سرشناسه : میردامادی،سید محمود، 1336 -
عنوان و نام پدیدآور : پاسخ بافته ها/ نویسنده سیدمحمود بحرالعلوم میردامادی.
مشخصات نشر : اصفهان: بهار قلوب ٬ 1393.
مشخصات ظاهری : 37 ص.؛ 5/9×5/19 س م
شابک : 100000 ریال: 978-964-9967-01-1
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : مجتهد شبستری، محمد، 1315 - -- نقد و تفسیر.
موضوع : دین پژوهی
موضوع : دین -- فلسفه
رده بندی کنگره : BP10/5/م936پ2 1393
رده بندی دیویی : 297/08
شماره کتابشناسی ملی : 3516611
ص:1
ص:2
ص:3
ص:4
بسم الله الرحمن الرحیم
متن صحبت های آقای ... که در دانشگاه صنعتی اصفهان در سالروز شهادت حضرت خاتم الانبیاء پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ایراد شده است را خواندم، باید بگویم که ایشان، ضمن اینکه از آزادی سخن می گوید، ولی به اصل جبری تغییر، (تز، آنتی تز و سنتز) معتقد است، و نیز با اینکه، قائل به برداشت های جدید از دین است ولی با گذشتگان که طبق نظر خود گوینده، آنتی تزها به جنگشان رفته اند، مثل غزالی و یا مولوی طرح دوستی می ریزد و با جنگ صوری که با بعضی مستمعین خود بپا کرده است، می خواهد افکار صوفیه را به لحاظ اینکه با بی تفاوتی سازگار است و هر لحظه به شکلی متغیّر می گردد،
رواج دهد.
ص:5
گوینده، شنوندگان این مجلس را متفکّر و اهل مطالعه معرفی می کند و می گوید:
«اینجا یک مشت انسان های عامی، ننشسته اند که بنده، برای آن ها تبلیغ کنم و برای آن ها روضه بخوانم»
در حالی که ایشان، در گفتارش، تردید نشان می دهد، که شنوندگان، مفهوم تکفیر و تفسیق را بدانند، می گوید:
« با این دو اصطلاح، اگر شما آشنا باشید»!
صرف نظر از افراد جلسه، ما از گوینده سؤال می کنیم:
که با این همه توصیف که شما از شمول تغییر و دگرگونی نمودید، آیا این اصل، خود تغییر پیدا نمی کند و دگرگون نمی شود؟
آقای ... پاسخ دهد، آیا
عصر تغییر اصلِ تغییر فرا نرسیده که بشر بتواند بعد از این همه تحقیقات در
ص:6
زمان ارتباطات فراگیر، به یک قانون جهان شمول و جامع دست یابد و به خوشبختی نایل شود؟
راستی بشر را این مقدار کُند ذهن و سست و بی اراده می دانید
که بعد از این همه مناظرات بزرگ و احتجاج های عظیم، بر سر حقانیت قرآن و عترت علیهم السلام ، هنوز متحیّر و سرگردان باشد؟!
آیا این جسارت و بی ادبی، به انسانِ اهل مطالعه نیست؟
وجود صدها بلکه هزاران مستبصر و ره یافته، در جوامع غربی و اروپایی و حتّی حضور آنان در حوزه های علمیّه شیعه بازگو کننده ی این حقیقت، است که مطالعات و بررسی ها با غرض درک حقیقت به نتیجه رسیده و فریاد می زند: قرآن و عترت علیهم السلام مطلوب عقلاء و محبوب
قلوب پاک است.
بشر، با فطرت خداجو و خواهان عدالت، پذیرای اسلام است ولی عوامل سرگردانی و ابرهای تاریک کفر و نفاق، مانع وصول اکثریّت انسان ها به این دین جامع و نورانی است.
ص:7
آیا اینگونه سخنرانی های پراکنده و بدون میزان، یکی از عوامل تحیر و سرگردانی نسل جوان، در امور دینی نمی باشد؟
ما معتقدیم که اگر عوامل استکبار، دست از سر مردم بر می داشتند و زورگویی، تحریف و بافتنی های عارف نمایان خاتمه پیدا می کرد، انسان ها راه را از چاه تشخیص می دادند و به کمال مطلوب خود، یعنی مدرسه و دانشگاه قرآن و عترت علیهم السلام می رسیدند.
ولی چه باید کرد، با تبلیغات سرگردان کننده ای به مانند تبلیغ ضمنی این سخنرانی، از «تغییر مارکسیستی»، با آب و تاب عرفان نمایانه؟!
گوینده باید پاسخ دهد که چه مقدار حدیث را قبول دارد؟
ص:8
ایشان، حدیث استغفار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را خوانده و برای خدشه دار نمودن عصمت، بدان استناد کرده است.
خوب! ما احادیث دیگر هم داریم، گوینده آیا با احاطه ی علمی به دیگر احادیث، حدیث مذکور را تشریح نموده است؟
آیا گوینده، حدیث «کتاب الله و عترتی»(1)
که همه ی فِرق مسلمین
نقل کرده اند را مطالعه نموده و به رمز این مطلب رسیده که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امر الهی عترت را در کنار قرآن قرار داده است؟
اگر به مکتب عترت علیهم السلام بعنوان (مفسّرین واقعی قرآن) معتقد شدیم، سخن احسن را شنیده و از آن متابعت می کنیم.
ص:9
آنان که سخنانشان دونِ کلام خالق و فوقِ کلام مخلوق است کیان اند؟
گوینده، که آیه ی شریفه «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(1) را
برای مشروع دانستن سهل انگاری و
مباحی گری تلاوت کرده، آیا هنوز قول ِ بِه و بهتر و برترین گفتار را نتوانسته است بیابد و متابعت کند؟
واقعاً از هوش سرشار و دقّت بی شمار اینگونه افراد که هنوز اندر خم یک کوچه اند، انسان متعجب می شود!!
چرا گوینده به احادیث و جملاتی از ادعیه ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام استناد می کند که ظاهراً مبنای فکری او را تقویت می نماید ولی درباره ی بسیاری از احادیث معتبر در موضوع راه نجات بشر از تردیدها و گمراهی ها، خود را به بی خبری
ص:10
می زند؟
در مورد آیات هم همین طور، فراموش کردن آیاتی که عصمت پیامبران، خاصّه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را بیان می نماید، در راستای چه هدفی انجام می پذیرد؟!
این فراموشی و کم حافظه خود را جلوه دادن، آیا راهی برای فرار از مباحثه و مناظره ی علمی و تحقیقی نیست؟
آخر، کسی که از علوم طبیعی قرآن بی خبر است و از عظمت دانش مفسّرین آن یعنی عترت علیهم السلام ، نا آگاه است، یعنی مثلاً جابر بن حیان، شاگرد امام صادق علیه السلام را نمی شناسد، چگونه به خود اجازه می دهد که به عنوان یک محقّق ِ امر دین در دانشگاه سخن بگوید؟
خوب! اگر کسی از دانش قرآن و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام سخنی بگوید، مثلاً از قول گوستاولبون فرانسوی و یا دیگر دانشمندان اروپا، آقای
ص:11
گوینده می گوید من که گفتم کم حافظه هستم (!!)
ایشان، بر روی مطالعه،
تأکید دارد و تصوّرات ساده ی عوامانه را مردود می داند، این در حالی است که ایشان در بخش علوم برگرفته از قرآن (علوم طبیعی) اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید:
«من تا به حال ندیدم کسی چنین چیزی نوشته باشد.»
در هر صورت، صداقت هم دچار اصل تغییر شده و سخنران محقّق که از تقلید عوامانه، نگران است را از بیان حقائق عاجز کرده و به بافتن مطالب قادر نموده است!
پشت هم اندازی و مغالطه در این جلسه، انسان را به یاد داستان ساختگی موسی و شبان میاندازد که وقتی شبان، محکوم پیامبر خدا حضرت موسی علیه السلام می شود، آن زمان قضیّه ی: «ما درون را بنگریم و حال را» مطرح میگردد و موسی علیه السلام با سخن عرفان نمایانه محکوم
می گردد.
ص:12
گوینده، علم و دین را به زد و خورد می اندازد و معلوم نمی کند کدام دین با علم نمی سازد، آیا اسلامِ قرآن و عترت، با علم و دانش مخالف است؟ آیا علم، قوانین اسلام را مردود می داند؟
آیا این همه آیات قرآنی، در موضوع تدبّر، تفکّر وکسب علم و دانش، از قرآنِ موردِ مطالعه ی آقای... حذف شده است و چگونه این همه احادیث از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و عترت طاهرین علیهم السلام در مورد علم و معرفت به نظر ایشان نرسیده است؟!
یکی از مطالبی که در گفتار گوینده، آمده است، مسئله ی عصمت معصومین علیهم السلام است.
البته وقتی بنا بر این
باشد که اصول اسلام، به وسیله ی آنتی تزها کنار زده شود و میزان ثابتی برای فهم دین نداشته باشیم، طبیعی است که کار دین به هرج و مرج کشیده می شود و هر کس از آیات قرآن و احادیث پیشوایان معصوم علیهم السلام و ادلّه ی عقلیّه یک
ص:13
طلبی را می فهمد، که ممکن است دیگری آن را مردود بداند.
آقای گوینده، آیا به اصل رجوع به متخصّص نظر دارد یا با اصل تغییر، این اصل عقلی و نقلی را هم ردّ می کند؟
این اصل، هم در فرمان قرآنی«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»(1) آمده، و هم عقل بدان گواهی می دهد.
چه می شد اگر گوینده، آیات مربوط به گناه انبیاء را
به روایات معتبره ارجاع می داد، و با توجّه به آیات دیگر و احادیث معتبر و ادلّه ی عقلی در مورد عصمت انبیاء، رأی و نظر خود را ارائه می نمود؟
گوینده آیا احتمال نمی دهد گناهی که در قرآن و ادعیه آمده، غیر از گناهی باشد که او تصوّر کرده است؟
ص:14
ما چون در مقام پاسخگویی مختصر به این سخنان هستیم، از مباحث مفصّل در زمینه های عقیدتی از جمله عصمت انبیاء علیهم السلام و ائمّه علیهم السلام صرف نظر می کنیم.
ولی اجمالاً باید بگوییم، استغفار و نیایش معصومین علیهم السلام ، نشان از کمال معرفت آنان دارد، هر چه معرفت، بالاتر، فروتنی و ادب، بیشتر. معرفت و کمال عبد، در
برابر عظمت بی مثال معبود، اقتضاء می کند که عبد به عذرخواهیِ قصور امکانی خود بپردازد.
عبدی را تصوّر کنید که در برابر سلطان، دائماً به عذرخواهی و عرض ادب می پردازد، آیا لازمه ی این کار، این است که عبد گناهی نموده باشد، یا لازمه ی بنده بودن، عذرخواهی از کوتاهی به مفهوم قصور و عرض ادب در برابر سلطان است؟
حتّی این عذرخواهی در مکالمات روزمره ی
ص:15
انسان ها نسبت به هم نوعشان دیده می شود، عامل این عذرخواهی، قصور امکانات انسان و ادب او می باشد. یعنی لازمه ی این عذرخواهی، گناه و ستم در حق دوست و هم نوع نیست، بلکه انسان از کمبودهای طبیعی عذرخواهی می کند و با این عذرخواهی، ادب و محبّت خودش
را نسبت به هم نوعش نشان میدهد.
مطلب دیگر این است که، باید رهبران الهی از عوامل تنفّر، دور و جدا باشند، یکی از عوامل تنفّر، گناه و ستم پیشوا است.
مردم می گویند:
هر چه بگندد نمکش می زنند ***وای به روزی که بگندد نمک
نتیجه این است که خدای متعال، برای این که مکتب انبیاء جاذبه داشته باشد، و عامل تنفّر، مردم را از آن ها فراری ندهد، ایشان را البته به اختیار و انتخاب خودشان، معصوم قرار داده است.
ص:16
حضرت محمّد امین صلی الله علیه و آله که در تمام عمر، امین و درستکار بود، امین وحی الهی است و قرآن بر او نازل می شود.
آدم خوب و متقی اگر خواست نماینده ای برای گروهی بفرستد، جستجو می کند تا آدم خوب و منظّمی را به نمایندگی خودش انتخاب نماید.
چرا؟
چون اوّلاً، مردم از آدم خوب، خوششان می آید و به سخن او بهتر توجّه می کنند، و ثانیاً، وکیل خوب آبروی موکّل را حفظ می کند.
مطلب دیگری که باید اینجا مطرح گردد این است: مسائل عقیدتی که باید با توسعه ی وقت و آرامش فکر مطرح گردد، چرا با این عجله و شتاب و به صورت پراکنده گویی همراه با مقاصد سیاسی بیان می گردد؟
حق کشی در مورد عقائد اسلامی و ظلم در حق
ص:17
نسل جوان و دانشجویان عزیز، این است که یک بحث علمی و تحقیقی در چند جمله بصورت مجمل و مبهم مطرح گردد و شک و تردید به فکر مستمعین تحمیل شود.
اگر بنا به مطرح کردن مباحث عقیدتی باشد و سخنگویی بخواهد در جانب نفی، مطلبی را تحمیل کند، لازمه ی آزادی خواهی، این است که از مثبتین و طرفداران آن مباحث هم دعوت به عمل آورند و به طور مفصّل با وقت وسیع، مناظره نمایند.
چرا عقائد اسلامی جوانان ما، باید اینگونه قربانی غرب زده ها، التقاطی ها، اهل تصوّف و وهّابیّت گردد؟
خلاف جریان آب شنا نمودن، خلاف مشهور سخن گفتن، شهرت می آورد، اسم آقای شبهه انداز را سایت ها و روزنامه ها می برند، خوب، این یک نوع، شهوتِ شهرت طلبی است.
تخدیر فکر نسل جوان و اشغال وقت دانشجویان عزیز، از همین راه ها انجام می گیرد.
ص:18
تکرار مباحثی که با براهین عقلی و نقلی به نتیجه رسیده است، القاء شبهه و فراهم کردن زمینه ی درگیری و اختلاف، کار عوامل استعمار است. فردای قیامت، خنده ی حاضرین مجلس، به گریه مبدل می شود و همه، مسئولیّت درگیری، تخدیر اذهان و تلف کردن عمرها را به دوش گوینده می اندازند.
به نظر می رسد که رد کردن فضائل معصومین علیهم السلام از جمله علم، عصمت و قدرت آنان، گاهی برای جاده صاف کردن مدّعیان دروغین پیامبری و امامت بکار گرفته می شود.
شهرت طلب چه بکند؟ می خواهد ادّعای آقایی و بزرگی نماید ولی ابزار آنرا ندارد.
حالا باید چه بکند؟
می گوید پیامبر و امام، علم غیب و عصمت و معجزه نداشته اند.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم یک انسان بدون علم، عصمت و قدرت هستند!!
ص:19
پس من هم، بدون داشتن فضائل یاد شده، می توانم ادّعای نبوّت و یا امامت بکنم!!
و این باعث می شود که کسی از مدّعی، دلیل نخواهد و علم، عصمت و قدرت بر اعجاز طلب نکند، و کار ادّعا بدون دردسر به نتیجه برسد.
این منطق، که ما چون نمی توانیم بالا برویم و علم، عصمت و قدرت کسب کنیم، پس بالائی ها را با تبلیغ می آوریم پایین، یک منطق شیطانی است و کم و بیش در تاریخ، سابقه داشته است.
و باید بدانیم در این گونه سخنرانیها ی بی سر و ته، مقاصدی وجود دارد که یکی
از آن ها، ترور شخصیّت است.
گاهی مجموعه ی سخنرانی، مهم نیست که چه باشد، متفرقات و جملات معترضه، مهم است که می بینی بدون مناسبت، یک هجمه به مثلاً، پیامبر خدا و یا امام می شود.
ص:20
در گفتار گوینده به اعلامیه ی حقوق بشر بسیار تکیه شده و ایشان بطور ضمنی می خواهد مکتب اسلام را فاقد قوانین حقوق بشر معرفی کند، در حالی که به نظر اندیشمندان منصف، برترین قوانین حقوق بشر در اسلام و مکتب قرآن و عترت وجود دارد. محقّق مسیحی آقای جرج جرداق می گوید:
«علی بن ابیطالب نخستین اندیشمند
شرقی ای بود(1)
که اعلام داشت: اموال عمومی و بیت المال از آن توده ی مردم است نه دارایی خاص طبقه ی حاکمه و اشراف. هم چنین وی نخستین زمامدار
ص:21
در سراسر مشرق زمین بود که این حقیقت را تا آن حد بیان و تشریح کرد که قالب و شکل قانون به خود گرفت. پس اموال عمومی و بیت المال، «طعمه و رزق فرمانداران و زمامداران نیست» بلکه مربوط به همه ی مردم
است و زمامداران در مکتب و قانون امام علی در مورد این اموال، فقط «نگهبانان و خزانه داران اموال مردم» هستند و آنان در کلام دیگری از امام «نگهبانان مردم و نمایندگان ملت» بشمار می آیند.
جالب تر و روشن تر از همه ی این ها در نشان دادن تعاون و همکاری در بین بشریّت، این سخن امام علی علیه السلام است که:
«... خداوند برای بعضی مردم بر بعضی دیگر حقوقی قرار داده و آن حقوق را در حالات گوناگونش، برابر و یکسان گردانیده، و بخشی از آن ها را در برابر
ص:22
بخش دیگر واجب کرده است و بعضی از آن حقوق، جز در قبال بعضی دیگر تحقّق و وقوع نمی یابد.»
آقای دکتر جرج جرداق ادامه می دهد:
«من در گفته ها و سخنان متفکّران بزرگ فرانسه، در زمان پیش از انقلاب و یا در اثنای آن، یعنی در غنی ترین مرحله از مراحل تاریخ بشری، جالب تر و عمیق تر از این اندیشه و این بیان، در اظهار وحدت و یگانگی کوشش های مشترک بشری، جمله ای نیافته ام... کوشش های مشترکی که امام علی علیه السلام از آن ها به: وحدت وظایف و وحدت حقوق، تعبیر کرده است.
با مطالبی که بیان کردیم، بی شک در نزد خواننده ی محترم شکل روشن و آشکاری از حقوقی که علی بن ابیطالب علیه السلام آن را برای انسان می خواست، و بدون هیچ گونه
ص:23
ابهام و پرده پوشی و پیچیدگی آن را بیان می داشت، ترسیم شد و چگونگی آن به دست آمد. و ما با تلخیص آن مطالب در این فصل، از بررسی و توضیح مجدد، بی نیاز خواهیم بود.
ولی به دلیل آن که ارزش والایی را که نظریّات علی بن ابیطالب علیه السلام در زمینه ی حقوق به خود اختصاص داده است، بیان کنیم و برای آن که عظمت و یگانگی حضرت علی علیه السلام را در اصول و قانونش، به شکل روشن تر و کامل تری نشان دهیم، بهتر است مهمترین مواردی را که در «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» ذکر شده است، در این کتاب نقل کنیم تا اگر فرق اساسی ای بین مکتب
امام علی علیه السلام و این اعلامیه ی جهانی، در باره ی این حقوق همگانی وجود دارد، خود آن را ببینید و علّت و چگونگی آن را دریابید.
ص:24
ولی اگر صحیح باشد که در این زمینه، سخن کوتاهی گفته شود، باید اشاره کنیم که: واقعاً بسیار دشوار است که از نظر حقیقت و روح مسأله، انسان، اختلافی بین مکتب و اصول امام علی علیه السلام و اعلامیه ی حقوق بشر پیدا کند».
سپس این محقّق مسیحی به برتری اصول حقوق بشر امام علی بن ابیطالب علیه السلام اشاره می کند و می گوید:
«البته وقوع اختلاف در عبارات و جزئیّات، با در نظر داشتن اختلاف زمان ها، یک مسأله ی اجتناب ناپذیر است،
ولی از نظر پایه و اساس، به نظر ما هیچ ماده ی اساسی در اعلامیه ی حقوق بشر، که آن را مجمع سازمان ملل متّحد منتشر ساخته است، وجود ندارد، مگر آن که نظیر و همانند آن را در دستور و اصول علی بن ابیطالب علیه السلام خواهید یافت. و علاوه بر آن، در دستور و برنامه ی علی علیه السلام ،
ص:25
چیزهایی خواهید یافت که بی شک، برتر و بالاتر از مواد اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است».
وی سپس تفاوت بین اعلامیه ی حقوق بشر و دستورهای حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام در این موضوع را بررسی کرده، می نویسد:
«ولی اگر تفاوت صحیحی در میان این دو قانون جهانی وجود داشته
باشد، در مورد پایه گذاران این دو اعلامیه ی جهانی است، که به نظر ما در چهار نقطه خلاصه می شود:
1- نخستین فرق آن است که: اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را هزاران نفر از متفکّران منسوب به اکثریّت یا همه ی دولت های جهان، وضع کرده و به وجود آورده اند، در صورتی که مواد و اصول قانون اساسی علوی را بزرگ مرد واحدی به نام علی بن ابیطالب علیه السلام به
ص:26
وجود آورده است.
2- تفاوت دوّم در آن است که علی بن ابیطالب بیشتر از ده قرن، بر بنیادگذاران اعلامیه ی حقوق بشر پیشی دارد.
3- فرق سوّم در آن است که به وجود آورندگان اعلامیه ی حقوق بشر، یا
به عبارت صحیح تر، گردآورندگان مواد و اصول آن، سراسر دنیا را درباره ی کاری که کردند یا می خواستند بکنند! با لاف و گزاف و خودستایی پر ساختند، و تا آن جا در خودستایی پیش رفتند و افراط کردند، که صدق و راستی و وجدان و ذوق انسانی از آن متنفّر شد، زیرا آنان با مظاهر غرور و خود پسندی هایشان، مردم را خسته کردند و به ستوه آوردند و هزار و یک منّت و هزار و یک بار گران بر دوش مردم و ملّت ها نهادند!، در حالی که علی بن ابیطالب علیه السلام بر توده ها و خدای جهانیان
ص:27
تواضع و فروتنی کرد و هرگز فزونی و برتریای
نخواست و بزرگی ای نجست، و بلکه از خداوند و از تودهی مردم امید داشت که از کرده و ناکرده اش درگذرند و او را ببخشند.
4- چهارمین و مهمترین تفاوت ها در آن است که بزرگترین و اکثریّت دولتهایی که در پیدایش اعلامیه ی حقوق بشر، شریک و سهیم بودند و یا آن را به رسمیّت شناختند، همان هایی هستند که حقوق انسان را از او سلب می کنند و در هر گوشه و کنار از جهان، سربازان خود را برای نابودی این اعلامیه و از بین بردن این حقوق گسیل می دارند، در صورتی که:
علی بن ابیطالب هرجا که قدم نهاد و
در هر مقامی که سخن گفت و هر دم که برق شمشیرش همراه پرتو خورشید درخشیدن گرفت، پرده های استبداد را از
ص:28
هم درید و شکل ها و رنگهای گوناگون استثمار و خودپرستی را از میان برد و ریشه ی ظلم و ستم را برکند و زمین را هموار ساخت تا بتوان به آسانی در آن گام نهاد، و سپس در راه دفاع از حقوق افراد و توده ها، در راه نگهبانی حقوق و آزادی های انسان، شهید از دنیا رفت و این بعد از آن بود که در دوران زندگی خود هزار بار در این راه جانبازی کرده و شهید شده بود.»(1)
ص:29
آقای جرج جرداق در فصلی جداگانه با عنوان «برتری اصول امام علی علیه السلام » به مقایسه ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و اصول انسانی حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام پرداخته، می نویسد:
«پس از این بررسی، که ما به طور خلاصه در ضمن آن، همه ی مبادی و اصول اعلامیهی انقلاب فرانسه و اعلامیهی جهانی حقوق بشر را ارزیابی کردیم و در معرض مقایسه با اصول انسانی علی بن ابیطالب قرار دادیم و دیدیم که یا از نظر نصوص و مفاهیم، و یا از هر دو نظر و یا
ص:30
آقای جرج جرداق در فصلی جداگانه با عنوان «برتری اصول امام علی علیه السلام » به مقایسه ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و اصول انسانی حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام پرداخته، می نویسد:
«پس از این بررسی، که ما به طور خلاصه در ضمن آن، همه ی مبادی و اصول اعلامیهی انقلاب فرانسه و اعلامیهی جهانی حقوق بشر را ارزیابی کردیم و در معرض مقایسه با اصول انسانی علی بن ابیطالب قرار دادیم و دیدیم که یا از نظر نصوص و مفاهیم، و یا از هر دو نظر و یا
فقط از نظر مفاهیم و مضامین، همگام با مواد آن دو اعلامیه است، اکنون باید یادآور شویم که اصالت ریشهدار شخصیّت بی نظیر و یگانه ی تاریخ ما، در بینش و اندیشه، در چهارچوبی که ما آن را نشان دادیم، متوقّف نماند، بلکه در تقریر و بیان یک سلسله حقایق اجتماعی، که متفکّران و اندیشمندان تا اواسط قرن نوزدهم و یا حتّی اوایل قرن بیستم، از درک آن عاجز و دور مانده بودند، چنانکه امروز نیز بسیاری از مردم هنوز نتوانسته اند به آن ها به مثابه ی حقایق صحیح بنگرند، به مرحله ای بالاتر و والاتر از این دو
اعلامیه ی جهانی رسید و در آن گام نهاد.
در بیان حقایقی که ما به آن ها اشاره می کنیم و می گوییم، علی بن ابیطالب علیه السلام از مواد موجود در اعلامیه ی انقلاب فرانسه و اعلامیه ی
ص:31
جهانی حقوق بشر نیز فراتر رفته است، حقایق و اصولی درباره ی مفهوم بنیاد اجتماعی از جانب امام علی علیه السلام مطرح شده که متأسفانه هیچ یک از کسانی که درباره ی امام علی علیه السلام مطلبی نوشته اند، به آن ها اشاره ای نکرده اند».
نویسنده در بخش دیگری می نویسد:
«عظمت و شخصیّت یگانه ی علی بن ابیطالب از اصول و ارکان دیگری نیز پرده بر می دارد که در زمینه ی مسائل
مربوط به سیستم های اجتماعی دوران خود و همه ی دوران های پس از آن، از همه ی آن چه که گفتیم و نقل کردیم، برتر و والاتر است.
اینها مبادی و اصولی است که امام علی علیه السلام به وسیلهی آنها، ا ز روح دو اعلامیه ی انقلاب فرانسه و اعلامیه ی مجمع عمومی، در بسیاری از مسائل و نکات پر
ص:32
اهمیّت، گامی فراتر نهاده است.
در طلیعه ی حقایقی که علی بن ابیطالب علیه السلام آنها را درک کرده و بی شک بیان و تقریر آنها، جز از جانب یک اندیشمند بزرگ و خردمندی یگانه و فردی عمیق و نکته بین، امکان پذیر نیست، این اصل اساسی است که وی با بیان آن، داستان همه ی قرون و اعصار انسانیّت قدیم را به طور کامل ضبط کرده و شرح داده و هم چنان به ضبط داستان قرون جدید پرداخته است...
آن جا که می فرماید:
«هیچ بی نوا و تنگدستی گرسنه نماند، مگر در سایه ی آن که ثروتمندی از حق او بهره مند شده است، و آن جا که باز برای تحکیم این حقیقت فرموده است: (هیچ نعمت فراوانی را ندیدم مگر آن که در کنار آن حقی پایمال شده است)!
ص:33
معتقدم که علی بن ابیطالب علیه السلام با بیان و شرح این حقیقت، از هر دو اعلامیه - اعلامیه ی انقلاب کبیر فرانسه و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر - گامی فراتر
نهاده و جلوتر رفته است. چرا که نه در نصوص و مواد اصلی آن دو اعلامیه، و نه در فروع مربوط به آن اصول و مواد، حتّی اشاره ای هم به این حقیقت اساسی نشده است.
و باید علناً خاطرنشان سازم که هیچ یک از اندیشمندان و متفکّران قرون گذشته، این حقیقت اصلی اجتماعی را نتوانسته اند درک کنند و به همین علّت هم، نه به طور صریح و نه به طور اشاره، از آن یادی نکرده اند.»(1)
ص:34
ما ضمن تقدیر، از آقای دکتر جرج جرداق، که
با نوشتن کتاب (امام علی صدای عدالت انسانیّت) به ترویج عدالت خواهی، در جهان پرداخته است و ضمن انتقاد از گوینده که در مورد حقوق بشر، چشم بسته و ناآگاهانه سخن گفته، به نتیجه گیری می پردازیم:
با توجّه به مطالعه ی اعلامیه ی حقوق بشر و دقّت در آیات قرآن و رساله های حقوق حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام و معصومین دیگر، مثل رساله ی حقوق امام سجاد علیه السلام ، در می یابیم که بهترین روش و برترین قانون در موضوع حقوق موجودات خاصّه انسان، در کتاب الهی قرآن و به زبان اولیاء الله یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و عترت طاهرین علیهم السلام بیان گردیده است.
بیان این مطلب، به نظر غرب زدگان و کسانی که توحّش
قرون گذشته ی اروپا را فراموش نموده اند،
ص:35
کار صحیحی در مسیر روشنفکری تلقی نمی گردد.
چون روشنفکری حوزوی و دانشگاهی به لسان آقایانی که توحّش را تمدّن می خوانند، نادیده گرفتن حقایق و پنهان کردن ریزه کاری ها و ظرائف قرآنی، حدیثی و تاریخی است.
عوامل کلیسا و فِرق مختلفی که تحت نظارت متفکّران صهیون در سراسر دنیا فعالیّت دارند و در واقع مجری پروتکل های اندیشمندان یهود به نام روشنفکری، وهّابیّت، تصوّف، دین جدید و فهم جدید از دین می باشند، و رستاخیر ایران و بعث عراق و مهمتر، اصول دیالکتیکی مارکسیستی از جمله، اصل تغییر و دگرگونی را عملاً تأیید و تبلیغ می نمایند، چگونه می توانند هدایت گر مردم به سوی قرآن
و عترت علیهم السلام باشند و بر خلاف تعهّدشان در برابر استعمار عمل کنند؟!
و در این گفتار اضافه بر پشت هم اندازی و مغالطه و
ص:36
بی توجّهی ایشان به آیین سخنرانی، یک نوع تعهّد استعماری مشاهده می گردد،(1) چرا که مجلس تجلیل پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله (نعوذ بالله) مبدّل به تحقیر ایشان شده است و گوینده به ترور شخصیّت برگزیدگان الهی پرداخته است.
به هر حال ما نگران حال گوینده نیستیم، مهم این است که دانشجویان عزیز با مطالعه ی دقیق، خلاف گویی های گوینده را بررسی نموده، حقوق بشر را در مکتب امامت و ولایت جستجو کنند و حقّانیّت کلام الله، بزرگی رسول
خدا صلی الله علیه و آله و ائمه ی معصومین علیهم السلام را به خوبی ببینند.
آری، «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ»(2)
در پایان لازم به تذکر است که بدانیم منحرفین می خواهند ملّت شریف ایران و امّت اسلامی را
ص:37
بیازمایند و غیرت دینی مردم را محک بزنند، به تعبیر دیگر می خواهند بدانند که تقیّد، دلبستگی و ایمان مردم نسبت به مقدّسات دینی شان آیا هنوز باقی مانده است و یا با تبلیغات استعماری، کم رنگ و خدشه دار شده است؟ باید برای پاسخ این گروه بگوییم:
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
کمترین اثر این مخالفت ها، حساسیّت بیگانگان، نسبت به
اسلام و تشیع است، که به ویژه، در این دو سه دهه، برای شناخت این مکتب جامع و نورانی، سر از پا نمی شناسند و می بینیم که گروه گروه، مردم دنیا به ویژه دانشمندان آنها، مسلمان می گردند.
آنها این عقائد باطل را ملاک کار قرار نمی دهند و کاری به اندیشه های صوفیانه، وهّابی زده و یا تفکّرات مارکسیستی ندارند.
آنها نمی خواهند مطالعاتشان با نظر اسلام شناسان صهیونیستی صورت بگیرد و با عینک التقاطی به قرآن و عترت علیهم السلام نگاه کنند.
ص:38
این که میگویم، نتیجه ی گفتگو با صدها مستبصر و ره یافتهی شرقی و غربی و غیر آن می باشد.
و باید به نسل جوان و دانشجویان عزیز، بشارت
دهم:
با وجود اسلام خواهی در کل دنیا، خاصّه غرب و با حضور جوانان متدیّن و به تعبیر بهتر پیروان مکتب غدیر، عاشورا و مهدویّت در جوامع اسلامی به ویژه در دانشگاه ها، ما منتظر یک انقلاب عظیم الهی در کل جهان هستیم.
ما منتظِر امام منتظَریم.
سلام بر رسول امین صلی الله علیه و آله و مبیّن حقوق بشر امیرالمؤمنین علیه السلام
سلام بر ترجمان قرآن حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه
ص:39
سلام بر شهیدان الهی، علمای ربّانی و مرزبانان عاشورایی
سلام بر آنان که از عوامل شکست مسلمین در آندلس(اسپانیا) با خبرند و تعهّد خویش را در قبال قرآن
و عترت علیهم السلام و در برابر شهدای راه فضیلت و منادیان طریق عدالت فراموش نکرده اند.
والسّلام علیکم
سیّد محمود بحرالعلوم میردامادی
قم مقدسه، 9 ربیع الاول 1431 ه-. ق
ص:40