سرشناسه : میردامادی،سید محمود، 1336 -
عنوان قراردادی : اسئله قادت شباب الشیعه الی الحق .فارسی .شرح
عنوان و نام پدیدآور : پاسخ شیخ نفت/ نویسنده سیدمحمود بحرالعلوم میردامادی.
مشخصات نشر : اصفهان: بهار قلوب ٬ 1393.
مشخصات ظاهری : 58 ص.؛5/9×5/19 س م.
شابک : 20000 ریال: 978-964-9967-02-8
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتاب حاضر نقدی بر کتاب"اسئله قادت شباب الشیعه الی الحق" اثر سلیمان بن صالح الخراشی است.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : خراشی، سلیمان . اسئله قادت شباب الشیعه الی الحق -- نقد و تفسیر
موضوع : شیعه -- پرسش ها و پاسخ ها
موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها
موضوع : شیعه -- عقاید -- پرسش ها و پاسخ ها
شناسه افزوده : خراشی، سلیمان . اسئله قادت شباب الشیعه الی الحق. شرح
رده بندی کنگره : BP212/5/خ4الف5086 1393
رده بندی دیویی : 297/417
شماره کتابشناسی ملی : 3604760
ص:1
ص:2
پاسخ شیخ نفت
ص:3
نگارنده: سید محمود بحرالعلوم میردامادی
زیر نظر: مجمع مطالعات و تحقیقات مسائل جهانی مهدویّت ناشر: بهار قلوب
چاپ اول: 1393
چاپخانه: گل وردی
تعداد: 1000
شابک: 8-02-9967-964-978
قیمت: 2000 تومان
حق چاپ و نشر برای ناشر محفوظ است.
مراکز پخش: 37705493 - 025 و 32237352 - 031
ارتباط مستقیم: 09127594117
Mahdavi-Publication.com
Info@Mahdavi-Publication.com
ص:4
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از دوستان شیفته ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که خدمات فرهنگی خوبی دارد، کتابچه ای را به بنده داد که در مکّه و مدینه، وهّابیّون آن را منتشر کرده اند.
کتابچه مثل دیگر جزوه ها و کتابهای وهّابیّت پر از آیات قرآن است، و این آیات فقط بر فرق شیعه و به ویژه شیعیان ایران کوبیده می شود. انگار شیعه قرآن را تا به حال ندیده است!!!
این نویسندگان با ادعای صداقت، تازه مقلّد عمروعاص کذّاب و مکّار شده اند، در جنگ صفین برای فریب مردم، فقط از «کتاب الله» گفتند و حدیث «عترتی» را با ترویج فرهنگ ترور شخص و شخصیّت به فراموشی سپردند.
ص:5
حال ما هستیم و یک عدّه مردمی که می خواهند عمره و یا حج انجام دهند، اینان گاهی اصلاً وقت مطالعه ی یک صفحه کتاب را ندارند، بعضی هم اهل مطالعه اند ولی ممکن است از مهمان نوازی وهّابیّت که هم پولشان را می گیرند و هم فحششان می دهند، گول بخورند که نکند اینها راست می گویند و ...
اینجا مسئولیّت به سراغ ما می آید، مدیریّت حج و عمره، روحانیّت، دولت و دل سوزان جامعه؛ چه باید بکنیم؟
شما در مورد واکسن چه می فرمائید؟ در مورد آنفولانزای خوکی؟ آیا یک صدم این جوش و خروش را برای آنفولانزای عقیدتی دارید؟
آیا جوان ششیعه از نظر اعتقادی واکسینه است یا...؟!
ص:6
روحانی کاروان باید آمادگی داشته باشد با این نویسنده ی وهّابی که قرآن را بر سر نیزه کرده، بحث کند و همه ی زوّار نیز باید از این توطئه های کور، آگاه باشند.
جوانان عزیز! اوّلاً خودتان باید به فکر باشید، باید گوهر اعتقاد به دین مبین و راه و روش رسول امین صلی الله علیه و آله وسلم و ائمّه ی معصومین: را مواظبت کنید.
مواظب باشید! این غلط اندازی ها و مکرها در مباحثات، شما را فریب ندهد.
وهّابیّت نه فقط با شیعه دشمنی می کند که با اهل سنّت هم به خصومت قیام کرده است.
نویسنده ی این کتابچه به جنگ عترت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است و عصمت، علم و دیگر کمالات اهل بیت: را با بهانه تراشی و مطالب صد در صد عامیانه و بی منطق زیر سؤال برده است، در حالی که اهل سنّت به نزول آیه ی تطهیر در شأن اهل
ص:7
بیت:، به علم و دانش ائمه: و بزرگی های دیگرشان واقف هستند.
پس وهّابیّت یک جنگ فرهنگی علیه شیعه ندارد، بلکه آماده ی یک جنگ فرهنگی علیه همه ی مسلمانان می باشد، منتها از شیعه (که فرزندان معنوی و فرهنگی اهل بیت: هستند) شروع کرده است.
به هر حال ما مسئولیم، والله! ما مسئولیم، دنیا طی می شود و ما در «ایست و بازرسیِ» سؤال از ولایت می مانیم.
این جوابیه ی مختصر را در کربلا نوشته ام، گرمای شدید بالای 55 درجه، تنها و بدون
مآخذ و کتاب، ولی تنها نبودم و نیستم، کتاب هم داشتم، کتابِ دلِ شکسته و قلب آتش گرفته، نزدیک تل زینبیه، هنوز صدای مظلومیّت و غربت او به گوش می رسد، که آیا یک مسلمان پیدا نمی شود حسینم را یاری کند؟!
ص:8
یا بنت امیرالمؤمنین! ما مانده ایم تا حسین علیه السلام را یاری کنیم، ما مانده ایم تا یار حسین دوازدهم باشیم إن شاء الله تعالی.
کربلای معلا- شارع سدره
سیّد محمود بحر العلوم میردامادی
شعبان المعظّم 1431ه.ق
ص:9
بسمه تعالی
آقای شیخ خراشی(1)،
حال و احوال شما چطور است، از مطالعه ی کتابچه ی شما فهمیدم که حالتان فراوان خوب نیست، زیرا با خوبان جهان آفرینش یعنی اهل بیت عصمت و طهارت: نتوانسته اید موافقت داشته باشید و ولایت آنان را پذیرا باشید.
البته آدم مریض و تب دار، غذای خوش پخت و معطّر را نمی تواند حتّی استشمام کند. قرآن داستان «فی قُلُوبِهِمْ مَرَض»(2)
را آورده است و برای این بیماری نشانه هایی را بیان داشته است، یک نشانه این است که بیماران عقیدتی مثل شما از غذای مطبوع معنوی که همان بیان فضائل اهل
بیت: است،
ص:10
ناراحت می شوند: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ»(1) یعنی از آنچه در حق اهل بیت و فضائل ایشان نازل شده، کراهت دارند و اظهار نگرانی می کنند، مثل آن شخصی که از خطبه ی غدیر و بزرگی های حضرت امیر علیه السلام ناراحت شد و از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معترضانه سؤال کرد تا عذاب آمد و آتش بارانش کرد.
و معلوم است «ما أنزل الله» ولایت است، اگر چه صلات و صوم هم از طرف حق نازل شده امّا شما و اربابانتان از صلات و صوم نگرانی ندارید، شما نماز تراویح(2)
را جعل کردید که بگوئید خیلی عابد
و زاهدید، شما از ولایت نگرانی دارید، زیرا
ص:11
ولایت اهل بیت با ولایت یهودی زاده ها و یهودی زده ها یعنی حکومت صهیون، که لوازم تبلیغ شما را علیه اسلام و مسلمین تأمین می کند، نمی سازد. به هر حال ممکن است شما بگوئید من حالم خوب است و تب دار نیستم، چرا به من تهمت می زنید؟
می گویم شما که مریض نیستید، به چه علّت در صفحه ی سوّم کتابچه ی خود، اصحاب را محور عمل قرار داده اید؟(1) آیا اصحاب از نظر قرآن و سنّت قابل پیروی هستند؟ مگر اصحاب در فکر و عمل عصمت دارند، مگر اصحاب با هم سازش داشته و همه در مسیر حق حرکت می کرده اند؟ یا مگر اصحاب دچار وسوسه ی
شیطان و حکومت نفس اماره نبوده اند؟
ص:12
آیا همه ی اصحاب، متّقی و صالح بوده اند؟ مثلاً آن که به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تهمت هذیان گویی زد(1)
ص:13
آن که به جای قرآن دوست می داشت تورات بخواند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از او خشمگین گردید(1)،
همو که پای کعب الاحبار(2)
یهودی را به جامعه ی اسلامی باز کرد و بدین وسیله اخبار اسرائیلی را جانشین اخبار نبوی نمود.
آقای خراشی!
امیدوارم از گفتار و نوشتار من ناراحت نشوید و خراشی به صورت خود وارد نکنید.
**********
عبد الرحمن احمد البکری از علمای معاصر عامه در کتاب من حیاه الخلیفه عمر ابن الخطاب می نویسد: «سبط ابن جوزی گوید: رسول خدا اندکی قبل از وفات فرمودند: کاغذ و دوات بیاورید تا نوشته ای برایتان بنویسم که پس از من در آن دچار اختلاف نشوید. عمر گفت: این مرد را رها کنید که بی گمان هذیان می گوید(دعوا الرجل فانّه لیهجر) تذکرة الخواص ، ابن جوزی ص65.
ص:14
آقای خراشی!
بفرمائید مگر می شود مسلمانان به سنّت پیامبر و اصحاب عمل کنند، آخر مگر نمی دانید سنّت پیامبر و سنّت بعض اصحاب با یکدیگر تضاد و فاصله دارد؟
سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، دوستی حضرت زهرا سلام الله علیها را فرمان می دهد و سنّت اصحابِ مورد نظر شما، دشمنی ایشان را توصیه می کند(1)،
به اضافه شما که
ص:15
این اندازه برای سنّت نبوی سینه
چاک هستید، آیا می دانید اصلاً سنّتی وجود ندارد که شما بدان عمل کنید. چرا؟
مگر شما احادیث نبوی را آتش نزدید و مگر منع حدیث نکردید،اگر بفهمید، شما دارید برای سالبه ی بانتفاء موضوع گریه می کنید!
ص:16
و البته وقتی کم می آورید، جبرانش را با سنّت و سیره ی اصحاب می خواهید تحقّق ببخشید، آن هم اصحابی که سوره ی بقره را چند ساله
ختم کردند(1)
و غسل و وضو و تیمم(2)
را یاد نداشتند.
آقای خراشی!
شما در صفحه ی سه از کتابچه ی خود اشاره به آیه ی: «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً»(3)
کرده اید و نگفته اید مرشد و راهنمای این راه چه کسی است،
ص:17
آیا بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مردم می توانند بدون هادی حرکت کنند، یا لطف خداوند برای اقوام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
تعطیل شده است، یعنی دیگر خداوند رئوف بالعباد نمی باشد (نعوذ بالله) یا ریاست اهل سقیفه بر مردم با آن همه سیاهی لطف خداوند است.
آقای خراشی!
آیا مطالعه کرده اید که بسیاری از مفسرین، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» را به صراط محمد و آل محمد: تفسیر کرده اند؟!(1)
ص:18
ص:19
ص:20
حقّاً همین است، شما خوب بود در این نوشته، خوانندگان را به پیمودن این راه مقدّس ترغیب می کردید نه اینکه در مقام انکار فضائل اهل بیت: و ضروریات دین بر می آمدید.
به هر حال شما آیه ی شریفه ی: «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»(1)
را چگونه معنا می کنید، روایات ذیل آیه چه
ص:21
می شود؟(1) با آیات رأفت و رحمت خداوند متعال که اقتضای آن لزوم وجود هادی در هر زمان است، چه می کنید؟
ص:22
ص:23
آقای خراشی!
شما اگر خواستید به شهر و دیار غربت وارد شوید مثلاً (صرف نظر از خویشاوندی شما با عربستان سعودی) اگر خواستید برای حج وارد مکّه بشوید، آیا به دلیل و راهنما و یا مترجم محتاج نمی باشید؟
انسانی که بناست سفر آسمانی داشته باشد، به معراج الهی دست یابد، بالا برود، تا اوج آسمان معرفت سفر کند، آیا به راهنما و دلیل محتاج نمی باشد؟(1)
ص:24
آقای خراشی!
شما آیا قبول دارید که قرآن متشابهات دارد؟(1)به نظر شما متشابهات قرآن را بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کجا
ص:25
ببریم تا برای ما معلوم گردد، خوب است پیش آنان که حدیث سوزی کردند، ببریم تا از حدیث نفس خودشان برای ما بگویند و ما را آگاه کنند که با برنامه ی از پیش تعیین شده ی اسرائیلی به عاملیّت کعب الاحبار ریاست را در دست گرفتند و تا به امروز صهیونیسم را حاکم بر سرنوشت ما کردند.
آقای خراشی!
شما در صفحه ی 35 کتابچه ی خود گفته اید:
مسجد الاقصی در زمان عمر آزاد شد، ولی نگفته اید چرا الان این کار به دست سعودیها و دیگر دوستانشان انجام نمی گیرد.
چرا در این زمان به وسیله ی وهّابیّت دست اسرائیل از فلسطین قطع نمی گردد؟ مگر شما پیرو عمر و سینه چاک صلاح ایوبی نیستید؟
ص:26
و مگر اسرائیل خائن و خیانتکار نیست؟ در ضمن اگر خلیفه این همه شجاعت داشت و سرداری بنام بود چرا در احد، خندق و خیبر، آنگونه که بزرگانتان نوشته اند ظاهر شد؟(1)
شاید او بعد از اینکه با کعب الاحبار یهودی رفیق صمیمی شده بود، شجاعت به او تزریق گردید، آخر مگر شجاعت تزریقی است؟!
در صفحه ی4 کتابچه، آیه ی: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ»(2) را عنوان کرده اید، خوب این آیه اگر ملاک کار باشد، وقتی رجوع به سنت صحیحه می کنید (یعنی آنچه از
ص:27
سنت صحیحه در اثر لطف خداوند متعال و مجاهده ی عترت: باقی مانده است) دادگاه به نفع دوستان اهل بیت: شهادت می دهد، آیا شما می توانید غدیر خم و آن خطبه ی نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را منکر شوید؟(1)
ص:28
ص:29
آیا می توانید حدیث منزلت، ثقلین و کساء را منکر شوید و آیات تبلیغ، اکمال و تطهیر(1)را از قرآن حذف کنید؟
ص:30
ص:31
ص:32
ص:33
شما که در سراسر کتابچه ی خود از کتب فراوانی نام برده و بدون داشتن تخصص در حدیث شناسی و سندشناسی به بافندگی مطالب پرداخته اید، خوب بود به احادیث ساختگی و جعلی عاملین اسرائیل در کتب مخالف سری می زدید، تا از خجالت با همان تازیانه ای که عمر، ابوهریره را به خاطرِ نه دروغ گفتن، بلکه به خاطر زیاد دروغ گفتن، زد، او را می زدید.
شما در صفحه ی 34 کتابچه ی خود گفته اید: «حدیث کساء شامل حال چهار نفر از خانواده ی علی می شود که تطهیر شامل حال آنها می گردد. پس دلیل شامل کردن دیگران در تطهیر و عصمت چیست؟»(1)
اوّلاً، مگر شما این چهار تن را معصوم و طاهر از گناه می دانید که از عصمت بقیة الله سؤال می کنید؟
ص:34
شما که در صفحه ی 29 از کتابچه ی خود مقام علی علیه السلام را از ابابکر پائین تر آورده اید و جهاد علی علیه السلام و ایثار آن جناب را، با مکر شیطانی، منکر شده اید. دیگر چرا دنبال عصمت بقیّه ی عترت می گردید «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ ... »(1)
آقای خراشی!
ای کاش شما سواد این مطلب را داشتید که وقتی عصمت علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام با آیه ی تطهیر به اثبات رسید، آن وقت باید گوش به فرمان آنان باشیم
در مورد تأیید عصمت و امامت امام بعدی.
به اضافه مگر در عصمت اهل بیت: فقط آیه ی تطهیر وجود دارد؟ آقای خراشی لابد به غیر از بقره،
ص:35
سور دیگر قرآن را حفظ کرده است، آیه ی شریفه ی «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»(1)در قرآن چه معنا می دهد؟
خوب است پای درس فخر رازی، بزرگترین مفسر اهل سنّت بنشینید تا از صادقین برایتان بگوید.(2)
آقای خراشی!
ص:36
آیا الزامِ با صادقین بودن، لازمه اش این نیست که در هر زمان باید صادقی وجود داشته باشد؟
آیا صادق بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چه کسی بوده است؟
وهّابیّت ظاهراً سنی هم نیست که بگوئیم به کتب خودتان نگاه کنید. ببینید صادق بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم کدامین انسان است، «رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ»(1) کیست؟ آن که می گوید من از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیروی می کردم و او را دنبال می نمودم مانند بچه
ص:37
شتر دنبال مادرش کیست؟(1)
آن که با پیامبر مصداق آیه ی شریفه ی «وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»(2)
است، کیست؟
علی علیه السلام در دیدگاه اهل سنّت، غیر از آن کسی است که وهّابیّت معرفی می کند، یعنی وهّابیّت نه شیعه است و نه سنّی بلکه مُنّی است، به عبارت و تعبیر واضح تر اینان طایفه ا ی مریض و مبتلا به عقده های لاینحل هستند که رفاهشان در گرو خشونت در گفتار و عمل است.
طبق آیه ی شریفه ی «کونوا مع الصّادقین» آقای خراشی بگوید صادق این دوره و زمان چه کسی می باشد؟
آقای خراشی آیا می تواند عبارت «کونوا» را از قرآن حذف بکند، آیا امرِ«با صادقین باشید» برای مردم این زمان هم هست یا نه؟ اگر نیست، پس آیه
ص:38
چه می شود و اگر هست، صادق در این زمان آیا پادشاه سعودی است یا حُسنی نامبارک؟!
آقای خراشی!
در کتابچه ی خودتان اصول را با فروع عمداً خلط کرده اید. امامت ائمه ی اثنی عشر چه ربطی به ازدواج ام کلثوم دارد؟
شاخه به شاخه شدن و بافندگی مطالب، کار شما و اربابانتان می باشد. البته حق با شماست چرا که آدم بدبخت و غریق به هر علف هرزه ای متوسّل می شود.
ازدواج ام کلثوم و دیگر شبهات بچه گانه و به تعبیر دیگر سست و واهی شما جواب داده شده است،(1)
ولی بنده می گویم این مطلب چه ربطی به اصول دین و مسائل مربوط به آن دارد؟
ص:39
وقتی شما نمی توانید خطبه ی غدیر را ببینید، فریادهای علی علیه السلام علیه سقیفه نشینان را خاموش کنید، شقشقیه را از کتابخانه ها
جدا کنید، فدکیّه ی حضرت زهرا سلام الله علیها را مثل احادیث پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بسوزانید و مثل فدک بدزدید، آن وقت جاده خاکی زده و به کوچه پس کوچه ها پناه می آورید که مثلاً متعه آیا حلال است یا حرام و کلی وقت مسلمانان ( اعم از شیعه و سنّی) را می گیرید که دیگر وقت بررسی خطبه ی غدیر و آیات مربوط به آن و یا بررسی حیات فاطمه ی زهرا سلام الله علیها که محور عقیدتی مسلمین است، برای کسی باقی نماند.
بنده در این نوشته که در جوار ملکوتی سیّد شهیدان و آقای آزادگان عالم فراهم شده به مسلمین می گویم، هشدار! هشدار! که اصول را فدای فروع نکنید و وقت گرانبها و عمر با ارزشتان را بر سرِ مسائل جزئی هدر ندهید.
ص:40
مسئله ی ازدواج ام کلثوم، در صورت اثبات، آیا قدرت دارد، بزرگی حدیث منزلت، کساء و ثقلین را بشکند؟
این مسئله آیا توان مقابله با آیه ی «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّه...»(1)
را دارد؟
ازدواج پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با عایشه و حفصه، چه چیزی را ثابت می کند؟ مگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم حکیم و مدیر و مدبّر نبوده اند؟ وقتی کاری از طرف عقل کل و هادی سبل سر می زند، محتاج دلیل تراشی نمی باشد.
حال شما می توانید بگوئید چون عایشه همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم است پس معصومه است، عجیب است!!! آقا خراشی و همکارانش عصمت عترت را
ص:41
زیر سؤال می برند ولی برای
عایشه یک نوع مصونیت از ظلم و ستم قائل هستند. چرا؟ چون عایشه زن پیامبر خدا است. مگر حضرت زهرا دختر پیامبر خدا نبوده است؟ خوب زن لوط چه می شود، زن نوح چه می شود؟ آیا اینها هم چون همسران دو پیامبر بوده اند، پرونده ی ایمانی و توحیدی دارند؟ پسر نوح چه می شود؟ آیا او از اهل نوح است؟
در مورد ازدواج ام کلثوم، حالا چه چیزی درست می شود؟ یعنی سقیفه درست می شود؟! یعنی مخالفت با غدیر خم و تهدید به احراق و وقوع احراق بی رنگ می شود؟!(1)
یعنی مطاعن، مبدّل به فضائل می گردد؟ یعنی عمَر سزاوار خلافت محسوب می گردد؟!
آیا آسیه همسر فرعون نبوده است؟ آیا آسیه مؤمنه نبوده است؟ آیا فرعون مؤمن بوده است؟ چه می گویم!
ص:42
آقای خراشی!
بروید یک فکری به حال اصولتان بکنید. تا کِی جعل و افتراء؟ تا کی دروغ و پرونده سازی، تا کی حق کشی و مکر و شیطنت؟ تا کی شبهه اندازی و از اصل فرار کردن و- به دروغ - به فروع چسبیدن؟
شیعیان و حتّی اهل سنّت آزاده، می دانند که این دروغهای شاخدار شما و این بی ادبی ها، دستور آن کسانی است که گفته اند: «تفرقه بینداز و حکومت کن»، بیچاره تر از شما چه کسی است؟ شما برای صحیح جلوه دادن حکومت گذشتگان بین مسلمانان با بهانه های واهی تفرقه انداخته، استعمارگران را یاری می دهید.
اشکال اساسی کار شما، غیر از این اشکال سیاسی، این است که شما با اینکه لاإله إلّا الله می گویید و مدّ «ولاالضالین» را تا طول تراویح می کشید، ملحدانه و ماتریالیست وار فکر می کنید،
ص:43
منکر کرامت اولیاء، حیات شهداء، توسّل، شفاعت و دیگر امور معنوی هستید.
آقای خراشی نام یک کتاب را می برد که مؤلفش مثلاً سنّی شده است، خوب آیا این دلیل حقانیّت چه چیزی می شود؟ ما هم کتابهای فراوانی از ره یافتگان و مستبصرین (آنهایی که شیعه شده اند) داریم که اگر بخواهیم نام ببریم از اصل مطلب باز می مانیم، ثم اهتدیت، الخدعه، لاکون مع الصادقین و صدها کتاب ارزشمند دیگراز این نمونه. فقط چیزی که می
توانیم بگوئیم این است که: ای اهل تحقیق! ای دانش پژوهان! این کتاب ها را دقیقاً بخوانید، ببینید حق با کیست و حقیقت کجاست؟
مگر ما وکیل مدافع کسی هستیم و مگر گذشتگان وکیل مسلمین امروز بودند که برای بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم وصی تعیین کردند؟! مسلمین
ص:44
همانطور که امر به نماز، روزه، زکات و حج را از پیامبر خدا قبول نمودند، امر به وصایت و امامت بعد از او را هم با ارشاد قرآن و روایت صحیحه قبول دارند و محتاج وکیل مدافع نیستند.
آقای خراشی ضمن سؤال کردن، عقیده ی خودش را به خواننده تحمیل می کند مثلاً می گوید:
چرا اسم بعضی از فرزندان اهل بیت، اسامی فلان و فلان است؟ بعد نتیجه می گیرد که ائمه با فلان و
فلان هیچ نوع برخوردی نداشته و اصلاً اصحاب با اهل بیت: رفیق بودند و خلاصه اهل بیت با رضایت، خلافت را تقدیم آنان کردند.
این آقا اصل مطلب را عمداً گم کرده، دنبال شاخه و برگ ها می رود. اوّلاً ما بر سرِ اسم گذاری نباید بمانیم و تحقیق متون و مدارک اصلی قضیّه ی خلافت و امامت را رها کنیم، ما باید آیات مربوطه به امامت را بررسی کنیم، امامت ابراهیم، وصایت
ص:45
هارون، اوصیاء انبیاء، انتخاب نبی، انتخاب وصی، غدیر خم و آیات مربوطه، تطهیر ائمّه و آیات مربوطه، علم ائمّه و آیات مربوطه، به توجّه به عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها در آیه ی تطهیر، امامِ حضرت زهرا چه کسی بود؟ موت جاهلیّت چیست؟ چه چیزی ما را از موت جاهلیّت نجات می دهد؟ صادقین در
قرآن کیانند؟ امروز، صادق واقعی کیست؟
و خلاصه آیا قرآن امروز بدون عترت باقی است و از عترت جدا شده است، و یا با عترت است که اقتضاء «لن یفترقا» می باشد؟ و خلاصه با ادلّه، برسیم به اینکه یادگار و وارث عترت، امروز در کنار قرآن و تالی واقعی قرآن چه کسی می تواند باشد؟
در مورد رضایت ائمّه به غصب خلافت، آقای خراشی پاسخ دهد که آیا ایشان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را حکیم و معصوم می داند یا مثل دیگر هم کیشان خود به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم جسارت و بی ادبی روا داشته(نعوذ
ص:46
بالله) او را از جاده ی عقل و شرع خارج معرفی می کند؟
آیا صلح حدیبیّه در تاریخ اسلام وجود داشته یا نه؟ آیا صلح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم با کفار و مشرکین، حقانیّت آنان را ثابت می کند؟ آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم (العیاذ بالله)
ترسو و یا در عقیده سست بوده اند؟ و آیاهای دیگر؟
مضمون سخن آقای خراشی این است که چون علی علیه السلام بعد از وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم شمشیر به دست نگرفت و جنگ داخلی راه نیانداخت، پس موافق و راضی به خلافت این و آن بوده است.
نویسنده مثل اینکه طرفدار جنگ داخلی است و الان هم با نوشتن امثال این کتابها آب به آسیاب دشمنان مشترک مسلمانان می ریزد.
ص:47
آقای خراشی!
پاسخ شما را آیه ی شریفه ی مباهله(1) داده است، علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است از نظر صاحب
ص:48
اختیار بودن و ولایت و دانایی و حکمت همانطور که صلح حدیبیه از روی حکمت و به سود جامعه ی اسلامی بود (و بعضی از نادانان آن را
درک نمی کردند)(1)جنگ نکردن علی علیه السلام هم بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از روی حکمت و به سود جامعه ی اسلامی بود (و شما آن را درک نمی کنید).
نسبت به صلح امام حسن علیه السلام و قیام امام حسین علیه السلام افرادی که متفکّر و آشنای با سیاست الهیّه
ص:49
هستند، اشکالی نمی توانند بیابند و به خصوص شیعیان که امام را حجّت الهی و بصیر و مدبّر در کارها می دانند، کار صلح و قیام، غیبت و ظهور را اراده ی حق تعالی دانسته که به دست امام اجرا و عملی می گردد.
آقای خراشی!
این بهانه تراشیها از چیست؟ این اشکالهای بچه گانه و این کشفیّات کودکانه از کجا ناشی می شود؟ شما که خود حقیقت را می دانید، چرا آشکارش
نمی کنید؟ روزی می رسد که درهم و دینارها و دلارها کارساز نیست، فقط قلب سلیم می خواهند، آیا به فکر آن بوده اید؟
خوانندگان کتابچه ی شما اگر شیعیانند که بطلان مطالب شما را می دانند، چون می دانید اعتقادات در تشیّع بر اساس تحقیق بنا نهاده شده است بر خلاف اعتقادات مریدان سقیفه که تقلید از کعب الاحبار و ابوهریره ها است. یک نفر شیعه که امام را معصوم
ص:50
می داند و بر این عقیده، ادلّه ی عقلیه و نقلیه (قرآنی و روائی) دارد، کجا به امام حسن علیه السلام در مورد صلح، و به امام حسین علیه السلام در مورد قیام، و به امام زمان حضرت مهدی منتَظَر عجل الله تعالی فرجه الشریف در مورد غیبت، اشکال می کند؟
و اگر خواننده ی کتاب شما سنّی و غیر آن باشد، حساسیّت پیدا کرده که این تشیّع با
این معرفی سست و بی پایه (که شما برای آن نموده اید)، چگونه قرنهاست روی پای خود ایستاده و روز به روز شکفته تر می شود، در نتیجه بیشتر مطالعه می کند، بهتر تحقیق می کند و عاقبت کتاب (آنگاه هدایت شدم)(1) را و یا کتاب (فریب)(2)
را می نویسد و هزاران نفر را به مکتب اهل بیت: جذب می نماید.
آقای خراشی!
ص:51
چرا بهانه تراشی؟! آخر آدم محقّق اگر خواست مطلب علمی و تحقیقی بنویسد، باید مثل علامه میر حامد حسین1، صاحب عبقات الانوار یا مثل علامه امینی1، صاحب الغدیر یا مثل علامه سیّد شرف الدّین1، صاحب المراجعات یا مثل علامه سلطان الواعظین شیرازی1، صاحب شبهای پیشاور عمل
کند، یعنی یک مسئله را با وقت موسّع و با دقت علمی و با ارائه ی منابع مختلف و ادلّه ی متقن عقلی و نقلی بررسی نماید، نه اینکه مثل شما هوچی گری کند که مثلاً پیشوایان شیعه با که وصلت کرده یا اسم فرزندشان را چه گذاشته اند.
آقای خراشی!
در مورد یهود و نصاری در صفحه ی 102 کتابچه آورده اید: تاریخ به ما می گوید که شیعه همواره یاور دشمنان اسلام از قبیل یهودیان و نصاری و مشرکین بوده اند.
آقای خراشی!
ص:52
بنده علّت این تهمت را خط گم کردن توسّط شما می دانم، پاورقی کتاب شما مدرکی را برای این مطلب ارائه نکرده است، فکر می کنم که شاید به شما وحی شده و شما از طریق وحی و الهام بهره گرفته،
چنین مطلب مهمّی را مدّعی شده اید، قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ»(1)
به هر حال بابت اینکه شیطان یاور شماست و به شما وحی می کند، باید از او متشکّر باشید، اوست که از اوّل کتابچه با شما بوده و همواره با شما همکاری کرده است، اوست که شما را به لجاجت و دشمنی با اهل بیت: واداشته به طوری که از چشم همه شیعیان و مسلمانان ساقط شوید و همه به شما به عنوان یک اجیر استعمار نگاه کنند.
ص:53
آقای خراشی!
یادتان هست که اوّل این نوشته نقل کردم که عمر
تورات می خوانده و با این عمل، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به خشم آورده است.
وجود کعب الاحبار یهودی در دستگاه خلافت چه مفهومی داشته است؟
وجود قصّه گویان و داستان پردازان یهودی در ایام خلفای ثلاثه به چه مفهومی می باشد؟
این آقایان شجاع که به قول شما فاتح ایران و ... بودند، چرا در خیبر پرچم را انداخته و فرار را بر قرار ترجیح دادند؟ آیا فکر نمی کنید علاوه بر ترس اینها با طرف مقابل، یعنی یهود خیبر، مخفیانه معاهده و پیمان داشتند و نمی خواستند قدمی علیه صهیونیسم آن روز بردارند؟ آیا فکر نمی کنید یک جرم
ص:54
نابخشودنی علی علیه السلام به نظر مخالفین این بوده که با یهود جنگید و خیبر را فتح کرد؟
آیا این اَحقاد و کینه های بدریّه و خیبریّه نبود که علی علیه السلام را خانه نشین نمود و عاقبت به شهادت رسانید؟
آیا آقای خراشی می داند که بنابر منابع عامّه(1)
عمر در مورد اینکه بعد از خودش علی علیه السلام را برای خلافت برگزیند با کعب الاحبار مشورت کرد و کعب الاحبار یهودی او را از این عمل بازداشت؟
البته ما نمی توانیم حسن نیّتی برای کار او در نظر بگیریم ولی به هر حال این مطالب در تاریخ آمده است که ما مدرک آن را (بر خلاف حرفهای بی مدرک خراشی) در پاورقی می آوریم.
آقای خراشی!
ص:55
امروز کدام کشور با یهود به طور مخفی و گاه علنی طرح دوستی دارد؟ آیا وهّابیّت که این همه لعن و
نفرین را نثار شیعه می کنند، تا حال یک کلمه علیه اسرائیل و صهیونیست ها مطلب گفته یا نوشته است؟
آقای خراشی!
کتاب «آل سعود، من أین و إلی أین»(1) (از کجا و به سوی کجا؟!) را حتماً بخوانید تا بدانید ریشه ی وهّابیّت کجا است، آری! وهّابیّت از یهود سرچشمه می گیرد حقیقت تلخی که باید همه بدانند.
حتم می دانم جرم بزرگ یا یکی از بزرگترین جرمهای شیعیان ایران، نزد وهّابیّت، شعار «مرگ بر اسرائیل» است، شعاری که با شعور همراه بوده و نشان دهنده ی جهاد شیعه با ستمگران و استعمارگران است.
آقای خراشی!
ص:56
وقتی صفحه ی 103 کتابچه ی شما را مطالعه کردم، بر
اندیشه ی شیطانی و منطق ضعیف شما خندیدم، حتم بدانید شما از طرف شیطان بزرگ و روباه پیر تقویت می شوید، اگر چه ممکن است خود ندانید.
جعل مذهب که کار اربابان شماست، چه ربطی به تشیّع که دارای ریشه ی الهی است دارد؟!
بابیّه و بهائیّه و مسلکهایی که از صوفیّه ناشی می شوند چه ارتباطی با تشیّع دارند، اینها خواهر و برادر صد در صد تنی وهّابیّت هستند و وهّابیّت فرزند سقیفه، فقهاء نفت و روباه پیر است.
از تحقیر مسلمانان، شیعیان و ایرانیان که در نوشته ی شما به چشم می خورد، دانستم که شما هم کمی نفتی شده اید.
آقای خراشی!
ص:57
شما تنها نفتی نیستند، هیچ نترسید، شما تنها
نیستید، بعضی روشنفکرنماها و متجدد مآب ها هم در غم امّت اسلامی به جای آب، نفت میل می فرمایند.
سلام بر کسی که حق را با میزان «کتاب الله و عترتی» بشناسد، و سلام بر کسی که بر محمّد و آل او خاصّه سیّد شهیدان و آقای آزادگان، حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام صلوات و سلام بفرستد.
شعبان المعظّم 1431ه.ق
کربلای معلی- شارع سدره
سید محمود بحر العلوم میردامادی
ص:58