تجوید فرقان

مشخصات کتاب

سرشناسه : شمس، مرادعلی، 1337 -

عنوان و نام پدیدآور : تجوید فرقان: از نگاه تاریخی، فقهی، آموزشی کاربردی، کتابشناسی با طلیعه شناخت و انس قرآن/ مولف مرادعلی شمس.

مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1392.

مشخصات ظاهری : 727 ص.

شابک : 22000 ریال 978-964-1803-4-09 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [707] - 727 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : قرآن-- تجوید

موضوع : قرآن -- تجوید-- تاریخ

موضوع : قرآن -- تجوید-- فتواها

موضوع : قرآن -- تجوید-- کتابشناسی

رده بندی کنگره : BP74/ش8ت3 1392

رده بندی دیویی : 297/151

شماره کتابشناسی ملی : 3105820

ص: 1

اشاره

ص: 2

گر ثوابی است بر این نوشته؛

هدیه به روح ملکوتی:

حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام

بنت موسی بن جعفر علیه السلام

آنکه؛

برادر، مولی الرّضا علیه السلام

در وصفش فرمود:

«مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ»

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

سخن ما... 29

پیشگفتار... 31

فصل اوّل: شناخت و انس با قرآن

شناختی از قرآن... 37

تعریفی اصطلاحی از قرآن... 38

انس و ارتباط با قرآن و مراتب آن... 43

سخنی از واژه «اُنس»... 45

مراتب اُنس و ارتباط با قرآن در بررسی روایات... 46

از تهیه و نگهداری قرآن در منازل تا عمل به آن... 50

الف - تهیه و نگهداری قرآن در منزل... 51

ب - نظر و استماع به قرآن... 52

ج - تلاوت (قرائت) قرآن... 54

تأکید بر تلاوت و قرائت... 55

آداب تلاوت... 57

آداب ظاهری قرائت قرآن... 57

1. طهارت... 57

2. استقبال قبله... 58

3. درود و صلوات بر آورنده وحی... 58

4. دعای افتتاح تلاوت... 59

ص: 5

5. افتتاح به «استعاذه» و «تسمیه»... 60

استعاذه... 60

تسمیه (بسمله)... 61

رابطه استعاذه و تسمیه... 61

سبب مقدم داشتن «استعاذه» بر «تسمیه»... 62

6. رعایت ترتیل در قرائت... 62

7. مراعات به جواب (اداء حقوق آیات)... 63

8. بلند خواندن قرآن آمیخته با تحسین و تزیین و تحزین قرائت... 63

9. تصدیق پایان قرائت... 65

آداب باطنی قرائت قرآن... 66

1. فهم اصل کلام و پی بردن به عظمت کلام الهی... 66

2. توجّه و درک عظمت متکلّم... 66

3. رعایت امر و نهی الهی... 66

4. توجّه به طهارت باطن... 67

5. حضور قلب و ترک حدیث نفس... 67

6. تخصیص... 67

7. تأثر... 67

8. ترقّی به درجات و مراتب کلام حق... 68

9. اهداء و ثواب قرائت قرآن... 68

آثار تلاوت قرآن... 69

1. تلاوت صحیح و ایمان به خدا... 69

2. تلاوت قرآن و نورانیّت... 70

- نورانیت و جلاء قلوب... 70

- نورانیت منازل... 71

ص: 6

3. تلاوت قرآن و توسعه روزی... 71

4. تلاوت قرآن و جهان آخرت... 72

- دافع بلای آخرت... 72

- تعیین کننده درجات بهشت... 72

د- درک معانی و مفاهیم قرآن... 72

قابل فهم بودن قرآن برای مردم... 73

عترت ترجمان جدایی ناپذیر وحی... 75

مخاطبین در حوزه درک معانی و مفاهیم قرآن... 76

الف - ترجمه... 76

ب - تفسیر... 78

معنا و مفهوم «تفسیر»... 79

با اینکه قرآن «تبیان کلّ شی ء» است،...... 79

مرز بین «تفسیر» و «ترجمه»... 87

ج - تدبّر... 88

مفهوم تدبّر و گستره آن... 88

فوائد و نتایج تدبّر... 90

مراتب تدبّر... 91

مرز بین «تدبّر» و «تفسیر»... 93

ه- - عمل به قرآن و تمسّک به آن... 95

فصل دوّم: تجوید از نگاه تاریخی

سیری در چگونگی شکل گیری «قرائت» و «تجوید»... 99

چگونگی شکل گیری قرائت و قراءات... 99

نقطه آغازین قرائت و تعلیم قرآن... 101

قرائت واحد یا قراءات مختلف؟... 103

ص: 7

عوامل اختلاف قراءات... 106

الف) تجویز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به این امر... 106

ب) اسباب کتابتی... 107

ج) عامل لسانی... 107

د) عامل انسانی... 108

ضوابط برای تشخیص قرائت صحیح و معتبر... 109

تعاریفی از «قرائت» و «علم قرائت»... 112

نگارش و تدوین قراءات... 113

چگونگی ظهور قرّاء سبعه... 114

چگونگی شکل گیری علم تجوید... 120

تجوید عملی (بیان و آوایی)... 122

تجوید علمی (تدوینی)... 126

تفاوت علم قرائت و علم تجوید... 131

نگاهی به پیشینه روشهای قرائت قرآن (از نظر سرعت و کندی)... 133

ترتیل، تحقیق، تدویر، حَدر... 133

پیشینه مخارج و صفات حروف... 137

پیشینه ای از مخارج حروف... 137

تعداد و اسامی «مخارج حروف»... 138

اختلاف در تعداد مخارج حروف... 139

قابل اعتنا بودن ترتیب در حروف متّحد المخرج... 141

مواضع و یا مخارج عام و اصلی حروف... 142

طریقه ترتیب (تقدیم و تأخیر) مخارج حروف... 144

طریق تشخیص مخرج هر حرف... 144

پیشینه ای از صفات حروف... 145

ص: 8

بررسی «صفات حروف» در حوزه وضع اصطلاحات... 146

[عصرپیامبراکرم صلی الله علیه و آله ،علی علیه السلام ،ابوالاسود دُؤلی]... 146

- قرن اوّل... 146

[علمای عربیت «لغویان، نحویان»]... 147

- قرن دوم... 147

- قرن سوم و چهارم... 149

[علمای قرائت ومباحث تجوید]... 151

- قرن دوم به بعد... 151

پی گیری منشأ پیدایش چند «صفت» دیگر... 152

نَبْر... 152

نَفْخ، نَفْث، خَروره، غَروره... 153

تَرْقیق (و تَفْخیم/تَغْلیظ)... 154

بحثی در پیشینه «تعداد صفات حروف»... 156

پیشینه ای از انواع «تقسیمات صفات حروف»... 158

پیشینه ای از «رموز به خاطرسپاری صفات حروف»... 160

جهر/همس... 160

شدّة / رخوة / توسّط (بینیّه)... 161

استعلاء / استفال... 163

اطباق / انفتاح... 163

اذلاق / اصمات... 163

قَلقَلَة... 164

ادغام (نون ساکنه و تنوین)... 164

پیشینه ای از ادغامات... 167

تعریف «ادغام»... 167

ص: 9

ادغام «صغیر» و «کبیر»... 167

- وجه تسمیه... 168

ادغام مقبل، مدبر، متبادل... 170

ادغام متماثلین، متجانسین، متقاربین... 171

ادغام تامّ و ادغام ناقص... 174

پیشینه ای از احکام نون ساکنه و تنوین... 175

مقدمه... 175

احکام نون ساکنه و تنوین... 176

پیشینه مراتب اخفاء و کشش غنّه در آن... 177

اندازه کشش غنّه... 178

طنین دادن به غُنّه... 179

پیشینه «مدّ» (1)... 181

پیشینه مدّ (2)... 184

تفصیل سابقه مدّ در توجّهات علمای عربی و تجوید... 184

تعریف مدّ... 184

حروف مدّ... 185

سببهای لفظی مدّ... 186

انواع رابطه حروف مدّ با سکون ( التقاء ساکنین)... 187

سبب معنوی مدّ... 189

- مدّ تعظیم... 189

- مدّ تبرئه... 189

انواع و اقسام مدّ... 190

مقادیر مدّ... 195

تقریبی بودن اندازه مدها... 198

ص: 10

ابزار و شیوه اندازه گیری کشش حروف مدّی... 199

مراقبت از مدّ (مدّ در معرض آسیب)... 202

آسیبهای مدّ... 202

1- افراط در کشش مدّ... 202

2- لرزاندن غیر طبیعی صدا در کشش مدّ (ترعید)... 204

3- غنّوی کردن صدای مدّ... 205

مدّ در مکالمات عربی... 207

سیری در پیشینه وقف و ابتداء... 209

اهمیّت و پیشینه وقف و ابتداء... 209

سابقه طرق وقف بر آخر کلمات... 214

سابقه نامگذاری وقوف... 215

نوع توجّه متخصّصان قرائت (قرّاء سبعه) به «وقف و ابتدا»... 219

سابقه علائم وقف... 220

سَکْت... 222

فصل سوم: تجوید از نگاه فقهی

دیدگاه فقهی نسبت به تجوید... 227

اجمال بحث... 227

تفصیل بحث... 230

احکام فقهی مباحث تجویدی مطرح، در حوزه تلاوت قرآن کریم... 232

1- احکام قراءات و چگونگی حجّیت آن ها... 233

استفتاءات [قراءات]... 235

2- احکام فقهی مراتب قرائت قرآن کریم... 240

ترتیل... 241

استدلال قابل توجّه و تأمّل... 242

ص: 11

3- احکام فقهی استعاذه... 245

4- احکام فقهی بسمله... 246

«بسمله» در آیینه احکام... 246

الف) در نماز... 246

جهر و اخفاة بسمله در نماز... 248

ب) در قرآن... 250

5 - احکام شرعی همزه وصل و قطع در قرائت... 250

استفتاء [همزه وصل]... 252

6- احکام فقهی «اشباعات» و نظایر آن... 252

اشباع کوتاه / ضربی... 253

استفتاءات [اشباعات]... 254

اشباع کشیده... 255

7 - احکام فقهی مخارج حروف... 257

استفتاءات [مخارج حروف]... 261

8 - احکام فقهی صفات حروف... 263

مقدمه ای در اهمیت موضوع... 263

صفات حروف در آئینه احکام... 266

الف) اداء صحیح حروف و کلمات... 266

- عربیّت و اِعراب و بناء... 266

- تبدیل حرفی به حرف دیگر... 267

چند مسأله [صحّت قرائت]... 268

استفتاءات [صحت قرائت]... 270

ب) محسّنات تجویدی... 272

چند مسأله [محسّنات تجویدی]... 273

ص: 12

«ادغام»... 273

استفتاءات... 276

خلاصه ای از احکام فقهی ادغام... 277

«مدّ»... 277

استفتاء... 280

متفرقات... 280

استفتاء... 282

9- احکام فقهی وقف و ابتداء... 282

مقدّمه... 282

چند مسأله... 283

استفتاءات... 286

10- احکام سجده های واجب تلاوت... 287

- تکالیف شرعی قاری قرآن در حین تلاوت... 287

احکام فقهی آیات سجده دار... 288

سجده های واجب قرآنی... 288

چند مسأله دیگر [سجده های واجب تلاوت]... 289

خلاصه بحث «سجده تلاوت»... 295

خلاصه بحث «خواندن سوره عزایم درنماز»... 296

سجده های مستحبّی قرآن... 296

احکام فقهی کلمات، عبارات و آیاتی که... 298

صلوات... 298

«صلوات واجب»... 298

«صلوات مستحب»... 298

الف - در مواجهه با قرآن کریم... 298

ص: 13

ب - در غیر قرآن... 299

«اَذکار خاصّ»... 300

فصل چهارم: تجوید از نگاه آموزشی کاربردی

مراتب و روش های قرائت قرآن... 305

1- قرائت ترتیل... 305

تعریف «ترتیل»... 305

طریق و روش «ترتیل»... 306

ترتیل از نگاه امیرمؤمنان علیه السلام ... 307

امتیازات و فوائد «ترتیل»... 307

اندازه سرعت درقرائت «ترتیل»... 308

خلاصه... 308

2- قرائت تحقیق... 308

تعریف «تحقیق»... 309

آفات قرائت «تحقیق»... 309

طریقه و روش «تحقیق»... 310

امتیازات و فوائد قرائت «تحقیق»... 310

اندازه سرعت در قرائت «تحقیق»... 311

خلاصه... 312

3- قرائت تدویر... 312

تعریف «تدویر»... 312

طریقه و روش «تدویر»... 313

فواید روش «تدویر»... 313

اندازه سرعت در قرائت «تدویر»... 313

خلاصه... 314

ص: 14

4- قرائت حَدْر (تحدیر)... 314

تعریف «حَدْر»... 314

طریقه و روش «حَدْر»... 316

فوائد روش حَدر (تحدیر)... 316

محدودیت قرائت «حَدر»... 317

اندازه سرعت در قرائت «حَدْر»... 318

خلاصه... 318

بحثی ویژه، در «ترتیل»... 319

سرعت قرائت در سیره قرائتی معصومین علیهم السلام ... 320

تلاوت به «ترتیل» در سه روز اعجاز گونه است!... 323

مقدار سرعت و تأنّی... 324

دلیل سرعت قرائت از دیدگاه «فخر رازی»... 326

رابطه «قرائت» و «تلاوت» با «ترتیل»... 327

ترتیل از دیدگاه برخی اندیشمندان و مفسّران... 329

- شیوه ترتیل و مراحل آن... 333

الف) ترتیل در لفظ... 333

ب) ترتیل در معنی... 333

- کمال ترتیل... 334

استعاذه... 335

تعریف «استعاذه»... 335

کیفیّت استعاذه... 336

قرّاء سبعه و استعاذه... 338

تغییر، زیادت و نقصان در قالب آیه «استعاذه»... 338

جهر و اخفای «استعاذه»... 340

ص: 15

میزان در اخفای «استعاذه»... 342

سنّت کفایی یا سنّت عینی (فرد فرد) «استعاذه»... 343

شروط ِاعاده «استعاذه» در حوزه اشتغال به تلاوت... 344

بسمله... 345

تعریف «بسمله»... 345

موقعیّت «بسمله» در قرآن... 347

سیّد آیات... 347

اولین آیه... 348

«بسمله» اختصاصی هر سوره... 349

دیدگاه برخی مفسّران... 349

دیدگاه اجمالی فقهای عظام... 350

احکام «بسمله» در شروع قرائت... 350

ابتدای سوره ها... 350

ابتدا از آیات «میانی» سوره ها... 351

با اولویّت گفتن بسمله... 352

با اولویّت ترک بسمله... 352

وجوه قرائت «استعاذه» با «بسمله»... 353

وجوه قرائت پی درپی دو سوره ... 356

قرائت اذکار«تکبیر»،«تهلیل»و«تحمید»درحین تلاوت... 355

وجوه قرائت پی درپی دو سوره با«تکبیر»،«تهلیل»و«تحمید»... 356

چگونگی آغاز قرائت از کلمات ابتدا به ساکن... 358

- مشخّصه (مصادیق) کلمات ابتدا به ساکن... 358

قواعد شروع از ابتدا به ساکن... 359

همزه وصل... 359

ص: 16

- لام امر (ساکن شده)... 360

باب همزه... 361

- تعریف و توضیح «همزه»... 361

خصوصیات همزه وصل... 361

- تعریف همزه وصل... 361

فلسفه وجودی «همزه وصل»... 362

چگونگی تشخیص حرکتِ «همزه وصل»... 362

همزهای وصل «مفتوح»[ اَ ]... 363

همزه های وصل «مکسور» [ اِ ]... 363

همزه های وصل «مضموم» [ اُ ]... 367

نکات «همزه وصل»... 368

دو شیوه قرائت در سه کلمه مذکور... 370

خصوصیات همزه قطع... 372

تعریف «همزه قطع»... 372

همزه قطع «اصلی» و «زاید»... 372

همزه قطع اصلی... 372

همزه قطع زاید... 373

خلاصه اَشکال همزه در کلمات از لحاظ «نوشتاری»... 374

قانون اجتماع دو همزه کنار هم در کلمات... 376

تفاوت همزه و الف... 377

قرائت ممتاز (ترتیل)... 378

تجوید الحروف (1) (مخارج حروف)... 378

تعریف «تجوید»... 378

تعریف «حرف»... 379

ص: 17

تعریف «مخرج»... 379

تفاوت میان «لفظ» و «حرف» ... 380

خلاصه... 381

تعریف «حقّ حرف»... 381

تعریف «مستحقّ حرف»... 381

شناختی از دستگاه تکلّم... 382

قسمت های کلّی دستگاه تکلّم... 382

حلق... 382

دهان (فَم)... 383

الف - فضای دهان... 383

ب - زبان (لهاة/ لسان)... 383

ج - دندان ها (اَسْنان)... 384

د - لثه (لِثَة)... 386

ه- - سقف دهان (حَنَک اَعْلی)... 386

لب ها (شَفَتان)... 386

خَیْشوم... 387

تصاویر اجزاء دستگاه تکلّم... 387

مخارج حروف... 390

شناخت اجمالی مواضع و مخارج حروف... 390

شرح مواضع و مخارج حروف... 392

موضع «جَوْف»... 392

مخرج اوّل: جوف... 393

موضع «حلق»... 394

مخرج دوّم: اقصی الحلق... 395

ص: 18

سه نکته در مورد «هاء» و «همزه»... 396

مخرج سوّم: وَسَطُ الحلق... 398

- تعیین مخرج حرف «ع» و «ح» : اَعْ، اَحْ... 399

مخرج چهارم: اَدْنَی الحلق... 400

- تعیین مخرج حرف «غ» و «خ» : اَغْ، اَخْ... 401

موضع «دهان» (فَم)... 402

مخرج پنجم: مخرج «ق»... 402

- تعیین مخرج حرف «ق»: اَقْ... 403

مخرج ششم: مخرج «ک»... 404

- تعیین مخرج حرف «ک»: اَکْ... 405

مخرج هفتم: مخرج «ج، ش، ی»... 406

- تعیین مخرج حروف «ج، ش، ی»: اَجْ، اَشْ، اَیْ... 408

مخرج هشتم: مخرج «ض»... 409

- تعیین مخرج حرف «ض»: اَضْ... 411

مخرج نهم: مخرج «ل»... 412

- تعیین مخرج حرف «ل» : اَلْ... 413

مخرج دهم: مخرج «ن»... 414

- تعیین مخرج «ن»: اَنْ... 414

مخرج یازدهم: مخرج «ر»... 415

- تعیین مخرج حرف «ر» : اَرْ... 415

مخرج دوازدهم: مخرج «ط، د، ت»... 417

- تعیین مخرج حروف «ط، د، ت»: اَطْ، اَدْ، اَتْ... 418

مخرج سیزدهم: مخرج «ص، س، ز»... 420

- تعیین مخرج حروف « ص، س، ز »: اَصْ، اَسْ، اَزْ... 421

ص: 19

مخرج چهاردهم: مخرج «ظ، ذ، ث»... 424

- تعیین مخرج حروف « ظ، ذ، ث »: اَظْ، اَذْ، اَثْ... 426

موضع «لب ها» (شفتان)... 428

مخرج پانزدهم: مخرج «ف»... 428

- تعیین مخرج حرف «ف»: اَفْ... 429

مخرج شانزدهم: مخرج «ب، م، و»... 430

- تعیین مخرج حرف «ب»: اَبْ... 431

- تعیین مخرج حرف «م»: اَمْ... 432

- تعیین مخرج حرف «و»: اَوْ... 433

موضع «خیشوم»... 434

مخرج هفدهم: مخرج «غُنّه»... 434

تجوید الحروف (2) (صفات حروف)... 435

شناخت صفات حروف... 435

تعریف «صفت»... 435

فواید شناخت صفات حروف... 435

انواع صفات حروف... 436

شناخت اجمالی صفات حروف... 437

شناخت تفصیلی صفات اصلی متضادّ... 439

1- جَهْر و هَمْس... 439

2- شِدَّة و رِخوَة... 442

3- اِستعلا و اِستفال... 445

4- اِطباق و اِنفتاح... 447

5 - اِصمات و اِذلاق... 449

شناخت تفصیلی صفات اصلی غیر متضادّ... 451

ص: 20

1- صَفیر... 451

2- قَلْقَلَة... 453

3- لین... 456

4- انحراف... 457

5 - تَکریر... 458

6 - تَفَشّی... 459

7- اِستطالَة... 460

8 - غُنّه... 461

9- بُحَّة... 463

10- خَرُورَة... 464

11- غَرُورَة... 464

12- نَفث... 465

13- نَفخ... 466

14- نَبر (نَبْرَة)... 466

15- خَفاء... 467

16- هاوی (هوائیه)... 468

شناخت صفات فرعی (عارضی) حروف... 472

صفات فرعی حروف (احکام حروف)... 472

1- مبحث تَفخیم و تَرقیق... 473

کیفیّت تفخیم حروف استعلا... 474

کیفیّت تفخیم و ترقیق «الف مدّی»... 476

کیفیّت تغلیظ و ترقیق لام... 479

کیفیّت تفخیم و ترقیق راء... 482

2- مبحث ادغام... 485

ص: 21

انواع ادغام... 486

الف - تقسیم ادغام از جهت «علامت مُدغَم»... 488

«ادغام صغیر»... 488

«ادغام کبیر»... 491

ب - تقسیم ادغام از جهت «تلفظ مُدغَم»... 493

«ادغامِ تامّ»... 493

«ادغام ناقص»... 493

ج - نکات و استثنائات ادغام... 495

3- مبحث نون ساکنه و تنوین در نزد حروف تَهَجّی... 496

احکام نون ساکنه و تنوین... 498

1- اظهار نون ساکنه و تنوین... 499

2- ادغامِ نون ساکنه و تنوین... 501

3- اِقلاب... 505

4- اِخفای نون ساکنه و تنوین... 507

4- مبحث میم ساکنه... 511

5 - مبحث مدّ و قَصر... 513

اَجزای تشکیل دهنده ساختمان «مدّ»... 513

مقادیر مدّ و اسامی هر یک... 515

انواع مدّ... 515

الف - مدّ اصلی (بدون سبب مدّ)... 515

حالات مدّ اصلی (طبیعی)... 516

ب - مدّ فرعی (با سبب مدّ)... 517

1- «مدّ متّصل»... 518

2- «مدّ منفصل»... 519

ص: 22

3- «مدّ بَدَل»... 520

4- «مدّ تعظیم»... 521

5 - «مدّ تَبرئه»... 521

6- «مدّ لازم»... 522

7- «مدّ عارضی»... 525

8 - «مدّ لین»... 526

انواع یا حالات مدّ لین... 526

* خلاصه «انواع مدّ»... 529

انواع و احکام «ها»ی آخر کلمات... 530

1- هاء ضمیر... 530

2- هاء اصلی (جوهری)... 533

3- هاء سَکت... 533

معرفة الوقوف (وقف و ابتداء)... 537

کلّیّاتی در وقف و ابتدا... 537

سخنی در چگونگی تقطیع در آیات... 538

تقطیع و نکاتِ بلاغی آیات... 540

- بررسی دو آیه... 541

تعریف چند اصطلاح در باب «وقف و ابتدا»... 543

تعریف «وقف»... 543

تعریف «قَطْع»... 543

تعریف «ابتداء»... 544

تعریف «سَکْت»... 544

طُرُق و روشهای وقف بر آخر کلمات... 546

1- وقف اِسکان... 547

ص: 23

2- وقف اِبدال... 548

3- وقف رَوْم... 549

4- وقف اِشمام... 550

5 - وقف اِلحاق... 551

6 - وقف اِثبات... 551

7- وقف اِدغام... 552

8 - وقف حَذف... 552

9- وقف نَقل... 553

انواع وقف... 553

الف - «وقف اضطراری»... 554

ب - «وقف اختیاری»... 555

انواع وقف اِختیاری... 555

سخنی در تعلّقات لفظی و معنوی... 555

دو شرط اساسی «جواز» در هر نوع وقف و ابتدا... 557

1- «وقف تامّ»... 557

2- «وقف کافی»... 560

3- «وقف حسن»... 562

وقف های «بیانی لازم»... 565

نمونه ها... 565

وقف بیانِ تامّ... 565

وقف بیان کافی... 566

وقف بیانِ حسن... 567

4- وقف قبیح... 568

ج - «انواع وقف های دیگر»... 573

ص: 24

- وقف مُعانقه یا مُراقبه... 573

- وقف ازدواج... 574

- وقف تعسّف... 575

- وقف مُنزَل (جبرئیل)... 576

- وقف نبی... 576

- وقف غُفران... 577

- وقف اِختباری... 578

- وقف اِنتظاری... 578

اِبتدای بعد از وقف... 578

اهمّیت ابتدای بعد از وقف... 579

انواع اِبتدا... 579

الف: ابتدای جایز... 579

ب: ابتدای غیر جایز (قبیح)... 580

علائم وقف... 582

الف - رموز سجاوندی... 583

ب - علائم غیر سجاوندی (در وقف و ابتداء)... 586

ج - علائم متفرّقه... 589

باب فَرش الحروف... 591

فصل پنجم: کتاب شناسی دانش تجوید

کتاب شناسی دانش تجوید... 595

علمای تجوید و کتب تجویدی (به ترتیب تاریخی)... 597

قرن چهارم... 597

قرن پنجم... 598

قرن ششم... 601

ص: 25

قرن هفتم... 603

قرن هشتم... 605

قرن نهم... 609

قرن دهم... 614

قرن یازدهم... 618

قرن دوازدهم... 625

قرن سیزدهم... 627

قرن چهاردهم... 631

علماء و کتب تجویدی «بی تا»... 635

کتب تجویدی متأخرین(به ترتیب الفبایی ) ... 640

«آ»... 640

«ا»... 641

«ب»... 642

«پ»... 642

«ت»... 642

«ج»... 648

«ح»... 648

«خ»... 649

«د»... 649

«ر»... 650

«س»... 651

«ض»... 651

«ط»... 651

«ع»... 651

ص: 26

«ف»... 652

«ق»... 652

«ک»... 653

«م»... 654

«ن»... 655

«و»... 655

«ه»... 655

«ی»... 656

علماء و کتب مشهور «وقف و ابتداء» (به ترتیب تاریخی)... 657

کتب وقف و ابتداء... 657

قرن دوم... 657

قرن سوم... 658

قرن چهارم... 659

قرن پنجم... 660

قرن ششم... 661

قرن هفتم... 661

قرن هشتم... 662

قرن نهم... 662

قرن دهم... 662

قرن یازدهم... 662

قرن دوازدهم... 663

قرن سیزدهم... 663

ص: 27

فهرست ها

فهرست آیات... 667

فهرست روایات... 681

فهرست اعلام... 685

فهرست کتب ... 695

فهرست منابع و مآخذ... 707

ص: 28

سخن ما

«اِنَّ هذَا الْقُرْ انَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ»

«فَاقْرَوُا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرانِ»

«وَ رَتِّلِ الْقُرانَ تَرتِیلاً»

قرآن کتاب انسان سازی و بزرگترین معجزه جاوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، اگر نوع مردم در برابر معجزات فعلی، چون شق القمر و تسبیح سنگ ریزه و شفای مریضان و زنده کردن مردگان انگشت تعجب به دندان گرفته، به عجز و ناتوانی خود اعتراف و اقرار می کنند، عالمان و فرهیختگان در برابر قرآن کریم که معجزه قولی خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله است به خاک افتاده، خدای آن را پرستش و سجده می کنند و اشک شوق از قلب و دل در برابر عظمت قرآن جاری می کنند. این کتاب الهی راهنمای بشر به سوی سعادت ابدی می باشد. قرآن برای تهذیب نفوس و پاک سازی جان آدمی از رذایل بهترین نسخه شفابخش است. این کتاب آسمانی با قوانین بی بدیل اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، عالی ترین راه برای اداره جوامع نیز دارا می باشد.

وجه اعجاز قرآن گرچه در فصاحت و بلاغت آن آشکار است، اما مهمترین جنبه اعجاز این کتاب الهی، نه مسأله «صرفه» است و نه معجزات علمی و خبرهای غیبی و نه جنبه های ادبی و فصاحت و بلاغت آن، بلکه قرآن، کتاب انسان سازی است.به بیان دیگر، تربیت قرآنی، فردی چون حضرت امیر علیه السلام پدید آورده است که فخر کائنات و سرآمد و سیّد اولیاءاللّه است، پس اعجاز قرآن را باید در معارف بلند آن و در خداشناسی و معرفی اسماء و صفات الهی جستجو نمود. هیچ کتابی در معرفی توحید که غایت آمال و کعبه آرزوهای اولیاءاللّه است به پایه قرآن نمی رسد. این همه فیلسوف و متکلم و عارفی که در طول تاریخ آمده اند، همه ریزه خوار سفره قرآن بوده و هستند و در برابر آن، سر تعظیم فرود آورده اند.

ص: 29

مدیریت پژوهشی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام با فضل و عنایت خداوند متعال و با استعانت از حضرت ولی عصر علیه السلام و در پرتو کرامات کریمه اهل بیت علیهم السلام با هدف جذب محققان، مؤلفان و مترجمان و صاحب نظران در زمینه های مختلف علوم و معارف قرآنی جهت استفاده از ظرفیت های موجود انقلاب شکوهمند جمهوری اسلامی، به منظور پژوهش و تحقیق در علوم قرآنی، ترویج و تبیین معارف والای قرآن کریم، و اهل بیت علیهم السلام تدوین کتب و پژوهش های علمی و تحقیقی و پژوهش های روزآمد را وجهه همّت خود قرار داده است.

اثری که پیش روی شماست، حاصل تلاش علمی و پژوهشی جناب آقای مرادعلی شمس می باشد که با موضوع «تجوید قرآن» تدوین گردیده است. این پژوهش ارزشمند اگر نگوییم در نوع خود بی نظیر است، یکی از آثار کم نظیر در مقوله تجوید قرآن می باشد. مؤلف محترم با نگاهی عالمانه علاوه بر بحث درخصوص کلام الهی به بحث مهم و تأثیرگذار تجوید از دریچه تاریخ و فقه با نگاه آموزشی و کاربردی پرداخته است. در مقدمه اثر به خوبی ویژگی های کلام الهی و فضائل انس با قرآن بیان شده است. اطلاعات گسترده و جامع اثر و ابتکار محقق محترم باعث خواهد شد قرآن دوستان عزیز به ویژه علاقه مندان به مباحث تجویدی، از بسیاری آثار دیگر مستغنی گردند.

این اثر ارزشمند در پنج فصل در قالب 493 صفحه تنظیم گردیده است امید آنکه جامعه اسلامی نهایت بهره را از آن ببرد.

مدیریت پژوهشی آستان مقدس در راستای ترویج و نشر معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام اقدام به چاپ این کتاب ارزشمند نموده است. از درگاه الهی برای محقق محترم توفیق بیشتر مسئلت داریم. در پایان لازم می دانیم از حمایت های تولیت محترم حضرت آیت اللّه سیدمحمد سعیدی دامت افاضاته و پژوهشگران و دست اندرکاران امور چاپ قدردانی نماییم.

مدیریت پژوهشی

آستان مقدس

ص: 30

پیشگفتار

سپاس خدای عزّوجلّ را که انسانی سرشار از استعداد آفرید و بیان و نوشتن با قلم را به او آموخت و با اعطای عقل و اختیار (آزادی درخور شأن او)، باز او را به حال خود رها نساخت تا طعمه شیاطین گردد و سیر به جهنّم را قدم و رقم زند، بلکه چراغ پرفروغ تری دیگر(پیامبران) همراه و یاور عقل و فطرت او، از بیرون بیاراست تا همواره در روشنایی آن دو، یعنی عقل و شرع، ظلمات را درنوردد و به سلامت، با حفظ ارزش واقعی خود(بهشتی بودن)به غایتش که آرمیدن در جوار و قرب رحمت حقّ باری تعالی است، نائل آید.

کتاب تجویدی که اکنون پیش روی شما خوانندگان عزیز است نتیجه پژوهشی است که بنا به پیشنهاد استاد گرامیم حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب دکتر احمد عابدی، برای مدیریت پژوهشی به مدّت یک سال و پانزده روز به انجام رسیده است.

در این پژوهش که فصل آغازینش با «شناخت و اُنس با قرآن»، همراه است، سخن در پیرامون چگونگی تلاوت صحیح و آراستن الفاظ نورانی وحی (قرآن کریم) با الحان بشری با کیفیتی ممتاز (نه به صورت غنائی)(1) و مطابق معنا، آن گونه که شایسته

ص: 31


1- 1. «غناء» چیست؟ باید توجّه داشت که هر صوت خوش و زیبایی غنا نیست، چرا که در روایات اسلامی و سیره مسلمین آمده است که قرآن و اذان و مانند آن را با صدای خوش و زیبا بخوانید. این معنا نیز ثابت نیست که هر صدایی چنانچه در آن «ترجیع» (غلت دادن صدا و آواز در حنجره) باشد، غنا است. از مجموع کلمات فقهاء می توان استفاده کرد که «غناء» آهنگ های طرب انگیز و لهو و باطل است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد باشد، صوتی که قوای شهوانی را در انسان تحریک نماید، به طوری که انسان در آن حال احساس کند که در کنار آن صدا، شراب و فساد جنسی نیز باشد کاملاً مناسب است! گاه «آهنگ» و «محتوا» هر دو غنائی و لهو و باطل است مانند اشعار عشقی و فسادانگیز که با آهنگ مطرب خوانده شود. و گاه تنها «آهنگ» غنا است، ولی اشعار پرمحتوا، یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگی بخوانند که مناسب مجالس عیّاشان و فاسدان است، در هر دو صورت حرام می باشد (دقت کنید). [ر.ک : تفسیر نمونه؛ 17/22-27]

آن است چنان که می فرماید:

«وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِیلاً»(1)

در دستور کار قاریان، می باشد. و آن عبارت است از «علم تجوید» که ضامن تلفّظ و قرائت صحیح کلام خداست و اهمیت آن بسی روشن است. به طوری که با به کارگیری این علم در سایه الحان ملکوتی خدادادی، همان نغمات روحانی مزامیر داودی تداعی می شود، و از آن آورنده وحی صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرموده اند: «چون مردم طاقت شنیدن صدای مرا ندارند، قرآن را به صوت نمی خوانم»(2)

و در نهایت این الحان که دستی در ملکوت دارد دل های بیدار را صیقل و صفا، و دل های خفته را بیداری می بخشد و حتی مشرکان و اهل کتاب در صدر اسلام تحت تأثیر آهنگ جان فزای قرآن، قرار گرفته و ایمان آوردند که نمونه ای از این تأثیرگذاری

ص: 32


1- 1. مزّمّل/4.
2- 2. الوافی (ج 3، ص 33)، فیض کاشانی، سنگی، تهران؛ نیز ر.ک : اصول کافی (مترجم)، ج 4، ص 428.

را در اینجا متذکر می شویم و آن «مصعب بن عُمَیْر(ت 3 ه-. ق) است که قرآن کریم را با صدای زیبا و دلنشین قرائت می کرد، وی از طرف رسول مکّرم اسلام صلی الله علیه و آله مأمور دعوت مردم مدینه به اسلام شد و این شخص توانست با آوای ملکوتی و صدای دلنشین خود، موجب شگفتی و جذب جمعی از بزرگان مدینه، و از جمله «سعد بن معاذ» رئیس قبیله اوس به اسلام گردد و در نتیجه بسیاری از اهل مدینه با آهنگ صدای وی اسلام آوردند.(1)

این کتاب در پنج فصل که مورد نیاز قاریان قرآن است، به ترتیب زیر سامان یافته است.

فصل اول: «شناخت و انس با قرآن» است که به طور اجمال و برحسب ضرورت جهت ارتباط آغازین با «کلام اللّه مجید» در طلیعه کتاب آورده شده.

فصل دوم: «تجوید از نگاه تاریخی» است که در این باره باید گفت بدون شک داشتن تاریخ پیدایش و تحوّل هر علم در درک مسائل آن علم نقش بسزایی دارد و زمانی می توان سیر تطوّر یک علم را بررسی نمود که از آثار و شیوه کار علمی دانشمندان در آن عرصه آگاهی داشت. بنابراین تتبّع در تاریخ «علم تجوید» و دانشمندان این علم برای درک بهتر این دانش امری ضروری است، لذا عناوین و اصطلاحاتی که امروزه در عرصه «علم تجوید» مطرح است، تا حدودی به پیشینه هر یک پرداخته شده است.

فصل سوم: «تجوید از نگاه فقهی» است که این باب نیزضروری قاریان ومتشرّعان

ص: 33


1- 1. پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 12.

است تا حکم تکلیفی خویش را از استفتائات و نیز فتاوای مراجع عظام تقلید با

مراجعه به ذیل هر یک از عناوین و مباحث تجویدی در این فصل آگاه شوند.

فصل چهارم: «تجوید از نگاه آموزشی کاربردی» است که در این فصل یک دوره تجوید کامل بر مبنای قرائت «عاصم» به روایت «حفص»، با هدف تعلیم و تعلّم با امثله و تمارین، تنظیم و ارائه شده که در سطوح متوسط و به بالا در مراکز قرآنی، حوزوی و دانشگاهی قابل استفاده و تدریس می باشد.

فصل پنجم: «کتاب شناسی دانش تجوید» است که آخرین فصل کتاب می باشد، به معرفی علمای تجوید و کتب آنان از متقدّمین و متأخرین (به ترتیب تاریخی و الفبایی) و همچنین علماء و کتب مشهور «وقف و ابتداء» از قرن دوم تا اواسط قرن سیزدهم پرداخته شده است.

امید است گام ناچیزی که برداشته شده مورد توجّه و مقبول خداوند متعال قرار گیرد و توفیقاتی چند، دگر بار نصیب این حقیر فرماید تا هرچه بیشتر به کلامش معرفت یافته و سپس اُنس گرفته و در نهایت عمل و قرب به درگاهش را مشمولمان گرداند.

در پایان از صاحب نظران و اندیشمندان این عرصه استدعا دارم که با ابراز نظریات و پیشنهادات خود در جهت رفع نقایص و پربار نمودن این اثر بر غنای آن بیافزایند.

«اَللّهُمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضی»

اسدآباد همدان - مراد علی شمس

ص: 34

فصل اوّل شناخت و انس با قرآن

شناختی از قرآن

ص: 35

ص: 36

شناختی از قرآن

«قَد جَاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ* یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِم إِلَی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»(1)

معرفت و شناخت صحیح قرآن و شؤون مختلف آن ابتداء در حوزه «علوم قرآنی» مطرح است و تا قرآن کاملاً شناخته نشود و ثابت نگردد که کلام الهی است، پی جور شدن و بهره گیری از محتوا و مفاهیم عالیه آن در حوزه «معارف قرآنی» به درستی ممکن نیست و موردی ندارد.

لازم به ذکر است که علوم قرآنی بحثی بیرونی و پیرامون قرآن است و به درون و محتوای قرآن از جنبه تفسیری کاری ندارد، امّا معارف قرآنی کاملاً با مطالب درونی قرآن و محتوای آن سروکار داشته و یک نوع تفسیر موضوعی به شمار می رود.

در علوم قرآنی مباحثی چون وحی و نزول قرآن، مدّت و ترتیب النزول، اسباب

ص: 37


1- 1. مائده/ 15 و 16. «... به یقین برای شما از جانب خدا، نور و کتابی روشنگر آمده است. خدا هرکس را که در پی جلب رضای اوست، به وسیله آن (کتاب) به راه های امن و سلامت رهنمون می شود، و به خواست خود، آنها را از تاریکی ها به نور می برد و به راهی راست هدایتشان می کند.»

النزول، جمع و تألیف قرآن، کاتبان وحی، یکسان کردن مصحف ها پیدایش قرائات و منشأ اختلاف در قرائت قرآن، حجّیت و عدم تحریف قرآن، مسأله نسخ در قرآن،

پیدایش متشابهات در قرآن، اعجاز قرآن و... مطرح می باشد.

به طوری که برخی چون بدرالدّین زرکشی تعداد این علوم را 47 علم، و جلال الدّین سیوطی 80 علم در کتابهای علوم قرآنی خویش به ثبت رسانده اند.

و در معارف قرآنی مباحثی از قبیل؛ توحید، معاد، احکام، تربیت، اخلاق، طهارت، صلوة، زکوة،... مطرح است.(1)

تعریفی اصطلاحی از قرآن

قرآن، آن وحی نامه اعجازآمیز خداوند، به زبان عربی است که به طور اجمال (در شب قدر) و تفصیل (در محدوده 23 سال) بر محمّد بن عبدللّه صلی الله علیه و آله لفظاً و معناً و اسلوباً(2) نازل شده و سینه به سینه (در قالب حفظ) و مکتوب در مصاحف(3) به طور متواتر به ما رسیده است.(4)

این کتاب هدایت و دستورالعمل وحیانی برای پاسخ احتیاجات طول زمان

ص: 38


1- 1. ر.ک : علوم قرآنی (آیت اللّه معرفت)، ص 7-14. (با تلخیص و تصرّف).
2- 2. با ذکر این قید، آنچه به عنوان حدیث قدسی مسلّم ثابت شده از تعریف خارج می شود؛ حدیث قدسی مطالبی است که بر پیامبر نازل گردیده ولی در نظم قرآن کریم نیامده است. (پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 1)
3- 3. با ذکر این قید دستوراتی که خداوند متعال به پیامبر وحی نموده (وحی غیرقرآنی) و پیامبر با روش خاص خویش به صورت گفتار بیان نموده خارج می شود مانند این که پیامبر فرمودند: نماز صبح دو رکعت است. (همان، ص 2)
4- 4. ر.ک : دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، 2/1630؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 1 و 2.

تکلیف کافی است والّا پیامد نقصان وحی را دربردارد، چنانکه فرموده است:

«کِتابٌ اُحکِمَت ایاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکیمٍ خَبیرٍ»(1)

«(بگو: این) کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه،

مفصّل و جداسازی شده است».

و نیز فرموده:

«اِنّا اَنزَلنا اِلَیکَ الکتابَ بِالحَقِّ لِتَحکُمَ بَینَ النّاسِ بِما اَراکَ اللّهُ»(2)

«ما براستی این کتاب را به تمام حقّ (و حقانیت) بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به (موجب) آنچه خدا به تو نشان داده داوری کنی»

که «ال» در حقّ و ناس شامل بیان تمامی حقایق برای تمامی مردم تا آخر زمان تکلیف است.

قرآن مفصّل - پس از محکم و اجمالی شب قدرش و حروف رمزی و تلگرافیش - دارای سه بعد دیگر است؛

1 - سوره حمد که فشرده ای از کلّ معارف قرآنی است.

2 - آیات محکمات که همگانی است.

3 - و آیات متشابهات که اختصاصی و قابل فهم برای ویژگان است، چه بر مبنای محکمات، و چه دقیق تر بر مبنای دقت و موشکافی درخور متشابهات.

تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل(3)

ص: 39


1- 5. هود/1.
2- 1. نساء/ 105.
3- 2. ر.ک : ترجمان فرقان، 1/12 و 13.

آن چه که انتظار است از پیوند و ارتباط صحیح با قرآن حاصل آید، شناخت واقعی و صحیح آن است که کاری بس عظیم است چنانکه علی علیه السلام در جامعیت و ارزش قرآن می فرماید:

«اِنَّ الْقُرْان ظاهِرُهُ اَنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ لا تَفْنی عَجائبُهُ وَ لا تَنقَضی غَرائبُهُ وَ لا تُکشَفُ الظُّلُماتُ اِلّا بِهِ؛ قرآن دارای ظاهری زیبا و شگفت انگیز و باطنی پرمایه و عمیق است،

نکات شگفت آور آن فانی نگردد و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد هرگز تاریکی های جهل و نادانی جز به آن رفع نخواهد شد»(1).

عظمت این کتاب آسمانی همین بس که مکرّراً جنبه اعجاز و فوق بشری خود را صریحاً اعلام کرده، و ناباوران را به مبارزه و هماوردی خوانده است، و در آیات قرآن، گاه به کلّ قرآن(2) گاه به ده سوره(3) و گاه به یک سوره(4) تحدّی فرموده است و در نهایت به طور مطلق و تا ابد هماوردی با قرآن را غیرممکن دانسته است،(5) و گستره این تحدّی را همگانی و همیشگی در سراسر تاریخ اعلام فرموده است(6) اگرچه تا به حال ادّعاهایی در معارضه با قرآن ضبط گردیده لکن همگی ناکام بوده اند.(7)

ص: 40


1- 1. نهج البلاغه، خطبه 18.
2- 2. بقره / 23 و 24؛ طور / 33 و 34.
3- 3. هود / 13.
4- 4.یونس / 38.
5- 5. بقره / 23 و 24.
6- 6. مطالعه تفصیلی بحث تحدّی و اعجاز قرآن ؛ ر.ک: الف) قرآن شناسی (آیت اللّه مصباح یزدی)، ب) علوم قرآنی (آیت اللّه معرفت).
7- 7.ر.ک:قرآن شناسی،(آیت اللّه مصباح یزدی)؛وکتب دیگری که به بحث اعجازقرآن پرداخته اند.

از میان راه های مختلفی که برای شناخت این کتاب بزرگ فراروی بشر قرار دارد، نزدیک ترین و بهترین راه، بهره گیری از بیانات نورانی خود قرآن است و این سنّت نیکویی است که قرآن شناسان شیعه، به پیروی از امامان معصوم علیهم السلام دنبال کرده اند.(1)

و از طرفی شناختی که قرآن به دست می دهد، اینگونه نیست که همگان شایستگی هدایت با قرآن را داشته باشند، چراکه ستمگران و فاسقان و دیگر منحرفان که از مسیر فطرت انسانی خارج شده باشند نه تنها آن ها مورد هدایت قرآن نیستند بلکه به وسیله

قرآن گمراه می شوند.

چنانکه خداوند می فرماید:

«وَ لا یَزیدُ الظّالمینَ اِلّا خَساراً»(2)؛ «(قرآن) ستمگران را جز زیان نمی افزاید»

و نیز می فرماید:

«وَ ما یُضِلُّ بِهِ اِلّا الفاسقینَ»(3)؛ «گمراه نمی کند خدا به وسیله قرآن مگر فاسق ها را». بنابراین گروه هایی به وسیله این کتاب آسمانی هدایت و گروه هایی گمراه می شوند؛ «یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهدی بِهِ کَثیراً»(4)

چنانکه برخی گفته اند:

با ریسمان قرآن (حبل اللّه) عده ای به درون چاه رفتند، در حالیکه ریسمان

ص: 41


1- 8. ر.ک : قرآن شناسی، ص 14.
2- 1. اسراء/ 82.
3- 2. بقره/ 26.
4- 3. همان.

ریسمان است هم می توان به وسیله آن بالا رفت و از چاه نجات یافت و هم می شود به وسیله آن پایین رفت، ریسمان گناهی ندارد.(1)

و در یک جمع بندی باید گفت: قرآن وسیله هدایت همه مردم است «هُدًی لِلنَّاسِ»(2)

همانند خورشید بر همه می تابد، ولی تنها کسانی از آن بهره می جویند که فطرت پاک داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ «هُدیً لِلمُتقینَ»(3) همچنان که نور خورشید، تنها از شیشه تمیز عبور می کند، نه از خشت و گِل. لذا فاسقان،(4) ظالمان،(5)

کافران،(6) دل مردگان،(7) مسرفان و تکذیب کنندگان(8) از هدایت قرآن بهره مند نمی شوند.(9)

با این که شناخت کامل قرآن جز برای خدا و رسول معظّمش صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام میسر نیست.

با این حال، هم خود قرآن و هم حضرات معصومان علیهم السلام به مردم توصیه می فرمایند که در آیات قرآن تدبّر کنند؛

ص: 42


1- 4. آشنایی با قرآن (شهید مطهری رحمه اللّه ) 1 و 2/ 130.
2- 5. بقره/ 185.
3- 6. همان/ 2.
4- 7. توبه/ 80؛ «لا یَهدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ».
5- 8. مائده/ 51 ؛ «لا یَهْدی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ».
6- 1. مائده/ 67؛ «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرینَ».
7- 2. زمر/ 3؛ «لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ».
8- 3. غافر/ 28؛ «لا یَهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ».
9- 4. ر.ک : تفسیر نور، 1/43.

«کِتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّروا ایاتِهِ»(1)؛ «کتاب، پربرکتی را بر تو نازل کردیم تا در آیات آن تدبّر کنند».

بلی، در دیدگاه روایات، علم و شناخت کامل قرآن نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام است چرا که آنان معلّم و مفسّر حقیقی قرآن هستند، با این حال می بینیم که این بزرگواران معصوم علیهم السلام خود تأکید دارند که به قرآن مراجعه کنید و می فرمایند:

«اگر در صحّت روایات منقول از ما شک کردید آن ها را با قرآن بسنجید».(2)

انس و ارتباط با قرآن و مراتب آن

پس از شناخت صحیح مقدماتی از قرآن که «الهی بودن» آن ثابت گردد و به جان و دل پذیرفته شود، آن گاه نوبت انس و محبت به قرآن فرا می رسد، چرا که حب ریشه در

معرفت و شناخت دارد، و شناخت نعمت های الهی از جمله قرآن کریم که سرآمد آنان است، دل را لبریز از محبت خدا می کند و انسان را به خضوع در برابر او و عبادت در پیشگاهش وامی دارد. و از طرفی جهل به موقعیت و مقام قرآن موجب می شود که انسان نتواند ارتباط صحیحی با قرآن برقرار سازد و با آن مأنوس شود از این رو ادامه ارتباط غلط، زدگی و تنفر را در پی خواهد داشت(3).

در امر توجّه به قرآن کریم مراحلی است که سیره پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نیز بر اساس آن تنظیم گردیده، یعنی خداوند هم دستور به عبادت لفظی (قرائت) داده است(4) و هم

ص: 43


1- 5. ص/ 29.
2- 6. وسائل الشیعه، 18/78-89 (روایات عرض علی الکتاب)؛ معارف قرآن (آیة اللّه مصباح یزدی)، 1/5 و 6.
3- 1. ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 57.
4- 2. مزّمّل /20.

سفارش به عبادت فکری (تدبّر در معانی) نموده است(1) و هم رسیدن به عبادت قلبی (معتقد شدن به معارف قرآن)، و هم توصیه به عبادت جوارحی (عمل) کرده است، زیرا رابطه مستقیم بین مبدأ و معاد، قرآن کریم است که از مبدأ شروع و به معاد ختم می شود.(2)

برخی در بررسی های خود به این نتیجه رسیده اند که؛(3) شناخت نظامی که در روایات مربوط به انس با قرآن وجود دارد، به طوری که هرکس به فراخور حال خویش می تواند از این منبع فیض الهی بهره گیرد، این نظام طولی از نگهداری قرآن در منزل شروع می شود و تا بالاترین مرتبه آن، یعنی عمل به قرآن، ادامه می یابد. البته مرتبه بالاتری هم وجود دارد که در این تقسیم بندی نمی گنجد.

ص: 44


1- 3. ص / 29.
2- 4. ر.ک : تفسیر موضوعی قرآن کریم (آیة اللّه جوادی آملی) 9/295. (با تصرف)
3- 5. ر.ک : علوم حدیث (فصلنامه علمی تخصصی)؛ ش 13، ص 75. (با اندکی تغییر)

سخنی از واژه «اُنس»

سخنی از واژه «اُنس»

«انس» در لغت، معنایی مقابل «وحشت» دارد.(1) و اُنس انسان به چیزی بدین معناست که از آن، هیچ وحشت و اضطرابی ندارد و همراه با آن به آرامش می رسد. انسان کمال طلب، فقط به امور مادّی بسنده نمی کند و به سوی هدفهای والاتری گام برمی دارد. لذا وحشت و تنهایی خود را در پناه امور معنوی زائل می کند. در روایات به انس با علم و معرفت به قرآن و ذکر خدا سفارش شده است که به چند نمونه آن اشاره می کنیم.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«مَن انَسَ بِتَلاوَةِ الْقُرْان لَم تُوحِشهُ مُفارَقَةُ الإِخْوانِ؛ هرکس به خواندن قرآن انس گیرد جدایی دوستان به وحشتش نیفکند».(2)

امام سجاد علیه السلام قرآن را بهترین انیس تنهایی خود دانسته و می فرماید:

«لَو ماتَ مَن بَینَ المَشرِقِ و المَغربِ لَما استَوحَشتُ بَعدَ اَن یَکُونَ الْقُرْانُ مَعیِ؛ یعنی اگر همه مردم از شرق تا غرب عالم بمیرند، من از تنهایی هراسی ندارم زمانی که قرآن با من باشد».(3)

و امام صادق علیه السلام نیز در این باره فرموده است:

«به دنبال مونسی بودم که در پناه آن آرامش پیدا کنم، آن را قرائت قرآن یافتم».(4)

ص: 45


1- 1. همان؛ به نقل از معجم مقاییس اللغة، 1/145.
2- 2. غررالحکم و دررالکلم (ترجمه انصاری)؛ ص 683، ح 1128.
3- 3. اصول کافی (ترجمه)؛ 4/412.
4- 4. ر.ک : مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، 12/174.

مراتب اُنس و ارتباط با قرآن در بررسی روایات

مراتب اُنس و ارتباط با قرآن در بررسی روایات

چنانکه اشاره شد مجموع روایات مربوط به قرآن بیانگر این است که برای ارتباط با قرآن مراحل و مراتبی است به طوری که در تعدادی از این روایات به قرائت قرآن سفارش و تأکید شده تا جایی که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:

«اگر کسی قرآن را اشتباه هم بخواند و نتواند آن را تصحیح کند، فرشته ای مأمور می شود تا به صورت صحیح آن را بالا ببرد».(1)

و یا در دسته ای از روایات برای شنیدن قرآن ثواب قائل شده اند.(2) و نیز نگاه کردن به قرآن عبادت محسوب شده است.(3)

در مقابل روایت فراوانی وجود دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام فرموده اند در قرائت بدون تدبّر و اندیشه خیری نیست.(4) و یا در روایاتی تنها برای عمل به قرآن، ارزش قائل شده اند.(5)

برخی در رفع این تعارض ها گفته اند: هر دسته از روایات شامل گروهی از مخاطبان است.

عده ای فقط می توانند قرآن را نگهداری کنند و حتّی از قرائت آن هم معذورند. گروهی فقط می توانند آیات آن را به تماشا بنشینند. گروهی در آن تدبّر می کنند.

ص: 46


1- 1. انّ الرجل الاعجمی من امّتی لیقرأ الْقُرْان بعجمیته فترفعه الملائکة علی عربیّته، کافی، 2/619.
2- 2. ر.ک : علوم حدیث (فصلنامه علمی تخصّصی) ش 13، ص 72؛ کافی، 2/612. (روایت از امام سجاد و امام صادق علیهماالسلام )
3- 3. همان، 2/614. (روایت از امام صادق علیه السلام )
4- 4. امام علی علیه السلام : «الا لا خَیرَ فی قرائةٍ لَیس فیها تَدبّرٌ.».
5- 5. عقاب الاعمال، ص 612؛ نهج البلاغه (فیض الاسلام)، نامه 47.

گروهی نیز عمل می نمایند؛ و آنکه بتواند همه مراتب را داشته باشد، «طوبی له و حُسنُ

مآب»(1)

و نیز افزوده اند: این تقسیم بندی، مؤیّد هم دارد. در روایتی از امام صادق و امام حسین علیهماالسلام نقل شده است:

«کتاب اللّه علی اربعة: العبارة للعوام، الاشارة للخواص، اللطائف للأولیاء، و الحقائق لِلأنبیاء»(2) یعنی نصیب عده ای از قرآن، عبارات و ظاهر آن است و عده ای ظاهر را اشاره به معنای خاصّی می دانند. اولیای الهی به لطائفی از آیات الهی پی می برند و انبیاء با توجّه به بطون آیات الهی(3) و مراتب درک به حقایقی می رسند که دیگران از رسیدن به آن عاجز هستند.

ضمناً امامان شیعه علیهم السلام نیز به حقیقت قرآن پی برده اند و به آنچه از فهم مردم عادی دور بوده است، آگاه بوده اند. و این تعداد بسیار اندک که به مقامی فراتر از عمل رسیده اند که دیگران از آن عاجزند همان «راسخین فی العلم» هستند و عبارتند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و بعضی از علماء، اینان عالم به بطون قرآن هستند.

البته در رأس آن ها پیامبر صلی الله علیه و آله است چراکه حقیقت قرآن بر قلب مبارک ایشان نازل گردیده است.

ص: 47


1- 1. اشاره به آیه 29 سوره رعد است، لکن در آن بجای «له» «لهم» است.
2- 2. ر.ک : بحارالانوار، 92/20 و 103.
3- 3.« اِنَّ للقرآن ظهراً و بطناً » کافی، 4 / 549.

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمین* عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذَرینَ»(1)

امام خمینی رحمه اللّه در مورد فهم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از قرآن می فرماید:

قرآن یک نعمتی است که همه از آن استفاده می کنند؛ امّا استفاده ای که پیامبر صلی الله علیه و آله از

قرآن می کرده است، غیر استفاده ای است که دیگران می کردند:

«انّما یعرف القران من خوطب به». دیگران نمی دانند. ماها یک ذرّه ای از چیزی، یک خیالاتی پیش خودمان داریم. آنکه قرآن بر او نازل شده می داند چیست، چه مقصد در این نزول است و محتوا چیست و غایت این کار چیست او می داند(2)...(3)

بله، از آنجایی که قرآن، پیام روشن گر خداوند است برای همه مردم(4) نیز خطاب های عام قرآن کریم که مواردی از آن همه افراد را دربرمی گیرد(5) و برخی شامل همه مکلّفین است(6) و یا خطاب خاص بوده لکن مراد از آن عموم مسلمانان است.(7) لذا قرآن بسان نماز است که نباید هیچ کس تحت هیچ شرایطی ارتباط خود

ص: 48


1- 4. شعراء/ 193-194
2- 1. ر.ک : قرآن، کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه اللّه ص147 (تاریخ سخنرانی: 3/6/1363).
3- 2. ر.ک : علوم حدیث (فصلنامه علمی تخصّصی)، ش 13، ص 71-90؛ برگرفته از مقاله اصغر هادوی کاشانی.
4- 3. از جمله آیاتی که دلالت بر این امر دارند؛ «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ» (آل عمران/ 138)؛ «هَذَا بَلاغٌ لِلنَّاسِ» (ابراهیم/52)؛ «هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ»(جاثیه/20) «هُدیً لِلنَّاسِ» (بقره/185)؛...
5- 4. خطاب عام مراد عام: «هُوَ الّذی خَلَقَ لَکُمْ مَا فی الأرْضِ جَمِیعاً» (بقره/29).
6- 5. خطاب عام با مراد خاصّ: «یَا أَیُهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ» (حج/1) در این آیه شریفه مردم به طور عام مورد خطاب قرار گرفته اند امّا مراد طبقه مکلّف مردم هستند.
7- 6. خطاب خاصّ با مراد عام: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ» (طلاق/1)، در این آیه شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که خاص است مورد خطاب قرار گرفته امّا مراد از این خطاب عموم مسلمانان هستند. ضمنا جهت اطلاع از بقیه موارد خطابهای قرآن کریم از قبیل؛ خطاب تکوین، خطاب جمادات، خطاب تهییج، و... که آن را برخی سی وجه برشمرده اند رجوع کنید به دانشنامه قرآن (خرمشاهی)؛ 1/990 و 991.

را با قرآن قطع نماید(1) البته نماز حکمی الزامی دارد، امّا در قرآن، الزام و وجوبی در کار نیست.

(مگر در حدّ ضروری نماز یعنی خواندن سوره حمد و سوره ای دیگر با شرایطی که در رساله های عملیه بیان شده است).(2)

و برخی در راهیابی به مراتب بالاتر انس و ارتباط با قرآن چنین گفته اند: انس و

ص: 49


1- 7.«فاقرؤا ما تیسَّرَ مِنَ الْقُرْان» (مزّمّل/20) (ر.ک : تفسیر نور؛ 12/278)
2- 8. این که تلاوت به مقدار ممکن از قرآن که در آیه شریفه (20 سوره مزّمّل) دوبار امر شده، واجب است، یا مستحب، دو نظر وجود دارد: برخی بطور مسلّم آن را مستحب دانسته اند و برخی احتمال وجوب داده اند، چراکه تلاوت قرآن موجب آگاهی بر دلائل توحید، و ارسال رسل، و اعجاز این کتاب آسمانی، و فراگیری سایر واجبات دین می گردد بنابراین تلاوت قرآن مقدمه واجب است و واجب می باشد. ولی باید توجّه داشت که در این صورت لازم نیست قرآن را شبانه بخوانند، و یا در اثناء نماز شب، بلکه بر هر مکلّفی واجب است که به مقدار لازم برای تعلیم و تربیت و آگاهی بر اصول و فروع اسلام و هم چنین حفظ قرآن و رساندن آن به نسلهای آینده تلاوت کند بدون این که وقت و زمان خاصی در آن مطرح باشد ولی حق این است که ظاهر امر در جمله «فاقرءُوا...» وجوب است (چنانکه در اصول فقه بیان شده) مگر این که گفته شود این «امر» به قرینه «اجماع فقهاء بر عدم وجوب» یک امر استحبابی است، و نتیجه این می شود که در آغاز اسلام به خاطر وجود شرایطی این تلاوت و عبادت شبانه واجب بوده، و بعد هم از نظر مقدار و هم از نظر حکم تخفیف داده شده است، ولی به هر حال وجوب نماز شب بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تا آخر عمر ثابت مانده (به قرینه سایر آیات قرآن و روایت). در روایتی از امام باقر علیه السلام نیز می خوانیم: حکم مربوط به دو ثلث از شب، یا نیمی از آن، و یا ثلث آن، منسوخ شده، و به جای آن «فاقرَءُوا ما تیسّرَ مِن الْقُرْان» قرار گرفته است. (تفسیر نورالثقلین، 5/451) [تفسیرنمونه؛ 25/195 و 196(بااندکی تصرف)]

ارتباط با قرآن از مرتبه پایین آغاز می شود و تا مراتب بالا ادامه می یابد. البته این گونه نیست که با ورود به مرتبه ای ضرورتاً مراتب بعدی نیز به دست آید، بلکه توفیق صعود به مراتب بالاتر در گرو تلاش، جدّیت و فراهم آوردن شرایط لازم است.

ممکن است بی توجهی، غفلت، بی برنامگی و یا موانع دیگر، انسان را همواره در مرتبه پایین از انس با قرآن متوقف سازند و از این سو شاید توجّه، برنامه ریزی، تلاش و جدّیت نیز انسان مؤمن را به عالی ترین مراتب انس با قرآن برساند.(1)

و از طرفی با کمال تأسف افرادی هم هستند که در هیچ یک از مراتب انس و ارتباط با قرآن قرار نمی گیرند.

بنابراین میزان انس و سطح ارتباط با قرآن بر مبنای ایمان و اعتقاد به آن، توان و استعداد، برنامه ریزی و تلاش، در ابعاد گوناگون زندگی متفاوت است.

از تهیه و نگهداری قرآن در منازل تا عمل به آن

اشارة

مراتب اُنس و ارتباط با قرآن از پایین ترین سطح تا عالی ترین سطح عبارتند از:

الف - تهیه و نگهداری قرآن در منزل.

ب - نظر و استماع به قرآن.

ج - تلاوت (و یا قرائت) قرآن.

د - درک معانی و مفاهیم قرآن.

ه- - عمل به قرآن و تمسّک به آن.

برای هریک از مراتب مذکور توصیه هایی از قرآن و یا روایات ذیلاً اشاره می گردد.

ص: 50


1- 1. تفسیر موضوعی قرآن کریم (جمعی از نویسندگان)؛ ص 19.(با اندکی تصرّف)

الف - تهیه و نگهداری قرآن در منزل

الف - تهیه و نگهداری قرآن در منزل

در آموزه های دینی ما در ارتباط با قرآن به حداقل آن یعنی صرف نگهداری قرآن در خانه، که بیش از آن برای فرد امکان پذیر نباشد مورد توجّه قرار گرفته، و ثمره آن در گفتار امام صادق علیه السلام دفع شیاطین از آن خانه دانسته شده است چنانکه فرموده است:

«اِنَّهُ لَیُعجِبُنی اَن یَکونَ فی البَیتِ مُصحَفٌ یَطرُدُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الشَّیاطینَ؛ من خوش دارم که در خانه قرآنی باشد که خدای عزوجل بدان شیاطین را دور می کند.»(1)

و برخی دلایلی بر این منظور بیان داشته اند که خلاصه آن عبارتند از:

1. از زمان های قدیم، تبرک جستن به اشیای خاص و نگهداری آن ها در خانه میان

مردم مرسوم بوده است.توصیه به نگهداری قرآن در منازل که در روایت ما وجود دارد، شاید یک علتش این باشد که مردم از آن خرافات دست بردارند و به جای آن ها به کلام الهی تبرّک جویند.

2. برای کسی که هیچ گونه ارتباطی با قرآن مقدورش نباشد، لااقل آن را در منزل نگهداری کند. درست مانند نماز خواندن که در شرایطی باید با ایما و اشاره آن را به جا آورد. اگر نظر مبارک امام علیه السلام این معنا نباشد، نگهداری قرآن در منزل به مصلحت انسان است که در روایت به آن اشاره شده است.

3. احتمال دیگراین که توصیه و تشویق به نگهداری قرآن در آن زمان، برای حفظ

ص: 51


1- 1. اصول کافی (مترجم)؛ 4/426؛ در «بحار» به نقل از ثواب الاعمال به جای «انّهُ» «انّی» آورده است.ر.ک : بحارالانوار؛ 92/195 (باب کَون الْقُرْان فی بیت و ذمّ تعطیله).

قرآن بوده است تا نسخه های قرآن، متعدد باشد و از بین نرود.(1)

ب - نظر و استماع به قرآن

ب - نظر و استماع به قرآن

نگاه کردن و گوش فرا دادن نیز نوعی و مرتبه ای از انس و ارتباط با قرآن به شمار می آیند و جایگاه خاصّ خود را دارند، چراکه در این ارتباط تمام دستگاه های ادراکی انسان بهره مند می شوند و هریک به رزق خاص خود می رسند؛ از این رو، نظر کردن به قرآن و آیاتش نوعی عبادت شمرده شده است.(2) و در روایات به این مطلب اشاره شده است از جمله؛ ابوذر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:

«و النَّظر فی الصَّحیفَةِ (یعنی صَحیفَةَ الْقُرْان) عِبادَةٌ ؛ نگاه کردن به قرآن عبادت است».(3)

و در روایتی از امام باقر علیه السلام رسیده که حتی نگاه کردن به قرآن بدون این که قرائت شود عبادت است؛

«والنَّظَرُ اِلی المُصحَفِ مِن غَیر قِراءَةٍ عِبادَةٌ».(4)

و امّا استماع قرآن که قبل از مرتبه قرائت است چنان چه کسی به هر دلیل از قرائت قرآن ناتوان باشد می تواند به آن گوش فرا دهد و بهره مند گردد؛ از امام سجّاد و امام صادق علیه السلام روایت شده است که:

ص: 52


1- 1. علوم حدیث (فصلنامه علمی-تخصّصی)؛ ش 13، ص 78-79. (با تلخیص)
2- 2. ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن؛ ص 147.
3- 3. بحارالانوار، 38/196؛ وسائل الشیعه (10 جلدی)، 2/584 ح 7738؛ البته در این روایت نگاه کردن به علی بن ابی طالب علیه السلام ، به پدر و مادر از روی دلسوزی و رحمت و کعبه نیز عبادت شمرده است.
4- 1. وسائل الشیعه (10 جلدی)، 2/584 ح 7739.

«مَنِ استَمَعَ حَرفاً مِن کِتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِن غَیرِ قِراءَةٍ کَتَبَ اللّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ مَحا عَنهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً؛ هرکس حرفی از قرآن را فقط گوش کند و تلاوت هم نکند، خداوند برایش حسنه می نویسد و گناهی از او محو نموده، درجه اش را بالا می برد».(1)

البته تقدم و تأخر رتبه استماع و قرائت را در روایتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده است می توان ملاحظه نمود که فرموده اند:

«مَنِ استَمَعَ اِلی ایَةٍ مِن کِتابِ اللّهِ تَعالی کَتَبَ لَهُ حَسَنَةً مُضاعَفَةً وَ مَن تَلاها کانَت لَهُ نُوراً یَومَ القیامَةِ؛(2) یعنی هرکس به آیه ای از کتاب خدا گوش فرا دهد، خداوند برای او حسنه مضاعف می نویسد و هرکس آن را تلاوت کند، (آیات آن) همچون نوری در قیامت برایش جلوه خواهد کرد».(3)

خداوند گوش فرا دادن به قرآن را همراه سکوت به هنگام تلاوت آیات خود موجب نزول لطف و رحمتش می داند:

«وَ اِذا قُرِئَ الْقُرْان فَاستَمِعوا لَهُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ»(4)

«و چون قرآن خوانده شود، به آن گوشِ (جان) بسپارید و خاموش باشید تا مشمول رحمت شوید.»

لازم به ذکراست که «نظر» نگریستن و نگاه آمیخته با توجّه و تأمّل و اندیشه است.

«استماع»(5) به معنی «گوش فرا دادن به همراه میل قلبی» است که در مقابل «اصغاء» قرار دارد که «میل کردن به واسطه گوش فرا دادن» می باشد؛ امّا «سماع» به معنی مطلق شنیدن است بدون آنکه در آن «میل قلبی و توجه باطنی» مدّنظر باشد.

ص: 53


1- 2. اصول کافی (مترجم)؛ 4/424.
2- 3. مسند احمد بن حنبل؛ 2/ ح 8502.
3- 4. ر.ک : علوم حدیث (فصلنامه علمی - تخصّصی)؛ ش 13، ص80 و81 .
4- 1. اعراف/204.
5- 2. اِسْتَمَعَ، اسْتِماع؛ همراه هُ، لَهُ، الَیهِ: گوش دادن (با اراده) به حرفهای او. ر.ک : الرائد، 1/137.

«اَنصات» به معنی «سکوت به جهت اِستماع» می باشد.

«انصات» به قرینه همراهی با «استماع» در آیه شریفه نظر به سکوت ظاهری و باطنی (تمرکز فکر) هر دو دارد با وجود امر به «استماع» که میل قلبی و توجّه باطنی به همراه سکوت ظاهری را می رساند امر به «انصات» کمال این معنی را می رساند: «گوش فرا دادن به همراه سکوت ظاهری و تمرکز بخشیدن به فکر، جهت دریافت عمیق پیام قرآن».(1)

حکم فقهی استماع و انصات در تلاوت: تلاوت قرآن به اندازه ای محترم و دارای اهمیّت است که استماع و انصات نسبت به آن یا واجب است یا مستحب، چنانکه برخی از فقیهان امامیه فتوا داده اند که مستفاد دو امر «استمعوا» و «انصتوا» در آیه مذکور وجوب است.(2)

ج - تلاوت (قرائت)قرآن

ج - تلاوت (قرائت)(5) قرآن

خواندن قرآن نوعی ذکر زبانی است در آیات متعددی به آن تصریح شده و خواننده آن مشمول اجر و فضل الهی قرار گرفته است(3) و خود مرتبه ای از انس و ارتباط با قرآن بعد از نگهداری، نگاه کردن و گوش فرا دادن به قرآن به شمار می آید. به طوری که کسانی که توانایی قرائت قرآن را دارند نباید آن را در خانه معطّل

ص: 54


1- 3. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن؛ ص 513 و 514.
2- 4. ر.ک : تفسیر موضوعی قرآن کریم (قرآن در قرآن)؛ 1/238.
3- 1. «تلاوت» خاص قرآن و کتابهای آسمانی است و «قرائت» برای عموم کتابها است، پس قرائت اعم از تلاوت است. (برگرفته از معجم الفروق اللغویه، ص 140).

بگذارند.(1)

اجمالاً این بحث را در سه محور «تأکید بر تلاوت و قرائت»، «آداب تلاوت» و «آثار تلاوت» ذیلاً اشاراتی خواهیم داشت.

تأکید بر تلاوت و قرائت

تأکید بر تلاوت و قرائت

تلاوت قرآن کریم همواره مورد سفارش بزرگان دین بوده است.

به عنوان نمونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که سرآمد آنان است و اصلاً قرآن در آغاز بر او نازل شده و سپس بر امّت جاری و ساری گشته در وصیت خویش به حضرت علی علیه السلام می فرماید:

«یا علیّ... عَلَیک بِتِلاوةِ الْقُرْان عَلی کُلِّ حالٍ؛(2) ای علی... بر تو باد که در هرحال به تلاوت قرآن بپردازی». و روایات بی شمار دیگر.

و نیز پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله کثرت تلاوت قرآن در منزل را گوشزد فرموده است.(3)

و از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:

«القُرْانُ عَهدُ اللّهِ اِلی خَلقِهِ فَقَد یَنبَغی لِلمَرءِ المُسلِمِ اَن یَنظرَ فی عَهدِهِ وَ اَن یَقرَأَ مِنهُ فی کُلِّ یَومٍ خَمسینَ ایَةً؛(4) قرآن میثاقی است بین خالق و مخلوق و شایسته است یک مسلمان هر روز به عهدنامه نظر کند و (حداقل) پنجاه آیه از آن را بخواند».

ص: 55


1- 2. ر.ک : فاطر/29-30.
2- 3. ر.ک : اصول کافی (مترجَم)، 4/421.
3- 4. من لا یحضره الفقیه، 4/189.
4- 1. الکافی، 2/610.

آیات شریفه ای نیز تأکید بر تلاوت قرآن دارند که به سه نمونه از آن اشاره می شود:

«فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْانِ»(1) «هرچه از قرآن میسّر است (شد) بخوانید».

«اُتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ»(2) «آن چه از کتاب (قرآن) به سوی تو وحی شده بخوان».

«وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتیلا»(3) «و قرآن را شمرده و با تأمّل بخوان».

ناگفته نماند که منظور از خواندن قرآن در صدر اسلام که از آن به واژه هایی چون «قرائت»، «تلاوت» و «ترتیل» تعبیر و یاد شده اگرچه معنای متفاوتی دارند، لکن اجمالاً عبارت از «تلفظ صحیح و زیبای کلمات قرآنی همراه با معنای آن»(4) بوده است.

و از طرفی چنانکه اشاره شد اگر معنای بعضی از آیات و سوره ها برای کسی روشن نبود نباید بگوید که خواندن بدون درک معنا چه اثری دارد. چون قرآن کلام عادی نیست که اگر کسی معنایش را نداند خواندنش بی ثمر باشد، بلکه نوری الهی است که خواندن آن به تنهایی نیز عبادت است، گرچه خواننده به معنایش آگاهی

نداسته باشد، ولی باید کوشید که از رهنمود خود قرآن در لزوم تدبّر در معنا نیز بهره برد.(5)

ص: 56


1- 2. همان، ص 609.
2- 3. مزّمّل/20.
3- 4. عنکبوت/45.
4- 5. مزّمّل/4.
5- 1. تفسیر موضوعی قرآن کریم (هدایت در قرآن)؛ آیة اللّه جوادی آملی؛ 16/201 [با اندکی تصرّف].

آداب تلاوت

اشارة

برای تلاوت قرآن از سه ناحیه آیات، روایات و دیدگاه علماء دین، آدابی فراوان ذکر شده و در کتب علوم قرآنی از آن ها یاد گردیده است که این آداب ذیل دو عنوان «آداب ظاهری» و «آداب باطنی» قابل جمع هستند.

آداب ظاهری قرائت قرآن

1. طهارت

طهارت، شرط تلاوت و تدبّر راستین قرآن می باشد که بدون آن انس و رفاقت با قرآن نیز حاصل نخواهد شد، و طهارت ظاهر و باطن عبارتند از؛ نظافت بدن، لباس، دهان (مسیر و راههای قرآن)،(1) طهارت شرعی (غسل، وضو و در صورت فقدان آب، تیمّم)، طهارت فکر و نیّت به سوی گناه، طهارت از آلودگی های چشم، زبان، دست، قدم و...

و از آن جا که قرآن، مطهّر است «صُحُفًا مُطَهَرَةً»(2) و تنها پاکیزگان و پاکان و مقرّبان درگاه الهی می توانند آن را مسّ کنند، «لا یَمَسُّهُ إِلّا الْمُطَهَّرونَ»(3) لذا افراد آلوده به

شرک و کفر و نفاق وعناد حقایق بلند قرآن را درک نمی کنند.(4)

ص: 57


1- 2. «اِنَّ اَفْواهَکُمْ طُرُقُ الْقُرْانِ فَطَیِبّوها بالسِّواکِ؛ دهان هایتان راههای قرآن می باشد پس آنها را با مسواک زدن - خوشبو- و پاکیزه نمایید». (کنزالعمّال، ج 1 / ص 603 / ح 2751 و 2752)
2- 3. بیّنه/2.
3- 4. واقعه/79.
4- 1. تفسیر نور، 11/439 و 440؛ پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 109-115 [با تصرّف].
2. استقبال قبله

روح عبادات در اسلام، توجّه وجودی عابد به سوی خدا می باشد.(1)

اللّه غایت فعالیّت هر موجودی است؛ از آن جا که انسان در کارهایش خواه ناخواه رو به جهتی از جهات جغرافیایی دارد، برای انطباق جهت ظاهری عمل با جهت قلبی اش و وحدت بخشی ظاهر و باطن وجود انسان، خانه کعبه، سمبل توجّهات مسلمین به سوی خدا قرار داده شده است.(2)

و دیگر آنکه مگر نه این است عبادتی با عظمت، چون اقامه و گزاردن نماز در شرع مقدّس به سوی قبله فرمان داده شده است که جز آن سو باطل است. آنگاه در این رکن دین، اساس القران و یا فاتحة الکتاب یعنی سوره حمد وجوباً و سوره مجاز دیگری اختیاراً نیز به سوی قبله تلاوت می شود بنابراین اولویّت (و یا استحباب) تلاوت قرآن به سوی قبله در غیر نماز نیز نمایان است.

از لحاظ فقهی رعایت قبله در حال «تلاوت قرآن»، «سجده تلاوت»، «دعا» و «ذکر» و... مستحب شمرده شده است.(3)

3. درود و صلوات بر آورنده وحی

جهت قدردانی و تکریم از آورنده وحی (قرآن) آن حلقه اتّصال بین خالق و

مخلوق یعنی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قبل از شروع تلاوت باید یادی کرد و درودهایی

ص: 58


1- 2. ر.ک : المیزان و نمونه، ذیل آیه 142-144 سوره بقره.
2- 3. ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 145.
3- 4. العروة الوثقی، 2/313/فصل فیما یستقبل له. مسأله 3.

خالصانه را همنوا با حق تعالی و فرشتگان و مؤمنان بر او و اهل بیتش نثار کرد و به تأکید حضرتش ذکر شریف «اللّهمّ صَلِّ عَلی محمَّدٍ و الِ محمَّدٍ» را به صدای بلند اظهار نمود(1) و همچنین صلواتی دیگر در پایان تلاوت، تا این «عبادت» (تلاوت قرآن) بین دو صلوات که به آن توصیه شده است ان شاءاللّه مقبول گردد.(2)

ذکر «صلوات» درهم کوبنده گناهان، و کلید استجابت دعا و سبب سنگین شدن میزان مؤمن در قیامت می شود.(3)

از دیدگاه فقهای عظام صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل او، از اذکار بسیار بافضیلت و پرثواب است و در هر حالی که از او یاد شود از مستحبات مؤکد است.(4)

4. دعای افتتاح تلاوت

پیش از گشودن قرآن، یکی از دعاهایی که از معصومین علیهم السلام رسیده و در ابتدای اکثر قرآن ها آورده شده خوانده شود و همین طور دعای ختم قرائت که در پایان قرآن ها درج گردیده پس از «تصدیق» خوانده شود.

ص: 59


1- 1. در قرآن کریم درود فرستادن بر پیغمبر صلی الله علیه و آله را خداوند خود فرموده است: «إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبِیِ یَا أَیُّها الَّذینَ امَنوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» (احزاب/56) و درباره آل اطهار او طبق احادث متواتر از فریقین بر آن تأکید شده است. [ر.ک : معارف و معاریف، 3/1040-1042]
2- 2. ر.ک : بحارالانوار، 93/316.
3- 3. تفسیر نور، 9/396؛ معارف و معاریف، 3/1041.
4- 4. ر.ک : رساله توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه، مسأله 1124 و 1125.
5. افتتاح به «استعاذه» و «تسمیه»
استعاذه

استعاذه

یکی دیگر از آداب و شرایط تلاوت راستین قرآن، پناهندگی به خداوند متعال است از شرّ شیطان، که قرآن بر آن تصریح و تأکید دارد و می فرماید:

«فَاِدا قَرأتَ الْقُرْانَ فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرّجیم»(1)

«پس هرگاه که قرآن می خوانی از شرّ شیطان طرد شده به خداوند پناه بر».

البته پناهنده شدن به خدا اختصاص به تلاوت قرآن ندارد، بلکه مسأله ای فراگیر است که همه حوزه های زندگی را دربرمی گیرد.

بنابراین به هنگام آغاز تلاوت به دستور الهی باید عمل نموده و زبان به «استعاذه» گشود و گفت: «اَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم».

البته باید توجّه داشت پناهندگی تنها لفظی و آن هم بدون معنی نیست که پناه به خدا از این گونه پناه بردن، بلکه در اصل پناه معرفتی و عملی است زیرا گرچه قرآن مزید بر معرفت و عمل است لکن دخالت شیطان از آن می کاهد، و یا آنرا ناچیز می سازد باید پس از بکار گرفتن کل نیروهای ایمانی برای دفع شیاطین به خدا پناه برد که هرگز نور قرآن را به ظلمت تبدیل نکند و یا قاری قرآن را در الفاظ و قرائت متوقف نسازد بلکه همواره در دریافت معنا و عقیده و عمل به آن کوشا باشد و پناه واقعی داشته باشد و چه بهتر که با کوشش لفظی استعاذه نیز باشد که زبان خود بیانگر واقعیت است ولی استعاذه لفظی در برابر استعاذه معنوی واجب نیست.(2)

ص: 60


1- 1. نحل/98.
2- 2. ترجمان فرقان، 3/103 و 104. [با اندکی تلخیص]
تسمیه (بسمله)

تسمیه (بسمله)

گفتن ذکر «بِسمِ اللّه الرَّحمن الرَّحیم» پس از استعاذه نیز از آداب قرائت بوده و

خود اختصاصاً شرایطی دارد از جمله این که در ابتداء تمام سوَر جز سوره برائت، قرائت می شود، امّا این که در شروع قرائت از میان سوره خوانده شود یا نه، آن را به معنا و مفهوم کلمه و یا جمله آغازین قرائت دانسته اند و چگونگی قطع و وصل آن با استعاذه و ابتداء سوره در جای خود ان شاء اللّه بیان خواهد شد.

رابطه استعاذه و تسمیه

رابطه استعاذه و تسمیه

«استعاذه» فرار از چنگ شیاطین و آثارشان و پناهنده شدن به خدا می باشد که نقش زدودن آلودگیها و ایجاد زمینه مناسب برای کسب ارزشها را بر عهده دارد (تخلیه).

«بسم اللّه...» شروع حرکت در حوزه ملکوت الهی می باشد که پس از مرحله استعاذه محقق می شود و انسان در دریای انوار الهی با عنایت و یاری خدا به سیر و سلوک پرداخته نفس را تزکیه و تطهیر می نماید (تحلیه).

بنابراین «استعاذه» نقش تخریبی در بنیادهای شیطانی در فکر و دل انسان؛ و «بسم اللّه...» نقش سازندگی در نفس و اعمال و کسب ایمان، تقوی، صبر و احسان و... دارد.

در این ارتباط امام صادق علیه السلام چنین می فرماید:

«أَغلِقُوا أَبوابَ المَعصِیَةِ بِالإستِعاذَةِ وَ افْتَحُوا أَبوابَ الرَّحمَةِ بِالتَّسمِیَةِ؛(1)درهای معصیت را با استعاذه ببندید و درهای طاعت را با تسمیه بگشایید».(2)

ص: 61


1- 1. میزان الحکمه، 10/4826/ح 16528، نه نقل از بحارالانوار، 92/216/ح 24.
2- 2. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 172. [با اندکی تصرّف]
سبب مقدم داشتن «استعاذه» بر «تسمیه»

سبب مقدم داشتن «استعاذه» بر «تسمیه»

سبب همان «تخلیه»(1) قبل از «تحلیه» است چرا که طبیب دلها نیز مانند پزشک

ابدان بدواً شروع به معالجه و پاک کردن دل از عقاید منحرف می کند و سپس در مقام تقویت و آماده کردن قلوب به طاعت برمی آید پس کسی که اراده تلاوت قرآن کریم و وارد شدن در مناجات با حبیب خود دارد نیازمند به پاکیزه نمودن زبان و دل خویش است زیرا زبان گاهی به سبب اشتغال لغویات و کلام غیر مفید آلودگی پیدا می کند و برای آماده شدن به خواندن کلام حق باید در مقام تطهیر آن برآمد و «استعاذه» نمود.(2)

6. رعایت ترتیل در قرائت

قرائت به «ترتیل» در قرآن کریم تصریح شده است و فرموده است:

«وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتیلاً»(3)

«قرآن را منظم، مرتب، با تأنی و شمرده همراه با تدبّر در معانی بخوان».

در تفسیر «ترتیل» روایاتی از معصومین علیهم السلام نقل شده که هر کدام به یکی از ابعاد وسیع آن اشاره می کند و روایات ناظر بر این قسمت همگی گواه بر این حقیقتند که نباید آیات قرآن را به عنوان الفاظی خالی از محتوا و پیام تلاوت کرد، بلکه باید به تمام اموری که تأثیر آن را در خواننده و شنونده عمیق می سازد توجّه داشت و فراموش

ص: 62


1- 3. تخلیه (اصطلاح عرفانی): یکی از مراتب عقل عملی است به معنای اعراض از آنچه را از خدا باز می دارد، و منزه و پاک کردن نفس از کلیه رذایل و قیودات مادّی و آنچه را از روحانیّت و توجّه به عالم قدس منصرف کند. و «تحلیه» مقابل آن است به مفهوم آراستن نفس به فضائل و صفات حمیده. [فرهنگ معارف اسلامی، 1/500 (با اندکی تصرّف)]
2- 1. سرّالبیان فی علم القران، ص 263. [با اندکی تصرّف]
3- 2. مزّمّل/4.

نکرد که این پیام الهی است، و هدف تحقق بخشیدن به محتوای آن است.(1)

7. مراعات به جواب (اداء حقوق آیات)

مراعات به جواب بر دو نوع است:

الف - فعلی؛

فعلی آن است که به تلاوت آیه سجده، سجده نماید.

ب - قولی؛

قولی آن است که مثلاً آیه شریفه «یا ایّها الذینَ امَنوا» تلاوت شد بگوید: لبیک، و یا به آیه عذاب که می رسد استعاذه کند، و به آیه مغفرت و رحمت که می رسد از خدا طلب مغفرت و رحمت کند و...(2)

8. بلند خواندن قرآن آمیخته با تحسین و تزیین و تحزین قرائت

جهت استماع نفس خود.

جهت اِسماع غیر خود، که دو وجه است:

- خوف «ریا»؛ برای اجتناب از این خطر، افضل است آهسته خوانده شود.

- تهییج شوق؛ برای ایجاد شوق در شنونده نسبت به قرآن، بلند خواندن مناسب تر است.

بنابراین در بلند و یا آهسته قرائت کردن قرآن باید طبق وظیفه عمل شود، چرا که

ص: 63


1- 3. احکام عمومی، (محمد وحیدی؛ 2/378 و 379). [با تصرّف]
2- 1. همان، ص 381؛ گنجینه (پایگاه حوزه)، ش 46، تدبّر در قرآن [با اندکی تصرّف]

اصل «نیّت» قاری است و بر این مبنا جزا داده شود.(1)

و از طرفی قرائت به صوت و لحن عربی و حَسَن که توصیه پیامبر گرامی

اسلام صلی الله علیه و آله است نباید فراموش گردد. اختصاراً به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم.

«حَسِنُوا الْقُرْان بِاَصواتِکُم فَاِنَّ الصَّوتَ الحَسَنَ یَزیدُ القُرْانَ حُسناً؛(2) قرآن را با صدایتان زینت دهید؛ زیرا صدای خوب به قرآن زیبایی می بخشد».

«اِقْرَأُوا القُرْانَ بِاَلحانِ العَرَبِ و اَصواتِها، و اِیّاکُم و لُحُونَ اَهلِ الفِسقِ وَ اَهلَ الکَبائرِ(3) قرآن را با لحن ها و آوازهای عرب بخوانید و از لحن بدکاران و اهل گناهان کبیره دوری کنید».

«لِکُلِّ شَی ءٍ حِلیَةٌ وَ حِلیَةُ القُرْانِ الصَّوتُ الحَسَنُ؛(4) برای هر چیزی زیور و زینتی است و زیور قرآن آواز خوش است».

و امام صادق علیه السلام در مورد قرائت با صوت حزین چنین فرموده اند:

«اِنَّ القُرْانَ نَزَلَ بِالحُزنِ فَاقْرَؤُوُهُ بِالحُزنِ؛(5) قرآن متلبّس به حزن نازل گشته است پس آن را با صوت حزین بخوانید».

«اِقْرَءُوا الْقُرْان وَ ابْکوا فَاِن لَم تَبکُوا فَتَباکُوا، لَیسَ مِنّا مَن لَم یَتَغَنَّ بِالْقُرْانِ؛(6) قرآن را بخوانید و بگریید پس اگر گریان نمی شوید پس خود را به (حالت) گریه زنید چرا که از ما نیست هر که قرآن را با موسیقی خاصش نخواند».

ص: 64


1- 2. همان.
2- 1. وسائل الشیعه (10 جلدی)؛ 2/587 / ح 7759.
3- 2. همان؛ 2/586 / ح 7754.
4- 3. همان؛ 2/587 / ح 7756.
5- 4. همان؛ 2/585 / ح 7748.
6- 5. کنزالعمال، 1/609/ح 2794

این حدیث نبوی به خوبی فضا و مجرای تغنّی قرآن را می نمایاند فضایی که مملو از عرفان به خدا، دردمندی، حس مسؤولیت و عشق و ایمان می باشد...(1)

9. تصدیق پایان قرائت

پس از فراغت از قرائت هر سوره بگوید:

«صَدَقَ اللّهُ العَلیُّ العَظیمُ وَ بَلَّغَ رَسُولُهُ الکَریمُ اَللّهُمَّ انفَعنا بِهِ وَ بارِکْ لَنا فیهِ وَ الحَمدُلَلّهِ رَبِّ العالَمینَ».(2)

و برای ختم قرآن (یعنی خواندن تمامی قرآن) دعاهایی نیز از معصومین علیهم السلام وارد شده است و در اینجا به مختصرترین آن ها اکتفا می کنیم:

«اَللّهمَّ اشرَح بالقُرْانِ صَدری وَ استَعمِل بالْقُرْانِ بَدَنی وَ نَوِّر بِالْقُرْانِ بَصَری وَ اَطلِق بِالْقُرْانِ لِسانی و أَعِنّی عَلَیهِ ما اَبقَیتَنی فَاِنَّهُ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِکَ».(3)

آداب ظاهری دیگری از قبیل قرائت از روی مصحف، سخن نگفتن در حین قرائت، ترک و خودداری از خوردن و ... رعایت ادب در محضر قرآن و بسیارند، که برخی را قبلاً اشاره داشتیم و این بحث را در اینجا به پایان می بریم و سپس به «آداب باطنی» نسبت به قرآن می پردازیم.

ص: 65


1- 6. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن؛ ص 412 [با اندکی تصرّف]
2- 1. احکام عمومی، محمد وحیدی؛ 2/382؛ به نقل از تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 34. جمله صدق اللّه العلی العظیم، برگرفته از آیه شریفه «هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»بقره/255؛نیز ر.ک : ترجمه و تحقیق مفردات راغب (پیش گفتار مترجم)، 1/117.
3- 2. همان؛ به نقل از: مرآة الکمال، ج 3، ص 22.

آداب باطنی قرائت قرآن

1. فهم اصل کلام و پی بردن به عظمت کلام الهی

قاری قرآن وقتی بر مسند تلاوت نشست باید در کلام الهی تأمل نماید و بداند که قرآن کلام با عظمت الهی است که از عرش عزّت و جلال نزول یافته و به شکل الفاظ و اصوات که از صفات بشری است درآمده تا به مرتبه افهام خلق برسد و آنان را از

سرگردانی و ضلالت به سرمنزل سعادت دنیایی و جاودانی اخروی هدایت نماید و داروی شفابخشی است که دردهای نهانی و آشکار شنوندگان را شفا بخشد.

2. توجّه و درک عظمت متکلّم

قاری باید بداند، کلام باعظمتی که با آن مواجه است و به زبان عربی جاری می کند گوینده اش «اللّه عظیم» است که آفریدگار و پروردگار جهانیان است که ذات مقدّسش جامع جمیع کمالات و صفات کمال و حکیم علی الاطلاق و عالم به جمیع سرائر و ضمائر و قادر بر هر چیز و سمیع و بصیر و مدرک و لطیف و خبیر است و منزّه از همه عیوب و نواقص و مبرّا از احتیاج است.

و بداند که این سخن بشر نیست بلکه سخن خالق بشر است چرا که تعظیم کلام، بیانگر تعظیم متکلّم است.

3. رعایت امر و نهی الهی

قاری قرآن تا اوامر و نواهی الهی را پایبند نباشد، نور فیض کلام از روزنه سینه به خانه دل او در نتابد.

ص: 66

4. توجّه به طهارت باطن

از طهارت ظاهر به طهارت باطن التفات نمودن، به این معنی که بداند چنان چه ظاهر قرآن را بدون طهارت نمی توان مسّ نمود، همین گونه هم تا زبان انسان از سخنان زشت و ناروا پاک نگردد و دل انسان از اخلاق ناپسند و صفات نکوهیده پیراسته نشود حقیقت کلام حق را درنیابد و لذّت شیرینی آن را درک ننماید.

5. حضور قلب و ترک حدیث نفس

حضور قلب و ترک حدیث نفس و خواطر، روح هر عبادتی است از جمله تلاوت قرآن کریم قاری کلام حقّ باید قلب و دل را از وساوس نفسانی و شیطانی بزداید چرا که قرائت زبان بی حضور دل قالبی باشد بی جان.

6. تخصیص

قاری چنان پندارد و متوجّه باشد که خداوند او را مخاطب قرار داده با وی تکلّم می کند و گویا در محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده و از زبان وی کلام الهی را می شنود.

7. تأثر

دل قاری از آثار مختلف که به حسب معانی آیات ظاهر می شود متأثر گردد و به حسب هریک از احوال چون توکّل، رضا و صبر او را وجد و حالی پدید آید، و اگر چنین نباشد بهره او از تلاوت، جز حرکت زبان نیست. بنابراین از مواعظ قرآن متّعظ شود و با انجام وظیفه در این حیطه نیز از هر حول و قوّه ای بیزاری جوید.

ص: 67

8 . ترقّی به درجات و مراتب کلام حق

قاری بر مصاعد همّت مترقّی گردد و به یاری پروردگار، به مدارج رفعت برآید و درجات ترقّی سه است:

اوّل: خود را مقابل حق ببیند که با خدا تکلّم می کند، و حق سبحانه به او و کلام او شنوا است و مقتضای جمال او در این درجه، تضرّع و سؤال است و توبه و ابتهال؛

دوّم: کلام حق را بشنود که بنده اش را مخاطب قرار داده و با او سخن می گوید؛

سوّم: خدا را به چشم دل ببیند چنان چه از حضرت سیدالشهداء و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده(1) «خداوند بر بندگانش در کتاب خود و کلام خود تجلّی می نماید».(2)-(3)

9. اهداء ثواب قرائت قرآن

مستحب است ثواب قرائت قرآن را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و مؤمنین زنده و یا از دنیا رفته هدیه نماید.(4)

توضیح این که، موارد آداب باطنی قرائت نیز بسیار است از قبیل، تحلیه، تخلیه، تفکّر و تدبّر، متحقق شدن به حقایق قرآن و... که به مهم ترین آنها بسنده نمودیم.(5)

ص: 68


1- 1. جامع السعادات، ص 617.
2- 2. بحارالانوار، 92/107.
3- 3. اطیب البیان، 10/34-36.
4- 4. ر.ک : احکام عمومی، محمد وحیدی، ج 2، ص 385؛ به نقل از وسائل الشیعه، ج 4، مرآة الکمال، ج 3، ص27.
5- 5. عمده آداب باطنی قرائت برگرفته از منابع؛ الف - احکام عمومی، 2/383. ب - پایگاه حوزه (سایت). گنجینه؛ ش 46 (دی 1383) مقاله تدبّر در قرآن.

آثار تلاوت قرآن

اشارة

تلاوت قرآن آثار دنیوی و اخروی فراوانی دارد که به چند نمونه از آن شاره می شود.

1. تلاوت صحیح و ایمان به خدا

- تلاوت صحیح آیات الهی همراه با تدبّر باعث ایمان و اعتقاد حتمی است چنان

که قرآن می فرماید:

«اَلَّذینَ اتَیناهُمُ الکِتابَ یَتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ(1) اولئک یُؤمِنونَ بِهِ»(2)

«کسانی که به آنان کتاب آسمانی دادیم، در حالی که آن را به درستی و خوبی تلاوت کنند، حتماً بدان ایمان می آورند».

- مؤمنان راستین با استماع (و انصات)(3) آیات الهی، بر ایمانشان افزوده می گردد:

«إذا تُلِیَت عَلَیهِم ایاتُهُ زادَتهُم ایماناً»(4)

امّا این که نشانه تلاوت صحیح چیست؟ گفته اند آن است که در خواننده و شنونده اثری حاصل شود و بر ایمانشان افزوده گردد.(5)

ص: 69


1- 1. «حق تلاوت» تنها این نیست که حرکات، اعراب، سکونها، وقفها و قواعد تجوید حروف و کلمات رعایت شود بلکه همراه با آن، تدبّر در معانی و فکر و تعقّل و آمادگی برای تأثیرپذیری نیز لازم است. [تفسیر موضوعی قرآن کریم «قرآن در قرآن»، 1/237]
2- 2.بقره/121.
3- 3. ر.ک : اعراف/204.
4- 4. انفال/2.
5- 5. ر.ک : تفسیر موضوعی قرآن کریم (قرآن در قرآن)، 1/237.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«لِقاحُ الایمانِ تِلاوةُ الْقُرْانِ؛(1) تلاوت قرآن موجب شکوفایی و باروری ایمان می شود».

2. تلاوت قرآن و نورانیّت
- نورانیت و جلاء قلوب

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

«انَّ هذِهِ القُلُوبَ تَصدَءُ کَما یَصدَءُ الحَدیدُ، قیلَ (یا رسول اللّه): فَما جَلاءُها؟

قالَ: ذِکرُ المَوتِ وَ تِلاوَةُ الْقُرْانِ؛(2) یعنی دلها مانند آهن زنگ می زند عرض شد [ای رسول خدا]: صیقل آن چیست؟ فرمود: یاد مرگ و تلاوت قرآن».

امام علی علیه السلام می فرماید:

«ِانَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم یَعِظ أَحَداًبِمِثلِ هذا الْقُرْانِ فَاِنَّهُ «حَبلُ اللّهِ المَتینُ» و سَبَبَهُ الأمینُ، وَ فیهِ رَبیعُ القَلبِ، وَ ینابیعُ العِلمِ، و ما لِلقَلبِ جِلاءٌ غَیرُهُ؛ خداوند سبحان احدی را به مطالبی مانند آن چه در قرآن آمده موعظه نفرموده است زیرا قرآن رشته محکم خداست و وسیله مطمئن و امین او؛ بهار دلها و چشمه های دانش در قرآن است برای قلب و فکر جلائی و صیقل دهنده ای جز قرآن نتوان یافت».(3)

ص: 70


1- 6. غرر الحکم و درر الکلم (ترجمه و نگارش محمد علی انصاری)، ج 2، ص 608، فصل 76.
2- 1. نهج الفصاحه، ص 189، ش 934 (با اندکی تصرف).
3- 2. نهج البلاغه، (ترجمه محمدی، دشتی)، خ 176.
- نورانیت منازل

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

«نَوِّروا بُیوتَکُم بِتِلاوَةِ القُرْانِ، و لا تَتَّخِذُوها قُبُوراً؛(1) خانه های خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید و خانه ها را به صورت قبر و گورستان در نیاورید. کسی که اهل قرآن نیست و به آن انس ندارد، مرده است و خانه او گور اوست».

امام صادق علیه السلام فرموده است:

«یَتَراءاهُ أهلُ السَّماءِ کَما یَتَراءی أهلُ الدُّنیا الْکَواکَبَ الدُّرّیَ فی السَّماءَ؛(2) یعنی همان گونه که اهل زمین از ستارگان آسمان نور می گیرند و آن اجرام آسمانی برای

مردم زمین چشمگیرند، خانه ای که در آن قرآن تلاوت می شود برای اهل آسمان ها چشمگیر و درخشان است و آن ها نیز از این خانه های نورانی کسب نور می کنند».(3)

3. تلاوت قرآن و توسعه روزی

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«فَاِنَّ البَیتَ أِذا کَثُرَ فیهِ تِلاوَةُ الْقُرْانِ کَثُرَ خَیرُهُ وَ اتَّسَعَ أهلُهُ...؛(4) چون تلاوت قرآن در خانه بسیار شود خیرش فراوان گردد و اهل آن توسعه یابند».

ص: 71


1- 3. کافی، 2/610.
2- 4.همان.
3- 1. ر.ک : تفسیر موضوعی قرآن کریم (قرآن در قرآن)، 1/238؛ در این تفسیر برای روایت مذکور «...اهل الارض الکواکب» آمده است.
4- 2. کافی، 2/610.
4. تلاوت قرآن و جهان آخرت
- دافع بلای آخرت

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

«یُدفَعُ عَن تالِی الْقُرْانِ بَلوَی الاخِرَة؛(1) بلای آخرت از تلاوت کننده (راستین) قرآن کریم دفع می گردد».

- تعیین کننده درجات بهشت

امام صادق علیه السلام فرمود:

«عَلَیکُم بِتِلاوَةِ الْقُرْانِ فَاِنَّ دَرَجاتِ الجَنَّةِ عَلی عَدَدَ ایاتِ الْقُرْانِ فَاِذا کانَ یَوْم الْقِیامَةِ

یُقالُ لِقارِئ الْقُرْانِ ِاقرَأْ وَ ارْقَ فَکُلَّما قَرأ ایَةً رَقا دَرَجَةً؛(2) بر شما باد تلاوت قرآن؛ چرا که درجات بهشت بر مبنای تعداد آیات قرآن است. روز قیامت که فرا رسد، به قاری قرآن گفته می شود بخوان و بالا برو؛ پس چون آیه ای بخواند، درجه ای بالا می رود».(3)

د - درک معانی و مفاهیم قرآن تلاوت

قرآن کریم که به زبان عربی مبین برای بشریت نازل گردیده است، بدیهی است که معنا و مفهوم آیاتش باید درک شوند حتی برای عرب زبانان تا برسد به سایر ملل بالأخص مسلمانان.

ص: 72


1- 3. بحارالانوار، 92/19.
2- 1. همان، 197.
3- 2. آثار متعدد دیگر قرائت قرآن؛ ر.ک : الحیاة، 2/163 و 164.

از طرفی باید به این نکته توجّه داشت که دستور به قرائت در آیات قرآن، و نیز به حدّی که میسّر است،(1) خود دستور به فهم معنای آن نیز می باشد.(2) قرائت بدون فهم و درک قرائتی ناقص، امّا در حوزه آموزش روخوانی و روان خوانی برای مبتدیان امروزه تنها به قرائت الفاظ بسنده می شود، با این که شیوه رسول اکرم صلی الله علیه و آله در بدو تعلیم به اصحاب خود این گونه بوده است که قرآن را ده آیه ده آیه قرائت الفاظ و معنا و مفهومش را یاد می دادند،(3) حتی بالاتر از آن عمل به آن را هم می آموختند، چنان که روایت کرده اند:

«آنان [برخی صحابه] ده آیه را از آن حضرت فرا می گرفتند امّا پیش از پرداختن به

ده آیه دیگر می کوشیدند تا آن چه از علم و عمل در آن آیات بوده، بیاموزند.»(4)

بنابراین قرائت و خواندن در هر زبانی شامل فهم مطالب خوانده شده می باشد مثلاً خواندن یک نامه، یک متن و یا یک کتاب به معنای آگاهی و اطلاع یافتن از مطالب آن نیز هست.(5)

قابل فهم بودن قرآن برای مردم

قرآن برای مردم نازل شده است و آنان، مخاطب پیامها و دستورالعملهای قرآن می باشند؛

ص: 73


1- 3. «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْانِ» (مزّمّل/20)
2- 4. ر.ک : الْقُرْان الکریم و روایات المدرستین؛ 1/294
3- 5. همان، 1/157 و 158.
4- 1. بحارالانوار؛ 92/107، و نیز ر.ک : تفسیر موضوعی قرآن کریم، جمعی از نویسندگان، ص 22.
5- 2. ر.ک : آموزش مفاهیم قرآن؛ 1/5 [با اندکی تصرّف].

خطابهای ذیل روشنگر این مطلبند:

«یا بَنی ادَمَ»، «یا مَعشَرَ الجِنِّ وَ الإنْسِ»، «یا ایُّهَا الإنْسانُ»، یا ایُّهَا النّاسُ»، «یا عِبادِ»، «یا اَهلَ الکِتابِ»، «یا بَنی ِاسرائیلَ»، «یا اَیُّها الرُّسُلُ»، «یا اَیُّها النَّبِیُّ»، «یا اَیُّها الرَّسولُ»، «یا اَیُّها الذَّین امَنُوا»، «أیُّهَ المؤمِنُونَ»، «یا اُولِی الْأَبصار»، «یا اُولِی الْأَلباب»و...

در این خطابها، قرآن به زبان توده مردمی از هر قشر و طبقه و از هر کیش و آیین و از هر قوم و قبیله و نژاد که باشند، سخن می گوید؛(1) چرا که مسؤولیت هدایت تمام بنی آدم را تا روز قیامت برعهده دارد و در مقابل، مردم مسؤولیت تبعیت و اطاعت را

باید به گردن بگیرند؛ این مسؤولیت دوطرفه، در کنار این خطابهای مستقیم به انبیاء و مؤمنین، کفّار و مشرکین و توده های مردمی به ناچار قابل فهم بودن خطابها را به ضرورت، مطرح می نماید که شبهه در آن، بسیار شگفت و حیرت انگیز می نماید.(2)

برخی برای خطاب های قرآنی مرتبه اوج و حضیض، و مراتب متوسط قائل شده اند و پایین ترین آن را، تعبیر «یا ایّها النّاس» و والاترین آن را«یا ایّها النّبّی» و «یا اَیُّها الرَّسول» دانسته اند. و مراتب متوسط را به ترتیب چنین برشمرده اند: «یا ایّها الرُّسل»، «یا اولی الاَبصار»، «یا اولی الالباب»، «یا اهلَ الکتاب»، «یا ایّها

ص: 74


1- 3. «وَمَا أَرْسَلنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ». (ابراهیم/4) قوم رسول خدا مخاطبین او هستند که همه بشریت را تا روز قیامت دربرمی گیرد و مقصود از تبیین نیز به اصطلاح مردم سخن گفتن و ساده بیان کردن پیام خدا می باشد تا شیرفهم شوند و الّا تأکید بر این که زبان پیامبر هر قوم، همین زبان معمول قومش می باشد امری بدیهی است و نیازی به اعلام و تأکید ندارد. (پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص259)
2- 1. همان، ص 259 و 260. [با اندکی تصرّف]

المؤمنون».(1)

عترت ترجمان جدایی ناپذیر وحی

قرآن کریم، در عین قابل فهم بودن خطابهایش برای اقشار مردمی، قرین دائمی «عترت» می باشد از این رو، این دو سرمایه و گوهر گرانبها (ثقلین) دو چهره از یک حقیقت می باشند که نباید میانشان جدایی افکند(2) چرا که فهم قرآن مراتب بی شماری دارد و نفوس مردمی نیز از نظر مراتب فهم، یکسان نبوده و از آلودگی نیز بر کنار نمی باشند و قرآن نیز دارای محکم و متشابه و عام و خاصّ و غیره می باشد پس به ناچار باید در فهم قرآن از معصومین علیهم السلام یاری جست که به حقیقت قرآن، دست یافته اند و تمام مراتب فهم قرآن را طی کرده اند، تا اصول تدبّر و روشهای آن را به ما بیاموزند چنانکه امام صادق علیه السلام فرموده است:

«هیچ امری نیست که دو نفر در آن اختلاف نمایند مگر در حالی که بر آن اصلی در کتاب خداست، ولیکن عقول اشخاص- بدون آموزش معصوم علیه السلام - به نهایت آن نمی رسد».(3)

ضرورت وجود مرشدی معصوم در ارتباط با کلام خدا، با توجه به انحرافات عظیم پدید آمده در تاریخ فهم قرآن، نمایان و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.

ص: 75


1- 2. ر.ک : تفسیر موضوعی قرآن کریم (هدایت در قرآن)، 16/212. [با تلخیص]
2- 3. ر.ک : الف) «... لن یفترقا...» در حدیث ثقلین؛ میزان الحکمه (مترجم)؛ 1/240. ب) آیه شریفه «لا یَمَسُّهُ إَلّا المُطَهَّرونَ» (واقعه/79).
3- 1. «ما مِن اَمرٍ یَختَلِفُ فیهِ إثنانٍ ِالّا و لَهُ اَصْلٌ فی کِتابِ اللّهِ عَزّوَجلّ وَ لکِنْ لا تَبْلُغُهُ عُقولُ الرِجالِ». (اصول کافی، 1/60)

ائمه معصومین علیهم السلام در ارتباط با فهم قرآن، در برابر ما، پنج شأن را دارا می باشند که عبارتند از:

1. شأن ابلاغ 2. شأن تبیین و تفسیر 3. شأن راهنما 4. شأن اجراء و الگو 5. شأن ولایت و امامت.(1)

مخاطبین در حوزه درک معانی و مفاهیم قرآن

اشارة

در حوزه «درک معانی و مفاهیم» مخاطبین قرآن در سه رتبه و یا جایگاه قرار می گیرند که عبارتند از: الف) ترجمه ب) تفسیر ج) تدبّر

الف - ترجمه

(2)

اوّلین برقراری ارتباط معنادار با قرآن کریم، آشنایی و مطالعه ترجمه آیات است

که با این گام انسان مؤمن قادر خواهد شد با بسیاری از مفاهیم، پیام ها، دستورالعمل ها، نکات اخلاقی و عبادی و داستان های پیامبران آشنا شود. نیز در این مرحله می توان درباره ویژگی های زندگی دنیوی، برزخ، جهان آخرت، بهشت و دوزخ و... به مجموعه ای از شناخت دست یافت.

گام بالاتر از مراجعه به ترجمه های قرآن و مطالعه دقیق آن ها، و به عبارتی گام تکمیلی در این زمینه آشنایی با زبان و ادبیات عرب است و آگاهی از لغات و مفردات

ص: 76


1- 2. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 261. [با اندکی تصرّف]
2- 3. در خصوص «ترجمه قرآن» و «ترجمه» رجوع شود به «تفسیر و مفسّران» ج 1، ص 111. آیت اللّه معرفت رحمه اللّه به موارد ارزشمندی چون؛ تعریف، شیوه و انواع، ویژگی های اساسی، اهمیّت ترجمه، دلائل مخالفان ترجمه قرآن، فتاوی علماء، احکام فقهی متن ترجمه قرآن، سابقه ترجمه در اسلام، چگونگی ترجمه قرآن، نمونه هایی از ترجمه های غلط، آمار اجمالی ترجمه های قرآن و... پرداخته اند.

الفاظ قرآن کریم است،(1) که نه تنها شرط اصلی برای ورود به مرحله درک مفاهیم و معانی قرآن کریم بلکه اساس ورود به مراحل پیشرفته شناخت قرآن نیز به شمار می آید، و راه برای ارتباط آگاهانه و هدفمند با قرآن گشوده می شود، لکن دستاورد آن از جامعیت و انسجام و ژرفای کافی برخوردار نیست، و برخی از مفاهیم و پیام های

قرآن شناخته نمی شوند و دریافت های ما نیز از شناخت اوّلیه و ابتدایی فراتر نمی رود.(2)

ص: 77


1- 1. قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : تَعَلّموا الْقُرْانَ بِعَرَبیّته و ایّاکم و النّبر فیه. [وسائل الشیعه، 4/865]؛ قال امام الصادق علیه السلام تَعَلَّموا العَرَبیّةَ فانّها کلام اللّهِ الّذی یُکَلِّمُ بِهِ خَلْقَهُ. [همان، 4/866؛ بحارالانوار، 1/212] -شهید مطهری آن کارشناس شناخته شده علوم اسلامی در مورد لزوم و اهمیت یادگیری زبان عربی چنین می گوید: ... به عقیده من انسان تا خوب آشنا به زبان عربی نباشد، نمی گویم به طور کلّی، ولی به صورت نسبی نمی تواند مفاهیم اسلام را درک کند. و می افزاید: اوّلین وظائف و از اهم مسائل [مراکز مذهبی و فرهنگی ما] یاد دادن زبان عربی به افراد و اطفال است،... چرا که زبان عربی، زبان کتاب دینی [قرآن] و زبان مذهبی ماست... و زبان فارسی زبان ملّی ما ایرانیها شمرده می شود،... زبان عربی بین المللی اسلامی است... قرآن زبان عربی را زبان کرد، و زبان عربی زبان قوم عرب نیست بلکه قوم عرب متعلق به زبان عربی است. این شهید والامقام در توصیه به دوستان می فرماید: که زبان عربی را بخوبی یاد بگیرند تا بتوانند از متون [اسلامی] عربی استفاده کنند، قرآن بخوانند، نهج البلاغه بخوانند، دعای ابوحمزه بخوانند و لذّت ببرند، نماز بخوانند در نماز لذّت ببرند و حضور قلب پیدا کنند، قنوت های خودشان را بفهمند چه می گویند... [برگرفته و تلخیص از «درسهایی از قرآن»... ص 3-14.] و چه به جا بر جلد زرین برخی کتب عربی دوره متوسطه آموزش و پرورش این پیام استاد شهید را منقّش و مزیّن داشته اند؛ «زبان عربی، زبان یک قوم نیست، زبان اسلام است. از اهمّ وظایف ما این است که این زبان را حفظ کنیم ... به خدا قسم ما در مقابل زبان عربی وظیفه داریم که این زبان اسلام را حفظ کنیم، نگهداری کنیم... به خدا قسم ما در مقابل زبان عربی وظیفه داریم که این زبان اسلام را حفظ کنیم، نگهداری کنیم... (زبان عربی) یکی از زبان های زنده دنیا است».
2- 1. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ( جمعی از نویسندگان ) ، ص 22. [با تلخیص]

ب - تفسیر

اشارة

در مورد اهمیّت و جایگاه تفسیر باید گفت: تفسیر قرآن از ارجمندترین علوم دین شمرده شده، و آگاهی از آن در نگاه اهل بیت علیهم السلام از ارزش و جایگاه ویژه ای برخوردار است. شناخت جامع و منسجم مفاهیم و پیام های قرآن در گرو تفسیر آن است. در این مرحله، با استفاده صحیح از ابزارها و فراهم ساختن مقدّمات لازم، شناخت ما از مرحله ابتدایی فراتر می رود و به شکل گیری یک اندیشه نظام مند قرآنی می انجامد.

و در پرتو تفسیر، ارتباط معنایی بسیاری از آیات آشکار شده، مفاهیم و آموزه های جدید زاییده می شود. اگر تفسیر قرآن بر اساس شرایط و ضوابط ضروری این علم صورت گیرد، اندیشمند مسلمان را قادر می سازد تا به دیدگاه های قرآن درباره مسائل و موضوعات گوناگون مورد نیاز بشر- در عرصه های مختلف- دست یابد و از سویی این امکان را فراهم می کند که خود نیز در عرصه اندیشه و عمل، نمونه یک انسان قرآنی باشد.

کسانی که در حوزه تفسیر قرآن از تخصّص برخوردار نیستند، می توانند شناخت جامع تر و منسجم تر از مطالعه ترجمه های دقیق قرآن، مفاهیم و پیام های قرآنی را از طریق مطالعه تفاسیر معتبر، بالأخص از شیوه موضوعی آن بهره مند شده و دیدگاه قرآن را درباره موضوع مورد نیاز خود استفاده نمایند.(1)

ص: 78


1- 2. همان ، ص 22-24. [با تصرّف]
معنا و مفهوم «تفسیر»

و امّا این که واژه «تفسیر» چه معنا و مفهومی دارد، اجمالاً این است که تفسیر در معنای لغوی «پرده برداری، روشنگری و آشکار ساختن» است، و در اصطلاح مفسّران؛(1) «زدودن ابهام از لفظ مشکل و دشوار، که در معنای مورد نظر، نارسا و دچار اشکال است.» و به قولی؛(2) تفسیر، تنها کنار زدن نقاب از چهره لفظ مشکل و نارسا نیست، بلکه عبارت است از زدودن ابهام موجود در دلالت کلام.(3)

بالاترین و درجه نهایی قرآن (حقیقت قرآن) از آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام است چرا که این حضرات از عصمت برخوردار بوده و به دست عنایت الهی، تطهیر شده اند.(4) و در این حوزه، عملاً نحوه استفاده و بهره وری از آیات را به مردم آموزش می دهند؛ علاوه بر آنکه مشکلات فکری را در فهم اجرای آیات، مرتفع می نمایند.(5)

با اینکه قرآن «تبیان کلّ شی ء» است، چرا به تفسیر نیاز داریم؟

بلی، با آن که می دانیم قرآن «نور»،(6) «هدایت»،(7) «بیانگر همه چیز»،(8) و «بهترین

ص: 79


1- 1. تعاریف متعدّدی مفسّران از واژه تفسیر ارائه نموده اند، به طوری که برخی تا ده تعریف در کتاب خود آورده اند. ر.ک : مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص 97.
2- 2. آیت اللّه معرفت رحمه اللّه.
3- 3. ر.ک : تفسیر و مفسّران؛ 1/17-18، 6/1. [با تصرّف]
4- 4. «لا یَمَسُّهُ إِلّا الْمُطَهِّرونَ». (واقعه/79)؛ «... الحائق للأنبیاء». امام حسین و امام صادق علیهماالسلام بحارالانوار، 92/20 و 103.
5- 5. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن ص 266. [با تصرّف]
6- 6. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اَنْزَلْنا إَلَیکُمْ نُوراً مُبِیناً»، «ای مردم! شما را از جانب پروردگارتان برهانی آمده و نوری آشکار به شما نازل کردیم».(نساء/174)
7- 7. «هَذا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِلمُتَّقینَ»، «این (قرآن) برای مردم هدایت و اندرزی برای تقواپیشگان است». (آل عمران/138)
8- 8. «وَ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ»، «این کتاب را که به تو [پیامبر] نازل کرده ایم بیان همه چیز است». (نحل/89)

تفسیر برای خویش»(1) و... است، با وجود همه اینها باز نیاز به تفسیر قرآن احساس می شود، زیرا اگر چه قرآن خود به خود و ذاتاً بیانی روشن(2) برای تمامی انسان ها، و تفصیل و تبیینی برای همه چیز است؛ گاهی ابهام که امری عارضی و خارج از ذات قرآن و بعضاً ناشی از خصوصیت سبک بیانی آن است پیش می آید زیرا قرآن برای عرضه قوانین کلّی و اوّلیه نازل گشته، از این رو به اختصار سخن گفته است (که این خود موجب ابهام می گردد) و تفصیل جزئیات مطالب را به بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واگذاشته است.(3)

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«دستور اقامه نماز (به طور کلّی) بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد، ولی کیفیت اقامه آن (سه یا چهار رکعت خواندن آن) مشخص نبود، تا این که پیامبر خود این فرمان را برای مردم تشریح کرد».(4)

این نوعی اجمال (ابهام) است که دربخشی از آیات الاحکام، کم و بیش به چشم می خورد و - همان طور که اشاره شد - در شیوه بیان قرآن، طبیعی است.

از سوی دیگر قرآن کریم مشتمل بر معانی دقیق و مفاهیم ظریف و تعالیم و

ص: 80


1- 1. «وَ لا یَأْتونَکَ بِمَثَلٍ إِلّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً»، «تو را مثالی نمی آورند مگر به تو سخنی درست و بهترین توضیح را آورده ایم». (فرقان/33)
2- 2. «وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمْ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً»، «اوست که این کتاب را مفصلاً بر شما فرو فرستاده است». (انعام/114)
3- 3. «وَ أَنْزَلْنَا إَلَیْکَ الذِّکْرَ لِتَبَیَّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»، «قرآن را به تو [پیامبر] نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که به ایشان نازل شده است، بیان داری، باشد که بیندیشند». (نحل/44)
4- 4. کافی، 1/286.

حکمت هایی والا درباره حقیقت خلقت. و اسرار هستی است که توده مردم در عصر

رسالت از درک آن ناتوان بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله و پس از آن حضرت، دانشمندان صحابه، می بایست به تبیین و شرح جزئیات آن بپردازند.(1)

از جمله این موارد، مسائل مربوط به صفات جمال و جلال الهی، شناخت وجود انسان، اسرار خلقت، میزان دخالت بشر در زندگی، هدف آفرینش مبدأ و معاد و... است که اینها در قرآن کریم به صورت گذرا، در قالب الفاظ و تعابیر کنایی و استعاره و مجاز و جز آن آمده است، که شرح و بیان آن به بررسی، تدبّر، دقت نظر و قدرت تفکر بالا نیاز دارد.

گاه در قرآن کریم الفاظ غریب و ناآشنایی آمده که هر چند در واقع در اوج قلّه فصاحت است، چنان چه توضیح داده نشود، فهم آن برای عامه مردم دشوار است.

راغب اصفهانی در مقدمه تفسیرش می نویسد:

«تفسیر یا در توضیح و شرح الفاظ ناآشنا کاربرد دارد؛ مانند بحیره ، سائبه و وصیله،(2) یا در تبیین جملات کوتاه همانند آیه شریفه «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتُوا

ص: 81


1- 1. ر.ک : جمعه/2.
2- 2. راغب اصفهانی گفته است: «بحیره» شتری است که ده شکم زاییده باشد و در [جاهلیت] گوش هایش را پاره می کردند و آن را رها می ساختند که دیگر نه کسی بر آن سوار می شد و نه باری به وسیله آن می کشیدند. «سائبه» شتری را گویند که پنج شکم زاییده باشد که در این صورت در چراگاه ها رها می شد و کسی حق نداشت آن را از آب یا علفی بازدارد. «وصیله» عبارت است از گوسفندی که دوقلو بزاید؛ یکی نر و دیگری ماده که در این صورت گوسفند نر-از دوقلوها-را ذبح نمی کردند و می گفتند: وصلت أخاها، و به خاطر گوسفند ماده، نر را هم رها می کردند... [ر.ک : تفسیر و مفسّران1/20 و 21]

الزَّکَاةَ»(1) و یا توضیح جملاتی که دربردارنده حکایتی است که بدون آشنایی با آن، معنای جمله قابل فهم نیست؛ مانند آیه شریفه «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فَی الْکُفْرِ»(2) یا «وَ

لَیْسَ الْبِرُّ بَأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا»(3) «نیکی آن نیست که به خانه ها از پشت دیوار آن درآیید».(4)

بنابراین می توان گفت قرآن کریم برای تفسیر خود دو راهکار ارائه فرموده است:

1 - بوسیله آیات خودش، برخی آیات را که مبهم به نظر می رسند روشن می کند، چنانکه در متون روایی به این شیوه اشاره گردیده و در تفسیر قرآن به قرآن به عنوان یک قانون و اصل پذیرفته شده است و تعابیر آن عبارتند از:

- «الْقُرْان یُفَسِّر بَعضُهُ بَعضاً».(5)

- «الْقُرْانُ یَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ وَ یَشهَدُ بَعضُهُ عَلی بَعضٍ».(6)

- «وَ اِنَّ الْقُرْانَ لَیُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً».(7)

و بارها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای تبیین آیه ای از آیه دیگر کمک گرفته و ائمه اهل

ص: 82


1- 3. مزّمل/20.
2- 4.توبه/37؛ «جز این نیست که جا به جا کردن (ماه های حرام) فزونی در کفر است». نسیی ء یکی از عادت های جاهلیت بود و چنین بود که ماه های حرام را تغییر می دادند و حکم ماه حجّ را در هر سه سال، سالی ده روز به ماه بعد می انداختند. [تفسیر و مفسّران،1/20]
3- 1. بقره / 189.
4- 2. تفسیر و مفسّران، 1/18-21. [با تصرّف]
5- 3. دومین یادنامه علّامه طباطبائی رحمه اللّه، ص 282 (از رسول اکرم صلی الله علیه و آله ).
6- 4. نهج البلاغه، خطبه 133.
7- 5. کنزالعمال، 1/619 ح 2861 (رسول اکرم صلی الله علیه و آله ) و نیز در نهج البلاغه، خطبه 18، «اِنَّ الْکِتابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» شبیه این گفتار آمده است.

بیت علیهم السلام و صحابه و تابعین نیز این روش را به کار می گرفته اند.(1)

2 - به وسیله شاگردان قرآن از قبیل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام که خود قرآن دستور پیروی از آنان را از نظر قولی، فعلی و تقریری امضاء فرموده و چنین بیان داشته است:

«أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ»(2)

و نیز فرموده است:

«مَا اتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(3)

و نیز فرموده است:

«وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إَلَیْهِمْ».(4)

و راهنمایان بشر را به آنان می شناساند و چنین نیست که جامعه انسانی بدون هدایت قرآن بتواند یا مکلّف باشد به پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام رجوع کند، گرچه کلید فهم بسیاری از حقایق قرآن نزد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است، امّا خود قرآن جایگاه این کلید را روشن کرده است.

و از طرفی خود معصومین علیهم السلام در احادیث فراوانی فرموده اند: میزان پذیرش سخنان ما، قرآن و عرضه بر آن است.

ص: 83


1- 6. ر.ک : تفسیر تسنیم؛ 1/69.
2- 7. نساء/59.
3- 1. حشر/7. «آنچه را پیامبر برایتان آورده است، برگیرید؛ و در مورد آنچه شما را از آن نهی کرده است، نهی او را پذیرفته، از آن دوری کنید.»
4- 2. نحل/44.

پشتوانه حجّیت سنّت امامان علیهم السلام گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث شریف ثقلین(1) است. بنابراین، حجّیت و ارزش ره آورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام به برکت قرآن کریم است.(2)

مرحوم علّامه طباطبایی فرموده اند: به دلالت خود قرآن مجید بیان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامش در تفسیر آیات قرآنی حجیّت دارد. این حجیّت در مورد قول

شفاهی و صریح پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السلام و هم چنین در اخبار قطعیة الصدور که بیان ایشان را حکایت می کند روشن است.

و به عبارتی قرآن به بیان و تفسیر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به بیان و تفسیر اهل بیت علیهم السلام خود حجیّت می دهد.(3)

خلاصه اینکه قرآن همواره میدان دار «تبیان کلّ شی ء» است، چرا که در زدودن ابهامات گاهی با ارجاع آیات به یکدیگر، و گاهی با ارجاع و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت جدایی ناپذیر از قرآن، عهده دار این سمت است.

سؤال دیگری که جای طرح آن باقی هست این است که: آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تمامی قرآن را تفسیر کرده است؟

ص: 84


1- 3. «ِانّی تارِکٌ فیکُمْ ثِقْلِیْنِ ما ِانْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدی... وَ هُوَ کِتابُ اللّهِ... وَ عَتْرَتی أَهْلَ بَیْتی لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ...» یعنی: من دو چیز گرانبها در بین شما به یادگار می گذارم، مادامی که به این دو تمسّک جویید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد... و آن کتاب خدا... و عترت و اهل بیت من است و این دو یادگار من هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا آنکه سر حوض (کوثر) به من ملحق گردند. [بحارالانوار، ج 23، ص 108]
2- 4. ر.ک : تفسیر تسنیم، 1/78 و 79.
3- 1. ر.ک : قرآن در اسلام، ص 26 و 70؛ پرسش و پاسخهایی در شناخت تاریخ و علوم قرآنی، ص 263.

مناسب ترین پاسخی که پس از بررسی و تحلیل دیدگاه های مختلف به این سؤال داده اند آیت اللّه معرفت رحمه اللّه هست که خلاصه و نتیجه آن این است که فرموده اند: «صحیح این است که بگوییم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای امّت بویژه اصحاب کبار تمامی معانی آیات قرآن کریم را بیان داشته است و تمامی اهداف و مقاصد شریف قرآن را بر ایشان شرح داده است. به ویژه که احادیث برجای مانده از ائمه علیهم السلام درباره فروع احکام و مفاهیم قرآن را بدان ضمیمه نماییم، که در این صورت هیچ نقطه ابهامی درباره مفاهیم قرآنی باقی نخواهد ماند»(1)

و در خصوص «حجم تفاسیر برجای مانده از پیامبر صلی الله علیه و آله » ایشان ضمن تأیید اندک بودن تفاسیر مأثور از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلائلی چند از جمله، فراوان بودن ابزار فهم قرآن در آن زمان و همچنین اندک شمردن موارد سؤال و جوابهای تفسیری قرآن که با

نص صریح به ما رسیده باشد، که ظاهراً بیشتر از آن احساس نیاز نمی شده است، می گوید: ولی همین تفاسیر اندک نبوی در واقع زیاد بوده لکن کمتر نقل شده است.

و می افزاید اگر ما سیره و سنّت پیامبر و احادیث شریف وارد شده در بیان اصول و فروع دین و معارف اسلام و ادله احکام(2) را به آن احادیث به ظاهر اندک درباره تفسیر ضمیمه نماییم تفسیر مأثور از اصل رسالت بسیار فزونی خواهد یافت و سرمایه اصلی برای تفاسیر وارد شده در سده های بعد به شمار خواهد رفت.

ص: 85


1- 2. تفسیر و مفسّران؛ 1/167.
2- 1. انبوه احادیث وارده از پیامبر صلی الله علیه و آله در بیان احکام شریعت که تمامی آنها را می توان تفسیر آیات الأحکام شمرد، خود تفسیر مبهمات و تفصیل مجملات قرآن به حساب می آید. [همان، ص 165 و 168 (با اندکی تصرّف)]

حال اگر احادیثی که از طریق اهل بیت علیهم السلام درباره تفسیر وارد شده و آنها را از جدّشان رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند به این مجموعه اضافه گردد و روایات تفسیری منقول از راهی جز طریق اهل بیت علیهم السلام هم به آن ضمیمه شود مجموعه بسیار بزرگی از تفاسیر مسند به رسول خدا صلی الله علیه و آله فراهم خواهد آمد که در عالم تفسیر، در همه اعصار از ارزش ویژه ای برخوردار خواهد بود.(1)

و در مورد «شیوه پیامبر صلی الله علیه و آله در بیان مفاهیم قرآن» علاوه بر آن چه قبلاً اشاره شد با استناد به روایت چنین بیان داشته اند: «واجبات و مستحبات احکام به طور اجمال و در قالب قواعد کلّی در قرآن تشریح شده است اما بیان جزئیات احکام در ضمن سنّت آمده است که پیامبر آن را طی دوران عمر شریفش بیان داشته است از این رو سنّت در کنار قرآن تفسیر کننده مواضع اجمال و توضیح دهنده موارد ابهام آن خواهد بود».(2)

موارد زیر را که تفصیل آن در قرآن نیامده می توان نمونه هایی از آن برشمرد:

تعداد نمازها و تعداد رکعات و نیز افعال آنها اذکار و شرایط و احکام آن، با صدای بلند یا آهسته خواندن قرائت نمازها،...

زکات و مقدار واجب آن، حجّ واجب و جزئیات آن، جزئیاتی که در ابواب گوناگون معاملات آمده؛ حکم رَجم مُحصن (سنگسار زناکار که دارای همسر است)؛

ص: 86


1- 2. فاضل معاصر، آقای سید محمد برهانی، نوه علّامه محدّث سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر برهان، اقدام به جمع آوری تفاسیری نموده که از طریق اهل بیت علیهم السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده و تاکنون بالغ بر چهار هزار حدیث فراهم شده است و چنانچه ایشان این اقدام شایسته را پی بگیرد، تعداد آن افزایش خواهد یافت.(وفّقه اللّه) [ر.ک : تفسیر و مفسّران، 1/169]
2- 3. همان منبع؛ 1/168 و 169.

احکام مربوط به دیه قتل خطا و عمد به طور فراگیر از قبیل خطای محض یا شبه عمد و یا عمد محض و...؛ برای جداسازی و وجه تمایز بین ناسخ و منسوخ آیات؛...

مرز بین «تفسیر» و «ترجمه»

«ترجمه» در جایی است که معنای لغوی لفظ را نمی دانیم که با مراجعه به فرهنگ ها مشکل برطرف می شود و تلاش و زحمت چندانی هم لازم نیست، برخلاف «تفسیر» چنانکه مفهومش گذشت، در عین روشنی معنای لغت، هم چنان هاله ای از ابهام بر چهره آن نشسته است، و برای زدودن آن کوشش فراوانی می طلبد.(1) برخی در مورد تفاوت «ترجمه» و «تفسیر» چنین گفته اند:

1. ترجمه خود مستقل است و بستگی زیادی به اصل ندارد در صورتی که تفسیر همراه متن است و متن را شرح می کند.

2. در ترجمه، متن عیناً رعایت می شود. درست و نادرست همان طور که هست به زبان دیگر برگردانده می شود و حال آن که در تفسیر، تفسیرگو نظر خود را نیز بیان می کند، روش های گوناگون را مطرح می سازد و نتیجه گیری می کند.

از اینجاست که در تفاسیر کلام الهی مباحث مختلفی چون علوم لغت، عقاید، فقه، اصول، شأن نزول، ناسخ و منسوخ و علوم دیگر مطرح می شود.

3. در ترجمه امانت شرط است و همه معانی و مقاصد اصل باید ایفاء شود، (لذا) در ترجمه دعوی اطمینان است. خواننده می داند که مترجم تنها واسطه نقل بوده و

ص: 87


1- 1. همان؛ 1/18.

فقط مراد و مدلول اصلی را برگردانده است.(1)

و برخی درباره مهم ترین تفاوت ترجمه و تفسیرِ یک کلام گفته اند:

در ترجمه، برگرداندن متن از زبانی به زبان دیگر مورد توجه بوده و مترجم حق اعمال نظر ندارد در صورتی که تفسیر با شرح و توضیح همراه بوده و مفسّر در بیان نظرات خود آزاد است.(2)

ج - تدبّر

مفهوم تدبّر و گسترده آن

«تَدَبُّر»، از «دُبْر» یا «دُبُرْ» است، به معنی اندیشیدن در پشت و ماوراء امور می باشد(3) که «ژرف اندیشی» و «عاقبت اندیشی» را نظر دارد که نتیجه اش «کشف حقایقی است که در ابتدای امر و نظر سطحی، به چشم نمی آمد».(4)

و نیز گفته شده: «تدبّر» یعنی، تأمّل در پشت و روی شی ء و دور و نزدیک آن

است.(5)

ص: 88


1- 1. ر.ک : تاریخ قرآن، محمود رامیار، ص 647؛ ضمناً در این کتاب منابعی که تفصیلاً به تفاوت مذکور پرداخته اند معرفی گردیده از جمله، مناهل العرفان، 2/5 به بعد؛ الفرقان ابن خطیب: 273 به بعد...؛ تاریخ سیر ترجمه قرآن، 7، 9-115؛ وحی محمدی، 12.
2- 2. پرسش و پاسخ هایی در شناخت تاریخ و علوم قرآنی، ص 278.
3- 3. ر.ک : مفردات راغب، ص 165.
4- 4. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 371.
5- 1. قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی)، 1/139.

تلاش برای کشف عاقبت امور، به ناچار انسان را از سطح به عمق می کشاند، که آیات تدبّر موردنظر می باشد.(1)

گاهی ممکن است تدبّر در مضمون یک آیه باشد در این صورت تأمّل در حدود همان آیه کافی به نظر می رسد. و گاهی ویژگی آیه ای و یا واژه ای می طلبد که تدبّر در تمامی آیات قرآن صورت گیرد، مثلاً آیه شریفه ی:

«أَفَلا یَتَدَبَّرونَ الْقُرْان وَ لَوْ کَانَ مِن عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»(2)

از این باب است، یعنی آیات قرآن یکی پس از دیگری باید مورد تأمل قرار گیرد چرا که برای فتوا به عدم اختلاف در قرآن چاره ای جز ارزیابی آیات آن و تأمّل در معارف مجموع قرآن و تحقیق درباره گزارشهای قرآن یکی بعد از دیگری نخواهد بود وگرنه تأمّل در یک یا چند آیه موجب اطلاع از انسجام یا اختلاف مجموع قرآن نخواهد بود.

ضمناً ظهور واژه «الْقُرْان» در آیه مذکور فراتر از تدبّر در یک آیه است، گرچه به یک آیه نیز قرآن گفته می شود. ظاهر آیه این است که چرا در مجموعه ای از آیات قرآن نمی اندیشید تا نیک دریابید که هیچ اختلافی در آن ها نیست.(3) (4)

ص: 89


1- 2. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 372.
2- 3. نساء/82.
3- 4. تفسیر تسنیم، 19/619-624. [با تصرّف] و نیز ر.ک : المیزان (40 جلدی)، 9/27-30.
4- 5. برخی برای تدبّر در قرآن «مبانی» قائل شده اند از جمله عبارتند از:1- اعتقاد به کلام خداوند داشتن.
فوائد و نتایج تدبّر

اندیشیدن و تأمّل در آیات الهی یکی از عالی ترین مراحل اُنس و ارتباط با قرآن است. تدبّر در قرآن فوائد و نتایج علمی و شخصی فراوانی در پی دارد. به عنوان نمونه طبق آیه 82 سوره نساء که اشاره شد، با تفکّر و تدبّر در آیات قرآن، مشخص می شود که آیات آن، هیچ گونه اختلافی با یکدیگر ندارند. لذا آیات می توانند یکدیگر را تفسیر کنند و این فایده بسیار مهمّی بود که علّامه طباطبایی رحمه اللّه در پرتو آن به تفسیر قرآن به قرآن رسید. ایشان ذیل همین آیه، امکان تفسیر قرآن به خود قرآن را نتیجه گرفته است.(1) صاحب «مجمع البیان» نیز از آیه «أَفَلا یَتَدبَّرونَ الْقُرْان...» به همین نتیجه رسیده است.(2)

نتیجه مهم دیگر تدبّر، این است که چون احکام قرآنی در معرض تغییر و تحوّل قرار نمی گیرند، لذا این شریعت تا قیامت استمرار دارد.

از لحاظ شخصی نیز انسان با تدبّر در آیات قرآن و مجسّم کردن مبدأ و معاد، هم داستان خلقت انسان برایش یادآوری می شود و هم آینده را پیش روی خود می بیند. چنانکه در روایات توصیه شده از قرائت آیات رحمت، مسرور و از قرائت آیات مشتمل بر وعده عذاب، محزون شوید.

ص: 90


1- 1. المیزان (40 جلدی)، 9/27-30.
2- 2. مجمع البیان، ج 9-10، ص 125.

امام علی علیه السلام در فرازی از سخنان گهربارش می فرماید: قرآن را یاد بگیرید که

بهترین سخن است و در آن اندیشه کنید که چون بهار است.(1)

نکته مهم این فرمایش حضرت، آن است که در مرحله یادگیری فرموده «بهترین سخن» است؛ ولی در مرحله تفکّر و اندیشه، آن را به «بهار» تشبیه کرده است، بهاری که فصل رویش و زندگی است.(2)

مراتب تدبّر

«تدبّر» عبور از سطوح اوّلیه و مفاهیم ظاهری آیات و ورود اندیشمندانه به لایه های ژرف برای کشف حقایق پنهانی است؛ حقایقی که بدون توجّه و ژرف اندیشی بر ما آشکار نمی شود.

از این روی قابل توجّه است که تدبّر در قرآن خود درجات و مراتبی دارد که بر حسب کمیت و کیفیت تدبّر متفاوت است. بی شک ژرف اندیشی در یک آیه یا یک سوره و یا بخشی از قرآن با ژرف اندیشی در همه آیات در یک درجه قرار نمی گیرد؛ هم چنان که ژرفای تدبّر و میزان رسیدن به لایه های نهفته آیات و دل سپردن به پیام های نورانی قرآن نیز برای همگان یکسان نیست.(3)

از آنجا که قرآن کتابی قابل فهم برای همگان است.(4) همه حق دارند که در قرآن

ص: 91


1- 1. نهج البلاغه، خطبه 110.
2- 2. علوم حدیث (فصلنامه علمی- تخصصّی)، شماره 13، ص 83 و 84.
3- 3. تفسیر موضوعی قرآن کریم (جمعی از نویسندگان)، ص 24 و 26
4- 4. ر.ک : تفسیر المیزان (40 جلدی)، 9/30.

تدبّر بکنند و تا دنیا دنیا است افراد حق تدبّر دارند و شانس موفقیت دارند که در تدبّرهای خودشان به مطالب تازه ای برخورد بکنند که احیاناً گذشتگان آن ها در تدبّرهای خویش برخورد نکرده اند.(1)

بنابراین می توان گفت:

1. قرآن کریم برای افکار عادی نیز فهم پذیر است، از این رو ترغیب به تدبّر در قرآن برای همه مردم، هر کدام در سطح خاص خود، پیام رسمی و مکرر قرآن و عترت است.(2)

2. جامع ترین و عمیق ترین درجه تدبّر در قرآن همان است که به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و عترت پاکش علیهم السلام اختصاص دارد:

«إِنَّهُ لَقُرْانٌ کَریمٌ* فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ* لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّروُنَ»(3)

«که این [پیام] قطعاً قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته، که جز پاک شدگان بر آن دست نزنند»(4)

3. حداقل تدبّر برای افراد عادی این است که گاهی روی برخی واژه ها کافی است درنگ و تأمّلی کنند تا پیامی بگیرند، که این برای هر کسی قابل حصول و وصول است.(5)

ص: 92


1- 5. خاتمیت (شهید مطهری)، ص 162.
2- 1. تفسیر تسنیم، 19/622 و 641.
3- 2. واقعه/77-79.
4- 3. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ص 26.
5- 4. برگرفته از مقاله «آداب و تدبیر تلاوت قرآن»، د. مجید معارف، روزنامه ایران (3/7/87).
مرز بین «تدبّر» و «تفسیر»

تفاوتی چند بین «تدبّر» و «تفسیر» مطرح گردیده که به نمونه هایی از آن اشاره می شود.

1. در «تفسیر» با متنی روبه رو هستیم که حقایقی را ورای خودش دارد و درواقع

برای خواننده، ابتدا به ساکن، مجمل، مشکل یا مبهم باشد. از این جا به کمک قواعد و اصول مبانی و روشهای تفسیری این مشکل را برطرف می کنیم مثلاً آشنایی با لغت عرب و تحولات معنایی لغات، توجّه به علوم ادبی و بلاغی و سبب نزول آیات از جمله آنهاست.

امّا در «تدبّر» نیاز به این مقدمات علمی مفصل نیست. بلکه بیشتر مربوط به اندیشیدن فرد است. یعنی وقتی کلامی را می خواند سرسری از آن عبور نکند احتمال بدهد که ورای این واژه ها مقصدی هست و پیامی اصلی وجود دارد.

2. «تفسیر» به معنی پرده برداری و روشنگری است، به معنای اِبانه و توضیح است؛

کوششی است برای رفع ابهام از مشکلات یک متن، چه قرآن باشد یا متن دیگر؛ امّا «تدبّر» گونه ای ژرف اندیشی در یک موضوع و مسئله علمی است و اعم از این است که ابهامی از آن مسئله در ذهن داشته باشیم یا نه، مطلب روشن است، امّا می توان با ژرف اندیشی در آن (بدون داشتن ابهام ابتدایی) مطالب بیشتری را از آن فهمید.(1)

3. در «تدبّر در قرآن» همه اقشار مردمی در هر رتبه از فهم و درک، مراتب علمی و روحی که باشند، شرکت دارند و صرف بهره مندی از ترجمه، برای اصل تدبّر کفایت

می کند حال آن که «تفسیر» به مجتهدین در فهم قرآن، اختصاص دارد که حداقل به «کلیدهای علمی تدبّر» مجهز می باشند.

ص: 93


1- 1. همان.

نکته فوق در آیات دعوت به تدبّر، به روشنی دیده می شود که عموم مردم حتی منافقین و مشرکین را مورد خطاب قرار می دهد:

«اَفَلَم یَدَّبَّروا القَولَ اَم جاءَهُم ما لَم یَأتِ اباءَهُمُ الأوَّلینَ»(1)

«اَفَلا یَتَدَبَّرونَ الْقُرْانَ اَم عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها»(2)

و دیگر آیات تدبّر.

4. در «تدبّر» فکر و دل هر دو شرکت دارند لیکن «تفسیر» جریانی است فکری که لزوماً با جریان قلبی همراه نیست.

5. در امر «تدبّر» شخص خود را مخاطب آیات می بیند و درمان درد فکری و قلبی خویش می جوید امّا در امر «تفسیر» مفسّر خود را مبلّغ و بیانگر آیات می شناسد اگرچه خود را مخاطب آیات نبیند بنابراین هر «تدبری» می تواند تبلیغ را در پی داشته باشد لیکن هر «تفسیری» با جریان تدبّر همراه نمی باشد.

6. در بسیاری از موارد «تدبّر» رجوع به احادیث لزومی ندارد بلکه امکان ندارد چرا که به تخصص نیاز دارد بلکه گاهی اصلاً معنی ندارد آنجا که متدبّر در آیات، شخص کافر و مشرک باشد و می خواهد به حقیقت دست یابد حال آن که در «تفسیر» رجوع به احادیث معصوم علیهم السلام امری اساسی و ضروری است و بدون احادیث و تسلّط بر آن ها، نمی توان به تفسیر پرداخت.(3)

ص: 94


1- 2. مؤمنون/68.
2- 1. محمّد/24.
3- 2. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 373-375

نکته: برخی برآنند که بین تدبّر و تفسیر خدمات متقابل و ممکن است قلمرو مشترک و هم پوشانی وجود داشته باشد، مثلاً تدبّر درباره آیه «یَدُ اللّهِ فَوْقَ اَیْدیهِمُ»(1)

ما را به حاکمیت و قاهریت پروردگار می رساند جدای از بحث های علمی که «ید» به معنای دست یا قدرت است، اصل آیه در ارتباط با این پیام، قرار است که خدا در رأس همه قدرت ها و عللی است که بر جهان حاکمند.

بنابراین تدبّر منافاتی با تفسیر ندارد، امّا چیز مستقلی است برای خودش. رابطه این دو با هم لزوماً علّی و معلولی نیست، رابطه دوسویه است. گاهی اطلاعات تفسیری کمک می کند به عمیق شدن تدبّر و عمل تدبّر کمک می کند تا از مفاهیمی پرده برداری شود که واژه ها از بیان آن قاصرند. این ها دو چیزند امّا تعامل به صورت دوسویه بینشان برقرار است.(2)

ه- - عمل به قرآن و تمسّک به آن

عمل به قرآن بالاترین درجه اُنس به قرآن است به عبارتی ثمره اُنس و ارتباط با قرآن است.

در حیطه اسلام و زندگی مسلمانان آن چه باعث سعادت در دنیا و آخرت آنان است پس از داشتن ایمان به خدا، انجام عمل صالح در حوزه های مختلف زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی اوست. و محور همه احکام و دستورات، قرآن است، اصول سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در قرآن وجود دارد، لذا بر متمسّکین و عاملین به قرآن است که قرآن در متن زندگی ایشان قرار گیرد.

ص: 95


1- 3. فتح / 10.
2- 1. برگرفته از مقاله «آداب و تدبیر تلاوت قرآن». پیشین.

این بخش را با دو نمونه از توصیه های گهربار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام به پایان می بریم:

- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«مَن تَعَلَّمَ الْقُرْانَ وَ لَم یَعمَل بِهِ حَشَرَهُ اللّهُ یَومَ القیامَةِ اَعمی؛(1) کسی که قرآن را فرا گیرد و به آن عمل نکند در روز قیامت کور محشور می شود».

- امام علی علیه السلام فرموده است:

«اَللّهَ، اَللّهَ فیِ الْقُرْانِ لا یَسبِقُکُم بِالْعَمَلِ بِهِ غَیرُکُم؛(2) خدا را خدا را (به یاد شما می اندازم) در خصوص قرآن مبادا دیگران در عمل کردن به آن بر شما سبقت گیرند».

تعبیرات مختلفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام از قبیل «اتّباع»، «تمسک» و «حق التلاوة» بیان شده که ناظر بر عمل به قرآن است.(3)

ص: 96


1- 2. عقاب الاعمال، ص 612.
2- 1. نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 47.
3- 2. ر.ک : علوم حدیث، پیشین، ص 85 و 86.

فصل دوّم تجوید از نگاه تاریخی

اشارة

ص: 97

ص: 98

سیری در چگونگی شکل گیری «قرائت» و «تجوید»

چگونگی شکل گیری قرائت و قراءات

قرآن کریم، این معجزه جاوید که بدون شک لفظاً و معناً از خداوند متعال صادر گردیده،(1) و بی واسطه یا با واسطه(2) بر بنده پاک و خالص و شایسته اش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل و القا شده و آن حضرت نیز از جان و دل به طریق علم حضوری که تردیدبردار نیست آن را دریافت نموده اند.

القاء آیات کریمه بر رسول مکرّم صلی الله علیه و آله به شیوه تلاوت بوده است چنانکه می فرماید:

«تِلکَ ایاتُ اللّهَ نَتلوها عَلَیکَ بِالحَقّ»(3)

و به زبان عربی نازل فرموده:

«اِنّا اَنزَلناهُ قُرْاناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ»(4)

چرا که یکی از دلائل آن تکلّم (نطق) حضرت صلی الله علیه و آله و قوم اوست که به عربی بوده و

ص: 99


1- 1. دلائل اثبات آن ر.ک : کتب علوم قرآنی مبحث «وحی»؛ قرآن شناسی، آیت اللّه مصباح یزدی، فصل سوم، ص 123-195.
2- 2. با واسطه جبرئیل و یا خلق و ایجاد صوت که از آن با تعبیر «أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» یاد شده و در لیلة المعراج چنین وحی ای بر پیامبر اکرم شده است. [ر.ک : علوم قرآنی آیت اللّه معرفت، ص 25]
3- 3. سوره های بقره/252؛ آل عمران/108؛ جاثیه/6.
4- 4. یوسف/2.

بر مبنای آیه شریفه « وَ ما اَرسَلنا مِن رَسُولٍ اِلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیَّنَ لَهُم»(1) این امر

تحقق پذیرفته است.

و از طرفی با اینکه قرآن به زبان قوم حضرت بود باز نیاز به تبیین و تفسیر داشت که علاوه بر آیه مذکور باز می فرماید:

«وَ اَنزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ»(2)

و قوم و مردم را عموماً نیز برای تعلّم و دریافت تبیین و تفسیر به سوی آن حضرت متوجّه ساخت و در آیه ای دیگر به طور مطلق گوش به فرمان بودن و پذیرش امر و نهی رسولش را گوشزد فرمود:

«وَ ما اتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانْتَهُوا»(3)

و همین رسول مکرّم نیز حجّت را بر مردم تمام کرده و در حدیث شریف ثقلین(4) قرآن و عترت طاهرینش را به طور همیشگی بهم پیوند و گره زده و تا ابد ناگسستنی بودن این دو را بارها اعلام و اعلان فرموده است.

ص: 100


1- 5. ابراهیم/4.
2- 1. نحل/44.
3- 2. حشر/7.
4- 3. رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «اِنّی قَدْ تَرَکْتُ فیکُمُ الثّقلَیْنِ، ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدی، وَ اَحَدُهُما أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ: کِتابُ اللّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلی الْأَرْضِ، وَ عِتْرَتی اَهْلِ بَیْتی، أَلا وَ إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ». ترجمه: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : من در میان شما دو شیئی گرانبها گذاشته ام که تا وقتی به آنها چنگ آویزید هرگز پس از من گمراه نشوید. یکی از آن دو بزرگتر و والاتر از دیگری است. (یکی) کتاب خدا که ریسمانی است از آسمان به زمین کشیده و متصل و (دومی) عترت و خاندان من. بدانید که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا بر حوض [کوثر [نزد من آیند. [میزان الحکمه: 1/240/ ح 927؛ و نیز ر.ک: بحارالانوار، 23/104-166/ باب 7.]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سه ماه پیش از رحلت خود در مواقع حساس و فرصتهای مناسب در جمع مسلمین این وصیت را با لحنی بلیغ و تاکیدات فراوان بیان داشت، از جمله در حجّة الوداع در موقف عرفات و در بازگشت از آن سفر در جحفه، غدیر خم و در مسجد مدینه با اعلام عمومی و در مرض موت موقعی که دید حجره مالامال جمعیت

است.(1)

این حدیث گرانبها با تعابیر گوناگون لکن متّحدالمضمون در منابع معتبر اهل سنّت و شیعه متواتراً رسیده و مطرح است.

حال، خداوند متعال نحوه تلاوت قرآن را هم به رسولش محمد صلی الله علیه و آله اعلام داشته و فرمود: «وَ رَتّلِ الْقُرْانَ تَرْتیلاً»(2) که در جای خود ان شاء اللّه به توضیح ترتیل پرداخته خواهد شد.

نقطه آغازین قرائت و تعلیم قرآن

نقطه آغازین و جرقه نخستین قرائت و تعلیم آن، در محضر مبارک رسول اللّه صلی الله علیه و آله صورت گرفت، به طوری که آن چه از مصدر وحی بر آن حضرت نازل شده بود و در قلب(3) وسینه و یا حافظه اش به گونه فراموش نشدنی(4) منقّش بود در قالب الفاظ و

ص: 101


1- 1. ر.ک : معارف و معاریف، 2/587.
2- 2. مزّمّل/4.
3- 3. «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّالِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّه» «بگو: هر کس که دشمن جبرئیل است (بداند) که او به اذن الهی قرآن را بر قلب تو نازل کرده است». (بقره/97) - «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ* عَلَی قَلبِکَ لَتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ». (شعراء/193 و 194)
4- 4. «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَی» (الأعلی/6) [ر.ک : تفسیرالمیزان (40 جلدی)؛ 40/187]؛ «لا تُحَرِّک بِهِ لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِهِ اِنَّ عَلَینا جَمعَهُ و قُرْانَهُ» (قیامت / 16 و 17).

کلماتی که به بیان و خواندن آن از جانب خداوند متعال مأمور بود برای اصحابش قرائت نموده و آنان را به فراگیری و حفظ آیات تشویق و ترغیب می فرمودند.

نحوه و روش تعلیم حضرت صلی الله علیه و آله بدین صورت بود که قرآن را ده آیه، ده آیه (لفظ و معانی آن) به اصحاب یاد می دادند.(1) و حتی بالاتر از آن عمل به آن را هم می آموختند، چنان که روایت کرده اند:

«آنان [برخی صحابه] ده آیه را از آن حضرت فرا می گرفتند، امّا پیش از پرداختن به ده آیه دیگر می کوشیدند تا آن چه از علم و عمل در آن آیات بوده، بیاموزند».(2)

بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرآن کریم را مرتّلاً و مجوّداً به اصحاب گرامش اقراء و تعلیم نموده بودند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به همان کیفیتی که نازل شده بود و از آن حضرت آموخته بودند (قرائت واحد)(3) به تابعین تعلیم داده و منتقل ساختند و تابعین نیز پس از آموختن قرائت از صحابه به وظیفه خود، که اقراء و تعلیم به دیگران بود، عمل کرده و این شیوه نسل به نسل سینه به سینه به صورت مشافهه ای از طریق سماع و حفظ تا قرنها پس از آن حضرت صلی الله علیه و آله نقل و روایت می شد.

البته ثبت و کتابت قرآن نیز به دستور و نظارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از همان ابتداء توسط کتّاب محدود وحی انجام می شد لکن عمده تمرکز بر حفظ و مشافهه بود.(4)

ص: 102


1- 5. ر.ک : الْقُرْان کریم و روایات المدرستین، 1/157 و 158.
2- 1. بحارالانوار، 92/106؛ و نیز ر.ک : تفسیر موضوعی (جمعی از نویسندگان) ص 22.
3- 2. امام صادق علیه السلام : «اِنَّ الْقُرْانَ واحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحِدٍ لکِنَّ الْاِخْتِلاف یَجی ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّواةِ». (اصول کافی، 2/630)
4- 3. ر.ک : پژوهشی در تاریخ قرآن (د. حجّتی)، ص 157 و 201 و 235 به بعد.

قرائت واحد یا قراءات مختلف؟

کلام باری تعالی که از سرچشمه زلال وحی بر قلب پاک رسول احمد صلی الله علیه و آله نازل گردید و به زبان مبارک آن حضرت قرائت و تبیین شده و قرآن نام گرفت، به قول آیت اللّه معرفت رحمه اللّه بیش از یک قرآن آن هم با قرائت واحد، نبوده و نیست و آن همین قرآنی است که مردم از آن پاسداری می کنند. قرائت صحیح همان است که همواره در مسیر مردمی قرار داشته و از پیامبر گرفته اند و آن قرائت موروثی، هیچ گونه ارتباطی با قرائت قرّاء که مولود اجتهادات شخصی آنان است ندارد و

نمی تواند داشته باشد: زیرا قرآن موروثی، جدا از قرآن اجتهادی است.

برخی بزرگان در این باره فرموده اند:

«القران و القراءات حقیقتان متغائرتان...؛ قرآن و قراءات دو حقیقتند آن وحی الهی است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرود آمده و این اختلاف قرّاء بر سر شناخت آن وحی است که بیشتر مبنی بر اجتهادات شخصی آنان است»(1)

لذا در خصوص نصّ واحد قرآن، در روایت صحیحه زراره از امام صادق علیه السلام آمده است که می فرماید:

«اِنَّ الْقُرْانَ واحِدٌ وَ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحدٍ وَ لکِنَّ الْاِخْتِلافَ یَجیءُ مِنْ قِبَلِ الرُّواةِ؛ قرآن یکی است و از سوی خدای یگانه نازل شده است امّا اختلاف در قرائت آن از جانب راویان است».(2)

ص: 103


1- 1. البرهان فی علوم الْقُرْان، 1/318؛ البیان، ص 173؛ علوم قرآنی، آیت اللّه معرفت، ص 246.
2- 2. اصول کافی، 2/631.

و حدیث شریف «اِقْرَأْ کَما یَقْرَأُ النّاسُ»(1) و یا حدیث «اِقْرَؤُوا کَما عُلِّمْتُمْ»(2) را که برخی جواز به قراءات مشهور و حتی قراءات سبع، و ناظر بر آن دانسته اند، گفته شده حدیث مذکور دو قرن قبل از پدیده حصر قراءات در سبع صدور یافته است.(3)

لذا می توان گفت این حدیث ناظر به همان حقیقتی است که در دست مردم جریان دارد و آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله به ارث برده اند.نه قراءات مختلف مولود اجتهادات قرّاء. بنابراین آن چه معتبر است و حجیّت شرعی دارد، قرائتی است که جنبه همگانی و مردمی دارد و آن قرائت همواره ثابت و بدون اختلاف بوده و تمامی مصحف های

موجود در حوزه های علمی معتبر در دوره های تاریخ یکسان بوده، اختلافی در ثبت و ضبط آن وجود ندارد.

لذا همه قرآن های مخطوط در طول تاریخ و مطبوع در چند قرن اخیر یک نواخت بوده(4) و جملگی طبق قرائت حفص است که همان قرائت را از استاد خویش عاصم و وی از استاد خویش ابوعبدالرحمن سُلَمی و وی از مولا امیرمؤمنان علیه السلام گرفته است و طبعاً همان قرائت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که تمامی مردم شاهد و ناظر و ناقل آن بوده اند.

ص: 104


1- 3. وسائل الشیعه (10 جلدی)، 2/562.
2- 4. همان.
3- 5. ر.ک : علوم قرآنی ص 246.
4- 1. لازم است یادآوری شود که قرائت وَرْش به روایت قالون تنها در کشور عربی لیبی اخیراً چاپ شده و مورد اعتراض مسلمانان و سران برخی از کشورهای اسلامی قرار گرفته است. [ر.ک : علوم قرآنی، آیت اللّه معرفت، ص 247]

امام خمینی رحمه اللّه فرموده اند:

«احوط آن است که از آن چه در ثبت و ضبط قرآن کنونی در دست مسلمانان وجود دارد تخلّف نشود»(1) - (2)

به عبارتی قرائت عاصم به روایت حفص، همان قرائت منطبق بر قرائت مردمی است که همواره در گستره تاریخ اسلام گوی سبقت را داشته است و در مسیر تواتر قرار گرفته و پیوسته رو به گسترش بوده و ائمه شیعه علیهم السلام همیشه مردم رابه سمت و سوی قرائت مشهور و رایج بین مردم ارجاع می دادند و از قرائت خاصّی طرفداری نمی کردند.(3)

هم اکنون نیز قرائت غالب در جهان اسلام همین قرائت است که ذکر گردید و

قرائت های دیگری هم که از قرآن در گوشه و کنار جهان وجود دارد اندک است و از نظر تواتر نیز مورد تأیید نیستند.

- نمونه قابل ذکر این که سالم بن سلمه می گوید:

مردی برای امام صادق علیه السلام چند کلمه از قرآن قرائت نمود که من گوش می کردم و به روشی که مردم می خواندند نبود، امام صادق علیه السلام به او فرمود:

«از این قرائت برحذر باش (خودداری کن) و طوری قرائت کن که امروزه قرائت می کنند تا امام قائم (عج) ظهور نماید و هرگاه امام قائم ظهور کرد کتاب خدای عزّوجلّ را بر حد و قرار خود می خواند و...».(4)

ص: 105


1- 2. «اَلْاَحْوَطُ عدم التخلّف عمّا فی المصاحف الکریمة الموجودة بین أیدی المسلمین». [ر.ک : تحریر الوسیله؛ 1/168/ مسأله 14]
2- 3. ر.ک : علوم قرآنی، ص 246 و 147.
3- 4. ر.ک : البیان فی تفسیر الْقُرْان، ص 167.
4- 1. «عن سالم بن سَلَمَة قال: قَرَأَ رَجُلٌ عَلی اَبی عَبْدِاللّه صلی الله علیه و آله وَ اَنا أَسْتَمِعُ وَ حُروفاً مِنَ الْقُرْانِ لَیْسَ عَلی مَا یَقْرَؤُها النّاسُ؛ فَقْالَ ابوعَبْدِاللّه علیه السلام کُفَّ عَنْ هذِهِ الْقِراءَة اِقْرَأْ کَما یَقْرَأُ النّاسُ حَتّی یَقُومَ القائِمُ علیه السلام فَاِذا قامَ القائِمُ علیه السلام قَرَأَ کِتابَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلی حَدَّهِ...». [اصول کافی «ترجمه»: 4/452]

ناگفته نماند قرآنی که حضرت قائم (عجّل اللّه فرجه) ارائه می دهد به جز ترتیب و نحوه تألیف آیات و سوره ها هیچ گونه تفاوتی با مصحف موجود ندارد که در این باره به روایتی از امام صادق علیه السلام اکتفا می نماییم؛ شیخ مفید از جابر و او از امام باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«موقع ظهور، حضرت مهدی به مردم قرآن می آموزد آن گاه مشکل ترین کار در این امر مسأله ترتیب مصحف شریف است؛ زیرا ترتیب مصحف حضرت با ترتیب مصحف فعلی تفاوت دارد».(1)

عوامل اختلاف قراءات

اشارة

بحث پیرامون قراءات قرآنی از بحث های پردامنه ای است که از نظر تاریخی به عهد صحابه، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باز می گردد.

اندیشمندان علوم قرآنی تقسیمات گوناگونی درباره علل و عوامل اختلاف قراءات ذکر کرده اند که بدون شک عوامل گوناگونی در اختلاف قراءات نقش داشته است که در یک جمع بندی اهم موارد آن را می توان در چهارچوب زیر خلاصه نمود.

الف) تجویز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به این امر

چنان چه صحّت این اجازه دادن پیامبر صلی الله علیه و آله در قرائت قرآن به لغات و لهجه های

ص: 106


1- 2. بحارالانوار، 52/339/ ح 85؛ الارشاد، شیخ مفید، 2/528 (باب علامات ظهور امام زمان علیه السلام ، فصل 5، حدیث 9).

گوناگون گروه ها ثابت گردد، از باب توسعه بر مسلمانان و به زحمت نیفتادن آن هاست که مقطعی و در موارد خاصی بوده به طوری که افراد قبائل توان اداء دقیق برخی کلمات را نداشته اند، بدیهی است که پس از رفع این نقیصه می بایست کلمات قرآن را آن گونه که نزول واحد داشته است بخوانند.

ب) اسباب کتابتی

منظور از اسباب کتابتی کلیه اختلاف قراءاتی است که از نگارش ناشی شده است، چه این اختلاف ناشی از ضعف خط عربی باشد و یا ضعف کُتّاب و نویسندگان مصاحف.

مسائلی که در این قسمت قابل بررسی است عبارتند از:

1- ابتدایی بودن خط عربی.

2- عدم حرکات اِعراب در رسم الخط قرآن

3- عدم وجود نقطه در رسم الخط قرآن.

4- اختلاف مصاحف.

5- خطا و سهو در نگارش مصاحف عثمانی.

6- تفسیر مزجی (زیادات تفسیری).

7- تبدیل کلمات قرآن به مترادفات آن ها.

8- اسقاط الف در بسیاری از کلمات.

ج) عامل لسانی

در اینجا اختلاف لهجه ها و تأثیر آن در اختلاف قراءات مطرح است، در قبایل

ص: 107

عرب آنقدر اختلاف لهجه وجود داشته است که گاهی اختلاف به حدّی می رسیده که لهجه ها به منزله زبان های مختلف بوده است. تا آن جا که ابوعمرو بن علاء گفته است، زبان حمیر زبان ما نیست عربیّت آن ها، عربیّت ما نیست.(1)

برخی از انواع اختلافات در لهجه عبارتند از:

1- اختلاف در حرکات و سکون، مثل؛ مَعَکُمْ و مَعْکُمْ.

2- اختلاف در ابدال حروف، مثل؛ اولئک و أولالک.

3- اختلاف در تقدیم و تأخیر، مثل؛ صاعقه- صواعق و صاقعه- صواقع.

4- اختلاف در اماله و تفخیم، مثل؛ قضی و رمی.

5- اختلاف در تذکیر و تأنیث، مثل؛ هذه البقره و هذا البقر.

6- اختلاف در ادغام، مثل؛ مهتدون و مهدّون.

7- اختلاف در ِاعراب، مثل؛ انَّ هذَیْنِ و ِانَّ هذانِ.

د) عامل انسانی

منظور از عامل انسانی در این جا تنها ضعفهای مختلفی است که بر قرّاء عارض بوده، و عامل اختلاف قرائت شده است و مسائل آن عبارتند از:

1- اجتهادات باطل.

2- غلوّ در قواعد ادبی.

3- ضعف ادبی قاری.

4- عقاید مذهبی.

ص: 108


1- 1. حقائق هامة، ص 236 به نقل از التمهید، ج 2، ص 25؛ و نیز ر.ک : تاریخ قرآن (محمد کاظم شاکر)، ص243.

5- عوامل نفسانی.

6- اغراض سیاسی.

7- نسیان قاری.

8- خطاء سامعه در قاری.

9- تحریف عمدی.(1)

ضوابط برای تشخیص قرائت صحیح و معتبر

قرّاء و دانشمندان مقیاسهایی برای قرائت متواتر وضع کرده اند، که کهن ترین آن مقیاس ابن مجاهد و مهمترین آن که عُرف قرائی تا هم اکنون بر محور این مقیاس استقرار خود را تدوام بخشیده است مقیاس «ابن الجزری» است، این مقیاسها را به طور

فشرده گزارش نموده و نهایتاً نظر تقریباً قابل قبول را مطرح می کنیم.

1- مقیاس ابن مجاهد (م 324 ه ق):

الف) باید قاری از شخصیتهایی باشد که قرائت وی از سوی مردم سرزمین و منطقه ای که او در آن بسر می برد بالاتفاق مورد تأیید قرار گیرد.

ب) باید اجماع و اتّفاق و تأیید مردم منطقه ای قاری در رابطه با قرائت وی براساس کارایی علمی ریشه دار و عمیق او در قرائت و لغت مبتنی باشد.

ص: 109


1- 1. برای تفصیل و توضیح این بحث خوانندگان عزیز می توانند به منابع زیر مراجعه نمایند؛ التمهید (آیت اللّه معرفت)، 2/4-40؛ تاریخ قرآن (د. رامیار)، ص 361؛ مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرآن کریم (عبدالهادی الفضلی، نگارش: د. حجتی)، ص 113-133؛ تاریخ قرآن (د. محمد کاظم شاکر)، ص 225-252. [جزوه درسی، دانشکده اصول دین، قم، کارشناسی ارشد علوم قرآن حدیث (سال 1378)]؛ تاریخ و علوم قرآن (میرمحمدی زرندی)، ص 171-180.

2- مقیاس ابن خالویه (م 370 ه ق):

الف) مطابقت قرائت با رسم الخطّ مصحف عثمانی.

ب) موافقت قرائت با قواعد و دستور زبان عربی.

ج) توارث نقل، یعنی دست به دست گشتن قرائت از طریق اِسناد مورد اعتماد.

3- مقیاس مکّی بی ابیطالب (م 437 ه ق):

الف) وجه قرائت در قواعد عربی برخوردار از قوّت و رجحان باشد.

ب) قرائت باید با رسم الخط مصحف عثمانی مطابقت کند.

ج) عموم مردم سرزمین قاری در قرائت او به توافق رسیده و قرآن را بر طبق قرائت او تلاوت کنند.

4- مقیاس کواشی (م 680 ه ق):

الف) صحت سند.

ب) موافقت و هماهنگی با قواعد زبان عربی.

ج) مطابقت با رسم الخط مصحف.

5- مقیاس ابن الجزری (م 833 ه ق):

الف) صحت سند.

ب) مطابقت با قواعد زبان عربی مطلقاً [ولو آنکه با وجه ضعیفی در قواعد زبان عربی سازگار باشد.]

ج) مطابقت بارسم الخط مصحف، ولو آنکه فرضی و احتمالی باشد.(1)

ص: 110


1- 1. ر.ک : مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 143-146.

و جلال الدّین سیوطی (ت911ه- ق) در این باره می گوید: بهترین سخن درباره قرائتها همان است که استاد اساتید ابوالخیر ابن جزری که پیشوای قاریان در دوران خویش بود، در اوّل کتاب «النشر»(1) گفته است.(2)

ابن جزری گوید قرائتی که سه شرط مذکور را دارا باشد، قرائتی است صحیح و مورد قبول و ردّ آن غیر جائز. و اگر فاقد یکی از این شروط باشد غیر صحیح بوده و مردود است و به چنین قرائتی ضعیف یا شاذ یا باطل اطلاق می شود.(3)

امّا «صاحب التمهید فی علوم القران» به قسمت هایی از شروط ابن جزری اشکال وارد نموده(4) و در انتهای بحث خود برای تشخیص قرائت صحیح و متواتر که بر دست جمهور نقل و ضبط شده، سه شرط قائل شده اند:

شرط اوّل: توافق با ثبت مصحف های موجود، که در تمامی قرون بر دست توانای مردمی ثبت و ضبط شده است تمامی قرآن های خطی و چاپی مخصوصاً در گستره شرق اسلام، بدون هیچ گونه اختلافی ارائه شده و می شود.

شرط دوم: توافق با فصیح ترین و معروف ترین اصول و قواعد لغت عرب، زیرا قرآن با فصیح ترین لغت نازل شده و هرگز جنبه های شذوذ لغوی در آن یافت

نمی شود.

شرط سوم: توافق با اصول ثابت شریعت و احکام قطعی عقلی که قرآن پیوسته

ص: 111


1- 2. النشر فی القراءات العشر، 1/9.
2- 3. الاتقان فی علوم الْقُرْان (ترجمه)، 1/253.
3- 4. النشر فی القراءت العشر، 1/9.
4- 5. ر.ک : علوم قرآنی، ص 218.

پایه گذار شریعت و روشن گر اندیشه های صحیح عقلی است و نمی شود که با آن مخالف باشد.(1)

تعاریفی از «قرائت» و «علم قرائت»

قرائت عبارت از تلفظ الفاظ قرآن کریم به همان صورت و کیفیتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله تلفظ می کرد و یا عبارت از خواندن و تلفّظ الفاظ قرآن کریم به همان صورت و کیفیتی است که در حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله خوانده شد و آن حضرت آن تلفظ و خواندن را تأیید کردند. خواندن قرآن کریم براساس تلفظی که نقل و روایت شده است فرقی نمی کند که تلفظ خود آن حضرت باشد و یا تلفظ و خواندن دیگران که مورد تأیید ایشان قرار گرفته است اعم ار آنکه یک و یا چند نفر باشند.

قرائت برحسب چنین تعریفی به ما می فهماند که گاهی قرائت به صورت سماع و شنیدن قرائت خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله به دست می آید، و نیز گاهی از طریق نقل قرائت دیگران در حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تأیید آن حضرت راجع به آن احراز می گردد.

- گاهی قرائت به صورت یک لفظ و یک وجه روایت می شود که از آن به «متّفق علیه بین قرّاء» تعبیر می گردد.

- و گاهی قرائت به بیش از یک وجه روایت می شود که آنرا«مختلف فیه بین قرّاء» معرفی می کنند.(2)

قرائت عبارت از طرق و روایات قرآنی است که با اِسناد به ثبوت رسیده تا عمل به

ص: 112


1- 1. همان، ص 219.
2- 2. مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 80 و 81 .

آن لازم الإتّباع باشد.(1)

علم قرائت عبارتست از بیان طریقه خواندن قرآن مجید مطابق قرائت قرّائی که سند قرائت آنان به حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله منتهی می شود و غرض و فایده آن، نیکو خواندن قرآن کریم به کیفیّت مذکور است.(2)

قرائت همان تلاوت و خواندن قرآن کریم است و اصطلاحاً به گونه ای از تلاوت قرآن اطلاق می شود که دارای ویژگی های خاصی است بدین معنا که هرگاه تلاوت قرآن به گونه ای باشد که از نصّ وحی الهی حکایت کند و برحسب اجتهاد یکی از قرّاء معروف- بر پایه و اصول مضبوطی که در علم قرائت شرط شده- استوار باشد، قرائت قرآن تحقق یافته است. البته قرآن دارای نصّ واحدی است و اختلاف میان قرّاء بر سر بدست آوردن و رسیدن به آن نصّ واحد است.(3)

نگارش و تدوین قراءات

چنانکه گفته اند بر اساس مدارک موجود نخستین کسی که در زمینه قرائت به نگارش همت گمارده است یحیی بن یعمر (م90 ه ق)(4) شاگرد برومند ابوالاسود دؤلی بود و کتابی در فنّ قرائت قرآن در روستای واسط نگاشت که شامل انواع قرائتهای مختلف آن دوره می باشد.

ص: 113


1- 1. پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص 250.
2- 2. سرّالبیان فی علم الْقُرْان، ص 54.
3- 3. ر.ک : علوم قرآنی، آیت اللّه معرفت، ص 182.
4- 4. در مورد سال توفّی «یحیی بن یعمر» اختلاف نظر بین 89، 90 و 129 وجود دارد، که هر مورد آن مدّنظر قرار گیرد حدوداً اوّلین شخصی خواهد بود که کتاب قرائت تألیف نموده است.

پس از ایشان اَبان بن تغلب (م 141 ه ق) از شاگردان امام سجاد علیه السلام (1) کتابی در زمینه قراءات تألیف نمود که از آن با عنوان «القراءات» یاد کرده اند.(2)

و سپس به ترتیب مقاتل بن سلیمان (م 150 ه ق)، ابوعمرو بن علاء (م 154 ه ق) و حمزة بن حبیب زیات (م 156 ه ق) و...، و تا زمان ابن مجاهد ابوبکر احمد بن موسی (م.324 ه ق) این ادامه امر داشته و نام کتب اکثر ایشان «القراءات» بوده است.

لازم به ذکر است تا زمان ابن مجاهد که کتاب «القراءات السبعة» را نگاشت به کتاب یحیی بن یعمر در امر قرائت عمل می شد.(3)

و برخی پیشوایان علم قرائت همچون صاحب «النشر» معتبرترین کتب و علماء قراءات را که اقدام به ضبط قرائتهای صحیح نموده اند برشمرده است(4) در این مورد به فصل کتابشناسی علم قرائت و تجوید مراجعه شود.

چگونگی ظهور قرّاء سبعه

از میان قاریان بزرگ مسلمان بعد از عصر تابعین، ابوبکر احمد بن موسی بن عباس بن مجاهد (245-324)، معروف به ابن مجاهد که در نیمه دوم قرن سوم می زیست و دارای شخصیتی ممتاز و بی نظیر در علم قراءات بوده است، نخستین کسی بود که از بین قراءات مختلف و گوناگون(5) که برخی تعداد آن را تا آن زمان به

ص: 114


1- 1. ر.ک : پژوهشی در تاریخ قرآن، ص 311.
2- 2. علوم قرآنی، ص 9، مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 41.
3- 3. ر.ک : مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 41 به نقل از: مقدمتان فی علوم الْقُرْان، ص 275.
4- 4. ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/34؛ همان ص 40-45.
5- 5. قبل از «ابن مجاهد» کتب قراءات دیگری نیز نوشته شده بود که دربردارنده ی، 5، 20، 25 قرائت بوده و از جمله قراءات قرّاء سبعه نیز در میان آنها قرار داشته است. [ر.ک : پژوهشی در تاریخ قرآن، ص 350-353]

چهل وجه برشمرده اند تنها قرائت قرّاء حرمین شریفین (مکّه و مدینه) و عراقین (کوفه و بصره) و شام را که براساس معیار و مقیاس وی از قراءات صحیح به شمار می رفت برگزید و در کتابی به نام «السبعه فی القراءات»، قراءات و قاریان هفتگانه را رسمیت بخشید و تاکنون این هفت قرائت بین مسلمان ها رواج دارد.(1)

پس از رسمیت یافتن «قراءات سبع» بعدها در دوره های مختلف هفت قاری دیگر اضافه شد که مجموعاً چهارده قرائت، معروف شد و هرکدام از این قراءات به وسیله دو راوی روایت شده که بدین ترتیب بیست و هشت قرائت متداول شده است.

در حجیّت قراءات و تواتر قراءات مذکور که آیا جملگی به طور متواتر از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل و ضبط شده است یا نه، گفتگوهای فراوان است که از آن مباحث می توان نفی تواتر قراءات را نتیجه گرفت؛ یعنی طبق رأی محققین بیش از یک قرائت از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نرسیده است و آن قرائتی است که در میان مردم (جمهور مسلمانان) متداول است و هر قرائت که با آن مطابق باشد مقبول و گرنه مردود است.(2)

جهت مزید اطلاع، اسامی قاریان چهارده گانه (هفتگانه، دهگانه، چهاردهگانه) را با دو راوی هریک ذیلاً اشاره می کنیم. خوانندگان عزیز می توانند بحث تفصیلی این قسمت را از کتب علوم قرآنی و یا تاریخ قراءات دنبال نمایند.

ص: 115


1- 1. ر.ک : همان؛ و نیز پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 75.
2- 2. التمهید، 2/42 به بعد و 218-226؛ تاریخ قرآن، آیت اللّه معرفت، ص 140.

قرّاء سبعه(1):

قاریان

راویان

1

عبداللّه بن 2عامر [8 - 118 ق] (اهل شام یا دمشق) 1- هُشام بن عمّار [153 - 245 ق] 2- ابن ذَکوان [173 - 242 ق]

2

عبداللّه بن کثیر [45 - 120 ق] (مکّی، ایرانی الاصل) 1- بزّی احمد بن محمد بن عبداللّه [170 -250 ق] 2- قُنْبُل محمد بن عبدالرحمن [195 - 291 ق]

3

عاصم بن ابی النَّجود [-128 ق] (کوفی) 1- حفص بن سلیمان(1) [90 - 180 ق] 2- شعبة ابوبکر بن عیّاش [95 - 193 ق]

4

ابو عَمرو بن علاء [70 - 154 ق] (بصری، ایرانی الاصل) 1- دوری حفص بن عمر [- 246 ق] 2- سوسی صالح بن زیاد [- 261 ق]

5

حمزة بن حبیب زیّات [80 - 156 ق] (کوفی، ایرانی الاصل) 1- خلف بن هشام [150 - 229 ق] 2- خلّاد بن خالد [- 220 ق]

6

نافع بن عبدالرحمان اللیثی [70 - 169 ق] (مدنی، ایرانی الاصل) 1- وَرش عثمان بن سعید [110 - 197 ق] 2- قالون عیسی بن میناء [120 - 220 ق]

7

کسایی علی بن حمزه [119 - 189 ق] (کوفی، ایرانی الاصل) 1- لیث بن خالد [- 240 ق] 2- دوری حفص بن عمر [- 246 ق]

ص: 116


1- 1. آنچه که در قسمت آموزشی این کتاب به آن پرداخته می شود، قرائت عاصم به روایت حفص است.

قرّاء عشره: متأخرین سه نفر دیگر بر این هفت نفر افزوده اند:

8

خلف بن هشام [150 - 229 ق] (قاری بغداد، راوی حمزه) 1- اسحاق بن ابراهیم [- 286 ق] 2- ادریس بن عبدالکریم [- 292 ق]

9

یعقوب بن اسحاق [117 - 205 ق] (قاری بصره) 1- رُوَیس محمد بن متوکّل [- 238 ق] 2- روح بن عبدالمؤمن هذلی [- 235 ق]

10

ابو جعفر یزید بن قعقاع [- 130 ق] (قاری مدینه) 1- عیسی بن وردان [- 160 ق] 2- ابن جمّاز سلیمان بن مسلم [- 170 ق]

قرّاء اربعة عشر: چهار قاری دیگری که به قرائت شاذ (خلاف مشهور) قرائت می کردند، ولی مقبول عامّه مردم بودند، بر این ده قاری افزوده شده اند:

11

حسن بن یسار [21 - 110 ق] (بصری - قاری بصره) 1- شجاع بن ابی نصر بلخی [120 - 190 ق] 2- دوری حفص بن عمر [- 246 ق]

12

ابن مُحَیصن محمّد بن عبدالرحمان [- 123 ق] (قاری مکه) 1- بزّی احمد بن محمّد [170 - 250 ق] 2- ابن شنبوذ [- 328 ق]

13

یزیدیّ یحیی بن مبارک [128 - 202 ق] (قاری بصره) 1- سلیمان بن حکم [- 235 ق] 2- احمد بن فرج [- 303 ق]

14

اَعمش سلیمان بن مهران اسدی [60 - 148 ق] (قاری کوفه) 1- حسن بن سعید مطوعی [- 371 ق] 2- ابوالفرج شنبوذی [300 - 388 ق]*

(1)

ص: 117


1- (1)*. منابع مورد استفاده در چهارده قرائت و راویان هر یک: الف - النشر فی القراءات العشر، 1/99 به بعد. ب - التمهید فی علوم الْقُرْان، 2/228 و 229. ج - چهارده روایت در قرائت قرآن مجید، ص 15 - 40. د - دانشنامه قرآن، 2/1740.

این بود اسامی قرّاء اربعة عشر (چهارده گانه) با راویان بیست و هشتگانه، امّا همانطوری که بیان داشتیم قرّاء سبعه از شهرت بیشتری برخوردار بودند و در بین قرّاء سبعه «قرائت عاصم» به روایت «حفص» بر قرائت مردمی که متواتراً نسل بعد از نسل از زمان پیمبر اکرم تا به حال ادامه داشته منطبق است و امروزه اکثریت مطلق و یا غالب در جهان اسلام این قرائت، نوشته و خوانده می شود لذا نموداری از سیر نزولی قرآن به روایت حفص از عاصم کوفی ذیلاً ارائه می شود:

ص: 118

ص: 119

چگونگی شکل گیری علم تجوید

از آنجا که معتقدیم قرآن کلام الهی است و لفظاً و معناً بر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نازل شده و به دلائلی که در مبحث پیشین اشاره گردید با الفاظ «عربی»(1) است، و اصولاً این الفاظ و معانی باید تماماً قابل فهم و درک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، و قسمت عمده اش نیز قابل فهم قومش بوده باشد چرا که قبل از نزول قرآن با آن آشنا بوده و زبان نطق و گویشی و درک و ادراکی آنها بوده است، و از طرفی کلمات تماماً ناآشنا و غریب و غیر قابل درک چه بسا لغو و منجر به انکار و انحراف گردد.

بحثی که در این مقال مورد توجّه است بیشتر چگونگی اداء الفاظ عربی و یا به عبارتی کلام منطوق و گفتاری مطرح و رایج بین مردم حجاز (مکه و مدینه) قبل از نزول قرآن و ادامه آن تا پایان نزول تدریجی قرآن (23 سال) است، که خدای تعالی به آن زبان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قومش را مخاطب قرار داده و ایجاد سخن فرموده است.(2)

بدیهی است که قرآن کریم قسمت عمده ادبیات عرب را پذیرفته و مفاهیم و معیارهای متعالی خویش رابا همان الفاظ متداول بکار گرفت و چشم اندازی جدید از مفاهیم ارزشی را برای این الفاظ که در حوزه مفاهیم بی ارزش و بعضاً زشت و در حیطه مظاهر مادی بکار می رفت، مطرح نمود که تا آن زمان سابقه نداشت و فرهنگ

ص: 120


1- 1. ر.ک : یوسف/2؛ نحل/103؛ شعراء/195؛ رعد/37؛ طه/113؛ زمر/28؛ فصّلت/3؛ شوری/7؛ زخرف/3؛ احقاف/12.
2- 2. جهت اطلاع بیشتر در خصوص چگونگی سخن گفتن خدا، ر.ک : «با علامه در المیزان» ذیل واژه های کلام، کلمه، تکلیم، قول، وحی، الهام، نبأ، تسبیح، انزال، و تنزیل؛ قرآن در اسلام، ص 101؛ تفسیر موضوعی (قرآن در قرآن)، 1/57-64.

خاصّ خویش را در حوزه لغات عربی نیز پدید آورد در عین حال که به معانی اصلی الفاظ عنایت داشت و از آن، در این تحوّل مفاهیم الفاظ بهره می جست...(1)

به هر حال خداوند متعال به آن زبان که قابل استماع و فهم آنان بود سخن گفت، و درخور درک قوم عرب نیز بود به طوری که عده ای ایمان آوردند و اگرچه عده زیادی هم عناد ورزیده و راه کفر و الحاد را پیشه خود ساختند!

بنابراین چهارچوب و قالبی که خداوند متعال برای ایجاد سخن و بیان خود برگزیده زبان عربی است، زبان مردمی که در تاریخ شناخته شده است، چنانکه نقل کرده اند به لهجه های مختلف سخن می گفتند حتی در دوره پیش از اسلام، با زبان ادبی و مشترک، که شاعران و خطیبان عرب به کار می بردند و ظاهراً همگان در می یافته اند.(2)

در عصر جاهلیت برخی از قبائل عرب که با ملّتهای همسایه از راه تجارت و سیاست و مانند آن رابطه داشتند کم و بیش خط و کتابت را می شناختند؛ اگرچه نویسندگی در بین ایشان رونق نداشت و نوشته اند که هنگام ظهور اسلام غیر از 17 تن از آن ها،نوشتن نمی دانستند.(3) البته در این نوشتار قصد بررسی تفصیلی زبان عربی پیش از اسلام را نداریم.(4)

ص: 121


1- 1. ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 306 و 307.
2- 2. تاریخ ادبیات عرب، ج.م عبدالجلیل، (ترجمه)، ص 22.
3- 3. پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، 1/322 و 323، به نقل از ابن قتیبه، المعارف، لیپزیک، 1860 م، ص 153.
4- 4. در این باره رجوع شود به کتب تاریخ ادبیات عرب از جمله منابع مذکور.

به نظر می رسد که سیر تجوید در تلاوت قرآن کریم را باید در دو محور «عملی» و «علمی» مورد توجّه قرار داد.

تجوید عملی (بیان و آوایی)

وحیانی بودن الفاظ قرآن کریم در لباس و قالب کلام منطوق (گفتاری) عربی، ما را به این نقطه سوق می دهد که قرآن غیر از اسلوب خاصّش، عربی تجربه شده متداول عمدتاً آشنا و قابل درک قوم رسول اکرم صلی الله علیه و آله می باشد.

منتهی تصحیح شده و کمال یافته آن (عربی فصیح و مبین) است که از جانب خداوند متعال امضاء و بر پیامبرش صلی الله علیه و آله جهت ابلاغ بر بشریت در راستای هدایت ارزانی شده است.

این کلام منطوق (عربی) در بیان آوایی اش و در گویش عربی متداول عصر نزول قرآن و قبل آن که بیشتر در صحنه اشعار و خطابه جلوه گر بوده، لابد از همان اوّل ملبّس به قواعد و ضوابط طبیعی خود بدون اسم و رسم علمی (از قبیل استعلاء، استفال، تفخیم، ترقیق و قلب،...) در بیان حرفی و کلامی به صورت مشافهه، مشهود و قابل تشخیص در استماع بوده است و نشان از جایگاههای تولید حروف و صداها (مخارج حروف) و کیفیت اداء آن ها (صفات حروف) در دستگاه تکلّم داشته است، چرا که انعکاس آن را در قرآن عربی (کلام وحی) که رسول اکرم صلی الله علیه و آله ابتداءً برای صحابه و سپس در سطح گسترده تر برای قوم عرب زبان خود به همان صورت و قالبی که از مصدر وحی اخذ نموده بود و مأمور ابلاغ آن شده بود اقراء و تلاوت فرمودند، بدون آن که نحوه تلفظ کلمات و آیات آن مورد اعتراض قرار گیرد و ایجاد سروصدا

ص: 122

نماید، این کلام عربی به اسلوب جدید(1) مورد توجّه خاص قرار گرفت.

آنگاه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به تدریج آیات و سوره های رسیده را از دستگاه تکلّم و دهان مبارک حضرت استماع و مشاهده نموده و تکرار و سپس به حافظه می سپردند و بعضاً مبهمات آنرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله می پرسیدند و جواب می گرفتند.

و پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، صحابه به همان شیوه ای که تلاوت را از حضرت آموخته بودند به تابعین انتقال دادند و تابعین نیز آموزه های قرآنی خود را به تابعین تابعین منتقل نموده و این شیوه تلاوت و یا فنّ قرائت به طریق مشافهه (دهان به دهان) با حفاظت و صیانت و دقت تمام، نسل بعد از نسل ادامه پیدا کرد و تا به امروز صدای خوش تلاوت دلنشین و روح انگیز قرآن کریم در جهان اسلام طنین انداز است.(2)

بنابراین آواشناسی تلاوت قرآن که در حیطه و مفهوم آیه مبارکه «وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتیلاً»(3) و فرموده های پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله از قبیل:

ص: 123


1- 1. سبک و شیوه بیانی قرآن نوپیدا و جذّاب و برای عرب بی سابقه بود و بعداً هم نتوانستند در چنین سبکی سخن بسرایند. انواع کلام متداول میان فصحای عرب شعر (سخن موزون و دارای قافیه)، نَثْر (سخن پراکنده که فاقد وزن و نظم خاص است)، سَجْع (جملات کوتاه و دارای قافیه ولی فاقد نظم و وزن خاص) بود که هر یک محاسن و معایبی دارند، لکن سبک قرآنی، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادی مطلق نثر، حسن و لطافت سجع را داراست، بی آن که در تنگنای قافیه و وزن دچار گردد، یا پراکنده گویی کند یا تکلّف و تحمل دشواری به خود راه دهد. همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنی یافتند که شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگی، جاذبیت و ظرافت خاصی دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمی شود. [ر.ک : علوم قرآنی «آیت اللّه معرفت»، ص 357 و 379]
2- 1. ر.ک : اوّل بحثِ «نقطه آغازین قرائت و تعلیم قرآن».
3- 2. مزّمّل/4.

«ِاقْرَؤُوا الْقُرْانَ بِاَلْحانِ العَرَبِ وَ اَصْواتِها وَ ایّاکُم وَ لُحُونَ اَهلِ الفِسقِ وَ الکَبائِرِ»(1) و «حَسِّنُوا الْقُرْانَ بِاَصواتِکُم فَاِنَّ الصَّوتَ الحَسَنَ یَزیدُ الْقُرْانَ حُسْناً»(2) و «لِکُلِّ شَی ءٍ حِلیَةٌ، حِلْیَةُ الْقُرْانِ الصَّوتُ الحَسَن».(3)

به طور اجمال نهفته است، از نوع «آواشناسی أخص»(4) است چرا که در این آواشناسی به مسائلی پرداخته می شود که بعضاً در آواشناسی عربی مورد ملاحظه یا دقت قرار نمی گیرد، مانند: مقدار کشش غُنّه و مدها، یا این که مختص قرائت قرآن می باشد مانند: ادغام کبیر یا عدم ادغام کبیر نزد عده ای.(5)

برخی از این موارد (تجویدی) بعید است که در محاورات عربی و قرائت متون عربی و حتی قرائت روایات چون قرائت قرآن معمول بوده باشد، لکن در شرع مقدّس خاصةً برای قرآن حوزه ویژه ای است به طوری که در تلاوتش توصیه اکید به ترتیل و زیباخوانی و اداء حق و مستحقّات حروف(6) آن شده است و بدین منظور

ص: 124


1- 3. «قرآن را با لحن ها و صوت های عرب بخوانید و از لحن های اهل فسق و گناهان برحذر باشید». [اصول کافی، 4/428 «با شرح و ترجمه محمدباقر کمره ای)]
2- 4. «آوای قرآن را با الحان خود زیبا گردانید که صوت زیبا به نیکویی و لطافت قرآن می افزاید». [وسائل الشیعه «10 جلدی»، 2/587]
3- 5. «هرچیز را زیوریست و زیور، قرآن صدای خوش و نیکوست». [همان]
4- 1. در آواشناسی اگر به آواهای زبان به طور کلّی پرداخته شود این را «آواشناسی همگانی» گویند. و اگر تنها به آواهای یک زبان مثل فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری پرداخته شود آن را «آواشناسی خصوصی» گویند. [ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 75. «با اندکی تصرّف»]
5- 2. همان.
6- 3. در واقع «اعطاء حق و مستحق حروف» شرح و تفسیر قرّاء از «بیان الحروف» است که امام علی علیه السلام در معنی آیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده است: «الترتیل حفظ الوقوف و بیان الحروف». [ر.ک : الدرسات الصوتیه عند علماء التجوید، پاورقی ص 14] و معادل «بیان الحروف» را برخی «اداءالحروف» و برخی چون ابن جزری از قول امام علی علیه السلام «تجویدالحروف» آورده است. [ر.ک : النشر فی القراءات العشر؛ 1/209]

ثوابی عاید قاری می شود که در اداء الفاظ متون عربی غیر قرآن چنین سفارش و ثوابی تأکید نشده است.

حاصل کلام این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرآن را به همان کیفیتی که اخذ نموده اند (عربی فصیح و مبین) مرتّلاً و مجوّداً به اصحابش اقراء و تلاوت فرموده است.

«مرتّلاً» از این جهت که حضرت صلی الله علیه و آله از جانب خداوند متعال مؤکّداً مأمور به ترتیل قرآن بود:(1) «وَ رَتِّل الْقُرْانَ تَرتیلاً»(2) و «مجوّداً» بدین جهت که امام علی علیه السلام در معنی

آیه مذکور از خود حضرت صلی الله علیه و آله نقل نموده است: «الترتیل حفظ الوقوف و بیان الحروف»(3) که مفهوم قسمتی از روایت بیانگر رعایت «تجوید» در قرائت است و حتی ابن جزری (ت 833 ق) در کتاب بسیار معتبر خود النشر فی القراءات العشر، روایت را از امام علی علیه السلام با ذکر تجوید الحروف به جای بیان الحروف آورده است(4) که به نظر می رسد تجوید را معادل «بیان/اداء» دانسته است.

لذا می توان گفت رعایت ترتیل و تجوید از ابتداء ظهور تلاوت، آمیخته با آن بوده

ص: 125


1- 4. «ترتّل» خواندن آرام خودی است [در قرائت قرآن] که قلب در پیش به حرکت ایمانی رسد، ولی «ترتیل» به حرکت درآوردن دلهای دیگران است که در جمع مأموریت حضرتش همان ترتیل: خواندن اثربخش در قلب حضرتش به گونه ایست که دیگران را نیز به حرکت آورد، که اگر به جای «ترتیلاً»، «ترتّلاً» بود، همان خواندن اثربخش شخصی هم کافی بود. [ترجمان فرقان، 5/351. «با اندکی تغییر»]
2- 5. مزّمّل/4.
3- 1. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، پاورقی ص 14.
4- 2. ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/209 و 225؛ «الترتیل تجوید الحروف و معرفة الوقوف».

است یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عملاً تلاوت با تجوید تحویل اصحابش داده اند.(1)

تجوید علمی (تدوینی)

در نگاه علمی به «تجوید» بدین معنا که به بررسی مخارج و صفات حروف و احکام حاصل از ترکیب حروف در کلام منطوق (بیانی و آوایی) بپردازد، می توان گفت تا محدوده قرن چهارم هجری یعنی عصر «ابو مزاحم موسی بن عبیداللّه بن یحیی خاقانی بغدادی» (ت 325 ق) که اوّلین مدوّن فن تجوید و دارای تألیف مستقل «قصیده رائیه» در این زمینه است.(2) تلاش و اشارات پراکنده و غیر منسجم به مباحث تجوید در کتب علمای عربیّت از لغویان و نحویان و علمای قراءات شده است.(3)

واژه «تجوید» و حتی از ماده (ج و د) چیزی در وصف قرائت باشد در قرآن نیامده، و همین طور در احادیث نبوی در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به معنایی که بعدها استعمال گردید، کاربردی نداشته است.

البته واژه های دیگری از قبیلترتیل، تحسین، تزیین و تحبیر در عصر پیامبر

ص: 126


1- 3. ر.ک : پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 68-77.
2- 4. ر.ک : غایة النهایة فی طبقات القرّاء، 2/321.
3- 5. مباحث تجویدی از قبیل، مخارج حروف (و ابداع رمز تشخیص مخرج هر حرف با ساکن کردن آن و آوردن همزه مفتوحه بر سر آن؛ مثل؛ اَبْ، اَثْ، اَقْ،...) و صفات حروف مبتنی بر دستگاه تکلّم î[العین «خلیل بن احمد، 100-170 ق»، 1/52-67؛ ] افزون بر مخارج و صفات حروف در «العین» ادغامات، و حالات وقف، اماله و تفخیم الف، با شرح و تفصیل بیشتر و منظم تر î[(الکتاب سیبویه، ت 180 ق)، 2/488 به بعد]؛ و همان مباحث با اندکی تفاوت در کتب قراءات مشهور و معتبر از جمله، السبعة فی القراءات، ابن مجاهد (ت 324 ق)؛ حجّة القراءات، ابوزرعه (ت 410 ق)؛...؛ النشر فی القراءات العشر، ابن الجزری (ت 833 ق) آمده است. و مهمترین منبعی که مباحث تجویدی را از نظر تاریخی بررسی نموده است کتاب ارزشمند «الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید» دکتر غانم قدوری الحمد است.

اکرم صلی الله علیه و آله و اصحاب آن حضرت به معنا و مفهوم کلمه «تجوید» متداول بوده است، و از چهار واژه مذکور تنها «ترتیل» در قرآن آمده است.

این چهار واژه بیانگر آن نوع قرائتی است که خصوصیات و صفات گفتار عربی فصیح را دارا باشد. و خوش خوانی و اداء صحیح در آن، مورد توجه قرار گیرد.

ناگفته نماند که از ماده (ج و د) مشتقّاتی در زبان عربی وجود دارد که بعضاً به عین کلمه «تجوید» هم اشاره شده لکن معنای مذکور و منظور را ندارد مثلاً در کتاب العین منسوب به خلیل بن احمد فراهیدی (100-175 ق) چنین آمده است:

«وجَوَّدَ فی عَدوِه تجویداً»(1)، یا در مختار الصحاح الرازی (666 ق) در این مورد چنین اشاره نموده است: (اَجاد) الشی ءَ (فجاد) و (جَوده) ایضاً (تجویداً).(2) و هکذا در برخی منابع دیگر...

قدیمی ترین متنی که در آن واژه تجوید تقریباً به معنای اصطلاحیش بکار رفته در

قول ابن مجاهد (ت 324 ق) صاحب کتاب «السبعة فی القراءات» می باشد چنانکه «دانی» (ت 444 ق) گزارش کرده:

«حدثنی الحسین بن شاکر السمسار قال: حدثنا احمد بن نصیر قال سمعت ابن مجاهد یقول: اللحنُ فی القُرْانِ لَحنانِ: جلیٌّ و خَفیٌّ. فَالجَلِیُّ لحنُ الأعرابِ، وَ الخفیُّ تَرکُ إعطاءِ الحرفِ حَقَّهُ مِن تَجویدِ لَفظِهِ».(3)

آن گونه که ملاحظه می شود برای اوّلین بار اصطلاح تجوید به معنای «تجوید الحروف» در یک کتاب و آن هم در قرن چهارم هجری آمده است.

ص: 127


1- 1. «کتاب العین» 6/169، دارالهجره (قم)
2- 2. «مختار الصحاح»، ص 116.
3- 1. التحدید 22 ظ.

و احمد بن ابوعمر (ت بعد از 500 ق) این روایت را چنین مطرح نموده است:

«... و الخفی ترک إعطاء الحروف حقها من تجوید لفظها، بلا زیادة فیها و لا نقصان».(1)

لذا تجوید به معنای اصطلاحیش در همان زمان مطرح گردید که اوّلین کتاب مستقل در این علم شکل گرفت.

ابن جزری در شرح حال ابو مزاحم خاقانی بغدادی (ت 325 ق) نوشته است:

«تا بدان جا که میدانم او اوّل کسی است که در تجوید، کتاب نوشت و قصیده رائیه او مشهور بوده و آن را حافط ابوعمرو شرح کرده است...».(2)

و ابن جزری از «قصیده رائیه» که مشهور به قصیده خاقانیه است و دارای 51 بیت است به عنوان اوّلین تألیف در تجوید یاد کرده است. لازم به ذکر است که ابومزاحم در قصیده خود از واژه تجوید و مشتقات آن به کار نبرده بلکه به جای آن کلمه «حُسن» و

مشتقات آن را آورده است. و این مطلب حکایت از آن دارد که کلمه «تجوید» با این که در آن زمان ظهور داشته لکن مشهور و رایج نبوده است.

اوّلین کسی که پس از ابن مجاهد اصطلاح تجوید را بکار برده ابوالحسن علی بن جعفر بن سعیدی (ت حدود 410 ق) بوده که در اوّل کتاب «التنبیه علی اللحن الجلی و اللحن الخفی» خود گفته:

«سألتنی... ان أصَنّفَ لَکَ نُبَذاً من تجوید اللفظ بالْقُرْان» و در جای دیگر آورده است:

ص: 128


1- 2. الایضاح 68 ظ.
2- 3. غایة النهایة، 2/321.

«و یؤمر القارئ بتجوید الضاد من «الضالّین» و غیرها».(1) پس از عصر «سعیدی» بکارگیری اصطلاح تجوید به طور گسترده بر سر زبان ها شیوع پیدا کرد.

بنابراین پس از «قصیده خاقانیه» با فاصله حدود یک قرن قدیمی ترین کتاب معروف و مستقل در علم تجوید کتاب «التنبیه علی اللحن الجلی...» سعیدی است.

ابن ندیم (ت 385 ق) در کتاب الفهرست خود (نوشته در محدوده سال 377 ه ق) در فن سوم از مقاله اوّل کتاب، با این که صدها تألیف در علوم قرآن برشمرده، (2) کتابی با عنوان تجوید و یا موضوع تجوید ذکر نکرده است، و این حاکی از آن است که علم تجوید در قرن چهارم هجری هنوز گام های نخستین خود را می پیموده و تا تاریخ تدوین الفهرست مشهور نبوده است، ولی وقتی وارد قرن پنجم هجری می شویم مؤلفات تجویدی، یکی پس از دیگری به منصه ظهور می رسند؛ تا جایی که معظم تألیفات علم تجوید را در همین قرن می یابیم.

پس از کتاب تجویدی سعیدی که در پایان قرن چهارم یا سالهای اوّل قرن پنجم

نگاشته شد، دو کتاب بزرگ در علم تجوید در اندلس نگارش یافته که عبارتند از:

1- «الرعایه» از مکّی بن ابی طالب قیسی (ت 437 ه ق).

2- «التحدید» از ابوعمرو عثمان بن سعید دانی (ت 444 ه ق).

به هر حال، می توان پیدایش علم تجوید و روند استقلال آن را با ظهور قصیده

ص: 129


1- 1. کتاب التنبیه، ورقة 45 و 47 ظ.
2- 2. ر.ک: الفهرست، 27-42.

ابومزاحم خاقانی مرتبط دانسته و سپس نگارش های این علم با کتاب «التنبیه علی اللحن الجلی و اللحن الخفی» سعیدی و «الرعایه» مکّی و «التحدید» دانی شروع شده و آنگاه تألیفات به طور پیوسته تا عصر کنونی ادامه یافته است.(1)

به طور خلاصه باید گفت؛ دانشمندان تجوید، از تألیفات نحویان، لغویان و علمای قرائت به استخراج نکات آوایی (تجویدی) پرداختند و از آن ها علم جدیدی پی ریزی کرده، نام «تجوید» را برای آن برگزیدند و تحقیقات آوایی خود را با استناد به همان دست مایه، ادامه دادند و ماحصل تلاشهای علمی خود را بدان افزودند تا به آنجا که علم تجوید به دلیل پیشرفت در تحقیقات آواشناختی، منزلتی رفیع یافت.

و حتّی در بررسی مقایسه ای تجوید با آواشناسی می توان چنین نتیجه گرفت که قدما (علمای لغت و مجوّدین) شالوده و اساس آواشناسی را بنیان نهاده اند. آنان با این که از ابزارهای نوین آواشناسی محروم بوده اند ولی با زحمات فراوان و با توجّهات طبیعی خود توانسته اند به نحو شایسته ای اجزاء دستگاه تکلّم را در ارتباط با اصوات مشخص نمایند و جایگاه تولید حروف و صداها (مخارج حروف) و کیفیت اداء آن ها را (صفات حروف) به طور صحیح بدست آورند و اصطلاحاتی برای هریک از حروف و صفات وضع نمایند که هنوز هم قابل استفاده است.

ص: 130


1- 1. جهت ادامه بحث تألیفات تجویدی، ر.ک : فصل کتاب شناسی.

تفاوت علم قرائت و علم تجوید

تفاوت بارز و روشن میان این دو علم را برخی چنین بیان داشته اند: «بدان که علم قرائت با تجوید متفاوت است چه مقصود از علم تجوید، شناخت حقایق صفات حروف بدون در نظر گرفتن اختلاف در آن است به عنوان مثال در علم تجوید گفته می شود که حقیقت تفخیم چنین است و حقیقت ترقیق، چنان و در علم قرائت گفته می شود فلان کس آن حرف را تفخیم کرده و دیگری آن را ترقیق کرده، در این صورت این گفته که علم قرائت متضمّن مباحث مربوط به صفات حروف یعنی؛ ادغام، اظهار، مدّ، قصر، تفخیم و ترقیق است بی اساس تلقی می شود چه اینها همه مباحث علم تجوید به شمار می روند»(1)

ص: 131


1- 1. عمده مطالب این بخش (تجوید علمی/تدوینی) برگرفته و تلخیص از: الف - الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 13-22. ب - بیّنات (مجله قرآنی)، ش 30، ص 158، پیدایش علم تجوید (ترجمه مبحث اوّل کتاب مذکور، حسین علینقیان). ج - پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، فصل «تاریخچه دانش تجوید».

نگاهی به پیشینه روشهای قرائت قرآن (از نظر سرعت و کندی)

اشارة

ص: 132

نگاهی به پیشینه روشهای قرائت قرآن (از نظر سرعت و کندی)

ترتیل، تحقیق، تدویر، حَدر

بر مبنای سیر طبیعی نطق و کلام باید پذیرفت که سخن گفتن به هنگام گفتگو برحسب نیاز و حال و مقام متکلّم از نظر سرعت و کندی متفاوت است، و نیز ممکن است متکلّم مطابق خواسته خویش صدا و لحن گفتارش را بالا ببرد و یا پایین آورد.

و محقّقین نقش علمای تجوید را در این راستا چنین یافته و بیان داشته اند؛ علمای تجوید کیفیتی را که لازم است قاری قرآن در قرائت قرآن کریم از نظر سرعت بدان پایبند باشد بررسی نموده، و شیوه های روایت شده ای که قرّاء باید بدان ملتزم باشند روشن ساخته و آن را نقل کرده اند، و نیز عقیده و روش «قرّاء سبعه» را در این مورد، و محدوده های انتخابی که نزد هریک از ایشان مشخص است تبیین نموده اند.

برخی ازعلمای قرائت و تجوید، کیفیتی را که لازم است قرآن بدان شیوه خوانده شود آن را«وجوه قرائت» نامیده اند، چنانکه ابوالفضل الرازی (ت 454 ه ق) گفته است: قرائت بر سه وجه است؛ ترتیل، حَدر و زمزمة.(1)

ص: 133


1- 1. نقل از احمد بن أبی عمر: الایضاح؛ 67 و.

و برخی چون ابن الباذش (ت 540 ه ق) آن را «اسلوب قرائت» نامیده، و در باب اختلاف روش ایشان در کیفیت تلاوت و اداء نیکو می گوید: بدانید که قرّاء نسبت به رعایت تجوید، یعنی التزام به رعایت مخارج و صفات حروف اتّفاق نظر و اجماع دارند، امّا نسبت به اسلوب قرائت از قبیل حَدر و ترتیل، اختلاف دارند.(1)

ابوالعلاء همدانی عطار (ت 569 ه ق) پس از اشاره به روش قرّاء در کیفیت قرائت می گوید: وجوه قرائت بر دو قسم است که یکی از آن ها «تحقیق» است و دیگری

«حَدر».(2)

برخی هم آن را «مراتب قرائت» نامیده اند، چنانکه ابن الکیال (ت 929 ه ق) گفته است: بدانید که تجوید بر سه مرتبه است و آن عبارت است از: ترتیل، تدویر، حَدْر.(3)

از بیانات گذشتگان چنین برمی آید که «ترتیل» هم معنای «تحقیق» استعمال می شده، و از طرفی برخی علمای تجوید «تحقیق» را در برابر «حدر»، و برخی نیز «ترتیل» را در برابر «حدر» بکار برده اند.

لذا بعضی تحقیق و ترتیل را یکی دانسته و بین این دو فرقی قائل نشده اند،(4) و نیز گفته اند ترتیل در معنا، مطابق تحقیق است.(5)

امّا قائلین به تفاوت گفته اند: اکثر علمای تجوید به علّت اندک بودن تفاوت، آن را

ص: 134


1- 2. الاقناع، 1/552.
2- 1. التمهید، 88 و.
3- 2. الانجم الزواهر، 82 ظ.
4- 3. الایضاح، 66 ظ، فقد نقل احمد بن ابی عمر عن ابی العباس... الملقب بثعلب.
5- 4. الرّازی.

نادیده گرفته و «تحقیق» و «ترتیل» را مترادف شمرده اند.(1) لکن بعضی دیگر ترتیل را صفتی از صفات «تحقیق» و برخی درجه ای کمتر از تحقیق قلمداد کرده اند.

و دیگر این که در وجه تفاوت این دو گفته اند: در «ترتیل»، تدبّر، تفکّر و استنباط هست، لکن در «تحقیق» تمرین و ممارست زبان، تعلیم، ترقیق و تغلیظ الفاظ، اقامه قرائت، و ادا کردن حقّ هر حرف از قبیل مدّ، همزه، اشباع....(2)

این که چرا علمای تجوید کمتر سخن از «تدویر» گفته اند به جهت این است که مهم مشخص شدن و ثبت و ضبط دو طرف مراتب قرائت است که «تحقیق» و «حَدْر» باشد، آن که حدّ وسط است و «تدویر» نام گرفته مبهم نمی ماند.(3)

به هر حال فرقی نمی کند به این که کدامیک از تعابیر وجه، اسلوب یا مرتبه بکار رفته باشد، بنا به گفته ابن جزری (ت 833 ه ق) قرآن به سه گونه تحقیق، تدویر، و حدر؛ مرتلاً و مجوّداً در قالب الحان و اصوات عربی و نیکو اداء کردن الفاظ آن و صدای خوش در حدّ توان خوانده می شود(4)

ص: 135


1- 5. الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 558.
2- 6. همان، ص 557 و 558.
3- 7. همان، 560.
4- 1. النشر فی القراءات العشر، 1/205.

ص: 136

پیشینه مخارج و صفات حروف

پیشینه ای از مخارج حروف

بررسی اجمالی واژه «مخرج»

مخرج که محل تولید حرف است واژه ای است که بیشتر مورد توجّه و استعمال علمای تجوید بوده است، لکن قدماء از علمای نحو کلمات و تعابیر دیگری که بیانگر مخرج و جایگاه ایجاد حرف در دستگاه تکلّم بود، بکار می گرفتند و از جمله در محدوده قرن دوّم خلیل بن احمد فراهیدی (100-175 ق) در مقدّمه کتاب العین بیشتر واژه های «حیّز» که جمعش احیاز است و «مدرجة، مدرج، مدارج»(1) را در معنای کلمه مورد بحث بکار برده و کمتر از واژه «مخرج»(2) استفاده کرده است.

امّا سیبویه (ت 180 ه ق) شاگرد خلیل بن احمد بیشتر واژه «مخرج» را بکار برده تا واژه های «حیّز» و «موضع» و...، و غالباً این کلمات را به یک معنا می دانست.(3)

ص: 137


1- 1. العین، 1/57 و 58.
2- 2. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 175؛ العین، 1/51 و 52 و...
3- 3. الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 174 و 175.
تعداد و اسامی «مخارج حروف»

اوّلین کسی که حروف را با توجّه به نسبتی که به اجزاء دستگاه تکلّم دارند لقب داده و نامگذاری نموده و مکتوباً روایت شده است، خلیل بن احمد فراهیدی (100-175 ه ق) بوده است که آن را در مقدمه کتاب «العین»(1) خود بیان داشته، و او 1

29 حرفی را که معتقد است، در ذیل 9 مورد (مخرج)(2) با اسم و رسم چنین گفته است:

1- حلقیّه (ع، ح، ه، خ، غ) 2- لَهَویّه (ق، ک)

3- شَجریّه (ج، ش، ض) 4- أسلیّه (ص، س، ز)

5- نِطعیّه(ط، ت، د) 6-لِثَویّه (ض، ذ، ث)

7- ذَلَقیّه(3) (ر، ل، ن) 8-شَفَویّه/شَفَهیّه (ف، ب، م)

9- هوائیّه/جوفیّه(4) (ی، و، الف، همزه)(5)

و پس از خلیل بن احمد، شاگرد برومندش سیبویه (ت 180 ه ق) حروف عربی را در 16 مخرج تنظیم و تثبیت، و به ترتیب زیر بیان داشته است:

«ء - ا - ه- - ع - ح - غ - خ - ک - ق - ض - ج - ش - ی - ل - ر - ن - ط - د - ت - ص - ز - س - ظ - ذ - ث - ف - ب - م - و».(6)

ص: 138


1- 4. برخی کتاب «العین» را منسوب به خلیل بن احمد دانسته اند.
2- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 179.
3- 2. نیز ر.ک : تهذیب اللغة، الازهری، 1/48.
4- 3. همان.
5- 4. العین، 1/58؛ الدراسات الصوتیه...، ص 188.
6- 5. الکتاب 2/488.

و این مبنا، مورد قبول ادیبان عرب و علمای تجوید قرار گرفت؛(1) و دنباله رو او شدند و از اسلوب وی در توصیف حروف تبعیّت نمودند، گاهی نیز تغییرات جزئی انجام داده اند. دانشمندان اسلامی، نخست حروف را براساس جایگاه تولید آن ها طبقه بندی کردند و سپس با توجه به کیفیت صدایی که از آن ها شنیده می شود - کیفیت استماع - صفاتی را برای هر گروه آورده اند.

می توان گفت، در وصف و طبقه بندی حروف، به دو نکته توجّه داشته اند:

1- کیفیت تولید حرف یا جنبه تولیدی؛

2- کیفیت استماع آن یا جنبه شنیداری.(2)

در بحث صفات حروف به این مطلب پرداخته خواهد شد.

اختلاف در تعداد مخارج حروف

تعداد مخارج حروف از آغاز مورد اختلاف علمای عربی و تجوید بوده است به طوری که افرادی چون قطرب (ت 206 ه ق) و فرّاء (ت 207 ه ق) و... تعداد مخارج حروف را 14 مخرج دانسته اند. ایشان سه حرف «ل - ر- ن» را از یک مخرج به حساب آورده، و حال آن که سیبویه (ت 180 ه ق) برای هریک از آن ها مخرج جداگانه ای قائل شده است.(3)

ص: 139


1- 6. الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 175 و 176.
2- 1. بررسی تطبیقی میان علم تجوید و آواشناسی، ص 10 و 11.
3- 2. الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 176؛ النشر فی القراءات العشر، 1/198 و 199. این گزارش از «الدانی» (ت 444 ه ق) است.

و برخی، غنّه را مخرج حرف ندانسته و برای حروف 15 مخرج در نظر گرفته اند.(1) و گروهی چون سیبویه (ت 180 ه ق)(2) و بیشتر علمای عربی و بسیاری از علمای تجوید و قرّاء به 16 مخرج معتقدند.(3) امّا ابن جزری (ت 833 ه ق) قرائت شناس مشهور قرن نهم می گوید: آن چه که به نظر ما صحیح می رسد و محققینی چون خلیل بن احمد(4) و مکّی بن ابی طالب (ت 437 ه ق) و... نیز برآنند حروف را 17 مخرج است.(5)

لازم به ذکر است که تعداد کمی نیز برای هر حرفی مخرج مستقل قائل شده اند.(6)

در نهایت بین صاحب نظران این عرصه، اَعداد اختلافی در مخارج حروف عبارتند از: 14، 15، 16، 17، به تعداد حروف (28 یا 29).

علّت اختلاف: اختلاف در تعداد مخارج حروف به جهت این است که برخی برای تعدادی از حروف مخرج واحد و مشترکی قائلند از قبیل حروف «ط د ت»، «ص س ز» که تنها با صفتی قابل تمیز و تشخیصند.

و یا حروف «ج ش ی»، «ب م و» که البته تباین بیشتری نسبت به هم دارند(7)، و

ص: 140


1- 3. الدراسات الصوتیه...، ص 180.
2- 4. الکتاب، 2/488.
3- 5. همان، ص 176، 179، 181.
4- 6. خلیل بن احمد 17 مخرج را اظهار ننموده بلکه 9 مخرج را نتیجه گرفته لکن ابن جزری آن گونه استنتاج نموده است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 179]
5- 7. النشر فی القراءات العشر، 1/198 و 199.
6- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 181 و 182؛ تجوید استدلالی [آیت اللّه فاضل گروسی (ت 1324 ه- ش) [ص 113.
7- 2. الدراسات الصوتیه...، ص 182 و 183، به نقل از محمد المرعشی (ت 1150 ه ق)

برخی هم خیشوم و جَوْف را اصلاً مخرج ندانسته اند.(1)

به هر حال برخی، مخارج حروف را به دو قسم کلّی و جزئی(2) و یا عام و خاص(3) تقسیم کرده اند، که «جزئی» آن، قابل انقسام نبوده لکن «کلّی»اش، به دو یا چند مخرج قابل تقسیم است، لذا به نحوی برای هر حرفی مخرجی جزئی نیز قائل شده اند.(4)

قابل اعتنا بودن ترتیب در حروف متّحد المخرج

در مورد حروفی که مخرج واحد و مشترکی دارند، چون «ء، ه، الف(5) îاقصی

الحلق»، «ع، ح îاوسط الحلق»، «غ، خ îادنی الحلق»،(6) «ط، د، ت îنِطعیّه»، «ص، س، ز îأسلیّه»، «ظ، ذ، ث îلِثویّه»،(7) برخی(8) بین این حروف تقدّم و تأخّر قابل

ص: 141


1- 3. همان، ص 180.
2- 4. الدراسات الصوتیه...، ص 182 و 183، به نقل از محمد المرعشی (ت 1150 ه ق)
3- 5. التجوید و آداب التلاوة، ص 18.
4- 6. الدراسات الصوتیه...، ص 182.
5- 7. با این که علمای عربی و تجوید کلام سیبویه را در صداها و مخارج حروف اساس کار خود قرار داده اند لکن علمای تجوید به آن اکتفا نکرده و بسیاری از ایشان حروف حلقی را در شش حرف معتبر دانسته و «الف» را که سیبویه «اقصی الحلق» خوانده، از آن مخرج بیرون نموده، چنانچه برخی چون شریح بن محمّد الرعینی الاشبیلی (ت 539 ه ق)، «الف» را هوائیه دانسته و مخرجی برای آن قائل نبوده است، و بعضی هم چون خلیل بن احمد (ت 175 ه ق) و ابن جزری (ت 833 ه ق) «الف، واو، یاء، » را حروف مدّی، هوائیه/جوفیه خوانده اند، ولی علمای تجوید و ابن جزری «واو» و «یاء» غیر مدّی را از آن تفکیک نموده، اوّلی را شفویِّه و دومی را شجریّه خوانده اند. [ر.ک : النشر، 2/199؛ العین، 1/58؛ الداراسات الصوتیه...، ص 192]
6- 1. الکتاب، 2/488.
7- 2. العین، 1/58.
8- 3. ابوالحسن علی بن محمد بن خروف (ت 606 ه ق علی خلاف)، [الدراسات الصوتیه...، ص 183].

نبوده، ولی برخی دیگر(1) خلاف آن را استدلال نموده و پذیرفته اند.(2)

مواضع و یا مخارج عام و اصلی حروف

براساس اجزاء دستگاه تکلّم علمای عربی و تجوید مخارج اصلی (کلّی، عام) حروف را جهت فهم آسان آن، از سه تا نه مخرج تقسیم کرده اند، که اجمال آن به ترتیب تاریخی(3) عبارتند از:

1) خلیل بن احمد (ت 175 ه ق) اوّلین بار، در کتاب «العین» خود بیست و نه حرف عربی را در نُه مخرج با اسامی و القاب بدین صورت و ترتیب آورده است: 1- حلقیّه 2- لَهَویّه 3- شَجْریّه 4- أسلیّه 5- نِطعیّه 6- لِثویّه 7- ذَلَقیّه 8- شَفَویّه/شَفَهیّه 9-هوائیّه/جوفیّه.(4)

2) سیبویه (ت 180 ه ق) بدون اشاره و تصریح به اصطلاحات اسامی و القاب مخارج حروف، که استادش خلیل بن احمد به آن پرداخته بود، تنها به توضیح و تبیین

اجزاء دستگاه تکلّم در تولید حروف از مخارجشان می پردازد(5) که این مطلب جای تأمّل دارد.(6)

3) مکّی بن ابی طالب القیسی (ت 437 ه ق) برای حروف سه مخرج اصلی قائل

ص: 142


1- 4. ابوحیان (ت 745 ه ق)؛ مکّی بن أبی طالب (ت 437 ه ق)؛ محمد المرعشی (ت 1150ه ق)، [الدراسات الصوتیه...، ص 183 و 184]
2- 5. ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 183-186.
3- 6. بر مبنای تاریخ توفّی صاحب نظران مذکور.
4- 7. العین، 1/58؛ الدراسات الصوتیه...، ص 188.
5- 1. الکتاب، 2/488 و 489.
6- 2. ر.ک : آواشناسی زبان عربی، ص 98-101.

بوده است که عبارتند از: 1- حلق 2- دهان 3- شفتان.(1)

4) ابی عمرو الدّانی (ت 444 ه ق) نیز برای حروف سه مخرج اصلی (کلی) معتقد است: 1- حلق 2-لسان (اقصی اللسان، وسط اللسان، طرف اللسان، حافة اللسان) 3- شفتین.(2)

5) احمد بن ابی عمر (ت بعد از 500 ه ق) مخارج حروف عربی را شش قسم خوانده است: 1- حلق 2- اقصی اللسان 3- وسط اللسان 4- حافة اللسان 5- طرف اللسان 6- شفتین(3)

6) ابن الطحان الاشبیلی (ت حوالی 560 ه ق) سه مخرج برای حروف برشمرده که عبارتند از: 1- حلق 2- لسان 3- شفتان.(4)

7) المرادی بدر الدّین الحسن بن قاسم (ت 749 ه ق) برای حروف چهار مخرج نام برده است: 1- حلق 2- لسان 3- شفتان 4- خیاشیم(5)

8) ابن بلبان الحنبلی (ت 1083 ه ق) پنج مخرج اصلی برای حروف به ترتیب ذیل قائل شده است: 1- جوف 2- حلق 3- لسان 4- شفتان 5- خیشوم.(6)

9) پس از ایشان علمای تجویداز (متأخّران) مخارج اصلی حروف را در هشت قسم آورده اند: 1- حلق 2- اقصی اللسان 3- وسط اللسان 4- حافة اللسان 5- طرف اللسان 6- شفتان 7- خیاشیم 8- جوف.(7)

ص: 143


1- 3. الکشف عن وجوه القراءات السبع، 1/139.
2- 4. الادغام الکبیر فی القراءة القران، 9 و.
3- 5. الایضاح فی القراءات العشر، 72 ظ
4- 6. مرشد القارئ، 128 ظ.
5- 7. المفید، 101 و.
6- 8. بغیة المستفید، 54 ظ.
7- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 187 و 188.
طریقه ترتیب (تقدیم و تأخیر) مخارج حروف

علمای عربی و تجوید در خصوص ترتیب مخارج حروف نیز اهمّیت قائل شده و با استدلالات خود برخی اوّلین نقطه پیدایش صوت گفتاری را در داخل انسان از «اقصی الحلق» دانسته و به ترتیب، منتهای آن را «شفتان» بر شمرده، و بعضی عکس آن را در نظر گرفته اند یعنی ابتداء مخارج حروف را از «شفتان» و منتهای آن را به «اقصی الحلق» دانسته، چرا که در حالت ایستاده و طبیعی ابتداء انسان سر اوست و انتهای قامت انسان پاهای او به شمار می آید که در این صورت اوّلین مخرج «واو» و آخرین مخرج «همزه» می باشد.

امّا آن چه که مشهور و متداول است و شیوه اکثریت علمای عربی و تجوید بوده همان مورد اوّل است.(1)

طریق تشخیص مخرج هر حرف

جهت تشخیص هر چه بهتر مخارج حروف، اوّلین بار رمز و قاعده ای را خلیل بن احمد فراهیدی (ت 175 ه ق) ابداع و در کتاب «العین» خود مطرح نموده است(2) و این قاعده تعیین مخرج هر حرف را پس از ایشان علمای قرائت و تجوید از جمله ابن جزری (ت 833 ه ق) در «النشر فی القراءات العشر»(3) و جلال الدّین سیوطی (ت

911 ه ق) در «الاتقان فی علوم الْقُرْان»(4) آورده اند.

ص: 144


1- 2. همان، ص 189-191. [با تلخیص و تصرّف]
2- 3. العین، 1/47.
3- 4. النشر فی القراءات العشر: 1/199.
4- 1. الاتقان فی علوم الْقُرْان (نوع 34): 1/347-349.

این قاعده عبارتست از: آوردن یک همزه وصل مفتوح بر سر حرف موردنظر و سپس ساکن یا مشدّد تلفظ نمودن آن، که در این حالت مخرج و صفات آن آشکار و قابل تشخیص می گردد. مانند اَبْ، اَتْ، اَحْ، اَعْ، اَغْ،....

این مبحث را در اینجا به پایان می بریم و بیان جزئیات (اختلافی) مخارج حروف از دیدگاه علمای تجوید را فعلاً در این مقال ضروری نمی دانیم.(1)

پیشینه ای از صفات حروف

چنان که قبلاً اشاره شد(2) تجوید عملی آمیخته با تلاوت قرآن مشافهةً از زمان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله جریان داشته است لکن تجوید علمی منسجم و مستقل همراه با وضع اصطلاحات آن (به صورت تدوینی) به محدوده قرن چهارم برمی گردد.

اکثر مباحث و اصطلاحات تجویدی از قبیل مخارج و صفات حروف که امروزه مطرح است در کتب علمای عربیّت از لغویان و نحویان و علمای قرائت از همان قرون اوّلیه به طور پراکنده کم و بیش مورد توجّه بوده و به آن ها اشاره گردیده است.(3)

ص: 145


1- 2. ر.ک : الدّراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 192-226.
2- 3. ر.ک : مبحث «چگونگی شکل گیری و قدمت تجوید».
3- 4. ر.ک : مقدمه کتاب «العین» خلیل بن احمد فراهید (م 175 ه ق)، 1/47-58؛ «الکتاب»، سیبویه (م 180 ه ق)، 2/488 به بعد (باب الادغام).

بررسی «صفات حروف» در حوزه وضع اصطلاحات

اشارة
[عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، امام علی علیه السلام و ابوالاسود دؤلی]
- قرن اوّل
اشارة

برخی واژه ها از صفات چون «مدّ»،(1) « ِاماله » و «تسهیل» بنابه گزارشات رسیده به زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله می رسد.(2)

و تعدادی از اصطلاحات از قبیل غنّه، اظهار، اخفاء، ادغام و اقلاب (قلب به میم) که از احکام تنوین و نون ساکنه در نزد حروف می باشند، به عصر ابوالاسود دؤلی (م 69 ق.) شاگرد امام علی علیه السلام برمی گردد که به شرح ذیل روایت شده است:

«زیاد بن سمیه (م 53 ه ق)(3) والی بصره از ابوالاسود تقاضا کرد تا راه و رسم و قاعده ای برای اصلاح زبان عربی و قرائت قرآن وضع نماید.

وی 30 نفر نویسنده برای ابوالاسود تهیه دید و آن ها را نزد او فرستاد وی نیز از میان آن ها یک نفر را که از قبیله عبد قیس بود انتخاب نمود و به او گفت قرآن را برگیر و با رنگی متفاوت از رنگ خط قرآن طبق گفته های من نشانه گذاری کن و....

«... اگر همراه با این حرکات حرفی را با «غنّه» ادا نمودم دو نقطه در همان موضع (تنوین نصب و جرّ و رفع) قرار بده، و اگر بعد از تنوین یکی از حروف حلقی قرار

ص: 146


1- 1. پیشینه مدّ در مبحث «مدّ» مستقلاً مورد بحث قرار می گیرد.
2- 2. النشر فی القراءات العشر، 1/315؛ الاتقان فی علوم الْقُرْان (نوع 30)، 1/313 و 314؛ الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 531؛ پژوهشی در تاریخ قرآن، ص 474.
3- 3. زیاد بن ابیه (ت 53 ه- ق 673 م)؛ امیر من القادة الفاتحین. من کبار رجال الدوله الاموی. اصله من الطائف اُمّه سمیّه... و توفی بالطاعون فی الکوفه. «المنجد فی الاعلام» ص 341.

داشت دو نقطه عمود بر هم ( : ) به جهت «اظهار»، و در غیر این صورت دو نقطه افقی ( .. ) به نشانه «اخفاء» یا «ادغام» قرار بده...».(1)

و نیز گزارش شده است «... بر نون ساکن و تنوین پیش از باء علامت اقلاب «م» به رنگ سرخ نوشته می شود (احکام میم ساکن)... و هنگام ادغام و اخفاء، بی حرکت رها می شوند، و هر ساکنی صورت سکون بر آن قرار می گیرد، و مدغم بدون حرکت باقی می ماند، و مابعدش تشدید می گیرد».(2)

[علمای عربیت «لغویان، نحویان»]
- قرن دوم

در این قرن بیشترین سهم، در وضع اصطلاحات برای «صفات حروف» در درجه اوّل از آنِ سیبویه ابوالبشر عمرو بن عثمان (ت 180 ه ق) و پس از او استاد ایشان خلیل بن احمد فراهیدی (ت 170 یا 175 ه ق) است، که قریب به اتّفاق واژگان صفات حروف در این محدوده شکل گرفته و نام گذاری شده، و بعدها همین اصطلاحات مورد توجّه و استفاده قرّاء و مجوّدین بوده و نیز تا به امروز ادامه دارد و زینت بخش کتب تجویدی است.

اسامی صفاتی که در «الکتاب» به ویژه در باب ادغام(3) و مقدمه کتاب «العین»(4)

ص: 147


1- 4. تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 52؛ الاتقان (ترجمه)، 2/543؛ تاریخ قرآن، زنجانی (ترجمه)، ص 118؛ التمهید فی علوم القران، 1/362-365؛ تاریخ قرآن، رامیار، ص 535؛ تاریخ قرآن، حجتی، ص 480؛ علوم قرآنی، آیت اللّه معرفت، ص 173.
2- 1. الاتقان فی علوم القران (ترجمه)، 2/543.
3- 2. ر.ک : الکتاب، 2/316-320 و 341 و 488 به بعد (باب ادغام) و 503 و 516 و...
4- 3. ر.ک: العین، 1/47-58 .

آمده است (و یا به این دو نسبت داده شده) عبارتند از:

تمامی صفات اصلی متضاد: جهر، همس - شدّت، رخوت - بین شدّت و رخوت (بینیه) - استعلاء، استفال(1) - اطباق، انفتاح - اذلاق، اصمات.(2)

صفات غیر متضاد: صفیر(3)، قلقله، لین، انحراف، تکریر، تفشّی،(4) استطاله، غنّه،

ص: 148


1- 4. لازم به ذکر است که سیبویه (ت 180 ه ق)، «التصعد» و «التسفل» را در جاهایی از کتاب خود به جای استعلا و استفال به کار برده است و نیز ایشان به نقلی (الازهری در «تهذیب اللغة»، 1/51)، واژه «مستعیله» و «مختفضة» را نیز به کار برده است، و پس از آن مبرّد (ت 285 ه ق) «مستعلیه» را، و ابن جنّی (ت 392 ه ق) «استعلا» و «انخفاض» (حروف منخفضه) را استعمال نموده است. (الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 289-291)
2- 5. در «العین» 1/55 بجای «مصمة»، «الصُّتم» به کار برده است. [و نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 296 و 297]
3- 1. سیبویه (ت 180 ه ق) واژه «صفیر» را برای صاد و سین بکار برده است [الکتاب «2 جلدی»، 2/516]، و ابراهیم انیس می گوید: سیبویه صداهای «صاد، سین و زاء»را «صفیر»نامیده است (الاصوات اللغویه، ص99) مبّرد (ت 285 ه ق)حروف صفیر را «سین، صاد و زای»دانسته اند. [المقتضب، 1/193، 225 و 226]. پس از ایشان علمای تجویدی به تبیین واژه «صفیر»پرداخته و اشاره ای نیز به وجه تسمیه آن کرده اند، مثلاً مرادی (ت 749 ه ق) گفته است؛ آن صدایی شبیه صدای پرندگان است. [ر.ک : مکی (ت 437 ه ق): الرعایة، ص 186] . دانی (ت 444 ه ق): التحدید، ص 19 و...؛ قرطبی (ت 462 ه ق) الموضح، ص 158 ظ؛ ابن طحان (ت حوالی 560 ه ق): مرشد القارئ؛ ص 130 ظ؛ مرادی (ت 749 ه ق): شرح الواضحه، ص 36] .و همچنین علمای قرائت [ر.ک : ابن مجاهد (ت 324 ه ق): السبعة فی القرءات، ص 107؛ غرناطی ابن بازش (ت 540 ه ق)، الاقناع فی القراءات السبع، ص 188؛ ابن جزری (ت 833 ه ق): النشر فی القراءات العشر، ص 203]. (و نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 314 و 315 و 459)
4- 2. سیبویه (ت 180 ه ق) کلمه «تفشّی» را تنها صفت «شین» دانسته است (الکتاب، 4/448)، و مبرّد (ت 285 ه ق) علاوه بر «شین» برای «ضاد» نیز تفشّی قائل شده است [المقتضب، 1/211 و 214]، مکّی (ت 437 ه ق) از زبان برخی علمای تجوید نقل کرده اند که علاوه بر «شین» حروف «ض، ف، ث» نیز از انتشار و خروج این هوا برخوردارند [الرعایة، ص 110 و 201؛ و نیز ر.ک : دانی (ت 444 ه ق) التحدید، 19 و؛ مرعشی (ت 1150 ه ق) جهد المقل، ص 17 و.]، لکن مرعشی (ت 1150 ه ق) گفته است این انتشار هوا در «شین» بیشتر از بقیه بوده لذا بیشتر «شین» را به «تفشّی» وصف کرده اند. [جهدالمقل، ص 17 و]. (و نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه... ، ص 318 و 319)

بحّه، نفخ(1) خفاء(2) هاوی.

صفات فرعی: تفخیم،(3) ادغام (و انواع ادغامات)، مدّ، اماله، احکام تنوین و نون ساکنه در نزد حروف تهجّی (اظهار، ادغام، اقلاب، اخفاء)(4) و احکام میم.(5)

نکته: از مجموع صفات غیر متضاد مواردی چون نَبْر، نَفْث، خَروره، و غَروره؛ از صفات فرعی، موردی چون ترقیق در این قرن از دو شخصیت مذکور به چشم نمی خورد، ولی بقیه موارد مزبور در این ظرف زمانی مورد بحث بوده است.

- قرن سوم و چهارم
اشارة

در ادامه تلاش و کوشش خلیل بن احمد و سیبویه در بررسی و تحقیق اصوات و آواهای عربی به ویژه در مخارج و صفات حروف تا اواخر قرن چهارم، لغویان و نحویانی چون؛

1 - مبّرد (ابو عباس محمّد بن یزید، متوفی 285 ه ق) در کتاب المقتضب در ابواب

ص: 149


1- 3. سیبویه واژه «نفخ» را برای کلیه حروف مهموسه به هنگام وقف بکار برده است [ر.ک : الکتاب، 2/341 و 342] ولی بعدها علمای تجوید این واژه را تنها برای حرف «فاء» استعمال کرده اند.
2- 4. سیبویه (ت 180 ه ق) برخی حروف را به «خفیة» وصف کرده است، که اوّلین آن صدای «هاء» می باشد که در جای جای کتابش از آن نام برده و سه حرف مدّی «یاء، واو، الف» و «نون» را به صفت مذکور توصیف نموده است. [الدراسات الصوتیه، ص 326-328، به نقل از الکتاب، 2/262، 421؛ 3/532؛ 4/123؛ 165، 195؛ 200]
3- 5. در «العین» (4/281)، ذیل واژه «فخم» اشاره ای به «الف مفخّم» شده است؛ و در «الکتاب» 2/488؛ الف التّفخیم ذکر گردیده است.
4- 6. الکتاب، 2/497 و 499-502.
5- 7. همان، ص 497.

ادغام؛(1)

2 - ابن درید (ابوبکر محمد بن حسن، متوفی 321 ه ق) در مقدمه جمهرة اللغة؛(2)

3 - زجاجی (ابوالقاسم عبدالرّحمن بن اسحاق، متوفی 337 ه ق) در آخر کتاب الجمل، در مورد «ادغام»؛(3)

4 - ازهری (ابومنصور محمّد بن احمد، متوفی 370 ه ق) در مقدمه تهذیب اللغة؛(4)

5 - ابن جنی (ابوالفتح عثمان، متوفی 392 ه ق) در سرّ صناعة الاعراب؛(5)

به علاوه آن چه به طور پراکنده در برخی کتاب ها در این دوره آمده است(6) در

موضوع مذکور در آثار این افراد خلاصه شده است.(7)

در این برهه از زمان با یک واژه جدید به نام «نَفْث» به عنوان صفت غیر متضادّ حرف «ثاء» و «فاء» آشنامی شویم که منسوب به ابن جنّی (ت 392 ه ق) است و آن را در کتاب «سرّ صناعة الاعراب» خود مطرح کرده است.(8) (9)

ص: 150


1- 1. المقتضب، 1/192-236.
2- 2. جمهرة اللغة، 1/4 - 8.
3- 3. الجمل، ص 375-382.
4- 4. تهذیب اللغة، 1/41-52.
5- 5. سرّ صناعة الاعراب، 1/1-75.
6- 6. ابوبکر زبیدی، مثل الواضح فی علم العربیّه، ص 281-283.
7- 1. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 19؛ درآمدی بر علم تجوید قرآن کریم (مقاله، حسین علینقیان).
8- 2. سرّ صناعة الاعراب، 1/189.
9- 3. صفت «نفث» بعدها از جمله توسط سمرقندی (ت 780 ه ق) در کتاب روح المرید فی شرح العقد الفرید فی نظم التجوید، ص 124 ظ، بیان شده، و نیز حسن بن شجاع التونی (زنده در قرن نهم ه ق) در کتاب المفید فی علم التجوید، ص 5 ظ، «فاء» و «ثاء» را حروف «نافثه» ذکر کرده است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 334 و 324]. لازم به ذکر است که برای «فاء» برخی صفت «نفخ» ذکر کرده اند.
[علمای قرائت و مباحث تجوید]
- قرن دوم به بعد

امّا از کتب قدیمی قراءات که به قرن دوّم و سوم هجری برمی گردد، چیز قابل ذکری از مباحث تجویدی به ما نرسیده است.(1) کهن ترین کتابی که از قراءات به ما رسیده، کتاب «السبعة فی القراءات»، اثر ابن مجاهد (ت 324 ه ق) است. در این کتاب، ابواب مستقلی که موضوع اصوات عربی را مورد بررسی قرار دهد، وجود ندارد بلکه نکات آوایی در اثنای کتاب، به طور پراکنده آمده است.(2)

صفاتی که در این کتاب به آن ها اشاره شده عبارتند از: جَهر (مجهوره)، هَمس (مهموسه)، اطباق (مطبقه) استعلاء (مستعیله)، انخفاض، صفیر، تفخیم، ادغام و اختلاف قرّاء در آن، احکام نون ساکنه و تنوین (ادغام، اظهار)، مدّ و قصر، فتح و اماله،

اماله الف ، اشمام ، ...(3)

و طبیعةً تا حدودی می توان گفت مباحث «السبعة فی القراءات» بیانگر اصل نظرات قرّاء سبعه(4) که خود بعضاً در فنّ قرائت نیز تألیف داشته اند، می باشد چرا که

ص: 151


1- 4. برای اطلاع بیشتر از اسامی این کتابها، ر.ک : عبدالهادی فضلی، القراءات القرانیة، ص 27-32؛ و نیز ر.ک : مبحث «نگارش و تدوین قراءات» در همین کتاب.
2- 5. الدراسات الصوتیه...، ص 19.
3- 1. السبعة فی القراءات، ص 107، 108، 170، 322 و...
4- 2. همه قرّاء سبعه تا پایان قرن دوّم درگذشته اند.

ابن مجاهد اوّلین کسی است که قرّاء سبعه را با مقیاس های خود،(1) از میان چهل نفر از قرّاء صاحب اثر در قرائت قبل از خود که اوّلینش یحیی بن یعمر (ت 90 ه ق) می باشد، برگزیده است.(2)

بنابراین آن چه از صفات حروف که در نظر قرّاء سبعه مورد توجّه بوده و در کتب معتبر قراءات (سبع، عشر)(3) انعکاس یافته و گزارش شده و امروزه نیز در کتب تجویدی مطرح است، جز مواردی اندک که اشاره شد، همان است که علمای لغت و نحو به آن رسیده اند.

پی گیری منشأ پیدایش چند «صفت» دیگر

نَبْر

واژه «نَبْر» یا «نَبْره» (که در آواشناسی به معنای تکیه آمده است) مکّی (ت437هق)

در کتاب الرّعایه(4) آن را در وصف «قلقله» بکار برده و صوت «قلقله» را شبه «نبره» دانسته است.(5)

ص: 152


1- 3. ر.ک : بحث ضوابط تشخیص قرائت صحیح و معتبر
2- 4. ر.ک : مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرآن کریم، ص 40-46
3- 5. از قبیل: حجة القراءات ابوزرعه (ت 410 ه ق)؛ الکشف عن وجوه القراءات السبع، مکّی بن ابی طالب (ت 437 ه ق) التیسیر فی القراءات السبع، ابوعمرو عثمان بن سعید دانی (ت 444 ه ق)، الاقناع فی القراءات السبع، احمد بن علی الغرناطی ابن البازش (ت 540 ه ق) النشر فی القراءات العشر، ابن الجزری (ت 833 ه ق) تهذیب القراءة، ابراهیم پور فرزیب (تألیف، چاپ اوّل، 1368 ه- ش)؛ القراءات العشر المتواترة، محمد فهد خاروف (چاپ دوم، 1414 ه ق). - جهت اطلاع از مباحث تجویدی غالب کتب مذکور، ر.ک : پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 88 و 90 و 96.
4- 1. الرّعایة، ص 100.
5- 2. النشر، 1/203؛ الدراسات الصوتیه،... ص 306.

و سمرقندی (ت 780 ه ق) در روح المرید(1) به صفت «نبر» اشاره کرده و «همزه» را نابرة نامیده است.(2) و نیز به بقری (ت 1111 ه ق) از گروهی این واژه را در بیان صفت «قلقله» نقل کرده است؛ القلقله نَبْرة لطیفة.(3)

نَفْخ،(4) نَفْث، خَروره، غَروره

واژه های «نفخ» برای حرف فاء، «نفث»(5) برای حرف ثاء و «خروره» برای خاء را می توان به عنوان صفات حروف مذکور در کتاب تجوید استدلالی آیت اللّه فاضل گروسی (ت 1324 ه- ش) که در شرح «درّة النّظمیّه»(6) با استشهاد به اشعار قاسم بن فیره (ت 590 ه ق) معروف به شاطبی در کتاب «حرز الامانی و وجه التهانی» نوشته است ملاحظه نمود.(7)

بنابراین شکل گیری دو صفت نفخ و خروره را می توان به قرن ششم نسبت داد. البته صفات خروره برای «خ»(8) و غروره برای «غ»(9) در کتب تجویدی متأخّرین بدون

اشاره به منشأ پیدایش و مستندات آن، استعمال گردیده است.

ص: 153


1- 3. روح المرید، ص 124 ظ.
2- 4. الدرسات الصوتیه...، ص 324.
3- 5. همان، ص 309.
4- 6. ابن طحان (ت حوالی 560 ه ق) نیز از «دانی» پیروی کرده است لکن صفت «هاوی» را حذف، و دو صفت «نفخ» و «قلقله» را اضافه نموده است. [همان، ص 230]
5- 7. البته واژه «نفث» را چنان که اشاره شد، «ابن جنی» (ت 392 ه ق) صفت دو حرف ثاء و فاء دانسته است.
6- 8. «درّة النّظمیّه» ابیاتی است در تجوید به زبان فارسی، از مرحوم ملّا زمان است که در تاریخ هشتم ذی الحجه 1245 ه- ق سروده است. [ر.ک : تجوید استدلالی به ضمیمه رساله تغنّی در قرآن، ص 23-44]
7- 9. تجوید استدلالی، 28 و 45، 145-148. (البته صفات مذکور را در کتاب «حرز الامانی و...» نیافتیم.)
8- 10. ر.ک : تجوید استدلالی، ص 28 و 150؛ سرّالبیان، ص 174.
9- 11. ر.ک : هدایة القرّاء فی علم التجوید (علیرضا صدرالدینی) ص 54؛ تجوید جامع (گلستانی)، ص 56.
تَرْقیق (و تَفْخیم/تَغْلیظ)

واژه «ترقیق» که از صفات فرعی حروف به شمار آمده در مقابل «تفخیم» و «تغلیظ» مطرح می شود. با این که واژه تفخیم توسط خلیل بن احمد (ت 170 یا 175 ه ق) و سیبویه (ت 180 ه ق) به عنوان صفت الف (الف مفخّم/الف التفخیم) به تنهایی، فقط برای الف بیان گردیده است(1) لکن واژه ترقیق در محدوده قرن پنجم هجری توسط علمای تجوید و قرائت شکل گرفته و به صفات فرعی حروف افزوده شده است. ذیلاً گزارشی اجمالی از این صفت (ترقیق) ارائه می شود:

- مکّی بن ابی طالب (ت 437 ه ق) در کتاب «الرّعایه» واژه «ترقیق» را برای حروف مستفله،(2) و در کتاب الکشف، «ترقیق» و «تغلیظ» را برای حرف «راء»(3) و «لام»(4) مطرح نموده است.

- دانی (ت 444 ه ق) در «التیسیر فی القراءات السبع» واژه «ترقیق» را برای دو حرف «راء» و «لام» و واژه «تغلیظ» را برای «لام» تنها استعمال کرده است.(5)

- عبدالوهاب قرطبی (ت 462 ه ق)، در «الموضح» ابتداء دو واژه «ترقیق» و «تفخیم» را مورد بحث قرار داده و پس از آن اصل در لام را، ترقیق دانسته و تفخیم را لازمه حروف استعلاء بیان داشته است.(6)

ص: 154


1- 1. العین، 4/281؛ الکتاب، 2/488.
2- 2. الرّعایة لتجوید القراءة...، ص 22.
3- 3. الکشف عن وجوه القراءات السبع، 1/209؛ النشر، 2/108
4- 4. الکشف، 1/219؛ الدراسات الصوتیه...، ص 487.
5- 5. التیسیر، ص 57 و 58.
6- 6. الموضح فی التجوید، ص 162 و 164؛ الدراسات الصوتیه...، ص 293 و 486.

- ابن طحان (ت 560 ه ق)، در کتاب «مرشد القاری»(1) تعریفی از «ترقیق» و «تفخیم» ارائه داده است.(2)

- سخاوی (ت 643 ه ق)، در «جمال القرّاء»، «ترقیق» را در مقابل «تغلیظ» لام جلاله اللّه به کار برده است.(3)

- مرادی (ت 749 ه ق) در کتاب «شرح الواضحه فی تجوید الفاتحه»،(4) «ترقیق» را در مقابل «تفخیم» مطرح نموده و حروف را نسبت به این دو به چهار قسم تقسیم می کند.(5)

- ابن جزری (ت 833 ه ق) در «النشر»، «تفخیم» را برای راء و الف، و «تغلیظ» را برای لام، در مقابل آن دو، واژه «ترقیق» استعمال نموده است.(6)

- مرعشی (ت 1150 ه ق) در کتاب «جهد المقل» ضمن تعریف «ترقیق» و «تفخیم» سه واژه «تفخیم، تسمین، تجسیم، تغلیظ» را به یک معنی دانسته است.(7)

ضمناً بسیاری از علماء قائل به «تفخیم» تمامی حروف استعلاء هستند.(8) به هر حال دو واژه «ترقیق» و «تغلیظ» از اصطلاحات قرن پنجم است که به عنوان صفت فرعی برخی حروف که اشاره شد، بیان گردیده است.

ص: 155


1- 1. مرشد القاری، ص 135... .
2- 2. الدراسات الصوتیه...، ص 477.
3- 3. همان، ص 489 به نقل از جمال قرّاء و کمال الاقراء، ص 194 ظ.
4- 4. شرح الواضحه، ص 55.
5- 5. ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 478.
6- 6. النشر فی القراءات العشر، ص 2/29، 90 و 111.
7- 7. الدراسات الصوتیه...، ص 477 به نقل از جهد المقل، ص 15 ظ.
8- 8. الدرسات الصوتیه...، ص 480.

برخی چون ابن طحان (ت بعد 560 ه ق)، علی قاری (ت 1014 ه ق) و مرعشی (ت 1150 ه ق) برای تفخیم در حروف مستعلیه مراتب قائلند به عنوان نمونه اندازه

تفخیم حروف استعلاء از نظر «ابن طحان» سه مرتبه است که به ترتیب درجه از قوی به ضعیف عبارتند از: 1- حروف مستعلیه مفتوح 2- حروف مستعلیه مضموم 3- حروف مستعلیه مکسور.(1)

پرداختن به جزئیات و اختلاف نظرات علمای تجوید در زمینه صفات حروف که سخن فراوان است، خارج از بحث این کتاب می باشد.(2)

بحثی در پیشینه «تعداد صفات حروف»

علمای تجوید براساس مبانی که معتقدند، برای حروف صفاتی را برشمرده اند، که در «تعداد» صفات نیز دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛

- مکّی بن ابی طالب (ت 437 ه ق) صفات و القاب حروف را به چهل و چهار مورد رسانده و آن را در کتاب «الرّعایة لتجوید القراءة و تحقیق لفظ التلاوة» ثبت نموده است(3) البته شمار اندکی از علما این تعداد صفات را پذیرفته اند(4) و برخی هم آن تعداد را مبالغه خوانده اند.(5)

ص: 156


1- 1. همان، ص 479؛ النشر، 1/218.
2- 2. برای آگاهی بیشتر، ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید.
3- 3. الرعایة، ص 91-116.
4- 4. الدرسات الصوتیه، ص 229؛ ابن جزری در کتابهای النشر (1/202-205) و المقدمة (ص 11-14) در بیان تعداد صفات، از مکی پیروی نکرده است.
5- 5. ابوعبداللّه محمد بن الحسن الفاسیی (ت 656 ه ق) در کتاب اللائی الفریدة، ص 211 و.

- ابوعمرو الدانی (ت 444 ه ق) در خصوص صفات حروف به شانزده صفت اکتفا کرده و آن ها را در کتاب «التحدید فی الاتقان و التجوید»(1) چنین برشمرده است:

مهموسه، مجهوره، شدیده، رخوه، مطبقه، منفتحه، مستعلیه، مستفله، حروف

مدّولین، حروف صفیر، متفشی، مستطیل، متکرّر، منحرف، هاوی، دو حرف غنوی.

بیشتر علمای تجوید در بحث صفات حروف به آن چه که «دانی» مقرّر داشته پایبند بوده و از آن عدول نکرده اند مگر در موارد جزئی.(2)

- احمد بن أبی عمر (ت بعد 500 ه ق) برای حروف هیجده صفت قرار می دهد. و صفاتی را که «دانی» مقرّر نموده بود متذکّر شده، و سپس دو صفت «توسط»(3) و «ذائبة»(4) را بر آن ها می افزاید.(5)

- ابن الطحان (ت حوالی 560 ه ق) نیز از «دانی» پیروی کرده است لکن در کتاب «مرشد القارئ»(6) صفت «هاوی» را حذف و دو صفت «نفخ» و «قلقله» را به آن افزوده است.(7)

- ابوالعلاء همدانی (ت 569 ه ق) صفات حروف را به شانزده صفت دانسته، و آن ها را «اجناس الحروف» نامیده، سپس صفاتی را که «دانی» مطرح نموده ذکر می کند،

ص: 157


1- 6. التحدید، ص 17 ظ.
2- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 229.
3- 2. بین الشدیدة و الرخوة. [همان، ص 230]
4- 3. ذائبه: حروف مدّ [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 160 ، 161 ، 164، 166و 260]
5- 4. الدراسات الصوتیه...، ص 230، به نقل از «ایضاح» ص 73 و- 73 ظ و بنگرید: ص 67 ظ.
6- 5. مرشد القاری، ص 129.
7- 6. الدراسات الصوتیه...، ص 230.

لکن دو صفت «توسط» و «قلقله» را اضافه می نماید و دو صفت «انفتاح» و «استفال» را حذف می کند.(1)

- الفخر الموصولی (ت 562 ه ق) در کتاب «الدر المرصوف» تعداد بیست و پنج لقب (صفت) از چهل و چهار گانه مکّی را نقل کرده (پذیرفته) است.(2)

- ابن جزری (ت 833 ه ق) هفده صفت برای حروف قائل شده است(3) البته واقع

این است ابن جزری بالغ بر هیجده صفت را ذکر نموده بود، لکن شارحان، صفت «توسط» بین (الشدیدة و الرخوة) را از آن انداخته اند در نتیجه هفده صفت باقی مانده است.(4)

- محمّد المرعشی (ت 1150 ه ق) مجموع صفاتی که برای حروف قائل شده هیجده صفت می باشد که آن ها را در «بیان جهد المقل» ذکر نموده است.(5)

این بود اجمالی از پیشینه تعداد صفات حروف که علمای تجوید بر آن اختلاف نظر داشته اند و در تعداد 16، 17، 18، 25 و 44 صفت خلاصه می شود.

پیشینه ای از انواع «تقسیمات صفات حروف»

علمای تجوید صفات حروف را از جوانب مختلف و به تعابیر گوناگون تقسیم بندی نموده اند.

- بسیاری از علمای تجوید صفات حروف را بر مبنای قوی، ضعیف و متوسط،

ص: 158


1- 7. همان، ص 229 و 230 به نقل از «التمهید» ص 145 ظ.
2- 8. همان، ص 229 به نقل از الدر المرصوف، ص 71 ط.
3- 9. متن الجزریه، ص 11-14.
4- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 230 و پاورقی.
5- 2. همان، ص 229 به نقل از بیان جهد المقل، ص 14 و.

تقسیم بندی کرده اند.(1) چه بسا در میان علمای تجویدی اوّلین بار مکّی (ت 437 هق)، قوی و ضعیف بودن حروف را مطرح و مورد بحث قرار داد.(2)

- برخی چون حسن بن قاسم المرادی (ت 749 ه ق) که به نظر بعضی دقیق ترین توجّهات در تقسیم بندی صفات حروف به شمار آمده، صفات حروف را به صفات

«ممیّزه» و صفات «مُحسِّنه» تقسیم نموده، و بعدها عده ای از شیوه ایشان پیروی کرده اند.

صفات ممیّزة: جهر، همس؛ شدّة، رخاوة، توسط؛ اطباق، انفتاح؛ استعلاء، استفال؛ ذلاقة، اصمات.

صفات محسّنة: مشهورترین آن ها عبارتند از: قلقله، صفیر، غنّه، انحراف، تکریر، استطاله، تفشّی.(3)

- برخی،(4) صفات حروف را بر حسب لزوم و عارض شدن، به ذاتی و عارضی تقسیم کرده اند. و آنگاه صفات «جهر، همس، شدّة، رخاوة، انحراف، تکریر، صفیر، تفشّی، غنّه» را ذاتی؛ و صفات «ترقیق، تفخیم، ادغام، اظهار، مدّ و قصر و...» را عارضی برشمرده اند.(5)

ص: 159


1- 3. مکّی (ت 437 ه ق): الکشف، 1/137؛ المرادی (ت 749 ه ق): المفید، ص 102 ظ؛ النابلسی (ت 1143 ه ق): کفایة المستفید، ص 8 ظ.
2- 4. ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 328. البته در الخصائص (1/54-55؛...)ابن جنّی (392 ه ق) اشاره به قوّت و ضعف حروف شده است. (ر.ک : همان).
3- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 231 و 237 و 302.
4- 2. سمرقندی (ت 780 ه ق)؛ روح المرید، ص 124 ظ؛ مرادی (ت 749 ه ق): المفید، 101 ظ؛ قسطلانی (ت 923 ه ق): لطائف الاشارات، 1/196.
5- 3. الدراسات الصوتیه، ص 236، به نقل از سمرقندی (ت 780 ه ق): روح المرید، ص 124 ظ؛ و نیز ر.ک : مرادی (ت 749 ه ق): المفید، ص 101 ظ؛ قسطلانی (ت 923 ه ق): لطائف الاشارات، 1/196.

- محمد بن جزری (ت 833 ه ق) در «متن الجزریه» در تعریف تجوید(1) چنین گفته است:

و هو اِعطاءُ الحروفِ حقَّها

مِنْ صفةٍ لَها و مُسْتَحَقَّها

و شارحان «المقدّمة»، سخن ابن جزری را در مورد «حقّها و مسحقّها» تفسیر نموده و بر این مبنا صفات حروف را به «ذاتی» و «عارضی» تقسیم کرده اند؛ آنگاه احمد بن جزری (ت 829 ه ق) بین آن دو فرق قائل شده، و «حقّ حرف» را صفت

لازمه حرف دانسته و آن ها را چنین برشمرده:

همس، جهر، تشدید (شدّة)، رخاوة، و غیر ذلک...

«مستحق حرف» را منشأ پیدایش صفاتی چون ترقیق برای حروف مستفله و تفخیم برای حروف مستعلیه، و از این قبیل...(2)

پیشینه ای از «رموز به خاطرسپاری صفات حروف»

اشارة

برخی از علمای تجوید و قرائت جهت به خاطرسپاری تعدادی از صفات حروف رموزی را ارائه داده اند که درخور توجّه بوده و ذیلاً اشاره می گردد:

جهر/همس

- ابن جنّی (ت 392 ه ق) برای ده حرف مهموسه کلمه رمز «سَتَشْحَثُکَ خَصفَه»(3)

ص: 160


1- 4. متن الجزریه (المقدمة)، ص 15.
2- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 236 به نقل از الحواشی المفهمة فی شرح المقدّمه، ص 26 ظ.
3- 2. یعنی: خصفه (که نام زنی است) در سؤال از تو اصرار خواهد کرد. [ ر.ک: سرالبیان، 168؛ اساس البلاغه، 230 ذیل واژه شحّاث (ش ح ث)]

را وضع نموده است که در مقابل بقیه حروف صفت جهر خواهند داشت.(1)

- مکّی (ت 437 ه ق) نیز علاوه بر پذیرش رمز ابن جنّی، برای حروف مهموسه دو نوع رمز به خاطر سپاری را مطرح نموده که عبارتند از:

«سَکَتَ، فَحَثَّهُ، شَخصٌ»(2) یا «سَکَتَ شَخصُهُ فَحَثَّ»(3) î[الرعایة، ص 92]

- ابوالعلاء الهمدانی العطار (ت 569 ه ق) حروف مجهوره را در داخل جمله «زادَ ظَبْیٌ غَنِجٌ لی ضُمُوراً إذ قَطَع»(4) آورده است.(5) البته در این جمله برخی حروف

مجهوره تکرار شده اند.

شدّة / رخوة / توسّط (بینیّه)

- ابن جنّی (ت 392 ه ق) برای حروف شدیدة (8 حرف) کلمه رمز «أَجَدْتَ طَبَقَک»(6) و یا «اَجِدُکَ طَبَقتَ»(7) و برای حروف «بینیّه» (بین الشدیدة و الرخوة = 8 حرف) کلمه رمز «لَمْ یَروِعَنّا»(8) یا «لَمْ یُرَوِّعْنا»(9) و یا «لَم یَرعَوْنا»(10) را قرار داده، و

ص: 161


1- 3. سر صناعة الاعراب، 1/69.
2- 4. یعنی سکوت کرد، آن گاه شخصی او را برانگیخت، ضمناً این رمز را «الغرناطی» (ت 540 ه ق) در «الاقناع فی القراءات السبع»، و «ابن جزری» (ت 833 ه ق) در «النشر» بکار برده اند.
3- 5. یعنی: شخص او ساکت ماند، سپس اصرار ورزید.
4- 6. یعنی : آهوی طنّانی (بلند آوازه) با جدا شدنش بر لاغری من افزود.
5- 7. الدراسات الصوتیه...، ص 239 به نقل از التمهید، ص 145 ظ.
6- 1. یعنی: طبق خود را بخشیدی.
7- 2. یعنی: تو را خواهم یافت (با اینکه) قفل کردی.
8- 3. یعنی: از ما روایت (نقل) نکرده است.
9- 4. یعنی: ما را نترسانده است.
10- 5. یعنی: آنها به ما توجّه نکردند.

باقیمانده حروف «رخوة» می باشند.(1)

- مکّی (ت 437 ه ق) و عبدالوهّاب قرطبی (ت 462 ه ق) از علمای عربی پیروی کرده و هشت حرف رمز «لم یروعنا» را بین الشدیدة و الرخوة دانسته اند.(2)

و نیز گفته اند مکّی(3) در برخی نوشته هایش حروف بینیّه (متوسطه) را هفت حرف دانسته و آن ها را در کلمه رمز «نُوَلّی عُمَر»(4) جمع نموده است.(5)

- ابو عمرو الدانی (ت 444 ه ق) سه حرف واو، یاء و الف را از حروف «بینیّه» خارج نموده و پنج حرف بقیه را در کلمه رمز «لَمْ نَرْعَ»(6) جمع کرده است.(7)

- غرناطی (ت 540 ه ق) در کتاب «الاقناع فی القراءات السبع» برای حروف شدیده رمز «اَدَّ طَبٌّ، کَجَّ، قَتَّ»(8) را مطرح نموده است.(9)

- ابن جزری (ت 833 ه ق) رمز حروف شدیده را «اَجِدُ قِطَّ بَکَتْ»(10) ذکر کرده و رمز حروف متوسطه را پنج حرف «لِنْ عُمَر»(11) بیان نموده است.(12)

ص: 162


1- 6. سر صناعة الاعراب، 1/69-70.
2- 7. الرّعایة، ص 94.
3- 8. به نقل از ابوشامة (ت 665 ه ق)
4- 9. یعنی: عمر را مأمور می کنیم.
5- 10. ابراز المعانی (باب مخارج حروف)، ص 10.
6- 11. یعنی: توجّه نکردیم.
7- 12. الدراسات الصوتیه، ص 258 به نقل از التحدید، ص 18 و...
8- 1. یعنی: پزشکی مصیبت ایجاد کرد، با کُجّه (توپ) بازی کرد، دروغ گفت.
9- 2. الاقناع ،ص62 ؛ پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 90 و 96.
10- 3. یعنی: می بینم (زنی به نام) قِطّ که می گرید.
11- 4. یعنی: به نرمی برخورد کن ای عمر!
12- 5. النشر فی القراءات العشر، 1/202.
استعلاء / استفال

- دانی (ت 444 ه ق) در کتاب «التحدید» کلمات رمز «ضَغْطٌ خُصَّ قِظْ»(1) را برای حروف مستعلیه قرار داده است.(2)

- غرناطی (ت 540 ه ق) در «الاقناع» رموز حروف مستعلیه را «ضُغِطَ قَصٌّ، خَظَّ»(3) ذکر کرده است.(4)

- ابن جزری (ت 833 ه ق) در «النشر» حروف استعلاء را در کلمات رمز «قظ خص ضغط» گرد آورده است.(5)

اطباق / انفتاح

برای این دو، رمز به خاطر سپاری مطرح نشده و شاید به جهت این بوده که حروف مطبقه تنها چهار حرف «ص، ض، ط و ظ» از حروف مستعلیه است که به راحتی قابل حفظ می باشد لذا نیازی به رمزی نمودن آن نبوده است.

اذلاق / اصمات

برخی برای حروفی که دارای صفت اذلاق هستند رمز «فَرَّ مِن لُبّ»(6) را وضع نموده اند که در مقابل بقیه «مصمة» خواهند بود.(7)

ص: 163


1- 6. یعنی: چیرگی که اختصاص یافت ادامه بده.
2- 7. الدراسات الصوتیه...، ص 291.
3- 8. یعنی: استخوان سینه ای که فشرده شده، سست گردید.
4- 9. الاقناع ،ص 62 ؛ پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 90 و 96.
5- 10. النشر، 1/202.
6- 1. یعنی: از عاقل فرار کرد!.
7- 2. القبس فی علم التجوید، ص 152 به نقل از «المنح الفکریه»، ص 17، از علی القاری بن سلطان محمد (ت 1014 ه ق)، و نهایة القول المفید، ص 52.
قَلقَلَة

بسیاری از علمای تجوید «قلقله» را، پنج مورد دانسته و برخی آن ها را در کلمات رمزی چون «قد طبج»، «طبق جد» یا «جد قطب»، «قُطبُ جَدٍّ»(1) ذکر نموده اند.(2)

ضمناً ابن جزری (ت 833 ه ق) نیز کلمه رمز «قطب جد» را مطرح نموده است.(3)

ادغام (نون ساکنه و تنوین)

نون ساکنه و تنوین که در نزد تعدادی از حروف با ادغام خوانده می شوند برخی(4) آن ها را شش حرف دانسته و رمز «یَرْمَلونَ»(5) و برخی دیگر(6) «وَ لِنَمیرَ»(7) را برای آن ها در نظر گرفته اند.

البته ابو عمرو دانی (ت 444 ه ق) تعداد آن ها را پنج حرف مجتمع در کلمه «لَمْ یَرَوْ»(8) برشمرده، و گفته است قرّاء حرف ششمی نیز بر آن ها افزوده اند که آن «نون»

است.(9)

ص: 164


1- 3. یعنی: محور بزرگی و عظمت. و یا به قولی، ستاره بخت و اقبال. [ر.ک: حلیة القران، 2/98؛ سرالبیان، ص171]
2- 4. الدراسات الصوتیه...، ص 304 به نقل از ابوشامه (ت 665 ه ق) در «ابراز المعانی» باب مخارج حروف، ص 12. و نیز مکّی (ت 437 ه ق): الرعایة، ص 100؛ الدانی (ت 444 ه ق): التحدید، 19 ظ؛ عبدالوهاب القرطبی (ت 462 ه ق): الموضح، ص 157 ظ؛ سمرقندی (ت 780 ه ق): روح المرید، ص 126 ظ.
3- 5. النشر فی القراءات العشر، 1/203.
4- 6. مکّی (ت 437 ه- ق): الرّعایة، ص 237.
5- 7. یعنی: ریگ می اندازند (در دیگ).
6- 8. قرطبی (ت 462 ه ق): الموضح، 170 ظ.
7- 9. یعنی: و برای این که خوراک تهیه نماییم.
8- 10. یعنی: ندیده اند.
9- 1. التحدید، ص 20 ظ.

لازم به ذکر است که علمای تجوید این نوع ادغام را دو نوع دانسته اند، نوعی از آن ادغام با غنّه و مجتمع در کلمه «یُومِنُ»(1) می باشد و آن دو حرف دیگر بلا غنّه (ادغام کامل) است.(2) (3)

ص: 165


1- 2. یعنی: مبارک می گرداند (مضارع یَمَنَ در باب ِافعال).
2- 3. الدّراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 434 و 443.
3- 4. رموز دیگری نیز از طرف قرّاء و مجوّدین مطرح گردیده که به موارد مذکور بسنده می کنیم. جهت اطلاع بیشتر ر.ک : حرز الامانی؛ تصحیح محمد تمیم الزّعبیّ، باب مخارج و صفات حروف، ص 91-94. نکته دیگر این که، اگرچه ترجمه رموز به خاطر سپاری چندان ضروری و هدف نبوده، و بعضاً نیز مفهوم مناسبی به دست نمی دهد لکن به جهت این که خوانندگان گرامی ذهنیتی از مفهوم آنها نیز داشته باشند لذا به طور سلیقه ای ترجمه ای ارائه شد که امید است مفید باشد.

پیشینه ای از ادغامات

اشارة

ص: 166

پیشینه ای از ادغامات

تعریف «ادغام»

قدما تعریفی که از «ادغام» ارائه نموده اند: عبارت از وصل کردن حرفی ساکن به حرف متحرّک مثل خود است، بدون این که بین آن دو؛ فاصله، حرکت یا وقفی باشد، در نتیجه تداخلی که بین آن دو حرف صورت می گیرد، با حذف یکی (اوّلی/حرف ساکن) چون حرف واحدی می گردند.(1)

ادغام «صغیر» و «کبیر»
اشارة

ابتداء از طرف ابن جنّی (ت 392 ه ق) دو اصطلاح «ادغام اصغر» و «ادغام اکبر» به کار برده شده، و قصد او در اوّلی نزدیک گردانیدن حرفی به حرف دیگر بوده است لکن بدون صورت گرفتن ادغام.

و منظور او از دوّمی (ادغام اکبر) چیزی است که علمای تجوید «ادغام صغیر» نامیده اند، که در آن حرف اوّل تبدیل به حرف بعدی شده و سپس ادغام می شوند.(2) به هر حال اصطلاحات ادغام اصغر و ادغام اکبر ویژه «ابن جنّی» است و از جانب علمای عربی و تجوید مطرح نشده است.(3)

ص: 167


1- 1. ر.ک : الزجاجی (ت 337 ه ق): الجمل، ص 378؛ دانی (ت 444 ه ق): الادغام الکبیر، ص 5؛ ابن بازش (ت 540 ه ق): الاقناع، 1/164؛ علم الدین سخاوی (ت 643 ه ق): جمال القراء، ص 175 ظ؛ ابن عصفور (ت 669 ه ق): الممتع فی التصریف، 2/631؛ الدراسات الصوتیه...، ص 398.
2- 2. الخصائص، 2/139-145
3- 3. الدراسات الصوتیه...، ص 400.

چنان که گزارش کرده اند دو اصطلاح ادغام صغیر و ادغام کبیر در محدوده قرن ششم مطرح شده است که ذیلاً اشاره می گردد.

- وجه تسمیه

در وجه تسمیه «ادغام کبیر» و «ادغام صغیر» دیدگاههای متفاوت است، به طوری که ابن بازش (ت 540 ه ق) می گوید: ادغام کبیر نامیده شده چون بیشتر از ادغام صغیر بر آن کار انجام گرفته و آن ساکن گردانیدن حرف متحرّک اوّل (مُدغَم) است که این سختی و زحمت کار در ادغام صغیر نبوده است.(1)

احمد بن ابی عمر (ت 500 ه ق) گوید: حرف متحرّک (مدغم) «کبیر» نامیده می شود به جهت حرکتی که داشته زنده و فعّال بوده است لکن حرف ساکن (مُدغَم) «صغیر» نامیده می شود چون شبیه مرده، بی تحرّک است. بنابراین آن چه که زیاده است متعلق به متحرّک است و «کبیر» نامیده شده و آن چه که نقصان و کسری است که عدم حرکت باشد متعلق به ساکن بوده لذا «صغیر» نامیده شده است.(2)

- توضیح

ابن بازش (ت 540 ه ق) گفته است در ادغام، حرف اوّل باید ساکن باشد چرا که حرکت، بین دو حرف فاصله می اندازد و مانع تداخل دو حرف در یکدیگر می شود این حالت از ادغام که حرف اوّلش ساکن بوده باشد، از آن توصیف به «ادغام صغیر» می شود.(3)

ص: 168


1- 1. الاقناع، 1/195 و نیز؛ ر.ک : ابن جزری (ت 833 ه ق): النشر، 2/274؛ الدرسات الصوتیه...، ص 398.
2- 2. الایضاح، ص 110.
3- 3. الاقناع، 1/195 و 238. و نیز ر.ک : النشر، 1/275؛ نابلسی (ت 1143 ه ق): کفایة المستفید، ص 15 ظ.

در شیوه قرائی ابوعمرو بن علاء (ت 154 ه ق) هر گاه دو حرف متحرّک مثلین یا متقاربین در دو کلمه کنار هم قرار داشته باشند اوّلی را ساکن نموده و در دومی ادغام می کند. چنین ادغامی در مثلین تنها نیاز به ساکن نمودن حرف اوّل دارد، ولی در ادغام متقاربین علاوه بر آن باید حرف اوّل نیز تبدیل به جنس حرف دوم گردد.(1)

چنان که دانی (ت 444 ه ق) گفته است حقیقت این است که در دو حرف متحرّک مثلین، ابتداء باید حرف اوّل ساکن شود سپس ادغام صورت گیرد، و حقیقت ادغام در دو حرف متقارب این است که ابتداء باید حرف اوّل تبدیل به حرف دوم شود سپس ادغام گردند.(2)

ادغام دو حرف «مثلین» مانند: «شَهْرُ رَمَضان»(3) و «لَذَهَبَ بِسَمْعِهم»(4)

ادغام دو حرف «متقاربین» مانند: «فالزاجِراتِ زَجراً»(5) و «الصالحاتِ سَنُدْخِلُهُم»(6) -(7)

قابل توجّه این که قرّاء در باب ادغام در مواردی چون؛ ادغام لام تعریف (در حروف شمسی) معظم احکام نون ساکنه و تنوین و ادغام متجانسین اتفاق نظر

ص: 169


1- 4. الدراسات الصوتیه...، ص 398 و 399.
2- 1. الادغام الکبیر، ص 6.
3- 2. بقره/185. ر.ک: القراءات العشر المتواتره، ص 28 :(شَهْر رَّمَضان).
4- 3. همان/20.
5- 4. صافّات/2.
6- 5. نساء/57.
7- 6. ر.ک : ابن مجاهد (ت 325 ه ق): کتاب السبعه، ص 116؛ دانی (ت 444 ه ق): التیسیر، ص 20؛ ابن جزری (ت 833 ه ق): النشر، 1/274؛ الدراسات الصوتیه...، ص 399.

دارند...(1) و علمای تجوید غالباً در کتابهای خود به جزئیات اختلافی ادغام ها که قرّاء در کتب خود به آن پرداخته اند بی اعتنا بوده، و تنها به موارد اتفاقی ادغام بسنده نموده اند.(2)

ادغام مقبل، مدبر، متبادل

عبدالوهاب قرطبی (ت 462 ه ق) در مورد ادغام متقاربین گفته است:

گاهی حرف اوّل (مُدغَم) تبدیل به حرف دوم (مُدغَم فیه) می شود که این نوع بیشتر شایع است و اصل همین است، مانند: النَّعیم، السّلام. (در ادغام متجانسین، مانند: عَبَدْتُ، عَبَتُّ).

گاهی حرف دوم (مُدغَمٌ فیه) تبدیل به حرف اوّل (مُدغَم) می شود مانند: «مذّکر» که «مُذْتَکِر» بوده، در اینجا «تاء» باب افتعال تبدیل به ذال شده است و سپس ادغام صورت گرفته است.

و گاهی هم هر دو حرف «مُدغَم و مُدغَمٌ فیه» تبدیل به حرف سومی می شود، مانند: «مُدَّکِر» که در اصل «مُذْتَکِر» بوده است.(3)

لکن قرطبی خود برای مواردی که مطرح نموده اسم اصطلاحی وضع نکرده است، تا این که بعدها مستشرق آلمانی به نام برجستر اسر (ت 1933 م) برای موارد مذکور به ترتیب اصطلاحات «مدبر، مقبل و متبادل» را بکار می برد.

ص: 170


1- 7. ر.ک : ابن مجاهد: کتاب السبعة، ص 113-125؛ ابن بازش (ت 540 ه ق)، الاقناع، 1/238 و؛ ابن جزری: النشر، 2/2-21.
2- 8. ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 399 و 400.
3- 1. الموضح، ص 196 ظ؛ ر.ک : فرّاء (ت 207 ه ق): معانی القران، 1/215 و 216؛ ابن یعیش (ت 643 ه ق): شرح المفصل، 10/132؛ الدراسات الصوتیه، ص 393.

- توضیح

چنان چه حرف دوم (مُدغَمٌ فیه) در حرف اوّل (مُدغَم) اثر گذارد و حرف اوّل را تبدیل به حرف دوم کند، در متجانسین مانند: عَبَدْتُ/ قَدْ تَبَیَّن که می شوند عَبَتُّ / قَتَّبَیَّنَ، و در متقاربین مانند: اَلنّعیم/ السَّلام که لام به نون و سین تبدیل و ادغام صورت گرفته است، این ادغام را «مدبر» گفته اند، یعنی مدغَم تبدیل به مدغَمٌ فیه می شود.

عکس مورد قبل را یعنی مُدْغَمٌ فیه تبدیل به مُدغَم گردد و سپس ادغام صورت گیرد را «مقبل» نامیده اند، مانند: مذّکر.

حالت سوم را که در آن مدغم و مدغم فیه به حرف سومی غیر آن دو تبدیل و سپس ادغام انجام گیرد ادغام «متبادل» گفته اند، مانند: مُدّکر.(1)

و بعدها برخی به جای این نام ها اصطلاحات دیگر نیز استعمال کردند از قبیل التأثر الرّجعی، التأثر التّقدمی به جای مدبر و مقبل.(2) و برخی هم اصطلاح «مماثلة تقدمیة» و «مماثلة رجعیة» را مطرح نمودند.(3)

ادغام متماثلین، متجانسین، متقاربین

سیبویه (ت 180 ه ق) دو اصطلاح «مِثلَین» و «مُتَقاربَین» را اوّلین بار بکار برده است.(4) و مکّی(5) (ت 437 ه ق) و دانی(6) (ت 444 ه ق) این دو واژه را استعمال کرده اند، و اصطلاح «متجانسین» را متأخّرین از ایشان بکار برده اند.

ص: 171


1- 1. ر.ک : التطور النحوی، ص 18-19؛ الدراسات الصوتیه...، ص 394.
2- 2. ابراهیم انیس: الاصوات اللغویة، ص 181.
3- 3. احمد مختار عمر: دراسة الصوت اللغوی، ص 325.
4- 4. الکتاب، 2/491 و 496.
5- 5. الکشف، 1/135.
6- 6. الادغام الکبیر، ص 6.

چنانکه احمد بن أبی عمر (ت بعد 500 ه ق) سه اصطلاح متماثلین، متجانسین و متقاربین را برای ادغام استعمال نموده است،(1) لکن نامبرده هنگامی که انواع ادغام را برشمرده، ادغام را بر دو نوع متماثلین و متقاربین دانسته و گفته است ادغام متباعدین جایز نیست.(2)

ابن وثیق (ت 654 ه ق) در خصوص، مصطلحات مذکور نظر دیگری ارائه نموده، اگر چه با موارد قبل فاصله چندانی ندارد وی ادغام را بر سه وجه می شمارد که عبارتند

از:

1- مثلیة: «کُنتُم مِن».(3)

2- تقارب: «نَخُلقْکم».(4)

3- شبه: «قَد سَمِعَ».(5)

و می افزاید که حروف (به لحاظ ادغام) بر دو قسم هستند:

- تعدادی ازحروف نسبت به هم تشابه و تناسبی ندارند، مانند: ب، ج، ح، خ، ک، ه-، ی،...

- تعداد دیگری از حروف نسبت به هم تشابه و تناسب دارند و بر همین اساس ادغام می شوند، مانند: ت، ث، ز، ر، د، س،...

ص: 172


1- 7. الایضاح، ص 106 ظ.
2- 8. همان، ص 114.
3- 1. بقره/ 198.
4- 2. مرسلات/ 20
5- 3. مجادله/ 1.

بنابراین ادغام در «قَد سَمِعَ»، به تناسب و شبه صورت می گیرد.(1)

ظاهراً ابن وثیق در اینجا اصطلاح «شبه» را در برابر «متقارب» و اصطلاح «تقارب» را در برابر «متجانس» به کار برده است، برای این که «قاف و کاف» را مثال زده که این دو حروف لهوی هستند لکن از یک مخرج نمی باشند.(2)

در نهایت حروف نسبت به یکدیگر به جهت ادغام پذیری از نظر علمای تجوید به سه نوع تقسیم می شوند، که در این باره ابوبکر احمد بن جزری (ت بعد از 829 ه ق) می گوید: هر گاه دو حرف در کنار هم قرار بگیرند یا مثلین هستند(3) یعنی در مخرج و

صفت متفقند، مانند: (ب، ب)، (ت، ت)، (ج، ج)، (ل، ل)،...

یا «جِنسَیْن/ متجانِسَیْن» هستند یعنی، در مخرج متفق ولی در صفت مختلفند، مانند: (د، ط)، (ث، ذ)، (ل، ر)،...

یا «متقاربین» هستند یعنی، قریب المخرج یا قریب الصفة می باشند، مانند: (د، س)، (ث، ت)، (ض، ش)،...(4)-(5)

ص: 173


1- 4. کتاب فی تجوید القراءة، ص 76 ظ.
2- 5. الدراسات الصوتیه...، ص 397 و 398.
3- 6. برخی متأخّرین اصطلاح «متماثلین» را به جای «مثلین» به کار می برند. [ر.ک : الطبلاوی (ت 969 ه ق): مرشدة المشتغلین، ص 2 و]
4- 1. الحواشی المفهمة، ص 40 ظ؛ نیز ر.ک : عبدالدائم الازهری (ت 870 ه ق): الطرازات المعلمة، ص 34؛ نابلسی (ت 1143 ه ق): کفایة المستفید، ص 15 ظ؛ مرعشی (ت 1150 ه ق): جهد المقل، ص 24 ظ.
5- 2. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 396-398.
ادغام تامّ و ادغام ناقص

در ادغام گاهی مُدغَم به طور کامل داخل در مُدغَم فیه شده و اثری از آن به گوش نمی رسد، و گاهی در ادغام اثری از مدغم باقی است (به گوش می رسد) که علمای تجوید اوّلی را «ادغام تامّ» و دومی را «ادغام ناقص» نامیده اند.(1)

و در این باره محمد مرعشی (ت 1150 ه ق) بهترین بیان را داشته، و او گفته است: ادغام (از این نظر) بر دو قسم است: 1- تامّ 2- ناقص.

1- ادغام تامّ: آن است که حرف اوّل ذاتاً و صفتاً، در حرف دوّم خوانده شود، چه «مِثلَین» باشند مانند: «مَدَّ»، و چه «متقاربین» باشند مانند: «اذْ ظَلَمُوا».(2)

2- ادغام ناقص: آن است که حرف اوّل، تنها ذاتاً و نه صفتاً، در حرف دوّم خوانده شود، که در این صورت اثری از صفت حرف اوّل باقی و به گوش می رسد.

و این صفت باقی در حرف اوّل عبارتند از:

- «غُنّه»، به هنگام ادغام نون ساکنه و تنوین در واو و یاء.

- «اطباق»، به هنگام ادغام «طاء» در «تاء» مانند: «اَحَطتُ».(3)

- «استعلاء»، به هنگام ادغام «قاف» در «کاف» مانند: «اَلَم نَخلُقْکم».(4) -(5)

ص: 174


1- 3. ر.ک : مکّی (ت 437 ه ق): الرعایة، ص 231؛ نابلسی (ت 1143 ه ق): کفایة المستفید، ص 17 ظ - 18.
2- 4. نساء/ 64.
3- 1. نمل/ 22.
4- 2. مرسلات/ 20.
5- 3. جهد المقل، ص 25؛ و نیز ر.ک : علی القاری (ت 1014 ه ق): المنح الفکریة، ص 29.

و برخی از علما بعدها نیز در این راستا اصطلاحاتی را بکار گرفته اند.

مثلاً برای ادغام تامّ، «تشابه کلّی» و ادغام ناقص، «تشابه جزئی»،(1) و یا دیگری برای آن دو به ترتیب «مماثله کلیة» و «مماثلة جزئیة» را استعمال نموده است.(2)

پیشینه ای از احکام نون ساکنه و تنوین

مقدمه

صداهای خیشومی (تو دماغی)، که برخاسته از نون و میم است علمای عربیت و تجوید آن ها را «غُنّه» نامیده اند. و برخی علماء تعداد آن ها را سه مورد دانسته اند چرا که تنوین را هم بر آن دو افزوده اند، اگر چه تنوین در حقیقت همان نون ساکنه است.(3)

سیبویه (ت 180 ه ق) تنها نون و میم را ذکر کرده و نامی از تنوین نبرده است.(4)

صداهای خیشومی از جمله نون ساکنه و تنوین در میان دیگر صداهای عربی، در

مجاورت حروف بیشترین تأثیرپذیری را دارند و از این روی احکام زیادی دارند و علمای تجوید عنایت ویژه ای به آن داشته و دارند.

ص: 175


1- 4. برجستر اسر (ت 1933 م): التطور النحوی، ص 18.
2- 5. احمد مختار عمر: دراسة الصوت اللغوی، ص 325. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 395-396.
3- 6. ر.ک : ابن طحان (ت 560 ه ق) مرشد القارئ، ص 129؛ زکریا الانصاری (ت 926 ه ق): تحفة نجباء العصر، ص 2.
4- 7. ر.ک : الکتاب، 2/497-503؛ ابراز المعانی (باب مخارج الحروف)، ص 7.
احکام نون ساکنه و تنوین

برخی علمای تجوید چون دانی(1) (ت 444 ه ق) ابن بازش(2) (ت 540 ه ق) و عطار(3) (ت 569 ه ق) برآنند که احکام مترتب بر نون ساکنه و تنوین از دیر باز بر چهار نوع تقسیم گردیده که عبارتند از: 1- اظهار 2- ادغام 3- قلب 4- اخفاء.

امّا برخی دیگر این تقسیم احکام را از نظر تعداد به شش، پنج یا سه مورد نیز ذکر کرده اند.

بدین گونه که مکّی (ت 437 ه ق) احکام مذکور را شش مورد بیان کرده که عبارتند از: 1- ادغام نون در راء و لام 2- ادغام نون در نون و میم 3- ادغام نون در یاء و واو 4- اظهار 5- قلب 6- اخفاء.(4)

جعبری (ت 732 ه ق) احکام مذکور را سه مورد برشمرده که عبارتند از: 1- اظهار 2- ادغام محض و غیره 3- اخفاء محض همراه قلب و غیر آن.(5)

ابن جزری (ت 833 ه ق) آن را پنج مورد ذکر نموده که عبارتند از: 1- ادغام کامل بلاغنّه در راء و لام 2- ادغام ناقص به همراه غنّه با بقیه حروف ادغامی (ی، م، و، ن)

ص: 176


1- 1. التحدید، ص 20.
2- 2. الاقناع، 1/247.
3- 3. التمهید، ص 156 ظ.
4- 4. الرعایة، ص 236؛ الکشف، 1/161.
5- 5. ر.ک : زکریا انصاری (ت 926 ه ق): تحفة نجباء العصر، ص 2؛ علی القاری (ت 1014 ه ق): المنح الفکریة، ص 45.

3- اظهار 4- قلب 5- اخفاء.(1)

و بقری (ت 1111ه ق) تعداد احکام مذکور را در سه دسته (پنج، چهار، سه) نقل کرده و در این باره توضیحاتی داده است.(2)

پرداختن به جزئیات یک یک احکام مذکور را در اینجا ضروری ندانسته و از آن صرف نظر نمودیم.(3)

پیشینه مراتب اخفاء و کشش غنّه در آن

اشارة

علمای برجسته عربی، قرائت و تجوید از قدما، در خصوص مراتب اخفاء و اندازه کشش غنّه مطلب واضحی عنوان نکرده اند، اگر چه «دانی» (ت 444 ه ق) چگونگی اخفاء نون ساکن و تنوین را بر مبنای قرب و بُعد مخارج حروف «مابقی» نسبت به خیشوم اشاره نموده است(4) و قرطبی (ت 462 ه ق) نیز بر همان مبنا مراتب اخفاء را به «اَقرب»، «توسط» و «اَبعد» تقسیم نموده است.(5)

مرعشی (ت 1150 ه ق) با تفصیل و توضیح مراتب اخفای نون ساکنه و تنوین در نزد حروف اخفاء (حروف مابقی/ 15 حرف) را در سه مرتبه قائل بوده، که عبارتند از: 1- اَقرب (ط، د، ت) 2- اَبعد (ق، ک) 3- متوسّط (ده حرف دیگر ث، ذ، ظ، ز، س،

ص: 177


1- 6. ر.ک : التمهید، ص 52-53 (باب تاسع).
2- 1. ر.ک : غنیة الطالبین، ص 47.
3- 2. جهت اطلاع از جزئیات، ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 428-466.
4- جهت اطلاع از جزئیات، ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 428-466
5- التحدید، ص 22

ص، ض، ف، ش، ج).(1)

درکزلی (ت 1327 ه ق) اخفاء را به دو نوع کبیر (تامّ) (نون ساکنه نزد ق، ک)، و صغیر (غیر تامّ) (نون ساکنه نزد بقیه حروف «مابقی») تقسیم نموده است.(2)

علمای تجوید اخفاء (نون ساکنه) را بیان کرده اند لکن از کشش دادن غنّه آن دوری کرده اند. چنانکه مرعشی (ت 1143ه ق) می گوید باید از مدّ دادن به غنّه اخفاء خودداری کرد.(3)

و نابلسی (ت 1143 ه ق) گوید: قاری باید از کشش قبل از اخفاء نون ساکنه در کلماتی چون «کُنتُم» خودداری نماید تا این که از آن «واو» تولید نشود و به «کونتم» تبدیل نگردد.(4)

اندازه کشش غنّه

برخی علمای تجوید از متأخّرین به بررسی مقدار زمان کشش غنّه پرداخته اند و از آن جمله مرعشی (ت 1150 ه ق) است که می گوید: در نوشته ای (کتابی) ندیده ام که به اندازه گیری کشش غنّه پرداخته باشند.(5) و در جای دیگر بیان می دارد اخفاء به جهت غنّه اش شبیه مدّ(6) است. لکن کشش غنّه نباید به میزان یک الف و یا بیشتر برسد.(7)

ص: 178


1- الموضح فی التجوید، ص 178
2- جهد المقل، ص 31 و- 31 ظ
3- خلاصة العجالة، ص 64 ظ.
4- جهد المقل، ص 56 ظ.
5- کفایة المستفید، ص 9 و نیز ر.ک: زکریا انصاری (ت 926 ه ق): تحفة نجیاء العصر، ص 4.
6- جهد المقل، ص 31 ظ
7- همان.

درکزلی (ت 1327 ه ق) با وضوحی بیشتر می گوید: مدّت زمان غنّه تقریباً به میزان کشش یک مدّ طبیعی می باشد.(1)

طنین دادن به غُنّه

مرعشی (ت 1150 ه ق) گفته است: غنّه «نون» را کاملتر از غنّه «میم» اداء کن، چرا که غنّه آن قوی تر از میم است لکن به هنگام وقف از طنین دادن (زیادی) به غنّه خودداری نما، زیرا ممکن است منجر به اظهار گردد.(2)

و علمای تجوید از طنین دادن زیاد به صدای نون برحذر داشته و آن را از معایب تلفّظ «گفتار» برشمرده اند که لازم است قرّاء از آن اجتناب کنند.(3)-(4)

ص: 179


1- همان، ص 5 ظ
2- جهد المقل، ص 63 ظ
3- ر.ک : سعیدی (ت 410 ه ق): التنبیه، ص 46 و، 51 و
4- ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 446-453.

ص: 180

پیشینه «مدّ»

(1)

یکی از مباحث مهم تجویدی که قرّاء و مجوّدین از اوّل نسبت به آن عنایت ویژه ای داشته اند مبحث مدّ است که در این زمینه کتب مستقلّی نیز نگاشته اند.(1)

این بحث به عقیده قرّاء از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معمول بوده و فایده و استعمال آن در قرآن به خاطر کشش صوت و زیبایی در تلاوت قرآن بوده است.

پایه مدّ بر اساس روایتی است که سعید بن منصور (ت 227 ه ق) در سنن خود آورده که: شهاب بن خراش از مسعود بن یزید الکندی نقل کرده که ابن مسعود مردی را قرائت می آموخت، پس آن مرد چنین خواند: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ»(2) بدون کشیدن صدا [یعنی بدون مدّ].

«ابن مسعود» گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله این چنین به من نیاموخت» گفت: پس چگونه به تو آموخته ای ابوعبدالرحمن؟ گفت: [الفِ للفقراء را در «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ»] کشید و مدّ داد.» و این حدیث ارزنده ای است در این باب دلیل و نصّ است رجال سندش مورد اطمینان هستند و آن را طبرانی در کتاب کبیر خود آورده است.(3)

ص: 181


1- 1. از جمله: «المقصور و الممدود» نوشته ابو عبید قاسم بن سلام (ت 224 ه ق) و «کتاب المدّات» ابن مهران (ت 381 ه ق).
2- 2. توبه/ 60.
3- 3. النشر فی القراءات العشر، 1/315؛ الاتقان فی علوم القران (نوع 32)، 1/333.

در جای دیگر چنین آورده اند: ... در صحیح بخاری از انس آمده که از قرائت رسول خدا صلی الله علیه و آله از وی سؤال شد گفت: قرائت مدّ بود، سپس «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را خواند در حالی که کلمات «اللّه»، «الرّحمن» و «الرّحیم» را می کشید.(1)

روایت دیگری در این باب از عبداللّه بن مسعود صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: «اَلْمَدّاتُ دبَا بیجُ القُرْانِ» او مدهای قرآن را به دیباج که پارچه ابریشمی است و برای زینت می پوشند تشبیه کرده است.(2)

و امّا نشانه مدّ در کتابت قرآن کریم، هم زمان با وضع برخی حرکات و علائم نیز منظور شده است که در این مورد ابوعمر دانی (ت 444 ه ق) معتقد بوده است که حرکات، تنوین، تشدید، سکون و مدّ به رنگ قرمز ثبت شود و...(3)

بر وجود اصل مدّ کافّه قرّاء اجماع دارند و برخی بر آن تواتر قائلند و آن چه که موجب اختلاف در مدّ است میزان کشش صوت است که از طرف راویان ذکر شده است، در این باره ابن جزری (ت 833 ه ق) گفته است: «این اختلاف در تقدیر و اندازه گیری مرتبه ها هیچ گونه پشتوانه تحقیقی ندارد بلکه لفظی است زیرا که پایین ترین مرتبه - قصر- اگر کم ترین زیادتی به آن برسد به مرتبه دوم می رسد و همین طور است تا به بالاترین مرتبه برسد.»(4)

ص: 182


1- 4. ...و فی البخاری عن أنس أنه سئل عن قراءة رسول اللّه صلی الله علیه و آله فقال: کانت مدّاً ثم قرأ:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» یمدّ «اللّه» و یمدّ «الرّحمن» و یمدّ «الرّحیم». [النشر، 1/208؛ الاتقان، 1/282؛ علوم القران عند المفسرین، 2/358؛ التفسیر الاثری الجامع، 1/272]
2- 1. سرّ البیان فی علم القران، ص 178.
3- 2. «النقط»، ص 133؛ الاتقان، 2/291؛ تاریخ قرآن (رامیار)، ص 546؛ پژوهشی در تاریخ قرآن، ص 408.
4- 3. النشر، 1/326 و 327؛ الاتقان، 1/257.

بنابراین می توان گفت اصل مدّ مورد نظر رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله بوده و نقل شده است لکن در خصوص میزان کشش حروف مدّی سخنی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام نقل نگردیده است لذا آن چه می توان نتیجه گرفت دو چیز است: یکی این که ممکن است صحابه اندازه گیری مدّها و تفاوت آن ها را از روی قرائت رسول خدا صلی الله علیه و آله متوجه شده و آن را در ضمن حفظ آیات به خاطر سپرده و همین قالب را به

تابعین تعلیم داده اند و همین طور ادامه داشته و بعدها به صورت مکتوب (قاعده) به ثبت رسیده و به هر یک از این اندازه ها عنوان اصطلاحی داده اند.

دیگر این که، ممکن است از ِابداعات مُجاز قرّاء باشد جهت تجوید و زیبایی بخشیدن به قرائت.

به هر حال این اندازه های متفاوت از کشش حروف مدّی حداقل در قراءات سبع و عشر از اوائل قرن دوم، یعنی از عصر ابن عامر (ت 118 ه ق) تا عصر کسایی (119-189 ه ق) از قرّاء سبعه مطرح بوده و در کتب قراءات از قبیل: «السبعة فی القراءات»، ابن مجاهد (ت 324 ه ق)؛ «التسیر فی القرءات السبع»، ابو عمرو دانی (ت 444 ه ق)؛ «الاقناع فی القراءات السبع»، احمد بن علی الغرناطی ابن البازش «ت 540 ه ق) و «النشر فی القراءات العشر»، ابن الجزری (ت 833 ه ق) آمده است.

از باب مثال میزان دو مدّ «متّصل» و «منفصل» را از نظر قرّاء سبعه ذکر می نماییم:

- عاصم، کسایی و ابن عامر مد متصل و منفصل را به توسط [4 حرکت[ خوانده اند.

- حمزه و نافع (به روایت ورش) مد متصل و منفصل را به اشباع [6 حرکت[ خوانده اند.

ص: 183

- نافع (به روایت قالون) مد متصل را به توسط [4 حرکت] و مد منفصل را به قصر [2 حرکت] یا توسط خوانده اند.

- ابو عمرو (به روایت الدوری) مد منفصل را به قصر و یا توسط و مد متصل را به توسط قرائت نموده است.

- ابو عمرو (به روایت سوسی) مد منفصل را به قصر خوانده است و مد متصل را به توسط.

- ابن کثیر مد منفصل را فقط به قصر، و مد متصل را به توسط قرائت کرده است.(1)

پیشینه مدّ

اشارة

(2)

تفصیل سابقه مدّ در توجّهات علمای عربی و تجوید
تعریف مدّ

اصل مدّ در لغت «افزونی، زیاد شدن» بیان شده است.(2) گروهی از علمای تجوید(3) در مورد تعریف مدّ اظهار نظر نموده که خلاصه تعریف آنان از مدّ عبارتند از:

ص: 184


1- 1. ر.ک : کتب اختلاف قراءات از قبیل: النشر، التیسیر، از جمله «تهذیب القرائة»، (پور فرزیب)، ص 81 .
2- 2. عبد الدائم الازهری (ت 870 ه ق): الطرازات المعلمة، ص 50.
3- 3. مرادی (ت 749 ه ق): المفید، ص 104؛ ابن جزری (ت 833 ه ق): النشر، 1/313؛ الطرازات المعلمة [پیشین] ص 50؛ قسطلانی (ت 923 ه ق): اللالئ السنة، ص 26 ظ؛ طاش کبری زاده (ت 968 ه ق): شرح المقدمة الجزریة، ص 31 ظ؛ ابن بلبان (ت 1083 ه ق): بغیة المستفید، ص 56؛ نابلسی (ت 1143 ه ق): کفایة المستفید، ص 12 ظ.

«کشش حروف مدّی بیش از حدّ طبیعی آن هاست (که آن با بودن سبب حاصل می شود) و حدّ طبیعی آن است که حرف مدّ بدون آن برپا نمی شود.»(1)

حروف مدّ

ابن جنّی (ت 392 ه ق) حروف سه گانه مدّ را از نظر وسعت مخرج متفاوت دانسته است.(2)

ابن بازش (ت 560 ه ق) گفته است حروف مدّولین به تنهایی (بدون سبب) به قصر و بدون اشباع خوانده می شوند و اختلافی در آن نیست. و از نظر قابلیت کشش

این حروف از قوی به ضعیف عبارتند از: «الف»، «یاء» و «واو».

و نامبرده از برخی نقل کرده است که به عکس ترتیب مذکور معتقدند یعنی «واو»، «یاء» و «الف».(3)

مرادی (ت 749 ه ق) می گوید: در میان حروف مدّ «الف» اصل است و به جهت این که مخرج «الف» وسیع تراز «واو» و «یاء» می باشد از این رو «الف» مقدّم بر «یاء» و «یاء» مقدم بر «واو» است، و این دیدگاه سیبویه (ت180ه ق) است از این جهت برخی قرّاء در تلاوت، الف را برتر از یاء و یاء را برتر از واو برشمرده اند. و بیشتر پیشوایان قرائت و تجوید مقدار کشش سه حرف مذکور را یکسان دانسته اند.(4)

ص: 185


1- 4. الدراسات الصوتیه...، ص 522 و 523.
2- 5. ر.ک : سرّ صناعة الاعراب، 1/8 .
3- 1. الاقناع، 1/468.
4- 2. المفید، ص 104.
سببهای لفظی مدّ

علمای عربی به سببهای مدّ اشاره داشته اند و از جمله ابن جنّی (ت 392 ه ق) حروف مدّ را در حالت طبیعی خود مانند یخاف، یسیر، یقوم، کشش اندک قائل بوده لکن هنگام واقع شدن سبب «همزه» یا حرف «مدغم» (تشدید) پس از آن ها بیشترین کشش را معتقد بوده است.(1)

سپس علمای تجوید آن چه را که ابن جنّی از اسباب مدّ مطرح کرده بود، تکرار نمودند با این تفاوت که ایشان تفصیلاً به تقسیم و تمثیل و تعلیل آن ها پرداختند، که ذیلاً اشاره می گردد.

مکّی (ت 437 ه ق) درباره «الف» گفته است هر گاه «همزه» مجاور آن قرار گیرد کشش الف اجتناب ناپذیر است، بالاخص زمانی که پس از الف، همزه واقع شود

کشش بیش از حدّ طبیعی آن حتمی است. مانند جاءَ، شاءَ.

و نیز این گونه است زمانی که پس از «الف» حرف ساکن و یا مشدّد قرار گیرد. ضمناً کم و زیادی کشش حروف مدّ در اختلاف قراءات مطرح است.(2)

دانی (ت 444 ه ق) نیز درباره «الف» سخن گفته و اشاره نموده به این که اگر همزه یا حرف ساکن مُظْهَر یا مُدْغَم پس از الف واقع شود باعث افزایش و اشباع مدّ در آن می گردد. علّت کشش حروف مدّ در کنار همزه به منظور سهولت و آشکار تلفّظ شدن همزه (و رعایت صفت خَفاء و نَبْر) است.

و در جایی که حرف مدّ، متّصل به سکون مُظْهَر یا مُدْغَم شود التقاء ساکنین پیش

ص: 186


1- 3. ر.ک : سرّ صناعة الاعراب، 1/19 و 20.
2- 1. الرّعایة، ص 134.

می آید لذا جهت رفع این حالت و تشخیص آن دو ساکن از یکدیگر، حرف مدّ کشیده می شود.

سپس دانی دو حرف مدّی «یاء» و «واو» را نیز همانند الف در حکم یکسان دانسته است.(1)

قرطبی (ت 462 ه ق) همزه و سکون مُظهَر و مُدغم بعد از حروف مدّولین(2) را موجب کشش حروف مدّ (بیش از حدّ طبیعی) دانسته است و مثال های زیر را آورده است:

السّماء، قائل، الضّالّین، ...

و به هنگام وقف مانند: الأبرار، نستعین، یوقنون، ...(3)

مرادی (ت 749 ه ق) به طور اجمال سبب مدّ را یکی از دو مورد «همزه» و «سکون»

برشمرده است.(4)

انواع رابطه حروف مدّ با سکون (التقاء ساکنین)
اشارة

مبّرد (ت 285 ه ق) حروف مدّ را دارای کشش صوتی دانسته و می گوید این حروف به هنگام التقاء ساکنین به خلاف سایر حروف که متحرّک می شوند(5) حذف می گردند مانند: هذا الْغُلامُ؛ وَ اَنْتَ تَغْزُو الْقَوْمَ؛ تَرْمی الْغُلام.(6)

ص: 187


1- 2. التحدید، ص 24 ظ.
2- 3. منظور از «لین» در اینجا همان الفِ همیشه ساکن ماقبل مفتوح است.
3- 4. الموضح، ص 166.
4- 1. المفید، ص 104 و.
5- 2. مانند: اِضْرِبِ الغُلامَ، قُلِ الْحَقَّ.
6- 3. المقتضب، 1/210.

اَزهری (ت 870 ه ق) «واو» و «یاء» ساکن ماقبل مفتوح (-َ وْ، -َ یْ) را قوی، و «واو» و «یاء» متحرّک (وَُِ، یَُِ) را قوی تر دانسته به طوری که خوانده می شوند لکن حروف مدّی (-َ ا،(1) -ِ یْ، -ُ وْ ) را در التقاء ساکنین ساقط می داند.

مانند: عبداللّه ذُوالْعمامة؛ رَأیتُ ذَالْعمامة؛ مَرَرْتُ بِذی الْعمامة که در آن ها حرف مدّ حذف شده و گفته می شود: ذُل، ذَل، ذِل.

امّا زمانی که «واو» و «یاء» ماقبل مفتوح شوند در التقاء ساکنین متحرّک شده و هرگز حذف نمی شوند، مانند: لَوِانْطَلَقْتَ یا فلان؛ إِخشَیِ اللّه، إِخشَوُا اللّه. و هنگام وقف خوانده می شوند ِاخْشَیْ، اخْشَوْا.(2)

برخی علمای تجوید چون علم الدّین سخاوی (ت 643 ه ق) می گوید حروف مدّ در التقاء ساکنین سه حالت پیدا می کنند که عبارتند از:

1- ساکن مُدْغَم، مانند: الضّالّین.

2- ساکن غیر مُدغم، مانند برخی حروف مقطّعه از قبیل: نآ (نُونْ)، الآمآ (... لامْ/ میمْ)،... در این دو مورد حروف مدّ به طور کامل کشیده می شوند.

3- حذف حرف مدّ مانند: اُولُوالعِلم؛ کانَتا اثنَتَیْنِ؛ نَجْزی الْمُحسِنین. در این موارد حرف مدّ حذف شده و خوانده نمی شوند، مانند: لُلْ، تَثْ، زِلْ.(3)

ص: 188


1- 4. «الف» چون همیشه ساکن بوده و ماقبل مفتوح، لذا آن را حرف مدّولین گویند.
2- 5. تهذیب اللغه، 1/52.
3- 1. جمال القرّاء، ص 188 ظ؛ ر.ک : الاقناع [ابن بازش (ت 540 ه ق)]، 1/463؛ الدراسات الصوتیه...، ص522.
سبب معنوی مدّ

برخی از علمای قرائت و تجوید سبب دیگری با عنوان «سبب معنوی» به اسباب لفظی مدّ افزوده اند و آن را نیز باعث افزایش مدّ در حروف مدّی دانسته اند.(1)

ابن جزری (ت 833 ه ق) در «النشر» از افرادی چون ابن مهران (ت 381 ه ق) و ابومعشر طبری (ت 478 ه ق) این نوع سبب را نقل و مطرح نموده، و بیان داشته که سبب معنوی به قصد مبالغه در نفی است و در دو مورد است: 1- مدّ تعظیم 2- مدّ تبرئه

- مدّ تعظیم

بیانگر نفی شرک و بزرگداشت باری تعالی و توحید است. مانند:

«لا ِالهَ الّا اللّه»؛ «لا ِاله الّا هو»؛ «لا اله الّا اَنْتَ»

- مدّ تبرئه

بیانگر بیزاری و نفی چیزی است، مانند:

«لا رَیْبَ فیهِ»؛ «لا شِیَةَ فیها»؛ «لا مَرَدَّ لَهُ»

نکته قابل توجّه این که «سبب معنوی» سببی ضعیف شمرده شده است.(2)

ص: 189


1- 2. شاهد مثالهایی که در منابع معتبر برای «مدّ معنوی» ذکر گردیده در سیاق «لا»ی نفی می باشد.
2- 3. ر.ک : النشر، 1/344 و 345؛ مرشدة المشتغلین [طبلاوی (ت 966 ه ق)]، ص 10.
انواع و اقسام مدّ
اشارة

متقدّمین از علمای تجوید انواع «مدّ» را در ارتباط با دو سبب «همزه» و یا «سکون» که بعد از حروف مدّ واقع شده باشند اساس تقسیم بندی خود قرار داده اند.

دانی (ت 444 ه ق) از اوّلین های علمای تجوید بوده که کوشیده تا اصطلاحاتی برای اقسام مدّ وضع نماید و در این راستا مدّ را به دو قسم «طبیعی» و «متکلّف» تقسیم نموده است.

آن گاه «مدّ طبیعی» را همان حروف «الف، یاء، واو» برشمرده و آن ها را قبل از آن که به همزه یا حرف ساکن برسند، نظر به عدم اشباع و کشش آن ها داشته و گفته است قرّاء این قسم را «مقصور» (قصر) می نامند.

درباره «مدّ متکلّف» می گوید آن است که همزه و حرف ساکنی که پس از حروف «الف، یاء، واو» قرار گیرد در این صورت حروف مذکور در حدّ قابلیت و تمکّن خود، بدون افراط بیش از حدّ طبیعی کشش پیدا می کند.(1)

ابن طحان (ت 560 ه ق) برخی اصطلاحات باب «مدّ و قصر» را از قبیل طبیعی، عَرَضی، مَطّ (مدّ، کشش)، لین، قصر، اعتبار، تمکین، و اشباع را مطرح نموده و سپس «مدّ» را به دو نوع «طبیعی» و «غیر طبیعی» تقسیم کرده است.(2)

برخی علمای تجوید از متأخرین، دو مدّ مذکور را به مدّ اصلی و فرعی نامیده اند(3) و به این اکتفاء نکرده بلکه برخی از ایشان «مدّ فرعی» را به بیش از بیست

نوع تقسیم کرده اند.(4)

ص: 190


1- 1. التحدید، ص 14-14 ظ؛ الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 532.
2- 2. مرشد القارئ، ص 133 و.
3- 3. ر.ک : زکریا انصاری (ت 926 ه ق)، تحفة نجباء العصر، ص 5؛ وفایی (ت 1020 ه ق)، الجواهر المضیة، ص 10؛ ابن بلبان (ت 1083 ه ق)، بغیة المستفید، ص 56 و.
4- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 532.

علم الدّین سخاوی (ت 643 ه ق) در کتاب جمال القرّاء (ص 188 ظ) روایتی نقل کرده که اقسام مدّ فرعی را ده نوع دانسته و اسامی هر یک را با توضیح و تمثیل ذکر نموده، لکن نامی از گوینده آن نبرده است و در عین حال می گوید فایده چندانی در آن ها نمی بینم.

و همان ده نوع مدّ را سیوطی (ت 911 ه ق) از ابوبکر احمد بن الحسین بن مهران نیشابوری (ت 381 ه ق) نقل کرده است(1) که ایشان گفته مدّهای قرآن بر ده نوع است و عبارتند از:

1- مدّ الحَجز، مانند: أَأَنْذَرْتَهُمْ، أَئِذامِتْنا، أَؤُلْقِیَ عَلَیْهِ الذّکر 2- مدّ العِدْل، مانند: اَلضّالّین 3- مدّ التمکین، مانند: اُولئک الملائکة، شَعائر 4- مدّ البسط (الفصل)، مانند بِما اُنْزِلَ 5- مدّ الرَّوْم، مانند: ها أنْتُمْ 6- مدّ الفرق، مانند:آلْانَ 7- مدّ البنیه، مانند: ماء، دعاء، زکریاء 8- مدّ المبالغه، مانند: لا ِالهَ ِالّا اللّه 9- مدّ البدل، مانند: آدم، آخر، آمن 10- مدّ الأصل، مانند: جاء، شاء(2)

ضمناً ابن جزری (ت 833 ه ق) تنها «مدّ مبالغه» را از کتاب «المدّات» ابن مهران بیان می کند.(3)

چنان چه اقسام ده گانه «مدّ» که در کتاب «المدّات» ابن مهران آمده است صحیح باشد، می بایست قبل ازقرن پنجم معروف بوده باشند، به طوری که در کتب تجویدی بزرگ چون الرّعایه مکّی (ت 437 ه ق)، التحدید دانی (ت 444 ه ق) و الموضح

ص: 191


1- 2. نویسنده کتاب «الغایة فی القراءات العشر».
2- 3. الاتقان، 1/338 (نوع 32).
3- 4. النشر، 1/344.

قرطبی (ت 462 ه ق) از آن ها یاد شده باشد، ولی چنین اتفاقی نیفتاده است که جای تأمّل دارد.(1)

علمای تجوید متأخر با تأثیرپذیری از القاب و اقسام مدّهای دهگانه ای که به ابن مهران (ت 381 ه ق) منسوب است، آن را افزایش و توسعه داده، به طوری که خالد أزهری (ت 905 ه ق) آن را به چهارده قسم،(2) سمرقندی (ت 780 ه ق)(3) و طبلاوی (ت 966 ه ق)(4) آن را به شانزده قسم، ابوالفتوح وفایی (ت 1020 ه ق) آن را به بیست و نه قسم رسانیده است، و سپس می گوید اگر دقّت شود بیشتر این القاب به هم آمیخته و توضیح و دلائلشان ناپایدار است. و بازگشت همه آن ها به این نکته است که حروف مدّ به «همزه» و یا «سکون» برسند بیش از حدّ طبیعی کشیده می شوند.(5)

علی قاری (ت 1014 ه ق) هم گفته است این تعدّد مدّها تنها در اسامی اختلاف دارند.(6) و مرعشی (ت 1150 ه ق) بیان داشته که مشغول شدن به این اسامی سود چندانی ندارد.(7)

برخی متأخّران اعتدال به خرج داده و مدّها را با توجّه به سبب آن ها تقسیم بندی نموده اند، بدین گونه که حروف مدّ را با سبب «همزه» به دو قسم «متّصل» و «منفصل»،

ص: 192


1- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 533 و 534.
2- 2. الحواشی الازهریه، ص 37.
3- 3. روح المرید، ص 138 و.
4- 4. مرشد المشتغلین، ص 11 ظ.
5- 5. الجواهر المضیة، ص 80 ظ- 82 ظ.
6- 6. المنح الفکریه، ص 50.
7- 7. جهد المقل، ص 37 ظ.

و با سبب «سکون» به دو قسم «لازم» و «عارض» تقسیم کرده اند.(1)

و برخی هم برای «مدّ لازم» تفصیل قائل شده آن را به کلمی مثقّل، مانند: «الصاخّة»

و حرفیّ مخفّف، مانند: «صاد، قاف» تقسیم نموده اند.(2)

شایان ذکر است که علمای تجوید توجه ویژه ای در این حوزه به حروف مقطّعه نموده، و به چگونگی اداء و مقدار کشش مدّی آن ها پرداخته و بعضاً باب مستقلّی را به آن اختصاص داده اند.(3)

عبدالوهّاب قرطبی (ت 462 ه ق) حالات مدّی حروف مقطّعه را بر شش قسم خلاصه نموده است که عبارتند از:

1- قسمی از حروف مقطّعه که قابلیت مدّ را ندارند، مانند: «ا / الف»

2- قسمی که کمتر از قصر و بیشتر از یک حرکت می باشد، مانند: «عَیْن»

3- قسمی که قابلیت مدّ به قصر را دارند مانند: «طاء، حاء، هاء،...»

4- بخشی از آن ها فوق قصرند (یعنی اندکی به قصر افزوده می شود)، مانند: «کاف، قاف، صاد، نون» در حالت مُظهَر (با سکون مُظهَر) و «نستعین» در حالت وقف بدون رَوْم.

5- قسمی که در حین ادغام (با سکون مُدغَم) مدّ کامل داده می شوند، مانند: «لم، صاد ذکر، نون و القلم» و چنین است «زکریاء، السماء، الضالّین،...»

ص: 193


1- 8. مرادی (ت 749 ه ق): المفید، ص 104 و.
2- 1. ر.ک : زکریا انصاری (ت 926 ه ق): تحفة نجباء العصر، ص 5؛ وفایی (ت 1020 ه ق): الجواهر المضیة، ص 80.
3- 2. ر.ک : سعیدی (ت 410 ه ق): التنبیه، ص 53؛ عطاّر (ت 569 ه ق): التمهید، ص 157 و.

6- و قسمی که مدّ متوسطی دارند، یعنی مدّ آن ها مابین مدّ «قاف، کاف» که مظهر «با سکون مظهر» است و مدّ «لم، صاد ذکر» که مُدْغَم با «سکون مُدْغَم» خوانده می شود، و آن ادغام نون است زمانی که با غنّه همراه باشد مثلاً در «نون و القلم» و همچنین در «نستعین» هنگامی که وقف به «روم» یا «اشمام» شود.(1)

مدّ لین

برخی علمای تجوید اشاره کرده اند به اینکه دو حرف «واو» و «یاء» ماقبل مفتوح چه ساکن باشند و یا متحرّک، خارج از حکم «الف» می باشند، بلکه شبیه حروف غیر مدّ بوده و خالی از کشش هستند.(2)

مرعشی (ت 1150 ه ق) از دو حرف «لین» یاد کرده و آن ها را از جهاتی همانند حروف مدّ دانسته و قابل کشش، و ایجاد مدّ در آن دو را (با وجود سبب) آسان به حساب آورده است...(3)

و در نهایت، حصول مدّ در دو حروف «واو» و «یاء» ساکن ماقبل مفتوح مشروط به آن است که بعد از آن دو، سکون عارض وقفی باشد، فرقی نمی کند به این که همزه ساکن باشد، مانند: شَیْ ءْ، سَوْءْ یا غیر همزه باشد، مانند: صَیْفْ، خَوْفْ.

و قرّاء در اندازه کشش این مدّ اختلاف نظر دارند که در کتب قراءات تفصیل آن آمده است.(4)

ص: 194


1- 3. الموضح، ص 169 و؛ نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 535.
2- 1. ر.ک : دانی (ت 444 ه ق): التحدید، ص 43 و؛ عطّار (ت 569 ه ق): التمهید، ص 148 ظ؛ ابن بلبان (ت 1083 ه ق): بغیة المستفید، ص 57 و.
3- 2. جهد المقل، ص 62 ظ - 63 و.
4- 3. ر.ک : مکّی (ت 437 ه ق): الکشف، 1/45؛ سمرقندی (ت 780 ه ق): روح المرید، ص 137؛ ابن جزری (ت 833 ه ق): النشر، 1/348-350؛ مرعشی (ت 1150 ه ق): جهد المقل، ص 37 ظ - 38 ظ.
مقادیر مدّ

مهمترین وجه امتیاز حروف مدّ از سایر حروف در قابلیت کشش با حدّ کامل ظرفیت آن هاست.

دانی (ت 444 ه ق) کشش «مدّ طبیعی» را در حروف مدّی به اندازه اداء طبیعی هر یک از آن ها دانسته مثلاً گفته است: مدّ «الف» به اندازه خود «الف» کشیده شود، مدّ

«یاء» به اندازه خود یاء و هکذا مدّ «واو».

و کشش «مدّ متکلّف» (غیر طبیعی) را دو برابر مدّ طبیعی هر یک از حروف مدّی دانسته، و بیان نموده که قرّاء این مدّ را به اندازه «دو الف» یا «دو یاء» و یا «دو واو» اداء کرده اند. و این نوع مدّ به هنگام لزوم، قابلیت کشش داشته و اشباع می شود.(1)

برخی علمای تجوید بین مدهایی که با سبب «همزه» هستند و مدهایی که باسبب «تشدید» هستند فرق قائل شده اند؛ به طوری که سعیدی(2) (ت حدود 410 ه ق) و احمدبن ابی عمر(3) (ت بعد 500 ه ق) درکلماتی که سبب مدّ درآن ها تشدید است مدّ [بیشتری] داده اند، مانند: «اَلطّامَّة»،(4) «اَتُحاجُّونّی»(5) امّا در کلماتی که سبب مدّ در آن ها همزه است مدّ کمتر قائلند، مانند: «قائماً»،(6)«قائِلونَ»،(7)«تائِبونَ»(8).

ص: 195


1- 1. التحدید، ص 14 و.
2- 2. التنبیه، ص 47 ظ.
3- 3. الایضاح، ص 71 و.
4- 4. نازعات/ 34.
5- 5. انعام/ 80 .
6- 6. ال عمران/ 18.
7- 7. اعراف/ 4.
8- 8. توبه/ 112.

قرطبی (ت 462 ه ق) قائل است به این که مدّ چه در یک کلمه (با سبب همزه یا تشدید) باشد، مانند: «اَلسَّماء»،(1)«اَلضّالّین»،(2)... و چه در ترکیب دو کلمه باشد مانند: «مِنَ الرِّبا إِنْ کُنتُم مُؤمِنینَ»،(3) «صاد ذِکرُ»،(4) «نُونْ وَالقلم»(5) مُدغَم باشد یا مُظهر، در همه آن ها واجب است به یک اندازه مدّ داده شود.

و اختلاف دراندازه های مدّ از قبیل «طول» و «قصر» و کم و زیادی در آن ها به اختلاف لهجه و زبان و طرق قرائت برمی گردد.

و برخی متأخّران گفته اند، مدّ در جایی که به خاطر التقاء ساکنین است، مانند: «اَلضّالّین»، «اَلظانّین»،(6)... مدّش کمتر از جایی است که مدّ آن به خاطر سبب همزه است، مانند: «السّماء»، «زکریاء»،... چرا که مدّ در آن (التقاء ساکنین) انگار جای حرکتی نشسته و برای رفع این حالت است.

اکثر قرّاء در موارد مذکور کشش مدّ را برابر دانسته اند، و این پسندیده است...(7)

قرطبی نیز می افزاید؛ حروف مدّ و لین هرگاه به جهت وقف بعدش ساکن شود به «قصر» خوانده می شود، مانند: «یَوْمُ الدّینْ»،(8) «اَلظّالِمونْ»،(9)«اَلْکَفّارْ»،(10) و به

ص: 196


1- 9. بقره/ 19.
2- 10. فاتحه/ 7.
3- 11. بقره/ 278.
4- 12. مریم/ 1-2.
5- 13. قلم/ 1.
6- 1. فتح/ 6.
7- 2. الموضح، ص 168 و.
8- 3. فاتحه/ 4.
9- 4. بقره/ 229.
10- 5. مائده/ 57.

«مدّ» (مقابل قصر) خوانده می شود در کلماتی مانند: «دابَّة»،(1)«اَلظالّین»،(2)... و نامبرده جمع (التقاء) بین دو ساکن را دو وقف ممتنع نمی داند... .(3)

ابوالعلاء الهمدانی العطّار (ت 569 ه ق) می گوید: اهل اداء در مقدار کشش حروف مدّی با سبب ساکن مشدّد، دیدگاه های متفاوتی دارند به طوری که اهل تحقیق(4) چنین مدّی را به اندازه چهار الف [= 8 حرکت]، و برخی از ایشان به اندازه سه الف [= 6 حرکت] کشیده اند.

و اهل حَدْر (در قرائت به روش حدر) مدّ مذکور را به دو الف (= 4 حرکت) خوانده اند.بنابراین اهل تحقیق قائلند که در این باب (با سبب ساکن مشدّد) مدّ را به «طول»، لکن اهل حَدْر قائلند که به دو الف بخوانند.(5)

مرادی (ت 749 ه ق) دیدگاه قرّاء را در اندازه های کشش مدّی خلاصه کرده و چنین می گوید:

سبب مدّ یا «همزه» است یا «سکون». همزه گاهی قبل از حرف مدّ واقع می شود، مانند « امَنُوا»، در این صورت قرّاء کشش بیش از حدّ طبیعی آن را، معتبر ندانسته اند جز «وَرش».

ص: 197


1- 6. بقره/ 164.
2- 7. فاتحه/ 7.
3- 8. الموضح، ص 167 و؛ ر.ک : النشر، 1/318.
4- 9. در اینجا منظور کسانی است که قرآن را به روش «تحقیق» تلاوت می کنند.
5- 1. التمهید، 15 و.

گاهی همزه بعد از حرف مدّ قرار می گیرد، در این صورت دو وجه پیدا می کند یا متّصل است، مانند: «جاء» یا منفصل است مانند «یا أیّها».

«مدّ متّصل» نزد جمیع قرّاء معتبر است، لکن «مدّ منفصل» نزد اکثر قرّاء.

امّا سکون، یا «لازم» است یا «عارض وقفی».

«مدّ لازم» نزد جمیع قرّاء معتبر است، «مدّ عارض» که به هنگام وقف ایجاد می شود نزد گروهی از قرّاء جایز و گروه دیگر آن را معتبر نمی دانند، که تفصیل آن در کتب قراءات آمده است.(1)

اندازه کشش در مدّها با توجه به انواع مدّ، منحصر است بین دو الف (دو برابر مدّ طبیعی) تا پنج الف، و مراتب آن به حسب اعتقادات قرّاء، نوع مدّ و محل آن، و شیوه قرائت که «حَدْر» باشد یا «تحقیق» مشخص می گردد.(2)

تقریبی بودن اندازه مدها

علمای تجوید اندازه های مدّ را تقریبی می دانند نه قطعی و یقینی چنان که سمرقندی (ت 780 ه ق) به این مطلب اشاره نموده و می گوید: هر کس به روش تحقیق، قرآن را قرائت نماید به تناسب و میزان تحقیق، و هر کس به شیوه حَدْر، قرائت نماید به تناسب و میزان حَدر باید «مدّ» را مراعات نماید. و این میزان از طریق

ص: 198


1- 2. المفید، ص 104 و.
2- 3. همان؛ و نیز ر.ک : سمرقندی (ت 780 ه ق): روح المرید، ص 137 ظ - 138 و؛ احمد بن جزری (ت 829 ه ق): الحواشی المفهمه، ص 51 ظ 53 و؛ علی قاری (ت 1014 ه ق): المنح الفکریة، ص 50؛ وفایی (ت 1020 ه ق): الجواهر المضیة، ص 76 و - 78 و. جهت اطلاع از تفصیل همه موارد مذکور، ر.ک : ابن جزری (ت 833 ه ق): النشر، 1/313-362.

مشافهه، آشکار و قابل تشخیص است.(1)

و احمد بن جزری (ت 829 ه ق) نیز گفته است این اندازه ها در کشش مدّها تماماً تقریبی است نه قطعی و تنها به طریق مشافهه و شیوه متداول و همیشگی قاریان قابل محاسبه است.(2)

ابزار و شیوه اندازه گیری کشش حروف مدّی
اشارة

برخی علمای تجوید از متأخرّان، کوشیده اند تا ابزاری جهت اندازه گیری و ضبط کشش مدها اختراع نمایند. به هر حال این نظر که مقدار مدّ با یک الف و دو الف و... سنجیده شود، در نمایش دقیق زمانی، برای اداء مدّ گویا و کافی نیست.

پس بناچار وسیله ای که کمک کند و مقیاسی باشد برای ضبط زمان اداء کشش مدّی، همان «الف» است، یعنی زمان بکار رفته در اداء صدای «الف».

پیرامون مطلب مورد بحث دو قول از شارحان «مقدمة الجزریة» وجود دارد(3) که

عبارتند از:

1- طاش کبری زاده (ت 968 ه ق) قائل است اندازه مدّ به طرق زیر شناخته می شوند:

الف - اندازه گیری مدها، یا به یک بار یا دو بار کشش طبیعی «آ» (الف)، یا مانند آن است.

ص: 199


1- 1. روح المرید، ص 138 و.
2- 2. الحواشی المفهمة، ص 53 و.
3- 3. ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 540.

ب - و یا با شمارش عدد، و کشیدن صدا به اندازه آن است (انطباق شمارش عدد به میزان کشش صوت).

ج - و یا به وسیله بستن [یا باز کردن] انگشتان دست، و کشش صدا به اندازه آن.

و نیز قائل است همه این اندازه ها تقریبی است، و فقط از نحوه اداء بزرگان و اساتید معتبر قرائت، آن هم از طریق شنیدن از دهان ایشان قابل تشخیص و ثبت است.(1)

2- علی قاری (ت 1014 ه ق) گفته است: و امّا شناخت اندازه مدّهای تعیین شده به وسیله «الف» به چند صورت است که عبارتند از:

الف - یک بار، دو بار یا بیشتر، صدای طبیعی ألف (آ)(2) اداء شود.

ب - صدا به اندازه گفتن ألف ألف، کشیده شود.

ج - صدا به اندازه نوشتن ألف، کشیده شود.

د - امتداد صدا بوسیله بستن انگشتان دست اندازه گیری شود.

و همه اینها تقریبی بوده و نه اندازه مشخص قطعی، و جز از طریق مشافهه و

مداومت قابل ثبت و محاسبه نمی باشد.(3)

چنان که ملاحظه کردید در مورد اوّل «سه شیوه» و در مورد دوّم «چهار شیوه» جهت اندازه گیری زمانی کشش اداء حرف مدّ ارائه شده است.

ص: 200


1- 1. شرح المقدمة الجزریة، ص 33 و.
2- 2. لفظ «آ» در اصل مأخذ نبوده است لکن به استناد مأخذ ماقبل آن، قابل اثبات است. [الدراسات الصوتیه...، ص 540]
3- 1. المنح الفکریة، ص 48. [با اندکی تصرّف]

خلاصه شیوه های اندازه گیری کشش حروف مدّی

آن چه از مجموع دو گفتار پیشین، برای اندازه گیری تقریبی کشش زمانی صدا در حروف مدّی از علمای تجوید به دست می آید پنج شیوه است که عبارتند از:

1- گفتن «آ» در یک یا دو مرتبه و یا بیشتر، به طوری که هر بار آن به طور طبیعی و مساوی اداء الف باشد.

2- به وسیله بستن انگشتان دست (یک به یک و به طور طبیعی)، و یا به طریق ضربه زدن انگشت بر چیزی در مقابل اداء الف (به صورت ضربی)، هر ضرب در مقابل یک الف.

3- به وسیله شمارش عدد، یعنی گفته شود: واحد، اثنان، ثلاثة،... این شیوه متعلّق به طاش کبری زاده (ت 968 ه ق) بوده، و جای تأمّل دارد چرا که گفتنِ حروفیِ هر یک از اعداد مذکور با الف معادل نبوده بلکه بیشتر از آن است.

4- با کشش صدا به اندازه گفتن: ألف ألف.

5- به اندازه زمان نوشتن الف، یعنی نوشتن به گونه « ا » ترجیحاً، و نه به گونه «الف».

دو شیوه اخیر را علی قاری (ت 1014 ه ق) مطرح نموده است.

چون بکارگیری ابزار پیشرفته ای جهت اندازه گیری و ثبت دقیق و قطعی مقدار مدها فعلاً امکان پذیر نیست،(1) بنابراین تا فراهم شدن متد دقیق تر و قطعی تر برای

تعیین میزان مدها، مناسب است از همان شیوه های علمای تجوید که ذکر گردید استفاده شود.

ص: 201


1- 2. ر.ک : الاصوات اللغویة (ابراهیم انیس)، ص 159.

بدیهی است نزد علمای تجوید میزان مدها با توجه به نوع قرائت قرّاء متفاوت است، چرا که قرائت به شیوه تحقیق به زمان طولانی تر از قرائت حَدْر نیاز دارد و این بر مقدار زمان اداء مدها تأثیر گذار است.(1)

مراقبت از مدّ (مدّ در معرض آسیب)
اشارة

حروف مدّ قابلیت کشش دارند، و افزایش آن بسته به نَفَس دارد که چقدر در اداء آن همراهی کند. لکن کشش مدّ در نزد علمای تجوید اندازه ای دارد چنان چه از حدّ آن بگذرد بر قرائت خلل وارد شده و غلط می شود.

آسیبهای مدّ
اشارة

علمای تجوید آسیبها و عیوبی که ممکن است بر مدّ عارض شود بررسی نموده اند و خلاصه آن ها عبارتند از: 1- افراط در کشش مدّ؛ 2- لرزش دادن غیر طبیعی به صدا در کشش مدّ؛ 3- غنّوی کردن کشش مدّ.

1- افراط در کشش مدّ

خودداری از کشش افراطی حروف مدّ از قدیم الایّام مطرح بوده است چنانکه سعیدی (ت 410 ه ق) از عبداللّه بن صالح العجلی (ت حدود 220 ه ق) روایت کرده که او گفته است: برادرم که از من بزرگ تر بود بر حمزة (80-156 ه ق) قرائتی داشت که مدّ را می کشید،(2) حمزه به او گفت: چنین نخوان، مگر نمی دانی که بالاتر از مُجعَّد

ص: 202


1- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 541.
2- 2. ظاهراً افراط در مدّ داشته است.

بودن موی، سخت پیچ دار بودن آن است، و بالاتر از سفیدی پیسی است و بالاتر از قرائت، دیگر قرائت نیست.(1)

ابن بناء (ت 471 ه ق) از کشش بیش از حدّ حروف مدّ برحذر داشته و گفته است کسی که معتقد باشد آن از تجوید است و عامل به آن از نیکوکاران خواهد بود، باید بداند که او با این عملش از گناهکاران به حساب می آید.(2)

حسن بن قاسم مرادی (ت 749 ه ق) چنین گفته است: افراط در کشش حروف مدّ، تجاوز از حدّ و خارج شدن از آن است. در تجوید چنین چیزی نیست، که اگر باشد لحن خفیّ (خطای پوشیده) است و چه بسا منجر به لحن جلیّ (خطای آشکار) شود.

و مراتب قرّاء در آن به حسب نوع قرائتشان که ترتیل، حَدْر و یا توسّط باشد تفاوت می کند. و طولانی ترین مدّ را که «ورش» و «حمزه» می دهند اندازه اش تقریباً سه الف (= 6 حرکت) است. و تحصیل نشود برای کسی که گفته اندازه آن پنج الف است.(3)

علی قاری (ت 1014 ه ق) گفته است حاصل مطلب این است که اجماع بر آن است که کشش مدّ بیش از پنج الف [= 10 حرکت] جایز نیست.

این که برخی قرّاء و بیشتر مؤذّنها چنین عمل می کنند از بدترین بدعتهاست و

ص: 203


1- 1. التنبیه، ص 46 و. ابن جزری در النشر (1/250)؛ و سیوطی در الاتقان (1/344 و 345) آورده اند که «حمزة» به کسی که در قرائت تحقیق در مواردی از قبیل، اشباع مدّ همزه، حرکات و... مبالغه و افراط می کرد چنین گفته است.
2- 2. بیان العیوب، ص 175 ظ. [با اندکی تصرّف]
3- 3. المفید، ص 103 و.

شدیدترین کراهت را(1) دارد.

مرعشی (ت 1150 ه ق) متذکّر شده است که لازم است گفته شود که یکی از بیشترین اشتباهات قرّاء این زمان افراط در کشش «مدّ طبیعی» است در جایی که نباید زیادی کشش پیدا کند، و ایجاد کشش در موردی که اصلاً مدّی وجود ندارد.(2)

2- لرزاندن غیر طبیعی صدا در کشش مدّ (ترعید)

یکی دیگر از نقائص و آسیبهای مدّ، کشش همراه با لزرش غیر طبیعی صدا در مدّها است که ناپسند بوده و قاری از آن نهی شده است.

سعیدی (ت حدود 410 ه ق) از لرزه ایجاد کردن (ترعید) در مدّها برحذر داشته، و مراعات آن را توصیه نموده است و نمونه هایی از مدّ منفصل و متّصل را متدکّر شده است، مانند: «بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»،(3)... «اَلسُّفَهاءُ»،(4)«جاءَ»(5) و تأکید کرده که کشش مدّ در موارد مذکور و شبیه آن باید نیکو و برابر و مستقیم، و بدون لرزش و تحریک و تکان دادن و اضطراب اداء گردد.(6)

قرطبی (ت 462 ه ق) گفته است: «ترعید» در قرائت عبارت است از برآوردن صدا به هنگام خواندن، با حالتی مضطرب که گویی فرد از سرما یا درد می لرزد.(7)

ص: 204


1- 4. المنح الفکریه، ص 50.
2- 1. جهد المقل، ص 57 ظ.
3- 2. بقره/ 4.
4- 3. همان/ 13.
5- 4. نساء/ 43.
6- 5. التنبیه، ص 52 ظ.
7- 6. الموضح، ص 88 و. نیز ر.ک : ابن بازش (ت 540 ه ق)؛ الاقناع، 1/556.

و نامبرده باز پس از بحث در مورد احکام مدّ، آن چه را که در مدّ ناپسند بوده و باید از آن دوری جست گوشزد نموده و متذکّر شده که: صدا در حالت مدّ باید از لرزش و کشش زیاد سالم و مصون باشد، و عاری از اضطراب و تحریک، و صدا در آن شفاف باشد.(1)

ابن بناء (ت 471 ه ق) در مورد این لزرش غیر طبیعی بیان داشته که آن (ترعید)، چرخانیدن صدا در حنجره است و با نوساناتی که ایجاد می کند گویی آواز می خواند و با شتاب خوانی باعث ضایع شدن حروف می گردد.(2)

3- غنّوی

(3) کردن صدای مدّ

از آسیبهای دیگر کشش حروف مدّی بعضاً، تو دماغی و غنّوی کردن صدای آن هاست که به طور خفیف با صدای حروف مدّ شنیده می شود.

علمای تجوید غنّوی کردن صدا را در مدّ غلط شمرده و در قرائت، از آن برحذر داشته اند.

احمد بی أبی عمر (ت بعد 500 ه ق) می گوید: یاء ساکن ماقبل مکسور، یا واو ساکن ماقبل مضموم بدون غنّه کشیده (اشباع) می شوند، مانند: اَلمُؤمنین، یُؤمِنون، اَلمؤمنون.(4) و در مورد آسیب هایی که متوجّه انواع حالات «الف» به هنگام وقف است، در کلماتی از قبیل: «لشتّی، الیُسری، العُسری، قدیرا، علیما،...» می گوید: برخی

ص: 205


1- 7. همان، ص 168 و.
2- 1. بیان العیوب، ص 175 ظ.
3- 2. «غُنّه» به معنی آواز تو دماغی، غَنَّ: تو دماغی سخن گفت. [فرهنگ لاروس، 2/1540؛ الرّائد، 2/1265]
4- 3. الایضاح، ص 71.

«الف» در آخر کلمه را به هنگام وقف به «نَبْرَه»، و برخی به غنّه و برخی به «هاء» اداء می کنند که تمامی اینها خطاست.(1)

حسن بن شجاع تونی (زنده در محدوده قرن نهم) ضمن متذکّر شدن عدم ادغام دو حرف مدّی «یاء» و «واو» در مثل خود، مانند: «فی یُوسف»(2) و «قالُوا وَ هُم»(3)

می گوید: هر گاه در مواردی چون «یَعلَمُون» و «یُؤمِنُون» وقف نمودید از غنّه دادن [به مدّ عارضی] در آن اجتناب کنید.(4)

مرعشی (ت 1150 ه ق) بیشتر از دیگر علمای تجوید توجّه به رعایت صحیح مدّ و برحذر داشتن از غنّوی نمودن آن کرده و گفته است: باید از غنّه دادن، به غیر از حروف مربوطه برحذر بود.

چنان که برخی در «یاء» و «واو» مدّی در کلماتی مانند: «نستعین»، «طسآ»، «یستهزؤون» به تبع و متأثر از غنّه نون، غنّه داده اند.

و در جای دیگر افزوده است: غنّه شباهت به مدّ دارد و با یکدیگر قابلیت آمیختگی دارند، از این رو برخی، مدّ همجوار غنّه را بدون این که متوجّه شوند غنّوی اداء می کنند، در حالی که آن خطاست. مانند: «نستعین» و....

راه تشخیص حالت مذکور این است که در تلفظ مثالهای مذکور و شبیه آن یک بار با مسدود کردن بینی (خیشوم) و یک بار هم بدون آن اداء شوند، تا تفاوت صدای مدّ در دو حالت مدّ خالص و مدّ آمیخته با غنّه مشخص گردد.

ص: 206


1- 4. همان، ص 72.
2- 5. یوسف/ 7.
3- 6. شعراء / 96.
4- 1. المفید فی علم التجوید، ص 10 و.

برای رهایی از این حالت، جلوگیری از نفوذ جریان نفس به خیشوم به هنگام تلفظ حرف مدّ است.(1)

مدّ در مکالمات عربی

ابن جنّی (ت 392 ه ق) به حروف سه گانه مدّ اشاره نموده و گفته است: هر گاه بعد از آن ها «همزه» یا «حرف مُدغَم» (ساکن مدغم) واقع شود، کشش حروف مدّ افزایش می یابد.(2) این مطلب حاکی از آن است که مدّ در کلام عرب (غیر قرآن) کم و بیش

معمول بوده است.

مکّی (ت 437 ه ق) گفته است: اشباع «مدّ» را جایی که بعد از حروف مدّ و لین، (3) «همزه» واقع شود مانند: صائم، قائم، در مقام گفتاری صرف نظر کن، ولی در حوزه قرائت قرآن به جهت پیروی از روایتی که رسیده، کشیدن مدّ اجتناب ناپذیر است.(4)

بنابراین می توان گفت مراعات احکام مدّ در مکالمات عربی تماماً لازم شمرده نشده، لکن هر آن چه که در امر قرائت قرآن وارد شده، نسبت به آن عنایت ویژه ای است از جمله رعایت کامل و دقیق حقوق حروف و احکام خاصّ هر یک که با غیر قرآن و تکلّم متفاوت است.(5)

ص: 207


1- 2. جهد المقل، ص 62 ظ. [با تصرّف]
2- 3. سرّ صناعة الاعراب، 1/20.
3- 1. منظور «الف» است که همیشه ساکن و ماقبل مفتوح است.
4- 2. الکشف، 1/68.
5- 3. الدّراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 531.

خلاصه

اصل «مدّ» در عربی وجود داشته، لکن در قرائت قرآن به طور خاصّ مورد توجّه قرار گرفته است، سپس علمای عربی آن را ذکر کرده، و علمای قرائت مشافهةً مدّ را گفته و روایت نموده اند. بعلاوه روایاتی، در وصف قرائت پیامبر اعظم رسیده(1) که در آن، حضرت به مدّ توجّه داشته و عمل نموده است لذا عمل به این امر مورد تأکید قرار گرفته است.(2)

ص: 208


1- 4. ر.ک : النشر، 1/208، 315 و 316؛ علوم القران عند المفسرین، 2/358.
2- 5. ر.ک : دانی (ت 444 ه ق): التحدید، ص 4 و؛ عطّار (ت 569 ه ق): التمهید، ص 61 ظ. 70؛ سیوطی (ت 911 ه ق): الاتقان، 1/271؛ الدراسات الصوتیه...، ص 531.

سیری در پیشینه وقف و ابتداء

اهمیّت و پیشینه وقف و ابتداء

«وقف» در تلاوت قرآن کریم، سابقه ای کهن و برخاسته از قرآن آموزی و تعلیم رسول اعظم اسلام صلی الله علیه و آله به اصحاب گرامش دارد، به طوری که سرآمد نزدیک ترین صحابه به آن حضرت صلی الله علیه و آله یعنی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(1) (شهادت 40 ه ق) در بیان نورانی و فصیحش از «ترتیل» که در این کتاب مکرر از آن یاد شده «معرفة الوقوف/(2) حفظ الوقوف»(3) یعنی شناخت و رعایت مواضع وقف را، نیمی از ترتیل دانسته است.

ص: 209


1- 1. قابل توجّه این که داناترین صحابه نسبت به قرآن امام علی علیه السلام است زیرا که ایشان به طور مطلق مردمان را مورد خطاب قرار داده و از آنان می خواهد که هر چه می خواهید از من بپرسید... «اَیُّهَا النّاسُ سَلونی قبلَ اَنْ تَفْقِدونی» (نهج البلاغه، خطبه 189) و نقل شده است که هیچ یک از صحابه جز امام علی علیه السلام چنین خطابی در توانشان نبوده است؛ «عن سعید بن مسیب قال: لم یکن أحد من اصحاب النبی صلی الله علیه و آله یقول: سلونی الّا علی». [القران الکریم و روایات المدرستین، 2/549 به نقل از: تاریخ ابن عساکر، 3/24] و نزدیک ترین صحابه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز امام علی علیه السلام است، و در این باره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع فرموده است: «علیٌّ مِنّی و اَنَا مِنْ عَلیِّ و لا یؤدّی عنّی ِالّا اَنَا و عَلی » یعنی: علی از من است و من از علی هستم و ادای رسالت نمی کند از جانب من، مگر خود من یا علی. [نقش ائمه در احیاء دین، 1/99 به نقل از: صحیح ترمذی 5/636، ح 3719؛ سنن ابن ماجه، 1/44، ح 119؛ المسند، 4/164؛ تاریخ الخلفاء، 169]
2- 2. «الترتیل، تجوید الحروف و معرفة الوقوف». [النشر، 1/225 و 209؛ منار الهدی، ص 5]
3- 3. «الترتیل، حفظ الوقوف و بیان الحروف» [این مورد را سمرقندی (ت 780 ه ق)؛ در روح المرید (ص 137 و) گفته است امام علی علیه السلام این بیان را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در معنی آیه (مزّمّل، 4) روایت کرده است؛ ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 14].

و نیز از دیگر صحابی رسول گرامی صلی الله علیه و آله عبداللّه بن عباس (ت 65 ه ق)، پسر عمّ آن حضرت که ترجمان قرآن لقب گرفت و وی تفسیر وعلوم قرآنی را از امام علی علیه السلام آموخته است در خصوص «وقف» چنین گفته است: «الوقوفُ منازِلُ الْقُرْانِ»(1) یعنی؛ محلهای وقف، منزلهای قرآن است.

ابن جزری (ت 833 ه ق) با تأکید بر سخن امام علی علیه السلام در معنای واژه «ترتیل» ذیل آیه «وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتیلاً»(2) آن را دلیل بر وجوب تعلّم و شناخت «وقف و ابتداء» دانسته است(3) چنان که در وجه دلالت این خبر شیخ محمود حُصری (ت 1360 ه- ش) گوید: قول خدای تعالی «رَتِّلْ» امر است و امر اقتضای واجب بودن «یک عمل» را می کند و وقتی منظور از «ترتیل» عبارت باشد از تجوید حروف و معرفت وقوف، پس «فراگیری» هر یک از آن ها واجب خواهد بود.(4)

ابن جزری از برخی چون عبداللّه بن عمر گزارش کرده که او گفته است: سوره ای که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می شد ما حلال و حرام، امر و نهی آن را یاد می گرفتیم و جاهایی که سزاوار بود بر آن وقف گردد را نیز می آموختیم.

ص: 210


1- 1. المقصد لتلخیص ما فی المرشد، ص 3؛ قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم، ص 18؛ سر البیان فی علم القران، ص 226.
2- 2. مزّمّل/ 4.
3- 3. النشر، 1/209 و 225.
4- 4. معالم الاهتداء الی معرفة الوقف و الابتداء (ترجمه)، ص 21 و 22.

ابن جرزی می افزاید از این سخن بر می آید که یاد گرفتن «وقف و ابتداء» اجماع صحابه بوده است. و نزد ما صحیح بلکه متواتر است که سلف صالح نیز به یادگیری وقف و ابتداء اهمیت می دادند(1) و این مطلب را عیناً جلال الدین سیوطی (ت 911 ه ق) نیز آورده است.(2)

در خبری از عدی بن حاتم (ت 67 یا 68 ه- ق) نقل شده که گفت، روزی دو نفر به محضر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب شده یکی از آن ها کلمه شهادتین (تصدیق، توحید، نبوّت) را بیان نموده و گفت: هر کس پیروی کند از خدا و رسول او به تحقیق راه یافته است (هدایت شده) و هر کس نافرمانی کند و در این قسمت از گفتار خویش «وقف» نمود.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: برو؛ زیرا تو بد گوینده ای هستی. بگو هر کس از آن دو (خدا و رسول) نافرمانی کند هر آینه گمراه شده است.

«قُم، اِذهَب بِئسَ الخَطیبُ اَنْتَ، قُل و مَن یعص اللّه و رسوله فقد غوی».(3)

ابو حاتم سجستانی (ت 248 ه ق) گفته است:

«من لم یعرف الوقف لم یعلم القران»؛(4) کسی که وقف و ابتدا را نشناسد گویا از قرآن چیزی نمی داند.

ص: 211


1- 5. النشر، 1/225.
2- 6. الاتقان فی علوم القران (نوع 28)، 1/221.
3- 1. المکتفی فی الوقف و الابتداء، [دانی (ت 444 ه ق)]، به نقل از پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص132؛ البرهان فی علوم القران، 1/420.
4- 2. لطائف الاشارات لفنون القراءات، ص 249.

ابن انباری (ت 328 ه ق) در این باره می گوید:

«کمال معرفت قرآن، معرفت وقف و ابتداء است، زیرا کسی نمی تواند به معانی قرآن پی برد مگر این که وقف ها را بشناسد».(1)

امام هذلی (ت 465 ه ق) در کتاب «کامل» خود می نویسد:

«وقف زیور تلاوت و زینت قرائت کننده و موجب فهم شونده و فخر دانا است و با این علم فرق دو معنای گوناگون متناقض و منافی هم، و فرق دو حکم مغایر شناخته

می شود».(2)

امام ابو زکریا یحیی بن شریف نووی (ت 676 ه ق) چنین بیان داشته است:

«وقف نزد صحابه و تابعین که در صدر اسلام بودند و هم چنین در نزد دانشمندان مورد توجّه بوده، و در همه اعصار مطلوب به شمار می رفته است، و بزرگان قرّاء و پیشوایان اداء موارد مربوطه را کاملاً رعایت می کردند».(3)

نکزاوی (ت 683 ه ق) گفته است:

«باب وقف عظیم القدر و ارزنده است، زیرا شناخت معانی قرآن و استنباط ادلّه شرعی از آن جز با شناخت فاصله ها برای کسی میسر نمی شود».(4)

ص: 212


1- 3. الاتقان، 1/180؛ معالم الاهتداء (ترجمه)، ص 22.
2- 1. معالم الاهتداء (ترجمه)، ص 23.
3- 2. معالم الاهتداء، ص 23.
4- 3. الاتقان، 1/274.

موارد مذکور بیانگر تعلیم و نظارت و تأکید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر رعایت صحیح مواضع «وقف و ابتدا» در تلاوت قرآن کریم بوده است.

به هر حال در میان تابعین و شاگردان تابعین که در قرن اوّل و دوّم می زیسته اند ده نفر (قرّاء عشرة)(1) که به عنوان متخصّص فنّ قرائت شناخته شده اند، عموماً اهتمام ویژه به «وقف و ابتداء» داشته اند. و از جمله آنان که به فراگیری این علم و یاد دادن آن بذل توجّه کرده اند عبارتند از:

1- امام عاصم بن ابی النجود کوفی (ت 127 یا 128 ه ق)

2- ابو جعفر یزید بن قعقاع (ت 130 ه ق) امام قرّاء در مدینه، از بزرگان و تابعین معروف به علم و صلاح و تقوی.

3- ابوعمرو بن علاء بصری (ت 154 ه ق)، امام قرائت و نحو.

4- امام ابو نافع بن ابی نعیم (ت 169 ه ق)

5- امام یعقوب حضرمی (ت 205 ه ق).

شیخ محمود حصری (ت 1402 ه ق) می گوید:

«بیشتر علما به شناخت علم وقف و ابتداء بسیار توجّه می کردند و مردم را به تعلیم و تربیت آن ها وا می داشتند و به شأن آن ها اهمیت و ارزش قابل توجّهی می دادند برای این که اثر زیادی در حسن تلاوت و نیکویی قرائت دارند».(2)

اهمیت این فنّ نزد بزرگان علم قرائت به اندازه ای بالا بوده است که بسیاری از آن ها شرط کرده اند که تنها به کسی اجازه آموزش قرآن دهند که «وقف و ابتدا» را

ص: 213


1- 4. قرّاء سبعه، به علاوه سه قاری دیگر که در رتبه دوم قرار داده شده اند.
2- 1. معالم الاهتداء، ص 23 و 24. [با اندکی تصرّف]

شناخته باشد.(1)

سابقه طرق وقف بر آخر کلمات

وقف بر آخر کلمات در کلام عرب وجوه متعددی دارد که سیبویه (ت 180 ه ق) در «الکتاب» خود به آن ها پرداخته است.(2) و پس از آن، مورد مذکور کم و بیش در کتب صرف و نحو عربی تا به امروز رواج داشته و اینک نیز شاهد آن هستیم.(3)

پیشوایان علم قرائت، نُه وجه آن را در قرائت قرآن به هنگام وقف بر کلمات به کار

گرفته اند، این وجوه عبارتند از:

1- اِسکان 2- اِبدال 3- رَوْم 4- اِشمام 5- اِلحاق 6- اِثبات 7- اِدغام (مضاعف) 8- حذف 9- نقل.(4)

در قرائت عاصم (ت 128 ه ق) از قرّاء سبعه، به روایت حفص که در این کتاب مدّنظر است عمل به چهار مورد اوّل است.(5)

ص: 214


1- 2. النشر، 1/225؛ الاتقان، 1/222.
2- 3. الکتاب، 2/337 به بعد. البته از خلیل بن احمد (ت 175 ه ق) در کنار ابداعاتی که داشته، موارد اندکی از وضع اصطلاحات این حوزه چون «رَوْم» و «ِاشمام» نیز گزارش شده است. [ر.ک : العین، 6/224 (فقط به اشمام اشاره دارد)؛ النقط، ابوعمرو دانی (ت 444 ه ق)، ص 133؛ الاتقان، سیوطی (ت 911 ه ق)، 2/171 (نوع 76)؛ تاریخ قرآن (رامیار)، ص 537؛ تاریخ قرآن (حجتی)، ص 479]
3- 4. ر.ک : البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، ص 229 (باب الوقف)؛ مکرّرات المدرس (شرح سیوطی)، 4/225-241؛ تحفه احمدیه در شرح الفیه، ص 359-367؛ موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، ص 637-639؛ صرف ساده، ص 294 (فی الوقف).
4- 1. النشر، 2/120؛ الاتقان، 1/238؛ تهذیب القرائه، ص 96؛ التجوید و آداب التلاوة، ص 50 و 51؛ تجوید جامع (پور فرزیب)، ص 102.
5- 2. البته وقف به الحاق در قرائت «عاصم» همان «هاء» سکت است که در رسم الخط آمده است.

امّا در خصوص دیگر قرّاء سبعه برخی وقف به «نقل» و «حذف» و «ادغام» را طریقه حمزه (ت 156 ه ق) و هشام راوی ابن عامر (ت 118 ه ق) و وقف به «اثبات» را طریقه ابن کثیر (ت 120 ه ق) و هم چنین الحاق را به روایت بزّی از ابن کثیر دانسته اند.(1)

و برخی، وقف به «رَوْم» و «اشمام» را طریقه قرّاء کوفه(2) و ابوعمرو (ت 154 ه ق) و وقف به «الحاق» را طریقه بزّی راوی ابن کثیر؛ «حذف» را طریقه حمزه کوفی؛ «اثبات» را طریقه ابن کثیر؛ «نقل» و «ادغام» را طریقه حمزه و هشام راوی ابن عامر؛ «نقل» را طریقه وَرش راوی نافع (ت 169 ه ق) برشمرده اند.(3)

آن چه از قرّاء سبعه در اینجا ذکر گردید به طور اجمال بود، لذا جهت اطلاع از جزئیات این بحث به کتب اختلاف قرائت مراجعه شود.

سابقه نامگذاری وقوف
اشارة

عنایت ویژه ای که گذشتگان صالح به وقف و شناختن آن داشته اند و در تشویق به تعلّم و تعلیم آن مبالغه نموده اند، نه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و نه از یکی از صحابه، یا تابعین، یا ائمه مجتهدین، نامگذاری برای وقوف و تعریف هر یک از آن ها طوری که، از دیگر انواعش مشخص و ممتاز شود چیزی نقل و روایت نشده است.

همه مواردی که هست بعد از صدر اوّل «اسلام» صورت گرفته و به همین جهت،

ص: 215


1- 3. تهذیب القرائه، ص 96-98؛ تجوید جامع (پور فرزیب)، ص 102-105.
2- 4. ر.ک : بحث «چگونگی ظهور قرّاء سبعه».
3- 5. سرّ البیان فی علم القران، ص 226-230.

در نام گذاری وقوف و اقسام آن نزد علما دیدگاه های مختلفی ایجاد شده، به طوری که هر گروهی از ایشان اصطلاح خاص و تقسیماتی را به کار برده اند.

اینک به دیدگاه اندیشمندان و صاحب نظران این عرصه می پردازیم.

ابن انباری (ت 328 ه ق) وقف را به سه گونه تقسیم نموده اند: 1- تامّ 2- حسن 3- قبیح.(1)

ابو جعفر، نحاس (ت 338 ه ق) وقف را به چهار قسم تقسیم کرده است: 1- تامّ (مختار) 2- کافی (جایز) 3- حسن (مفهوم) 4- قبیح (متروک).(2)

حافظ ابوعمرو دانی (ت 444 ه ق) نیز از ابوجعفر تبعیت نموده و چهار قسم مذبور (تامّ، کافی، حسن، قبیح) را پذیرفته است.(3)

ابوعبداللّه سجاوندی (ت 560 ه ق) وقف را به پنج قسم نموده است: 1- لازم 2- مطلق 3- جایز 4- مجوز لوجه (جایز لوجه) 5- مرخص ضروری.(4)

برخی اقسام وقف را به هشت قسمت تقسیم کرده اند که سخاوی (ت 643 ه ق)، آن را به جمهور نسبت داده است. و این هشت قسم عبارتند از: 1- تامّ 2- شبیه تامّ

3- ناقص 4- شبیه ناقص 5- حسن 6- شبیه به حسن 7- قبیح 8- شبیه به قبیح.(5)

نظام الدّین حسن بن محمّد بن حسین نیشابوری (ت 728 ه ق)، نیز همانند

ص: 216


1- 1. الاتقان، 1/222.
2- 2. ر.ک : القطع و الإئتناف، ص 47، الاتقان، 1/223 (بدون نام این قول را ذکر نموده است)
3- 3. ر.ک : المکتفی فی الوقف و الابتداء، ص 138؛ قواعد وقف و ابتداء در قرآن کریم، ص 33.
4- 4. الاتقان، 1/224؛ معالم الاهتداء، ص 31 و 32.
5- 1. جمال القرّاء و کمال الاقراء، 2/552؛ قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم، ص 34؛ الاتقان، 1/226. (در الاتقان نامی از گوینده هشت قسم نبرده است)

سجاوندی «وقف» را پنج قسم دانسته است.(1)

ابن جزری (ت 833 ه ق) در درجه اوّل وقف را دو قسم می داند:

1- اختیاری 2- اضطراری.

و در تبیین آن، وقف اختیاری را بر سه قسم دانسته که عبارتند از:

1- تامّ 2- کافی 3- حسن.

و سپس می افزاید؛ وقفی را که به جهت نرسیدن نَفَس و مانند آن، پیش آید وقف اضطراری بوده و به خاطر ناتمام بودن کلام و بی فایده بودن و یا فساد در کلام «قبیح» است که جز برای ضرورت و ناچاری جایز نمی باشد.

و برخی وقف ها را از قبیل وقف بر «إِنَّ اللّهَ لا یَسْتَحْیِی»(2)، «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ»(3)، «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی»(4) و...، «وقف اقبح» دانسته است.(5)

گروهی نیز وقف را به دو قسم «تامّ» و «قبیح» دانسته اند که نزد این گروه وقف های تامّ، کافی و حسن، در تقسیم رایج، «تامّ» محسوب می شود.(6)

و برخی هم وقف را به سه قسم «تام»، «کافی» و «قبیح» برشمرده اند، لکن این گروه،

وقف «حسن» را در تقسیم رایج در زمره قبیح جای داده اند.(7)

ص: 217


1- 2. معالم الاهتداء، ص 31 و 32.
2- 3. بقره/ 26.
3- 4. ماعون/ 4.
4- 5. مکرّر در قرآن از جمله: مائده/ 51، 67 و 108.
5- 6. النشر، 1/225-230؛ الاتقان، 1/226.
6- 7. جمال القرّاء و کمال الاقراء، [سخاوی (ت 643 ه ق)]، 2/563 نقل شده در «قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم»، ص 33 و 34.
7- 1. همان. (لازم به ذکر است از قائلین این دو نظر نامی برده نشده است)

شیخ محمود حصری (ت 1402 ه ق) ضمن این که تقسیمات چهارگانه(1) «دانی» و «ابن جزری» را در رأس یک گروه، و تقسیمات پنج گانه(2) «سجاوندی» و «نیشابوری» را در رأس گروهی دیگر برشمرده است، می گوید:

با توجّه به این که نام گذاری وقف ها، و تقسیم آن ها به اقسام معین، در صدر اوّل صورت نگرفته است، و از امور اصطلاحی می باشد، و با توجّه به این موضوع که در اصطلاح مناقشه نیست، بلکه جایز است هر کس به طوری که می خواهد از اصطلاح مخصوص استفاده نماید، صلاح را در این دیدم وقف ها را به صورت انحصاری و تحت قاعده ای، طوری تقسیم نمایم که ضمن تعریف جامع و مانعی قلمرو هر یک از آن ها را، با جزئیات آن روشن کنم. و با این حال در نام گذاری وقف ها و تقسیمات آن، از نامگذاری و تقسیم گذشتگان زیاد دور نشدم چنانچه ان شاءاللّه خواهید دید.

تقسیم بندی و نام گذاری وقف ها از نظر استاد حصری

1- وقف سنّت 2- وقف لازم 3- وقف تامّ 4- وقف کافی 5- وقف حسن 6- وقف صالح 7- وقف جایز 8- وقف معانقة یا مراقبة 9- وقف قبیح و انواع آن.

این اقسام نه گانه، از وقوف اختیاری بودند. و در مقابل آن وقف اضطراری را هم مطرح می سازد و می گوید:

قاری گاهی از روی ناچاری وقف می کند و در این موقعیت آن چه برای قاری مراعاتش لازم و ضروری است، این است که شروع مناسب داشته باشد.(3)

ص: 218


1- 2. «تام، کافی، حسن، قبیح».
2- 3. لازم، مطلق، جایز، مجوز لوجه (جایز لوجه)، مرخص ضروری.
3- 4. معالم الاهتداء (ترجمه)، ص 31-92. [با تلخیص]

غیر از موارد مذکور نمونه های دیگری از وقف مطرح گردیده که ذیلاً اشاره می شود:

ابوالفضل رازی (ت 454 ه ق) اوّل کسی است که وقفی را با عنوان «وقف معانقه یا مراقبه» در علم قرائت مطرح نمود.(1)

نصیر بن محمّد (ت؟) و پیروان او از ائمه وقف نوع دیگری از وقف را با عنوان «وقف ازدواج» اختیار کرده اند.(2)

نوع دیگری از وقف، با نام «وقف تعسّف» نیز مطرح گردیده است.(3)

نوع توجّه متخصّصان قرائت (قرّاء سبعه) به «وقف و ابتدا»

(در حیطه اواخر قرن اوّل و در قرن دوّم)

در این قسمت به طور اجمال به شیوه و دیدگاه قرّاء سبعه در «وقف و ابتدا» بسنده می شود.

ابن عامر (8 یا 21-118 ق)، مراعات نیکویی هر دو حالت وقف و ابتداء را نموده است.

ابن کثیر (45-120 ق) بر رؤوس آیات وقف می کرد و در میانه آیات وقف نمی کرد، جز در چند مورد اندک.(4)

ص: 219


1- 1. ر.ک : النشر، 1/238.
2- 2. همان: 1/237.
3- 3. همان: 1/231 و 232؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 142 به نقل از «منار الهدی».
4- 4. چنان که نقل شده است نامبرده تنها در سه مورد ذیل وقف می کرده است: «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلّا اللّه» (آل عمران/7)؛ «وَ مَا یُشْعِرُکُمْ» (انعام/ 109)؛ «اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (نحل/ 103)، لکن جای تأمّل است چگونه ایشان توانسته است آیه تقریباً پانزده سطری «دَیْن» (بقره/ 282) را تا رأس آیه بدون وقف (در یک نفس) خوانده باشد!

عاصم (؟-128 ق)، معتقد است هر جا کلام از نظر لفظ و معنی تمام باشد وقف بر آن نیکوست (وقف تام). ابوالفضل رازی (ت 454 ه ق) گفته است: عاصم به حُسن ابتدا پایبند بود.

ابوعمرو (70-154 ق) به تأسّی از سنّت پیغمبر صلی الله علیه و آله در وقف بر انتهای آیات تعمّد داشته است.

حمزه (80-156 ق) معتقد است هر جا نفس قطع شود جایز است بر آن کلمه وقف گردد، زیرا قرائت او با تحقیق و مدّ طویل بوده است؛ لذا نفسش تا محلّ وقف تامّ یا کافی نمی رسید، و یا به این دلیل که تمام قرآن نزد او مانند یک سوره بود.

نافع (70-169 ق) در وقف و ابتداء به تناسب و نیکو بودن معنی توجّه داشت و بر این مبنا وقف می نمود.

کسایی (119-189 ق) تمام شدن کلام از حیث لفظ و معنی را مبنای وقف خود می دانست.(1)

سابقه علائم وقف

علائم «وقف» از ابداعات قرّاء بوده است به نظر می رسد اوّلین کسی که دست به

ص: 220


1- 1. لطائف الاشارات، ص 262 و 263؛ قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم، ص 178؛ سرّالبیان فی علم القران، ص 242.

وضع علامتی برای نوعی از وقف زد ابوالفضل رازی (371-454 ق) است. ایشان رمز «مَعَ» یا «معاً» و یا دو مجموعه سه نقطه ای «\ \» مأخوذ از نون وقاف در واژه معانقه را برای وقف «مُعانَقة» یا «مُراقَبة» وضع نمود، و این علامت بالای مواضع این نوع وقف در قرآن گذارده می شود.(1)

مدّتها پس از «رازی» شیخ عبداللّه ابو جعفر سجاوندی غزنوی (ت 560 ه ق) مفسّر، نحوی، مقرئ از قرّاء اهل سنّت، شش علامت و رمز برای «وقف» وضع نمودند که عبارتند از:

م(علامت وقف لازم) - ط (وقف مطلق) - ج (وقف جایز) - ز (وقف مجوّز) ص (وقف مرخّص) - لا (وقف ممنوع).(2)

و نقل شده است که توسط متأخّرین از اساتید علم قرائت از جمله تاج القرّاء شیخ مصدّر بخاری (ت ؟) نیز علائمی برای وقف وضع گردیده و به رموز سجاوندی افزوده شد که عبارتند از:

قف (غالباً به جای ط) - س (علامت سکت) - قفه (نشانه وقف به طریق سکته که طولانی تر از س می باشد و کاربرد آن در کلمه «فَانطَلَقا» آیات 71، 74، 77 سوره کهف

ص: 221


1- 2. النشر، 1/237 و 238؛ سرّالبیان فی علم القران، ص 246.
2- 1. جلال الدین سیوطی، وقوف سجاوندی را بر پنج قسم دانسته است. [ر.ک : الاتقان، 1/224 (نوع 28)]، چنانچه علامت «لا» را وقف قبیح از نظر او بدانیم، تعداد وقوف سجاوندی به شش قسم می رسد [ر.ک : قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم، ص 34]؛ ضمناً جهت اطلاع از منظور سجاوندی در خصوص علامت «لا» رجوع کنید: النشر، 1/234.

است) - ق(قیل عَلیه الوقفُ) - قِلا (قیل لا وَقَفَ علیه) - صِل (به جای لا) صِلی (الوصل اولی من الوقف به جای ز) - صِقْ (وصل به ماقبل) - صِبْ (وصل به مابعد) - جه (وَجْهٌ لهُ فی الوقف، مانند ص علامت وقف مرخّص است) - ک نشانه «کذلک» و تساوی حکم با محل ماقبل آن است، یعنی باوقف قبلی یکسان است).(1)

در سال 1342 هجری قمری بنابر پیشنهاد گروهی از دانشمندان مصری، علائم و نشانه های ذیل به منظور اتّحاد و اتّفاق رموز وقف و ابتداء در همه قرآن های آن کشور برگزیده شده عبارتند از:

1- «م» نشانه وقف لازم 2- «لا» نشانه وقف ممنوع 3- «ج» نشانه وقف جایز 4-«صلی» نشانه جواز وقف و برتری وقف 5- «قلی» نشانه جواز وقف و وصل و برتری وقف 6- «\ \» نشانه وقف تعانق یا مراقبه 7- «س» نشانه سکته.(2)

سَکْت

«سکت» که قطع لحظه ای صدا، بدون قطع نفس در قرائت است، در تاریخ علم قرائت توسط اندیشمندان این علم نام های مختلفی برای آن مطرح گردیده که عبارتند از:

1- سکوت مختلس (دزدکی) بدون اشباع.(3)

ص: 222


1- 2. سرّالبیان فی علم القران، ص 215-254.
2- 1. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 150.
3- 2. کسایی (ت 189 ه ق).

2- سکته قصیره.(1) 3- وقفه یسیره.(2)

4- وقفه خفیفه (سبک)(3) 5- سکته لطیفه بدون قطع نفس.(4)

6- وقیفه (وقف کوچک).(5) -(6)

ص: 223


1- 3. أشنانی (ت 307 ه ق).
2- 4. ابن غلبون (ت 399 ه ق).
3- 5. مکّی (ت 437 ه ق).
4- 6. دانی (ت 444 ه ق).
5- 7. ابن شریح (ت 476 ه ق).
6- 8. ر.ک : النشر، 1/240 و 241؛ الاتقان، 1/234.

ص: 224

فصل سوم تجوید از نگاه فقهی

اشارة

ص: 225

ص: 226

دیدگاه فقهی نسبت به تجوید

اشارة

فقهای عظام از دیرباز نسبت به علم تجوید عنایت خاصّی داشته اند، و در حوزه احکام تکلیفیّه (واجب، حرام، مستحب، مکروه، مباح)، چگونگی اداء موارد تجویدی در حین قرائت بالأخص در نماز شأن و منزلتی شرعی قائل شده و نظرات فقهی خود را حتی در جزئیات آن ابراز نموده اند. بنابراین تکلیف و وظیفه مکلّفین را روشن ساخته اند.

این مبحث در دو بخش اجمال و تفصیل ذیلاً مطرح می شود.

امال بحث

عدّه ای از فقهای بزرگ از جمله امام خمینی رحمه اللّه در مورد معیار صحّت قرائت چنین قائلند:

معیار در صحیح بودن قرائت این است که حروف؛ از مخارجشان، ادا شوند، طوری که اهل این زبان (عرف عرب) تصدیق کنند که او فلان حرف را ادا کرد، نه حرف دیگر را...(1)

و مقام معظم رهبری (مدّظله) فرموده اند: میزان در صحّت قرائت موافقت آن با

ص: 227


1- 1. تحریر الوسیله، ج 1، ص 167. [با تصرّف]

کیفیت قرائت در نزد اهل لغت است، اهل لغتی که اقتباس و استخراج ضوابط و قواعد تجوید از آن ها صورت گرفته است، و بنابراین اگر اختلاف اقوال علمای تجوید در

کیفیت تلفظ یکی از حروف ناشی از اختلاف در فهم کیفیت تلفظ اهل لغت باشد، پس مرجع همان عرف اهل لغت است. و لکن اگر اختلاف اقوال ناشی از اختلاف خود اهل لغت در کیفیت تلفظ باشد، در این صورت مکلّف مخیّر است که هر کدام از اقوال را برگزیند.(1)

باز در همین راستا حضرت آیت اللّه مکارم شیرازی (حفظه اللّه) فرموده اند: لازم نیست آن چه را علمای تجوید برای بهتر خوانی قرآن ذکر کرده اند رعایت کند بلکه لازم است طوری بخواند که بگویند عربی صحیح است هر چند رعایت دستورات تجوید بهتر است.(2)

و برخی از علماء شناخت و یادگیری علم تجوید را واجب کفایی و مستحب مؤکّد می دانند و عمل به آن را نسبت به مکلّفین واجب عینی می دانند.(3)

به هر حال، کسی که موفّق به فراگیری تمام قواعد علم تجوید نگردد لااقل واجب است در حدّ نماز که از مهمترین فرائض به شمار می رود با قرائت صحیح و شرع پسند به جا آورد، چرا که خواندن آن در شرایط طبیعی بدون قرائت صحیح، باطل است و چنانچه اشاره شد مدار در صحت قرائت، اداء حروف است از مخارج مربوطه مطابق زبان عرب به طوری که حرفی تبدیل به حرف دیگری نشود مثلاً «ض» را «ظ» و یا «ح»

ص: 228


1- 1. اجوبة الاستفتاءات، ج 1، ص 131.
2- 2. رساله توضیح المسائل، آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی، مسأله 916.
3- 3. نور الطالب فی علم التجوید، ص 5.

را «ه-» و... نخوانند.(1)

و در نهایت اجمال دیدگاه ها را می توان چنین بیان کرد:

اوّلاً: هیچ یک از فقهاء عظام در زمان های مختلف رعایت تجوید را در قرائت

قرآن و نماز نادیده نگرفته اند، بلکه اهمیتی شایسته قائل شده اند و اکثر مباحث تجویدی را از محسّنات دانسته و عمل به آن را احسن می دانند.

ثانیاً: فقها، عقیده دارند که تلفظ حروف، آن چنان که عرف عرب است به طوری که حرفی تبدیل به حرف دیگری نشود ادا شوند تا حدّی که عدم رعایت آن را در نماز به طور عمدی موجب بطلان نماز دانسته اند. که این نوع از تلفظ صحیح حروف با رعایت مخارج و برخی صفات مهم، از موارد درجه یک تجوید و یا به عبارتی در مقوله صحت قرائت بوده و ظاهراً در این مورد فقها نظر مشترکی دارند.

ثالثاً: فقها، آن بخش از اصول تجوید را که در عربیّت قرآن، دخیل باشد مانند برخی وقفها و ادغامها،... رعایتش لازم دانند و بیش از آن را در قرائت قرآن خواه در نماز یا غیر نماز واجب ندانند.(2)

رابعاً: محافظت و مراعات عربیّت صحیح و اداء حروف از مخارج طبیعی خود و وجوب آن در قرائت حمد و سوره، و در تمامی اذکار نماز از قبیل ذکر رکوع، سجود، تشهد، و سلام جاری و ساری است.(3)

خامساً: موضع فقهای بزرگوار نسبت به موضوعات متعدد تجویدی از حیث

ص: 229


1- 4. ر.ک : سرّالبیان، ص 147.
2- 1. ر.ک : معارف ومعاریف، ج 2، ص 372. (با اندکی تصرّف)
3- 2. ر.ک : العروة الوثقی؛ ج 2، ص 550، 557، 589، 596.

احکام فقهی متفاوت و نظر یکسان ندارند. در این مبحث ان شاء اللّه به جزئیات این موارد خواهیم پرداخت.

تفصیل بحث

در این بخش به جزئیات مباحث تجویدی در حوزه احکام خمسه تکلیفیّه در

حیطه «نماز» و «تلاوت قرآن کریم» از دیدگاه فقهای معظّم می پردازیم.

امّا «نماز» از این جهت که در دین مبین اسلام ستون دین محسوب گردیده(1) و مبتلا بهِ لاینفک در اعمال شبانه روزی هر مسلمان مکلّف تحت هر شرایطی به طور الزام و وجوب گنجانیده شده است و یکی از شرایط آن بیان اذکار و قرائت نماز توسط نمازگزار است. قرائت در نماز شامل سوره شریفه حمد است که اساس القران بوده و انحصاری است که جایگزینی ندارد. امّا پس از آن سوره دیگری از قرآن کریم با شرایطی که فقهای عظام قائل شده اند(2) انتخاب و خوانده می شود، یعنی در واقع

ص: 230


1- 1. ر.ک : میزان الحکمة (15 جلدی)، ج 7، ص 3094؛ وسائل الشیعه (10 جلدی)، ج 2، ص 17، 21.
2- 2. از قبیل جایز نبودن بر خواندن سوره های عزایم (سجده دار) (الم تنزیل، حم سجده، النجم، علق)، سوره های طولانی که خارج از ظرفیت وقت نماز باشد... [ر.ک : العروة الوثقی: 2/495 و 496] و در جامع عباسی آمده است؛ سوره طویل خواندن که موجب آن شود که بعضی از افعال واجبی نماز در خارج واقع شود [حرام است]. [جامع عباسی، ص 49] در تحریر الوسیله (ج 1، ص 165، م 4) آمده است: قرائت سوره های طولانی در نماز واجب که باعث گذشتن وقت نماز می شود جایز نیست و اگر عمداً این گونه سوره را بخواند نمازش باطل می شود، (در بطلان نمازش اشکال است)، و اگر سهواً مشغول خواندن سوره طولانی شود در صورت وسعت وقت باید به سوره کوچک برگردد و اگر بعد از تمام شدن سوره طولانی متوجه شود و وقت هم گذشته باشد، باید نمازش را تمام کند.[فی القرائت و الذکر] البته برخی هم خواندن سوره های طولانی در نماز واجب را جایز می دانند: صاحب عروه می گوید: قرائت سوره های طولانی در نماز، موجب محو صورت نماز نیست و اشکالی ندارد.[العروة الوثقی، 2/606/م1] - استفتاء: س: آیا قرائت سوره های طویل، مثل بقره در نمازهای واجب، سبب خروج از حالت نمازگزار نمی شود؟ حتی اگر هر رکعت یک ساعت طول بکشد؟ ج: آیة اللّه فاضل: خیر، قرائت سوره های طولانی موجب خروج از نماز نمی شود. آیة اللّه تبریزی: قرائت سوره های طولانی در نماز جایز است. و اللّه العالم. آیة اللّه مکارم: سبب خروج از حالت نمازگزار نمی شود. [استفتائات قرآنی، ص 111، س 40]

تلاوت قرآنی در حوزه نماز صورت می گیرد که تخطّی و عدم رعایت قرائت صحیح آن موجب بطلان نماز می شود که در پی آن اداء مجدّد و یا قضاء آن را وجوباً می طلبد و سرپیچی از آن حرام و معصیت بزرگی است.

لکن تلاوت قرآن خارج از نماز هر چه باشد مستحب به حساب می آید از این روی

توجّه به قرائت سوره حمد و سوره دیگر در نماز حائز اهمیّت فراوان است.

و شقّ دیگر نماز بیان صحیح اذکار آن است که این اذکار شریف نیز ریشه وحیانی دارند لذا مراعات و مراقبت و اداء صحیح هر یک از آن ها جزء واجبات غیر رکن نماز شمرده شده است و اداء غیر صحیح آن نیز باعث بطلان نماز است.

لازم است نخست اشاره ای به فهرست مباحث و یا عناوینی که معمولاً در کتب تجویدی مورد بحث قاریان و مجوّدین بوده و هست داشته باشیم و سپس دیدگاه فقها را نسبت به هر یک از آن عناوین به تفکیک با اولوّیت قرائت و اذکار نماز از منابع فقهی، رساله های علمیّه و استفتاءات مراجع عظام مطرح نماییم، امید است که برای مکلّفین متشرّع سودمند افتد.

ص: 231

احکام فقهی مباحث تجویدی مطرح، در حوزه تلاوت قرآن کریم

اشارة

مباحث و عناوینی که در اغلب کتب قرائت و تجوید همواره مورد بحث و توجّه بوده(1) عبارتند از:

1- قرائت و قراءات

2- مراتب قرائت

3- استعاذه

4- بسمله

5- طریقه اداء همزه وصل و قطع

6- اشباعات

7- مخارج حروف (و دستگاه تکلّم)

8- صفات حروف

- اصلی متضاد/ غیر متضاد

- احکام حروف

ادغامات

احکام تنوین و نون ساکن/ احکام میم ساکن/ غنّه

مدّ و قصر

- انواع و احکام «هاء» در آخر کلمات قرآن

9- وقف و ابتداء

10- سجده های واجب تلاوت

ص: 232


1- 1. اگر چه بعضاً خارج از حوزه علم تجوید (به معنای اصطلاحی) است.

1- احکام قراءات و چگونگی حجّیت آن ها

اشارة

دیدگاه فقهای عظام در خصوص خواندن قرآن و قرائت در نماز به قراءات گوناگون، متفاوت است. و بیشتر قائل به جواز می باشند لکن مشهور میان ایشان، تخییر در انتخاب هر یک از قراءات سبع است.(1)

- شیخ بهاءالدّین عاملی رحمه اللّه (م 1030 ه ق) در جامع عباسی، قرائت فاتحه و سوره را در نماز مطابق یکی از هفت قرائت مشهور، واجب دانسته و فرموده است:

(واجب است، فاتحه و سوره را) موافق یکی از هفت قرائت مشهور خواندن، و لازم نیست که از اوّل تا آخر به یک قرائت بخواند پس اگر بعضی را مثلاً به قرائت عاصم و بعضی را به قرائت حمزه و بعضی را به قرائت باقی قرّاء بخواند جایز است بلکه سنّت است که در قرآن خواندن التزام یک قرائت نکند.(2)

- صاحب عروة الوثقی رحمه اللّه (م 1337 ه ق) در این باره می فرماید:

احوط آن است که قرائت (قرآن/ حمد و سوره در نماز) مطالق یکی از قراءات سبع باشد اگر چه اقوی، عدم وجوب آن است و قرائتی که بر نهج عربیّت (عربی صحیح) باشد نیز کفایت می کند.(3)

- مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی (م 1365 ه ق) در وسیلة النجاة، نیز چون سید محمد کاظم یزدی در العروة الوثقی، احتیاط را آن دانسته اند که نمازگزار از قراءات سبع تجاوز نکند.

ص: 233


1- 1. علوم قرآنی، آیت اللّه معرفت، ص 245.
2- 2. جامع عباسی، ص 47.
3- 1. العروة الوثقی، احکام القرائت؛ ج 2، ص 519.

گرچه فتوای ایشان جواز قرائت به هر قرائت صحیح است، چه از سبع باشد و چه نباشد.(1)

- آیت اللّه سید محسن حکیم (م 1390 ه ق) فرموده اند:

قرائتی جایز است که موافق با یکی از قراءات متداول عصر ائمه علیهم السلام باشد.(2)

- آیت اللّه خویی رحمه اللّه (م 1413 ه ق) قرائت به قراءات متداول عصر ائمه علیهم السلام را جایز دانسته(3) و حدیث «اقرؤوا کما یقرأ الناس» را قراءات متداول آن زمان تفسیر نموده اند.(4)

و نیز از معظّم له در حاشیه العروة الوثقی چنین آمده است:

... تنها واجب همان خواندن قرآن به سبک خاص خودش می باشد نه آن چه عربیّت صحیح بر آن صدق نماید، بلی، ظاهر این است که جایز است اکتفا شود. به هر

قرائتی که در بین مردم متعارف است اگرچه غیر از قراءات سبع باشد.(5)

- امام خمینی رحمه اللّه (م 1409 ه ق) احتیاط فرموده که از قراءات سبع تجاوز نشود و افزوده اند که، احوط آن است که از آن چه در ثبت و ضبط قرآن های کنونی در دست مسلمانان وجود دارد تخلّف نشود. اگر چه در برخی کلمات مانند «ملک یوم الدّین» و «کفواً أحد» تخلّف صورت گرفته باشد که این زیان نمی رساند و بلکه بعید نیست که قرائت به یکی از قراءات جایز باشد.(6)

ص: 234


1- 2. علوم قرآنی، ص 245، به نقل از: وسیلة النجاة، قرائت، مسأله 14.
2- 3. العروة الوثقی، ج 2، ص 520 (پاورقی 1).
3- 4. منهاج الصالحین، ج 1، کتاب الصلوة، ص 167، مسأله 119.
4- 5. ر.ک : علوم قرآنی، ص 245.
5- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 520.
6- 2. ر.ک : تحریرالوسیله، ج 1، ص 167 و 168، (کتاب الصلوة، مسأله 14).

- آیت اللّه معرفت رحمه اللّه (م 1428 ه ق) در کتاب احکام شرعی خود فرموده است:

قرائت باید صحیح باشد ولی لهجه عربی بودن شرط نیست و هر که با لهجه خودش بخواند کافی است اگر چه بهتر است با لهجه فصیح باشد.

و اضافه می کند؛ قرائت باید طبق قرائت حفص(1) باشد و قرائت دیگر قرّاء جایز نیست.(2)

استفتاءات (قراءات)

چند نمونه استفتاء در خصوص قراءات سبع و... :

س: پس از عرض سلام به شرف عرض حضرتعالی می رساند که قرائت قرآن کریم به روش قرائت قرّاء سبعه و بقیه قرّاء چه حکمی دارد؟ آیا جایز است نماز به طرق فوق الذکر خوانده شود؟ مستدعی است نظر مبارک را بفرمایید.(3)

[حضرات آیات عظام پس از ذکر «بسمه تعالی» هر یک به سؤال مذکور چنین پاسخ فرمودند: ]

- امام خمینی رحمه اللّه (م 1409 ه ق) خواندن نماز به قرائت یکی از قرّاء معروف مانع ندارد اگر چه احوط آن است که به همان کیفیت که در قرآن است بخوانند.

ص: 235


1- 3. قرائت حفص همان قرائت مشهور و عامّه مسلمانان است که قرائت فرهیختگان کوفه و بلاد اطراف است و از مولا امیرمؤمنان علیه السلام تلقی گردیده است. [احکام شرعی، ص 47 «پاورقی»]
2- 4. احکام شرعی، آیت اللّه معرفت، ص 47.
3- 5. قواعد کلّی قرائت هر یک از قرّاء که تحت ضابطه ای است، اصول القاری نامیده می شود، ولی در مورد کلماتی از قراءات مختلف قرّاء که در سوره ها پراکنده بوده و تحت قاعده خاص و ضابطه معینی مندرج نمی شود علمای قرائت به عنوان «فرش الحروف» بحث نموده اند. کلمه فرش در این جا به مفهوم نشر و بسط و کلمه حروف جمع حرف به معنی قرائت قاری است (اصطلاحاً حرف نافع یعنی قرائت نافع) پس فرش الحروف یعنی منتشر شدن قرائت هر قاری در کلمات قرآنی. [تهذیب القراءة، ص 136]

- آیت اللّه مرعشی نجفی رحمه اللّه (م 1411 ه ق) جایز است ولی احوط آن است که قرائت عاصم بن ابی النجود اختیار شود. والسّلام.

- آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه (م 1414 ه ق) قرائت حمد و سوره در نماز بر طبق قرائت یکی از قراء سبعه موافق با احتیاط است مگر شواذ از قراءات یا آن که از نظر قواعد عربی صحیح نباشد و غلط باشد واللّه العالم.

- آیت اللّه عبداللّه شیرازی در صورت مفروضة در خصوص قرائت نماز رعایت موافقت به یکی از قراء سبعه لازم است در غیر آن لازم نیست و هو العالم.

احکام قراءات مختلف در کلمات قرآن (فرش الحروف)(1)

این مورد را از باب نمونه تنها در سوره شریفه حمد و اخلاص بررسی نموده و احکام فقهی آن را از برخی فقهای بزرگ ذکر می کنیم لازم به ذکر است که این شیوه را می توان در تمام سوره و آیات در صورت لزوم ادامه داد.

سوره حمد

اختلاف قرائت در این سوره بیشتر متمرکز است بر نحوه قرائت کلمه «مالک»(2)

ص: 236


1- 1. این سؤال عیناً از حضرات آیات عظام مذکور در سال (1403 ه ق) به طور مکتوب استفتاء گردیده است و پاسخ فرموده اند: [ر.ک : پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 181 به بعد.]
2- 1. عاصم، کسایی، یعقوب، خلف «مالک» را اختیار کرده اند و بقیه قرّاء عشره «ملک» را برگزیده اند. [ر.ک : القراءات العشر المتواترة؛ تهذیب القراءة، ذیل سوره حمد]

در آیه شریفه «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»(1) و کلمه «صِراط»(2) در دو آیه شریفه «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»(3) و «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ...»(4) که دیدگاه صاحب «عروه» و به چند تن دیگر از فقها که در حواشی آن نظرات خود را اظهار فرموده اند اکتفا می کنیم.(5)

مالِک/ مَلِک

- مرحوم سیّد محمد کاظم طباطبایی یزدی (م 1337 ه ق) در عروة الوثقی در خصوص «مَالِکِ» در آیه شریفه «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» می فرماید: جایز است به دو وجه «مَالِکِ» و یا «مَلِک» قرائت شود.(6)

- مرحوم جواهری (م 1340 ه ق) می فرماید: در قرائتی که مرسوم نیست جای تأمّل دارد و احوط ترک آن است.(7)

- مرحوم شیخ محمدرضا آل یاسین (م 1370 ه ق) می فرماید: احوط آن است در هر یک از دو کلمه اکتفا کند بر آن چه که مشهور است.(8)

ص: 237


1- 2. حمد/ 4.
2- 3. قنبل، رویس «السراط/ سراط» را اختیار کرده اند لکن باقی قرّاء عشره «الصراط/ صراط» را برگزیده اند. و ضمناً خلف از حمزه «صراط» را در تمام قرآن به اشمام «ص» صوت «ز» خوانده است. [ر.ک : القراءات العشر المتواترة؛ تهذیب القرائة، ذیل سوره حمد]
3- 4. حمد/ 6.
4- 5. همان/ 7 .(ضمناً «علیهِم» و «علیهُم» نیز اختلافی است که تنها حمزه و یعقوب «علیهُم»خوانده اند. به این مورد از نظر فقهی نپرداخته ایم.)
5- 6. ر.ک : العروة الوثقی، ج 2، ص 522، مسأله 57.
6- 7. همان.
7- 8. همان.
8- 9. العروة الوثقی، ج 2، ص 522 (پاورقی 3) [احتمالاً منظور از «هر یک از دو کلمه» علاوه بر «مالک»، «الصراط» را نیز شامل شود]

- مرحوم خوانساری (م 1405 ه ق) می فرماید: اقوی این است که بین آن دو اوّلی [مالک] را اختیار نماید.(1)

- امام خمینی رحمه اللّه (م 1409 ه ق) می فرماید: قرائت به هر دو صورت «مَالِکِ» و «مَلِک» جایز است، و بعید نیست(2) که اوّلی ارجح باشد.(3)

صراط/ سراط

سید کاظم یزدی رحمه اللّه (م 337 ه ق) در خصوص «صِرَاط» در «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»(4) و «صِرَاطَ الَّذِینَ»(5) می فرماید: جایز است به این که در هر مورد به «ص» و یا به «سین» خوانده شود یعنی این که بگوید «السِّراطَ الْمُسْتَقیم»و یا «سِراطَ الَّذینَ».(6)

- مرحوم نائینی (م 1355 ه ق) فرموده است: سزاوارتر آن است که آن اختیاری باشد.(7)

- سیّد احمد خوانساری رحمه اللّه (م 1405 ه ق) فرموده است: سخن در قرائت «صِرَاطَ» به «ص» یا «س» [مانند مالک، ملک] اقوی(8) اختیار اوّلی است یعنی

ص: 238


1- 1. همان.
2- 2. منظور از «بعید نیست» یعنی فتوی این است (مگر این که قرینه ای بر خلاف آن باشد) [رساله توضیح المسائل، امام خمینی رحمه اللّه، فرهنگ اصطلاحات فقهی... (ضمیمه)، ص 367].
3- 3. تحریرالوسیله، ج 1، ص 168، مسأله 15.
4- 4. حمد/ 6.
5- 5. حمد/ 7.
6- 6. ر.ک : العروة الوثقی، ج 2، ص 522 و 523، مسأله 57.
7- 7. همان، ص 523، پاورقی 1.
8- 8. نظر قوی بر این است (فتوی این است). [ر.ک : فرهنگ اصطلاحات فقهی، ضمیمه رساله امام خمینی رحمه اللّه ص 366]؛ نظر قوی بر این است، فتوای صریح است بایستی طبق آن عمل شود. (ر.ک : واژه ها و اصطلاحات فقهی، ضمیمه رساله آیت اللّه العظمی فاضل لنکرانی رحمه اللّه ص605).

(صراط با صاد) و نیز اختیار دارد در تمامی نمازهایش هر کدام را که بخواهد برگزیند بلکه حکم در تمامی موارد اختلاف قراءات نیز چنین است.(1)

- مرحوم سیّد حسین بروجردی (م 1380 ه ق) می فرماید: احوط همان قرائت به «ص» است.(2)

- امام خمینی رحمه اللّه (م 1409 ه ق) در این باره چنین فرموده است: جایز است این که به «ص» و یا به «س» خوانده شوند ولی ارجحیت با «صاد» است.(3)

سوره اخلاص (توحید)

اختلاف قرائت در این سوره شریفه تنها بر نحوه قرائت «کُفُواً» در چهارمین آیه شریفه است که به چهار وجه مطرح است(4) و به دیدگاه و حکم فقهی برخی آیات عظام در این باره اشاره می کنیم.

- مرحوم صاحب «عروة» می فرماید: جایز است «کُفُواً» در «کُفُواً اَحَد» به چهار وجه قرائت شود یعنی «کُفُواً، کُفْؤاً، کُفُؤاً، کُفُوءاً» اگر چه احوط آن است که مورد آخر

ص: 239


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 522، پاورقی.
2- 2. همان، ص 523، پاورقی.
3- 3. تحریرالوسیله، ج 1، ص 168، مسأله 15.
4- 4. این مورد را حفص از عاصم «کُفُواً» خوانده است ولی حمزه ، یعقوب و خلف «کُفْئاً» خوانده اند و باقی قرّاء «کُفُؤاً»قرائت نموده اند. [القراءات العشر المتواتره، ذیل سوره اخلاص] - در تهذیب القرائة چنین آمده است: عاصم [حفص= کُفُواً»، «شعبه= کُفُؤاً»]؛ حمزه: کُفْؤاً؛ کسایی: کُفُؤاً؛ ابن عامر: کُفُؤاً؛ نافع: کُفُؤاً؛ ابن کثیر: کُفُوءاً؛ ابوعمرو: کُفُؤاً.

گفته نشود.(1)

- مرحوم جواهری (م 1340 ه ق) فرموده است: در آن چه غیر مرسوم است رها شود.(2)

- مرحوم حکیم (م 1390 ه ق) در مورد مذکور فرموده است: سزاوارتر مورد اوّل است.(3)

- امام خمینی رحمه اللّه (م 1409 ه ق) همان چهار وجه در «کُفُواً أحَد» را متذکّر شده و می فرماید بعید نیست که ارجحیت با ضمّه دار بودن «ف» و همراه واو باشد، [یعنی «کُفُواً»].(4)

2- احکام فقهی مراتب قرائت قرآن کریم (روشهای قرائت قرآن در آینه احکام)

اشارة

مراتب قرائت قرآن کریم (از نظر سرعت) که در فصل تجوید به آن پرداخته خواهد شد از دیدگاه دانشمندان علم قرائت و تجوید که در کتب ایشان مورد بحث قرار گرفته و از آن ها یاد شده، برخی سه مورد یعنی تحقیق، تدویر، و حدر (تحدیر)؛ و برخی چهار مورد دانسته اند و ترتیل را هم به سه مورد مذکور افزوده اند. البته بعضی ترتیل را هم معنای تحقیق دانسته و به جای آن استعمال کرده اند.(5)

ص: 240


1- 5. العروة الوثقی، ج 2، ص 523، مسأله 58.
2- 6. ر.ک : العروة الوثقی؛ ج 2، ص 523 (پاورقی).
3- 1. همان.
4- 2. تحریرالوسیله؛ ج 1، ص 168، مسأله 15.
5- 3. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 555.
ترتیل

امّا آن چه که در قرآن کریم بدان تصریح و امر شده است همان قرائت به «ترتیل»(1) است و در آینه احکام از جمله در حوزه نماز، رعایت ترتیل به مفهوم تأنّی در قرائت و تبیین حروف، وقف(2) بر فواصل آیات، صدای خوش بدون غناء، جزء مستحبات به

شمار آمده است.(3)

فقهای عظام از روشهای قرائت فوق الذکر تنها از «ترتیل» سخن گفته و رعایت آن را به عنوان امر مستحبّی گوشزد فرموده اند.

- صاحب «عروة» در قسم سوّم مستحبّاب قرائت نماز، «ترتیل» را از جمله مستحبّات برشمرده و در مفهوم آن چنین بیان داشته است: «الترتیل أی التأنّی فی القراءة و تبیین الحروف علی وجه یتمکّن السامع من عدّها»،(4) ترتیل یعنی تأنّی در قرائت و ظاهر کردن حروف به نحوی که شنونده بتواند آن ها را (از یکدیگر تمییز داده) بشمارد.

- از مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطا (م 1373 ه ق) ذیل مستحبّات در قسم «ترتیل» در حاشیه العروة الوثقی، توضیح و تفسیر امام علی علیه السلام را در خصوص «ترتیل» در آیه چهار سوره شریفه مزّمّل چنین نقل کرده اند:

«آن [قرآن] را نیکو ابلاغ کن و کلماتش را روشن ادا نما و چون شعر، آن را شتابان

ص: 241


1- 4. «وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتِیلاً» (مزّمّل/ 4).
2- 5. بر مبنای «حفظ (معرفة) الوقوف» که در تعریف ترتیل به روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام رسیده و بیانگر نیمی از ترتیل است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 14]
3- 1. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 530 و 531.
4- 2. همان.

و پشت سر هم مخوان، و چون دانه های شن پراکنده اش مساز؛ بلکه دلهای سخت خود را با آن به هراس اندازید (بیدار سازید) و تنها همّت خویش چنین نباشد که سوره را به پایان رسانید».(1)

توضیح این که، قرائت به ترتیل، نه تنها تعجیل در آن راه ندارد بلکه سرعت در آن طوری است که مجال تأنّی و اندیشیدن (تدبّر) و درک معنای آیات به اندازه کافی

هست و اثری که در پی دارد خاشع کردن دلهای سخت است، و همان خواسته امام صادق علیه السلام است که فرمود:

«ِانَّ الْقُرْانَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَاقْرَؤُهُ بَالْحُزنِ؛(2) یعنی قرآن برای نالیدن و اندوه نازل شده پس آن را با صوت و لحن حزین تلاوت کنید».

- مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالحسین فاضل گرّوسی (م 1324 ه ق) صاحب کتاب «تجوید استدلالی»، فراگیری و رعایت ترتیل و تجوید را برای نماز واجب دانسته و در این مورد استدلال قابل تأمّل و توجهی ارائه نموده اند که شایسته ذکر است.

استدلال قابل توجّه و تأمّل

مرحوم شیخ عبدالحسین فاضل گرّوسی با استناد به حدیث شریف «اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّینِ إِن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها وَ إِن رُدَّت رُدَّ ما سِواها»(3) می فرماید: امر واجب، بعد از

ص: 242


1- 3. «بَلِّغْهُ تَبْییناً وَ لَا تَهُذَّهُ هَذَّ الشِّعْرِ وَ لَا تَنْثُرْهُ نَثْرَ الرَّمْلِ وَ لکِنِ اقْرَعُوا بِهِ الْقُلُوبَ القاسِیَةَ وَ لا یَکُنْ هَمُّ اَحَدِکُمْ اخِرَ السُّورَةِ». (العروة الوثقی، ج 2، ص 531)؛ این روایت در اصول کافی و وسائل الشیعه در باب ترتیل قرآن با تغییرات زیر آمده است: با عبارت «بَیِّنْهُ تِبْیاناً» شروع شده، و به جای «أَقْرَعُوبِهِ» کلمه «أَفْزَعُوا» آمده، و به جای «اَلْقُلُوبَ»، «قُلُوبَکُمْ» ذکر شده است.
2- 1. اصول کافی (شرح و ترجمه محمد باقر کمره ای)؛ ج 4، ص 427.
3- 2. نظیر این حدیث در وسائل الشیعه (10 جلدی) ج 2، ص 21 آمده است؛ و نیز ر.ک : «احکام شرعی»، آیت اللّه معرفت، ص 39؛ به نقل از بحار 79/218؛ و مستدرک الوسائل 3/25.

دانستن و شناختن اصول دین که اُسّ اساس شریعت است، علم ترتیل قرآن است و این علم از باب مقدمه واجب، واجب است به جهت آن که معصوم علیه السلام فرمود:

اگر نماز، قبول درگاه احدیّت گردید، سایر اعمال خیریّه از او مقبول است و اگر خدای ناکرده نماز مردود شد، بقیّه اعمال حسنه از آن شخص مردود است.

و در مقام دیگر فرمود:

«لا صَلوةَ إلّا بِفاتِحةِ الْکِتابِ؛(1) یعنی نمازی نیست مگر با خواندن سوره فاتحه، که لاء نافیه از برای استغراق نفی جنس است و نفی ماهیّت صلوة بدون حمد را می نماید، و قرائت حمد بر وجه صحّت منوط است بر این که حروف را از مخارج ادا کند و هر

کلمه را در محلّش وقف نماید، و این موقوف است بر دانستن علم تجوید و ترتیل».

و چون حمد و سوره از قرآن است پس مقدّمةً علم قرائت قرآن را یاد بگیرد که در ضمن سوره حمد را به صحّت و درستی تجوید قرائت نماید، پس قبولی سایر عبادات و طاعات توقّف دارد بر قبولی نماز و قبولی نماز توقّف دارد بر خواندن حمد بر وجه صحّت شرع پسند و قرائت فاتحة الکتاب بر طریق صحیح توقف دارد بر دانستن علم ترتیل قرآن، پس به حکم قیاس مساوات و از باب مقدمه واجب، یاد گرفتن فنّ تجوید واجب شد.

و حاصل معنی آن که: بی تصحیح قرائت، نماز احدی از مکلّفین درست نیست، و وقتی که صلوة باطل شد، هیچ عبادت و طاعتی مقبول درگاه احدیت نمی باشد، و این مطلب لازمه دارد سستی ایمان را. و وقتی که ایمان کسی سست شد معلوم است که

ص: 243


1- 3. عوالی اللئالی، ج 1، ص 196؛ و نیز مندرج در تفسیر تسنیم، 1/259، 262، 264، 267.

مستحقّ عذاب است. پس به جهت دفع ضرر متیقّن که الم نفسانی است و هر عاقلی درصدد جلوگیری آن است دفعش واجب است پس دانستن علم تجوید و ترتیل لازم است.

معظّم له در فرازی دیگر از سخنان خویش می گوید: وقتی که نماز باطل شد به حکم «الصلوة عمود الدّین...» هیچ عبادتی مقبول نیست و نتیجةً ایمان سست می شود به جهت این که خیمه دین می خوابد و خراب می شود، به سبب آن که ستون و استوانه ندارد که عبارت از نماز باشد. لذا علم ترتیل بر هر مکلّفی واجب عینی است از باب مقدمه واجب.(1)

نکته ای لطیف

پس چقدر نکته لطیفی است، قرآن که افصح کلام است «أَقِیمُوا الصَّلاةَ»(2) فرمود و نفرمود اقرؤا الصّلوة، یا اذکروا، یا سابقوا، یا استبقوا، یا عجّلو الصّلوة، به جهت آن که قیام مناسبت با ستون و عمود دارد که فرمود «الصّلوةُ عمودُ الدّین» که در فارسی گویند: خیمه را برپا دارید و کذا نماز را برپای دارید، چون صلوة به منزله عمود است و دین به منزله خیمه، همین است که فرمود «أَقِیمُوا الصَّلاةَ» و به لفظ دیگر نفرمود.

بنابراین قوام دین به صلوة است و قوام صلوة به حمد و قوام حمد به تجوید حروف و اداء وقوف است و این مطلب منوط است به تعلیم این علم، پس دانستن این

ص: 244


1- 1. بدیهی است که این نظر مؤلف است و فقهاء امامیه گویند که مکلّف در حدّ مقدور باید قرائت نماز را فراگیرد. (سخن مصحّح کتاب).
2- 1. بقره/ 43. تعبیر «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ» 12 بار در قرآن تکرار گردیده است.

فنّ لازم است.(1)

- محمّد شمس الدّین مشهور به شهید اوّل رحمه اللّه (م 786 ه ق) در کتاب شریف لمعه دمشقیه، ضمن این که رعایت «ترتیل» در قرائت را مستحب شمرده اشاره ای نیز به استحباب رعایت ترتیل (تأنّی و آرامش همراه اداء الحروف) در اذان، و به «حَدْر» یعنی با سرعت خواندن اقامه دارد.(2) و هم چنین استحباب رعایت ترتیل در تکبیر (غیر از تکبیرة الاحرام که رکن واجب است) نماز را گوشزد فرموده است.(3)

3- احکام فقهی استعاذه

گفتن «استعاذه» در آغاز قرائت قرآن(4) و حتّی پیش از قرائت سوره حمد در رکعت اوّل نماز از دیدگاه فقهای عظام مستحب شمرده شده است،(5) و آن عبارت

است از گفتن عبارت « أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ » و یا« أَعُوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ » است به این مفهوم که؛ از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم. و گفته شده که سزاوار است [در نماز] «استعاذه» آهسته بیان شود.(6)

ص: 245


1- 2. تجوید استدلالی، ص 90-92، [با اندکی تصرّف]
2- 3. لمعة دمشقیه، کتاب الصلوة، فصل سوم، ص 32 و 33.
3- 4. همان، فصل چهارم، ص 35.
4- 5.بر مبنای آیه شریفه «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْانَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ». (نحل/ 98)
5- 6. در خصوص قول به «وجوب» و «استحباب» استعاذه در اوّل قرائت قرآن؛ ر.ک : تجوید استدلالی، ص196 و 197.
6- 1. ر.ک : العروة الوثقی، ج 2، ص 530؛ رساله توضیح المسائل، امام خمینی رحمه اللّه، ص 116، مسأله 1017، رساله توضیح المسائل آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه اللّه، ص 223، مسأله 1026؛ جامع عباسی، ص 48.

شیخ طوسی رحمه اللّه می فرماید: بدون خلاف «استعاذه» هنگام تلاوت مستحب است.(1) آیت اللّه معرفت رحمه اللّه می فرماید: امر به استعاذه هنگام تلاوت قرآن بنا به ظاهر، دلالت بر وجوب دارد، و حداقل مستحب مؤکّد است.(2)

شیخ طوسی رحمه اللّه عقیده بر آهسته خواندن «استعاذه» در تمام نمازها (جهریه / اخفائیه) دارد، و شهید اوّل رحمه اللّه در این باره می گوید: آهسته گفتن «استعاذه» مستحب است اگر چه در نماز جهریه باشد و اکثر این را گفته اند.(3)

4- احکام فقهی بسمله

اشارة

واژه «بسملة» که مصدر جعلی است و به قولی مخفّف(4) «بسم اللّه الرحمن الرحیم» است، در حوزه احکام خمسه تکلیفیّه جایگاه ویژه ای دارد به طوری که گستره نماز، قرآن، ادعیه و دیگر موارد از قبیل ذبح، طعام و... مورد توجّه شرع مقدّس بوده و در هر یک از آن ها دارای احکامی است.

«بسمله» در آینه احکام
الف) در نماز
اشارة

در آغاز سوره شریفه حمد عبارت شریفه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» به عنوان یک آیه مستقل، و در سوره های دیگر قرآن جزءِ سوره (جزءِ آیه اوّل هر سوره) محسوب

ص: 246


1- 2. التفسیر الاثری الجامع، 1/296؛ به نقل از «التبیان»، 1/425.
2- 3. همان.
3- 4. همان، ص 299.
4- 5. ر.ک : فصل چهارم، تجوید از نگاه آموزشی و کاربردی، مبحث «بسمله».

می شود. و در دیدگاه فقهای امامیه واجب است که یک سوره مستقل پس از سوره حمد در نماز خوانده شود،(1) لذا عدم قرائت «بسمله» و یا غلط اداء کردن الفاظ آن مانند دیگر آیات حمد و سوره، موجب بطلان نماز می شود، بنابراین قواعد و ضوابط صحیح عربیّت باید دقیقاً در آن لحاظ گردد.

در منابع فقهی ما و رساله های عملیه به احکام «بسمله» کم و بیش اشاراتی شده است به طوری که قرائت آن را جز در سوره برائت واجب دانسته، و بدیهی است که آیه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» در حیطه واجبات نماز است و قرائت صحیح آن به عنوان آیه اوّل سوره امری است اجتناب ناپذیر و واجب.

- شیخ بهاءالدین عاملی رحمه اللّه (م 1030 ه ق) در جامع عباسی یکی از یازده امر واجب در قرائت حمد و سوره در نماز، گفتن بسمله در آغاز این دو دانسته و فرموده است (واجب) هشتم آن که در اوّل فاتحه و سوره بسم اللّه بخواند و ترک نکند.(2)

- نکته قابل توجّه این که شهید اوّل رحمه اللّه در کتاب فقهی «لمعه دمشقیه» به وجوب «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرِّحیمِ»حتّی بین جفت سوره هایی که یک سوره به

حساب آمده اند تصریح نموده و چنین گفته اند:

«و الضحی» و «الم نشرح» یک سوره به حساب می آیند و همین طور «فیل» و «ایلاف»، و گفتن «بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ»بین آن ها واجب است.(3)

ص: 247


1- 1. سوره پس از حمد، در نماز دارای شرایطی است از جمله این که از چهار سوره ای که سجده واجب دارند نباشد، و از سوره های بزرگ با توجّه به وقت و ظرفیت زمان نماز انتخاب گردد. [ر.ک : العروة الوثقی، 2/496/ مسأله 3؛ 495/ مسأله 2]
2- 2. جامع عباسی، ص 48.
3- 1. اللمعة الدمشقیه، فصل سوم، ص 34.

- شیخ بهاءالدین عاملی رحمه اللّه نیز در جامع عباسی نظر شهید اوّل را ارائه نموده است.(1)

- صاحب «عروة» رحمه اللّه نیز تأکید بر گفتن «بسمله» بین جفت سوره های واحد دارد و می گوید:

اقوی این است که سوره «فیل» و «ایلاف» با هم یک سوره اند و همین طور است سوره «والضّحی» و «الم نشرح»، بنابراین خواندن یکی از آن ها (در نماز واجب) کفایت نمی کند، بلکه باید با هم، به ترتیب و با «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بین آن ها خوانده شود.(2)

- امام خمینی رحمه اللّه در تحریرالوسیله، بدون ذکر «أقوی» همان دیدگاه صاحب عروة را بیان فرموده اند.(3)

- در دیگر رساله های عملیه نیز با اندک اختلافی همین مطلب ذکر شده است.(4)

جهر و اخفاة بسمله در نماز

اکثر فقها، بلند گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را در حمد و سوره نمازهای اخفاتی «ظهر و عصر» مستحب دانسته اند و نیز چنین است اگر در دو رکعت آخر،

حمد را به جای تسبیحات اربعه بخوانند، لکن در نماز جهریّه بلند گفتن آن [بر مردها] واجب است.

ص: 248


1- 2. جامع عباسی، ص 48.
2- 3. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 502.
3- 4. تحریرالوسیله، ج 1، ص 165.
4- 5. ر.ک : ابتدای مبحث «قرائت» در رساله عملیه آیات عظام.

- صاحب «عروة» می گوید:

الجهر بالبسملة فی الإخفاتیّه، و کذا فی الرکعتین الأخیرتین إن قرأ الحمد،...(1)

- مرحوم بروجردی می فرماید:

اگر در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتیاط واجب باید «بسم اللّه» آن را هم آهسته بخواند(2)

- امام خمینی رحمه اللّه در خصوص بسمله سوره حمد در دو رکعت آخر می گوید:

احتیاط آن است که در این دو رکعت آهسته بخواند.(3)

- آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه می فرماید:

استحباب بلند گفتن در دو رکعت اخیر محل تأمّل است.(4)

نکته قابل توجه این که:

وقت گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحیم» فقهای عظام برآنند که باید سوره تعیین گردد و به قصد سوره معینی قرائت شود و بعضاً بنابر اقوی تعیین سوره را واجب دانسته اند. از جزئیات این مورد صرفنظر می شود.(5)

ص: 249


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 531 و 508.
2- 2. رساله توضیح المسائل آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه اللّه، ص 221، مسأله 1017.
3- 3. العروة الوثقی، ج 2، ص 531. (پاورقی)
4- 4. همان.
5- 5. ر.ک : العروة الوثقی، 2/502 و 503/ م 8 ، 11، 12؛ تحریرالوسیله، 1/165/ م 5، 7 (القول فی القرائة).
ب) در قرآن

فقهای امامیه «بسمله» را جزء قرآن دانسته و قرائت آن را در ابتداء سوَر شریفه جز سوره برائت (توبه) واجب شمرده اند که ذیلاً اشاره ای به برخی از آن ها می شود.

- صاحب «عروة» رحمه اللّه می فرماید:

«البسملة جزء من کلّ سورة، فیجب قراءتها عدا سورة براءة؛(1) «بسم اللّه الرحمن الرحیم» در اوّل هر یک از سوره ها جزء آن سوره است، بنابراین واجب است (باید) آن را بخواند، غیر از سوره برائت که «بسمله» ندارد».

- امام خمینی رحمه اللّه نیز در تحریرالوسیله، قرائت «بسمله» را در ابتداء سوره ها جز سوره برائت واجب دانسته اند.(2)

- گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحیم» [حتی یک حرف یا کلمه ای از آن]، آغاز سوره هایی که سجده واجب دارند (الم تنزیل، حم سجده، النجم، قراء) بر معذورین شرعی(3) حرام است.(4)

5- احکام شرعی همزه وصل و قطع در قرائت

همزه وصل و قطع که جزئیات آن در فصل تجوید خواهد آمد، یکی از مباحث علم قرائت و تجوید است، و کلماتی که دارای چنین حروفی باشند در ضمن قرائت

ص: 250


1- 1. العروة الوثقی، 2/502.
2- 2. تحریرالوسیله، ج 1، ص 165.
3- 3. جنب، حائض، نفساء.
4- 4. ر.ک : العروة الوثقی، ج 1، ص 482 (الخامس) 571 (الثالث) 613 (مسأله 10)؛ رساله توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه مسأله 355؛ رساله آیت اللّه بروجردی رحمه اللّه مسأله 361؛ و دیگر رساله های عملیه ذیل اوّلین مسأله با عنوان «چیزهایی که بر جنب حرام است».

اداء خاصّی بر آن ها مترتّب است به طوری که اگر در نماز رعایت نشود موجب ابطال نماز می گردد.

اکنون اشاره ای به احکام آن از دیدگاه برخی فقهای عظام؛

- صاحب «عروة» رحمه اللّه می فرماید:

هرگاه [در نماز] همزه وصل در بین و اثنای قرائت قرار گیرد، واجب است حذف شده و خوانده نشود، مانند همزه «اللّه»، «الرّحمن»، «الرّحیم»، «اهدنا»، و نظیر آن، چنان چه خوانده شود نماز باطل گردد. و همین طور واجب است خواندن همزه قطع، مانند همزه «أنعمت»، که اگر در هنگام وصل خوانده نشود نماز باطل می گردد.(1)

- امام خمینی رحمه اللّه در تحریرالوسیله چنین فرموده است:

و همزه وصل وقتی در اثنای قرائت قرار گیرد، مثل همزه «ال» و همزه «اهدنا»، بنابر احتیاط واجب حذف شده و خوانده نشود، و همزه قطع ثابت مانده و خوانده شود، مانند همزه «أنعمت».(2)

و در حاشیه «العروة الوثقی» از امام خمینی رحمه اللّه چنین آورده اند:

أحوط آن است که اگر به طور عمد همزه وصل را در نماز بخواند بنابر احتیاط واجب باید آن را اتمام و سپس اعاده نماید.(3)

ص: 251


1- 1. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 516.
2- 2. تحریرالوسیله؛ ج 1، ص 167.
3- 3. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 516 (پاورقی).

استفتاء [همزه وصل]

در مورد چگونگی قرائت همزه های وصل در حمد و سوره نماز از آیة اللّه العظمی گلپایگانی رحمه اللّه استفتایی شده است که ذیلاً مطرح می شود:

س: در موقع خواندن حمد و سوره در نماز مراعات کردن همزه های وصل در درج کلام لازم است یا نه؟

ج: بلی اسقاط همزه وصل در حال وصل لازم است.(1)

6- احکام فقهی «اشباعات» و نظایر آن

اشارة

گاهی دو حرکت کسره (-ِ ) و ضمّه (-ُ ) قابلیت اشباع پیدا می کنند و این حالت اشباعی تنها در مواردی که با «هاء» ضمیر باشند در شرایط خاصّی تبدیل به حرف هم سنخ خود می شوند (اشباع کشیده)، به عبارتی کسره، حرف «ی» و ضمّه حرف «واو» تولید می کند؛ مثلاً: بِهِ î بهی؛ لَهُ î لَهُو؛ عَبدُهُ î عَبدُهُو.

و در غیر موارد مذکور این دو حرکت ( -ِ ، -ُ ) بهتر است به حالت اشباعی اداء شوند لکن به هیچ وجه نباید به اندازه یک حرف (ی، و) درآیند (اشباع کوتاه / ضربی).

این قسم اشباع را می توان اداء فصیح لحن عربی این دو حرکت به شمار آورد.

ابتداء مورد اخیر را که توضیح مختصری می طلبد بیان نموده و سپس به مورد اوّل می پردازیم.

ص: 252


1- 1. قرآن در آینه احکام، ص 81 ؛ مجمع المسائل، آیت اللّه العظمی گلپایگانی، ج 1، ص 165، مسأله 151؛ استفتاءات قرآنی، ص 149.
اشباع کوتاه / ضربی

(1)

برخی فقها در رساله های عملیه به طور اشاره ای به این نوع اشباع پرداخته و آن را جزء مقوله استحبابی دانسته اند، و مضافاً این که استفتاءاتی هم در این باره وجود دارد

- مرحوم شیخ بهاءالدّین عاملی در جامع عباسی ذیل مبحث قرائت حمد و سوره در نماز، ده امر را در خواندن فاتحه و سوره سنّت [مستحب] شمرده و می فرماید:...

سیم، اشباع کسره کاف «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» کردن چهارم ، اشباع ضمّه دال «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» کردن.(2)

- مرحوم صاحب «عروة» می فرماید: یجوز فی «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» القراءة فی اشباع کسر الهمزة بلا إشباعه.

یعنی در «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» که همزه آن اشباع می باشد جایز است بدون اشباع خوانده شود.(3)

یجوز فی لفظة ربّی العظیم أن یقرأ باشباع کسر(4) الباء من ربّی و عدم إشباعه.(5) یعنی جایز است کسره باء ربّی در «ربّی العظیم» به اشباع و یا بدون اشباع خوانده شود.

ص: 253


1- 2. اصطلاح نگارنده؛ این نوع اشباع در واقع فصیح خوانی عربی حرکات است در حدّ و ظرفیت خود حرکت و بدون کشش (ضربی).
2- 1. جامع عباسی، ص 48.
3- 2. العروة الوثقی، ج 2، ص 535، م 14؛ قرآن در آینه احکام، ص 77.
4- 3. آیت اللّه حکیم رحمه اللّه: یعنی باظهار یاء المتکلّم حذفها/ آیت اللّه خوئی رحمه اللّه: جواز الاشباع بالمعنی المعروف مشکل. [ر.ک : العروة الوثقی، ج 2، ص 550، ذیل مسأله 20]
5- 4. العروة الوثقی، ج 2، ص 550، ذیل مسأله 20
استفتاءات [اشباعات]

س: آخر بعضی از کلمات مکسور است آیا می توانیم در نماز آن ها را به صورتی اشباع کنیم که صدای یاء تولید شود؟ مثلاً مغضوبِ را مغضوبی بخوانیم؟

ج: باید به کسره خوانده شود و اگر کمی اشباع شود بدون تبدیل به یاء مانع ندارد.(1)

س: در بعضی کلمات نماز مانند: «عَلَیْهِم»، «عَلَیْنا»، «غَیْرِ» و «لَیْلَة» حرف ماقبل یاء مفتوح است ولی عدّه ای از افراد (حتی بعضی عربها) حرف ماقبل یاء را به صورت مکسور می خوانند، مانند «عَلِیْهم» و «غِیْر»؛ در صورتی که در زبان عرب، یاء ماقبل مکسور را به صورت اشباع باید خواند و این چنین تلفظی از نظر لغت صحیح نیست؛

به هر حال منتظر نظر شریف حضرتعالی هستیم.

ج: باید به فتحه خوانده شود و چنانچه به نحوی بخواند که نزد عرف عرب صحیح باشد اشکالی ندارد.(2)

س: کلماتی مانند «یَوم» و «فَوق» و «فِرعَون» در قرآن و غیر قرآن مثل ادعیه هست که بعضی به ضمّه - البته بدون اشباع - می خوانند حال اگر در حال نماز باشد مثل این که: «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» را این طور بخوانند آیا موجب بطلان می شود یا نه؟

ص: 254


1- 5. استفتاءات (امام خمینی رحمه اللّه )، ج 1، ص 159، سؤال 117.
2- 1. همان، ص 160، سؤال 118.

ج: صحت آن بدون اشباع بعید نیست اگر چه فتحه کاملاً ظاهر نشده، لکن چنانچه فتحه را کاملاً اظهار کنند اَوفق به قواعد و اَحسن است ولی با اشباع، غلط است.(1)

اشباع کشیده

(2)

«هاء» ضمیر (کنایه)، کلمه یا حرفی است که جانشین اسم ظاهری گشته و از تکرار آن اسم جلوگیری می کند و این تنها ضمیر مفرد غایب است (نه ضمائرها، هما، هم، هنّ)، که به صورت متّصل به آخر هر سه نوع کلمه (اسم، فعل، حرف) می آید و به معنا «او - آن» می باشد. مانند: عَبدِهِ، عِندَهُ، عَبدُهُ، ضَرَبَهُ، یَنصُرُهُ، بِهِ، لَهُ

براساس ظاهر طبق (قواعد روخوانی) ضمیر مذکور باید با همان حرکت ضمّه یا کسره خود بلا اشباع خوانده شود لکن «قرّاء سبعه» (حتّی عشره) متّفقاً آن را با شرایطی به اشباع خوانده اند.

بدین گونه که هر گاه «هاء» ضمیر مضموم باشد و ماقبلش مفتوح یا مضموم باشد

مشروط بر این که مابعدش ساکن نباشد، با صله واوی خوانده اند نظیر «إِنَّهُ هُوَ/ إِنَّهُ أنَا/ قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ...» که در لفظ چنین اداء می شوند:

ص: 255


1- 2. مجمع المسائل (آیت اللّه العظمی گلپایگانی رحمه اللّه )، ج 1، ص 167، مسأله 165؛ و نیز مندرج در استفتاءات قرآنی، ص 151.
2- 3. اصطلاح نگارنده، در مقابل اشباع کوتاه.

«إِنَّهُو هُوَ/ إِنَّهُو أنَا/ قالَ لَهُو صاحِبُهُو و هُوَ...» [-َ-ُ هُ = هُو]

امّا چنانچه «هاء» ضمیر خود مکسور باشد و ماقبلش نیز مکسور باشد مشروط بر این که مابعدش ساکن نباشد، با صله یائی قرائت کرده اند. نظیر: «یُضِلُّ بِهِ کَثیراً/ فِی رَبّهِ إذاً/ قَومِهِ إنَّنی/...» که در لفظ چنین اداء می شوند:

«یُضِلُّ بِهِی کَثیراً/ فِی رَبِّهِی إذاً/ قَومِهِی إنَّنی/...» (-ِ هِ = هی)

البته دو نوع «هاء» دیگر (هاء اصلی یا جوهری- هاء سکت) نیز وجود دارد که در آخر برخی کلمات مشاهده می شود، در اینجا بیشتر هاء کنایه مورد بحث است، و تفصیل هر سه مورد «هاء» در فصل تجوید خواهد آمد.

لازم به ذکر است که؛

اوّلاً، هر سه نوع «هاء» در کتب قراءات و تجوید معتبر مورد بحث قرار گرفته و نحوه اداء هر یک از آن ها مطرح گردیده است.

ثانیاً، بر مبنای قرائت مشافهه ای که از صدر اسلام رایج بوده، گذشتگان از علماء عربیت، قرائت و تجوید، قواعد کلّی برای اداء کلمات از جمله موارد مذکور ثبت و ضبط نموده و گزارش کرده اند. گرچه استثناءاتی هم که خارج از قواعد کلّی است در هر یک از موارد نقل شده است، و بعضاً اختلافی است.

نهایتاً، آن چه از قرائت قرآن در حوزه «قراءات سبع» به ما رسیده مورد اعتناء و جواز فقها نیز قرار گرفته است و قرائت خارج از آن را جایز نمی دانند(1) و از آن جمله است اشباع «هاء» ضمیر (هُ - هِ) به صورت «هو» و «هی» و موارد بلا اشباع آن طبق

قواعد کلّی جمیع قرّاء (سبعة و حتی عشرة)(2) لذا بدیهی است هر کس براساس قاعده کلّی مورد اتّفاق قرّاء و مجوّدین کلمات مذکور و غیر آن را قرائت ننماید دچار اشتباه گردیده و از نظر فقهاء نیز غلط محسوب می شود.

چنان که بر این مبنا فقیهان قرائت خارج از محدوده قراءات سبع را جایز ندانسته اند.

ص: 256


1- 1. ر.ک : بخش احکام قراءات و چگونگی حجیّت آنها.
2- 1. ر.ک : التیسیر فی القراءات السبع، ص 29؛ النشر فی القراءات العشر، 1/304؛ تهذیب القرائة، ص 51.

- اکثر فقها در فتاوی خویش فرموده اند قرائت نباید از قراءات سبع تجاوز کند،(1) و حتی برخی از ایشان موافقت قرائت با یکی از هفت قرائت مشهور را واجب دانسته،(2) و برخی تنها قرائت حفص از عاصم را جایز دانسته اند.(3)

خلاصه مطلب

حاصل بحث این که همه قرّاء سبعة و حتّی عشرة و بالاخص حفص از عاصم، «هاء» مضموم را با شرایطی که ذکر شد با «صله واوی»، و «هاء» مکسور را نیز با شرایطی که گذشت با «صله یائی» خوانده اند و غیر از این موارد را به حالت طبیعی خود؛ «هُ» و «هِ» خوانده اند، و همین قانون مبنای نظر فقهای عظام بوده و عمل به خلاف دیدگاه قرّاء سبع را جایز نمی دانند، یعنی به عنوان نمونه مکلّفین در نماز خود باید «لَهُ»، «وَحْدَهُ»، «عَبْدُهُ» را به صورت اشباع کشیده؛ «لَهُو»، «وَحْدَهُو» و «عَبْدُهُو» بخوانند.

7-احکام فقهی مخارج حروف

اشارة

در دستگاه تکلّم مواضعی وجود دارد که مخارج و یا جایگاه های تولید حروف در آن ها قرار گرفته و در هنگام ایجاد بیان و گفتار به طور طبیعی حروف با پوشش صفات خود در قالب الفاظ ظهور می یابند و در نتیجه متکلّم و مستمع از آن بهره مند می شوند.

این مواضع عبارتند از: جَوف (فضای خالی دهان و حلق)، حلق، لسان، (زبان)،

ص: 257


1- 2. ر.ک: بخش احکام قراء است.
2- 3. ر.ک : جامع عباسی، ص 47؛ فصل چهارم، ذیل یازده امر واجب در قرائت، امر چهارم.
3- 4. ر.ک : احکام شرعی (آیت اللّه معرفت)، ص 47.

شفتان / شفتین (لبها) و خیشوم (فضای داخل بینی) که مخارج هفده گانه (قول مشهور) در این پنج موضع قرار دارند، به طوری که در برخی تنها یک مخرج با دو یا سه حرف و در بعضی دیگر ده مخرج با هیجده حرف به طور طبیعی توزیع یافته اند.(1)

در اداء صحیح حروف از جایگاه های تولید خود (مخارج)، فقها توجّه خاصّی داشته و دارند به طوری که برخی آن را واجب دانسته و برخی معیار صحّت قرائت را اداء حروف از مخارجشان بیان کرده اند و بعضی هم رعایت آن را مستجب قلمداد کرده اند، ذیلاً به دیدگاه برخی از حضرات در این باره اشاره می کنیم.

- علاّمه حلّی رحمه اللّه (م 726 ه ق)، آن مرد فضیلت و دانش و تقوا در کتاب تذکرة الفقهاء در مورد رعایت مخارج حروف در نماز چنین فرموده است:

«یجب إخراج الحروف من مواضعها مع القدرة، فان أخلّ بها و أمکنه التعلّم، أعاد الصلاة و الّا فلا ...؛(2) اداء حروف از مخارجشان در حد امکان واجب است، پس اگر او قدرت فراگیری داشته باشد و اخلال کند در آن، باید نماز را دوباره بخواند و گرنه اعاده لازم نیست...».

- شیخ بهاءالدین عاملی رحمه اللّه (م 1030 ه ق) در جامع عباسی در قسم واجبات قرائت فاتحه و سوره فرموده است:

دوم [واجب است] حرفها از مخارج مقرّره اخراج نمودن.(3)

- آیت اللّه سیّد محمد کاظم طباطبایی یزدی رحمه اللّه (م 1337 ه ق) در العروة

ص: 258


1- 1. تفصیل و جزئیات بحث: ر.ک : فصل چهارم.
2- 2. تذکرة الفقهاء 1/115؛ التجوید و آداب التلاوة، ص 18.
3- 1. جامع عباسی، ص 47.

الوثقی می فرماید:

اگر حرفی را غیر از مخرج خودش اداء کند به طوری که در عرف عرب از صدق آن حروف، بیرون رود، نماز باطل است.(1)

و در جای دیگر اشاره دارد: واجب نیست مخارج حروف را مطابق آن چه علمای تجوید ذکر کرده اند بداند، بلکه همین قدر که حروف از مخارج بیرون آیند، اگر چه ملتفت آن نیز نباشد کافی است، بلکه بیرون آمدن حروف از مخارج آن نیز لازم نیست و صدق عرفی آن حرف کفایت می کند [یعنی طوری ادا کند که اهل این زبان بگوید فلان حرف را ادا کرده نه حرف دیگر را] اگرچه از غیر مخرجی که علمای تجوید معین کرده اند بیرون آید. مثلاً اگر «ضاد» را طبق قاعده تلفظ کند لکن نه به طوری که علمای تجوید گفته اند که در ضاد باید طرف راست یا چپ زبان را به دندان های بالا بگذارد، نمازش صحیح است، و مناط، صدق آن حرف است در عرف عرب، و هم چنین است در سایر حروف، پس آن چه علمای تجوید در مخارج حروف ذکر کرده اند، مبنی بر غالب است.(2)

و باز می فرماید:

هر گاه کسی به مخرج حرفی اعتقاد داشته و مدّتی به همان نحو نماز بخواند و بعد معلوم شود که غلط بوده، احوط اعاده یا قضای آن است،(3) اگر چه اقوی عدم وجوب

ص: 259


1- 2. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 515، م 37.
2- 3. همان؛ ص 517، م 41.
3- 4. آیات عظام بروجردی، گلپایگانی، نائینی رحمهم اللّه: بلکه اقوی آن است که اعاده یا قضا نماید. [العروة الوثقی، ج 2، ص 524 «پاورقی»]

آن است.(1) اگر در مخرج حرفی شک داشته باشد، در صورتی که بداند یا شک داشته باشد که یکی از آن دو وجه باطل است جایز نیست به هر دو وجه بخواند لکن اگر یکی از آن دو وجه را اختیار کند و بنا داشته باشد که پس از نماز بپرسد و در صورت باطل نمازش را اعاده کند، اشکال ندارد.(2)

- حضرت امام خمینی رحمه اللّه در تحریرالوسیله فرموده است:

کسی که قرائتش صحیح نیست، یعنی نمی تواند حروف را از مخارجشان ادا کند، یا حرفی را به حرف دیگر تبدیل می کند یا حتی غلط اعرابی دارد، اگر چه توانایی بر اداء صحیح آن ها را نیز نداشته باشد، چنین شخصی جایز نیست برای کسی که قرائتش صحیح است، امام جماعت شود.(3)

و حتی در شرایط یکسان بین تعدّد ائمه جماعت، حقّ تقدّم از آن کسی دانسته شده که قرائتش بهتر است و او جلو فرستاده می شود.

در این باره امام خمینی رحمه اللّه چنین فرموده است:

در صورتی که بین مأمومین، اختلاف نظر باشد یا کسی را جلو نفرستند، باید کسی که فقیه جامع الشرایط است برای امامت جلو رود و اگر چنین فقیهی نباشد یا متعدّد باشد کسی که قرائتش بهتر است جلو رود و...(4)

معظّم له، در خصوص نقش «مخارج» در اداء حروف چنین فرموده اند: معیار در صحیح بودن قرائت این است که حروف، از مخارج خودشان، ادا شوند، به طوری که

ص: 260


1- 1. العروة الوثقی، ج 1، ص 523، م 60.
2- 2. همان، ص 535، م 15؛ و نیز ر.ک : قرآن در آینه احکام، ص 73.
3- 3. تحریرالوسیله، ج 1، ص 275، م 4؛ قرآن در آینه احکام، ص 74، 75.
4- 4. همان، ص 276، م 8.

اهل این زبان [مثلاً در عربی] تصدیق کنند که او فلان حروف [ص] را ادا کرد، نه حرف دیگر [س] را.

و در فراز دیگر افزوده اند:

در تعیین و تشخیص مخارج حروف مراعات ریزه کاری های علمای تجوید لازم نیست، چه رسد به جهاتی که به صفات حروف برمی گردد از قبیل «شدّت» و «رخوت» و «تفخیم» و «ترقیق» و «استعلاء» و غیر این ها.(1)

استفتاءات [مخارج حروف]

س: آیا ادا کردن کلمات در نماز از مخرج واقعیشان واجب است؟

ج: باید کلمات طوری ادا شود که عرف عرب آن را صحیح بداند.(2)

س: تکلیف کسی که تا به حال نمازش از نظر اداء مخارج صحیح حروف، اشکال داشته چیست؟ با توجّه به این که در بعضی از رساله ها حکم به اعاده و یا قضا شده است.

ج: اگر موقع خواندن نماز، قرائت خود را صحیح می دانسته و بعداً معلوم شده اشتباه بوده، نماز صحیح است و اعاده و قضا ندارد، اگر چه احوط استحبابی اعاده است.(3)

س: شخصی حمد و سوره و اذکار نماز را بلد بوده ولی مدتی نمازش را بدون رعایت مخارج حروف می خوانده و تذکر دیگران نیز در او تأثیری نداشته و حتی او را در مورد غلط بودن نمازش به شک نینداخته، ولی حالا که متوجه شده، این مسأله

ص: 261


1- 1. همان، ص 167، م 13.
2- 2. استفتاءات (امام خمینی رحمه اللّه )، ج 1، ص 158، س 113.
3- 3. همان، ص 159، س 115.

برایش پیش آمده که آیا قضای نمازهایی که تا به حال خوانده بر او واجب است یا نه؟

ج: در صورتی که از جهت غفلت و عدم التفات اشتباهی در قرائت و یا ذکر شده، قضا واجب نیست.(1)

س: با توجّه به این که برای تلفظ حرف «ض» در تجوید چند قول است، بفرمایید شما به کدام قول عمل می کنید؟ یک قول می گوید: که برخورد نوک زبان به دندان آسیا و یک قول می گوید: که برخورد کناره زبان با دندان آسیا.

ج: شناختن مخارج حروف طبق قول علمای تجوید واجب نیست باید تلفظ هر حرف به نحوی باشد که در عرف صدق کند آن حروف ادا شد.(2)

س: عوام عجم که اداء حروف از مخارج برای ایشان میسر نمی شود مگر بعد از زحمت و مواظبت، آیا در صورت عدم تعلّم می شود حکم به صحت صلاة ایشان نمود به واسطه عجز، یا نه؟

ج: امّا اگر بالمرة عاجز باشند از تعلّم، نماز ایشان صحیح است. و واجب نیست برایشان حضور جماعت، اگر متعلّق به قرائت باشد. و امّا با امکان یاد گرفتن، واجب است برایشان تعلّم. و با ضیق وقت به همان حال نماز کنند صحیح است. بلکه اگر تقصیر در تعلّم کرده باشند نیز، نماز ایشان در ضیق وقت صحیح است. و احوط در این صورت با امکان، حضور جماعت است، اگر متعلّق به قرائت باشد. و جایز نیست از برای قادر بر تعلّم، نماز در اوّل وقت، مگر آن که بداند که تا آخر وقت یاد نخواهد گرفت.(3)

ص: 262


1- 1. همان، س 116.
2- 2. همان، ص 160، س 119.
3- 3. سؤال و جواب (فارسی)، السید یزدی طباطبایی، تحقیق، محقق داماد، ص 50، س 80.

س: آیا به خواندن کلمات در دل هنگام نماز - یعنی تکرار کلمات در دل بدون تلفظ آن - عنوان قرائت صدق می کند یا نه؟

ج: عنوان قرائت بر آن صدق نمی کند، تلفظ آن در نماز به غیر از نحوی که قرائت بر آن صدق کند مجزی نیست.(1)

8- احکام فقهی صفات حروف

مقدمه ای در اهمیت موضوع

صفات حروف از فراگیرترین و محوری ترین مباحث تجوید است، امّا این که منظور از صفات حروف چیست و تعریف آن کدام است، علاوه بر این که در فصل تجوید به آن پرداخته خواهد شد، اجمالاً نیز گذری در زمینه های ارتباطی با موضوع مورد بحث در اینجا خواهیم داشت.

خروج هر حرف از جایگاه تولید خود آمیخته و یا همراه با حالت و کیفیتی است که باعث تمایز حروف متّحدالمخرج، و یا نیکوتر و کاملتر ادا شدن حروف می شود، این حالت و کیفیت را «صفت» حرف گویند.

باید توجّه داشت در مواردی، تنها اداء حرف از مخرجش بدون در نظر گرفتن صفت یا صفات آن حرف کفایت نمی کند، چرا که گاهی از یک مخرج دو یا چند حرف خارج می شود،(2) لذا حروف هم مخرج از طریق رعایت صفات آن ها قابل تشخیص است و شباهت و یا تبدیل به یکدیگر نمی شوند.

ص: 263


1- 1. أجوبة الاستفتاءات (آیت اللّه العظمی خامنه ای مدّ ظله)؛ ج 1، ص 132، س 478.
2- 2. اگر چه برخی بر این باورند که اگر به نظر تحقیق و تدقیق ملاحظه شود مخارج حروف به مقدار عدد حروف می باشد. [ر.ک : تجوید استدلالی، (آیت اللّه فاضل گروسی)، ص 113]

مثلاً؛ حرف «ز» و «س» که هم مخرج هستند، اوّلی دارای صفت جَهر و دومی صفت هَمس است، چنان چه صفت جهر از «ز» گرفته شود تبدیل به «س» می شود و دیگر حرف «ز» نخواهیم داشت، و هکذا در مورد بقیه حروف.

نکته دیگر این که تلفظ خاصّ 8 حرف (ح ع ط ث ص ذ ظ ض) در فارسی استفاده نمی شود، بلکه فارسی زبانان معمولاً «ح» را مانند «ه»، «ع» را مانند «أ»، «ط» را مانند «ت»، «ث، ص» را مانند «س»، «ذ، ظ، ض» را مانند «ز» تلفظ می کنند.

بنابراین تلفظ صحیح حروف خاصّ عربی به دلایل اشکالات زیر ضرورت دارد:

1- تغییر معانی کلمات، مانند: عَلیم: دانا î اَلیم: دردناک

2- بی معنا شدن کلمات، مانند: حَسَن: نیکو î هسن: ؟ (بی معنا)

3- اختلال در قرائت قرآن، به وسیله تغییر معانی یا بی معنا شدن کلمات.

4- باطل شدن نماز به فتوای عموم مراجع تقلید.

5- مختل شدن لهجه عربی و عدم فصاحت و زیبایی در قرائت قرآن.

لذا هدف از تلفظ صحیح حروف، بالاخص حروف خاصّ عربی عبارت است از:

الف) صحّت قرائت قرآن و نماز، که ضروری و واجب است.

ب) زیبایی و فصاحت قرائت در قرآن و نماز، که مستحب مؤکّد است.(1)

ص: 264


1- 1. برگرفته از نظرات سید مهدی سیف مؤلف قرآن درسی متوسطه؛ قواعد قرائت قرآن (1)، ص 10 (جزوه آموزشی).

خلاصه

با توجّه به مطالب مذکور به طور اجمال می توان نتیجه گرفت که هر مکلّفی در حوزه قرائت قرآن و اذکار نماز با دو مقوله و عمل مواجه است:

1- صحّت قرائت قرآن و اذکار نماز؛ که همه فقهای عظام رعایت آن را واجب و

عدم مراعات آن را در نماز موجب ابطال نماز دانسته اند.

2- محسّنات تجویدی قرائت قرآن و اذکار نماز؛ که در نظر ایشان گرچه اختلافی است، لکن حائز اهمیّت بوده و رعایت آن را شایسته و اَحسن و جزء مستحبات شمرده اند.

صفات حروف که علم تجوید عهده دار آن است، بر دو نوع است؛ اصلی (ذاتی) و فرعی (عارضی).

صفات اصلی، صفاتی هستند که همیشه در ذات حرف بوده و از آن تفکیک ناپذیرند و این صفات نیز به نوبه خود به دو دسته اصلی متضاد و اصلی غیر متضاد تقسیم می شوند مانند: جهر، همس؛ استعلاء، استفال؛ صفیر؛ قلقله؛...

اگر این صفات اصلی رعایت نشود اساس و بنیان حرف مخدوش و موجب از بین رفتن آن شده و به عبارتی تبدیل حرفی به حرف دیگر شود. مثلاً اگر صفت صفیر که صدای «سوت» مانندی است از «س» گرفته شود دیگر چیزی از اصل این حرف باقی نمی ماند.

و یا به قولی(1) برای صفت قلقله در حروف مُقَلْقَلَه (ق، ط، ب، ج، د) که در حال

ص: 265


1- 1. ر.ک : تجوید استدلالی (آیت اللّه علّامه فاضل گروسی)، ص 152.

سکون اندکی جنبش و فشار لازم است تا اداء شوند، چنانچه رعایت نشود حروف مذکور به ترتیب با حروف (ط، ت، پ، چ [یا مخلوطی از چ ژ ش]، ت) مشتبه شوند.

و یا مثلاً اگر صفت «بُحّه» که همچون گرفتگی صدا است غلظتش از «ح» گرفته شود تبدیل به «ه» می شود (اُحِلَّ: حلال شد îاُهِلَّ: نام برده شد).

صفات فرعی، در واقع همان حالات و احکامی هستند که برای حرف در ترکیب با حروف دیگر و حرکات گوناگون پیش می آید، مانند: تفخیم، ترقیق، ادغام، اخفا،

اظهار، مدّ،...

اگر این صفات رعایت نشود تنها از زیبایی و روانی حروف کاسته می شود و در نتیجه محسّنات تجویدی مخدوش می شود.

صفات حروف در آئینه احکام
الف) اداء صحیح حروف و کلمات (عربیّت، اعراب، تبدیل حرفی به حرف دیگر)
اشارة

در منابع فقهی و رساله های عملیه و استفتاءات مراجع عظام تقلید تعابیری چون «قرائت صحیح»، «محافظت و مواظبت بر عربیّت»، «تلفظ صحیح کلمات»، «عدم تبدیل حرفی به حرف دیگر»، «تصدیق عرف عرب»، «رعایت زیر و زبر و تشدید و ...» همگی ناظر به رعایت صحّت قرائت و صفات اصلی حروف می باشند، چنانچه رعایت نشود قرائت به طور کلی غلط محسوب می شود.

- عربیّت و اِعراب و بناء

فقهاء اداء کامل اعراب و بناء (حرکات و سکون) و عربیّت صحیح در تکبیرة الاحرام، قرائت حمد و سوره و اذکار رکوع، سجود، تشهد، سلام، و تسبیحات اربعه

ص: 266

را واجب شمرده و حتی مراعات آن ها را در اذان و اقامه نیز به تأسی از صاحب شرع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (î «لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ » (احزاب ،21) )تأکید فرموده اند.(1)

با توجّه به مطلب مذکور، اگر چه قرائت قرآن در خارج از نماز در حوزه مستحبّات قرار دارد لکن اهمیّتش واضح گردید.

تبدیل حرفی به حرف دیگر

فقهای عظام در قرائت حمد و سوره و اذکار نماز متّفقند بر این که، اگر کسی حرفی را تبدیل به حرف دیگر نماید به طوری که عرف عرب حرف منظور را تصدیق نکند نماز او باطل می شود. البته هر یک از فقها در این مورد مصداقی از حروف مشابه (حروف خاصّ عربی که تلفظ ویژه دارند و ذکر شد) را گوشزد فرموده اند(2) و در جمع بندی می توان چنین برشمرد که حروف زیر؛

«ح - ه»، «أ - ع»، «ت - ط»، «ث - س - ص»، «ز - ذ - ظ - ض»، «غ - ق» اگر در کلمات نماز جابه جا گفته و یا تلفظ شوند موجب ابطال نماز است چرا که کلمه معنای دیگری پیدا می کند و یا اصلاً بی معنا می شود، به عنوان نمونه کلمات زیر را ملاحظه نمایید؛

ص: 267


1- 1. ر.ک : منابع فقهی در موضوعات مذکور از جمله: لمعه دمشقیه (شرح غضنفری)، 1/95؛ جامع عباسی، ص 45-54؛ العروة الوثقی؛ ج 2/ ص 425 (الخامس) - ص 463 و 464 - 515 (م 37) - ص 550 (م 19) - ص 557 (العاشر) - ص 589 (السابع) - ص 596؛ تحریرالوسیله، ج 1/ ص 164 (القول فی القراءة و الذکر)، م 12 و 13؛... رساله توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه، مسائل 997، 1000، 1002، 1029؛ رساله توضیح المسائل آیت اللّه بروجردی رحمه اللّه، مسائل 1009، 1011؛ رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی اراکی رحمه اللّه، مسائل 992، 993، 994 (و نیز دیگر رساله های عملیه مراجع عظام تقلید)؛ اجوبة الاستفتاءات، ج 1/ ص 131 و 132 (س 477) - ص 133 (س 482).
2- 1. مستندات این بخش را نیز در منابع ذیلِ عربیّت و ِاعراب و بناء در صورت لزوم جستجو نمایید.

- اُحِلَّ: حلال شد/ اُهِلَّ: نام برده شد

- أَمَل: آرزو/ عَمَل: کار، رفتار

-تابَ: توبه کرد/ طابَ: نیکو شد

- اِثم: گناه/ اِسم: نام

- صَمَد: پاینده و رفیع، بی نیاز مطلق/ سَمَد: کودی است و یا معنای دیگر ثَمَد: آب اندک بی مادّه

- زَلَّ: لغزید/ ذَلَّ: خوار شد/ ظَلَّ: سایه افکند/ ضَلَّ: گمراه شد

- غَد: فردا/ قَد: گاهی؛ مُستغیم: ابری است/ مُستَقیم: راست و معتدل

امّا حروف دیگر از قبیل؛ ک، ش، ی، م،... مشابهی ندارند تا حالت مذکور پیش آید.

چند مسأله [صحّت قرائت]

- واجب است که قرائت [نماز] صحیح باشد، پس اگر عمداً به چیزی از کلمات یا حروف حمد و سوره خلل وارد کند، یا حرفی را به حرف دیگر تبدیل کند، حتی «ضاد» را به «ظاء» یا بالعکس، نمازش باطل است، و همچنین اگر اخلال در حرکت بنایی یا ِاعرابی یا مدّ واجب یا تشدید یا سکون لازم باشد یا حرفی را از غیر مخرج ادا کند به طوری که در عرف عرب از صدق آن حرف، بیرون رود، نماز باطل است.(1)

- اگر اعراب یا بنا یا بعضی از حروف کلمه را نداند که مثلاً «صاد» است یا «سین»، «ذال» است یا «زاء»، «غین» است یا «قاف» و... واجب است که یاد بگیرد و در نماز، جایز نیست که کلمه را دو مرتبه بگوید، مثلاً یک دفعه با سین و یک دفعه با صاد زیرا

ص: 268


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 515، م 37؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 167، م 12؛ هدایة العباد، ج 1؛ القرائة و الذکر، ص 152، م 771؛ و نیز مندرج در قرآن در آینه احکام، ص 72.

یکی از آن دو غلط و غیر قرآنی بوده و تکلّم به آن مبطل نماز می باشد.(1)

- اگر یکی از کلمات حمد یا سوره را نداند یا عمداً آن را نگوید یا به جای حرفی، حرف دیگری بگوید، مثلاً به جای «ض»، «ظ» بگوید یا جایی که باید بدون زیر و زبر خوانده شود، زیر و زبر بدهد، یا تشدید را نگوید نماز او باطل است.(2)

-... اگر نداند مثلاً کلمه ای به «س» است یا به «ص» باید یاد بگیرد و چنان چه دو جور یا بیشتر بخواند مثل آن که در «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» مستقیم را یک مرتبه با سین و یک مرتبه با صاد بخواند نمازش باطل است مگر آن که هر دو جور قرائت شده

باشد و به امید رسیدن به واقع بخواند.(3)

- گفتن اللّه اکبر در اوّل هر نماز واجب و رکن است و باید(4) حروف «اللّه» و حروف «اکبر» و دو کلمه «اللّه اکبر» را پشت سر هم بگوید(5) و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود.(6) و اگر به عربی غلط بگوید، یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.(7)

ص: 269


1- 2. العروة الوثقی، ج 2، ص 523، م 59.
2- 3. رساله توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه، مسأله 1000.
3- 1. همان، مسأله 1002.
4- 2. آیت اللّه بهجت؛ باید بنابر احوط... [رساله معظم له 801]
5- 3. آیت اللّه زنجانی: گفتن اللّه اکبر در اوّل هر نماز واجب است، ولی ظاهراً رکن نیست و در برخی صورت ها رکن است بدین شکل که اگر آن را فراموش کند و قبل از رکوع متوجه شود نمازش باطل است، ولی اگر در رکوع یا بعد از آن متوجه شود رکنی را ترک نکرده است و نمازش صحیح است. [رساله، مسأله 957]
6- 4. آیت اللّه بهجت: باید کسی که می تواند، این دو کلمه را به عربی صحیح بگوید. [رساله معظم له، 801]
7- 5. رساله توضیح المسائل، امام خمینی رحمه اللّه، مسأله 948؛ رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی مکارم شیرازی، مسأله 872 و نیز ر.ک : رساله های عملیه سایر مراجع عظام ذیل «تکبیرة الاحرام».
استفتاءات [صحت قرائت]

س: اگر کسی قرائت نماز را به خوبی نمی داند مثلاً «ح» را «ه» بخواند یا به عکس یا ... آیا واجب است در نماز جماعت شرکت کند؟

ج: شرکت در نماز جماعت واجب نیست، باید سعی کند قرائت را به نحو صحیح یاد بگیرد.(1)

س: «در مناسک حجّ» تکلیف کسی که قرائت او صحیح نیست چنانچه در تصحیح نکردن قرائت مقصر باشد چیست؟

ج: در تصحیح کردن قرائت نباید کوتاهی کند و در مقام تصحیح قرائت خود برآید و تامادامی که قرائت او درست نشود نماز را به همان قسم که می تواند، بخواند و احتیاطاً نایب هم بگیرد و اگر می تواند به جماعت هم بخواند.(2)

س: اشخاصی که سواد ندارند و یاد گرفتن تجوید قرائت برایشان مشکل است و هم چنین بعد از یاد گرفتن هم به واسطه عدم توجه، زود فراموش می نمایند؛ در این صورت به همان نحو عبارتی که بدون غلط باشد. بخوانند چه صورت دارد؟

ج: اگر طوری بخوانند که غلط باشد و قدرت بر یاد گرفتن داشته باشند نمازشان باطل است، و لکن محسّنات تجویدی را لازم نیست مراعات کنند.(3)

س: نظر به این که حضور در نماز جماعت بر کسی که نمی تواند حمد و سوره را

ص: 270


1- 6. استفتاءات امام خمینی رحمه اللّه، ج 1، ص 161، س 123.
2- 7. استفتاءات آیة اللّه اراکی رحمه اللّه، ص 23، س 64؛ استفتاءات قرآنی، ص 83، س 4.
3- 1. مجمع المسائل آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه، ج 1، ص 170، ص 173، استفتاءات قرآنی؛ ص 152، س24.

صحیح بخواند واجب است، تکلیف زن در این خصوص با در نظر گرفتن این که شوهر، اجازه حضور به جماعت ندهد چیست؟

ج: با فرض عدم تمکن از یاد گرفتن نماز صحیح، احتیاط لازم آن است که نماز را به جماعت بخواند و در این صورت اطاعت شوهر لازم نیست.(1)

س: آیا اداء کامل الفاظ به صورت عربی در نماز واجب است؟ و در صورت عدم تلفّظ کلمات به صورت عربی صحیح و کامل آیا نماز محکوم به صحت است؟

ج: واجب است که تمامی اذکار نماز از قرائت حمد و سوره و غیر آن به نحو صحیح تلفّظ شود. و اگر نمازگزار تلفّظ کلمات عربی را به آن کیفیتی که واجب است نداند بر او واجب است تعلّم آن و اگر از یادگیری عاجز شود معذور می باشد.(2)

س: بیگانگان اعم از مرد و زن که تازه به دین اسلام داخل می شوند، و هیچ گونه آگاهی به لغت عربی ندارند چگونه می توانند واجبات دینی شان اعم از نماز و غیر آن

را انجام دهند. و اساساً آیا نیازی به آموختن زبان عربی در این زمینه وجود دارد یا خیر؟

ج: آموختن تکبیرة الاحرام، حمد، سوره، تشهد، و سلام نماز و هر چه در آن لفظ عربی شرط می باشد واجب است.(3)

س: در نظر حضرت امام رحمه اللّه ملاک اخفات در نماز پیشین (ظهر) و عصر (دیگر) عدم جَهر است و ما می دانیم که به استثنای ده حرف بقیه حروف مجهوره

ص: 271


1- 2. مجمع المسائل آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه، ج 1، ص 233، س 14؛ قرآن در آینه احکام، ص 76، س15.
2- 3. اجوبة الاستفتاءات (آیة اللّه العظمی خامنه ای)، ج 1، ص 131، س 477.
3- 1. همان، ص 133، س 482.

است. بنابراین اگر ظهر و عصر را بدون جهر بجا آوریم پس حق هجده حرف مجهوره چه می شود؟ امیدوارم این مسئله را توضیح بفرمائید.

ج: میزان در اخفات ترک جوهر صورت نیست. بلکه اخفات عدم اظهار جوهر صورت است در مقابل جهر، که میزان آن اظهار جوهر صوت است.(1)

ب) محسّنات تجویدی
اشارة

آن چه در حوزه محسّنات تجویدی قرار می گیرد معمولاً نباید عدم رعایت آن در نماز، موجب ابطال نماز گردد، زیرا که محسّنات تجویدی تنها از مقوله زیبایی بخشیدن به قرائت و اذکار در نماز و قرآن و حتّی خواندن ادعیّه است؛

لکن فقها در دو مورد از مبحث «ادغام» رعایت آن را واجب و لازم(2) دانسته اند که

عبارتند از:

1- ادغام در دو حرف مِثلین در یک کلمه. مثل: رَدَّ، مَدَّ،...

2- ادغام «لام»، الف و لام «ال» در چهارده حرف شمسی از قبیل: «ت»، «ث»، «د» و... .

ص: 272


1- 2. همان، ص 132، س 481؛ (اگر جوهر صوت که صفت ذاتی در حروف مجهوره است ترک شود دیگر حرف مجهوره ای نخواهیم داشت)
2- 3. واژه «لازم» در اصطلاح فقهی یعنی واجب - اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از آیات و روایات استفاد کند به طوری که بتواند آن را به شارع نسبت دهد تعبیر به «واجب» می کند و اگر الزامی بودن آن را از جای دیگر نظیر ادله عقلیه استفاده کند به طوری که استناد آن به شارع میسر نباشد، تعبیر به «لازم» می کند همین تفاوت را باید در احتیاط لازم و احتیاط واجب در نظر داشت، بنابراین در مقام عمل برای مقلّد تفاوت بین لازم و واجب نیست. [ر.ک : فرهنگ اصطلاحات فقهی و لغات مربوطه؛ ضمیمه رساله توضیح المسائل «امام خمینی رحمه اللّه »، ذیل واژه لازم]

به نظر می رسد که این دو مورد نیز به صحّت قرائت برمی گردد؛ زیرا که وجود تشدید (به ادغام خواندن) در این دو مانند حرکات و سکون لازمه کلمه می باشد.

جز دو مورد مذکور در مباحث پیش روی، بقیّه از محسّنات تجویدی محسوب می شود؛ البته ناگفته نماند برخی فقها رعایت صفات اصلی (ذاتی) حروف مثل جهر، همس، استعلا، شدّت و... را واجب ندانسته اند. [ر.ک : ذیل متفرّقات]

چند مسأله [محسّنات تجویدی]
«ادغام»

- هر گاه در یک کلمه دو حرف مثلین کنار هم جمع شوند، واجب است که حرف اوّل را ساکن و در حرف دوم ادغام کرد؛ چه آن دو متحرّک باشند، مانند «رَدَّ» و «مَدَّ» که فعل ماضی هستند [در اصل رَدَدَ بوده سپس رَدْدَ شده و بعد رَدَّ شده است و هکذا مَدَّ]، و چه دو حرف مذکور ساکن باشند مانند «رَدّ» و «مدّ» که مصدرند. [مَدْدْ مثل نَصْرْ که با تشدید نوشته می شود: مَدّ.] (1)

- ادغام کردن «لام»، الف و لام [ال] در چهارده حرف [حروف شمسی] لازم است و آن حروف عبارتند از: «تاء، ثاء، دال، ذال، راء، زاء، سین، شین، صاد، ضاد، طاء، ظاء،

لام، نون»، و در مابقی حروف [14 حروف قمری] لازم است «لام» را اظهار کرد؛ بنابراین «لام» در کلمات «اللّه، الرّحمن، الرّحیم، الصّراط و الضّالین» ادغامش لازم است؛ و در کلمات «الحمد»، «العالمین»، «المستقیم» و امثال آن اظهارش لازم است.(2)

ص: 273


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 519، م 48؛ قرآن در آینه احکام، ص 77.
2- 1. همان، ص 520، م 51؛ همان

- دو حرف متمایل، هر گاه در دو کلمه واقع شوند و حرف اوّل ساکن باشد،(1) مثل « ِاذْهَبْ بِکتابی» و «یُدْرِکْکُم» ادغام حرف اوّل در دوم احوط است؛ اگر چه اقوی عدم وجوب آن است.(2)

- ادغام کردن میم «الرّحیم» در میم «مالک» [ادغام کبیر] در سوره فاتحه مکروه است.(3)

- رعایت ادغام کبیر لازم نیست و آن عبارت از این است که حرف متحرّک را ساکن نموده و در حرف مماثل خود که در کلمه دیگر است ادغام کنند؛ مثلاً در «یَعْلَمُ ما بَیْنَ اَیْدِیهِمْ» میم اوّل را پس از ساکن نمودن، در میم «ما بَینَ» ادغام کنند و یا این که حرفی را پس از ساکن نمودن و تبدیل به حرف متقارب، در آن حرف متقارب ادغام کنند؛ گر چه هر دو در یک کلمه باشند؛ مثلاً در «یَرْزُقُکُمْ»، «قاف» را در «کاف» و یا در «زُحزِحَ عَنِ النارِ»، «حاء» را در «عین» ادغام کنند، [ادغام کبیر متقاربین] بلکه احتیاط آن است که ادغام کبیر را خصوصاً در حرف متقارب ترک کنند و حتّی رعایت بعضی از اقسام ادغام صغیر نیز لازم نیست؛ مثل ادغام حروفی که در اصل ساکن است، در حرف متقارب خودش مثل این که در «مِن رَّبِّکَ»، نون را در راء ادغام نمایند.(4)

ص: 274


1- 2. آیت اللّه کاشف الغطاء رحمه اللّه : امّا اگر حرف اوّل متحرک باشد در ادغام کردنش پس از اسکان آن، جای تأمّل است؛ چه در متّصل باشد چون «سَلَکَکُم» و «یُدْرِکِکُمْ» و یا چه در منفصل باشد مانند «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ اَیْدیهِمْ».[همان]
2- 3. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 520، م 52؛ قرآن در آینه احکام، ص 78.
3- 4. جامع عباسی؛ ص 48. [با اندکی تغییر]
4- 5. تحریرالوسیله، ج 1، ص 167، م 13؛ هدایة العباد، ج 1، ص 152، م 773؛ و نیز مندرج در قرآن در آینه احکام، ص 78.

- هر گاه تشدید جزء ذاتی کلمه مفرد باشد، مانند تشدید «باء» در واژه «ربّ»؛ یا از ترکیب کلمه ایجاد شود؛ مانند ادغام لام تعریف در «راء» یا «سین» [و یا دیگر حروف شمسی] جز این ها، آن چه علمای تجوید رعایت آن را لازم دانسته اند، از قبیل ادغام صغیر یا کبیر، مع الغنّه یا بلا غنّه، بنابر اقوی عدم وجوب آن ها است، و فرقی نیست به این که خللی بر تشدید وارد شود در فکّ ادغام یا تخفیف آن همراه حرکت یا بدون آن...؛ بلکه آن چه واجب است محافظت (رعایت) حرکت و سکون در مطلق حروف کلمه است.(1)

- تنوین یا نون ساکن هر گاه به یکی از شش حرف «یرملون» برسد، احوط در غیر لام و راء ادغام کردن با غنّه، و در راء و لام ادغام کردن بدون غنّه است؛ لکن اقوی عدم وجوب آن است.(2)

- شایسته است رعایت بعضی مطالب تجویدی همچون اظهار تنوین یا نون ساکن در صورتی که بعد از آن ها یکی از حروف حلقی باشد و قلب کردن تنوین و نون ساکن به میم در صورتی که بعد از آن ها «باء» باشد، و یا ادغام آن ها در صورتی که بعد از آن ها یکی از حروف «یرملون» باشد، و یا اخفای آن ها در صورتی که بعد از آن ها یکی از حروف دیگر [مابقی حروف مذکور] باشد؛ لکن رعایت هیچ یک از این موارد واجب نیست. حتّی ادغام در «یرملون».(3)

تنوین و نون ساکن اگر به کلمه ای که با یکی از حروف (ی، ر، م، ل، و، ن) شروع

ص: 275


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 516، حاشیه (پاورقی 1)، مسأله 37؛ (دیدگاه آیت اللّه کاشف الغطاء رحمه اللّه)
2- 2. همان، ص 519، م 49؛ و نیز مندرج در قرآن در آینه احکام، ص 78.
3- 3. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 521، م 54.

می شود، برسد، واجب است که ادغام کند؛ یعنی نون را به آن حرف تبدیل کند و با تشدید بگوید.(1)

استفتاءات

س: در حروف یرملون اگر کسی بی غنّه ادغام نماید، چه صورت دارد؟ و بر تقدیر لزوم غنّه، در مثل «مِمَّ» و «مِمّا» که در اصل ادغام شده، غنّه لازم است، یا نه؟

ج: وجوب غنّه، معلوم نیست؛ بلکه در دو کلمه، اصل ادغام هم معلوم نیست؛ اگر چه احوط است. و بر فرض وجوب غنّه، آن مختص است به چهار حرف از آن (یمون).(2)

س: اگر کسی در موقع خواندن سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» نون «یکن» را در لام «له» و همچنین در تشهد، نون «اَن» را در لام «لا» ادغام نکرد، نمازش چه صورت دارد؟

ج: نمازهایی که به این نحو خوانده، صحیح است؛ ولی از این به بعد ادغام را در مواضع مذکور رعایت نماید.(3)

ص: 276


1- 1. رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی بهجت، مسأله 827.
2- 2. سؤال و جواب (فارسی)، سیّد یزدی طباطبایی، ص 50، ص 79.
3- 3. استفتاءات قرآنی، ص 153، س 26، به نقل از مجمع المسائل، ج 1، ص 167، م 163.
خلاصه ای از احکام فقهی ادغام

(1)

1- واجب است - در حرف مماثل در یک کلمه - لام (ال) در حروف شمسی

2- جایز نیست - لام (ال) در حروف قمری

3- احتیاط مستحب - -ً---ٍ---ٌ ؛ نْ + یمون:ادغام باغنّه / + رل:ادغام بدون غنه - دو حرف مماثل که در دو کلمه واقع شوند و حرف اوّل ساکن باشد.

4- لازم نیست - ادغام کبیر بلکه احتیاط آن است که آن را خصوصاً در حرف مقارب ترک کند. - بعض اقسام ادغام صغیر، مثل « مِن رّبِک » .

«مدّ»

- در خواندن فاتحه و سوره [در نماز] مکروه است بسیار کشیدن مدّ الف، خواه متّصل و خواه مدّ منفصل [باشد].(2)

- مدّ واجب آن است که بعد از یکی از حروف مدّ (-ُ و ، -ِ ی ، -َ ا)، همزه [که سبب مدّ است] قرار گیرد [حرف مدّ و سبب مدّ در یک کلمه باشند] مانند: جاء،(3) سوء، جیئ.

ص: 277


1- 4. قرآن در آینه احکام، ص 79. (با اندکی تصرّف)
2- 1. جامع عباسی، ص 49.
3- 2. آیت اللّه خوئی رحمه اللّه: وجوب مدّ در این نوع موارد بنابر احتیاط است؛ آیت اللّه حکیم رحمه اللّه: ظاهر این است که مدّ در آن واجب نیست. (ر.ک : العروة الوثقی، ج 2، ص 517، ذیل پاورقی 3)

یا بعد از حروف مدّ سکون لازم بیاید، خصوصاً زمانی که در حرف دیگری اغام شود؛ مانند: الضالّین.

چنان چه مدّ واجب یا غیر واجب (لازم) بیشتر از حدّ متعارفش کشیده شود،

مانعی ندارد و مبطل نیست؛ مگر این که کلمه از حالت اصلی خود خارج شود.(1)

- در مدّ کشیدن به مقدار دو الف کافی است(2) و کامل تر آن است که به مقدار چهار الف بکشد؛ زیادی آن زیانی نمی رساند، اگر کلمه از حالت اصلی خود خارج نشود.(3)

- احتیاط آن است که مراعات مدّ لازم را بنماید و مدّ لازم، آن است که حرف مدّ و دو سبب آن، یعنی همزه و سکون در یک کلمه جمع شوند؛ مثل: «جاء»، «سُوء»، «جِی ء»،(4) «دابّة»، «ق» و «ص».(5)

- حروف مدّ چه با سبب همزه و چه با سبب سکون (مثل ولا الضالّین) باشد برخی(6) گفته اند: «بهتر» است با مدّ خوانده شود، و گروهی(7) نیز گفته اند «باید» با مدّ

ص: 278


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 517 و 518، م 42 و 43.
2- 2. آیت اللّه خوئی رحمه اللّه: ظاهر این است که اداء حرف به نحو صحیح کفایت می کند اگر چه مدّ کمترین مقدار آن باشد. (ر.ک : العروة الوثقی، ج 2، ص 518، ذیل پاورقی 1)
3- 3. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 518، م 44.
4- 4. در کتب قرائت و تجوید سه مورد اوّل، مدّ متّصل و سه مثال بعدی را مدّ لازم گفته اند. [ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/313 به بعد؛ تجوید جامع (ابراهیم پور فرزیب)، ص 86]
5- 5. تحریرالوسیله، ج 1، ص 167، م 13.
6- 6. امام خمینی رحمه اللّه [رساله معظم له، مسأله 1003]
7- 7. آیات عظام خوئی، [رساله معظم له، مسأله 1012]، گلپایگانی [مسأله 994]، اراکی [مسأله 995]، صافی [مسأله 1012]، بهجت [مسأله 825]، سیستانی [مسأله 1012]

خوانده شود.برخی(1) گفته اند: چنان چه به دستوری که گفته شد: [:باید به مدّ بخواند[ رفتار نکند. احتیاط واجب (گلپایگانی، صافی: احتیاط) آن است که نماز را تمام کند و [: باید به مدّ بخواند] و دوباره بخواند.

و برخی(2) هم در این باره گفته اند: بنابر احتیاط مستحب نماز را تمام کند و دوباره بخواند. و بعضی(3) قائلند بنابر اظهر نماز صحیح است.

-...ظاهراً صحّت قرائت در چنین موارد (حروف مدّی با سبب همزه یا سکون) توقّف بر مدّ ندارد پس چنان چه به دستوری که گفته شد [: باید به مدّ بخواند]، رفتار نکند، باز هم نماز صحیح است؛ بلی، در مثل: «ولا الضالّین» که تحفّظ بر تشدید و الف توقّف بر مقداری مدّ دارد، باید به همان مقدار الف را مدّ بدهد.(4)

- رعایت مدّی که در یک کلمه واقع شده واجب است.(5)

- اگر حروف مدّ با سبب همزه باشد، بنابر احتیاط مستحب باید با مدّ (کشش) خوانده شود، و اگر با سبب سکون باشد در این صورت واجب است حروف مدّ با کشش خوانده شود، اگر نخواند نمازش باطل است.(6)

ص: 279


1- 8. آیات عظام خویی [رساله معظم له، مسأله 1011]، گلپایگانی [مسأله 1011]، صافی [مسأله 1012]، آیت اللّه بروجردی [مسأله 1012].
2- 9. آیت اللّه زنجانی [مسأله 1012].
3- 10. آیت اللّه تبریزی [مسأله 1012].
4- 1. رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی سیستانی، [مسأله 1012].
5- 2. رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی بهجت رحمه اللّه، مسأله 825 .
6- 3. رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه اللّه، مسأله 1012. [با تلخیص]
استفتاء

س: بعد از حروف مدّ اگر حرف بعد از آن ها را به خاطر وقف کردن، ساکن تلفّظ نماییم؛ مثل: «نستعین»، «رحیم» و «مستقیم» آیا مدّ واجب است یا مستحب؟

ج: در فرض سؤال مدّ واجب نیست.(1)

متفرقات

- رعایت محسّنات قرائت که علمای تجوید ذکر کرده اند؛ مثل: «اماله، اشباع، تفخیم، ترقیق، شدّت، رخوت،استعلا(2)» و امثال آن در نماز، واجب نیست؛ اگر چه

رعایت کردن آن ها بهتر است.(3)

- در خواندن فاتحه و سوره سنّت [مستحب] است... ملاحظه نمودن صفات حروف، بطریقی که در علم قرائت مقرّر است؛ مثل جَهْر* و هَمْس و غنّه و غیر آن.(4)

- در تکبیرة الاحرام نماز، احتیاط آن است که «لام» و «راء» را با تفخیم ادا کنند، هرچند بنابر اقوی ترک تفخیم جایز است.(5)

ص: 280


1- 4. مجمع المسائل (آیت اللّه العظمی گلپایگانی رحمه اللّه )، ج 1، ص 168، س 167؛ استفتاءات قرآنی، ص150 و 151.
2- 5. دیدگاه علماء قرائت و تجوید بر آن است که صفات اصلی (ذاتی) در حروف از قبیل جهر، استعلا،... آمیخته و یا همراه حرف است که اگر از حرف گرفته شود آن حرف اصلاً قابل تلفظ صحیح و تمایز از دیگر حروف نیست که قبلاً به این مطلب اشاره گردید.
3- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 521، م 53؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 167، م 13؛ هدایة العباد، ج 1، القرائة و الذکر، م 773.
4- 2. جامع عباسی، ص 48.
5- 3. تحریرالوسیله، ج 1، ص 161، م 1 ؛ هدایة العباد، ج 1، ص 147، م 743.

- اگر در «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» بر «احد» وقف نکرد، احوط آن است که در حال وصل تنوین را حذف نکند و «اَحَدُ اللّهُ الصَّمد» به حذف تنوین(1) نخواند، بلکه بگوید «اَحَدُنِ اللّهُ الصَّمَدُ» به کسر نون تنوین و بنابراین فرض سزاوار است لام «اللّه» را ترقیق کند؛ بنابر وجه اوّل سزاوار بود لام «اللّه» را تفخیم کند، چنان چه قاعده کلّی در لام چنین است که اگر حرف قبل از آن مفتوح یا مضموم باشد، لام را تفخیم و اگر مکسور باشد، ترقیق کنند.(2)

- سزاوار است کلمات قرائت را متمایز و جدای از یکدیگر بخواند و به نحوی قرائت نکند که از بین دو کلمه، کلمه مهملی (بی معنایی) متولّد شود؛(3) مثلاً در

«الحمدُلِلّه» لفظ «دُلِل» و در «لِلّه رَبّ» لفظ «هِرَب» و در «مالک یوم الدّین»لفظ «کِیَو»

ص: 281


1- 4. در مورد حذف تنوین در حاشیه «عروة» از آیات عظام چنین آورده اند: اصفهانی، آل یاسین: مشکل است، بروجردی: این محل اشکال است، امام خمینی: احوط ترک این نوع خواندن است، خوانساری: محل اشکال است، فیروزآبادی: در آن تأمّل است (باید احتیاط کرد)، گلپایگانی: این اشکال دارد، نائینی: خالی از اشکال نیست، خویی: در این [یعنی حذف تنوین] اشکال هست و احوط عدم حذف تنوین است.
2- 5. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 522، م 56.
3- 6. برخی شایع کرده اند که این کلمات مهمل در سوره حمد از اسامی شیطان است، با این که مطلب اصل و اساسی ندارد چرا که نه کتب احادیث عامّه و خاصّه، نه علمای علم قرائت و تجوید در کتب معتبر خویش و نه کتب لغت و نه فقهای عامّه و خاصّه در کتب فقهی خود هیچ یک چنین مطلبی را متعرّض نشده اند. ظاهراً شاید بتوان گفت اشاعه این مطلب جهت دقت در نماز و قرائت قرآن بوده باشد تا خَلط و مَزج (وصل حرف آخر کلمه به حرف اول کلمه مابعد) که جایز نبوده و از منهیات علم قرائت است پیش نیاید و کلمات به طور مستقل خوانده شود. [ر.ک : تجوید استدلالی «علّامه فاضل گروسی»، ص 190؛ سرّالبیان فی علم القران، ص 275]

و در «ایّاک نعبد» لفظ «کَنَع» و در «ایّاک نستعین» لفظ «کَنَس» و در «انعمت علیهم» لفظ «تَعَ»(1) در «مغضوب علیهم» لفظ «بِعَ»(2) متولّد شود.(3)

استفتاء

س: شخصی در اوایل تکلیفش، در نماز سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» می خوانده و از جهت جهل و تقصیر، هاء «هو» را به لام «قل» و واو «هو» را به «اللّه» متّصل می نموده که «قله و اللّه» می شد. در این صورت نمازهایی که با این کیفیّت خوانده قضا دارد یا نه؟

ج: با تمکّن از تصحیح، احتیاط لازم آن است که نمازهایی که به این نحو خوانده قضا نماید.(4)

9- احکام فقهی وقف و ابتداء

مقدّمه

یکی از مباحث گران که در قرائت قرآن کریم بسیار حائز اهمّیّت است، به طوری که امام علی علیه السلام آن را نیمی از ترتیل به حساب آورده «وقف» است.(5)

ص: 282


1- 1. مرحوم فیروزآبادی: تَعَل، بِعَل.
2- 2. همان.
3- 3. العروة الوثقی، ج 2، ص 521، م 55؛ قرآن در آینه احکام، ص 82 .
4- 4. مجمع المسائل، آیت اللّه العظمی گلپایگانی رحمه اللّه، ج 1، ص 170، م 174؛ استفتاءات قرآنی، ص156، س 32.
5- 5. «الترتیل، تجوید الحروف و معرفة الوقوف». ر.ک : منار الهدی فی بیان الوقف و الابتداء، ص 5؛ النشر فی القراءات العشر، 1/209.

چنان که نقل شده، سوره و یا آیاتی از قرآن که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می شد، حضرت ضمن تعلیم قرائت، و حلال و حرام، جاهای وقف بر آیات را نیز یاد می دادند.(1)

و برخی گفته اند:(2) باب وقف عظیم القدر و ارزنده است؛ زیرا شناخت معانی قرآن و استنباط ادلّه شرعی از آن جز با شناخت فاصله ها برای کسی میسّر نمی شود.(3)

اگر چه بحث «وقف و ابتداء» جزء تجوید محسوب نمی شده است؛ لکن به جهت اهمیّت آن، اغلب در کتب تجویدی در کنار مباحث تجویدی به آن پرداخته شده است و ما نیز در این کتاب به مباحث آن در جای خود خواهیم پرداخت؛ از جمله در این بخش دیدگاه فقهی آیات عظام را در مورد آن چه که بیشتر مبتلا به نمازگزاران است در مقوله وقف و وصل (وقف به حرکت و وصل به سکون) که ناظر بر حالت آخر کلمات به هنگام وقف است، ذیلاً مسائلی را مطرح می کنیم.

چند مسأله

- در خواندن فاتحه و سوره، سنّت (مستحب) است وقف تامّ و وقف حَسَن به جا آوردن، و در فاتحه چهار وقف تامّ است و ده وقف حسن؛ امّا چهار وقف تامّ [عبارتند از وقف] بر:

1- آخر بسم اللّه 2- یوم الدّین 3- نستعین 4- ولا الضالّین.

امّا ده وقف حسن [عبارتند از وقف] بر:

ص: 283


1- 1. ر.ک : الاتقان (ترجمه) 1/273؛ معالم الاهتداء معرفة الوقف و الابتداء (ترجمه)، ص 22.
2- 2. نکزاوی (م 683 ه ق).
3- 3. الاتقان، 1/274.

1- بسم اللّه 2- الرّحمن 3- الحمدللّه 4- ربّ العالمین 5- الرّحمن 6- الرّحیم 7-ایّاک نعبد 8- المستقیم 9- انعمتَ علیهم 10- غیر المغضوب علیهم.(1)

- چنان چه کسی بخواهد کلمه ای را به مابعدش وصل نماید، واجب (لازم) است که حرکت آخر آن را بداند؛ مثلاً اگر بخواهد العالَمین را به «الرّحمن الرّحیم»وصل کند باید بداند(2) که نون «العالمینَ» مفتوح است و همین طور در سایر کلمات؛ ولی اگر سر هر آیه وقف کند، واجب نیست حرکت آخر آیه را بداند.(3)

- احوط آن است که وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید اگر چه اقوی جواز آن است.(4)

- هر گاه بین حروف کلمه ای آنقدر فاصله بیندازد که از صدق یک کلمه بودن خارج شود، در صورتی که عمداً چنین کرده نماز باطل است و در صورت اضطرار اعاده آن کلمه واجب است.(5)

- هر گاه اعراب آخر کلمه را بگوید به قصد آن که به مابعد آن وصل کند ولی نَفَس او قطع شود وقف به حرکت شود احوط(6) اعاده آن کلمه است و اگر فاصله زیاد نباشد اکتفا به آن جایز است.(7)

ص: 284


1- 1. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 516. م 40.
2- 2. آیت اللّه جواهری:اگربدون این که بداند [اتفاقی] به آن فتحه بدهد مجزی است و گناهی ندارد. [همان،پاورقی]
3- 3. همان، م 39؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 167، م 13؛ هدایة العباد، ج 1، ص 153، م 773.
4- 4. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 516، م 39.
5- 5. همان، ص 518، م 45؛ قرآن در آینه احکام، ص 80 .
6- 6. امام خمینی رحمه اللّه: اگر چه عدم وجوب خالی از قوّت نیست، بلکه عدم لزوم رعایت وقف به حرکت و وصل به سکون خالی از قوّت نیست. [همان]
7- 7. همان، م 46.

- اگر در هنگام گفتن «الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم» بعد از آن لام «المستقیم» را گفت نفس او

قطع شود؛ آیا واجب است بعد از آن «المستقیم» را با «الف و لام» بگوید یا گفتن مستقیم بدون الف و لام نیز کفایت می کند؟

در چنین حالتی احوط گفتن با الف و لام است و احوط از آن این است که «الصراط» را نیز اعاده کند(1) و هم چنین اگر کلمه «الف و لام» دار را غلط بگوید احوط اعاده «الف و لام» است و هم چنین اگر مضاف الیه را غلط بگوید، احوط آن است که مضاف را هم اعاده کند.(2)

مثلاً اگر «المغضوب» را غلط بگوید، احوط آن است که در هنگام اعاده لفظ «غیر» را نیز اعاده کند.(3)

- ... اگر کلمه ای را که وقف کردن آخر آن جایز است همیشه وقف کند یاد گرفتن زیر و زبر آن لازم نیست.(4)] بیانگر جواز وقف به اِسکان]

- احتیاط مستحب(5) آن است که در نماز، وقف به حرکت و وصل به سکون

ص: 285


1- 1. آیت اللّه بروجردی رحمه اللّه: بلکه «اهدنا» را نیز اعاده نماید و آیت اللّه شیرازی رحمه اللّه، در مورد مذکور فرموده است: در اعاده موصوف یا مضاف احتیاط لازم نیست. [العروة الوثقی، ج 2، ص519 «پاورقی»]
2- 2. آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه: چنین است در جارّ و مجرور بدین صورت که، اعاده کند جارّ (حرف جرّ) را آن گاه که مجرور را اعاده می کند. (همان)
3- 3. العروة الوثقی؛ ج 2، ص 518، م 47.
4- 4. رساله توضیح المسائل (امام خمینی رحمه اللّه)؛ ص 115، م 1002.
5- 5. آیات عظام بروجردی، [رساله معظم له مسأله 1013]، اراکی [مسأله 996]، صافی [مسأله 1013]: احتیاط واجب ...، خویی [مسأله 1013] : احتیاط مستحب...، گلپایگانی [مسأله 1013] : احتیاط را مراعات نماید.

ننماید؛(1) و معنی وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیش آخر کلمه ای را بگوید و بین آن کلمه و کلمه بعدش فاصله دهد. مثلاً بگوید «الرّحمن الرّحیم» و میم «الرّحیم»

را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید «مالک یوم الدّین».

معنی وصل به سکون آن است که زیر و زبر یا پیش کلمه ای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند مثل آن که بگوید «الرّحمن الرّحیم» و میم «الرّحیم» را زیر ندهد و فوراً «مالک یوم الدّین» را بگوید.(2)

- احتیاط واجب آن است که در نماز وقف به حرکت ننماید،...(3) ولی وصل به سکون مانعی ندارد هر چند ترک آن بهتر است.(4)

استفتاءات

س: می دانم که کلمه «صلاة» ختم می شود به حرف «تا»؛ و لکن در اذان می گویند: «حی علی صلاة» با حرف «ها» آیا این صحیح است؟

ج: اشکالی در ختم لفظ صلاة در وقف به حرف «ها» نیست، بلکه متعیّن است.(5)

ص: 286


1- 6. آیت اللّه فاضل: اقوی این است که لازم نیست در نماز وقف به حرکت و وصل به سکون را مراعات نماید [مسأله 1025]، آیت اللّه بهجت: وصل به سکون در نماز - بنا بر اظهر - جائز است. و وقف غیر عمدی بر حرکت، وضعاً صحیح است و اعاده ندارد؛ و احوط، آن است که بدون عذر وقف به حرکت ننماید... [مسأله 826].
2- 1. رساله توضیح المسائل، امام خمینی رحمه اللّه، ص 115، م 1004.
3- 2. تعریف وقف به حرکت و وصل به سکون تقریباً شبیه مسأله قبل بود که تکرار نگردید.
4- 3. رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی مکارم، ص 173، م 917.
5- 4. أجوبة الاستفتاءات، ج 1، ص 130، س 472.

س: آیا صحیح است برای نمازگزار که در موقع خواندن «غیر المغضوب علیهم» آن را با وقف بخواند نه با عطف فوری به «ولا الضالّین»؛ و آیا در تشهّد وقف بر مدّ «محمّد صلی الله علیه و آله »: در جمله «اللّهمّ صلّ علی محمّد» و تلفظ «آل محمّد» بعد از آن با فاصله، صحیح است؟

ج: وقف آن اندازه که به وحدت جمله صدمه نزند، ضرر ندارد.(1)

10- احکام سجده های واجب تلاوت

اشارة
- تکالیف شرعی قاری قرآن در حین تلاوت

علاوه بر رعایت آداب عمومی و اوّلیّه تلاوت(2) که بر عهده قاری قرآن است، تکالیف خاصّی نیز در حین تلاوت برخی آیات، شرعاً متوجّه قاری و مستمعین قرائت بوده، که بعضاً واجب و برخی مستحب مؤکّد و یا مستحب می باشند.

احکام شرعی این وظایف و تکالیف با مصادیق هر یک عبارتند از:

واجب: به جا آوردن سجده های واجب چهارگانه مشخص در قرآن.

مستحب مؤکّد: صلوات بر پیامبر اکرم در مواجهه و قرائت کلمات و آیات خاصّ.

مستحب:

- بیان اذکار خاصّ از تلاوت آیاتی مشخص.

- سجده های مستحب یازده گانه مشخص در قرآن.

ص: 287


1- 5. همان، س 474.
2- 1. ر.ک : بخش آداب تلاوت.
احکام فقهی آیات سجده دار

آیات سجده دار در قرآن کریم دو دسته هستند:

یک دسته آیاتی که دارای سجده واجب می باشند و دسته دیگر آیاتی که دارای سجده مستحب (مندوب) هستند.

سجده های واجب قرآنی

در چهار موضع از قرآن کریم، پس از تلاوت و یا شنیدن تمامی آیه، یک سجده بر قاری و بر مستمع واجب می شود که باید فوراً سجده کند و تأخیر در آن جایز نیست؛(1) لکن اگر فراموش کرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید.(2)

سوره هایی که سجده واجب دارند به آن ها «سوره های عزائم»(3) گفته اند، به عبارتی این سوره ها «عزائم السّجود»(4) هستند، و از امام صادق علیه السلام روایت شده که سوره های عزایم چهار مورد است:

1- ِاقْرَء بسم ربّک = سوره علق، آیه آخر، آیه 19.

2- اَلنّجم = سوره نجم، آیه آخر، آیه 62.

3- الم سجده = سوره سجده، آیه 15.

ص: 288


1- 2. العروة الوثقی، ج 2، ص 578، م 5.
2- 3. توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه، ص 124، م 1093.
3- 1. «عزایم» به معنی فرائض و واجبات است، و چون در این سوره سجده های فریضه و واجب آمده است به عزایم نامبردار شد. [پژوهشی در تاریخ قرآن، ص 105]
4- 2. چنان که آمده است: «لَیْسَتْ سِجْدَةُ صادٍ من عزایم السُّجود» یعنی سجده سوره «ص» از سجده های واجب نیست. [همان؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 3، ص 232؛ معارف و معاریف، ج 4، ص256]

4- حم سجده = سوره فُصّلت، آیه 37.(1)

هر گاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر، مستحب است و بهتر است بگوید:

«لا ِالهَ ِالّا اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا ِالهَ ِالَّا اللّهُ ایماناً وَ تَصْدیقاً لا ِالهَ ِالّا اللّهُ عُبودِیّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ».(2)

چند مسأله دیگر [سجده های واجب تلاوت]

- بر کسی که آیات سجده را بنویسد یا تصوّر نماید یا آن که نوشته آن را ببیند و یا به

قلب او خطور کند، سجده واجب نمی شود.(3)

- اگر بخشی از آیات سجده را خودش قرائت کند و بقیه اش را بشنود، احتیاط واجب آن است که سجده کند.(4)

- اگر آیات سجده را خودش غلط بخواند، یا قاری غلط بخواند و او بشنود، احتیاط واجب آن است که سجده کند.(5)

- لازم است هنگام شنیدن، کلمات و حروف آیه را از هم تمیز دهد؛ بنابراین با

ص: 289


1- 3. معارف و معاریف، ج 4، ص 256؛ بحارالانوار، ج 81، ص 64، و سوره های که سجده واجب دارند در منابع فقهی و رساله های عملیه از جمله العروة الوثقی، 2/577/ م 2؛ و نیز توضیح المسائل مراجع عظام، ذیل مبحث «سجده واجب قرآن» به آنها اشاره شده است.
2- 4. العروة الوثقی، ج 2، ص 584، م 18؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 178، م 7؛ توضیح المسائل مراجع عظام تقلید، ذیل مسأله «ذکر خاصّ سجده واجب قرآنی» آمده است.
3- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 578، م 3.
4- 2. همان، م 6.
5- 3. همان، م 7.

شنیدن همهمه، سجده واجب نمی شود، گر چه احوط آن است که سجده کند.(1)

- با خواندن یا شنیدن ترجمه آیات سجده، سجده واجب نمی شود، گرچه به قصد ترجمه آیه باشد.(2)

- ظاهر آن است که در وجوب سجده تلاوت بر مستمع، معتبر است قاری قصد قرائت قرآن داشته باشد؛ بنابراین اگر شخصی به وسیله آیه ای سخن بگوید بدون آن که قصد تلاوت قرآن را داشته باشد، با شنیدن(3) آن سجده واجب نمی شود،(4) و هم چنین اگر آیه سجده را از بچّه غیر ممیّز یا شخص در حال خواب یا از ضبط صوت بشنود.(5) (گرچه احتیاط آن است که سجده نماید، خصوصاً در مورد شخص در حال

خواب(6) ).(7)

- اگر آیه سجده را از وسایلی مثل بلندگو یا رادیو بشنود، چنان چه قرائت شخص مستقیماً پخش شود، سجده واجب می شود؛ ولی اگر از نوار پخش شود، واجب نمی شود.(8)

ص: 290


1- 4. همان، 582، م 14؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 178، م 5.
2- 5. العروة الوثقی، ج 2، ص 82، م 15.
3- 6. آیت اللّه خوئی رحمه اللّه: یا گوش دادن. (رساله، م 1105)؛ نیز ر.ک : قرآن در آینه احکام، ص 48.
4- 7. آیت اللّه اراکی رحمه اللّه: بنابر احیتاط واجب، سجده کردن لازم است و هم چنین اگر از مثل گرامافون و ضبط صوت آیه سجده را بشنود. (رساله، م 1088)؛ نیز ر.ک : همان، ص 48.
5- 8. آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه، اگر انسان از بچّه غیر ممیّز که خوب و بد را نمی فهمد یا از کسی که قصد خواندن قرآن را ندارد، آیه سجده را بشنود، احتیاط واجب است که سجده کند، اگر قرائت صدق کند، و هم چنین است اگر از مثل نوار، آیه سجده را بشنود. (رساله، م 1105)؛ نیز ر.ک : همان، ص 48-52.
6- 1. تحریرالوسیله، ج 1، ص 177، م 4.
7- 2. العروة الوثقی، ج 2، ص 581، م 13.
8- 3. تحریرالوسیله (المسائل المستحدثة)، ج 2، ص 629، م 4.

- اگر آیات سجده را غیر مکلّف مثل صغیر یا مجنون نیز بخواند، اگر به قصد قرائت قرآن بخواند و کسی بشنود، سجده بر او واجب است.(1)

- در صورتی که سبب وجوب سجده پشت سر هم تکرار شود؛ [مثلاً چند بار آیه را بخواند یا گوش دهد] بایستی سجده را نیز تکرار کند.

(در صورتی که برای دفعه قبل سجده کرده باشد، و اگر برای دفعه قبل سجده نکرده باشد وجوب تکرار سجده برای دفعات بعدی خالی از قوّت نیست؛ ولی اگر پشت سر هم نباشد، [مثلاً همزمان به تلاوت چند آیه گوش کند] بعید نیست که تکرار سجده واجب نباشد(2)). (3)

- اگر هنگام قرائت آیه سجده، از دیگری هم آن را بشنود، چنان چه گوش داده، باید دو سجده نماید؛(4) (و اگر به گوشش خورده یک سجده کافی است)(5) ولی اگر به

قرائت جماعتی که در یک زمان آیه را می خوانند گوش دهد، عدم تکرار، خالی از قوّت نیست.(6)

ص: 291


1- 4. العروة الوثقی، ج 2، ص 579، م 9.
2- 5. امام خمینی رحمه اللّه و گلپایگانی رحمه اللّه، در دو صورت اخیر ( 1- تکرار سبب، پشت سر هم نباشد. 2- تکرار پشت سر هم باشد؛ ولی برای دفعه قبل سجده نکرده باشد.) بنابر احتیاط واجب، تکرار لازم است. (هدایة العباد، 1/162، م 813) [ر.ک : قرآن در آینه احکام، ص 49]
3- 6. العروة الوثقی، ج 2، ص 579، م 8؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 177، م 2.
4- 7. آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه: بنابر احتیاط واجب، باید دو سجده نماید. (رساله معظم له، م 1103) - آیات عظام خوئی، تبریزی، سیستانی و زنجانی: مسأله - اگر انسان موقعی که آیه سجده را گوش می دهد خودش نیز بخواند، (خوئی، تبریزی، زنجانی: بنابر احتیاط واجب) باید دو سجده نماید. [ر.ک : مسأله 1103 در رساله توضیح المسائل آیات عظام مذکور]
5- 8. امام خمینی رحمه اللّه، رساله توضیح المسائل، م 1094.
6- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 579، م 8؛ قرآن در آینه احکام، ص 49.

- اگر بداند آیات سجده را مکرّراً خوانده یا شنیده، ولی در تعداد آن ها شک کند، جایز است که به کمتر اکتفا نماید. ولی اگر عدد را بداند و شک کند در اینکه آیا به آن تعداد سجده کرده یا کمتر، باید بنا را بر کمتر گذارد، احتیاط کند و باقی را نیز انجام دهد.(1)

- در سجده واجب قرآن باید طوری عمل کند که بگویند سجده کرده و در آن علاوه بر انجام اصل سجده، نیّت و مباح بودن مکان هم معتبر است و احتیاط آن است که مواضع هفتگانه سجده را بر زمین گذارد و پیشانی را بر چیزی که سجده برآن صحیح است بگذارد، گرچه اقوی آن است که این احتیاط لازم نیست.

امّا احتیاط آن است که بر خوردنی ها و پوشیدنی ها سجده نکنند، بلکه جایز نبودن سجده بر آن ها، خالی از وجه نیست؛ ولی سایر شرایط سجده را که در نماز است، مانند طهارت از حدث اصغر و اکبر، طهارت لباس و بدن، رو به قبله بودن، پاک بودن سجده گاه و ستر عورت، لازم نیست، مراعات کند، و لذا جنب و حائض نیز اگر آیات سجده را بخوانند یا بشنوند می توانند این سجده را انجام دهند؛ و بلند نبودن سجده گاه از جای پای او به مقدار بیشتر از چهار انگشت پیوسته گرچه معتبر نیست؛ لکن بهتر است احتیاط نموده آن را رعایت کند.(2)

- مستحب است انسان برای سجده تلاوت وضو بگیرد.(3)

- در سجده واجب قرآن، تشهّد، سلام و گفتن اللّه اکبر در اوّل آن، لازم نیست؛ امّا

ص: 292


1- 2. العروة الوثقی، ج 2، ص 584، م 19.
2- 3. همان، ص 582، م 16؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 178، م 6؛ قرآن در آینه احکام، ص 50.
3- 1. العروة الوثقی، ج 1، ص 345، الثانی عشر.

وقتی که سر از سجده برمی دارد، گفتن اللّه اکبر مستحب است....(1)

- ظاهراً لازم نیست نیّت سجده را در حال نشستن یا ایستادن کرده باشد و بعد به سجده رود تا آن که سرازیر شدن نیز به قصد سجده باشد؛ بلکه اگر اندکی قبل از گذراندن پیشانی بر زمین نیز نیّت کند، کافی است؛ هرچند نیّت مقارن با سجده باشد.(2)-(3)

- در صورت وجوب تکرار سجده، مجرّد برداشتن پیشانی از زمین و گذاردن مجدّد آن به جهت سجده دیگر کافی است، و لازم نیست، بنشیند و باز به سجده رود، بلکه برداشتن سایر مواضع سجده هم معتبر نمی باشد، اگرچه احوط برداشتن آن هاست.(4)

- اگر کسی در غیر نماز در حال سجده، آیه سجده را بخواند و یا گوش دهد، واجب است سر از سجده بردارد و سپس به سجده رود و ادامه دادن همان سجده به قصد سجده واجب قرآن و یا کشیدن پیشانی از جای سجده به طرف دیگر کفایت نمی کند.(5)

هم چنین است در جایی که بدون قصد سجده، پیشانیش روی زمین باشد و آیه را

ص: 293


1- 2. همان، ج 2، ص 583، م 17؛ تحریرالوسیله، ج 1، ص 178، م 7.
2- 3. العروة الوثقی، ج 2، ص 581، م 12.
3- 4. آیت اللّه حکیم رحمه اللّه : در آن اشکال هست. امام خمینی رحمه اللّه: اگر نیّت مقارن با سجده باشد اقوی عدم کفایت است؛ آیت اللّه گلپایگانی رحمه اللّه: مقارنت کافی نیست و حتماً باید نیّت مقدّم باشد؛ آیت اللّه بروجردی رحمه اللّه: مقارنت کافی نیست. [همان، پاورقی]
4- 5. همان، ص 584، م 20.
5- 6. همان، ص 581، م 11.

گوش کند یا آن را بخواند.(1)

- اگر در نماز [واجب] یکی از چهار سوره ای را که آیه سجده دارد، عمداً بخواند، نمازش باطل است؛ [لکن] اگر در نماز آیه سجده را بشنود و به اشاره سجده کند نمازش صحیح است.(2)

- اگر اشتباهاً مشغول خواندن سوره ای شود که سجده واجب دارد، چنان چه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد، باید آن سوره را رها کند و سوره دیگر بخواند،(3) و اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد(4) باید(5) در بین نماز با اشاره، سجده آن را به جا آورد(6) و به همان سوره که خوانده اکتفا نماید.(7)

ص: 294


1- 1. تحریرالوسیله، ج 1، ص 117، م 3.
2- 2. رساله توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه، ص 113، م 983 و 985.
3- 3. آیت اللّه مکارم: و اگر از نصف گذشته باشد، احتیاطاً نماز را اعاده کند... [رساله معظم له، مسأله 899]. - آیت اللّه بهجت رحمه اللّه : بنابر احتیاط سوره دیگر بخواند. [مسأله 811]
4- 4. آیت اللّه خوئی و تبریزی: احتیاطاً به سجده اشاره نموده و سوره را تمام کند و بعد از نماز باید سجده آن را به جا آورد. [مسأله 811 و 993 در هر دو] - آیت اللّه گلپایگانی و صافی: بنا بر احتیاط برای سجده واجب اشاره کند و سوره را تمام کند و بعد یک سوره دیگر احتیاطاً به قصد قربت مطلقه بخواند و به رکوع رود و نماز را تمام کند و بعد از نماز بنا بر احتیاط سجده آن را به جا آورد. [مسأله 993 در هر دو] - آیت اللّه بهجت رحمه اللّه: باید بنا بر احتیاط سوره دیگری بخواند و بعد از نماز سجده آن آیه ای که سجده واجب داشته است به جا آورد. [مسأله 811]
5- 5. آیت اللّه اراکی: بنابر احتیاط واجب باید... [مسأله 976]. آیت اللّه فاضل: باید بنابر احتیاط... [مسأله 1005].
6- 6. آیت اللّه اراکی: و سپس سوره را تمام کرده و سوره دیگری هم به قصد قربت بخواند و پس از خاتمه، نماز را اعاده کند.[مسأله 976]
7- 7. رساله توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه، ص 113، م 984.

- خواندن سور عزائم در نمازهای مستحبّی اگرچه آن نماز با نذر و مانند آن واجب شده باشد جایز است؛ پس از قرائت آیه سجده، در حال نماز سجده تلاوت را انجام

می دهد و نماز را ادامه می دهد و تمام می کند.(1)

خلاصه سجده تلاوت

(2)

احکام سجده تلاوت

1- وجوب آن فوری است؛ 2- لزوم تکرار سجده در صورت تکرار سبب سجده؛ 3- اعتبار نیّت و مباح بودن مکان؛ 4- سجده کردن به چیزی که سجده بر آن صحیح است؛ 5- نیّت کردن سجده قبل از گذاردن پیشانی بر زمین.

موارد وجوب آن

1- در صورت خواندن آیات سجده؛ 2- گوش دادن به آیات سجده؛ 3- شنیدن از رادیو یا بلندگو در صورتی که مستقیماً پخش شود؛ 4- شنیدن از بچّه صغیر یا مجنون اگر به قصد قرائت قرآن بخوانند.

موارد عدم وجوب آن

1- شنیدن آیات سجده (این که فقط به گوشش بخورد)؛ 2- خواندن یا گوش دادن قسمتی از آیه؛ 3- نوشتن یا تصوّر کردن یا دیدن آیات؛ 4- مجرّد خطور کردن یا دیدن آیات؛ 5- عدم تشخیص کلمات و حروف آیه (همهمه)؛ 6- خواندن یا شنیدن ترجمه آیات؛ 7- در صورتی که خواننده آن ها قصد قرائت قرآن نداشته باشد؛ 8- شنیدن از بچّه غیر ممیّز یا شخص در حال خواب؛ 9- شنیدن از ضبط صوت، یا بلندگو و رادیو در صورتی که غیر مستقیم پخش شود.

ص: 295


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 501، م 6؛ قرآن در آینه احکام، ص 56.
2- 2. قرآن در آینه احکام، ص 53.
خلاصه خواندن سوره عزایم در نماز

(1)

خواندن سوره عزایم در انواع نماز:

- عمداً جایز نیست و نماز را باطل می کند.

در نمازواجب - سهواً باشد نماز صحیح - ولی اگر پیش از رسیدن به آیه سجده متوجه شد، باید آن را رها کند و سوره دیگری بخواند.

است - و اگر بعد از آیه سجده متوجّه شد، باید با ایماء سجده کند و خواندن سوره دیگر لازم نیست.

در نماز مستحب: مانعی ندارد و بعد از خواندن آیه باید سجده نماید و نماز صحیح است.

سجده های مستحبّی قرآن

در یازده مورد از قرآن کریم، پس از تلاوت و یا شنیدن آیه (به طور کامل)، سجده کردن مستحب است و بلکه سجده کردن در هر آیه ای که در آن، امر به سجده شده باشد، احوط و اولی است.(2)

ص: 296


1- 1. همان، ص 57.
2- 2. همان، ص 57.

یازده موضع سجده های مستحب که آن را «مَندوبه» نیز خوانند؛ عبارتند از:

ردیف

شماره

جزء

شماره

سوره

نام

سوره

شماره

آیه

موجبات سجده

15

8

7

اعراف

206

وَ لَهُ یَسْجُدونَ

16

13

13

رعد

15

ظِلالِهِمْ بِالْغُدُوِّ وَالْاصال

17

14

16

نحل

50

وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ

18

15

17

اِسراء

109

وَ یَزیدهُم خُشُوعاً

19

16

19

مریم

58

وَ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً

20

17

22

حجّ

18

یَفْعَلُ ما یَشاء

21

17

22

حجّ

77

وَافْعَلُوا الْخَیْرَ

22

19

25

فرقان

60

وَ زادَهُمْ نُفُوراً

23

20

27

نمل

26

رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ

24

23

38

ص

24

وَ خرَّ راکعاً وَ اَنابَ

25

30

84

انشقاق

21

إذا قُرِءَ

ص: 297

احکام فقهی کلمات، عبارات و آیاتی که موجب «صلوات» و یا «اذکار خاصّ» می شوند:
صلوات

صلوات بر «محمّد و آل محمّد» یکی از بی بدیل ترین و پرثواب ترین ذکری است که در قرآن و روایات به آن توصیه اکید شده است؛ امّا از دیدگاه فقهی صلوات بر دو گونه است: «صلوات واجب» و «صلوات مستحب»

«صلوات واجب»

این ذکر به اتّفاق فقهای شیعه در تشهد نماز، واجب شمرده شده است،(1) بنابراین هر فرد مسلمان مکلّف در شبانه روز واجب است نُه مرتبه به عربی صحیح، صلوات بر پیامبر و آل او بفرستد، که اگر بی اعتنایی نشان دهد و یا امتناع ورزد، رکن دینش متزلزل گشته و در نتیجه عملی از او پذیرفته نمی شود.

«صلوات مستحب»
الف - در مواجهه با قرآن کریم

1- قاریان قرآن در اوّلین تماس با قرآن و قبل از تلاوت، جهت تعظیم شخصیّت آورنده این کتاب مقدّس مستحب است که بر محمّد و آل محمّد درود فرستند: «اللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ»؛ و همچنین تکرار آن در پایان تلاوت پس از تصدیق.

ص: 298


1- 1. العروة الوثقی، ج 2، ص 588 (واجبات تشهد)؛ دیگر رساله های عملیه.

2- در خواندن آیاتی که نام گرامی حضرت صریحاً ذکر شده است، مثل: احمد، محمّد صلی الله علیه و آله ذکر صلوات، مستحب مؤکّد است.

3- در خواندن نام گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه به صورت کنایه و اشاره (طه، یس)، و چه به صورت های دیگر، از قبیل: یا ایّها الرّسول، یا ایّهاالنّبیّ، قام عَبْدُ اللّه،(1) خاتم النّبیّن، رسول اللّه ذکر صلوات نیز مستحب است.

4- پس از تلاوت آیه شریفه «انَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا ایُّهَا الَّذین امَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً»(2) نیز، صلوات، مستحب شمرده شده است.

نکته: قابل توجّه این که این قانون شامل مستمعین تلاوت قرآن نیز می شود و می توانند از ثواب و فیض صلوات بهره مند شوند.

ب - در غیر قرآن

در غیر موارد مذکور که بیشتر شامل قاریان قرآن و مستمعین قرائت می شد، حوزه صلوات چون سفره گسترده ای است که همگان می توانند از آن بهره مند شوند.

فقهای عظام، «صلوات بر پیغمبر» را از مستحبّات مؤکّد شمرده اند که موارد آن را ذیلاً متذکّر می شویم:

1- هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله مانند محمّد و احمد، یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد،

ص: 299


1- 1. جن/ 19.
2- 2. احزاب / 56.

مستحب است صلوات بفرستد.(1)

2- صلوات بر پیغمبر و آل او بعد از نماز یا در حال نماز و همچنین در سایر

حالات از مستحبّات مؤکّد است و نیز مستحبّ است هر موقع نام مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله خواه محمد باشد یا احمد و همچنین لقب یا کنیه آن جناب را مانند مصطفی و ابوالقاسم بشنود، صلوات بفرستد، حتّی اگر در نماز باشد؛ همچنین اگر خودش این نام های مقدّس را بر زبان جاری کند، صلوات بفرستد.(2)

3- موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله مستحب است، صلوات را هم بنویسد و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کند، صلوات بفرستد، (3) هرچند بر زبان جاری نکند؛ و صلوات از اذکار بسیار بافضیلت و پرثواب است.(4)

«اَذکار خاصّ»

قاریان قرآن و مستمعین ایشان پس از خواندن و شنیدن برخی آیات قرآن، به بیان اذکاری توصیه شده اند، که سبب توجّه بیشتر به آیات و معانی و تدبّر و تفکّر است و مستحب است که بیان شود.

ص: 300


1- 3. رساله توضیح المسائل امام خمینی رحمه اللّه، ص 130، م 1124.
2- 1. رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته) ص 190، س 1003.
3- 2. رساله توضیح المسائل، امام خمینی رحمه الله ، ص 130، م 1125 .
4- 3. رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته)، ص 190، م 1004.

«نمونه ها»

- بعد از «فَبِأَیِّ الاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»(1) مستحب است که گفته شود «لا بِشَی ءٍ مِنْ الائِکَ رَبِّ اُکَذِّبُ ».

- یا پس از شنیدن «یا ایّها الّذین امَنُوا» گفتن «لَبَّیْکَ اللّهمَّ لَبَّیْک وَ سَعْدَیْک »(2). مستحبّ است.ویا بگوید: «لَبَّیْکَ اللّهمَّ لَبَّیْک »(3).

- پس از پایان یافتن سوره شریفه «التّین»؛ یعنی قرائت «اَلَیْسَ اللّهُ بِاَحْکَمِ الْحاکِمینَ» گفته شود: «بَلی وَ اَنَا عَلی ذلِکَ مِنَ الشّاهِدینَ».(4)

- زمانی که «قُلْ یا اَیُّها الْکافِروُنَ» قرائت شود، گفته شود:« اَیُّهَا الکافِروُنَ » ؛ و هنگام فراغت و پایان این سوره گفته شود؛ «رَبّیَ اللّه و دینی الاسلام».(5)

- هنگامی که «سَبِّحِ اسْمِ رَبِّکَ الْاَعْلی» خوانده شود، سپس بگوید: «سُبْحانَ رَبِّیَ الْاَعْلی».(6)

ص: 301


1- 4. الرحمن، آیات مکرّر.
2- 5. «لبیک» تثنیه و مفعول مطلق و به معنای: انی اُقْبِلُ عَلی اَمْرِک؛ «سَعْدَیْکَ» هم تثنیه، یعنی؛ اُسْعِدُکَ اِسْعاداً بَعْدَ ِاسْعادٍ (پروردگارا! اقبال بر امرت می کنم و تو را اجابت می نمایم).
3- 6. ر.ک: سرّالبیان فی علم القران، ص 286؛ تجوید جامع (پور فرزیب)، ص 172؛علوم القران عندالمفسرین ،2/347.
4- 1. «آری خداوند احکم الحاکمین است و من بر این امر گواهم». علوم القران عند المفسّرین، 2/347؛ مجمع البیان، 9-10/ 777؛ تفسیر نمونه، 27/147.
5- 2. مجمع البیان، 9-10/842 ؛ علوم القران عند المفسّرین، 2/347.
6- 3. همان، 717.

- هنگامی که سوره حمد تلاوت شود در پایان آن گفته شود: «اَلحمدُللّهِ رَبِّ العالَمین»(1).

- زمانی که «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» خوانده شود، گفته شود «اللّهُ اَحَد» و آن گاه که سوره به اتمام برسد، سه بار بگوید: «کَذلِکَ اللّهُ رَبّی».(2)

- و پس از قرائت و اتمام سوره «لا اُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ» بگوید: «سُبْحانَکَ اللّهمَّ بَلی».(3)

- و آیاتی دیگر.(4)

ص: 302


1- 4. التفسیر الأثری الجامع، 1/399 و 400؛ علوم القران عند المفسّرین، 2/347.
2- 5. علوم القران عند المفسّرین، 2/347.
3- 6. همان.
4- 7. ر.ک : علوم القران عند المفسّرین، 2/347-349.

ص: 303

فصل چهارم تجوید از نگاه آموزشی کاربردی

اشارة

فصل چهارم تجوید از نگاه آموزشی کاربردی

ص: 304

مراتب و روش های قرائت قرآن
اشارة

قرآن کریم به چهار روش قرائت می شود که در تمامی آن ها رعایت قواعد تجویدی، وقف و ابتداء، الحان عرب و صوت زیبای در شأن قرآن لازم است؛

این چهار روش قرائت عبارتند از:

1- ترتیل 2- تحقیق 3- تدویر 4- تحدیر (حَدْر)

و هریک از آن ها دارای خصوصیاتی هستند که ذیلاً بیان می شود.

1- قرائت ترتیل
تعریف «ترتیل»

در لغت: ترتیل، از ماده «رَتِلَ» به معنی «خوب و آراسته و نیکو شد» که به صورت مصدر باب تفعیل است به معنای خوب و آراسته و منظم ساختن کلام. و «رتّل الکلام» یعنی سخن را خوب «با مراعات قواعد» بیان کرد.

ضمناً «رَتَلَ» به معنی سخن هموار و نیکو، آراستگی و خوبی هر چیزی، نیز آمده است.(1)

ص: 305


1- 1. ر.ک : فرهنگ لغات، از جمله فرهنگ جامع عربی، ذیل واژه «رتل» ضمناً واژه «ترتیل» را مختار الصحاح به «روانی در قرائت و تبیین حروف» معنی می کند و زمخشری در اساس البلاغه آن را به معنی «روانی در قرائت و نیکو نمودن تألیف حروف» می گیرد. صاحب التحقیق فی کلمات القران می گوید: «اصل در این واژه زیبایی چینش و هماهنگی می باشد.» و ترتیل قرآن را به معنی «تبیین حروف و زیبایی و روانی در قرائت» می گیرد. و نیز ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 393.

در اصطلاح قرائت: ترتیل «خواندن قرآن با رعایت تمامی قواعد، به صورتی شمرده همراه با تأنّی، تفهّم، تدبّر در معانی و مراعات وقف ها.»

طریق و روش

قرائت «ترتیل» از سنّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده است،(1) چنان که آن حضرت فرموده است:

«خداوند دوست دارد، آن گونه که قرآن نازل شده است، خوانده شود».(2)

و خداوند صریحاً در آیه شریفه «وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً»(3) اشاره به چگونگی نزول قرآن داشته، و در آیه «وَ رَتِّلِ القُرْانَ تَرْتیلاً»(4) به پیامبرش امر فرموده تا قرآن را به ترتیل بخواند.

امّ سلمه رضی اللّه عنها این گونه قرائت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را قرائت تفسیر کننده حرف به حرف توصیف نموده است.(5)

قرائت «ترتیل» روش معصومین علیهم السلام بوده و مورد تأکید اکثر علمای قرائت و روش آنان نیز بوده است.

ص: 306


1- 1. الاتقان فی علوم القران (ترجمه)، ج 1، ص 344.
2- 2. النشر فی القراءات العشر، ج 1، ص 208 و 209.
3- 3. فرقان/ 32.
4- 4. مزّمّل/ 4.
5- 5. النشر فی القراءات العشر، ج 1، ص 208 و 209.
ترتیل از نگاه امیرمؤمنان علیه السلام

امام علی علیه السلام تفسیر جامعی در عین اختصار از واژه «ترتیل» در پاسخ به سؤالی در این باره، که دربردارنده دو حوزه لفظ و معنا است، بیان فرموده است؛

و آن عبارت است از:

«الترتیل تجوید(1) الحروف و معرفة الوقوف»(2)

یعنی ترتیل عبارت است از: «اداء صحیح و زیبای حروف و شناخت و رعایت موارد وقف».

بدیهی است، صحیح ادا نشدن حروف باعث مخدوش و غلط شدن معنای کلمه خواهد شد و یا عدم رعایت وقف ها باعث به هم ریختن ترکیب جمله ها از حیث نحوی، بلاغی و تفسیری می شود.

امتیازات و فوائد «ترتیل»

فضل و برتری روش «ترتیل» در موارد زیر خلاصه می شود:

1- تصریح قرآن به قرائت ترتیل، و توجّه معصوم علیهم السلام به این نوع قرائت؛

2- بدان سرعت نیست که در قواعد تجویدی خلل وارد آید؛

3- تجوید حروف و حفظ وقوف رعایت می گردد.

4- فرصت کافی برای تدبّر در معانی وجود دارد، و اصلاً تدبّر در معانی آیات از ویژگی های بارز آن است.

ص: 307


1- 1. در این روایت به جای واژه تجوید، «بیان و اداء» و به جای معرفة «حفظ» نیز آمده است. و گفته اند این روایت را امام علی علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده اند. [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 14]
2- 2. النشر فی القراءات العشر، ج 1، ص 208 و 209.

5- تأثیر مفهوم آیات که بر مبنای تدبّر حاصل و ادراک می شود، در کیفیت لحنی تلاوت و انتخاب نغمه مناسب است.

اندازه سرعت

در این نوع قرائت اندازه سرعت به لحاظ تدبّر و تعمّق در محتوای آیات، و رعایت مستحبّات حین تلاوت، قابل احتساب نیست، گرچه برخی اساتید سرعت آن را شبیه تحقیق دانسته اند.(1)

خلاصه

ترتیل = رعایت تمامی قواعد و ضوابط تجوید و وقف؛ با دقّت و توجّه به معانی آیات؛ آرامش (عاری از عجله).

2- قرائت تحقیق
تعریف «تحقیق»

در لغت: واژه «تحقیق» از ماده «حَقَقَ» در باب تفعیل به عنوان مصدر است، به معنای «نهایت درستی و حق در اداء هر چیزی است»، و به عبارتی «رسیدن به کمال حقیقت شی ء بدون کم و زیاد است».

در اصطلاح قرائت: شیوه «تحقیق» عبارت است از: «خواندن قرآن با حداکثر آرامش و تأنّی، با رعایت حدّ اعلای تمامی قواعد آن، در عین حال خالی از افراط و تکلّف و بدون در نظر گرفتن تدبّر در معانی آیات».

ص: 308


1- 1. شاید تا حدودی صحیح باشد، چرا که اکثر علمای تجوید، ترتیل و تحقیق را یا مترادف و یا یکی دانسته اند. [ر.ک : الدرسات الصوتیه...، ص 558 و 557]

توضیح: در این قرائت آن گونه که پیشوایان قرائت گفته اند، حقّ هر یک از حروف و صفات به تمام و کمال ادا می شود، از جمله؛ اشباع مدّ،(1) اداء کامل و دقیق همزه ها و

حرکات و سکون، اظهار و ادغام و قلب و اخفا، تفخیم و ترقیق، رعایت تشدیدها، اداء کامل غنّه ها، بیان و تفکیک حروف و کلمات از یکدیگر، رعایت فتح و اماله و از این قبیل در صورت مجاز؛ و وقف بر محل های جایز.(2)

برخی(3) موارد مذکور را حدود و یا «ارکان قرائت تحقیق» برشمرده اند.

آفات قرائت «تحقیق»

افراط و تکلّف در قرائت تحقیق به قول «حمزه کوفی» (ت 156 ه ق) باعث می شود که قرائت، تبدیل به مافوق و بالاتر از قرائت می شود، که آن هم مردود بوده و قرائت به حساب نمی آید.(4)

نمونه هایی از این آفات:

الف- چنان چه جایی که سزاوار سکون محض است از حدّ تحقیق تجاوز شود، متحرّک می گردد.

ص: 309


1- 2. منظور در جایی است که سزاوار مدّ باشد، بدیهی است در جایی که سزاوار قصر است باید به قصر خوانده شود.
2- 1. الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 555 و 556؛ به نقل از «أبی عمرودانی» (ت 444 ه ق) و احمد بن ابی عمر (ت بعد 500 ه ق)؛ النشر فی القراءات العشر؛ ابن جزری (ت 833 ه ق)، ج 1، ص205؛ الاتقان فی علوم القران (ترجمه)، سیوطی (ت 911 ه ق)، ج 1، ص 324؛ تجوید جامع (ابراهیم پور فرزیب)، ص 137.
3- 2. احمد بن ابی عمر (ت بعد 500 ه ق)، ر.ک : مأخذ پیشین.
4- 3. ر.ک : النشر فی القراءات العشر، ج 1، ص 205 و 206.

ب- حرکات از حدّ تحقیق خود بگذرند تبدیل به حروف می شوند.

ج- صفت تکریر در حرف «راء» از حدّ تحقیق بگذرد از آن چند «راء» دیگر ایجاد می شود.

د- نگاه داشتن نون و میم ساکنه (به جهت آوردن غنّه کامل)، بیش از حدّ تحقیق

(زیاده روی در غنّه) باعث اطاله صوت در آن می شود.(1)

طریقه و روش «تحقیق»

قرائت «تحقیق» را مختص «حمزه» و «ورش» راوی «نافع» دانسته اند(2) که معتقد به اشباع مدّ متّصل و منفصل بوده اند.(3)

و برخی از طرق مختلف این قرائت را شیوه قرائت «هشام» و «ابن ذکوان» راویان «ابن عامر»، و «حفص» راوی «عاصم» و اعشی از «ابوبکر» راوی دیگر عاصم، و قُتَیْبَه از «کسایی» دانسته اند.(4)

امتیازات و فوائد قرائت «تحقیق»

قرائت به «تحقیق» دارای فوائد و امتیازات زیر است:

1- جهت تعلیم قرائت قرآن به شاگردان مفیدتر است؛ چرا که حداکثر آرامش و دقّت در آن مدّنظر است؛

ص: 310


1- 1. همان ؛ الاتقان فی علوم القران (ترجمه)، ج 1، ص 324؛ احیاء القرائة، ص 222.
2- 2. همان.
3- 3. تجوید جامع، ص 138.
4- 4. ر.ک : النشر، 1/206؛ احیاء القرائة، ص 222؛ سرّالبیان فی علم القران، ص 278.

2- تمرین و ریاضت زبان (دستگاه تکلّم) برای فراگیری قواعد تجویدی؛

3- به کارگیری کلیه اصول و قواعد تجویدی؛(1)

4- فرصت کافی برای آموزش و تمرین در حوزه «هنری» قرائت از قبیل، زیباسازی قرائت، به کارگیری الحان و اصوات عربی که مورد سفارش معصومین علیهم السلام است.(2)

اندازه سرعت در قرائت «تحقیق»

در این روش، سرعت قرائت کُند است، و براساس تجربیّات امروزی اساتید قرائت و به نظر برخی از ایشان کلّ قرآن با این شیوه در 60 الی 80 ساعت،(3) و به نظر برخی 60 تا 90 ساعت خوانده می شود.(4)

به عنوان مثال: اگر قرآن به خط عثمان طه (604 صفحه ای) در نظر گرفته شود و مدّت زمان انتخابی برای قرائت کل قرآن 60 ساعت باشد، در این صورت به طور میانگین هر صفحه ای حدود 6 دقیقه خوانده می شود.(5)

ص: 311


1- 5. النشر، 1/205.
2- 6. قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، «حَسِّنُوا الْقُرْانَ بِاَصْواتِکُمْ فَاِنَّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ یَزیدُ الْقُرْانَ حُسْناً» و نیز از آن حضرت روایت شده: «ِاقْرَأُوا الْقُرْانَ بِاَلْحانِ الْعَرَبِ وَ اَصْواتِها...» [وسائل الشیعه «10 جلدی»، ج 2، ص586 و 587]
3- 1. ر.ک : هفت شهر مروارید، ص 36؛ به نقل از «زینة القران»، ص 59.
4- 2. ر.ک : مصباح القران، ج 3، ص 9.
5- 3. مضمون بیانات استاد علی اکبر حنیفی داور بین المللی صوت و لحن قرائت قرآن کریم، در کلاس های آموزشی، مجموعه نوارهای آموزشی دانشگاه شهید بهشتی.

خلاصه

تحقیق = رعایت تمامی قواعد در حدّ اعلا؛ با حداکثر آرامش؛ بدون تدبّر در معانی آیات.

3- قرائت تدویر
تعریف «تدویر»

در لغت: واژه «تدویر» از ریشه «دور» در باب تفعیل و مصدر است؛ به معنای «گرد

و مدوّر گردانیدن، به گردش درآوردن» می باشد.(1)

در اصطلاح قرائت: شیوه «تدویر»؛ «نوع متوسّطی از قرائت است، یعنی از نظر سرعت حالتی بین تحقیق و تحدیر (حَدْر) است».(2)

توضیح: این قرائت مورد توجّه قرّایی است که قائل به توسّط مدّها هستند؛(3) از جمله آنهایی که مدّ منفصل را به توسّط می خوانند و به حدّ اشباع نمی رسانند.(4)

قواعد زمان بَر و کشش دار از قبیل «مدّها، غنّه ها (ادغامی، اخفایی)» در این قرائت عملاً نصف «تحقیق» می شوند.

ص: 312


1- 1. ر.ک : فرهنگ های دهخدا، جامع عربی به فارسی (سیاح)، لاروس، القاموس العصری (ترجمه طباطبایی)؛ ذیل واژه «تدویر».
2- 2. النشر فی القراءات العشر، ج 1، ص 207؛ الاتقان، ج 1، ص 325.
3- 3. تجوید جامع، ص 138.
4- 4. النشر، 1/207، الاتقان، 1/325.
طریقه و روش

قرائت «تدویر» طریقه انتخابی بیشتر اهل ادا و پیشوایان قرائت از جمله «ابن عامر» و «کسایی» می باشد.(1)

فواید روش «تدویر»

1- در این روش نسبت به دو روش پیشین (تحقیق و ترتیل) قرائت بیشتری در زمان کمتر تلاوت می شود، لذا ثواب بیشتری از نظر قرائت الفاظ وحی عائد قاری می شود.(2)

2- چون در این قرائت، صوت و لحن و تحریراتِ متنوع و از این قبیل... به جهت سرعتی که دارد، کمتر قابل اجرا و توسعه است، لذا به جای آن، اهل فنّ (قاریان متدبّر) شاید بتوانند تدبّر نمایند و از ثواب تدبّر نیز بهره مند شوند.

3- این تلاوت جهت ثواب و مؤانست بیشتر با قرآن و [اغلب] جنبه انفرادی دارد.(3)

4- حفظ وقوف رعایت می شود و قواعد تجویدی نیز به تناسب سرعت در این قرائت مراعات می شود.

اندازه سرعت در قرائت «تدویر»

سرعت در این قرائت طوری است که کلّ قرآن در 30 ساعت تلاوت و ختم

ص: 313


1- 5. همان.
2- 6. ر.ک : انعام/ 160. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرَ اَمْثالِها»
3- 1. ر.ک : مصباح القران، 3/13.

می شود.(1) همچون بیانی که گذشت، اگر قرآن منتخب مثلاً به تنظیم و خط عثمان طه باشد به طور میانگین هر صفحه حدود 3 دقیقه خوانده می شود.

تذکّر: قرائت «تدویر» همان است که به روش ترتیل مشهور شده است! این نوع قرائت همه ساله در ماه مبارک رمضان از رادیو و تلویزیون به ازای روزی یک جزء در یک ساعت پخش می شود.

خلاصه

تدویر = خواندن با سرعت بیشتر از «تحقیق»؛ با رعایت قواعد تجویدی به تناسب

این قرائت.

4- قرائت حَدْر (تحدیر)
تعریف «حَدْر»

در لغت: کلمه «حَدْر»(2) مصدر ثلاثی مجرّد است، چون «نَصْر» و از «حَدَرَ-ُ»(3) به معنای «سرعت دادن، سرازیر کردن، شیب دادن» می باشد که با «تحدیر» هم معناست.(4)

ص: 314


1- 2. همان، ص 9؛ نیز ر.ک : هفت شهر مروارید، ص 35.
2- 1. مصدر دیگر آن «حُدور» بر وزن «قُعود» است. [ر.ک : القاموس العصری (ترجمه)؛ المنجد، ذیل واژه «حدر»]و «حَدور» صیغه مبالغه حادِر به معنای زمین بسیار بلند، و جای نشیب و سرازیر نیز از همین ریشه است. [ر.ک : مقاییس اللغه (ابن فارس)؛ مصباح المنیر (فیّومی)؛ المنجد؛ فرهنگ لاروس، ذیل واژه «حدر»]
3- 2. از باب «حَدَرَ -ِ » نیز آمده است. [همان]
4- 3. ر.ک : القاموس العصری (ترجمه)؛ ذیل واژه «حدر».

و برخی مثل «ابن جزری»(1) آن را تقریباً مترادف «هبوط» به معنی «فرود آمدن، سقوط» دانسته است.(2)

در اصطلاح قرائت: شیوه «حَدر» «قرائتی است که در آن قرآن با سرعت زیاد، با رعایت اجمالی قواعد تجویدی خوانده می شود».

توضیح: بدیهی است در قرائت «حَدر» احکام تجوید کوچک و به حداقل می رسند، لکن باید قاری مراقبت نماید که تفریط در آن به حدّی نرسد که لطمه به قرائت زند، و مردود شده و قرائت به حساب نیاید.

بنابراین در این قرائت سرعت و روانی قرائت طوری باید باشد که هیچ یک از موارد؛ حروف مدّ، حرکات، صدای غنّه، استواری إعراب و درستی تلفظ، اداء نیکوی حروف،... زائل نشود.

از طرفی جهت تسهیل و تسریع قواعدی چون؛ قصر، تسکین، اختلاس، بدل،

ص: 315


1- 4. النشر، 1/207.
2- 5. نکته قابل تأمل در مترادف قرار گرفتن «هُبوط» با «حدور» در بیان «ابن جزری»؛ هبوط پائین قرار گرفتن به طور قهری است مثل هُبوط سنگ. هَبوط با فتحه حرف اول به معنای «مُنْحَدِر» در مفهوم اسم فاعل است که به صورت فعل لازم و متعدی به هر دو وجه آمده است: هَبَطْتُ اَنَا و هَبَطتُ غَیری (هَبَطْتُ، هَبَطْتُهُ، هَبْطاً) یعنی افتادم و آن را انداختم. (ر.ک: بقره/ 74، با دقت در «یَهْبِطُ») این واژه اگر در مورد انسان به کار رود معنی سبکی و استخفاف هم دارد برخلاف «انزال و نزول»؛ زیرا «انزال» آن طوری که خدای متعال درباره غیر انسان مانند «فرشتگان» و «باران» به کار می برد، آگاهی دادن بر شرافت آنهاست. «هبط» در جایی که هشدار بر نقص است، یاد شده که آیات بقره/ 36، 38، 61؛ اعراف/ 13، بر این مطلب دلالت دارند. [ر.ک : مفردات راغب ترجمه و تحقیق، د. غلامرضا خسروی حسینی، ج 3، ص 497 و 498]

ادغام کبیر و تخفیف همزه و از این قبیل نیز به کار گرفته می شود.(1)

طریقه و روش

- قرائت «حَدْر» شیوه «ابن کثیر»، «ابوجعفر»، و آن هایی که قائل به قصر مدّ منفصل می باشند مانند؛ ابوعمرو، یعقوب، قالون، اصبهانی از وَرْش، ولیّ از حَفص، و اکثر عراقیین از حُلوانی از هشام.(2)

- تلاوت قرآن به «حَدْر» برای قاریان حاذق و مسلّط بر قواعد مطلوب و مفید است.

فوائد روش حَدر (تحدیر)

1- در این روش، قرآن سریع تر خوانده می شود و کلمات بیشتری تلاوت می گردد. بدین ترتیب مطابق فرموده خداوند متعال «مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها»(3) و نیز به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله خواندن هر حرف از قرآن حسنه ای برای قاری منظور می شود؛ لذا در ظرف زمانی کوتاه با خواندن حروف و کلمات بیشتر وحی، پاداش بیشتری نصیب قاری می شود.

بله، قرآن به تفضّل الهی این خاصیّت و ویژگی را دارد که شنیدن آن هرچند بدون فهم، نگاه به خط قرآن، هر یک در چهارچوب خود ثواب و بهره ای بر آن مترتّب است، و در «حَدْرخوانی» نیز ثواب حسنات در مرتبه خود محفوظ است؛ لکن

ص: 316


1- 1. برگرفته از: النشر، 1/207؛ الاتقان، 1/325؛ تجوید جامع، ص 138.
2- 2. همان؛ احیاء القرائة، ص 223.
3- 1. انعام/ 160؛ «هر کس کار نیکی بیاورد، برای او ده برابر پاداش منظور می شود».

افضلیت و کمال ترتیل و حتی امر بدان، به تصریح قرآن و روایات جایگاه ویژه ای را برای این نوع قرائت رقم می زنند که در حدّ لازم در گذشته به آن اشاره شد.

2- این روش در ختم سریع قرآن استفاده می شود.

3- قرائت به «حَدْر» برای حفّاظ در جهت تکرار و تمرین مورد استفاده قرار می گیرد.

محدودیت قرائت «حَدر»

1- همگانی نیست، و تنها اختصاص به اوحدی خواصّ از قاریان مجرّب و مسلّط به رعایت صحیح و نیکوی قواعد قرائت دارد.

2- رعایت ترتیل و حقّ آن، که سفارش قرآن و معصومین ، است. در این قرائت پر سرعت به خوبی قابل اجرا نمی باشد؛ مگر نه این است که اداء حقّ حروف همراه با

طمأنینه، تفهّم، و تدبّر و...(1) از شاخصه های بارز ترتیل می باشد؟ اگر ادّعایی هم در این مورد باشد بسیار اندکند که بتوانند جامعیت ترتیل (لفظ، معنا) را در این قرائت به منصه ظهور برسانند.

3- تلاوت قرآن به «حَدْر» با پوشش ترتیلی به طور جامع، تنها از معصومین علیهم السلام ساخته است،(2) چرا که معصومین علیهم السلام مأمور به ترتیل بوده اند، و به هیچ وجه از آن تخطّی نمی کنند.

ص: 317


1- 1. ر.ک : تجوید جامع، ص 138.
2- 2. ر.ک : بخش سرعت قرائت در سیره قرائتی معصومین علیهم السلام .
اندازه سرعت در قرائت «حَدْر»

در قرائت حدر یا تحدیر، سرعت طوری است که کلّ قرآن در 15 ساعت خوانده می شود(1) براساس قرآنی که ذکر شد هر صفحه به طور میانگین 5/1 دقیقه طول می کشد.

خلاصه

حَدْر = خواندن قرآن با سرعت زیاد؛ با رعایت قواعد تجویدی به تناسب این قرائت.

ص: 318


1- 3. ر.ک : هفت شهر مروارید، ص 34 و 35؛ و نیز مجموعه نوارهای آموزشی دانشگاه شهید بهشتی، بیانات استاد علی اکبر حنیفی؛ مصباح القران، 3/9 و 14.
بحثی ویژه، در «ترتیل»
اشارة

چنان که قبلاً اشاره شد، واژه های «تحقیق»، «تدویر» و «حدر» بیانگر روش های متداول قرائت قرآن بین قرّاء و مجوّدین در اعصار مختلف بوده است که در کتب معتبر قراءات و تجوید گزارش شده است؛ لکن تنها روش قرائتی که مدّنظر وحی است و در قرآن کریم بدان تصریح و امر شده همان «ترتیل» است که می توان آن را «نگین تلاوت» نامید.

در ضمن باید توجّه داشت که چگونه می توان لباس متین و آرامش بخش تقوا آفرین «ترتیل» را به تن قرائت های باشتاب و پرسرعت و سرسری نمود، و در عین حال حقّ آن را ضایع نکرد! که این نیز مهارتی چندان می خواهد!

حاصل مطلب این که، آن چه بر قاری قرآن حجّت است به تصریح خود قرآن و روایات همان قرائت به «ترتیل» است، هرچند عرفاً (از قِبَل قرّا و مجوّدین) روش های دیگری از نظر سرعت در کنار و یا برابر ترتیل تعیین شده باشد.

به هر جهت نباید از قانون و ضوابط «ترتیل» عدول کرد، مگر عذر و اضطراری در کار باشد، از قبیل آموزش به شاگردان مبتدی و متوسط که باید به فراخور ظرفیت آنان، راه به سوی ترتیل، برنامه ریزی شود. البته نباید فراموش کرد که قرائت در حیطه آموزش، هم برای معلّم و هم برای متعلّم قرآن ثواب و منزلت ویژه خود را دارد که بحث دیگری است.

ص: 319

بنابراین با توجّه به شأنیّت و تسلّط قاریان، رعایت ترتیل در مراتب تندتر از

«تحقیق»، یعنی «تدویر» و «حدر» متفاوت بوده، ولی به سختی امکان پذیر است، و آن هم در حیطه «ترتیل در لفظ»(1)

سرعت قرائت در سیره قرائتی معصومین علیهم السلام

برای سنجش سرعت در قرائت مناسب ترین راه برای پی بردن به حدود آن، از طریق ختم های قرآن است که در عصر معصومین علیهم السلام مطرح بوده و از ایشان کسب تکلیف می شده، و یا ختم هایی که خود حضرات معصومین علیهم السلام داشته اند که این امر در هر حال نیاز به تأمّل بیشتر دارد؛ امّا خلاصه ای که از روایات ختم قرآن به دست می آید، می توان چنین نتیجه گرفت:

درباره کمترین زمان برای ختم قرآن کریم، روایت های متعدد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام در دست است؛ بر پایه بیشتر روایت ها، کمترین زمان مناسب برای ختم کامل قرآن، سه روز است و بیشترین و بلندترین زمان، شش ماه است. (دو بار در سال).(2)

پیداست که آمادگی و استعداد قاریان قرآن نیز در بلندی و کوتاهی زمان ختم قرآن مؤثّر است. گویا آمدن زمان های گوناگون در متن احادیث و اخبار نیز با توجّه به همین تفاوت چیره دستی های قاریان و نابرابری مهارت آنان در قراءات قرآن بوده است.

در ذیل این بحث نیز چند نمونه از روایات ختم را جهت توجّه بیشتر به مفاد آن ها

ص: 320


1- 1. ر.ک : شیوه ترتیل و مراحل آن.
2- 2. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 1، ص 980، با استفاده از منابع ذیل: اصول کافی، 2/590-591 (باب فی کَمْ یَقْرَاُ الْقُرْانُ وَ یَخْتَمُ)؛ الجامع الصحیح، ترمذی، 5/196؛ کتاب القراءات، باب 13؛ البرهای فی علوم القرْان، زرکشی، 1/470-471؛ نیز ر.ک : الاتقان فی علوم القران، سیوطی، 1/382.

ذکر می کنیم؛

1- ... عَن مُحمّدِ بنِ عَبداللّهِ قالَ: قُلتُ لِأَبی عَبدِاللّه علیه السلام : أَقْرَاُ القُرْانَ فی لَیْلَةٍ؟ قال: لا یُعجِبُنی أَنْ تَقْرَاَهُ فی اَقَلَّ مِن شَهرٍ؛(1)

... از محمد بن عبداللّه گوید: به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم من قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمودند: من خوش ندارم که در کمتر از یک ماه آن را بخوانی .

2- ... عَن عَلیّ بنِ اَبی حَمزَةَ قالَ: دَخَلتُ عَلی اَبی عَبدِاللّه علیه السلام فقالَ لَهُ أبوبَصیرٍ: جُعِلتُ فِداکَ اَقْرَاُ القُرْانَ فی شَهرِ رَمضانَ فی لَیلَةٍ؟

فقال: لا، قالَ: فَفی لَیلَتَینِ؟ قالَ: لا، قالَ: فَفی ثَلاثٍ؟ قال: ها - وَ اَشارَ بِیَدهِ - ثُمَّ قال: یا اَبا مُحَمَدٍّ إِنَّ لِرَمَضانَ حَقّاً وَ حُرمَة لا یُشبَهُهُ شَی ءٌ مِنَ الشُّهورِ وَ کانَ اَصْحابُ مُحَمّدٍ صلی الله علیه و آله یَقْرَاُ أَحَدُهُم القُرْانَ فی شَهرٍ اَوْ اَقَلَّ، إِنَّ الْقُرْانَ لا یُقْرَاُ هَذْرَ مَة(2) وَ لکِن یُرَتَّلُ تَرْتیلاً فَإِذا مَرَرْتَ بِایَةٍ فیها ذِکْرُ الجَنّةِ فَقِفْ عِندَها وَسَلِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ الْجَنَّةَ وَ إِذا مَرَرْتَ بِایَةٍ فیها ذِکْرُ النّارِ فَقِفْ عِنْدَها وَ تَعَوَّذْ بِاللّهِ مِنَ النّارِ؛(3)

... از علی بن ابی حمزه که گوید: «به امام صادق علیه السلام وارد شدم، (برخورد کردم) و ابوبصیر به او عرض کرد قربانت گردم، در ماه رمضان همه قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمودند: نه، عرض کرد در دو شب بخوانم؟ فرمودند: نه، باز عرضه داشت در سه شب بخوانم؟ امام فرمود: ها! و با دست خود اشاره کرد (بخوان)؛

سپس فرمودند: ای ابا محمّد راستی برای ماه رمضان حقّ و حرمتی است که هیچ

ص: 321


1- 1. اصول کافی، ج 2، ص 617.
2- 2. سرعت در قرائت.
3- 3. اصول کافی، ج 2، ص 617.

کدام از ماه ها بدان نمانند. و اصحاب محمّد صلی الله علیه و آله همه قرآن را در یک ماه یا کمتری می خواندند، راستی قرآن با شتاب و درهم برهم خوانده نشود؛ ولی باید با آرامی و

تأنّی خوانده شود، هرگاه به آیه ای برخورد کردی که در آن ذکر بهشت است، در نزد آن بایست، و از خدای عزّوجلّ بهشت بخواه و هرگاه به آیه ای گذری که در آن ذکر دوزخ است در نزد آن هم توقف نما و از دوزخ به خدا پناه بر.

3- کان الرِّضا علیه السلام یَخْتِمُهُ (القرْان) فی کُلِّ ثَلاثٍ و یَقُولُ «لَوْ اَرَدْتُ اَن اَخْتِمَهُ فی اَقرَبَ مِن ثَلاثٍ لَخَتَمْتَ وَ لکِّنی ما مَرَرْتُ بِایَةٍ قَطُّ إلّا فَکَّرْتُ فیها وَ فی اَیَّ شَیْ ءٍ اُنزِلَتْ وَ فی اَیِّ وَقتٍ فَلِذلِکَ صِرْتُ اُخْتِمُ فی کُلِّ ثَلاثٍ».(1)

سیره حضرت رضا علیه السلام این بود که در هر سه روز یک ختم قرآن می کردند و می فرمودند: «اگر بخواهم در کمتر از این زمان هم انجام می دهم؛ و لکن به هیچ آیه ای مرور نمی کنم مگر آن که درباره آن آیه فکر می کنم که درباره چه چیز و در چه زمانی نازل شده است، بدین جهت در هر سه روز یک ختم قرآن دارم».

حداقل با عنایت به متن روایات مذکور، و در نظر گرفتن کمترین مدّت زمان برای یک بار ختم قرآن یعنی در سه روز (72 ساعت) آن هم توسّط معصوم علیهم السلام که خود بیش از همه مأمور و عامل به رعایت ترتیل است، و از طرفی صرف وقف مبارک امام علیه السلام در امورات روزمرّه زندگی در شبانه روز از قبیل خواندن نمازها، صرف غذا، خواب و استراحت، و دیگر امورات متفرّقه زندگی خانوادگی و اجتماعی در مدّت زمان مذکور (72 ساعت)، چند ساعت وقت برای ختم قرآن حضرت باقی خواهد

ص: 322


1- 1. وسائل الشیعه (10 جلدی)، ج 2، ص 590، ح 7773.

ماند و آن گاه سرعت قرائت حضرت با کدام یک از مراتب قرائت که چهارچوب قُرّاء است، تطبیق خواهد داشت؟

آیا با قرائت «تدویر» و یا «حَدْر»(1) ؟ آن وقت برای قاریان غیرمعصوم چگونه

خواهد بود؟

تلاوت به «ترتیل» در سه روز اعجاز گونه است!

«پرهیز از شتاب در قرائت قرآن» و «تأنّی و تدبّر» در آن، از شاخصه های ترتیل است که بیشتر ناظر به کیفیّت قرائت است؛ چرا که قرآن کتاب معمولی و سطحی نیست که بتوان تندتند قرائتش نمود و معانی اش را دریافت.

چنان که امام علی علیه السلام در نهی از شتاب در قرائت می فرمایند:

«وَ لا تَهُذُّهُ هَذَّ الشِّعرِ وَ تَنْثُرُهُ نَثْرَالرَّمْلِ...؛(2) قرآن را به سرعت هم چون شعر خواندن، قرائت نکن و همچون ریگ پراکنده ننما!».

و امام صادق علیه السلام نیز در این باره فرموده اند:

«ِانَّ القُرْانَ لا یُقْرَاُ هَذْرَمَةً وَلکِنْ یُرَتَّلُ تَرْتیلاً...؛(3) به یقین قرآن به سرعت قرائت نمی شود؛ ولیکن به شیوه ترتیل خاصّی تلاوت می شود».

ص: 323


1- 2. اوّلاً، برخی اساتید قرائت با تجربیّات موجود ختم قرآن را با قرائت «تحقیق»، 60 ساعت؛ و با قرائت «تدویر» 30 ساعت؛ و با قرائت «حدر» و یا «تحدیر» 15 ساعت اندازه گیری کرده اند. ثانیاً، برخی برای قرائت غیر از مواردی که «ابن جزری» و دیگران معتقدند، انواع دیگری را نام برده اند از قبیل؛ «فصیح خوانی، حُدَیر، صامت خوانی، تعقّلی، تأثّری و قرب» که بعضاً جنبه آموزشی دارند و به برخی نیز اصلاً قرائت اصطلاحی صدق نمی کند. (ر.ک : احکام فقهی مخارج و صفات حروف)
2- 1. بحارالانوار، ج 92، ص 216، ح 20 (به نقل از مجمع البیان، 10/377، 378).
3- 2. اصول کافی، ج 2، ص 617.

و از طرفی با قرائت شتاب آلود و بی درنگ، چگونه می توان از لطائف و زیبایی های جذّاب قرآن در ظاهر و از باطن عمیق و پهناور شگفتیهای بی پایانش بهره مند گردید؟

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف بی کران آن چنین فرموده اند:

«و ِانَّ القُرْانَ ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ وَ لا تَفْنی عَجائِبُهُ وَ لا تَنْقَضی غَرائِبُهُ؛(1) به

راستی قرآن ظاهرش بسیار شگفت و زیبا و باطن آن بسیار عمیق می باشد و شگفتی هایش تمام نمی شود و ناشناخته هایش پایانی ندارد».

و باز در فرازی دیگر می فرمایند:

«... وَ بَحراً لا یُدرَکُ قَعْرُهُ...؛(2) قرآن دریایی است که عمق آن درک نمی شود».

این است که بهره مندی از قرآن، فکری متدبّر و غوّاص و روحی تشنه و جستجوگر می خواهد تا که به دُرّهایی از این اقیانوس، دست یابد.

مقدار سرعت و تأنّی

با نظر به اوصاف مذکور باز باید گفت، سرعت قرائت با توجّه به تفاوت افراد در قدرت اندیشه و توان دریافت، متفاوت است؛ لیکن حدّ متوسط آن، ختم قرآن در فرصت یک ماه است، مگر در ماه رمضان که به برکت فضای مساعد و معنویّت آن، قابلیّت جذب و دریافت آیات، فوق العاده افزایش یافته، سرعت قرائت بیشتر می شود.

و نباید از نظر دور داشت که قرائت قرآن با تفکّر در محتوا، روابط، شأن و زمان

ص: 324


1- 3. نهج البلاغه، خ 18.
2- 1. همان، خ 189 (فیض الاسلام).

نزول آیه در طول یک ماه برای حتّی مفسّر متبحّر امکان ختم ندارد تا چه رسد به غیر مفسّر قرآن، که در عرض سه یا شش روز بخواهد آن را به انجام رساند!

این معنی در مقایسه با توان دریافت و قدرت اندیشه مؤمنین، بسیار سنگین و غیر قابل اجراست، آخر چگونه می شود که در عرض سه روز در اقیانوس بی کران و بی انتهای قرآن، بتوان غوّاصی کرد و درّ و گوهرهای بی شمارشِ آن را استخراج نمود؟

این تنها وجود معصوم علیه السلام است که می تواند چنین کار اعجاز گونه ای را انجام دهد، مگر نه این که اینان دست پرورده خدای عالمند و مردم دست پرورده آنان:

«فَإنّا صَنائعُ رَبِّنا وَ النّاسُ بَعدُ صَنائع لَنا...»(1)

همان گونه که قبلاً نیز اشاره ای شد، این امر در شرایطی است که حضرات علیهم السلام مراجعات فراوانی در طول روز و شب برایشان پیش می آمد؛ با وجود مشاغل فراوان و مستحبّات دیگر، چنین سرعت قرائتی با آن خصوصیات بسیار حیرت انگیز می باشد.

در این مقایسه، بیشتر حجم و کیفیّت مورد نظر قرار گرفته است، والّا سطح دریافت معصوم کجا و درک ما کجا ! اصلاً در وهم نگنجد و به مقایسه درنیاید.

آن جا که عقاب پَر بریزد***از پشّه ناتوان چه خیزد!

«لا یُقاسُ بِالِ مُحَمّدٍ صلی الله علیه و آله مِن هذِهِ الاُمَّةِ اَحَدٌ وَ لا یُسَوّی بِهِم مَن جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیهِ اَبَداً؛(2) هیچ یک از این امّت با آل محمد صلی الله علیه و آله طرف مقایسه نبوده و کسانی که همیشه از نعمت و بخشش (معارف و علوم) ایشان بهره مندند با آنان برابر نیستند».

ص: 325


1- 1. نهج البلاغه، نامه 28.
2- 2. همان، خ 2.

بنابراین قرائت کمتر از یک ماه، امری مشکل است و در صورت تحقّق، امکان تدبّر از دست می رود و صرفاً قرائت الفاظ، میسر خواهد شد و توجّه حدّاکثر به ترجمه آیات محدود خواهد گشت، نهی از قرائت در کمتر از هفت روز،(1) نشان می دهد قاری دیگر از قرائتش هیچ بهره ای نخواهد داشت هرچند بهره از ترجمه بعضی از آیات باشد.

و در حدیث دیگری می فرمایند:

«لا یَفقَهُ مَن قَرَاَ الْقُرْانَ فی اَقَلَّ مِن ثَلاثٍ؛(2) هیچ فهمی نخواهد داشت کسی که قرآن را در کمتر از سه روز قرائت نماید».

جواز ختم قرآن در سه روز اختصاص به ماه رمضان دارد، که بهار قرآن است و شرایط ویژه ای بر آن حاکم است به طوری که تلاوت یک آیه اش برابر ختم قرآن در ایّام دیگر است.

حاصل مطلب این که، کمتر از یک ماه رعایت اقلّ شرایط قرائت بسیار مشکل و ناممکن به نظر می رسد، مگر این که عمده فعالیت شبانه روزی، تلاوت قرآن باشد که بیشتر در ماه مبارک رمضان حاصل می شود.(3)

دلیل سرعت قرائت از دیدگاه «فخر رازی»

«فخر رازی» سرعت قرائت را دلیل بر عدم توجّه به معانی، معرفی می کند؛ او

ص: 326


1- 3. کنزالعمّال، ج 1، ص 612، ح 2815.
2- 1. همان، ص 614، ح 2828.
3- 2. برگرفته از: «پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن»، ص 435-440.

می گوید: «بدان که خداوند همین که رسول خدا را به نماز شب امر نمود، او را به ترتیل قرآن فرمان داد تا ذهن به تأمّل در حقایق آیات و دقایق آن قدرت یابد پس در نتیجه، هنگام رسیدن به یاد خدا، عظمت و جلال او را با تمام وجود احساس نماید و هنگام رسیدن به وعده و وعید، امید و هراس حاصل گردد و در آن هنگام دل به نور معرفت خدا روشن می گردد؛ و سرعت گرفتن در قرائت بر عدم اطلاع بر معانی دلالت می کند، چرا که نفس با یاد امور الهی و معنوی به وجد و سرور در می آید، و هر که به واسطه چیزی به وجد و سرور در آید، دوست دارد آن چیز را یاد نماید و هر که چیزی

را دوست داشت به سرعت بر او نمی گذرد؛ پس معلوم گشت که مقصود از «ترتیل»، صرفاً حضور قلب و کمال معرفت می باشد.»(1)

رابطه «قرائت» و «تلاوت» با «ترتیل»

«قرائت» در جریان ترتیل مطرح است و جزئی از آن به حساب می آید که عمدتاً به بخشی از «ترتیل در لفظ» نظر دارد و لزوماً «ترتیل در معنی» را مطرح نمی کند و از این جهت ساکت است؛ چنان که «مفردات» در معنی قرائت می گوید: «ضَمُّ الحُروُفِ وَ الکَلِماتِ بَعضِها إلی بَعضٍ فِی التَّرتیلِ».(2)

«تلاوت» از ریشه «تَلی یَتلُو» به معنی «درپی آمدن، دنبال کردن» است به نحوی که ما بین تابع و متبوع، چیزی جز تبعیّت نباشد؛ حال اگر متابعت امری مادّی و یا پیروی

ص: 327


1- 1. همان، به نقل از تفسیر کبیر، 30/174 و 175 ذیل آیه 4، مزّمّل.
2- 2. مفردات راغب، ذیل واژه «قرأ».

در حکم(1) باشد، مصدرش، «تُلُوّ» و «تِلْو» خواهد بود و اگر متابعت به واسطه «قرائت یا تدبّر در معنی» باشد، مصدرش «تلاوة» می باشد.

و آیه شریفه «... یَتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ...»،(2) نظر به تلاوت جامع در پیروی لفظی، معنوی و عملی دارد.

پس «تلاوت قرآن»، «متابعت از قرآن در قرائت و پی گرفتن، دریافت معانی و

پیروی در عمل» است؛ بنابراین، «هر تلاوتی»، «قرائت» است؛ امّا «هر قرائتی» لزوماً تلاوت محسوب نمی شود.

جریان تلاوت راستین که از قرائت شروع و با تدبّر و فهم آیات ادامه پیدا کرده، و به عمل ختم می شود، در حوزه «ترتیل» قرار دارد.

«ترتیل»، از ریشه «رَتَل» به معنی «جمع شدن و هماهنگی و نظام یافتن چیزی بر طریقی مستقیم» است؛ از این رو به شخصی که دندانهایش از هماهنگی و ترکیب و نظام سالمی برخوردار باشد می گویند: «رَجُلٌ رَتَلُ الْأَسنانِ».

واژه مذکور در باب تفعیل که «ترتیل» قلمداد می شود با اندک تفاوتی چنین معنایی خواهد داشت: «جمع کردن و هماهنگی و نظام بخشی چیزی بر طریق مستقیم، طریق مستقیم نسبت به هر چیزی، معنایی متناسب با آن را خواهد داشت».(3)

ص: 328


1- 3. پیروی مادّی و پیروی در حکم: «وَالْقَمَرِ ِاذا تَلیها» (شمس/ 2)؛ قسم به ماه آنگاه که در پی خورشید رود و در حکم نورانیت، از آن تبعیت نماید. پیروی در حکم فقط: «وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ...» (هود/ 17)؛ و شاهدی از خاندان پیامبر او را الگو می گیرد و از او متابعت می نماید. پیروی در قرائت و تدبّر، ر.ک : آل عمران/ 113. پیروی در قرائت و تدبر و عمل؛ ر.ک : بقره/ 121. [ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 380 و 381]
2- 4. بقره/ 121.
3- 1. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 379-382 [با تلخیص]

راغب در مفردات می گوید: «اَلتَّرتیلُ إِرسالُ الکَلِمَةِ مِنَ الفَمِ بِسُهُولَةٍ وَ استقامةٍ»؛ یعنی؛ ترتیل عبارت است از اداء کلمات از دهان، به آسانی و استواری و محکمی.(1)

بر این مبنا آیات شریفه «وَ رَتّلِ الْقُرْانَ تَرتیلاً»(2) و «وَ رَتَّلناهُ تَرتیلاً»(3) معنایش چنین خواهد شد: به آسانی و محکمی قرآن را تلاوت کنید و کلماتش را ادا نمایید.

ترتیل از دیدگاه برخی اندیشمندان و مفسّران
اشارة

ترتیل در قرائت سنّت مؤکّد است. و در تفسیر و تعیین معنای آن (بین صاحب نظران) اختلاف است. برای آن چندین معنی از آهسته و شمرده و شیواخوانی تا

خوش خوانی و به آواز خوش خواندن، تا به آواز حزین خواندن گفته اند...

بهترین قول این است که مراد از آن تأمّل در قرآن و تفکر در معانی و پذیرفتن اوامر و دست برداشتن از نواهی آن است...(4)

«تفسیر کشاف»

«زمخشری» (ت 538 ه ق) در تفسیر خود ذیل آیه 32، فرقان؛ ترتیل را به معنی «تقدیر آیه ای بعد از آیه ای دیگر و تقدیر توقفی دیگر از پس توقفی» گرفته است و احتمال می دهد که به معنی «امر به ترتیل قرائت قرآن» باشد.

و در آیه 4، مزّمّل می گوید:

«ترتیل قرآن، قرائت قرآن، با سهولت و روانی و درنگ و مهلت، به واسطه تبیین

ص: 329


1- 2. مفردات راغب، ذیل واژه «رتل»
2- 3. مزّمّل/ 4.
3- 4. فرقان/ 32.
4- 1. توضیحات حاشیه قرآن؛ مترجم، خرمشاهی، ص 574، به نقل از کنزالعرفان، 1/149.

حروف و اشباع حرکات می باشد تا آن که آیات تلاوت شده، به دندان مرتب و منظم شده، شبیه گردد.»(1)

«تفسیر مجمع البیان»

صاحب تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی (ت 548 ه ق) در ذیل آیه شریفه «وَ رَتِّلِ القُرْانَ تَرتیلاً»(2) اقوالی را در تفسیر آن آورده اند:

الف) مراد از ترتیل، تبیین و آشکار و آرام خواندن است، به صورت سه آیه سه آیه، چهار آیه، و پنج آیه پنج آیه.(3)

ب) بیان در قرائت با عجله، قابل جمع نیست، بلکه باید جمیع حروف را آشکار ادا کرد و حق آن ها را از جمله در اشباع به جای آورد...(4)

ج) مراد از ترتیل، «تحزین القران» است یعنی قرائت آن به صوت و لحن و حالت حزین...(5)

و در ذیل آیه، «ترتیل» را «ترتیب حروف با تثبیت و درنگ آن گونه که در تلاوت سزاوار است» معنی می کند.(6)

«تفسیر رَوْح الجِنان و رُوح الجَنان»

ابوالفتوح رازی (ت 552 ه ق) در تفسیر شریف خود تفسیر آیه مذکور را چنین

ص: 330


1- 2. تفسیر کشّاف، ذیل آیه سوره فرقان و مزّمّل؛ و نیز ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 391.
2- 3. مزّمّل/ 4.
3- 4. نقل از ابن عبّاس.
4- 5. زجاج.
5- 1. قطرب.
6- 2. مجمع البیان، ج 9-10، ص 567 و 569؛ و نیز ر.ک : دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 1، ص 512.

می گوید: و قرآن می خوان به ترتیل و آهستگی و نهادگی؛ و ترتیل گشاده و هویدا خواندن بود.(1)

«تفسیر کبیر»

فخر رازی (ت 606 ه ق) در ذیل آیه 4، سوره مزّمّل، پس از نقل اقوال در معنی ترتیل، مقصود از «ترتیل» قرآن را حضور قلب و کمال معرفت مطرح می کند و «ترتیل در لفظ» را حکایت گر «ترتیل در معنی» می داند.(2)

«تفسیر المیزان»

علّامه طباطبایی رحمه اللّه (ت 1402 ه ق) در معنا و مفهوم آیه شریفه «رَتَّلناهُ تَرتیلاً»(3) در تفسیر المیزان چنین فرموده است:

«بعضی از آیات را در پی بعضی دیگر آوردیم به گونه ای که روابط از میان نرود و آثار آن ها منقطع نگردد تا در نتیجه آن غرض و هدف تعلیم تباه نشود، بلکه قرآن

دارای سور و آیاتی است که بعضی از آن ها در پی بعضی دیگر نازل شده و مرتب و منظّم گشته است».

«علّامه» در آیه فوق نظم و ارتباط معنوی را نیز، مطرح می نماید؛ لیکن در آیه سوره مزّمّل، «ترتیل» را به «تلاوت قرآن به واسطه تبیین حروف با حفظ توالی و ارتباط لفظی» معنی نموده اند.(4)

ص: 331


1- 3. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 298.
2- 4. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 393، به نقل از تفسیر کبیر، 30/174 و 175.
3- 5. فرقان/ 32.
4- 1. تفسیر المیزان، ذیل آیه سوره فرقان و مزّمّل، و نیز ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 391.

«تفسیر ترجمان فرقان»

در این تفسیر که مختصر تفسیر 30 جلدی «الفرقان فی تفسیر القران» تألیف آیت اللّه محمد صادقی تهرانی (متولد 1307 ش) که در طی سال های (1407-1397) نوشته شده است، در ذیل آیه 4، سوره مزّمّل در خصوص «ترتیل» چنین گفته است:

«... ترتیل: خواندن اثر بخش در قلب حضرتش [ صلی الله علیه و آله ] به گونه ای ست که دیگران را نیز به حرکت درآورد، که اگر به جای «ترتیلاً»، «ترتّلاً» بوده، همان خواندن اثر بخش شخصی هم کافی بود».(1)

در این باب سخن خود را در مورد ترتیل در قرائت با گفتار قرائت شناس مشهور «ابن جزری» (ت 833 ه ق) به پایان می بریم که او در کتاب معروف قرائت خود (النشر فی القراءات العشر) در خصوص تعریف «ترتیل» می نویسد: «پیوسته و آهسته خواندن بدون شتاب است و قرآن بدون شتاب و به تأنّی نازل شده است».

و می افزاید که «ابن عباس» مراد از ترتیل را تبیین و «مجاهد» تأنّی و «ضحاک» اداء حرف به حرف (به نحوی که حروف کلمات به یکدیگر نچسبد) دانسته است.

و در ادامه گفتارش در این باب می گوید: «صحیح و صوابی که اکثریّت سلف و

خلف برآنند، این است که ترتیل و تدبّر همراه با قلّت قرائت، افضل از سرعت و کثرت قرائت است؛ زیرا مقصود از خواندن قرآن، فهم و تفقه و عمل به آن است و حفظ و تلاوت، وسیله ای است که راهبر به معانی قرآن می گردد».(2)

ص: 332


1- 2. ترجمان فرقان، ج 5، ص 351.
2- 1. النشر فی القراءات العشر، ج 1، ص 207-209؛ و نیز ر.ک : دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 1، ص513.
- شیوه ترتیل و مراحل آن
اشارة

در این قسمت به جهت اختصار تنها فهرستی از موارد این بحث را ذیلاً متذکّر می شویم، اگر چه در مباحث مختلف به عناوین آن اشاراتی شده و نیز خواهد شد.

شیوه ترتیل و مراحل(1) آن عبارتند از:

الف) ترتیل در لفظ

1- مخارج حروف 2- آهنگ کلمات و موسیقی آن 3- تقطیع آیات 4- پرهیز از شتاب در قرائت 5- تداوم و پیوستگی در قرائت.

ب) ترتیل در معنی

1- توجّه به معانی و نظم چینش آیات و طرح سؤال 2- تأنّی در آیات 3- تدبّر در آیات 4- خود را مخاطب قرآن دیدن 5- محزون کردن خویش 6- کاوش در آیات برای درمان خویش 7- الگوهای شیوه ترتیل.

نکته قابل توجّه این که: مراحل «ترتیل در معنی»، پس از مراحل «ترتیل در لفظ» نمی آید، بلکه نسبت به عالمانِ به ترجمه و اهل انس با قرآن، در ضمن آن مطرح می شود. و پابه پای جریان ترتیل در لفظ، جریان ترتیل در معنی پیش می رود؛ بلکه در شرایط حضور قلب و آمادگی روحی، جریان ترتیل در لفظ در جریان ترتیل در معنی

محو می گردد؛ هم چنان که در جریان سخن گفتن الفاظ محو گشته، روح به معانی

ص: 333


1- 2. رعایت و کیفیت اجرا در هر یک از موارد «ترتیل در لفظ»، به «شیوه ها» نظر دارد اما عناوین هر یک از آنها به «مراحل» نظر دارد. [ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 399 و 400]

توجّه دارد.(1)-(2)

- کمال ترتیل

بدر الدّین زرکشی در «البرهان» خود، در خصوص «کمال» و «اقلّ» مراتب ترتیل چنین بیان داشته است:

«کمال ترتیل، تفخیم الفاظ و تبیین حروف آن است، و این که حروفش در یکدیگر ادغام نشود، و این کم ترین مراتب ترتیل است؛ و کمال ترتیل آن است که قرآن را بر جایگاه هایش بخواند، به طوری که اگر به آیه ای که متضمّن تهدید باشد، برسد آن را به حالت و آهنگ تهدید بخواند و چنان چه آیه ای دارای تعظیم باشد آن را با آهنگ تعظیم بخواند....»(3)

ص: 334


1- 1. همان، 396 و 400.
2- 2. مفهوم «ترتیل» در بیان امام علی علیه السلام در واقع تفسیر جامع در عین اختصار برای ترتیل است؛ لکن در این جا منظور معنای لغوی ترتیل است که بر حوزه لفظ ومعنی سایه افکنده است.
3- 3. البرهان فی علوم القران؛ ج 5، ص 532.
استعاذه
اشارة

این مطلب اگر چه در حوزه «آداب تلاوت» و «دیدگاه فقهی نسبت به تجوید» در گذشته مورد بحث اجمالی قرار گرفته، لکن در این جا از زاویه دیگری مورد بحث قرار می گیرد.

تعریف «استعاذه»

در لغت: واژه استعاذه از مادّه «عاذ (عَوَذَ) یَعُوذُ» در باب استفعال به عنوان مصدر است، و به معنای «پناه جستن، پناه بردن، پناهنده شدن»(1) می باشد.

در اصطلاح قرائت: عبارت است از گفتن «اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم»؛ یعنی از شیطان رانده شده به خداوند پناه می برم.

توضیح: در قرآن کریم بارها(2) به استعاذه از شیطان امر شده؛ یعنی پناه بردن از شرّ او به خداوند، توصیه شده است، که یک بار آن در خصوص هنگام تلاوت قرآن است.

«وَ ِاذا قَرَأتَ الْقُرْانَ فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم»(3) به اتّفاق شیعه و سنّی گفتن آن هنگام شروع(4) به قرآن خواه در نماز و خواه در غیر نماز مستحب است و

ص: 335


1- 1. ر.ک : فرهنگ های لغت از جمله فرهنگ لاروس؛ القاموس العصری (ترجمه)؛ قاموس قرآن (قرشی)؛ معارف و معاریف؛ ذیل واژه «استعاذه»؛ الرائد، 1/125.
2- 2. از جمله موارد: اعراف/ 200؛ نحل/ 98 ؛ غافر/ 56 ؛ فصّلت/ 36 ؛ مؤمنون/ 97.
3- 3. نحل/ 98.
4- 4. قول صحیح، گفتن «استعاذه» در شروع تلاوت است، نه پایان آن، و نه در شروع و پایان و دو بار گفتن. چرا که هم اجماع قرّاء و هم عرف عرب بر آن است که قبل از تلاوت استعاذه بجویند. و شاهد دیگر آیه شریفه «إذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا...» (مائده/ 6)، «چون اراده قیام برای نماز کردید، دست و صورت خود را بشویید». که تمامی مسلمین قبل از ایستادن به نماز وضو می سازند و «اذا قرأت...»نیز شبیه «إذَا قُمْتُمْ...» بوده بنابراین قبل از شروع به تلاوت باید استعاذه جست. [ر.ک : النشر، 1/254-256؛ احیاء القرائة، ص 233؛ تفسیر تبیان شیخ طوسی رحمه اللّه، ذیل آیه مورد بحث]

این امر از جمله اوامر استحبابی قرآن است؛ در روایات نیز مسأله «استعاذه» بسیار مورد توجّه قرار گرفته است؛(1)

و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده(2) که پیش از خواندن حمد در نماز می فرمودند: «اَعَوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم». و از امام صادق علیه السلام نیز چنین روایت شده است.

و از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمودند: چون «بِسمِ اللّهِ الرّحمن الرّحیم» گفتی تو را از نگفتن «اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم» باکی نباشد.(3)

کیفیّت استعاذه

از طریق قرّاء شیوه های مختلفی برای ذکر «استعاذه» نقل شده است، که به گفته «ابن جزری» در «النشر» و «سخاوی» در «جمال القرّاء»، قول مختار جمیع قرّاء و آن چه که مردم بر آن اجماع دارند، همان «اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم» است که در سوره شریفه نحل (آیه 98) به آن تصریح شده است.

ص: 336


1- 1. ر.ک : التفسیر الاثری الجامع، 1/295-306؛ (حدود 40 مورد از روایات «استعاذه» مورد بررسی قرار گرفته است)
2- 2. ابوسعید خدری.
3- 3. معارف و معاریف، 1/641 و 642.

و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که این شیوه ای از استعاذه را من از جبرئیل و او از میکائیل و او هم از لوح محفوظ گرفته است.(1)

مشهورترین اذکار در «استعاذه» عبارتند از:

1- اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم.

2- اَعوذُ بِاللّهِ السَّمیع العلیم مِنَ الشیطان الرجیم.

3- اعوذ باللّه العظیم من الشیطان الرجیم.

4- اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، انّ اللّه هو السّمیع العلیم.

5- اعوذ باللّه العظیم السمیع العلیم من الشیطان الرّجیم.

6- اعوذ باللّه العظیم من الشیطان الرّجیم، إن اللّه هو السّمیع العلیم.

7- اعوذ باللّه السمیع العلیم من الشیطان الرّجیم، انّ اللّه هو السّمیع العلیم.

8- اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم و أستفتح اللّه و هو خیر الفاتحین.

9- اعوذ باللّه العظیم و بوجهه الکریم و سلطانه القدیم من الشیطان الرّجیم.

10- اللّهمّ إنّی اعوذبک من الشّیطان الرّجیم.

11- اعوذ باللّهِ القادرِ من الشّیطان الرّجیم.

12- اَسْتَعیذُ بِاللّهِ مِن الشّیطان الرّجیم.

13- نَستَعیذُ باللّهِ من الشّیطان الرّجیم.

14- اَسْتَعیذُ باللّه من الشیطان الرّجیم، انّ اللّه هو الفتاحُ العلیم.(2)

ص: 337


1- 4. النشر فی القراءات العشر، 1/243-246؛ التفسیر الاثری الجامع، 1/302 و 303.
2- 1. النشر فی القراءات العشر، 1/249-251؛ سرّ البیان فی علم القران، ص 263.
قرّاء سبعه و استعاذه

طبرسی صاحب مجمع البیان می گوید:

«مقدّم بودن «استعاذه» بر «تسمیه»(1) از نظر قرّاءِ سبعه قرّاء سبعه اتّفاقی است؛ لکن در خصوص اذکار استعاذه نظر واحدی ندارند».

- ابن کثیر، عاصم و ابوعمرو î «اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم»

- نافع، ابن عامر و کسایی î «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. ِانَّ اللّهَ هو السّمیع العلیم».

- حمزه î «نستعیذُ باللّهِ من الشیطان الرّجیم».(2)

تغییر، زیادت و نقصان در قالب آیه «استعاذه»

برای امتثال به فعل امر «فَاستَعذْ بِاللّه» که معنای آن ترغیب و ارشاد است شایسته است، که شخص قاری موارد زیر را مدّنظر داشته باشد؛

اوّلاً، ضمیر متکلّم وحده «اَعُوذُ» بگوید، چرا که خداوند متعال این نمونه را فرموده، و تعلیم داده است از قبیل:

1. «وَ قُل رَبِّ اَعُوذُبِکَ مِنَ هَمَزاتِ الشَیاطینَ» و «اَعُوذُبِکَ رَبِّ اَن یَحضُرُونِ».(3)

2. «قُل اَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَق».(4)

ص: 338


1- 2. منظور همان «بسمله» است.
2- 1. مجمع البیان، ج 1-2، ص 89 .
3- 2. مومنون/ 97 و 98.
4- 3. فلق/ 1.

3. «قُل اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ».(1)

4. و قال عن موسی علیه السلام : «اَعَوذُ بِاللّهِ اَن اَکونَ مِنَ الجاهِلینَ».(2)

5. و عن مریم علیهاالسلام : «اَعُوذُ بِالرَّحمنِ مِنکَ».(3)

و مواردی دیگر.(4)

ثانیاً، باید آن چه که خداوند متعال در آیه تصریح فرموده، یعنی «الشّیطان الرّجیم»

استعاذه بجوید.

ثالثاً، بر مبنای کثرت روایت معتبر رسیده، قالب «اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیم» تقویت شده و ارجحیّت پیدا می کند، و چنان که اشاره شد، اکثر قرّاءِ مشهور و اهل اداء نیز بر این اعتقاد بوده و این کیفیّت از استعاذه را اختیار نموده اند.(5)

در زمینه تغییر و زیادت از چهارچوب «استعاذه» روایاتی وارد شده است؛ به هر حال الفاظی که زیاده بر جمله «اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» وارد شده، همه دلالت بر تنزیه خداوند متعال دارند. (ر.ک : 14 مورد مذکور)

در خصوص نقصان از چهارچوب جمله مذکور و نیز روایاتی رسیده که نمی توان آن ها را نادیده گرفت.

به دو نمونه از نحوه استعاذه که در هر دو «الرّجیم» ذکر نشده و ابن جزری آن را در

ص: 339


1- 4. ناس/ 1.
2- 5. بقره/ 67.
3- 6. مریم/ 18.
4- 7. ر.ک : التفسیر الاثری الجامع، 1/304.
5- 1. ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/245 و 246؛ التفسیر الاثری الجامع، 1/295-306.

«النشر»(1) آورده است، عبارتند از:

1. «اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطان».

2. «اللّهمَّ اَعصِمنی مِنَ الشَّیطان ».(2)

و صاحب کتاب «النّشر» در این باره می افزاید: «اکثر پیشوایان قرائت این مسأله را متذکر نشده اند، به طوری که اقتضای کلام شاطبی (ره) عدم استفاده چنین حالتی است؛ ولی جایز است، چرا که حُلوانی در جامع خود نصّ بر جواز آن آورده و گفته است: «استعاذه» حدّی ندارد که به آن اکتفا گردد، هر کس بخواهد زیاد و هر کس بخواهد کم کند». (البتّه منظور به حسب روایت است نه به دلخواه فرد).(3)

و خلاصه این که تغییر به واسطه تقدیم و تأخیر یا تبدیل در «استعاذه» به مراعات اصل معنی، بنابر آن چه که در احادیث آمده، مانعی ندارد که گفته شود.(4)

جهر و اخفای «استعاذه»

دیدگاه دو تن از صاحب نظران مشهور علم قرائت:

حافظ ابوعمرو الدانی (ت 444 ه ق) صاحب کتاب «التیسیر» می گوید: مخالفتی نمی بینم در ظاهر و آشکار خواندن «استعاذه» در شروع (افتتاح) قرائت قرآن و

ص: 340


1- 2. النشر فی القراءات العشر، 1/251.
2- 3. ر.ک : التفسیر الاثری الجامع، 1/306، ضمناً این منبع از کتاب «النسائی» 6: 27/9919 بجای «اعصمنی» مذکور در «النشر»، «احفظنی» را ذکر کرده است.
3- 4. النشر...، 1/251؛ الاتقان، 1/342؛ احیاء القرائة، ص 231.
4- 1. التفسیر الاثری الجامع، 1/305.

هم چنین در آغاز قرائت هر خواننده قرآنی، چه در حضور شنونده باشد و چه در حالت مطالعه و یا تعلیم، در تمامی قرآن، جز «نافع» و «حمزه».(1)

ابن الجزری (ت 833 ه ق) صاحب کتاب «النشر»: در نزد پیشوایان قرائت و تمامی قرّاء، جز «حمزه» و تنی چند «استعاذه» را به ظاهر و آشکار خوانده اند.(2)

دیدگاه «نافع» و «حمزه» دو تن از قرّاء سبعه:

الف) نافع، در سراسر قرآن استعاذه را آهسته می گفته است.

ب) از حمزه نیز همچون نافع رسیده است؛ لکن دو راوی مشهور «حمزه» تفصیل قائل شده اند؛

- «خَلَف»: او (حمزه) به ویژه در اوّل فاتحة الکتاب استعاذه را به جهر، و در شروع از جاهای دیگر قرآن، آن را به اخفا می خواند.

- از «خَلّاد» روایت شده که: جهر یا اخفای استعاذه در تمام قرآن جایز است.(3)

خلاصه این که «حمزه»، «استعاذه» را به دو وجه روایت کرده است:

1- آهسته خواندن استعاذه به طور مطلق (چه اوّل سوره فاتحه و چه غیر آن).

2- ظاهر و آشکار خواندن «استعاذه» تنها در ابتدای سوره فاتحه، و آهسته خواندن آن در سایر [سوره های] قرآن.(1)

ص: 341


1- 2. النشر...، 1/252 به نقل از کتاب «جامعه»؛ و نیز ر.ک : التفسیر الاثری الجامع، 1/300.
2- 3. همان.
3- 4. تجوید جامع، ص 40 به نقل از: الوافی فی شرح الشاطبیّه فی القراءات السبع، ص 44.

نیکو (مستحب) بودن اخفای «استعاذه» در موارد زیر:

الف) هنگامی که قاری بخواهد به طور پوشیده و آرام قرائت کند، چه تنها باشد و چه در مجلس؛

ب) وقتی قاری در مکانی تنها باشد، چه بخواهد با صدای بلند بخواند یا آرام؛

ج) زمانی که برای انجام فریضه نماز می ایستد؛ چه امام باشد، چه مأموم و چه تنها، همچنین چه نماز جهریه باشد یا اخفائیه؛

د) هنگام درس، برای استعاذه از آیه ای از قرآن به عنوان دلیل و شاهد؛ در غیر این موارد حکم آن «جهر» است به خصوص تلاوت در حضور جمع.(1)

برخی نیز بر این باورند که جَهر و اخفای «استعاذه» تابع قرائت است؛ یعنی اگر قاری به جهر قرائت کند، استعاذه را نیز به صورت بلند (آشکار) و در حالت عکس، استعاذه را آهسته اداء نماید؛(2) امّا در حال نماز چنان که قبلاً متذکّر شدیم،(3) استعاذه قبل از «بسمله» سوره حمد، رکعت اوّل همواره آهسته ادا می شود.

میزان در اخفای

میزان در اخفای(4) «استعاذه»

این که در اخفاء «استعاذه» جوهر صوت یا تلفّظ باشد یا نه، متأخّرین در آن

ص: 342


1- 2. النشر فی القراءات العشر، 1/252-253؛ و نیز التفسیر الاثری الجامع، 1/301.
2- 3. احیاء القرائة، ص 232؛ تجوید جامع، ص 40 و 41. [با اندکی تلفیق]
3- 4. ر.ک : حلیة القران (سطح 2)، ص 28.
4- 1. همان، قسمت پایانی استفتاءات صحّت قرائت.

اختلاف نموده و دو گروه شده اند:

1- گروهی مفهوم إخفاء در «استعاذه» را، کتمان آن دانسته و گفته اند: «تنها نیّت استعاذه در دل کفایت می کند و نیازی به تلفّظ آن نیست».(1)

2- گروه دیگر مراد از آن را (با حفظ جوهر صوت) آهسته گفتن «استعاذه» دانسته اند، به نحوی که فقط قاری تلفّظ خودش را بشنود.(2)

ضمناً «ابن جزری» این قول را صحیح دانسته است.(3)

سنّت کفایی یا سنّت عینی (فرد فرد) «استعاذه»

آیا «استعاذه» به طور کفایی سنّت است یا بر فرد فرد سنّت است؟

یعنی اگر عده ای با هم قرآن بخوانند، آیا یک نفر از ایشان «استعاذه» بگوید کافی است؛ مانند «بسم اللّه» گفتن به هنگام غذا خوردن یا نه؟

«ابن جزری» گفته است: در این باره نصّی ندیده ام؛ ولی ظاهراً قسم دوم درست باشد؛ زیرا که منظور آن است که قاری قرآن از شرّ شیطان به خداوند متمسّک و پناهنده شود، بنابراین پناه بردن یک نفر کافی نیست.(4)

ص: 343


1- 2. این همان وجهی است که اکثر شرّاح قصیده شاطبیّه از کلام «شاطبی» برداشت نموده اند.
2- 3. این هم وجهی است که «جعبری» از کلام «شاطبی» برداشت نموده.
3- 4. ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/254؛ الاتقان، 1/343؛ احیاء القرائة، ص 231 و 232.
4- 5. النشر فی القراءات العشر، 1/259؛ الاتقان، 1/343.
شروط ِاعاده «استعاذه» در حوزه اشتغال به تلاوت

الف - اعاده استعاذه لازم نیست:

1- چنان چه قاری در حین قرائت مجبور به قطع آن شود، مثلاً عطسه یا سرفه نماید؛

2- و یا در حین قرائت در خصوص قرآن، سؤالی برایش مطرح شود، و یا یادآوری مطلبی (از قرآن و قرائت) را لازم بداند.

ب - اعاده استعاذه لازم است:

1- اگر قطع قرائت به منظور اعراض از آن باشد، و دوباره بخواهد شروع کند؛

2- و یا در قطع قرائت کلامی بگوید که درباره قرآن و قرائت نباشد؛ مثلاً به کسی سلام بدهد، و سپس بخواهد قرائت را دوباره از سر بگیرد.(1)

ص: 344


1- 1. همان؛ تجوید جامع، ص 41.
بسمله
اشارة

«بسمله» نیز چون «استعاذه» در مباحث پیشین اجمالاً مورد بحث قرار گرفته، امّا در این مبحث با نگاهی دیگر آن را پی می گیریم.

تعریف «بسمله»

واژه «بِسمِلَه» [به کسر «باء» و فتح یا کسر «لام»] مخفّف «بسم اللّه» مأخوذ از «بِسْمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم» است.(1)

و واژه «بَسْمَلَة»(2) (به فتح باء، میم، لام) از صیغ مَنحوت(3) است که برای جمله و آیه شریفه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» استعمال شده است؛ یعنی، بسم اللّه گفتن یا «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» گفتن؛ مانند «حَمْدَلَة» برای «اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمین»، «حَوْقَلَة» برای «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ ِالّا بِاللّه»، «سَبْحَلَة» برای «سُبْحانَ اللّه»،...

ص: 345


1- 1. لغت نامه دهخدا، ذیل واژه «بسمله».
2- 2. این نوع از «مصدر» (صَناعی/ جَعلی/ نَحْت) که گاهی از جمله اسمیّه یا فعلیّه ساخته می شود و مضمون جمله را بیان می کند، غالباً بر وزن باب «رباعی مجرد» آورده می شود مانند: «بَسْمَلَ، یُبَسْمِلُ، بَسْمَلَةً». [ر.ک : صرف ساده، ص 115؛ علوم العربیه (سید هاشم حسینی تهرانی)، 1/137)]
3- 3. «مَنْحوت» یعنی تراشیده شده، ضمناً صیغه «نَحْت» یا «مَنْحوت» را مصدر جَعْلی و یا مصدر صناعی نیز گفته اند که انواع و شقوق مختلفی دارد؛ در این مورد رجوع شود به کتب صرفی، از جمله علوم العربیه (سید هاشم حسینی تهرانی)، 1/136 و 349؛ موسوعة النحو و الصرف و الاعراب (امیل بدیع یعقوب)، مبحث «نحت» و تجوید استدلالی (آیت اللّه فاضل گروسی)، ص 201 و 202؛ لغت نامه دهخدا ذیل واژه «بسمله».

توضیح: «بسمله» که نام «خدا بر زبان آوردن» است، و تعیین کننده حدّ و مرز بین سوره های قرآن(1) و به عبارتی سر آغاز هر سوره(5) است جز سوره توبه (برائت)،(6)

در قرآن کریم در ابتدا و مدخل 113 سوره آمده است، و در میانه سوره نمل آیه 30 نیز یک بار در نامه حضرت سلیمان به ملکه سرزمین سبأ مطرح شده است.(2)

لازم به ذکر است یک بار هم فقط «بسم اللّه» در سوره هود آیه 41 از زبان نوح علیه السلام به مسافران کشتی گفته شده: که «بر آن سوار شوید که حرکت و توقّفش با نام خداست».(3)

بنابراین عدد «بسمله ها» در قرآن به تعداد 114 سوره آن می باشد؛ یعنی در واقع 114

ص: 346


1- 4. ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/259.
2- 1. در عصر نزول وحی، فرود آمدن آیه کریمه «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به عنوان اوّلین آیه سوره جدید، نشانه پایان پذیرفتن سوره پیشین و آغاز نزول سوره پس از آن بود: «و إنما کان یُعرف انقضاء السورة بنزول «بسم اللّه الرحمن الرحیم» ابتداءً للأخری». [ر.ک : تفسیر تسنیم، 1/289؛ نورالثقلین، 1/6؛ التفسیر الاثری الجامع، 1/323 و 324]
3- 2. صاحب کتاب الاقناع روایتی نقل کرده که در آن آمده است در مصحف ابن مسعود برای سوره ی برائت «بسم اللّه الرحمن الرّحیم» ثبت شده بود سپس می نویسد: نباید آن را معتبر دانست. [علوم قرآنی (آیت اللّه معرفت رحمه اللّه )، ص 126 و 127 به نقل از «الاتقان»، 1/65]

بار نازل شده است، نه این که یک بار نازل شده باشد و به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سرفصل سور قرآنی قرار گرفته باشد.(1)

موقعیّت «بسمله» در قرآن
سیّد آیات

- آیه شریفه «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به عنوان سیّد آیات(2) و از گرامی ترین آیات، در کتاب خداوند متعال محسوب شده که عده ای آن را به سرقت برده اند.(3)

- در روایتی دیگر، منقول از امام صادق علیه السلام آمده است: «خدا بکشد کسانی را که از بزرگ ترین آیه قرآن «بسمله» صرف نظر کردند و پنداشتند که اظهار آن بدعت است....(4)

- و حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله که مورد اتّفاق شیعه و سنّی است هنگامی که فرمودند: «کُلُّ اَمْرٍ ذی بالٍ لَمْ یُذْکَر (لَمْ یُبْدَأ) فیهِ اِسْمُ اللّهِ فَهُوَ اَبْتر».(5)

یعنی: در امری از امور که اهمیّتی داشته باشند، اگر به نام خدا آغاز نشود، ناقص و ابتر می ماند، و به نتیجه نمی رسد.

ص: 347


1- 3. «وَ إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمَ (30) أَلّا تَغَلُوا عَلَیَّ وَأْتونِی مُسْلِمِینَ (31)»، «آن[نامه [از طرف سلیمان و [سرآغازش] به نام خداوند هستی بخش مهربان است* [و در آن آمده است] که بر من برتری مجویید و مطیعانه به سوی من آیید». تذکر: ... نباید پنداشت که در این نامه توحیدی، سلیمان پیامبر نام خود را بر نام خدا مقدّم داشته است: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»؛ زیرا جمله «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ...» ادامه سخن گزارشگر (ملکه سبا) است، نه طلیعه نامه حضرت سلیمان. [تفسیر تسنیم، 1/299]
2- 1. ر.ک : تفسیر تسنیم، 1/307.
3- 2. بحارالانوار، 92/236 به نقل از تفسیر عیاشی؛ امام باقر علیه السلام فرموده است: «سَرَقُوا اَکْرَمَ ایَةٍ فی کتابِ اللّهِ «بِسْمِ اللّهِ الرّحْمنِ الرَّحِیمِ»».
4- 3. همان، ص 238؛ امام صادق علیه السلام فرموده است: «ما لَهُمْ؟ قاتَلَهُمُ اللّهُ! عَمِدُوا إلی اَعْظَمِ ایَةٍ فی کِتابِ اللّهِ فَزَعَمُوا اَنّها بِدْعَةٌ اِذا اَظْهَرُوها...».
5- 4. همان، ص 242؛ تفسیر المیزان (مترجَم)، 1/24.
اولین آیه

- «بسمله» در سوره شریفه حمد (اساس القران) به عنوان آیه ای مستقل، و اوّلین آیه است.(1)

- «بسمله» در بقیّه سوره ها غیر از سوره توبه، اوّلین جزء آیه اوّل هر سوره است.(2)

ضمناً در منابع علوم قرآنی و تفاسیر، بالغ بر ده قول و نظر در خصوص این که «بسمله» جزء آیه و سوره است یا خیر و چگونگی آن، مطرح شده است.(3)

- امام رضا علیه السلام فرموده اند:

«از پدر بزرگوارم شنیدم که او از پدر بزرگوارش نقل می کرد که: اوّل سوره که نازل شد «بِسْمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ» بود».(4)

- سؤال: آیا بسمله در شمارش آیات قرآن 113 آیه شمارش شده، یا تنها یک آیه در سوره حمد؟

- پاسخ: جواب این را فخر رازی در تفسیر کبیر به روشنی داده است، آن جا که می گوید: «هیچ مانعی ندارد که «بسم اللّه» در سوره حمد به تنهایی یک آیه باشد و در

ص: 348


1- 5. این که فقط «بسمله» در سوره حمد (اساس القران) آیه مستقلی است، و در بقیه سور اولین بخش آیه اوّل هر سوره است و مضافاً این که سوره حمد در تنظیم و ترتیب 114 سوره: اولین سوره قرار گرفته و این شیوه تنظیم نیز مورد پذیرش معصومین علیهم السلام واقع شده خود جای تأمّل دارد. (دقت کنید).
2- 6. اگر محدوده آیات را شماره گذاری های مندرج در مصاحف بدانیم، غیر از «بسمله» در سوره حمد، «بسمله» بقیه سوره ها با حرف یا حروف مقطّعه یا کلمات و جملات پس از آن (تا شماره «1») اولین آیه سوره را تشکیل می دهند.
3- 1. ر.ک : دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، 1/357.
4- 2. عیون اخبار الرضا علیه السلام (ترجمه)، ص 246، باب 29.

سوره های دیگر قرآن جزئی از آیه اوّل محسوب گردد. (بنابراین مثلاً در سوره کوثر «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ» همه یک آیه محسوب می شود)».(1)

«بسمله» اختصاصی هر سوره
دیدگاه برخی مفسّران

- امام خمینی رحمه اللّه در این باره فرموده است:

«هر «بِسْمِ اللّه...» در هر سوره ای معنایش غیر «بِسْمِ اللّه...» دیگر است در سوره دیگر».(2)

- علّامه طباطبایی رحمه اللّه می فرماید:

«هر یک از سوره ها طائفه ای از کلام خداست، که برای خود و جداگانه وحدتی دارند... و جمله «بِسْمِ اللّه...» در هر یک از سوره ها راجع به آن غرض واحدی است که در خصوص آن سوره تعقیب شده است».(3)

- آیت اللّه جوادی آملی (حفظه اللّه) می فرماید:

«نزول مکرّر آیه «بِسْمِ اللّه...» در سراسر قرآن کریم گر چه از نظر لفظی یکسان است؛ لیکن از نظر معنوی و تفسیری، گوناگون است».(4)

ص: 349


1- 3. تفسیر نمونه، 1/19.
2- 4. تفسیر سوره حمد، ص 40 / جلسه دوم.
3- 1. تفسیر المیزان (ترجمه)، 1/26.
4- 2. تفسیر تسنیم، 1/289.

و در فرازی دیگر بیان می دارد:

«تفسیر خاص «بِسْمِ اللّه...» هر سوره متناسب با محتوای همان سوره است».(1)

دیدگاه اجمالی فقهای عظام

- در این دیدگاه نیز نیّت «بسمله» با تعیین سوره خاصّ خود همراه است، که اگر ناهماهنگ باشد قرائت مخدوش می شود؛ لذا چنان چه «بِسْمِ اللّه...» را به قصد سوره معین گفت، در صورتی که از آن سوره به سوره دیگری عدول نمود، به آن «بِسْمِ اللّه...» نمی تواند اکتفا کند، بلکه واجب است «بِسْمِ اللّه...» را[به نیّت سوره جدید[ اعاده کند.(2)

خلاصه این که «بسمله» هر سوره جزء خاصّ پیکره آن سوره است و یا به عبارتی هر سوره با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» خودش نازل شده است.

احکام «بسمله» در شروع قرائت
ابتدای سوره ها
اشارة

- برائت (توبه): در آغاز سوره توبه قاری نباید اختیاراً و تعمّداً «بسمله» بگوید؛ در این حال کار حرامی را مرتکب شده است، چرا که خود مصاحف شریف، روایات،(3)

ص: 350


1- 3. همان، 2/63.
2- 4. ر.ک : عروة الوثقی، 2/503 / م 11؛ تحریرالوسیله، 1/165 / م 7. (در اینجا قصد تفصیل نداریم و تنها به اشاره ای اکتفا کردیم، چرا که در دیدگاه فقهی نسبت به تجوید، به این بحث پرداخته شده است.)
3- 1. به نمونه ای از آن اشاره می شود؛ از علی علیه السلام آورده اند که فرمود: سوره ی برائت (توبه) در حالی که «بسم اللّه...» در اوّل آن نبود نازل شد؛ زیرا «بسم اللّه...» برای امان و رحمت است، حال آنکه نزول این سوره برای رفع امان و قتل مشرکین است. [مجمع البیان، ج 5-6، ص 4]

قرّاء مشهور،(1) فقهای عظام،(2) مفسّران،(3) و دیگر دانشمندان علوم قرآنی(4) همگی بر عدم «بسمله» در ابتدای سوره توبه گواهی داده اند.

- بقیّه سوره ها: ضمن این که همه قرّاء سبعه در ابتدای قرائت از اوّل هر سوره «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را خوانده اند،(5) اگر قاری تلاوتش را که فی نفسه مستحب است، از ابتدای هر یک از سوره ها جز توبه آغاز نماید، به اجماع علمای امامیّه واجب است «بسمله» را هم تلاوت کند.(6)

ابتدا از آیات «میانی»

ابتدا از آیات «میانی»(7) سوره ها

- برائت (توبه): از صاحب نظران علم قرائت مثل «ابن جزری» در این باره چنین گزارش شده است؛

1- آغاز نمودن به آیه ای از آیات میانی سوره توبه را کمتر کسی متعرّض شده که

چگونه باید خواند.

2- «ابوالحسن سخاوی» به آوردن «بسمله» در آن تصریح کرده است.

3- «جَعْبَری» آن را ردّ کرده است.(8)

برخی، در ابتدا به آیات میانی این سوره، گفتن «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را

ص: 351


1- 2. ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/259؛ التیسیر فی قراءات السبع، ص 17.
2- 3. ر.ک : العروة الوثقی، 2/502؛ تحریرالوسیله، 1/165.
3- 4. ر.ک : التفسیر الاثری الجامع، 1/323؛ مجمع البیان، ج 5-6، ص 4.
4- 5. ر.ک: الاتقان فی علوم القرآن، 1/343.
5- 6. تهذیب القراءة، ص 26؛ التیسیر، ص 18.
6- 7. ر.ک : العروة الوثقی، 2/205؛ تحریرالوسیله، 1/165.
7- 8. منظور از آیات میانی، آیات بعد از اوّلین آیه در هر سوره است.
8- 1. النشر فی القراءات العشر، 1/266.

مکروه تلقّی نموده اند،(1) و بعضاً، ترک «بسمله» را اَوْلی دانسته اند.(2)

- بقیّه سوره ها: همه قرّا ابتدا به «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» از آیات میانی سوره ها را جایز می دانند.(3)

برخی، بر این جواز تفصیل قائل شده و چنین گفته اند:

با اولویّت گفتن بسمله

- اگر ابتدای آیه، نام پروردگار باشد (اعم از اسم ظاهر یا ضمیر) گفتن «بسمله» اَوْلی و مستحب(4) است؛ مانند:

«اللّهُ لا إِلَهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوم»(5) و یا«هُوَ الأوَّلُ وَ الاخِرُ...».(6)

- چنان چه شروع قرائت از آیاتی باشد که بیانگر نعمت های الهی، ذکر بهشت، اوصاف مؤمنان، متّقیان و... است، خواندن «بسمله» نیکوتر است.

با اولویّت ترک بسمله

- اگر اوّل آیه، اسم شیطان باشد (اعم از اسم ظاهر و یا ضمیر) ترک «بسمله» اَوْلی

است؛ مانند:

ص: 352


1- 2. تجوید جامع، ص 42. (سند فقهی برای «کراهت» ذکر نشده است).
2- 3. سرّالبیان فی علم القران، ص 268.
3- 4. النشر...، 1/265؛ تهذیب القراءة، ص 26.
4- 5. سند فقهی برای «استحباب» ذکر نشده است! همچنین دلایل و مستندات این که چگونه به «اَولی»، «ترک...»، «نیکوتر» رسیده اند، ذکر نشده است، اگر چه این اقوال به ظاهر پسندیده به نظر می رسند.
5- 6. بقره / 255.
6- 7. حدید / 3.

«الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأمُرُکُم بِالْفَحْشاءِ»،(1) و یا «إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ».(2)

- چنان چه اوّل آیه، شرح دوزخ، اوصاف کافران، منافقان و... باشد، ترک «بسمله» بهتر است.(3)

وجوه قرائت «استعاذه» با «بسمله»

احکام «استعاذه» با «بسمله» در آغاز قرائت به شیوه های زیر عمل می شود:

1- قطع جمیع: یعنی وقف بر استعاذه و نیز وقف بر بسمله.

2- وصل جمیع: وصل استعاذه و بسمله و آیه به یکدیگر.

3- قطع اوّل و وصل ثانی: وقف بر استعاذه و سپس وصل بسمله به آیه.

4- وصل اوّل و قطع ثانی: وصل استعاذه به بسمله همراه با وقف بر بسمله.(4)

ص: 353


1- 1. بقره / 268.
2- 2. قصص / 15.
3- 3. ر.ک : سرّالبیان فی علم القران، ص 267 و 268؛ تجوید استدلالی (آیت اللّه فاضل گروسی)، ص 214.
4- 4. برگرفته از منابع تجویدی چون: سرّالبیان فی علم القران، ص 267؛ تجوید استدلالی (آیت اللّه فاضل گروسی)، ص 202؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت؛ ص 68؛ حلیة القران (سطح 2)، ص 31؛ تجوید کاربردی 1، احیاء القرائة، ص 237؛ التجوید و آداب التلاوة، ص 72؛ تجوید و آواشناسی، ص 135.

وجوه قرائت «استعاذه» با «بسمله»(1)

احکام وجوه قرائت وجوه قرائت (پی درپی سوره انفال و توبه) - پی درپی خواندن دو سوره «انفال» و «توبه» که بین آن ها بسمله وجود ندارد، چگونه انجام می گیرد؟ توضیح: ارتباط آیه آخر سوره انفال «...اِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَی ءٍ علیمٌ» و آیه اوّل سوره توبه «بَراءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلی الّذینَ عَهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ» داری سه حکم ذیل است: 1- وقف: در بین دو سوره وقف شود. 2- وصل: دو سوره به یکدیگر وصل گردد یعنی دو آیه مذکور پشت سرهم بدون وقفه تلاوت شود. 3- سَکْت: یعنی؛ در آخرین کلمه سوره انفال «علیمٌ» حرف آخر را ساکن نموده صوت را به اندازه مثلاً یک ثانیه قطع می کنیم و بدون تجدید نفس، آیه اول سوره توبه یعنی «بَراءَةٌ مِنَ اللّه» را تلاوت می کنیم.

پی در پی دو سوره وجوه قرائت (پی درپی سوَرِ دیگر قرآن) 1- قطع جمیع: یعنی وقف بر پایان سوره و نیز وقف بر بسمله و سپس ابتدا به سوره بعدی. 2- وصل جمیع: وصل آخر سوره قبل به بسمله و نیز وصل بسمله به سوره بعدی. 3- قطع اوّل و وصل ثانی: وقف بر آخر سوره قبل سپس وصل بسمله به سوره بعدی. 4- وصل اوّل و قطع ثانی: وصل آخر سوره قبل به بسمله و وقف بر بسمله سوره بعدی.(وجه چهارم صحیح نبوده و ممنوع است؛ زیرا در این صورت بسمله جزء آخرین آیه سوره قبل می شود با این که بسمله متعلّق به سوره بعدی است و درابتدا قرار دارد).(1)

ص: 354


1- 1. منابع پیشین (با تفاوت صفحه)؛ النشر فی القراءات العشر،1/267.

قرائت اذکارِ «تکبیر»،«تهلیل »و «تحمید» در حین تلاوت

پس از مدتی(1) که نزول وحی به تأخیر افتاده بود، و زبان طعن دشمنان نیز گشوده شده بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به شدّت ناراحت و مضطرب بودند، تا این که مجدداً جبرئیل نازل شد و سوره «الضّحی» را آورد، پس از پایان یافتن سوره، حضرت صلی الله علیه و آله از خوشحالی و به شکرانه این نعمت «تکبیر» گفتند و سپس شروع به تلاوت سوره یادشده نمودند.

از باب استحباب، به تأسّی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از سوره «الضّحی» تا پایان قرآن «اللّهُ اَکبَرُ» گفته می شود.

برخی برآنند که پیامبر تکبیر گفتند و سپس آغاز تلاوت نمودند، لذا تکبیر متعلّق به اوّل سوره است.

و برخی دیگر معتقدند پس از ختم تلاوت سوره «الضّحی» توسط جبرئیل بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله «تکبیر» گفتند، بنابراین تکبیر به آخر سوره تعلّق دارد.

اگر سه ذکر مذکور با هم گفته شوند الزاماً باید به ترتیب ذیل باشد:

« لااِلهَ اِلَّااللّهُ وَ اللّهُ اَکبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ »

و نیز می شود دو ذکر با هم گفت، ولی باید توجّه داشت که قرائت ذکر تحمید و تکبیر بدون تهلیل جایز نیست.

ص: 355


1- 1. مدت انقطاع بین12،15،25،40 روز اختلافی است .(ر.ک: تفسیر ابوالفتوح رازی ،12/108)
وجوه قرائت پی در پی دو سوره با «تکبیر»، «تهلیل» و «تحمید»

(1)

1- وقف بر آخر سوره قبل و بر تکبیر و بر بسمله (قطع جمیع).

2- وقف بر آخر سوره قبل و بر تکبیر و وصل بسمله به اول سوره بعدی.

3- وقف بر آخر سوره قبل با وصل تکبیر به بسمله و وصل بسمله به اول سوره بعدی.

4- وقف بر آخر سوره قبل و وصل تکبیر به بسمله با وقف بر بسمله.

5- وصل آخر سوره به تکبیر و با وقف بر تکبیر و نیز وقف بر بسمله.

6- وصل آخر سوره به تکبیر و با وقف بر تکبیر و با وصل بسمله به اول سوره بعدی.

7- وصل همه به یکدیگر (وصل جمیع).

ص: 356


1- 2. قائلین به تکبیر در اواخر قرآن و خواتیم سور، قرّاء مکّه هستند و این قول نشر کرده است از «بزّی» (ت250 ه- ق) راوی ابن کثیر مکّی (ت 120ه- ق) که او روایت کرده از عکرمة بن سلیمان که او قراءت کرده است بر اسماعیل بن عبداللّه قسطنطنین که گفت: «وقتی که والضّحی نازل شد به من گفت: در پایان هر سوره تکبیر بگو. و عبداللّه بن کثیر همین را می گفت. و ابن کثیر خبر داد مرا که علی علیه السلام بر ابیّ بن کعب این خبر را خواند و همین دستور را داد و نیز خبر داد که علی علیه السلام این دستور را از پیامبر صلی الله علیه و آله دریافت نموده است.» و این را مسلسل نقل می کنند تا به رسول اکرم صلی الله علیه و آله برسانند. علی ایّ حال خالی از اجر نیست. اگر به قصد ثواب خوانده شود. و اصل مطلب را این طور نقل می کنند که سبب نزول تکبیر این بوده است که کفار از حضرت رسول صلی الله علیه و آله سؤال نمودند کیفیت روح و قضیّه ذوالقرنین و اصحاب کهف را، آن حضرت وعده فردا را دادند و انْ شاءاللّه نفرمودند، از این جهت مدتی وحی منقطع شد تا اندازه ای که مشرکین گفتند: خدای محمّد، محمّد را غضب کرده چون آن حضرت شنید بسیار غمگین گردید تا آن که جبرئیل سوره مبارکه والضّحی را نازل فرمود و حضرت صلی الله علیه و آله به شکرانه این نعمت تکبیر گفت و صورت تکبیر این بوده است: « لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَ اللّهُ اَکبَرُ» و بعضی نقل کنند و زیاد نمایند «وَ لِلّهِ الْحَمْدُ» را. پس جمع بهتر است به این طور: «لا اِلهَ اِلَّا اللّه وَ اللّهُ اَکبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ» و بعضی از قرّاء چون از عاصم نرسیده است، احتیاط کنند. و حقیقتاً [این[ احتیاط خشکی است!... [ر.ک: تجوید استدلالی (آیت اللّه فاضل گروسی)، ص 323 و 324]

دو نکته :

- وصل سوره و تکبیر و بسمله به یکدیگر همراه با وقف بر بسمله! جایز نیست، چرا که این توهم پیش می آید که بسمله متعلق به آخر سوره قبل است!

- در وجوه 5 و 6، نظریه تعلق تکبیر به آخر سوره قبل، مبنای عمل است.(1)

ص: 357


1- 1. تجوید جامع (پور فرزیب)، ص 167؛ تجویداستدلالی، ص 323؛ حلیة القرآن، 2/205؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 168.
چگونگی آغاز قرائت از کلمات ابتدا به ساکن
- مشخّصه (مصادیق) کلمات ابتدا به ساکن:

کلمات ابتدا به ساکن در قرآن کریم (عربی) به ظاهر بیشتر در حوزه های زیر که اشاره می شود، قرار می گیرند:

1- کلماتی (اسم، فعل، حرف) که ابتدا به همزه وصل (ا)(1) باشند، ابتدا به ساکن محسوب می شوند چرا که همزه وصل به خودی خود حرکتی ندارد و هنگام شروع قرائت از این نوع کلمات طبق قاعده با حرکت عارضی «اَ اِ اُ» یا «اَ اِ اُ» که در کلمات قرآنی مضبوط است، خوانده می شوند.

و ضمناً حرف پس از همزه وصل نیز ساکن و یا مشدّد است؛ مانند:

ابْن î اِبْن؛ العِلْمî اَلْعِلْم؛ الشَّمْسî اَلشَّمْس؛ اتَّخَذُواî اِتَّخَذُوا؛ انْصُرْنیî اُنْصُرنی؛ الْî اَلْ.

- در قرآن ها این نوع همزه به سه نماد « ا- ا- اَ اِ اُ» قابل تشخیص است، ضمنا گاهی در شرایطی، که اندک است همزه وصل محذوف می باشد.

ص: 358


1- 1. علامت وصل برگرفته از حرف اوّل «صِلْ» یعنی وصل کن (به وصل بخوان)، و یا مأخوذ از صادِ کلمه «وصل» می باشد. شکل اصلی همزه قطع که خلیل بن احمد فراهیدی (ت 175 ه. ق) آن را از سر حرف «عین» اقتباس نموده، در واقع علامت آن نیز منظور گردیده است. [ر.ک موسوعة النحووالصرف...، ص 7 و 647؛ رسم المصحف و شیوه های علامت گذاری در قرآن، ص 250 و 335 به نقل از قواعد املای عربی، ص 82]

در مقابلِ همزه وصل، همزه دائما خوانا و متحرّک به نام «همزه قطع» وجود دارد

که شکل اصلی آن شبیه عین کوچک « ء » است، و شکل های فرعی آن با پایه های متفاوت عبارتند از: « أ إ ؤ وء ئ یء ئ ، (و نیز همزه زیر دندانه در قرآن خط عثمان طه)».

و شکل مشترکی نیز با الف و همزه وصل دارد « ا » لکن دائما خواناست و دارای یکی از حرکات سه گانه است ( اَ اِ اُ ).

2- فعل های امر به لام (امر غایب و متکلّم)، آنگاه که از حروف عاطفه واو، فاء، ثُمّ بر سر آن ها درآید، «لامِ» آن که قبلاً مکسور بوده، ساکن می شود؛ لذا آغاز قرائت از این فعل ها در این حالت (گر چه مناسب نیست مگر برای تعلیم) ممکن نیست، چون ابتدا به ساکن است.

مانند:

وَلْیُوفُواî لْیُوفُواî لِیُوفُوا؛

فَلْیَسْتَجِیبُواî لْیَسْتَجِیبُواî لِیَسْتَجِیبُوا؛

ثُمَّ لْیَقْطَعْî لْیَقْطَعْî لِیَقْطَع.

قواعد شروع از ابتدا به ساکن
همزه وصل

همزه وصل(1)

- اسم ها: تمامی اسم های مُصدَّر به همزه وصل در شروع، به فتحه خوانده می شوند جز موارد زیر:

ص: 359


1- 1. جهت تفصیل بحث، ر.ک : باب « همزه ».

- اِسْم، اِبْن، اِبْنَت، اِمْرَء، اِمْرَاَت، اِثْنَیْنِ، اِثْنانِ (اِثْنَیْ، اِثْنا)، اِثْنَتَیْنِ، اِثْنَتَانِ (اِثْنَتَیْ، اِثْنَتا)؛

و مصادر ثلاثی مزید (جز اِفعال) و رباعی مزید که به همزه مکسور خوانده شوند.

- فعل ها: تمامی فعل های ماضی، مُصَدَّر به همزه وصل در ثلاثی مزید فیه و رباعی

مزید فیه (جز باب اِفعال)، با کسره آغاز می شوند.

تمامی فعل های امر حاضر (شش صیغه) که مصدَّر به همزه وصل هستند، چه مجرّد و چه مزید فیه (جز باب اِفعال (1)) طبق قاعده زیر تعیین حرکت می شوند؛

اگر حرکت دومین حرف بعد از همزه وصل، فتحه یا کسره باشد، حرکت همزه «مکسور»، و اگر ضمّه (اصلی) باشد، «مضموم» خوانده می شود.

- حروف: از میان حروف تنها همزه حرف ( ال ) است که وصل، بوده و غالبا بر سر اسم ها می آید و با «فتحه» آغاز می شود.

- لام امر (ساکن شده)

- در صورت آغاز از فعل های امر به لام که ابتدا به ساکن شده، با «کسره» خوانده شود، مانند: ثُمَّ لْیَقْطَعْ î لْیَقْطَعْ î لِیَقْطَعْ.

ص: 360


1- 1. همزه در باب افعال قطع است و جزءِ پیکره (قالب) این باب است، لکن در 14 صیغه مضارع که اصلش «یُأَفْعِلُ ، یُأَفْعِلانِ ، یُأَفْعِلُونَ ، ...» است چنان که در جامع المقدمات مذکور است : همزه را انداختند زیرا که در أُأَکْرِمُ (أُأَفْعِلُ) متکلم وحده دو همزه جمع شده بود یکی را به سبب ثقل (سنگینی / سختی) انداختند و در باقی الفاظ (صیغه های مضارع / مستقبل) نیز انداختند برای طرد باب، امر حاضر این باب را از اصل مستقبل گیرند که آن تُأَکْرِمُ (تُأَفْعِلُ) است و چنین صرف می شود: أَفْعِلْ ، أَفْعِلا ، أَفْعِلُوا ، أَفْعِلی ، أَفْعِلا ، أَفْعِلْنَ ، لذا همزه آن مفتوح و قطع است. [ر.ک : جامع المقدمات (چاپ قدیم)، ص 48]
باب همزه
- تعریف و توضیح «همزه»

همزه، اوّلین حرف(1) از حروف تهجّی است و شکل اصلی آن مأخوذ از سر حرف عین ( ء )، به جهت نزدیکی مخرج و شباهت تلفّظ آن به عین، اِبداع شده(2)، و پس از آن با توجّه به موضع داخل کلمه به شکل ها و یا با پایه های متفاوت (ء أ إ ؤ وء ئ یء ئ / همزه زیردندانه ) نوشته شده، و حالات و تغییرات گوناگونی از حیث کتابت و نطق، در کلمات دارد، از قبیل: اِبدال، نقل و حذف، تسهیل، حذف، تلفظ،...(3).

همزه بر دو قسم است: همزه وصل، همزه قطع

خصوصیات همزه وصل
- تعریف همزه وصل

همزه وصل،آن است که به شکل الفِ بدون علامت ( ا ) و یاباعلامت وصل ( ا ) همیشه در اوّل کلماتی که با سکون یا تشدید آغاز می شوند، قرار می گیرد. این همزه در وسط کلام خوانده نمی شود؛ لکن اگر سخن یا تلاوت از این کلمه آغاز شود با تعیین

ص: 361


1- 1. برخی الف را همان همزه دانسته و برخی الف و همزه را دو حرف مستقل به حساب آورده، و با استدلال قول اوّل را صحیح تر شمرده اند. [ر.ک : رسم المصحف و شیوه های علامت گذاری در قرآن، ص 244 ]
2- 2. نخستین بار توسط خلیل بن احمد فراهیدی (100 -175 ه. ق) ابداع گردیده است. [ر.ک : همان، ص 250 و 335؛ موسوعة النحو و الصرف و...، ص7 و 647]
3- 3. ر.ک : تجوید جامع، ص 57 - 61.

حرکت (طبق قاعده) خوانده می شود، مانند:

نَزَّلَ الْقُرْانَ î اَلْقُرْانَ (اَلْقُرْانَ)

اِنَّ الَّذینَî اَلَّذّینَ (اَلَّذینَ)

قالَ اهْبِطُواî اِهْبِطُوا (اِهْبِطُوا)

قُلِ انْظُرُواî اُنْظُرُوا (اُنْظُرُوا)

فلسفه وجودی «همزه وصل»

سؤالی که در این جا به ذهن خطور می کند این است که اصلاً چرا همزه وصل در ابتدای برخی کلمات آورده می شود؟

به نظر می رسد پاسخ این باشد که:

اولاً، همان گونه که اشاره شد، این حرف را ابتدای کلماتی که اوّلین حرفشان ساکن یا مشدّد باشد آورده می شود، تا پایه ای شود(1)، برای استقرار یکی از حرکات فتحه، کسره و یا ضمّه عارضی به هنگام شروع خواندن و قرائت از این کلمه.

ثانیا، نشانه ای باشد(2)، با علامت ویژه ای که دارد، همچون پلی، کلمه قبل و بعد را به هم متصل نماید؛ مانند: ا - ی - ُو ؛ -َ-ِ-ُ ا -ْ ، -ّ

چگونگی تشخیص حرکتِ «همزه وصل»

همزه های وصل به هنگام ابتداء از آن ها و یا خوانا شدن، به یکی از سه حرکت فتحه، کسره و یا ضمّه اداء می شوند که موارد آن ذیلاً به تفکیک بیان می شود:

ص: 362


1- 1. انتخاب «همزه» برای این منظور، شاید بخاطر حالات متفاوت و قابلیت و توسعه ای باشد که این حرف داراست، و از طرفی بدون معارض بوده و در عربی نیز اوّلین حرف تهجّی بحساب آمده است (ر.ک : کتاب سیبویه، 2/488).
2- 2. همان.
همزهای وصل «مفتوح»[ اَ ]

- در آغاز اسم ها:

اَللّه، اَیْمُنْ/ اَیْمُ (سوگند)، اَلَّذّی / اَلَّتی (با فروعاتش)(1)، اسم های مُصَدَّر به «اَل» تعریف.

- در آغاز فعل ها:

همزه وصل مفتوح در این مورد وجود ندارد؛

- در آغاز حروف: تنها همزه اوّل ( اَلْ ) تعریف در میان حروف، وصل و مفتوح است؛ مانند: «وَهُوَ سَریعُ الْحِسابِ»(2) î اَلْحِساب.

همزه های وصل «مکسور»: [ اِ ]

- در آغاز اسم ها:

در ابتداء نُه اسم جامد(3)، اِبْن، اِبْنَة، اِبْنُمْ، اِسْم، اِسْت، اِمْرَء، اِمْرَأة(4)، اِثنْان، اِثْنَتان(5).

ص: 363


1- 1. مذکّر: اَلَّذانِ/ اَلَّذَیْنِ (مثنّی)، اَلَذَّینَ (جمع)؛ مؤنث: اَلَّتانِ/ اَلَّتَیْنِ (مثنّی)، اَلّاتی / اَللَّواتی (جمع). ضمنا این موصولات خاصّ را برخی مُلْحقات به «اَلْ» خوانده اند. [ر.ک : صرف ساده، ص 215]
2- 2. رعد/ 41.
3- 3. ترجمه نُه اسم بترتیب عبارتند از: پسر، دختر، پسر، نام، سُرین (ران)، مرد، زن، دو مذکّر، دو مؤنث.
4- 4. و نیز « مُثنّی » در هفت مورد اوّل.
5- 5. و نیز حالت نصبی، جرّی و حذف نون در دو مورد آخر.

همزه اوّل مصادر باب های ثلاثی مزید (جز باب اِفعال):

1- اِفْتِعال ( اِشْتِراک) 2- اِنْفِعال ( اِنْکِسار) (1) 3- اِسْتِفعال ( اِسْتِکبار) 4- اِفْعِلال ( اِحْمِرار) (2) 5- اِفْعیلال ( اِحْمِیرار) (3).

همزه اوّل مصادر باب های رُباعی مزید: 1- اِفْعِنلال (احْرِنْجام) (4) 2-اِفْعِلاّل

( اِقْشِعْرار) (5).

خلاصه: همزه وصل در ابتدای تمامی مصادر ثلاثی مزید (جز اِفعال) و رباعی مزید «مکسور» است.

- در آغاز فعل ها:

همزه اوّل فعل های ماضی معلوم باب های ثلاثی مزید [هر یک در 14 صیغه خود[ (جز باب اِفعال):

ص: 364


1- 6. شکسته شدن (شکستگی).
2- 7. سرخ شدن.
3- 8. بتدریج کاملاً سرخ شدن.
4- 9. جمع شدن.
5- 1. لرزیدن.

1- اِفْتَعَلَ ( اِکْتَسَبَ) 2- اِنْفَعَلَ ( اِنْقَلَبَ) 3- اِسْتَفْعَلَ ( اِسْتَخْرَجَ) 4- اِفْعَلَّ (اِحْمَرَّ)(1) 5- اِفْعالَّ ( اِحْمارّ) (2)

همزه اوّل فعل های ماضی معلوم باب های رباعی مزید [هر یک در 14 صیغه خود]:

1- اِفْعَنْلَلَ (اِحْرَنْجَمَ) (3) 2- اِفْعَلَّلَ (اِقْشَعَّرَ) (4).

همزه اوّل فعل های امر حاضر [در هر فعل 6 صیغه]:

- در ثلاثی مجرّد، اگر حرکت دومین حرف بعد از همزه وصل فتحه یا کسره باشد، حرکت همزه وصل «مکسور» می شود، مانند:

رَبَّنَا اغْفِرْلَنا î اِغْفِرْلَنا

وَاسْمَعْ î اِسْمَعْ

- اگر حرکت دوّمین حرف بعد از همزه وصل ضمّه عارضی باشد، حرکت همزه وصل نیز «مکسور» می شود؛ مانند:

اِقْضُوا، اِمْضُوا، اِبْنُوا، اِمْشُوا، اِهْدُوا، اِئْتُوا،(5)...

این افعال در اصل چنین بوده اند: اِقْضِیُوا، اِمْضِیُوا، اِبْنِیُوا، اِمْشِیُوا، اِهْدِیُوا، اِئْتِیُوا،...(6)

در واقع دومین حرکت حرف بعد از همزه وصل این فعل های امر حاضر، نیز «مکسور» است چنان که در مفرد این فعل ها کاملاً مشهود است (îاِقْضِ، اِمْضِ، اِمْشِ،...)، لکن در صیغه جمع مذکّر مخاطب (صیغه سوم امر حاضر) مطابق قواعد اِعلال ضمّه «یاء» به ماقبل منتقل شده و «یاء» حرف علّه به جهت التقاء ساکنین حذف می شود.

ص: 365


1- 2. سرخ شد، اِحمَرَّ الحدیدُ: آهن بسیار سرخ شد.
2- 3. اِحمارّ الحدیدُ: آهن تدریجا بسیار سرخ شد.
3- 4. جمع شد.
4- 5. لرزید (او را لرزه گرفت).
5- 1. به ترتیب: یونس/71؛ حجر/ 65؛ کهف/ 21؛ ص/ 6؛ صافّات /23؛ طه/64.
6- 2. تمامی فعلهای «ناقص یایی» از باب «فَعَلَ یَفْعِلُ» (قَضی یَقْضی، مَضی یَمْضی،...) در امر حاضر جمع مذکّر چنین تغییراتی دارند.

نکته: کلماتی که ابتدای آن ها « اِئْ » باشد، از قبیل (اِئْتِ، اِئْتِیا، اِئْتُوا، اِئْتُونی، ائْتِنا، اِئْذَنْ) (1) در اثنا و درج کلام، به همان همزه ساکنه، خوانده می شوند؛ لکن در صورت ابتدا از این نوع کلمات طبق قاعده «تخفیف قلبی»(2) همزه، « اِئْ » تبدیل به « ای- » می شود که همان «یاء مدّی» است (îایتِ، اِیتِیا، اِیتُوا، اِیتُونی، ایتِنا، ایذَنْ)

و نیز طبق قاعده مذکور کلماتی که ابتدای آن ها «اُؤْ» باشد، مثل «اُؤْتُمِنَ»(3) در آغاز از این نوع کلمات «اُؤْ» تبدیل به «اُو» می شود که همان «واو مدّی» است (اُوتُمِنَ) (4). البته « أَئْ » نیز می شود « ا » مانند « امَنُوا » لکن از باب اِفعال و همزه اش قطع است.

- در ثلاثی مزید (جز باب اِفعال) و رباعی مزید، همزه صیغه های امر حاضر(5)

باب هایی که ذکر شد، طبق قاعده ثلاثی مجرّد نیز «مکسور» می شود؛ مانند:

1- اِفْتَعِلْ (اِفْتَخِرْ) 2- اِنْفَعِلْ (اِنْکَشِفْ) 3- اِسْتَفْعِلْ (اِسْتَغْفِرْ) 4- اِفْعَلَِّ / اِفْعَلِلْ (اِحْمَرَِّ / اِحْمَرِرْ) 5- اِفْعالَِّ / اِفْعالِلْ (اِحْمَارَِّ / اِحْمارِرْ) (6).

- همزه در ابتداء دو باب «تَفَعُّل و تَفاعُل» به هنگام ادغام تاء و فاء الفعل «مکسور» می شود؛ مانند: «اِصَّدَّقَ و اِصّادَقَ» و فروع آن دو(7).

ص: 366


1- 3. به ترتیب: شعراء/ 10؛ فصّلت/ 11؛ طه/64؛ احقاف/ 4؛ انعام/ 71؛ توبه/ 49.
2- 4. ر.ک : کتب صرفی از جمله، صرف ساده، ص 22.
3- 5. بقره/ 283.
4- 6. و نیز ر.ک : حلیة القران (سطح 2)، ص 36 و 37؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 153؛ تجوید جامع، ص 63.
5- 7. منظور شش صیغه ی امر حاضر است.
6- 1. در صیغه اوّل (مفرد مذکّر) امر حاضر دو باب آخر سه وجه جایز است.
7- 2. طبق یکی از قواعد خصوصی دو باب «تَفَعُّل» و «تَفاعُل» هرگاه فاء الفعل این باب ها یکی از دوازده حرف «ت ث ج د ذ ز س ش ص ض ط ظ» باشد جائز است که «تاء» باب را همجنس فاء الفعل نموده در آن ادغام نماییم، و در مواردی که لازمه این عمل سکون اوّل کلمه است چون ابتدای به ساکن مُحال یا مشکل است، همزه وصل مکسوری در اوّل کلمه در می آوریم، بنابراین: تَدَثَّرَ ، ... îاِدَّثَّرَ، یَدَّثَّرُ، اِدَّثُّر، لِیَدَّثَّرْ. اِدَّثَّرْ تَثاقَلَ ، ... îاِثّاقَلَ، یَثّاقَلُ، اِثّاقُل، لِیَثّاقَلْ، اِثّاقَلْ. [ر.ک : علوم العربیه، 1/92 و 101؛ صرف ساده، ص 215، 98، 101]

- در آغاز حروف:

همزه وصل مکسور در محدوده حروف وجود ندارد.

همزه های وصل «مضموم» [ اُ ]:

- در آغاز اسم ها:

همزه وصل مضموم در این محدوده وجود ندارد.

- در آغاز فعل ها:

- همزه اوّل فعل های امر حاضر ثلاثی مجرّد که حرکت دومین حرف بعد از همزه وصل (عین الفعل) ضمّه (اصلی) باشد، «مضموم» می شود؛ مانند:

«وَاکْتُبْî اُکْتُبْ» و «رَبِّ اُنْصُرْنیî اُنْصُرْنی»

- همزه های وصل در فعل های ماضی مجهول باب های ثلاثی مزید (جز باب اِفعال)

و رباعی مزید که موارد آن گذشت، همگی «مضموم» می شوند؛ مانند:

«اَلَّذینَ اسْتُضْعِفُواî اُسْتُضْعِفُوا» و «کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْî اُجْتُثَّتْ»(1).

- در آغاز حروف:

همزه وصل مضموم در میان حروف وجود ندارد.

ص: 367


1- 1. «جَثّ» به معنی کندن، در باب اِفتعال بصورت ماضی مجهول. (ابراهیم/ 26)
نکات «همزه وصل»
اشارة

برای همزه وصل، استثناءات و نکات فراوانی وجود دارد؛ لکن در این جا به مواردی که لازم است اشاره می شود؛

مواردی که همزه وصل محذوف است:

1- جایی است که همزه قطع مفتوح (همزه استفهام) بر سر همزه وصل مکسور داخل شود، در روایت حَفص از عاصم، هفت کلمه در قرآن بدین صورت روایت شده است که عبارتند از:

موارد

اصل کلمه

روش کتابت و قرائت کلمه

سوره

26

ءَ اِتَّخَذْتُمْ

اَتَّخَذْتُمْ

بقره ، 80

27

ءَ اِطَّلَعَ

اَطَّلَعَ

مریم ، 78

28

ءَ اِفْتری

اَفْتَری

سباء ، 8

29

ءَ اِصْطَفی

اَصْطَفی

صافات ، 103

30

ءَ اِتَّخَذْناهُمْ

اَتَّخَذْناهُمْ

صاد ، 63

31

ءَ اِسْتَکْبَرْتَ

اَسْتَکْبَرْتَ

صاد ، 75

32

ءَ اِسْتَغْفَرْتَ

اَسْتَغْفَرْتَ

منافقون ، 6

2- همزه کلمه دوّم «اَصْحابُ لْئَیْکَةِ»(1) محذوف است، در صورت ابتدا از آن، «اَلْئَیْکَةِ» خوانده می شود.

3- بِاسْمِ (بِ + اسْم): در قرآن کریم هر گاه کلمه (بِاسْمِ) قبل از لفظ جلاله «اللّه» قرار

ص: 368


1- 1. شعراء/ 176؛ ص/ 13.

گرفته، بدون الف کتابت شده (همزه وصل حذف شده است) که موارد آن در «بسمله» اوائل سوره ها و آیه 30 سوره نمل و آیه «بِسْمِ اللَّهِ مَجرَاهَا»(1) مشاهده می شود؛ امّا در سایر موارد همزه «اسم» حذف نشده است؛ مانند «اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»(2) و یا «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»(3) و هم چنین است واژه «اسم» (بدون باءِ جرّ)، «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی»(4).

4- هنگامی که «لام» بر سر اسماء معرفه به ( اَلْ ) داخل شود، همزه وصل ( الْ ) حذف می شود؛ مانند: لِ + الْمُؤْمِنینَ î لِلْمُؤْمِنین.

5- هنگامی که واو یا فاء بر فعلی که با همزه وصل آغاز شده و پس از همزه، ساکن باشد، داخل شود، مانند: «فَأْتِ، وَأْتَمِنْ» که در اصل فَإِئْتِ، وَ إِئْتَمِنْ بوده است.

موردی که همزه وصل تبدیل به حرف مدّی الف می شود:

- هنگامی که همزه استفهام (همزه قطع مفتوح) بر سر همزه وصل مفتوح بیاید، همزه وصل تبدیل به الف مدّی می شود.

ص: 369


1- 2. هود/ 41.
2- 3. علق/ 1.
3- 4. الحاقّه/ 52.
4- 5. اعلی / 1.

در روایت «حفص» از «عاصم» سه کلمه زیر در قرآن آمده است:

موارد

اصل کلمه

قرائت کلمه

سوره

1

ءَ اَلذَّکَرَیْنِ

آلذَّکَرَیْنِ

انعام، 143، 144

2

ءَاَلْ-انَ

آلْانَ

یونس 51، 91

3

ءَ اللّه

اللّه

نمل، 59 ؛ یونس، 59

دو شیوه قرائت در سه کلمه مذکور

الف - به صورت الف مدّی با اشباع مدّ لازمِ پدید آمده، که این وجه ارجح است.

ب - به صورت تسهیل همزه دوم (وصل)، یعنی در واقع بدون صفت «نَبْر» همزه وصل خوانده شود، (بین همزه و الف اداء شود).

مواردی که همزه وصل تبدیل به همزه قطع می شود:

1- هرگاه لفظ جلاله «اللّه» منادای به حرف «یاء ندا» شود، حکم همزه آن مانند همزه قطع است؛ یعنی در این صورت همزه در اَثناءِ «یا اللّه» خوانده می شود.

2- گاهی کلمه ای که با همزه وصل آغاز شده و به صورت اسم عَلَم در آمده باشد؛

مانند: «اَلْإثْنَیْن» که عَلَم برای روز دوّم هفته است (î عَلَم منقول)(1)، همزه وصل آن در این حالت همزه قطع است.

ص: 370


1- 1. علم منقول، عبارت است از کلمه ای که قبل از عَلَم بودن، در غیر آن به کار می رفته، سپس به عَلَم بودن منتقل شده است. ضمنا «عَلَم» اقسامی دارد که برخی آن را به چهار قسم ذیل تقسیم کرده اند: 1- عَلَم شخص، عَلَم جنس 2- علم منقول، علم مُرْتَجَل 3- علم مفرد، علم مرکب 4- اسم، کنیه، لقب (سه قسم اخیر در علم شخص و جنس هردو جاری می شود). [جهت اطلاع بیشتر ر.ک : فوائدالحجّتیه (شرح کتاب سیوطی)، 1 / 160، 167، 169؛ موسوعة النحو الصرف و...، ص 410 - 412]

مواردی که همزه وصل مضبوط در کلمه در هیچ حالتی خوانده نمی شود:

- در عبارت «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ»(1) از نظر همه قرّاء برای رهایی از التقای

ساکنین، لام تعریف مکسور و همزه وصل «اسم» حذف، و به صورت «بِئْسَ لِسْمُ الْفُسوقُ» قرائت شده است.

برای ابتدا(2) از کلمه «الاسم»، دو وجه نزد همه قرّاء صحیح است:

1- با همزه وصل مفتوح و لامِ مکسور «اَلِسْمُ»؛

2- ابتدا به لامِ مسکور «لِسْمُ»؛

بنابراین در هر دو حال همزه وصل «اسم» خوانده نشده است.

لازم به ذکر است که، میان لام ساکنِ «الْ» و سین ساکنِ «اسْمُ» در ترکیب «الْاسْمُ» التقای ساکنین پیش آمده، لذا طبق قاعده رفع التقاءِ ساکنین(3) «لام» مکسور شده و به صورت «اَلِسْمُ» خوانده شده است.

ص: 371


1- 2. حجرات/ 11.
2- 1. برخی گفته اند: ذکر ابتداء از این کلمه صرفا برای بیان قاعده است و اِلاّ در قرائت قرآن ابتدا از آن بشدّت قبیح است. [ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 7]
3- 2. « اذ التقی الساکنان حَرِّک بالکسر»، تفصیل این بحث ان شاء اللّه در جای خود خواهد آمد.
خصوصیات همزه قطع
تعریف «همزه قطع»

همزه قطع (فصل)، همزه ای است در مقابل همزه وصل؛ یعنی در اوّل کلمه هنگام اتّصال به کلمه قبلش خوانده شود؛ این همزه هر جای کلمه (ابتدا، وسط، آخر) واقع شده باشد، همواره خوانده و تلفّظ می شود، اگر چه ساکن باشد مانند: یَاْس، یَأْس.

شکل اصلی آن همان سرعین ( ء ) است که با پایه یا کرسی های مختلف نیز در کلمات می آید، و در ابتداء کلمه باپایه الفی (أ - إ)، وگاهی هم تنها به شکل الف ( ا ) لکن با حرکت ظاهر می شود، مانند: اَکْبَر، أَکْبَر

همزه قطع «اصلی» و «زاید»
اشارة

همزه قطع و دائما خوانا، به طور کلّی خود بر دو قسم است؛ «اصلی»، همزه ای که جزء اصل و بنیان کلمه است، مانند: اِنَّ، أَکَلَ، شَیء

«زاید» همزه ای است که در ترکیب کلمه قراردارد لکن جزء ریشه و اصل آن به حساب نمی آید، مانند: أَضْرِبُ، اَشْهَرُ.

همزه قطع اصلی

در اسم ها: أمر، مُؤمن، مَرْء، أَنا، اَنْت و...

ص: 372

در فعل ها: (مهموز)(1):

- مهموز الفاء: أَخَذَ، یَأمَنُ و...

- مهموز العین: سَأَلَ، یَسْأَلُ و...

- مهموز اللام: قَرَءَ، یَقْرَؤُ و...

در حروف: أَ (استفهام/ نداء)، اِنَّ، اَلا، اِذَنْ، اِلی و....

همزه قطع زاید:

در اسم ها:

- مصدر باب إفعال: إلْحاد، إیمان، إکْرام و...

- اسم های جمع مکسّر: أنْیاب، أعْمال، أشْهُر، أبنیة، أنبِیاء و...

- اسم های جامد، از قبیل: اُسْلوب، إِصْبَع، أَرْنَبْ، اُسْطُوانَه و...

- اسم های خاص: إسماعیل، إبراهیم و...

- اسم های تفضیل: أَفْضَل، أَکْبَر، أَعْلَم و...

- صفت مشّبهه بر وزن أفعل: أَحْمَر، أَعْوَر و...

- صیغه تعجب: أَسْمِع بِهِ، ما أَصْبَرَهُم و...

- در آخر کلماتی از قبیل: حَمْراء، صَحْراء، خُنْفَساء و...

در فعل ها:

- ماضی (14 صیغه) باب إفعال: أَکْرَمَ، أَسْلَمَ و...

- مضارع (صیغه 13» متکلّم وحده): أَنْصُرُ، أَحْسَنُ و...

ص: 373

- امر به لام (متکلّم وحده): لِأَنْصُرْ، لِأَتَعَلَّمْ و...

- امر به صیغه (مخاطب) در باب إفعال: أَعْرِض، أَطیعُوا و...

در حروف: همزه زاید در باب حروف وجود ندارد.

خلاصه اَشکال همزه در کلمات از لحاظ «نوشتاری»
اشارة

یک همزه در کلمات

چنان که قبلاً اشاره شد، همزه خود دارای شکل مستقلّی است شبیه عین کوچک؛ لکن گاهی با توجه به قرار گرفتنش در کلمه، شکل و یا پایه هایش متفاوت می شود؛ ذیلاً آن را ملاحظه نمایید:

ص: 374

همزه در

1- ساکن ممکن نیست

اول کلمه

2- متحرک أَکْبَر ( اَکْبَر) إِلَیْکَ ( اِلَیْکَ) أُنْزِلَ ( اُنْزِلَ)

1- ساکن ---َ ءْ î یَأسٌ ---ِ ءْ î بِئْرٌ ---ُ ءْ î مُؤْمِنٌ پایه همزه تابع حرف مناسب حرکت قبل از خود است.(1)

خصوصیات

یک همزه

در کلمه

همزه

در وسط

کلمه(2)

مفتوح

--َ ءَ î أ = سَأَلَ --ِ ءَ î ئ = رِئاء --ُ ءَ î ؤ = سُؤال --ْ ءَ î أ = مَسْأَلَة

2- متحرک

مکسور

--َ ءِ î ئ = اَئِمَّة --ِ ءِ î ئ = مُتَّکِئین --ُ ءِ î ئ = سُئِلَ --ْ ءِ î ئ = أَسْئِلة، سائل

مضموم

--َ ءُ î ؤ = لَؤُمَ --ْ ءُ î ؤ = یَلْؤُمُ

همزه در

آخر کلمه

--ْ ءَ ، ءِ ، ءُ (شکل اصلی) î شَیْ ءٌ، جَاءَ، ... --َ--ِ--ُ ء (شکل همزه تابع حرکت قبل است) î قَرَأَ، قُرِی ءَ، جَرُؤَ

(1)(3)

ص: 375


1- 1. حرفِ مناسب فتحه، الف است، و حرف مناسب کسره، یاء است، حرف مناسب ضمّه، واو می باشد که در موارد مختلفی پایه همزه نیز تابع این حرکات است.
2- 2. همزه بین الف و یاء قرار گیرد به دو وجه جایز است که نوشته شود، مانند: بقائی، بقاءی. امّا اگر همزه بین الف و ضمیر (غیر از یاء) قرار گیرد به شیوه زیر(بدون پایه ، باپایه ی ، و نوشته شود: - مفتوح: به صورت اصلی (ء) جاءَکَ. - مکسور: به صورت یاء (ی / ی- / ئ) بَقائِهِ. - مضموم: به صورت واو (و) ماؤُکُمْ.1. موارد سه گانه و شبیه آن در رسم الخط قرآن بصورت تسهیل و قلب همزه آورده شده است.
3- 2. این موارد بیشتر در اختلاف قراءات مطرح است بطوری که همزه دوم را به تسهیل قرائت می کنند مانند: ءَأَنذَرتَهُم î آنذَرتَهُم؛ اَءِذا مِتنا î اَایذا؛ اَءُنزِلَ î اَاُونْزِلَ
قانون اجتماع دو همزه کنار هم در کلمات{1}{2}

- اوّلی مفتوح، دوّمی ساکن: اَأمَنَ î امَنَ

دو همزه

در یک

- اوّلی مکسور، دوّمی ساکن: اِئْمان î ایمان

کلمه {1}

- اوّلی مضموم، دوّمی ساکن: اُؤْکُلْ î اُوکُلْ

- اوّلی مفتوح، دوّمی مفتوح: همزه استفهام به شکل اصلی نوشته می شود، مانند: «ءَاَنْذَرْتَهُمْ »

خصوصیات

دو همزه

کنار هم

در کلمات

همزه اوّل{2}

استفهام و

- اوّلی مفتوح، دوّمی مکسور: همزه استفهام به شکل فرعی و همزه دوم به شکل اصلی می آید، مانند: «اَءُنْزِل»

دو همزه

در

دو کلمه

مفتوح

تذکر: در قرآن به خط عثمان طه همزه دوم را در صورت داشتن کسره (--ِ-) و ضمّه (--ُ-) گاهی با کرسی «أَئِذَا » - واقعه / 47؛ «أَؤُنَبِّئُکُم » - آل عمران / 15؛ و گاهی بدون کرسی «أَءِذَا » - صافات / 53؛ «أَءُنزِلَ » - ص / 8؛ نوشته شده است که این مربوط به رسم الخط قرآن اس

همزه غیراستفهامی، مانند: «جَاءَ أَجَلُهُمْ » - اعراف / 34؛ «جَاءَ أُمَّةً »- مؤمنون / 44؛ «شُهَدَآءَ إِذْ حَضَرَ »- بقره / 133.

ص: 376

تفاوت همزه و الف

تفاوت همزه و الف(1)

1- همزه به طور حتم از حروف هجای زبان عربی است، ولی حرف الف مورد اختلاف است.

2- حرف الف همیشه ساکن است، لذا در ابتدای کلمه واقع نمی شود؛ ولی همزه این گونه نیست، بلکه در ابتدا، وسط و آخر کلمه می آید.

3- همزه ممکن است به طور مستقل ذکر شود؛ مانند همزه استفهام ( ء )؛ ولی حرف الف همیشه در ضمن کلام می آید.(2)

ص: 377


1- 1. برخی برای « همزه» از نظر دلالت و مفهوم انواعی را ذکر کرده اند از قبیل؛ همزه ندا، تسویه، تعدیه، استفهام،... و همچنین برای « الف » انواعی را بر شمرده اند چون، الف مقلوبه، زائده، الحاقی، تأنیث، تثنیه، ندبه، اشباع،... [ر.ک : موسوعة النحو و الصرف و...، ص 4 - 9؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 155]
2- 2. منابعی که در باب «همزه» مورد استفاده قرار گرفته، از «مبحث همزه» در منابع و مآخذ ذیل است: علوم العربیه (جلد اوّل - در علم صرف)؛ صرف ساده؛ موسوعة النحو والصرف و الاعراب؛ تجوید جامع (پور فرزیب)؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت؛ حلیة القران (سطح2)؛ علم قرائت (کاشانی)؛ پروهشی در رسم المصحف و شیوه های علامت گذاری در قرآن کریم؛ تجوید و آواشناسی، سرّالبیان فی علم القران؛ پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص 467؛ الاتقان فی علوم القران (ترجمه)، ج 1، ص 319؛ ج 2، ص 533.
قرائت ممتاز (ترتیل)
اشارة

قرائت ممتاز، همان قرائت به «ترتیل» است که خصوصیّاتش گذشت(1)، و ترتیل در تعریف و تفسیر امام علی علیه السلام دارای دو رکن است(2) که عبارتند از:

الف: تجوید الحروف (اداء/ بیان الحروف)

ب: معرفة الوقوف (حفظ الوقوف)

در این بخش تجوید الحروف را پی می گیریم، و در مبحث «وقف» به «معرفة الوقوف» ان شاء اللّه پرداخته خواهد شد.

تجوید الحروف{1} (مخارج حروف)
تعریف «تجوید»

در لغت: یعنی؛ «تحسین، تکمیل، زیبایی بخشیدن، نیکو گردانیدن».

در اصطلاح قرائت قرآن: یعنی؛ «اداء حرف از مخرجش همراه با إعطاء حقّ و مستحقّ آن حرف».(3)

ص: 378


1- 1. ر.ک : مراتب و روشهای قرائت قرآن (قرائت ترتیل).
2- 2. همان.
3- 3. سخنی از «پیشینه تعریف اصطلاحی تجوید»؛ ابو مزاحم خاقانی (ت 325ق) در قصیده رائیه خود که اوّلین تألیف مستقل در علم تجوید به شمار رفته، معنای اصطلاحی تجوید را اعطای حقوق حروف [منطوق] قرآنی دانسته است و به دنبال او مکّی (ت437 ق) در الرعایه و دانی (ت 444 ق) در التحدید و دیگران تا رسد به ابن جزری (ت 833 ق) در المقدمه، همگی همین تعریف را با کمی اضافات دیگر تکرار کرده اند. ابن جزری گفته: و هو اعطاءُ الحروف حقّها من صفة لها و مستحقّها و پس از ابن جزری، شارحان قصیده جزریه - و به ویژه علی بن سلطان محمد قاری (ت 1014ق) در المنح الفکریه - در تعریف خود علاوه بر حقّ حروف، «مستحقّ» حروف را نیز به کار برده و یا در صدد توجیه و شرح «مستحقّ» در بیت بالا بر آمده اند؛ گرچه شاید بتوان اذعان داشت که آمدن این واژه، علّتی جز تأکید «حقّ» و یا بهتر بگوییم، اقامه وزن بیت نداشته است. [ر.ک : مجله آینه پژوهش، شماره 81، ص 85]

اینک به تعریف هر یک از چهار واژه (حرف، مخرج، حقّ، مستحقّ) که لازمه بحث است، می پردازیم.

تعریف «حرف»

در لغت: یعنی؛ «جانب، طرف، کنار، تیزی و لبه هر چیزی».(1)

در اصطلاح تجوید: حرف، صدا، و یا گاهی هوایی(2) است که متّکی بر قسمتی ازدستگاه تکلّم ایجاد می شود.

تعریف «مخرج»

در لغت: یعنی؛ «محل خروج» که اسم مکان بوده و جمع آن مخارج است.

در اصطلاح تجوید: محل خروج(3) حرف را گویند که در دستگاه تکلّم تولید یافته است؛ یا به عبارتی محلّ گرفتگی و ادا شدن حرف را گویند.

ص: 379


1- 1. ر.ک: فرهنگ لغات، از جمله فرهنگ لاروس، 1/821.
2- 2. منظور هوائی است که از ریه بدون ارتعاش تارهای صوتی وارد دستگاه تکلّم می شود.
3- 3. منظور از «خروج» در اینجا «ساختن» است، و به «مخرج» در اصطلاح آواشناسی «مَحْبَس» یا جایگاه تولید گویند. [آواشناسی، محمد انطالی، ص22]

توضیح: هوائی که از شُش (ریه) بیرون رانده می شود، وارد دستگاه تکلّم می گردد، بدون تکیه بر قسمتی از دستگاه تکلّم اصل صوت را تشکیل می دهد که تا این جا بین

انسان و حیوان مشترک است؛ لکن هنگامی که آن صدا بر یکی از قسمت های دستگاه تکلّم تکیه کند، حرف تشکیل شده و به انسان اختصاص پیدا می کند.

به عبارت دیگر: اصل صدا و آواز را حیوانات نیز دارند؛ ولی چون دارای مخرج (تلفّظ) نیستند، صدا را نمی توانند به حرف تبدیل کنند.

حرف با این تعریفی که بیان شد از یک جهت با معنای لفظ یکی است؛ زیرا لفظ به معنای سخن و سخن گفتن است.

حرفی که از دهان بیرون آید آن را لفظ گویند (حرف گفتاری) ؛ ولی گاهی حرف به نوشته نیز اطلاق می شود (حرف نوشتاری) ؛ مثل این که کسی هیچ گونه سخن و لفظی را به زبان نیاورد؛ ولیکن مطالبی را به وسیله حروف الفبا بنویسد که در این صورت حرف با لفظ متفاوت خواهد بود.

بنابراین تفاوت میان «لفظ» و «حرف» این است که:

الف- «حرف» هم می تواند وجود لفظی داشته باشد و هم وجود کتبی (گفتاری و نوشتاری)؛

ب- ولی «لفظ» فقط وجود لفظی دارد و وجود کتبی (نوشتاری) برای آن نیست.

هر یک از حرف و لفظ، اگر معنا داشته باشند، آن را «مُسْتَعْمَل و کلمه» گویند و اگر بی معنا باشند آن را «مُهْمَل» می نامند.

ص: 380

خلاصه:

بی معنا= حرف و لفظ مُهْمَل

هوا î تبدیل شده به صدا îصدا (گاهی هوا/ بی ارتعاش تارهای صوتی ) + مخرج = حرف، لفظ بامعنا= حرف و لفظ مُسْتَعمْل = کلمه : - اسم - فعل - حرف (نحوی)

تعریف «حقّ حرف»

حقّ حرف: عبارت است از «صفات لازمه آن حرف» که در حال اِنفراد و بدون ترکیب نیز در وجود حرف نهفته است؛ مانند: صفات جَهر (صدای آشکار)، همس (صدای پنهان و غیر ظاهر)، اِسْتِعلا، اِسْتِفال و...

تعریف «مستحقّ حرف»

مستحقّ حرف: عبارت است از «احکامی که حرف باپیوستن و ترکیب با حروف دیگر(1) و یا حرکات مختلف(2) پیدا می کند»؛ مانند: تفخیم و ترقیق، ادغام، اظهار، اخفا،

و مدّ...

ص: 381


1- 1. به عنوان مثال؛ اگر نون ساکن قبل از حروف دیگر و با آنها خوانده شود، یکی از چهار حکم ادغام، اظهار، اخفاء، قلب را پیدا خواهد کرد مانند: مَنْ یَشاء (مَیَّشاء)، عَنْهُمْ، کُنْتُمْ، اَنْبیاء (اَمْبیاء). و یا اگر حروف مدّی ( ا - ی - ُو) قبل از همزه قرار گیرند بیش از حد طبیعی خود کشیده می شوند. مانند: جآءَ، خَطیآئَة، سُوآءٍ.
2- 2. مثلاً حرف «راء» اگر مفتوح یا مضموم باشد تفحیم (درشت)، و چنانچه مکسور باشد ترقیق (نازک) خوانده می شود. مانند: رَحْمن، رُهبان، رِجال.
شناختی از دستگاه تکلّم
اشارة

قبل از پرداختن به مخارج و یا جایگاه های تولید حروف، لازم است اجزای دستگاه تکلّم که نقش اساسی و عمده ای در اداء حروف (گفتار) دارند و هم چنین دیگر اجزای دخیل و مرتبط با آن شناخته شوند.

قسمت های کلّی دستگاه تکلّم
اشارة

این قسمت ها اگر از داخل به بیرون در نظر گرفته شوند، عبارتند از: حلق، دهان (فَم)، لب ها (شفتان) و خَیْشوم.

اجزای هر یک از قسمت های مذکور ذیلاً تبیین می شود.

حلق

محدوده حلق، از پایین به تارهای صوتی در حنجره (برجستگی گلو) و از بالا به مرز زبان کوچک (لَهاة) منتهی می شود، البته زبان کوچک جزء حلق نیست، و امّا اجزای دخیل این قسمت در اداء حروف عبارتند از:

1- اَقْصَی(1) الْحَلْق: دورترین قسمت حلق نسبت به دهان است که از محلّ تارهای

صوتی شروع می شود.

2- وسط الحلق: بالاتر از اقصی الحلق قرار دارد؛ حدّ فاصل دو طرف حلق از پایین و بالا است.

ص: 382


1- 1. اقصی (بروزن اَفْعَل): دورتر.

3- اَدْنَی(1) الْحَلْق: نزدیک ترین قسمت حلق نسبت به دهان است؛ یعنی مرز و حدّ فاصل بین حلق و دهان است.

دهان (فَم)
اشارة

بیشترین اجزای دستگاه تکلّم در قسمت دهان می باشد؛ لذا وسیع ترین محدوده مخارج حروف به حساب می آید.

و اجزای دخیل در تولید حروف در این قسمت عبارتند از:

الف - فضای دهان

این فضا را با فضای خالی حلق «جوف» گویند.

ب - زبان (لهاة/ لسان)

زبان کوچک (مَلاز، لهاة): پاره گوشت تقریبا مخروطی شکل آویزان و مُشرف به حلق است که نوک یا رأس آن آزاد و انتهای آن به قسمت عقب سقف دهان متصل بوده و دو جزء دخیل در اداء حروف دارد که عبارتند از:

1- غَلْصَمَة: ابتداء (رأسِ) آزاد زبان کوچک از طرف حلق را گویند.

2- عَکْدَة: انتهای زبان کوچک که به سقف دهان متّصل است.

زبان بزرگ (لسان): فعّال ترین و اصلیترین عضو دهان به شمار می آید که بیشترین دخالت را در اداء بیش از نیمی از حروف الفبای قرآن (ده مخرج با هیجده حرف) دارد؛ و اجزا دخیل آن عبارتند از:

1- اَقصی اللسان (بُن و ریشه زبان، عقب زبان): قسمت ابتدایی زبان که از طرف حلق به کف دهان متصل است.

ص: 383


1- 1. اَدْنی (بروزن اَفْعَل): پست تر، نزدیکتر.

2- وَسَطُ اللسان (میان زبان): قسمت عمده سطح روی زبان است.

3- طَرَفُ(1) اللسان (سر زبان، نوک زبان): سطح و نوک قسمت جلو و باریکه زبان از طرف دندان های پیشین است.

4- حافّة اللسان (کناره زبان): دو طرف کناری زبان، حدّ فاصل بین اوّل تا سر زبان از دو طرف آن است.

5- اَسَلَةُ اللسان(2) (باریکی و تیزی سر زبان): طرف باریکی جلوی زبان، به عبارتی مجموع باریکی سر زبان است.

6- ذَوْلَق(3) اللسان (تیزی زبان): نوک زبان و تیزی آن است.

ج - دندان ها (اَسْنان)

ج - دندان ها (اَسْنان)(4)

دندان ها نیز به سهم خود نقش به سزایی در اداء حروف دارند و تعداد آن ها به طور طبیعی در هر انسان 32 عدد است که در هر آرواره (فک) 16 عدد می باشد؛

و دندان ها به چهار دسته تقسیم می شوند و اسامی آن ها به ترتیب از جلو دهان به عقب عبارتند از:

1- ثَنایا (جمع ثَنِیَّه): چهار دندان جلو، در دو آرواره بالا و پایینی، مقابل بینی است (هر فک 2 عدد در مقابل هم).

ص: 384


1- 1. طَرَف، طَرْف: لب، کنار، نوک تیز. [ر.ک : فرهنگ نوین (عربی - فارسی)، ص 403؛ الرائد، 2/1122]
2- 2. به معنای «تیغه زبان»، «باریکه زبان»، «باریکه تیغه زبان» نیز مطرح است. [آواشناسی زبان عربی، ص237 (واژه نامه)]
3- 3. «ذَلَق»، منتهی إلیه [پایان و نوک] سرزبان است و «أسْلَه» مجموع باریکی سر زبان است و در مقابل شَجْر که گشادگی آن است. [تجوید استدلالی، آیت اللّه گروسی، ص 125]
4- 4. اسنان، جمع «سِنّ» به معنای دندان. [فرهنگ لاروس، 2/1220]

2- رَباعیّات (جمع رَباعِیهَ): دندانهای چهار گانه ای هستند که در طرفین ثنایا قرار دارند (هر فک 2 عدد)

3- اَنْیاب (جمع ناب): دندان های نوک تیزی هستند در طرفین رَباعیات؛ در هر آرواره 2 عدد، جمعا به تعداد 4 عدد می باشد.

4- اَضْراس (جمع ضِرْس): دندان هایی هستند که سطح فوقانی دندانه داری دارند(1)، و تعداد آن ها20 عدد می باشد که خود بر سه قسم هستند:

- دندان های ضَواحِک (جمع ضاحِکة): دندان های چهارگانه ای هستند که در طرفین اَنیاب قرار دارند (و هنگام خنده نمایان می شود) و تعداد آن ها در هر آرواره 2 عدد می باشد.

- دندان های طَواحِن (جمع طاحِنة): دندان های دوازده گانه ای هستند که در طرفین ضواحک قرار دارند (هر فک 6 عدد).

ضمنا «طاحن» به معنای آرد کننده و «طاحنة» مؤنث آن است و همان «دندان آسیا» را گویند.(2)

- دندان های نَواجِذ (جمع ناجِذة): دندان هایی هستند که در طرفین طواحِن قرار دارند به تعداد 4 عدد (هر فک 2 عدد)؛ این دندان ها مشهور به «دندان های عقل» هستند.

دندان های مذکور به ترتیب در فارسی به نام های پیشین (ثنایا، رباعیات)، نیش

ص: 385


1- 1. اَلضِّرس. اَلضَّرِس: دندان؛ اَلضَّرِس مِن الجبال و غیرها: کوه بریده بریده و کوه دندانه دندانه. [همان، 2/1355]
2- 2. فرهنگ لغت عمید، 2/1388.

(انیاب)، آسیا (اضراس)، آسیای کوچک (ضواحک)، آسیای بزرگ (طواحن) و دندان های عقل (نواجذ) مشهورند.

د - لثه (لِثَة)

لثه، مقدار گوشتی است که بُن و قسمتی از دیواره دندان ها را پوشانیده است.

ه- سقف دهان (حَنَک اَعْلی)

این جزء از دستگاه تکلّم نیز در تولید برخی حروف دخیل بوده و قسمت های آن عبارتند از:

1- نرم کام: ابتدای قسمت عقب سقف دهان را از طرف حلق که کمی نرمتر است، گویند.

2- سخت کام: قسمت وسط سقف دهان که حالتی قوسی و سخت دارد.

3- نِطع(1) یا غارالحنک: قسمت جلوی سقف دهان نرسیده به لثه دندان های ثنایای بالا که دارای چین و شکن (فرو رفتگی و برجستگی) است.

لب ها (شَفَتان)

شَفَتان/ شَفَتَیْن: به معنای دو لب است که مفرد آن «شفة» است.

قسمت ها و حالتی از آن که در اداء برخی حروف دخالت دارند؛ عبارتند از:

1- خشکی دو لب: قسمت بیرونی دو لب را گویند.

2- تری دو لب: قسمت میانی (درونی) دو لب است.

ص: 386


1- 1. نِطَع یا نِطْع (جمع: نُطُوع): کام دهان، سقف دهان، جلو کام. [لاروس، 2/2056؛ فرهنگ نوین، ذیل واژه]

3- گردی دو لب(1): حالتی است که از جمع و غنچه شدن لب ها ایجاد می شود.

خَیْشوم

خیشوم، فضای بینی را گویند و آن دو راهی است که از بینی به حلق متّصل می شود.

تصاویر اجزاء دستگاه تکلّم

تصاویر اجزاء دستگاه تکلّم

ص: 387


1- 2. این قسمت، جزء لبها محسوب نمی شود بلکه حالتی است که برای تولید حرفی، از دولب استفاده می شود، و در اینجا صرفا برای تکمیل بحث اینگونه مطرح گردید.

(1)

ص: 388


1- 1. چون در تعاریف اجزاء دستگاه تکلّم غالباً نام های عربی آن ها مطرح است لذا آن را با اسم گذاری عربی نیز آوردیم.

ص: 389

مخارج حروف
شناخت اجمالی مواضع و مخارج حروف

پس از آشنایی با اجزاء دستگاه تکلّم، نوبت شناخت مخارج حروف است که در شروع این بحث ابتداء شناخت اجمالی مواضع و مخارج حروف را مطرح(1) و سپس به شرح هر یک از آن ها در حدّ ضرورت خواهیم پرداخت.

ص: 390


1- 1. برمبنای دیدگاه «ابن جزری» که 17 مخرج برای حروف صحیح دانسته است. [ر.ک : النشر فی القراءات العشر، 1/198]

1- موضع جوف (یک مخرج با سه حرف) مخرج اوّل: حروف جوف-یّه/ هوائیه که همان حروف مدّی (الف، واو، یا) هستند.

2- موضع حلق (سه مخرج با شش حرف) مخرج دوّم: حلقی îاَقْصَی الْحَلْق (ه، ء) مخرج سوّم: حلقی îوَسَطُ الْحَلْق (ع، ح) مخرج چهارم: حلقی îاَدْنَی الْحَلْق (غ، خ)

محل های تولید حروف در دستگاه تکلّم 3- موضع فَم

[لهاة/ لسان، اسنان]

(ده مخرج با هجده حرف)

مخرج پنجم: لَهوی غَلصمی î(ق) مخرج ششم: لَهوی عَکْدی î(ک) مخرج هفتم: شَجْری î (ج، ش، ی) مخرج هشتم: ضِرسی / حافی î (ض) مخرج نهم: لِثَوی î (ل) مخرج دهم: لِثَوی î (ن) مخرج یازدهم: لِثوی î (ر) مخرج دوازدهم: نِطْعی î (ط، د، ت) مخرج سیزدهم: اَسَلی î (ص، س، ز) مخرج چهاردهم: ذَوْلقی î (ظ، ذ، ث)

4- موضع شفتان

(دو مخرج با چهار حرف)

مخرج پانزدهم: شَفَوی / شفهی î(ف) مخرج شانزدهم: شَفَوی / شفهیî (ب، م، و)

5- موضع خیشوم

(یک مخرج با دوحرف)

مخرج هفدهم: خَیْشومی î (مْ، نْ)

ص: 391

نکته:

مخارج حروف که با رمز تشخیص «مخرج یاب» (اَبْ، اَتْ، اَثْ...) می توان به آن پی برد، جایگاه های تولید حروف هستند که به طور طبیعی و خدادادی در دستگاه تکلّم بشری توزیع یافته اند، طوری که هر یک در ظرف ایجاد خود مقتضیّاتی دارند که آن دیگری نداشته و جز آن را بروز نمی دهد.(1)

صرف وجود جایگاه های مذکور، هیچ حرفی را نمایش نمی دهد بلکه با دمش هوای شش (بازدم) در آن جایگاه ها با دخالت تارهای صوتی، ذاتیّات (خمیر مایه و جنس) هر یک آماده آشکار شدن و به فعلیت رسیدن می شود. به عبارتی وجود هر حرف در مخرج خود تنها با صفات ذاتی اختصاصی خود یک جا ظهور پیدا می کند که بارزترین و مؤثرترین آن واکداری (جهر) یا بی واکی (همس) آن است. (دقت کنید)

شرح مواضع و مخارج حروف
موضع «جَوْف»
اشارة

«جَوْف» در لغت به معنای «میان تهی، توخالی و باطن شی ء» است.

در اصطلاح تجوید، «فضای خالی حلق و دهان» را گویند؛ این موضع فقط دارای یک مخرج است. یعنی خودش مخرج اوّل دستگاه تکلّم محسوب می شود.

ص: 392


1- 1. به عنوان مثال، جایگاهی که حرف « ق » در آن تولید می شود، دیگر حرف «ش» در آن تولید نمی گردد، و یا در محلّی که « ف » تولید می شود « ج » تولید نمی شود و هکذا در بقیه محلهای تولید حرف.
مخرج اوّل: جوف

«جوف» محل خروج حروف مدّی (-َ ا ، -ِ ی ، -ُ و )(1) است که بدون تکیه به قسمت معینی از حلق و دهان از تمام فضای این قسمت خارج می شوند؛ این حروف (الف ساکن ما قبل مفتوح، یاء ساکن ما قبل مکسور و واو ساکن ما قبل مضموم) در واقع همان صداهای فتحه، کسره و ضمّه کشیده است که حدّ طبیعی آن به اندازه دو حرکت و غیر طبیعی آن سه تا شش حرکت (ر.ک : مدهای غیرطبیعی) است؛

و به عبارتی کمک حرکت ها هستند که در نوشتن استفاده می شوند.(2) این حروفی را که در حوزه تمامی انواع مدهای طبیعی (اصلی) و غیر طبیعی مطرحند، «جوفیه یا هوائیه» نامیده اند.

حروف جوفیه / هوائیه: -َ ا، -ِ ی، -ُ و

ص: 393


1- 1. در قرآنهای جامع بر روی حروف مّدی علامت سکون قرارداده نشده، لکن اگر حرکت نداشتند ساکن محسوب می گردند.
2- 2. برخی برآنند که حروف مدّی اصواتی هستند که می توان آنها را در مخرج «تقدیری / فرضی» خود بطور نامحدود ممتد نمود. [پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 84] و برخی معاصرین هم مخرج مذکور را «محل فرعی» دانسته اند [تجوید جامع، (پور فرزیب)، ص 48]

مثال / تمرین

حروف جوفیه حرفی - ءَا، بَا، تا، ثا، جا، حا،... - ای، بی، تِی، ثی، جی، حی،... - اُو، بو، تو، ثُو، جو، حُو...

کلمی - قالَ، قیلَ، یَقُولُونَ، اتوُنی،... - ضآلّین، جآءَ، خَطیآئة، طه،...

موضع «حلق»
اشارة

حلق که قسمتی از دستگاه تکلّم است چنان چه توضیح آن گذشت، موضعی است که از دیدگاه تجویدی سه مخرج در آن وجود دارد و از هر مخرج آن دو حرف ادا می شود که عبارتند از: اَقْصَی الحلق، وَسَطُ الحلق، اَدْنَی الحلق.

ص: 394

مخرج دوّم: اقصی الحلق
اشارة

این مخرج که دورترین قسمت حلق نسبت به دهان است، محل تولید و اداء دو حرف « ء ، ه » می باشد.

حرف «همزه» از مخرج خود با شدّت و تیزی و محکمی همراه با حبس لحظه ای صوت و رها شدن دفعی آن، به صورت چکشی (ضربه ای نه کششی) ادا می شود.

در این فعل و انفعال تارهای صوتی سخت به هم می چسبند و هنگامی که به شدّت از هم جدا می شوند، صدای انفجاری «همزه» ایجاد می شود؛ بنابراین همزه نباید نرم و کششی ادا شود. اگر تارهای صوتی به هم نیایند، ولی لرزش پیدا کنند، صوت الف به وجود می آید.

قابل توجّه این که «همزه ساکن» باید طوری ادا شود که سکون در آن میخکوب شده، و صدا به طور ناگهانی قطع شود یا تکیه به مخرجش دهد (بدون لغزش در مخرج خود).

حرف «ها» که حالت خفی و پنهان دارد، بیشتر شبیه به هوای خالص برآمده از شش ها (بازدم) است با اندکی تنگی و گرفتگی در حنجره، که بر اثر نزدیک شدن بدون ارتعاش تارهای صوتی به یکدیگر و تنگ شدن مسیر هوای ریه ایجاد می شود؛ ولی به هیچ وجه نباید منجر به صفت «بُحّه» که ویژه «حاء» است شود. و از طرفی «هاء» ساکن نباید صدای شبیه جَهْر و مکسور پیدا کند.

ص: 395

سه نکته در مورد «هاء» و «همزه»

- تقدّم و تأخّر:

عده ای از قدما در مورد تقدّم و تأخّر همزه و هاء اختلاف کرده اند. برخی معتقدند، چون «هاء» به نقطه خاصّی در جایگاه تولیدی خود تعلّق ندارد، لذا جای تقدّم و تأخّر در این دو مطرح نیست؛ هر چند مسامحةً می توان «هاء» را بر «همزه» مقدم داشت؛ چرا که «هاء» به هوای خالص بازدم شبیه تر است تا چیز دیگر [در واقع کار دوّمِ چندان بارزی در جایگاه تولیدی خود روی آن صورت نمی گیرد].

- مشترکات:

1- در هر دو، تارهای صوتی به لرزش در نمی آیند.(1)

2- هر دو، در محدوده «اقصی الحلق» تولید می شوند.

- تفاوت ها:

1- تارهای صوتی در تولید «همزه» سخت به هم می آیند، لکن در تولید «هاء» از هم باز می شوند.

2- «هاء» در جایگاه تولیدی خود به نقطه خاصّی تعلّق ندارد؛ لکن «همزه» از نقطه خاصّی با صدای انفجاریِ لحظه ای ایجاد می شود.

یادآوری(2):

برای تشخیص و یافتن مخرج حرف:

ص: 396


1- 1. با این که «همزه» جزء حروف مجهوره است، لکن به علّت اَداء لحظه ای و دفعی (انفجاری) آن، فرصت ارتعاش و لرزش از تارهای صوتی گرفته می شود. [دقت کنید]
2- 2. ر.ک : بخش پایانی پیشینه ای از مخارج حروف.

1- حرف مورد نظر را ساکن نمایید.

2- همزه وصل مفتوحه بر سر آن در آورید.

3- آن دو را با یک بخش (یک ضرب) بخوانید.

نتیجه:

محلّ اصطکاک یا اتّصال حرف ساکن در دستگاه تکلّم مخرج آن حرف خواهد بود؛ مثال: اَهْ ، اَءْ

متحرّک

هَ ، هِ ، هُ - ها ، هی ، هُو - هاً ، هٍ ، هٌ

هاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَهْ ، اِهْ ، اُهْ - اَهَّ ، اَهِّ ، اَهُّ اَهَّا ، اَهِّی ، اَهُّو - اَهّاً ، اَهٍّ ، اَهٌّ اِهَّ ، اِهِّ ، اِهُّ ،... - اُهَّ ، اُهِّ ، اُهُّ ،...

مثال / تمرین

کلمی

هَدَی، هِیَ، هُدْهُدْ، هَاجَرُوا، هُودٌ، مَهیِلاً، ذَهَبَ، اُهِلَّ، اَهُشُّ، اَهْلَکَ، اِهْبِطُوا، مُهْتَدی، مَاهِیَهْ، یُلْهِهِمُ، تَلَهّی، طَهَّرَ.

متحرّک

أَ ، إِ ، أُ - ءَا ، ءِی (إی) ، أُو - ءًا (ءً) ، ءٍ (اٍ) ، ءٌ (اٌ).

همزه

حرفی

ساکن، مشدّد اَءْ ، اِءْ ، اُءْ - اَءَّ ، اَءِّ ، اَءُّ - اَءَّا ، اَ ئّی، اَءُّو - اَءّاً ، اَءٍّ ، اَءٌّ - اِءَّ ، اِءِّ ، اِءُّ ،... - اُءَّ ، اُءِّ ، اُءُّ ،...(1)

کلمی

اَبَتِ، اِبْراهیمَ، اُقْتُلوُهُ، ءَامَنوُا، اِیمانٌ، اُوتِیَ، مَاءً، سَمَاءٍ، شَیْ ءٌ، سَأَلَ، سُئِلُوا، یُؤَاخِذُ، مَسْؤُولٌ، یَأسٌ، بِئْرٍ، مُؤْمِنٌ، جاءَ، سَائِلِینَ، بِالسُّوءِ، جَزَاءُ.(2)

(1) (2)

ص: 397


1- 1. در اینجا به پایه های همزه توجّه نشده، بلکه صرفا برای تمرین، همزه اصلی آورده شده است.
2- 2. کلماتی که ابتداء آنان «ءَا، ای، اُو» است قبل از تغییر بصورت «اَءْ، اِءْ، اُءْ» بوده است، (بر اساس قاعده قلب و تخفیف همزه چنین تغییر یافته اند).
مخرج سوّم: وَسَطُ الحلق
اشارة

محل خروج و اداء دو حرف «ع» و «ح» است.

حرف «ع» در فارسی معمولاً به صورت «همزه» یا «الف» ادا می شود؛ لکن باید توجّه داشت که در عربی (زبان قرآن) این حرف با صدای فشرده و گرفتگی خاصّی بدون افراط و تفریط(1) از وسط حلق ادا شود؛ به عبارتی صوت مرتعش با نرمی آمیخته با غلظت خاصّی، به دیوارهای حلق مالیده و ادا می شود.

حرف «ح» را فارسی زبانان غالبا شبیه «ها» به طور طبیعی و عادی و بدون غلظت تلفظ می کنند، امّا تلفظ صحیح عربی آن، همان هوای فشرده و غلیظ بازدم (خارج از افراط و تفریط) است که به دیواره های وسط حلق مالیده و ادا می شود.(2)

نکته: فشردگی هوای دیواره های وسط حلق (هوای بازدم) اگر همراه با ارتعاش تارهای صوتی باشد حرف «ع»، و اگر بدون ارتعاش تارهای صوتی باشد، حرف «ح» ایجاد می شود.

ص: 398


1- 1. نه شل (شربتی) و نه سفت و سخت (آب نباتی) بلکه میانه این دو یعنی مقداری غلیظ (عَسَلی) بافشردگی عضلات گلو تلفّظ می گردد.
2- 2. «حاء» مانند گلو صاف کردن تلفّظ می شود، نه مانند سینه صاف کردن.
- تعیین مخرج حرف «ع» و «ح» : اَعْ، اَحْ

متحرّک

عَ ، عِ ، عُ - عَا ، عِی ، عُو - عاً ، عٍ ، عٌ

عین

حرفی

ساکن، مشدّد اَعْ ، اِعْ ، اُعْ - اَعَّ ، اَعِّ ، اَعُّ اَعَّا ، اَعِّی ، اَعُّو - اَعّاً ، اَعٍّ ، اَعٌّ اِعَّ ، اِعِّ ، اِعُّ ،... - اُعَّ ، اُعِّ ، اُعُّ ،...

مثال / تمرین

کلمی

عَبَدْتُمْ، عِفْرِیتٌ، عُلِّمْنا، عَالَمینَ، عِیشَةً، عُوقِبَ، نَعَمْ، سُعِدُوا، سُعُرٍ، مُعَاجِزِینَ، اَعیبَها، اُدْعُونی، جَمَعْناکُمْ، اِعْلَمُوا، اُعْفُوا، سُعِّرَتْ، فَعّالٌ، وَسِعَ، اِرْجِعْ، سَمِیعاً، وَاسِعٌ

متحرّک

حَ، حِ، حُ - حَا، حی، حُو - حاً، حٍ، حٌ

حا

حرفی

ساکن، مشدّد اَحْ، اِحْ، اُحْ - اَحَّ، اَحِّ، اَحُّ اَحَّا، اَحّی، اَحُّو - اَحّاً، اَحٍّ، اَحٌّ اِحَّ، اِحِّ، اِحُّ،... - اُحَّ، اُحِّ، اُحُّ،...

کلمی

حَکیمٌ، حِلْیَةً، حُلُّوا، حَامِدُونَ، حیلَةً، حُوتَ، اَرْحَمُ الرّاحِمین، رَحِمَ، صُحُفِ، یُحَاسَبُ، مُحیطٌ، یَحُولُ، بَحْرٌ، سِحرٌ، سَیُحْبِطُ، مُسَحَّرینَ، لِیُمَحِّصَ، ریحاً، رُوحٍ، رَوْحٌ...

ص: 399

مخرج چهارم: اَدْنَی الحلق
اشارة

نزدیک ترین محلّ حلق نسبت به دهان است که دو حرف «غ» و «خ»، از این مخرج تولید می شوند.

حرف «غ» را فارسی زبانان گاهی «ق» تلفّظ می کنند؛ یعنی به حالت سفت و سخت و غیر قابل کشش، با این که در حرف «غ» جریان صوت قطع نمی شود و سست و نرم و قابل کشش (چون صدای غرغره آب در گلو) و پرحجم ادا می شود.

بنابراین صدای «غ» به طور ممتد، هم ارتعاش تارهای صوتی و هم لرزش سریع نرم کام که به زبان کوچک ختم می شود را همراه خود دارد.

حرف «خ» با اداء فارسی آن تفاوتی ندارد، تنها باید مراقبت نمود که همواره پر حجم ادا شود، این حرف با ایجاد صدای خراش (حالت شبیه خُرخُر) از مخرج خود ادا می شود.

نکته: حرف «خ» اغلب خصوصیات «غ» را داراست، جز این که در حرف «خ» تارهای صوتی مرتعش نمی شود.

ص: 400

- تعیین مخرج حرف «غ» و «خ» : اَغْ، اَخْ

متحرّک

غَ، غِ، غُ - غا، غی، غُو - غاً، غٍ، غٌ

غین

حرفی

ساکن، مشدّد اَغْ، اِغْ، اُغْ - اَغَّ، اَغِّ، اَغُّ اَغّا، اَغّی، اَغُّو - اَغّاً، اَغٍّ، اَغٌّ... اِغَّ، اِغِّ، اِغُّ،... - اُغَّ، اُغِّ، اُغُّ،...

مثال / تمرین

کلمی

غَبَرَةٌ، غِسْلین، غُدُوّاً، غابِرینَ، غیضَ، غَوْر، بَغَتْ، بُغِیَ، لُغُوب، بَغْیاً، اِغْفِرْلَنا، طُغْیاناً، لا تُزِغْ، نَبْغْ، مَغانِمُ، بِغالَ، یَغُوضُونَ، باغٍ، زَیْغٌ.

متحرّک

خَ، خِ، خُ - خا، خی، خُو - خاً، خٍ، خٌ

خا

حرفی

ساکن، مشدّد اَخْ، اِخْ، اُخْ - اَخَّ، اَخِّ، اَخُّ اَخّا، اَخّی، اَخّو - اَخّاً، اَخٍّ، اَخٌّ اِخَّ، اِخِّ، اِخُّ،... - اُخَّ، اُخِّ، اُخُّ،...

کلمی

خَلَقَ، خِلالِهِ، خُبْزاً، خالِقٌ، خیفَةً، لا تَخُونُوا، اَخْسَرینَ، اِخْراجاً، اُخْفیها، بِخارِجین، فَخُورٌ، سَخَّرَ، کَالْفَخّار، یُؤَخِّرُ، تَأَخُّرٍ، نَسْلَخُ.

حروف حلقی: ء - ه - ع - ح - غ - خ

ص: 401

موضع «دهان» (فَم)
اشارة

این موضع که بیشترین اجزای گفتاری انسان را در خود داراست، یکی از وسیع ترین مواضع دستگاه تکلّم است؛ چرا که ده مخرج یعنی از مخرج پنجم تا چهاردهم (ق - ک - ج ش ی - ض - ل - ر - ن - ط د ت - ص س ز - ظ ذ ث) با هیجده حرف، از این موضع ادا می گردد.

مخرج پنجم: مخرج «ق»
اشارة

هنگام تلفّظ حرف «ق» بن و ریشه زبان بزرگ (لسان) به طرف نرم کام بالا آمده در این حالت با زبان کوچک (لهاة) (بیشتر با نوک زبان کوچک؛ یعنی غَلْصَمة) مماس شده، و به آن می چسبد و یک دفعه پس از جدا شدن از یکدیگر صدای قاف ایجاد می شود.

چون نوک یا ابتدای زبان کوچک که موسوم به «غلصمة» است در اداء «ق» دخالت عمده دارد؛ لذا قاف را «غَلْصَمی» گفته اند.

فارسی زبانان گاهی «ق» را «غ» تلفّظ می کنند و حتّی بالعکس؛ لکن باید دقّت نمود که «قاف» سفت و سخت و غیر قابل کشش و با صدای انفجار اداء شود.

ص: 402

تلفظ «ق» = تماس بُن زبان بزرگ با نرم کام + تماس نوک زبان کوچک با بن زبان بزرگ + رها شدن دفعی از یکدیگر.

حرف غَلْصَمی : ق

- تعیین مخرج حرف «ق»: اَقْ

متحرّک

قَ، قِ، قُ - قا، قی، قُو - قاً، قٍ، قٌ

مثال / تمرین

قاف

حرفی

ساکن، مشدّد اَقْ، اِقْ، اُقْ - اَقَّ، اَقِّ، اَقُّ اَقَّا، اَقّی، اَقُّو - اَقّاً، اَقٍّ، اَقٌّ اِقَّ، اِقِّ، اِقُّ،... - اُقَّ، اُقِّ، اُقُّ،...

کلمی

قَرَأَ، قِتَالٌ، قُرِئَ، قالَ، قِیلَ، وَقْراً، اِقْتَرَبَ، اُقْتُلُوا، یُقَاتِلُونَ، یَقُومُونَ، مُسْتَقیمٌ، لَقَّاهُمْ، یَلْقَ، مُتَلقّی، تَصَدَّقْ، اَلْحَقُّ، حَقیقٌ

ص: 403

مخرج ششم: مخرج «ک»
اشارة

هنگام اداء حرف «ک»، کمی جلوتر از عقب زبان، به طرف سقف دهان (حَنَک اَعْلی) بالا آمده و در این حالت با زبان کوچک (لهاة) مماس شده، امّا نه با نوک زبان کوچک، بلکه کمی جلوتر از محلّ «قاف» به طرف دهان (نزدیکی انتهای زبان کوچک)، و قسمت بیشتری از ریشه زبان در ایجاد «ک» دخیل است.

نوک زبان کوچک در این مرحله آزاد بوده و راه دهان و بینی بسته است و پس از این انسداد لحظه ای، محلّ اصطکاک به شدّت وبه طور انفجاری از هم باز شده و حرف «ک» بدون ارتعاش تارهای صوتی ایجاد می شود.

چون انتهای زبان کوچک که موسوم به «عَکْدَه» است و در اداء «ک» دخالت دارد؛ لذا «کاف» را «عکدی» گفته اند.

نکته قابل توجّه: این که فارسی زبانان «کاف» را در کلمات متفاوت به طور طبیعی یکسان ادا نمی کنند؛ مثلاً «کاف» در کلمات کِنار، کویر، کلید، کَر و کلَم، متمایل به «چ» تلفظ می شود. امّا «کاف» در کار، کاج، کور، کاغذ، و کاهو شبیه کاف صحیح عربی ادا می شود، که این ملاک خوبی است برای تمییز کاف صحیح و سپس تعمیم دادن آن به هر نوع کاف است.

در نهایت صدای کاف در جایگاه تولیدش نباید پخش شود و از طرفی هم نباید شبیه «گاف» ادا شود.

ص: 404

تلفّظ «ک» = تماس عقب زبان با سقف دهان و انتهای زبان کوچک + رها شدن دفعی از یکدیگر.

حرف عَکْدی : ک

به طور کلی زبان کوچک را در فارسی «ملاز» و به عربی «لهاة» گویند و چون دو حرف «ق» و «ک» به توسط «لهاة» ایجاد می شود، لذا این دو حرف را «لَهَوی» نیز گویند.

حرف لهوی = حرف ق (غلصمی) + حرف ک (عکدی)

- تعیین مخرج حرف «ک»: اَکْ

متحرّک

کَ، کِ، کُ - کا، کی، کُو - کاً، کٍ، کٌ

مثال / تمرین

کاف

حرفی

ساکن، مشدّد اَکْ، اِکْ، اُکْ - اَکَّ، اَکِّ، اَکُّ اَکّا، اَکّی، اَکُّو - اَکّاً، اَکٍّ، اَکٌّ اِکَّ، اِکِّ، اِکُّ،... - اُکَّ، اُکِّ، اُکُّ،...

کلمی

کَریمٌ، کِتابٌ، کُلُوا، کاذِبُونَ، کِیدُونِ، اَکْبَرْنَهُ، بِکْرٌ، بُکْرَةً، لِلْکَافِرینَ، مَشْکُوراً، وَکیلاً، مُتَوَکِّلُونَ، تَوَکَّلْنَا، اَکّالُونَ، مَلَکٌ، مُلْکْ، غِطاءَکْ.

ص: 405

مخرج هفتم: مخرج «ج، ش، ی»
اشارة

فاصله (گشادگی) و شکاف میان وسط زبان (وسط اللسان) و قسمت مقابل خود از کام بالا (حَنَک اَعْلی) را«شَجْر» گویند.

«شَجْر» محل خروج سه حرف «ج، ش، ی» است.

حرف «ج» با اتّصال کامل قسمت جلویی «وسط زبان» به مقابل خود از سخت کام، و پس از رها شدن دفعی صوت همراه با ارتعاش تارهای صوتی پدید می آید.

امّا در دو حرف «ش» و «ی» وسط زبان به سخت کام متصل نمی شود؛ بلکه با فاصله کمی از آن، با فشار هوا در «شین» و فشار و سایش صدا در «یاء» از داخل به خارج جریان می یاید.

ضمنا هنگام اداء حرف «ی» نیز تارهای صوتی به ارتعاش در می آیند لکن این ارتعاش در حرف «ش» وجود ندارد؛ و منظور از «یاء» در این مخرج غیر مدّی است.

حرف «ش» نباید از جلوی دهان تلفّظ شود، و دندان ها هنگام اداء آن به هم نچسبند.

باید توجّه داشت که در فارسی «ج» معمولاً مخلوط با «چ، ژ، ش» تلفّظ می شود؛ مانند مجتبی، مسجد، حجّ؛ ولی در عربی «ج» خالص و تیز ادا می شود.

به نظر برخی شبیه گاف ولی اندکی جلوتر از آن تلفظ می شود.

سه حرف مذکور چون از «شَجْر» ادا می شوند، لذا حروف «شَجْری» نامیده شده اند.

ص: 406

تلفظ «ج» = اتّصال قسمت جلویی «وسط زبان» باسخت کام + جدا شدن دفعی این اتّصال + ارتعاش تارهای صوتی.

تلفظ «ش» = نزدیک شدن وسط زبان به سخت کام + فشار هوای بین دو سطح.

تلفظ «ی» = نزدیک شدن وسط زبان به سخت کام + فشار صدای بین دو سطح + ارتعاش تارهای صوتی.

حروف شجری : ج ، ش ، ی

ص: 407

- تعیین مخرج حروف «ج، ش، ی»: اَجْ، اَشْ، اَیْ

متحرّک

جَ، جِ، جُ - جا، جی، جُو - جاً، جٍ، جٌ

جیم

حرفی

ساکن، مشدّد اَجْ، اِجْ، اُجْ - اَجَّ، اَجِّ، اَجُّ اَجّا، اَجّی، اَجُّو - اَجّاً، اَجٍّ، اَجٌّ اِجَّ، اِجِّ، اِجُّ،... - اُجَّ، اُجِّ، اُجُّ،...

مثال / تمرین

کلمی

جَعَلْنا، جِبالٌ، جُنُوداً، جاهَدُوا، جیدِها، جُودی، اَجْداثِ، اِجْهَرُوا، اُجْتُثَّتْ، اِسْتَجابُوا، مُجیبٌ، اُجُورَکُمْ، حَجَّ، حُجَّةٌ، یُحاجُّونَ، فَجٍّ، فُجّار

متحرّک

شَ، شِ، شُ - شا، شی، شُو - شاً، شٍ، شٌ

شین

حرفی

ساکن، مشدّد اَشْ، اِشْ، اُشْ - اَشَّ، اَشِّ، اَشُّ اَشّا، اَشّی، اَشّو - اَشّاً، اَشٍّ، اَشٌّ اِشَّ، اِشِّ، اِشُّ،... - اُشَّ، اُشِّ، اُشُّ،...

کلمی

شَجَرَ، شِداداً، شُدُّوا، شاهَدَ، شِیعَتِهِ، شُوری، اَشْهَدُ، اِشْتَرَوْا، اُشْهِدُ، یَشَّقَّقُ، اَلشُّقَّةُ، عَرْشْ، قُرَیْش، فُرُشْ

متحرّک

یَ، یِ، یُ - یا، یی، یُو - یاً، یٍ، یٌ

مثال / تمرین

یاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَیْ، اِیْ، اُیْ - اَیَّ، اَیِّ، اَیُّ اَیّا، اَیّی، اَیُّو - اَیّاً، اَیٍّ، اَیٌّ اِیَّ، اِیِّ، اِیُّ،... - اُیَّ، اُیِّ، اُیُّ،...

کلمی

یَدَهُ، یُبایِعُونَ، یابِسٍ، یُوقِنُونَ، شَیْ ءٌ، اِیمانٌ، یَطیرُ، اَلطَّیِّبُ، سَیِّئَةٌ، اَلْمُسیءُ، یُرْسِلُ، رَأْیْ، غَنِیٌّ

ص: 408

مخرج هشتم: مخرج «ض»
اشارة

ابتدا بیان دو واژه «ضِرْس» و «حافّة»؛

ضِرْس: منظور از آن دندان های اضراس است که عبارتند از؛ ضواحک، طواحن، نواجذ.

حافّة: منظور از آن کنار زبان (حافة اللسان) از چپ و یا راست است.

حرف «ض» از تماس لبه کناری زبان(1) با دندان های اضراس (آسیا) بالا (طرف راست و یا چپ) همراه با ارتعاش تارهای صوتی ایجاد، و با صدای پر حجم ادا می شود و به نظر می رسد خروج این حرف از طرف چپ زبان آسان تر باشد.

این حرف به دلیل انتسابش به دندان های اَضراس، «ضِرسی» و هم چنین به جهت نقش متقابل حافّة اللّسان، «حافّی» نامیده شده است.

حرف «ض» در عرف عرب به «اَصْعَبُ الحروف»(2) مشهور است به یک مفهوم

یعنی از جنبه «اداء» از مشکل ترین حروف زبان عرب است.

حرف «ض» در فارسی به صورت «ز» ادا می شود؛ مثلاً «رضا» را فارسی زبابان «رزا» تلفظ می کنند؛ لکن در عربی چنین نیست و برخی به شیوه آموزشی (نه علمی)، گفته اند «ض» به صورت «ظا» ولی سفت و سخت، و یا به صورت دال درشت دندانی ادا می شود.(3)

ص: 409


1- 1. البته این تماس کششی است و نه بصورت چکشی و ضربی.
2- 2. ر.ک : لطائف الاشارات لفنون القراءات، ص 92؛ پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، (مبحث حدیث زبان ضاد)، ص 31- 34.
3- 1. ر.ک : پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 39.

به هر حال تلفّظ «ض» نباید مانند «ظ» شود.

در برخی لهجه ها «ضاد» به صورت «دال مفخّم»(1)، یعنی دال پرحجم و درشت و با نرمی ادا می شود.(2)

تلفظ «ض» = تماس کشش دار کناره زبان (حافّة اللسان) + اضراس + ارتعاش تارهای صوتی.

حرف ضرسی / حافّی : ض

ص: 410


1- 2. لهجه اهل مصر، لبنان و سوریه (ر.ک : التجوید و آداب التلاوة، ص 20).
2- 3. ر.ک : حلیة القران (سطح 2)، ص 71.
- تعیین مخرج حرف «ض»: اَضْ

متحرّک

ضَ، ضِ، ضُ - ضا، ضی، ضُو - ضاً، ضٍ، ضٌ

مثال / تمرین

ضاد

حرفی

ساکن، مشدّد اَضْ، اِضْ، اُضْ - اَضَّ، اَضِّ، اَضُّ اَضّا، اَضّی، اَضُّو - اَضّاً، اَضٍّ، اَضٌّ اِضَّ، اِضِّ، اِضُّ،... - اُضَّ، اُضِّ، اُضُّ،...

کلمی

ضَرَبْتُمْ، ضِراراً، ضُرِبَتْ، ضاحِکاً، ضیزی، اَضْغاثُ، اِضْرِبْ، یُضْلِلْ، فَضَّلْنا، تَفْضیلاً، فُضِّلُوا، اِنْفَضُّوا، یُضاعَفُ، تَراضٍ، یَرْضُوکُمْ، یَحُضُّ، قاضٍ

ص: 411

مخرج نهم: مخرج «ل»
اشارة

حرف «ل» در برخورد و تماس کنار و سر زبان (طرف اللسان) با لثه های مقابل خود در فک بالا، یعنی لثه دندان های ضواحک، انیاب، رباعیات و ثنایا، همراه با ارتعاش تارهای صوتی ایجاد می شود و دارای مخرج وسیعی است.

برخی هم گفته اند: بخش جلویی کناره زبان از دو طرف، به اضافه نوک زبان، با لثه های مقابل خود که ذکر شد، تماس دارد و قسمت عقب کناره ها از دندان ها جدا است.(1)

(2) (3)

تلفظ «ل» = کناره های جلویی همراه سر زبان + لثه های مقابل خود (لثه های دندان های ضواحک، انیاب، رباعیات و ثنایا) + ارتعاش تارهای صوتی.

ص: 412


1- 1. همان.
2- 2. مخرج «لام» از نظر «قرّاء». [ر.ک : التجوید، لجنة التألیف المجمع، ص 15]
3- 3. مخرج «لام» از نظر «ابن جزری». [همان]
- تعیین مخرج حرف «ل» : اَلْ

متحرّک

لَ، لِ، لُ - لا، لی، لُو - لاً، لٍ، لٌ

مثال / تمرین

لام

حرفی

ساکن، مشدّد اَلْ، اِلْ، اُلْ - اَلَّ، اَلِّ، اَلُّ اَلّا، اَلّی، اَلُّو - اَلّاً، اَلٍّ، اَلٌّ اِلَّ، اِلِّ، اِلُّ،... - اُلَّ، اُلِّ، اُلُّ،...

کلمی

لَبِثَ، لِبَاسٌ، لُعِنُوا، یَلْبَسُونَ، تِلْکَ، اُلْقُوا، لائِمٌ، لُومُوا، اَلَّیْلُ، یُمِلُّ، مِلَّةَ، تَوَکُّلْ، وَلّاهُمْ، تَلِینُ، لَیْسُوا، مِکْیالٌ، اُولوُا الْاَلْبابْ

ص: 413

مخرج دهم: مخرج «ن»
اشارة

حرف «ن» از تماس تیزی سر زبان با برآمدگی لثه دندان های ثنایای بالا کمی جلوتر از مخرج لام، همراه ارتعاش تارهای صوتی ایجاد می شود. در این حالت صدای خروجی (بازدم) به جهت مسدود بودن دهان به ناچار از راه بینی که باز است، خارج می شود.

تلفظ «ن» = تماس تیزی سر زبان با برآمدگی لثه ثنایا ورباعیّات بالا + ارتعاش تارهای صوتی + خروج صدا از بینی.

ص: 414

- تعیین مخرج نون : اَنْ

متحرّک

نَ، نِ، نُ - نا، نی، نُو - ناً، نٍ، نٌ

مثال / تمرین

نون

حرفی

ساکن، مشدّد اَنْ، اِنْ، اُنْ - اَنَّ، اَنِّ، اَنُّ اَنّا، اَنّی، اَنُّو - اَنّاً، اَنٍّ، اَنٌّ اِنَّ، اِنِّ، اِنُّ،... - اُنَّ، اُنِّ، اُنُّ،...

کلمی

نَبَأَ، نِکاحاً، نُزِّلَ، نادی، اَنیبُوا، نُوحٌ، اَنْهاراً، اِنْتَهُوا، اُنْظُرْنا، اَنَّهُمْ، ظَنَّ، اِنّا، کُنْ، اَنْعَمْتَ، جُناحٌ، کُنْتُمْ، جِنَّةٌ، ثِیابَهُنَّ.

مخرج یازدهم: مخرج «ر»
اشارة

حرف «ر» از تماس نوک یا سر زبان (طرف اللسان) با لثه ثنایای بالا کمی عقب تر از مخرج «ن»، به طور لرزشی و مکرّر همراه ارتعاش تارهای صوتی ادا می شود؛ لکن باید از وصل و انقطاع سریع سر زبان در مخرج خود، جلوگیری شود. و تنها به یک بار آن اکتفا شود.

تلفظ «ر» = تماس لرزشی و مکرّر (با حفظ یک بار) سر زبان با عقب لثه ثنایای بالا + ارتعاش تارهای صوتی.

- تعیین مخرج حرف «ر» : اَرْ

برخی از صاحب نظران حروف «ل - ن - ر» را هم مخرج دانسته اند.

گروهی از علمای عربی و قرائت، سه حرف مذکور را به جهت دخیل بودن لثه ها و به اعتبار آن «لثوی» نامیده اند، و عدّه ای آن سه را منسوب به «ذَلْق یا ذَوْلَقُ اللسان»

(تیزی سر زبان) دانسته، لذا این حروف را «ذولقی» خوانده اند.

حروف لثوی (ذولقی) : ل، ن، ر

ص: 415

متحرّک

رَ، رِ، رُ - را، ری، رُو - راً، رٍ، رٌ

مثال / تمرین

راء

حرفی

ساکن، مشدّد اَرْ، اِرْ، اُرْ - اَرَّ، اَرِّ، اَرُّ اَرّا، اَرّی، اَرُّو - اَرّاً، اَرٍّ، اَرٌّ اِرَّ، اِرِّ، اِرُّ،... - اُرَّ، اُرِّ، اُرُّ،...

کلمی

رَبُّکَ، رِبِّیُّونَ، رُهْباناً، مَرْکُومٌ، اِرْجِعی، فُرْقاناً، اَلرَّحْمنُ، اَلرِّجالُ، یُفَرِّقُونَ، اَلنّارْ، حَیْرٌ، تَمُرُّونَ، مَسْتَمِرٌّ، رازِقینَ، ریحٌ، رُوحٌ.

ص: 416

مخرج دوازدهم: مخرج «ط، د، ت»
اشارة

از تماس سر زبان (طرف اللّسان)، با «نطع» یا سطح ناهموار پشت لثه دندان های ثنایای بالا (که منجر به حبس هوا می شود) و جدا و آزاد شدن دفعی انفجاری سر زبان، سه حرف مذکور ایجاد می شوند.

هنگام اداء دو حرف «ط» و «د» تارهای صوتی به ارتعاش در می آیند (= صدا)، ولی در حرف «ت» این حالت وجود ندارد (= هوا).

و دیگر این که هنگام اداء حرف «ط» علاوه بر آن چه ذکر شد، بن و ریشه زبان به سوی کام بالا متمایل شده و در نتیجه این حرف پر حجم و درشت ادا می شود، امّا در دو حرف «د» و «ت» ریشه زبان به سوی کف دهان متمایل است.

فارسی زبانان «ط» را به «ت» تلفّظ می کنند؛ مثلاً طاب را تاب می خوانند.

تلفظ «ط، د، ت» = برخورد سر زبان بانِطع (سطح ناهموارپشت لثه ثنایای بالا) + جدا شدن ناگهانی آن دو سطح از یکدیگر + آزاد شدن صدا یا هوای حبس شده.

به جهت دخیل بودن قسمت «نِطع» از سقف دهان در ادا حروف مذکور، به حروف «نطعی» نامیده شده اند.

حروف نطعی : ط، د، ت

ص: 417

باید توجه داشت آن چه که باعث فرق بین حروف «نطعی» و یا بقیّه حروف هم مخرج از یکدیگر می شود متفاوت بودن صفات هر یک از حروف متّحد المخرج است.

- تعیین مخرج حروف «ط، د، ت»: اَطْ، اَدْ، اَتْ

متحرّک

طَ، طِ، طُ - طا، طی، طُو - طاً، طٍ، طٌ

مثال / تمرین

طاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَطْ، اِطْ، اُطْ - اَطَّ، اَطِّ، اَطُّ اَطّا، اَطّی، اَطُّو - اَطّاً، اَطٍّ، اَطٌّ اِطَّ، اِطِّ، اِطُّ،... - اُطَّ، اُطِّ، اُطُّ،...

کلمی

طَبَعَ، طِباقاً، طُمِسَتْ، طاغینَ، طیناً، طُولاً، یَطْهُرْنَ، اِطْمَأَنَّ، مُطْمَئِنَّةٌ، فَاطَّهِّرا، لِلطّائِفینَ، مُطاعٍ، یُطیقُونَ، یَطُوفُونَ، یُحاطَ، مُحیطٌ، لَمْ تُحِطْ، شَطَطاً، قَطَّعْنَ.

ص: 418

متحرّک

دَ، دِ، دُ - دا، دی، دُو - داً، دٍ، دٌ

مثال / تمرین

دال

حرفی

ساکن، مشدّد اَدْ، اِدْ، اُدْ - اَدَّ، اَدِّ، اَدُّ اَدّا، اَدّی، اَدُّو - اَدّاً، اَدٍّ، اَدٌّ اِدَّ، اِدِّ، اِدُّ،... - اُدَّ، اُدِّ، اُدُّ،...

کلمی

دَخَلَ، دِیارِکُمْ، دُعاءُ، دابَّةٌ، دینِهِ، دُونِها، اَدْرِ، اِدْریس، یُدْرِکُ، اِدّارَکُوا، مُدَّخَلاً، یَمُدُّهُمْ، مُدَّتْ، مُمَدَّدَة، اُخْدُودْ، اَشُدّ، تُرَدَّ

متحرّک

تَ، تِ، تُ - تَا، تی، تُو - تاً، تٍ، تٌ

مثال / تمرین

تاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَتْ، اِتْ، اُتْ - اَتَّ، اَتِّ، اَتُّ اَتّا، اَتّی، اَتُّو - اَتّاً، اَتٍّ، اَتٌّ... اِتَّ، اِتِّ، اِتُّ،... - اُتَّ، اُتِّ، اُتُّ،...

کلمی

تَبَعاً، تِلاوَتِهِ، تُلِیَتْ، تَتْلُونَ، مِتْنا، مُتُّمْ، تابُوا، یَتیهُونَ، اَتُوبُ، اِتَّبِعْ، بَیْتْ، قالَتْ، یُقَتِّلُونَ، مَتاعٌ، اَحاطَتْ

ص: 419

مخرج سیزدهم: مخرج «ص، س، ز»
اشارة

از آن جا که باریکی جلوی زبان و یا نوک و تیزی آن، یعنی «اَسَلَةُ اللسان» در اداء سه حرف «ص، س، ز» نقش عمده دارد؛ این حروف را «اَسَلی» نامیده اند.

از تماس تیزی سر زبان با پشت دندان های ثنایای پایین، و نزدیک شدن بدون اتصال قسمتی از سطح زبان (عقب تر از نوک زبان) که به صورت «شیار» در آمده، با مقابل خود (برجستگی مرز بین لثه و کام بالا) مجرایی ساخته که محلّ خروج هوا و صدای سه حرف (ص، س، ز) است.

این حروف هم مخرج با طبیعت صدای خود که سوت مانند است و ناشی از فشردگی و سایش هوا در مخرج آنان است با هم نیز متفاوتند که ذیلاً اشاره می شود.

- در اداء حرف «ز» تارهای صوتی به ارتعاش در می آید؛ لکن در «ص» و «س» این گونه نیست.

- در تلفّظ حرف «ص» بن زبان به سوی کام، بالا می آید و در نتیجه «سین درشت و پرحجمی» تولید می شود که همان «ص» است؛ ولی در دو حرف «س» و «ز» بن و ریشه زبان به کف دهان متمایل است.

حرف «ص» را فارسی زبانان «س» تلفّظ می کنند؛ مثلاً بدون در نظر گرفتن عربی آن، «صَلِّ» را «سَلِّ» می خوانند.

ص: 420

البته برخی هم معتقدند حروف «اَسَلی» علاوه بر اغلب خصوصیّات مزبور از نزدیک شدن تیزی سر زبان به پشت دندان های ثنایای بالا ادا می شوند(1).

تلفظ «ص، س، ز» = نزدیک شدن تیزی سر زبان به پشت دندان های ثنایای پایین (بالا) + عبور هوا یا صدای فشرده از مجرای باریک سر زبان و سر دندان های ثنایا.

- تعیین مخرج حروف (ص، س، ز): اَصْ، اَسْ، اَزْ

حروف اسلی : ص، س، ز

ص: 421


1- 1. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 209 - 331؛ علم قرائت، کاشانی، ص 110.

متحرّک

صَ، صِ، صُ - صا، صی، صُو - صاً، صٍ، صٌ

مثال / تمرین

صاد

حرفی

ساکن، مشدّد اَصْ، اِصْ، اُصْ - اَصَّ، اَصِّ، اَصُّ اَصّا، اَصّی، اَصُّو - اَصّاً، اَصٍّ، اَصٌّ... اِصَّ، اِصِّ، اِصُّ،... - اُصَّ، اُصِّ، اُصُّ،...

کلمی

صَبَرْتُمْ، صِراطْ، صُحُفاً، اَصْدَقُ، اِصْلاحاً، نُصْلِهِ، صابِرُوا، مُصِیبَة، تَصُومُوا، یَصَّدَّعُونَ، اَلصِّدْقُ، اَلصُّحُفُ، اَلصّاخَّة، نَقُصُّ، قَصَّ

متحرّک

سَ، سِ، سُ - سا، سی، سُو - ساً، سٍ، سٌ

مثال / تمرین

سین

حرفی

ساکن، مشدّد اَسْ، اِسْ، اُسْ - اَسَّ، اَسِّ، اَسُّ اَسّا، اَسّی، اَسُّو - اَسّاً، اَسٍّ، اَسٌّ اِسَّ، اِسِّ، اِسُّ،... - اُسَّ، اُسِّ، اُسُّ،...

کلمی

سَأَلَ، سِنَةٌ، سُبُلاً، یَسْجُدُونَ، اِسْرافًا، تُسْحَرُونَ، اَلسّارِقُ، اَساطیرُ، یَسیرُ، اَلسُّوءُ، اُسِّسَ، بَأسٌ، بَائِسْ، لا تَجَسَّسُوا، اَلنّاسُ، نَفْسٍ، سُطِحَتْ

ص: 422

متحرّک

زَ، زِ، زُ - زا، زی، زُو - زاً، زٍ، زٌ

مثال / تمرین

زاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَزْ، اِزْ، اُزْ - اَزَّ، اَزِّ، اَزُّ اَزّا، اَزّی، اَزُّو - اَزّاً، اَزٍّ، اَزٌّ اِزَّ، اِزِّ، اِزُّ،... - اُزَّ، اُزِّ، اُزُّ،...

کلمی

زَبُوراً، زِیادَةٌ، زُمَراً، اَزْکی، رِزْقاً، اُزْلِفَتْ، اَلزَّارِعُونَ، زاهِقٌ، مَزیدٍ، مُزَّمِّلُ، زینَتُها، تَزُولا، مُتَحَیِّزاً، عَزیزٌ، اَعَزُّ، عِزّاً، اِسْتَفْزُزْ، لَیَسْتَفِزُّونَکَ.

ص: 423

مخرج چهاردهم: مخرج «ظ، ذ، ث»
اشارة

تیزی و کناره هر چیزی را «ذَوْلَق» گویند(1) و در حروف مذکور تیزی زبان (نوک زبان) و تیزی دندان های ثنایای بالا. در اداء سه حرف «ظ، ذ، ث» دخالت عمده دارند، لذا به این حروف «ذَلْقی» یا «ذَوْلَقی» گویند؛ البته برخی هم این حروف را به جهت نزدیک بودن مخرجشان به لثه های فوقانی، حروف «لثوی» خوانده اند،(2) که جای تأمّل دارد(3).

بنابراین سه حرف هم مخرج مذکور از تماس نوک زبان با سر دندان های ثنایای بالا ایجاد می شود، به طوری که نوک زبان معمولاً از سر دندان ها جلوتر قرار می گیرد و سر زبان به لثه پشت آن ها نزدیک می شود.

نکات قابل توجّه :

1- در هنگام اداء حروف مذکور نباید با فشار نوک و سر زبان به لبه و لثه دندان های ثنایای بالا راه عبور هوا و یا صدا را مسدود کرد.

2- حرف «ث» بدون ارتعاش تارهای صوتی ادا می شود؛ لکن در دو حرف «ذ» و «ظ» تارهای صوتی مرتعش می شوند.

3- بن و ریشه زبان هنگام اداء «ظ» به طرف کام بالا متمایل می شود در نتیجه

ص: 424


1- 1. فرهنگ لاروس، 1/ 1022.
2- 2. با مخارج نهم، دهم، یازدهم صرفا در جهت نامگذاری مورد اختلاف است.
3- 3. گذشتگان، حروف یاد شده. را به دلیل ارتباط آنها با لثه، «لثوی» نامیده اند؛ در حالی که لثه به هیچ شکلی در این حروف به کار گرفته نمی شود بلکه محل تولید آواهای یاد شده آن گونه که سیبویه (ت 180 ه. ق) تعریف کرده از میان تیغه زبان و لبه دندانهای پیشین بالاست. [آواشناسی زبان عربی، ص 100]

صدای آن درشت و پر حجم می گردد با این که در دو حرف دیگر عکس این حالت

پدیدار می شود.

فارسی زبانان حرف «ث» را «س» تلفّظ می کنند؛ مثلاً «اِثْم» را «اِسْم» می خوانند. و دو حرف «ذ» و «ظ» را مثل «ض» که قبلاً اشاره شد به صورت «ز» تلفّظ می کنند که اگر مراقبت نکنند کلاً معانی اصلی مخدوش خواهد شد. به مثال های زیر دقّت نمایید:

ذَلَّ: خوار شد؛ ظَلَّ: سایه افکند؛ ضَلَّ: گمراه شد؛ زَلَّ: لغزید.

برخی به شیوه آموزشی ساده تلفّظ حروف «ذولقی» را چنین توصیه نموده اند:

ث: نوک زبانی نازک، مانند فوت کردنِ با زبان تلفّظ شود؛ مانند «ثُمَّ»

ذ: نوک زبانی نازک ادا شود؛ مانند «ذالک».

ظ: نوک زبانی درشت ادا شود (ظ = ذال درشت ) مانند «ظَنَّ»

تلفظ «ظ، ذ، ث» = تماس نوک زبان + تیزی دندان های ثنایای بالا

حروف ذَولقی : ظ، ذ، ث

ص: 425

- تعیین مخرج حروف (ظ، ذ، ث): اَظْ، اَذْ، اَثْ

متحرّک

ظَ، ظِ، ظُ - ظا، ظی، ظُو - ظاً، ظٍ، ظٌ

مثال / تمرین

ظاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَظْ، اِظْ، اُظْ - اَظَّ، اَظِّ، اَظُّ اَظّا، اَظّی، اَظُّو - اَظّاً، اَظٍّ، اَظٌّ اِظَّ، اِظِّ، اِظُّ،... - اُظَّ، اُظِّ، اُظُّ،...

کلمی

ظَلَمَ، ظِلالُهُمْ، ظُفُرٍ، اَظْهَرَهُ، عِظْهُمْ، مُظْلِماً، عِظاماً، عَظِیمٌ، یُوعَظُونَ، کاظمینَ، حَفیظْ، حَظّ، یُعَظِّمْ.

متحرّک

ذَ، ذِ، ذُ - ذا، ذی، ذُو - ذاً، ذٍ، ذٌ

مثال / تمرین

ذال

حرفی

ساکن، مشدّد اَذْ، اِذْ، اُذْ - اَذَّ، اَذِّ، اَذُّ اَذّا، اَذّی، اَذُّو - اَذّاً، اَذٍّ، اَذٌّ اِذَّ، اِذِّ، اِذُّ،... - اُذَّ، اُذِّ، اُذُّ،...

کلمی

ذَکَرَ، ذِراعَیْهِ، ذُنُوبِهِمْ، ذلِکَ، یُذیقُ، ذُوقُوا، کَذّابٌ، أَخَذْنا، اِذْنِ اللّه، خُذْها، اَذِّنْ، اَلذُّکُورُ، تَلَذُّ، لَذَّةٍ

ص: 426

متحرّک

ثَ، ثِ، ثُ - ثا، ثی، ثُو - ثاً، ثٍ، ثٌ

مثال / تمرین

ثاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَثْ، اِثْ، اُثْ - اَثَّ، اَثِّ، اَثُّ اَثّا، اَثّی، اَثُّو - اَثّاً، اَثٍّ، اَثٌّ اِثَّ، اِثِّ، اِثُّ،... - اُثَّ، اُثِّ، اُثُّ،...

کلمی

ثَبِّتْ، ثِقالاً، ثُلُثَهُ، ثامِنُهُمْ، تُثیرُ، مَثُوبَة، اَثْقالَهُمْ، مِثْقالُ، مُثْقَلَةٌ، تَمَثَّلَ، مُکْث، یَبُثُّ، مَبْثُوثَة، اَلتُّراث، اِثّاقَلْتُمْ.

ص: 427

موضع «لب ها»(شفتان / شَفَتَیْن: دولب)
اشارة

در این موضع دو مخرج با چهار حرف وجود دارد؛ یعنی مخرج پانزدهم (ف) و مخرج شانزدهم (و - ب - م).

مخرج پانزدهم: مخرج «ف»
اشارة

در خصوص حرف مذکور، از تماس قسمت میانی لب پایین (تری لب پایین)(1) با دندان های ثنایای بالا (و نیز تا حدودی دندان های رباعیات) بدون ارتعاش تارهای صوتی، هوای بازدم با اندک فشاری شبیه «فُوت» از محل این تماس خارج می شود در نتیجه حرف «ف» ادا می شود؛ امّا اگر تارهای صوتی در حالت مذکور مرتعش شود حرف «واو» فارسی تولید می شود که در تلفظ عربی کاربرد ندارد.

این حرف چون با دخالت لب (شفه) ادا می شود، لذا به حرف شفوی یا شفهی (هر دو به یک معنا) موسوم شده است.

تلفّظ «ف» = تماس قسمت میانی لب پایین با دندان های ثنایای بالا + خروج هوای

فُوت مانند از محل این تماس.

ص: 428


1- 1. گرچه «ف» از قسمت خشکی و بیرونی لب پایین نیز تولید می شود لکن حالت طبیعی آن نیست.
- تعیین مخرج حرف «ف»: اَفْ

متحرّک

فَ، فِ، فُ - فا، فی، فُو - فاً، فٍ، فٌ

مثال / تمرین

فاء

حرفی

ساکن، مشدّد اَفْ، اِفْ، اُفْ - اَفَّ، اَفِّ، اَفُّ اَفّا، اَفّی، اَفُّو - اَفّاً، اَفٍّ، اَفٌّ اِفَّ، اِفِّ، اِفُّ،... - اُفَّ، اُفِّ، اُفُّ،...

کلمی

فَتَحُوا، فِئَتَیْنِ، فُجُورَها، فاکِهُونَ، فیهَا، تَفُوزُ، اَفْواجاً، اِفْکٌ، مُفْلِحینَ، أَفّاکٍ، اُفٍّ، عُفِیَ، اَلْعَفْوَ، اَلتَّعَفُّفِ، فَلْیَسْتَعْفِفْ

ص: 429

مخرج شانزدهم: مخرج «ب، م، و»
اشارة

سه حرف (ب، م، و) تنها با دخالت دو لب (شَفَتان / شَفَتَیْن) ادا می شوند، زبان و دندان ها در آن نقشی ندارد؛ بنابراین نامیده شدن این حروف به شفوی یا شفهی نیز امری بدیهی است.

کیفیّت اداء هر یک :

«ب» : از تماس تری دو لب و جدا شدن دفعی آن دو از یکدیگر همراه با ارتعاش تارهای صوتی حرف «ب» ایجاد می شود.

در حالت مذکور راه خروجی هوا توسط لب ها، و راه بینی توسط نرم کام و زبان کوچک به طور لحظه ای مسدود، و باز می شود.

چنان چه ارتعاش تارهای صوتی از این حرف حذف شود، حرف «پ» فارسی ایجاد می شود.

تلفظ «ب» = ازتماس تری دو لب + جدا شدن دفعی آن دو از یکدیگر + ارتعاش تارهای صوتی.

ص: 430

- تعیین مخرج حرف «ب»: اَبْ

متحرّک

بَ، بِ، بُ - با، بی، بُو - باً، بٍ، بٌ

مثال / تمرین

باء

حرفی

ساکن، مشدّد اَبْ، اِبْ، اُبْ - اَبَّ، اَبِّ، اَبُّ اَبّا، اَبّی، اَبُّو - اَباً، اَبٍ، اَبٌ اِبَّ، اِبِّ، اِبُّ،... - اُبَّ، اُبِّ، اُبُّ،...

کلمی

بَدَأَ، بِضاعَتُنا، بُهِتَ، أَبْنائِکُمْ، اِبْنَهُ، لا تُبْطِلُوا، باطِنَة، یَبیتُونَ، بُوراً، تَبَّتْ، تَبَّ، یُحِبُّونَهُ، حُبّاً، حَبَّبَ، عَذاب، یُعَقِّبْ، کَرْب، لُغُوب، هَبْ، مُنیب

«م»: از تماس قسمت بیرونی دو لب (خشکی دو لب)(1) همراه با ارتعاش تارهای صوتی و خروج صدای «م» از راه بینی ادا می شود.

تلفظ «م» = از تماس خشکی دو لب + ارتعاش تارهای صوتی + خروج صدا از راه بینی

ص: 431


1- 1. گرچه «م» از تماس قسمت تری دولب نیز اداء می گردد لکن تا حدودی دور از حالت طبیعی آن است.
تعیین مخرج حرف «م»: اَمْ

متحرّک

مَ، مِ، مُ - مَا، می، مُو - ماً، مٍ، مٌ

مثال / تمرین

میم

حرفی

ساکن، مشدّد اَمْ، اِمْ، اُمْ - اَمَّ، اَمِّ، اَمُّ اَمّا، اَمّی، اَمُّو - اَمّاً، اَمٍّ، اَمٌّ اِمَّ، اِمِّ، اِمُّ،... - اُمَّ، اُمِّ، اُمُّ،...

کلمی

مَنَعَ، مِهاداً، مُلِئَتْ، ماءً، یُمیتُ، تَمُورُ، أَمْلِکُ، اِمْلاقٍ، نُمْلی، اَتَمَّها، اَتْمَمْنا، هَمَّتْ، هامانَ، اَتِمُّوا، غَمام، اُمِّیّینَ، اُمّ

«و»: واو غیر مدّی در عربی از جمع شدن و یا گِردی دو لب همراه با ارتعاش تارهای صوتی ایجاد می شود (واو در فارسی چنانکه اشاره شد از تماس دندان های ثنایای بالا با تری لب پایین ادا می شود). صدای «و» کاملاً از دهان خارج می شود.

تلفظ «و» = جمع شدن و گردی دو لب + ارتعاش تارهای صوتی + خروج صدا از دهان.

ص: 432

- تعیین مخرج حرف «و»: اَوْ

متحرّک

وَ، وِ، وُ - وا، وی، وُو - واً، وٍ، وٌ

مثال / تمرین

واو

حرفی

ساکن، مشدّد اَوْ، اِوْ، اُوْ - اَوَّ، اَوِّ، اَوُّ اَوّا، اَوّی، اَوُّو - اَوّاً، اَوٍّ، اَوٌّ اِوَّ، اِوِّ، اِوُّ،... - اُوَّ، اُوِّ، اُوُّ،...

کلمی

وَرِثَ، وِجْهَةٌ، وُجُوهٌ، واجِفَةٌ، تُؤْویهِ، وُورِیَ، یَوْم، وارِدُونَ، اَوّاهٌ، فَأوُوا، تَقْویمٍ، تَقَوَّلَ، قُوَّةً

حروف شَفَهی (شَفَوی) : ف، ب، م، و

ص: 433

موضع: «خیشوم»
اشارة

«خَیشُوم» که فضای بینی است، آن را جایگاه «مخرج هفدهم» دانسته اند.

مخرج هفدهم: مخرج «غُنّه»

محلّ گذر و طنین صدای دو حرف «م» و «ن» است که از ارتعاش تارهای صوتی ایجاد شده است، و «لبها» و «لثه» اوّلین تکیه گاه تولید این دو حرف است. (طبق قاعده همین تکیه گاه مخرج اصلی است).

و صدای خیشومی، که موسوم به «غنّه» است از جمله صفت این دو حرف است و در حالات گوناگون سکون، حرکت، ادغام، اخفا، اظهار، با شدّت و ضعف به این دو اختصاص پیدا می کند.

و از طرفی هم قابل توجّه است که نه «خیشوم» و نه «لب ها» و «لثه» هر یک به تنهایی قادر به تولید قابل استماع این دو حرف نیستند؛ لذا برخی علمای عربی و تجوید برای حروف مذکور دو مخرج قائلند.(1) بر این اساس بعضی «جَوْف» و «خیشوم» را محلهای فرعی دانسته اند.(2)

«میم» و «نون» ساکن را به جهت این که قسمت عمده اداء آن ها از فضای بینی است، «خیشومی» و یا «غنّوی» خوانده اند، چنان که اشاره شد «میم» و «نون» متحرّک نیز از حداقل «غنّه» برخوردارند.(3)

حروف خَیْشومی / غنوی = مْ - نْ

ص: 434


1- 1. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 218.
2- 2. تجوید جامع، پور فرزیب، ص 48.
3- 3. جهت «مثال» و «تمرین» این مبحث به مخارج دهم (ن) و شانزدهم (م) مراجعه شود.
تجوید الحروف (2)(صفات حروف)
اشارة
شناخت صفات حروف

پس از شناخت مخرج یا جایگاه تولید حرف، نوبت به وصف و کیفیّت خروج و پیدایش حرف از جایگاه تولیدی خود می رسد که حرف با آن صفات ویژه خود، شناخته می شود.

تعریف «صفت»

در لغت: به معنای «حالت شیء» است. و بیانگر حالت موصوف خود است؛ مانند: سفیدی، سیاهی، تندی، نرمی....

در اصطلاح تجوید: یعنی، کیفیّت ایجاد و خروج حرف از مخرج آن، به طوری که موجب تشخیص و تمیز حروف (بالاخص حروف متّحد المخرج) از یکدیگر شود.

مثلاً برخی حروف، هنگام پیدایش و خروج از محلّ خود با حالت انسداد صوت همراه است و برخی دیگر با حالت غیر انسداد و سُست، و بعضی هم با حالت سوت مانند و....

فواید شناخت صفات حروف

1- این شناخت باعث تشخیص و تمایز حروف از یکدیگر می شود؛ از جمله در حروف هم مخرج، مانند دو حرفِ هم مخرج «س» و «ز» که اگر صفت «جَهر» از حرف «ز» گرفته شود تبدیل به «س» می شود.(1)

ص: 435


1- 1. چنان چه صفت «اطباق« نباشد، حرف «ط» به «د»، «ظ» به «ذ» و «ص» به «س» تبدیل می شود. [ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 231 - 233]

2- حروف قوی از حروف ضعیف به وسیله صفات شناخته می شوند. و این شناخت در ادغام حروف مؤثّر است؛ مثلاً حروف ضعیف در حروف قوی که شرایط ادغام را داشته باشند، به طور کامل ادغام می شوند؛ مانند: ادغام حرف «ت» در «ط» در جمله «قالَتْ طائفَة»؛ امّا عکس آن یا امکان ندارد و یا ناقص انجام می گیرد؛ مانند: «اَحَطْتُ».

3- باعث نیکوتر و کامل تر ادا شدن حروفی که مخرجشان متفاوت است، می شود.(1)

انواع صفات حروف
اشارة

حروف دارای صفاتی هستند، که دسته ای از آن صفات، لازمه حرف بوده و از آن تفکیک ناپذیرند به طوری که عدم رعایت هر یک از آن صفات مساوی با عدم آن حرف است و این گروه از صفات که صفات اصلی نام گرفته اند، خود به دو دسته «متضاد» و «غیر متضاد» تقسیم می شوند.

گروه دوم از صفات حروف، همان حالات و احکامی است که برای حرف در ترکیب با حروف و یا حرکات گوناگون پیش می آید و موسوم به صفات فرعی می باشند.

بنابراین صفات حروف به دو دسته زیر تقسیم می شوند:

1- صفات اصلی (حقّ حرف)

2- صفات فرعی (مستحقّ حرف)

ص: 436


1- 1. همان.
شناخت اجمالی صفات حروف

مجموعه صفات حروف چنان که در تعریف اصطلاحی تجوید گذشت بر دو نوع است:

اصلی (حقّ حرف) و فرعی (مستحق حرف).

ص: 437

صفات حروف

متضادّ (1)

صفات قوی 1- جَهر 2- شدّة 3- اِستِعلاء 4- اِطباق 5- اِصمات

«دو به دو ضد هم»

صفات ضعیف 1- هَمْس 2- رخْوَة 3- اِسْتِفال 4- اِنفتاح 5- اِذلاق

هیچ یک از حروف نمی توانند دو صفت ضدّ هم را یک جا دارا باشند.

اصلی

غیرمتضادّ (2)

1- صفیر (ص، س، ز) 3- لین (-َ وْ - -َ یْ) 5- تکریر (ر) 7- استطاله (ض) 9- بحه (ح) 11- غروره (غ) 13- نَفْخ (ف) 15- خفاء (ه) 2- قَلْقَلَه (قْ، طْ، بْ، جْ، دْ) 4- انحراف (ل، ر) 6- تَفَشّی (ش) 8- غُنّه (م، ن) 10- خروره (خ) 12- نَفْث (ث) 14- نَبْر (ء) 16- هاوی (الف)

فرعی(عارضی)

1- تفخیم (تغلیظ) 4- اِظهار 2- ترقیق 5- اِخفاء 3- ادغام 6- مدّ

(1) (2)

ص: 438


1- 1. برخی صاحب نظرانِ علم تجوید صفات «متضاد» را اصلی، و «غیر متضاد» را از صفات فرعی دانسته اند. و برخی نیز صفات متضاد را «مُمَیِّزَه»، «غیرمتضاد» را «مُحَسِّنَه» دانسته اند. و بعضی هم آنها را به «ذاتی» و «عَرَضی» تقسیم کرده اند. (ر.ک : پیشینه انواع صفات)
2- 2. برخی از این صفات، اصلی به نظر نمی رسد، بلکه رعایت دقیق آن ها به تلاوت زیبایی می بخشد و ضمنا «ابن جزری» به هشت مورد اوّل و خفا و هاوی (هوائیه) پرداخته، لکن به دو واژه«نفخ» و نبر (شبه نبره) تنها اشاره ای نموده است. (ر.ک : النشر، 1/203)1. مجهور و یا مهموس بودن «همزه» اختلافی است؛ لکن قول مشهور در مجهور بودن آن است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 241 - 242]
شناخت تفصیلی صفات اصلی متضادّ
اشارة

صفات اصلی متضادّ، صفات لازمه و به قولی ذاتی حرف بوده و از آن جدایی ناپذیرند، و این صفات دوبه دو با هم متضاد می باشند، به طوری که هر یک از حروف الفبا لزوما دارای پنج صفت از بین ده صفت اصلی است که به شرح آن ها می پردازیم.

1- جَهْر و هَمْس

«جَهر»

در لغت: یعنی «آشکار بودن، آواز بلند».

در اصطلاح تجوید: یعنی «وجود صوتِ حنجره در خلال خروج حرف در نتیجه ارتعاش تارهای صوتی که دارای طنین و زنگ خاصّی است»؛ به عبارتی آشکار شدن جوهر صوت هنگام تلفّظ حرف است.

حروف مجهوره: این حروف عبارتند از: «ء(3) - ب - ج - د - ذ - ر - ز - ض - ط - ظ - ع - غ - ق - ل - م - ن - و - ی».

رمز بخاطر سپاری(4): کلیه حروف مجهوره (18 حرف) در عبارت «جَزَعَ مُذْنِبٌ

غَلیظٌ وَ قَدِ اضْطُرَّ»(1) جمعند.

خلاصه:

هوای ریه + ارتعاش تارهای صوتی (صوت حنجره) + مخرج حرف = جَهْر

ص: 439


1- 1. یعنی: گناهکاری بسیار آلوده (بر اثر گناه) بی تابی کرد و بیچاره شد.

«هَمْس»

در لغت: یعنی «مخفی بودن، صدای آهسته»، ضد جهر است.

در اصطلاح تجوید: یعنی «نبود صوتِ حنجره در صدای حرف، در اثر عدم ارتعاش تارهای صوتی»؛ به عبارتی نبود طنین و زنگ صدا در جنس صدای حرف به هنگام تلفّظ.

حروف مَهموسه: ده حرف مهموسه عبارتند از: «ت - ث - ح - خ - س - ش - ص - ف - ک - ه».

رمز به خاطرسپاری: حروف مهموسه (10 حرف) در جمله «سَتَشْحَثُکَ خَصْفَه» مجتمع اند.

- با به خاطر سپاری یکی از رموز ضدّین (جهر / همس) حروف مقابلِ آن نیز مشخّص می شود.

خلاصه:

هوای ریه + مخرج حرف = هَمس

نکات دو صفت ضدّین «جهر» و «همس»

دو حرف مهموسه «ت - ک» به دلیل دارا بودن صفت شدّه در صورت ساکن شدن، جریان هوا (نَفَس) در آن ها مسدود می شود، در نتیجه سکون ضعیف و یا ناقص (و بدون لغزش) ادا می شود؛ مانند: قالَتْ، صَدْرَکْ

حروف مهموسه ضعیف هستند و وابستگی تامّی به مخرج خود ندارند؛ به استثنای دو حرف ساکن مذکور، بقیّه در حین تلفّظ، هوا (نفس) به همراهشان جریان دارد و قطع نمی شود اگرچه ساکن باشند؛ مانند: اَفْ، اَشْ،...

ص: 440

طریقه تشخیص حروف مجهوره از مهموسه:

1- می توانید حروف مهموسه را با جریان یافتن صدا [به طور پی در پی] تکرار کنید؛ مانند:

سسس، ککک، هههه،... ولی در حروف مجهوره هرچند این کار امکان پذیر باشد؛ لکن مشکل خواهد بود.(1)

2- با قرار دادن انگشت روی برجستگی حنجره و آن گاه حرف را به طور ساکن و ممتد تلفّظ کردن؛ مانند تلفظ ممتد اَزْ، اَسْ، اَلْ،... که در حروف مجهوره ارتعاش تارهای صوتی کاملاً در زیر انگشت حس می شود؛ لکن در حروف مهموسه چنین ارتعاشی نیست.

3- با انگشتان، گوش های خود را ببندید و سپس به عنوان نمونه دو حرف «ز» و «س» ساکنه را متناوبا و به صورت ممتد تلفّظ نموده و آن را چندبار تکرار کنید؛ مانند:

(زْ، سْ، زْ، سْ، زْ، سْ،...).

متوجّه خواهید شد که صدای حرف مجهور «ز» به طور آزاردهنده در تمامی جمجمه می پیچد؛ ولی در تلفّظ ممتد حرف مهموس «س» چنین نیست.

آسیب شناسی

چنان چه صفت «جهر» در حروف مجهوره به ویژه در هنگام وقف مراعات نشود، تبدیل به حرف مهموس، و یا شبیه و نزدیک به آن می شود؛

مثلاً عدم رعایت جهر در حروف «ع، غ، د، ز، ذ،...» به ترتیب تبدیل به حروف «ح،

ص: 441


1- 1. مضمون این مطلب را سیبویه (ت 180ه.ق) در الکتاب (2/341 و 342) آورده است؛ لکن ابن جنّی (ت 392 ه.ق) به مطلب مذکور در سر صناعة الاعراب (1/60) عینا تصریح نموده است.

خ، ت، س، ث،...» می شوند.(1)

باید از هَمْس گونه شدن حروف مجهوره مثل «د»، «ر»، «ق»، و... در کلمات: بَعیدْ - خَبیرْ - بِالْحَقّ - ...، به ویژه هنگام وقف که صرفا یک صدای خشک و مهموسه از مخرج حرف شنیده می شود، اجتناب کرد.(2)

2- شِدَّة و رِخوَة

شدّة

در لغت: به معنای «قوّت، سختی».

در اصطلاح تجوید: به معنای «حبس شدن (انسداد) لحظه ای جریان صوت یا هوا در خلال تلفظ حرف، می باشد».

حروف شدیده: این حروف عبارتند از: «ء - ب - ت - ج - د - ط - ق - ک».

رمز به خاطرسپاری: کلیه حروف شدیده (8 حرف) در عبارت «اَجَدْتَ طَبَقَک» آورده شده است.

- با به خاطرسپاری این رمز بقیّه حروفِ ضدّ (یعنی رَخاوة)(3) نیز به دست می آید.

خلاصه:

هوای ریه یا صدا + انسداد آن در مخرج = شدّة

ص: 442


1- 1. الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 239 و 240.
2- 2. ر.ک : حلیة القران (سطح 2)، ص 86 .
3- 1. البته در این جا نوع سومی از صفات (بینیّه) نیز که به طور اختلافی 5 یا 7 یا 8 حرف را به خود اختصاص داده مطرح است. [ر.ک : پیشینه رموز به خاطرسپاری صفات حروف]

رِخوَة

در لغت: به معنای «نرمی، سُستی».

در اصطلاح تجوید: به معنای «جریان داشتن صوت یا هوا در خلال تلفّظ حرف»؛

به عبارتی آسان و راحت به تلفظ آمدن حرف.

حروف رِخوَة یا رَخاوَة: این حروف عبارتند از: «ث - ح - خ - ذ - ز - س - ش - ص - ض - ظ - غ - ف - و - ه - ی».

صفت توسّط (بین الشدّة و الرخاوة)

بیشتر علمای عربی و تجوید این صفت را پذیرفته اند،(1) لکن در تعداد آن اختلاف نموده اند. بنابه نظر ابن جزری (ت 833 ه.ق) در النشر(2) حروف توسط (بینیّه)

پنج حرف «ر - ع - ل - م - ن» بوده و با رمز «لن عمر» آن را بیان داشته است.

خلاصه:

هوای ریه یا صدا + جریان آن در مخرج حرف = رِخوَة

نکات صفات «شدّة»، «رخوة» و «توسّط»

حروف شدیده، به جهت وابستگی تامّی که به مخرجشان دارند، باعث انسداد جریان هوا یا صوت در خلال تلفّظ آن هاست، و عکس این مورد در خصوص حروف «رَخاوة» صادق است.

ص: 443


1- 2 . پذیرش این صفت به عنوان صفتِ سومی، بین دو صفت متضادّ با اساس تعریف صفات اصلی متضادّ مغایرت دارد!
2- 3. النشر فی القراءات العشر، 1/202.

حروف توسّط، به گونه ای هستند که در مخرجشان نه صوت کاملاً حبس می شود و نه به راحتی جریان پیدا می کند، بلکه حالتی بینابین دارند.

طریق تشخیص حروف شدیده از رَخاوَه:

- حروف شدیده با سفتی و سختی ای که دارند، نفوذ ناپذیرند و این حالت زمانی که ساکن یا مشدّد تلفّظ شوند، کاملاً مشخّص است؛ مانند: قالَتْ، رَبِّ، اَلحَقّ،....

اگر این سه کلمه را به حالت وقف تلفّظ نمایید، ملاحظه خواهید کرد که در کلمه اوّل «هوا» به مخرج «تا» نفوذ نمی کند، و هم چنین «صدا» به مخرج «با» و «قاف» در دو کلمه بعد نفوذ نمی کند، مگر با رها شدن لحظه ای (انفجاری) مخرج، صدای حروف مذکور به گوش برسد؛ (این نشانه صفت شدّة در حروف مزبور است.)

- امّا در حروف رَخاوه، هوا یا صدا در حالت سکون یا تشدید، به راحتی جریان دارد و انسدادی در مخرج این حروف در کار نیست؛ مانند: مَسَّ، اَذِّنْ،...

نکته: هر اندازه «سین» یا «ذال» را امتداد دهیم جریان هوا و صدا بدون هیچ مانعی

امتداد پیدا می کند.

آسیب شناسی

با شناخت عملی صحیح دو صفت مزبور، دیگر قاری صوت خود را به هنگام تلفّظ حروف رَخاوه و توسّط قطع نمی کند (= فایده عملی)، که غفلت از آن گاهی باعث تبدیل حرف به حرفی دیگر می شود؛ به عنوان نمونه «ذ» را در دو کلمه «اَلَّذینَ» و «یَذَّکَّرونَ» شبیه به «د» تلفّظ می کنند؛ یعنی «اَلَّدینَ» و «یَدَّکَّرونَ».

و هم چنین «شدّت» در برخی حروفِ توسّط، مثل «ل»، «ر» و «ع» و... مثلاً در «اِلّا»، «اللّه»، «مَرَّةٍ»، «تَستَطِع عَلَیهِ» و... .(1)

ص: 444


1- 1. حلیة القران (سطح 2)، ص 89 . [با تلخیص]
3- اِستعلا و اِستفال

استعلا

در لغت: یعنی «میل به بلندی، برتری طلبی».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «بالا آمدن ریشه و بن زبان به طرف کام بالا (حَنَک اَعْلی) در حین تلفظ حرف». این حالت منجر به درشت (تفخیم) اداء شدن حروف «استعلاء» می شود.

حروف مُستَعلیه: هفت حرف الفبای زبان عرب را «مستعیله» خوانند که عبارتند از: «خ، ص، ض، ط، ظ، غ، ق».

رمز به خاطرسپاری: حروف هفت گانه مستعلیه در سه کلمه «ضغط ،قص ، خظ» به صورت رمزی بیان شده است.

- با به خاطرسپاری رمز مذکور بقیّه حروف الفبا که ضدّ مستعلیه (یعنی حروف

مُستَفِلَه) هستند، به دست می آید.

خلاصه:

هوای ریه یا صدا + بالا آمدن بُن زبان در مخرج حرف = استعلا

استفال

در لغت: یعنی «پایین آمدن، پست شدن» و ضدّ استعلا است.

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «پایین آمدن و دور شدن ریشه زبان از کام بالا».

این حالت منجر می شود که، حرف در حالت طبیعی خود باقی و ادا شود و حروفی که قابلیّت ترقیق دارند، ترقیق شوند.

ص: 445

حروف مُستَفِله(1): تعداد این حروف بیست و یک حرف است که عبارتند از:

«ء - ب - ت - ث - ج - ح - د - ذ - ر - ز - س - ش - ع - ف - ک - ل - م - ن - و - ه - ی».

خلاصه:

هوای ریه یا صدا + پایین آمدن بُن زبان (قرارگرفتن در کف دهان) = استفال در مخرج حرف

نکات دو صفت ضدّین «استعلا» و «استفال»

با این که حروف «الف»، «ر» و «ل» از حروف «مستعلیه» نمی باشند، با قابلیت و

انعطافی که دارند، گاهی در شرایطی «تفخیم» و تحت شرایطی دیگر «ترقیق» می شوند. (که در جای خود ان شاءاللّه بیان خواهد شد).

برخی حروف مُستَفِلَه را «مُنخَفِضَة»(2) نیز گفته اند.

آسیب شناسی

با توجّه به ثابت بودن حالت «استعلا»، نباید عملاً در تفخیم حروف افراط شود، به طوری که مثلاً همراه حرف صدایی شبیه « اُ » پدیدار شود. (دقّت کنید)

ص: 446


1- 1. برای این حروف عبارت رمز به خاطرسپاری مطرح نشده است.
2- 1. «مُنخفضة» از اِنخفاض به معنی پست شدن، فرود آمدن، پایین قرار گرفتن است. [ر.ک : الرائد، 1/300]
4- اِطباق و اِنفتاح

اطباق

در لغت: یعنی «روی هم قرار دادن دو سطح»؛ مترادف الصاق است.

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «مطابق شدن بخشی از سطح زبان با سقف دهان (حنک اعلی) در هنگام تلفّظ حرف».

توضیح این که پاره ای از سطح زبان به حالت طَبَقی جمع شده، مقابل خود را از کام بالا می پوشاند و در این حالت حروف مطبقه تلفّظ می شوند.

حروف مُطبقه(1): این حروف که چهار حرف از حروف مستعلیه می باشند عبارتند از: «ص - ض - ط - ظ».

خلاصه:

هوای ریه یا صدا + اِنطباق بخشی از سطح زبان با سقف دهان در تلفّظ حرف =

اِطباق

اِنفتاح

در لغت: یعنی «باز و جدا شدن، گشودن»؛ ضدّ اطباق است.

در اصطلاح تجوید: عبارت است از: «جدا شدن سطح زبان از سقف دهان و از بین رفتن حالت اِطباقی، در حین تلفّظ حرف».

ص: 447


1- 2. برای حروفِ دو صفت اِطباق و اِنفتاح رمز به خاطرسپاری مطرح نشده است، شاید به جهت اندک بودن حروف مطبقه که به راحتی قابل حفظ است، ضرورتی به این کار نبوده است.

حروف مُنفَتِحه(1): این حروف که تعدادشان بیست و چهار حرف می باشد، عبارتند از: «ء - ب - ت - ث - ج - ح - خ - د - ذ - ر - ز - س - ش - ع - غ - ف - ق - ک - ل - م - ن - و - ه - ی».

خلاصه:

هوای ریه یاصدا + عدم انطباق سطح زبان باسقف دهان درتلفظ حرف = اِنفتاح

نکات دو صفت ضدّیْن «اطباق» و «انفتاح»

برخی اطباق در «طا» را بیشتر از سایر حروف مطبقه دانسته، و «ظا» را کمتر از همه.(2) و برخی گفته اند اگر مراد مقدار پهن شدن زبان و کیفیّت طَبَق شدن آن بر سقف دهان باشد، ظاهرا این امر در «صاد» کمتر است امّا در سه حرف دیگر آن چه احساس

می شود عدم تفاوت این امر است.(3)

صفت اطباق باعث می شود که صدای حرف به اعماق دهان منتقل شده و حرف، قدرت و حجم لازم را پیدا کند.

این که چرا بقیّه حروف مستعلیه (خ، غ، ق) فاقد صفت اطباق شده اند. این است که چون سطح زبان که محل اطباق هست، ارتباطی با سه حرف مذکور ندارد.(4)

ص: 448


1- 1. رمزش همان است که با به خاطر سپاری 4 حرف مطبقه 24حرف دیگر منفتحه خواهند بود.
2- 2. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت؛ ص 94.
3- 1. تجوید کاربردی 1؛ ص 105.
4- 2. حلیة القران سطح 2، ص 93.

اگر صفت اطباق رعایت نشود، حروف «ط، ص، ظ» به ترتیب تبدیل به «د(1)، س، ذ» می شوند، و عدم رعایت آن در حرف «ض» باعث می شود که «ضاد» از گفتار خارج شود؛ چرا که حرف دیگری در مخرج «ضاد» به جای آن نیست.(2)

5- اِصمات و اِذلاق

اِصمات

در لغت: یعنی «منع کردن، خاموش کردن».(3)

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «سنگین و سخت ادا شدن حرف و امتناع حرف از سهل و راحت تلفظ شدن». (چه بسا طوری است که حرف، عمق و پهنا پیدا می کند)

حروف مُصمِته(4): این حروف را بیست و دو حرف دانسته اند که عبارتند از:

«ء - ت - ث - ج - ح - خ - د - ذ - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ق - ک - و - ه - ی»

ص: 449


1- 3. «طاء» قدیم (و عصر سیبویه) صدایی مجهور داشته، لذا بدون اِطباقِ آن، تبدیل به «دال» می شود. لکن تجارب جدید نشان می دهد که امروزه «طاء» صدای مهموس به خود گرفته، در نتیجه بدون اطباق این نوع «طاء» تبدیل به «تاء» می شود. [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 287؛ آواشناسی زبان عربی، ص 60 و 61]
2- 4. ر.ک : سیبویه (ت 180ه.ق) ؛ الکتاب، 1/491.
3- 5. «مُصَمَّت» به معنای (لاجَوفَ لَهُ): توپُر، محکم. و «صَمْت» به معنای سکوت و خاموشی. [فرهنگ نوین (القاموس العصری): ص 379؛ الرائد، 2/1081 و 1614]
4- 1. برای این حروف نیز کلمه رمز وضع نشده است، لکن می توان با به خاطر سپاری رمز حروف مزلقه که مقابل آن است ، حفظش نمود.

خلاصه:

هوای ریه یا صدا + سنگین و سخت ادا شدن = اِصمات

اذلاق

در لغت: یعنی «تیزی زبان، بلاغت و روانی آن؛ بی آرام کردن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «سرعت و سهولت تلفّظ حرف در حین ادا شدن از مخرج خود». (طوری که حرف، کم عرض، بدون عمق و تیز ادا شود).

حروف مُذلِقه: تعداد این حروف شش حرف می باشد که عبارتند از:

«ب - ر - ف - ل - م - ن».

رمز به خاطرسپاری: شش حرف «مُذلقه» در عبارت رمزی «فَرَّ مِنْ لُبٍّ» بیان شده است.

- با به خاطر سپاری و حفظ رمز مذکور بقیّه حروف ضدّ (یعنی حروف مُصمِته) معلوم می شود.

خلاصه:

هوای ریه یا صدا + سرعت و روانی تلفّظ حرف از مخرجش = اِذلاق

نکات دو صفت ضدّیْن «اصمات» و «اذلاق»

کلمات چهار حرفی (رباعی) یا پنج حرفی (خماسی)، جامد (غیر مشتق) غیرممکن است که همه حروفشان از حروف اصمات باشند؛ زیرا در عربی بسیار سنگین می شود و اداء آن مشکل است و باید حدّاقل یک حرف آن مُذلِقه باشد تا از سنگینی آن کاسته شود.

ص: 450

اگر کلمه جامدی همه حروفش (4 یا 5 حرف) از حروف مُصمته باشند، آن کلمه غیر عربی است؛ مانند «عَسْجَد»(1)، و «عَسْطُوس».(2)

این دو صفت هیچ فایده عملی در قرائت قرآن به همراه ندارد؛ شاید به همین جهت است که علمای تجوید و قرائت، این دو را جزء صفات اصلی نیاورده اند، لذا در اکثر کتب تجوید صرفا جهت هماهنگی اقوال مشهور آورده شده است.

شناخت تفصیلی صفات اصلی غیر متضاد
اشارة

شناخت تفصیلی صفات اصلی(3) غیر متضادّ

در ادامه صفات اصلی متضادّ به تبیین صفات غیر متضادّ که در کاربرد عملی تجوید اهمیت بسزایی دارند، می پردازیم.

1- صَفیر

تعریف «صفیر»

در لغت: یعنی «سُوت، صوت شبیه صدای پرندگان».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «صدای سُوت مانندی است که از درز دندان های ثنایا در حین تلفّظ سه حرف اَسَلی (ص، س، ز) خارج، و شنیده می شود».

نکات و خصوصیات صفت «صفیر»

حروف اَسَلی را از جهت دارا بودن صفت صفیر، «مُصفِرَة» گویند.

ص: 451


1- 1. طلا، زر و نظیر آن [فرهنگ لاروس؛ فرهنگ عمید، ذیل واژه]
2- 2. این کلمه با فتح و ضمّ «عین« و سکون «سین»، و همچنین با فتح «عین و سین» و... آمده است؛ به معنای درخت خیزران یا شبیه خیزران، نی هندی. [همان]
3- 3. برخی این صفات را فرعی خوانده اند، و در تعداد این صفات نیز اختلاف نظر وجود دارد، سعی ما بر آن است تعداد بیشتری از عناوینِ مطرحِ صفاتِ مذکور جهت مزید اطلاع بیان شود.

صدای سوت مانند در واقع از طبیعت و جنس سه حرف اَسَلی است که در مخرج خود به هنگام ادا پدیدار می شود.

صدای «س» و «ص» باید به طور متعارف و طبیعی محسوس باشد؛ مانند صدایی که بعضا برای ساکت کردن دانش آموزان در کلاس به کار می رود.

صفت «صفیر» در حرف «ص»، با رعایت استعلا و اطباق در این حرف، به طور طبیعی پر حجم و درشت ادا می شود(1).

در عمل «صاد»، همان «سین درشت از گلو(2) است».

[ص = «س» + صدای حنجره]

چنان چه «ز» به لحاظ هم مخرج بودنش با «س، ص» سهمی از صفت صفیر داشته باشد، صفت جهر در «زا» آن را پوشش داده است.(3)

عدم رعایت صفت صفیر در «س، ص» موجب حذف شدن این دو حرف می شود؛ و به قولی عدم رعایت صفیر در «ز» باعث تبدیل آن به «ذ» می شود.

برخی صدای حرف «ص» را شبیه صدای پرندگان دریایی، و صدای «س» را شبیه صدای ملخ، و صدای «ز» را شبیه صدای زنبور می دانند؛(4)

ص: 452


1- 1. در اصطلاح آواشناسی جدید این حالت (تفخیم) همان «حلقی شدگی» است. [ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 105؛ حلیة القران سطح 2، ص 98]
2- 2. همان.
3- 3. برخی برآنند، «زاء» صفیری ندارد و اگر «زاء» را دارای صفیر بدانیم به راحتی می توان «ذال» و «ظا» و... را هم، صفیر دار دانست. [ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 107]
4- 1. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت؛ ص 95.

مثال:

«ص» î صَلِّ، صِیاما، صُوَرَکُم، اَصْدَقُ، صَلْصالٍ؛

«س» î سَکَتَ، سِلسِلَةٍ، سُقْیاها، لِتَسْکُنُوا، مَساکِنُ؛

«ز» î زَکَّاها، زِلْزالَها، زُیِّنَ، لِیَزْدادُوا، زاغُوا.

2- قَلْقَلَة

تعریف «قَلْقَلَة»

در لغت: به معنای «جنبش، اضطراب و تحریک».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «رها شدن و جنبش مختصر صدای حرف از مخرجش در حال سکون».

حروف قلقلة (مُقَلقَلَة)(1): پنج حرف ساکن «ق، ط، ب، ج، د»،(2) مجتمع در دو کلمه «قُطْبُ جَدٍّ»(3) است.

تفاوت «سکون» با «قلقله»: اصل آن است که حروف ساکن نیز بسان حروف متحرّک به طور طبیعی تلفّظ شده و صدایشان شنیده شود؛ لکن برخی حروف به علّت

دارا بودن صفت «شدّة» (و به قولی به دلیل اجتماع دو صفت جَهْر و شدّة)(4) در حالت

ص: 453


1- 2. حروف قلقله را «مَضْغوطة» نیز گفته اند؛ چرا که «ضَغْط» به معنای «فشردن» است و برای این حروف در حالت سکون فشاری لازم است.
2- 3. برخی برآنند که «قلقله» از آنِ تمامی حروف شدیده (ء - ب - ت - ج - د - ط - ق - ک) است. [ر.ک : النشر، 1/203؛ الدراسات الصوتیه...، ص 304]
3- 4. برای این رمز با مراجعه به لغات، معانی متعدّدی می توان در نظر گرفت؛ از جمله، «محور خوشبختی / پیشوای نیاکان» (قطب: محور، پیشوا،...، جَدّ: خوشبختی، اقبال، نیاکان). و نیز ر.ک: پیشینه رموز به خاطرسپاری صفات حروف.
4- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 304 به نقل از «جهد المقل»، ص 13 و.

سکون صدای آن ها در مخرج خود حبس می شود، لذا باعث عدم تلفّظ هر یک از حروف شدیده می شود. جهت رهایی از این حبس و انسداد به قاعده قلقله (ایجاد جنبش و تحرّک مختصر در مخرج حرف) عمل می کنیم.

بدیهی است که در حروف غیر قلقله در حالت سکون به هیچ وجه دادن قلقله جایز نیست، بلکه حروف ساکن (غیر مُقَلقَل) به صورت میخکوب و بدون سکت (عدم قطع لحظه ای صدای حرف ساکن) تلفّظ می شوند.

حدّ جنبش در حروف قلقله: رَهِش و ظهور صدای حرف ساکن در حروف قلقله باید به حال طبیعی خود انجام گیرد و تعمّدا حرکتی در آن ایجاد نشود.(1)

انواع قلقله(2)

قلقله کبری: چنان چه حرف قلقله در آخر کلمه باشد و بر آن وقف شود، به علّت «آشکارتر بودن» آن نسبت به زمانی که در وسط کلمه قرار گیرد، قلقله کبری گفته می شود؛

- مثال نمونه مشدّد (هنگام وقف): حَقّ، حُبّ، حَجّ، نُمِدّ

- نمونه ساکن غیر مشدّد (هنگام وقف): طارِقْ، مُحیطْ، لَم یَتُبْ، بَهیجْ، حَمیدْ

قلقله صغری: اگر حرف قلقله در بین (وسط) کلمه باشد، به علّت توالی تلفّظ حرف بعدش محدود، و به آن قلقله صغری گفته می شود.

ص: 454


1- 2. چنان که گفته اند، ممکن است با این رَهِش (قلقله)، در حرف «ق» میل به ضمّه، در حرف «ط» میل به فتحه و در حروف «ب، ج، د» میل به کسره ای احساس شود؛ البته این حالت اندکی متأثّر از حرکات پیش و پس نیز می باشد.
2- 3. الدّراسات الصوتیه....، ص 309، به نقل از «قواعد التلاوة و علم التجوید»، ص 40 و «دروس فی علم أصوات العربیة»، ص 38.

- مثال نمونه وسط کلمه: یَقْبَلُ، اَطْرافِ، اَلاَبْوابُ، اَلنَّجْدَیْنِ، مَدَدْنا

قابل توجّه این که: هر حرفی به اقتضای خود قلقله ای قوی و یا ضعیفی دارد، و معمولاً حروف شدیده مهموس قلقله ضعیف تری از شدیده مجهور دارند.(1)

نکات «قلقله»

این که چرا قلقله شامل «همزه» نمی شود با این که دو صفت «شدّة» و «جَهر» در آن جمع است، به خاطر این است که وجود صفت «نَبْر/ نَبْرَه»(2) در همزه آن را از قلقله بی نیاز می کند.

و دیگر این که «همزه» همیشه در معرض دگرگونی و تغییر است. (طبق قواعد اعلال، ابدال، حذف، تسهیل، تخفیف و...).(3)

در مورد دو حرف «کاف» و «تاء» ساکن با دارا بودن صفت «شدّة»، آیا این که از حروف قلقله به شمار می آیند یا نه، موردی اختلافی است؛(4) لکن آن چه که مهمّ است، عملاً دو حرف ساکن مذکور به علّت صفت شدّة، صدایشان محبوس است و شنیده نمی شود.

به هر حال برای اداء آن و خروج از این حالت باید «رهشی» صورت گیرد؛ امّا رهشِ صوتِ مهموسی آن دو نباید در جایگاه تولید، پخش(تفشی) شود؛ چرا که در

ص: 455


1- 1. تجوید کاربردی 1؛ ص 108.
2- 2. «قلقله» را نیز برخی شبیه «نَبرَه» دانسته اند. î[ مکّی (ت 437 ه.ق) در کتاب الرّعایة، ص 100] و برخی دیگر آن را «نَبرَه لطیفه» خوانده اند î[بقری (ت 1111 ه. ق) در غنیة الطالبین؛ ص 14] . (الدراسات الصوتیه...، ص 306 و 309)
3- 3. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 96.
4- 4. ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 303، 304 و....

واقع صوتِ «کاف» و مخرجش، به «قاف» نزدیک تر است تا حرفی دیگر، و صوتِ «تا» به «دال».(1)

بنابراین دو حرف ساکنِ «کْ، تْ» با صدایِ مهموسیِ اندک، ادا می شوند و این عمل از مجهوری شدن آن ها نیز جلوگیری می کند. (دقت فرمایید)

3- لین

تعریف «لین»

در لغت: یعنی «نرمی، ملایمت».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «به نرمی ادا شدن حرف»؛ و مقصود از آن، به سهولت و نرمی و بدون تکلّف ادا کردن حرف است تا به سوی تشدید نگراید.

حروف لِین (لَیِّن) و خصوصیات آن

حروف لین عبارت است از: واو ساکن ماقبل مفتوح (-َ وْ) و یاء ساکن ما قبل مفتوح (-َ یْ)، مانند: خَوْفٍ، بَیْتٌ، یَوْما، اِلَیْکَ، شَیْ ءٌ ، ...

در حالت مذکور روی «واو ساکن» و «یاء ساکن» نباید فشار بی موردی باشد.

با تلفّظ حروف مذکور اندکی کشش همراه است، و باید مراقبت شود که فتحه قبل از آن ها بیش از اندازه خودش که یک ضرب است کشیده نشود.

هنگام اداء حروف مزبور دهان باز می شود تا فتحه قبل آن ها واضح و آشکار گردد، و سپس دهان جمع می شود که در نتیجه حالت «نرمی» که مدّ نظر است، روشن می شود.

ص: 456


1- 5. ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 21 و 8 .

اصطلاح «لین» گاهی برای حروف مدّی (الف، یاء، واو) به کار می رود، و گاهی برای الف، واو و یاء ساکن ماقبل مفتوح.

لازم به ذکر است که الف همواره حرف لین است؛ چرا که از نظر صرفی همیشه

ساکن، ماقبل مفتوح می باشد.(1)

4- انحراف

تعریف «انحراف»

در لغت: یعنی «میل، عدول»

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «تمایل و انحراف حرف از مخرج خود به سوی مخرجی دیگر، یا انحراف صفات آن به سوی صفات حرفی دیگر است».

حروف مُنحَرِفه و خصوصیات آن

صفت اِنحراف ویژه دو حرفِ «ل - ر» دانسته شده است.(2)

صفت مذکور هم در مخرج و هم در صوت پدید می آید، این صفت در تفخیم و ترقیق دو حرف «ل - ر» دارای اهمیت است.

گفته اند صدای «ل» از مخرج خود به کنار زبان (به سوی مخرج ضاد) منحرف می شود و «ر» نیز به پشت زبان و به سوی مخرج «ل» و گاهی «ی» منحرف می گردد.(3)

ص: 457


1- 1. همان، ص 36.
2- 2. این که صفت «اِنحراف» مختصّ «لام» است یا «را» و یا هر دو، بین علمای عرب و علمای تجوید مورد اختلاف واقع شده است و بیشتر بصریّون انحراف را تنها از آنِ «لام» دانسته اند و بس. [الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید؛ ص 322 و 323]
3- 3. حلیة القران سطح 2؛ ص 101.

برخی هم برآنند که عدم رعایت این صفت عملاً تغلیظ یا تفخیم دو حرف «لام» و «راء» را به مشکل مواجه می کند، و همچنین عدم رعایتِ آن باعث «اِشمام» می شود یعنی عملاً لبها به طور غیر ارادی به جلو جمع می شود که بوی ضمه می دهد و این خطا می باشد.(1) - (2)

5- تَکریر

تعریف «تکریر»

در لغت: یعنی «تکرار کردن، دوبار گفتن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «لرزش سریع نوک زبان و قابلیت تکرار بسیار سریع حرف در مخرج».

خصوصیات صفت «تکریر» و نکات آن

این صفت مختص «ر» دانسته شده است؛ چرا که این حرف قابلیّت «تکریر» را دارد، بالاخص زمانی که ساکن و یا مشدّد است، امکان ظهورش بدیهی است؛

مانند کلمه «اَکْبَرْرْرْ...» و «ذَرْرْرْرْة»! که بر اثر لرزش سریع نوک زبان این حالت پدیدار می شود.

ص: 458


1- 4. مصباح القران؛ 3/96.
2- 5. برخی گفته اند: آن چه در تجوید کلاسیک درباره صفت «انحراف» گفته شده است، مبهم بوده و عملاً قابل اثبات نیست؛ چون مشخص نیست، چرا و چگونه «لام» یا «را» از مخرج خود عدول می کنند آن هم در یک لحظه تلفّظ؟ و آیا کسی تاکنون به جای «را» چیزی شبیه «ضاد» گفته است؟ یا به جای «لام»، «را»؟ [که باید [بگویند در حقیقت ابدال صورت گرفته نه انحراف. در مورد انحراف «را» به «لام» اضافه میکنیم که مخرج این دو حرف در حالت تفخیم یا ترقیق تقریبا یکی است و اگر انحرافی باشد، تقریبا امر محالی است که متوجه آن شویم. [تجوید کاربردی 1، ص 109]

تکریر در «را» باید به حدّاقل برسد به عبارتی منقطع و غیر محسوس باشد، به ویژه هنگامی که حرف ساکن یا مشدّد باشد؛ مثل: اَلرَّحْمنُ، اَکْبَرُ، اَنْصارُ، ذُرِّیَّتِهِ

برای جلوگیری از لرزش سریع نوک زبان در حرف «راء» باید در موقع تفخیم، نوک زبان اندکی لوله شده به طرف کام بالا برود و در موقع ترقیق «راء»، باید زبان کاملاً حالت انفتاح پیدا کرده، نوک آن به طرف انتهای لثه متمایل شود.(1) به عبارتی جهت

جلوگیری از ارتعاش سریع نوک زبان در حرف «ر» چسبانیدن سطح سر زبان به سقف دهان است.

عده ای در حرف «ز» نیز اندکی تکریر قائلند و تکریر آن را در پهنای زبان می دانند، و در حرف «ر» تکریر را در ازای آن می دانند؛ مانند: اَنْزَلْنا، تَنَزَّلُ.(2)

6- تَفَشّی

تعریف «تفشّی»

در لغت: یعنی «انتشار، پخش شدن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «انتشار هوا در فضای دهان هنگام تلفّظ حرف».

نکات «تفشّی»

این صفت مختصّ حرفِ «ش» است؛ اگرچه عده ای آن را برای حروف دیگر نیز قائلند.(3)

ص: 459


1- 1. سرّ البیان فی علم القران؛ ص 172 و 173؛ تجوید جامع (پورفرزیب)، ص 53.
2- 1. همان.
3- 2. ر.ک : پیشینه ای از صفات حروف.

به هنگام تلفّظ حرف «ش» نباید تمامی فشار هوا در جلوی دندان ها متمرکز شود؛ چرا که حرف، بوی «س» به خود می گیرد؛ در حالی که صدای آن باید در سطح زبان پخش شود.(1)

7- اِستطالَة

تعریف «استطاله»

در لغت: یعنی «امتداد، کش پیدا کردن، دراز شدن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «امتداد صوت در مخرج «ض» از اوّل کناره زبان تا آخر آن»(2).

به عبارتی استطاله یعنی، کشیده شدن زبان به دندان های اضراس بالا از طرف چپ یا راست دهان به سوی مخرج «لام» است، و به تبع آن صوت هم کشیده می شود.

نکات «استطاله»

حرف «ض» را مُستَطالَه گویند؛ چرا که صفت اِستطاله مختصّ این حرف است.

علّت استطاله:

به جهت طولانی بودن مخرج و جایگاه تولید حرف «ضاد» (ضواحک، طواحن، نواجذ)، باعث می شود، صوت در چنین وسعتی امتداد پیدا کند.

مردم عرب خود حرف «ض» را به شیوه های متفاوت تلفّظ می کنند که برخی از آن ها عبارتند از:

1- ظاء 2- لام مفخّم 3- طاء (= دال مفخّم) و....(3)

ص: 460


1- 3. حلیة القران، سطح 2، ص 102.
2- 1. جهد المقل، المرعشی (ت 1150 ه.ق)، ص 17 و.
3- 2. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 265 - 281 از جمله ص 270.

حرف «ضاد»، از آنجایی که در کلیه صفات ضدّ همانند «ظ» است، از جمله با صفت رخوة که هر دو قابلیت امتداد و کشش دارند، لذا جهت شباهت نرساندن به هم؛ اوّلاً، باید هر یک را دقیقا از مخرج خود اداء نمود؛ یعنی «ضاد» را ضرسی / حافّی(1)، و

«ظاء» را نوک زبانی درشت (ذال مفخّم). ثانیا، برای عملی شدن «استطاله» در ضاد، بهتر است که «ضاد» را به صورت «دال مفخّم» اداء نمود، و در حالت سکون به طور واضح بیان نمی شود، ولی قلقله هم نمی گیرد، مانند: یَضْرِبُ، فَضْلاً، وَالْاَرْضَ (مثال سوم در حال وقف)

(ضمنا در این مورد به توضیحات مخرج هشتم نیز مراجعه نمایید.)

تفاوت «استطاله» با «مدّ» این است که؛ در استطاله امتداد جریان صوت در محدوده مخرج است، امّا در مدّ، امتداد جریان صوت در نَفَس است و یا به عبارتی در فضای دهان جریان دارد و محدود به مخرجی نیست.

8- غُنّه

تعریف «غُنّه»

در لغت: یعنی «آواز تو دماغی»(2)

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «آوا یا صوتی است که از خیشوم (فضای بینی) به هنگام اداء میم و نون خارج می شود».

ص: 461


1- 3. در این صورت تا حدودی برای دستگاه تکلّم حالت تکلّفی پدیدار می شود؛ برای رفع این نقیصه می توان آن را به صورت «ظاء» سفت و سخت، یا دال درشت دندانی ادا کرد. و بعضاً هم گفته شده به صورت «دال مفخّم» امّا «نرم» ادا شود. [ر.ک : حلیة القران، سطح 2، ص 104] لازم به ذکر است که توضیح بیش از این، در این مورد فایده ای نمی بخشد؛ بهترین راه، فراگیری عملی است که از طریق استماع قرائت اساتید مشهور و دنبال کردن نحوه تلفّظ «ض» و «ظ» است و اجراء آن در نزد اساتید مجرّب و در کلاس قرائت است.
2- 1. فرهنگ لاروس، 1/1541.

خصوصیات غنّه و نکات آن

بعد از تماس سر زبان با لثه ثنایا و رباعیات بالا (در حرف نون)، و یا بسته شدن لبها (در حرف میم) [= مخرج] صدای غُنّه در خیشوم جریان پیدا می کند [= صفت].(1)

صفت غنّه در تمامی حالات، لازمه «میم» و «نون» است که بدون آن (یعنی با بسته شدن کامل بینی) حروف مذکور اداء نمی شود، بلکه به جای آن دو به ترتیب «باء» و «لام» ایجاد می شود.

بنابراین دو حرف «م» و «ن» در هر حالتی که باشند، اعم از این که متحرّک باشند یا ساکن، مخفف یا مشدّد و یا در حال ادغام و یا اخفا، به اقتضای موقعیّت خود دارای مراتبی از غنّه هستند.

موارد و مراتب غُنّه(2) (از اقلّ به اکثر):

1- نون و میم متحرّک؛ مانند: اَمِنَ

2- نون و میم ساکنِ مُظْهَر؛ مانند: مِنْها، غَمْرَةِ

3- نون و میم ساکن اِخفایی؛ مانند: اَنْتُمْ بِهِ، اَنْزَلَ، مِنْ بَعْدِ (مِمْ بَعْد)

4- نون ساکن مدغم در «واو - یاء»؛ مانند: مَنْ یَأْتی، مِنْ وَلِیٍّ (ادغام ناقص)

5- نون و میم مشدّد؛ مانند: اِنَّهُ، مِمّا، ثُمَّ، فَطَرَهُنَّ، فِی الْیَمِّ.

ص: 462


1- 2. برگرفته از «التمهید فی التجوید»، ص 146 ظ؛ از ابوالعلاء الهمدانی العطار (ت 569 ه.ق) مندرج در الدراسات الصوتیه....، ص 310.
2- 1. برخی دو مورد اوّل و دوّم را صفت حقّه (حق حرف) و سه مورد بعدی را صفتِ مستحقّه (حکم حرف) بر شمرده î[ حلیة القران (سطح 2)؛ ص 148 و 149] و برخی دیگر سه مورد اوّل، دوّم و پنجم را صفت حقّه و سوم و چهارم را صفت مستحقّه دانسته اند î[ تجوید کاربردی 1؛ ص 110 و 111].

میزان کشش غنّه

مدّت زمان کشش غنّه را معمولاً به اندازه زمان یک الف یا دو حرکت و یا دو ثانیه دانسته اند؛ لکن عملاً به بیش از این اندازه می انجامد، (تا چهار حرکت می رسد).

نکته مهم و قابل توجّه این که در یک نشست قرائتی باید توازن غنّه ها (حفظ اندازه زمانی) رعایت شود.

9- بُحَّة

تعریف «بُحّة»

در لغت: یعنی «خشونت و گرفتگی صدا(1)، غلظت صدا».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از « فشردگی و غلظتی که در هنگام اداء حرف «ح» در حلق ایجاد می شود».

نکات «بُحّة»

این صفت مختصّ حرف «ح» می باشد؛ لذا این حرف را «مَبْحُوحَة» خوانده اند؛ و برخی هم آن را به علّت فشرده بودن «مَضْغُوطه»(2) گفته اند.

عدم رعایت این صفت باعث می شود که حرف حاء شباهت به های هوّز پیدا کند؛

و برخی هم گفته اند،(3) اگر بحّه در حاء نباشد، شباهت به عین پیدا می کند.(4)

(در این مورد نیز به توضیحات مخرج حرف «ح» مراجعه نمایید.)

ص: 463


1- 1. فرهنگ لاروس، 1/434.
2- 2. سرّ البیان فی علم القران، ص 174.
3- 3. خلیل بن احمد فراهیدی (ت 170 یا 175 ه.ق): «وَ لَوْ لا بَحَّة فی الحاء لأَشْبَهَت الْعَیْنَ لقُرب مَخْرَجها من العَیْن». [العین، 1/57]
4- 4. «بحّه» را نباید از پایین دهان ادا کرد، بلکه باید در ادای آن دهان باز شود؛ چرا که این حرف (ح) انفتاحی است، و از طرفی نباید درشت و پرحجم ادا شود.
10- خَرُورَة

تعریف «خَرُورَة»

در لغت: یعنی «صدای خُرخُر، گرفتگی صوت، خراشیدگی».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «خراشیدگی و گرفتگی صدایی که در اداء حرف « خ » در مخرج آن ایجاد می شود».

نکات «خرورة»

صفت «خرورة»(1) مختصّ حرفِ «خ» می باشد؛ لذا به این حرف «مَخرُورَة» گویند.

انسان موقعی که می خواهد آب زاید یا چربی را از گلویش بیرون کند، غالبا چنین صدایی از گلویش خارج می شود یا به عبارتی صدای فشرده «خاء» در گفتن «اَخْ» به هنگام اظهار نفرت و کراهت.

11- غَرُورَة

تعریف «غَرُورَة»

در لغت: یعنی «غرغره کردن(2)، گرداندن آب در گلو و فریب دهنده».(3)

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «حالت غرغره دادن به حرف «غ» در مخرجش».

ص: 464


1- 1. صدای خُرخُر کردن گربه را «خرور» گویند؛ (آواز گربه خفته)؛ [فرهنگ لاروس، 1/907]؛ و نیز آن را «اسم صوت» گویند، صدایی که در حالت خواب از شخص خفته بیرون می آید. [فرهنگ عمید، 1/845].
2- 2. «غَرُور»: غرغره داروی مایع. [فرهنگ عمید، 2/1477، فرهنگ نوین، ص 475]
3- 3. همان؛ معارف و معاریف، 4/428.

نکات «غَرُورة»

این صفت ویژه حرف «غ» است؛ لذا آن را «مَغرُورَة» گویند.

برخی مخروره و مغروره را یکی دانسته اند،(1) و حال آن که مخرج دو حرفِ «خ» و «غ» با هم متفاوت است؛ لذا «غ» از محلّی که آب را غرغره می کنند اداء می شود؛ ولی «خ» کمی جلوتر از آن و با خراشیدگی ادا می شود.(2)

12- نَفث

تعریف «نَفث»

در لغت: یعنی «دمیدن از دهان؛ دمیدنی که با اندکی آب دهن همراه باشد».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «فُوت کردن یا دمیدن هوا به بیرون، بر اثر فشار نوک زبان به سر دندان های ثنایای بالا (مخرج حرف ثا)».

نکات «نفث»

این صفت مختصّ حرف «ث» است؛ لذا آن را «مَنْفُوثَة» گویند.

در صورت عدم رعایت این صفت (نفث)، حرف ثاء به حرف دیگری شباهت پیدا می کند (و یا مهمل می شود).

ص: 465


1- 4. ر.ک : تجوید القران، ص 78.
2- 5. هدایة القرّاء فی علم التجوید، ص 55 و 56.
13- نَفخ

(1)

تعریف «نَفخ»

در لغت: یعنی «فُوت کردن یا دمیدن با دهان».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «فوت کردن هوا به بیرون بر اثر فشار دندان های ثنایای بالا، برتری لب پایین همراه حرف فا (به عبارتی فوت کردن یا دمیدن به مخرج فاء».

نکات «نفخ»

صفت مذکور، ویژه حرف «ف» است، بدین جهت، حرف «فاء» را «مَنفُوخَة» گویند.

در صورت عدم رعایت این صفت، حرف «فاء» به حرف واو فارسی شباهت پیدا می کند.

14- نَبر (نَبْرَة)

تعریف «نَبر»

در لغت: یعنی «بلند آواز، بلند کردن آواز پس از پستی آن».(2)

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «سختی و تیزی(3) خاصّی که در اداء همزه وجود پیدا می کند و صدای آن شنیده می شود.»

ص: 466


1- 1. برخی دو صفت «نَفث» و «نفخ» را به یک معنا گرفته و در کنار هم ذکر کرده اند. با این که شیوه ادای هر یک متفاوت می باشد، شاید؛ به خاطر نوع «دَمِش» است که در هر دو مشترک است؛ ضمنا برخی دو حرف «فاء» و «ثاء» را از حروف «نافثه» دانسته اند. [ر.ک : پیشینه صفات حروف]
2- 1. ر.ک : فرهنگ نوین (القاموس العصری) و فرهنگ جامع عربی به فارسی: ذیل واژه «نَبْر، نَبْرَة».
3- 2. الدراسات الصوتیه...؛ ص 324.

نکات «نبر»

«نَبْر» یا «نَبْرَة» صفت ویژه همزه است؛ لذا حرف همزه را «مَنْبورَة» گویند.

این صفت در حالتِ سکونِ همزه ظاهرتر است؛ به علّت وجود «جَهر و شدّة» در همزه، می باید قلقله صورت بگیرد؛ ولی با دارا بودن «نَبر» از صفت قلقله بی نیاز می شود.

«نَبر» در همزه هنگام وقف یا سکونِ آن، همان انعکاس قطع و حبسِ (تکیه دادن) ناگهانیِ صداست؛ امّا «نَبر» در همزه متحرّک حالتِ اِنسدادی اِنفجاری دارد؛ یعنی «رها شدن ناگهانی هوای جمع شده در پشت نای».

حدّت و سختی همزه در اَدا، نسبت به حروف دیگر باعث شده است تا آن را

«اَثقَلُ الحروف» نامند. و اهمیت خصوصیت باعث شده که احکام گوناگونی از قبیل حذف، تبدیل، تسهیل و... پیدا کند.

اگر همزه با «نَبر» اَدا شود، همان حالتِ «تحقیق همزه» است که «عاصم» آن را به صورت تحقیق، قرائت نموده است.

15- خَفاء

تعریف «خَفاء»

در لغت: یعنی «پنهان شدن، پوشیدگی».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «مخفی و پوشیده شدنِ صدای حرف به هنگام اَدا».

ص: 467

نکات «خَفاء»

صفت «خفاء» ویژه حرف «ها» می باشد؛ اگر چه برخی حروف مدّی (-َ ا ، -ِ ی ، -ُ و ) را نیز دارای صفت خفاء دانسته اند، به هر حال حروف مذکور را «خَفِیّة» گویند.(1)

هاء ساکن به لحاظ سبکی و صفت «خفاء» در آن، باید مراقبت شود تا کاملاً طبیعی ادا شود؛ بدین صورت که فشار هوا در مخرج به طور متعادل اظهار شود، چون افراط در آن چه بسا باعث بُحّه و یا جَهر و مکسور هاء و از طرفی تفریط آن باعث حذف تلفظ هاء شود.

این حروف از شدّت سبکی، به نظر می رسد که مخفی می شوند و بدین جهت است که در خصوص «هاء» در مواضعی که ماقبل و مابعد «هاء» ضمیر، متحرّک باشد، آن را به اشباع خوانند؛ مانند:

بِهِ و اِنَّهُ (که هاء را با صِله می خوانند: بِهی / اِنَّهُو).

و «حروف مَدّی» را با کشش می خوانند تا صفات آنان نیز سلب و مخفی نشود؛ مانند: قالَ، قیلَ، تَقُولُ.

16- هاوی (هوائیه)

تعریف «هاوی / هوائیه»

در لغت: یعنی «صاحب هوا، منسوب به هواء و فضا».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «وسعت فضای ایجادِ صوت در حروف مدّی که بدون تکیه گاه خاصّی ادا می شوند.»

ص: 468


1- 1. ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 326-328؛ النشر فی القراءات العشر، 1/204.

نکات «هاوی /هوائیه»

این صفت را مختصّ حرف «الف» دانسته و گفته اند: وسعت مخرج آن از حیث هوای صوت، بیش از مخارج واو و یاء (مدّی) می باشد؛(1) بدین جهت الف را «هاوی»(2) نامیده اند.

با توجّه به کیفیّت اداء حروف مدّی و با عنایت به معنای هاوی (صاحب هوا) به نظر می رسد که دو صفت دیگر مدّی (-َ وْ، یْ) [= لین] نیز دارای چنین صفتی باشند. پس این گونه است که کلیه حروف مدّی را «هوائیه» یا جَوفیه و یا «هاوی» نامیده اند.(3)

ص: 469


1- 1. سرّ البیان فی علم القران، ص 175.
2- 2. اَلهاوی مِنَ الحروف: حرف الف. [فرهنگ لاروس، 2/2140]
3- 3. ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 323 و 188 و 192.

«جدول مشخصات حروف و صفات هر یک»(1)

ترتیب

اشکال اصلی حروف اسامی کامل* حروف مخارج حروف صفات اصلی متضاد صفات غیرمتضاد

1 ء همزه اقصی الحلق (حلقی) جهر، شدّت، استفال، انفتاح، اصمات نبر/ نَبرَة

2 ا الف جَوفی - -

3 ب باء شفوی جهر، شدّت، استفال، انفتاح، اذلاق در حالت سکون «قلقله»

4 ت تاء نطعی همس، شدّت، استفال، انفتاح، اصمات -

5 ث ثاء ذولقی همس، شدّت، استفال، انفتاح، اصمات نَفث

6 ج جیم شَجری جهر، شدّت، استفال، انفتاح، اصمات در حالت سکون «قلقله»

7 ح حاء وسط الحلق (حلقی) همس، رخوه، استفال، انفتاح، اصمات بُحّه

8 خ خاء ادنی الحلق (حلقی) همس، رخوه، استعلا، انفتاح، اصمات خروره

9 د دال نِطعی جهر، شدّت، استفال، انفتاح، اصمات در حالت سکون «قلقله»

10 ذ ذال ذولَقی جهر، رخوه، استفال، انفتاح، اصمات -

11 ر راء لِثوی جهر، بینیّه، استفال، انفتاح، اذلاق تکریر- انحراف

12 ز زاء اَسَلی جهر، رخوه، استفال، انفتاح، اصمات صفیر

ص: 470

13 س سین اسلی همس، رخوه، استفال، انفتاح، اصمات صفیر

14 ش شین شجری همس، رخوه، استفال، انفتاح، اصمات تَفَشّی

15 ص صاد اسلی همس، رخوه، استعلا، اطباق، اصمات صفیر

16 ض ضاد ضِرسی (حافی) جهر، رخوه، استعلا، اطباق، اصمات استطاله

17 ط طاء نطعی جهر، شدت، استعلا، اطباق، اصمات در حالت سکون «قلقله»

18 ظ ظاء ذولقی جهر، رخوه، استعلا، اطباق، اصمات -

19 ع عین وسط الحلق (حلقی) جهر، بینیّه، استفال، انفتاح، اصمات -

20 غ غین ادنی الحلق (حلقی) جهر، رخوه، استعلا، انفتاح، اصمات غروره

21 ف فاء شفوی (شفهی) همس، رخوه، استفال، انفتاح، اذلاق نفخ

22 ق قاف لهوی (غلصمی) جهر، شدّت، استعلا، انفتاح، اصمات در حالت سکون «قلقله»

23 ک کاف لهوی (عکدی) همس، شدّت، استفال، انفتاح، اصمات -

24 ل لام لثوی جهر، بینیّه، استفال، انفتاح، اذلاق انحراف

25 م میم شفوی (شفهی) جهر، بینیّه، استفال، انفتاح، اذلاق غُنّه

26 ن نون لثوی جهر، بینیّه، استفال، انفتاح، اذلاق غُنّه

27 و واو شفوی (شفهی) جهر، بینیّه، استفال، انفتاح، اصمات -َ وْ (لین)

28 ه هاء اقصی الحلق (حلقی) همس، رخوه، استفال، انفتاح، اصمات خفا

29 ی یاء شجری جهر، بینیّه، استفال، انفتاح، اصمات -َیْ (لین)

ص: 471

شناخت صفات فرعی یا عارضی حروف
اشارة

شناخت صفات فرعی یا عارضی حروف که از آن به «مستحقّات حروف» یاد شد، صفاتی هستند که اگر رعایت نشوند تنها از زیبایی و روانی حروف کاسته می شود؛

ولی در صفات اصلی، چنان که بیان آن گذشت؛ عدم رعایت آن اساس و بنیان حرف را مخدوش و غالبا موجب از بین رفتن حرف می شود؛ و از طرفی صفات اصلی از نظر رتبه، مقدّم بر صفات فرعی هستند.

به هر حال صفات فرعی یا عارضی، همان حالات و احکامی است که برای حرف در ترکیب با حروف دیگر و حرکات گوناگون پیش می آید، از قبیلِ تفخیم، ترقیق، ادغام، اظهار و....

صفات فرعی حروف(احکام حروف)
اشاره

1- مبحث تفخیم (تغلیظ)، ترقیق

2- مبحث ادغام

3- مبحث نون ساکنه و تنوین

4- مبحث میم ساکنه

5 - مبحث مدّ و قصر

6 - مبحث «هاء در آخر کلمات»

ص: 472

1- مبحث تَفخیم و تَرقیق
اشارة

تعریف «تفخیم»

در لغت: مترادف کلمه «تسمین و تجسیم»؛ به معنای «بزرگ کردن، فربه و چاق نمودن» است.(1)

در اصطلاح تجوید: عبارت است از: «درشت و غلیظ تلفّظ نمودن حرف، به طوری که دهان از صدای حرف پر شود».

موارد تفخیم

دائما تفخیم: تنها حروف مستعلیه هستند که همیشه به صورت تفخیم ادا می شوند، و عبارتند از: «ص، ض، ط، ظ، غ، ق، خ».

گاهی تفخیم: حروفی هستند که در شرایطی در کلمه، استحقاق درشت و پرحجم

ادا شدن را پیدا می کنند؛ این حروف عبارتند از: الف، لام، راء.

تعریف «ترقیق»

در لغت: در مقابل تفخیم، و مترادف کلمه «تخفیف، تنحیف» است؛ و به معنای «رقیق نمودن، سبک کردن» است.

در اصطلاح تجوید: عبارت است از: «نازک، رقیق و کم حجم تلفّظ کردن حرف است، به طوری که دهان از صدای آن پر نمی شود».

موارد ترقیق

گاهی ترقیق: حروفی که گاهی در شرایطی در کلمه، قابلیّت و استحقاق نازک و

ص: 473


1- 1. التَّفخیم (مصدر): بالا بردن و ستبر کردن صدا، و حروف را بی اماله خواندن. [فرهنگ لاروس، 1/612]

رقیق ادا شدن را پیدا می کنند؛ همان سه حرف مذکور که عبارتند از: الف، لام، راء.

- بقیّه حروف به صورت طبیعی خود و بدون تکلّف ادا می شوند.

کیفیّت تفخیم حروف استعلا

بیشتر علمای تجوید برای تمامی حروف مستعلیه به فراخور شأن و ظرفیتشان، تفخیم قائلند.(1) و شرایط مختلف از قبیل فتحه، کسره، ضمه، سکون و... در کیفیّت اِستعلاء بی تأثیر است؛ چرا که صفت استعلا، اصلی و ذاتی این حروف به شمار می آید؛ امّا در میزان و کیفیّت تفخیم تأثیر دارد.

منشأ تفخیم «حروف مستعلیه»

1- منشأ تفخیم در حروف «ص، ض، ط، ظ»، مجموعه استعلا و اطباق است.

2- منشأ تفخیم در حروف «غ، ق، خ» تنها اِستعلاء است؛ یعنی: نتیجه بالا آمدن ریشه و بن زبان به طرف کام بالا در حین تلفّظ این حروف می باشد.

میزان و مراتب تفخیم «حروف مستعلیه»

الف- حروف مستعلیه نسبت به یکدیگر(2)

1- حروف مطبقه «ط، ض، ص، ظ» به ترتیب، در صفت تفخیم قوی تر از بقیه اند.

2- حرف طا، بالاترین و حرف خا، کم ترین درجه قوّت را دارند.

نتیجه: درجه قوّت تفخیم حروف مستعلیه از قوی به ضعیف عبارتند از:

«ط، ض، ص، ظ، غ، ق، خ».

ص: 474


1- 1. الدراسات الصوتیه...، ص 480.
2- 1. برگرفته از «تجوید جامع»، پورفرزیب، ص 66.

ب- حروف مستعلیه در ترکیب با حرکات (5 مرتبه از حداکثر به حداقل)

1- حروف مستعلیه مفتوح به همراه الف؛ مانند: طائفَةٌ، خاسِرینَ،... (مستعلیه مفتوح + الف)

2- حروف مستعلیه مفتوح؛ مانند: طَبَعَ، خَلَقَ،...(1). (مستعلیه + فتحه)

3- حروف مستعلیه مضموم؛مانند: طُبِ-عَ، خُلِقَت، قُولُوا،(2)...(مستعلیه + ضمّه)

4- حروف مستعلیه ساکن؛ مانند: یَطْلُبُ، یَخْلُقُ،....(مستعلیه + سکون)

5- حروف مستعلیه مکسور؛ مانند: طِباقا، خِطابا، عَظیمٌ،...(مستعلیه + کسره)

ص: 475


1- 2. برخی برآنند که: نباید برای فتحه و الف دو مرتبه قائل شد. بلکه چون ضمّه و واو، و کسره و یاء باید یک مرتبه قائل شد؛ چرا که فتحه و الف فقط در مقدار کشش با هم تفاوت دارند. [تجوید کاربردی 1، ص103]
2- 3. لازم به ذکر است که ابن الطحان الاندلسی (ت حوالی 560 ه.ق) از دانشمندان علم تجوید در قرن ششم که دیدگاهش را ابن جزری (ت 833 ه..ق) در «النشر» 1/218 نیز آورده است، در کتب تجویدی خویش، اندازه و مقدار تفخیم حروف استعلا را سه مرتبه دانسته است: اوّل: مستعلیه مفتوح، دوّم: مستعلیه مضموم، سوّم: مستعلیه مکسور. [الدراسات الصوتیه...، ص 479 و 480 به نقل از جهدالمقل، ص 15 ظ - 16 و.]
کیفیّت تفخیم و ترقیق «الف مدّی»

«الف»، ذاتا از تفخیم و ترقیق مُبرّی است؛ زیرا از حروف هوایی (جوفی، هاوی) بوده و قائم به غیر است؛ لذا این حرف مدّی در شرایطی تفخیم، و در شرایطی دیگر ترقیق می شود؛ البتّه برخی هم گاهی آن را به «اِماله» خوانده اند.

تفخیمِ الف و شرایط آن

1- هرگاه قبل از «الف» یکی از حروف مستعلیه باشد، الف به تفخیم خوانده می شود؛ مانندِ «صَا، ضَا، طَا، ظَا، غَا، قَا، خَا»، در هر کلمه ای که باشند؛ صَالِحینَ، ضَالّینَ، طَاهرین،....

2- هرگاه قبل از «الف» حرف «ر» باشد، به طوری که «را» خوانده شود، الفِ آن به تفخیم خوانده می شود؛ چرا که رای مفتوح (رَ) که مفخَّم است، «الف» را نیز «راء» تفخیم نموده است. مانندِ «رَا» در هر کلمه ای که باشد از قبیلِ ابراهیم، اسرائیل و....

3- هرگاه قبل از «الفِ لفظِ جلاله» لامِ تغلیظ شده، وجود داشته باشد، الفِ بعد از آن لام تفخیم می شود؛ مانند اِنَّ اللّهَ، عَبدُاللّه (اَ لْ لَا ه).

* حالت تفخیم الف

مراد از تفخیم الف ( الف مفخَّم ) ، اشباع فتحه ماقبل آن است، به طوری که هنگام اداء این نوع از الف دهان به شکل عمودی (L ) باز شود.(1)

نکته: باید مراقبت نمود که در قرائت، تفخیم حروف بر روی ترقیق حروف

استفالِ مجاور تأثیر نگذارد.(2)

ص: 476


1- 1. مانند تلفّظ «آ» در کلمات فارسی؛ مثل آب، آتش و...؛ تلفظ الفِ «بابا» به معنای پدر توسط فارسی زبانان.
2- 1. حلیة القران (سطح 2)؛ ص 91.

ترقیقِ الف و شرایط آن

1- هرگاه قبل از «الف» یکی از حروف مستفله (مرقَّق) باشد، الف ترقیق می شود؛ مانند: مالِکِ، اِیّاکَ، هُدی،....

2- هرگاه قبل از «الفِ لفظِ جلاله» لام ترقیق شده وجود داشته باشد، الفِ آن ترقیق می شود؛ مانند: لِلّهِ، بِاللّه،...

* حالت ترقیق الف

مراد از ترقیق الف (الف مرقّق ) یعنی الف، مانند «فتحه کشیده» خوانده شود، که در این صورت دهان به شکل افقی (K ) باز می شود.

بحثی در «اِماله / اِمالة »

تعریف «اِماله »

در لغت: از ریشه «میل»، مصدر باب اِفعال است؛ به معنای «میل دادن، مایل گردانیدن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «میل دادن فتحه به سوی کسره و الف مدّی به سوی یای مدّی».

انواع اِماله

اماله کبری: منظور این است که، الف مدّی تا حدّ زیادی به سوی یای مدّی مایل گردد، به طوری که عملاً مانند «کسره کشیده فارسی» تلفّظ شود، نه این که «ای» (کسره

فصیح عربی) تلفّظ شود.

نکته: تنها مورد آن که در روایت حفص از عاصم آمده است، کلمه «مَجْریها»

ص: 477

می باشد که حتما باید به اماله کبری خوانده شود (مَجرِها) به طوری که حرف «رِ» به کسره کشیده لهجه فارسی تلفظ شود نه کسره فصیح عربی(1).

قابل توجّه این که: حرف «ر» نیز در کلمه مذکور «ترقیق» می شود.

اماله صغری:

منظور این است که، الف مدّی تا حدّ اندکی از حالت معمولی خود (فتح) به سوی «یاء» مدّی مایل شود، که به این حالت «بَیْن بَیْن» یا «تقلیل» می گویند.

- موردِ آن در روایت حفص از عاصم نیامده است، امّا نحوه تلفّظ اماله صغری این است که الف مدّی را به سوی کسره تلفّظ می نمایند (نه کسره کشیده)، مانند: موسی î مُوسَ، هُدیî هُدَ.

* نمودار ذیل حالات مختلف الف مدّی را نشان می دهد:(2)

ص: 478


1- 1. «وَ قالَ ارکَبُوا فیها بِسمِ اللّه مَجریها وَ مُرسیها اِنَّ رَبّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ». (هود/ 41) ترجمه: «و [نوح] گفت: در آن (کشتی) سوار شوید. که روانه شدن و لنگر انداختنش به نام خدا است. قطعا پروردگار من آمرزنده مهربان است».
2- 2. نمودار از حلیة القران (سطح 2)، ص 118.

* «فتح» و «اماله»

دو لغت و لهجه رایج و مشهور در زبان فصحای عرب است که قرآن به لغت آنان نازل شده است. «فتح»، لغت (لهجه) اهل حجاز و «اماله»، لغت (لهجه) اهل نجد، اعم از قبایل تمیم، اسدی و قیس است.(1)

* فایده اماله، سهولت و آسانی تلفّظ است؛ زیرا زبان با فتح بالا می رود و با اماله پایین می آید، و بدیهی است که پایین آوردن زبان از بالا بردن آن آسان تر است.(2)

* اماله از اختصاصات قرائت «حمزه» و «کسایی» است.(3) و برخی هم برآنند که همه قرّا، جز ابن کثیر، کم و بیش به خاطر سهولت تلفّظ در قرائت خویش، اماله را به کار گرفته اند.(4)

کیفیّت تغلیظ و ترقیق لام

کیفیّت تغلیظ(5) و ترقیق لام

حرف «لام» از حروف مستفله است و بنابر اصل خود ترقیق و نازک اداء می شود. امّا در شرایطی به تبعیت از حروف مستعلیه قبل و بعد خود (در غیر لفظ جلاله) که در قرائت غیر عاصم مطرح است، تغلیظ می شود.

در قرائت عاصم تنها لام لفظ جلاله است که تغلیظ می شود و مورد بحث ما همین اهمیت قرائت است.

ص: 479


1- 1. النشر، 2/30، به نقل از ابوعمرو الدّانی (ت 444 ه-.ق).
2- 2. همان، 2/35.
3- 3. همان.
4- 4. تجوید جامع، پورفرزیب، ص 122.
5- 5. برخی علمای تجوید برای «لام» به جای تفخیم، «تغلیظ» بکار برده اند، در این باره رجوع کنید به فصل دوم این کتاب ذیل عنوان «ترقیق (تفخیم / تغلیظ)».

لام لفظ جلاله (قرائت عاصم)

الف- تغلیظ «ل»

1- هرگاه حرف ماقبلِ لفظ جلاله «اللّه» مفتوح باشد، لامِ آن «تغلیظ» می شود؛ مانند: اللّه، عَلَی اللّهِ.

2- هرگاه حرف ماقبل لفظ جلاله مضموم باشد، لامِ آن نیز «تغلیظ» می شود؛ مانند: رَسولُ اللّهِ، یَدُاللّه.(1)

ب- ترقیق «ل»

هرگاه حرف ماقبل لفظ جلاله «اللّه» مکسور باشد، لامِ آن «ترقیق» می شود؛ مانند: بِاللّهِ، بِسْمِ اللّهِ، لِلّهِ.

* «لام غیر لفظ جلاله» در قرائت عاصم همگی ترقیق می شوند.

* واژه «اللّهمَّ» نیز از شرایط مذکور تبعیّت می کند؛ مانند: اللّهمَّ، قالُوا اللّهُمَّ (با تغلیظ لام جلاله) قُلِ اللّهُمَّ (با ترقیق لام جلاله).

* همه قرّا در لام لفظ جلاله «اللّه» همانند «عاصم» قرائت نموده اند. یعنی لامِ «اللّه» ماقبل مفتوح و مضموم را تغلیظ و ما قبل مکسور را به ترقیق خوانده اند.(2)

ص: 480


1- 1. در تغلیظ لام لفظ جلاله نباید افراط و قبل از لام تغلیظ شود؛ به عنوان مثال، «دال» در «عِبادُ اللّهِ» نباید تغلیظ یا تفخیم شود.
2- 2. التیسیر، ص 58؛ النشر، 2/115.

لام غیر لفظ جلاله (قرائت غیر عاصم)

الف - جواز تغلیظ «ل»:

1- هرگاه قبل از «لام» حرف مستعلیه باشد، تغلیظ لام جایز است؛ مانند: قُل، اَلصَّلوة،....

2- هرگاه بعد از «لام» حرف مستعلیه باشد، تغلیظ لام جایز است؛ مانند: سُلْطان،

خَلَقْنا ،....

3- هرگاه طرفین «لام» حرف مستعلیه باشد نیز تغلیظ لام جایز است؛ مانند وَاغْلُظْ، صَلْصال،...(1)

* به روایت ورش از نافع است که او (نافع) هر لام مفتوح مخفّف یا مشدّد را بعد از سه حرف (ص ، ظ ، ط) که ساکن یا مفتوح باشند، تغلیظ نموده است؛ مانند: الصَّلَوة، فَیُصْلَب، ظَلَمُوا، یَظْلِمُونَ، اَلطّلاق، مَطْلَعَ.(2)

ب - لزوم ترقیق «ل»:

- غیر از موارد مذکور، تغلیظ «لام» جایز نیست بلکه باید ترقیق گردد.

ص: 481


1- 1. سرّ البیان فی علم القران، ص 204.
2- 2. التیسیر، ص 58.
کیفیّت تفخیم و ترقیق راء

حرف «راء» از حروف مستفله است؛ لکن به صورت طبیعی قابلیت ترقیق و تفخیم را دارد، حتّی این حالت در کلمات فارسی برای فارسی زبانان نیز آشناست؛ مثلاً «راء» در کلماتی مانندِ آرام و راننده،... تقریبا به صورت تفخیم، و در کلماتی مانند ریخت، رِند و گرفت، تقریبا به صورت ترقیق ادا می شود.(1)

علمای قرائت و تجوید در این که اصل در «راء» تفخیم است یا ترقیق، اختلاف نظر دارند، و اکثر قائل به تفخیم هستند؛ لکن گروه دیگری و از جمله ابن جزری (ت. 833 ه.ق) گویند: «راء» در اصل نه تفخیم است و نه ترقیق، بلکه تابع حرکات است؛ اگر مکسور بود، ترقیق، و چنان چه مفتوح یا مضموم بود، تفخیم می شود. و در حال سکون باز تابع حکم مجاور و حرکات ماقبل «راء» است.(2)

بنابراین می توان گفت، به طور کلّی فتحه و ضمّه، عامل تفخیم، و کسره اصلی عامل ترقیق «راء» است.

احکام راء متحرّک

الف- موارد تفخیم (راء متحرّک):

1- هرگاه راء مفتوح باشد (مشدّد، غیر مشدّد، با الف مدّی و تنوین نصب) به تفخیم ادا می شود؛ مانند: اَلرَّحمن، رَبّ، رازِق، خَیْرا.

2- هرگاه راء مضموم باشد (مشدّد، غیرمشدّد، با واو مدّی، تنوین رفع) تفخیم می شود.

ص: 482


1- 1. ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 11.
2- 2. النشر، 2/ 108 109؛ الدراسات الصوتیه...، ص 480، 481 و 486.

مانند: اَلرُّهبان، رُزِقْنا، رُوح، خَیرٌ.

ب- موارد ترقیق (راء متحرّک):

1- هرگاه راء مکسور باشد (مشدّد، غیرمشدّد، با یاء مدّی و تنوین جرّ) به ترقیق اداء می شود؛ مانند: اَلرِّبا، رِجالٌ، ریحٌ، خَیرٍ.

2- راء در کلمه «مَجْریها»(1) به خاطر اماله کبرای الفِ مدّی ترقیق می شود.

احکام راء ساکن

الف- موارد تفخیم (راء ساکن):

1- راء ساکنِ ماقبل مفتوح تفخیم می شود؛ مانندِ مَرْفوعَة.

2- راء ساکنِ ماقبل الف مدّی تفخیم می شود؛ مانندِ اَلنّارْ.

3- راء ساکنِ ماقبل مضموم تفخیم می شود؛ مانندِ مُرْسَلینَ.

4- راء ساکنِ ماقبل واو مدّی تفخیم می شود؛ مانندِ اَلنُّورْ.

5- راء ساکنِ ماقبل ساکن ماقبلِ دو ساکن، مفتوح یا مضموم باشد، تفخیم می شود؛ مانند فَجْرْ، یُسْرْ.

6- راء ساکنِ ماقبل کسره عارضی (همزه وصل)، جهت تمییز کسره عارضی از لازم (اصلی) تفخیم می شود؛ مانند اِرْحَمْ، رَبِّ ارْجِعُونی.

7- راء ساکنِ ماقبل مکسورِ مابعد مُستَعْلِیَه، چنان چه در یک کلمه باشند، تفخیم می شود؛ مانند مِرْصاد، قِرْطاس، فِرْقةٍ.

ب- موارد ترقیق (راء ساکن):

1- راء ساکن ماقبل مکسور (کسره لازم) ترقیق می شود؛ مانند فِرْعَون.

ص: 483


1- 1. هود/ 41.

2- راء ساکنِ ماقبل ساکنِ ماقبل آن دو ساکن، مکسور، ترقیق می شود؛ مانند ذِکْرْ.

3- راء ساکنِ ماقبلِ یای مدّی، ترقیق می شود؛ مانند قَدیرْ.

4- راء ساکن ماقبلِ یای ساکنِ (حرف لین) ماقبل حرف مستعلیه مفتوح، ترقیق می شود؛ مانند خَیْرْ، غَیْرْ.

ج- موارد دو وجهی (راء ساکن):

فِرْقٍ(1): تفخیمش، به خاطرِ حرفِ مستعلیه «ق» که در بعدش آمده و ترقیقش، به خاطرِ کسره دو طرف راء است.

مِصْرْ(2) (در حال وقف): تفخیمش، به خاطرِ حرف مستعلیه قبل از راء ساکن و ترقیقش، به جهت کسره ماقبلِ ساکن است؛ البته تفخیم آن ارجح دانسته شده است؛ چرا که در حالت وصل دارای فتحه می باشد؛ یعنی «مِصْرَ» است.

اَلقِطْرْ(3) (در حال وقف): مشابه «مِصر» است با این تفاوت که ارجحیّت «راء» در این کلمه، به ترقیق است؛ زیرا در وصل، «راء» آن مکسور است.

سه کلمه یَسْرِ(4)، نُذُرِ(5)، اَسْرِ(6) در هنگام وقف به دو وجه تفخیم و ترقیق خوانده می شوند؛ تفخیم آن به جهت قاعده کلّی (راء ساکن ماقبل مفتوح،...) و ترقیقِ آن به خاطر اشاره به اصل این کلمات است که «یَسْری، نُذُری، اَسْری» بوده اند و «یاء» در آخر آن ها حذف شده است.

ص: 484


1- 1. شعراء/ 63.
2- 2. یونس/ 87 ، و هر آیه ای از قرآن که آمده باشد.
3- 3. سبأ/ 12.
4- 4. فجر/ 4.
5- 5. قمر، آیاتِ 16، 18، 21، 30، 37، 39 (بدون الف و لام)
6- 6. طه/ 77. و هر آیه ای از قرآن که آمده باشد.
2- مبحث ادغام
اشارة

2- مبحث ادغام

تعریف «ادغام»

در لغت: یعنی «اِدخال، درهم کردن و پیوستگی».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «وارد کردنِ حرف ساکن در حرف هم سِنخِ متحرّکِ بعد از خود، و مشدّد ادا نمودن حرف متحرّک».

فایده اِدغام

جهت سهولت در کلام است؛ زیرا برای دستگاه تکلّم سنگین است حرفی را که یک مرتبه تلفّظ نموده، بلافاصله همان حرف یا هم سنخ آن را بار دیگر تلفّظ کند؛ لذا برای رفع این حالت لازم دانسته شده، ادغام صورت گیرد.

گفته شده است که ادغام زینتِ کلام و به منزله نمک طعام است که آن را لطیف و ملیح می نماید؛ «اَلاِدغامُ فِی الکَلامِ کَالمِلحِ الطَّعام».(1)

ارکان اِدغام

1- مُدْ غَم: حرف ساکنِ داخل شده در حرف متحرّکِ بعد از خود را گویند.

2- مُدغَمٌ فیه: حرفِ متحرّکِ بعد از ساکن را که مشدّد خوانده می شود، گویند.

شرایط ادغام

1- مُدغَم باید ساکن باشد؛ مانند «دال» در «قَدْ تَبَیَّنَ».

2- مُدغَمٌ فیه باید متحرّک باشد؛ مانند «تاء» در «قَدْ تَبَیَّن».

ص: 485


1- 1. سرّ البیان فی علم القران، ص 185.

3- مُدغَم و مُدغَمٌ فیه بینشان فاصله نباشد؛ مانند «دال» و «تا»یی که پی درپی و بدون فاصله قرار گرفته اند.

4- مُدغَم باید تبدیل به مُدغَمٌ فیه شود؛(1) بدین صورت که «دال» در تلفّظ «تا» ادا شود؛ مانند: «قَتْ تَبَیَّنَ î قَتَّبَیَّنَ».

انواع ادغام

رابطه دو حرف مجاور با یکدیگر در کلمه، با نگاه ادغام محور، یکی از دو صورت ذیل است:

1. ادغام ناپذیرند. 2. ادغام پذیرند.

ص: 486


1- 1. (یادآوری / ص 170 ) مُدغَم و مدغمٌ فیه از نظر تبدیل به یکدیگر و یا تبدیل به حرف سومی غیر از آن دو، به سه نوع تقسیم می شوند که عبارتند از: الف) ادغام «مقبل»: که در آن حرف دومِ متحرّک تبدیل به حرف اوّل که ساکن است، می شود و سپس ادغام صورت می گیرد؛ مانند «تاء» باب افتعال در کلمه «مُذتَکِرٌ» که تبدیل به ذال شده و مشدّد می شود: مُذتَکِر î مُذَّکِر. ب) ادغام «مدبر»: که در این ادغام حرف دومِ متحرّک بر حرف اوّل ساکن اثر گذاشته و تبدیل به جنس حرف دوم می شود و سپس ادغام صورت می گیرد؛ مانند «دال» در کلمه «عَبَدْتُ» که تبدیل به «تاء» شده و سپس مشدّد ادا می شود: عَبَدْتُ î عَبَتُّ. ج) ادغام «متبادل»: در این نوع ادغام هر دو حرف (مدغم و مدغمٌ فیه) تبدیل به حرف سومی غیر از آن دو شده و مشدّد می شود؛ مانند مُذتَکِرٌ î مُدَّکِرٌ. که در این جا «ذ» و «ت» هر دو تبدیل به «دال» شده اند و سپس ادغام صورت گرفته است. چنان چه در پیشینه ادغامات اشاره شد، واضع اصطلاحات مذکور در انواع ادغام، مستشرق آلمانی به نام «برجستر اسر« (ت. 1933م) است که در کتاب «التطور النحوی للغة العربیة»؛ ص 18-19 آورده است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 394]

دو حرفِ ادغام ناپذیر:

نیازی نیست دو حرفی که مخارجشان از هم دور است و یا میانشان حداقل یک مخرج فاصله باشد و در صفات نیز متفاوت باشند ادغام صورت گیرد؛ مانند (ح - ی)، (ه - خ) و....

چنین حالتِ بین دو حرف را اصطلاحا «مُتَباعِدَین» گویند.(1)

دو حرف ادغام پذیر:

یعنی شرایط ادغام را دارند و این خود از جهاتی قابل بحث و تقسیم است که عبارتند از:

الف - تقسیم ادغام از جهت علامت مُدْغَم.

ب - تقسیم ادغام از جهت تلفّظ مُدْغَم.

ج - نکات و استثنائات اِدغام.

ص: 487


1- 2. اگر چه ادغام متباعدین در اختلاف قرائات بعضا مطرح است و برخی این ادغام را در قرائت عاصم تنها در «ادغام شمسیه» دانسته اند (مصباح القران، 3/163)، و برخی 13 حرف ادغام شمسیه را ادغام متقاربین خوانده اند (سرالبیان، ص 198؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 108) از طرفی در مورد انجام ادغام متباعدین در منابع معتبر قراءات و تجوید سخنی به میان نیامده و به آن تصریح نشده جز این که احمد بن أبی عمر (ت بعد 500 ه..ق) در کتاب «الایضاح فی القراءات العشر...» ادغام متباعدین را جایز ندانسته است (الایضاح...، ص 114 و؛ الدراسات الصوتیه...، ص 397)، و مکّی بن ابی طالب (ت 437 ه.ق) در کتاب «الکشف عن وجوه القراءات السبع» که به تحلیل ادغام لام تعریف در حروف شمسیه پرداخته، هیچ اشاره ای به این که اکثر ادغامات در این مورد «متباعدین» باشد ننموده است و این جای تأمّل دارد. [ر.ک : الکشف...، 1/141؛ الدراسات الصوتیه، ص 416 و 417]
الف - تقسیم ادغام از جهت علامت مُدْغَم.
اشارة

الف - تقسیم ادغام از جهت علامت مُدغَم

در ادغام گاهی مُدغَم خود ساکن بوده و آماده ادغام شدن است (= ادغام صغیر)؛ و گاهی مُدغَم متحرّک است؛ ولی جایز است به این که آن را ساکن نموده تا ادغام صورت پذیرد (= ادغام کبیر)؛

بنابراین ادغام از جهت مذکور به «ادغام صغیر» و «ادغام کبیر» تقسیم می شود.

«ادغام صغیر»

ادغامی است که مُدْغَم در آن ساکن بوده، در نتیجه فقط یک عمل انجام می پذیرد و آن هم عملِ ادغام است. مانند: قُلْ لَکُم î قُلَّکُم

انواع ادغام «صغیر»:

1. متماثلین 2. متجانسین 3. متقاربین

1- ادغام متماثلین (صغیر)

دو حرف مثل هم که در مخرج و صفات کاملاً مشترک باشند؛

مانند: (د - د)، (س - س) و... به طوری که دو حرف یک جا و یکی خوانده شوند، ادغام متماثلین یا مِثلَین گویند.

احکام و موارد

الف - دو حرف متماثل که حرف اوّل از آن دو ساکن باشد، در نظر همه قرّا «لازم الادغام» است؛ مانند: قَدْ دَخَلُوا، رَبِحَتْ تِجارَتُهُم.

ب - در حروف مقطّعه: الآمآ، الآمآصآ، المآرآ (میم «لام» در میم، در هر سه مورد ادغام می شوند).

ص: 488

ج - ادغام مِثلَین در یک کلمه، در رسم الخط صورت گرفته است و علامت آن همان تشدید است؛ مانند: اِنّا، محمّد.

2- ادغام متجانسین (صغیر)

دو حرف هم مخرج را که در صفات متفاوت باشند، گویند؛

(مشترک المخرج و متفاوت الصفات)؛ مانند: (ت،د،ط) - (س،ز،ص) - (م،ب).

احکام و موارد

الف - بین قرّا اختلاف است.

ب - ادغام حفص(1) از عاصم که عبارتند از:

1) حروف نطعی «ت، د، ط» دو به دو با هم ادغام می شوند؛

مانند: هَمَّتْ طائِفَةٌ، قَدْ تَبَیَّنَ، اُجیبَتْ دَعْوَتُکُما، بَسَطْتُ (در مورد اخیر ادغامِ ناقص است).

2) حروف ذولَقی «ث، ذ، ظ» دو به دو ادغام می شوند؛ مانند: یَلْهَثْ ذلِکَ، اِذْ ظَلَمُوا.

3) از حروف شفوی «بْ، مَ» در سوره هود آیه 42، تنها در همین مورد و با همین حالت(2)، هم اظهار (اِرْکَبْ مَعَنا) و هم ادغام (اِرْکَمَّعَنا) را جایز دانسته است.

4) در حروف مقطّعه ادغام متجانسین نداریم.

ص: 489


1- 1. حفص، فقط در این موارد (از متجانسین) ادغام کرده است.
2- 1. یعنی «باء» در میم ادغام می شود نه «میم» در باء. ضمنا این نوع ادغام را سیبویه (ت. 180 ه.ق) در الکتاب؛ (2/497) در دو کلمه «اصْحَبْ مَطَرا î اصْحَمَّطَرا» اشاره کرده است.

3- ادغام متقاربین (صغیر)

دو حرف نزدیک به هم از نظر مخرج (بدون آن که مخرج دیگری بین آن دو باشد) و یا از نظر صفت (در اکثر صفات با هم مشترک باشند) را متقاربین گویند. مانند:

- (ق، ک)، (ل، ن، ر)،... î تقارب در مخرج؛

- (د، ج)،...î تقارب در صفت.

احکام و موارد

الف - در بین قرّا اختلافی است.

ب - ادغام حفص از عاصم که عبارتند از:

1- «ل + ر»؛ به استثنای «بَل ران»(1) در بقیّه موارد لام ساکن در رای متحرّک ادغام می شود؛ مانند: قُلْ رَبّی، بَل رَبُّکُم،....

2- «ل + حروف شمسی»؛ اِدغام لامِ ساکن تعریف در لام حروف شمسی از نوع «ادغام مِثلین»، و در بقیه حروف به نظر می رسد که «متقاربین» باشد(2)؛ مانند: اَلرَّسوُلُ،

اَلنَّبیُّ،...

3- «نْ + لَمْ یَرَوْ»

ص: 490


1- 2. مطفّفین/ 14. در این مورد به «سَکت» خوانده می شود.
2- 3. در این نوع، «متجانسین» نیست، چرا که «لام» با هیچ یک از حروف، هم مخرج نمی باشد (فقط اسما با دو حرف «لا» و «نون» لثوی یا ذولقی به شمار آمده اند) و از زبان علمای عرب، قرّا، مجوّدین نیز بیش از سه نوع ادغام (مثلین، متجانسین، متقاربین) در ارتباط حروف نسبت به یکدیگر مطرح نشده، و از طرفی ادغام متباعدین هم ممنوع دانسته شده است که قبلاً اشاره شد؛ بنابراین برای مورد مذکور جز ادغام متقاربین باقی نمی ماند، اگر چه اسم گذاری مهم نیست، بلکه مهم آن است که عملاً ادغام صورت می گیرد.

* (نْ + ی)؛ مانند: مَنْ یَشاء؛

* (نْ + ر)؛ به استثنای «مَنْ راق»(1)، در بقیّه موارد نون ساکنه در راء متحرّک ادغام می شود؛ مانند: مِنْ رَسُولٍ،

* (نْ + ل)؛ مانند: وَمَنْ لَمْ یَتُبْ؛

* (نْ + و)؛ مانند: مَنْ وَعَدَنا؛

* (نْ + م)؛ مانند: مِنْ ماءٍ.

4- «قْ + ک»؛ فقط یک مورد در قرآن آمده است؛ مانند: اَلَمْ نَخْلُقْکُم(2) (نَخْلُکُّم).

5- در حروف مقطّعه؛ مانند: طسم (... سینْ میم).(3)

«ادغام کبیر»

ادغامی است که مُدْغم در آن متحرّک است؛ در صورت ادغام، ابتدا باید آن را ساکن نمود و سپس ادغام را انجام داد، در نتیجه دو عمل انجام شده (یک عمل بیشتر از ادغام صغیر) که بدین جهت آن را «ادغام کبیر» گویند؛ مانند:

قالَ لَهُم î قالْ لَهُم î قالَّهُم

ادغام کبیر در قرائتِ عاصم

ادغام کبیر در روایت حفص از عاصم موردی ندارد و جایز نمی باشد؛ بلکه ممنوع است.

ص: 491


1- 1. قیامت/ 27. در این مورد به «سَکت» خوانده می شود.
2- 2. مرسلات/ 20.
3- 3. به روایت حفص از عاصم حروف مقطّعه در حروفِ غیر از خودشان ادغام نمی شوند؛ مثلاً در «یسآ وَالقُرْانِ...؛ نآ وَالقلم...»، «نون» در واو ادغام نمی شود.

ادغام کبیر در روایت و قرائت مذکور، فقط در مواردی است که در کتابت قرآن انجام شده و جایز است؛ این موارد عبارتند از: دابَّة (دابِبَة)، ضالّینَ (ضالِلین)، مَکَّنّی (مَکَّننی)، لا تَأمَنّا (لا تأْمَنُنا)،....

ادغام کبیر در قرائتِ غیرِ عاصم (ابوعمرو بصری)(1)

مُتَماثِلَین؛ مانند: مَناسِکَ کُم î مَناسِکُّم؛ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِم î لَذَهَبِّسَمعِهِم

مُتَجانِسَین؛ مانند: اَلمَساجِدُ تِلکَ î اَلمَساجِتّلکَ؛ نُفُوسُ زُوّجَت î نُفُوزُّوِّجَت

مُتَقارِبین؛ مانند: قالَ رَبِّ î قارَّبِّ؛ خَلَقَکُم î خَلَکُّم.

ص: 492


1- 1. مدار ادغام کبیر، بر قرائت «ابوعَمرو بَصری» استوار است، و در قرائت وی رعایت آن لازم و ضروری است. [تجوید جامع، پورفرزیب، ص 83 ؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 108]
ب - تقسیم ادغام از جهت تلفّظِ مُدغَم
اشارة

در خصوص نحوه تلفّظ حرف مُدغَم در مُدغَمٌ فیه، دو نوع ادغام ایجاد می شود که عبارتند از: ادغام تامّ، ادغام ناقص.

«ادغامِ تامّ»

ادغامی است که در آن حرف مُدغَم کاملاً تبدیل به مُدغَمٌ فیه شده و در آن خوانده می شود، به طوری که هیچ صفتی از مُدغَم در تلفّظ به گوش نمی رسد (اصل در ادغام همین است).

موارد ادغام تامّ

1- (نْ + ل)؛ مانند: مِنْ لَّدُنْهُî مِلَّدُنْهُ؛

2- (نْ + ر)؛ مانند: مِنْ رَبِّکُمî مِرَّبِّکُم؛

3- (نْ + م)؛ مانند: مِنْ مارِج î مِمّارج؛

4- (نْ + ن)؛ مانند: مِنْ نُورٍ î مِنُّورٍ؛

5- (تْ + ط)؛ مانند: هَمَّتْ طائِفةٌ î هَمَّطّائِفَة؛

6- (دْ + ت)؛ مانند: وَجَدْتَ î وَجَتَّ؛

7- (تْ + د)؛ مانند: اَثقَلَتْ دَعَوَا اللّه î اَثقَلدَّعَوَااللّه؛

8- (ذْ + ظ)؛ مانند: اِذْ ظَلَمُوا î اِظَّلَمُوا؛

9- (ثْ + ذ)؛ مانند: یَلْهَثْ ذلِکَ î یَلهَذّلِکَ.

«ادغام ناقص»

ادغامی است که در آن مُدغَم به طور کامل در مُدغَمٌ فیه قرار نگیرد، بلکه صفتی از

ص: 493

آن در تلفّظ به گوش می رسد (معمولاً مُدغَم اگر از مُدغَمٌ فیه قویتر باشد، کاملاً در

مُدغَمٌ فیه هضم نمی شود).

موارد ادغام ناقص

1- (نْ + و)؛ مانند: مِنْ وَلِیٍّ î مِوَّلِیٍّ؛

2- (نْ + ی)؛ مانند: مَنْ یَشاء î مَیَّشاء؛

نکته: در این دو مورد غنّه نون در تلفّظ، ظاهر است.

3- (طْ + ت)؛ مانند: اَحَطْتُ î اَحَتُّ؛

نکته: در این مورد صفت اِطباق حرفِ «ط» در تلفّظ، ظاهر است.

4- (قْ + ک)؛ مانند اَلَمْ نَخْلُقْکُم î اَلَمْ نَخْلُکُّم.

نکته: در این مورد صفت استعلای «ق» در تلفّظ، مشخص است.

تذکّر: مورد چهارم به هر دو گونه (ناقص و تامّ) ادغام شده است و ادغام تامّ را در آن ترجیح داده اند؛ ضمنا در ادغام تامّ اثری از استعلای «ق» باقی نمی ماند؛ لذا مانند دو «ک» در هم ادغام می شوند.

ص: 494

ج - نکات و استثنائات ادغام

ادغام حروف حلقی

- حروف حلقی فقط ادغام متماثلین دارند؛ مانند: مالِیَهْ هَلَکَ(1) î مالِیَهَّلکَ؛

یُوَجِّهْهُ(2) î یُوَجِّهُّ.

- حروف حلقی در غیر متماثلین ادغام نمی شوند؛ مانند: نَبِّی ءْ عِبادی؛ فَاصْفَحْ عَنْهُم؛

نکته: در این دو مثال «ء، ع» و «ح، ع» ادغام نمی شوند.

- «همزه» و «الف» در هیچ حرفی ادغام نمی شوند و هیچ حرفی هم در آن ها ادغام نمی گردد.(3)

صفت مدّ با ادغام قابل جمع نیست.(4)

- عدم ادغامِ واو مدّی با واو غیر مدّی، مانند: قالُوا وَهُمْ

- عدم ادغامِ یاء مدّی با یاء غیر مدّی، مانند: فی یُوسُفَ

نکته: این دو مورد را نباید حروف متماثلین به شمار آورد.

- حرف لینِ «-َوْ» در واو ادغام می شود؛ مانند: اَوْ وَزَنُوهُم î اَوَّزَنُوهُم؛

عَصَوْا وَکانُواî عَصَوَّ کانُوا.

- حرف لینِ «-َ یْ» در یاء حکم اخیر را دارد؛ لکن در قرآن به صورت «ادغام شده»

ص: 495


1- 1. الحاقه/ 28 و 29. (اظهار هاء سکت نیز جایز است که دراین حالت، سکتهای لطیف اجتناب ناپذیر است).
2- 2. نحل/ 76.
3- 3. سرّ البیان فی علم القران، ص 190.
4- 4. زیرا کشش صوتِ حرف (مُدغَم) مانع از انجام ادغام است.

وجود دارد. مانند: لَدَیَّ(1) (لَدَیْ + یَ) ؛ والِدَیَّ(2) (والِدَیْ + یَ).

ادغام ناخودآگاه (در برخی کلمات)

توضیح: در برخی کلمات اگر مراقبت نشود، ناخودآگاه ادغام صورت می گیرد که به روایت حفص از عاصم در این نوع کلمات ادغام صورت نمی گیرد.

موارد:

- اِذْ زَیَّنَ، اِذْ زاغَتْ؛

- اِذْ صَرَفْنا؛

- قَدْ جاءَ؛

- لاتُزِغْ قُلُوبَنا؛

3- مبحث نون ساکنه و تنوین در نزد حروف تَهَجّی
اشارة

تعریف

- نون ساکنه (نْ): حرفی است که در وسط و آخر کلمه می آید و در حالت وصل و وقف، نوشته و خوانده می شود؛ مانند: عِنْدَ، مِنْ.

- تنوین (--ً---ٍ---ٌ ): نون ساکنی است که به صورت تکرار حرکت در آخر برخی اسم ها(3) نوشته و خوانده می شود؛ لکن هنگام قرائت (قرآن، متون عربی) در حالت وصل خوانده، و در حالت وقف حذف می شود؛ مانند:

کتابا î کِتابا؛ کِتابٍ î کِتابْ؛ کتابٌ îکِتابْ.

ص: 496


1- 1. «ق» آیات/ 23 و 28 و 29.
2- 2. احقاف/ 15، و آیات مکرّر.
3- 3. در قرآن دو کلمه لَیَکُونا (یوسف/ 32) و لَنَسْفَعا (علق/ 15) شکل تنوین نصب به آخر فعل ظاهر شده است، با این که هر دو نشانه نون تأکید خفیفه است.

انواع تنوین

برای تنوین اقسامی شمرده اند که همگی در قرآن نیامده است.(1) اسامی ظاهری تنوین ها به ترتیبی که در مثال های مذکور آمده است؛

عبارتند از: نصب، جرّ و رفع. (نصبا، جَرٍّ، رَفعٌ)

* خصوصیّات تنوین نصب (-ً )

1. با پایه الفی: غالبا با پایه الفی می آید؛ مانند: رحیما، غفورا،...

2. بدون پایه الفی که عبارتند از:

الف) در کلماتی که مختوم به «همزه» باشد؛ مانند: ماءً، جزءً(2)،...

ب) در کلماتی که مختوم به «ی» باشد؛ مانند: هُدیً، مُسَمَّیً(3)،...

ج) در کلماتی که مختوم به «ة» باشد؛ مانند: رَحْمَةً، اُمَّةً(4)،...

* نون ساکنه نزد همزه وصل (ا)

به جهت رفع التقای ساکنین، مکسور و یا مفتوح می شود؛ مانند: اِنِ ارْتَبْتُم، اِنِ امْرُؤٌ؛ مِنَ الَّذینَ، مِنَ الَّیلِ.

ص: 497


1- 1. از اقسام دهگانه تنوین، پنج نوع آن در قرآن به کار رفته که عبارتند از:1- تنوین تمکّن (بر اسم منصرف داخل می شود؛ مانند زیدا، رجلٌ).2- تنوین تنکیر (مخصوص اسم مبنی است؛ مانند مَهٍ، اُفٍّ). 3- تنوین عوض (عوض از محذوف؛ مانند یومئذٍ، کُلٌّ). 4- تنوین مقابله (بر جمعی را که با «ات» است، داخل می شود؛ مانند مؤمناتٌ). 5- تنوین تناسب؛ (مانند: سَلاسِلاً). [معجم النحو، ص 118؛ موسوعة النّحو و الصّرف و الاعراب (ترجمه)، ص 240؛ البدائة فی شرح الهدایة، ص 34؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 110]
2- 2. در حالت وقف به «الف» خوانده می شوند (وقف به الف).
3- 3. همان.
4- 4. در حالت وقف به «ه» خوانده می شود (وقف به هاء).

* تنوین ها نزد همزه وصل (ا) به جهت رفع التقای ساکنین، نونِ مکسور (نِ) خوانده می شوند؛ مانند:

- لَهوا انْفَضُّوا (خوانده می شود) î لَهْوَ نِنْفَضُّوا

- یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ (خوانده می شود) î یَوْمَئِذِ نِلْحَقُّ

- خَیْرٌ اهبِطُوا (خوانده می شود) î خَیْرُ نِهْبِطُوا

احکام نون ساکنه و تنوین
اشارة

نون ساکنه و تنوین هرگاه به یکی از حروف الفبا (28 حرف) برسند (بدون فاصله پیش از آن حروف قرار گیرند)؛ یکی از چهار حکم زیر را پیدا می کنند:

1- اِظهار؛ نزد حروف «حلقی» (ء ه، ع ح، غ خ)

2- اِدغام؛ نزد حروف «یرملون» (ی، ر، م، ل، و، ن)

3- اِقلاب؛ (قلب به میم)؛ نزد حرف «باء» (ب)

4- اِخفاء؛ نزد مابقی حروف (15 حرف باقیمانده)

نکته: با عمل نمودن به قاعده مختصر و مفید ارائه شده زیر، به طور طبیعی، جایی که اقتضای ادغام است، ادغام صورت می گیرد و نیز مواردی که اقتضای اخفا (غنوّی یا شفوی) را دارد، اخفا می شود.

این قاعده پرکاربرد، عبارتند از:

«نون ساکنه و تنوین در نزد 20 حرف (غیر از حروف حلقی «ه ، ء، ع، ح، غ، خ»؛ «را» و «لام»)، به صورت کشیده در حرف بعدی خوانده می شود».(1)

توضیح این که، نون ساکنه و تنوین نزد دو حرف «را» و «لام» در آن دو حرف بدون کشش خوانده می شود. و نزد شش حرف حلقی اظهار می شود.

ص: 498


1- 1. پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید؛ ص 38. (از نظریّات سیّد مهدی سیف، مؤلّف قرآن درسی مقطع متوسطه).
1- اظهار نون ساکنه و تنوین

تعریف اظهار

در لغت: یعنی «آشکار کردن، نشان دادن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «اداء حرفِ نونِ ساکنه را به طور طبیعی (بدون غنّه زیاد) از مخرج خود در نزد حروف حلقی گویند».

نکات

1- هنگام اِظهار نون ساکنه، از حرکت دادن آن (قلقله) پرهیز شود.

2- باید نون ساکنه را بدون مکث ادا کرد.

3- بین نون ساکنه و حرف حلقی نباید صوت، قطع شود؛ چرا که باعث «سَکْت» می شود.

علّت اظهار

- دور بودن مخرج حرف نون ساکنه از حروف حلقی، موجب اظهار است(1).

- چون، حروف حلقی به دشواری و حرف نون ساکنه به آسانی ادا می شود، به وسیله «اظهار» هماهنگی و توازن نسبی در کلام پدید می آید.(2)

نتیجه: هرچه حروف حلقی دورتر باشد، اظهار حرف نون ساکنه بایستی کامل تر انجام گیرد؛ پس اظهار نیز دارای مراتبی است.(3)

ص: 499


1- 1. الکتاب [سیبویه (ت. 180 ه..ق)] 2/501 ؛اختلاف القرّاء [السعیدی (ت. 410 ه.ق)] ص 60 ظ؛ الرّعایة [مکّی (ت 437 ه.ق) [ص 236 - 237؛ و نیز الدراسات الصوتیه...، ص 429.
2- 2. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت؛ ص 111.
3- 3. همان؛ مراتب مذکور عبارتند از: 1. اظهار اَعْلی نزد (ء - ه) 2. اظهار اوسط نزد (ع - ح) 3. اظهار اَدْنی نزد (غ - خ).

مثال ها:

ردیف حروف حلقی یک کلمه ای دو کلمه ای تنوینی

1 همزه: یَنْأَوْنَ مَن أَضَلُّ حَرَما امِنا

2 هاء: عَنْهُمْ اِنْ هُوَ فَریقا هُدی

3 عین: اَنْعامَکُمْ اِنْ عَصَیْتُ قُرْانا عَرَبیّا

4 حاء: تَنْحِتُونَ مِنْ حَکیمٍ غَفُورٌ حَلیمٌ

5 غین: فَسَیُنْغِضُونَ مِنْ غِلٍّ اِلهٌ غَیرُ اللّه

6 خاء: اَلمُنْخَنِقَةُ مِن خَیرٍ یَومَئِذٍ خاشِعَة

ص: 500

2- ادغامِ نون ساکنه و تنوین

تعریف ادغام

تعریف و شرح این اصطلاح در مبحث پیشین ادغام گذشت؛ امّا در این قسمت منظور از ادغام نون ساکنه، در نزد حروف «یرملون» است، به طوری که نون ساکنه در نزد این حروف به صدای طبیعی خود خوانده نمی شود بلکه صدایش ناقص به گوش می رسد و یا اصلاً به گوش نمی رسد، در عوض حرف بعدی (یرملون) مشدّد ادا می شود.

انواع ادغامِ یَرمَلُونی(1)

اِدغام مَعَ الغُنّه : هرگاه تنوین و نون ساکنه بدون فاصله پیش از حروف «یمون» قرار گیرند، در هنگام تلفّظ قسمت عمده صوتِ اِدغامی به مقدار زمان «دو حرکت» یا «یک الف» از فضای بینی خارج می شود.

اِدغام بِلا غُنّه : هرگاه تنوین و نون ساکنه بدون فاصله پیش از دو حرف «ر، ل» قرار گیرند، در هنگام تلفّظ فقط دو حرف مذکور مشدّد شده و هیچ اثری از صفت غنّه به گوش نمی رسد؛ لذا از فضای دهان و بدون کشش ادا می شوند.

نکته: ادغام بلاغنّه همان ادغام تامّ، ادغام مع الغنّه ادغام ناقص است.

ص: 501


1- 1. دو ادغام مذکور را سیبویه (ت 180 ه.ق) در «الکتاب»، 2/500، مورد بحث قرار داده؛ لکن با اندکی اختلاف نظر. و پس از ایشان مبرّد (ت 285 ه.ق) و مکّی (ت. 437 ه.ق) و دانی (ت 444 ه.ق) و دیگران در این باره به تفصیل سخن گفته اند. [ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 434 - 443]

علّت ادغام یَرمَلُونی

اجمالاً، علمای تجوید علّت ادغام نون ساکنه و تنوین را در «یرملون»، تقارب مخارج و تناسب در صفات بین آن ها دانسته اند.(1)

تفصیلاً، این است که ادغام نون ساکنه در حرف «ن» به جهت یکی بودن و اتّحاد در مخرج است. و در حرف «م» به سبب اتّحاد در کلّیّه صفات از جمله صفت غنّه، و در حرف «ل، ر» به دلیل نزدیکی در مخرج، و در حرف «و، ی» مشارکت در صفات انفتاح، جهر، استفال و مشابهت صفت لین در این دو حرف با صفت غنّه حرف نون می باشد.(2)

علّت بلاغنّه بودن ادغام نون ساکنه در دو حرف «ل، ر»، را برخی شدّت قُرب مخرج دانسته اند.(3)

ص: 502


1- 2. همان، ص 435.
2- 1. الرّعایة [مکّی (ت 437 ه.ق)] ، ص 237 - 239؛ الکشف عن وجوه القراءات السبع [همان] ، 1/163 و 164؛ الدراسات الصوتیه...، ص 435؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 112؛ سرّ البیان فی علم القران، ص 193.
3- 2. همان.

مثال ها:

ردیف حروف یرملون دو کلمه ای تنوینی

1 یاء: مَنْ یَشاء (مَیَّشاء) خَیْرا یَرَهُ (خَیْرَ یَّرَهُ)

2 میم: مِنْ ماءٍ (مِمّاءٍ) عَذابٌ مُقیمٌ (عَذابُمُّقیمٌ)

3 واو: مِنْ وَراءِ (مِوَّراءِ) یَومَئِذٍ واهِیَةٍ (یَومَئِذِوّاهِیَةٍ)

4 نون: مِنْ نِعْمَةٍ (مِنِّعْمَةٍ) یَومَئِذٍ ناعِمَةٍ (یَومَئِذِنّاعِمَةٍ)

5 راء: مِنْ رَبِّکُمْ (مِرَّبِّکُم) غَفُورٌ رَحیمٌ (غَفُورُرَّحیمٌ)

6 لام: مِنْ لَدُنْهُ (مِلَّدُنْهُ) هُدیً لِلمُتَّقینَ (هُدَلِّلمُتَّقینَ)

* نکته: ادغام در چهار مورد اول، مع الغنّه، و در دو مورد اخیر بلاغنّه است.

استثنائاتِ اِدغام یرملونی (موارد عدم ادغام)

در کلمات «دُنْیا، بُنْیان، صِنْوان، قِنْوان» به دلایل زیر ادغام صورت نمی گیرد. و نون به «اظهار» خوانده می شود:

1- چون به «کلمات مضاعف» شباهت پیدا می کند.(1)

2- در صورت ادغام ثقیل و سنگین شده و احتمال تغییر معنا و یا مهمل شدن آن وجود دارد.

ص: 503


1- 1. الکتاب [سیبویه (ت 180ه.ق)] ، 2/502 المقتضب [مبرّد (ت 285 ه.ق)] ، 1/220؛ التحدید فی الاتقان و التجوید [دانی (ت 444 ه.ق)] ، ص 21 ظ؛ الدراسات الصوتیه...؛ ص 438 و 439؛ النشر [ابن جزری (ت 833 ه.ق)] ، 2/25.

3- چون سه حرف علّه متوالی در کلمه ایجاد می شود و این باعث ناقص شدن کلمه می شود؛ مانند: دُیّا، بُیّان، صِوّان، قِوّان.

در عبارت «قِیْلَ مَنْ راقٍ»(1) طبق قاعده کلّی باید نون ساکنه در «راء» ادغام شود؛ ولی استثنا است و به اظهار خوانده می شود؛ لذا حفص راوی عاصم، آن را به «سَکْت» روایت کرده و خوانده است، یعنی پس از ادا کردن نون ساکنه حدود «یک الف» یا 2 ثانیه صوت را قطع کرده و نَفَس را حبس می کنند، سپس «راء» را ادا می نمایند.

«علّت عدم ادغام»

این است که در صورت ادغ-ام دو کلمه، مشتبه به یک کلمه می ش-ود؛ مثلاً«مَنْ راقٍ»، «مَرّاق» صیغه مبالغه «مارق» و به مفهوم «از دین خارج شونده» است.(2)

ادغام نون ساکنه حروف مقطّعه با حرف یرملون خارج و بعد از خود جایز نیست؛ مانند:

- یسآ (اظهار نون ساکنه) وَالقُرْانِ الْحَکیمِ.

- نآ (اظهار نون ساکنه) وَالْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرونَ.

ص: 504


1- 1. «گفته شد: کیست چاره ساز (شفادهنده)؟». قیامت/ 27.
2- 2. حلیة القران (سطح 2)، ص 140.
3- اِقلاب

تعریف اقلاب

در لغت: یعنی «تبدیل نمودن، دگرگون ساختن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «تبدیل حرفی به حرف دیگر؛ از جمله، تبدیل نمودن نون ساکنه به میم ساکنه در نزد ( ب ) ».

کیفیّت اِقلاب(1)

با قرار گرفتن نون ساکنه و تنوین، نزد «باء» مقتضی دو عمل است:

1- اِقلاب یا ابدال نون ساکنه به «میم». 2- کشش دو حرکتی (2 ثانیه ای) میمِ ساکنه در «باء»، که موجب «اِخفای شفوی مَعَ الغُنّه» می شود.

مفهوم این اِخفا این است که با فاصله کاغذ نازکی، دو لب با هم منطبق شده و همزمان، بخش عمده صوت از فضای بینی خارج می شود، و سپس تلفّظ حرف «باء» انجام می گیرد.

ص: 505


1- 1. «اِقلاب، ابدال» کم و بیش ابتدا، توسّط علمای عربی از زمان سیبویه (ت. 180 ه.ق) مطرح بوده، چنان که در کتاب خود (الکتاب، 2/500) آورده است. و پس از ایشان مبرّد (ت 285 ه.ق) در المقتضب، 1 / 218 و سپس علمای قرائت و تجوید از قبیلِ مکّی (ت 437 ه.ق) در الرّعایة، ص 240 و در الکشف، 1/165؛ الدّانی (ت 444 ه.ق) در التحدید، ص 22؛ القرطبی (ت 462 ه.ق) در الموضح فی التجوید؛ ص 179 و ابن البازش (ت 540 ه.ق) در الاقناع، 1 / 257؛ ابن الطحان (ت 560 ه.ق) در المرشد القاری، ص 133 ظ؛ ابن الجزری (ت 833 ه.ق) در التمهید؛ باب ادغام نون ساکنه و تنوین و در النشر، 2 / 26. و نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 443 - 446؛ و بعدها در ده ها کتب تجویدی متأخّرین تا به امروز در جای خود با شیوه های گوناگون مورد بحث قرار گرفته است؛ از جمله آنان، تجوید استدلالی «گروسی»؛ سرّ البیان؛ تجوید جامع (پورفرزیب)؛ حلیة القران؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت؛ و....

علّت اِقلاب(1)

اظهار صفت غنّه «نون ساکنه» و اداء حرف «باء» بعد از آن اندکی مشکل بوده و غیر

طبیعی می نماید.

ادغام هم به جهت بُعد مخرج آن دو غیر ممکن است.

اِخفا نون ساکنه نزد باء، نیز ممکن نیست، مگر این که نون ساکنه تبدیل به «میم ساکنه» شود تا مقدمه اخفای آن فراهم شود؛ زیرا حرف میم با حرف باء هم مخرج، و با حرف نون در صفت غنّه مشترک است؛ پس منظور اصلی از اقلاب «اخفا» است.

مثال ها:

حرف یک کلمه ای دو کلمه ای تنوینی

باء: اَنْباء (اَمْباء) مِنْ بَعد (مِمْ بَعد) قَولاً بَلیغا (قَوْلَمْ بَلیغا)

* نکته: حالت قلب و اخفاء «نون» در نزد «باء» در کلمات، به طور طبیعی انجام می شود، از جمله در کلمات فارسی «شنبه، انبار، اَنبُر، تَنبل،...» این مسأله آشکار است.

ص: 506


1- 2. همان.
4- اِخفای نون ساکنه و تنوین

تعریف اِخفاء

در لغت: یعنی «پنهان نمودن، پوشانیدن».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «اداء حرف در حالتی بین اظهار و ادغام، همراه با غنّه، بدون تشدید».

این اِخفاء نون ساکنه و تنوین در نزد پانزده حرفِ مابقی(1) است.

کیفیّت اِخفاء(2)

عمل اِخفا نیز مانند بسیاری از تلفّظات، تا حدودی طبیعی صورت می گیرد؛ برای نمونه، اِخفای «نون ساکنه» در نزد حروف «مابقی» در کلمات متداولِ در فارسی «اِنکار، اَنجام، تانک، انقلاب، پندار، تُند و...» کاملاً واضح است؛ لکن سریع ادا می شود که در عربی می باید نون ساکن را اندکی در پشتِ مخرجِ حروفِ «مابقی» (2 ثانیه) معطّل نگه داشته و در این حالت بخش عمده صوت از فضای بینی خارج (غنّه) و آن گاه حرف بعد ادا شود. (دقّت کنید)

اِخفای نون ساکنه نزد حروف «مستعلیه»، به طور طبیعی اندکی پرحجم تر از بقیّه حروف (مستفله) است.

ص: 507


1- 1. منظور از حروف مابقی در این جا یعنی، غیر از حروف حلقی، یرملون و حرف باء است.
2- 2. «اِخفا» نیز مانند اِقلاب، اِدغام و اظهار ابتدا، مورد توجّه علمای عربی و لغت بوده و سپس علمای قرائت و تجوید به شرح و بررسی آن پرداخته اند، لذا، سیبویه (ت 180 ه.ق) در الکتاب، 2 / 501؛ فرّاء (ت 207 ه.ق) در معانی القران، 2 / 56 و 210؛ مبرّد (ت 285 ه.ق) در المقتضب، 1 / 215؛ السعیدی (ت حدود 410 ه.ق) در اختلاف القراء، ص 60ظ؛ مکّی (ت 437 ه.ق) در الرّعایه، ص 241؛ الدانی (ت 444 ه.ق) در التحدید، ص 15 ظ به آن پرداخته اند. و نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه...؛ ص 446 - 454.

علّت اِخفاء(1)

در اخفای نون ساکنه و تنوین که با غنّه طبیعی است، باید مراقبت شود تا به نحو احسن انجام گیرد؛ زیرا نون ساکنه تا مخرج حروف «مابقی»، نه بسیار دور است که مانند حروف «حلقی» اظهار شود و نه آن قدر نزدیک است تا مانند حروف «یرملون» ادغام گردد، بلکه «میان اظهار و ادغام که همان اِخفا است» باید ادا شود.

مراتب اِخفاء(2)

چون نون ساکنه با قُرب و بُعدی که با مخارج حروف «مابقی» دارد، طبیعةً باعث ایجاد مراتبی است، و از طرفی اندازه کشش غنّه را قرّاء برجسته قولاً و عملاً به بیش از مدت زمان دو حرکت (یک الف = مدّ طبیعی) قائل و پایبند نشده اند؛ لذا تقسیم اندازه مذکور بین مراتب (3 مرتبه) عملاً کار دشوار و شاید غیرممکن باشد، مگر آن که زمان طولانی تر از مقدار طبیعی شود.

به هر حال مراتب اِخفا بعضا بر مبنای اَقرب، توسّط و اَبعد به سه مرتبه اَعلی، اَوسط و اَدنی تقسیم و مورد بحث قرار گرفته است.

اِخفای اَعلی: نون ساکنه نزد حروف نِطعی (ط، د، ت) اِخفاء اَعلی می شود، به طوری که کشش صوت غنّه در این حالت به جهت نزدیک بودن مخرج نون ساکنه به سه حرف مذکور کمترین زمان را دارد.

ص: 508


1- 3. التحدید [الدانی (ت 444 ه.ق)] ، ص 22 و النشر [ابن جزری (ت 833 ه.ق)] ، 2/ 27؛ (شرح نظر «دانی»)؛ نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه...، ص 447؛ سرّ البیان فی علم القران، ص 194.
2- 1. ر.ک : پیشینه «مراتب اخفاء».

اِخفای اَوسَط: نون ساکنه نزد حروف «ث، ذ، ظ، ز، س، ص، ض، ف، ش، ج»(1) با کشش غنّه طبیعی (یک الف) است.

اِخفای اَدنی: نون ساکنه نزد حروف لَهَوی (ق، ک)، به جهت دور بودن مخرجش از

آن دو حرف، باعث می شود صوتِ غنّه در حالت اخفا، زمانی طولانی تر از مقدار طبیعی آن را شامل شود.(2)

ص: 509


1- 2. به عبارتی ده حرف مذکور عبارتند از: حروف ذولقی، اسلی، ضِرسی، از حروف شفوی (ف)، از حروف شجری (ش، ج)، که اِخفای متوسّط دارند.
2- 1. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 114؛ به نقل و استناد از نهایة القول المفید فی علم التجوید.

مثال ها:

ردیف حروف مابقی یک کلمه ای دو کلمه ای تنوینی

1 تاء: کُنْتُم اَنْ تَضِلَّ جَنّاتٍ تَجْری

2 ثاء: مَنْثُورا مَنْ ثَقُلَت قَوْلاً ثَقیلاً

3 جیم: اَنْجَیناهُ مِنْ جُوعٍ خَلقٍ جَدیدٍ

4 دال: عِنْدَنا مَنْ دَسّیها دَکّا دَکّا

5 ذال: مُنْذِرٌ مَنْ ذَا الَّذی نَفْسٍ ذائقَة

6 زاء: اُنْزِلَ مَنْ زَکّیها غُلاما زَکیّا

7 سین: اِنْسان مِنْ سُوْءٍ کَأْسا دِهاقا

8 شین: مَنْشُورا مِنْ شَرٍّ عَذابٌ شَدیدٌ

9 صاد: مَنْصُورا عَنْ صَلاتِهِم عَمَلاً صالِحا

10 ضاد: مَنْضُودٍ مَنْ ضَلَّ عَذابا ضِعفا

11 طاء: یَنْطِقُ مِنْ طینٍ حَلالاً طَیّبا

12 ظاء: فَلْیَنْظُر مَنْ ظَلَمَ ظِلّا ظَلیلاً

13 فاء: اَنْفُسَهُم مِنْ فُطورٍ خالِدا فیها

14 قاف: یَنْقَلِبُ مِنْ قَبْلِ سَمیعٌ قَریبٌ

15 کاف: عَنْکُم مَنْ کانَ رَسُولٍ کریمٍ

ص: 510

4- مَبحث میم ساکنه

تعریف میم ساکنه

حرف ساکنی است که مانند نون ساکنه در وسط یا آخر کلمه می آید و در حالت وصل و وقف خوانده می شود؛ مانند: اَمْوالٌ (در وسط)، اَنْتُمْ (در آخِر).

احکام میم ساکنه

میم ساکنه نزد حروف الفبای عرب، دارای یکی از سه حکم زیر است:

1- اِدغام 2- اِخفاء 3- اِظهار

1- ادغام(1):

میم ساکنه نزد «میم متحرّکه»، اِدغام متماثلین مع الغُنّه می شود، و به اندازه دو حرکت، غُنّه آن کشیده می شود؛ مانند: کَمْ مِنْ، کُنْتُمْ مُؤْمنینَ.

2- اِخفاء(2):

میم ساکنه نزد حرف «باء»، اِخفای شفوی مع الغُنّه می شود و به اندازه دو حرکت، غنّه آن کشیده می شود؛ (به عبارتی میم ساکنه کشیده در «ب» خوانده شود) مانند: اَنْتُمْ بِهِ، یَعْتَصِمْ بِاللّهِ، مِنْ بَعْد (مِمْ بَعْد)، اَمَدا بَعیدا (اَمَدَمْ بَعیدا)

ص: 511


1- 1. الرّعایه [مکّی (ت 437 ه.ق)]، ص 207؛ التحدید [الدانی (ت 444 ه.ق)]، ص 40 ظ؛ النشر [ابن جزری (ت 833 ه.ق) [1 / 222.
2- 2. النشر؛ 1 / 222 به نقل از ابوعمرو الدانی (ت 444 ه.ق) و سایر محققین و نیز ابن مجاهد (ت 324 ه.ق) که قائل به اخفاء میم ساکنه در نزد باء بوده اند؛ ضمنا گروهی هم قائل به اظهار میم ساکنه در نزد باء هستند؛ مثل میم ساکنه نزد «فاء» و «واو» از جمله آنان: مکّی (ت 437 ه.ق) در الرّعایه: (ص 206 - 207)، و العطار (ت 569 ه.ق) در التمهید (ص 155 ظ)؛ و المرادی (ت 749 ه.ق) در کتاب المفید فی شرح عمدة المجید فی علم التجوید. و نیز ر.ک : الدراسات الصوتیه...؛ ص 463 - 466؛ التجوید و آداب التلاوة، ص 31.

3- اِظهار(1):

میم ساکنه نزد بقیّه حروف (غیر از میم و باء)، اِظهار می شود؛ لکن در نزد دو حرف «فاء» و «واو» اَشَدّ اظهار است؛ چنان چه رعایت نشود ممکن است میم در نزد فاء، اخفا و نزد واو، ادغام شود؛ مانند: لَهُمْ فیها، اَمْواتٌ، عَلَیْهِمْ اَبْوابٌ.

نکات اظهار میم(2)

- باید از حرکت دادن یا قلقله میم ساکنه خودداری شود؛

- باید قاری، سریعا آن را اداء نماید و مکث نکند؛

- بین میم ساکنه و حرف بعدی نباید صدا قطع شود؛

- در اَشَدّ اظهار چنین باید عمل کرد؛ پس از اداء میم، بدون این که لب ها به شدّت از یکدیگر جدا شود، حرف بعدی تلفّظ شود.

ص: 512


1- 3. اکثر قائل به اظهار میم ساکنه نزد بقیه حروف هستند و تأکید بر اظهار نزد «فاء» و «واو» از جمله آنان: الدانی (ت 444 ه.ق) در التحدید (ص 40 ظ)، و ابن البازش (ت 540 ه.ق)، در الاقناع (1 / 177)؛ الدراسات الصوتیه...، ص 461 - 463.
2- 1. الموضح فی التجوید [القرطبی (ت 462 ه.ق)] ، ص 174؛ و النّشر فی القراءات الشعر [ابن جزری (ت 833 ه.ق)، 1 / 222 و 223؛ الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص 461 و 462؛ سرّ البیان فی علم القران؛ ص 197؛ تجوید جامع (پورفرزیب)، ص 79؛ حلیة القران (سطح2)، ص 147 و 148؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 115 و 116.
5- مبحث مدّ و قَصر
اشارة

بحث «مدّ» یکی از مهمترین مباحثی است که در حوزه تلاوت قرآن کریم و زیبایی بخشی به آن، جایگاه ویژه ای دارد. عمل به اصل «مدّ» در تلاوت، مورد اتّفاق تمامی قرّا است؛ لکن تنها در میزان کشش مدّی حروف مدّ اختلاف نظر وجود دارد.(1)

آن چه در این جا مورد بحث قرار می گیرد قرائت عاصم به روایت حفص می باشد.

تعریف: مَدّ و قَصر

مدّ

در لغت: یعنی «کشیدن، افزایش».

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «کشش و امتداد صوت در حروف مدّی (الف، واو ماقبل مضموم، یاء ماقبل مکسور) بیشتر از میزان طبیعی آن هاست».

قَصر

قَصر در لغت: یعنی «کوتاه کردن، بازداشتن»، و ضدّ مدّ است.

در اصطلاح تجوید: عبارت است از «اداء حرف مدّ به میزان اصلی و طبیعی آن»؛ لذا در این مبحث «قصر» با «مدّ طبیعی» مترادف است.

اَجزای تشکیل دهنده ساختمان «مدّ»

حروف مدّ به تنهایی همان کشش طبیعی خود را دارند (دو حرکت)؛ لکن اگر یکی از اسباب مدّ که ذیلاً خواهد آمد، بلافاصله پس از آن قرار گیرد(2) (سبب لفظی) و یا

ص: 513


1- 1. ر.ک : تاریخچه مدّ.
2- 2. گاهی سبب لفظی (همزه) قبل از حرف مدّ (الف) در یک کلمه موجب کشش بیش از میزان طبیعی مدّ شده است. این مورد تنها در روایت «ورش» از «نافع» به قصر، توسّط و مدّ ذکر شده؛ امّا بقیّه قرّاء آن را (= مدّ بدل) به قصر خوانده اند.

همراه آن باشد (سبب معنوی)، قابلیّت کشش بیش از اندازه طبیعی را خواهد داشت؛ بنابراین ساختمان مدّ از دو جزء ترکیب یافته است که عبارتند از: حرف مدّ، سبب مدّ.

حروف مدّ(1)

- الفِ ماقبل مفتوح (الف همیشه ساکن است)، مانند: -َ ا.

- واو ساکنِ ماقبل مضموم، مانند: -ُ و.

- یاء ساکن ماقبل مکسور، مانند: -ِ ی.

* سه حرف مدّی در کلمه «اتُونی = َ اتُونِی» جمعند.

اسباب مدّ

سَبَب لفظی

- همزه؛ مانند: جاءَ، اِنّا اَنْزَلناهُ.

- سکون؛ مانند: یَعْلَمُونَ، الْانْ.

سبب معنوی(2)

- «ما» ی نافیه؛ مانند: ماجَعَلَ اللّهُ.

- «لا» ی نافیه؛ مانند: لایَسْمَعُونَ فیها.

- «لا» ی ناهیه؛ مانند: لاتَقْرَبُوا.

ص: 514


1- 1. حروف مدّی همیشه ساکن، ولی فاقد نشانه سکون می باشند که این نوع سکون را «میت» یا «مستتر» گویند. [پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 81]
2- 2. توضیح آن در جای خود خواهد آمد (ان شاء اللّه).
مقادیر مدّو اسامی هر یک

مقادیر مدّ(1) و اسامی هر یک:

ردیف مقادیر مدّ اسامی مقادیر مدّ

1 دو حرکت = یک الف قصر (مدّ طبیعی)

2 سه حرکت = یک الف و نیم فوق قصر (فُوَیق قصر)

3 چهارحرکت = دو الف توسط (دو برابر مدّ طبیعی)

4 پنج حرکت = دو الف و نیم فوق توسط (فویق توسط)

5 شش حرکت = سه الف طول (سه برابر مدّ طبیعی)

انواع مدّ
اشارة

به طور کلّی می توان «مدّ» را به دو نوع تقسیم نمود:

الف - مدّ اصلی (طبیعی) ب - مدّ فرعی (غیر طبیعی)

الف - مدّ اصلی (بدون سبب مدّ)

تعریف «مدّ اصلی»

مدّی است که در آن پس از حروف مدّ، هیچ سببی از اسباب مدّ نیاید؛ در این صورت همان حروف مدّی هستند که کشش طبیعی خود را خواهند داشت. مانند: نُوحیها.

ص: 515


1- 3. برخی برای غیرِ «قصر»، کششی بیش از اندازه های مذکور را قائلند. (ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 37) ضمنا این اندازه ها در نوع قرائت ها (تحقیق، تدویر و تحدیر) تا حدودی تغییر می کند، بهتر است جهت اجتناب از افراط و تفریط در اندازه های تقریبی مذکور، و رسیدن به حدّ متعارف مطلوب از طریق استماع به تلاوت های قرّا مشهور اقدام شود.
حالات مدّ اصلی (طبیعی)

«مدّ عوَض»

وقف بر کلماتی که تنوین نصبِ آنان بر پایه الفی استوار است، با حذف تنوین

به جهت وقف، باید «الف» نیز حذف شود؛ لکن در این حالت «الف» به عوض تنوین نصبِ محذوف باقی می ماند؛ مانند: عَلیما حکیما.(1)

«مدّ بَدَل»

همزه ساکنی که پس از همزه متحرّک قرار گیرد، طبق قاعده صَرفی «تخفیف قلبی»(2) تبدیل به حرف مدّ می شود ( أَ أْ î ا ؛ إِئْ î ای ؛ أُ ؤْ î اُو ) ؛ مانند: امَنَ

( أَأْمَنَ ) ، اُوتِیَ ( أُؤْتِیَ ) ، إیمان ( إِئْمان ) .

«مدّ صِله صُغری (قصیرة)»(3)

ها ضمیری (هُ - هِ) که دو طرفش متحرّک باشد و وقفی هم صورت نگیرد، در قرائت به حرف مدّی «واو» و یا «یاء» وصل (صله) می شود؛ مانند: «اِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ»که خوانده می شود؛ «اِنَّهُو بِعِبادِه خَبیرٌ».

«مدّ حَیٌّ طَهِر(4) »

ص: 516


1- 1. در کلماتی از قبیل «ماءً» و «هُدیً» نیز چنین قابلیتّی وجود دارد؛ لذا هنگام وقف، «ماءا» و «هُدی» می شوند.
2- 2. ر.ک : کتب صرفی از جمله: علوم العربیه، 1 / 186 و 187؛ صرف ساده، ص 103.
3- 3. هاء ضمیر آن گاه که به همزه قطع (سبب مدّ) می رسد، مثل مدّ منفصل عمل می شود، و به آن مدّ «صله طویلة» گفته شده است؛ مانند «مَنْ ذَالَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ» (بقره/ 255) [علوم القران عند المفسّرین، 2 / 369 و 370]
4- 4. بهتر است واژه «طهر» بر وزن «فَعِل» در نظر گرفته شود تا صفت مشبهه باشد به معنای «پاک» [ر.ک : منتهی الارب، 3 / 776؛ الرائد، 2 / 1135؛ فرهنگ جامع عربی به فارسی، ذیل واژه «طهر»]، نه بر وزن «فَعُلَ / فَعَلَ» تا به معنای «پاک و پاکیزه شد» شود و این معنا به ذهن متبادر شود که قبلاً این حروف پاک نبوده اند چنان که برخی کتب تجویدی و علوم قرآنی آورده اند [ر.ک : علوم القران عند المفسّرین، 2/369]

حروف مدّی واقع در حروف مقطّعه قرآن که بدون سبب مدّ هستند، و این حروف عبارتند از: «ح، ی، ط، ه، ر» که به صورت «حَا، یَا، طَا، هَا، رَا» خوانده می شوند؛ مانند: طه î طا، ها.

«مدّ تمکین»

چنان چه حرف مدّی «یاء» بعد از حرف «یای» مشدّدی واقع شود، مدّ آن را «تمکین» گویند؛ مانند: حُیّیتُمْ، اَلنَّبیّینَ.(1)

میزان کشش مدّاصلی(طبیعی): «دو حرکت» یا«یک الف» یا«دوثانیه» = قَصْر.

ب - مدّ فرعی (با سبب مدّ)
اشارة

تعریف «مدّ فرعی»

مدّی است که به علّت همراه شدن سببی از اسباب مدّ با حرف مدّ، پدید می آید.

مدّ فرعی، خود به جهت دارا بودن حروف و سبب های گوناگون به چند قسم، تقسیم می شود که عبارتند از:

مدّ فرعی با حروف مدّی ( ا ، ی ، ُو )

- همراهِ سبب همزه:

1. مدّ متّصل

ص: 517


1- 1. علوم القران عند المفسّرین، 2 / 368 - 370؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 118.

2. مدّ منفصل

3. مدّ بَدَل

* با حرفِ مدّی «الف»، در «لا»ی نافیه، به همراهِ سببِ «معنوی» که همان «مبالغه نفی» است، بر دو قسم است:

1. مدّ تعظیم

2. مدّ تَبرئه

- همراهِ سببِ سکونِ لازم و عارضی:

1. مدّ لازم

2. مدّ عارضی

مدّ فرعی با حروف لین (-َ وْ ، -َیْ)

- همراهِ سببِ سکونِ لازم و عارضی:

- مدّ لین

بنابر آن چه تنظیم شد، مدّ فرعی (با سبب مدّ) را به ترتیب ذیل شرح می دهیم:

1. مدّ متّصل 2. مدّ منفصل 3. مدّ بدل 4. مدّ تعظیم 5. مدّ تَبرئَه 6. مدّ لازم 7. مدّ عارضی 8 . مدّ لین

1- «مدّ متّصل»

مدّی است که درآن سبب، یعنی «همزه» بلافاصله پس از حرف مدّ، در یک کلمه قرار گیرد؛ مانند: جَآءَ، سُوآءٍ، خَطیآئَةً.

ص: 518

میزان مدّ: به «توسّط، فوق توسّط» (4 و یا 5 حرکت) است؛ البتّه در این نوع از مدّ به هنگام وقف جایز شمرده شده که به «طول» (6 حرکت)، کشش مدّی داده شود، مانند: سَمآءْ، سُوآءْ، اَلنَّسیآءْ

علّت نامگذاری به مدّ متّصل و واجب

- متّصل: به لحاظ اِتّصالِ سبب مدّ (همزه) به حرف مدّی، در یک کلمه است که چنین نامیده شده است.

- واجب(1): برخی متأخّرین مدّ متّصل را مدّ واجب نیز نامیده اند، به جهت این که هیچ یک از قرّاء سبعه این نوع مدّ را به قصر نخوانده اند.

* توازن مدّ: قابل توجّه این که با اختیار هر یک از میزان کشش مدّی، باید تا پایان

قرائت (در یک نشست قرائتی) یک نواخت عمل کرد.

2- «مدّ منفصل»

هرگاه حرف مدّ در پایان کلمه ای و سبب مدّ (همزه) در ابتدای کلمه بعدی، یعنی در دو کلمه جدای از یکدیگر قرار گیرند، آن را مدّ منفصل گویند؛ مانند: اِنّآ أنزَلنا، رُدُّوآ اِلی اللّهِ، فیآ اَنْفُسِهِم، اَمْرُهُآ اِلی اللّهِ، یُؤَدِّهآِ اِلَیْکَ، یَرَهُآ اَحَدٌ

میزان مدّ منفصل: به «قَصر، توسّط، فوق توسّط» (2، 4 و یا 5 حرکت) می باشد.

ص: 519


1- 1. منظور از «واجب» در اینجا واجب فقهی نیست، بلکه از نظر قرّا در راستای تجوید رعایت آن را با اهمیت و واجب دانسته اند.

مدّ منفصل ضعیف تر از مدّ متّصل است؛ لذا یا باید کمتر از مدّ متصل کشیده شود و یا مساوی آن، و نباید بیشتر از مدّ متصل شود.

علّت نامگذاری به منفصل و جایز

- منفصل: به لحاظ جدایی بین حرف مدّ و سبب مدّ که در دو کلمه واقع شده اند، بدین نام موسوم است.

جایز: چون برخی قرّاء سبعه، مدّ منفصل را به اندازه «قصر» خوانده اند، لذا به آن «مدّ جایز» نیز گفته اند؛ و حتّی برخی این مدّ را «مستحب» هم نامیده اند.

* توازن در این نوع مدّ نیز باید مراعات شود.

3- «مدّ بَدَل»

مدّی است که در آن حرف «همزه» به عنوان سبب مدّ قبل از حرف مدّ (که حرف مد در اصل همزه ساکنی بوده) و در یک کلمه قرار دارد، گویند؛ مانند: امَنُوا ( أَأْمَنُوا ) ، ایمان ( إِئْمان ) ، اُوتُوا ( أُؤْتُوا )

میزان مدّ: به «قصر» (2 حرکت) خوانده می شود.

نکته: امّا فقط نافع به روایت ورش به «2، 4، 6 حرکت» خوانده است، لکن بقیّه قرّا این نوع مدّ را به قصر ادا کرده اند.

علّت نامگذاری به مدّ بدل

در این مدّ، حرف مدّ در اصل همزه ساکنی بوده است که به حرف مدّ «تبدیل» شده، لذا به آن مدّ بدل گفته اند. (در حالات مدّ به آن اشاره شد).

ص: 520

4- «مدّ تعظیم»

مدّی است که دارای سبب معنوی است و بیانگر مبالغه در نفی شرک و بزرگداشت باری تعالی است؛ مانند: «لا اِلهَ اِلّا اللّه» ، «لا اِلهَ اِلّا هُو» ، «لا اِلهَ اِلّا اَنْتَ».

میزان کشش مدّ تعظیم: این مدّ را به «توسّط» (4 حرکت) خوانده اند.

برخی گفته اند «حفص» تنها از طریق «طیّبة النّشر» در این جا به «توسّط» نیز خوانده است.(1)

5- «مدّ تَبرئه»

مدّی است که سبب آن نیز معنوی بوده، و به منظور نفی و بیزاری و دوری نمودن (برائت) از چیزی است و آن، مدّ «الف»، در «لا»ی نافیه است؛ در عباراتی شبیه: «لارَیْبَ فیهِ»، «لا شِیَةَ فیها»، «لا اِکْراهَ...» و....

میزان کشش مدّ تَبرئه: همانند مدّ تعظیم است.

* دو نوع مدّ «تعظیم» و «تَبرئه» که سبب مدّ (کشش) در آن ها «معنوی» است، در قرائت حمزه کوفی بیشتر مورد توجّه است، چنان چه وی در صورت اجتماع سبب لفظی و معنوی به میزان «طول» (6 حرکت) قرائت کرده است.(2)

ص: 521


1- 1. حلیة القران (سطح 2)، ص 156.
2- 2. سرّ البیان فی علم القران، ص 183؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 119.
6- «مدّ لازم»

هرگاه بلافاصله پس از یکی از حروف مدّی در یک کلمه، «سکون لازم»(1) قرار

گرفته باشد، حرف مدّی آن با کشش خوانده می شود که چنین مدّی را لازم نامیده اند؛ البته سکون لازم در کلمات به دو صورت مُظْهَر (ادغام نشده) و یا مُدْغَم (ادغام شده) آمده است؛ مانند آلْانَ ، قآ ( قآفْ ) ، دآبَّة ، الآمآ ( اَلِف لآمّی-آمْ )

انواع یا حالات مدّ لازم: مدّ لازم اگر در «حروف» مقطّعه باشد، آن را «حرفی» و در غیر آن (کلمات) باشد، «کَلِمی» گویند.

ضمنا هر یک از آن دو اگر با سکونِ مُظهَر باشد، آن را «مُخَفَّف» و چنان چه با سکونِ مُدغَم باشد، آن را «مُثَقَّل» یعنی «مشدّد»، گفته اند.

* بنابر آن چه گفته شد، انواع و یا حالات مدّ لازم عبارتند از:

الف - مدّ لازم حرفی مخفّف

ب - مدّ لازم حرفی مثقّل

ج - مدّ لازم کلمی مخفّف

د - مدّ لازم کلمی مثقّل

اینک تفصیل هر یک از چهار مورد مذکور:

الف - مدّ لازمِ حرفی مخفّف

مدّی است که سببش سکون ذاتی مُظهَر (ادغام نشده / غیر مشدّد)، و در حروف مقطّعه واقع شده باشد؛

مانند: صآ (صآد) ، نآ (نوآنْ) ، یسآ (یاسیآنْ) ، الآر (الف لآمْ را)،....

ص: 522


1- 3. سکون لازم، سکونی است اصلی و ثابت برای حرف در کلمه، و به خاطر وقف ایجاد نشده باشد؛ مانند سکون لام در کلمه «آلْانَ».

ب - مدّ لازمِ حرفی مثقّل

مدّی است که سببش سکون ذاتی مُدغَم (ادغام شده / تشدید) بوده، به عبارتی

سبب آن تشدید باشد، و در حروف مقطّعه واقع شده باشد؛ مانند:

- لام در الآم (اَلِفْ لآمْ میمْ î اَلِفْ لآمّیمْ)

- سین در طسآم (طاسیآنْ میمْ î طاسیآمّیمْ)

و ...

ج - مدّ لازمِ کَلِمی مخفّف

مدّ لازمی است که سبب آن سکونِ ذاتی مُظهر (ادغام نشده)، و در کلمه ای واقع باشد؛ مانند آلاْنَ. (در قرآن همین مورد است که دوبار تکرار شده است.)(1)

د - مدّ لازمِ کَلِمی مثقّل

مدّ لازمی است که سبب آن سکونِ ذاتی مُدغَم (ادغام شده/تشدید)، به عبارتی سببش تشدید باشد، و در کلمه ای واقع شده باشد؛ مانند:

آللّهُ ، آ لذَّکَرَیْنِ ، اَلضّآلّینَ ، اَتُحآجُّوآنّی ، ....

میزان کشش مدّ لازم: حرف مدّ در تمامی مدّهای لازم به اندازه 6 حرکت (طول) کشیده می شود.

علّت نامگذاری به مدّ لازم: چون تمامی قرّاء سبعه، مدهای لازم را به یک مقدار (6 حرکت) کشیده و به آن ملتزم بوده اند، لذا به «مدّ لازم» نامیده شده اند.

رمز به خاطرسپاری: تعداد هشت حرف از حروف مقطّعه(2) که دارای سکون لازم

ص: 523


1- 1. یونس/ 51 و 91.
2- 2. حروف مقطّعه قرآن چهارده حرفند که در جمله «صراطُ علی حقٌّ نُمْسِکُهُ» جمعند.

هستند، در جمله «نقص عسلکم» یا «سنقص علمک» جمعند؛ ضمنا حرف «عَیْنْ»(1) را به مقدار «قصر» و «توسّط» نیز می توان قرائت نمود.(2)

نکات مدّ لازم

1- مدّ الفَرق: مدّ لازم در سه کلمه «آللّهُ»، «آ لذَّکَرَیْنِ» و «آ لْانَ» به عنوان «مدّ فرق» نیز مطرح بوده است.

کلمات مذکور که در اصل أَاللّه (آیا خدا)، أَاَلذَّکَرَیْنِ (آیا دو نر)، أَاَلْانَ (آیا اکنون) بوده اند، همزه دوم که همزه وصل است در این موقعیّت که قبلش همزه قطع و بعدش سکون است، علی القاعده باید حذف شود؛ لکن در این صورت مفهوم استفهام در آن ها از بین می رود!

لذا جهت رهایی از این حالت همزه وصل، تخفیفا قلب یا تبدیل به الف شده و الفِ «آل» حرف مدّ و سکونِ لازمِ مُدغَم یا مُظهَر «لام» سبب آن است (البته بعضا آن را مدّ منقلب نیز گفته اند).

بنابراین اگر به مدّ خوانده نشود همزه استفهام و همزه خبر که همزه وصل است، مشتبه شوند؛

(مدّ الفرق: هُوَ الفارقُ بَیْنَ الإستِفْهامِ و الْخَبَر إذ لَوْ لا الْمَدّ لتوهّم أن الکلامَ خبرٌ)(3).

2- همه قرّاء سبعه کلمات مذکور را به دو صورت «مدّ» یا «تسهیل همزه دوم»

ص: 524


1- 3. این حرف گرچه دارای سکون لازم است، ولی جزء مدّ لین محسوب می شود، چون «سبب» همراه حروف «لین» است.
2- 4. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 122.
3- 1. التجوید و آداب التلاوة، ص 44.

یعنی، همزه وصل «ال» قرائت نموده اند.(1)

3- هنگام وصل حروف مقطعه «الآمآ» به آیه «اللّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» در آغاز سوره آل عمران، همزه وصل «اللّهُ» حذف می شود، و میمِ قبل از آن که سکون ذاتی یا لازمِ مُظهر دارد (در مدّ لازم)، برای رفع التقای ساکنین (به جای مکسور)

مفتوح می شود؛ زیرا حرکت فتح خفیف ترین حرکات است و با انتخاب آن در این مورد به خصوص، مراعات تفخیم (تغلیظ) لفظ جلاله نیز شده است؛ «اَلِف لآمْ میمَ اللّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ».

میزان کشش مدّ، در مورد مذکور از نظر قرّاء سبعه دو وجه جایز است:

1. نظر به اصل سکونِ لازمِ حرف میم (که در وصل مفتوح شده است)، به «طول» (شش حرکت) قرائت می شود؛

2. با توجّه به وضع موجود (که سکون لازم بدل به فتحه عارضی شده) مدّ مذکور به «قصر» (دو حرکت) خوانده شده است.

بدیهی است در صورت وقف بر «الآمآ» هجای میم باید همراه با مدّ لازم (طول) ادا شود و دیگر وجه «قصر» جایز نمی باشد.(2)

7- «مدّ عارضی»

مدّی است که پس از حرف مدّ آن، سکون عارضی واقع شود، بدین معنا که هنگام وقف سکونی در آخر کلمه پس از حرف مدّ ایجاد می شود و در نتیجه موجب مدّ

ص: 525


1- 2. منبع پیشین، ص 121.
2- 1. برگرفته از کتب تجویدی: سرّ البیان فی علم القران؛ ص 181؛ تجوید جامع (پورفرزیب)، ص 89 و 90؛ حلیة القران (سطح 2)، ص 167؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 121 و 122.

غیرطبیعی در حروف مدّی می شود؛ مانند:

اَلرَّحیمِ î اَلرَّحیآمْ (وقف) ؛ اَلْمُفلِحُونَ î اَلْمُفْلِحُوآنْ (وقف) ؛ تُکَذِّبانِ îتُکَذِّبآنْ (وقف)

میزان کشش مدّ عارضی: در قرائت همه قرّاء سبعه، در صورتی که در کلمه، وقف به «رَوْم»(1) نشود به «طول، توسّط و قصر» یعنی (6، 4، 2) حرکت، قرائت شده است.

8- «مدّ لین»

مدّی است که حروفِ آن واوِ ساکنِ ماقبل مفتوح (-َ وْ)، و یای ساکنِ ماقبل مفتوح (-َ یْ) بوده و سبب آن فقط سکون(2) (لازم، عارضی) باشد.

(گفته شده «الف» چون ماقبلش همیشه مفتوح است، حرف لین محسوب می شود.)

انواع یا حالات مدّ لین
اشارة

مدّ لین به سکونِ لازم: مدّی است که بعد از حروف لین (-َ وْ، -َ یْ) سکون ذاتی باشد، که در قرآن فقط در حرف «عَیْنْ» از حروف مقطّعه آمده است و عبارتند از: «کآهیعآصآ î کآف ها یا عَیْآنْ صآد» (مریم، آیه 1)، و «حمآ عآسآقآ î حا میآم عَیْآنْ سیآنْ قآفْ» (شوری، آیات 1 و 2).

ص: 526


1- 2. وقف به «رَوْم» نوعی از وقف است که در آن حرف آخر کلمه اگر مضموم یا مکسور باشد، ساکن نمی شود، بلکه حدود یک سوم از حرکتش باقی می ماند؛ ضمنا در صورت وقف به روم میزان مدّ، «قصر» است.
2- 1. در روایت ورش از نافع حرف همزه نیز سبب مدّ لینی می باشد. [تجوید جامع (پورفرزیب)، ص 90 و 91؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 123]

مدّ لین به سکون عارض: مدّی است که بعد از حروف لین، سکون عارضی (غیر ذاتی) واقع شود، و آن هنگام وقف بر برخی کلمات ایجاد می شود؛ مانند: «یَوْمَî یَوْآمْ»(وقف) ؛ «اَلْبَیتِ î اَلْبَیْآتْ»(وقف) ؛ «مِنْ شَیْ ءٍ î مِن شَیْآءْ(وقف)».

میزان کشش مدّ لین

با سکون لازم: به «قصر»، «توسّط» و «طول» خوانده می شود؛ لکن ارجحیّت به «طول» خواندن است.

با سکون عارض: نیز به «قصر»، «توسّط» و «طول» است.

* نکات مدّ

- انواع مدّ، که در کتب قراءات و تجوید اسامی آن ها مذکور است، بسیارند، و در مبحث «تاریخچه مدّ» به آن ها اشاره شد و شرح مهمترین و کاربردی ترین آن ها در هشت عنوان گذشت.

- مراتب مدّ؛ برخی، مدها را بر اساس سبب های قوی و ضعیف رتبه بندی نموده اند، بدین صورت که «سکون» را سبب قویتر از «همزه» دانسته و آن گاه «ثبات» سکون یا همزه را بر غیر آن مقدّم داشته و گفته اند:

مراتب مدّ از قوی به ضعیف عبارتند از:

1. لازم 2. متّصل 3. عارض 4. لین 5. منفصل 6. بَدَل

اَقوَی المُدودِ لازمٌ فَما التَّصَل فعارضٌ فَذُو انْفِصالٍ فَبَدَل

- تعارض مدّها

در تعارض دو نوع مدّ با حرف مدّی مشترک (واحد)، به حکم مدّ قویتر عمل می شود.

ص: 527

نمونه ها:

الف - مدّ لازم در موضع وقف، با مدّ عارض پیش آمده کلماتی از قبیل «حآدَّ» یا «جآنٌّ» و...، باید به حکم مدّ لازم که کشش شش حرکتی دارد، عمل کرد.

ب - مدّ متّصل در موضع وقف، با مدّ عارض پیش آمده در کلماتی مانند «یَشآءُ» یا «سُوآءُ» و...، باید به حکم مدّ متصل که کشش کمتر از 4 حرکت ندارد و به بیشتر از آن عمل نمود.

ج - مدّهای عارضی و لین مجاور هم، در یک تلاوت، باید برتری مرتبه را به مدّ عارضی داد، بدین معنا که مدّ عارضی، بیشتر یا حداقل مساوی با مدّ لین کشش داده

شود و کمتر از آن نگردد.

مانند: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْآبْ (وقف) فِیْهِ هُدًی لِلْمُتَّقِیآنْ(وقف)» (بقره، آیه 2).(1)

ص: 528


1- 1. ر.ک : حلیة القران (سطح 2)، ص 170 - 172؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 123 - 125؛ اِحیاء القرائة، ص 125 - 128.

* خلاصه «انواع مدّ»

مدّ اصلی و حالات آن (2 حرکتی): 1. مدّ طبیعی (نُوحیها)؛ 2. مدّ عوض (حکیما)؛ 3. مدّ بَدَل ( امَنُوا)؛ 4. مدّ صله صغری (اِنَّهُ خبیرٌ)؛ 5. مدّ حیُّ طَهِر (طه)؛ 6. مدّ تمکین (حُیّیتُمْ).

- با سبب معنوی (4 حرکتی): 1. مدّ تعظیم (لا اِلهَ اِلّا اللّه) 2. مدّ تبرئة (لا رَیْبَ فِیهِ)

- همزه

قبل ازحروف مدّ: مدّ بَدَل (آمَنُوا)«به روایت وَرش 2،4،6 حرکت» بعد ازحروف مدّ: 1. در یک کلمه = مدّ متصل(شاءَ)؛(4،5،6) 2.در دو کلمه = مدّ منفصل(اِنّااَنْزَلنا) (2،4،5).

مدّ

مدّ فرعی

- با سبب لفظی

- سکون

با حروف لین = مدّ لین: 1. با سکون لازم (عَیْن) (2،4،6 حرکت)؛ 2. با سکون عارض (یَوْم، بَیْت) (2،4،6 حرکت). با حروف مدّی + سکون عارض = مدّ عارضی؛ (اَلمُفلِحُونْ) (2،4،6 حرکت). با حروف مدّی + سکون لازم = مدّ لازم: 1. محفّف حرفی (قآ)؛ 2. مخفّف کلمی (آلْانَ)؛ 3. مثقّل حرفی (الآمآ)؛ 4. مثقّل کلمی (الضّآلّین) (6حرکت).

ص: 529

انواع و احکام «هاء» در آخر کلمات
اشارة

به طور کلّی حرف «هاء» در آخر کلمات قرآن سه نوع است که عبارتند از:

1. هاء ضمیر 2. هاء اصلی (جوهری) 3. هاء سَکت

1- هاء ضمیر

تعریف

هاء ضمیر یا کنایه، حرفی است که در آخر هر سه نوع کلمه (اسم، فعل، حرف) قرار می گیرد و جهت جلوگیری از تکرار صریح اسم، جانشین اسم می شود و به صورت مفرد مذکّر غایب، به معنی «او، آن» می باشد؛

مانند: عَبْدُهُ (بنده او )، نَصَرَهُ (او را یاری کرد)، لَهُ (برای او، برای آن)

انواع هاء ضمیر

متحرّک (هُ - هِ)(1): هاء ضمیر متحرّک گاه به «اشباع» یا «صله» (î هُو - هی)، و گاهی «بلا اشباع» (î هُ - هِ) خوانده می شود.

اشباع هاء ضمیر و شرایط آن

«اشباع» به معنای «سیر کردن» است و مقصود از آن، تبدیل صدای کوتاه به صدای کشیده (حرف مدّ) می باشد.

* قاعده کلّی اشباع هاء ضمیر

1. هرگاه هاء ضمیر مضموم (هُ) حرف قبلش مفتوح یا مضموم باشد، و بعدش

ص: 530


1- 1. هاء ضمیر مفتوح وجود ندارد.

متحرّک خوانده شود، اشباع می شود؛ مانند: قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أکَفَرْتَ...(1)î

قالَ لَهُو صاحِبُهُو وَ هُوَ یُحاوِرُهُو أکَفَرْتَ....

2. هرگاه هاء ضمیر مکسور (هِ) حرف قبلش مکسور باشد و حرف بعدش متحرّک خوانده شود، اشباع می شود؛

مانند: لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدا(2) î لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهی وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهی مُلْتَحَدا.

* استثنا (بی قاعده)

- هاء ضمیر در عبارت «وَ یَخلُد فیهِ مُهانا»(3) با این که قبلش صدای کوتاه (متحرّک) نیست؛ ولی حَفص آن را به «اشباع» خوانده است؛ مانند: «وَ یَخْلُدْ فیهی مُهانا».

- عدم اشباع هاء ضمیر و شرایط آن

عدم اشباع (بِلا اشباع)، یعنی حرف با صدای کوتاه خوانده شود؛ مثلاً «هاء ضمیر» و «همزه» در کلماتِ «لَهُ، بِهِ، اُولی» به اشباع خوانده می شوند؛ لکن در کلماتِ «لَهُ الْحَمْدُ، مِنْهُ، اُولی، اُولئکَ» بلا اشباع و به صورت «لَهُلْحَمْدُ، مِنْهُ، اُلی، اُلئِک» ادا می شوند.

* قاعده کلّی عدم اشباع هاء ضمیر

1. هرگاه طرفین هاء ضمیر یا یک طرف آن ساکن باشد، اشباع نمی شود؛

ص: 531


1- 2. کهف/ 37.
2- 1. کهف/ 27.
3- 2. فرقان/ 69.

مانند: مِنْهُ اسْمُهُ، اِلَیْهِ الْمَصیرُ، لَهُ الْمُلْکُ، مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ، مِنْهُ لَحْما، لَدَیْهِ خُبْرا.

2. هرگاه بعد از هاء ضمیر مشدّد باشد، اشباع نمی شود.

مانند: بِهِ الَّذینَ، لَهُ الرَّحْمنُ، یَعْلَمْهُ اللّهُ.

3. هرگاه قبل از هاء ضمیر، از حروف مدّ باشد هاء ضمیر اشباع نمی گردد. مانند: اتَیْناهُ رَحْمَةً، فیهِ هُدیً، خُذُوهُ فَغُلُّوهُ

* استثناء (بی قاعده)

- هاء ضمیر در عبارت «یَرْضَهُ لَکُمْ»(1) با این که قبل و بعدش متحرّک است، در برخی قراءات از جمله، قرائت عاصم برخلاف قاعده، «بلااشباع» خوانده شده است.

- هاء ضمیر در دو مورد «اَنْسانیهُ اِلّا»(2) و «عَلَیْهُ اللّه»(3) که طبق قاعده باید مکسور باشند؛ لکن در قرائت عاصم به روایت حفص برخلاف قاعده با «ضمّه» روایت شده است.

هاء ضمیر ساکن (هْ): در قرائت عاصم به روایت حَفص «هاء ضمیر» در دو کلمه «اَرْجِهْ»(4) و «اَلْقِهْ»(5) که طبق قاعده باید متحرّک می شد، لکن برخلاف قاعده به سکون روایت شده است و نباید با «هاء سَکْت» مشتبه شود.

ص: 532


1- 1. زمر/ 7. (یَرْضَهُ: در اصل یَرْضاهُ [یَرْضی + هُ] بوده است به معنای «آن را نمی پسندد»).
2- 2. کهف/ 63. (اَنْسانیهُ: نَسِیَ در باب اِفعال (اَنْسی) همراه دو ضمیر مفعولی (ی - هُ) و نون وقایه است به معنای «آن را از یادم برد»).
3- 3. فتح/ 10.
4- 4. اعراف/ 111؛ شعراء/ 36.
5- 5. نمل/ 28.
2- هاء اصلی (جوهری)

تعریف:

حرفی است که جزء اصل و پیکره کلمه است؛ اگر کلمه فعل باشد، «لام الفعل» محسوب می شود، و هیچ گاه از کلمه جدا نمی شود؛ چرا که بدون آن کلمه از معنایش خارج می شود و بلااشباع ادا می شود.

موارد هاءِ جوهری

قاعده کلّی: اصل بر این است که این نوع «هاء» به همان حرکت خود (بلا اشباع) خوانده شود؛ مانند: اللّه، نَفْقَهُ، وَجْهُ، اِلهَ، یَنْتَهِ،....

استثنا (بی قاعده)

در کلمه «هذِهِ» که اسم اشاره است، «هاء» اصلی است و هرگاه حرف بعد از آن متحرّک باشد، برخلاف اصلش با «اشباع» خوانده می شود؛ لکن اگر به سکون برسد، «بلا اشباع» می شود؛ مانند: «هذِهِ اَنْعامٌ»،(1) «هذِهِ الدُّنْیا»؛(2)

ضمنا در حالت وقف ساکن می شود؛ مانند: هذِهِ î هذِهْ.

3- هاء سَکت

تعریف:

هاء همیشه ساکنی است که نقش معنوی ندارد و جزء کلمه نبوده و به آخر آن اضافه می شود؛ مانند: کِتابِیَهْ.

ص: 533


1- 1. انعام/ 138.
2- 2. اعراف/ 156.

موارد هاء سکت (در روایت حفص از عاصم)

در آخر اسم ها

- سوره الحاقّة: کِتابِیَهْ(1)، حِسابِیَهْ(2)، مالِیَهْ(3)، سُلطانِیَهْ(4).

- سوره القارعه: ماهِیَهْ(5).

در آخر فعل ها

- سوره بقره: لَمْ یَتَسَنَّهْ(6) (یَتَسَنّیî لَمْ یَتَسَنَّ + هْ).

- سوره انعام: اِقْتَدِهْ(7) (امر حاضر از: تَقتَدیî اِقْتَدِ + هْ).

علّت و فایده «هاء» سَکْت

دلایل و فوایدی که در اِلحاق «هاء» سکت بر آخر برخی کلمات ذکر کرده اند، عبارتند از:

1- جهت بیان و تلفّظ حرکت حرف آخر کلمه، به هنگام وقف است.(8)

ص: 534


1- 3. الحاقه/ 19 و 25.
2- 4. همان/ 20 و 26.
3- 5. همان/ 28.
4- 6. همان/ 29.
5- 7. القارعة/ 10.
6- 1. بقره/ 259.
7- 2. انعام/ 90.
8- 3. چنان که از قرّای سبعه ابن کثیر (به روایت بَزّی) و از قرّای عشرة یعقوب، در موارد زیر هنگام وقف، «هاء» سکت ملحق ساخته اند: الف - در «ما» ی اِستفهامیه که در حالت مجرور بودن، الف آن حذف می شود؛ مانند مِمَّ î مِمَّه، عَمَّ î عَمَّهْ،... ب - در ضمیر مفرد مذکّر و مؤنّث غایب منفصل که مبنی بر فتح هستند؛ مانند هُوَ î هُوَهْ، هیَ î هِیَهْ ج - در نون مشدّد از جمع مؤنّث؛ مانند: عَلَیهِنَّ î عَلَیهِنَّهْ، فیهِنَّ î فیهِنَّهْ، مِثلُهُنَّ î مِثلُهُنَّهْ د - در یای مشدّد که مبنی بر فتح هستند؛ مانند عَلَیَّ î عَلَیَّهْ، إِلَیَّ î إِلَیَّهْ، بِیَدَیَّ î بِیَدَیَّهْ، لَدَیَّ î لَدَیَّهْ لیکن اولی وقف به سکون و حفظ رسم الخط قرآن است؛ زیرا وقف به سکون شهرت استعمال دارد و ملاک قرائت محسوب است. [ر.ک : کتب اختلاف قراءات، و نیز: سرّ البیان فی علم القران؛ ص 229]

2- در کلماتی که مبنی بر حرکتند و سلب حرکت از آن ها در حال وقفی جایز نبوده، هاء سکت آورده شده تا هم وقف به سکون شده باشد و از طرفی حرکت آخر کلمه سلب نشود.(1)

3- به منظور حفظ توازن و هماهنگی سَجْع آیات قرآن است.

4- در علم نحو (عربی) «هاء» سکت نیز مطرح بوده است و کاربرد آن را در وقف چنین ذکر کرده اند:

جایز است که در بعضی از متحرّک ها با افزودن هاء ساکن که «هاء سکت» نامیده می شود، وقف کرد، و آن در فعل مضارع معتلّ الآخِرِ مجزوم با حذف حرف آخرش است؛ مانند:

«لَم یَخْشَهْ»؛ و نیز در فعل امر معتلّ الآخِرِ مبنی بر حذف حرف آخرش؛ مانند: «إمْشِهْ»، «فِهْ، عِهْ»(2)؛ و در «ما»ی استفهامیّه، مانند: «فیمَ تَرْغَبُ فیمَهْ؟» و «عَمَّ تبحثُ عَمَّهْ» ، و در حرف مبنی، مانند: «رُبَّهْ، إنَّهْ، لَعَلَّهْ، اذهبنَّهْ، أَکْرِمِ الْمُجْتَهِدونَهْ، اِنَّهُمْ یُکْرِمُونَهْ»(3).

ص: 535


1- 4. همان.
2- 1. امر از «وفی، وعی» هستند و آوردن هاء سکت در امر لفیف مفروق واجب است.
3- 2. وقف با سکون نیز جایز است؛ مانند عَمَّ تَبحَثُ عَمْ، رُبْ، إنْ [البته مشدّد، لکن بی حرکت ادا می شود[ أکرم المجتهدونْ.

5- چنان که گفته شد، «هاء» سکت نقش معنوی ندارد، بلکه اغراض لفظی و بیانی در جهت حفظ حرکت آخر کلمه، و در حالت وقف است؛ لکن در برخی قرائت ها به جهت ضبط رسم الخطّی آن در قرآن، آن را در وصل نیز می خوانند.(1)

شیوه خواندن «هاء» سَکت در آخر کلمه

الف - «هاء» سکت مانند هر حرف ساکنی، به طور معمولی چه در حالت وقف و چه در وصل ادا می شود.

ب - «سَکت» که قطع لحظه ای صوت (به اندازه زمان دو حرکت) بدون تجدید نَفَس است؛ در «هاء» سکت فقط در مورد «مالِیَهْ هَلَکَ»(2) در حالت وصل که به دو وجه «ادغام مثلین» و «اِظهار هاء سکت با سَکْت مصطلح» ادا می شود، جایز است.

بهتر است بر «هاء سکت» وقف شود؛ چرا که در اصل برای اهمیت منظور به کار رفته است.

ج - در قرائت عاصم به روایت حَفص تنها در همان مواردی که ذکر شد، و در قرآن نیز مضبوط است، جایز است، هاء سکت خوانده شود.(3)

ص: 536


1- 3. موارد این بخش برگرفته از: الکتاب سیبویه، 2/333 به بعد؛ موسوعة النحو و الصرف و الاعراب (امیل بدیع یعقوب)، ص 639 و 725؛ تجوید جامع (پورفرزیب)، ص 98؛ تجوید کاربردی 1، ص 34؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 126 و 127.
2- 4. الحاقّه/ 28.
3- 1. ر.ک : تجوید کاربردی 1، ص 34 و 35.
معرفة الوقوف (وقف و ابتداء)
کلّیّاتی در وقف و ابتدا

در بخش «پیشینه وقف» تا حدودی به اهمیّت وقف و ابتداء اشاره شد؛ لکن باید توجّه داشت از آنجا که «وقف و ابتداء» در فرمایش امیرمؤمنان علی علیه السلام نیمی از ترتیل معرفی شده است، و از طرفی قاری مؤمن به قرآن مأمور به «ترتیل» می باشد؛(1) لذا شناخت مواضع «وقف و ابتدا» برای او نیز امری اجتناب ناپذیر است.

شناخت مواضع «وقف و ابتدا» در تلاوت قرآن مستلزم داشتن اطلاعات وسیع از ادبیات عربی از قبیل لغت، صرف، نحو، معانی بیان، قراءات وآشنایی با ترجمه، مفاهیم و تفسیر قرآن است تا روابط ظاهری و درونی هر آیه و روابط آن، حدّاقل با آیات هم جوار روشن شود و بر این مبنا تلاوت صحیح جریان یابد.

امّا برای کسانی که طریق مذکور امکان پذیر نباشد، می توانند با تقلید از قرّاء مشهور و اساتید تلاوت، ارکان مختلف تلاوت خود را از قبیل تجوید، وقف و ابتدا، صوت و لحن سامان دهند. مؤکّدا مواضع «وقف و ابتدا» را که در این بخش مورد بحث ما است، از تلاوت ایشان شناسایی و به آن عمل کنند؛ و مضافا از قرآن هایی که دارای علایم وقف و ابتدا (رموز یا علایم سجاوندی) است، می توانند تا حدودی بهره بگیرند، و با حفظ اِخلاصِ خود، اِنشاءاللّه خداوند پیمودن گامهای بعدی را بر آنان

آسان خواهد نمود.

ص: 537


1- 1. «وَ رَتِّلِ القُرْ... اَن تَرتیلاً». (مزّمّل/4)
سخنی در چگونگی تقطیع در آیات

تقطیع در آیات، در حوزه تلاوت بیشتر به مقدار توان فهم و اداء صحیح یک یا چند جمله تامّ از یک آیه، در یک نَفَس می باشد.

این مطلب لزوما مساوی با یک آیه نیست؛ چه بسا یک آیه دارای چندین جمله مفید مرتبط به هم باشد که برای فهم و حضور در فکر و دل، ضرورت دارد که به چند قطعه مناسب تقسیم شود، این تقسیم، ارتباط مستقیمی با فهم اجمالی ترجمه و گاه فهم اجمالی تفسیر آیه دارد.(1)

جهت تعیین حدّ و مرز رابطه های لفظی و معنوی آیات کریمه و مطالب درون آیه، اصول و مقرراتی است، که با به کارگیری علومی که اشاره شد، امکان پذیر است.

تلاوت آیات کوتاه قرآن کریم با وقف بر آخر آن ها، برای قاری به هر حال جایز بوده، چرا که وقف بر رؤوس آیات بنا به سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خصوصا سوره حمد را که آیه به آیه قرائت می فرمودند(2)، خود مجوّزی است بر این مطلب.

امّا در آیات بلندِ چند سطری، نیم صفحه و حتی یک صفحه ای(3) تلاوت در یک نفس امکانپذیر نمی باشد، و از طرفی هرچند نَفَس قاری طولانی باشد این باعث نمی شود که قاری چندین جمله پی درپی و یا چند آیه کوتاه پی درپی را بدون در نظر

ص: 538


1- 1. ر.ک : پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، ص 432.
2- 2. امّ سلمه همسر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت نموده که آن حضرت وقتی قرآن می خواند، در پایان هر یک از آیات، قطع می کرد. می فرمودند: «بسم اللّه الرحمن الرحیم» وقف می کرد؛ و بعد می فرمودند: «الحمدللّه ربّ العالمین» وقف می کرد؛ بعد می فرمودند: «الرّحمن الرّحیم» وقف می کرد و هکذا تا آخِر... [النشر، 1/226؛ معالم الاهتداء، ص 99]
3- 3. ر.ک : بقره/ 282، در قرآن به خط عثمان طه در صفحه 48/ آیه «دَیْن» که 15 سطر است.

گرفتن نکات و لطایف آن ها زنجیروار در یک نفس بخواند. چنانکه با یک نفس سوره توحید را خواندن «مکروه» دانسته شده است.(1)

اصلاً در بعضی از آیات، نکاتی وجود دارد که مستلزم وقف در بین آیات است و حداقل، وقف آن ها نیکوتر از وصل آن هاست، پس نیکو خواندن قرآن اقتضا می کند که بر آن موارد وقف شود، مانند موارد زیر:

نسبت چند فعل متوالی به موارد مختلف، با یکسان بودن ظاهر آن ها، مانند آیه شریفه «لِتُؤمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِه وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّروُهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکرَةً وَ أصیلاً»(2)، که مرجع ضمیر غایب در «تُعَزِّرُوهُ» و «تُوَقِّروُهُ» پیامبر است، در حالی که مرجع ضمیر غایب در «تُسَبِّحُوهُ»، خداوند است؛ پس برای این که کسی نپندارد که آن نیز به پیامبر بر می گردد، بهتر است بر «تُوَقِّرُوهُ» وقف شود.

خطاب به دو نفر در یک آیه، مانند آیه شریفه «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ»(3)، که «أَعْرِضْ عَنْ هَذَا» خطاب به یوسف و «اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ» خطاب به زلیخاست؛ پس برای این که توهّم نشود که هر دو، خطاب به یوسف است، نیکوست که بر کلمه «هذا» وقف شود.(4) و موارد از این نمونه فراوان است.

بنابراین، وقف بین آیات، امری اجتناب ناپذیر است. و دیگر این که در هر جایی

ص: 539


1- 1. روایت از امام صادق علیه السلام است. ر.ک : وسائل الشیعه (10 جلدی)؛ 2/585.
2- 2. فتح/ 9.
3- 3. یوسف/ 29.
4- 4. ر.ک : البرهان فی علوم القران (نوع 24)؛ 1/423.

نمی توان وقف کرد، بلکه باید موارد لازم را شناخت و بر آن ها وقف کرد، تا نه تنها خللی به معنای آیات وارد نشود، بلکه مقصود خداوند به بهترین وجه، گوش

شنوندگان آیات نور را نوازش دهد و بر قلب آنان بنشیند.(1)

تقطیع و نکاتِ بلاغی آیات
اشارة

نکته قابل تأمّل این است که، صِرف دانستن صَرف و نحو بر خلاف تصوّر عموم، برای تقطیع کفایت نمی کند، بلکه نیاز به درک و مراعات فصاحت و بلاغت نیز می باشد، که به این امر در علائم گذاری وقف در قرآن های موجود توجّه چندانی نشده است.

به عنوان مثال؛ سوره حمد را در نظر گیریم: آیه دوّم تا چهارم از نظر ترکیب نحوی، یک جمله محسوب می شوند؛ چرا که از نظر نحوی آیه 3 و 4 عطف بیان یا بَدَل می باشند که تابع لفظ جلاله «اللّه» و یا «ربِّ العالمین» هستند؛ پس باید به عنوان یک جمله مفید، در انتهای آیه چهار وقف نمود....

لکن توجّه به نکاتِ معانی بیانِ آیات این مطلب را نفی می کند؛ آهنگ انتهای آیات نیز خود شاهد دیگری است که این ها سه آیه هستند و حدّاقل پنج مطلب مستقل در عین ربط را می رسانند و تدبّر در آیات، اقتضای تقطیع به سه قسمت را دارد؛ چنان که اشاره شد سیره پیامبر صلی الله علیه و آله نیز دلیل دیگری است بر این معنی، چرا که حضرت، سُوَرِ قرآن خصوصا سوره حمد را آیه به آیه قرائت می فرمودند.

همین گونه است آیات 6 و 7 که در قرآن ها مجموعا یک جمله مفید تلقّی شده است که حداقل (بنابر معانی بیان) چهار جمله مفید می باشد.

ص: 540


1- 1. ر.ک : قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم؛ ص 22 و 23.

بنابراین اگر به نکاتِ بلاغی آیات، عنایت نشود بسیاری از لطافت ها و ظرایف در آیات از دست می رود؛ حتّی در آن جا که از نظر نحوی، فاعلِ یک فعل که رکن اصلی

جمله است، در آیه بعد آمده است و در ظاهر دو آیه را باید به عنوان یک جمله مفید اخذ کرد، لطف تعبیر و ظرافتِ آیه، اقتضای تفکیک را دارد؛ دو آیه بودن آن نیز شاهدی بر این تفکیک است:

«فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فیها اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْاصال»(1)؛

«رِجالٌ لاتُلهیهِم تِجارَةٌ وَ لابَیعٌ عَن ذِکرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلوةِ وَ إیتاءِ الزَّکوةِ...»(2).

- بررّسی دو آیه

در دو آیه پی در پی مذکور، در آیه اوّل «یُسَبِّحُ» نیازمند فاعل می باشد که از نظر نحو «رِجالٌ» فاعل آن می باشد؛ لیکن اگر فاعل را ضمیر مستتر در فعل، اخذ کنیم که ابهام دارد و در کلمه «الآصالِ» وقف نماییم، این ابهام، ما را به سؤال می کشاند: چه کسانی صبح و شامگاه خداوند را به پاکی و نزاهت در آن بیوت یاد می کنند؟

با این سؤال آیه 37 جواب از این سؤال مقدّر خواهد بود.

آیه 36، ابتدایش با جار و مجرور «فی بُیُوتٍ» آغاز شده است که ما بعدش صفت «بیوت» می باشد؛ پس از نظر نحوی، عاملش را باید در آیه ی(3) قبل جستجو نمود؛ در

ص: 541


1- 1. نور /36.
2- 2. نور /37.
3- 3. نور/ 35.

نتیجه خود ناقص می باشد که باید صفت «نورٍ» در فقره «نُورٌ عَلی نُورٍ» بگیریم، در حالی که اگر «فی بیوتٍ...» را استیناف بیانی بگیریم لطفِ خاص آیه جلوه گر می شود: «نور الهی در کجا قرار دارد؟ در خانه هایی که خدا اجازه داده است...».

اصولاً برداشتِ معمول و متداول و یکنواختِ نحوی از سطح یک نواخت و عادّی روحیه ها و گفتارهای روزمرّه، ناشی شده است؛ حال آن که قرآن کریم با تحلیل روانی

عمیق مخاطب خویش، از انواعِ شیوه های ظریفِ هنری بهره برده، تا تأثیر خویش را در عمقِ نفوس، تحقّق بخشد.(1)

پس در امر تقطیع، نکته سنجی و ظرافت و لطافت روحی لازم است تا که تلألؤ آیات جلوه گر شود.(2)

ص: 542


1- 1. «وَ لَقَد صَرَّفنا فی هذا القران لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الاِنسانُ اَکثَرُ شَیْ ءٍ جَدَلاً» (کهف/ 54) «و به حقیقت قسم ما در این قرآن برای مردم از هر مثلی به شیوه های گوناگون آوردیم (تا متحوّل شوند، و لیکن) انسان در ستیزه جویی از هر چیزی فزونتر است». نظیر این تعبیرها: (اسراء/ 89 و 41؛ زمر/ 28 و 27؛ طه/ 113؛ انعام/ 65 و...).
2- 2. پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن؛ ص 432-434 [با اندکی تصرّف]
تعریف چند اصطلاح در باب «وقف و ابتدا»
تعریف «وقف»

در لغت: به معنای «درنگ، باز ایستادن از حرکت و بازداشت» است.

در اصطلاح قرائت: عبارت است از «قطع صوت در حین تلاوت برای تجدید نَفَس و سپس ادامه قرائت».

تعریف «قَطْع»

(1)

در لغت: به معنای «جدا کردن و بریدن» است.

در اصطلاح قرائت: عبارت است از «انصراف و پایان دادن به تلاوت و به کار دیگر پرداختن».

* نکته: رؤوس آیات، مقاطع قرآن هستند(2)، و لذا روا نیست که بین آیات تلاوت رها شود و قسمت پایانی آیه خوانده نشود.(3)

و دیگر این که، هنگام «قطع» به قصد انصراف از قرائت، می طلبد که «تصدیق» یعنی «صَدَقَ اللّهُ العَلِیُّ العَظیمُ» گفته شود. و بازگشت مجدّد به تلاوت هرچند به اندازه زمانیِ تجدید نَفَسِ معمول، در وقف باشد، باید با «استعاذه» شروع نماید.

ص: 543


1- 1. گاهی «وقف» و «قطع» به جای هم استعمال شده اند.
2- 2. النشر، 1/239.
3- 3. الاتقان، 1/286.
تعریف «ابتداء»

در لغت: به معنای «شروع و آغاز» است.

در اصطلاح قرائت: عبارت است از «شروع تلاوت قرآن و یا شروع بعد از وقف که پی در پی در ادامه قرائت صورت می گیرد».

* نکته: ابتدا به معنای آغاز تلاوت، و به معنای شروع های مجدّد پس از وقف ها، هر یک شرایطی دارند؛ از جمله در مورد اوّل «استعاذه» گفته می شود، و در مورد دوم اهمیّت ویژه ای دارد؛ چرا که قاری موظّف است از بهترین محل شروع نماید؛

به عبارتی دیگر از «ابتدا» های جایز، یعنی «تامّ»، «کافی» و «حَسَن» (که بعداً بیانش خواهد آمد) اِقدام به ادامه

قرائت کند.

تعریف «سَکْت»

در لغت: به معنای «سکوت، خاموشی، مکث» است.

در اصطلاح قرائت: عبارت است از «قطع کوتاه ولحظه ای صوت در حین تلاوت بدون تجدید نفس، در زمانی کوتاهتر از زمان وقف(1) (به اندازه 2 حرکت) و سپس ادامه قرائت».

* موارد سَکت (در قرائت عاصم به روایت حفص)

بنا به روایت حفص از عاصم، در چهار موضع از قرآن کریم، به «سکت» یا «سکته»

ص: 544


1- 1. النشر، 1/240؛ الاتقان، 1/286.

خوانده می شود که عبارتند از:

1- عِوَجا * قَیّما(1). کلمه «عِوَجا» در حالت وصل به صورت «سکت» یعنی بدون

تنوین نصب و به الف مدّی اداء می شود.(2)

بدین گونه که پس از اداء الف مدّی وقفه ای در صدا به اندازه دو حرکت ایجاد می شود و سپس بدون تجدید نفس «قیما» خوانده می شود.

2- مَرقَدِنا * هذا(3)؛ بین این دو کلمه می توان وقف نمود؛ لکن در صورت وصل باید به «سکت» خوانده شود، یعنی صوت برای مدّت کوتاه (به اندازه زمانی 2 حرکت) پس از خواندن «مَرْقَدِنا» قطع گردید و سپس بدون تجدید نَفَس کلمه «هذا» قرائت می شود.(4)

3- قیلَ مَن * راقٍ(5)؛ پس از قرائت کلمه «مَنْ» باید به «سکت» داده شود، یعنی در

ص: 545


1- 2. کهف/ 1. (لازم به ذکر است که تنوین «عِوَجا» در قرائت حفص از عاصم هیچ گاه خوانده نمی شود؛ زیرا چه به «سکت» و چه به «وقف» در هر دو صورت به الف مدّی و بدون تنوین ادا می شود.
2- 1. «عِوَجا» مفعول اوّل فعلِ «لَمْ یَجْعَل» است، «قَیّما» مفعول دوم است برای «جَعَلَ» محذوف، و تقدیر کلام «جَعَلَهُ قَیّما» است (و به قولی «قیّما» حال است). چنان چه وصل بدون سکت انجام گیرد، «عِوَجا قَیّما» در معنا مشتبه به این می شود که «قیّما» صفت «عِوَجا» باشد؛ با این که «مستقیم، استواری» که معنای «قَیّما» است، نقیض «عِوَج» کجی، انحراف» است؛ آن گاه معنی چنین می شود: «کجی مستقیم»، که این قابل اشکال است و مفهوم مناسب و صحیحی ندارد. [ر.ک : الجدول فی اعراب القران و صرفه و بیانه، 8/138؛ کلمة اللّه العلیا، 3/810].
3- 2. یس/ 52.
4- 3. آیه تا «مَرقدِنا» بیان حالت تعجّب کفّار است و از «هذا» به بعد، اِعلام و حالت خبری دارد که به کُفّار گفته می شود و یا خود به اعتراف، خبر را تصدیق می کنند؛ لذا بین این دو جمله یا به «وقف» و یا به «سکت» خوانده می شود.
5- 4. قیامت/ 27.

صوت به اندازه زمانی دو حرکت وقفه ایجاد شود و سپس بدون تجدید نَفَس کلمه «راقٍ» خوانده شود.(1)

4- کَلّا بَل * رانَ(2). در حین قرائت، بین دو کلمه «بَلْ» و «رانَ» در حالت وصل

وقف های به اندازه زمانی 2 حرکت در صوت باید ایجاد گردد تا «سکت» حاصل شود.(3)

طُرُق و روشهای وقف بر آخر کلمات
اشارة

قاری قرآن در سیر تلاوتش، بر کلماتی (اختیارا، یا بناچار) وقف می کند و در این موقعیت اصل بر این است که حرکت حرف آخر کلمه تبدیل به سکون گردد چرا که وقف و سکون به مفهوم باز ایستادن از حرکت است. لکن نزد قرّاء سبعه و در قراءات ایشان حالات و تغییرات دیگری نیز در آخر کلمات(4) غیر از مورد مذکور، به هنگام وقف ایجاد (عارض) می شود که معتبر شناخته شده است و عبارتند از: «اِسکان، اِبدال، رَوْم، اِشمام، اِلحاق، اِثبات، اِدغام، حذف، نقل» که به طور اختصار بیان می گردد.

ص: 546


1- 5. اگر به وصل و بدون «سکت» خوانده شود، ادغام صورت گرفته و کلمه جدیدی چون «مَرّاق» بر وزق فَعّال که صیغه مبالغه است، ظهور پیدا می کند و از معنای اصلی (مَن راقٍ» کیست شفا دهنده؟) خارج می شود و معنای دیگری (مَرّاق = خروج کننده از دین) پیدا می کند.
2- 6. مطفّفین/ 14.
3- 1. چنان چه به وصل و عدم «سکت» قرائت شود، ادغام متقاربین صورت گرفته و مشتبه به یک کلمه غیر مرتبط با آیه می شود، مثل «بَرّانَ» (که اگر نونِ آن مکسور بود ، می شد دو شخص نیکو کار) .
4- 2. کلمات فراوانی در کتابت قرآن به طور متّصل و در قالب «یک کلمه» نوشته و شناخته شده اند که در وقف همان حکم یک کلمه را دارند و در بین آن ها وقف نمودن صحیح نیست مانند: لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ، فَأَسْقَیْناکُمُوهُ،...
1- وقف اِسکان

اِسکان، یعنی ساکن نمودنِ حرف آخر کلمه (موقوفٌ علیها) در صورتی که متحرّک باشد.چنان چه اشاره شد اصل در وقف، همین است زیرا وقف ضدّ حرکت است. مانند: مَساجِدُ î مَساجِدْ، عِبادِیَ î عِبادی

نکته 1: بدیهی است کلماتی که به حرف ساکن یا حروف مدّی ختم شوند در وقف برآن ها تغییری صورت نمی گیرد بلکه به حالت ثابت خود باقی هستند. مانند: «وَ لَمْ

یُولَدْ»، امَنّا، رُسُلی، قالُوا،...

نکته 2: هفت کلمه در قرآن کریم وجود دارند که آخر این کلمات به «الفِ مدّی» ختم می شوند، به هنگام وصل به «فتحه» خوانده می شوند، لکن در وقف، به «الف» خوانده می شوند.در جدول ذیل آورده می شود:

ص: 547

«الف های هفتگانه در قرائت عاصم به روایت حفص»(1)

ردیف کلمه آدرس هنگام وصل هنگام وقف

1 ا َنَا مکرّر در قرآن أنَ اَنا

2 لکِنّا کهف، 38 لکِنَّ لکِنّا

3 اَلظُّنُونا احزاب، 10 اَلظُّنُونَ اَلظُّنُونا

4 اَلرَّسُولا احزاب، 66 اَلرَّسُولَ اَلرَّسُولا

5 اَلسَّبیلا احزاب، 67 اَلسَّبیلَ اَلسَّبیلا

6 سَلاسِلا دهر، 4 سَلاسِلَ سَلاسِلا (سَلاسِلْ)

7 قَواریرا (1) دهر، 15 قَواریرَ قَواریرا

2- وقف اِبدال

اِبدال، یعنی «تبدیل کردن»؛ در این جا منظور تبدیل کردن تای گِرد (ة) به «هاء»، و کلمات منصوب به تنوین (-ً ) جز در تای تأنیثِ منصوب (ةً)، به «الف» است.

- وقف بر تاء تأنیث مدوّره (ة -ة) : کلمات مختوم به این نوع از تاء به هنگام «وصل» به «تاء»، هنگام «وقف» به «هاء ساکنه» مبدّل و خوانده می شود؛

مانند: رَحمَةٌ î رَحْمَهْ، راضِیَةًٍ î راضِیَهْ، الصَّلوةَُِ î اَلصَّلوهْ،....(2)(2)

ص: 548


1- 1. منظور از «قواریرا» کلمه اوّل است، این واژه دوباره پی درپی قرار گرفته است که «قواریر» دوّم در وقف و وصل بدون الف است.
2- 2. برخی این حرف را «هاء تأنیث» نامیده اند، که همان «تاء تأنیث» مُبدّل به «ها» در وقف است.[دانی (ت 444 ه-. ق): التیسر، ص54؛ ابن جزری (ت 833 ه-.ق): النشر 2/82؛ مرعشی (ت 1150 ه-.ق): جهد المقل، ص 54 ظ؛ الدراسات الصوتیه...، ص 510].

- وقف بر تنوین نصب (-ً ) : کلماتی که دارای تنوین نصبند، جز تاء گِرد (ةً) که اشاره شد، هنگام «وقف» همه تبدیل به «الف» می شوند؛

مانند: حِسابا î حِسابا، ماءً î ماءا، هُدیً î هُدی،....

3- وقف رَوْم

واژه «رَوم» در لغت به معنای «قصد و اراده کردن» است؛ لکن در قرائت نوعی وقف است که در آن، به یک سوم حرکتِ حرفِ آخر کلمه اشاره شده و به صورتی آهسته، که از نزدیک شنیده شود، ادا می شود.

این نوع وقف تنها در کلماتی که حرف آخر آن ها «مضموم و مکسور» و یا «مرفوع و مجرور» باشند، قابل اجرا است؛ مانند مِن قَبلُ، اَلرَّحیمِ، اَلرَّحمنُ، اَلمَغضُوبِ، نَستَعینُ.

فایده وقف به رَوم؛ جهت تشخیص حرکت حرف آخر کلمه است، آن هم برای شنونده نزدیک قاری است.(1)

موقوفٌ علیه، در این وقف ساکن نمی شود؛ لذا سکون عارضی که سبب مدّ عارضی است در این مورد منتفی است.

ص: 549


1- 1. به قول «دانی» (ت 444 ه-.ق)، این طریقه از وقف ضعیف کردن صوت است، تا این که بیشتر صوت از بین رفته و صوتی خفی بماند که فرد نزدیک به قاری، و کور به حاسّه سمع آن را بشنود.[التیسیر فی القراءات السبع؛ ص 59]
4- وقف اِشمام

واژه «اِشمام» در لغت به معنای «بوییدن، بویانیدن» است؛ لکن در این جا «لب ها را

به حالت ضمّه در آوردن» است. در این وقف بعد از ساکن کردن حرفِ آخرِ موقوفٌ علیه، باید لب ها فوری به منظور اشاره به حرکت ضمّه (رفع) به طرف جلو گِرد شود تا نشان از ضمّه محذوف باشد.

این نوع وقف تنها در کلماتی که حرف آخر آن ها «مضموم و مرفوع» باشد، اجرا می شود؛ مانند نَستَعینُ، عَلیمٌ، نَعبُدُ،....

فایده وقف به اشمام؛ جهت نشان دادن حرکتِ حرفِ آخر کلمه پس از حذف آن به بیننده است (و بیننده ناشنوا)(1).

* نکات مهم

- «عاصم» به چهار طریق مذکور عمل کرده است، و از طرفی مهم ترین و فراگیرترین و بهترین شیوه وقف، همان «اسکان» و «ابدال» است.(2)

- قاری مختار است به انجام یا عدم انجام وقف به طریق «رَوْم» و «اِشْمام»، خصوصا زمانی که در تنهایی تلاوت می کند به این دو وقف پایبند باشد؛ چرا که وقف «رَوْم» و

ص: 550


1- 1. وقف به رَوْم و اِشْمام در کلماتی که حرف آخر آنها «مفتوح و منصوب» یا «ساکن اصلی» یا «تاء تأنیث» یا «میم ضمیرجمع مذکر» باشد، جایز نیست؛ مانند: مؤمنونَ، مَساجِدَ، فَلاتَنْهَر، اَلْجَنَّةُ، مِنْهُمْ و عَلَیْکُمْ. - یکی از تفاوت های رَوْم و اِشمام این است که رَوْم فقط مختص به حرف آخر کلمات و در موقع وقف بر آنهاست؛ ولی اشمام در اواسط کلمه نیز جاری می شود؛ مانند نون مشدّد در «لا تَأْمَنَّا» (یوسف/ 11) بدین صورت که حین تلفّظ نون مشدّد، لب ها حالت غنچه ای (ضمّه) به خود بگیرد تا بیانگر «لا تَأمَنُنا»ی «نفی» باشد، نه «لا تأمَنْنا»ی «نهی» (دقت کنید).
2- 2. حلیة القران (سطح 2)، ص 44 و 45؛ تجوید جامع، ص 102، 104 و 105.

«اشمام» نشان دادن و بیان حرکت حرف موقوفٌ علیه برای دیگران است.(1)

5- وقف اِلحاق

«الحاق» به معنای «اضافه و ملحق کردن چیزی به چیز دیگر» است؛ در این جا

منظور ملحق ساختن «هاء سکت» به آخِر برخی کلمات قرآن به هنگام وقف است. موارد آن در قرائت عاصم به روایت حفص همان است که در کتابت قرآن آمده است؛

مانند: کِتابِیَهْ، لَم یَتَسَنَّهْ،....

امّا برخی از قرّا، مثل ابن کثیر به روایت بزّی، در مواردی هنگام وقف، «هاء» سکت راملحق ساخته است؛ مانند: عَمَّ î عَمَّهْ، هُوَ î هُوَهْ، مِثلُهُنَّ î مِثلُهُنَّهْ، عَلَیَّ îعَلَیَّهْ.

توضیح این موضوع و علّت و فایده «هاء» سکت در بحث مستقل «هاء سکت»، ذیل «انواع و احکام «هاء» آخر کلمات» بیان شده است.

6- وقف اِثبات

«اِثبات» یعنی «قرار دادن و ثابت گردانیدن» است؛ و در اصطلاح قرائت، باقی گذاردن حرفِ آخر کلمه به هنگام وقف بر آن است.

در واقع یعنی، باز گردانیدن حرف «یایی» که در کتابت قرآن محذوف است؛ ولی حرکت کسره یا جرّ در آخر کلمه دلالت بر ثبوت تقدیری آن دارد؛

مانند: واقٍîواقی، هادٍîهادی، اَطیعُونِîاَطیعُونی، رَبِّ î رَبّی، اَلدّاعِ î اَلدّاعی(2)

ص: 551


1- 3. همان.
2- 1. ر.ک : سابقه طرق وقف بر آخر کلمات.
7- وقف اِدغام

عبارت است از: تبدیل حرف آخِر کلمه موقوفٌ علیه که «همزه» است، به جنس حرفِ ماقبلِ آن، یعنی «یاء» یا «واو» و سپس ادغام آن دو حرف در کلمه به هنگام وقف؛

مانند: اَلنَّسیءُî اَلنَّسیْ یُ îاَلنَّسیّ ؛ شَیْ ءٍî شَیْ یٍîشَیّ ؛ بَریءٌî بَریْ یٌ îبَریّ ؛ سَوْءٍîسَوْوٍî سَوّ ؛ قُرُوءٍî قُرُووٍîقُرُوّ.

این نوع وقف، اختصاصی قرائت «حمزه» و روایت هشام از «ابن عامر» است.

8- وقف حَذف

«حذف» در لغت به معنای «ساقط کردن» است و در اصطلاح قرائت، «انداختن حرف آخر کلمه به هنگام وقف» است.

در قرائت «عاصم» به روایت حفص در کلمه «فَما اتینی»(1) بعد از حذف «یاء»، به دو صورت «وقف به حذف» و «وقف به اِسکان» وقف نموده است؛

مانند: فَما ا تینِ، فَما ا تینْ.(2)

مورد دیگرِ آن، این است که «حمزه» در حال وقف بر کلماتی که آخرشان همزه است، به «حذف همزه» وقف کرده است؛

مانند: سَوْءٍî سَوْ، شَیْ ءٍî شَیْ، یَشاءُ îیَشا، بَریءٌî بَری.(3)

ص: 552


1- 1. نمل/ 36.
2- 2. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 146.
3- 3. سرّ البیان فی علم القران؛ ص 230.
9- وقف نَقل

عبارت است از، انتقال حرکت حرف آخر کلمه به هنگام وقف، به حرف ماقبل آن، مشروط به آن که حرف ماقبل آخر ساکن باشد، مانند: وَ اْلعَصْرِî وَالْعَصِرْ، وَتَواصَوْبِالصَّبْرِî وَتَواصَوْ بِالْصَّبِرْ

برخی هم در این وقف، حرکت همزه را به حرف ساکنِ قبل از همزه انتقال داده و

همزه را حذف کرده اند؛(1)

مانند: اَلأرضُî اَلَرْض، اَلأمرُî اَلَمْر، وَاْلإنْسُî وَ لِنْس؛

و یا مانند: اَلقُرْانُî اَلقُرَانْ، دِْف ءٌî دِفْ، مَوْئلاًî مَوِلا؛

و یا مانند: سیئَتْî سِیَتْ، تَب-ُوءَî تَبُو.

این نوع وقف را در قراءات حمزه، کسایی، ابن کثیر، ورش از نافع از کتب قراءات دنبال نمایید.(2)

انواع وقف
اشارة

«وقف» در قرآن کریم از جهات گوناگون تقسیمات متعدّد و متفاوتی دارد؛ در این بخش به حدّ اِجمال و ضرورت به آن پرداخته می شود؛ چرا که جزئیّات و لطایف و ظرایف «وقف و ابتدا» بسیارند و آن ها را باید در کتب مستقل «وقف و ابتدا» دنبال نمود.

ص: 553


1- 1. برخی این مورد را عنوان «وقف نقل و حذف» داده اند.[ر.ک : تجوید جامع، ص 103]
2- 2. النشر، 2/120؛ الاتقان (ترجمه)، 1/291؛ منابع پیشین.

از آن جا که «وقف و ابتدا» از فنون مهم در قرائت قرآن به شمار آمده، نوشته های این علم از گذشته ها تا به حال در قالبهای ذیل ارائه شده است:

1. کتب مستقل(1) 2. کتب علم قرائت 3. کتب علوم قرآنی 4. کتب تجوید.(2)

در این قسمت انواع وقف، در سه محور بیان می شود که عبارتند از:

الف - وقف اضطراری؛

ب - وقف اختیاری؛

ج - انواع وقف های دیگر(3)

الف - «وقف اضطراری»

وقفی است که بر اثر عارضه ای از قبیلِ اتمام نَفَس، سرفه، عطسه، فراموشی و... قاری مجبور و ناچار به وقف شود؛ بدیهی است در این حالت ممکن است وقف بر هر محل نامناسب و اقبح و یا مناسبی اتّفاق بیفتد.

ص: 554


1- 3. ر.ک : بخش کتابشناسی «وقف و ابتدا»
2- 4. ر.ک : قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم، ص 13-15.
3- 1. البته محل های وقف را به صورت زیر نیز می توان تقسیم نمود: الف) وقف های قیاسی:1- تامّ 2- کافی 3- حسن 4- قبیح. ب) وقف های سماعی (توقیفی):

حکم: هنگام شروع مجدّد قرائت پس از رفع اضطرار، حتما باید از جای صحیح و مناسب، تلاوت را از سر بگیرد.

ب - «وقف اختیاری»
اشارة

وقفی است که بدون پیشامد عارضه و اجباری، با میل و اراده، عالما و عامدا از روی اختیار خود، بر کلمه ای وقف شود.

اساسی ترین مبحث «وقف و ابتداء» در همین نوع، متمرکز است.

انواع وقف اِختیاری

وقف اختیاری، بر مبنای رابطه «لفظی» (اِعرابی) و «معنوی» (معنا و موضوع)،

خود بر چهار نوع تقسیم می شود که در سه نوع اوّلِ آن، قاری اجازه وقف دارد؛ لکن در نوع چهارم مُجاز به وقف نیست:

1- تامّ 2- کافی 3- حسن 4- قبیح

سخنی در تعلّقات لفظی و معنوی

(1)

مقصود از «رابطه لفظی»، رابطه اِعرابی بین دو عبارت است، به طوری که یا قسمت اوّل، عامل اِعراب در قسمت دوم باشد؛ مانند فعل متعدّی «اِهدِ» که عامل در «الصِّراطَ» که مفعول می باشد، است؛(2)

و یا قسمت دوم، عاملِ اِعراب قسمت اوّل باشد؛ مانند «ایّاکَ» که مفعولِ (به عنوان

ص: 555


1- 1 برگرفته از: النشر، 1 / 225 و 226؛ قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم، ص 35-37.
2- 2. «اِهْدِنا الصِّراطَ الْمُستَقیمَ» (حمد/ 6)

معمول) فعلِ «نَعْبُدُ» است؛(1) پس کلمات، در دو قسمتِ مذکور بینشان رابطه لفظی برقرار است.

بنابراین، مراد از رابطه لفظی، مطلق رابطه نیست، بلکه همان رابطه اِعرابی است.

نکته: ممکن است دو جمله به ظاهر به هم عطف شده باشند، ولی از نظر «علم وقف و ابتدا»، رابطه لفظی محسوب نشود؛ مانند عطف در آیه شریفه:

«ایّاکَ نَعبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعینُ»(2).

در این آیه گرچه «اِیّاکَ نَستَعینُ» بر جمله «اِیّاکَ نَعبُدُ» عطف شده است، ولی هیچ کدام از این دو جمله، عامل اعرابِ جمله دیگر نیست؛ زیرا جمله اوّل مستأنفه است و محلّی از اِعراب ندارد، و جمله دوم نیز عطف به جمله مستأنفه است که آن هم محلّی

از اِعراب ندارد؛ پس بین دو جمله مذکور رابطه لفظی وجود ندارد، گرچه رابطه معنوی وجود دارد؛ زیرا محوریّت عبادت و یاری طلبیدن بنده تنها متوجّه خداست.

بنابراین بر مبنای تعلّقات لفظی و معنوی، بین دو جمله یا دو عبارت یکی از چهار حالت زیر متصوّر است:

1- عدم رابطه لفظی و معنوی (î وقف تامّ)

2- وجود رابطه لفظی و معنوی (î وقف حسن، وقف قبیح)(3)

3- عدم رابطه لفظی با وجود رابطه معنوی (î وقف کافی)

ص: 556


1- 3. حمد / 5.
2- 4. همان.
3- 1. اگر جمله یا عبارت اوّل (که بر آن وقف می شود) دارای دو شرط الف و ب باشد(که ذیلاً اشاره می شود)، «وقف حَسَن» است، و در غیر این صورت «وقف قبیح» است. [ر.ک : قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم؛ ص 36، حلیة القران (سطح 2)، ص 183]

4- وجود رابطه لفظی با عدم رابطه معنوی (واقعیت خارجی ندارد)

حالت چهارم نمی تواند واقعیت خارجی داشته باشد؛ زیرا امکان ندارد بین دو جمله و یا عبارت، رابطه لفظی (اِعرابی) باشد؛ لکن از نظر معنا و موضوع ارتباطی نباشد.

دو شرط اساسی «جواز» در هر نوع وقف و ابتدا
اشارة

الف: جمله مفید معنا و به دور از نقص باشد؛ (همان که سکوت متکلّم بر آن صحیح باشد)

ب: خارج از مقصود خداوند نباشد.

اینک توضیح هر یک از وقوف اختیاری تام، کافی، حسن و قبیح.

1- «وقف تامّ»

وقفی است که بین دو جمله یا دو عبارتی واقع می شود که آن دو هیچ گونه رابطه لفظی و معنوی با هم نداشته باشند؛ به عبارتی وقف بین دو جمله کاملاً مستقل.

معیار تشخیص: 1- تمام و کامل شدن کلام 2- مستغنی بودن کلام دوّم از اوّل.

حکم: در وقف تامّ از دنباله وقف (جمله دوم) شروع می شود، و اعاده لازم نیست.

فهرستی از نمونه های «وقف تامّ»

الف) وقف بر رؤوس آیات (بر مبنای معیار وقف تامّ).

ب) وقف بر غیر رؤوس آیات:(1)

ص: 557


1- 1. در کتب علوم قرآنی و علم قرائت، مواردی برای «وقف تامّ» ذکر شده که بعضی از آن ها کلّی و قطعی است و بعضی دیگر کلّی و قطعی نیست؛ لذا آنها تحت عنوان «موارد شایع وقف تامّ» آورده شده است.

1- وقف بر پایان جزءها، حزبها، نیمه و ربع حزبها، پایان سوره ها.

2- وقف بر رکوعات قرآن.

3- وقف بر قبل از آغاز هر داستان، و بر پایان هر داستان.

4- وقف میان آیات؛ که بر مبنای دو معیار وقف تام، قابل تشخیص است و غالبا با مشخصه های ذیل همراه است که عبارتند از:

- پیش از: یای ندا، فعل امر، قَسَم، لام قسم و شرط.(1)

- پیش از: «کان اللّه»، «ماکان»، «استفهام»، «لَولا»(2) و «ادوات نقی و نهی».

- وقف بر فاصله بین عذاب و رحمت.

- وقف بر انتهای اِستثنا، قول و گفتار.

* نکته: چون اختلافِ نظرِ علما در اِعراب، قرائت و تفسیر، بعضا تعیین کننده نوع

وقف و ابتدا است، لذا گاهی بر این اساس ممکن است وقفی «تامّ» باشد، و همان وقف در نظر برخی دیگر «کافی» یا «حسن» باشد.

مانند وقف بر کلمه «اَمْنا» در آیه شریفه «وَ اِذْجَعَلْنا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْنا * وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبْراهیمَ مُصَلیً...»(3) که بنا به قرائت، کسرِ «خاء» در «اِتَّخِذُوا» تامّ است

ص: 558


1- 2. مشروط بر آن است که ماده «قول»، قبل از آنها نیامده باشد؛ زیرا بین «قال و مشتقّات آن» و «مقول قول» نباید فاصله انداخت.
2- 3. چهار مورد اخیر، در صورتی وقفشان تامّ است که قبل از آنها قَسَم، قول و مانند آن نباشد. [ر.ک : قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم، ص 41 - 44]
3- 1. بقره/ 125. («وَاتَّخَذُوا» را «نافع» و «ابن عامر» به فتح «خاء» خوانده اند، بقیه قرّا به کسرِ «خاء»؛ یعنی «وَاتَّخِذوا» قرائت کرده اند.) [ر.ک : القراءات العشر المتواتره، ص 19 ذیل آیه مذکور]

و بنابر قرائت، فتحِ «خاء» در همین کلمه کافی است.(1)

و یا مانند وقف بر «الآمآ»(2) که غیر تامّ است، چنان چه «ذلِکَ الْکِتابُ»(3) خبرش باشد، تامّ است؛ در صورتی که خبر برای مبتدای محذوف باشد؛ «هذا الآمآ»، یا مبتدا برای خبر محذوف باشد؛ «الآمآ هذا»، و یا مفعول برای فعل محذوف باشد؛ «قُلْ الآمآ».(4)

و یا مانند آیه شریفه «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ اِلّا اللّه * وَالرّاسِخُونَ فی الْعِلْمِ یَقُولونَ امَنّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»(5) که در صورت وقف بر «اِلّا اللّهُ»، علم تأویل آیات تنها به خداوند اختصاص پیدا می کند و در نتیجه، وقف تامّ می شود؛ و جمله مابعدش، یعنی «وَالرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ...» مُستأنفه مستقلی خواهد بود.

ولی اگر بر «اللّه» وقف نشود، یعنی «والرّاسِخُونَ فی الْعِلْمِ» به «اللّه» عطف شود، معنایش این خواهد شد که راسخان در علم هم تأویل متشابهات را می دانند، آنگاه «اِلّا اللّه» محل وقف تامّ نخواهد بود و باید به وصل خوانده شود.(6)

ص: 559


1- 2. ر.ک : النشر، 1 / 227.
2- 3. بقره/ 1.
3- 4. همان/ 2.
4- 5. ر.ک : النشر، 1 / 227؛ قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم؛ ص 39 - 45؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت؛ ص 134 و 137.
5- 6. آل عمران / 7.
6- 7. لازم به ذکر است که، وقف یا عدم وقف بر «اللّه» در مورد مذکور از نظر نحویان و مفسّران سه دیدگاه مطرح است: الف - قائلان به وقف ب - قائلان به عدم وقف یعنی عطفِ «والرّاسخون فی العلم« به «اللّه» ج - بی طرف ها (که هر یک از دو قرائت را به وجه جایز می شمارند). در خصوصِ طرفداران سه قول رجوع شود به: «توضیحات حاشیه قرآن مترجَم« (خرّمشاهی)، ص 50.
2- «وقف کافی»

وقفی است که بین دو جمله یا دو عبارتی واقع می شود که بین آن دو هیچ گونه رابطه لفظی موجود نباشد؛ به عبارتی هر یک به تنهایی مستقل و مفید معنا بوده و نیاز لفظی (اِعرابی) به یکدیگر نداشته باشند؛ امّا از نظر معنا و موضوع و سیاق نسبت به هم پیوستگی داشته باشند.

حکم: هم می توان بین دو جمله یا عبارت وقف کرد و از ما بعد آن بدون اِعاده، ابتداء نمود (مانند وقف تامّ)، و هم می توان هر دو جمله یا عبارت را به وصل خواند.

وجه تسمیه «کافی»: این نوع وقف را بدین جهت کافی نامیده اند، چون می توان به جمله اوّل اِکتفا نمود، و جمله دوم از جمله اوّل مستغنی است.

فهرستی از نمونه های «وقف کافی»

الف) وقف بر رؤوس آیات (بر مبنای معیار وقف کافی)(1).

ب) وقف میان آیات؛ مثلاً در آیات 7 الی 13 سوره بقره که سخن از منافقان است، پیوند معنوی بین جملات برقرار است؛ لکن وقفِ بر کلماتِ «غِشاوَةٌ»(آیه 7)، «امَنُوا» (آیه 9)، «اَنْفُسَهُمْ» (آیه 9)، «مَرَضٌ» (آیه 10)، «امَنَ السُّفَهاءُ»(آیه 13) از نوع «وقف کافی» است و هیچ گونه رابطه لفظی (اِعرابی) وجود ندارد؛ و یا مثلاً وقف بر

جمله «وَ اسْتَغْفِرْهُ» از نوع وقف «کافی» است؛ چرا که رابطه لفظی (اِعرابی) بین جمله

ص: 560


1- 1. مثلاً، آیات 2 الی 5 از سوره شریفه بقره در موضوع «متّقین» است لذا ارتباط معنوی بین این آیات برقرار است لکن رابطه لفظی (اِعرابی) با هم ندارند. و یا آیات 8 الی 20 سوره بقره در موضوع «منافقان» است بنابراین بین این آیات رابطه معنوی وجود دارد، امّا رابطه لفظی (اِعرابی) نیست. لذا وقف بر آخرِ آیات مذکور «وقف کافی» خواهد بود.

مذکور با جمله بعدش «اِنَّهُ کانَ تَوّابا» (نصر/ 3)، نیست، لکن قسمت دوم آیه در مقام تعلیل قسمت اول است، بنابراین ارتباط معنوی بین آن ها برقرار است.

- مشخّصه هایی چند در «وقف کافی»

این نوع وقف، در میان آیات غالبا قبل از کلمات ذیل واقع می شود که عبارتند از: اِنَّ، بَلْ، اِنْ (نفی)، حروف استقبال (س - سَوْفَ)، حروف استفهام (همزه - هَل)، اَفعال مَدْح و ذَمّ (نِعْمَ - بِئْسَ)(1)،....

و پیش از جمله ای که با مبتدا و پیش از جمله ای که با فعل مُستأنفه شروع می شود.

* نکته: گاهی بنا به اختلاف قرائت، تفسیر و یا اعراب، ممکن است وقف، کافی، تام یا حسن شود؛

مانند آیه شریفه «... وَ اِنْ تُبْدُوا ما فی اَنْفُسِکُمْ اَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّه فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ»(2)، که وقف بر «اللّه» از نوع وقف کافی است؛ لکن اگر دو فعل «یَغْفِرُ و یُعَذِّبُ» به جَزم خوانده شوند، یعنی «فَیَغفِرْ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبْ مَنْ یَشاءُ»، بر مبنای این قرائت(3) وقف، «حَسَن» خواهد بود.(4)

ص: 561


1- 1. در تمام موارد مذکور، در صورتی وقف، «کافی» است که ماده قول بر آنها مقدّم نباشد؛ در غیر این صورت، از نوع وقف بین قول و مقول، قول است که «قبیح» می باشد؛ مانند «قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ اِیمانُکُمْ» (بقره/ 93).
2- 2. بقره/ 284.
3- 3. بنا به قرائت حمزه، کسایی، نافع، ابن کثیر، ابوعمرو. [تهذیب القرائه، 167؛ القراءات العشر المتواتره، ص 94]
4- 4. النشر، 1 / 228.
3- «وقف حسن»
اشارة

آن است که بین دو جمله یا عبارتی واقع می شود که عبارت اوّل معنای مقصود را برساند، و عبارت دوم لفظا و معنا وابسته به عبارت اوّل باشد؛ در این صورت وقف بر عبارت اوّل «وقف حسن» است.(1)

حکم: وقف بر عبارت اوّل جایز و صحیح است؛ لکن ابتدا از عبارت دوّم، جایز نیست، لذا قاری باید از کلمه مناسب ابتدا نماید.

اجمالاً باید گفت «وقف حسن» ارجحیّت ندارد، چنان چه ممکن باشد، عدم وقف بهتر است.

- هرگاه «وقف حسن» در انتهای آیه باشد، وقف بر آن بنا به روایت همسر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، سنّت آن حضرت بوده و اِعاده موقوف علیه ضرورتی ندارد؛ چرا که آن بزرگوار در پایان هر آیه وقف می فرمودند.

فهرستی از نمونه های «وقف حسن»

الف) وقف بر رؤوس آیات

- وقف بر پایان آیه شریفه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»(2) از نوع « وقف حسن » است، لذا کامل بوده و معنای مقصود را هم می رساند؛ لکن آیه بعدش، یعنی «اَلرَّحْمنِ

ص: 562


1- 1. جمله یا عبارت اوّل ارکان اصلی را داراست؛ لکن عبارت دوم زاید یا تکمیلی بر آن است؛ از قبیل حال، تمییز، مفعول فیه، معفول له، مضاف الیه، توابع (صفت، بدل، عطف بیان، تأکید، عطف به حروف) و... که بدون عبارت اوّل (ارکان) قِوام ندارند.
2- 2. حمد/ 2.

الرَّحیم»(1) صفتی است که موصوفش در آیه اوّل است (اللّه)؛ پس ناقص به نظر می رسد و تنها راه جوازش همان سنّت نبوی است که بر رؤوس آیات وقف، و از آیه بعدی ابتدا می فرمودند.

- وقف بر پایان آیه «اِهْدِنا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»(2) از نوع «وقف حسن» است و معنای مقصود را می رساند و مستقل است؛ لکن آیه «صِراط الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم...»(3) که پس از آن قرار گرفته از نظر «اِعراب» وابسته به آیه قبل است؛ بدین صورت که «صراط» در آیه اخیر به عنوان «بَدَل» از صراط مستقیم آیه قبلش می باشد.

ب) وقف میان آیات

-«اَلْحَمْدُ للّهِ [وقف حسن] رَبِّ الْعالَمین»(4)؛

توضیح: قسمت اوّل از نظر لفظ کامل و مستقل است؛ لکن قسمت دوم ناقص و غیر مستقل است؛ زیرا صفتی است که موصوفش (اللّه) در قسمت اوّل می باشد.

«یا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِنّا اَرْسَلْناکَ [وقف حسن] شاهِدا وَ مُبَشِّرا وَ نَذیرا»(5)؛

توضیح: قسمت اوّل کامل و معنای مقصود را می رساند؛ لکن قسمت دوم از نظر اِعراب وابسته به قسمت اوّل است؛ زیرا «حال»(6) برای مفعول «اَرْسَلْنا»، که ضمیر «کَ» است، می باشد.

ص: 563


1- 3. همان/ 3.
2- 1. همان/ 6.
3- 2. همان/ 7.
4- 3. همان/ 2.
5- 4. احزاب/ 45.
6- 5. کلمه «شاهدا» حال است برای ضمیر خطاب «ک» و «مُبشّرا» و «نذیرا» هر دو عطف به «شاهدا» می باشند.

* شروع بعد از «وقف حسن» در دو مورد مذکور جایز نمی باشد؛ چنان که گفته شد، مگر «ابتدای آیه» که شروع از آن مجاز است.

شرط صحّت «وقف حسن»

شرط صحّت «وقف حسن» دو چیز است که عبارتند از:

1- عدم نقص در عبارت، و مفید معنا بودن آن؛ مثلاً وقف بر «بِسْمِ»، «اَلْحَمْدُ»،

«مالِکِ»،... هیچ یک مفید معنا نمی باشند.

2- عبارت، معنای مقصود را به طور صحیح برساند؛ مثلاً وقف بر «اِنَّ اللّهَ لایَستَحیی»(1)، «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ»(2)، «لاتقْرَبُوا الصَّلوةَ»(3) و... همگی از نظر لفظی کاملند و از نظر معنی نیز ظاهرا نقصی ندارند؛ ولی هیچ یک از عبارات مذکور مقصود خداوند متعال را نمی رساند؛ بنابراین وقف بر آن ها قبیح است.

* نکته: در این جا نیز باید تکرار کرد که، اختلافات در تفسیر، اعراب و قرائت نوع وقف را تغییر می دهد و «وقف حسن» را به غیر حسن مبدّل می کند؛ مثلاً در عبارت «هُدیً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ...»(4)، اگر «الَّذین...» صفت «متّقین» دانسته شود، در این صورت، وقف بر «لِلْمُتّقین»، وقف حسن خواهد بود؛ امّا اگر «الَّذینَ...» خبر برای مبتدای محذوف باشد، یعنی «هُمُ الَّذینَ...» آن گاه وقف بر «لِلْمُتَّقین»، وقف کافی می شود.

ص: 564


1- 1. بقره/ 26.
2- 2. ماعون/ 4.
3- 3. نساء/ 43.
4- 4. بقره/ 2 و3.

از این نمونه ها بسیارند.(1)

وقف های «بیانی لازم»(2)

گاهی وصل دو عبارت در وقفهای تامّ، کافی و حسن (هریک در حوزه خود) باعث تغییر فاحش اِعراب و یا معنا می شود؛ در این نوع پیشامد، وقف را، «لازم» و

حتمی دانسته اند و این نوع از وقف را به تفکیک «وقفِ بیانِ تامّ»، «وقفِ بیانِ کافی» و «وقفِ بیانِ حسن» نامیده اند.

نشانه این وقف در قرآن با حرف «م» مأخوذ از «لازم» علامت گذاری شده است؛

بنابراین می توان گفت «وقف لازم»(3) با یکی از وقوف تامّ، کافی و یا حسن منطبق خواهد بود.

نمونه ها
وقف بیانِ تامّ

«وَ لایَحْزُنْکَ قَوْلُهُم * اِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمیعا»(4)

ترجمه: گفتار آنان [کفّار]، تو را غمگین نسازد * [بدان که] قطعا تمامی عزّت از آنِ خداوند است.

ص: 565


1- 5. ر.ک : النشر، 1 / 229؛ قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم، ص 61.
2- 6. این مبحث برگرفته از منابع ذیل است: الف) حلیة القران (سطح 2)، ص 186، 189و 192. ب) پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 136، 138 و 140. ج) قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم، ص 44، 54، 60 و 112 - 115.
3- 1. در مباحث آینده به آن پرداخته خواهد شد (ان شاء اللّه).
4- 2. یونس/ 65.

اگر به وصل خوانده شود این توهّم را ایجاد می کند که عبارت دوّم گفتار کفّار است، با این که فرمایش الهی است.

موارد دیگر: «یَحْزَنونَ» (بقره/274)؛ «اَبْناءَهُم» (انعام/20)؛ «اَلظّالِمین»(توبه/19)؛ «اَصْحابُ النّارِ» (مؤمن/6)؛ «عَنْهُم» (قمر/6)، «اَلْعِقابِ» (حَشر/7) و....

وقف بیان کافی

«و ما اَرْسَلْناکَ اِلّا مُبَشِّرا وَ نذیرا * وَ قُرْانا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ»(1)

ترجمه: و تو را جز بشارت دهنده و بیم رسان نفرستادیم * و قرآنی که بخش

بخش بر تو نازل کردیم تا آن را بر مردم بخوانی....

اگر دو طرف عبارت به وصل خوانده شود، ممکن است مستلزم این معنا شود که کلمه «قُرانا» هم به علّت عطف به «مبشّرا» و «نذیرا»، منصوب به ادات استثنا است، در حالی که نصب «قُرانا» به دلیل مفعول بودن آن برای فعل بعدش، یعنی «فَرَقْناهُ» و از باب «اِشتغال»(2) می باشد.

موارد دیگر: «هَمَّتْ بِهِ» (یوسف/ 24)؛ «مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» (دخان/14)؛ «اَوْلیاءَ» (هود/20)؛ «امَنُوا» (بقره/ 212)؛ «عَلی بَعضٍ» (بقره/ 253)؛ «ثالِثُ ثَلاثَةٍ»(مائده/ 73)؛ «وَلَدا» (بقره/ 116)؛...

ص: 566


1- 3. اسراء/ 105 و 106.
2- 1. باب «اشتغال» مبحث مفصّلی است در علم نحو؛ لکن در این جا اجمالاً «مقدّم شدن یک اسم و مؤخّر شدن عامل از آن» مدّنظر است. ر.ک : کتب نحوی؛ از جمله «موسوعة النّحو و الصّرف و الاعراب» ، ذیل «اشتغال».
وقف بیانِ حسن

«لِتُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلا»(1).

ترجمه: تا به خدا و فرستاده اش ایمان آورید و او را یاری کنید و بزرگش دارید و خدا را صبح و شام به پاکی بستایید.

فعل «تُؤْمِنُوا» منصوب به «اَنِ» مقدَّر است، و سه فعلِ «تُعَزِّرُوهُ»، «تُوَقِّروهُ» و «تُسَبِّحُوهُ» عطفِ به آن است؛ بنابراین بین این چهار فعل، رابطه لفظی وجود دارد، و رابطه معنوی بین آن ها نیز واضح است؛ لذا وقف بر هر یک از آن ها وقف حسن است(2).

امّا وجه لازم بودن وقف بر «تُوَقِّرُوهُ» آن است که اگر وصل شود، توهّم می شود که ضمیر غایب در هر سه فعل به یک چیز بر می گردد، به خدا یا رسول؛ در حالی که ضمیر غایب در «تُعَزّرُوهُ» و «تُوَقِّرُوهُ» به پیامبر صلی الله علیه و آله بر می گردد؛ ولی در «تُسَبِّحُوهُ» به خداوند راجع است.(3)

موارد دیگر:

«اَلَمْ تَرَ اِلی الَّذی... الْمُلْکَ * اِذْ قالَ اِبْراهیمُ»(4)

«اَلَمْ تَرَ اِلی الْمَلَإ... موسی * اِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ...»(5)

ص: 567


1- 2. الفتح / 9.
2- 3. سخاوی وقف بر «تُوَقِّرُوهُ» را «کافی» شمرده است. (ر.ک : جمال القُرّاء و کمال الإقراء، 2 / 567)
3- 1. قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم، ص 114.
4- 2. بقره/ 258.
5- 3. بقره/ 246.

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ ابْنَی... بِالْحَقِّ * اِذْ قَرَّبا قُرْبانا...»(1)

«وَ اتْلُ عَلَیْهِم نَبَأَ نوُحٍ * اذْ قالَ لِقَومِهِ...»(2)

«وَاذْکُرْ فی الْکِتابِ مَریَمَ * اِذِانتَبَذَت...»(3).

سجاوندی، موارد فوق از وقف حسن را «وقف لازم» دانسته، زیرا ممکن است توهّم شود که افعال مذکور در عبارت اوّل، یعنی «تَری»، «اُتْلُ» و «اُذْکُرْ»، عامل در حرفِ «اِذْ» می باشند، در حالی که متعلّقات حرفِ «اِذْ»، اَفعال بعد از آن است.(4)

4- وقف قبیح

وقفی است که بین دو عبارتی واقع شود که بین آن دو رابطه لفظی و معنوی برقرار

است؛ به طوری که هیچ یک به تنهایی مفید معنا و مقصود متکلّم نیست.

حکم: وقف قبیح چنان که از نامش پیداست، نباید صورت بگیرد و صحیح نمی باشد.

چنان چه اضطرارا پیش آید؛ باید از محل مناسب (با مراعات حسن ابتدا که در همه جا ضروری است) اِعاده نموده و جبران شود.

نمونه ها

در این قسمت عناوین و ترکیباتی را که وقف بر آن ها «قبیح»، و مواردی را که وقف بر آن ها گاهی ممکن است قبیح نباشد، بلکه «حسن» باشد، به طور اجمال اشاره

ص: 568


1- 4. مائده/ 27.
2- 5. یونس/ 71.
3- 6. مریم/ 16.
4- 7. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 140.

می شود؛ بدیهی است که تفصیل وجزئیات را باید در کتب مستقل وقف و ابتدا پیگیری نمود.

«وقفهای قبیح»

- وقف بین مواردمشخص شده زیر قبیح می باشد:

فعل و فاعل؛ مانند: «خَتَمَ * اللّهُ عَلی قُلُوبِهِم»(1) .

فعل متعدّی(2) و مفعولُ بِه؛ مانند:«یُقیمُونَ* الصَّلوةَ»(3).

مبتدا و خبر؛ مانند: «اَلْحَمْدُ * لِلّهِ».(4)

حروف مشبهةٌ بالفعل(5) و اسم و خبر آن ها، مانند: «اِنَّ * اللّهَ * لایَهْدی الْقَوْمَ الْفاسِقین».(6)

اَفعال ناقصه(7) و اسم و خبر آن ها، مانند: «کانَ * اللّهُ * غَفُورا رَحیما».(8)

ص: 569


1- 1. بقره/ 7.
2- 2. گاهی شبه فعل ها، از قبیل: اسم فاعل، اسم معفول، مصدر، صفت مشبهه، دارای مفعول هستند، مانند: «اِنّی جاعِلٌ فیالْاَرْضِ خَلیفة» (بقره/ 30). «خلیفة» مفعول به برای «جاعل» است.
3- 3. بقره/ 3.
4- 4. حمد/ 2.
5- 5. حروف مشبهه عبارتند از: اِنَّ، اَنَّ، کَاَنَّ، لَیْتَ، لکِنَّ و لَعَلَّ.
6- 6. منافقون/ 6.
7- 1. افعال ناقص خود بر دو قسمند: الف) کانَ واخوات آن: کانَ، ظَلَّ، باتَ، اَصْبَحَ، اَمْسی، اَضْحی، صارَ، لَیْسَ، زالَ (ما زالَ)، بَرَحَ (ما بَرِحَ)، فَتِئ (مافتی)، أنفَکَّ (ما أنفَکَّ)، دامَ (مادامَ). ب) کادَ واخوات آن: أفعال مقاربه: کادَ، کَرَبَ، أوشَکَ [ = نزدیک است] ؛ أفعال رجاء : عَسی ، حَری ، إخْلَوْلَق َ [ = امید است ] ؛ أفعال شروع : أنشَأَ ، عَلِقَ ، طَفِقَ ، بَدَأَ ، إِبتَدَأَ ، جَعَلَ ، أَخَذَ ، قامَ ،...[ = شروع کرد] ) [ر.ک:کتب نحوی از جمله، موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، ص 450 ، 479 و482 ]
8- 2. نساء/ 96.

صله و موصول(1)؛ مانند: «اِنّ الَّذینَ * کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِم ءَاَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرهُم»(2)؛ «سَبَّحَ لِلّهِ ما * فِی السَّمواتِ».(3)

مستثنی و مستثنی منه؛ مانند:(4) «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ * اِلّا قلیلاً»(5).

شرط و جزا(6)؛ مانند: «اِنْ جاءَ کُم فاسِقٌ بِنَبَأٍ * فَتَبَیَّنُوا»(7).

تمییز و ممیز؛ مانند: «فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ اَحَدِهِم مِل ءُ الاَرضِ * ذَهَبا»(8).

مضاف و مضافٌ؛ الیه مانند: «وَ هُوَ بِکُلِّ * شَی ء علیمٌ»(9).

- وقف بین موارد زیر «قبیح» و یا ممکن است «حسن» باشد:

فعل و مفعول مطلق؛ مانند: «وَ کَلَّمَ اللّهُ موسی * تَکلیما»(10).

فعل و مفعولٌ له؛ مانند: «فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ * رِزقا لَکُم»(11).

ص: 570


1- 3. موصولات مختص عبارتند از: اَلَّذی، اَلَّذانِ، اَلَّذینَ، اَلَّتی، اَللَّتانِ، اَللّاتی؛ موصولات مشترک: مَن، ما، اَیُّ.
2- 4. بقره / 6.
3- 5. حشر/ 1.
4- 6. ادوات استثنا که بین مسثنی و مستثنی منه قرار می گیرند و موجب شناخت جملات استثنائیه می شوند، عبارتند از: اِلّا، غیر، سوی، خلا، عدا و حاشا.
5- 7. نساء/ 83 .
6- 8. ادوات شرط عبارتند از: اِنْ، اِذا، اِذْ، لَوْ، اِذْما، لَوْلا، لَوْما، مَنْ، لمّا، مَهْمَا.
7- 9. حجرات/ 6.
8- 10. آل عمران/ 91.
9- 11. بقره/ 29.
10- 12. نساء/ 164.
11- 1. بقره/ 22.

فعل و مفعولٌ فیه؛ مانند: «فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُم * یَوْمَ الْقِیامَةِ»(1).

فعل و متعلّقات آن (ظرف، جارّ و مجرور)؛ مانند: «اَلّذینَ یُؤْمِنُونَ * بِالغَیبِ»(2).

صفت و موصوف؛ مانند: «وَ لَهُمْ عَذابٌ * اَلیمٌ بِما کانوُا یَکْذِبُونَ»(3)؛ «اَلْحَمْدُ لِلّهِ * رَبَّ الْعالَمینَ»(4).

مبدلٌ منه و بَدَل؛ مانند: «اِهْدِنا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم * صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم»(5).

حال و صاحب حال؛ مانند: «لاتَقْرَبُوا الصَّلوةَ * وَ اَنْتُمْ سُکاری»(6)؛ «وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ * اَفْواجا»(7).

قول و مقول؛ قول مانند: «وَ اِذْقالَ * رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فی الْاَرْضِ خَلیفةً»(8) .

معطوف و معطوفٌ علیه؛ مانند: «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الَّیلَ * وَ النَّهارَ * وَ الشَّمسَ * وَ القَمرَ»(9) .

اسم و خبر لا (نفی جنس)؛ مانند: «ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ * فیهِ»(10) .

ص: 571


1- 2. نساء/ 141.
2- 3. بقره/ 3.
3- 4. بقره/ 10.
4- 5. حمد/ 2.
5- 6. همان/ 6 و7.
6- 7. نساء/ 43.
7- 8. نصر/ 2.
8- 9. بقره/ 30.
9- 10. نحل/ 12.
10- 11. بقره/ 2.

قَسَم و جواب قَسَم؛ مانند: «وَ الْقُرْانِ الْحَکیم * اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرسَلین»(1) .

معلَّل و علّت؛ مانند: «وَ اَنْزَلْنااِلَیْکَ الذِّکرَ * لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ مانُزِّلَ اِلَیْهِم»(2).

نکته: در وقف های «قبیح» همیشه دو عامل اساسی موجب وصل و مانع وقف است:

1- شدّت وابستگی لفظی دو جمله .

2- توهّم دگرگونی معنای اصلی دو جمله.(3)

وقف در موارد زیر «اَقبح» و یا «کُفران» است

1- وقف بر عبارت منفی که پس از آن حرف استثنا باشد؛ مانند:

«لا اِلهَ * اِلّا هُوَ الرّحْمنُ الرَّحیم»(4).

2- وقف بر عبارتی که توهّم معنایی که شایسته شأن پروردگار نیست، از آن بشود؛ مانند:

«اِنَّ اللّهَ لایَهْدی * الْقَومَ الظّالِمین»(5).

«اِنَّ اللّهَ لایَسْتَحیی* اَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً»(6).

3- وقف بر عبارتی که توهّم معنای مخالف و برعکس از مفهوم اصلی، از آن

ص: 572


1- 1. یس/ 2 و3.
2- 2. نحل/ 44.
3- 3. ر.ک : النشر، 1 / 230 و 231؛ قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم، ص 61 - 105؛ سرّ البیان فی علم القران، ص 236 - 241؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 140 - 142.
4- 4. بقره/ 163.
5- 5. انعام/ 144.
6- 6. بقره/ 26.

بشود؛ مانند:

«یا اَیُّها الذینَ امَنُوا لاتَقرَبُوا الصَّلوةَ * وَ اَنْتُم سُکاری»(1).(2)

نکته: مواردی از این قبیل را در اِبتداء غیر جایز (اَقبح یا کفران)، نیز ملاحظه فرمایید.

ج - «انواع وقف های دیگر»
- وقف مُعانقه یا مُراقبه

- وقف مُعانقه یا مُراقبه(3)

گاهی کلمه یا عبارتی که خود به تنهایی معنای مفید و مستقل ندارد، ولی احتمال وابستگی به هر دو طرف قبل یا بعد خود دارد، در چنین شرایطی قاری مخیّر است آن رامتّصل به عبارت دوم نموده و قبل از آن وقف کند، و یا آن را متّصل به عبارت اوّل نموده و بعد از آن وقف نماید.

حکم: اگر در اوّلی وقف شد، دیگر در دومی نباید وقف شود و بالعکس؛ چرا که اگر در دو طرف قبل و بعد وقف شود حاکی از آن است که کلمه یا عبارت مذکور دارای معنای مفید و مستقل است حال آن که چنین نیست.

مثال(4): «ذلِکَ الکِتابُ لارَیْبَ * فیهِ * هُدیً لِلْمُتَّقین»(5)؛ «وَ لاتُلْقُوا بِاَیْدیکُمْ اِلی

ص: 573


1- 7. نساء/ 43.
2- 8. ر.ک : سرّ البیان فی علم القران، ص 239؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 142؛ النشر، 1 / 229.
3- 1. «مُعانَقه» و «مُراقَبه» که هر دو از باب «مفاعَله» است در لغت، اوّلی به معنی «دست به گردن یکدیگر انداختن»، و دوّمی به معنی «نگهبانی و محافظت کردن» است.
4- 2. از این نمونه در قرآن کریم بسیار است و برخی تعداد مواضع آن را 53 موضع بر شمرده اند. ر.ک : سرّالبیان، ص 246؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 144.
5- 3. بقره/ 2.

التَّهْلُکَةِ * وَ اَحْسِنُوا * اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسنین»(1)

علامت: مشخّصه این وقف را با علامت «مع» یا «معا» و یا دو مجموعه سه نقطه ای

(\-\ ) مأخوذ از نون/ باء و قاف کلمه معانقه یا مراقبه است، که بالای کلمات قرآنی گذارده می شود.(2)

- وقف ازدواج

- وقف ازدواج(3)

در قرآن کریم بین آیات شریفه، گاهی عبارت هایی وجود دارد که دو به دو قرین و معادل و مشابه هم هستند، همانند دو زوج؛ لذا این وقف را «وقف ازدواج» نامیده اند.

حکم: وقف بر عبارت اوّل جایز است؛ ولی بهتر آن است که بر عبارت دوم وقف شود.

مثال: «لَها ما کَسَبَتْ * و عَلَیْها ما اکْتَسَبَتْ»(4)؛ «تُولِجُ الَّیلَ فِی النَّهارِ * وَ تُولِجُ النَّهارِ فِی الَّیل»(5)؛ «تُعِزُّ مَنْ تَشاءٌ * وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»(6) -(7)

ص: 574


1- 4. همان/ 195.
2- 1. سرّ البیان، ص 246.
3- 2. «ازدواج» که «زَوَجَ» در باب اِفتعال است، در لغت، هم به معنی «تغایر و تقابل»، و هم به معنی «همانند و مشابه» آمده است. [لاروس، 1 / 140]
4- 3. بقره/ 286.
5- 4. آل عمران/ 27.
6- 5. همان/ 26.
7- 6. النشر، 1 / 227؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 143.
- وقف تعسّف

- وقف تعسّف(1)

گاهی وقف بین عبارات و جمل بدون رعایت ترتیب ارکان جمله، به گونه ای است که معنا و مفهوم عبارت دگرگون می شود؛ لکن این مفهوم و معنای جدید نیز فاسد و باطل نمی باشد.

مثال: «وَ ارْحَمْنا اَنْتَ * مَوْلینا فَانْصُرْنا»(2)؛ «ءَأَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنذِرْ * هُمْ لایُؤْمِنُونَ»(3)

وقف در این مواضع موهم این است که، کلمه «مَوْلینا» و «هُمْ» هر دو مبتدا باشند؛ ولی هنگام اتّصال «مَوْلینا» خبر، «هُمْ» مفعول به است.

«عَیْنا فیها تُسَمّی * سَلْسَبیلاً»(4)

وقف در این موضع موهم این است که کلمه «سَلْسَبیلاً» مرکّب از فعلِ امرِ «سَلْ» و «سَبیلاً» باشد، یعنی «راه را بپرس»؛ ولی هنگام اتّصال، کلمه «سَلْسَبیلاً» بسیط و مفعول به دومِ فعل «تُسَمی» است(5).

حکم (و توضیح): در این باره گفته اند، لزومی ندارد بر این نوع وقفها عمل شود، بلکه سزاوار است، معنی کامل تر در نظر گرفته شود و هر جا وقف بهتر است، مراعات شود.

ص: 575


1- 7. «تعسّف» از باب تفعّل، در لغت، به معانی «بیراهه رفتن»، «با تکلّف سخن گفتن» و «تصرّف غیر قانونی» آمده است. [منتهی الارب، 3 - 4/ 833 ؛ الرّائد، 1 / 496؛ لاروس، 1 / 600]
2- 1. بقره/ 286.
3- 2. همان/ 6.
4- 3. انسان/ 18.
5- 4. النشر، 1 / 231 و 232؛ الاتقان، 1 / 229؛ پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 142 و 143.

ابن جزری، پس از بیان وقف مذکور در قالب مثال های متعدّد از آیات قرآن کریم، می گوید: تمام «این ها تکلّف و زحمت بی مورد و جابه جا کردن سخن از مواضع خود می باشد؛ بیشتر آن ها به وسیله سیاق و قرینه قابل تشخیص است»(1).

- وقف مُنزَل (جبرئیل)

- وقف مُنزَل (جبرئیل)

وقف مُنزَل؛ آن جاهایی از قرآن است که حضرت جبرئیل علیه السلام هنگام تلقین آیات به

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وقف نموده است که به آن وقف جبرئیل نیز می گویند.

موارد و نمونه ها: در قرآن این وقف ها در هشت موضع ذکر شده است که عبارتند از:

1- «وَلانصیرٍ»، (بقره/120) 2- «یَحْزَنُونَ»، (بقره/274)

3- «اُولُواالاَلْباب»، (آل عمران/7) 4- «قُلْ صَدَقَ اللّه»، (آل عمران/95)

5- «یُرْجَعُونَ»، (انعام/36) 6- «رِسالَتَهُ»، (انعام/124)

7- «اِلّا هُو»، (اعراف/187) 8- «یَنْسِلُونَ»، (یس/51)(2).

- وقف نبی

- وقف نبی

با این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مواضع بسیاری از قرآن وقف می فرمودند؛ لکن مواردی به عنوان «وقوف النّبی» در برخی کتبِ وقف و ابتدا، آمده است و ظاهرا این مواضع مشهور هستند.

ص: 576


1- 5. همان.
2- 1. سرّ البیان فی علم القران، ص 244.

موارد و نمونه ها: «وقوف النّبی» در قرآن کریم در هفده موضع(1) ذکر شده است که عبارتند از:

1- «اَلْخَیراتِ»، (بقره/ 148) 2-«یَعْلَمْهُ اللّه»، (همان 197)

3- «... اِلّا اللّه»، (آل عمران/7) 4- «اَلنّادمینَ»، (مائده/ 31)

5- «اَلْخَیْراتِ»، (مائده/ 48) 6-«بِحَقٍّ»، (همان/ 116)

7- «اَنْ اَنْذِرِ النّاسَ»، (یونس/ 2) 8-«اِنَّهُ لِحَقٍ»، (همان/ 53)

9- «اِلی اللّه»، (یوسف/ 108) 10- «الاَمْثالَ»، (رعد/ 17)

11-«خَلَقَها»، (نحل/ 5) 12- «بِاللّه»، (لقمان/ 13)

13-«اِنَّهُمْ اَصْحابُ النّار»،(مؤمن/ 6) 14- «فَحَشَرَ»، (نازعات/ 22 و 23)

15-«اَلفِ شَهْر»(قدر/ 3) 16-«مِنْ کُلِّ اَمْرٍ»، (همان/ 4)

17-«وَاسْتَغْفِرْهُ»، (نصر/ 3)(2).

- وقف غُفران

- وقف غُفران

وقف غفران؛ آن است که بنا به فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هرگاه بر آن کلمه وقف شود، موجب مغفرت و آمرزش است. (در برخی قرآن ها در بالا یا پایین آن مواضع، کلمه «غفران» نگاشته شده است.)

موارد و نمونه ها: «وقف غفران» در قرآن کریم در ده موضع ذکر شده که عبارتند از:

ص: 577


1- 2. برخی «وقوف النّبیّ» را در نُه موضع قرآن ذکر نموده اند. [همان، ص 245]
2- 1. ر.ک : کشف الظنون؛ 2 / 2025 (مواضع هفده گانه از قول شیخ ابوعبداللّه محمد بن عیسی مغربی نقل شده است.) ضمنا کتاب «وقوف النبی صلی الله علیه و آله فی القران»؛ از محمد بن عیسی البریلی المغربی؛ (ت 400 ه.ق) بر همان مطلب منطبق است. [ر.ک : پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 147 (ردیف 41)]

1- «اَوْلِیاءَ»، (مائده/ 51) 2-«یَسْمَعُونَ»، (انعام/ 36)

3- «فاسِقاً»، (سجده/ 18) 4- «لایَسْتَوُونَ»، (سجده/ 18)

5- «اثارَهُم»، (یس/ 12) 6- «عَلَی الْعِبادِ»، (همان/ 30)

7- «مِنْ مَرْقَدِنا»، (همان/ 52) 8- «اَنِ اعْبُدُونی»، (همان/ 61)

9- «مِثْلَهُمْ»، (همان /81) 10- «یَقْبِضْنَ»، (مُلک/ 19)(1).

- وقف اِختباری

- وقف اِختباری

و آن هنگامی است که بنا به درخواست کسی (استاد) بر کلمه ای وقف شود؛ و آن معمولاً هنگام آموزش یا امتحان از قاری پیش می آید.(2)

- وقف اِنتظاری

- وقف اِنتظاری

و آن هنگامی است که قرائت های گوناگون (در اختلاف قراءات) خوانده می شود لذا بر کلمه ای وقف می شود؛ تا وجوه دیگرِ آن تلاوت شود(3).

اِبتدای بعد از وقف

سابقا به تعریف «ابتداء» که شروع مجدّد، و یا ادامه قرائت بعد از وقف است اشاره شد؛ در این جا به تفصیلِ قسمت دوم (ابتدای بعد از وقف) در حدّ ضرورت پرداخته می شود.

ص: 578


1- 2. سرّ البیان فی علم القران، ص 243.
2- 1. پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 133.
3- 2. همان.
اهمّیت ابتدای بعد از وقف
اشارة

اهمیت «ابتدا» نیز همانند «وقف» است، زیرا قاری قرآن همیشه پس از وقف موظّف است در حدّ امکان (داشتن نَفَس کافی)(1) از مناسب ترین محل شروع نماید.

انواع اِبتدا
اشارة

الف: ابتدای جایز ب: ابتدای غیرجایز (قبیح)

الف: ابتدای جایز

ابتدای جایز همانند وقف جایز، خود بر سه قسم است: 1. تامّ 2. کافی 3. حسن

ابتدای تاّم

آن است که به جمله یا عبارت قبلش هیچ گونه تعلّق لفظی و معنوی نداشته باشد؛ مانند:

«یَا اَیُّها النّاس اُعْبُدوا رَبَّکمُ الَّذی خَلَقَکُم»(2).

ابتدای کافی

آن است که از لحاظ «معنوی» به جمله یا کلام قبلش وابسته باشد، لکن لفظا

ص: 579


1- 3. برخی قاریان ممکن است طبیعت تنفّس آنان طوری باشد که هرگز در فرازهای طویل الوقف، بهترین شروع را نتوانند داشته باشند، لذا چنین افرادی ابتدای اضطراری خواهند داشت. بنا به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله : «اِنَّما الاَعمالُ بِالنّیّات» و فرموده امام علی علیه السلام : «اَلنِیَّةُ اَساسُ العَمَلِ»، و فرموده امام صادق علیه السلام : «اَلنِیَّةُ اَفضَلُ مِنَ الْعَمَلِ...» [میزان الحکمه (15جلدی): ج 13؛ ص 6570 و 6560] (اِن شاءاللّه) پاداش نیّتِ بهترین شروع را از خداوند دریافت نمایند.
2- 1. بقره/ 21.

هیچ گونه ارتباطی به ماقبل خود نداشته باشد؛ مانند: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِم»(1).

ابتدای حسن

نوعی از ابتداء است که با کلمه یا عبارت قبل از خود تعلّق لفظی و معنوی دارد، امّا خود دارای معنای مفید و مستقل است؛ مانند ابتدا به «الَّذین» در آیه شریفه:

«اُولئِکَ الَّذین اشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی...»(2) و «اُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْحیوةَ الدُّنیا بِالْاخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لاهُم یُنْصَرُونَ»(3).

ب : ابتدای غیر جایز (قبیح)

و آن ابتدا نمودن از عبارتی است که موجب تغییر، یا فساد معنا می شود، که خود بر دو نوع است:

1- ابتدایی که تعلّق لفظی و معنوی، به ماقبل خود دارد؛ مانند ابتدا نمودن به «اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ»(4). واضح است که جمله عربی (جز اوّلِ آیه)(5) هیچ گاه با اسم مجرور شروع نمی شود، و در این جا عاملِ جرِّ «ابی لهب»، کلمه «یَدا» است که مضاف به آن است.

2- ابتدا نمودن از عبارتی که موجب پیدایش معنایی می شود، مخالف مقصود

ص: 580


1- 2. همان/ 7.
2- 3. بقره/ 16.
3- 4. همان/ 86 .
4- 1. مسد/ 1.
5- 2. مانند آیات 3 و 4 سوره حمد، و همچنین «صِراطَ» اوّل آیه 7 در همین سوره که هر سه مورد اعرابشان به تبعیّت است و از توابعی هستند که متبوعشان در آیه قبل از خود است.

اصلی آیه است؛ مانند ابتدا از موارد زیر:

«... اِنَّ اللّهَ فقیرٌ و نحنُ اغنیاءُ»(1)؛ «... اِتَّخَذَ اللّهُ وَلَدا...»(2)؛ «... یَدُ اللّهَ مَغْلُولَةٌ»(3) ؛ «... اِنَّ اللّه هُوَ الْمَسیحُ»(4)؛ «... اِنَّ اللّه ثالِثُ ثَلاثَةٍ»(5)؛ «... لا اَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی»(6) ...

نکته ها:

1- هرگاه وقف بر کلمه ای تامّ باشد، ابتدای به مابعدش نیز تامّ خواهد بود؛ مانند ابتداء به «اِنَّ الَّذین کَفَروا...» در آیه 6 سوره بقره؛ و نیز ابتدا به آیه 8 همین سوره: «وَ مِنَ النّاسِ».

2- وقف بر پایان سُوَر قرآن، تامّ است، لذا ابتداء به هر سوره، نیز تامّ خواهد بود.

3- هرگاه وقف بر کلمه ای کافی باشد، ابتدای به مابعدش نیز کافی خواهد بود؛

مانند ابتدا به «وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیکَ»(7)، و نیز ابتدا به آیه بعدش: «اُولئِکَ علی هُدیً مِنْ رَبِّهِم»(8).

ص: 581


1- 3. آل عمران/ 181.
2- 4. بقره/ 116.
3- 5. مائده/ 64.
4- 6. همان/ 72.
5- 7. همان/ 73.
6- 8. یس/ 22.
7- 1. بقره/ 4.
8- 2. همان/ 5.

4- معمولاً ابتدا کردن به کلمه مابعد وقف حسن و قبیح، غیرجایز است؛ چنان چه در چنین حالتی رأس آیه نباشد، باید قاری برگردد و از جای مناسبی آغاز کند.

5- گاهی وقف قبیح است، ولی ابتداء به مابعد آن حسن است، مانند: وقف بر «اُولئِکَ» در آیات 16 و 86 سوره بقره که قبیح است، امّا ابتدای به کلمه «اَلَّذینَ» که بعد از آن است، حسن است.(1)

علائم وقف
اشارة

علائم وقف، اوّلین بار(2) توسط محمد بن طیفور سجاوندی (ت560 ه.ق) در قالب شش حرف رمزگونه (م، ط، ج، ز، ص، لا) ابداع گردید و بعدها از سوی دیگر دانشمندان نیز بر این نوع علامات افزوده شد،(3) شناخت این علائم برای قاریان قرآن بویژه کسانی که به علم عربی (صرف و نحو،...) و تفسیر آشنایی ندارند و یا این که آشنایی کافی ندارند لازم است، زیرا قاری با تابلو یا راهنما قرار دادن آن ها جاهای مناسب وقف و ابتداء را تا حدود قابل توجّهی خواهد یافت.

در این مبحث نشانه هایی که در قرآن ها به عنوان علائم وقف مشهور گشته اند در سه عنوان زیر مطرح و به طور اختصار مقصود هر یک از آن ها بیان می شود که عبارتند از:

الف - رموز سجاوندی ب - علائم غیر سجاوندی ج - علائم متفرقه

ص: 582


1- 3. قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم، ص 134 و 137. و نیز ر.ک : النشر، 1 / 230؛ الاتقان، 1 / 228 و 229.
2- 4. نیز ر.ک : سابقه علائم وقف .
3- 5. اگرچه بعدها به علائم اِبداعی متأخّرین نیز «رموز سجاوندی» گفته شد.
الف - رموز سجاوندی

این رموز یا علائم سجاوندی چنانکه اشاره شد شش علامت، به صورت حرفِ رمز برای 6 نوع وقف تعیین گردیده است که به شرح زیر می باشد:

1- «م» مأخوذ از حرف آخر کلمه «لازم» بوده و نشانه «وقف لازم» است. بدین معنا که اگر وقف نشود در معنای مقصود، خلل و فساد ایجاد می شود.

چنانکه در وقفهای «بیانی لازم» گفته شد ممکن است در هر سه نوع وقف تامّ، کافی و حسن، پیش آید در این صورت باید بر آن وقف نمود.

مثال: «اِنَّ اللّه شدیدُ الْعِقابِ * لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ»(1).

اگر در آیه، وصل صورت گیرد معنی چنین شود که: خداوند نسبت به مهاجران نیازمند، سخت کیفر است.

2- «ط» مأخوذ از حرف دوم واژه «مطلق» می باشد، و نشانه «وقف مطلق» است. بدین معنی که وقف بر آن بسیار پسندیده و نیکو است، و ابتداء به مابعد آن نیز پسندیده می باشد.

وقف مطلق، کلیه موارد وقف تامّ را جز آن دسته که لازمند (وقف بیان تامّ)، شامل می شود.

مثال: «وَ اَنْزَلَ الْفُرْقانَ * اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا...»(2).

3- «ج» مأخوذ از حرف اوّل کلمه «جایز» است، و نشانه «وقف جایز» می باشد.

ص: 583


1- 1. حشر/ 7 و 8.
2- 1. آل عمران/ 4.

بدین معنی که وقف و وصل آن جایز است (متساوی الطرفین)(1).

وقف جایز، کلیه موارد وقف کافی را جز آن دسته که «لازمند»، در بر می گیرد.

مثال: «اَللّهُ لا اِلهَ الّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ * لاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ * لَهُ ما فی السَّموات وَ ما فی الْاَرْضِ»(2)

4- «ز» مأخوذ از حرف آخر واژه «مجوَّز» بوده، و نشانه «وقف مجوَّز / مُجَوَّزٌ لِوَجهٍ» است.

و آن وقفی است که بنا به علّتی (وجهی) تجویز شده است، گرچه وصل آن نیز مجاز و حتی بهتر است.

موارد زیادی از وقفهای کافی را می توان از مصادیق وقف مُجَوَّز برشمرد.

مثال: «اُولئِکَ علی هُدیً مِنْ رَبِّهِم * وَ اولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحونَ»(3).

5- «ص» مأخوذ از حرف پایانی واژه «مُرَخَّص» است، و نشانه «وقفِ مُرخّص/ وقفِ اَلمُرخَّصُ لِلضَّرورَة» می باشد. و آن وقفی است «رخصت داده شده»، در جایی که کلام طولانی بوده و نَفَس، کم می آید در این حالت، می توان وقف کرد.

در این نوع از وقف به جهت ارتباط طرفین وقف، تأکید بر وصل آن است، لکن پس از وقف، می توان به ماقبل بر نگشت بلکه از مابعد آن ابتداء نمود.

وقف مرخّص بیشتر از مصادیقِ وقف کافی است و گاهی نیز از مصادیق وقف حسن است.

ص: 584


1- 2. برخی وقف را در آن بهتر از وصل دانسته اند. [ر.ک : پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، ص 149؛ سرالبیان ، ص 250 ؛تجوید استدلالی ، ص 317]
2- 3. بقره/ 255.
3- 4. بقره/ 5.

مثال: «و اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا علی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ * وَ ادْعُوا شُهَداءَ کُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقین»(1).

6- «لا» مأخوذ از حرف نهی واژه «لاتَقِف» می باشد، که نشانه «وقف ممنوع» است. و آن در صورتی است که وقف باعث تغییر و فساد معنا و مفهوم می شود، زیرا رابطه لفظی و معنوی در آن قوی است.

به نظر می رسد که این وقف بیشتر، از مصادیق وقف قبیح باشد، و نیز این علامت برای وقف حسن بکار رفته است.

مثال: «وَ اِذْ قالَتْ اُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْما * اللّه مُهْلِکُهُم اَوْ مُعَذِّبُهُم عَذابا شدیدا ...»(2) [نمونه وقف قبیح]؛

«اَمْ اَمِنْتُمْ اَنْ یُعیدَکُمْ فیهِ تارَةً اُخری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفا مِنَ الرّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ * ثُمَّ لاتَجِدوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبیعا»(3) [وقف در «کَفَرْتُم» از نوع وقف حسن است، لکن شروع بعد از «کَفَرْتُمْ» جایز نمی باشد لذا قاری مجبور است مجددّا برگشته و دو عبارت را به وصل بخواند، بنابراین در این نوع وقف حسن، اعلام شده که در آنجا وقف نکند!(4)]

ص: 585


1- 1. بقره/ 23.
2- 2. اعراف/ 164.
3- 3. اسراء/ 69.
4- 4. «ابن جزری» در تفسیر صحیح رمز «لا» از نظر «سجاوندی» چنین می گوید: باید دانست که منظور سجاوندی از «لا» این است که بر این کلمه وقف نکنید، به طوری که بخواهید از مابعدش ابتدا کنید. [یعنی در واقع ممکن است این رمز برای «لاتَبْتَدِأْ» نیز باشد.] (ر.ک : النشر، 1 / 224؛ قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم، ص 124).

خلاصه:

م = وقف لازم

ط = وقف مطلق

ج = وقف جایز

ز = وقف مجوَّز لِوَجهٍ

ص = وقف مرخّص لِضَرورَةٍ

لا = وقف ممنوع (لاتَقِفْ)

ب - علائم غیر سجاوندی (در وقف و ابتداء)

علائم و رموز دیگری که بعد از رموز سجاوندی متأخّرین ابداع نمودند عبارتند از:

1- «قِفْ» یعنی: وقف کن، فعل امر حاضر از «وَقَفَ یَقِفُ» است، نشانه وقف مطلق است (معادل ط).

2- «صِلْ» یعنی: وصل کن، فعل امر حاضر از «وَصَلَ یَصِلُ» می باشد، بیانگر وقف ممنوع است (معادل لا).

3- «قِلی» یعنی: وقف اَولی است، برگرفته از «اَلوَقفُ اَوْلی مِنَ الوَصلِ» و نشانه جایز بودن وقف و وصل است. (بنا به قولی که « ج » را بیانگر اولویت در وقف می داند، می توان این را معادل ج دانست)

ص: 586

4- «صِلی» یعنی: وصل اَولی است، برگرفته از «اَلوَصلُ اَوْلی مِنَ الوَقفِ» و نشانه وقف مُجوَّز است (معادل ز).

5- «ق» یعنی: گفته شده بر آن وقف است «قیلَ عَلَیهِ الْوَقفُ»(1)، بیانگر وصل اَولی است (معادل ز = صلی).

6- «قِلا» یعنی: گفته شده بر آن وقف نیست «قیلَ لا وَقفَ عَلَیهِ»(2)، و مأخوذ از «قیل+ لا...» می باشد، بیانگر عدم وقف است.

7- «جِهْ» یعنی: برای آن وجهی در وقف است «وَجهٌ لَهُ فی الوَقفِ»، بیانگر وقف مرخّص است (معادل ص ).

8- «صِقْ» یعنی: وصل به ماقبل «صِلْ بِما قَبْلُ»، بدین معنی که از آن جا ابتداء نشود. غالبا در وقفهای معانقه آورده می شود.

9- «صِبْ» یعنی: وصل به مابعد، بدین معنی که در آن جا وقف نشود. این مورد نیز در وقف های معانقه بکار می رود.

10- «ک» مأخوذ از «کَذلِکَ» است، یعنی: همچنین. بدین مفهوم که وقف آن مانند وقف در مورد قبلی است، و معمولاً بعد از وقف جایز آورده می شود.

* نکته: در رموز یا علائم غیر سجاوندی به نشانه ای از علائم وقف بر می خوریم که مربوط به متأخّرین نیست بلکه حتی پیش از رموز سجاوندی ابداع و وضع گردیده

ص: 587


1- 1. چون وقف بر آن بنا به قول ضعیف جایز است، لذا وصل اولویت پیدا می کند.
2- 2. برخی قولِ «عدم وقف» در آن را ضعیف دانسته، لذا اولویت را به وقف آن داده اند (وقف اَولی). [ر.ک : سرّ البیان، ص 254]

است و آن وقفِ معانقه یا مراقبه است توسط ابوالفضل رازی (371 - 454 ه.ق) که ذیلاً در این قسمت آورده شد.

11- «\-\ / مع یا معا» مأخوذ از نقطه ها و یا حروف کلمه «مُعانَقَه» است، البته دو مجموعه سه نقطه، نماینده نقطه های «ب» و «ق» در کلمه «مراقبه» نیز می باشد.

علامت این وقف جفت جفت و در فاصله های نزدیک گذارده می شود، بدین معنی که اگر بر اوّلی وقف شود باید در دومی وصل نمود و بالعکس.

خلاصه:

قِفْ = وقف مطلق

صِلْ = وقف ممنوع

قِلی = وقف اَولی

صِلی = وصل اَولی

ق = وصل اَولی

قِلا = وقف اَولی

جِهْ = وقف مرخّص

صِقْ = وصل به ماقبل

صِبْ = وصل به مابعد

ک = کذلک (مانند وقف قبلی)

\ \ = وقف معانقه یا مراقبه

ص: 588

ج - علائم متفرّقه

علاوه بر نشانه های وقف که بیان شد، علائم دیگری نیز در قرآن ها بکار برده شده است که برخی از آن ها عبارتند از:

1- «س»، علامت سَکْت یا سکته قرآنی است.

2- «قفه»(1)، علامت سکته طولانی تر از «س» است، مثلاً بعداز «فَانْطَلَقا»(کهف؛ 71، 74، 77)، که در قرائت غیر عاصم آمده است.

3- «ع»، علامت رکوع است، هرجا که قصّه یا قضیه ای به پایان می رسد روی آخرین آیه آن «ع» قرار می دهند. و یا به عبارتی، گروه یا دسته هایی از آیات شریفه که با هم ارتباط و وحدت سیاق و موضوعی دارند، چه در قالب یک سوره (از سوره های قصار)، و یا چند موضوع در یک سوره (از سُوَر طولانی) باشد دلالت می کند.(2)

ص: 589


1- 1. کلمه رمز «قفه » به سه طریق بیان شده است: الف) «قِفْهُ» یعنی وقف کن آن را که نشانه وقف به طریق سکته است لیکن سکته آن طولانی و دو برابر «س» می باشد و به وقف نزدیکتر است. [سرّ البیان، ص 253 و 254] ب) «قِفْهْ» که همان «قِفْ» فعل امر است و «هاء سَکْت» را به آن محلق کرده اند. [تجوید استدلالی (فاضل گروسی)، ص 317] ج) «قِفَة» یعنی: سکت طولانی تقریباً دو برابر سکت... [تجوید کاربردی 1، ص 71]. به نظر می رسد مورد سوم، مصدر است از وَقَفَ، یَقِفُ، قِفَةً همانند وَعَدَ، یَعِدُ، عِدَةً، که قاعده خصوصی مثال واوی در ثلاثی است. (ر.ک : علوم العربیه، 1/196؛ صرف ساده، ص 142؛ و دیگر کتب صرفی)
2- 2. علامت گذاری قرآن به طریق مذکور (بنا به قولی به 1000 جزء) ویژه اهل سنّت است که در نمازهای واجب و یا مستحب خود (بالاخص در نماز 1000 رکعتی «تراویح» در ماه رمضان) یکی از آن اجزاء را بجای سوره کاملِ بعد از حمد می خوانند و به رکوع می روند (لذا «ع» مأخوذ از رکوع است). ولی در مکتب اهل بیت علیهم السلام پس از حمد، در نمازها تنها خواندن یک سوره کامل با شرایطی که در رساله های عملیه آمده است اعتبار دارد. [ر.ک : تجوید استدلالی (فاضل گروسی)، ص 322؛ تجوید کاربردی 1، ص72؛ معارف و معاریف، 2 / 398]

نکته ها:

1- قابل توجّه این که در تمامی مواضع وقف و ابتداء ممکن در قرآن، علائم ویژه وقف و ابتداء استفاده نشده است، لذا عدم وجود این علائم در آن مواضع دلیل بر عدم جواز وقف یا ابتداء نمی باشد.

2- قاری در مواردی که علائم وقف و ابتداء وجود ندارد، باید به معلوماتی که در این باره به طور اصولی فرا گرفته عمل کند. و یا حداقل از قرّاء مشهور و معتبر تقلید نماید. (به این مورد سابقا اشاره گردید).

3- در بعضی قرآن های قدیمی در مواردی، علامت متقدّمین و متأخّرین در موقع اتفاق، با هم نوشته می شود مانند: «ط - قف»، «لا - صل»، «ز - صلی» و در صورت اختلاف نیز نشانه هر دو گروه نگاشته می شود مثل: «ج - صلی»، «ط - صلی»، «ص - لا».

ص: 590

باب فَرش الحروف

باب فَرش الحروف(1)

نحوه قرائت برخی کلمات قرآن به روایت حفص از عاصم

مورد کلمه سوره و آیه حکم در قرائت

1 یَبْصُطُ بقره/ 245 صاد، به دو وجه «س» و«ص» تلفظ شده، لکن قرائت به «س» ارجح است.

2 بَصْطَةً اعراف/ 69 صاد، به دو وجه «س» و«ص» تلفظ شده، لکن قرائت به «س» ارجح است.

3 اَلمُصَیْطِرُونَ طور/37 صاد، به دو وجه «س» و «ص» تلفظ شده، لکن قرائت به «ص» قویتر است.

4 بِمُصَیْطِرٍ غاشیه/ 22 صاد، به دو وجه «س» و «ص» تلفظ شده، لکن قرائت به «ص» قویتر است.

5 مَجْریها هود/41 الف بعد از «ر» اِماله کبری می شود (شبیه کسره کشیده فارسی)، بدیهی است که راء نیز ترقیق می شود.

6 اِرْکَبْ مَعَنا هود/42 ادغامِ «ب» در میم و اظهارِ آن هر دو صحیح است ولی ادغام ارجح است

7 اتینِیَ نمل/36 در وقف به دو صورتِ وقف اِسکان( اتینی)، و وقف به حذف «یاء» ( اتینْ) قرائت شده است.

8 فیهِ مُهانا فرقان/ 69 «فیهی مُهانا» خوانده می شود، هاء ضمیر اشباع می گردد.

ص: 591


1- 1. منظور از «فرش الحروف»: احکام ویژه برخی از کلمات قرآن در یک قرائت خاص است، که تحت قاعده خاص و ضابطه معینی مندرج نمی شود. [تجوید جامع (پورفرزیب)، ص 145؛ حلیة القران (سطح2)، ص 210]

9 ضَعفٍ (2بار)، ضَعفا(یکبار) روم/54 ضاد را در هر دو کلمه، حفص بدون تبعیت از عاصم به «ضمّه» نیز خوانده است، ولی عاصم فقط به «فتحه» قرائت نموده است.

10 یَرضَهُ لَکُم زمر/7 هاء ضمیر بلا اشباع خوانده می شود.

11 اَلاِسْمُ حجرات/11 در صورت وصل به ماقبل که کلمه «بِئسَ» باشد، همزه وصل حذف می شود و لام به کسره خوانده می شود: «بِئسَ لِسْمُ». در صورت ابتداء، به دو وجه «اَلِسْمُ» و «لِسْمُ» قرائت می گردد.

12 ءَأَعْجَمِیٌّ فصلت/44 همزه دوم بدون نَبر و به تسهیل یعنی بین همزه و الف مدّی خوانده می شود.

13 سَلاسِلا دهر/ 4 در وصل «سَلاسِلَ» به فتحه لامِ آخِر، ولی در وقف به دو وجه خوانده می شود: 1. سَلاسِلا 2. سَلاسِلْ.

14 اَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مرسلات/20 ادغام «قْ» در حرف کاف به دو وجه «تامّ» و «ناقص» جایز است، لکن ادغام تامّ ارجح است.

15 یسآ* وَالْقُرْانِ الحَکیم یس/1 و 2 نون ساکنه «یسآ»، در صورت وصل، در نزد «و» اظهار می گردد.

16 نآ* وَالقَلَم قلم/1 نون ساکنه در حرف مقطعه«نون»، درهنگام وصل در نزد«و» اظهار می گردد.

17 اَرْجِهْ ؛اَلْقِهْ اعراف/111 شعراء/ 36 ؛نمل/28 هاء ضمیر به سکون خوانده شده است.

18 لاتَأْمَنّا یوسف/11 به اشمام خوانده شدن «نّ» باحالت ضمّه ای لبها،تابیان از اصل آن «لاتَأْمَنُنا»بوده باشد .

ص: 592

ص: 593

فصل پنجم کتابشناسی دانش تجوید

اشارة

ص: 594

کتاب شناسی دانش تجوید

در این حوزه بیش از سیصد اثر تجویدی معرفی گردیده است که در بخش نخستِ آن حدود یکصد و نود اثر از قدمای مجوّدین به ترتیب تاریخی از قرن چهارم تا حدود اواسط قرن چهاردهم گزارش شده است. و یکصد و چهل و شش اثر از کتب تجویدی متأخّرین در بخش دوّم معرفی گردیده، و در قسمت سوم کتاب شناسی، به لحاظ ضرورت و مکمّل، کتب مشهور «وقف و ابتداء» از قرن دوّم تا حدود اواسط قرن سیزدهم (تعداد 82 اثر) نیز گزارش گردید، که تعداد کتب گزارش شده در این فصل جمعا 419 کتاب می باشد.

ضمنا یادآوری و توجّه به چند نکته در این باره ضروری است:

الف - اوّلین کتاب تجویدی که می تواند بیانگر مرحله استقلال تجوید از کتب قراءات نیز به شمار آید در اوایل قرن چهارم توسط «ابومزاحم موسی بن عبیداللّه بن یحیی بن خاقان (معروف به «خاقانی بغدادی مقریء ») (ت 325 ه.ق) تدوین گردیده است.

ب - کتب تجویدی که مرحوم آقابزرگ طهرانی در کتاب مشهور خود «الذریعه الی تصانیف الشیعه» از آن ها یاد کرده است، به علّت دست نیافتن به اسم خاصِ کتبِ تجویدی، آن ها را با عنوان «تجوید القران» ذکر نموده اند. (ر.ک : الذریعة، 3/362)

ص: 595

ج - به جهت مشخص بودن عناوین و مباحث تجویدی و به منظور حجیم نشدن کتاب، از گزارش مباحث محتوایی کتب قدمای مجوّدین به اندک مواردی (که در اختیار بود) اکتفاء گردید، چرا که گزارش مباحث محتوایی هریک، و ارائه جمع بندی

از آن ها کتاب مستقلی می طلبد.

د - شایان ذکر است که از اواخر قرن چهاردهم تا به حال کتب تجویدی بسیاری نوشته و منتشر گردیده است که محتوای اغلب این کتب از سرمایه پیشینیان نشأت گرفته و اکثر مباحث آنان تکراری بوده و تنها در شیوه های تبیین و آموزش با هم متفاوتند، با این حال مناسب دیدیم این کتب را نیز، البته به ترتیب الفبایی(1) (عربی - فارسی) جهت اطلاع و استفاده قرآن پژوهان به ویژه قرّاء عزیز به طور فهرست معرفی نماییم.

ه- - چون در این کتاب همانند دیگر کتب تجویدی به مباحث وقف و ابتداء پرداخته شده است لذا کتاب شناسی «وقف و ابتداء» نیز ارائه گردید.

ص: 596


1- 1. گرچه مناسب تر بود چاپ اوّل هرکتاب به ترتیب تاریخی تنظیم شود، لکن چون تاریخ دقیق چاپ اوّلِ بیشترِ کتب مذکور در دست نبود لذا بناچار در این قسمت اقدام به ترتیب الفبایی نموده و نیز تاریخی از سال طبع و نشر کتاب و یا توفّی مؤلّف را ذکر کردیم.

علمای تجوید و کتب تجویدی (به ترتیب تاریخی)

قرن چهارم

ابومزاحم موسی بن عبیداللّه بن یحیی بن خاقان (معروف به «خاقانی بغدادی مُقرئ») (ت 325 ه.ق)، صاحب قصیده «خاقانیه» در تجوید، و زیبا اداء نمودن قرآن است، این قصیده را (51 بیت) گزارش نموده اند.

نسخ خطی این قصیده، در برلین [با شماره] 485 (اوراق 12-14)، برلینن 486 (دو ورقه40، 39)، در الجزائر [با شماره] 5617 (اوراق 36-40، سال 1099 ه) در کتب واتیکان 1168/4 (ورقه های 79، 80 و همچنین ورقه های 104، 103 قرن دوازدهم هجری).

در الظّاهریه [به شماره] 3782 (صفحات 62 أ - 65 أ، در قرن ششم هجری، در این مورد رجوع کنید به فهرست «علوم القران» عزه حسن 1، 424) [این قصیده] در دارالکتب قاهره، مجموع 633، ن تیموریه 1، 291، مجموع 246، و در لیدن [یکی از شهرهای هولندا در اروپا] 209 (ص 107، سال 707ه-، انظر ماکتبه ما یرهوف 268) پیدا شده است.

در مورد این قصیده، «ابوعمرو عثمان بن سعید الدانی» (ت 444 ه /1053م) شرحی نوشته اند.

صاحب قصیده خاقانیه، «مقری ء قرآن»، «نحوی» و «شاعر» که پدرش از وزراء خلیفه جعفر متوکّل بود، در سال (248ه/ 862م) در بغداد دیده به جهان گشود و در

ص: 597

سال (325 ه/ 937م) از دنیا رفت.(1)

گفته اند: «... قصیده اش مشهور به «الرّائیة» است»(1).

در این سده، غیر از این نوشته که اوّلین کتاب مستقل در تجوید قرآن به حساب می آید کتاب دیگری گزارش نشده است.

برای نمونه بیتِ مَطلعِ آن عبارتند از:

أقولُ مقالاً لِأُولی الحِجرِ وَلا فخرَ إن الفخر یدعوالی الکِبْر(2)

و دو بیت دیگر از این قصیده:

و ان حرف مدّ کان من قبل مدْغم کآخر ما فی الحمد فامدده و استحر

مددت لان الساکنین تلاقیا فصار کتحریک کذا قال ذوالخبر(3)

قرن پنجم

- ابوالحسن علی بن جعفر بن محمد الرازی السعیدی، مقیم شیراز (ت در حدود 410 ه.ق):

الف: التنبیه علی اللحن الجلی و اللحن الخفی.

ب: اختلاف القرّاء فی اللام و النون.

ص: 598


1- 1. تاریخ التراث العربی، ج1 (فی علوم القران و الحدیث)، فؤاد سزگین، ص 44 و 45. [با اندکی تصرّف]
2- 2. غایة النهایة، ابن جزری، 1/321.
3- 3. الدراسات الصوتیه عندعلماء التجوید، ص 25. ضمنا این قصیده توسط صاحب الدراسات الصوتیه (د.غانم قدوری حمد) تصحیح گردیده و در مجلّه دانشکده معارف دانشگاه بغداد، ش 6، سال 1980م در ضمن مبحث «علم التجوید نشأته و معالمه الاولی» (ص 348-354)، به چاپ رسیده است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 25] 4. النشر، 1 / 317.

این دو کتاب کوچک (کم صفحه) بوده، اوّلی شامل 10 ورقه و دوّمی 3 ورقه می شود. به صورت خطی می باشند(4).

- شیخ الرئیس ابوعلی سینا (ت 427 یا 428ه.ق)، کتاب مخارج الحروف یا اسباب حدوث الحروف را تألیف نموده است(1).

- ابومحمّد مکّی بن ابی طالب القیسی القیروانی (ت 437 ه.ق)، کتابی در تجوید، به نام «الرّعایة لتجوید القراءة و تحقیق لفظ التلاوة» نوشته است، که چاپ گردیده(2).

در این کتاب معنای لغوی تجوید را «تحسین» دانسته و معنای اصطلاحی آن را از نظر قرّاء این گونه بیان داشته است:

تلاوت قرآن [با تجوید]، اداء هر حرف از مخرجش همراه با اعطاء حقّ حرف (رعایت صفات لازمه هر حرف از قبیل: همس، جهر، شدت و رخوت و...) و مستحقّ حرف (رعایت صفات حرف در ترکیب از قبیل: ترقیق حروف مستفله و تفخیم حروف مستعلیه و...) و برگرداندن هر حرفی به ریشه و اصل خود بدون هیچ تکلّفی.(3)

ص: 599


1- 1. تاریخ التراث العربی (فؤاد سزگین)، 1/170. لازم به ذکر است صاحب «الدراسات الصوتیه» (د. غانم قدّوری حمد) گفته اند: در حال تحقیق و تصحیح این دو کتاب هستم.
2- 2. این کتاب توسط دکتر پرویز خانلری ترجمه، و بنیاد فرهنگ ایران، تهران به سال 1348 ش در 99 صفحه چاپ گردیده است. [ر.ک : بررسی تطبیقی میان علم تجوید و آواشناسی، ص 9]
3- 3. در دارالمعارف للطباعة بدمشق، به سال 1393 ه/1973م، به تحقیق دکتر احمد حسن فرحات به چاپ رسیده است [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 26]

- ابوعمرو عثمان بن سعید الدانی (ت 444 ه.ق)، چند کتاب و نوشته در تجوید از ایشان گزارش گردیده که عبارتند از:

1- التحدید فی الاتقان و التجوید. (خطی).(1)

2- شرح قصیدة أبی مزاحم الخاقانی. (خطی).(2)

3- کتاب الادغام الکبیر. (خطی)(3).

4- المنبهة فی الحذق و الاتقان و صفة التجوید للقران. (خطی).(4)

5- کتاب البیان و الادغام.(5)

6- رسالة فی مخارج الحروف. (خطی).(6)

- ابوالفضل عبدالرّحمن بن احمد بن بندار العجلی الرازی (ت 454ه.ق)، از ایشان کتابی در تجوید (کتاب فی التجوید) گزارش شده است.(7)

- ابوالقاسم عبدالوهاب بن محمد بن عبدالوهاب القرطبی (ت 462 ه.ق)، کتاب تجویدی دارد تحت عنوان «الموضح فی التجوید». (خطی)(8)

ص: 600


1- 4. «تلاوةُ القران بإعطاء کلّ حرفٍ حقه مِن مَخرَجِه و صفتِهِ اللازمة له مِن هَمس، و جَهرٍ، شدّةٍ و رخاوة، و نحوها و اعطاء کُلّ حرفٍ مسحقّه ممّا یشاءُ مِنَ الصِّفات المذکورةِ، لترقیق المُستَفِل، و تَفخیم المُستَعلی، و نحوِهما، و رَدِّ کلِّ حَرفٍ الی أصله من غیر تکلّفٍ» [الرّعایة، ص 22].
2- 1. کتابخانه رضا در رامبور هند، شماره 279 و چستربیتی در دوبلن، شماره (3653/10).
3- 2. موزه بریتانیا، شماره (مشرقیات 3067)، و نسخه تصویری از آن در معهد المخطوطات العربیه در قاهره موجود است (فهرس المخطوطات المصورة، 1/6).
4- 3. الخزانة العامّة لکتب فی الرباط، شاره 2809 (2186).
5- 4. دانی، خود در کتاب «الادغام الکبیر»، ورقه 20 و 28 و...، به آن اشاره کرده است.
6- 5. کتابخانه الوطنیه در پاریس، شماره 610.
7- 6. النشر، 1 / 212.
8- 7. کتابخانه رضا در رامبور هند، شماره 283. دکتر غانم قدوری حمد گفته است: به تحقیق این کتاب مشغولم. [الدراسات الصوتیه، ص 27]

- ابوعمر یوسف بن عبداللّه بن محمد بن عبدالبر النمری (ت 463 ه.ق)، دو کتاب در تجوید دارد که عبارتند از:

1- التجوید و المدخل اِلی العلم بالتحدید.

2- البیان عن تلاوة القران.(1)

- ابوعلی الحسن بن احمد بن عبداللّه، معروف به ابن البناء البغدادی (ت 471ه.ق)، دارای دو اثر تجویدی است که عبارتند از:

1- کتاب بیان العیوب التی یجب أن یَجتنبها القراء و ایضاح الادوات التی بنی علیها الاقراء. (خطی).(2)

2- التجرید فی التجوید.(3)

قرن ششم

- ابوالحسن شریح بن محمد بن شریح الرعینی الاشبیلی (ت 539 ه.ق)، کتاب خطّی در تجوید دارند تحت عنوانِ «نهایة الاتقان فی تجوید القران»(4).

- ابوعلی سهل بن محمّد بن أحمد الأصبهانی الحاجی (ت 543 ه.ق)، کتاب خطّی در تجوید دارند با عنوانِ «التجرید فی التجوید»(5).

ص: 601


1- 8. الحمیدی، جذوة المقتبس، ص 345؛ القاضی عیاض: ترتیب المدارک، 4 / 810.
2- 1. در کتابخانه عمومی اوقاف، در موصل، شماره (5/20 مجامیع المدرسة الاسلامیة)، دکتر غانم قدّوری الحمد گفته است: مشغول به تحقیق این کتاب هستم. [الدراسات الصوتیه، ص 27]
3- 2. ابن البناء در کتاب خود، بیان العیوب، در ورقه 174ظ، به آن اشاره نموده است.
4- 3. کتابخانه «الجمعیة الملکیة الاسیویة» در بنگال، کلکته هند، شماره (795).
5- 4. کتابخانه رضا در رامبور هند، شماره (285).

- ابوحمید (و ابوالأصبغ) عبدالعزیز بن علی بن محمّد الأندلسی، معروف به ابن الطحان (ت محدوده 560 ه.ق)، چهار عنوان کتاب تجویدی (خطّی) به نامهای ذیل نوشته اند:

1- الانباء فی تجوید القران

2- مقدمة فی التجوید.(1)

3- رسالة فی مخارج الحروف.(2)

4- مرشد القاری ء الی تحقیق معالم المقاریء.(3)

- ابوالعلاء الحسن بن احمد بن الحسن الهمذانی العطار (ت 569 ه.ق)، کتاب خطّی در تجوید از ایشان گزارش شده، به نام «التمهید فی التجوید».(4)

- ابوبکر محمد بن حامد بن محمّد الاصفهانی (از علمای قرن ششم)(5)، دو کتاب در زمینه تجویدی دارند که عبارتند از:

1- التبیین فی شرح النون و التنوین.

2- الادغام الکبیر بعلله.(6)

ص: 602


1- 5. هر دو نسخه 1 و2 در کتابخانه چستربتی در دوبلن ایرلند، به شماره 3453/3 موجود است.
2- 6. کتابخانه الظاهرة در دمشق، شماره 66؛ والخزانة التیموریة در دارالکتب المصریة، در قاهره، شماره (397). این کتاب در مکّه مکرّمه به سال 1984، تحت عنوان «مخارج الحروف و صفاتها»، به تصحیح دکتر محمد یعقوب ترکستانی چاپ شده است. [الدراسات صوتیه، ص 28]
3- 1. کتابخانه چستربیتی، شماره 4/3925؛ الخزانة التیموریة، شماره 397.
4- 2. کتابخانه چستربیتی، شماره 3954. در فهرست این کتابخانه، کتاب مذکور به ابوبکر جعفر بن محمد مستغفری (ت 432 ه.ق) منسوب گردیده است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 28]
5- 3. جعفر بن ابراهیم سنهوری (ت 894 ه.ق) در کتاب «الجامع المفید فی صناعة التجوید»، ورقه 83 و نسخه خطی آن در برلین، به شماره 1307. و در ضمن وی گفته است کتاب «وسیلة الحفی فی ایضاح اللحن الخفی» از هاشم بن احمد بن عبدالواحد الحلبی، متوفی به سال 577 ه.ق می باشد.
6- 4. ر.ک : غایة النهایة، ابن جزری، 2/114. (نام هر دو کتاب در آن آمده است).

قرن هفتم

- ابوالمعالی محمّد بن أبی الفرج بن برکة فخرالدین الموصلی (بغدادی) (ت 621 ه.ق)، دو کتاب در تجوید نگاشته اند:

1- نبذة المرید فی علم التجوید.(1)

2- الدّر الموصوف (المرصوف) فی وصف مخارج الحروف. (خطی).(2)

- ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالصمد علم الدّین السخاوی (ت 643 ه.ق)، دو نوشته، در تجوید دارند که عبارتند از:

1- منهاج التوفیق الی معرفة التجوید و التحقیق. در واقع این بابی از کتاب «جمال القرّاء» مؤلّف است.(3)

2- عمدة المفید وعدة المجید فی معرفة لفظ التجوید، قصیده ای است نونیه با مطلع ذیل:

یا من یَرومُ تلاوةَ القرانِ وَ یَرودُ شَأْوَ أَئمةِ الاتقانِ

سخاوی این قصیده را به کتابش «جمال القرّاء» افزوده(4)، و به طور جداگانه نیز استنساخ گردیده است.(5) و از آن تعدادی شرح نیز موجود است(6).

ص: 603


1- 5. ابن الفوطی: تلخیص مجمع الآداب فی معجم الاَلقاب، ج4، ق3، ص 360.
2- 6. کتابخانه عمومی اوقاف در موصل، شماره (5/20 ) المدرسة الاسلامیة).
3- 1. اوراقِ 189و 195ظ، از کتاب «جمال القرّاء».
4- 2. اوراقِ 195 ظ -197 و. از کتاب مذکور.
5- 3. نسخه واحدی از آن در کتابخانه المتحفِ بغداد ضمن مجموعهای به شماره 9414 موجود است.
6- 4. ر.ک : کشف الظنون، 2/1172.

- ابوعبداللّه محمد بن عتیق بن علی التجیبی الغرناطی (ت 646 ه.ق)، کتابی در زمینه تجوید دارند، به نام «الدرالمکللة فی الفرق بین الحروف المشکلة».(1)

- ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن عبدالرحمن بن وثیق الاشبیلی (ت 654 ه.ق)، نوشته ای در تجوید تحت عنوان «کتاب فی تجوید القراءة و مخارج الحروف». (خطی)(2).

- ابوعلی الحسین بن عبدالعزیز بن محمد بن أبی الأحوص الأندلسی معروف به ابن الناظر (ت 679 ه.ق)، صاحب کتابی است در تجوید، به نام «الترشید فی علم التجوید»(3).

- ابوالحسن علی بن یعقوب بن شجاع، عمادالدین الموصلی، معروف به ابن ابی زهران (ت 682 ه.ق)، دارای کتابی در تجوید است، تحت عنوان «التجرید فی التجوید»(4).

- ابوالعباس احمد بن عبداللّه بن الزبیر الخابوری الحلبی (ت 690ه.ق)، کتاب ایشان در تجوید عبارتست از: «الدر النضید فی التجوید»(5).

ص: 604


1- 5. البغدادی: هدیة العارفین، 1/124.
2- 6. کتابخانه أیاصوفیه ترکیه، شماره 39/7 و کتابخانه «الجمعیة الملکیة الاسیویة» در بنگال، شماره 795. و در معهد المخطوطات العربیة، در قاهره تصویری از نسخه أیاصوفیه موجود است. (ر.ک : فهرس المخطوطات المصورة، 1/13).
3- 7. غایة النهایة، 1/242.
4- 1. البغدادی: ایضاح المکنون، 1/228؛ هدیة العارفین، 1/713.
5- 2. غایة النهایة 1/73.

- ابومحمد عبدالعزیز بن احمد بن سعید، معروف به الدیرینی (ت 697 ه.ق)، دو کتاب در زمینه تجوید دارند که عبارتند از:

1- میزان الوفی فی معرفة اللحن الخفی(1).

2- منظومة فی التجوید. (خطی)(2).

- ابومحمد عبدالکریم بن عبدالباری بن عبدالرحمن الصعیدی (تاریخ وفات مشخص نیست لکن پدرش در سال 650 ه.ق وفات یافته)، سه عنوان کتاب در تجوید دارند که عبارتند از:

1- بغیة المرید فی معرفة التجوید.

2- البلغة الراجحة فی تقویم الفاتحة.

3- جزء فی مخارج الحروف(3).

قرن هشتم

- اسمعیل بن محمّد بن اسمعیل بن فقاعی حموی، حنفی، نحوی، مُجَوِّد (ت 715 ه.ق)، صاحب شرح نونیّة سخاوی(4).

ص: 605


1- 3. البغدادی: هدیة العارفین، 1/580.
2- 4. کتابخانه چستربیتی، شماره3846/6. (دکتر غانم قدوری گفته است: که نمیدانم آیا این همان «میزان الوفی» است یا کتابی دیگر) .[الدراسات الصوتیه، ص 30]
3- 5. غایة النهایة، 1/401.
4- 1. شرح الواضحه فی تجوید الفاتحه، ص5؛ علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، (دکتر رجبعلی مظلومی)، 1/61.

- ابوعبداللّه محمّد بن محمّد بن ابراهیم الشریشی الخراز (ت 718 ه.ق)، کتابی در زمینه تجوید دارند به نام «المقصد شرح نظم ابن بَرّی فی اصوات القران»، (خطّی)(1).

- محمد بن قیصر بن عبداللّه، البغدادی الأصل، مشهور به ماردینی النحوی (ت 721 ه.ق)، کتابی (خطی) از ایشان گزارش گردیده، به نام «الدر النضید فی معرفة التجوید»، قصیده لامیه در 271 بیت که آغاز آن عبارتست از: «بدأتُ بحمدِ اللّه ذی الطّولِ و العلا»(2).

- ابراهیم بن عمر بن ابراهیم الجعبری (ت 732 ه.ق)، در علم تجوید تألیفات متعددی از ایشان گزارش گردیده است که در کتابخانه المتحف بغداد فهرست مصنفات خطی او موجود است. در این فهرست، تألیفات او در علم تجوید به صورت «منظوم» و «منثور» تقسیم بندی شده است که عبارتند از:

الف) تألیفات «منظوم»(3)

1- عقود الجمعان فی تجوید القران.(4)

ص: 606


1- 2. المتحف البریطانی، شماره 7533، مشرقیات. دکتر قدوری الحمد می گوید: دشوار است که بگوییم مقصود از نظم ابن برّی در اینجا (متن ابن برّی فی التجوید) که نسخه ای از آن در دارالکتب الوطنیه در تونس، به شماره 277 و کتابخانه الملکیة در برلین، به شماره 1775 موجود است، می باشد. اطلاع از شرح و متن در آگاهی به این امر کمک می کند ولی هم اکنون در دسترس ما نمی باشد. امّا میدانیم که ابن برّی، علی بن محمد بن علی (ت 709 یا 730) است، چنانچه وصفش درنسخه برلین آمده است و او علی بن برّی لغوی نحوی (ت 582 ه.ق) نیست.
2- 3. کتابخانه چستربیتی، شماره 3653/4.
3- 4. الجعبری: الهبات الهنیات فی المصنفات الجعبریات، ورقه 1 ظ.
4- 5. المکتبة الوطنیة بباریس (کتابخانه ملّی پاریس)، به شماره 5937؛ ر.ک : حاجی خلیفه: کشف الظنون، 2/1154.

2- حدود الاتقان فی تجوید القران.(1)

3- القیود الواضحة فی تجوید الفاتحة.(2)

4- المرصاد الفارق بین الظاء و الضاد.

5- تحقیق التعلیم فی الترقیق و التفخیم.(3)

ب) تألیفات «منثور»(4)

1- المنة فی تحقیق الغنّه.(5)

2- حقیقة الوقوف علی مخارج الحروف.

3- اِتمام التبیین فی أحکام النون الساکنة و التنوین.

- ابوعبداللّه محمّد بن بضجان الدمشقی (ت 743 ه.ق)، نوشته ای در زمینه تجوید دارند، به نام «التذکرة و التبصرة لمن نسی تفخیم الألف اَو أنکره».(6)

- ابومحمد الحسن بن قاسم بن عبداللّه، بدرالدین المرادی، معروف به ابن ام قاسم (ت 749 ه.ق)، چند کتاب در تجوید نگاشته اند که عبارتند از:

ص: 607


1- 1. هدیة العارفین، 1 / 14؛ ایضاح المکنون، 1 / 396.
2- 2. قصیده ای است مشهور، به نام «الواضحة فی تجوید الفاتحة» که برخی چون ابن ام قاسم المرادی (به آن اشاره می شود)؛ و احمد بن علی، معروف به مقینی آن را شرح کرده اند، که از دومی نسخه ای درالمتحف البریطانی، به شماره 4253 مشرقیات موجود است. برخی نیز آن را تلخیص و مختصر نموده اند، چون «فضل بن سلمة» (کشف الظنون، 2 / 1996).
3- 3. البغدادی: هدیة العارفین، 1 / 14. نسخه ای از آن در «مکتبة الدراسات العلیا» در دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد، به شماره 1002 / 3 موجود است.
4- 4. الجعبری: الهبات الهنیات، ورقه 2 ظ.
5- 5. قسطلانی از آن در لطائف الاشارات (1 / 195) نقل کرده است.
6- 6. ر.ک : النشر، 1 / 215؛ غایة النهایة، 2 / 58.

1- المفید فی شرح عمدة المجید فی النظم و التجوید. (خطّی). این کتاب شرح نونیه علم الدین سخاوی در تجوید است، (قبلاً به آن اشاره شد).(1)

2- شرح الواضحة فی تجوید الفاتحه (الواضحة، قصیده جعبری است که اشاره شد). (این کتاب به چاپ رسیده است).(2)

3- ارجوزة فی مخارج الحروف و صفاتها و شرحها.(3)

- مولی شیخ احمد (ت - ح 753 ه.ق) فرزند حسین کوفی همدانی، از مفسّران امامیه و علمای شیعه، وی ازتبار بربر فرزند خضیر همدانی از اصحاب ابی عبداللّه الحسین علیه السلام است. کتابی در «تجوید القران» دارد که این کتاب را در دوازده باب مرتب نموده است که شامل مخرج حروف و ضبط کلمات قرآن کریم است.(4)

- ابوبکر عبداللّه بن أید غدی بن عبداللّه، مشهور به ابن الجندی (ت 769 ه.ق)، کتابی در تجوید تحت عنوان «التسدید فی علم التجوید» نگاشته اند.(5)

- محمد بن محمود بن محمد بن أحمد السمرقندی الأصل، متولّد در همدان،

ص: 608


1- 7. مکتبة چستربیتی، شماره 3653 / 3؛ الخزانة التیموریة، شماره 462.
2- 1. این کتاب در دارالقلم بیروت، به تحقیق دکتر عبدالهادی الفضلی به چاپ رسیده است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 33]
3- 2. مرادی خود در کتابش «المفید»، ورقه 101 و؛ و شرح التسهیل، ورقه 304 و، بدان اشارت داشته. ابن جزری در کتاب «غایة النهایة»، 1 / 595 گفته که اباحفص عمرو بن علی بن عمرالسراج القزوینی، شیخ بغداد بوده (ت 750 ه.ق) و چیزهایی در تجوید گردآوری نموده است.
4- 3. نسخه مورخه سال 753 ق در کتابخانه مجلس در تهران نگهداری می شود. [دائرة المعارف تشیع، 4/133]
5- 4. جعفر بن ابراهیم سنهوری (ت 894 ه.ق) آن را در کتابش «الجامع المفید فی صناعة التجوید» ذکر نموده است. ر.ک : ورقه 59ظ، 62و، 63ظ، 68ظ، 74 ظ، بخش خطّی کتابخانه برلین، شماره 1307.

زیسته در بغداد (ت 780 ه.ق)، چند عنوان کتاب در تجوید نگاشته اند که عبارتند از:

1- التجرید فی التجوید.(1)

2- العقد الفرید فی نظم التجوید.

3- روح المرید فی شرح العقد الفرید. (خطی).(2)

4- القصیدة الفاتحة فی تجوید الفاتحه، و شرحها.(خطی).(3)

- موسی بن احمد بن اسحاق الشهبی (ت 784 ه.ق)، کتابهایی در تجوید داشته است، چنانکه ابن جزری می گوید: او دارای کتابهایی در تجوید بوده ولی من از او کتابی نیافتم.(4)

قرن نهم

- علی بن عثمان بن محمّد، مشهور به ابن القاصح (ت 801 ه.ق)، نوشته ای به صورت خطّی از ایشان گزارش شده، در احکام نون ساکنه و تنوین تحت عنوان: «نزهة المشتغلین فی احکام النون الساکنة و التنوین».(5)

- خلیل بن عثمان بن عبدالرحمن القرافی، معروف به ابن المشبب (ت801 ه.ق)، نوشته ای در تجوید دارند که ابن جزری در این باره گفته است: «وی جزوهای در

ص: 609


1- 5. غایة النهایة، 2 / 260.
2- 6. مکتبة المتحف، در بغداد، به شماره 9181 / 1؛ مکتبة الاوقاف، در موصل، به شماره 2 / 22؛ مکتبة القادریة، در بغداد، (ر.ک : فهرس مخطوطات المکتبة القادریة، 1 / 144).
3- 1. کتابخانه آقای سیّد محمّد مشکات، در کتابخانه دانشگاه تهران، به شماره 105.
4- 2. غایة ا لنهایة، 1 / 316 - 317.
5- 3. مکتبة المتحف، در بغداد، به شماره 690 / 4.

تجوید تألیف کرده است»(1)، و شاید این همان «تحفة الاخوان فیما تصح به تلاوة القران» باشد که حاجی خلیفه از آن نام برده است(2)، و جعفر بن ابراهیم السنهوری آن را «تحفة الاخوان فی تجوید القران» نامیده است.(3)

- ابوالخیر محمد بن محمد بن علی بن یوسف، مشهور به ابن جزری (ت833 ه.ق)، دو کتاب مهم و قابل توجّه در تجوید تألیف کرده اند که عبارتند از:

1- التمهید فی علم التجوید.(4)

2- المقدمة فیما علی قاری ء القران ان یعلمه. این کتاب به نام «المقدمة الجزریة» شناخته می شود.

این کتاب که شامل 107 بیت شعر می باشد و با بیت زیر آغاز شده:

یقولُ راجی عَفْوِ رَبٍّ سامِع محمدُ بنُ الجزریِّ الشافِعی

یکی از مشهورترین و متداول ترین کتابهای تجوید در عصور متأخر به حساب می آید. شرح های بسیاری بر آن نوشته شده و چاپهای متعددی با شرح و بدون شرح از آن صورت گرفته و...

مشهورترین شروحی که بر آن نوشته شده، به هر یک از آن ها در ظرف زمانی خود اشاره می شود.(5)

ص: 610


1- 4. غایة النهایة، 1 / 276.
2- 5. کشف الظنون، 1 / 361؛ هدیة العارفین، 1 / 353.
3- 6. الجامع المفید فی صناعة التجوید، ورقه 1 و (بخش خطی کتابخانه برلین، شماره 1307).
4- 1. در مصر به سال 1326 ه /1908م به چاپ رسید. تصحیح مجدّد آن نیز صورت پذیرفت، و ظاهرا در «مؤسسه الرسالة» چاپ گردیده است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 35]
5- 2. ر.ک : حاجی خلیفه: کشف الظنون، 2 / 1799 - 1800؛ البغدادی: ایضاح المکنون، 2 / 542؛ آلورد: فهرس المخطوطات العربیة بالمکتبة الملکیة، در برلین آلمان، 1 / 201. اسامی شرحها به عربی ذکر شده است.

- ابوبکر احمد بن محمد الجزری، پسر ابوالخیر ابن جزری، (زنده در سال 829 ه.ق)، کتابی در شرح «المقدمة الجزریه» که در تجوید است تحت عنوان «الحواشی المفهمة فی شرح المقدمة» تألیف نموده، که چاپ گردیده است.(1)

- سید محمد (ت - ح 836 ه.ق) فرزند سیدعلی حسینی جرجانی، از قرآن پژوهان شیعه بوده و کتابی در تجوید، تحت عنوان «تجوید القران» دارد، که این کتاب شامل یک مقدمه و شش باب و یک خاتمه است.

مقدّمه شامل دو مبحث، باب1) در سه فصل، باب2) مدّ و قصر در دو فصل، باب3)

ادغام در یک اصل و سه فصل، باب4) در تفخیم یک اصل و سه فصل، باب5) تغلیظ و ترقیق در چند فصل.

در سال 1286 ه.ق همراه با قرآن در قطع رحلی به چاپ سنگی در تهران به طبع رسیده است. سپس بارها، تجدید چاپ گردیده است.(2)

- حسین بن محمّد علی قاری بهشتی (معاصر شاه اسماعیل صفوی)، عالم و فاضل متکلّم امامیه، از شاگردان پسر سید شریف جرجانی بوده است، طوری که نقل شده، شریف جرجانی در سال 816 هجری وفات یافته و فرزند سیدشریف یعنی شمس الدین محمد در سال 838 وفات یافته است با توجه به این مطلب، شخص مذکور (بهشتی) می بایست حدودا بین قرن نهم و دهم بوده باشد.

نامبرده کتابی در تجوید به نام «تجوید القران»(3) نوشته است.(4)

ص: 611


1- 3. این کتاب در چاپخانه المیمنه، در مصر به سال 1309 ه.ق به چاپ رسید. [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص35]
2- 1. دائرة المعارف تشیّع، 4 / 134. [با اندکی تصرّف]
3- 2. صاحب الذریعة، اکثر کتب تجویدی را به جهت عدم اطلاع از اسم خاص آنها، «تجوید القران» ذکر نموده است و در این مورد می گوید: «... و مالم نطلع علی اِسمه الخاص نذکره فی المقامِ بهذا العنوان العام»، [الذریعة، 3 / 362]
4- 3. برگرفته از «الذریعة»، 3 / 366، ردیف 1328.

- برهان الدین ابراهیم بن موسی کردی شافعی (ت 853 ه.ق)، کتابی در تجوید از ایشان گزارش گردیده که عبارتند از: «دُرّة القاری المجید - فی احکام القراءة و التجوید».(1)

- عبدالدائم بن علی الازهری الحدیدی (ت 870 ه.ق)، کتابی در شرح «المقدّمة الجزریة» با عنوانِ «الطرازات المعلمة فی شرح المقدمة» نوشته اند.(2)

- ابوعبداللّه محمّد بن احمد بن داود الدمشقی، معروف به ابن النّجار (ت 870

ه.ق)، کتاب خطّی(3) در زمینه تجویدی دارند، تحت عنوانِ: «غایة المراد فی اخراج الضاد».(4)

لازم به ذکر است که پس از ابن نجّار برخی، به بررسی و تلفّظ «حرف ضاد» پرداختند و در این زمینه کتابهایی تألیف کردند که در ظرف زمانی خود به هر یک اشاره خواهد شد.

- الحسن بن شجاع بن محمد بن الحسن التونی (قبل از سال 878 ه.ق می زیسته)،(5) کتاب خطّی در تجوید به نام «المفید فی علم التجوید» تألیف نموده اند.(6)

ص: 612


1- 4. علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 61.
2- 5. نسخه خطّی از آن در کتابخانه المتحف العراقی بغداد، به شماره 20165، و نسخه دیگر از آن در المتحف البریطانی، به شماره 96 موجود است. [الدراسات الصوتیه، ص 36]
3- 1. دارالکتب الشعبیة، کیریل و میتودی، در صوفیه به شماره (مج 1633).
4- 2. ر.ک : کشف الظنون، 2 / 1193.
5- 3. با عدم آگاهی از تاریخ وفات مؤلّف، این تاریخ از نسخه خطی از کتاب (المفید)، نوشته در شوال سال 878 ه، در کتابخانه دانشگاه تهران، ش 141؛ نقل شده است. [الدراسات الصوتیه، ص 40]
6- 4. مکتبة المتحف بغداد، شماره (24083 / 3)؛ مکتبة الحرم المکی (43 دهلوی).

- محمد بن احمد بن مفلح (زنده در سال 882 ه.ق) کتاب خطّی در تجوید به نام «غنیة المریدی لمعرفة الاتقان و التجوید» از ایشان گزارش شده است.(1)

- ابوالحسن ابراهیم بن عمر البقاعی (ت 885 ه.ق)، کتاب خطّی در تجوید دارند، تحت عنوان «القول المفید فی اصول التجوید».(2)

- جعفر بن ابراهیم السنهوری (ت 894 ه.ق) کتاب خطی در تجوید دارند به نام «الجامع المفید فی صناعة التجوید».(3)

- برهان الدّین ابراهیم بن عبدالرحمن بن احمد الانصاری (از علمای قرن 9)، کتاب تجویدی از ایشان گزارش شده، تحت عنوانِ «تحفة المریدی لمقدمة

التجویدی» (شرحی است بر المقدمة الجزریة).(4)

- مولی طاهر حافظ اصفهانی (قرن نهم)، کتابی در تجوید (تجوید القران) به زبان فارسی دارند که اوّلش با عبارت «الحمدُ للّه ربّ العالمین...» آغاز می شود، نوشته اند [صاحب الذریعه می گوید: ] اوّلاً نسخه ای از آن را در کربلا نزد شیخ محمد علی قمی دیده ام، سپس نسخه دیگری را در نجف نزد سید احمد مدعو (میهمان) سیدآقا تستری دیده ام که دارای عناوین و ابواب است باب اوّل آن مدّ و قصر است و سپس باب ادغام است.(5)

ص: 613


1- 5. کتابخانه «الجامع الازهر» در قاهره، به شماره (1393) 53035.
2- 6. الخزانة العامة لکتب بالرباط، به شماره 634 (د 503).
3- 7. کتابخانه برلین، به شماره 1301.
4- 1. نسخه ای از آن در المکتبة الازهریة، به شماره (37) 2794، و نسخه ای دیگر در مکتبة جامعة الریاض، به شماره 2417 موجود است.
5- 2. الذریعة، 3 / 369، ردیف 1336؛ ریشه ها و جلوه های تشیع و حوزه علمیه اصفهان در طول تاریخ 1/372.

قرن دهم

- شیخ خالد بن عبداللّه الازهری (ت 905 ه.ق)، کتاب تجویدی «الحواشی الازهریة فی حل الالفاظ المقدمة الجزریة» را در شرح «المقدمة الجزریة» نوشته اند.(1)

- احمد بن محمد بن ابی بکر القسطلانی (ت 923 ه.ق)، کتاب تجویدی دارند در شرح «المقدمة الجزریة» تحت عنوان «اللالی ء السنیة فی شرح المقدمة الجزریة»(2)، که حاجی خلیفه این کتاب را «العقود السنیة» نامیده است.(3)

- قاضی زکریا بن محمّد الانصاری (ت 926 ه.ق) دو کتاب تجویدی از ایشان

گزارش گردیده که عبارتند از:

1- تحفة نجباء العصر فی احکام النون الساکنه و التنوین و المدّ و القصر. (خطّی)(4).

2- الدقائق المحکمة فی شرح المقدّمه (شرحی بر المقدمة الجزریة). (چاپی).(5)

بر این کتاب حاشیه های متعددی زده شده است.(6)

ص: 614


1- 3. در چاپخانه محمدعلی صبیح و فرزندانش، میدان الازهر مصر (د.ت) همراه با متن الجزریه به چاپ رسیده است.
2- 4. نسخه ای از آن در کتابخانه الاوقاف بغداد، به شماره 2402 موجود است.
3- 5. کشف الظنون، 2 / 1799.
4- 1. مکتبة الدراسات العلیا، در دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد، به شماره 1212، و المتحفِ بغداد (21312/2)، و الاوقافِ بغداد (21 / 22811 مجامیع).
5- 2. در چاپخانه محمدعلی صبیح و فرزندانش، میدان الازهر مصر، به سال 1375ه / 1956م، همراه با متن الجزریه به چاپ رسیده است.
6- 3. برخی از آنها عبارتند از: حاشیه زین العابدین بن محیی الدین الانصاری (ت 1068 ه.ق) (ر.ک : ایضاح المکنون، 2 / 542)؛ حاشیه ابی الضیاء نورالدین علی بن علی الشبر املّسی القاهری (ت 1087 ه.ق) که نسخه ای از آن در کتابخانه دانشگاه برنستون، به شماره 623 موجود است؛ و حاشیه ابی السعود احمد بن عمر الاسقاطی (ت 1159 ه.ق)، که نسخه در کتابخانه رضا، در رامبور هند، به شماره 318 موجود است؛ ونیز حاشیه ابی النصر عبدالرحمن السخراوی که نسخه ای از آن در مکتبة المسجد الاحمدی در طنطا، به شماره (خ11 د 1397) و نسخه دیگر در دانشگاه برنستون، به شماره 634 موجود است. [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 36]

- محمد بن عمر بن مبارک الحضرمی، ملقب به «بحرق» (ت 930 ه.ق)، کتاب تجویدی در شرح «المقدمة الجزریة» تحت عنوانِ «ترجمة المستفید لمعانی مقدمة التجوید» نگاشته اند.(1)

- شرف الدّین یحیی بحرانی ساکن یزد و نایب استاد محقق کرکی (ت 940 یا 945 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» از ایشان گزارش شده است.(2)

- شمس الدین محمد بن محمد بن محمد بن احمد (ت 947 ه.ق)، کتاب تجویدی «شرح الدلجی» را، در شرح «المقدمة الجزریة» نوشته اند.(3)

- ناصرالدین محمد بن سالم بن علی الطبلاوی (ت 966 ه.ق)، کتاب خطّی در زمینه تجوید، تحت عنوان «مرشدة المشتغلین فی احکام النون الساکنة و التنوین» از ایشان گزارش شده است.(4)

- عصام الدین احمد بن مصطفی، معروف به طاش کبری زاده (ت 968 ه.ق)، در شرح کتاب تجویدی «المقدمة الجزریة»، کتابی با عنوان «شرح المقدمة الجزریة»

ص: 615


1- 4. نسخه ای از آن در مکتبة رضا در رامبور، به شماره 335 موجود است.
2- 5. الذریعة، 3 / 374، ردیف 1360.
3- 6. کشف الظنون، 2 / 1799.
4- 1. کتابخانه المتحفِ بغداد (690 / 5)؛ الاوقاف بغداد (13587 / 3).

نگاشته اند.(1)

- محمد بن ابراهیم بن یوسف الحلبی (ت 971 ه.ق)، کتاب تجویدی به نام «الفوائد السریة فی شرح المقدمة الجزری» دارند، که در شرح «المقدمة الجزریة» نوشته است.(2)

- شهاب الدین احمد بن احمد بن الطیبی (ت 979 ه.ق)، کتاب خطّی در تجوید دارند که به صورت منظوم (قصیده ارجوزه) تحت عنوان «المفید فی علم التجوید».(3)

- محمد بن بیرعلی البرکوی (ت 981 ه.ق)، کتاب خطّی در تجوید به نام «الدرالیتیم فی علم التجوید» تألیف نموده است.(4)

ضمنا شیخ احمد فائز الرومی شرح ممزوجی از آن ترتیب داده که آن شرح نیز مخطوط است.(5)

- محمد بن محمد بن رجب البهنسی الاصل الدمشقی (ت 986 ه.ق)، کتابی در زمینه تجویدی با عنوان «فتح المبین شرح مرشدة المشتغلین» نوشته است، که در واقع شرحی است بر کتاب «مرشدة المشتغلین فی احکام النون الساکنة و التنوین» طبلاوی است.(6)

ص: 616


1- 2. نسخه ای از آن در مکتبة الدراسات العلیا در دانشکده ادبیات، به شماره 621 / 3 و سه نسخه دیگر در مکتبة المتحف العراقی بغداد، به شماره های (2808 - 17403 - 29806)، و نسخه ای در مکتبة الاوقاف العامة در موصل، به شماره (1، عبداللّه مخلص) موجود است.
2- 3. نسخه ای از آن در کتابخانه ملّی پاریس، به شماره 4531، و نسخه ای دیگر آن در کتابخانه جامعة الریاض، به شماره 2416 موجود است.
3- 4. مکتبة رضا، در رامبور هند، شماره 295؛ چستربیتی، شماره 4432 / 5، حاجی خلیفه در کشف الظنون (2/1777) گفته است: «شرحه بعضهم و سمّاه نزهة المرید فی حل الفاظ المفید».
4- 5. دارالکتب المصریة، به شماره (23047ب).
5- 6. مکتبة الدراسات العلیا، دانشکده ادبیات، دانشگاه بغداد، شماره 610، و ر.ک : کشف الظنون، 1 / 737.
6- 1. المکتبة الوطنیة، در پاریس، به شماره 4533.

- عمادالدّین علی (زنده در 996ه.ق) فرزند عمادالدین علی مشهور به عمادالدین شریف قاری استرآبادی، مفسّر و از قرآن پژوهان شیعه است. تفسیر و قرائت قرآن کریم را از حوزه درس حسن حسینی استرآبادی معروف به «مغربی» در کربلا فرا گرفت و در علوم قرآنی، مخصوصا فنون «قراءات و تجوید» به مقام شامخی رسید. و کتابی در «تجوید القران» دارند که در مقدمه این کتاب می نویسد که افضل عبادات بعد از معرفت نماز، معرفت تجوید قرآن است. این اثر دارای یک مقدمه و دوازده فصل است.

عناوین فصول دوازده گانه آن عبارتند از: 1- در مخارج حروف 2- صفات حروف 3- ترقیق و تفخیم 4- هاء کنایه 5- مدّ 6- ادغام 7- تنوین و نون ساکنه 8- وقف 9- استعاذه 10- بسمله 11- اختلاف فاتحه و توحید 12- در لحن...

نسخه خطی مؤلّف در کتابخانه راقم این سطور [شهیدی صالحی] در قزوین محفوظ است.(1)

برخی تاریخ تقریبی آن را (اواخر سده 10 و اوائل سده 11 ه.ق) ثبت کرده اند.(2)

- عمر بن ابراهیم المسعدی (زنده به سال 999 ه.ق)، کتاب تجویدی در شرح «المقدمة الجزریة»، به نام «شرح الجزریة» نوشته است.(3)

ص: 617


1- 2. الذریعة، 3 / 371، ردیف 1352؛ دائرة المعارف تشیع، 4/ ص 134[با تصرّف]
2- 3. مصنّفات شیعه، 538/1؛ علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1/62 (: نامبرده صاحب کتابهای «تحفه شاهی»[در تجوید] و تجوید القران است)
3- 1. ملاحسین بن اسکندر الحنفی (ت در حدود 1084 ه.ق) در کتابش «لباب التجوید» از آن یاد کرده است. (1 ظ - 6 ظ - 17 و).

- ملامختار قاری اعمی اصفهانی (قرن دهم)، عالم فاضل شاعر ادیب، از دانشمندان علم تجوید و سایر علوم قرآن بوده است.(1)

- احمد بن عبداللطیف البرکوی (از رجال قرن دهم)، کتاب خطّی در تجوید تحت عنوان «الدرالنضید فی المسائل المتعلقة بالتجوید» از ایشان گزارش گردیده است.(2)

قرن یازدهم

- سیف الدین علی الشریفی الترشیزی، کتابی در «تجوید القران» داشته است، که نسخه ای از آن در کتابخانه شخصی «محمدعلی هبة الدین الشهرستانی»، به تاریخ کتابت (رجبِ سال 1001 ه.ق)، دیده شده است.(3)

- علی بن محمد بن خلیل، معروف به ابن غانم المقدسی (ت 1004 ه.ق)، کتاب خطی در زمینه تجویدی به نام «بغیة المرتاد لتصحیح الضاد» تألیف نموده است.(4)

- عبدالحق الجندی، مشهور به آقامیرقاری، کتابی در «تجوید القران» به زبان فارسی در سال (1004 ه.ق) تألیفش را به پایان رسانده، که دارای یک مقدمه و 12 باب است.

نسخه آن در خزانه غرویه (نجف) دیده شده است.(5)

ص: 618


1- 2. ریشه و جلوه های تشیع و حوزه علمیه اصفهان در طول تاریخ، 1 / 384.
2- 3. مکتبة الجامع الازهر، به شماره (305) 22312؛ دارالکتب المصریة (24343ب).
3- 4. الذریعة، 3 / 370، ردیف 1345؛ مصنفات شیعه، 1 / 539.
4- 5. مکتبة المتحفِ بغداد، به شماره (11068 / 7)؛ مکتبة الاوقاف، در موصل (13/19 مخطوطات جامع النبی شیت).
5- 1. الذریعة، 3 / 370، ردیف 1341.

- علی بن سلطان محمد القاری (ت 1014 ه.ق)، کتاب تجویدی (چاپ شده) در شرح «المقدمة الجزریة» تحت عنوانِ: «المنح الفکریة علی متن الجزریة» نوشته است.(1)

- ابوالفتوح سیف الدین بن عطاءاللّه الوفائی البصیر (ت 1020 ه.ق) کتاب تجویدی در شرح «المقدمة الجزریة» تحت عنوان «الجواهر المضیّة علی المقدمة الجزریة» تألیف نموده است.(2)

- حاج محمدرضا بن حاج محبّ علی سبزواری (ت 1055 ه.ق)، حافظ روضه رضوی علیه السلام ، صاحب کتاب «تحفة المحسنین» در تجوید است.(3)

- بی نام، کتابی در «تجوید القران» به زبان فارسی، در 8 باب؛ و نسخه ای از آن کتابتش (در سال 1060ه.ق) بوده است، در بین کتب مولوی حسن یوسف کشمیری در کربلا مشاهده گردیده، که مشخصات بابهای آن عبارتند از:

1- استعاذه 2- بسمله 3- مدّ و قصر 4- ادغام 5- اظهار و اخفاء 6- تفخیم و ترقیق 7- روم و اشمام 8- مخارج حروف.(4)

- بی نام، کتابی در «تجوید القران» به زبان فارسی، با عناوین تنبیه، تکمله و امثال آن، [صاحب الذریعه] آن را ضمن مجموعه مولانا شیخ محمدرضا نائینی که در آن نوشته هایی در خصوص تجوید به خط مولی عبدالباقی قائنی بوده است مشاهده

ص: 619


1- 2. در چاپخانه میمنیه مصر، به سال 1322 ه.ق به چاپ رسید؛ ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 37.
2- 3. نسخه ای از آن در کتابخانه الاوقاف العامة، بغداد، به شماره (2402 / 2) موجود است؛ الدراسات الصوتیه، ص 37.
3- 4. علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 62.
4- 5. الذریعة، 3 / 365، ردیف 1320.

نموده که برخی از آن ها (در سال 1068 ه.ق) در قصبه خوسف نوشته شده است.(1)

- بی نام، کتابی در «تجوید القران» به زبان فارسی، از مؤلّفی شیعی در 6 فصل، در برخی قواعد تجوید، سامان یافته، و با رساله سابق در یک مجموعه، حدود (سال 1068 ه.ق) مشاهده گردیده است، که اوّل آن (الحمدللّه الّذی خلق الانسان علمه البیان) آغاز می شود.(2)

- بی نام، کتابی در «تجوید القران» به زبان فارسی، در 8 فصل که اوّلِ آن درباره نون ساکنه و تنوین، و هشتم آن درباره وقف می باشد، تنظیم یافته، همراه رساله سابق در یک مجلّد یعنی حدود (سال 1068 ه.ق) گزارش شده است.(3)

- بی نام، کتابی در «تجوید القران» به زبان فارسی و مبسوط، همراه با رسائل سابق الذکر (در محدوده سال 1068 ه.ق) دیده شده است، توصیف کتاب یه این شرح است: برخی از صفحات اوّلیه ناقص است، اوّلین موردی که به آن پرداخته است احکام بسمله در وقف و وصل به ماقبل و به مابعد است - سپس به بیان اجمالی مخارج حروف و صفات آن پرداخته است. پس از آن به بیان تفصیلی مخارج و صفات حروف به ترتیب الفبایی (از الف تا یاء) همّت گماشته است - سپس به بیان قواعد تجوید به عنوان فایده یا تکمله یا تنبیه اشاره نموده و در پایان، دعاء سجده در تلاوت و دعاء ختم قرآن به سفارش ائمه علیهم السلام ، طریقه استخاره از سید بن طاووس، وقتهای استخاره را بیان نموده است.(4)

ص: 620


1- 1. الذریعة، 3 / 363، ردیف 1313.
2- 2. الذریعة، 3 / 363، ردیف 1314؛ مصنفات شیعه، 1 / 536.
3- 3. همان، ردیف 1315؛ همان.
4- 4. همان، 3 / 374، ردیف 1358.

- محمد بن علی بن محمد حسینی جرجانی، کتابی در «تجوید القران» به زبان

فارسی نوشته است، که این کتاب دارای مقدّمه و 6 باب و خاتمه است. امّاآنچه از کتاب باقی است، تا پایان فصل سوم از باب ششم است و خاتمه آن موجود نیست و مشخصات پایانی آن عبارت است از: (پس بنابراین رموزی که در مصاحف می نویسند بیست عدد باشد). و نسخه آن، باخط عبدالباقی قائنی که در قریه خوسف نوشته است و کتابت آن را در شوال (سال 1068ه.ق) به پایان برده است در نزد شیخ محمدرضا نائینی ضمن مجموعه ای موجود است.(1)

این کتاب همراه قرآن شریف به قطع بزرگ در سال 1286 و 1316 به چاپ رسیده است و در سال 1325 با هزینه حاج صمصام الملک العراقی به چاپ رسیده، ولی در این نسخه چاپ شده، اسمی از جرجانی ذکر نشده است، شاید که از قلم افتاده باشد.

از خطبه اوّل کتاب «الحمدللّه الّذی هدانا للایمان. و رزقنا مجاورة بیته و تلاوة القران»، بر می آید که زمان تألیف در کنار مکّه معظّمه بوده است.

- مولی جلال الدین محمد (ت حدود 1080 ه.ق) فرزند عبدالجلیل بن محمود بن محمد صافی، از قرّاء و قرآن پژوهان امامیه، اثری در تجوید با عنوان «تجوید الفاتحه» به فارسی نگاشته است، این کتاب فارسی در تجوید آیات سوره مبارکه الحمد است با شرح و بسط تمام.

مؤلّف بر آن است که باید در 52 موضع هنگام قرائت سوره فاتحه احتیاط کامل را رعایت کرد. سپس 27 موضع را به تفصیل ذکر نموده و بعد می نویسد از احکامی که یاد شد حکم 25 مورد دیگر آشکار گردیده است. سپس به تک تک مخارج و صفات

ص: 621


1- 1. همان، 374/3، ردیف 1358.

حروف پرداخته، و از کتاب «الدّر الفرید» مولی طاهر اصفهانی نیز نقل نموده است.

مؤلّف از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام همواره به احترام یاد می کند و ایشان را

«... شاه ولایت و چراغ اهل حق و هدایة امیرالمؤمنین و امام المتقین اسداللّه الغالب علی بن ابی طالب...» توصیف می کند.

صاحب الذریعه، نسخه آن را در بین مجموعهای از کتب در نجف اشرف، نزد سیدآقا تستری مشاهده نموده است. زمان کتابت این مجموعه مربوط به پیش از سال 1080 ه.ق می باشد.(1)

- بی نام، کتابی در «تجوید القران» که در 12 فصل و خاتمه مرتب گردیده است، یازدهمین فصل آن درباره اختلاف قرّاء در خصوص سوره فاتحه است و دوازدهمین فصل آن درباره اختلاف قرّاء در خصوص سوره توحید است. و بخش خاتمه آن، مختصری درباره اعراب بسمه است [صاحب الذریعه] نسخه ای از آن را که در تملک «صدر جهان حسینی» با تاریخ (سال 1080 ه.ق) بوده نزد «آقا تستری نجفی» مشاهده نموده است.(2)

- محمد بن بدرالدین بن عبدالقادر، مشهور به ابن بلبان الحنبلی (ت 1083 ه.ق)، کتاب تجویدی (خطّی) با عنوان «بغیة المستفید فی علم التجوید» نگاشته است.(3)

- منصور بن عیسی بن غازی الانصاری السمنودی (زنده در سال 1084 ه.ق)، دو کتاب در تجوید با عنوان های زیر تألیف نموده است:

ص: 622


1- 1. الذریعة، 3 / 360، ردیف 1305؛ دائرة المعارف تشیع، 4 / 133.
2- 2. همان، 3 / 363، ردیف 1312.
3- 3. مکتبة الاوقاف، در بغداد، به شماره (5437 / 11مجامیع)

1- تحفة الطالبین فی تجوید کتاب ربّ العالمین.(خطی)(1)

2- الدرة المنظمة البهیة فی حل الفاظ المقدمة الجزریة. (شرحی در المقدمة الجزریة).(2)

- ملاحسین بن اسکندر الرومی الحنفی (ت در حدود 1084 ه.ق) دارای سه عنوان کتاب خطّی(3) در تجوید است که عبارتند از:

1- مختصر فی التجوید.

2- لباب التجوید للقران المجید (شرح کتاب سابق).

3- بیان المشکلات علی المبتدئین من جهة التجوید.(4)

- شیح مهذّب الدین احمد بن عبدالرضا، صاحب کتابی در «تجوید القران» است که در سال 1085 ه.ق در حیدرآباد هند نگاشته است.(5)

- مولی محمد بن محمود بن محمد بن علی نوه ناصرالدین أبی القاسم سمرقندی،

ص: 623


1- 4. مکتبة الاوقاف، در موصل، به شماره (3 / 19 مخطوطات جامع النبی شیت).
2- 5. معجم المؤلفین، 13 / 18. دکتر غانم قدوری حمد گوید: در کنار آنچه ما از شروح مقدمه جزریه ذکر کردیم، در منابع ذیل اسامی دیگر شروحی آمده است که عبارتند از: دارالکتب الوطنیه در تونس شماره 287؛ الدرة المنظمة فی شرح المقدمة لاحمد بن یحیی السوسی (؟) و در المکتبة الوطنیة، پاریس شماره 4804 و 604؛ ضیاء المعنوی علی المقدمة الجزریة، از محمد ضیاء ابی البقاء (؟)، و حاجی خلیفه، 2 / 1800 گفته است که شیخ محمد بن عمر، معروف به قورد افندی آن را در ترکیه شرح کرده و محمد بن احمد مشهور به صوفی زاده (ت 1024 ه.ق) آن را به ترکی ترجمه کرده است. در کتابخانه الظاهریة، شرح المقدمة از علاء الدین الطرابلسی (ت 1032 ه.ق) به شماره 334 [ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 38]
3- 1. مکتبة المتحف، در بغداد، شماره 10104 / 2.
4- 2. ر.ک : هدیة العارفین، 1 / 323.
5- 3. الذریعة، 3 / 362، ردیف 1310.

کتاب تجویدی تحت عنوان «تجوید الفاتحة و التوحید» که کتابتش در سال 1093ه.ق صورت گرفته است.(1)

- مولی محمد نصیر شریف بن مولی محمد مقیم عطار، کتاب تجویدی به دستور استادش تألیف کرده، ونام استادش محمدطاهر شیرازی قمی (ت 1098 ه.ق) را بر آن نهاده است: «تجوید الطاهری». [صاحب الذریعة می گوید: ] آن نسخه را در نجف

اشرف دیده ام.(2)

- بی نام، کتابی در «تجوید القران» به زبان فارسی از متأخرین (قرن یازدهم) بر چند فصل مرتب گردیده، که آخرین فصل آن درباره اقسام وقف است و در فصلی از آن تعداد مخارج حروف ذکر شده است. و گوید (أصح اقوال این است که هفده مخرج است چنان چه سید ابوالقاسم فندرسکی [ت 1050 ه.ق] در اشعار خود فرموده) و مقصودش «نظم اللئالی» است در ذیل که نسبتش را اشتباها به فندرسکی داده اند، با این که او «امیر ابی القاسم معروف به قاری مشهدی خراسانی» مقیم شیراز است که در سال 1061 شعرش را به پایان برد و تا (سال 1083 ه.ق) زنده بود و در شعرش گفته است:

بیست و نه حرف تهجی دان به قولی بیست و هشت***در شمار مخرج أقوال است أقوی هفده گشت

[صاحب الذریعة می گوید: ] در کتابخانه شیخ میرزا محمد طهرانی در سامراء آن را دیده ام.(3)

ص: 624


1- 4. الذریعة، 3 / 361، ردیف 1306؛ مصنّفات شیعه، 1 / 535.
2- 1. الذریعة، 3 / 360، ردیف 1304.
3- 2. همان، 3 / 364، ردیف 1317.

قرن دوازدهم

- امیررضا بن محمد قاسم حسینی قزوینی (معاصر علّامه مجلسی 1037 - 1110 یا 1111 ه.ق)، (جدّ ساداتِ تقوی قزوین) از علمای عهد صفوی است، کتابی در تجوید «تجوید القران» نگاشته اند.(1)

- محمد بن القاسم بن اسماعیل البقری (ت 1111ه.ق)، دو کتاب در تجوید از

ایشان گزارش شده که عبارتند از:

1- غنیة الطالبین و منیة الراغبین. (خطی)(2)

2- العمدة السنیة فی احکام النون الساکنة و التنوین، و المدّ و القصر، و لام الفعل و اللام القمریة و الشمسیه.(3)

- ابوالحسن علی بن محمد بن سلیم النوری الصفاقسی (ت 1118ه.ق)، کتابی (چاپ شده) در تجوید دارند تحت عنوان «تنبیه الغافلین و ارشاد الجاهلین عما یقع لهم من الحظأ حال تلاوتهم لکتاب اللّه المبین».(4)

- مولی محمدطاهر، کتابی در تجوید «تجوید القران» نوشته است، که در کتابخانه خزانه رضویه موجود است، [صاحب الذریعه می گوید: ] چنان که آن را در فهرست های کتب خطی خزانه نیز دیده ام. شاید همانی است که با عنوان «التجرید فی

ص: 625


1- 3. الذریعة، 3 / 367، ردیف 1330؛ علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 64.
2- 1. مکتبة المتحف بغداد، به شماره 12975، و در همان کتابخانه، رساله ای با شماره 10104، به عنوان نهایة المبتدی و تذکرة المنتهی از محمد بن علی المرشدی موجود است. که به نظر می رسد تلخیصی است از «غنیة الطالبین» بقری، چنانچه از موازنه بین عبارات دو کتاب روش است. [الدراسات الصوتیه، ص 42]
3- 2. عمر رضا کحالة: معجم المؤلفین، 11 / 136.
4- 3. در چاپخانه الرسمیه تونس به سال 1974م، با مقدمه و تصحیح محمد الشاذلی النیفر به چاپ رسید.

التجوید» از آن یاد شده که در زمان حیات مؤلفش (سال 1118 ه.ق) نوشته شده است. و احتمال هم دارد که آن مربوط به «مولی محمدطاهر الحافظ الاصفهانی» صاحب کتاب «الدرالفرید» باشد که نسخه ای از آن با کتابت سال 892 ه.ق موجود است.(1)

- محمد بن عمر بن عبدالقادر الکفیری الدمشقی (ت 1130 ه.ق)، کتابی در تجوید، تحت عنوان «بغیة المستفید فی احکام التجوید» تألیف نموده است.(2)

- شیخ ابومحمد فتح اللّه بن علوان کعبی الدّورقی (ت 1130 ه.ق)، از شاگردان

محدث جزائری بوده دارای کتاب تجویدی است «تجوید القران».(3)

- علی بن سلیمان المنصوری (ت 1134 ه.ق)، دو کتاب (خطی) در زمینه تجوید نوشته است که عبارتند از: 1- رسالة فی کیفیة النطق بالضاد.(4) 2- ردّ الالحاد فی النطق بالضاد.(5)

- عبدالغنی بن اسماعیل بن عبدالغنی النابلسی (ت 1143 ه.ق)، کتاب خطّی، در تجوید با عنوان «کفایة المستفید فی علم التجوید» از ایشان گزارش گردیده است.(6)

- محمد بن ابی بکر المرعشی، معروف به ساجقلی زاده (ت 1150ه.ق)، پنج کتاب، در زمینه تجوید نگاشته است که عبارتند از:

1- جهد المقل (فی علم التجوید) 2- بیان جهد المقل (شرح و حاشیة علی جهد

ص: 626


1- 4. الذریعة، 3 / 368، ردیف 1335.
2- 5. البغدادی: ایضاح المکنون، 1 / 190 و هدیة العارفین، 2 / 314.
3- 1. الذریعة، 3 / 373، ردیف 1353؛ علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 64.
4- 2. مکتبة الغازی، خسرو در سارایوی یوگسلاوی، به شماره 2626 /8.
5- 3. همان، 2626/10؛ ر.ک : البغدادی: ایضاح المکنون، 1/552.
6- 4. مکتبة المتحفِ بغداد، به شماره 10895.

المقل) 3- رسالة فی کیفیة أداء الضاد 4- رسالة فی مخارج الحروف 5- رسالة فی التغنّی و اللحن.(1)

- فقیه شیخ یعقوب بن ابراهیم بختیاری (ت حدود 1150 ه.ق)، از شاگردان محدث جزائری، کتابی در تجوید «تجوید القران» نگاشته است.(2)

- شیخ محمدعلی مشهور به علی بن ابیطالب حزین زاهدی اصفهانی (ت 1181 ه.ق)، برخی نام وی را «شیخ محمدعلی زاهدی گیلانی متخلّص به (حزین)» (ت 1181 ه.ق در هند) ذکر کرده اند. نامبرده کتابی در تجوید «تجوید القران» نگاشته است

که در «نجوم السماء...» مذکور است.(3)

- شیخ سلیمان جمزوری (ت 1198 ه.ق)، صاحب منظومه «تحفة الاطفال و الغلمان فی تجوید القران».(4)

قرن سیزدهم

- سید جعفر سبزواری (معاصر آقا محمد خان قاجار) (ت 1211ه.ق)، کتابی در تجوید «تجویدالقران» دارند، که در فردوس التواریخ از وجود آن یاد شده است.(5)

ص: 627


1- 5. در الخزانة التیموریة در مجموعه مخطوط (شماره 173)، پنج کتاب موجود است، و در مکتبة المتحفِ بغداد مخطوط به شماره 11068، سه کتاب اوّلی وجود دارد. و دو کتاب اوّلی در آستانه، به سال 1288 ه.ق به چاپ رسیده و در هند نیز به چاپ قدیم آن اقدام شده است. [الدراسات الصوتیه، ص 42 و 43]
2- 6. الذریعة، 3 / 374، ردیف 1361.
3- 1. الذریعة، 3 / 370، ردیف 1343؛ مصنّفات شیعه، 1 / 538؛ علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 64.
4- 2. علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 63.
5- 3. الذریعة، 3 / 365، ردیف 1321.

- سید میرزا مهدی، شهید در سال (1218ه.ق)، پسر خواهرِ سیّد محمد امام جمعه مشهد رضوی (ت 1198 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» نگاشته است.(1)

- علّامه سیّد محمدجواد بن محمّد حسینی قشاقشی عاملی نجفی (ت 1226 ه.ق)، صاحبِ رساله ای در تجوید «تجویدالقران» است، که در دوازده فصل تنظیم یافته، [صاحبِ الذریعة گوید: ] این کتاب را در کتابخانه «شیخ حاج محمد حسن کبة البغدادی» مشاهده کرده ام، و اخیرا به وسیله چاپخانه «مفتاح الکرامة» به چاپ رسیده است.(2)

- ابوالحسن خاجویی اصفهانی (چنان که بر ظهر نسخه نوشته اند) کتابی در تجوید «تجوید القران» به زبان فارسی نوشته است که نسخه خطی آن موجود است و کتابت آن حدود سال (1228ه.ق) می باشد.(3)

- مولی علی اکبر بن محمّد، کتابی در تجوید «تجوید القران» دارند، که آن را برای محمّد حسین خان مروی فخرالدوله قاجار (ت 1234ه.ق) تألیف کرده است، نسخه آن در کتابخانه «میرزا آقا فاضل هاشمی» سبزوار موجود است.(4)

- شیخ احمد (ت 1241 ه.ق) فرزند زین الدین احسائی، مؤسس فرقه شیخیه و از مشاهیر علمای شیعه (احسائی، شیخ احمد بن زین الدین) در علم تجوید قرآن کریم «تجوید القران»، و ضبط کلمات آیات شریفه، کتاب تألیف نموده است، نسخه آن در کتابخانه شیخ علی آل کاشف الغطاء در نجف اشرف نگهداری می شود.

ص: 628


1- 4. همان.
2- 5. همان، ص 366، ردیف 1323؛ علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 63.
3- 6. مصنّفات شیعه، 1 / 535.
4- 1. الذریعة، 3 / 371، ردیف 1350.

و در مصنفات شیعه آمده است تألیف این کتاب در سال (1199 ه.ق) بوده و نسخه آن مشاهده شده، و با عبارت «الحمدللّه الّذی نزل الفرقان علی عبده...« آغاز گردیده است.(1)

- مولی حسن بن محمدعلی یزدی حائری، صاحب مهیج الاحزان و شاگرد سید مجاهد (ت 1242 ه.ق) کتابی در تجوید «تجوید القران»، به زبان فارسی، که با عبارت (الحمدللّه الرؤف المنان) آغاز می شود، و دارای چندین فصل است.(2)

- شیخ محمدعلی بن موسی جعفر بن غلامعلی اسدی نجفی کاظمی مؤلّف کتاب «حزن المؤمنین» در سال (1257 ه.ق)، سه عنوان کتاب مستقل تجوید نوشته اند، [مفصّل، متوسط، مختصر] با عناوین «تجوید القران الکبیر»، «تجوید القران الوسیط» و «تجوید القران الوجیز».(3)

- سیدعلی بن دلدار علی نقوی نصیرآبادی کهنوی (ت 1259 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» تألیف نموده است که در کتاب «نجوم السّماء» مذکور است.(4)

- مولی حسن بن محمد باقر قره باغی، از شاگردان علّامه انصاری بوده است و کتابی در تجوید «تجوید القران» دارند، که با خط خود در مجموعه رسائلش نزد سید شهاب الدین تبریزی دیده شده است، و برخی از کتابهایش را در تاریخ (1260ه.ق) به اتمام رسانده است.(5)

ص: 629


1- 2. همان، 3 / 362، ردیف 1309؛ دائرة المعارف تشیّع، 4 / 133؛ مصنّفات شیعه، 1 / 535.
2- 3. الذریعة، 3 / 366، ردیف 1325.
3- 4. همان، 3 / 370، ردیف 1346، 1347، 1348.
4- 1. همان، 3 / 370، ردیف 1344.
5- 2. همان، 3 / 373، ردیف 1357.

- سید حسن بن دلدار علی بن محمد نصیرآبادی کهنوی (ت 1260 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» نوشته است که با عبارت (الحمدللّه الّذی لم یتخذ صاحبه و لامشیرا و لاظهیرا) آغاز شده و مذکور در «کشف الحجب» است.(1)

- بی نام، کتابی در تجوید «التجوید المفید» به زبان فارسی، مرتب برفصول، نسخه ای از آن (حدود 1261ه.ق) دیده شده است، و آغاز آن با عبارت (الحمدللّه رب العالمین...) می باشد.(2)

- مولی محمد جعفر بن سیف الدین استرآبادی معروف به شریعتمداری (ت 1263 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران»، مختصر و به زبان فارسی نوشته اند، آغاز کتاب (الحمدللّه علی نواله...) است که بر یک مقدّمه و چهارفصل مرتب گردیده، در ضمن مجموعه کتب شیخ عبدالحسین طهرانی در کربلا دیده شده است.(3)

- سیدحسین بن دلدار علی نقوی نصیرآبادی کهنوی (ت 1273 ه.ق)، کتابی در

تجوید «تجوید القران» نوشته است، که در کتابِ «ورثة الانبیاء» مذکور است.(4)

- مولی کلب علی بن نوروز علی تبریزی، کتابی در تجوید «تجوید القران» دارند که نسخه ای از آن در سال (1274 ه.ق) نزد محمد جعفر خشتی موجود بوده است.(5)

- حاج سیدمحمود (حافظ قاری) بن سیّد محمد بن مهدی حسینی تبریزی، صاحب کتاب «جواهر القران» تألیف شده به سال (1287 ه.ق)، (او از اساتید والدِ

ص: 630


1- 3. همان، 3 / 366، ردیف 1324.
2- 4. مصنفات شیعه، 1 / 540.
3- 5. الذریعة، 3 / 366، ردیف 1322.
4- 1. همان، ردیف 1327.
5- 2. همان، 3 / 373، ردیف 1354.

علّامه مرعشی نجفی بوده است). [کتابی در تجوید نگاشته است].(1)

- شیخ عبدالحسین بن الشیخ نعمة بن الشیخ علاءالدین... طریحی نجفی (ت 1295 ه.ق) کتابی در تجوید «تجوید القران» نگاشته است.(2)

قرن چهاردهم

- میرزا محمد (ت 1302 ه.ق) فرزند سلیمان تنکابنی، محقق رجالی، صاحب کتاب معروف قصص العلماء [کتابی در تجوید دارند] «تجوید القران»، این کتاب در قواعد تجوید قرآن کریم است و مؤلّف، آن را جزو آثار خود در کتاب «قصص العلماء» یاد کرده است.(3)

- زین العابدین بن أبی القاسم طباطبایی زواری طهرانی (ت حدود 1303 ه.ق) کتابی در تجوید «تجوید القران» دارند، که بر دو مقدمه و 12 باب و یک خاتمه سامان یافته است، نسخه خطی آن در نزد پسرخواهرش، میرزا محمد طهرانی در سامراء

دیده شده است.(4)

- بی نام، کتاب تجوید «تجوید القران»، به زبان فارسی مختصر، به خط خوشنویس مشهور «زین العابدین محلاتی طهرانی»، در سال (1305 ه.ق) کتابت و طبع گردیده است.(5)

ص: 631


1- 3. علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 65.
2- 4. الذریعة، 3 / 369، ردیف 1340.
3- 5. الذریعة، 3 / 373، ردیف 1356؛ دائرة المعارف تشیع، 4 / 134.
4- 1. الذریعة، 3 / 368، ردیف 1333.
5- 2. همان، 3 / 365، ردیف 1318.

- مفتی میرمحمّد عباس موسوی تستری (ت 1306 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» دارند، که در کتاب «التجلیات» مذکور است.(1)

- سیدعلی محمد بن محمد دلدار علی نقوی نصیرآبادی کهنوی (ت 1312ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» نگاشته است، که در «التجلیات» مذکور است.(2)

- شیخ علی (1242-1315 ه.ق) فرزند مولی شیخ محمد جعفر استرآبادی حائری مشهور به شریعتمداری، از اعاظم علمای امامیه مفسر محقق مؤلّف مکثر، کتابی در تجوید نوشته است تحت عنوانِ «تجوید التنزیل فی علم الترتیل»، مؤلّف بحث خویش را به علم تجوید و قراءات پرداخته است، نسخه اصلی آن در کتابخانه آل شریعتمدار در تهران است، وی دارای مؤلّفات مختلف در فنون قرآن کریم است از آن جمله «الایتام فی تفصیل تفسیر آیات الاحکام»، ضمنا نام کتاب تجویدی خود را در کتاب «غایة الآمال» ذکر نموده است.(3)

- مولی محمد زمان بن حاج محمد طاهری تبریزی، کتابی در تجوید «تجوید القران» به زبان فارسی نوشته اند و در سال (1319 ه.ق) به چاپ رسیده است، که اوّل

کتاب با عبارت «الحمدللّه الّذی جعلنا مطیعین لأحکم القران» آغاز گردیده است. و در آن برای نویسنده کتاب دعا شده است و از قرار معلوم وفات مؤلف قبل از تاریخِ چاپ بوده است.

ص: 632


1- 3. همان، 3 / 369، ردیف 1337.
2- 4. همان، 3 / 371، ردیف 1351.
3- 5. الذریعة، 3 / 360، ردیف 1302؛ دائرة المعارف تشیع، 4 / 132؛ مصنفات شیعه، 1 / 535.

شخص نامبرده کتاب مختصر تجوید دیگری نیز به فارسی بنا به خواهش یکی از دوستان صادق الولایه خود نوشته است که ابتداء با نامگذاری دندان ها و تعداد آن ها شروع شده است و نسخه ای از آن در نزد عبدالکریم عطار در کاظمیه مشاهده گردیده است.(1)

- میرزا علی اکبر بن میرزا شیر محمد دبیر همدانی (ت 1325 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» دارند. نسخه ای از آن بنا به نقل حاج شیخ عبدالحمید همدانی در کتابخانه سید محمدباقر امام جمعه همدان (ت 1330 ه.ق) بوده است.(2)

- حسین بن اسماعیل بن عبداللّه الدرکَزلی الموصلی (ت 1327 ه.ق)، کتاب خطی در تجوید با عنوان «خلاصة العجالة فی بیان مراد الرسالة» از ایشان گزارش شده است.(3)

این کتاب شرح رساله مختصری در علم تجوید است و درکزلی گفته این شرح را از شرح مسمی به (العجالة) تلخیص کرده است.(4)

با این که گفته شده این کتاب بزرگترین و پرحجم ترین کتاب تجویدی است، علیرغم گفته مؤلّفِ آن، که کتاب مذکور را مختصری از یک اصل دانسته که تعداد

اوراق آن به 217 ورقه می رسد.(5)

ص: 633


1- 1. الذریعة، 3 / 367، ردیف 1331 و 1332.
2- 2. الذریعة، 3 / 371، ردیف 1349.
3- 3. مکتبة الاوقاف العامه (فهرست مخطوطات)، در موصل، 2 / 251؛ مکتبة المتحفِ بغداد، به شماره 23513.
4- 4. خلاصة العجالة، ورقه 1 ظ 2 و.
5- 1. ر.ک : الدراسات الصوتیه، ص 43.

- محمد بن معزالدین محمدمهدی حسینی قزوینی حلّی (ت1335 ه.ق)، کتابی در تجوید «تجوید القران» نوشته است، که نسخه اصلی آن نزد شاگردان شیخ عبدالکریم بن حاج عبدالرضا حلّی دیده شده است.(1)

- سید شمس الدین محمد حسینی مرعشی نجفی (ت 1338 ه.ق) [کتابی در علم تجوید داشته است].(2)

- شیخ اعجاز حسین (1298-1350 ه.ق) فرزند جعفر حسن بن علی حسین بدایونی هندی، از علماء و قرآن پژوهان شیعه در هندوستان، دارای مقام عالی اجتهاد، آثار و مؤلفاتی در اکثر فنون از خود باقی گذاشته است، از جمله «تجوید القران» که به زبان اردو است و در هندوستان چاپ گردیده است.(3)

- حاج شیخ عبدالنّبی بن ابی تراب (ت 1354 ه.ق) امام جمعه شیراز، صاحب کتاب «تحفة المؤمنین» در علم تجوید است. [ضمنا صاحب الذریعة از کتاب ایشان با نام «تجوید القران» یاد کرده است]، اوّل کتاب با عبارت (الحمدللّه الّذی نزل الفرقان) آغاز گردیده است. او از مشایخ روایت «علّامه مرعشی نجفی» در علم قرائت بوده است و نسخه ای که بر آن اجازه مؤلف به شاگردش سید شهاب الدّین تبریزی مقرر بوده نزد او موجود بوده است.(4)

- حاج سید محمد عرب رضوی زعفرانی (ت 1363 ه.ق)، صاحب کتاب

«منتخب التجوید».(5)

ص: 634


1- 2. الذریعة، 3 / 374، ردیف 1359.
2- 3. علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 65.
3- 4. الذریعة، 3 / 363، ردیف 1311؛ دائرة المعارف تشیع، 4 / 133. [با تصرف]
4- 5. علم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 65؛ الذریعة، 3 / 370، ردیف 1342 [با تصرف]
5- 1. علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 64 و 65.

علماء و کتب تجویدی «بی تا»

علماء و کتب تجویدی «بی تا»(1)

- قاری عبدالصمد بن کمال بن مشهور به حافظ کاشانی، کتابی در تجوید نگاشته است تحت عنوانِ «تجوید تطویل»، که آغازش با عبارت (حمد بی حد سزاوار متکلمی است که...) شروع گردیده، [صاحب الذریعه گوید: ] نسخه ای از آن را در میان کتابهای موقوفه ای که متولی آن ها فقیه مشهور «مولی محمد حسین قومشهی کبیر» بود مشاهده نمودم.(2)

- سید اسداللّه بن محمد باقر حسینی، کتاب تجویدی، با عنوان «تجوید الحروف» نگاشته است که با عبارت (الحمدللّه رب الارباب) شروع گردیده، نسخه ای از آن در کتابخانه «محمدعلی هبة الدّین» دیده شده است.(3)

- مولی محمد ابراهیم بن محمد علی طبسی خراسانی، کتابی در تجوید «تجوید القران» نوشته است، که ابتداء کتاب با عبارت (الحمدللّه الّذی هدانا سبیل الرشاد لم یکل دینه اِلی آراءِ العباد) آغاز شده است.(4)

- بی نام، کتابی در تجوید «تجوید القران»، که بر 5 مقاله سامان یافته است که اوّل آن در ادغام و اظهار و آخر آن در مخارج حروف است. و اوّل آن با عبارت (الحمدللّه الّذی انزل القران نورا لعباده المستهدین - الی قوله - و علی عترته...) آغاز شده است.(5)

ص: 635


1- 1. منظور از «بی تا» در اینجا یعنی، تاریخ مشخصی (برای آنها) ذکر نگردیده است.
2- 2. الذریعة، 3 / 360، ردیف 1301.
3- 3. همان، 3 / 360، ردیف 1303.
4- 4. همان، 3 / 362، ردیف 1307.
5- 5. همان، 3 / 365، ردیف 1319.

- مولی محمد حسن بن علی قائنی، کتابی در تجوید «تجوید القران» دارند که معاصر آن یعنی بیرجندی آن را در کتاب «بغیة الطالب» خود یاد کرده است.(1)

- مولی رضاقلی، قاری، نحوی و قرآن پژوه شیعه، کتابی در تجوید «تجوید القران» نوشته است، این کتاب به فارسی و مختصر که برای مبتدئین نگاشته شده است، و شامل یک مقدمه و دوازده فصل و خاتمه (شامل فهرست فصول) می باشد. عناوین تجویدی که در فهرست فصول آمده عبارتند از:

1) در استعاذه 2) در بسلمه 3) در تنوین و نون ساکنه 4) در اظهار 5) در قلب 6) در اخفاء 7) در مخارج حروف 8) در صفات حروف 9) در میم ساکن 10) در مدّ 11) در ادغام 12) در احکام راء. و خاتمه در ترقیق همزه. این نسخه ضمن مجموعه کتب سیدحسین همدانی مشاهده شده است.(2)

- عبدالجلیل حسین قاری، کتابی در تجوید «تجوید القران»، به زبان فارسی که حدود هزار بیت است به نام خواجه یمین الدوله امین الدین محمود تألیف کرده است، که اوّل آن با عبارت (الحمدللّه الّذی أنزل القران علی سبعه أحرف...) آغاز گردیده است و در 12 باب تنظیم شده و باب دوم آن در «بسمله» و تصریح نموده است که بسمله در تمامی سوره ها، جزء سوره می باشد غیر از سوره برائة که وصل آن به سوره قبل نیز جایز نمی باشد. این نسخه در کتابخانه شیخ میرزا محمد طهرانی دیده شده است.(3)

ص: 636


1- 1. الذریعة، 3 / 366، ردیف 1326.
2- 2. الذریعة، 3 / 367، ردیف 1329؛ دائرة المعارف تشیع، 4 / 133.
3- 3. الذریعة، 3 / 369، ردیف 1339.

- مولی زین العابدین بن عبدالحسین خواتون آبادی، کتابی در تجوید

«تجویدالقران» به زبان فارسی بر قرائت عاصم نوشته است. نسخه ای ازآن نزد سید شهاب الدّین تبریزی دیده شده است. گفته اند احتمال دارد که مؤلّف عبدالحسین بن زین العابدین باشد.(1)

- أمیر عبدالجلیل قاری حسینی، کتابی در تجوید «تجویدالقران» نوشته است، نقل شده است که ظاهرا از علمای دوران صفویه باشد و نسخه ای از آن در رشت دیده شده است.(2)

- مولی محمد محسن بن سمیع قاری کرمانشاهی، کتابی در تجوید «تجویدالقران» نوشته است، که بر یک مقدمه و هشت باب و خاتمه ای سامان یافته، اوّلش با عبارت (الحمدللّه رب العالمین و السلام علی محمد و آله الطاهرین) آغاز شده است، و این نسخه ضمن مجموعه شماره (1019) در کتابخانه سپهسالار جدید، موجود است.(3)

- محمد قاسم بن حسن تبریزی، کتابی در تجوید «تجویدالقران»، به زبان فارسی بر یک مقدمه و چهار مقصد به نام فتحعلیشاه قاجار و عباس میرزا مصدر ساخته است. شروع ابتدای آن با عبارت: قرائت حمدی که زینت افزای دیباچه.(4)

- محمد بن شمس الدین قاری کاظمی، در «تجویدالقران»، 2 رساله دارد که به نام شاه سلیمان در 10 صفحه، و به نام شاه سلطان حسین، در مقدمه، 9 باب و خاتمه تألیف کرده است.(5)

ص: 637


1- 1. الذریعة، 3 / 368، ردیف 1334.
2- 2. همان، 3 / 369، ردیف 1338.
3- 3. همان، 3 / 373، ردیف 1355.
4- 4. مصنفات شیعه، 1 / 539.
5- 5. مصنفات شیعه، 1 / 540 [باتصرّف]

- محمدباقر بن ابراهیم خراسانی، کتابی در تجوید «تجویداللسان فی تعلیم

القران» به زبان فارسی، آن را از تقویم اللسان به خواهش عباسقلی خان سرهنگ در (1200 ه.ق) انتخاب کرده است.(1)

- محمد مشهور به میدانی، صاحب کتاب «المقدمة المیدانیة».(2)

- خلیل بن درویش تاجی، صاحب کتاب «الانوار البهیة علی متن المقدمة المیدانیه».(3)

- علاّمه ملاّ مصطفی قاری، معاصر صفویه، صاحب کتاب «تحفة القراء».(4)

- سیداحمد امام موسوی جزایری، مشهور به «سیدآقا» صاحب کتاب «تعوید اللسان به تجوید القران». (او استاد علامه مرعشی نجفی، درعلم تجوید، بوده است.)(5)

- محمدبن اسماعیل الازمیری، کتابی در زمینه تجوید تحت عنوان «رسالة فی الرد علی المرعشی فی الضاد». (خطی).(6)

- شیخ محمدحسن رضوانی، صاحب کتاب «لؤلؤ الرّضوان»، که در تجوید تألیف نموده است.(7)

ص: 638


1- 1. همان.
2- 2. شرح الواضحه فی تجوید الفاتحة، ص 9.
3- 3. همان.
4- 4.علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 64.
5- 5. همان، 1 / 65؛ و نیز ر.ک : نوشته علّامه مرعشی نجفی (سیّد شهاب الدین) در مقدمه «تجوید کمیلی»، ص1-4.
6- 6. الخزانة التیموریة، در دارالکتب المصریه، به شماره 231؛ الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، ص39.
7- 7. علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، 1 / 64.

- ملّا مختار قاری اعمی اصفهانی، اشعاری در زمینه تجوید از ایشان گزارش گردیده است:(1) دُر نثار در شرح تجوید، اشعار ملامختار اعمی اصفهانی، علی بن

محمد بن جعفر استرآبادی، طبع 1288 ه. ق.(2)

- الشیخ علی بن احمد صَبره، کتابی در تجوید نگاشته است تحت عنوانِ «العِقد الفرید فی فن التجوید»، که با مشخصه ذیل بر آن تحقیق صورت گرفته است: حققه و قدم له، الدکتور شعبان محمد اسماعیل، المکتبة الأزهریة للتراث.(3)

- محمد مکّی نصر، کتابی در تجوید نگاشته است تحت عنوان «نهایة القول المفید فی علم التجوید»، القاهرة، 1323 ه.ق.(4)

- حسن منطق الملک تفرشی، کتابی در تجوید با عنوان «منهاج الطالبین»، نوشته است، به سال 1323 ه.ق / 1284 ش در تهران (ناشر: ؟)، در 64 صفحه به چاپ رسیده است.(5)-(6)

ص: 639


1- 8. به قولی نامبرده، معاصر صفویّه بوده است، ر.ک : منبع پیشین، 1 / 64.
2- 1. پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، ص 134.
3- 2. همان، ص 135.
4- 3. الدراسات الصوتیه، ص 46.
5- 4. دانشنامه قرآن، 1 / 479.
6- 5. در این بخش از کتابشناسی تاریخی از منابع زیر، بیشترین استفاده گردیده است:1- الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید (ص 23 - 46)

کتب تجویدی متأخرین

«آ»

33- آداب و التلاوة و احکام التجوید، عامر بن السید عثمان، دارا بن کثیر، دمشق، چاپ دوم، سال 1406 ق. [عربی]

34- آشنایی با مباحث کاربردی تجوید قرآن کریم به روایت حفص از عاصم، سیدجواد سادات فاطمی، مشهد، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان، 1376 ش، رقعی، 56 صفحه. [فارسی]/ - نیز با عنوان «تجوید عمومی» آمده است.

35- آشنایی با واژه های تجوید و قرائت قرآن مجید، مرتضی عطایی، مشهد، الف، بی تا، 64 ص / تهران، مؤلف 1374ش، 64 ص، چاپ 1، تیراژ 5000، پالتویی، 1600 ریال. [فارسی]

36- آموزش پیش نیاز علم تجوید در قرائت قرآن کریم، محمدصادق جعفری، مشهد، به نشر، 1379 ش، 130ص، رقعی، 4000 ریال. [فارسی]

37- آموزش تجوید به روایت طرح و تصویر، منصور شاهین فر، اصفهان، مهر قائم (عج)، 34 ص، رحلی، 4000 ریال. [فارسی]

38- آموزش جدید تجوید قرآن، هاشم هریسی، طبع 1354ش. [فارسی]

39- آموزش قرآن کریم، اصول تجوید، تهران، نشاط، 1377ش، 62 ص، چاپ1، تیراژ 3000، وزیری، 1500 ریال. [فارسی]

ص: 640

40- آموزش قرآن و علم تجوید آسان، حسن قلی پور، تهران، حج و اوقاف، 1364ش، 99ص، چاپ1، تیراژ 2000، رقعی. [فارسی]

41- آموزش مصور قرآن مجید، محمدرضا کذبی، تهران، موسوی، 1362 ش، 72ص، چاپ 1، تیراژ 5000، وزیری، 180ریال. [فارسی]

«ا»

42- احسن التجوید لتلاوة القران المجید، (در دو سطح مبتدی)، حسن طالبی تربتی، قم، آمین، بی تا، 48 ص. [فارسی]./ همان، تهران، مرتضی 1373ش، 170ص، چاپ1، تیراژ 3000، رقعی، 2000ریال. [فارسی].

43- احیاء القراءة، بهروز علی جعفری، تهران، انتشارات کعبه، 1368ش، چاپ اوّل. [فارسی]

44- ارشاد الأخوان، شرح منظومة هدایة الصبیان، محمدبن علی بن خلف الحسینی الحداد، قاهره، 1320 ه.ق [عربی]

45- اسلوب جدید در شناسایی تجوید، محمدباقر بهبودی، طبع قدیمی. [فارسی]

46- اسهل التجوید، حبیب اللّه بن حسینعلی اصفهانی «تجویدی»، طبع قدیمی. [فارسی]

47- اصوات القران، کیف نتعلّمها و نعلّمها، یوسف الخلیفة ابوبکر، خرطوم، 1392ه / 1973 م. [عربی]

48- الفبای تجوید قرآن، محمدحسین محمدی، مشهد، امامت، اوّل، بی تا، 48 ص. / همان، تهران، امامت، 1374، 48 ص، چاپ 1، تیراژ 3000، وزیری، 1000 ریال. [فارسی]

ص: 641

«ب»

49- البرهان فی تجوید القران، محمدالصادق قمحاوی، عالم الکتب (بیروت)، اوّل، 14 ق. [عربی]

50- بهار تجوید، ناهید شهریاری، تهران، مؤلف، 1362ش، 103 ص، چاپ 1، تیراژ 5000، وزیری. [فارسی]

51- البیان فی تجویدالقران، المهندس نجدة رمضان، دارالمحبة، بی تا. [عربی].

52- البیان فی علم التجوید و احکام النطق الصحیح باللغة العربیة، الحاجة نعیمه الصّباغ، دارالبشائر، دمشق، چاپ اوّل، 1416 ق. [عربی]

«پ»

53- پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، مرادعلی شمس، تهران، قدیانی، 1380ش، 176ص، رقعی، چاپ اوّل، 14400 ریال. [فارسی]

54- پژوهشی در قرآن و فنون قراءات [نیز در تجوید] محمدرضا حاج اسماعیلی، صندوق قرض الحسنه ابوتراب علیه السلام ، اوّل، (مقدمه مؤلّف 1408ه.ق). [فارسی]

55- پژوهشی در قواعد تجوید به روایت ورش از نافع، فرید و عزت پور، تهران، اوّل، 1369 ش./ - همان، تهران، مولد، چ اوّل، 56، 1370 ص. [فارسی]

«ت»

56- التبیان فی تجوید القران، عبداللطیف الشیخ نجیب خیّاطة، ناشر: کویت، مکتبة دارالتراث، اوّل، 1409ق. [عربی]

ص: 642

57- التجوید، لجنة التالیف فی المجمع، ناشر: المجمع العلمی الاسلامی، طهران، الطبعه: الرابع، 1366ه [ش].[عربی]

58- تجوید (1)، محمدرضا ستوده نیا / ابوالفضل علّامی، قم، انتشارات هجرت، 1380ش، چاپ دوم. [فارسی]

59- تجوید آسان، ابوعاصم عبدالعزیز عبدالفتاح، مترجم: عبدالکریم محمدی، تهران، احسان، پنجم، 1372ش و ششم 1376، رقعی 104ص. [فارسی]

60- تجوید آسان، عبدالعزیز قادری، بی جا، احمد صالح رحیمی، اوّل، 1365ش. [فارسی]

61- تجوید آسان، علیرضا صدرالدینی، تهران، نور، اوّل، 1369ش، 159 ص، تیراژ 5000، 600ریال. [فارسی]

62- تجوید آسان، روشی ساده برای صحیح خوانی نماز و تلاوت روان قرآن، حمیدرضا مستفید، تهران، حنیف، 1378ش، 48ص، چاپ 1، تیراژ 3000، رقعی، 2800 ریال. [فارسی]

63- تجوید آسان، قواعد تجوید برای تسلّط بهتر در تلاوت، حمیدرضا مستفید، تهران، روزانه، 1370ش، 32ص، چاپ1، تیراژ5000، 950ریال. [فارسی]

64- تجوید استدلالی (در شرح منظومه درة النطمیه مرحوم ملازمان) به ضمیمه رساله تغنّی در قرآن، عبدالحسین فاضل گروسی، به تصحیح: محمدعلی کوشا، تهران، نشر شفا، اوّل، 1374ش، 384ص، تیراژ 5000، 7500 ریال. [فارسی]

65- تجوید برگزیده، مصطفی آتشکار، تهران، صاحب اثر، 1375ش، 160ص، چاپ 1، تیراژ 3000، وزیری، 5200 ریال. [فارسی]

ص: 643

66- تجوید جامع، ابراهیم پورفرزیب، تهران، انتشارات سمت، اوّل، 1374ش، تیراژ 5000، وزیری، 2000 ریال. [فارسی]

67- تجوید جامع، ناصر گلستانی داریانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1365ش، 133ص، چاپ دوم، تیراژ 1000، وزیری، 300 ریال. [فارسی]

68- تجوید 1 و 2، سطح 3 و 5، حسینعلی شریف، تهران، ایتاء، 1379ش، 104ص، چاپ5، رقعی.

69- تجوید ساده (برای نوآموزان)، جواد، حسین میرعظیمی، تهران، سازمان مطالعه و

تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها، 1377ش، 48ص، جیبی، 7000ریال. [فارسی]

70- تجوید الصبیان فی القرائة القران، محمدنصیر بن محمدباقر، طبع 1325ش، 34ص. [فارسی]

71- تجوید عظیم برای قرآن کریم، خالد رحیمی، سنندج، انتشارات تعاونی، 1362ش، 34ص. [فارسی]

72- تجوید الفجر، ابوالحسن جباری، شیراز، نوید، 1364ش، 84ص. [فارسی]

73- تجوید الفجر به انضمام مطالبی پیرامون شناخت صحیح خوانی قرآن، علی دوانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1364ش. [فارسی]

74- تجویدالقران، ابوالقاسم میرزایی یاسری، تهران، اسلامی، چاپ دهم، 1372ش، 94 ص، جیبی. [فارسی]

75- تجوید القران، (کتاب خلاصة الترتیل منظوم و منثور)، غلامرضا بلاغی، قم، بینا، چاپ اوّل، 1362ش. [فارسی]

ص: 644

76- تجوید القران، محمدعلی لسانی فشارکی، طبع 1350ش. [فارسی]

77- تجویدالقران، محمد بن علی الحسینی، تهران، علمی، بی تا، [1367ش [553ص.

78- تجوید القران و شجرة طبیة فی تجوید القران، زین العابدین محمد بن علی بن محمد حسینی، طبع 1312ق. [عربی].

79- تجوید القران (ترجمه هدایة المستفید)، محمد المحمود، ارومیه، حسینی، چاپ اوّل، 1369ش، 97ص.

80- تجویدالقران، محمدصادق قمحاوی، ترجمه: محمدباقر حجتی، سازمان مطالعه و تدوین کتب، 1381ش، 340ص، وزیری، 14000ریال. [فارسی]

81- تجوید قرآن کریم، فتحعلی شریفی، تبریز، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364ش، 44ص. [فارسی]

82- تجوید قرآن کریم، راهنمای کل، جدید، مفید، فتحعلی شریفی، تهران، گلشن، 1364ش، 44ص، چاپ 1، تیراژ 2000، رقعی، 140ریال. [فارسی]

83- تجوید قرآن کریم، علی رحیمی، تهران، رجبی، چاپ دوم، 1361ش. [فارسی]

84- تجوید قرآن کریم، ناظم زینل اف، قم، دانش حامدون، 1382ش، 160ص، رقعی. [فارسی]

85- تجوید قرآن با زبان کُردی، مسعود ملاعبداللّه، سنندج، القران، چاپ اوّل، 1369ش. [کُردی]

86- تجوید قرآن مجید، شیخ ابوالحسن شعرانی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1371ش. [فارسی]

ص: 645

87- تجوید قرآن با تصویر به همراه تفسیر سوره حمد، مهدی معینیان، تهران، سرای قلم، 1381ش، 96ص، رقعی، 5000ریال. [فارسی]

88- تجوید القرائة، ابراهیم پورفرزیب (مولایی)، تهران، آفتاب، 1332ش، 167ص. [فارسی]

89- تجویدالقرائة، عباس شریف، اصفهانی، بی نا، 1353ش، 59ص. [فارسی]

90- تجوید قرائت حفص، محمد شیرزاد، بی جا، مؤلّف، چاپ اوّل، (آموزش و پرورش مازندران، امور تربیتی)، 1364ش، [فارسی]

91- تجوید قرائت حفص، یزد، اداره کل ارشاد اسلامی، چاپ اوّل، 1361ش (به خط رحیم سلوتی). [فارسی]

92- تجوید کاربردی 1، قاسم بستانی، انتشارات مؤسسه فرهنگی آیات، چاپ اوّل، 1375ش. [فارسی]

93- تجوید معین؛ کمال معین، تهران، ثاراللّه، ج1، 1365ش. [فارسی]

94- تجوید منظوم و منثور، غلامحسین رضوی، تهران، صبا، 1378، 192ص، چ1، تیراژ 2000، وزیری، 4500ریال.[فارسی]

95- التجوید المیسر، ابی عاصم عبدالعزیز بن عبدالفتاح القاری، مکتبة الدار، چاپ نهم، 1414ق. [عربی]

96- تجوید نماز (تصحیح قرائت نماز)، قم، هجرت، 1374ش، چ1، جیبی، 700ریال. [فارسی]

97- تجوید نور، حاجی گلدی گلشاهی، تهران، چ اوّل، 1365ش [عربی]

ص: 646

98- تجوید و آداب التلاوة، دکتر داود العطّار، چاپ اوّل، 1365ش. / - همان، چاپ بغداد 1393 / 1973م. [عربی]

99- تجوید و آواشناسی (دسته بندی شده)، مرادعلی شمس، قم، انتشارات عصمت، 1377ش، چاپ اوّل، 151ص. [فارسی]

100- التجوید و الأصوات، د. ابراهیم محمدنجا، قاهره، (بی تا). [عربی]

101- تجوید و روشهای تلاوت قرآن، داود عطار، مترجم، حمداللّه جعفر پور، تبریز، آیدین 1380 ش، وزیری، 136 ص، 8000 ریال. [فارسی].

102- التجوید الواضح، احمد فروخی، الجزایر، 1972 م. [عربی].

103- تجوید و علوم قرآن، عبدالبدیع صقر، ترجمه: ارشد ارشاد، تهران، نشر احسان، 1369 ش. [فارسی].

104- تجوید همگانی ویژه کتاب آسمانی، اسد اللّه شریفی، تهران، مروی، 1364 ش، 54 ص. [فارسی].

105- التحدید فی الاتقان و التجوید، ابی عمروالدانی، دراسة و تحقیق الدکتور غانم قدوری حمد، بغداد، مکتبة الانبار، چاپ. اوّل، 1407 ق. [عربی].

106- تحسین القرائة (آموزش تجوید قرآن کریم با تصویر و تمرین در کلاس)، داود احسانی، تهران، کعبه، اوّل، 1373 ش.ج1[فارسی].

107- ترتیل قرآن با (تجوید آسان)، شیخ الاسلامی، تربت جام، 1377 ش، 80ص، چاپ 1. [فارسی].

108- تعلیم و تجوید قرآن، عباس امید اللّه کاشانی، تهران، پیام آزادی، ج چهارم، 1372 ش، 175ص. [فارسی].

ص: 647

109- التمهید فی علم التجوید، محمد بن محمدبن جزری، مکتبة المعارف (ریاض)، تحقیق د. علی حسین البوّاب، چاپ اوّل، 1405ق. [عربی]

110- تهذیب القرائة (در شرح قواعد تجوید و قرائت قرّاء سبعه)، ابراهیم پورفرزیب (مولایی)، تهران، خورشید، 1364ش. [در دو مجلّد]/. این کتاب نیز در یک مجلّد به صورت خطی در بهمن ماه 1368 ش، از طریق انتشارات کعبه به چاپ رسیده است، 547 ص. [فارسی]

«ج»

111- جواهرالبیان فی نغمات القران، طراحی نوین در آموزش تجوید، صوت و لحن و نغمات و دستگاه های قرآن، مجتبی رضایی، تهران، سهره، اوّل، 1375 ش، 190ص. [فارس].

112- جواهر القران فی علم التجوید القران (به انضمام ترجمه و تلخیص)، سلطان القراء محمودبن محمد، تبریز، بی نا، 1350 [فارسی].

«ح»

113- حصن الأمانی فی تجوید القران، سید تاج الدین موسوی دزفولی، تهران، ارغنون، اوّل، 1375 ش، 168ص. [فارسی].

114- حق التلاوة، حسین شیخ عثمان، موسسة الرسالة، ط2، 1379 ه / 1977 م. بی جا. [عربی].

ص: 648

115- حلیة القران (قواعد تجوید مطابق با روایت حفص از عاصم)، سید محسن موسوی بلده، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، سطح 1، ج بیست و هفتم، 75 13 ش، تیراژ 10000 نسخه، 36 ص. / سطح 2، چ بیست و هفتم، 1375 ش، تیراژ 20000 نسخه، 152 ص. [فارسی].

«خ»

116- خلاصة التجوید فی علم القرائة القران المجید، محمّد رضایی، تهران، مؤسسه اسلامی نارمک، اوّل، 1363ش. [فارسی]

117- خلاصة فی علم التجوید، الحاج محمد عواد حمودی العانی، بغداد، 1979م. [عربی]

118- خلاصه تجوید القران، لتصحیح الفاظ الفرقان، تربت جام، شیخ الاسلام احمد جام، 1377ش، 32ص، چاپ 1، تیراژ 5000، جیبی، 1200ریال.

119- خودآموز قرائت و تجوید قرآن، شمس الدین حاج حسینی، تهران، بنیاد قرآن،

1361ش، 184ص، چاپ 1، 250 ریال.

«د»

120- درآمدی بر علم تجوید، امام محمد بن جزری، تحقیق د. علی حسین البواب، ترجمه ابوالفضل علّامی، صفر سفیدرو، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حضور، چاپ اوّل، 1376ش. [فارسی]

ص: 649

121- دُرة التجاوید، حسن درافشان، تهران، محمدمهدی نمازی، چاپ اوّل، 1369ش. [فارسی]

122- درس هایی عملی در تجوید قرآن، عباس کعبی، مترجم، مهدی مؤمن، قم، 1363ش، 103ص. [فارسی]

«ر»

123- الرائد فی تجوید القران، محمد سالم محسن، قاهره، 1395ق/1975م [عربی]

124- راهنمای تجوید قرآن، عبداللّه احمد موقر، اَعلمی، چاپ اوّل، 1359ش. [فارسی]

125- راهنمای قرائت قرآن، احمداخگر، طبع 1334ش. [فارسی]

126- راهنمای قرائت قرآن، علی اصغر موسوی شربیانی، طبع 1350ش. [فارسی]

127- رسالة فی قواعد التلاوة، کمال الدین الطائی، ط2، بغداد 1394ق / 1973م. [عربی]

128- رساله تجوید به قلم محمد بن محمد الحسینی، بی تا. [فارسی]

129- روان خوانی و تجوید قرآن کریم، جیبی، شهیدی، علّامی، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، چهارم، 1375ش، 112ص. [فارسی]

130- روان خوانی و تجوید قرآن کریم، علی حبیبی، تهران، روحانی، 1376ش،

192ص، چاپ اوّل. [فارسی]

131- روان خوانی و تجوید قرآن کریم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ، 1379ش، 160ص، چاپ1 [فارسی]

ص: 650

«س»

132- سرالبیان فی علم القران با تجوید کامل استدلالی، حسن بیگلری، تهران سنایی، نهم، 1366ش، 324ص. [فارسی]

133- سؤالات تجوید قرآن کریم، تهران، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، 1365، 20ص [فارسی]

«ض»

134- ضیاء القاری فی تجوید کلام الباری، یا آسان ترین تجوید، ضیاء الدین علامه، اصفهان، لقمانی، 1351، 48ص. [فارسی]

«ط»

135- طرح نو در آموزش جدید تجوید قرآن، هاشم هاشم زاده هریسی، قم، آزادی، چ دوم، 1362. [فارسی]

«ع»

136- علم قرائت، عباس امیداللّه کاشانی، با تقریظ محمد امامی کاشانی، تهران، ناس، چ اول، 1363ش. [فارسی]

137- علم قرائت و فن تلاوت قرآن کریم، بهاء الدین قهرمانی نژاد، تهران، بی نا، اوّل،

1376ش، 8ص. [فارسی]

138- عمدة المفید و عدة عبدالمجید فی اصول التجوید، عبدالمجید الخطیب، موصل، 1977م. [عربی]

ص: 651

«ف»

139- فتح الأقفال بشرح متن تحفة الأطفال، سلیمان الجمزوری، طبعة الحلبی، قاهره، 1945م. [عربی]

140- الفجر الجدید فی علم التجوید، الشیخ احمد شربینی سعودی، قاهره، دارالمنار، 1410ق. [عربی]

141- فروغ التجوید، روش آسان در خواندن قرآن کریم، رقیه ملک فردین حسینی، تهران، بهجت، چ پانزدهم، 1376ش، 98ص. [فارسی]

142- فرهنگ اصطلاحات تجوید، مصطفی اسرار، تهران، محیا، چ اوّل، 1375ش، 98ص. [فارسی]

143- فنّ التجوید، عزة عبید دعّاس، دار ابن حزم، بیروت، 1412ق. [عربی]

144- فن تجوید قرآن، ایرج قیم، تهران، سازمان اوقاف، 1350ش، 78ص. [فارسی]

145- فن الترتیل، عبداللّه توفیق الصباغ، دمشق، 1965م. [عربی]

«ق»

146- قرآن را صحیح بخوانیم، آموزش تجوید قرآن، ابراهیم پورفرزیب (مولایی)، تهران، بنیاد شهید واحد فرهنگی، 1361ش، 154ص. [فارسی]

147- قرآن و آداب تلاوت آن، محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، مترجم: اسداللّه

ناصح، تهران، محمدی، 1351ش، 134ص. [فارسی]

148- قواعد تجوید، القاری عبدالعزیز بن عبدالفتاح، ترجمه عبدالکریم محمدی، بستک، عبدالقادر کرمستجی، 1366ش، 175ص. [فارسی]

ص: 652

149- قواعد التجوید، مجید یراق بافان، تهران، مفید، چ اوّل، بی تا، 63ص. [فارسی]

150- قواعد تجوید قرآن کریم، تحفه ای برای مساجد، مکتبخانه ها و حوزه های علمیه منطقه ترکمن صحرا، عبدالوهاب دبس، گرگان: مختومعلی فراغی، 1382ش، 68ص. [فارسی]

151- قواعد التلاوة و علم التجوید، فرج توفیق الولید. [عربی]

152- قواعد المبین من تجوید القران الکریم، ابوالفضل فرجی، تهران، عصر نوین، 1377ش، 80ص. [فارسی]

«ک»

153- کتاب تجوید، مهدی خواهند محمّدی، رشت، چ اوّل، 1362ش. [فارسی]

154- کتاب تجوید، راهنمای قرائت قرآن، مهدی محمدی، تهران: 1362ش، 176ص، چاپ 1، جیبی. [فارسی]

155- کتاب تجوید قرآن، شیخ غلامرضا بلاغی، قم، بی تا، چ اوّل، 1362ش. [فارسی]

156- کتاب کار آموزش تجوید قرآن همراه با سرگرمی ویژه مقاطع مختلف تحصیلی، احمدرضا محسنی، مشهد: ضریح آفتاب، 88 ص، چاپ سوم. [فارسی]

157- کفایة الراغبین فی تجوید القران المبین، محی الدین عبدالقادر الخطیب، بغداد، 1957م. [عربی]

158- کفایة المستفید فی فن التجوید، محی الدین عبدالقادر خطیب، عراق، وزارة

اوقاف، 1402ق. [عربی]

ص: 653

«م»

159- مبانی الفبا و تجوید قرآن، احمد هدایت پناه، تهران، هدایت، چ اوّل، 1375ش، 176ص. [فارسی]

160- مجموعه درسهای خلاصة التجوید، حسین عبد یزدان، اصفهان، گویا، چ دوم، 62 ص. [فارسی]

161- مختار القرّاء (قواعد قرائت و تجوید)، شکراللّه نقیبی، انتشارات حاذق، (قم)، چ 1362ش. [فارسی]

162- مدخل الی علم التجوید، عبدالودود الرزاری، ناشر: اردن الدار العربیه، چاپ اوّل، 1985م. [عربی]

163- المدخل و التمهید فی علم القراءات و التجوید، دکتور عبدالفتاح اسماعیل شلبی [استاذ الدراسات القرانیة اللغویة بجامعة ام القری / مکة المکرمة] المکتبة الفیصلیة (المملکة العربیة السعودیة). [عربی]

164- المرشد فی علم التجوید، زیدان محمود سلامة العقر باوی، دارالفرقان، چاپ اوّل، 1412ق. [عربی]

165- مصباح القران (3)، محمد بنیادی، تهران، ناشر: عابد، 1380ش، چاپ اوّل.

166- مقدمه ای بر تجوید قرآن مجید، احمد تشکر، انتشارات علمیه اسلامیه، چ اوّل، 1362ش. [فارسی]

167- ملخّص العقد الفرید فی فن التجوید، علی احمد صبره، قاهره، 1913م. [عربی]

168- منتخب التجوید (بهترین وسیله برای اصلاح قرائت)، محمد عرب زعفرانی،

مشهد، 1348ش، 68ص. [فارسی]

ص: 654

169- منتخب التجوید، شمیرانی، طبع قدیمی. [فارسی]

170- موجز احکام التجوید و آداب التلاوه، قم: دارالغدیر، 1382ش، 48ص.

«ن»

171- نظرات فی علم التجوید، ادریس عبدالحمید الکلّاک، لجنة الوطنیة، چ اول، 1401ه.ق [عربی]

172- نورالطالب فی علم التجوید، شیخ حمود المهدی الحمیری، 1403ق، منشوراتِ «هیئت شباب سیدالشهداء علیه السلام »، چاپ دوم، قم. [عربی]

«و»

173- وجیزة التجوید، محمد ابراهیم اصفهانی، طبع 1310ق.

174- وجیزة التجوید، محمد بن محمدباقر کاشانی، طبع اصفهان، قدیمی، بی تا.

«ه-»

175- هدایة القاری الی تجوید کلام الباری، شیخ عبدالفتاح السید عجمی المرصیفی، مکتبه طیبه، مدینه منوره، چاپ دوم، بی تا. [عربی]

176- هدایة القرّاء فی علم التجوید، علیرضا صدرالدینی، تهران، نور، چ اوّل، 1363ش، چ دوم، 1376ش، 159ص. [فارسی]

177- هدایة المستفید فی احکام التجوید، شیخ محمود النجار (الشهید بأبی ریمه). دار المکتبة الهلال، طبع 1408ق. [عربی]

ص: 655

178- هدایة المستفید فی علم التجوید، محمد محمود نجار، مترجم: فرحان صالح ابراهیم، قم، سینا، اول، 1375ش، 80ص. [فارسی]

«ی»

179- یادگیری قرآن مجید به روش آسان، همراه با تجوید، ابراهیم مهدی هاشمی، تهران: به نشر، 1378ش، 128ص، چاپ1. [فارسی(1)]

ص: 656


1- 1. در بخش کتب تجویدی متأخرین از منابع زیر، بیشترین استفاده گردیده است:1. پژهشی پیرامون تاریخ علم تجوید (ص 129-138)

علماء و کتب مشهور «وقف و ابتداء» (به ترتیب تاریخی)

کتب وقف و ابتداء

به لحاظ اهمیتی که علم «وقف و ابتداء» داراست، علمای این علم نوشته ها و کتب بسیاری در این زمینه تألیف نموده اند.

این نوشته ها را می توان به چهار دسته تقسیم نمود:

1- کتب مستقل

2- ضمن کتب علم قرائت

3- ضمن کتب علوم قرآنی

4- ضمن کتب تجوید

کتب مستقل و مشهور «وقف و ابتداء» را به ترتیب تاریخی (از اوائل قرن دوم تا محدوده قرن سیزدهم) ذیلاً ذکر می نماییم.

قرن دوم

کتاب الوقف و الابتداء، ضرار بن صردالمقری الکوفی (ت 129ه.ق).

کتاب الوقف، شیبة بن نصاح المدنی الکوفی (ت 130ه.ق).

الوقف و الابتداء، زبان بن عمار المازنی (ت 154 ه.ق)

الوقف و الابتداء، حمزة بن حبیب الزیات الکوفی (ت 156 ه.ق).

وقف التمام، نافع بن عبدالرحمن القاری المدنی (ت 169 ه.ق)

الوقف و الابتداء، محمد بن أبی سارة الکوفی (ت 170ه.ق)

الوقف و الابتداء، علی بن حمزه الاسدی الکوفی الکسایی (ت 189ه.ق)

ص: 657

قرن سوم

الوقف و الابتداء، یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی (ت 202ه.ق)

وقف التمام، یعقوب بن اسحاق الحضری (ت 205ه.ق)

الوقف و الابتداء، یحیی بن زیاد الفراء (ت 207 ه.ق)

الوقف و الابتداء، معمر بن المثنی ابوعبیدة البصری (ت 210 ه.ق)

وقف التمام، سعید بن مسعدة الأخفش (ت 215 ه.ق)

وقف التمام، عیسی بن مینا القالون (ت 220 ه.ق)

وقف التمام، خلف بن هشام البزار الأسدی (ت 229 ه.ق)

وقف التمام، محمد بن سعدان الضریر الکوفی (ت 231 ه.ق)

وقف التمام، روح بن عبدالمؤمن من الهذلی (ت 234 ه.ق)

الوقف و الابتداء، عبداللّه بن یحیی العدوی البغدادی الیزیدی (ت 237 ه.ق)

الوقف و الابتداء، حفص بن عمر الدوری (ت 240 ه.ق)

الوقف التمام، نصیر بن یوسف الرازی (ت 240 ه.ق)

الوقف و الابتداء، هشام بن عمار السلمی الدمشقی (ت 245 ه.ق)

المقاطع و المبادی، سهل بن محمد السجستانی (ت 248 ه.ق)

الوقف خ، فضل بن محمد الانصاری (ح 250 ه.ق)

الوقف و الابتداء، محمد بن عیس اللغوی (ت 253 ه.ق)

الوقف و الابتداء، عبداللّه بن محمد بن أبی الدنیا (ت 281 ه.ق)

الوقف و الابتداء، احمد بن داود الدینوری (ت 282 ه.ق)

الوقف و الابتداء، محمد بن عثمان الشیبانی (ت 288 ه.ق)

ص: 658

الوقف و الابتداء، احمد بن یحیی الشیبانی ثعلب (ت 291 ه.ق)

الوقف و الابتداء، سلیمان بن یحیی الضبی (ت291 ه.ق)

الوقف و الابتداء، محمدبن احمد اللغوی (ت 299 ه.ق)

قرن چهارم

الوقف و الابتداء، ابراهیم بن السری الزجاج (ت 311 ه.ق)

الوقف و الابتداء، احمد بن موسی، بن مجاهد (ت 324 ه.ق)

الایضاح فی الوقف و الابتداء - ط، محمدبن ابوالقاسم الانباری (ت 328 ه.ق)

الوقف و الابتداء، محمد بن محمد المکی (ت 334 ه.ق)

القطع و الائتناف - ط، احمد بن محمد، بن النحاس (ت 338 ه.ق)

الوقف و الابتداء - خ، احمدبن محمد المقری (ت 341 ه.ق)

کتاب الوقوف، احمدبن کامل البغدادی وکیع (ت 350 ه.ق)

الوقف و الابتداء، محمد بن الحسن بن مِقسم العطار (ت 354 ه.ق)

الوقف و الابتداء، حسن بن عبداللّه السیرا فی القاضی البغدادی (ت 368 ه.ق)

الوقف و الابتداء، ابن عباس الدیلمی القزوینی (ت 385 ه.ق)

الوقف و الابتداء، عثمان بن جنی الموصلی (ت 392 ه.ق)

وقوف النبی فی القران، محمدبن عیسی البریلی المغربی (ت 400 ه.ق)

ص: 659

قرن پنجم

الابانة فی الوقف و الابتداء - خ، محمدبن جعفر الخزاعی (ت 408 ه.ق)

الهدایة فی الوقف، مکی بن ابی طالب (ت 437 ه.ق)

الوقف - خ؛ همو.

الوقف علی کلّا و بلی - ط، همو؛

الهدایة فی الوقف علی کلّا، همو؛

شرح التمام و الوقف، همو؛

شرح اختلاف العلماء فی الوقف علی قوله «من نفعه» [حج13] همو؛

منع الوقف علی قوله «الا الحسنی» [توبه107] همو؛

شرح معنی الوقف علی قوله «قولهم» [یونس65] همو؛

الوقف التمام، همو؛

الاهتداء فی الوقف و الابتداء - خ، عثمان بن سعید الدانی (ت 444 ه.ق)

المکتفی فی الوقف و الابتداء - ط، همو؛

الوقف علی کلّا و بلی، همو؛

المرشد فی معنی الوقف التام و الحسن و الکافی و الصالح و الجائز و المفهوم و بیان تهذیب القراءات و تحقیقها و عللها - خ، حسن بن علی العمانی (ت 500 ه.ق)

المغنی فی معرفة وقوف القران، همو؛

ص: 660

قرن ششم

الوقف و الابتداء - خ، علی بن احمد الغزال النیسابوری (ت 516 ه.ق)

الابانة فی الوقف و الابتداء، ابوالفضل الخزاعی (ت 520 ه.ق)

الوقف و الابتداء، عمر بن عبدالعزیز الحنفی (ت 536 ه.ق)

نظام الآراء فی الوقف و الابتداء خ، عبدالعزیز بن علی البسماتی (ت 560 ه.ق)

الایضاح فی الوقت و الابتداء - خ، محمد بن طیفور السجاوندی (ت 560 ه.ق)

وقوف القران - خ، همو؛

الهادی الی معرفة المقاطع و المبادی - خ، حسن بن احمد الهمدانی العطار (ت 569 ه.ق)

قرن هفتم

الاهتداء فی الوقف و الابتداء، عیسی بن عبدالعزیز التمیمی (ت 629 ه.ق)

علم الاهتداء فی معرفة الوقف و الابتداء - خ، علی بن محمد السخاوی (ت 643 ه.ق)

التنبیهات علی معرفه مایخفی من الوقوفات، عبدالسلام بن علی الزواوی (ت 681 ه.ق)

الاقتضاء فی معرفة الوقف و الابتداء - خ، عبداللّه بن جمال الدین النکزاوی (ت 683 ه.ق)

ص: 661

قرن هشتم

وصف الاهتداء فی الوقف و الابتداء - خ، ابراهیم بن عمر الجعبری (ت 732 ه.ق)

علم الاهتداء فی معرفة الوقف و الابتداء، محمد بن محمد بن الامام (ت 745 ه.ق)

قرن نهم

الاهتداء فی معرفة الوقف و الابتداء، محمد بن محمد بن الجرزی (ت 833 ه.ق)

تعلیق علی وصف الاهتداء فی الوقف و الابتداء للجعبری - خ، همو؛

لحظة الطرف فی المعرفة الوقف، ابراهیم بن موسی الکرکی (ت 853 ه.ق)

قرن دهم

المقصد لتلخیص ما فی المرشد - ط، زکریا بن محمد الانصاری (ت 926 ه.ق)

تحفة العرفان فی بیان أوقاف القران - خ، احمد مصطفی طاش کبری زاده (ت 968

ه.ق)

منار الهدی فی الوقف و الابتداء، احمد بن عبدالکریم الاشمونی.(1)

قرن یازدهم

رسالة فی وقوف القران (فارسی) - خ، مولی محمد طاهر حافظ اصفهانی (ت 1018 ه.ق).

ص: 662


1- 1. از مشاهیر علمای «وقف و ابتداء» در قرن دهم است، لکن تاریخ دقیق آن در دست نیست.

وقف و وصل (فارسی) - خ، محمد بن محمد زوزندنی (ز 1060 ه.ق)

وقوف القران - خ، ملا مصطفی التبریزی (ت 1080 ه.ق)

قرن دوازدهم

اوائل الهدی المختصری من منار الهدی فی بیان الوقف و الابتداء - خ، عبداللّه بن مسعود المعدی (ز 1147 ه.ق)

قرن سیزدهم

کنوز الطاف البرهان فی رموز اوقاف القران - خ، محمدصادق الهندی (ز 1290 ه.ق)

تحفة من أراد الاهتداء فی معرفة الوقف و الابتداء، حسین الجواهری (بی تا).

الکشف عن احکام الوقف و الوصل فی العربیة - ط، محمد سالم محیسن (بی تا).(1)

ص: 663


1- 2. منابع استخراج اسامی کتب وقف و ابتداء: - مقدمه دکتر یوسف عبدالرحمن المرعسلی برالمکتفی فی الوقف و الابتداء 70 - 71. - کشف الظنون، 2 / 1322. - الذریعة، 25 / 138 - 141. - فهرست برگه های موضوعی کتابخانه تخصصی مرکز فرهنگ و معارف قرآن (قم) [برگرفته از جزوات دکتر جعفر نکونام].

ص: 664

« فهرست ها »

اشارة

فهرست آیات

فهرست روایات

فهرست اعلام

فهرست کتب

فهرست منابع و مآخذ

ص: 665

ص: 666

فهرست آیات

فهرست آیات(1)

سوره آل عمران

آیه شماره آیه صفحه

«تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»26 574

«تِلکَ ایاتُ اللّه نَتلوها عَلَیکَ بِالحَقّ»108 99

«تُولِجُ الَّیلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارِ فِی الَّیل»27 574

«وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلّا اللّه...»7 219-559

«هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ»138 48-79

سوره ابراهیم

«وَ ما اَرسَلْنا مِن رَسُولٍ الّا...»4 74-100

«هَذَا بَلاغٌ لِلنَّاسِ»52 48

ص: 667


1- 1 سوره ها بترتیب الفبایی تنظیم شده است .

سوره احزاب

«إِنَّ اللّه وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبِیِ...»56 59-299

«لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »21 267

«یا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِنّا اَرْسَلْناکَ...»45 573

سوره اسراء

«اَمْ اَمِنْتُمْ اَنْ یُعیدَکُمْ فیهِ...»69 585

«اِنَّ هذَا الْقُرْ انَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ»9 29

«وَ لا یَزیدُ الظّالمینَ اِلّا خَساراً»82 41

«و ما اَرْسَلْناکَ اِلّا مُبَشِّرا وَ نذیرا»105 566

سوره اعراف

«وَ اِذا قُرِئَ الْقُرْان فَاستَمِعوالَهُ...»204 53

«وَ اِذْ قالَتْ اُمَّةٌ مِنْهُمْ...»164 585

سوره اعلی

«سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَی»6 101

سوره انسان

«عَیْنا فیها تُسَمّی سَلْسَبیلاً»18 575

ص: 668

سوره انعام

«اِنَّ اللّه لایَهْدی الْقَومَ الظّالِمین»144 569-572

«مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها»160 313-316

«وَ مَا یُشْعِرُکُمْ...»109 219

سوره انفال

«إذا تُلِیَت عَلَیهِم ایاتُهُ زادَتهُم ایماناً»2 69

سوره بقره

«اَعَوذُ بِاللّه اَن اَکونَ مِنَ الجاهِلینَ»67 339

«اَلَّذینَ اتَیناهُمُ الکِتابَ یَتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»121 69

«اَلّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالغَیبِ»3 571

«الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأمُرُکُم بِالْفَحْشاءِ»268 353

«اللّه لا إِلَهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوم...»255 352-584

«اَلَمْ تَرَ اِلی الَّذی... الْمُلْکَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ»258 567

«اَلَمْ تَرَ اِلی الْمَلإ... موسی اِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ...»246 567

«ءَأَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنذِرْ هُمْ لایُؤْمِنُونَ»6 570-575

«اِنَّ الَّذین کَفَروا...»6 581

«إِنَّ اللّه لا یَسْتَحْیِی اَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً...»26 217-572

«اُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْحیوةَ الدُّنیا»86 580

ص: 669

«اُولئِکَ الَّذین اشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی...»16 580

«اُولئِکَ علی هُدیً مِنْ رَبِّهِم...»5 581-584

«أَقِیمُوا الصَّلاةَ...»43 244

«وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِماأُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»4 204-581

«تِلکَ ایاتُ اللّه نَتلوها عَلَیکَ بِالحَقّ»252 99

«خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم»7 569 -580

«ذلِکَ الکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقین»2 42-528-573

«قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ اِیمانُکُمْ»93 561

«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ»97 101

«لا اِلهَ اِلّا هُوَ الرّحْمنُ الرَّحیم»163 572

«لَذَهَبَ بِسَمْعِهم...»20 169

«لَها ما کَسَبَتْ و عَلَیْها ما اکْتَسَبَتْ»286 574

«مَنْ ذَالَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ»255 516

«وَ اِذْجَعَلْنا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْنا»125 558

«وَ اِذْقالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنّی جاعِلٌ...»30 569-571

«وَ ارْحَمْنا اَنْتَ مَوْلینا فَانْصُرْنا...»286 575

«وَ اِنْ تُبْدُوا ما فی اَنْفُسِکُمْ اَوْ تُخْفُوهُ...»284 561

«و اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّانَزَّلْناعلی عَبْدِنا...»23 585

«وَ لاتُلْقُوا بِاَیْدیکُمْ اِلی التَّهْلُکَةِ»195 573

«وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ...»10 571

ص: 670

«وَ لَیْسَ الْبِرُّ بَأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا»189 82

«وَ ما یُضِلُّ بِهِ اِلاّ الفاسقینَ»26 41

«هُدیً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ...»3-2 564

«هُدًی لِلنَّاسِ»185 42-44

«هُوَ الّذی خَلَقَ لَکُمْ مَا فی الأرْضِ جَمِیعاً»29 48

«هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»255 65

«یَا اَیُّها النّاس اُعْبُدوا رَبَّکمُ الَّذی خَلَقَکُم»21 579

«یَتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ...»121 328

«یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهدی بِهِ کَثیراً»26 42

سوره بینه

«صُحُفًا مُطَهَرَةً»2 57

سوره توبه

«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ»60 181

«إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فَی الْکُفْرِ»37 82

سوره توحید

«قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ»1 276-281

-282-302

ص: 671

سوره جاثیه

«تِلکَ ایاتُ اللّه نَتلوها عَلَیکَ بِالحَقّ»6 99

«هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ»20 48

سوره حج

«یَا أَیُهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ»1 48

سوره حجرات

«بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ»11 371

سوره حدید

«هُوَ الأوَّلُ وَ الاخِرُ...»3 352

سوره حشر

«اِنَّ اللّه شدیدُ الْعِقابِ*لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ...»7و8 583

«وَ ما اتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ...»7 83 -100

سوره الرحمن

«فَبِأَیِّ الاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»آیات مکرّر 301

ص: 672

سوره زمر

«لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ»3 42

سوره شعراء

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمین...»193 48-101

سوره شمس

«وَالْقَمَرِ ِاذا تَلیها»2 328

سوره ص

«کِتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّروا ایاتِهِ»29 43

سوره صافات

«فالزاجِراتِ زَجراً»2 169

سوره طلاق

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ...»1 48

سوره عنکبوت

«اُتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ...»45 56

ص: 673

سوره غافر

«لا یَهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ»28 42

سوره فاتحة الکتاب

«اَلحمدُللّهِ رَبِ العالَمین»2 302-538

571-562

«اَلرَّحْمنِ الرَّحیم»3 284-286-563

«اهْدِنَا الصِّراط َالْمُسْتَقِیمَ»6 237-269-555

-563 -571

«ایّاکَ نَعبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعینُ»5 253-556

«صِراط الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم...»7 237-563-571

«مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»4 237 -253-254

281-286

سوره فتح

«لِتُؤمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه...»9 539-567

«یَدُ اللّه فَوْقَ اَیْدیهِمُ»10 95

سوره فرقان

«رَتَّلناهُ تَرتیلاً»32 306-329-331

ص: 674

«وَ لا یَأْتونَکَ بِمَثَلٍ إِلّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ»33 80

«وَ یَخلُد فیهِ مُهانا»69 531

سوره فلق

«قُل اَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَق»1 338

سوره قصص

«إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ»15 353

سوره قلم

«نُونْ وَالقلم»1 196

سوره قیامت

«لا تُحَرِّک بِهِ لِسانَکَ»16-17 101

سوره کوثر

«إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ»1 349

سوره کهف

«قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أکَفَرْتَ...»37 531

«وَ لَقَد صَرَّفنا فی هذا القران»54 542

ص: 675

سوره مائده

«قَد جَاءَکُمْ مِنَ اللّه نُورٌ »15 37

«لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرینَ»67 42

«لا یَهْدی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»51 42

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ ابْنَی...»27 568

سوره ماعون

«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ»4 217-565

سوره محمد

«اَفَلا یَتَدَبَّرونَ الْقُرْانَ اَم عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها»24 89

سوره مریم

«اَعُوذُ بِالرَّحمنِ مِنکَ»18 339

«وَاذْکُرْ فی الْکِتابِ مَریَمَ اِذِانتَبَذَت...»16 568

«وَ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً»58 297

سوره مزمل

«فاقرؤا ما تیسَّرَ مِنَ الْقُرْان»20 29-49-56-58

«وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتُوا الزَّکَاةَ»20 81

ص: 676

«وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتیلا»4 29-32-56-62

101-123-125-210

306-329-330-333

سوره مؤمنون

«اَفَلَم یَدَّبَّروا القَولَ اَم جاءَهُم...»68 94

«جَاءَ أُمَّةً»44 376

«وَ قُل رَبِّ اَعُوذُبِکَ مِنَ هَمَزاتِ الشَیاطینَ...»97-98 338

سوره نحل

«اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»103 219

«فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْانَ فَاسْتَعِذْ بِاللّه...»98 60-245-335

«وَ اَنْزَلْنااِلَیْکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ»44 80-83-100-572

«وَ سَخَّرَ لَکُمُ الَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمرَ»12 571

«وَ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ»89 79

سوره نساء

«اِنّا اَنزَلنا اِلَیکَ الکتابَ بِالحَقِّ»105 39

«أَطِیعُوا اللّه وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ»59 82

«أَفَلا یَتَدَبَّرونَ الْقُرْان...»82 89

ص: 677

«لاتقْرَبُوا الصَّلوةَ وَ اَنْتُم سُکاری »43 571-573

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ...»174 79

سوره نصر

«وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّه اَفْواجا»2 571

سوره نمل

«إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ...»30 346

سوره واقعه

«إِنَّهُ لَقُرْانٌ کَریمٌ...»77 92

«لا یَمَسُّهُ إِلّا الْمُطَهَّرونَ»79 57-75-79-92

سوره هود

«کِتابٌ اُحکِمَت ایاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکیمٍ خَبیرٍ»1 39

«وَ قَالَ ارْکَبُوا فِیها...»41 346-478

«وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ...»17 328

سوره یس

«وَ الْقُرْانِ الْحَکیم* اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرسَلین»2-3 572

ص: 678

سوره یوسف

«اِنّا اَنزَلناهُ قُرْاناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ»2 99

«یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا...»29 539

سوره یونس

«وَ اتْلُ عَلَیْهِم نَبَأَ نوُحٍ اذْ قالَ لِقَومِهِ...»71 568

«وَ لایَحْزُنْکَ قَوْلُهُم اِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمیعا»65 565

ص: 679

ص: 680

فهرست روایات

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

و النَّظر فی الصَّحیفَةِ عِبادَةٌ52

مَنِ استَمَعَ اِلی ایَةٍ مِن کِتابِ اللّه تَعالی...53

یا علیّ... عَلَیک بِتَلاوةِ الْقُرْان عَلی کُلِّ حالٍ55

حَسِّنُوا الْقُرْان بِاَصواتِکُم فَاِنَّ الصَّوتَ...64-124-311

اِقْرَؤُوا القُرْانَ بِاَلحانِ العَرَبِ...64-124-311

لِکُلِّ شَی ءٍ حِلیَةٌ وَ حِلیَةُ القُرْانِ الصَّوتُ الحَسَنُ64-124

نَوِّروا بُیوتَکُم بِتِلاوَةِ القُرْانِ، و لا تَتَّخِذُوها قُبُوراً71

فَاِنَّ البَیتَ اِذا کَثُرَ فیهِ تِلاوَةُ الْقُرْانِ کَثُرَ71

یُدفَعُ عَن تالِی الْقُرْانِ بَلوَی الاخِرَة72

مَن تَعَلَّمَ الْقُرْانَ وَ لَم یَعمَل بِهِ...96

قُم، اِذهَب بِئسَ الخَطیبُ اَنْتَ،...211

کُلُّ اَمْرٍ ذی بالٍ لَمْ یُذْکَر...347

ص: 681

امام علی علیه السلام

مَن انَسَ بِتَلاوَةِ الْقُرْان لَم تُوحِشهُ مُفارَقَةُ الإِخْوانِ45

الا لا خَیرَ فی قرائةٍ لَیس فیها تَدبّرٌ46

لِقاحُ الایمانِ تِلاوةُ الْقُرْانِ70

ِانَّ اللّه سُبحانَهُ لَم یَعِظ أَحَداً...70

اللّه، اللّه فیِ الْقُرْانِ لا یَسبِقُکُم بِالْعَمَلِ بِهِ غَیرُکُم96

وَ لا تَهُذُّهُ هَذَّ الشِّعرِ وَ تَنْثُرُهُ نَثْرَالرَّمْلِ...242-323

اَلنِیَّةُ اَساسُ العَمَلِ579

امام حسین علیه السلام

کتاب اللّه علی اربعة: العبارة للعوام، الاشارة للخواص،...47

امام سجاد علیه السلام

لَو ماتَ مَن بَینَ المَشرِقِ و المَغربِ لَما استَوحَشتُ...45

مَنِ استَمَعَ حَرفاً مِن کِتابِ اللّه عَزَّوَجَلَّ...53

امام باقر علیه السلام

والنَّظَرُ اِلی المُصحَفِ مِن غَیر قِراءَةٍ عِبادَةٌ52

سَرَقُوا اَکْرَمَ ایَةٍ فی کتابِ اللّهِ...347

ص: 682

امام صادق علیه السلام

کتاب اللّه علی اربعة: العبارة للعوام، الاشارة للخواص،...47

اِنَّهُ لَیُعجِبُنی اَن یَکونَ فی البَیتِ مُصحَفٌ...51

مَنِ استَمَعَ حَرفاً مِن کِتابِ اللّه عَزَّوَجَلَّ...53

القُرْانُ عَهْدُ اللّه اِلی خَلقِهِ فَقَد...55

أَغلِقُوا أَبوابَ المَعصِیَةِ بِالإستِعاذَةِ...61

اِنَّ القُرْانَ نَزَلَ بِالحُزنِ فَاقْرَؤُوهُ بِالحُزنِ64-243

اِقْرَؤُوا الْقُرْان وَ ابْکوا...64

یَتَراءاهُ أهلُ السَّماءِ کَما یَتَراءی أهلُ الدُّنیا...71

عَلَیکُم بِتِلاوَةِ الْقُرْانِ فَاِنَّ دَرَجاتِ...72

تَعَلَّموا العَرَبیّةَ فانّها کلام اللّه...77

اِنَّ الْقُرْانَ واحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحِدٍ...102-103

ِانَّ الْقُرْانَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَاقْرَؤُوهُ بَالْحُزنِ237

اِقْرَأْ کَما َقْرَأُ النّاسُ104-105

لا یُعجِبُنی أَنْ تَقْرَاَهُ فی اَقَلَّ مِن شَهرٍ322

یا اَبا مُحَمَدٍّ إِنَّ لِرَمَضانَ حَقّاً وَ حُرمَة لا یُشبَهُهُ...321

ِانَّ القُرْانَ لا یُقْرَاُ هَذْرَمَةً وَلکِنْ یُرَتَّلُ تَرْتیلاً...321-323

ما لَهُمْ؟ قاتَلَهُمُ اللّهُ! عَمِدُوا إلی...347

اَلنِیَّةُ اَفضَلُ مِنَ الْعَمَلِ...579

ص: 683

امام رضا علیه السلام

لَوْ اَرَدْتُ اَن اَخْتِمَهُ فی اَقرَبَ مِن ثَلاثٍ لَخَتَمْتَ322

معصوم علیهم السلام

اِنَّ اَفْواهَکُمْ طُرُقُ الْقُرْانِ فَطَیِبّوها بالسِّواکِ57

ما مِن اَمرٍ یَختَلِفُ فیهِ إثنانٍ ِالّا و لَهُ اَصْلٌ فی کِتابِ اللّه75

اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّینِ إِن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها...242

لا صَلوةَ إلّا بِفاتِحةِ الْکِتابِ243

لا یَفقَهُ مَن قَرَاَ الْقُرْانَ فی اَقَلَّ مِن ثَلاثٍ326

ص: 684

فهرست اعلام

اسامی معصومین (علیهم فهرسالسلام)

الف - ملائکه

جبرئیل امین علیه السلام : 99، 101، 119، 337، 355، 356، 554، 576

میکائیل علیه السلام : 337

ب - پیامبران (علیهم السلام )

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله (بانام هاوالقاب مختلف): 29، 32، 33، 38، 43، 44، 46، 47، 48، 52، 53، 55، 58، 59، 64، 67، 68، 70، 71، 72، 73، 79، 80، 81، 82، 83، 84، 85، 86، 92، 95، 96، 99، 101، 102، 103، 104، 106، 112، 113، 115، 119، 120، 122، 123، 125، 126، 127، 145، 146، 181، 182، 183، 209، 210، 211، 213، 215، 220، 267، 283، 287، 299، 300، 307، 308، 316، 320، 321، 322، 325، 332، 336، 337، 347، 355، 356، 538،

540، 562، 567، 576، 577

سلیمان علیه السلام : 346

موسی علیه السلام : 339

نوح علیه السلام : 346

ج - ائمّه اطهار(علیهم السلام )

امام علی علیه السلام : 40، 45، 46، 52، 55، 70، 91، 96، 119، 124، 125، 146، 209، 210، 241، 282، 307، 323، 334، 356، 378، 537، 579

امام حسین علیه السلام : 47، 79

امام سجاد علیه السلام : 35، 46، 52، 114

امام باقر علیه السلام : 49، 52، 106، 336، 347

امام صادق علیه السلام : 45، 46، 47، 51، 52، 55، 61، 64، 68، 71، 72، 75، 77، 79، 80، 102، 103، 105، 106، 242، 288، 321، 323، 336، 347، 579

امام رضا علیه السلام : 322، 348

امام قائم علیه السلام : 105

ص: 685

اشخاص دیگر

الف

ابان بن تغلب: 114

ابراهیم بن انیس: 148، 171، 201

ابراهیم پورفرزیب: 152، 184، 214، 215، 278، 301، 309، 357، 377، 393، 434، 459، 474، 479، 492، 505، 512، 525، 526، 536، 591

ابن انباری: 212، 216

ابن البازش (احمد بن علی الغرناطی): 134، 148، 152، 161، 162، 163، 167، 168، 170، 176، 183، 185، 188، 204، 505، 512

ابن بلبان الحنبلی: 143، 184، 190، 194

ابن بناء: 203، 205

ابن الجزری: 109، 110، 111، 124، 125، 126، 128، 135، 140، 141، 144، 148، 152، 155، 156، 158، 160، 161، 162، 163، 164، 168، 169، 170، 173، 176،

182، 183، 184، 189، 191، 194، 198، 199، 203، 210، 217، 218، 309، 315، 323، 324، 332، 336، 339، 341، 343، 351، 378، 390، 412، 438، 443، 475، 482، 503، 505، 508، 511، 512، 548، 576، 585

ابن جمّاز سلیمان بن مسلم : 117

ابن جنّی: 148، 150، 153، 159، 160، 161، 167، 185، 186، 207، 441

ابن خالویه: 110

ابن خطیب: 88

ابن درید (ابوبکر محمد بن حسن): 150

ابن ذکوان : 116، 310

ابن شریح : 223

ابن الطحان: 143، 148، 153، 155، 156، 157، 175، 190، 475، 505

ابن عامر: 116، 183، 215، 216، 239، 310، 313، 338، 552، 558

ابن عباس: 210، 330، 332

ابن عصفور: 167

ابن غلبون: 223

ابن فارس: 314

ابن قتیبه: 121، 310

ابن الکیال: 134

ابن مجاهد: 109، 114، 126، 127، 128، 148، 151، 152، 169، 170، 183، 511

ابن محیصن محمد بن عبدالرحمان:117

ص: 686

ابن مهران: 117، 181، 189، 191، 192

ابن ندیم: 129

ابن وثیق: 172، 173

ابن یعیش: 170

ابوالأسود دؤلی: 113، 146

ابوبصیر: 321

ابوبکر زبیدی: 150، 312

ابوبکر شعبة بن عیّاش:116، 119، 240

ابوجعفر الفیل البغدادی: 113، 119، 146

ابوجعفر نحاس: 217، 316

ابوجعفر یزید بن قعقاع: 117، 214

ابوحاتم سجستانی: 211

ابوالحسن اصفهانی (آیت اللّه): 233، 282

ابوالحسن زرعان بغدادی: 119

ابوالحسن سخاوی: 352

ابوالحسن علی بن محمدبن خروف:141

ابوالحسن الهاشم البصری: 119

ابوحیان: 142

ابوزرعه: 152

ابو زکریا یحیی بن شریف نووی: 212

ابوسعید خدری: 337

ابوشامه: 162، 164

ابوطاهر بغدادی: 119

ابوعبدالرحمن سُلمی: 104، 119

ابوعبداللّه سجاوندی: 216، 218، 221، 586

ابوعبداللّه محمدبن الحسن الفاسی:157

ابوعبداللّه محمدبن عیسی مربی: 578

ابوعبیدقاسم بن سلام: 181

ابوالعلاء همدانی العطار: 134، 158، 161، 176، 193، 194، 198، 208، 462

ابوعَمر بصری: 213، 492

ابوعمر بن علاء: 108، 114، 116، 169، 213

ابوعمرو عثمان بن سعید دانی: 127، 129، 130، 139، 143، 148، 152، 153،

154، 157، 162، 163، 164، 167، 169، 171، 176، 177، 182، 183، 186، 187، 190، 191، 194، 195، 208، 211، 214، 216، 218، 223، 309، 340، 378، 479، 501، 503، 505، 507، 508، 511، 512، 548، 549

ابوالفرج شنبوذی: 117

ابوالفتوح رازی: 330، 331، 355

ابوالفضل الرازی: 133، 219، 220، 221، 588

ص: 687

ابومحمدبن احمدالازهری: 138، 148، 150

ابومزاحم خاقانی بغدادی: 126، 128، 130، 378

ابومعشر طبری: 189

ابونافع بن ابی نعیم: 213

ابیّ بن کعب: 356

احمدبن ابی(ابو) عمر: 128، 133، 134، 143، 144، 157، 169، 172، 195، 205، 309، 487

احمدبن فرج: 117

احمد مختار عمر: 171، 175

اراکی (آیت اللّه): 268، 270، 278، 285، 290، 294

ادریس بن عبدالکریم: 117

اسحاق بن ابراهیم: 117

اسماعیل بن عبداللّه قسطنطنین: 356

أشنانی: 223

اصبهانی: 316

اصغر هادوی کاشانی: 48

اعشی: 310

اعمش سلیمان بن مهران اسدی: 117

امّ سلمه (رضی اللّه عنها): 306، 538

امیل بدیع یعقوب: 345، 536

انصاری: 45، 70

أنَس: 182

ب

بدرالدین زرکشی: 38، 320، 334

برجستر اسر: 170، 175، 486

بروجردی (آیت اللّه): 239، 245، 249، 250، 259، 267، 279، 281، 285، 293

بزّی احمدبن محمدبن عبداللّه: 116، 117، 215، 357، 534، 551

بقری: 153، 177، 455

بهجت (آیت اللّه): 269، 276، 278، 279، 286، 294

ت

تبریزی (آیت اللّه): 230، 279، 291، 294

ترمذی : 320

ج

جعبری: 176، 343، 351

ص: 688

جلال الدین سیوطی: 38، 111، 144، 191، 203، 208، 211، 214، 221، 309، 320، 370

جوادی آملی (آیت اللّه): 44، 56، 349

جواهری (آیت اللّه ): 237، 240، 284

ح

حجتی: 102، 109، 147، 214

حسن بن سعید مطوعی: 117

حسن بن شجاع التونی: 150، 206، 612

حسن بن یسار: 117

حسین علینقیان: 131، 150

حفص بن سلیمان: 34، 104، 105، 116، 118، 119، 214، 235، 239، 257، 310، 316، 368، 370، 477، 478، 489، 490، 491، 496، 504، 513، 521، 531، 532، 534، 536، 544، 545، 548، 551، 552، 591، 592

حُلوانی: 316، 340

حمزة بن حبیب زیّات: 114، 116، 183، 202، 203، 215، 220، 233، 237، 239، 309، 310، 338، 341، 479، 521، 552، 553، 561

خ

خالد ازهری: 192

خامنه ای (رهبرمعظّم): 263، 271

خرّمشاهی: 48، 329، 559

خلّاد بن خالد: 116، 341

خلف بن هشام: 116، 117، 236، 237، 239، 341

خلیل بن احمد فراهیدی: 126، 127، 137، 138، 140، 141، 142، 144، 145، 147، 149، 154، 214، 358، 361، 463

خمینی، روح اللّه (امام): 48، 59، 105، 227، 234، 238، 239، 240، 245، 248، 249، 250، 251، 254، 260، 261، 267، 269، 270، 272، 278، 281، 284، 285، 286، 288، 291، 293، 294، 300، 349

خوانساری احمد(آیت اللّه): 238، 281

خویی (آیت اللّه): 234، 253، 277، 278، 279، 281، 285، 290، 291، 294

د

درکزلی: 177، 179

دشتی: 70

دوری ، حفص بن عمر: 116، 117، 184

ص: 689

ر

الرازی: 127، 134

راغب اصفهانی: 81

روح بن عبدالمؤمن هذلی: 117

رُوَیس محمدبن متوکل: 117، 237

ز

زجاجی: 150، 167، 332

زرّبن حُبیش: 119

زکریا الانصاری: 175، 176، 178، 190، 193

زمخشری: 305، 329

زنجانی (ابوعبداللّه): 147

زنجانی (آیت اللّه): 269، 279، 291

زیاد بن ابیه: 146

س

سالم بن سلمه: 105

سخاوی، علم الدین: 155، 167، 188، 191، 216، 217، 336، 567

سعیدی: 128، 129، 130، 179، 193، 195، 202، 204، 499، 507

سلیمان بن حکم: 114، 117

سمرقندی: 151، 153، 159، 164، 192، 194، 198، 209

سوسی، صالح بن زیاد: 116، 184

سیبویه: 126، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 145، 147، 148، 149، 154، 171، 175، 185، 214، 362، 424، 441، 449، 489، 499، 501، 503، 505، 507، 536

سیستانی (آیت اللّه): 278، 279، 291

ش

شاطبی: 153، 340، 343

شجاع بن ابی نصربلخی: 117

شیخ بهاءالدین عاملی(ره): 233، 247، 248، 253، 258

شیخ طوسی (ره): 246، 335

شیخ مفید(ره): 106

ص

صافی (آیت اللّه): 278، 279، 285، 294

ض

ضحاک: 332

ص: 690

ط

طاش کبری زاده: 184، 199، 201

طبرسی: 330، 338

الطبلاوی: 173، 189، 192

ع

عاصم بن ابی النجود کوفی: 34، 104، 105، 116، 118، 119، 183، 213، 214، 220، 221، 233، 236، 239، 257، 310، 338، 356، 368، 370، 467، 477، 478، 479، 480، 481، 487، 489، 490، 491، 492، 496، 504، 513، 532، 534، 536، 544، 545، 548، 550، 551، 552، 589، 591، 592

عبدالدائم الازهری: 173، 184، 188

عبداللّه بن صالح العجلی: 202

عبداللّه بن عامر: 116

عبداللّه بن عباس: 210

عبداللّه بن عمر: 210

عبداللّه بن کثیر: 117، 184، 215، 219، 239، 316، 317، 356، 479، 534، 551، 553، 561

عبداللّه بن مسعود: 119، 181، 182

عبداللّه شیرازی (آیت اللّه): 236، 285

عبدالهادی الفضلی: 109، 151

عبیدبن صباح: 119

عثمان طه: 311، 314، 359، 376، 538

عدی بن حاتم: 211

عکرمة بن سلیمان: 356

علامه حلّی (ره): 258

علامه طباطبایی (ره): 84، 90، 331، 349

علی اکبر حنیفی: 311، 318

علیرضاصدرالدینی: 154

علی القاری، بن سلطان محمد: 156، 163، 174، 176، 192، 198، 200، 201، 203، 378

عمرو بن صباح: 119

عیسی بن وردان: 117

غ

غانم قدوری الحمد: 126

غضنفری: 267

غلامرضا خسروی حسینی: 315

ف

فاضل گروسی (آیت اللّه): 140، 153،

ص: 691

242، 263، 265، 281، 345، 353، 356، 384، 505، 589

فاضل لنکرانی (آیت اللّه): 230، 238، 286، 294

فخر رازی: 326، 331، 348

الفخرالموصولی: 158

فرّاء: 139، 170، 507

فیروزآبادی (آیت اللّه): 281، 282

فیض الاسلام: 46، 96، 324

فیومی: 314

ق

قاسم بن فیره: 153

قالون: 104، 116، 184، 316

قرشی: 337

قرطبی عبدالوهاب: 148، 154، 162، 164، 170، 177، 187، 192، 193، 196، 204، 505، 512

قسطلانی: 159، 184

قطرب: 139، 330

قُنبل محمدبن عبدالرحمن: 116، 237

ک

کاشانی: 380

کسایی علی بن حمزه: 116، 183، 220، 222، 236، 239، 310، 313، 338، 572

گ

گلپایگانی (آیت اللّه): 236، 249، 252، 255، 259، 270، 271، 278، 279، 280، 281، 282، 285، 290، 291، 293، 294

گلستانی: 153

ل

لیث بن خالد: 116

م

مبرّد: 148، 149، 187، 501، 503، 505، 507

مجاهد بن ابوبکر احمد بن موسی: 114، 332

مجید معارف: 89، 91

محسن حکیم (آیت اللّه): 234، 240، 253، 277، 293

ص: 692

محقق داماد: 262

محمد انطالی: 382

محمدباقرکمره ای: 124، 242

محمدبرهانی: 86

محمدتمیم الزعبیّ: 165

محمدحسین کاشف الغطاء(آیت اللّه): 241، 274، 275

محمدرضا آل یاسین(آیت اللّه): 237، 281 محمد شمس الدین(شهیداول ره): 245

محمدصادق تهرانی: 332

محمدعلی انصاری: 70

محمدفهد خاروف: 152

محمدکاظم شاکر: 108، 109

محمدکاظم یزدی (آیت اللّه): 233، 237، 238، 258

محمد المرعشی: 140، 141، 142 ، 148،

155، 156، 158، 173، 174، 177، 178، 179، 192، 194، 204، 206، 460، 548

محمد وحیدی: 63، 65، 68

محمدی: 70

محمود حصری: 210، 213، 218

محمود رامیار: 88، 109، 147، 182، 214

المرادی بدرالدین الحسن بن قاسم: 143، 148، 155، 159، 184، 185، 187، 193، 197، 203، 511

مرتضی مطهری (شهید): 42، 77، 92

مرعشی نجفی (آیت اللّه):236

مریم علیهاالسلام : 196، 297، 339، 367، 526

مصباح یزدی (آیت اللّه): 41، 43، 99

معرفت محمدهادی (آیت اللّه): 38، 41، 76، 79، 85، 99، 103، 104، 109، 113، 115، 123، 147، 233، 235، 242، 246، 257

مقاتل بن سلیمان: 114

مکارم شیرازی (آیت اللّه): 228، 230، 269، 286، 294، 300

مکی بن ابی طالب القیسی: 110، 129،

130، 140، 142، 148، 152، 154، 156، 158، 159، 161، 162، 164، 171، 174، 176، 186، 191، 194، 207، 223، 378، 455، 487، 499، 501، 502، 505، 507، 511، 517

ملّازمان: 153

مهدی سیف: 264، 498

ص: 693

میرزا حسین نوری: 45

میرمحمدی زرندی: 109

ن

نائینی(آیت اللّه): 239، 259، 281

النابلسی: 159، 168، 173، 174، 178، 184

نافع بن عبدالرحمان اللیثی: 116، 183، 184، 215، 220، 236، 239، 310، 338، 341، 481، 513، 520، 526، 553، 558، 561

النسائی: 340

نصیربن محمد: 219

نظام الدین حسن بن محمد بن حسین

نیشابوری: 216

نکزاوی: 212، 283

و

ورش (عثمان بن سعید): 104، 116، 183، 197، 203، 215، 310، 316، 481، 513، 520، 526، 529، 553

وفایی: 190، 192، 193، 198

ه-

هاشم بحرانی: 86

هاشم حسینی تهرانی: 345

هذلی: 212

هشام بن عمّار: 116، 215، 310، 316

ی

یحیی بن یعمر: 113، 114، 152

یزدی طباطبایی: 262، 276

یزیدیّ یحیی بن مبارک: 117

یعقوب: 117،213، 237، 239، 316، 534

ص: 694

آ

آشنایی با قرآن: 42

آموزش مفاهیم قرآن: 73

آواشناسی زبان عربی: 142، 384، 424، 449

آینه پژوهش (مجله): 378

الف

ابراز المعانی: 162، 164، 175

الاتقان فی علوم القرآن: 111، 144، 146، 147، 181، 182، 191، 203، 208، 211، 212، 214، 216، 217، 221، 223، 283، 306، 309، 310، 312، 316، 320، 340، 343، 377، 543، 544، 553، 575، 582

أجوبة الاستفتاءات: 228، 263، 267، 271، 286

احکام شرعی: 235، 242، 257

احکام عمومی: 63، 65، 68

احیاء القرائة: 310، 316، 335، 340، 342،

343، 353، 528

اختلاف القرّاء: 499، 507

الادغام الکبیر فی القراءة القرْان: 143، 167، 169، 171، 172

الارشاد: 106

اساس البلاغه: 161، 307

استفتاءات (امام خمینی): 254، 261، 270

استفتاءات (آیت اللّه اراکی): 270

استفتاءات قرآنی: 231، 252، 255، 270، 276، 280، 282

الاصوات اللغویة: 148، 171، 201

اصول کافی: 32، 45، 51، 53، 55، 75، 102، 103، 105، 124، 242، 320، 321، 323

ص: 695

الاقناع فی القراءات السبع: 134، 148، 152، 161، 162، 163، 167، 168، 170، 176، 183، 185، 204، 346، 505، 512

الانجم الزواهر: 134

الایضاح فی القراءات العشر: 128، 133، 134، 143، 157، 168، 172، 195،

205، 487

ب

با علامه در المیزان: 120

بحارالانوار: 47، 51، 52، 59، 61، 68، 72، 73، 77، 84، 100، 102، 106، 242، 289، 323، 347

البدائة فی شرح الهدایة: 497

بررسی تطبیقی میان علم تجوید و آواشناسی: 139

البرهان فی علوم القرْان: 103، 211، 320، 334، 539

بغیة المستفید: 143، 184، 190، 194

البهجة المرضیة فی شرح الالفیة: 214

بیان العیوب: 203، 205

البیان فی تفسیرالقرْان: 103، 105

بینات (مجله قرآنی): 131

پ

پرسش و پاسخ هایی در شناخت تاریخ

و علوم قرآنی: 84، 88

پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید: 33، 126، 131، 152، 162، 163، 409، 498، 577

پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن: 44، 52، 54، 57، 58، 61، 65، 74، 76، 79، 88، 89، 94، 121، 305، 326، 328، 330، 331، 333، 334، 338، 542

پژوهشی در تاریخ قرآن: 102، 113، 114، 115، 146، 182، 288، 377

پژوهشی در قرآن و فنون قرائت: 38، 115، 211، 219، 222، 235، 353، 357، 366، 377، 393، 448، 452، 455، 487، 492، 497، 499، 502، 505، 509، 512،

ص: 696

514، 517، 521، 524، 525، 526، 528، 536، 552، 559، 565، 568، 572، 573، 574، 575، 578، 584

پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران:121

ت

تاریخ ابن عساکر: 209

تاریخ ادبیات عرب: 121

تاریخ الخلفاء: 209

تاریخ سیر ترجمه قرآن: 88

تاریخ قرآن: 88، 108، 109، 115، 147، 182، 214

تاریخ قرائت قرآن کریم: 111

تاریخ و علوم قرآن: 109

تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام: 147

التبیان: 246

تجوید استدلالی: 140، 153، 242، 245، 263، 265، 281، 345، 353، 356، 384، 505، 584، 589

التجوید و آداب التلاوة: 141، 214، 258، 353، 410، 511، 524

تجوید و آواشناسی: 353، 377

تجوید جامع: 154، 214، 215، 278، 301، 309، 310، 312، 316، 317، 341، 342، 344، 352، 357، 361، 366، 377، 393، 434، 459، 474، 479، 492، 505، 512، 525، 526، 536، 550، 553، 591

التجوید، لجنة التألیف المجمع: 412

تجویدالقرْان: 465

تجوید کاربردی 1: 124، 353، 371، 448، 452، 455، 456، 458، 462، 475، 482، 515، 536، 589

التحدید فی الاتقان و التجوید: 127، 129، 130، 148، 149، 157، 162، 163، 164، 176، 177، 187، 190، 191، 194، 195، 208، 378، 503، 505، 507، 508، 511، 512

تحریرالوسیله: 105، 227، 230، 234، 238، 239، 240، 248، 249، 250، 251،

ص: 697

260، 267، 268، 274، 278، 280، 284، 289، 290، 291، 292، 293، 294، 350، 351

تحفه احمدیه در شرح الفیه: 214

تحفة نجباء العصر: 175، 176، 178، 190، 193

التحقیق فی کلمات القرْان: 305

تذکرة الفقهاء: 258

ترجمان فرقان: 40، 60، 125، 332

التطور النحوی: 171، 175، 486

تفسیر ابوالفتوح رازی (رَوح الجِنان و رُوح الجَنان): 330، 331، 355

التفسیر الاثری الجامع:182، 246، 302، 336، 337، 339، 340، 341، 346، 351

تفسیر اطیب البیان: 65، 68

تفسیر برهان: 86

تفسیر تبیان: 335

تفسیر تسنیم: 83، 84، 89، 92، 243، 346، 347، 349

تفسیر عیاشی: 347

تفسیر کبیر (فخر رازی): 327، 331، 348

تفسیر کشاف: 329، 330

تفسیر مجمع البیان: 90، 301، 323، 330، 338، 351

تفسیر موضوعی قرآن کریم: 44، 50، 54، 56، 69، 71، 73، 75، 77، 88، 91، 92، 102، 120

تفسیر المیزان: 58، 89، 90، 91، 101، 331، 347، 349

تفسیر نمونه: 31، 49، 58، 301، 349

تفسیر نور: 42، 49، 57، 59

تفسیر نورالثقلین: 49، 346

تفسیر و مفسران: 76، 79، 81، 82، 85، 86

التمهید فی التجوید: 462

التمهید فی علوم القرْان: 108، 109، 111، 115، 117، 134، 147، 158، 161، 176، 177، 193، 194، 197، 208، 505، 511

التنبیه علی اللحن الجلی: 128، 129، 130، 179، 193، 195، 203، 204

تهذیب القراءة: 152، 184، 214، 215،

ص: 698

236، 237، 239، 256، 351، 352، 561

تهذیب اللغة:138، 148، 150، 188

التیسیر فی القراءات السبع: 152، 154، 169، 184، 256، 340، 351، 480، 481، 549

ث

ثواب الاعمال: 51

ج

جامع السعادات: 68

الجامع الصحیح: 320

جامع عباسی: 230، 233، 245، 246، 247، 248، 253، 257، 258، 267، 274، 277، 280

جامع المقدمات: 360

الجدول فی اعراب القرْان: 545

جمال القرّاء و کمال الاقراء: 155، 167، 188، 191، 216، 217، 336، 567

الجمل: 150، 167

جمهرة اللغة: 150

الجواهر المضیة: 190، 192، 193، 198

جهد المقل: 148، 155، 158، 173 ، 174، 178، 179، 192، 194، 204، 207، 453، 460، 475، 548

چ

چهارده روایت در قرائت قرآن مجید: 117

ح

حجة القراءات: 126، 152

حرز الامانی و وجه التهانی: 153، 165

حقائق هامة: 108

حلیة القرْان: 164، 344، 353، 357، 366، 377، 410، 442، 444، 448، 452، 457، 460، 461، 462، 476، 478، 504، 505، 512، 521، 525، 528، 550، 556، 565، 591

الحواشی الازهریة: 192

ص: 699

الحواشی المفهمة فی شرح المقدمة: 160، 173، 198، 199

الحیاة: 72

خ

خاتمیت: 92

الخصائص: 159، 167

خلاصة العجالة: 178، 179

د

دانشنامه قرآن وقرآن پژوهی: 38، 48، 50، 320، 330، 332، 348

درآمدی برعلم تجوید قرآن کریم: 150

دراسة الصوت اللغوی: 171، 175

الدراسات الصوتیة عند علماء التجوید: 125، 126، 131، 135، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 143، 145، 146، 148، 149، 150، 151، 152، 154، 155، 156، 157، 158، 159، 160، 161، 162، 163، 164، 165، 167، 169، 170، 171، 173، 175، 177، 179، 185، 188، 190، 192، 194، 199، 200، 202، 207، 208، 209، 240، 241، 307، 309، 321، 434، 435، 439، 442، 449، 453، 454، 455، 457، 460، 462، 466، 468، 469، 474، 475، 482، 486، 487، 499، 501، 502، 503، 505، 507، 508، 511، 512، 548

الدرالمرصوف: 158

دروس فی علم اصوات العربیة: 454

درّة النّظمیة: 153

دومین یادنامه علامه طباطبایی: 82

ر

الرّائد: 53، 205، 335، 384، 446، 449، 516، 575

رساله توضیح المسائل (آیت اللّه اراکی): 267

رساله توضیح المسائل (آیت اللّه بروجردی ): 245، 249، 250، 267، 279

ص: 700

رساله توضیح المسائل (آیت اللّه بهجت ):276، 279

رساله توضیح المسائل (آیت اللّه سیستانی ): 279

رساله توضیح المسائل (آیت اللّه امام روح اللّه خمینی ): 59، 238، 245، 250، 267، 269، 272، 285، 286، 288، 294، 300

رساله توضیح المسائل (آیت اللّه مکارم ): 228، 269، 286، 300

رسم المصحف و شیوه های علامت گذاری در قرآن: 358، 361، 377

الرعایة لتجویدالقراءة: 129، 130، 148، 152، 154، 156، 161، 162، 164، 174، 176، 186، 191، 378، 455، 499، 502، 505، 507، 511

روح المرید فی شرح العقد الفرید فی نظم التجوید: 150، 153، 159، 164، 192، 194، 198، 199، 209

ز

زینة القرْان: 313

س

السبعة فی القراءات: 115، 126، 127، 148، 151، 169، 170، 183

سرالبیان فی علم القرْان: 62، 113، 153، 160، 164، 182، 210، 215، 220، 221، 222، 229، 281، 301، 310، 337، 352، 353، 377، 459، 463، 469، 481، 485، 487، 495، 502، 505، 508، 512، 521، 525، 534، 552، 572، 573، 574، 576، 578، 584، 587، 589

سرّ صناعة الاعراب: 150، 161، 162، 185، 186، 207، 441

سنن ابن ماجه: 209

ش

شرح المفصل: 170

شرح المقدمة الجزریة: 184، 199، 200

ص: 701

شرح الواضحة فی تجویدالفاتحة: 148، 155

ص

صحیح بخاری: 182

صحیح ترمذی: 209، 320

صرف ساده: 214، 345، 363، 366، 377، 516، 589

ط

الطرازات المعلمة: 173، 184

ع

العروة الوثقی: 58، 229، 230، 233، 234، 237، 238، 239، 240، 241، 242، 245، 247، 248، 249، 250، 251، 253، 258، 259، 260، 267، 268، 269، 273، 274، 275، 277، 278، 280، 281، 282، 284،

285، 288، 289، 290، 291، 292، 293، 295، 298، 350، 351

عقاب الاعمال: 46، 96

علم قرائت: 377، 421

علوم حدیث (فصلنامه علمی تخصصی ): 44، 46، 48، 52، 53، 91، 96

علوم العربیه: 345، 366، 377، 516، 589

علوم القرْان عندالمفسرین: 182، 208، 301، 302، 516، 517

علوم قرآنی: 38، 41، 99، 103، 104، 105، 111، 113، 114، 123، 147، 233، 234، 348

عوالی اللئالی: 243

العین: 126، 127، 137، 138، 141، 142، 144، 145، 147، 148، 149، 154، 214، 463

عیون اخبارالرضا: 348

غ

الغایة فی القراءات العشر: 191

غایة النهایة فی طبقات القرّاء: 126، 128

غررالحکم و دررالکلم: 45، 70

ص: 702

غنیة الطالبین: 177، 455

ف

الفرقان فی تفسیرالقرْان: 88، 334

فرهنگ جامع عربی به فارسی: 305، 466، 516

فرهنگ / لغت نامه دهخدا: 312، 345

فرهنگ القاموس العصری (فرهنگ نوین): 312، 314، 335، 386، 449، 466، 384، 464

فرهنگ لاروس: 205، 312، 314، 335، 379، 384، 424، 451، 461، 463، 464، 469، 473، 574، 575

فرهنگ لغت عمید: 385، 451، 464

فوائدالحجتیه: 370

الفهرست: 129

ق

قاموس قرآن: 335

القبس فی علم التجوید: 163

القراءات السبعة: 114

القراءات العشر المتواتره: 152، 169، 236، 237، 239، 558، 561

القراءات القرْانیة: 151

القرائة و الذکر: 268، 280

قرآن در اسلام: 84، 120

قرآن در آینه احکام: 252، 253، 260، 268، 271، 273، 274، 275، 277، 282، 284، 290، 291، 292، 295

قرآن شناسی: 41، 99

قرآن کتاب هدایت: 48

القرْان الکریم و روایات المدرستین: 56، 73، 102، 209

قصیده جزریه: 378

قصیده خاقانیه: 128، 129

قصیده رائیه: 126، 128، 378

القطع و الائتناف: 216

قواعد املای عربی: 358

قواعد التلاوة و علم التجوید: 454

ص: 703

قواعد وقف و ابتداء در قرآن کریم:

210، 216، 217، 220، 221، 540، 554، 555، 556، 558، 559، 565، 567، 572، 582، 585

ک

الکافی: 46، 47، 55، 71، 75، 80

الکتاب: 126، 138، 140، 141، 142، 145، 147، 148، 149، 154، 171، 175، 214، 441، 449، 489، 499، 501، 503، 505، 507، 536

کتاب فی تجوید القراءة: 173

الکشف عن وجوه القراءات السبع: 143، 152، 154، 159، 171، 176، 194، 207، 487، 502، 505

کفایة المستفید: 159، 168، 173، 174، 178، 184

کلمة اللّه العلیا: 545

کنزالعرفان: 329

کنزالعمال: 57، 64، 82، 326

ل

اللائی الفریدة: 156

اللالئی السنة: 184

لطائف الاشارات لفنون القراءات: 159، 211، 220، 409

لمعه دمشقیه: 245، 247، 267

م

متن الجزریه: 158، 160

مجمع المسائل: 252، 255، 270 ، 271، 276، 280، 282

مختار الصحاح: 127، 305

المدّات: 181، 191

مرآة الکمال: 65، 68

مرشد المشتغلین: 173، 189، 192

مرشدالقارئ: 143، 148، 155، 157، 175، 190، 505

مستدرک الوسائل: 45، 242

مسند احمد بن حنبل: 53

المسند: 209

ص: 704

مصباح القرْان: 311، 313، 318، 458، 487

مصباح المنیر: 314

معارف قرآن: 43

معارف و معاریف: 59، 101، 288، 289، 335، 336، 464، 589

معالم الاهتداءالی معرفة الوقف والابتداء: 210، 212، 213، 216، 217، 218، 283، 538

معانی القرْان: 170، 507

معجم الفروق اللغویه: 54

معجم مقاییس اللغة: 45، 314

مفردات راغب: 65، 88، 315، 327، 329

المفید فی علم التجوید: 143، 150، 159، 184، 185، 187، 193، 198، 203، 206، 509

المقتضب: 148، 149، 150، 187، 503، 505، 507

مقدمتان فی علوم القرْان: 114

المقدمة: 156، 157

مقدمه ای بر تاریخ قراءات قرْان کریم: 109، 110، 112، 114، 152

المقصدلتلخیص ما فی المرشد: 210

المکتفی فی الوقف و الابتداء: 211، 216

مکرّرات المدرس: 214

الممتع فی التصریف: 167

منار الهدی: 209، 219، 282

منتهی الارب: 516، 575

المنجد فی الاعلام: 146، 314

المنح الفکریة: 163، 174، 176، 192، 198، 200، 204، 378

من لایحضره الفقیه: 55

منهاج الصالحین: 234

موسوعة النحووالصرف والاعراب: 214، 345، 358، 361، 370، 377، 497، 536، 566، 569

الموضح فی التجوید: 148، 154، 164، 170، 177، 187، 191، 194، 196، 197، 204، 505، 512

میزان الحکمه: 61، 75، 100، 230، 579

ص: 705

ن

النشر فی القراءات العشر:111، 114، 117، 124، 125، 126، 135، 139، 140، 141، 144، 146، 148، 152، 154، 155، 156، 161، 162، 163، 164، 168، 169،

170، 181، 182، 183، 184، 189، 191، 194، 197، 198، 203، 208، 209، 210، 211، 214، 217، 219، 221، 223، 256، 278، 282، 306، 307، 309، 310، 311، 312، 315، 316، 332، 335، 336، 337، 339، 340، 341، 343، 346، 351، 352، 354، 390، 438، 443، 453، 468، 475، 479، 480، 482، 503، 505، 508، 511، 512، 538، 543، 544، 548، 553، 555، 559، 561، 565، 572، 573، 574، 575، 582، 585

نقش ائمه دراحیاء دین: 209

النقط: 182، 214

نور الطالب فی علم التجوید: 228

النهایة فی غریب الحدیث والاثر: 288

نهایة القول المفید فی علم التجوید: 163، 509

نهج البلاغه: 40، 46، 70، 77، 82، 91، 96، 209، 324، 325

نهج الفصاحة: 70

و

الواضح فی علم العربیة: 150

الوافی فی شرح الشاطبیة فی القراءات السبع: 341

وسائل الشیعة: 43، 52، 64، 68، 77، 104، 124، 230، 242، 311، 322، 539

وسیلة النجاة: 233، 234

وحی محمدی: 88

وقوف النبی فی القرْان: 577

ه-

هدایة العباد: 268، 274، 280، 284، 291

هدایة القرّا فی علم التجوید: 153، 465

هفت شهر مروارید: 311، 314، 318

ص: 706

قرآن کریم؛ ترجمه های مختلف از جمله، نخستین ترجمه گروهی برخی اساتید حوزه و دانشگاه، ترجمان وحی،....

1- آشنایی با قرآن، شهید مطهری، انتشارات صدرا، تهران، چاپ سوم، 1367ش.

2- آموزش مفاهیم قرآن، مسعود وکیل با همکاری سید مهدی سیف و...، مؤسسه مهد قرآن، تهران، چاپ ششم، 1379ش.

3- آواشناسی زبان عربی، ابراهیم انیس، ترجمه: ابوالفضل علّامی، صفر سفیدرو، انتشارات اُسوه، قم، چاپ اوّل، 1374ش.

4- ابراز المعانی من حرز الامانی، ابوشامة المقدسی، عبدالرحمن بن اسماعیل (ت 665ق)، مخطوط، مکتبة الاوقاف، بغداد (الرقم2407) .

5- الاتقان فی علوم القران، جلال الدین سیوطی (ت911ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، الهیئة المصریة العامة لکتاب، 1394ق/1974م.

6- -------- ، -------- ، ترجمه: سیّد مهدی حائری قزوینی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ اوّل، 1363ش.

7- اجوبة الاستفتاءات (ج1)، آیة اللّه العظمی خامنه ای (رهبر)، مؤسسه فرهنگی ثقلین، تهران/قم، چاپ چهارم، 1375ش.

ص: 707

8- احکام شرعی، آیة اللّه محمّد هادی معرفت، مؤسسه فرهنگی تمهید، قم، چاپ اوّل، 1382ش.

9- احکام عمومی (ج2)، محمد وحیدی، مرکز نشر سنابل، قم، چاپ سوم، 1385ش.

10- احکام قرآن، د. محمد خزائلی، سازمان انتشارات جاویدان، بی جا، چاپ پنجم، 1361ش.

11- إحیاء القراءة، بهروز علی جعفری، انتشارات کعبه، تهران، چاپ اوّل، 1368ش.

12- اختلاف القراء فی اللام و النون، السعیدی، أبوالحسن علی بن جعفر الرازی (ت حدود 410 ق)، مخطوط، المتحف البریطانی، (الرقم 4254 مشرقیات).(1)

13- الادغام الکبیر، الدانی، ابوعمرو عثمان بن سعید (ت 444ق)، مخطوط، مکتبة

المتحف البریطانی (الرقم 3067 مشرقیات)؛ معهد المخطوطات العربیة بالقاهرة (الرقم 3 قراءات و تجوید).*

14- الارشاد، شیخ مفید (رحمه اللّه)، ترجمه و شرح: رسولی محلّاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1384 ه. ش، تهران.

15- استفتاءات، حضرت امام خمینی (قدس)، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم)، قم، بی چا، 1366ش.

16- استفتاءات قرآنی، غلامرضا نیشابوری، انتشارات سیدجمال الدین اسدآبادی، چاپ اوّل، 1375ق.

ص: 708

17- الاصوات اللغویة، د. ابراهیم انیس، مکتبة الأنجلوالمصریة، القاهره، 1971م.*

18- اصول کافی، محمد بن یعقوب اسحاق کلینی، ترجمه: محمدباقر کمره ای، مصححین: محمدباقر بهبودی و علی اکبر غفاری، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1392ق.

19- الاقناع فی القراءات السبع، ابی جعفر احمد بن خلف الانصاری بن البازش، تحقیق: عبدالمجید قطامش، ناشر: المملکة العربیة السعودیة جامعة ام القری، چاپ اوّل، 1403 ق.

20- ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، البغدادی، اسماعیل باشابن محمد بن

أمین (ت 1339 ق / 1920م)، تصحیح و طبع: محمدشرف الدین یالتقایا و رفعت بیلکه الکلیسی، ج1، استانبول 1945م، ج2، استانبول 1947م.

21- الایضاح فی القراءات العشر و اختیار أبی عبید و أبی حاتم، احمد بن أبی عمر، ابوعَبداللّه الأندر ابی الخراسانی (ت بعد 500 ق)، مخطوط، جامعة استانبول (رقم 1350)، و نسخة مصورة فی معهد المخطوطات العربیة بالقاهره (رقم 9 قراءات و تجوید).*

22- با علّامه درالمیزان از منظر پرسش و پاسخ، مرادعلی شمس، انتشارات اُسوه، قم، چاپ اوّل، 1384ش.

23- بحارالانوار (دوره 25 جلدی)(1)، علّامه مجلسی، انتشارات فقه، قم، چاپ اوّل، 1427ق.

ص: 709


1- 1. تنظیم 110 جلد در دوره 25 جلدی (با مجلّدات فرعی = 35 جلد).

24- البرهان فی علوم القران، بدرالدّین زرکشی، داراحیاء الکتب العربیة، 1376ق.

25- بغیة المستفید فی علم التجوید، ابن بلبان الحنبلی، شمس الدین محمد بن بدرالدین بن عبدالقادر (ت 1083ق)، مخطوط، مکتبة الاوقاف العامة، بغداد (الرقم 11/5437 مجامیع).*

26- البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، جلال الدین السیوطی، المکتبة العلمیة الاسلامیة، بوذر جمهری بازار شیراز.

27- البیان فی تفسیر القران، آیة اللّه خویی، چاپ علمیه، قم، 1394ق.

28- -------- ، مؤسسه انتشارات دارالثقلین، قم، چاپ سوم، 1418ق.

29- بیان العیوب الّتی یجب أن یجتنبها القراء و إیضاح الأدوات الّتی بنی علیها الاقراء، ابن البناء، ابوعلی الحسن بن عبداللّه (ت 471ق)، مخطوط، مکتبة الاوقاف

العامة، الموصل (الرقم20/5 من مخطوطات المدرسة الاسلامیة) الرسالة السادسة من المجموع....*

30- بیّنات (مجلّه قرآنی)، شماره 30، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا، 1380ش.

31- پرسش و پاسخ هایی در شناخت تاریخ و علوم قرآنی، د.مجید معارف، تهران، انتشارات کویر، چاپ اوّل، 1376ش.

32- پژوهشی پیرامون تدبّر در قرآن، د.ولی اللّه نقی پور، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1374ش.

33- پژوهشی پیرامون تاریخ علم تجوید، مرادعلی شمس، مؤسسه انتشارات قدیانی، تهران، چاپ اوّل، 1380ش.

34- پژوهشی در تاریخ قرآن، سیدمحمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360ش.

ص: 710

35- پژوهشی در رسم المصحف و شیوه های علامتگذاری در قرآن، حسن تفکّری، انتشارات پیام عدالت، تهران، چاپ اوّل، 1385ش.

36- پژوهشی در قرآن و فنون قرائت، محمدرضا حاج اسماعیلی، ناشر: صندوق قرض الحسنه ابوتراب علیه السلام ، چاپ اوّل، بی تا.

37- پویایی فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، مرکز چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، تهران، چاپ چهارم، 1384ش.

38- تاریخ ادبیات عرب، ج.م. عبدالجلیل، ترجمه: د.آ.آذرنوش، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ چهارم، 1381ش.

39- تاریخ التراث العربی، ج1(فی علوم القران و الحدیث)، فؤاد سزگین، ترجمه عربی

د.فهمی ابوالفضل، تجدیدنظر محمود فهمی حجازی، قاهره، مطبعة الهیئة المصریة العامة، 1971م.

40- تاریخ قرآن، محمود رامیار، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ چهارم، 1379ش.

41- تجوید استدلالی، فاضل گروسی، تصحیح: محمدعلی کوشا، نشر شفاء، تهران، چاپ اوّل، 1374ش.

42- تجوید جامع، ابراهیم پورفرزیب، انتشارات سمت، تهران، چاپ اوّل، 1374ش.

43- التجوید المجمع العلمی الاسلامی، لجنة التألیف فی المجمع، طهران، 1366ق.

44- تجوید کاربردی 1، قاسم بستانی، انتشارات مؤسسه فرهنگی آیات، چاپ اوّل، 1375ش.

ص: 711

45- التجوید و آداب التلاوة، داود العطار، الناشر: قسم الدراسات الاسلامیة، مؤسسه العبثة، چاپ اوّل، 1365ش.

46- تجوید و آواشناسی، مرادعلی شمس، انتشارات عصمت، قم، چاپ اوّل، 1377ش.

47- التحدید فی الاتقان و التجوید، الدانی، ابوعمرو عثمان بن سعید (ت 444ق)، مخطوط، مکتبة وهبی أفندی (ملحقة بالمکتبة السلیمانیة باستانبول) (الرقم 40/1).*

48- تحریرالوسیلة، روح اللّه خمینی (امام)، دارالکتب العلمیة، اسماعیلیان نجفی، قم، بی تا.

49- تحفة نجباء العصر فی أحکام النون الساکنة و التنوین و المد و القصر، الانصاری، القاضی زکریا بن محمد بن أحمد (ت 926ق)، مخطوط، مکتبة الدراسات العلیا،

کلیة الآداب بجامعة بغداد (الرقم 1212).*

50- تحفه احمدیه در شرح ألفیّه، احمد بهمنیار، انتشارات مرتضوی، تهران، چاپ پنجم، 1366ش.

51- ترجمان فرقان (تفسیر مختصر قرآن کریم)، د. محمد صادقی تهرانی، انتشارات شکرانه، چاپ اوّل، 1388ش.

52- التیسیر فی القراءات السبع، ابی عمروعثمان بن سعید الدانی، کتابفروشی جعفری تبریزی، چاپ دوّم، 1362ش.

53- التطور النحوی للغة العربیة (سلسلة محاضرات ألقاها فی الجامعة المصریة سنة 1929م)، برجستراسر، مستشرق ألمانی (ت 1933م).*

ص: 712

54- التفسیر الأثری الجامع، محمدهادی معرفة، مؤسسة التمهید، قم، الطبعة الاولی، 1387ش، 1429ق.

55- تفسیر تسنیم (ج1)، آیة اللّه جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1378ش.

56- تفسیر رَوْح الجِنان وَ رُوحُ الجَنان، شیخ ابوالفتوح رازی، تصحیح و حواشی: ابوالحسن شعرانی، علی اکبر غفاری، کتابفروشی اسلامیة، تهران، 1356ش.

57- التفسیر العیاشی، محمد بن مسعود بن عیاشی السلمی السمرقندی (ت 320ق)، تحقیق: هاشم الرسولی المحلاتی، المکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران.

58- تفسیر موضوعی قرآن کریم، جمعی از نویسندگان: عبدالکریم بهجت پور، د.محمدعلی رضایی اصفهانی و...، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، 1384ش.

59- تفسیر موضوعی قرآن کریم (قرآن در قرآن)، آیة اللّه جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ چهارم، 1384ش.

60- تفسیر المیزان (40جلدی)، سید محمدحسین طباطبایی، کانون انتشارات

محمّدی، بی چا، بی تا.

61- تفسیر نمونه، آیة اللّه ناصر مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ شانزدهم، 1362ش.

62- تفسیر نور، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، چاپ ششم، 1381ش.

63- تفسیر و مفسران، محمدهادی معرفت، مؤسسه فرهنگی التمهید، قم، چاپ اوّل، 1379ش.

ص: 713

64- تلخیص مجمع الآداب فی معجم الألقاب (ج4، ق3)، ابن الفوطی، ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد الحنبلی (ت723ق)، تحقیق: د. مصطفی جواد، وزارة الثقافة و الارشاد، دمشق، 1965م.*

65- التمهید فی التجوید، العطّار، ابوالعلاء الحسن بن أحمد الهمذانی (ت 569ق)، مخطوط، مکتبة جستربتی، دبلن (الرقم 3954)...

66- التمهید فی علوم القران، محمدهادی معرفت (ج2)، مؤسسة الاسلامی (جامعه مدرسین)، چاپ اوّل، 1411ق.

67- التنبیه علی اللحن الجلی و اللحن الخفی، السعیدی، ابوالحسن علی بن جعفر الرازی (ت حدود 410ق)، مخطوط، مکتبة وهبی أفندی (ملحق بالمکتبة السلیمانیة باستانبول) (الرقم 40/2).*

68- تهذیب القراءة، ابراهیم پورفرزیب، انتشارات کعبه، چاپ اول، 1368ش.

69- تهذیب اللغة (ج1)، الأزهری، ابومنصور محمد بن أحمد (ت 370ق)، تحقیق: عبدالسلام هارون، الدارالمصریة للتألیف و الترجمة، القاهرة، 1384 ق / 1964م.

70- الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، محمد بن عیسی الترمذی (ت279ق)، تحقیق:

عبدالرحمن محمد عثمان، دارالفکر، الطبعة الثانیة، 1403ق، بیروت.

71- جامع عباسی، شیخ بهاءالدّین عاملی (ت 1030ق)، مؤسسه انتشارات فراهانی، تهران.

72- الجامع المفید فی صناعة التجوید، جعفر بن ابراهیم السنهوری (ت 894ق)، مخطوط، برلین (رقم 1307).*

ص: 714

73- جمال القراء و کمال الاقراء، السخاوی، علم الدین ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالصمد (ت 643ق)، مخطوط، دارالکتب الظاهریة، دمشق، الرقم 44) 333 القراءات).

74- الجمل، الزجاجی، ابوالقاسم عبدالرحمن بن اسحاق (ت 337ق)، ط2، تحقیق ابن أبی شنب، مطبعة کلنکسیک، پاریس 1957م / 1376ق.

75- الجواهر المضیة علی المقدمة الجزریة، الوفائی، ابوالفتوح سیف الدین بن عطااللّه (ت 1020ق)، مخطوط، مکتبة الاوقاف، بغداد، (الرقم 2402/2).*

76- جهد المقل، المرعشی، محمد بن أبی بکر المعروف بساجقلی زاده (ت 1150ق)، مخطوط، مکتبة المتحف، بغداد، (الرقم 11068/4)*

77- چهارده روایت در قرائت قرآن مجید، محمدجواد شریعت، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1370ش.

78- حجة القراءات، ابی زرعه عبدالرحمن بن محمد بن زنجله، محقق الکتاب و معلّق حواشیه، سعید الأفغانی، مؤسسه الرساله، بی تا.

79- حلیة القران (سطح2)، سید محسن موسوی بلده، شرکت انتشارات احیاء کتاب، تهران، چاپ 42، 1385ش.

80- الحواشی الأزهریة فی حل ألفاظ المقدمة الجزریة، الأزهری، الشیخ خالد بن

عبداللّه (ت 905ق)، مکتبة و مطبعة محمد علی صبیح و أولاده، میدان الأزهر، مصر (د.ت).*

81- الحواشی المفهمة فی شرح المقدمة، ابن الجزری، ابوبکر احمد بن محمد (ت بعد سنة 829ق)، مخطوط، مکتبة الاوقاف، بغداد، (الرقم 2404).*

ص: 715

82- الحیاة (ج2)، محمدرضا الحکیمی، محمد الحکیمی و علی الحکیمی، قم، الطبعة الثالثه، 1360ش.

83- الخصائص، أبی الفتح عثمان بن جنی، تحقیق: محمدعلی النجار، الناشر: عالم الکتب، بیروت.

84- دائرة المعارف تشیع (تابعیت تفسیر)، زیرنظر؛ احمد صدر حاج سید جوادی، بهاءالدین خرمشاهی، کامران فانی،...، بنیاد خیریه و فرهنگی شط، تهران، چاپ اول، 1373ش.

85- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، ناشران، دوستان و ناهید، تهران، چاپ اول، 1377ش.

86- الدراسات الصوتیه عند علماء التجوید، د.غانم قدوری الحمد، وزارة الاوقاف و الشؤون الدینیة، مطبعة الخلود، بغداد، الطبعة الاولی، 1406ق/1986م.

87- دراسة الصوت اللغوی، د.احمد مختار عمر، مطابع سجل العرب، ط1، توزیع مکتبة عالم الکتب، القاهرة، 1396ق/1976م.*

88- درسهایی از قرآن، شهید مرتضی مطهری، چاپخانه مهر قم، 1360ش.

89- الذریعة الی تصانیف الشیعه، آقابزرگ طهرانی، دارالأضواء، بیروت، بی تا.

90- رساله توضیح المسائل (محشی)، آیة اللّه العظمی بروجردی، سازمان انتشارات جاویدان و مؤسسه انتشارات فراهانی، (این کتاب با اجازه شماره 675 در

چاپخانه علمیه قم به طبع رسیده).

91- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی اراکی، ناشر مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1371.

ص: 716

92- رساله توضیح المسائل آیت اللّه العظمی محمد تقی بهجت، ناشر: دفتر معظم له، مرکز پخش: انتشارات شفق، چاپ: پنجاه و پنجم، 1384، قم.

93- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی میرزا جواد تبریزی، ناشر: دفتر نشر برگزیده، چاپ: سلمان فارسی، چاپ اول، 1414 ه.ق.

94- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی (امام) روح اللّه الموسوی الخمینی، انتشارات امیری، چاپ: شفق، اوّل، 1366 ه. ش.

95- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی خویی، چاپخانه: مهر، 1412ه.ق، قم.

96- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی سیستانی، چاپ: مهر، چاپ چهارم، 1415 ه.ق، قم.

97- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی صافی گلپایگانی، ناشر: دارالقران کریم، چاپخانه ی: باقری، قم.

98- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی گلپایگانی، ناشر: دارالقران الکریم، چاپخانه ی: باقری، قم.

99- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی مکارم شیرازی، نشر جمهوری، چاپ: ارمغان، چاپ: اوّل، 1386 ه.ش، تهران.

100- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی حاج سید موسی شبیری زنجانی، ناشر: انتشارات سلسبیل، چاپ: شانزدهم، 1388 ه.ش.

101- رساله توضیح المسائل، آیت اللّه العظمی، حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی، چاپ:

مهر، نوبت چاپ: چهل و هفتم، مرکز پخش: قم، مطبوعاتی امیر، 1377 ه. ش.

102- الرّعایة لتجوید القراءة و تحقیق لفظ التلاوة، مکی بن أبی طالب القیسی (ت 437ق)، تحقیق: د.أحمد حسن فرحات، دمشق، 1393 ق / 1973م.*

ص: 717

103- روح المرید فی شرح العقد الفرید فی نظم التجوید، السمرقندی، محمد بن محمود بن محمد (ت 780ق)، مخطوط، مکتبة الأوقاف العامة، الموصل، (الرقم 22/2 مخطوطات مدرسة الحجیات).*

104- السبعة فی القراءات، ابن مجاهد، ابوبکر احمد بن موسی بن العباس البغدادی (ت 324ق)، تحقیق: د.شوقی ضیف، دارالمعارف قاهره، مصر 1972م.

105- سرّ البیان فی علم القران، حسین بیگلری، انتشارات کتابخانه سنایی، چاپ پنجم.

106- سرّ صناعة الاعراب، أبی الفتح عثمان بن جنی، دارالقلم، دمشق، الطبعة الاولی، 1985م، تحقیق: د.حسن هنداوی.

107- شرح المفصل، ابن یعیش، موفق الدین یعیش بن علی بن یعیش (ت 643ق)، ارادة الطباعة المنیریة، مصر.*

108- شرح المقدمة الجزریة، طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی (ت 968ق)، مخطوط، مکتبة الدراسات العلیا فی کلیة الاداب بجامعة بغداد، (الرقم 621/3).

109- شرح الواضحة فی تجوید الفاتحة، المرادی، بدرالدین الحسن بن قاسم المشهور بابن أم قاسم (ت 749ق)، تحقیق: د.عبدالهادی الفضلی، دارالقلم، بیروت.*

110- صرف ساده، محمدرضا طباطبایی، انتشارات دارالعلم، قم، چاپ 13، 1365ش.

111- الطرازات المعلمة فی شرح المقدمة، الازهری، عبدالدائم بن علی (ت 870ق)، مخطوط، مکتبة المتحف، بغداد (رقم 20165).*

112- العروة الوثقی، آیة اللّه العظمی السید محمّد کاظم الطباطبائی الیزدی، تعلیق: عدّة

من الفقهاء العظام (15 مرجع)، تحقیق و طبع: مؤسسة النشر الإسلامی (جامعه مدرسین)، قم، 1428ق.

ص: 718

113- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، مترجم: ابراهیم محدث بندرریگی، نشر اخلاق، قم، چاپ هشتم، 1385ش.

114- علم قرائت، عباس امیداللّه کاشانی، انتشارات ناس، تهران، چاپ اوّل، 1363ش.

115- علوم حدیث (فصلنامه علمی تخصصی)، سال چهارم، شماره 13، 1378ش.

116- علوم العربیة (ج1)، سیدهاشم حسینی تهرانی، انتشارات مفید، 1394ق/1353ش.

117- علوم قرآنی، آیت اللّه محمد هادی معرفت، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، چاپ اول، 1378ش.

118- علوم القران عند المفسرین (ج2)، مرکز الثقالة و المعارف القرانیة، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، قم، الطبعة: الاولی، 1417ق/1375ش.

119- علوم کتابت، قرائت و تفسیر قرآن، رجبعلی مظلومی، نشر آفاق، چاپ اول، 1360ش.

120- العین، خلیل بن احمد فراهیدی، تحقیق: مهدی المخزومی، د.ابراهیم السامرائی، مؤسس دارالهجرة، الطبعة: الثانیة (قم)، 1409ق.

121- عیون اخبار الرّضا، شیخ صدوق رحمه اللّه ، ترجمه و شرح: محمّد تقی اصفهانی مشهور به آقا نجفی، انتشارات علمیه اسلامیه.

122- غایة النهایة فی طبقات القرّاء، ابن الجزری، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1400ق.

123- غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد امُدی، ترجمه و نگارش: محمدعلی انصاری، تهران.

124- غنیة الطالبین و منیة الراغبین، البقری، محمد بن القاسم (ت 111ق)، مخطوط،

مکتبة المتحف، بغداد، (الرقم 12975).*

ص: 719

125- فرهنگ الفبایی الرّائد (عربی فارسی)، جبران مسعود، ترجمه: د.رضا انزابی نژاد، انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر)، چاپ پنجم، 1386ش.

126- فرهنگ جامع (عربی فارسی)، احمد سیاح، انتشارات اسلام، چاپ نهم، 1366ش.

127- فرهنگ دهخدا، علی اکبر دهخدا، مؤسسه لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.

128- فرهنگ عمید (دو جلدی)، حسن عمید، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ 28، 1386ش.

129- فرهنگ لاروس، خلیل جُرّ، ترجمه: سید حمید طبیبیان، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ دوم، 1367ش.

130- فرهنگ نوین، انطون الیاس، ترجمه سیدمصطفی طباطبایی، کتابفروشی اسلامیه (تهران)، چاپ هفتم، 1366ش.

131- فوائد الحجتیه (شرح کتاب سیوطی)، ابومعین حمیدالدین حجت هاشمی خراسانی، چاپ سعید، مشهد، چاپ چهارم، 1403ق.

132- فهرس المُخطوطات العربیة، آلورد، مکتبة الملکیة، برلین (بالالمانیة) ج 1-10، 1887-1899م.*

133- قرآن، کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره ، (تاریخ سخنرانی، 3/6/1363).

134- قرآن در اسلام (از دیدگاه تشیع)، علّامه سید محمدحسین طباطبایی قدس سره ، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین)، قم، چاپ دهم، 1379ش.

135- قرآن در آینه احکام، هادی حجت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ

دوم، 1377ش.

ص: 720

136- قرآن شناسی، آیت اللّه محمدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش: محمود رجبی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره ، قم، چاپ دوم، 1384ش.

137- القران الکریم و روایات المدرستین، سید مرتضی عسکری، ناشر: دانشکده اصول الدین، قم، چاپ اول، 1378ش.

138- القراءات القرانیة، عبدالهادی الفضلی، دارالقلم، بیروت، 1980م.

139- القراءات العشر المتواترة، محمد فهد خاروف، علوی بن محمد بن احمد بلفقیه، التوزیع: المملکة العربیة السعودیة، المدینة المنورة: دارالمهاجر للنشر و التوزیع، الطبعة الثانیه، 1414ق/1994م.

140- قواعد وقف و ابتداء در قرائت قرآن کریم، د.محمد کاظم شاکر، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، 1376ش.

141- الکافی، الشیخ الکلینی (ت 329ق)، التحقیق: علی اکبر غفاری، المطبعه: حیدری، الناشر: دارالکتب الاسلامی ه آخوندی، الطبعة الرابعة، 1365ق.

142- کتاب سیبویه، أبوبشر عمرو بن عثمان سیبویه، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت لبنان، الطبعة الثالثة، 1410ق/1990م.

143- کتاب فی تجوید القراءة و مخارج الحروف، ابن وثیق، ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن عبدالرحمن الاشبیلی (ت 654ق)، مخطوط، مکتبة أیا صوفیا باستانبول (الرقم 39/7).*

144- کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، حاجی خلیفه، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1413ق.

ص: 721

145- الکشف عن وجوه القراءات السبع و عللها و حججها، مکّی بن ابی طالب القیسی

(ت 437ق)، تحقیق: د. محیی الدین، رمضان، مطبوعات مجمع اللغة العربیة، دمشق، 1394ق/1974م.*

146- کفایة المستفید فی علم التجوید، النابلسی، عبدالغنی بن اسماعیل (ت 1143ق)، مخطوط، مکتبة المتحف، بغداد (الرقم 10895).*

147- کلمة اللّه العلیا، محمدرضا قبادی آدینه وند، انتشارات اُسوه، قم، (6 جلدی 1377- 1388 ه ش).

148- کنزالعمال، المتقی الهندی (ت 975ق)، التحقیق: الشیخ بکری حیانی، الشیخ صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، بیروت لبنان.

149- اللالئ الفریدة فی شرح القصیدة، الفاسی، ابوعبداللّه محمد بن الحسن بن محمد (ت 656ق)، مخطوط، مکتبة المتحف، بغدا، (الرقم 1634)...*

150- لباب التجوید للقرآن المجید، ملاحسین بن اسکندر الحنفی (ت حدود 1084ق)، مخطوط، مکتبة المتحف، بغداد، (الرقم 10104).*

151- لطائف الاشارات لفنون القراءات، القسطلانی، احمد بن محمد بن أبی بکر (ت 923ق)، تحقیق: د. عبدالصبور شاهین، و الشیخ عامر السید عثمان، لجنة احیاء التراث الاسلامی فی المجلس الأعلی للشؤون الاسلامیة، القاهرة 1392ق.*

152- اللمعة الدمشقیة، محمد شمس الدین (شهید اوّل)، دفتر انتشارات ناصر، قم، چاپ دوم، 1368ش.

153- مبانی و روشهای تفسیر قرآن، عباسعلی عمید زنجانی، سازمان چاپ و انتشارات (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، تهران، چاپ سوم، 1373ش.

ص: 722

154- متن الجزریه فی معرفة تجوید الآیات القرانیة (و هو الارجوزة المسماة بالمقدمة فیما علی قاری القران أن یعلمه)، ابن الجزری، ابوالخیر محمد بن محمد بن محمد (ت

833ق)،... مکتبة و مطبعة محمدعلی صبیح بمیدان الازهر بمصر، 1375ق/ 1956م.*

155- مجمع البیان فی تفسیر القران، الشیخ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، الناشر: انتشارات ناصرخسرو، المطبعة: امیر قم، الطبعة: الخامسه، 1418ق/1376ش.

156- مختار الصحاح، محمد بن ابی بکر عبدالقادر الرازی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1414ق.

157- مرشد القاری الی تحقیق معالم المقاری، ابن الطحان، ابو الاصبغ عبدالعزیز بن علی بن محمد الاشبیلی (ت بعد 560ق)، مخطوط، مکتبة جستربتی، دبلن (الرقم 3925/4).*

158- مرشدة المشتغلین فی أحکام النون الساکنة و التنوین، الطبلاوی، شیخ الاسلام ناصر الدین محمد بن سالم بن علی (ت 966ق)، مخطوط، مکتبة المتحف، بغداد، (الرقم 690/5).*

159- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین النوری الطبرسی (ت 1320ق)، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، الناشر: مؤسسة آل البیت، الطبعة: الثانیة، 1409ق.

160- مصباح القران (3)، محمد بنیادی، ناشر: عابد، تهران، چاپ اوّل، 1380ش.

161- المصباح المنیر، احمد بن علی المقری الفیّومی، ناشر: مؤسسة الدار الهجرة، قم، الطبعة: الثانیة، 1414ق.

ص: 723

162- معارف قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، مؤسسه در راه حق، قم، چاپ مکرر، 1371ش.

163- معارف و معاریف (دائرة المعارف جامع اسلامی)، سیدمصطفی حسینی دشتی،

تهران: مؤسسه فرهنگی آرایه، تهران، چاپ اول (ویرایش چهارم)، 1385ش.

164- معالم الاهتداء الی معرفة الوقف و الابتداء، محمود حصری، ترجمه: محمد عیدی خسروشاهی، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1370ش.

165- معانی القران، أبوزکریا یحیی بن زیاد الفراء (ت 207ق)، تحقیق: أحمد یوسف نجاتی، محمدعلی نجار، عبدالفتاح اسماعیل شلبی، الناشر: دارالمصریة للتألیف و الترجمه.

166- معجم الفروق اللغویّه، تنظیم: الشیخ بیت اللّه بیات و مؤسسة النشر الاسلامی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرّسین بقم المشرّفة، الطبعة الثانیة، 1421ق.

167- المعجم المفهرس لِالفاظ القران الکریم، محمّد فؤاد عبدالباقی، قم: منشورات ذوی القربی، الطبعة الثانیة، 1423ق/ 1381ش.

168- معجم مقاییس اللغة، ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریّا (ت 395ق)، تحقیق و ضبط: عبدالسّلام محمّد هارون، قم؛ مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.

169- المفردات فی غریب القران، ابی القاسم الحسین بن محمّد المعروف بالراغب الاصفهانی (ت 502ق)، تهران، مرتضوی، چاپ دوم، 1362ش.

170- -------- ، -------- ، ترجمه و تحقیق: سید غلامرضا خسروی حسینی، تهران، انتشارات مرتضوی، چاپ سوم، 1383ش.

ص: 724

171- المفید فی شرح عمدة المجید فی علم التجوید، المرادی، بدرالدین الحسن بن قاسم المشهور بابن أم قاسم (ت 749ق)، مخطوط، مکتبة جستربتی بدبلن (الرقم 7/3653).*

172- المفید فی علم التجوید، التونی، الحسن بن محمد بن الحسن، (عاش فی القرن التاسع تقدیرا)، مخطوط، مکتبة الفاتیکان، (الرقم 581).*

173- المقتضب، المبرد، ابوالعباس محمد بن یزید (ت 285ق)، تحقیق: محمد عبدالخالق عفیمة، لجنة احیاء التراث الاسلامی فی المجلس الاعلی للشؤون الاسلامیة، القاهرة.

174- المقصد لتلخیص ما فی المرشد، انصاری، زکریا بن محمد (ت 926ق)، المطبعة المصریه، بولاق.

175- المکتفی فی الوقف و الابتداء فی کتاب اللّه، دانی، عثمان بن سعید (ت 444ق)، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ دوّم، 1407ق.

176- مکررات المدرس (شرح سیوطی)، الشیخ محمدعلی المدرس الافغانی، مطبعة النعمان النجف الاشرف، الطبعة الثانیة، 1389ق/1969م.

177- الممتع فی التصریف، ابن عصفور، علی بن مؤمن (ت 669ق)، تحقیق: د.فخرالدین قباوة، المطبعة العربیة، حلب، 1390ق/1970م.*

178- منتهی الإرَب فی لغة العرب (فرهنگ عربی فارسی)، عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی - پور، انتشارات کتابخانه سنایی.

179- المنجد فی اللغة و الاعلام، لوییس معلوف الیسوعی، بیروت، دارالمشرق، الطبعة الحادیة و العشرون، 1973م [تاریخ مقدمه چاپ12]

ص: 725

180- المنح الفکریة علی متن الجزریه، القاری، الملاعلی بن سلطان محمد المکی (ت 1014ق)، المطبعة المیمنیة، مصر، 1322ق.*

181- من لایحضر الفقیه، الشیخ الصدوق (ت 381ق)، التحقیق: علی اکبر غفاری، الناشر: جامعة المدرسین، الطبعة الثانیة، 1404ق.

182- منهاج الصالحین، آیة اللّه العظمی، خوئی رحمه اللّه الناشر: مدینة العلم، الطبع: الثامنة و العشرون، 1410ق.

183- موسوعة النحو والصرف و الاعراب، امیل بدیع یعقوب، ترجمه: قاسم بستانی محمّدرضا یوسفی، قم: انتشارات اعتصام، چاپ اوّل، 1420ق.

184- الموضح فی التجوید، القرطبی، ابوالقاسم عبدالوهاب بن محمد بن عبدالوهاب (ت 462ق)، مخطوط، مکتبة الاوقاف فی الموصل، (الرقم 22/2 مخطوطات مدرسة الحجیات).*

185- میزان الحکمة (15جلدی)، محمّد محمدی ری شهری، ترجمه: حمیدرضا شیخی، ناشر: دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1379ش.

186- النشر فی القراءات العشر، ابن الجزری، ناشر: کتابفروشی جعفری تبریزی، چاپخانه آیدا، چاپ اوّل.

187- نورالطالب فی علم التجوید، حمود المهدی الحمیری، منشورات «هیئت شباب سیدالشهداء علیه السلام » قم، چاپ دوم، 1403ق.

188- النهایة فی غریب الحدیث وَ الأثر، ابن الأثیر (ت 606ق)، تحقیق: طاهر احمد الزاوی محمود محمّد الطناحی، قم: مؤسسة اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1367ش.

ص: 726

189- نهج البلاغه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام.

190- -------- ، تصحیح متن: محمد دشتی، ترجمه: محمدرضا آشتیانی، و محمد جعفر امامی. (بانضمام المعجم المفهرس لألفاظ نهج البلاغة، سیّد کاظم محمّدی، محمد دشتی)، نشر امام علی علیه السلام ، قم، چاپ دوم، 1369ش.

191- نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، سازمان چاپ و انتشارات

جاویدان، چاپ یازدهم، 1356ش.

192- وسائل الشیعه (10جلدی)، الشیخ محمد بن الحسن الحر العاملی، تحقیق و ناشر: منشورات ذوی القربی، مدیر تحقیق و تصحیح: محمّد الصالحی الاندیمشکی، قم، چاپ اوّل، 1387ش.

193- الهبات الهنیات فی المصنفات الجعبریات، الجعبری، برهان الدین ابراهیم بن عمر (ت 732ق)، مخطوط، مکتبة المتحف، بغداد، (الرقم 30124).*

194- هدایة العباد، آیة اللّه العظمی گلپایگانی (قده)، الناشر: دارالقران، الطبعة الاولی، 1413ش.

195- هدایة القرّاء فی علم التجوید، علیرضا صدرالدین، ناشر: مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، 1363ش.

196- هفت شهر مروارید، علی عزّتی، انتشارات عابد، چاپ دوم، 1384ش.

ص: 727

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109