طبسی، نجم الدین، 1334 _
تأملی نو در نشانه های ظهور (1): تقریرات درس آیت ا... نجم الدین طبسی پیرامون قیام حسنی/ تحقیق و تقریر محمد شهبازیان _ تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)؛ قم: حوزه علمیه قم، مرکز تخصصی مهدویّت، 1389_ .
ج
… ریال ISBN:978- 964-7428-86-6
فهرست نویسی براساس اطلاعات فیپا.
کتابنامه: ص. 77-78؛ همچنین به صورت زیرنویس.
1. فتن و ملاحم. 2. آخرالزمان 3. مهدویّت. الف. شهبازیان، محمد، 1359 _، محقق. ب. بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج). ج. حوزه علمیه قم. مرکز تخصصی مهدویّت. د. عنوان.
ه . عنوان: تقریرات درس آیت ا... نجم الدین طبسی پیرامون قیام حسنی.
2ت 2ط /5/ 224 BP 462/297
1389
ص:1
تاملی نو
در نشانه های ظهور
(1)
تقریرات درس آیت الله نجم الدین طبسی
پیرامون قیام حسنی
تحقیق و تقریر: محمد شهبازیان
تاملی نو در نشانه های ظهور (1)
تقریرات درس آیت الله نجم الدین طبسی پیرامون قیام حسنی
تحقیق و تقریر/ محمد شهبازیان
ناشر/ بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)
ویراستار/ محمد رضا مجیری
طراح جلد و صفحه آرا/ عباس فریدی
نوبت چاپ/ دوم، زمستان 1390
لیتوگرافی/ ترام اسکنر
شمارگان/ سه هزار نسخه
بها/ 1400 تومان
مراکز پخش:
قم: خیابان شهداء (صفائیه) / کوچه آمار (22) / بن بست شهید علیان/ مرکز تخصصی مهدویت، ص.پ119-37135 / تلفن: 7737801/ فاکس: 7737160
2. تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)
/ص.پ: 355-15655 / تلفکس: 4-88998601
WWW.IMAMMAHDI313.COM
info@imammahdi-s.com
شابک: 6-86-7428-964-978
ص:2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص:3
ص:4
سخن نگارنده8
پیشگفتار10
برخی موضوعات مطرح شده در روایات کتب أربعه در ارتباط با موضوع مهدویت11
بررسی روایات «حسنی»12
روایت اول12
بررسی سندی14
بررسی دلالی15
تبیین روایت16
روایت دوم18
بررسی سند و منبع روایت19
بررسی سندی «خطبة البیان»20
گفتاری درباره ابن مسعود22
تحقیقی دربارة خطبة البیان28
گفتار چندتن از علما دربارة خطبة البیان34
1. علامه مجلسی (ره)34
2. میرزای قمی (ره)34
3. ملامحسن فیض کاشانی (ره)36
4. آیت الله محمدرضا طبسی (ره)36
5. سید جعفر مرتضی عاملی (ره)38
روایت سوم42
بررسی سندی46
ص:5
نکته51
روایت چهارم53
روایت پنجم57
بررسی سندی59
بررسی دلالی60
روایت ششم60
روایت هفتم62
نکته ای درباره کتاب و مؤلّف آن62
روایت هشتم65
دو نکته66
کتابنامه77
ص:6
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، سیما امام زماننا الحجة بن الحسن العسکری.
و بعد
رقیعه ارزشمند فاضل ارجمند، جناب آقای شهبازیان که بخشی از تقریرات درس حقیر «پیرامون مبانی کلامی مهدویت» می باشد را ملاحظه کردم. انصافاً با حوصله فراوان و دقت تمام، مطالب درس را پیاده و به منابع اصلی مراجعه کرده و ملاحظات ارزنده ای در پاورقی آورده است که جداً جای ستایش و تقدیر دارد. امیدوارم که در راه خدمت به اهل بیت نبی مکرم و نشر فرهنگ این سلاله طاهر که _ نشر اسلام اصیل است _ و ترویج فرهنگ مهدویت و مهدی باوری، موفق و مؤید باشند. ان شاء الله شاهد آثار ارزنده ایشان باشیم. إنه ولیّ التوفیق.
قم مقدسه _ نجم الدین طبسی
15/2/89 برابر با
20/ج1/1431 ق
ص:7
در مباحث مهدویت، علایم ظهور از پرتنش ترین موضوعات بوده و گفتارهایی متعدد در این باره نوشته شده است؛ اما با کمال تأسف، این عرصه از تفاسیر غیر علمی و ذوقی صرف و تطبیق های بی ثمر، در امان نبوده و گویا به موضوعی برای سرگرمی افراد مبدل شده است.
افرادی در این زمینه قلم زده یا سخنرانی کرده اند، که نه تنها تبیین صحیح از علایم به جامعه هدیه ننموده اند، بلکه راه سوء استفاده از این نشانه ها را برای مدعیان دروغین و نایبان ساختگی فراهم آورده اند که خود باید پاسخ گو باشند. عجیب تر این که برخی نویسندگان با توجه به روایاتی ضعیف یا جعلی، به دنبال اثبات فرضیات خود برآمده و تا جایی پیش رفته اند که حتی سخنانی دروغ را به نام معصومان علیهم السلام جعل نموده، و برای اغفال خوانندة مطالبشان، تلاش می کنند.
این کتاب، قسمتی از تقریرات درس خارج مهدویت آیت الله نجم الدین طبسی _ حفظه الله _ می باشد که در حوزه مقدس قم و مرکز
ص:8
تخصصی مهدویت مطرح شده و با هدف پاسخ گویی به شبهات و تبیین عالمانة مباحث، ارائه گردیده است. نگارنده پس از تقریر مطالب و مراجعه به مصادر، آن ها را خدمت استاد تقدیم کردم. استاد نیز پس از ذکر ملاحظاتی، با نشر و چاپ آن موافقت فرمود که از ایشان به دلیل بذل توجه و لطف، بسیار متشکرم.
در این نگارش، سخنان و نظرات استاد محترم، متن اصلی انتخاب شده و نظرات و تحقیقات نگارنده به صورت پاورقی آمده است.
در پایان از همکاری مرکز تخصصی مهدویت، به ویژه حجة الاسلام و المسلمین یوسفیان (معاونت محترم پژوهش مرکز مهدویت) و تمام عزیزانی که در تدوین این مطالب بنده را یاری کرده اند، بسیار سپاسگزارم.
محمد شهبازیان
5/2/89
ص:9
مجموع روایات مهدویت (با ادغام) 1439 روایت است.(1) در این میان، 560 روایت از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، و باقی مانده آن ها از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است. عمده این روایات، از منابع و کتب شیعه بوده و مقدار کمی از آن ها نیز در منابع اهل سنت می باشد.
آیات مهدوی را نیز بالغ بر400 آیه شمرده اند که منظور، آیاتی است که تفسیر یا تأویل آن ها دربارة حضرت مهدی علیه السلام و حوادث مربوط به مهدویت است.
روایات مهدوی از آن درجة اعتبار برخوردارند که منابع معتبر شیعی با وجود آن که بیشتر به مباحث فقهی می پردازند، از روایات مهدوی نیز غافل نشده اند.
برای نمونه در تهذیب الاحکام، ج7، ص179، باب الرهون، از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:
علی بن سالم عن أبیه قال: سألت ابا عبدالله علیه السلام : عن الخبر الذی رُوی أن من کان بالرهن أوثق منه بأخیه المؤمن فأنا منه بریءٌ. فقال: «ذاک إذا ظهر الحق و قام قائمنا اهل البیت علیهم السلام ».
«علی بن سالم از پدرش نقل می کند که او از امام صادق علیه السلام در مورد این روایت پرسش نمود؛ کسی که به رهن اخذ شده از برادر مؤمنش بیش از خود او اطمینان داشته باشد، مورد
ص:10
رضایت اهل بیت علیهم السلام نیست.
حضرت علیه السلام فرمودند: مراد زمان ظهور مهدی علیه السلام است.
برخی موضوعات مطرح شده در روایات کتب أربعه در ارتباط با موضوع مهدویت
1. کامل شدن عقل در دوران ظهور؛
2. مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و میراث انبیاء؛
3. مهدی علیه السلام و لیلة القدر؛
4. ظهور علم و گسترش آن در زمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ؛
5. انتقام گیرنده خون حسین علیه السلام ؛
6. وراثت امام علیه السلام از ائمه علیه السلام و شباهت آن حضرت با ایشان؛
7. حضرت مهدی علیه السلام و حدیث لوح؛
8. حضرت مهدی علیه السلام از فرزندان فاطمه علیها السلام ؛
9. حرمت نام بردنِ حضرت علیه السلام .
و بسیاری عناوین دیگر.
اما آنچه باعث شد محور بحث خود را علایم ظهور قرار دهیم، ظهور برخی مدعیان و نایبان ساختگی، همچنین سوء برداشت و استفاده از علایم ظهور و وارد کردن آسیب هایی به مباحث مهدویت بوده است. در گام نخست به بررسی «قیام حسنی» در روایات مهدوی پرداخته و به نقد و بررسی آن ها می پردازیم.
ص:11
در کتب اربعة، تنها یک روایت نقل شده که چنین است:
عنه [محمد بن یحیی العطار] عن احمد بن محمد [بن عیسی الأشعری القمی] عن [حسن] ابن محبوب عن یعقوب السراج قال، قلت لأبی عبدالله علیه السلام متی فَرَج شیعتکم؟ قال: فقال اذا اختلف ولد العباس و وهی سلطانهم و طمع فیهم من لم یکن یطمع فیهم و خلعت العرب أعنتها و رفع کل ذی صیصیة صیصیته و ظهر الشامّی و أقبل الیمانیّ و تحرّک الحسنی و خرج(1) صاحب هذا الامر من
ص:12
المدینة الی مکة بتراث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم .
فقلت ما تراث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ؟ قال: سیف رسول الله و درعه و عمامته و برده و قضیبه و رایته ولأمته و سرجه حتی ینزل مکة فیخرج السیف من غمده و یلبس الدرع و ینشر الرایة و البردة و العمامة و یتناول القضیب بیده و یستأذن الله فی ظهوره فیطلع علی ذلک بعض موالیه فیأتی الحسنی فیخبره الخبر فیبتدر(1) الحسنی الی الخروج، فیثب علیه أهل مکة فیقتلونه و یبعثون برأسه الی الشامیّ فیظهر عند ذلک صاحب الامر فیبایعه الناس و یتبعونه...»؛(2)
یعقوب سراج روایت می کند که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «فَرَج شما چه زمانی است؟» فرمود: «وقتی فرزندان عباس با هم اختلاف کنند و سلطنت آنان سست شود و گروهی در نابودی آن ها تلاش کنند... و شامی و سفیانی ظهور کنند و حسنی به حرکت در آید و صاحب الامر همراه میراث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مدینه به مکه برود ... و مهدی از خدا برای ظهور اذن می طلبد، در این زمان، بعضی از یاران حسنی(3) از این امر مطلع می شوند و به حسنی خبر می دهند و او مبادرت به خروج کرده؛ اما اهل مکه او را می کشند و سرش را برای سفیانی می فرستند. این زمان، صاحب این امر ظهور خود را علنی کرده و مردم با او بیعت می کنند».
ص:13
علامه مجلسی در _مرآة العقول_ این حدیث را صحیح می داند؛ اما برخی درباره «یعقوب سراج» چنین می گویند:
1. ابن غضائری او را تضعیف کرده است.
2. با یعقوب احمر اشتراک نام دارد.
می توان در پاسخ چنین گفت:
1. کتاب رجالی منسوب به ابن غضائری، دلیلی بر استناد آن به او نیست. از طرفی، بزرگانی مانند کشی و نجاشی، «یعقوب سراج» را توثیق کرده اند. (1)
2. علاوه بر تصریح علما بر وثاقت یک راوی، می توان وثاقت او را از راه های دیگر نیز احراز کرد:
الف. کثرت روایت از شخصی در کتب اربعه که البته «یعقوب» این ویژگی را ندارد.
ب. نقل اصحاب اجماع از یک فرد، البته اگر معارضی نداشته باشد که «یعقوب» این ویژگی را دارد؛ چرا که «حسن بن محبوب» از او نقل روایت کرده است.
3. حتی اگر او را «یعقوب احمر» بدانند، ضرری به حدیث نمی زند؛
ص:14
چرا که علما «یعقوب احمر» را نیز ثقه دانسته اند.(1)
1. این شخص، حسنی است نه حسینی. [به خلاف افرادی که گمان می کنند چون حسنی همان نفس زکیه است، و نفس زکیه نیز بنا بر روایتی در تفسیر عیاشی، از فرزندان امام حسین علیه السلام است، حسنی نیز از فرزندان امام حسین علیه السلام می باشند.]
2. چهره ای منفی نیست و با وجود آن که اشاره ای به مثبت بودن دارد؛ اما تصریح به آن ندارد.(2)
3. زمان خروجش پیش از ظهور علنی حضرت علیه السلام می باشد.
ص:15
علامه مجلسی (ره) و ملاصالح مازندرانی (ره) در شرح خود مطالبی ذیل روایت بیان می کنند که در برخی موارد با یک دیگر متفاوت است. برای فهم بهتر روایت، به مواردی از شرح این دو بزرگوار اشاره می کنیم:
ملاصالح مازندرانی در تفسیر این حدیث چنین می فرماید:
«اذا اختلف و لد العباس» أی جاء بعضهم بعد بعض و قام بأمر الإمارة و السلطنة.
«و طمع فیهم» أی فی هضمهم و ملکهم.
«من لم یکن یطمع فیهم» و هو هُلاکو و قدنهض الیهم من بلاد الترک و ماوراء النهر بتقدیر الهی «و إذا أراد الله أمراً فلا مردّ له».
«و خلعت العرب أعنتها» و کان خلعها کنایة عن الذل و الانکسار و الخوف و الفرار.
«و ظهر الشامی» کأنه السفیانی الدجال.(1)
«أقبل الیمانی» الی العراق.
«و تحرک الحسنی» من مکة لإرادة الخروج.
«فیخرج السیف من غمده» یخرج إما من الإخراج و فاعله ضمیر الصاحب علیه السلام أو من الخروج و السیف فاعله فیکون ذلک علامة لظهوره علیه السلام .
«فیطلع علی ذلک بعض موالیه» إلّا نسب أن ضمیر موالیه عائد الی
ص:16
الحسنی المذکور سابقاً و عوده الی الصاحب بعید جداً.(1)
ملا صالح (ره) اعتقاد دارد مراد از بنی عباس، همان حکومت سابق آن ها است(2) که توسط هلاکوخان منقرض شد. عرب به ذلت و ترس می افتد و حضرت مهدی علیه السلام پس از ظهور سفیانی و حرکت یمانی به سمت عراق و تحرکات اولیه حسنی، از مدینه به سوی مکه حرکت می کند و برخی موالیان و یاران حسنی از طلب اذن حضرت علیه السلام مطلع می شوند و حسنی را خبر کرده و او اقدام به خروج می کند.(3)
علامة مجلسی (ره) نیز بیاناتی بدین شرح دارد:
«خلعت العرب أعنتها» وهی کنایة عن طغیانهم و مخالفتهم للسلاطین.
«کل ذی صیصیة» أی أظهر کل ذی قدرة قدرته و قوته.
«و خرج صاحب هذا الأمر» أی مختفیاً لیظهر بمکة.
(فیهلکهم الله دونها) أی قبل الوصول الی المدینة بالبیداء یخسف الله به و بجیشه الأرض کما وردت به الأخبار المتظافرة؛(4)
ص:17
«خلعت» کنایه از طغیان اعراب بر ضد سلاطین خود است؛ زمانی که هر صاحب قدرتی، قدرت خود را آشکار می کند و امام علیه السلام مخفیانه از مدینه به مکه می رود؛ چراکه ظهور علنی حضرت علیه السلام در مکه است.
در نهایت، لشکر سفیانی قبل از رسیدن به مدینه، در بیداء به زمین فرو رفته و از بین می روند؛ همان گونه که روایات بسیاری به آن دلالت دارند.
روایتی از امیر مؤمنان علی علیه السلام است که پس از بیان مطالبی دربارة آخرالزمان، نکته ای درباره حسنی و قیامش بیان می فرماید. متن روایت چنین است:
و تسیر الجیوش حتی تصیر بوادی القری فی هدوء و رفق، ویلحقه هناک ابن عمه الحسنی فی اثنی عشر الف فارس فیقول: «یا بن عم، أنا أحق بهذا الجیش منک، أنا ابن الحسن و أنا المهدی». فیقول المهدی علیه السلام : «بل أنا المهدی». فیقول الحسنی: «هل لک من آیة فنبایعک؟» فیومئ المهدی علیه السلام إلی الطیر فتسقط علی یده، ویغرس قضیبا فی
ص:18
بقعة من الأرض فیخضر ویورق، فیقول له الحسنی: «یا ابن عم هی لک». ویسلم إلیه جیشه ویکون علی مقدمته، و اسمه علی اسمه(1)؛
پس از رسیدن سپاه حضرت علیه السلام به وادی قری، حسنی و لشکر دوازده هزار نفری او نزد حضرت علیه السلام آمده و حسنی می گوید: «ای پسرعمو! ریاست لشکر، حق من است؛ چرا که از فرزندان حسن علیه السلام و همان مهدی هستم». مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به او می گوید: «بلکه من مهدی هستم».
حسنی از آن حضرت نشانه و کرامتی می طلبد، تا با او بیعت کنند. مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به پرنده ای در آسمان اشاره کرده و آن پرنده در دستان حضرت علیه السلام قرار می گیرد. چوبی را نیز در زمین فرو می برد و آن چوب سبز شده و برگ می گیرد. این هنگام، حسنی با مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیعت نموده و لشکر خود را تسلیم آن حضرت می کند.
این روایت، اولین بار در کتاب عقدالدرر (اثر سلمی شافعی) نقل شده و کتب دیگر اهل سنت نیز آن را از سلمی شافعی نقل می کنند. مشکل اساسی روایت این جاست که عقدالدرر برای آن، سندی ذکر نکرده و روایت مرسله است.
از میان کتب روایی شیعه، این حدیث در هیچ یک از منابع دست اول حدیثی شیعه وجود ندارد و گویی نخستین شخصی که آن را نقل کرده، مرحوم حائری یزدی در کتاب الزام الناصب است. وی
ص:19
ذیل عنوان «خطبة البیان» از حضرت علی علیه السلام، روایتی نقل کرده که سند و متن آن بدین شرح است:
النسخة الاولی فی نسخة: حدثنا محمد بن أحمد الانباری قال: حدثنا محمد بن أحمد الجرجانی قاضی الری، قال: حدثنا طوق بن مالک، عن أبیه، عن جده، عن عبدالله بن مسعود، رفعه إلی علی بن أبی طالب علیه السلام :
... ثم یسیر بالجیوش، حتی یصیر إلی العراق، و الناس خلفه و أمامه، علی مقدمته رجل اسمه عقیل، و علی ساقته رجل اسمه الحارث، فیلحقه رجل من أولاد الحسن فی اثنی عشر ألف فارس، و یقول: «یا ابن العم، أنا أحق منک بهذا الامر، لانی من ولد الحسن، و هو أکبر من الحسین». فیقول المهدی: «إنی أنا المهدی». فیقول له: «هل عندک آیة أو معجزة أو علامة». فینظر المهدی إلی طیر فی الهواء فیومئ إلیه، فیسقط فی کفه، فینطق بقدرة الله تعالی، و یشهد له بالامامة، ثم یغرس قضیبا یابسا فی بقعة من الارض. لیس فیها ماء فیخضر و یورق، یأخذ جلمودا کان فی الأرض من الصخر، فیفرکه بیده و یعجنه مثل الشمع، فیقول الحسنی: «الامر لک» فیسلم و تسلم جنوده....(1)
اشکالاتی به سند روایت وارد است که حجیت آن را با مشکل رو به رو می کند که از این قرارند:
1. اولین اشکال، آن است که «مرفوعه» می باشد. البته احادیث مرفوع در نگاه اهل سنت _ آن هم از اصحابی همچون عبدالله بن مسعود
ص:20
_ از اقسام حدیث صحیح تلقی می شود؛ اما نزد امامیّه، از جمله روایات ضعیف محسوب شده و روایت را از حجیت ساقط می کند.
2. دومین مشکل، وجود عبدالله بن مسعود در سند در جایگاه راوی از امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد. از این جهت، سه انتقاد به سند وارد می شود.
الف. وفات عبدالله بن مسعود در سال 32 ق گزارش شده است؛ در حالی که این روایت و خطبه پس از جنگ جمل و شورش بصره، یعنی در سال 36 ق بیان گردیده است و امکان ندارد این روایت را ابن مسعود از علی علیه السلام در آن زمان نقل کرده باشد.
ب. اصلاً راویت ابن مسعود از امیرالمؤمنین علیه السلام معهود نیست. اهل سنت تصریح دارند که او از علی علیه السلام روایت نقل نکرده است.
ج. وثاقت او نزد ما ثابت نیست. مرحوم آیت الله خوئی می فرماید: «لم یثبت أنه والی علیاً علیه السلام و قال بالحق».(1)
و حتی مرحوم آیت الله خوئی می فرمایند: «علی هذا الاساس أثنی
ص:21
علیه السید المرتضی فی الشافی و استدل بروایاته علی المخالفین جدلاً»(1)
منظور اینکه اگر سید مرتضی (ره) در کتاب شافی او را بزرگوار دانسته و مدح کرده، جهت جدل با اهل سنت بوده است.
در میان معاصرین کسی به اندازه مرحوم مامقانی تلاش نکرده که وثاقت ایشان را اثبات کند و ادله ای را نیز متذکر گردیده که جهت بررسی ادلة مرحوم مامقانی و نقد آن ها به کتاب قاموس الرجال مرحوم تستری پرداخته و متن ایشان را متذکر می گردیم. ایشان ابتدا دلایلی در رد عبدالله بن مسعود آورده و سپس به نقد ادله مامقانی (ره) می پردازند. مرحوم تستری در قاموس الرجال چنین فرموده اند:
«قال المصنّف: یدلّ علی عدم قوله بإمامة غیر أمیرالمؤمنین -علیه السلام - امور:
الأوّل: کونه أحد الإثنی عشر الذین أنکرو علی أبی بکر غصبه الخلافة.
الثانی: مارواه الأمالی عن علیّ -علیه السلام - أنّه قال: خلقت الأرض لسبعة: بهم یرزقون و یمطرون و بهم ینصرون _ وعدّ منهم ابن مسعود _ وفی الحدیث: و هم الَّذین شهدوا الصلاة علی فاطمة _ علیهما السّلام _ ورواه فرات فی تفسیره و نقله البحار عن الاختصاص.
الثالث: ما روی أنّه شهد الصلاة علی فاطمة.
ص:22
الرابع: ما روی أنّه شهد الصلاة علی أبی ذر و قد صحّ عن النّبی -صلّی الله علیه و آله و سلّم- «تشهده عصابة من المؤمنین».
الخامس: مارواه الخزّاز، عنه، عن النّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم «الأئمّة بعدی إثنا عشر، تسعة من صلب الحسین علیه السّلام و التاسع مهدیّهم» و یبعد أن یرویه و لایعتقده.
قلت: إنّ الأربعة الاولی غیر ثابتة، فخبر إنکار الإثنی عشر رواه البرقی فی آخر رجاله، والطبرسی فی احتجاجه و لم یعدّاه فیه. و إنّما رواه الخصال و خبره مختلط، فعدّ فیه ابیّ بن کعب من المهاجرین، مع أنّه من الأنصار؛ و ذکره أوّلاً فی من أنکر وترکه فی مابعد أخیراً، و ذکر فیه «زید بن وهب» فی من قال و تکلّم؛ مع أنّه راوی الخبر، و لم یکن صحابیّاً یدرک السقیفة، و لم یذکر فیه قیس بن سعد بن عبادة و قد ذکر فی خبر رجال البرقی و نسب ما نسبه إلی ابن مسعود إلی قیس؛ فلابدّ أنّ «قیس بن سعد» بدّل بابن مسعود.
و خبر خلق الأرض طریقه عامّی، ورواه الکشّی و الاختصاص و لم یعدّاه فیه.
و خبر الصلاة علی فاطمة _ علیها السّلام _ رواه الکشّی و الاختصاص بدونه.
و خبر صلاته علی أبی ذرّ أندر، و الأصل فی روایته سیف الناصبی الَّذی روی طلب أبی ذرّ من عثمان خروجه إلی ربذة، و کراهة عثمان له ذلک لئلّا یصیر أعرابیّاً بعد الهجرة.
و خبر روایته النصّ علی الأئمّة _ علیهم السّلام _ و إن تحقّق فی الجملة، حیث إنّ الخصال روی بطرق عنه: أنّ النبیّ _ صلّی الله علیه و آله
ص:23
و سلّم _ قال: «الأئمة بعدی إثنا عشر من قریش» إلّا إنّهم رووه و لم یعملوا به، کما رأوا نصب النبیّ _ صلّی الله علیه و آله و سلّم _ لأمیر المؤمنین _ علیه السّلام _ بالعین و لم یحفلوا به؛ و ایضاح الفضل یوضح مخالفة عملهم لروایاتهم و تناقضاتهم فی القول و العمل. و قد سردت أخباراً معتبرة فی عدم إذعانه لاَمیرالمؤمنین _ علیه السّلام _ و مخالفة فتاویه لفتاوی الأئمّة علیهم السّلام.
وفی مختلف أخبار ابن قتیبة: قال علیّ بن عاصم: قضی ابن مسعود فی الَّذی قال: «من یذبح للقوم شاة زوّجه أوّل بنت تولد لی» _ ففعل ذلک رجل _ أنّها امرأته و أنّ لها مهر نسائها.
و غایة ما یمکن أن یقال: إنّه وردت توبته، فنقل طرائف علیّ بن طاووس، عن کتاب محمَّد بن علیّ السّراج باسناده، عن ابن مسعود، قال: قال لی النبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: یا ابن مسعود انّه قد انزلت عَلَیّ ((وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ )) و أنا مستودعکها، فکن لما أقول واعیاً و عنّی له مؤدّیاً: «من ظلم علیّاً مجلسی هذا کمن جحد نبوّتی و نبوّة من کان قبلی» فقال له الراوی: یا أبا عبدالرحمان سمعت هذا من النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ قال: نعم: قال: فکیف ولیّت للظالمین؟ قال: لاجرم حلّت عقوبة عملی، و ذلک أنّی لم أستاذن إمامی کما استأذنه جندب و عمّار و سلمان، و أنا أستغفر الله و أتوب إلیه.
إلّا أنّه خبر واحد لا یکاد ینهض فی قبل تلک الأخبار المستفیضة؛(1)
ص:24
مصنف [مرحوم مامقانی] می گوید: اموری بر اعتقاد ابن مسعود به امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد:
اول. او یکی از دوازده نفری بوده که خلافت ابوبکر را غاصبانه دانسته است.
دوم. آنچه از کتاب أمالی صدوق (ره) از علی علیه السلام نقل شده است که خداوند فرمود: «زمین را برای هفت نفر خلق کردم و… که یکی از آن ها ابن مسعود می باشد و…».
سوم. روایت شده است که او از نمازگزاران بر فاطمه علیها السلام بوده است.
چهارم. او از نمازگزاران بر پیکر ابوذر بوده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بر پیکر ابوذر، گروهی از مؤمنان نماز می خوانند».
پنجم. از او روایت ائمه اثنی عشر نقل شده است که اولین آن ها علی علیه السلام و آخرین آن ها مهدی از نسل حسین علیه السلام می باشد و بعید است کسی این روایت را نقل کند؛ اما به آن معتقد نباشد.
در جواب این دلایل می گوییم:
چهار خبر نخست، نزد محققان ثابت نیست؛ چرا که خبر اول را برقی (ره) در رجال خود آورده وطبرسی در احتجاج نقل کرده است؛ اما هیچ یک نامی از ابن مسعود نبرده اند. تنها مرحوم صدوق در کتاب خصال نام او را آورده که نمی توان به نقل شیخ صدوق (ره) اعتماد کرد؛ چرا که خبر دارای اشتباهاتی است؛ مانند اینکه در آن خبر، ابی بن کعب را از جملة مهاجران دانسته است؛ در حالی که او از انصار می باشد… یا اینکه در روایت، نام زید بن وهب را می آورد ( به عنوان
ص:25
کسی که روایت را نقل کرده است)؛ در حالی که زید بن وهب از صحابة رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبوده و سقیفه را درک نکرده است. همچنین او راوی خبر است؛ اما در نقل خصال، نام او در زمرة کسانی آمده است که در آن جلسه، بر ضد ابوبکر سخن گفته اند… (1)
ص:26
روایت آفرینش زمین و… به خاطر ابن مسعود، از طرف اهل سنت وارد شده و در کتب شیعه، مانند رجال کشی و اختصاص، پس از نقل این روایت، نام ابن مسعود را نیاورده اند.
در روایتِ نماز خواندن او بر پیکر مطهرة حضرت زهرا علیها السلام نیز که از طریق رجال کشی و اختصاص نقل شده، نام او ذکر نگردیده است.
ص:27
در خبری نیز که بیانگر نماز او بر پیکر ابوذر (ره) است، سیفِ ناصبی وجود دارد که این خبر را نمی توان قبول کرد.
و اینکه او درباره ائمه اثنی عشر حدیث نقل کرده است، دلیلی بر ولایت پذیری او نمی باشد؛ چرا که امثال او نیز این روایت ها را نقل کرده اند؛ اما بدان عمل نکرده اند. همان گونه که جانشینی علی علیه السلام را در غدیر دیدند؛ اما او را رها کردند.
در مقابل روایت هایی که نقل گردید، ما روایت های معتبری داریم که به عدمِ قبولِ رهبری علی علیه السلام از جانب او اشاره دارد. … روایتی هم که می گوید: او توبه کرده است و مرحوم سید بن طاووس در طرائف آن را نقل نموده، یک خبر است(1) در برابر اخبار مستفیض و متعددی که عدم ولایت او را بیان کرده است. در نهایت، نمی توان تمام روایات را کنار نهاده و به یک روایت تمسک کرد.
ص:28
اکنون که صحبت از خطبة البیان شد و کتب متعددی، به فقرات این خطبه دربارة ظهور امام زمان علیه السلام استناد کرده اند، لازم است که به بررسی آن بپردازیم. دربارة این خطبه، مرحوم آقا بزرگ طهرانی در کتاب ارزشمند الذریعه گزارشی محققانه ارائه داده که چنین است:
خطبة البیان: من الخطب المشهورة نسبتها الی أمیرالمؤمنین علیه السلام و لها نسخ مختلفة بالزیادة و النقصان. و الاتم منها یقرب من الخمسمأة بیت أنشاها بالکوفة کما فی بعض روایاتها او بالبصرة کما فی أخری، لم یذکرها الرضی فی نهج البلاغة و کذا لم یذکره ابن شهر آشوب(1) فی المناقب
ص:29
فی عداد خطبه المشهورة. نعم ذکر فیه من خطبه التی لاتوجد فی النهج خطبة الافتخار کما اشرنا الیها، و لعل المراد منها هذه الخطبة فان فی أولها ما یقرب من سبعین اوصافه و خصاله بعنوان انا کذا، انا کذا مفتخرا بذلک کله أولها «الحمدلله بدیع السماوات و فاطرها، و ساطح المدحیات و قادرها و موتد الجبال و تاغرها، و مفجر العیون و باقرها، و مرسل الریاح و وزاجرها، و ناهی العواصف و آمرها و مزین السماء و زاهرها، و مدبر الافلاک و مسیرها» الی أن قال سلمان علیه السلام : فقام الیه سوید بن نوفل الهلالی من لفیف الخوارج –الی قوله- «أنا آیة الجبار أنا حقیقة الأسرار» – الی قوله- «انا باب الأبواب أنا مسبب الاسباب» –الی قوله- «أنا الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» و عند قوله أنا المخبر عن الکائنات ذکر کثیرا من الملاحم، و عند قوله أنا أبوالمهدی قام مالک الأشتر و سأله عن وقت قیامه کما فی بعض نسخها. و هکذا أنا… أنا… الی أن صاح سوید بن نوفل و هلک فی ساعته، ثم قام مقداد بن الأسود الی آخر الخطبة المختلفة نسخها.
و قد أورد الشیخ علی البارجینی الیزدی الحائری فی کتابه الزام الناصب المطبوع اخیرا بایران ثلاث نسخ من هذا الخطبة، ذکرت فی احدیها أسماء اصحاب الحجة المهدی علیه السلام، و ذکرت فی الأخری أسماء ولاة الحجة علی البلاد، و نقل احدی تلک النسخ عن الدر المنظم فی السرالأعظم تألیف محمد بن طلحة الشافعی المتوفی 652، و نقل الشیخ سراج الدین حسن بعضها عن الدر المنظم أیضا، یوجد نسخة منها فی الرضویة کتابتها 1067 فی الرضویة أیضا. و أورد القاضی سعید القمی المتوفی بعد 1103 نسخة مختصرة من هذه الخطبة فی شرحه لحدیث
ص:30
الغمامة، و شرح المحقق القمی المتوفی 1231 بعض فقرات هذه النسخة التی نقلها القاضی سعید فیما یقرب من ثلاثة آلاف بیت بالفارسیة، و طبع الشرح فی آخر جامع الشتات المذکور فی ج5، ص59، و لها شروح اخر یأتی بعضها فی الشین، و منها شرحها الموسوم بخلاصة الترجمان و الآخر الموسوم بمعالم التنزیل کما یأتی، و مر شرحها الفارسی آنفا و ترجمة هذه الخطبة بالفارسیة لنور علیشاه المتوفی 1212 توجد قطعة من الترجمة منضمة الی دیوان نور علیشاه فی سپهسالار و قد فاتنا ذکرها فی التراجم کما فاتنا ذکر ترجمتها نظما فی کاشان فی 846 بامر حاکمها شمس الدین محمد؛(1)
ص:31
خطبة بیان، از خطبه های مشهور و منسوب به امیرمؤمنان علیه السلام است. نسخه های مختلفی از آن وجود دارد که عبارت های برخی، زیاد و برخی کم است؛ اما کامل ترین نسخه حدود پانصد سطر است که بنا بر برخی نقل ها، در کوفه ایراد شده و بنابر نقل های دیگر، در بصره ایراد گردیده است. مرحوم سیدرضی این خطبه را در نهج البلاغه نیاورده است و ابن شهر آشوب (ره) نیز این خطبه را با این نام در کتاب مناقب ذکر نکرده است؛ ولی باید متذکر شد که خطبه ای شبیه به خطبة البیان را با نام خطبه افتخار آورده است که شاید مراد از خطبة افتخار همان خطبة البیان باشد. … این خطبه را شیخ علی بارجینی یزدی حائری در کتاب الزام الناصب آورده است … سید شبر نیز تمام این خطبه را در رساله ای تحت عنوان علامات الظهور ذکر کرده و حافظ رجب برسی در کتاب مشارق الانوار فرازهایی از خطبه را متذکر شده است. همچنین قاضی سعید و محقق قمی نیز آن را بیان کرده اند.
در میان علمای معاصر _ همان گونه که صاحب الذریعة اشاره فرمود _ مرحوم حائری یزدی صاحب الزام الناصب، به سه نسخه از این خطبه اشاره کرده است که این سه خطبه را با این مقدمه
ص:32
و سند می آورد:
نسخة اول
فی نسخة حدثنا محمد بن احمد الانباری قال حدثنا محمد بن احمد الجرجانی قاضی الری قال حدثنا طوق بن مالک عن أبیه عن جده عن عبدالله بن مسعود رفعه الی علی بن أبی طالب علیه السلام لما تولی الخلافة بعد الثلاثة أتی الی البصرة فرقی جامعها و خطب الناس خطبة تذهل منها العقول و تقشعر منها الجلود فلما سمعوا منه ذلک اکثروا البکاء و النحیب و علا الصراخ قال و کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد أسر إلیه السر الخفی الذی بینه و بین الله عزوجل فلاجل ذلک انتقل النور الذی کان فی وجه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الی وجه علی بن ابی طالب علیه السلام قال و مات النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی مرضه الذی أوصی فیه لعلی امیرالمؤمنین علیه السلام و کان قد أوصی امیرالمؤمنین علیه السلام أن یخطب الناس خطبة البیان فیها علم ما کان و ما یکون الی یوم القیامة. قال فأقام امیرالمؤمنین علیه السلام بعد موت النبی صلی الله علیه و آله و سلم صابراً علی ظلم الأمة الی أن قرب أجله و حان وصایة النبی صلی الله علیه و آله و سلم بالخطبة التی خطبة البیان فقام امیرالمؤمنین علیه السلام بالبصرة و رقی المنبر و هی آخر خطبة خطبها…؛(1)
عبدالله بن مسعود در حدیثی مرفوعه، خطبه ای را از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت علیه السلام پس از گذشت سه سال از حکومتش و
ص:33
در شهر بصره، سخنان کوبنده ای بیان کرد که شنوندگان را مدهوش نمود و مردم پس از شنیدن آن بسیار گریستند.
این، همان خطبه ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بستر بیماری، به علی علیه السلام وصیت نمود آن را برای مردم قرائت کند و در آن، علم اتفاقات گذشته و آینده تا روز قیامت قرار داشت و این خطبه، آخرین سخنرانی علی علیه السلام بود.
نسخة دوم
من خطبة البیان بسم الله الرحمن الرحیم، و شروع خطبة البیان.
نسخة سوم
الریحان الثانی فی خطبة خطبها فی الکوفة المعروفة بخطبة البیان أیضا، عن در المنتظم فی السر الأعظم لمحمد بن طلحة الشافعی و هو من أکابر علماء اهل السنة و قد ثبت عند علماء الطریقه و مشایخ الحقیقة بالنقل الصحیح و الکشف الصریح ان امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب _ کرم الله وجهه _ قال علی المنبر بالکوفة…؛(1)
خطبه ای از علی علیه السلام که در کوفه بیان کرد و به خطبة البیان معروف است. این خطبه در کتاب درّ المنتظم فی سر الاعظم که نویسندة آن، از بزرگان اهل سنت است، موجود بوده و نزد بزرگان طریقت، از طریق نقل و کشف، حقانیت این خطبه ثابت شده است.
ص:34
پس از گزارش صاحب الذریعة و آوردن مقدمة سه نسخة موجود به نام خطبة البیان، به بررسی اقوال علما پیرامون این خطبه می پردازیم.
ایشان پس از بیان مطالبی درباره غلو و بیان اقسام تفویض، نظر خود را درباره خطبة البیان چنین بیان می کند:
و ما ورد من الاخبار الدالة علی ذلک کخطبة البیان و أمثالها، فلم یوجد إلا فی کتب الغلاة و أشباههم…؛(1)
همان گونه که از کلام علامه مجلسی (ره) برمی آید، خطبة البیان را نپذیرفته و آن را به غلوکنندگان منسوب می داند.
وی در کتاب فقهی جامع الشتات، در بخش «فی الرد علی الصوفیة» در پاسخ به شخصی به نام علی اصغر که از انتساب خطبة البیان به حضرت علی علیه السلام و مضمون آن پرسش کرده است، بخشی نسبتاً مفصل را درباره خطبه آغاز کرده و چنین می گوید:
اولاً انتساب این خطبه به آن جناب بر حقیر ثابت نشده و در احدی از کتب معتبره امامیه ندیده ام… و همچنین در کلام
ص:35
احدی از علمای معتبری که به او اعتماد باشد، ندیدم. بلی؛ این خطبه و نظیر آن از کلمات که مشابه به آن است در کلام بعضی از متسنمین مسلک تصوف هست؛ از جمله در کتاب مناقب حافظ رجب برسی بسیاری از عبارات خطبة البیان و خطبة دیگر موسوم به تطنجیه و غیر آن هست....
خلاصه کلام این که در این خطبه و در خطبة تطنجیه و سایر کلماتی که حافظ رجب برسی در مناقب خود ذکر کرده، از این قبیل عبارت ها که مخصوص جناب اقدس الهی است و از زبان معجز بیان امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده، بسیار است. لکن کلام، در صحت سند آنها است و در نزد حقیر به صحت نرسیده که این کلام از جناب امیرالمؤمنین علیه السلام باشد و خاتم المحدثین و قدوة المتشرعین و حجة الله علی العالمین المؤید بلطف الله الخفی و الجلی مولانا محمد باقر المجلسی5 با آن همه تبحر در بحار الانوار و اخبار ائمة الاطهار علیهم السلام آن ها را ذکر نکرده است؛ هر چند کتاب بحارالانوار نزد حقیر نیست که ملاحظه شود؛ لکن در رسالة اعتقادات خود فرموده که آنچه برسی نقل کرده اعتباری ندارد ... «و لا عبرة بمارواه البرسی و غیره من الأخبار الضعیفة» و در ادامه برخی تناقضات میان خطبة البیان و قرآن را ذکر کرده و در نهایت پس از توجیه بعضی فقرات خطبه (پس از اینکه فرض بر صحت خطبه می گذارد) مجدداً بر عدم اعتبار خطبة اصرار می کند.(1)
ص:36
و هی ما رواها الشیخ الحافظ رجب بن محمد البرسی الحلّی (ره) فی کتابه المسمی بمشارق انوار الیقین فی کشف اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام … و امثال هذه من الکلمات کثیرة و خطبة البیان عنه علیه السلام مشهورة؛(1)
این خطبه را حافظ رجب برسی در کتاب مشارق انوار الیقین نقل کرده است و این خطبه از حضرت علی علیه السلام مشهور می باشد.
وی در کتاب الشیعه و الرجعة در «فصل فی الخطب و مایتعلق بالمهدی» خطبة البیان را آورده و مطالبی را از آن برداشت می کند. در پاورقی کتاب، دربارة خطبة البیان چنین می فرماید:
نقلنا هذه الخطبة الشریف ة المشهورة المنسوبة الی مولانا سلطان العارفین و امام الموحدین امیر المؤمنین علیه السلام من کتاب دوحة الانوار للشیخ محمد الیزدی الحائری، ص150 و یوجد من هذه الخطبة الشریف ة فی الاقطار نسخ عدیدة یظهر من مراجعة ج7 من الذریعة لشیخنا العلامة الطهرانی فی حرف الخاء، ص200 نقلها عن جماعة منهم المحدث العارف
ص:37
الناقد البصیر القاضی سعید القمی المتوفی سنة 1103 فی شرحه لحدیث الغمامة و منهم صاحب الزام الناصب و منهم العلامة الفقیه القمی فی جامع الشتات من ص772- 799….
در ادامه به برخی نسخ خطبة البیان اشاره فرموده و چنین می گوید:
نعم هذه الخطبة مشهورة باختلاف فی النسخ زیادة و نقیصة فی بعضها علی ما ذکره المحقق القمی من النسخة التی کانت عنده: «أنا الذی اوجدت السموات والارض فی طرفة عین» و لکن فی ثلاث نسخ عندی غیر موجودة و علی الاول لایمکن المصیر إلیها و الأخذ بظاهر تلک الفقرة لکونها مخالفة للقرآن و یقول الله تعالی فی سورة الاعراف آیة53 ((إِنَّ رَبَّکمْ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ …)) و لا اشکال فی أن مثل هذه العبارات مدسوسات الغلات و من مفتعلات أعدائه….
…و قولهم: «لولانا ما عبدالله» و قولهم: «نزّلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم» کما سیجیء فی هذه الخطبة الشریف ة بقوله: «معاشر الناس کأنی بطائفة منهم یقولون إن علی بن ابی طالب علیه السلام یعلم الغیب و هو الرب الذی یحیی الموتی و یمیت الاحیاء و هو علی کل شیء قدیر، کذبوا و رب الکعبة ایها الناس قولوا فینا ما شئتم و لاتنسبونا الی الربوبیة و اجعلونا مربوبین» فعلیه کل عبارة کانت مخالفة لظاهر القرآن و لم تکن قابلة للتأویل الصحیح فهم صلوات الله علیهم برآء منها، فهی من الدجالین و المعاندین ضرورة انهم بمنزلة شخص واحد لایصدر عنهم ما یخالف التنزیل فکون الخطبة الشریف ة مشتملة علی بعض الفقرات المدسوسة کما فی
ص:38
النسخة التی کانت عند المحقق القمی لایقدح و لایوجب القاء جمیع الخطبة الشریف ة کما لایخفی عند أهل التحقیق.(1)
خلاصه این کلام، چنین است:
این خطبه را که به حضرت علی علیه السلام منسوب است، از کتاب دوحة الانوار نقل می کنم؛ در حالی که این خطبه بنا بر نقل صاحب الذریعة دارای نسخ متعدد و شروح زیادی می باشد…. البته نباید غافل شد که برخی از غلات وجاعلان، فرازهایی را به خطبه افزوده اند که با توجه به مخالفت با قرآن، فقط آن فرازها را کنار می گذاریم.
وی در کتاب مختصر و مفید و همچنین در کتاب دراسة فی علامات الظهور و الجزیرة الخضراء متذکر بحث مورد نظر ما شده است.(2) به ویژه در مقالة خود پیرامون خطبه البیان در کتاب دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضرا به گونه ای مفصل، خطبه را بررسی کرده است.
او در نهایت، پس از وارد کردن اشکالاتی به سند نسخة اول، از قبیل عدم امکان نقل خطبه، توسط عبدالله بن مسعود، مقداد، سلمان و…، اشتباهات نحوی، بلاغی، تاریخی و حتی به کاربردن کلمات فارسی در
ص:39
این متن عربی، نسخه های دوم و سوم را نیز بررسی متنی کرده و تمام آن ها را زیر سؤال می برد و این خطبه را جعلی یا تحریف شده می داند. وی در پایان مطالب خود، چنین می گوید:
در پایان، دو احتمال پیش روی داریم:
1. احتمال اول این است که شاید بعضی بر گوشه ای از علامات ظهور آگاهی یافته باشند، خصوصاً آنچه از طریق شیعه و دیگران نقل شده، و آن را با این شیوه نو و بدیع، مرتب و علاماتی را هم که در این باره به مزاجشان خوش آمده و غالباً سند معتبری هم ندارد، بدان افزوده باشند. پس آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده تا بلکه در دل ها جایی پیدا کند و حتی آن را دو یا سه مرتبه تجربه کرده باشند؛ همان گونه که آن را در متون سه گانه دیدیم.
2. احتمال دوم اینکه: این خطبه اصل مسلمی داشته است؛ لکن هوا پرستان، با آن بازی کرده و تحریف گران، آن را تحریف نموده، چیزهایی را بدان افزوده و چیزهایی را از آن کاسته باشند و به حدی تحریف شده که بیشتر نشانه های اصلی خود را از دست داده و از انسجام و بلاغت لازم، تهی شده و به این درجه سقوط و رکیک بودن و مشحون ازمطالب باطل و گمراه کننده تنزل کرده، تا آن جا که خروج کلی از بدیهی ترین قواعد عربی، نحو و صرف و اصول خطابه از نشانه های بارز و آشکار آن گردیده است.
شاید هم بعضی از غالیان، صوفیان، باطنیان و شاید هم یهودیان که در این زمینه، چراگاه سرسبز و زمینه مناسبی برای اشاعه و نشر مطالب باطل و گمراه کننده خویش یافته اند، در آن دستی
ص:40
داشته اند.(1)
ص:41
ص:42
ص:43
روایتی از علامة مجلسی (ره) در بحارالانوار بدین صورت نقل می کنند:
روی فی بعض مؤلفات أصحابنا، عن الحسین بن حمدان، عن محمد بن إسماعیل و علی بن عبدالله الحسنی، عن أبی شعیب (و) محمد بن نصیر(1)، عن عمر بن الفرات، عن محمد بن المفضل، عن المفضل بن عمر قال: سألت سیدی الصادق علیه السلام …
ثم یخرج الحسنی الفتی الصبیح الذی نحو الدیلم! یصیح بصوت له
ص:44
فصیح یا آل أحمد أجیبوا الملهوف، و المنادی من حول الضریح فتجیبه کنوز الله بالطالقان کنوز و أی کنوز، لیست من فضة و لاذهب، بل هی رجال کزبر الحدید، علی البراذین الشهب، بأیدیهم الحراب، و لم یزل یقتل الظلمة حتی یرد الکوفة و قد صفا أکثر الأرض، فیجعلها له معقلا. فیتصل به و بأصحابه خبر المهدی علیه السلام، و یقولون: یا ابن رسول الله من هذا الذی قد نزل بساحتنا، فیقول: اخرجوا بنا إلیه حتی ننظر من هو؟ و ما یرید؟ و هو و الله یعلم أنه المهدی، و أنه لیعرفه، لم یرد بذلک الأمر إلا لیعرف أصحابه من هو؟ فیخرج الحسنی فیقول: إن کنت مهدی آل محمد فأین هراوة جدک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و خاتمه، و بردته، و درعه الفاضل، و عامته السحاب، و فرسه الیربوع و ناقته العضباء، و بغلته الدلدل، و حماره الیعفور، نجبیه البراق، و مصحف أمیرالمؤمنین علیه السلام ؟ فیخرج له ذلک ثم یأخذ الهراوة فیغرسها فی الحجر الصلد و تورق، و لم یرد ذلک إلا أن یری أصحابه فضل المهدی علیه السلام حتی یبایعوه. فیقول الحسنی: الله أکبر مد یدک یا ابن رسول الله حتی نبایعک. فیمد یده فیبایعه و یبایعه سائر العسکر الذی مع الحسنی إلا أربعین ألفا أصحاب المصاحف المعرفون بالزیدیة، فانهم یقولون: ما هذا إلا سحر عظیم. فیختلط العسکران فیقبل المهدی علیه السلام علی الطائفة المنحرفة، فیعظهم و یدعوهم ثلاثة ایام. فلایزدادون إلا طغیانا و کفرا. فیأمر بقتلهم فیقتلون جمیعا ثم یقول لأصحابه: لا تأخذوا المصاحف، و دعوها تکون علیهم حسرة کما بدلوها و غیروها و حرفوها و
ص:45
مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام پرسید: «سپس چه می شود؟» امام فرمود:
حسنی، جوان خوش صورت از سوی دیلم خروج می کند و با صدای رسا فریاد می زند: «ای آل احمد! منادیِ جانب ضریح را پاسخ دهید». پس گنج های طالقان که مردان آهنینی هستند او را لبیک می گویند، تا آن که حسنی وارد کوفه می شود. سپس خبر او به مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می رسد. یاران حسنی می گویند: «این کیست که به قلمرو ما آمده است؟» حسنی می گوید: «به سراغ او خواهیم رفت». در این هنگام، می داند که او مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. پس با لشکریان خود که به آنان زیدیه می گویند، نزد مهدی می آید و از او معجزه می طلبد. … حسنی تسلیم می شود و با مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیعت می کند. تمام لشکریان او نیز تسلیم می شوند، مگر چهل هزار زیدی مذهب که بیعت نمی کنند. مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با آنان می جنگد و دستور می دهد همه را به قتل برسانند.
در این سند، چند اشکال وجود دارد:
الف. حسین بن حمدان خصیبی وجود دارد: نجاشی و ابن الغضائری او
ص:47
را فاسد المذهب می دانند و مرحوم علامه مجلسی در الوجیزه او را تضعیف کرده است.
مرحوم مامقانی نیز او را تضعیف می کند و مرحوم تستری در قاموس الرجال و مرحوم خوئی در معجم رجال، حدیث او را قبول نکرده اند.(1)
ص:48
ص:49
ص:50
ص:51
ص:52
ب. در سند این روایت، «محمد بن نصیر نمیری» وجود دارد که از ملعونان و خارج شدگان از دین است و تفصیل زندگانی و ادعاهایش در کتب رجال آمده است.(1)
ج. در سند الهدایة چنین آمده است: (عن محمد بن المفضل قال: سألت)، در حالی که در متن روایت، از مفضل نام می برد. این نشان می دهد در سند _الهدایة_، سقطی صورت گرفته در حالی که علامة مجلسی آن را کامل آورده است.
علامه مجلسی (ره) در پایان حدیث مفضل بن عمر، بیان می کند که این حدیث را در کتاب مختصر بصائر الدرجات(2) تألیف شیخ
ص:53
حسن بن سلیمان دیده ام؛ اما لازم ذکر است که سند موجود در کتاب مختصر بصائر(1) همان سند کتاب الهدایة الکبری می باشد و به تصحیح سند کمکی نمی کند و ضعف سند، باقی است.
در نهایت می توان گفت روایت، به دلیل وجود «حسین بن حمدان» و «محمد بن نصیر» دارای ضعف و غیر معتبر است. متن کلام علامه مجلسی (ره) دربارة کتاب مختصر بصائر الدرجات چنین است:
اقول: روی الشیخ حسن بن سلیمان فی کتاب منتخب البصائر هذا الخبر هکذا: حدثنی الأخ الرشید محمد بن إبراهیم بن محسن الطارآبادی(2) أنه وجد بخط أبیه الرجل الصالح إبراهیم بن محسن هذا الحدیث الآتی ذکره، و أرانی خطه و کتبته منه، و صورته: الحسین بن حمدان، و ساق الحدیث کما مر إلی قوله لکأنی أنظر إلیهم علی البراذین الشهب بأیدیهم الحراب، یتعاوون شوقا إلی الحرب کما تتعاوی الذئاب أمیرهم رجل من بنی تمیم یقال له شعیب بن صالح، فیقبل الحسین علیه السلام الیهم وجهه کدائرة القمر، یروع الناس جمالا فیبقی علی أثر الظلمة فیأخذ سیفه الصغیر و الکبیر، و العظیم و الوضیع. ثم یسیر بتلک الرایات کلها حتی یرد الکوفة، و قد جمع بها أکثر
ص:54
أهل الأرض یجعلها له معقلا ثم یتصل به وبأصحابه خبرالمهدی فیقولون له: یا بن رسول الله من هذا الذی نزل بساحتنا؟ فیقول الحسین علیه السلام : اخرجوا بنا إلیه حتی تنظروا من هو و ما یرید؟ و هو یعلم و الله أنه المهدی علیه السلام و إنه لیعرفه، و إنه لم یرد بذلک الأمر إلا الله، فیخرج الحسین علیه السلام و بین یدیه أربعة آلاف رجل فی أعناقهم المصاحف، و علیهم المسوح، مقلدین بسیوفهم، فیقبل الحسین علیه السلام حتی ینزل بقرب المهدی علیه السلام فیقول: سائلوا عن هذا الرجل من هو و ماذا یرید؟»(1)
نکتة جالب در روایت مفضل بن عمر از کتاب مختصر بصائرالدرجات این است که دو تفاوت اساسی با سند و متن منقول از الهدایة الکبری دارد:
الف. در سند مختصر البصائر الدرجات نام مفضل بن عمر در سند حذف نشده است، به خلاف سند الهدایة الکبری.
ب. متن روایت مختصر البصائر الدرجات تا جملة «ثم یخرج الحسنی…» مشابه با متن الهدایة الکبری می باشد اما همان گونه که در متن اصلی و نقل علامه مجلسی (ره) مشاهده می شود، کلمة «الحسنی» به «الحسین علیه السلام » تبدیل شده است.(2)
ص:55
حدیث مفصلی در ملاحم(1) سید بن طاووس از فتن سلیلی آورده است که اشاره ای به حسنی دارد. در این روایت، پس از بیان شهرهای یاران حضرت مهدی علیه السلام و شروطی که حضرت علیه السلام برای پذیرش بیعت قرار داده اند، چنین می گوید:
و یسیر بالجیوش حتی یترک وادی الفتن و یلحقه الحسنی فی اثنی عشر ألفاً فیقول: أنا أحق بهذا الامر منک. فیقول له: هات علامات دالة. فیومی الی الطیر فیسقط علی کتفه و یغرس القضیب الذی بیده فیخضر و یعشوشب. فیسلم الیه الحسنی الجیش و یکون الحسنی علی مقدمته….(2)
سید بن طاووس، سند این روایت را چنین ذکر می کند:
عن فتن السلیلی، بسنده: حدثنا الحسن بن علی المالکی قال: حدثنا ابوالنصر علی بن حمید الرافعی قال: حدثنا محمد بن الهیثم البصری قال: حدثنا سلیمان بن عثمان النخعی قال: حدثنا سعید بن طارق عن سلمة بن
ص:56
انس عن الاصبغ بن نباته قال خطب امیرلمؤمنین( علیه السلام ) خطبة فذکر المهدی…. (1)و(2)
اکنون لازم است به دو مطلب اشاره کنیم:
الف. طریق سید بن طاووس به سلیلی
سید بن طاووس (ره) همان گونه که در مقدمة کتاب خود آورده، ملاحم خود را از روایات سه کتاب تشکیل داده است: ملاحم ابن حماد، فتن سلیلی، فتن بزّار.
البته ابن طاووس (ره) در کتاب خود دربارة فتن سلیلی و روایات موجود در آن می گوید:
فاننی عازم علی أن أعلق فی هذه الاوراق ماوجدته علی سبیل الاتفاق فی کتاب الفتن تألیف السلیلی ابن احمد بن عیسی بن شیخ الحسائی من رواة الجمهور من نسخة اصلها فی المدرسة المعروفة بالمزکی بالجانب الغربی من البلاد الواسطیة تاریخ
ص:57
کتابتها سنة سبع و ثلاثمائة(1) و درک ما تضمنته علی الرواة و أنا برئٌ من خطره لأننی أحکی ما أجده بلفظه و معناه ان شاءالله تعالی؛
ص:58
من قصد دارم آنچه در کتاب فتن سلیلی از نسخه ای که اصل آن در مدرسة مزکی با تاریخ کتابت 307ق. است، مطالبی را نقل کنم. البته من خود را از اشتباهات آن مبرا دانسته و فقط نقل کلام می کنم.
و طریق خود به این کتاب را چنین آورده است:
کتاب الفتن لأبی صالح السلیلی ابن احمد بن عیسی ابن شیخ الحسانی تاریخ نسخة الاصل سنة سبع و ثلاث مائة بخط مصنفها فی المدرسة المعروفة بالترکی بجانب الغربی من واسط من نسخة هی الاصل علی ماحکاه من ذکره أنه شاهدها(1)؛
کتاب الفتن، متعلق به سلیلی است و تاریخ نسخة اصلی که مصنف کتاب آن را نوشته است، متعلق به سال 307ق می باشد و در مدرسة ترکی شهر واسط موجود است. این نسخة موجود بنابر شهادت شخصی که شاهد کتابت آن از روی نسخة اصلی بوده، می باشد.
بسیار روشن است که طریق سید بن طاووس (ره) به سلیلی و نقل سید (ره) از این کتاب، مرسل می باشد و طریق قابل خدشه است و این کتاب به اصطلاح وجاده است.(2) همچنین شخص سلیلی که با نام «ابی صالح السلیلی بن احمد بن عیسی بن شیخ الحسائی (السائی)» معرفی شده،
ص:59
مجهول و نامشخص است.(1)
ب. در سند روایت نیز افراد مهملی وجود دارد که اعتبار روایت را از بین می برد. «افرادی مانند سلیمان بن عثمان»، «سعید بن طارق» و «سلمة بن انس» مهمل بوده و نامی از آن ها در کتب رجالی دیده نمی شود.
روایتی را شیخ طوسی (ره) در کتاب الغیبة (باب بعض صفاته و منازله و سیرته علیه السلام ) ص468 آورده اند که بدین صورت می باشد:
«اخبرنا أبو محمد المحمدی عن محمد بن علی بن الفضل عن أبیه عن محمد بن ابراهیم بن مالک عن ابراهیم بن بنان الخثعمی عن احمد بن یحیی بن المعتمر (در برخی نسخ المعتمد) عن عمرو بن ثابت(2) عن أبیه عن أبی
ص:60
جعفر علیه السلام - فی حدیث طویل- قال: یدخل المهدی الکوفه و بها ثلاث رایات قد اضطربت بینها، فتصفوله فیدخل حتی یأتی المنبر و یخطب و لایدری
ص:61
الناس ما یقول من البکاء، و هو قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «کأنی بالحسنی و الحسینی» و قد قاداها [رایات] فیسلمّها الی الحسینیّ فیبایعونه …»
امام باقر علیه السلام فرمود: مهدی وارد کوفه می شود، در حالی که سه گروه با هم در کشمکش هستند اما در برابر او تسلیم می شوند، مهدی به منبر می رود و خطبه می خواند؛ اما از شدت صدای گریه، سخنان او مشخص نیست. این است سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «گویا حسنی و حسینی را می بینم» پس مهدی رهبری رایات را دارد و آن رهبری را به حسینی تنفیذ می کند و مردم نیز از او بیعت می کنند».
متن این حدیث، متن غریبی است که با بقیه روایات تفاوت دارد.
در سند این روایت، حداقل سه نفر مجهول یا به عبارتی مهمل وجود دارد: محمد بن ابراهیم بن مالک، ابراهیم بن بنان الخثعمی، احمد بن محمد بن یحیی بن المعتمر (المعتمد).
این سه نام، در کتب رجالی موجود نیست و مرحوم نمازی پس از ذکر نام آن ها در کتاب مستدرکات علم الرجال(1) می فرماید: «لم یذکروه».(2)
ص:62
در نهایت، این روایت اعتبار سندی ندارد و نمی توان به متن آن، استناد کرد.
این روایت، با روایات دیگر همخوانی ندارد؛ چرا که این جا سخن از «حسنی و حسینی» با هم است و محوریت با حسینی می باشد و حسنی رایت را تحویل می دهد. در روایت قبل، برخورد امام با حسنی در مسیر عراق است؛ اما در این جا این اتفاق در خود عراق می افتد.(1) به هر حال، متن روایت نیز غریب است.
مرحوم علامه مجلسی بخشی از خطبة الملاحم منسوب به حضرت علی علیه السلام را نقل می کند که در آن، به حسنی اشاره شده است. سخن علامه مجلسی (ره) چنین است:
و فی خطبة الملاحم لامیر المؤمنین علیه السلام التی خطب بها بعد وقعة الجمل بالبصرة قال: یخرج الحسنی صاحب طبرستان مع جم خیله و رجله حتی یأتی نیشابور فیفتحها و یقسم أبوابها ثم یأتی إصبهان، ثم إلی قم، فیقع بینه و بین أهل قم وقعة عظیمة یقتل فیها خلق کثیر فینهزم أهل قم، فینهب الحسنی أموالهم ویسبی ذراریهم و نساءهم و یخرب دورهم، فیفزع أهل قم إلی جبل یقال لها «وراردِهار»(2) فیقیم الحسنی ببلدهم
ص:63
أربعین یوما، و یقتل منهم عشرین رجلا، یصلب منهم رجلین ثم یرتَحل عنهم.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای که پس از جنگ جمل در بصره ایراد کرد، فرمود: حسنی صاحب طبرستان با گروه زیادی از سواره و پیاده نظام خود قیام می کند و به سوی نیشابور رفته، آن جا را فتح می کند پس به اصفهان و آن گاه به قم می رود و نبردی میان او و قمی ها رخ می دهد که عده زیادی کشته می شوند. سپس قمی ها به سوی منطقة «وراردهار» گریخته و بدان جا پناهنده می شوند. حسنی پس از پیروزی، چهل روز در قم می ماند و اموال آنان را غارت و زن و فرزندشان را اسیر می کند و دو نفر را به دار می آویزد.
این حدیث را در هیچ یک از کتب حدیثی، غیر از بحارالانوار نیافتیم و همان گونه که مشخص است، به دلیل عدم ذکر سند از جانب علامه مجلسی (ره)، قابل پذیرش نیست و نمی توان بدان تمسک کرد. علاوه بر اینکه متن آن هم غیر قابل قبول است؛ چرا که متنی غریب است و اگر قائل شویم که حسنی (بنا بر روایت های قبلی) از یاران حضرت مهدی علیه السلام است، امکان ندارد با اهل قم که از جایگاه ویژه ای در روایات برخوردار است و امید شیعیان جهان می باشد، چنین برخوردی
ص:64
کند.(1)
در کتاب سرور اهل الایمان، تألیف بهاءالدین علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید الحسینی النجفی چنین آمده است:
عن عثمان بن عیسی عن بکر بن محمد الأزدی عن سدیر قال: قال ابوعبدالله علیه السلام یا سدیر الزم بیتک و کن حلساً من أحلاسه و اسکن ما سکن اللیل و النهار. فاذا بلغ أنّ السفیانی قدخرج فارحل إلینا و لو علی رجلک. قلت: جعلت فداک هل قبل ذلک شئٌ؟ قال: نعم. و أشار بیده بثلاث أصابعه الی الشام و قال: ثلاث رایات: رایة حسنیة و رایة أمویة و رایة قیسیة فبینماهم[علی ذلک] اذ قد خرج السفیانی فیحصد هم حصد الزّرع ما رأیت مثله قطّ؛(2)
سدیر می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: ای سدیر! در خانه ات بنشین و حرکتی مکن، تازمانی که به تو پیامی برسد که سفیانی خروج کرده است. آن گاه خودت را به هر صورت ممکن به ما برسان. گفتم: فدایتان شوم آیا قبل از خروج سفیانی نشانه ای دیگر وجود دارد؟ فرمود: بله و با انگشتان خود به سمت شام اشاره کرد و فرمود: سه پرچم خواهد بود؛ پرچمی حسنی، پرچمی اموی و پرچمی قیسی....
ص:65
آقابزرگ طهرانی (ره) در کتاب الذریعة(1) ذیل نام همین کتاب سرور اهل الایمان چنین می فرماید:
فی علامات ظهور صاحب الزمان قال فی البحار و صرح أیضاً فی الریاض بانه للسید النسابة بهاء الدین علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید النجفی النیلی. أقول یظهر من صدر الکتاب انه منتخب من کتاب الغیبة للسید بهاء الدین المذکور الذی کان مفصلاً. فانتخب السید نفسه من کتابه الغیبة هذا الکتاب و کتبه بخطه و لم یسمه باسم و لما وجد بعض الأفاضل الکتاب بخط السید استنسخه عن خطه بعینه و سماه بهذا الاسم و اصل کتابه الغیبة(2) کما یاتی فی حرف الغین مختصر من کتاب الانوار المضیئة فی احوال المهدی تألیف السید علم الدین علی بن عبدالحمید بن مختار بن معد الموسوی کما فصلناه فی ج2، ص442...
اول الکتاب ما لفظه «و بعد فهذه اخبار منقوله من خط السید الکامل السعید السید علی بن عبدالحمید من کتاب الغیبة رتبتها علی ما وجدتها بخطه و سمیتها سرور اهل الایمان فی علایم ظهور صاحب الزمان راجیاً بهالی و له رجوح المیزان یوم تشیب فیه الولدان…» قال فی اول البحار(3) عند ذکرالکتاب «انه مشتمل علی نوادر
ص:66
الاخبار و السید المذکور من افاضل النقباء النجباء...» اقول: هو استاذ الشیخ ابی العباس احمد بن فهد الحلی....
این کتاب درباره علایم ظهور صاحب الزمان علیه السلام می باشد ... و از مقدمة کتاب مشخص می شود که این کتاب گزیده ای از کتاب الغیبة همین نویسنده است و در اصل کتاب الغیبة خود را تلخیص کرده است. پس برخی از علما، نام سرور اهل الایمان را بر آن گذاشته و آن را نسخه برداری کردند. کتاب الغیبة نیز مختصری از کتاب الانوار المضیئه، تألیف سید علم الدین علی بن عبدالحمید بن معد الموسوی می باشد... می گویم که صاحب سرور اهل الایمان استاد شیخ احمد بن فهدحلی است.
این روایت را به جز علامه مجلسی (ره)شخص دیگری از سرور اهل الایمان نقل نکرده است. البته مرحوم کلینی همین روایات را بدون اضافه ای که صاحب سرور بعد از عبارت «و لو علی رجلک» دارد، نقل کرده است. متن حدیث در روضه کافی چنین است:
عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن عثمان بن عیسی عن بکر بن محمد عن سدیر قال: قال ابوعبدالله علیه السلام : یا سدیر الزم بیتک… و لو علی رجلک.(1)
علامه مجلسی (ره) در مرآة العقول(2) این حدیث را حسن یا
ص:67
موثق می شمارد.
اما روایت روضه کافی، آن اضافه ای را که در کتاب سرور می باشد، ندارد و کسی هم غیر از این کتاب، چنین نقلی را نیاورده است. در نتیجه نمی توان به روایت سرور اهل الایمان اعتماد نموده و آن اضافه را قبول کرد.(1)
متنی که در این بخش، دربارة آن سخن خواهیم گفت، روایت و حدیث محسوب نمی شود؛ لکن مستندی است که بر وجود حسنی دلالت دارد و آن هم سخن مأمون عباسی است.
این سخن را ابتدا سید بن طاووس از کتاب ندیم الفرید(2) ابن مسکویه نقل کرده و مرحوم علامه مجلسی نیز(3) آن را به نقل از طرائفِ سید بن طاووس می آورد. در این کلام که به ادعای ابن
ص:68
مسکویه جوابی از جانب مأمون برای نامة برخی از بنی هاشم است، مأمون عباسی پس از ذکر مدایح حضرت علی علیه السلام و امامان علیهم السلام به ذکر نکاتی درباره دلایل واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام می پردازد و در ادامة جواب، نامی از حسنی و قیام او برده و چنین می گوید:
«من الطرائف المشهورة ما بلغ إلیه المأمون فی مدح امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام و مدح اهل بیته علیه السلام ذکره ابن مسکویه صاحب التاریخ... فی کتاب سماه _ندیم الفرید_ یقول فیه حیث ذکر کتابا کتبه بنوهاشم یسألون جوابهم، ما هذا لفظه: فقال المأمون: بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد علی رغم أنف الراغمین... فالرشید اخبرنی عن آبائه و عما وجد فی کتاب الدولة و غیرها، أن السابع من ولد العباس لاتقوم لبنی العباس بعده قائمة و لاتزال النعمة متعلقة علیهم بحیاته، فإذا أودعت فودعها فاذا أودع فوّدعاها، اذا فقدتم شخصی فاطلبوا لانفسکم معقلاً و هیهات، ما لکم إلا السیف یأتیکم الحسنی الثائر البائر، فیحصدکم حصداً أو السفیانی المرغم و القائم المهدی یحقن دمائکم إلا بحقها....(1)
چیزی جز شمشیر برای شما نیست. حسنی بر شما حمله می کند و خونخواهی نموده، شما را نابود خواهد کرد.
همان گونه که مشخص است، این نامه نیز به دلیل عدم حجیت و اعتبار سندی، نهایت مطلبی را که مشخص می کند، وجود حسنی و
ص:69
قیام او می باشد و بیش از آن مطلبی ارائه نمی کند.
1. شیخ مفید (ره) کشته شدن حسنی را از نشانه های ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دانسته و چنین می گوید:
قد جاءت الآثار بذکر علامات لزمان قیام القائم المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و حوادث تکون امام قیامه و آیات و دلالات: فمنها ... قتل الحسنی.... (1)
2. ملاصالح مازندرانی (ره) در شرح بر کتاب شریف کافی(2)، اشاره می فرماید که نفس زکیه، همان حسنی است. البته این، نظر او است و حسنی با نفس زکیه تفاوت دارد.
در مجموع، باید چنین گفت که با توجه به متون روایات، به ویژه متن حدیث نقل شده از روضة الکافی می توان به اصل وجود قیام حسنی اذعان کرد؛ اما درباره اینکه او چه خصوصیاتی دارد و آیا چهره ای مثبت است و در قبال او وظیفه ای داریم یا نه و آیا باید از او تبعیت کرد، مطلبی از سوی امامان علیهم السلام ذکر نشده است و نمی توان سخنانی که در ذهن برخی گویندگان جاهل یا معاند پرورش یافته است را قبول کرد و با مدعیان حسنی همراهی نمود.(3)
ص:70
ص:71
ص:72
ص:73
ص:74
ص:75
ص:76
ص:77
ص:78
ص:79
1. ابطحی، سید محمد علی، تهذیب المقال، دوم، قم، بی نا، چ2، 1417ق.
ص:80
2.ابن بابویه، محمدبن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، قم، دفتر نشر اسلامی، 1416ق.
3.تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، 1410ق.
4.تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، سوم، بیروت، دارالأضواء، چ3، 1403ق.
5.جمعی از نویسندگان، معجم احادیث الإمام المهدی، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چ3، 1428ق.
6.جمعی از نویسندگان، موسوعة أصحاب الفقهاء، مؤسسه امام صادق علیه السلام .
7.جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی اللغة، بیروت، دارالعلم للملایین، چ4، 1990م.
8.حائری یزدی، علی، الزام الناصب، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چ5، 1404ق.
9.حلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف، المطبعة الحیدریة، 1370ق.
10.خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت، مؤسسة البلاغ، چ4، 1411ق.
11.خوئی، سید ابوالقاسم، صراط النجاة، قم، نشر برگزیده، بی تا.
12.خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، مدینة العلم، چ3، 1403ق.
13.سند، محمد، فقه علایم الظهور، قم، دلیل ما، 1425ق.
14.صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1358ش.
15.صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، نجف، المکتبة الحیدریة، چ3، 1426ق.
16.طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407هق.
ص:81
17.طبسی، محمد رضا، الشیعة و الرجعة، نجف، مطبعة الآداب، چ3، 1385ق.
18.طوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، قم، مؤسسه معارف اسلامیة، چ2، 1417ق.
19.عکبری، محمدبن نعمان (شیخ مفید)، اختصاص، شیخ مفید، چهارم، قم، جامعه مدرسین، 1414ق.
20.عکبری، محمدبن نعمان (شیخ مفید)، ارشاد، بی جا، اسلامیه، بی تا.
21.علی بن موسی بن جعفر (سید بن طاووس)، الطرائف، قم، الخیام، 1399ق.
22.علی بن موسی بن جعفر (سید بن طاووس)، الملاحم، قم، نشاط، 1416ق.
23.فصلنامة علمی، تخصصی علوم حدیث، دانشکده علوم حدیث، ش25، پاییز 1381ش.
24.فیض کاشانی، ملا محسن، کلمات مکنونه، دوم، قم، مطبوعات دینی، چ2، 1386ش.
25.کلبرگ، اتان، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1371ش.
26.کلینی، محمد بن یعقوب، روضة کافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1375ش.
27.گیلانی، میرزا ابوالقاسم (میرزای قمی)، جامع الشتات، قم، مکتبة الرضوان، بی تا.
28.مازندرانی، ملا صالح، شرح اصول کافی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1421ق.
29.مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، بی جا، بی تا، بی نا.
30.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چ2، 1403ق.
31.مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1421ق.
32.محمدبن ابراهیم بن جعفر الکاتب (ابن أبی زینب نعمانی)، الغیبة، قم، انوار الهدی، 14220ق.
33.محمدبن علی بن حسین بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، قم، نشر اسلامی، چ4، 1422ق.
ص:82
34.محمدبن علی بن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، نجف، مطبعة الحیدریة، 1376ق.
35.مرتضی عاملی، سید جعفر، جزیره خضرا در ترازوی نقد، ترجمة سپهری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ3، 1377ش.
36.مزی، یوسف، تهذیب الکمال، بیروت، مؤسسة الرسالة،، 1418ه.
37.نجفی، علی بن عبدالحمید، سرور اهل الایمان، قم، دلیل ما، 1426ق.
38.نمازی، علی، مستدرکات علم الرجال، تهران، شفق، 1412ق.
ص:83