرزندش بیاموزد در یکی از روزها که فراء به جهت انجام کاری می خواست از محل تدریس بیرون برود آن دو تن بر یکدیگر سبقت می جستند تا کدام يك زودتر بتواند کفش های استاد را در برابرش قرار بدهد و به اصطلاح جفت نماید و این پیش آمد منتهی به نزاع شد و سرانجام چنین
ص: 497
مصالحه کردند که هريك از آنها يك تای کفش را در برابر يك پا و دیگری تای دیگر را در برابر پای دیگرش قرار بدهد، مأمون که برای هر پیش آمدی جاسوسی معین کرده بود. برای طرز رفتار فراء با خلیفه زادگان هم جاسوسی تعیین کرده بود، جاسوس این پیش آمد را به اطلاع او رسانید، مأمون، فراء را به حضور طلبید. از وی پرسید چه کسی از مردم دیگر، عزیزتر است؟ فراء پاسخ داد هیچ کسی، عزیزتر از خلیفه نمی باشد، مأمون گفت آری ولیکن عزیز ترین مردم کسی است که هرگاه بخواهد از محل خود خارج بشود خلیفه زادگان برای جفت کردن کفش او با یکدیگر به نزاع بپردازند فراء متوجه شده گفت: می خواستم آن دو تن را از آن کار باز بدارم. ليکن به خاطرم رسید هر گاه آنها را ممانعت کنم ایشان را از کار پسندیده ای که در نظر دارند بازداشته ام و در درون آنها شکستی به وجود آورده ام که با ولع تمام می خواستند به انجام آن مبادرت بورزند و روایتی از ابن عباس نقل شده هنگامی که حضرت امام حسن و امام حسين عليهما السلام می خواستند از خانه وی خارج شوند رکاب مرکب آن دو بزرگوار گرفت تا سوار شدند و در پاسخ کسی که به وی اعتراض کرد گفت: «فضل را جز اهل فضل دیگری نمی شناسد». مأمون گفت هر گاه آنها را از آن عمل ممانعت کرده بودی تو را می آزردم و مورد ملامت و عیب جوئی قرار می دادم و تو را گناه کار می دانستم زیرا آنها با عملی که نسبت به تو انجام دادند از منزلت شان کاسته نشد بلکه بر رفعت مقام آنها افزود و از گوهر پاك آنها اطلاع میداد زیرا ثابت است آدمی هر اندازه بزرگوار و عزیز باشد باز هم ارجمندی او در سه چیز است فروتنی برای سلطان و معلم و پدر و اینك در برابر اقدام خیری که کرده اند بیست هزار دینار به آنها می دهم که کمال بزرگداشت را از تو به عمل آورده اند و ده هزار درهم هم به تو می دهم که آنها را به خوبی تأدیب کرده ای - پایان کلام یافعی.
مؤلف گوید: ابن طاووس در چند موضع از کتاب سعدالسعود از کتاب تفسیر فراء که در چند مجلد تألیف شده نقل کرده است
سیوطی شافعی در طبقات النحاة ، ج 2، ص 333 پس از بیان نسب او می نویسد: وی پیشوای فنون عرب بود و کسی پس از کسائی در فنون عربی به پایه او نرسیده است فراء مراتب عربی و ادبی را از کسائی فراگرفت و به نظریات او اعتماد داشت و از
ص: 498
يونس هم استفاده کرد. کوفی ها اظهار داشته مراتب بسیاری از او فراگرفته است و بصریها این موضوع را انکار می کنند. فراء، فن کلام را دوست می داشت (1)و به مذهب اعتزال تمایلی از خود نشان میداد فراء ادیب متدین و پرهیزکار و در عین حال با پاره ای از خودبینیها همراه می شد و نسبت به سیبویه و کتاب او تعصب شدیدی داشت چنان که هنگام خواب کتاب او را در زیر سر می گذارد. و در تصنيفاتش از اصطلاحات فلاسفه و الفاظ دائر در میان آنها استفاده می نمود. و بیشتر اوقات را در بغداد به سر می برد و آخر سال به کوفه می رفت و چهل روز در آنجا ماندگار می شد و آنچه را گرد آورده بود در میان بستگانش پخش می کرد. فراء به سختی زندگی می کرد و هنگامی غذا می خورد که گرسنگی بر او روی آور شود و هر چه را گرد آورد برای فرزندش باقی گذارد که همواره با مساکین یا دیگران به سر می برد و پدرش زیاد در کارزاری که با حضرت سیدالشهدا عليه السلام اتفاق افتاد دستش را از دست داد و آزادشدۀ ابوثروان بود و ابوثروان آزادشده بنی عبس است.
فراء تألیفات و تصنیفاتی دارد از قبیل معاني القرآن (2) والنهي فيما يلحن فيه العاهه ؛
ص: 499
اللغات ؛ المصادر في القرآن؛ الجمع و التثنية في القرآن؛ آلة الكتاب : النوادر ؛ المقصور و الممدود : فعل و افعل؛ المذكر والمؤنث و الحدود که مشتمل بر چهل و شش حد در اعراب است و کتابهای دیگر . فراء در راه مکه در سال 207 هجری در سن شصت و هفت سالگی درگذشت. مسلمة بن عاصم گفته، هنگامی که بیمار بود به عیادت او رفتم، در آن موقع، عقلش را از دست داده می گفت: «آن نصبا فنصبا و ان رفعا فرفعا» . ابیات زیر را از سروده های او دانسته و اظهار داشته اند جز از اینها، ابیات دیگری نگفته
است (1)
لن تراني لك العيون بباب
يا أميرا على جريب من الار
جالسة في الخراب يحجب فيه
ليس مثلي يطيق ذل الحجاب
ض له تسعة من الحجاب
ما رأينا إمارة في خراب
ص: 500
- دیدگانم هیچ گاه مرا به در خانه تو نمی نگرند و چون منی، توانائی ندارد که بتواند در بیچارگی پرده قرار بگیرد.
- ای کسی که بر يك جریب زمینی امارت می کنی که نه تن نگهبان بر آن نگهبانی می کنند.
. من در خرابه ای قرار گرفته ام که نگهبانی به نگهبانی و امارت بر آن گماشته شده است و تا به حال به مشاهده ما نرسیده است که امیری بر خرابهای امارت داشته باشد.
سید مرتضی در الغرر و الدرر ذیل تأویل آیه شریفه «و لاتقولن لشئ اني فاعل ذلك غدا الا أن يشاء الله» می نویسد: این آیه را از دو راه می توان تأویل کرد. یکی آن که حرف شرط که (ان) باشد متعلق به مابعدش و همچنین متعلق به چیزی باشد که در ظاهر متعلق به آن می باشد و محذوفی در تقدیر نباشد بنابر این تأویل آیه این است «و لاتقولن انك تفعل، الا مايريد الله تعالی و این تأویلی است که فراء یادآوری کرده است و جز او دیگری به چنین تأویلی متوجه نگردیده است. و از فراء در شگفتم با آن که او از عدلیه به شمار نمی آید در عین حال چگونه به چنین تأویلی پرداخته است.
مؤلف گوید: از ظاهر کلام سید مرتضی استفاده می شود که فراء شیعه نبوده و از معتزلی هائی هم به شمار نمی آید که قائل به عدلند با آن که سیوطی وی را معتزلی خوانده است.
قابل تذکر است که فراء و پسر و دختر و همسر و غلامش همگی از اهل علم ویژه از دانشمندان نحو بوده اند و قبرشان کنار یکدیگر در شهر نوبندجان شولستان است و من در سال 1118 که از چهارمین زیارت ائمه عراق عليهم السلام باز می گشتم اثر قبور آنان را در آنجا دیدم.
باز می گوید: سیوطی که می نویسد: فراء متمایل به اعتزال بوده از آن نقطه نظر است که علمای عامه، بین اصول شیعه و معتزله، تفاوتی قائل نمی باشند و چندین بار به این موضوع اشاره کرده ایم و گرنه به طوری که یادآوری شد وی شیعه امامی است. و این که نوشته است دست پدرش در جنگ با حسین بن علی علیه السلام قطع شده، هرگاه مرادش حضرت امام حسین علیه السلام باشد درست نبوده زیرا واقعه کربلا در سالهای
ص: 501
زیادی پیش از پدر فراء اتفاق افتاده است مگر این که بگوئیم زیاد، جد اعلای اوست و نسبت به جد که از باب اختصار باشد. بسیار اتفاق افتاده است. در عین حال می پندارم که پدر فراء آن روزگار را دریافته باشد.
گروهی از نحویها از فراء نقل کرده اند. از جمله از هری در شرح التوضيح ابن هشام می نویسد: فراء گوید: (کلا) از اقسام سه گانه کلمه بیرون است و این نظریه بی سابقه بوده و تنها فراء است که چنین اظهار داشته است.
سیوطی در ترجمه ابو جعفر احمدبن صابر نحوی که از شاگردان ابو جعفر بن زبیر است در کتاب طبقات الوسطی نوشته است که احمدبن صابر کلمات عرب را منحصر به سه قسم (اسم و فعل و حرف) ندانسته است بلکه قسم چهارمی هم به نام الخالفه به آن افزوده است (1)
ابن طاووس در سعدالسعود مطالب فراوانی از کتاب معاني القرآن فراء نقل کرده و روایات زیادی هم علیه آن ایراد کرده است و از نسخه ای نقل می کند که اجازه ای به تاریخ 409 ه. ق بر آن نگاشته شده و نسخه مزبور طبق روایت سلمة بن عاصم از ثعلب از فراء است.
مشهور آن است که فراء، شیعه امامی است. ليكن كلمات ابن طاووس در کتاب سعدالسعود بلکه کلمات خود فراء که در آن کتاب، نقل شده است دلیل بر آن است که وی از اهل سنت است.
ص: 502
و سندی که در بعضی از مواضع آن کتاب به دست می آید به این صورت است که ابوالجهم از فراء از ابومعاویه از هشام بن عروة بن زبیر از پدرش از عایشه روایت داشته
است.
از اصحاب بزرگوار اماميه است. ابن شهر آشوب در معالم العلماء ص 131
می نویسد: سید یحیی، دعای معروف به انجيل اهل بیت علیهم السلام را از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است.
سید داماد در شرح صحیفه كامله و ملا محمد تقی مجلسی رحمة الله عليهما در حواشی که بر آغاز صحیفه مرقوم داشته است اظهار داشته اند مراد از انجيل اهل بیت همان صحیفه سجادیه است.
و مؤلف گوید: استبعادی ندارد که منظور ابن شهر آشوب از دعای مشهور به انجيل اهل بیت همان، مناجاة انجيليه كبير و دامنه داری است که به حضرت سیدالساجدین عليه السلام نسبت داده شده است(1). بلکه نزديك تر به حقیقت آن است که منظور از انجيل اهل بیت» همان «مناجات انجيليه» باشد زیرا هم سبك با مضامین عالية صحيفة كامله است. در صورتی که «انجیل اهل بیت» را «مناجات انجیلیه» ندانیم می توان گفت، مراد از آن، «مناجات خمسة عشر» است که از حضرت سجاد علیه السلام روایت شده است زیرا در هيچ يك از کتابهای دانشمندان صحیفه سجادیه را به عنوان «انجيل اهل بیت » معرفی نکرده اند.
یادآوری می شود شرح حال مترجم حاضر را در کتابهای تراجم دیگر که غیر از
ص: 503
کتابهای رجال باشد ندیده ام. و از ظاهر مطالبی که در کتابهای رجال راجع به وی اظهار شده است به دست می آید. وی بلاواسطه از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کرده. مگر این که کلام ابن شهر آشوب را به این معنی متوجه سازیم که دعای مزبور را به واسطه نقل کرده باشد.
شیخ منتجب الدین، در فهرست گوید: وی دانشمند متبحر و حافظ است کتاب الافادة و كتاب القرائة از تألیفات اوست.
ادیب فاضل، معروف به ابن زهره. از سادات بزرگوار علمای امامیه است و به پندار من، برادر اخوانی است که به ابن زهره شهرت دارند. و آنچه را می توان درباره او اظهار داشت آن است که او و پدر و دو برادرش بلکه سایر بستگان او از علمای مشهور به ابن زهره می باشند.
کفعمی در بحث أحجيههای کتاب فرج الكرب و فرح القلب می نویسد: سید یحیی بن علی بن زهره حسینی در کتاب جواهر الالفاظ و ذخائر الحفاظ اظهار داشته است از جمله أحجيههای منشور این الفاظ است «انهض انهض قمقم و رطب رطب بلبل و ذهب بحر مریم و عصى الله عقرب و مدحية جرجاء و طرح ستور القاهر. و مؤلف گوید: احجيه مانند لغز است و معانی کلمات مزبور با اندك تأملی به دست می آید کفعمی در کتاب فرج الكرب یاد شده کتاب غرر الاخبار را که در فن ادب بوده به وی نسبت داده است و از آن کتاب نقل می کند (1)
ص: 504
محمدبن بطريق حلی اسدی
وی متکلم فاضل وعالم محدث بزرگوار معروف به (ابن بطريق) مؤلف كتاب العمدة و کتابهای چندی در مناقب است و من در یکی از کتابها دیدم از وی به این عبارت یاد کرده اند الامام الاجل شمس الدين، جمال الاسلام، رحلة، العالم الفقيه نجم الاسلام تاج الانام مفتي آل الرسول - پایان.
ابن بطریق از معاصران ابن ادریس و علمای بنام آن زمان بوده است.
شیخ معاصر در امل الآمل، ج 2، ص 345 می نویسد: شیخ ابوالحسن يحيى بن حسن بن حسین بن علی بن محمدبن بطريق حلی، دانشمند با فضیلت و محدث محقق و ثقة صدوق بوده تألیفاتی دارد، از جمله العمدة في المناقب ؛ کتاب اتفاق صحاح الأثر في امامة الأئمة الاثني عشر؛ کتاب الرد على اهل نظر في تصفح ادلة القضاء و القدر؛ کتاب نهج العلوم الى نفي المعدوم که به نام «سئوال اهل حلب» معروف می باشد؛ کتاب تصفح الصحيحين في تحليل المتعتين؛ کتاب الخصائص و کتابهای دیگر . سید فخار بن معد از وی روایت می کند و شهید اول به توسط محمد بن جعفر مشهدی از وی روایت داشته است. و یادآوری کرده است. کتابهای مزبور و کتابهای دیگر او را محمد بن جعفر بر وی قرائت کرده است.
مؤلف گوید: پیداست که روایت کردن شهید از این طریق که معاصر با ابن ادریس بوده با يك واسطه خالی از اشکال نمی باشد. زیرا طبقه شهید اول سالهای زیادی پس از او بوده است. چه آن که ابن بطریق از ابن شهر آشوب و علمای دیگر آن روزگار روایت می کرده و ابن شهر آشوب هم به توسط جدش شهر آشوب از شیخ طوسی روایت داشته است بنابراین چگونه ممکن است شهید اول با يك واسطه از او روایت کرده باشد. و بر فرضی که بگوئیم شهید اول سندی در کمال اعلی داشته است باز هم مستبعد است که وی با چهار واسطه از شیخ طوسی روایت کرده باشد.
از این گذشته ابن بطریق در کتاب العمدة از مشایخی که نقل می کند در سال 585
ص: 505
بلکه 595 ه. ق است و بیشتر از این نبوده است. و چگونه ممکن است شهید اول که در سال 786 ه. ق به شهادت رسیده است بايك واسطه از وی روایت نماید و در این مقام اشکالات دیگری است که ما، اکثر آنها را در ترجمه محمد بن جعفر مشهدی و دیگران ایراد کرده ایم.
از تألیفات ابن بطریق، کتاب المستدرك في اخبار المخالفين في امامة على امیر المؤمنین علیه السلام این کتاب را استاد استناد در بحار الانوار به وی نسبت داده و از آن و کتاب العمده پیش یاد شده نقل می کند و به هر دوی آنها اعتماد دارد. و کتاب المستدرك همان کتابی است که خود او در آغاز کتاب الخصائص یاد شده به عنوان المستدرك المختار في مناقب وصى المختار نام برده است.
از تألیفات او کتاب عیون الاخبار است این کتاب را مولی محمدطاهر قمی در دیباچه کتاب الاربعین به نقل از کتاب الصراط المستقیم شیخ زین الدین، بیاضی به وی نسبت داده است و چنین وانمود کرده که عیون الاخبار همان کتاب العمده است و حال آن که احتمال بعیدی است.
كتاب العمدة او را در شهر ساری مازندران و در مشهد مقدس رضوی و شهر های دیگر دیده ام و خود او آن کتاب را به نام العمدة من صحاح الاخبار في مناقب امام الابرار امیر المؤمنین علی بن ابیطالب وصی المختار نامیده و این کتاب، مشتمل بر اخباری است که مخالفان در مناقب آن حضرت نقل کرده اند.
و کتاب الخصائص او همان کتاب خصائص الوحى المبين في مناقب امیر المؤمنين عليه السلام است که آن را پس از دو کتاب العمدة و المستدرك تأليف نموده و به این موضوع در آغاز کتاب خصائص تصریح کرده است. و من نسخه کهنی از آن را در تبریز دیده ام و در نزد ما نسخه ای از آن موجود می باشد. کتاب ارزنده ای است. در این کتاب، اخبار مخالفان را که در ذیل آیات تفسیر شده ای که در شأن حضرت مولی علی علیه السلام نازل شد ایراد نموده است. و در آغاز این کتاب، سندهای خود را که منتهی به کتابهای عامه می شده نقل کرده است و به همین مناسبت جمعی از مشایخ خاصه و عامه خود را نام برده و بی مناسبت نیست هرگاه ما نامهای مشایخ او را در اینجا یادآوری کنیم.
ص: 506
راجع به سند مسند احمد بن حنبل گوید: خبر داد به ما سید اجل عالم نقیب النقبا و طاهر او حد صاحب مناقب و کمالات، مجدالدین، ابو عبد الله، احمدبن طاهر او حد ابو الحسن بن طاهر اوحد أبوالغنائم، معمر بن محمدبن احمدبن عبدالله حسینی (رض) از شیخ صالح أبو الخير، مبارك بن عبد الجبار بن احمد بن قاسم صیرفی تا آخر سند.
و در ذیل سند صحیح بخاری گوید: خبر داد به ما، شیخ عدل ابو جعفر، اقبال بن مبارك بن محمد عکبری واسطی در ماه جمادی الاولی سال 584 ه. ق از شیخ حافظ معمر يوسف بن محمدبن علی هروی تا به آخر. : به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری صدر جامع قراء در واسط عراق، ابوبکر عبد الله بن منصور بن عمران باقلانی در ماه رمضان سال 579 ه. ق از شیخ امام حافظ ابوالوقت عبدالاول بن شعيب بن عیسی سیستانی به قرائتی در وزارت قونیه در قصر خلافت داشت در ماه صفر سال 553 ه. ق که به آن قرائت، قرائت نمایم.
و ذیل سند صحیح مسلم گوید: باز خبر داد به ما، شیخ امام مقری ابوبکر، عبدالله بن منصور بن عمران باقلانی در صدر جامع در واسط عراق که پیش از این اشاره شد از شیخ امام شریف، نقیب عباسیها در مکه (حرسها الله تعالی) احمدبن محمدبن عبدالعزيز هاشمی. در منزل بغدادش که واقع در قصر خلافت باب عامه بود در سال 553 ه. ق از فقيه ابو عبدالله، حسین بن علی طبری نزیل مکه (حرسها الله تعالی) تا به آخر سند.
و در ذیل سند الجمع بين الصحيحن از امیر ابوالحسن، محمدبن حسن بن علی بن وزیر ابوالعلاء واسطی در ماه ربیع اول سال 585 ه. ق به روایتی که از شریف خطيب ابویعلی حیدرة بن بدر رشیدی هاشمی واسطی تا به آخر.
و به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری، ابوبکر عبدالله بن منصوربن عمران باقلانی صدر جامع در واسط عراق که پیش از این یادآوری شد، از شیخ امام حافظ، ابوالفضل محمد بن ناصر بن محمدبن سلامی بغدادی تا آخر.
و در ذیل سند الجمع بين الصحاح السته گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری، ابوبکر عبدالله بن منصور بن عمران باقلانی واسطی شافعی صدر جامع واسط پیش یاد
ص: 507
شده در ماه رمضان، سال 579 ه. ق از شیخ، ابوالحسن، رزین بن معاوية بن عمار عیدری و قصطي اندلسی، مصنف.
به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری، ابو جعفر مبارك بن مبارك احمد بن رزيق حداد واسطی صدر جامع صلات در واسط عراق در سلخ ماه صفر سال 585 ه. ق از شیخ رزین تا به آخر.
و در ذیل سند تفسیر ثعالبی که کتاب الكشف و البيان است گوید: خبر داد به ما، سید محمدبن یحیی بن محمدبن ابی السبطین علوی بغدادی، در ماه صفر، سال 585 ه. ق از شیخ ابو الخير، احمدبن اسماعیل بن يوسف قزوینی شافعی مدرس مدرسه نظامیه بغداد در ماه شعبان سال 570 ه. ق تا آخر.
و در ذیل سند کتاب الفردوس گوید: خبر داد به ما، شیخ ابو عبدالله محمد بن عبيد موصلی از شیخ اسماعيل بن علی بن عبد الموصلی محدث. تا آخر.
و در ذیل سند مناقب ابن مغازلی گوید: خبر داد به ما، امام مقری صدر جامع قراء در واسط عراق پیش یاد شده ابوبکر عبدالله بن منصور بن عمران باقلانی در ماه رمضان سال 579 ه. ق تا آخر.
و در ذیل سند حلية الاولياء حافظ ابو نعیم و کتابی را که به نام المنتزع من القرآن العزيز فيما ورد في مناقب امیر المؤمنین علیه السلام تألیف کرده گوید: خبر داد به ما، شیخ
عدل حافظ، أبو البرکات علی بن حسین بن علی بن حسن بن عمار محدث موصلی در ماه رجب سال 597 یا 577 ه. ق از شیخ ابو محمد عبدالله بن علي بن عبدالله بن عمر، معروف به ابن سویده تکریتی محدث تا به آخر.
به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما شیخ محمد بن احمد بن عبید موصلی از شیخ اسمعیل بن علی بن عبيد محدث موصلی تا به آخر.
به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما شیخ فقيه ابو جعفر محمد بن على بن شهر آشوب سروی مازندرانی از ابو علی حمیدبن احمدبن حسن حداد اصفهانی.
ابن بطريق، از گروه زیادی از خاصه و عامه روایت می نماید. از علمای خاصه از شیخ عمادالدین، ابو جعفر محمد بن ابی القاسم طبری و این سند از اجازه شیخ محمد
ص: 508
سبط شهید ثانی به ملا محمد امین استرابادی، استفاده می شود.
و نیز گروه انگشت شماری از وی روایت داشته اند، از اجازه مزبور به دست می آید که سید نجم الاسلام ابو حامد محمدبن عبدالله بن زهره حسینی حلبی از وی روایت داشته است. و از ایشان است فقیه مجدالدين أبو المكارم احمد بن حسین بن علی بن ابو الغنائم، معمر بن محمدبن احمد بن عبیدالله حسینی، این سند، از اسانید برخی از حدیثهای کتابهایش استفاده می شود.
استاد استناد (ايده الله تعالی) در اول بحار، ج 1، ص 10 گوید: کتاب العمده و کتاب المستدرك راجع به اخبار مخالفان درباره امامت تدوین شده و از تألیفات شیخ ابوالحسن يحيى بن حسن بن حسین بن علی بن محمدبن بطریق اسدی است (1)
ص: 509
پس از این در بحار، ج 1، ص 29 گوید: کتاب العمده و مؤلفش هر دو مشهور و در سندهای اجازات آمده. و نسخه کهنی از المستدرك در نزد ما موجود است و می پندارم که به خط مؤلفش باشد.
بزرگواری که مانند پدر ارجمندش به دست ستمگران شهید شد جناب یحیی (رضوان الله تعالی علیه) از نوادگان بزرگوار حضرت مولانا علی بن الحسين
عليهما السلام است. این بزرگوار، صحيفه كامله را به توسط پدر ارجمندش از جد امجدش حضرت علی بن حسین سجاد علیهم السلام روایت کرده و مادرش، ریطه دختر ابوهاشم عبدالله بن محمدبن حنفیه (رض) است و هنگامی که پدر بزرگوارش جناب زید بن علی علیهما السلام به شهادت رسید، جناب یحیی قیام کرد تا وارد مداین شد يوسف بن عمر برای دستگیری او گروهی را گسیل داشت، جناب یحیی از مداین به ری و از آنجا به نیشابور خراسان راهی شد، نیشابوریها از وی درخواست کردند تا در آنجا بماند. وی در پاسخ گفت: شهری که به پشتیبانی علی و آل على عليهم السلام پر چمی برافراشته نشود. در آنجا، ماندگار نخواهم شد. سپس از نیشابور به سرخس، عزیمت کرد. و ششماه در خانه یزیدبن عمر، اقامت کرد تا هشام بن عبدالملك مرد. و ولیدبن یزید به جای او نشست و نامه ای به نصربن سیار نوشت تا در جستجوی او بر آید، نصربن سیار وی را در بلخ دستگیر کرده مقید ساخته و زندانی کرد(1). هنگامی که عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن ابی طالب، از دستگیری او اطلاع پیدا کرد گفت:
أليس بعين الله ما تفعلونه
عشية يحيي موئق بالسلاسل
کلاب عوت لا قدس الله سرها
فجئن بصيدلا يحل لآكل
- آیا متوجه نیستند در شبی که یحیی را به غل و زنجیر بسته بودند در برابر خدا که
ص: 510
نگران به احوال آنها بود نسبت به آن جناب چه جنایتی را انجام دادند.
- آری سگان پارس کننده ای که خدا جایگاه آنها را از عذاب تھی نسازد، شکاری را به دام آوردند که گوشت آن بر همه خورندگان حرام است.
نصر بن سیار، دستگیری یحیی را به اطلاع يوسف بن عمر رسانید، يوسف ماجرای دستگیری یحیی را به ولید نوشت. وليد در ضمن نامه ای به او دستور داد که از سر انجام دستگیری او آرام ننشیند و برای جلوگیری از هر گونه فتنه، وی را آزاد بسازد او هم یحیی را آزاد کرد و دو هزار درهم همراه با دو استر به وی اعطا کرد، یحیی از بلخ به جوزجان (1)رفت، گروهی از مردم آنجا و طالقان (2)به وی پیوستند و این گروه نزديك به پانصد تن بودند نصربن سیار که از قیام وی باخبر شد، سالم بن أحور را برای جلوگیری او گسیل داشت هر دو طرف سه روز با یکدیگر نبرد کردند. سرانجام همگی، یاران یحیی کشته شدند و خود او تنها ماند و عصر روز جمعه سال 125 ه. ق جناب یحیی را که بیش از هیجده سال نداشت به شهادت رسانیدند. سر مطهرش را برای ولید فرستادند. وليد هم، آن سر مطهر را به مدینه روانه کرد و در دامن مادرش، ریطه گذاردند. مادرش نظری به آن سر کرده گفت: او را مدتی طولانی از من دور کردید و در حالی که وی را کشته اید سرش را برای من به ره آورد آوردید، آری در صبح و شام درود خدا بر او و بر نیاکان پاکیزه گوهر او باد. پس از آن که مروان بن محمدبن مروان، عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس را کشت، سر او را بریده برای مادرش فرستاد سر را در میان دامن مادرش افکندند، از این واقعه از جا بر پرید، آورنده خطاب به او گفت این سر برابر با سر یحیی است که در دامن مادرش افکنده شد.
ص: 511
گویند کسی که سر مطهر جناب یحیی را از بدنش جدا کرد سورة بن حر بود و عنزی، جامه اش را از اندامش بیرون آورد و این هر دو تن به دست ابومسلم مروزی گرفتار گردیدند. وی دستور داد تا دست و پایشان را بریدند و بدن آنها را بدار آویختند (1)تا به اینجا به پاره ای از مطالبی که یکی از سادات افاضل در اوائل شرح صحیفه سجادیه اشاره کرده است بسنده کردیم.
مؤلف گوید: به نظر می رسد یحیی فرزندی داشت به نام ابراهیم بن يحيی که شهید شده و وصی پدرش بوده است و او مانند پدر و جدش از پیشوایان زیدیها است(2). ليكن این پندار نادرست است زیرا ابراهیم یاد شده و برادرش محمد فرزندان عبدالله بن حسن اند و این دو تن پیشوایان زیدیها و وصی یحیی بن زید می باشند و در اول صحيفه کامله به این موضوع اشاره شده است و اوائل صحیفه را در این جا بیاری خدا نقل می کنیم تا حقیقت حال آن چنان که در آنجا نگاشته شده است آشکارا گردد. و در اوائل صحیفه پس از بیان اسناد چنین آمده است: متوکل بن هارون گوید: پس از آن که زید پدر یحیی شهید شد به ملاقات یحیی بن زید رسیدم و او در آن هنگام عازم خراسان بود. سلام کردم، پرسید از کجا آمده ای؟ گفتم از حج بیت الله باز می گردم. از احوال بستگان و عموزادگان ویژه احوال حضرت جعفر محمد الصادق عليه السلام را جویا شد سلامتی آنها را به اطلاع وی رسانیدم و اشاره کردم که آنان از شهادت پدرت زید بن علی بی اندازه محزون و اندوهناك اند، یحیی گفت: عمویم محمد بن على الباقر
ص: 512
عليه السلام به پدرم گوشزد کرد. از قیام کردن، خودداری کن. و به او وانمود فرمود هرگاه قيام کند و از مدینه بیرون رود سرانجام او به آنجا منتهی خواهد شد که به انجام رسید، اکنون تو با پسر عمویم جعفربن محمد عليهما السلام ملاقات کردهای؟ گفتم: آری، یحیی گفت: آیا درباره من از او سخنی شنیده ای؟ گفتم: آری، یحیی گفت: آنچه را از حضرت او درباره من شنیده ای به اطلاع من برسان، گفتم: فدای تو، دوست نمیدارم، آنچه را درباره شما از وی شنیده ام به اطلاع شما برسانم. گفت: آیا با آنچه از آن حضرت درباره من شنیده ای مرا از مرگ بیمناك می سازی، ناراحت مباش هر چه را شنیده ای بازگو کن. در پاسخ گفتم: آن حضرت فرمود، تو مانند پدرت کشته می شوی. و به دار آویخته می گردی. در اینجا بود که چهره یحیی تغییر کرد و گفت: «یمحوالله ما يشاء و یثبت و عندهام الكتاب: هرچه را خدا بخواهد، نابود می سازد. و هر چه را بخواهد. پابرجا می گرداند». ای متوکل، خدای عزوجل است که دین خود را به وسیله ما پابرجا می دارد. دانش و شمشیر را در اختیار ما در آورده و آنها را ویژه ما قرار داد. از سوی دیگر عموزادگان ما را از دانش تنها برخوردار ساخت. متوكل گوید خطاب به وی گفتم: فدای تو، از قرائنی که در دست استفاده است. چنان بر می آید که مردم به پسر عموی تو جعفربن محمد عليه السلام توجه بیشتری دارند از تمایل به تو و پدر تو: یحیی، در پاسخ گفت: آری چنان است که اظهار می داری و تمایل آنها به آن حضرت از آن نظر است که عمویم محمدبن على (امام محمد باقر عليه السلام) و فرزندش جعفر (امام جعفر صادق عليه السلام) مردم را به زنده بودن می خوانند و ما آنها را به مرگ دعوت می کنیم. پرسیدم ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آیا آنها داناترند یا شما؟ يحيى، اندکی سر به زیر افکند سپس سر بالا کرد و گفت: همه ما دانا و دانشمندیم. جز این که آنچه را ما می دانیم آنها هم می دانند و آنچه را که آنها می دانند ما نمی دانیم. سپس از من پرسید آیا چیزی از فرمایش های آن حضرت یادداشت کرده ای؟ در پاسخ گفتم آری. یحیی، گفت: آنچه را مرقوم داشته ای به نظر من برسان. پاره ای از آنچه را از آن حضرت عليه السلام یادداشت کرده بودم به وی نشان دادم و در ضمن آنها دعائی را که حضرت صادق عليه السلام بر من املا کرده بود به وی ارائه دادم و گفتم: آن حضرت فرمود این دعا را پدرم محمد بن على بر من املا کرد و
ص: 513
به اطلاع من رسانید این دعا از دعاهای صحیفه كامله پدرم علی بن الحسين عليهما السلام است. یحیی، همگی آن دعا را از آغاز تا انجام، مورد توجه قرار داد. و از من پرسید آیا اجازه میدهی که این دعا را استنساخ بنمایم؟ گفتم: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در استنساخ آنچه که ویژه خود شما است از من اجازه می خواهی؟ یحیی، گفت: ای متوكل، هم اکنون صحیفه کامله را برای تو خواهم آورد. با خبر باش این صحیفه را پدرم از پدرش در اختیار در آورده است و به من سفارش کرده است از آن نگهداری نمایم. و از نااهل پوشیده بدارم.
عمر گفت(1): پدرم اظهار داشت هنگامی که یحیی، آن صحیفه مبارکه را آورد از جای برخاستم و سر مبارکش را بوسیدم و به عرض رسانیدم: خدا گواه است که من به خاطر دوستی و فرمانبرداری از شما به دین خدا گراییدم و از دستورهای او اطاعت کردم و آرزومندم در زندگی و مرگ به داشتن ولایت شما به نيك بختی نایل آیم. یحیی، صحیفه دعای مرا که به وی تقدیم کرده بودم در اختیار غلامی که در خدمتش بود در آورد و به او گفت: این دعا را به خط بسیار خوبی بنویس و در اختیار من در آور تا آن را حفظ کنم، زیرا من همین دعا را از حضرت جعفر (حفظه الله) تمنا داشتم و آن حضرت مرا از داشتن آن ممانعت کرد. و متوگل گوید: از شنیدن این سخن پشیمان شدم. و ندانستم چکار کنم و حضرت صادق عليه السلام هم نفرموده بود آن را در اختیار دیگری در نیاورم. یحیی دستور داد تا صندوقچه چرمین را که مهر و موم شده بود از دست خادم گرفت بوسید و گریست سپس مهر از آن گرفت و صحیفه کامله را از میان آن بیرون آورد و بر سر و چشم گذارد و گفت: به خدا سوگند هر گاه خبر مرگ من و به دار آویزی مرا از حضرت صادق عليه السلام یادآوری نکرده بودی این صحیفه را در اختیار تو نمی گذاردم. زیرا من به جهاتی که خود
ص: 514
میدانستم از دادن آن به دیگران بخالت می ورزیدم لیکن یقین دارم فرموده آن حضرت حق است و جریان قتل مرا از پدرانش شنیده است و آنچه را فرموده راست و درست است. و بیم دارم چنین علمی در دست بنی امیه در آید و آن را پوشیده بدارند و در خزینه های خود برای خویش محفوظ سازند. اینك این صحيفه را بگیر و پوشیده بدار و از دید نااهلان دور کن. و هرگاه ماجرای قتل من به دست این مردم اتفاق افتاد. این صحیفه را که در نزد تو از سوی من به گروگان گذارده شده است در اختیار محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله بن حسن بن حسین بن علی علیهم السلام که جانشینان من در نهضت علویان اند در آور.
متوگل گوید: صحیفه را گرفتم. و پس از آن که یحیی بن زيد عليهما السلام به شهادت رسید به مدینه رفتم. به حضور حضرت صادق عليه السلام شرفیاب شدم و ماجرای شهادت او را به عرض مبارك تقديم داشتم. حضرت صادق عليه السلام به سختی گریست و اظهار اشتیاق از شنیدن نام یحیی کرد و فرمود: خدا رحمت کند پسرعمویم را که به پدران و نیاکانش پیوست. و فرمود ای متوکل به خدا سوگند، چیزی مرا از دادن آن دعا را به وی ممانعت نکرد. مگر همان چه را که خود او نسبت به صحيفة پدرش از آن بیمناك بود. اکنون آن صحیفه کجاست؟ عرض کردم این همان صحیفه است. حضرت صادق عليه السلام صحیفه را گشود. فرمود آری، به خدا سوگند این صحیفه به خط عمویم زید و دعای جدم علی بن الحسين عليهما السلام است. سپس خطاب به فرزندش اسماعیل فرمود آن دعا را که دستور دادم نگهداری کنی بیاور. اسماعيل از جا برخاست و همان صحیفه را که گویا عین همان صحیفه ای بود که یحیی بن زید به من داده بود آورد. حضرت صادق علیه السلام صحیفه را گرفت و بوسید و به دیدگان مبارك گذارد و فرمود این خط پدر من است که جدم در حضور من آن را املا فرمود. عرض کردم: هرگاه اجازه فرمائید صحیفه زید و یحیی را با آن مقابله نمایم. حضرت اجازه فرمود و اضافه کرد آری تو برای این کار، شایستگی داری. هر دو صحیفه را با یکدیگر مطابقت کردم دیدم تفاوتی میان آنها نیست و در هیچ حرفی با یکدیگر مخالفت ندارند. پس از این از مقام معظم حضرت صادق علیه السلام اجازه خواستم تا
ص: 515
صحیفه یحیی را به پسران عبدالله بن حسن برگردانم. فرمود آری. خدا دستور می دهد تا امانتها را به صاحبان آنها باز گردانید. آری. آن صحیفه را در اختیار آنان در آور به مجردی که خواستم به ملاقات آنها بروم. حضرت فرمود: آرام بگیر. سپس محمد و ابراهیم را به حضور طلبيد. پس از شرفیابی خطاب به آن دو تن فرمود این است میراث پسرعم شما یحیی که از پدرش به او رسیده و شما را بدون برادرانش ویژه آن قرار داده است. و ما اکنون با شما شرطی داریم. به عرض رسانیدند هر شرطی را که لازم می دانید مقرر فرمائید که امریه شما مقبول و مطاع است. فرمود این صحیفه از مدينه بیرون نبرید. به عرض رسانیدند: چرا؟ فرمود برای این که پسر عموی شما نسبت به این صحیفه، بیمی داشت و من هم همان بیم را نسبت به آن خواهم داشت. گفتند پسر عموی ما آنگاه بیمناك گردید که از کشتن خویشتن خبردار گردید. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود شما هم ایمنی نداشته باشید، به خدا سوگند یقین دارم شما هم مانند پسر عموی خود نهضت خواهید کرد و مانند او کشته خواهید شد. آن دو تن بمجرد شنیدن این خبر از جا برخاستند و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم گفتند و از حضور امام عليه السلام بيرون
رفتند.
پس از آن که محمد و ابراهیم از حضور مبارك بیرون رفتند. حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: ای متوکل، چگونه یحیی خطاب به تو گفت: که عمویم محمدبن علی و فرزندش جعفر مردم را به زنده ماندن می خوانند و ما آنها را به مردن دعوت می نمائیم. گفتم: آری چنان که می فرمائید پسر عمویتان این جمله را به من گفت. فرمود: خدا یحیی را بیامرزاد. پدرم از پدرش از جدش از حضرت علی بن ابیطالب عليهما السلام روایت کرده فرمود: در یکی از روزها همچنان که پیمبر بر فراز منبر بود در مکاشفه دید، مردهائی مانند بوزینگان بر منبر او بالا می روند و مردم را به قهقرى سوق میدهند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالی که آثار اندوه بر چهره اش نمایان بود بر جای خویش قرار گرفت و در همان هنگام جبرئیل نازل شد این آیه را آورد «... و ما جعلنا الرؤيا التي أريناك الافتنة للناس و الشجرة الملعونة في القرآن و تخوفهم فما يزيدهم الاطغيانا كبيرة: رؤیائی که برای تو اتفاق افتاد و درختی که در قرآن کریم مورد لعن و نفرین قرار گرفته
ص: 516
است آزمایشی است برای مردمان و ما آنها را بدین وسیله بيمناك می سازیم لیكن آنها هیچگونه بیمی در دل راه نمی دهند بلکه به سر کشی بزرگی گرفتار می گردند اسراء، آیه 60» شجره ملعونه بنی امیه است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جبرئیل پرسید: آیا این پیش آمد در روزگار زندگی من اتفاق می افتد؟ جبرئیل گفت: خیر، بلکه پس از درگذشت شما آسیای اسلام مدت ده سال بدان حالت در دوران است. پس از سی و پنج سال که از رحلت شما می گذرد. بار دیگر آسیای اسلام به چرخش در می آید و مدت پنج سال بدان حال، درنگ می کند. پس از آن، آسیای گمراهی به حرکت در می آید و بر قطب خویش استوار می گردد و به دنبال آن، فرعونها به سلطنت می نشینند. سپس فرمود خدای متعال، سوره قدر را به منظور اشاره به سلطنت بنی امیه نازل کرده آنجا که فرموده «انا انزلناه في ليلة القدر، و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر: قرآن را در شب قدر نازل کردیم، آری از چگونگی شب قدر بی خبری، شب قدر از هزار ماه بهتر است. یعنی از هزار ماهی که بنی امیه سلطنت می کنند بهتر است و در آن مدت آثار شب قدر به ظهور نمی رسد.
او در تعقیب آن، فرمود خدای متعال از سلطنت بنی امیه به پیمبرش اطلاع داد که: آنان، پادشاهی این مردم را عهده دار می شوند و مدت هزار ماه، تخت نشینی آنها، به طول می انجامد و نیروی آنها، تا آنجاست که اگر کوهها، سر به طغیان بر آورند. همگی آنها را از پای در می آورند. و بدین کیفیت، سلطنت می کنند. تا خدای متعال، پادشاهی آنان را نابود می گرداند. و آنان با داشتن چنان موقعیتی، دشمنی و کینه توزی ما خانواده را در دل می گیرند و به آزار ما می پردازند. و خدا از طرز رفتار آنها با اهل بیت پیغمبر و دوستان و شیعیان ایشان که در زمان حکومتشان با آنها دارند به پیمبرش اطلاع داده است و این آیه را در بدکرداری و کینه توزی آنها با اهل بیت رسول (صلی الله علیه و آله) نازل فرموده که «الم تر الى الذين بدلوا نعمة الله كفرة و احلوا قومهم دارالبوار، جهنم يصلونها فبئس القرار: آیا نمی نگری به آنهایی که نعمت خدا را نادیده گرفته و مردم خود را به دوزخ که بدترین آرامگاه است سوق دادند». آری نعمت خدا، محمد و اهل بیت اوست و دوستی ایشان است که سرانجام آن، بهشت است و کینه توزی نسبت به ایشان است که کفر و نفاق است و سرانجام آن، دوزخ
ص: 517
می باشد. و خدای متعال این واقعه وحشتناك را که از اسرار آل محمد است به اطلاع حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام و خاندان پاکیزه او که از هر گونه پلیدی درامانند، ابلاغ فرمود. پس از آن، حضرت صادق عليه السلام اضافه کرد هيچ يك از اهل بیت ما، تا قیام قائم ما، قیام نمی نماید تا از ستمگری جلوگیری نماید و حقی را بازگیرد مگر آن که گرفتار دست ستمگران می شود. و قيام او ناراحتی ما و شیعیان را زیاد می کند.
متوکل بن هارون گفت: پس از این حضرت صادق علیه السلام ادعيه را بر من املا کرد که هفتاد و پنج باب بوده و یازده باب آن، مفقود گردید و شصت و اندی باب آن در دست من باقی ماند(1)
و خبر داد به ما، ابوالمفضل از محمدبن حسن بن روزبه از ابوبکر مدائنی کاتب مقیم در رحبه در خانه اش از محمدبن احمد بن مسلم مطهری از پدرش از عمیربن متوكل بلخی از پدرش متوكل بن هارون گفت: به ملاقات یحیی بن زیدبن على عليهما السلام رفتم و همه آن حدیث را تا رؤیای پیمبر اکرم که: حضرت جعفر بن محمد از پدرانش صلوات الله عليهم نقل فرموده متذکر است.
مؤلف گوید: حداکثر مطالبی که در آغاز این صحیفه آمده، مشتمل بر بی ادبی و نکوهش از یحیی است. و برخی از مطالب آن، دلیل بر نیکوکاری او می باشد. زیرا هنگامی که حضرت صادق عليه السلام از شهادت او اطلاع پیدا کرد بر فقدان او گریست و بر وی ترحم کرد (رحمة الله علیه گفت) و از سوی دیگر اشتیاقی به شنیدن نام او داشت و برای او دعا کرد و این جملات، حاکی از آن است که یحیی، بزرگوار حق شناس بوده و به آن، اعتقاد داشته است. و مانند پدرش زید، قیام کرده است. از طرف دیگر همگی گفتار یحیی یا بخش بیشتر از آن، دلیل بر نکوهش از خود او بوده است.
ص: 518
خزاز در کتاب الکفایه به مناسبت خبری که در دیباچه الصحيفة الكاملة آمده، مطالبی ایراد نموده است که حاکی از حسن اعتقاد یحیی بوده و تأیید می کند که وی معتقد به امامت حضرت صادق عليه السلام می باشد. در عین حال به طوری که از اخبار به دست می آید بهتر آن است که متعرض احوال يحيی و امثال او نباشیم.
و در تعقیب آنچه نوشتیم می گوییم: شیخ ابن شهر آشوب در معالم العلماء می نویسد: یحیی بن علی بن محمد حسنی رقی، دعای معروف به «انجیل اهل البيت» را از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند. و برخی از علماء، چنان پنداشته اند که مراد از آن «انجیل» همین صحیفه کامله باشد و حال آن که این پندار، بی اساس است. آری صحیفه به عنوان «زبور آل محمد» خوانده شده است و ممکن است مراد از «انجیل اهل بیت» همان «مناجات انجیلیه» دامنه داری است که به حضرت سجاد علیه السلام نسبت داده اند. بلکه بدون شك (انجيل اهل بیت) همان «مناجات انجيليه» است و پس از این، به ترجمه یحیی رقی اشاره خواهد شد. در هر حال، مراد از یحیی، در کلام ابن شهر آشوب و یحیی بن زید مترجم حاضر یکی نیست. بلکه ممکن است یحیی رقی از حضرت صادق عليه السلام بدون واسطه روایت نکرده باشد و از علمای متأخر باشد.
ابن اثیر در کتاب الکامل می نویسد: در این سال که سنه 125 ه. ق باشد یحیی بن زید در خراسان، کشته شد. و علت قتلش آن است که وی پس از شهادت پدرش به خراسان رفت، و به بلخ وارد شد و در آنجا، نزد حريش بن عمربن داوود ماندگار شد. تا هشام به هلاکت رسید پس از او ولیدبن یزید به خلافت نشست، و يوسف بن عمر نامهای به نصربن سیار نوشت و از حرکت یحیی بن زید وی را خبردار کرد و اضافه نمود او هم اکنون در خانه حریش زیست دارد. نصربن سیار، جریان را به اطلاع ولید رسانید. وليد در ضمن نامه ای به وی نوشت تا یحیی را به سختی هرچه تمام تر دستگیر کند، نصربن سیار، حریش را به حضور طلبیده و یحیی را از او مطالبه کرد. حریش گفت: از او اطلاعی ندارم. نصر دستور داد تا او را تازیانه زنند، ششصد تازیانه بر او زدند. حریش گفت: به خدا سوگند، هرگاه یحیی در زیر پای من باشد، قدم از روی او برنمیدارم،
ص: 519
قریش بن حريش که این گونه سر سختی را از پدر خود مشاهده کرد؛ به نصر گفت: از کشتن پدر من، دست بردار، تا تو را به محل یحیی هدایت کنم. قریش مخفی گاه یحیی را به نصر، نشان داد. نصر يحيی را دستگیر و زندانی کرد. و نامه ای به وليد نوشت و جریان دستگیری یحیی را به اطلاع او رسانید. وليد در ضمن نامه ای به او نوشت، یحیی را در امان بدار و او و یارانش را به حال خودشان واگذار کن. نصر، وی را از زندان نجات داد و به او دستور داد تا به ولید بپیوندد و دو هزار درهم هم در اختیار او گذارد. یحیی از بلخ به سرخس رفت و در آنجا زیست نمود. نصر، نامه ای به عبدالله بن قيس بن عباد نوشت و به او دستور داد تا یحیی را از سرخس اخراج نماید. عبدالله بنا به دستوری که داشت یحیی را از سرخس اخراج کرد، يحيى از آنجا به بیهق (سبزوار) رفت و از آن بیمناك بود مبادا یوسف بن عمر ناگهان بر وی شبیخون زند به همین مناسبت، از بیهق به نیشابور عزیمت کرد. در آن هنگام، امور نیشابور تحت نظر عمرو بن زراره اداره می شد یحیی به اتفاق هفتاد مرد که همراه او بود عازم نیشابور شد، یحیی در مسیر خود با بازرگانانی روبرو شد. چار پایان آنها را گرفته و بهای آنها را به ایشان پرداختند، عمروبن زراره نامه ای به نصربن سیار نوشت و جریان عزیمت یحیی را به وی نگاشت، نصر در پاسخ اظهار داشت با وی جنگ کن! عمرو با ده هزار تن به محاربه يحيی که بیش از هفتاد تن با وی نبود. به محاربه با او برخاست یحیی آنها را منهزم ساخت و عمر و کشته شد و مرکب های بسیاری به غنیمت گرفت و از آنجا به هرات رفت و متعرض آزار مردم آنجا نشد و از هرات بیرون رفت، نصر برای مقاتله با یحیی، مسلم بن احوز را گسیل داشت، مسلم در محل جوزجان با یحیی، ملاقات کرد و جنگ سختی در گرفت. در این جنگ یحیی هدف تیری قرار گرفت و تیر بر پیشانی او وارد آمد و مردی از عنز به نام عیسی او را کشت و همگی یاران او از پای درآمدند و سر یحیی را بریدند و بدنش را عریان ساختند. هنگامی که خبر کشته شدن یحیی به اطلاع ولید رسید. نامه ای به يوسف بن عمر نوشت، جنازه زید را از درخت به زیر آورده بسوزانند و خاکسترش را در دریا بریزند، یوسف دستور او را اجابت کرد، بدنش را از دار به زیر آورده سوزانید و خاکستر او را در کشتی گذارده در فرات ریخت.
ص: 520
پس از آن که یحیی به قتل رسید، بدنش را در جوزجان(1) به دار آویختند و همواره بدن آن جناب، بر دار بود تا ابومسلم خراسانی، ظهور کرد و بر خراسان مستولی شد. بدن جناب یحیی را از دار به زیر آورد و بر آن، نماز گذارد و به خاك سپرد. و دستور داد تا خراسانیان بر آن سید بزرگوار نوحه سرائی کنند، و دیوان مخارج و جوائز بنی امیه را در اختیار در آورد نام افرادی که در کشتن یحیی شرکت داشتند، یادداشت کرد کسانی که زنده بودند از پای درآورد و آنها که مرده بودند، خانواده و بستگانش را تحت شکنجه در آورد. و مادر یحیی، ریطه دختر عبدالله بن محمدبن حنفیه بود و عباد به ضم عين و فتح باء يك نقطه به تخفیف جد عبدالله بن قيس بن عباد است که حاکم سرخس است.
مؤلف گوید: بخشی از احوال یحیی را ذیل ترجمه پدرش زیدبن علی ایراد کرده ایم.
یحیی برادرانی داشت به نام حسین و عیسی و محمد، حسین بن زید به کنیه ابوعبدالله مکنی و به لقب ذو الدمعة و ذوالعبرة ملقب بود و او را از نظر گریستن بسیار به این لقب موسوم داشتند. ذوالدمعة، كودك خردسالی بود که پدرش زید، شهید شد. حضرت صادق (علیه السلام) او را تحت نظر خود تربیت کرد و علوم و معارف الهی را به وی آموخت و سال 135 یا 140 هجری درگذشت. و ابویحیی، عیسی بن زید مادرش ام ولدی بود به نام سکن و متولد شده......... (2)
ص: 521
آمد.
ص: 522
استاد استناد در کتاب السماء و العالم بحار الانوار از آن کتاب نقل می کند.
تکریتی، منسوب به تکریت است که شهری نزدیك به موصل است (1)
ص: 523
منتجب الدین در فهرست کتاب انساب ابی طالب را از تألیفات او نام برده است .
بار دیگر پس از نام بردن از سه تن از علما، به یادآوری و توثیق از او پرداخته و کتاب مزبورش را ذکر نکرده و لفظ نسابه را از تعریف او، ساقط کرده و پیداست که هر دو عنوان یکی است.
شیخ طوسی در کتاب رجال ص 517 در باب آنها که از ائمه علیهم السلام روایت نکرده اند نوشته است: یحیی بن حسن علوی، کتاب نسب آل ابی طالب از تألیفات اوست و ابن أخي طاهر از وی روایت می کند.
ابن شهر آشوب در معالم العلماء ص 131 از وی، نام برده و کتاب مذکور را به وی نسبت داده است.
مؤلف گوید: از یکی از اسانید کتاب الاربعين ص 31 شيخ منتجب الدین یاد شده به دست می آید که سید ابو سعد يحیی بن طاهر بن حسين مؤدب سمان از ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسینی حافظ نابه روایت املائی داشته است و شیخ منتجب الدین به توسط سید ابو سعد یاد شده از وی روایت می کند. و سید ابو الحسين يحيى مترجم حاضر از گروهی از علما روایت داشته است. از جمله، ابو نصر احمدبن مروان بن عبدالوهاب مقری معروف به خباز از ابواسحاق ابراهيم بن احمدبن محمدبن احمدبن عبدالله طبری مقری عدل از قاضی ابو الحسين عمر بن حسن بن علی بن مالك شیبانی از اسحاق بن محمدبن ابان نخعی از یحیی بن عبدالحمید حمانی از شريك بن عبدالله نخعی قاضی از اعمش. و از مشایخ اوست. ابوطاهر محمدبن علی بن محمدبن يوسف و اعظ، ابو العلا، از ابوجعفر محمد بن احمدبن محمدبن حماد معروف به ابن میثم از ابو محمد قاسم بن جعفر بن محمدبن عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب عليه السلام از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمدبن عبدالله از حضرت صادق عليه السلام.
شیخ منتجب الدین در یکی از حکایتهائی که در ذیل کتاب الاربعين آورده چنین مرقوم داشته است: سید ابو الحسين يحیی بن اسماعيل حسنی نسابه حافظ
ص: 524
از ابو محمد، احمد بن علی بن مکفوف که در اصفهان بر او قرائت کرده از ابوسعد یحیی بن طاهر بن حسين مؤدب سمان یاد شده به املائی که در ری داشته روایت کرده است. دار اور و مؤلف گوید: نسب او را شيخ منتجب الدین، به طرزی که ما در آغاز ترجمه نوشته ایم ایراد کرده است و نسب او را به اختصار برگذار کرده و محتمل است اسقاط لفظ حسین از نسب او از ناحیه ناسخان باشد و همچنین «حسنی» که به جای «حسینی» باشد از اشتباه ناسخان است. باران از سند برخی از حکایتهایی که در آخر اربعین شیخ منتجب الدین مذکور است چنین استفاده می شود که سید مسترشد بالله ابوالحسین یحیی بن حسین حسنی از قاضی ابو القاسم علی بن محسن بن على تنوخی، روایت می کرده است و شیخ ابو علی حسن بن علی بن ابی طالب هموسه فرزادی به طریقه املا از وی روایت داشته است و شیخ منتجب الدین، مذکور به توسط این شیخ از ابو الحسن يحيی روایت می کرده و به حق باید گفت سید مسترشد با مترجم حاضر یکی است. .
را در جای دیگر از سند برخی از حکایات یاد شده بر می آید که شیخ منتجب الدين از ابوسعد يحيى بن طاهر بن حسين مؤدب زاهد به قرائتی که بر او داشته از سید امام ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسنی به املائی که داشته از ابوالفضل عبیدالله بن احمد بن على مقری، ابن الكوفی به قرائتی که بر او داشت تا به آخر سند.
در جای دیگر از همان حکایات گوید: خبر داد به ما، ابوسعدبن طاهر از سید یحیی بن حسین حسنی به املاء از ابوالمفضل عبيدالله بن احمد مقری ابن الكوفی به قرائتی که در منزلش واقع در بغداد داشت. و در جای دیگر از آن حکایتها گوید: خبر داد به ما ابوسعدبن طاهر از سید یحیی مترجم حاضر از شریف ابوطاهر ابراهيم بن محمدبن عمر حسینی زیدی و ابو الحسين محمدبن محمدبن على شروطی به قرائتی که بر او داشت. شریف گفته است: اخبرنا و شروطی گفته حدثنا ابو الفضل محمدبن عبیدالله بن مطلب شیبانی از عبدالوهاب بن أبي حیه از شروطی مصاحب جاحظ عمروبن بحر که می گوید: تا به آخر سند.
ص: 525
پیش از این به عنوان سید ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسینی نسابه حافظ گذشت.
جوانی طبری حسینی رحمه الله به طوری که از بشارة المصطفی به دست می آید: وی از مشایخ بزرگوار محمدبن ابوالقاسم طبری مؤلف بشارة است و طبری در خانه خودش واقع در آمل، در محرم و شوال سال 598 ه. ق نخست به اجازه لفظی از وی روایت می کرد پس از آن با وی، با اصل آن به مقابله پرداخت و او از سید زاهد ابو عبدالله حسین بن علی بن داعی حسنی سیلقی روایت داشته و او از شیخ ابو علی جامع بن احمد دهستانی در ماه ربیع الاخرسال 503 در نیشابور روایت می کرده و او از شیخ امام ابوالحسن، علی بن حسین بن عباس صندلی از ابواسحاق احمدبن محمدبن ابراهيم ثعالبی ( ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن ابراهيم ثعالبی) از ابوالقاسم يعقوب بن احمد سری قروصی از ابوبکر محمدبن عبدالله بن محمدبن حفدة العباس بن حمزه در سال 337 ه. ق از پدرش و از ابوالقاسم، عبدالله بن أحمد بن عامر طائی در بصره از پدرش در سال 206 ه. ق از حضرت رضا عليه السلام روایت داشته است.
مؤلف گوید: این سند همان سند صحيفة الرضا عليه السلام است.
کوتاه سخن آن که سید مترجم حاضر، همدرجه با شیخ ابو علی فرزند شیخ طوسی است. و گاهی از او به طور اختصار چنین نام برده اند سید ابوطالب یحیی بن محمدبن حسن جوانی طبری و گاهی چنین نوشته اند یحیی بن حسن بن عبیدالله جوانی حسینی. بنابر این، احتمال تعدد میان این دو عنوان برخلاف انتظار می باشد.
ص: 526
یاقوت در کتاب معجم البلدان از وی، یاد کرده است. و به نقل از خط شهيد اول:
چنین آمده است، ابو محمد یحیی سال 415 ه.ق در روزگار خلافت المقتدر در گذشت و خط نمکین و زیبائی داشت. و در نوشتن سریع و تند دست بود و کلمات و جملات را به خوبی ضبط می نمود. گویند هر رور عصر با همراه داشتن کاغذ و مرکب به خانه نقيب بغداد می رفت. و از خانه او بیرون نمی رفت مگر این که الفصيح ثعلب را نسخه برداری می کرد و آن را به نیم دینار می فروخت و از این طریق، هزینه روزش را تهیه می کرد. و به همین مناسبت ابو عبد الله بن حجاح با اشاره به مترجم حاضر گفته است: نه
مثبتة في دفتري
بخط يحيى الأرزني
. آنچه در دفتر من به ثبت رسیده است به خط يحيی ارزنی است.
مؤلف گوید: ممکن است ارزنی منسوب به ارزن باشد که یکی از حبوبات معروف است و برای مطالب بیشتر به کتابهای نسب مراجعه شود (1)
وی فاضل دانشور و فرزند شیخ فخرالدین و نواده علامه حلی است و پدرش فخرالدین، رساله ای در تفسير قول اصحاب که در باب زكوة گفته اند: «آن شرط الزمان
ص: 527
فيها امکان الاداء و الاسلام» به استدعای وی نوشته است و تاریخ تأليف آن، ماه محرم الحرام سال 757 ه. ق است و نسخه ای از آن رساله، که مختصری بیش نیست در نزد ما موجود می باشد.
پیش از این به نام برادرش، شیخ ظهير الدين محمدبن شیخ فخر الدين محمد که از علما بوده است، اشاره کرده ایم.
وی دانشور بنام و فاضل بزرگواری بود که آسیای شیعه گرداگرد او به حرکت می آمد. امید است خدا به طول بقاء او مسلمانان را برخوردار سازد. وی از پدرش شرف الدين محمد و مشایخش روایت می کرده. منتجب الدین در آخر فهرستش از وی نام برده و در آغاز آن کتاب از وی مدح بليغ نموده و نوشته است که کتاب فهرست را به پیشنهاد او تألیف نموده. و از پدر و جدش هم مدح نموده و احوال ایشان را باید از کتابهای دیگر استفاده کرد.
شیخ منتجب الدین یاد شده در آغاز کتاب فهرست می نویسد: در مجلس ارزشمند سید و مولا صدر كبير امیر امام سید اجل رئيس انور اطهر اشرف مرتضی بزرگوار مایه سربلندی دولت و دین، شرف اسلام و مسلمین، مرضی خاطر ملوك و سلاطین، پیشوای نقیبان در میان عالمين، برگزیده ایام و افتخار انام قطب دولت و رکن ملت و پایه برقراری امت و اصل ملك و سلطان عترت طاهره و عمده شریعت رئیس پیشوایان شیعه، صدر علمای عراق و پیشوای بزرگان در آفاق، یاور حق و حجت خدا بر خلق ذوالشرفين،
ص: 528
کریم الطرفين نظام حضرتین، جلال اشراف، پیشوای سادات شرق و غرب قوام آل رسول الله ابوالقاسم يحيى فرزند صدر سعید کبیر شرف دولت و دین عزت اسلام و مسلمین ابوالفضل محمد فرزند صدر سعید مرتضی کبیر عزت دولت و دین، شرف اسلام و مسلمین ابوالفضل محمد فرزند سید اجل امام مرتضی کبیر اعلم ازهد ذوالفخرين، نقیب نقیبان و سید سادات ابو الحسن مطهر فرزند سید اجل زکی ذوالحسبين ابوالقاسم علی فرزند ابوالفضل محمد فرزند ابوالقاسم علی فرزند ابو جعفر محمد بن حمزه فرزند احمد فرزند محمد فرزند اسماعیل دیباجی همدست ابوالسرایا فرزند محمد اکبر محدث عالم ملقب به ارقط فرزند عبدالله باهر(1)
فرزند امام زین العابدین عليه السلام. ابو محمد یا ابوالقاسم و یا ابو الحسن و یا ابوبکر علی بن الحسين، سبط شهید، سید جوانان بهشت ابو عبد الله بن مولانا امیر المؤمنين و سيد الوصيين ابو الحسن و یا ابوتراب على مرتضی فرزند والاگهر ابوطالب (صلوات الله علیهم اجمعین) خدای متعال مراتب عاليه او (يحيى مترجم حاضر) را پایدار بدارد و دشمنانش را ذلیل گرداند، آری او پیشوای سیادت و چشمه روان نیکبختی و سعادت، و پناهگاه امت و چراغ
ص: 529
درخشان ملت و کوه بردباری و درایت، و رئیس عزت و ابانت و پرچم فضیلت و راهنمای عترت و آل و گزیده نجل نبوت و فرعی از اصل فتوت و عضوی از اعضای رسول و جزئی از اجزای وصی و بتول و یکی از آن مردمی است که دوستی و ولایت ایشان حد فاصل میان بهشت و دوزخ است. خدای متعال روزهای پر افتخار و دولت روشنی بخش و کردارهای پسندیده او را که بر اثر آنها به پایه سیادت رسیده و همگان را رهين بزرگواری خویش فرموده است پایدار بدارد. حضور یافتم، کتاب الاربعين عن الاربعين في فضائل امیر المؤمنين عليه السلام تصنیف شیخ اصحاب ابوسعید محمدبن احمد تا آخر مطالبی که به این مناسبت ذیل احوال شیخ منتجب یاد شده متذکر شده ایم(1).
ص: 530
وی از روات پیشین اصحاب ما است. و به طوری که از سند برخی از نسخه های طب الرضا (علیه السلام) استفاده می شود مترجم حاضر از شیخ ابو محمدحسن بن ابوعبدالله محمدبن حسن بن جمهور عمى بصری عربی از پدرش ابوعبدالله محمد رسالة ذهبية طب الرضا را که حضرت رضا عليه السلام برای مأمون خلیفه عباسی مرقوم فرموده روایت کرده. و همان رساله را موسی بن علی بن جابر سلامی از وی روایت داشته است.
وی فقیه فاضل و دانشمند بزرگواری است که بايك واسطه از شیخ مفید روایت می کند. در آغاز یکی از نسخه های ارشاد شیخ مفید چنین یافتم: خبر داد به ما، سید اجل عميد الرؤسا ابوالفتح یحیی بن محمدبن نصر بن علی بن جیا (ادام الله علوه) به قرائتی که در سال 540 ه. ق بر او داشتم گفت: خبر داد به ما، قاضی اجل ابوالمعالی احمدبن على بن قدامه در سال 472 ه. ق گفت: خبر داد به ما شیخ مفید تا آخر سند.
سيد مترجم حاضر غیر از سید عمیدالرؤسا مؤلف كتاب الكعب است چه آن که این مؤلف، از مشاهیر فقها و لغويها است. و قائل (حدثنا) در آغاز صحیفه كامله بنا به تحقیق محقق داماد (قده) سید عمیدالرؤسا هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب است که سالیان درازی پس از سید مترجم می زیسته. و هبة الله، معاصر با ابن ادریس و اعلام دیگر بوده است گذشته از این، در آغاز برخی از نسخه های ارشاد مفید از وی به عنوان «امير الرؤسا» یاد کرده است و ممکن است «امین الرؤسا» باشد که ناسخ «امیر» را به جای «امین» نوشته است.
ص: 531
پیش از این به عنوان شيخ افضل نجیب الدين ابوزکریا یحیی بن احمد بن يحيى بن حسن بن سعيد هذلی حتی یاد شده است و نوشته ایم وی پسر عموی محقق حلی و مؤلف كتاب الجامع است.
آمد.
شیخ معاصر در امل الآمل، ج 2، ص 349 نوشته است: وی فاضل شایسته ای است و از ابن شهر آشوب روایت می کند. و علامه حلی به توسط پدرش از وی، روایت داشته است.
مؤلف گوید: علامه حلی، علاوه بر پدرش از گروه دیگری از علما از وی روایت می کند. از جمله، شیخ ابوالقاسم جعفر بن سعيد محقق حلی و سید جمال الدین احمدبن طاووس و دیگران که همگی از شیخ مترجم اجازه داشته اند و او از شیخ فقیه حسین بن هبة الله بن رطبه از فرزند شیخ طوسی روایت می کرده.
در اوائل غوالى اللئالی ابن جمهور احساوی آمده است که پدر علامه حلی از شیخ نجیب الدین محمد سوراوی از شیخ هبة الله بن رطبه از شیخ علی فرزند شیخ طوسی روایت کرده است. این سند کاملا اشتباه است و صواب آن است که وی از یحیی بن محمد سوراوی از حسین بن هبة الله بن رطبه روایت داشته است. مگر این که گفته شود: پدر علامه حلی، از هر دو تن پدر و پسر (محمد و یحیی) روایت می کرده و همچنین شیخ نجیب الدین محمد سوراوی از پدر و پسر (حسین و هبة الله) روایت داشته است.
ص: 532
وی از علمای اصحاب است. و به طوری که از یکی از اسانید اخبار کتاب العتيق استفاده می شود، ابن کثیر از شیخ محمد بن على قرشی (قدس سره) روایت می کرده و شیخ علی بن اسماعيل از وی روایت داشته است. بنابر این، ابن کثیر در درجه شیخ مفید است و من بیش از این به ترجمه احوال او دست نیافته ام.
وی فاضل دانشور و ادیب و سرایندهای بود. کتاب کشف الغمه را از علی بن عیسی اربلی که مؤلف آن کتاب است. روایت می کرده و مؤلف یاد شده به او همراه با جمع دیگری از علما اجازه داده است و به طوری که شیخ معاصر در امل الآمل، ج 2، ص 348 گفته است آن اجازه را به خط یکی از علمای ما دیده است.
مؤلف گوید: طیبی به کسرطاء بی نقطه و سکون یا وباء يك نقطه در آخر منسوب به طيب است. و ترجمه فرزندش شیخ مجدالدين مفضل بن یحیی ذکر شده است.
وی از علمای بزرگ شیعه و افراد با موقعیت ایشان است سمعانی در کتاب الانساب ذیل احوال فرزند مترجم که سید ابوطاهر محمدبن سید یحیی باشد نوشته است این پدر و فرزند یعنی ابوطاهر و سید یحیی و همچنین ظفر پدر یحیی و جدش داعی از دانشمندان حدیث در استراباد بوده اند و سمعانی از ایشان به اخذ حدیث پرداخته است و ابوطاهر سال 466 ه. ق متولد شده و تا حدی یحیی پدرش همدرجه با شیخ مفید بوده است.
ص: 533
وی از علمای بزرگ امامیه و از خطیبان و سرایندگان بنام ایشان است و در روزگار ابوعلی طبرسی می زیسته است.
قاضی نورالله شهید (قدس سره) در کتاب مجالس المؤمنین نوشته است: سمعانی در کتاب الانساب می گوید: چصفی به کسر حاء بی نقطه و صاد بی نقطه ساکن و فتح کاف و در آخر الف. منسوب است به حصن کیفا که شهری است از دیار بكر (1). و از اعلام بنام آن سرزمین خطیب ابوالفضل مترجم حاضر است. ابوالفضل در میافارقین به ایراد خطابه می پرداخت و یکی از فضلای روزگار به شمار می آمد. و در فن سر ایندگی پیشوای بنام بود و از این نقطه نظر بر دیگران برتری داشت. و مردی کریم و دانشوری خوش گفتار بود، نظم و نثر و خطبه اش مشهور آفاق است. و از عمری دراز برخوردار گردیده و به طوری که از اشعارش به دست می آید در مذهب تشیع، تعصب ویژه ای داشته تا آنجا که به سر حد غلو رسیده است. سمعانی گفته به سال 550 ه. ق به خدمتش رسیدم و به خط شریف خویش، همگی مسموعاتش را به من اجازه داد. و از جمله راویان او که روایاتی را از قول او برای من نقل کردند. ابوعبدالرحمن عسکر بن اسامه نصیبی در بغداد و ابو الحسن علی بن مسعود اسعردی در رقه و ابوالخیر سلامة بن قيصر ضریر در قلعه جعدر و خضر بن شرار ضرير ادیب در بلخ و ساعد بن فضائل مبهجی در نیشابور بوده و من علاوه بر ایشان از دیگران هم روایات او را شنیده ام. ابوالفضل در حدود 460 ه. ق متولد شد و سال 551 ه. ق در میافارقین درگذشت.
ص: 534
از تاریخ ابن کثیر شامی نقل کرده است: یحیی بن سلام، در بسیاری از علوم (1)از قبیل فقه و ادب و نظم و نثر پیشوای روزگارش بوده و غلوی در تشیع از خود ابراز داشته است.
ابن جوزی در تاريخ المنتظم پاره ای از اشعار او را نقل کرده است از جمله آنها ابیات زیر است که پس از تغزل، ابیات خود را به مدح ائمه علیهم السلام پایان داده و گوید:
و سائلي عن حب أهل البيت هل
أقر إعلانابه أم أجحد
هيهات ممزوج بلحمی و دمي
حبهم و هو الهدى و الرشد
حیدرة و الحسنان بعده
ثم علي و ابنه محمد
و جعفر الصادق و ابن جعفر
موسی و يتلوه على السيد
أعني الرضا ثم ابنه محمد
ثم على و ابنه المسدد
و الحسن الثاني و يتلو تلوه
محمد بن الحسن المفتقد
فإنهم ائمتي وسادتي
و ان لحانی معشر و فيدوا
أئمة أكرم بهم أئمة
اسماؤهم مسرودة تطرد
هم حجج الله على عباده
و هم إليه منهج و مقصد
قوم لهم مجد و فضل باذخ
يعرفه المشرك ثم الملحد
قوم لهم في كل أرض مشهد
لابل لهم في كل قلب مشهد
ص: 535
قوم منی و المشعران لهم
و المروتان لهم و المسجد
قوم لهم مكة و الأبطح وال
خيف والجمع و البقيع الغرقد
- هرگاه کسی راجع به حب اهل بیت از من بپرسد آشکارا به حب ایشان اقرار می نمایم و انکاری هم ندارم.
- زیرا گوشت و خون من ممزوج با محبت ایشان است و محبت ایشان است که موجبات هدایت و ارشاد مرا فراهم آورده است.
- این خاندان ارجمند حضرت مولی علی علیه السلام و حضرت امام حسن و امام حسین و علی بن الحسین و فرزندش حضرت امام محمدباقر.
- و فرزند بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق و فرزندش حضرت موسی بن جعفر.
- و پس از او فرزند گرانقدرش حضرت علی بن موسی الرضا و پس از او فرزندش حضرت امام محمد تقی و پس از فرزند محکم پیش حضرت امام على النقي.
- و پس از او حسن ثانی حضرت امام حسن عسکری و پس از او فرزند عظیم اقتدارش حضرت م ح م د بن حسن بقية الله الاعظم که غائب از انظار است. صلوات الله عليهم اجمعين.
- اینان پیشوایان و سادات من اند و با ولایت ایشان از هیچ گروهی بیمناك نمی باشم و از هیچ قید و بندی هراس ندارم.
- پیشوایانی هستند که نام گرامی شان همه جا را فراگرفته است. - حجت های خدا بر بندگان او می باشند و مقصد همه آرزومندانند.
- مردمی هستند که مجد و بزرگواری آنها از اندازه بیرون است و مشرك و موحد ایشان را می شناسد.
- مشهد آنها همه جای زمین را فراگرفته است برتر از آن، اینست که دلهای ارادتمندانشان مشهد آنها است.
- منی و مشعر و صفا و مروه و خانه خدا ایشان اند. ۔ مکه و ابطح و خیف و جمع و بقیع یادآور مقام ایشان است.
ص: 536
تا به این جا آنچه در مجالس المؤمنین آمده به پایان رسید.
ابن اثیر در کتاب الكامل ذیل وقایع سال 553 ه. ق نوشته است: در این سال ابوالفضل یحیی بن سلامة بن حسن بن محمد حصکفی ادیب بنام در میافارقین درگذشت شعر خوب می گفت و رساله های ارزنده و نامه های مشهوری دارد حصکفی در مذهب تشیع، تعصب ویژه داشت و در نطنزه متولد شد. از اوست:
و خليع بت أعذله
ویری عذلي من العبث
قلت: إن الخمر مخبثة
قال: حاشا لها من الخبث
قلت: فالأرفاث تتبعها
قال: طيب العيش في الرفث
قلت: منها القيء قال: أجل
شرفت من مخرج الخبث
و سأجفوها قلت: متى
قال: عند الكوز في الحدث
- مرد عریانی و می خواری را سرزنش کردم. ملامت مرا، بی فایده انگاشت. گفتم شراب، زشت و پلید است. گفت هیچ گونه زشتی در آن، مشاهده نمی شود.
- گفتم پس چگونه است که پس از آشامیدن شراب، سخن های ناسزا به دنبال دارد، گفت لذت زندگی در ناسزاگوئی است.
- گفتم از آثار آن، قی کردن است. گفت شرافت قی کردن بهتر است از آنچه از مخرج بیرون می آید. و در عین حال گفت، طولی نخواهد کشید که از آن دست بر می دارم، پرسیدم در چه موقع؟ گفت هنگامی که در گور بخوابم.
مؤلف گوید: در این سال سجزی راوی کتاب صحیح بخاری که به روایت عالی از وی روایت می شده در گذشته است (1)
ص: 537
وی از دانشوران روزگارش بوده است و فرزندش شیخ ابراهیم هم از علما به شمار می آید. مترجم حاضر پدر شیخ ابراهیم از علمای اواخر دولت شاه تهماسب صفوی بوده و ما ترجمه او را در باب الف نوشته ایم و به پندار من مترجم حاضر با شیخ یحیی مفتی که ذیلا ذکر می شود یکی است.
وی از علمای بنام و از شاگردان شیخ علی کرکی و شیخ حسین بن مفلح صیمری است و از تألیفات او رساله تذكرة المجتهدین است که رساله کوچکی است و مشتمل بر اسامی گروهی از علمای متقدمین و متأخرین اصحاب ما می باشد بلکه به نام گروهی از راویان هم اشاره کرده است و ما به چند نسخه از آن رساله دست پیدا کرده ایم و نسخهای از آن در اختیار ما می باشد لیکن همگی این نسخهها نادرست است و ما بسیاری از مطالب آن را در این کتاب نقل کرده ایم. و خود این نسخه به طوری که می پندارم مشتمل بر غلط ها و اشتباهات بسیاری است که از ناحيه مؤلف به وقوع پیوسته است و ما در طی مطالب یاد شده از آن به آنها پرداخته ایم. خدای متعال از حقیقت احوال باخبر است.
از ذیل مطالب آن رساله به دست می آید. بحرانی مؤلف آن رساله از شاگردان شیخ على بن عبد العالی که گویا میسی باشد بوده است زیرا شیخ علی کر کی مقدم بر شهید ثانی است. و مؤلف رساله، شرح احوال شهید ثانی و کیفیت شهادت او را در آن رساله متذکر شده است. بنابر این شیخ یحیی، شاگرد شیخ علی میسی است نه شیخ علی کرکی.
پیش از این ترجمه شیخ یحیی احساوی را ذکر کردیم و ظاهرة مترجم حاضر با عنوان پیشین یکی است.
ص: 538
سبط شهید ثانی به نقل از خط سید مرتضی (رض) به این مضمون دیده ام، فقیه ابوالفرج يعقوب بن ابراهیم بیهقی ادام الله توفيقه بخش بسیاری، از دیوان شعرم را بر من قرائت کرد و به وی، اجازه دادم تا همگی آن را از من و به طوری که خود بخواهد روایت نماید. و کتب علی بن الحسين بن موسی الموسوی به خط خودش در ماه ذیقعده سال 403 ه. ق.
معروف، به ابن سکیت لغوی ادیب، سراینده توانا و پیشوای مقدم و مشهور شیعه مذهب که به خاطر شیعه بودنش به شهادت رسید و کتاب اصلاح المنطق در لغت و کتابهای دیگر از اوست.
علامه حلی در الخلاصه گفته است: ابویوسف يعقوب بن اسحاق سكیت با سین بی نقطه و کاف و یا و تاء دو نقطه در آخر. ابن سکیت در حضور حضرت امام على النقي و امام محمدتقی علیهما السلام، مقدم بر دیگران بوده و از مخصوصان ایشان به شمار است و از حضرت امام علی النقی روایت می کرده و از آن جناب پرسشهائی داشته است، متوکل او را به خاطر تشیع از پای در آورد و احوال او مشهور است. و از فن عربیت و لغت، اطلاع به کمال داشت و از این نقطه نظر کاملا مورد وثوق بود - پایان.
مؤلف گوید: از کلام علامه استفاده شد که ابن سکیت به قتل رسیده است لیکن مطالبی را که پس از این از کامل ابن اثیر نقل می کنیم، به دست نمی آید که ابن سکیت کشته شده باشد.
شیخ بهائی «ره» در تعليقه خلاصه علامه نوشته است علت قتل ابن سکیت این بود .
که ابن سکیت، معلم معین و موثق، فرزندان متوكل بود. در یکی از روزها که ابن سکیت در دربار متوكل، حضور داشت، فرزندانش وارد شدند. متوكل از وی پرسید، ای يعقوب ! آیا در نزد تو فرزندان من، محبوب تر اند یا حسن و حسین؟! ابن سکیت گفت: به خدا سوگند، قنبر، غلام علی بن ابی طالب (علیه السلام) از آن دو و از پدرشان بهتر است! متوكل سخت ناراحت شد دستور داد، زبانش را از پشت سر ببرید، زبانش را بریدند و در گذشت (رضی الله عنه).
ص: 539
مؤلف گوید: از تألیفات ابن سکیت، کتاب اصلاح المنطق در لغت است و نسخه کهن و بسیار صحیحی از آن که در کمال ارزندگی است در نزد من موجود می باشد. . ابن سيده لغوی در آغاز کتاب المحکم در لغت. پس از آن که علت نیاز مندی به علم لغت و اعراب (نحو) را شرح داده و اشتباهاتی که لغوی ها و نحویها در آثار خود داشته اند. توضیح داده است و اضافه کرده، هیچ واقعه و اتفاقی به اندازه پیش آمد ابویوسف بن اسحق سكیت با ابو عثمان مازنی در حضور جعفر متوگل دل خراش نبوده است، و پیش آمد از این قرار است. در یکی از روزها، که ابن سکیت و مازنی در حضور خلیفه بودند. خلیفه خطاب به مازنی گفت: یکی از مسائل نحو را از ابن سکیت بپرس، مازنی از سئوال کردن خودداری کرد چه آن که می دانست، ابن سکیت آن چنان که باید در فنون نحو، مهارت ندارد. خلیفه اصرار کرد. ناگزیر باید از او سئوالی کنی، مازنی ناچار شده خود را برای سئوال کردن آماده کرد و به پرسیدن یکی از سئوالات مشکل اقدام نمود، خطاب به ابن سکیت گفت: یا ابا يوسف: کلمه نکتل در آیه شریفه «فارسل معنا اخانا نکتل» بر چه وزنی است؟ پاسخ داد. بر وزن «نفعل». در آن محضر، گروهی از آشنایان به نحو، حضور داشتند و این مقدار از پاسخ را می دانستند. و فهمیدند که ابویوسف، يك دهم از لغت را هم به دست نیاورده است. ناچار همگی خندیدند و این پیش آمد ایجاب کرد، ابن سکیت، شرمنده گردیده و خلیفه از جایگاه به محل دیگر رفت. پس از آن که ابن سکیت و مازنی از دربار بیرون رفتند. ابن سکیت گفت: یا اباعثمان با سئوالی که کردی عیش مرا منقص ساختی و آرامش را از من ربودی. مازنی گفت: به خدا سوگند، پس از آن که ناچار شدم که از تو سئوال کنم، در محفوظات خود اندیشه کردم، سئوالی را ساده تر و نزديك به ذهن تو، از آن نیافتم. اکنون مشاهده کنید چه پیش آمدي باعث این شرمندگی شده است. باید گفت: ساده ترین، علت آن است که وی در کتاب اصلاح المنطق کلمه «الريم» را که به معنای قبر و فضل است با کلمه «الريم» که به معنای آهو است معادل قرار داده است و تخفیف وضعی را در آن قائل شده است و در همین باب اعتقاد او آن است که «غین» به معنی شجره و جمع «غيناء» است. و دیگر آن که
ص: 540
میثم» جمع «اشیم و شيماء» است و وزن آن (فعل) و به اینجا رسیده است که «غين و شیم» فعل «غون و شوم» است. سپس فاء الفعل را برای باقی ماندن یا، کسره داده است چنان که همین عملی را در بیض به انجام رسانیده است و این موضوع، باب تصريف است راجع به مورد و منهل که معلوم است و کسی از آن بی اطلاع نمی باشد. و خطاهای دیگر که از شمارش بیرون و از حصر، خارج است و من در این خصوص، کتاب ویژه ای تأليف داده ام. و از جمله اموری که دلالت بر ضعف بنیه و نابه سامانی باطن می کند. گفته أبو عبيد قاسم بن سلام است که در کتاب المصنف گفته است «عفریه» بر وزن فعلله » است. و پای «عفریه» را اصیل دانسته با آن که یا در کلمه چهار حرفی، اصیل نمی باشد و از قضایای او آن است که در همین کتاب در باب عيوب قوافی، مطالبی ایراد کرده است که با هیچ قانونی موافقت ندارد و با هیچ طريقهای سازگار نیست و من این نظریه را بر وی ایراد کرده ام و در کتاب الوافي في علم القوافي متذکر شده ام و او برای اثبات نظریه خویش به شعر اهذلی، شاهد آورده که:
الحق بني شعارة أن يقولوا
الصخر الغي ماذا نستبيث
و چنین گفته است: نبیثه، گوشه چاه است و بی تناسبی این معنی مانند حیوان سیراب شده و شتر مرغی است که در گوشه ای بسته شده و یا مانند تفاوت میان ستاره سهيل و ستاره فرقد است چه آن که «نبیثه» از ماده «ن بث» و «نستبيث» از ماده (ب و ث) یا (بی ث) است می گویند (بثت الشي بوثا و بثته بیا» هنگامی که آن شبی را
استخراج نماید و مانند «صدرت عن البلاد صدرا» که اسم است و هرگاه بخواهی معنای مصدری از آن به دست آوری، دال آن را مجزوم خواهی ساخت این تمثیل، از عبارتی که معنا کرده، وحشتناکتر و ناپسندتر از این اشاره است و دلیل بر آن است که در این خصوص هیچگونه اطلاعی نداشته و مانند گفته ابوعبدالله بن اعرابی است که در کتاب النوادر نوشته است «عدو» بدون داشتن ها، برای مذکر و مؤنث به کار می رود و جمع آن، اعداء و اعاد و عداة وعدا، است و همه را به يك معنی متوجه دانسته و مانند اینها که در ترجمه ابن اعرابی آورده ایم.
و باز پس از پاره ای ایرادهائی که بر لغويها داشته در محل دیگر از اول
ص: 541
کتاب المحكم نوشته است، نابسامانی هائی که در کتاب اصلاح المنطق و الالفاظ و کتابهای ابن اعرابی و ابوزید و ابوعبیده و اصمعی و دیگران آمده است، از اشتباهاتی که به پاره ای از آنها اشاره کردم بیشتر از آن است که به شماره در آید و احصاب شود.
و از هری (1)در آغاز کتاب تهذيب اللغه در ضمن شرح احوال طبقه سوم از لغويها نوشته است: ابویوسف يعقوب بن سکیت، از لغوی ها به شمار است و دانشوری دین دار و بافضیلت بود و از مرتبه ادب، برخورداری کامل داشت. به ملاقات ابو عمرو شیبانی و ابوزکریا یحیی بن زیاد فرا و محمدبن زیادین اعرابی و ابو الحسن لحیائی رسیده و به پندار من با اصمعی هم ملاقات داشته است. و روایات بسیاری از فصحای عرب که در بغداد به ملاقات ایشان رسیده، نقل کرده است.
ابن سکیت، تألیفات ارزنده ای دارد از قبیل اصلاح المنطق و کتاب المقصور و الممدود و کتاب التأنيث و التذکیر و کتاب القلب و الابدال و کتاب معانی الشعر.
ابوالفضل منذری کتابهای یاد شده را به استثنای آنچه را از خاطر برده بود به توسط ابوشعيب حرانی از ابن سکیت برای ما روایت کرده است و مطالبی را که ما در این کتاب ایراد کرده ایم طبق همین روایت است. پس از این کتاب بزرگی را در الفاظ که مشتمل بر سی جلد بوده و به وی نسبت داده شده است. برای ما فرستاد. چگونگی آن کتاب را که از اوست یا از دیگری سئوال کردم، اظهار بی اطلاعی کرد. و من هم نمیدانم آیا به راستی کتاب مزبور از تألیفات اوست یا از دیگری. در عین حال در هنگام مطالعه آن کتاب، حروفی از آن را یادداشت کردم و در صحت آنها به ابن سکیت، مشكوك ماندم و در این باره، با ابوحمزه هم در میان گذاردم، او هم برخی از آنها را شناخت و نسبت به برخی دیگر، اظهار بی اطلاعی کرد. پس از چندی حداکثر آنچه را انکار کرده
ص: 542
بودم در کتاب ابوعمر ووراق به دست آوردم. بنابراین، آنچه را در این کتاب از کتاب الالفاظ ابن سکیت نقل کرده ام به همان کیفیتی است که شرح دادم و مسموع من نمی باشد. و باز هم به درستی می دانم کتاب مزبور از تألیفات ابن سکیت است . منذری از قول حرانی، نقل کرده است. از سال 225 ه. ق (تا سال 246 ه. ق) که ابن سکیت کشته شد. مطالبی را که از ابن سکیت، سماع می کردم. یادداشت مینمودم. و ابن سكيت يك سال پیش از مرگ متوكل به قتل رسید. و به تعلیم فرزندان متوكل اشتغال می ورزید. و سال 247 ه. ق متوگل کشته شد. و علت قتل او را به امر متوكل چنین گفته است، متوكل به وی دستور داد، به مردی از قریش ناسزا بگوید و فلان مبلغ جایزه بگیرد، ابن سکیت از ناسزا گفتن به وی خودداری کرد. متوكل به آن قریشی دستور داد تا به ابن سکیت ناسزا بگوید و آن مبلغ را اخذ کند، قریشی به دستور رفتار کرد، ابن سکیت به وی پاسخ داد به مجردی که پاسخ او را گفت! متوكل ناراحت شد، خطاب به او گفت: آن گاه که دستور دادم به وی ناسزا بگو، از فرمان من، اطاعت نکردی و اکنون که به تو ناسزا گفته است به او پاسخ می دهی، سپس دستور داد او را کشتند و بدن آغشته به خون او را از دربار خليفه بیرون بردند. و فردای آن روز، فرمان داد تا ده هزار درهم، دیه او را به فرزندش بپردازند.
مؤلف گوید: به حق باید گفت، علت قتل وی، همان است که شیخ بهائی گفته است نه آنچه را از هری نقل کرده است. آری ممکن است. پیش آمد مزبور مداخله در قتل او داشته است نه آن که علت اصلی قتل او. ناسزا نگفتن او باشد.
مؤيد درستی قول شیخ بهائی راجع به قتل او، اظهار نظر برخی از مورخان است که خود ابن خلکان باشد یا کسی که به اختصار تاریخ ابن خلکان را پرداخته و چنین نوشته است. به مناسبتی که سکیت، بیشتر اوقات خود را به سکوت برگزار می کرد به این کنیه (ابن سکیت) معروف شده است. ابن سکیت حضرت علی بن ابی طالب عليهما السلام را بر دیگران برتری می داد و در این خصوص، تمایل و تعصب خاصی داشت. ثعلب گفته است: پس از این اعرابی، در فن لغت، دانشوری به پایه ابن سکیت
ص: 543
نبود. متوكل، دستور داده بود تا ابن سکیت به تعلیم دو فرزندش معتز بالله، مؤيد بالله بپردازد از اشعار بی سابقه و بی نظیر اوست.
يصاب الفتي من عثرة بلسانه
وليس يصاب المرء من عثرة الرجل
فعثرته بالقول ذهب رأسه
وعثرته بالرجل تبرا على مهل
- گرفتاری و اندوه آدمی از لغزش زبان اوست نه از لغزش پای او .
- آری لغزش زبانی او، سر او را به باد می دهد که گفته اند: (زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد) و لغزش پای او موجب می شود که از آن پس آرام تر به راه خویش ادامه بدهد.
پس از این گوید در یکی از روزها، متوكل از ابن سکیت پرسید: آیا فرزندان مرا دوست تر می داری یا حسن و یا حسین (عليهما السلام) را؟ در پاسخ گفت: به خدا سوگند قنبر، خدمتگذار على علیه السلام از تو و فرزندان تو، بهتر است. متوكل به تركهائی که عمله قتل و جنایت بودند دستور داد زبانش را از پشت گردنش بیرون آورند، آنان به دستور رفتار کردند و ابن سکیت به این جنایت، در گذشت. دیگری گفته است، متوکل به تركها دستور داد تا شکمش را پامال کردند و او را به خانه اش بردند روز بعد از آن که پنج روز از ماه رجب سال 246 ه. ق گذشته بود در خانه اش در گذشت، نخست متوکل در اجرای این حکم به مزاح برگزار کرد و سرانجام به حقیقت رسید. آری این پیش آمد همان بود که ابن سکیت در شعر خویش از آن می هراسید و عاقبت خود به آنچه گفته بود گرفتار گردید.
مؤلف تاریخ الخلفا می نویسد: در سال 244 ه. ق، متوکل عباسی دستور داد، يعقوب بن سکیت پیشوای علوم عربی را از پای درآوردند، متوکل وی را به تعلیم و تربیت فرزندانش بر گمارده بود. در یکی از روزها، متوکل توجهی به دو فرزندش المعتز و المؤيد نموده از ابن سکیت پرسید آیا دو فرزند من از نظر تو محبوب ترند یا حسن و حسین (عليهما السلام) ابن سکیت پاسخ داد، قنبر که خدمتکار حضرت مولی عليه السلام بوده است از دو فرزند تو بهتر می باشد، متوكل به غلامان ترك دستور داد. شکمش را پامال کردند تا مرد و گویند زبانش را بریدند و دیه اش را برای فرزندش
ص: 544
فرستاد. متوكل، اباضی مسلك بود (1)
سیوطی در الطبقات الوسطى به شرح حال او اشاره کرده است (2)
ابن اثیر در کتاب الكامل ذیل وقایع سال 243 ه. ق نوشته است: در این سال ابویوسف، يعقوب بن اسحاق معروف به ابن سکیت نحوی لغوی درگذشت. دیگری سال درگذشت او را 244 و دیگری 245 و بعضی هم سال 246 ه. ق نوشته است.
ابن شحنه در تاریخش ذیل وقایع سال 244 ه. ق نوشته است: متوکل از يعقوب بن سکیت پیشوای نحو و لغت پرسید آیا المعتز و المؤيد از نظر تو محبوب تر است یا حسن و حسین علیهما السلام؟ وی در پاسخ گفت: قنبر، خادم علی علیه السلام از تو و از فرزندانت بهتر است. وی دستور داد تا زبانش را از قفایش بیرون آوردند و بلافاصله در گذشت. سکیت به کسی می گویند که همواره اوقات را به سکوت، سپری نمایدپایان (3)
ص: 545
کمال الدین ابو البرکات، عبدالرحمن بن ابو الوفا، محمدبن عبیدالله بن ابوسعید محمدبن حسن انباری در کتاب نزهة الأطباء في طبقات الأدبا به شرح حال او پرداخته است.
مؤلف گوید: به طوری که پیش از این اشاره کردیم، ابن سکیت از ائمه طاهرین عليهم السلام روایت داشته است از جمله محمد بن یعقوب کلینی به سند خود در کتاب الكافي از ابویعقوب بغدادی روایت کرده است. در یکی از روزها ابن سکیت به عرض مبارك حضرت ابو الحسن هادی صلوات الله عليه تقدیم داشت؟ چرا خدای متعال حضرت موسی (علیه السلام) را با عصا و ید بیضا و آلت سحر، مبعوث کرد و حضرت عیسی (علیه السلام) را با آلت طب و حضرت محمد صلی الله عليه و اله را با کلام و خطابه، مبعوث فرمود؟ حضرت ابو الحسن عليه السلام در پاسخ او فرمود: آنگاه که خدای متعال حضرت موسی (علیه السلام) را مبعوث کرد، حداکثر مردم آن روزگار، به جادوگری می پرداختند، خدای متعال موسی (علیه السلام) را با معجزه ای مبعوث فرمود که در اختیار آن مردم نبود، در ضمن هم، سحر و جادوگری آنان را باطل کرد و حجت را بر آنها به اتمام رسانید. و حضرت عیسی (علیه السلام) در هنگامی مبعوث گردید که بیماران زمین گیر بسیار بودند و نیازمند به دکتر و دارو، خدای متعال، حضرت عیسی (علیه السلام) را برانگیخت و معجزه ای را در اختیار وی در آورد که در دست آنان نبود تا آنجا که مردگان را زنده می کرد و کور مادرزاد را بینا می کرد و پیس ها را به اذن خدا شفا می داد و از این راه، خدای متعال حجت خویش را بر آن مردم به اثبات رسانید. و حضرت پروردگاری حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را در هنگامی مبعوث فرمود که حداکثر مردم روزگار به ایراد خطابه و کلام می پرداختند (و به گمانم فرمود به سرایندگی اشتغال می ورزیدند) خدای متعال مواعظ و کلمات حکمت آمیز خویش را به وسیله آن حضرت، نازل فرمود تا گفتار آنان را از پای انداخت و حجت خویش را خاتمه داد. ابن سکیت پس از شنیدن سخنان آن حضرت، اظهار داشت به خدا سوگند تا به حال، هیچ کسی را مانند شما ندیده ام. سپس پرسید، اکنون حجت خدا بر خلق کیست؟ فرمود، امروز حجت خدا، عقل است که به وسیله آن، کسی را براستی از خدا سخن بگوید، تصدیق نماید و کسی که به دروغ سخنی به خدا نسبت بدهد
ص: 546
تکذیب می نماید، راوی گوید: ابن سکیت عرضه داشت آری به خدا سوگند، پاسخ صواب همین است .
فاضل عالم و علامه ادیب و شاعر و متأخر از سید مرتضی و رضی و یا معاصر با ایشان بوده است.
در شهر اردبیل بر پشت نسخه کهنی از نهج البلاغه سید رضی پاره ای از اشعار پسندیده او را دیدم که در مدح آن کتاب سروده است و همین کتاب را فرزندش حسن بن يعقوب با اشعار لطیفی ستوده است و پس از آن که این دو فقره مدح به اطلاع امام علی بن احمد فنجکردی رسیده او هم چکامه ای در مدح آن کتاب سروده و نام آن دو تن مادح پیشین (یعقوب و فرزندش حسن) را متذکر گردیده و از آنها ستایش کرده است و بهتر آن است از احوال ایشان کنجکاوی بیشتری به عمل آورد.
مؤلف گوید: همدانی به فتح ها و میم و دال و الف و نون، منسوب به شهر همدان است که از شهرهای ایران می باشد. و هم ممکن است همدانی را به سکون میم خواند که
ص: 547
منسوب به قبيله همدان به سکون میم باشد.
يوحنا که مستبصر شده و به آئین شیعه امامی گرویده دانشمند بزرگواری بوده و تألیفاتی دارد، از آن جمله رسالة منهاج المناهج در امامت است که به پارسی تألیف کرده و مشهور است. در آغاز این رساله به مختصری از احوال خود پرداخته و اشاره کرده است نخست از اهل ذمه مصر بود سپس اسلام آورد و مذهب تشیع را برگزید.
مؤلف گوید: به طوری که پیش از این ذیل احوال شیخ ابو الفتوح رازی یادآور شد رساله مزبور از تألیفات شیخ ابو الفتوح است و مطالب امامت را به این رمز گوشزد مخالفان و دیگران نموده است. چنان که همین سبك را هم سیدبن طاووس در کتاب الطرائف به کار برده است.
شیخ معاصر در امل الآمل (1)نوشته است: وی دانشمند فاضل و عابد محقق و پرهیز کاری مورد وثوق و از فقهای معاصر است و کتابی هم تألیف کرده است - پایان.
مؤلف گوید: پیداست که وی، از سلسله شیخ محمد بن خاتون عاملی شاگرد شیخ بهائی است که کتاب اربعین شیخ را به پارسی، ترجمه کرده است بنابر این، مترجم حاضر، از نوادگان شیخ نعمة الله است که شیخ اجازه ملاعبدالله شوشتری است لیکن او بلاواسطه وی نبوده است.
ص: 548
وی از فقهای بزرگوار و از شاگردان محقق حلی و سیدبن طاووس است .
شهید اول در کتاب الذکری ذیل مسئله جمع بین دو نماز نوشته است، جمال الدین یوسف در ضمن ایراد به استادش محقق حلی اظهار داشته هرگاه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جمع میان دو نماز می کرده است نیازی نداشته است برای نماز دوم اذان بگوید زیرا اذان، محض اعلام است و در نماز اول با گفتن اذان، اعلام شده است و گذشته از این در ضمن خبری آمده است که هر گاه هر دو نماز با یکدیگر خوانده شود گفتن اذان، ساقط می باشد و هرگاه پیمبر، جمع بین دو نماز نمی کرده و به تفریق می خوانده است. پس چرا مردم را به جمع بين الصلوتین می خوانید و آن را افضل از تفریق قلمداد می کنید؟ محقق از ایراد وی پاسخ داده است پیمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گاهی هر دو نماز را با هم و گاهی به تفریق انجام می داد، سپس روایاتی را متذکر شده است که ما در کتاب ذکری یادآوری کرده ایم و گفته است هرگاه دو نماز را در يك وقت به جای آورند، جمع میان دو نماز مستحب است و در همان وقت نوافل نماز و هر دو فریضه را به جای آورند زیرا با این عمل هر چه زودتر ذمه خود را از واجبی که به عهده او بوده است بری ساخته است و از آنجا که دخول وقت هر دو صلوت رسیده است به انجام عمل اقدام نموده است. پس از این به یادآوری خبر عمرو بن حریث که چگونگی نماز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را از آن حضرت سئوال کرده پرداخته است. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود رسول خدا هشت رکعت نماز ظهر و عصر را می خوانده به این معنی که چهار رکعت نماز ظهر را انجام می داد و هشت رکعت نافله عصر را می خواند و سپس چهار رکعت نماز عصر را می خواند و سه رکعت نماز مغرب را به جای می آورد و چهار رکعت نافله مغرب را پس از نماز مغرب به جای می آورد و بعد از آن، چهار رکعت نماز عشا را می خواند و هشت ركعت نافله شب و سه رکعت وتر و دو رکعت نافله صبح و دو رکعت نماز صبح را به جای می آورد.
مؤلف گوید: ما تحقیقاتی را که این مسئله لازم داشته است در کتاب وثيقة النجاة ایراد کرده ایم.
ص: 549
شیخ معاصر (قدس سره) در کتاب امل الآمل (1)نوشته است: شيخ جمال الدين يوسف بن حاتم فقیه شامی عاملی، فاضلی فقیه و پارسا بود کتابهایی تألیف کرده است از جملة الأربعين في فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام نسخه ای از این کتاب در نزد ما، موجود است. و از محقق جعفر بن حسن بن سعيد و از ابن طاووس روایت داشته است.
استاد استناد (ایده الله) در بحار (2)نوشته است کتاب الدر النظيم في مناقب اللهامیم و کتاب الاربعين عن الاربعين از شیخ جمال الدين يوسف بن حاتم، فقیه شامی است - پایان .
و در فصل دوم بحارالانوار(3)نوشته کتاب الدر النظیم کتاب ارزنده ای است که مشتمل بر اخبار فراوانی از طرق ما و طرق مخالفین ما می باشد که وی راجع به مناقب ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین گرد آورده است و گاهی در این کتاب، از کتاب مدينة العلم صدوق و کتابهای معتبر دیگر نقل کرده است و معاصر با سید على بن طاووس می باشد. و ما به خاطر پاره ای از جهات کمتر به آن کتاب مراجعه کرده ایم. و کتاب الاربعين او مورد توجه و اعتماد حداکثر علمای ما بوده و از آن نقل کرده اند (پایان).
مؤلف گوید: همگی اربعین او در کتاب المجموع الرائق سید هبة الله بن ابو محمد
حسن موسوی ایراد شده است(4).
ص: 550
وی از علمای متأخر ما می باشد و میرزا محمد استرابادی در رجال بزرگش در ضمن ترجمه علی بن نعيم به عنوان «قيل» مطالبی از وی یاد می کند. و شیخ محمد سبط شهید ثانی در حاشیه آن کتاب، کلمه «قیل» را به نام مترجم حاضر، تفسیر کرده است.
از معاصران است(1).
ص: 551
مؤلف گوید: بلاذری به فتح باء اول و ضم دال منسوب به بلادر است که از شهرهای بحرین به شمار می آید. و می توان گفت: بلادری مشهور هم منتسب به این شهر باشد(1)
ص: 552
وی از علمای بزرگ است. و برخی از طرق استخاره با تسبیح را روایت می کرده و استاد استناد مجلسی (قدس سره) در رساله مفاتیح الغیب که در اقسام استخاره و به پارسی تألیف کرده است طرق مزبور را نقل می کند.
محتمل است، مترجم حاضر، با برخی از هم نام ها که ذیلا آورده می شود یکی باشد بلکه به حق باید گفت: وی همان شیخ جليل کریم الدین یوسف بن حسین بن ابو جعفر قطیفی است که به ترجمه احوال او اشاره خواهد شد.
وی از علما و فضلا است و از روزگار او اطلاع دقیقی ندارم آری در قصبه شبستر تبریز به شرح مختصری از او دست یافتم که به پارسی دعای صنمی قریش را تألیف کرده است.
و ممکن است از علمای دولت صفویه باشد و پیش از این گذشت محتمل است با شیخ یوسف صاحب طرق استخاره یکی باشد.
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل صالحی است، شهيد اول به توسط ابن معيه از وی روایت می کند. و پس از این به نام یوسف بن ناصر بن حماد اشاره خواهیم کرد و پیدا است که هر دو عنوان یکی است.
مؤلف گوید: از سند شهید استفاده می شود که مترجم حاضر، در درجه علامه است و ضمن تأیید می کند مترجم حاضر، با جمال الدین یوسف بن حماد که ذیلا یادآوری می شود یکی است و اما این که مترجم حاضر، همان سید جمال الدین یوسف بن ناصر بن حماد حسینی باشد که شیخ معاصر به او اشاره می کند، تناسبی با متر جم حاضر ندارد زیرا معنون آینده متصف به سید و حسینی است.
ص: 553
وی از علمای روزگار علامه و پس از اوست. و سید علی بن عبدالحمید نجفی در رجال خودش وی را در ردیف آن عده از علما نام برده است که در روزگار علامه و پس
از او می زیستند.
و به پندار من، مترجم حاضر با شیخ جلال الدین یوسف بن حماد که در بالا نام برده شده یکی است. و اختلاف در لقب، امر آسانی است.
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی دانشمند فقیه و پارسا است. محقق حلى از وی روایت کرده است(1).
مؤلف گوید: پیش از این در باب الف نوشتیم سید احمد بن يوسف بن احمد علوی حسینی عریضی، تقریب معاصر با ابن ادریس است. و پندار من این است که سید احمد فرزند مترجم حاضر باشد زیرا در يك روزگار بوده اند.
وی از دانشمندان بزرگواری است که نزديك به زمان علامه حلی می زیسته است و سید علی بن عبدالحمید نجفی در ذيل رجالش وی را در ردیف همان طبقه از علما آورده است. و من نام او را در کتابهای دیگر به جز از رجال عبدالحميد ندیده ام.
به طوری که شیخ علی سبط شهید ثانی به خط خود از خط جدش شیخ حسن بن شهید ثانی نقل کرده است ساوس با سین بی نقطه در اول و آخر و الف در دوم و و او در سوم ضبط شده است.
ص: 554
و فاضل دانشور و متکلم بزرگواری است که در ردیف دانشمندان بزرگ اماميه به شمار می آید. و معاصر با محقق و نجیب الدین محمدبن نما و پدر علامه حلی است و از شیخ یحیی بن علی خیاط از ابن ادریس اجازه داشته است و من در شهر اردبیل، به خط مبارك او اجازه ای دیدم که بر پشت کتاب السرائر برای شاگردش شیخ محمدبن زنجی نوشته بود و تاریخ آن اجازه 628 ه. ق است. و نامی از او در امل الآمل نیست. در عین حال، مترجم حاضر سید جمال الدين يوسف عریضی که محقق از او روایت می کند
نمی باشد زیرا فاصله تاریخی زیادی فیمابین است.
و من پاره ای از فتواهای او را در اصول الدين دیده ام و به کتابی که تدوین کرده باشد دست نیافم.
وی از علمای بزرگواری است که پس از شهید اول می زیسته و شاگردان فاضلی دارد، از جمله شیخ مفلح صیمری که از نوادگان شیخ حسین است و دیگری مؤلف رسالة الاستخارات رساله مختصر و مفیدی است که اقسام استخاره های بی سابقه را در آن گرد آورده و نسخه ای از آن در اختیار ما می باشد. در آن رساله از خط خود او پاره ای از اشکالات و نکات نقل شده است و برای شرح احوال شیخ یوسف به مجموعه اجازات و دیگر از یادداشتهای ما مراجعه نمائید.
ابن ابی جمهور احساوی در اوائل غوالى اللئالی بلکه در آخر نثر اللئالی او را به عنوان شیخ کریم الدین یوسف مشهور به ابن أبي قطيفی یاد می کند و از آنجا به دست می آید که وی دانشمند فقیه و بزرگواری است و از شیخ رضی الدین حسین مشهور به این راشد قطیفی روایت داشته و شاگرد او بوده است و این جمهور احساوی به توسط سید قاضی شمس الدين محمدبن احمد موسوی حسینی از وی روایت داشته است و از آغاز غوالى الثالی ابن جمهور احساوی یاد شده نیز همین سند بدست می آید و در وصف او
ص: 555
گفته است عن شيخه و استاده الشيخ العلامة صاحب الفنون، کریم الدین یوسف الشهير بابن ابی قطیفی(1)
مؤلف گوید: پیش از این ترجمه شیخ یوسف بن حسین را نوشتیم و هر دو یکی است و لفظ آبی به صورت تصغیر یعنی به الف مضموم و باء مفتوح مشدد و آخر آن یا خوانده شود نه آن که بصورت مکبر (یعنی به فتح الف و کسر با) باشد تا چنین شود که ابی، کنیه اوست و یا مضاف به پای متکلم باشد زیرا به طوری که برخی از علما تصریح کرده است ضبط مکبر آن، غلط است و در خطهای قدیمی هم به طور مصغر ضبط گردیده است.
علی بن مطهر حلى وی فقیهی متکلم و اصولی و بزرگواری معروف و پدر علامه حلی مشهور است.
شیخ معاصر در امل الآمل (2)نوشته است: سدید الدین، دانشوری فاضل و فقیه متبحری است که فرزندش علامه، اقوال او را در کتابهایش نقل می کند و پیش از این، تعریف او را ذیل احوال فرزندش نوشتیم(3)
ص: 556
شهید اول در اجازه ابن خازن حائری آنجا که به یاد آوری از علامه پرداخته است از سدید الدین چنین توصیف می کند: «حسن بن الامام الاعظم الحجة افضل المجتهدين السعيد الفقيه سديد الدين أبو المظفربن الامام المرحوم زین الدین علی بن المطهر افاض الله على ضرائحهم المراحم الربانيه و حباهم بالنعم الالهية». و مؤلف گوید: سدید الدین از گروهی از علما روایت می کرده است، از جمله شیخ مهذب الدین حسین بن رده؛ شیخ راشد بن ابراهيم بحرانی؛ شیخ یحیی بن محمدبن یحیی بن فرج سوراوی؛ سید احمد بن يوسف بن احمد عریضی حسینی (قدس سره)؛ سید فخار بن معد بن فخار علوی؛ سید عز الدين أبو الحارث محمدبن حسن حسینی موسوی؛ شیخ نجیب الدین محمد بن نما حلی و دیگران.
مؤلف گوید: مراد شیخ معاصر (که پیش از این به تعریف او پرداختیم) مطالبی است که در ذیل ترجمه شیخ نجیب الدین یحیی حتی پسر عموی محقق نقل کرده است که محقق حلی در حضور خواجه نصیر الدین طوسی، مقام فضیلت پدر علامه را توصیف کرده است. آنجا که خواجه از وی پرسید در میان این عده کدام در اصول فقه و کلام، اعلم از دیگرانند؟ محقق، سدید الدین یوسف بن مطهر پدر علامه حلی و فقیه مفیدالدین محمدبن جهم را مورد توجه قرار داده و گفته این دو تن در علم کلام و اصول فقه اعلم از دیگرانند.
مؤلف گوید: پیش از این، ذیل احوال شیخ کمال الدین میثم بحرانی از مجالس المؤمنین نقل کردیم، آن دو تن که از طرف محقق، به خواجه نصیرالدین معرفی شدند یکی پدر علامه و دیگری ابن میثم یاد شده است نه مفيدالدين محمدبن جهم.
گروهی از علما هم از سدید الدین روایت داشته اند، از جمله فرزندش علامه و فرزند دیگرش رضی الدین علی و دیگران(1)
ص: 557
از اجازه علامه که به اولاد زهره داده است برمی آید پدرش سدید الدین تألیفاتی داشته است. لیکن تاحال حاضر به تألیف معروفی از او در فقه و علوم دیگر دست پیدا نکرده ام. از اجازه شهید اول به ابن خازن استفاده می شود: جد علامه، که پدر سدید الدین باشد از علما بوده است. زیرا شهید او را به عنوان «امام» ستوده است.
از سند پاره ای از اخباری که شهید ثانی در آخر رسالة الغيبة ایراد کرده است چنین بر می آید و بالاسناد المتقدم الى شيخ المذهب و محييه و محققه جمال الدين، ابن يوسف بن مطهر از پدر سعادتمندش سدید الدین یوسف بن مطهر از سید علآمه نسابه فخاربن معد موسوی از فقیه سدیدالدين شاذان بن جبرئیل قمی از عمادالدین طبری از شیخ ابوعلی حسن بن شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی از پدرش تا آخر سند.
و از اجازه شیخ علی کرکی به شیخ علی میسی، به دست می آید، شیخ سدید الدین یوسف از شیخ نجیب الدین ابو ابراهيم محمدبن نما حتى ربعی و از سید شمس الدين ابوعلی فخار بن معد موسوی روایت داشته است.
و از اولین سند کتاب الاربعين شيخ منتجب الدين، مؤلف فهرست که به خط سدید الدین، مترجم حاضر بوده بر می آید که سدید الدین، کتاب اربعین مزبور را از سید احمد بن يوسف عریضی علوی حسینی از شیخ محمدبن محمدبن على حمدانی از مصنف (نجیب الدین) روایت کرده است. و از بعضی مواضع به دست می آید: شیخ سدید الدین یوسف، مترجم حاضر بدون واسطه از حمدانی یاد شده روایت کرده است. و هرگاه این معنی ثابت باشد، سدید الدین از دو طریق عالی و غیر عالی روایت داشته است.
ص: 558
یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ می نویسد: یکی از مشایخ ما، شیخ سدید الدین یوسف بن مطهر جمال الدين است.
مؤلف گوید: لفظ «والد» پس از مطهر از جمله، افتاده است..
در یکی از نسخه های غوالى اللئالی ابن جمهور از وی، چنین تعبیر کرده است: شیخ سدید الدين أبو المظفر يوسف بن مظفر بن يوسف بن مطهر» این تعبیر، اشتباه است و از ناحيه ناسخان اتفاق افتاده است. و اضافه کرده است. شیخ سدیدالدین، از شیخ نجیب الدین، محمد سوراوی روایت داشته است. این سند هم نادرست است، زیرا سدید الدین، از یحیی فرزند سوراوی روایت می کرده است نه از خود او.
ملانظام الدین قرشی در نظام الأقوال نوشته است. یوسف بن علی بن مطهر (قدس الله روحه) پدر علامه جمال الدین، (قدس سرهما) فقيه محقق و مدرسی عالی مقام و از اصحاب ما می باشد و فرزندش علامه از وی روایت کرده است. .
از اجازه صهیونی به شیخ علی میسی، استفاده می شود که علامه از پدرش و پدرش از خواجه نصیرالدین طوسی روایت داشته است. مؤلف گوید: این سند، از نظر من، خالی از دقت نیست. زیرا خود علامه از شاگردان محقق خواجه نصیر طوسی است. و با احتمال بعید می توان گفت: علامه از دو راه از خواجه روایت داشته است. یکی بدون واسطه و دیگری به واسطه پدرش و ممکن است نظر صهیونی از آنچه در اجازه میسی نوشته است، اشاره به اجازه با واسطه علامه باشد.
از اجازه ملاحاج حسین نیشابوری به ملانوروز علی تبریزی، استفاده می شود که شیخ سدید الدین یوسف مترجم حاضر از سید عبدالحمید از سید فخار بن معد موسوی روایت می کرده است. این سند از دو جهت درست نیست وعدم صحت آن را در شرح حال سید عبدالحمید متذکر شده ایم.
از کتاب فرائد السمطين حموینی، استفاده می شود: شیخ سدیدالدين مترجم حاضر، از شیخ امام مهذب الدین ابوعبدالله حسین بن ابوالفرج بن رده نیلی روایت داشته
است.
از یکی از اجازات سید شرف الدين على شولستانی، به دست می آید: سدید الدین
ص: 559
يوسف، مترجم حاضر از سید فاضل عبدالحمید از سید جليل فخار بن معد موسوی روایت می کرده است و این سند، خالی از اشکال نمی باشد.
در یکی از مواضع فرائد السمطین چنین نوشته است: حکایتی است که از خط شیخ امام ابوبکربن درید نقل شده است و من همگی روایات ابن درید را به این سند، روایت می کنم. از شیخ سدید الدین یوسف بن علی بن مطهر حلی (رض) از قاضی واسط، شرف الدین ابوجعفر علی بن مندائی از ابوالفرج، عبدالمنعم بن عبدالوهاب بن کلیب حرانی به اجازه ای از ابو منصور محمد بن احمدبن خازن از ابوالقاسم على تنوخي از ابوبکر بن احمدبن شاذان از قاضی ابوبکر محمد بن حسن بن درید تا آخر سند(1)
شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل فقیه و صالح زاهد و معاصر است کتاب تفصيل وسائل الشیعه ما را شرح کرده و اقوال فقها و فوائد دیگر را در آن گرد آورده و به اتمام نرسیده و رساله های دیگر هم دارد.
وی از دانشوران اوائل روزگار ما می باشد. سید نعمت الله شوشتری در تعليقات امل الآمل (2)نوشته است: يوسف بن محمد مشهور به بنای جزائری، عالم فاضل و فقیه اصولی و منطقی بود، تألیفاتی در اصول الفقه دارد. در شیراز تحصیل کرده و به الجزائر بازگشته و به داوری آنجا پرداخته است. علوم عربیه را از او استفاده کرده ام. در دهه 1070 ه ق وفات یافته است.
ص: 560
ان - این به عنوان شیخ سدید الدین ابو المظفر يوسف بن علی بن مطهر حتی پدر
درنس جزائري ناصر در امل الآمل (1)نوشته است: وی فاضل عابدی است از شاگردان لی که از او از پدرش شیخ علی بن عبدالعالی عاملی روایت داشته وید: وی معاصر با شیخ بهائی بوده و ملا محمد تقی مجلسی از او روایت می شود مراد از شیخ علی عاملی، محقق کرکی است که قواعد علامه را تو خود شیخ معاصر هم در آخر وسائل الشيعه به این موضوع اشاره ج الله در رجال او را به عنوان يونس با قطع نظر از جزائری، معرفی کرده و و فاضل عابدی است از شاگردان شیخ عبدالعالی و به توسط او از پدرش العالی عاملی روایت داشته است.
ص: 561
وی فاضل دانشور و فقيه بنامی است در روزگار شاه عباس بزرگ صفوی از تألیفات او به خاطر ندارم و برای شرح احوال و آثار او بایستی به تاریخ های صفویه مراجعه کرد. شیخ یونس از معاصران سید داماد و شیخ بهائی است.
شیخ معاصر در امل الآمل (1)نوشته است، وی فاضل صالح وفقيه بزرگوار و از معاصران است. در آغاز عمر، چندی او را در شام ملاقات کردم. و در یکی از مجالس طلاق او شرکت کردم، وی، درباره عده آن زن که اینك از قید زوجیت آزاد شده سخنان دامنه داری اظهار کرد و احکام عده را مفصلا شرح داد و از همگی مسائل و اقوال و ادله، استحضار داشت.
وی از فضلای بزرگوار است و از طبقه متأخر علامه حلی به شمار می آید. از تألیفات او بخشی از کتاب جامع الأقوال في معرفة الرجال او را در رشت مطالعه کردم، این بخش به خط مولاي فاضل مولانا عبدالغفار گیلانی شاگرد سید داماد نوشته شده است و خود کتاب از فوائد ارزنده ای برخوردار می باشد و از کتابهای علامه هم در آن نقل می نماید و به پندار من امیریوسف از علمای دولت صفویه با اندکی پیش از ایشان است. ظاهرة مترجم حاضر همان صدر کبیر امیر محمد یوسف استر آبادی است که سابق بر این نام برده شده است.
ص: 562
می زیسته پس از آن به هندوستان رفته و طبع لطیفی داشته و کتاب بزرگی به نام فتوحات الانس در معجزات و فضائل ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین به زبان پارسی در برابر کتاب نفحات الانس ملا جامی سنی مشهور که نزديك به عصر می زیست و در باره برخی از صحابه و تابعان و مشایخ صوفیه و کرامات و مقامات ایشان تألیف کرده گرد آورده است و به دیگر از تألیفات و احوال او دست نیافتم و کتاب مزبورش در اصفهان نزد مولی ذوالفقار موجود میباشد.
وی، از علمای بزرگ است کتاب «العمليات الموصلة إلى رب الارضین و السماوات» از تألیفات اوست، این کتاب را سید بن طاووس در کتاب المجتنی نام برده و پاره ای از اخبار را از او نقل کرده است و گویا از علمای عامه باشد.
خدا را شکر که نیمه بیشتر از مجلد پنجم ریاض العلما» را که آخرین حرف الفبا را در بر دارد در جوار روضه علمیه رضويه على صاحبها الاف اثناء و التحية ترجمه کرده و به پایان آوردم و از خدا می خواهم به ترجمه مابقی آن هم موفق گردم روز یکشنبه غره جمادی اولی سال 1409 ه. ق و انا الحقير محمدباقر ساعدي ابن المرحوم المبرور حجة الاسلام شیخ حسین مقدس قده.
ص: 563
ص: 564
آ
آداب المتعلمين، طوسی، 379
الف
اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، 52، 430، 449
اجازات افندی، 555
اجازات شهید ثانی، 286
اجازات على بن حجة الله (سید شرف الدين) شولستانی، 559
اجازه ابوهلال جزائری به ابن ابی جمهور احسائی، 196
اجازه احمدبن نعمة الله بن خاتون عاملی به ملاعبدالله بن حسين شوشتری، 58، 183، 179، 237، 384
اجازه احمدبن محمد بن فهد حلی(ابن فهد)به ابن ابی جمهور احسائی، 196
اجازه حاج حسین نیشابوری به ملانوروزعلی تبریزی، 395، 396، 559
اجازه حسین بن احمد سوراوی به ابن طاووس، 39
اجازه حسین بن عبدالصمد به شیخ بهائی (فرزندش)، 166
اجازه حسین بن عبدالصمد به عبدالصمد فرزندش)، 166
اجازه حسین بن عبدالصمد به محمدباقربن محمد حسینی استر آبادی میرداماد)، 70
اجازه حسین بن علی بن حماد لیثی واسطی به شیخ نجم الدين خضر بن محمد نعیم مطار آبادی، 460، 487
اجازه خطیب ابوالفضل یحیی بن سلام (یا: سلامة) بن حسین بن محمد حصکفی به
ص: 565
سمعانی، 534
اجازه سید مرتضی به بصروی، محمد، 260
اجازه شرف الدین (علی بن حجة الله)شولستانی به محمدتقی مجلسی، 85
اجازه شیخ بهائی به شیخ یحیی یزدی، 494
اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی (زين الدين)،279 ،28
اجازه شیخ نجیب الدین یحیی بن احمد هذلی حلی به سید نجم الدین، ابوعبدالله حسین بن اردشیر بن محمد طبری، 487
اجازه شيخ يوسف بن علوان فقیه معروف حتی به محمد بن زنجی، 555
اجازه شهید اول به این خازن حائری، 557،558
اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی به علی بن نجم الدين بن محمد حسینی عاملی، 373 ،313
اجازه شهید اول به ابن نجده (محمدبن عبدالعلی بن نجد) 193، 194
اجازه شهید ثانی (زین الدین) به حسین بن عبدالصمد (پدر شیخ بهائی)، 50، 85، 427 ،286 ،280 ،252 ،206 ،166 ،470
اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی به محمد بن نجم الدين بن محمد حسینی عاملی، 373 ،313
اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی به نجم الدين بن محمد حسینی عاملی، 373 ، 313
اجازه صهیونی به شیخ علی میسی، 559
اجازه علامه حلی، 53
اجازه علامه حلی به ابناء ابن زهره، 37، 558 ،482
اجازه شیخ علی کرکی به شرف الدين یحیی بن عزالدین حسین بن عشيرة بن ناصر بحرانی یزدی، 492
اجازه شیخ علی کرکی به شیخ علی میسی، 558 ،488 ،457
اجازه علامه حلی به محمد بن محمد رازی و بویهی، 278
اجازه علامه حلی به سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب حسینی مدنی، 349، 368
اجازه علامه حلی به هارون بن نجم الدين طبری، 433
اجازه عبدالعالی بن علی بن عبدالعالی به ام محمدباقر بن محمد حسینی استرابادی (میرداماد)، 70
اجازه شیخ محمد سبط شهید ثانی به ملا محمد امین استرابادی، 509
اجازه شیخ نجیب الدین یحیی بن احمد هذلی حتی به ابن أبزر حسینی، 487
اجازه على بن احمد بن حجت عاملی جبعی
ص: 566
(پدر شهید ثانی) به نجم الدين بن احمدتراکیشی عاملی مشغری، 372، 373
اجازه محمدتقی مجلسی به آقاحسین خوانساری، 85
اجازه محمدتقی مجلسی به عبدالحسین خاتون آبادی، 85
اجازه محمدتقی مجلسی به محمدباقر و مجلسی، 85
اجازه مقداد بن عبدالله سيوری حلی، 343
اجازه ملاجلال دوانی به امیر حسین میبدی، 280
اجازه فخر المحققين (فرزند علامه حلی) به سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب حسینی مدنی، 349، 368
اجازه مؤلف قاموس به ابن حلوانی، 141
اجازه محقق کرکی به احمد پدر شیخ نعمة الله خاتون، 385
اجازه محقق کرکی به شیخ زين الدين جعفر برادر شیخ نعمة الله بن خاتون، 385
اجازه محقق کرکی به شیخ نعمة الله بن خاتون، 385
اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسنی دیباجی مشهور به (ابن معیه) به ام الحسن فاطمه ست المشایخ دختر شهید اول، 252، 253
اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسنی دیباجی (ابن معیه) به شهید اول، 252
اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسینی دیباجی (ابن معيه ) به على فرزند شهید اول، 252
اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسنی دیباجی ابن معيه ) به محمد فرزند شهید اول، 252
اجازه ملاحسنعلی شوشتری به محمدتقی و مجلسی، 85
اجازه ملاعبدالله شوشتری به سید مصطفی تفرشی (صاحب نقدالرجال)، 337
اجازه ملاعبدالله شوشتری به محمدتقی و مجلسی، 85
اجازه نعمة الله بن خاتون عاملی به احمد (فرزندش)، 382
اجازه نعمة الله بن خاتون عاملی به حسن بن على بن شدقم، 384، 394، 457
اجازه نعمة الله بن خاتون عاملی به ملاعبدالله شوشتری، 382، 383، 548
اجازه هبة الله بن حامد بن احمد بن ایوب بن علی بن ایوب حلی لغوی به سید جلال الدين ابوجعفر قاسم بن حسن بن محمد بن حسن بن معیه بن سعید حسنی دیباجی، 452، 453
ص: 567
اجازه هبة الله بن داوود بن محمد اصفهانی( ابو المكارم) به شیخ منتجب الدین (صاحب فهرست)، 455
اجازه یحیی بن سلام (یا: سلامة) بن حسین بن محمد حصکفی به سمعانی، 534
احتجاج طبرسی، 291
احسن التواریخ، حسن روملو، 386
اختصار المصباح، سیدین باقی، 480
اربعین، جد منتجب الدین، 479
اربعین، شیخ بهائی، 491، 548
اربعین، شهید، 481، 482، 489
اربعین، شهيد اول، 491
اربعین، منتجب الدین، 495، 524، 525،
الأربعين عن الأربعين، يوسف بن حاتم، الأربعين عن الاربعين في فضايل امير المؤمنين عليه السلام، 530
ارشاد مفید، 35، 531
اسامی مشايخ الشيعة، شاگرد شیخ علی کرکی - رسالة في اسامی مشايخ الشيعة الاستبصار في النص على الائمة الاطهار، قاضی ابوالفتح کراجکی، 52
اسرار الائمة، 207
اقبال سیدبن طاووس، 82، 238، 379
امان الأخطار، سیدبن طاووس، 426
امالی، ابو العباس ثعلب نحوی، 463
امالی، مقری، 27
امل الآمل، شیخ حر عاملی، اکثر صفحات انیس العابدین، 503
ایضاح الاشتباه، علامه، 43، 436
ب
بحارالانوار، 34، 35، 40، 52، 67، 85، ،277 ،239 ،238 ،237 ،203 ،87 ،429 ،427 ،420 ،418 ،415 ،292 ،480 ،471 ،450 ،449 ،438 ،437 ،550 ،523 ،510 ،509 ،503٫485
بشارة المصطفی، محمدبن ابوالقاسم طبری، 361 ، 40 ، 526
بغية الوعاة، سيوطی، 451، 484
البهجة لثمرة (يا: لثمرات) المهجة ، 426
ت
تاریخ ابن خلکان به وفیات الاعیان تاریخ ابن شحنه، 545
تاریخ ابن کثیر شامی، 420، 421
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، 499
تاریخ جهان آرا، 403
تاریخ الخلفا، 544
تاریخ یافعی، 495
ص: 568
تحفة الأبرار، حسن بن علی طبرسی، 372
ترجمة المحبوب، قطب الدین محمد لاهیجی، 289 تعليقات أمل الآمل، اکثر صفحات تعليقه خلاصة الأقوال علامه حلى (تأليف شیخ بهائی) 539، 543
تفسیر امام حسن عسکری، 50
تفسیر ثعالبی، 508
تفصيل وسائل الشيعة ، 56
تقویم البلدان، 412، 458
تكملة أمل الآمل، 550 .
تمهيد القواعد، شیخ زین الدین، 63
تهذيب اللغة ازهری، 542
ج
جامع الاخبار، 205، 264
جامع المقال، رماحی، 439
جلاء العيون، 471
جواهر الكلمات، 341
ح
حبيب السير، میر خواند 387
حلية الاولياء، حافظ ابونعیم، 508
حواشی شارع النجاة، سید داماد، 484
حواشی شرح صحیفه کامله، محمدتقي مجلسی، 503
حواشی فرج الكرب، کفعمی، 488
حواشی نجاريه على القواعد العلامه، 368
خ
الخراجیه، شیخ علی، 151
خلاصة الأقوال، علامه حلی، 321 ، 42 ، 539 ،438 ،436 ،435
د
الدر النظيم في مناقب اللهامیم، يوسف بن حاتم الفقيه الشامی، 550
الدروع الواقية، 237
دفع المناواة عن التفضيل و المساواة، سيدحسین مجتهد عاملی، 205
دمية القصر باخرزی، 142، 355
دیوان سید مرتضی، 538
ذ
الذكرى، شهید اول، 367، 484، 486، 549
الذيل، ابوسعد بن سمعانی، 463
ر
رجال ابن داوود، 53، 58، 92، 482
رجال سید علی بن عبدالحمید حسینی از نجفی، 360، 554
ص: 569
رجال سید مصطفی تفرشی به نقد الرجال رجال شيخ طوسی، 321، 435، 524
رجال شيخ فرج الله، 377، 561
رجال علامه حلی، 33، 38، 43، 49 ،53 ،200
رجال میرزا محمد استر آبادی، 551
رجال نجاشی، 33، 34، 38، ، 44، 49، 435 ،321 ،200 ،142
رد بر ملا رضی قزوینی، (تالیف ملا علی رضای تجلی)، 208
رسالة ابن ابی جمهور احساوی در امامت در رد فاضل هروی، 381
رساله استخارات، 372
رسالة الجمعه، شهید ثانی، 239
رسالة اللمعه في مسئلة الجمعة، 486
رسالة تألیف یکی از فضلای جبل عامل (ازشاگردان محمدامین استرابادی)، 365
رسالة في اسامی مشايخ الشيعة، 359، 487 ،477 ،476 ،462 ،462 ،451 ،559 ،493
ز
الزواجر و المواعظ، 478
س
سرائر، محمدبن ادریس عجلی، 484، 555
سلافة العصر في محاسن اعيان العصر، 23، ،117 ،116 ،70 ،64 ،63 ،35 ،33 ،217 ،197 ،192 ،183 ،177 ،118 ،230، 245، 296، 371
سعد السعود، ابن طاووس، 455، 498، 502
سند الجمع بين الصحیحین، 507
ش
شرایع، محقق حلی، 481، 485
شرح ارشاد شهید اول، 425، 487، 491
شرح التوضيح ابن هشام، از هری، 502
شرح رساله اثنی عشرية، شولستانی، 422
شرح صحیفه کامله، سید داماد، 503
شرح قصيده بديعية، صفي الدين بن سرایاحلی، 357
شرح لمع ابن جنی، 284
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، 146 ،142
ص
صحیح بخاری، 507
صحیح مسلم، 507
صحیفه کامله سجادیه، 57، 58، 452،519 ،518 ،514 ،512 ،473 ،453 ،531 ،
ص: 570
ط
طب الرضا، 531
طبقات النحاة، سيوطی، 96، 454، 498، 502 ،501
طبقات الوسطی، سیوطی، 545
طرائف، سیدبن طاووس، 256، 478، 548
ع
عالم آرا، 478
عمدة المقال في كفر اهل الضلال، حسن بن علی بن عبدالعالی، 359، 477
غ
غاية المطلوب، 292
غوالى اللئالی، ابن ابی جمهوری احسائی،559 ،555 ،532 ،457 ،360 ،310
الغرر و الدرر، سید مرتضی، 501
الغيبه شهید ثانی، 558
ف
فرائد السمطین، حموینی، 473، 490، 559
فرج الكرب و فرح القلب، کفعمی، 504
فرحة الغری، ابن طاووس، 489
الفصيح ، ثعلب، 527
فلاح السائل، سید بن طاووس، 428، 440
فوائد المدينة، ملا محمد امین استرابادی، 315 ،63 ،61
فهرست العلماء، محمد بن على حمدانی قزوینی، 277
فهرست شیخ طوسی، 44، 49، 172، 200
فهرست شیخ منتجب الدین، اکثر صفحات
ق
قبس المصباح، صهرشتی، 339
قصص الانبياء، قطب راوندی، 26، 206، 469 ،336
قواعد علامه حلی، 278، 368
ک
کامل، ابن اثیر، 429، 495، 519، 535، 547 ،545 ،537
کتاب سلیم بن قیس هلالی، 49، 211، 460
كتاب العمدة، ابن بطريق، 504
كتاب الفردوس، 508
کشف المحجة، سید بن طاووس، 202، 457، 458
کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، 252، 533
ص: 571
الكفايه، خزاز، 519
كنوز النجاح، طبرسی، 460
ل
اللباب، 412
م
مجالس المؤمنين، قاضی نورالله شوشتری،534 ،426 ،425 ،398 ،307 ،278 ،557 ،537
المنتظم، ابن جوزی، 535
مجمع الرجال، 44، 49
المجموع الرائق من ازهار الحدائق، سید هبة الله موسوی، 550
مجموعه به خط جباعی (محمد بن على بن حسن)، 140، 306
مجموعه شهید اول، 29
مختصر المصباح، 40
مختلف الشيعة في احكام الشريعة، علامه حلی، 43، 61، 416، 430
مدينة العلم، ابوجعفر بن بابویه(صدوق)، 550
مراصد الاطلاع، یاقوت، 438
مسائل الناصریات، سید مرتضی، 361
مسند احمد بن حنبل، 507
مشایخ شیعه، تألیف یکی از شاگردان حسین بن مفلح صیمری، 208
مصباح، شیخ طوسی، 57
مصباح کفعمی، 239، 437
مصباح الانوار، 449
مصباح الكبير، 552
المصنف، ابوعبید قاسم بن سلام، 541
المطالب في مناقب آل ابی طالب، 455
معالم، ابن شهر آشوب، 39، 41، 42، 47، 203 ،180 ،135 ،86 ،53 ،52 ،252 ،244 ،243 ،237 ،211 ،210 ،336 ،324 ،320 ،283 ،257 ،256 ،484 ،482 ،419 ،410 ،361 ،351
524 ،503 ،494
المعتبر، محقق حلی، 485
معجم البلدان، یاقوت، 527
مغني اللبيب، ابن هشام، 470
مفتاح القلوب، 290
مقاتل الطالبيين، 521
مقامات، قاسم بن علی حریری، 468
مناجات خمسة عشر امام سجاد، 503
مناقب، ابن شهر آشوب، 98، 110، 135، ،257 ،212 ،211 ،206 ،178 ،177 ،418 ،345 ،336
مناقب الادباء، عبدالرحمن بن انباری نحوی، 463، 464
مناقب امیر المؤمنین، ابن مغالی، 472، 508
ص: 572
مناقب صدرالائمه، اخطب خوارزم، 473
المنتهی...، علامه حلی، 203
منهج المقال، استرابادی، 377، 378
منية المريد، شهید ثانی، 149
مهج الدعوات، سیدبن طاووس، 315، 437
ن
نثر اللئالی، احسایی، 555
نزهة الالباء في طبقات الأدباء، انباری، 546
نزهة الناظر (النواظر)، 207، 485
نظام الأقوال، نظام الدین قرشی، 489، 559
نقدالرجال، تفرشی، 58، 138، 142، 300 ،279 ،224 ،211 ،198 ،197
نواقص الروافض، 406
نهج البلاغه، سید رضی، 486، 547
و
الوافي في علم القوافی، 541
وثيقة النجاة، افندی، 549
وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، 385، 561 ،560
وصول الاخبار الى علم دراية الاخبار، 203
وفیات الاعیان، ابن خلکان، 56، 57، ،420 ،418 ،355 ،244 ،174 ،147 ،470 ،467 ،466 ،464 ،462 ،421 ، 499 ،496 ،471
ی
یادداشتهای شیخ حسن بن شهید، 46
یادداشتهای شیخ علی سبط شهید ثانی، 554
یادداشتهای شهید اول، 456، 474
یادداشتهای ملا محمدرضا مشهدی جی شاگرد شیخ بهائی)، 27
يتيمة الدهر، ثعالبی، 47، 142، 174
اليقين، سید بن طاووس، 39
ص: 573