سرشناسه:شفتی، سیدمحمدباقر
عنوان و نام پدیدآور:فقه نینوا: پرسش و پاسخ پیرامون زیارت عاشورا و کیفیت آن.../ تالیف سیدمحمدباقر شفتی؛ تحقیق مرکز تحقیقات کتابخانه مسجد سید.
مشخصات نشر:اصفهان: بامداد امید، 1394.
مشخصات ظاهری:528ص.
فروست:منشورات کتابخانه مسجد سید؛ 22
شابک:978-600-94504-6-6
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:در پایان کتاب دو رساله به زبان عربی از آثار ارزشمند علامه حاج سیداسدالله شفتی اصفهانی فرزند محمدباقر شفتی ضمیمه گردیده یکی پیرامون زیارت عاشورا وکیفیّت آن، ودیگری درباره محدوده حائرحسینی علیه السلام.
یادداشت:کتابنامه:ص.[503]-514؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:زیارتنامه عاشورا -- نقد و تفسیر
موضوع:حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق -- سوگواری ها -- پرسش ها و پاسخ ها
موضوع:آستان مقدس امام حسین (ع)
موضوع:زیارت و زائران مسلمان
شناسه افزوده:موسوی شفتی، اسدالله بن محمدباقر، 1227؟-1290ق.
شناسه افزوده:مسجد سید اصفهان. کتابخانه
رده بندی کنگره:BP271/608/ش7ف7 1394
رده بندی دیویی:297/777
شماره کتابشناسی ملی:4010762
ص:1
ص:2
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
ص:7
ص:8
بسم الله الرحمن الرحیم
شکر پروردگاری را که در آن روز، بهترین و بزرگترین نعمت خود را بر ما تمام کرد « الیَومَ أَکْمَلتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلَامَ دِینًا » (1)، بی آن که در مقابلش چیزی جز شکر آن نعمت از ما بخواهد « قُل لَّآ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی القُرْبَی » (2).
آن چنان شکری که سودش تنها وتنها نصیب خود ما می گردد ؛ چرا که اوست ذات بی نیازِ یکتا، و به جز او همه محتاج به درگاه آن بی همتا « یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (3).
ص:9
و درود و سلام بی پایان بر آن فرستاده ای که از ابتدای رسالت خود تا آخرین لحظات عمر پر برکتش، همواره به حفظ و نگهداری از آن نعمتِ بزرگ - یعنی اهل بیت طاهرین که درود و سلام بی نهایت الهی بر آنان باد - سفارش می نمود.
پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله همیشه توصیه می فرمود به این که : مبادا کفران این نعمت کنید و در حقّ اهل بیت من جفا نمایید وگرنه از این دنیا نخواهید رفت جز با حسرت وپشیمانی ومصداق این آیه شریفه می شوید :
« خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَة ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ » (1).
امّا چه گوییم از امّتی که پس از عروج ملکوتی پیغمبرِ خود به عالم بقا، شروع به مخالفت با آن حضرت نموده و تا توانستند در حقّ اهل بیتِ پاکِ او ظلم وستم روا داشتند !
آری، آنها عزیزترین فرزندِ پیامبرشان، فرزند خیر النساء و بنت النبیّ و سیّدة نساء العالمین فاطمة الزهراء علیها السلام را مظلومانه و با لبِ تشنه در صحرای کربلا شهید نمودند ؛ شخصیّتی که نبیّ أعظم صلی الله علیه وآله در حقّش فرمود :
« حسین منّی وأنا من حسین » (2).
ولعنة اللَّه علی القوم الظالمین، و سیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون.
ص : 10
یکی از وظایفی که در راستای انجام فرامین الهی، بر دوشِ بندگان سنگینی می کند، زنده نگاه داشتن نام و یادِ اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام ومودّت نسبت به آنها است.
امّا اینکه چگونه این وظیفه محقّق شده و جامه عمل به خود می پوشد، پرسشی است که پاسخ آن را باید در کلامِ گهر بارِ خودِ اهل بیت جستجو نمود.
هشتمین ستاره آسمان ولایت و امامت حضرت علیّ بن موسی الرضا - علیهما آلاف التحیّة والثناء - تعلیم وتعلّم آموزه های اهل بیت علیهم السلام را، یکی از شیوه های زنده نمودن یاد آنها معرّفی نموده، می فرمایند :
« خداوند رحمت کند بنده ای که امرِ ما را زنده کند . راوی در این باره سؤال می کند: چگونه امر شما زنده می شود ؟ حضرت می فرمایند: علوم ما را فرا گیرید و به مردم تعلیم دهید، چرا که اگر مردم بدانند نیکویی کلام ما را، به تحقیق از آن پیروی می کنند » (1).
پس فراگرفتن علوم ائمّه اطهار علیهم السلام و تعلیم آن به مردم، یکی از وظایف خطیر ومهمّی است که بر دوشِ مؤمنان نهاده شده ؛ پس زمانی که مردم نیکویی کلام آنها را دریابند وبه آن عمل کنند، به تحقیق به عالی ترین هدفِ خلقتِ خود که رستگاری و رحمت بی کران الهی است، خواهند رسید ؛ چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم فرموده :
ص:11
« إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ » (1).
از برای آنان که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند، بهشت هایی است که از پایینش نهرها جاری بوده و آن رستگاری بزرگ است .
یکی دیگر از راه هایی که موجب زنده شدن یادِ اهل بیت علیهم السلام در قلوب مؤمنین وباعث کسب معرفت و خلوص دل و صفای قلب و در نتیجه نیل به سعادت ابدی و اخروی و جلب رضایت پروردگار عالمیان می شود، ذکرِ مصیبت ها و ظلم هایی است که بر آن وجودهای نورانی وارد شده است.
چنانچه کسی مصائب اهل بیت علیهم السلام را به مردم یادآوری کند و مردم هم از سوز دل در سوگ آن مظلومان بگریند، تمام گناهان گویندگان و شنوندگان آمرزیده وبه بالاترین درجه ومقام - که هم جواری با پیغمبر خاتم صلی الله علیه وآله واهل بیتش علیهم السلام می باشد - فائز می گردند.
در این باره ششمین اختر تابناک ولایت وامامت، به یکی از یاران خود به نام فضیل می فرمایند:
« آیا در مجالس، یاد و ذکر سخنان ما را می کنید ؟ فضیل عرض می کند: بله فدایت گردم.
ص:12
حضرت صادق علیه السلام خطاب به او می فرمایند:
من آن مجالس را دوست می دارم، پس زنده کنید امر و یاد ما را ای فضیل، چرا که خداوند رحمت می کند کسی را که یاد ما را زنده گرداند.
ای فضیل! هر کس ذکر ما را کند (از مصائب وظلم هایی که به ما شده) و یا ذکر و یاد ما برای او شود و اشکی به اندازه بال مگسی از چشمش خارج شود، خداوند گناهان او را می آمرزد، اگر چه بیشتر از کف دریا باشد» (1).
« فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ » (2).
در خانه هایی خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد ودر آن ذکر نام خداوند شود وصبح وشام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند .
یکی دیگر از مهمترین راه های زنده نگه داشتن نام اهل بیت طاهرین علیهم السلام، زیارتِ قبور آنها است، که در روایات ثواب های بسیاری برای زیارت کننده هر کدام از آن انوار الهی، برشمرده اند .
زیارتِ قبور اهل بیت علیهم السلام در واقع وفا به عهدی است که بر گردن دوستان وشیعیان آنها نهاده شده ؛ حسن بن علیّ وشاء، یکی از اصحاب امام رئوف علیّ بن موسی الرضا - علیه آلاف التحیّة والثناء - می گوید:
ص:13
« شنیدم از آن حضرت که می فرمود:
انّ لکلّ إمام عهدًا فی عنق أولیائه وشیعته، وانّ من تمام الوفاء بالعهد وحسن الأداء زیارة قبورهم، فمن زارهم رغبة فی زیارتهم وتصدیقًا بما رغبوا فیه، کان أئمّتهم شفعاءهم یوم القیامة (1).
همانا برای هر امامی عهدی بر گردن دوستان وشیعیانش است، وهمانا از کاملترین مصادیق وفای به عهد و بهترین شیوه ادای آن، زیارت قبرهای ائمّه علیهم السلام است ؛ پس هرکس با علاقه آنان را زیارت کند وبپذیرد آنچه را که آنان بدان رغبت داشتند، امامان وی در روز رستاخیز شفیع او می باشند ».
در احادیثِ ما فرقی بین زیارت ائمّه علیهم السلام در حال حیات و پس از مرگ آنها گذاشته نشده ؛ امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند:
مَنْ زَارَنَا بَعْدَ مَمَاتِنَا فَکَأَنَّمَا زَارَنَا فِی حَیَاتِنَا (2).
کسی که زیارت کند ما را پس از مرگ، مانند این است که ما را در حال حیات زیارت نموده باشد .
همچنین فرقی بین زیارت آن انوار مقدّسه از نزدیک و راه دور نمی باشد ؛ به این معنی که: تمام ثواب هایی که برای زیارت کننده از نزدیک شمرده شده، برای زیارت کننده از دور نیز ثابت است ؛ چنانچه از مالک جُهَنی نقل شده که گفت:
ص:14
« امام باقر علیه السلام فرمودند: هر که زیارت کند حضرت امام حسین علیه السلام را در روز دهم محرّم یا نزد قبر آن حضرت گریان شود، ملاقات کند خدا را در روز قیامت با ثواب دو هزار هزار حجّ، و دو هزار هزار عمره، ودو هزار هزار جهاد، که هر یک را در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله وائمّه طاهرین علیهم السلام بوده باشد.
سپس مالک می گوید: فدای تو شوم، چه ثواب است برای کسی که در شهرهای دور باشد و ممکن نباشد او را رفتن به سوی قبر امام حسین علیه السلام ؟
آن امام همام در جواب می فرمایند : ... پس من ضامنم بر خدا که هرگاه این کارها را بکند، حقّ تعالی جمیع این ثواب ها را به ایشان عطا فرماید » (1).
همچنین بر اساس بعضی روایات، فرقی از جهت ثواب، بین زیارت هر یک از ائمّه اطهار علیهم السلام نسبت به هم نیست ؛ یعنی همان اجر و ثوابی که مثلًا برای زیارت مولی الموحّدین علیّ بن أبی طالب علیه السلام هست، برای زیارت سایر ائمّه علیهم السلام نیز ثابت و برقرار است.
چنانچه می توان از بعضی احادیث نیز چنین استفاده کرد که : تفاوتی میان زیارت پیغمبر صلی الله علیه وآله با زیارت دیگر معصومین علیهم السلام نیست ؛ در اینجا تیمّناً وتبرّکاً بعضی از آن احادیث را نقل می کنیم :
1 - علّامه مجلسی رحمه الله در « بحار الأنوار » از کتاب « کامل الزیارة » ابن
ص:15
قولویه قمّی رحمه الله چنین نقل می کنند : « عبدالرّحمن بن مسلم می گوید : رفتم به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام و عرض کردم : زیارت کدام یک از امامان - امام علی علیه السلام ویا امام حسین علیه السلام و یا دیگر امامان - با فضیلت تر است ؟ و یک یک ائمّه علیهم السلام را نام بردم.
آن نشانه عظیم الهی، این چنین در جواب من فرمودند:
ای عبدالرّحمن بن مسلم! کسی که زیارت کند نخستین ما را، پس زیارت نموده آخرین از ما اهل بیت را، وکسی که زیارت کند آخرین فرد ما را، زیارت کرده نخستین از خاندان ما را» (1)
2 - وشاء که یکی از اصحاب امام هشتم - علیه آلاف التحیّة والسلام - است می گوید:
« عرض کردم به حضرت رضا علیه السلام که : چه ثوابی از برای زائرِ قبر یکی از ائمّه علیهم السلام می باشد ؟ حضرت رضا علیه السلام فرمودند :
همان ثوابی که برای زائر أبی عبداللَّه علیه السلام است، برای آن شخصی که قبر یکی از ائمّه علیهم السلام را زیارت کند، می باشد.
وشاء گوید : به آن حضرت عرض کردم : چه ثواب و اجر و مقامی برای زائر أبا عبداللَّه علیه السلام می باشد ؟
حضرت فرمودند : به خدا قسم بهشت از برای اوست » (2).
ص:16
3 - در کتاب «کامل الزیارة» روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند :
« کسی که زیارت کند مرا یا زیارت کند یکی از فرزندان مرا، من او را در روز قیامت زیارت کرده و از ترس و ناراحتی های آن روز او را نجاتش خواهم داد » (1).
4 - مرحوم کلینی در کتاب «کافی» آورده که :
« پیغمبر صلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند :
ای علی! کسی که من را در حیات من یا بعد از مرگ من زیارت کند، یا تو را در حال حیات تو یا بعد از مرگ تو زیارت کند، و یا دو فرزند تو را در حال حیاتشان و یا بعد از مرگشان زیارت کند، من ضمانت می کنم که او را از ترس وناراحتی های وسختی های روز قیامت نجات وخلاصی بخشم، تا این که او را در درجه و مقام خود قرار دهم» (2).
5 - حضرت صادق علیه السلام از پدران خود علیهم السلام چنین نقل فرموده اند که :
« حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عرض کردم: ای رسول خدا، چه اجر و پاداشی دارد کسی که قبور ما را زیارت کند وآنها را تعمیر وحفظ ونگهداری نماید؟
پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند: ای أباالحسن! همانا خداوند تعالی قبر تو وقبر فرزندان تو را زمینی از زمین های بهشت و عرصه ای از عرصه های آن قرار داده، و همانا خداوند قلب های مخلوقات برگزیده خود را
ص:17
معطوف به سوی شما قرار داده، در حالی که آنها (در این راه) هر اذیّت و سختی و ذلّتی را تحمّل می کنند ؛ آنها قبور شما را باز سازی می کنند وبسیار به زیارت شما می آیند در حالی که نیّتشان از زیارتِ شما نزدیکی به خداوند ودوستی فرستاده اوست.
ای علی! آنها کسانی هستند که شفاعت من مخصوص و شامل حال آنهاست وآنها کسانیند که بر حوضِ من وارد شده و من را فردا در بهشت ملاقات می کنند .
ای علی! کسی که قبور شما را تعمیر و حفظ نماید، پس مانند این است که سلیمان بن داود را در ساختن بیت المقدس یاری رسانده باشد، وکسی که قبور شما را زیارت کند، ثواب آن برابر است با ثواب هفتاد حجّ بعد از حجّة الإسلام، و هنگامی که از زیارت شما باز می گردد، از گناهانش خارج می شود مانند روزی که مادر او را به دنیا آورده است ؛ پس من به تو بشارت می دهم و تو هم دوستدارانت را به بهشت و نعمت های آن خوشحال گردان » (1).
6 - و از امام صادق علیه السلام منقول است که :
« هر که یکی از ما را زیارت کند، چنان است که امام حسین علیه السلام را زیارت کرده باشد » (2).
7 - و به چند سند معتبر منقول است که :
ص:18
« از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند : چه ثوابی دارد کسی که قبر امام حسین - صلوات اللَّه علیه - را زیارت کند ؟
فرمود: هر که برود نزد قبر آن حضرت و دو رکعت نماز یا چهار رکعت نماز نزد او بکند، از برای او ثواب حجّی و عمره ای نوشته شود . سپس فرمود: همین ثواب است برای کسی که برود به زیارت هر امامی که حقّ تعالی فرمان برداری او را بر خلق واجب گردانیده است » (1).
البته بر اساس بسیاری از روایات وارده درباره فضیلت و ثواب زیارت سالار شهیدان علیه السلام - که زبان از گفتن آن و قلم از نوشتنش عاجز است - شاید بتوان گفت: ثوابِ زیارت آن حضرت از سایر معصومین علیهم السلام، حتّی زیارتِ پدر و جدّ بزرگوارشان، بیشتر است ؛ البته در صورتی که به زیارتِ آن امام مظلوم از این جهت بنگریم که زیارتِ أبا عبداللَّه و سیّد الشهداء است .
و اگر به زیارت امام حسین علیه السلام با ملاحظه مقام و منزلت ایشان نسبت به سایر ائمّه علیهم السلام نگاه کنیم، بی تردید زیارت پدر و برادر و جدّ بزرگوارشان با فضیلت تر است ؛ زیرا از برخی اخبار چنین استفاده می شود که پیغمبر صلی الله علیه وآله وأمیرالمؤمنین وامام حسن علیهما السلام از امام حسین علیه السلام افضلند (2) ؛ مانند روایت معتبری که از حضرت رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند:
« هر که پدرم را در بغداد زیارت کند، مثل این است که رسول خدا
ص:19
وامیرالمؤمنین را زیارت کرده باشد ؛ ولی از برای رسول خدا وامیرالمؤمنین فضل ایشان از سایر ائمّه ثابت است» (1).
ویا در روایت دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند :
« الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّة وأبوهما خیر منهما » (2).
ناگفته نماند: در مورد حضرت صدّیقه زکیّه - علیها آلاف السلام والتحیّة - اگر مانند بعضی از بزرگان، آن خاتون دو سرا و أمّ أبیها را از نبیّ اکرم وائمّه طاهرین علیهم السلام برتر بدانیم (3)، دور نیست که زیارتِ سیّدة نساء العالمین نسبت به زیارتِ ائمّه هدی از فضیلت بیشتری برخوردار باشد .
ولی اگر بگوییم: پیامبر اکرم واهل بیت علیهم السلام از صدّیقه طاهره علیها السلام افضل اند - چنانچه بعضی دیگر از علما براین باورند - در این صورت ثواب زیارت آنها از ثواب زیارتِ آن بانوی شهیده بیشتر خواهد بود، واللَّه العالم (4).
واگر به لحاظِ حال زائر و مقام و مرتبه او، به زیارت امام حسین علیه السلام نظر افکنیم، به یقین ثواب و فضیلت زیارت حضرت رضا - علیه آلاف التحیّة والثناء - از زیارتِ جدّ شهیدشان بیشتر خواهد بود ؛ چنانچه روایات بسیاری بر
ص:20
این مطلب شهادت می دهند، مانند روایت علیّ بن مهزیار که می گوید:
« به امام جواد علیه السلام عرض کردم : فدایت شوم، زیارت امام رضا علیه السلام افضل است یا زیارت امام حسین علیه السلام ؟ آن حضرت فرمودند:
زیارت پدرم افضل است، زیرا أبا عبداللَّه علیه السلام را تمام مردم زیارت می کنند، ولی پدرم را فقط خواصّ از شیعه زیارت می کنند » (1).
مروّج مذهب جعفری علّامه مجلسی - قدّس سرّه القدّوسی - بعد از نقل این روایت شریف در کتاب نفیس «تحفة الزائر»، می فرماید:
« گویا مراد این باشد که: چون فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام مشهور گردیده است، اکثر شیعه رغبت به زیارت آن حضرت می کنند وفضیلت زیارت امام رضا علیه السلام را کمتر شنیده اند وکمتر رغبت می کنند، پس این حکم مخصوص آن زمان خواهد بود .
و ممکن است که مراد این باشد که: حضرت امام حسین علیه السلام را شیعه وسنّی زیارت می کنند و آن حضرت را به غیر شیعه زیارت نمی کنند .
یا آن که : هر که زیارت آن حضرت می کند با اعتقاد به امامتِ آن حضرت، مخصوصان شیعه اند - یعنی اثنی عشری - زیرا که هر که اعتقاد به زیارت آن حضرت دارد، به همه ائمّه اعتقاد دارد، به خلاف حضرت امام حسین علیه السلام که همه فرق شیعه اعتقاد به امامت او دارند » (2).
ص:21
یا روایت حضرت عبدالعظیم حسنی - مکّنه اللَّه تعالی المکان العالی - که می گوید:
« به امام جواد علیه السلام عرض کردم : من میان زیارت أبا عبد اللَّه الحسین علیه السلام و زیارت قبر پدر شما متحیّر و سر گردانم، نظر شما در این باره چیست؟
حضرت فرمود : در جای خود باش ؛ سپس داخل خانه شد وبعد از مدّتی بیرون آمد در حالی که اشک های او بر گونه های مبارکش جاری بود، پس فرمود : زیارت کنندگان قبر امام حسین بسیارند وزیارت کنندگان قبر پدرم در طوس اندک هستند » (1).
ونیز روایت معتبری که از باب الحوائج موسی بن جعفر علیهما السلام نقل شده که فرمود:
« هر که قبر فرزندم علی را زیارت کند، او را نزد خدا ثواب هفتاد حجّ مقبول بوده باشد. راوی با تعجّب عرض کرد: ثواب هفتاد حجّ ؟! حضرت فرمود: بلی، بلکه ثواب هفتصد حجّ. باز راوی گفت: هفتصد حجّ ؟! پس حضرت فرمود: بلی، بلکه ثواب هفتاد هزار حجّ .
باز راوی گفت : هفتاد هزار حجّ ؟! پس حضرت فرمود: بلی از این گذشته بسا حجّ مقبول واقع نمی شود ؛ هر که آن حضرت را زیارت کند یا یک شب نزد آن حضرت بماند، چنان باشد که خدا را در عرش زیارت کرده است .
ص :22
دو مرتبه راوی با تعجّب گفت : خدا را در عرش زیارت کرده باشد ؟! حضرت فرمود :
بله، چون روز قیامت می شود، بر عرش الهی چهار نفر از پیشینیان وچهار نفر از پسینیان خواهند بود، امّا پیشینیان: نوح وابراهیم وموسی وعیسی ؛ وپسینیان: محمّد و علی و حسن وحسین می باشند .
سپس مجلس گسترده شده و زائرانِ قبر ائمّه در کنار ما می نشینند ؛ به درستی که زیارت کنندگان قبر فرزندم علی، درجه ایشان از همه بلندتر وعطایشان از همه بیشتر خواهد بود » (1).
همچنین در روایتی معتبر به عظمتِ ثواب زیارت دو امام همام حضرت موسی بن جعفر وحضرت جواد الأئمّه - علیهما آلاف السلام والتحیّة - نسبت به زیارت امام حسین علیه السلام تصریح شده ؛ مرحوم کلینی در کافی شریف آورده که:
« ابراهیم بن عقبه به حضرت امام علیّ نقی علیه السلام نامه ای نوشت و در آن سؤال نمود از زیارتِ امام حسین وامام موسی وامام محمّد تقی، که کدام یک بهتر است ؟
حضرت در جواب چنین نوشتند : زیارت أبا عبداللَّه مقدّم است، ولی زیارت این دو معصوم جامع تر وثوابش عظیم تر است » (2).
محدّث خبیر علّامه مجلسی - رضوان اللَّه تعالی علیه - بعد از نقل این حدیثِ
ص:23
شریف در کتاب «تحفة الزائر»، می فرماید :
« گویا مراد این است که: زیارت امام حسین افضل است از زیارت هر یک از معصومین، امّا زیارت این هر دو معصوم جامع تر و بهتر است از زیارت آن حضرت.
و محتمل است که مراد این باشد که: زیارت امام حسین را باید مقدّم داشت و این زیارت ها را که به آن ضمّ کنند، جامع تر و ثوابش بیشتر می شود » (1).
در این جا احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه: چون زیارت سیّد وسالار شهیدان علیه السلام در آن زمان - یعنی زمانِ امام هادی علیه السلام - از اهمیّت به سزایی برخوردار بوده، امام علیه السلام آن را مقدّم بر زیارت کاظمین - صلوات اللَّه علیهما - دانسته اند ؛ با این حال باز بر این مطلب تصریح می فرمایند که: زیارت آن دو امام معصوم جامع تر و ثوابش عظیم تر است، واللَّه العالم.
از آنجا که زیارت، تجدید میثاق با رهبران الهی و پیروی از راه و روش وآرمان های آنهاست، و از مصادیق آیه شریفه « ذَلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ » (2) شمرده می شود، علمای شیعه - شکر اللَّه مساعیهم الجمیلة - کتاب های بسیاری در موضوع زیارت و دعا به رشته تحریر درآورده اند.
ص:24
از مهمترین این کتاب ها، کتابِ «مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد»، تألیف شیخ الطائفه طوسی - قدّس اللَّه سرّه القدّوسی - است که مورد قبول و اطمینان بسیاری از علمای عصرِ مؤلّف تا این زمان قرار گرفته ؛ تا جایی که شمار زیادی از دانشمندان معروف شیعه در آثار خود از این کتاب اقتباس نموده اند که تعدادی از آنها عبارتند از :
1 - « إختیار المصباح »، اثر ابن باقی . 2 - « تتمّات المصباح » در ده جلد، تألیف عالم وارسته و فرزانه سیّد بن طاوس رحمه الله . 3 - « مختصر المصباح »، از عالم برجسته و مفسّر بزرگ سیّد عبداللَّه شبّر . 4 - « منهاج الصلاح »، اثر آیة اللَّه ذو فنون علّامه حلّی قدس سره.
از دیگر آثار علمای شیعه در زمینه زیارت، کتاب هایی است که با عنوان: «مزار» به رشته تحریر درآمده، که به بیش از پنجاه کتاب می رسد (1) ؛ از آن جمله می توان به : مزار شیخ مفید، مزار شهید اوّل، مزار شیخ محمّد بن المشهدی، و مزار سیّد بن طاوس اشاره کرد .
قدیمی ترین و معروفترین اثری که درباره زیارت خلق شده، کتابِ «کامل الزیارة»، نوشته عالم جلیل القدر و فاضل متبحّر شیخ ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسی بن قولویه قمّی (2)، معروف به «مسلمه» است .
کتابی که شأن وجلالت قدر مصنّفش بر هیچ یک از اهل علم پوشیده نیست ؛ همین قدر بس که یکی از شاگردانِ مکتبِ وی، محمّد بن محمّد بن نعمان معروف
ص:25
به شیخ مفید، از بزرگترین عالمان شیعه است.
مؤلّف در مقدّمه کتاب، در اهمیّت موضوع زیارت و دعا در مشاهد مشرّفه اهل بیت علیهم السلام می نویسد:
« فأمر النبیّ صلی الله علیه وآله بحبّهم علیهم السلام و حثّ علی التقرّب إلیهم فی برّهم وزیارتهم فی حیاتهم و بعد مماتهم، و جعل لذلک ثوابًا و فضلًا لاتحیط به الأوهام، وما لایحصیه الأنام، ولایبلغ وصف واصف منه التمام (1).
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله (مردم را) به دوستی با اهل بیت خود امر فرمود و (آنها را) تشویق و سفارش فرمود به نزدیکی جستن به ایشان به واسطه نیکی به آنها، و نیز سفارش فرمود به رفتن زیارت آنها در زمان حیات و بعد از وفاتشان، و برای زیارت آنها ثواب و پاداشی قرار داد که عقل از درک آن عاجز است و نمی تواند ثواب آن را به شماره درآورد، ونیز کسی از عهده وصف کامل آن برنیاید ».
از دیگر کتاب هایی که در این باره نوشته شده و به زیور طبع آراسته گردیده، «کتاب المزار» تألیفِ نخستین شهید راه حقّ وحقیقت شیخ الفقهاء الأمناء محمّد بن مکّی عامِلی جزینی، مشهور به شهید اوّل است.
تعریف وتمجید از این عالم بزرگ و اثرِ سترگ او، گسترده تر از آن است که در این مختصر بگنجد .
مرحوم شهید در مقدّمه این کتاب می گوید:
ص:26
« اللهمّ یا من جعل الحضورَ فی مشاهد أصفیائه ذریعةً إلی الفوز بدرجات أحبّائه، نسألک أن تصلّی علی سیّد أنبیائک محمّد وآله أمنائک، وأن توفّقنا لزیارة ضرائحهم المشرّفة کلّها (1).
بار الها! ای کسی که حضور در زیارتگاهِ برگزیدگانت را راهی برای رسیدن به درجات دوستانت قرار دادی، از تو می خواهم تا بر سرور پیام آوران محمّد واهل بیت راستگوی او درود فرستی، و نیز از تو می خواهم تا اسباب زیارت تمامی آنها را برای ما فراهم آوری ».
یکی دیگر از کتاب هایی که درباره زیارت تألیف شده، کتاب ارزشمند «تحفة الزائر » اثرِ خامه پر برکت مروّج مذهب جعفری علّامه مجلسی - قدّس اللَّه سرّه القدّوسی - است .
این کتابِ جامع و کامل به زبان فارسی نوشته شده و شامل همه زیارت های رسول مختار وائمّه ابرار - صلوات اللَّه علیهم أجمعین - بوده که مرحوم مجلسی در کتاب های مزار به آن دست یافته است.
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در «الذریعة» این کتاب را چنین معرّفی می کند:
« علّامه مجلسی قدس سره مزارِ بحار را در سال 1081 به پایان رسانید وهمه زیارات را که در کتب مزار به آن دست یافته بود، در آن جمع آوری کرد، سپس در سال 1085 کتابِ «تحفة الزائر» را به فارسی تألیف نمود تا عموم از آن استفاده کنند ؛ وی در این کتاب تنها به ذکر زیاراتی
ص:27
که سندش از نظر وی معتبر بوده، اکتفا کرده و مقداری از زیارات مخصوصه و غیر آن را در آن نیاورده است » (1).
زیارت حضرت سیّد المرسلین وآل ایشان علیهم السلام، آداب و شرایطی دارد که شایسته است زائران به آن عمل کنند تا توانسته باشند تنها مقداری اندک از حقّ بزرگی را که بر گردنشان سنگینی می کند، ادا نمایند .
مرحوم محدّث قمّی در کتاب « مفاتیح الجنان » (2)، بیست و هشت مورد از آداب زیارت را برشمرده تا زائر با عمل به آن آداب، ادبِ حضور در پیشگاه با عظمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وائمّه اطهار علیهم السلام را رعایت کرده باشد و آن گونه زیارتی به جا آورد که خودِ آن سروران و ولی نعمتان خواستار آن هستند .
تعدادی از آن آداب و شرایط به طور خلاصه از این قرار است :
1 - غسل پیش از سفر زیارت .
2 - غسل برای زیارت هر امامی .
3 - طهارت از پلیدی ها و نجاست ها .
4 - پوشیدن جامه های پاک و نیکو و استفاده از بوی خوش (جز در زیارت امام حسین علیه السلام که آداب آن خواهد آمد).
ص:28
5 - با ادبِ کامل و به آرامی و وقار داخل شدن در روضه مقدّسه .
6 - خواندن دعای هنگام ورود به حرم های شریف (و آن اذن دخول است که در کتاب مفاتیح آورده شده است).
7 - بوسیدن عتبه عالیه و آستانه مبارکه .
بعضی در استحباب این عمل تأمّل دارند ؛ شیخ شهید - قدّس اللَّه روحه السعید - می فرماید:
« مطّلع نشدم در باب بوسیدن عتبه بر نصّی که اعتمادی بر آن داشته باشم، ولیکن فرقه امامیّه بر این باورند که خوب است، و اگر زیارت کننده سجده کند و نیّت نماید که از برای خدا سجده می کنم به شکر این که مرا به این مکان رسانیده، بهتر خواهد بود » (1).
و علّامه مجلسی قدس سره در این باره می نویسد :
« گمان فقیر این است که چون منعی از بوسیدن عتبه وارد نشده است، اگر به عموماتی که در باب تعظیم و تکریم ایشان وارد شده است به عمل آورد، خوب است » (2)
8 - داخل شدن با پای راست و خارج شدن با پای چپ .
9 - تکیه کردن بر ضریح و بوسیدن آن .
10 - خواندن زیارت در حالی که مقابل به ضریحِ معصوم و پشت به قبله ایستاده است .
ص:29
11 - گفتن تکبیر و خواندن : لا إله إلّا اللَّه وحده لا شریک له (در پیش روی معصوم علیه السلام) که نوشته شود برابر او رضوان اللَّه اکبر.
12 - خواندن نمازِ زیارت .
کمترین صورت این نماز، دو رکعت است ؛ و در حال نماز نباید پیشتر از قبر معصوم و مساوی آن ایستاد ؛ همچنین پشت به قبر هم نباید کرد، اگر چه بعضی از علما اجازه داده اند (1).
نکته دیگر اینکه: بعضی بزرگان - مانند مرحوم شیخ مفید - بر این باورند که نماز خواندن عقبِ قبرِ معصوم مکروه است، زیرا در حدیثِ حسن نقل شده که:
« زراره از امام محمّد باقر علیه السلام سؤال کرد از نماز کردن در میان قبرها؟ حضرت در جواب فرمودند : نماز کن در میان قبرها وهیچ یک از آنها را قبله خود مگردان ؛ به درستی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از آن نهی فرموده است و چنین فرموده :
اخذ مکنید قبر مرا قبله ونه موضع سجود، به درستی که خدای عزیز جلیل لعنت کرده است آنها را که قبرهای پیغمبران خود را مسجدها گردانیدند » (2).
ولی برخی از علما و مفاخر - مانند علّامه مجلسی قدّس سرّه القدّوسی - نماز خواندن رو به قبور معصومین علیهم السلام را جایز و مستحبّ دانسته اند، نظر به احادیث بسیاری که در این باره وارد شده است .
ص:30
این دسته از علما، حدیث سابق را یا حمل بر تقیّه کرده اند ویا چنین توجیه نموده اند که: قبله قرار دادن قبور، یعنی از همه طرف رو به قبر نماز خواندن، مثل کعبه (1).
حجّة الإسلام علی الإطلاق، علّامه محقّق حاج سیّد محمّد باقر شفتی قدس سره در کتابِ ارزشمندِ «تحفة الأبرار» در این باره می نویسد:
« نماز در عقب قبور ائمّه علیهم السلام مستحبّ است، بلکه می توانم گفت: نماز در عقب قبور ائمّه علیهم السلام أفضل از نماز در مساجد است ؛ چنانچه وجه این را به تفصیل تمام در «مطالع الأنوار» بیان نموده ام » (2).
و در کتاب «مطالع الأنوار» می فرماید :
« انّه قد روی فی الکافی، و باب فضل المساجد من الزیادات، فی الصحیح، عن ابن أبی عمیر ، عن بعض أصحابه قال : قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: انّی لأکره الصلاة فی مساجدهم .
فقال [علیه السلام] : لا تکره، فما من مسجد بنی إلّا علی قبر نبیّ أو وصیّ نبیّ قتل، فأصاب تلک البقعة رشّة من دمه، فأحبّ اللَّه أن یذکر فیها، فأدّ فیها الفرائض والنوافل، واقض ما فاتک (3).
حیث انّ المستفاد منه انّ فضیلة الصلاة فی المساجد للرشّ فیها من دم النبیّ أو وصیّه، فیکون الصلاة فی مشاهدهم أفضل من الصلاة فیها، بل کلّما یکون أقرب إلی قبورهم الشریفة کانت أفضل، فالصلاة إلی خلف
ص:31
قبورهم فی غایة الفضیلة ؛ وهکذا إلی الیمین والیسار عملًا بالإطلاق »، إلی آخر کلامه رفع فی الخلد مقامه (1).
ولی علّامه حاج سیّد اسداللَّه موسوی نجفی - أعلی اللَّه مقامه - أعلمِ فرزندان حجّة الإسلام شفتی قدس سره، بر خلافِ عقیده پدر در « حاشیه تحفة الأبرار » چنین مرقوم فرموده :
« حکم به استحبابِ صلاة فرایض در عقب قبور ائمّه علیهم السلام یا نوافل یومیّه ما عدای نمازِ زیارت ونوافل مبتدئه، مشکل است، بلکه مطلقًا مشکل است، چه جای اینکه نماز آنجا افضل از مساجد باشد، بلکه قول به کراهت خالی از اعتبار نیست » (2).
13 - بدون عجله بیرون رفتن از حرم پس از درکِ بهره زیارت (برای احترام و ادب بیشتر و زیاد شدن شوق زیارتِ دوباره).
14 - گذاشتن پهلوهای رو بر قبر و دعا و تضرّع نمودن .
علّامه مجلسی رحمه الله در «تحفة الزائر» می فرماید:
« احوط آن است که سجده بر قبر نکنند، امّا پهلوهای رو را بر قبر گذاشتن و دعا و تضرّع نمودن سنّت است .
چنانچه در حدیث معتبر (3) مروی است که عبداللَّه بن جعفر حِمیَری عریضه نوشت به خدمت حضرت صاحب الأمر - صلوات اللَّه علیه - که :
ص:32
مردی که زیارت قبور ائمّه علیهم السلام کند، آیا جایز است که سجده کند بر قبر یا نه ؟
جواب رسید که :
سجده بر قبر جایز نیست، نه در نافله، نه در فریضه، ونه در زیارت، وآنچه می باید کرد آن است که پهلوی راست رو را بر قبر گذارند » (1).
در اهمیّت زیارت همین بس که : کسی که به دیدن زائرِ اهل بیت علیهم السلام می رود نیز از همان اجر وثواب او بهره مند می گردد .
مرحوم علّامه مجلسی در کتاب شریف «تحفة الزائر» می نویسد :
« در بعضی کتب از معلّی بن خُنیس روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هرگاه شخصی از برادران مؤمن شما بر گردد از زیارت ما، یا از زیارت قبرهای ما، پس او را استقبال نمایید و بر او سلام کنید و او را تهنیت و مبارک باد بگویید به آن کرامتی که یافته وثواب هایی که خدا به او عطا فرموده است .
که اگر چنین کنید، شما را ثوابی مثلِ ثواب او خواهد بود، و فرو می گیرد شما را رحمت الهی چنان چه او را فرا گرفته است .
ص:33
به درستی که هر که زیارت کند ما را یا قبرهای ما را، البته رحمت الهی او را فرا می گیرد و گناهانش آمرزیده شود » (1).
ص:34
* * *
آنچه با نگاهی کوتاه به کتاب های مزار، بر صفحه دل نقش می بندد، فضائل شگفت زیارت امام حسین علیه السلام وپاداش وثواب دنیوی واخروی بی شماری است که برای آن بیان شده ؛ در روایتی امام باقر علیه السلام می فرمایند:
« تمام پاداش و فضیلتش به زبان نیامده، زیرا اگر مردم همه پاداش واجر آن زیارت را می دانستند، به درستی از شوق زیارت هلاک می شدند » (1).
و در روایتی امام صادق علیه السلام در جواب یکی از یاران خود که از فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام پرسید، فرمودند :
نعم واللَّه لو أنّی حدّثتکم بفضل الزیارة و بفضل قبره لترکتم الحجّ رأسًا وما حجّ منکم أحد (2).
ص:35
آری به خدا سوگند اگر از فضیلت قبر او به شما گفته بودم، به کلّی حجّ را ترک کرده بودید وهیچ یک از شما حجّ انجام نمی داد .
این فرمایش حضرت می تواند بدین جهت باشد که ثواب زیارت سیّد الشهداء - علیه آلاف التحیّة والثناء - گاه با پاداش هزار حجّ و هزار عمره مقبول برابری می کند (1).
همچنین امام صادق علیه السلام درباره ارزش والای زیارتِ جدّ شهیدشان سیّد و سالار شهیدان حضرت أبا عبداللَّه علیه السلام، می فرمایند:
« اگر می دانستند خیری را که در زیارت اوست واگر (مردم) از آن آگاه بودند، بر سر زیارت او با شمشیر به جان هم می افتادند واموال خود را در راه آمدن به سوی او می فروختند » (2).
مرحوم شیخ جعفر شوشتری در کتاب ارزشمند «الخصائص الحسینیّة» می نویسد:
« و از غرائب فضائلش آن است که: از اخبار بسیار ظاهر می شود که هنوز تمام فضائل زیارت امام حسین علیه السلام از برای مردم بیان نشده است ؛ چنانچه در خبر صحیح است که : اگر مردم بدانند فضل زیارت حسین علیه السلام را تماماً، هر آینه خواهند مُرد از شوق » (3).
و خلاصه، زیارت قبر مطهّر امام حسین علیه السلام، سخت مورد تأکید امامان معصوم علیهم السلام بوده وبرای آن فضائل بی شماری بیان فرموده اند .
ص:36
در واقع امام باقر وامام صادق علیهما السلام با رواج سنّت زیارت، نهضت حسینی را جاودانه کردند ؛ آنها سنّتی را در لزوم زیارت امام حسین علیه السلام و رفتن به سوی قبر منوّر آن حضرت وگریه کردن وضجّه زدن در مصیبت سرور آزادگان استوار کردند، که نهضت حسینی جاودانه و همیشگی گشت و نورش فروزان شد (1).
امام صادق علیه السلام فرمودند :
من بات عند قبر الحسین علیه السلام لیلة عاشوراء لقی اللَّه ملطّخًا بدمه یوم القیامة کأنّما قتل معه فی عرصته (2).
کسی که شب عاشورا را کنار قبر امام حسین علیه السلام بگذراند، روز قیامت چونان خون آلود می آید که گویی با حسین بن علی علیهما السلام در میدان حاضر بوده است .
از سوی دیگر، در روایات بسیاری تصریح شده بر اینکه : ترک زیارت سالار شهیدان علیه السلام موجب نقصان دین و ایمان، و ترک حقّ بزرگی از حقوق پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله است (3).
آن چه زیارتی است که مساوی با زیارت خداوند در عرش می باشد (4) ؟! او چه کسی است که روز قیامت همه آرزو می کنند ای کاش از زوّار قبر او بودیم (5) ؟!
ص:37
آری ! او سیّد جوانان اهل بهشت و فرزندِ یگانه دخت پیامبر صلی الله علیه وآله است ؛ اوست که پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه وآله در حقّش فرمود :
« حُسَینٌ مِنّی و أنَا مِن حُسَین» (1).
بله، او أبا عبداللَّه الحسین علیه السلام است که تمام عالم به یک نگاه او امید دارند ؛ اوست که به نام اسلام، به دست مسلمانان و به جرم خروج از دین کشته شد !!
وا مصیبتاه، وا محمّداه !! چه کسی را به خروج از دین متّهم می کنند ؟! کسی که در دامان نبیّ مکرّم صلی الله علیه وآله پرورش یافت و پیامبر بارها در حقّ او و برادرش فرموده بود:
« حسن و حسین دو گل بوستان منند » (2).
هم چنان که درباره وی فرمود :
« حسین از من است ومن از حسینم، خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست دارد، حسین سبطی است از اسباط پیغمبران » (3).
بسیار شگفت است ! کسانی ادّعای مسلمانی می کنند که فرزندِ عزیز پیامبر خود را مظلومانه وبا لب تشنه در دشت کربلا شهید کردند !! در زمینی که پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله درباره آن از قول جبرئیل امین چنین نقل فرمود:
« کربلا پاک ترین بقعه های زمین و حرمتش عظیم تر از همه آنهاست وبه یقین از دشت های بهشت است » (4).
ص:38
آن ظالمانی که خون خداوند متعال را بر زمین ریختند ؛ کسانی که حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه وآله در حقّ آنها نفرین کرد و دوری از رحمت الهی را برای آنها خواستار شد و فرمود :
« لعن اللَّه قاتلیک، ولعن اللَّه سالبیک، وأهلک اللَّه المتوازرین علیک » (1).
و خطاب به امام حسین علیه السلام فرمود:
« انّ الویل (2) لمن یقتلک » (3).
و شگفت تر اینکه آن نامسلمانان کسی را متّهم به خروج از دین کردند که از ابتدای حرکت ونهضت آگاهانه خود از مدینه، تا پایان راه در صحرای کربلا، همواره حقیقت دین داری وایمان به پروردگار متعال و پیروی از فرمان های فرستاده اش را با قلب و زبان و عمل خود نشان داد و در پایان چنین اتمام حجّت کرد:
« هرکس با من همراه شود، شهید می گردد و هر که از من تخلّف نماید، رستگار نخواهد شد » (4).
شخصیّتی که حقیقت توحید و خداشناسی به بهترین شکل، در کلماتش هویدا است ؛ در مناجاتش با پروردگار عالم، چه آن مناجاتی که در ابتدای راه در مکّه مکرّمه در نهایت تذلّل و خشوع قلب در مقابلِ خداوند متعال زمزمه نمود،
ص:39
دعایی که : « ذلّت العقول عن ادراک معانیه »، آری دعای شریف عرفه که دوازده مرتبه ذکر سبحانی او در آن دعای شریف، تنها قطره ای از دریای بی کران معرفت الهی اوست، آنجا که می فرماید:
« لا إله إلّا أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین، لا إله إلّا أنت سبحانک إنّی کنت من المستغفرین، لا إله إلّا أنت سبحانک إنّی کنت من الموحّدین، لا إله إلّا أنت سبحانک إنّی کنت من الخائفین، لا إله إلّا أنت سبحانک إنّی کنت من الوجلین » (1).
و چه آن دعایی که در روزِ عاشورا در آخرین لحظات، پروردگارش را چنین خواند:
« اللهمّ متعالی المکان، عظیم الجبروت، شدید المحال، غنیّ عن الخلائق، عریض الکبریاء، قادرٌ علی ما یشاء، قریب الرحمة ...، أدعوک محتاجًا، وأرغب إلیک فقیرًا، وأفزع إلیک خائفًا، وأبکی إلیک مکروبًا، وأستعین بک ضعیفًا، وأتوکّل علیک کافیًا » (2).
در کلمات کدام مسلمانِ با ایمانی بجز او و سایر معصومین علیهم السلام، این معانی زیبا و پر مفهوم در توحید و خداشناسی، یافت می شود ؟!
« اللهمّ ربّ الحسین! اشف صدرَ الحسین، اللهمّ ربّ الحسین! اطلب بدم الحسین، اللهمّ ربّ الحسین! انتقم ممّن رضی بقتل الحسین، اللهمّ ربّ الحسین! انتقم ممّن خالف الحسین، اللهمّ ربّ الحسین! انتقم ممّن فرح بقتل الحسین ».
ص:40
در اینجا از باب:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
به نقل بعضی از روایات پیرامون پاداش و ثواب زیارت حضرت أبا عبداللَّه الحسین علیه السلام وجایگاه زائران آن حضرت، می پردازیم .
1 - در کتاب «کامل الزیارة» آمده که زید شحام می گوید :
« به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم : چه پاداشی از برای کسی است که قبر حسین علیه السلام را زیارت کند ؟ حضرت فرمودند : او مانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد » (1).
2 - در روایتی امام صادق علیه السلام به یکی از یاران خویش می فرمایند:
« - ای مفضّل ! میان تو و قبر امام حسین چقدر راه است ؟
مفضّل عرض می کند :
- پدر ومادرم به فدایت ! یک روز و بخشی از روز دیگر.
- آیا [ در این صورت ] ایشان را زیارت می کنی ؟
ص:41
- آری .
- آیا مژده ات ندهم ؟ آیا با ذکر بخشی از ثواب زیارت ایشان شادمانت نکنم؟
- آری فدایت شوم.
- [ هرگاه ] فردی از شما شروع به فراهم کردن لوازم سفرش می کند وبرای زیارتش آماده می شود، آسمانیان یکدیگر را به او بشارت می دهند. هنگامی که از درب منزلش بیرون رفت، چه سواره باشد چه پیاده، خداوند چهار هزار فرشته از فرشتگان را می گمارد که بر او درود فرستند تا آنکه به قبر حسین [علیه السلام] برسد.
ای مفضّل ! وقتی به قبر حسین بن علی رسیدی، بر در بایست واین کلمات را بگو، که برای تو به ازای هر کلمه ای بهره و نصیبی [مضاعف ]از رحمت خداست ... .
سپس گام برمی داری، به هر قدمی که بر می داری و می گذاری همانند ثواب کسی را داری که در راه خدا در خون خود می غلتد ... ، سپس به سوی نماز [زیارت] خود برو، به ازای هر رکعتی که نزد ایشان بجا می آوری، همچون ثواب کسی را داری که هزار بار حجّ رفته وعمره بجا آورده، هزار بنده آزاد کرده و گویی هزار بار با پیامبرِ فرستاده شده [از جانب خدا ]در راه خدا ایستاده وپایداری کرده است.
سپس وقتی از نزد قبر امام حسین علیه السلام باز گشتی، منادی تو را ندا می دهد، که اگر گفتار او را می شنیدی، همه عمرت را نزد قبر آن
ص:42
حضرت می ماندی، در آن حال او می گوید : بشارت باد تو را ای بنده خدا، تو بهره ور شدی و سلامت ماندی . آنچه [از گناهانت ]که گذشت، از برای تو بخشودند، پس عمل [صالح ]را از سر گیر.
پس اگر در همان سال [زیارت]اش یا در همان شب و روزش بمیرد، جز خداوند کسی متولّی قبض روحش نمی شود و فرشتگان با او بسوی [خانواده اش ]روی می آورند و برایش استغفار می کنند و بر او درود می فرستند تا آنکه به خانه اش می رسد .
[در این هنگام ]فرشتگان عرضه می دارند : پروردگارا ! این بنده توست که به زیارت قبر فرزند پیامبرت آمد و هم اکنون به خانه اش رسیده است، اکنون ما کجا برویم ؟!
ندایی از آسمان به آنان خطاب می کند: ای فرشتگان من ! بر در خانه بنده من بایستید و مرا تسبیح کنید وتقدیس نمایید وآن [تسبیح وتقدیس] را در حسنات او بنگارید، تا روزی که بمیرد.
پس تا روزی که بمیرد همواره بر در خانه اویند در حالی که مشغول تسبیح وتقدیس خداوند هستند و آن را جزء حسنات وی می نگارند.
پس هنگامی که بمیرد بر جنازه او و کفن و غسلش می آیند و در نماز بر جنازه او حاضر می شوند و می گویند : پروردگار ما ! ما را بر در خانه بنده ات گماردی و او هم اکنون مرده است، پس ما کجا برویم؟
خداوند خطاب به ایشان می کند : ای فرشتگان من ! بر قبر بنده من بایستید و مرا تسبیح و تقدیس نمایید و تا روز قیامت این [عبادت
ص:43
خود] را جزء حسنات او بنویسید » (1).
3 - مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّی قدس سره در کتاب «مفاتیح الجنان» می فرماید:
« ابن قولویه و کلینی و سیّد بن طاوس و دیگران روایت کرده اند (2) به سندهای معتبره از ثقه جلیل القدر معاویة بن وهب بجلی کوفی که گفت :
یک وقت به خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رفتم، دیدم آن حضرت را که در مصلّای خویش مشغول نماز است، نشستم تا نمازش تمام شد، پس شنیدم که مناجات می کرد با پروردگار خود ومی گفت:
ای خداوندی که مخصوص گردانیده وختم کرده ای به ما امّت های گذشته را، و ما را مخصوص به وصیّت پیغمبر گردانیده ای، و علم گذشته و آینده را به ما عطا کرده ای، و دل های مردم را به سوی ما مایل گردانیده ای :
« اِغفِر لِی ولإِخوَانِی وَزُوَّارِ قَبرِ أَبیِ الحُسَینِ بنِ عَلِیّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا ».
بیامرز مرا و برادران مرا و زیارت کنندگان قبر أبی عبداللَّه الحسین علیه السلام را، آنان که خرج کرده اند مال های خود را، و بیرون آورده اند از شهرها بدن های خود را برای رغبت در نیکی ما و امید ثواب های تو در صله ما، و برای شاد گردانیدن پیغمبر تو واجابت نمودن ایشان امر ما را،
ص:44
و برای خشمی که بر دشمنان داخل کرده اند، و مراد ایشان خوشنودی توست.
پس مکافات ده ایشان را از جانب ما به خوشنودی، و حفظ کن ایشان را در شب و روز، و خلیفه ایشان باش در اهل و اولاد ایشان که در وطن خود گذاشته اند به خلافت نیکو، و رفیق ایشان باش، و دفع کن از ایشان شرّ هر جبّار معاندی را و هر ضعیف و شدید از خلقت را و شرّ شیاطین جنّ و انس را، و بده به ایشان زیاده از آنچه امید دارند از تو در دور شدن از وطن های خود و در اختیار کردن ایشان ما را بر فرزندان و اهالی وخویشان خود .
خداوندا ! دشمنان ما عیب کردند بر ایشان بیرون آمدن ایشان را به زیارت ما، پس این مانع نشد ایشان را از عزم کردن و بیرون آمدن به سوی ما از روی مخالفت ایشان.
« فَارحَمْ تِلکَ الوُجُوهَ الَّتِی غَیَّرتْهَا الشَّمسُ، وَارحَمْ تِلکَ الخُدُودَ الَّتِی تُقَلَّبُ عَلی قَبرِ أَبِی عَبدِاللَّه علیه السلام ».
پس رحم کن آن صورت هایی که آفتاب متغیّر گردانیده است، ورحم کن گونه های روی ایشان را که می گردانند و می مالند بر قبر حسین علیه السلام ورحم کن آن دیده ها را که گریه شان جاری شد از ترّحم بر ما، و رحم کن آن دل هایی را که جزع کرده اند و سوخته اند از برای مصیبت ما، ورحم کن آن فغان ها را که در مصیبت ما بلند کرده اند .
خداوندا ! آن جان ها و آن بدن ها را به تو می سپارم تا سیراب گردانی
ص:45
ایشان را از حوض کوثر در روز تشنگی .
وپیوسته آن حضرت به این نحو دعا می کرد در سجده، پس چون فارغ شد گفتم: آن دعا که من از شما شنیدم، اگر در حقّ کسی می کردید که خدا را نمی شناخت، گمان داشتم که آتش جهنّم به او نرسد هرگز، واللَّه که آرزو کردم که زیارت آن حضرت کرده بودم وحجّ نکرده بودم.
حضرت فرمود که چه بسیار نزدیکی تو به آن حضرت، چه مانع است تو را از زیارت، ای معاویه ؟! آنها که برای زیارت کنندگان آن حضرت دعا می کنند در آسمان، زیاده از آنهایند که دعا می کنند برای ایشان در زمین .
ترک مکن زیارت آن حضرت را از برای خوف از احدی، که هر که از برای خوف و ترس ترک زیارت کند، آن قدر حسرت برد که آرزو کند : ای کاش آن قدر می ماندم نزد قبر آن حضرت تا در آنجا مدفون می شدم .
آیا دوست نمی داری که خدا ببیند تو را در میان آنها که دعا می کنند برای ایشان رسول خدا و علی و فاطمه و ائمّه معصومین علیهم السلام ؟! آیا نمی خواهی از آنها باشی که ملائکه در قیامت با ایشان مصافحه می کنند ؟! » (1).
4 - مرحوم شیخ جعفر شوشتری در کتاب « الخصائص الحسینیّة »، شانزده فضیلت از برای زائرِ آن حضرت می شمارد، که تعدادی از آنها به این قرار است:
ص:46
« یکی : در حالت نیّتِ رفتن به زیارت، چنان که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که : خداوند را ملائکه ای است که موکّلند به قبر حسین علیه السلام، پس چون کسی قصد زیارت آن مظلوم نماید، خداوند گناهان او را به ایشان می دهد.
پس چون یک گام برداشت، همه آن گناهان را محو کنند، پس به گام دوّم حسنات را مضاعف نمایند، وهمچنین در گام سوّم و چهارم، وهمچنین تا اینکه بهشت او را واجب شود ... .
نهم : چون به راه افتد بعد از غسل، بنویسد خدا از برایش به هر قدمی که بردارد یا بگذارد، صد حجّ مقبول و صد عمره مقبوله و صد جهاد که در پیش پیغمبر خدا کرده باشد با بدترین دشمنان او .
دهم : چون نزدیک کربلا رسد، چند صنف از ملائکه به استقبال او آیند، که از جمله چهار هزار ملکند که به یاری آن سرور آمدند در روز عاشورا ومأمور شدند که در همان زمین بمانند و از آن جمله هفتاد هزار ملک » (1).
و دیگر فضائل و بهره های دنیوی و اخروی که برای زائرِ آن حضرت شمرده شده، از جمله :
طول عمر، رزق و روزی فراوان، برآورده شدن حاجات، بخشایش گناهان، قبول شدن دعای پیامبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهم السلام در حقّ آنها، آسان جان دادن، آمدن ملائکه در تشییع جنازه، نجات از دوزخ، شفیع شدن در روز
ص:47
قیامت، مورد نظر رحمت الهی واقع شدن وبالأخره جای گرفتن در بهشت .
و موارد فراوان دیگر که همه از روایات استفاده می شود (1) ؛ تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل !
مشهور علما بر این باورند که زیارت ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام مستحبّ مؤکّد است (2)؛ البته عدّه ای از بزرگان - مانند: صاحب حدائق، شیخ حرّ عاملی وعلّامه مجلسی رضوان اللَّه تعالی علیهم - ظاهرًا قائل به وجوب عینی آن شده اند .
مرحوم مجلسی در کتاب «تحفة الزائر» بعد از ذکر اخباری درباره زیارت سیّد الشهداء علیه السلام، می نویسد :
« از اکثر احادیث سابقه ظاهر می شود که زیارت حضرت امام حسین - صلوات اللَّه علیه - واجب باشد و معارض ظاهری ندارد، ولیکن مشهور میان علما آن است که سنّت مؤکّد است .
و به حسب احادیث، وجوبِ زیارت آن حضرت در عمری یک مرتبه نهایت قوّت را دارد وشیعه ای که بر این تأکیدات و تهدیدات مطّلع شود و با قدرت ترک کند، در غایت ضعف ایمان است » (3).
ص:48
در این میان بزرگانی هم مثل محدّث نوری قدس سره، قائل به وجوب کفایی آن شده اند (1).
چنان که مرحوم شیخ حرّ عاملی نیز در کتاب «وسائل الشیعة» بابی را با عنوان: « وجوب زیارة الحسین علیه السلام والأئمّة علی شیعتهم کفایة » اختصاص داده وبدون اظهار نظر در این باره، تنها به ذکر اخبار و روایات در این زمینه اکتفا نموده است (2).
مرحوم فاضل دربندی در کتاب «أسرار الشهادة» بعد از نقل چند روایت که در آن تصریح به وجوب زیارت سیّد الشهداء علیه السلام شده، می نویسد :
« وبالجملة انّ الأقوی عندی هو الحکم بحرمة الترک الکلّی لزیارة سیّد الشهداء لمن استطاع إلیه سبیلًا » (3).
منشأ این اختلافِ نظر، اخباری است که در این باره وارد شده ؛ زیرا دسته ای از روایات دالّ بر وجوبند ودسته دیگر دلالت بر استحباب دارند .
آراء در جمع بین این دو دسته از اخبار نیز مختلف است ؛ مرحوم آخوند خراسانی اخبار دالّه بر وجوب را حمل نموده بر وجوب اقتضائی و قائل شده بر اینکه :
غیبت حضرت ولیّ عصر - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - مانع شده از فعلیّت این وجوب، ولی پس از طلوع شمس ولایت از افق غیبت واجب شود به وجوب فعلی، مانند کثیری از واجبات که غیبت مانع از
ص:49
فعلیّت آنها شده، ولی استحباب آنها مانع ندارد (1).
ولی این وجه جمع مورد نقدِ مرحوم آیة اللَّه شیخ عبدالنبی اراکی (متوفّای 1385 ه) قرار گرفته ؛ ایشان در کتابِ «کنز مخفی» بعد از بیانِ نظر مرحوم آخوند می نویسد:
« حقیر ندانستم که داعی بر این جمع چه چیزی است؟ وشاهد بر آن کدام است؟ زیرا نه جمع سندی است ونه دلالی ونه تبرّعی!
ولی اخبار دالّه بر وجوب، وقتی بر ظواهر خود باید باشد که قرینه بر خلاف وی نباشد ؛ وبا بودن قرینه شکّی نیست که باید رفع ید از ظاهر آن نمود و در این مقام اخبار زیاد دالّه بر استحباب موجود است وناچار قرینه می شود بر عدم دلالت اخبار طایفه اوّل بر وجوب وباید رفع ید از آن ظواهر نمود.
وهمچنین جمع عرفی باعث شده که مشهور فتوی داده اند به استحباب، چنانچه اقوی در نظر ما همان بود و البته مراعات احتیاط در این زیارت خاصّه هر مؤمنی است » (2).
این عالم ربّانی وفقیه صمدانی در پاسخ به سؤالی که درباره زیارت سالار شهیدان حضرت أبا عبداللَّه الحسین علیه السلام از محضرش استفتا شده، می فرماید:
ص:50
« اگر چه حکم به وجوب مشکل است، لکن احتیاط مقتضی این است که ترک نشود » (1).
اکنون ممکن است سؤالی به ذهن خطور کند، وآن اینکه با وجود روایات فراوان در مورد برتر بودن زیارت سیّد الشهداء - علیه آلاف التحیّة والثناء - از حجّ ونیز شرافت و برتری کربلای معلّی بر مکّه مکرّمه، چرا خداوند متعال انجامِ حَجّة الإسلام در مکّه مکرّمه را واجب فرموده، ولی زیارت کربلا - البته بنا بر نظر مشهور علما - مستحبّ است ؟
واین پرسش در واقع همان پرسشی است که ابن أبی یعفور از امام به حقّ ناطق جعفر بن محمّد الصادق - علیهما صلوات اللَّه و سلامه - می پرسد وآن حضرت در پاسخ وی می فرمایند :
« اگر چه چنین است، امّا این چیزی است که خداوند این گونه قرارش داده است، آیا سخن جدّم امیرالمؤمنین را نشنیده ای که می فرماید: همانا مسح کف پا از مسح روی پا سزاوارتر است، ولی خداوند مسح روی پا را بر بندگانش واجب کرده است.
آیا نمی دانی که اگر موقف [عرفات] در حرم (2) قرار می گرفت، به
ص:51
خاطر حرم فضیلت بیشتری داشت ؟! ولی خداوند آن را در خارج حرم قرار داد » (1).
خلاصه : با وجود آن که حرمِ مکّه از عرفات شریف تر است، خداوند وقوف در عرفات را واجب کرده نه وقوف در حرم را ؛ همچنین با وجود برتری زیارت امام حسین علیه السلام بر حجّ و نیز شریف تر بودن زمین کربلا از خانه خدا، انجام حجّ در مکّه مکرّمه واجب شده، در حالی که زیارت کربلا مستحبّ است .
بنابراین علّت تشریع احکام الهی تنها برتر بودن انجام عبادت یا مکانِ آن نیست، بلکه وابسته به اراده پروردگار و فرمان اوست و عقلِ محدود ما نمی تواند ملاکات احکام شرعیّه را درک کند.
این نکته نیز لازم به تذکّر است که با زیارت حضرت أبا عبداللَّه الحسین علیه السلام، حجّ واجب از انسان برداشته نمی شود ؛ چنانچه امام رئوف علیّ بن موسی الرضا - علیه آلاف التحیّة والثناء - می فرمایند :
« هرکس قبر حسین علیه السلام را زیارت کند، حجّ و عمره انجام داده است .
راوی از ایشان می پرسد:
یعنی به واسطه زیارت، تکلیفِ حجّة الإسلام از او برداشته می شود ؟
حضرت در پاسخ می فرمایند :
ص:52
خیر، آن [ زیارت ]، حجّ [ فرد ]ضعیف [ از جهت مالی ] است تا آنکه قوی شود و به سوی خانه خدا حجّ کند » (1).
بی تردید یکی از مصادیق شعائر اللَّه، زیارت سیّد الشهداءعلیه السلام است، چنانچه شکّی نیست که همه شعائر حسینی، از شعائر اللَّه به شمار می آید ؛ « وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ » (2).
وبه همین سبب است که امامان معصوم علیهم السلام بسیار سفارش و تأکید فرموده اند به رفتن به زیارت سیّد الشهداء علیه السلام ونهی کرده اند از ترک آن ؛ تا جایی که بعضی از بزرگانِ شیعه به وجوبِ زیارت حکم داده اند .
ائمّه اطهار علیهم السلام با آن همه تأکید وسفارش، در واقع نهضت حسینی را جاودانه کردند ؛ واین وظیفه پیروان راستینِ آنها است که از این نشانه الهی ودیگر شعائر حسینیّه با جان و دل محافظت کنند، زیرا اگر شعائرِ حسینی به دست فراموشی سپرده شود، اسلام نیز به دنبال آن از بین خواهد رفت .
و چه درست ونیکوست گفته یکی از بزرگان که : «الإسلام محمّدی الوجود وحسینیّ البقاء». و به همین معناست، برداشت بعضی علما از فرمایش خاتم الأنبیاء والمرسلین علیه السلام که فرمود: «أنا من حسین» (3) ؛ یعنی بقای دینِ من از
ص:53
حسین علیه السلام است (1).
وباز به همین جهت است که بعضی از علما و فقهای بزرگ، به وجوبِ حفظ شعائر حسینی فتوا داده اند (2).
بسیار روشن است که یکی از علّت های وجوب حفظ شعائر حسینی، تلاش وکوششی بوده که مخالفان و دشمنان کینه توز خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام در از بین بردن آثار وجودی ومعنوی اهل بیتِ مظلوم پیامبر صلی الله علیه وآله به کار بسته ومی بندند .
بر صفحات تاریخ هنوز ثبت است اعمال انسان های پستی مانند معاویه - علیه الهاویة - که أمیرالمؤمنین علی علیه السلام را لعنت کرد و به فرمانداران و عمّال خود نیز دستور داد تا در همه شهرها آن حضرت را لعنت کنند .
خطبای معاویه در هر شهری بالای منبر رفته و علی علیه السلام را لعنت نموده و از آن حضرت بیزاری می جستند ونسبت به او وخاندانش بد می گفتند (3).
ص:54
تمامی سعی معاویه در از بین بردن نام علی علیه السلام و فرزندان او بود، به گونه ای که در این راستا دست به هر عملی می زد .
او زیاد بن سمیّه را فرماندار عراق نمود وزیاد چون قبلاً شیعه بود، همه شیعیان را می شناخت، برای همین جستجو می کرد و از مخفیگاه ها آنها را به چنگ آورده و دست و پای آنها را قطع می کرد، چشم ها را کور می نمود و آنها را به شاخه خرما آویزان می ساخت، و یا تبعید می کرد ومی کشت، تا آنجا که شیعیان معروف عراق همه از بین رفتند (1).
معاویه بهترین یاران با وفای امیرالمؤمنین علیه السلام را به بدترین صورت شهید نمود، یارانی همانند: حجر بن عدی و یارانش، عمرو بن حمق، و رشید هجری و... ؛ و هزاران جنایت دیگر که در مورد خاندان وحی مرتکب شد تا به خیال خود نور این امامان حقّ را برای همیشه خاموش کند، ولی غافل از این که: « واللَّه متمّ نوره ولو کره الکافرون » (2).
حتّی جورج جرداق مسیحی، در مورد شخصیّت معاویه می گوید : « کسی که در سیاستِ معاویه دقّت کند و ایجاد شرّ و حیله و زندان کردن، غارت نمودن، شکنجه دادن و کشتن، که فقط مخصوص شخص معاویه و فرزندان تربیت شده اوست ببیند، وحشت می کند » (3).
یزید - علیه اللعنة - نیز پس از پدرش معاویه - علیه الهاویة - همان رفتار وکارهای ظالمانه را ادامه داد .
ص:55
در سال اوّل خلافت، امام حسین علیه السلام و یاوران وفرزندان و کودکانش را به شهادت رساند و اهل بیت ایشان را اسیر نمود .
در سال دوّم، غارتِ مدینة الرسول صلی الله علیه وآله را بر لشکریانش مباح گردانید وهزاران نفر را به خاک و خون کشید، که در میان آنها می توان به هفتصد نفر از مهاجرین وانصار اشاره نمود که از یاران نزدیک پیغمبر صلی الله علیه وآله به شمار می رفتند.
وبالأخره در سال سوّم دست به لشکر کشی به مکّه زد تا جایی که منجنیق به کعبه بست وسربازان او بودند که به فرمانش حجر الأسود را تکّه تکّه نمودند (1).
این تنها گوشه ای از ظلم های یزید بود !! باری او هم گوی ننگین و سیاه خلافتِ خاندان خود را از دست داد تا اینکه نوبت به فرزندان مروان رسید ودوباره صفحات تاریخ تکرار شد ؛ لعن علی علیه السلام وکشتار شیعیان و از بین بردن ذکر ویاد خاندان رسالت توسّط خون خوارانی چون: عبیداللَّه بن زیاد وحصین بن نمیر وشرحبیل بن ذی الکلاع، دوباره رنگ تازه ای به خود گرفت .
همچنین کسانی مثل: حجّاج بن یوسف ثقفی، که از جانب عبدالملک بن مروان دستور داشت تا هر کجا شیعه ای پیدا نماید از کودک وجوان، سر همه را از زیر تیغ خود بگذراند.
بهتر است اوضاع آن روز را از زبان گهربار امام محمّد باقر علیه السلام بشنویم، ایشان می فرمایند :
« شیعیان ما را در هر شهری به دست می آوردند، می کشتند ودست
ص:56
وپای آنها را به جرم شیعه بودن قطع می کردند ؛ کسی که نامش به دوستی ما آشکار می گشت، زندانی می شد و یا این که مالش غارت می گردید ویا این که خاندانش خراب می گردید ... .
پس از آن حجّاج آمد وشیعیان را می کشت و به گمان و تهمتِ شیعه بودن زندانی می کرد، آن قدر وضع شیعه خطرناک بود که اگر به کسی می گفتند: تو کافر هستی، بهتر دوست می داشت تا بگویند شیعه علی علیه السلام هستی » (1).
مسعودی تاریخ نویس مشهور می نویسد :
« آنچه حجّاج بدون جنگ کشت، صد وبیست هزار نفر بود ؛ هنگامی که حجّاج از دنیا رفت، در زندان های او پنجاه هزار مرد و سی هزار زن موجود بود که شانزده هزار آنان برهنه بودند » (2).
در اینجا شنیدنی است سخنِ عمر بن عبدالعزیز درباره حجّاج، که می گوید :
لو جائت کلّ أمّة بخبثها و جئنا بالحجّاج لغلبناهم (3).
اگر هر جمعیّتی خبث خود را برای مسابقه در تعیین قهرمان خباثت بیرون آورد و ما از آن طرف حجّاج را بیاوریم، در این مسابقه ما پیروز خواهیم شد.
پایه های خلافتِ بنی امیّه - لعنهم اللَّه - همچنان استوار بود تا اینکه پس از
ص:57
گذشت هزار ماه - یعنی 90 سال و 11 ماه و 13 روز (1) - متزلزل شد و سرانجام فرو ریخت.
در این زمان دستانِ سیاه وخون ریزِ فرزندان عبّاس گوی خلافت را ربودند ؛ نخستین خلیفه عبّاسیان، عبداللَّه بود که به سفّاح (خون ریز) لقب گرفت ؛ ولی او به خاطر اینکه تنها به فکر نابودی خاندان بنی امیّه و تحکیم پایه های سلطنت خود بود، نتوانست دست به کشتار و اذیّت و آزار شیعیان علی علیه السلام بزند.
از طرفی هم انتقال قدرت از یک سلطنت و قدرت، به سلطنت و قدرتی دیگر، موجب باز شدن راه تنفّسی برای قشر ضعیف و مظلوم جامعه می شود، به همین جهت بود که فرصت خوبی در اواخر سلطنت بنی امیّه و اوایل حکومت بنی عبّاس، به دست امام محمّد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام افتاد، تا با تربیت بیش از چهار هزار شاگرد، بتوانند نهضت علمی، فرهنگی ومذهبی بسیار ارزشمندی را به وجود بیاورند.
امّا بعد از سفّاح، منصور دوباره اعمال پست گذشتگان را تکرار نمود؛ در شرح اعمال او وجنایاتش همین بس که در کتاب «شرح شافیه أبی فراس» آمده:
« محمّد اسقنطوری می گوید : وارد بر منصور شدم، دیدم در فکر عمیقی فرو رفته است، گفتم: چرا فکر می کنید ؟
منصور گفت : از اولاد دختر محمّد [ صلی الله علیه وآله] بیش از هزار نفر را کشته ام، ولی رهبر و بزرگ آنان حضرت صادق [ علیه السلام] را هنوز نکشته ام » (2).
ص:58
وشیخ صدوق رحمه الله می نویسد :
« موقعی که منصور بناهای بغداد را می ساخت، اولاد علی علیه السلام را می گرفت و در میان دیوارهایی که از آجر و گچ بنا می شد، می گذاشت » (1).
این رویّه نیز چندین سال ادامه داشت تا در زمان متوکّل عبّاسی به اوج خود رسید، او حملات سختی به فرزندان آل أبی طالب علیهم السلام نمود .
خشم و کینه زیادی که وی نسبت به آنان داشت، موجب شد دست به کارهای ظالمانه ای مانند: کشت وکشتار کسانی که به نوعی با آل علی علیهم السلام در ارتباط بودند ؛ اسیر و زندانی نمودن عدّه زیادی از این خاندان و شکنجه و آزار آنان ؛ تحت فشار قرار دادن خانواده های سادات از نظر اقتصادی، به طوری که یک پیراهن میان چندین زنِ سیّده مشترک بود و یک یک نماز خود را در آن لباس می خواندند (2).
متوکّل یکی از کسانی بود که سعی فراوان کرد تا آثار و اهداف نهضت حسینی همچون: آزادی خواهی، مبارزه با ظلم و بیدادگری، حفظ ارزش های اسلامی، وتمسّک به قرآن و عترت علیهم السلام را به کلّی از بین برده واز یادها وخاطره ها محو سازد.
مرحوم شیخ جعفر شوشتری در این باره می نویسد :
« و بعد از آن از هر جانب شیعیان در زمان بنی امیّه به زیارت امام
ص:59
حسین علیه السلام می آمدند، ولی بنی امیّه از آمدن آنها جلوگیری می کردند، دست و پا می بریدند فائده نمی کرد .
تا این که نوبت به متوکّل عبّاسی رسید و آن ملعون ناصبی بود وعداوت و دشمنی زیادی با حضرت زهرا علیها السلام داشت.
او امر کرد که هیچ کس حقّ ندارد به زیارت حسین علیه السلام برود وچون دید ثمره ای ندارد، امر کرد که قبر مبارک را خراب کنند واثرش را محو نمایند وشخم کنند و آب بر آن بندند .
او امر کرد که: هر کس که بیاید به قصد زیارت، او را بکشند تا اینکه نور خدا را مگر خاموش نماید.
این خبر رسید به شخصی از اهل خیر و صلاح که او را «زید مجنون» می گفتند ولکن مردی بود با عقل و زیرک و دانا ؛ او را مجنون می خواندند، زیرا در مقام محاجّه بر همه کس غالب می شد و همیشه مخالفین را الزام می کرد و از جواب عاجز نمی شد، از این جهت او را مجنون می خواندند .
چون شنید که قبر آن حضرت را شخم کردند، بسیار بر او گران آمد ومصیبتش تازه شد، او در آن وقت در مصر سکونت داشت، پس متحیّرانه از مصر به سوی کوفه روانه شد .
در آن وقت بهلول در کوفه بود، روزی مجنون او را ملاقات کرد و بر او سلام کرد، بهلول پرسید که : از کجا مرا شناختی و حال این که مرا ندیده بودی ؟ گفت: عالم ارواح را ارتباطی است .
ص:60
بهلول گفت : ای زید! به چه خیال از وطن حرکت کرده ای وبه این دیار آمده ای؟ گفت : شنیدم این ملعون امر کرده است به شخم کردن قبر حسین علیه السلام و قتل زوّارش ؛ پس عیش من مکدّر شد و از شدّت حزن وألم بی اختیار بیرون آمدم. بهلول گفت: من نیز به این احوالم، پس بیا برویم به کربلا تا ببینیم چه می کنند.
پس دست یکدیگر را گرفتند و روانه شدند، چون به قبر حضرت رسیدند، دیدند به حال خود باقی است، هر چند بنیان آن را خراب کرده اند ولیکن هر چه می خواهند آب بر او جاری کنند، آب متحیّر می شود به دور قبر به قدرت خدا ویک قطره به قبر شریف نمی رسد وچون آب به نزدیک قبر می رسد، زمین قبر بلند می شود به اذن خدا.
پس تعجّب نمود زید و گفت : ای بهلول! ببین که می خواهند نور خدا را خاموش کنند و خدا البته نور خود را تمام خواهد نمود، هر چند مشرکین کراهت داشته باشند .
باری متوکّل بیست سال اصرار داشت به محو و از بین بردن قبر آن حضرت واز برایش ممکن نشد » (1).
آنچه در اینجا گفته شد، تنها گوشه ای از تاریخِ مظلومیّت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله بود ؛ تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل ! « و سیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون » (2).
حال با توجّه به اینکه دشمنان قسم خورده اهل بیت علیهم السلام و محبّان آنها، این
ص:61
گونه سعی وتلاش در از بین بردن نام و آثار آن چهارده نور پاک ویگانه مظلومان عالم می کنند، آیا بر پیروان مکتبِ اهل بیت واجب نیست که نام ویاد آنها را در دل ها زنده نگاه دارند و در حفظ آثارشان کوشا باشند ؟!
اللهمّ ارزقنا الشهادة فی طریق زیارتهم، وأدخلنا فی الشفاعة الکبری بحقّهم.
همان گونه که در گذشته گفتیم، درباره زیارت امام حسین علیه السلام و زائران آن حضرت، در احادیث به گونه ای خاص و استثنایی صحبت شده و به زبان ساده: حساب دیگری برای آن باز گردیده است .
آنچه در روایات از ثواب ها و پاداش های دنیوی واخروی که برای زیارت سالار شهیدان علیه السلام و زائر کربلای معلّی بیان شده، تنها گوشه ای از آن دریای بی کرانه است ؛ و به تصریحِ معصوم : « اگر تمام آن برای ما بیان می شد، همانا از شوقِ زیارت هلاک می شدیم !! » (1).
از همین روست که آدابِ زیارت أبا عبداللَّه الحسین علیه السلام نیز خاصّ به خود ایشان بوده و در کتاب های مزار و ادعیه، فصلی جداگانه را به خود اختصاص داده است .
مرحوم محدّث قمّی نیز به نوبه خود، مقصد دوّم کتابِ «مفاتیح الجنان» را به ذکر آداب مخصوصه زیارت سیّد الشهداء علیه السلام اختصاص داده و بیست مورد از
ص:62
آداب و شرایط زیارت آن حضرت را بیان کرده، که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می کنیم :
1 - سه روز روزه دارد پیش از آنکه از خانه بیرون رود و در روز سوّم غسل کند و بخواند دعای : « اللهمّ انّی أستودعک ... »، و راه بیفتد به آرامی ووقار.
و روایت شده که :
« حقّ تعالی خلق می کند از عرق زوّار قبر امام حسین علیه السلام از هر عرقی هفتاد هزار ملک که تسبیح می کنند خدای تعالی را و استغفار می کنند برای او و برای زوّار امام حسین علیه السلام تا آن که روز قیامت بر پا شود » (1).
2 - زیارت آن حضرت در حال حزن و غم و ژولیده مو و غبار آلود وگرسنه وتشنه، که آن حضرت با این احوال شهید شده است ؛ و حاجات خود را طلب نما وبرگرد و آن را وطن خود قرار مده .
3 - توشه خود را از غذاهای لذیذ مانند : بریانی و حلواها، قرار ندهد وخوراک خود را نان و شیر یا ماست قرار دهد.
در این باره امام صادق علیه السلام به یکی از یاران خود می فرمایند :
« به خدا سوگند یکی از شما به سوی قبر پدرش می رود در حالی که گرفته و اندوهگین است ؟! در حالی که شما به نزد او [ امام حسین علیه السلام ]با سفره های غذا می آیید ؛ هرگز [ این زیارت شما شایسته نیست ] تا
ص:63
این که ژولیده و غبار زده نزد ایشان بیایید » (1).
4 - تواضع و فروتنی و خشوع و راه یافتن مانند بنده ذلیل ... ؛ و لهذا در آداب زیارت آن جناب از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که :
« هر کس به زیارت قبر امام حسین علیه السلام پیاده برود، حقّ تعالی می نویسد از برای او به عدد هر گامی هزار حسنه، و محو می کند از او هزار گناه، و بلند کند از برای او در بهشت هزار درجه ؛ پس چون به شطّ فرات برسی غسل کن و پاهای خود را برهنه کن وکفش های خود را دست گیر و راه رو مانند راه رفتن بنده ذلیل ... » (2).
توضیح
این تواضع و فروتنی که از آداب زیارت سیّد الشهداء علیه السلام شمرده شده، بی سبب وحکمت نیست ؛ زیرا کسی که به زیارت سرزمینِ تواضع و شکر می رود، شایسته نیست که اهل کبر و خود بزرگ بینی باشد.
امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرمایند:
« خداوند تبارک و تعالی برخی از زمین ها و آب ها را به برخی دیگر برتری داد ؛ پس از میان آنها برخی فخر فروختند و برخی [ از حدّ خود ]تجاوز کردند.
پس هیچ آبی و زمینی نبود، مگر آن که به خاطر ترک نمودن تواضعش برای خدا عقاب شد ؛ [ و مکّه نیز چنین شد ] تا اینکه خداوند مشرکان
ص:64
را بر مکّه مسلّط نمود و آبی شور به سوی زمزم گسیل نمود تا آنکه مزّه اش را خراب کرد .
امّا زمین کربلا و آب فرات، نخستین زمین واوّلین آبی هستند که خداوند تبارک و تعالی آنها را پاک داشت و خداوند آن دو را مبارک گرداند ؛ پس به آن [کربلا] گفت: اکنون که زمین ها و آب ها برخی بر برخی دیگر فخر فروختند، سخن بگو به آنچه خداوند متعال تو را برتری بخشیده است.
پس [زمین کربلا ]گفت : من زمین مبارک ومقدّسِ خدایم، شفا در تربت و آب من است و بر این فخری نیست، بلکه خاضع و خارم در برابر کسی [خدایی] که با من چنین کرد وفخری بر غیر خود ندارم، بلکه خداوند را [به خاطر این نعمت] شکر می کنم.
سپس حضرت می فرمایند : پس [خداوند] به واسطه تواضع و شکرش برای خداوند، او را کرامت بخشید و با [قرار دادنش به عنوان مدفنِ ]امام حسین علیه السلام واصحابش، کرامت را برایش بالا برد ».
امام صادق - علیه الصلاة والسلام - در پایان این حدیث شریف می فرمایند :
مَن تَواضَعَ للَّهِ ِ رَفَعَهُ اللَّهُ، وَ مَن تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ تَعَالی (1).
هر کس در برابر خدا تواضع کند، خداوند بلندش می کند و هر کس تکبّر ورزد، خداوند متعال خوارش می نماید .
ص:65
5 - غسل به آب فرات است، که روایات در فضیلت آن بسیار است ؛ در روایتی حضرت صادق علیه السلام می فرمایند :
« هر که غسل کند به آب فرات و زیارت کند قبر امام حسین علیه السلام را، از گناهان خالی شود مانند روزی که از مادر متولّد شده باشد و اگر چه صاحب گناهان کبیره بوده باشد ... » (1).
از بعضی روایات چنین استفاده می شود که خوب است زمانی که به فرات می رسد، صد مرتبه «اللَّه أکبر»، وصد مرتبه «لا إله إلّا اللَّه»، و صد مرتبه صلوات بر پیغمبر و آل آن حضرت بفرستد .
6 - خواندن نماز فریضه (واجب) و نافله (مستحبّ) نزد قبر امام حسین علیه السلام، که نماز واجب نزد آن حضرت برابر با حجّ، و نماز نافله برابر با عمره است (2).
ص:66
* * *
به یقین زیارتِ عاشورای أبا عبداللَّه الحسین - علیه آلاف التحیّة والسلام - کبریت احمر واکسیرِ اعظمی است که جبرئیل امین از جانبِ خدای علیم بر رسولِ کریم صلی الله علیه وآله آورد .
این زیارت از اشرفِ احادیثِ قدسیّه، هم سنگِ کتابِ مبین وحلیفِ قرآنِ مجید است ؛ زیارتی که برکاتِ بی شمار دنیوی واخروی آن وآثار وخواصّ شگفتش، هر گونه شکّ وتردید در درستی سندش را از بین می برد .
زیارت عاشورا که آینه تمام نمای تولّی وتبرّی است، از مبدأ وحی صادر شده و به اصطلاح از احادیث قدسیّه به شمار می آید ؛ چنانکه امام صادق علیه السلام پس از آموختن این زیارت به صفوان، فرمودند:
« ای صفوان! بر این زیارت مواظبت نمای، این دعا را بخوان وبا آن امام حسین علیه السلام را زیارت کن، من ضمانت می کنم که هرکس آن را بخواند - چه از راه دور و چه از راه نزدیک - زیارتش مقبول، تلاشش ارجمند، سلامش واصل وهر حاجتی که دارد، به هر اندازه که باشد،
ص:67
روا شود.
ای صفوان! این ضمانت را پدرم از پدرش امام سجّاد علیه السلام وایشان از پدرشان امام حسین علیه السلام وایشان از برادرشان امام حسن علیه السلام واو از مولا علی علیه السلام وآن حضرت از پیامبر صلی الله علیه وآله وایشان از جبرئیل، واین فرشته مقرّب از حضرت حقّ، نقل کرده است.
وخداوند پس از ضمانت این فضیلت ها فرموده است :
زیارتش را می پذیرم ؛ حاجتش برآورده می کنم ؛ از درگاهم نومید برنگردد ؛ دلش مسرور وچشمش روشن خواهد شد ؛ رستگاری بهشت ونجات از آتش نصیبش شود ؛ وشفاعتش در حقّ هرکس که بخواهد - بجز ناصبیان - را می پذیرم » (1).
از آنجا که زیارتِ شریفِ عاشورا در نظرِ عالمان وبزرگانِ دین، از اهمیّتِ بسزایی برخوردار بوده، تاکنون آثارِ ارزشمندِ فراوانی پیرامون آن نگاشته شده، که تعدادی از آنها عبارتند از :
1 - شرح زیارت عاشورا، تألیف: سیّد حسین بن میر أبوالقاسم موسوی خوانساری اصفهانی (ت 1191 ه) جدّ صاحب روضات 0 (2).
ص:68
2 - رساله در کیفیّت زیارت عاشورا، تألیف: مولی محمّد محسن بن محمّد سمیع کاشانی (ت 1222 ه) از نوادگان مولی محسن فیض کاشانی (1).
3 - رساله درباره کیفیّتِ زیارت عاشورا، از تألیفات : علّامه حاج سیّد محمّد باقر حجّة الإسلام شفتی قدس سره (ت 1260 ه) (2).
4 - رساله پیرامون زیارت عاشورا، از : مولی محمّد جعفر استرآبادی (ت 1263 ه) (3).
5 - الدرّة الحمراء فی زیارة العاشوراء، تألیف: میرزا محمّد شهدادی مصاحبی نائینی (ت 1278 ه) (4).
6 - رساله در کیفیّت زیارت عاشورا، تألیفِ أعلمِ فرزندانِ حجّة الإسلام شفتی قدس سره : مرحوم حاج سیّد أسد اللَّه موسوی نجفی اصفهانی (ت 1290 ه) (5).
7 - رسالة فی زیارة عاشوراء، تألیف: میرزا محمّد علی شهرستانی حائری (ت حدود 1290) (6).
8 - شرح زیارت عاشورا ؛ تألیف : سیّد حسین بن جعفر موسوی یزدی (ق 13) ؛ این کتاب به صورت سؤال و جواب از بعض جملات زیارت
ص:69
عاشورا است (1).
9 - سؤال وجواب در کیفیّت زیارت عاشورا، تألیف ملّا محمّد اشرفی مازندرانی (ت 1315 ه) از شاگردانِ زبده حجّة الإسلام شفتی قدس سره (2).
10 - شرح زیارت عاشورا، تألیف میرزا أبوالمعالی کلباسی (ت 1315 ه) (3).
11 - جنّة السرور فی کیفیّة زیارة العاشور، تألیف : شیخ علی شریعتمدار استرآبادی طهرانی (ت 1315 ه) (4).
12 - شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، اثر حاج میرزا أبوالفضل کلانتری طهرانی (ت 1316 ه) (5).
13 - زیارة عاشوراء وکیفیّتها وبیان طریق الإحتیاط وجمع المحتملات فیها، تألیف: شیخ محمّد حسین قمشه ای نجفی (ت 1336 ه) (6).
14 - شرح زیارت عاشورا (عربی)، تألیف: مرحوم مولی حبیب اللَّه شریف کاشانی (ت 1340 ه) (7).
15 - الصرخة المهدویّة الکبری فی زیارة عاشورا، تألیف: سیّد مهدی غریفی
ص:70
بحرانی نجفی (ت 1343 ه) (1).
16 - اللؤلؤ النضید فی شرح زیارت مولینا أبی عبداللَّه الشهید علیه السلام، تألیف: شیخ نصراللَّه تبریزی شبستری (ت بعد از 1359 ه) (2).
17 - رسالة فی کیفیّة زیارة العاشوراء، تألیف : شیخ عبدالرّحیم بن آقا عبدالرّحمن کرمنشاهانی (ت 1305 ه) (3).
18 - شرح زیارت عاشورا، تألیف مرحوم مولی عبدالرسول نوری فیروزکوهی (ت بعد از 1320 ه) (4).
19 - شرح زیارت عاشورا (فارسی)، تألیف مرحوم میرزا محمّد علی چهاردهی نجفی (ت 1334 ه) (5).
20 - شرح زیارة عاشوراء، از شیخ مفید بن محمّد نبی بحرانی شیرازی (ت بعد از 1320 ه) (6).
21 - تذکرة الزائرین، یا: صداق الحور فی شرح زیارة العاشور ؛ تألیف أبو محمّد حسن بن محمّد طباطبائی ساروی (ت حدود 1351 ه) (7).
ص:71
22 - شرح زیارت عاشورا، تألیف: مرحوم حاج شیخ عبّاس حائری طهرانی (ت 1360 ه) (1).
23 - الدرّ المنضود فی شرح زیارة العاشور ؛ تألیف: میرزا أحمد بن عبدالرّحیم، مشهور به میرزا آقا تبریزی باغمیشه ای (2).
24 - کنز مخفی ؛ تألیف: آیة اللَّه شیخ عبدالنبی نجفی اراکی (ت 1385 ه) (3).
25 - المصباح والنور در شرح زیارت عاشورا ؛ تألیف: میرزا محمّد بن حسین تبریزی توتونچی (4).
حدیث شریف زیارت عاشورا را نخست مرحوم ابن قولویه قمّی (ت 368 ه) به دو سند، در کتاب ارزشمند «کامل الزیارة» - که یکی از معتبرترین کتاب ها در باب زیارات می باشد - نقل کرده است (5).
پس از ابن قولویه، مرحوم شیخ طوسی - از فقیهان آغاز غیبت کبری ونزدیک به عصر معصوم علیه السلام - این زیارت را در دو روایت معتبر، در کتاب گران سنگ «مصباح المتهجّد» ذکر کرده است (6).
ص:72
این زیارت شریف به غیر از این دو کتاب، در کتاب های معتبری چون: مزار کبیرِ شیخ مفید (ت 413)، مزار کبیر محمّد بن المشهدی (ق 6)، مصباح سیّد بن طاوس (ت 664) (1)، مزار شهید اوّل (ت 786)، البلد الأمین ومصباح شیخ کفعمی (ت 900 ه)، تحفة الزائر وزاد المعاد علّامه مجلسی، نقل شده، که حاکی از توجّه بزرگان شیعه در تمام قرون واعصار به این زیارت بوده است (2).
البته اختلافاتی در نقل این زیارت پدید آمده، مثلا بین نقلِ کامل الزیارة و مصباح تفاوت هایی به چشم می خورد ؛ صاحب کتابِ «شفاء الصدور» در این باره می گوید :
« ومتأمّل بصیر وناقد خبیر شکّ ندارد که این حدیث منقول در کتابین - کامل الزیارة و مصباح - یک حدیث است، اگر چه مختلف نقل شده ودر متن و سند او بحسب اختلاف ناقل یا تعدّد نقل یا اشتباه رواة تغییری دست داده، ولی ظنّ معتبر به اتّحاد حدیث هست » (3).
به هر صورت، زیارت عاشورا از بارزترین وشاخص ترین روایاتی بوده که از وثوق خبری محکمی برخوردار است .
البته اگر چه سند این زیارت به درجه صحّت نرسیده، ولی در نهایت اعتبار است و همه شیعه - از علما و اخیار و عوامّ وخواصّ - در تمام اعصار وامصار، به این زیارت عمل نموده وبر آن مداومت داشته اند .
ص:73
آیا اعتبار و اعتمادی بیش از این هم می توان برای عملی مستحبّ تصوّر کرد ؟!
مرحوم شیخ نصراللَّه شبستری در کتابِ «اللؤلؤ النضید» می نویسد :
« صار العمل الّذی تضمّنته هذه الروایة الشریفة - کما قال الفاضل النوری رحمه الله - فی الشیوع والإعتماد ومشاهدة الخیرات العاجلة فیه متفرّدًا فی جمیع الأعمال المستحبّة والسنن الأکیدة » (1).
یا مرحوم علّامه حاج سیّد اسد اللَّه اصفهانی رحمه الله فرزند حجّة الإسلام شفتی قدس سره، در رساله «کیفیّت زیارت عاشورا» (2) می نویسد :
«إذا عرفت ذلک، فالروایة وإن کانت لاتبلغ درجة الصحّة، لکن فی غایة الإعتبار، وعلیها عمل الشیعة علمائهم وأخیارهم، عوامّهم وخواصّهم فی جمیع الأعصار والأمصار، وأیّ إعتبار وإعتماد أزید من هذا».
علاوه بر این، شواهد بسیاری هم بر صدق واعتبار این زیارت دلالت می کند که موجب یقین وقطع به صدورِ آن می گردد ؛ از جمله دلائل وقرائن می توان به محتوای عالی، تحقّق معجزات وآثار وبرکات فراوان، وپایبند بودن و مداومت بزرگان امامیّه بر عمل به آن، اشاره کرد (3).
ص:74
همچنین این زیارتِ شریف عملی مستحبّ است، که از مصادیق اخبارِ مَن بلغ (1) به شمار آمده وطبق قاعده مشهورِ «تسامح در ادلّه سنن» (2) باید با دیده تسامح به سندِ آن نگاه شود .
پس اگر در سندِ زیارت خللی وجود داشته باشد، از اعتبار ساقط نمی شود وانجام این سنّت و عملِ مستحبّ به امید ثواب وبه احتمال تکلیف، جایز بوده وثواب هم دارد.
صاحبِ «کنز مخفی» درباره قطعی بودن صدور زیارتِ عاشورا، می گوید :
« نور ششم: در بیان این که جهت صدوری این زیارت قطعی است از نظر اجماع عملی قدیما وحدیثا، از اکابر مشایخ امامیّه به تمام فرق، از فقها واصولیین وحکما ومتکلّمین وعرفا ومفسّرین وادبا وغیر اینها از
ص:75
فرق مختلفه .
نه از جهت آن که بعضی از روات وی موثّق بودند، یا اینکه جمعی از فقها دعوی قطع به صدور نمودند، یا در نزد محدّثین مسلّم بوده ویا آنکه اخبار مستفیضه در این باب وارد شده است ؛ زیرا همان طوری که ذکر شد، این مطلب از ضروریّات مذهب شیعه شمرده شده واین ادّعا هم گزاف نیست، وقطعی الصدور بودن آن مسلّم است » (1).
در کتاب «کامل الزیارة» روایت شده از حکیم بن داود و غیرش، از محمّد بن موسی همدانی، از محمّد بن خالد طَیَالسی، از سَیف بن عَمِیرَه و صالح بن عقبه، جملگی از علقمة بن محمّد حضرمی و محمّد بن اسماعیل، از صالح بن عقبه، از مالک جُهَنی، از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام که فرمودند :
« کسی که در روز عاشورا - یعنی روز دهم محرّم الحرام - حضرت امام حسین علیه السلام را زیارت کند و روز را تا شب با حالتی گریان نزد آن حضرت بماند، روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که خداوند متعال ثواب دو هزار هزار حجّ و دو هزار هزار عمره و دو هزار هزار مرتبه جهاد را به وی عطا فرماید.
در حالی که ثواب هر حجّ و عمره و جهادی، همچون ثواب کسی است که حجّ و عمره و جهاد را در کنار رسول خدا صلی الله علیه وآله و ائمّه راشدین - صلوات اللَّه علیهم
ص:76
أجمعین - بجا آورده باشد .
علقمه می گوید : محضر مبارک امام پنجم علیه السلام عرضه داشتم : فدایت شوم، اجر وثواب کسی که در شهرهای دور دست و بلاد غریب و بعید بوده، به طوری که برایش امکان ندارد در چنین روزی ( روز عاشورا ) به زیارت حضرت بشتابد، چیست ؟
امام علیه السلام فرمودند : وی در چنین روزی به صحرا رفته یا به پشت بام بلندی در خانه اش برآید و با سلام به حضرت اشاره کرده، سپس در نفرین بر قاتلان آن حضرت سعی و کوشش نموده و پس از آن دو رکعت نماز بخواند .
البتّه توجه داشته باشد که این زیارت را در روز، قبل از ظهر انجام دهد، سپس برای امام حسین علیه السلام ندبه و گریه نموده و به کسانی که در خانه می باشند نیز امر نماید که برای آن حضرت بگریند و با اظهار جزع و فزع بر آن جناب در خانه اش اقامه مصیبت نماید .
و مواظب باشند هر گاه اهل خانه یکدیگر را ملاقات کردند، با گریه باشند ولازم است برخی از آنها بعضی دیگر را نسبت به مصیبت حضرت ابا عبد اللَّه الحسین علیه السلام تسلیت دهند و در صورتی که به این دستورهایی که داده شد، عمل کنند، من ضامن می شوم که حقّ تعالی تمام ثواب هایی که ذکر شد را به ایشان عطا فرماید .
محضر مبارکش عرض کردم : فدایت شوم، شما برای ایشان ضامن این ثواب ها می شوید ؟ حضرت فرمودند : در صورتی که به دستورهای داده شده عمل کنند، البته من ضامن آن می باشم .
ص:77
علقمه می گوید : محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم : اگر بعضی خواهند برخی دیگر را تسلیت بدهند، چگونه و چه بگویند ؟ حضرت فرمودند : بگویند:
« عظَّم اللَّه أجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام، وجعلنا وإیّاکم من الطالبین بثأره مع ولیّه الإمام المهدیّ من آل محمّد - صلوات اللَّه علیهم - ».
یعنی: خداوند متعال اجرها وثواب های عزادار بودن ما را برای امام حسین علیه السلام زیاد گردانده و ما و شما را در رکاب ظفر قرین ولیّ آن حضرت امام مهدی از خاندان محمّد - صلوات اللَّه علیهم أجمعین - از طلب کنندگان خون آن جناب قرار دهد .
و اگر قدرت و توانایی این را داشتی که آن روز ( روز عاشورا ) را بدنبال نیازمندی هایت نروی، البته مرو ؛ چه آنکه این روز، روز نحسی بوده وحاجت در آن روا نمی گردد و اگر هم حاجت برآورده شود، برای شخصِ حاجتمند مبارک نبوده و وی خیر نخواهد دید .
توجّه داشته باش ! در آن روز در منزلت آذوقه ای را ذخیره نکنی، چه آنکه اگر کسی در آن روز در منزلش چیزی را ذخیره کند، برایش میمون ومبارک نبوده و برای اهلش نیز برکت نخواهد داشت.
بنابراین کسی که به این دستورها عمل کند، ثواب هزار هزار حجّ و هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد که تمامی را در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام داده باشد، برایش نوشته می شود ؛ و همچنین خداوند متعال ثواب هر مصیبتی که به انبیاء ورسل و صدّیقین و شهیدانی که فوت کرده یا کشته شده اند، رسیده است را، از بدو خلقت دنیا تا انقراض عالم و قیام قیامت، به او اعطاء می فرماید .
ص:78
صالح بن عقبه جهنی و سیف بن عمیره می گویند : علقمة بن محمّد حضرمی می گوید: محضر مبارک امام باقر علیه السلام عرض کردم : دعایی به من تعلیم فرمایید که در آن روز وقتی از نزدیک به زیارت آن حضرت رفتم، آن را خوانده ؛ ودعایی یادم دهید که هر گاه از نزدیک به زیارت آن جناب نرفته، بلکه از شهرهای دور و پشت بام به آن حضرت اشاره سلام دادم، آن را بخوانم .
حضرت فرمودند : ای علقمه ! بعد از آنکه با اشاره به آن حضرت سلام دادی وپس از آن دو رکعت نماز خواندی و هنگام اشاره و پس از خواندن دو رکعت، اگر این دعا و زیارت را که شرحش را برایت می گویم خواندی، پس به آنچه فرشتگان زائر آن حضرت دعا کرده اند، تو نیز دعا نموده ای ؛ خداوند متعال برای تو هزار هزار حسنه نوشته و هزار هزار گناه محو می فرماید و صد هزار هزار درجه مقام و مرتبه تو را بالا برده و تو را از کسانی قرار می دهد که با حضرت حسین بن علی علیهما السلام شهید شده اند و بدین ترتیب در درجه ایشان قرارت می دهد و شناخته نمی شوی مگر در زمره شهیدانی که با آن حضرت شهید شده اند ؛ و ثواب تمام انبیاء و رسولان و کسانی که زیارت امام حسین علیه السلام را از زمان شهادتش تا به الآن نموده اند را برایت می نویسد .
حضرت - سلام اللَّه علیه - به علقمه فرمودند : در زیارت ابا عبداللَّه الحسین روز عاشورا بگو :
« السلام علیک یا أبا عبداللَّه، السلام علیک ... » .
سپس صد مرتبه بگو :
« اللهمّ العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد ... ».
ص:79
پس از آن صد مرتبه بگو :
« السلام علیک یا أبا عبداللَّه وعلی الأرواح الّتی ... » .
سپس یک مرتبه بگو :
« اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم ... ».
سپس به سجده برو و در آن بگو :
« اللهمّ لک الحمد حمد الشاکرین ... ».
علقمه می گوید : امام باقر علیه السلام فرمودند : ای علقمه ! اگر بتوانی هر روز با این زیارت امام حسین علیه السلام را زیارت کنی، البته این کار را انجام بده که إن شاء اللَّه تمام ثواب هایی که ذکر شده، برای تو منظور گردد » (1).
پیرامون کیفیّت زیارت شریف عاشورا، اختلافِ پر دامنه ای میان محدّثان و فقیهان بزرگ شیعه - قدّس اللَّه تعالی أسرارهم - وجود دارد .
اختلاف عمده بر سر جایگاه نمازِ این زیارت است که عدّه ای از فحول علمای امامیّه آن را قبل از زیارت دانسته اند ؛ وشماری از آنان دستور به خواندنِ آن بعد از زیارت داده اند ؛ در این میان تعدادی هم بر این باورند که دو نماز، یکی قبل و یکی بعد از زیارت، باید خوانده شود.
در این باره احتمالات دیگری نیز مطرح گردیده، که منشأ تمامی آنها قسمتی
ص:80
از عبارت حدیث زیارت عاشورا است که در نسخه « کامل الزیارة ص 327 » این چنین نقل شده :
« یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه و من بعد الرکعتین هذا القول ... ».
و در نسخه « مصباح المتهجّد ص 773 » چنین آمده :
« یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تُومِئَ إلیه بالسلام، فقل بعد الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول ...».
و همین عبارت و تفاوتِ در نقل آن (1)، موجب شده تا فهمِ روایت مشکل ودشوار شود و هر یک از صاحب نظران درباره آن احتمالی مطرح کنند ؛ تا جایی که محدّثِ خبیر علّامه مجلسی قدس سره می گوید :
« عبارتِ حدیث تشویش عظیمی دارد و قابل احتمالات بسیار هست » (2).
یا علّامه حاج میرزا ابوالفضل طهرانی رحمه الله در « شفاء الصدور » می نویسد:
« باید دانست که در فهم این خبر اختلافات فاحشه ومشاجرات فاشیه بین علماء عظام وفقهاء کرام واقع شده، ومنشأ خلاف غالبا اختلاف نسخه مصباح وکامل الزیارة است » (3).
ص:81
چنان که پیش از این نیز گفتیم: احتمالاتِ زیادی از سوی علمای امامیّه در مورد محلّ نمازِ زیارت عاشورا مطرح شده، که هر یک از آنها بر اساس فهم خود از حدیث زیارت عاشورا، احتمالی را پسندیده وبر آن ادلّه وشواهدی اقامه کرده است ؛ بجاست در اینجا به برخی از آراء آنان اشاره کنیم .
البته لازم به تذکّر است که: در موردِ زیارت از نزدیک، ظاهرا اختلافی در اینکه نمازِ زیارت را باید بعد از زیارت بخوانند، نیست ؛ واختلاف آراء در واقع در زیارتِ از دور است (1).
عدّه ای از علما بر این باورند که : در تمام زیارت هایی که از دور خوانده می شود ( یعنی در تحت قبّه هیچ معصومی نیست )، چه زیارت عاشورا باشد وچه سایر زیارت ها، نمازِ زیارت بر زیارت مقدّم است (2).
بزرگانی مانند :
ص:82
1 - سیّدِ جلیل أبوالمکارم ابن زهره حلبی قدس سره (ت 585 ه)
در کتابِ «غنیة النزوع» می نویسد :
« وأمّا صلاة الزیارة للنبیّ صلی الله علیه وآله أو لأحد الأئمّة علیهم السلام فرکعتان عند الرأس بعد الفراغ من الزیارة، فإن أراد الإنسان الزیارة لأحدهم وهو مقیم فی بلده قدّم الصلاة، ثمّ زار عقیبها » (1).
2 - شیخِ فقیه علیّ بن حسن حلبی رحمه الله (ق 6 ه)
در کتابِ «إشارة السبق» گوید:
« و صلاة زیارة النبیّ صلی الله علیه وآله وسلم أو أحد الأئمّة علیهم السلام رکعتان یقرأ فیهما ما یقرأ فی صلاة الإحرام، ویبتدأ بهما قبل الزیارة إذا کانت عن بعد، وإلّا بعدها عند رأس المزار لمن حضره » (2).
3 - شیخ شهید محمّد بن مکّی عاملی قدس سره، شهید اوّل (ت 786 ه)
در کتاب «ذکری الشیعة» می فرماید :
« صلاة الزیارة للنبیّ صلی الله علیه وآله أو أحد الأئمّة علیهم السلام، وهی رکعتان بعد الفراغ من الزیارة تصلّی عند الرأس ... . قال ابن زهرة رحمه الله: من زار وهو مقیم فی بلده قدّم الصلاة، ثمّ زار عقیبها »، إنتهی (3).
ص:83
4 - محقّق داماد امیر محمّد باقر استرآبادی رحمه الله (ت 1040 ه)
در رساله « اربعه ایّام » می نویسد:
« آنچه ذکر کردیم که: زیارت هرگاه از دور باشد ودر تحت قبّه هیچ معصومی نباشد، نمازِ زیارت بر زیارت مقدّم است، حکمی است مطّرد در زیارت رسول صلی الله علیه وآله وزیارت امیرالمؤمنین علیه السلام و زیارت هریک از ائمّه معصومین - سلام اللَّه علیهم أجمعین - ... .
قبل از این زمان به سی و شش سال که داعی دوام دولت قاهره از تصنیف کتاب «صراط مستقیم» فارغ شده بود، در دار السلطنه قزوین پادشاه جَم جاه مغفور مرحوم شاه عبّاس را در یکی از ایّام اربعه در پشت بام مسجد «پنجه علی»، تعلیم وتلقین زیارت می کرد، بعضی از معاصرین (1) که کمالِ شهرت داشت، معارِض شده از روی تعجّب گفت: نمازِ زیارت قبل از زیارت چه صورت دارد؟! می باید که بعد از زیارت بوده باشد.
فقیر در جواب گفت که: شما را اشتباهی واقع شده است، اگر زیارت از نزدیک باشد نمازِ زیارت مؤخّر از زیارت می باشد واگر از دور باشد، زیارت مؤخّر است از نماز زیارت .
مناظره ومجادله به طول انجامید، آخر الأمر کتاب ها حاضر ساخته
ص:84
به عبارات صریحه إلزام وإسکاتِ مُعاصر مناظر حاصل شد » (1).
5 - علّامه میر سیّد احمد علوی عاملی قدس سره (2) (ت ح 1057 ه)
در رساله مختصری که در این موضوع نگاشته، می نویسد :
« مشهور میان افاخم علماء امامیّه واعاظم مجتهدین اثنا عشریّه از قدما ومتأخّرین - قدّس اللَّه أرواحهم - ... آن است که زیارت هرگاه از دور باشد ودر تحت قبّه هیچ معصومی نباشد، نماز زیارت بر زیارت مقدّم است.
واین حکمی است مطّرد در زیارت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسائر ائمّه معصومین علیهم السلام وزیارت سیّدة النساء فاطمه زهراء علیها السلام وحدیثی که مخالف باشد در این باب به نظر نرسیده .
وامّا اگر زیارت از نزدیک باشد، زیارت بر نماز مقدّم است » (3).
6 - علّامه آقا محمّد علی کرمانشاهی رحمه الله (ت 1216 ه)
در کتابِ نفیس «مقامع الفضل» در جوابِ سؤال از نمازِ زیارت از راه دور
ص:85
- که آیا باید قبل از زیارت خوانده شود یا بعد از آن ؟ - می فرماید :
« قبل است علی الأظهر ؛ واگر بعد از زیارت اعاده نماز شود، بهتر است » (1).
البته ایشان در پاسخ به سؤالی دیگر در خصوص نمازِ زیارت عاشورا، می نویسد:
« دو رکعت قبل از زیارت و دو رکعت بعد از سجده، هر دو از برای امام حسین علیه السلام، واگر زیارتِ حضرت امیر علیه السلام ضمّ شود از برای آن حضرت نیز نماز زیارت می کنم » (2).
7 - مرحوم شیخ نصراللَّه شبستری (ت بعد از 1359 ه)
در کتاب «اللؤلؤ النضید» می نویسد :
« أقول: وقد عرفت انّ الروایات الدالّة علی التقدیم کثیرة العدد وبعضها صحیح السند و واضحة الدلالة، فما ذهب إلیه صاحب الجواهر وشفاء الصدور (ره) من أفضلیّة التقدیم وجواز التأخیر لایخلو عن وجه وجیه، واللَّه أعلم » (3).
در اینجا باید به این نکته مهمّ توجّه داشت که : نظر این دسته از قائلین به
ص:86
تقدیم نماز بر زیارت، عامّ بوده و شامل همه زیارت هایی است که از دور برای ائمّه اطهار علیهم السلام خوانده می شود .
واین احتمال هم هست که شاید بعضی از آنها نسبت به خصوصِ زیارت عاشورا رأی دیگری داشته وبه اصطلاح حکمِ این زیارتِ شریفه را از آن حکمِ عامّ خارج کرده باشند ؛ « و ما من عامّ إلّا وقد خصّ ».
چنانچه مرحوم ملّا احمد نراقی (ت 1245 ه) در پاسخ به سؤالی که در خصوص نماز زیارت عاشورا از محضرش شده، می نویسد :
« پس اظهر آن است که هر گاه همین زیارت مخصوصه باشد، نماز را مؤخّر بیندازد، و در غیر آن نماز را مقدّم دارد، مگر هرگاه به نحو مخصوص در موضعی خاصّ تأخیر رسیده باشد، هم چنان که ظاهر در زیارت عاشورا که از برای بعید رسیده، این است.
پس در زیارت بعید سزاوار آن است که زائر آن زیارتی را که می کند حدیث آن را ملاحظه کند، اگر نماز بعد از زیارت در آن مذکور است، بعد بکند، و الّا اگر خواهد نماز زیارت کند، مقدّم دارد » (1).
شمارِ بسیاری از علما - بلکه مشهورِ آنها - بر این عقیده اند که: نمازِ زیارت عاشورا بعد از زیارت است ؛ چه زیارت از دور باشد و چه از نزدیک .
ص:87
فقیهانی همچون :
1 - شیخ اجلّ مفید قدس سره (ت 413 ه)
ایشان در کتابِ «مزار»، نمازِ زیارتِ عاشورا را بعد از زیارت دانسته است (1).
البته در کتاب دیگر خود «الإشراف» می فرماید:
« و صلاة یوم عاشوراء رکعتان، ومن لم یحضر مشهد الحسین علیه السلام فلیصلّهما، ثمّ یومئ إلیه بالسلام » (2).
2 - علّامه شیخ بهاء الدین محمّد عاملی رحمه الله (ت 1031 ه)
در کتاب «جامع عبّاسی» می نویسد:
« نماز زیارتِ حضرت رسالت پناه صلی الله علیه وآله وسلم وباقی ائمّه معصومین علیهم السلام، وآن دو رکعت است بعد از زیارت کردن ... ؛ وبعضی از مجتهدین برآنند که اگر شخصی از دور زیارت کند - یعنی در شهر دیگر باشد - اوّل دو رکعت نمازِ زیارت را بجا آورد وبعد از آن زیارت کند » (3).
3 - مرحوم محقّق سبزواری (ت 1090 ه)
در کتابِ «مفاتیح النجاة» گوید:
ص:88
« صحیح و مشهور میان علما آن است که : نمازِ زیارت مطلقا بعد از زیارت است » (1).
4 - مرحوم علّامه شیخ احمد نراقی (ت 1245 ه)
وی در ضمن پاسخ به سؤالی در این باره می گوید:
« پس اظهر آن است که هر گاه همین زیارت مخصوصه باشد، نماز را مؤخّر بیندازد، و در غیر آن نماز را مقدّم دارد، مگر هرگاه به نحو مخصوص در موضعی خاصّ تأخیر رسیده باشد، هم چنان که ظاهر در زیارت عاشورا که از برای بعید رسیده، این است » (2).
5 - سیّد حجّة الإسلام شفتی قدس سره (ت 1260 ه)
این فقیه متتبّع در پاسخ به پرسشی که در این باره از محضرش شده (3)، پس از ردّ و تضعیف دیگر احتمالاتِ مسأله، می نویسد:
« فالتحقیق المدلول علیه بالحدیث الّذی هو الأصل فی شرعیّة تلک الزیارةالجلیّة، هو ما نبّهنا علیه، وهو الّذی أورده شیخنا المفید فی مزاره عند بیان کیفیّة تلک الزیارة الشریف - رفع اللَّه مقامه فی الجنّة العالیة ».
6 - شیخ الفقهاء شیخ محمّد حسن نجفی اصفهانی قدس سره (ت 1266 ه)
در کتاب الصلاةِ جواهر می فرماید:
« ومنها: صلاة الزیارة للنبیّ والأئمّة علیهم السلام ... والمعروف المعمول علیه تعقیب صلاة الزیارة لفعلها، لکن فی الغنیة ... ».
ص:89
وبعد از نقلِ کلام مرحوم ابن زهره وشیخ علی حلبی 0 - که ما پیش از این عبارت آنها را ضمن قائلین به تقدیمِ نماز آوردیم - می نویسد :
« ولم أعثر لهما علی نصّ فی ذلک » (1).
ولی در کتاب الحجّ جواهر، نماز را مقدّم بر زیارت ذکر کرده، البته تصریح می کند که تأخیر نماز نیز جایز بوده ؛ عبارت ایشان چنین است :
« ویستحبّ زیارة النبیّ وفاطمة والأئمّة - صلوات اللَّه وسلامه علیهم أجمعین - من بُعد، بمعنی الإیماء إلی قبورهم بالسلام ؛ ویستحبّ أن یکون ذلک علی سطح الدار أو فی فلاة من الأرض بعد الغسل، ولبس أطهر الثیاب، و صلاة الزیارة الثمانیة أو الستّ أو الأربعة أو الرکعتین، مومیًا بالسلام إلی قبورهم، وینبغی أن یکون بالمأثور، ویتأکّد ذلک فی کلّ جمعة ؛ والظاهر جواز تأخیر الصلاة بعد الایماء بالسلام » (2).
7 - علّامه حاج سیّد اسداللَّه موسوی نجفی اصفهانی قدس سره (ت 1290 ه)
ایشان نیز همچون والدش حجّة الإسلام شفتی - أعلی اللَّه مقامه - در رساله ای که در این زمینه تألیف کرده (3)، بعد از بیان ادلّه وشواهدِ نظر خویش، می نویسد:
« والحاصل: انّ المستفاد من جمیع ما ذکرناه انّ محلّ الرکعتین بعد الفراغ من الزیارة حتّی من السجدة ».
وباز در همین رساله می گوید :
ص:90
« المشهور فی هذه الأعصار انّ اللازم فیها رکعتان لا أزید منهما، ومحلّهما بعد الفراغ من الزیارة حتّی السجدة ؛ وقد ذکرنا ما یدلّ علی ذلک فی طیّ المطلب الثانی ».
8 - مرحوم ملّا محمّد اشرفی مازندرانی (ت 1315 ه)
وی که از اجلّای شاگردان حجّة الإسلام شفتی قدس سره است، در قسمتی از پاسخِ مفصّلش به پرسش از کیفیّت زیارت عاشورا، می نویسد:
« بعد از دعای سجده دو رکعت نماز زیارت بجا آورد، به این قدر زیارت عاشوراء مخصوصه به عمل می آید ؛ و اگر بخواند بعد از نماز، دعای صفوان مشهور به دعای علقمه را، اکمل خواهد بود » (1).
9 - مرحوم حاج میرزا أبوالفضل کلانتری طهرانی (ت 1316 ه)
وی در کتابِ ارزشمند: «شفاء الصدور» نخست قول به تأخیرِ نماز از زیارت را اختیار کرده (2)، ولی پس از آن در فائده هفتم می نویسد :
« اگر چه مختار در کیفیّت زیارت عاشورا معلوم شد، ولی اگر کسی بخواهد به احتیاط عمل کند، اولی اینکه: اوّلا سلامی به جانب قبر سیّد الشهداء علیه السلام بکند، ولعن زیاد بر قاتلان آن حضرت کند به هر لفظ که بخواهد، آنگاه دو رکعت نماز کند، پس زیارت عاشورا را بخواند با لعن وسلام ونماز ودعای صفوان ؛ که البته اگر چنین کرد، عمل به مقتضای روایت مذکوره قطعًا کرده ویقین به برائت حاصل نموده » (3).
ص:91
مرحوم شیخ ابراهیم کفعمی (ت 900 ه) در کتابِ : «جنّة الأمان الواقیة وجنّة الإیمان الباقیة» مشهور به «مصباح»، بر این باور است که قبل از زیارت دو رکعت نماز خوانده وبعد از زیارت نیز دو رکعت نمازِ زیارت بخواند ؛ وبهتر است زیارتِ ششم أمیر المؤمنین علیه السلام با شش رکعت نمازِ آن را بر زیارتِ عاشورا مقدّم بدارد (1).
شماری از فقها نیز همین نظرِ مرحوم کفعمی را پذیرفته اند ؛ که عبارتند از:
1 - علّامه محقّق میرزا أبوالقاسم قمّی قدس سره (ت 1231 ه)
این دانشمند خبیر در پاسخ به پرسشی پیرامون این مسأله می نویسد:
« حدیثی که در این باب وارد شده است، متشابه است و خالی از اشکال نیست، ولکن نظر به آنچه در نظر حقیر أظهر است و موافق آن چیزی است که کفعمی رحمه الله ذکر کرده است، این است که :
هرگاه کسی خواهد زیارت عاشورا بکند از دور، برود به صحرائی یا پشت بامِ بلندی و اشاره کند به جانب قبر سیّد الشهداء علیه السلام وبه آن حضرت سلام کند به هر نحو که خواهد، و همین قدر هم کافی است که بگوید: السلام علیک یا أبا عبداللَّه ورحمة اللَّه وبرکاته، و بعد از آن دو رکعت نماز بکند، و بعد زیارت عاشورا بخواند، و بعد از آن لعن وسلام
ص:92
که مذکورند در کتب، هر یک را صد مرتبه بگوید، و بعد دعای سجده را به عمل بیاورد، و بعد دو رکعت نمازِ زیارت آن حضرت را نیز بجا بیاورد، و بعد دعایی که وارد شده است بخواند » (1).
2 - علّامه شریعت آداب حاجی محمّد ابراهیم کلباسی قدس سره (ت 1261 ه)
این فقیهِ عالی مقام نیز مسلکِ شیخِ کفعمی رحمه الله را انتخاب کرده ؛ البته احتیاط فرموده به اینکه: شش رکعت نماز، دو رکعت بعد از یکصد مرتبه لعن، و دو رکعت بعد از یکصد مرتبه سلام، و دو رکعت قبل از سجده، خوانده شود (2).
3 - آیة اللَّه العظمی حاج میرزا محمّد حسن شیرازی (ت 1312 ه)
ایشان در جواب به مسأله ای در این موضوع، می فرماید :
« اگر بعد از زیارت ششم و نمازهای او، یا زیارت دیگر - اگر چه زیارت ششم بهتر است - یک زیارتی مشتمل بر لعن و سلام بکنند ودو رکعت نماز، و اگر متن خود عاشورا باشد شاید بهتر باشد، و بعد از نماز توجّه کرده صد مرتبه تکبیر بگوید و زیارت عاشورا را بخواند وصد لعن وصد سلام و دعای «اللّهمّ خصّ» و سجده و دعای آن را بخواند، بعد از آن دو رکعت نماز بجای آورده، دعا می کند و دعای علقمه را بخواند، إن شاء اللَّه تعالی امید هست که موافق باشد با آنچه مأثور است با رعایت احتیاط » (3).
ص:93
4 - آیة اللَّه میرزا محمّد هاشم موسوی چهارسوقی رحمه الله (ت 1318 ه)
ایشان در پاسخ به پرسشی درباره کیفیّتِ زیارت عاشورا تصریح کرده که: یک نماز قبل از زیارتِ مشهوره عاشورا، ویک نماز بعد از آن خوانده شود ؛ البته هر دو نماز را باید به قصدِ نمازِ زیارت بجا آورد (1).
علّامه مجلسی قدس سره (ت 1110 ه) در دو کتابِ شریف: « زاد المعاد » و « تحفة الزائر » بر این باور است که :
« اوّل زیارت : السلام علیک یا أباعبداللَّه را تا: وآل نبیّک علیهم السلام، بخواند ونماز زیارت را بکند وباز همان زیارت را اعاده کند، بهتر است؛ واگر بعد از صد مرتبه لعنت، بارِ دیگر نماز بکند وبعد از صد مرتبه سلام بارِ دیگر نماز کند و متّصل به سجده رود وبعد از سجده نیز نمازِ دیگر بکند، شاید به جمیع احتمالات عمل کرده باشد واگر اوّل یکی از زیارات بعیده را به عمل آورد [ و نماز بکند و بعد از آن این اعمال را به عمل آورد ]، ظاهرًا کافی باشد » (2).
البته این محدّث خبیر در مزارِ کتاب بحار می گوید: بعید نیست که زائر از دور مخیّر باشد میان تقدیم نماز وتأخیر آن، به جهت روایتی که در این زمینه وارد شده است (3).
ص:94
عالم و فقیه محقّق، جامعِ معقول و منقول، مجتهدِ خبیر وبصیر، مرجعِ مجاهد وکبیر مرحوم آیة اللَّه العظمی علّامه حاج سیّد محمّد باقر شفتی، معروف به : «حجّة الإسلام»، از فحول علمای شیعه و مفاخر فقهای امامیّه در سده سیزدهم هجری است .
نسبِ وی، چنانچه خودِ آن بزرگوار در مقدّمه کتاب « مطالع الأنوار » نوشته، با بیست و سه واسطه به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام می رسد، که بدین ترتیب است :
سیّد محمّد باقر، فرزند محمّد نقی (به نون)، فرزند محمّد زکی، فرزند محمّد تقی، فرزند شاه قاسم، فرزند میر اشرف، فرزند شاه قاسم، فرزند شاه هدایت، فرزند امیر هاشم، فرزند سلطان سیّد علی قاضی، فرزند سیّد علی، فرزند محمّد، فرزند علی، فرزند محمّد، فرزند موسی، فرزند جعفر، فرزند اسماعیل، فرزند احمد، فرزند
ص:95
محمّدِ مجدور، فرزند احمد مجدور، فرزند محمّد أعرابی، فرزند أبوالقاسم أعرابی، فرزند حمزه، فرزند امام کاظم علیه السلام (1).
سیّدِ حجّة الإسلام در حدود سال 1180 هجری در یکی از روستاهای طارم علیا که در حدود شصت کیلومتری شهر شفت واقع است، چشم به جهان گشود.
او در سال 1187 به اتّفاق خانواده خود به « شفت »، که در جنوب غربی شهرِ رشت واقع است، مهاجرت می کند و در آنجا مقدّمات علوم را احتمالا نزد پدر ودیگر اساتید فرا می گیرد .
سپس جهت تکمیل معلوماتِ خود در سال 1197 به سنّ هفده سالگی به عتبات مشرّف می گردد و چند سالی در کربلا به درس وحید بهبهانی قدس سره ومرحوم آقا سیّد علی طباطبائی (صاحب ریاض) حاضر می شود.
وی پس از آن در نجف اشرف از محضر اساتیدی چون : مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء و سیّد بحرالعلوم رحمه الله، استفاده می برد؛ سپس مدّتی در کاظمین به مجلسِ درس آقا سیّد محسن اعرجی کاظمینی قدس سره وارد شده واز محضرش کسبِ فیض می کند.
او بالأخره پس از هشت سال تلاش و کوششِ علمی در کربلا ونجف وکاظمین، در سال 1205 (2) به ایران باز گشته و شهر اصفهان را برای سکونت
ص:96
بر می گزیند (1).
سیّد حجّة الإسلام در سال 1215 (2) به شهر قم مشرّف می گردد ودر آن دیارِ مقدّس به مدّت تقریبا شش ماه، از محضرِ عالمِ محقّق میرزای قمّی قدس سره کسب فیض می نماید، آنگاه دوباره به اصفهان بازمی گردد.
این فقیه طراز اوّل عصر قاجار، در اصفهان علاوه بر امامت و ارشاد وتدریسِ دروس عالی ونوشتن کتاب های بسیار در فقه و اصول و رجال - که از امور متداول بین مراجعِ عصر بوده - دو کار را نیز فراتر از دیگران انجام می دهد، یکی: اجرای احکام وحدود شرعی، و دیگر: ساختِ مسجدی بزرگ و بی همتا در محلّه بیدآبادِ اصفهان به سال 1245 ه .
از دیگر آثارِ مهمّ او، حدودی است که در سفر حجّ به سال 1231 ه برای طواف وعرفات معیّن می نماید ؛ چنانچه در همین سفرِ تاریخی و مهمّ، باغِ فدک را از محمّد علی پاشاه مصری گرفته و به سادات مدینه واگذار می کند (3).
آثارِ علمی ارزشمندی از حجّة الإسلام شفتی قدس سره به یادگار مانده، که به بیش از هشتاد عنوان کتاب و رساله در موضوعات مختلف می رسد؛ معروفترین آنها عبارتند از :
ص:97
1 - مطالع الأنوار فی شرح شرائع الإسلام (کتاب الصلاة)
2 - تحفة الأبرار الملتقط من آثار الأئمّة الأطهار (احکام نماز)
3 - المصباح الشارقة (درباره نماز)
4 - سؤال و جواب فقهی
5 - رساله ای در اقامه حدود در زمان غیبت
6 - رسالة فی الإجتهاد والتقلید
7 - قضاء و شهادات
8 - رساله در نمازِ جمعه
9 - الزهرة البارقة لمعرفة أحوال المجاز والحقیقة
10 - الرسائل الرجالیّة
11 - اصول دین
12 - سؤال وجواب پیرامون عقائد شیخیّه
13 - الحلیة اللامعة ( شرح البهجة المرضیّة )
14 - رسالة فی الإستصحاب
15 - رساله در احکام غساله
16 - رساله در وقف
17 - الرسالة القدریة
18 - مناسک حجّ
ص:98
19 - شرح معالم الأصول
20 - شرح تهذیب الوصول
از آن بزرگ مرجع جهان تشیّع، فرزندانی باقی ماندند که همه از دانشمندان بزرگ و رجال سرشناس عصر خود بودند ؛ اسامی آنان بدین قرار است : 1 - آقا سیّد ابوالقاسم 2 - حاج سیّد اسد اللَّه 3 - حاج سیّد جعفر 4 - آقا سیّد زین العابدین 5 - حاج سیّد محمّد علی 7 - آقا سیّد مؤمن 8 - آقا میر محمّد مهدی .
سرانجام حجّة الإسلام پس از هشتاد و اندی سال عمر پر خیر وبرکت، بعد از ظهر روز یکشنبه، دوّم یا سوّمِ ربیع الثانی (1) سال 1260 هجری، در اصفهان دیده از جهان فرو بست ؛ پیکرِ پاکش را در مقبره ای که خود قبلاً در کنار مسجدِ با شکوه خویش مهیّا ساخته بود، به خاک سپردند (2).
ص:99
آنچه در این کتاب تقدیم می گردد، نخست: شانزده پرسش که از محضر فقیه متبحّر ومحقّق متتبّع علّامه حاج سیّد محمّد باقر شفتی اصفهانی، معروف به « حجّة الإسلام» - أعلی اللَّه مقامه فی دار السلام - استفتا شده، وایشان به آنها به طور مختصر وگاه مفصّل پاسخ گفته است .
و در پایان: دو رساله ارزشمند از علّامه محقّق حاج سیّد أسد اللَّه موسوی نجفی اصفهانی قدس سره (ت 1290 ه) فرزندِ حجّة الإسلام شفتی قدس سره، معروف به « حجّة الإسلام ثانی » ؛ یکی : پیرامون زیارت عاشورا و کیفیّت آن، ودیگری : درباره محدوده حائر حسینی علیه السلام ؛ که در جای خود به معرّفی این دو رساله خواهیم پرداخت .
امّا در مورد پرسش ها وپاسخ ها، باید بگوییم که : تمام این شانزده پرسش وپاسخ از مجموعه بسیار نفیس : « سؤال و جوابِ » سیّدِ حجّة الإسلام قدس سره انتخاب شده است
(1).
ص:100
پرسش ها پیرامون مسائل مختلفی است از قبیل :
زیارتِ عاشورا وکیفیّت آن ؛
تربت حسینیّه و محدوده حائر ؛
سنّ شریف سیّد الشهداء علیه السلام در وقت شهادت ؛
سنّ شریف امام سجّاد وامام باقر علیهما السلام در واقعه کربلا ؛
نذر روزه تاسوعا وعاشورا ؛
برهنه سینه زدن ؛
تعزیه داری و شبیه خوانی ؛
و دهل زدن و غنا نمودن در مرثیه ابا عبداللَّه علیه السلام .
از میان این پرسش ها، سیّدِ حجّة الإسلام قدس سره به دو پرسش چنان به تفصیل پاسخ گفته که به صورت رساله ای درآمده ؛ پرسشِ اوّل: راجع به کیفیّت زیارتِ عاشورا ؛ و پرسش دوّم: درباره محدوده حائر حسینی - علی مشرّفها آلاف التحیّة والسلام - است .
مرحوم حجّة الإسلام در پاسخ به پرسشِ اوّل، نخست اجمالا کیفیّتِ این زیارت شریفه را بر اساس نظرِ خویش بیان فرموده، سپس مفصّلا به طرحِ مسأله و بیانِ آراء مختلف درباره آن پرداخته است .
وی در پایان این رساله پس از نقد آراء وادلّه دیگران واستناد به دلائلی،
ص:101
چنین نتیجه گرفته که:
« نمازِ زیارتِ عاشورا دو رکعت است و آن را باید بعد از دعای سجده: (اللهمّ لک الحمد حمد الشاکرین، إلخ) بخوانند » (1).
تاریخِ تألیفِ این رساله - چنانچه خودِ مؤلّف در آغاز بدان تصریح فرموده : - عشرِ اوّل محرّم الحرام 1236 ه است .
صاحب روضات - أسکنه اللَّه تعالی فی روضات الجنّات - از شاگردان زبده حجّة الإسلام قدس سره، این رساله را چنین معرّفی می کند:
« رسالة فی حکم زیارة عاشورا، وأنّ صلاتها رکعتان لا أکثر تفعلهما بعد الفراغ من اللعن والسلام والدعاء والسجدة » (2).
شایسته توجّه است : بیشتر دانشمندانی که درباره کیفیّت زیارتِ عاشورا اظهار نظر کرده ودست به تألیف زده اند، به نوعی از تحقیقات و فوائدِ حجّة الإسلام قدس سره در رساله یاد شده، بهره برده اند ؛ چنان که خودِ آنها نیز منصفانه به این مطلب اذعان واعتراف نموده اند.
مثلاً مرحوم میرزا محمّد شهدادی نائینی (ت 1278 ه) در رساله خود «الدرّة الحمراء فی زیارة العاشوراء» می نویسد:
« ثمّ بعد ذلک وقفتُ علی کتاب السؤال والجواب لسیّد المجتهدین وعمدة المحقّقین الملقّب بحجّة الإسلام - نوّر اللَّه مضجعه - فإذا هو فتواه قد اتّفق موافقًا لما وصل إلیه فکری الفاتر .
:102
وانّی وإن انتفعتُ من کتابه بعد ما وقفتُ علیه واستفدتُ منه فوائد، إلّا أنّ الّذی أدرکته من الروایتین لم أکن أدرکته من کلامه وفتیاه، بل قد یتّفق الإتّفاق بینهما من باب البخت والإتّفاق » (1).
یا مرحوم حاج میرزا أبوالفضل طهرانی، در اثرِ ارزشمندِ خود: «شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور» می گوید :
« و جمله از این مناقشات أوّلًا به نظر این بی بضاعت رسیده، من بعد در کلام سیّد أجلّ أعظم حجّة الفرقة سیّد الطائفة الحاجّ سیّد محمّد باقر الرشتی الاصفهانی قدس سره دیده شد ونعم الوفاق، وپاره ای از کلامِ آن علّامه بزرگوار استفاده شد، واللَّه الموفّق » (2).
سیّدِ حجّة الإسلام رحمه الله در پاسخ به پرسش دوّم که : « آیا تربت حسینیّه - علی مشرّفها آلاف السلام والتحیّة - مختصّ است به تربت قبر مطهّرِ آن سرور، یا خیر ؛ و در صورت عدم اختصاص، تحدید آن به چه حدّ است ؟ » ؛ به بیان اقوال، عبارات و مستندات فقها در این باره پرداخته است .
متأسّفانه پاسخِ تحقیقی و مبسوطِ حجّة الإسلام قدس سره به این سؤال - که رساله مفصّلی شده - ناتمام مانده است .
ص:103
چنانچه در گذشته نیز گفتیم، تمام شانزده پرسش و پاسخی که در این کتاب به چاپ می رسد، از مجموعه « سؤال وجوابِ » سَیّدِ حجّة الإسلام قدس سره گزینش شده است.
دست نوشته های فراوانی از کتاب « سؤال و جواب » در کتابخانه های ایران وحتّی خارج از آن یافت می شود .
تحقیقِ کتاب حاضر، بر اساس تعدادی از آن دست نویسِ ها انجام گرفته که عبارتند از:
1 - نسخه «سؤال وجواب» کتابخانه مسجد سیّد حجّة الإسلام قدس سره در اصفهان، به شماره 14 (1)، به خطّ نستعلیق، نوشته شده در زمانِ حیاتِ مؤلّف ؛ علامت نسخه : « م 1 ».
2 - نسخه «سؤال وجواب» کتابخانه مسجد سیّد حجّة الإسلام قدس سره در اصفهان، به شماره 15 (2)، به خطّ نستعلیق، نوشته شده در زمان حیات مؤلّف ؛ علامت نسخه: « م 2 ».
3 - نسخه «سؤال وجواب» کتابخانه آیة اللَّه حکیم قدس سره در نجف اشرف، به شماره 1242، خطّ نسخ ؛ علامت نسخه: « ح ».
ص:104
4 - نسخه «سؤال وجواب» کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء در نجف اشرف، به شماره 1177 (1)، به خطّ نسخ ؛ علامت نسخه: « ک ».
5 - نسخه «سؤال وجواب» کتابخانه مجلس شورای اسلامی در تهران، به شماره 4924، به خطّ نسخ، نوشته شده در زمان حیات مؤلّف ؛ علامت نسخه: «م 3».
6 - نسخه « سؤال و جواب » کتابخانه آیة اللَّه حاج سیّد محمّد علی روضاتی قدس سره، به شماره 464 (2)، به خطّ یکی دو تن از کاتبان محضر سیّدِ حجّة الإسلام قدس سره؛ علامت نسخه: « ض ».
در تحقیق و تصحیح این کتاب، به همان روش وشیوه تحقیقی که مرسوم در بین محقّقان است، عمل شد ؛ تا چه قبول افتد وچه در نظر آید .
ص:105
* * *
در پایان از همه بزرگوارانی که به نوعی در به ثمر رسیدن این کتاب با کمال خلوص همکاری نمودند، صمیمانه تشکّر و قدردانی می کنم واز خداوند متعال برای همه آنها توفیقات روز افزون مسئلت می نمایم .
الحمد للَّه أوّلًا وآخرًا، وله الشکر علی ما وفّقنی لإتمام هذه المقدّمة، وأسأله أن یتقبّل منّی هذا الیسیر، ویتجاوز عمّا زلّ فیه قدمی، فانّه خیر غافر ومجیب.
وانّی ألتمس من إخوانی الأعزّاء أن لاتنسونی من الدعاء ولا سیّما فی مجالس عزاء خامس أهل الکساء روحی وأرواح العالمین له الفداء.
سیّد محمّد رضا شفتی
مرکز تحقیقات کتابخانه مسجد سیّد اصفهان
12 شوّال المکرّم 1436 ه
ص:106
ص:107
تصویر
ص:108
تصویر
ص:109
تصویر
ص:110
تصویر
ص:111
تصویر
ص:112
تصویر
ص:113
تصویر
ص:114
فقه نینوا
پرسش و پاسخ
پیرامون :
زیارت عاشورا وکیفیّت آن ؛ محدوده حائر حسینی
انواع عزاداری بر سالار شهیدان علیه السلام ؛ نذر روزه عاشورا و ...
تالیف
علاّمه محقّق حاج سیّد محمّد باقر شفتی قدس سره
معروف به : حجّة الاسلام
(1180 - 1260 ه)
تحقیق
مرکز تحقیقات کتابخانه مسجد سیّد
ص:115
ص:116
[1] سؤال : التماس این است که کیفیّت زیارت عاشوراء (1) را به نحوی که آن امید گاهی به عمل می آورند، بیان فرمایند .
و ثانیًا فرموده هرگاه کسی اوّلًا دو رکعت نماز کند و بعد زیارت طویله را مع صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام و دعاهای دیگر مع دعای علقمه بخواند، زیارت عاشورا محسوب خواهد بود یا نه ؟
جواب : کیفیّت زیارت عاشورا به نحوی که - حال که عبارت از عشر اوّل محرّم الحرام سنه یک هزار و دویست و سی و شش بوده باشد - اعتقاد حقیر است، آن است :
ص:117
اوّل چند مرتبه تکبیر بگوید و کفعمی ضبط عدد تکبیر فرموده به صد مرتبه (1)، رعایت آن بی عیب است ؛ و بعد از آن متوجّه سمت ارض اقدس کربلای معلّا شود، هرگاه زیارت از بعید بوده باشد اگر در صحرا یا بر بام مرتفعی برود، افضل است .
و توجّه به سمت ارض اقدس کربلای معلّا در اصفهان و مثل آن از بلاد ایران متحقّق می شود به اینکه میل نماید از سمت قبله به جانب مغرب و مقدار میل مختلف می شود به زیادتی طول و عرض بلد ونقصان آن (2).
و اگر تکبیر را هم بعد از توجّه به سمت کربلای معلّا بگوید، شاید اقرب به نیل مقصود باشد .
و بعد از آن، زیارت مشهور - که اوّلش : السلام علیک یا أبا عبداللَّه می باشد - بخواند، بعد از آن اتیان به صد مرتبه لعن معهود و بعد از آن به صد مرتبه سلام نماید، بعد از آن بخواند : اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم باللّعن منّی، إلی آخره، بعد از آن به سجده رفته در سجود بخواند : اللهمّ لک الحمد حمد الشاکرین، إلی آخره ؛ وبعد از آن دو رکعت نماز زیارت به عمل آورد، هرگاه چنین نماید اتیان به زیارت عاشورای معهود کرده خواهد بود إن شاء اللَّه تعالی و از برای آن
ص:118
ثواب های بسیار خواهد بود (1).
و امّا آنچه در سؤال مذکور شده که اوّل دو رکعت نماز کند إلی آخره، راهی ندارد، پس اتیان به زیارت عاشورای معهود کرده نخواهد بود .
و هم چنین نسبت دعا به علقمه صحیح نیست، نظر به اینکه حدیث صریح است که این دعا را علقمه ذکر ننموده، بلکه دعا را صفوان روایت نموده از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، چنانچه مفصّلًا بیان خواهد شد .
و امّا آنچه علّامه مجلسی - نوّر اللَّه تعالی مرقده - ذکر فرموده، آن نیز به اعتقاد حقیر محتاج إلیه، بلکه مطابق واقع نیست .
توضیح مطلب مقتضی این است اوّلًا ذکر عبارت آن مرحوم شود، بعد از آن اشاره بشود به حقیقت حال، پس می گوئیم : عبارت آن مرحوم در « زاد المعاد » این است که فرموده :
« وامّا زیارتِ مشهور آن حضرت، شیخ طوسی و ابن قولویه وغیر ایشان رحمهم الله روایت کرده اند از سیف بن عمیره وصالح بن عُقْبَة، و هر دو
ص:119
از محمّد بن اسماعیل وعلقمة بن محمّد حضرمی، و هر دو از مالک جُهَنی (1) که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود که :
هر که زیارت کند حضرت امام حسین علیه السلام را در روز دهم محرّم یا نزد قبر آن حضرت گریان شود، ملاقات کند خدا را در روز قیامت با ثواب دو هزار هزار حجّ و دو هزار هزار عمره و دو هزار هزار جهاد که هر یک را با رسول خدا صلی الله علیه وآله وائمّه طاهرین علیهم السلام کرده باشد .
مالک گفت : فدای تو شوم، چه ثواب است برای کسی که در شهرهای دور باشد و ممکن نباشد او را رفتن به سوی قبر آن حضرت ؟
فرمود که : چون روز عاشورا شود، بیرون رود به سوی صحرا یا بالا رود بر بام بلندتر در خانه خود و اشاره کند به سوی آن حضرت به سلام و جهد کند در نفرین کردن بر قاتلان آن حضرت و بعد از آن دو رکعت نماز کند [ و بکند این کار را ] در اوّل روز پیش از پیشین.
پس ندبه و نوحه وگریه کند بر حسین علیه السلام و امر کند هر که را که در خانه او است و از او تقیّه نکند به گریه کردن [ بر آن حضرت ]و در خانه خود مصیبتی بر پا دارد به اظهار جزع بر آن حضرت و ملاقات کنند بعضی از ایشان بعضی را در خانه های خود به گریه کردن و تعزیت گویند بعضی از ایشان بعضی را به مصیبت آن حضرت، پس من ضامنم
ص:120
بر خدا که هر گاه این کارها را بکند، حق تعالی جمیع این ثواب ها را به ایشان عطا فرماید » (1).
تا آنکه فرمود :
« علقمة بن محمّد گفت که: من گفتم به حضرت امام محمّد باقر علیه السلام که: تعلیم نما به من دعائی که بخوانم در این روز هرگاه که خواهم آن حضرت را زیارت کنم از نزدیک، و دعائی که هرگاه در شهرهای دور باشم خواهم که اشاره کنم وآن حضرت را زیارت کنم، بخوانم .
فرمود : ای علقمه، هرگاه بکنی آن دو رکعت نماز را بعد از آن که اشاره کرده باشی به جانب آن حضرت به سلام و گفته باشی بعد از اشاره ونماز آن قول را که مذکور خواهد شد، پس دعا کرده خواهی بود به دعایی که ملائکه می خوانند در وقتی که آن حضرت را زیارت می کنند ومی نویسد خدا برای تو به آن زیارت هزار هزار حسنه ومحو می کند از تو هزار هزار گناه و بلند می کند از برای تو در بهشت هزار هزار درجه.
و خواهی بود از آنها که با حسین بن علی - صلوات اللَّه علیه - شهید شده اند تا آنکه شریک شوی با ایشان در درجات ایشان ونشناسند تو را مگر از آنها که با آن حضرت شهید شده باشند ونوشته شود برای تو ثواب هر پیغمبر و رسولی وثواب زیارت هر که آن حضرت را زیارت کرده است از روزی که شهید شده است .
ص:121
می گویی: السلام علیک یا أبا عبداللَّه »، إلی آخره (1).
بعد از آن فرموده :
« علقمه گفت که : حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود که : اگر توانی هر روز آن حضرت را به این کیفیّت زیارت کنی بکن که جمیع این ثواب ها از برای تو خواهد بود .
و روایت کرد محمّد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره که گفت : من با صفوان جمّال و جماعتی از اصحاب خود رفتیم به سوی نجف بعد از آنکه حضرت صادق علیه السلام بیرون رفته بودند از حیره (2) به مدینه پیش از ما.
پس چون از زیارت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فارغ شدیم، صفوان روی خود را گردانید به سوی قبر حضرت امام حسین علیه السلام و گفت: زیارت کنید حضرت امام حسین علیه السلام را از این مکان از بالای سرِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام چنین کرد در وقتی که من در خدمت آن حضرت به این مکان شریف آمده بودم.
پس خواند صفوان آن زیارت را که علقمه از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام برای روز عاشورا روایت کرده است، پس دو رکعت نماز کرد نزد سر مبارک امیر المؤمنین علیه السلام و وداع کرد بعد از نماز امیرالمؤمنین علیه السلام را و رو به جانب قبر حضرت امام حسین علیه السلام کرد وآن حضرت را نیز وداع کرد . و از جمله دعاهایی که بعد از آن دو
ص:122
رکعت خواند این دعا بود : یا اللَّه یا اللَّه یا اللَّه »، إلی آخره (1).
بعد از آن فرموده :
« سیف بن عمیره گفت : من به صفوان گفتم که : علقمه که این زیارت را از امام محمّد باقر علیه السلام از برای ما روایت کرد، این دعا را نقل نکرد! صفوان گفت که :
من وارد شدم با سیّد خود امام جعفر صادق علیه السلام به این مکان، پس کرد مثل آنچه ما کردیم در زیارت و این دعا را خواند در هنگام وداع، بعد از آنکه آن دو رکعت نماز را کرد و آن وداع را به جا آورد » (2).
و در آخر فرموده به این عبارت که :
« چون عبارت حدیث تشویش عظیمی دارد و قابل احتمال بسیار هست، اگر اوّل زیارت : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» را تا : «وآل نبیّک علیهم السلام» بخواند و نماز زیارت را بکند و باز همان زیارت را اعاده کند، بهتر است و اگر بعد از صد مرتبه لعنت بار دیگر نماز بکند وبعد از صد مرتبه سلام بار دیگر نماز کند و متّصل به سجده رود وبعد از سجده نیز نماز دیگر بکند، شاید به جمیع احتمالات عمل کرده باشد واگر اوّل یکی از زیارات بعیده را به عمل آورد [ونماز بکند وبعد از آن این اعمال را به عمل آورد ]ظاهرًا کافی باشد (3) » ؛ إنتهی کلامه أعلی اللَّه تعالی مقامه.
ص:123
مناسب در این مقام این است : اوّل بیان مراد آن مرحوم شود با مبنای فرموده ایشان، بعد از آن تنبیه شود بر صحّت و سقم آن ؛ پس می گوئیم : تنقیح مقام محتاج است به نقل کلام در سه مقام :
بدان که از فرموده ایشان در آن کتاب ظاهر می شود: مختار آن مرحوم در زیارت عاشورا آن است که اوّل زیارت را تا : «وآل نبیّک علیهم السلام»، بخواند و اتیان به دو رکعت نماز نماید، بعد از آن زیارت را اعاده نموده زیارت را تمام نماید، یا آنکه اوّل یک زیارت از زیارات بعیده را بخواند، بعد از آن دو رکعت نماز کند، بعد از دو رکعت نماز این زیارت : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» تا آخر بخواند و بعد صد مرتبه لعن و هکذا تا آخر بخواند، به این نحو نیز اتیان به زیارت عاشورا نموده خواهد بود .
مخفی نماند اتیان به زیارت مطلقه، أولی از زیارت بعیده است و لکن هرگاه هشت رکعت نماز دیگر به عمل آورد، دو رکعت بعد از فراغ از صد مرتبه لعن ودو رکعت بعد از فراغ از صد مرتبه سلام و دو رکعت دیگر بعد از فراغ از دعای: « اللهمّ خصّ »، قبل از دخول در سجده و دو رکعت آخر را بعد از سجود، این أتقن خواهد بود، نظر به اینکه در این صورت عمل به جمیع احتمالات حدیث کرده خواهد بود .
ص:124
ظاهر این است وجه فرموده ایشان کلامی است که سابق ذکر فرموده از جناب حضرت امام محمّد باقر علیه السلام که فرموده :
«ای علقمه هرگاه بکنی این دو رکعت نماز را بعد از آنکه اشاره کنی به جانب آن حضرت به سلام و گفته باشی بعد از اشاره و نماز این قول را که مذکور خواهد شد ».
نظر به اینکه مقتضای کلام این است: قولی که بعد مذکور می شود، می باید بعد از نماز بوده باشد و ممکن است این قول که بعد از نماز خوانده شود، مجموع : « السلام علیک یا أبا عبداللَّه » إلی آخره و صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام ودعای قبل از سجده ودعای سجده بوده باشد، چنانچه ممکن است که صد مرتبه لعن بوده باشد تا آخر .
بنابراین هرگاه زیارت : « السلام علیک » تا : « و آل نبیّک » را اوّل خواند ودو رکعت نماز به عمل آورد و بعد از آن اعاده آن زیارت نموده و بعد از آن اتیان به لعن و سلام و غیرهما نموده، عمل به هر دو احتمال کرده خواهد بود .
و چون که احتمال دارد قول مذکور صد مرتبه سلام بوده باشد، پس لعن باید مقدّم بر نماز بوده باشد، هرگاه اتیان به دو رکعت نماز بعد از لعن و قبل از سلام نماید، عمل به این احتمال نیز کرده خواهد بود ؛ و هم چنین نسبت به سلام ودعای قبل از سجده و دعای سجده .
ص:125
پس در صورت اتیان به دو رکعت نماز بعد از هر یک از زیارت و صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام و دعای : « اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم » و دعای سجده، عمل به جمیع احتمالات حدیث کرده خواهد بود .
این است مبنای فرموده آن مرحوم چنانچه در بادی أمر به نظر می رسد .
پس می گوئیم: این مطلب به نحوی که فرموده اند، صحیح نیست، نظر به آنچه ظاهر شد که مبنای فرموده آن مرحوم مغفور - قدّس اللَّه تعالی روحه الشریف - کلامی است که نسبت داده اند به جناب مخزن علوم اوایل و اواخر جناب حضرت امام محمّد باقر علیه السلام.
مشخّص است که آنچه را نسبت به آن سرور داده اند، عین کلام صادر از آن مقتدای کافّه انام نیست، بلکه نقل به معنی است، لکن در این نقل تغییر مُخِلّ اتّفاق افتاده و آن باعث این شده که به نحو مسطور استفاده فرموده اند .
حقیقت حال موقوف است به ذکر عین عبارت حدیث، پس می گوئیم :
:
« روی محمّد بن اسماعیل بن بَزِیع (1) عن صالح بن عُقْبَة (2) عن أبیه (3) عن أبی جعفر علیه السلام قال : من زار الحسین بن علیّ علیهما السلام فی یوم عاشوراء من المحرّم حتّی یظلّ عنده باکیًا، لقی اللَّه عزّوجلّ یوم یلقاه بثواب ألفی حجّة و ألفی عمرة و ألفی غزوة، ثواب کلّ غزوة و حجّة و عمرة کثواب
ص:127
مَن حجّ واعتمر و غزی مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و مع الأئمّة الراشدین .
قال : قلت : جُعِلت فداک، فما لِمَن کان فی بعید البلاد و أقاصیه ولم یمکنه المصیر إلیه فی ذلک الیوم ؟
قال : إذا کان کذلک برز إلی الصحراء، أو صعد سطحًا مرتفعًا فی داره وأومأ إلیه بالسلام، واجتهد فی الدعاء علی قاتله، وصلّی من بعد رکعتین، ولیکن ذلک فی صدر النهار قبل أن تزول الشمس، ثمّ لیندب الحسین ویبکیه ویأمر مَن فی داره ممّن لایتّقیه بالبکاء علیه، ویقیم فی داره المصیبة بإظهار الجزع علیه، ولیعزّ فیها بعضهم بعضًا بمصابهم بالحسین علیه السلام، وأنا الضامن لهم إذا فعلوا ذلک علی اللَّه تعالی جمیع ذلک.
قلت : جعلت فداک، أنت الضامن ذلک لهم والزعیم ؟
قال : أنا الضامن وأنا الزعیم لمن فعل ذلک .
قلت : فکیف یعزّی بعضنا بعضًا ؟
قال : تقولون : أعظم اللَّه أجورنا وأجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام، وجعلنا وإیّاکم من الطالبین بثأره مع ولیّه الإمام المهدیّ من آل محمّد علیهم السلام.
وإن استطعتَ أن لا تنتشر یومک فی حاجة فافعل، فانّه یوم نحس لایُقضی فیه حاجة مؤمن، فإن قضیت لم یبارک ولم یر فیها رشدًا، ولایدّخرن أحدکم لمنزله فیه شیئًا، فمن ادّخر فی ذلک الیوم شیئًا لم یبارک له فیما ادّخره ولم یبارک له فی أهله .
ص:128
فإذا فعلوا ذلک، کتب اللَّه تعالی لهم أجر ثواب ألف حجّة وألف عمرة وألف غزوة کلّها مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله، و کان لهم أجر و ثواب مصیبة کلّ نبیّ و رسول و وصیّ وصدّیق وشهید مات أو قتل منذ خلق اللَّه الدنیا إلی أن تقوم الساعة.
قال صالح بن عُقْبَة و سیف بن عَمِیرَة (1) : قال علقمة بن محمّد الحضرمی (2) : قلت لأبی جعفر علیه السلام : علّمنی دعاء أدعو به ذلک الیوم إذا أنا زرته من
قرب، ودعاء أدعو به إذا لم أزره من قرب، و أومأت من بُعد البلاد ومن داری بالسلام إلیه .
قال : فقال لی : یا علقمة، إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تُومِئَ إلیه بالسلام، فقل بعد الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به زوّاره من الملائکة، و کتب اللَّه لک مائة ألف ألف درجة، و کنت کمن استشهد مع الحسین علیه السلام حتّی تشارکهم فی
ص:129
درجاتهم و لاتعرف إلّا فی الشهداء الّذین استشهدوا معه، و کتب لک ثواب زیارة کلّ نبیّ و کلّ رسول و زیارة کلّ من زار الحسین علیه السلام منذ یوم قُتِل علیه السلام وعلی أهل بیته ؛ تقول : السلام علیک یا أبا عبداللَّه»، إلی آخره (1).
أقول : ینبغی أوّلًا التعرّض إلی بعض ما یتعلّق بسنده، ثمّ العود إلی المطلوب، فنقول : الّذی یظهر من سنده المذکور فی المصباح انّ محمّد بن اسماعیل بن بزیع روی (2) صدر الحدیث إلی قوله علیه السلام : «منذ خلق اللَّه الدنیا إلی أن تقوم الساعة» عن صالح بن عُقْبَة، عن أبیه - و هو عُقْبَة بن قیس - عن مولانا الباقر علیه السلام.
و ذیل الحدیث - أی قوله : « قلت لأبی جعفر علیه السلام : علّمنی دعاء أدعو به ذلک الیوم » إلی آخره - رواه عن صالح بن عُقْبَة و سیف بن عَمِیرَة، عن علقمة، وکأنّه کان حاضرًا فی مجلسه علیه السلام (3)، و سمع ما رواه عُقْبَة بن قیس منه (4) علیه السلام، واستدعی منه علیه السلام بیان الزیارة الّتی یزار بها مولانا الحسین علیه السلام فی ذلک الیوم من قرب أو بعد .
إذا سمعت ذلک نقول : انّ الظاهر من أوّل الحدیث الّذی یکون الراوی فیه علی
ص:130
ما فی المصباح أبا صالح بن عُقْبَة، انّ من زاره علیه السلام یوم عاشوراء (1) ویظلّ عند قبره - صلوات اللَّه علیه - باکیًا، یکون له ذلک الثواب الجزیل المذکور، سواء زار بالزیارة المعهودة أم لا .
هذا فی حقّ القریب، و أمّا البعید الغیر المتمکّن من المصیر إلیه علیه السلام فی ذلک الیوم، فانّه إذا برز (2) إلی الصحراء، أو صعد سطحًا مرتفعًا، و أومأ إلیه علیه السلام بالسلام، وبالغ فی اللعن علی قاتله، و صلّی بعد السلام واللعن رکعتین قبل الزوال، ثمّ اشتغل بالندبة والبکاء علی الحسین علیه السلام، و یأمر من فی داره بذلک، و یقیم المصیبة فی داره، و عزّی من فی الدار بعضهم بعضًا بمصابهم بالحسین علیه السلام، یکون له ذلک الثواب والأجر الجزیل .
و مقتضاه کفایة الإیماء بمطلق السلام، والمبالغة بمطلق اللعن علی قاتله علیه السلام فی ذلک ولو لم یکن بالزیارة المعهودة واللعن المعهود ؛ واستفادة ما ذکر من أوّل الحدیث ممّا لا خفاء فیه .
ثمّ الظاهر من کلام علقمة انّه لمّا سمع منه علیه السلام ما ذکر، لم یکتف بالإطلاق الّذی یستفاد من کلامه علیه السلام، بل استدعی منه - صلوات اللَّه علیه - الدعاء والزیارة المخصوصة الّتی یکون من تعلیمه علیه السلام لیزور به فی القرب والبعد ؛ أشار إلیه بقوله:
« قلت لأبی جعفر علیه السلام : علّمنی دعاء أدعو به ذلک الیوم إذا أنا زرته من
ص:131
قرب، ودعاء أدعو به إذا لم أزره من قرب، و أومأت من بُعد البلاد ومن داری بالسلام إلیه ».
واستجاب علیه السلام حاجته، فأجاب بقوله :
« یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول »، إلی آخره.
ولا یخفی انّ المناسب لهذا السؤال والجواب أن یکون قوله علیه السلام: «هذا القول»، بیانًا للإیماء المدلول علیه بقوله : «تومئ إلیه بالسلام» الّذی یکون الرکعتان بعده، فیکون المراد : إذا صلّیت الرکعتین بعد أن أوجدت الإیماء بالسلام إلیه علیه السلام فی ضمن هذا القول، یکون لک ذلک الثواب الجزیل، کما هو الظاهر من قوله علیه السلام: «فقل عند (1) الإیماء إلیه - أی قل عند إرادة الإیماء إلیه - هذا القول».
و لمّا لم یبیّن علیه السلام محلّ الرکعتین فی أثناء القول الّذی بیّنه - صلوات اللَّه علیه - یکون مقتضاه أن یکون محلّهما بعد الجمیع کما لا یخفی علی المتأمّل، فعلی هذا یکون محلّهما بعد دعاء السجدة أیضًا، و هو ظاهر (2).
* * *
ص : 132
و ممّا یؤیّد ذلک - بل یدلّ علیه - ما أورده شیخ الطائفة فی المصباح بعد أن أورد الحدیث علی النحو الّذی رواه علقمة عن مولانا الباقر علیه السلام، فقال:
« روی محمّد بن خالد الطیالسیّ (1)، عن سیف بن عَمِیرَة، قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمّال (2) و (3) جماعة من أصحابنا إلی الغَریّ بعد ما خرج أبو عبداللَّه علیه السلام [ فسرنا ] (4) من الحِیرَة (5)
ص:133
إلی المدینة، فلمّا فرغنا من الزیارة، صرف صفوان وجهه إلی ناحیة أبی عبداللَّه علیه السلام فقال لنا: تزورون الحسین علیه السلام من هذا المکان من عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام من هاهنا أومأ إلیه أبو عبداللَّه الصادق علیه السلام و أنا معه .
قال : فدعا صفوان بالزیارة الّتی رواها علقمة بن محمّد الحضرمیّ عن أبی جعفرعلیه السلام فی یوم عاشوراء، ثمّ صلّی رکعتین عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام، فودّع (1) فی دبرهما أمیرالمؤمنین علیه السلام، و أومأ إلی الحسین علیه السلام بالسلام منصرفًا وجهه نحوه، و ودّع، و کان فیما دعا فی دبرهما : یا اللَّه یا اللَّه یا اللَّه، یا مجیب دعوة المضطرّین، إلی آخر الدعاء » (2).
ثمّ قال :
« قال سیف بن عَمِیرَة : فسألت صفوان فقلت له : إنّ علقمة بن محمّد الحضرمیّ لم یأتنا بهذا عن أبی جعفر علیه السلام، إنّما أتانا بدعاء الزیارة.
فقال صفوان : وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام إلی هذا المکان، ففعل مثل الّذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلّی کما صلّینا، وودّع کما ودّعنا »، إلی آخره (3).
ص:134
وجه التأیید - بل الدلالة - هو أنّ قوله : « ثمّ صلّی رکعتین » صریحٌ فی أنّ تلک الصلاة کانت بعد الزیارة الّتی رواها علقمة عن مولانا الباقر علیه السلام، وقد عرفت أنّ الزیارة الّتی رواها علقمة عنه علیه السلام هو : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره، لیس إلّا فیکون الرکعتان بعد تلک الزیارة .
والحاصل: انّ الظاهر من هذه الحکایة انّ الصلاة الّتی صدرت من صفوان کانت بعد کلّما رواه علقمة، و کان فعل صفوان مطابقًا لما فهمه سیف عن علقمة إلّا الدعاء الّتی دعا بها صفوان بعد الصلاة، وهو المطلوب (1).
نعم، الظاهر من ذلک انّ الدعاء المذکور لم یکن من جزء تلک الزیارة، وهو غیر مضرّ بما نحن بصدد بیانه .
إذا تحقّق ذلک، فلنعد إلی ما یتوجّه علی کلام العلّامة السمیّ المجلسیّ - قدّس اللَّه تعالی روحه الزکیّ - فنقول : هو أمور، منها: ما یتعلّق بسند الحدیث، ومنها: ما یتعلّق بمتنه.
وأمّا ما یتعلّق بالسند، فنقول : انّه قال فی تحفة الزائر:
ص:135
« امّا زیارات منقوله این روز، پس چند زیارت است، اوّل : به سند معتبر منقول است از سیف بن عمیره و صالح بن عُقبه، هر دو از محمّد بن اسماعیل و علقمة بن محمّد حضرمی، و هر دو از مالک جُهَنی که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود »، إلی آخره (1).
و قد سمعت کلامه فی زاد المعاد، قال :
« امّا زیارت مشهور شیخ طوسی و ابن قولویه و غیر ایشان روایت کرده اند از سیف بن عمیره و صالح بن عقبه، و هر دو از محمّد بن اسماعیل وعلقمه بن محمّد حضرمی، و هر دو از مالک جهنی که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام [...] » (2).
و هو غیر صحیح، أمّا أوّلًا : فلأنّ سیف بن عَمِیرَة و صالح بن عُقْبَة أقدم طبقة من (3) محمّد بن اسماعیل بن بزیع، لأنّ شیخ الطائفة عدّهما من أصحاب مولانا الصادق والکاظم علیهما السلام (4)، و عدّ محمّد بن اسماعیل بن بزیع من أصحاب مولانا الکاظم والرضا والجواد علیهم السلام (5)، فلا یلیق الحکم بروایتهما عنه، بل اللایق روایته عنهما.
وأمّا ثانیًا : فلأنّه مخالفٌ للواقع، إذ المذکور فی المصباح: «روی محمّد بن اسماعیل بن بزیع عن صالح بن عُقْبَة»، وقال فیما بعد : «قال صالح بن عُقْبَة وسیف بن عَمِیرَة» إلی آخر ما تقدّم، فمقتضی ما فی المصباح و غیره روایته عنهما هذا الحدیث، فالحکم بالعکس غیر صحیح .
ص:136
وأمّا ثالثًا : فلأنّ قوله : «و هر دو از مالک جهنی»، غیر صحیح أیضًا، لأنّ روایة محمّد بن اسماعیل عن مالک غیر ثابت أصلًا، لما عرفت من انّه من أصحاب مولانا الکاظم والرضا والجواد علیهم السلام، و مالک الجهنی من أصحاب مولانا الباقر والصادق علیهما السلام، و قد ذکر شیخ الطائفة انّه مات فی حیات أبی عبداللَّه علیه السلام (1)، فکیف یمکن روایة محمّد بن اسماعیل بن بزیع عنه ؟!
مضافًا إلی أنّه لم یوجد فی شی ء من الکتب ما یوهم روایته عنه هذه الزیارة، فهو مخالفٌ للواقع من هذه الجهة أیضًا.
و أمّا رابعًا : فلأنّ مقتضی ما ذکره انّ شیخ الطائفة رواه عن مالک عن مولانا الباقر علیه السلام وهو غیر صحیح أیضًا، لما عرفت انّه رواه عن والد صالح بن عُقْبَة عنه علیه السلام.
وأمّا خامسًا : فلأنّ علقمة قد عرفت انّه روی هذه الزیارة عن مولانا الباقر علیه السلام، وأمّا روایته تلک الزیارة عن مالک فغیر ثابتة أصلًا.
ولعلّ الموقع له - نوّر اللَّه تعالی مرقده - فی ذلک ملاحظة السند فی کامل الزیارة (2)، والسند فیه علی ما أورده فی البحار هکذا :
« حکیم بن داود (3) و غیره، عن محمّد بن موسی الهمدانی (4)، عن محمّد بن خالد الطیالسیّ، عن سیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقْبَة معًا، عن علقمة بن محمّد الحضرمیّ، ومحمّد بن اسماعیل، عن صالح بن عُقْبَة، عن مالک الجُهَنیّ (5)، عن أبی جعفر الباقر علیه السلام » (6).
ص:137
بناء علی أنّ محمّد بن اسماعیل فیه معطوفٌ علی علقمة، و مقتضاه أن یکون کلّ واحد من سیف بن عَمِیرَة و صالح بن عُقْبَة راویًا عن محمّد بن اسماعیل أیضًا،
ص:138
لکنّه غیر صحیح کما عرفت، بل الظاهر انّه عطف علی محمّد بن خالد، ومقصود صاحب الکتاب انّه مرویّ بطریقین، أحدهما : محمّد بن خالد عن سیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقْبَة معًا عن علقمة، والآخر : محمّد بن اسماعیل عن صالح بن عُقْبَة عن مالک .
والعجب مع تصریح السند بروایة محمّد بن اسماعیل عن صالح بن عُقْبَة - کما فی سند الکامل و سند المصباح - کیف ذهل عن ذلک فجعل صالح بن عُقْبَة راویًا عن محمّد بن اسماعیل، کما جعل سیف بن عَمِیرَة راویًا عنه، وکلاهما غیر صحیح کما نبّهنا علیه .
و قد نبّهنا فیما سلف انّ الظاهر من المصباح روایة محمّد بن اسماعیل ذیل الحدیث عن کلّ من صالح بن عُقْبَة و سیف بن عَمِیرَة، فما ذکره - رفع اللَّه تعالی قدره - فی تحفة الزائر و زاد المعاد غیر صحیح .
و أعجب منه جعل محمّد بن اسماعیل راویًا عن مالک مع التصریح فی السند بالواسطة، مضافًا إلی ما عرفت .
کما انّ من الغرایب حکمه بکون علقمة راویًا هذا الحدیث عن مالک مع تصریح سیف بن عَمِیرَة بأنّ علقمة رواها عن مولانا الباقرعلیه السلام، حیث قال :
«فدعا صفوان بالزیارة الّتی رواها علقمة بن محمّد الحضرمیّ عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء ».
مضافًا إلی تصریح علقمة بقوله: «قلت لأبی جعفر علیه السلام : علّمنی دعاء»، إلی آخر ما سلف.
وکأنّه - قدّس اللَّه تعالی روحه السعید - جعل علقمة فی السند المذکور عن
ص:139
الکامل فی طبقة صالح بن عُقْبَة الراوی عنه، بأن روی صالح بن عُقْبَة هذا الحدیث عن مالک تارة من واسطة و أخری بتوسّط علقمة، لکنّه لیس کذلک لما عرفت.
مضافًا إلی انّه مع ثبوت الروایة من غیر واسطة لا إفتقار إلی ذکر الواسطة، فتأمّل.
و ممّا ذکر تبیّن انّ الراوی لصدر الحدیث عن مولانا الباقر علیه السلام هو: عُقْبَة بن قیس والد صالح بن عُقْبَة علی ما فی المصباح، وعلقمة بن محمّد ومالک علی ما فی کامل الزیارة .
و أمّا ذیل الحدیث - أی الزیارة المعروفة لیوم عاشوراء - فلا یکون الراوی فیه عن مولانا الباقر علیه السلام إلّا علقمة، فلاحظ حتّی یتّضح لدیک الحال ؛ نعم، رواها صفوان أیضًا لکن عن مولانا الصادق علیه السلام کما علمت .
وأمّا ما یتعلّق بمتن الحدیث، فنقول : قد عرفت انّه قال فی زاد المعاد:
« و امّا زیارت مشهور شیخ طوسی و ابن قولویه و غیر ایشان روایت کرده اند ».
إلی أن قال حاکیًا عن مولانا الباقر علیه السلام انّه قال :
« ای علقمه، هرگاه بکنی این دو رکعت نماز را بعد از آنکه اشاره کنی به جانب آن حضرت به سلام و گفته باشی بعد از اشاره و نماز، آن قول را که مذکور خواهد شد »، إلی آخر ما تقدّم نقله عنه (1).
وأنت تعلم الخلل فی ذلک بعد ملاحظة ما بیّناه و فصّلناه فی معنی الحدیث بعد
ص:140
أن حکیناه عن مصباح شیخ الطائفة بأوضح بیان، فدقّق النظر فی ذلک حتّی یتّضح لک الحال .
ثمّ أقول : بعد أن تأمّلنا فی الحدیث علی ما فی المصباح و وجدنا عبارة زاد المعاد وتحفة الزائر غیر مطابق لما هو المقصود منه، مع انّه فی زاد المعاد عزاه أوّلًا إلی شیخ الطائفة ثمّ إلی غیره، تفحّصنا الحدیث فی غیر المصباح لیتّضح انّه مطابق لما فی المصباح أو مخالف، فوجدنا الحدیث علی ما حکاه فی مزار البحار عن کامل الزیارة مخالفًا لما رواه شیخ الطائفة فی المصباح، فانّه مطابق لما ترجم به الحدیث فی زاد المعاد والتحفة، فتبیّن انّه راعی فی الترجمة عین ما فی کامل الزیارة، ولم یعط التأمّل حقّه حتّی ینکشف الواقع .
فها أنا أورد عبارة الحدیث علی ما حکاه عن کامل الزیارة، ثمّ نحاکم بینهما حتّی یتبیّن أیّهما أقرب بالصواب و أحری بالإختیار، فنقول : روی فی کامل الزیارة (1) - علی ما حکاه فی مزار البحار - بالسند السالف عن مالک الجهنی عن أبی جعفر الباقر علیه السلام انّه قال :
« من زار الحسین علیه السلام یوم عاشوراء حتّی یظلّ عنده باکیًا »؛
إلی أن قال : « قال صالح بن عُقْبَة الجهنی (2) و سیف بن عَمِیرَة : قال علقمة
ص:141
بن محمّد الحضرمی : فقلت لأبی جعفر علیه السلام : علّمنی دعاء أدعو به فی ذلک الیوم إذا أنا زرته من قریب، و دعاء [ أدعو به ] (1) إذا لم أزره من قریب، وأومأت إلیه من بعد البلاد ومن داری .
قال : فقال : یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه و بعد الرکعتین هذا القول، فإنّک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به من زاره من الملائکة » (2)، إلی آخر ما سلف من ذیل الحدیث.
کذا فی متن البحار، و جعل کلمة « من » بدل الواو بین السطور، و جعل لها علامة النسخة، و علی هذا یکون متن الحدیث هکذا : و قلت عند الإیماء إلیه من بعد الرکعتین هذا القول، إلی آخره .
فعلی هذا وقع الإختلاف فی متن الحدیث، إذ علی ما ذکره شیخ الطائفة فی المصباح یکون عبارة الحدیث هکذا : إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول ؛ و قد علمت معنی الحدیث بناء علیه وانّه لا إجمال فیه کما أوضحنا الحال فی ذلک .
و أمّا بناء علی ما حکاه فی البحار عن کامل الزیارة، فنقول : انّه لمّا کان حدیثًا واحدًا لا محالة یکون المراد منه شیئًا واحدًا، ولمّا تبیّن الحال فیه علی ما فی المصباح، فلابدّ من أن یکون المراد منه ذلک .
و مقتضاه أن یقال: انّ قوله: «وقلت»، عطف علی: «تومئ»، و یقال: انّ الرکعتین إمّا یکون المراد منه التکبیر إطلاقًا لاسم الکلّ علی الجزء والقرینة ما فی
ص:142
المصباح، أو وقع سهوًا من قلم الناسخ، والأصل : بعد التکبیر، سواء کان مع ذکر الواو أو مع من ؛ والمعنی علی الثانی : إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام بإتیان الإیماء فی ضمن هذا القول من بعد التکبیر ؛ و علی الأوّل : إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد هذا القول وبعد التکبیر یکون لک ذلک الثواب الجزیل .
إن قیل : انّ وحدة المراد وإن کانت مسلّمة، لکنّها کما یتحقّق بإرجاع ما فی الکامل إلی ما فی المصباح، کذا یتحقّق بالعکس بأن یکون المراد من التکبیر علی ما فی المصباح: الرکعتین، تسمیة للکلّ بإسم الجزء .
قلنا : حمل التکبیر فی المصباح علی الرکعتین غیر صحیح لوجوه (1) :
منها : ما نبّهنا علیه فیما سلف من انّ صدر الحدیث نصّ علی انّ الرکعتین بعد الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام وبعد المبالغة فی اللعن علی قاتله، وانّ الظاهر من صدره أنّ مطلق الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام بأیّ لفظ کان، وکذا الحال فی المبالغة فی اللعن علی قاتله - صلوات اللَّه علیه - یتأتی به الإمتثال وأنّه کاف فی ترتّب الأجر والثواب.
وأنّ الظاهر من سیاقه أنّ علقمة لمّا سمع ذلک منه علیه السلام، استدعی منه قولًا مخصوصًا یأتی به فی مقام ذلک الإیماء واللعن علی قاتله اللّذَیْن (2) دلّ صدره علی کونهما مقدّمین علی الرکعتین، لوضوح انّ ما بیّنه علیه السلام کان أکمل وأفضل، وذلک یقتضی أن یکون ما علّمه علیه السلام إیّاه قبل الرکعتین لا بعدهما، و حمل التکبیر
ص:143
فی کلامه علیه السلام علی الرکعتین مناف لذلک کما لا یخفی .
فعلی هذا یکون ما علّمه علیه السلام من قول : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره، وکذا التسلیم مائة مرّة، مقامَ مطلق الإیماء المذکور فی صدره، لکنّه فردٌ کامل؛ ویکون اللعن مائة مرّة، وکذا ما اشتمل علیه الصدر المذکور بقول : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» من اللعن علی قاتله ومؤسّسه، وکذا قول : «اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منّی» إلی آخره، مقامَ مطلق اللعن المدلول علیه بذلک، و هو أیضًا فردٌ کامل منه.
ومنها : انّ المدلول علیه بصدر الحدیث أنّ المعتبر فی تلک الزیارة هو الإیماء إلیه - صلوات اللَّه علیه - بالسلام والمبالغة فی اللعن علی قاتله علیه السلام، ثمّ الرکعتان، فلو حملنا التکبیر فی کلامه علیه السلام علی الرکعتین، یکون المدلول علیه بذلک أنّ القول الّذی علّمه علیه السلام انّما یکون بعدهما، وأمّا ما قبلهما فلا یکون إلّا مطلق الإیماء بالسلام، وأمّا اللعن علی قاتله علیه السلام فلا مطلقًا، فلاحظ الحدیث مع دقّة النظر حتّی یتّضح لک الحال و ینکشف علیک سرّ المقال .
و منها : انّ مقتضی هذا الحمل أن یکون المعتبر فی تلک الزیارة الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام قبل الرکعتین و بعدهما، مع أنّ المدلول علیه بصدره هو أنّ المعتبر فی ذلک هو الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام قبلهما .
و منها : انّه لو حمل التکبیر علی ما فی المصباح علی الرکعتین یکون مدلول الحدیث حینئذ أن یکون القول الّذی علّمه علیه السلام بأسره بعدهما، کما مرّ مرارًا، واللازم باطل.
أمّا الملازمة فظاهرة، إذ القول فی قوله علیه السلام : «هذا القول»، إشارة إلی ما
ص:144
علّمه علیه السلام من قول : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره، واللعن مائة مرّة، والتسلیم کذلک ؛ فتقدیر الکلام حینئذ هکذا : إذا صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه علیه السلام بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه علیه السلام من بعد الرکعتین هذا القول.
وأمّا بطلان اللازم فلما نبّهنا علیه فیما سلف من حکایة سیف بن عَمِیرَة مع صفوان، فلاحظه حتّی یتبیّن لک الحال .
هذا کلّه فی بیان المرجّحات لحمل التکبیر فی عبارة المصباح علی ظاهره وعدم صحّة حمله علی الرکعتین، فلابدّ من حمل الرکعتین فی عبارة الکامل علی التکبیر، لما علمت من وجوه الحدیث المستلزمة لوحدة المراد ؛ مضافًا إلی ما فی حمل الرکعتین علی ظاهرهما فی عبارة الکامل من الفساد، فضلًا عمّا عرفته من الأوجه السالفة .
وذلک لأنّ « قلت » فی قوله : «و قلت عند الإیماء إلیه»، عطف علی «تومئ» فی قوله علیه السلام: «بعد أن تومئ إلیه بالسلام»، و حینئذ مع ذکر الواو یکون مدلول الکلام الإتیان بذلک القول قبل الرکعتین و بعدهما ؛ إذ التقدیر حینئذ یکون هکذا: إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام و قلت عند الإیماء إلیه هذا القول وکذا قلته بعد الرکعتین، یکون لک کذا ؛ و هو ممّا لا یلتزم به، لکونه مخالفًا لصدر الحدیث و ذیله، أی حکایة سیف بن عَمِیرَة مع صفوان، کما لا یخفی .
و هکذا الحال فیما إذا کان «قلت» عطفًا علی فعل الشرط أی: «صلّیت»؛ هذا علی تقدیر ذکر الواو، وأمّا علی تقدیر ذکر کلمة « من » فکذلک لما بیّناه فیما سلف، فقد اتّضح من جمیع ما ذکر انّ العمل علی ما فی المصباح، و مقتضاه ما نبّهنا علیه .
ص:145
ثمّ أقول : قال العلّامة السمیّ المجلسیّ - قدّس اللَّه تعالی روحه - فی البحار بعد أن أورد الحدیث عن کامل الزیارة والمصباح و غیرهما، ما هذا لفظه :
« بیان : قوله علیه السلام : « إذا أنت صلّیت الرکعتین »، أقول : فی العبارة إشکال وإجمال و تحتمل وجوهًا ؛ الأوّل : أن یکون المراد فعل تلک الأعمال والأدعیة قبل الصلاة و بعدها مکرّرًا .
الثانی : أن یکون المراد الإیماء بسلام آخر بأیّ لفظ أراد، ثمّ الصلاة، ثمّ قراءة هذه الأدعیة المخصوصة.
الثالث : أن یکون المراد بالسلام قوله : «السلام علیک» إلی أن ینتهی إلی الأذکار المکرّرة، ثمّ یصلّی ویکرّر کلّاً من الدعائین مائة بعد الصلاة ویأتی بما بعدهما.
الرابع : أن یکون الصلاة بعد تکرار الذکرین مائة مائة، ثمّ یقول بعد الصلاة : «اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم»، إلی آخر الأدعیة.
الخامس: أن یکون الصلاة متوسطة بین هذین الذکرین لقوله علیه السلام: واجتهد علی قاتله بالدعاء و صلّی بعده.
السادس: أن یکون الصلاة متّصلة بالسجود، ولعلّ هذا أظهر لمناسبة السجود بالصلاة، ولأنّ ظاهر الخبر کون الصلاة بعد کلّ سلام ولعن، واحتمال کون الصلاة بعد الأذکار من غیر تکریر بعدها بعید جدًّا » (1).
ص:146
و فی هذه الوجوه تأمّل، أمّا فی الأوّل : فَلِما علم ممّا سلف، وإن أردت توضیح الحال فی ذلک فاعلم : إنّ ما ذکره من کون تلک الأعمال والأدعیة قبل الصلاة وبعدها غیر صحیح، لأنّ صدر الحدیث صریحٌ فی أنّ الصلاة - أی الرکعتین - انّما هی بعد الإیماء بالسلام إلیه علیه السلام والمبالغة فی اللعن علی قاتله صلوات اللَّه علیه.
وکذا ذیل الحدیث - أی حکایة سیف بن عَمِیرَة مع صفوان - فانّه أیضًا صریحٌ فی أنّ الصلاة بعد الزیارة الّتی رواها علقمة، وقد علمت انّ الزیارة الّتی رواها هو: «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره.
و یظهر من تلک الروایة انّ مراده من الزیارة الّتی نسبها إلی علقمة، هو مجموع المصدّر بالسلام علیک یا أبا عبداللَّه مع اللعن مائة مرّة والسلام کذلک وقول: «اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم» مع دعاء السجدة، فلاحظ ما حکیناه عن سیف بن عَمِیرَة ممّا قاله لصفوان و ما أجابه صفوان به .
و ممّا یؤیّد ذلک أیضًا ما ذکره سیف بن عَمِیرَة بعد الفراغ من دعاء الوداع، وهو ما ذکره سیف بقوله :
« فسألت صفوان فقلت له : انّ علقمة بن محمّد لم یأتنا بهذا عن أبی جعفرعلیه السلام، انّما أتانا بدعاء الزیارة، فقال صفوان : وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام إلی هذا المکان، ففعل مثل الّذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلّی کما صلّینا، و ودّع کما ودّعنا.
ثمّ قال لی صفوان : قال لی أبو عبداللَّه علیه السلام: تعاهد هذه الزیارة وادع بهذا
ص:147
الدعاء و زر به، فانّی ضامن علی اللَّه تعالی لکلّ من زار بهذه الزیارة ودعا بهذا الدعاء من قرب أو بعد، انّ زیارته مقبولة وسعیه مشکور» (1).
إلی قوله علیه السلام :
« و قد آلی اللَّه [علی نفسه ] (2) عزّوجلّ انّ من زار الحسین علیه السلام بهذه الزیارة من قرب أو بعد ودعا بهذا الدعاء قبلت منه زیارته » (3).
إلی أن قال صفوان :
« قال لی أبو عبداللَّه علیه السلام : یا صفوان إذا حدث لک إلی اللَّه حاجة، فزر بهذه الزیارة [ من حیث کنت ] (4) وادع بهذا الدعاء [ ... (5) ] » (6).
وجه التأیید هو انّ الظاهر انّ المراد من الزیارة فی هذه الموارد، هو مجموع «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخر دعاء السجدة، والمراد من الدعاء هو
ص:148
الدعاء الّذی رواه صفوان عن مولانا الصادق علیه السلام.
و منه یستفاد انّ المراد بالزیارة فی کلامه : «فدعا صفوان بالزیارة الّتی رواها علقمة بن محمّد الحضرمیّ عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء» هو هذا المعنی، فیکون المراد من قوله : «ثمّ صلّی رکعتین»، انّ تلک الصلاة بعد مجموع ذلک، ورواه صفوان کذلک عن مولانا الصادق علیه السلام انّه فعل کذلک .
ثمّ لا یخفی انّ الظاهر منه انّ الصلاة کانت بعد مجموع ما ذکر من غیر إعادة ذلک بعد الصلاة کما لا یخفی .
و منه یتّضح فساد الإحتمال المذکور، ویدلّ علیه أیضًا قوله علیه السلام لعلقمة :
« یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک فقد دعوت » إلی آخره.
بناء علی ما عرفت ممّا سلف، حاصله: انّ قوله علیه السلام: «فقل»، لیس جزاء للشرط المذکور، بل هو فی الحقیقة تفسیرٌ للایماء الّذی یکون الرکعتان بعده، و یرشدک إلیه ما فی کامل الزیارة : «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه» إلی آخره .
فعلی هذا یکون مدلوله الإتیان بالرکعتین بعد ذلک القول الّذی هو عبارة عن مجموع: «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» و ما بعده إلی آخر دعاء السجدة الّذی صار فی هذه الأعصار «زیارة العاشوراء» إسمًا لذلک، و مقتضاه لیس إلّا أن یکون الرکعتان بعد تلک الزیارة، وأمّا إعادة الزیارة بعدهما، فلا أصلًا کما لایخفی.
فالإحتمال المذکور فی کلامه - قدّس اللَّه تعالی روحه - ممّا لا وجه له، نعم
ص:149
له وجه بعد ملاحظة ما حکاه عن کامل الزیارة فی بعض نسخ الحدیث فی بادی النظر، لقوله علیه السلام: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه و بعد الرکعتین»، لکنّک قد عرفت ممّا فصّلناه انّه ممّا لا تعویل علیه.
تنبیه :
لا یخفی علیک انّ قوله - نوّر اللَّه تعالی مرقده - : «والأدعیة»، ینبغی أن یکون تفسیرًا للأعمال فی قوله : «الأوّل: أن یکون المراد فعل تلک الأعمال والأدعیة قبل الصلاة و بعدها»، کما یظهر وجهه بأدنی التفات .
وأمّا فی الثانی : وهو انّ المراد: الإیماء بسلام آخر بأیّ لفظ أراد، ثمّ الصلاة، ثمّ قراءة هذه الأدعیة المخصوصة، فانّه وإن ظهر الحال فیه ممّا أسلفناه لا سیّما بعد ملاحظة ما بیّناه فی هذا المقام فی وجه النظر فی إحتمال الأوّل، لکنّا لانکتفی (1) بذلک مبالغةً فی المقصد و تنبیهًا علی بعض الزواید، فنقول : انّ الإحتمال المذکور أیضًا غیر صحیح، لأنّ حکایة سیف مع صفوان الجمّال المنتهیة إلی حکایة فعل مولانا الصادق علیه السلام صریحةٌ فی خلافه، وانّ تلک الأدعیة المخصوصة کانت مقدّمة علی الصلاة.
و یظهر من سیف بن عَمِیرَة انّه إستفاده کذلک من علقمة الراوی عن مولانا الباقرعلیه السلام، لوضوح انّ الظاهر منه انّ ما صدر من صفوان کان مطابقًا لما استفاده
ص:150
عن علقمة إلّا فی الإتیان بدعاء الوداع الطویل .
و منه ینکشف انّ المراد الإیماء فی ضمن : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره؛ نعم قد بیّنا مرارًا انّ الظاهر من صدر الحدیث کفایة الإتیان بالإیماء فی ضمن أیّ لفظ کان فی الإتیان بالسنّة، لکن مقتضاه أیضًا کون الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام متقدّمًا علی الصلاة وانتفاؤه بعدها کما لا یخفی ؛ فهذا الإحتمال أیضًا غیر مقرون بالإعتبار .
وأمّا فی الثالث : فقد اتّضح الحال فیه ممّا بیّناه فی الوجهین، وهو أیضًا ممّا لیس فی ضعفه ریب و مین .
وأیضًا نقول : إنّ إرادة ذلک من الحدیث المذکور من باب الإلغاز والتعمیة، فلایناسب مقام البیان والحاجة، فلاحظ قوله علیه السلام: « یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول » إلی آخره.
و قد نبّهنا مرارًا انّ الظاهر انّ قوله علیه السلام: «فقل عند الإیماء هذا القول» انّه بیانٌ للإیماء الّذی یکون الرکعتان بعده المدلول علیه بقوله علیه السلام: «بعد أن تومئ إلیه بالسلام»، فعلی هذا ینبغی الإتیان بالرکعتین بعد ذلک القول، و قد بیّنه علیه السلام فیما بعد ذلک فقال :
« تقول: «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره، ثمّ قال علیه السلام: «ثمّ تقول: اللهمّ العن أوّل ظالم» إلی آخره، ثمّ تقول : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره، ثمّ تقول: «اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منّی» إلی آخره، ثمّ تسجد وتقول »، إلی آخره.
ص:151
ولا شبهة انّ مقتضاه أن یکون الرکعتان بعد الإتیان بجمیع هذه الأدعیة المعبّر عنها فی کلامه علیه السلام بهذا القول، والظاهر انّه ممّا لاینبغی الریب فیه ؛ فلو کان المراد الإتیان بالرکعتین بعد الفراغ من «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره، وقبل الإتیان باللعن مائة مرّة، کان المناسب أن یقال بعد الفراغ من الزیارة: «ثمّ تصلّی رکعتین ثمّ تقول : اللهمّ العن أوّل ظالم» إلی آخره، وعدم الإتیان بذلک دلیل علی إنتفائه، و هو ظاهر للمتأمّل غایة الظهور .
بخلاف ما لو کان المراد هو الإتیان بالرکعتین فی آخر الجمیع، فلا حاجة إلی بیانه بعد ذکر الجمیع، لاستفادته من قوله علیه السلام : «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه» إلی آخره، کما لا یخفی .
إن قیل : إنّ غایة ما یستفاد منه کون الرکعتین بعد ما یصدق علیه انّه إیماء إلیه بالسلام، و هو غیر صادق علی اللعن مائة مرّة، فینبغی أن یکونا قبله .
قلنا : قد استفدنا من کلام علقمة : «قلت لأبی جعفر علیه السلام : علّمنی دعاء أدعو به» إلی آخره، انّ مقصوده تعلم ما یأتی به فی مقام الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام، وقد أجابه علیه السلام فقال: «قل عند الإیماء هذا القول»، فلا یلزم منه أن یکون کلّ کلماته مشتملة علی الإیماء کما لا یخفی .
و کیف مع انّ کلّ کلمات الزیارة المقدّمة (1) علی اللعن لایصدق علیه انّه ایماء إلیه بالسلام کما لا یخفی، فمنه یظهر انّ مراده علیه السلام تعلیم القول الّذی یؤتی به عند الإیماء إلیه بالسلام، و هو صادق علی جمیع ذلک، مضافًا إلی أنّ التسلیم الّذی بعد اللعن یصدق علیه انّه ایماء إلیه علیه السلام بالسلام .
ص:152
فقد اتّضح من جمیع ما ذکر ظهورًا بیّنًا انّ الإحتمال المذکور أیضًا غیر مراد من الحدیث، فهو أیضًا مثل سابِقَیه فی الضعف .
وأمّا فی الرابع : فقد اتّضح ممّا أبرزناه فی الأوجه الثلاثة، کما لا یخفی علی ذی مُسْکَة و دِرَایة، فلا إفتقار إلی الإعادة .
وأمّا فی الخامس : فهو أیضًا ظاهر ممّا بیّناه، سیّما بعد ملاحظة ما لعلاوة المذکورة (1) فی تضعیف الإحتمال الثالث من قولنا : «و أیضًا نقول انّ إرادة ذلک» إلی آخره.
و ما تمسّک به - رفع اللَّه تعالی مقامه - فی اثباته حیث قال: «لقوله علیه السلام: واجتهد علی قاتله بالدعاء و صلّ بعده»، غیر واف بما رامه، لوضوح إشتمال أصل الزیارة علی المبالغة فی اللعن، فینبغی الحکم بکون الصلاة بعده . و لو فرض لزوم کون الصلاة بعد کلّ ما اشتمل علی اللعن، ینبغی الحکم بتأخیرها عن : «اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منّی» إلی آخره .
نعم یمکن تأیید هذا الإحتمال بما رواه صفوان حیث قال :
« وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام إلی هذا المکان، ففعل مثل الّذی فعلناه فی زیارتنا، و دعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلّی کما صلّینا و ودّع کما ودّعنا ».
بناء علی انّ الظاهر منه کون هذا الدعاء بعد الصلاة والوداع، و تقدیم الصلاة یومئ إلی کونها مقدّمة علی الوداع المسبوق بذلک الدعاء .
ص:153
ولا یبعد أن یکون المراد من الوداع هو التسلیم مائة مرّة، لإشتماله علی الوداع، فیکون الصلاة متوسّطة بین اللعن مائة مرّة والسلام کذلک .
و یمکن الجواب عنه بعد تسلیم کون المراد من الوداع المدلول علیه بقوله: «وودّع کما ودعنا» ما یکون فی ضمن ذلک التسلیم، نقول (1) : انّ ذلک انّما یصحّ التمسّک به فیما إذا سلّم إفادة الواو الترتیب، و هی غیر مسلّمة .
غایة ما هناک انّ الترتیب الذکریّ یومئ إلی الترتیب فی الواقع، لکنّه لیس علی حدّ یمکن التعویل علیه فی إثبات الحکم، سیّما بعد المعارضة بما هو أصرح منه، وهو ما صدر من سیف بن عَمِیرَة حاکیًا عن فعل صفوان حیث قال :
« فدعا صفوان بالزیارة الّتی رواها علقمة بن محمّد الحضرمیّ عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء، ثمّ صلّی رکعتین عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام، و ودّع فی دبرهما أمیرالمؤمنین علیه السلام».
فهذا الإحتمال أیضًا غیر صحیح .
و أمّا الإحتمال السادس : فهو صحیح، لکن فیما إذا کان المراد منه فعل الصلاة بعد الفراغ من دعاء السجدة وإن کانت العبارة تشمل (2) قبل السجدة أیضًا.
وقد اتّضح الوجه فی ذلک ممّا فصّلناه، وأنت إذا أحطت خُبرًا بما فصّلنا تبیّن لک عدم الإفتقار إلی تکرّر الصلاة حسب ما ذکره - رفع اللَّه تعالی قدره - فی زاد المعاد و تحفة الزائر، و قد سمعت عبارته فی زاد المعاد، و یقرب منه کلامه فی تحفة الزائر، و أنت قد عرفت ممّا بیّناه عدم الإفتقار إلی ذلک، بل الإنصاف انّ
ص:154
الحکم فی شرعیّته لا یخلو من إشکال .
ثمّ اعلم : انّ شیخنا الکفعمیّ سلک هنا مسلکًا آخر فقال :
«وأمّا زیارة عاشوراء من قرب أو بعد، فمَن أراد ذلک وکان بعیدًا عنه علیه السلام فلیبرز إلی الصحراء، أو یصعد سطحًا مرتفعًا فی داره، ویومئ إلیه علیه السلام بالسلام، و یجتهد فی الدعاء (1) علی قاتله، ثمّ یصلّی رکعتین، ولیکن ذلک فی صدر النهار قبل أن تزول الشمس، ثمّ لیندب الحسین علیه السلام ویبکیه، ویأمر مَن فی داره بذلک ممّن لا یتّقیه و یقیم فی داره مع من حضره المصیبة بإظهار الجزع علیه، ولیکن یعزّ (2) بعضهم بعضًا بمصابهم بالحسین علیه السلام، فیقولون (3) :
عظّم (4) اللَّه أجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام وجعلنا [اللَّه ] (5) وإیّاکم من الطالبین بثأره مع ولیّه الإمام المهدیّ من آل محمّد علیهم السلام.
فإذا أنت صلّیت الرکعتین المذکورتین آنفًا، فکبّر اللَّه مائة مرّة، ثمّ أَومِ إلیه علیه السلام وقل: السلام علیک یا أبا عبداللَّه [السلام علیک یا ابن رسول اللَّه ] (6) السلام علیک یا ابن أمیرالمؤمنین ... » (7).
ص:155
إلی أن قال بعد أن ذکر کلّاً من اللعن والسلام مائة مرّة والدعاء قبل السجود ودعاء السجود، ما هذا لفظه :
« ثمّ صلّ رکعتی الزیارة بمهما شئت و قل بعدهما : اللهمّ إنّی لک صلّیت ... ؛ إلی قوله : ثمّ ادع بعد هذه الزیارة بهذا الدعاء المرویّ عن الصادق علیه السلام وهو : یا اللَّه یا اللَّه یا اللَّه »، إلی آخره (1).
فعلی ما ذکره یکون زیارة عاشوراء مرکّبة من أمور، منها : الإیماء إلیه بالسلام والإجتهاد فی الدعاء علی قاتله .
ومنها : الصلاة رکعتین بعد ما ذکر .
و منها : الندبة و البکاء علی الحسین علیه السلام مع الأمر بذلک لمن کان فی داره بعد ذلک.
و منها : تعزیة بعضهم بعضًا بمصابهم بالحسین علیه السلام، یقول : عظّم اللَّه أجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام، إلی آخر ما ذکر .
ومنها : التکبیر مائة مرّة بعد الرکعتین المذکورتین .
و منها : الإیماء إلیه علیه السلام بعد ما ذکر بأن یقول : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخر الزیارة، ثمّ اللعن مائة مرّة، ثمّ السلام مائة مرّة، ثمّ «اللهمّ خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منّی» إلی آخره، ثمّ الدعاء فی السجدة، ثمّ الصلاة رکعتین علاوة ممّا ذکر إلی آخره.
ص:156
و هو غیر صحیح، لأنّه مبنیّ علی الجمع بین صدر الحدیث و ذیله، وجعل المتحصّل منهما زیارة واحدة .
والحاصل : انّه لا یبعد أن یکون مستنده فی ذلک الحدیث المذکور بحمل قول علقمة: «علّمنی دعاء أدعو به ذلک الیوم إذا زرته» إلی آخره، علی طلب الدعاء بعد الزیارة فی القرب وبعد الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام فی البلاد البعیدة، وجعل قوله علیه السلام: «فقل عند الإیماء إلیه» جوابًا عن ذلک .
فعلی هذا یکون معنی قوله علیه السلام: «إذا أنت صلّیت الرکعتین المذکورتین» هو انّک بعد إتیانک الرکعتین المسبوقتین بالإیماء إلیه علیه السلام بالسلام وبالجهد علی اللعن علی قاتله، قل بعد التکبیر القول الآتی الّذی هو عبارة عن قول : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه » إلی آخره .
والظاهر انّ ما ذکره رحمه الله مبنیّ علی ذلک، لکنّه غیر صحیح، بل المراد من الحدیث ما نبّهنا علیه فیما سلف، حاصله : انّ زیارة عاشوراء فی البلاد البعیدة تکون علی وجهین، أحدهما : ما دلّ علیه صدر الحدیث، و هو الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام والجهد فی اللعن علی قاتله - صلوات اللَّه علیه - بعد أن برز فی الصحراء أو صعد إلی سطح مرتفع، ثمّ صلّی رکعتین .
والظاهر منه تأدیة السنّة بالإیماء إلیه علیه السلام بالسلام والجهد فی اللعن علی قاتله بأیّ نحو و أیّ لسان کان، کلّ ذلک قبل أن تزول الشمس، ثمّ الندبة والبکاء علیه علیه السلام، واقامة مصیبته - صلوات اللَّه علیه - فی داره، و تعزیة بعضهم بعضًا بما
ص:157
تقدّم؛ والزیارة إمّا عبارة عن مجموع ذلک أو یکون الندبة والبکاء بعد الصلاة وإقامة المصیبة والتعزیة ممّا توقّف علیه إستحقاق ذلک الثواب.
والثانی : ما رواه علقمة بعد أن سمع الکیفیّة المذکورة منه علیه السلام وسأل حیث قال:
«قلت لأبی جعفر علیه السلام : علّمنی دعاء أدعو به ذلک الیوم إذا أنا زرته من قرب وأومأت من بعد البلاد و من داری بالسلام علیه».
بناء علی انّه علیه السلام لمّا بیّن ثواب زیارته - صلوات اللَّه علیه - من قرب و ثواب زیارته من البعد، استدعی منه علیه السلام بیان عین ما یقوله عند إرادة الزیارة فی القرب والبعد .
و قوله : «إذا أنا زرته من قرب»، فیه احتمالان، أحدهما : طلب الدعاء الّذی یدعو به بعد أن زاره، والثانی : طلب ما یقوله حال إرادة الزیارة .
والظاهر انّ مراده الثانی، لوجوه :
منها : انّ المناسب فی أمثال المقام طلب ما یقوله حین إرادة الزیارة، لا طلب ما یقوله بعد الزیارة، لوضوح انّ المناسب فیما إذا صدر من المطاع انّ من زاره فله کذا، السؤال عن أصل الزیارة، لا ما یدعو به بعدها (1)، وهو ظاهر.
و هکذا الحال فی قوله : «و أومأت من بعد البلاد»، إذ تقدیره: علّمنی دعاء أدعو به ذلک الیوم إذا أنا أومأت من بعد البلاد بالسلام إلیه، فیکون السؤال عن ما یقوله حین إرادة الإیماء إلیه علیه السلام بالسلام، لا ما یدعو به بعد أن أومأ إلیه علیه السلام بالسلام، وهو أیضًا ظاهر لا خفاء فیه .
ص:158
و منها : انّ ما ذکره علیه السلام فی مقام جواب هذا السؤال هو المصداق لما أجمله علیه السلام فی الأوّل وهو قوله : «و أومأ إلیه علیه السلام بالسلام، واجتهد فی الدعاء علی قاتله»، لوضوح انّ ما ذکره علیه السلام فی مقام الجواب و هو : «السلام علیک یا أبا عبداللَّه» إلی آخره، إمّا أن یکون ایماء إلیه علیه السلام بالسلام أو لعنًا علی قاتله بأنواع العذاب.
و منها : انّه المتبادر من سوق الکلام، کما لایخفی علی أولی التأمّل والاحلام.
و منها - و هو أظهر الجمیع - و هو حکایة سیف بن عَمِیرَة مع صفوان، حیث أتی صفوان حال الإیماء إلیه علیه السلام بما رواه علقمة عنه علیه السلام، ثمّ صلّی بعده، لقوله:
«فدعا صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمّد الحضرمیّ عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء، ثمّ صلّی رکعتین» إلی آخر ما سلف .
والحاصل : انّ ما ذکره شیخنا الکفعمیّ مبنیّ علی الإحتمال الأوّل، لکن الظاهر الّذی لا ینبغی التأمّل فیه انّما هو الثانی، فما ذکره - قدّس اللَّه تعالی روحه - فلیس بصحیح أیضًا .
مضافًا إلی انّا نقول علی فرض تسلیمه : لیس المدلول علیه بالحدیث المذکور إلّا الرکعتین، فعلی فرض تسلیم أن یکون المراد من قوله علیه السلام: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه علیه السلام بالسلام، فقل عند الإیماء» إلی آخره، القول المذکور بأسره، ینبغی الإتیان به بعد الرکعتین .
فمِن أین یحکم بالرکعتین الأخیرتین اللّتَین ذکرهما بعد الإتیان بدعاء السجدة ؟!
ص:159
فالتحقیق المدلول علیه بالحدیث الّذی هو الأصل فی شرعیّة تلک الزیارة الجلیّة، هو ما نبّهنا علیه، وهو الّذی أورده شیخنا المفید فی مزاره (1) عند بیان کیفیّة تلک الزیارة الشریف - رفع اللَّه مقامه فی الجنّة العالیة .
وله الحمد والشکر والمنّة، و صلواته علی أکمل من ختمت به الرسالة
وأفضل من فوّضت إلیه الوصایة، وأولاده الأطایب الأماجد الزاکیة .
ص:160
* * *
[2] سؤال : تربت حسینیّه - علی مشرّفها آلاف السلام والتحیّة - که خوردن آن به جهت استشفاءِ امراض جایز است، مختصّ است به تربت قبر مطهّر آن سرور، یا خیر؟ و در صورت عدم اختصاص، تحدید آن به چه حدّ است ؟
جواب : کلمات فقها - أعلی اللَّه تعالی مقامهم فی الجنّة العلیا - در ظاهر در این باب مختلف است ؛
جمله ای از کلمات، موهمِ اختصاص است به تربت قبرِ مطهّر، منها: کلام شیخنا جعفر بن محمّد بن قولویه، قال فی کامل الزیارة:
ص:161
انّ الطین کلّه حرام إلّا طین قبر الحسین علیه السلام، فانّه شفاء (1).
ومنها: کلام شیخ الطائفة فی النهایة، قال:
ولایجوز أکل شی ء من الطین علی اختلاف أجناسه إلّا طین قبر الحسین [ بن علیّ ] (2) علیهما السلام، فانّه یجوز أن یؤکل منه الیسیر للإستشفاء [به] (3)، ولایجوز الإکثار منه علی حال (4).
لوضوح انّ المدلول علیه بهذا الکلام، انّ جواز الأکل للإستشفاء مختصّ بطین قبره علیه السلام کما لایخفی .
ومنها: کلام ابن ادریس، قال فی السرائر :
ولایجوز أکل شی ء من الطین علی اختلاف أجناسه، سواء کان أرمنیًّا، أو من طین البحیرة، أو غیر ذلک، إلّا طین قبر الحسین علیه السلام، فانّه یجوز أن یؤکل منه الیسیر، للإستشفاء فحسب، دون غیره، ولایجوز الإکثار منه، ولا الإفطار علیه یوم عید الفطر (5).
ومنها: کلام صاحب الجامع، قال :
ولایحلّ (6) أکل الطین، إلّا الیسیر من طین قبر أبی عبداللَّه الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام للإستشفاء [به] (7)، فهو الدواء الأکبر، ویدعو عند أخذه، ویضعه علی عینه (8)، ویدعو عند تناوله، ویدعو ویقرأ من
ص:162
القرآن بالمأثور (1).
ومنها: کلام النافع، قال:
الطین [ وهو ] (2) حرام إلّا طین قبر الحسین علیه السلام للإستشفاء، ولایتجاوز قدر الحِمَّصة (3).
ومنها: کلام المختلف، قال:
أکل الطین حرام إلّا الیسیر من طین قبر الحسین علیه السلام للإستشفاء به (4).
والظاهر من أکثر الأصحاب عدم الإختصاص، وهو الظاهر من الوسیلة والغنیة والشرائع والتحریر والقواعد والإرشاد والتلخیص والتبصرة وغیرهم .
قال فی الوسیلة:
وغیر الحیوان أیضًا ثلاثة أخری (5) : حرام وحلال ومکروه ؛ فالحرام أصله خمسة أشیاء: السموم القاتل قلیلها وکثیرها، وجمیع أنواع الطین، إلّا یسیرًا من تربة الحسین علیه السلام (6).
وفی الغنیة :
ویحرم أکل الکلب والخنزیر .
ص:163
إلی أن قال :
والطین، إلّا الیسیر من تربة الحسین علیه السلام (1).
وفی الشرائع :
الطین فلا یحلّ شی ء منه، عدا تربة الحسین علیه السلام، فانّه یجوز للإستشفاء [ولا یتجاوز قدر الحمّصة] (2)، وفی الأرمنی روایة بالجواز، وهی حسنة لما فیها من المنفعة للمضطرّ إلیها (3).
وفی التحریر:
الرابع: الطین، وکلّه حرام، طاهرًا کان أو نجسًا، ویجوز [أکل الطین] (4) الأرمنی للمنفعة، وکذا [یجوز] (5) تناول قدر الحمّصة من تربة الحسین علیه السلام للإستشفاء (6).
وفی القواعد :
الرابع: الطین، ویحرم قلیله وکثیره، عدا تربة الحسین علیه السلام، فانّه یجوز الإستشفاء بالیسیر منه ؛ ولایتجاوز قدر الحمّصة من (7) تربة الحسین علیه السلام للإستشفاء (8).
وفی التبصرة :
ص:164
والطین عدا الیسیر من تربة الحسین علیه السلام للإستشفاء (1).
وفی التلخیص :
والطین إلّا القلیل من تربة الحسین علیه السلام (2).
وفی الإرشاد فی مقام تعداد المحرّمات :
والطین إلّا قدر الحمّصة (3).
وفی خلاصة التنقیح لشرح الإرشاد لشیخنا ابن الفهد (4) :
واعلم: انّه یحرم جمیع الطین، قلیله وکثیره، عدا تربة الحسین علیه السلام، فانّه یجوز الإستشفاء بالیسیر منه، ولا یتجاوز قدر الحمّصة (5).
وذلک لوضوح انّ تربة الحسین علیه السلام فی العبارات المذکورة یعمّ ما کان مأخوذًا من قبره علیه السلام وما فی حوالیه ونواحیه ؛ وهو المصرّح به فی کلام شیخینا الشهیدین وشیخنا ابن فهد وغیرهم، قال فی الدروس :
ویستشفی بتربته من حریم قبره، وحدّه: خمسة فراسخ من أربعة (6) جوانبه، وروی (7) : فرسخ من کلّ جانب (8).
ص:165
وقال أیضًا:
أجمع الأصحاب علی الإستشفاء بالتربة الحسینیّة - صلوات اللَّه علی مشرّفها - وعلی أفضلیّة التسبیح بها، وبذلک أخبار متواترة، ویجوز أخذها من حرمه علیه السلام وإن بعد [کما سبق] (1)، وکلّما قرب من الضریح کان أفضل، ولو جی ء بتربة ثمّ وضعت علی الضریح کان حسنًا، ولیقل عند قبضها واستعمالها ما هو مشهور.
ولا یتجاوز المستشفی قدر الحمّصة، ویجوز لمن حازها بیعها کیلًا ووزنًا ومشاهدة، سواء کانت تربة مجرّدة أو مشتملة علی هیئات الإنتفاع (2).
وفی المهذّب البارع :
التربة الّتی یجوز تناولها لا یشترط أخذها من الضریح المقدّس - سلام اللَّه وصلواته علی ساکنه - بل یکفی أخذها من حرمه علیه السلام، ویمتدّ علی ما ورد فی الحدیث إلی أربعة فراسخ، وروی: ثمانیة، لکنّها مترتّبة فی الفضل.
وأفضلها ما أخذ من الضریح بالدعاء المرسوم لذلک، وختمها تحت القبّة المقدّسة بقرائة سورة القدر، ویستحبّ الدعاء عند أکلها بالمرسوم (3).
وفی الروضة فی شرح عبارة اللمعة: « یحرم الطین إلّا طین قبر الحسین علیه السلام، فیجوز الإستشفاء منه (4) بقدر الحمّصة فما دون » (5) ، ما هذا لفظه :
ص:166
والمراد بطین القبر الشریف [ تربة ] (1) ما جاوره من الأرض عرفًا، و روی [ إلی ] (2) أربعة فراسخ، و روی : ثمانیة، و کلّما قرب منه کان أفضل (3).
وفی المسالک:
وقد استثنی الأصحاب من ذلک تربة الحسین علیه السلام، وهی تراب ما جاور قبره الشریف عرفًا، أو ما حوله إلی سبعین ذراعًا، وروی إلی أربعة فراسخ. وطریق الجمع ترتّبها فی الفضل ؛ وأفضلها ما أخذ بالدعاء المرسوم وختمها تحت القبّة المقدّسة بقرائة سورة القدر .
وروی انّها شفاء من کلّ داء، وأمن من کلّ خوف.
واحترز المصنّف بقوله: « للإستشفاء [منها] (4) »، عن أکلها لمجرّد التبرّک، فانّه غیر جائز علی الأصحّ. وانّما یجوز تناولها للإستشفاء من المرض الحاصل، ولیکن قدر الحمّصة المعهودة فما دون، وینبغی الدعاء عند تناولها بالمرسوم (5).
وفی المصباح للکفعمی :
یستحبّ حمل سبحة من طین الحسین علیه السلام ثلاث وثلاثون حبّة، ویستشفی بتربته من حریم قبره علیه السلام، وحدّه: خمسة فراسخ من أربعة (6)
ص:167
جوانبه، أو فرسخ، أو خمسة وعشرین (1) ذراعًا، أو عشرین (2)، وکلّه علی الترتّب (3) فی الفضل، فلیؤخذ من قبره إلی سبعین ذراعًا علی الأفضل (4).
وفی غایة المرام :
المشهور بین الأصحاب جواز استعمال الطین الأرمنیّ إذا دعت الضرورة إلیه؛ وقیل: انّه من طین قبر الاسکندر.
ویحصل الفرق بینه وبین تربة الحسین علیه السلام بأمور:
أحدها: انّ التربة یجوز تناولها للإستشفاء وإن لم یصفها الطبیب، بل ولو حذر منها، والأرمنیّ لایجوز تناوله إلّا إذا کان موصوفًا.
الثانی: انّ التربة لایجوز أن یتناول منها أکثر من الحمّصة، والأرمنی لایتقدّر بقدر، بل هو راجع إلی تقدیر الطبیب وإن زاد عن (5) قدر الحمّصة.
الثالث: انّ التربة محترمة لایجوز تقریبها من النجاسة، والأرمنی لیس بمحترم. والمحترم من التربة الّتی (6) لایجوز تقریب النجاسة [منه] (7)، هو ما أخذ من الضریح أو من خارج و وضع علی الضریح المقدّس ؛ أمّا ما أخذ من خارج ولم یوضع علی الضریح فانّه لم یثبت له الحرمة، إلّا
ص:168
أن یأخذه بالدعاء المرسوم ویختم علیه، فیثبت له الحرمة حینئذ (1).
وفی مجمع الفائدة فی شرح: « والطین إلّا قدر الحمّصة من تربة الحسین علیه السلام للإستشفاء » ما هذا لفظه :
الظاهر انّه لا خلاف فی تحریم المستثنی منه وتحلیل المستثنی .
إلی أن قال :
أمّا المستثنی، فالمشهور انّه تربة الحسین علیه السلام، فکلّ ما یصدق (2) علیه التربة یکون مباحًا ومستثنی ؛ وفی بعض الروایات: طین قبر الحسین علیه السلام. فالظاهر [انّ] (3) الّذی یؤخذ من القبر الشریف حلال ؛ ولمّا کان الظاهر عدم امکان ذلک دائمًا، فیمکن دخول ما قرب منه وحوالیه فیه أیضًا
ویؤیّده ما ورد فی بعض الأخبار: «طین الحائر»، وفی بعضها: « عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: یؤخذ طین قبر الحسین علیه السلام من عند القبر علی سبعین ذراعًا ». وفی بعضها عنه علیه السلام قال: التربة من قبر الحسین بن علیّ علیهما السلام عشرة أمیال. والأخبار فی جواز أکلها للإستشفاء کثیرة، والأصحاب مطبقون علیه (4).
وفی الکفایة :
ویستثنی من الطین المحرّم التربة الحسینیّة [علیه السلام للإستشفاء] (5)،
ص:169
وهی ما جاور قبره الشریف [عرفًا] (1).
وفی شرح النافع الصغیر لسیّدنا الأستاد - نوّر اللَّه تعالی مرقده - :
والمراد بطین القبر الشریف ما أخذ منه، أو ممّا جاوره عرفًا، ویحتمل إلی سبعین ذراعًا، وأمّا ما جاوز السبعین فمشکل، إلّا أن یؤخذه (2) ویوضع علی القبر الشریف أو الضریح، فیقوی احتمال جوازه (3).
تحقیق المقام یستدعی أن یقال: انّ الداعی لاختلاف الأصحاب، إختلاف ألفاظ النصوص الواردة فی الباب، فالمناسب إیرادها فی المقام، ثمّ ابراز الحقّ فی المرام.
فنقول: [ 1 - ] منها: ما رواه ثقة الإسلام فی باب: «أکل الطین» من مطاعم الکافی، عن أبی یحیی الواسطی، عن رجل قال: قال أبو عبداللَّه علیه السلام: الطین حرام کلّه کلحم الخنزیر، فمن (4) أکله ثمّ مات منه (5) لم أصلّ علیه، إلّا طین القبر، فانّ فیه شفاء من کلّ داء، ومن أکله لشهوة لم یکن [له] (6) فیه شفاء (7).
ص:170
ورواه شیخنا جعفر بن محمّد بن قولویه فی کامل الزیارة عن محمّد بن یعقوب وجماعة من مشایخه، عن محمّد بن یحیی، إلی آخر سند الکافی (1).
[ 2 - ] ومنها: ما رواه فی الباب أیضًا، عن علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا، عن جعفر بن إبراهیم الحضرمیّ، عن سعد بن سعد قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن الطین، فقال: أکل الطین حرام مثل المیتة والدم ولحم الخنزیر، إلّا طین قبر الحسین علیه السلام، فانّ فیه شفاء من کلّ داء، وأمنًا من کلّ خوف (2).
وهو وإن کان مرسلًا، لکن رواه شیخنا جعفر بن محمّد بن قولویه فی کامل الزیارة عن محمّد بن الحسن الصفّار، عن عباد بن سلیمان، عن سعد بن سعد قال: سألت أبا الحسن علیه السلام، إلی آخره (3).
ولیس فی السند من یتأمّل فیه عدا عباد بن سلیمان، وکونه ذا کتاب یعتنی بالروایة عنه محمّد بن الحسن الصفّار - کما فی هذا السند وغیره - ومحمّد بن خالد البرقی - کما فی طریق النجاشی (4) - یرشد إلی حسن حاله .
[ 3 - ] ومنها: الموثّق - کالصحیح - المرویّ فی باب النوادر من أواخر کتاب حجّ الکافی، وباب: «ما یستحبّ من طین قبر الحسین علیه السلام وانّه شفاء» من کامل الزیارة، عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن کرام، عن ابن أبی یعفور قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام : یأخذ الإنسان من طین قبر الحسین علیه السلام فینتفع به ویأخذ غیره ولاینتفع ؛ فقال: لا واللَّه الّذی لا إله إلّا هو، ما یأخذه أحد وهو یری أنّ اللَّه ینفعه به إلّا نفعه به (5).
ص:171
[ 4 - ] ومنها: ما رواه فی الباب المذکور من کامل الزیارة، عن محمّد بن إسماعیل البصریّ - ولقبه فهد - عن بعض رجاله، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: طین قبر الحسین علیه السلام شفاء من کلّ داء (1).
وفیه مضافًا إلی الإرسال، أنّ المرسل - أی محمّد بن إسماعیل البصریّ - مجهول الحال، مهمل فی کتب الرجال .
[ 5 - ] ومنها: ما رواه فی الباب المذکور من کامل الزیارة، عن محمّد بن سلیمان البصریّ، عن أبیه، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: فی طین قبر الحسین علیه السلام الشفاء من کلّ داء، وهو الدواء الأکبر (2).
هذه و مثلها هی الأخبار الّتی توهم الإختصاص .
وأمّا الأخبار الّتی تفید التعمیم فهی أیضًا کثیرة ؛
منها: الصحیح المرویّ فی باب النوادر من کتاب حجّ الکافی، عن الحسن بن محبوب، عن إسحاق بن عمّار قال: سمعته یقول: لموضع قبر الحسین علیه السلام حرمة معلومة من عرفها واستجار بها أجیر.
قلت: صف لی موضعها؟ قال: امسح من موضع قبره الیوم خمسة وعشرین ذراعًا من قدامه، وخمسة وعشرین ذراعًا عند رأسه، وخمسة وعشرین ذراعًا من
ص:172
ناحیة رجلیه، وخمسة وعشرین ذراعًا من خلفه (1).
وجه الدلالة هو انّ المدلول علیه بهذا الحدیث مع صحّة سنده هو: أنّ موضع قبره علیه السلام هو الإمتداد المذکورة، فالطین المأخوذ من هذا الإمتداد یصدق علیه انّه مأخوذ من قبره علیه السلام .
وهو مرویّ فی کامل الزیارة ومصباح شیخ الطائفة، قال فی کامل الزیارة:
حدّثنی محمّد بن جعفر الرزاز، عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن الحسن بن محبوب، عن إسحاق بن عمّار قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول: انّ لموضع قبر الحسین بن علیّ علیهما السلام حرمة معلومة من عرفها واستجار بها أجیر.
قلت: صف (2) لی موضعها جعلت فداک ؟
قال: امسح من موضع قبره الیوم، فامسح خمسة وعشرین ذراعًا من ناحیة رجلیه، وخمسة وعشرین ذراعًا فیما (3) یلی وجهه، وخمسة وعشرین ذراعًا من خلفه، وخمسة وعشرین ذراعًا من ناحیة رأسه (4).
وفی المصباح مثله (5).
ص:173
ومنها: ما رواه فی الباب المذکور عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن رزق اللَّه بن أبی العلاء (1)، عن سلیمان بن عمر (2) السراج، عن بعض أصحابنا قال: یؤخذ طین قبر الحسین علیه السلام من عند القبر علی قدر (3) سبعین ذراعًا (4).
وهو وإن کان مقطوعًا غیر مسند إلی المعصوم علیه السلام، لکن الظاهر أنّ مثل ذلک لایثبت فی کتب الأخبار إلّا إذا کان مأخوذًا عن المعصوم علیه السلام ؛ مضافًا إلی أنّه مرویّ فی کامل الزیارة أیضًا مسندًا إلی أبی عبداللَّه علیه السلام (5).
ومنها: ما رواه فی کامل الزیارة، قال: حدّثنی محمّد بن جعفر، عن محمّد بن الحسین، عن شیخ من أصحابنا، عن أبی الصباح الکنانی، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: طین قبر الحسین علیه السلام فیه شفاء وإن أخذ علی رأس میل (6).
ولایخفی انّه صریح فی جواز أکل تربته علیه السلام للإستشفاء فیما إذا أخذت علی رأس میل، أی یکون المسافة بین قبره علیه السلام والمحلّ الّذی أخذت التربة منه قدر میل؛ والمیل هو ثلث الفرسخ، أی أربعة آلاف ذراع ؛ وانّه یطلق علیها طین قبر
ص:174
الحسین علیه السلام، فلا یکون قبره (1) مختصًّا بما أخذ من قبره الشریف . و دلالته علی هذین المطلبین ممّا لا خفاء فیه .
وانّما الکلام فی سنده فنقول: محمّد بن جعفر فیه هو محمّد بن جعفر الرزاز، علی ما یظهر من کامل الزیارة، وانّه ابن أخت محمّد بن الحسین بن أبی الخطاب، و یظهر من کثرة روایته عنه تعویله علیه و انّه من مشایخ إجازته، و کفاک هذا مدحًا له.
ویروی عنه ثقة الإسلام، کما فی باب: «زیارة قبر أبی عبداللَّه علیه السلام»، قال:
محمّد بن جعفر الرزاز الکوفی عن محمّد بن عیسی بن عبید (2).
ومثله فی الباب المذکور بعد الباب (3) ؛ وهو أمارة أخری لجلالة قدر الرجل .
وأمّا محمّد بن الحسین، فقد علمت انّه محمّد بن الحسین بن أبی الخطاب، وجلالة قدره أظهر من أن تبیّن.
وکذا الحال فی أبی الصباح الراوی، فانّه إبراهیم بن نعیم العبدی الّذی روی شیخ الطائفة فی رجاله عن مولانا الصادق علیه السلام فی أصحاب مولانا الباقر علیه السلام انّه قال له: أنت میزان لا عین فیه (4).
ص:175
وکفاک هذا فی مدحه وجلالته، قال فی الصحاح :
فی المیزان عین: إذا لم یکن مستویًا (1).
قال شیخ الطائفة:
کان یسمّی المیزان من ثقته، له أصل (2).
وقال النجاشی:
إبراهیم بن نعیم العبیدی (3)، أبوالصباح الکنانی، نزل فیهم فنسب إلیهم، کان أبو عبداللَّه علیه السلام یسمّیه المیزان، لثقته ؛ ذکره أبوالعبّاس فی الرجال، رأی أبا جعفر وروی عن أبی إبراهیم علیهما السلام (4).
وفی الخلاصة :
إبراهیم بن نُعَیم - بضمّ النون وفتح العین غیر المعجمة، وإسکان الیاء المنقطة تحتها نقطتین - العبدی الکنانی، ثقة، اعمل علی قوله، سمّاه الصادق علیه السلام: المیزان، قال له: « أنت میزان لا عین فیه ».
یکنّی أبا الصبّاح - بفتح الصاد غیر المعجمة وتشدیدها، وتشدید الباء المنقطة تحتها نقطة - کان کوفیًّا ومنزله فی کنانة، یعرف (5) به، وکان
ص:176
عبدیًّا، رأی أبا جعفر الجواد علیه السلام (1)، وروی عن أبی إبراهیم موسی علیه السلام، إنتهی (2).
ولا یخفی أنّ التقیید بالجواد من طغیان القلم، وأنّ المراد من أبی جعفر فی کلام النجاشی هو مولانا الباقر علیه السلام، وقد علمت أنّ شیخ الطائفة أورده فی أصحاب مولانا الباقر علیه السلام والصادق علیه السلام.
فلیس فی المقام إلاّ الجهل فی شیخ من أصحابنا، لکنّه غیر مضرّ، إذ التعبیر من محمّد بن الحسین بن أبی الخطاب، فقوله: «شیخ من أصحابنا» یرشد إلی انّه من الأجلّة، فالحدیث لو لم یکن صحیحًا یکون من الحسان .
وقد علمت انّ المفهوم منه جواز أکل التربة فیما إذا أخذت من المحلّ الّذی یکون المسافة بینه وبین قبره علیه السلام ثلث فرسخ .
و مثله : ما رواه فی الکتاب المذکور عن محمّد بن جعفر، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن الخیبریّ، عن أبی ولّاد، عن أبی بکر الحضرمیّ، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: لو انّ مریضًا من المؤمنین یعرف حقّ أبی عبداللَّه الحسین بن علیّ علیهما السلام وحرمته وولایته، أخذ [له] (3) من طین قبره علی رأس میل، کان له دواء وشفاء (4).
ص : 177
وقد علمت الحال فی محمّد بن جعفر ومحمّد بن الحسین، وأمّا محمّد بن إسماعیل فهو ابن بزیع، وجلالته لا یخفی.
وأمّا أبو ولّاد فهو حفص بن سالم، وثّقه النجاشی وشیخ الطائفة والعلّامة (1).
وأمّا أبوبکر الحضرمیّ، فقد وثّقه ابن داود فی رجاله فی باب الکنی (2)، ویرشد إلیه کلام الکشّی فی ترجمة براء بن عازب، حیث قدّمه علی أبان بن تغلب و غیره، قال:
روی جماعة من أصحابنا منهم: أبوبکر الحضرمی، وأبان بن تغلب، والحسین بن أبی العلاء، وصباح المزنی، عن أبی جعفر وأبی عبداللَّه علیهما السلام (3).
ویظهر بما رواه ثقة الإسلام فی باب «تلقین المیّت» من طهارة الکافی (4) بسند صحیح عنه، صحّةُ اعتقاده وجلالة قدره ؛ فحدیثه عندی لایقصر عن الصحیح.
فلیس فی السند من یتأمّل فیه إلّا الخیبریّ، وعن ابن الغضائری انّه ضعیف الحدیث، غالی المذهب (5).
ص:178
والظاهر من شیخ الطائفة فی الفهرست، عدم تسلیم فساد عقیدته، قال:
الخیبری، له کتاب، روی عنه محمّد بن إسماعیل بن بزیع (1).
قال المحقّق الأستاد:
وکثرة الروایة عن مثل یونس، و روایة مثل محمّد بن إسماعیل بن بزیع وسعد بن عبداللَّه القمّی والحمیری وابن الولید وغیرهم، تشیر إلی جلالته [بل] (2) و وثاقته، سیّما ابن الولید (3).
و منها: ما رواه فی کامل الزیارة أیضًا عن أبیه، عن سعد بن عبداللَّه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن العبّاس بن موسی الورّاق، عن یونس، عن عیسی بن سلیمان، عن محمّد بن زیاد، عن عمّته قالت: سمعت أباعبداللَّه علیه السلام یقول: انّ فی طین الحَیْر (4) الّذی فیه الحسین علیه السلام شفاء من کلّ داء وأمانًا من کلّ خوف (5).
تنقیح الإستدلال من هذا الحدیث یستدعی التکلّم فی سنده ودلالته، فنقول:
ص:179
أمّا الأوّل: فقد اشتمل علی ثمانیة أشخاص، منهم: محمّد بن جعفر بن موسی بن قولویه، وهو الّذی أشیر إلیه بقول: «عن أبیه»، وذکره شیخ الطائفة فی الرجال فی باب «لم» من غیر تعرّض بمدح ولا قدح فقال:
محمّد بن قولویه الجمال، والد أبی القاسم جعفر بن محمّد، یروی عن سعد بن عبداللَّه وغیره (1).
والنجاشی وإن لم یعنونه، لکن ذکر فی ترجمة ابنه ما یرشد إلی توثیقه، فقال:
جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسی بن قولویه أبوالقاسم، وکان أبوه یلقّب مَسْلَمَة، من خیار أصحاب سعد، وکان أبوالقاسم من ثقات أصحابنا وأجلّائهم فی الحدیث (2).
ومثله ذکره العلّامة فی الخلاصة (3).
وأصحاب سعد أکثرهم ثقات، کعلیّ بن الحسین بن بابویه، ومحمّد بن یحیی العطّار، ومحمّد بن الحسن بن الولید، وحمزة بن القاسم ؛ فالحکم بأنّه من خیار أصحاب سعد یقتضی توثیقه .
والظاهر علی ما حکی من السیّد بن طاوس رحمه الله من أنّه قال - مشیرًا إلی ما ذکره الکشّی فی ترجمة الحسن بن علیّ بن فضّال حیث قال: «حدّثنی محمّد بن قولویه قال: حدّثنا سعد بن عبداللَّه القمّی، عن علیّ بن الریّان، عن محمّد بن عبداللَّه [ بن ] (4) زرارة بن أعین قال: کنّا فی جنازة الحسن بن علیّ بن فضّال» (5)،
ص:180
إلی آخر ما ذکره - ما هذا لفظه:
أقول: انّی لم أستثبت حال محمّد بن عبداللَّه بن زرارة، وباقی الرجال موثّقون (1).
وقال العلّامة السمیّ المجلسی فی الوجیزة :
انّه ثقة علی الأظهر (2).
ومنهم: سعد بن عبداللَّه وأحمد بن محمّد بن عیسی، وظهور الحال فیهما یغنی عن التکلّم فی إظهارها .
ومنهم: عبّاس ابن موسی الوراق، فقد وثّقه النجاشی فقال:
العبّاس بن موسی أبوالفضل الوراق ثقة، نزل بغداد ومات بها، وکان من أصحاب یونس (3).
ومنهم: یونس، وهو یونس بن عبدالرّحمن، وجلالة قدره أظهر من أن تبیّن، وهو من الطبقة الثالثة من أصحاب الإجماع، فلا یضرّ ضعف من قبله، فالحدیث فی قوّة الصحیح .
وأمّا الدلالة، فنقول: قال فی الصحاح:
ص:181
الحَیْرُ بالفتح: شبه الحظیرة أو الحمی، ومنه الحیر بکربلاء (1).
وفیه:
والحظار: الحظیرة تعمل للإبل من شجر لتقیها الریح والبرد. والمحتظر: الّذی یعمل الحظیرة. وقرئ: « کهشیم المحتظر » (2)، فمن کسره جعله الفاعل، ومن فتحه جعله المفعول به (3).
وفی القاموس:
الحائِرُ: المَهْزُول، والوَدَک (4)، وموضع فیه مَشْهَد الحسین علیه السلام، ومنه: نصرُ اللَّه بن محمّد، وعبدُ الحمید بن فَخّار الحائِرِیَّان (5).
وفیه:
والحَائِرُ: مُجتَمَعُ المَاء، وحَوضٌ یُسَیَّبُ إلیه مَسِیلُ ماء الأمطار، والمکانُ المُطمَئنّ، والبُستانُ ؛ کالحَیْرِ جمعه: حُورانٌ وحِیرانٌ، والوَدَکُ، وکَربَلاءُ، کالحَیْرَاء، وموضع بها (6).
وفی النهایة لابن الأثیر :
والحائر: الموضع الّذی یجتمع فیه الماء (7).
وفی الأساس للزمخشری :
ص:182
ومن المجاز: حار الماء فی المکان وتحیّر واستحار إذا اجتمع ووقف، کأنّه لایدری کیف یجری. واسقینا (1) من الحائر والحِیران، وهو شبه حوض یتحیّر فیه ماء المطر (2).
وفی المصباح المنیر :
والحَائِرُ مَعرُوفٌ، قِیلَ: سُمِّیَ بِذَلِکَ لِأَنَّ المَاءَ یَحَارُ فِیهِ، أَی یَتَرَدَّدُ (3).
وهذه جملة من العبارات فی تفسیر الحَیْر والحَائِر، لکنّها لا تغنی عن جوع، فینبغی الرجوع فی ذلک إلی غیرهم، فنقول: قال شیخنا المفید فی إرشاده:
فصل فی أسماء من قتل مع الحسین علیه السلام من أهل بیته بطفّ کربلاء، وهم ثمانیة (4) عشر نفسًا: الحسین بن علیّ علیهما السلام تاسع (5) عشر لهم (6) منهم: العبّاس وعبداللَّه وجعفر وعثمان بنو أمیرالمؤمنین - علیه وعلیهم السلام - أمّهم أمّ البنین ؛ وعبیداللَّه وأبوبکر ابنا أمیرالمؤمنین علیهم السلام، أمّهما لیلی بنت مسعود الثقفیّة ؛ وعلیّ وعبداللَّه ابنا الحسین بن علیّ علیهم السلام ؛ والقاسم وأبوبکر وعبداللَّه بنو الحسن بن علیّ علیهم السلام.
ومحمّد وعون ابنا عبداللَّه بن جعفر بن أبی طالب - رضی
ص:183
اللَّه عنهم أجمعین - وعبداللَّه وجعفر وعبدالرّحمن بنو عقیل بن أبی طالب - رضی اللَّه عنهم - وعبداللَّه بن مسلم بن عقیل (1)، ومحمّد بن أبی سعد (2) بن عقیل بن أبی طالب - رحمة اللَّه علیهم أجمعین.
فهؤلاء ثمانیة (3) عشر نفسًا من بنی هاشم - رضوان اللَّه علیهم أجمعین - إخوة الحسین وبنو أخیه وبنو عمّیه جعفر وعقیل ؛ وهم کلّهم مدفونون ممّا یلی رجلی الحسین علیه السلام فی مشهده، حفر لهم حفیرة وألقوا فیها جمیعًا وسوّی علیهم التراب، إلّا العبّاس بن علیّ - رحمة اللَّه علیه - فانّه دفن فی موضع مقتله علی المسناة بطریق الغاضریّة، وقبره ظاهر.
ولیس لقبور إخوته وأهله الّذین سمّیناهم أثر وانّما یزورهم الزائر من عند قبر الحسین - علیه وعلیهم السلام - ویؤمی إلی الأرض الّتی نحو رجلیه بالسلام، وعلیّ بن الحسین علیهما السلام فی جملتهم ویقال: إنّه أقربهم دفنًا إلی الحسین علیه السلام.
فأمّا أصحاب الحسین - رحمة اللَّه علیهم - الّذین قتلوا معه، فانّهم دفنوا حوله ولسنا نحصل لهم أجداثًا علی التحقیق والتفصیل، إلّا انّا لانشکّ انّ الحائر محیط بهم - رضی اللَّه عنهم وأرضاهم وأسکنهم جنّات النعیم، إنتهی کلامه رفع مقامه (4).
هکذا وجدنا عبارة الإرشاد ؛ والأولی أن یقول فی الإجمال بعد التفصیل: إخوة الحسین وابناه وبنو أخیه وبنو عمّیه جعفر وعقیل، کما لایخفی بعد أدنی التأمّل.
ص:184
ثمّ إنّ المراد من أصحاب الحسین علیه السلام هم الّذین قتلوا معه علیه السلام غیر من سمّاهم من أهل بیته علیهم السلام.
ثمّ نقول: یظهر من قوله - نوّر اللَّه مرقده - : «إلّا انّا لا نشکّ» إلی آخره، انّ الرواق أیضًا علی اعتقاده داخل فی الحائر، لعدم معلومیّة عدم دفن واحد منهم فی الرواق، بل معلوم دفن بعض منهم کحبیب بن مظاهر فیه .
وفی السرائر:
والمراد بالحائر ما دار سور المشهد، والمسجد علیه، دون ما دار سور البلد، لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لأنّ الحائر فی لسان العرب: الموطن المطمئنّ الّذی یحار الماء فیه (1).
وفی الجامع:
ویستحبّ الإتمام فی الفرض والنفل بمکّة والمدینة والکوفة وحرم الحسین علیه السلام، فإن نوی المقام عشرًا وجب، ولایختصّ الإتمام (2) بنفس المسجد (3).
وفی المعتبر:
اختلف الأصحاب فی أربعة مواطن: مکّة والمدینة وجامع الکوفة والحائر، فقال الثلاثة وأتباعهم: یتخیّر المسافر فی الصلاة بین الإتمام والتقصیر، والإتمام أفضل. وقال (4) ابن بابویه : یقصر ما لو ینو المقام
ص:185
عشرة، والأفضل أن ینوی المقام بها لیوقع صلاته تمامًا، إنتهی (1).
والظاهر منه انّ المراد من الحائر هو حرم الحسین علیه السلام، لانّه عبّر کما تری بالحائر، واستدلّ علیه بما ستقف علیه ممّا اشتمل علی لفظ حرم الحسین علیه السلام.
ومنه یظهر الحال فی عبارته فی الشرائع والنافع، قال فی الأوّل :
وأمّا القصر فانّه عزیمة، إلّا أن تکون المسافة أربعًا، ولم یرد الرجوع لیومه علی قول، أو فی أحد المواطن الأربعة: مکّة والمدینة والمسجد الجامع بالکوفة والحائر (2).
وفی الثانی:
وأمّا القصر فهو عزیمة، إلّا فی أحد المواطن الأربعة: مکّة والمدینة وجامع الکوفة والحائر، فانّه مخیّر فی قصر الصلاة، والإتمام أفضل (3).
وفی التذکرة :
القصر انّما هو فی عدد الرکعات لا فی غیره، وهو واجب علی ما بیّناه، إلّا فی أربعة مواطن: مسجد مکّة ومسجد النبیّ صلی الله علیه وآله [بالمدینة] (4) وجامع الکوفة والحائر - علی ساکنه السلام - عند أکثر علمائنا، فانّهم قالوا: الإتمام فی هذه المواضع أفضل وإن جاز القصر، لقول الصادق علیه السلام: تتمّ الصلاة فی المسجد الحرام و مسجد الرسول صلی الله علیه وآله ومسجد الکوفة وحرم الحسین علیه السلام (5).
ص:186
وفی التحریر :
یجب فی السفر التقصیر فی الصلاة والصوم معًا بشروط تأتی، إلّا فی أربعة مواطن: مکّة والمدینة وجامع الکوفة والحائر، فانّ الإتمام فیها فی الصلاة أفضل (1).
وفی المنتهی :
یستحبّ الإتمام فی أربعة مواطن للمسافر: مکّة والمدینة وجامع الکوفة والحائر - علی ساکنه السلام - ذهب إلیه الشیخان والسیّد المرتضی وأتباعهم. وقال ابن بابویه: یقصّر ما لم ینو المقام عشرة أیّام، والأفضل أن ینوی ذلک لیتمّ .
إلی أن قال:
المراد بالحائر: ما دار علیه حائط المشهد الشریف، لا ما دار علیه سور البلد، لأنّ الحائر هو الموضع المطمئنّ الّذی یحار الماء فیه (2).
وفی نهایة الاحکام :
وهو - أی القصر - واجب [ علی ما تقدّم ] (3) فی کلّ سفر جمع الشرائط الآتیة، إلّا فی أربعة مواطن: مسجد مکّة، ومسجد النبیّ صلی الله علیه وآله بالمدینة، وجامع الکوفة، والحائر - علی ساکنه السلام - علی الأقوی، فانّ الإتمام فی هذه المواضع أفضل وإن جاز القصر، لقول الصادق علیه السلام: تتمّ الصلاة فی المسجد الحرام ومسجد الرسول صلی الله علیه وآله (4) ومسجد الکوفة وحرم
ص:187
الحسین علیه السلام (1).
وهل یستحبّ الإتمام فی جمیع مکّة والمدینة؟ قال الشیخ: نعم، لدلالة الروایة علیه. ومنع قوم . وعمّم المرتضی استحباب الإتمام عند قبر کلّ إمام. والمراد بالحائر: ما دار سور المشهد علیه، دون سور البلد (2).
وفی القواعد:
وهو واجب إلّا فی مسجد مکّة والمدینة وجامع الکوفة والحائر، فإنّ الإتمام فیها أفضل (3).
وفی الإرشاد :
ومع الشرائط یجب القصر، إلّا فی حرم اللَّه وحرم الرسول (4) ومسجد الکوفة والحائر، فإنّ الإتمام أفضل (5).
وفی التبصرة:
ومع حصول الشرائط یجب القصر (6)، إلّا فی حرم اللَّه وحرم رسوله صلی الله علیه وآله ومسجد الکوفة والحائر - علی ساکنه السلام (7).
وفی التلخیص :
ویستحبّ الإتمام فی حرم اللَّه و حرم رسوله وجامع الکوفة والحائر [ خاصّة ] (8) علی رأی (9).
ص:188
وفی المختلف :
[وقال ابن إدریس:] (1) ویستحبّ الإتمام فی أربعة مواطن فی السفر: فی نفس مسجد الحرام، وفی نفس مسجد المدینة، ومسجد الکوفة، والحائر. والمراد بالحائر: ما دار سور المشهد والمسجد علیه دون ما دار سور البلد علیه، لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لانّ الحائر فی لسان العرب: الموضع المطمئنّ الّذی یحار فیه الماء. ولایجوز الإتمام إلّا فی نفس المسجدین، دون مکّة والمدینة، وهو الأقرب (2).
وفی الذکری :
وانفرد الأصحاب بالتخییر فی الصلاة فی أربعة أماکن: مسجد مکّة ومسجد المدینة ومسجد الکوفة والحائر .
إلی أن قال:
فهل الإتمام [ مختصّ ] (3) بالمساجد نفسها أو یعمّ البلدان؟ ظاهر أکثر الروایات أنّ مکّة والمدینة محلّ لذلک، فعلی هذا یتمّ فی البلدین. أمّا الکوفة ففی مسجدها خاصّة، قاله فی المعتبر . والشیخ ظاهره الإتمام فی البلدان الثلاثة.
وأمّا الحائر، فقال ابن إدریس: هو ما دار سور المشهد والمسجد علیه، دون ما دار سور البلد علیه، لأنّ الحائر لغة: هو المکان المطمئنّ، وذلک انّما هو فیما ذکرناه، وفیه حار الماء . یعنی به: لمّا أمر المتوکّل بإطلاق
ص:189
الماء علی قبر الحسین علیه السلام لیعفّیه، فکان لا یبلغه (1).
وفی الدروس :
یجب قصر الرباعیة بحذف الأخیرتین، إلّا فی الأماکن الأربعة، وعمّم الصدوق وشرط فیها إقامة عشرة، وطرّد المرتضی وابن الجنید الحکم فی مشاهد الأئمّة علیهم السلام، وظاهرهما تحتّم الإتمام فی هذه المواضع، والأقرب التخصیص بالمساجد وما دارت علیه سور الحضرة الحسینیّة علیه السلام، فلا إتمام فی بلدانها (2).
وفی البیان :
شرط (3) تحتّم القصر أن لایکون فی مسجد مکّة والمدینة والکوفة والحائر - علی ساکنیها الصلاة والسلام - وألحق المرتضی مشاهد الأئمّة علیهم السلام، وظاهره منع القصر فیها، وأنکر ابن بابویه خروج هذه المواضع عن التقصیر (4).
وفی اللمعة :
فیتعیّن القصر إلّا فی مسجدَی مکّة والمدینة ومسجد الکوفة والحائر الحسینیّ (5) علی مشرّفه السلام (6).
وفی الروضة :
ص:190
وهو ما دار علیه سور حضرته الشریفة (1).
وفی الجعفریّة:
وانّما یتحتّم القصر فی غیر مسجد مکّة والمدینة وجامع الکوفة وحائر الحسین علیه السلام، أمّا فیها فإنّ إتمام الصلاة مع سعة الوقت أفضل (2).
وفی تعلیقاته علی الشرائع :
والمراد بالحائر حائر الحسین علیه السلام، وهو ما دار علیه سور المشهد والمسجد، دون سور البلد، وفیه حار الماء حین أمر المتوکّل [ علیه اللعنة ] (3) باجراء الماء علی قبر الحسین علیه السلام لیعفّیه وکان لا یبلغه (4).
وفی المسالک :
والمراد بالحائر: ما دار علیه سور الحضرة الحسینیّة [- علی مشرفها السلام - ] (5) دون سور البلد. والتخییر فیها مختصّ بالصلاة، وأمّا الصوم فیتعیّن فیه القصر (6).
وفی الروض :
(والحائر) وهو مشهد الحسین علیه السلام، وحدّه سور الحضرة، (فإنّ الإتمام) فی هذه الأربعة (أفضل) من التقصیر (7). ومستند الحکم أخبار کثیرة
ص:191
وردت عن أئمّة الهدی علیهم السلام بذلک، منها: روایة حمّاد بن عیسی عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: من مخزون علم اللَّه الإتمام فی أربعة مواطن: حرم اللَّه وحرم رسوله وحرم أمیرالمؤمنین وحرم الحسین علیهم السلام.
وفی روایة عنه علیه السلام: تتمّ الصلاة فی المسجد الحرام ومسجد الرسول علیه السلام ومسجد الکوفة وحرم الحسین علیه السلام. وألحق المرتضی وابن الجنید مشاهد باقی الأئمّة علیهم السلام، ولم نقف علی مأخذه.
وهل الحکم مختصّ بالمساجد والمشهد المقدّس، أو یعمّ بلدانها ؟ ظاهر الأخبار: العموم. والأوّل أولی، لعدم التصریح بالزائد، وکونه علی خلاف الأصل والخروج بالقصر من العهدة إجماعیّ (1)، إذ غایة الحکم التخییر، فالقصر فی البلدان مخیّر (2) علی التقدیرین، بخلاف الإتمام (3).
وفی مجمع الفائدة :
وأمّا حرم الحسین علیه السلام، فالظاهر انّه لیس بمعلوم إطلاقه علی غیر الحائر، وهو ما دار علیه سور المشهد والحضرة، ما (4) نقل (5) من معنی اللغة، وهو الموضع الّذی یقف فیه (6) الماء، وأیضًا کان (7) فی ذلک الموضع - علی ما نقل - وقوف الماء الّذی أجری علیه بعض الخوارج للتخریب (8).
ص:192
وفی الموجز :
ولا یجب - أی القصر - فی مسجدی مکّة والمدینة وجامع الکوفة والحائر - وهو ما دار علیه سور الحضرة - بل یتخیّر، والتمام أفضل فی فرض الصلاة ونفلها (1).
وفی التنقیح :
عبارة المصنّف تدلّ علی أنّها من قبره، وهو علی الأفضل، ونقل الشهید أنّها تؤخذ من قبره إلی سبعین ذراعًا، وقیل: من حرمه وإن بعد، وکلّما قرب من القبر کان أفضل، بل لو جی ء بتربته (2) ثمّ وضعت علی الضریح کان حسنًا (3).
وفی المدارک:
قال المصنّف فی المعتبر: « انّه ینبغی تنزیل حرم أمیرالمؤمنین علیه السلام علی مسجد الکوفة خاصّة أخذًا بالمتیقّن » (4). ولم یتعرّض لحرم الحسین علیه السلام، وینبغی إختصاصه بالحائر أیضًا .
إلی أن قال:
وحکی الشهید فی الذکری عن المصنّف رحمه الله انّه حکم فی کتاب له فی السفر بالتخییر فی البلدان الأربعة حتّی فی الحائر المقدّس، لورود الحدیث بحرم الحسین علیه السلام، وقدّر بخمسة فراسخ أو (5) بأربعة فراسخ.
ص:193
و هو جیّد إن ثبت إطلاق الحرم علی ما ذکره حقیقة، والمعتمد ما ذکرناه أوّلًا.
وذکر ابن إدریس أنّ المراد بالحائر: ما دار سور المشهد والمسجد علیه، قال: لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لأنّ الحائر فی لسان العرب: الموضع المطمئنّ الّذی یحار فیه الماء، إنتهی کلامه رفع مقامه (1).
وما حکاه عن شیخنا الشهید فی الذکری من انّه حکاه عن المصنّف إلی آخره، غیر مطابق لما فیه، إذ حکاه ذلک عن شیخنا یحیی بن سعید، وها أنا أورد عبارة الذکری لینکشف حقیقة الحال، قال:
والشیخ نجیب الدین یحیی بن سعید - فی کتاب السفر له - حکم بالتخییر فی البلدان الأربعة حتّی فی الحائر المقدّس، لورود الحدیث (2)؛ إلی آخر ما فی المدارک.
والشیخ نجیب الدین یحیی بن سعید هو صاحب الجامع، [ و ] هو یحیی بن أحمد بن یحیی بن الحسن بن سعید، [ و ] هو ابن عمّ المحقّق الّذی أشار بالمصنّف إلیه، وهو جعفر بن الحسن بن یحیی بن الحسن بن سعید، ولقبه: نجم الدین، لا نجیب الدین، فما ذکره ابن داود - حیث قال : جعفر بن الحسن بن یحیی بن سعید (3) - لیس بجیّد، فالمناسب: جعفر بن الحسن بن یحیی بن الحسن بن سعید، فهما من بنی الأعمام.
و وفات المحقّق - نوّر اللَّه مرقده - قبل وفات یحیی بن سعید بثلاث عشرة سنة،
ص:194
قال ابن داود فی تأریخ وفات المحقّق انّه توفّی فی شهر ربیع الآخر من سنة ستّة وسبعین وستّمائة (1) ؛ وذکر فی تأریخ وفات یحیی بن سعید انّه توفّی فی لیلة عرفة فی الثلث الأوّل من اللیل شهر ذی الحجّة من السنة التاسعة و الثمانین و ستّمائة (2).
وممّا ذکر تبیّن أنّ یحیی بن سعید فی کلام شیخنا الشهید نسبة إلی الجدّ، وأنّ اسمه مأخوذ من اسم جدّه، فما صدر من صاحب المدارک من النسبة إلی شیخنا الشهید من انّه حکی عن المحقّق ذلک، غیر سدید وإن وافقه الفاضل السمیّ السبزواری، قال فی الذخیرة :
وحکی الشهید فی الذکری عن المحقّق انّه ذکر [حکم] (3) فی کتاب له فی السفر بالتخییر فی البلدان الأربعة حتّی فی الحائر المقدّس، لورود الحدیث بحرم الحسین علیه السلام، وقدر بخمسة فراسخ وبأربعة فراسخ (4)، وهو مبنیّ علی إطلاق الحرم علی ما ذکره، ولم أطّلع علی نصّ یدلّ علیه، إنتهی (5).
وستقف علی النصّ الدالّ علیه إن شاء اللَّه تعالی .
وفی الجامع العبّاسی :
مراد به حائر آن است (6) که متوکّل آب فرات را در آن سر داده بود تا
ص:195
مرقد مقدّس حضرت امام حسین علیه السلام را خراب کند، پس آب بر دور آن زمین بر بالای هم ایستاده و یک قطره داخل آن نشد .
و آن را حائر به جهت آن گفتند که: آب حیران وار بر گردِ آن ایستاده بود ونتوانست که داخل آن موضع شود ؛ وآن صحن آستانه مقدّسه است با عمارتی (1) که در آن است (2).
وفی حدیقة المتّقین :
در کربلای معلّی مشهور آن است که مخصوص حائر است ودر حائر نیز خلاف است، بعضی گفته اند که صحن روضه مقدّسه که بر آن دیوار کشیده اند کلّ حائر است .
وبعضی گفته اند که قبّه منوّره با عمارات ومسجد متّصل به آن حائر است و بس، وزیادتی صحن داخل حائر نیست.
وبعضی گفته اند که شهر کربلای معلّی تمام موضع تخییر است (3).
وفی الرسالة التولانیّة (4) :
ص:196
والحائر ما دار سور الحضرة الحسینیّة علیه السلام، لا سور البلد (1).
وفی البحار :
اعلم: انّه اختلف کلام الأصحاب فی حدّ الحائر، فقیل: انّه ما أحاطت به جدران الصحن، فیدخل الصحن من جمیع الجوانب والعمارات المتّصلة بالقبّة المنوّرة والمسجد الّذی خلفها. وقیل: انّه القبّة الشریفة حسب.
وقیل: هی ما اتّصل بها من العمارات کالمسجد والمقتل والخزانة وغیرها. والأوّل أظهر، لاشتهاره بهذا الوصف بین أهل المشهد آخذین عن أسلافهم، ولظاهر کلمات أکثر الأصحاب .
إلی أن قال:
وذکر السیّد الفاضل أمیر شرف الدین علیّ المجاور بالمشهد الغرویّ - قدّس اللَّه روحه - وکان من مشایخنا: انّی سمعت من کبار الشائبین من البلدة المشرّفة أنّ الحائر هو السعة الّتی علیها الحصار الرفیع من القبلة والیمین والیسار، وأمّا الخلف فما ندری ما حدّه، وقالوا: هذا الّذی سمعنا من جماعة من قبلنا، إنتهی.
وفی شموله لحجرات الصحن إشکال، ولا یبعد أن یکون ما خفض من هذا الصحن الشریف یکون داخلًا فی الحائر، دون ما ارتفع منها، وعلیه أیضًا شواهد من کلمات الأصحاب ؛ إنتهی کلام البحار (2).
ص:197
وفی تحفة الزائر :
امّا حدّ حائر، پس از کلمات علما مختلف ظاهر می شود، بعضی گفته اند که: آنچه احاطه کرده است به آن دیوارهای صحن .
پس تمام صحن وعمارات متّصله به روضه مقدّسه - از مسجدین وغیر اینها - همه داخل خواهد بود.
وبعضی گفته اند که: اصل ضریح است وبس (1).
وبعضی گفته اند: ضریح است با عمارات متّصله به آن.
وظاهر کلام اکثر علما ومشهور میان سکنه آن دیار، آن معنی اوّل است (2).
هذه هی العبارات الواصلة إلینا فی تحدید الحائر، والمتحصّل منها اختلافهم فی ذلک علی أقوال ؛
ص:198
الأوّل: انّ الحائر هو ما دار علیه سور الصحن الشریف، فیکون عبارة عن الروضة المقدّسة والرواق والمقتل والصحن بتمامه.
وهو الظاهر من شیخنا البهائی فی الجامع العبّاسی - وقد سمعت عبارته - واختاره العلّامة السمیّ المجلسیّ فی البحار - کما علمت - وقال: انّه الظاهر من کلمات أکثر الأصحاب کما فی البحار (1)، وأکثر العلماء کما فی تحفة الزائر (2).
تنقیح المرام فی هذا المقام یستدعی إیراد الکلام فی مطلبین، أحدهما: فی صحّة ما ادّعاه العلّامة السمیّ المجلسی من کون القول المذکور ظاهرًا من کلام أکثر العلماء و عدمها ؛ والثانی: فی مستنده .
فنقول: أمّا الأوّل فالظاهر انّه غیر معلوم الصحّة، بل لم أجد من تصدّی لتحدید الحائر مقدّمًا علی ابن إدریس، وأمّا ما یظهر من کلام ابن إدریس من النسبة إلی شیخنا المفید فستقف علی الحال فی ذلک .
ص:199
وکلمات المتصدّین لیس فیها دلالة علی ما ذکره، ونحن أوردنا أکثر کلماتهم فی هذا المرام ؛ وأمّا الثانی فلابدّ من إیراده تنقیحًا للمرام، فنقول: قال شیخ الطائفة فی النهایة:
ویستحبّ الإتمام فی أربعة مواطن فی السفر: بمکّة، والمدینة، ومسجد الکوفة، والحائر - علی ساکنه السلام - وقد رویت روایة بلفظة أخری، وهو أن یتمّم الصلاة فی حرم اللَّه تعالی، وفی حرم رسوله، وفی حرم أمیرالمؤمنین، وفی حرم الحسین علیهم السلام أجمعین ؛ فعلی هذه الروایة جاز التمام خارج المسجد بالکوفة، وعلی الروایة الأولی لم یجز إلّا فی نفس المسجد (1).
وفی المبسوط :
یستحبّ الإتمام فی أربعة مواطن فی السفر: بمکّة، والمدینة، ومسجد الکوفة، والحائر - علی ساکنه السلام - وقد روی الإتمام فی حرم اللَّه، وحرم رسوله، وحرم أمیرالمؤمنین، وحرم الحسین علیهم السلام. فعلی هذه الروایة یجوز الإتمام خارج المسجد بالکوفة وبالنجف، وعلی الروایة الأولی لایجوز إلّا فی نفس المسجد (2).
وفی الخلاف :
یستحبّ الإتمام فی أربعة مواضع: مکّة، والمدینة، ومسجد الکوفة، والحائر - علی ساکنه السلام - ولم یخصّ أحد من الفقهاء موضعًا باستحباب الإتمام فیه. دلیلنا: إجماع الفرقة المحقّة، وقد أوردنا من
ص:200
الأخبار ما فیه کفایة فی کتاب تهذیب الأحکام.
و روی حمّاد بن عیسی عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: من مخزون علم اللَّه تعالی الإتمام فی أربعة مواطن: حرم اللَّه، وحرم رسوله، وحرم أمیرالمؤمنین، وحرم الحسین بن علیّ علیهم السلام.
و روی زیاد القندی قال: قال أبوالحسن علیه السلام: یا زیاد أحبّ لک ما أحبّه لنفسی، وأکره لک ما أکره لنفسی، أتمّ الصلاة بالحرمین، وبالکوفة، و عند قبر الحسین علیه السلام (1).
وفی التهذیب :
یستحبّ إتمام الصلاة (2) فی الحرمین، فإنّ فیه فضلًا کثیرًا ... . ویستحبّ أیضًا الإتمام فی حرم الکوفة والحائر - علی ساکنیهما السلام - مضافًا إلی هذین الحرمین (3).
وفی الإستبصار :
باب انّه یستحبّ إتمام الصلاة فی حرم الکوفة والحائر - علی ساکنیهما الصلاة والسلام (4).
وفی المصباح :
فصل فی إتمام الصلاة فی مسجد الکوفة والحائر - علی ساکنیها السلام - [ وطرف من أحکام التربة من طین قبر الحسین علیه السلام ] (5). روی إسماعیل
ص:201
بن جابر، عن عبدالحمید، عن خادم إسماعیل بن جعفر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: تتمّ الصلاة فی أربعة مواطن: فی المسجد الحرام، وفی مسجد الرسول صلی الله علیه وآله، وفی مسجد الکوفة، وفی حرم الحسین علیه السلام (1).
وقال ابن البرّاج فی المهذّب :
وقد روی أنّه یستحبّ له الإتمام فی أربعة مواضع، وهی: مکّة، والمدینة، ومسجد الکوفة، والحائر ؛ ووردت روایة أخری أنّه یستحبّ الإتمام فی حرم اللَّه تعالی، وحرم رسوله صلی الله علیه وآله، وحرم أمیرالمؤمنین علیه السلام، وحرم الحسین علیه السلام. والتقصیر هو الأصل، والعمل به عندی فی هذه المواضع وغیرها أحوط (2).
وفی شرحه علی الجمل :
وأمّا قوله - رضی اللَّه عنه - : انّه لا تقصیر فی مکّة ومسجد النبیّ صلی الله علیه وآله ومشاهد الأئمّة القائمین مقامه علیهم السلام، فقد وردت الروایة بذلک وشیخنا أبوجعفر محمّد بن الحسن الطوسی رحمه الله یحمل ذلک علی الإستحباب دون الوجوب، والأصل: القصر، فینبغی أن یکون العمل علیه (3).
وفی الفقیه:
قال الصادق علیه السلام: من الأمر المذخور (4) إتمام الصلاة فی أربعة مواطن:
ص :202
بمکّة، والمدینة، ومسجد الکوفة، وحائر الحسین علیه السلام. قال مصنّف هذا الکتاب: یعنی بذلک أن یعزم علی مقام عشرة أیّام فی هذه المواطن حتّی یتمّ (1).
هذه هی العبارات المشتملة للفظ الحائر الواصلة إلینا من الأصحاب، وفی کثیر منها مجرّد عن التفسیر والتحدید، وفی جملة منها مقرون به، وقد علمت أنّ أوّل من تصدّی له هو ابن إدریس، فها أنا أورد کلامه بالتمام لینکشف حقیقة ما نبّهنا علیه فیما سلف، فنقول: قال:
ویستحبّ الإتمام فی أربع مواطن فی السفر: فی نفس المسجد الحرام، وفی نفس مسجد المدینة، وفی مسجد الکوفة، والحائر علی متضمّنه السلام، والمراد بالحائر: ما دار علیه (2) سور المشهد، والمسجد علیه، دون ما دار سور البلد علیه، لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لأنّ الحائر فی لسان العرب: الموضع المطمئنّ الّذی یحار الماء فیه.
وقد ذکر ذلک شیخنا المفید فی الإرشاد فی مقتل الحسین بن علیّ علیهما السلام، لمّا ذکر من قتل معه من أهله، فقال: والحائر محیط بهم، إلّا العبّاس - رحمة اللَّه علیه - فإنّه قتل علی المسناة .
فتحقّق ما قلناه، والإحتیاط أیضًا طریقته یقتضی (3) ما بیّناه، لأنّه مجمع علیه، و ما عداه غیر مجمع علیه.
وذهب بعض أصحابنا إلی استحباب الإتمام فی مکّة جمیعها، وکذلک
ص :203
فی المدینة، وهو مذهب شیخنا أبی جعفر فی نهایته. وذهب السید المرتضی إلی استحباب الإتمام فی السفر عند قبر کلّ إمام من أئمّة الهدی علیهم السلام.
[ والّذی اخترناه هو الصحیح، وأنّه لا یجوز الإتمام إلّا عند قبر الحسین علیه السلام ] (1)، دون قبور باقی الأئمة علیهم السلام، وفی نفس المسجدین، دون مکّة والمدینة، لأنّ علیه الإجماع، والأصل التقصیر فی حال السفر، و ما عداه فیه الخلاف (2) ؛ إنتهی کلامه رفع فی الفردوس الأعلی مقامه .
وقوله: « ما دار سور المشهد » الظاهر انّ المراد من المشهد هو القبّة المنوّرة، والمراد من المسجد هو الّذی فوق رأسه علیه السلام وخلفه، فعلی هذا یکون المراد من الحائر: ما دار علیه سور القبّة المنوّرة من قدام مرقده ومن یساره، وما دار علیه سور المسجد من خلفه وفوق رأسه علیه السلام متّصلًا بالصحن المطهّر، فعلی هذا لا یکون الرواق داخلًا فی الحائر .
ویمکن أن یکون المراد بسور المشهد سور الرواق فی القدام والیسار وسور المسجد ما ذکر، وعلی التقدیرین یکون الصحن المطهّر خارجًا، لعدم إطلاق سور المشهد علی حائط الصحن، وقوله : « سور المسجد » (3)، لوضوح انّ الصحن محیط بالمسجد.
ثمّ إنّ المدلول علیه بظاهر قوله: « وقد ذکر ذلک شیخنا المفید »، أنّ المذکور فی
ص:204
کلامه تحدید الحائر بما حدّده من کونه ما دار سور المشهد والمسجد علیه ؛ ولیس الأمر کذلک، بل غایة ما یدلّ علیه کلامه: «انّ الحائر محیط بهم» انّ ثمانیة عشر نفسًا من بنی هاشم من أصحابه علیه السلام دفنوا فی الحائر، وأمّا کونه محاطًا بسور المسجد فلا ؛ فیمکن أن یکون الحائر عنده هو: ما أحاط به سور القبّة المنوّرة فی الجهات الأربع، کما یمکن أن یکون المراد ما ذکره .
ویمکن أن یکون الحائر عنده محاطًا بسور القبّة المنوّرة من الخلف والیمین والیسار وبحائط الرواق من القدام، ویؤیّده قوله: « فأمّا أصحاب الحسین علیه السلام الّذی قتلوا معه، فإنّهم دفنوا حوله »، حیث حکم أوّلًا بأنّ الثمانیة عشر من بنی هاشم دفنوا ممّا یلی رجلیه علیه السلام، وهنا حکم بأنّ أصحابه دفنوا حوله، فکلامه هنا یشمل لحبیب بن مظاهر وهو مدفون فی الرواق، فقوله: «انّا لا نشکّ انّ الحائر محیط بهم» یقتضی انّ الحائر ما یعمّ الرواق أیضًا .
فقد تبیّن ممّا ذکر انّ تحدید الحائر غیر مذکور فی کلامه، فقد اتّضح ممّا ذکر وجه ما نبّهنا علیه فیما سلف من انّ أوّل من تصدّی لتحدیده هو ابن إدریس، وانّ ما دلّ علیه کلام ابن إدریس من کون التحدید المذکور فی کلامه مذکورًا فی کلام شیخنا المفید، لیس علی ما ینبغی .
ثمّ لایخفی انّ کلام المتصدّین لتحدید الحائر إمّا مطابق لما فی السرائر، أو أخفی منه (1).
أمّا المطابق فکلام العلّامة فی المختلف والمحقّق الثانی فی تعلیقاته علی الشرائع ؛ قال فی المختلف :
ص:205
والمراد بالحائر: ما دار سور المشهد والمسجد علیه (1).
ومثله الثانی، فلیلاحظ (2).
وأمّا الأخصّ فکلام العلّامة فی المنتهی ونهایة الاحکام، وکلام شیخنا الشهید فی الدروس، وشیخنا الشهید الثانی فی الروضة والروض والمسالک ؛ قال فی المنتهی:
المراد بالحائر: ما دار علیه حائط المشهد الشریف (3).
وفی نهایة الاحکام :
والمراد بالحائر: ما دار سور المشهد علیه دون سور البلد (4).
وفی الدروس :
والأقرب التخصیص بالمساجد وما دارت علیه سور الحضرة الحسینیّة علیه السلام (5).
فإنّ المتعارف: إطلاق الحضرة علی داخل القبّة المطهّرة .
وفی الروضة مشیرًا إلی الحائر :
وهو ما دار علیه سور حضرته الشریفة (6).
وفی الروض :
ص:206
الحائر هو مشهد الحسین علیه السلام، وحدّه سور الحضرة (1).
وفی المسالک :
والمراد بالحائر: ما دار علیه سور الحضرة الحسینیّة - علی مشرفها السلام - دون سور البلد (2).
هذه هی الکلمات الواصلة إلینا من المتصدّین لتحدید الحائر، فکلّها ظاهرة فی انّه غیر الصحن .
و علی فرض الإغماض عن دعوی الظهور فلا یمکن دعوی ظهوره فیه، فما صدر من العلّامة السمیّ المجلسیّ من نسبة کون الحائر عبارة عن الصحن الشریف إلی ظاهر کلام أکثر العلماء، غیر جیّد .
لایقال: المذکور فی ذیل کلامهم ما یرشد إلی انّ المراد من سور الحضرة: سورُ الصحن الشریف، وهو قولهم: «دون سور البلد» ؛ إذ لو لم یکن المراد من سور الحضرة سور الصحن، یکون المناسب ذکره أیضًا بأن یقال: دون سور البلد ولا سور الصحن کما لا یخفی .
لانّا نقول: کما انّ الظاهر من قولهم: «دون سور البلد» هو ما ذکر، یکون [ هو ]الظاهر من کلام شیخنا الشهید الثانی: «الحائر هو مشهد الحسین علیه السلام» ؛ للقطع بأنّ الظاهر من المشهد غیر الصحن، فلابدّ من إرادة خلاف الظاهر فی أحد اللفظین، وهو کما یمکن فی لفظ: «المشهد»، یمکن فی: «دون سور البلد».
ویؤیّد الأخیر کلام ابن إدریس فی السرائر، وکلام العلّامة فی المختلف، وکلام
ص:207
المحقّق الثانی فی التعلیقات، لکون المذکور فیها: «دون سور البلد»، ولایمکن حمل المشهد فی کلامهم: «سور المشهد» علی الصحن، لعطف المسجد فی کلامهم علی المشهد - کما نبّهنا علیه فیما سلف - علی انّ الذیل المذکور غیر مذکور فی کلام شیخنا الشهید فی الدروس، فلاحظ (1).
فقد استبان ممّا ذکر انّ نسبة القول المذکور إلی الأکثر غیر معلوم الصحّة، بل لم نظفر بالقول المذکور إلّا فی کلام شیخنا البهائی - مکّنه اللَّه تعالی المکان العالی - ولذا نسبناه إلیه .
ص:208
* * *
وأمّا المطلب الثانی - أی مستند القول بانّ الحائر هو ما دار علیه سور الصحن الشریف - فهو علی ما ظهر من الکلام السالف لشیخنا البهائی : انّ التسمیة بالحائر انّما هو لحیران الماء وتحیّره فی أطراف ذلک المقدّر من الأرض وعدم تمکّنه من الدخول فیها فیما إذا أجری المتوکّل الماء لتخریب أثر القبر الشریف .
والمهمّ فی هذا المقام نقل الکلام فی ثبوت هذا المطلب، فانّه لیس کلّ کلام بمسموع ولا کلّ مقال بمقبول ؛ فاللازم إیراد ما وصل إلینا ممّا یدلّ علی جور المتوکّل علی قبر سیّد الشهداء علیه السلام لیتّضح حقیقة الحال، فنقول:
[ 1 - ] روی الشیخ السعید أبو علیّ الحسن بن شیخ الطائفة فی الجزء الحادی عشر من أمالیه عن والده الجلیل، عن محمّد بن علیّ بن خشیش قال:
حدّثنا محمّد بن عبداللَّه قال: حدّثنا محمّد بن جعفر بن محمّد بن فرج الرخجی قال: حدّثنی أبی، عن عمّه عمر بن فرج قال: أنفذنی المتوکّل فی تخریب قبر الحسین علیه السلام، فصرت إلی الناحیة، فأمرت بالبقر، فمر بها
ص:209
علی القبور [ فمرت علیها ] (1) کلّها، فلمّا بلغت قبر الحسین علیه السلام لم تمر علیه.
قال عمّی عمر بن الفرج (2): فأخذت العصا بیدی فما زلت أضربها حتّی تکسرت العصا فی یدی، فواللَّه ما جازت علی قبره ولا تخطته.
قال لنا محمّد بن جعفر: کان عمر بن فرج شدید الإنحراف عن آل محمّد صلی الله علیه وآله، فأنا أبرء إلی اللَّه تعالی منه، وکان جدّی أخوه محمّد بن فرج شدید المودّة لهم رحمه اللَّه ورضی عنه، فأنا أتولّاه لذلک وأفرح بولادته (3).
توضیح
قال العلّامة فی إیضاح الإشتباه:
محمّد بن علیّ بن خُشَیْش: بالخاء المعجمة المضمومة، والشین المعجمة المفتوحة، والیاء الساکنة المنقّطة (4) تحتها نقطتین والشین المعجمة أخیرًا (5).
وفیه :
محمّد بن الفرج الرُخَجی: بضمّ الراء، ثمّ الخاء المعجمة المفتوحة، والجیم بعدها (6).
[ 2 - ] وروی أیضًا فی الجزء المذکور عن والده المعظّم، عن محمّد بن علیّ ابن
ص:210
خشیش، عن محمّد بن عبداللَّه قال :
حدّثنا أحمد بن عبداللَّه [ بن محمّد ] (1) ابن عمّار الثقفی الکاتب، قال: حدّثنا علیّ بن محمّد بن سلیمان النوفلی، عن أبی علیّ الحسین بن محمّد بن سلمة (2) بن أبی عبیدة بن محمّد بن عمّار ابن یاسر، قال: حدّثنی إبراهیم بن (3) الدیزج، قال :
بعثنی المتوکّل إلی کربلاء لتغیر (4) قبر الحسین علیه السلام، وکتب معی إلی جعفر بن محمّد بن عمّار القاضی: أعلمک أنّی قد بعثت إبراهیم بن (5) الدیزج إلی کربلاء لنبش قبر الحسین علیه السلام، فإذا قرأت کتابی تقف (6) علی الأمر حتّی تعرف فعل أو لم یفعل.
قال الدیزج : فعرفنی جعفر بن محمّد بن عمّار ما کتب به إلیه، ففعلت ما أمرنی به جعفر بن محمّد بن عمّار، ثمّ أتیته، فقال لی : ما صنعت ؟ فقلت: قد فعلت ما أمرت به، فلم أر شیئًا ولم أجد شیئًا . فقال لی : أفلا عمقته؟ قلت : قد فعلت فما (7) رأیت، فکتب إلی السلطان : إنّ إبراهیم الدیزج قد نبش فلم یجد شیئًا وأمرته فمخره بالماء، وکربه بالبقر .
قال أبو علی العماری : فحدّثنی إبراهیم الدیزج، وسألته عن صورة الأمر، فقال لی: أتیت فی خاصّة غلمانی فقط، وإنّی نبشت فوجدت باریة جدیدة وعلیها بدن الحسین بن علی [علیهما السلام] ووجدت منه رائحة ص:211
المسک، فترکت الباریة علی حالها (1)
وبدن الحسین علی الباریة، وأمرت بطرح التراب علیه، وأطلقت علیه الماء، وأمرت بالبقر لتمخره وتحرثه، فلم تطأه البقر، وکانت إذا جاءت إلی الموضع رجعت عنه، فحلفت لغلمانی باللَّه وبالأیمان المغلظة لئن ذکر أحد بهذا (2) لأقتلنه (3).
[ 3 - ] وروی فی الجزء المذکور عن والده المکرّم، عن محمّد بن علیّ ابن خشیش، عن محمّد بن عبد اللَّه، قال :
حدّثنی محمّد ابن إبراهیم بن أبی السلاسل الأنباری الکاتب، قال: حدّثنی أبو عبداللَّه الباقطانی، قال :
ضمنی عبیداللَّه بن یحیی بن خاقان إلی هارون المعری، وکان قائدًا من قواد السلطان، أکتب له، وکان بدنه [کلّه] (4) أبیض [ شدید البیاض ] (5) حتّی یدیه ورجلیه کانتا (6) کذلک، وکان وجهه أسود شدید السواد کأنّه القیر، وکان یتفقأ مع ذلک مدة (7) منتنة.
قال : فلمّا آنس بی سألته عن سواد وجهه، فأبی أن یخبرنی، ثمّ إنّه مرض مرضه الّذی مات فیه، فقعدت فسألته، فرأیته کأنّه یحبّ أن یکتم علیه، فضمنت له الکتمان فحدّثنی، فقال (8) : وجّهنی المتوکّل أنا والدیزج لنبش قبر الحسین علیه السلام وإجراء الماء علیه، فلمّا عزمت علی الخروج والمسیر إلی الناحیة رأیت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله فی المنام فقال:
ص:212
لاتخرج مع الدیزج ولا تفعل ما أمرتم به فی قبر الحسین علیه السلام.
فلمّا أصبحنا جاءوا یستحثونی (1) فی المسیر، فسرت معهم حتّی وافینا کربلاء، وفعلنا ما أمرنا به المتوکّل، فرأیت النبی صلی الله علیه وآله فی المنام فقال لی (2): ألم آمرک ألاّ تخرج معهم ولا تفعل فعلهم، فلم تقبل حتّی فعلت ما فعلوا ؟! ثمّ لطمنی وتفل فی وجهی، فصار وجهی مسودًّا کما تری، وجسمی علی حالته الأولی (3).
توضیح
قوله: «وکان یتفقأ»، تفقأ الدمل والقرح : تشقق . ولعلّ التقدیر فیه: وکان تشقق مع اسوداد وجهه ؛ ولعلّ المراد منه انّه یتشقق وجهه ویخرج منه مدة منتنة .
[ 4 - ] وروی أیضًا فی ذلک الجزء عن والده المفخّم عن ابن خشیش قال :
حدّثنا محمّد بن عبداللَّه، [ قال : حدّثنا سعید بن أحمد بن العراد أبوالقاسم الفقیه ] (4)، قال: حدّثنی أبو برزة الفضل بن محمّد بن عبدالحمید، قال :
دخلت علی إبراهیم الدیزج، وکنت جاره، أعوده فی مرضه الّذی مات فیه، فوجدته بحال سوء، وإذا هو کالمدهوش وعنده الطبیب، فسألته عن حاله، وکانت بینی وبینه خلطة وأنس یوجب الثقة بی والإنبساط إلیّ، فکاتمنی حاله، وأشار لی إلی الطبیب، فشعر الطبیب بإشارته، ولم یعرف من حاله ما یصف له من الدواء ما یستعمله ؛ فقام فخرج وخلا الموضع.
ص:213
فسألته عن حاله فقال : أخبرک واللَّه واستغفر اللَّه أنّ المتوکّل أمرنی بالخروج إلی نینوی إلی قبر الحسین علیه السلام، فأمرنا أن نکربه ونطمس أثر القبر، فوافیت الناحیة مساء و معنا الفعلة والزورکاریون (1) معهم المساحی والمرور (2).
فتقدّمت إلی غلمانی وأصحابی أن یأخذوا الفعلة بخراب القبر وحرث أرضه، فطرحت نفسی لما نالنی من تعب السفر ونمت، فذهب بی النوم فإذا ضوضاء شدیدة وأصوات عالیة، وجعل الغلمان ینبّهونی (3)، فقمت وأنا ذعر، فقلت للغلمان: ما شأنکم ؟ قالوا: أعجب شأن .
قلت : وما ذاک ؟ قالوا : إنّ بموضع القبر قومًا قد حالوا بیننا وبین القبر، وهم یرموننا مع ذلک بالنشاب، فقمت معهم لأتبیّن الأمر، فوجدته کما وصفوا، وکان ذلک فی أوّل اللیل من لیالی البیض.
فقلت: ارموهم، فرموا فعادت سهامنا إلینا، فما سقط سهم منها إلّا فی صاحبه الّذی رمی به فقتله، فاستوحشت لذلک وجزعت وأخذتنی الحمی والقشعریرة، ورحلت عن القبر لوقتی ووطنت نفسی علی أن یقتلنی المتوکّل لمّا لم أبلغ فی القبر جمیع ما تقدّم إلیّ به .
قال أبو برزة : فقلت له : قد کفیت بالحذر (4) من المتوکّل، قد قتل بارحة الأولی وأعان علیه فی قتله المنتصر، فقال لی : قد سمعت ذلک (5) وقد
ص:214
نالنی فی جسمی ما لا أرجو معه البقاء . قال أبو برزة : کان هذا فی أوّل النهار، فما أمسی الدیزج حتّی مات .
قال ابن خشیش : قال أبوالفضل : إنّ المنتصر سمع أباه المتوکّل (1) یشتم فاطمة علیها السلام، فسأل رجلًا من الناس عن ذلک، فقال له : قد وجب علیه القتل، إلّا أنّه من قتل أباه لم یطل له عمر . قال : ما أبالی إذا أطعت اللَّه بقتله أن لا یطول لی عمر، فقتله وعاش بعده سبعة أشهر (2).
توضیح
« نکریه »، قال فی القاموس:
الکرب: إثارة الأرض للزرع (3).
قوله: « والزورکاریون » لم نجد هذا اللفظ فی کتب اللغة، والّذی یقتضیه المقام أنّ المراد معنی الفعلة ؛ وزورکاریون أی: القویّ الهیکل الّذی یعبّر عنه بالفارسی: مردِ کاری و دلاور.
و « معهم المساحی والمرور »، المساحی جمع: المسحاة، المعبّر عنه بالفارسی: بیل ؛ وفی النهایة لابن الأثیر:
ومنه حدیث خیبر: «فخرجوا بمساحیهم ومکاتلهم»، المساحی جمع مسحاة، وهی: المجرفة من الحدید (4).
ص:215
والمرور جمع المَر - بفتح المیم - معناه بالفارسیة: کلنگ ؛ وفی الصحاح :
مَر بالفتح: رسن وکلند (1).
وفی البرهان :
کَلَند بفتح اوّل بر وزن سَمَند : دست افزارِ نقب کنان وگل کاران وسنگ تراشان باشد که بدان زمین کنند، وآن را کلنگ نیز گویند (2).
وفی الصحاح :
مسحاة: بیل آهنین وکلند (3).
بنابراین «مسحاة» مشترک خواهد بود ما بین: بیل وکلنگ ؛ ومنه یظهر وجه ما فی القاموس حیث فسّر المَر بالمسحاة فقال :
المَر بالفتح: الحبل، والمسحاة (4).
وفی القاموس:
النشاب : النبل (5).
وفی مجمع البحرین :
النشاب بالضمّ والتشدید: السهام، والواحدة: نشابة (6).
ص:216
[ 5 - ] وروی أیضًا فی الجزء المذکور عن والده الجلیل عن ابن خشیش، عن محمّد بن عبداللَّه، قال :
حدّثنی علیّ بن عبدالمنعم بن هارون الخدیجی الکبیر عن (1) شاطی النیل، قال : حدّثنی جدّی القاسم ابن أحمد بن معمر الأسدی الکوفی، وکان له علم بالمسیرة (2) وأیّام الناس، قال :
بلغ المتوکّل جعفر بن المعتصم أنّ أهل السواد یجتمعون بأرض نینوی لزیارة قبر الحسین علیه السلام، فیصیر إلی قبره منهم خلق کثیر، فأنفذ قائدًا من قواده، وضمّ إلیه کنفا (3) من الجند کثیرًا لیشعب (4) قبر الحسین علیه السلام، ویمنع الناس من زیارته والإجتماع إلی قبره .
فخرج [ القائد ] (5) إلی الطفّ، وعمل بما أمر، وذلک فی سنة سبع وثلاثین ومائتین، فثار أهل السواد به واجتمعوا علیه وقالوا : لو قتلنا عن آخرنا لما أمسک من بقی منّا عن زیارته، ورأوا من الدلائل ما حملهم علی ما صنعوا، فکتب بالأمر إلی الحضرة، فورد کتاب المتوکّل إلی القائد بالکفّ عنهم والمسیر إلی الکوفة مظهرًا أنّ مسیره إلیها فی مصالح أهلها والإنکفاء إلی المصر .
فمضی الأمر علی ذلک حتّی کانت سنة سبع وأربعین، فبلغ المتوکّل أیضًا مصیر الناس من أهل السواد والکوفة إلی کربلاء لزیارة قبر الحسین علیه السلام،
ص:217
وأنّه قد کثر جمعهم لذلک (1)، وصار لهم سوق کبیر، فأنفذ قائدًا فی جمع کثیر من الجند، وأمر منادیًا ینادی ببراءة الذمّة ممّن زار قبره (2)، ونبش القبر وحرث أرضه، وانقطع الناس عن الزیارة، وعمل علی تتبّع آل أبی طالب علیهم السلام والشیعة - رضی اللَّه عنهم - فقتل ولم یتمّ له ما قدر (3).
توضیح
«أنفذ» بالذال المعجمة ؛ «قائدًا من قواده»، أی: أرسل أمیرًا من أمرائه. «کنفًا من الجند» أی: جانبًا وجملة من الجند .
« لیشعب » فی القاموس : الشعب: التفریق والإفساد (4). والمراد: أرسلهم لإفساد أثر قبره علیه السلام وإبطاله .
«وعمل علی تتبّع» إلی آخره، والضمیر فی «عمل» و «قتل» عائدًا إلی المتوکّل، أی: سعی بالجدّ فی التفحّص عن شیعة علیّ بن أبی طالب علیه السلام للإضرار بهم إلی أن قتل ولم یبلغ ما کان من انطماس أثر قبره علیه السلام واضمحلاله .
[ 6 - ] وروی أیضًا فی الجزء المذکور عن والده المعظّم عن ابن خشیش، قال:
حدّثنی أبوالفضل، قال : حدّثنی عبدالرزّاق بن سلیمان بن غالب الأزدی [بأرتاح] (5)، قال : حدّثنی عبداللَّه بن رابیة (6) الطوری، قال:
حججت سنة سبع وأربعین ومائتین، فلمّا صدرت من الحجّ صرت إلی
ص:218
العراق، فزرت أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام علی حال خیفة من السلطان، وزرته، ثمّ توجّهت إلی زیارة الحسین علیه السلام، فإذا هو قد حرثت أرضه ومخر فیها الماء، وأرسلت الثیران العوامل فی الأرض، فبعینی وبصری کنت أری الثیران تساق فی الأرض، فتنساق لهم حتّی إذا حاذت مکان القبر حادت عنه یمینًا وشمالًا، فتضرب بالعصی الضرب الشدید فلا ینفع ذلک فیها، ولا تطأ القبر بوجه ولا سبب، فما أمکننی الزیارة، فتوجّهت إلی بغداد، وأنا أقول فی ذلک :
تاللَّه إن کانت أمیّة قد أتت
قتل ابن بنت نبیّها مظلومًا
فلقد أتاک بنو أبیه بمثلها
هذا لعمرک قبره مهدومًا
أسفوا علی أن لا یکونوا شایعا (1)
فی قتله فتتبعوه رمیمًا
فلمّا قدمت بغداد سمعت الهائعة (2)، فقلت : ما الخبر ؟ قالوا : سقط الطائر بقتل جعفر المتوکّل، فعجبت لذلک وقلت : إلهی لیلة بلیلة (3).
[ 7 - ] وفی البحار:
أقول: وجدت فی بعض مؤلّفات أصحابنا ... ؛
إلی أن قال :
وروی أنّ المتوکّل من خلفاء بنی العبّاس کان کثیر العداوة، شدید البغض لأهل بیت الرسول صلی الله علیه وآله، وهو الّذی أمر الحارثین بحرث قبر
ص:219
الحسین علیه السلام وأن یخربوا بنیانه ویخفوا (1) آثاره وأن یجروا علیه الماء من النهر العلقمی بحیث
لایبقی (2) له أثر ولا أحد یقف له علی خبر، وتوعد الناس بالقتل لمن زار قبره، وجعل رصدًا من أجناده وأوصاهم: کلّ من وجدتموه یرید زیارة الحسین علیه السلام فاقتلوه، یرید بذلک إطفاء نور اللَّه وإخفاء آثار ذریّة رسول اللَّه.
فبلغ الخبر إلی رجل من أهل الخیر یقال له: زید المجنون، ولکنّه ذو عقل سدید، ورأی رشید، وإنّما لقّب بالمجنون لأنّه أفحم کلّ لبیب وقطع حجّة کلّ أدیب، وکان لا یعی من الجواب، ولا یملّ من الخطاب، فسمع بخراب بنیان قبر الحسین علیه السلام وحرث مکانه، فعظم ذلک علیه واشتدّ حزنه وتجدّد مصابه بسیّده الحسین علیه السلام، وکان مسکنه یومئذ بمصر.
فلمّا غلب علیه الوجد والغرام لحرث قبر الإمام علیه السلام، خرج من مصر ماشیًا هائمًا علی وجهه شاکیًا وجده إلی ربّه، وبقی حزینًا کئیبًا حتّی بلغ الکوفة، وکان البهلول یومئذ بالکوفة، فلقیه زید المجنون وسلّم علیه، فردّ علیه السلام، فقال له البهلول: من أین لک معرفتی فلم ترنی قطّ ؟
فقال زید : یا هذا اعلم أنّ قلوب المؤمنین جنود مجنّدة، ما تعارف منها ائتلف، وما تناکر منها اختلف.
فقال له البهلول : یا زید ما الّذی أخرجک من بلادک بغیر دابّة ولا مرکوب؟ فقال: واللَّه ما خرجت إلّا من شدّة وجدی وحزنی، وقد بلغنی أنّ هذا اللعین أمر بحرث قبر الحسین علیه السلام وخراب بنیانه وقتل زوّاره،
ص:200
فهذا الّذی أخرجنی من موطنی ونقص عیشی وأجری دموعی وأقل هجوعی . فقال البهلول : وأنا واللَّه کذلک، فقال له : قم بنا نمضی إلی کربلاء لنشاهد قبور أولاد علیّ المرتضی.
قال: فأخذ کلّ بید صاحبه حتّی وصلا إلی قبر الحسین علیه السلام وإذا هو علی حاله لم یتغیّر، وقد هدموا بنیانه، وکلّما أجروا علیه الماء غار وحار واستدار بقدرة العزیز الجبّار، ولم یصل قطرة واحدة إلی قبر الحسین علیه السلام، وکان القبر الشریف إذا جاءه الماء یرتفع أرضه بإذن اللَّه تعالی.
فتعجّب زید المجنون ممّا شاهده وقال: انظر یا بهلول! یریدون لیطفئوا نور اللَّه بأفواههم ویأبی اللَّه إلّا أن یتمّ نوره ولو کره المشرکون (1).
قال : ولم یزل المتوکّل یأمر بحرث قبر الحسین علیه السلام مدّة عشرین سنة والقبر علی حاله لم یتغیّر، ولا یعلوه قطرة من الماء، فلمّا نظر الحارث إلی ذلک قال: آمنت باللَّه وبمحمّد رسول اللَّه، [واللَّه لأهربن علی وجهی وأهیم فی البراری ولاأحرث قبر الحسین ابن بنت رسول اللَّه] (2)، وإنّی مدّة عشرین سنة أنظر آیات اللَّه وأشاهد براهین آل بیت رسول اللَّه ولا أتعظ ولا أعتبر.
ثمّ إنّه حلّ النیران وطرح الفدان وأقبل یمشی نحو زید المجنون وقال له: من أین أقبلت یا شیخ ؟ قال : من مصر، فقال له : ولأیّ شی ء جئت إلی
ص:221
هنا وإنّی (1) لأخشی علیک من القتل . فبکی زید وقال : واللَّه قد بلغنی حرث قبر الحسین علیه السلام فأحزننی ذلک وهیج حزنی ووجدی .
فانکبّ الحارث علی أقدام زید یقبّلهما وهو یقول : فداک أبی وأمّی، فواللَّه یا شیخ من حین ما أقبلت إلیّ أقبلت إلیّ الرحمة واستنار قلبی بنور اللَّه، وإنّی آمنت باللَّه ورسوله، وإنّ لی مدّة عشرین سنة وأنا أحرث هذه الأرض، وکلّما أجریت الماء إلی قبر الحسین علیه السلام غار وحار واستدار، ولم یصل إلی قبر الحسین علیه السلام منه قطرة، وکأنّی کنت فی سکر وأفقت الآن ببرکة قدومک لی (2).
فبکی زید وتمثّل بهذه الأبیات:
تاللَّه إن کانت أمیة قد أتت
قتل ابن بنت نبیّها مظلومًا
فلقد أتاه بنو أبیه بمثله
هذا لعمرک قبره مهدومًا
أسفوا علی أن لا یکونوا شارکوا
فی قتله فیتبعوه (3) رمیمًا
فبکی الحارث وقال : یا زید قد أیقظتنی من رقدتی، وأرشدتنی من غفلتی، وها أنا الآن ماض إلی المتوکّل بسرّ من رأی، أعرفه بصورة الحال إن شاء أن یقتلنی وإن شاء أن یترکنی ؛ فقال له زید : وأنا أیضًا أسیر معک إلیه وأساعدک علی ذلک.
قال : فلمّا دخل الحارث إلی المتوکّل وخبره بما شاهده (4) من برهان قبر الحسین علیه السلام استشاط غیظًا وازداد بغضًا لأهل بیت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله
ص:222
[وأمر بقتل الحارث] (1) وأمر أن یشدّ فی رجله حبل، ویسحب علی وجهه فی الأسواق، ثمّ یصلب فی مجتمع الناس، لیکون عبرة لمن اعتبر، ولا یبقی أحد یذکر أهل البیت بخیر أبدًا.
وأمّا زید المجنون، فإنّه ازداد حزنه واشتدّ عزاؤه وطال بکاؤه وصبر حتّی أنزلوه من الصلب وألقوه علی مزبلة هناک، فجاء إلیه زید، فاحتمله إلی الدجلة، فغسله (2) وکفنه وصلّی علیه ودفنه، وبقی ثلاثة أیّام لایفارق قبره، وهو یتلو کتاب اللَّه عنده.
فبینما هو ذات یوم جالس إذ سمع صراخًا عالیًا، ونوحًا شجیًا، وبکاءً عظیمًا، ونساءً بکثرة منشرات الشعور، مشقّقات الجیوب، مسوّدات الوجوه، ورجالًا بکثرة یندبون بالویل والثبور، والناس کافّة فی اضطراب شدید، وإذا بجنازة محمولة علی أعناق الرجال وقد نشرت لها الأعلام والرایات، والناس من حولها أفواجًا قد انسدّت الطرق من الرجال والنساء .
قال زید : فظننت أنّ المتوکّل قد مات، فتقدّمت إلی رجل منهم وقلت له: من یکون هذا المیّت ؟ فقال : هذه [جنازة] (3) جاریة المتوکّل، وهی جاریة سوداء حبشیّة وکان اسمها ریحانة، وکان یحبّها حبًّا شدیدًا.
ثمّ إنّهم عملوا لها شأنًا عظیمًا ودفنوها فی قبر جدید، وفرشوا فیه الورد والریاحین والمسک والعنبر، وبنوا علیها قبّة عالیة .
ص:223
فلمّا نظر زید إلی ذلک ازدادت أشجانه، وتصاعدت نیرانه، وجعل یلطم وجهه ویمزق أطماره، ویحثی التراب علی رأسه، وهو یقول :
واویلاه وا أسفاه علیک یا حسین، أتقتل بالطفّ غریبًا وحیدًا ظمآنًا شهیدًا، وتسبی نساؤک وبناتک وعیالک، وتذبح أطفالک، ولم یبک علیک أحد من الناس، وتدفن بغیر غسل ولا کفن، ویحرث بعد ذلک قبرک لیطفئوا نورک وأنت ابن علیّ المرتضی، وابن فاطمة الزهراء، ویکون هذا الشأن العظیم لموت جاریة سوداء، ولم یکن الحزن والبکاء لابن محمّد المصطفی.
قال : ولم یزل یبکی وینوح حتّی غشی علیه، والناس کافّة ینظرون إلیه، فمنهم من رقّ علیه (1)، ومنهم من جنی علیه، فلمّا أفاق من غشوته أنشد یقول:
أیحرث بالطفّ قبر الحسین
ویعمر قبر بنی الزانیة
لعلّ الزمان بهم قد یعود
ویأتی بدولتهم ثانیة
ألا یلعن (2) اللَّه أهل الفساد
ومن یأمن الدنیّة الفانیة
قال : إنّ زیدًا کتب هذه الأبیات فی ورقة وسلّمها لبعض حجاب المتوکّل.
قال: فلمّا قرأها اشتدّ غیظه وأمر باحضاره، فأحضر وجری بینه وبینه من الوعظ والتوبیخ ما أغاظه حتّی أمر بقتله، فلمّا مثل بین یدیه سأله
ص:224
عن أبی تراب من هو ؟ - استحقارًا له - ؛ فقال : واللَّه إنّک عارف به وبفضله وشرفه وحسبه ونسبه، فواللَّه ما یجحد فضله إلّا کلّ کافر مرتاب، ولا یبغضه إلّا کلّ منافق کذّاب ؛ وشرع یعدّد فضله ومناقبه حتّی ذکر منها ما أغاظ المتوکّل فأمر بحبسه، فحبس .
فلمّا اشتدّ (1) الظلام وهجع، جاء إلی المتوکّل هاتف و رفسه برجله وقال له: قم وأخرج زیدًا من حبسه، وإلّا أهلکک اللَّه عاجلًا ؛ فقام هو بنفسه، وأخرج زیدًا من حبسه، وخلعه (2) خلعة سنیة، وقال له : اُطلب ما ترید، قال: أرید عمارة قبر الحسین علیه السلام وأن لا یتعرّض أحد لزوّاره .
فأمر له بذلک، فخرج من عنده فرحًا مسرورًا وجعل یدور فی البلدان وهو یقول: من أراد زیارة قبر (3) الحسین علیه السلام فله الأمان طول الأزمان (4).
توضیح
قال فی القاموس:
النیر: الخشبة الّتی علی عنق الثور بأداتها، جمعه: أنیار ونیران (5).
وفیه :
الفدان کسحاب وشداد: الثوران یقرن بینهما (6) للحرث (7).
ص:225
إذا علمت ذلک فلنعد إلی ما کنّا فیه، فنقول: هذا ما وصل إلینا من جفاء المتوکّل وجوره علی قبره علیه السلام، ولیس فیها دلالة علی وقوف الماء فی محلّ الجدران الّذی حدّوا الصحن الشریف به الآن، بل الظاهر منها تجاوز الماء عن الحدّ المذکور ووصوله إلی قرب القبر الشریف، ثمّ حیرانه ووقوفه ؛ فما ذکره شیخنا البهائی - مکّنه اللَّه تعالی المکان العالی - فی العبارة السالفة غیر معلوم الصحّة.
ثمّ إنّ المصرّح به فی کلام المسعودی انّ انتقال الخلافة إلی المتوکّل فی سنة اثنتین و ثلاثین و مائتین، و قتل فی سنة سبع و أربعین و مائتین ؛ قال فی مروج الذهب:
بویع جعفر بن محمّد بن هارون، ولقّب بالمنتصر باللَّه ؛ فلمّا کان فی الیوم الثانی لقّبه ابن أبی داود (1) : المتوکّل علی اللَّه، وذلک فی الیوم الّذی مات فیه أخوه الواثق، وهو یوم الأربعاء لستّ بقین من ذی الحجّة سنة اثنتین وثلاثین ومائتین ؛ ویکنّی بأبی الفضل.
وبویع له وهو ابن سبع وعشرین سنة وأشهر، وقتل وهو ابن إحدی وأربعین سنة. [ وقیل: انّه قتل وهو ابن أربع وأربعین سنة ] (2)، وکان (3) خلافته أربع عشرة سنة وتسعة أشهر وتسع لیال ؛ وأمّه أمّ ولد خوارزمیّة یقال لها: شجاع ؛ وقتل لیلة الأربعاء لثلاث خلون من شوّال سنة سبع
ص:226
وأربعین ومائتین، إنتهی (1).
وصرّح فی حبیب السیر بأنّ المتوکّل فی سنة ستّ وثلاثین أمر بتخریب قبر الحسین علیه السلام ومنع الناس عن زیارته علیه السلام، قال :
در سنه ستّ وثلاثین ومائتین فتح بن خاقان نزد متوکّل اعتبار تمام یافته، در تمشیت امور ملک ومال به استقلال دخل نمود، وهم در این سال متوکّل از غایت شقاوت حکم کرد که فرق انام را از طواف مراقد فایض الأنوار حیدر کرّار واولاد بزرگوارش علیهم السلام منع کنند وفرمود تا روضه امام حسین وشهداء کربلاء را هموار ساخته، جهت زراعت آب در آن بندند .
ودر تاریخ گزیده مسطور است که هر چند فرمان برانِ آن سر خیل اهل عصیان سعی نمودند آب در مواضع قبر معطّر آن امام عالی گهر وسایر شهیدان عترتِ طاهره خیر البشر جریان نیافت، واین معنی سبب حیرت خلایق گشته، إنتهی (2).
بنا بر آنچه در کلام مسعودی مذکور شد که انتقال خلافت به متوکّل در چه سال بوده ومدّت خلافت او چهارده سال ونه ماه وکسری بوده وبه مقتضای آنچه در عبارت «حبیب السیر» مذکور شده که در سنه ثلاثین ومائتین امر به تخریب قبر شریف نموده، ده سال و کسری در این عمل قبیح اصرار داشته ؛ الحمد للَّه ربّ العالمین در هیچ حال به مطلب نرسید .
واستداره آب وحیران آن به محلّ دیوارِ صحن در هیچ یک از حکایات
ص:227
سابقه مشخّص نشده، بلکه ظاهر از آنها خلاف آن است - چنانچه تنبیه به آن شد - پس کلام شیخنا البهائی صحّت آن مشخّص نیست .
ومخفی نماند آنچه در این مقام مذکور شد، مخالف است با آنچه در قضیّه زید مجنون وحارث - یعنی زارع - مذکور شد که متوکّل بیست سال سعی واهتمام نمود در تخریب قبر شریف کما لا یخفی .
وقد اتّضح من جمیع ما ذکر انّ المطلب المدلول علیه بکلام شیخنا البهائی - نوّر اللَّه تعالی روحه - غیر تمام کما فصّلنا، بل الظاهر عدم امکان إثباته، لظهور عدم تحقّق الجدران المحدّد للصحن الشریف فی ذلک الزمان، بل لم یکن هناک إلّا الأرض، فمن أین یمکن أن یدّعی أحد انّ الماء استدار فی ذلک المکان ولم یتجاوز عنه مع ما عرفت من انّ الظاهر من الحکایات السابقة خلافه ؟!
ثمّ علی فرض التسلیم نقول: إنّ ذلک انّما یتمّ إذا لم یطلق لفظ الحائر علی ذلک المکان الشریف قبل ذلک الوقت، وهو غیر صحیح لوجود ذلک فی الأخبار المرویّة عن مولانا الصادق علیه السلام ؛
وذلک وقت إمامة الهادی علیه السلام ؛ واحتمال اطلاق اللفظ من مولانا الصادق علیه السلام للعلّة الّتی تتحقّق فیما بعد مدّة طویلة، ممّا لایقبله الطباع السلیمة.
ثمّ إنّ الحدیث المذکور وإن کان مرویًّا فی الفقیه من غیر سند، لکن رواه فی کامل الزیارة بسند صحیح، قال:
حدّثنی محمّد بن عبداللَّه بن جعفر الحمیری، عن أبیه، عن أحمد بن أبی عبداللَّه البرقی، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: من الأمر المذخور إتمام الصلاة فی أربعة مواطن: بمکّة، والمدینة، ومسجد الکوفة، والحَیْر (1).
والراوی - وهو المعبّر عنه بقول : بعض أصحابنا - وإن لم یکن معلومًا، لکنّه غیر مضرّ، لکون الراوی عنه حمّاد بن عیسی، وهو من أصحاب الإجماع، والطریق إلیه صحیح، والمذکور فیه وإن کان لفظ الحَیْر، لکن الحَیْر والحَائِر هنا سواء (2).
[ 2 - ] و فی باب الثمانین من أبواب کامل الزیارة :
حدّثنی محمّد بن جعفر الرزاز الکوفیّ، عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن عبدالرّحمن بن أبی نجران، عن یزید بن إسحاق، عن الحسن بن عطیة، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إذا دخلت الحائر فقل:
اللهمّ انّ هذا مقام کرمتنی به وشرّفتنی به، اللهمّ فاعطنی فیه رغبتی علی حقیقة إیمانی بک وبرسلک، سلام علیک یابن رسول اللَّه، وسلام
ص:229
علی ملائکته فیما تروح به الرائحات الطاهرات لک وعلیک، وسلام علی ملائکة اللَّه المقرّبین، وسلام علی المسلّمین لک بقلوبهم الناطقین لک بفضلک وألسنتهم، أشهد انّک صادق صدّیق صدقت فیما دعوت إلیه وصدقت فیما أتیت به، وانّک ثار اللَّه (1) فی الأرض من الدم الّذی لایدرک ثاره من الأرض إلّا بأولیائک. اللهمّ حبّب إلیّ مشاهدهم وشهادتهم (2) حتّی تلحقنی بهم، وتجعلنی لهم فرطًا (3) وتابعًا فی الدنیا والآخرة.
ثمّ تمشی قلیلًا وتکبّر سبع تکبیرات، ثمّ تقوم بحیال القبر وتقول:
سبحان الّذی سبّح له الملک والملکوت، وقدست بأسمائه جمیع خلقه، وسبحان الملک القدّوس ربّ الملائکة والروح، اللهمّ اکتبنی فی وفدک إلی خیر بقاعک وخیر خلقک، اللهمّ العن الجبت والطاغوت والعن أشیاعهم وأتباعهم . اللهمّ اشهدنی مشاهد الخیر کلّها مع أهل بیت نبیّک، اللهمّ توفّنی مسلمًا واجعل لی قدمًا مع الباقین الوارثین الّذین یرثون الأرض من عبادک الصالحین .
ثمّ تکبّر خمس تکبیرات، ثمّ تمشی قلیلًا وتقول :
اللهمّ إنی بک مؤمن وبوعدک موقن، اللهمّ اکتب لی إیمانًا وثبّته فی قلبی، اللهمّ اجعل ما أقول بلسانی حقیقته فی قلبی وشریعته فی عملی.
ص:230
اللهمّ اجعلنی ممّن له مع الحسین علیه السلام قدمًا ثابتًا، واثبتنی فیمن استشهد معه.
ثمّ کبّر ثلاث تکبیرات وترفع یدیک حتّی تضعهما معًا علی القبر (1)، ثمّ تقول:
أشهد انّک طهر طاهر من طهر طاهر، طهرت لک البلاد (2)، وطهرت أرض ائت (3) بها وطهر حرمک، أشهد انّک أمرت بالقسط ودعوت إلیه، وانّک ثار اللَّه فی أرضه حتّی یستثیر لک من جمیع خلقه.
ثمّ ضع خدیک جمیعًا علی القبر ثمّ تجلس وتذکر اللَّه بما شئت، وتوجّه إلی اللَّه فیما شئت أن تتوجّه، ثمّ تعود وتضع یدیک عند رجلیه ثمّ تقول:
صلوات اللَّه علی روحک و علی بدنک، صدقت و أنت الصادق المصدّق، و قتل اللَّه من قتلک بالأیدی والألسن.
ثمّ تقبل إلی علیّ ابنه فتقول ما أحببت، ثمّ تقوم قائمًا فتستقبل (4) القبور قبور الشهداء ؛ إلی آخر ما فیه (5).
وفیه مع اطلاق الحائر علی الموضع الشریف من مولانا الصادق علیه السلام، دلالة علی بطلان القول بانّ الحائر هو : ما أحاط علیه جدران الصحن الشریف، لوضوح أنّ الظاهر من قوله علیه السلام: «إذا دخلت الحائر فقل» مع قوله علیه السلام: «ثمّ تمشی قلیلًا وتکبّر سبع تکبیرات ثمّ تقوم بحیال القبر» إلی قوله علیه السلام: «وترفع یدیک ثمّ تضعهما
ص:231
معًا علی القبر»، انّ الدخول فی الحائر یتحقّق فیما یقرب من القبر الشریف جدًّا کباب الرواق مثلًا، فلایتمّ القول بانّ الحائر محاطٌ بالجدران للصحن الشریف.
ولیس فی سنده من یتأمّل فیه، عدا محمّد بن جعفر الرزاز الکوفی و یزید بن إسحاق والحسن بن عطیّة، والکلّ عندی مقبول الروایة ؛ أمّا محمّد بن جعفر فلما نبّهنا علیه فی أوائل المبحث .
وأمّا یزید بن إسحاق، فمقتضی التحقیق أن یعدّ حدیثه من الصحاح - کما بیّناه فی المجلّد الخامس من مجلّدات مطالع الأنوار (1) - لأنّ شیخنا الشهید الثانی وثّقه فی أواخر شرح الدرایة حیث قال:
إن اتّفقت الأسماء خطًا، واختلفت نطقًا، فهو [ النوع ] (2) الّذی یقال له: المؤتلف والمختلف .
إلی أن قال:
مثل: برید ویزید، الأوّل: بالباء والراء المهملة (3)، والثانی: بالیاء المثنّاة والزای ؛ وکلّ منهما یطلق علی جماعة .
إلی أن قال:
ص:232
وهؤلاء کلّهم ثقات (1).
والعلّامة - أحلّه اللَّه تعالی محلّ الکرامة - صحّح طریق شیخنا الصدوق إلی هارون بن حمزة، وهو اشتمل علیه، قال فی الخلاصة :
وإلی هارون بن حمزة الغنوی صحیح (2).
قال شیخنا الصدوق فی مشیخة الفقیه:
وما کان فیه عن هارون بن حمزة الغنوی، فقد رویته عن محمّد بن الحسن رضی الله عنه، عن محمّد بن الحسن الصفّار، عن محمّد بن الحسین بن (3) أبی الخطاب، عن یزید بن إسحاق شعر، عن هارون بن حمزة الغنوی (4).
وأورد فی القسم الأوّل المختصّ بمن کان معتمدًا عنده فقال:
یزید بن إسحاق انّه کان من أرفع الناس لهذا الأمر (5).
وفیه دلالة علی مدح بلیغ. وفی بعض النسخ: من أدفع الناس، بالدال المهملة، وربما یکون المراد منه انّه کان یدفع حجج الناس لإثبات هذا الأمر.
لکن ثقة الإسلام أورد : « زید بن إسحاق » مکان : « یزید بن إسحاق »، قال فی الباب السالف:
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی نجران، عن زید بن إسحاق، عن الحسن بن عطیة، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إذا فرغت من السلام علی
ص:233
الشهداء فائت قبر أبی عبداللَّه علیه السلام فاجعله بین یدیک، ثمّ تصلّی ما بدا لک (1).
لکن لایبعد أن یقال: انّه من النسّاخ، والأصل کان: یزید بن إسحاق، مضافًا إلی انّه وجد فی حدیث آخر مشارک فی المضمون مع ما وجد فی ذیل الحدیث علی ما وجد فی الکامل .
وأمّا الحسن بن عطیة، فهو ثقة، وثّقه النجاشی وغیره (2) ؛ وفیه تحقیق أبرزناه فیما کتبناه فی تحقیق الدم الّذی یقع فی القدر ثمّ یغلی (3).
[ 1 - ] و ممّا یدلّ علی بطلان القول المذکور أیضًا : ما رواه أیضًا فی الباب المذکور من الکامل قال:
حدّثنی أبی وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن الحسن رحمهم اللَّه جمیعًا، عن سعد بن عبد اللَّه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن القاسم بن یحیی، عن الحسن بن راشد، عن الحسین بن ثویر بن أبی فاختة، قال:
ص:234
کنت أنا ویونس بن ظبیان والمفضّل بن عمر وأبو سلمة السراج جلوسًا عند أبی عبداللَّه علیه السلام، و کان المتکلّم منّا (1) یونس، و کان أکبرنا سنًّا، فقال له :
جعلت فداک انّی أحضر مجالس هؤلاء القوم - یعنی ولد س ا ب ع (2) - فما أقول ؟ قال : إذا حضرتهم (3) وذکرتنا فقل : اللهمّ أرنا الرخاء والسرور ؛ فإنّک تأتی علی کلّ ما ترید.
فقلت : جعلت فداک انّی کثیرًا ما أذکر الحسین علیه السلام فأیّ شی ء أقول؟ قال: قل: السلام علیک یا أبا عبداللَّه - تعید ذلک ثلاثًا - فانّ السلام یصل إلیه من قریب ومن بعید .
ثمّ قال : إنّ أبا عبداللَّه علیه السلام لمّا مضی بکت علیه السماوات السبع والأرضون السبع وما فیهنّ وما بینهنّ ومن ینقلب (4) فی الجنّة والنار من خلق ربّنا، وما یری وما لا یری بکی علی أبی عبداللَّه علیه السلام، إلّا ثلاثة أشیاء لم تبک علیه . قلت : جعلت فداک ما هذه الثلاثة أشیاء ؟ قال: لم تبک [ علیه ] (5) البصرة ولا دمشق ولا آل عثمان.
قال: قلت: جعلت فداک انّی أرید أن أزوره، فکیف أقول وکیف أصنع؟ قال: إذا أتیت أبا عبد اللَّه علیه السلام فاغتسل علی شاطئ الفرات، ثمّ البس ثیابک الطاهرة، ثمّ امش حافیًا، فإنّک فی حرم من حرم اللَّه ورسوله،
ص:235
بالتکبیر والتهلیل والتمجید والتعظیم للَّه کثیرًا والصلاة علی محمّد صلّی اللَّه علیه وآله وأهل بیته، حتّی تصیر إلی باب الحسین علیه السلام، ثمّ قل:
السلام علیک یا حجّة اللَّه وابن حجّته، السلام علیکم یا ملائکة اللَّه وزوّار قبر ابن نبیّ اللَّه.
ثمّ أخط عشر خطًا، فکبّر ثمّ قف فکبّر ثلاثین تکبیرة، ثمّ امش حتّی تأتیه من قبل وجهه، واستقبل وجهک بوجهه، واجعل القبلة بین کتفیک، ثمّ تقول :
السلام علیک یا حجّة اللَّه وابن حجّته، السلام علیک یا قتیل اللَّه وابن قتیله (1)، السلام علیک یا ثار اللَّه وابن ثاره ؛ إلی آخر ما هناک (2).
ورواه ثقة الإسلام فی الباب السالف عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن الحسین بن ثویر قال: کنت أنا ویونس بن ظبیان، إلی آخر ما مرّ عن الکامل (3).
وباقی رجال السند ظاهر، عدا القاسم بن یحیی و جدّه الحسن بن راشد، فنقول: أمّا القاسم بن یحیی، فالّذی یدلّ علی مدحه أمور :
منها: کونه ممّن للصدوق إلیه طریق.
ومنها: روایة أحمد بن محمّد بن عیسی کما فی سند الحدیث، وطریق الصدوق إلی القاسم بن یحیی و غیرهما عنه .
ومنها: کونه ذا کتاب یعتنی بذکر الطریق إلیه النجاشی وشیخ الطائفة .
فیمکن عدّ حدیثه من الحسان، فما صدر من العلّامة - قدّس اللَّه تعالی روحه - من إیراده فی القسم الثانی و تضعیفه (1)، فلیس علی ما ینبغی، والظاهر انّه عدل (2) فی ذلک علی ما صدر من ابن الغضائری (3)، لکن لا یخفی ما فیه .
وأمّا الحسن بن راشد (4)، فیدلّ علی مدحه أیضًا أمور:
منها: روایة ابن أبی عمیر عنه کما فی باب: «الحائض تقضی الصوم ولاتقضی الصلاة» من طهارة الکافی (5)، وکما فی باب: «تأخیر صیام الثلاثة الأیّام من الشهر إلی الشتاء» من کتاب صومه (6)، وغیرهما (7) ؛ وقد قال شیخ الطائفة فی
ص:237
العدّة: إنّه (1) لا یروی إلّا عن ثقة (2).
ومنها: کونه ممّن لشیخنا الصدوق إلیه طریق .
ومنها: روایته عن جماعة من أعیان الطائفة وعظمائهم، کمحمّد بن مسلم وأبی بصیر - کما فی حدیث الأربعمائة المرویّ فی أواخر الخصال (3) - والحسین بن ثویر بن أبی فاختة - کما فی هذا الحدیث - فحدیثه معدود من الحسان.
[
ممّا یدلّ علی بطلان القول الأوّل أیضًا ]
[ 2 - ] و یقرب من ذلک ما رواه شیخ الطائفة فی المصباح عن صفوان بن مهران قال :
استأذنت الصادق علیه السلام لزیارة مولانا الحسین علیه السلام فسألته عن أن یعرفنی ما أعمل علیه، فقال : یا صفوان صم ثلاثة أیّام قبل خروجک، واغتسل فی الیوم الثالث، ثمّ أجمع إلیک أهلک، ثمّ قل :
اللهمّ إنّی أستودعک الیوم نفسی وأهلی ومالی وولدی ومن کان منّی
ص:238
بسبیل الشاهد منهم والغائب، اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد، واحفظنا بحفظ الإیمان واحفظ علینا، اللهمّ اجعلنا فی حرزک، ولا تسلبنا نعمتک، ولاتغیّر ما بنا من عافیتک، وزدنا من فضلک، إنّا إلیک راغبون ؛ اللهمّ إنّی أعوذ بک من وعثاء السفر، ومن کآبة المنقلب، ومن سوء المنظر فی [النفس] (1) والأهل والمال والولد ؛ اللهمّ ارزقنا حلاوة الإیمان وبرد المغفرة، وآمنّا من عذابک، إنّا إلیک راغبون، وآتنا من لدنک رحمة، إنّک علی کلّ شی ء قدیر .
فإذا أتیت الفرات - یعنی شریعة الصادق علیه السلام بالعلقمی - فقل :
اللهمّ أنت خیر من وفد إلیه الرجال، وأنت سیّدی أکرم مقصود وأفضل مزور وقد جعلت لکلّ زائر کرامة ولکلّ وافد تحفة، فأسألک أن تجعل تحفتک إیّای فکاک رقبتی من النار، وقد قصدت ولیّک وابن نبیّک و صفیّک وابن صفیّک ونجیک وابن نجیک وحبیبک وابن حبیبک، اللهمّ فاشکر سعیی وارحم مسیری إلیک بغیر منّ منّی علیک، بل لک المنّ علیّ إذ جعلت لی السبیل إلی زیارته، وعرّفتنی فضله وحفظتنی فی اللیل والنهار حتّی بلغتنی هذا المکان، اللهمّ فلک الحمد علی نعمائک کلّها، ولک الشکر علی مننک کلّها .
ثمّ اغتسل من الفرات، فإنّ أبی حدّثنی عن آبائه علیهم السلام قال : قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: إنّ ابنی هذا الحسین یقتل بعدی علی شاطئ الفرات، ومن (2) زاره واغتسل من الفرات تساقطت خطایاه کهیئة یوم ولدته أمّه.
ص:239
فإذا اغتسلت، فقل فی غسلک:
بسم اللَّه وباللَّه، اللهمّ اجعله نورًا وطهورًا و حرزًا و شفاءً من کلّ داء وسقم وآفة وعاهة، اللهمّ طهّر به قلبی واشرح به صدری وسهّل لی به أمری.
فإذا فرغت من غسلک فالبس ثوبین طاهرین، وصلّ رکعتین خارج المشرعة (1)، وهو المکان الّذی قال اللَّه عزّوجلّ : « وفی الأرض قطع متجاورات وجنّات من أعناب وزرع ونخیل صنوان وغیر صنوان یسقی بماء واحد ونفضّل بعضها علی بعض فی الأکل » (2).
فإذا فرغت من صلاتک فتوجّه نحو الحائر وعلیک السکینة والوقار، وقصّر خطاک، فإنّ اللَّه تعالی یکتب لک بکلّ خطوة حجّة وعمرة، وسر خاشعًا قلبک باکیة عینک، وأکثر من التکبیر والتهلیل والثناء علی اللَّه عزّوجلّ والصلاة علی النبیّ صلی الله علیه وآله والصلاة علی الحسین خاصّة، والعن علی من قتله والبراءة ممّن أسّس ذلک علیه.
فإذا أتیت باب الحائر فقف، وقل :
اللَّه أکبر کبیرًا، والحمد للَّه کثیرًا، وسبحان اللَّه بکرة وأصیلًا، والحمد للَّه الّذی هدانا لهذا وما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا اللَّه لقد جائت رسل ربّنا بالحقّ.
إلی أن قال علیه السلام : ثمّ تأتی باب القبة وقف من حیث یلی الرأس وقل (3).
ص:240
وجه استفادة بطلان القول بانّ الحائر هو ما دار علیه جدران الصحن، من هذا الحدیث والحدیث السابق علیه ظاهر، لأنّ قوله علیه السلام : «فإذا أتیت باب الحائر» مع قوله علیه السلام: «ثمّ تأتی باب القبة» غیر ملائم لذلک القول، لکون الظاهر منه انّ باب الحائر هو الموضع القریب من القبر الشریف أقرب ممّا یحدّ بجدران الصحن کما لایخفی.
ثمّ لایخفی انّه ینبغی أن یراد من الباب فی قوله علیه السلام: «إذا أتیت باب الحائر» فی هذا الحدیث وما قبله: أوّل الحائر، لا الباب المعهود، إذ المخاطب بالقول المذکور هو صفوان بن مهران، وهو من أصحاب مولانا الصادق والکاظم علیهما السلام ؛ والظاهر انّه لیس فی ذلک الزمان هناک باب ولا عمارة، کما علمت من الحکایات السابقة المشتملة لجور المتوکّل وظلمه علی قبره علیه السلام.
ویرشدک إلیه مضافًا إلیها: ما رواه الشیخ السعید أبو علیّ الحسن بن شیخ الطائفة فی الجزء المذکور من أمالیه، عن والده المعظّم، عن محمّد بن علیّ ابن خشیش، عن محمّد بن عبداللَّه، قال :
حدّثنا محمّد بن علیّ بن هاشم الآبلی، قال: حدّثنا الحسن بن أحمد بن
ص:241
النعمان الوجیهی الجوزجانی نزیل قرمس (1) وکان قاضیها، قال : حدّثنی یحیی بن المغیرة الرازی، قال:
کنت عند جریر ابن عبدالحمید إذ جاءه رجل من أهل العراق، فسأله جریر عن خبر الناس، فقال: ترکت الرشید وقد کرب قبر الحسین علیه السلام وأمر أن تقطع السدرة الّتی فیه، فقطعت.
قال : فرفع جریر یدیه، فقال: اللَّه أکبر، جاءنا فیه حدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله أنّه قال: لعن اللَّه قاطع السدرة - ثلاثًا - فلم نقف علی معناه حتّی الآن، لأنّ القصد بقطعه تغییر قبر (2) الحسین علیه السلام حتّی لایقف الناس [علی قبره] (3).
والظاهر منه انّ علامة قبره علیه السلام تلک الشجرة، وأراد بقطعها انطماس العلامة ؛ فلو کانت هناک عمارة لم یکن لقطع الشجرة تأثیر فی ذلک، فتأمّل .
والحاصل: انّ المراد من باب الحائر فی قوله علیه السلام: «فإذا أتیت باب الحائر» أوّل الحائر، فالمراد: إذا دخلت الحائر، کما فی الزیارة الکبیرة الّتی رواها فی الکامل أیضًا عن أبی حمزة الثمالی عن مولانا الصادق علیه السلام، قال فی جملتها:
ثمّ ادخل الحَیْر (4) وقل حین تدخل: السلام علی ملائکةاللَّه المقرّبین (5).
ومنه یظهر أیضًا انّ تحدید الحائر بما أحاط علیه جدران الصحن الشریف لیس بصحیح .
ص:242
والحاصل: انّ قوله علیه السلام: «إذا أتیت باب الحائر» لایمکن حمله علی ظاهره لما علمت من انتفاء العمارة هناک فی عصر مولانا الصادق علیه السلام.
ویرشدک إلیه مضافًا إلی ما ذکر : انتفاء العمارة فی ذلک الزمان علی مدفن مولانا أمیرالمؤمنین علیه السلام، کما هو المدلول علیه بما ذکره الدیلمی رحمه الله فی مناقبه (1)، قال:
وأمّا کیفیّة دفنه - أی أمیرالمؤمنین علیه السلام - فهو لمّا قبض علیه السلام وغسل وکفن، اُخرج إلی مسجد الکوفة أربع توابیت وصلّی علیها، ثمّ اُدخل تابوت إلی البیت، والثلاثة الباقیة منها ما بُعث إلی جهة بیت اللَّه الحرام، ومنها ما حمل (2) إلی مدینة الرسول، ومنها ما نقل إلی بیت المقدّس، وفعل ذلک لإخفائه علیه السلام، ویأتی سبب ذلک.
وکان علیه السلام قال لولدیه الحسن والحسین علیهما السلام عند الوفاة : إذا أنا متّ
ص:243
فاحملانی علی سریری، وانتظرا حتّی إذا ارتفع لکما مقدّم السریر فاحملا مؤخّره . [ قال من حضر من خواصّه : ] (1) فلمّا مضی الربع (2) من اللیل قام الحسن والحسین علیهما السلام وخواصّهما وارتفع مقدّم السریر فحملا مؤخّره.
قال من حضر من خواصّهم: کنّا حال حمل الجنازة نسمع دوی الملائکة بالتسبیح والتکبیر والتهلیل، وناطقًا لنا بالتعزیة یقول: أحسن اللَّه لکم العزاء فی سیّدکم وحجّة اللَّه علی خلقه .
حتّی أتینا الغریّین فإذا صخرة بیضاء تلمع نورًا، فوضع المقدّم عندها فوضعنا المؤخّر، وحفرنا الصخرة فإذا ساجة مکتوب علیها: « هذا قبر ادّخره نوح النبیّ علیه السلام لوصیّ محمّد صلی الله علیه وآله قبل الطوفان بسبعمائة عامّ ».
فدفنّاه علیه السلام هناک واُخفی قبره الشریف، وبقی مخفیًّا إلی زمان الرشید، وظهر فی زمانه .
وکیفیّة ظهوره ما روی عن عبداللَّه بن حازم قال: خرجنا یومًا مع الرشید من الکوفة وهو یتصیّد، فصرنا إلی ناحیة الغری (3) فرأینا ظباء، فأرسلنا [علیها] (4) الصقور والکلاب فجاولتها ساعة، ثمّ لجأت الظباء إلی أکمة (5) فسقطت علیها، فتراجعت الصقور والکلاب عنها، فتعجبّ الرشید من ذلک.
ص:244
ثمّ إنّ الظباء هبطت من الأکمة فسقطت الطیور والکلاب علیها، فرجعت الظباء إلی الأکمة فتراجعت الکلاب عنها مرّة ثانیة، ثمّ فعلت ذلک مرّة أخری، فقال الرشید : ارکضوا إلی الکوفة فأتونی بأکبرها سنًّا، فاُتی بشیخ من بنی أسد، فقال [ له ] (1) الرشید : أخبرنی ما هذه الأکمة؟
فقال: حدّثنی أبی عن آبائه أنّهم کانوا یقولون : إنّ هذه الأکمة قبر علیّ بن أبی طالب علیه السلام، جعله اللَّه تعالی حرمًا لایأوی إلیه شی ء إلّا أمن.
فنزل هارون الرشید ودعا بماء وتوضّأ وصلّی عند الأکمة، وجعل یدعو ویبکی ویمرغ علیها وجهه، ثمّ أمر أن یبنی [ فیه ] (2) قبّة بأربعة أبواب، فبنی وبقی إلی أیّام السلطان عضد الدولة رحمه الله، فجاء وأقام فی ذلک الطرف قریبًا من سنة هو وعساکره، فبعث فاُتی بالصنّاع والأساتذة من الأطراف، وخرّب تلک العمارة وصرف أموالًا کثیرًا جزیلة، وعمّر عمارة جلیلة حسنة (3).
وأورده سیّدنا ابن طاوس فی فرحة الغریّ، فقال:
أخبرنی الشیخ المقتدی نجیب الدین یحیی بن سعید - أبقاه اللَّه - عن محمّد بن عبداللَّه بن زهرة، عن محمّد بن علیّ بن شهرآشوب، عن جدّه، عن الطوسی، عن محمّد بن محمّد بن النعمان المفید، قال : وروی محمّد بن زکریّا، قال : حدّثنی عبیداللَّه بن محمّد بن عائشة (4)، قال : حدّثنی عبداللَّه بن حازم، قال : خرجنا یومًا مع الرشید من الکوفة نتصیّد .
ص:245
إلی أن قال:
فنزل هارون ودعا بماء وتوضّأ وصلّی (1) عند الأکمة، وتمرغ علیها وجعل یبکی، ثمّ انصرفنا . قال محمّد بن عائشة : فکان قلبی لم یقبل (2) ذلک، فلمّا کان بعد ذلک حججت إلی مکّة فرأیت بها یاسرًا رحال الرشید، وکان یجلس معنا إذا طفنا.
فجری الحدیث إلی أن قال :
قال لی الرشید لیلة من اللیالی وقد قدمنا من مکّة فنزلنا الکوفة : یا یاسر قل لعیسی بن جعفر فلیرکب، فرکبا جمیعًا ورکبت معهما، حتّی إذا صرنا إلی الغریّین، فأمّا عیسی فطرح نفسه فنام، وأمّا الرشید فجاء إلی أکمة فصلّی عندها، فلمّا صلّی رکعتین دعا وبکی وتمرغ علی الأکمة، ثمّ [جعل] (3) یقول : یابن عمّ أنا واللَّه أعرف فضلک وسابقتک، وبک واللَّه جلست مجلسی الّذی أنا فیه، وأنت أنت، ولکن ولدک یؤذوننی ویخرجون علیّ، ثمّ یقوم فیصلّی .
ثمّ یعید (4) هذا الکلام ویدعوا ویبکی، حتّی إذا کان وقت السحر قال: یا یاسر أقم عیسی، فأقمته، فقال له (5) : یا عیسی قم فصلّ عند قبر ابن عمّک، قال له (6) : أی عمومتی هذا ؟ قال : هذا قبر علیّ بن أبی طالب علیه السلام. فتوضّأ وقام فصلّی (7)، فلم یزالا کذلک حتّی الفجر، فقلت : یا
ص:246
أمیر المؤمنین قد أدرکک الصبح، فرکبنا ورجعنا (1) إلی الکوفة .
قال سیّدنا ابن طاوس :
أقول: وذکر صفی الدین محمّد بن معد رحمه الله نحو هذا المتن فی روایة رواها فی بعض الکتب الحدیثیّة القدیمة، وأسنده بما (2) صورته قال: حدّثنا محمّد بن سهل، قال: حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی، قال : حدّثنی محمّد بن دینار العتبی، قال : حدّثنا عبیداللَّه بن محمّد بن عائشة، قال: حدّثنی عبیداللَّه (3) بن حازم بن خزیمة، قال: خرجنا مع الرشید من الکوفة نتصیّد، فصرنا إلی ناحیة الغریّین والثویة .
وذکر نحو المتن، فلمّا وصل إلی آخره زاد فیه بعد قوله «ورجعنا إلی الکوفة»:
ثمّ إنّ أمیرالمؤمنین خرج إلی الرقّة وأنا معه، فقال لی ذات لیلة ونحن بالرقّة وذلک بعد سنة : یا یاسر تذکّر لیلة الغریین ؟ قلت : نعم یا أمیرالمؤمنین، قال : أتدری قبر من ذاک؟ قلت : لا، قال : ذاک (4) قبر أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
فقلت: یا أمیرالمؤمنین تفعل هذا بقبره وتحبس ولده (5) فقال: ویلک إنّهم یؤذوننی ویحوجوننی إلی ما أفعل بهم! أنظر إلی (6) من فی الحبس منهم.
فأحصینا من فی الحبس منهم ببغداد والرقّة فکانوا مقدار خمسین رجلًا، فقال : إدفع إلی کلّ رجل منهم ألف درهم، وثلاثة أثواب، وأطلق
ص:247
جمیع من فی الحبس منهم.
فقال (1) یاسر: ففعلت ذلک فما لی عند اللَّه حسنة أکبر منها . فقال ابن عائشة : فصدق عندی حدیث یاسر ما حدّثنی [به] (2) عبداللَّه بن حازم فی سنة خمسین وخمسمائة (3)، إنتهی ما فی فرحة الغریّ (4).
والمتحصّل ممّا ذکر انّه لم یکن للمرقد المنوّر لأمیرالمؤمنین علیه السلام إلی زمن هارون عمارة، و وفات هارون علی ما فی مروج الذهب وغیره (5) فی سنة: ثلاث وتسعین ومائة، بعد شهادة مولانا الکاظم علیه السلام بعشر سنین، إذ انتقال روحه علیه السلام إلی أعلی غرفات الجنان فی ثلاث وثمانین ومائة (6)، بل لم یکن قبره الشریف إلی زمان هارون معروفًا، وهو قد أبرزه وبنی العمارة علیه .
وقد علمت من المناقب لشیخنا الدیلمی انّ تلک العمارة کانت باقیة إلی زمن عضد الدولة، وهو قد أقام هناک سنة وأمر بتخریب تلک العمارة و بنی علیه عمارة عالیة ؛ فإذا کان الحال فی المرقد المطهّر لمولانا أمیرالمؤمنین علیه السلام فی زمن هارون کذلک، فکیف بالإضافة إلی مولانا الحسین علیه السلام ؟!
مضافًا إلی ما علمت ممّا سلف ممّا اشتمل علی أمر هارون بکرب قبره علیه السلام ؛
ص:248
ویدلّ علیه أیضًا ما أورده شیخنا أبو علیّ حسن بن شیخ الطائفة فی الجزء المذکور من أمالیه عن والده المکرّم، عن محمّد بن علیّ بن خشیش، عن محمّد بن عبداللَّه قال:
[ حدّثنا أبوالطیب علیّ بن محمّد بن مخلد الجعفی الدهان بالکوفة قال: ] (1) حدّثنا أحمد بن میثم بن أبی نعیم، قال : حدّثنا یحیی بن عبدالحمید الحِمّانی (2) أملاه علیّ فی منزله، قال :
خرجت أیّام ولایة موسی بن عیسی الهاشمی إلی (3) الکوفة من منزلی فلقینی أبو بکر بن عیاش، فقال لی: امض بنا یا یحیی إلی هذا، فلم أدر من یعنی، وکنت أجل أبا بکر عن مراجعة، وکان راکبًا حمارًا له، فجعل یسیر علیه وأنا أمشی مع رکابه، فلمّا صرنا عند الدار المعروفة بدار عبداللَّه بن حازم التفت إلیّ فقال لی: یابن الحمّانی، إنّما جررتک معی وجشمتک (4) معی أن تمشی خلفی لأسمعک ما أقول بهذا (5) الطاغیة .
قال : فقلت : من هو یا أبا بکر ؟ قال : هذا الفاجر الکافر موسی بن عیسی، فسکت عنه، ومضی وأنا أتبعه حتّی إذا صرنا إلی باب موسی بن عیسی وبصر به الحاجب وتبینه، وکان الناس ینزلون عند الرحبة، فلم ینزل أبو بکر هناک، وکان علیه یومئذ قمیص وإزار وهو محلول الإزار .
قال : فدخل علی حماره (6)، ونادانی : تعالی یابن الحمّانی، فمنعنی
ص:249
الحاجب فزجره أبو بکر، وقال له : أتمنعه یا فاعل وهو معی ؟ فترکنی، فما زال یسیر علی حماره حتّی دخل الإیوان، فبصر بنا موسی وهو قاعد فی صدر الإیوان علی سریره وبجنبی السریر رجال متسلّحون وکذلک کانوا یصنعون، فلمّا أن رآه موسی، رحب به وقربه وأقعده علی سریره، ومنعت أنا حین وصلت إلی الإیوان أن أتجاوزه .
فلمّا استقرّ أبو بکر علی السریر التفت إلیّ (1) فرآنی حیث أنا واقف، فنادانی: تعال ویحک، فصرت إلیه ونعلی فی رجلی، وعلیّ قمیص وإزار، فأجلسنی بین یدیه، فالتفت إلیه موسی فقال : هذا رجل تکلّمنا فیه ؟ قال : لا ولکنّی جئت به شاهدًا علیک . قال : فی ماذا ؟ قال : إنّی رأیتک وما صنعت بهذا القبر. قال : أیّ قبر ؟ قال : قبر الحسین بن علیّ ابن فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله.
وکان موسی قد وجّه إلیه من کربه وکرب جمیع أرض الحسین (2) وحرثها وزرع الزرع فیها، فانتفخ موسی حتّی کاد أن ینقد، ثمّ قال : وما أنت وذا ؟
قال: اسمع حتّی أخبرک، اعلم: أنّی رأیت فی منامی کأنّی خرجت إلی قومی بنی غاضرة، فلمّا صرت بقنطرة الکوفة اعترضنی خنازیر عشرة تریدنی، فأغاثنی اللَّه برجل کنت أعرفه من بنی أسد فدفعها عنّی، فمضیت لوجهی، فلمّا صرت إلی شاهی ضللت الطریق، فرأیت هناک عجوزًا فقالت لی : أین ترید، أیّها الشیخ؟ قلت : أرید الغاضریّة . قالت
ص:250
لی: تنظر (1) هذا الوادی، فإنّک إذا أتیت آخره اتّضح لک الطریق .
فمضیت ففعلت ذلک، فلمّا صرت إلی نینوی إذا أنا بشیخ کبیر جالس هناک، فقلت: من أین أنت أیّها الشیخ ؟ فقال لی : أنا من أهل هذه القریة. فقلت : کم تعد من السنین ؟ فقال : ما أحفظ ما مرّ (2) من سنّی وعمری، ولکن أبعد ذکری أنّی رأیت الحسین بن علی علیهما السلام ومن کان معه [ من أهله ] (3) ومن تبعه یمنعون الماء الّذی تراه ولا یمنع الکلاب ولا الوحوش شربه !
فاستفظعت ذلک وقلت له : ویحک أنت رأیت هذا ؟ قال : إی والّذی سمک السماء لقد رأیت هذا أیّها الشیخ وعاینته، وإنّک وأصحابک هم الّذین یعینون علی ما قد رأینا ممّا أقرح عیون المسلمین، إن کان فی الدنیا مسلم .
فقلت : ویحک وما هو؟ قال : حیث لم تنکروا ما أجری سلطانکم إلیه. قلت : وما جری (4) ؟ قال: أیکرب قبر ابن النبیّ صلی الله علیه وآله ویحرث (5) أرضه؟ قلت : وأین القبر ؟ قال : ها هو ذا أنت واقف فی أرضه، فأمّا القبر فقد عمی عن أن یعرف موضعه .
قال أبو بکر بن عیاش : وما کنت رأیت القبر قبل ذلک الوقت قطّ ولا أتیته فی طول عمری، فقلت : من لی بمعرفته ؟ فمضی معی الشیخ حتّی
ص:251
وقف بی علی حیر له باب وآذن، و (1) إذا جماعة کثیرة علی الباب فقلت للآذن : أرید الدخول علی ابن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله؛ فقال : لا تقدر علی الوصول فی هذا الوقت . قلت : ولِمَ ؟ قال: هذا وقت زیارة إبراهیم خلیل اللَّه ومحمّد رسول اللَّه ومعهما جبرئیل ومیکائیل فی رعیل من الملائکة کثیر .
قال أبو بکر بن عیاش : فانتبهت وقد دخلنی روع شدید وحزن وکآبة، ومضت بی الأیّام حتّی کدت أن أنسی المنام، ثمّ اضطررت إلی الخروج إلی بنی غاضرة لدین کان لی علی رجل منهم، فخرجت وأنا لا أذکر الحدیث حتّی [إذ] (2) صرت بقنطرة الکوفة لقینی عشرة من اللصوص، فحین رأیتهم ذکرت الحدیث ورعبت من خشیتی لهم، فقالوا لی : الق ما معک وانج بنفسک، وکانت معی نفیقة، فقلت:
ویحکم أنا أبو بکر بن عیاش وإنّما خرجت فی طلب دین لی، واللَّه اللَّه لاتقطعونی عن طلب دینی وتضرّوا بی فی نفقتی، فإنّی شدید الإضافة، فنادی رجل منهم: مولای وربّ الکعبة لا تعرض (3) له ؛ ثمّ قال لبعض فتیانهم : کن معه حتّی تصیر به إلی الطریق الأیمن.
قال أبو بکر : فجعلت أتذکّر ما رأیته فی المنام، وأتعجّب من تأویل الخنازیر حتّی صرت إلی نینوی، فرأیت واللَّه الّذی لا إله إلّا هو الشیخ الّذی کنت رأیته فی منامی بصورته وهیئته، رأیته فی الیقظة کما رأیته
ص:252
فی المنام سواء، فحین رأیته ذکرت الأمر والرؤیا، فقلت : لا إله إلّا اللَّه ما کان هذا إلّا وحیًا .
ثمّ سألته کمسألتی إیّاه فی المنام، فأجابنی بما کان أجابنی (1)، ثمّ قال لی : امض بنا، فمضیت فوقفت معه علی الموضع وهو مکروب، فلم یفتنی شی ء من (2) منامی إلّا الآذن والحَیْر، فإنّی لم أر حیرًا ولم أر آذنًا، فاتّق اللَّه أیّها الرجل، فإنّی قد آلیت علی نفسی ألّا أدع إذاعة هذا الحدیث، ولا زیارة ذلک الموضع وقصده وإعظامه، فإنّ موضعًا یأتیه إبراهیم ومحمّد وجبرئیل ومیکائیل
علیهم السلام لحقیق بأن یرغب فی إتیانه وزیارته، فإنّ أبا حصین حدّثنی أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه وآله قال : «من رآنی فی المنام فإیّای رأی، فإنّ الشیطان لایتشبّه بی».
فقال له موسی: إنّما أمسکت عن إجابة کلامک لأستوفی هذه الحمقة الّتی ظهرت منک، وباللَّه لئن بلغنی بعد هذا الوقت أنّک تتحدّث بهذا لأضربنّ عنقک وعنق هذا الّذی جئت به شاهدًا علیّ .
فقال أبو بکر : إذن یمنعنی اللَّه وإیّاه منک، فإنّی إنّما أردت اللَّه بما کلّمتک به. فقال له : أتراجعنی یا ماصّ (3) ؟ و شتمه، فقال له : اسکت أخزاک اللَّه وقطع لسانک، فأرعد موسی علی سریره.
ثمّ قال : خذوه، فأخذ الشیخ عن السریر وأخذت أنا، فواللَّه لقد مرّ بنا من السحب والجر والضرب ما ظننت أنّنا لا نکثر الأحیاء أبدًا، وکان
ص:253
أشدّ ما مرّ بی من ذلک أنّ رأسی کان یجرّ علی الصخر، وکان بعض موالیه یأتینی فینتف لحیتی، وموسی یقول: اقتلوهما ابنی (1) کذا وکذا ؟ بالزانی لا یکنی، وأبوبکر یقول له: أمسک قطع اللَّه لسانک وانتقم منک، اللهمّ إیّاک أردنا، ولولد ولیّک غضبنا، وعلیک توکّلنا .
فصیر بنا جمیعًا إلی الحبس، فما لبثنا فی الحبس إلّا قلیلًا، فالتفت إلی أبوبکر ورأی ثیابی قد خرقت وسالت دمائی، فقال : یا حمانی قد قضینا للَّه حقًّا، واکتسبنا فی یومنا هذا أجرًا، ولن یضیّع ذلک عند اللَّه ولا عند رسوله، فما لبثنا إلّا قدر (2) غدائه ونومه حتّی جاءنا رسوله فأخرجنا إلیه، وطلب حمار أبی بکر فلم یوجد.
فدخلنا علیه فإذا هو فی سرداب له یشبه الدور سعة وکبرًا، فتعبنا فی المشی إلیه تعبًا شدیدًا، وکان أبو بکر إذا تعب فی مشیه جلس یسیرًا، ثمّ یقول: اللهمّ إنّ هذا فیک فلا تنسه، فلمّا دخلنا علی موسی وإذا هو علی سریر له، فحین بصر بنا قال: لا حیا اللَّه ولا قرب من جاهل أحمق یتعرّض لما یکره، ویلک یا دعی ما دخولک فیما بیننا معشر بنی هاشم .
فقال له أبو بکر : قد سمعت کلامک واللَّه حسبک . فقال له: اخرج قبحک اللَّه، واللَّه إن (3) بلغنی أنّ هذا الحدیث شاع أو ذکر عنک لأضربنّ عنقک.
ثمّ التفت إلیّ وقال : یا کلب، وشتمنی، وقال : إیّاک ثمّ إیّاک أن تظهر هذا، فإنّه إنّما خیل لهذا الشیخ الأحمق شیطان یلعب به فی منامه، أخرجا
ص:254
علیکما لعنة اللَّه وغضبه.
فخرجنا وقد یئسنا من الحیاة، فلمّا وصلنا إلی منزل الشیخ أبی بکر وهو یمشی وقد ذهب حماره، فلمّا أراد أن یدخل منزله التفت إلیّ وقال: احفظ هذا الحدیث وأثبته عندک، ولا تحدّثن هؤلاء الرعاع، ولکن حدث به أهل العقول والدین (1).
وجه الدلالة هو: انّ موسی بن عیسی کان والیًا فی الکوفة من قبل هارون ومات فی أیّام خلافته، کما دلّ علیه حکایة یوحنا الطبیب النصرانی، والمذکور فیما ذکره الحمّانی انّ موسی بن عیسی وجّه من کرب قبر الحسین علیه السلام وحرث أرضها، فلا یکون هناک عمارة.
وأصرح منه فی الدلالة علی ذلک حکایة أبی بکر بن عیاش: «ثمّ قال لی: امض بنا فمضیت فوقفت معه علی الموضع وهو مکروب، فلم یفتنی شی ء من (2) منامی إلّا الآذن والحَیْر، فإنّی لم أر حیرًا ولم أر آذنًا»، فقوله علیه السلام: «إذا أتیت باب الحائر» یحمل علی المعنی السالف .
[
توضیح و تفسیر ]
ثمّ لمّا کان بعض ما حکاه الحمّانی عن أبی بکر بن عیاش أو فی بیان حاله أو
ص:255
حال موسی بن عیسی وهکذا محتاجًا إلی تفسیر، ینبغی توضیحه فنقول: قوله: «عند الرحبة»، المراد بالرحبة : الفضاء والسعة الّتی یکون قباله باب الدار، وهو المعبّر عنه بالفارسیة بجلوخان .
وقوله: «متسلّحون»، أی الّذین لبسوا السلاح.
وینقد فی قوله: «حتّی کاد أن ینقد» یحتمل أن یکون بالقاف والدال المهملة أو بالفاء والدال أو بالقاف والذال المعجمة أو بالفاء والذال المعجمة، والثانی لم یتبیّن لی معنی اللفظ ما یناسب المقام، فنقول: انّه إمّا بالقاف والذال المعجمة أو بالفاء والذال المعجمة، وعلی الأوّل یکون المعنی: انّ موسی بن عیسی بعد استماع الواقعة من أبی بکر تغیّر حتّی کاد من شدّة تغیّره وغیظه أن یستنقذ أبا بکر ویبلعه؛ وعلی الثانی یکون المعنی : تغیّر حتّی کان من شدّة تغیّره وغیظه یتحرّک عن مکانه لإیذاء أبی بکر والمؤاخذة منه.
قال فی المصباح المنیر:
نَفَذَ السَهمُ نُفُوذًا، مِنْ بَابِ قَعَدَ، وَنَفَاذًا: خَرَقَ الرَمِیَّةَ وَخَرَجَ مِنْهَا (1).
وشاهی فی قوله: «إلی شاهی» اسم موضع هناک، لکن لم یحضرنی انّه فی أیّ موضع هو.
ونِینوی فی قوله: «فلما صرت إلی نینوی»، فی القاموس: انّها بکسر النون، اسم موضع بالکوفة (2). وفی بعض الإستعمالات یظهر انّه مرادف لکربلاء، ویظهر من هذا الکلام انّها اسم للقریة الّتی کانت هناک، إذ الظاهر من قوله: «أنا من أهل هذه القریة» إشارة إلی قوله: «فلمّا صرت إلی نینوی».
ص:256
ولعلّه الظاهر من الزیارة الکبیرة الّتی رواها فی کامل الزیارة عن أبی حمزة الثمالی عن مولانا الصادق علیه السلام، قال علیه السلام: إذا أتیت الفرات فقل قبل أن تعبره ؛ إلی أن قال علیه السلام : ثمّ اعبر الفرات وقل: اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد ؛ إلی قوله علیه السلام: ثمّ تأتی النینوی تضع (1) رحلک بها، ولاتدهن ولاتکتحل ولا تأکل اللحم ما دمت مقیمًا [بها] (2)، ثمّ تأتی الشطّ بحذاء نخل القبر واغتسل (3).
وقوله: « ولکن أبعد ذکری أنّی ذکرت (4) » هکذا وجدت العبارة فی نسخ متعدّدة من هذا الکتاب، ویمکن أن یقال: انّ قوله: «أبعد» من التفضیل من: بعد یبعد ؛ یعنی : چیزهایی که در ذکر من هست، بسیار است، ابعد از همه، دورتر از همه واقعه جناب سیّد الشهداء واصحاب اوست، منع کردند ایشان را از این آب وحال آنکه حیوانات ووحوش حتّی کلاب را از شرب این آب منع نکردند .
وقوله: «فاستفظعت ذلک» یمکن أن یکون ذلک من الفاء والصاد المهملة من فصع، ویکون ذلک بحذف المفعول، والتقدیر: فاستفصعت عمامتی، قال فی القاموس:
فصع عمامته: حسرها عن رأسه (5).
أی طرحت عمامتی وکشفتها من رأسی، کما یفعل ذلک عند عروض المصیبة .
وقوله: «فی رعیل من الملائکة»، فی الصحاح :
الرعلة: القطعة من الخیل، وکذلک الرعیل (6).
ص:257
قوله: «شدید الإضافة» أی: شدید الضیافة، قال فی الصحاح:
وأضفت الرجل وضیّفته: إذا أنزلته بک ضیفًا وقریته (1).
قوله: «یا ماصّ» کلمة تؤتی بها فی مقام الشتم، قال فی الصحاح:
وقولهم یا مصان، وللأنثی یا مصانة: شتم [ تقوله لمن تمصه ] (2) أی یا ماص بظر (3) أمّه (4).
وفیه:
البظر: هَنَةٌ بین أسکتی المرأة (5).
أی: ما بین طرفی فرجها، وهو اللحم الّذی یقطع لأجل الختنة .
قوله: «أنّنا لا نکثر الأحیاء» أی لایکثر الأحیاء بضمّنا إلیهم، والمراد: ضمّ الموت.
قوله: «لایکنی» أی کان یصرّح بالشتم والزنا لا انّه یکتفی بالکنایة.
ولایخفی علیک انّه یظهر فی مواضع منه انتفاء العمارة علی قبره علیه السلام، منها: قوله: « قلت: وأین القبر؟ قال: ها هو ذا أنت واقف فی أرضه، فأمّا القبر فقد عمی عن أن یعرف موضعه ».
ومنها: قوله: «فقلت: من لی بمعرفته ؟ فمضی معی الشیخ» مع قوله: «ثمّ سألته کمسألتی إیّاه فی المنام، فأجابنی بما کان أجابنی».
ومنها: قوله: «ثمّ قال لی: امض بنا، فمضیت فوقفت معه علی الموضع وهو مکروب»، إلی آخر ما نبّهنا علیه .
ص:258
والحاصل: انّه قد ظهر ممّا ذکر انتفاء العمارة علی القبر الشریف فی زمان المتوکّل، وقد علمت ممّا سلف انّ انتقال روحه الخبیث إلی أسفل درک الجحیم فی سنة سبع وأربعین ومائتین ؛ وکذا الحال فی زمن هارون، وقد علمت انّ انتقاله إلی الهاویة فی سنة ثلاث وتسعین ومائة ؛ ومنه یظهر الحال فی الزمن السابق علی زمانهما.
مضافًا إلی انّه مدلول علیه بما روی فی الجزء السادس من الکتاب السالف عن محمّد بن سلیمان، قال :
حدّثنی عمّی، قال : لمّا خفنا أیّام الحجّاج، خرج نفر منّا من الکوفة مستترین، وخرجت معهم فصرنا إلی کربلاء، ولیس بها موضع نسکنه، فبنینا کوخًا علی شاطئ الفرات وقلنا ناوی إلیه، فبینا نحن فیه إذ جاءنا رجل غریب فقال : أصیر معکم فی هذا الکوخ اللیلة فإنّی عابری (1) سبیل، فأجبناه وقلنا غریب منقطع به .
فلمّا غربت الشمس وأظلم اللیل أشعلنا، فکنّا نشعل بالنفط، ثمّ جلسنا نتذاکر أمر الحسین بن علی علیهما السلام ومصیبته وقتله ومن تولّاه، فقلنا: ما بقی أحد من قتلة الحسین علیه السلام إلّا رماه اللَّه تعالی ببلیّة فی بدنه.
فقال ذلک الرجل: فأنا قد کنت فیمن قتله، واللَّه ما أصابنی سوء، وإنّکم یا قوم تکذبون؟
ص:259
قالوا (1) : فأمسکنا عنه، وقلّ ضوء النفط، فقام ذلک الرجل لیصلح الفتیلة بإصبعه، فأخذت النار کفّه، فخرج ونادی حتّی ألقی نفسه فی الفرات یتغوص به، فواللَّه لقد رأیناه یدخل رأسه فی الماء والنار علی وجه الماء، فإذا أخرج رأسه سرت النار إلیه فتغوصه إلی الماء، ثمّ یخرجه فتعود إلیه، فلم یزل ذلک دأبه حتّی هلک (2).
توضیح
فی بعض النسخ: «محمّد بن سلیمان عن عمّه قال: لمّا جعنا أیّام الحجّاج» من جاع یجوع ؛ قال فی القاموس:
الکوخ بالضمّ والکاخ: بیت مسنم من قصب بلا کوة، جمعه: أکواخ وکوخات وکیخان وکوخة (3).
حاصل معنی این کلام این است که: محمّد بن سلیمان از عمّ خود نقل می کند که چونکه ما خوف داشتیم در ایّام حجّاج، جماعتی از ما به طریق اختفا از کوفه بیرون رفتند ومن هم با آنها بیرون رفتم، پس وارد کربلا شدیم، تفحّص کردیم به جهت مکان، ندیدیم در آنجا محلّی که توان در آنجا سکنی نمود، مگر آنکه در کنار فرات جائی دیدیم که از نی ساخته بودند به طریق تسنیم، مثل پشت ماهی (4).
ص:260
[3] سؤال : مراد از علیّ بن الحسین علیهما السلام، که در زیارت عاشورا مذکور است که فرموده : « السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین »، جناب امام المتّقین امام زین العابدین علیه السلام است یا برادر بزرگوار آن سرور است ؟
جواب : ظاهر این است که مراد برادر بزرگوار آن جناب بوده باشد، که تعبیر از آن در این اوقات به علیّ اکبر می شود، که در رکاب سعادت مآبِ والد بزرگوار خود به درجه رفیعه شهادت فائز گردید .
ملخّص کلام در این مقام، آن است که گفته شود که در این مقام دو احتمال است ؛ اوّل : آن است که مراد از « علیّ بن الحسین » در این مقام، جناب حضرت امام زین العابدین علیه السلام بوده باشد، و برادر بزرگوار ایشان که به درجه رفیعه
ص:261
شهادت فائز شده، مندرج در تحتِ : « و علی أصحاب الحسین » بوده باشد (1).
و احتمال ثانی آن است که : مراد از « علیّ بن الحسین » برادر عالی مقام آن سرور بوده باشد، و مراد از : « أصحاب الحسین » من عدای آن جناب علیه السلام بوده باشد، و کلام مطلقًا شامل حضرت امام زین العابدین علیه السلام نبوده باشد .
مؤیّد احتمال اوّل : عدم إفرادِ ذکرِ اخوانِ جناب سیّد الشهدا علیه السلام است وهم چنین اولاد جناب حضرت امام حسن علیه السلام، چنانچه این بزرگواران مندرج می باشند تحتِ : « أصحاب الحسین »، جناب علیّ اکبر نیز کذلک .
لکن ظاهر احتمال ثانی است، مقصود از مسلّم علیهم در این مقام کسانی هستند که در آن وقت به درجه رفیعه شهادت فائز گشتند، پس کلام شامل جناب حضرت امام زین العابدین علیه السلام نخواهد بود، و إفرادِ ذکرِ آن بزرگوار (2) از بین سایر آن بزرگواران، به جهت أقربیّت ایشان است به جناب سیّد الشهداء - علیه آلاف التحیّة والثناء .
پس هر زیارت کننده، در حین تلاوتِ این کلام، قصد نماید برادر بزرگوارِ جنابِ امام زین العابدین علیه السلام را، که در ألسنه مشهور به علیّ اکبر است، و هم چنین قصد نماید از « اصحاب حسین علیه السلام » سایر شهدا را که در رکاب سعادت
ص:262
مآب جناب سیّد الشهداء علیه السلام به درجه رفیعه شهادت فائز شده اند .
ظاهر این است که آنچه مذکور شد، محلّ تأمّل نبوده باشد، چنانچه محلّ تأمّل نیست که « علیّ بن الحسین » اطلاق بر هر دو آن بزرگواران می شود، أعنی: جناب امام زین العابدین علیه السلام، و برادر شهید ایشان .
کلامی که در این مقام هست، این است که : کدام یک از این دو بزرگوار اکبر سنًّا بوده اند ؟
این مطلب محلّ خلاف ما بین علما است ؛ جماعتی از اعاظمِ علما تصریح فرموده اند بر اینکه جناب امام زین العابدین علیه السلام بزرگتر بوده، منهم : شیخنا المفید قدس سره، قال فی إرشاده :
کان للحسین علیه السلام ستّة أولاد : علیّ بن الحسین الأکبر، کنیته أبو محمّد، وأمّه شاه زنان بنت کسری یزدجرد، و علیّ بن الحسین الأصغر، قتل مع أبیه بالطف.
إلی أن قال :
و عبداللَّه بن الحسین قتل مع أبیه صغیرًا، و جاءه سهم و هو فی حجر أبیه، فذبحه (1).
و منهم : شیخنا الطبرسی قدس سره، قال فی إعلام الوری :
ص:263
کان له علیه السلام ستّة أولاد : علیّ بن الحسین الأکبر زین العابدین علیهما السلام، أمّه شاه زنان بنت کسری یزدجرد بن شهریار، و علیّ الأصغر قتل مع أبیه، أمّه لیلی بنت أبی مرة بن عروة بن مسعود الثقفیّة، والناس یغلطون ویقولون : انّه علیّ الأکبر (1).
و منهم : علّامة المجلسیّ قدس سره، قال فی جلاء العیون :
و چون حضرت عبّاس شهید شدند و کسی از اهل بیت رسالت به غیر اولاد کرام آن حضرت نماند، علیّ اصغر که به علیّ اکبر مشهور است به نزد پدر بزرگوار آمد و آهنگ میدان کرد، و آن خورشیدِ فَلَکِ امامت در آن وقت هجده سال از عمر شریفش گذشته بود (2)، إنتهی .
در سابق مشخّص شد که از عمرِ شریف جناب امام زین العابدین علیه السلام در آن وقت بیست و دو سال و کسری گذشته بوده، پس جناب امام زین العابدین علیه السلام از برادر بزرگوار خود که به درجه رفیعه شهادت فائز شده، در آن روز بزرگتر بود.
و جماعتی دیگر از علما بر خلاف آن تصریح فرموده اند، یعنی حکم فرموده اند بر اینکه: همین علیّ اکبری که به درجه رفیعه شهادت فائز شد، در سنّ بزرگتر بوده است از جناب امام زین العابدین علیه السلام، منهم : إبن إدریس، علی المبالغة والإصرار ؛ قال فی السرائر بعد أن حکی عن شیخنا المفید انّ المقتول بالطفّ هو علیّ الأصغر، وانّ علیّ الأکبر هو زین العابدین علیه السلام، ما هذا لفظه:
قال محمّد بن ادریس قدس سره : والأولی الرجوع إلی أهل هذه الصناعة، وهم النسّابون، و أصحاب السیر والأخبار والتواریخ، مثل الزبیر بن بکار فی
ص:264
کتاب أنساب قریش، وأبی الفرج الإصفهانی فی مقاتل الطالبیّین، والبلاذری، والمزنی صاحب کتاب اللباب فی أخبار الخلفاء، والعمری النسّابة حقّق ذلک فی کتاب المجدی، فإنّه قال : زعم من لا بصیرة له أنّ علیًّا الأصغر هو المقتول بالطف، و هذا خطأ (1).
إلی أن قال :
و أیّ غضاضة تلحقنا، و أیّ نقص یدخل علی مذهبنا، إذا کان المقتول علیًّا الأکبر، و کان علیًّا الأصغر الإمام المعصوم بعد أبیه الحسین علیه السلام، فإنّه کان لزین العابدین علیه السلام یوم الطف ثلاث وعشرون سنة، ومحمّد ولده الباقر علیه السلام حیّ له ثلاث سنین و أشهر (2).
و منهم : صاحب کتاب کشف الغمّة، قال :
التاسع فی أولاده علیه و علیهم السلام، قال کمال الدین قدس سره : کان له علیه السلام من الأولاد ذکور و أناث عشرة، ستّة ذکور و أربع أناث، فالذکور : علیّ الأکبر، و علیّ الأوسط و هو زین العابدین، و سیأتی ذکره فی بابه، وعلیّ الأصغر، و محمّد، و عبداللَّه، و جعفر . فأمّا علیّ الأکبر فانّه قاتل بین یدی أبیه حتّی قتل شهیدًا (3).
إلی أن قال :
و قال الحافظ عبد العزیز [ بن الأخضر الجنابذی ] (4) : ولد الحسین بن علیّ علیهما السلام ستّة، أربعة ذکور، و إبنتان، علیّ الأکبر قتل مع أبیه، و علیّ
ص:265
الأصغر، وجعفر، و عبداللَّه، و سکینة، و فاطمة، و نسل الحسین من علیّ الأصغر.
ثمّ قال :
قلت : قد أخلّ الحافظ بذکر علیّ زین العابدین علیه السلام حیث قال : علیّ الأکبر، و علیّ الأصغر، و أثبته حیث قال : ونسل الحسین من علیّ الأصغر، فسقط فی هذه الروایة علیّ الأصغر، والصحیح انّ العلیّین من أولاده ثلاثة کما ذکره کمال الدین، و زین العابدین علیه السلام هو الأوسط (1).
ومنهم (2) : شیخنا الشهید قدس سره، قال فی الدروس عند ذکر زیارة مولانا الحسین علیه السلام:
و إذا زاره فلیزر ولده علیّ بن الحسین علیهما السلام، و هو الأکبر علی الأصحّ (3)، إنتهی.
و هو مطابق لما وجد فی تاریخ ابن الجوزی الحنبلیّ، قال :
ذکر أولاد الحسین علیه السلام، علیّ الأکبر قتل مع أبیه یوم کربلاء، و لا بقیّة له.
إلی أن قال :
و علیّ الأصغر و هو زین العابدین علیه السلام، والنسل له، و لم یتبیّن لی مأخذ القولین حتّی یرجح أحدهما علی الآخر فی البین (4).
ص:266
مخفی نماند : بنا بر قول ثانی که مقتول علیّ اکبر است، قول به اینکه علیّ اکبرِ شهید سنّ او هجده ساله بوده، صحیح نخواهد بود، نظر به اینکه مشخّص شد که سنّ شریف جناب امام زین العابدین علیه السلام در آن وقت بیست و دو سال بود، پس باید سنّ علیّ مقتول علاوه بر بیست و دو بوده باشد یا بیست و پنج ؛ چنانچه مرحوم علّامه مجلسی رحمه الله در « جلاء العیون » (1) حکایت فرموده اند یا کمتر، یا زیادتر (2).
ص:267
* * *
ص:268
[4] سؤال : سنّ شریف جناب سیّد الشهداء - علیه آلاف التحیّة والثناء - در وقت شهادت به چه حدّ بوده است ؟
جواب : ندیده ام از علمای شیعه کسی خلاف کرده باشد در زمان شهادت آن سرور، آنچه از کلمات علمای شیعه به نظر رسیده آن است که زمان شهادت آن سرور، در سنه شصت و یکم هجری بوده .
بلی اختلاف ما بین علما است در زمان ولادت ایشان، ثقة الإسلام تصریح فرموده که ولادت سعادت مآب آن سرورِ ابرار در سال سیّم از هجرت بوده، قال فی الکافی :
ولد علیه السلام فی سنة ثلاث، و قبض فی شهر المحرّم من سنة إحدی و ستّین من الهجرة، و له سبع و خمسون سنة و أشهر (1).
ص:269
و موافقت فرموده اند با ایشان شیخ مفید در مقنعة و شیخ طوسی در تهذیب، قال فی المقنعة :
ولد بالمدینة آخر شهر ربیع الأوّل سنة ثلاث من الهجرة، وقبض علیه السلام قتیلًا بطف بکربلاء من أرض العراق، یوم الإثنین العاشر من المحرّم قبل زوال الشمس، سنة إحدی و ستّین من الهجرة، و له یومئذ ثمان وخمسون سنة (1).
و فی التهذیب :
ولد علیه السلام بالمدینة آخر شهر ربیع الأوّل سنة ثلاث من الهجرة، وقبض علیه السلام قتیلًا بکربلاء من أرض العراق یوم الإثنین، و قیل : یوم الجمعة، وقیل: یوم السبت، العاشر من المحرّم قبل الزوال، سنة إحدی و ستّین من الهجرة، وله یومئذ ثمان و خمسون سنة (2).
و قال شیخنا المفید فی إرشاده :
ولد بالمدینة لخمس لیال خلون من شعبان، سنة أربع من الهجرة، وجائت به أمّه فاطمة علیها السلام إلی جدّه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله، فاستبشر به وسمّاه حسینًا وعق عنه کبشا (3).
و قال فی إعلام الوری :
ولد علیه السلام بالمدینة یوم الثلثاء، و قیل : یوم الخمیس لثلاث خلون من شعبان، و قیل : لخمس خلون منه، سنة أربع من الهجرة النبویّة، [ و قیل:
ص:270
ولد آخر شهر ربیع الأوّل سنة ثلاث من الهجرة ] (1)، و لم یکن بینه وبین أخیه الحسن علیه السلام إلّا الحمل و الحمل ستّة أشهر . و جاءت به فاطمة الزهراء علیها السلام إلی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله فسمّاه حسینًا وعق عنه کبشا.
وعاش علیه السلام سبعًا و خمسین سنة وخمسة أشهر ؛ کان مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله ستّ سنین، ومع أمیرالمؤمنین علیه السلام سبعًا وثلاثین سنة، و مع أخیه الحسن علیه السلام سبعًا وأربعین سنة . و کانت مدّة خلافته عشر سنین وأشهرًا، وقتل - صلوات اللَّه علیه - یوم عاشوراء یوم السبت، و قیل : یوم الإثنین، وقیل: یوم الجمعة، سنة إحدی و ستّین من الهجرة (2).
و فی کشف الغمّة :
ولد علیه السلام بالمدینة لخمس خلون من شعبان، سنة أربع من الهجرة (3).
و فی المنتهی :
ولد علیه السلام بالمدینة آخر شهر ربیع الأوّل سنة ثلاث من الهجرة، وقبض علیه السلام
ص:271
بکربلاء من أرض العراق قتیلًا یوم الإثنین، [و قیل : یوم الجمعة ] (1)، وقیل : یوم السبت، العاشر من المحرّم قبل الزوال، سنة إحدی وستّین من الهجرة، وله یومئذ ثمان و خمسون سنة (2).
و فی التحریر :
ولد علیه السلام بالمدینة آخر شهر ربیع الأوّل سنة ثلاث من الهجرة، وقبض علیه السلام بکربلاء من أرض العراق قتیلًا یوم الإثنین و قیل : یوم الجمعة، وقیل: یوم السبت، عاشر المحرّم قبل الزوال، سنة إحدی و ستّین من الهجرة، وله ثمان وخمسون سنة (3).
و فی الدروس :
ولد علیه السلام بالمدینة آخر شهر ربیع الأوّل سنة ثلاث من الهجرة، وقیل : یوم الخمیس، ثالث عشر شهر رمضان .
إلی أن قال :
و قتل بکربلاء یوم السبت عاشوراء سنة إحدی و ستّین عن ثمان وخمسین سنة (4).
هذه عبارات الأعاظم المذکورة، والإختلاف فیها من وجوه، الأوّل : انّ المصرّح به فی کلام ثقة الإسلام، و شیخنا المفید فی المقنعة، و شیخ الطائفة فی التهذیب، والعلّامة فی المنتهی والتحریر، و شیخنا الشهید فی الدروس، أنّ ولادته فی سنة ثلاث من الهجرة .
والمذکور فی عبارة الإرشاد و إعلام الوری وکشف الغمّة أنّها فی سنة أربع من الهجرة، ولعلّه الأنسب بولادة سیّدتنا و جدّتنا سیدّة نساء العالمین .
توضیح الحال فی ذلک انّ المصرّح به فی کلام ثقة الإسلام فی الأصول انّ ولادة سیّدتنا الزهراء - علیها آلاف التحیّة والثناء - بعد مبعث رسول اللَّه صلی الله علیه وآله بخمس سنین (5).
ص:272
معروف این است که جناب فخر العالمین جناب رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از بعثت سیزده سال در مکّه تشریف داشتند، بعد از مکّه مهاجرت فرمودند به مدینه، پس زمان مهاجرت جناب رسول خدا صلی الله علیه وآله جناب سیّده نساء هفت ساله بوده اند، پس در سال سیّم از هجرت عمر شریف سیّده نساء ده ساله بوده .
مشخّص است ولادت سعادت مآب حضرت امام حسن علیه السلام قبل از ولادت جناب سیّد الشهداء بوده، پس باید ولادت جناب حضرت امام حسن علیه السلام در نه سالگی جناب سیّدة النساء بوده باشد، به خلاف آنکه هرگاه تولّد جناب سیّد الشهداء در سال چهارم از هجرت بوده باشد .
دویم : آن است که مصرّح به در کلام ثقة الإسلام آن است که مدّت عمر شریف جناب سیّد الشهداء پنجاه و هفت سال و چند ماه بوده، و مصرّح به در کلام شیخ مفید و شیخ طوسی و غیرهما آن است که مدّت عمر آن سرور پنجاه وهشت بوده.
مقرون به حقّ، کلام ثقة الإسلام است، نظر به آنچه در کلام شیخ مفید و شیخ طوسی مذکور است که تولّد جناب سیّد الشهداء در آخر شهر ربیع الاوّل بوده در سال سیّم، مفروض این است که شهادت آن جناب در سال شصت و یک بوده در روز عاشر محرّم، بنابراین سنّ شریف آن حضرت در آن وقت پنجاه و هفت سال ونه ماه و ده روز می شود، نه هشت سال .
این بنا بر اینکه تولّد آن حضرت در آخر ربیع الأوّل بوده باشد، چنانچه مذکور در مقنعة و ارشاد و تهذیب و منتهی و تحریر است ؛ و امّا هرگاه در سیّم ماه شعبان یا در پنجم آن بوده باشد، پس مدّت عمر شریف آن حضرت پنجاه
ص:273
وهفت سال و پنج ماه وکسری می شود، نه پنجاه و هشت .
این بنا بر این است که تولّد شریف ایشان در سال سیّم از هجرت بوده باشد، وامّا هرگاه در سال چهارم بوده باشد، مدّت عمر شریف ایشان پنجاه و شش سال و نه ماه کسری، یا پنجاه و شش سال و پنج ماه و کسری می شود (1).
ص:274
* * *
[5] سؤال : التماس این است که بیان فرمایند عمر شریف جناب علیّ بن الحسین امام زین العابدین علیه السلام در واقعه کربلای معلّی به چه حدّ بوده ؟
جواب : مقتضای آنچه ثقة الإسلام در اصول کافی، و شیخ سعید سدید شیخ مفید در ارشاد و مقنعة، و شیخ الطائفة در تهذیب، و شیخ طبرسی در کتاب إعلام الوری، و صاحب کشف الغمّة، و شیخ شهید در دروس، و غیرهم ذکر فرموده اند، این است که سنّ شریف آن مقنّن قوانین بندگی در آن وقت بیست و دو سال وکسری بوده .
توضیح مطلب مقتضی این است که عبارات اعاظم مذکوره ایراد شود، بعد از آن تنبیه شود به مراد ؛ پس می گوئیم : قال ثقة الإسلام فی باب مولد علیّ بن الحسین علیهما السلام:
ص:275
ولد علیّ بن الحسین علیهما السلام فی سنة ثمان و ثلاثین، و قبض فی سنة خمس وتسعین، و له سبع و خمسون سنة (1).
و قال شیخنا المفید فی إرشاده :
وکان مولد علیّ بن الحسین علیهما السلام بالمدینة سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة.
إلی أن قال :
و توفّی بالمدینة سنة خمس و تسعین من الهجرة، و له یومئذ سبع وخمسون سنة (2).
و فی المقنعة :
علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام ولد بالمدینة سنة ثمان وثلاثین من الهجرة، و قبض علیه السلام بالمدینة سنة خمس و تسعین، وله یومئذ سبع و خمسون سنة (3).
و قال فی التهذیب :
علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب زین العابدین و إمام المتّقین، کنیته أبو محمّد، ولد بالمدینة سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة، و قبض علیه السلام بالمدینة سنة خمس و تسعین، و له یومئذ سبع و خمسون سنة (4).
و فی إعلام الوری :
ص:276
ولد علیه السلام فی المدینة (1) یوم الجمعة، و یقال یوم الخمیس فی النصف من جمادی الآخرة، و قیل : لتسع خلون من شعبان سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة، و قیل : سنة ستّ و ثلاثین، و قیل : سنة سبع و ثلاثین، و قیل: [ سنة سبع ] (2) و ثلاثین .
إلی أن قال :
و توفّی علیه السلام یوم السبت لاثنتی عشرة لیلة بقیت من المحرّم، سنة خمس وتسعین من الهجرة (3).
و فی کشف الغمّة :
أمّا (4) ولادته فی الخمیس الخامس من شعبان سنة ثمان وثلاثین من الهجرة فی أیّام جدّه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیهما السلام قبل وفاته بسنتین (5).
و فی الدروس :
الإمام أبو محمّد زین العابدین علیّ بن الحسین علیهما السلام ولد بالمدینة یوم الأحد خامس شعبان سنة ثمان و ثلاثین، و قبض بها یوم السبت ثانی عشر المحرّم سنة خمس و تسعین عن سبع و خمسین سنة (6).
پس می گوئیم : کلمات این بزرگواران صریح است که ولادت سعادت مآب جناب امام المؤمنین علیّ بن الحسین امام زین العابدین علیه السلام در سنه سی وهشت
ص:277
هجری بوده، و شهادت با سعادت جناب سیّد الشهداء - علیه و علی آبائه وأبناءه آلاف التحیّة و الثناء - در سنه شصت و یک هجری اتّفاق افتاده، بنابراین سنّ جناب علیّ بن الحسین امام زین العابدین علیه السلام در آن وقت بیست و سه ساله تقریبًا بوده .
بلکه نظر به فرموده صاحب کشف الغمّة و شیخ سعید شهید که روز تولّد آن جناب در روز پنجشنبه یا روز یکشنبه پنجم شهر شعبان بوده، سنّ شریف جناب امام زین العابدین علیه السلام در آن وقت بیست و دو سال و پنج ماه و پنج روز بوده ؛ نظر به اینکه شهادت با سعادت جناب سیّد الشهداء - روحنا و روح العالمین له الفداء - در روز عاشر شهر محرّم الحرام سنه شصت و یک هجری بوده .
بنابراین مدّت عمر شریف جناب علیّ بن الحسین امام زین العابدین علیه السلام در آن وقت به نحوی است که مذکور شد، یعنی بیست و دو سال و پنج ماه و پنج روز.
و امّا بنا بر آنچه در کتاب «إعلام الوری» است، پس بنا بر قولی زیادتر است، چنانچه بنا بر قولی کمتر است از آن .
و فی مجمع البحرین :
علیّ بن الحسین هو الإمام زین العابدین علیه السلام ولد فی سنة ثمان وثلاثین، وقبض فی سنة خمس و تسعین، و عاش بعد الحسین علیه السلام خمسًا وثلاثین سنة، وفیه دلالة علی انّ عمره علیه السلام بعد قتل أبیه کان اثنین وعشرین سنة (1)؛ إنتهی کلام المجمع .
ص:278
و فیه مؤاخذة، والأولی : أنّ عمره حین قتل أبیه، کما لایخفی .
مخفی نماند آنچه مذکور شد در مقدار سنّ شریف آن جناب در آن وقت بنا بر فرموده اعاظم مذکوره از مشایخ عظام است.
و امّا بنا بر آنچه مرحوم علّامه - رفع اللَّه تعالی أعلامه - ذکر فرموده اند در کتاب منتهی و تحریر الأحکام چنین نیست، بلکه سنّ شریف آن حضرت در آن وقت بیست و هشت می شود .
نظر به اینکه آن مرحوم در دو کتاب مسطور، تعیین ولادت با سعادت جناب امام زین العابدین علیه السلام را در سنه سی و سه فرموده اند .
قال فی المنتهی :
علیّ بن الحسین زین العابدین، کنیته أبو محمّد، ولد بالمدینة سنة ثلاث وثلاثین من الهجرة، و قبض علیه السلام بالمدینة سنة خمس و تسعین، و له یومئذ سبع و خمسون سنة (1).
و فی التحریر :
علیّ بن الحسین زین العابدین علیه السلام، کنیته أبو محمّد، ولد بالمدینة سنة ثلاث وثلاثین من الهجرة، و قبض علیه السلام بالمدینة سنة خمس و تسعین، وله سبع وخمسون سنة (2)، إنتهی کلامه.
و وافقه السیّد السند السیّد المصطفی فی رجاله (3).
ص:279
مخفی نماند آنچه را که در وقت ولادت آن جناب ذکر فرموده اند، منافات دارد با آنچه را که در بیان مدّت عمر شریف ایشان فرموده اند ؛ نظر به اینکه هرگاه زمان ولادت آن سرور در سال سی و سه شده باشد و زمان انتقال روح مطهّر آن جناب به اعلی غرفات جنان در سنه نود و پنج هجری .
پس مدّت عمر شریف آن حضرت از شصت متجاوز می شود، بلکه شصت ودو می شود، پس حکم به اینکه مدّت عمر شریف آن جناب پنجاه و هفت است، صحیح نخواهد بود.
مجملًا اختلاف ما بین مرحوم علّامه و سایر اعاظم علمای مذکوره در زمان انتقال روح مطهّر آن جناب به اعلی غرفات جنان نیست، نظر به اینکه کلّ مصرّحند بر اینکه زمان انتقال روح مطهّر آن سرور در سنه خمس وتسعین شده.
بلکه اختلاف میان ایشان در زمان ولادت آن حضرت است، مرحوم علّامه در دو کتاب مذکور فرموده در سنه ثلاث و ثلاثین بوده و سایر اعاظم مذکوره فرموده اند در سنه ثمان و ثلاثین بوده .
به عبارت اخری اعاظم مذکوره فرموده اند ولادت آن سرور در سال سی وهشت از هجرت بوده، و مرحوم علّامه فرموده اند که پنج سال قبل از آن بوده .
مشخّص است اتّفاق در زمان وفات و اختلاف در زمان ولادت منافی است با اتّفاق در مدّت عمر، مع ذلک مرحوم علّامه موافقت فرموده با اعاظم مذکوره در زمان وفات و مدّت عمر و اختلاف فرموده در زمان ولادت، و هو من العجایب، و أعجب منه إیراده فی کتابین ولم یتنبّه فی الکتاب المتأخّر ما صدر منه فی الکتاب السابق مع ظهور الحال .
ص:280
و علی أیّ حال، این منافات دلیل قوی است بر اینکه سهو قلمی شده واین سهو یا در زمان ولادت شده یا در بیان مدّت عمر، حمل بر اوّل أولی است، نظر به تصریح اعاظم مذکوره که زمان ولادت در سال سی و هشت بوده ؛ و علی أیّ حال لیس المعصوم إلّا من عصمه اللَّه سبحانه، وهو العاصم .
بدانکه تاریخ ولادت با سعادت علیّ بن الحسین علیهما السلام به نحوی که در کلام مرحوم علّامه مذکور است، ندیده ام آن را در کلام أحد از علمای ما قبل از علّامه، بلی صاحب کتاب عمدة الطالب آن را نقل نموده از واقدی، قال :
و قال الواقدی : ولد علیّ بن الحسین علیهما السلام سنة ثلاث و ثلاثین، فیکون عمره یوم الطف ثمانًا (1) و عشرین سنة (2)، إنتهی کلامه .
مخفی نماند بنا بر ظاهر آنچه ذکر شده در کلام مرحوم علّامه، ولادت با سعادت جناب امام زین العابدین علیه السلام قبل از شهادت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بوده به هفت سال.
و امّا بنا بر فرموده جناب ثقة الإسلام و سایر اعاظم مذکوره ولادت آن سرور قبل از شهادت آن جناب بوده به دو سال، نظر به اینکه شهادت آن امام عالی مقام - عذب اللَّه تعالی قاتله بأنواع العذاب - در سال چهلم از هجرت بوده .
قال ثقة الإسلام :
ولد أمیرالمؤمنین علیه السلام بعد عامّ الفیل بثلاثین سنة، و قتل علیه السلام فی شهر رمضان لتسع بقین منه لیلة الأحد سنة أربعین من الهجرة (3).
ص:281
قال شیخنا المفید فی إرشاده :
کان مولد علیّ بن الحسین علیهما السلام بالمدینة سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة، فبقی مع جدّه أمیرالمؤمنین علیه السلام سنتین (1).
بنا بر آنچه مذکور شد در کلام شیخ شهید در دروس، مدّت عمر آن بزرگوار در وقت شهادت جناب سیّد الشهداء علیه السلام بیست و دو سال و چهل و پنج روز بوده (2).
ص:282
* * *
[6] سؤال : بعضی می گویند جناب امام محمّد باقر علیه السلام در وقت شهادت جناب سیّد الشهداء علیه السلام در کربلای معلّی بوده، جمعی طالب این هستند که حقیقت حال را مطّلع شده باشند .
جواب : بلی مقتضای آنچه علما ذکر فرموده اند در بیان تاریخ ولادت با سعادت اشتمال آن مقتدای اخیار، این است که عمر شریف آن جناب یعنی امام محمّد باقر علیه السلام در آن وقت یعنی در وقت شهادت جناب سیّد الشهداء - علیه آلاف التحیّة والثناء - سه سال و کسری بوده .
قال ثقة الإسلام :
ولد أبو جعفر علیه السلام سنة سبع وخمسین، و قبض علیه السلام سنة أربع عشرة ومائة، وله سبع و خمسون سنة (1).
ص:283
و قال شیخنا المفید فی المقنعة :
محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام، باقر علم الدین وإمام المتّقین، کنیته أبو جعفر، ولد بالمدینة سنة سبع وخمسین من الهجرة، و قبض بالمدینة سنة أربع عشرة و مائة، و کان سنّه یومئذ سبعًا وخمسین سنة (1).
وفی الإرشاد :
ولد علیه السلام بالمدینة سنة سبع و خمسین من الهجرة، و قبض فیها سنة أربع عشرة و مائة، و سنّه یومئذ سبع و خمسون سنة (2).
و قال فی التهذیب :
محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام، باقر علم الدین، کنیته أبو جعفر، ولد بالمدینة سنة سبع و خمسین من الهجرة، و قبض بالمدینة سنة أربع عشرة و مائة، و کان سنّه یومئذ سبعًا و خمسین سنة (3).
و فی کتاب إعلام الوری :
ولد علیه السلام بالمدینة سنة سبع و خمسین من الهجرة یوم الجمعة غرّة رجب، و قیل : الثالث من صفر . و قبض علیه السلام سنة أربع عشرة و مائة من ذی الحجّة، و قیل : فی شهر ربیع الأوّل، و قد تمّ عمره سبعًا و خمسین سنة.
ص:284
إلی أن قال :
فعاش علیه السلام مع جدّه الحسین علیه السلام أربع سنین، و مع أبیه تسعًا و ثلاثین سنة (1)، إنتهی .
و لا یخفی أنّ مقتضی ما ذکره أوّلًا من کون تولّده غرّة رجب و مقتضی کلامه انّه مختاره، انّ بقاءه علیه السلام مع جدّه الحسین علیه السلام ثلاث سنین و سبعة أشهر وعشرة أیّام، لا أربع سنین کما لا یخفی، إذ کون شهادة مولانا الحسین علیه السلام فی عاشر محرّم ممّا لایرتاب فیه، و هو مصرّح بذلک أیضًا، قال :
و قتل - صلوات اللَّه علیه - یوم عاشوراء یوم السبت، و قیل : یوم الإثنین، وقیل : یوم الجمعة سنة إحدی و ستّین من الهجرة (2).
و فی کشف الغمّة :
أمّا ولادته - أی ولادة مولانا الباقر علیه السلام - فبالمدینة فی ثالث صفر سنة سبع و خمسین من الهجرة (3) قبل قتل جدّه الحسین علیه السلام بثلاث سنین (4).
و فی المنتهی :
محمّد بن علیّ بن الحسین باقر علم الأوّلین والآخرین، کنیته أبو جعفر، ولد بالمدینة سنة سبع و خمسین من الهجرة، و قبض علیه السلام بالمدینة سنة أربع عشرة و مائة، و کانت سنّه یومئذ سبعًا و خمسین سنة (5).
ص:285
و فی التحریر :
محمّد بن علیّ بن الحسین علیه السلام، باقر علم الأوّلین والآخرین، کنیته أبو جعفر، ولد بالمدینة سنة سبع و خمسین من الهجرة، و قبض بالمدینة سنة أربع عشر و مائة (1).
و فی الدروس :
الإمام أبو جعفر محمّد بن علیّ الباقر لعلم الدین، ولد بالمدینة یوم الإثنین ثالث صفر سنة سبع و خمسین، و قبض بها یوم الإثنین سابع ذی الحجّة سنة أربع عشرة و مائة (2).
إذا علم ذلک نقول : إنّ شهادة سیّدنا سیّد الشهداء علیه السلام فی إحدی و ستّین من الهجرة فی عاشر محرّم، فعلی هذا یکون ولادة مولانا الإمام محمّد الباقر علیه السلام قبل شهادته علیه السلام قریبًا من أربع سنین علی ما فی کشف الغمّة و الدروس، و ثلاث سنین وکسرًا علی ما فی غیره .
و أمّا کونه علیه السلام حین الشهادة فی کربلاء - علی مشرّفها آلاف التحیّة والثناء - فهو و إن کان الظاهر ذلک، لکن لم یحضرنی من صرّح بذلک عدا العلّامة المجلسیّ قدس سره ؛ قال فی جلاء العیون :
و حضرت امام محمّد باقر علیه السلام در آن صحرا حاضر بود و چهار ساله بود (3).
ص:286
و قال فی تذکرة الأئمّة (1) :
ولادت با سعادت آن حضرت - یعنی امام محمّد باقر علیه السلام - در روز جمعه یا سه شنبه، پنجم ماه مبارک رجب است، و بعضی در روز شنبه سیّم ماه صفر گفته، سال پنجاه و هفتم هجرة در مدینه مشرّفه واقع شد (2).
و قبل از آن فرموده اند :
حضرت سیّد العابدین علیه السلام بیست و دو ساله بود در کربلا، و حضرت امام محمّد باقر علیه السلام پنج ساله بود در کربلای معلّی حاضر بود (3) ، إنتهی.
مخفی نماند که مرحوم مسطور در همین کتاب ذکر فرموده که ولادت آن حضرت در پنجم ماه رجب در سال پنجاه و هفت بوده، و شهادت جناب سیّد الشهداء - چنانچه آن مرحوم در همین کتاب و غیره ذکر فرموده اند - در سال
ص:287
شصت و یکم از هجرت بوده (1) ؛ بنابراین آن حضرت در آن وقت سه سال وشش ماه و پنج روز بوده، نه پنج سال .
بلی نظر به آنچه از بعضی نقل فرموده قریب به چهار سال می شود، علی التقدیرین پنج سال صحیح نیست (2).
ص:288
* * *
[7] سؤال : زید زیارت عاشورا را مستمری به اذن یکی از مجتهدین که حال آن مجتهد دار فایز را وداع گفته به این طریق به عمل می آورد که : بعد از زیارت، لعن وسلام را یکدفعه می خواند و در آخرِ هر یک از آنها «مائة مرّة» می گوید، وبعد از آن دعاء سجده می خواند، آیا ملاذمان اذن می فرمایند ؟
جواب : حقیر را اعتقاد این است : نظر به حدیثی که مرحوم شیخ طوسی در «مصباح» (1) ذکر فرموده، اتیان به زیارت عاشورای مأثوره موقوف است بر اینکه هر یک از لعنِ معهود و سلام معهود را صد مرتبه اتیان نماید، بعد از قرائتِ لعن یک مرتبه اتیان به « مائة مرّة » کفایت نمی کند، و همچنین است امر در سلام (2).
ص:289
* * *
[8] سؤال : دعای آخر زیارت عاشورا را که دعای صفوان می باشد، جزء زیارت می باشد یا نه، و می تواند نخواند ؛ و با وجود نخواندن، زیارت کامل وتمام می باشد؟
جواب : ظاهر این است که دعای صفوان جزء زیارت عاشورا نیست، پس در صورت اخلال به آن، اتیان به زیارت عاشورا شده است، پس دعای مذکور مدخلیّت در کمال زیارت عاشورا دارد، نه در صحّت آن .
خوشم آمد از محرّر که تعبیر از آن به دعای صفوان نمود، مشهور در افواه والسنه دعای علقمه است، از اغالیط مشهور است ؛ چنانچه در شرح زیارت عاشورا تنبیه بر آن نموده ام، شاید عبارت مستفتی مأخوذ از آن باشد (1).
ص:290
* * *
[9] سؤال : زیارت سیّد الشهداء علیه السلام به شرط استطاعت واجب است یا مستحبّ ؟
جواب : اگر چه حکم به وجوب مشکل است، لکن احتیاط مقتضی این است که ترک نشود (1).
ص:291
* * *
[ 10 ] سؤال : ثواب گریه از خوف خدا زیادتر است یا ثواب گریه بر سیّد الشهداء علیه السلام ؟
جواب : ثواب گریه بر جناب سیّد الشهداء اگرچه بسیار است، لکن عمده ثمرات آن نسبت به باکی است، و امّا ثواب گریه از خوف و خشیت خداوند عالم نسبت به باکی و غیره همه هست .
چنانچه حدیث وارد است که هرگاه کسی در میان امّتی گریه کند از خوف خداوند عالم، خداوند عالم رحمت می کند به همه آن امّت، یعنی ثواب گریه از خوف حضرت إله بیشتر خواهد بود (1).
ص:292
* * *
[11 ] سؤال : ... مسأله دیگر تعزیه داری جناب سیّد الشهداء - علیه آلاف التحیّة والسلام - بسیار مخشوش است، جمعی اتّفاق کرده اند و بعضی از اطفال وحضرات بی سواد - بلکه بی تمیز - را شبیه می کنند واساس روضه خواندن وموعظه قبل روضه را موقوف می نمایند به جهت آنکه چون تغییر لباس دارند، بعضی عوام جمعیّت می کنند و حرف آنها این است که سرکار فیض آثار حجّة اللهی - روحی فداه - مأذون فرموده اند کیفیّت شبیه را.
مستدعی هستم که به این کلب آستانه جدّ بزرگوار و احقر دعا گویان سرکار بیان فرمایند که امر روضه را این اساس بسیار مخشوش نموده، چون بسیار در این دو مسأله اضطرار هم رسیده، بی ادبی شد .
جواب : ... و امّا در خصوص تعزیه و شبیه، این قدر می دانم هرکس خواهد اقدام به تعزیه جناب سیّد الشهداء - علیه آلاف التحیّة والثناء - نموده باشد، به
ص:293
نحوی که محبوب جناب سیّد الشهداء است - علیه السلام - و محبوب نزد سیّدة النساء - علیهما آلاف السلام و الثناء - باشد، باید اعراض از آنچه مذکور شد، نموده باشد، وهو العالم بحقائق الأمور (1).
ص:294
* * *
[12 ] سؤال : ... و دیگر اینکه آیا وقف بر قرآن خوانی و تعزیه سیّد الشهداء - صلوات اللَّه علیه - صحیح است یا فاسد ... ؟
جواب : ... وامّا وقف بر قاری قرآن و تعزیه جناب سیّد الشهداء - علیه وعلی آبائه و أولاده آلاف التحیّة والثناء - صحیح و بی عیب است، در صورت اوّل موقوف علیه قرّاء خواهد بود و در صورت ثانیه وقف بر مصالح مسلمین است؛ یعنی در خصوص تعزیه آن جناب نماءِ موقوف صرف خواهد شد ... (1).
ص:295
* * *
[13 ] سؤال : دُهُل زدن در تعزیه جناب سیّد الشهداء علیه السلام، و شبیه بیرون آوردن چه صورت دارد ؟
جواب : امّا دهل زدن پس جایز نیست، خواه در تعزیه جناب سیّد الشهداء علیه السلام بوده باشد یا در غیر تعزیه، و امّا شبیه پس حکم آن حال مشخّص حقیر نیست (1).
ص:296
* * *
* * *
[15 ] سؤال : ... و أیضا در ایّام عاشورا جمعی مردها برهنه می شوند واز ناف تا زانو لنگ می بندند و سینه می زنند و زنان به بدن ایشان نگاه می کنند، آیا مردان را اصل اباحه است یا اعانت بر اثم است ؟
جواب : ... امّا جواب از سؤال ثانی که مردان برهنه می شوند، حکم به عدم جواز این عمل نمی توان نمود، و حرمت نظر کردن زن بر سبیل اطلاق یا فی الجملة به بدنِ مرد، باعث این نمی شود این فعل که برهنه شدن [است] بر مرد حرام باشد، چه تکلیف در حقّ زن است که نظر به بدن مرد نکند « وقل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ (1) » (2).
ص:298
* * *
[16 ] سؤال : کسی نذر کند به جهت حاجتی یا مطلوبی که روز عاشورا یا تاسوعا را روزه بگیرد، یا نذر مطلقی کرد که صایم بشود و می خواهد که اتیان به صوم بکند در یوم مذکور ... .
جواب : امّا نذر صوم تاسوعا، پس مطلقًا اشکالی در آن نیست، نه در نذر آن و نه در لزوم وفای به مقتضای چنین نذر، و امّا نذر صوم روز عاشورا، پس می گوئیم در آن دو مقام است:
اوّل : آن است چنین نذری کسی بکند که من روز عاشورا را روزه می گیرم، اولی آن است که از چنین نذر اجتناب نماید .
دوّم : آن است کسی چنین نذری کرده به اعتقاد اینکه چنین نذر خوب است به جهت حزن بر مصیبت خامس آل عبا، بعد به گوش او رسیده مرجوحیّتِ صوم در این روز، متحیّر است که چه کار کند، می گوئیم اگر حکم به لزوم وفا به
ص:299
مقتضای چنین نذر نکنیم، البته اولی و احوط عمل به مقتضای آن است ؛ همین قدر در جواب سؤال در این مقام کفایت می کند .
این در صورتی است که نذر صوم کرده باشد، و امّا هرگاه ترک مفطرات بوده باشد به قصد صوم، پس تشکیکی در لزوم عمل به مقتضای آن نیست.
آنچه مذکور شد در صورتی بود که متعلّقِ نذر، صوم روز عاشورا بوده باشد، وامّا هرگاه نذرِ مطلق بوده باشد، اولی این است در مقام امتثال، روز عاشورا را اختیار ننماید ... (1).
ص:300
* * *
تألیف : العلاّمة المحقّق الحاجّ السیّد أسد اللَّه بن حجّة الإسلام الشفتی قدس سره
(1228 - 1290 ه)
ص:301
ص:302
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ
الحمد للَّه الّذی جعل زیارةَ أصفیائه موجبةً لثوابه و ذریعةً إلی الفوز بدرجات أحبّائه، والصلاة والسلام علی سیّد أنبیائه محمّد وآله الطیّبین من عترته، واللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی یوم جزائه .
أمّا بعد، فهذه رسالة شریفة فی بیان کیفیّة زیارة عاشوراء المعروفة لمصنّفها العلّامة الربّانی والفقیه الصمدانی الحاجّ السیّد أسد اللَّه الموسوی النجفی الأصفهانی، ابن العلّامة المحقّق و المجاهد الکبیر الحاجّ السیّد محمّد باقر حجّة الإسلام الشفتیّ - أعلی اللَّه تعالی مقامهما العالی .
وهی مشتملة علی فوائد لطیفة و فرائد جلیلة، تشهد بتبحّر مصنّفها و سعة نظره ودقّة فکره .
قال عنها المحقّق الطهرانی رحمه الله فی الذریعة :
ص:303
شرح زیارة عاشوراء، للعلّامة السیّد أسد اللَّه ابن حجّة الإسلام السیّد محمّد باقر الموسوی الشفتی الأصفهانی، المتوفّی بکرند سنة 1290 ه ، قاصدًا زیارة المراقد المقدّسة ؛ حدّثنی ولده السیّد محمّد باقر المعروف بحاج آقا انّه موجود فی مکتبته بأصفهان (1).
بیّن المؤلّف قدس سره فی هذه الرسالة کیفیّة زیارة العاشور وانّ صلاتها رکعتان لا أکثر، تفعلهما بعد الفراغ من اللعن والسلام والدعاء والسجدة.
فانّه قدس سره قد ذکر فیها حکم المسألة مع فروع حسنة تتعلّق بها، وأدرج فیها تحقیقات رشیقة وفوائد نافعة مفیدة تنبئ عن دقّة نظره وغوره، واستوفی فیها إنصافًا حقّ الإستدلال والتحلیل، وکان هذا ممّا یدلّ علی طول باعه وتبحّره فی المباحث الفقهیّة.
قد رتّب سیّدنا المؤلّف رحمه الله رسالته هذه علی أربعة مطالب وخاتمة :
1 - المطلب الأوّل: فی ذکر مستند زیارة عاشوراء المعروفة، وهو أخبار .
2 - المطلب الثانی: فیما یستفاد من الأخبار .
3 - المطلب الثالث: فی ذکر بعض کلمات العلماء فی بیان کیفیّة هذه الزیارة وبعض الإختلاف بینهم فی ذلک .
4 - المطلب الرابع: فی أمور ینبغی التنبیه علیها .
والخاتمة : فی بیان أمور .
ولم یعلم تأریخ تألیف الرسالة، ولکن یشاهد فی آخر نسخة الأصل بخطّ
ص:304
المؤلّف رحمه الله تأریخ 27 ربیع الثانی سنة 1271 ه .
وهنا لابدّ لنا من بیان نبذة من ترجمة أحوال سیّدنا المؤلّف قدس سره، فنقول:
* * *
هو السیّد السند والمولی المعظّم والمتتبّع الخبیر العلّامة الفقیه السیّد أسد اللَّه ابن السیّد محمّد باقر الموسویّ الجیلانیّ الشفتیّ النجفیّ الأصفهانیّ . ینتهی نسبه الشریف إلی أبی القاسم حمزة بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام.
ولد سنة 1228 ه فی مدینة أصفهان (1)، و نشأ بها علی أبیه العلّامة الفقیه الورع المحقّق المدقّق الباذل الحاجّ السیّد محمّد باقر الشفتیّ المعروف بحجّة الإسلام.
1 - قال عنه صاحب الروضات رحمه الله فی ترجمة والده حجّة الإسلام الشفتی قدس سره:
ص:305
فصلّی علیه قدس سره ولده الأفضل، و خلفه الأسعد الأرشد، والفقیه الأوحد، والحبر المؤیّد، والنور المجرّد، والعماد الأعمد، النفس القدسیّ، والملک الإنسیّ، الجلیل الأوّاه، و محبوب الأفئدة، وممدوح الأفواه، مولانا وسیّدنا السیّد أسداللَّه ... ؛ من أجلّاء تلامذة شیخنا الأفقه الأعلم القمقام قطب أرحیة هذه الأیّام الشیخ محمّد حسن النجفی صاحب جواهر الکلام - حفظه اللَّه عن عوائق الأیّام - منصوصًا علی اجتهاده وفقاهته بلفظه و کتابته، بل محثوثًا علی الرجوع إلی ما أفتی به وحکم فی جمیع دیار العجم .
و کان صاحب الترجمة - أوفی اللَّه ترحمه - یحبّه کثیرًا و یحب الناس علی متابعته و إجلاله، و قد یرجّحه فی قوّة النظر علی فخر المحقّقین ابن العلّامة فی جواب بعض من سأله عن أحواله .
والناس متّفقون علی جلالته، متشاحون علی جماعته، مطبقون علی إرادته، مادحون جمیل طریقته، حامدون جلیل حقّه و منّه، بل مقدّمون إیّاه علی والده الأکرم فی أغلب مکارم أخلاقه ومحامد أوصافه (1).
2 - و قال الإمام السیّد عبد الحسین شرف الدین فی ترجمة والده قدس سره ما هذا کلامه :
وخَلَفَه ولده الأبرّ الأغرّ، الفقیه الأصولی، المحقّق البحّاثة، العلّامة السیّد أسد اللَّه . کان رحمه الله علی شاکلة أبیه فی العلم والعمل والجهاد لنفسه والمراقبة علیها آناء اللیل، وأطراف النهار .
ص:306
وقد انتهت إلیه رئاسة الدین فی ایران، وانقادت لأمره عامّة الناس وخاصّتها حتّی السلطان ناصر الدین شاه .
وقد أنفق هذا الجاه العظیم فی خدمة الدین الإسلامی، و تأیید المذهب الإمامی، ونشر علوم آل محمّد (1).
3 - و قال عنه آیة اللَّه الشیخ عبّاس بن الشیخ حسن کاشف الغطاء قدس سره فی کتابه « نبذة الغریّ » عند ذکر بعض العلماء الّذین عاصرهم :
و منهم ذوآبة بنی هاشم صاحب المزایا الحمیدة المشهور له بالفضل والصلاح الحاج سیّد أسد اللَّه نجل حجّة الإسلام الحاج سیّد محمّد باقر الرشتی، من أجلّ العلماء قدرًا و أعلاهم ذکرًا، اجتهد فی إحیاء الشریعة فی اصبهان حتّی ملک قلوب الشیعة، و رجعت العامّة إلیه فی التقلید.
ولقد اجتمعت به زمانًا فی النجف فألفیته جامعًا لما تعسر علی غیره، باذلًا نفسه فی مرضاة اللَّه، یحبّ الخیر، و کثیرًا ما جری علی یده من الأمور الخیریّة، سخیّ الطبع، مغیثًا للفقراء، مسموع الکلمة عند حکّام ایران.
فلق الحجر الصلد بعزیمته، و جاء بالماء العذب الفرات إلی النجف الأشرف، فاستقوا و دوابهم منه واستراخوا به بعد ما نالهم العطش، وبنی علیه مکانًا لتغسیل الموتی لا یعفو رسمه غیر انّه لما قضی نحبه مؤرّخًا: ( أسد اللَّه سیّد الکلّ غابا ) انقطع الماء لعدم من یقوم بتنقیة قناته، نسأل اللَّه تعالی أن یوفّق ولده لأن یصلح فاسده .
ص:307
ترک الولد الصالح والصدقة الجاریة ممّا لا ینقطع عمل ابن آدم عنه (1).
ولد بأصفهان سنة ثمان و عشرین و مائتین وألف ( 1228 ه )، واعتنی به أبوه الفقیه السیّد محمّد باقر الشهیر بحجّة الإسلام، و قام علی تربیته و تعلیمه، وعیّن له المدرّسین.
وارتحل بعد إنهاء المقدّمات إلی العراق، فحضر فی کربلاء علی صاحب «ضوابط الأصول» السیّد إبراهیم بن محمّد باقر القزوینی الحائری قدس سره، و فی النجف الأشرف علی الشیخ نوح بن قاسم الجعفری القرشی النجفی رحمه الله. ثمّ لازم الفقیه الشیخ محمّد حسن بن باقر النجفی قدس سره صاحب « جواهر الکلام » واختصّ به، وتخرّج علیه، و نال مرتبة الإجتهاد .
و عاد إلی أصفهان فی سنة 1260 ه، ثمّ انتقل والده العظیم إلی رحمة ربّه فی نفس السنة، فقام مقامه وصار المرجع العامّ فی بلاد إیران، و نهض بأعباء بعض المشاریع الخیریّة (2).
1 - والده السیّد محمّد باقر بن محمّد نقی الشفتی (المتوفّی 1260 ه)
ص:308
2 - الشیخ محمّد إبراهیم بن محمّد حسن الکلباسی (المتوفّی 1261 ه)
3 - الشیخ محمّد حسن بن باقر النجفی، صاحب الجواهر (المتوفّی 1266 ه)
4 - السیّد إبراهیم بن محمّد باقر القزوینی (المتوفّی 1264 ه)
5 - السیّد محمّد علی بن محمّد الموسوی اللاریجانی (1220 - 1288 ه)
6 - الشیخ نوح بن قاسم القرشی الجعفری النجفی (المتوفّی 1300 ه)
1 - الملّا أحمد بن علی أکبر التربتی رحمه الله
یروی المترجم له عن والده العلّامة السیّد محمّد باقر حجّة الإسلام قدس سره بواسطة تلمیذه الشیخ أحمد بن علی أکبر التربتی رحمه الله ؛ قال الشیخ المذکور فی إجازته الکبیرة له ما صورته :
«... والمبرور حجّة الإسلام - أعلی اللَّه مقامه - وإن أذن له فی الحکم والفتوی، بل صرّح بکونه أفضل من بعض من تقدّم من فحول الفقهاء، لکنّه لم یتّفق له الإستجازة عن والده، لشدّة الحیاء مع ما یترجی له من طول البقاء، إذ سنح سوانح فی ذلک الاثناء، کما
أومأنا سابقًا إلیها؛ فمرض رحمه الله مرضًا مزمنًا، وفی ذلک المرض توفّی ولم یتیسّر له دام عمره ما یتمنّی، فمع ابتلائه بمصیبة والده وردت علیه الواردات العظیمة الّتی أشرنا إلیها .
وإلی زماننا هذا لم یکن بصدد الإستجازة لأسباب هو أعلم بها منّا .
ص:309
وبعض أجلّة العلماء وأعمدة الفقهاء وإن کتب لجنابه الإجازة، لکنّه لما کان بدون استجازته، لما حصل له الوثوق والطمأنینة، وبقی ذلک الأمر فی عهدة التعویق والعطلة، حتّی لم یبق من أصحاب المبرور حجّة الإسلام، ولاسیّما أرباب الإجازات غیر قلیلهم، ومضی أکثرهم لسبیلهم، فتفطّن - سلّمه اللَّه - أنّ البقاء لم یتیسّر لأحد، وفقد الواحد بعد الواحد یفنی الجمع والعدد، فأشار إلیّ أن أجیز له إجازة کانت ودیعة عن والده عندنا، وأمانة أمر اللَّه تعالی أن تؤدّی إلی أهلها » (1).
2 - العلّامة الشیخ محمّد حسن النجفی قدس سره صاحب الجواهر
و یروی سیّدنا المترجم أیضًا عن صاحب الجواهر رحمه الله قراءة وإجازة . وصفه صاحب الجواهر فی إجازته الّتی کتبها له بقوله :
«ولدنا و قرّة أعیننا التقیّ النقیّ والمهذّب الصفیّ، العالم العامل والفاضل الکامل الأدیب الأریب، ذو الفطنة الوقّادة، والقریحة النقّادة، والأخلاق الکریمة، والفطرة المستقیمة، العظیم الحلیم الأوّاه المیرزا أسد اللَّه نجل حجّة الإسلام وملجأ الأنام ذی النور الظاهر والفضل الباهر السیّد محمّد باقر سلّمهما اللَّه تعالی».
إلی أن قال :
«فالواجب علی کافّة المتدیّنین انفاذ حکمه، وامتثال أوامره ونواهیه، وقبول فتواه، والإهتداء بنوره وهداه، فانّه نعم الکفیل لأیتام الشیعة،
ص:310
ونعم الرکن للشریعة - مدّ اللَّه تعالی شأنه فی أیّامه وزاد فی تأییده وتسدیده» (1).
3 - العلّامة السیّد محمّد باقر الجهارسوقی رحمه الله (صاحب روضات الجنّات)
لصاحب الترجمة إجازة الروایة عن صاحب الروضات، وقد أجازه هو أیضًا، فالإجازة بینهما مدبّجة .
له آثار عمرانیة و اصلاحیة، منها : تکملة المسجد الجامع فی أصفهان فی محلّته «بیدآباد» الّذی شرع فی بنائه والده قدس سره، و لم یکمله حیث عاجله الموت، وأکمل بناءه المترجم له علی أحسن ما یرام و یراد فی وقته .
و منها : إجراء ماء الفرات إلی النجف الأشرف، فانّه رحمه الله بعد ما زار النجف ورجع إلی بلاد إیران، عزم علی إتمام ما شرع به أستاذه الشیخ محمّد حسن صاحب الجواهر قدس سره وإیصال ماء الفرات إلی النجف (2).
وأرّخ الشعراء ذلک، فقال الشیخ محمّد بن کاظم الجزائری النجفی من قصیدة :
شربوا الماء زلالًا
بعد شرب الآجنات
فاشرب الماء و أرّخ
« اشرب الماء الفرات »
سنة 1288
ص:311
وقال المیرزا محمّد الهمدانی صاحب فصوص الیواقیت فی التواریخ المنظومة:
مذ أسد اللَّه الهمام السری
سلیل ساقی الناس من کوثر
أجری إلی الغریّ ماءً مری
قد أرّخوه : جاء ماء الغریّ (1)
سنة 1288
للمترجم له قدس سره تآلیف قیّمة مشحونة بالتحقیق والتدقیق، و هی :
1 - الإستصحاب
2 - أصول الدین (عربی)
3 - الحاشیة علی تحفة الأبرار
4 - الحاشیة علی جامع عبّاسی
5 - الحاشیة علی مناسک والده قدس سره
6 - الحاشیة علی النخبة فی العبادات
7 - الرسائل الأصولیّة
8 - الرسائل الرجالیّة
9 - الرسالة العملیّة بالفارسیة
10 - رسالة فی الأراضی الخراجیّة
ص:312
11 - رسالة فی الأوامر والنواهی
12 - رسالة فی البیع
13 - رسالة فی تبرء المریض بماله
14 - رسالة فی التجوید
15 - رسالة فی تزویج الولیّ البنت مطلقًا بأقلّ من مهر المثل
16 - رسالة فی التقلید
17 - رسالة فی تقلید المیّت
18 - رسالة فی الحبوة
19 - رسالة فی الحقیقة الشرعیّة
20 - رسالة فی الرجعة
21 - رسالة فی صلاة اللیل
22 - رسالة فی صلح حقّ القصاص واستیفاء القصاص عن الصغیر
23 - رسالة فی کیفیّة زیارة عاشوراء
24 - رسالة فی المعاطاة
25 - رسالة فی معرفة التکالیف
26 - رسالة فی منجّزات المریض
27 - رسالة فی المنطق
28 - رسالة فی الموالاة فی الوضوء
ص:313
29 - رسالة فی نکاح الجدّ الصغیرة مع فقد الأب
30 - رسالة فی الوضوء فی المکان المغصوب
31 - شرح شرائع الإسلام ( کبیر فی عدّة مجلّدات )
32 - العصیریّة فی أحکام الخمر والعصیر
33 - کتاب الإمامة
34 - کتاب الغَیبة فی الإمام الثانی عشر علیه السلام
35 - کتاب الغیبة فی حکم الإغتیاب
36 - کتاب فی إثبات الإمامة
37 - مناسک الحجّ والعمرة
38 - منتخب الصحاح
لم یخلّف سیّدنا المترجم له - أعلی اللَّه مقامه - سوی أربع بنات، و ولدًا هو العالم الفاضل الأدیب السیّد محمّد باقر، المعروف بحاج آقا، من کریمة العالم الزاهد الشیخ ملّا علی الخلیلی النجفیّ .
هاجر من اصفهان إلی بلد الهجرة النجف الأشرف بعد وفاة والده لدراسة العلوم الدینیّة والمعارف الإسلامیّة، والأدب، و حصل علی علم جمّ و فضل جزیل وأدب واسع جمیل، و حضر علی جملة من علماء النجف کما و حضر عند الشیخ محمّد حرز الدین النجفی قدس سره { 1273 - 1365 ه } الفقه والأصول والکلام عدّة سنین .
ص:314
و کان وجهًا من وجوه النجف، و داره حافلة بالعلماء والأدباء والشعراء، وصار له ولع فی نظم الشعر و کان ینظم الشعر الفارسی والعربی الجیّد فی بعض المناسبات .
و له مقاطیع و مداعبات مع أدباء عصره فی النجف خصوصًا السیّد جعفر الحلّی رحمه الله صدیقه، ومدحه شعرائها بما هو مذکور فی دواوینهم .
وله فی الأئمّة شعر کثیر، فمنه قوله فی مدح أمیر المؤمنین علیه السلام :
یا بن عمّ النبیّ أیّ معالٍ
لک فی أرفع المدائح تذکرْ
بعد ما أنزل الإله کتابًا
فیک لا یستطاع للقوم ینکر
و ثناء النبیّ فیک فأبدی
یوم خمّ ثنا أناب وبکّر
هو فی مطعم المعادین صاب
و هو فی مطعم الموالین سُکّر (1)
أیّ فضل یزویه عنک معاد
أو تزوی شمس الضحی لو تفکّر
کذب العاذلون فیک و قالوا
قول زور بهم یحاط و یمکر
قد أتوا منکرًا فحسبهم اللَّه
تعالی یوم المعاد و منکر (2)
قال الشیخ محمّد السماوی رحمه الله بعد نقل هذه الأبیات فی الطلیعة :
وهذه الأبیات أنشدنیها فی الکاظمیین علیهما السلام من لفظه . و له مراثٍ محفوظة بالنجف (3).
ص:315
ومن آثاره أیضًا : نظم عدّة مسائل من الفقه کالرضاع (1).
رجع إلی اصفهان بعیاله أبان حرکة حزب المشروطة فی ایران، فکان هناک مطاعًا مبجلًا امامًا، و لمّا قوی واشتدّ النضال بین المشروطة والمستبّدة فی اصفهان بل فی ایران عامّة، عاد إلی دار الهجرة النجف الأشرف، فمکث فیها قلیلًا، ثمّ عاد إلی وطنه الأصلیّ اصفهان، و بقی بها إلی أن توفّی إلی رحمة اللَّه تعالی سنة 1333 ه ، و دفن فی مقبرة جدّه حجّة الإسلام قدس سره فی محلّة بید آباد (2).
خرج - قدّس اللَّه نفسه الزکیّة - إلی زیارة العتبات المقدّسة بالعراق سنة 1290 ه، فلمّا وصل إلی «کرند» من أعمال کرمانشاه، أدرکه الأجل بها فی سلخ شهر جمادی الآخرة من تلک السنة المذکورة .
جاء فی حاشیة بعض مؤلّفاته : «توفّی - طاب ثراه - فی آخر عشر الثالث من شهر جمادی الآخرة من شهور سنة تسعین بعد الألف ومائتین».
وقال صاحب التکملة فی ترجمته قدس سره :
و فی سنة تسعین بعد المائتین وألف (1290 ه) زمت رکائبه من أصفهان
ص:316
إلی نحو العتبات العالیة فی العراق، مع بعض خاصّته، فلمّا وصل إلی «کرند» من أعمال کرمانشاه، جاءه داعی ربّه فلبّاه، فجی ء بنعشه إلی بلد الکاظمین علیهما السلام فعُطّلت الأسواق وخرج الناس إلی استقبال النعش وتشییعه، و کان یومًا مشهودًا، ثمّ حُمل فی یوم ثامن عشر من صفر من تلک السنة المذکورة متوجّهین به إلی النجف، فلمّا وردوا کربلاء عُطّلت له الأسواق، و فُعل کما فُعل فی الکاظمیّة وهکذا عند ورودهم إلی النجف الأشرف (1).
دفن جثمانه الشریف خلف شبّاک الحجرة الأولی الواقعة علی یمین الداخل إلی الصحن الشریف العلویّ من باب القبلة، مقابل مرقد شیخ الطائفة المرتضی الأنصاری أعلی اللَّه تعالی مقامهما وحشرهما مع سادات الأوائل والأواخر .
ص:317
* * *
اعتمدنا فی تحقیق هذه الرسالة علی ثلاث نسخ خطّیة، وهی کالآتی :
1 - النسخة الأصلیّة - مخطوطة المؤلّف قدس سره - وهی محفوظة فی مکتبة کلّیة الحقوق بطهران برقم «63 - د»، المذکورة فی فهرسها: ص 365 ؛ تقع هذه النسخة فی 87 ورقة، بخطّ النستعلیق، مختلفة الأسطر. وقد عبّرنا عنها بالأصل.
2 - النسخة الخطّیة المحفوظة فی مکتبة آیة اللَّه الشیخ إبراهیم الریاضی بنجف آباد أصفهان، وهی بخطّ النسخ . تقع هذه النسخة فی 40 ورقة، وکلّ ورقة تحتوی علی 17 سطرًا ؛ رمزنا هذه النسخة برمز « ر ».
جاء فی أوّل النسخة :
هو اللَّه تعالی شأنه ؛ هذه رسالة وجیزة رشیقة شریفة فی کیفیّة زیارة عاشورا للعالم الفاضل الکامل الأورع الأتقی اللوزعی الألمعی الحبر النحریر الحاوی للفروع والأصول الجامع للمعقول والمنقول خاتم المجتهدین حجّة الإسلام والمسلمین السیّد السند الحاجّ سیّد أسد اللَّه أدام اللَّه ظلاله علی رؤس العالمین، کتبتها ذخیرة للیوم المعاد .
قد استفدنا من مصوّرة هذه النسخة فی تحقیق الکتاب، وقد تفضّل بمصوّرتها صدیقنا الفاضل الشیخ مصطفی الصادقی، فله جزیل الشکر .
ص:318
3 - النسخة الخطّیة المحفوظة فی مکتبة مسجد أعظم فی مدینة قم المقدّسة تحت رقم 2603، المذکورة فی فهرسها: 1 / 89 ؛ فرغ من کتابتها بخطّ النسخ حسن بن إبراهیم الحسینی الساوجی فی 8 جمادی الأولی سنة 1286 ه .
تقع هذه النسخة فی 66 ورقة، و کلّ ورقة تحتوی علی 15 سطرًا ؛ و قد رمزنا لها بالحرف : «ظ».
وکان منهج التحقیق وفق المراحل التالیة :
1 - ضبط النصّ وتقویمه وترقیمه .
2 - إستخراج الآیات القرآنیّة والأحادیث الشریفة .
3 - إستخراج الأقوال وکلمات الفقهاء الّتی نقلها المؤلّف من مصادرها الّتی ذکرها إن وجدت، و إلّا فمن مصادر أخری .
4 - تقطیع النصّ إلی فقرات و مقاطع مع إضافة بعض العناوین المناسبة بین معقوفین [ ].
5 - إعداد فهرست للموضوعات و فهارس أخری بعد ثبوت أرقام الصفحات فی آخر الکتاب .
وفی الختام نری من الواجب علینا أن نتقدّم بخالص شکرنا إلی کلّ من ساهم بمساعدتنا فی تحقیق وإخراج هذا السفر القیّم وشارکنا فی إنجاز هذا المشروع، فجزاهم اللَّه عن الإسلام وأهله أفضل الجزاء .
ص:319
ونسأل اللَّه تبارک وتعالی أن یوفّقنا لإحیاء سائر آثار العلّامة المتتبّع الحاجّ السیّد محمّد باقر الشفتی المعروف بحجّة الإسلام، وآثار ولده الأعلم الأتقی وخلفه الأسعد الأرشد جدّنا ومولانا الحاجّ السیّد أسداللَّه الموسویّ النجفیّ - زاد اللَّه فی علوّ درجاتهما فی دار البقاء - جزاء لجزیل خدماتهما المبارکة فی إحیاء الشریعة الغرّاء .
کما و نسأله - سبحانه - أن یتقبّل کلّ ذلک منّا خالصًا لوجهه الکریم وموجبًا لثوابه الجسیم، انّه هو الجواد الکریم، وأن ینفعنا به یوم حشرنا، انّه سمیع مجیب.
وفی الختام أرجو من القارئ العزیز إذا صادفه خلل أو زلل فی عملنا هذا أن یحمله علی القصور لا علی التقصیر، وآخر دعوانا أن الحمد للَّه ربّ العالمین .
السیّد محمّد الرضا الشفتی
أصفهان - مکتبة مسجد السیّد حجّة الإسلام قدس سره
یوم المبعث 27 رجب 1435 ه
ص:320
ص:321
ص:322
تصویر
ص:323
تصویر
ص:324
تصویر
ص:325
تصویر
ص:326
تصویر
ص:327
ص:328
رسالة شریفة
فی
بیان کیفیّة زیارة عاشوراء
تألیف
العلاّمة المحقّق
الحاجّ السیّد أسد اللَّه بن حجّة الإسلام الشفتی قدس سره
(1228 - 1290 ه)
ص:329
ص:330
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین، و الصلاة و السلام علی سیّد أنبیائه محمّد و آله الطاهرین .
وبعد، فقد طال شوقی إلی معرفة کیفیّة زیارة خامس أهل الکساء سیّد الشهداء أبی عبداللَّه الحسین بن أمیرالمؤمنین علیه السلام وابن فاطمة الزهراء - صلوات اللَّه علیها - یوم عاشوراء، ولم أوفّق لذلک تارة لعوائق الزمان، وأخری لعروض بعض الأمراض، أو الإشتغال ببعض العلوم الدینیّة .
إلی أن أصرّ علیّ بعض الإخوان فی وقت کنت فاقدًا لجملة من الأسباب والکتب الّتی ینبغی الرجوع إلیها، فاقتصرت علی الموجود منها حسبما یقتضیه الوقت والأحوال مع قلّة الفرصة وضیق المجال، ورتّبت تحقیق الحال فیها ببیان مطالب .
ص:331
وهو أخبار، منها : ما رواه جعفر بن محمّد بن قولویه القمّی فی کتابه المسمَّی بکامل الزیارة عَنْ حَکِیمِ بْنِ دَاوُد [ بْنِ حَکِیمِ ] (1) وَ غَیرِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی الهَمْدَانِیّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ وَ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ مَعًا (2)، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمعِیلَ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ :
مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام یَومَ عَاشُورَاءَ یَومَ العَاشِرِ مِنَ الشَهرِ (3) حَتَّی یَظِلَّ عِنْدَهُ بَاکِیًا لَقِیَ اللَّهَ عَزَّوجَلَّ (4) یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِثَوَابِ أَلْفَیْ أَلْفِ حِجَّةٍ وَأَلْفَیْ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَأَلْفَیْ
ص:332
أَلْفِ غَزْوَةٍ، وَ ثَوَابُ کُلِّ حِجَّةٍ وَعُمْرَةٍ وَغَزْوَةٍ کَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَاعْتَمَرَ وَ غَزَی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَمَعَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ [ أَجْمَعِینَ ] (1).
قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، فَمَا لِمَنْ کَانَ فِی بُعْدِ الْبِلَادِ وَ أَقَاصِیهَا وَلَمْ یُمْکِنْهُ الْمَصِیرُ (2) إِلَیْهِ فِی ذلِکَ الْیَوْمِ؟
قَالَ: إِذَا کَانَ ذلِکَ الْیَوْمُ (3) بَرَزَ إِلَی الصَّحْرَاءِ، أَوْ صَعِدَ إِلی سَطحٍ (4) فِی دَارِهِ، وَأَوْمَأَ إِلَیْهِ بِالسَّلَامِ، وَاجْتَهَدَ عَلی قَاتِلِهِ بِالدُّعَاءِ، وَ صَلَّی بَعْدَهُ رَکْعَتَیْنِ، یَفْعَلُ ذلِکَ فِی صَدْرِ النَّهَارِ قَبْلَ الزَّوَالِ، ثُمَّ لْیَنْدُبِ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ یَبْکِیهِ، وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دَارِهِ بِالْبُکَاءِ عَلَیْهِ، وَیُقِیمُ فِی دَارِهِ مُصِیبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَیْهِ، وَ یَتَلاقَوْنَ بِالْبُکَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضًا فِی الْبُیُوتِ، وَلْیُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضًا بِمُصَابِ الْحُسَیْنِ علیه السلام، وَأَنَا (5) ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذلِکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ جَمِیعَ هذَا الثَّوَابِ .
فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، وَأَنْتَ الضَّامِنُ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذلِکَ وَالزَّعِیمُ بِهِ؟
قَالَ: أَنَا الضَّامِنُ لَهُمْ [ ذلِکَ ] (6) وَالزَّعِیمُ لِمَنْ فَعَلَ ذلِکَ .
قَالَ: قُلْتُ: فَکَیْفَ یُعَزِّی بَعْضُهُمْ بَعْضًا ؟
قَالَ : یَقُولُونَ: «عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ علیه السلام وَجَعَلَنَا وَإِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام» ؛ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَاتَنْشِرَ (7) یَوْمَکَ فِی حَاجَةٍ فَافْعَلْ، فَإِنَّهُ یَوْمٌ نَحِسٌ لَا تُقْضی فِیهِ حَاجَةُ مُؤمِنٍ (8)،
ص:333
وَإِنْ قُضِیَتْ لَمْ یُبَارَکْ لَهُ فِیهَا وَلَمْ یُرْشَدْ (1)، وَ لَا تَدَّخِرَنَّ لِمَنْزِلِکَ شَیْئًا فَإِنَّهُ مَنِ ادَّخَرَ لِمَنْزِلِهِ شَیْئًا فِی ذلِکَ الْیَوْمِ لَمْ یُبَارَکْ لَهُ فِیمَا یَدَّخِرُهُ وَلَا یُبَارَکُ لَهُ فِی أَهْلِهِ، فَمَنْ فَعَلَ ذلِکَ کُتِبَ لَهُ ثَوَابُ أَلْفِ أَلْفِ حِجَّةٍ وَ أَلْفِ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَأَلْفِ أَلْفِ غَزْوَةٍ کُلُّهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، وَکَانَ لَهُ ثَوَابُ مُصِیبَةِ کُلِّ نَبِیٍّ وَرَسُولٍ وَصِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ مَاتَ أَوْ قُتِلَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ الدُّنْیَا إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ .
قَالَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ الْجُهَنِیُّ وَ سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ: قَالَ عَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ: فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی ذلِکَ الْیَوْمِ إِذَا أَنَا زُرْتُهُ مِنْ قَرِیبٍ، وَدُعَاءً أَدْعُو بِهِ إِذَا لَمْ أَزُرْهُ مِنْ قَرِیبٍ وَأَوْمَأْتُ إِلَیْهِ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَمِنْ سَطْحِ دَارِی [ بِالسَّلَامِ ] (2).
قَالَ: فَقَالَ: یَا عَلْقَمَةُ إِذَا أَنْتَ صَلَّیْتَ الرَکْعَتَیْنِ (3) بَعْدَ أَنْ تُومِئَ إِلَیْهِ بِالسَّلَامِ وَقُلْتَ عِنْدَ الْإِیمَاءِ إِلَیْهِ وَ [ مِنْ ] (4) بَعْدِ الرَّکْعَتَیْنِ هذَا الْقَوْلَ، فَإِنَّکَ إِذَا قُلْتَ ذلِکَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا یَدْعُو بِهِ مَنْ زَارَهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، وَکَتَبَ اللَّهُ لَکَ بِهَا أَلْفَ أَلْفَ حَسَنَةٍ، وَمَحی عَنْکَ أَلْفَ أَلْفَ سَیِّئَةٍ، وَرَفَعَ لَکَ مِائَةَ أَلْفِ أَلْفِ دَرَجَةٍ، وَ کُنْتَ کَمَنِ (5) اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام حَتَّی تُشَارِکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ، [ وَ ] (6) لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ، وَ کَتَبَ لَکَ ثَوَابَ کُلِّ نَبِیٍّ وَ رَسُولٍ وَ زِیَارَةِ کُلِّ (7) مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام مُنْذُ یَوْمَ قُتِلَ - صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ - فَتَقُولُ (8) :
ص:334
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (1)، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَابْنَ خِیَرَتِهِ (2)، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ النِسَاءِ (3).
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَابْنَ ثَارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، السَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ [ وَأَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ ] (4)، عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعًا سَلامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ.
یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ [الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتِ ] (5) الْمُصِیبَةُ بِکَ عَلَیْنَا (6) وَ عَلی جَمِیعِ أَهْلِ السَّموَاتِ (7)[ وَالْأَرْضِ ] (8)، فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ.
وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَأَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا، وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ
ص:335
قِتَالِکُمْ (1)، [ بَرِئْتُ إِلَی اللَّهِ وَإِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ]
(2).
یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ، فَلَعَنَ اللَّهُ (3) آلَ زِیَادٍ وَآلَ مَرْوَانَ، وَلَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً، وَلَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ، وَلَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ، وَلَعَنَ اللَّهُ شَمِرًا، وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَأَلْجَمَتْ وَتَهَیَّأَتْ (4) لِقِتَالِکَ .
یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ (5) بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ، فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ (6) أَنْ یُکْرِمَنِی بِکَ، وَیَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله (7)، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی وَجِیهًا بِالْحُسَیْنِ عِنْدَکَ (8) فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.
یَا سَیِّدِی (9) یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ وَإِلی رَسُولِهِ وَإِلی
ص:336
أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَإِلی فَاطِمَةَ وَإِلَی الْحَسَنِ وَإِلَیْکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَسَلَّمَ [ وَعَلَیْهِمْ ] (1) بِمُوَالاتِکَ [یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ ] (2)، وَبِالْبَرَاءَةِ [ مِنْ أَعْدَائِکَ وَ ] (3) مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَنَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ [ وَ مِنْ جَمِیعِ أَعْدَائِکُمْ ] (4)، وَبِالْبَرَاءَةِ (5) مِمَّنْ أَسَّسَ الْجَوْرَ وَ بَنَی عَلَیْهِ بُنْیَانَهُ وَ أَجْری ظُلْمَهُ وَجَوْرَهُ عَلَیْکُمْ وَ عَلی أَشْیَاعِکُمْ بَرِئْتُ إِلَی اللَّهِ وَإِلَیْکُمْ مِنْهُمْ.
وَأَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاتِکُمْ وَمُوَالاةِ وَلِیِّکُمْ وَالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَمِنَ النَّاصِبِینَ (6) لَکُمُ الْحَرْبَ، وَالْبَرَاءَةِ (7) مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَأَتْبَاعِهِمْ، إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ، مُوَالٍ لِمَنْ (8) وَالَاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ .
فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُمْ، وَرَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ.
وَأَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ، وَأَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ
ص:337
ثَارِکُمْ (1) مَعَ إِمَامٍ مَهْدِیٍّ (2) نَاطِقٍ لَکُمْ، وَأَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا یُعطِی (3) مُصَابًا بِمُصِیبَةٍ.
أَقُولُ (4) : إِنَّا للَّهِ ِ وَإنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، یَا لَهَا مِنْ مُصِیبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا وَأَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلامِ وَفِی جَمِیعِ [ أَهْلِ ] (5) السَّموَاتِ وَالْأَرَضِینَ (6)، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَرَحْمَةٌ ومَغْفِرَةٌ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَمَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله، اللَّهُمَّ (7) إِنَّ هذَا یَوْمٌ تَنَزَّلَ (8) فِیهِ اللَّعْنَةُ عَلی [ آلِ ] (9) زِیَادٍ وَآلِ أُمَیَّةَ وَابْنِ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ اللَّعِینِ بْنِ اللَّعِینِ عَلی (10) لِسَانِ نَبِیِّکَ فِی کُلِّ
ص:338
مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّکَ صلی الله علیه وآله.
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعوِیَةَ (1) وَعَلی (2) یَزِیدَ بْنِ مُعوِیَةَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِینَ، اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَةَ (3) أَبَدًا لِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ علیه السلام، اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ فِی هذَا الْیَوْمِ وَ (4) فِی مَوْقِفِی هذَا وَأَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ (5) عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوَالاةِ لِنَبِیِّکَ [ مُحَمَّدٍ ] (6) وَأَهْلِ (7) بَیْتِ نَبِیِّکَ صلی الله علیه وآله (8).
ثُمَّ تَقُولُ مِائَةَ مَرَّةٍ :
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ، اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی حَارَبَتِ (9) الْحُسَیْنَ علیه السلام (10)، وَشَایَعَتْ وَبَایَعَتْ (11) [أَعْدَاءَهُ] (12) عَلی قَتْلِهِ وقَتْلِ (13) أَنْصَارِهِ،اللَّهُمَ الْعَنْهُمْ جَمِیعًا.
ص:339
ثُمَّ قُلْ مِائَةَ مَرَّةٍ :
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، وَ عَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَأَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ (1)، عَلَیْکُمْ مِنِّی سَلامُ اللَّهِ أَبَدًا (2) مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ، وَلَایَجعَلهُ (3) آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمْ.
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ (4) أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ (5) اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ .
ثُمَّ تَقُولُ مَرَّةً وَاحِدَةً :
اللَّهُمَّ (6) خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ آلَ نَبِیِّکَ بِاللَّعْنِ، ثُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ، اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ وَأَبَاهُ، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَآلَ مَرْوَانَ وَبَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ .
ثُمَّ تَسْجُدُ سَجْدَةً تَقُولُ فِیهَا :
ص:340
اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ (1) عَلی مُصَابِهِمْ، الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلی عَظِیمِ [ مُصَابِی وَ ] (2) رَزِیَّتِی فِیهِمْ (3)، اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَأَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیه (4).
قَالَ [ عَلْقَمَةُ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ علیه السلام : ] (5) یَا عَلْقَمَةُ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَزُورَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ بِهذِهِ الزِّیَارَةِ مِنْ دَهْرِکَ فَافْعَلْ، فَلَکَ ثَوَابُ جَمِیعِ ذلِکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالی (6).
ومنها : ما روی شیخنا الطوسی محمّد بن الحسن رحمه الله فی مصباحه باسناده عن مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمعِیل بْنِ بَزِیعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ مِنَ الْمُحَرَّمِ حَتَّی یَظِلَّ عِنْدَهُ بَاکِیًا لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ یَلْقَاهُ بِثَوَابِ أَلْفَیْ حِجَّةٍ وَأَلْفَیْ عُمْرَةٍ وَ أَلْفَیْ غَزْوَةٍ وَ (7) ثَوَابُ کُلِّ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ غَزْوَةٍ (8)، کَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَاعْتَمَرَ وَ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَمَعَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ علیهم السلام (9).
ص:341
قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا لِمَنْ کَانَ فِی بَعِیدِ الْبِلَادِ وَأَقَاصِیهَا (1) وَلَمْ یُمْکِنْهُ السّیرُ (2) إِلَیْهِ فِی ذلِکَ الْیَوْمِ ؟
قَالَ: إِذَا کَانَ کَذلِکَ بَرَزَ إِلَی الصَّحْرَاءِ، أَوْ صَعِدَ سَطْحًا مُرْتَفِعًا فِی دَارِهِ، وَأَوْمَأَ إِلَیْهِ بِالسَّلَامِ، وَاجْتَهَدَ فِی الدُّعَاءِ عَلی قَاتِلِیهِ (3)، وَ صَلَّی مِنْ بَعْد رَکْعَتَیْنِ، وَلْیَکُنْ ذلِکَ فِی صَدْرِ النَّهَارِ وَ (4) قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ، ثُمَّ لْیَنْدُبِ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَیَبْکِیهِ، وَیَأْمُرُ مَنْ فِی دَارِهِ مِمَّنْ لَا یَتَّقِیهِ بِالْبُکَاءِ عَلَیْهِ، وَ یُقِیمُ مَنْ (5) فِی دَارِهِ الْمُصِیبَةَ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَیْهِ، وَ لْیُعَزِّ فِیهَا (6) بَعْضُهُمْ بَعْضًا بِمُصَابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ علیه السلام، وَأَنَا الضَّامِنُ بِهِمْ (7) إِذَا فَعَلُوا ذلِکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّوجَلَّ (8) جَمِیعَ ذلِکَ .
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ الضَّامِنُ ذلِکَ لَهُمْ وَالزَّعِیمُ ؟
قَالَ: أَنَا الضَّامِنُ وَأَنَا الزَّعِیمُ لِمَنْ فَعَلَ ذلِکَ .
قُلْتُ : فَکَیْفَ یُعَزِّی بَعْضُنَا بَعْضًا ؟
قَالَ : یَقُولُونَ (9) : «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا وَأُجُورَکُم (10) بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ علیه السلام، وَجَعَلَنَا وَإِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام ». وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَاتَنْتَشِرَ یَوْمَکَ فِی حَاجَةٍ فَافْعَلْ، فَإِنَّهُ یَوْمٌ نَحِسٌ لَاتُقْضی فِیهِ حَاجَةُ مُؤْمِنٍ، فَإِنْ قُضِیَتْ لَمْ تُبَارَکْ (11) لَهُ فِیهَا وَلَمْ یَرَ فِیهَا رُشْدًا، وَلَایَدَّخِرَنَّ أَحَدُکُمْ
ص:342
لِمَنْزِلِهِ فِیهِ شَیْئًا، فَمَنِ ادَّخَرَ فِی ذلِکَ الْیَوْمِ شَیْئًا لَمْ یُبَارَکْ لَهُ فِیمَا ادَّخَرَ (1) وَلَمْ یُبَارَکْ لَهُ فِی أَهْلِهِ، فَإِذَا فَعَلُوا ذلِکَ کَتَبَ اللَّهُ [ تَعَالی ] (2) لَهُمْ ثَوَابَ (3) أَلْفِ حِجَّةٍ وَأَلْفِ عُمْرَةٍ وَأَلْفِ غَزْوَةٍ کُلُّهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، وَکَانَ لَهُ أَجْرَ ثَوَابُ (4) مُصِیبَةِ کُلِّ نَبِیٍّ وَرَسُولٍ وَوَلِیٍّ (5) وَصِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ مَاتَ أَوْ قُتِلَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ الدُّنْیَا إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ .
قَالَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ وَ سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ: قَالَ عَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی (6) ذلِکَ الْیَوْمَ إِذَا أَنَا زُرْتُهُ مِنْ قُرْبٍ، وَدُعَاءً أَدْعُو بِهِ إِذَا لَمْ أَزُرْهُ مِنْ قُرْبٍ وَأَوْمَأْتُ إِلَیهِ (7) مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَمِنْ دَارِی بِالسَّلَامِ إِلَیْهِ.
[ قَالَ : ] (8) فَقَالَ لِی: یَا عَلْقَمَةُ إِذَا أَنْتَ صَلَّیْتَ الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ أَنْ تُومِئَ إِلَیْهِ بِالسَّلَامِ، فَقُلْ عِندَ (9) الْإِیمَاءِ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِ التَّکْبِیرِ هذَا الْقَوْلَ، فَإِنَّکَ إِذَا قُلْتَ ذلِکَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا یَدْعُو بِهِ زُوَّارُهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، وَکَتَبَ اللَّهُ لَکَ مِائَةَ أَلْفِ أَلْفِ دَرَجَةٍ، وَکُنْتَ کَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ علیه السلام، حَتَّی تُشَارِکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ [ وَ ] (10) لَاتُعْرَفُ إِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ، وَکَتَبَ اللَّهُ (11) لَکَ ثَوَابَ زِیَارَةِ کُلِّ نَبِیٍّ وَکُلِّ رَسُولٍ وَزِیَارَةِ کُلِّ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام مُنْذُ یَوْمَ قُتِلَ عَلَیهِ السَلَامُ [ وَ عَلی أَهْلِ
ص:343
بَیْتِهِ ] (1)؛
تقول: [ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ ] (2)، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إلی آخر الزیارة کما تقدّم، وأشرت إلی الإختلاف فی البین فی الحاشیة .
قال: ثمّ تقول: اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ، إلی آخر اللعن، کما تقدّم مع الإشارة إلی الإختلاف فی الحاشیة .
ثمّ قال: تَقُولُ ذلِکَ مِائَةَ مَرَّةٍ، ثُمَّ تَقُولُ (3): السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ، إلی آخر السلام مع الإشارة إلی الإختلاف فی الحاشیة.
ثمّ قال: تَقُولُ (4) ذلِکَ مِائَةَ مَرَّةٍ، ثُمَّ تَقُولُ (5): اللَّهُمَّ خُصَّ، إلی آخر الدعاء مع الإشارة.
قال: ثُمَّ تَسْجُدُ وَتَقُولُ: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، إلی آخر الدعاء مع الإشارة .
ثمّ قال: قَالَ عَلْقَمَةُ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَزُورَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ بِهذِهِ الزِّیَارَةِ مِنْ دَارِکَ فَافْعَلْ، فَلَکَ ثَوَابُ جَمِیعِ ذلِکَ (6).
ومنها : ما رواه الشیخ المتقدّم ذکره فی الکتاب المذکور عن مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ
ص:344
الطَّیَالِسِیُّ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ قَالَ:
خَرَجْتُ مَعَ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ وَ [ عِنْدَنَا ] (1) جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا إِلَی الْغَرِیِّ بَعْدَ مَا خَرَجَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام، فَسِرْنَا مِنَ الْحِیرَةِ (2) إِلَی الْمَدِینَةِ، فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الزِّیَارَةِ صَرَفَ صَفْوَانُ وَجْهَهُ إِلی نَاحِیَةِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ [ الْحُسَیْنِ ] (3) علیه السلام فَقَالَ لَنَا: تَزُورُونَ الْحُسَیْنَ علیه السلام مِنْ هذَا الْمَکَانِ مِنْ عِنْدِ رَأْسِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْ ههُنَا، وَ (4) أَوْمَأَ إِلَیْهِ أَبُو عَبْدِاللَّهِ [ الصَّادِقُ ] (5) علیه السلام وَأَنَا مَعَهُ .
قَالَ : فَدَعَا صَفْوَانُ بِالزِّیَارَةِ الَّتِی رَوَاهَا عَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ، ثُمَّ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ عِنْدَ رَأْسِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام، وَوَدَّعَ فِی دُبُرِهِمَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، وَأَوْمَأَ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام بِالسَّلَامِ مُنْصَرِفًا وَجْهَهُ نَحْوَهُ، وَوَدَّعَ وَکَانَ فِیمَا دَعَا فِی دُبُرِهِمَا :
یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ، یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ، یَا کَاشِفَ کُرَبِ الْمَکْرُوبِینَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، [ وَ ] (6) یَا صَرِیخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، وَیَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَیَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ، وَ (7) یَا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ،
ص:345
وَیَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلی وَبِالْأُفُقِ الْمُبِینِ، وَیَا مَنْ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی، وَیَا مَنْ یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ، وَیَا مَنْ لَا تَخْفی (1) عَلَیْهِ خَافِیَةٌ وَلَا تَغِیبُ عَنهُ غَائِبَةٌ (2)، وَیَا مَنْ لَاتَشْتَبِهُ عَلَیْهِ الْأَصْوَاتُ، وَ یَا مَنْ لَاتُغَلِّطُهُ الْحَاجَاتُ، وَیَا مَنْ لَا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ، یَا مُدْرِکَ کُلِّ فَوْتٍ، وَیَا جَامِعَ کُلِّ شَمْلٍ، وَ یَا بَارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ، یَا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ، یَا قَاضِیَ الْحَاجَاتِ، یَا مُنَفِّسَ الْکُرُبَاتِ، یَا مُعْطِیَ السُّؤُلَاتِ، یَا وَلِیَّ الرَّغَبَاتِ، یَا کَافِیَ الْمُهِمَّاتِ، یَا مَنْ یَکْفِی مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَلَا یَکْفِی مِنْهُ شَیْ ءٌ فِی السَّموَاتِ وَالْأَرْضِ ؛
أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ عَلِیٍّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَبِحَقِّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ، فَإِنِّی بِهِمْ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هذَا، وَبِهِمْ أَتَوَسَّلُ، وَبِهِمْ أَتَشَفَّعُ إِلَیْکَ، وَبِحَقِّهِمْ أَسْأَلُکَ وَأُقْسِمُ وَأَعْزِمُ عَلَیْکَ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَهُمْ عِنْدَکَ، وَبِالْقَدْرِ الَّذِی لَهُمْ عِنْدَکَ، وَبِالَّذِی فَضَّلْتَهُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ، وَبِاسْمِکَ الَّذِی جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ وَ بِهِ خَصَصْتَهُمْ دُونَ الْعَالَمِینَ وَبِهِ أَبَنْتَهُمْ وَأَبَنْتَ فَضْلَهُمْ مِنْ فَضْلِ الْعَالَمِینَ حَتَّی فَاقَ فَضْلُهُمْ فَضْلَ الْعَالَمِینَ جَمِیعًا.
[أَسْأَلُکَ ] (3) أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَعَلی (4) آلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ تَکْشِفَ عَنِّی غَمِّی وَ هَمِّی وَ کَرْبِی، وَ تَکْفِیَنِی الْمُهِمَّ مِنْ أُمُورِی وَتَقْضِیَ عَنِّی
ص:346
دَیْنِی، وَ تُجِیرَنِی مِنَ الفَقْرِ، [ وَ تُجِیرَنِی مِنَ الْفَاقَةِ ] (1)، وَتُغْنِیَنِی عَنِ الْمَسْأَلَةِ إِلَی الْمَخْلُوقِینَ، وَ تَکْفِیَنِی هَمَّ مَنْ أَخَافُ هَمَّهُ، وَجَوْرَ مَنْ أَخَافُ جَوْرَهُ، وَ عُسْرَ مَنْ أَخَافُ عُسْرَهُ، وَ حُزُونَةَ مَنْ أَخَافُ حُزُونَتَهُ، وَ شَرَّ مَنْ أَخَافُ شَرَّهُ، وَ مَکْرَ مَنْ أَخَافُ مَکْرَهُ، وَ بَغْیَ مَنْ أَخَافُ بَغْیَهُ، وَ سُلْطَانَ مَنْ أَخَافُ سُلْطَانَهُ، وَ کَیْدَ مَنْ أَخَافُ کَیْدَهُ، وَمَقْدُرَةَ مَنْ أَخَافُ مَقْدُرَتَهُ عَلَیَّ، وَ تَرُدَّ عَنِّی کَیْدَ الْکَیَدَةِ، وَ مَکْرَ الْمَکَرَةِ .
اللَّهُمَّ مَنْ أَرَادَنِی فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ کَادَنِی فَکِدْهُ، وَاصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُ وَمَکْرَهُ وَبَأْسَهُ وَأَمَانِیَّهُ، وَامْنَعْهُ عَنِّی کَیْفَ شِئْتَ وَأَنَّی شِئْتَ، اللَّهُمَّ اشْغَلْهُ عَنِّی بِفَقْرٍ لَاتَجْبُرُهُ، وَ بِبَلَاءٍ لَاتَسْتُرُهُ، وَبِفَاقَةٍ لَاتَسُدُّهَا، وَبِسُقْمٍ لَاتُعَافِیهِ، وَذُلٍّ لَاتُعِزُّهُ، وَ بِمَسْکَنَةٍ لَاتَجبُرُهَا، اللَّهُمَّ اضْرِبْ بِالذُّلِّ نُصْبَ عَیْنَیْهِ، وَأَدْخِلْ عَلَیْهِ الْفَقْرَ فِی مَنْزِلِهِ، وَالْعِلَّةَ وَالسُّقْمَ فِی بَدَنِهِ، حَتَّی تَشْغَلَهُ عَنِّی بِشُغلٍ شَاغِلٍ لَا فَرَاغَ لَهُ، وَ أَنْسِهِ ذِکْرِی کَمَا أَنْسَیْتَهُ ذِکْرَکَ، وَ خُذْ عَنِّی بِسَمْعِهِ وَبَصَرِهِ وَلِسَانِهِ وَیَدِهِ وَرِجْلِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَمِیعِ جَوَارِحِهِ، وَأَدْخِلْ عَلَیْهِ فِی جَمِیعِ ذلِکَ السُّقْمَ، وَلَاتَشْفِهِ حَتَّی تَجْعَلَ لَهُ ذلِکَ (2) شُغلًا شَاغِلًا بِهِ عَنِّی وَعَنْ ذِکْرِی.
وَاکْفِنِی یَا کَافِیَ مَا لَایَکْفِی سِوَاکَ، فَإِنَّکَ الْکَافِی لَا کَافِیَ سِوَاکَ، وَمُفَرِّجٌ لَا مُفَرِّجَ سِوَاکَ، وَمُغِیثٌ لَامُغِیثَ سِوَاکَ، وَ جَارٌ لَا جَارَ سِوَاکَ، خَابَ مَنْ کَانَ رَجَاؤُهُ (3) سِوَاکَ، وَمُغِیثُهُ سِوَاکَ، وَمَفْزَعُهُ إِلی سِوَاکَ، وَ مَهْرَبُهُ [ إِلی
ص:347
سِوَاکَ ] (1)، وَمَلْجَأُهُ إِلی غَیْرِکَ، وَمَنْجَاهُ مِنْ مَخْلُوقٍ غَیْرِکَ، فَأَنْتَ ثِقَتِی وَرَجَائِی وَمَفْزَعِی وَمَهْرَبِی وَمَلْجَئِی وَمَنْجَایَ، فَبِکَ أَسْتَفْتِحُ، وَبِکَ أَسْتَنْجِحُ، وَبِمُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ وَأَتَوَسَّلُ وَأَتَشَفَّعُ، فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ، فَلَکَ الْحَمْدُ وَلَکَ الشُّکْرُ وَإِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ.
فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ تَکْشِفَ عَنِّی غَمِّی وَ هَمِّی وَ کَرْبِی فِی مَقَامِی هذَا، کَمَا کَشَفْتَ عَنْ نَبِیِّکَ هَمَّهُ وَ غَمَّهُ وَ کَرْبَهُ، وَکَفَیْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ، وَاکْشِفْ (2) عَنِّی کَمَا کَشَفْتَ عَنْهُ، وَ فَرِّجْ عَنِّی کَمَا فَرَّجْتَ عَنْهُ، وَاکْفِنِی کَمَا کَفَیْتَهُ، [ وَاصْرِفْ عَنِّی ] (3) هَوْلَ مَا أَخَافُ هَوْلَهُ، وَمَؤُنَةَ مَا أَخَافُ مَؤُنَتَهُ، وَهَمَّ مَا أَخَافُ هَمَّهُ بِلَا مَؤُنَةٍ عَلی نَفْسِی مِنْ ذلِکَ، وَاصْرِفْنِی بِقَضَاءِ حَوَائِجِی، وَکِفَایَةِ مَا أَهَمَّنِی هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ آخِرَتِی وَ دُنْیَایَ .
یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ [ وَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ ] (4) عَلَیْکَ (5) مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیَتْ وَبَقِیَ اللَّیْلُ (6) وَالنَّهَارُ، وَلَاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمَا، وَلَافَرَّقَ اللَّهُ (7) بَیْنِی وَ بَیْنَکُمَا، اللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَحیَا (8) مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ (9)، وَأَمِتْنِی مَمَاتَهُمْ، وَتَوَفَّنِی عَلی مِلَّتِهِمْ، وَاحْشُرْنِی فِی زُمْرَتِهِمْ، وَلَاتُفَرِّقْ
ص:348
بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ .
یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَیَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ أَتَیْتُکُمَا زَائِرًا وَمُتَوَسِّلًا إِلَی اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمَا، وَمُتَوَجِّهًا إِلَیْهِ بِکُمَا، وَمُسْتَشْفِعًا بِکُمَا إِلَی اللَّهِ [ تَعَالی ] (1) فِی حَاجَتِی هذِهِ، فَاشْفَعَا لِی فَإِنَّ لَکُمَا عِنْدَ اللَّهِ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ وَالْجَاهَ الْوَجِیهَ وَالْمَنْزِلَ الرَّفِیعَ وَالْوَسِیلَةَ، إِنِّی أَنْقَلِبُ مِنْکُمَا مُنْتَظِرًا لِتَنَجُّزِ الْحَاجَةِ وَقَضَائِهَا وَنَجَاحِهَا مِنَ اللَّهِ بِشَفَاعَتِکُمَا لِی إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ (2) فِی ذلِکَ، فَلَا أَخِیبُ وَلَایَکُونُ مُنْقَلَبِی [ مُنْقَلَبًا ] (3) خَائِبًا خَاسِرًا بَلْ یَکُونُ مُنْقَلَبِی مُنْقَلَبًا رَاجِحًا مُفْلِحًا مُنْجِحًا مُسْتَجَابًا بِقَضَاءِ جَمِیعِ الْحَوَائِجِ وَتَشَفَّعَا لِی إِلَی اللَّهِ.
أَنْقَلِبُ عَلی مَا شَاءَ اللَّهُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، مُفَوِّضًا أَمْرِی إِلَی اللَّهِ، مُلْجِئًا ظَهْرِی إِلَی اللَّهِ، وَمُتَوَکِّلًا عَلَی اللَّهِ، وَأَقُولُ: حَسْبِیَ اللَّهُ وَ کَفی، سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ دَعی، لَیْسَ لِی (4) وَرَاءَ اللَّهِ وَ وَرَاءَکُمْ یَا سَادَتِی مُنْتَهی مَا شَاءَ رَبِّی کَانَ وَمَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
أَسْتَوْدِعُکُمُ (5) اللَّهَ، وَلَاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی إِلَیْکُمَا، انْصَرَفْتُ یَا سَیِّدِی یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ [ وَمَوْلَایَ ] (6) وَ [ أَنْتَ ] (7) یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ یَا سَیِّدِی وَسَلَامِی عَلَیْکُمَا مُتَّصِلٌ مَا اتَّصَلَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ، وَاصِلٌ إِلَیْکُمَا
ص:349
ذلِکَ (1)، غَیْرُ مَحْجُوبٍ عَنْکُمَا سَلَامِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَأَسْأَلُهُ بِحَقِّکُمَا أَنْ یَشَاءَ ذلِکَ وَیَفْعَلَ، فَإِنَّهُ حَمِیْدٌ مَجِیدٌ .
انْقَلَبْتُ یَا سَیِّدِی عَنْکُمَا تَائِبًا حَامِدًا لِلَّهِ تَعَالی شَاکِرًا رَاجِیًا لِلْإِجَابَةِ غَیْرَ آیِسٍ وَلَاقَانِطٍ، آئِبًا عَائِدًا رَاجِیًا (2) إِلی زِیَارَتِکُمَا، غَیْرَ رَاغِبٍ عَنْکُمَا، وَلَا عَنْ زِیَارَتِکُمَا، بَلْ رَاجِعٌ عَائِدٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ .
یَا سَادَتِی رَغِبْتُ إِلَیْکُمَا وَإِلی زِیَارَتِکُمَا بَعْدَ أَنْ زَهِدَ فِیکُمَا وَ فِی زِیَارَتِکُمَا أَهْلُ الدُّنْیَا، فَلَا خَیَّبَنِی اللَّهُ مِمَّا (3) رَجَوْتُ وَمَا أَمَّلْتُ فِی زِیَارَتِکُمَا، إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ.
قَالَ سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ : فَسَأَلْتُ صَفْوَانَ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ عَلْقَمَةَ بْنَ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیَّ لَمْ یَأْتِنَا بِهذَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام، إِنَّمَا أَتَانَا بِدُعَاءِ الزِّیَارَةِ.
فَقَالَ صَفْوَانُ: وَرَدْتُ مَعَ سَیِّدِی أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام إِلی هذَا الْمَکَانِ، فَفَعَلَ مِثْلَ الَّذِی فَعَلْنَاهُ فِی زِیَارَتِنَا، وَدَعَا بِهذَا الدُّعَاءِ عِنْدَ الْوَدَاعِ بَعْدَ أَنْ صَلَّی کَمَا صَلَّیْنَا، وَوَدَّعَ کَمَا وَدَّعْنَاه (4).
ثُمَّ قَالَ [لِی ] (5) صَفْوَانُ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: تَعَاهَدْ هذِهِ الزِّیَارَةَ، وَادْعُ بِهذَا الدُّعَاءِ وَ زُرْ بِهِ، فَإِنِّی ضَامِنٌ عَلَی اللَّهِ تَعَالی لِکُلِّ مَنْ زَارَ بِهذِهِ الزِّیَارَةِ وَدَعَا بِهذَا الدُّعَاءِ مِنْ قُرْبٍ أَوْ بُعْدٍ أَنَّ زِیَارَتَهُ مَقْبُولَةٌ، وَ سَعْیَهُ مَشْکُورٌ، وَ سَلَامَهُ وَاصِلٌ غَیْرُ
ص:350
مَحْجُوبٍ، وَ حَاجَتَهُ مَقْضِیَّةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالی (1) بَالِغًا مَا بَلَغَتْ، وَلَا یُخَیِّبُهُ .
یَا صَفْوَانُ وَجَدْتُ هذِهِ الزِّیَارَةَ مَضْمُونَةً بِهذَا الضَّمَانِ عَنْ أَبِی، وَأَبِی عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ، وَالْحُسَیْنُ عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ، وَالْحَسَنُ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ، وَأَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ
صلی الله علیه وآله مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ، وَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله عَنْ جَبْرَئِیلَ علیه السلام مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ، وَجَبْرَئِیلُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ.
و (2) قَدْ آلَی اللَّهُ عَلی نَفْسِهِ عَزَّوَجَلَّ أَنَّ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام بِهذِهِ الزِّیَارَةِ مِنْ قُرْبٍ أَوْ بُعْدٍ وَدَعَا بِهذَا الدُّعَاءِ قَبِلْتُ مِنْهُ زِیَارَتَهُ، وَ شَفَّعْتُهُ فِی مَسْأَلَتِهِ بَالِغًا مَا بَلَغَ، وَأَعْطَیْتُهُ سُؤْلَهُ، ثُمَّ لَایَنْقَلِبُ عَنِّی خَائِبًا، وَأَقْلِبُهُ مَسْرُورًا قَرِیرًا عَیْنُهُ، بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ بِالْفَوْزِ وَالْجَنَّةِ (3)، وَالْعِتْقِ مِنَ النَّارِ، وَشَفَّعْتُهُ فِی کُلِّ مَنْ شَفَّعَ خَلَا نَاصِبٍ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ؛ آلَی اللَّهُ تَعَالی بِذَلِکَ عَلی نَفْسِهِ، وَأَشْهَدَنَا بِمَا شَهِدَ (4) بِهِ مَلَائِکَةُ مَلَکُوتِهِ عَلی ذلِکَ.
ثُمَّ قَالَ جَبْرَئِیلُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکَ سُرُورًا وَ بُشْری لَکَ وَسُرُورًا، وَبُشْری لِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَإِلَی الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ إِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ، فَدَامَ یَا مُحَمَّدُ سُرُورُکَ وَ سُرُورُ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَالْأَئِمَّةِ وَ شِیعَتِکُمْ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ .
ثُمَّ قَالَ صَفْوَانُ : قَالَ لِی أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام : یَا صَفْوَانُ إِذَا حَدَثَ لَکَ إِلی اللَّهِ حَاجَةٌ، فَزُرْ بِهذِهِ الزِّیَارَةِ مِنْ حَیْثُ کُنْتَ، وَادْعُ بِهذَا الدُّعَاءِ، وَ سَلْ رَبَّکَ حَاجَتَکَ
ص:351
تَأْتِکَ مِنَ اللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ (1)، وَاللَّهُ غَیْرُ مُخْلِفٍ وَعْدَهُ رَسُولُهُ صلی الله علیه وآله (2) بِمَنِّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ (3).
وقد روی هذه الروایة محمّد بن المشهدی صاحب المزار الکبیر، حیث یذکر زیارات أمیرالمؤمنین علیه السلام، أوردها بلفظها لما تنتفع بها فیما بعد ذلک ؛ قال :
رَوی مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیُّ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا إِلَی الْغَرِیِّ بَعْدَ مَا وَرَدَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام، فَزُرْنَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام، فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنْ زِیَارَتِهِ (4) صَرَفَ صَفْوَانُ وَجْهَهُ إِلی نَاحِیَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ قَالَ : نَزُورُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ (5) مِنْ هذَا الْمَکَانِ مِنْ عِنْدِ رَأْسِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام.
وَقَالَ صَفْوَانُ: وَرَدْتُ مَعَ سَیِّدِی أَبِی عَبْدِاللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ - صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ - فَفَعَلَ مِثْلَ هذَا وَ دَعَا بِهذَا الدُّعَاءِ، بَعْدَ أَنْ صَلَّی وَوَدَّعَ، ثُمَّ قَالَ لِی:
یَا صَفْوَانُ تَعَاهَدْ هذِهِ الزِّیَارَةَ وَادْعُ بِهذَا الدُّعَاءِ وَزُرْهُمَا بِهذِهِ الزِّیَارَةِ، فَإِنِّی ضَامِنٌ عَلَی اللَّهِ لِکُلِّ مَنْ زَارَهُمَا بِهذِهِ الزِّیَارَةِ وَ دَعی بِهذَا الدُّعَاءِ مِنْ قُرْبٍ أَوْ بُعْدٍ أَنَّ زِیَارَتَهُ مَقْبُولَةٌ، وَأَنَّ سَعْیَهُ مَشْکُورٌ، وَ سَلَامَهُ وَاصِلٌ غَیْرُ مَحْجُوبٍ، وَحَاجَتَهُ
ص:352
مَقْضِیَّةٌ مِنَ اللَّهِ بَالِغًا مَا بَلَغَتْ، وَأَنَّ اللَّهَ یُجِیبُهُ.
یَا صَفْوَانُ وَجَدْتُ هذِهِ الزِّیَارَةَ مَضْمُونَةً بِهذَا الضَّمَانِ عَنْ أَبِی، وَ أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، [ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ ] (1)، وَالْحُسَیْنُ عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ، عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ، وَأَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، عَنْ جَبْرَئِیلَ علیه السلام مَضْمُونًا بِهذَا الضَّمَانِ .
قَالَ (2) : آلَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ (3) أَنَّ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ [ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ ] (4) بِهذِهِ الزِّیَارَةِ مِنْ قُرْبٍ أَوْ بُعْدٍ فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ، وَ دَعَا بِهذَا الدُّعَاءِ، قَبِلْتُ زِیَارَتَهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِی مَسْأَلَتِهِ بَالِغًا مَا بَلَغَ وَأَعْطَیْتُهُ سُؤْلَهُ، ثُمَّ لَا یَنْقَلِبُ عَنِّی خَائِبًا، وَأَقْلِبُهُ مَسْرُورًا قَرِیرًا عَیْنُهُ، بِقَضَاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ، وَالْعِتْقِ مِنَ النَّارِ، وَشَفَّعْتُهُ فِی کُلِّ مَنْ یَشفَعُ (5) لَهُ مَا خَلَا النَّاصِبَ لأَِهْلِ الْبَیْتِ (6).
آلَی اللَّهُ تَعَالی بِذَلِکَ عَلی نَفْسِهِ، وَأَشْهَدَ مَلَائِکَتَهُ عَلی ذلِکَ، وَ قَالَ جَبْرَئِیلُ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِی إِلَیْکَ مُبَشِّرًا لَکَ وَلِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ إِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ، فَدَامَ سُرُورُکَ یَا مُحَمَّدُ وَسُرُورُ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَالْأَئِمَّةِ وَ شِیعَتِکُمْ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ.
وَقَالَ صَفْوَانُ: قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام : یَا صَفْوَانُ إِذَا حَدَثَ لَکَ إِلَی اللَّهِ حَاجَةٌ فَزُرْهُ بِهذِهِ الزِّیَارَةِ مِنْ حَیْثُ کَانَ (7)، وَادْعُ بِهذَا الدُّعَاءِ وَسَلْ رَبَّکَ حَاجَتَکَ تَأْتِکَ مِنَ اللَّهِ،
ص:353
وَاللَّهُ غَیْرُ مُخْلِفٍ وَعْدَهُ رَسُولُهُ صلی الله علیه وآله (1) بِمَنِّهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ.
وَ هذِهِ الزِّیَارَةُ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، إلی آخر زیارة أمیرالمؤمنین المعروفة بزیارة: «ششم»، حیث انّ المجلسی رحمه الله ذکرها فی سادس الزیارات الّتی ذکرها فی تحفة الزائر، إلی آخر تلک الزیارة وهو قوله: «فَإِنِّی عَبْدُاللَّهِ وَوَلِیُّکَ وَزَائِرُکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ».
ثمّ قال: وَ صَلِّ سِتَّ رَکَعَاتٍ صَلَاةَ الزِّیَارَةِ وَادْعُ بِمَا أَحْبَبْتَ.
قال : ثُمَّ قُلْ :
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ .
قال: ثُمَّ أَوْمِ (2) إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ قُل:
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَتَیْتُکُمَا زَائِرًا، وَمُتَوَسِّلًا إِلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمَا، وَمُتَوَجِّهًا إِلَیْهِ بِکُمَا، وَمُسْتَشْفِعًا بِکُمَا إِلَی اللَّهِ فِی حَاجَتِی هذِهِ، فَاشْفَعَا لِی، فَإِنَّ لَکُمَا عِنْدَ اللَّهِ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ وَالْجَاهَ الْوَجِیهَ، وَالْمَنْزِلَ الرَّفِیعَ وَالْوَسِیلَةَ [ إِنِّی أَنْقَلِبُ عَنْکُمَا مُنْتَظِرًا لِتَنَجُّزِ الْحَاجَةِ وَ قَضَائِهَا وَ نَجَاحِهَا مِنَ اللَّهِ بِشَفَاعَتِکُمَا لِی إِلَی اللَّهِ ] (3) فِی ذلِکَ، فَلَاأَخِیبُ، وَلَا یَکُونُ مُنْقَلَبِی عَنْکُمَا مُنْقَلَبًا خَاسِرًا، بَلْ یَکُونُ مُنْقَلَبِی مُنْقَلَبًا رَاجِحًا مُفْلِحًا، [ مُنْجِحًا ] (4) مُسْتَجَابًا [ لِی ] (5) ب
ص:354
ِقَضَاءِ جَمِیعِ الْحَوَائِجِ، فَاشْفَعَا لِی.
أَنْقَلِبُ عَلی مَا شَاءَ اللَّهُ، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، مُفَوِّضًا أَمْرِی إِلَی اللَّهِ، مُلْجِئًا ظَهْرِی إِلَی اللَّهِ، مُتَوَکِّلًا عَلَی اللَّهِ، وَأَقُولُ حَسْبِیَ اللَّهُ وَکَفی سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ دَعی، لَیْسَ وَرَاءَ اللَّهِ وَ وَرَاءَکُمْ یَا سَادَتِی (1) مُنْتَهًی، مَا شَاءَ [ اللَّهُ ] (2) رَبِّی کَانَ، وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ.
یَا سَیِّدِی یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَ مَوْلَایَ، وَأَنْتَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، سَلَامِی عَلَیْکُمَا مُتَّصِلٌ مَا اتَّصَلَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ، وَاصِلٌ إِلَیْکُمَا غَیْرُ مَحْجُوبٍ عَنْکُمَا سَلَامِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَأَسْأَلُهُ بِحَقِّکُمَا أَنْ یَشَاءَ ذلِکَ وَ یَفْعَلَ، فَإِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
أَنْقَلِبُ یَا سَیِّدَیَّ عَنْکُمَا تَائِبًا حَامِدًا لِلَّهِ شَاکِرًا رَاضِیًا، مُسْتَیْقِنًا لِلْإِجَابَةِ، غَیْرَ آیِسٍ وَلَا قَانِطٍ، عَائِدًا رَاجِعًا إِلی زِیَارَتِکُمَا، غَیْرَ رَاغِبٍ عَنْکُمَا، بَلْ رَاجِعٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ [ تَعَالی ] (3) إِلَیْکُمَا، یَا سَادَاتِی رَغِبْتُ إِلَیْکُمَا بَعْدَ أَنْ زَهِدَ فِیکُمَا وَ فِی زِیَارَتِکُمَا أَهْلُ الدُّنْیَا، فَلَا یُخَیِّبُنِی اللَّهُ فِیمَا رَجَوْتُ وَ مَا أَمَّلْتُ فِی زِیَارَتِکُمَا، إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ.
قال: ثُمَّ انْفَتِلْ إِلَی الْقِبْلَةِ وَ قُلْ: یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ، یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ ؛ إلی قوله: وَاصْرِفْنِی بِقَضَاءِ حَاجَتِی وَ کِفَایَةِ مَا أَهَمَّنِی هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَآخِرَتِی، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
ص:355
قال: ثُمَّ تَلْتَفِتُ إِلی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ تَقُولُ:
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، وَالسَّلَامُ عَلی أَبِی عَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنِ مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ، لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمَا، وَلَا فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنِی وَبَیْنَکُمَا .
ثُمَّ تَنْصَرِفُ، إنتهی (1).
وقال السیّد الجلیل علیّ بن موسی الطاوسی - قدّس اللَّه روحه - علی ما نقل عنه فی البحار، ولعلّه فی کتابه «مصباح الزائر»، قال - حیث نقل هذه الزیارة لأمیرالمؤمنین علیه السلام إلی قوله: «فَإِنِّی عَبْدُ اللَّهِ وَلِیُّکَ (2) وَزَائِرُکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ» - :
ثمّ صلّ صلوة الزیارة ستّ رکعات له ولآدم ونوح علیهم السلام لکلّ واحد منهم رکعتان، ثمّ قم فزر الحسین علیه السلام من عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام بالزیارة الثانیة من زیارتی عاشورا اتباعًا لما ورد إن شاء اللَّه ؛ إنتهی کلامه رحمة اللَّه علیه (3).
وسیأتی بعض ما یتعلّق بالمقام إن شاء اللَّه تعالی .
ص:356
* * *
وهو أمور، أوّلها : انّ مَن زار الحسین علیه السلام یوم عاشورا، بأن حضر قبره الشریف وظلّ عنده باکیًا، له ثواب ألفی حجّة وألفی عمرة وألفی غزوة، کلّ حجّة وعمرة وغزوة کان مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله والأئمّة الطاهرین - صلوات اللَّه علیهم أجمعین - بل فی نسخة الکامل أزید من ذلک بإضافة الألفین إلی الألف هکذا: ألفی ألف حجّة، وهکذا.
والمراد بقوله: «یظلّ عنده باکیًا» البکاء عنده فی النهار، لا استدامة البکاء فی النهار، بل «ظلّ» ههنا بمعنی: «صار»، کقوله تعالی: « ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا » (1).
ص:357
وتوضیح الحال فی ذلک انّ «ظلّ» کما یظهر من الزمخشریّ (1) فی تفسیر قوله تعالی: « فَنَظَلُّ لَهَا عَکِفِینَ » (2)، وکما یظهر من أهل اللغة کصاحب القاموس ومجمع البحرین (3)، یستعمل فی إتیان الفعل فی النهار، و «بات» فی إتیان الفعل فی اللیل، فلاحظها .
لکن قال نجم الأئمّة فی شرح عبارة الکافیة: «وظلّ وبات لاقتران مضمون الجملة بوقتیهما، وبمعنی صار» إلخ :
یعنی انّ معنی ظلّ زید متفکّرًا: کان فی جمیع النهار کذلک، فاقترن مضمون الجملة - وهو تفکّر زید - بجمیع النهار مستغرقًا له.
إلی أن قال:
وقولک: بات زید مهمومًا، أی: کان فی جمیع اللیل کذلک، فاقترن همّ زید [ بزمانی بات ] وهو جمیع اللیل (4).
إلی أن قال:
وقد جاء (5) «ظلّ» ناقصة بمعنی «صار» مجرّدًا من کون الزمان المدلول علیه بترکیبه (6)، قال تعالی: « ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا » (7)، إنتهی (8).
ص:358
والظاهر انّ «ظلّ» ههنا سواء کان بمعنی «صار» أو بمعناه المعروف - وهو الفعل بالنهار - لیس بمعنی الإستدامة، إذ لیس البکاء ممّا یستدام غالبًا، مع انّ کلمة «حتّی» الجارّة قد ینافی الإستدامة .
مضافًا إلی عدم تسلّم دلالة کلمة «ظلّ» بنفسه علی الإستدامة إلّا مع الإقتران ببعض القرائن، وإلّا فهی فی أصل وضعها لا دلالة لها علی الإستغراق والدوام، کما لم أجد ذلک ممّن عرفت من أهل اللغة .
وثانیها: انّ مَن کان فی البلاد البعیدة فی ذلک الیوم وأراد جمیع هذا الثواب، برز فی صدر النهار إلی الصحراء أو السطح المرتفع فی داره، وأومئ إلی الحسین علیه السلام بالسلام، واجتهد علی قاتله بالدعاء، وصلّی بعد ذلک رکعتین، ثمّ لیندب الحسین علیه
السلام، ویبکی علیه، ویأمر مَن فی داره بالبکاء علیه، ویقیم فی داره مصیبته باظهار الجزع علیه، و یتلاقون بالبکاء بعضهم بعضًا فی البیوت، ولیعزّ بعضهم بعضًا بمصاب الحسین بقولهم:
«عظّم اللَّه أجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام، وجعلنا وإیّاکم من الطالبین بثأره مع ولیّه الإمام المهدیّ من آل محمّد علیهم السلام ».
وهذا هو مقتضی الروایتین الأولیین، بل صریح لفظهما .
وهل یتوقّف حصول هذا الثواب علی جمیع هذه الأعمال من الإیماء بالسلام
ص:359
واللعن علی قاتله والرکعتین وما بعدها من الندبة والبکاء وإقامة المصیبة فی داره والتعزیة ونحو ذلک ممّا مرّ، أم لا، بل یحصل له الثواب المذکور بالسلام علیه والإجتهاد فی الدعاء علی قاتلیه وصلوة الرکعتین بعدهما ؟
أمّا ما ذکر بعد ذلک من الندبة والبکاء وإقامة المصیبة والعزاء، فالظاهر انّه أمرٌ زاید علی الزیارة، فتحصل الزیارة وثوابها بالسلام واللعن والرکعتین لتمامیّة الکلام من قوله: «إذا کان ذلک الیوم»، إلی قوله: «ولیکن ذلک فی صدر النهار» فی جواب سؤال السائل: «فما لِمَن کان» إلی آخره ؛ وقوله: «ثمّ لیندب»، کلامٌ آخر مستقلّ یغیّر أسلوبه عن سابقه، مضافًا إلی حصول الزیارة بذلک قطعًا، وغیرها خارجٌ عن ماهیّة الزیارة کما لا یخفی .
وأمّا هذا الثواب المخصوص، فیحتمل حصوله بالسلام واللعن والرکعتین، وعدم توقّفه علی الأمور المذکورة، کما یشعر بذلک ما مرّ فی الروایة من طریق علقمة ؛ ویحتمل توقّفه علی جمیع هذه الأعمال، فانّ الندبة وما بعدها بازاء البکاء عند مرقده علیه السلام المدلول علیه بقوله: «حتّی یظلّ عنده باکیًا».
ویحتمل ضعیفًا أن یکون هذا الثواب کلّه لإقامة العزاء علیه وتلاقی بعضهم بعضًا بالقول المذکور، ویکون المشار إلیه بکلمة الإشارة هو القریب منه، ویشعر بذلک جمع الضمیر بعد الإفراد، فانّ الأفعال السابقة کلّها مفردة إلّا الفعل الأخیر وهو قوله: «ویتلاقون بالبکاء بعضهم بعضًا ولیعزّ بعضهم بعضًا»، ثمّ قال: «وأنا ضامن إذا فعلوا ذلک» إلی آخره .
وقد یقرّب ذلک سؤال الضامن بعد بیان هذا الثواب : « فکیف یعزّی بعضهم بعضًا ؟ ».
ص:360
وثالثها: انّ الزیارة وثوابها، بل الثواب المذکور، حاصلةٌ بالسلام والإجتهاد فی الدعاء علی قاتله مطلقًا، بأیّ لفظ کان مِن دون اعتبار لفظ مخصوص فی ذلک، کما هو مقتضی الروایتین الأولیین بصدرهما الوارد من طریق مالک الجُهَنِی ومن طریق عُقبَة، الأوّل فی کامل الزیارة والثانی فی المصباح .
ولکن ورد فی ذیلهما بطریق صالح بن عُقبَة وسَیف بن عَمِیرَة عن علقمة بن محمّد الحَضرَمِی، سلامًا مخصوصًا ولعنًا معیّنًا علی ترتیب معلوم من الإمام أبی جعفر الأوّل علیه السلام، وهو: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»، إلی قوله: «وَبِالْمُوَالَاةِ لِنَبِیِّکَ وَآلِ نَبِیِّکَ علیهم السلام»، ثمّ: «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ» إلی آخره، ثمّ: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ» إلی آخره، ثمّ: «اللَّهُمَّ خُصَّ» إلی آخره، ثمّ السجدة بدعائها ؛ وهو أکمل أفراد السلام واللعن حیث ورد عن الإمام علیه السلام .
ورابعها: انّ الرکعتین جزءٌ لهذه الزیارة، سواء أتی بها علی الوجه الوارد من الإمام علیه السلام، أم لا، بل علی الوجه الوارد من الإتیان بمطلق السلام واللعن .
ص:361
قد یقال انّه لا کلام فی ذلک (1)، کما یدلّ علیه قوله علیه السلام فی صدر الروایتین: «وصلّی بعده رکعتین»، ومن طریق علقمة قوله علیه السلام: «یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام» إلی آخره .
کما انّه لا کلام أیضًا فی انّ محلّ الرکعتین، إذا لم تکن الزیارة علی الوجه الوارد من الإمام علیه السلام، بعد السلام واللعن علی قاتلیه، لصریح قوله علیه السلام: «وصلّی بعده رکعتین» ؛ وأمّا محلّهما فیها علی الوجه الوارد من الإمام علیه السلام، فهو أیضًا بعد تمام الزیارة من السلام واللعن وتوابعهما، لقوله علیه السلام: «یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه» إلی آخره.
بیان ذلک: انّ بین الکتابین - أی کتاب کامل الزیارة ومصباح الشیخ رحمه الله - فی هذا الموضع اختلافًا، ففی ذیل روایة مالک الجُهَنِی المذکورة فی کامل الزیارة:
«فقال: یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک فقد
ص:362
دعوت بما یدعو به مَن زاره مِن الملائکة».
وفی ذیل روایة صالح بن عُقبَة عن أبیه المذکورة فی المصباح:
«فقال لی: یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به زوّاره من الملائکة ».
فالروایة علی الوجه المرویّ فی المصباح ظاهرة فی کون الرکعتین بعد الزیارة بتمامها، لقوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه، فقل عند الإیماء إلیه هذا القول»، فهذا القول فی بیان کیفیّة الإیماء إلیه، والرکعتان بعد الإیماء بنصّها.
وأمّا علی الوجه المرویّ فی کامل الزیارة، فهی فی اللفظ والدلالة شریکة لما مرّ من المصباح، إلّا فی قوله: «وبعد الرکعتین»، فانّ فی المصباح مکانه: «من بعد التکبیر» ؛ وقوله: «وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول»، یقتضی أن یکون هذا القول بعد الرکعتین، والقول عبارة عن تمام الزیارة، فلابدّ من تقدیم الرکعتین علی هذا القول .
لکن الظاهر انّ المضاف إلیه للظرف - وهو بعد - محذوف، أی: وقلت عند الإیماء إلیه وبعده الرکعتین هذا القول، فقد دعوت إلی آخره .
وهذا - أی حذف المضاف إلیه - هو شأن «قبل» و «بعد» کقوله تعالی: « إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ » (1).
وممّا یدلّ علی أنّ هذا هو المراد، انّ الظاهر - بل المقطوع به - انّ المراد بالرکعتین فی قوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین» والرکعتین فی هذا المقام واحد، ولم یکن ههنا أربع رکعات ؛ ومقتضی قوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام» أن تکون الرکعتان بعد الإیماء.
فلو کان المراد هنا من قوله: «وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول»
ص:363
أن تکون الرکعتان قبل القول الّذی یقال عند الإیماء، فیلزم تقدّم الرکعتین وتأخّرهما عن أمر واحد أو أمرین متقارنین - أی القول المقارن للإیماء - وهو فاسد.
وأیضًا المراد بالرکعتین فی قوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین»، بدلالة «أل» الظاهرة فی العهد فی هذا المقام کما لا یخفی : الرکعتان الماضیتان فی صدر الروایة فی قوله علیه السلام: «إذا کان ذلک الیوم برز إلی الصحراء»، إلی قوله: «وصلّی بعده رکعتین» إلی آخره، ولا سیّما بعد ضمّ قوله: «بعد أن تومئ إلیه بالسلام».
فالمراد من قوله علیه السلام: «وبعد الرکعتین» إن کان عین الأولیین ثبت المطلوب، وإن کان غیرهما لکان وجه العبارة أن یقول: إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه هذا القول، ثمّ صلّیت رکعتین، فقد دعوت بما یدعو به مَن زاره مِن الملائکة، إلی آخره .
وأیضًا المستفاد من روایة علقمة بن محمّد الحَضرَمِی هذه، انّ علقمة کان حاضرًا فی مجلس الإمام علیه السلام مع مالک الجُهَنِی فی روایة الکامل، أو مع عُقبَة أبی صالح فی روایة المصباح.
وله شواهد من قول علقمة فی صدر روایة صالح وسَیف: «فقلت لأبی جعفر»، فانّ کلمة الفاء تدلّ علی التعقیب والتفریع بشی ء، ولیس إلّا ما تقدّم من روایة مالک، وإن کان الموجود فی المصباح: «قلت» بدون الفاء، إلّا انّه أیضًا یقتضی تقدیم کلامٍ لقوله: «علّمنی دعاء أدعو به فی ذلک الیوم»، فانّ کلمة الإشارة تدلّ علی تقدّم المشار إلیه، إلی غیر ذلک من الشواهد.
وقد طلب علقمة من تعلیم الإمام علیه السلام دعاء یدعو به بعد أن تقدّم منه علیه السلام: «إذا
ص:364
کان ذلک الیوم برز إلی الصحراء وأومئ إلیه بالسلام» إلی آخره، فانّ ما تقدّم انّما دلّ علی کفایة السلام والدعاء علی قاتلیه مطلقًا من غیر توظیف للفظ مخصوص، ولکنّه مختصّ بِمَن کان فی بعید البلاد، فطلب علقمة منه علیه السلام دعاءً مخصوصًا مِن لفظه یدعو به مِن قریب، ودعاءً مخصوصًا مِن لفظه علیه السلام یدعو به من بعید، فأجابه بهذه الزیارة المخصوصة .
فالّذی طلبه منه علیه السلام انمّا هو الدعاء، وإلّا فالرکعتان علی حالهما وترتیبهما من کونهما بعد الدعاء، کما هو نصّ ما تقدّم، وهو علیه السلام انّما أجابه ببیان الدعاء المذکور کما لا یخفی.
وأیضًا قد تقدّم فی روایة محمّد بن خالد الطَیَالِسِی انّ صَفوان بن مِهرَان الجَمَّال قد أتی بهاتین الرکعتین بعد الفراغ من الزیارة الّتی رواها علقمة، ثمّ دعی بالدعاء المبدوّ ب :
« یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ ».
فاعترض علیه سَیف بن عَمِیرَة بأنّ علقمة لم یأتنا بهذا الدعاء بروایته عن أبی جعفر الباقر علیه السلام، فأجاب عنه صَفوان بأنّی وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام فی هذا المکان، ففعل مثل ما فعلت من الزیارة، ثمّ الرکعتین، ثمّ الدعاء المذکور عقیب الرکعتین.
وأیضًا لو کان المعهود عند سَیف بن عَمِیرَة من روایة علقمة تقدیم الرکعتین، لکان ذلک أولی بالإعتراض والسؤال من ذلک، فانّ الدعاء عقیب بعض الأعمال ممّا هو الشایع، ولا سیّما ما تضمّن الوداع فی المشاهد المشرّفة، مع انّ سؤاله انّما اختصّ بالدعاء کما لا یخفی .
ص:365
والحاصل : انّ المستفاد من جمیع ما ذکرناه انّ محلّ الرکعتین بعد الفراغ من الزیارة حتّی من السجدة .
وخامسها انّ المتوهّم مِن صدر روایة مالک الجُهَنِی وعُقبَة: انّ هذه الزیارة مختصّة بِمَن کان فی بعد البلاد وأقاصیها، لکن الظاهر من روایة علقمة وروایة صَفوان - بل صریح الأخیرة - انّها للقریب والبعید، بل فی روایة صَفوان مواضع تدلّ علی هذا التعمیم صریحًا وظاهرًا .
وسادسها: انّ الدعاء المشتمل علی خبر صَفوان الجَمَّال، سواء کان علی الوجه المنقول فی المصباح، أو الوجه المنقول فی المزار الکبیر، لیس جزء للزیارة المذکورة ولا ممّا یتوقّف علیه ثوابها، بل ولا کمالها ؛ فانّ روایة علقمة الحَضرَمِی المرویّة عن الباقر علیه السلام خالیة عن ذکر هذا الدعاء، ومعلوم انّ هذا الدعاء لیس ممّا یتوقّف علیه أمر الزیارة من السلام علی الحسین علیه السلام واللعن علی قاتلیه .
وظاهر لدیک انّ هذا الدعاء لیس ساقطًا من روایة علقمة کما یدلّ علیه اعتراض سَیف بن عَمِیرَة علی صَفوان، فالثواب المذکور للزیارة من کتابة ألف
ص:366
ألف حسنة له فی صحیفة أعماله، ومحو ألف ألف سیّئة عنه منها، ورفع مائة ألف ألف درجة له عند اللَّه سبحانه، إلی غیر ذلک، لایتوقّف علی الدعاء المذکور.
نعم الدعاء المذکور انّما هو لقضاء الحاجة، ألا تری انّه لا تعرّض لقضاء الحاجة فی روایة علقمة وانّما التعرّض له فی روایة صَفوان، کما انّ مضامین الدعاء شاهدة علی صدق هذه الدعوی .
ثمّ إنّ ما ذکر فی روایة صَفوان علی الوجهین المنقولین فی المصباح والمزار الکبیر ممّا یدلّ علی قضاء الحوائج بهذه الزیارة، انّما هو إذا کانت مع الدعاء، فانّ فیها ثلاثة مواضع تدلّ علی قضاء الحوائج بها :
الأوّل - وهو الأشرف الأعظم - : ما اشتمل علی ضمان الأئمّة علیهم السلام من الصادق والباقر علیهما السلام ومَن تقدّم علیهما واحدًا بعد واحد، و ضمان النبیّ صلی الله علیه وآله وضمان جبرئیل علیه السلام وضمان اللَّه تعالی شأنه وجلّ جلاله، قال صفوان بعد أن زار بهذه الزیارة ودعا الدعاء (1) المنقول:
« قال لی أبوعبداللَّه علیه السلام: تعاهد هذه الزیارة وادع بهذا الدعاء و زر به، فانّی ضامن علی اللَّه تعالی لکلّ من زار بهذه الزیارة، ودعا بهذا الدعاء من قرب أو بعد، انّ زیارته مقبولة، وسعیه مشکور، وسلامه واصل،
ص:367
وحاجته مقضیّة من اللَّه بالغًا ما بلغت، ولایخیّبه ؛ یا صفوان وجدت هذه الزیارة مضمونة بهذا الضمان عن أبی » إلی آخره.
فإن قلت: قوله: «وجدت هذه الزیارة» حیث أشار إلی الروایة، أنّ کلّ ذلک حتّی قضاء الحاجة لنفس الزیارة.
قلت: هذا القول وإن کان یوهم ذلک، لکن قول الصادق علیه السلام فی صدر الضمان من قوله: «فانّی ضامن علی اللَّه تعالی لکلّ من زار بهذه الزیارة، ودعی بهذا الدعاء، انّ زیارته مقبولة، وسعیه مشکور، وسلامه واصل غیر محجوب، وحاجته یقضی»، خلاف ذلک .
وهذا هو المعیار لما بعد ذلک، لأنّ ضمانات البعد کلّها راجعة إلی هذا الضمان، لقوله علیه السلام فی کلّها: «بهذا الضمان» مشیرًا إلی ضمان نفسه الصادق علیه السلام، و فیما بعد ذلک أیضًا دلالة علی ذلک أیضًا .
الثانی: قوله علیه السلام : «وقد آلی اللَّه علی نفسه» إلی قوله: « واشهدنا بما شهد به ملائکة ملکوته علی ذلک » لاشتماله علی إیلاء اللَّه تعالی علی نفسه انّ مَن زار الحسین علیه السلام بهذه الزیارة، ودعا بهذا الدعاء، قبلت منه زیارته، وشفّعته فی مسئلته بالغًا ما بلغ، إلی آخره .
الثالث: قوله علیه السلام لصفوان فی آخر الروایة: «یا صَفوان إذا حدث لک إلی اللَّه حاجة، فزر بهذه الزیارة، وادع بهذا الدعاء، وسل ربّک حاجتک، تأتک من اللَّه، واللَّه غیر مخلف وعده رسوله».
فإن قلت: قد تقدّم فی روایة علقمة إطلاق الدعاء علی هذه الزیارة، فلعلّ لفظ
ص:368
الدعاء بعد لفظ الزیارة بیانٌ للزیارة وعطفٌ تفسیریّ له .
قلت: هذا غیر محتمل فی هذا المقام من وجوه :
منها: عدم تحمّل بعض ألفاظ الروایة هذا الحمل، کالعبارة الأخیرة ونحوها .
ومنها: انّ قول صفوان حاکیًا عن فعل الإمام: «ففعل مثل الّذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلّی کما صلّینا»، شاهدٌ علی أنّ المراد بالدعاء فی المواضع المذکورة هذا الدعاء المصدّر بأسماء الجلالة .
ومنها: انّ هذه الکلمات من صفوان فی جواب علقمة عن سؤاله من حال الدعاء المذکور .
فصار الحاصل ممّا مرّ : انّ المستفاد من روایة صفوان علی الوجهین المذکورین انّ الدعاء المؤثّر لقضاء الحوائج هو الدعاء المشار إلیه، والّذی ضمن علیه بالضمانات المذکورة هو الزیارة مع الدعاء، وإن کان من المحتمل انّ نفس الزیارة من دون الدعاء أیضًا لها تأثیر فی قضاء الحوائج مضافًا إلی المثوبات الجلیلة فیها، واللَّه العالم (1).
در بیان مراد آن مرحوم است
وسابعها: انّ هذه الزیارة وإن کانت أصل ورودها لیوم عاشورا - کما تشعر به
ص:369
روایة مالک الجُهَنِی وعُقبَة أبی صالح، وهو صریح روایة علقمة وغیرها - لکن فی ذیل روایة علقمة:
«یا علقمة إن استطعت أن تزوره فی کلّ یوم بهذه الزیارة فافعل » .
وفی روایة صفوان مواضع من الدلالة علی انّها لاتختصّ بوقت دون وقت، ویوم دون یوم، ومکان دون مکان، مع انّ الظاهر انّ فعل الصادق علیه السلام فی الغریّ وصفوان تبعًا له علیه السلام لم یکن فی یوم عاشورا .
والظاهر: جواز الإتیان بها فی اللیل مع تبدیل الیوم فی آخر الزیارة: «اللهمّ انّی أتقرّب إلیک فی هذا الیوم» بهذا الوقت ونحو ذلک، بل قد یستفاد من ذیل روایة صفوان عدم لزوم التصاعد علی السطح أیضًا .
ص:370
* * *
وهذا من وجوه، أحدها - وهو عمدة الوجوه الخلاف - : من جهة الصلوة الواردة فیها .
المشهور فی هذه الأعصار انّ اللازم فیها رکعتان لا أزید منهما، ومحلّهما بعد الفراغ من الزیارة حتّی السجدة ؛ وقد ذکرنا ما یدلّ علی ذلک فی طیّ المطلب الثانی.
فانّ قوله علیه السلام فی روایة کامل الزیارة : «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک
ص:371
فقد دعوت بما یدعو به مَن زاره مِن الملائکة» إلی آخره، هو عمدة موضع بیان کیفیّة هذه الزیارة من هذه الجهة .
وکذا قوله علیه السلام فی روایة المصباح : «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول، فانّک إذا قلت» إلی آخره، هو موضع هذه الدلالة فیها .
وهما موضع توهّم المتوهّمین منهما، والثانیة واضحة الدلالة علی تأخیر الرکعتین عن تمام الزیارة، وأمّا الأولی فقوله فیها: «وقلت عند الإیماء» إلی آخره، یدلّ علی أنّ هذا القول بیان کیفیّة الإیماء أو ما یقال عند الإیماء .
وقوله: «وبعد الرکعتین» قد ذکرنا انّ لفظ «الرکعتین» لیس مضافًا إلیه لکلمة «بعد»، بل المضاف إلیه مقدّر ودالّ بعد مضمونه علی حسب بنائها، والرکعتین إمّا مفعول لصلّیت المقدّر ههنا، لوضوحه ودلالة القرینة علیه، أو نحو ذلک.
وإن أبیت عن هذا فنقول: صدر الروایة هذه وروایة مالک وعُقبَة کلّها تدلّ علی أصل المقصود ههنا من أنّ المراد بیان ما یقال عند الإیماء لا غیر .
ولو أغمضنا عن جمیع ذلک نقول: هذا الموضع من الروایة مضطرب، فانّ مکانه فی المصباح قوله: «من بعد التکبیر»، فنتمسّک بالصدر وبروایة مادر بیان مراد آن مرحوم است
هذا، ولکن قد صدر فی هذا المقام من بعض کلمات، منها : ما قاله الکفعمی فی
ص:372
مصباحه.
وقد یدلّ کلامه علی أنّ اللازم فیها أربع رکعات، ونحن ننقل کلامه لما له نفع فی المقام وفیما سیأتی إن شاء اللَّه تعالی ؛ قال:
وأمّا زیارة عاشورا من قرب أو بعد، فمن أراد ذلک وکان بعیدًا عنه علیه السلام فلیبرز إلی الصحراء، أو یصعد سطحًا مرتفعًا فی داره، ویومئ إلیه بالسلام، و یجتهد فی الدعاء (1) علی قاتله، ثمّ یصلّی رکعتین، ولیکن ذلک فی صدر النهار قبل أن تزول الشمس .
ثمّ لیندب الحسین علیه السلام ویبکیه، ثمّ یأمر (2) مَن فی داره بذلک (3) ممّن لایتّقیه بالبکاء علیه (4) ویقیم فی داره مع من حضره المصیبة بإظهار الجزع علیه، ولیعزّ بعضهم بعضًا بمصابهم الحسین (5)، فیقولون (6) :
«أعظم اللَّه أجورنا بمصابنا بالحسین وجعلنا [اللَّه ] (7) وإیّاکم من الطالبین بثأره مع ولیّه الإمام المهدیّ من آل محمّد علیهم السلام».
فإذا أنت صلّیت الرکعتین المذکورتین آنفًا، فکبّر [ اللَّه ] (8) مائة مرّة، ثمّ أومِ إلیه علیه السلام وقل: السلام علیک یا أباعبداللَّه، إلی آخر الزیارة إلی السجدة (9).
ص:373
قال :
ثمّ صلّ رکعتی الزیارة بما (1) شئت و قل بعدهما :
اللَّهُمَّ إِنِّی لَکَ صَلَّیتُ وَلَکَ رَکَعتُ وَلَکَ سَجَدتُ وَحدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ، لِأَنَّهُ لَایَجُوزُ (2) الصَلوةُ وَالرُکُوعُ [ وَالسُجُودُ ] (3) إِلَّا لَکَ، لِأَنَّکَ أَنتَ اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنتَ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَبْلِغهُمْ أَفضَلَ السَلَامِ وَالتَحِیَّةِ، وَارْدُدْ عَلَیَّ مِنهُمُ السَّلَامَ، اللَّهُمَّ وَهَاتَانِ الرَکْعَتَانِ هَدِیَّةٌ مِنِّی إِلی سَیِّدِی وَمَولَایَ الحُسَینِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ (4)، وَتَقَبَّلهُمَا مِنِّی، وَأْجُرْنِی عَلَیهِمَا أَفضَلَ أَمَلِی وَرَجَائِی فِیکَ وَفِی وَلِیِّکَ یَا وَلِیَّ المُؤمِنِینَ.
ثمّ قال :
ثمّ ادع بعد هذه الزیارة بهذا الدعاء المرویّ عن الصادق علیه السلام، وهو: یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ ؛ إلی آخر الدعاء علی الوجه المرویّ فی المصباح إلی قوله: إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ، إنتهی (5).
والوجه فی اختیاره الإتیان بأربع رکعات، هذه الروایات الدالّة علی الإثنتین منهما مع الروایات الدالّة علی اشتمال الزیارة مطلقًا علی الرکعتین هدیّة للمزور، ولذا جعل الثانیتین رکعتی الزیارة دون الأولیین .
ص:374
أو أراد الجمع بین احتمال روایة علقمة من کون الصلوة قبل الإیماء وبعده .
أو کون نظره إلی ما ورد من صلوة أربع رکعات فی یوم عاشورا، کما انّ فی کلامه نوع إشارة إلیه، حیث قال بعد دعاء الهدیّة المذکور آنفًا :
ویستحبّ أن یصلّی أیضًا فی یوم عاشورا أربع رکعات، إنتهی (1).
وفیه نظر، والأوّل أظهر، لکن یرد علیه مضافًا إلی ما سیأتی إن شاء اللَّه تعالی انّ الصلوة الأولی الواردة فی روایات الباب لعلّها تلک الصلوة - أی صلوة الزیارة - مع انّه لم یحضرنی ما یدلّ علی عموم استحباب صلوة رکعتین هدیّة للمزور حتّی فی الزیارات البعیدة علی وجه الجزئیّة للزیارة کما سیأتی إن شاء اللَّه تعالی.
والإستحباب المطلق مسلّم، إلّا انّه لیس الکلام فیه، وانّما الکلام هنا فی محلّ الرکعتین علی الترتیب المخصوص الوارد من الإمام علیه السلام علی وجه الخصوصیّة، وانّ الوارد مقصورٌ علی رکعتین، أو أربع رکعات، أو أزید منها.
والحاصل: انّه إمّا أن یکون ما ورد من الصلوة فی هذه الزیارة عنده رکعتین، أو أربع رکعات، و علی الأوّل إمّا أن تکون الأولیین أو الأخیرتین، فهذه ثلاثة إحتمالات، الأوّل: أن تکون الصلوة الواردة هی الرکعتان الأولیان کما هو الظاهر منه رحمه الله کما لا یخفی.
ص:375
وفیه: انّ ما دلّ علیه الأخبار لزومُ تأخیر الرکعتین عن الزیارة، کما مرّ تفصیل الکلام فیه ؛ ثمّ لو کان الأمر کذلک فما الرکعتان الآخرتان ؟ الظاهر من کلامه انّهما من أجزاء هذه الزیارة .
الثانی: أن تکون الصلوة الواردة هی الرکعتان الأخیرتان .
وفیه مضافًا إلی کونه خلاف ظاهر کلامه : انّ جعل هذه الصلوة صلوة هدیّة مِن أین علم ذلک ؟! ولو سلّمنا ذلک، فما الرکعتان الأولیان، وما الدلیل علیهما حینئذ.
الثالث: أن تکون الصلوة الواردة أربع رکعات.
و فیه مضافًا إلی بعض ما تقدّم فی سابقیه : انّه أیّ دلیل یدلّ علی ذلک، مع انّ الظاهر، بل الصریح الواضح من روایة صفوان، بل روایة مالک و عُقبَة، وحدة الرکعتین.
فإن قلت: قوله علیه السلام فی روایة علقمة علی الوجه المذکور فی کامل الزیارة، قد یقتضی التعدّد حیث قال : «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول» إلی آخره، فانّ هذا الکلام یقتضی تعدّد الرکعتین .
قلت: لا دلالة فی هذا الکلام علی ذلک بوجه، أمّا أوّلًا: فلما ذکرناه سابقًا من دلالة هذا الکلام علی المختار.
وأمّا ثانیًا: فلأنّ هذا الکلام علی کلّ تقدیر یقتضی کون هذه الزیارة بعد الرکعتین، فمن أین هاتان الرکعتان بعد الزیارة ؟!
وأمّا ثالثًا: فلأنّ الظاهر من إعادة لفظة «الرکعتین» معرّفة باللام وغیر ذلک ممّا
ص:376
مرّ، أن تکون الرکعتان ما تقدّم من الرکعتین لا غیرهما، فلا وجه للإستدلال بهذه الروایة علی تعدّد الرکعتین .
نعم لو أتی بهما بعد الزیارة أیضًا کان أفضل و أولی، لکن لا علی وجه الجزئیّة للزیارة .
ومنها: ما ذکره المولی المجلسی رحمه الله فی کتبه من البحار وتحفة الزائر وزاد المعاد ؛ قال فی الأوّل بعد ذکر ما فی کامل الزیارة والمصباح:
بیان : قوله علیه السلام : «إذا أنت صلّیت الرکعتین»، أقول : فی العبارة إشکال وإجمال، و یحتمل (1) وجوهًا:
الأوّل : أن یکون المراد فعل تلک الأعمال والأدعیة قبل الصلاة وبعدها مکرّرًا.
الثانی : أن یکون المراد الإیماء بسلام آخر بأیّ لفظ أراد، ثمّ الصلاة، ثمّ قراءة هذه الأدعیة المخصوصة.
الثالث : أن یکون المراد بالسلام قوله : «السلام علیک» إلی أن ینتهی إلی الأذکار المکرّرة، ثمّ یصلّی ویکرّر کلّاً من الدعائین مائة بعد الصلاة ویأتی بما بعدهما.
الرابع : أن یکون الصلاة بعد تکرار الذکرین مائة مائة، ثمّ یقول بعد
ص:377
الصلاة : «اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ» إلی آخر الأدعیة.
الخامس: أن یکون الصلاة متوسطة بین هذین الذکرین لقوله علیه السلام: واجتهد علی قاتله بالدعاء و صلّ (1) بعده.
السادس: أن یکون الصلاة متّصلة بالسجود، ولعلّ هذا أظهر لمناسبة السجود بالصلاة، ولأنّ ظاهر الخبر کون الصلاة بعد کلّ سلام ولعن، واحتمال کون الصلاة بعد الأذکار من غیر تکریر بعدها بعید جدًّا.
ثمّ قال:
وعلی التقادیر، العبارة فی غایة التشویش، ولعلّ الأحوط فعل الصلوة فی جمیع المواضع المحتملة کلّها، إنتهی (2).
أقول: نظره فی إنشاء هذه الإحتمالات إلی روایة کامل الزیارة، حیث انّه نقل أوّلًا ما فی کامل الزیارة، ثمّ قال:
قال الشیخ فی المصباح: روی محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع، عن صالح بن عُقبَة، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من زار الحسین علیه السلام فی یوم عاشورا من المحرّم.
وساق الحدیث نحوًا ممّا مرّ إلی قوله: «تقول: السلام علیک یا أبا عبداللَّه»، ثمّ ذکر تمام الزیارة، ثمّ نقل الروایة الأخری المرویّة فی المصباح عن محمّد بن خالد الطَیَالِسِی إلی آخرها، ثمّ قال فی ضمن البیان المذکور:
واعلم: انّ فی المصباح ومزار السیّد مکان قوله: «من بعد الرکعتین»،
ص:378
قوله: «من بعد التکبیر»، فلعلّ المراد بالتکبیر الصلوة مجازًا، إنتهی (1).
والحاصل: انّ المستفاد ممّا ذکرناه انّ نظره رحمه الله فیما ذکره من الإحتمالات إلی روایة الکامل کما لا یخفی، حیث انّ غیرها من روایة المصباح والسیّد لیست قابلة لهذه الإحتمالات، إلّا علی التجوّز الّذی أشار إلیه، وفیه ما سیأتی إن شاء اللَّه تعالی.
فحینئذ نقول: أمّا الإحتمال الأوّل - وهو الإتیان بهذه الأعمال قبل الصلوة وبعدها - فهو وإن کان غیر بعید من لفظ الروایة لقوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول» إلی آخره، فإنّ مقتضی قوله: «وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول» أن یکون القول فی موضعین:
أحدهما: عند الإیماء والرکعتان، بنصّ قوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه » إلی آخره، بعد الإیماء (2)، فتکون هذه الأعمال مقدّمة علی الرکعتین.
وثانیهما: بعد الرکعتین، فتکرّر الأعمال مرّتین قبل الصلوة وبعدها.
لکن فیه أوّلًا: انّه ممّا یمکن دعوی القطع بکونه غیر مراد من الروایة، کما لایخفی علی المنصف الخبیر .
وثانیًا : انّ المستفاد من روایة صفوان المشتملة علی حکایة فعل الصادق علیه السلام
ص:379
انّه لم یأت بهذه الأعمال مرّة أخری بعد الصلوة.
فإن قلت: هذه الروایة - أی روایة الکامل - مرویّة عن الباقر علیه السلام، وروایة صفوان مرویّة عن الصادق علیه السلام، فلا تصیر إحدیهما شاهدة علی الأخری ؛ وأیّ مانع من اقتصار الصادق علیه السلام علی مرّة واحدة ؟! إذ لیس هذا من الواجبات الّتی لایمکن اسقاط بعض أجزائها.
قلت: نحن نعکس علیک الکلام فنقول: أیّ مانع من کون الزیادة فضلًا زائدًا علی القدر المجزی، بل هو أظهر حیث انّ الصادق علیه السلام قد ذکر الثواب الجزیل فیما أتی به علیه السلام، بل ذکر الضمان من إمام وإمام وإمام إلی أن أنهاه إلی اللَّه تعالی، وقد آلی اللَّه تعالی ما آلاه، بل قد یظهر من ذلک کلّه انّ هذا هو المعیار فی الزیارة المذکورة.
هذا مضافًا إلی أنّ سَیف بن عَمِیرَة المعترض علی صفوان مستندًا علی روایة علقمة لزیادة دعاء، کیف لم یعترض علیه لهذه الزیادة الدخیلة فی أصل الزیارة ؟! وإلّا فازدیاد الدعاء علی آخر العمل ممّا لا غرابة فیه، بل هو الشائع .
وثالثًا : انّا قد ذکرنا معنی هذه الفقرة سابقًا وذکر المؤیّدات علیه، فلاحظه.
ورابعًا : انّ هذه الروایة مرویّة فی المصباح ونحوه، وفی مقام « وبعد الرکعتین » : « من بعد التکبیر »، وکون المراد بالتکبیر الرکعتین تجوّزًا تحکّمٌ لا قرینة علیه ولا شاهد به، مضافًا إلی ما سیأتی فیه أیضًا إن شاء اللَّه تعالی.
وخامسًا : انّه لم یصرّح بهذا الوجه فی هذه الزیارة الّتی تعمّ البلاد أقاصیها وأدانیها، أحدٌ من أهل المزار، ولا من علمائنا الأخیار، ولم یعهد من أحدهم هذا
ص:380
العمل، فهذا الإحتمال من البعد بمکان .
وأمّا الإحتمال الثانی - وهو الإیماء بالسلام المطلق أوّلًا، ثمّ الإتیان بالصلوة، ثمّ بهذه الأعمال - فهو أیضًا ضعیف، لکن لا بمثابة الأوّل ؛ والمناسب أوّلًا بیان وجه هذا الإحتمال، ثمّ بیان ضعفه.
أمّا وجهه، فهو انّ صدر الروایة - یعنی روایة الجُهَنِی وعُقبَة أبی صالح بن عُقبَة - یقتضی حصول الزیارة بالإیماء إلیه بالسلام، والجهد علی قاتلیه بالدعاء، ثمّ صلوة رکعتین ؛ وذیل الروایة - یعنی روایة علقمة - فیها بیان زیارة مخصوصة، وقوله فیها: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بسلام »، إشارة إلی ما فی صدر الروایة، وتعریف الرکعتین شاهدٌ علی ذلک، لدلالة «أل» العهدیّة علیه، وقوله: «وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول»، یقتضی أنّ هذا القول بعد الرکعتین.
وأمّا ضعفه، فلأنّ هذا الإحتمال یقتضی أن یکون قوله: «عند الإیماء إلیه» ممّا لا فائدة فیه، بل ینبغی أن یکون الکلام هکذا: یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل بعد الرکعتین هذا القول ؛ وقوله: «عند الإیماء» یقتضی أن یکون هذا القول عند الإتیان بالإیماء، لا بعد الرکعتین .
وجعل «عند» بمعنی: «بعد» مجازٌ لا قرینة علیه، مع انّ التعبیر بقوله: «وقلت» عطفًا علی «صلّیت» أو علی «تومئ» یقتضی ویناسب کون هذا القول کیفیّة الإیماء، مع انّ المتقدّم سابقًا لیس الإیماء بالسلام فقط، بل الإیماء إلیه بالسلام والإجتهاد علی قاتلیه باللعن ؛ فأین اجتهاد اللعن لو أراد من قوله: «وقلت عند الإیماء إلیه» أمرًا زایدًا علی ما تقدّم فی صدر الروایة ؟!
ص:381
هذا مع انّ هذه الروایة علی الوجه المرویّ فی المصباح وغیره، کمزار السیّد علی ما حکی عنه، لا تحتمل فیها هذا الإحتمال .
هذا مضافًا إلی أنّ خبر صفوان یشهد بکون الرکعتین بعد هذه الأعمال، کما عرفت مؤیّدًا ذلک بعدم اعتراض علقمة علیه ذلک، مع انّه راوی هذه الروایة واعترض بما هو دون ذلک .
وأمّا الإحتمال الثالث - و هو الإتیان بالرکعتین عقیب أصل الزیارة، و هو : «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ»، إلی قوله: «وَآلِ نَبِیِّکَ علیهم السلام»، ثمّ الإتیان بالباقی بعد الصلوة - فالوجه فیه أنّ مقتضی قوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام» کون الصلوة بعد الإیماء بالسلام، وهو أیضًا مقتضی صدر الروایة، وقوله: «وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول» یقتضی قولًا بعد الإیماء یکون مشارًا إلیه لهذا القول، ولیس بعد الإیماء بالسلام فیه إلّا اللعن والسلام کلّ واحد مائة مرّة وما بعدهما .
لکن فیه أوّلًا: انّه ینافی سائر الروایات من روایة صفوان وروایة علقمة علی الوجه المرویّ فی المصباح ونحوه، لاقتضائها کون الرکعتین بعد الفراغ من تمام العمل.
وثانیًا: انّه لا یلائم قوله علیه السلام فی روایة علقمة هذه وغیرها من الروایات بعد قوله «وَأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ صلی الله علیه وآله»: «ثمّ تقول مائة مرّة: اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ».
لا یقال: انّ «ثمّ» تدلّ علی التعقیب مع التراخی، لأنّ هذا التراخی بالنسبة إلی القول الأوّل، فانّه قال أوّلًا: «فتقول: السَّلامُ عَلَیْکَ» إلی آخره، ثمّ قال: «ثمّ تقول: اللَّهُمَّ الْعَنْ» إلی آخره، فتدبّر .
ص:382
وأیضًا بملاحظة «ثمّ» فی الفصول الآتیة یتّضح لک انّ المراد القول بکلّ ذلک بعد سابقه من دون فصل شی ء آخر ؛ ولو کان اللازم الإتیان بالصلوة بعد الزیارة المذکورة، لکان ینبغی أن یقول: ثمّ تصلّی رکعتین، ثمّ تقول: اللهمّ العن إلی آخره، مائة مرّة .
وثالثًا: انّ قوله: «وقلت عند الإیماء إلیه»، إمّا عطفٌ علی «صلّیت» أو «تومئ»، ومفعول «قلت» : «هذا القول»، و «عند الإیماء» محلّ القول، فمقتضی ذلک أن یکون القول المذکور عند الإیماء، والإیماء قبل الرکعتین، والتفکیک بین القول غیر مناسب .
فإن قلت: هو مقتضی الجمع بین صدر الجملة الشرطیّة وذیلها .
قلت: نعم، لکن المشار إلیه بکلمة الإشارة المفردة أمرٌ واحد، فلا وجه للتفکیک. وبالجملة هذا الإحتمال بعید جدًّا کما لا یخفی .
وأمّا الإحتمال الرابع - وهو کون الصلوة بعد اللعن والسلام کلّ واحد منهما مائة مرّة - فلعلّ الوجه فیه هو ما یشتمل صدر الروایة الّذی هو قرینة إجمال المقام ممّا یدلّ علی کون الرکعتین بعد السلام والإجتهاد فی اللعن علی قاتله، وهذان انّما یحصلان بتمام اللعن والسلام .
وفیه أوّلًا: انّ الدعاء المبدوّ بقوله: «اللَّهُمَّ خُصَّ» أیضًا من بقیّة اللعن، فینبغی أن تکون الصلوة بعده أیضًا .
وثانیًا: انّه غیر ملائم لسائر الروایات کما عرفت ممّا مرّ .
وثالثًا: انّه لو کان کذلک، لذکره قبل قوله: «ثمّ تقول: اللَّهُمَّ خُصَّ» إلی آخره،
ص:383
لا أن یقول متّصلًا بتمام السلام: «ثمّ تقول مرّة واحدة: اللَّهُمَّ خُصَّ»، کما فی سائر الفصول المتّصلة.
ورابعًا: انّ قوله: «إذا صلّیت» إلی آخره، لا یلائم هذا الإحتمال، لما تقدّم من لزوم التفکیک فی القول المشار إلیه بکلمة «هذا» الکاشف عن الإنفراد المنبئ علی الإجتماع فی القول، فتدبّر .
وأمّا الإحتمال الخامس - وهو کون الصلوة بین اللعن والسلام، فإذا فرغ من اللعن مائة مرّة صلّی وأتی بالسلام مائة مرّة - فالوجه فیه ما ذکره هو بنفسه من أنّ قوله علیه السلام: «واجتهد علی قاتله بالدعاء وصلّی بعده» یقتضی کون الصلوة بعد الإجتهاد فی اللعن .
وفیه مضافًا إلی ما تقدّم من منافاته لما یستفاد من الروایات الأخر، ومن عدم ملائمته لبیان ترتیب الأقوال والأدعیة الصادر (1) من الإمام علیه السلام، وغیر ذلک ممّا مرّ : انّ هذا متّجه لو کان العمل علی صدر روایة مالک الجُهَنِی، وأمّا لو کان العمل علی ذیل الروایة أو روایة علقمة الحَضرَمِی، فلا وجه لذلک .
بیان ذلک : انّ صدر الروایة یقتضی کفایة السلام واللعن بأیّ وجه اتّفق، ثمّ الإتیان بالصلوة بعدهما، ولیس الکلام فیه، بل الکلام فی الطریق الوارد من الإمام علیه السلام بخصوصه، فلا وجه للإستناد بالصدر کما لا یخفی .
هذا، مع انّ الظاهر کون المراد من الصدر وقوع الصلوة بعد السلام واللعن، وإفراد الضمیر من جهة کونهما فی القول الواحد بمنزلة الأمر الواحد، کما یقتضیه إفراد کلمة الإشارة فی روایة علقمة .
ص:384
وأمّا الإحتمال السادس - وهو أن تکون الصلوة بعد الجمیع قبل السجدة - فالوجه فیه ما ذکره أیضًا من أنّ ظاهر الخبر کون الصلوة بعد کلّ سلام ولعن، بل جعله أظهر الإحتمالات لمناسبة السجود بالصلوة .
وفیه مضافًا إلی جملة ما تقدّمت الإشارة إلیه، انّه إذا سلم انّ ظاهر الخبر هذا المعنی، فما وجه هذه الإحتمالات ؟ إذ لیس کلّ احتمال یعارض الظاهر.
وأیضًا ما ذکره مسلّم بالنسبة إلی صدر الخبر، لا بالنسبة إلی ذیله المقتضی لکون هذا القول بتمامه - حتّی ما یقال فی السجدة - قبل الرکعتین علی ما ذکرناه، وبعدهما علی ما تقدّم من العبارة المذکورة فی خبر کامل الزیارة، والتبعیض فی القول لا وجه له، مع انّ کون محلّ الصلوة قبل السجدة یقتضی ذکرها فی البین لا قول: «ثمّ تسجد سجدة».
بقی سابع الإحتمالات - وهو کون الرکعتین بعد السجدة - ولم یذکره فی عدادها، بل ذکر انّ احتمال کون الصلوة بعد الأذکار من غیر تکریر بعدها بعیدٌ جدًّا، وقد عرفت فی ضمن ما مرّ انّه أقرب الإحتمالات، بل هو الظاهر من الخبر دون غیره، بل قد عرفت انّه صریح غیره من الأخبار.
وما فی زاد المعاد وتحفة الزائر (1)، فهو قریبٌ ممّا ذکره فی البحار، فلا حاجة إلی نقل عباراتهما، إلّا انّه یظهر من البحار انّ أظهر الإحتمالات عنده : کون الصلوة بعد الدعاء المصدّر باللهمّ خصّ، وقبل السجدة ؛ ویظهر من زاد المعاد انّ أحسن الإحتمالات الّذی یجزی به : الإتیان بالسَّلامُ عَلَیْکَ، إلی: وَآلِ نَبِیِّکَ علیه السلام،
ص:385
أوّلًا، ثمّ الصلوة، ثمّ إعادة الزیارة المذکورة، ثمّ یأتی بالباقی.
وقال فیهما: انّه لو أتی بالزیارة المطلقة البعیدة أوّلًا، ثمّ یصلّی، ثمّ یأتی بهذه الزیارة، کان کافیًا فی الإتیان بهذه الزیارة . و وجه هذه الکلمات کلّها ظاهرٌ ممّا مرّ، وکذا الجواب عنها .
ومنها: ما ربّما ذهب إلیه بعض (1) مِن أنّ محلّ الرکعتین قبل الزیارة المعروفة، ولا سیّما إذا کان فی بعید البلاد .
وقد یدلّ علیه خبرُ علقمة علی الوجه المرویّ فی الکامل، بناءً علی کون : «وقلت» إلی آخره، تفسیرًا لقوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام»، أو بیانًا له ؛ أی : إذا قلت عند الإیماء وبعد الرکعتین هذا القول فقد دعوت إلی آخره، وقوله : «بعد أن تومئ إلیه بالسلام» من قصده السلام علیه وإرادة هذا المعنی .
ویدلّ علی ذلک أیضًا مع قطع النظر عن هذه الروایة : الخبرُ کالصحیح المرویّ فی الکافی، فی باب نوادر کتاب الحجّ، آخر الکتاب، عن أحمد بن محمّد، عن ابن
ص:386
أبی عمیر، عمّن رواه قال :
قال أبو عبداللَّه علیه السلام : إذا بعدت بأحدکم الشقة (1)، ونأت به الدار، فلیعل أعلی منزله، ولیصلّ رکعتین، ولیؤمّ بالسلام إلی قبورنا، فإنّ ذلک یصل إلینا (2).
ویمکن الإیراد علیه بأنّ صدر الروایة کأنّه صریحٌ فی خلاف ذلک، لقوله علیه السلام فی روایة مالک وعُقبَة المرویّتین فی الکامل والمصباح: «وأومأ إلیه بالسلام، واجتهد فی الدعاء علی قاتله، وصلّی بعده رکعتین»، وفی المصباح: «وصلّی من بعد رکعتین».
وقد عرفت انّ قوله علیه السلام فی روایة علقمة الّتی هی ذیل روایة مالک وعُقبَة، توظیفٌ فی إطلاق، لا تفسیر فی ترتیب، فتذکّر هذا .
و روایة ابن عمیر لا تدلّ علی الترتیب، لأنّ الواو لا دلالة لها علی الترتیب، ولو سلّمنا فتلک مطلقة وهذه مقیّدة لها.
ثمّ قد عرفت أیضًا انّ روایة المصباح وصفوان کالصریحة فی تأخّر الرکعتین عن الزیارة بسلامها ولعنها وغیرهما .
ص:387
ومنها: ما یظهر من جملة من عدم اعتبار صلوة فی هذه الزیارة، وهو الظاهر من محمّد بن المشهدی صاحب المزار الکبیر، حیث قال فی زیارته علیه السلام یوم عاشورا، بعد أن ذکر الروایة المتضمّنة لصلوة أربع رکعات باسنادها الطویل:
زیارة أخری له علیه السلام فی یوم عاشورا (1) من قریب أو بعید، تقول: السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ .
ثمّ ذکر الزیارة إلی قوله: « وَآلِ نَبِیِّکَ عَلَیهِ السَّلَامُ (2) »، قال:
ثمّ تقول: اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ إلی آخره، تقول ذلک مائة مرّة . قال: ثمّ تقول: السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، إلی آخره، تقول ذلک مائة مرّة.
قال: ثمّ تقول: اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی إلی آخره. ثمّ قال: ثمّ تسجد وتقول: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، إلی آخره (3).
وختم الکلام ولم یتعرّض للصلوة بشی ء . وقد یورد علیه : انّ عمدة أسانید هذه الزیارة - بل کلّها - مشتملة علی الصلوة کما عرفت .
نعم قد یتأمّل فی أنّ الصلوة هل هی شرطُ کمال لهذه الزیارة، أو جزء تفسد
ص:388
الزیارة بفقدها، أو جزء لا تفسد الزیارة بفقدها، إلّا انّه یستحقّ من الثواب بقدر ما أتی به ؟ الأخیر هو الأظهر .
وتحقیق الحال: انّ الکلام تارة فی انّ مَن قصد الإتیان بهذه الزیارة، فهل یجوز له ترک صلوة الزیارة هذه أم لا ؟ الظاهر ذلک، بل لا ینبغی الریب فیه، فانّه لیس الشروع فی هذه الزیارة من الموجبات لإتیان هذه الصلوة کما لا یخفی .
وتارة فی انّه هل تفسد هذه الزیارة بترک هذه الصلوة بعد الشروع فیها بقصد الإتیان بها مع الصلوة، أم لا ؟ الظاهر الثانی، لأنّ الزیارة بنفسها راجحة فی الشریعة، یعنی انّ السلام علیه واللعن علی قاتلیه بأیّ لفظ کان، فضلًا عن هذه الألفاظ الصادرة عن الإمام، لها ثوابها قطعًا وإن لم یأت بصلوتها .
وتارة فی انّه لو لم یقصد الصلوة من أوّل الأمر، هل له الشروع فیها، أم لا ؟ أمّا لو لم یقصد خصوصیّة هذه الزیارة، بل أراد الإتیان بمطلق الزیارة الّذی تکون هذه الزیارة فردًا من الأفراد المطلقة، فلا ینبغی الریب فی جواز الإتیان بها.
وأمّا لو قصد الخصوصیّة، فهذا أیضًا علی قسمین، لأنّه إمّا أن یقصد الإتیان بتمام ما ورد من الإمام علیه السلام، أو ببعض ما ورد حیث انّ البعض کما عرفت صحیحٌ له ثوابه .
فإن أراد الثانی فلا ریب فی صحّتها وجواز الإتیان بها، وإن أراد الأوّل فالإتیان بها مشکل بهذا القصد، وإن کان الأظهر الصحّة لو أتی بها أیضًا علی هذا الوجه أیضًا، لأنّ التمامیّة لیست ممّا یتقوّم به هذا العمل بعد فرض کون أبعاضه أیضًا مطلوبة للشارع .
ص:389
فتدبّر، فانّ بعد التدبّر یظهر لک انّه لیس حینئذ تشریعًا محرّمًا، فلا نطیل الکلام فیه بعد ندرة هذا القصد علی هذا الوجه، بعد فرض العلم بکون الصلوة معتبرة فیها، بل قد لایتحقّق هذا القصد إلّا بعد التسامح عن بعض المحرّمات، وسیأتی بقیّة الکلام فی هذا المقام فی أواخر الرسالة .
وثانیها - أی ثانی الوجوه الّتی یمکن وقوع الکلام فیها - : انّ التکبیر قبل الشروع فی هذه الزیارة واردٌ فیها أم لا ؟
الّذی رأیناه ما قد صرّح به الکفعمی رحمه الله، لکن علی الترتیب الّذی ذکره من تقدیم الإیماء بالسلام، ثمّ الإجتهاد فی الدعاء علی قاتلیه، ثمّ الصلوة رکعتین، ثمّ قال:
« فإذا [ أنت ] (1) صلّیت الرکعتین المذکورتین آنفًا، فکبّر [ اللَّه ] (2) مائة مرّة، ثمّ أومِ إلیه وقل: السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ» (3) ؛ إلی آخر ما ذکره من العمل.
ولم أجد مستندًا له إلّا الروایة علی الوجه المذکور فی المصباح، فانّ فیها:
«فقال لی: یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام،
ص:390
فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به زوّاره من الملائکة»، الخبر.
ولم أر مَن ذهب إلی مقتضاها من اعتبار التکبیر، حتّی انّ المجلسی مع تعدّد کتبه المذکور فیها هذه الزیارة واحتیاطاته فی أمر الصلوة فیها کما عرفت، لم یشر إلیه بوجه .
نعم ذهب إلیه من الأواخر الوالد القدّوسی (1) - أعلی اللَّه مقامه - حیث قال فی جواب سؤال سئل عنه فی محرّم سنة ستّ وثلاثین بعد الألف والمأتین، قال ما لفظه:
«اعتقاد حقیر در این حال که عبارت از عشر اوّل محرّم الحرام سنه مذکوره است، آن است : اوّل چند مرتبه تکبیر بگوید و کفعمی ضبط عدد تکبیر فرموده به صد مرتبه، رعایت آن بی عیب است » ؛ إلی آخر کلامه (2).
أقول: أمّا رجحان التکبیر مطلقًا وقبل بعض الزیارات، کالزیارة الجامعة الکبیرة، فممّا لا ریب فیه ؛ وأمّا فی خصوص هذه الزیارة، ففیه نظرٌ، بمعنی انّ وروده بالخصوص من الشرع لم یتحقّق لنا، فانّ الروایة کما عرفت موجودة فی
ص:391
کامل الزیارة، ومکان «التکبیر» فیها لفظ : «الرکعتین».
فالمتن لایخلو عن إضطراب فی هذا المقام، بل مضطرب لایمکن الإعتماد علیه فی خصوص هذا المقام، ولا سیّما بعد عدم تعرّض أحد من الأصحاب أرباب المزار حسبما وجدناه له بالمرّة، والکفعمی قد ذکره مائة مرّة، وأیّ دلیل دلّ علیها ؟ مع انّه لو کان المعتبر هنا تکبیر، لم یکن یقال بهذا اللفظ .
مضافًا إلی أنّ مقتضاها کفایة تکبیر واحد، لأنّ التکبیر فی الروایة مطلقٌ یصدق علی الواحدة قطعًا، ولم یقل به أحد لا الکفعمی ولا غیره ؛ نعم الأولی والأفضل ذلک، لا للورود، بل لأنّ ذکر اللَّه حسنٌ علی کلّ حال، بل هو الأحوط بعد ذکر مثل هذین الجلیلین أعلی اللَّه مقامهما .
وثالثها: من جهة الدعاء الأخیر المصدّر بأسماء الجلالة الّذی ذکره صفوان، وقد یظهر من بعض العبارات انّه جزء للزیارة، کعبارة الکفعمی حیث قال بعد ذکر صلوة الزیارة ودعاء عقیب الصلوة الّذی ذکره: «ثمّ ادع بهذا الدعاء المرویّ عن الصادق علیه السلام » (1)، علی النظم الّذی ذکره بلفظ «ثمّ» فی الفصول السابقة .
وقد یوهم روایة صفوان، لقوله علیه السلام فیه لصفوان :
« یا صفوان تعاهد هذه الزیارة، وادع بهذا الدعاء، وزر به، فانّی ضامن
ص:392
علی اللَّه تعالی لکلّ من زار بهذه الزیارة ودعی بهذا الدعاء من قرب وبعد انّ زیارته مقبولة » إلی آخره.
وفیها مواضع من هذا القبیل .
لکن الحقّ انّه لیس جزءًا للزیارة، ولا شرط کمال لها مؤثّر فی تکمیل الزیارة، بل هو راجح بعدها مؤثّر لقضاء الحاجات کما ذکرناه .
وقد یدلّ علی ذلک مضافًا إلی معلومیّة ذلک وعدم ارتباط هذا الدعاء بنفس الزیارة، خلوّ روایة علقمة عن ذلک ؛ بل عدم بیان الباقر علیه السلام له بعد أن طلب منه الدعاء الّذی یدعو به عند الزیارة من قرب أو بعد، أعظم شاهد وأبین دلیل علی ذلک.
ورابعها: من جهة انضمام زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام إلی هذه الزیارة، یعنی زیارته المعروفة بزیارة ششم، الّتی ذکرها المجلسی فی کتابه: «تحفة الزائر» سادس الزیارات المرقومة فیها لأمیر المؤمنین علیه السلام.
لاینبغی الریب فی عدم توقّف هذه الزیارة - یعنی زیارة عاشورا - علی تلک الزیارة بوجه من الوجوه .
بمعنی انّها غیر متوقّفة علی زیارة أمیرالؤمنین علیه السلام تلک الزیارة لا شرطًا، ولا جزءًا حقیقیًّا، ولا شرط کمال، ولا جزء مکمّل لها .
ص:393
فانّ أصل دلیلها من روایة علقمة وروایة صفوان غیر مشتمل علی ذکر انضمامها إلی تلک الزیارة.
نعم قد یتوهّم من روایة صفوان علی الوجه الّذی رواه محمّد بن المشهدی صاحب المزار الکبیر فی مزاره، الإرتباط بین الزیارتین، وقد تقدّم النقل عن المزار المذکور، فانّ فیه :
« عن سَیف بن عَمِیرَة انّه قال: خرجت مع صفوان وجماعة من أصحابنا إلی الغریّ، فزرنا أمیرالمؤمنین علیه السلام، فلمّا فرغنا من الزیارة صرف صفوان وجهه إلی ناحیة أبی عبداللَّه علیه السلام وقال: نزور الحسین بن علیّ من هذا المکان من عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام.
وقال صفوان : وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام، ففعل مثل هذا، ودعا بهذا الدعاء بعد أن صلّی وودّع .
ثمّ قال لی: یا صفوان تعاهد هذه الزیارة، وادع بهذا الدعاء، وزرهما بهذه الزیارة، فانّی ضامن علی اللَّه تعالی لکلّ من زارهما بهذه الزیارة، ودعی بهذا الدعاء من قرب أو بعد، انّ زیارته مقبولة، وانّ سعیه مشکور »، إلی آخر ما تقدّم.
ثمّ قال:
« و هذه الزیارة: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَفوَة اللَّهِ » (1)، إلی آخر ما تقدّم .
ص:394
فانّ هذا الکلام یقتضی الإرتباط بینهما، و انّ هذه المثوبات الجلیلة للزیارتین معًا.
ولعلّه قد یستفاد ذلک من السیّد بن طاوس رحمه الله، فانّه - کما نقل عنه فی البحار حیث یذکر زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام بعد أن ذکر زیارته المشار إلیها إلی قوله: « فَإِنِّی عَبْدُاللَّهِ وَوَلِیُّکَ وَزَائِرُکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ» - قال:
ثمّ صلّ صلوة الزیارة ستّ رکعات له ولآدم ونوح علیهم السلام، لکلّ واحد منهم رکعتان، ثمّ قم فزر الحسین علیه السلام من عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام بالزیارة الثانیة من زیارتی عاشورا اتباعًا لما ورد إن شاء اللَّه (1).
وقال المولی المجلسی فی «تحفة الزائر»، ونحن ننقل عین عباراته الفارسیة، قال فی باب زیارات أمیرالمؤمنین علیه السلام، بعد أن ترجم ما حکیناه عن المزار الکبیر، ثمّ ذکر زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام عن المزار المذکور علی الوجه المذکور فیه:
مؤلّف گوید که: از قراین وروایات (2) که در اینجا و در زیارت حضرت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا ذکر کرده اند، معلوم می شود که مؤلّفانِ مزارات این حدیث را تفریق واختصار کرده اند.
وچون این حدیث مشتمل بر فضیلت عظیم است، بهتر آن است که هرگاه خواهند این زیارت را به عمل آورند - خواه در روز عاشورا وخواه در غیر آن، وخواه نزد قبر أمیرالمؤمنین علیه السلام وخواه نزد قبر امام
ص:395
حسین علیه السلام، وخواه در سایر بلاد - اوّل زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام را بکند تا آنجا که:
« فَإِنِّی عَبْدُاللَّهِ وَ وَلِیُّکَ وَ زَائِرُکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ ».
پس ابتدا کند وزیارت کند حضرت امام حسین علیه السلام [ را ] (1) به تمام آن زیارتی که در اوّل زیارات روز عاشورا بیان خواهم کرد ؛ تا به همه حدیث عمل کرده باشد، إنتهی کلامه (2).
وقال حیث یذکر زیارة سیّد الشهداء یوم عاشورا بعد ذکر الزیارة الّتی نحن فیها:
واگر زیارت ششمِ امیرالمؤمنین علیه السلام را به این زیارت ضمّ کند، چنانچه سابقًا اشاره به آن کردیم، بهتر است ؛ خصوصًا هرگاه این زیارت را در نزد ضریح امیرالمؤمنین علیه السلام به عمل آورد، إنتهی کلامه (3).
أقول: أمّا ما ذکره و رواه محمّد بن المشهدی عن صفوان، وإن کان یوهم بعض عباراته المذکورة الإرتباط بین الزیارتین، لکن المتأمّل فیه یظهر له انّ المراد فی هذا الثواب الجزیل المذکور فی روایة صفوان نفسُ الزیارة الّتی نحن فیها، أو انّ لکلّ ثوابًا علی حدة .
ألا تری قوله علیه السلام :
« یا صفوان وجدت هذه الزیارة مضمونة بهذا الضمان عن أبی وأبی عن
ص:396
أبیه ».
إلی أن قال:
«آلی اللَّه عزّوجلّ أنّ من زار الحسین بن علیّ بهذه الزیارة من قرب أو بعد فی یوم عاشورا ودعا بهذا الدعاء، قبلت زیارته وشفّعته فی مسئلته بالغًا ما بلغ، وأعطیته سؤله، ثمّ لا ینقلب عنّی خائبًا، وأقلبه مسرورًا قریرًا عینه بقضاء حوائجه».
إلی أن قال:
« وقال: یا صفوان إذا حدث لک إلی اللَّه حاجة، فزر بهذه الزیارة من حیث کان، وادع بهذا الدعاء، وسل ربّک حاجتک تأتک من اللَّه تعالی» إلی آخره.
فانّ هذه الروایة و إن ذکرها محمّد بن المشهدی حیث یذکر زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام المعروفة بزیارة ششم، لکن من المعلوم انّ ذلک الضمان والثواب والحثّ والتأکید لزیارة الحسین علیه السلام حیث زاره الصادق علیه السلام فی الغریّ، وزاره صفوان تبعًا له علیه السلام، و زیارته علیه السلام هناک صارت سببًا لذکره علیه السلام هناک بعض الثواب لها .
وعدم ذکر محمّد بن المشهدی زیارة الحسین علیه السلام هناک من جهة کون المقصود فی ذلک الباب إیراد زیارات أمیرالمؤمنین علیه السلام، ولذا لم یذکر حیث یذکر زیارة الحسین علیه السلام زیارتنا هذه سندًا لها، مع انّه کثیرًا ما یذکر السند للزیارات، وهذا یدلّ علی اقتصاره بما ذکره ههنا .
وممّا یدلّ علی ذلک أیضًا - أی علی أنّ المراد من روایة صفوان علی الوجه
ص:397
المرویّ فی هذا المزار الکبیر هذه الزیارة دون زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام - روایته علی الوجه المرویّ فی المصباح، وهی أدلّ علی هذا المعنی، فلاحظها وقد تقدّمت.
هذا کلّه مضافًا إلی أنّ روایة علقمة صریحة فی هذا المعنی، بل وکذا روایة مالک الجُهَنِی وعُقبَة أبی صالح، فلاحظها .
وأمّا ما ذکره السیّد رحمه الله وکذلک المجلسی رحمه الله، فلا دلالة له علی التوقّف بشی ء، لأنّ الجمع بین الزیارتین فی مرقد أمیرالمؤمنین علیه السلام تبعًا لفعل الصادق علیه السلام مستحسن.
وأمّا ما استفاد المجلسی رحمه الله وقد انتقل إلیه السیّد بن طاوس قبله، فهو استفادة حسنة فیها، یدلّ علی حصول بعض التفریق من أرباب المزارات فی باب زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام المرویة من صفوان .
بیان ذلک : انّه لم یظهر من المجلسی، ولا ممّن تقدّم علیه من السیّد رحمه الله، ولا من أحد من أصحاب المزار، توقّف صحّة هذه الزیارة علی تلک الزیارة، ولا کون إحدیهما مرتبطة بالآخر بحیث یتوقّف کمال هذه الزیارة علی تلک .
وأمّا ما تضمّن کلامهما من إتیان هذه الزیارة بعد تلک الزیارة فی مرقد أمیرالمؤمنین علیه السلام، فلا یدلّ علی التوقّف کمالًا ولا صحّة، بل انّما ذلک اتباعًا لفعل الصادق علیه السلام حیث انّه بعد أن زار أمیرالمؤمنین علیه السلام بتلک الزیارة زار الحسین علیه السلام بهذه الزیارة، ولذا قال ابن طاوس:
ص:398
ثمّ قم فزر الحسین من عند رأس أمیرالمؤمنین علیهما السلام اتباعًا لما ورد (1).
نعم یرد علی المجلسی رحمه الله شی ء، فانّه قال فی «تحفة الزائر» فیما تقدّم منه:
« بهتر آن است که هرگاه خواهند این زیارت را به عمل آورند - خواه در روز عاشورا وخواه در غیر آن، وخواه نزد قبر أمیرالمؤمنین علیه السلام وخواه نزد قبر امام حسین علیه السلام، وخواه در سایر بلاد - اوّل زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام را کند »، إلی آخره (2).
فانّ نظره رحمه الله إلی روایة صفوان علی الوجه المرویّ فی المزار الکبیر ؛
وفیه أوّلًا: ما عرفت انّ الجمع بین صدرها وذیلها یقتضی أن یکون هذا الثواب العظیم الّذی ذکره الصادق علیه السلام لصفوان لِما صنعه من زیارة الحسین علیه السلام علی هذا الوجه، فلاحظ تمام الخبر .
وثانیًا: انّ هذه الروایة بهذا السند - وهو محمّد بن خالد الطَیَالِسِی عن سَیف بن عَمِیرَة عن صفوان - قد رواها الشیخ رحمه الله فی المصباح، ولیس فیها تثنیة الضمیر، فلاحظها أیضًا .
نعم لا ریب انّ الجمع بین الزیارتین أحسن، و زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام لها فضیلة عظیمة من قرب وبعد، والکلام انّما هو فی توقّف هذه الزیارة صحّةً وکمالًا علی تلک الزیارة، وقد عرفت عدم التوقّف بشی ء .
وقد یستحبّ خصوص الجمع بین هاتین الزیارتین فی مرقد أمیرالمؤمنین علیه السلام إتباعًا للصادق علیه السلام.
ص:399
هذا، ولو قیل باستحباب الجمع مطلقًا، لا بحیث یتوقّف هذه الفضیلة علیه، نظرًا إلی صدر روایة صفوان علی الوجه المرویّ فی المزار، لیس ببعید، حیث انّ المقام مقام السنن، فیتسامح فی دلیله، واللَّه العالم .
ص:400
* * *
أحدها: انّ هذا الدعاء الّذی رواه صفوان علی الوجه المرویّ فی المصباح ونحوه، مشتملٌ علی دعاء وسلام علی الإمامین واستشفاع منهما وتودیع لهما.
أمّا الدعاء فهو المصدّر بأسماء الجلالة إلی قوله: «وَاصْرِفْنِی بِقَضَاءِ حَوَائِجِی، وَکِفَایَةِ مَا أَهَمَّنِی هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَآخِرَتِی» ؛ وظنّی انّه الّذی ورد الحثّ علیه فی روایة صفوان بحیث یؤتی به فی کلّ زمان ومکان .
وأمّا ما بعد ذلک من قوله: «یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّه آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمَا» إلی آخره، فهو انّما یناسب لو أتی بزیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام، وهو لمّا کان فی أصل وروده عند أمیرالمؤمنین علیه السلام، فلذا أتی بالسلام علیه والتودیع له إلی قوله: «یَا سَادَتِی رَغِبْتُ إِلَیْکُمَا وَإِلی
ص:401
زِیَارَتِکُمَا بَعْدَ أَنْ زَهِدَ فِیکُمَا وَفِی زِیَارَتِکُمَا أَهْلُ الدُّنْیَا» إلی آخره، والدعاء الّذی فیه طلب الحاجة هو الّذی ذکرناه.
وممّا یدلّ علی ذلک مضافًا إلی اقتضاء المضمون ذلک، ملاحظة الزیارة المعروفة بزیارة ششم، کما ذکرها فی البحار عن المفید وغیره، وهی المذکورة فی کتاب المزار الکبیر أیضًا، فانّ فی الجمیع بعد قوله: «وَصَلِّ سِتَّ رَکَعَاتٍ صَلَاةَ الزِّیَارَةِ وَادْعُ بِمَا أَحْبَبْتَ» :
«ثُمَّ قُل: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ .
ثُمَّ أَوْمِ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ قُل: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَتَیْتُکُمَا زَائِرًا ؛ إلی قوله: إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ.
ثمّ استقبل القبلة و قل : یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ، إلی آخر الدعاء، وهو قوله: مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَآخِرَتِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .
ثمّ التفت إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام وتقول: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، وَالسَّلَامُ عَلی أَبِی عَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنِ مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ، لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمَا، وَلَا فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنِی وَبَیْنَکُمَا.
ثُمَّ تَنْصَرِفُ » (1).
والحاصل: انّ ما عدا الدعاء المصدّر بألفاظ الجلالة إلی قوله: «أَمْرِ دُنْیَایَ وَآخِرَتِی، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»، لایناسب إلّا لمن کان حاضرًا عند مرقد
ص:402
أمیرالمؤمنین علیه السلام، لاشتماله علی إتیانهما للزیارة و تودیعها (1)، و غیر ذلک ممّا یقتضی الحضور عندهما، ولم یثبت أیضًا فی غیره، فإنّ فعل الصادق علیه السلام انّما کان فی ذلک المرقد الشریف، وکذا فعل صفوان اتباعًا له علیه السلام.
وأمّا ما رواه محمّد بن خالد الطَیَالِسِی علی الوجه المذکور فی المصباح ممّا یقتضی کون الجمیع من الدعاء المذکور والسلام والتودیع وغیر ذلک واردًا فی جمیع الأمکنة، ففیه: انّ دلالة ذلک إمّا من فعل الصادق علیه السلام الّذی حکاه صفوان عنه علیه السلام وفعله اتباعًا له علیه السلام، فهو کما عرفت انّما کان فی ذلک المرقد .
وإمّا من قوله علیه السلام لصفوان: «یا صفوان تعاهد هذه الزیارة، وادع بهذا الدعاء، وزر به، فانّی ضامن علی اللَّه تعالی لکلّ من زار بهذه الزیارة ودعا بهذا الدعاء من قرب أو بعد انّ زیارته مقبولة وسعیه مشکور».
إلی أن قال:
«وقد آلی اللَّه علی نفسه عزّوجلّ انّ من زار الحسین علیه السلام بهذه الزیارة من قرب أو بعد ودعا بهذا الدعاء، قبلت منه زیارته، وشفّعته فی مسئلته».
إلی أن قال:
«قال لی أبو عبداللَّه علیه السلام: یا صفوان إذ أحدث لک إلی اللَّه حاجة، فزر بهذه الزیارة من حیث کنت، وادع بهذا الدعاء، وسل ربّک حاجتک».
وهذه الفقرات لا دلالة لها علی الإتیان بتمام ما مرّ من ألفاظ الجلالة إلی قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ»، لأنّ الدعاء فی الحقیقة هو الّذی ذکرناه من أسماء الجلالة إلی
ص:»403
قوله: «مِنْ أَمْرِ آخِرَتِی وَدُنْیَایَ»، والباقی لیس بدعاء حقیقة.
ألا تری انّ صفوان بعد أن فعل ما فعل من الزیارة والإتیان بتمام الدعاء المذکور - أی من قوله: «یَا اللَّهُ»، إلی قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ» - واعترض علیه سَیف بن عَمِیرَة انّ علقمة لم یأتنا بهذا عن أبی جعفر علیه السلام، قال صفوان فی الجواب:
«وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام إلی هذا المکان، ففعل مثل الّذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلّی کما صلّیناه، و ودّع کما ودّعناه» إنتهی.
فذکر الوداع ههنا حکایة فعله علیه السلام، ولم یذکر بعد ذلک ممّا اشتمل علی التعاهد لهذه الزیارة والإتیان فی کلّ مکان من قرب وبعد ؛ فانّ قوله: « و ودّع کما ودّعناه » إمّا عطف علی : «دعی بهذا الدعاء»، أو عطف علی: «صلّی»، وعلی کلا التقدیرین فمقتضاه مغایرة الوداع للدعاء ؛ وسیأتی إن شاء اللَّه تعالی ما یتّضح به لک ما ذکرناه أزید من ذلک .
وثانیها: انّ الظاهر انّ الزیارة المعروفة بزیارة ششم، هی الّتی رواها صفوان حاکیًا عن فعل الصادق علیه إیّاها عند مرقد جدّه - صلّی اللَّه علیه - فتمام حکایته مشتمل علی الزیارة المذکورة المعروفة بزیارة ششم والزیارة الّتی نحن فیها
ص:404
المعروفة بزیارة عاشورا والدعاء المذکور.
والّذی یشهد بذلک ما تقدّم من روایة محمّد بن المشهدی روایة صفوان المعروفة المذکورة فی المصباح فی زیارة الحسین علیه السلام یوم عاشورا فی عداد زیارات أمیرالمؤمنین علیه السلام مشتملة علی «زیارة ششم»، فالروایة روایة واحدة یذکر بعضهم إیّاها عند ذکر زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام کما صنعه صاحب المزار الکبیر، وبعضهم عند زیارة سیّد الشهداء - سلام اللَّه علیه - کما صنعه الشیخ فی المصباح.
والسرّ فی ذلک انّ کتاب المزار مشتمل علی الزیارات لکلّ إمام، ولمّا ذکر أوّلًا زیارات أمیرالمؤمنین علیه السلام، ذکر هذه الروایة المشتملة علی زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام عند ذکر زیاراته، ولم یذکر زیارة الحسین علیه السلام هناک وإن اشتملت الروایة علیه، لأنّه یذکر زیارة کلّ إمام فی مقام یختصّ به، فذکر ما یتعلّق بزیارة الحسین علیه السلام عند ذکر زیاراته، ولم یذکر لها عند ذکرها هناک سندها إعتمادًا علی ما ذکره سابقًا.
ولکن المصباح لمّا لم یکن کتاب المزار، بل کتاب الدعاء، فلمّا وصل إلی أعمال المحرّم وهذه الزیارة من أعمال یوم عاشورا وعمدة أعماله، ذکر الروایة هناک، ولم یتقدّم علیه ما یناسب ذکرها من «زیارة ششم» ونحوها .
وممّا یؤیّد، بل یدلّ علی ما ذکرناه، انّ السیّد علیّ بن طاوس - رحمة اللَّه علیه - حیث یذکر «زیارة ششم» إلی أن وصل إلی الصلوة صلوة ستّ رکعات، قال :
ثمّ قم فزر الحسین علیه السلام من عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام بالزیارة الثانیة
ص:405
من زیارتی عاشورا اتباعًا لما ورد إن شاء اللَّه (1).
فانّ المستفاد منه : انّ الروایة المشتملة علی «زیارة ششم»، هی الروایة المشتملة علی زیارة عاشورا .
وممّا یؤیّده أیضًا : إشتراک الزیارتین فی ألفاظ الدعاء کما لا یخفی، فانّ من لاحظ جمیع ذلک لا أظنّه فی شکّ فیما ذکرناه من کون الروایتین روایة واحدة، وکون الزیارة الّتی زار بها الصادق علیه السلام أمیرالمؤمنین علیه السلام عند مرقده، ثمّ زار بعدها زیارة عاشورا، هی «زیارة ششم» .
إذا عرفت ذلک فنقول: فی ترتیب الدعاء إختلاف، فالمذکور فی «زیارة ششم» بعد صلوة ستّ رکعات والدعاء بما أحببت : «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ . ثُمَّ أَوْمِ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام وَقُل: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ »، إلی قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ». ثمّ الدعاء المصدّر بأسماء الجلالة، إلی قوله: «مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَآخِرَتِی، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ». والمذکور فی زیارة عاشورا عکس ذلک .
ثمّ المذکور فی «زیارة ششم» بعد قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ» : «ثمّ استقبل القبلة وقل: یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ» ؛ فإذا کان کذلک، لابدّ من أن نقول بأحد الأمرین : إمّا وقوع التصرّف فی ما ذکروه هناک - أی فی زیارة ششم - أو فیما ذکروه ههنا - أی
ص:406
فی زیارة عاشورا - والظاهر انّ التصرّف وقع ههنا، لاشتمال ما ذکروه هناک علی تفصیل وتفکیک الّذین یوافقهما مضمون الدعاء .
مضافًا إلی أنّ الترتیب المذکور فی «زیارة ششم» فی هذا الدعاء، قد ذکره جملة من أهل المزار ممّن تعرّض للروایة وممّن لم یتعرّض لها، کالمفید والسیّد وصاحب المزار الکبیر وغیرهما.
والحاصل: انّ الّذی یشهد به الإعتبار نظرًا إلی مضمون الدعاء، حیث انّ مِن قوله: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ و السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَتَیْتُکُمَا زَائِرًا»، إلی قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ»، استشفاع منهما، وتوسّل لهما فی قضاء حوائجه، ومختتم بتودیع لهما (1). ومن قوله: «یَا اللَّهُ» إلی آخره، دعاء وطلب حوائج من اللَّه تعالی ببرکة الإستشفاع والتوسّل بهما، بل بجمیعهم صلوات اللَّه علیهم.
وکذا الّذی یشهد به ذکر جملة من المعتبرین من أهل المزار الّذین لایخالفهم فیه مخالف، مؤیّدًا بشهادة التفکیک والتفصیل فی البین علیه، انّ ما ذکروه فی «زیارة ششم» هو الصحیح، لکن هذا إذا کان ذلک کلّه فی حرم أمیرالمؤمنین علیه السلام، وأمّا فی غیره فقد عرفت انّ الدعاء الوارد حینئذ من قوله: «یَا اللَّهُ» إلی قوله: «مِنْ أَمْرِ آخِرَتِی وَدُنْیَایَ».
ثمّ الإستشفاع بهما حسنٌ ممدوح، هو عمدة أسباب الإجابة، وهذه الألفاظ
ص:407
الصادرة عن الإمام علیه السلام أحسن الألفاظ وطرق الإستشفاع، فلو قرأ الباقی یعنی قال: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ» إلی آخره، ثمّ قال بعد الإیماء إلی الحسین
علیه السلام: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ» إلی آخره، ولکن مع تغییر مناسب فیما لا یناسبه، کأن قال مکان «أتیتکما زائرًا» : زرتکما متوسّلًا إلی اللَّه إلی آخره، وکذا یسقط آخر الدعاء من قوله: «یَا سَادَتِی رَغِبْتُ» إلی آخره، کان حسنًا، لکن لا بقصد الورود، واللَّه خبیر بالمقصود .
وثالثها: انّ محلّ هذه الزیارة - أی زیارة العاشور - إذا أراد الجمع بین الزیارتین، بعد الفراغ من صلوة ستّ رکعات، کما صرّح به السیّد بن طاوس علی ما حکی عنه فی البحار، فإذا فرغ من السجدة صلّی رکعتین علی طریقة قرّرناها، ثمّ یقول مودّعًا للإمامین متوسّلًا بهما:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَتَیْتُکُمَا زَائِرًا»؛ إلی قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ».
ثمّ یستقبل القبلة ویقول: «یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ» إلی آخر الدعاء علی ترتیب ذکروه فی «زیارة ششم».
ص:408
ویدلّ علی ذلک انّ سَیف بن عَمِیرَة بعد أن أورد علی صفوان: «انّ علقمة بن محمّد الحَضرَمِی لم یأتنا بهذا الدعاء عن أبی جعفر علیه السلام »، قال صفوان فی جوابه: «وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام، ففعل مثل الّذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلّی کمّا صلّیناه و ودّع کما ودّعناه».
ولیس فی المزار الکبیر لفظة : «عند الوداع» ؛ و علی کلّ حال، فمقتضاه انّ هذا الدعاء بعد الوداع أیضًا، والقول المشتمل علی الوداع هو من قوله: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ» إلی قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ»، ولا سیّما علی الوجه المذکور فی المصباح، لأنّ فیه بعد قوله: «مَا شَاءَ اللَّهُ (1) کَانَ، وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ، لَاحَوْلَ (2) وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» :
« أَسْتَوْدِعُکُمُ (3) اللَّهَ، وَلَاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی إِلَیْکُمَا، انْصَرَفْتُ یَا سَیِّدِی یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ [ وَمَوْلَایَ ] (4) وَ [ أَنْتَ ] (5) یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ یَا سَیِّدِی وَسَلَامِی عَلَیْکُمَا مُتَّصِلٌ »، إلی آخره (6).
وأیضًا روایة صفوان علی الوجه المرویّ فی المصباح المشتملة علی زیارتنا الّتی نحن فیها وهی زیارة عاشورا، تدلّ علی هذا المعنی، فانّ فیها:
« فدعا صفوان بالزیارة الّتی رواها علقمة بن محمّد الحَضرَمِی عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشورا، ثمّ صلّی رکعتین عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام، وودّع فی دبرهما، وأومئ إلی الحسین علیه السلام بالسلام منصرفًا وجهه نحوه
ص:409
وودّع، وکان فیما دعی فی دبرهما: یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ » إلی آخره (1).
فانّ مقتضاه انّ صفوان بعد أن صلّی رکعتین المخصوصتین بهذه الزیارة، ودّع وأومئ إلی الحسین علیه السلام، ثمّ دعا بالدعاء المذکور، فیکون الوداع والإیماء بالسلام مقدّمًا علی الدعاء، ولیس الوداع والإیماء إلّا من قوله: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ» إلی قوله: «إِنَّهُ قَرِیبٌ مُجِیبٌ»، فتأمّل .
ویستفاد ممّا ذکرناه ههنا وجه آخر لما ذکرناه سابقًا من کون الدعاء عقیب زیارة یوم عاشورا إذا لم یؤت بها فی مرقد أمیرالمؤمنین علیه السلام منضمّة إلی «زیارة ششم»، هو من قوله: «یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ»، إلی قوله: «مِنْ أَمْرِ آخِرَتِی وَدُنْیَایَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»، واللَّه العالم .
فصار الحاصل ممّا ذکرناه : انّ الدعاء عقیب الصلوة فی هذه الزیارة هو: «یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ»، إلی قوله: «مِنْ أَمْرِ آخِرَتِی وَدُنْیَایَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»، وهذا هو الّذی یدعی به فی کلّ مکان وزمان عند الحاجة وإن لم یتوقّف علیه نفس الزیارة، بل هو المناسب لطلب الحاجة إذا کان له حاجة .
نعم إذا انضمّت إلی «زیارة ششم» فی مرقد أمیرالمؤمنین، أتی بباقی الدعاء علی الترتیب الّذی ذکرناه ؛ و یجوز الإنضمام إلیها فی غیر مرقده أیضًا، لکن لا بقصد التوظیف المخصوص، بل لرجحان زیارته علیه السلام أیضًا، فحینئذ یجوز الإتیان بتمام الدعاء
علی الترتیب الّذی ذکرناه، أو علی ترتیب الدعاء علی الوجه المرویّ فی المصباح، لکن مع تبدیل بعض الألفاظ المقتضی للحضور عنده علیه السلام.
ص:410
ولا تتوهّم ممّا ذکرناه انّه إذا أرید الإتیان بهذه الزیارة فی حرم أمیرالمؤمنین علیه السلام لزوم الإنضمام إلی «زیارة ششم»، لا بل یجوز الإتیان بهذه الزیارة هناک مع کلّ زیارة زار بها أمیرالمؤمنین علیه السلام، فانّ هذا عمل آخر مستقلّ یستحبّ الإتیان به فی کلّ مکان وزمان، بل لا یشترط فیه هناک أیضًا الإتیان بالدعاء عقیبها، وانّما الدعاء کما عرفت لأجل الحاجة .
ورابعها: انّه هل یجوز الإتیان بهذه الزیارة علی النظم المذکور فی مجالس عدیدة أو ماشیًا أو راکبًا ؟ وهل یعتبر فیها الموالات فی أجزائها أم لا ؟
أقول: أمّا اعتبار الموالات فی أجزائها، فلا ینبغی إنکاره، فانّ الظاهر من دلیلها وأخبارها الموالاة فی أجزائها موالاة عرفیّة، إلّا إذا عرض فی الأثناء عائق یمنعه عن الموالاة، فلا بأس بالبناء بعد الخلاص عن ذلک العارض ؛ وأمّا إذا أخلّ بها من دون عائق، فالظاهر مع قصد التوظیف لزوم الإستیناف .
وأمّا اعتبار المجلس الواحد ففیه تفصیل، وهو انّه إذا کان راکبًا أو فی السفینة أو نحو ذلک، فانّما مجلسه بحاله ولم یتعدّد له المجلس، سواء کان فی حال الإختیار أو الإضطرار .
ویجوز الإتیان بصلوته حال الرکوب مؤمیًا کما هو شأن صلوة النافلة، وأمّا فی
ص:411
حال المشی فإن کان ذلک فی حاجة لازمة أو راجحة، کعیادة مریض أو تشییع جنازة أو قضاء حاجة مؤمن أو نحو ذلک، فلا بأس به ؛ ولکن إذا عرضت له هذه الحوائج وهو فی أثناء الزیارة فلا یترک عمله، بل یأتی بها متشاغلًا به .
وأمّا إذا کان مشیه إلی الحاجة قبل الشروع فی الزیارة، فإن لم یخف الفوت منه علی ورده، فالأولی والأحوط تأخیرها إلی زمان القرار والتمکّن فی محلّ یومئ إلیه بالسلام، وإن خاف الفوت فلیؤم إلیه علیه السلام بأوّل السلام ثمّ یأتی بالباقی علی وجهه الّذی إلیه مشیه .
وإن لم یکن ذلک فی حاجة لازمة ولا راجحة، فالإتیان بها بقصد التوظیف لایخلو عن إشکال، وقد یستأنس بعض ما ذکرناه بروایات وردت فی الطواف .
ثمّ إنّه إذا کان مشغولًا بالعمل حال مشیه فی موضع الجواز و جاء وقت السجدة أو الصلوة، فالظاهر جواز الإیماء وإن کان الأفضل حینئذ إختیار مکان لأجل السجود والصلوة بحیث لا یخلّ بالموالاة، وإلّا فلیقتصر علی الإیماء .
ومن ذلک یظهر الحال فی إتیانها فی مجالس عدیدة، فانّه إذا کان ذلک لأجل حاجة ضروریّة جاز إذا لم یخل بالموالاة، وکذا الحوائج الراجحة شرعًا، وإلّا فإن کانت المجالس فی حکم مجلس واحد فلا بأس بذلک، کما إذا کان فی سطح واحد فزار فی موضع وأتی باللعن فی موضع و هکذا .
وإن کانت المجالس عدیدة، فإن أخلّ مع ذلک بالموالاة من دون عارض یمنعه عن إتمام العمل فی المجلس الأوّل، فالظاهر عدم الصحّة ولزوم الإستیناف لو أراد الإتیان بهذا العمل علی وجه الصحّة .
ص:412
وإن لم یخل بالموالاة، کما إذا کانت المجالس متقاربة، فالصحّة قویّة، کما إذا کان علی سطح من داره فذهب إلی سطح آخر لغیر حاجة ضروریّة بحیث لایخلّ بالموالاة، کما إذا أخلّ بها وقد عرض له أمر عاقه عن إتمام العمل، فانّ الظاهر جواز البناء فیه و عدم لزوم الإستیناف علیه، واللَّه هو العالم.
وخامسها: انّه یستحبّ الإتیان بهذه الزیارة فی کلّ یوم، کما یدلّ علیه قول الباقر علیه السلام فی روایة علقمة، قال : «یا علقمة إن استطعت أن تزوره فی کلّ یوم بهذه الزیارة فافعل، فلک ثواب جمیع ذلک إن شاء اللَّه تعالی».
والمراد بثواب جمیع ذلک، جمیع ما تقدّم فی روایته من الثواب لهذه الزیارة، وسیأتی بیان معناه .
وقول الصادق علیه السلام فی روایة صفوان علی الوجه المرویّ فی المصباح والوجه المرویّ فی المزار، قال فیهما : «تعاهد هذه الزیارة، فانّی ضامن علی اللَّه» إلی آخره ؛ فانّ التعاهد التحفّظ بالشی ء، یقال: وتعاهد جیرانک أی: تفقّدهم بزیارة واحفظ بذلک حقّ الجوار (1).
وفی القاموس:
وتعهّده وتعاهده واعتهده: تفقّده، وأحدث العهد به (2).
ص:413
وفی المجمع:
والتعاهد بمعنی التعهّد وهو التحفّظ بالشی ء أو تجدید العهد، ومنه قوله [ صلی الله علیه وآله ] (1) : « تعاهدوا القرآن »، وقوله: «إذا رأیتم الرجل یتعاهد الصلوة فکذا» (2).
وفیه أیضًا:
تعهّدت الشی ء، أی: تردّدت إلیه وأصلحته ؛ وتعهدته: حفظته، إنتهی (3).
هذا، ولکن لایتوقّف حصول الثواب والأثر المذکور فی الروایة بالتعاهد لها، بل یحصل وإن أتی بها مرّة واحدة، وإن کان لک حاجة فأت بها مع الدعاء المذکور أیّ وقت عرضت لک الحاجة .
ثمّ لا تتوهّم انّ المراد بالثواب المذکور : الثواب الّذی اشتملت علیه روایات مالک وعُقبَة وعلقمة من ألفی ألف حجّة وألفی ألف عمرة وألفی ألف غزوة، وثواب کلّ حجّ وعمرة وغزوة کثواب من حجّ واعتمر وغزی مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله ومع الأئمّة - صلوات اللَّه علیهم أجمعین - أو کتابة ألف ألف حسنة، ومحو ألف ألف سیّئة، ورفع مائة ألف ألف درجة، والکون کمن استشهد مع الحسین علیه السلام حتّی لایعرف إلّا فی الشهداء الّذین استشهدوا معه، وکتابة ثواب کلّ نبیّ ورسول،
ص:414
وزیارة کلّ من زار الحسین علیه السلام منذ قتل - صلوات اللَّه علیه .
فانّ هذه کلّه لمن زاره یوم عاشورا، ولم یحصل لنا ما یدلّ علی حصول جمیع ذلک إلّا فی ذیل روایة علقمة.
ویحتمل أن یکون المراد منه : أن یکون ذلک کلّه للمواظبة والإستمرار علیه لا مطلقًا، مع احتمال کون المراد أن یکون هذا الثواب لزیارة کلّ یوم ؛ وفیه أیضًا إحتمالان، أحدهما: أن یکون هذا الثواب لزیارة کلّ یوم علی تقدیر المواظبة، وثانیهما: أن یکون هذا الثواب للزیارة أیّ یوم أتی بها .
وهذا الأخیر بعید، والأقرب أحد الأوّلین، أی الثواب المذکور للمواظبة وإن لم یکن أتی بها فی یوم عاشورا، أو لکلّ یوم یوم علی تقدیر المواظبة، واللَّه هو الکریم المتفضّل علی عباده.
بل المراد بما ذکرناه من الثواب والجزاء : ما اشتمل علیه خبر صفوان من أمر الضمان علی قبول الزیارة و وصول السلام إلیه و قضاء الحوائج بالغًا ما بلغت، لکن لایبعد من فضل اللَّه تعالی حصول الثواب المذکور فی تلک الروایات أیضًا علی مَن زار الحسین بن فاطمة سیّد الشهداء علیه السلام بتلک الزیارة .
وسادسها: فی بعض ما یتعلّق بسند الروایات، وهو أمور، الأوّل: ما یتعلّق بحال السند.
ص:415
فنقول: أمّا سند روایة کامل الزیارة فهو کما تقدّم عن البحار :
«حکم (1) بن داود وغیره، عن محمّد بن موسی الهمدانی، عن محمّد بن خالد الطَیَالِسِی، عن سَیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقبَة معًا، عن علقمة بن محمّد الحَضرَمِی ومحمّد بن إسمعیل، عن صالح بن عُقبَة، عن مالک الجُهَنِی » (2).
أمّا حکم بن داود، فما وجدته فی الرجال، لکن شارکه غیره فی السند، والظاهر انّ المشارک له فی روایته هذه الروایة جماعة کثیرة .
وأمّا محمّد بن موسی الهمدانی، ففیه بعض الکلمات، قال ابن الغضائری:
انّ محمّد بن موسی بن عیسی، السمّان، أبو جعفر، الهمدانی، ضعیف، یروی عن الضعفاء، ویجوز أن یُخَرّج شاهدًا . تکلّم القمّیّون فیه بالردّ، واستثنوا من کتاب نوادر الحکمة ما رواه (3).
وقال النجاشی:
ضعّفه القمّیون بالغلوّ، وکان ابن الولید یقول: انّه کان یضع الحدیث، واللَّه أعلم، إلی آخر کلامه (4).
وقال فی الفقیه فی أواخر باب صوم التطوع :
ص:416
وأمّا خبر صلوة یوم غدیر خمّ والثواب المذکور فیه لمن صامه، فانّ شیخنا محمّد ابن الحسن رضی الله عنه کان لا یصحّحه ویقول: انّه من طریق محمّد بن موسی الهمدانی وکان غیر ثقة (1)، وکلّما لم یصحّحه ذلک الشیخ - قدّس اللَّه روحه - ولم یحکم بصحّته من الأخبار فهو عندنا متروک غیر صحیح، إنتهی کلامه رحمه الله (2).
أقول: ویمکن إرجاع هذه الکلمات إلی تضعیف القمّیین، و محمّد بن الحسن بن الولید شیخ القمّیین و وجههم، وقد عرفت من کلام النجاشی تردیدًا له فی ضعفه حیث نسب التضعیف إلی القمّیین ورمیه (3) إیّاه بالغلوّ، ثمّ نسب إلی ابن الولید ما نسب، ثمّ قال: «واللَّه أعلم».
وقریب منه کلام ابن الغضائری، وقد صرّح بأنّه یجوز أن تخرّج روایته شاهدًا. وقد ذکر المولی المجلسی الأوّل فی حاشیة الفقیه انّه کتب الردّ علی الغلاة (4).
والحاصل: انّه لم یتحقّق ضعفه .
وأمّا محمّد بن خالد الطَیَالِسِی، فلا یخلو عن اعتبار، وقد روی عنه سعد بن عبداللَّه وعلیّ بن الحسن بن فضّال وغیرهما، وروی عنه حمید أصولًا کثیرة (5) ؛ بل روایته علی ما یظهر من أهل الرجال معتبرة (6).
وأمّا سَیف بن عَمِیرَة، فهو ثقة بتصریح أهل الرجال من الشیخ والنجاشی
ص:417
ونحوهما (1) ؛ وما عن ابن شهر آشوب من وقفه (2) فغیر محقّق، بل ظاهر الشیخ والنجاشی عدمه (3).
وأمّا صالح بن عُقبَة، ففیه بعض الکلام، بل ضعّفه ابن الغضائری (4) ؛ ولم أجد فیه ما یدلّ علی الإعتماد علیه، ولکن یکفی فی هذه المرتبة وجود سیف .
وأمّا عَلقَمَة بن محمّد الحَضْرَمِی، فلم أجد فیه إلّا تعرضًّا قلیلًا، ذکره الشیخ رحمه الله فی أصحاب الصادق علیه السلام، قال:
علقمة بن محمّد الحَضرَمِی الکوفی، أسند عنه (5).
وفی الکشّی فی «عبداللَّه بن محمّد أبی بکر الحَضرَمِی» أخی علقمة، قال:
« حدّثنی علیّ بن محمّد بن قتیبة القتیبی قال: حدّثنا الفضل بن شاذان قال: حدّثنا أبی عن محمّد بن جمهور، عن بکار بن أبی بکر الحَضرَمِی قال: دخل أبوبکر وعلقمة علی زید بن علیّ علیه السلام وکان علقمة أکبر من أبی، فجلس أحدهما عن یمینه والآخر عن یساره وکان بلغهما انّه قال: لیس الإمام منّا من أرخی علیه ستره، انّما الإمام من شهر سیفه.
فقال له أبوبکر وکان أجرأهما: یا أبا الحسین أخبرنی عن علیّ بن أبی طالب أکان إمامًا وهو مرخی علیه ستره أو لم یکن إمامًا حتّی خرج
ص:418
وشهر سیفه؟
وکان زید یبصر الکلام، قال: فسکت فلم یجبه، فردّ علیه الکلام ثلاث مرّات کلّ ذلک لا یجبه بشی ء .
فقال له أبوبکر: إن کان علیّ بن أبی طالب إمامًا فقد یجوز أن یکون بعده إمام مرخی علیه ستره، وإن کان علی علیه السلام لم یکن إمامًا وهو مرخی علیه ستره فأنت ما جاء بک ههنا ؟ قال: فطلب من أبی علقمة (1) أن یکفّ عنه، فکفّ » (2).
وهذا یدلّ علی کون الأخوین متصلّبین فی الدین، ولم أجد فیه شیئًا آخر ؛ وبالجملة هو ممدوح، لأنّه ممّن یسند إلیه وکان کما عرفت، فانّ الظاهر انّه کان موافقًا لأخیه فی الرأی .
وأمّا محمّد بن اسمعیل، فالظاهر انّه محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع المعلوم وثاقته، لروایته عن صالح بن عُقبَة، وقد ذکر الشیخ والنجاشی انّ صالح بن عُقبَة له کتاب، یروی عنه محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع (3).
وأمّا مالک الجُهَنِی، فهو مالک بن أعین الجُهَنِی، وفی الکشّی عن حمدویه قال: سمعت علیّ بن محمّد بن فیروزان القمّی، یقول: مالک بن أعین الجُهَنِی هو ابن أعین، ولیس من أخوة زرارة وهو بصریّ (4).
وذکره الشیخ فی رجاله من أصحاب الباقر علیه السلام (5)، ومن أصحاب الصادق علیه السلام،
ص:419
وذکر فی الأخیر انّه مات فی حیوة أبی عبداللَّه علیه السلام، إنتهی (1).
وروی فی الکافی فی باب المصافحة، عن یحیی الحلبی، عن مالک الجُهَنِی قال :
قال أبو جعفر علیه السلام : یا مالک أنتم شیعتنا ألا تری انّک تفرط فی أمرنا، إنّه لایقدر علی صفة اللَّه، فکما لا یقدر علی صفة اللَّه کذلک لا یقدر علی صفتنا، وکما لایقدر علی صفتنا کذلک لایقدر علی صفة المؤمن، إنّ المؤمن لیلقی المؤمن فیصافحه، فلا یزال اللَّه ینظر إلیهما والذنوب تتحات عن وجوههما کما یتحات الورق عن الشجر (2) حتّی یفترقا، فکیف یقدر علی صفة من هو کذلک (3).
وقد روی عنه جمع من الثقات، کما یظهر من التتبّع فی الأخبار، وظاهرهم الإعتماد علیه .
إذا عرفت ذلک، فالروایة وإن کانت لا تبلغ درجة الصحّة، لکن فی غایة الإعتبار، و علیها عمل الشیعة علمائهم وأخیارهم، عوامّهم وخواصّهم فی جمیع الأعصار والأمصار، وأیّ إعتبار وإعتماد أزید من هذا ؟!
ص:420
وأمّا سند ما فی المصباح، فهو کما تقدّم أیضًا :
محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع، عن صالح بن عُقبَة، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السلام (1).
أمّا محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع، فأمره واضح من الوثاقة والإعتبار (2).
أمّا صالح بن عُقبَة، فقد تقدّم حاله ؛ وأمّا أبوه - و هو عُقبَة بن قیس بن سمعان بن أبی زیجة (3) مولی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله - فهو مجهول الحال کما صرّح به الشیخ رحمه الله فی رجاله (4).
وأمّا سند ما فی المصباح أیضًا والمزار الکبیر من الروایة المشتملة علی الدعاء الأخیر - و هی روایة صفوان - فهو :
محمّد بن خالد الطَیَالِسِی، عن سَیف بن عَمِیرَة، عن صَفوان بن مِهرَان الجَمَّال (5).
أمّا محمّد بن خالد، فقد تقدّم حاله، وکذا سَیف بن عَمِیرَة ؛ وأمّا صَفوان بن
ص:421
مِهرَان، فثقة کما فی النجاشی (1).
وهذا السند قویّ حسن، کما عرفت ممّا تقدّم، والإعتبار فیه أیضًا کما تقدّم .
کلّ ذلک مع انّ المقام ممّا یتسامح فیه، وهذا وإن کان معلومًا من أوّل الأمر إلّا انّی أحببت أن أذکر ما یدلّ علی اعتباره مع قطع النظر عن التسامح .
وأمّا الشیخ فطریقه إلی محمّد بن إسمعیل مضبوط فی الفهرست، قال:
أخبرنا ابن أبی جیّد، عن محمّد بن الحسن بن الولید، عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد بن إسمعیل (2).
وحال الجمیع واضحة من الصحّة والإعتبار .
والثانی : انّ العلّامة المجلسی - قدّس اللَّه روحه الزکیّ - قال فی زاد المعاد حیث یذکر السند :
« وامّا زیارتِ مشهور [ آن حضرت ] (3)، شیخ طوسی رحمه الله وابن قولویه وغیر ایشان روایت کرده اند از سَیف بن عَمِیرَه وصالح بن عُقْبَه، و هر دو از محمّد بن اسماعیل وعلقمة بن محمّد حضرمی، و هر دو از مالک
ص:422
جُهَنی که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود » (1) ؛ إلی آخر ترجمة الروایة.
وقال فی تحفة الزائر مثل ذلک، إلّا انّه لم ینسبه فیها إلی أحد، قال:
« به سند معتبر منقول است از سَیف بن عَمِیرَه و صالح بن عُقبه، هر دو از محمّد بن اسماعیل و علقمة بن محمّد حضرمی، و هر دو از مالک جُهَنی که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود » (2) ؛ إلی آخر کلامه فی ترجمة الروایة.
وتحقیق الحال فی معرفة صحّة هذا الّذی ذکره فی الکتابین من روایة سیف وصالح معًا، عن محمّد و علقمة معًا، عن مالک الجُهَنِی، عن الباقر علیه السلام، حاکیًا هذه الروایة بهذا السند عن الشیخ وابن قولویه و غیرهما، وعدم صحّة ذلک، إلی بیان طبقات هؤلاء الرجال المذکورین،
فنقول : أمّا سَیف بن عَمِیرَة، فهو من أصحاب الصادق والکاظم علیهما السلام، کما فی رجال الشیخ رحمه الله فی باب أصحاب الصادق علیه السلام (3)، و فی باب أصحاب الکاظم علیه السلام (4)، و رجال النجاشی (5).
وأمّا صالح بن عُقبَة، فهو أیضًا فی هذه الطبقة، وذکره الشیخ رحمه الله فی أصحاب الباقر علیه السلام (6)، والمشهور انّه من أصحاب أبی عبداللَّه علیه السلام (7) وإن کان یظهر من
ص:423
النجاشی نوع تأمّل فیه (1).
و علی کلّ حال، فلا ریب انّه فی طبقة سَیف بن عَمِیرَة ؛ وقد تدلّ علی اشتراکهما فی الطبقة روایتهما معًا فی السند الأوّل من کامل الزیارة عن علقمة، وکذا فی السند الثانی فیه وفی المصباح معًا .
والمراد بالسند الأوّل والثانی غیر مخفیّ علیک بعد ملاحظة ما حکیناه من تمام الروایة بأسانیدها، فإنّ السند الثانی مندرج فی الروایة بهذا اللفظ :
« قال صالح بن عُقبَة وسَیف بن عَمِیرَة : قال علقمة بن محمّد الحَضرَمِی: فقلت لأبی جعفر علیه السلام » إلی آخره.
وأمّا علقمة بن محمّد الحَضرَمِی، فهو وإن اقتصر الشیخ رحمه الله علی ذکره فی أصحاب الصادق علیه السلام (2) حیث ذکره فی باب أصحاب الصادق علیه السلام (3)، لکن هو کما عرفت أخا أبی بکر الحَضرَمِی، وأبوبکر المذکور قد ذکره الشیخ
فی أصحاب الباقر علیه السلام (4) وفی أصحاب الصادق علیه السلام (5)، وقد مرّت حکایته مع زید بن علیّ علیه السلام، وأیضًا قد تقدّم فی روایتنا هذه روایته عن الباقر علیه السلام فی السند الأوّل والثانی.
وأمّا مالک الجُهَنِی، فهو أیضًا فی هذه الطبقة - أی فی طبقة علقمة - بنصّ الشیخ رحمه الله حیث ذکره فی أصحاب الباقر علیه السلام (6) و فی أصحاب الصادق علیه السلام، وفی
ص:424
الأخیر: انّه مات فی حیوة أبی عبداللَّه علیه السلام (1) ؛ وهو المستفاد أیضًا من سند الکامل.
وأمّا عُقبَة بن قیس أبو صالح بن عُقبَة، فهو أیضًا فی هذه الطبقة - أی طبقة علقمة ومالک - لأنّ الشیخ ذکره فی باب أصحاب الباقر علیه السلام (2) وفی أصحاب الصادق علیه السلام (3)، ویدلّ علی ذلک روایة صالح ابنه عنه عن الباقر علیه السلام فی سند المصباح.
فصار الحاصل ممّا مرّ : انّ علقمة الحَضرَمِی ومالکًا الجُهَنِی وعُقبَة بن قیس فی طبقة واحدة متقدّمة یروون عن الباقر علیه السلام، کما رووا هذه الروایة الّتی نحن فیها عنه علیه السلام، فقد روی علقمة عنه علیه السلام فی السند الثانی فی کامل الزیارة والمصباح حیث قال فیهما:
«قال صالح بن عُقبَة وسَیف بن عَمِیرَة: قال علقمة بن محمّد الحَضرَمِی: قلت لأبی جعفر علیه السلام ».
وفی السند الأوّل فی کامل الزیارة کما ستعرف إن شاء اللَّه تعالی .
وقد روی مالک الجُهَنِی عنه علیه السلام فی السند الأوّل من کامل الزیارة ؛ وقد روی عُقبَة بن قیس عنه علیه السلام فی السند الأوّل من المصباح، فلاحظ ما حکیناه عنهما فی المطلب الأوّل.
وبعدهما فی الطبقة المتأخّرة عنهما: سَیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقبَة، کما عرفت ذلک ؛ مضافًا إلی ما مرّ من روایتهما فی سند الکامل عن علقمة فی السند
ص:425
الأوّل والثانی فی کامل الزیارة، وفی السند الثانی فقط فی المصباح ؛ ومن روایة صالح بن عُقبَة عن أبیه فی السند الأوّل من المصباح .
إذا عرفت ذلک فاعلم: انّ طبقة محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع متأخّرة عن طبقة سَیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقبَة، فإنّ محمّد بن إسمعیل قد ذکره الشیخ رحمه الله انّه من أصحاب الکاظم والرضا والجواد علیهم السلام، حیث ذکره فی أصحاب الکاظم علیه السلام (1) وفی أصحاب الرضا علیه السلام (2) وفی أصحاب الجواد علیه السلام، وفی الأخیر: انّه من أصحاب الرضا علیه السلام (3).
وفی الفهرست (4) نقلًا عن محمّد بن عمرو (5) الکشّی:
« کان (6) محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع من رجال أبی الحسن موسی علیه السلام وأدرک أبا جعفر الثانی علیه السلام» (7).
وفی طبقة محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع : محمّد بن خالد الطَیَالِسِی، فانّ الشیخ رحمه الله ذکره فی أصحاب الکاظم علیه السلام (8).
ویظهر من النجاشی حیث ذکر تأریخ فوته لیلة الأربعاء لثلاث بقین عن جمادی الأخری (9) سنة تسع وخمسین ومأتین، وانّه ابن سبع وتسعین سنة، انّه أدرک الرضا والجواد والهادی علیهم السلام (10).
ص:426
إذا علمت ذلک أیضًا اتّضح لک کمال الوضوح عدمُ صحّة ما فی هذین الکتابین من السند، فإنّ روایة سَیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقبَة معًا عن محمّد بن اسمعیل لیست بصحیحة .
و أیضًا جعل علقمة ومحمّد بن إسمعیل فی طبقة واحدة لیس بصحیح .
و أیضًا روایة محمّد بن إسمعیل بلا واسطة عن مالک الجُهَنِی لیست بصحیحة.
و أیضًا لا یوافق السند علی هذا الوجه ما سیذکره فی ترجمة السند الثانی:
« علقمة بن محمّد گفت که: من گفتم به حضرت امام محمّد باقر »، إلی آخره (1).
فانّه إذا کانت الروایة عن مالک الجُهَنِی ویرویها عن علقمة، فما معنی هذا الکلام ؟!
ومنشأ هذا الوهم منه رحمه الله ملاحظة سند کامل الزیارة، فانّه هکذا:
«حکم (2) بن داود وغیره عن محمّد بن موسی الهمدانی، عن محمّد بن خالد الطَیَالِسِی، عن سَیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقبَة معًا عن علقمة بن محمّد الحَضرَمِی ومحمّد بن إسمعیل عن صالح بن عُقبَة، عن مالک الجُهَنِی، عن أبی جعفر علیه السلام » (3) إلی آخره .
فانّه یتوهّم فی بادی النظر کون «محمّد بن إسمعیل» عطفًا علی «علقمة بن محمّد»، وهو وهمٌ صرف، فانّ «محمّد بن إسمعیل» عطف بواو العطف علی «محمّد
ص:427
بن خالد الطَیَالِسِی»، فیکون الراوی عن الإمام شخصین، أحدهما : علقمة بن محمّد، والآخر: مالک الجُهَنِی.
فکأنّه هکذا: عن محمّد بن خالد، عن سَیف وصالح معًا، عن علقمة بن محمّد الحَضرَمِی، عن أبی جعفر علیه السلام، ومحمّد بن إسمعیل، عن صالح بن عُقبَة، عن مالک الجُهَنِی، عنه علیه السلام.
وأصل هذا الإلتفات قد کان من الوالد العلّامة (1) - أعلی اللَّه مقامه - وقد أوضحته فی البیان علی أوضح البیان .
ثمّ إنّ علی المولی المذکور إیرادًا آخر، وهو انّه قد نقل فی «زاد المعاد» الروایة بالسند المذکور عن الشیخ رحمه الله وابن قولویه وغیرهما، مع انّ ما ذکره من السند مختصّ بابن قولویه .
وأیضًا ما ذکره من الترجمة ترجمة ما رواه ابن قولویه.
وأیضًا علیه إیرادات أخر فی الترجمة، منها : انّه قال عند ترجمة قوله: «وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول» إلی آخره :
«وگفته باشی بعد از اشاره ونماز آن قولی را که مذکور خواهد شد» (2).
وأنت تری عدم مطابقة هذه الترجمة لذلک المتن، و به یقع تغییر فاحش فی نظم العمل کما لا یخفی، إلی غیر ذلک ممّا لا یخفی علی المتأمّل فی متن الروایة والترجمة.
ص:428
الثالث : انّ الشیخ رحمه الله اقتصر فی السند الأوّل علی محمّد بن إسمعیل عن صالح عن أبیه کما عرفت مکرّرًا، ثمّ قال :
« قال صالح بن عُقبَة وسَیف بن عَمِیرَة: قال علقمة بن محمّد الحَضرَمِی: قلت لأبی جعفر علیه السلام: علّمنی دعاء » إلی آخره (1).
وأنت تعلم انّ هذا انّما یناسب إذا کان السند الأوّل علی الوجه المذکور فی کامل الزیارة.
توضیح ذلک : انّ سند هذه الروایة علی الوجه المذکور فی کامل الزیارة اثنان:
أحدهما - کما عرفت - : محمّد بن خالد الطَیَالِسِی عن سَیف بن عَمِیرَة وصالح بن عُقبَة، عن علقمة بن محمّد الحَضرَمِی، عن الباقر علیه السلام.
وثانیهما: محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع، عن صالح بن عُقبَة، عن مالک الجُهَنِی .
فما ذکر فی هذه الروایة بعد قوله علیه السلام: «إلی أن تقوم الساعة» من السند الثانی - وهو هکذا: «قال صالح بن عُقبَة وسَیف بن عَمِیرَة: قال علقمة بن محمّد الحَضرَمِی: قلت لأبی جعفر علیه السلام » إلی آخره - فانّما هو یناسب السند الأوّل من کامل الزیارة ؛ ولمّا لم یذکره الشیخ فی المصباح لایناسبه ذکر هذا السند - وهو صالح بن عُقبَة وسَیف عن علقمة - علی هذا الوجه فی هذا المقام، بل کان المناسب أن یجعل هذا روایة مستقلّة .
ص:429
والحاصل: انّ بعد التأمّل یظهر هنا من الشیخ رحمه الله خلط فی الجملة، و ممّا ذکرناه یظهر لک ما فی بعض الکلمات حیث انّه (1) لمّا رأی المصباح انّه روی عن عُقبَة بن قیس عن الباقر علیه السلام، ثمّ رأی ذیل الروایة عن علقمة عنه علیه السلام قال:
وکان علقمة حاضرًا فی مجلسه علیه السلام وسمع ما رواه عُقبَة بن قیس منه علیه السلام واستدعی منه علیه السلام بیان الزیارة الّتی یزار بها مولانا الحسین علیه السلام إنتهی (2).
فإنّ الظاهر انّ قول علقمة هذا واستدعائه عن الإمام علیه السلام کان فی مجلسه المختصّ به مع الإمام علیه السلام فی روایة أخری یشهد بذلک سند الکامل کما لایخفی.
ص:430
* * *
وسابعها: انّه قد ذکر العلّامة المجلسی فی کتابیه المذکورین: «زاد المعاد» و «تحفة الزائر» :
« وچون [ در حدیث ] (1) تجویز کردن این زیارت در هر وقت وارد شده است، اگر در غیر روز عاشورا کند بجای: اللهمّ انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو أمیّة، بگوید: اللهمّ انّ یوم قتل الحسین - صلواتک علیه - یومٌ تبرّکت به بنو أمیّة »، إنتهی کلامه (2).
أقول: وحینئذ ینبغی ذکر التغییر فی قوله: «وَهذَا یَومٌ فَرِحَتْ بِهِ آل زِیَادٍ» (3)، وینبغی حینئذ أن یقول: ویوم قتل الحسین علیه السلام، أو : و ذلک یومٌ فرحت إلی آخره، ویکون المشار إلیه الیوم المذکور فی قوله: «اللهمّ انّ یوم قتل الحسین».
ثمّ إنّ هذا التغییر انّما هو لو کانت الزیارة علی الوجه المذکور فی المصباح، وأمّا علی الوجه المذکور فی کامل الزیارة فیمکن أن یقال بعدم الحاجة فیها إلی تغییر، لأنّه هکذا:
ص:431
« اللَّهُمَّ إِنَّ هذَا یَوْمٌ تَنَزَّلَ (1) فِیهِ اللَّعْنَةُ عَلی [ آلِ ] (2) زِیَادٍ وَآلِ أُمَیَّةَ وَابْنِ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ » (3).
وقد أشار إلیه فی البحار حیث قال :
قوله علیه السلام : «أن تزوره فی کلّ یوم»، [ أقول : ] (4) هذه الرخصة یستلزم الرخصة فی تغییر عبارة الزیارة أیضًا کأن یقول: انّ یوم قتل الحسین علیه السلام یوم تبرّکت به، وعبارة الکامل لایحتاج إلی تغییر (5).
ثمّ إنّ فی بعض مواضع الدعاء أیضًا بعض التغییرات لمن لم یکن دعی به فی مرقد أمیرالمؤمنین علیه السلام کما لا یخفی.
ص:432
* * *
وینبغی ختم الکلام ببیان أمور، الأوّل : إنّا قد ذکرنا فی طیّ المطالب السابقة أنّ الرکعتین جزء لهذه الزیارة، وقد ذکرنا انّه لیس المقصود من هذه الجزئیّة فساد الزیارة بفقدها، وقد ذکرنا الکلام فی ذلک وقلنا برجوع الکلام إلی جواز الشروع فیها مع العزم علی عدم الإتیان بالصلوة، وإلّا فترک الصلوة فیها ممّا لاینبغی الریب فی جوازه کما تقدّم .
وههنا نقول بامکان عدم کونها جزءًا للزیارة، بیان ذلک: انّ الصلوة لیست جزءًا للزیارة المطلقة بحیث تتوقّف الزیارة مطلقًا علی الإتیان بالصلوة، وأصل هذه الزیارة أیضًا غیر متوقّف علی الصلوة لبداهة حصول الزیارة بمطلق السلام، فکیف بهذا السلام الشریف واللعن الشدید .
وانّما الکلام فی خصوص الثواب المترتّب علی هذه الزیارة وقصد الخصوصیّة
ص:433
والتوظیف علی الوجه المخصوص، فنقول: المستفاد من روایة علقمة الّتی هی الأصل فی هذه الزیارة - کما لایخفی - وکذا من روایة صفوان، انّ هذا الثواب لأجل هذه الزیارة ولو لم یؤت بصلوتها .
أمّا وجه هذه الإستفادة من روایة علقمة، فهو انّه قد جعل هذا الثواب العظیم فیها لهذا القول، فإنّ موضع بیان هذه الروایة لهذه الزیارة هو هذا:
« قال لی: یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به مَن زاره من الملائکة، وکتب اللَّه لک بها ألف ألف حسنة، ومحی عنک ألف ألف سیّئة، ورفع لک مائة ألف ألف درجة، وکنت کمن استشهد مع الحسین بن علیّ علیه السلام » (1) إلی آخره .
وأوضح من ذلک هذا الموضع علی الوجه المرویّ فی المصباح لأنّ فیها:
« قال لی: یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام، فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول، فانّک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به زوّاره من الملائکة، وکتب اللَّه لک مائة ألف ألف درجة » (2) إلی آخره .
فانّ فی هذا الموضع من الروایة جملتین شرطیّتین، وهذا الثواب انّما جعل جزاء للشرط الثانی، وعلی کلّ من الوجهین - أی الوجه المرویّ فی الکامل والوجه المرویّ فی المصباح - فالثواب قد جعل جزاء لهذا القول، لا لهذا العمل
ص:434
المرکّب من الصلوة والقول .
فإن قلت: انّ المراد من القول فی الشرط، القول المخصوص المشار إلیه فی ضمن الشرط الأوّل .
قلت: لو کان الأمر کذلک لم یکن للشرط الثانی فائدة، بل کان ینبغی أن یقول: إذا أنت صلّیت کذا وقلت کذا فقد دعوت بما یدعو به زوّاره من الملائکة وکتب اللَّه لک کذا وکذا .
هذا مع انّ الظاهر انّ زوّاره من الملائکة انّما یأتون بالزیارة نفسها، ولذا استعمل علیها الدعاء .
وأیضًا قوله علیه السلام فی آخر الروایة: «إن استطعت أن تزوره کلّ یوم بهذه الزیارة فافعل »، فانّ الظاهر انّ المراد من الزیارة هذه الأقوال .
وأمّا روایة صفوان، فانظر إلی مواضع منها حیث استعمل الزیارة فیها علی نفس هذه الأقوال، وجعل الحثّ والترغیب والثواب والضمان للزیارة مع إضافة الدعاء إلیه.
وکون المراد من الزیارة فیها القول مع الصلوة، فهو مع کونه خلاف الوضع یأباه بعض مواضع الروایة، منها: قوله : « فدعا صفوان بالزیارة الّتی رواها علقمة بن محمّد الحَضرَمِی عن أبی جعفر علیه السلام [ فی یوم عاشورا ] (1)، ثمّ صلّی رکعتین عند رأس أمیرالمؤمنین علیه السلام».
ومنها: قوله: «فقلت له: انّ علقمة بن محمّد الحَضرَمِی لم یأتنا بهذا عن أبی
ص:435
جعفر علیه السلام، انّما أتانا بدعاء الزیارة، فقال صفوان: وردت مع سیّدی أبی عبداللَّه علیه السلام إلی هذا المکان، ففعل مثل الّذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلّی کما صلّینا، وودّع کما ودّعناه».
بل قد یستفاد من قوله: «انّما أتانا بدعاء الزیارة»، حسب إفادة کلمة الحصر ما لایخفی علیک، فافهم .
ومنها: قوله: «وقد آلی اللَّه علی نفسه عزّوجلّ انّ من زار الحسین علیه السلام بهذه الزیارة من قرب أو بعد ودعا بهذا الدعاء قبلت منه زیارته» إلی آخره .
وممّا یؤیّد هذا الّذی ذکرناه من عدم کون الصلوة جزءًا لهذه الزیارة أمور، منها: عدم ذکرهم إیّاها أحد من أهل المزار فی بیان کیفیّة هذه الزیارة، لا قبلها ولا بعدها، إلّا بعض المتأخّرین کالکفعمی ونحوه ؛ ولیس الکلام فیه وأمثاله، فانّهم قد أخذوا من کتب أهل المزار ومن هذه الروایات الّتی ذکرناها، وانّما کلامنا فی الأصل المأخوذ منه، ولو کانت الصلوة جزءًا للزیارة لکان ینبغی ذکرها فی بیان کیفیّتها کما یذکر سائر أجزائها علی الترتیب المذکور .
ومنها: انّ روایة صفوان الّتی هی من عمد أسانید هذه الزیارة، لم یتعرّض لهذه الصلوة مع الحثّ الشدید علی الزیارة، إلّا ما اشتمل علی فعل صفوان وفعل الصادق علیه السلام، والفعل لا یدلّ إلّا علی الرجحان ولا کلام فیه، وانّما الکلام فی الجزئیّة ؛ مضافًا إلی إحتمال کون الصلوة صلوة اختصّت بحرم أمیرالمؤمنین علیه السلام، ولیس فیها ما یدلّ علی کون الصلوة من هذه الزیارة .
فإن قلت: فعلی هذا ینهدم ما بنیته سابقًا حیث أردت الإستدلال بهذا الموضع علی کون الصلوة بعد تمام هذا العمل .
ص:436
قلت: لا ینهدم ذلک أمّا أوّلًا: فلأنّ المستفاد منها انّه لم یأت بصلوة متعلّقة بهذه الزیارة قبل الإتیان بالزیارة، وانّما أتی بها بعدها، وهو کاف فی ما ذکرناه . وأمّا ثانیًا: فلأنّ الکلام سابقًا انّما کان علی تقدیر جزئیّة الصلوة .
فإن قلت: یکفی فی اثبات جزئیّتها روایة علقمة المتضمّنة لقوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین» إلی آخره .
قلت: أمّا أوّلًا: فانّ هذا لایدلّ علی الجزئیّة، لأنّه قال: إذا فعلت کذا، وانّما الإعتبار بالجزاء لهذا الشرط، والجزاء کما عرفت انّما یدلّ علی عدم الجزئیّة. وأمّا ثانیًا: فلأنّ «أل» فی الرکعتین کلمة عهد کما عرفت وستعرف إن شاء اللَّه تعالی، فیحتمل أن یکون المراد ... (1).
... لم یکن لذکره حینئذ وجه، بل وفی قوله: «فقل عند الإیماء إلیه» أو : «وقلت عند الإیماء إلیه» دلالة ظاهرة علی هذا المعنی .
وبالجملة: الّذی یستفاد منها انّ هذا الّذی ذکره الإمام علیه السلام لعلقمة لیس أمرًا غیر الأمر الّذی ذکره أوّلًا له أو لغیره من مالک الجُهَنِی وعُقبَة بن قیس، بل هو ألفاظ کاملة فی السلام واللعن کما أشرنا إلی ذلک سابقًا .
فإذا کان کذلک، یکون الحکم الثابت لهذه الألفاظ مِن جواز الإتیان فی کلّ یوم حکمًا ثابتًا لمطلق الألفاظ عند الإیماء، فیکون الإیماء إلیه بالسلام والإجتهاد فی اللعن علی قاتلیه والصلوة رکعتین مستحبًّا فی کلّ الأوقات، ثابتًا توظیفه من هذه الروایات.
ص:437
الثالث: انّ علقمة وإن طلب منه علیه السلام تعلیم زیارة من القرب وزیارة من البعد، ولکن یستفاد من جواب الإمام علیه السلام إختصاص ما ذکره بالبعد، لأنّ ما ذکر علیه السلام أوّلًا فی روایات علقمة ومالک وعُقبَة من الصعود علی السطح والإیماء والإجتهاد فی اللعن والإتیان بالصلوة انّما کان فی حقّ البعید کما لا یخفی .
فإنّ السؤال فیها - أی فی الروایات المذکورة - انّما کان لِمَن کان فی بعید البلاد وأقاصیها، وهذا الّذی ذکره فی جواب علقمة توظیفٌ فیما یقال عند الإیماء المذکور فی کلامه أوّلًا، وهاتان الرکعتان تلک الرکعتان بعینهما کما عرفت، ولذا استعمل فی هذه العبارة لفظ الإیماء، والإیماء لا یکون إلّا من بعید .
ألا تری قوله علیه السلام فی روایات علقمة ومالک وعُقبَة : « إذا کان کذلک برز إلی الصحراء، أو صعد سطحًا مرتفعًا، وأومأ إلیه بالسلام » إلی آخره، وقال علقمة فی روایته المختصّة به :
«قلت لأبی جعفر علیه السلام: علّمنی دعاء أدعو به فی ذلک الیوم إذا أنا زرته من قرب، ودعاء أدعو به إذا لم أزره من قرب وأومأت إلیه من بعد البلاد » إلی آخره.
فانّ المستفاد من ذلک کلّه إختصاص الإیماء ؛ فقوله : «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه» إلی آخره، أو : «فقل عند الإیماء إلیه» إلی آخره، ممّا یشعر باختصاص هذه الزیارة المخصوصة بالبعید.
ص:438
وقد یؤیّد ذلک أیضًا قوله علیه السلام فی آخر هذه الروایة علی الوجه المرویّ فی المصباح : «یا علقمة إن استطعت أن تزوره فی کلّ یوم بهذه الزیارة من دارک فافعل».
وانّما قیّدنا ذلک بالوجه المرویّ فی المصباح، لأنّ فی کامل الزیارة مکان «من دارک»: «من دهرک»، فلا تأیید فیه حینئذ .
هذا، ولکن بعد أن صرّح فی روایة صفوان بأنّ هذه الزیارة للقریب والبعید، فلا ثمرة لهذا الإستظهار من الروایة وإن کان الإستشعار بکونها مختصّة للبعید منها علی الوجه المذکور کان إستشعارًا حسنًا .
وإن کان یمکن أن یقال: انّ اکتفاء الإمام علیه السلام فی جواب علقمة بهذه الزیارة الواحدة مع انّ سؤاله منه علیه السلام کان لتعلیم الزیارة للقرب والزیارة للبعد، یشعر بأنّها للقریب والبعید .
الرابع: انّ الإیماء المذکور فی هذه الروایات من روایات علقمة ومالک وعُقبَة وصفوان، ما المراد منه ؟ فهل المراد الإشارة بالإصبع ونحوه إلیه علیه السلام ؟ أو المراد التوجّه إلیه علیه السلام أو السلام علیه علیه السلام ؟
وقد یدلّ علی الأوّل لفظ: «الإیماء»، فانّ الإیماء معناه الإشارة، قال فی القاموس:
ص:439
وماء إلیه، کوضع : أشار، کأومأ وومأ، وتقدّم فی وبأ (1).
وقال فی «وبأ» :
والایباء: الإشارة بالأصابع من أمامک لیقبل، والإیماء من خلفک لیتأخّر، إنتهی (2).
وقد یدلّ علی الثانی ما اشتمل علیه بعض الروایات الواردة فی زیارته علیه السلام من تحویل الوجه نحو قبره علیه السلام، وفی فعل صفوان إتباعًا لفعل الصادق علیه السلام دلالة علیه، حیث قال سَیف بن عَمِیرَة فی روایته عنه : «فلمّا فرغنا من الزیارة صرف صفوان وجهه إلی ناحیة أبی عبداللَّه علیه السلام» إلی آخره .
وقد یدلّ علی الثالث تقیید الإیماء بالسلام فی روایة علقمة وغیرها من روایات هذه الزیارة .
أقول: وهذا الأخیر هو الأظهر لما ذکرناه من التقیید.
فإن قلت: إنّه لو کان الأمر کذلک، فما الفرق بین حالتی القرب والبعد ؟
قلت: القریب هو حاضر عنده والزیارة حاصلة له بالحضور، بخلاف البعید فإنّ زیارته بالسلام علیه، وهذا هو المراد بالإیماء إلیه .
و سرّ استعمال لفظ «الإیماء» فی هذا المقام: انّ البعید لایصیر غالبًا متکلّمًا إلی غائب إلّا بإیماء إلیه، أو هذا هو شأن المتکلّم مع الغائب حتّی یتغیّر حالتاه قبل التوجّه إلیه وبعده ؛ ولمّا کان الزائر له علیه السلام من بعید شأنه السلام علیه، فلذا استعمل فیه لفظ الإیماء، واللَّه العالم .
ص:440
الخامس: انّ روایات مالک و عُقبَة بن قیس و علقمة، مشتملةٌ علی الصعود علی السطح المرتفع فی داره لمن کان فی بعید البلاد وأقاصیها أو البروز إلی الصحراء، فهل یکون أحد هذین الأمرین من شروط زیارته علیه السلام هذه أم لا ؟
أقول: أمّا إذا کان فی حرم أمیرالمؤمنین علیه السلام، فنصّ روایة صفوان الحاکیة لفعل الصادق علیه السلام کاف فی عدم الإشتراط، بل هو أحسن من سطح الدار من دور المشهد وصحراء الغریّ اتباعًا لفعله علیه السلام، وإن جاز اختیار السطوح والصحراء هناک أیضًا للزیارة، ولا سیّما إذا کان ذلک أفرغ له .
وأمّا إذا کان فی سائر الأمکنة الشریفة والمشاهد المعظّمة، کالحرمین الشریفین والمشهد المنسوب إلی الکاظمین علیهما السلام، و مشهد العسکریّین، ونحو ذلک من المشاهد، فلا یبعد ترجیح إختیار هذه المواضع الشریفة علی الصحاری والسطوح، فانّ قول السائل : «فما لمن کان فی بعید البلاد وأقاصیها» لایشمل مثل ما ذکرناه حتّی تعمّه جوابه علیه السلام : «إذا کان کذلک برز إلی الصحراء» إلی آخره.
وأمّا إذا کان فی غیر هذه البلاد، فلا ینبغی الریب فی کون الصعود علی السطح والبروز إلی الصحراء أرجح له، والظاهر عدم الإشتراط، فانّ قوله علیه السلام فی آخر روایة صفوان: «إذا حدث لک إلی اللَّه حاجة، فزر بهذه الزیارة من حیث کنت»
ص:441
یقتضی الإجزاء بها فی کلّ مکان .
فإن قلت: إنّ هذه الزیارة المخصوصة من الإمام علیه السلام لیس فی سندها من روایة علقمة وصفوان الصعود والبروز، وإنّما هما فی مطلق الإیماء إلیه بالسلام.
قلت: قد عرفت انّ قوله علیه السلام فی روایة علقمة : «یا علقمة إذا أنت صلّیت الرکعتین» إلی آخره، إشارةٌ إلی ما قاله سابقًا ممّا اشتمل علی الصعود والبروز.
هذا، وقد یستفاد من روایة عبداللَّه بن سنان الواردة فی زیارته علیه السلام یوم عاشورا علی وجه آخر، انّ البروز والصعود لإدراک مکان فارغ عن الشواغل خلوة لایراه أحد، فانّ فیها :
«تحلّل أزرارک، ثمّ تحسر (1) عن ذراعیک کهیئة أصحاب المصائب، ثمّ تخرج إلی أرض مقفرة أو مکان لا یراک [ به ] (2) أحد، أو تعمد إلی منزل لک خال، أو فی خلوة منذ حین یرتفع النهار، فتصلّی أربع رکعات، ثمّ تسلّم وتحوّل وجهک نحو قبر الحسین صلوات اللَّه علیه »، الخبر (3).
السادس: انّک قد عرفت الإختلاف بین کامل الزیارة والمصباح فی الموضع المشتمل علی بیان کیفیّة هذه الزیارة، و عمدة الإختلاف بینهما فی هذا الموضع،
ص:442
وهو قوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین» إلی آخره ؛ قال فی کامل الزیارة: « وقلت عند الإیماء إلیه وبعد الرکعتین هذا القول » ؛ وفی المصباح : « فقل عند الإیماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول ».
وقال مَن علیه إعتمادنا وبه فی الدارین إستنادنا (1) - أعلی اللَّه مقامه - :
انّه لمّا کان حدیثًا واحدًا لا محالة یکون المراد منه شیئًا واحدًا، ولمّا تبیّن الحال فیه علی ما فی المصباح، فلابدّ من أن یکون المراد منه ذلک، ومقتضاه أن یقال: انّ قوله: «وقلت» عطف علی «تومئ إلیه»، ویقال: انّ الرکعتین إمّا أن یکون المراد منه التکبیر إطلاقًا لإسم الکلّ علی الجزء، والقرینة ما فی المصباح، أو وقع سهوًا من قلم الناسخ والأصل: «بعد التکبیر »، إلی آخر کلامه (2).
أقول: وفیه أمّا أوّلًا: انّ عطف کلمة «قلت» علی «تومئ إلیه» خلاف الظاهر، بل الظاهر انّه عطف علی «صلّیت» لاتّحاد الفعلین فی الماضویّة ؛ وإن کان ذلک لأجل جعل الرکعتین بعد هذا القول، فانّ عطفها علی «صلّیت» أیضًا یقتضی ذلک، لأنّ هذا القول انّما هو عند الإیماء، والإیماء قبل الرکعتین لقوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام».
ص:443
وأمّا ثانیًا: فانّ کون المراد من الرکعتین التکبیر واستعمال (1) الرکعتین فی التکبیر مجازًا بعیدٌ فی غایة البعد، بل یمکن دعوی القطع بعدمه، وهذا مجاز غریب بعید عن الإستعمالات والأذهان یقرب إلی هجانة استعماله ورکاکة إطلاقه.
ثمّ إنّ العلاقة الّتی ذکرها، علاقةٌ فاقدةٌ عن شرطها، مع انّه لم یستعمل الکلّ هنا فی جزئه، إذ جزؤه تکبیرة الإحرام، لا مطلق التکبیر .
ثمّ إن صحّ هذا الإستعمال، فانّما یناسب إفراد الرکعة، أو إیراد الصلوة بدلًا عن الرکعة، لا تثنیة الرکعة .
وأمّا ثالثًا: فالتجوّز لابدّ له من قرینة، وجعل القرینة ما فی المصباح من غرائب الکلام، إذ المُستعمِل الإمام علیه السلام، فکیف یکون قرینة کلامه ما فی المصباح ؟!
وأمّا رابعًا: فإحتمال السهو لو فتح بابه، لکان من المحتمل عکسه، والأصل: بعد الرکعتین.
ثمّ لا أطیل الکلام فی بعض کلماته الأخر والنقض والإبرام فیه، والّذی نحن نقول وقد أشرنا إلیه سابقًا: انّ الصحیح أو الأصحّ ما فی کامل الزیارة، وهو أقدم من المصباح.
وقد عرفت انّ طریق کامل الزیارة مشتملٌ علی سندین، ومرجع روایة علقمة إلی أحدهما، وفی المصباح فی ذکر السند وطریق الروایة إختلال، حیث انّه نسب الروایة أوّلًا إلی عُقبَة بن قیس - یعنی روی الروایة عنه - ثمّ قال بعد قوله «إلی أن تقوم الساعة»:
ص:444
« قال صالح بن عُقبَة وسَیف بن عَمِیرَة: قال علقمة بن محمّد الحَضرَمِی: قلت لأبی جعفر علیه السلام » (1).
وهذا الکلام انّما یناسب طریقة سند کامل الزیارة، لأنّه روی عن محمّد بن خالد الطَیَالِسِی، عن صالح بن عُقبَة وسَیف بن عَمِیرَة، عن علقمة بن محمّد الحَضرَمِی؛ وعن محمّد بن إسمعیل بن بَزِیع، عن صالح بن عُقبَة، عن مالک.
فهذا الکلام انّما یناسب السند الأوّل، بخلاف ما فی المصباح حیث روی عن محمّد بن إسمعیل، عن صالح بن عُقبَة، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السلام، ثمّ قال:
«قال صالح وسَیف: قال علقمة بن محمّد الحَضرَمِی: قلت لأبی جعفرعلیه السلام».
وأیضًا من الواضح انّ هذا القول فی الزیارة انّما هو حال الإیماء، بل هو نفس الإیماء کما عرفت، فیکون المناسب أن یجعل الإتیان بهذا القول جزءًا للشرط لا جزاءًا له.
فما فی کامل الزیارة : «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه هذا القول، فانّک إذا قلت هذا القول فقد دعوت» إلی آخره، أنسب فی هذا المعنی من قوله: «إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام فقل» إلی آخره .
ثمّ إنّا قد ذکرنا أنّ من المحتمل قویًّا أن یکون کلمة «بعد» مضافًا إلی المضاف إلیه المقدّر، کما هو شأن هذه وأختها، ویکون «الرکعتین» مفعولًا لفعل مقدّر - أی:
ص:445
وبعد هذا القول صلّیت الرکعتین - واکتفی بالفعل السابق عنه ؛ أو یکون مفعولًا لقلت علی التضمین .
ونزید توضیحًا لک: انّه لمّا تقدّم منه علیه السلام لمن کان فی بعید البلاد وأقاصیها انّه إذا کان کذلک أومأ إلیه بالسلام، واجتهد فی الدعاء علی قاتلیه، وصلّی من بعد رکعتین، فهو علیه السلام فی هذا الکلام أشار إلی کلامه السابق کما عرفت ذلک مرارًا، قال:
« إذا أنت صلّیت الرکعتین بعد أن تومئ إلیه بالسلام وقلت عند الإیماء إلیه » کذا وکذا.
ثمّ أراد بیان انّ هذا القول أیضًا علی حدّ الإیماء المذکور سابقًا قبل الرکعتین ویکون بعد الرکعتین، فجعل کلامه علی حدّ کلامه الأوّل، حیث أتی بالبَعْد محذوف المضاف إلیه .
فکما انّه قال سابقًا : « وصلّی من بعد رکعتین »، قال ههنا: «وقلت عند الإیماء إلیه - والإیماء علی وصفه السابق، وهو أن صلّی بعده الرکعتین - هذا القول » فکذا وکذا .
السابع: انّه قد ورد فی بعض الروایات الأخر زیارته علیه السلام ممّا یناسب روایة عُقبَة بن قیس و مالک الجُهَنِی .
ص:446
وتقدّم من ذلک خبر هشام، وهو ما رواه فی الکافی والفقیه بالسند الصحیح عن ابن أبی عمیر، عن هشام قال:
قال أبو عبداللَّه علیه السلام: إذا بعدت بأحدکم الشقّة (1) ونأت (2) به الدار، فلیعل (3) أعلی منزله ولیصلّ رکعتین ولیؤم بالسلام إلی قبورنا، فانّ ذلک یصل إلینا (4).
وفی الفقیه :
و فی روایة حنان بن سدیر عن أبیه قال: قال لی أبو عبداللَّه علیه السلام: یا سدیر تزور قبر الحسین علیه السلام فی کلّ یوم ؟ قلت: جعلت فداک لا.
قال: ما أجفاکم، فتزوره فی کلّ شهر ؟ قلت : لا . قال : فتزوره فی کلّ سنة ؟ قلت : قد یکون ذلک.
قال: یا سدیر ما أجفاکم للحسین علیه السلام، أما علمت انّ للَّه تبارک وتعالی ألف ألف ملک شعث غبر، یبکون و یزورون ولا یفترون، وما علیک یا سدیر أن تزور قبر الحسین علیه السلام فی کلّ جمعة خمس مرّات أو فی کلّ یوم مرّة ؟
فقلت : جعلت فداک بیننا وبینه فراسخ کثیرة .
ص:447
فقال [ لی ] (1) : اصعد فوق سطحک، ثمّ التفت یمنة ویسرة، ثمّ ارفع رأسک إلی السماء، ثمّ تنحو نحو القبر فتقول:
« السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ».
یکتب (2) لک بذلک زورة، والزورة حجّة وعمرة.
قال سدیر: فربما فعلت ذلک فی شهر (3) أکثر من عشرین مرّة (4).
* * *
[ تمّت الرسالة ]
ص:448
المقتبسة
من شرح شرائع الإسلام
تألیف
العلاّمة المحقّق
الحاجّ السیّد أسد اللَّه بن حجّة الإسلام الشفتی قدس سره
(1228 - 1290 ه)
ص:449
ص:450
بسم الله الرحمن الرحیم
هذه الرسالة المنشورة بین یدیک عزیزنا القارئ، إنّما هی قبس مقتطف من شرح شرائع الإسلام، الّذی ألّفه واحد من أعلام الطائفة و جهابذتها، وهو العلّامة المحقّق النحریر آیة اللَّه السیّد أسداللَّه الموسویّ النجفیّ الأصفهانی (1)، ابن العلّامة الألمعیّ اللوذعیّ السیّد محمّد باقر الشفتی المعروف بحجّة الإسلام (2) - أعلی اللَّه تعالی مقامهما فی دار السلام فی جوار أجدادهما الکرام .
تعرّض المؤلّف قدس سره فی شرح کتاب الصلاة من الشرائع لبیان المراد من الحائر و حرم مولانا أبی عبداللَّه الحسین علیه السلام، و قد أدرج فیه تحقیقات رشیقة و فوائد نافعة مفیدة تنبئ عن دقّة نظره و غوره فی المباحث الفقهیّة .
و هو ما أطمعنا فی أن نفردها کرسالة مستقلّة، ونضمّها إلی کتابنا هذا، بعد أن نطوی مراحل تحقیقها، إتمامًا للفائدة وتعمیمًا للمنفعة .
ص:451
اعتمدت فی تحقیق هذه الرسالة الشریفة علی النسخة الأصلیّة من : « شرح الشرائع »، الموجودة فی مکتبة مرکز إحیاء المیراث الإسلامی بقم المقدّسة.
ولا یسعنا هنا إلّا وأن نتقدّم بجزیل شکرنا لسماحة آیة اللَّه السیّد أحمد الحسینیّ الإشکوریّ - دام بقائه - حیث تفضّل علینا بمصوّرة من هذه النسخة الثمینة، فجزاه اللَّه عن الإسلام وأهله خیر جزاء المحسنین .
واسأل اللَّه أن یتقبّل منّا هذا الیسیر، ویتجاوز عمّا زلّ فیه قدمی، فانّه خیر غافر ومجیب ؛ وألتمس من إخوانی الأعزّاء أن لاتنسونی من الدعاء ولا سیّما فی مجالس عزاء خامس أهل الکساء روحی وأرواح العالمین له الفداء.
وآخر دعوانا أن الحمد للَّه ربّ العالمین، و صلّی اللَّه علی نبیّنا محمّد وآله الطیّبین الطاهرین .
السیّد محمّد الرضا الموسویّ الحسینیّ
أصفهان - مکتبة مسجد السیّد حجّة الإسلام قدس سره
25 محرّم الحرام 1437 ه
ص:452
اعلم : انّ کلمات الأصحاب أکثرها، بل کلّها إلّا یسیرًا منها، معبّرة فی المقام بلفظ الحائر، والأخبار مختلفة، فکثیر منها معبّرة بلفظ حرم الحسین علیه السلام فلاحظ ؛ فالمناسب أن یحرّر الکلام فی مقامات :
والأولی
، قال فی القاموس فی « حیر » :
والحَائِرُ: مُجتَمَعُ المَاء، وحَوضٌ یُسَیَّبُ إلیه مَسِیلُ ماء الأمطار، والمکانُ المُطمَئنّ، والبُستانُ ؛ کالحَیْرِ جمعه: حُورانٌ وحِیرانٌ، والوَدَکُ، وکَربَلاءُ، کالحَیْرَاء، وموضع بها (1).
وقال أیضًا فی لغة الحور :
والحائِرُ: المَهْزُول، والوَدَک (2)، وموضع فیه مَشْهَد الحسین علیه السلام (3).
ص:453
أقول: وفی ذکره فی هذه المادّة نظر ظاهر .
وقال فی الصحاح فی « حیر » :
وتحیّر الماء: اجتمع ودار، والحائر: مجتمع الماء وجمعه: حیران وحوران .
إلی أن قال:
والحَیْرُ بالفتح: شبه الحظیرة أو الحمی، ومنه الحیر بکربلاء (1).
وقال فی المصباح المنیر :
والحَائِرُ مَعرُوفٌ، قِیلَ: سُمِّیَ بِذَلِکَ لِأَنَّ المَاءَ یَحَارُ فِیهِ، أَی یَتَرَدَّدُ (2).
وقال فی الأساس :
ومن المجاز: حار الماء فی المکان وتحیّر واستحار إذا اجتمع ووقف، کأنّه لایدری کیف یجری. واسقینا (3) من الحائر والحِیران، وهو شبه حوض یتحیّر فیه ماء المطر (4).
وفی النهایة فی لغة « حیر » :
والحائر: الموضع الّذی یجتمع فیه الماء (5).
وفی المحیط :
الحائر حوض یسیب إلیه مسیل الماء، والجمع: حیران، ویسمّی أیضًا
ص:454
الحیر لانّه یتحیّر فیه الماء (1).
وقال فی مجمع البحرین فی « حیر » :
وفی الحدیث ذکر الحائر، وهو فی الأصل مجمع الماء، ویراد به حائر الحسین علیه السلام، وهو ما حواه سور المشهد الحسینیّ علی مشرّفه السلام . ومنه : و قف عند باب الحیر فقل . والحیر بالفتح مخفّف حائر، وهو الحظیرة والموضع الّذی یتحیّر فیه الماء (2).
وهذه جملة من کلمات أهل اللغة، وأمّا کلمات الأصحاب فأوّل من رأیناه قد تعرّض لمعناه الحلّی فی السرائر، قال :
والمراد بالحائر ما دار سور المشهد، والمسجد علیه، دون ما دار سور البلد، لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لأنّ الحائر فی لسان العرب: الموطن المطمئنّ الّذی یحار الماء فیه. وقد ذکر ذلک شیخنا المفید فی الإرشاد فی مقتل الحسین بن علیّ علیهما السلام، لمّا ذکر من قتل معه من أهله، فقال: والحائر محیط بهم، إلّا العبّاس - رحمة اللَّه علیه - فإنّه قتل علی المسناة (3).
وقال فی المنتهی :
ص:455
المراد بالحائر: ما دار علیه حائط المشهد الشریف، لا ما دار علیه سور البلد، لأنّ الحائر هو الموضع المطمئنّ الّذی یحار الماء فیه (1).
وقال فی النهایة :
والمراد بالحائر: ما دار سور المشهد علیه، دون سور البلد (2).
وقال فی الذکری بعد أن ذکر التخییر فی المواطن الأربعة :
إذا عرف (3) ذلک، فهل الإتمام مختصّ بالمساجد نفسها أو یعمّ البلدان ؟ ... ؛ وأمّا الحائر (4)، فقال ابن إدریس: هو ما دار سور المشهد والمسجد علیه، دون ما دار سور البلد علیه، لأنّ الحائر لغة: هو المکان المطمئنّ، وذلک انّما هو فیما ذکرناه، وفیه حار الماء . یعنی به: لمّا أمر المتوکّل بإطلاق الماء علی قبر الحسین علیه السلام لیعفّیه (5)، فکان لا یبلغه (6).
وقال فی الدروس :
والأقرب التخصیص بالمساجد وما دارت علیه سور الحضرة الحسینیّة علیه السلام، فلا إتمام فی بلدانها (7).
وقال فی حاشیة المتن :
المراد بالحائر حائر الحسین علیه السلام، وهو ما دار علیه سور المشهد والمسجد، دون سور البلد، وفیه حار الماء حین أمر المتوکّل باجراء
ص:456
الماء علی قبر الحسین علیه السلام لیعفّیه، فکان لا یبلغه (1).
وقال فی الروض:
وهو - أی الحائر - مشهد الحسین علیه السلام، وحدّه سور الحضرة (2).
وقال فی الروضة :
وهو ما دار علیه سور حضرته الشریفة (3).
وقال فی المسالک :
والمراد بالحائر: ما دار علیه سور الحضرة الحسینیّة [- علی مشرفها السلام - ] (4) دون سور البلد (5).
وقال فی الموجز :
وهو - أی الحائر - ما دار علیه سور الحضرة (6).
وقال فی مجمع الفائدة :
وأمّا حرم الحسین علیه السلام، فالظاهر انّه لیس بمعلوم إطلاقه علی غیر الحائر، وهو ما دار علیه سور المشهد والحضرة، ما (7) نقل من معنی اللغة، وهو الموضع الّذی یقف فیه (8) الماء، وأیضًا کان (9) فی ذلک
ص:457
الموضع - علی ما نقل - وقوف الماء الّذی أجری علیه بعض الخوارج للتخریب؛ ونقل فی المنتهی عن المفید: انّ الشهداء کلّهم فی الحائر إلّا العبّاس، وهو یدلّ علی عدم دخول سایر البلد فی الحائر، لا سور البلد، ویؤیّده ما فی البعض: عند قبر الحسین علیه السلام (1).
وقال فی المدارک :
وذکر ابن إدریس أنّ المراد بالحائر: ما دار سور المشهد والمسجد علیه، قال: لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لأنّ الحائر فی لسان العرب: الموضع المطمئنّ الّذی یحار فیه الماء، وذکر الشهید فی الذکری انّ فی هذا الموضع حار الماء لمّا أمر المتوکّل بإطلاقه علی قبر الحسین علیه السلام لیعفّیه، فکان لا یبلغه، إنتهی (2).
فإذا أحطت بکلماتهم وکلمات أهل اللغة فنقول: تحقیق الحال فی المقام یقتضی توضیح المقال فی مطالب :
، وهو الموضع الّذی یجتمع فیه الماء، فإذا اجتمع حار، حیث انّه لیس له مخرج .
بل یظهر من أهل اللغة انّ کلًّا منهما - أی الموضع المطمئنّ وهو المنخفض،
ص:458
والموضع الّذی یجتمع فیه الماء - معنیان مستقلّان، فلاحظ القاموس ؛ وإن أمکن إرجاع کلّ إلی الآخر .
والأمر فیه سهل، لکنّ الصعب انّ المدلول علیه بکلمات تمام أهل اللغة انّ الحائر: الموضع المنخفض الّذی یجتمع فیه الماء کالحوض، وکذا کلام جملة من الأصحاب، کالحلّی والعلّامة فی المنتهی فی قولهما فی معنی الحائر : الموضع المطمئنّ الّذی یحار فیه الماء .
فما فی الذکری فی معنی عبارة ابن ادریس فی قوله : « یعنی به لمّا أمر المتوکّل » إلی آخره، وتبعه المحقّق الثانی وجملة أخری، لا وجه له، فانّه معنی آخر للحائر لم یثبت ؛ إلّا انّه یمکن انطباقه علی المعنی المادّی، فتدبّر وتأمّل.
وقد یؤیّد ما أشرنا إلیه انّه قد استعمل الصادق علیه السلام لفظ الحائر فی أخبار کثیرة وبینه علیه السلام و بین المتوکّل زمان طویل .
والحاصل: انّ وجه التسمیة بالحائر - کما یظهر من أهل اللغة والمعتبرین من الأصحاب - انّما هو لخفض الموضع، لا لحیرة الماء و رکوب بعضه علی بعض عند إرادة المتوکّل حرث القبر واعفاء أثره، کما لا یخفی .
، ولیس بینهم خلاف فی ذلک، ولم ینسب أحد منهم خلافًا فیه، لا من المتقدّمین ولا من المتأخّرین .
ص:459
نعم قد یقع الإشکال فی الأواخر فی بیان المراد من سور المشهد دون البلد، فهل المراد من سور المشهد سور الصحن، أو سور الروضة الشریفة بحیث یدخل فیها الرواق المعروف، أو سور نفس القبّة الزاکیة ؟
وأوّل من رأیت قد نسب هذا إلی الخلاف : المجلسیّان - رحمة اللَّه علیهما - قال الأوّل فی حدیقة المتّقین :
ودر حائر نیز خلاف است، بعضی گفته اند که صحن روضه مقدّسه که بر آن دیوار کشیده اند، کلّ حائر است ؛ وبعضی گفته اند که قبّه منوّره با عمارات ومسجد متّصل به آن حائر است و بس، و زیادتی صحن داخل حائر نیست (1).
وقال الثانی فی تحفة الزائر :
امّا حدّ حائر، پس از کلمات علما مختلف ظاهر می شود، بعضی گفته اند که: آنچه احاطه کرده است به آن دیوارهای صحن . پس تمام صحن وعمارات متّصله به روضه مقدّسه - از مسجدین وغیر اینها - همه داخل خواهد بود. وبعضی گفته اند که: اصل ضریح است وبس (2). وبعضی گفته اند: ضریح است با عمارات متّصله به آن.
وظاهر کلام اکثر علما ومشهور میان سکنه آن دیار، معنی اوّل است .
واز بعضی معمّرین افاضل از سکنه آن اماکن مقدّسه مسموع شد که
ص:460
صحن شریف از پیش رو وجانب راست و چپ مضبوط است وتغییر نداده اند، امّا از طرف پشت سر تغییر داده اند وقدر اصل وزیادتی معلوم نیست .
ودور نیست که آنچه از صحن گود است، داخل حائر باشد وآنچه بلند است داخل نباشد ؛ چنانچه ابن ادریس - علیه الرحمة - در سرائر گفته است که این مکان را حائر می گویند برای آنکه در لغت عرب حائر مکان پست را می گویند، زیرا که آب در آن حیران وساکن می گردد .
وشیخ شهید وجمعی دیگر گفته اند که: برای این مسمّی به حائر گردیده است که در زمان متوکّل - علیه اللعنة - که به امر او آب بستند که اثر ضریح را منطمس سازند، به اعجاز آن حضرت آب بر دور حائر بلند شد وداخل حائر نشد .
وبنابراین احتمال اخیر، مسجد بزرگ داخل حائر نخواهد بود، با آنچه محاذی آن است از یمین ویسار، وآنچه عقب آن است از صحن. ودر دخول حجره های صحن در حائر، بنا بر احتمال اوّل واخیر خالی از اشکالی نیست. وبنا بر اقوالی که مذکور شد، طریق احتیاط در قصر واتمام صلوة در این اماکن بر ناقد بصیر ظاهر می شود (1).
أقول: قوله: « وبعضی گفته اند: اصل ضریح است »، لم أجد قائلًا به أصلًا، بل لا قائل به أصلًا، بل لا وجه للقول به أصلًا، فانّ الضریح هو القبر، وکیف یمکن تنزیل
ص:461
الأخبار الواردة فی هذا الباب والأخبار الواردة فی الزیارات علیه ؟!
ولعلّ مراده من الضریح القبّة، کما یظهر من البحار فیما سیأتی نقله .
و قال فی البحار فی المجلّد الثامن عشر :
وأمّا حدّ الحائر فقال ابن ادریس: المراد به ما دار سور المشهد، والمسجد علیه، دون ما دار سور البلد علیه، لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لأنّ الحائر فی لسان العرب: الموضع المطمئنّ الّذی یحار فیه الماء.
وقد ذکر ذلک شیخنا المفید فی الإرشاد لمّا ذکر من قتل معه من أهله، فقال: والحائر یحیط بهم إلّا العبّاس - رحمة اللَّه علیه - فإنّه قتل علی المسناة.
واحتجّ علیه بالإحتیاط، لانّه المجمع علیه، وذکر الشهید انّ فی هذا الموضع حار الماء لمّا أمر المتوکّل بإطلاقه علی قبر الحسین علیه السلام لیعفّیه، فکان لا یبلغه، إنتهی (1).
ثمّ قال:
ذهب بعضهم إلی أنّ الحائر مجموع الصحن المقدّس، وبعضهم إلی أنّه القبّة السامیة، وبعضهم إلی أنّه الروضة المقدّسة وما أحاط به من العمارات القدیمة من الرواق والمقتل والخزانة وغیرها.
والأظهر عندی أنّه مجموع الصحن القدیم، لا ما تجدّد منه فی الدولة العلّیة الصفویّة - شیّد اللَّه أرکانهم - والّذی ظهر لی من القرائن وسمعت
ص:462
من مشایخ تلک البلاد الشریفة أنّه لم یتغیّر الصحن من جهة القبلة، ولا من الیمین، ولا من الشمال، بل إنّما زید من خلاف جهة القبلة، وکلّ ما انخفض من الصحن وما دخل فیه من العمارات فهو الصحن القدیم، وما ارتفع منه فهو خارج عنه، ولعلّهم إنّما ترکوه کذلک لیمتاز القدیم عن الجدید، والتعلیل المنقول عن ابن إدریس رحمه الله منطبق علی هذا، وفی شموله لحجرات الصحن من الجهات الثلاثة إشکال (1).
وقال فی المجلّد الثانی والعشرین منه :
اعلم: انّه اختلف کلام الأصحاب فی حدّ الحائر، فقیل: انّه ما أحاطت به جدران الصحن، فیدخل الصحن من جمیع الجوانب والعمارات المتّصلة بالقبّة المنوّرة والمسجد الّذی خلفها. وقیل: انّه القبّة الشریفة حسب. وقیل: هی ما اتّصل بها من العمارات کالمسجد والمقتل والخزانة وغیرها. والأوّل أظهر، لاشتهاره بهذا الوصف بین أهل المشهد آخذین عن أسلافهم، ولظاهر کلمات أکثر الأصحاب .
قال ابن ادریس فی السرائر : والمراد بالحائر ما دار سور المشهد، والمسجد علیه، قال : لأنّ ذلک هو الحائر حقیقة، لأنّ الحائر فی لسان العرب: الموطن المطمئنّ الّذی یحار الماء فیه .
وذکر الشهید فی الذکری : انّ فی هذا الموضع حار الماء لمّا أمر المتوکّل بإطلاقه علی قبر الحسین علیه السلام لیعفّیه، فکان لا یبلغه .
ص:463
وذکر السیّد الفاضل أمیر شرف الدین علیّ المجاور بالمشهد الغرویّ - قدّس اللَّه روحه - وکان من مشایخنا : انّی سمعت من کبار الشائبین من البلدة المشرّفة أنّ الحائر هو السعة الّتی علیها الحصار الرفیع من القبلة والیمین والیسار، وأمّا الخلف فما ندری ما حدّه، وقالوا: هذا الّذی سمعنا من جماعة من قبلنا، إنتهی.
ثمّ قال:
وفی شموله لحجرات الصحن إشکال، ولا یبعد أن یکون ما خفض من هذا الصحن الشریف یکون داخلًا فی الحائر، دون ما ارتفع منها، و علیه أیضًا شواهد من کلمات الأصحاب، واللَّه یعلم، إنتهی (1).
أقول: وهذا الإختلاف لم أجده فی کلمات الأصحاب، ولعلّه رحمه الله و والده ظفروا بما لم نظفره، أو یکون مرادهما الإختلاف المسموع من ألفاظ معاصریهم، لا من کتب الأصحاب، إلّا انّه تأباه بعض هذه العبارات وإن وافقه بعض أخری .
وعلی کلّ حال فالّذی ذهب إلیه و تقدّم علیه شیخنا البهائی رحمه الله فی کتابه المسمّی بالجامع العبّاسی، انّ الحائر تمام الصحن وما دار علیه سوره، قال:
ومراد از حائر زمینی است که متوکّل آب فرات را در آن سر داده بود تا مرقد مقدّس حضرت امام حسین علیه السلام را خراب کند، پس آب بر دور آن زمین بر بالای هم ایستاده و یک قطره داخل آن نشد .
و آن را حائر به جهت آن گفتند که: آب حیران وار بر گردِ آن ایستاده
ص:464
بود ونتوانست که داخل آن موضع شود ؛ وآن صحن آستانه مقدّسه است با عمارتی (1) که در آن است، إنتهی (2).
أقول: ومن أین تبیّن عنده انّ الحائر هذا ؟! بل لعلّ المتعیّن خلافه، کما عرفت وستعرف أیضًا إن شاء اللَّه تعالی .
ثمّ من أین تبیّن انّ تلک الأرض الّتی تحیّر علیها الماء حین أرسل المتوکّل الماء إلیها، هی تمام الصحن ؟!
فإذا عرفت ذلک کلّه فنقول: مختار شیخنا البهائی والمجلسی - رحمة اللَّه علیهما - انّ الصحن بتمامه حائر، ولو کان تأمّل لمولینا المجلسی، فانّما هو فی حجرات الصحن الشریف، إلّا انّ الصحن - کما صرّح به المجلسی - انّه تغیّر فی زمان الصفویّة فی جهة خلاف القبلة و زید علیه، فدخول الزیادة فی الحائر محلّ إشکال عنده، کما یظهر من موضعی البحار فی الجملة، فلا ریب عنده انّ تمام الصحن من الأطراف الثلاثة : القبلة والیمین والیسار، من الحائر .
ولو کان مراد الأصحاب من قولهم: « ما دار علیه سور المشهد والمسجد » سور الصحن، فهذا هو مذهب الأصحاب أیضًا، فلذا نسبه المجلسی رحمه الله إلی ظاهر الأصحاب، ولکن فیه إشکال کما سیأتی إن شاء اللَّه تعالی .
* * *
و
ص:465
أحدها: فی بیان معنی الحائر، فقد تقدّم من اللغة وغیرها انّه الموضع المطمئنّ، أو مجتمع الماء .
وثانیها: فی بیان المراد به فی حائر الحسین علیه السلام، وقد عرفت من کلمات المصرّحین من الأصحاب المتعرّضین لبیان المراد منه، انّه ما دار علیه سور المشهد والمسجد، لا سور البلد ؛ و یکفینا تصریح هؤلاء فی هذا الّذی هو بمنزلة بیان المعنی.
وثالثها: فی بیان المراد من هذا الّذی صرّحوا به، وانّ مرادهم من سور المشهد هل هو سور الصحن أو سور الروضة ؟ وقد ظهر لک من المجلسی انّه محلّ الخلاف أیضًا. وأمّا احتمال کونه سور القبّة بحیث یکون الحائر هو القبّة فقط، فلم یقل به أحد حسبما وجدناه، ولم یذهب إلیه ذاهب، وهو فاسد جدًّا، کما یدلّ علیه جملة من الکلمات السابقة، ویظهر لک فساده ممّا سیأتی إن شاء اللَّه .
وتنقیح الکلام فی شرح هذه المطالب، یقتضی أن نذکر أوّلًا بعض الأخبار
ص:466
الواردة فی الحائر، کالأخبار الواردة فی آداب زیارة الحسین علیه السلام.
روی الکلینی رحمه الله فی الکافی (1) فی باب زیارة قبر أبی عبداللَّه علیه السلام، باسناده عن الحسین بن ثویر قال: کنت أنا ویونس بن ظبیان والمفضّل بن عمر وأبو سلمة السراج جلوسًا عند أبی عبداللَّه علیه السلام، و کان المتکلّم یونس بن ظبیان، وکان أکبرنا سنًّا، فقال له : جعلت فداک، إذا أردت زیارة الحسین علیه السلام کیف أصنع وکیف أقول ؟ فقال له: إذا أتیت أبا عبداللَّه علیه السلام فاغتسل علی شاطئ الفرات والبس ثیابک الطاهرة، ثمّ امش حافیًا، فإنّک فی حرم من حرم اللَّه و حرم رسوله، وعلیک بالتکبیر والتهلیل والتحمید والتعظیم للَّه کثیرًا والصلاة علی محمّد وأهل بیته، حتّی تصیر إلی باب الحائر.
إلی أن قال: ثمّ أخط (2) عشر خطی (3)، ثمّ قف وکبّر ثلاثین تکبیرة، ثمّ امش إلیه حتّی تأتیه من قبل وجهه، واستقبل وجهک بوجهه، وتجعل القبلة بین کتفیک، ثمّ قال (4) : السلام علیک، إلی آخره (5).
وروی فی کامل الزیارة باسناده عن یوسف الکناسی عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إذا أتیت قبر الحسین علیه السلام فأت الفرات واغتسل بحیال قبره وتوجّه إلیه، و علیک السکینة والوقار حتّی تدخل الحائر من جانبه الشرقیّ، وقل حین تدخل (6) :
السلام علی ملائکة اللَّه المقرّبین، السلام علی ملائکة اللَّه المنزلین، السلام
ص:467
علی ملائکة اللَّه المردفین، [ السلام علی ملائکة اللَّه المسومین ] (1)، السلام علی ملائکة اللَّه الّذین هم فی هذا الحائر بإذن اللَّه مقیمون.
فإذا استقبلت قبر الحسین علیه السلام فقل: السلام علی رسول اللَّه، إلی آخره . ثمّ تأتی قبر الحسین علیه السلام فتقول: السلام علیک یا ابن رسول اللَّه، إلی آخره (2).
وروی فیه أیضًا باسناده عن أبی حمزة الثمالی قال : قال الصادق علیه السلام: إذا أردت المسیر إلی قبر الحسین علیه السلام فصم یوم الأربعاء والخمیس والجمعة .
إلی أن قال: فإذا وقفت علی التل، فاستقبل القبر فقف وقل: اللَّه أکبر ثلاثین مرّة.
إلی أن قال: ثمّ امش عشر خطوات. إلی أن قال: ثم امش قلیلًا وقصر خطاک، فإذا أتیت الباب الّذی یلی المشرق فقف علی الباب وقل . إلی أن قال : ثمّ تدنو قلیلًا وقل .
إلی أن قال: ثمّ ادخل الحائر وقل حین تدخل: السلام علی ملائکة اللَّه المقرّبین، السلام علی ملائکة اللَّه المنزلین، السلام علی ملائکة اللَّه المسومین، السلام علی ملائکة اللَّه الّذین هم بهذا الحائر .
إلی أن قال: ثمّ امش قلیلًا وقل : اللَّه أکبر - سبع مرّات - . إلی أن قال: ثمّ امش وقصر خطاک حتّی تستقبل القبر واجعل القبلة بین کتفیک واستقبل بوجهک وجهه وقل : السلام من اللَّه، والسلام علی محمّد أمین اللَّه علی رسله.
إلی أن قال: ثمّ تدنو قلیلًا من القبر وتقول: السلام علیک یا ابن رسول اللَّه. إلی أن قال: ثمّ تخرج من السقیفة وتقف بحذاء قبور الشهداء وتومئ إلیهم أجمعین وتقول: السلام علیکم ورحمة اللَّه وبرکاته. إلی أن قال: ثمّ در فی الحائر وأنت
ص:468
@
تقول، إلی آخره (1).
وروی الشیخ رحمه الله فی المصباح عن صفوان قال: استأذنت الصادق علیه السلام لزیارة مولانا الحسین علیه السلام، فسألته عن أن یعرفنی ما أعمل علیه، فقال : یا صفوان صم ثلاثة أیّام قبل خروجک.
إلی أن قال: فإذا أتیت الفرات - یعنی شریعة الصادق علیه السلام بالعلقمی - فقل. إلی أن قال: فإذا فرغت من غسلک فالبس ثوبین طاهرین، وصلّ رکعتین.
إلی أن قال: فإذا فرغت من صلاتک فتوجّه نحو الحائر. إلی أن قال: فإذا أتیت باب الحائر فقف، وقل: اللَّه أکبر کبیرًا. إلی أن قال: ثمّ تأتی باب القبة وقف من حیث یلی الرأس وقل: السلام علیک یا وارث آدم صفوة اللَّه.
إلی أن قال: ثمّ انکب علی القبر . إلی أن قال: ثمّ اخرج من الباب الّذی عند رجل علیّ بن الحسین علیهما السلام، ثمّ توجّه إلی الشهداء و قل: السلام علیکم (2) ؛ فتأمّل.
إلی غیر ذلک من الأخبار، فانّ المستفاد من هذه الأخبار انّ الحائر أضیق من نفس البلدة وأوسع من نفس الروضة المقدّسة، وقد یدلّ علیه ما ذکره الشیخ المفید فی إرشاده .
انّه قال المفید رحمه الله فی الإرشاد فی فصل أسماء من قتل مع الحسین علیه السلام من أهل بیته بطفّ کربلاء :
ص:469
وهم سبعة عشر نفسًا - ثمّ سمّاهم إلی أن قال : -
وهم کلّهم مدفونون ممّا یلی رجلی الحسین علیه السلام فی مشهده، حفر لهم حفیرة وألقوا فیها جمیعًا وسوّی علیهم التراب، إلّا العبّاس بن علیّ - رحمة اللَّه علیه - فانّه دفن فی موضع مقتله علی المسناة بطریق الغاضریّة، وقبره ظاهر.
ولیس لقبور إخوته وأهله الّذین سمّیناهم أثر وانّما یزورهم الزائر من عند قبر الحسین - علیه و علیهم السلام - ویؤمی إلی الأرض الّتی نحو رجلیه بالسلام، وعلیّ بن الحسین علیهما السلام فی جملتهم ویقال: انّه أقربهم دفنًا إلی الحسین علیه السلام.
فأمّا أصحاب الحسین - رحمة اللَّه علیهم - الّذین قتلوا معه، فانّهم دفنوا حوله ولسنا نحصل لهم أجداثًا علی التحقیق والتفصیل، إلّا انّا لانشکّ انّ الحائر محیط بهم - رضی اللَّه عنهم وأرضاهم وأسکنهم جنّات النعیم، إنتهی کلامه (1).
والمستفاد من هذا الکلام انّ أصحاب الحسین علیه السلام مدفونون فی الحائر حوله علیه السلام بحیث یکون الحائر محیطًا بهم ؛ وظاهره انّ الرواق لا أقلّ ... (2) داخل فی الحائر.
فعلی ذلک یظهر لک وجه نسبة الحلّی إلیه، فانّه بعد أن ذکر انّ الحائر هو ما دار علیه سور المشهد والمسجد، قال: « فقد ذکر ذلک شیخنا المفید فقال: والحائر
ص:470
@
محیط بهم »، فانّ وجه استنباطه من کلام المفید ما ذکره، هذا الّذی أشرنا إلیه من لفظة الإحاطة أو مقتضاها قرب المحیط بالمحاط من جهة الإحاطة .
ویظهر لک أیضًا خطأ الحکایة، فانّ ظاهر الحلّی أو صریحه انّ المفید ذکر انّ الحائط محیط بأهل بیته المقتولین معه سوی العبّاس رحمه الله، ولیس الأمر کذلک، بل انّما قال: احاطه الحائر فی أصحابه واستثناء العبّاس من عدم تبین قبور أهل بیته کما لایخفی .
فی انّ المستفاد من کلام الحلّی والعلّامة فی المنتهی: انّ استعمال الحائر فی الموضع انّما هو لکون هذا الموضع مطمئنًّا ؛ ویظهر من ذلک انّ تمام الصحن هو الحائر، کما یستفاد ذلک من تفسیر الذکری عبارة الحلّی .
ولعلّ استظهار المجلسی من الأصحاب انّ الصحن مع ما فیه من العمارات هو الحائر من هذا الوجه، ویکون مراد غیرهما أیضًا ما ذکره الحلّی، فیکون مرادهم من سور المشهد سور الصحن، إذ تمام هذا البناء متعلّق بالمشهد، ولاسیّما بعد تقییدهم بقولهم: « دون سور البلد »، وإلّا لکان ینبغی أن یقال: دون سور الصحن کما لایخفی .
فی تحقیق الحال، فنقول: المستفاد من کلام أهل اللغة وکلام الأصحاب انّ
ص:471
الحائر انّما هو الموضع المطمئنّ الّذی یجتمع فیه الماء، وهذا الموضع ممّا دار علیه سور الصحن من هذا القبیل، أی موضع مطمئنّ .
ویستفاد ذلک من الأخبار المذکورة فی الجملة، وقد صرّح بذلک البهائی والمجلسی رحمهما الله، وقد أخبر المجلسی رحمه الله من أخبره بذلک، وقال فی تحفة الزائر انّه المشهور بین سکنة تلک البلدة.
لکن قد ظفرت فی هذا المقام بکتابة من الوالد العلّامة - أعلی اللَّه مقامه - ویظهر منه اختیار کون الحائر ما دار علیه سور نفس الروضة أو مع الرواق، مستظهرًا ذلک من عباراتهم حیث قالوا: « الحائر ما دار علیه سور المشهد والمسجد »، فانّ المشهد ظاهر فی الروضة، ولاسیّما بعد عطف المسجد علی المشهد، بخلاف حائط الصحن.
ویمکن أن یناقش فیه بمنع الظهور فی لفظ المشهد فی خصوص الروضة، والعطف المذکور انّما هو فی کلام الحلّی والمحقّق الثانی فقط.
ویحتمل أن یکون المراد بالمسجد غیر هذا المسجد الموجود فی نفس الروضة فی هذه الأعصار، بل المسجد المتّصل بالصحن فی یسار القبلة، بل لعلّه هو الأظهر بعد اعتبار کون استعمال الحائر فی هذا الموضع لأجل اطمینان الأرض وانخفاضها، هذا .
ثمّ انّ الوالد - رحمة اللَّه علیه - قد استظهر ذلک الّذی ذکره من عدم کون الحائر
ص:472
ما أحاط جدران الصحن، من جملة من الأخبار الماضیة، وسیأتی الکلام عنه .
نعم یمکن أن یقال : انّ هذا هو الظاهر من ابن قولویه فی کامل الزیارة ونحوه غیره ؛ فمنهم ابن قولویه فی کامل الزیارة، فانّه عنون بابًا فی فضل کربلا، ثمّ عنون بعده بابًا آخر فی فضل الحائر و حرمته، و ذکر فی هذا الأخیر جملة الأخبار :
منها: خبر إسحاق بن عمّار - وهو أوّل خبر ذکره فیه - قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول: موضع قبر الحسین علیه السلام منذ یوم دفن فیه روضة من ریاض الجنّة ؛ وقال: موضع قبر الحسین علیه السلام ترعة من ترع الجنّة (1).
ومنها: ما رواه فیه عن إسحاق بن عمّار قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول: انّ لموضع قبر الحسین علیه السلام حرمة معلومة من عرفها واستجار بها أجیر.
قلت: فصف لی موضعها جعلت فداک ؟
قال : امسح من موضع قبر الحسین (2)، فامسح خمسة و عشرین ذراعًا من ناحیة رجلیه، [ وخمسة و عشرین ذراعًا ممّا یلی وجهه ] (3)، ومثله (4) من خلفه، و خمسة و عشرین ذراعًا من ناحیة رأسه و موضع قبره منذ یوم دفن روضة من ریاض الجنّة، الخبر (5).
ورواه الشیخ رحمه الله فی المصباح، و رواه أیضًا فی التهذیب (6).
ص:473
ومنها: ما رواه فی الکتب الثلاثة المذکورة عن عبداللَّه بن سنان، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال : سمعته یقول : قبر الحسین علیه السلام عشرون ذراعًا فی عشرین ذراعًا مکسرًا روضة من ریاض الجنّة (1).
ولعلّ منهم الشیخ رحمه الله فی المصباح، حیث ذکر هذه الأخبار فی فصل اتمام الصلاة فی الحائر .
والأولی تجدید الکلام فی المقام لتنقیح المرام والإشارة إلی بعض فوائد الوالد - أعلی اللَّه له المقام فی دار السلام فی جوار أجداده الکرام - فنقول: الّذی ظهر لنا من کلمات المصرّحین المعیّنین لمکان الحائر المشخّصین له، لا کلمات السابقین الماضیة، انّ هیهنا قولین أو أقوالًا بین هؤلاء الأواخر .
، وهو الّذی صرّح به الشیخ البهائی - رحمة اللَّه علیه - والمجلسی فی بحاره وتحفته، وهو المختار لوجوه، منها : إخبار جملة من أهل تلک البلدة علی ذلک، واخبارهم حجّة فی مثل المقام، کما حکی المجلسی رحمه الله فی البحار عن السیّد الفاضل الأمیر شرف الدین انّه سمع من کبار الشائبین من البلدة المشرّفة أنّ الحائر هو السعة الّتی علیها الحصار الرفیع، وقال:
ص:474
هذا الّذی سمعنا من جماعة ممّن قبلنا (1).
فانّ الظاهر، بل المعلوم، انّ المراد من السعة الصحن، کما صرّح به فی تحفة الزائر (2).
ومنها: اشتهاره بذلک، کما أخبر به أیضًا المجلسی فی البحار ؛ والشهرة والشیاع فی مثل ذلک حجّة، حیث قال فیه :
والأوّل أظهر، لاشتهاره بهذا الوصف بین أهل المشهد آخذین عن أسلافهم (3).
والمراد بهذا الوصف، أی الصحن من جمیع الجوانب مع العمارات.
وقال فی تحفة الزائر ما تقدّم منه .
ومنها: انّه مقتضی معناه اللغوی الّذی قد صرّح به فی السرائر ونحوه من انّه المکان المطمئنّ أو مجتمع الماء، والصحن کذلک .
ومنها: انّه الظاهر من کلّ من فسّره من الأصحاب من انّه ما دار علیه سور المشهد، دون ما دار علیه سور البلد، لما ذکرناه و لانّ سور کلّ شی ء ما دار حوله سورًا وأحاط به، وإن کان بینه و بین ذلک الشی ء فاصلة ؛ وأمّا نفس البناء فلاتسمّی سورًا، فسور الروضة والمشهد هو الصحن، وکذا المسجد، لانّه الّذی بنی سورًا لهما، وهذا لا خفاء له بعد ملاحظة الأشباه والأنظار .
ومنها: ما استظهرناه من الأخبار کما مرّ و ستعرف أیضًا إن شاء اللَّه .
ص:475
، وهو الّذی نقله المجلسی عن بعضهم . وقد اختاره الوالد العلّامة فی بعض فوائده، واستظهر ذلک تارة من کلمات الأصحاب، و تارة من الأخبار ؛
أمّا کلمات الأصحاب، فکلام الحلّی ونحوه فی معناه انّه ما دار علیه سور المشهد والمسجد، قال:
الظاهر انّ المراد من المشهد هو القبّة المنوّرة، والمراد من المسجد هو الّذی فوق رأسه علیه السلام وخلفه .
قال: فعلی هذا یکون المراد من الحائر: ما دار علیه سور القبّة المنوّرة من قدام مرقده ومن یساره، وما دار علیه سور المسجد من خلفه وفوق رأسه علیه السلام متّصلًا بالصحن المطهّر.
ثمّ قال : فعلی هذا لا یکون الرواق داخلًا فی الحائر.
ویمکن أن یکون المراد بسور المشهد سور الرواق فی القدام والیسار وسور المسجد ما ذکر (1).
وفیه مع امکان منع الظهور المذکور کما ذکرناه، یکون مرادهم بعد ملاحظة قولهم: « دون سور البلد »، وبعد ملاحظة التعلیل بأنّ الحائر المکان المطمئنّ، وهو فیما ذکرناه سور الصحن، بل قلنا: انّ سور المشهد هو سور الصحن کما لا یخفی ؛ مع انّ ما ذکره علی تقدیر تسلیمه انّما هو مع تسلیم کون السورین ما تبین فی
ص:476
زمان الخطاب، ومن أین ذلک ؟! مع انّه رحمه الله أنکر البناء علی القبر فی زمان الخطاب من أصله، فتأمّل.
وأمّا الأخبار، فعدّة منها، منها: ما رواه فی کامل الزیارة عن الحسن بن عطیة، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إذا دخلت الحائر فقل: اللهمّ انّ هذا مقام کرمتنی به وشرّفتنی به، اللهمّ فاعطنی فیه رغبتی علی حقیقة إیمانی بک وبرسلک.
إلی أن قال: ثمّ تمشی قلیلًا وتکبّر سبع تکبیرات، ثمّ تقوم بحیال القبر وتقول:
سبحان الّذی سبّح له الملک والملکوت، وقدست بأسمائه جمیع خلقه، وسبحان الملک القدّوس ربّ الملائکة والروح، اللهمّ اکتبنی فی وفدک إلی خیر بقاعک وخیر خلقک، اللهمّ العن الجبت والطاغوت والعن أشیاعهم وأتباعهم . اللّهمّ اشهدنی مشاهد الخیر کلّها مع أهل بیت نبیّک، اللهمّ توفّنی مسلمًا واجعل لی قدمًا مع الباقین الوارثین الّذین یرثون الأرض من عبادک الصالحین .
ثمّ تکبّر خمس تکبیرات، ثمّ تمشی قلیلًا وتقول :
اللهمّ إنی بک مؤمن وبوعدک موقن، اللهمّ اکتب لی إیمانًا وثبّته فی قلبی، اللهمّ اجعل ما أقول بلسانی حقیقته فی قلبی وشریعته فی عملی. اللهمّ اجعلنی ممّن له مع الحسین علیه السلام قدمًا ثابتًا، واثبتنی فیمن استشهد معه.
ثمّ کبّر ثلاث تکبیرات وترفع یدیک حتّی تضعهما معًا علی القبر (1)، ثمّ تقول: أشهد انّک طهر طاهر من طهر طاهر، إلی آخره (2).
قال :
ص:477
وفیه [مع اطلاق الحائر علی الموضع الشریف من مولانا الصادق علیه السلام(1) دلالة علی بطلان القول بانّ الحائر هو : ما أحاط علیه جدران الصحن الشریف، لوضوح أنّ الظاهر من قوله علیه السلام: «إذا دخلت الحائر فقل» مع قوله علیه السلام: «ثمّ تمشی قلیلًا وتکبّر سبع تکبیرات ثمّ تقوم بحیال القبر» إلی قوله علیه السلام: «وترفع یدیک ثمّ تضعهما معًا علی القبر»، انّ الدخول فی الحائر یتحقّق فیما یقرب من القبر الشریف جدًّا کباب الرواق مثلًا، فلایتمّ القول بانّ الحائر محاطٌ بالجدران للصحن الشریف، إنتهی کلامه أعلی اللَّه مقامه (2).
أقول: وفی دلالته علی ما ذکره نظر، فانّ قوله: « ثمّ تقوم بحیال القبر » إلی آخره، یقتضی مشیًا آخر، وإلّا یقال: وتکبّر سبع تکبیرات، ثمّ تقول: سبحان إلی آخره ؛ أو : ثمّ تستقبل القبر وتقول: سبحان إلی آخره، فیکون المراد من قوله: « ثمّ تمشی قلیلًا وتکبّر سبع تکبیرات » وقوله بعده متّصلًا به : « ثمّ تقوم بحیال القبر، إلی آخره » : ثمّ تمشی إلی القبر حتّی تقوم بحیال القبر، هذا .
ویمکن أن یکون المراد من قوله: « ثمّ تقوم بحیال القبر » یعنی به : تقف مقابل القبر الشریف وبحذائه وإن کنت بعیدًا منه فی الجملة، کما یومئ إلیه ألفاظ الدعاء .
ثمّ انّ فیه مشیین وإن کانا قلیلین، أحدهما: فی قوله: « ثمّ تمشی قلیلًا وتکبّر سبع تکبیرات ؛ وثانیهما: فی قوله: « ثمّ تکبّر خمس تکبیرات ثمّ تمشی قلیلًا » إلی آخره . و هذان المشیان فیهما دلالة علی البعد فی الجملة .
ص:478
فإن قلت: المشی الثانی المشی الّذی یتّصل به إلی الضریح بقرینة قوله: « ثمّ تکبّر ثلاث تکبیرات وترفع یدیک حتّی تضعهما علی القبر ».
قلت: لابدّ من تقدیر شی ء إمّا فی قوله: « ثمّ تقوم بحیال القبر »، وإمّا فی قوله: « ثمّ کبّر ثلاث تکبیرات وترفع یدیک حتّی تضعهما إلی القبر » ؛ أمّا فی الأوّل فقد ذکرناه، وأمّا فی الثانی فإمّا قبل قوله: « ثمّ کبّر ثلاث تکبیرات »، وإمّا بعده قبل قوله: « وترفع یدیک »، ولعلّ الأوّل أظهر .
وعلی کلّ حال فلا دلالة فی الخبر علی عدم کون الحائر ما دار علیه سور الصحن کما لایخفی .
تجدید کلام فی دلالة هذا الخبر، وهو انّ هذا الخبر لو لم یدلّ علی بُعد یلایم بُعد جدران الصحن، لایدلّ علی قُرب ینافیه من وجوه، منها: انّ الدعاء الّذی ورد فی البحار لا یناسب القبّة الشریفة، فانّ المناسب فیها الزیارة من السلام علیه علیه السلام کما هو المأثور فی سایر الأخبار ؛ وکذا ما یشمل الرواق، فانّ هذا النظم من العمارة لم یکن سابقًا، بل لعلّه لم یکن هنا بناء أصلًا، کما صرّح به الوالد الذاهب إلی هذا القول. وکذا ینافیه قوله بعد ذلک: « ثمّ تقوم بحیال القبر » بعد قوله: « ثمّ تمشی قلیلًا »، کما لایخفی .
ومنها: قوله: « ثمّ تقوم بحیال القبر »، فانّ المراد بقوله: « ثمّ تقوم بحیال القبر » یحتمل أن یکون القیام فی مقابل القبر بعد المشی القلیل، وهذا القیام لیس قیامًا قریبًا منه جدًّا، بقرینة قوله بعد ذلک : « ثمّ تمشی قلیلًا » ؛ وهذان المشیان علی الطریق المتقدّم الّذی کان سابقًا لا مانع من اعتبارهما من أوّل الصحن، إذ هذا النظم لم یکن سابقًا کما لایخفی .
ص:479
ومنها: ما أشرنا إلیه من انّه لابدّ من تقدیر فی هذا الخبر إمّا فی قوله: « ثمّ تقوم »، أو فی قوله: « ثمّ کبّر ثلاث تکبیرات »، لما أشرنا إلیه ؛ وإلّا فلایناسب استعمال قوله: « ثمّ تمشی قلیلًا ».
انّ مقتضی قوله: « ثمّ تمشی قلیلًا » الإکتفاء بالمشی القلیل وإن لم یصل إلی القبر الشریف، و مقتضی قوله: « ثمّ کبّر ثلاث تکبیرات وترفع یدیک حتّی تضعهما إلی القبر » وصوله إلی القبر حینئذ، فلابدّ حینئذ من تقدیر فی المقام المقتضی لازدیاد المشی المقتضی للبعد، فتدبّر .
ولو أعرضنا عن ذلک کلّه، فلانغمض عن کون المشیین کافیین فی المقصود، فانّ عمدة مقصودنا عدم منافاة الخبر لکون الحائر هو ما دار علیه سور الصحن، واللَّه العالم.
ومنها: خبر الحسین بن ثویر، قال (1) : و ممّا یدلّ علی بطلان القول المذکور أیضًا: ما رواه أیضًا فی الباب المذکور من الکامل (2) باسناده عن الحسین بن ثویر بن أبی فاختة، قال: کنت أنا ویونس بن ظبیان والمفضّل بن عمر وأبو سلمة السراج جلوسًا عند أبی عبداللَّه علیه السلام، و کان المتکلّم منّا (3) یونس، و کان أکبرنا سنًّا، فقال له :
جعلت فداک انّی أرید أن أزوره - یعنی الحسین علیه السلام - فکیف أقول وکیف أصنع ؟ قال: إذا أتیت أبا عبداللَّه علیه السلام فاغتسل علی شاطئ الفرات، ثمّ البس ثیابک الطاهرة، ثمّ امش حافیًا، فإنّک فی حرم من حرم اللَّه ورسوله، بالتکبیر والتهلیل
ص:480
والتمجید والتعظیم للَّه کثیرًا والصلاة علی محمّد صلّی اللَّه علیه وآله وأهل بیته، حتّی تصیر إلی باب الحسین علیه السلام، ثمّ قل: السلام علیک یا حجّة اللَّه وابن حجّته، السلام علیکم یا ملائکة اللَّه وزوّار قبر ابن نبیّ اللَّه.
ثمّ أخط عشر خطًا، فکبّر ثمّ قف فکبّر ثلاثین تکبیرة، ثمّ امش حتّی تأتیه من قبل وجهه، واستقبل وجهک بوجهه، واجعل القبلة بین کتفیک، ثمّ تقول : السلام علیک یا حجّة اللَّه وابن حجّته، السلام علیک یا قتیل اللَّه وابن قتیله (1)، السلام علیک یا ثار اللَّه وابن ثاره ؛ إلی آخر ما هناک (2).
ومنها: خبر صفوان بن مهران المرویّ فی المصباح، وقد تقدّم نقله منّا، المشتمل علی قوله علیه السلام: « فإذا أتیت باب الحائر فقف، وقل : اللَّه أکبر کبیرًا » ؛ إلی أن قال: « ثمّ تأتی باب القبّة و قف من حیث یلی الرأس » (3).
قال (4) - أعلی اللَّه مقامه - بعد ذکر هذین الخبرین :
وجه استفادة بطلان القول بانّ الحائر هو ما دار علیه جدران الصحن، من هذا الحدیث والحدیث السابق علیه ظاهر، لأنّ قوله علیه السلام : « فإذا أتیت باب الحائر » مع قوله علیه السلام: « ثمّ تأتی باب القبّة » غیر ملائم لهذا القول، لکون الظاهر منه انّ باب الحائر هو الموضع القریب من القبر الشریف أقرب ممّا یحدّ بجدران الصحن کما لایخفی (5).
أقول: انّ قوله - أعلی اللَّه مقامه - : « لأنّ قوله علیه السلام : فإذا أتیت باب الحائر »
ص:481
إشارة إلی الخبر الثانی، وأیّ دلالة فیه علی ما ذکره من انّ باب الحائر أقرب ممّا یحدّ بجدران الصحن ؟! فانّ قوله: « ثمّ تأتی باب القبّة » أعمّ من ذلک کما لایخفی. ولم یتعرّض لبیان دلالة الخبر الأوّل، وأنت تری انّه لا دلالة فیه أیضًا أصلًا.
ثمّ أقول: وقد یکون فی بعض الأخبار الأخر دلالة علی بُعْد یلایم کون الصحن من الحائر، لا الروضة فقط ؛ فمن ذلک ما رواه فی کامل الزیارة عن یوسف الکناسی عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إذا أتیت قبر الحسین علیه السلام فأت الفرات واغتسل بحیال قبره وتوجّه إلیه، وعلیک السکینة والوقار حتّی تدخل الحائر من جانبه الشرقیّ، وقل حین تدخل (1) :
السلام علی ملائکة اللَّه المقرّبین، السلام علی ملائکة اللَّه المنزلین، السلام علی ملائکة اللَّه المردفین، [ السلام علی ملائکة اللَّه المسومین ] (2)، السلام علی ملائکة اللَّه الّذین هم فی هذا الحائر بإذن اللَّه مقیمون.
فإذا استقبلت قبر الحسین علیه السلام فقل: السلام علی رسول اللَّه . إلی أن قال: ثمّ تأتی قبر الحسین علیه السلام، إلی آخر الخبر (3).
ومن ذلک ما رواه فیه أیضًا عن أبی حمزة الثمالی عن الصادق علیه السلام، وفی هذه الروایة : ثمّ ادخل الحائر وقل حین تدخل: السلام علی ملائکة اللَّه المقرّبین، السلام علی ملائکة اللَّه المنزلین، السلام علی ملائکة اللَّه المسومین، السلام علی ملائکة اللَّه الّذین مقیمون فی هذا الحائر .
ص:482
إلی أن قال: ثمّ امش وقصّر خطاک حتّی تستقبل القبر، واجعل القبلة بین کتفیک، واستقبل بوجهک وجهه و قل : السلام من اللَّه، والسلام علی محمّد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله.
إلی أن قال : ثمّ تدنو قلیلًا من القبر و تقول : السلام علیک یا ابن رسول اللَّه، إلی آخره (1).
وقد أشرنا إلی هذین الخبرین و غیرهما سابقًا، وهذه الروایات مشتملة علی السلام علی الملائکة فی الحائر، وهذا وظیفة الحائر فی الجملة، ووظیفة الروضة کما یظهر منها السلام علی الإمام علیه السلام . وأیضًا قد اشتمل خبر الحسن بن عطیة علی قوله: « إذا دخلت الحائر فقل: اللهمّ انّ هذا مقام کرّمتنی به ».
وفی التهذیب:
وقد ذکر الشیخ رحمه الله فی کتابه فی مناسک الزیارات ترتیب زیارة (2) أبی عبداللَّه الحسین علیه السلام، أحببت ایراده علی وجهه ؛ ذکر رحمه الله انّه إذا أتیت (3) إلی باب المشهد فقف علیه وکبّر أربعًا، ثمّ قل (4) : اللهمّ هذا مقام کرّمتنی به (5) وشرّفتنی به، اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد، وأعطنی فیه رغبتی علی حقیقة ایمانی بک وبرسولک وآله.
إلی أن قال: ثمّ امش حتّی تدخل الصحن.
إلی أن قال بعد أن ذکر الدعاء فیه : ثمّ امش حتّی تعاین الجدث (6).
ص:483
إلی آخر ما فیه، فلاحظه ثمّ تأمّل .
وحاصل ما ذکرناه: انّ المستفاد من الأخبار زیادة الحائر علی نفس الروضة، بل مع الرواق أیضًا .
ثمّ انّ الوالد العلّامة أراد تضعیف کون الحائر هو الصحن بما فیه من وجه آخر، وحاصله انّه لا عمارة بقبره حال صدور الأخبار، فکیف یمکن تحدیده بحدّ .
قال: وتحدید الحائر بما أحاط علیه جدران الصحن الشریف لیس بصحیح ؛ وقوله علیه السلام: « إذا أتیت باب الحائر » لایمکن حمله علی ظاهره، لانتفاء العمارة هناک فی عصر مولانا الصادق علیه السلام، بل المراد أوّل الحائر، لا الباب المعهود، إذ المخاطب بالقول المذکور هو صفوان بن مهران، وهو من أصحاب مولانا الصادق والکاظم علیهما السلام ؛ والظاهر انّه لیس فی ذلک الزمان هناک باب ولا عمارة .
ویدلّک علیه ما رواه الشیخ السعید أبو علیّ الحسن بن شیخ الطائفة فی أمالیه، عن والده المعظّم، باسناده عن یحیی بن المغیرة الرازی، قال: کنت عند جریر ابن عبدالحمید إذ جاءه رجل من أهل العراق، فسأله جریر عن خبر الناس، فقال: ترکت الرشید وقد کرب قبر الحسین علیه السلام وأمر أن تقطع السدرة الّتی فیه، فقطعت. قال : فرفع جریر یدیه، فقال: اللَّه أکبر، جاءنا فیه حدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله أنّه قال: لعن اللَّه قاطع السدرة - ثلاثًا - فلم نقف علی معناه حتّی الآن، لأنّ القصد بقطعه تغییر مصرع الحسین علیه السلام حتّی لایقف الناس علی قبره (1).
ثمّ قال: والظاهر منه انّ علامة قبره علیه السلام تلک الشجرة، وأراد بقطعها انطماس العلامة ؛ فلو کانت هناک عمارة لم یکن لقطع الشجرة تأثیر فی ذلک، فتأمّل (2).
ص:484
أقول: و وجه التأمّل ظاهر، إذ لا دلالة فیه إلّا علی قطع السدرة، وهو الأعمّ، ولا دلالة فیه انحصار علامته فیها، بل لعلّه هدم العمارة وقطع الشجرة أیضًا لإرادة کرب الأرض وحرثه، ولم یعلم کون المراد انطماس العلامة . سلّمنا لکن طمس العلامة بقلعها لا یدلّ علی عدم علامة أخری کما لایخفی .
ثمّ قال: ویدلّ علیه أیضًا ما أورده شیخنا أبو علیّ الطوسی فی أمالیه عن والده المکرّم، باسناده عن یحیی بن عبدالحمید الحِمّانی (1) قال : خرجت أیّام ولایة موسی بن عیسی الهاشمی بالکوفة (2) من منزلی فلقینی أبو بکر بن عیاش، فقال لی: امض بنا یا یحیی إلی هذا، فلم أدر من یعنی، وکنت أجل أبا بکر عن مراجعة، فکان راکبًا حمارًا له، فجعل یسیر علیه وأنا أمشی مع رکابه.
فلمّا صرنا عند الدار المعروفة بدار عبداللَّه بن حازم التفت إلیّ فقال لی: یابن الحمّانی، إنّما جررتک معی وجشمتک (3) معی أن تمشی خلفی لأسمعک ما أقول لهذا الطاغیة .
قال : فقلت : من هو یا أبا بکر ؟ قال : هذا الفاجر الکافر موسی بن عیسی، فسکت عنه، ومضی وأنا أتبعه حتّی إذا صرنا إلی باب موسی بن عیسی وبصر به الحاجب وتبینه، وکان الناس ینزلون عند الرحبة (4)، فلم ینزل أبو بکر هناک، وکان علیه یومئذ قمیص وإزار وهو محلول الإزار (5).
ص:485
قال: فدخل علی حماره (1) ونادانی: تعالی یابن الحمّانی، فمنعنی الحاجب فزجره أبوبکر وقال له: أتمنعه یا فاعل وهو معی؟ فترکنی، فما زال یسیر علی حماره حتّی دخل الإیوان، فبصر بنا موسی وهو قاعد فی صدر الإیوان علی سریره وبجنبی السریر رجال متسلّحون وکذلک کانوا یصنعون، فلمّا أن رآه موسی رحب به وقربه وأقعده علی سریره، ومنعت أنا حین وصلت إلی الإیوان أن أتجاوزه.
فلمّا استقرّ أبو بکر علی السریر التفت إلیّ (2) فرآنی حیث أنا واقف، فنادانی: تعال ویحک، فصرت إلیه ونعلی فی رجلی، وعلیّ قمیص وإزار، فأجلسنی بین یدیه، فالتفت إلیه موسی فقال : هذا رجل تکلّمنا فیه ؟ قال : لا ولکنّی جئت به شاهدًا علیک . قال : فی ماذا ؟ قال : إنّی رأیتک وما صنعت بهذا القبر. قال : أیّ قبر؟ قال: قبر الحسین بن علیّ ابن فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله.
وکان موسی قد وجّه إلیه من کربه وکرب جمیع أرض الحسین (3) وحرثها وزرع الزرع فیها، فانتفخ موسی حتّی کاد أن ینقد (4)، ثمّ قال : وما أنت وذا ؟ قال: اسمع حتّی أخبرک، اعلم: أنّی رأیت فی منامی کأنّی خرجت إلی قومی بنی غاضرة، فلمّا صرت بقنطرة الکوفة اعترضنی خنازیر عشرة تریدنی، فأغاثنی اللَّه برجل کنت أعرفه من بنی أسد فدفعها عنّی، فمضیت لوجهی، فلمّا صرت إلی
ص:486
شاهی ضللت الطریق، فرأیت هناک عجوزًا، فقالت لی: أین ترید، أیّها الشیخ؟ قلت: أرید الغاضریّة. قالت لی: تنظر (1) هذا الوادی، فإنّک إذا أتیت آخره اتّضح لک الطریق .
فمضیت ففعلت ذلک، فلمّا صرت إلی نینوی إذا أنا بشیخ کبیر جالس هناک، فقلت: من أین أنت أیّها الشیخ ؟ فقال لی : أنا من أهل هذه القریة. فقلت : کم تعد من السنین ؟ فقال : ما أحفظ ما مرّ (2) من سنّی وعمری، ولکن أبعد ذکری أنّی رأیت الحسین بن علی علیهما السلام ومن کان معه من أهله ومن تبعه یمنعون الماء الّذی تراه ولا یمنع الکلاب ولا الوحوش شربه !
فاستفظعت (3) ذلک وقلت له : ویحک أنت رأیت هذا ؟ قال : إی والّذی سمک السماء لقد رأیت هذا أیّها الشیخ وعاینته، وإنّک وأصحابک هم الّذین یعینون علی ما قد رأینا ممّا أقرح عیون المسلمین، إن کان فی الدنیا مسلم . فقلت : ویحک وما هو ؟ قال : حیث لم تنکروا ما أجری سلطانکم إلیه. قلت: وما جری (4) ؟ قال: أیکرب قبر ابن النبیّ صلی الله علیه وآله ویحرث (5) أرضه ؟ قلت: وأین القبر ؟ قال : ها هو ذا أنت واقف فی أرضه، فأمّا القبر فقد عمی عن أن یعرف موضعه .
قال أبو بکر بن عیاش : وما کنت رأیت القبر قبل ذلک الوقت قطّ ولا أتیته فی طول عمری، فقلت : من لی بمعرفته ؟ فمضی معی الشیخ حتّی وقف بی علی حیر
ص:487
له باب وآذن، و (1) إذا جماعة کثیرة علی الباب، فقلت للآذن : أرید الدخول علی ابن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله؛ فقال : لا تقدر علی الوصول فی هذا الوقت . قلت : ولِمَ ؟ قال: هذا وقت زیارة إبراهیم خلیل اللَّه ومحمّد رسول اللَّه ومعهما جبرئیل ومیکائیل فی رعیل (2) من الملائکة کثیر .
قال أبو بکر بن عیاش : فانتبهت وقد دخلنی روع شدید وحزن وکآبة، ومضت بی الأیّام حتّی کدت أن أنسی المنام، ثمّ اضطررت إلی الخروج إلی بنی غاضرة لدین کان لی علی رجل منهم، فخرجت وأنا لا أذکر الحدیث حتّی [إذ] (3) صرت بقنطرة الکوفة لقینی عشرة من اللصوص، فحین رأیتهم ذکرت الحدیث ورعبت من خشیتی لهم.
فقالوا لی : الق ما معک وانج بنفسک، وکانت معی نفیقة، فقلت: ویحکم أنا أبوبکر بن عیاش وإنّما خرجت فی طلب دین لی، واللَّه اللَّه لاتقطعونی عن طلب دینی وتضرّوا بی فی نفقتی، فإنّی شدید الإضافة (4)، فنادی رجل منهم: مولای وربّ الکعبة لا نعرض (5) له ؛ ثمّ قال لبعض فتیانهم : کن معه حتّی تصیر به إلی الطریق الأیمن.
قال أبو بکر : فجعلت أتذکّر ما رأیته فی المنام، وأتعجّب من تأویل الخنازیر حتّی صرت إلی نینوی، فرأیت واللَّه الّذی لا إله إلّا هو الشیخ الّذی کنت رأیته فی
ص:488
منامی بصورته وهیئته، رأیته فی الیقظة کما رأیته فی المنام سواء، فحین رأیته ذکرت الأمر والرؤیا، فقلت : لا إله إلّا اللَّه ما کان هذا إلّا وحیًا .
ثمّ سألته کمسألتی إیّاه فی المنام، فأجابنی بما کان أجابنی (1)، ثمّ قال لی: امض بنا، فمضیت فوقفت معه علی الموضع وهو مکروب، فلم یفتنی شی ء من (2) منامی إلّا الآذن والحَیْر، فإنّی لم أر حیرًا ولم أر آذنًا، فاتّق اللَّه أیّها الرجل، فإنّی قد آلیت علی نفسی ألّا أدع إذاعة هذا الحدیث، ولا زیارة ذلک الموضع وقصده وإعظامه، فإنّ موضعًا یأتیه إبراهیم ومحمّد وجبرئیل ومیکائیل علیهم السلام لحقیق بأن یرغب فی إتیانه وزیارته، فإنّ أبا حصین حدّثنی أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه وآله قال : «من رآنی فی المنام فإیّای رأی، فإنّ الشیطان لایتشبّه بی».
فقال له موسی: إنّما أمسکت عن إجابة کلامک لأستوفی هذه الحمقة الّتی ظهرت منک، وباللَّه لئن بلغنی بعد هذا الوقت أنّک تتحدّث بهذا لأضربنّ عنقک وعنق هذا الّذی جئت به شاهدًا علیّ .
فقال أبو بکر : إذن یمنعنی اللَّه وإیّاه منک، فإنّی إنّما أردت اللَّه بما کلّمتک به. فقال له : أتراجعنی یا ماصّ (3) ؟ و شتمه، فقال له : اسکت أخزاک اللَّه وقطع لسانک، فأرعد موسی علی سریره.
ثمّ قال : خذوه، فأخذ الشیخ عن السریر وأخذت أنا، فواللَّه لقد مرّ بنا من
ص:489
السحب والجر والضرب ما ظننت أنّنا لا نکثر الأحیاء أبدًا، وکان أشدّ ما مرّ بی من ذلک أنّ رأسی کان یجرّ علی الصخر، وکان بعض موالیه یأتینی فینتف لحیتی، وموسی یقول: اقتلوهما ابنی (1) کذا وکذا (2) ؟ بالزانی لا یکنی، وأبوبکر یقول له: أمسک قطع اللَّه لسانک وانتقم منک، اللهمّ إیّاک أردنا، ولولد ولیّک غضبنا، وعلیک توکّلنا.
فصیر بنا جمیعًا إلی الحبس، فما لبثنا فی الحبس إلّا قلیلًا، فالتفت إلی أبوبکر ورأی ثیابی قد خرقت وسالت دمائی، فقال : یا حمانی قد قضینا للَّه حقًّا، واکتسبنا فی یومنا هذا أجرًا، ولن یضیّع ذلک عند اللَّه ولا عند رسوله، فما لبثنا إلّا قدر (3) غدائه ونومه حتّی جاءنا رسوله فأخرجنا إلیه، وطلب حمار أبی بکر فلم یوجد.
فدخلنا علیه فإذا هو فی سرداب له یشبه الدور سعة وکبرًا، فتعبنا فی المشی إلیه تعبًا شدیدًا، وکان أبو بکر إذا تعب فی مشیه جلس یسیرًا، ثمّ یقول: اللهمّ إنّ هذا فیک فلا تنسه، فلمّا دخلنا علی موسی وإذا هو علی سریر له، فحین بصر بنا قال: لا حیا اللَّه ولا قرب من جاهل أحمق یتعرّض لما یکره، ویلک یا دعی ما دخولک فیما بیننا معشر بنی هاشم .
فقال له أبو بکر : قد سمعت کلامک واللَّه حسبک . فقال له: اخرج قبحک اللَّه، واللَّه إن (4) بلغنی أنّ هذا الحدیث شاع، أو ذکر عنک، لأضربنّ عنقک .
ص:490
ثمّ التفت إلیّ وقال : یا کلب، وشتمنی، وقال: إیّاک ثمّ إیّاک أن تظهر هذا، فإنّه إنّما خیل لهذا الشیخ الأحمق شیطان یلعب به فی منامه، أخرجا علیکما لعنة اللَّه وغضبه.
فخرجنا وقد یئسنا من الحیاة، فلمّا وصلنا إلی منزل الشیخ أبی بکر وهو یمشی وقد ذهب حماره، فلمّا أراد أن یدخل منزله التفت إلیّ وقال: احفظ هذا الحدیث وأثبته عندک، ولا تحدّثن هؤلاء الرعاع، ولکن حدث به أهل العقول والدین (1).
قال الوالد العلّامة بعد نقل هذا الخبر:
وجه الدلالة هو انّ موسی بن عیسی کان والیًا فی الکوفة من قبل هارون ومات فی أیّام خلافته، کما دلّ علیه حکایة یوحنا الطبیب النصرانی، والمذکور فیما ذکره الحمّانی انّ موسی بن عیسی وجّه من کرب قبر الحسین علیه السلام وحرث أرضها، فلا یکون هناک عمارة.
وأصرح منه فی الدلالة علی ذلک حکایة أبی بکر بن عیاش: «ثمّ قال لی: امض بنا فمضیت فوقفت معه علی الموضع وهو مکروب، فلم یفتنی شی ء من (2) منامی إلّا الآذن والحَیْر، فإنّی لم أر حیرًا (3)، ولم أر آذنًا».
ثمّ قال - أعلی اللَّه مقامه - :
فقوله علیه السلام: « إذا أتیت باب الحائر » یحمل علی المعنی السالف (4).
ثمّ قال:
ص:491
ولایخفی علیک انّه یظهر فی مواضع منه انتفاء العمارة علی قبره علیه السلام (1).
ثمّ عدّد مواضع ثلاثة منه .
أقول: وفیه أوّلًا: انّ مراد من حدّد الحائر بما مرّ من سور الصحن أو سور المشهد انّما هو بالسور الموجود بالفعل، لا بالموجود فی ذلک الزمان حتّی یورد علیه بأنّه لم یکن هناک فی ذلک الوقت عمارة .
وثانیًا: انّ هذا الإیراد علی تقدیر تسلیم وروده، یرد علیه أیضًا حیث حدّده بما دار علیه سور المشهد، بل یرد علی کافّة من فسّره بما دار علیه السور، کما لایخفی.
وثالثًا: بانّ غایة ما فی هذین الخبرین زوال الأثر بفعل هارون و موسی، لا عدم العلامة والعمارة قبل فعلهما، کما لایخفی .
ورابعًا: انّ هذین الخبرین وأمثالهما لا یوجب صرف لفظ باب الحائر فی الأخبار المشتملة علیه عن ظاهره وارادة أوّل الحائر، مع انّه خلاف وضع اللفظ کما لایخفی ؛ وحمل کلّ علی مقتضاه یقتضی وجود العمارة ثمّ ازالتها بفعلهما.
و توضیحٌ وجیه
اعلم: انّه قد ظهر لک من هذا الخبر انّ الحائر والحیر لیسا اسمین للأرض، بل انّما هما اسمان للبناء من الجدار ونحوه من الحظیرة والسور .
ویظهر ذلک أیضًا من عبارة المفید رحمه الله فی الإرشاد من قوله: « إلّا انّا لا نشکّ انّ
ص:492
الحائر محیط بهم »، کما لایخفی ؛ ویوافقه اللغة حیث جعل الحیر بکربلا من الحیر بمعنی الحظیرة وشبهها .
ویدلّ علیه الأخبار المشتملة علی لفظ باب الحائر، فانّ الباب انّما هو المناسب لما ذکرناه، وهو فی أخبار عدیدة، منها: خبر الحسین بن ثویر المرویّ فی الکافی والتهذیب المشتمل علی قوله: « حتّی تصیر إلی باب الحائر » (1) ؛ وخبر صفوان المرویّ فی المصباح المشتمل علی قوله علیه السلام : « فإذا أتیت باب الحائر فقف وقل »، إلی أن قال: « ثمّ تأتی باب القبّة » (2).
والأخبار المشتملة علی لفظ الباب الصادرة عن الإمام جعفر الصادق علیه السلام کثیرة، ففی خبر الثمالی السابق: « فإذا أتیت الباب الّذی یلی المشرق فقف علی الباب وقل ... ؛ ثمّ تدنو قلیلًا وقل ... ؛ ثمّ ادخل الحائر وقل حین تدخل ... » (3).
وفی کامل الزیارة باسناده عن المفضّل بن عمر، عن جابر الجعفی قال: قال أبو عبداللَّه علیه السلام للمفضّل : کم بینک و بین قبر الحسین علیه السلام . إلی أن قال: یا مفضّل إذا أتیت قبر الحسین علیه السلام فقف بالباب وقل هذه الکلمات . إلی أن قال: ثمّ تسعی فلک بکلّ قدم رفعتها و (4) وضعتها کثواب المتشحّط بدمه فی سبیل اللَّه، فإذا سلمت علی القبر فلتمسه بیدک وقل، إلی آخره (5).
ومن ذلک قد یقال: انّ المستفاد من هذه الأخبار انّ الحائر والحیر مأخوذان من الحیر بمعنی الحظیرة، کما هو المصرّح به فی الصحاح أیضًا (6)، لا من الحائر بمعنی
ص:493
الموضع المطمئنّ الّذی ذکره فی السرائر، وقد أخذ منه من أخذ، بل لم أجد هذا المعنی من أهل اللغة سوی صاحب القاموس، ولعلّه انّما أخذه من المعنی الّذی ذکره أهل اللغة من مجتمع الماء، وإن کان الوجه فیه: حیرة الماء فیه، کما ذکره فی المحیط والمصباح المنیر .
و علی کلّ حال فالّذی یظهر ممّا تقدّم من الأخبار، انّ البناء فی الجملة کان فی زمان الصادق علیه السلام وإن فعل الرشید ما فعل، لکن الأظهر أن یقال: انّ المعنی الّذی تمام أهل اللغة (1) : انّ الحائر مجتمع الماء، وهذا الموضع علی ما یظهر انّه کان مجتمع الماء وقت نزول الأمطار، و سمّی بالحائر لانّه کان مجتمع الماء
والظاهر انّ الحظیرة أو الحظار انّما کان علی رأس هذا الوادی لتکون محفوظة عن سیل الأمطار النازلة فیه، فیکون الحائر علی التقدیرین : المکان المنخفض المحوط بالحائط ونحوه، وهو الجامع لمعانی أهل اللغة و عبارات الأصحاب، فالظاهر انّ الصحن بتمامه هو الحائر .
هذا نهایة الکلام فی تحدید الحائر.
والمقام الثانی: فی العنوان الثانی، وهو الحرم
[ إلی آخر ما فی شرحه الکبیر علی شرائع الإسلام ]
ص:494
ج ج ج ج
1 - فهرس الآیات الکریمة
2 - فهرس الأحادیث الشریفة
3 - فهرس مصادر التحقیق
4 - فهرس المحتویات
ص:495
ص:496
سورة المائدة ( 5 )
3( الیَومَ أَکْمَلتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلَامَ دِینًا ) ............................................................................................. 9
سورة الرعد ( 13 )
4( وفی الأرض قطع متجاورات وجنّات من أعناب وزرع ونخیل صنوان وغیر صنوان یسقی بماء واحد ونفضّل بعضها علی بعض فی الأکل ) .................... 240
سورة النحل ( 16 )
58
( ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا ) 357، 358
سورة الحجّ ( 22 )
11
( خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَة ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ) 10
32
( ذَلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ ) 24، 53
سورة النور ( 24 )
31
( وقل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ ) 298
ص:497
36
(فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ) 13
سورة الشعراء ( 26 )
71
( فَنَظَلُّ لَهَا عَکِفِینَ ) 358
227
( و سیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون ) 10، 61
سورة فاطر ( 35 )
15
( یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ) 9
سورة الشوری ( 42 )
23
( قُلْ لَّآ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی القُرْبَی ) 9
سورة الطور ( 52 )
26
( إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ ) 363
سورة القمر ( 54 )
31
( کهشیم المحتظر ) 182
سورة الصف ( 61 )
8
( واللَّه متمّ نوره ولو کره الکافرون ) 55
سورة البروج ( 85 )
11
(إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ) 12
* * *
( الف )
إذا أتیت الفرات فقل قبل أن تعبره 257
إذا أتیت قبر الحسین علیه السلام فأت الفرات 467، 482
إذا أردت المسیر إلی قبر الحسین علیه السلام فصم 468
إذا أنا متّ فاحملانی علی سریری 243
إذا بعدت بأحدکم الشقة 387، 447
إذا دخلت الحائر فقل: اللهمّ انّ هذا مقام 229، 477
إذا فرغت من السلام علی الشهداء فائت قبر أبی عبداللَّه علیه السلام 233
استأذنت الصادق علیه السلام لزیارة مولانا الحسین علیه السلام 238، 469
أنفذنی المتوکّل فی تخریب قبر الحسین علیه السلام فصرت 209
انّ فی طین الحَیْر الّذی فیه الحسین علیه السلام شفاء من کلّ داء 179
انّ لکلّ إمام عهدًا فی عنق أولیائه وشیعته 14
انّ لموضع قبر الحسین بن علیّ علیهما السلام حرمة معلومة 173، 473
ص:499
أنّ المتوکّل من خلفاء بنی العبّاس کان کثیر العداوة 219
انّ الویل لمن یقتلک 39
انّی لأکره الصلاة فی مساجدهم، فقال: لا تکره 31
( ب )
بعثنی المتوکّل إلی کربلاء لتغیر قبر الحسین علیه السلام 211
بلغ المتوکّل جعفر بن المعتصم أنّ أهل السواد یجتمعون 217
( ت )
تتمّ الصلاة فی أربعة مواطن: فی المسجد الحرام 202
تتمّ الصلاة فی المسجد الحرام ومسجد الرسول صلی الله علیه وآله 186، 187، 192
( ث )
ثمّ إنّ أمیرالمؤمنین خرج إلی الرقّة وأنا معه 247
( ح )
حججت سنة سبع وأربعین ومائتین، فلمّا صدرت من الحجّ 218
الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّة 20
حسین منّی وأنا من حسین 10، 38، 53
( خ )
خرجت أیّام ولایة موسی بن عیسی الهاشمی إلی الکوفة 249، 485
خرجت مع صفوان بن مهران الجمّال وجماعة من أصحابنا 133، 345، 352، 394
خرجنا یومًا مع الرشید من الکوفة نتصیّد 244، 245
ص:500
( د )
دخلت علی إبراهیم الدیزج وکنت جاره أعوده فی مرضه 213
( س )
سألت أبا الحسن علیه السلام عن الطین، فقال: أکل الطین حرام 171
( ض )
ضمنی عبیداللَّه بن یحیی بن خاقان إلی هارون المعری 212
( ط )
الطین حرام کلّه کلحم الخنزیر فمن أکله ثمّ مات منه 170
طین قبر الحسین علیه السلام شفاء من کلّ داء 172
طین قبر الحسین علیه السلام فیه شفاء وإن أخذ علی رأس میل 174
( ف )
فی طین قبر الحسین علیه السلام الشفاء من کلّ داء، وهو الدواء الأکبر 172
( ف )
قبر الحسین علیه السلام عشرون ذراعًا فی عشرین ذراعًا 474
( ک )
کم بینک و بین قبر الحسین علیه السلام 493
کنت أنا ویونس بن ظبیان والمفضّل بن عمر وأبو سلمة 235، 467، 480
کنت عند جریر ابن عبدالحمید إذ جاءه رجل من أهل العراق 242
( ل )
لعن اللَّه قاتلیک، ولعن اللَّه سالبیک 39
ص:501
لمّا خفنا أیّام الحجّاج، خرج نفر منّا من الکوفة 259
لموضع قبر الحسین علیه السلام حرمة معلومة من عرفها 172
لو انّ مریضًا من المؤمنین یعرف حقّ أبی عبداللَّه علیه السلام 177
( م )
من الأمر المذخور إتمام الصلاة فی أربعة مواطن 202، 228، 229
من بات عند قبر الحسین علیه السلام لیلة عاشوراء لقی اللَّه 37
مَن تَواضَعَ للَّهِ ِ رَفَعَهُ اللَّهُ، وَ مَن تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ تَعَالی
65
من زار الحسین بن علیّ علیهما السلام فی یوم عاشوراء من المحرّم 127، 341
مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام یَومَ عَاشُورَاءَ یَومَ العَاشِرِ مِنَ الشَهرِ
332
مَنْ زَارَنَا بَعْدَ مَمَاتِنَا فَکَأَنَّمَا زَارَنَا فِی حَیَاتِنَا 14
من مخزون علم اللَّه الإتمام فی أربعة مواطن: حرم اللَّه 192، 201
موضع قبر الحسین علیه السلام منذ یوم دفن فیه روضة من ریاض الجنّة 473
( ن )
نعم واللَّه لو أنّی حدّثتکم بفضل الزیارة و بفضل قبره 35
( ی )
یأخذ الإنسان من طین قبر الحسین علیه السلام فینتفع به 171
یا زیاد أحبّ لک ما أحبّه لنفسی، وأکره لک 201
یا سدیر تزور قبر الحسین علیه السلام فی کلّ یوم ؟ 447
یؤخذ طین قبر الحسین علیه السلام من عند القبر 169، 174
ص"502
1 - القرآن الکریم
« الف »
2 - إختیار معرفة الرجال (رجال الکشّی): للشیخ أبی جعفر محمّد بن الحسن الطوسی (385 - 460)، تحقیق السیّد مهدی الرجائی، مؤسّسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1404 ه.
3 - أربعة أیّام (در فضیلت وشرافت اعمال چهار روز مهمّ)، چاپ شده در میراث اسلامی ایران: 2 / 639 - 686، با مقدّمه واهتمام آقای رضا استادی.
4 - إرشاد الأذهان إلی أحکام الإیمان : للعلّامة الحلّی الحسن بن یوسف بن المطهّر (648 - 726)، تحقیق الشیخ فارس الحسّون، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قم، 1410 ه .
5 - از این صبح روشن (اثبات سند زیارت عاشورا، پژوهشی پیرامون تبرّی وتقیّه): سیّد محمّد حسن مؤمنی، دلیل ما، قم، 1384 ش .
6 - الإستبصار فیما اختلف من الأخبار: لشیخ الطائفة محمّد بن الحسن الطوسی (1)، تحقیق السیّد حسن الخرسان، دارالکتب الإسلامیّة تهران، 1363 .
7 - إشارة السبق إلی معرفة الحقّ، للشیخ علیّ بن الحسن الحلبی (ق 6)، تحقیق الشیخ إبراهیم بهادری، مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1414 ه .
ص:503
8 - إکسیر العبادات فی أسرار الشهادات، للعلّامة الشیخ آغا بن عابد الشیروانی الحائری، المعروف بالفاضل الدربندی (1285 ه)، تحقیق الشیخ محمّد جمعه بادی والاستاذ عباس ملّا عطیّه الجحری، دار ذوی القربی، قم، 1420 ه .
« ب »
9 - بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار علیهم السلام، للعلّامة محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (1037 - 1110)، مؤسّسة الوفاء، بیروت، 1403 ه.
10 - برهان قاطع، ابن خلف تبریزی، تصحیح محمّد محمّدلوی عبّاسی، موسّسه مطبوعاتی فریدون علمی، تهران، 1344 ش .
11 - البلد الأمین والدرع الحصین، للشیخ تقی الدین ابراهیم بن علی العاملی الکفعمی (ت 900)، تحقیق علاء الدین الأعلمی، مؤسّسة الأعلمی، بیروت، 1425 ه .
12 - البیان : للشهید الأوّل شمس الدّین محمّد بن مکّی العاملی ( ت 786 )، الطبعة الحجریة، مجمع الذخائر الإسلامیة ، قم ، 1322 .
« ت »
13 - تاریخ حبیب السیر فی أخبار افراد بشر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی المدعوّ بخواند امیر، دکتر محمّد دبیر سیاقی، خیام، تهران، 1353 ش .
14 - تبصرة المتعلّمین فی أحکام الدّین : للعلّامة الحلّی ( 648 - 726)، تحقیق السیّد أحمد الحسینی و الشیخ هادی الیوسفی، نشر الفقیه، تهران، 1368 .
15 - تحریر الأحکام الشرعیّة علی مذهب الإمامیّة : للعلّامة الحلّی جمال الدّین حسن بن یوسف بن المطهّر (648 - 726)، تحقیق الشیخ إبراهیم البهادری، قم، 1420 ه .
16 - تحفة الأبرار، للحاج السیّد محمّد باقر حجّة الإسلام الشفتی (1180 - 1260)، تحقیق السیّد مهدی الرجائی، نشر مکتبة مسجد السیّد باصفهان، مطبعة سیّد الشهداء، قم، 1409 ه .
ص:504
17 - تحفة الزائر، للعلّامة الشیخ محمّد باقر المجلسی (1110 ه)، تحقیق مؤسّسة الإمام الهادی علیه السلام، پیام امام هادی علیه السلام، قم، 1386 ش .
18 - تذکرة الفقهاء : للعلّامة الحلّی جمال الدّین حسن بن یوسف بن المطهّر (1)، تحقیق و نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1414 .
19 - ترجمه کامل الزیارة ؛ از مرحوم آیة اللَّه سیّد محمّد جواد ذهنی تهرانی، پیام حقّ، تهران، 1386 ش .
20 - تعلیقات علی منهج المقال : للعلّامة المجدّد محمّد باقر الوحید البهبهانی (1117 - 1205 )، الطبعة الحجریة، إیران، 1306 ه.
21 - تقدّم نمازِ زیارت در زیارت از بعید، للسیّد احمد العلوی (ت ح 1057) المطبوع ضمن: «میراث حوزه اصفهان: دفتر پنجم»، تحقیق محمّد جواد نور محمّدی، مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیّه اصفهان، 1429ه.
22 - تلخیص المرام فی معرفة الأحکام : للعلّامة الحلّی ( 648 - 726 )، تحقیق مرکز الأبحاث والدراسات الإسلامیّة، قم، مطبعة مکتب الإعلام الإسلامی، 1421 ه .
23 - التنقیح الرائع لمختصر الشرائع : لجمال الدّین مقداد بن عبداللَّه السیوری الحلّی (826 ه)، تحقیق السیّد عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری، نشر مکتبة آیة اللَّه المرعشی رحمه الله، الطبعة الأولی، قم، 1404 ه .
24 - تنقیح المقال فی علم الرجال : تألیف الشیخ عبداللَّه المامقانی (1290 - 1351)، تحقیق الشیخ محیی الدّین المامقانی، نشر مؤسّسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1423 ه .
25 - تهذیب الأحکام : لأبی جعفر شیخ الطائفة الطوسی ( 385 - 460 )، تحقیق السیّد حسن الموسوی الخرسان، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 .
« ج »
26 - جامع الشتّات، للمحقّق العلّامة میرزا أبی القاسم الجیلانی القمّی (1231 ه)،
ص:505
منشورات شرکة الرضوان، طهران، 1396 ه .
27 - الجامع للشرائع : لنجیب الدّین یحیی بن أحمد بن سعید الحلّی الهذلی (1)، لجنة التحقیق بإشراف الشیخ السبحانی، المطبعة العلمیة، قم، 1405 .
28 - الجامع العبّاسی، للشیخ بهاء الدین محمّد العاملی، تحقیق ونشر مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1386 ش .
29 - جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام : للشیخ محمّد حسن بن باقر النجفی (م 1266)، تحقیق الشیخ عبّاس القوچانی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1367.
« ح »
حاشیة شرائع الإسلام ل حیاة المحقّق الکرکی وآثاره
حاشیة المختصر النافع ل حیاة المحقّق الکرکی وآثاره
30 - حیاة المحقّق الکرکی وآثاره : تألیف الشیخ محمّد الحسّون، منشورات الإحتجاج، تهران، 1423 ه .
« خ »
31 - الخصال، للشیخ الصدوق أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی (م 381)، تحقیق علی أکبر الغفّاری، مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1403 ه.
32 - خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، للعلّامة الحلّی جمال الدّین حسن بن یوسف بن المطهّر ( 648 - 726 ه )، تحقیق الشیخ جواد القیومی، مؤسّسة النشر الإسلامی، النجف الأشرف، 1381 ه.
33 - الخلاف ( مسائل الخلاف ) : لأبی جعفر شیخ الطائفة محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی ( 385 - 460 )، تحقیق السیّد علی الخراسانی والسیّد جواد الشهرستانی و الشیخ مهدی نجف، مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1417 ه .
ص:506
« د »
34 - الدرّة الحمراء فی زیارة العاشوراء، للمیرزا محمّد بن أبی الحسن الشهدادی المصاحبی النائینی (1278 ه)، تحقیق الشیخ مهدی الباقری، المطبوعة ضمن: «میراث حدیث شیعه: دفتر 20 »، دارالحدیث، قم، 1388 ش.
35 - الدروس الشرعیّة فی الفقه الإمامیّة : للشهید الأوّل شمس الدّین محمّد بن مکّی العاملی (ت 786)، تحقیق و نشر مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1412 ه .
« ذ »
36 - ذخیرة المعاد فی شرح الإرشاد : للعلّامة محمّد باقر بن محمّد مؤمن السبزواری (م 1090)، الطبعة الحجریة، نشر مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم .
37 - ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة : للشهید الأوّل شمس الدّین محمّد بن مکّی العاملی ( ت 786 )، تحقیق و نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1419 .
« ر »
38 - الرجال، لابن الغضائری أحمد بن حسین بن عبیداللَّه الغضائری (450 ه)، المطبوع ضمن مجمع الرجال للقهپائی، مؤسّسة إسماعیلیان ، قم، 1364 ه.
39 - رجال الطوسی، لأبی جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (385 - 460)، تحقیق جواد القیّومی الإصفهانی، مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1415 ه.
40 - رجال النجاشی، لأبی العبّاس أحمد بن علی بن أحمد بن العبّاس النجاشی الکوفی (372 - 450)، تحقیق السیّد موسی الشبیری، مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1416 ه.
41 - الرسائل الرجالیّة : للسیّد محمّد باقر بن محمّد نقی الشفتی المشهور بحجّة الإسلام (ت 1260)، تحقیق السیّد مهدی الرجائی، نشر مکتبة مسجد السیّد، اصفهان، 1417 ه .
42 - الرسائل العشر : لجمال الدّین أبی العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّی (757 - 841)، تحقیق السیّد مهدی الرجائی، نشر مکتبة آیة اللَّه المرعشی، قم، 1409 ه .
ص:507
43 - رسائل و مسائل : مولی احمد بن محمّد مهدی نراقی، کنگره نراقیین ملّا مهدی وملّا احمد، قم، اول، 1422 ه .
44 - الرسالة التولانیّة، للشیخ شمس الدین علی التولانی، النسخة المخطوطة فی مکتبة مجلس الشوری الإسلامی بطهران، تحت رقم (8421) .
45 - روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان : للشهید الثانی زین الدّین بن علیّ بن أحمد العاملی (911 - 965)، الطبعة الحجریة، مؤسّسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1404 ه.
46 - الروضة البهیّة فی شرح اللمعة الدمشقیّة : للشهید الثانی زین الدّین بن علیّ العاملی (911 - 965)، منشورات جامعة النجف الدینیّة، قم، 1410 ه .
47 - ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل : للسیّد علی بن محمّد علی الطباطبائی ( ت 1231 )، تحقیق و نشر مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1412 ه.
48 - روضة المتّقین فی شرح کتاب من لایحضره الفقیه، للعلّامة محمّد تقی المجلسی الإصفهانی (ت 1070 ه)، تحقیق جمع من المحقّقین، نشر المؤسّسة الثقافیّة الإسلامیّة للکوشانبور، قم، 1406 ه .
« ز »
49 - زاد المعاد، للعلّامة الشیخ محمّد باقر المجلسی (1110 ه)، انتشارات اسلامیّه، تهران، 1379 ش .
« س »
50 - السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی : لمحمّد بن منصور بن أحمد بن إدریس العجلی الحلّی ( 543 - 598 )، تحقیق و نشر مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1410 ه .
« ش »
51 - شرائع الإسلام فی مسائل الحلال والحرام : للمحقّق الحلّی الشیخ أبی القاسم جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید الهذلی ( 602 - 672 )، تحقیق وتعلیق السیّد صادق
ص:508
الشیرازی، نشر إنتشارات الإستقلال، طهران، 1409 ه .
52 - شرح جمل العلم والعمل، للشیخ الأجلّ القاضی ابن البرّاج (401 - 481)، تحقیق کاظم مدیر شانه چی، دانشگاه مشهد، 1352 ش .
53 - شرح زیارة عاشوراء، للشیخ أبی المعالی بن محمّد إبراهیم الکلباسی (ت 1315 ه)، تحقیق الشیخ یوسف أحمد الأحسائی، مکتبة فدک لإحیاء التراث، قم، 1428 ه .
54 - شرح زیارة عاشوراء، لملّا حبیب اللَّه الشریف الکاشانی (المتوفّی 1340 ه)، تحقیق نزار الحسن، دار جلال الدین، قم، 1424 ه .
55 - شرح کافیة ابن الحاجب، لنجم الأئمّة الشیخ رضی الدین محمّد بن الحسن الأسترآبادی (ت 686)، تحقیق یوسف حسن عمر، مؤسّسة الصادق، تهران، 1395 ه.
56 - شش گوشه بهشت، دکتر سیّد محمّد بنی هاشمی، به قلم سعید مقدّس، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، تهران، 1387 ش .
57 - شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، للحاج میرزا أبی الفضل النوری الطهرانی (المتوفّی سنة 1316)، تحقیق السیّد علی الموحّد الأبطحی، الطبعة الثالثة، سیّد الشهداء، قم، 1409 ه.
« ص »
58 - الصحاح ( تاج اللغة وصحاح العربیّة ) : لإسماعیل بن حمّاد الجوهری (م 393)، تحقیق أحمد بن عبدالغفور عطار، دار العلم للملایین، بیروت، 1407 ه .
« غ »
59 - غایة المرام فی شرح شرائع الإسلام : للشیخ مفلح بن الحسن الصیمری البحرانی (م 900)، دار الهادی، بیروت، 1420 ه .
60 - غنیة النزوع إلی علمی الأصول والفروع : لأبی المکارم السیّد حمزة بن علیّ بن زهرة الحسینی، المعروف بابن زهرة ( 511 - 585 )، تحقیق الشیخ إبراهیم البهادری،
ص:509
مؤسّسة الإمام الصادق علیه السلام بإشراف آیة اللَّه الشیخ جعفر السبحانی، قم، 1417 ه .
61 - غیاث اللغات، غیاث الدین محمّد بن جلال الدین رامپوری (1242 ه)، منصور ثروت، امیر کبیر، تهران، 1363 ش.
« ف »
62 - الفهرست : لأبی جعفر شیخ الطائفة محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (385 - 460 )، تحقیق الشیخ جواد القیومی، مؤسسة نشر الفقاهة، قم، 1417 ه .
« ق »
63 - القاموس المحیط : لأبی طاهر مجد الدّین محمّد بن یعقوب الفیروزآبادی (729 - 817)، تحقیق و نشر دار العلم، بیروت، 1306 .
64 - قواعد الأحکام فی معرفة الحلال والحرام : للعلّامة الحلّی الحسن بن یوسف بن المطهّر ( 648 - 726 )، تحقیق و نشر مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1413 ه .
« ک »
65 - الکافی، لأبی جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینی (ت 329 ه)، تحقیق علی أکبر الغفّاری، دار الکتب الإسلامیّة، طهران، 1388 ه.
66 - کامل الزیارة، لجعفر بن محمّد بن قولویه (ت 368 ه )، تحقیق الشیخ جواد القیّومی، مؤسّسة النشر الإسلامی، 1417 ه .
67 - کتاب المزار، للشیخ محمّد بن مکّی العاملی الجزینی المشهور بالشهید الأوّل (786 ه)، تحقیق ونشر مدرسة الإمام المهدی علیه السلام، قم، 1410 ه .
68 - کتاب من لایحضره الفقیه : لأبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی الشیخ الصدوق (ت 381) تحقیق علی أکبر الغفاری، نشر جامعة المدرّسین، قم، 1404.
69 - الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، لأبی القاسم محمود بن عمر الزمخشری (467 - 538)، دارالکتب العربی، بیروت، 1366 ه.
ص:510
70 - کفایة الأحکام : للعلّامة محمّد باقر بن محمّد مؤمن السبزواری ( ت 1090 )، الطبعة الحجریة، نشر مدرسة صدر المهدوی، اصفهان .
71 - کنز مخفی (مباحثی پیرامون زیارت عاشورا): آیة اللَّه شیخ عبدالنبی اراکی (ت 1385 ه)، تحقیق ناصر باقری بیدهندی، نشر مسجد مقدّس جمکران، قم، 1392 ش .
« ل »
72 - اللؤلؤ النضید فی زیارة أبی عبد اللَّه الحسین الشهید علیه السلام، للشیخ نصر اللَّه بن عبداللَّه التبریزی الشبستری، الإمام المهدی علیه السلام، قم، 1359 ه .
73 - اللمعة الدمشقیّة فی فقه الإمامیّة : للشهید الأوّل شمس الدّین محمّد بن مکّی العاملی ( ت 786 )، تحقیق الشیخ علی الکورانی، دار الفکر، قم، 1411 ه .
« م »
74 - المبسوط : لشیخ الطائفة محمّد بن الحسن الطوسی ( 385 - 460 )، تحقیق محمّد تقی الکشفی، نشر المکتبة المرتضویة، طهران، 1387 .
75 - مجمع البحرین و مطلع النیّرین، للشیخ فخر الدّین محمّد الطریحی (ت 1085 )، تحقیق السیّد أحمد الحسینی، مکتبة نشر الثقافة الإسلامیة، 1408 ه .
76 - مجمع الفائدة والبرهان فی شرح إرشاد الأذهان : للمحقّق الأردبیلی أحمد بن محمّد (ت 993)، تحقیق إشتهاردی وعراقی ویزدی، نشر جامعة المدرّسین، 1403 ه.
77 - مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة : للعلّامة الحلّی الحسن بن یوسف بن المطهّر (648 - 726 )، لجنة التحقیق، مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1412 ه .
78 - المختصر النافع : للمحقّق الحلّی نجم الدّین جعفر بن الحسن الهذلی (602 - 672)، تحقیق بإشراف الشیخ القمّی، نشر مؤسّسة البعثة، طهران 1410، طبع دارالتقریب، قاهرة.
79 - مدارک الأحکام فی شرح شرائع الإسلام : للسیّد محمّد بن علی الموسوی العاملی (956 - 1009) تحقیق و نشر مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1410 .
ص:511
80 - المزار الکبیر، المنسوب إلی الشیخ المفید، تحقیق أحمد علی مجید الحلّی، مکتبة العلّامة المجلسی، 1434 ه .
81 - المزار الکبیر، للشیخ أبی عبداللَّه محمّد بن جعفر المشهدی (ق 6)، مؤسّسة النشر الإسلامی، قم، 1419 ه .
82 - مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام : للشهید الثانی زین الدّین بن علیّ بن أحمد العاملی ( 911 - 965 )، تحقیق و نشر مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1413 ه.
83 - مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل : للحاج المیرزا حسین المحدّث النوری الطبرسی ( 1254 - 1320 ) ، تحقیق و نشر مؤسّسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ه .
84 - المصباح (جنّة الأمان الواقیة وجنّة الإیمان الباقیة)، للشیخ تقی الدین ابراهیم بن علی العاملی الکفعمی (ت 900)، تحقیق علاء الدین الأعلمی، مؤسّسة الأعلمی، بیروت، 1424 ه .
85 - مصباح الزائر، لأبی القاسم علیّ بن موسی بن طاووس الحلّی (664 ه)، تحقیق ونشر مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1417 ه .
86 - مصباح المتهجّد وسلاح المتعبّد، لشیخ الطائفة أبی جعفر محمّد بن الحسن الطوسی (460 ه)، مؤسّسة فقه الشیعة، بیروت، 1411 ه .
87 - المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر : لأحمد بن محمّد بن علی المقری الفیّومی ( م 770 )، منشورات دار الهجرة، قم، 1405 ه .
88 - مطالع الأنوار، للحاج السیّد محمّد باقر الشفتی المعروف بحجّة الإسلام (1180 - 1260)، طبع الافست، مکتبة مسجد السیّد، نشاط، اصفهان 1366، و 1409 ه.
89 - المعتبر فی شرح المختصر : للمحقّق الحلّی نجم الدّین جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید الهذلی (602 - 676)، لجنة التحقیق بإشراف الشیخ ناصر مکارم، مؤسّسة سیّد الشهداء علیه السلام، قم، 1364 .
ص:512
90 - معجم البلدان، للحموی (ت 626 ه)، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1399 ه.
91 - معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة : للسیّد أبی القاسم ابن السیّد علی أکبر الموسوی الخوئی ( م 1413 )، لجنة التحقیق، مرکز نشر الثقافة الإسلامیة، 1413 ه.
92 - مقامع الفضل، للعلّامة آقا محمّد علی کرمانشاهی (ت 1216 ه)، مؤسّسة العلّامة الوحید البهبهانی رحمه الله، قم، 1421 ه .
93 - المقنعة : لأبی عبداللَّه محمّد بن محمّد بن النعمان البغدادی، المعروف بالشیخ المفید ( 336 - 413 )، تحقیق و نشر مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1410 .
94 - منتهی المطلب فی تحقیق المذهب : للعلّامة الحلّی جمال الدّین حسن بن یوسف بن المطهّر (726)، تحقیق ونشر قسم الفقه فی مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد، 1412.
من لایحضره الفقیه ل کتاب من لایحضره الفقیه
95 - منهج المقال فی تحقیق أحوال الرجال (الرجال الکبیر): تألیف میرزا محمّد بن علی الأسترآبادی ( م 1028 )، تحقیق و نشر مؤسّسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1422 ه .
96 - المهذّب : للقاضی إبن البرّاج أبی القاسم عبدالعزیز بن نحریر بن عبدالعزیز (حوالی 400 - 481)، تحقیق بإشراف الشیخ جعفرالسبحانی، نشر جامعةالمدرّسین، قم، 1406.
97 - المهذّب البارع فی شرح المختصر النافع : لأبی العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّی (841 ه)، تحقیق الشیخ مجتبی العراقی، نشر جامعة المدرّسین، قم، 1407 ه.
« ن »
98 - نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام : للعلّامة الحلّی الحسن بن یوسف بن المطهّر (648 - 726)، تحقیق السیّد مهدی الرجائی، مؤسسة إسماعیلیان، قم، 1410 ه .
99 - النهایة فی مجرّد الفقه و الفتاوی : لأبی جعفر شیخ الطائفة محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی ( 385 - 460 )، طبعة دار الأندلس، بیروت .
ص:513
« و »
100 - الوجیزة فی الرجال، للعلّامة محمّد باقر المجلسی، تحقیق محمّد کاظم رحمان ستایش، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، تهران، 1420 ه .
101 - وسائل الشیعة (تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة): للشیخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (ت 1104)، تحقیق و نشر مؤسّسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1414 ه.
102 - الوسیلة إلی نیل الفضیلة : لعماد الدّین أبی جعفر محمّد بن علی الطوسی، المعروف بابن حمزة (ق 6) تحقیق الشیخ محمّد الحسّون، نشر مکتبة السیّد المرعشی، قم، 1408.
« ی »
103 - الینابیع الفقهیّة، علی أصغر المروارید، دار التراث، بیروت، 1410 ه .
ص:514
مقدّمه
9
فصل اوّل
زیارت راه رستگاری / 9
زنده نگاه داشتن یاد اهل بیت علیهم السلام 11
برپایی مجالس برای اهل بیت علیهم السلام 12
زیارتِ ائمّه معصومین علیهم السلام 13
آثار قلمی پیرامون زیارت 24
شرایط وآداب زیارت 28
آداب ملاقات با زائرِ ائمّه علیهم السلام 33
فصل دوّم
زیارت سیّد الشهداء علیه السلام و شرافت آن / 35
پاداش زیارت امام حسین علیه السلام 41
زیارت کربلا واجب یا مستحبّ ؟ 48
نظر حجّة الإسلام شفتی قدس سره درباره زیارت سیّدالشهداءعلیه السلام 50
ص:515
برتری کربلا بر مکّه با وجود واجب بودن حجّ 51
زیارت سالار شهیدان علیه السلام از شعائر اللَّه 53
وجوب حفظ شعائر حسینی علیه السلام 54
آداب مخصوص زیارت أبا عبداللَّه علیه السلام 62
فصل سوّم
زیارت عاشورا / 67
آثار تألیفی پیرامون زیارت عاشورا 68
سند زیارت عاشورا ومنابع حدیثی آن 72
ترجمه متنِ روایت زیارت عاشورا 76
کیفیّت زیارت عاشورا 80
آراء در مسأله 82
قائلین به تقدیم نماز بر زیارت 82
یادآوری یک نکته 86
قائلین به تأخیرِ نماز از زیارت 87
نظرِ شیخ کفعمی قدس سره 92
نظر علّامه مجلسی قدس سره 94
فصل چهارم
زندگینامه مؤلّف و کتاب حاضر / 95
زندگینامه حجّة الإسلام شفتی قدس سره 95
ص:516
کتاب حاضر 100
پرسش و پاسخ 100
رساله کیفیّت زیارت عاشورا 101
رساله بیان حدّ حائر حسینی 103
نسخه های کتاب و شیوه تحقیق آن 104
سخن پایانی 106
تصاویری از نسخ خطّی سؤال و جواب 107
* * *
رساله کیفیّت زیارت عاشورا
تألیف: العلّامة السیّد محمّد باقر حجّة الإسلام الشفتی قدس سره
[ 1 ] سؤال و جواب 117
کلام علّامه مجلسی قدس سره در زاد المعاد 119
مقام اوّل : در بیان مراد آن مرحوم است 124
مقام ثانی : در مبنای فرموده آن مرحوم است 125
مقام ثالث : در صحّت و سقم آن است 126
روایة الشیخ فی مصباح المتهجّد 126
سند روایة مصباح المتهجّد 130
روایة أخری رواها الشیخ فی مصباح المتهجّد 133
ما یتوجّه علی کلام العلّامة المجلسی قدس سره فی زاد المعاد 135
ص:517
المحاکمة بین مصباح المتهجّد وکامل الزیارة 141
کلام العلّامة المجلسیّ قدس سره فی البحار 146
وجوه التأمّل فی کلام العلّامة المجلسیّ قدس سره فی البحار 147
مسلک الشیخ الکفعمی رحمه الله فی بیان کیفیّة الزیارة 155
الإیراد علی مسلک الشیخ الکفعمی رحمه الله 157
رأی المصنّف قدس سره فی بیان کیفیّة الزیارة 160
* * *
رساله بیان حدّ حائر حسینی علیه السلام
تألیف: العلّامة السیّد محمّد باقر حجّة الإسلام الشفتی قدس سره
[ 2 ] سؤال و جواب 161
جواز أکل تربة الحسین علیه السلام مختصّ بطین قبره 161
ظاهر الأکثر انّ جواز الأکل غیر مختصّ بطین قبره علیه السلام 163
إیراد ألفاظ النصوص الواردة فی الباب 170
الأخبار الّتی توهم الإختصاص 170
الأخبار الّتی تفید التعمیم 172
الخبر الأوّل 172
الخبر الثانی 174
الخبر الثالث 174
الکلام فی سند الخبر 175
ص:518
الخبر الرابع 177
الکلام فی سند الخبر 178
الخبر الخامس 179
الکلام فی سند الخبر 179
الکلام فی دلالة الخبر 181
جملة من العبارات فی تفسیر الحَیْر والحَائِر 181
عبارات الفقهاء فی تفسیر الحَائِر 183
أقوال الفقهاء فی تحدید الحائر 198
القول الأوّل : انّ الحائر هو ما دار علیه سور الصحن 199
المطلب الأوّل
فی صحّة ما ادّعاه العلّامة المجلسی قدس سره و عدمها
فی عدم صحّة ما ادّعاه العلّامة المجلسی رحمه الله من کون القول المذکور ظاهرًا من کلام أکثر العلماء 199
المطلب الثانی
فی مستند القول الأوّل
ما وصل إلینا من جور المتوکّل علی قبر الحسین علیه السلام 209
لیس فی الحکایات السابقة دلالة علی القول الأوّل 226
اطلاق الحائر علی الموضع الشریف فی الروایات 228
الروایة الأولی 228
ص:519
الکلام فی سند الروایة و دلالتها 229
الروایة الثانیة 229
الکلام فی دلالة الروایة 231
الکلام فی سند الروایة 232
ممّا یدلّ علی بطلان القول الأوّل :
الحدیث الأوّل 234
الکلام فی سند الحدیث 236
الحدیث الثانی 238
وجه استفادة بطلان القول الأوّل من هذین الحدیثین 241
لم یکن لمرقد مولانا الحسین علیه السلام إلی زمن هارون عمارة 241
لم یکن لمرقد أمیرالمؤمنین علیه السلام إلی زمن هارون عمارة 243
فیما یدلّ علی انتفاء العمارة لمرقد مولانا الحسین علیه السلام 248
وجه دلالة الخبر 255
المتحصّل ممّا ذکر 259
* * *
مراد از « علیّ بن الحسین » در زیارت عاشورا
[ 3 ] سؤال و جواب 261
سنّ شریف امام سجّاد و علیّ اکبر شهید علیهما السلام 263
سنّ شریف امام حسین علیه السلام در وقت شهادت
[ 4 ] سؤال و جواب 269
ص:520
سنّ امام سجّاد علیه السلام در واقعه کربلا
[ 5 ] سؤال و جواب 275
سنّ امام باقر علیه السلام در واقعه کربلا
[ 6 ] سؤال و جواب 283
تعداد لعن و سلام در زیارت عاشورا
[ 7 ] سؤال و جواب 289
دعای بعد از زیارت عاشورا
[ 8 ] سؤال و جواب 290
زیارت سیّد الشهداء علیه السلام واجب یا مستحبّ ؟
[ 9 ] سؤال و جواب 291
ثواب گریه بر سیّد الشهداء علیه السلام
[ 10 ] سؤال و جواب 292
تعزیه داری وشبیه خوانی سیّد الشهداء علیه السلام
[ 11 ] سؤال و جواب 293
وقف بر تعزیه أبا عبداللَّه علیه السلام
[ 12 ] سؤال و جواب 295
دُهُل زدن در تعزیه سیّد الشهداء علیه السلام
[ 13 ] سؤال و جواب 296
غنا نمودن در مرثیه أبا عبداللَّه علیه السلام
[ 14 ] سؤال و جواب 297
برهنه سینه زدن
[ 15 ] سؤال و جواب 298
ص:521
نذر روزه تاسوعا و عاشورا
[ 16 ] سؤال و جواب 299
* * *
رسالة فی کیفیّة زیارة عاشوراء
تألیف: العلاّمة السیّد أسداللَّه بن حجّة الإسلام الشفتی قدس سره
مقدّمة التحقیق 303
ترجمة العلاّمة السیّد أسداللَّه الشفتی قدس سره
اسمه و نسبه 305
مولده و نشأته 305
کلمات العلماء فی حقّه 305
حیاته العلمیّة والإجتماعیّة 308
أساتذته 308
مشایخه فی الإجازة 309
آثاره العمرانیة الخالدة 311
آثاره العلمیّة 312
أولاده 314
وفاته 316
مدفنه 317
منهج التحقیق 318
ص:522
شکر و ثناء 319
نماذج من النسخ المخطوطة للکتاب 321
* * *
مقدّمة المؤلّف قدس سره 331
المطلب الأوّل
فی ذکر مستند هذه الزیارة
الخبر الأوّل : روایة ابن قولویه رحمه الله فی کامل الزیارة 332
الخبر الثانی : روایة الشیخ الطوسی قدس سره فی مصباحه 341
الخبر الثالث : روایة أخری رواها الشیخ قدس سره فی مصباحه 344
روایة محمّد بن المشهدی رحمه الله فی المزار الکبیر 352
فیما قاله السیّد بن طاوس رحمه الله 356
المطلب الثانی
فیما یستفاد من هذه الأخبار
الأمر الأوّل : فیما یترتّب علی زیارة الحسین علیه السلام یوم عاشورا من الثواب 357
الأمر الثانی : فیما هو دخیل فی حصول الزیارة وثوابها 359
الأمر الثالث : فی انّ الزیارة و ثوابها حاصلةٌ بالسلام و الإجتهاد فی الدعاء علی قاتله
مطلقًا 361
الأمر الرابع : فی انّ الرکعتین جزءٌ لزیارة عاشوراء 361
ص:523
إنّ محلّ الرکعتین بعد الفراغ من الزیارة حتّی من السجدة 362
الأمر الخامس : فی انّ زیارة عاشوراء للقریب والبعید 366
الأمر السادس : فی انّ الدعاء المشتمل علی خبر صَفوان لیس جزء لزیارة عاشوراء 366
إنّ ما ذکر فی روایة صَفوان ممّا یدلّ علی قضاء الحوائج بهذه الزیارة انّما هو إذا کانت مع الدعاء 367
الأمر السابع : فی أنّ زیارة عاشوراء لاتختصّ بیوم عاشوراء 369
المطلب الثالث
فی ذکر بعض کلمات العلماء فی بیان کیفیّة هذه الزیارة
وهذا الدعاء وبعض الإختلاف بینهم فی ذلک
الوجه الأوّل : من جهة الصلاة الواردة فی زیارة عاشوراء 371
ما قاله الکفعمی رحمه الله فی مصباحه 372
فیما یرد علی کلام الکفعمی رحمه الله 375
کلام العلّامة المجلسی قدس سره 377
فیما یرد علی العلّامة المجلسی قدس سره 379
فیما ذهب إلیه المحقّق الداماد رحمه الله 386
الإیراد علی ما ذکره المحقّق الداماد قدس سره 387
فیما یظهر من محمّد بن المشهدی رحمه الله مع الکلام فیه 388
الصلاة هل هی شرطُ کمال لهذه الزیارة أو جزء تفسد الزیارة بفقدها 388
الوجه الثانی : انّ التکبیر قبل الشروع فی هذه الزیارة واردٌ فیها أم لا ؟ 390
ص:524
فیما ذهب إلیه والده السیّد حجّة الإسلام قدس سره والکلام فیه 391
الوجه الثالث : من جهة الدعاء الأخیر المصدّر بأسماء الجلالة 392
الوجه الرابع : من جهة انضمام زیارة أمیرالمؤمنین علیه السلام إلی هذه الزیارة 393
المطلب الرابع
فی أمور ینبغی التنبیه علیها
الأمر الأوّل : فیما اشتمل علیه دعاء صفوان 401
الأمر الثانی : فی انّ الروایة المشتملة علی «زیارة ششم» هی الروایة المشتملة علی زیارة عاشوراء 404
الإختلاف بین زیارة عاشوراء و زیارة ششم فی ترتیب الدعاء 406
الأمر الثالث : فی بیان محلّ زیارة العاشور إذا أراد الجمع بینها وبین الزیارة المعروفة
بزیارة ششم 408
الأمر الرابع : فی انّه هل یجوز الإتیان بهذه الزیارة علی النظم المذکور فی مجالس عدیدة أو ماشیًا أو راکبًا؟ وهل یعتبر فیها الموالات فی أجزائها أم لا؟ 411
الأمر الخامس : فی استحباب زیارة عاشوراء فی کلّ یوم 413
ما هو المراد بالثواب المذکور فی الروایات ؟ 414
الأمر السادس : فی بعض ما یتعلّق بسند الروایات 415
سند روایة کامل الزیارة 416
روایة کامل الزیارة فی غایة الإعتبار 420
سند روایة المصباح والمزار الکبیر 421
أنّه لا حاجة فی المقام إلی إعتبار السند 422
ص:525
بیان اختلال ما فی زاد المعاد وتحفة الزائر فی سند الروایة 422
یظهر من الشیخ الطوسی رحمه الله خلط فی الجملة فی ذکر السند 429
الأمر السابع : فی تغییر بعض کلمات الزیارة علی تقدیر إتیانها فی غیر یوم عاشوراء
431
ختام فی بیان أمور
الأمر الأوّل : فی انّ الصلاة لیست جزءًا للزیارة المطلقة 433
الأمر الثانی : [ سقط من نسخة الأصل مع الأسف ]
الأمر الثالث : فی أنّ هذه الزیارة تختصّ بالبعید أو تعمّ القریب ؟ 438
الأمر الرابع : فی انّ الإیماء فی الزیارة ما المراد منه ؟ 439
الأمر الخامس : فی انّه هل یشترط فی الزیارة الصعود علی السطح المرتفع أو البروز إلی الصحراء، أم لا ؟ 441
الأمر السادس : فی بیان إختلاف روایة کامل الزیارة والمصباح 442
فیما قاله والده السیّد حجّة الإسلام قدس سره والکلام فیه 443
الأمر السابع : فی انّه قد ورد فی بعض الروایات زیارته علیه السلام ممّا یناسب روایة عُقبَة بن قیس ومالک الجُهَنِی 446 پ
ص:526
* * *
رسالة فی تحدید الحائر الحسینیّ علیه السلام
تألیف: العلاّمة السیّد أسداللَّه بن حجّة الإسلام الشفتی قدس سره
مقدّمة التحقیق 451
المبحث الثالث
فی بیان المراد من الحائر وحرم الحسین علیه السلام
المقام الأوّل : فی معنی الحائر 453
بیان کلمات أهل اللغة 453
بیان کلمات الأصحاب 455
المطلب الأوّل
فی انّ المستفاد من کلام جملة من أهل اللغة وکلام جملة من الأصحاب انّ الحائر اسم للموضع المنخفض 458
المطلب الثانی
فی انّ الظاهر من کلمات جملة من الأصحاب اتّفاقهم علی انّ الحائر ما دار علیه سور المشهد والمسجد دون سور البلد 459
توضیح الحال فی ضمن أمور :
الأمر الأوّل : فی بیان معنی الحائر 466
الأمر الثانی : فی بیان المراد به فی حائر الحسین علیه السلام 466
الأمر الثالث: فی انّ المراد من سورالمشهد هل هو سور الصحن أو سور الروضة 466
ذکر بعض الأخبار الواردة فی الحائر 466
ص:527
المطلب الثالث
فیما یستفاد من کلام الشیخ المفید رحمه الله فی الإرشاد 469
المطلب الرابع
فیما یستفاد من کلام الحلّی والعلّامة فی المنتهی 471
المطلب الخامس
فی تحقیق الحال فی تحدید الحائر 471
رأی والده السیّد حجّة الإسلام قدس سره 472
الإشارة إلی بعض فوائد والده 474
الأقوال فی المسألة :
القول الأوّل : انّ الحائر اسم للصحن مع ما فیه 474
القول الثانی : انّه اسم للروضة نفسها أو ما یتبعها من العمارات 476
تنبیهٌ نبیه : فی انّ الحائر والحیر اسمان للبناء من الجدار ونحوه 492
رأی المؤلّف قدس سره فی تحدید الحائر 494
الفهارس العامّة
فهرس الآیات الکریمة 497
فهرس الأحادیث الشریفة 499
فهرس مصادر التحقیق 503
فهرس المطالب 515
ص:528
باسمه تعالی
معرّفی کتاب « فقه نینوا » :
مقدّمه این کتاب، شامل چهار فصل است که عبارتند از : فصل اوّل: زیارت راه رستگاری . فصل دوّم : شرافت زیارت سالار شهیدان . فصل سوّم: زیارت عاشورا وکیفیّت آن . فصل چهارم : زندگینامه مؤلّف و معرّفی کتاب.
پس از این مقدّمه مفصّل که توسّط اینجانب: سیّد محمّد رضا شفتی، در یکصد وشش صفحه نوشته شده، متنِ اصلی کتاب آمده که شانزده پرسش وپاسخ پیرامون مسائل مختلفی از قبیل : زیارتِ عاشورا وکیفیّت آن ؛ تربت حسینیّه ومحدوده حائر ؛ نذر روزه تاسوعا وعاشورا ؛ و عزاداری بر امام حسین علیه السلام است .
این شانزده پرسش وپاسخ از مجموعه « سؤال و جوابِ » از تألیفات علامه محقّق سیّد محمّد باقر شفتی، معروف به حجّة الإسلام (1180 - 1260 ه )، انتخاب شده است .
در پایانِ کتاب هم : دو رساله به زبان عربی از آثار ارزشمند علّامه محقّق حاج سیّد أسد اللَّه شفتی اصفهانی (1228 - 1290 ه) فرزندِ حجّة الإسلام حاج سیّد محمّد باقر شفتی، ضمیمه گردیده ؛ یکی : پیرامون زیارت عاشورا و کیفیّت آن، ودیگری : درباره محدوده حائر حسینی علیه السلام .