هشدارها و تحذیرهای قرآنی

مشخصات کتاب

سرشناسه : حبیب اللهی، حمیدرضا

عنوان و نام پدیدآور : هشدارها و تحذیرهای قرآنی/ حمیدرضا حبیب اللهی ؛ تهیه کننده مرکزپژوهش های اسلامی صدا وسیما.

مشخصات نشر : قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی: دفتر عقل، 1387.

مشخصات ظاهری : 129ص.

فروست : مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما؛ 1379.

شابک : 15000ریال 978-964-2761-77-7:

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.

یادداشت : کتابنامه: ص. [127] - 129 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : قرآن -- اخلاق

موضوع : اخلاق اسلامی

شناسه افزوده : صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. مرکز پژوهشهای اسلامی

رده بندی کنگره : BP103/3/ح2ھ5 1387

رده بندی دیویی : 297/159

شماره کتابشناسی ملی : 1824837

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

هشدارها و تحذیرهای قرآنی

کد: 1379

نویسنده: حمیدرضا حبیب اللهی

ویراستار: رقیه چاوشی

تهیه کننده: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما

ناشر: دفتر عقل

چاپ: زلال کوثر

نوبت چاپ: اول / 1387

شمارگان: 1400

بها: 15000 ریال

نشانی: قم، بلوار امین، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما

تلفن: 2919670 _ 0251 دورنگار: 2915510

تهران: جام جم، ساختمان شهید رهبر، طبقه زیرزمین

تلفن: 22014738 نمابر: 22164990

پست الکترونیکی:info@irc.ir Emial:

پایگاه اطلاع رسانی: www.irc.ir

شابک: 7-77-2761-964- 978 / ISBN: 978-964-2761-77-7

ص:4

ص:5

دیباچه

دیباچه

قرآن، پیام خداوند به بندگان و راهنمای سعادت دنیا و آخرت همگان است. خداوندکتابش را بر رسول و پیام رسان امینش نازل کرد تا آن را به مردم ابلاغ کند و آنچه مایه خوشبختی و سعادت آنان در معاش و معادشان است در این کتاب فروگذار نکرد.

پس قرآن نوری است که پروردگار به وسیله آن جهانیان را به سوی راه راستین و صراط مستقیم رهنمون می سازد؛ قرآن درمان بیماری های قلبی و روحی و پاک کننده آلودگی های نفس است.

بی گمان بسنده کردن به تلاوت قرآن هرچند بسیار مفید و ارزنده است، نمی تواند رهگشای مشکلات انسان ها باشد و سعادت را به ارمغان آورد. باید در کنار خواندن و تلاوت کردن با معارف والایش آشنا شد و زمینه پیاده کردن دستوراتش را در زوایای زندگی فراهم ساخت.

ص:6

یکی از مباحثی که می توان از اقیانوس بی کران قرآن استخراج کرد، هشدارها و تحذیرهایی است که در قالب های گوناگون ادبی درباره مسائل و موضوعات مختلف بیان شده است.

بر این اساس، بر آن شدیم تا هشدارها و تحذیرهای قرآنی را با بیانی ساده و شرحی مختصر گرد آوریم و به برنامه سازان ارائه دهیم تا در سازمان صدا و سیما، در جایگاه نهادی انذاردهنده در نظام اسلامی، بتوانند از این مجموعه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در برنامه هایشان استفاده کنند و سهم مهمی در غفلت زدایی از جامعه بر عهده گیرند.

در پایان، از تلاش ارزنده پژوهشگر ارجمند، جناب آقای حمیدرضا حبیب اللهی در خلق این اثر قدردانی می کنیم. امید است برنامه سازان، ضمن استفاده از این مجموعه ما را از انتقادها و پیشنهادهای خود بهره مند سازند.

و من الله التوفیق

مدیریت دین پژوهی

اداره کل مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما

ص:7

پیش گفتار

پیش گفتار

به عقیده ما مسلمانان، قرآن کریم کتابی است نزول یافته از سوی پروردگار که بدون هیچ کم و کاستی به دست ما رسیده است تا زمینههای هدایت ما فراهم شود. به تعبیر خود قرآن نیز این کتاب نزول یافته، «هُدًی لِّلنَّاسِ»(1) است. از اینرو، این کتاب الهی مأمور بیان هر آن چیزی است که به نوعی، هدایت بشر به آن بستگی دارد. از مهمترین مسائلی که به هدایت انسان مربوط میشود، آگاهی یافتن انسانها از این معناست که چه رفتاری زمینهساز بدفرجامی و چه کرداری سببساز بهروزی و خوش فرجامی آنهاست. بر همین اساس، در قرآن مجید هشدارهای فراوانی درباره کردار انسانی به چشم میخورد که توجه و ترتیب اثر دادن به آنها، نجات بشر و نیکبختی ایشان در دنیا و آخرت را به دنبال دارد. در مقابل، بیتوجهی به آنها گمراهی و نگونبختی آنها را سبب می شود.

پژوهش حاضر نیز با هدف گردآوری، تنظیم و بررسی هشدارها و تحذیرهای قرآنی به نگارش درآمده است و نویسنده در آن میکوشد، هشدارهایی را که در این کتاب آسمانی وجود دارد، به شمارش درآورد. بدین


1- نک: بقره: 185.

ص:8

ترتیب، هر پژوهشگر و جوینده حقایق، با توجه به درجههایی از ایمان، معرفت، درک، عقل و تلاش خویش، میتواند از این کتاب ژرف و پربار بهره بردارد. نویسنده بر آن بوده است تا اثری تازه با نظم و روشی جدید به وجود آورد و با رویکردی کاربردی، آیههای هشداردهنده قرآن را استخراج کند و به نگارش درآورد.

در این تحقیق، نخست، آیهای که در زمینه این هشدارها برجستگی بیشتری داشته، آورده شده و درباره آن توضیح و تفسیر کوتاهی آمده و در متن، از دیگر آیهها نیز استفاده شده است. از آن جا که در این پژوهش اصل بر بررسی آیههای قرآنی بوده است، کمتر به روایتها پرداخته شده و تنها در مواردی که حدیثی به فهم مطلب و اصل هشدار کمک میکرده، از سخنان روایی استفاده شده است. بدین ترتیب، تأکید اصلی بر روی آیههای قرآنی بوده است.

بحث هشدارها، بحث گستردهای است و این کتاب الهی، سرشار از هشدار است. نویسنده نیز بر آن است که ذیل هر عنوان، به اختصار مطالبی بیاورد، ضمن آنکه تلاش شده است تا کوتاهنویسی، سبب کاستی و ناتمام ماندن مطلب نشود.

ص:9

فصل اول: کلیات

اشاره

فصل اول: کلیات

زیر فصل ها

1. ضرورت پرداختن به موضوع هشدارها

2. پیشینه موضوع

3. روش تحقیق

4. پرسش های اصلی و فرعی پژوهش

5. تعریفها

1. ضرورت پرداختن به موضوع هشدارها

1. ضرورت پرداختن به موضوع هشدارها

خدای بزرگ در حدود سی آیه از قرآن مجید، پیامبر اسلام را با عنوان «منذر» معرفی میکند که هدف از برانگیخته شدنش، ترساندن مردم و هشدار به آنهاست.(1)

در برخی از این آیهها، پیامبر، منذر صرف معرفی و در بعضی دیگر، به جنبه بشارت دهندگی آن پیامبر بزرگوار نیز اشاره شده است. آیههایی که در آنها تنها از ویژگی انذار و هشداردهندگی پیامبر سخن آمده، بیش از مواردی است که ویژگی بشارت دادن، در کنار هشدار دادن آمده است که این خود، گویای اهمیت مسئله هشداردهی از نظر خداوند است. بدین منظور، در سوره «دخان»، خداوند پس از اینکه به نزول قرآن در شبی مبارک، یعنی همان شب قدر اشاره می کند، دلیل این انزال را هم بیان می فرماید:«إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ؛ همانا ما هشداردهندهایم». (دخان: 3)


1- نک: «إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِیرٌ». فاطر: 23؛ یا نک: «إِنْ یُوحی إِلَیَّ إِلاَّ أََنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ». (ص:70)

ص:10

با دقت در این تعبیر، درمییابیم، یکی از هدفهای اصلی نزول قرآن، هشداردهندگی آن بوده است و خداوند خود را در این آیه، هشداردهنده ای معرفی می کند که با نزول قرآن، هشدار دادن را محقق کرده است. همچنین، این تعبیر بر این دلالت دارد که هشداردهندگی خداوند که این بار به وسیله پیامبر اسلام و قرآن انجام شده، چیز تازهای نیست، بلکه انذار و هشدار دادن، سنت همیشگی خداوند است. ازاینرو، این انذار همواره از راه وحی به فرستادگانش، در امت های گذشته جریان داشته و خداوند در هر دورهای، پیامآوری را برمیانگیخت تا بشر را انذار کند(1) و این بار، با نزول قرآن بر پیامبر، زمینههای هشداردهی به بشر را فراهم کرده است. این مفهوم، در برخی دیگر از آیهها نیز آمده است. از جمله می فرماید:

تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیرًا. (فرقان:1)

بزرگ [و خجسته] است کسی که بر بنده خود فرقان [کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا برای جهانیان، هشداردهنده ای باشد.

در این آیه، هدف از نزول قرآن، هشداردهندگی آن به همه جهانیان از جن و انس، دانسته شده است. پس بر اساس این دو آیه و آیه های مشابه، جایگاه مسئله هشداردهی و اهمیت آن از نگاه قرآن روشن می شود.

افزون بر این، اهمیت مسئله هشدار از نظر عقل نیز انکارناپذیر است و خداوند از راه عقل نیز زمینه توجه بشر به انذار را فراهم کرد؛(2) زیرا همه اندیشمندان به این نکته معترفند که در بسیاری از حیطه ها، عقل انسان به تنهایی، هیچ راهی ندارد. برای مثال، درباره اینکه آیا پس از مرگ، حیاتی


1- 2. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417ﻫ..ق، چ 5، ج 18، ص 131.
2- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ 1، ج 9، ص 94.

ص:11

هست یا نه و اگر هست، عاقبت انسانها در آن چگونه خواهد بود و چه کارهایی سبب نیکبختی یا بدبختی آنها می شود، عقل بشر هیچ سخن آشکار و از روی یقینی برای گفتن ندارد و تنها حکم او، این است که باید برای آگاهی یافتن از این مطلب سرنوشت ساز، سراغ وحی رفت. ازاینرو، عقل حکم می کند که مطالب تعیین کننده درباره سرنوشت بشر را حتماً باید شارع بگوید و هشدارهای لازم را بدهد. براین اساس، قرآن کریم در زمینه کارها و رفتار ناپسند انسانی که خشنودی خداوند را در پی ندارد و به بدفرجامی انسان می انجامد، هشدارهای لازم را داده است.

2. پیشینه موضوع

2. پیشینه موضوع

هشدارهای قرآنی، از مهم ترین موضوع های مطرح شده در این کتاب مقدس است و همه عالمان اسلام(1) به ویژه مفسران، همواره به آن توجه داشتند و در کتاب های تفسیر پیشینیان، ذیل آیه های هشداردهنده قرآن توضیحاتی آمده است. در تفسیرهای جامعی مانند التبیان فی تفسیر القرآن از شیخ طوسی و مجمع البیان فی تفسیر القرآن، نوشته فضل بن حسن طبرسی یا تفسیرهای جدیدتری مانند المیزان فی تفسیر القرآن، اثر گران بهای علامه، محمدحسین طباطبایی و تفسیر الحدیث از محمد عزه دروزه و تفسیر نمونه، نگاشته آیتالله


1- غزالی در بخشی از کتاب احیاء علوم الدین به شرح مهلکات اخلاقی پرداخته و از آیه های هشداردهنده قرآن نیز استفاده کرده است. فیض کاشانی نیز در محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، پیش از طرح کردن هر یک از رذیلت های اخلاقی، آیه های هشداردهنده در آن باب را نیز می آورد. در دیگر کتاب های اخلاقی نیز کم وبیش تعدادی از آیه های هشداردهنده قرآن آورده شده است. نک: محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتاب العربی، 1420 ه_ .ق، ج 3و4؛ «محمد بن مرتضی، فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ج 5 و 6؛ محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1408 ﻫ .ق، چ 6، ج 1، 2 و 3؛ احمدنراقی، معراج السعاده، قم، هجرت، 1378، چ1، صص 170- 552.

ص:12

مکارم شیرازی، با توجه به هر یک از آیه های هشداردهنده، هشدارهای الهی طرح و بررسی شده است. با بررسی آثار نگاشته شده در این موضوع، درمییابیم با توجه به عنوان تألیف ها و به کار رفتن یا نرفتن واژه هشدار یا تحذیر در عنوان آنها، بیشتر مطالب این کتاب ها درباره منهیات قرآنی و رذیلت های اخلاقیِ مطرح شده در قرآن است. به بیان دیگر، در اینگونه آثار، با عنوان های گوناگون و غیر از عنوان هشدار و تحذیر، برخی از هشدارهای قرآنی بررسی شده است که تعدادی از آنها از این قرارند:

الف) محمدعبدالله درّاز در سال1950میلادی، اثری به زبان فرانسه با نام (La moraledu Koran) تدوین کرد و به عنوان رساله دکترای خویش در دانشگاه سوربن فرانسه ارائه داد. این اثر را بعدها عبدالصبور شاهین به عربی ترجمه کرد و با نام دستور الاخلاق فی القرآن منتشرساخت.(1) در بخش های پایانی این کتاب، فصل هایی با نام های: «الاخلاق الدولیه»، «الاخلاق الاسرویه»، «الاخلاق الاجتماعیه» و «الاخلاق الدینیه» آمده است که در آنها از بعضی از امور نهی شده قرآنی، فهرستوار یاد شده که البته تنها به ذکر آیه ها بسنده می کند.(2)

ب) جعفر شعار در کتاب اخلاق از نظر قرآن، امور نهی شده و هشدارهای قرآنی را به همراه دستورهای قرآن به ترتیب حروف الفبا گرد آورده است. در این کتاب که در سال 1344 خورشیدی نوشته شده، تقسیم بندی مشخصی


1- محمد عبدالله درّاز، دستورالاخلاق فی القرآن، ترجمه به عربی: عبدالصبور شاهین، بیروت، دارالبحوث العلمیه، 1408ه_ . ق، چ 6.
2- نک: محمد عبدالله درّاز، دستورالاخلاق فی القرآن، ترجمه به عربی: عبدالصبور شاهین، بیروت، دارالبحوث العلمیه، 1408ه_ . ق، چ 6.صص 691-771.

ص:13

وجود ندارد و تنها، آیه های هشداردهنده با دیگر آیه های اخلاقی قرآن آمده است.(1)

ج) عبدالعلی بازرگان در کتابی به نام اخلاق اسلامی در روابط سیاسی، که در سال 1361 برای نخستین بار چاپ شد، به بعضی از امور نهی شده قرآنی به ویژه در بعد اجتماعی پرداخته است. نویسنده، تنها به تعداد کمی از هشدارهای قرآنی توجه کرده، ولی در مقابل، پس از ذکر آیه به برخی از روایت ها نیز اشاره کرده و خود نیز توضیحاتی بر آن افزوده است. در فصل چهارم این کتاب، برخی از هشدارهای قرآنی با عنوان «برخی از آفات زبان در روابط اجتماعی» بررسی شده است.(2)

د) ابوطالب تجلیل تبریزی در کتاب ارزش ها و ضد ارزش ها در قرآن، که در سال 1366 خورشیدی چاپ شد،(3) امور نهی شده و هشدارهای قرآنی را با عنوان ضد ارزش ها در قرآن، بدون دستهبندی مشخصی نگاشته و برشمرده است. نویسنده در این کتاب، تنها به آوردن آیه و معنا و مفهوم آن با توجه به ضد ارزش های قرآنی بسنده کرده است.

ه_) جمال الدین عبدالناصر مصری در اثری با نام النهی فی القرآن الکریم، امور نهی شده قرآنی را در هفت فصل تنظیم کرده است. نویسنده در این کتاب، درباره آیه های هشداردهنده، توضیح و تفسیر اندکی آورده و در برخی موارد که موضوع به فقه مربوط می شده، دیدگاه فقیهان نیز آورده شده است.


1- جعفر شعار، اخلاق از نظر قرآن، تهران، ناشر جعفر شعار، 1364، چ 4.
2- عبدالعلی بازرگان، اخلاق اسلامی در روابط سیاسی، تهران، قلم، 1361.
3- ابوطالب تجلیل تبریزی، ارزش ها و ضد ارزش ها در قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1366.

ص:14

این کتاب نیز در باب امور نهی شده و هشدارهای قرآنی، کامل و جامع نیست و برای نخستین بار در سال 1420 ه_ .ق منتشر شده است.(1)

و) آیت الله ناصر مکارم شیرازی در مجموعه ای سه جلدی به نام اخلاق در قرآن، پس از اینکه در جلد نخست به کلیات مباحث اخلاقی پرداخته است، در جلد دوم پس از ذکر فضیلت های اخلاقی، به بعضی از رذیلت های اخلاقی و آیه های هشداردهنده قرآن در این زمینه نیز اشاره میکند. از ویژگی های این کتاب، آن است که تنها به ذکر آیه ها بسنده نکرده، بلکه با توضیح و تفسیر مفصل، آیه ها را بررسی کرده است. این کتاب نخستین بار در سال 1380 چاپ شد.(2)

ز) کتاب هشدارهای قرآنی نوشته علی امامی نیز درباره همان موضوع است. نویسنده در این کتاب 96 صفحه ای رقعی، بدون هیچ مقدمه ای هشدارها را در صد عنوان دستهبندی کرده و ذیل هر عنوان، نخست آیه قرآنی مربوطه را به همراه ترجمه آن آورده، آنگاه به تفسیر بسیار کوتاهی از آن بسنده کرده است. بیشتر نیز از تفسیر نمونه استفاده کرده، ولی در ارجاع های کتاب خود، تنها، شماره جلد تفسیر نمونه را آورده و در هیچ جا شماره صفحه را نیاورده است.

در این کتاب، معیار استخراج هشدارها مشخص نیست و عنوان هایی مانند «قرآن، کتاب پند و اندرز»،(3) «نعمت های غیبی الهی»(4) و «ذکر خدا را با دل و


1- جمال الدین عبدالناصر، النهی فی القرآن الکریم، دمشق، دارالقلم العربی، 1420ﻫ..ق، چ 1.
2- آیت الله ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه علی بن ابیطالب (ع)، 1380، چ 1.
3- علی امامی، هشدارهای قرآنی، قم، پرهیزکار، 1380، ص 58.
4- علی امامی، هشدارهای قرآنی، قم، پرهیزکار، 1380، ص 66.

ص:15

زبان بسیار کنید»(1)، به عنوان هشدار معرفی شده است که به نظر می رسد این مطالب نمیتواند به عنوان هشدار مطرح باشد. نویسنده برای استخراج عنوان ها، به ترتیب سوره های قرآن پیش رفته؛ یعنی ابتدا از سوره بقره شروع کرده، سپس آل عمران تا سوره انفطار را بررسی کرده است. البته جای تعجب است که از سوره های بزرگی مانند انعام و اعراف، هیچ آیه هشداردهنده ای استخراج نکرده است. این اثر، در سال 1380 برای نخستین بار به چاپ رسید و در مجموع، اثری پژوهشی در این زمینه به شمار نمیآید.

ح) جمشید کاووسی در کتاب 172 صفحه ای خود با عنوان هشدارها در قرآن، به برخی از هشدارهای قرآنی اشاره کرده است.(2) نویسنده، در مقدمه کتاب، اثر خود را مجموعه ای میداند که با روشی جدید، آیه های الهی را به نوجوانان و جوانان معرفی میکند. وی در این اثر، با استفاده از حدود هزار و سیصد آیه و با توجه به آمدن لفظی خاص در آیه ها، آنها را در فصل های گوناگون جای داده است. برای نمونه، هر کدام از آیه هایی را که در آنها «انْ»، «لمَ»، «إِتَّقُوا» و «مَن» به کار رفته، در فصل جداگانه آورده است.

این اثر، تنها نوعی ترجمه از برخی آیه هاست که در فصلبندی جدیدی ارائه شده است. البته این فصل بندی، منسجم نیست و تقسیم بندی نشده است. در این کتاب، بسیاری از عنوان های فصل ها، به گونه ای نیست که بتوان از آنها هشدار را فهمید. برای نمونه، عنوان هایی مانند «آدمی»، «شیطان»، «خداوند»، «ما»، «من»، «تو» و «این»، از این قبیل اند و آیه هایی نیز که ذیل این عنوان ها آمده، جنبه هشدار دهندگی ندارند.


1- علی امامی، هشدارهای قرآنی، قم، پرهیزکار، 1380، ص 67.
2- جمشید کاووسی، هشدارها در قرآن، شیراز، نوید، 1379، چ 1.

ص:16

این کتاب، در سال 1379 به چاپ رسیده و در مجموع، کتابی جامع و رضایتبخش در این موضوع نیست.

3. روش تحقیق

3. روش تحقیق

روش پژوهش در این مجموعه، کتابخانه ای و نوع تحقیق، تحقیق کاربردی است؛ به این معنا که می تواند به شکل مستقیم یا غیرمستقیم از آن استفاده و خواننده با آیات هشداردهنده در زمینه های مختلف آشنا شود.

4. پرسش های اصلی و فرعی پژوهش

4. پرسش های اصلی و فرعی پژوهش

در این پژوهش، پیشفرض ما این بود که قرآن مجید، کتاب هدایت است. پس هر آنچه به هدایت بشر برمیگردد، در این کتاب مقدس بیان شده است. بنابراین، پرسش اصلی این است که خداوند به منظور هدایت بشر، چه هشدارها و تحذیرهایی را بیان کرده است؟ با توجه به اینکه امر هدایت، همه شئون زندگی بشری را دربرمی گیرد، پاسخ این پرسش نیز گسترده است.

بدین ترتیب، پرسش های فرعی زیر نیز از درون این پرسش اصلی مطرح می شوند:

الف) قرآن در زمینه باورهای دینی چه هشدارهایی داده و چه باورهایی را محکوم کرده است؟

ب) کدام یک از اخلاقیات فردی از نظر قرآن نکوهیده است و خداوند، بشر را از آنها نهی کرده است؟

ج) آیا در مسائل اجتماعی نیز قرآن، مخاطبان خود را از کارهایی نهی کرده است؟ در این صورت، آنها کدامند؟

ص:17

د) درباره خانواده که نخستین هسته تشکیل دهنده اجتماعهای بشری است، قرآن چه هشدارهایی داده و در زمینه روابط زوجین با همدیگر و والدین و فرزندان با هم، چه اموری نهی شده است؟

ه_) از نظر قرآن، مرزهای شرعی در فعالیتهای اقتصادی از نظر قرآن چیست و قرآن، مسلمانان را در اقتصاد، از چه کارهایی منع کرده است؟

و) در زمینه سیاست، خداوند به مردم و حاکمان چه هشدارهایی داده است؟

این مجموعه، به منظور پاسخگویی به این پرسش ها شکل گرفته است. ازاینرو، پس از گردآوری و درک و استخراج هشدارهای الهی، آنها را در بخش مربوط به آن، فصل بندی کردیم. در واقع، هرکدام از فصل ها و زیرمجموعه های این پژوهش، پاسخگوی یکی از پرسش های ذکر شده است.

5. تعریفها

5. تعریفها

هشدار و تحذیر چیست و این دو واژه چه نمونه هایی در قرآن دارند؟

نخست، معنای لغوی این دو واژه را بررسی می کنیم و سپس موارد کاربرد دو ماده «تحذیر» و «انذار» را در قرآن شرح می دهیم تا بتوانیم مسئله را به خوبی بررسی کنیم.

هشدار، در اصل، فعل امر از «هُش داشتن» است که به شکل مصدر به کار رفته و در معنای مراقب و مواظب بودن به کار میرود.(1) معادل نسبی این واژه در عربی، «انذار» و «تحذیر» است. چنانکه در لسان العرب، واژه


1- علی اکبر دهخدا، لغتنامه، زیر نظر: محمد معین، تهران، سیروس،1337، چ 1، ج 49، ص221.

ص:18

انذار، آگاه کردن همراه با پرهیز دادن و ترساندن معنا شده است.(1) راغب نیز انذار را به معنای خبری که همراه با ترساندن است، تعریف می کند.(2)

تحذیر نیز بر وزن «تفعیل»، اصل مادهاش«حذر» است، به معنای پرهیز دادن و ترساندن مخاطب از امری ترسناک.(3)

با جستوجو در قرآن مجید و استخراج مشتق هایی که از دو واژه انذار و تحذیر گرفته شده است، چنین برمی آید که پیوست های انذار، یعنی آن چیزهایی که خداوند با این لفظ، مخاطبان خود را از آنها ترسانده است، در چند چیز خلاصه می شود:

الف) انذار درباره روز قیامت و عذابهای اخروی، چنان که در چندین آیه، خداوند با تعبیرهای گوناگون، از قیامت یاد کرده و انسان را از آن ترسانده است. از جمله در آیه 39 سوره مریم می فرماید: «وَأنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ؛ و آنان را از روز حسرت بیم ده.»(4)

و در آیه 57 سوره اسراء می فرماید: «إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُورًا؛ عذاب پروردگارت همواره در خور پرهیز است».

ب) عذاب های دنیوی، که در این باره خداوند در آیه 13 سوره فصلت می فرماید:

فَإِنْ اَعْرَضُوا فَقُلْ اَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَهً مِّثْلَ صَاعِقَهِ عَادٍ وَ ثَمُودَ.

پس اگر روی برتافتند، بگو: شما را از آذرخشی چون آذرخش عاد و ثمود برحذر داشتم.


1- ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ﻫ_ . ق، چ 1، ج 14، ص100.
2- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، الدار الشامیه، 1423 ه_ .ق، چ 3، ص 223.
3- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، الدار الشامیه، 1423 ه_ .ق، چ 3، ص 223.
4- همچنین نک: انعام: 130؛ ابراهیم: 44؛ زمر: 71؛ غافر: 15 و شورا: 7، که همگی در بردارنده پنج معنای یاد شده هستند.

ص:19

بررسی واژه تحذیر و هشدارهایی که با این لفظ و پیوست های آن در قرآن آمده است نیز نشان می دهد که این هشدارها به چند نکته اشاره میکند که عبارتند از:

یک _ هشدار و ترساندن در برابر خداوند، چنانکه در آیه 235 سوره بقره اینگونه آمده است:

وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ.

بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید، می داند. پس، از [مخالفت] او بترسید.

همچنین درآیه 28 سوره آل عمران می فرماید:

« وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ؛ خداوند شما را از [عقوبت] خود می ترساند».(1)

دو _ هشدار درباره آخرت و عذاب پروردگار، مانند آیه 57 سوره اسراء که آمده است:

إِنّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُورًا.

عذاب پروردگارت همواره درخور پرهیز است.

در همه این موارد، لفظهایی هست که به طور مستقیم از ماده «انذار» و «تحذیر» مشتق شده اند، که با دقت در آنها مشخص می شود، مهمترین مسئلهای که خداوند بندگانش را از آن ترسانده، آخرت و عذابهای اخروی است و اگر در برخی از آیهها نیز این تعبیر آمده است که خداوند شما را از خودش می ترساند، این ترساندن همان ترساندن از خداست؛ به دلیل گناهانی


1- تعبیر ترسیدن از خدا، تعبیری نیست که تنها دراین دو آیه آمده باشد، بلکه این معنا در بسیاری از آیه ها آمده، ولی نه با جمله «یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ»، بلکه با کاربرد دو ماده «تقوا» و «خَشْیَه».

ص:20

که انسان مرتکب شده است و در نتیجه، در قیامت با صفتهای غضب الهی روبهرو خواهد شد.(1)

در برخی از آیه ها نیز که به منافقان یا برخی همسران و فرزندان هشدار داده شده است،(2) به آن دلیل است که اینگونه افراد با اثرگذاری منفی بر روی انسان و به انحراف کشاندن و فراهم کردن زمینه گمراهی او، در نهایت، بدفرجامی و عذاب اخروی را برای وی رقم می زنند. در حقیقت، هشدار در برابر همه این موارد، تنها به همان ترساندن و هشدار دادن از قیامت و عذاب اخروی بر می گردد.

البته نویسنده نیز در این پژوهش، آیه هایی را که مفهوم آن هشدار است، بررسی می کند و تنها به بررسی متعلقات دو ماده انذار و تحذیر، بسنده نکرده، بلکه کلیت مفهوم هشدار را در نظر داشته است. پس با در نظر گرفتن بعضی ملاکها، از برخی آیه های قرآنی، هشدارهایی را استخراج کرده است. این ملاکها عبارتند از:

اول _ به کار گرفتن مفهوم لعنت را الهی درباره برخی گروهها، به گونه ای که مثلاً خداوند این معنا را درباره کافران، ظالمان، پیمانشکنان و اِفکزنندگان به کار برده است که ما از اینگونه آیه ها هشدار الهی را درباره این افراد استفاده کردهایم.


1- شیخ طوسی، ذیل آیه 28 سوره آل عمران که تعبیر «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ» آمده است، توضیح می دهد که: «نَفْسَهُ» یعنی «عَذابَهُ» . علامه طبرسی نیز می گوید: در اینجا منظور، عقاب پروردگار است. همانگونه که می گوییم «از شیر بترس» و منظورمان، پرهیز از درندگی شیر است، اینجا نیز منظور، جزای خداست. نک: ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، تصحیح: احمدحبیب قصیرعاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415ه_ .ق، چ 1، ج 2، ص 435؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372، چ 3، ج2، ص730.
2- نک: منافقون: 4 و تغابن: 14.

ص:21

دوم _ به کار رفتن واژه «ویل» برای گروههایی، چنانکه خداوند درباره مشرکان، دروغگویان و مسخرهکنندگان با تعبیر «ویل» آشکارا درباره این کارها و ویژگی ها هشدار داده است.

سوم _ وعده جهنم یا عذاب به گروه هایی مانند اهل نفاق، کفر و قتل نفس که نشان دهنده هشدار خداوند درباره اینگونه کارهاست.

چهارم _ وجود نهی آشکار درباره یک باور یا خلق و خو یا عملکرد ویژه. در واقع، ما نهی های الهی را هشدار خداوند به شمار آوردهایم و بخش عمده هشدارها را با توجه به این ملاک می توان استخراج کرد. البته نهی ها نیز خود بر چند قسمند:

یک _ نهی های مستقیم خطاب به مسلمانان یا مؤمنان؛ مثل نهی از بیاحترامی به پدر و مادر یا فرار از جنگ.

دو _ نهی هایی که از زبان پیامبری صادر شده است؛ همچون نهی از ناامیدی از رحمت خدا که از زبان یعقوب به فرزندانش صادر شده است.

سه _ نهی هایی که در قرآن آمده و بهطور مستقیم، خطابش به غیرمسلمانان است؛ همچون نهی از غلو و زیادهروی در دین که خطاب به اهل کتاب است.

پنجم _ اشاره آشکار به حفظ حرمت؛ همچون تصریح به حرمت نکاح با محارم. این ملاک، بیشتر در هشدارهای خانوادگی مد نظر بوده است.

ششم _ نکوهش از یک کار؛ همچون سرزنش حرامخواری یا سخن گفتن درگوشی.

هفتم _ اشاره آشکار به رستگار نبودن افراد یا گروه هایی؛ همچون تصریح به رستگار نبودن ظالمان.

ص:22

هشتم _ ذکر عاقبت بدِ دنیوی برای یک کار؛ مانند درشتخویی که عاقبتش، پراکنده شدن افراد از کنار فرد درشتخو و بداخلاق بیان شده است.

در این پژوهش، اگر یک یا چند پیام یاد شده در آیه ای بوده است، نویسنده، آن را جزو آیه های هشداردهنده دانسته و به آن، در یکی از فصل های پژوهش پرداخته است.

ص:23

فصل دوم: هشدارهای فردی قرآن

اشاره

فصل دوم: هشدارهای فردی قرآن

زیر فصل ها

1. هشدارهای اعتقادی

2. هشدارهای اخلاقی

1. هشدارهای اعتقادی

اشاره

1. هشدارهای اعتقادی

زیر فصل ها

الف) کفر

ب) شرک

ج) نفاق

د) دروغ پنداشتن آیه ها و نشانه های الهی

ه_ ) ناامیدی از رحمت خدا

الف) کفر

الف) کفر

فَاَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَاُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فِی الدُّنْیَا وَ الاخِرَهِ وَ مَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ. (آل عمران: 56)

کسانی که کفر ورزیدند، در دنیا و آخرت به سختی عذابشان میکنم و یاوری نخواهند داشت.

هشدارهای قرآنی درباره کفر بسیار فراوان است، ولی پیش از پرداختن به این هشدارها، باید معنای این واژه را در قرآن به خوبی دانست. اصل کاربرد این واژه در گفتارهای قرآنی برای حقپوشی است و کافر به کسی گفته می شود که پوشاننده حق و حقیقت باشد.(1) حال این حقیقت می تواند خودِ خداوند باشد؛ یعنی اگر کسی خداوند را که نخستین و آخرین حقیقت هستی است، با پرده انکار خویش بپوشاند و به او بیایمان و بیاعتقاد شود، چنین شخصی مصداق آشکار و نخست کافر است. همچنین این حقیقت میتواند هر آن چیزی باشد که با اندکی تأمل، حق بودنش آشکار میشود؛ مانند وجود


1- 1.علی صفایی حائری، تطهیر با جاری قرآن (سوره بقره)، قم، لیله القدر، 1380، چ2، ص 31.

ص:24

قیامت، رسالت پیامبران، وجود دین و احکام الهی که شأن همه اینها آن است که بدان ها ایمان آورده شود و اگر کسی بدان ها ایمان نیاورد و آنها را منکر شود، به او کافر می گویند.

حال با توجه به این مفهوم کلی از کفر، در حوزه های گوناگون کلامی، فقهی و حدیثی، کفر به انواع متعددی تقسیم شده است. در این نوشتار نیز اصل را بر بررسی کاربردهای کفر در قرآن می گذاریم تا معانی دقیقتر کفر و بخشهای گوناگون آن در قرآن، مشخص شود و بتوانیم هشدارهای قرآنی را درباره کفر به خوبی استخراج کنیم.

به طور کلی در آیه هایی از قرآن که در آنها درباره کفر ورزیدن هشداری آمده، کفرورزی در یکی از معانی سهگانه زیر به کار رفته است:

یک _ کفر به معنی انکار و بیاعتقادی، که در مقابل آن، ایمان و باور داشتن قرار می گیرد. این بیایمانی و انکار، درباره مفاهیم و حقایق گوناگونی به کار رفته است. از جمله بیاعتقادی به خدا، فرشتگان الهی، کتاب های آسمانی، فرستادگان الهی، روز جزا(1) و دیدار خداوند(2) که این حقایق، از سوی گروههای مختلفی ابراز و انکار شده است.

دو _ کفر به معنای ناسپاسی، که در برابر شکر قرار میگیرد. این معنا از کفر نیز در آیه های گوناگونی آمده است. از جمله آیه 152 سوره بقره که چنین می فرماید:


1- نک: «... مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًِا؛ هر کس به خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهی دور و درازی شده است». (نساء: 136)
2- نک: «إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ؛ بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را سخت منکرند». (روم: 8)

ص:25

وَ اشْکُرُواْ لِی وَ لاتَکْفُرُونِ.

شکرانهام را به جای آرید و با من ناسپاسی نکنید.

یا آیه 7 سوره ابراهیم که می فرماید:

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ.

اگر واقعاً سپاس گزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی کنید، به یقین عذاب من دشوار خواهد بود.

در این دو آیه، به خوبی مشخص است که کفر در برابر شکر قرار دارد و به مفهوم ناسپاسی به کار رفته است.

سه _ کفر به معنای سرکشی و نافرمانی در برابر دستورهای الهی. این معنا، گستره بسیار وسیعی دارد که نمونه های فراوانی را در قرآن دربرمیگیرد. خداوند، بسیاری از نافرمانیها را در کتاب خویش کفر نامیده است. از جمله در سوره آل عمران پس از آنکه فرمان حج میدهد و حج خانه خویش را بر توانمندان واجب می شمارد، در ادامه می فرماید:

وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ. (آل عمران: 97)

و هر که کفر ورزد، یقیناً خداوند از جهانیان بی نیاز است.

همچنین در سوره آل عمران می خوانیم:

قُلْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَیُحِبُّ الْکَافِرِینَ. (آل عمران: 32)

بگو: از خدا و فرستاده او اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنید، خداوند کافران را دوست ندارد.

از تعبیر پایانی این آیه نیز می فهمیم، سرپیچی از فرمان خدا و رسول، در فرهنگ قرآن نوعی کفر به شمار می آید.(1)


1- سید محمدتقی مدرسی، من هدی القرآن، تهران، دارمحبی الحسین، 1419ﻫ..ق، ج 1، ص550.

ص:26

نکته دیگر درباره کفر، آن است که هر کس با توجه به اندازه سرپیچیاش در برابر خدا، کافر است. ازاینرو، نافرمانی ها در افراد گوناگون، با توجه به موقعیت و شرایطشان متفاوت است. زن، در برابر یک حکم می ایستد، مرد در برابر یک حکم، جوان در برابر یک حکم، پیرمرد در برابر یک حکم و اینگونه نیست که همه به همه دین کافر باشند،(1) بلکه هر کس به اندازه ای که به دستورهای الهی بیتوجهی میکند، به همان اندازه کفر ورزیده است.

اما هشدارهای الهی درباره کفر فراوان است و خداوند در بسیاری از آیه های قرآن درباره کفرورزی و فرجام آن هشدار داده است. مهمترین آنها، همان آیه ای بود که ابتدای بحث مطرح شد. در این آیه نیز می بینیم که کافران افزون بر عذاب های اخروی، به عذاب های دنیایی نیز دچار می شوند.(2) از جمله عذاب های دنیویشان، این است که در حیرت، دلتنگی و رنج به سر می برند؛ زیرا انسان ضعیف است و تکیهگاهی میخواهد و اگر تکیهگاهی همچون خدا نداشته باشد، در گرفتاری ها، رنج ها و هجوم اندیشه ها، هیچ پناهگاهی ندارد که او را آرامش دهد. چنین انسانی ممکن است از امکانات مادی فراوان برخوردار باشد، ولی نمی تواند آسوده زندگی کند و به تعبیر قرآن کریم زندگی تنگی خواهد داشت.

وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا... . (طه: 124)

هر کس از یاد من رویگردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت.


1- علی صفایی حائری، تطهیر با جاری قرآن (جزء 30)، قم، هجرت، 1380، چ 2، ص 206.
2- در آیه 56 سوره آل عمران، چنین آمده است: «فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فِی الدُّنْیَا وَ الاخِرَهِ؛ ما کسانی را که کفر ورزیدند، در دنیا و آخرت به سختی عذابشان کنیم».

ص:27

از این نکته نتیجه میگیریم که هر کس به هر اندازه به خدا و تقدیر او بی ایمان تر و کافرتر است، به همان اندازه حیرت، دل تنگی و درد و رنجش زیادتر است و این، ملاک بسیار خوبی برای تشخیص ایمان از کفر است.(1)

از دیگر هشدارهایی که درباره کفر در قرآن آمده، آن است که کافران در آخرت، به خواری دچار خواهند شد،(2) عملشان نابود می شود و از زیانکاران واقعی خواهند شد،(3) از محبت و دوستی خدا محروم می شوند(4) و در نظر خدا، بدترین موجودات خواهند بود.(5) در نهایت، جایگاه ابدیشان دوزخ است که در آن، برای همیشه باقی خواهند ماند.(6)

اینها همگی هشدارهای قرآنی درباره کفر بود. با دقت در آیه هایی که این هشدارها در آنها آمده است، به خوبی درمی یابیم که این هشدارها، همه معانی کفر را دربرمیگیرد و به مورد خاصی اختصاص ندارد. ازاینرو، کسانی هم که در برابر نعمت های الهی شکرگزار نیستند یا به سرکشی و نافرمانی خو کردهاند، باید خود را مخاطب این هشدارها بدانند. همچنین نپندارند که تعبیرها و هشدارهای شدیدی که در قرآن خطاب به کافران آمده، تنها به منکران خدا و قیامت اختصاص


1- تطهیر با جاری قرآن، صص 196- 198.
2- «قَالَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالْسُّوءَ عَلَی الْکَافِرِینَ؛ کسانی که به آنان علم داده شده است، می گویند: در حقیقت، امروز رسوایی و خواری بر کافران است». (نحل: 27)
3- «مَن یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الاخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ کسی که انکار کند آنچه را باید به آن ایمان بیاورد، اعمال او تباه می شود و در سرای دیگر، از زیان کاران خواهد بود». (مائده: 5)
4- «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ؛ بی تردید، بدترین جنبندگان پیش خدا، کسانیاند که کفر ورزیدند و ایمان نمیآورند». (انفال: 55)
5- «فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ؛ قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد». (آل عمران: 32)
6- «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا؛ کسانی که کفر ورزیدند و ستم کردند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی هدایت کند، مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند». (نساء: 168و169)

ص:28

دارد و هرگز آنها را دربرنمیگیرد، بلکه این هشدارها هرگونه کفر و نافرمانی و حقپوشی را شامل میشود.

ب) شرک

ب) شرک

إِنَّ اللّهَ لاَیَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ. (نساء: 48)

به یقین، خدا این را که به او شرک ورزیده شود، نمی بخشاید و غیر از آن را برای هر که بخواهد، می بخشاید.

شرک، از مفاهیمی است که درباره آن، بیشترین هشدارها در قرآن داده شده و باورهای شرکآمیز در آیه های قرآن محکوم شده است؛ به گونه ای که خداوند، بخشایش هر گناهی را از سوی خود ممکن دانسته است، به جز شرک که در آیه بالا آشکارا به این مطلب اشاره میکند.

به جز این آیه، هشدارهای آشکار دیگری نیز درباره شرک به بیان های گوناگون در قرآن آمده است. خداوند به پیامبر خویش چنین می فرماید:

لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ.(زمر: 65)

اگر شرک بورزی، حتماً کردارت تباه شده و به یقین، از زیانکاران خواهی شد.

نیز در جای دیگر درباره پیامبران الهی می فرماید:

وَ لَوْ أَشْرَکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ. (انعام: 88)

اگر آنان شرک ورزیده بودند، به یقین آنچه انجام می دادند، از دستشان می رفت.

در آیههایی دیگر، شرک، گناه عظیم،(1) ضلالت بعید(2) و ظلم عظیم(3) دانسته و آشکارا هشدار داده شده است که هر کس شرک ورزد، بهشت بر او حرام و جایگاهش آتش است.(4)


1- «وَ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْمًا عَظِیمًا؛ هر کس به خدا شرک ورزد، به یقین گناهی بزرگ بربافته است». (نساء: 48)
2- «وَ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا؛ هر کس به خدا شرک ورزد، بی شک دچار گمراهی دور و درازی شده است». (نساء: 116)
3- «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؛ به راستی شرک ستمی بزرگ است». (لقمان: 13)
4- «...إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ؛ هر کس شریکی برای خداوند قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاه او دوزخ است». (مائده: 72)

ص:29

حال با این هشدار های جدی باید دانست که معنای جامع شرک چیست و قرآن کریم چه باورها و عملکردهایی را شرکآمیز معرفی می کند.

با جستوجو در قرآن کریم درمییابیم که شرک، مفهومی گسترده دارد. قرآن تنها مشرکان زمان پیامبر را که بت ها را میپرستیدند، مشرک معرفی نمیکند، بلکه بیشتر مردمان پیشین را مشرک میداند.(1) حال، این شرک گاه به سبب پرستش خورشید(2) و ماه(3) است و گاه پرستش و بالاتر از حد دانستن افراد بشر همچون حضرت عیسی و حضرت عزیر(ع).(4)

جالب توجه است که مشرکان، موارد نامبرده بالا را خالق یا رازق نمی دانستند، چنان که در قرآن نیز درباره آنان چنین آمده است:


1- «قُلْ سِیرُوا فِی الارْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُّشْرِکِینَ؛ بگو در زمین بگردید و بنگرید فرجام کسانی که پیشتر بوده [و] بیشترشان مشرک بودند، چگونه بوده است». (روم: 42)
2- چنانکه در سوره نحل ضمن نقل داستان حضرت سلیمان(ع) و دوران حکومت او، هدهد برای او خبر می آورد که با گروهی برخورد کرده که بر خورشید سجده می کردند و از زبان او اینگونه آمده است: «وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللّهِ؛ او(ملکه سبأ) و قومش را چنان یافتم که به جای خدا بر خورشید سجده می کنند». (نمل: 24)
3- از داستان حضرت ابراهیم(ع) که در سوره انعام ذکر شده است و اینکه او نخست ستاره، سپس ماه و بعد خورشید را پروردگار خویش خواند، آنگاه با افول آنها از همهشان بیزاری جست، مشخص می شود که در آن زمان، مردمان این اجرام آسمانی را میپرستیدند و شریک خدا می دانستند. (انعام: 76-79)
4- «وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَ_هًا وَاحِدًا لاَّ إِلَ_هَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ و یهود گفتند: عزیر، پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح، پسر خداست. اینان، دانشمندان و راهبان خود و مسیح، پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند. با اینکه مأمور نبودند، جز اینکه خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه [با وی] شریک می گردانند». (توبه: 30 و31)

ص:30

وَ لَئِن سَاَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. (عنکبوت:61)

اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است؟ حتماً خواهند گفت (الله).

آنها به بهانه تقرب جستن به خدا، چیزهایی را که هیچ سود و زیانی به حالشان نداشتند، میپرستیدند و می گفتند: اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند. خداوند این عمل را شرک و خود را از این نسبتها منزه دانسته است.(1) در واقع، عبادت چیزهایی که هیچ سود و زیانی برای انسان ندارند و تنها توجه آدمی را از آن ذات بیهمتا متوجه خود می کنند، همان شرک است.

نوع دیگر شرک که از آیههای 32 تا 42 سوره کهف دریافت میشود، ابدی پنداشتن نعمتهای دنیایی و از یاد بردن آخرت است. در این آیهها خداوند داستان دو نفر را میآورد که یکی دو باغ سرسبز و پوشیده از درختان خرما و انگور داشت که از میان آن دو، آبها روان بود و فرد دیگری که با نفر اول همصحبت است و از این نعمتها برخوردار نیست. در این همصحبتی، فردی که خداوند به او نعمت فراوان داده بود، اندیشههای خویش را بیان می کند و می گوید:

مَا أَظُنُّ اَن تَبِیدَ هَذِهِ اَبَدًا وَ مَا اَظُنُّ السَّاعَهَ قَائِمَهً وَ لَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لاَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا. (کهف: 35 و36)

من گمان نمی کنم که این نعمتها هیچگاه نابود شود و نمیپندارم که


1- «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ مَا لَایَضُرُّهُمْ وَ لَایَنفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللّهِ قُلْ أتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لَایَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الارْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ و به جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه به آنان سود می دهد و می گویند: اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند. بگو: آیا خدا را به چیزی که در آسمان ها و در زمین نمی داند، آگاه می گردانید؟ او پاک و برتر است از آنچه [با وی] شریک می سازند». (یونس: 18)

ص:31

رستاخیز بر پا شود و اگر هم به سوی پروردگار بازگردانده شوم، بیشک، بهتر از این را در بازگشت خواهم یافت.

این جملهها نشان دهنده روحیه غفلت از آخرت و حتی انکار آن است. افزون بر اینکه او چنان فریفته و مغرور است که نعمتهای اخروی را در صورت وجود، از آن خود می داند. با ابراز این باورهاست که همصحبت او می گوید:

أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لاَ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا. (کهف:37و38)

آیا به کسی که تو را از خاک و سپس نطفه آفرید، آنگاه تو را [به صورت] مردی درآورد، کافر شدی؟ ولی من [میگویم:] اوست خدا، پروردگار من و من هیچ کس را با او شریک نمی سازم.

آنجا که همنشین فرد مغرور به او می گوید: «من کسی را شریک خدا قرار نمی دهم»، گویا آن فرد مغرور با این حرفهایش مشرک شده است. پس از این هم که خدا ادامه ماجرا را ذکر می کند و از نابودی و تباهی باغ آن فرد خبر می دهد، از زبان او با حالت حسرت چنین نقل می کند:

«یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا؛ ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمی ساختم». (کهف: 42)

در واقع، می توان از این آیهها چنین نتیجه گرفت که اگر انسان، همه نعمتها را از آن خدا نداند و با قول و عمل نگوید: «مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ»،(1) بلکه افزون بر اراده او، اراده های دیگری را هم در نعمتها مؤثر


1- این جمله، جمله ای است که از زبان همصحبت آن فرد ناسپاس گفته می شود و او با لحن توبیخ به او می گوید که چرا هنگامی که وارد باغ خود شدی، نگفتی: «هر چه خدای خواهد [همان می شود] و نیرویی نیست جز به [قدرت] خدا». (کهف: 39)

ص:32

بداند، به شرک مبتلا شده است. در اینجا جملههایی را که از زبان آن شخص ناسپاس ذکر شد، چه پیآمدهای شرک بدانیم و چه سخنان شرکآمیز بپنداریم و با ابراز آنها، به مشرک بودن گوینده آن حکم کنیم، تفاوت چندانی ندارد. مهم این است که در این داستان، به گونه ای اشاره آمیز، درباره بعضی اندیشهها و باورهای شرکآمیز هشدارهای جدی داده شده است.

ج) نفاق

ج) نفاق

بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا... إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا. (نساء: 138و145)

به منافقان خبر ده که عذابی دردناک [در پیش] خواهند داشت. ... منافقان در فروترین درجههای دوزخند و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت.

یکی دیگر از هشدارهای اعتقادی قرآن، هشدار صریح درباره نفاق است. نفاق، در اصطلاح یعنی انسان به ظاهر، خود را مسلمان معرفی و ادعای ایمان کند، ولی در باطن، کافر باشد و به آنچه می گوید، اعتقاد قلبی نداشته باشد.

پدیده نفاق همیشه در جوامع اسلامی بوده و هست؛ یعنی همیشه عده ای هستند که به باورها و دیدگاههای اسلامی ایمان ندارند، ولی برای حفظ منافع خویش، به ظاهر، خود را مسلمان معرفی می کنند. در جامعه نوپای مسلمانان هم که پس از هجرت پیامبر از مکه به مدینه تشکیل شد، عده ای بودند که برای به خطر نیفتادن منافع خویش، به ظاهر، به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آوردند، ولی در باطن به او ایمان نداشتند و او را پیامبر نمی دانستند.(1)


1- نک: منافقون: 1.

ص:33

در فرهنگ قرآن، مفهوم نفاق تنها برای گروه یاد شده به کار نمی رود، بلکه بر برخی مؤمنان نیز که همواره به دوستی با کفار مبتلا هستند و به جای مؤمنان، کفار را اولیای خود قرار می دهند، اطلاق می گردد؛ مؤمنانی که در آیه 138 سوره نساء ذکر شده، ناظر به همین گروه است.(1) همین افراد هم بودند که مشکلات فراوانی برای پیامبر و جامعه نوپای اسلامی به وجود می آوردند. خداوند بارها به اینگونه افراد هشدار داده است. از جمله این هشدارها اینکه، جایگاه ابدی آنان را پایینترین درجههای دوزخ دانسته که در آنجا هرگز یار و یاوری نخواهند داشت یا اینکه در دنیا، بر دلهای آنها مهر میزند و بر گوش و چشمانشان پرده میافکند و نورشان را از ایشان می گیرد و در ظلمتها رهایشان می کند، بهگونهای که دیگر، راه سعادت خود را تشخیص ندهند.(2)

از دقت در این هشدارها درمی یابیم که اگر کسی به نفاق دچار شد، در دنیا و آخرت، روی سعادت را نمی بیند و هیچ شفیع و واسطه ای نیز نمی تواند برای نجات منافق کاری بکند. از این روست که خداوند به پیامبر خویش می فرماید:

سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ. (منافقون: 6)

برای آنان یکسان است: چه برایشان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی. خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود؛ خدا فاسقان را راهنمایی نمیکند.


1- المیزان، ج 5، ص 115.
2- المیزان، ج 19، ص 288.

ص:34

اما نمونههای عمل منافقان، از نظر قرآن چیست؟

این پرسشی است که از دقت در آیههای قرآن می توان به خوبی به پاسخ آن رسید. بدین سبب، در ادامه، ویژگیهای منافقان را که در آیههای قرآن به آن اشاره شده است، می آوریم تا جنبههای هشدار خداوند درباره نفاق بیشتر روشن شود. البته هر چند این ویژگی ها متوجه منافقان زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، در واقع نشان گر ویژگی همه منافقان در هر زمانی است.

یک _ منافقان دروغ می گویند و بر دروغ خویش سوگند نیز می خورند.(1)

دو _ با پیامبر و بهطور کلی حاکم جامعه اسلامی درگیر هستند و می خواهند در برابر تحقق هدفهای او بایستند.(2)

سه _ نمازشان با کسالت و بیحالی همراه است و جز اندکی به یاد خدا نیستند.(3)

چهار _ کسانی را که در راه ایمان خویش صدقه می دهند و برای پیشبرد هدفهای دینی داوطلبانه از پول خویش هزینه می کنند، به سخره می گیرند.(4) در واقع، آنها را سفیه و بیعقل می دانند.(5)


1- نک: منافقون: 1.
2- نک: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَی مَا أَنزَلَ اللّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا؛ و چون به ایشان گفته شود: به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر [او] بیایید، منافقان را می بینی که از تو سخت، روی برمی تابند». (نساء: 61)
3- نک: «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ... إِذَا قَامُواْ إِلَی الصَّلاَهِ قَامُواْ کُسَالَی یُرَآؤُونَ النَّاسَ وَ لایَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِیلاً؛ منافقان چون به نماز ایستند، با کسالت برخیزند، با مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند». (نساء: 142)
4- نک: «الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ؛ کسانی که بر مؤمنانی که [افزون بر صدقه واجب،] از روی میل، صدقه [های مستحب نیز] می دهند، عیب می گیرند». (توبه: 79)
5- نک: بقره: 13.

ص:35

پنج _ در پی کسب عزت و افتخار، دست به دامن دیگران می شوند و میپندارند که جز در درگاه الهی، جای دیگری می توانند برای خود عزت کسب کنند.(1)

شش _ هنگام خطر و وقوع پیشامد های سخت، همچون جنگ و جهاد، به شدت می ترسند و وعده های خدا و پیامبر را مبنی بر نصرت و یاری الهی، فریب کاری و دروغ می شمارند و با عذر های بیاساس و دروغین، قصد فرار از صحنه های سخت را دارند.(2)

هفت _ در عین حال که مفسدند، خود را مصلح می شمارند.(3) در نتیجه، حاضر نیستند در دیدگاهها، باورها و کارهای خویش تجدید نظر کنند.

هشت _. ظاهری زیبا و گفتاری جذاب و فریبنده دارند،(4) ولی حرفهایشان از روی فهم و ایمان برنخاسته است.(5)

نه _ نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند، امر به منکر و نهی از معروف نیز می کنند.(6)


1- نک: «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِاَنَّ لَهُمْ عَذَابًا اَلِیمًا الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ اَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ العِزَّهَ للهِ جَمیعاً؛ به منافقان خبر ده همانان که غیر از مؤمنان، کافران را دوستان [خود] می گیرند، آیا سربلندی را نزد آنان می جویند؟ [این خیال خام است؛] زیرا عزت، همه از آن خداست». (نساء: 138 و 139)
2- نک: احزاب: 12،13 و 19؛ توبه: 81 .
3- نک: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُواْ فِی الارْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛ و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید، می گویند: «ما خود اصلاحگریم». (بقره: 11)
4- نک: «وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ؛ و چون آنان را ببینی، هیکلهایشان تو را به تعجب وا می دارد و چون سخن گویند، به گفتارشان گوش فرا می دهی». (منافقون:4)
5- نک: المیزان، ج 19، ص 473.
6- نک: «الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ؛ مردان و زنان دو چهره [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وا می دارند و از کار پسندیده باز می دارند...». (توبه:67)

ص:36

ده _ در راه خدا از بذل جان و مال کوتاهی می کنند. اگر هم در راه خدا چیزی بدهند، با کراهت میبخشند. (1)

با دقت در این سخنان درمی یابیم، همه ویژگیها و کارهای زشت منافقان به دو عامل و ریشه اصلی برمی گردد:

اول _ تفاوت دل و زبان و نداشتن ایمان به آنچه می گویند.

دوم _ منفعت طلبی و تنها به دنبال سود خویش بودن، آن هم با دیدی کوتاه و دنیابین که نمیتواند آخرت را در حسابهای خود لحاظ کند. ازاینرو، به دلیل این منفعتطلبی، منافق، بخیل می شود، ترسو می شود، دروغگو می شود. بنابراین، هر کس می تواند با اندیشه در ریشه ها و نیز پیآمدهای ناخوشایند نفاق، به بررسی روحیه و عملکرد خود بپردازد و ایمان خویش را محک بزند و دریابد آیا مؤمن واقعی است یا رگه هایی از نفاق در وجودش هست.

د) دروغ پنداشتن آیه ها و نشانه های الهی

د) دروغ پنداشتن آیه ها و نشانه های الهی

وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِبًا اَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَُ یفْلِحُ الظَّالِمُونَ. (انعام: 21)

و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بسته یا آیههای او را تکذیب کرده است؟ بی تردید، ستم کاران رستگار نمی شوند.

دروغ شمردن و رویگردانی از آیهها و نشانه های الهی، مطلبی است که در بسیاری از آیههای قرآن به چشم می خورد. ازاینرو، هشدار درباره این موضوع، از جمله هشدارهایی است که به گونههای مختلف در قرآن آمده


1- نک: «وَ لاَیُنفِقُونَ إِلا وَ هُمْ کَارِهُونَ؛ (منافقان) جز با کراهت انفاق نمی کنند». (توبه: 54) همچنین در آیهای دیگر درباره آنها می فرماید: «یَقْبِضُونَ اَیْدِیَهُمْ؛ دستهای خود را از انفاق فرو می بندند». (توبه: 67)

ص:37

است. در برخی از آیهها خداوند می فرماید: «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ»(1) که با توجه به قید «یَوْمَئِذٍ» و اشاره داشتن آن به قیامت، از سرانجام شوم و دردناک دروغانگاران نشانههای الهی آگاه می شویم. در آیه ای نیز که در ابتدا آورده شد، خداوند، ظالمترین افراد را کسانی می داند که به خداوند سخن دروغ می بندند یا نشانه های او را دروغ می پندارند. در پایان، هشدار می دهد که چنین افراد ظالمی، طعم رستگاری را نخواهند چشید.

در مجموع، از این آیه ها برمی آید که خداوند خواسته است با این تعبیرها، بندگان را از سرانجام دروغ انگاشتن نشانه های خود باخبر کند و هشدار دهد، ولی منظور از نشانه های الهی چیست که دروغ انگاشتن آنها چنین سرانجامی را به دنبال دارد؟

نمونه های قرآنی این مطلب فراوان است و خداوند، بسیاری از پدیده ها را با عنوان آیه معرفی می کند که برخی از آنها چنین است:

یک _ آفرینش آسمان ها و زمین؛(2)

دو _ آمد و شد شب و روز؛(3)

سه _ شناوری و روندگی کشتی ها در دریا؛(4)

چهار _ بارش های آسمانی و زنده شدن زمین و پراکنده شدن موجودات زنده در زمین و وزش بادها و ابرهای مسخر شده میان آسمان و زمین؛(5)


1- نک: مرسلات: 15، 19، 24، 28، 34، 37،40،45،47و49؛ مطففین: 10.
2- نک: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الارْضِ... لَایاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ». (بقره: 164)
3- نک: «إِنَّ فِی... وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ... لایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ». (بقره: 164)
4- نک: «إِنَّ فِی... وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ... لایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ». (بقره: 164)
5- نک «إِنَّ فِی... وَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَُحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّهٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالارْضِ لایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ». (بقره: 164)

ص:38

پنج _ جفت بودن میوه های زمین و پوشاندن روز و شب؛(1)

شش _ بیرون آمدن عسل از شکم زنبور عسل؛(2)

هفت _ سرگذشت و عذاب قوم های پیشین، از جمله قوم ثمود، قوم عاد و قوم شعیب.(3)

همه این موارد که به عنوان آیه در قرآن ذکر شدهاند، آیهها و نشانه هایی هستند که بر آفریننده و مدبّری حکیم دلالت می کنند و البته به اشاره صریح خود قرآن، تنها صاحبان علم، عقل و فکر هستند که به پدیده های یاد شده به عنوان آیه می نگرند و از آنها عبرت می گیرند.

افزون بر اینها، پدیده دیگری نیز که در قرآن از آن به عنوان نشانه ها یاد شده، همان آیه های قرآن(4) یا معجزه های پیامبران(5) پیشین است که از نمونه های آشکار نشانه های الهی است. در آیه شریفه ای نیز که در ابتدا آورده شد و ظالمترین افراد، دروغ پندارندگان نشانه های الهی معرفی شدند، منظور از آیه ها در آن آیه شریفه، همان آیه های قرآن است.(6) حال با توجه به این


1- نک: «َمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». (رعد: 3)
2- نک: «یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لایَه لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». (نحل:69)
3- نک: چنانکه خداوند پس از ذکر سرگذشت هر کدام از این قوم ها فرموده است: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لایَه وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ». (شعرا: 67،103،121،139،158،174و190)
4- نک: چنانکه در بسیاری از آیه های قرآن این موضوع دیده می شود، از جمله آیه 87 مور و قصص که می فرماید: «وَ لَایَصُدُّنَّکَ عَنْ آیَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ اُنزِلَتْ إِلَیْکَ؛ و البته نباید تو را از آیه های خدا بعد از آنکه بر تو نازل شده است، باز دارند».
5- برای نمونه، درباره معجزه های حضرت موسی(ع)، اینگونه آمده است: «وَ اَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ؛ و دستت را در گریبانت کن تا سپید بیعیب بیرون آید. [اینها] از [جمله] نشانه های نهگانهای است [که باید] به سوی فرعون و قومش [ببری]». (نمل: 12)
6- محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اسلامی، 1368، چ 1، ج 4، ص306.

ص:39

مطلب، میتوان چنین برداشت کرد که هشدارهای قرآنی درباره دروغ و انکار، بیش از همه، خطاب به کسانی است که رسالت پیامبر و آسمانی بودن قرآن را انکار میکنند و پس از آن، شامل همه کسانی است که آیه ای از آیه های الهی را در طبیعت و جهان آفرینش یا در تاریخ و سرگذشت قوم های پیشین می بینند، ولی آن را انکار می کنند و از آن روی برمی تابند.

ه_ ) ناامیدی از رحمت خدا

ه_ ) ناامیدی از رحمت خدا

لاَتَیْاَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَیَیْاَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ. (یوسف: 87)

از رحمت حق ناامید مباشید؛ زیرا جز گروه کافران، کسی از رحمت حق ناامید نمی شود.

ناامیدی از رحمت الهی، از جمله مسائلی است که خداوند آن را نکوهش کرده و درباره دچار شدن به آن هشدار داده است؛ زیرا اگر امید به بخشایش خداوند در کسی به کلی از بین برود، این امر، زمینه ساز گناهان بزرگ و روی گردانی همیشگی بنده از خداوند خواهد بود، به گونه ای که باب توبه را به روی خود بسته می بیند و روز به روز از خداوند دورتر می شود. بدین ترتیب، خداوند در چند آیه، مستقیم و غیرمستقیم، درباره ناامید شدن بندگان از رحمت الهی هشدار داده است: از جمله می فرماید:

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. (زمر: 53)

بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیادهروی روا داشتهاید، از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را می آمرزد که او آمرزنده مهربان است.

ص:40

خداوند در این آیه، بخشایش همه گناهان را به خواست خویش ممکن دانسته است. پس دیگر جای ناامیدی نیست.(1) همچنین در آیههای 55 و 56 سوره حجر، به حضرت ابراهیم(ع) از سوی فرشتگان این گونه خطاب می شود:

فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ.

از نومیدان مباش. (ابراهیم) گفت: و چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید می شود.

در این آیه ناامیدی از رحمت حق، کردار گمراهان شمرده شده است.

از آیه ای نیز که در ابتدا آورده شد و از زبان یعقوب(ع) به فرزندانش نقل می شود، چنین درمییابیم که ناامیدی از رحمت خدا، برابر است با کفر و گمراهی که این خود، جدیترین هشدار درباره مسئله ناامیدی از رحمت حق است.

و) کفران بعضی آیه ها و ایمان داشتن به برخی دیگر

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ اَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ اَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً أُوْلَ_ئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا. (نساء: 150و151)

کسانی که به خدا و پیامبرش کفر می ورزند و میخواهند میان خدا و پیامبران او جدایی اندازند و میگویند: ما به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار میکنیم و می خواهند میان این دو نفر راهی برای خود اختیار کنند، آنان به راستی کافرند و ما برای کافران، عذابی خفتبار آماده کردهایم.


1- البته بر اساس دیگر آیه های قرآن، بخشایش گناهان مشروط به توبه کردن و اهل ایمان و صلاح شدن است، چنانکه در آیه 119 سوره نحل چنین آمده: «ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُواْ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابُواْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُواْ إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ پروردگار تو درباره کسانی که به نادانی مرتکب گناه شده، سپس توبه کرده و به صلاح آمدهاند، البته پروردگارت پس از آن آمرزنده و مهربان است».

ص:41

از جمله مفاهیمی که قرآن درباره آن هشدارهای جدی داده است، چشمپوشی کردن از بعضی نشانه ها و دستورهای الهی و ایمان داشتن به برخی دیگر است. طبع بشر چنین است که همیشه به دنبال دینداری آسان است و دینی را میخواهد که منافع او را به خطر نیندازد، ولی اگر در جایی تضاد آشکاری میان خواسته های او و احکام و دستورهای دین پدید آمد، اینجاست که شیطان با فریبکاریهای خود، انسان را گمراه میسازد و کاری میکند که با توجیه های گوناگون، احکامی از دین را که به زیان اوست، کنار بگذارد و بقیه را محترم بشمارد و بدان ایمان داشته باشد. این عمل، کاری است که پیشینه تاریخی نیز دارد و در زمان پیامبر و حتی پیش از آن، یهودیان به آن دچار بودند و قرآن مجید در دو موضع به آن اشاره کرده است.

در آیه 84 سوره بقره پس از آنکه خداوند تعدادی از تعهدها و میثاق هایی را که بنیاسرائیل به رعایت آنها فرمان گرفته بودند، بیان میکند، در ادامه می فرماید که شما میثاق و عهد خویش را زیر پا گذاشتید و یکدیگر را به قتل رساندید و عده ای از شما عده ای دیگر را از دیار خود بیرون راندند. آنگاه می فرماید:

أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلّاَ خِزْیٌ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. (بقره: 85)

آیا شما به بعضی از کتاب [تورات] ایمان می آورید و به بعضی دیگر کفر می ورزید؟ پس جزای هر یک از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز، ایشان را به سختترین عذاب ها باز برند و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست.

در این آیه، به آشکارترین هشدارها که همان ذکر فرجام بسیار شوم این عمل است، اشاره شده است.

ص:42

در آیه ابتدای بحث نیز خداوند به کسانی که میگویند به برخی از نشانه ها ایمان می آوریم و به برخی کافر میشویم، نسبت کفر حقیقی داده و عذاب خوارکننده برایشان آماده کرده است. این، هشداری جدی به کسانی است که به پندار خام خویش فکر می کنند که می توانند هر آنچه از دستورهای دین را که دلخواهشان بود، برگزینند و آنچه را به دلخواهشان نبود یا با منافعشان سازگاری نداشت، رها کنند.

ز) زیادهروی در دین

یَا اَهْلَ الْکِتَابِ لاَتَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَ لاَتَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاّ الْحَقِّ. (نساء: 171)

ای اهل کتاب! در دین خود زیادهروی مکنید و درباره خدا جز [سخن] درست مگویید.

غلو، در لغت به معنای تجاوز از حد همراه با زیادهروی(1) و مسئله ای است که درباره پیشوایان دین ها و مذهب های گوناگون امکانپذیر است. این امر، یکی از مهمترین سرچشمه های گمراهی در هر دین است و منشأ آن نیز از اینجاست که آدمی به خویشتن علاقه دارد. در نتیجه، به رهبران و پیشوایانی که برای خویش انتخاب کرده، علاقه دارد و می خواهد آنها را بیش از آنچه هستند، بزرگ نشان دهد تا از این راه، بر بزرگی خود و دین انتخابیاش بیفزاید. گاه نیز زیاده روی در باور داشتن به پیشوایان، با این انگیزه صورت می پذیرد که افرادی می پندارند با غلو کردن در حق پیشوایان، ایمان و علاقه و عشق خود نسبت به شایستگی آنان را نشان داده اند. در صورتیکه غلو، همواره عیبی بزرگ را به همراه دارد و آن اینکه، ریشه اصلی مذهب یعنی خداپرستی و توحید را ویران می کند و


1- لسان العرب، ج 9، ص 113.

ص:43

شأن والای خداوند، در نگاه مردمان پایین میآید.(1) ازاین روست که در اسلام، درباره زیادهروی کردن ها به شدت سخت گیری شده(2) و در قرآن نیز هشدارهای صریحی در این زمینه آمده است.

به جز آیه نخست این بخش که در آن هشدار صریح الهی در این باره آمده است، آیه هایی نیز بهطور تلویحی به این مسئله هشدار دادهاند. ازجمله، آیه هایی که در آن یهودیان و مسیحیان توبیخ شدهاند که چرا عزیر پیامبر یا حضرت مسیح را پسر خدا پنداشتهاند و با این کار، به کافران شباهت یافته و از حق بازگشتهاند.

از مجموع آیه های موجود در این باره، چنین استفاده میشود که قرآن مجید، به مخاطبان خود از اهل اسلام نیز درباره غلو هشدار داده است و با ذکر این نکته که اهل کتاب با سخنان غلو آمیز خویش، به کافران شبیه شدهاند،(3) مسلمانان را از ابراز کردن باورهای غلوآمیز حذر داده است. این هشداردهی در روایت های پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز با صراحت بیشتری آمده است، چنان که در حدیثی از آن حضرت می خوانیم:

«إیّاکُمْ والغُلُوَّ فی الدین؛ از غلو کردن در دین بپرهیزید.»(4)

امامان شیعه نیز با سخنان و نکته های بسیار رسا و آشکار، بیزاری خود را از افرادی که درباره آنها غلو میکردند، ابراز داشتند. این افراد که به غالی


1- این تعبیری است که امام رضا(ع) در ردّ غلاه به آن اشاره می کند. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، الجامعه لدرر الاخبار ائمه الاطهار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ه_ .ق، چ 1، ج 25، ص275.
2- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1373، چ 17، ج 4، ص 221.
3- چنانکه در سوره توبه خداوند بعد از اینکه سخنان نادرست یهودیان و مسیحیان را درباره پسر خدا بودن حضرت عزیر و مسیح ذکر میکند، میفرماید: «یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ؛ این گفتارش به گفتار کسانی که بیش از این کافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه «از حق» باز گردانده میشوند؟». (توبه: 30)
4- محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر، ج 2، ص 1008.

ص:44

مشهور بودند، می پنداشتند خدا امور جهان، از جمله خلق و رزق(1) و اماته و احیا را به ائمه واگذار کرده است یا علم ائمه را عین علم خدا میدانستند(2) که ائمه نیز در برابر این افراد، برائت خویش را به آشکارا و نهانی بیان می کردند و نه تنها شیعیان را از ابراز اینگونه باورها برحذر می داشتند، بلکه درباره همصحبتی و همنشینی شیعیان خویش با غالیان نیز هشدار می دادند.(3)

2. هشدارهای اخلاقی

اشاره

2. هشدارهای اخلاقی

زیر فصل ها

الف) تکبر

ب) پاک دانستن خود از گناه

ج) بخل

د) حسدورزی

ه_ ) بدخلقی

و) بدگمانی

ز) تسویف (به تأخیر انداختن توبه)

ح) ترس از مردم

ط) ترک کامل دنیا و حلال های خدا

ی) دل بستگی به دنیا

الف) تکبر

الف) تکبر

وَ لا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا... .(اسراء: 37)

و روی زمین با تکبر راه مرو!

تکبر، از جمله خلق ها و صفت هایی است که خداوند به شدت از آن بیزار و درباره پیآمدهای آن هشدار داده است .

این خلق و خوی ناپسند و ویرانگر، در بسیاری از انسانها ریشه دوانده و سبب محروم ماندن آنها از هدایت و رحمت الهی شده است، چنانکه دلیل انکار بسیاری از منکران پیامبران، تکبر بود. خداوند در این باره می فرماید:

وَ قَالَ الَّذِینَ لاَیَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَهُ اَوْ نَرَی رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا کَبِیرًا. (فرقان: 21)

و کسانی که به دیدار ما امید ندارند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا پروردگارمان را نمی بینیم؟ به راستی درباره خود تکبر ورزیدند و سخت سرکشی کردند.


1- بحارالانوار، ج 25، ص301.
2- بحارالانوار، ج 25، ص 294.
3- بحارالانوار، ج 25، صص 273 و 261 _ 349، علامه مجلسی در جلد 25 بحارالانوار، حدود صد روایت درباره نفی باورهای غلاه و غالیان، از پیشوایان معصوم نقل می کند.

ص:45

در آیه 20 همین سوره به ویژگی های بشری پیامبران و اینکه آنها نیز غذا می خورند و در بازارها راه می روند، اشاره شده است. سپس این آیه، سبب انکار منکران پیامبران را ذکر میکند و اینکه آنها انتظار داشتند، فرشتگان بر خودشان نازل شوند یا پروردگارشان را ببینند. این گفته ها و این انتظارها، تنها از غرور و سرکشی آنها ناشی میشد. نزول فرشتگان به ظرفیت بسیار بالای روحی نیاز دارد که تنها در پیامبران الهی یافت می شود و تنها به تواضع یا تکبر مربوط نمی شود. خداوند در آیه های بعد درباره این افراد مغرور می فرماید:

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَهَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَّحْجُوراً. (فرقان: 22)

روزی که فرشتگان را ببینند، آن روز برای گناهکاران بشارتی نیست و می گویند: دور و ممنوع از رحمت خدایید.

در واقع، ذکر این سرنوشت، هشداری جدی به متکبران است. در روایت های اسلامی نیز درباره این ویژگی ناپسند سخنان فراوانی دیده میشود. از یک سو، به آن هشدار داده شده، به گونه ای که پیامبر در حدیثی میفرماید:

إِنّ اَبْعدَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنِّی الثَرثارُون وَ هُمْ المْستَکْبِرُونَ.

دورترین افراد شما به من در قیامت، متکبران هستند.(1)

و از سوی دیگر، نشانه های کبر و راه درمان آن نیز بیان شده است. از جمله کارهایی که به عنوان درمان بیماری کبر در روایت ها آمده است، عبارتند از:

یک _ شناخت خدا و بزرگی و جلالت او؛(2)


1- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مرکز نشر الاعلام الاسلامی، 1404 ه_ .ق، چ 1، ج 8، ص 309.
2- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مرکز نشر الاعلام الاسلامی، 1404 ه_ .ق، چ 1، ج 8، ص 312.

ص:46

دو _ پذیرفتن حق و داشتن روحیه حقپذیری؛(1)

سه _ انجام دادن کارهای روزمره خود همچون حمل کالاهای خویش از بازار به خانه یا دوختن پارگی جامه خویش (البته در صورت توان)؛(2)

چهار _ با عیال و خانواده خویش غذا خوردن و سر یک سفره نشستن.(3)

اینها، نمونه ای از رفتارهایی است که سبب می شود انسان خود را از دیگران برتر نبیند و دچار غرور نشود.

ب) پاک دانستن خود از گناه

ب) پاک دانستن خود از گناه

فَلاَ تُزَکُّوا اَنفُسَکُمْ. (نجم: 32)

پس خودتان را پاک [و بی گناه] مشمارید [و خودستایی نکنید].

خودستایی یا تعریف و ستایش کردن از خود و خویشتن را پاک از بدی دانستن، از ویژگی هایی است که خداوند آن را دوست ندارد و به پرهیز از آن هشدار داده است.

عامل اصلی این خوی ناپسند، همان خودبزرگبینی و غرور است. درباره پرهیز از غرور نیز هشدارهای جدی مطرح شده است؛ زیرا اگر ریشه خودستایی که همان غرور است، در انسان خشکیده شود، دیگر هیچ جایی برای خودستایی نمی ماند. درباره این ویژگی، در قرآن هشدارهایی وجود دارد. همچنین خداوند از افرادی از اهل کتاب که خودستایی می کردند، چنین یاد میکند:


1- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مرکز نشر الاعلام الاسلامی، 1404 ه_ .ق، چ 1، ج 8، ص 304.
2- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مرکز نشر الاعلام الاسلامی، 1404 ه_ .ق، چ 1، ج 8، ص 314.
3- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مرکز نشر الاعلام الاسلامی، 1404 ه_ .ق، چ 1، ج 8، ص 315.

ص:47

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ. (نساء: 49)

آیا به کسانی که خویشتن را پاک میشمارند، نگریسته ای؟ چنین نیست، بلکه خداست که هر که را بخواهد، پاک می کند.

در مقابل، پیامبران الهی هیچگاه خودستایی نمی کردند و نفس خویش را پاک نمیدانستند و چنان که حضرت یوسف(ع) میفرماید:

وَ مَا أُبَرِّیءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَ مَا رَحِمَ رَبِّیَ. (یوسف: 53)

و من نفس خود را تبرئه نمی کنم؛ زیرا نفس به یقین، به بدی امر می کند، مگر کسی را که خدا رحم کند... .

این پاک ندانستن خویش از بدی و اینکه همه خوبی ها را از خدا میدانستند و بدی ها را از خویش، از فروتنی و خاکساری پیامبران ناشی می شد.

ج) بخل

ج) بخل

وَ لاَیَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِِ. (آل عمران:180)

و کسانی که به آنچه خدا از فضل خود به آنان بخشید، بخل می ورزند، هرگز نپندارند که آن [بخل]، برای آنان خوب است، بلکه برایشان بد است. به زودی آنچه به آن بخل ورزیدهاند، روز قیامت طوق گردنشان می شود... .

بخل، در لغت به معنای نگه داشتن مال و هر آن چیزی است که انسان در اختیار دارد.(1) در قرآن کریم، این خوی ناپسند، نکوهش و درباره آن هشدار داده شده است، چنانکه در آیه پیش، خداوند آشکارا به بخیلان هشدار می دهد و آنچه را درباره آن بخل ورزیده میشود، در قیامت وبال گردن آنها میداند. در آیه های 34 و 35 سوره توبه نیز اینگونه آمده است:


1- مفردات راغب، ص 109.

ص:48

وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لاَیُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَ_ذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُون.

و کسانی که زر و سیم را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا هزینه نمیکنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده؛ روزی که آن [گنجینه] ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند و گویند: این است، آنچه برای خود اندوختید. پس [کیفر] آنچه را می اندوختید، بچشید.

اینها هشداری است بسیار جدی و آشکار به بخل ورزان، کسانی که به آتش دوزخ وعده داده شده اند؛ آتشی که در آن، با همان زر و سیم ها، از صاحبان زر و سیم پذیرایی میشود.

د) حسدورزی

د) حسدورزی

وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ. (بقره: 109)

بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان آشکار شد، از روی حسد که در وجودشان بود، آرزو می کردند که شما را بعد از ایمانتان کافر کنند.

حسد، به معنای آرزوی از بین رفتن نعمتی است که در اختیار دیگری است که گاه با تلاش انسان در از بین بردن آن نعمت نیز همراه می شود.

با توجه و دقت در آیه هایی که این ویژگی ناپسند درباره افراد یا گروههایی مطرح شده است، میتوان به هشدار قرآن در زمینه این صفت اخلاقی پی برد. از جمله اینکه در آیه ابتدای بحث، عده ای از اهل کتاب اینگونه معرفی میشوند که از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو میکردند مسلمانان، پس از ایمان آوردن کافر شوند. در واقع، حسدشان بدانجا رسید که بسیاری از اهل کتاب، آرزوی بی ایمانی و کفر ورزیدن غیر خود را کردند.

ص:49

در سوره نساء آیه 54 نیز پس از آنکه در آیه های پیشین، بعضی از کارهای زشت اهل کتاب بازگو می شود، چنین آمده است:

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ.

آیا به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان بخشیده، رشک و حسد می ورزند؟

در این آیه، خداوند با استفاده از نکته ای که از آن، توبیخ و انکار فهمیده میشود، درباره حسادت اهل کتاب به پیامبر و مسلمانان هشدار می دهد.

در داستان هابیل و قابیل نیز که در سوره مائده آمده است،(1) حسادت یک برادر به برادرش، به قتل انجامید(2) که از بزرگترین گناهان است و خداوند به آن، وعده عذاب ابدی داده است. در واقع، این آیه ها و آیه نخست بحث، اشارهگونه دربردارنده این هشدار است که حسد، سرانجام به کارهایی همچون قتل یا به پروراندن آرزوی گمراهی دیگران می انجامد. بنابراین، حسد، یکی از ریشه های اصلی بسیاری از بدیهاست.(3)

در روایت های اسلامی نیز درباره حسد و پیآمدهای ناگوار آن، هشدارهای جدی آمده است. از جمله اینکه اصل کفر و ریشه آن، حسدورزی دانسته شده(4) و فرجام حسد، افسوس خوردن بسیار و نیز دو چندان شدن گناهان شمرده شده است.(5)

ه_ ) بدخلقی

ه_ ) بدخلقی


1- نک: مائده:30.
2- در روایتی، امام صادق(ع)، حسد را منشأ جنایت قابیل در حق برادرش هابیل دانسته است. (ابی النضر محمد بن مسعود العیاشی، تفسیرالعیاشی، تهران، المکتبه العلمیه، ج1، ص312).
3- اخلاق در قرآن، ج 2، ص 119.
4- بحارالانوار، ج 78، ص 217.
5- میزان الحکمه، ج 2، ص425.

ص:50

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ. (آل عمران: 159)

پس به [برکت] الهی، با آنان نرمخو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سختدل بودی، به یقین، از پیرامون تو پراکنده می شدند... .

بدخلقی و درشتخویی، از ویژگی هایی است که آدمی را هلاک می کند و به جهنم رهنمون می سازد، اگرچه آدمی اهل عبادت های ظاهری نیز باشد.(1)

قرآن کریم در آیه ابتدای بحث، پیامبر خدا را به خوشخلقی و اینکه درشتخویی و سختدلی در او نیست، توصیف می کند و وجود این ویژگی را از رحمت خویش به پیامبر میشمارد. در ادامه نیز به حضرت هشدار می دهد که اگر درشتخو و سختدل بودی، از اطرافت پراکنده میشدند؛ زیرا مردم همیشه از کسی که با آنها گشادهرو نباشد و در رفتار و کردارش درشتخویی و سختدلی کند، رویگردانند و طبع انسان از کسی که به او بدی کند، نفرت پیدا میکند؛(2) هر چند وی، کسی باشد که از طرف خدا پیام آورده باشد.

و) بدگمانی

و) بدگمانی

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ. (حجرات: 12)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پاره ای از گمان ها گناه است.


1- روایت است که «روزی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله عرض کردند: فلان زن روزها را روزه می گیرد و شب ها را به عبادت مشغول است، ولی بدخلق است و از کجخلقی، به همسایگان خود آزار می رساند. حضرت فرمود: هیچ نصیبی برای او نیست و او از اهل جهنم است». (بحارالانوار، ج 71، ص 394)
2- سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعه و النشر، 1419ﻫ..ق، چ 1، ج6، ص 342.

ص:51

از جمله صفت های نکوهیده اخلاقی که خداوند آدمی را از آن برحذر داشته، بدگمانی و بدبینی است.

بهطور کلی، بدگمانی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:

یک _ بدگمانی به خود؛

دو _ بدگمانی به مردم؛

سه _ بدگمانی به خداوند.

بدگمانی به خود و متهم کردن خویش، از مفاهیمی است که در قرآن ستوده شده است و خداوند از زبان حضرت یوسف(ع) می فرماید:

وَ مَا أُبَرِّیءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ. (یوسف: 53)

و من نفس خود را تبرئه نمی کنم؛ زیرا که نفس همانا به بدی امر می کند، مگر کسی که خدا (به او) رحم کند.

در واقع، متهم کردن نفس اماره و بازخواست و حساب کشیدن از آن، از کارهایی است که انسان را از گمراهی و خود فراموشی نجات می دهد.

در مقابل، بدگمانی به مردم، از نظر قرآن، اخلاقی نکوهیده است، به گونه ای که قرآن در این باره نهی و هشدار آشکار دارد که این هشدار در آیه ابتدای بخش، به خوبی مشخص است. خداوند در این آیه، نخست می فرماید از بسیاری از گمانها بپرهیزید و سپس فرموده که بعضی از این گمانها گناه است. حال اگر ذهن انسان به این امر عادت کرد، خیالبافی و گمانهزنیهایش درباره دیگران زیاد شد و همیشه به جای اینکه به خویشتن و کارها و فرجام خویش بیندیشید، به کارهای شخصی مردم فکر کند و درباره آنها گمانهای گوناگون برد، در نهایت، بعضی از گمان های گناهآمیز نیز در

ص:52

ذهنش نقش میبندد که شاید خود نیز متوجه گناهآلود بودن آنها نباشد. پس بهتر است که از همان ابتدا، از گمانهزنی زیاد و باطل در حق دیگران بپرهیزد.

نوع سوم از گمانهای ناشایست، گمان نادرست داشتن به خداوند است. در آیه 6 سوره فتح، خداوند در توصیف مشرکان و منافقان، ویژگی نخست آنها را گمان نادرست داشتن به خدا میداند. در نتیجه، پیآمدهای دردناک نصیب صاحبان آن میشود و این، از هشدار جدی خداوند درباره داشتن گمان بد به خود حکایت دارد.

داشتن گمان بد به خدا، یعنی انسان وعدههای باری تعالی را مبنی بر یاری مؤمنان دروغ بشمارد(1) و درباره خدا چنین پندارد که از کجا معلوم است که خداوند به وعده هایش عمل کند. در واقع، وجود این گمان ها درباره خدا، نشانه شرک، نفاق و دورویی است و خداوند نیز در مورد آن به شدت هشدار داده است.

ز) تسویف (به تأخیر انداختن توبه)

ز) تسویف (به تأخیر انداختن توبه)

إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُوْلَ_ئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ کَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً وَ لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الانَ وَ لاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُوْلَ_ئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا. (نساء: 17و 18)

توبه نزد خداوند، تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه می شوند، پس به زودی توبه میکنند. ایشانند که خدا توبه آنان را می پذیرد و خداوند، دانای حکیم است و توبه کسانی که گناه می کنند تا آن گاه که مرگ یکی از ایشان دررسد، پس میگوید: «اکنون توبه کردم»، پذیرفته


1- سید بن قطب، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، 1412ﻫ.. ق، چ 17، ج6، ص 3399.

ص:53

نیست و نیز توبه کسانی که در حال کفر می میرند، پذیرفته نخواهند بود. اینها آنانند که برایشان عذاب دردناک آماده کرده ایم.

به تأخیر انداختن توبه یا همان تسویف، از ویژگی های ناپسند اخلاقی است که خداوند آشکارا نسبت به آن هشدار داده، چنانکه در آیه یاد شده، به خوبی این هشدار نمایان است.

در این آیه آشکارا به کسانی که توبه از گناهان را به تأخیر می اندازند، هشدار داده میشود و نکته ای که از آن می توان دریافت، آن است که خداوند اینگونه افراد را همراه با کسانی که در حالت کفر می میرند، یاد می کند که برای هر دو دسته، عذابی دردناک آماده شده است.(1)

پیام بعدی آیه این چنین است که خداوند توبه کسانی را می پذیرد که از روی نادانی گناه میکنند و این توبه به زودی انجام می پذیرد و به تعبیر علامه طباطبایی بلافاصله بعد از گناه و یا با فاصله اندکی که باز از نظر عرف متصل شمرده می شود، واقع می گردد.(2) چنانکه تعبیر خود آیه نیز چنین است: «لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ».

حال باید دانست منظور از «جهالت» چیست؟ آیا همان نادانی و بیخبری از گناه است یا آگاهی نداشتن از پی آمدهای شوم و دردناک آن؟

واژه «جهل» و مشتقات آن، گرچه به معانی گوناگون آمده است، ولی از نشانه های موجود در آیه چنین استفاده میشود که منظور از آن در آیه مورد بحث، سرکشی غریزه ها، تسلط هوسهای ویرانگر و چیره شدن آنها بر


1- تفسیر نمونه، ج 3، ص 353.
2- المیزان، ج 4، ص 382.

ص:54

نیروی عقل و ایمان است. در این حالت، دانش انسان به گناه، گرچه از بین نمی رود، ولی تحت تأثیر غریزه های سرکش قرار می گیرد و در عمل، بیاثر می ماند و هنگامی که علم اثر خود را از دست داد، در واقع، با نادانی برابر خواهد بود.

حال اگر گناه بر اثر چنین جهالتی نباشد، بلکه از روی انکار حکم پروردگار، انجام گیرد، چنین گناهی برخاسته از کفر است. به همین دلیل، توبه آنها پذیرفته نیست.(1)

تعبیر «یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ» نیز به توبه ای اشاره دارد که پیش از یقین به مرگ صورت می پذیرد، نه توبه ای که هنگام آمدن مرگ روی می دهد که چنین توبهای، پذیرفته نیست.(2)

ح) ترس از مردم

ح) ترس از مردم

فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ... .(مائده: 44)

پس، از مردم نترسید و از من بترسید... .

یکی از چیز هایی که در عموم انسانها وجود دارد، ترس است. معادل عربی این واژه در قرآن، «خشیه» و «خوف» است. حال اگر این خوف، از خدا یا نتیجه کارها و جزای خدا در برابر کارهای انسانی باشد، خوفی ستوده است، ولی اگر ترس و خوف، از غیر خدا باشد و آدمی از مردم بترسد و به سبب این ترس، از بسیاری از امرها و دستورهای الهی صرفنظر کند، چنین ترسی نزد خداوند نکوهیده است و خداوند درباره آن در قرآن بارها هشدار داده است. برای نمونه، خداوند در آیه 44 سوره مائده، پس از اینکه از نزول


1- تفسیر نمونه، ج 3، ص313؛ بحارالانوار، ج 4، صص 239-241.
2- مجمع البیان، ج 3، ص 36.

ص:55

تورات و حکم کردن پیامبران پیشین بر اساس تورات، به عالمان یهودی خبر میدهد، به عالمان یهودی عصر پیامبر نیز که به سبب ترس از برخی خانوادههای ثروتمند یهودی، قصد خارج شدن از حکم ثابت تورات را داشتند،(1) هشدار می دهد و می فرماید:

فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلاً وَ مَن لَّمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَ_ئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ. (مائده: 44)

پس، از مردم نترسید و از من بترسید و آیه های مرا به بهای ناچیز مفروشید و کسانی که به سبب آنچه خدا نازل کرده، داوری نکردهاند، آنان خود، کافرانند.

در این آیه، خداوند عالمان یهود (و به تبع آن هر کسی که همانند آنان است) را از ترسیدن از مردم برحذر میدارد تا اینکه مبادا آیه ها و دستورهای الهی را به بهانه ترس از مردم رها کنند.

از دقت در این آیه و اینکه در پایان، تعبیر کافرون به کار برده شده است، می توان نتیجه گرفت که ترس از مردم، زمینهساز کفر است و این روحیه سرانجام به چشمپوشی آشکار از امر خدا می انجامد و این، هشداری جدی به همه مخاطبان قرآن است.

در مقابل، خداوند هنگامی که میخواهد از ویژگی ها و خلق و خوی پیامبران و اهل ایمان یاد کند، از نترسیدن آنان از غیر خدا سخن می گوید و پیامبران خویش را چنین وصف می کند:


1- نک: سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ﻫ_ . ق، چ 1، ج 2، ص 299.

ص:56

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاَیَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا. (احزاب: 39)

همان کسانی که پیام های خدا را ابلاغ میکنند و از او میترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند و خدا برای حسابرسی کفایت میکند.

یا در آیه ای دیگر، از جمله ویژگی هایی که برای مؤمنان واقعی یا همان دوستداران خدا ذکر میشود، آن است که آنها از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمیترسند.(1)

ولی از آن جا که قرآن کریم شفادهنده همه ناراحتی ها و بیماری های باطنی انسان های حقیقتپذیر است «شِفَاءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ»،(2) درمان و شفای این خلق درونی را نیز ذکر کرده است. در آیه 77 سوره نساء، خداوند پس از نقل حالت ها و گفتار افرادی که هنگام واجب شدن جنگ و جهاد، به شدت از نیروی دشمن ترسیدند(3) و گفتند: «رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا اَخَّرْتَنَا إِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ؛ خدایا! چرا هماکنون جهاد را بر ما واجب کردی وکمی آن را به تأخیر نینداختی»، میفرماید:

قُلْ مَتَاعُ الدُنْیَا قَلِیلٌ وَ الآخِرَهُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَی وَ لاَتُظْلَمُونَ فَتِیلاً أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَهٍ. (نساء: 77 و78)

بگو: برخورداری [از این] دنیا، اندک و برای کسی که تقوا پیشه کرده است، آخرت بهتر است و در آنجا به قدر نخ هسته خرمایی، بر شما ستم نخواهد رفت. هر کجا باشید، شما را مرگ درمییابد، هرچند در برج های استوار


1- نک: «لاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ». (مائده: 54)
2- نک: اسراء: 82 .
3- نک: «یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً؛ از مردم ترسیدند مانند ترس از خدا یا ترسی سخت تر». (نساء: 77)

ص:57

باشید.

خداوند در این آیه ها دو نکته بسیار مهم را یادآور میشود که توجه به این دو مطلب، انسان را از ترسیدن از مردم و ترسیدن از مرگ می رهاند:

یک _ متاع و نعمت های دنیایی فانی و نابود شدنی است و آخرت، برای اهل تقوا بسیار بهتر از دنیاست.

دو _ انسان هر جا باشد، نمی تواند از مرگ فرار کند و اگر از جنگ هم فرار کند تا جان سالم به در برد، سرانجام، روزی مرگش فرا خواهد رسید و آن چند صباحی هم که زندگی کرده، تنها بهره ای اندک نصیب او شده است.

توجه به این دو نکته و اندیشیدن در آن، می تواند انسان را از ترسیدن از مردم و ترس از جنگ و جهاد که از مهمترین نمونه های ترس از مردم است، برهاند.

ط) ترک کامل دنیا و حلال های خدا

ط) ترک کامل دنیا و حلال های خدا

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَ لاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ. (مائده: 87)

ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای پاکیزهای را که خدا برای [استفاده] شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست نمیدارد.

از جمله هشدارهایی که قرآن به مؤمنان داده است، هشدار درباره ترک کامل دنیا و حرام دانستن نعمت های پاک و حلال های الهی است که در آیه ابتدای بحث، آشکارا این هشدار را بیان میکند. در روایتی که شأن نزول این آیه آمده است، می خوانیم: عده ای از یاران پیامبر با ایشان در مجلسی نشسته بودند که ذکر قیامت شد و آنها به شدت متذکر و متنبه شدند، بهگونه ای که تصمیم گرفتند از آن پس روزها را روزه بگیرند و سراسر شب، خواب را بر

ص:58

خویش حرام کنند و با زنان خویش همبستر نشوند و دیگر از گوشت نیز استفاده نکنند.

مدتی این رویه را در پیش گرفتند تا اینکه خبر آن به پیامبر رسید. حضرت وقتی این موضوع را شنیدند، یاران خود را گرد آورد و ناخرسندی خویش را از این گونه کارها اعلام کرد و فرمود: نفس های شما بر شما حقی دارند. پس روزه بگیرید، ولی افطار هم بکنید و مدتی از شب را هم بخوابید که من خود، چنین کنم و من خود گوشت و چربی می خورم و با زنان نزدیکی می کنم و هر کس از روش من روی گردان شود، از من نیست. چرا مردمی، زن ها و خوراکی ها و بوی خوش و خواب و لذت های دنیا را به خود حرام میکنند؟! من چنین دستوری ندادهام. من نمیخواهم شما مانند راهبانی باشید که دنیا را ترک و در گوشه کلیساها و صومعه ها وجود خود را عاطل و باطل میکنند. نخوردن گوشت و ترک همسر، جزو برنامه دین من نیست. دیرنشینی از برنامه های اسلام خارج است. سیاحت امت من، روزه است و رهبانیت آنها، جهاد است. خدا را پرستش کنید و برای او شریک قرار ندهید. حج و عمره به جای آورید. نماز بخوانید و زکات بدهید. ماه رمضان را روزه بگیرید و در راه خدا پایداری کنید تا خداوند شما را به راه راست آورد. پیشینیان، از راه سختگیری تباه شدند. آنها بر خود سخت گرفتند و خدا نیز بر آنها سخت گرفت و اکنون، بقایای ناچیز و درمانده آنان، در دیرها و صومعه ها باقی هستند. در همین هنگام بود که آیه ذکر شده، نازل شد.(1)

بدین ترتیب، بر اثر زیادهروی برخی در ترک دنیا، این آیه نازل شد و مسلمانان را به حرام کردن نعمت های پاکیزه و حلال های الهی بر خود، هشدار داد. البته گفتنی است این آیه درباره افرادی است که در این کار


1- مجمع البیان، ج 3، ص 364.

ص:59

زیادهروی می کنند، ولی روزهداری و پرهیز از خوردن و آشامیدن و شب زندهداری، تا جایی که به بدن آسیب نرساند، نه تنها حرام نیست، بلکه برای خودسازی و تأدیب نفس، بسیار سفارش شده است.

ی) دل بستگی به دنیا

اشاره

ی) دل بستگی به دنیا

إِنَّ الَّذِینَ لایَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیَا وَ اطْمَاَنُّواْ بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ أُوْلَ_ئِکَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُون. (یونس:7 و 8)

کسانی که به دیدار ما امید ندارند و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافتهاند و کسانی که از نشانه های ما غافلند، آنان به [کیفر] آنچه به دست می آورند، جایگاهشان دوزخ است.

در نگاه خداوند، زندگی دنیا و همه لذت های آن، جز بهره ای زودگذر نیست که در برابر زندگی ابدی، بسیار اندک و ناچیز است.(1) ازاینرو، خداوندی که همیشه بر انسان مهربان بوده است، آدمی را از این واقعیت آگاه کرده و به او هشدار داده است که مبادا بهره اندک دنیا را بر زندگی جاودانه آخرت ترجیح دهد که اگر چنین کند، از فریبخوردگان خواهد بود.(2) این هشدار در بسیاری از آیه های قرآن مطرح شده است.

یکی از مهمترین و از جمله رکن های دعوتهای قرآنی، دعوت انسان ها به آخرت خواهی و ایمان به آخرت و پرهیز دادن آنها از دنیاخواهی و دلبسته شدن آنها به دنیاست. برای نمونه، در آیه 5 سوره فاطر چنین میخوانیم:

یَا اَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَ عْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَ لاَیَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ.

ای مردم! همانا وعده خدا حق است. زنهار که این زندگی دنیا شما را فریب


1- نک: نساء: 77.
2- نک: «مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ؛ زندگی دنیا جز کالای فریبنده نیست». (حدید: 20)

ص:60

ندهد و زنهار تا [شیطان] فریبنده، شما را درباره خدا نفریبد.

افزون بر این هشدار آشکار، از آیه هایی دیگر نیز که از فرجام دنیاخواهی در آن سخن آمده، به خوبی هشدار الهی را درمییابیم. از جمله در سوره جاثیه به این واقعیت اشاره میشود که عده ای در آخرت فراموش خواهند شد و خداوند هیچ توجهی به آنها نخواهد کرد و جایگاهشان آتش خواهد بود و هیچ یاوری نیز نخواهند داشت. خداوند در قرآن کریم، دلیل این همه کیفر را تنها دو چیز دانسته است:

یک _ به ریشخند گرفتن و مسخره کردن نشانه های الهی؛

دو _ فریب خوردن به وسیله زندگی دنیا.(1)

در سوره ابراهیم نیز نخستین ویژگی که برای کافران شمرده می شود، آن است که آنها به عذاب شدید دچار میشوند، بدین سبب که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند.(2) در آیه ابتدای بحث نیز خداوند هشدار داده است که دل خوش کردن به دنیا و اطمینان یافتن(3) به آن، کیفری ندارد، جز آتش. همچنین در آیه ای دیگر، خداوند از یکی از صحنه های قیامت خبر میدهد و از گفتوگوی خویش با گروه جن و انس، اینگونه یاد می کند:


1- نک: «وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنسَاکُمْ کَمَا نَسِیتُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا وَ مَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن نَّاصِرِینَ ذَلِکُم بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَغَرَّتْکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا». (جاثیه: 34و35)
2- نک: «وَ وَیْلٌ لِّلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الاخِرَةِ». (ابراهیم: 2و3)
3- نک: اطمینان یافتن به دنیا، یعنی مقیم شدن در دنیا و وطن گرفتن آن برای خود. (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368، چ 1، ج7، ص 122).

ص:61

یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَ یُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَ_ذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَی اَنفُسِنَا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَ شَهِدُواْ عَلَی اَنفُسِهِمْ اَنَّهُمْ کَانُواْ کَافِرِینَ. (انعام: 130)

ای گروه جن و انس! آیا از میان شما فرستادگانی برای شما نیامدند که آیه های مرا بر شما بخوانند و از دیدار این روزتان به شما هشدار دهند؟ گفتند: ما به زیان خود گواهی میدهیم [که آری آمدند] و زندگی دنیا فریبشان داد و بر ضد خود گواهی دادند که آنها کافر بودهاند.

بر این اساس، بیتوجهی به آیه های الهی و فراموش کردن دیدار خداوند در روز قیامت، همگی ناشی از فریب دنیاست.

حال با توجه به این همه هشدار، آیا خداوند برای درمان روحیه دنیاخواهی و فریفتگی انسان در مقابل دنیا، نسخه درمانبخشی نیز فرستاده است؟ بیشک، قرآن که شفابخش دردها و بیماری های قلبی مشتاقان است، این درد و این ویژگی زشت و ملکه اخلاقی را نیز بدون درمان نگذاشته است.

در آیات کریمه راه های مختلف درمان شدن انسان از دل بستگی به دنیا بیان شده است. در اینجا به دو روش کلی که از آیات متعدد استفاده می شود، بیان می گردد:

اول _ تشویق و برانگیختن بندگان به آخرت خواهی و توجه دادن آنها به نعمت های اخروی و ترساندن ایشان از عذاب های الهی که حدود یک سوم آیه های قرآنی، درباره این موضوع هستند و به واقع، این، بهترین راه درمان دنیاخواهی آدمی است؛ زیرا نوع بشر به سبب راحتی و آسایش خویش، به دنبال نعمت های دنیایی می رود. حال اگر همواره به او فهمانده و تلقین شود که این امر و این خواسته تو، بهطور کامل فراهم نمیشود، جز در آخرت و نیز تنها در آن دنیاست که به نعمت های جاودانه و لذت همیشگی می رسی،

ص:62

بدون شک، این کار، بهترین اثرگذاری را در آخرت خواهی و بیرغبتی آدمی به دنیا خواهد داشت.

دوم _ روش دیگری که قرآن برای درمان این عارضه بیان می دارد، توجه دادن انسان به فرجام قوم های پیشین است. قوم هایی که با اشاره آشکار قرآن، از توان مالی بیشتری بهرهمند بودند(1) و زمین را هم بیشتر آباد کردند،(2) ولی باز همگی به جزای عملشان رسیدند و نابود شدند و در این دنیا جاودانه نماندند و از عذاب الهی نیز نتوانستند بگریزند.

توجه و اندیشیدن در این دو مطلب، می تواند بهترین راه برای درمان این روحیه در انسان باشد.

یا) اندوه خوردن بر از دست رفته ها

یا) اندوه خوردن بر از دست رفته ها

مَا اَصَابَ مِن مُّصِیبَهٍ فِی الأَرْضِ وَ لاَ فِی أَنفُسِکُمْ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ اَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لاَتَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ. (حدید: 22و23)

هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفس های شما [به شما] نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی است. این [کار] بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفته، اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است، شادمانی نکنید.

طبع انسانی چنان است که اگر نعمتی که در اختیارش بوده، از او گرفته شود یا به مقصودی که در نظر داشته است، نرسد، پذیرفتن آن برایش مشکل و به طور معمول با غم و اندوه همراه است. این خلق و خویی است که اگر


1- نک: «وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیه؛ و به راستی در چیزهایی به آنان امکانات داده بودیم که به شما در آنها [چنان ] امکاناتی نداده ایم..». (احقاف: 26)
2- نک: «کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا؛ آنها بس نیرومندتر از ایشان (مشرکان و مخالفان پیامبر) بودند و زمین را زیر و رو کردند و بیش از آنچه آنها آبادش کردند، آن را آباد ساختند». (روم: 9)

ص:63

چه در نگاه نخست، طبیعی و عادی به نظر می رسد و بسیاری از مردم آن را بد نمیدانند، ولی خداوند به آن هشدار داده است، چنانکه در آیه ابتدای بحث، این هشدار به خوبی مشخص است.

همچنین در آیه 153 سوره آل عمران، پس از بازگو شدن شرایط دشواری که بر اثر شکست مسلمانان در جنگ احد ایجاد شده بود و مسلمانان پا به فرار گذاشته بودند، در ادامه به این نکته اشاره میشود که همه این غم ها بدین سبب بود که شما بر آنچه از دست دادهاید و برای آنچه به شما رسیده است، اندوهگین نشوید. در واقع، خداوند می خواهد ظرفیت روحی مؤمنان را آنقدر افزایش دهد که حتی در صحنه های جنگ و وقتی شکست میخورند، اندوهناک نشوند و پایدار بمانند و بدانند همه این غم ها و گرفتاری ها را خدا به خوبی میبیند و بر هر آنچه بر انسان می گذرد، آگاه است.

در آیه نخست نیز خداوند با توجه دادن به اینکه هر اتفاق و مصیبتی، در علم الهی است و با آگاهی او انجام می گیرد، میخواهد همین ظرفیت روحی را در مؤمنان ایجاد کند و آنها را به مرحله رضا و خشنودی برساند تا اینکه هر حادثه و گرفتاری را بتوانند تحمل کنند و آن را خواست خدا و تنها برای آزمایش بدانند. در نتیجه، نه بر آنچه از دستشان رفته، تأسف بخورند و نه بر آنچه به دست آوردهاند، شادمانی کنند، بلکه بدانند آنچه از دستشان رفته، خداوند جایگزین آن را در آخرت به آنها خواهد داد و بر آنچه به آنها داده می شود، باید شکر به جای آورند و تکالیفشان را در قبال آن انجام دهند.(1) ازاینرو، دیگر هیچ زمینه ای برای افسوس خوردن یا شادی بیجا باقی نمیماند.


1- مجمع البیان، ج 9، ص362.

ص:64

در زمان ما نیز توجه دادن مردم به این هشدار الهی، زمانی که مصیبت ها و بلاهای طبیعی گریبانگیر مردم میشود و خسارت های جانی و مالی فراوانی در پی می آورد، می تواند روحیه مردم مصیبتزده را تقویت کند و بر صبر و پایداری آنان بیفزاید.

ص:65

فصل سوم: هشدارهای خانوادگی

اشاره

فصل سوم: هشدارهای خانوادگی

زیر فصل ها

1. ازدواج با محارم

2. ازدواج با مشرکان

3. ازدواج با بی عفتان

4. ظلم به همسر در مسئله مهر

5. بی عدالتی میان زنان

6. آشکار شدن زینت زن برای نامحرم

7. قطع رحم

8. کشتن فرزندان از ترس فقر

9. ارتباط دوستانه داشتن با خویشاوندان بی دین

10. بی احترامی به پدر و مادر

11. پیروی از پدر و مادر مشرک

1. ازدواج با محارم

1. ازدواج با محارم

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خَالاَتُکُمْ وَ بَنَاتُ الاَخِ وَ بَنَاتُ الأُخْتِ. (نساء: 23)

[نکاح اینان] بر شما حرام شده است: مادرانتان و دخترانتان، خواهرانتان و عمههایتان و خالههایتان و دختران برادر و دختران خواهر.

از جمله هشدارهایی که خداوند در زمینه مسائل خانوادگی و زوجیت می دهد، هشدار درباره ازدواج با محارم است. البته حکم حرمت ازدواج با محارم، حکمی است که کمتر کسی آن را نمیداند یا آن را رعایت نمیکند؛ زیرا طبع و فطرت بشری، ازدواج با محارم را بسیار زشت می داند و از آن کراهت دارد. بنابراین، آن را ترک می کند و بی شک، اگر کسی این حکم را زیر پا گذارد، از طبیعت انسانی خود خارج شده و شباهت کاملی به حیوانات یافته است.

بدین ترتیب، خداوند به این عمل هشدار داده و در آیه 23 سوره نساء، محارم را به طور کامل برشمرده و ازدواج با آنان را حرام دانسته است. بر اساس این آیه، محارم انسان افراد زیر هستند:

ص:66

1. مادر؛ 2. دختر؛ 3. خواهر؛ 4. عمه؛ 5. خاله؛ 6. دختر برادر؛ 7. دختر خواهر؛ 8 . دایه (زنی که انسان را شیر داده است)؛ 9. خواهر از راه شیرخوارگی؛ 10. مادر همسر؛ 11. دختر همسر.

ازدواج با این محارم، افزون بر اینکه از نظر فطری عملی زشت و نکوهیده به شمار می آید، فلسفه ای عمیق دارد و آن اینکه از راه ازدواج با محارم، خانواده ها از هم میپاشند؛ چون نظر افراد یک خانواده به یکدیگر، نظری شهوانی و جنسی خواهد بود که برای بسیاری از افراد تحملناپذیر است. همچنین، ازدواج با محارم، سبب شیوع بیماری ها در نسل های بعد خواهد شد، به گونهای که نسل های بشری از این راه با خطر جدی روبهرو خواهند شد.(1) شاید به همین دلایل باشد که خداوند، این حکم فطری را نیز فروگذار نکرده و به آن اشاره و ازدواج با محارم را حرام کرده است.

در آیاتی که قبل و بعد این آیه آمده است، دو دسته دیگر از زنان نیز یاد می شود که محرم انسان نیستند، ولی ازدواج با آنها حرام است. آن دو دسته عبارتند از:

یک _ خواهران همسر؛

دو _ زنان شوهردار.

توجه نکردن به این حکم و انجام دادن این عمل، حکم زنا را دارد که مجازات آن، اعدام است. البته شرح جزئیات حکم، در رساله های فقهی آمده است.(2)

2. ازدواج با مشرکان

2. ازدواج با مشرکان


1- من هدی القرآن، ج 2، ص51.
2- امام خمینی، تحریر الوسیله، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1404 ه_ .ق، ج 2، ص 417.

ص:67

وَ لاتَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَ لأَمَةٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَ لَوْ اَعْجَبَتْکُمْ وَ لاتُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُواْ وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَ لَوْ اَعْجَبَکُمْ. (بقره: 221)

و با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان بیاورند. بیشک، کنیز باایمان، بهتر از زن مشرک است، هر چند [زیبایی یا مال] او شما را به شگفت آورد. به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند [که] به راستی برده باایمان، بهتر از مرد آزاد مشرک است، هر چند شما را به شگفت آورد.

یکی از معیارهایی که قرآن در امر ازدواج به آن توجه ویژه دارد، باورهای زن و شوهر است. بر این اساس، خداوند ازدواج با مشرکان را جایز ندانسته و مسلمانان را از این کار برحذر داشته است، چنانکه در آیه ذکر شده، خداوند به مردان و زنان مسلمان و مؤمن هشدار می دهد که ظاهربینی را کنار بگذارند و به عقیده و ایمان طرف مقابل نگاه کنند. پس اگر طرف مقابل مشرک بود، به ازدواج با او تن ندهند؛ زیرا مهم ترین ملاکی را که خداوند آن را معتبر می داند، ایمان است. البته در پایان این آیه نیز دلیل این نهی را چنین بیان می کند:

أُوْلَ_ئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللّهُ یَدْعُوَ إِلَی الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِه. (بقره:221)

آنها (زن یا مرد مشرک) شما را به آتش فرا می خوانند، ولی خداوند شما را به بهشت و آمرزش خویش دعوت می کند.

میتوان از سخن پایانی این آیه، چنین دریافت که در نتیجه ازدواج و زندگی مشترک با مشرک، به تدریج باورهای توحیدی انسان دگرگون میشود و بر اثر محبت میان دو طرف، فرد مؤمن دستکم اندک به همسر و به باورهای او گرایش مییابد. درنتیجه، به فرجام او که آتش و جهنم است، دچار می شود. افزون بر آن، همسر مشرک بر باورها و اندیشه فرزندان نیز که در سالهای نخست زندگی به شدت از پدر و مادر تأثیر می پذیرند، اثر ناگوار

ص:68

می گذارد.(1) ازاینرو، خداوند ازدواج با مشرکان را از همان ابتدا حرام دانسته و مؤمنان را از این کار برحذر داشته و به آنها آشکارا هشدار داده است.

3. ازدواج با بی عفتان

3. ازدواج با بی عفتان

الزَّانِی لاَیَنْکِحُ إلاَّ زَانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزَّانِیَهُ لاَیَنکِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ. (نور: 3)

مرد زناکار، جز زن زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به زنی نگیرد و بر مؤمنان، این [امر] حرام شده است.

از جمله هشدارهای قرآنی در زمینه ازدواج و انتخاب همسر، هشدار درباره ازدواج با زنان بیعفت و آلوده دامن است. این هشدار، آشکارا در این آیه آمده است. بر پایه نظر برخی مفسران، این آیه درصدد بیان حکم حرمت ازدواج با افراد زناکار و مشرک است؛ بدین معنا که در این آیه، خداوند دستور می دهد مؤمنان نباید با زنان زناکار یا مشرک ازدواج کنند و ازدواج با چنین زنانی حرام است. شأن نزول این آیه نیز نشان می دهد این آیه به منظور هشدار دادن به مؤمنان است تا اینکه مبادا کسانی را که مشهور به بیعفتی و زنا هستند، به عقد خود درآورند.(2)

افزون بر اینگونه افراد، آیههای قرآن درباره ازدواج با کسانی که دوستی های پنهانی دارند نیز هشدار داده است و در آیه 25 سوره نساء، پس از اینکه به کسانی که توانایی و امکانات ازدواج با زنان آزاد را ندارند و از گناه نیز می ترسند، به ازدواج با کنیزان امر می کند. نیز از ازدواج با زنانی که دوستیهای مخفی دارند، نهی می کند و می فرماید:


1- تفسیر نمونه، ج 2، ص133.
2- مجمع البیان، ج 7، ص 198.

ص:69

فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ اَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَ لاَمُتَّخِذَاتِ اَخْدَانٍ.

پس آنان (کنیزان) را با اجازه خانوادهشان به همسری(خود) درآورید و مهرشان را به گونهای پسندیده به آنان بدهید،[به شرط آنکه] پاکدامن باشند و زناکار و دوستگیران پنهانی نباشند.

در این آیه، خداوند به طور صریح از ازدواج با آن دسته از زنانی که دوستی های پنهانی دارند، نهی کرده است و بیشک، این مطلب تنها به کنیزان اختصاص ندارد.

با توجه به آیههای ذکر شده، میتوان دریافت که خداوند درباره ازدواج با سه دسته هشدار داده است:

یک _ زناکار؛

دو _ مشرک؛

سه _ زنان یا دخترانی که دوستی های مخفی دارند.

4. ظلم به همسر در مسئله مهر

4. ظلم به همسر در مسئله مهر

وَ لاَیَحِلُّ لَکُمْ اَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئًا. (بقره: 229)

و برای شما روا نیست که از آنچه به آنان (زنانتان) داده ا ید، چیزی بازستانید... .

یکی از سنتها و کارهایی که در همه جوامع بشری مرسوم بوده و هست و اسلام نیز آن را تأیید میکند، پرداخت مهریه از طرف مرد به همسرش است. بدون در نظر گرفتن شکلهای گوناگون مهریه یا مقدار آن، این عمل، عملی است که قرآن نه تنها آن را به رسمیت شناخته، بلکه خداوند به پرداخته شدن مهریه به زن از سوی مرد، امر کرده و درباره بازپسگیری آن،

ص:70

هشدار نیز داده است، چنانکه خداوند در آیه 229 سوره بقره، پس از اینکه برخی از احکام طلاق مطرح میشود، از آنجا که ممکن است در این مدت، مرد به فکر بازپسگیری نامشروع همه یا بخشی از مهریه پرداختی به زن بیفتد، هشدار میدهد:

لاْیَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئًا إِلاَ اَن یَخَافَا اَلّا یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ اَلّا یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَتَعْتَدُوهَا وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ. فَأُولئکَ هُمُ الظّالِمُون. (بقره: 229)

برای شما روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید، چیزی باز ستانید، مگر آنکه [طرفین] در به پا داشتن حدود خدا بیمناک باشند. پس اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد [و طلاق بگیرد] اینها حدود و نیروهای الهی است، از آن تجاوز نکنید و هر کس از آن تجاوز، ستمگر است.

در این آیه، به صراحت، از گرفتن آنچه درگذشته به زن داده شده، نهی میشود، مگر اینکه دو طرف بترسند حدود الهی را اقامه نکنند، در این صورت، با توجه به ادامه آیه چنین می فهمیم که این مسئله مربوط به هنگامی است که زن از ادامه زندگی با شوهر کراهت داشته باشد و نتواند وظایف خویش را انجام دهد. در این صورت، زن می تواند به وسیله باز گرداندن همه یا بخشی از مهریه یا در اصطلاح بخشیدن مهریه به مرد، تقاضای طلاق کند. در این حالت، پس گرفتن مهر از طرف مرد بیاشکال است.(1) البته این در صورتی است که زن تحت فشار مرد نباشد.


1- چنین طلاقی را در اصطلاح، «طلاق خلع» می نامند. (تحریر الوسیله، ج 2، ص 349)

ص:71

در آیه ای دیگر نیز خداوند درباره بازپسگیری آنچه مرد به زن داده است، از جمله مهریه، هشدار داده و فرموده است:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لایَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ کَرْهًا وَ لاتَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلّاَ اَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَهٍ مُّبَیِّنَهٍ. (نساء:19)

ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث برید و آنان را زیر فشار مگذارید تا بخشی از آنچه را به آنان دادهاید از چنگشان به دربرید، مگر آنکه مرتکب زشتکاری آشکار می شوند... .

از این آیهها می فهمیم که از نظر قرآن، مهریه ای که مرد به زن می پردازد یا قرار پرداخت آن پیش از ازدواج گذاشته می شود، تنها متعلق به زن است و بدون خشنودی او نمیتوان در آن تصرف کرد. از همین جا، بیاساس و غیراسلامی بودن سخن کسانی که هنگام تعیین مهریه، مهریه های سنگین را متعهد می شوند، بدون اینکه قصد پرداخت آن را داشته باشند، روشن میگردد؛ زیرا زن هرگاه تقاضای دریافت مهر خویش را کند، باید به او پرداخت شود، وگرنه از نظر شرعی و قانونی، در حق او ظلم شده است؛ ظلمی که خدا درباره آن هشدار داده است.

5. بی عدالتی میان زنان

5. بی عدالتی میان زنان

فَإِنْ خِفْتُمْ اَلّاَ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ. (نساء: 3)

... پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، به یک [زن آزاد] یا به آنچه [از کنیزان] مالک شدهاید، [بسنده کنید].

یکی از مواردی که دین اسلام در امر ازدواج آن را به رسمیت شناخته، تعدد زوجات است که بنا بر مصالحی، نه تنها حکمی ناعادلانه نیست، که اگر

ص:72

از این حکم، بجا استفاده شود، بسیاری از مشکلات اجتماعی را حل میکند.(1) در کنار این حکم، خداوند هشداری جدی نیز به مردان داده و آن هشدار در آیه ذکر شده، آشکارا مطرح شده است.

در این آیه، خداوند برای مردان، بیش از یک زن داشتن را در صورتی جایز می داند که بتوانند عدالت را میان زنان خویش برقرار کنند. البته عدالت ممکن است، هم به معنای عدالت در روابط جنسی باشد، هم عدالت در ابراز مهر و محبت و عواطف قلبی، که در اینجا بیشتر منظور مورد اول است؛ زیرا نکته دوم در بسیاری موارد، امر اختیاری نیست و عدالت ورزیدن در مهرورزی، خارج از توان انسان است.(2)

در آیه 129 سوره نساء نیز به ناممکن بودن برقراری عدالت میان زنان اشاره شده و چنین آمده است:

وَ لَن تَسْتَطِیعُواْ اَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَاء وَ لَوْ حَرَصْتُمْ.

و شما هرگز نمی توانید میان زنان عدالت کنید، هر چند [بر عدالت] حریص باشید.

در این آیه، منظور از عدالت، عدالت همه جانبه به ویژه عدالت در دوست داشتن و ابراز عواطف است که البته ناممکن است.(3)

از این دو آیه، چنین نتیجه می گیریم که مردان، یا باید به یک همسر بسنده کنند یا اگر بنا به دلایلی خواهان بیش از یک همسر هستند، باید تا حد امکان


1- برای مثال، مشکلاتی که پس از جنگها و کشته شدن بسیاری از مردان و بیشوهر ماندن بسیاری از زنان پیش میآید، با حکم جواز تعدد زوجات، تعدیل میشود.
2- تفسیر نمونه، ج 3، ص 355.
3- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 349.

ص:73

میان آنها عدالت ورزند، نه اینکه یک همسر را از هر جهت بر دیگری ترجیح دهند و دیگری را در عمل، همچون زن بیشوهر رها کنند.

6. آشکار شدن زینت زن برای نامحرم

6. آشکار شدن زینت زن برای نامحرم

قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ... وَ لایُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا. (نور: 31)

(ای پیامبر!) به زنان باایمان بگو زیورهای خود را آشکار نسازند، مگر آنچه [طبعاً] از آن پیداست.

علاقهمندی به زینت و زیور و نمایش و جلوه دادن آن برای دیگران، از خواستههای طبیعی و ویژگیهای بیشتر زنان است. خداوند نیز با دستورهای خود، به این روحیه جهت داده و برای سالم ماندن جامعه از آلودگی و ابتذال و مصون ماندن زنان از انحراف، در چندین آیه از قرآن، حجاب داشتن زنان مؤمن را واجب شمرده و درباره آشکار شدن زینت های زن برای نامحرم هشدار داده است. در آیه ابتدای بحث، این هشدار آشکارا آمده است. در این آیه منظور از زینت های نهفته که در مقابل زینت های ظاهر قرار می گیرد و آشکار کردن آن جایز نیست مواردی همچون گردن بند، بازوبند، دست بند و خلخال است که ظاهر کردن آن و به پیروی از آن، ظاهر کردن عضوی که به وسیله آن زینت آرایش شده، برای نامحرم حرام است.(1) البته اگرچه ظاهر کردن صورت و کفین ایرادی ندارد، ولی این در صورتی است که فسادی را به دنبال نداشته باشد بنابراین اگر زنی با صورت آرایش کرده که فساد دیگران را در پی دارد در جامعه ظاهر شود، مرتکب حرام بزرگی شده است.


1- تفسیر نمونه، ج 14، ص 439.

ص:74

7. قطع رحم

7. قطع رحم

یَا اَیُّهَا النّاسُ... وَ اتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَ الاَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا. (نساء: 1)

ای مردم! از خدایی که به [نام] او از همدیگر درخواست می کنید، بترسید و زنهار از خویشاوندان مَبُرید که خدا همواره بر شما نگهبان است.

قطع رحم یا بریدن رابطه با خویشاوندان، از جمله اموری است که هشدار خداوند شامل آن شده است. خداوند در چند آیه، ازجمله آیه اول سوره مبارکه نساء، درباره این مسئله هشدار میدهد، چنانکه در آیه ذکر شده، پس از اینکه خداوند انسان ها را به تقوا امر می کند، بیدرنگ به پاس داشت حرمت ارحام و خویشاوندان دستور می دهد. از این تعبیر قرآن و اینکه خداوند تقوای به امر خویشان را در کنار تقوای خویش ذکر کرده، به اهمیت این امر پی می بریم.

افزون بر این آیه، خداوند در آیههای دیگر نیز قطع ارحام را در کنار فساد در زمین برشمرده و آن را از ویژگیهای عهدشکنان و منافقان خوانده است و در برخی آیهها، لعنت خویش را شامل حال منافقان و بیماردلانی که گسستگان رحم هستند، دانسته و فرموده است:

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ اَن تُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحَامَکُمْ اُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَاَصَمَّهُمْ وَ اَعْمَی اَبْصَارَهُمْ. (محمد: 22 و23)

پس [ای منافقان!] آیا امید بستید که چون [از خدا] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید]، بر [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندی های خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت کرده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشم هایشان را نابینا کرده است.

حال پرسشی که در اینجا مطرح میشود و پاسخ آن عمق این هشدار الهی را نشان خواهد داد، آن است که مگر در پیوستن و ارتباط داشتن با خویشان،

ص:75

چه چیزی نهفته است و این کار چه آثار نیکی در پی دارد که ترک آن، به چنین پیآمدهای ناگواری میانجامد؟

از دقت در آیههای قرآن و روایتها، چنین به دست میآید که صله رحم و ارتباط با خویشان، کارآیی و سود بسیاری دارد که ازجمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

یک _ در رفت و آمد ها و دیدارهاست که امکان سفارش به تقوای الهی و صبر به وجود می آید. در مقابل، اگر ارتباطها قطع شود، ایمان افراد اندک اندک رو به ضعف میگذارد.

دو _ با صله رحم، افراد یک خاندان احساس تنهایی نمیکنند و بسیاری از نیازهای عاطفیشان در دیدارها برطرف میشود.

سه _ با صله رحم، افراد یک فامیل از مشکلات مادی و معنوی یکدیگر باخبر می شوند و می توانند در رفع آن اقدام کنند و به تعبیر دیگر، رزقشان را زیاد کنند، چنانکه در روایتی از امام حسین(ع) آمده است که صله رحم، سبب فزونی روزی و زیادشدن عمر می شود.(1)

چهار _ در روایتی که از امام علی نقی(ع) نقل شده، آن حضرت می فرماید که حضرت موسی(ع) به خداوند عرض کرد:

ای خالق من! مزد فردی که با خویشان پیوند برقرار سازد، چیست؟ خداوند فرمود: ای موسی! عمرش را طولانی کنم و سختی مرگ و جان کندن را بر او آسان سازم و در روز قیامت، فرشتگان بهشت او را صدا زنند: بیا به سوی ما و از هر دری که مایل هستی، داخل بهشت شو.(2)

از این روایت نیز استفاده می شود که آسان شدن مرگ و سختی های آن، از


1- بحارالانوار، ج 74، ص91.
2- بحارالانوار، ج 74، ص88 .

ص:76

آثار نیک صله رحم است.

8. کشتن فرزندان از ترس فقر

8. کشتن فرزندان از ترس فقر

وَ لاَتَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْأً کَبِیرًا. (اسراء:31)

و از بیم تنگدستی، فرزندان خود را مکشید. ماییم که به آنها و شما روزی می بخشیم. آری، کشتن آنها همواره اشتباهی بزرگ است.

یکی از سنت های جاری عرب جاهلی، کشتن فرزندان از ترس هزینه های زندگی بود؛ زیرا سرزمینهای عرب، سالها دچار قحطی و گرانی می شد و مردم می دیدند که قحطسالی و نداری، آنان را تهدید می کند. بدین ترتیب، فرزندان خود را می کشتند تا ناظر خواری و فقر و گرسنگی آنان نباشند.(1) از اینرو، خداوند در این آیه از این کار غیرانسانی و وحشیانه بازداشته و آن را خطایی بزرگ معرفی کرده و به آن هشدار داده است.

در آیه پیش از این آیه هشداردهنده، از گسترش رزق به خواست خدا و اینکه اوست که بر هر که بخواهد روزی را گشاده و بر هر که بخواهد، تنگ می گیرد و او به حال بندگان آگاه است، سخن به میان آمده است. حال در این آیه، خداوند بندگان را از کشتن فرزندان برحذر می دارد و می فرماید این ماییم که آنها و شما را رزق می دهیم.

گویا خداوند با آوردن این دو آیه به دنبال هم، به مخاطبان خویش می فهماند که هیچ ارتباطی میان فقر و زیادی نسل و فرزندان نیست، بلکه تقدیر امور به دست خداست و اوست که برای هر که بخواهد، روزی را فراخ و برای هر که بخواهد، روزی را تنگ می گیرد.(2)


1- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 387.
2- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 4، ص2223.

ص:77

در این آیه، افزون بر هشدار صریح درباره کشتن فرزندان، درباره سقط جنین نیز هشدار تلویحی آمده است؛(1) زیرا جنین نیز همان فرزند است که در مراحل نخستین زندگی خویش به سر می برد. ازاینرو، در فقه اسلامی، سقط و از میان بردن عمدی نطفه یا جنین در شکم مادر، در هر مرحله، جنایت به شمار میرود و دیه خاص خود را دارد.(2)

9. ارتباط دوستانه داشتن با خویشاوندان بی دین

9. ارتباط دوستانه داشتن با خویشاوندان بی دین

یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاتَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَ إِخْوَانَکُمْ اَوْلِیَاءَ إِنَّ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَ_ئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. (توبه: 23)

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح می دهند، [آنان را] به دوستی مگیرید و هر کس از میان شما آنان را به دوستی گیرد، آنان همان ستم کارانند.

یکی از مفاهیمی که خداوند بر آن تأکید فراوان میکند و در بسیاری از آیههای قرآنی به چشم می خورد، دستور به دوری جستن مؤمنان از کافران است، حتی اگر آنها از نزدیکترین بستگان انسان باشند. افزون بر این آیه که در آن به دو گروه دیگر از نزدیکترین بستگان یعنی پدر و برادر اشاره شده است، در آیهای دیگر، همین مفهوم درباره پسران و بستگان مؤمنان نیز آمده و به دوستی با آنان در صورتی که مخالف خدا و رسول باشند، هشدار داده شده است:

لاَتَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ اَوْ اَبْنَاءهُمْ اَوْ إِخْوَانَهُمْ اَوْ عَشِیرَتَهُمْ. (مجادله: 22)

قومی را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانی را که با


1- نک: تفسیر نمونه، ج 6، ص 34 که ذیل آیه 154 سوره انعام به این مطلب اشاره کرده است.
2- محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، مکتبه الاسلامیه، 1404 ه_ .ق، چ6، صص 356-358.

ص:78

خدا و رسولش مخالفت کردهاند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرشان یا عشیره آنان باشند، دوست بدارند.

البته باز همه افراد مورد علاقه انسان، تنها به این چهار گروه که در این آیه ذکر شده، منحصر نیستند، ولی اینها نزدیکترین افراد انسانند و با توجه به حکم آنها، حال بقیه نیز روشن است.(1)

با توجه به اینگونه آیهها، بهخوبی درمییابیم که خداوند، اصل اساسی را در ارتباط خانوادگی و روابط دوستانه، همسنخ بودن باورهای اشخاص می داند و اگرچه محبت پدران و فرزندان و برادران و بستگان، بسیار خوب و نشانه زنده بودن عواطف انسانی است، اما هنگامیکه این محبت، رو در روی محبت خدا قرار گیرد، ارزش خود را از دست می دهد.(2) در نتیجه، خداوند اجازه نمی دهد مؤمنان با کافران ارتباط دوستانه داشته باشند، هر چند آنها نزدیکترین افراد به مؤمنان باشند.

پس در نظر قرآن، هر ارتباط و رفت و آمدی با خویشاوندان مجاز نیست و ترک ارتباط دوستانه با خویشاوندان و نزدیکانی که از نظر ایمانی و باورهای مذهبی با مؤمنان سنخیتی ندارند، نه تنها اشکال ندارد و قطع رحم به شمار نمیآید، بلکه قرآن نیز درباره انجام شدن آن هشدار می دهد. درواقع، قطع رحم، درباره خویشان مؤمن معنا مییابد، نه هر کس که ارتباط سببی با انسان داشته باشد. البته پدر و مادر در این امر مستثنا هستند و بر اساس آیههایی، با پدر و مادر حتی اگر مشرک نیز باشند، باید به خوبی رفتار کرد؛ البته بدون پیروی از آنها در امور شرک آمیز.


1- تفسیر نمونه، ج 23، صص 468 و 469.
2- تفسیر نمونه، ج 23، ص469.

ص:79

حال اگر ارتباط برقرار کردن با خویشاوندان، به قصد و نیت ارشاد و هشداردهی به آنان باشد، نه تنها اشکالی ندارد، پسندیده نیز هست. نخستین کسانی هم که پیامبر دعوت خویش را برای آنها آشکار کرد و به هشدار آنان مأمور شد، عشیره و بستگان نزدیک او بودند.(1) در مقابل، اگر هشداردهی هیچ سودی نداشت، باید ارتباط دوستانه را گسست و به سلامی بسنده کرد.

10. بی احترامی به پدر و مادر

10. بی احترامی به پدر و مادر

وَ قَضَی رَبُّکَ اَلا تَعْبُدُواْ إِلاّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ اَحَدُهُمَا اَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا. (اسراء: 23)

و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.

یکی از هشدارهایی که قرآن مجید در زمینه مسائل خانوادگی یادآوری میکند، هشدار درباره بیاحترامی به پدر و مادر است. این کتاب آسمانی، در چندین آیه به احسان کردن به پدر و مادر امر میکند و در آیه گفته شده نیز با آوردن جمله: «فَلا تَقُل لَّهُمَآ اُفٍّ»، حتی درباره کوچکترین بیاحترامی به آنها هشدار می دهد.

در آموزههای روایی آمده است، اگر لفظی بود که در بیاحترامی کمتر از «اف» بود، خداوند آن را ذکر(2) و از آن نهی می کرد. ازاینرو، در ترجمه آیه آمده است که کمترین اهانتی به آنها روا مدار. همچنین در این آیه، بلافاصله پس از مسئله فرمان به پرستش خدا، نیکی به پدر و مادر مطرح شده که نشان از اهمیت فراوان


1- نک: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ». (شعرا: 214)
2- نک: بقره: 83 ؛ نساء: 36 ؛ انعام: 151؛ احقاف: 15.

ص:80

این موضوع است. بدین منظور، در برخی روایتها پس از شرک به خدا، عاق والدین، از بالاترین گناهان کبیره شمرده شده است.

در این آیه، خداوند درباره بی احترامی به پدر و مادر در سن پیری هشدار می دهد؛ زیرا در پیری است که سختترین حالتها برای آنها به وجود می آید و نیاز شدیدی به فرزندان خود پیدا می کنند و همان گونه که از فرزندان مراقبت کرده بودند، انتظار دارند آنها نیز در این سالهای نیازمندی، به آنها کمک کنند. پس خداوند هشدار می دهد که مبادا در این سنین به آنها اهانت یا با آنها تندی کنید و بر سرشان فریاد بزنید، بلکه باید با روی گشاده و بزرگوارانه آنها را احترام و نگه داری کنید.

11. پیروی از پدر و مادر مشرک

11. پیروی از پدر و مادر مشرک

وَ إِن جَاهَدَاکَ عَلی اَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا. (لقمان: 15)

و اگر پدر و مادر تو را وادارند تا درباره چیزی که تو را بدان دانش نیست، به من شرک ورزی، از آنان فرمان مبر، [ولی] در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن.

همان گونه که در بخش پیش توضیح داده شد، خداوند درباره نیکی کردن به پدر و مادر تأکید فراوان دارد و از بیاحترامی کردن در حق آنها برحذر می دارد. از سویی نیز آشکار است که نمونه نیکی کردن به آنها، پیروی از دستور آنهاست، ولی اگر دستور و خواست و تلاششان به امری تعلق گرفت که مخالف اصول و باورهای توحیدی و دستورهای الهی بود، آیا باز هم باید از آنها اطاعت کرد؟! اینجاست که خداوند هشدار می دهد و در جایی که آنها درصددند فرزند را به باورهای شرک آمیز و در نتیجه آن، به ترک فرمانهای

ص:81

الهی مجبور سازند، اطاعت از آنها را جایز نمیداند و درباره فرمانپذیری از ایشان هشدار می دهد.

در این آیه با آوردن تعبیر «چیزی که تو را بر آن دانشی نیست»، شرک و شرک ورزی را کاری بدون دلیل و برهان معرفی می کند. در پایان آیه نیز به این نکته تذکر میدهد که با چنین پدر و مادری باز هم به خوبی معاشرت کن. در واقع، این آیه میانهروی اعتقادی و اخلاقی را می آموزد. از سویی آدمی را از فرمانبری ناآگاهانه و تقلیدی در امور اعتقادی برحذر می دارد و از سویی دیگر، اجازه نمی دهد انسان از تعادل اخلاقی خارج شود و با پدر و مادر خویش با تندی و خشونت رفتار کند؛ هر چند آنها مشرک باشند.(1)


1- تفسیر نمونه، ج 17، صص42 و43.

ص:82

فصل چهارم: هشدارهای اجتماعی

اشاره

فصل چهارم: هشدارهای اجتماعی

زیر فصل ها

1. هشدارهای فرهنگی

2. هشدارهای اقتصادی

3. هشدارهای سیاسی

1. هشدارهای فرهنگی

اشاره

1. هشدارهای فرهنگی

زیر فصل ها

الف) ستم

ب) آزار و اذیت

ج) خیانت و پیمان شکنی

د) نزدیکی به فواحش

ه_ ) اشاعه فحشا

و) شراب خواری و قماربازی

ز) قتل نفس

ح) یتیم آزاری

ط) منت نهادن

ی) دوستی با گمراهان

الف) ستم

الف) ستم

إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الظَّالِمِینَ وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ اَلِیمٌ. (شورا: 40_42)

به راستی خداوند ظالمان را دوست ندارد و هر کس پس از ستم [دیدن] خود یاری جوید [و انتقام گیرد]، راه [نکوهشی] بر ایشان نیست. راه نکوهش، تنها بر کسانی است که به مردم ظلم و ستم می کنند و بر زمین به ناحق سر بر می دارند. آنان عذاب دردناک در پیش خواهند داشت.

ستم، از اموری است که شامل هشدار جدی خداوند قرار گرفته و خداوند، بندگان را از این کار ناپسند برحذر داشته است، چنانکه در آیه ذکر شده به صراحت آمده است: «إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الظَّالِمِینَ». در ادامه نیز کسانی را که به حقوق مردم تجاوز میکنند و به دیگران ظلم روا می دارند، به عذابی دردناک وعده میدهد و میفرماید: «لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ».

ص:83

در این آیهها، افزون بر نکوهش و هشدار به ظالمان، به مظلومان نیز اجازه داده شده که حق خویش را از ظالم باز گیرند و حتی در این راه، دیگران را نیز به یاری طلبند تا بتوانند بر ظالم چیره شوند. البته به کسی هم که ظلم کرد، نباید بیش از ظلمش جزا داد که این خود، ستمی دیگر و ممنوع و نکوهیده است. ازاینرو، خداوند در آیهای دیگر فرموده:

فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ. (بقره: 194)

هرکس به شما ظلم کرده، شما هم به او ظلم کنید به مثل آن ظلمی که او به شما کرده است.

با اندیشیدن در این آیه و آیه ابتدای بحث، به خوبی روشن می شود که خداوند، نه تنها به دوری از ستم هشدار داده و بیزاری خود را از ستمگران اعلام کرده، بلکه چنین اراده کرده است که جلوی ظلم ظالم در همین دنیا گرفته و حق مظلوم از ظالم باز ستانده شود و ظالم کیفر بیند و به جزایش برسد. هر مسلمانی هم که به ظلم ظالم بر مظلوم آگاه است و توانایی بر دفع ظالم را دارد، مسئول است که مظلوم را در گرفتن حقش از ظالم یاری رساند.(1)

از دقت در این آیهها و سخنان به خوبی درمییابیم که جامعه قرآنی و اسلامی، جامعهای است که همه رابطهها و ضابطهها در آن عادلانه و به دور از هرگونه ستم است، بهگونهای که نه مردم به یکدیگر ستم کنند و نه حکومت به مردم ظلم کند و همه ارتباطها، قراردادها، حقوق ها و دست


1- بر هر فرد مسلمان، لازم و واجب است که در بازپسگیری حق مظلوم بکوشد، چنانکه در روایتهای فراوانی، به کسانی که به یاری مظلوم نمی شتابند، هشدار داده شده است. برای مثال، در حدیثی قدسی چنین آمده است: «به عزت و جلالم سوگند که از ستمگر در دنیا و آخرت بدون شک انتقام میگیرم و از کسی هم که ستمدیدهای را ببیند و بتواند یاریاش کند، ولی چنین نکند، بیگمان انتقام میگیرم». (میزان الحکمه، ج5، ص602)

ص:84

مزدها، توزیع امکانات و مالیاتها، به منظور اجرای عدالت و به دور از ستم باشد. حال اگر هم در جایی به کسی خواسته یا ناخواسته ظلم شد، همه باید برای رفع آن بکوشند و خود را موظف به یاری مظلوم بدانند، نه اینکه هم خودشان تن به ظلم دهند و هم ستم به دیگران، برایشان بی اهمیت باشد.

ب) آزار و اذیت

ب) آزار و اذیت

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ. (بروج:10)

کسانی که به مردان و زنان مؤمن آزار رسانده و بعد توبه نکردهاند، برای ایشان عذاب جهنم و عذاب سوزان است.

هشدار درباره اذیت و آزار رساندن به دیگران بهویژه مؤمنان، از هشدارهایی است که در قرآن بارها آمده است. آزردن دیگران نیز می تواند زبانی و عملی باشد. در سوره بروج، از گروهی سخن آمده که مؤمنان را شکنجه و آزار می کردند تا از ایمان خویش دست بردارند. ازاینرو، خداوند به صورت اصلی کلی، در آیه 10 این سوره به همه کسانی که در هر زمانی چنین رویه ای را در پیش گیرند و به هر نوع سبب آزار و شکنجه مؤمنان شوند، هشدار می دهد و عذاب جهنم را فرجام کار چنین افرادی می داند. افزون بر اینکه عذاب آتش نیز شامل آنهاست، که در تفاوت این دو گفتهاند: منظور از عذاب جهنم، انواع عذابهای جهنمی، مانند «زقوم» و «غسلین» و «مقامع» است و عذاب آتش، سوختن آنها به آتش است،(1) که به هر حال، این دو تعبیر در کنار هم، از اوج عذاب برای چنین افرادی خبر میدهد.


1- مجمع البیان، ج 10، ص710.

ص:85

در سوره احزاب نیز خداوند نخست درباره آزار و اذیت خدا و رسولش هشدار داده است و کسانی را که خدا و رسول خدا را اذیت میکنند، شامل لعنت الهی در دنیا و آخرت دانسته که عذابی خوارکننده در انتظارشان است. آنگاه در ادامه درباره آزار و اذیت مؤمنان نیز چنین هشدار می دهد:

وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِینًا. (احزاب: 58)

و آنان که مردان و زنان باایمان را بدون آنکه مرتکب عمل زشتی شده باشند، [ با تهمت های ناروا] می آزارند، بار بهتان و گناه آشکاری را بر گردن گرفتهاند.

از سبک گفتار این آیهها چنین برمیآید که آزردن مؤمنان، به معنای آزارهای زبانی و تهمت های نارواست. پس، از مجموع این دو آیه می فهمیم که خداوند به هرگونه کار یا سخنی که به کوچکترین اذیت و رنجش مؤمنان بینجامد، هشدار می دهد.

ج) خیانت و پیمان شکنی

ج) خیانت و پیمان شکنی

یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاتَخُونُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُواْ اَمَانَاتِکُمْ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ. (انفال:27)

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر [او] خیانت مکنید و [نیز] در امانتهای خود خیانت نورزید، درحالی که خود می دانید [که نباید خیانت کنید].

وفاداری به پیمانها، یکی از موضوع هایی است که قرآن مجید بر آن تأکید دارد. از جمله در آیه ذکر شده، بلافاصله پس از نهی از خیانت به خدا و رسول، خیانت به امانتهای عادی مطرح می شود و در مورد آن هشدار داده می شود و همگان را از آن نهی می کند. در این آیه، معنای خیانت در امانت روشن است، ولی خیانت به خدا و پیامبر به چه معناست؟ از بررسی آیههای

ص:86

قرآن چنین برمیآید که خیانت به خدا و پیامبر، نادیده گرفتن سخنان و دستورهای آنهاست.(1) برای نمونه، در آیه هایی از قرآن که به پیمان شکنیهای یهود اشاره شده است، می بینیم که آنها فرمانهای الهی و واجبات را زیر پا گذاشته بودند. به همین سبب، خداوند از آنها به عنوان شکننده میثاق، یاد و آنها را لعنت می کند.(2) درباره خیانت به دیگران و بیتوجهی به سوگندها نیز جز این آیه، خداوند در برخی دیگر از آیهها با ابراز دوست نبودن خود با خیانتکاران و بیان عبارتهایی همچون «إِنَّ اللَّهَ لاَیُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍٍ» (حج:38)، به خیانت کاری هشدار داده است که این هشدار درباره خیانت، همه امانتها و عهدهای انسانی را در برمیگیرد، چنانکه در حدیثی از امام باقر(ع) نقل شده است که آن حضرت به ابی حمزه ثمالی که قصد اقامت در مکه را داشت، دستور داد که برگردد و دین خویش را به یکی از مرجئه که از نظر فکری مخالف امام بود، ادا کند و فرمود که مؤمن، به هیچ کس خیانت نمی کند.(3)

د) نزدیکی به فواحش

د) نزدیکی به فواحش

وَ لاتَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ. (انعام: 151)

و به فواحش چه آشکارا و چه پوشیده [اش] نزدیک مشوید.

یکی از هشدارهای جدی قرآن، هشدار به نزدیکی و مرتکب شدن به کارهای زشت و منافی عفت است. با دقت در آیههای قرآن درمییابیم که خداوند افراد جامعه اسلامی را از هرگونه کجرویهای جنسی بازداشته و به دوری از آن هشدار داده است. از جمله در آیهای که ابتدای بحث آورده شد،


1- چنانکه صاحب مجمع البیان نیز به نقل از ابن عباس، خیانت به خدا را ترک دستورهای الهی و خیانت به رسول را ترک سنتها و شریعتهای او دانسته است. (مجمع البیان، ج 4، ص824)
2- نک: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ». (مائده: 13)
3- میزان الحکمه، ج3، ص195.

ص:87

خداوند از نزدیک شدن به هرگونه فحشا چه آشکار و چه پنهانی، نهی کرده است. با دقت و بررسی در دیگر آیهها، معلوم میشود که نمونه آشکار فحشا در آیههای قرآن دو کار است: زنا و لواط. در لغت هم فحشا که جمع آن فواحش است، به معنای کارهایی است که بسیار زشت و ناپسند است،(1) نه همه گناهان.

حال در این باره که چرا در این آیه تأکید شده است فواحش را ترک کنید، چه آشکار باشد و چه پنهانی، میتوان گفت: چون عربهای جاهلی عمل زشت منافی عفت را اگر پنهانی انجام می شد، مجاز می شمردند و تنها در صورتی که آشکار می بود، ممنوع می دانستند،(2) این آیه، این پندار نادرست را دفع می کند و می گوید: فواحش، چه پنهان و چه آشکار از نهیهای الهی است.

به جز آیه گفته شده، در سوره مؤمنون نیز خداوند پس از اینکه پاکدامنی را از ویژگیهای مؤمنان برمیشمارد و می فرماید که آنها تنها به همسران یا کنیزان خود بسنده می کنند، در ادامه می فرماید: «فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذَلِکَ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ؛ و هر که فراتر از این جوید، آنان تعدی کنندگان و از حدگذرندگانند.» (مؤمنون: 7) در این آیه، خداوند هرگونه نگاه به نامحرم از روی شهوت، خود ارضایی، همجنسبازی، استفاده از فیلمهای تحریکآمیز جنسی یا آمیزش با غیر همسر را با تعبیر تعدی و تجاوز، تحریم کرده است.(3)


1- مفردات راغب، ص373.
2- تفسیر نمونه، ج6، ص155.
3- من هدی القرآن، ج 8، ص 152.

ص:88

درباره کارهای منافی عفت، به جز این آیهها که حکم عمومی داشت، به طور اختصاصی نیز نهی ها و هشدارهایی وجود دارد، از جمله درباره زنا که خداوند آشکارا از آن نهی کرده و فرموده است:

وَ لاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَهً وَ سَاء سَبِیلاً. (اسراء: 32)

به زنا نزدیک مشوید؛ زیرا آن همواره زشت و بد راهی است.

جالب است که در این آیه نمی گوید زنا نکنید، بلکه می گوید، به این کار شرمآور نزدیک نشوید. این تعبیر، افزون بر تأکیدی که بر زشتی این عمل دارد، اشاره لطیفی هم به این دارد که آلودگی به زنا، همواره مقدمههایی دارد که انسان را به تدریج به آن نزدیک می کند. چشمچرانی، یکی از مقدمههای آن است. برهنگی و بیحجابی، کتابهای بدآموز و فیلمهای آلوده و نشریههای فاسد و کانونهای فساد، هر یک مقدمه ای برای این کار به شمار میآید. همچنین خلوت زن و مرد نامحرم با یکدیگر و سرانجام، ترک ازدواج برای جوانان و سختگیریهای بی اساس دو طرف در این زمینه، همه از عوامل نزدیک شدن به زناست که در این آیه با جملهای کوتاه، همه آنها را نهی می کند.(1) در روایتهای اسلامی نیز هر کدام، جداگانه نهی شده است. افزون بر این آیه که خداوند از نزدیک شدن به زنا و ارتکاب آن نهی می کند، در آیه ای دیگر نیز خداوند با ذکر سرانجام این کار می فرماید:

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ اَثَامًا یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا. (فرقان: 68 و 69)

هر کس چنین کند (زنا، قتل و شرک)، مجازاتش را خواهد دید. چنین کسی عذابش در قیامت دوچندان میشود و با خواری همیشه درآن خواهد ماند.


1- تفسیر نمونه، ج 12، صص102و103.

ص:89

درباره همجنسگرایی و لواط نیز سرگذشت قوم لوط و فرجام آنها، به خوبی هشدار خداوند به این کار را نشان می دهد. خداوند از این قوم، با تعبیرهایی همچون اسرافکار(1)، خبیث(2)، فاسق(3) و تجاوزکار(4) که به فحشاء مبتلا بودند، یاد می کند.(5) افزون بر اینکه سرانجام این قوم، مدفون شدن در زیر باران سنگ و زیر و رو شدن شهرشان بود که این فرجام شوم، خود، نشان دهنده زشتی کار آنها و غضب خداوند در حق ایشان است.

ه_ ) اشاعه فحشا

ه_ ) اشاعه فحشا

إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ اَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَ الاخِرَهِ. (نور:19)

کسانی که دوست دارند زشتکاری و فحشا میان آنان که ایمان آوردهاند، شیوع بیابد، برای آنان در دنیا و آخرت، عذابی پر درد خواهد بود.

در مطالب پیشین آمده بود که خداوند درباره نزدیکی به کارهای زشت و مرتکب شدن به آن، هشدارهایی داده، ولی به جز این، هشدار دیگری در این باره در قرآن آمده و آن، هشدار در زمینه رواج دادن کارهای زشت است که گناه و پیآمدهای آن، بسی بیشتر از مرتکب شدن به زشتیهاست.

در این آیه خداوند می فرماید:«الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ؛ کسانی که اشاعه فحشا را دوست دارند» و نمیفرماید: کسانی که اشاعه فحشا می کنند که این تعبیر، نهایت تأکید در این زمینه است.(6) آنگاه در ادامه می فرماید: برای آنها


1- چنانکه حضرت لوط(ع) آنها را اینگونه خطاب می کند: «بَلْ اَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ» (اعراف: 81).
2- نک: «إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ». (انبیاء: 74)
3- چنانکه درباره حضرت لوط(ع) و نجاتش از آن قوم و قریه اش می فرماید: «وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَهِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ». (انبیاء: 74)
4- نک: «بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ». (شعراء: 166)
5- نک: «وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ». (اعراف: 80)
6- تفسیر نمونه، ج 14، ص 403.

ص:90

عذاب دردناک در دنیا و آخرت است که شاید عذاب دردناک در دنیا، اشاره به حدود و تعزیرهای شرعی و واکنشهای اجتماعی مؤمنان در برابر آنها و نیز محکوم بودن آنها به فسق و رسوایی(1) باشد و همچنین دستور به سختگیری شدید به آنها، از راه حکومت اسلامی است.(2) پس همه این موارد در همین دنیا دامنگیر آنها می شود و عذاب دردناک آخرت نیز دوری از رحمت خدا و خشم و غضب الهی و آتش دوزخ است.

رواج دادن گناه و فحشا، معنای گسترده و در نتیجه، شکلهای گوناگونی دارد که موارد زیر از نمونههای آن است:

یک _ دامن زدن به دروغ و تهمت و بازگو کردن آن برای این و آن؛

دو _ ایجاد مکانهایی که سبب فساد و نشر فحشا است؛

سه _ گذاشتن ابزارهای گناه در اختیار مردم؛

چهار _ با امکانات و ابزار گوناگون از جمله تصویرهای مستهجن و فیلمهای مبتذل مردم را به فحشا تشویق کردن؛

پنج _ ارتکاب گناه در حضور عموم مردم و دریدن پرده حیا.(3)

همه این موارد، از نمونههای نشر فحشاست که بنا بر اشاره صریح آیه ذکر شده، حتی کسانی که دوست دارند چنین اموری در جامعه معمول و شایع شود، به عذاب الهی دچار خواهند شد؛ چه برسد به اینکه کسی در رواج دادن این امور اقدام عملی نیز انجام دهد.


1- تفسیر نمونه، ج 14، ص 404.
2- محمد عزّه دروزه، التفسیر الحدیث، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1421 ه_ .ق، چ2، ج 8، ص 388.
3- تفسیر نمونه، ج 14، ص 407.

ص:91

و) شراب خواری و قماربازی

و) شراب خواری و قماربازی

یا أَیّهَا الّذینَ آمَنُوا إِنّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلّکُمْ تُفْلِحُونَ إِنّما یُریدُ الشّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصّلاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ . (مائده:90 و 91)

ای کسانی که ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه، پلیدند [و] از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید. همانا شیطان می خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. پس آیا (با این همه مفاسد،) دست برمی دارید؟

یکی از آفتهای بزرگ اجتماعی که شامل هشدار جدی خداوند قرار گرفته، شرابخواری و قماربازی است. خداوند برای نهی عرب جاهلی از شرابخواری که علاقه شدید به آن داشتند، به مرور، حکم تحریم آن را صادر کرد. به این ترتیب که ابتدا آیهای نازل شد که از خرما و انگور می توان هم رزق خوب تهیه کرد، هم شراب مست کننده و با این بیان، شراب در مقابل رزق خوب قرار گرفت.(1) در آیه ای دیگر به سودهای قمار و شراب و بیشتر بودن گناه آن در مقایسه منافعش اشاره کرد.(2) بعدها آیهای نازل شد که در حال مستی نماز نخوانید(3) و در نهایت، پس از این مراحل که آمادگی ذهنی و عملی حاصل شده بود، آیه پیشین نازل شد که قمار و شراب را عملی پلید و شیطانی معرفی و دستور صریح پرهیز از آن را صادر کرد و همه مسلمانان را از آن برحذر داشت.(4)


1- نک: نحل: 67.
2- نک: بقره: 219.
3- نک: نساء: 43.
4- تفسیر نمونه، ج 3، ص158.

ص:92

شراب و قمار، پیآمدهای ناگوار فراوانی دارند. کوتاه شدن عمر، به وجود آمدن آثار منفی جسمی و روحی در فرزندان، پیدایش جرمهایی همچون قتل و تجاوزهای جنسی، زیاد شدن بیماری های روحی، تصادفهای رانندگی، هدر رفتن وقت بسیاری از افراد، رواج تنبلی و بیقیدی، تشکیل شدن دادگاه های فراوان برای رسیدگی به جرمهای ناشی از مستی، همگی گوشهای از زیانهای فراوان شرابخواری است که در کشورهای غربی که به این آفت دچارند، آشکارا می توان دید و آمارها نیز تأیید می کند.

قماربازی نیز آثار منفی فراوانی برای فرد و جامعه به همراه دارد. قمار، بزرگترین عامل در به وجود آمدن هیجان در فرد قمارباز است و این هیجان شدید، خود، سبب پیدایش دردهای جسمی بسیاری همچون تپش بالای قلب، دچار شدن به زخم معده، بروز سکته های قلبی و مغزی، مبتلا شدن به پیری زودرس و بیماریهای عصبی و روانی می شود. در واقع، قمارباز هنگام قمار به دلیل هیجان بسیار دچار تشنج روحی است که بهخاطر آن، بدن او نیز در حالتی بحرانی قرار می گیرد. ازاینرو، فرد قمارباز معمولاً پس از پایان قمار به دنبال یک جنگ اعصاب و با حالتی که با تشویش و نگرانی همراه است، به خواب می رود و برای آرام کردن اعصاب، بیشتر به شراب متوسل می شود و از زیانهای آن نیز بی بهره نمی ماند.(1)

با وجود همه این زیانها، در آیه ذکر شده هنگامی که خداوند می خواهد از این دو عمل باز دارد و هشدار دهد، برای بیان فلسفه تحریم، تنها بر روی دو نکته تأکید می کند: یکی، زیان اجتماعی است؛ یعنی به وجود آمدن کینه و دشمنی در جامعه که این کینه از ناسالم بودن و خلاف انصاف بودن درآمدهای حاصل از قمار ناشی میشود. بدین صورت که در قمار، یک


1- تفسیر نمونه، ج 2، صص 126و127.

ص:93

طرف، مال فراوان یا حتی سرمایه خود را از دست می دهد و در مقابل، فرد دوم به ثروت انبوهی می رسد، در حالی که هیچ زحمتی برای آن نکشیده و فعالیت سازنده ای انجام نداده است. همین امر، خواه ناخواه سبب به وجود آمدن کینه فراوان در دل فرد مال باخته می شود.(1) ازاینرو، خداوند به این نکته در آیه مورد نظر اشاره می کند و می فرماید که شیطان می خواهد با شراب و قمار میان شما کینه اندازد.

نکته دوم که این آیه درباره فلسفه تحریم قمار و شراب ذکر می کند، فراموشی از یاد خدا و نماز است. کسی که به قمار آلوده شود، فکر و ذهنش همیشه به دنبال آن است که چگونه در قمار برنده شود یا اینکه اگر مالباخته است، در غم و افسوس مال از دست داده به سر میبرد. به هر حال، چنین شخصی اگر هم بخواهد، نمی تواند به یاد خدا باشد و از نماز واقعی غافل خواهد شد. شراب نیز با نابود کردن عقل و ایجاد لذتهای جسمی، فکر را از نماز و یاد خدا باز میدارد.(2)

نکته دیگری که در توضیح این آیه میتوان گفت، آن است که خداوند شراب و قمار و تیرهای قرعه را که خود، نوعی قمار در زمان جاهلیت بود، در کنار بتها آورده که این امر، از نهایت زشتی و پلیدی شرابخواری و قماربازی در نظر خداوند حکایت می کند. ازاینرو، در حدیثی از امام


1- فی ظلال القرآن، ج 2، ص976.
2- اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، بیروت، دارالفکر، ج 2، ص436.

ص:94

صادق(ع) میخوانیم که: شرابخواری، همانند بتپرستی است.(1) یا در حدیثی دیگر آمده است: «هر کس یک قطره شراب بنوشد، تا چهل روز نمازش پذیرفته نیست».(2)

با توجه به اینکه در این آیه، برجستهترین اثر شراب و قمار، باز داشته شدن از یاد خدا و نماز معرفی شده است. اکنون میتوان پرسید که آیا کارهای عادی مانند تجارت، ورزش، تحصیل، مطالعه و مانند آن، که ما را سرگرم می کند و از یاد خدا و نماز باز می دارد، مانند شراب و قمار است؟

پاسخ این است که آری، هر چه ما را از خدا غافل کند، مانند شراب و قمار، ناپسند است، گرچه اسلام به دلیل لطف خود و آسان گرفتن، آن را حرام نکرده است.(3) البته مسلمانی که به فکر رشد و بالندگی خویش است، باید بکوشد تا به مرور، چنان روحیه ای در خود به وجود آورد که تمام امور روزانهاش نیز برای خدا و کسب رضایت او باشد تا کارهای او، نمونه ذکر خدا و رستگاری به شمار آید و از حالت فراموشی خارج شود.

ز) قتل نفس

ز) قتل نفس

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنّمُ خالِدًا فیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدّ لَهُ عَذابًا عَظیمًا. (نساء:93)

هر کس از روی عمد مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش میکند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.


1- عبدالعلی حویزی، نور الثقلین، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، دارالتفسیر، 1382، ج 1، ص 669.
2- عبدالعلی حویزی، نور الثقلین، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، دارالتفسیر، 1382، ج 1، ص 669.
3- محسن قرائتی، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1381، ج 7، ص 160.

ص:95

یکی از اموری که اسلام بر آن اهمیت بسیار مینهد، حفظ جان و امنیت جانی افراد جامعه است. ازاینرو، در چندین آیه خداوند به عمل قتل هشدار داده است. از جمله در آیه ابتدای بحث که در این آیه، خداوند جزای کسی را که مؤمنی را به عمد بکشد، جاودانگی در آتش جهنم، خشم و لعنت الهی در حق او و عذاب بزرگ در نظر گرفته است که چنین تعبیرهایی درباره هیچ گناه دیگری در قرآن به کار نرفته است. این هشدارها، از بزرگی این گناه در نزد خداوند خبر می دهد.

در آیهای دیگر خداوند می فرماید:

أَنّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی اْلأَرْضِ فَکَأَنّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنّما أَحْیَا النّاسَ جَمیعًا. (مائده: 32)

هرکس انسانی را جز به قصاص یا به کیفر فساد در زمین بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته است و هر کس انسانی را زنده کند (و از مرگ یا انحراف نجات دهد)، گویا همه مردم را زنده کرده است.

در اینکه معنای دقیق این تعبیر که خداوند فرموده هرکس یک تن را بکشد، گویا همه مردم را کشته است، چیست، سخنهای گوناگونی گفته شده است. ازجمله اینکه قتل یک نفر، سبب سلب امنیت از همه مردم می شود یا اینکه قتل یک انسان که می تواند سرچشمه یک نسل باشد، به منزله یک نسل است(1) یا اینکه این تعبیر، کنایه از این است که انسانها همه یک حقیقت واحد و یکسان دارند. پس اگر کسی به یکی از انسانها سوء قصد کند، گویی که به همه سوء قصد کرده است.(2)


1- تفسیر نمونه، ج 3، صص72و73.
2- المیزان، ج 5، ص 518.

ص:96

در روایتهای اسلامی نیز درباره این عمل و پیآمدهای آن به شدت هشدار داده شده، از جمله اینکه در حدیثی آمده است، اگر همه دنیا فنا شود، آسانتر از قتل یک بی گناه است(1) یا هر کس، مؤمنی را به عمد بکشد، گناهان کشته شده به گردن قاتل می افتد.(2) پس توجه به این هشدارهای جدی و تکان دهنده، می تواند جامعه اسلامی را از مرتکب شدن به قتل و جنایت در امان دارد.

نکته مهم دیگر در این زمینه آن است که در قرآن مجید، جزای قتل عمد را قصاص و کشته شدن قاتل می داند که این قانون، بهترین قانون ممکن برای بازدارندگی از جرم و جنایت در جوامع است؛ برخلاف قوانین غربی که حکم قاتل، تنها چند سال زندان است و این مجازات، به هیچ روی بازدارندگی حکم اسلام را ندارد.

هشدار دیگری که جا دارد ذیل عنوان قتل نفس آورده شود، هشدار خداوند به خودکشی است. خداوند در آیه 29 سوره مبارکه نساء می فرماید:

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا.

خودتان را مکشید؛ زیرا خدا همواره با شما مهربان است.

باید دانست که اصول خودکشی، ناشی از ضعف ایمان انسان است؛ زیرا هر کس به خداوند و ویژگیهای نیکوی او ایمان داشته باشد، می داند که هر مصیبت و درد و رنجی که به انسان می رسد، بدون حکمت نیست و آنچه خدا میخواهد، از روی لطف و مهربانی اوست، چنان که در پایان آیه ذکر شده، به همین نکته اشاره شده و خداوند فرموده است: «خدا همواره با شما مهربان است.» بدین ترتیب گرفتاری هایی نیز که در زندگی انسانها پیش


1- محمد بن حسن حّر عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح: محمد رازی، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1401 ه_ .ق، چ5، ج 19، ص7.
2- محمد بن حسن حّر عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح: محمد رازی، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1401 ه_ .ق، چ5، ج 19، ص7.

ص:97

می آید، از روی مهربانی خداست و خداوند اراده کرده است که با سختیها گنجایش روحی انسانها را بالا ببرد و لطف و رحمت خویش را بیشتر شامل حال آنها کند، نه اینکه بدون دلیل، آنها را دچار مصیبت کند.

پس کسانی که بنا به هر دلیلی، دست به خودکشی می زنند، در واقع، به قضا و قدر الهی اعتراض کردهاند و حیاتی را که خداوند به آنها ارزانی داشته، با دست خویش از خود گرفتهاند و در برابر حکم خدا ایستادهاند. ازاین رو، سزاوار عذاب هستند. پس اینان برخلاف اینکه می پنداشتند با خودکشی، از درد و رنج راحت می شوند، با مرگ، عذاب اصلی و اخروی شان آغاز می شود و دیگر هیچ راه بازگشتی هم ندارند، چنانکه در حدیثی آمده است: «هر کس خودکشی کند، در آتش جهنم جاودان خواهد بود.»(1)

بنابراین، توجه به این هشدار و این عذاب جاودان می تواند، مهمترین عامل بازدارنده انسان از خودکشی باشد، هرچند به انبوهی از گرفتاری ها و مشکلات دچار باشد.

ح) یتیم آزاری

ح) یتیم آزاری

أَرَأَیْتَ الّذی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ. (ماعون: 1و2)

آیا کسی را که [روز] جزا را دروغ می خواند، دیدی؟ این، همان کس است که یتیم را به سختی می راند.

یکی از مسائل اجتماعی هر جامعه، وجود کودکان یتیم است که سرپرست خود را در کودکی از دست دادهاند. چنین افرادی همواره از نظر عاطفی کمبودهایی دارند که اگر جبران نشود، این گونه کودکان به افرادی ناسالم و در بسیاری موارد سنگ دل و خطرناک تبدیل می شوند.(2) چنین افرادی، در


1- محمد بن حسن حّر عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح: محمد رازی، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1401 ه_ .ق، چ5، ج19، ص13.
2- 1.تفسیر نمونه، ج27، ص 112.

ص:98

نهایت نه تنها بهروزی و خوش بختی خود را از دست می دهند، بلکه برای جامعه نیز مشکل ساز میشوند. قرآن کریم به افرادی که به عواطف انسانی بیتوجه هستند و از کنار یتیمان و بی سرپرستان جامعه، به راحتی و با بی خیالی می گذرند، هشدار می دهد.

در سوره ماعون خداوند با لحنی شدید و کوبنده، به کسانی که یتیم را از خود می رانند، هشدار می دهد و چنین افرادی را همان دروغ شمرندگان روز جزا می داند. در واقع، از این تعبیر قرآن چنین استفاده می شود که اصل درستی دین، گفتن کلمات با زبان نیست، بلکه حقیقت ایمان، دگرگونی درونی است که انسان را به سوی نیکی ها فراخواند. بدین ترتیب، کسی که یتیم را از خود می راند، حقیقت دین در جانش راه نیافته است و خداوند چنین شخصی را با تعبیر مکذّب دین یاد می کند.(1)

درباره یتیمان، نکته دیگری که در سوره ماعون توجه را به خود جلب می کند، آن است که خداوند در این سوره، توجه به عواطف انسانی و برخورد مناسب با یتیم را مطرح می کند و این بدان سبب است که بیشترین رنج یتیم، از دست دادن کانون عاطفه و غذای روح اوست و تغذیه جسمی و مادی، در مرحله بعد قرار می گیرد.(2)

در سوره ضحی نیز پس از اینکه خداوند به یتیم بودن خود پیامبر در کودکی اشاره می کند، به ایشان دستور می دهد که:

فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلاَ تَقْهَرْ. (ضحی: 9)

[حال که تو خود یتیم بودی و ما تو را پناه دادیم،] تو نیز یتیم را از خود مران و او را میازار.


1- فی ظلال القرآن، ج 6، ص 3985.
2- تفسیر نمونه، ج27، ص 359.

ص:99

در سوره فجر هم هنگامی که خداوند از برخی ویژگیهای ناپسند انسانی یاد می کند، نخستین ویژگی را که به دلیل آن، انسان را توبیخ می کند، اکرام نکردن یتیمان نام می برد، چنانکه می فرماید:

کَلاَّ بَل لاَّ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ. (فجر: 17)

چنان نیست که (شما می پندارید)؛ شما یتیمان را گرامی نمی دارید.

از دقت در این آیه درمییابیم که خداوند، گرامی داشتن یتیمان را از ما خواسته است و این گرامی داشت، هم احسان و نیکی کردن را دربرمیگیرد و هم اطعام کردن(1) و به مسائل مادی و اقتصادی رسیدگی کردن را شامل میشود. پس در جوامع امروزی، مسلمانان باید به کارهای فردی در این زمینه بسنده نکنند، بلکه باید نیروهای خود را متمرکز کنند و یتیمان را زیر پوشش برنامههای حساب شده اقتصادی، فرهنگی و آموزش قرار دهند و از آنها، افرادی شایسته برای جامعه اسلامی بسازند. البته این امر مهم، به همکاری عمومی نیاز دارد.(2)

ط) منت نهادن

ط) منت نهادن

یَا أََیُّهَا الْمُدَّثِّرُ... وَلاَ تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ. (مدثر: 1و6)

ای کشیده ردای شب بر سر!... منت مگذار و فزونی مطلب.

منت نهادن، از مفاهیمی است که خداوند آن را نکوهش و در برخی از آیههای قرآن از این کار نهی میکند. در این آیه، خداوند پس از آنکه پیامبر را به قیام و انذار امر می کند و او را به بزرگ داشت پروردگار و پاک کردن لباس و پرهیز از هرگونه گناه فرامی خواند، او را از منت نهادن برحذر می دارد. این هشدار درباره منت نهادن، هر گونه منتگذاری را دربردارد؛ چه منت بر خالق و چه منت بر مخلوق. در واقع، خداوند در این آیه به پیامبر دستور می دهد که


1- مفردات راغب، ص 707.
2- تفسیر نمونه، ج27، ص114.

ص:100

نه بر پروردگارت منت بگذار که برای او جهاد و تلاش می کنی؛ زیرا او بر تو منت گذاشته که این مقام منیع را به تو ارزانی داشته است و نه بر بندگان خدا منت بگذار؛ هرچند به آنها خدمت می کنی و در راه هدایت آنها می کوشی.(1)

از این آیه چنین می فهمیم که انذار و هدایت دیگران و ابلاغ قرآن به آنها که از بزرگترین خدمتها به شمار می رود و با هیچ خدمتی و هیچ انفاقی مقایسه نمیشود، باز هم نباید با منت نهادن همراه باشد؛ زیرا منت نهادن، کارهای نیک را باطل و بیاثر می کند و این، حقیقتی است که خداوند در جای دیگری از قرآن بدان اشاره کرده و فرموده است:

یا أَیّهَا الّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنّ ِ وَ اْلأَذی . (بقره: 264)

ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ صدقه های خود را با منت و آزار، باطل مکنید.

درباره منت گذاشتن بر خدا و رسول او نیز در آیه 17 سوره مبارکه حجرات، آشکارا بیان میشود:

یَمُنّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنّوا عَلَیّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللّهُ یَمُنّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِْلإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ. (حجرات: 17)

از اینکه اسلام آوردهاند، بر تو منت می نهند، بگو بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید، بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان، بر شما منت می نهد، اگر راست گو باشید.

از این آیهها به خوبی درمییابیم که منت نهادن، چه بر خدا و چه بر خلق خدا محکوم است و خدا همواره به آن هشدار داده است.

ی) دوستی با گمراهان

اشاره

ی) دوستی با گمراهان

وَ یَوْمَ یَعَضّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتّخَذْتُ مَعَ الرّسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتّخِذْ فُلانًا خَلیلاً لَقَدْ أَضَلّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشّیْطانُ لِْلإِنْسانِ خَذُولاً. (فرقان: 27_29)


1- تفسیر نمونه، ج 25، ص 215 .

ص:101

و (قیامت) روزی است که ستم کار، دستهای خود را [از شدت پشیمانی] می گزد و می گوید: ای کاش با پیامبر راهی برمی گرفتم. ای وای! کاش فلانی را دوست [خود] نگرفته بودم. او [بود که] مرا به گمراهی کشانید، پس از آنکه قرآن به من رسیده بود و شیطان [هنگام امید]، انسان را رها می کند.

دوستی با دیگران، از ویژگیهای انسانهاست، به گونهای که هر کس در زندگی اجتماعی به دنبال انتخاب دوست و همصحبتی برای خویش است و معمولاً افرادی که قدرت بیشتری در برقراری ارتباط با دیگران دارند، موفق ترند و از نظر روحی، کمتر دچار مشکل می شوند. البته مهمتر از هنر دوست یابی، هنر درست انتخاب کردن دوست است؛ زیرا یکی از مهمترین مؤلفه های اثرگذار بر انسان، دوستان او هستند. در حدیث نیز آمده است که اگر خواستی فردی را بشناسی، به دوستان او نگاه کن.(1) این تعبیر، نشان دهنده تأثیر زیاد و حتمی دوستان یک شخص بر اوست و تجربه نیز این را ثابت کرده است. افرادی که راه درست را می پیمایند، دوستان خوبی داشته اند و مجرمان و بزه کاران نیز به دلیل دوستان بد و ناباب به این راه کشیده شدهاند.

بر این اساس، در قرآن مجید به این امر هشدار داده شده است و چنانکه میبینیم، در آیه ابتدای بحث، خداوند از سرانجام شخصی یاد می کند که پس از ایمان به پیامبر و پذیرش قرآن، با اثرپذیری از دوست بیایمان و نااهل خویش، از قرآن روی گردان می شود. در مقابل پیروی از وحی روشن و بیدارگر آسمانی، تحت تأثیر احساسات دوستانه، از حرف بی منطق و بیاساس دوست خویش پیروی می کند و به خاطر یک دوست، گمراهی را بر هدایت ترجیح می دهد و در قیامت، چنان دچار پشیمانی می شود که دستان خود را می گزد، حال آنکه دیگر سودی ندارد.


1- بحارالانوار، ج74، ص188 .

ص:102

از این آیه به روشنی فهمیده می شود که دوستیهای نامشروع امروز، فردای خطرناکی دارد و در سرنوشت انسان مؤثر است.(1) همچنین مهمترین ملاک دوستان بد نیز در این آیه آمده و آن، تلاش دوستان بد در راه گمراهی و نادانی انسان است. اگر انسان در دوستی خویش با دیگران و گروهها و جمعهایی که در آنها شرکت می کند، نشانههایی از فراموشی یاد خدا و آموزههای الهی را دید و هر روز بیشتر به گناه میل پیدا کرد، بداند که سرانجام آن دوستی جز گمراهی و در نهایت، پشیمانی نیست و باید هر چه زودتر چنین دوستیها و همنشینیها را رها کند(2) تا مبادا نمونه این آیه شود و فردای قیامت با خود بگوید: ای کاش فلانی را به دوستی نگرفته بودم!

در این زمینه در آیه ای دیگر می خوانیم:

اْلأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوّ إِلاّ الْمُتّقینَ. (زخرف: 67)

در آن روز (قیامت) دوستان بعضیشان دشمن بعض دیگرند، جز پرهیزکاران.

بر اساس این آیه، خداوند به جز دوستیهایی که بر پایه تقوا شکل گرفته، برای بقیه دوستیها از سرانجامی شوم خبر میدهد و میفرماید: این دوستیها به دشمنی تبدیل می شود. پس همه دوستیهایی که به خاطر هواهای نفسانی یا لذتهای جنسی نامشروع یا هدفهای اقتصادی دنیاطلبانه و چپاولگرایانه شکل می گیرد، فردای قیامت به بدترین دشمنیها تبدیل می شود. گذشته از آنکه در همین دنیا نیز دوستیهایی که بر مبنای تقوا و به خاطر خدا شکل نگرفته، معمولاً با به وجود آمدن کوچکترین اختلاف یا کدورتی، به دشمنی و کینه تبدیل میشود که دیر یا زود، بروز می کند.

یا) مکر و فریب

یا) مکر و فریب

وَ الّذینَ یَمْکُرُونَ السّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ. (فاطر:10)


1- تفسیر نمونه، ج 8، ص 245.
2- تفسیر نمونه، ج 8، ص422.

ص:103

کسانی که برای انجام بدی ها نقشه میکشند و مکر می کنند، برایشان عذابی سخت است و نیرنگ آنان است که تباه می شود.

مکر و فریب در هر شکلی که باشد، از نظر اسلام مردود است و براساس آیه ذکر شده، صاحب نیرنگ دچار عذاب شدید خواهد شد. افزون بر اینکه مکر و نیرنگ فریب کاران، در نهایت، دامن خودشان را میگیرد، چنانکه خداوند در آیهای دیگر با شدت و صراحت بیشتری میفرماید:

وَلاَ َیحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ. (فاطر: 43)

نیرنگ زشت، جز [ دامن ] صاحبش را نگیرد.

این تعبیر، به این معناست که گرچه حیلهگریها ممکن است به طور موقت دامن دیگران را بگیرد، سرانجام، سراغ صاحب آن می آید و او را در برابر خلق خدا، رسوا و بینوا و در پیشگاه الهی شرمسار می کند.(1) فرد مکرکننده نیز اگرچه به ظاهر دیگران را فریب می دهد و به گمان خویش به هدف خود می رسد یا سود و ثروتی به دست می آورد، ولی در قیامت باید پاسخگو باشد و چون هیچ پاسخی در توجیه نیرنگش ندارد، جز پیروی از شیطان و هوای نفس، به زیان او و به سود مکر شونده حکم می شود.

به جز قرآن، در روایتها نیز از مکر و فریب کاری دیگران به شدت هشدار داده شده است، چنانکه امام باقر(ع) می فرماید: «مکر و خدعه در آتش است.»(2) یا امام علی(ع) می فرماید: «فریب دادن کسی که به تو اطمینان کرده، کفر


1- نخستین نمونه و شأن نزول این آیه، همان مشرکان مکه بودند که با وجود نیرنگهای بسیاری که برای خاموش کردن و از پای درآوردن پیامبر کردند، باز هم خودشان شکست خوردند و پیامبر به اوج موفقیت و عزت رسید. (تفسیر نمونه، ج 18، ص2295)
2- بحارالانوار، ج 75، ص284.

ص:104

است.»(1) یا در جای دیگر امام علی(ع)، انسان مکرکننده را شیطانی می داند که در هیئت انسان جلوه کرده است.(2) امام صادق(ع) نیز از واقعیتی دیگر خبر داده و فرموده است: «هر کس مکر کند، بر او مکر میکنند».(3)

نکته مهم دیگر آنکه، هرکس هوش و دانایی بالایی دارد، باید بیش از همه خود را مخاطب این هشدار الهی بداند تا مبادا به سبب هوش و فهمش، دیگران را فریب دهد، چنانکه امیرالمؤمنین، علی(ع)، در این باره فرموده است: «آفت باهوشی، فریب دادن دیگران است.»(4) یا درباره خود میفرماید: «اگر این نبود که مکر و خدعه در آتش است، من مکرکننده ترین فرد عرب بودم.»(5) امام این جمله را در برابر کسانی می گفت که می پنداشتند، معاویه فرد بسیار زرنگی است که توانسته است در بسیاری از صحنه ها مردم را بفریبد و امام را به ظاهر شکست دهد. امام در برابر این فرهنگ نادرست که مکر و فریب را توانایی می شمردند، میایستد و می فرماید اگر سرانجام مکر، آتش نبود، من نیز بهتر از معاویه میتوانستم، فریبکاری کنم و به هدفهای خویش برسم. پس، از این سخنان درمییابیم که اگر کسی به مدد هوش و حساب گری خویش توانست دیگران را فریب دهد و به خواستههای خود برسد، چنین شخصی در فرهنگ دینی زرنگ نیست، بلکه نادان است؛ زیرا در نهایت، فریب او دامنش را می گیرد و دچار عذاب خواهد شد.

یب) پوشیده داشتن حقیقتها و پنهان کردن شهادت

یب) پوشیده داشتن حقیقتها و پنهان کردن شهادت


1- میزان الحکمه، ج 9، ص 166.
2- میزان الحکمه، ج 9، ص 166.
3- بحارالانوار، ج 78، ص231.
4- میزان الحکمه، ج 9، ص166.
5- بحارالانوار، ج 75، ص 286.

ص:105

وَ لا تَکْتُمُوا الشّهادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ. (بقره: 283)

و شهادت را کتمان مکنید و هر که آن را کتمان کند، قلبش گناه کار است.

یکی از مطالبی که در بسیاری از آیههای قرآن مجید به چشم می خورد، هشدار خداوند درباره پوشیده داشتن حقیقتهاست. این هشدار الهی که بیشتر متوجه اهل کتاب به ویژه عالمان یهودی است، به این دلیل بود که آنها ویژگیهای حضرت محمد صلی الله علیه و آله را که در کتاب هایشان آمده بود و نیز بسیاری از سخنان و دستورهای تورات را پنهان می کردند. خداوند به چنین افرادی که مانندشان در هر زمانی وجود دارد و به دلیل ترس یا دنیاطلبی یا هر دلیل دیگر، حقیقتهای کتابهای آسمانی را پنهان می کنند، با صریح ترین لحن هشدار داده و فرموده است:

إِنّ الّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ. (بقره: 174)

کسانی که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده پنهان می دارند و در ازای آن، بهای ناچیز به دست می آورند، آنان جز آتش در شکمهای خویش فرونبرند و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذابی دردناک خواهند داشت.

به جز پوشیده داشتن حقیقتهای کتابهای الهی و احکام دین، مفهوم دیگری که باید در این مبحث، هشدار خداوند را درباره آن یادآور شویم، پنهان کردن شهادت و خودداری از شهادت دادن است. در این باره، خداوند در آیه 282 سوره بقره، پس از اینکه دستورهایی در زمینه معامله ها می دهد و گوشزد میکند که هنگام معامله در صورت وامدار شدن، باید شرح معامله و وام نوشته شود و دو شاهد نیز بر آن گواه باشند، در ادامه، در آیه 283

ص:106

می فرماید: «وَلاَْ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَهَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ.» از این آیه چنین برمیآید که خداوند درباره پنهان کردن هرگونه شهادتی هشدار می دهد و کسی را که کتمان شهادت می کند، صاحب قلبی گنه کار می داند که این تعبیر، یعنی «آثِمٌ قَلْبُهُ»، نشاندهنده شدت نکوهش از چنین شخصی است.(1)

پس در هر قضیه ای که بازپسگیری حقی در میان است و شهادت و گواهی یک فرد می تواند در بازگرداندن حق به صاحب حق مؤثر باشد، آن فرد موظف است به نفع صاحب یا صاحبان حق شهادت دهد و حقیقت را بازگو کند؛ اگر چه این شهادت، به زیان خویش یا نزدیکانش باشد. به این نکته در آیه ای دیگر چنین اشاره شده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ. (نساء: 135)

ای کسانی که ایمان آوردهاید! پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هرچند به زیان خودتان یا [به زیان] پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد.

از این آیهها درمی یابیم که قرآن مجید، مسلمانان را از بی توجهی در برابر پای مال شدن حقوق دیگران باز داشته و به مسلمانان اجازه نداده است در جایی که باز پس گیری حقی در میان است، سکوت کنند، بلکه باید به بازگو کردن حقیقت و دانستههای خویش در آن باره اقدام نمایند.

یج) مسخره کردن، عیب جویی و لقب بد دادن

یج) مسخره کردن، عیب جویی و لقب بد دادن

یا أَیّهَا الّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنّ خَیْرًا مِنْهُنّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِاْلأَلْقابِ. (حجرات: 11)


1- مجمع البیان، ج 2، ص 686.

ص:107

ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید قومی قوم دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانی زنان دیگر را ریشخند کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقب های زشت مدهید.

مسخره کردن، عیب جویی و لقب زشت به یکدیگر دادن، از جمله کارهایی است که خداوند آشکارا و به شدت، اهل ایمان را از آن نهی کرده و به آن هشدار داده است. در آیه ابتدای بحث، خداوند هم مردان و هم زنان را از این کار برحذر داشته و یک دلیل ساده و قانعکننده نیز آورده و فرموده است؛ شاید کسی که مسخره میشود، بهتر از مسخره کننده باشد. آدمی هنگامی دیگران را مسخره می کند که خود را بهتر از دیگران می بیند و دیگران و کار آنها در چشم او خوار و بیمقدار جلوه می کند. ازاین رو، خداوند در این آیه، این نکته را یادآور می شود که شاید همین افراد که در نگاه شما بیارزشند، از خود شما بهتر باشند و از نظر اعتقادی یا تسلیم باطنی، از مسخره کننده بهتر باشند.(1) پس شما که به آنها آگاهی و شناخت کامل ندارید، اجازه ندارید آنها را مسخره کنید.

در آیه ای دیگر نیز خداوند به کسانی که بر مؤمنان عیب میگیرند و آنها را مسخره می کردند که چرا صدقه می دهید، به شدت هشدار و عذاب دردناک را به آنها وعده داده است.(2)


1- مجمع البیان، ج 9، ص 104.
2- نک: الّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصّدَقاتِ وَ الّذینَ لا یَجِدُونَ إِلّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ؛ کسانی که بر مؤمنان که [افزون بر صدقه واجب]، از روی میل صدقه [مستحب نیز] می دهند، عیب می گیرند و [همچنین ] از کسانی که [در انفاق] جز به اندازه توانشان نمییابند، [عیب جویی می کنند و] آنان را به ریشخند می گیرند، [بدانند که] خدا آنان را به ریشخند می گیرد و برای ایشان عذابی پر درد خواهد بود». (توبه: 79)

ص:108

در سوره مؤمنون نیز در صحنهای که از روز قیامت به تصویر کشیده شده است، خداوند در پاسخ اهل جهنم که خواستار خروج از جهنم هستند، می فرماید که شما بندگان باایمان مرا که میگفتند: «رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ، به مسخره و ریشخند می گرفتید و به آنها می خندیدید.»(1) در این آیهها، خداوند یکی از دلایل دچار شدن جهنمیان به دوزخ را این می داند که آنها اهل مسخره کردن مؤمنان و دعاکنندگان بودهاند که از این آیه، هشدار جدی خداوند درباره مسخره کردن به ویژه مسخره کردن اهل ایمان درک میشود.

افزون بر مسخره کردن، عیبجویی از دیگران و لقب های زشت به یکدیگر دادن نیز کاری است که خدا در آیه نخست، پس از نهی از مسخره کردن، مؤمنان را از آن برحذر داشته است. در روایتها نیز آمده است که اگر می خواهید به دنبال عیبهای مردم باشید، نخست از خودتان شروع کنید.(2) در واقع، با عمل به این دستور، انسان دیگر فرصت نمی کند که از دیگران عیب جویی کند، بلکه تنها اگر بتواند در عمر کوتاه خویش عیبهای خود را برطرف سازد، کار بزرگی کرده است.

ید) دروغگویی

ید) دروغگویی

إِنَّ اللَّهَ لاَیَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ. (زمر: 3)

در حقیقت، خدا آن کسی را که دروغ پرداز ناسپاس است، هدایت نمی کند.

دروغگویی یا بیان کردن مطلبی برخلاف واقع، از موضوعاتی است که در همه فرهنگ ها از آن نکوهش و کاری ناشایست شمرده شده است. در فرهنگ اسلامی نیز دروغگویی، از بدترین کارهاست، به گونه ای که در آموزههای روایی از این کار به عنوان کلیدی یاد شده است که در را به روی


1- نک: مؤمنون: 107-110.
2- میزان الحکمه، ج7، ص 147.

ص:109

همه گناهان دیگر باز می کند(1) و زمینه ساز همه گناهان، دروغ است. در روایتی نیز پیامبر، ترسو یا بخیل بودن را برای فرد مؤمن ممکن می داند، ولی دروغگویی را تباه کننده ایمان میشمارد(2) و این مطلب نیز به آیهای از قرآن استناد دارد که می فرماید:

إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللّهِ. (نحل: 105)

تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به نشانهها و آیههای خدا ایمان ندارند.

در آیه ابتدای بحث نیز خداوند هدایت خویش را شامل دروغ پردازان ندانسته(3) و این خود، هشداری است به آنان که به دروغگویی عادت کردهاند.(4) در سوره منافقون نیز خداوند از ویژگیهای منافقان، دروغ گو بودن آنها را ذکر می کند و می فرماید: «وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ» از این آیه استفاده می شود که دروغگویی، از نشانه های نفاق است که این، خود، باز هشداری است جدی به دروغ گویان.

یه) غیبت

یه) غیبت

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ. (حجرات: 12)

ای کسانی که ایمان آورده اید!... بعضی از شما غیبت بعضی دیگر را نکنند. آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. پس، از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است.


1- بحارالانوار، ج 72، ص 262.
2- میزان الحکمه، ج 8، ص 342.
3- نک: مجمع البیان، ج 8، ص 763.
4- نک: روح البیان، ج 8، ص 72.

ص:110

غیبت یا در غیاب کسی از او سخن گفتن، به گونهای که اگر بشنود، ناراحت شود،(1) از بزرگترین گناهان است که قرآن نیز از آن یاد کرده و آشکارا، مؤمنان را از انجام دادن آن برحذر داشته است. در آیه ای که آورده شد، خداوند غیبت کردن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه کرده است؛ زیرا اول اینکه مؤمنان با یکدیگر برادرند(2) و دوم اینکه چون فرد غیبت شونده در جمع حضور ندارد، همچون مرده است که نمیتواند از خود دفاع کند.(3) یکی از حکمت های حرمت غیبت، آن است که با رواج غیبت در جامعه، آبروی افراد در نزد دیگران از میان می رود و دیگر، افراد یک جامعه نمیتوانند با یکدیگر در آرامش خاطر زندگی کنند؛ زیرا از بدی ها و عیبهای هم خبر دارند. ازاینرو، در روایتهای اسلامی نیز از این کار به شدت نکوهش و این کار، بدتر از زنا شمرده شده است.(4)

یو) سخن چینی

یو) سخن چینی

وَ لاَتُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَّهِینٍ هَمَّازٍ مَّشَّاءٍ بِنَمِیمٍ. (قلم:10و11)

از هر قسم خورنده فرومایه فرمان مبر، همان که عیب جوست و برای خبرچینی گام برمی دارد.

سخن چینی و نقل صحبت های دیگران برای اختلاف انداختن میان مردم، از اخلاق ناپسندی است که از بیماری و پلیدی درونی فرد سخن چین برمیخیزد و زشتی اخلاقی او را آشکار می کند.

قرآن مجید درباره این کار هشدار داده و در سوره قلم، ضمن توصیف یکی از دشمنان اسلام، ویژگیهای ناپسند اخلاقی او را بر


1- در ضمن حدیثی طولانی، ابوذر از پیامبر خدا می پرسد:«یا رَسُولَ اللهِ وَ مَا الْغیِبَهُ» ایشان در پاسخ می فرماید:«ذِکْرُُکَ اَخاکَ بِِمایُکْرَهُ...». (بحارالانوار، ج77، ص 89).
2- نک: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ». (حجرات: 10)
3- تفسیر نمونه، ج 22، ص185.
4- میزان الحکمه، ج7، ص338.

ص:111

می شمارد که او فردی است بسیار سوگندخورنده که از دیگران عیب جویی و برای سخن چینی کردن، حرکت و تلاش زیادی صرف می کند. در این آیه، برای بیان ویژگی چنین فردِ سخن چین، از تعبیر «مَشّاءٍ بِنَمیمٍ» استفاده شده که به معنای کسی است که برای ایجاد فساد و تیرگی در ارتباط دو نفر یا گروه و بیزارشدن آنها از هم، سخنان آنها را برای یکدیگر نقل می کند(1) و از این راه، میانشان اختلاف میاندازد.

در این آیهها، خداوند سخن چینی این فرد را پس از ذکر پستی او و عیبجویی کردن او ذکر می کند. گویا کسی که در راهِ به هم زدن ارتباط سالم میان افراد میکوشد، پیش از آنکه به این ویژگی زشت درآید، آدم پست و عیبجویی نیز بوده و این صفتها، زمینه این خلق پست را فراهم کردهاند.

بزرگترین زیانی که از سخن چینی به جامعه روی میآورد، همان اختلاف و دشمنی افتادن میان مردم و نابودی صفا و صمیمیت میان آنان است.(2) در پی این دشمنی، گرفتاریها و زیانهای دیگری نیز رخ می دهد که گاه در همین دنیا گریبان گیر خود شخص سخن چین نیز می شود. درباره سخن چینی، افزون بر این آیه، در سوره نساء آیه 85 نیز می خوانیم:

مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَهً حَسَنَهً یَکُن لَّهُ نَصِیبٌ مِّنْهَا وَ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَهً سَیِّئَهً یَکُن لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا.

هر کس شفاعت پسندیدهای کند، برای وی از آن نصیبی خواهد بود و هر کس شفاعت ناپسندیدهای کند، برای او نیز از آن سهمی خواهد بود.

طبرسی در تفسیر خود، ذیل این آیه آورده است که شفاعت ناپسند یا شفاعت سیئه، یعنی سخنچینی کردن.(3) در نتیجه، از این آیه نیز هشدار خداوند را به این ویژگی پست اخلاقی درمییابیم.


1- التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص77.
2- من هدی القرآن، ج16، ص210.
3- مجمع البیان،، ج 3، ص 129.

ص:112

یز) تهمت زدن

یز) تهمت زدن

إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ. (نور: 23)

بی گمان، کسانی که به زنان پاک دامن بی خبر [از همه جا] و باایمان نسبت زنا می دهند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند و برای آنها عذاب سخت خواهد بود.

نسبت دادن هرگونه کار زشتی به دیگران بدون اینکه آنها مرتکب آن شده باشند، در اصطلاح تهمت نام دارد(1) که قرآن از این کار در برخی موارد خاص یاد کرده و شدیدترین هشدارها را داده است. از جمله در آیه ابتدای بحث، تهمت زدن به زنان مؤمن و پاک دامن و به دور از بدی ها، با شدیدترین لحن محکوم شده و خداوند به چنین افرادی، نه تنها وعده عذاب سخت داده، بلکه لعنت دنیا و آخرت را نیز شامل حال آنها دانسته است. از این آیه، افزون بر اینکه هشدار قرآن به تهمت زدن به زنان پاک دامن، درباره کارهای خلاف عفت را می فهمیم، اصل هشدار درباره تهمت زدن به افراد بیگناه را نیز می توان دریافت. به جز این آیه، در آیه 112 سوره مبارکه نساء نیز چنین می خوانیم:

وَ مَن یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِینًا.

و کسی که خطا یا گناهی مرتکب شود، سپس بیگناهی را متهم سازد، بار بهتان و گناه آشکاری بر دوش گرفته است.

در این آیه، بر هیچ اشتباه یا گناه خاصی اشاره نشده است، بلکه خداوند به طور کلی کسی را که خطا یا گناه خویش را به دیگران نسبت دهد، بهتان زننده معرفی می کند که بار گناه آشکاری را به دوش گرفته است. پس


1- در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ذکر کردن و نسبت دادن کاری را به دیگران، بدون اینکه آن را انجام داده باشند، تهمت دانسته است. (بحارالانوار، ج77، ص89)

ص:113

عملی را که خداوند در قرآن از آن به عنوان گناه آشکار یاد کند، بدون شک جزا و کیفر سنگین خواهد داشت. ازاین رو، در روایتی از پیامبر آمده است:

کسی که به مرد یا زن باایمان تهمت بزند یا درباره او چیزی بگوید که در او نیست، خداوند در روز قیامت او را بر تلی از آتش قرار می دهد تا از مسئولیت آنچه گفته است، درآید.(1)

از توجه به این آیهها و روایتها، به زشتی گناه تهمت به ویژه در مسائل خلاف عفت پی میبریم.

یح) مجادله غیر احسن

یح) مجادله غیر احسن

الّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ الّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی کُلّ ِ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ. (غافر:35)

کسانی که درباره نشانههای خدا _ بدون حجتی که برای آنان آمده باشد _ مجادله می کنند، [این ستیزه] در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آوردهاند، [مایه ] دشمنی بزرگی است. اینگونه، خداوند بر دل هر متکبر زورگویی مهر می نهد.

مجادله که در لغت به معنای رویارو شدن برای چیرگی است(2) و معمولاً درباره درگیریهای لفظی استفاده میشود، در قرآن به دو معنا به کار رفته است. یکی به معنای مجادلهای که در آن، شخص جدال کننده درصدد روشن شدن حق نیست، بلکه جدال را به منظور ثابت کردن کلام و مرام خویش انجام می دهد و هیچ توجهی به حقیقت ندارد. چنین مجادله ای که در واقع همان حق ستیزی است، در آیههای بسیاری از قرآن محکوم و نسبت به آن هشدار داده شده است. از جمله در آیه ابتدای بحث که خداوند،


1- بحارالانوار، ج75، ص 194.
2- مفردات راغب، ص 189.

ص:114

کردن بدون دلیل و تنها با انگیزههای خودخواهانه را با تعبیر دشمنی بزرگ در نزد خود یاد کرده است.

از این تعبیر، هشدار دهی جدی خداوند به جدالکنندگان در نشانههای الهی آشکار است. عامل اصلی این مجادلهها و حق ستیزی ها نیز در قرآن آمده است. این عامل، چیزی نیست جز کبر و غرور که اجازه نمیدهد انسان حرف حق را بپذیرد و از سخن و باور خود دست بکشد. با توجه به پایان این آیه که خداوند از تکبر مجادله کنندگان یاد می کند و همچنین از توجه به آیه 56 سوره غافر، این مطلب روشن می شود.(1)

نوع دیگر جدال، جدال است که با نیت کشف حقیقت و نابودی باطل صورت می گیرد و دو طرف به دنبال روشن شدن حق هستند، تا ثابت کردن ادعای خودشان. این نوع جدال، جدالی است که اگر به بهترین شکل انجام گیرد، قرآن آن را تأیید میکند. احسن بودن جدال نیز به این معناست که افزون بر اینکه هدف در آن، روشن شدن حقیقت است، خشونت و عصبیت نیز در درگیری راه نمییابد و مجادله، با نرمی و آرامش همراه است.(2)

بنابراین، جدال و گفتوگو، اگر دو شرط یاد شده را داشت، نمونه جدال احسن است که مسلمانان مجاز به انجام دادن آن هستند و خداوند، خود، آن را تجویز کرده و البته از غیر آن، نهی کرده و با صراحت فرموده است:

وَ لاَتُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ. (عنکبوت: 43)

و با اهل کتاب جز به [شیوه ای ] که بهتر است، مجادله نکنید.


1- نک: «إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ؛ در حقیقت، آنان که درباره نشانههای خدا، بی آنکه حجتی برایشان آمده باشد، به مجادله برمیخیزند، در دل هایشان جز کبر نیست». (غافر: 56)
2- المیزان، ج 16، ص138.

ص:115

2. هشدارهای اقتصادی

اشاره

2. هشدارهای اقتصادی

زیر فصل ها

الف)حرام خواری

ب) رباخواری

ج) رشوه خواری

د) دادن اموال به سفیهان

ه_ ) اسراف و تبذیر

و) کم فروشی

الف)حرام خواری

الف)حرام خواری

وَ تَرَی کَثِیرًا مِّنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ. (مائده: 62)

و بسیاری از آنان را می بینی که در گناه و ظلم و حرام خواری شتاب می کنند. به راستی چه زشت است، آنچه انجام می دهند.

یکی از هشدارهای قرآنی، هشدار خداوند به حرام خواری است که نمونههای عمومی و گستردهای دارد. خداوند در سوره مائده، هنگامی که در چندین آیه ویژگیهای زشت و ناپسند عده ای از یهودیان را ذکر می کند، حرام خواری را نیز جزء ویژگیهای آنان برمی شمارد و یهودیان را به عنوان کسانی که در حرام خواری شتاب دارند، معرفی می کند. سپس این کار آنها را در کنار دیگر کارهای زشتشان، یعنی ظلم و گناه آنها می آورد و می فرماید: «لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ؛ چقدر زشت است، آنچه انجام می دهند.» این تعبیر، از نکوهیده بودن این کار در نزد خدا حکایت می کند.

نکته قابل توجه در این آیه، آن است که خداوند از حرام خواری، با لفظ «سحت» یاد می کند و سحت در اصل، به معنای جدا کردن پوست است که بعدها به هر مال نامشروع گفته شده است؛ زیرا همان گونه که کندن پوست درخت سبب پژمردگی و خشکیدن آن می شود، وارد شدن اموال حرام و نامشروع نیز در زندگی مردم، صفا و شادابی و برکت را از اجتماع آنها و زندگی ایشان می برد.(1) در آموزههای روایی نیز آمده است: هر کس مال حرامی به دست آورد، حج و عمره و صله رحم او پذیرفته نیست.(2) یا اینکه


1- تفسیر نور، ج 3، ص119.
2- بحارالانوار، ج99، ص 125.

ص:116

خوردن لقمه حرام، سبب پذیرفته نبودن نماز تا چهل روز می شود(1) و عبادت کردن با خوردن مال حرام، همچون ساختن بنا بر آب یا بر ریگزار شمرده شده است.(2)

این، بدان معناست که عبادت شخص حرام خوار، هیچ نتیجه ای ندارد و سبب نجات او نمی شود. در حدیثی دیگر آمده است هرگاه لقمهای از حرام در شکم بنده ای قرار گیرد، همه فرشتگان آسمان و زمین او را لعن می کنند(3) و تکان دهنده تر از همه اینها، روایتی است که از پیامبر نقل شده و آن حضرت فرموده است: «خداوند جسدی را که از حرام تغذیه کرده، به بهشت حرام کرده است.»(4) که همه این تعبیرها، از پیآمدهای ناگوار دنیایی و اخروی حرام خواری پرده برمی د ارد.

ب) رباخواری

ب) رباخواری

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ ذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَتَظْلِمُونَ وَلاَتُظْلَمُونَ. (بقره: 278 و 279)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و اگر مؤمن هستید، آنچه را از ربا باقی مانده است، وا گذارید و اگر [چنین] نکردید، پس اعلان جنگ با خدا و رسولش کنید و اگر توبه کنید، سرمایه های شما از خودتان است. نه ستم می کنید و نه ستم می بینید.

یکی از مهمترین هشدارهای اقتصادی قرآن، هشدار در زمینه ربا و رباخواری است. رباخواری در نظر خداوند، بسیار ناپسند است و خداوند به کسانی که دست از رباخواری بر نمی دارند، تکان دهنده ترین هشدارها را


1- میزان الحکمه، ج 2، ص372.
2- بحارالانوار، ج 103، ص 12.
3- بحارالانوار، ج 103، ص 16.
4- میزان الحکمه، ج 2، ص372.

ص:117

می دهد و به چنین افرادی می فرماید که اگر دست از این کار برنمی دارید، پس اعلان جنگ با خدا و پیامبر او کنید. خداوند با این تعبیر تکان دهنده، به مخاطبان خود فهمانده است که ربا خواری، اعلام و آشکار کردن جنگ با خدا و رسول اوست و بدون شک، خدا با کسانی که با او اعلام جنگ کنند، دشمن خواهد بود. در این مقابله که یک طرف آن، خداوند قهار منتقم است، آن کسی که خوار و منکوب خواهد شد، کسی جز ربا خوار نیست. همچنین در این آیه خداوند دوبار از ایمان و یک بار از تقوا یاد کرده و فرموده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ ذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ.

ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوا پیشه کنید و اگر مؤمنید، آنچه را از ربا باقی مانده است، رها کنید.

از این تعبیر چنین برمیآید که لازمه ایمان، پرهیز از رباخواری است(1) و با وجود رباخواری، نه ایمانی است و نه تقوایی، بلکه آنچه هست، جنگ با خدا و پیامبر او است.

در آیه دیگر نیز خداوند آشکارا در پاسخ کسانی که معامله را همچون ربا حلال می شمردند، می فرماید: «أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا؛ خداوند بیع را حلال و ربا را حرام کرده است.» سپس در ادامه به چنین افرادی هشدار داده و فرموده است:

فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ. (بقره: 275)

پس، هر کس، اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید، و [از رباخواری] باز ایستاد، آنچه گذشته، از آن اوست و کارش به خدا واگذار می شود، و کسانی که [به رباخواری] باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.


1- تفسیر نمونه، ج 2، ص375.

ص:118

در روایتها نیز درباره رباخواری آنقدر هشدارهای تکان دهنده وجود دارد که شاید درباره هیچ کار دیگری چنین هشدارها و تعبیرهایی وجود نداشته باشد. برای نمونه، امام صادق(ع) گناه گرفتن یک درهم ربا را نزد خدا، از سی مرتبه زنا با محارم بالاتر می داند یا در روایتی مشابه، گناه این کار نزد خدا بالاتر از هفتاد مرتبه عمل زنا آن هم در خانه خدا معرفی شده است.(1)

امّا به راستی این همه هشدار الهی برای چیست ؟

در جواب این سؤال باید گفت از آن جا که ربا، اقتصاد جامعه را از بین می برد و سبب می شود ثروت های جامعه به فساد کشیده شود، این عمل، حرام خوانده شده است. امام رضا(ع) در روایتی، ربا را سبب فساد اموال می شمارد؛ چون کسی که یک درهم را می گیرد و درمقابل، دو درهم پس می دهد، یک درهم را به دو درهم خریده و یک درهم، اضافه داده و این، باطل است و سبب فساد در مال می شود.(2) منع شدن مردم از انجام دادن کارهای خوب،(3) گرایش نداشتن مردم به قرض دادن به یکدیگر و از رونق افتادن تجارت،(4) علت های دیگر تحریم ربا در روایتها به شمار آمده است.

بدین ترتیب، در جوامعی که ربا رواج می یابد، همه این برکتها نیز به مرور برچیده می شود؛ یعنی دیگر کسی به کسی قرض الحسنه نمی دهد و افراد جامعه، تنها به قیمت رباخواری راضی می شوند به دیگران قرض بدهند. همچنین تجارت می خوابد و در عوض، عده کمی از مردم با گرفتن ربا به سودهای بیاساس می رسند و اقتصاد جامعه بیمار می شود و فقیران روز


1- نک: بحارالانوار، ج103، صص117و119.
2- بحارالانوار، ج103، ص119.
3- بحارالانوار، ج 78، ص201.
4- بحارالانوار، ج 103، ص 119.

ص:119

به روز فقیرتر می شوند. ازاین رو، در اسلام و قرآن، با رباخواری به شدت مبارزه و نسبته به آن هشدار داده شده است.

ج) رشوه خواری

ج) رشوه خواری

وَ لاَتَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُواْ بِهَا إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ. (بقره: 188)

و اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید و [به عنوان رشوه، بخشی از] آن را به حاکمان ندهید تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید، در حالی که خودتان [خوب] می دانید [این کار حرام است].

یکی از آفتهای تهدید کننده هر اجتماع که به ویژه نظام اداری و قضایی کشور را فاسد می کند و سبب تباه شدن حقوق مردم می شود، رشوه خواری است. این کار مفاسد اجتماعی فراوان دارد، از جمله:

یک _ از میان رفتن عدالت؛

دو _ ناامیدی ضعیفان؛

سه _ جسارت یافتن قدرتمندان؛

چهار _ فساد و تباهی حاکم و قاضی؛

پنج _ از بین رفتن اعتماد عمومی.(1)

رشوه در اسلام حرام شمرده شده و خداوند در قرآن به آن هشدار داده است. در آیه 188 سوره بقره، خداوند مسلمانان را خطاب قرار داده و آنها را از خوردن اموالشان به باطل و از مصالحه کردن بر سر خوردن مال مردم از راه رشوه دادن و رشوه گرفتن، برحذر داشته و فرموده است: قسمتی از اموال را به طرف حاکمان سرازیر مکنید تا بدین وسیله، مال مردم را بخورید. درواقع، خداوند از سازشی که میان رشوه گیرنده و رشوه دهنده بر سر خوردن


1- تفسیر نور، ج1، ص383.

ص:120

مال مردم می شود، نهی کرده(1) و در این زمینه به آنها هشدار داده است. همچنین باید توجه داشت که در این آیه، منظور از خوردن مال مردم، تنها تصرف و غصب است، نه صرف خوردن.(2) در آیه 42 سوره مائده نیز خداوند در توصیف برخی از انحرافهای یهودیان از «اکل سحت» یا خوردن مال حرام یاد می کند. امام علی(ع) درتفسیر این آیه و در معنای سحت، رأس آن را رشوه خواری معرفی می کند.(3)

در دیگر روایتهای اسلامی نیز درباره این کار، هشدارهای جدی وجود دارد، از جمله اینکه از پیامبر اسلام نقل شده است: «از رشوه بپرهیزید که به درستی، کفر محض است و صاحب رشوه، بوی بهشت را هم استشمام نمی کند.»(4) در روایتی دیگر، رشوهدهنده و رشوهگیرنده و حتی کسی که واسطه گری رشوه می کند، مورد لعنت خدا قرار گرفته اند.(5)

د) دادن اموال به سفیهان

د) دادن اموال به سفیهان

وَ لاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا. (نساء: 5)

و اموال خود را که خداوند آن را مایه استواری [زندگی ] شما قرار داده، به سفیهان مدهید، و [لی] از [فایدههای] آن به ایشان بخورانید و آنان را پوشاک دهید و با آنان سخنی پسندیده بگویید.

یکی از مسائل مهم در اقتصاد اسلامی، توجه به سرمایه های اقتصادی افراد جامعه و جلوگیری از هدر رفتن آنهاست. ازاین رو، در برخی از آیه های قرآن،


1- المیزان، ج 2، ص52 .
2- المیزان، ج 2، ص 51.
3- علاءالدین علی المتقی الهندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1405ه_ .ق، چ 5، ج2، ص402.
4- بحارالانوار، ج 4، صص 135و136.
5- میزان الحکمه، ج 4، صص 135و 136.

ص:121

به این نکته اشاره شده است. از جمله در آیه5 سوره نساء که خداوند در این آیه، مسلمانان را از اینکه در اختیار سفهیان قرار بدهند، برحذر داشته است. «سفیه» در این آیه، به معنای کسی است که هنوز به بلوغ اجتماعی و اقتصادی نرسیده و نمی تواند از سرمایه های مالی خویش استفاده کند و امور دنیایی خویش را سروسامان بدهد. همچنین، از این آیه فهمیده می شود که روزی رساندن به کسانی که نمی توانند خودشان مسئولیت مال و ثروتشان را بر عهده بگیرند، نباید از خود سرمایه و اصل مال باشد، بلکه باید از سودها و درآمد ناشی از این مال که برای تجارت در اختیار دیگران قرار گرفته، باشد.(1)

بدین ترتیب، با توجه به این آیه، بزرگان و سرپرستان جوامع بشری باید امور افراد سفیه را خود به دست بگیرند و اموال آنان را به دست خودشان ندهند. البته اگر از میان سرپرستان اینگونه افراد، اشخاصی همچون پدر یا جد آنها موجود باشند، باید بر امور آنها سرپرستی کنند، ولی اگر کسی از آنها نبود یا توان چنین کاری را نداشت، حکومت اسلامی باید سرپرستی اموال این افراد را بر عهده گیرد و از درآمدهای آن به آنها بدهد تا هم سرمایه های اقتصادی جامعه به جریان بیفتد و هم برخی افراد به سودی از سرمایه های خود دست یابند.

ه_ ) اسراف و تبذیر

ه_ ) اسراف و تبذیر

وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لاَتُبَذِّرْ تَبْذِیرًا إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا. (اسراء:26 و 27)

حق خویشاوند و بیچاره و در راه مانده را ادا کن و هیچ گونه ریخت و پاش و اسرافی مکن. همانا اسراف کاران، برادران شیطان ها هستند و شیطان، در برابر


1- محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنریل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ه_ .ق، چ3، ج1، ص471.

ص:122

پروردگارش بسیار ناسپاس بود.

در قرآن، واژه اسراف معنای عمیق تری از آنچه در ذهن ماست، دارد. خداوند، افراد فراوانی را در قرآن به عنوان اسرافکار معرفی کرده است. از جمله اینکه خداوند، فرعون را که شخصی مستکبر بود و بنیاسرائیل را به بردگی گرفته بود و دعوی خدایی می کرد، مسرف می نامد.(1) یا در آیه دیگر، شرک و سرپیچی از توحید، اسراف خوانده شده است.(2) همچنین، خداوند از قوم لوط که به انحراف جنسی دچار بودند، با عنوان مسرف یاد می کند. از دقت در این موارد، می توان چنین نتیجه گرفت که اسراف، به معنای هرگونه زیاده روی و از حد گذشتن است؛ چه در باورها و چه در کارها و رفتار.

اما گذشته از معنای کلی اسراف آیههای بسیاری به هشدارهای قرآنی درباره اسراف در مسائل اقتصادی اختصاص دارد، از جمله آیه 141 سوره انعام که خداوند بعد از یادکردی از درختان و محصولات کشاورزی، همچون نخل و زیتون و انار، در پایان آیه می فرماید:

کُلُواْ مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَ لاَتُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ.

از میوه این درختان چون ثمر داد، بخورید و حق [بینوایان] را در روز بهره برداری محصول بدهید، و [لی] زیاده روی مکنید که او اسراف کاران را دوست ندارد.

در آیه دیگر نیز خداوند خطاب به همه انسانها می فرماید:

یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَ لاَتُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ. (اعراف: 31)

ای فرزندان آدم! بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که او اسرافکاران را


1- نک: «وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ». (یونس: 83)
2- نک: غافر: 43 .

ص:123

دوست ندارد.

در این آیهها خداوند درباره اسراف و زیاده روی چه در بخشش به دیگران و چه در استفاده خود انسان از نعمتهای الهی، هشدار داده و ما را از اسراف و زیاده روی برحذر داشته است. مهمترین آیه در این زمینه، همان آیههای 26و27 سوره اسراء است که خداوند، بندگان را از تبذیر و ریخت و پاش حذر داده و اسرافکاران را برادران شیطان معرفی کرده و فرموده است: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ».(1)

روایتی در این زمینه امام صادق(ع) کسی را که دارایی خود را چنان بخشش کند، که چیزی برای خود نگذارد، مسرف می خواند.(2) پس می توان از توجه به این آیهها و این روایت، نتیجه گرفت که انسان در مصرف مال و ثروت حلال خویش نیز به هر شکلی آزاد نیست، بلکه باید از دارایی خود به شکلی عاقلانه و بنا بر دستورها و مصلحتهای عرفی و شرعی بهره ببرد و خرج کند.

و) کم فروشی

و) کم فروشی

وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذَا کَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ أَلاَ یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیم. (مطففین:1- 5)

وای بر کم فروشان که چون از مردم پیمانه ستانند، تمام ستانند و چون برای آنان پیمانه یا وزن کنند، به ایشان کم دهند، مگر آنان گمان نمی برند که برانگیخته خواهند شد، [در] روزی بزرگ.

کم فروشی، از جمله عواملی است که فضای سالم اقتصادی یک جامعه را از میان می برد و سبب پراکندگی و نگرانی افراد جامعه می شود، به گونه ای که


1- در اینجا منظور از برادران شیطانها، برادران مسلکی و مرامی است؛ (مجمع البیان، ج 2، ص 634).
2- میزان الحکمه، ج 4، ص446.

ص:124

هیچ کس از سالم بودن معامله ای که انجام می گیرد، مطمئن نیست و تنها در این فکر است که مبادا فریب بخورد.

بر این اساس، قرآن مجید نظام اقتصادی جامعه اسلامی را بر پایه قسط و انصاف بنا نهاده و به صورت اصلی کلی فرموده است:

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً. (اسراء: 35)

چون با پیمانه داد و ستد کنید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید که این، بهتر و خوشفرجامتر است.

در مقابل، به افرادی نیز که این اصل را زیر پا میگذارند و به رعایت قسط و عدل در معاملههای خود پایبند نیستند، به شدت در سوره مطففین هشدار داده؛ افرادی که چون می خواهند کالا و جنسی را بخرند، به تمامی می گیرند، ولی آن گاه که می خواهند به دیگران بفروشند، از آن کم می گذارند و کم می فروشند. تعبیری که درباره این افراد به کار رفته، «ویل» است و این واژه، بیشتر برای تهدید و نکوهش«کافران» و «مکذبین» به کار رفته و این، نشان از اوج زشتی عمل کمفروشی در نزد خداست.

با نگاه در سرگذشت پیامبران پیشین نیز می بینیم که «اصحاب ایکه»، پیامبر خویش شعیب را که آنها را از کم فروشی و فساد اقتصادی برحذر می داشت، انکار کردند و نه تنها از این کار دست نکشیدند، بلکه او را سحر شده و دروغگو نیز خواندند و این نبود، جز به این دلیل که آنها به گناه کردن، به ویژه حرام خواری، کم فروشی و فساد مالی عادت کرده بودند. در نتیجه، پیامبر خدا را دروغ گو و سحر شده خواندند(1) و او را تکذیب کردند. ذکر چنین عاقبتی برای اصحاب ایکه، یعنی تکذیب کردن پیامبران خویش و سرانجام، دچار


1- نک: شعراء: 185 و 186.

ص:125

عذاب شدن،(1) هشداری جدی به کمفروشان و کسانی است که در معامله فریب کاری می کنند.

3. هشدارهای سیاسی

اشاره

3. هشدارهای سیاسی

زیر فصل ها

الف) تفرقه

ب) اطاعت نکردن از رهبران الهی

ج) غفلت از دشمن

د) اعتماد و خوش بینی به بیگانگان و دشمنان

ه_ ) کارهایی که سبب سوءاستفاده دشمنان می شود

و) فرار از جنگ و جهاد

الف) تفرقه

الف) تفرقه

وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَ لاَتَفَرَّقُوا... وَ لاَتَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَ اخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ أُوْلَ_ئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ. (آل عمران: 103و105)

و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده مشوید... و چون کسانی مباشید پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان، عذاب سهمگین است.

اتحاد و یکپارچگی و دوری از اختلاف و تفرقه، از دستورهای جدی الهی است که در آیههای بسیاری به آن فرمان و به پیآمدهای خطرناک اختلاف هشدار داده شده است. در آیههای ذکر شده درباره کسانی که دچار اختلاف شدند، آمده است که برای آنها عذاب سهمگین و سترگ در پیش است. این سخن، هشداری آشکار درباره فرجام اختلاف و تفرقه است. این تعبیر، تنها به عذاب اخروی اشاره نمیکند، بلکه زیانها و گرفتاریهایی که بر اثر اختلاف، به جوامع بشری روی می آورد و درد و رنجهایی که اختلاف و به دنبال آن، دشمنیها برای افراد جامعه به همراه دارد، خود، نمونه عذاب سترگ است.

ازاین رو، خداوند مسلمانان را از پراکندگی و اختلاف و درگیری در امور دین و دنیا باز داشته و به آنها دستور داده است که همگی به ریسمان الهی که


1- نک: «فَکَذّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلهِ إِنّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ». (شعرا: 189)

ص:126

همان ارتباط با خداست، چنگ بزنند و از پراکندگی و اختلاف بپرهیزند.(1) افزون بر این آیهها، در آیههای دیگر نیز خداوند به این بلای اجتماعی و سیاسی که تار و پود جامعه را از هم می گسلد، هشدار میدهد و در جایی، از تفرقه با عنوان عذابی در کنار دیگر عذابها یاد میکند و می فرماید:

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ. (انعام: 65)

بگو او تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما فرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند.

یا در جای دیگر، پس از اینکه مسلمانان را از درگیری برحذر داشته، نزاع را مایه سستی مسلمانان و از بین رفتن شکوه و شجاعت آنها دانسته و فرموده است:

وَ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاَتَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. (انفال: 46)

از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود و صبر کنید که خدا با شکیبایان است.

بالاتر از همه اینها، در سوره روم، خداوند وقتی مسلمانان را از شرک برحذر می دهد، نخستین ویژگی که برای مشرکان ذکر می کند، تفرقه و اختلاف آنها در دینشان است، چنانکه می فرماید:

وَ لاَتَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ. (روم: 31و32)

... و از مشرکان مباشیدآیا؛ بهتر نیست؟، از کسانی که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه شدند. هر حزبی بدانچه پیش آنهاست، دل خوش است.


1- باید توجه داشت که «حبل الله»، در روایت ها به «قرآن» یا «آل محمد» تفسیر شده که هیچ تعارضی با هم ندارد و هر دو با معنای جامع ارتباط با خدا و تمسک به دین الهی قابل جمع است. (تفسیر نمونه، ج3، ص39)

ص:127

البته این حزب گرایی و تفرقه در دین، ناشی از پیروی آنان از هوسهایشان است.(1) به هر حال از دقت در همه این آیهها، به خوبی به دست می آید که خداوند مسلمانان را از هر گونه اختلاف در امور دین و دنیا برحذر داشته و با توجه دادن مسلمانان به پی آمدهای تفرقه و نیز توجه دادن به سرگذشت امتهای پیشینی که به این بلا و آثار آن دچار شدند، خواسته است از تفرقه جلوگیری کند و مسلمانان را حول یک محور که همان دین خداست، متحد سازد. بی شک، این عامل، بهترین عامل برای ایجاد وحدت و بهتر از هر چیز دیگر اعم از نژاد، زبان، ملیت و منافع مشترک اقتصادی است؛ زیرا این عامل سبب به وجود آمدن برادری و الفت میان دینداران می شود و اگر آنها دیندار بمانند، هیچ گاه این عامل از میان نمی رود و وحدت آنها همیشه حفظ می شود؛ بر خلاف دیگر عوامل که نابود شدنی و سست است و هیچگاه برادری و الفتی که ریشه در جان انسانها داشته باشد، ایجاد نمی کند.

ب) اطاعت نکردن از رهبران الهی

ب) اطاعت نکردن از رهبران الهی

وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ فَلا وَ رَبِّکَ لاَیُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَیَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا. (نساء: 64 و65)

و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای اینکه به اذن خداوند فرمان برده شوند...، ولی چنین نیست. به پروردگارت سوگند که ایمان واقعی نمی آورند، مگر زمانی که در مشاجرهها و درگیریهای خود، تو را داور قرار دهند و در دل خود هیچگونه احساس ناراحتی از قضاوت تو نداشته باشند (و در برابر داوری تو) کاملاً تسلیم باشند.

یکی از مهمترین دستورهای سیاسی اسلام به مردم، امر به فرمان پذیری از رهبران الهی و نهی و هشدار آنها از سرپیچی و روی گردانی از دستورهای


1- المیزان، ج 16، ص282.

ص:128

آنهاست. این مسئله بهقدری مهم است که خداوند در آیه 64 سوره مبارکه نساء می فرماید: ما پیامبران را جز برای اطاعت شدن، آن هم به اذن خدا نفرستادیم؛ یعنی اگر کسانی از دستورهای سیاسی یا غیرسیاسی آنها روی بگردانند، بی تردید بازخواست خواهند شد. در واقع، جامعهای که خود را پیرو پیامبران الهی می داند، باید به طور کامل به فرمان آنها باشد و حتی درگیریهای لفظی خویش را نیز به آنها بازپس دهد.

ازاین رو، در آیه 65 سوره نساء پس از اینکه خداوند بر لزوم اطاعت پذیری مردم از پیامبران تأکید می کند، در ادامه، خداوند سوگند یاد می کند و می فرماید که اگر کسی از مسلمانان در اختلافهای خویش جز پیامبر را به داوری برگیرد، ایمان نیاورده است. حتی مسلمانان نباید در دل خود احساس ناخرسندی کنند، بلکه باید تسلیم مطلق باشند. البته ناراحتی درونی از قضاوت هایی که گاه به زیان انسان است، چندان اختیاری نیست، ولی با تربیتهای اخلاقی و پرورش روح و تسلیم در برابر حق و عدالت و توجه به موقعیت واقعی پیامبرخدا، حالتی در انسان پیدا می شود که هیچگاه از داوری پیامبر و دانشمندانی که جانشین او هستند، ناراحت نخواهد شد.(1)

اگرچه مورد نزول این آیهها، حکمی کلی درباره پیامبران و حکمی ویژه درباره پیامبر اسلام و مسلمانان است، ولی این حکم، درباره جانشینان پیامبر نیز اجرا می شود؛ یعنی امت اسلامی و مسلمانان حق ندارند از امر و نهیهای حاکم بر حق، تا آنجا که مخالف دین نیست، سرپیچی کنند. چنانکه حضرت علی(ع) هنگامی که حقوق خویش را در برابر مردم کوفه برمیشمارد، می فرماید:


1- تفسیر نمونه، ج 3، ص 455.

ص:129

(از جمله حقوق من بر شما آن است که) هنگامی که شما را بخوانم، پاسخ مثبت دهید و هرگاه به شما دستوری بدهم، از من اطاعت کنید.(1)

با توجه به این آیهها و رهنمودهاست که مشخص می شود یکی از مهمترین هشدارهای قرآن به مسلمانان، هشدار به سرپیچی از دستورهای پیامبر و به دنبال آن، اولیای الهی است و آنان که به این امر بیتوجه اند و به بردن حکم به نزد طاغوت و پیروی از آنها گرایش دارند، هنوز در دلشان نفاق وجود دارد.

ج) غفلت از دشمن

ج) غفلت از دشمن

وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَهً وَاحِدَهً. (نساء: 102)

کافران آرزو می کنند شما از جنگ افزارها و ساز و برگ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش برند.

یکی از مسائلی که هر نظام و حکومتی را تهدید می کند، دست اندازی ها و خطرهایی است که دشمنان آن نظام ایجاد می کنند. این مسئله درباره حکومت های اسلامی نیز در طول تاریخ جریان داشته است، چنانکه در مدت ده سالی که پیامبر در مدینه تشکیل حکومت داد، بیش از هشتاد غزوه و سریه از طرف مخالفان اسلام و مشرکان بر آن حضرت تحمیل شد. همچنین، حضرت علی(ع) که درصدد تشکیل حکومتی عادلانه و بر اساس مبانی اصیل اسلامی بود، با مخالفتهای فراوان روبه رو و سه جنگ بزرگ بر او تحمیل شد. با وجود همه این دشمنی های گسترده، آنچه در سیره آن بزرگواران برجسته می نمود، این بود که آنها هیچگاه از دشمن و دسیسههای او غفلت


1- نهج البلاغه، خطبه 34.

ص:130

نمی کردند و به راه های گوناگون، از وضع دشمن و نقشه های او باخبر می شدند و نمی گذاشتند حکومت اسلامی، غافل گیر شود و اصل آن به خطر بیفتد.(1)

بدین منظور، خداوند در قرآن مجید به مسلمانان در زمینه دشمن آگاهی، سفارشهایی کرده و به آنها درباره غفلت از دشمن هشدار داده است. نیز در ضمنِ آیههایی که در سوره انفال درباره جنگ و جهاد و چگونگی اقامه نماز در میدان جنگ آورده است، مسلمانان را از اینکه از جنگ افزارها و سازوبرگ خویش غافل شوند و به هجوم ناگهانی دشمن درآیند، برحذر داشته و فرموده است:

کافران آرزو دارند شما از جنگ افزارها و ساز و برگ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش آورند.(2)

بر اساس همین آیه و کلی بودن هشدار آن و منحصر ندانستن آن به میدان های جنگ، می توان چنین دریافت که مسلمانان باید در همه حال از دسیسه های دشمن باخبر باشند و از نظر نظامی خود را در آمادگی کامل نگه دارند، مبادا که از دشمنان غافل شوند و کیان آنها به خطر افتد.

در آیه معروف زیر نیز به زبان دیگری به صورت غیرمستقیم به مسلمانان هشدار می دهد که نباید بدون نیرو و تجهیزات و غافل از دشمن به سر برند، بلکه باید هر آنچه می توانند از نیرو و امکانات فراهم کنند تا مایه ترس دشمن شود و خیال حمله را از سر آنها بیرون برد:


1- برای نمونه، پیامبر پیش از جنگ خندق، به وسیله جاسوسان خویش از تدارک چنین جنگی آگاه شد و با مشورت با یاران خویش، اقدام به حفر خندق کرد و مدینه را از خطر بزرگ دشمنان اسلام حفظ کرد. (ابن هشام، السیره النبویه، قم، انتشارات ایران، 1363، ج 3، ص235)
2- نک: نساء: 102.

ص:131

وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ. (انفال:60)

هر نیرویی در قدرت دارید، برای ایستادگی در برابر آنها (دشمنان) آماده سازید و [همچنین] اسبهای ورزیده [برای میدان نبرد] تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.

د) اعتماد و خوش بینی به بیگانگان و دشمنان

د) اعتماد و خوش بینی به بیگانگان و دشمنان

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَتَتَّخِذُواْ بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ لاَیَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ. (آل عمران:118)

ای کسانی که ایمان آوردهاید! از غیر خودتان [دوست و] هم راز مگیرید؛ [زیرا] آنان از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمیورزند. آرزو دارند شما در رنج بیفتید، دشمنی از لحن و سخنانشان آشکار است و آنچه سینههایشان نهان می دارد، بزرگتر است. در حقیقت، ما نشانههای [دشمنی آنان] را بیان کردیم، اگر تعقل کنید.

از جمله هشدار های سیاسی قرآن به مسلمانان، هشدار درباره همکاری دوستانه داشتن مسلمانان با غیرخودیها و بیگانگان و دشمنان است. بدین منظور، خداوند در آیههای بسیاری، از رازهای دشمنان اسلام که شامل مشرکان، کافران، اهل کتاب و هر آن کس که هدف هایش بر خلاف هدف های اسلام است، پرده برمیدارد و از نیت های پلید آنها سخن میگوید تا مسلمانان هیچگاه فریب ظاهر سخنان و وعدههای ایشان را نخورند. بر این اساس، در قرآن از هدفها و آرزوهای آنها درباره مسلمانان سخن آمده و در جایی می خوانیم: «آنها

ص:132

دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید(1) و هیچ خیری هم از طرف خدا به شما مسلمانان نرسد.»(2)

همچنین در آیه دیگری فرموده است: آنها سازش و نرمش و دست برداشتن پیامبر(و به تبع آن مسلمانان) را آرزو دارند که در این صورت، آنها نیز با مسلمانان همراه خواهند شد و نرم میشوند.(3) در نهایت، آنچه هدف و آرزوی نهایی آنهاست، بازگشت مسلمانان از دین و ارزشهای اسلامیشان است.(4) اینها، خواستههایی است که آنها به دنبال آن هستند. ازاین رو، خداوند در آیههای بسیاری، مسلمانان را از اطاعت و دوستی با آنها برحذر داشته(5) و سرانجامِ اطاعت از کافران را بازگشت به کفر دانسته است.(6) در آیه ابتدای بحث نیز خداوند مسلمانان را از اینکه غیر خود را محرم اسرار خویش قرار دهند، برحذر می دارد. پس، از همین آیه می توان فهمید که وجود مستشاران خارجی که به اسرار نظامی یا غیرنظامی کشورهای اسلامی آگاه می شوند، ممنوع است.(7)

نکته مهم دیگر این آیه، آن است که ملاک دوستی و ارتباط صمیمانه مسلمانان با دیگر سرزمینها باید ایمان باشد؛ زیرا خداوند فرموده است: از غیر خودتان هم راز و دوست مگیرید و دلیل این هشدار نیز آن است که آنها ذرهای در توطئهگری و فتنهانگیزی کوتاهی نمیکنند، چنانکه در آیه یاد شده نیز از کارشکنیها و نابکاری آنها در قالب اعمال فشار و ایجاد رنجش برای


1- نک: آل عمران: 118.
2- نک: «یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ لاَ الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ». (بقره: 105)
3- نک: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ؛ دوست دارند که نرمی کنی تا نرمی کنند». (قلم: 9)
4- نک: «وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء». (نساء: 89)
5- 5.نک: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَتَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءِ بَعْضٍ». (مائده:51)
6- نک: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ فَرِیقًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ یَرُدُّوکُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ». (آل عمران: 100)
7- تفسیر نور، ج2، ص138.

ص:133

مسلمانان، سخن آمده و خداوند فرموده است: «وَدّوا ما عَنِتّمْ؛ آرزو دارند که شما در رنج بیفتید.» اشاره پایانی آیه به تعقل نیز از این روست که داشتن ارتباط دوستانه با دشمن توطئه گر، نشانه بی عقلی است و مؤمن باید عقل خویش را در ایجاد ارتباط با دیگران به کار اندازد(1) و با خوش خیالی نپندارد که اگر او دشمنان را دوست داشت، آنها نیز او را دوست خواهند داشت و به او حسن نیت نشان میدهند.

نکته پایانی اینکه خداوند راه حل رویارویی با توطئههای دشمنان را در ادامه این آیهها چنین برمیشمارد:

وَ إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَیَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ. (آل عمران:120)

و اگر (در برابرشان) صبر کنید و پرهیزکار باشید، نیرنگشان هیچ زیانی به شما نمی رساند. بی شک، خداوند به آنچه می کنند، احاطه دارد.

میبینیم که صبر و استقامت بر جایگاه درست معنوی و خداترسی، یکی از عوامل پیروزی معرفی شده است.

ه_ ) کارهایی که سبب سوءاستفاده دشمنان می شود

ه_ ) کارهایی که سبب سوءاستفاده دشمنان می شود

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَتَقُولُواْ رَاعِنَا وَ قُولُواْ انظُرْنَا وَ اسْمَعُوا ْوَ لِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ. (بقره:104)

ای کسانی که ایمان آوردهاید! نگویید «راعِنا» و بگویید «اُنظرنا» و [این سفارش را] بشنوید، و [گرنه] کافران را عذابی دردناک است.

از جمله مسائل سیاسی که در اسلام بدان توجه شده و خداوند به آن هشدار داده است، انجام دادن هر گونه کاری است که زمینه را برای سوءاستفاده دشمنان فراهم می سازد، حتی اگر این کار، به ظاهر کوچک باشد. آیه ابتدای بحث نیز دربردارنده همین هشدار است. این آیه در پی گفت


1- تفسیر نور، ج2، صص 138و139.

ص:134

وگوهایی که میان پیامبر و مسلمانان در مدینه رخ می داد و سبب سوءاستفاده یهودیان می شد، نازل شد. داستان از این قرار بود که مسلمانان در مدینه، هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سرگرم سخن گفتن بود و آیهها و احکام الهی را بیان می کرد، گاهی از او می خواستند، کمی با آرامش سخن بگوید تا مطالب را بهتر درک و پرسشهای خود را مطرح کنند. ازاین رو، برای این درخواست، از جمله «راعِنا» که از ماده «أَلرّاعِی» و به معنای مهلت دادن است، استفاده میکردند، ولی یهود همین کلمه راعِنا را از ماده أَلرّاعُونَه که به معنای کودنی و حماقت است، به کار می بردند. در کاربرد نخست، مفهومش این است که «به ما مهلت بده»، ولی در کاربرد دوم، مفهوم این است که «ما را احمق کن». بدین ترتیب، برای یهود دستاویزی پیدا شده بود که با استفاده از همان جملهای که مسلمانان می گفتند، پیامبر و مسلمانان را مسخره بکنند. آیه ذکر شده نازل شد و خداوند در ضمن آن، برای جلوگیری از این استفاده ناشایست، به مؤمنان دستور داد که به جای جمله «راعِنا»، جمله «اُنْظُرْنا» را به کار برند که همان مفهوم را می رساند و دستاویزی برای دشمن به وجود نمیآورد.(1)

از این آیه به خوبی استفاده می شود که مسلمانان باید در همه کارها و برنامه های خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند و حتی با گفتن یک جمله دو پهلو، چنین زمینه ای فراهم نکنند. پس وقتی اسلام تا این اندازه اجازه نمیدهد بهانه به دست دشمنان داده شود، تکلیف مسلمانان در مسائل بزرگ روشن است.

و) فرار از جنگ و جهاد

و) فرار از جنگ و جهاد


1- تفسیر نمونه، ج 1، صص383 و 384.

ص:135

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَی فِئَهٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. (انفال:15و16)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد روبهرو شدید، به آنها پشت نکنید(و فرار نکنید) و هرکس در آن هنگام به آنها پشت کند_ مگر اینکه هدفش، کنارهگیری از میدان برای حمله دوباره یا به قصد پیوستن به گروهی(از مجاهدان) بوده باشد_ به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم است و چه بد سرانجامی است.

یکی از مفاهیمی که بارها در قرآن مطرح شده است و از مهمترین دستورهای الهی به مسلمانان به شمار میرود، دستور به جهاد و رویارویی با دشمنان اسلام است. این معنا در آیههای قرآن با تعبیرهای گوناگونی آمده است. برای نمونه، در آیهای چنین آمده:

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ. (بقره: 216)

بر شما کارزار واجب شده است، در حالی که برای شما ناگوار است.

در آیه دیگر میخوانیم:

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ. (انفال:65)

ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن.

یا در آیهای دیگر، خداوند دستور مستقیم به جنگ میدهد و می فرماید:

وَ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ. (بقره:190)

و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، نبرد کنید.

همه این آیهها و آیههای مشابه، به صورت ایجابی، مسلمانان را به جهاد دعوت و تشویق میکند، ولی در دو آیه ابتدای بحث، لحن هشدار دهندگی وجود دارد. خداوند در آیه نخست، اهل ایمان را از اینکه در میدان جنگ و

ص:136

به هنگام رویارویی با دشمن به آنها پشت و فرار کنند، برحذر داشته، هر چند تعداد دشمنان زیاد باشد.(1)

در آیه دوم، پس از اینکه دو مورد که در اصل نوعی تاکتیک است، نه فرار از جنگ، از این حکم استثنا شده است، درباره بقیه فرارکنندگان چنین آورده که آنها با فرارشان از جبهه، بی شک، به خشم خدا گرفتار خواهند شد و پناهگاهشان جهنم خواهد بود و آنها نه تنها در جهان دیگر، بلکه به این جهان نیز در جهنمی سوزان از خواری و بدبختی و شکست و محرومیت پناه خواهند گرفت. به همین دلیل، امام رضا(ع) نیز در کلامی، فلسفه حرمت فرار از جهاد را، جسارت یافتن دشمنان در برابر اسلام و اسیری و کشتن مسلمانان و نیز سست شدن دین و به سرانجام نرسیدن برنامه پیامبران و امامان و پیشوایان عادل و در نهایت، برچیده شدن آیین خداوند دانسته است.

همچنین، امام علی(ع) در رهنمودی با اشاره به این آیه، ترس از جهاد را سبب گمراهی در دین و سزاوار آتش شدن دانسته و حتی آن را مایه بینصیبی در دنیا و خوار و کوچک شدن افراد شمرده است.


1- در آیه شریفه آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الْاَدْبَارَ...» که با توجه با واژه «زحف» که در اصل به معنای حرکت کردن به سوی چیزی است، چنان که پاها به زمین کشیده شود، به حرکت لشکر انبوه نیز گفته شده است. و لذا از این تعبیر استفاده میشود که این آیه قصد هشداردهی را دارد، حتی زمانی که نفرها و تجهیزات دشمن زیاد و بیش از لشکر مسلمانان باشد. (مفردات راغب، ص 212؛ تفسیر نمونه، ج 7، ص111)

ص:137

کتاب نامه

کتاب نامه

* قرآن کریم با ترجمه آقای محمد مهدی فولادوند.

* قرآن کریم با ترجمه آیت الله ناصر مکارم شیرازی.

* نهج البلاغه.

1. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه_ .ق.

2. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1408 ه_ .ق.

3. ابن هشام، السیره النبویه، قم، انتشارات ایران، 1363.

4. امامی، علی، هشدارهای قرآنی، قم، پرهیزکار، 1380.

5. بازرگان، عبدالعلی، اخلاق اسلامی در روابط سیاسی، تهران، قلم، 1361.

6. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ه_ .ق.

7. تجلیل تبریزی، ابوطالب، ارزش ها و ضد ارزش ها در قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1366.

8. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تهران، مکتبه الاسلامیه، چاپ پنجم، 1401ه_ .ق.

9. حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، بیروت، دارالفکر، بی تا.

10. حویزی، عبدعلی، نورالثقلین، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، دارالتفسیر، 1382.

11. درّاز، محمد عبدالله، دستور الاخلاق فی القرآن، ترجمه: عبد الصبور شاهین، بیروت، دار البحوث العلمیه، چاپ هفتم، 1408 ه_ .ق.

12. درّوزه، محمد عزّه، التفسیر الحدیث، بیروت، دارالغرب الاسلامی، چاپ هشتم، 1421 ه_ .ق.

13. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، سیروس، 1337.

14. راغب اصفهانی، ابی القاسم حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، الدارالشامیه، چاپ دوم، 1413ه_ .ق.

15. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، درالکتاب العربی، 1407 ه_ .ق.

16. سید بن قطب، فی ظلال القرآن، قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، 1412 ه_ .ق.

17. شعار، جعفر، اخلاق از نظر قرآن، تهران، جعفر شعار، چاپ چهارم، 1364.

ص:138

18. صفایی حائری، علی، تطهیر با جاری قرآن، قم، هجرت،چاپ دوم، 1380.

19. صفری فروشانی، نعمت الله، «غلو»، دانشنامه امام علی ج 3، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش اندیشه معاصر، 1380.

20. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی التفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات،1415 ه_ .ق.

21. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415 ه_ .ق.

22. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، التبیان فی التفسیر القرآن، تصحیح: احمد قصیر عاملی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415 ه_ .ق.

23. عبد الناصر، جمال الدین، النهی فی القرآن الکریم. دمشق، دار القلم العربی، 1420 ه_ .ق.

24. عیاشی، ابوالنضر محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المکتبه العلمیه، بی تا.

25. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، دمشق، دارالکتاب العربی، 1420 ه_ .ق.

26. فضل الله، سید محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعه و النشر، 1419 ه_ .ق.

27. فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بی تا.

28. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1381.

29. قزوینی، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر، بی تا.

30. قمی، محمد بن محمد رضا، کنزالدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368.

31. کاووسی، جمشید، هشدارها در قرآن، شیراز، نوید، 1379.

32. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.

33. متقی هندی، علاءالدین علی بی حسام الدین، کنز العمال، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، 1405 ه_ .ق.

34. مدرسی، سید محمدتقی، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین، 1419 ه_.ق.

35. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار ائمه اطهار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ه_ .ق.

ص:139

36. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مرکز نشر الاعلام الاسلامی، 1404 ه_ .ق.

37. مصطفوی،حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1368.

38. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه علی بن ابیطالب(علیه السلام)، 1380.

39. __________، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفدهم،1373.

40. موسوی خمینی، روح الله، تحریر الوسیله، قم، مؤسسه نشر اسلامی،1404 ه_ .ق.

41. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، بی جا، مکتبه الاسلامیه، 1404 ه_ .ق.

42. نراقی، احمد، معراج السعاده، قم، هجرت، 1378.

43. نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ ششم، 1408 ه_ .ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109