حقیقت غیبت از منظر روایات

مشخصات کتاب

سرشناسه:رحیمی جعفری، محسن، 1351 -

عنوان و نام پدیدآور:حقیقت غیبت از منظر روایات/ مولف محسن رحیمی جعفری.

مشخصات نشر:قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)، مرکز تخصصی امامت و مهدویت، 1391.

مشخصات ظاهری:272 ص.؛ 14/5 × 21/5س م.

شابک:50000 ریال:978-600-6262-70-3

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [267] - 272؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت -- احادیث

موضوع:مهدویت-- انتظار

موضوع:مهدویت-- انتظار-- احادیث

رده بندی کنگره:BP224/4/ر36ح7 1391

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:2908829

ص: 1

اشاره

حقیقت غیبت از منظر روایات

مؤلف: محسن رحیمی جعفری

ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

تقدیم به:

آن کس که روشنایی شهر قم به بارگاه اوست و او که تمام تشنگان معارف الهی را در حریم خود سیراب می کند؛ همو که از برکت وجودش، این شهر مقدس، مساعد آموزش و اشاعة علوم اهل بیت علیهم السلام گشته است؛ شخصیتی که حرمش یکی از با ب های بهشت است و نه تنها زمینیان، بلکه عرشیان نیز محتاج کرم و لطف او هستند. این بضاعت مزجات را تقدیم به حضرت معصومه علیها السلام، نور دیده موسی بن جعفر علیه السلام می نمایم؛ باشد که قدردان یک لحظه از الطاف بی کران آن جناب بوده باشم.

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار13

فصل اول: کلیات بحث15

مقدمه16

تبیین مسأله16

ضرورت بحث18

پیشینۀ بحث21

تفصیل22

تبین واژه ها25

فلسفه25

حکمت26

نتیجه29

عزلت29

غیبت31

توقیع33

سنت35

روش تحقیق36

فصل دوم: حقیقت غیبت37

مقدمه38

معنای غیبت39

چگونگی غیبت39

غیبت شخص40

روایات40

بررسی سند روایات44

بررسی دلالت روایات44

ص: 5

غیبت شخصیت45

بررسی سند روایت47

بررسی سند روایت51

نتیجه52

بررسی سند حدیث54

بررسی دلالت روایت56

بررسی سند حدیث57

بررسی دلالت حدیث58

بررسی سند حدیث58

بررسی دلالت حدیث59

سند حدیث60

بررسی دلالت حدیث61

غیبت شخص و شخصیت67

غیبت از منظرفرق و مذاهب68

شیخیه و غیبت68

توضیح68

اهل سنت و غیبت71

توضیح72

نقد و بررسی73

فصل سوم: فلسفه غیبت از دیدگاه روایات81

مقدمه82

گفتار اول: علل مرتبط با امام زمانΑ83

روایات83

بررسی سند حدیث84

نتیجه87

بررسی سند حدیث88

نتیجه94

بررسی سند حدیث95

نتیجه97

ص: 6

بررسی سند98

بررسی سند حدیث102

نتیجه108

پاسخ به دو سؤال109

1.علت غیبت، خواست خداوند است یا عمل مردم؟109

نتیجه112

2.فرق غیبت انبیاء وحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چیست؟112

نتیجه115

دوم: عهده دار نبودن بیعت116

روایات116

بررسی سند حدیث117

نکته119

نتیجه119

سند120

نتیجه122

سند124

توضیح129

بررسی دلالت129

معنای لغوی و شرعی بیعت129

نتیجه131

نقد و نظر131

نتیجه135

گفتار دوم: علل مرتبط با کفار و ظالمان136

اول: خوف و ترس از قتل136

روایات136

بررسی سند حدیث137

بررسی سند حدیث144

نتیجه145

نتیجه150

بررسی دلالت حدیث158

ص: 7

نتیجه161

نتیجه165

پاسخ به سوال166

امام از چه چیزی می ترسد؟166

نتیجه170

دوم: سلب نعمت امام از قوم ستمگر170

بررسی سند حدیث172

نتیجه173

بررسی سند حدیث174

نتیجه177

بررسی دلالت حدیث177

نتیجه179

نقد و نظر179

نتیجه180

روایات181

نتیجه183

نتیجه185

نتیجه188

نتیجه190

نکته پایانی گفتار190

نتیجه194

گفتار سوم: علل مرتبط با مردم195

اول: امتحان الهی195

روایات195

بررسی سند حدیث196

نتیجه197

سند198

نتیجه199

بررسی دلالت حدیث200

سند201

ص: 8

بررسی دلالت حدیث201

بررسی دلالت حدیث205

نتیجه206

بررسی دلالت حدیث207

بررسی دلالت حدیث209

بررسی دلالت حدیث210

بررسی دلالت حدیث211

بررسی دلالت حدیث212

بررسی دلالت حدیث213

بررسی و دلالت215

نقد و نظر218

تفصیل بحث218

نظرات بزرگان219

نتیجه222

پاسخ به سؤال223

1- آیا این امتحان به امت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اختصاص دارد؟223

2- راه گذر از این امتحان چیست؟224

ب) خواندن دعا225

ج) باقی ماندن بر اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السلام 225

معانی امر در قرآن و روایات226

الف. قرآن226

ب. روایات226

دوم: اختلاف مردم228

روایات228

سند228

سند230

بررسی دلالت حدیث231

سوم: ادبار به حق و استقبال از باطل236

بررسی سند حدیث238

دلالت238

ص: 9

نقد و نظر239

سند240

بررسی دلالت حد یث241

نقد و نظر242

گفتار چهارم: حکمت الهی243

مقدمه243

اول: اجازه نداشتن در بیان علت244

روایت244

بررسی سند حدیث245

نتیجه:246

بررسی دلالت حدیث246

دوم: ندانستن، بهتر از دانستن247

بررسی سند حدیث249

بررسی دلالت حدیث250

نتیجه251

سوم: سر الهی252

بررسی سند حدیث252

بررسی سند حدیث256

بررسی دلالت حدیث257

نقد و نظر258

پاسخ به سؤال261

نتیجه263

خاتمه264

کتابنامه267

ص: 10

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین سیما الامام الثانی عشر المهدی المنتظر.

اسرار و حکمتهای الهی در عالم تکوین و تشریع به قدری فراوان است که عالمان، و حتی عقل کل عالم نیز از رسیدن بسیاری از آن رازها و اسرار نهفته عاجز است؛ چرا که «ما اوتیتم من العلم اِلّا قلیلا»، هر چند مصداق «و أودعه علم ما کان و ما یکون اِلی انقضاء خلقه» چون به فرموده امام صادق علیه السلام علم ما در برابر علم خداوند «کخاتم فی فلات» یعنی همانند یک دانه انگشتری است که در بیابان پهناور و وسیع افتاده باشد. بنابراین هرگز نباید انتظار دست یافتن به همه اسرار عالم تشریع و تکوین داشته باشیم. آری، هر چه از آن رازها بر ما کشف شد و علت و یا حکمت آن معلوم شد آنرا عنایت و لطف خداوند می دانیم و پروردگار را بر این نعمت شکر می کنیم.

یکی از مسائل که در این عالم، سرّ آن مخفی مانده همان علت غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است، هرچند در روایات به پاره ای از علل و رازها اشاره شده،  همانند پاک شدن اصلاب کفار از مؤمنان، ترس از قتل، اجرای سنن انبیای الهی، اثبات ناکارآمدی حکومتهای مدعی اجرای عدالت و... که هر کدام از آن در جای خود به عنوان جزء علت و یا یکی از حکمتهای صحیح و منطقی است، ولی واقع مطلب این است که راز و فلسفه غیبت - طبق روایت امام صادق علیه السلام به عبدالله بن فضل هاشمی - مخفی است و مخفی خواهد ماند تا زمان ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و در آن زمان تبیین خواهد شد.

«اِن لصاحب هذا الأمر غیبة لابد منها یرتاب فیها کل مبطل فقلت: و لِمَ جعلت فداک؟ قال: لأمر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم. قلت: فما وجه الحکمة فی غیبته؟ قال: وجه الحکمة فی غیبته، وجه الحکمة فی غیبات من تقدمه من حجج الله تعالی ذکره.

ص: 11

اِن وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف اِلّا بعد ظهوره کما لم ینکشف وجه الحکمة فیما آتاه الخضر علیه السلام من خرق السفینة و قتل الغلام، و إقامة الجدار لموسی علیه السلام إلی وقت افترا قهما. یا ابن الفضل: اِن هذا الأمر، امرٌ من أمر الله و سّر من الله، و غیب من غیب الله، و متی علمنا أنه عزوجل حکیم صدقنا بأن أفعاله حکمة و إن کان وجهها غیر منکشف».(1)

بالاخره فلسفه و راز غیبت امام عصر علیه السلام چه اینکه علم آن از همه و بر همه جهانیان مخفی باشد، و چه اینکه بر حضرات معصومین علیهم السلام مخفی نیست، ولی مجاز به بازگو کردن آن نباشند، بر ما مخفی است و ما در برابر آن همانند هزاران اسرار مخفی دیگر، تسلیم هستیم. گفتنی است، اگر چه در کتاب «تا ظهور» به این مسئله به طور مشروح پرداختیم، ولی اعتراف می کنیم که باز هم نیاز به کار و تحقیق فراوان دارد، لذا به فرزندم، عالم فاضل ثقة الاسلام محسن رحیمی - که از شاگردان ممتاز و بسیار تلاش گر مبحث مهدویت و خارج فقه ما است - و در پی انتخاب موضوع برای پایان نامه سطح بود، انتخاب این مبحث را پیشنهاد کردم. بحمدالله به خوبی از عهده آن برآمده و پس از تحقیق و کنکاش فراوان؛ موفق به تألیف یک رساله محققانه گردید. و خدمت شایسته ای به جویندگان حقیقت تقدیم کرد. «شکرالله سعیه و کثرالله امثاله».

و السلام علیکم.

نجم الدین طبسی

قم مقدس - ایام میلاد امام زمان علیه السلام

10/12/90

ص: 12


1- کمال الدین، ص481؛ غیبت طوسی، ص290، ح247.

پیشگفتار

ازآنجا که دوران غیبت، یکی از مهمترین دوران زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، دو سؤال بسیار مهم در ذهن شیعیان آن حضرت - که به امامت ایشان اعتقاد دارند - شکل می گیرد:

سؤال اول: منظور از غیبت چیست؟

سؤال دوم: چه دلیل یا دلایلی باعث غیبت این امام با عظمت- که ثبوت زمین و آسمان به اوست- شده است؟

از این روی، برای آرامش قلوب شیعیان به پاسخ این سؤالات می پردازیم. البته این مسئله، از دو بُعد قابل بررسی است. یکی، تنقیح روایات علل غیبت و دیگری، پرداختن به راه حل های مناسب. با توجه به اینکه پرداختن به هر دو موضوع از توان یک کتاب خارج است، تنها به بُعد اول می پردازیم و می کوشیم تا با بررسی روایات، جواب های مفیدی به دست آوریم که راهگشای سؤالات مطرح شده باشند.

 این کتاب در سه فصل تنظیم شده است.

فصل اول به تبیین ضرورت موضوع و به شرح واژگان برای فهم بهتر مطلب

ص: 13

می پردازد. در فصل دوم به دو دسته از روایات در باب چگونگی غیبت می پردازیم. و فصل سوم - که آخرین فصل است - دارای چهار گفتار می باشد که در هر گفتار، به صورت موضوع بندی شده، تعدادی از علل غیبت بررسی می شوند؛ بدین صورت که ابتدا روایت، مطرح، سپس بحث سندی و دلالی ارائه می شود و در آخر، نقد و نظر و نتیجه نهایی بیان می گردد. هم چنین سعی شده است که شبهات و سؤالات مطرح در هر قسمت، آورده و پاسخ داده شود. لازم به ذکر است که در مواردی، مطلب  به طور کامل پرداخته نشده است که علت آن، جلوگیری از اطالة کلام می باشد.

کلید واژگان: «فلسفه»، «حکمت»، «علت»، «غیبت»، «عزلت»، «توقیع»، «سنت» و «بیعت».

منابع و مآخذ اصلی: مصادر اولیه مهدویت، هم چون کتب اربعة، «کمال الدین و تمام النعمه » ، «الغیبة» نعمانی، «الغیبة» طوسی و....

ص: 14

فصل اول: کلیات بحث

اشاره

ص: 15

مقدمه

در این فصل به تبیین مسأله، ضرورت بحث، پیشینة بحث، معنای واژه های اصلی نوشتار با استفاده از کتب لغت و منابع اصیل، و در آخر به روش تحقیق می پردازیم. سعی شده است که مباحث، مستدل و برگرفته از منابع اولیه باشد.

تبیین مسأله

 این رساله، در صدد پاسخگویی به دو سؤال مهم می باشد؛ یکی راجع به اصل غیبت و دیگری، راجع به علل غیبت.

در رابطه با قسمت اول، وجود دو دسته از روایات در بیان چگونگی غیبت، این پرسش را ایجاد می کند که آیا آن دسته از روایات که غیبت جسم را برای امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان می کنند صحیح است، یا آن دسته از روایات که غیبت شخصیت را مطرح می کنند؟

مهم ترین مشکل در مسیر پاسخ این است که هیچ یک از منابع، به این سؤال مهم نپرداخته، و روایات را آمیخته به هم آورده اند. بنابراین اولین کار این است که روایات را جداگانه مطرح کنیم تا از نظر سند و دلالت مورد بررسی قرار بگیرند.

ص: 16

در مرحله دوم با بررسی الفاظ هر دو دسته از روایات، به اثبات معنای مورد نظر خواهیم پرداخت.

این نکته لازم به ذکر است که چه بسا همین آمیختگی روایات در منابع اولیه بر این مطلب دلالت دارد که نظر بزرگانی چون شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی در کتب ارزشمندشان بر این است که تمام روایات، در مقام بیان یک چیز هستند و آن، غیبت شخصیت می باشد.

در رابطه با قسمت دوم هم سؤالات مهمی وجود دارد؛ از جمله اینکه آیا غیبت یک علت دارد یا چند علت؟ آیا این علل، علت تامه هستند یا ناقصه؟ آیا علت حقیقی هستند یا ظاهری؟چرا علت های متعددی برای غیبت در روایات آمده است؟ و ...

در رابطه با اصل روایات مورد بحث، منابع متعدد و دست اولی در دسترس است، در نتیجه از این باب مشکلی وجود ندارد؛ اما در رابطه با سؤالات موجود، شاید بتوان گفت فقط شیخ طوسی(ره) نظر خود را صریح بیان فرموده، و منابع دیگر، به ذکر روایات بسنده کرده اند.

اما از نظر سند، دلالت و میزان تأثیر علت های مذکور در به وجود آمدن غیبت، هیچ منبع قابل استفاده ای در دسترس نیست و اگر هم چیزی موجود باشد، به صورت بسیار مختصر و پراکنده، مباحثی را مطرح کرده اند.

لذا مشکل اساسی، نبود تحقیق در این زمینه است تا به نوآوری های جدید تری پرداخته شود.البته تحقیقات اندکی از علمای معاصر در برخی موارد انجام گرفته است که رجوع به آنها برای اتقان مطالب مفید خواهد بود.

اما در رابطه با بحث رجال - که یکی از مهم ترین قسمت های این نوشتار است

ص: 17

- باید گفت که با توجه به دسته بندی و جامعیت کتاب «معجم الرجال الحدیث» وگردآوری نظرات علمای بزرگ رجال توسط آیت الله خویی(ره) در این کتاب، در تمام مباحث رجالی ابتدا از این منبع استفاده شده، و در صورت نیاز به تحقیق بیشتر، به کتب رجالی دیگر رجوع شده است. و در رابطه با کتاب شریف «کمال الدین و تمام النعمه» در مواردی که نیاز به ترجمة روایات بود از کمال الدین دو جلدی استفاده شده است.

اما در رابطه با اصل چگونگی غیبت، تحقیقی که قابلیت استفاده داشته باشد یافت نشد. البته همانطور که اشاره خواهد شد، کلمات علمای بزرگ، به طور عموم، دال بر پذیرفتن غیبت شخصیت است، که یک مؤید بسیار مهم برای صحت نتیجه بحث می باشد.

در مقابل، برای قسمت دوم بحث، یعنی علل غیبت، منابع روایی متعددی وجود دارد که از نظر اعتبار نیز در حد اعلی هستند. اما در استدلال های سندی و دلالی روایات، تألیفی یافت نشد و اگر هم در برخی تألیفات جدید مباحثی مطرح شده باشد، یا غیر قابل استفاده است و یا تنها در پاره ای از مطالب، قابل استفاده هستند.

ضرورت بحث

از آنجا که برای تمام انسان ها میسور نیست که از طریق وحی یا الهام با خداوند ارتباط داشته باشند و آنچه را برای رسیدن به سعادت واقعی و رسیدن به توحید نیاز دارند از پروردگار عالم دریافت کنند، نیاز به شخص یا اشخاصی  که خداوند، این قدرت و توانایی را به آنها داده باشد، رخ می نماید.

اهمیت این نیاز، آنجا نمایان تر می شود که خداوند متعال می فرمایند: «ما

ص: 18

خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛(1)جن وانسان را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.»

اینکه انسان چگونه باید عبادت کند و عبادت، چگونه می تواند انسان را به تکامل برساند، از جمله مسائلی است که نیاز انسان به انبیاء و اهل بیت را نمایان تر می کند.

از طرف دیگر در قرآن کریم چنین آمده است: «قال فبما اغویتنی لاقعدنَّ لهم صراطک المستقیم؛(2) شیطان گفت: خدایا چون مرا گمراه کردی، من نیز بر سر راه راست تو می نشینم و بندگانت را گمراه می کنم».

شیطان به خداوند متعال گفت: من بر سر راه مستقیم تو می نشینم و کمین می کنم و انسان ها را گمراه می نمایم. از این رو، اگر انسان ها راهنمای الهی نداشته باشند، گرفتار فریب شیطان می شوند. چنان که ماجرای قوم بنی اسرائیل در گوساله پرستی گویای این مطلب است.

در روایات هم به ضرورت نیاز به امام اشاره شده است؛ آنجا که هشام بن حکم در جواب أبا مروان گفت: «فالله تبارک و تعالی لم یترک جوارَحَک حتی جعل لها اماماً یصحِّحُ لها الصّحیح یتیقَّنُ بِه ما شُک فیه و یَتْرک هذا الخلق کلّهم فی حیْرتهم و شکهم و اختلافهم، لایقیم لهم اماماً یردّون الیه شکهم و حیرتهم و...؛(3)

ای ابا مروان! آیا خدای تبارک و تعالی که اعضای تو را بدون امامی که صحیح را تشخیص دهد و تردید را به یقین تبدیل کند وانگذاشته، این همه مخلوق

ص: 19


1- ذاریات(51)، آیه 56.
2- اعراف(7)، آیه 16.
3- اصول کافی، ج1، ص191.

را در سرگردانی و تردید و اختلاف رها کرده و برای ایشان، امامی که در تردید و سرگردانی خود به او رجوع کنند قرار نداده است؟»(1)

و در جملات پایانی و دل نشین دعای ندبه نیز آمده است: «اللهم و نحن عبیدک التائقون الی ولیک المذکر بک و بنبیک، خلقته لنا عصمة و ملاذا، و أقمته لنا قواما و معاذا و جعلته للمؤمنین منا اماما...؛(2)

خدایا! ما شیفتگان ولیّ تو هستیم که یادآور تو و پیغمبر تو است. او را پناه و نگهدار ما آفریدی، مایة استواری زندگی ما ساختی و امام ما مؤمنان قرار دادی».

در این فراز، عرضه می داریم که خدایا آمدن آن کسی را که برای عصمت و نگاهداری دین و ایمان ما آفریدی و او را برانگیخته ای تا قوام و حافظ و پناه خلق باشد و بالاتر از همه، او را امام انسان ها قرار دادی، از تو استمداد می کنیم.

خداوند، انسان ها را در بیابان عالم، با وجود گرگ های گرسنه (شیاطین) و سبزه زارهای دروغین (دام های شیطان) تنها رها نمی کند؛ بلکه راهنمایانی چون انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام را به عنوان قطب عالم امکان، قرار داده است تا سراب را از حقیقت، مشخص، و کمین گاه دزدانی که بر سر راه قافله دل ها نشسته اند را هویدا کنند. آنها دست انسان ها را می گیرند و به مقصد نهایی (تقرب به خداوند) می رسانند.

با وجود ضرورت نیاز به امام، نویسندگانی چون احمد الکاتب، ناصر الغفاری، احمد امین مصری و... با نگاه کوتاه بینانه و متعصبانه خود بر آن شده اند که منکر خورشید عالم تاب وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شوند و حال آنکه عالمیان در حال نظاره

ص: 20


1- اصول کافی، ج 1، ص239.
2- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

کردن آن خورشید و بهره مند شدن از الطاف آن هستند. خداوند چه زیبا می فرماید: «و صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون؛(1) آنها کر و لال و کور هستند، زیرا عقل خود را به کار نمی بندند».

با توجه به این که اکثر این نویسندگان، قلم خود را متوجه غیبت حضرت و چرایی نبودن حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در بین مردم نموده اند، این ضرورت احساس می شود که بحث غیبت و علل آن در پژوهش های بیشتری بررسی شود تا پاسخگوی و سؤالات و شبهات مطرح باشد و این سنگ اندازی ها اثر سوئی بر افکار شیعیان جهان، خصوصاً جوانان عزیز نگذارد. همچنین با تبیین علل غیبت  می توانیم درک بهتری از این دوران داشته باشیم و با سلامت دین از آن گذر کنیم.

از این روی،  در این کتاب سعی شده است به سؤالات مبتلی به پرداخته شود و امید است که به یاری پروردگار عالم، گامی به سوی پژوهش های کاربردی تر و مفید تر برای برطرف کردن موانع پوچ و توخالی شبهه افکنان، و مسیری برای نورافشانی بهتر مضامین روایات اهل بیت علیهم السلام در تبیین علل غیبت باشد. إن شاء الله.

پیشینۀ بحث

بحث مهمی که در مبحث روایات غیبت وجود دارد، این است که آیا این روایات، از پیامبر و اهل بیت صادر شده یا ساخته و پرداخته عالمان شیعه است؟

اما در رابطه با اولین تألیفات مرتبط با مبحث غیبت، این مطلب، مهم است که  توسط چه کسانی و در چه تاریخی به رشتة تحریر در آمده است. در این قسمت به این مسئله می پردازیم.  

ص: 21


1- بقره (2)، آیه 171.

تفصیل

اول: از آنجا که غیبت، برای شیعیان، ایجاد مشکل در معرفت امام زمانشان  می شود، شبهات، به سرعت، اطراف آن را فراگیرد وحیرت و سرگردانی را برای عموم شیعیان به وجود می آورد. مرحوم صدوق (رحمة الله) نیز در کتاب شریف کمال الدین به این مشکل اشاره کرده است؛ اما از آنجا که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مواظب شیعیان می باشند (و لا ناسین لذکرکم؛(1) هیچ گاه یاد شما را فراموش نمی کنیم) جناب شیخ صدوق نیز با ذکر غیبت انبیا و بحث معمّرین (کسانی که عمر طولانی داشته اند) سعی کرده اند که نشان دهند غیبت، امری عادی است.(2) ایشان در کتاب شریف کمال الدین، به این مهم می پردازد.(3)

لذا در رابطه با پیشینة اصل غیبت باید عرض شود که غیبت، تنها برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی باشد. البته غیبت انبیای الهی با غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تفاوت دارد، ولی اصل غیبت سابقه داشته و چنین نیست که مختص امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.

دوم: شکی نیست که از ابتدای اسلام، بحث مهدویت، توسط پیامبر، مطرح و برای مسلمانان بیان شده است. در همان اوایل ورود به مدینه، حضرت در سخنی به جابر عبدالله انصاری فرمودند: «مهدی از اولاد من است. هم نام و هم کنیه من می باشد و از جهت خلقت و اخلاق شبیه ترین مردم به من است....».(4)

مرحوم سید محمد باقر صدر، روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در رابطه با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

ص: 22


1- احتجاج، ج2، ص650.
2- کمال الدین، مقدمه مؤلف، ص6.
3- کمال الدین، ج1، ص254 به بعد.
4- کمال الدین، ج1، ص403.

درکتب اهل سنت را بالغ بر چهارصد روایت می دانند.(1) و فقط مرحوم صدوق در خصوص غیبت و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چهل و پنج روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده اند.(2) پس پیشینة روایات غیبت به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اول اسلام باز می گردد.

سوم: قبل از آنکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنیا بیاید، اخبار غیبت، از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام صادر، و در کتب ثبت می شد و حتی پیش از تولد ایشان، کتاب هایی در خصوص غیبت تألیف شد.

به نمونه هایی از تألیفات مرتبط با غیبت حضرت اشاره می شود:

1. علی بن حسن بن محمد طائی طاطری، یکی از اصحاب موسی بن جعفر علیه السلام، کتابی در رابطه با غیبت نوشت و او مرد فقیه و مورد وثوقی بوده است.(3)

2. علی بن عمر اعرج کوفی نیز که از اصحاب امام کاظم علیه السلام است، کتابی در رابطه با غیبت نوشته است.(4)

 3. عباس بن هشام ناشری اسدی (م 220 ه-.ق) هم کتابی در این زمینه دارد. او مردی جلیل القدر و موثق بوده است.(5)

البته در این که این سه کتاب مختص غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند یا غیبتی که واقفه برای امام کاظم علیه السلام قائل بودند، جای تحقیق دارد.

 4. فضل بن شاذان نیشابوری (م 260ه-.ق) کتابی در احوال قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 23


1- نور مهدی، مقاله آیت الله سید محمد باقر صدر، ص37.
2- کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص482.
3- رجال، نجاشی، ص193؛ رجال، شیخ طوسی،  ص357.
4- رجال، نجاشی، ص194.
5- رجال، نجاشی، ص215؛ رجال، شیخ طوسی، ص384.

و غیبت او نوشته است که متأسفانه در دسترس نیست او نیز فردی موثق است.(1)

5. محمد بن ابراهیم نعمانی(م 329 ه-.ق) هم در این موضوع کتابی نوشته که در دسترس می باشد.

6. شیخ صدوق (م 381، ه.ق) کتاب گرانسنگ، کمال الدین و تمام النعمه را نوشته است.

7. شیخ مفید (م 413، ه-.ق) رساله هایی در رابطه با غیبت نوشته اند، از جمله کتاب فصول العشرة که مباحث عمیقی دارد.

8. سید مرتضی(م 436 ه-.ق) کتاب المقنع فی الغیبه را نوشته اند.

9. شیخ طوسی (م 460 ه-.ق) الغیبه را تألیف نموده است

منابع و کتب دیگری نیز وجود دارد که به جهت اختصار، از ذکر آنان صرف نظر می شود.(2)

این نکته قابل توجه است که کتاب های مذکور ومطالب گفته شده، مختص به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشند، ولی اصل مهدویت را اگر بخواهیم اشاره کنیم - چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»(3) یعنی و ما در زبور پس از تورات نوشته ایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد - به قبل از اسلام برمی گردد و خداوند متعال در ادیان قبل نیز حکومت صالحان بر زمین را وعده داده است.

ص: 24


1- رجال، نجاشی، ص235؛ رجال، شیخ طوسی، ص420 و 434.
2- جهت اطلاعات بیشتر، ر.ک: نور مهدی، مقاله آیت الله امینی، ص81 و در انتظار ققنوس، ترجمه مهدی علیزاده، مقدمه، ص 16.
3- انبیاء (21)، آیه 105.

تبین واژه ها

فلسفه

اشاره

در کتاب المنجد، این واژه، چنین بیان شده است: «حکمت، دانش، توجه و غور در مسائل علمی و پرداختن به آنها، علم به مبدأ و علل نخستین اشیاء و آن یک کلمه یونانی است که در اصل، متشکل از «فیلیا» (محبت و عشق) و «صوفیا» (حکمت و دانش) می باشد».(1)

در فرهنگ جامع نوین هم فلسفه چنین معنا شده است: «حکمت، علم به حقایق اشیاء و مبادی و علل آن به قدر طاقت بشری».(2)

 در فرهنگ فارسی عمید هم فلسفه به معنای «حکمت، تفکر و تعمق و در مسائل علمیه، و نیز علمی که در مبادی و حقایق اشیاء و علل وجود آنها بحث می کند» آمده است.(3)

نتیجه

با نگاهی به معنای مذکور از کتب لغت، فلسفه، علم مبادی و حقایق اشیاء و علت های بوجود آمدن آنهاست.

همانطور که اشاره شد، فلسفه به معنای حکمت هم آمده است و در روایات از حکمت و علت برای علل غیبت سخن به میان آمده است که به تفاوت بسیارکم این دو لغت اشاره دارد. از آنجا که فلسفه، علت و حکمت را شامل می شود، در نام این کتاب نیز از لفظ فلسفه استفاده شد.

ص: 25


1- المنجد، ج2، ص1319، ذیل واژه فلسفه؛ مجمع البحرین، ج5، ص107.
2- فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمة احمد سیاح، ج2، ص1516، ذیل واژه فلسفه.
3- فرهنگ فارسی عمید، ص959، واژة فلسفه.

حکمت

اشاره

جناب راغب در مفردات می گوید:

«اصل آن «حَکَمَ» است، یعنی مانع شدن از چیزی برای اصلاح، به همین خاطر به آن لجام هم گفته می شود، چون «حکمة الدابة» یعنی لجام کردم آن حیوان را، و به لجام کردن «حکمته و حکمت الدابه» هم گفته می شود که یعنی حیوان را به خاطر مصلحتی لجام کردم».(1)

 در ادامه، جناب راغب، آیاتی را به عنوان شاهد می آورند و می فرمایند: «و قال تعالی: «و اذکرن ما یتلی فی بیوتکنّ من آیات الله و الحکمة؛(2) خداوند می فرمایند: و از آن همه حکمت و آیات الهی که در خانه های شما تلاوت می شود متذکر شوید.» در تفسیر این آیه گفته شده است؛ «منظور، آنچه از حکمت ها و پندها است که در قرآن آمده است و(3) «ان الله یحکم ما یرید» یعنی آنچه را که خداوند بخواهد حکمت قرار می دهد، و علت آن برانگیختن بندگان برای رضایت به قضای الهی است.(4) و در آیه «من آیات الله و الحکمة؛ از نشانه ها و حکمت های خدا»،(5) آن حکمت، فهم حقائق قرآن است که مختص به پیامبران اولو العزم است و سایر انبیاء به تبع آن به حقایق و حکمت های الهی دست پیدا

ص: 26


1- حَکمَ اصله: منع منعاً لإصلاح، و منه سمیت اللِّجام، حَکمةُ الدابّة، فقیل حکمْته و حکمْت الدابة: منعتها بالحکمه . مفردات الفاظ القرآن، صص251 - 248، ذیل واژه حکم.
2- احزاب (33)، آیه 34.
3- مائده (5)، آیه 1. قیل تفسیر القرآن، و یعنی مانبّه علیه القرآن من ذلک «ان الله یحکم ما یرید.
4- أیِ: ما یریده یجعله حکمة، و ذلک حثّ للعباد علی الرضی بما یقضیه.
5- احزاب (33)، آیه34؛ از قول سُدی می گوید: هی النبوة یعنی حکمت نبوت است، و قیل: فهم حقائق القرآن و ذلک اشارة الی أبعاضها التی تختص بأولی العزم من الرسل و یکون سائر الانبیاء تبعاًلهم فی ذلک .

می کنند.»(1)

ابن فارس در رابطه با این واژه می گوید: «اصل حکم «حا» و «کاف» و «میم» است و به معنای منع است. و مصدر آن، «الحُکم» است و معنای حُکم منع از ظلم است و اینکه گفته شده: «حکمة الدابه»، یعنی جلوی حیوان را از کاری می گیرند، و این منع کردن به صورت «حکمت الدابة و أحکمتها» هم آمده است. و این حکمت عین همین موارد است، چون حکمت، منع از جهل می کند و می گویی: به شدت جلوی او را می گیرد تا آن چه را دوست دارد انجام ندهد و این به مصلحت او است».(2) البته او را از چیزی منع می کند که بنا بر توضیح بالا مصلحت او در ندانستن آن است، نه اینکه او را خام کند، تا از او سوء استفاده شود.

نتیجه

حاصل معنای این واژه در این کتب، منع شدن از حقیقت چیزی است که فراتر از فهم بشر عادی است؛ لذا راغب، در مفردات ، آن را مختص انبیای اولوالعزم دانسته است و به نظر ما آن ادله ای که اشاره به مخفی بودن علت غیبت دارد در حقیقت حکمت غیبت را بیان می کند. یعنی اگرچه نزد اهل بیت علیهم السلام علت اصلی غیبت واضح و روشن است، ولی به مصالحی لازم است بر ما پوشیده باشد.

ص: 27


1- مفردات الفاظ القرآن، صص251 - 148، ذیل واژة حکم.
2- « حکم، الحاء و الکاف و المیم اصل واحد، و هو المنع. و أوّل ذلک الحُکم، و هو المنع من الظلم و سمّیت حَکمة الدابة لانها تَمْنَعُها، یقال: حکمت الدابة و أحْکمتُها... و الحِکمَةُ هذا قیاسُها، لانّها تمنع من الجهل و تقول: حکمت فلاناً تحکیماً: منعُته عمّا یرید» (مقاییس اللغه، ص 258،  ذیل واژ ه حکم) .

بنابراین ما هم در این کتاب علل ظاهری را به عنوان علل غیبت و سِرّ - که بر

مردم پوشیده است - را به عنوان حکمت آوردیم؛ چنانکه آیت الله جوادی آملی هم در کتاب «امام مهدی موجود موعود» همین  تقسیم بندی را انجام داده اند(1) که در فصل آخر کتاب،در بخش «نظرات علما» مواردی خواهد آمد.

علت

اشاره

جناب آقای انوری علت را در زبان فارسی چنین معنا می کند: «سبب یا عامل پیدایش چیزی یا انجام گرفتن کاری، آنچه از وجود آن، چیز دیگری به وجود می آید و با نبودن علت، آن از بین می رود».(2)

و در لسان العرب چنین آمده است:(3)

علت، کاری است که فاعل خود را از حاجت اصلی خود دور می کند، مثل اینکه آن علت شغل دوم فاعل شود و از کار اول منع کند. و در گفتار عاصم بن ثابت چنین آمده است: «ما علّتی و انا جلدٌ نابل؟؛ وقتی سخت کوش هستم عذری ندارم» یعنی با توجه به اینکه تمام ابراز و مقدمات جنگ را آماده دارم، عذری برای ترک جهاد ندارم؛ لذا علت را در مقام عذر آورده است.

و در ادامه، علت را به معنای سبب می آورد و استناد به کلام عایشه می کند که چون عبدالرحمن با شلاق شتر را زد، به پای من هم ضربه خورد؛ یعنی سبب ضربه خوردن به پای من، ضربه

ص: 28


1- امام مهدی، موجود موعود، ص128.
2- فرهنگ فشرده سخن، ج2، ص1569، ذیل واژه عل.
3- و العِلّة: الحدث یشغل صاحبه عن حاجته، کانّ تلک العلّة صارت شُغُلاً ثانیاً مَنَعهُ عن شُغلِهِ الاول. و فی حدیث عاصم بن ثابت: ما علّتی و أنا جلدٌ نابل؟ای ما عذری فی ترک الجهاد و معی أُهْبَة القتال، فوضع العِلّة موضع العُذر ( لسان العرب، ج11، ص471، ذیل واژه علل).

زدن به شتر بود. در المنجد هم در معنای علت آمده است: «آن

چیزی است که وجود شئ به آن بستگی  دارد و یک شئ خارج از موضوع است که تأثیر در آن می گذارد و «علّة الشئ» یعنی سبب آن چیز».

نتیجه

با توجه به کتب موجود، معنای اول علت، نقص و مریضی است که شخص به خاطر آن علیل شده است و معنای دوم که به آن پرداخته شده است همان معنایی است که در بین فلاسفه و متکلمین مدّنظر است، یعنی عامل به جود آمدن چیزی دیگر.

و در این کتاب، منظور از «علت»، همین معنی است که در اصطلاح مهدوی به عواملی که باعث به وجود آمدن غیبت شده اند، اطلاق می شود و با از بین رفتن این علت، معلول که غیبت است پایان می پذیرد. لذا در این کتاب معنای دوم علت منظور نظر است که در بحث مهدویت از جایگاه خاصی برخوردار می باشد.

عزلت

اشاره

 المنجد، عُزلة را به «کناره گیری کردن» معنا می کند.(1)

این کلمه، در فرهنگ جامع نوین به معنای «گوشه نشینی و تنهایی» آمده است.(2)

و در لسان العرب چنین آمده است: «دور شد یک چیزی و «یعزله عزلاً»

ص: 29


1- المنجد، ترجمه احمد سیاح، ج2، ص1197، ذیل واژه: عُزلة.
2- فرهنگ جامع نوین، ج2، ص1271، ذیل واژه عُزلة.

یعنی دور می کند او را دور کردنی، یعنی او را دور کرد از بین افراد به جانبی، پس

او از آن ها دور شد،(1)

هم چنین گفته شده است: «عزلة: رها کرد نفس خودش را. گفته می شود: عزلة عبادت است، «اعتزلت القوم» یعنی جدا شدم از آن ها و از آن ها دور شدم.»(2)

جناب راغب می گوید «اعتزال، دور شدن از یک چیز به طور عملی است یا به صورت بیزاری فکری یا روحی یا به غیر این دو صورت. «خواه این دوری به وسیلة اعضای بدن باشد یا قلبی باشد. و چه ثلاثی مجرد باشد یا مزید یا باب تفعّل یا افتعال، باز به همان معنی است».(3)

در قرآن کریم نیز آمده است: «و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله؛(4) [اصحاب کهف به یکدیگر گفتند] شما از این مشرکین و خدایان باطل آن ها دوری جستید».

و نیز: «و أَعْتَزِلُکم و ماتَدْعونَ من دون اللهِ؛(5) [حضرت ابراهیم می فرماید] من از شما و بت هایی که به جای خداوند می پرستید دوری می گزینم».

نتیجه

 حاصل معنای این واژه، بنا برآنچه از کتب لغت بیان شده، کناره گیری کردن

ص: 30


1- «عَزَل الشیءُ یعزله عزلاً و عزّله فاعتزل و انعزل و تَعَزَّل: نحاه جانباً فتنحی». ( لسان العرب، ج11، ص440، ذیل واژه عزل).
2- «و العُزلة: انعزال نفسُه، یقال: العُزلة عبادةُ. و کنتُ بِمَعْزَلٍ عن کذا و کذا ای کنت بموضع عزلةٍ منه. و اعتزلتُ القومَ ای فارقتهم و تنحَّیت عنهم». (لسان العرب، ج11، ص440، ذیل واژه عزل).
3- «الاعتزال: تجنّبُ الشیء عمالة کانت أو براءة او غیرهما، بالبدن کانَ ذلک أو بالقلب، یقال: عزلتُهُ و اعتزَلْتُهُ، و تَعَزّلتُهُ فاعتزل» (راغب اصفهانی، «مفردات الفاظ قرآن»، ص564).
4- کهف (18)، آیه 16.
5- مریم (19)، آیه148.

شخص از دیگران است و این به آن معنا نیست که شخص برود و دیگر دیده

نشود، بلکه همانطور که از آیات، خصوصاً «فاعتزلوا النساء» فهمیده می شود، آن شخص بین مردم هست، ولی ارتباط با او بسیار محدود و سخت است؛ یعنی شوهر، آن صمیمیت و ارتباط پر شور را با همسر خود ندارد، بلکه یک حالت قهری بین آنها حاکم است. ولی زن در همان خانه و بین اعضای خانواده زندگی می کند. - البته مرحوم کلینی در همان روایتی که اشاره به غیبت و عزلة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد می فرمایند: «ما بثلاثین من وحشة؛ وقتی سی نفر در کنار حضرت هستند ایشان تنها نیستند -(1) و این همان معنایی است که در چگونگی غیبت به آن اشاره می شود. و در بیان تفاوت غیبت حضرت با غیبت بسیاری از انبیاء از آن، سخن به میان می آید.

غیبت

اشاره

جناب ابن منظور در لسان العرب می فرماید: «به تمام آن چیزی که از تو پنهان می شود «غیب» می گویند، همچنین آن چه از دیدگان غایب می شود نیز غیب است؛ اگرچه در قلب ها وجودداشته باشد و گفته می شود: صدایی را از ورای غیب بالاتر از مکانی که می بینیم آن را شنیدم».(2)

جناب راغب می گوید: «الغیب از غروب کردن خورشید و غیر آن گرفته شده است. یعنی وقتی خورشید از دیدگان پنهان شود، گفته می شود: این چنین از من غایب

ص: 31


1- کافی، ج1، ص340.
2- و الغیب کل ما غاب عنک، قال: و الغیب ایضاً ما غاب عن العیون، و ان کان محصلا فی القلوب و یُقال: سمعت صوتاً من وراء الغیب ای من موضعٍ أراه. و غابَ الرجل غیباً و مَغیباً و تَغَیَّبَ؛ سافر أو بانَ. ( لسان العرب، ج1، ص 654، ذیل واژه غیب).

شد. خداوند می فرماید: «یا این که از غایبان است»(1) و استمال شده در هر غایب از حس و آن چه از علم انسان غایب می شود. خداوند می فرماید: «و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است.(2) (3)

جناب فراهیدی می گوید: «الغیبة من الغیبوبه و اغابتِ المرأةُ فهی مُغیبةٌ: اذا غاب زوجها؛(4) غیبت از پنهان بودن می آید و اغابت المرأة یعنی زن دور شد، هنگامی که از شوهر خود دور شود».

جناب ابن فارس می گوید: «غیب از «غین» و «یاء» و باء» گرفته شده است و بر پوشیدگی یک چیز از چشم ها دلالت می کند. سپس بر این قیاس گفته می شود غیب یعنی آنچه ما نمی بینیم، آن چیزی که جز خداوند آن را نمی داند و گفته می شود: مخفی شد خورشید یا مرد از شهر خودش و «وقعنا فی غیبته و غیابة» یعنی افتاد روی زمین و در آن پنهان شد، خداوند تعالی در داستان یوسف می فرمایند: «او را در نهانگاه چاه بیفکنید(5)»(6).

ص: 32


1- نحل (27)، آیه20.
2- نمل (27)، آیه75.
3- الغیب: مصدرُ غابت الشمس و غیرها: اذا استترتْ عن العین، یقال: غاب عنّی کذا. قال تعالی: «ام کانَ من الغائبین» (نمل (27)، آیه20) و استُعمل فی کل غائب عن الحاسةو عما یغِیبُ عن علم الانسانِ بمعنی الغائب قال: «و ما من غائِبةٍ فی السماء و الارضِ الا فی کتابٍ مبینٍ» (نمل (27)، آیه75. )؛ ( مفردات، ص616، ذیل واژه غیب).
4- کتاب العین، ج2، ص1363، واژه غیب.
5- یوسف (12)، آیه 10.
6- غیب: الغین و الیاء و الباء اصل صحیح یدلُّ علی ستر الشیء عن العیون، ثم یقاس من ذلک الغیب ما غاب، مما لا یعلمه الا الله و یقال: غابت الشمس و غاب الرجل عن بلده وَ وَقَعْنا فی غیبةٍ و غیابةٍ، ای هبطة من الارض یُغابُ فیها، قال الله تعالی فی قصة یوسف علیه السلام «و ألقوه فی غَیَابةِ الجُبِّ». ( مقاییس اللغة، ص779، واژة غیب ).
نتیجه

بنابراین، طبق معنای لغوی و اصطلاحی غیبت، این واژه دربارة کسی استفاده می شود که در قید حیات است ولی از دیدگان مخفی است. غیبت در بحث مهدویت دربارة دو دورة غیبت صغری را (از سال 260 هجری قمری تا 329 هجری قمری) و غیبت کبری (از سال 329 هجری قمری تا کنون) استعمال می شود. این واژه در این کتاب نیز در بحث چگونگی و حقیقت غیبت آمده است و بیان می کند که وضعیت حضرت در زمان غیبت چگونه است که به نظر می آید در توضیحات اهل لغت اشاره به این مطلب شد که فرد غایب در بین مردم قابل دیدن است اگرچه شناخته نمی شود.

توقیع

اشاره

 ابن فارس می گوید: «التوقیع: ما یلحق بالکتاب بعد الفراغ منه؛(1) توقیع آن چیزی است که بعد از اتمام کتاب به آن ملحق می شود».

ابن منظور می گوید: «توقیع در کتاب، اضافات به آن پس از اتمام کتاب گفته می شود»(2) ازهری نیز گفته است: «توقیع، الحاق نویسنده است برای زیباتر کردن نوشتار خود با قرار دادن مراد خودش در بین سطرهای ضعیف و حذف اضافی ها، و این کلمة توقیع از وارد کردن زخم بر پشت حیوانات سواری گرفته شده است،

ص: 33


1- مقاییس اللغة، ص1062، ذیل واژه وقع.
2- و التوقیع فی الکتاب: الحاق شیء فیه بعد الفراغ منه؛ قال الازهری: توقیع الکاتب فی الکتاب المکتوب أن یُجمِلَ بینَ تضاعیف سطوره مقاصد الحاجة و یحذفَ الفضول، و هو مأخوذ من توقیع الدّبَرِ ظهر البعیر، فکانّ الموقَّع فی الکتاب یؤَثّر فی الامر الذی کتِبَ الکتاب فیه ما یؤکده و یوجبه، ( لسان العرب، ج8، ص406، ذیل واژه وقع.

مثل این که کسی که با اضافه یا کم کردن مطالبی، در آن موضوعی که کتاب در رابطه با آن نوشته شده است تأثیر می گذارد، و یا کلامی را تأکید می کند یا تثبیت می نماید».

آقای انوری هم توقیع را چنین معنا می کند: «توقیع، معانی متعددی دارد. اول: مُهر یا امضای پادشاهان و بزرگان در ذیل یا بر پشت فرمان یا نامه. دوم: نوشته و یا دست خط پادشاهان و بزرگان در بالا یا کنار فرمان یا نامه. سوم: سخن پادشاهان و بزرگان در جواب نامه ها و دادخواهی ها، که معمولاً متضمن نکته ای حکمت آمیز بوده است».(1)

نتیجه

آنچه در این منابع مهم، مشترک است عبارت است از:

اول، توقیع، نوشتة یک صاحب نظر و شخصیت بزرگی است، چرا که بنا بر کتب لغوی عرب هم توقیع به معنای حذف اضافی ها و تأثیر ثبت در متن بود.

دوم اینکه توقیع به اضافات و کتابت یک شخصیت بزرگ در کنار نامه یا نوشتة دیگری است و اگر صرف این مطلب باشد، توقیع شامل نوشته های مستقل حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی شود.

البته بنا بر توضیح جناب آقای انوری، پاسخ به نامة افراد توسط پادشاه یا بزرگان را نیز توقیع می گویند؛ در این صورت، این واژه شامل تمام مکتوبات حضرت می شود.

و بنا بر معنای آقای انوری و همچنین بنا بر نقل «فرهنگ بندر ریگی»، به

ص: 34


1- فرهنگ فشردة سخن، ج1، ص688، ذیل واژه توقیع.

امضا یا مهر پادشاه در آخر نامه، توقیع می گویند.(1) در این صورت، توقیع به نوشته اطلاق نمی شود، بلکه مهر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در پشت یا پایان نامه ها است.

در این صورت هم اگر نامه های حضرت، همگی ممهور بوده باشد، باز شامل توقیعات می شود و قطعاً برای شناخته شدن نامه ها توسط عالمان شیعه، یک امضا یا علامت خاصی در انتهای نامه ها وجود داشته است.

در کتب علمای شیعه، به نامه ها و فرمان هایی که در زمان غیبت از طرف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، به شیعیان رسیده، «توقیع» می گویند.

در کتاب کمال الدین، نوشته مرحوم صدوق و غیبت طوسی و بحار الانوار مرحوم مجلسی، حدود هشتاد توقیع که از ناحیة مقدسه صادر شده؛ ثبت شده است که به لحاظ محتوا، برخی خطاب به سفرا و نواب خاص، برخی خطاب به علما و فقها، بعضی در پاسخ سؤالات شیعیان و برخی در تکذیب و لعن مدعیان و دروغگویانی است که ادعای نیابت حضرت را داشته اند.(2)

سنت

 «سنت» در لغت به معنای راه و روش، خوی، عادت، طبیعت و سرشت آمده است.(3)

راغب اصفهانی در معنای سنت می نویسد:

«سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یعنی راه و روشی که او برگزیده است. و سنت خدای تعالی، به راه و روش حکمت او و راه و روش

ص: 35


1- فرهنگ بندر ریگی، ج2، ص2400، ذیل واژه وقع.
2- موعود نامه، ص232، ذیل واژه توقیع.
3- فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طیبیان، ج2، ص1221.

طاعت او اطلاق می شود.»(1)

 در این کتاب، منظور از سنت، روشی است که خداوند متعال در غایب کردن بعضی از انبیای الهی و امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد.

روش تحقیق

در نگارش کتاب ها و مباحث علمی، دست یافتن به نتیجه ای درست و مطلوب، نیازمند به کارگیری روشی نظام مند و صحیح است. بررسی ها و کاوش های علمی به تناسب موضوع و جایگاه علمی آن، روش و راهکار ویژه خود را طلب می کند و با توجه به ساختار علمی این نوشته، از میان روش های متعدد، از روش کتابخانه ای به صورت غالب و برای استقراء کامل تر و دست یابی بهتر به متون کتب مهم، از نرم افزارهای اسلامی موجود استفاده شده است.

ص: 36


1- معجم مفردات الفاظ قرآن، ص251.

فصل دوم: حقیقت غیبت

اشاره

ص: 37

مقدمه

در این فصل به بررسی روایاتی که معنای غیبت را بیان کرده اند، می پردازیم. با توجه به این که روایات موجود در این موضوع، دو گروه هستند، در ابتدا تناقضی به نظر می آید، اما با دقت در متون روایات تناقض برطرف شده و شبهات، مشخص می شود. در ادامه فصل، به چگونگی غیبت از منظر دو گروه از فرق و مذاهب پرداخته و به شبهات آنان، پاسخ می دهیم.

این نکته قابل ذکر است که منظور از تواتر در مباحث این نوشتار، تواترمعنوی(1) یا تواتر اجمالی(2) می باشد. و سعی بر این بوده است که مباحث سندی طبق روش رایج علمای معاصر باشد تا مطالب، از جامعیت بهتری برخوردار شوند.

ص: 38


1- تواتر اجمالی در اخبار زیادی به دست می آید که دربارة موضوعی واحد اما با الفاظ و مضامین مختلف هستند که در قدر متقین با هم اشتراک دارند و موجب علم اجمالی به صورت حدقل، یکی از این اخبار می شوند. (به نقل از اصول الحدیث و احکام، آیت ا... سبحانی، ص25).
2- تواتر معنوی در مورد اخباری به کار می رود که  در عین فراوانی، در معنی و مفهوم، هماهنگ باشند، هرچند اتحادی در الفاظ نداشته باشند. فرقی نمی کند که اتحاد در معنای مطابقی، تضمنی یا التزامی می باشد یا در مخلوطی از همة آنها، (به نقل از پژوهشی در علم رجال، اکبر ترابی، ص444).

معنای غیبت

معنای لغوی غیبت در فصل پیش ارائه شد؛ اما در روایات، معانی متعددی برای غیبت بیان شده است. در برخی روایات، غیبت به معنای «دیده نشدن» آمده است، بدین معنی که حضرت، مردم را می بینند ولی آنان نمی توانند حضرت را ببینند. البته این مورد مختص زمان و مکان خاصی می باشد.(1)

در برخی دیگر از روایات، غیبت به معنای «ندیدن جسم» آمده است.(2) در برخی روایات دیگر، غیبت به معنای «دیده شدن و شناخته نشدن» آمده است، بدین صورت که حضرت در بین افراد، حضور، و با آنها برخورد دارند و حتی سخنانی بین آنها رد و بدل می شود ولی آنها حضرت را به عنوان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی شناسند.(3)

 در بخش بعد، به تفصیل به این معانی پرداخته شده و علت تعدد این معانی بیان گشته است.

چگونگی غیبت

در متون روایی، چگونگی غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به دو صورت بیان شده است. در برخی، «غیبت شخص» مطرح است و در برخی «غیبت شخصیت».

ص: 39


1- کمال الدین و تمام النعمه، ص133، 345، 351؛ الغیبة، ص175 و کافی، ج1، ص398.
2- کمال الدین و تمام النعمه، ص370، 381، 410؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص202.
3- کمال الدین و تمام النعمه، ص341، 440، الغیبة، شیخ طوسی، ص363، الغیبة، نعمانی، ص141 و کافی، ج1، ص397.

غیبت شخص

روایات

روایاتی که این معنا از غیبت را بیان می کنند، در حد تواتر است؛ از این رو، جهت اختصار، فقط روایات کتاب شریف کافی را آورده و به ذکر آدرس روایات در منابع دیگر کفایت می کنیم. لازم به ذکر است که سعی شده از چهار منبع اصلی مهدویت، یعنی کافی، کمال الدین، غیبت نعمانی و غیبت طوسی به طور کامل استفاده شود. روایات کتاب شریف کافی عبارتند از:

 1. عدة من اصحابنا عن جعفر بن محمد عن ابن فضال عن الریان بن الصلت قال: سمعت ابالحسن الرضا علیه السلام یقول -و سئل عن القائم - فقال: لا یری جسمه و لا یسمی اسمه.(1)

ریان بن صلت می گوید: از امام رضا علیه السلام درباره قائم سؤال شد. ایشان فرمودند: «جسمش دیده نمی شود و نام او برده نمی شود.»(2)

توضیح: مرحوم مجلسی در مرآة العقول این روایت را موثق می دانند.(3)البته این مسلّم است که به صرف یک نفر، از بررسی سند بی نیاز نمی شویم، ولی با توجه به روش خاص و دقیق مرحوم مجلسی در مرءآۀ العقول، هیچ یک از صاحب نظران، روایات توثیق شده این کتاب را تضعیف نکرده اند. به این دلیل، ما روایتی را که مرحوم مجلسی توثیق کند از بحث سندی بی نیاز می دانیم.(4)

ص: 40


1- کافی، ج 1، ص394 و 393.
2- اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، ج 2، ص 126.
3- ر.ک: ج4، ص18.
4- ر.ک: مرآة العقولج1، مقدمه، ص22.

2. علی بن محمد عمن ذکره عن محمد بن احمد العلوی عن داوود بن القاسم قال: سمعت ابالحسن علیه السلام یقول: الخلف من بعدی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلنی الله فداک؟ فقال: انکم لا ترون شخصه ولا یحل لکم ذکره باسمه فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا: الحجة من آل محمد علیه السلام .(1)

 داود بن قاسم گوید: شنیدم امام هادی علیه السلام فرمود: «جانشین بعد از من، حسن است؛ چگونه خواهد بود حال شما نسبت به جانشین بعد از او؟ عرض کردم: «فدای شما شوم، از چه رو؟» فرمود: «زیرا خودش را نمی بینید و برای شما روا نیست نامش را ببرید». عرض کردم: «پس چگونه از او یاد کنیم؟» فرمود: «بگویید: حجت از آل محمد علیهم السلام .»(2)

توضیح: مرحوم مجلسی در مرآة العقول می فرمایند: «لاترونَ شخصه یعنی عموماً و در تمام اوقات نمی توان حضرت را شناخت».(3)البته این عبارت، نیاز به توضیح دارد که در بحث بعدی می آید.

3. علی بن محمد عن سهل بن زیاد و محمد بن یحیی و غیره عن احمد بن محمد و علی بن ابراهیم عن ابیه جمیعا عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن ابی حمزة عن ابی اسحاق السبیعی عن بعض اصحاب امیر المومنین علیه السلام ممن یوثق به ان امیرالمومنین علیه السلام تکلم.... اللهم انه لابد لک من حجج فی ارضک.... ظاهر غیر مطاع او مکتتم یترقب ان غاب عن الناس شخصهم فی حال هدنتهم فلم یغب عنهم قدیم

ص: 41


1- کافی، ج1، ص 398.
2- اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، ج 2، ص 117، ح 13.
3- مرءآة العقول، ج3، ص393.

مبثوث علمهم و آدابهم فی قلوب المومنین مثبتة فهم بها عاملون...(1)

 یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام که مورد اطمینان است گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرمود:

«... بار خدایا! همیشه حجت هایی از جانب تو، بر روی زمین هستند.... آن حجت یا ظاهر است و فرمانروایی نمی کند (فرمان او را اطاعت نمی کنند) و یا پنهان است و انتظارش را می کشند. اگر در حال صلح (متارکه جنگ میان مسلمین و کفار) شخص آن حجج از مردم نهان باشد، دانش دیرین و ثابت [منتشر] ایشان از مردم نهان نیست، و آدابشان در دل های مؤمنین پابرجاست و طبق آن عمل کنند....»(2)

4. محمد بن یحیی عن جعفر بن محمد عن اسحاق بن محمدعن یحیی بن المثنی عن عبدالله بن بکیر عن عبید بن زرارة قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: یفقدالناس امامهم یشهد الموسم فیراهم ولا یرونه.(3)

 عبید بن زراره می گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: «مردم، امام خود را نیابند، امام در مراسم حج (واجب) حاضر شود و مردم را ببیند، ولی آن ها او را نبینند».(4)

مرحوم مجلسی در مرآة العقول در توضیح این حدیث می فرمایند: «و موسم الحج» از نظر فیروز آبادی یعنی محل اجتماع مردم. شاید مراد از «فیراهم

ص: 42


1- کافی، ج 1، ص 400.
2- اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، ج 2، ص 139.
3- کافی، ج 1، ص 398.
4- اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، ج 2، ص 136.

ولایرونه» این باشد که او مردم را می بیند و می شناسد ولی مردم او را نمی شناسند؛ همانطور که مرحوم صدوق از محمد بن عثمان عمری نقل می کند که او گفت: «و به خدا سوگند همانا صاحب این امر، هر سال در مراسم حج حاضر می شود. پس مردم را می بیند ومی شناسد وبعضی مردم او را نمی شناسند».  بنابراین حدیث «رؤیه»به معنای شناختن است(حضرت را می بینند ولی نمی شناسند».(1)

5. الحسین بن محمد عن جعفر بن محمد عن القاسم بن اسماعیل الانباری عن یحیی بن المثنی عن عبدالله بن بکیر عن عبیدالله بن زرارة عن ابی عبدالله علیه السلام قال: للقائم غیبتان یشهد فی احداهما المواسم یری الناس و لا یرونه.(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «حضرت قائم علیه السلام دو غیبت دارد (غیبت صغری و کبری) در یکی از آن دو غیبت (کبری) در مواقف حج حاضر می شود، مردم را می بیند ولی مردم او را نمی بینند».(3)

قابل ذکر است که روایات متعددی به همین مضمون در مهم ترین منابع مهدوی از جمله کتب شریف کمال الدین و تمام النعمه(4)، الغیبه نعمانی (5) و الغیبة طوسی(6) آمده است.

ص: 43


1- مرآة العقول، ج2، ص42.
2- کافی، ج 1، ص 400.
3- اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، ج2، ص 138، ح 12.
4- ر.ک: کمال الدین، ص132، 345، 351، 370، 381، 410، 411 و 440. (لازم به ذکر است این آدرس ها متعلق به کمال الدین تک جلدی می باشد).
5- الغیبة، نعمانی، ص175 (سه روایت) و ص176.
6- الغیبة، شیخ طوسی، ص161، ح119 و ص202، ح169.

بررسی سند روایات

با توجه به تکثر روایات در این باب - که از حد استفاضه هم می گذرد - نیازی به بررسی سند یک به یک آنها نیست؛(1)چنانکه مرحوم آیت الله خویی (رحمة الله) در بحث رجالی دربارة عمرو بن الحمق می فرمایند: «اگرچه روایات آمده، ضعیف هستند، ولی از حد استفاضه بالاتر است و بر مبنای همان، روایات و وثاقت ایشان، ثابت است».(2) علاوه بر این که تمامی این روایات، اولاً از منابع اولیة مهدویت می باشند، ثانیاً مؤلفانی چون مرحوم کلینی و شیخ صدوق و شیخ طوسی آنها را گردآورده اند و ثالثاً وجود پنج روایت در کتاب شریف کافی و توثیق برخی از این روایات توسط علامه مجلسی (رحمة الله) در مرآة العقول که به سختی روایتی را قبول می کنند -، خود گواه قطعی بر صحت استناد به این مجموعه روایات می باشد.

بررسی دلالت روایات

با نگاه به متن روایات مذکور، به این الفاظ کلیدی برمی خوریم:

«لایری جسمه»(3) (جسمش دیده نمی شود)

«یغیب عنهم شخصه»(4) (شخص او از آن ها غایب می شود)

«لا ترونَ شخصه»(5) (بدن و جسم حضرت را نمی بینند)

«غاب عن الناس شخصهم»(6)، (شخص آن ها از نظر مردم غایب می شود)

ص: 44


1- ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج11، ص250، ذیل ترجمه عبدالله بن العباس.
2- معجم رجال الحدیث، ج13، ص87، ش8886.
3- کمال الدین و تمام النعمه، ص370، کافی، ج1، ص394.
4- کمال الدین و تمام النعمه، ص410 و 411.
5- الغیبة، شیخ طوسی،ص202 و کافی، ج1، ص398.
6- کافی، ج1، ص 400.

«و لایرونه»(1) (او را نمی بینند)

که تمامی این الفاظ، بر غیبت شخص، تصریح کامل دارد.

در نتیجه دلالت این روایات بر صورت اول از غیبت، واضح است؛ چون این الفاظ بر عدم دیدن جسم و شخص دلالت دارند، که در حقیقت، هر دو به یک معنی است.

یادآوری

در اینجا این مسئله مطرح می شود که اگر معنای غیبت را غیبت شخص حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بدانیم، باید لازمة آن را هم بپذیریم؛ یعنی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هیچ گاه در مرآ و منظر انسان ها قرار نخواهند گرفت و حتی در مراسم حج هم به صورت نامرئی حاضر می شوند و کسی حضرت را نمی تواند ببیند، مگر خواص از انسان های پاک که لایق دیدار باشند؛ و این برداشت متعارض با روایات صورت دوم از معنای غیبت می باشد. که ا ن شاء الله بعد از بررسی روایات صورت دوم، مفصل به این مسئله پاسخ داده خواهد شد.

غیبت شخصیت

اشاره

در این قسمت، روایات بیانگر این معنا هستند که غیبت حضرت، در حقیقت. غیبت شخصیت است نه شخص؛ بدین صورت که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در بین مردم زندگی می کنند بدون این که مردم ایشان را بشناسند، مگر افراد خاصی که خداوند صلاح بداند. در نتیجه یا با روایات قسمت قبل متعارض هستند و یا غیبت حضرت

ص: 45


1- کافی، ج1، ص398، 400، ح12؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص133،440؛ الغیبة، ص175.

را از بُعد دیگری معنا می کنند؛ یعنی در بعضی مواقع، مردم، حضرت را می بینند ولی نمی شناسند و در بعضی مواقع، اساساً ایشان دیده نمی شود.

روایات این باب عبارتند از:

 1. حدثنا أبی رضی الله عنه قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحمیری، عن أحمد بن هلال، عن عبد الرحمن بن أبی نجران، عن فضالة بن أیوب، عن سدیر قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن فی القائم شبه من یوسف علیه السلام قلت: کأنک تذکر خبره أو غیبته؟ فقال لی: ما تنکر من ذلک هذه الامة أشباه الخنازیر، إن إخوة یوسف کانوا أسباطا أولاد أنبیاء، تاجروا یوسف وبایعوه وهم إخوته وهو أخوهم فلم یعرفوه حتی قال لهم: «أنا یوسف» فما تنکر هذه الامة أنه یکون الله عزوجل فی وقت من الاوقات یرید أن یستر حجته، لقد کان یوسف علیه السلام إلیه ملک مصر، وکان بینه وبین والده مسیرة ثمانیة عشر یوما فلو أراد الله عزوجل أن یعرفه مکانه لقدر علی ذلک، والله لقد سار یعقوب وولده عند البشارة مسیرة تسعة أیام من بدوهم إلی مصر، فما تنکر هذه الامة أن یکون الله عزوجل یفعل بحجته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فی أسواقهم ویطأ بسطهم وهم لا یعرفونه، حتی یأذن الله عزوجل أن یعرفهم بنفسه کما أذن لیوسف حتی قال لهم «هل علمتم ما فعلتم بیوسف وأخیه إذ أنتم جاهلون قالوا إنک لانت یوسف * قال أنا یوسف وهذا أخی»(1).

 سدیر صیرفی گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در قائم علیه السلام شباهتی به یوسف علیه السلام وجود دارد». گفتم: «گویا از حیرت یا غیبت یاد می کنید».

ص: 46


1- کمال الدین وتمام النعمه، ج2، ص14.

فرمود: «این امّت چگونه آن را انکار می کند؟ برادران یوسف، همه، اسباط و اولاد پیامبران بودند؛ اما با یوسف تجارت کردند و او را فروختند در حالی که او برادر آنها بود و [بعدها که با او مراجعه شدند] او را نشناختند تا آن که به آن ها گفت: من یوسف هستم. پس چگونه این امت انکار می کنند که خدای تعالی در وقتی از اوقات اراده فرماید که حجّتش را مستور کند؟ یوسف سلطان مصر بود و بین او و پدرش هجده روز راه بود و اگر خدای تعالی می خواست جای او را به وی نشان می داد و بر آن کار توانا بود. به خدا سوگند، وقتی مژدة یوسف را به یعقوب و فرزندانش دادند، آن راه را در نه روز طی کردند و از بیابان و سرزمینی که بودند خود را به مصر رسانند، پس چگونه این امّت انکار می کنند که خدای تعالی با حجّتش همان کند که با یوسف کرد؟ او - حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف - در بازارهایشان راه می رود و بر بساط آن ها پا می نهد، امّا آن ها او را نمی شناسند تا آنکه خدای تعالی اذن فرماید که خود را به آنان معرّفی نماید؛ هم چنان که به یوسف اذن داد و به آن ها گفت: آیا می دانید که در نادانی با یوسف و برادرش چه کردید؟

گفتند: آیا تو یوسفی؟ گفت: آری من یوسفم و این هم برادر من است.»

بررسی سند روایت

عبد الله بن جعفرالحمیری:

 مرحوم آقای خویی می فرماید: «ایشان، بزرگ اهل قم و نزد آنها بسیار وجیه بود و 75حدیث از او نقل شده است». همچنین ایشان او را ثقه می داند(1).

ص: 47


1- معجم رجال الحدیث، ج11، ص148.

احمد بن هلال: توقیعی از ناحیه مقدسه در ذم او صادر شده است؛ اما مرحوم آقای خویی می فرماید: «فساد مذهب، ربطی به توثیق در روایت ندارد، علاوه بر اینکه مرحوم نجاشی هم ایشان را صالح الروایه می داند و در نهایت، ایشان را ثقه معرفی می کند»(1). بنابراین ایشان از نظر عقیده، مردود و از نظر روایت، طبق نظر مذکور، توثیق شده است.

عبدالرحمان بن أبی نجران:

مرحوم آقای خویی می فرماید: «مرحوم نجاشی ایشان را توثیق کرده اند و او در سند 220 روایت آمده است؛ لذا ایشان ثقه است»(2). توثیق او از جانب مرحوم آقای خویی به استناد کلام مرحوم نجاشی می باشد، و اگرچه برخی عالمان رجال، او را ضعیف شمرده اند،(3) وجود او در سند بسیاری از روایات، بر وثاقتش دلالت می کند. 

فضالة بن أیوب:

 مرحوم آقای خویی می فرماید: «مرحوم نجاشی و شیخ طوسی، ایشان را ثقه می دانند و جناب برقی نیز او را از اصحاب اجماع می داند، در نتیجه ایشان ثقه است. به علاوه اینکه او در سند417 روایت آمده است»(4).

ص: 48


1- معجم رجال الحدیث، ج3، ص152.
2- معجم رجال الحدیث، ج10، ص 325.
3- تنقیح المقال، ج14، ص213.
4- معجم رجال الحدیث، ج10، ص 291.

سدیر:

مرحوم آقای خویی، روایات مدح و ذم او را نقل کرده، روایات ذم را ضعیف

دانسته و در مقابل، بعضی از روایات مدح را صحیح و بدون معارض شمرده است؛ لذا ایشان، او را ثقه می داند(1).

 نتیجه اینکه این حدیث شریف از نظر سند قابل خدشه نبوده و صحیح السند است. البته جای تأمل در رابطه با احمد بن هلال باقی است.

بررسی دلالت روایت

 این روایت، غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را به ناشناس بودن حضرت یوسف علیه السلام تشبیه کرده است؛ یعنی برادران یوسف با برادر خود معامله کردند در حالی که او را نشناختند و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم بین مردم زندگی می کند و با آنها مراوده دارد ولی آنها حضرت را بما هو حجة الله نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازة معرفی کردن خود را بدهد؛ همانطور که وقتی به یوسف علیه السلام چنین اجازه ای داده شد،خود را معرفی کرد و برادران، او را شناختند. نتیجه این که این روایت، هم از نظر سند و هم دلالت، تام است و بر معنای مورد نظر دلالت کامل دارد.

2. أخبرنا محمد بن همام؛ ومحمد بن الحسن بن محمد بن جمهور جمیعا، عن الحسن بن محمد ابن جمهور، قال: حدثنا أبی، عن بعض رجاله، عن المفضل بن عمر قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام ): «خبر تدریه خیر من عشر ترویه، إن لکل حق حقیقة، ولکل صواب نورا»، ثم قال: «إنا والله لا نعد الرجل من شیعتنا فقیها حتی یلحن له فیعرف اللحن، إن أمیر المؤمنین (علیه السلام ) قال علی منبر الکوفة: إن

ص: 49


1- معجم رجال الحدیث، ج9، ص 36.

من ورائکم فتنا مظلمة عمیاء منکسفة لا ینجو منها إلا النومة»، قیل: «یا أمیر المؤمنین وما النومة؟» قال: «الذی یعرف الناس ولا یعرفونه. واعلموا أن الارض لا

تخلو من حجة لله عزوجل ولکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم وجورهم وإسرافهم علی أنفسهم ولو خلت الارض ساعة واحدة من حجة لله لساخت بأهلها ولکن الحجة یعرف الناس ولا یعرفونه کما کان یوسف یعرف الناس وهم له منکرون»، ثم تلا: «یا حسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول إلا کانوا به یستهزؤن»(1).

 مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «یک خبر که آن را درک می کنی بهتر است از ده خبر که صرفاً آن را روایت می کنی. همانا هر حقی دارای حقیقتی است و هر کار درستی را نوری است»، سپس فرمود: «و به خدا سوگند، کسی از شیعیان خود را فقیه نمی شماریم تا اینکه سخنی به او گفته شود و او رمز آن را دریابد، همانا امیرالؤمنین علیه السلام بر منبر کوفه فرمود: «به راستی که فتنه هایی ظلمانی و کدر و تاریک پشت سر دارید که جز نومه  کسی از آن نجات نمی یابد». به آن حضرت عرض شد: «ای امیرمؤمنان! نومه چیست؟» فرمود: «کسی است که مردم را می شناسد ولی مردم او را نمی شناسند، و بدانید که زمین از حجّت خدای عزّوجل خالی نمی ماند، ولی خدای عزیز، به زودی، دیده خلقش را از او نابینا می کند به خاطر ظلم و جور و زیاده روی آنان نسبت به خودشان. و اگر زمین یک ساعت از حجت خدا خالی بماند، اهل خود را فرو می برد. لکن آن حجّت، مردم را می شناسد و آنان او را نمی شناسند، چنانکه یوسف، مردم را (برادرانش را) می شناخت و آن ها او را نمی شناختند.» سپس آن حضرت، این آیه را

ص: 50


1- الغیبه، نعمانی، ص141.

تلاوت فرمود: «ای دریغ بر بندگان! پیامبری بر ایشان نیامد مگر این که او را به مسخره گرفتند».(1)

بررسی سند روایت

محمد بن همام:

 مرحوم شیخ طوسی در فهرست می فرمایند: «او، محمد بن همام اسکافی، با کنیة أبا علی، از راویان جلیل القدر و ثقه می باشد. و او دارای روایات کثیر است».(2)

حسن بن محمد بن جمهور:

 مرحوم نجاشی ایشان را ثقه می دانند.(3) ابن داوود هم در رجال خود ایشان را ثقه معرفی کرده اند.(4)

 محمد بن جمهور:

آیت الله خویی (رحمة الله) فقط کلام مرحوم شیخ طوسی را نقل می فرمایند، مبنی بر  اینکه ایشان از اصحاب امام صادق علیه السلام است و می فرمایند: «در کتب رجالی، کلام دیگری در رابطه با مدح و ذم ایشان وجود ندارد.»(5) البته ایشان، او را با توجه به

ص: 51


1- الغیبه، ترجمه محمد جواد غفاری، ص 198.
2- فهرست، شیخ طوسی، ص217، رقم 612. مرحوم آیت الله خویی ذیل عنوان «محمد بن ابی بکر همام» بنا بر نقل بزرگان رجال، هم چون مرحوم نجاشی و شیخ طوسی در فهرست و رجال، ایشان را از اعاظم و ثقات راویان می دانند. (ر.ک: معجم رجا ل الحدیث، ج15، ص245، رقم 9992).
3- رجال، نجاشی، ص62، رقم 144.
4- رجال، ابن داوود، ص77، رقم 455.
5- معجم رجال الحدیث، ج5، ص117، رقم 2265.

حضور در سند تفسیر قمی و کامل الزیارات، ثقه می داند. (1)

مرحوم تستری نیز در قاموس الرجال روایات خالی از غلو و تغلیظ ایشان را

قبول می کند. (2)

عن بعض رجاله:

این مطلب مبهم است؛ لذا برای ما فرد یا افراد ناقل این حدیث، دقیقاً مشخص نیست؛ از این رو حدیث، مرسل است.

مفضل بن عمر:

مرحوم آقای خویی در رجال بعد از آوردن روایات مدح و ذم، و ثابت دانستن روایات مدح و رد روایات ذم و توثیق او توسط بزرگانی چون شیخ مفید و اعتماد شیخ طوسی بر ایشان، او را ثقه می دانند.(3)

نتیجه

با توجه به این که در سند حدیث، افرادی مجهول باقی مانده اند، حدیث از نظر سند ضعیف است؛ ولی با توجه به اینکه روش عالمان دین چنین است که به صرف ضعف سند، حدیث را کنار نگذاشته و به متن حدیث رجوع می کنند، این حدیث قابل استناد است؛ چرا که مضمون حدیث، دال بر غیبت شخصیت است و مؤیداتی از روایات صحیح السند بر آن، وجود دارد. لذا با توجه به اینکه متن حدیث شبیه متن روایات دیگر است، قابل استناد می باشد. در صورتی که متن حدیث متفرد بود و حدیث دیگری در تأیید آن وجود نداشت، می توانستیم آن را

ص: 52


1- معجم رجال الحدیث، ج15، ص179، ش10412.
2- قاموس الرجال، ج9، ص177، ش6543.
3- معجم رجال الحدیث، ج19، ص315، رقم 12614.

کنار بگذاریم، و حال آنکه چنین نیست.

بررسی دلالت حدیث

با توجه به وجود دو عبارت در متن حدیث، دلالت این حدیث بر معنای مورد نظر قطعی می باشد.

اول: «الذی یعرف الناس و لا یعرفونه؛ کسی که مردم را می شناسد و مردم او را نمی شناسند».

دوم: «ولکن الحجة یعرف الناس ولایعرفونه؛ ولیکن حجت خدا مردم را می شناسد ولی مردم او را نمی شناسند».

این دو عبارت، تصریح بر معنای مورد نظر دارد که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در بین مردم می آیند و با آنها ارتباط فیزیکی دارند، ولی مردم، حضرت را دیده ولی نمی شناسند.

نتیجه: ما این حدیث را به خاطر وجود تأییداتی دربارة متن آن، قابل استناد دانسته و دلالت آن بر مطلب را کامل می دانیم.

3. أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید ابن عقدة الکوفی، قال: حدثنا أحمد بن محمد الدینوری، قال: حدثنا علی بن الحسن الکوفی، عن عمیرة بنت أوس قالت: حدثنی جدی الحصین بن عبد الرحمن، عن أبیه، عن جده عمرو بن سعد (سعید)، عن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام ) أنه قال یوما لحذیفة بن الیمان:  «یا حذیفة لاتحدث الناس بما لا یعلمون فیطغوا ویکفروا... اللهم لا تخف عن علی شیئاً من الدنیا حتی تجلعها کلها بین عینیه مثل المائدة الصغیرة بین یدیه، اللهم أعظم جلادة موسی، و اجعل فی نسله شبیه عیسی علیه السلام ... حتی إذا غاب المتغیب من ولدی

ص: 53

والتحمت العصبیة»، و فی بعض النسخ - لا ینصرون وتدلهت وأکثرت فی قولها إن

الحجة هالکة والامامة باطلة، فورب علی، إن حجتها علیها قائمة ماشیة فی طرقها، داخلة فی دورها وقصورها جوالة فی شرق هذه الارض وغربها، تسمع الکلام، وتسلم علی الجماعة، تری ولا تری إلی الوقت والوعد، ونداء المنادی من السماء ألا ذلک یوم [ فیه ] سرور ولد علی وشیعته. (1)

 عمرو بن سعد از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است: روزی حضرت به حذیفه ابن یمان فرمود: «ای حذیفه! با مردم آنچه را که نمی دانند (نمی فهمند) نگو که سرکشی می کنند و کفر می ورزند... تا آن زمان که غایب شونده از فرزندان من، از دیدگان مردم پنهان شود و مردم از مفقود شدن یا کشته شدن یا مرگش سخن بگویند. فتنه شدّت می گیرد، و بلا نازل می شود و آتش جنگ قبیله ای بر افروخته می گردد [و در برخی نسخ ها چنین اضافه شده است:]... و یاری نمی شود و این سخن که حجّت از میان رفته و امامت باطل شده است، فراوان می شود (بر سر زبان ها می افتد). به خدای علی قسم که حجّت امت، همان هنگام ایستاده و در راه آنان گام بر می دارد به خانه ها و کاخ هایشان داخل می شود، در شرق و غرب زمین در گردش است، گفته ها را می شنود و بر جماعت آنان سلام می کند؛ او می بیند اما دیده نمی شود تا زمان و وعده اش فرا رسد و منادی از آسمان آواز دهد که «هلا! امروز روز شادی فرزندان علی و شیعیان او است».(2)

ص: 54


1- الغیبة، نعمانی، صص 146-141.
2- الغیبه، ترجمه محمدجواد غفاری، ص 199.

بررسی سند حدیث

احمد بن محمد بن سعید:

مرحوم آیت الله خویی، ایشان را ثقه می دانند و برای اثبات کلام خود، به نظر مرحوم نجاشی و برخی علمای رجال استناد می کنند.(1)

احمد بن محمد الدینوری:

 مرحوم آیت الله خویی ایشان را از مشایخ مرحوم صدوق می دانند و نام ایشان را همراه با «رضی الله عنه» ذکر کرده اند.(2) وثاقت ایشان به مبانی علما در وثاقت شیوخ اجازه بر می گردد؛(3) اگر چه صرف ترضّی دلالت بر مدح ندارد.

الحصین (الخضر) بن عبد الرحمن:

مرحوم آیت الله خویی، آن جناب را حسن می دانند و  تصریح می کنند که وی نزد نجاشی وجاهت خاصی داشته است.(4) در کتب رجالی نامی از این شخص، با عنوان «الخضر بن عبدالرحمن» که علامه مجلسی نقل کرده است، یافت نشد؛ لذا به نظر می آید، ایشان همان «الحصین بن عبدالرحمن» باشند.(5)

عمرو بن سعد (سعید):

 در کتب رجالی شخصی به اسم «عمرو بن سعد» از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام یافت نشد، وی با عنوان «عمرو بن سعد بن العاص» درکلام آیت الله خویی وجود دارد که تبحر ایشان را می رساند. مرحوم خویی می فرماید: «در توضیح و

ص: 55


1- معجم رجال الحدیث، ج2، ص274، رقم868.
2- رک: معجم رجال الحدیث، ج2، ص294 و250، ش 285.
3- تنقیح المقال، ج3، ص96.
4- معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 124، ش 3746
5- بحار الانوار، ج2، ص78، ح65.

شخصیت شناسی برادرش، جناب أبان، گفته شد که عمرو بن سعید» از بیعت با ابوبکر سرباز زد تا آنجا که اهل بیت علیهم السلام به خاطر حفظ جان عمرو او را ابو بیعت

فرا خواندند. البته از پایبندی به بیعت در ادامه زندگی او اطلاعی یافت نشد.(1)  بنابراین وثاقت راوی، متزلزل است.

اما دربارة باقی روایت کنندگان حدیث - که اسامی آن ها نیامد -  مدح و ذمی وجود ندارند و مجهول می باشند. لذا سند روایت ضعیف است؛ اگرچه ضعف سند با وجود روایات صحیح دال بر صحت متن، مشکلی برای متن حدیث ایجاد نمی کند.

بررسی دلالت روایت

اشاره به چند نکته در متن حدیث برای بررسی بهتر آن، لازم است.

1. در قسمتی از روایت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق من دعا کردند که خداوند متعال در نسل من شخصی را همانند حضرت عیسی علیه السلام قرار دهد.»(2) دو نکتة مهم در زندگی حضرت عیسی علیه السلام مد نظر است؛ اول: حفظ جان حضرت توسط خداوند از دست دشمنان و دوم: انتقال ایشان به مکانی خاص. (البته نوع این مکان ها متفاوت است؛ همان طور که در ادامه خواهد آمد)

2. تصریح حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به این نکته که  حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در کوچه ها قدم می زند و در قصرها و خانه های مردم داخل می شود و در شرق و

ص: 56


1- معجم رجال الحدیث، ج13، ص101، شماره 8911.
2- نعمانی، الغیبة، ص144، ح3 . و اجعل فی نسله شبیه عیسی علیه السلام .

غرب زمین گردش می کند، برای اثبات وجود حضرت در بین مردم کفایت می کند.

3. این جمله امیرالمؤمنین علیه السلام: «تسمع الکلام، و تسلم علی الجماعة؛ صدای آنها

را می شنود و بر آن ها سلام می کند» اشاره بر این مطلب دارد که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مردم را می بینند و چون مردم را می بینند بر آن ها سلام می کنند. لذا عبارت بعد که فرمود: «تری و لا یُری؛ می بیند و دیده نمی شود» اشاره بر عدم معرفت نسبت به ایشان دارد، چرا که آنها قطعاً حضرت را می بینند، چون حضرت بر آنها سلام می کنند. از این رو، معنای «لایُری» یعنی اینکه حضرت شناخته نمی شوند. البته توضیح کامل تر در آخر روایات می آید. در نتیجه دلالت این حدیث بر معنای مورد نظر قطعی و کامل است.

4. علی بن ابراهیم عن محمد بن الحسین عن ابن ابی نجران عن فضالة بن ایوب عن سدیر الصیرفی قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: ان فی صاحب هذا الامر شبها من یوسف علیه السلام قال: قلت له: کانک تذکره حیاته او غیبته؟(1)الی آخر حدیث

بررسی سند حدیث

با وجود روش خاص و دقیق مرحوم مجلسی در مرآة العقول در رابطه با نقد روایات کتاب شریف کافی، ایشان این روایت را «حسن» معرفی می کند و ما همین کلام ایشان را برای اثبات صحت سند روایت کافی دانسته و به بحث سندی این روایت نمی پردازیم.(2)

ص: 57


1- کافی، ج 1، ص 397. متن کامل روایت و ترجمه، در صفحه 59 و 60 آمده است.
2- مرآة العقول، ج4، ص38.

البته این نکته قابل ذکر است که مرحوم محمد باقر مجلسی می فرمایند: «عمل به تمام روایات کتاب کافی در صورت عدم تعارض با روایات صحیح تر جایز است، ولی از باب ترجیح راجح بر مرجوح، اسانید روایات کافی را بررسی می کنم

و اعتبار تمام روایات کافی، منافاتی با اقوی بودن برخی از روایات نسبت به برخی دیگر ندارد».(1)

بررسی دلالت حدیث

این روایت هم دلالت بر غیبت شخصیت می کند؛ چرا که اشاره به عدم شناخت حضرت یوسف علیه السلام از سوی مردم دارد. کلمة «خاطبوه» دلالت بر این مطلب دارد که مردم حضرت یوسف علیه السلام را می دیدند و ایشان را مورد خطاب هم قرار می دادند ولی نمی شناختند و نمی دانستند که ایشان، همان پیامبر موعود است. این روایت، همچنین اشاره دارد بر این که برادران یوسف از او خرید می کردند در حالی که او را نمی شناختند و این همان معنایی است که در صورت دوم به آن می پردازیم.

5. وروی ان محمد بن عثمان العمری- رضی الله عنه- انه قال: والله ان صاحب هذاالامر لیحضر الموسم کل سنة یری الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه(2)

به خدا قسم، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هر سال در مراسم حج حاضر شوند و مردم را می بینند و می شناسند ولی مردم ایشان را می بینند و نمی شناسند.

ص: 58


1- مرآة العقول، ج1، مقدمه، ص22.
2- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 520 .

بررسی سند حدیث

مرحوم صدوق و محمد بن عثمان عمری از اجلّاء و بزرگان شخصیت های شیعه می باشند، البته این روایت در کتاب کمال الدین هم آمده که محمد بن موسی بن متوکل نیز در سند آن روایت است. مرحوم آیت الله خویی ایشان را ثقه

می دانند و توثیق خود را مستند به توثیق بزرگانی چون مرحوم صدوق، علامه حلی، ابن داود و سید بن طاووس کرده اند.(1)

علاوه بر اینکه مرحوم محمد تقی مجلسی، پدر علامه مجلسی هم می فرمایند: «روی عن محمد بن عثمان العمری فی الصحیح».(2)

در نتیجه حدیث از نظر سند صحیحه می باشد.

بررسی دلالت حدیث

  از این حدیث نیز دقیقاً معنای دوم غیبت به دست می آید؛ لذا دلالت متن روایت بر معنای مورد نظر کامل می باشد.

6. حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، عن أبیه محمد بن مسعود العیاشی قال: حدثنا علی بن محمد بن شجاع، عن محمد بن عیسی، عن یونس، عن علی بن ابی حمزة، عن ابی بصیر قال: «قال ابوعبدالله علیه السلام انّ فی صاحب هذا الامر سننٌ من الانبیاء علیهم السلام، سنةٌ من موسی بن عمران، و سنةٌٌ من عیسی و سنةٌ من یوسف و سنةٌ من محمد صلوات الله علیهم فأمّا سنةٌ من موسی بن عمران فخائف یترقّب، و اما سنةٌ من عیسی فیقال فیه ما قیل فی

ص: 59


1- معجم رجال الحدیث، ج18، ص299.
2- روضة المتقین، ج5، ص362.

عیسی، و اما سنةٌ من یوسف فالستر یجعلُ الله بینه و بین الخلق حجاباً، یرونه ولا یعرفونه، و اما سنةٌ من محمد صلی الله علیه و آله و سلم فَیهتَدی بهداه و یسیر بسیرته».(1)

 ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «در صاحب این امر، سنت هایی از انبیاء وجود دارد؛ سنتی از موسی بن عمران، سنتی از عیسی، سنتی از یوسف و سنتی از

محمد صلی الله علیه و آله و سلم .

اما سنّت او از موسی بن عمران آن است که او نیز خائف و منتظر است، اما سنّت او از عیسی آن است که در حق او نیز همان می گویند که دربارۀ عیسی گفتند، اما سنت او از یوسف مستور بودن است، خداوند بین او و خلق حجابی قرار می دهد، مردم او را می بینند و نمی شناسند، و اما سنت او از محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن است که به هدایت او مهتدی می شود و به سیرة او حرکت می کند».(2)

سند حدیث

راویان حدیث، همه ثقه هستند؛ غیر از علی بن محمد بن شجاع که مرحوم آیت الله خویی دربارة او می فرمایند: «ایشان مجهول هستند».(3)

اما دربارة علی بن ابی حمزه بین رجالیون، خصوصاً رجالیون معاصر اختلاف وجود دارد؛ اما به نظر می آ ید که می توان مشکل سند را از ناحیة ایشان حل کرد. چرا که اولاً روایات صحیحی که متن این روایت را تأکید می کند، وجود دارد و ثانیاً شخصیتی مثل یونس بن عبدالرحمن- که در عظمت او همین بس که واقفه با

ص: 60


1- کمال الدین و تمام النعمه، باب 33، ح46.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 28، ح 46.
3- معجم رجال الحدیث، ج12، ص147.

مال فراوان هم نتوانستند او را به سمت خودشان سوق دهند(1)- از او نقل حدیث کرده است و این، دلالت بر این مطلب دارد که حدیث قبل از انحراف علی بن ابی حمزه صادر شده است و الا بعد از انحراف،  بعید است که یونس بن عبدالرحمن از او روایت نقل کند.

نتیجه: حدیث از ناحیة علی بن محمد شجاع ضعف دارد، ولی به علت وجود

روایات صحیح دیگر، می توان به آن استناد کرد.

بررسی دلالت حدیث

در این روایت، به وجود اوصافی از انبیاء الهی در حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره شده است. وصفی که از حضرت عیسی علیه السلام در امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد، این است که مردم، ایشان را می بینند ولی نمی شناسند و قبلاً در رابطه با حضرت یوسف علیه السلام این مطلب گفته شد که مردم، جسم حضرت یوسف را می دیدند و با او معامله می کردند ولی ایشان را نمی شناختند. و این همان معنای مورد نظر از صورت دوم است؛ لذا دلالت روایت بر معنای مورد نظر تمام است.

بررسی یک سؤال

در این مرحله پاسخ به این سؤال لازم به نظر می رسد که روایات گروه اول، عدم رؤیت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و روایات گروه دوم رؤیت حضرت و عدم شناخت ایشان از سوی مردم را بیان می کنند؛ آیا این دو دسته از روایات با هم تناقض ندارند؟

می توان به دو صورت پاسخ این سؤال را بیان کرد. اول، از طریق توضیح

ص: 61


1- معجم رجال الحدیث، ج21، ص209.

واژگان احادیث و دوم، بیان نظر عالمان شیعه در رابطه با غیبت.

پاسخ اول

صورت اول: با نگاه به روایات گروه اول، به چند واژه کلیدی برخورد می کنیم که اگر معانی این را به خوبی مشخص کنیم، تناقضی در بین این روایات به چشم نخواهد خورد.

عبارت اول: «فیراهم و لا یرونه» این عبارت، در شش روایت آمده و در دو روایت نیز عبارت «یری الناس و لایرونه» آمده است. به نظر می آید که روایات

گروه دوم برای ما واژة «ولایرونه» را معنا می کنند و آن هم به دو صورت صریح و غیر صریح.

مرحوم صدوق در کمال الدین و تمام النعمه و من لا یحضره الفقیه(1) و شیخ طوسی در الغیبه(2) از جناب محمد بن عثمان عمری روایت کرده اند که ایشان فرموده است: «به خدا قسم، امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در هر سال در مراسم حج حضور می یابند. یری الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه». با این بیان، در حقیقت، واژه «یری الناس و لا یرونه» - که در روایات قبل بود - به دیدن و نشناختن معنی می شود. با این تفسیر و تبیین، هشت روایت از گروه اول، هم معنا با روایات گروه دوم خواهد شد که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت دیده می شوند ولی شناخته نمی شوند.

 از لحاظ سند هم، این حدیث، در بالاترین مرتبه قراردارد ومرحوم مجلسی

ص: 62


1- کمال الدین و تمام النعمه، ص440؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص520.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص363.

اول تعبیر«فی الصحیح» از این روایت داشته اند.(1)

اما به صورت تلویحی نیز بعضی از روایت گروه اول، معنای گروه دوم را به ذهن متبادر می کندد. مثلاً بعضی روایات، چگونگی غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را همانند غیبت حضرت یوسف معنی کرده اند؛ به این معنا که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم مانند حضرت یوسف علیه السلام بین مردم رفت و آمد دارند و با آنها خرید و فروش می کنند، لذا در زمان غیبت هم انسان ها حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را می بینند ولی نمی شناسند. از طرف دیگر، این گونه روایات معنای غیبت را در تمام زمان ها و

مکان ها بیان می کند، نه خصوص زمان حج؛ لذا در غیر زمان حج هم حضرت دیده می شود ولی شناخته نمی شود.

نتیجه

آن چنانکه از متن احادیث معتبر - به خصوص حدیث نایب خاص حضرت - به دست آمد، عدم «رؤیت» که در برخی از روایات بیان شده است، به معنای عدم شناخته شدن است. با این توصیف، هشت روایت از تناقض احتمالی خارج شدند و با توجه به وجود پانزده روایت در قسمت اول، هفت روایت دیگر باقی ماندند.

عبارت دوم: «لاترون شخصه»

 در برخی روایات، این عبارت و در برخی روایات دیگر، عبارت «یغیب عنکم شخصه» آمده است.

در رابطه با این واژه دو پاسخ به نظر می رسد.

یک: به نظر می آید معنای واژه «لاترون شخصه» با واژة «لایرونه» تفاوتی

ص: 63


1- ر.ک: روضة المتقین، ج5، ص362.

نداشته باشد و هر دو از یک مطلب خبر می دهند و آن، عدم دیده شدن حضرت توسط انسان ها است، که پاسخ آن داده شد.

دو: این واژه در پنج روایت ذکر شده، که یکی از آن روایات، از وجود مقدس امیر المؤمنین علی علیه السلام صادر شده است و این روایت، خود، راه گشا برای معنای مطلوب است؛ چرا که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ضمیر را به صورت جمع به کار برده اند. آنجا که می فرمایند: «... ان غاب عن الناس شخصهم فی حال هدنتهم...» و این، در حالی است که غیبت، مختص حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد. پس با توجه به استمعال ضمیر جمع در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام، واضح است که معنای این لفظ، فرا تر از ندیدن جسم و غیبت حضرت مهدی   عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده و بلکه خانه نشین بودن

امامان دیگر را هم شامل می شود. خانه نشینی امامانی چون امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام که برای بسیاری از شیعیان چیزی کمتر از غیبت نبوده است.

همچنین مرحوم مجلسی در توضیح «لاترون شخصه» می فرمایند: «یعنی همیشه و در تمام اوقات نمی توان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را دید.»(1) یعنی یک شیعه نمی تواند در طول عمر خود، دائم حضرت را ببیند، ولی اگر موفق به دیدار ایشان بشود، ولو فقط یکبار، نمی تواند ایشان را بشناسد. لذا این ضمیر جمع در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام معنای غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از «دیده نشدن» خارج می کند و به «دیده شدن و شناخته نشدن» توسعه می دهد.

نتیجه: این پنج روایت هم تعارضی با روایات گروه دوم ندارند و در حقیقت

ص: 64


1- مرآة العقول، ج3، ص393.

به عدم دسترسی شیعیان به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره دارد، چرا که نمی توانند در کنار امام زمان خود بنشینند و گفتگو کنند.

عبارت سوم: «لایری جسمه»

این واژه فقط در دو روایت آمده است.

به نظر می آید دو پاسخ مذکور در واژة قبل برای این واژه هم کار برد داشته باشد؛ چرا که اولاً معنای «لایری جسمه» فراتر از «لایرونه» و «لاترون شخصه» نیست و در حقیقت یک چیز را بیان می کنند و آن، عدم حضور دائمی در کنار شیعیان است. در این صورت، پاسخ واضح است.

ثانیاً «شخص» به معنای «جسم» است؛ چنانکه معنای غیبت یک شخص را گاهی به جسم نسبت می دهند و گاهی شخصیت، از آن جا که شخص به معنای

جسم است و در صورت عدم حضور جسم یک شخص او را غایب می نامند؛ در تعریف غیبت عدم وجود شخص و جسم در شخص غایب به یک معنا است که در حقیقت، غیبت شخص به غیبت جسم اطلاق می شود و غیبت شخصیت به عدم شناخت شخص، لذا پاسخ دوم قسمت قبل، شامل این واژه هم می شود. در حقیقت جسمیت و شخصیت به بُعد مادی انسان اطلاق می شود.

نتیجه

یک: روایات دستة اول و دوم با هم تناقض ندارند و قابل جمع هستند.

دو: روایات گروه اول از فراق طولانی بین شیعیان و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن می گویند و روایات گروه دوم، سخن از شناخته نشدن دارند، که باعث امیدواری در شیعیان می شوند. بنابراین هر دو گروه از روایات بر غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قابل تطبیق است.

ص: 65

پاسخ دوم

معنای غیبت و چگونگی آن در کلام عالمان شیعه نیز بیانگر همین توجیهات می باشد، که در اینجا کلام برخی از بزرگان شیعه را مرور می کنیم.

شیخ صدوق (رحمة الله): ایشان در مقدمة کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمه در احتجاج بر خصم می فرماید: «چگونه غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مشابه غیبت حضرت موسی نباشد که در دامان فرعون پرورش یافت و حال آنکه ایشان را نشناخت؟ امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم چنین است که بین مردم رفت و آمد دارد و در مجالس آنها شرکت می کند و با آنها مراوده دارد، ولی شناخته نمی شود.»(1)

محمد بن ابراهیم نعمانی (رحمة الله): ایشان در کتاب «غیبت» خود می فرمایند: «حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در غیبت «موجود العین و الشخص» است، یعنی جسم حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف قابل دیدن است ولی قابل شناخت نیست».(2)

شیخ مفید: ایشان فرموده اند: «چگونگی غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند زندگی حضرت یوسف می باشد.»(3)

شیخ طوسی (رحمة الله): ایشان در کتاب الغیبة مطلب را از سید مرتضی نقل می کند، که بیانگر نظرت خود ایشان نیز است. ایشان می فرمایند:

« حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت کبری، قابل دیدن است ولی شناخته نمی شوند و شیعیان بر احوالات آن جناب با خبر نیستند. البته این دیدن و نشناختن

ص: 66


1- کمال الدین، مقدمه، ص56.
2- الغیبة، نعمانی، صص146-141.
3- فصول العشرة، ص84.

برای هر کسی مقدور نیست بلکه برای انسان های پاک مقدور است.»(1)

ملا صالح مازندرانی (رحمة الله): ایشان می فرمایند: «منظور از عدم رؤیت، عدم شناخت است؛ چرا که در غیبت صغری، رؤیت با شناخت حاصل بوده است و در غیبت کبری هم اصل رؤیت ثابت است، ولی این رؤیت بدون شناخت است».(2)

علامه مجلسی (رحمة الله): ایشان در کتاب مرآة العقول چگونگی غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را چنین بیان می کند: «فیراهم ولایرونه یعنی یعرفهم و لایعرفونه» و بیان خود را مستند به کلام شیخ صدوق (رحمة الله) ذیل روایت معروف جناب محمد بن عثمان می نمایند، مبنی بر امکان رؤیت همراه با عدم شناخت. البته علامه مجلسی (رحمة الله)

رؤیت بدون شناخت را مختص غیبت کبری می دانند؛ چرا که می فرمایند: «در غیبت صغری عده ای اگر چه بسیار کم، حضرت را می شناختند و این، برای جان شریف حضرت خطرناک بود»(3) لذا دیده شدن و نشناخته شدن را مختص غیبت کبری می دانند. تا جان حضرت محفوظ بماند.

غیبت شخص و شخصیت

اهمیت این قسمت در این است که اولاً: گروهی که خود را جزو شیعیان اثنا عشری می دانند، غیبتی بسیار متفاوت با آنچه در روایات آمده را برای حضرت قائل هستند. بدین صورت که اعتقاد دارند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خارج از عالم ماده و در عالم مثال به نام «هور قلیا» حضور دارد، که اگر چنین باشد، تمام روایات

ص: 67


1- الغیبة، شیخ طوسی، ح60، ص104.
2- شرح کافی، ملاصالح مازندرانی، ج6، ص262، ح12.
3- مرءآه العقول، ج4، ص42 و 47.

قبل، مخدوش خواهد بود و یک نظر جدید در باب چگونگی غیبت ارائه می شود. پوشالی بودن این نظریه در ادامه این مبحث خواهد آمد.

ثانیاً: در این قسمت به این مطلب اشاره می شود که آیا اهل سنت غیبت را قبول دارند یا خیر؟ و اگر قبول ندارند پاسخ ما به آنها چیست؟ البته این مباحث بسیار مختصر و در اندازة این نوشتار بررسی می شود. امید است که در عین اختصار پاسخگوی سؤالات باشد.

غیبت از منظرفرق و مذاهب

شیخیه و غیبت

بیان این نکته لازم است که نظر یک فرقة انحرافی در یک مذهب به مثابه عقیدة آن مذهب نیست؛ کما اینکه نظر اهل حدیث (از فرق اهل سنت) که قائل به جسمانیت خداوند هستند به مثابه اعتقاد اهل سنت نمی باشد، علاوه بر آن، ردّ نظرات فرقه شیخیه، در حقیقت، دفاع از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و به نفع جهان اسلام است؛ چرا که بهائیت، دنبالة شیخیه است و آنها هم قرآن را منسوخ می دانند و هم از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عبور کرده اند و قایل به پیامبران دروغین شده اند. پس به دور از انصاف است که عده ای، عقاید انحرافی این فرقه را به پای شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام بنویسند.

توضیح

عده ای از سران شیخیه می گویند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عالمی غیر از این عالم، به نام «هور قلیا» زندگی می کند. در این نوشتار سعی شده که عقیدة شیخیه در رابطه

ص: 68

با چگونگی غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از زبان مؤسس این فرقه، یعنی احمد بن زین الدین معروف به «شیخ احمد احسائی» پی گیری شد.

شیخ احمد احسایی معتقد است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت با بدنی غیر عنصری بلکه هور قلیایی در وادی «شمروخ» - که قریه ای در عالم «هور قلیا» می باشد - زندگی می کند.(1) هور قلیا از  دو کلمة عبری «هبل» به معنای «هوای

گرم، تنفس و بخار» و «قرنئیم» به معنای «درخشش و شعاع» گرفته شده و این دو لفظ با هم به معنای «تشعشع بخار».(2)

البته شیخ احمد احسایی معتقد است که هورقلیا لغتی سریانی است که از زبان صابئین گرفته شده است.(3) ظاهراً اولین کسی که اصطلاح «عالم هور قلیایی» را مطرح کرد، سهروردی است. لذا به نظر می آید با توجه به تفکر فلسفی شیخ احمد احسایی، وی این واژه و واژه های «جابلقا و جابرسا» - که بسیار با هم مرتبط هستند - را از شیخ اشراق، سهروردی گرفته،(4) و با گرایش فلسفی و اخباری خود، به تلفیق و ترکیب آنها پرداخته است.

سهروردی در فلسفه اشراق و در بحث از «احوال السالکین» پس از توضیح انوار قاهره و انوار معلقه، می گوید: «آنچه ذکر شد احکام اقلیم هشتم است که

ص: 69


1- اسرار الامام المهدی، ص109، به نقل از جوامع الکلم، رساله توبلیه. به نقل از متن درسی فرق انحرافی، مرکز تخصصی مهدویّت.
2- برهان قاطع، ج4، ص2391. به نقل از فصلنامه انتظار موعود، شماره2، مقاله احمد عابدی.
3- جوامع الکلم، قسمت سوم، رساله 9، ص1. به نقل از متن درسی فرق انحرافی، مرکز تخصصی مهدویت.
4- فرهنگ فرق اسلامی، ص266.

جابلق و جابرص و هور قلیای شگفت در آن قرار دارد».(1)

شیخ احمد احسایی نظر خود را چنین بیان می کند:

«هور قلیا ملک آخر است که دارای دو شهر جابرسا (جابلسا) - که در مغرب قرار دارد - و جابلقا - که در مشرق واقع است - می باشد. پس حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در دنیا در عالم مثال نیست؛ اما تصرفش به گونه ای است که به صورت هیکل عنصری می باشد و با مثالش در مثال، با جسدش در اجساد  و با جسمش در

اجسام، با نفس خود در نفوس و با روحش در ارواح است».(2)

همچنین می گوید: «امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هنگام غیبت در عالم هور قلیا است و هر گاه بخواهد به «اقالیم سبعه» تشریف بیاورد، صورتی از صورت های اهل این اقالیم را می پوشد و کسی او را نمی شناسد. جسم، زمان و مکان ایشان لطیف تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است».(3)جهت رعایت اختصار به همین میزان بسنده می شود.

نقد و بررسی

اول: همانطور که بیان شد چنین عالمی در هیچ روایتی نیامده است و در اصل، لغتی سریانی و در زبان صابئیان است و از فلسفة اشراق گرفته شده است.

دوم: روایات متواتری که در بخش های قبل ذکر شد، نوع غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر خلاف این نظریه بیان کرده اند و حتی برخی از آن روایات با

ص: 70


1- مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج2، ص254. به نقل از، فصلنامه انتظار موعود، شماره2، مقاله احمد عابدی.
2- جوامع الکلم، رسالة دمشقیه، قسمت دوم، ص103. به نقل از فصلنامه انتظار موعود، شماره2، مقاله احمد عابدی.
3- جوامع الکلم، رساله شیخیه، قسمت سوم، ص100. به نقل از همان.

تشبیه غیبت حضرت به زندگی برخی انبیای الهی، بر حیات بشری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر روی همین زمین خاکی تصریح نموده اند.

سوم: این نظریه در حقیقت موجب انکار حیات مادی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر روی زمین می شود و این در تناقض با احادیثی، چون حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (لولاالحجة لساخت الارض بأهلها) یا امام حسین علیه السلام (لو لم یبق من عمر الدنیا...) می باشد.

چهارم: مرحوم صدوق (رحمة الله) در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمة غیبت

انبیای الهی را از متون اسلامی استخراج، و گردآوری کرده اند. با دقت در احوالات آنان درمی یابیم که غالب آن بزرگواران در زمان غیبت خود روی همین کرة خاکی بوده اند؛ حتی حضرت یونس هم که غیبت متفاوت داشته، در شکم ماهی و بر روی زمین بوده است. پس به چه دلیل عقلی و نقلی، جناب شیخ احمد احسایی زندگی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را در زمان غیبت جسمانی نمی دانند؟

پنجم: غیبت صغری و ارتباط نواب اربعه با حضرت و اثبات حداقل یک ملاقات با ایشان در دوران غیبت کبری، کذب بودن این ادعا را می رساند.(1)علاوه بر آن که در غیبت صغری ملاقات ها منحصر به نواب اربعة نبوده است؛ بلکه افراد دیگری هم خدمت حضرت شرفیاب شده اند.

 جهت اختصار به همین مقدار کفایت می شود.

ص: 71


1- برای مطالعه بیشتر، رک: مجلة انتظار موعود، شمارة دوم، مقاله استاد ارجمند حجة الاسلام و المسلمین عابدی و جزوه درسی فرق انحرافی، تألیف استاد حجت حیدری چراتی، متن درسی مرکز تخصصی مهدویت.

اهل سنت و غیبت

اشاره

غالب علمای اهل سنت، معتقدند که امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی نداشته، و اگر هم داشته از دنیا رفته و مهدی منتظَر نبوده است. لذا آنها اصل غیبت را قبول ندارند تا از چگونگی آن سخن بگویند. ولی به همین مقدار بسنده نکرده اند و متأسفانه در طول تاریخ، کتب متعددی برای به چالش کشیدن این اعتقاد راسخ شیعه به رشتة تحریر در آورده اند. در عصر حاضر، شخصیت های وهابی مثل احمد الکاتب، ناصر القفاری و محمد امین شبهات متعددی در اصل وجود حضرت

مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مطرح کرده اند که هم چون کتاب الغدیر، نوشته علامه امینی یا المراجعات نوشته علامه شعرانی عالمان دین و پرچمداران مکتب تشیع، جواب های متعدد و روشنگرانه ای به آنان داده اند، تا نااهلان بدانند که خورشید عالم تاب را نتوان منکر شد، چرا که حتی اگر پلک ها را روی هم بگذارند، نور آن خورشید قابل انکار نیست.

توضیح

به عنوان مثال و برای رعایت اختصار، چند سطری از نوشته های ناصر القفاری در رسالة دکترایش با عنوان «اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة»(1)

ص: 72


1- کتاب اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة از جدیدترین کتاب ها به شمار می رود که به ظاهر برای ایجاد فضای گفتگوی سازنده و نقد و بررسی منصفانة مذهب تشیع نوشته شده است. نویسنده این کتاب، دکتر ناصر بن عبدالله بن علی القفاری، دانش آموختة دانشگاه قصیم و عضو هیأت علمی و مدیر گروه الهیات و مذاهب معاصر دانشگاه مذکور است. رسالة کارشناسی ارشد او مسئله التقریب بین السنه و الشیعه نام دارد و کتاب اصول مذهب الشیعه رسالة دکترای وی به شمار می رود که در سه جلد منتشر شده است. او برای دست یافتن به منابع شیعی و نگارش رساله اش به مصر، عراق، بحرین، کویت و پاکستان سفر کرده است. (به نقل از مشرق موعود، پژوهشکدة مهدویت، شمارة 8، ص27، مقاله حجت الاسلام نصرت الله آیتی).

ذکر می شود:

«اما اندیشة غیبت در باور شیعیان دوازده امامی با اندیشة غیبت در میان دیگر فرقه ها تفاوت دارد؛ چرا که آنان به غیبت شخصیتی خیالی معتقد هستند؛ شخصیتی که حتی به باور بیشتر فرقه ها، وجود خارجی ندارد. این شخصیت نزد طرفدارانش شخصی رمزی است که مردم او را ندیده اند و او را نشناخته اند و از مکانش آگاهی ندارند. به ادعای آنان، وی پس از ولادتش غایب شده... و برای شیعه که مدعی وجود این شخصیت هستند، جز از طریق نایبانی که ادعای ارتباط

با وی را می کرده اند، آشکار نشده است.

چنین شخصیتی، مهدی منتظَر شیعیان است و ایمان به او پایه و زیر بنای مذهبشان را تشکیل می دهد و اساس تشیع بر آن استوار است؛ چرا که پس از پایان یافتن سلسله امامان شیعه با دخالت حسن عسکری علیه السلام ایمان به غیبت فرزند پنداری او محوری برای دیگر باورهایشان شد و تبدیل به ستونی گشت که از فرو ریختن بنیان تشیع جلوگیری کرد».(1)

نقد و بررسی

مقدمه

با مرور کوتاهی در کتاب اصول مذهب الشیعه به آسانی می توان فهمید که سراسر وجود افرادی چون احمد الکاتب و ناصر القفاری و... تعصب و کینه توزی است. عصبانیت آنها از مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست، بلکه از خداوند گلایه دارند که چرا با

ص: 73


1- اصول مذهب الشیعه، صص1000-1003. به نقل از مجلة مشرق موعود، پژوهشکده مهدویّت، شماره 8.

دست خود نگهبان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است! اسلاف آنها زیر خروارها خاک اند؛ ولی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیش از هزار و صد سال و اندی عمر کرده و اگر چه در غیبت است، ولی خار چشم آنها است و نمی گذارد آسوده بخوابند.

از طرف دیگر، خداوند در وعدۀ خود جدی است و اولیای او فرموده اند: وقتی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید در دست او ذوالفقار است و این باعث شعله ور شدن کینۀ آنها شده است؛ چرا که ذوالفقار، «طامس آثار الزیغ و الاهواء»(1) است و «قاطع حبائل

الکذب و الافتراء»(2) و «قاطع دابر الظلمه»(3) پس حق دارند که وحشت کنند و بهترین راه برای آنها انکار اوست تا چند روز باقیمانده دنیا را کمی در آرامش بگذارنند.

پاسخ ما به این شبهات متعدد است:

یک: در بحث شیخیه عرض شد که فرقه های انحرافی به وجود آمده در یک مذهب مورد تأیید آن مذهب نیست و خود اهل سنت نیز فرقه های فراوانی چون هندیلیه، نظامیه، بشریه، معمریه، مرداریه، ثمامیه و...(4) را در خود دارند. در طول تاریخ، برخی فرقه ها قائل به غیبت اشخاص بوده اند که پس از مدتی از دنیا رفته اند و این مسئله، واهی بودن ادعای آنان را ثابت کرده است. اگرچه بعضی از آن ها قائل به غیبت افرادی هم چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام، محمد حنفیه، اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام، امام کاظم علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام بوده اند، ولی خود

ص: 74


1- «محو کننده آثار کجروی و هوا و هوس ها». دعای ندبه.
2- «پاره کنندة دامهای دروغ و بهتان». دعای ندبه.
3- «ریشه کن کنندة ظالمان است». دعای ندبه.
4- ر.ک: ملل و نحل.

آنان مدعی چنین مقامی نبوده اند؛ علاوه بر اینکه تمام آنها این دنیا را ترک کرده اند، و حال آنکه اولین و ابتدایی ترین معنای غیبت، زنده بودن شخص غائب است. در ضمن جز برخی از آن فرقه ها، اثری از آنها در جهان امروز نیست. علاوه بر این مطالب، اولین شخصی که غیبت را مطرح کرد، خلیفة دوم بود؛ او گفت: «برخی از منافقان گمان می کنند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کرده است؛ ولی به خدا سوگند، او نمرده است، بلکه به سوی پروردگارش رفته است. به خدا سوگند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر می گردد و دست و پای کسانی را که گمان می کنند او رحلت کرده

است، قطع می کند».(1)

دو: این مسئله که ولادت یا مکان یک شخصیت الهی، مخفیانه باشد، آنقدر دور از ذهن نیست که جناب قفاری از آن تعبیر به شخصیت خیالی کنند؛ چرا که هم جناب ابراهیم خلیل چنین بود؛  همان طور که شیخ مفید (رحمة الله) می فرماید: «وقد اجمع العلماء الملل علی ما کان من ستر ولادة ابی ابراهیم الخلیل علیه السلام ...»(2) و این مطلب از موارد مُسلّم و مورد پذیرش شیعه و اهل سنت است - و هم جناب موسی علیه السلام ولادت مخفیانه و مکان سرّی داشته است که قرآن کریم نیز شرح زندگی ایشان را مفصل بیان می فرماید. بله، اگر بدون دلیل این غیبت ها اتفاق می افتاد عجیب بود، ولی وقتی هر سه مورد، علت و فلسفه دارد که از مهمترین

ص: 75


1- عن عائشة: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مات و ابوبکر بالسنح قال اسماعیل یعنی بالعالیة فقام عمر یقول و الله ما مات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قالت و قال عمر و الله ما کان یقع فی نفسی الاذاک و لیبعثتّه الله فلیقطعن ایدی رجال و أرجلهم». چه بسا این کلمات، برگرفته از کلمات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در رابطه با غیبت فرزندش حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. صحیح بخاری، ج4، ص194؛ تاریخ طبری، ج2، ص442؛ سن ابن ماجه، ج1، ص520.
2- فصول العشرة، ص58.

آن ها، ترس از حکومت و حاکمان ظالم آن عصر است که قصد جان آنان را کرده اند، باور و قبول آن عقلایی می شود.

سه: در پاسخی دیگر به جناب قفاری در اثبات خیالی نبودن شخصیت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره به نظرات بعضی عالمان اهل سنت دال بر ولادت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می کنیم:

1. ابن اثیر جزری عزالدین (م630 هجری) در نقل حوادث سال 260 هجری چنین می نویسد:

«در این سال ابومحمد علوی عسکری وفات یافت. او یکی از امامان دوازده گانه طبق مذهب شیعی است و پدر «محمد» است که شیعیان معتقدند منتظَر موعود است.»(1)

علاوه بر این که قطعاً نمی شود پدری از دنیا برود و قرن ها بعد، فرزندی از او متولد شود.

2. ابن خلکان (م681 هجری) نیز می نویسد:

«ابالقاسم، محمد بن حسن عسکری بن علی هادی بن محمد جواد، دوازدهمین امام از ائمه دوازده گانه شیعیان است که لقب معروف وی «حجت» است... ولادت وی در روز نیمه شعبان سال 255 هجری واقع گشته است».(2)

علاوه بر تصریح به ولادت، ذکر دوازده امام دال بر وجود آن حضرت است؛ چرا که در اعتقاد شیعه، امام دوازدهم، فرزند امام یازدهم است و باید قبل از شهادت ایشان و یا حداکثر نُه ماه بعد ولادت یافته باشد.

ص: 76


1- الکامل فی التاریخ، ج7، ص274.
2- وفیات الاعیان، ج4، ص176.

3. ذهبی (م748هجری)، هم در کتاب العبر و هم در کتاب تاریخ دول الاسلام به این مطلب اشاره کرده است.

وی در کتاب العبر می گوید: «در این سال (256 هجری) محمد بن حسن بن علی الهادی... علوی حسینی ولادت یافت. وی همان «ابوالقاسمی» است که رافضیان وی را «خلف و حجت» می خوانند و لقبش «مهدی»، «منتظَر» و «صاحب الزمان» است. همو پایان بخش ائمة دوازده گانه است».(1)

او در تاریخ دول الاسلام نیز می گوید: «او (امام حسن عسکری علیه السلام ) پدر «منتظَر» رافضیان است و در سامرا به تاریخ هشتم ربیع الاول سال 260، در سن 29 سالگی به جوار رحمت حق شتافت و فرزندش محمد بن حسن - که امامیه او را «قائم» و «خلف الحجة» می نامند- در سال 258 هجری ولادت یافت و البته گفته شده به سال 260 ولادت یافته است».(2)

4. احمد بن حجر هیثمی شافعی (م974هجری) نیز می گوید:

«ایشان (امام حسن عسکری علیه السلام ) به جز پسرش ابوالقاسم، محمد الحجة- که به هنگام رحلت پدرش، تنها پنج سال داشت- فرزند دیگری از خود به جای نگذاشت. او در مدینه از نظرها پنهان گشت و مشخص نشد که به کجا عزیمت کرد.»(3)

5. شبراوی شافعی (م1171 هجری).(4)

ص: 77


1- العبر فی خبر من غبره، ج3، ص31.
2- تاریخ الاسلام، حوادث سال های 251- 260، ص113، ش159.
3- الصواعق المحرقه، چاپ اول، ص207،.
4- الاتحاف بحُب الاشراف، شبراوی، ص68. به نقل از در انتظار ققنوس، ص166.

6. مؤمن بن حسن شبلنجی (م1308 هجری).(1)

7. خیرالدین زرکلی (م1396 هجری).(2)

البته جناب ثامر هاشم العمیدی، اسامی دیگری را نیز ذکر کرده است.(3) با تتبع در کتب اهل سنت موارد جدید دیگری را هم می توان یافت، ولی باید گفت: در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!

چهار: وکلای دروغینی که در عصر غیبت صغری ادعای ارتباط با حضرت را داشتند، هیچکدام- حتی کسانی مثل شلمغانی که در حکومت عباسی صاحب جایگاه بودند- منکر ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نشدند؛ بلکه خود را نایب و وکیل حضرت معرفی می کردند. جو حاکم بر زمان شهادت امام عسکری علیه السلام و عکس العمل حکومت نیز بیانگر اعتقاد آنها به وجود مبارک امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ چرا که معتمد، حاکم عباسی، بلافاصله پس از شهادت امام، عُمال خود را به منزل آن حضرت فرستاد و دستور به تفتیش تمام منزل داد. تا جایی که شیخ مفید (رحمة الله) می فرمایند: «بلا و مصیبتی نبود که بر بازماندگان امام عسکری علیه السلام وارد نشود.»(4)

اینکه حکومت به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دست نیافت، دلیل بر عدم وجود حضرت نیست، چرا که حافظ حضرت آن دستی بود که موسی علیه السلام را در دل نیل نگهداری کرد و در دامان فرعون پرورش داد. چون خواست خداوند بر محافظت

ص: 78


1- نورالابصار، ص168.
2- الأعلام،  ج6، ص80.
3- در انتظار ققنوس، ص166، ترجمة مهدی علیزاده.
4- الارشاد، ج2، ص336.

ولیّ خود تعلق گرفت، و آنها بر حضرت دست نیافتند و در نهایت حکومت بعد از 3 سال از تعقیب و جستجو دست برداشت.

پنج: باید به جناب آقای قفاری و هم فکران او گفت: بر استدلال های قبل بیفزایند کلام نورانی و متواتر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مبنی بر این که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف منتسب به پیامبر ایشان و اهل بیت علیه السلام هستند.

1.ابن ماجه در سنن خود از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: «المهدی منّا اهل البیت یصلحه الله عزوجل فی لیلة؛(1) مهدی از اهل بیت است و خداوند امر او را در یک شب اصلاح می کند.»

2. خوارزمی در مقتل الحسین علیه السلام در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را نهمین فرزند امام حسین علیه السلام می داند.(2) قندوزی در ینابیع المودة هم این حدیث را آورده است.(3)

3. حموئی جوینی از عبدالله بن عباس نقل کرده است: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «أنا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون».(4) البته این دسته از احادیث، بسیار است و در این مختصر نمی گنجد.

نکته اینجاست که در روایاتی که در منابع اهل سنت آمده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف  نهمین فرزندان امام حسین علیه السلام خوانده شده است و به انضمام احادیث «اثنا عشر خلیفه» - که فراوان در کتب اهل سنت وجود دارد - تمام اهل بیت علیهم السلام، پشت

ص: 79


1- سنن، ابن ماجه، ج2، ح4085. به نقل از درسنامه مهدویّت، ج1، ص88.
2- مقتل الحسین، ج1، فصل 7، ص126.
3- ینابیع المودة، باب 54، ص168.
4- فرائد السمطین، ج2، ص132، ح430.

سر هم می آیند؛ یعنی هیچ دلیل نقلی وجود ندارد که بین هشتمین فرزند امام حسین علیه السلام و نهمین فرزند ایشان قرن ها فاصله باشد. در احادیث متعددی از جمله حدیث معروف دعبل - که در کتب اهل سنت هم آمده - حضرت رضا علیه السلام تصریح می فرمایند که او فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و فرزند چهارم خودشان است.»(1)

با توجه به این روایات که از منابع اهل سنت نقل شده فرزند امام عسکری علیه السلام که نهمین فرزند امام حسین علیه السلام و چهارمین فرزند امام رضا علیه السلام است ناگزیر باید متولد شده باشد، چون نمی توان گفت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام بعد از چند قرن متولد

می شود.(2) پاسخ های دیگری هم چون ملاقات هایی که در زمان غیبت صغری و غیبت کبری با ایشان صورت گرفته نیز،  ولادت آن حضرت را اثبات می کند که حداقل ارتباط نواب خاص از مسلمات است و موارد دیگر وجود دارد که جهت اختصار به همین مقدار اکتفا می شود.

ص: 80


1- فصول المهمه، فصل 8، ص265؛ فرائد السمطین، ج2، ص337، ح591؛ ینابیع المودة، باب 80، ص252.
2- برای مطالعه بیشتر رک: اتفاق در مهدی موعود، بخش سوم و چهارم.

فصل سوم: فلسفه غیبت از دیدگاه روایات

اشاره

ص: 81

مقدمه

در این فصل طی چهار گفتار به فلسفه غیبت پرداخته می شود. روش پیش روی، پرداختن به روایات و بررسی سند و دلالت آنان بر معنای مورد نظر می باشد. دسته بندی موجود، برای سهولت بررسی روایات و قابل فهم تر شدن مطالب است و عادتاً ذوقی می باشد. علت های غیبت به ظاهری وحقیقی تقسیم شده است که به نظر می آید علت حقیقی، همان حکمتی است که بر ما پوشیده است.

ص: 82

گفتار اول: علل مرتبط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

اشاره

روایات موجود علت هایی را بیان می کنند که در ظاهر ربطی به مردم ندارد و به خود حضرت و آن برنامة کامل الهی برمی گردد. از این رو، در ابتدای گفتار لازم است به نکاتی اشاره شود:

اول: میزان تأثیر این علل در تحقق غیبت

اشاره

اول: میزان تأثیر این علل در تحقق غیبت، بعد از روایات بحث خواهد شد، اما باید گفت که در انبیای سابق هم غیبت یکی از برنامه ها و بایدهای زندگی آنان نبوده است؛ بلکه انسان های ظالم و منکر فرستادگان الهی، در مسیر دشمنی با آنان این بستر را فراهم می کردند.

دوم: فقط غیبت نیست که از انبیای الهی به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به ارث رسیده باشد، بلکه سنت های دیگری هم هست که در پایان اجمالاً به آنها اشاره خواهد شد.

 اول: اجرای سنت غیبت انبیاء علیهم السلام در رابطه با حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف

روایات

1. حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن عبد الله الکوفی قال: حدثنا موسی بن عمران النخعی، عن عمه الحسین بن یزید النوفلی، عن الحسن بن علی بن أبی حمزة، عن أبیه، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن سنن الانبیاء علیهم السلام بما وقع بهم من الغیبات حادثة فی القائم منا أهل البیت حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة. قال أبو بصیر: فقلت:

ص: 83

یا ابن رسول الله ومن القائم منکم أهل البیت؟ فقال: یا أبا بصیر هو الخامس من ولد ابنی موسی، ذلک ابن سیدة الاماء، یغیب غیبة یرتاب فیها المبطلون، ثم یظهره الله عز وجل فیفتح الله علی یده مشارق الارض ومغاربها، وینزل روح الله عیسی بن مریم علیه السلام فیصلی خلفه وتشرق الارض بنور ربها، ولا تبقی فی الارض بقعة عبد فیها غیر الله عزوجل إلا عبد الله فیها، ویکون الدین کله لله ولو کره المشرکون(1)

ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «سنّت های انبیاء با غیبت هایی که بر آنان واقع شده است، همه در قائم ما اهل البیت، مو به مو پدیدار می شود».

من: گفتم: «یا ابن رسول الله! قائم شما اهل البیت کیست؟» فرمود: «ای ابوبصیر! او پنجمین از فرزندان پسر موسی است. او فرزند سیدة کنیزان است و غیبتی کند که باطل در آن شک کنند. سپس خدای تعالی او را آشکار کند و به دست او شرق و غرب عالم را بگشاید و روح الله عیسی بن مریم علیه السلام فرود آید و پشت سر او نماز گزارد و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و در زمین بقعه ای نباشد که غیر خدای تعالی در آن پرستش شود که خدا را بپرستند و همة دین از آنِ خدای تعالی گردد، گرچه مشرکان را خوش نیاید.»(2)

بررسی سند حدیث

علی بن احمد بن محمد بن عمران

ص: 84


1- کمال الدین وتمام النعمه، ص 345
2- کمال الدین وتمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 21، ح 31.

مرحوم تستری در قاموس الرجال  ایشان را با علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق و ایشان را با علی بن احمد بن موسی الدقاق یکی می داند و این دو شخص از مشایخ مرحوم صدوق بوده اند و اسم ایشان را همراه با رضی الله عنه و (رحمة الله) علیه می آورده است.(1) همچنین جناب نمازی می فرماید: «ایشان از شاگردان مرحوم کلینی و از مشایخ مرحوم صدوق بوده اند.»(2) بنابراین، حداقل، اعتماد مرحوم صدوق (رحمة الله) به استاد ثابت است. اگر چه چنین الفاظی (ترضّی و ترحم) دلالت بر وثاقت راوی نمی کند؛ اما تجلیل اجلّا همچون مرحوم کلینی و صدوق از این شخصیت و عدم ذم در رابطه با او دال بر حسن بودن است و بنا بر نظر کسانی که شیخوخیت را باعث توثیق راوی می دانند(3) هم وثاقت راوی را می توان ثابت دانست؛ اگر چه بسیاری از بزرگان ملتزم به این دو امر نیستند.

محمد بن عبد الله الکوفی

 مرحوم آیت الله خویی می فرمایند: «ایشان خادم نایب سوم، جناب حسین بن روح بودند.» ایشان، وی را یکی از مشایخ مرحوم کلینی (رحمة الله) و از ثقات راویان شیعه می دانند.(4)

موسی بن عمران النخعی

 مرحوم آیت الله خویی ایشان را با توجه به اینکه از راویان تفسیر قمی است، از ثقات می دانند.(5)همچنین نقل علمایی همچون مرحوم کلینی، صدوق و علی بن

ص: 85


1- قاموس الرجال، ج7، ص362، شماره های 5030، 5029، 5028.
2- مستدرک علم رجال الحدیث، ج5، ص300، شماره های 9672، 9673 و 9682.
3- تنقیح المقال، ج3، ص96 و ج24، ص327.
4- معجم رجال الحدیث، ج11، ص416 و ج15، ص285.
5- معجم رجال الحدیث، ج20، ص66

ابراهیم، خود می تواند مؤید دیگری بر وثاقت ایشان باشد.

حسین بن یزید النوفلی

 آیت الله خویی می فرمایند: «با توجه به اینکه ایشان از راویان تفسیر قمی می باشند و توثیق ایشان بدون معارض است، ایشان موثق می باشند».(1)

حسن بن علی بن ابی حمزه و پدرش، علی بن ابی حمزه

 مهم ترین ضعف این پدر و پسر، توقف بر امام کاظم علیه السلام و عدم قبول امامت حضرت رضا علیه السلام می باشدکه البته همین دلیل، بر طرد و اسقاط آنها از درجه وثاقت کفایت می کند؛ اما نکاتی قابل ذکر است:

یک: آیت الله زنجانی می فرمایند: «چنانچه روایت، متعلق به قبل از توقف واقفه باشد، روایت، صحیح است و هیچ ایرادی بر آن وارد نیست.چراکه شخصی مثل علی ابن ابی حمزه، از وکلا و نزدیکان امام کاظم علیه السلام به شمار می رفت. البته احادیث بعد از توقف، نیاز به بررسی دارد».(2) جناب نمازی هم چنین نظری دارند.(3)

دو: عده ای قائل به رجوع و توبه علی بن ابی حمزه هستند و دلیل آنها روایاتی از او در رابطه با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف - همانند همین روایت مذکور - است.(4)

سه: بعضی دیگر، کثرت روایات علی بن ابی حمزه را دال بر وثاقت او می دانند.به عنوان نمونه، مرحوم آیت الله خویی می فرمایند: «علی ابن ابی حمزه، 545 روایت دارد»،(5) این روایات، معمولاً در مهمترین منابع شیعه می باشد.

ص: 86


1- معجم رجال الحدیث، ج7، ص122
2- رجال، جناب آقای حسینی قزوینی، مرکز تخصصی مهدویت.
3- مستدرکات علم رجال الحدیث، ج1، ص2.
4- معجم رجال الحدیث، ج11، ص22، ش7832 شرح حال علی بن ابی حمزة.
5- معجم رجال الحدیث، ج11، ص 243؛ تنقیح المقا ل، ج14، ص213.

چهار: این روایت از نظر دلالت، تصریح بر امامت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد؛ در نتیجه یا قبل از توقف آنها بوده - که با مبنای آیت الله زنجانی تطبیق دارد - یا متعلق به بعد از توقف است - که در این صورت موافق با نظر دوم است، یعنی توجه و اعتقاد به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف -. لذا در هر صورت این روایت از جهت پدر مشکلی ندارد؛ ولی ضعف پسر، یعنی حسن بن علی بن أبی حمزه به قوت خود باقی است.لذا اگر راویان دیگر ثقه باشند روایت به جهت وجود او، ضعیف می باشد.

أبی بصیر

مرحوم آیت الله خویی در ترجمه جناب «لیث بن البختری» به طور مفصل راجع به این شخصیت بحث می کنند و در نهایت ایشان را ثقه می دانند(1).

نتیجه

با توجه به مطالبی که گفته شد، چه بسا علی بن احمد بن محمد عمران از جهالت خارج شده باشد، ولی روایت موجود از نظر حسن بن علی بن ابی حمزه ضعیف است و استناد به این روایت در رابطه با غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مشکل دارد؛ ولی اگر متن با روایات صحیح مطابق باشد می توان به آن استناد کرد. البته بحث دلالی روایت پابرجاست که در آخر احادیث به آن پرداخته خواهد شد.

2- حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمرقندی رضی الله عنه قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، وحیدر بن محمد السمرقندی جمیعا قالا: حدثنا محمد بن مسعود قال: حدثنا جبرئیل بن أحمد، عن موسی بن جعفر البغدادی قال:

ص: 87


1- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 145. روایات ذم و مدح را آورده اند و روایات ذم را ضعیف دانسته اند ولی بعضی روایات مدح را صحیح شمرده اند و در نهایت رأی به وثاقت ابی بصیر داده اند.

حدثنی الحسن بن محمد الصیرفی، عن حنان بن سدیر، عن أبیه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن للقائم منا غیبة یطول أمدها، فقلت له، یا ابن رسول الله ولم ذلک؟ قال: لان الله عزوجل أبی إلا أن یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم، وإنه لا بد له یا سدیر من استیفاء مدد غیباتهم، قال الله تعالی: لترکبن طبقا عن طبق ای سنن من کان قبلکم. (1)

 حنان بن سدیر از پدرش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که ایشان فرمود: «برای قائم ما غیبتی است که مدت آن به طول می انجامد» گفتم: «ای فرزند رسول خدا! آن برای چیست؟» فرمود: «برای آنکه خدای تعالی می خواهد در او سنتّ های پیامبران علیهم السلام را در غیبت هایشان جاری کند. ای سدیر! گریزی از آن نیست که مدت غیبت های آن ها به سر آید. خدای تعالی فرمود: «سنت های پیشینیان در شما جاری است».(2)

بررسی سند حدیث

 مظفر بن جعفر علوی

مرحوم آیت الله خویی درباره وی ساکت است؛(3) ولی مرحوم مامقانی می گویند: «در اینکه ایشان شیعه است، شکی وجود ندارد؛ علاوه بر اینکه ایشان استاد اجازه شیخ صدوق (رحمة الله) می باشد و همین مقام، برای وثاقت او کفایت می کند».(4)

ص: 88


1- کمال الدین و تمام النعمه، ص 480و481
2- کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 233، ح 6.
3- معجم رجال الحدیث، ج18، ص189.
4- تنقیح المقال، ج3، ص96. «لا شبهة فی کونه امامیا وکونه شیخ اجازه یغنیه عن التوثیق، فهو بحکم الثقه.»

اگرچه مرحوم مامقانی مبنای خود را فرمود، ولی به نظر می آید حسن بودن راوی مسلم باشد.

جعفربن محمد بن مسعود

شیخ طوسی (رحمة الله) می فرمایند: «این شخص فاضل است».(1) علامه مجلسی نیز در کتاب وجیزه و بلغه گفته اند: «وی ممدوح است.»(2) مرحوم مامقانی با توجه به مطالب شیخ طوسی (رحمة الله) او را از حسان به شمار آورده وروایتش را حسن می داند.(3)

حیدربن محمد السمرقندی

شیخ طوسی (رحمة الله) می فرمایند: «این شخص، جلیل القدر و فاضل است». مرحوم شیخ، هم در فهرست این مطلب را دارند و هم در رجال، او را جلیل القدر می دانند.(4)علامه حلی نیز در بخش نخست خلاصة الاقوال نام ایشان را آورده و می گوید: «عالم جلیل القدر و ثقه است»(5). در نتیجه راوی ثقه است.

محمد بن مسعود

وی صاحب تفسیر عیاشی است و در آغاز از علمای عامه به شمار می آمد؛ولی شیعه شد و خدمات زیادی به مذهب شیعه نمود. مرحوم نجاشی می گوید: «اوثقه، راستگو و یکی از شخصیت های برجسته این طایفه است.ابتدا، پیرو مذهب عامه بود، ولی بعد مستبصر و شیعه شد».(6) مرحوم شیخ طوسی نیز او

ص: 89


1- رجال، شیخ طوسی، ص418، ش6043.
2-   این کتاب به نام «رجال المجلسی» منتشر شده و این مطلب درص177آن به شماره 375آمده است.
3- تنقیح المقال، ج16، ص59.
4- فهرست، ص120، ش 259؛ رجال، شیخ طوسی، ص463.
5- خلاصة الاقوال، ص127، ش 331.
6- رجال، نجاشی، ص35.

را جلیل القدر دانسته و می گوید: «وی از نظر علم، فضل، أدب، فهم وهوشیاری بیشترین بهره را نسبت به اهل زمان خود در مشرق(اطراف خراسان) داشت»(1).

جبرئیل بن أحمد(فارابی)

شیخ طوسی (رحمة الله) می فرماید: «او مقیم کش بود و روایات زیادی از علمای عراق، قم و خراسان نقل کرده است»(2).مرحوم مامقانی، از وجیزه علامه مجلسی نقل می کند که او ممدوح است و می افزاید: «مرحوم وحید بهبهانی در حواشی خود می گوید: علامه مجلسی (رحمة الله) جبرئیل بن أحمد را ممدوح دانسته است». مرحوم مامقانی معتقد است که ریشه مبنای علامه به کلام شیخ طوسی (رحمة الله) بر می گردد که جبرئیل بن أحمد کثیر الروایه و مورد وثوق تام کشی بوده است، به گونه ای که هر جا دست خط و نوشته او را می دید، به آن اعتماد کرده و آن چه را از دست خط او می یافت به آن اعتماد می کرد و بی درنگ به نقل آن می پرداخت. و از کثرت روایت و اعتماد کشی است که مرحوم بهبهانی وثاقت راوی را نتیجه گرفته است.

مرحوم مامقانی نظر نهایی خود را چنین بیان می دارد: «روایات جبرئیل بن أحمد را اگر در زمره روایات موثق ندانیم، حداقل، از روایات حسان به شمار می آیند»(3).

مرحوم شوشتری –که شخصی نقاد بوده و به سختی وثاقت یک راوی را می پذیرفت- می گوید: «تحقیق این است که او استاد جناب عیاشی و مورد پذیرش

ص: 90


1- فهرست، ص212، ش604؛ رجال، شیخ طوسی، ص497.
2- رجال، شیخ طوسی، ص458.
3- تنقیح المقال، ج14، ص213.

مطلق کشی بوده است»(1) و با این استدلال روایات او را موثق می دانند.

موسی بن جعفر البغدادی

مرحوم مامقانی سخن خود را، در رابطه با این شخص با تأمل بیان کرده و می گوید: «بر حسب ظاهر، وی امامی مذهب و شیعه است؛ اما وضعیت او مجهول بوده و نمی دانیم چگونه شخصیتی است؛ مگر اینکه با ابن وهب بغدادی یکی باشد.اما ابن وهب بغدادی را می توان از مجهول بودن خارج کرد؛ زیرا ابن داود، او را در باب راویان مورد اعتماد آورده است؛ لذا حداقل جزو راویان حسان به شمار می آید. امکان دارد ابن وهب، همان موسی بن جعفر بغدادی باشد(2) در این صورت، او در زمره مستثنیات محمد بن احمد بن یحیی در کتاب نوادر الحکمه نخواهد بود؛ چرا که او هر فردی را در این کتاب استثنا کرده، ضعیف بوده است. از این رو، در کتاب الذخیره پس از نقل روایت، گفته است: در طریق آن موسی بن جعفر البغدادی است که فردی موثق نیست؛ ولی در زمره مستثنیات نوادرالحکمه نیز نمی باشد. چه بسا این کلام بر مقام والای او دلالت داشته باشد».(3)

از سویی مرحوم وحید بهبهانی نیز می گوید: «محمد بن احمد بن یحیی(صاحب نوادر الحکمه)او را استثنا نکرده و از او روایت نقل کرده است و این دلالت بر عدالت او دارد....». (4)

مرحوم آیت الله خویی نظر خاصی نمی دهند؛ ولی به نقل روایت از وی در

ص: 91


1- قاموس الرجال، ج2، ص565.
2- مرحوم آیت الله خویی تصریح بر اتحاد دو راوی داشته واین مطلب را مسلّم دانسته است. رک: معجم رجال الحدیث، ج20، ص39-37.
3- تنقیح المقال، ج3، ص 255.
4- تعلیقة علی منهج المقال، ص345.

کافی و کمال الدین و تمام النعمه و حتی کامل الزیارات اشاره دارند(1).با وجود این بیانات، به طور قطع وی از راویان ممدوح است.

حسن بن محمد الصیرفی

شیخ طوسی و علامه حلی می فرمایند: «حسن بن محمد بن سماعه، ابو محمد کندی صیرفی کوفی، واقفی مذهب است؛اما دارای تألیفاتی ارزشمند است و از فقه و دانش پاکی برخوردار بوده(انحراف سلیقه ندارد)و حسن انتقاد(در نقد یا انتخاب حدیث) داشته و روایات زیادی را می دانسته است».(2) نجاشی و علامه در کلامی دیگر می فرمایند: «وی فقیه و ثقه است»(3).

مرحوم آیت الله خویی می فرمایند: «او از بزرگان واقفی مذهب شمرده می شد و روایات فراوانی نقل می کرد.وی فقیه و ثقه است»(4).بنابر این وثاقت راوی ثابت است.

حنان بن سدیر

مرحوم آیت الله خویی اشاره به تصریح شیخ طوسی (رحمة الله) بر وثاقت وی نموده و حنان بن سدیر را از راویان تفسیر قمی می دانند؛ در ادامه، روایات متعددی در تأیید او آورده و بیان می کنند که در سند 127روایت آمده است(5). به نظر می آید آیت الله خویی به تصریح شیخ طوسی (رحمة الله) بر وثافت او کفایت نموده اند.مرحوم

ص: 92


1- معجم رجال الحدیث، ج20، ص 39-37.
2- «واقفی المذهب، الا انه جید التصانیف، نقی الفقه، حسن الانتقاد(الانتقاء)کثیر االحدیث» (فهرست، ص51؛ خلاصة الاقوال، ص 212).
3- وسایل الشیعة، ج30، ص 347.
4- معجم رجال الحدیث، ج5، ص 117.
5- معجم رجال الحدیث، ج7، ص 316

مامقانی هم به دو نکته اشاره می کنندکه می تواند مؤید توثیق شیخ طوسی (رحمة الله) باشد: نقل اجلا (اصحاب اجماع)از وی، مثل جناب حسن بن محبوب وغیره، و نیز کثرت روایت او.(1)

سدیر

ایشان سدیر بن حکیم بن صهیب صیرفی می باشند.مرحوم آیت الله خویی بعد از بحثی مفصل درباره این شخصیت می فرماید: «ابن قولویه در کامل الزیارت و علی بن ابراهیم در تفسیر خود (به خاطر وجود او در سند این دو کتاب)وی را توثیق نموده اند؛در نتیجه او ثقه است»(2).همچنین مرحوم خویی به وجود روایات مدح و ذم اشاره کرده، روایات ذم و یکی از روایات مدح را ضعیف دانسته است روایت دیگری که دال بر مدح او هست را نیز مورد قبول ندانسته اند؛ در حالی که علامه حلی این روایت را معتبر دانسته ومی فرماید: «این روایت بر علو مرتبه سدیر دلالت دارد»(3).

برای واضح تر شدن مطلب متن حدیث آورده می شود:

زید شحام می گوید: در حالی که دستم در دست امام صادق علیه السلام بود، مشغول طواف بودم و می دیدم که اشک امام بر گونه هایش جاری است. امام فرمود: «ای شحام! ندیدی خدا چه عنایتی در حق من نمود؟»آن گاه گریست و دعا کرد و بار دیگر فرمود: «ای شحام! من، از خدای عزوجل، آزادی سدیر و عبد السلام را

ص: 93


1- تنقیح المقال، ج24، ص 327.
2- معجم رجال الحدیث، ج9، ص36.
3- خلاصة الاقوال، ص 165.

خواستم و خداوند، آن دو را به من بخشید و آزادشان ساخت(1)

بله اگر راوی این روایت، شخص سدیر بود، بنا بر مبنای امام خمینی (رحمة الله) و آیت الله خویی (رحمة الله) نه تنها دلالت بر مدح نداشت، بلکه دلالت بر ذم می کرد؛ اما با توجه به این که راوی، شخصی غیر از سدیر است، در دلالت این حدیث بر مدح و علو سدیر مانعی نیست. لذا راوی ثقه است.

نتیجه

این روایت از نظر سند صحیح می باشد، و استناد به این روایت امکان پذیر است. و می توان غیبت انبیای الهی - که یک سنت است - در حضرت جاری دانست. البته این مطلب جدای از روایات دیگری است که می توانند مؤید متن این روایت شریف باشند. بحث دلالی در آخر روایات می آید.

 3- حدثنا محمد بن علی بن بشار القزوینی رضی الله عنه قال: حدثنا أبو الفرج المظفر بن أحمد قال: حدثنا محمد بن جعفر الکوفی قال: حدثنا محمد بن إسماعیل البرمکی قال: حدثنا الحسن بن محمد بن صالح البزاز قال: سمعت الحسن بن علی العسکری علیهما السلام یقول: إن ابنی هو القائم من بعدی وهو الذی یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام بالتعمیر والغیبة حتی تقسو القلوب لطول الامد فلا یثبت علی القول به إلا من کتب

ص: 94


1- قال الشحام عن الصادق علیه السلام: «انی لأطوف حول الکعبة و کفی فی کف أبی عبدالله علیه السلام » و دموعه تجری علی خدیه، فقال: یا شحام! ما رأیت ما صنع ربی إلی. ثم بکی و دعا، ثم قال لی: یا شحام! انی طلبت إلی الهی فی سدیر و عبدالسلام بن عبد الرحمان-و کانا فی السجن-فوهبهما لی و خلی سبیلهما» (إختیار معرفة الرجال، ص 210).

الله عزوجل فی قلبه الایمان وأیده بروح منه(1).

 حسن بن محمد بن صالح گوید: از امام حسن بن علی عسگری علیه السلام شنیدم که می فرمود: «فرزندم، قائم پس از من است و او همان کسی است که سنّت های انبیاء علیهم السلام از طول عمر و غیبت در او جاری است تا به غایتی که دل ها به واسطة طول مدت غیبت او سخت گردد؛ پس هیچ کس بر امامت او باقی نمی ماند جز کسی که خدای تعالی ایمان را در دلش نقش کرده و وی را با روحی از جانب خود مؤید ساخته است.»(2)

بررسی سند حدیث

محمد بن علی بن بشار قزوینی

مرحوم آقای خویی (رحمة الله) می فرمایند: «ایشان از مشایخ مرحوم صدوق هستند که جناب صدوق، اسم ایشان را همراه با «رضی الله عنه»می آوردند.(3) شیخ اجازه بودن او نیز بنا بر نظر مرحوم مامقانی خود دال بر توثیق او است. (4)

ابوالفرج المظفر بن احمد

مرحوم آیت الله خویی می فرماید: «شیخ طوسی (رحمة الله) در قسمت «من لم یرو عنهم علیهم السلام » ایشان را ذکر کرده است. لذا ایشان مدح و ذمی ندارد.» (5)

محمد بن جعفر الکوفی

ص: 95


1- کمال الدین وتمام النعمه، ص 524.
2- کمال الدین وتمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 309، ح4.
3- معجم رجال الحدیث، ج16، ص308، ش11277.
4- تنقیح المقال، ج3، ص96.
5- معجم رجال الحدیث، ج18، ص17402.

مرحوم آقای خویی ایشان را در برخی موارد با محمد بن جعفر الاسدی، و در بعضی موارد با محمد بن جعفر الرزاز، متحد می دانند.(1) حال، اگر ایشان محمد بن جعفر الرزاز باشند، مورد اعتماد صاحب تفسیر قمی بوده و ثقه هستند.(2) و اگر ایشان محمد بن جعفر الاسدی باشند باز هم ثقه می باشند.(3) گویی در این قسمت، مرحوم آقای خویی این روایت را جزو روایات محمد بن جعفر الاسدی دانسته است و او ثقه می باشد.

محمد بن اسماعیل برمکی

مرحوم آقای خویی می فرمایند: «ایشان از مشایخ مرحوم صدوق و همان محمد بن اسماعیل بن احمد بن بشیر برمکی اند که جناب نجاشی او را توثیق نموده است».(4) بنابراین، این شخصیت از اجلای رجال شیعه وثقه می باشند. جناب آقای نمازی هم ایشان را توثیق نموده اند.(5)

حسن بن محمد بن صالح البزاز

شخصیت ایشان، مجهول است و به نظر می آید فقط جناب نمازی اسم ایشان را ذکر کرده باشند.(6) ولی نکته اینجا است که جناب محمد

ص: 96


1- معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 187.
2- معجم رجال الحدیث، ج16، ص183.
3- معجم رجال الحدیث، ج15، ص383.
4- معجم رجال الحدیث، ج16، ص99 و102.
5- مستدرک علم الرجال، ج3، ص43.
6- همان، شماره 3962.

بن اسماعیل برمکی که شخصیت ثقه ای می باشد، از او روایت نقل کرده است؛ یعنی اگرچه ایشان مجهول است، ولی متن حدیث آنقدر مشهور و مورد پذیرش بوده است که جناب محمد

بن اسماعیل، تلقی به قبول نموده و این حدیث را نقل می نماید. ولی به هر حال، روایت از جانب ایشان دچار ضعف است و راوی توثیق نشده است.

نتیجه

این حدیث از ناحیة مظفر بن احمد و حسن بن محمد بن صالح، ضعیف است و قابل استناد نیست و بر فرض توجیه آخرین راوی، حدیث، هم چنان، از ناحیة مظفر بن احمد ضعیف و غیرقابل استناد است.

اما با توجه به اینکه سند حدیث قبل، صحیح بود، ضعف سند این حدیث را جبران می کند؛ لذا متن حدیث قابل استناد می باشد. البته این بدین معنی نیست که شخصیت جناب مظفر بن احمد و حسن بن محمد بن صالح توثیق شده باشند، بلکه مجهول بودن شخصیت آنها به قوت خود باقی است. بحث دلالت حدیث در آخر می آید.

4. حدثنا ابوطالب المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمرقندی قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود عن عمرو بن شمر عن جابر بن یزیدی الجعفی عن جابر بن عبدالله الأنصاری قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: إن ذاالقرنین کان عبداً صالحاً جعله الله عزوجل حجة علی عباده فدعا قومه الی الله و أمرهم بتقواه فضربوه علی قرنه فغائب عنهم زمانآً... حتی قیل: مات أوهلک بأی وادء سلک، ثم ظهر و رجع الی قومه فضربوه علی قرنه الآخر و فیکم من هو علی سنته و انّ الله عز و جل مکّن لِذی القرنین فی الارض... و جعل له من کل شیء سبیاً، و بلغ المغرب و المشرق و انّ الله تبارک و تعالی سیجری سنته فی القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف من ولدی....(1)

ص: 97


1- کمال الدین و تمام النعمه، ص494، ح4؛ بحار الانوار، ج52، ح31، ص322.

جابر بن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: «ذوالقرنین بندة صالحی بود که خدای تعالی او را بر بندگانش حجّت قرار داد و او قومش را به خدای تعالی فراخواند و آن ها را به تقوای الهی فرمان داد، ولی آن ها ضربتی بر سر او زدند و او زمانی از دیدگان آن ها غایب شد تا به غایتی که گفتند او در سرزمینی مرده یا هلاک شده است! سپس آشکار گردید و به نزد قومش بازگشت و آن ها ضربتی دیگر به طرف دیگر سر او زدند و در میان شما کسی هست که بر سنّت او باشد. خدای تعالی ذوالقرنین را در زمین مقتدر کرد و وسیلة هر کاری را به او داد و او به مغرب و مشرق رسید و خدای تعالی روش او را در قائم علیه السلام از فرزندان من جاری می سازد...».(1)

بررسی سند

مظفر بن جعفر بن المظفر

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «ایشان از مشایخ مرحوم صدوق است و نام ایشان را با «رضی الله عنه» یا «رضوان الله تعالی علیه» همراه می کرده است».(2) جناب آقای نمازی نیز در مستدرکات می گوید: «به احتمال قوی، ایشان با مظفر بن جعفر بن محمد یکی است؛ در این صورت او شیخ اجازة تلعکبری است» و آن را مساوی با وثاقت ایشان می داند.(3) جناب مازندرانی هم در منتهی المقال به کثرت نقل مرحوم صدوق از ایشان اشاره دارد و همانند جناب آقای نمازی دو

ص: 98


1- کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 94، ح 4.
2- معجم رجال الحدیث، ج18، ص178، ش12404.
3- مستدرک علم الرجال، ج7، ص434، ش14991 و 14992.

شخصیت را یکی می داند.(1)

$$نتیجه

شیخ اجازه بودن برای تلعکبری که استاد شیخ مفید (رحمة الله) بوده و کثرت روایت مرحوم صدوق از او - که در دقت نقل کم نظیر است - و این که او از مشایخ اجازه شیخ مفید است، کمتر از وثاقت نیست؛ پس وثاقت ایشان ثابت است. لذا روایت از نظر ایشان بدون ایراد می باشد.

جعفر بن محمد بن مسعود

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرماید: «شیخ طوسی در رجال، ایشان را فاضل قلمداد نموده و هم چنین ابن قولویه از ایشان روایت نقل می کند و شیخ طوسی (رحمة الله) ایشان را جزء «من لم یرو عنهم علیه السلام » آورده است».(2)

با توجه به تصریح شیخ طوسی (رحمة الله) - که او را فاضل دانسته است - و توثیق ابن قولویه به نظر می آید که راوی جزء ممدوحین باشد، و در این صورت، روایت از جانب ایشان ایراد ندارد؛ ولی اگر فاضل بودن و توثیق ابن قولویه را قبول نکنیم و این عبارت را مثل مرحوم خویی دال بر توثیق ندانیم، ایراد باقی است.

 عمرو بن شمر

مرحوم تستری در قاموس الرجال(3) و مرحوم آیت الله خویی تضعیف مرحوم نجاشی را قبول و دفاعی از این شخصیت نمی کنند. ولی تأییداتی که مرحوم آقای خویی می آورند هم قابل توجه است. این تأییدات عبارتند از:

ص: 99


1- منتهی المقال، ج6، ص268، ش2990.
2- معجم رجال الحدیث، ج4، ص121، ش2282.
3- قاموس الرجال، ج8، ص108، ش5495.

اول: اعتماد شیخ مفید (رحمة الله) به روایات ایشان.

دوم: توثیق ابن قولویه بر او، به خاطر نقل روایت از ایشان.

سوم: نقل علی بن جعفر در تفسیر قمی از ایشان.

چهارم: توثیق محدث نوری در جلد سوم مستدرک.

پنجم: نقل اجلاء از ایشان که پنج نفر از اصحاب اجماع باشند.

ششم: کثرت روایات ایشان در کتب روایی که بالغ بر 167 روایت می باشد.(1)

به نظر می آید اگر توثیقات شیخ مفید، ابن قولویه و علی بن جعفر را معارض با تضعیف نجاشی بدانیم، کثرت روایات و نقل اجلاء از او، در وثاقت ایشان کفایت کند و برخی از رجالیون(2) همین مقدار را در وثاقت یک راوی کافی می دانند.

جابربن یزید جعفی

مرحوم تستری در قاموس الرجال، بعد از آوردن بحث های مفصلی راجع به شخصیت ایشان؛ قائل به وثاقت او شده و  او را از اجلا  دانسته است.(3) همچنین آیت الله خویی (رحمة الله) ایشان را توثیق نموده اند.(4)

جابر بن عبدالله انصاری

آیت الله خویی (رحمة الله) در رابطه با ایشان می فرمایند: «جلالت مقام جابر آن قدر واضح و معلوم است که نیازی به بررسی حواشی در رابطه با ایشان نیست».(5)

ص: 100


1- معجم رجال الحدیث، ج13، ص106، ش8922.
2- نتقیح المقال، ج14، ص213.
3- قاموس الرجال، ج2، ص532، ش1346.
4- معجم رجال الحدیث، ج4، ص25، ش2025.
5- معجم رجال الحدیث، ج4، ص15، ش2018.

$$نتیجه

این روایت هم از نظر سند، موثق و قابل استناد برای بحث مورد نظر می باشد و بحث دلالی در آخر می آید.

5. حدثنا الشریف ابوالحسن علی بن موسی بن احمد العلوی قال: حدثنا ابوعلی محمد بن همام، قال: حدثنا احمد بن محمد النوفلی، قال: حدثنا احمد بن هلال عن عثمان بن عیسی الکلابی، عن خالد بن نجیح، عن حمزة بن حمران، عن ابیه (حمران بن اعین) عن سعید بن جبیر قال سمعت سید العابدین علی بن الحسین علیه السلام یقول: فی القائم منّا سننٌ من الانبیاء سنة من أبینا آدم و سنة من نوح و سنة من ابراهیم و سنة من موسی و سنة من عیسی و سنة من ایوب و سنة من محمد صلی الله علیه و آله و سلم ؛ فأمّا من آدم و نوح طول العمر، و اما من ابراهیم فخفاء الولاده و اعتزال الناس و اما من موسی فالخوف و الغیبه....(1)

 سعید بن جبیر گوید: از امام زین العابدین علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در قائم ما سنت هایی از انبیاء وجود دارد؛ سنتی از پدرمان آدم علیه السلام، سنتی از نوح، سنتی از ابراهیم، سنتی از موسی، سنتی از عیسی، سنتی از ایوب و سنتی از محمد صلی الله علیه و آله و سلم . اما از آدم و نوح، طول عمر؛ از ابراهیم، پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم، و اما از موسی، خوف و غیبت....(2)

ص: 101


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص321؛ بحار الانوار، ج51، ح4، ص216.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 1، ص 590، ح 3.
بررسی سند حدیث

علی بن موسی بن احمد بن ابراهیم

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «ایشان از مشایخ مرحوم صدوق می باشند».(1)

در اینکه آیا صرف مشایخ اجازه بودن دلالت بر وثاقت راوی می کند یا خیر،اقوال مختلف است.

اول: مرحوم امام (رحمة الله) و مرحوم خویی (رحمة الله) می فرمایند: هیچ اثری بر شیخ اجازه بودن مترتب نیست و نیاز به بررسی دارد.

دوم: مرحوم محمد تقی مجلسی، بهبهانی، محدث بحرانی و مرحوم مامقانی(2) قائل به وثاقت مشایخ اجازه هستند.

سوم: برخی علما، مشایخ اجازة معروف را ثقه می دانند؛ همانند: شهید ثانی، صاحب معالم، شیخ بهایی، مرحوم میرداماد، سید بحرالعلوم و سید حسن صدر.

چهارم: علامه مجلسی و سید حسن صدر شیخ اجازه بودن را نشانة حسن حال و دال بر مدح می دانند.(3)

در نتیجه، اعتماد یا عدم اعتماد بر مشایخ اجازات، بستگی به مبنا دارد. در ضمن کلمة «الشریف» در ابتدای روایت می تواند دلالت بر اعتماد بیشتر مرحوم صدوق بر راوی داشته باشد. والله العالم.

محمد بن همام

آیت الله خویی (رحمة الله) جناب محمد بن همام را با محمد بن ابی بکر همام بن سهیل

ص: 102


1- معجم رجال الحدیث، ج12، ص187، ش8529.
2- تنقیح المقال، ج3، ص96.
3- پژوهشی در علم رجال، ص363.

متحد می دانند(1) و در رابطه با شخصیت محمد بن ابی بکر همام بن سهیل می گویند: «جناب نجاشی (رحمة الله) او را از بزرگان اصحاب و متقدمین آنان می داند. همچنین ایشان دارای منزلتی عظیم و کثیر الحدیث است؛ علاوه بر آن، شیخ طوسی (رحمة الله) تصریح بر وثاقت ایشان دارند.»(2)

احمد بن محمد النوفلی

شخصیت ایشان در کتب رجالی مهم آمده؛ ولی در رابطه با او هیچ مدح یا ذمی وارد نشده است.(3) در نتیجه ایشان مجهول می باشند.

احمد بن هلال

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «در اینکه ایشان فاسد العقیده بوده، شکی نیست؛ ولی فساد عقیده، ضرری به حجیت خبر نمی زند. لذا وثاقت او بعد از صالح الروایة خواندن نجاشی نسبت به او فی نفسه ثابت است، علاوه بر اینکه در سند کامل الزیارات و تفسیر قمی هم آمده است. در نتیجه ظاهراً احمد بن هلال ثقه است.(4)ولی نظر محققان درباره او به خاطر لعن و نفرین حضرت، هم چنان منفی است؛ اگرچه کلام او را قبول کنند.

عثمان بن عیسی

آیت الله خویی می فرمایند: «جناب نجاشی، ایشان را از بزرگان واقفه بر امام کاظم علیه السلام می داند که بعداً توبه کرده و اموال را به امام رضا علیه السلام تسلیم نموده است».

ص: 103


1- معجم رجال الحدیث، ج17، ص323، ش11960.
2- معجم رجال الحدیث، ج1، ص232، ش9967.
3- معجم رجال الحدیث، ج2، ص322، ش916؛ قاموس الرجال، ج1، ص649، ش586.
4- معجم رجال الحدیث، ج2، ص358، ش1005 و در بعضی نسخ ج3، ش1008.

ایشان توقف او را قبول کرده ولی دربارة توبه کردن او مردد است؛ چون روایت آن ضعیف می باشد با این حال، ایشان فساد عقیده را باعث عدم حجیت روایت نمی دانند؛ به علاوه اینکه وجود او در سند کامل الزیارات و تفسیر قمی و اعتماد شیخ طوسی به او و قول ابن شهر آشوب مبنی براینکه او از اصحاب اجماع است، بر وثاقت او کفایت می کند.(1)در نتیجه از ناحیه ایشان هم ایرادی به سند روایت وارد نیست.

خالد بن نجیح

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «وثاقت او ثابت نیست». اما اشاره به چند تأیید دارند که ذکر آنها مهم است؛ از جمله نقل اجلا از او، همانند: ابن ابی عمیر و صفوان. دیگری کتاب او که جزء منابع من لایحضره الفقیه است و مرحوم صدوق فرموده اند: «از کتبی که اعتماد کامل بر آنها داشتم استفاده کردم».(2) پس با نقل اجلا و اعتماد مرحوم صدوق به او - که توثیق ایشان بلامعارض است - وثاقت او را ثابت می کند.

جناب آقای نمازی در مستدرکات روایاتی غیر از آنچه آیت الله خویی در معجم اشاره کرده، آورده و ممدوح بودن و جلالت خالد بن نجیح را ثابت نموده اند.(3) در نتیجه با دو نکتة مرحوم خویی و کلام جناب نمازی، وثاقت راوی ثابت است و روایت از ناحیة ایشان بلا اشکال می باشد.

ص: 104


1- معجم رجال الحدیث، ج11، ص120، ش7610.
2- معجم رجال الحدیث، ج7، ص36، ش4217.
3- مستدرکا ت علم الرجال، ج3، ص318، ش5273.

حمزة بن حمران

آیت الله خویی (رحمة الله) می گویند: «شیخ طوسی (رحمة الله) در رجال، ایشان را از اصحاب امامان صادقین علیهما السلام می دانند و با توجه به نقل اجلا، چون صفوان و ابن ابی عمیر از او و اعتماد شیخ صدوق بر او، برخی قائل به وثاقت حمزة بن حمران شده اند». اما بنابر مبنای مرحوم آقای خویی، این شرایط برای توثیق کفایت نمی کند؛(1) ولی جناب آقای نمازی در مستدرکات ایشان را ممدوح می دانند(2) و جناب مازندرانی نیز به خاطر نقل اجلا از حمزة بن حمران، ایشان را ثقه می دانند و به صحیح دانستتن روایات ایشان توسط علامه به عنوان مؤید دیگری اشاره می کنند.(3) در نتیجه به نظر می آید نقل اجلا و اعتماد مرحوم صدوق و علامه دال بر وثاقت جناب حمزة بن حمران باشد.

حمران بن اعین

آیت الله خویی (رحمة الله) روایات متعددی در وصف ایشان می آورند و در آخر می گویند: «اگرچه بسیاری از آنها ضعیف است، ولی همان مقدار کمِ باقی مانده برای اثبات وثاقت ایشان کفایت می کند. علاوه بر اینکه ایشان حواری صادقین علیهما السلام می باشد. سید بحرالعلوم در فوائد الرجالیه هم ایشان را از فضلا و بزرگان شیعه و از حاملین قرآن می دانند».(4)

در نتیجه جناب حمران بن اعین ثقه است.

ص: 105


1- معجم رجال الحدیث، ج6، ص266، ش5037.
2- مستدرکات علم الرجال، ج3، ص272، ش5037.
3- منتهی المقال، ج3، ص12، ش1011.
4- معجم رجال الحدیث، ج6، ص260، ش4017.

سعید بن جبیر

آیت الله خویی (رحمة الله) ایشان را از بهترین یاران امام سجاد علیه السلام می دانند و از کشی نقل می کنند که در ابتدای امامت امام سجاد علیه السلام ایشان جزء پنج یاور باقی مانده برای آن حضرت بودند و شدت عشق او به اهل بیت علیهم السلام آن قدر عمیق بود که در مجلس حجاج بن یوسف، وقتی از او دربارة فضیلت خلفا سؤال شد، چنان کوبنده و زیبا جواب داد که هر کور دلی، عشق او به علی بن حسین علیه السلام را فهمید و همین کلمات نورانی شهادت او را رقم زد.(1)

برای همین سعید بن جبیر نزد رجالیون آنقدر عظمت دارد که بدون حاشیه از کنار آن گذشته و او را از بهترین شیعیان در دورة اختناق سفّاکی چون حجاج بن یوسف دانسته اند. لذا ایشان هم از روات بزرگ شیعه به شمار می آیند.

$$نتیجه

اولاً به نظر می آید در سندی که  نُه راوی دارد، وجود یک راوی مجهول که هیچ ذمی دربارة او نشده است قابل جبران باشد؛ چرا که ناقل روایت از او محمد بن همام است که شخصیت معروف و بزرگی است. ثانیاً بر فرض عدم قبول این توجیه، با توجه به یکی بودن مضمون این روایت با چهار روایت دیگر قطعاً این ضعف، قابل جبران و متن حدیث قابل استناد می باشد.

با بررسی سند روایات ذکر شده، تقریباً مشکل سندی حل شد و از سویی، با قطع نظر از سند آنان، روایات دیگری از اهل بیت علیهم السلام وارد شده که مضمون آن ها با مضمون این روایات، مطابقت دارد و متن این روایات را تأیید و تقویت

ص: 106


1- معجم رجال الحدیث، ج8، ص115، ش 5119.

می کند.

اگرچه آن روایات، شباهت ها و سنت هایی غیر از غیبت در انبیاء را برای امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان کنند.

بعضی از این منابع عبارت اند از: 1. کمال الدین،(1) الامامة و التبصرة،(2) الغیبه نعمانی،(3) الدلائل الامامة،(4) الغیبه شیخ طوسی (رحمة الله) .(5)

$$نتیجه

با توجه به تواتر روایات و مضمون واحد در تمامی آنها و تکیه بر اجرای سنت انبیای الهی در زندگی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به سراغ بحث دلالت روایات می رویم.

سنت در قرآن کریم، با الفاظ و صیغه های مختلفی وارد شده که عبارت است از: «سنن»، «سنة»، «سنَّتُنا»، «سنة الاولین»، «سنة الله».

سنت یعنی طریق و روشی که غالباً یا دائماً جریان دارد. این طریق معمول و مسلوک، گاهی طریق و روش گذشتگان و گاهی طریق و سنت الهی است.

طریق گذشتگان را قرآن این گونه بیان کرده است: «لایؤمنونَ به و قد خلت سنة الاولین؛(6) کافران، [به قرآن] ایمان نمی آورند؛ سنت و طریق گذشتگان نیز چنین بوده است».(7)

قرآن کریم، طریق و سنت الهی را نیز به دو صورت آورده و گاهی دربارة

ص: 107


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص28؛ ص144؛ ح11، ص152، ح14؛ ص317 ح1 و4؛ ص326، ح6؛ ص329، ح11 و ص350، ح46.
2- الامامة و التبصرة، ص94، ح84 و ص109، ح95.
3- الغیبة، نعمانی، ص168، ح5 و ص180، ح12.
4- دلائل الامامة، ص470، ح460 و ص531 ح510 و 511.
5- الغیبة، شیخ طوسی، ص59 ح55؛ ص60 ح57؛ ص322 ح275 و ص426 ح408.
6- حجر(15)، آیه 13.
7- المیزان، ج12، ص141.

مخالفان و مشرکان و گاهی دربارة پیامبران و صالحان جاری دانسته است. گروه اول، مانند «الّا ان تأتیهم سنة الاولین» و(1) گروه دوم، مانند «سنة اللهِ فی الذین خلوا من قبل»(2) که مقصود، پیامبران و رسولان گذشته است.

در روایات مذکور به نظر می آید منظور از «سنن الأنبیا» همین معنا باشد؛ یعنی شیوه، راه و روش زندگی پیامبران سابق که یکی از آن ها، غیبت و پنهان شدن از دیدگان مردم است. این غیبت ها، یا به دستور خدای عزوجل بوده و یا به جهت ترس از دشمنان خدا انجام گرفته است و این گونه غیبت ها، برای برخی پیامبران هم به وقوع پیوسته است.

در چهار روایت از پنج روایت مذکور، اشاره به مطلق انبیای الهی است؛ لذا هر پیامبری که غیبت داشته را در هر صورتی که بوده است، شامل می شود. اما روایت چهارم و روایات دیگری که نشانی آن داده شد، اشاره به پیامبر خاصی دارد؛ مانند ذالقرنین، موسی، عیسی و یوسف که هر کدام در دورانی از امت خود غیبت داشته اند؛ و حضرت این ویژگی را به همراه خواهد داشت.

بدین ترتیب، مقصود از سنن انبیا یا سنت پیامبر خاصی که در حق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف جاری می شود، غیبت های طولانی و دوری از مؤمنان، بلکه همگان است؛ که مرحوم صدوق به پاره ای از آنان به خوبی اشاره نموده اند.(3)

نتیجه

به نظر ما اجرای سنن انبیا در رابطه با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف علت تام برای

ص: 108


1- کهف (18)، آیه 55.
2- احزاب (33)، آیه 17.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص254؛ تا ظهور، ج1، علل غیبت.

غیبت نیست؛ چرا که در این صورت، جبر به نظر می آید، یعنی وقتی خداوند تصمیم به اجرای این سنت در امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گرفته است، دیگر انسان ها چه نقشی در به وجود آمدن غیبت داشته اند و حال آنکه علت غیبت امام زمان، انسان ها و عملکرد آنها بوده است.

اگر گفته شود روایت دوم، تصریح بر علت بودن دارد، عرض می شود که این روایت در حقیقت، بیانگر فایدة غیبت است نه علت آن و پاسخ امام صادق علیه السلام برای قانع شدن سدیر و فطرت پرسشگر شیعیانی است که بعدها می آیند و چنین سؤالی دارند تا بدانند غیبت یک سنت الهی بوده است، و مختص امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست.

سخن آخر اینکه انبیای الهی در موقع خطر و حفظ جان غیبت کرده اند؛ امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هم، چنین است و در حقیقت، علت غیبت، حفظ جان است. پس علت غیبت، اجرای سنن انبیای الهی نیست؛ بلکه خوف از قتل است. مثل حضرت موسی و ابراهیم که خانه به خانه دنبال آنان بودند تا در خردسالی یا در شکم مادر آنان را به قتل برسانند؛ ولی خداوند متعال با غیبت (یعنی بودن در بین مردم و شناخته نشدن) آنها را حفظ کرد. البته در این باب استثناء هم وجود دارد؛ مثلاً غیبت جناب یونس علیه السلام که برای خوف از قتل نبوده، بلکه برای دوری از مردم و عذاب الهی بوده است.

ص: 109

پاسخ به دو سؤال
1.علت غیبت، خواست خداوند است یا عمل مردم؟
اشاره

می توان به این پرسش، دو پاسخ داد:

اول: ابتدا اشاره ای مختصر به نحوة خلقت پروردگار عالم می شود، تا پاسخ

مناسبی ارائه شده باشد. برای این قسمت، بهتر دیدم که از کلمات نورانی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه استفاده کنم، آنجا که حضرت می فرمایند:

«... عالماً بها قبل ابتدائها، محیطاً بحدودها و انتهائها، عارفاً بقرائنها و أضائها (اجنائها) ؛(1)

خداوند پیش از آنکه موجودات را بیافریند، از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاهی داشت؛ حدود و پایان آنها را می دانست و از اسرار درون و بیرون پدیده ها با خبر بود».

با توجه به این مقدمه، فهم این مطلب آسان به نظر می آید که خداوند متعال مسیر حرکت موجودات عالم را از اول خلقت تا روز قیامت با تمام جوانب آن دانسته است. یکی از مهم ترین اتفاقاتی که قرار است در مسیر حرکت موجودات محقق شود، برخورد آنان با فرستادگان الهی است. البته خداوند رحمان و رحیم، بهترین را ه ها را برای به مقصد رسیدن انسان ها قرار داده است، اگر چه به آزار و اذیت و شهادت فرستادگان او تمام شود.

همچنین روایاتی که اهل بیت علیهم السلام در رابطه با غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان کرده اند برگرفته از همان علم خداوند به حرکت بشر می باشد، و این طور نیست

ص: 110


1- نهج البلاغه، خطبه اول.

که ارادة الهی به اجباری بودن غیبت تعلق گرفته باشد و انسان ها مستحق آن نبوده باشند. منتهی لطف خداوند ایجاب می کند که ما را از نتیجة کردار خودمان با خبر کند تا ما علاوه بر اصلاح مسیر حرکت، ایمان خود را مستحکم کنیم و در این برهه، دچار تزلزل و سردرگمی نشویم.

این دور اندیشی اهل بیت علیهم السلام برای این است که دشمنان ما نگویند غیبت حضرت جزء اسلام نیست و شیعیان، آن را به وجود آورده اند و ما بتوانیم در پاسخ بگوییم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان از ابتدای اسلام به آن خبر داده اند. لذا اهل بیت علیهم السلام با این روایات، ما را از شبهات فراوان رهایی دادند و این، خود، چراغ هدایت و مسیر حقیقت شد. در نتیجه مشخص گشت که نه تنها خداوند متعال عامل غیبت نیست، بلکه یادآوری های خداوند، راه نجات و لطف او به شیعیان بوده است تا خود را برای ایام غیبت، آماده کنند.

دوم: خداوند متعال بهترین انسان ها را به عنوان فرستادگان خود قرار داد و از آنجا که فرموده است: «لَتُبْلَونَّ فی اموالکم و انفسکم...؛(1) قطعاً در مال و جانتان آزمایش خواهید شد.»، بالاترین آزمایش ها را برای اولیای خود قرار داده، که در قرآن به دو صورت بیان شده است. در برخی موارد، خداوند می خواهد پیامبران الهی را آزمایش کند، همانند ابراهیم علیه السلام که خداوند دربارة ماجرای ذبح اسماعیل می فرماید: «انّ هذا لهو البلاءُ المبین؛(2) این ابتلاء، همان امتحان آشکار بود». در مواردی دیگر چنین نیست، بلکه این انسان ها هستند که شرایطی سخت و دشوار را برای انبیای الهی آماده می کنند، و این شرایط، بستری می شود برای امتحان الهی و

ص: 111


1- آل عمران (3)، آیه 186.
2- صافات (37)، آیه 106.

صبر و تحمل پیامبران. لذا وقتی قوم ابراهیم گفتند: «حرّقوه و انصروا آلهتکم ان کنتم فاعلین؛(1) ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر بر رضای خدایان کاری خواهید کرد» واضح است که آتش را خداوند برای ابراهیم فراهم نکرد، بلکه

مردم ظالم چنین کاری کردند؛ ولی همان، بستری برای سنجش ابراهیم شد و در قبولی ابراهیم علیه السلام همین بس که آتش برای او به گلستان تبدیل شد: «قلنا یا نارُ کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم».(2) در رابطه با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم امتحان از نوع دوم است؛ یعنی وقتی انسان های ظالم تصمیم بر قتل آخرین ذخیره الهی گرفتند و او هیچ یاوری برای مبارزه نداشت و کودکی بیش نبود، خود خداوند دست به کار شد و آخرین ذخیره خود را نگهداری کرد. پس اگر چه خداوند، با غیبت، امام را محافظت می کند، ولی این بستر را ظالمان و حاکمان به وجود آوردند، و خداوند، آن را محل آزمایش ولیّ خودش و دیگر مؤمنین قرار داد.

نتیجه

خداوند، عامل غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست؛ بلکه وقتی جان آخرین ذخیره خود را در خطر دید با غیبت، او را محافظت کرد، و این غیبت سنتی از انبیای پیشین است که باعث امتحان پیامبران الهی و مؤمنین بوده است.

البته منظور از امتحان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف این است که ایشان هر چقدر هم که غیبتشان طولانی شود، راضی به رضای خداوند هستند و هیچ گاه زودتر از زمانی که خداوند بخواهد، درخواست ظهور نمی کند.

ص: 112


1- انبیاء (21)، آیه 68.
2- انبیاء (21)، آیه 69.
2.فرق غیبت انبیاء وحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چیست؟
اشاره

در پاسخ به این پرسش، باید به دو نکته اشاره نمود:

اول: وجود چندین روایت مبنی بر اجرای غیبت انبیای الهی در زندگی حضرت

مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بدین معنی نیست که غیبت ایشان از هر لحاظ شبیه غیبت انبیاء است، بلکه همان طور که توضیح داده شد، به منظور آگاهی دادن به شیعیان است تا بدانند برای انبیای الهی نیز غیبت هایی بوده است و غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را غیر قابل تصور فرض نکنند و گمان نکنند که فقط آنها با غیبت، امتحان می شوند؛ بلکه امت های قبل هم چنین امتحاناتی را پشت سر گذرانده اند.

شباهت دیگر، در چگونگی زندگی حضرت در غیبت است، که در روایات آمده همانند حضرت یوسف زندگی می کنند. یعنی شیعیان باید بدانندکه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند حضرت عیسی عروج نکرده؛ بلکه در بین مردم است و با آنها زندگی می کند، ولی شناخته نمی شود.

دوم: درباره تفاوت غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با غیبت انبیای الهی به مواردی می توان اشاره کرد که عبارت اند از:

1. مدت زمان و طولانی بودن غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که در تاریخ بشر بی سابقه است.

2. در تمام عالم، غیر از وجود مقدس امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هیچ پیامبر یا حجّت دیگری از طرف خداوند وجود ندارد؛ ولی اقوامی که انبیای آنها دچار غیبت شدند، عادتاً از انبیای اقوام دیگر بهره می بردند و یا همان قومی که پیامبرشان غایب بوده است از اوصیای آن پیامبران برخوردار بوده اند. ولی در غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین نیست، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم

ص: 113

آخرین وصی می باشند.

3. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آخرین ذخیره الهی است و باید برای محقق شدن وعدة الهی باقی بماند؛ لذا تا زمانی که یاران ایشان تکمیل نشود و آمادگی عمومی در

مردم به وجود نیاید، ظهوری در کار نیست. ولی در رابطه با انبیای الهی، وقتی مردم از کردار خود پشیمان می شدند - اگرچه دوباره ناسپاسی می کردند، مانند بنی اسرائیل- خداوند ولیّ خود را به میان آنها باز می گرداند.

4. انبیای الهی به صورت عادی با مردم دیگر زندگی می کردند و گاهی ازدواج کرده و تشکیل زندگی می دادند؛ ولی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین نیست. لذا فرمودند: «لابد له فی غیبته من عزلة... و ما بثلاثین من وحشه؛(1) در غیبت حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف از گوشه نشینی و تنهایی گریزی نیست و سی نفر از ابدال همراه حضرت هستند وحشت و تنهایی را از او دور می کنند.» یعنی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف همانند حضرت موسی علیه السلام در میان قوم دیگری قرار نگرفته است تا بتواند به راحتی به زندگی خود ادامه دهد.

در رابطه با این حدیث، شاید این سؤال مطرح شود که مگر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از تنهایی وحشت دارند؟

ابتدا از کلمات نورانی خود حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف پاسخ می دهیم. آنجا که فرمود: «غم و اندوه و ناراحتی ما برای شما است نه خودمان، چون که خداوند با ما است و ما نیازی به غیر از او نداریم، و حق نیز با ماست و وحشتی از توقف دیگران و تنهایی نداریم».(2) بنابراین وحشت گفته شده، وحشتی است که ما انسان ها در

ص: 114


1- کافی، ج1، ص340، ح16.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص285، ح245.

تنهایی برای خودمان تصور می کنیم و روایت می فرماید با وجود این افراد، آن وحشت هم موجود نیست، اگرچه در نزد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اصلاً چنین وحشتی قابل تصور نمی باشد. در حقیقت، این روایت به این سؤال پاسخ می دهد که آیا

در این مدت طولانی، حضرت از تنهایی وحشت نمی کند؟ و پاسخ این است که خیر؛ با وجود آن سی نفر در کنار حضرت، ایشان تنها نیستند.

اگرچه ما در مقام بحث از مکان زندگی حضرت و ازدواج ایشان نیستیم، ولی کسانی که از علم رجال و حدیث اطلاع دارند و متون برآمده ازسخنان اهل بیت علیهم السلام را می دانند، تردیدی در پوشالی بودن داستان جزیره خضراء نمی کنند. همچنین در زمان غیبت صغری که نواب اربعه با حضرت ارتباط فراوان داشتند، سخنی در این باره وجود نداشت و حال آنکه اگر چنین امر مهمی محقق شده بود، قطعاً در این شصت و نه سال باید ذکری به میان می آمد؛ در حالی که برعکس، فقط سخن از خفا و پنهانی و تنهایی حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

5. غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارای دو مرحله است، غیبت صغری وغیبت کبری، در حالی که غیبت انبیای الهی، فقط یک مرحله داشته است. علاوه بر آن، از روایات برمی آید که غیبت کبری از نظر سختی و سرگردانی، هم برای امام معصوم علیه السلام و هم شیعیان، منحصر به فرد می باشد و هیچگاه فرستادگان الهی این چنین دست نیافتنی نبوده اند.

نتیجه

غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در اصل وقوع با غیبت انبیای الهی شباهت دارد، ولی از نظر خصوصیات و ویژگی ها با آنها متفاوت است. اجرای سنن، علت حدوثی

ص: 115

نیست؛ بلکه فایدة غیبت وعلت غایی است. اما اگر این توجیه را در مقابل تصریح روایت دوم نپذیریم و علت بودن اجرای سنن را قبول کنیم، این سؤال باقی ماند که این سنت بعد از چند سال، اجرا شده؛ پس چرا حضرت هم چنان ظهور نمی کند در

نتیجه با این فرض هم این علت محدثه می باشد، ولی علت مبقیه نیست؛ یعنی طولانی شدن غیبت، دلیل یا دلایل دیگری دارد.

دوم: عهده دار نبودن بیعت

روایات

با توجه به اینکه روایات این باب فراتر از حد استفاضه است و روایات صحیح السند هم در میان آنان فراوان است، از بحث سندی تک تک روایات بی نیاز هستیم؛ (1)ولی برای اثبات وجود روایات صحیح السند در بین این روایات، به سه روایت پرداخته می شود، تا با اطمینان بیشتر به توضیح دلیل دوم بپردازیم.

1. حدثنا محمد بن أحمد الشیبانی رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن جعفر الکوفی قال: حدثنا سهل بن زیاد الآدمی قال: حدثنا عبد العظیم بن عبد الله الحسنی رضی الله عنه، عن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب علیهم السلام، عن أبیه، عن آبائه، عن أمیر المؤمنین علیهم السلام قال: للقائم منا غیبة أمدها طویل کأنی بالشیعة یجولون جولان النعم فی غیبته، یطلبون المرعی فلا یجدونه، ألا فمن ثبت منهم علی دینه ولم یقس قلبه لطول أمد غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة ثم قال علیه السلام: إن القائم

ص: 116


1- معجم رجال الحدیث، ج11، ص250.

منا إذا قام لم یکن لاحد فی عنقه بیعة فلذلک تخفی ولادته و یغیب شخصه(1).

  عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام و ایشان از آباء بزرگوارشان و آنان از

امیرالمؤمنین علیه السلام چنین کرده اند: «برای قائم ما غیبتی است که مدّتش طولانی است. گویا شیعه را در دوران غیبت او می بینم که جولان می دهند مانند جولان چهار پایان، چرا گاه را می جویند اما آن را نمی یابند. بدانید هر که در آن دوران در دینش استوار باشد و قلبش به واسطة طول غیبت امامش سخت نشود، در روز قیامت هم درجة من است». سپس فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند بیعت احدی بر گردن او نیست و به این دلیل است که ولادتش پنهان است و شخص او غایب می شود».(2)

بررسی سند حدیث

محمد بن احمد شیبانی

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرماید: «ایشان از مشایخ مرحوم صدوق بوده و هنگام روایت کردن، مرحوم صدوق دربارة او چنین می فرمایند: «روی عنه مترضیاً علیه».(3)

با توجه به مطالب گذشته صرف ترضّی ارزش ندارد. ولی اگر شیخ اجازة مرحوم صدوق باشد طبق مبنا ثقه است(4) «و الا ایشان ضعیف هستند».

محمد بن جعفر الکوفی

ص: 117


1- کمال الدین و تمام النعمه، ص303، ح14.
2- کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 1، ص 563.
3- معجم رجال الحدیث، ج16، ص58، ش10192.
4- تنقیح المقال، ج3، ص68 و 96.

همان طور که در حدیث سوم از اجرای سنن انبیاء آمد ایشان توثیق شده اند.

سهل بن زیاد الآدمی

در رابطه با این شخصیت اختلاف نظر است؛ بعضی او را تضعیف کرده اند و

بعضی دیگر توثیق؛(1) البته تصریح بر تضعیف بیش از تصریح بر توثیق است؛ ولی طبق مبنای کثرت حدیث می توان امید به وثاقت جناب سهل بن زیاد داشت.(2) جناب آقای نمازی در مستدرکات مطالب کامل تری برای اثبات توثیق سهل بن زیاد می آورند که عبارتند از:

1. کثرت روایت مشایخ ثلاث در کتب اربعه از ایشان، خصوصاً مرحوم کلینی (رحمة الله) با تمام دقت نظری که داشته اند، در کتب اربعه بیش از دو هزار روایت از ایشان آورده است.

2. علامه مجلسی در وجیزه فرموده اند: «چون ایشان از مشایخ اجازه است، از نظر من ضعفی ندارد».

3. ایشان از مشایخ اجازة کتاب أیوب است که از منابع کتب اربعه است.

4. روایات متعدد مرحوم کلینی از ایشان بدون واسطه.

ص: 118


1- آیت الله خویی (رحمة الله) بعد از مباحث طولانی در ترجمه این شخصیت و قبول مؤیدات توثیق، هم چون توثیق، ایشان توسط شیخ طوسی در رجال، قسمت اصحاب امام هادی علیه السلام ؛ تصریح وحید بهبهانی به توثیق او؛ کثرت روایات که 2304 روایت از ایشان نقل شده و اکثر آنها در کتب اربعه است؛ روایت اجلّا هم چون مرحوم کلینی، صدوق، ابن قولویه و شیخ طوسی... از او؛ با شیخ اجازه بودن برای بعضی از بزرگان هم چون مرحوم کلینی و صدوق؛ بودن او در اسناد کامل الزیارات و تفسیر علی بن ابراهیم، به جهت آنکه از نظر مبنایی این توثیقات مگر دو مورد اخیر را قبول ندارند، هیچ کدام از این توثیقات را نمی پذیرند و تضعیف مرحوم نجاشی را معارض با توثیق ابن قولویه و علی بن ابراهیم می دانند.( معجم رجال الحدیث، ج8، ص337).  
2- تنقیح المقال، ج14، ص213.

5. بنا بر احادیث ایشان، عده ای از اصحاب فتوی داده اند.

6. ضعفی در احادیث ایشان و غلوی در اعتقاد ایشان یافت نمی شود.

7. مرحوم مامقانی ایشان را حسن دانسته و محدث نوری بر وثاقت ایشان

تصریح کرده است.(1)

نکته

مهمترین عامل ضعف جناب سهل بن زیاد، تضعیف مرحوم نجاشی است که مستند به اخراج سهل بن زیاد توسط احمد بن محمد بن عیسی از قم می باشد، و دلیل آن اتهام غلو و کذب است؛ معنای غلو نزد علمای متأخر متفاوت از علمای متقدم است و این از واضحات است. در این باره اشاره ای به توضیحات آیت الله سبحانی در کتاب «علم الرجال» داریم که می فرمایند:

جناب وحید بهبهانی در رابطه با این مسئله می گوید: «بدان بسیاری از قدما خصوصاً قمی ها و ابن غضائری در تعریف ائمه علیهم السلام و شأن و منزلت و عصمت و کمالات آنها نظرات خاصی داشتند که تعّدی از آن را غلو و ارتفاع از عقیده قلمداد می کردند. حتی آنها نفی سهو از اهل بیت علیهم السلام را غلو می دانستند و مطلق تفویض امور از سوی خداوند به آنها و اعتقاد به اعمال خارق العاده قدرت عظیم اهل بیت و... را ارتفاع در عقیده و غلو می دانستند. در حالی که از مسلمات نزد علمای معاصر است».(2) با این توضیحات مهمترین عامل تضعیف جناب سهل بن زیاد متزلزل است.

ص: 119


1- مستدرک علم الرجال، ج، ص175، ش6721.
2- علم الرجال، ص429.
نتیجه

از آنجا که مهم ترین دلیل تضعیف ایشان، اخراج از قم توسط قمی ها است و معنای غلو نزد قدماء با متأخرین متفاوت است و نیز وجود مؤیدات فراوانی که

ذکر شد، به نظر می آید وثاقت جناب سهل بن زیاد ثابت باشد و این حدیث از ناحیه ایشان ایرادی ندارد.

جناب عبدالعظیم حسنی هم از بزرگترین شیعیان است و قبر او آشیانه شیعیان حقیقی بوده است.

این روایت از نظر سند در صورت ثقه بودن شیبانی که اولین راوی حدیث است مشکلی ندارد. بحث دلالی بعد از اتمام سند احادیث در ادامه می آید.

2. محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله علیه السلام قال: یقوم القائم ولیس لاحد فی عنقه عهد ولا عقد ولا بیعة.(1)

 هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «قائم قیام خواهد کرد در حالی که از هیچ کس بر گردن او قرار داد و پیمان و بیعتی نیست».(2)

سند

محمد بن یحیی

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرماید: «از محمد بن یحیی 5985 حدیث نقل شده است.

ص: 120


1- کافی، ج 1، ص 403؛ الغیبة، نعمانی، ص151، ح4.
2- الغیبة، نعمانی، ص 272، ح 46.

البته تمییز آنها به راوی و مروی عنه است. وایشان را محمد بن یحیی ابوجعفر، شیخِ مرحوم کلینی می دانند، که همان محمد بن یحیی العطار است که مرحوم

نجاشی هم ایشان را توثیق نموده اند».(1)

احمد بن محمد

آیت الله خویی می فرمایند: «به این عنوان 7164 روایت است که تمییز آنها به راوی و مروی عنه است».(2) ایشان، او را احمدبن محمدبن عیسی الاشعری دانسته که یکی از عالمان بزرگ شیعه و از ثقات می باشند.

حسین بن سعید

آیت الله خویی (رحمة الله) ایشان را حسین بن سعید بن حماد، اهل اهواز و از موالیان علی بن الحسین علیه السلام می دانند که ثقه می باشد. همچنین بنا بر نظر شیخ طوسی در رجال، در 5026 روایت، عنوان حسین بن سعید آمده است، البته نیاز به بررسی دارد که چند مورد برای جناب حسین بن سعید بن حماد است.(3) که تمییز آن به راوی و مروی عنه است.(4)

ص: 121


1- معجم رجال الحدیث، ج18، ص7، ش11977 و ص30، ش11982. ایشان را از موالیان امام سجاد علیه السلام و ثقه می داند و می فرماید: «ایشان از امام رضا علیه السلام واز امام جواد علیه السلام روایت نقل کرده است.» رک: الفهرست، ص113.
2- معجم رجال الحدیث، ج2، ص194، ش777.
3- معجم رجال الحدیث، ج8، ص243، ش3415.
4- ممکن است این سؤال به ذهن بیاید که چگونه حسین بن سعید که از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد علیه السلام است از موالیان امام سجاد علیه السلام می باشد؟ در پاسخ عرض می شود جناب کلباسی در سماء المقال در ترجمه «محمد بن عمر بن عبدالعزیز» معروف به «الکشی» می گوید: «حسن و حسین دو پسر سعید بن حماد بن سعید موالی علی بن الحسین علیه السلام هستند». اما به نظر می آید که باید می گفت «من موالی علی بن الحسین علیه السلام » چون در ترجمه حسن و حسین بن سعید - که جداگانه در کتب رجال آمده - هر دو را از موالیان امام سجاد علیه السلام نامیده اند و از این رو عبارت کشی صحیح نیست. یعنی عبارت صحیح این است: «انهما ابن سعید بن حماد بن سعید من موالی علی بن الحسین علیهما السلام » مرحوم کلباسی در پاسخ می گوید: «به احتمال قوی این نسبت در کلام کشی که گفت «موالی علی بن الحسین علیهما السلام » از باب نسبت دادن لقب پدر و جد به پسر و نوه می باشد که در کلام عرب چیز غریبی نیست.» بنابراین اجداد آنها از موالیان امام سجاد علیه السلام هستند و به  همین خاطر این اسم روی نسل آنها باقی مانده است و حسین بن سعید را هم، در کتب رجال به عنوان موالی امام سجاد علیه السلام نام برده اند. رک: سماء المقال فی علم الرجال، ابوالهدی کلباسی، ج1، ص69، ص86.

ابن ابی عمیر

ایشان از اصحاب اجماع و از مشایخ ثقات هستند.

هشام بن سالم

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «جناب نجاشی در رابطه با هشام بن سالم می گوید: ثقة ثقة و شیخ مفید می فرمایند: او از رؤسا و اعلام شیعه است که حلال و حرام از او گرفته می شد و هیچ طعنی در رابطه با او نیست»(1) لذا وثاقت ایشان - همان طور که رجالیون دیگر هم تصریح دارند - از واضحات است و بر آن اضافه کنیم کثرت روایت او را که 663 روایت است و نقل اجلا هم چون ابن ابی عمیر و صفوان که وثاقت بالاتری را برای ایشان بیان می نماید.

نتیجه

  این حدیث از احادیث صحیح است و علامه مجلسی در مرآة العقول به این حدیث که می رسد می فرماید: «صحیح» یعنی در سند حدیث، بهترین ها هستند.(2) بنابراین روایت از نظر سند صحیح و بحث دلالی آن در ادامه خواهد آمد.

3.وأخبرنی جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولویه وأبی غالب الزراری

ص: 122


1- معجم رجال الحدیث، ج19، ص297، ش13332.
2- مرآة العقول، ج4، ص57.

(وغیرهما) عن محمد بن یعقوب الکلینی، عن إسحاق بن یعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمری رحمه الله أن یوصل لی کتابا قد سئلت فیه عن مسائل أشکلت

علی، فورد التوقیع بخط مولینا صاحب الدار علیه السلام أما ما سألت عنه أرشد الله وثبتک من أمر المنکرین لی من أهل بیتنا وبنی عمنا، فاعلم أنه لیس بین الله عزوجل وبین أحد قرابة، ومن أنکرنی فلیس منی، وسبیله سبیل ابن نوح علیه السلام . وأما سبیل عمی جعفر وولده، فسبیل إخوة یوسف علی نبینا وآله وعلیه السلام ... إنه لم یکن أحد من آبائی إلا وقد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، وإنی أخرج حین أخرج ولا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی...(1)

اسحاق بن یعقوب گفته است: از محمد بن عثمان بن عمری (رحمة الله) درخواست کردم تا نامه ای را - که در آن مسائلی که مورد اشکال من بود پرسیده بودم - به حضرت حجت علیه السلام برساند. پس توقیع شریف به خط مولا صاحب الزمان، وارد شد، به این ترتیب که: «اما آنچه را که پیرامون اشخاصی از اهل بیت ما و پسر عموهایی که منکر امامت من هستند، سؤال کردی - خداوند تو را ارشاد کرده و ثابت قدم بفرماید - بدان که بین خداوند عزوجل و احدی قرابت و نزدیکی و فامیلی وجود ندارد و کسی که منکر [ولایت و امامت] من باشد، از ما نیست و راهش همان راه و روش پسر نوح علیه السلام است. و اما راه و روش عمویم جعفر و فرزندانش، همان راه و روش برادران یوسف علیه السلام است.....هیچ کدام از پدران من نبوده اند مگر این که در گردنشان بیعت طاغوت زمانشان بوده است [به جهت این که ایشان مأمور به تقیه بوده اند] ولی من وقتی قیام کنم، بیعت هیچ یک از

ص: 123


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص292، ح247.

طواغیت به عهده ام نیست…».(1)

سند

أخبرنی جماعة

با صرف نظر از بحث طولانی درباره «جماعت» که چه کسانی هستند، جهت رعایت اختصار فقط به این نکته اشاره می شود که قطعاً در جماعت مذکور جناب محمد بن محمد بن النعمان وجود دارند.(2) و تمام اصحاب رجال، ایشان را توثیق نموده اند.(3) لذا یقیناً جماعتی که شیخ طوسی (رحمة الله) از آنان روایت نقل می کند، نه تنها ایرادی به سند روایت وارد نمی کنند، بلکه نشانۀ قوت حدیث هستند؛ چرا که حداقل بعضی افراد آن ثقه اند.

جعفر بن محمد بن قولویه: ایشان از ثقات و بزرگان اصحاب امامیه می باشند.(4)

ابی غالب زراری: ایشان هم مورد توثیق علمای رجال می باشند.(5)

محمد بن یعقوب کلینی: ایشان مؤلف کتاب شریف کافی است که اهمیت کتاب و اهتمام عالمان دین به آن، نشانة عظمت و وثاقت کامل ایشان می باشد.

اسحاق بن یعقوب: مرحوم تستری اشاره به مطلبی زیبا و جالب دارند که ما هم به همان اکتفا می کنیم. ایشان می فرمایند: «اسحاق بن یعقوب از محمد بن عثمان عمری می خواهد که سؤالات و مشکلات ایشان را به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ص: 124


1- الغیبة، ترجمه مجتبی عزیزی، ص 515، ح 247.
2- پژوهشی در علم رجال، ص408.
3- قاموس الرجال، ج9، ص552، ش7244.
4- فهرست، ص91، ش141.
5- معجم رجال الحدیث، ج5، ص76، ش2263.

برسانند، و از ناحیه حضرت توقیعی در جواب سؤالات ایشان می آید، که در آخر آن آمده است: «والسلام علیک یا اسحاق بن یعقوب، و علی من اتبع الهدی».

مرحوم تستری جلد اول از قاموس را با همین سلام از کمال الدین تمام می کنند. که قطعاً این جمله دلالت بر وثاقت و عدالت تام او می کند.

$$نتیجه

این حدیث هم از سندی عالی برخوردار می باشند.

 4. وبهذا الاسناد (الدقاق و الشیبانی معا، عن الأسدی، عن النخعی، عن النوفلی عن حمزة بن حمران، عن ابیه، عن سعید بن جبیر) قال: قال علی بن الحسین سید العابدین علیهما السلام: القائم منا تخفی ولادته علی الناس حتی یقولوا: لم یولد بعد، لیخرج حین یخرج ولیس لاحد فی عنقه بیعة(1).

 از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «ولادت قائم ما بر مردم پنهان است تا جایی که بگویند: هنوز متولد نشده است و آن برای این است که وقتی ظهور کند، بیعت کسی بر گردنش نباشد».(2)

5. حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن یحیی العطار، عن محمد بن عیسی بن عبید، عن محمد بن أبی عمیر، عن سعید بن غزوان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: صاحب هذا الامر تعمی ولادته علی (هذا) الخلق لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعة إذا خرج(3).

ابوصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرد که آن حضرت فرمود: «ولادت صاحب

ص: 125


1- کمال الدین وتمام النعمه، ص322، ح6.
2- کمال الدین وتمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 1، ص 592، ح 5.
3- کمال الدین وتمام النعمه، ص479، ح1، و ص480، ح5.

الأمر بر این خلق پوشیده است؛ برای اینکه وقتی ظهور کند بیعت احدی بر

گردنش نباشد».(1)

 6. حدثنا أبی رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن یعقوب بن یزید، والحسن بن ظریف جمیعا، عن محمد بن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: یقوم القائم علیه السلام ولیس لاحد فی عنقه بیعة(2).

هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام روایت می کند که ایشان فرمود: «قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند و بیعت هیچ کس بر گردنش نباشد».(3)

7. حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق رضی الله عنه قال: حدثنا أحمد بن محمد الهمدانی قال: حدثنا علی بن الحسن بن علی بن فضال، عن أبیه، عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا علیهما السلام أنه قال: کأنی بالشیعة عند فقدهم الثالث من ولدی کالنعم یطلبون المرعی فلا یجدونه، قلت له: ولم ذاک یا ابن رسول الله؟ قال: لان إمامهم یغیب عنهم، فقلت: ولم؟ قال: لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعة إذا قام بالسیف(4).

حسن بن علی بن فضال از امام رضا علیه السلام روایت می کند که ایشان فرمودند: «گویا شیعیان را می بینم که در فقدان سومین نفر از فرزندانم مانند چهارپایان در طلب چراگاه برآیند، اما آن را نیابند». گفتم: «ای فرزند رسول خدا! برای چه؟» فرمود: «برای آن که امامشان از آن ها نهان شود». گفتم: «برای چه؟» فرمود: «برای

ص: 126


1- کمال الدین وتمام النعمه، تر جمه منصور پهلوان، ج 2، ص 231، ح 1.
2- کمال الدین و تمام النعمه، ص 480، ح3؛  الامامه و التبصره، ص116، ح107 و 106.
3- کمال الدین وتمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 231، ح 3 و 2.
4- الامامة و البقرة، ص 480، ح4 و شیخ صدوق. علل الشرایع، ج1، ح6، ص245.

آن که چون با شمشیر قیام کند، بیعت هیچ کس بر گردنش نباشد».(1)

8. حدثنا أحمد بن محمد بن سعید قال: حدثنا علی بن الحسن، قال: حدثنا عبد الرحمن بن أبی نجران، عن علی بن مهزیار، عن حماد بن عیسی، عن إبراهیم ابن عمر الیمانی قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام ) یقول: «إن لصاحب هذا الامر غیبتین وسمعته یقول: لا یقوم القائم ولاحد فی عنقه بیعة».(2)

ابراهیم بن عمر یمانی گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرماید: «همانا صاحب این امر را دو غیبت است» و نیز شنیدم می فرماید: «قائم قیام نمی کند در حالی که برای کسی بر گردن او بیعتی باشد».(3)

 9. حدثنا علی بن الحسین قال: حدثنا محمد بن یحیی العطار، قال: حدثنا محمد بن حسان الرازی، قال: حدثنا محمد بن علی الکوفی، عن إبراهیم بن هاشم، عن حماد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانی، عن أبی عبد الله (علیه السلام ) أنه قال: «یقوم القائم ولیس فی عنقه بیعة لاحد»(4).

ابراهیم بن عمر یمانی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «قائم در حالی قیام می کند که بیعت هیچ کس بر گردن او نیست».(5)

10. حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمرقندی رضی الله عنه قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، عن ابیه قال: حدثنا جبرئیل بن احمد، عن موسی ابن جعفر البغدادی قال: حدثنی الحسن بن محمد الصیرفی، عن حنان بن سدیر، عن

ص: 127


1- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 232.
2- الغیبة، نعمانی، ص171.
3- الغیبة، ترجمه محمدجواد غفاری، ص 245، ح 3.
4- الغیبة، نعمانی، ص191.
5- الغیبة، ترجمه محمدجواد غفاری، ص 271، ح 45.

ابیه سدیر بن حکیم، عن أبیه، عن ابی سعید عقیصا قال: لما صالح الحسن بن علی علیه السلام

معاویة بن ابی سفیان دخل علیه الناس... اما علمتم انَّ الخضر علیه السلام لما خرق السفینةَ و اقام الجدار و قتل الغلام کان ذلک سخطاً لموسی بن عمران اذ خفی علیه وجه الحکمة فی ذلک، و کان ذلک عند الله تعالی ذکره حکمة و صواباً، اما علمتم انّه ما منّا احد الا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیه زمانه الا القائم الذی یصلی روح الله عیسی بن مریم علیه السلام خلفه، فانّ الله عزوجل یخفی ولادته، و یغیب شخصه لئلا یکونَ لأحد فی عنقه بیعة اذا خرج، ذلک التاسع من ولد أخی الحسین بن سیدة الإماء، یطیل الله عمره فی غیبته ثم یظهره بقدرته فی صورة شاب دون أربعین سنه ذلک لیعلم ان الله علی کل شیء قدیر».(1)

ابو سعید عقیصا گوید: وقتی امام حسن علیه السلام با معاویه مصالحه کرد، مردم به نزد او آمدند و بعضی از آن ها امام را به واسطة بیعتش مورد سرزنش قرار دادند. امام علیه السلام فرمود: «وای بر شما، چه می دانید که من چه کردم؟ به خدا سوگند این عمل برای شیعیانم از آن چه که آفتاب بر آن بتابد و غروب کند بهتر است. آیا نمی دانید که من امام مفترض الطاعة شما هستم و به نص رسول خدا علیه السلام یکی از دو سرواران جوانان بهشتم؟» گفتند: آری، فرمود: «آیا می دانید که وقتی خضر علیه السلام کشتی را سوراخ کرد و دیوار را بپا داشت و آن جوان را کشت، این اعمال موجب خشم موسی بن عمران گردید، چون حکمت آن ها بر وی پوشیده بود؟ اما آن اعمال نزد خدای تعالی عین حکمت و صواب بود؟ آیا می دانید که هیچ یک از ما ائمه نیست جز آن که بیعت سرکش زمانش بر گردن اوست مگر قائمی که روح

ص: 128


1- کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص315.

الله عیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند؟ خداوند ولادت او را مخفی می سازد و شخص او نهان می شود تا آنگاه که خروج کند بیعت احدی بر گردن او نباشد. او از فرزندان برادرم حسین است و فرزند سرور کنیزان. خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی می گرداند، سپس با قدرت خود او را در صورت جوانی که کمتر از چهل سال دارد، ظاهر می سازد تا بدانند که خداوند بر هر کاری توانا است».(1)

توضیح

همانطور که عرض شد، احادیث از حد استفاضه بیشتر است، ولی جهت اعتماد کامل تر به این احادیث، سه مورد را بررسی سندی کردیم تا اگر راویان ضعیفی در احادیث دیگر باشد با این سه روایت، حداقل متن آنان مورد پذیرش واقع شود. جهت پژوهش بهتر، متن روایات را آوردیم ولی آن روایاتی که از نظر سند و متن خیلی شباهت داشتند را آدرس داده، و به یک مورد اکتفا کردیم.

بررسی دلالت
معنای لغوی و شرعی بیعت

 بیعت و مبایعت، به معنای هم عهدی و عقد بستن با یکدیگر به کار می رود. چنانکه در مجمع البحرین آمده است: «مبایعت، معاقده و معاهده است، گویا هر کدام از دو طرف بیعت، آنچه نزدش هست را به دیگری واگذار کرده، و خود را

ص: 129


1- کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 1، ص 581، ح 2.

کاملاً در اختیار طرف مقابل قرار می دهد.»(1)

و جناب فراهیدی می گوید: «والبَیْعه: الصَّفقه علی ایجاب البیع و علی

المبایعةِ والطاعة (وقد) تبایعوا علی کذا؛(2) بیعت یعنی دست روی دست گذاشتن به انگیزة بیعت و اطاعت و پیروی از یک چیز خاص».

جناب موسوی می گوید: «با توجه به این معنا، بیعت کننده ملتزم شده و عهد محکم و پیمان استوار بسته است به اینکه شخصی را که با وی بیعت نموده با جان و مال خود یاری کند و از هیچ چیز در راه یاری و نصرت او دریغ ننماید.»(3)

در این صورت اگر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب باشند، کسی بر گردن ایشان حقی نخواهد داشت که به پاس آن ملزم به رعایت او باشد، چنانکه فرعون به حضرت موسی علیه السلام گفت: «ألم نُربِّک فینا ولیداً ولَبِثت فینا من عُمُرک سنین؟؛(4) آیا ما تو را میان خودمان از بچگی تربیت نکردیم و تو مقداری از عمر خود را میان ما نگذراندی؟» مشکل بیعت برای پیامبر (ص) هم وجود داشت؛ لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «اگر ترس از آن نبود که بگویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم قوم خود را دعوت کرد و ایشان او را خدمت و نصرت کردند، و چون ظفر یافت و به مقصود رسید ایشان را از میان برداشت، هر آینه بسیاری را به هلاکت می رساندم.»(5) از این رو، دشمنان نمی توانند با زور و تهدید، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را همانند امیرالمؤمنین علی علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام بیعت وادارند. چنانکه امام حسن علیه السلام فرمودند: «هیچ یک

ص: 130


1- مجمع البحرین، ج2، ص345، ذیل بیع.
2- کتاب العین، ج1، ص208، ذیل بیع.
3- مکیال المکارم، ج2، ص332.
4- شعراء (26)، آیه 18.
5- بحار الانوار، ج22، ص141، ح123.

از ما نیست، مگر آنکه در گردن او بیعتی است برای طاغی زمان خود، مگر آن قائمی که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می گذارد».(1)

به نظر می آید «لم یکن لأحد فی عنقه بیعه» در تمام روایات به این معنا باشد که التزام به بیعت با کفار، با قیام حضرت و گستراندن عدالت در تمام جهان منافات دارد و در آن صورت، دست حضرت برای اقدامات کامل و نتیجه ای که وعدة حتمی الهی است باز نخواهد بود و باید با عده ای از ظالمان سازش داشته باشد. لذا غیبت بهترین راهکار برای این آسیب است؛ چرا که وقتی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در غیبت است، نیازی به بیعت با حاکمان ظالم نخواهد داشت.

نتیجه

دلالت تمام روایات بر معنای مورد نظر، تام می باشد. در قسمت بعد به این مطلب پرداخته می شود که تأثیر این موضوع در به وجود آمدن غیبت به چه میزان است؟ به عبارت دیگر، آیا این مسئله باعث تحقق و ادامه دار شدن غیبت شده است تا موظف به رفع آن باشیم یا عوامل دیگری در تحقق غیبت تأثیر داشته و هم آن ها مانع ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشند؟

نقد و نظر

در این قسمت به میزان تأثیر این عامل در غیبت پرداخته می شود. البته این نکته لازم به ذکر است که قصد ما عرضه نظرات بزرگان دین و محققان معاصر می باشد و اگر نتیجه ای را هم ذکر می کنیم، برداشت شخصی از نظرات عالمان دین

ص: 131


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص316؛ بحار الانوار، ج51، ص132، ح1.

است و قصد ما آغاز سرشاخه هایی برای پژوهش های جدید با نگاه های جدیدتر می باشد.

در میزان تأثیر این عامل به مواردی چند اشاره می شود:

1. در مرحلة اول برای فهم معنای بیعت، دقت در متون روایات، ما را بهترین

راهنما است.

روایات سه دسته هستند؛ گروه اول فقط اشاره به عدم وجود بیعتی بر عهدة  حضرت در هنگام ظهور و قیام دارند.(1) گروه دوم اشاره به اختفاء ولادت دارد تا بیعتی بر عهده حضرت نباشد و(2) گروه سوم، روایاتی هستند که تصریح بر علت بودن این عامل برای غیبت دارند.(3)

2. آنچه از اکثر روایات به دست می آید، این است که وقتی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور می نمایند، بیعت هیچ حاکم ستمگری را بر عهده ایشان ندارد.  در بیان عالمان دین در معنای بیعت گذشت که وجود بیعت، حرکت جهانی و عدالت گستر حضرت را با مشکلاتی همراه می کند و غیبت، بهترین راه برای عدم بیعت با حاکمان ظالم است. و البته روایاتی هم تصریح بر علت بودن این مسئله برای غیبت دارند. این موارد درحقیقت برای باور داشت دوران سخت و غیرقابل تحمل غیبت است تا برای دوستداران اهل بیت علیهم السلام پاسخ های معقول و مورد پسند برای آنان وجود داشته باشد و از فتنه ها و سرگردانی ها نجات یابند. البته نظر کامل تر بعد از ارائه سخنان دانشمندان و عالمان خواهد آمد.

ص: 132


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص480.
2- کمال الدین وتمام النعمه، ص316، 322 و 479.
3- کمال الدین وتمام النعمه، ص480، ح4.

3. نظر عالمان: در این زمینه نیز کارگشا می باشد:

 3-1. مرحوم کلینی با ذکر تنها یک روایت، به سرعت از این عامل عبور می کند و حاصل آن روایت هم خبر دادن از عدم بیعت بر عهده حضرت در هنگام ظهور است. پس تصریحی بر علت بودن این عامل ندارند؛ بلکه اگر بگوییم

این عامل را از فواید غیبت می دانند، شاید سخن گزافی نباشد؛ چرا که لازمه عدم بیعت، وجود غیبت است.

3 - 2. جناب محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب ارزشمند غیبت ، فقط به دو روایت اشاره دارند و در حالی که به عواملی چون «خوف از قتل» و «امتحان شیعیان» به عنوان دلیل غیبت می پردازند، بدون هیچ سخنی از کنار این دو روایت مرتبط با عدم بیعت عبور می کنند. مضمون این دو روایت نیز خبر از عدم عهد و پیمان بر عهدة حضرت در هنگام ظهور است. لذا اگر که این عوامل را دلیل بدانند، خیلی جزئی و فرعی به آن نظر دارند. بنابراین ایشان برای غیبت علل متعدد آورده اند که یکی از آن ها عدم بیعت است.

3-3. مرحوم صدوق در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمة بیش ترین روایات از بحث «عدم بیعت» را آورده اند. روایات مرحوم صدوق، هم حالت خبر دارند و هم تصریح به علت بودن این عامل. به نظر می آید که شیخ صدوق این عامل را علت غیبت می دانند؛ اگر چه جناب آقای غروی، از محققین معاصر به بیانات مرحوم صدوق، عنوان «حکمت غیبت» داده اند و آن را حکمت ثانوی و تنزیلی دانسته و علت اصلی را از نظر مرحوم صدوق، خوف از قتل بیان

ص: 133

کرده اند.(1)ولی به نظر ما صرف آوردن روایات در نزد مرحوم صدوق (رحمة الله) دال بر علت دانستن این مورد است؛ چنان که مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی چنین روشی را دنبال کرده است.

4. شیخ مفید و سید مرتضی به این علت اشاره ندارند و شیخ طوسی هم در

کتاب الغیبه فقط یک روایت با این مضمون آورده است و اگرچه آن روایت، تصریح بر علت بودن این عامل دارد، ولی خود شیخ طوسی (رحمة الله) تصریح کرده اند که هیچ علتی جز ترس از قتل، مانع ظهور نیست؛واین علل را فرعی و زیر مجموعه علت اصلی می دانند.(2) لذا اگر هم این علت را مؤثر در غیبت بدانند، به اصل غیبت ربطی نمی دهد، چون غیبت بر اثر خوف از قتل به وجود آمده است و به نظر می آید از این بیان، فایده بودن این عامل، ظاهر باشد؛ اگر چه قرار نیست جای مرحوم شیخ طوسی (رحمة الله) تصمیم بگیریم.

5. علامه مجلسی در شرح روایت از کافی می فرماید: «گویی این روایت اشاره به علل غیبت و فواید آن دارد» و با توضیحی که قبل از این بحث، در رابطه با بیعت داده اند، واضح است که ایشان، این عامل را فایده غیبت می دانند و مباحث قبل - که در رابطه با خوف از قتل بود - را علت می شمرند.(3)

6. جناب ملاصالح مازندرانی هم در شرح این روایت، این عامل را سببی از اسباب یا مصلحتی از مصالح غیبت می دانند که تعبیر ما از مصلحت، همان فایدة غیبت است. البته، ما هم با اینکه فایده، اثری در غیبت داشته است، موافق هستیم؛

ص: 134


1- مجله انتظار موعود، مرکز تخصصی مهدویت، ش7، مقاله محمد هادی یوسفی غروی.
2- مجله انتظار موعود، مرکز تخصصی مهدویت، ش7، مقاله محمد هادی یوسفی غروی.
3- مرآة العقول، ج4، ص57.

ولی بحث در این است که ما قائل به این هستیم که عوامل خاصی باعث غیبت شده اند و حالا که غیبت ایجاد شده است، فوایدی بر آن مترتب شده است که بسیار معقول و مورد پذیرش است و سختی غیبت را بر انسان مؤمن آسان می نماید.(1)

7. جناب دکتر حبیب الله طاهری بر فایدة غیبت بودن این عامل تصریح دارند

و می گویند: «در امان بودن حضرت از بیعت با حاکمان ظالم و اینکه در هنگام ظهور با احدی پیمان همراهی نبسته باشند، از فواید غیبت است».(2)

8. جناب آقای محمد فاکر میبدی نیز این عامل را علت اصلی غیبت نمی داند و می گوید: «این علت عدم حضور حضرت است و بین عدم حضور و عدم ظهور فرق است و علل غیبت، علت عدم ظهورند نه حضور».(3) به نظر می آید ایشان ظهور را مساوی قیام دانسته که نتیجه آن عدم بیعت است؛ ولی صرف حضور که قیامی به همراه نداشته باشد، منافات با عدم بیعت ندارد. اما باید توجه داشت که سیرة حاکمان ظالم غیر از این بوده است، یعنی حتی حضور بدون قیام اهل بیت علیهم السلام را هم تحمل نمی کردند.

نتیجه

به نظر ما اگر این عامل را فایدة غیبت بدانیم بهتر است و اگر هم که آن را عامل بدانیم، قطعاً علت محدثه و مبقیة غیبت نخواهد بود؛ زیرا لازمة عدم بیعت، خوف از قتل است و در حقیقت، به خاطر آن حضرت مجبور به بیعت خواهد شد. لذا عدم بیعت دلیل جزئی و فرعی خواهد است.

ص: 135


1- شرح کافی، ملاصالح مازندرانی، ج6، ص270.
2- سیمای آفتاب، ص90.
3- مجله انتظار موعود، ش11 و 12، مقاله محمد فاکر میبدی.

گفتار دوم: علل مرتبط با کفار و ظالمان

اول: خوف و ترس از قتل

اشاره

این علت نزد عموم عالمان و بزرگان به عنوان علت غیبت پذیرفته شده،و در علت بودن آن کسی شک نکرده است و حتی کسانی که «امتحان مردم» را دلیل بسیار مهم غیبت دانسته یا حکمت الهی را راز اصلی غیبت عنوان کرده اند، در علت بودن این عامل برای غیبت تردید ندارند. منتهی در اصلی یا فرعی بودن آن اختلاف است که در پایان روایات مورد بررسی قرار می گیرد.

طبق روال بحث، نخست چند روایت را بررسی کامل کرده و متن روایات دیگر را ذکر می کنیم و روایات مشابه را در پاورقی آدرس می دهیم. در نتیجه هر روایتی که ذکر می شود، به یک نکته جدید اشاره دارد و همان باعث ذکر روایات متعدد شده است. لازم به ذکر است که روایات کافی شریف بر روایات کتب دیگر مقدم دانسته شد، مگر آنکه سند کتاب های دیگر صحیح تر باشد.

روایات

1. الحسین بن احمد عن احمد بن هلال قال: حدثنا عثمان بن عیسی عن خالد بن نجیح عن زرارة بن اعین قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: لابد للغلام من غیبة قلت: و لم؟ قال: یخاف –و اوما بیده الی بطنه – و هو المنتظر و هو الذی یشک الناس فی ولادته فمنهم من یقول: مات ابوه و لم یخلف و منهم من یقول: ولد قبل موت ابیه بسنتین قال زرارة:فقلت: و ما تامرنی لو ادرکت ذلک الزمان؟ قال: ادع الله بهذا

ص: 136

الدعاء: «

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی نبیک فانک ان لم تعرفنی نبیک لم اعرفه قط اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی» قال احمد بن الهلال: سمعت هذا الحدیث منذ ست و خمسین سنة.(1)

 زرارة بن اعین گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «آن جوان، به ناچار باید غیبت کند». گفتم: برای چه؟ فرمود: «می ترسد» و با دستش اشاره به شکمش کرد. سپس فرمود: «اوست منتظَر و اوست که مردم در ولادت او شک دارند. برخی گویند در شکم مادر است (در هنگام وفات پدرش)، برخی گویند پدرش مرده و جانشنی ندارد و برخی گویند دو سال پیش از مرگ پدرش به دنیا آمده است».

   پس من گفتم: اگر من این زمان را درک کردم چه دستوری به من می دهید؟ فرمود: «به درگاه خدا این دعا را بخوان: «خدایا! خود را به من بشناسان، زیرا اگر تو خود را به من نشناسانی تو را نخواهم شناخت. بار خدایا پیغمبرت را به ما بشناسان، زیرا اگر تو پیغمبر خود را به من نشناسانی من او را نخواهم شناخت. بار خدایا! حجت خود را به من بشناسان، زیرا اگر تو حجتت را به من نشناسانی، من در دینم گمراه می شوم».

احمد بن هلال گوید: من حدود سال 56 این حدیث را شنیده ام.(2)

بررسی سند حدیث

  این حدیث از هفت طریق نقل شده است؛ منتهی به علت اینکه این حدیث از

ص: 137


1- کافی، ج 1، ص 403.
2- اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، ج 2، ص 581، ح 29.

نظر متن، اضافات حدیث سوم را ندارد، هر دو صورت آورده شده است تا بررسی کامل تری صورت پذیرفته باشد. ما در این قسمت سند حدیث اول را بررسی می کنیم.

حسین بن احمد

با توجه به اینکه آیت الله خویی (رحمة الله) حسین بن احمد را مشترک بین چند نفر دانسته و شناخت ایشان را مبتنی بر شناخت راوی و مروی عنه کرده است،(1) به نظر می آید، ایشان فرزند احمد بن هلال باشد و در رابطه با این شخصیت در کتب رجالی بحث خاصی نیامده است،(2)مگر نقل شخصیتی چون مرحوم کلینی از ایشان، که آن هم بسیار محدود می باشد. مرحوم آقای خویی هم بحث خاصی در رابطه با حسین بن احمد بن هلال ندارند و دلیل ما بر ابن احمد دانستن او کلام آیت الله خویی (رحمة الله) است که حسین بن احمد از احمد بن هلال، روایت نقل می کند(3) و با بررسی کتب رجال دیگر، چنین ویژگی در هیچ شخص دیگری یافت نشد و البته تنها مؤید ما، نقل اجلّا هم چون مرحوم کلینی و ابن ابی عمیر از حسین بن احمد است که با توجه به عدم تضعیف راوی چه بسا دال بر وثاقت باشد. البته عالمانی چون امام خمینی (رحمة الله) و مرحوم بهبهانی کثرت روایت ثقه از فردی را دال بر وثاقت او می دانند،(4) که در این مورد کارایی ندارد چون تعداد روایات او اندک است. بنابراین وثاقت راوی ثابت نیست.

ص: 138


1- معجم رجال الحدیث، ج5، ص188، ش3278.
2- معجم رجال الحدیث، ج5، ص194، ش 3299.
3- معجم رجال الحدیث، ج5، ص188، ش3278.
4- پژوهشی در علم رجال، ص390.

احمد بن هلال

ترجمه این شخصیت قبلاً گذشت و سعی شد که ضعف از او برداشته شود، مگر آنکه انحراف او از زمان امام عسگری علیه السلام ثابت باشد که در این صورت او از گمراه ترین انسان ها می باشد.(1) ولی چون متن روایت متعدد است، صحت متن روایت کماکان پابرجا است.

عثمان بن عیسی

اگر چه ایشان از بزرگان واقفیه است، ولی مرحوم آیت آلله خویی وثاقت ایشان را ثابت می دانند که تفصیل این بحث در ذیل روایات گذشته آمد.(2)

خالد بن نجیح

آیت الله خویی (رحمة الله) ارتفاع در عقیده را که به ایشان نسبت داده شده، با استناد به روایات نمی پذیرند؛ اما وثاقت او را هم - اگر چه به نقل اجلا، هم چون ابن ابی عمیر و صفوان و عثمان بن عیسی از او تصریح می کنند - بنابر مبنای خود، حتی دال بر حسن بودن هم نمی دانند تا چه رسد به وثاقت. در نتیجه بنابر مبنای مرحوم آقای خویی، ایشان ثقه نیستند.(3)

اما بنابر مبنای کسانی که نقل اجلا را دال بر وثاقت راوی می دانند، ایشان ثقه است(4) و به روایت از جهت ایشان، ایرادی وارد نیست.

ص: 139


1- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص163.
2- معجم رجال الحدیث، ج11، ص120، ش7610.
3- معجم رجال الحدیث، ج7، ص35، ش4212.
4- پژوهشی در علم رجال، ص390.

زرارة بن اعین

به وثاقت و جلالت ایشان در عموم کتب رجالی تصریح شده است. (1)

نتیجه

به نظر ما می توان به سند این روایت اعتماد کرد؛ چون مرحوم کلینی به آن اعتماد نموده است. ولی برفرض تضعیف سند این حدیث، با وجود روایات صحیح دیگر اعتماد به متن حدیث بلامانع است. لذا در استناد به این حدیث مانعی برسر راه نیست. واگر چه مرحوم علامه مجلسی در مرآة العقول این روایت را ضعیف شمرده است، (2) ولی تضعیف ایشان راجع به وجود روایت قوی تر است نه ضعف و ساقط شدن این روایت. بنابراین متن موثوقٌ به است.(3)

2- و بهذا الاسناد عن احمد بن محمد عن ابیه محمد بن عیسی عن ابی بکیر عن زرارة قال: سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول: ان للقائم غیبة قبل ان یقوم انه یخاف – و او ما بیده الی بطنه – یعنی القتل.(4)

زرارة گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: «به راستی قائم علیه السلام پیش از آن که قیام کند غیبتی دارد، زیرا او می ترسد» - و با دستش، اشاره به شکمش کرد و فرمود - یعنی از کشته شدن».(5)

ص: 140


1- معجم رجال الحدیث، ص218، ش4662.
2- علامه مجلسی می فرماید: «همین که احمد بن هلال می گوید این کلام را خودم شنیدم، یعنی قطعاً این حدیث از نظر او صحیح است و کذب و خطایی در آن راه ندارد و ثانیاً می گوید این حدیث را حدود سال 56 شنیدم، یعنی حتی قبل از ولادت امام عسکری علیه السلام و این دلالت بر عدم وضع حدیث دارد». مرآة العقول، ج4، ص59.
3- مرآة العقول، ج1، مقدمه، ص22.
4- کافی، ج 1، ص 401.
5- اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، ج 2، ص 575، ح 18.
بررسی سند حدیث  

وقتی به دو روایت قبل برگردیم، مقصود از « بهذالاسناد» را پیدا می کنیم، که آن، «عدة من اصحابنا» است و جناب نجاشی در شرح حال مرحوم کلینی می فرماید: «کل ما کان فی کتابی عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی، فهم محمد بن یحیی و علی بن موسی الکمیذانی و داوود بن کورة و احمد بن ادریس و علی بن ابراهیم بن هاشم».(1)و کسی در وثاقت «محمد بن یحیی» و «احمد بن ادریس» و «علی بن ابراهیم» شک ندارد.(2) با توجه به مطالب ذکر شده، به این نتیجه می رسیم که اطمینان کامل به «عدة من اصحابنا» در کتاب شریف کافی حاصل است.

احمد بن محمد بن عیسی الاشعری

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرماید: «به وثاقت و عظمت ایشان تمام علمای بزرگ رجال تصریح دارند».(3)

محمد بن عیسی

آیت الله خویی (رحمة الله) ایشان را توثیق کرده و کثیر الروایة می دانند که 1092 روایت از ایشان نقل شده است.(4)

عبدالله بن بکیر

آیت الله خویی (رحمة الله) در کتاب معجم، ایشان را توثیق کرده و کثیر الروایة

ص: 141


1- رجال نجاشی، ص378، رقم 1026.
2- پژوهشی در علم رجال ص404.
3- معجم رجال الحدیث، ج2، ص296، ش898.
4- معجم رجال الحدیث، ج7، ص86، ش11500.

می دانند. از ایشان 334 روایت آمده است. البته این وثاقت را به استناد توثیق بزرگانی چون شیخ طوسی و شیخ مفید و علی بن ابراهیم و کشی بیان می کنند.(1)  ترجمة زرارة نیز در حدیث اول گذشت.

نتیجه

تمام راویان این حدیث شریف، از ثقات و اجلاء می باشند و استناد به این روایت از نظر سند مانعی ندارد. البته نقل این نکته بجا است که مرحوم علامه مجلسی در مرآة العقول این حدیث را «موثق کالصحیح» می دانند (2) و این مطلب، بر اطمینان ما به این روایت می افزاید.

3- علی بن ابراهیم عن الحسن بن موسی الخشاب عن عبدالله بن موسی عن عبد الله بن بکیر عن زرارة قال: سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: ان للغلام غیبة فبل ان یقوم: قال: قلت: و لم؟ قال: یخاف – و او ما بیده الی بطنه – ثم قال: یا زرارة و هو المنتظر و هو الذی یشک فی ولادته منهم من یقول: مات ابوه بلا خلف و منهم من یقول: حمل و منهم من یقول: انه ولد قبل موت ابیه بسنتین و هو المنتظر غیر ان الله عزو جل یحب ان یمتحن الشیعة فعند ذلک یرتاب المبطلون قال: قلت: جعلت فداک ان ادرکت الزمان ای شیء اعمل؟ قال: یا زرارة اذا ادرکت هذا الزمان فادع بهذا الدعاء «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی» ثم قال: یا زرارة لابد من

ص: 142


1- معجم رجال الحدیث، ج10، ص122، ش6734 .
2- مراة العقول، ج4، ص52.

قتل غلام بالمدینة قلت: جعلت فداک ألیس یقتله جیش السفیانی؟ قال: لا ولکن یقتله جیش آل بنی فلان یجییء حتی یدخل المدینة فیاخذ الغلام فیقتله فاذا قتله بغیا و عدوانا و ظلما لا یمهلون فعند ذلک توقع الفرج ان شاء الله.(1)

زرارة گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «برای آن جوان، پیش از قیام و ظهورش غیبتی حتمی است» گفتم: چرا؟ فرمود: «بیم دارد»، و به شکم خود اشاره کرد، سپس فرمود: «ای! زرارة اوست که انتظارش را باید کشید، اوست که در ولادتش تردید شود، برخی گویند پدرش بی جانشین از دنیا رفت، برخی گویند در شکم مادر بود که پدرش را از دست داد و برخی گویند دو سال پیش از مرگ پدر به دنیا آمد. اوست منتظَر. خداوند عزوجل دوست دارد شیعه را بیازماید. در این جا است ای زرارة که باطل خواهان مردد شوند» گفتم: قربانت شوم، اگر به این دوره رسیدم چه باید انجام دهم؟ فرمود: «ای زرارة! وقتی به این دوره رسیدی، این دعا را بخوان: «بار خدایا! خودت را به من بشناسان، زیرا  اگر تو خود را به من نشناسانی، من رسول تو را نخواهم شناخت بار خدایا! رسول خود را به من بشناسان، زیرا اگر رسول خود را به من نشناسانی، حجت تو را نخواهم شناخت. بار خدایا! حجت خود را به من بنشاسان، زیرا اگر تو حجت خود را به من نشناسانی در دینم گمراه گردم».

سپس فرمود: «ای زرارة! به ناچار باید در مدینه پسر بچه ای کشته شود». گفتم: قربانت شوم، همان نیست که لشکر سفیانی او را بکشند؟» فرمود: «نه، به خدا قسم او را آل فلانی می کشند. بیاید تا وارد مدینه شود و آن پسر بچه را

ص: 143


1- کافی، ج 1، ص 398.

بگیرد و به قتل رساند، چون از راه خود سری و دشمنی و ستم او را به قتل رساند، دیگر مهلت آنان به سر آید. در این هنگام توقع فرج داشته باش ان شاءالله».(1)

بررسی سند حدیث

علی بن ابراهیم

نه تنها ایشان ثقه هستند، بلکه بزرگانی هم چون آیت الله خویی، رجال در اسناد کتاب تفسیر ایشان را نیز ثقه می دانند، مگر افراد شاذی از آنها که رجالیون بزرگ بر تضعیف آنان تصریح کرده باشند.

حسن بن موسی الخشاب

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «مرحوم نجاشی، ایشان را از اصحاب امامیه و مشهور و کثیر العلم می دانند و علاوه بر آن، وجود ایشان در اسناد تفسیر قمی دلالت بر وثاقت جناب حسن بن موسی می نماید».(2) جناب نمازی در مستدرکات نیز بنابر نقل مرحوم ما مقانی بر این وثاقت اشاره دارند. (3)

عبد الله بن موسی

این شخصیت را آیت الله خویی (رحمة الله) موثق می دانند، چون در اسناد تفسیر قمی وجود دارد.(4)

ولی اگر «عبد الله بن موسی بن جعفر علیه السلام » باشند - کما اینکه چنین احتمالی را مرحوم خویی داده اند -  اگر چه شیخ مفید در ارشاد، کلامی دال برعظمت و

ص: 144


1- اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، ج 2، ص 563، ح 5.
2- معجم رجال الحدیث، ج6، ص157، ش3168.
3- مستدرکات علم الرجال، ج3، ص60.
4- معجم رجال الحدیث، ج10، ص351، ش7179.

بزرگی فرزندان امام کاظم علیه السلام آورده است، ولی آیت الله خویی آن را دال بر وثاقت راوی نمی دانند.(1) ایشان، هم چنین کلام شیخ مفید در اختصاص - مبنی بر عظمت عبدالله بن موسی - به خاطر اشکال در انتساب اختصاص به شیخ مفید نمی پذیرند.

اما باید گفت که آقا بزرگ تهرانی (رحمة الله) در الذریعه، اختصاص را تألیف شیخ مفید دانسته و مستنداتی از نسخ اصلی این کتاب را آورده است. (2) البته جناب نمازی در مستدرکات، کلام شیخ مفید را قبول کرده و آن را دال بر جلالت و وثاقت ایشان دانسته است.(3)

نتیجه

با توجه به اینکه در سند روایت مورد بحث، عبدالله بن موسی وجود دارد، ما مشکلی از ناحیه ایشان نداریم، چون در سند تفسیر قمی نیز موجود است و بر فرض اینکه ایشان، عبد الله بن موسی بن جعفر باشد، با توجه به کلام آقا بزرگ تهرانی و مستندات ایشان مبنی بر وجود نسخه اصلی این کتاب به خط شیخ مفید و تصریح شیخ مفید (رحمة الله) بر وثاقت و عظمت جناب عبدالله بن موسی بن جعفر علیه السلام، باز وثاقت راوی ثابت است و روایت از ناحیة ایشان قابل استناد است.

عبد الله بن بکیر و زرارة بن اعین

ترجمه این دو شخصیت در مباحث قبلی گذشت و گفته شد هر دو از بزرگان و اجلای راویان احادیث امامیه می باشند.

ص: 145


1- معجم رجال الحدیث، ج10، ص351، ش7180.
2- الذریعة، ج1، ص358، ش1890.
3- مستدرکات علم الرجال، ج5، ص117، ش8792.

نتیجه: سند این حدیث بلا اشکال است؛ چون تمام شخصیت ها ثقه هستند و

استناد به آن بلا مانع است؛ علاوه بر آنکه طریق مرحوم صدوق در کمال الدین در رابطه با این حدیث صحیح است و آن روایت که از نظر متن، شبیه این روایت است از سندی بسیار عالی برخوردار می باشد و افرادی چون احمد بن محمد بن یحیی العطار، سعد بن عبد الله، احمد بن محمد بن عیسی، عثمان بن عیسی الکلابی، خالدبن نجیح و زرارة بن اعین که همگی از ثقات رواة شیعه می باشند، در آن حضور دارند. پس استناد به این روایت که دو سند صحیح دارد بلا مانع می باشد.

4- الحسین بن محمد و غیره عن جعفر بن محمد عن علی بن العباس بن عامر عن موسی بن هلال الکندی عن عبدالله بن عطاء عن ابی جعفر علیه السلام قال: قلت له: ان شیعتک بالعراق کثیرة و الله ما فی اهل بیتک مثلک فکیف لا تخرج؟ قال: فقال: یا عبدالله بن عطاء قد اخذت تفرش أذنیک للنوکی ای والله ما انا بصاحبکم قال:قلت له: فمن صاحبنا؟ قال: انظروا من عمی الناس ولادته فذاک صاحبکم انه لیس منا احد یشار الیه بالاصبع و یمضغ بالالسن الا مات غیظا او رغم انفه.(1)

عبدالله بن عطا گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: در شیعیان شما در عراق بسیارند و به خدا قسم، در خاندان خودتان همانندی برای شما نیست. پس چرا  خروج نمی کنید؟ فرمود: «ای عبدالله بن عطا! تو گوش خود را به اختیار احمق ها نهادی؟ آری به خدا، من صاحب الامر شما نیستم» گفتم: پس صاحب الامر ما کیست؟ فرمود: «ببینید چه کسی ولادتش از مردم نهان است؛ پس او صاحب الامر شما است. حقیقت مطلب این است که از ما ائمه کسی نیست که انگشت نما شود و

ص: 146


1- کافی، ج 1، ح 26، ص 403؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص342؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص333؛ الغیبة، نعمانی، ص166.

بر زبان ها بیفتد، جز آن که در حال ناراحتی یا به ناحق بمیرد».(1)

به نظر می آید معنای جملة آخر چنین باشد: «جز آن که یا از روی ظلم کشته شود و یا به واسطة زهر به شهادت برسد».

الحسین بن محمد

ایشان، حسین بن محمد الاشعری، از مشایخ مرحوم کلینی می باشند و حدود 859 حدیث از او نقل شده است.(2) آیت الله خویی در ترجمه ابن عامر، ایشان را توثیق می نماید.(3) در نتیجه ایشان از مشایخ مرحوم کلینی و از ثقات راویان احادیث شیعه به شمار می روند. این نکته لازم به ذکر است که وقتی وثاقت ایشان ثابت باشد، نیاز به بررسی عبارت «و غیره» نیست.

جعفر بن محمد

با توجه به اینکه جعفر بن محمد، مشترک بین افراد متعددی است باید رجوع به راوی و مروی عنه کرد. آیت الله خویی در ترجمه «حسین بن محمد بن عامر» - که شخصیت قبل است -، می فرماید: «روی عنه جعفر بن محمد بن قولویه ابوالقاسم».(4) بنابر این جناب «جعفر بن محمد» در سند این حدیث «ابن قولویه ابوالقاسم» می باشد، که مرحوم آیت الله خویی در ذیل «جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی» ایشان را از عالمان بزرگ شیعه و صاحب تصانیف متعدد، از جمله کامل الزیارات می داند و نه تنها مؤلف، بلکه رجال واقع در سند این کتاب را هم

ص: 147


1- اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، ج 2، ص 581، ح 28.
2- معجم رجال الحدیث، ج6، ص72، ش3601.
3- معجم رجال الحدیث، ج6، ص76، ش3615.
4- معجم رجال الحدیث، ج6، ص77، ش3615.

به شهادت ابن قولویه ثقه معرفی می کنند(1) (البته در استناد این سخن به مرحوم خویی (رحمة الله) تزلزل وجود دارد).

علی بن العباس بن عامر

آیت الله خویی (رحمة الله) اتحاد ایشان را با «علی بن العباس» و او با «علی بن العباس الجراذینی» را بعید نمی دانند. ایشان، جراذینی را به استناد کلام مرحوم نجاشی ضعیف و اهل غلو می داند. (البته قبلاً بحث شد که غلو نزد متقدمین و متأخرین متفاوت است) و بعد اشاره به تضعیف ابن غضائری می کنند و آن را نمی پذیرند.(2)

لذا اگر این اتحاد را نپذیریم هیچ ذم و مدحی در رابطه با ایشان نیست، ولی یک مؤید وجود دارد و آن، نقل ابن قولویه از اوست و نقل اجلا حداقل دلالت بر حسن بودن او دارد در دیگر کتب رجالی هیچ اشاره ای به اتحاد ایشان با «الجراذینی» یا «الخراذینی» نشده است. (3)

نتیجه: بنابر این اگر متحد نباشد، مدح و ذمی ندارد، ولی اگر متحد باشد قطعاً ضعیف است.

موسی بن هلال الکندی

آیت الله خویی (رحمة الله) فقط از ایشان همین یک روایت را نقل می کنند.(4)  در کتب رجالی دیگر هم اسم ایشان نیامده است. فقط جناب نمازی از او به اسم «موسی بن هلال الضبی» نام آورده و اشاره به همین یک حدیث کرده است. (5)

ص: 148


1- معجم رجال الحدیث، ج4، ص106، ش2254.
2- معجم رجال الحدیث، ج12، ص68، ش8223 و 8224.
3- قاموس الرجال، ج7، ص498، ش5181؛ مستدرکات علم الرجال، ج5، ص393، ش10119.
4- معجم رجال الحدیث، ج9، ص78، ش12856.
5- مستدرکات علم الرجال، ج8، ص35، ش 15410.

نتیجه: روایت از جانب این شخص هم دچار اشکال است.

عبد الله بن عطاء

آیت الله خویی (رحمة الله) عبد الله بن عطاء را مشترک بین چند نفر می داند.(1) ایشان،«عبد الله بن عطاء بن ابی رباح» را از اصحاب امام باقر علیه السلام دانسته و او را با «عبد الله بن عطاء المکی» متحد دانسته است که او هم از اصحاب امام باقر علیه السلام می باشد. با این حال، او را توثیق نمی کنند. (2)اما به نظر می آید مدح جناب کشی در اینکه او عارف، نجیب و از اصحاب امام باقر علیه السلام بوده است و اینکه شیخ طوسی (رحمة الله) ایشان را از اصحاب امام سجاد علیه السلام می داند، حسن بودن عبد الله بن عطاء را ثابت می کند. (3)

جناب تستری (رحمة الله) «عبد الله بن عطا بن ابی ریاح» را توثیق می کنند و دلیل ایشان، کلام مرحوم کشی و روایت او از امام باقر علیه السلام است. (4) به نظر می رسد که ایشان «عبد الله بن عطاء التمیمی » را می گویند. احتمالاً « التمیمی»، «المکی» و «ابی الریاح» اشتباه شده است؛ لذا او را با «عبد الله بن عطاء ابی ریاح» و « عبد الله بن عطاء المکی» یکی، و همه را در صحابی امام باقر علیه السلام بودن مشترک می دانند. (5) و همچنین، مرحوم تستری « عبد الله بن عطاء الهاشمی» را با موارد سابق یکی دانسته و او را از خواص اصحاب امام باقر علیه السلام می داند که بعد از شهادت امام باقر علیه السلام متواری شد و بعد جنازه او را پیدا کردند که توسط دشمنان اهل بیت علیه السلام به

ص: 149


1- معجم رجال الحدیث، ج1، ص254، ش6989.
2- معجم رجال الحدیث، ج1، ص255، ش6991 و ص257، ش6994.
3- معجم رجال الحدیث، ج1، ص255.
4- قاموس الرجال، ج6، ص515، ش4415.
5- قاموس الرجال، ج6، ص517، ش4416 و ص518، ش4419.

صلیب کشیده شد.(1)

نتیجه: جناب عبدالله بن عطا با توضیحات کامل علامه تستری از اصحاب خاص امام باقر علیه السلام و از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده و مورد تأیید اهل بیت است، و این در وثاقت ایشان کفایت می کند. البته رحلت ایشان بنا بر کلام مرحوم تستری در زمان جعفر بن سلیمان بوده است؛ یعنی در زمان امام صادق علیه السلام، که منافاتی با متواری شدن ایشان بعد از شهادت امام باقرعلیه السلام ندارد.

نتیجه

در این روایت دو راوی مجهول وجود دارد؛ اما تشابه متن حدیث با احادیث دیگر، دال بر خوف از قتل، ضعف سند را جبران می کند؛(2) ولی اگر فقط همین روایت بود قطعاً آن را کنار می گذاشتیم، مگر آنکه هم چون مرحوم علامه مجلسی، تمام روایات کافی را قبول داشته باشیم.(3)

5. حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی رضی الله عنه قال: حدثنا علی ابن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن صالح بن السندی، عن یونس بن عبد الرحمن قال: دخلت علی موسی بن جعفر علیهما السلام فقلت له: یا ابن رسول الله أنت القائم بالحق؟ فقال: أنا القائم بالحق ولکن القائم الذی یطهر الارض من أعداء الله عزوجل ویملاها عدلا کما ملئت جورا وظلما هو الخامس من ولدی له غیبة یطول أمدها خوفا علی نفسه، یرتد فیها أقوام ویثبت فیها آخرون. ثم قال: طوبی لشیعتنا،

ص: 150


1- قاموس الرجال، ج6، ص511، ش442.
2- البته منظور، عمل به متن حدیث است نه توثیق رجال موجود در سند حدیث و شکی نیست که آنها در ضعف خود باقی می مانند.
3- مرآة العقول، ج1، ص22.

المتمسکین بحبلنا فی غیبة قائمنا، الثابتین علی موالاتنا والبراءة من أعدائنا، أولئک منا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمة، ورضینا بهم شیعة، فطوبی لهم، ثم طوبی لهم، وهم والله معنا فی درجاتنا یوم القیامة.(1)

یونس بن عبدالرحمن گوید: بر موسی بن جعفر وارد شدم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا شما قائم به حق هستید؟ فرمود: «من قائم به حق هستم، ولیکن نه آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک سازد و آن را از عدل و داد آکنده سازد، چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد. او پنجمین نفر از فرزندان من است و او را غیبتی طولانی است؛ زیرا بر نفس خود می هراسد و اقوامی در آن غیبت مرتد شده و اقوامی دیگر در آن ثابت قدم خواهند بود».

سپس فرمود: «خوشا بر احوال شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ما متمّسک، و بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت قدم هستند. آن ها از ما و ما از آنهاییم. آن ها ما را به امامت و ما نیز آنان را به عنوان شیعیان خود پذیرفته ایم. پس خوشا بر احوال آن ها و خوشا بر احوال آن ها. به خدا سوگند، آنان در روز قیامت هم درجة ما هستند».(2)

 6. وبهذا الاسناد، عن محمد بن مسعود قال: حدثنی عبد الله بن محمد بن خالد قال: حدثنی أحمد بن هلال، عن عثمان بن عیسی الرواسی، عن خالد بن نجیح الجواز، عن زرارة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام، یا زرارة لا بد للقائم من غیبة؟ قلت: ولم، قال: یخاف علی نفسه - وأومأ بیده إلی بطنه -.(3)

ص: 151


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص361، ح5.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 43، ح 5.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ص481، ح7.

زرارة گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «ای زراره! گریزی از غیبت قائم نیست». گفتم: برای چه؟ فرمود: «بر جان خود می ترسد» و با دست به شکمش اشاره کرد.(1)

 7. وبهذا الاسناد، عن محمد بن مسعود قال: حدثنی محمد بن إبراهیم الوراق قال: حدثنا حمدان بن أحمد القلانسی، عن أیوب بن نوح، عن صفوان بن یحیی، عن ابن بکیر، عن زرارة قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: إن للقائم غیبة قبل أن یقوم، قال: قلت: ولم؟ قال: یخاف - وأومأ بیده إلی بطنه-.(2)

زرارة گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «برای قائم، پیش از قیامش غیبتی است». گفتم: برای چه؟ فرمود: «می ترسد» و با دست به شکمش اشاره کرد.(3) و در حدیث دیگری اضافه دارد و زرارة می گوید منظور حضرت، ترس از قتل است.

8. حدثنا محمد بن علی ماجیلویه رضی الله عنه قال: حدثنی عمی محمد بن أبی القاسم، عن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، عن أیوب بن نوح، عن صفوان بن یحیی عن ابن بکیر، عن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: للقائم غیبة قبل قیامه، قلت: ولم؟ قال: یخاف علی نفسه الذبح.(4)

زرارة از امام صادق علیه السلام روایت کرده که ایشان فرمود: «برای قائم پیش از قیامش غیبتی است». گفتم: برای چه؟ فرمود: «می ترسد ذبحش کنند».(5)

9. وروی أن فی صاحب الامر علیه السلام سنة من موسی علیه السلام، قلت

ص: 152


1- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 233، ح 7.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ص481، ح8 و9؛ الغیبة، نعمانی، ص176.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 233، ح 8.
4- کمال الدین و تمام النعمة، ص481؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص332.
5- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 234، ح 10.

وما هی؟ قال: دام خوفه وغیبته مع الولاة إلی أن أذن الله تعالی بنصره.(ولمثل ذلک اختفی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی الشعب تارة، وأخری فی الغار، وقعد أمیر المؤمنین علیه السلام عن المطالبة بحقه).(1)

روایت شده که امام علیه السلام فرمودند: «سنتی از موسی علیه السلام در وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است» عرض کردم: آن سنّت چیست؟ فرمودند: «ادامه دار بودن ترس و پنهان شدنش از دشمنان و سلاطین تا زمانی که خداوند به ایشان اجازه قیام بدهد و او را نصرت و یاری فرماید. به همین دلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شعب ابی طالب و غار پنهان شد و نیز خانه نشینی امیرالمؤمنین علیه السلام از مطالبه حق مسلم خود به همین علّت بود».(2)

البته روایت دیگری را هم مرحوم شیخ طوسی ذکر کرده است که پاسخ مناسبی به علت ترس حضرت مهدی علیه السلام از مرگ می باشد و روایت چنین است:

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پنج سال تمام، رسالتش را کتمان کرد و به خاطر ترس پنهان شد و رسالتش را ظاهر نکرد. در حالی که علی علیه السلام و خدیجه علیها السلام در محضر ایشان بودند. تا آنکه خداوند متعال به ایشان دستور داد تا آنچه را که مأمور شده، اعلان کند. آنگاه ظاهر شد و رسالتش را آشکار فرمود».(3)

 10. وروی أحمد بن محمد بن عیسی الاشعری، عن محمد بن سنان، عن محمد بن یحیی الخثعمی، عن ضریس الکناسی، عن أبی خالد الکابلی فی حدیث له اختصرناه قال: سألت أبا جعفر علیه السلام أن یسمی القائم حتی أعرفه باسمه، فقال:

ص: 153


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص332.
2- الغیبة، ترجمه مجتبی عزیزی، ص 583، ح 275.
3- الغیبة، ترجمه مجتبی عزیزی، ص 583، ح 276.

یا أبا خالد ! سألتنی عن أمر لو أن بنی فاطمة عرفوه لحرصوا علی أن یقطعوه بضعة

بضعة.(1)

أبوخالد کابلی حدیثی دارد که ما مختصرش کردیم، او گفته است: «از امام باقر علیه السلام خواهش کردم که نام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببرد تا من آن حضرت را به نام مبارکشان بشناسم. حضرت فرمودند:ای ابا خالد! اگر حتی اولادش هم ایشان را بشناسند، نسبت به او حریص شده و وی را پاره پاره می کنند».(2)

این خبر دلالت دارد بر احاطة علمی امام علیه السلام بر حوادث و اعتقادات مردم در آینده که اکثر مردم نسبت به حضرت، بغض و کینه خواهند داشت؛ آن چنان که حتی بسیاری از اولاد و ذراری فاطمه علیها السلام نسبت به ایشان بغض دارند.

 11. وبهذا الاسناد، عن محمد بن علی، عن أبیه، قال: حدثنا علی بن سلیمان الزراری، عن علی بن صدقة القمی رحمه الله قال: خرج إلی محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه ابتداء من غیر مسألة لیخبر الذین یسألون عن الاسم: إما السکوت والجنة، وإما الکلام والنار، فإنهم إن وقفوا علی الاسم أذاعوه، وإن وقفوا علی المکان دلوا علیه. (3)

علی بن صدقه قمی گفته است: بدون آنکه سؤالی پرسیده شده باشد، توقیعی از ناحیة مبارکه حضرت برای محمد بن عثمان عمری (رحمة الله) صادر شد که در آن به کسانی که از اسم حضرت سؤال کرده بودند، هشدار داده شده بود. مضمون آن

ص: 154


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص333.
2- الغیبة، ترجمه مجتبی عزیزی، ص 584، ح 278.
3- الغیبة، شیخ طوسی، ص364.

توقیع این است: «یا سکوت و بهشت، یا کلام و جهنم»(1) یعنی یا سکوت کنند و نام

ایشان را نپرسند و وارد بهشت شوند و یا اینکه بپرسند و اسم شریف حضرت را بر سر زبان ها بیاورند و وارد جهنم شوند. چون اگر آن ها بر اسم حضرت آگاه شوند آن را شایع کرده و منتشر می سازند و اگر چنانچه به مکان او دسترسی پیدا کنند، مردم را به آنجا راهنمایی می کنند.

 12. وروی محمد بن عبدالله الحمیری، عن أبیه، عن محمد بن عیسی، عن سلیمان بن داود المنقری، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: فی صاحب هذا الامر [ أربع ] سنن من أربعة أنبیاء: سنة من موسی علیه السلام، وسنة من عیسی علیه السلام، وسنة من یوسف علیه السلام . وسنة من محمد صلی الله علیه وآله، فأما سنة من موسی علیه السلام فخائف یترقب، وأما سنة من یوسف علیه السلام فالغیبة، وأما سنة من عیسی علیه السلام فیقال: مات ولم یمت، وأما سنة من محمد صلی الله علیه وآله وسلم فالسیف. (2)

ابی بصیر گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در وجود صاحب این امر، چهار سنّت از سنت های انبیاء وجود دارد: سنّتی از موسی علیه السلام، سنّتی از عیسی علیه السلام، سنّتی از یوسف علیه السلام و سنّتی از محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اما سنّت و ویژگی موسی علیه السلام این است که او ترسیده و منتظَر است، اما سنّت و ویژگی یوسف علیه السلام عبارت است از غیبت و پنهان شدن، اما سنّت و ویژگی عیسی علیه السلام این است که گفته می شود او مرده است در حالی که نمرده و زنده می باشد و امّا سنّتی که از

ص: 155


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص 633.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص424.

محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، قیام با شمشیر است».(1)

13. حدثنا عبد الواحد بن عبد الله بن یونس، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن رباح، قال: حدثنی أحمد بن علی الحمیری، عن الحسن بن أیوب، عن عبد الکریم

ابن عمرو الخثعمی، عن أحمد بن الحارث، عن المفضل بن عمر قال: سمعته یقول - یعنی أبا عبد الله (علیه السلام ) -: قال أبو جعفر محمد بن علی الباقر (علیهما السلام ): إذا قام القائم [ علیه السلام ] قال: ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما وجعلنی من المرسلین. هذه الاحادیث مصداق قوله: إن فیه سنة من موسی، وإنه خائف یترقب.(2)

از مفضل بن عمر روایت شده است که شنیدم - امام صادق علیه السلام - می فرمود: «امام باقر علیه السلام فرموده است: «چون قائم علیه السلام قیام کند گوید: از نزدتان گریختم چون از شما بیمناک بودم. پس پروردگارم به من حکومت ارزانی داشت و مرا از مرسلین قرار داد». این احادیث مصداق فرمایش آن حضرت است که: «همانا در او شیوه ای از موسی است که آن عبارت است از نگران بودن و گوش به زنگ داشتن».(3)

14. حدثنا علی بن أحمد البندنیجی، عن عبید الله بن موسی العلوی العباسی عن محمد بن أحمد القلانسی، عن أیوب بن نوح، عن صفوان بن یحیی، عن عبد الله ابن بکیر، عن زرارة قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام ) یقول: إن للقائم - (علیه السلام )

ص: 156


1- الغیبة، ترجمه مجتبی عزیزی، ص 733، ح 408.
2- الغیبة، نعمانی، ص174.
3- الغیبة،ترجمه محمدجواد غفاری، ص 250، ح 12.

- غیبة، ویجحده أهله، قلت: ولم ذلک؟ قال: یخاف - وأومأ بیده إلی بطنه -.(1)

زرارة گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرماید: «همانا قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را غیبتی است، و خاندانش او را (به علّت ترس از کشته شدنش) انکار می کنند». عرض کردم: آن (غیبت) به چه منظوری است؟ فرمود: «می ترسد» و در این حال، آن حضرت با

دست خود به شکمش اشاره فرمود.(2)

15. وأخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال: حدثنا علی بن الحسن التیملی، عن العباس بن عامر بن رباح، عن ابن بکیر، عن زرارة قال: سمعت أبا جعفر الباقر (علیه السلام ) یقول: إن للغلام غیبة قبل أن یقوم، وهو المطلوب تراثه، قلت: ولم ذلک؟ قال: یخاف - وأومأ بیده إلی بطنه - یعنی القتل.(3)

زرارة گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: «همانا آن جوان (قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ) را پیش از آن که قیام کند غیبتی خواهد بود و او کسی است که میراث او مطالبه می شود». (شاید به گمان این که از دنیا رفته است) عرض کردم: آن (غیبت) برای چیست؟ فرمود: «می ترسد» و با دست خود به شکم خویش اشاره فرمود، یعنی از کشته شدن.(4)

روایات دیگر، همین خوف را با عباراتی همانند: «همانا آن آوارة رانده شدة یکه و تنها و جدا از خانواده که خونِ پدرش خواسته و ستانده نشده است»(5) و «صاحب این امر، همان رانده شدة آواره است که خون خواهی پدرش نشده و

ص: 157


1- الغیبة، نعمانی، ص176.
2-  الغیبة، ترجمه محمدجواد غفاری، ص 252، ح 18.
3- الغیبة، نعمانی، ص177.
4- الغیبة، ترجمه محمدجواد غفاری، ص 253، ح 20.
5- الغیبة، ترجمه محمدجواد غفاری، ص 253، ح 22 و 23.

کینة عمویش را دارد و جدا از خانوادة خویش است» بیان کرده اید.(1)

بررسی دلالت حدیث

در ابتدا یادآوری این نکته لازم به نظر می رسد، که از منظر عقل و شرع،

حفظ جان واجب است و این مطلب از بدیهیات احکام اسلام است. خداوند می فرمایند: «و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة و احسنوا ان الله یحب المحسنین؛(2) و از مال خود در راه خدا انفاق کنید (لیکن نه به حد اسراف) و خود را در مهلکه و خطر نیفکنید و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می دارد».

لذا اگر زندگانی تمامی انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام را مطالعه کنیم، خواهیم دید که حتی یک نفر از آن بزرگواران، برای کشته شدن، خود را در اختیار دشمن قرار نداده است، مگر در صورت اجبار و قبول مرگ با عزت و دوری از ذلت، که نمونه های فراوان دارد.

پس حفظ جان از واجبات عقلی و شرعی اسلام است و در شرح غیبت، بعضی بزرگان بر این امر تصریح کرده اند که حفظ جان واجب است برای مثال، جناب سید مرتضی در المقنع فی الغیبة می فرمایند: «دوری جستن از ضررها بر هر کس عقلاً و شرعاً واجب است». (3)و شیخ طوسی (رحمة الله) در کتاب الغیبة می فرمایند: «در صورت ترس از قتل، غیبت بر حضرت واجب است».(4)

ص: 158


1- الغیبة، ترجمه محمدجواد غفاری، ص 253، ح 24.
2- بقره(2)، آیه 195.
3- امامت و غیبت در دیدگاه علم کلام، ترجمه المقنع فی الغیبة، ص56.
4- الغیبة، شیخ طوسی، ص90.

جهت رعایت اختصار به همین مقدار از نظرات بزرگان بسنده می شود.

اما دلالت روایات در بیان اینکه ترس از قتل، عامل اصلی غیبت باشد، کامل و واضح است که به مواردی از آنها اشاره می شود.

1- در روایات متعددی، وقتی از علت غیبت حضرت سؤال می شود، اهل بیت علیهم السلام

فرمودند: « یخاف- و اشار بیده الی بطنه و عنقه». در تمام کتب روایی این جمله به خطر کشته شدن ترجمه شده است. به عنوان مثال، علامه مجلسی (رحمة الله) می فرماید: «یعنی اگر ظاهر شود شکم او را پاره می کنند». بنابر این دلالت اکثر روایات بر «خوف از قتل»، تام و کامل است.(1)

2- در عبارت « یخاف علی نفسه الذبح»،(2) دلالت کلمه «ذبح» برکشته شدن بسیار ظاهر است و بیان آن این است که حضرت از ذبح شدن توسط دشمنان می ترسند.

3- عبارت « لوان بنی فاطمه عرفوه لحرصوا علی ان یقطعوه بضعة بضعة»(3) اشاره به شدت بغض و کینه افراد بسیاری دارد که اگر دست آنها به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برسد او را تکه تکه می کنند. بنابر این دلالت این روایت هم کامل است.

4- در چند روایت، عبارت «ففررت منکم لما خفتکم»(4)  آمده و  این جمله را حضرت موسی علیه السلام بعد از آگاهی یافتن از نقشه فرعونیان در بر قتل رساندن ایشان

ص: 159


1- مرآة العقول، ج4، ص39، ح5.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ص481.
3- الغیبة، شیخ طوسی، ص333.
4- شعرا (26)، آیه 21.

فرموده اند. لذا وقتی حضرت موسی علیه السلام یقین پیدا کرد که فرعونیان قصد دارند ایشان را به قتل برسانند، از میان آنان فرار کرد. این روایات می فرمایند که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب می شود در حالیکه جمله حضرت موسی را زمزمه می کند. بنابراین دلالت این روایات بر خوف از قتل کامل است.(1)

بعضی اصطلاحات کنایی هم در روایات آمده است که دلالت برخوف از قتل

دارند:

1- « ان وقفوا علی الاسم اذاعوه، و ان وقفوا علی المکان دلواعلیه؛ (2)

اگر مردم بر اسم حضرت اطلاع پیدا کنند، اسم ایشان را در جامعه منتشر،  و دشمن را به مکان حضرت راهنمایی می کنند. در نتیجه دشمنان به مکان حضرت دست پیدا می کند. «دلواعلیه» یعنی بر حضرت تسلط پیدا می کنند. لذا در کتب لغت آمده است: «کالبازی یدل علی صیده»(3) یعنی دشمنان به گونه ای  بر حضرت تسلط پیدا می کنند که ایشان کاملاً در چنگال خونین آنان قرار می گیرد. و تاریخ اهل بیت علیهم السلام نشان داده است که وقتی آن سفّاکان بر یک امام دست پیدا می کردند از هیچ جنایتی کوتاهی نمی کردند.

2- «انه لیس منا احد یشارالیه بالاصبع و یمضغ بالالسن الامات غیظاً اورغم أنفه».(4)

در این روایت هم اهل بیت علیهم السلام فرموده اند: هیچ یک از ما اهل بیت نیست،

ص: 160


1- الغیبة، نعمانی، ص174.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص364، ج331.
3- معجم مقاییس اللغة، ج2، ص259.
4- کافی، ج 1، ص403.

مگر اینکه وقتی مورد توجه قرار گرفت و  روی زبان ها افتاد، قتل او رقم می خورد، آن هم یا به کشتن با کینه و نفرت (مثل امام حسین علیه السلام ) یا با مسمومیت»..

3- « دام خوفه و غیبته مع الولاة الی ان اذن الله تعالی بنصره» (1)

این حدیث شریف استمرار غیبت را در صورت استمرار خوف بیان می کند. با توجه به اینکه مرحوم شیخ طوسی در ذیل این روایت، برای بیان علت ترس، اشاره

به مخفی شدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غار ثور می کنند، مشخص می شود که این خوف یعنی خوف از قتل؛ چرا که وقتی مشرکان تصمیم بر قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرفتند، حضرت به غار ثور پناه بردند. بنا براین دلالت این عبارت هم بر خوف از قتل، تمام است.

نتیجه

با بررسی متن روایات مشخص شد که تمام روایات از نظر دلالت کامل هستند، منتهی بعضی روایات تصریح بر این مطلب دارند و در برخی روایات از کنایه استفاده شده است.

نقد و نظر

اکنون نوبت پرداختن به این سؤال است که تأثیر این علت در غیبت چقدر است؟ و نظر عالمان دین در رابطه با این علت چیست؟

در رابطه با قسمت اول باید گفت: از توضیحات دلالی روایات این نتیجه

ص: 161


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص332.

حاصل شد که ترس از مرگ، هم علت محدثه و هم علت مبقیه برای غیبت است.

این که در روایات می فرماید: «ان للغلام غیبة»(1) اشاره به این دارد که برای جوان غیبتی است و علت آن خوف از قتل است و این علت از همان ابتدا به سراغ حضرت می آید. صریح تر از این کلام، روایاتی است که می فرماید: «به محض شنیدن اسم و سرزبان افتادن نام ایشان، دشمنان با بغض و کینه ایشان را به قتل می رسانند».(2)

بنابراین، روایات، ترس از قتل از آغاز ولادت عامل به وجود آمدن اختفا و

سپس غیبت را حاصل تداوم این علت بیان می کنند و در ادامه روایاتی است که استمرار این علت را برای امتداد غیبت بیان می نماید. آنجا که آمده است: «یطول امدها خوفاً علی نفسه»(3) و همچنین عبارت: «دام خوفه و غیبته مع الولاة»(4)

همانطور که از ظاهر کلمات مشخص است، این روایات به استمرار این علت برای غیبت و در نتیجه استمرار غیبت دلالت می کنند؛ یعنی زمانی حضرت ظهور می کنند که این علت نباشد.

در این میان، روایاتی وجود دارد که از بیان علت غیبت توسط حضرت حکایت می کنند؛ منتهی آن در هنگام ظهور است؛ آنجا که می فرمایند: «ففررت منکم لما خفتکم».(5) گویا حضرت بعد از ظهور و هنگام قیام، این آیه را تلاوت می کنند و این حکایت از پایان غیبت در هنگام پایان این علت دارد. از آنجا که تا

ص: 162


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص345.
2- کافی، ج1، ص403، ح26.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ص361.
4- الغیبة، شیخ طوسی، ص332.
5- الغیبة، نعمانی، ص174.

زمان ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف این علت استمرار دارد، این روایات، پایان این علت را هم بیان می کنند.

اما قسمت دوم سؤال: تقریباً تمام علما از این عامل به عنوان علت غیبت نام برده اند و حتی کسانی مثل مرحوم کلینی و نعمانی - که علت غیبت را بیشتر آزمایش مردم می دانند - روایات متعددی آورده و تصریح کرده اند که این عامل، علت غیبت است هم چنین در همه کتاب هایی که از علل غیبت، سخن به میان آمده است، اگر این عامل از مهم ترین ادّله شمرده نشده، به عنوان یک دلیل، مورد بحث واقع شده است. بنده با جستجویی که در کتب قدیم و جدید انجام

دادم، کتابی را نیافتم که از این علت، سخن به میان نیاورده باشد. در پایان به سخنان چندی از بزرگان دین اشاره می کنیم:

1- اگر چه مرحوم کلینی در کافی، باب مستقلی را به روایاتی اختصاص داده است که غیبت را آزمایش الهی می دانند، اما به روایاتی که به خوف از قتل اشاره کرده اند نیز پرداخته است؛ یعنی از پنج روایت، سه روایت بیانگر این مطلب است.(1)

2- مرحوم نعمانی روایات متعددی را در این باب آورده اند که بیانگر اهمیت این علت از نظر ایشان است و علاوه بر روایاتی از کتاب کافی که خوف از قتل را علت غیبت می دانند؛ سه روایت جدید آورده اند که بعد از ظهور، خود امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف علت غیبت را ترس از قتل بیان می کنند و می فرمایند: «وقتی بر جانم از شما ترسیدم، از میان شما فرار کردم» این در نوع خود بی نظیر است. (2)

ص: 163


1- کافی، ص376.
2- الغیبة، نعمانی، ص179-180.

3- مرحوم صدوق ذیل حدیث یونس بن عبدالرحمن اشاره کرده اند که ترس از مرگ یکی از دلایل غیبت است. و ایشان به زمان امام کاظم علیه السلام  اشاره کرده و توضیح داده اند که وقتی از هشام بن حکم سؤال شد که امام تو کیست؟ گفت: صاحب این قصر، امیر المؤمنین است. اما با این حال، او را تعقیب کردند تا به امام او دست پیدا کنند و تا وقتی که جنازه بی جان او را در بازار کوفه یافتند، دست از او بر نداشتند. یعنی می خواستند امام او را پیدا کنند و به شهادت برسانند. البته مرحوم صدوق این علت را علت تام نمی دانند؛ بلکه آن را یکی از علل غیبت

برمی شمرند.(1)

4- شیخ مفید در کتاب فصول العشرة - که در حقیقت، جواب ده شبهه در زمینه مهدویت - است به این سؤال اشاره کرده اند که چرا امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب شدند؟ و می فرمایند: « غیبت، فعل خداوند نیست؛ بلکه فعل ظالمین است و چون برای جان حجت خدا تهدید بودند، خداوند، برای حفظ آخرین ذخیره خود، لاجرم او را با غیبت محافظت نمود».(2)

5- سید مرتضی می فرماید: «کارهای خداوند، همه دارای حکمت است، اگر چه بر ما پوشیده باشد و هم چنین، دوری جستن از ضررها بر هر فردی عقلاً و شرعاً واجب است و چون جان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در خطر بود و حاکمان ظالم، قصد جان حضرت را داشتند، غیبت برای ایشان شرعاً لازم بود».(3)

6- شیخ طوسی (رحمة الله) می فرمایند: «غیر از ترس از کشته شدن، هیچ علتی مانع از

ص: 164


1- کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص233، ح7-10 و همان، ص46، جریان هشام بن حکم.
2- فصول العشرة، ص107.
3- امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام، ترجمه المقنع، ص56.

ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست» و روایات فراوانی را در بیان این علت می آورند.(1) ایشان در ذیل روایتی، استمرار غیبت را به استمرار خوف از قتل وابسته می دانند و عنوان می کنند که در صورت ترس از قتل، غیبت بر حضرت  واجب است و سخن خود را به عمل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شعب ابی طالب و پناه بردن به غار  مستدرک می کنند.(2)

نتیجه

در اینکه این عامل یکی از علل غیبت، است اتفاق نظر وجود دارد؛ منتهی در میزان تأثیر آن اختلاف است و به نظر می آید تنها شیخ طوسی (رحمة الله) است که این عامل را علت تام غیبت می دانند و برخی عالمان، مانند شیخ مفید و سید مرتضی آن را یکی از علل مهم غیبت برمی شمرند.

به نظر ما هم ترس از قتل یکی از دلایل مهم غیبت است؛ البته بعضی از علل دیگر هم همین اهمیت را دارند. از طرف دیگر اگر خوف از قتل برای حضرت وجود نداشت، وجوب غیبت از این نظر مطرح نبود؛ ولی علت های دیگر غیبت هم چنان پابرجا است و به همان خاطر، حضرت مجبور به غیبت بود، مثل آزمایش مردم یا عدم بیعت با حاکم جائر که از اهمیت خاصی برخوردارند.البته نبودن زمینة پذیرش حکومت الهی در سراسر عالم هم به عنوان یک علت مهم مطرح است و این موارد ربطی به خوف از قتل ندارد؛ به عنوان نمونه برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بعضی انبیای الهی، ترس از قتل وجود نداشت، ولی آنها هم موفق به

ص: 165


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص90.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص332، ح275.

گسترش عدالت بر سرتاسر عالم نشدند، لذا این تنها علت غیبت نمی تواند باشد، بلکه علل دیگری هم در ایجاد غیبت مؤثر است.

پاسخ به سوال
امام از چه چیزی می ترسد؟

از آنجا که مخفی شدن از ترس قتل، نمونه های متعددی در میان انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام دارد، برای پاسخ به این سؤال با مانع مواجه نخواهیم بود. مرحوم صدوق در این باره می فرمایند: «پس از مطالعه تاریخ زندگی حجت های خدا به این

مطلب می رسیم که بعضی از انبیای الهی، رسالتی آشکار و برخی رسالت پنهان داشته اند، چنانکه امام صادق علیه السلام به عبدالحمید می فرمایند: «ای عبدالحمید! برای خدا رسولانی آشکار و رسولانی پنهان است. زمانی که از خدا به حق رسولان آشکار، چیزی خواستی، از او به حق رسولان پنهان نیز بخواه.» ایشان در ادامه به ولادت و زندگی مخفی حضرت ابراهیم و حضرت موسی علیه السلام اشاره کرده، فلسفه این پنهان شدن را ترس از کشته شدن قبل از انجام رسالت معرفی نموده و این حکمت را در طول رسالت انبیای الهی تا زمان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پایدار دانسته است.(1)

هم چنین سید مرتضی (رحمة الله) در پاسخ این سؤال می فرماید: «از آنجا که مبارزه با طغیانگران و ستمگران و اجرای حدود الهی یکی از مهم ترین وظایف امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و این کار، با تمکن و قدرت ایشان در جامعه امکان پذیر می باشد، لذا دشمنان حضرت در مقابل او ایستادگی می کنند و وقتی حضرت بر جان خود

ص: 166


1- کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص41، عنوان اثبات غیبت و حکمت آن.

ترسید، غیبت بر او واجب می شود و پنهان شدنش لازم است، همانطور که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای حفظ جان مبارکش، یک بار در شعب ابی طالب با وجود سختی های بسیار پنهان گشت و یک بار نیز در غار مخفی شد. علاوه بر اینکه مسئولیت این پنهان شدن و غیبت بر عهدة کسانی است که او را مجبور به اختفا و استتار نموده اند. و اینکه پدران آن بزرگوار چنین عملی نکردند، از این رو بود که آنان همواره در تقیه بوده و از تظاهر به امام بودن سرباز می زدند و امامت و پیشوایی را از خود نفی می کردند. در حالی که وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کنند، مأمور به قیام با شمشیر هستند و همه را به امامت خویش فرا می خوانند و با مخالفان به مبارزه برمی خیزند» (1) استدلال شیخ طوسی (رحمة الله) نیز تقریباً شبیه همین کلام سید مرتضی (رحمة الله) است.(2)

 تا اینجا مشخص شد که اولاً پنهان شدن از خوف قتل، مختص امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست. ثانیاً: اینکه انسان خودش را در معرض قتل قرار ندهد مورد پسند عقل و شرع، و بلکه از نظر اسلام واجب است و ثالثاً: این خوف با ترس ظاهری متفاوت است؛ چرا که به بیان حضرت آیت الله جوادی آملی (زید عزه)، «ترس برخاسته از بستر خود دوستی، که سبب گریز از خطر در مسیر حفظ دین و مکتب گردد، ضعف نفسانی و صفتی ناپسند و در مقابل شجاعت است، اما خوفی که سبب حفظ جان آدمی و هدر نشدن و بی اثر نمردن شود، ممدوح و عاقلانه، بلکه واجب است، زیرا مهم آن است که نثار خون نتیجه دهد و به ثمر بنشیند».(3)

ص: 167


1- امامت و غیبت از دیدگاه کلام، ترجمه المقنع، ص55 و 60.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص332، ص27.
3- امام مهدی موجود موعود، ص128.

ایشان همچنین می فرمایند: «ترس امام زمان از کشته شدن، به مثابه ترس از مردن نیست. چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک بار بدون هیچ هراسی در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خوابید، با آنکه می دانست چهل مرد مسلح قصد حمله به خانه پیامبر دارند و چگونه از مرگ بهراسد، که خود به عثمان بن حنیف نگاشت: « لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ اگر تمام عرب در صفی یگانه به جنگم آیند، هرگز به آنها پشت نخواهم کرد. ولی همین علی علیه السلام در اوضاع خاصی از خطر کردن و هدر دادن جان خویش وخاندان مکرم و یاران اندکش حذر کرد.»

 بسیاری از بزرگان معاصر که به چرایی خوف از قتل پرداخته اند نیز چنین

عقیده هستد؛ از جمله آیت الله صافی گلپایگانی (1) آیت الله مصباح، (2) و بزرگان دیگر که ترس امام زمان از کشته شدن را به خاطر مسئولیت عظیم ایشان می دانند و اینکه خوف حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف از به ثمر نرسیدن این رسالت عظیم است که منحصراً به وجود ایشان بستگی دارد.

در آخر پاسخی دیگر را جهت فصل الخطاب بیان می کنیم.

خداوند در قرآن از غیبت بعضی انبیای الهی سخن به میان آورده است، مثل جناب موسی علیه السلام که خداوند می فرماید: «و جاء رجل من أقصی المدینه یسعی قال یا موسی ان الملأ یاتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک من الناصحین؛ و در این حال مردی (مؤمن) از دورترین نقطه شهر آمد و گفت: ای موسی! رجال دربار فرعون در کار تو مشورت می کنند که تو را به قتل رسانند. به سرعت از شهر

ص: 168


1- امامت و مهدویت، ج3، ص125.
2- آفتاب ولایت، ص121.

بگریز که من دربارة تو بسیار مشفق و مهربانم»(1) و همچنین می فرماید: «فخرج منها خائفاً یترقب» (2) و نیز در رابطه با حضرت یوسف می فرماید: «اقتلوا یوسف او اطرحوه أرضا؛(3) یوسف را بکشید یا در دیاری دور از پدر بیفکنید» که خداوند، همگی آنها را با پنهان کردن (غیبت) از خطر مرگ نجات داده است؛ لذا در امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف  - که ولی الله و خلیفة او بر زمین است - آن خوف و ترسی که عموم انسان ها در حوادث هولناک      پیدا می کنند، راه ندارد و از طرف دیگر، از آنجا که بناست، کار عالم به طور عادی و معمول حرکت کند، نه به صورت غیرعادی و معجزه آسا - چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: «جابجا کردن یک کوه از مکانش آسان تر است از برچیده شدن حکومتی که پایان آن نرسیده باشد»(4) - و از سویی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کسی است که تحقق وعده تمام انبیای الهی به وجود اوست(5)  و وعده حتمی خداوند، با وجود  او به تحقق خواهد پیوست.(6) و خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد کرد.(7) پس چاره ای جزء زنده ماندن او تا زمان مشخص نیست.

ص: 169


1- قصص (28)، آیه 20.
2- قصص (28)، 21.
3- یوسف (12)، آیه 9.
4- کافی، ج8، ح412، ص229.
5- « لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون؛ و به تحقیق، ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد» (انبیاء (21)، آیه 105).
6- «و عد الله الذین آمنوا منکم و عملوالصالحات لیستخلفنهم فی الارض...؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، وعده فرموده که قطعاً خلافت زمین به آنها داده خواهد شد»  (نور (24)، آیه 55).
7-   «و لن یخلف الله وعده...؛ خداوند هرگز از وعدة خود تخلف نمی کند» (حج(22)، آیه 47).
نتیجه

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از مرگ عادی نمی هراسد؛ بلکه خوف حضرت از به ثمر نرسیدن رسالت خویش است؛ چنانکه امیر المومنین علی علیه السلام در رابطه با این آیه شریفه: «فأوجس فی نفسه خیفة موسی؛(1) موسی علیه السلام خویشتن را ترسان یافت». فرمود: «او از جان خودش نترسید، بلکه از غلبه جهّال و حاکمان ظالم بر زمین و مغلوبیت مظلومین ترسید».(2)

دوم: سلب نعمت امام از قوم ستمگر

اشاره

در برخی روایات به ظلم و جور ظالمان و رواج ستم بر مظلومان و رضایت

بسیاری از مردم به آن اشاره شده، و گفته شده است که وقتی در بین مردم جایگاهی برای امام باقی نمی ماند، امام مأمور به غیبت می شود و این به عهده آنانی است که این ظلم و جور را در جامعه رواج داده اند و باعث استضعاف امام معصوم علیه السلام شده اند. چنانکه مرحوم صدوق می فرمایند: «اگر امام معصوم هیچ امکان مناسبی برای تدبیر و رهبری نداشته باشد، خداوند او را در پشت پرده غیبت پنهان می کند تا اینکه مدتی بگذرد».(3)

در بیان این علت، چهار روایت وجود دارد که پس از نقل آنها به بررسی سندی و دلالی آنها خواهیم پرداخت.

1. أخبرنا محمد بن همام ومحمد بن الحسن بن محمد بن جمهور جمیعا، عن

ص: 170


1- طه (20)، آیه 67.
2- نهج البلاغه، خ 4، ص32.
3- مجله انتظار موعود، شماره 7، مقاله محمدهادی یوسفی غروی، ص187.

الحسن بن محمد ابن جمهور، قال: حدثنا أبی، عن بعض رجاله، عن المفضل بن عمر قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام ): خبر تدریه خیر من عشر ترویه، إن لکل حق حقیقة، ولکل صواب نورا، ثم قال: إنا والله لا نعد الرجل من شیعتنا فقیها حتی یلحن له فیعرف اللحن، إن أمیر المؤمنین (علیه السلام ) قال علی منبر الکوفة:» إن من ورائکم فتنا مظلمة عمیاء منکسفة لا ینجو منها إلا النومة، قیل: یا أمیر المؤمنین وما النومة؟ قال: الذی یعرف الناس ولا یعرفونه. واعلموا أن الارض لا تخلو من حجة لله عزوجل ولکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم وجورهم وإسرافهم علی أنفسهم ولو خلت الارض ساعة واحدة من حجة لله لساخت بأهلها ولکن الحجة یعرف الناس ولا یعرفونه کما کان یوسف یعرف الناس وهم له منکرون، ثم تلا: «یا حسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول إلا کانوا به یستهزؤن». (1)

ترجمه روایت و بررسی سند آن در ابتدای فصل دوم بحث شد.(2)

2. محمدبن یحیی عن جعفر بن محمد عن احمد بن الحسین عن محمد بن عبد الله عن محمد بن الفرج قال: کتب الیّ ابو جعفر علیه السلام اذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم.(3)

محمد بن فرج گوید: امام باقر علیه السلام به من نوشت: «چون خداوند تبارک و تعالی بر خلقش خشم کند، ما را از کنار آن ها دور می کند».(4)

ص: 171


1- الغیبة، نعمانی، ص141.
2- ر.ک: کتاب حاضر، فصل دوم، ص64، ح2.
3- کافی، ج1، ح 31، ص 343.
4- اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، ج 2، ص 583، ح 31.
بررسی سند حدیث

محمد بن یحیی

قبلاً دربارة ایشان بحثی ارائه شد و مشخص گردید که ایشان ثقه می باشند.

جعفر بن محمد

آیت الله خویی به خاطر وجود او در سند تفسیر قمی و کامل الزیارات، وی را توثیق می کنند.(1)

احمد بن الحسین

آیت الله خویی، ایشان را با توجه به وجود حضور در سند تفسیر قمی، ثقه می دانند.(2) مرحوم صدوق در علل الشرایع، (3) ایشان را «احمد بن الحسین بن عمر»

می دانند که آیت الله خویی وی را نیز ثقه و جلیل القدر معرفی می کنند.(4)

محمدبن عبدالله

آیت الله خویی می فرمایند: «با توجه به وجود محمد بن عبد الله در سند تفسیر قمی، ایشان ثقه است».(5) البته از ایشان، نود روایت در کتب اربعه موجود  است که خود، می تواند مؤید دیگری برای وثاقت وی باشد. نقل افرادی چون صفوان و محمد بن یعقوب از او نیز مؤید دیگری برای وثاقت او است.

محمد بن الفرج

آیت الله خویی می فرمایند: «مرحوم شیخ طوسی (رحمة الله) تصریح بر وثاقت ایشان دارد و در کتب رجالی دیگر هم از ایشان بسیار تجلیل شده است. بنابراین ایشان

ص: 172


1- معجم رجال الحدیث، ج5، ص64، ش 2241.
2- معجم رجال الحدیث، ج2، ص96.
3- علل الشرایع، ج1، ص244.
4- معجم رجال الحدیث، ج2، ص106، ش532.
5- معجم رجال الحدیث، ج17، ص239، ش11093.

ثقه می باشد».(1)

نتیجه

راویان این حدیث، همگی ثقه هستند و استناد به این حدیث، صحیح می باشد. بنابر این، متن حدیث در خصوص دلالت بر مطلب مورد نظر، مطابق روایت قبل می باشد و چه بسا ضعف سند آن روایت را جبران کند. در نتیجه به هر دو روایت می توان استناد کرد.

 3. سعد، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن محمد بن خالد البرقی، عمن حدثه، عن المفضل بن عمر الجعفی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: أقرب ما یکون العباد من الله وأرضی ما یکون عنهم إذا افتقدوا حجة الله فلم یظهر لهم ولم یعلموا بمکانه،

وهم فی ذلک یعلمون أنه لم تبطل حجة الله ولا میثاقه، فعندها توقعواالفرج صباحا ومساء، فإن أشد ما یکون غضب الله علی أعدائه إذا افتقدوا حجته، فلم یظهر لهم. وقد علم أن أولیاءه لا یرتابون، ولو علم أنهم یرتابون ما غیب (عنهم) حجته طرفة عین، ولا یکون ذلک إلا علی رأس أشرار الناس. (2)

مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام روایت کند که ایشان فرمود: «نزدیک ترین و پسندیده ترین حالت بندگان به خدای تعالی آنگاه است که حجت خدا مفقود گردد و بر بندگان آشکار نباشد و آنها مکانش را ندانند، اما به این مسئله واقف باشند که حجّت ها و بینات الهی باطل نمی شود. در چنین زمانی صبح و شام متوقع

ص: 173


1- معجم رجال الحدیث، ج18، ص127، ش11564.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص457؛ الامامة و التبصرة، ص123؛ کافی، ج1، ص233؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص10، ح10، و ص2، ح16.

فرج باشید. اما سخت ترین خشم خدای تعالی بر دشمنانش آنگاه است که حجت خدا مفقود گردد و بر بندگان آشکار نباشد، و خدای تعالی می داند که اولیایش شک نمی کنند و اگر می دانست که آنان شک می کنند، حجّتش را چشم بر هم زدنی از آن ها غایب نمی کرد و این امر نمی باشد مگر به خاطر شریرترین افراد از مردم».(1)

بررسی سند حدیث

سعد

ایشان سعد بن عبدالله است که آیت الله خویی به استناد کلام مرحوم نجاشی،

ایشان را ثقه می دانند.(2)

احمد بن محمد بن عیسی

ایشان هم از اجلای علمای شیعه است و در رابطه با ایشان فرموده اند: «لایروی الا عن ثقه». یعنی نه تنها خودش ثقه است، بلکه تنها از ثقه روایت نقل می کند؛ از این روکسی که او از وی نقل روایت کند هم توثیق می شود.(3)

محمد بن خالد البرقی

آیت الله خویی ایشان را ذیل ترجمه «محمد بن خالد بن عبدالرحمن» آورده و بعد از بحث مفصل راجع به او، وی را به خاطر توثیق صریح شیخ طوسی (رحمة الله) و

ص: 174


1- کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 10، ح 10.
2- «قال النجاشی، سعد بن عبدالله بن أبی خلف الأشعری القمی أبوالقاسم، شیخ هذه الطائفة و فقیها و وجهها» ( معجم رجال الحدیث، ج9، ص77، ش5058).
3- معجم رجال الحدیث، ج1، ص66.

وثاقت راوی پذیرفته اند.(1)

عمن حدثه

هویت این شخصیت مشخص نیست و این راوی مجهول است. لذا سند روایت از ناحیة او با مشکل مواجه است.

مفضل بن عمر الجعفی

ایشان در روایات قبل، بحث و بررسی شد و گفته شد که آیت الله خویی بعد از مباحث طولانی ایشان را توثیق نموده اند.(2)

نتیجه

سند حدیث ظاهراً از ناحیه «عمن حدثه» ضعیف است؛ ولی مرحوم مجلسی

این حدیث را به دو سند دیگر آورده است؛ یکی از کمال الدین به سند: «ابی و ابن ولید معاً، عن سعد و الحمیری معاً، عن ابن عیسی عن ابن محبوب، عن محمد بن النعمان»(3) و این افراد از اجلا و ثقات راویان شیعه هستند؛ لذا این سند بالاترین درجات برخوردار است. اما سند دیگر ایشان، اشکال سند فعلی را دارد، منتهی به این شرح است: «محمد بن عیسی عن بعض رجاله، عن المفضل بن عمر» و اگر چه، خود محمد بن عیسی ثقه می باشند، ولی «عن بعض رجاله» ضعف دارد.

علامه مجلسی سند دیگری از کمال الدین می آوردند که آن هم کامل است و این چنین می باشد: «ابی و ابن الولید معاً، عن سعد و الحمیری معاً، عن ابراهیم بن

ص: 175


1- معجم رجال الحدیث، ج1، ص71، ش10715.
2- معجم رجال الحدیث، ج18، ص303، ش12585.
3- بحارالانوار، ج52، ص95.

هاشم، عن محمد بن خالد، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر».(1) راویان، این حدیث هم از ثقات به نظر می آیند. چون اکثر راویان، قبلاً بحث شده اند و ابراهیم بن هاشم و محمد بن سنان را هم آیت الله خویی (رحمة الله) توثیق نموده اند.

لذا چون سند این حدیث طرق متعدد دارد که دو طریق آن، صحیح هستند، هیچ مشکلی برای استناد ندارد.

4- حدثنا احمد بن محمد بن یحیی العطار، عن ابیه، عن محمد بن احمد بن یحیی الاشعری، عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباری، قال: خرج من ابی جعفر علیه السلام: ان الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهُرهم.(2)

مروان انباری می گوید: از امام باقر علیه السلام این کلام صادر شد: «خداوند وقتی

همسایگی طائفه ای را برای ما خوش نداشته باشد، از بین آشکارترین آن ها ما را بیرون می کشد.»(3)

بررسی سند حدیث

احمد بن محمد بن یحیی و محمد بن یحیی

 این دو شخصیت، قبلاً بحث و توثیق شده اند.

محمد بن احمد بن یحیی الاشعری

ایشان هم از بزرگان راویان شیعه و بسیار جلیل القدر هستند.(4)

ص: 176


1- بحارالانوار، ج52، ص146.
2- علل الشرایع، ج1، ص244.
3- علل الشرایع، ترجمه محمدجواد ذهنی، ج 1، ص 779، ح 2.
4- معجم رجال الحدیث، ج16، ص48، ش10181 و 10182.

احمد بن الحسین بن عمر

 ایشان هم از ثقات هستند که قبلاً دربارة وی بحث شد.

محمد بن عبد الله

ایشان هم به بحث گذاشته شد و مشخص گشت که مرحوم آقای خویی ایشان را موثق می دانند.

مروان الانباری

ایشان، محمد بن مروان الانباری است. مرحوم وحید بهبهانی می گوید: «روایت اشعری از او و عدم استثناء او، دلالت بر رضایت اشعری از او دارد که دال بر حسن ظاهر او است».(1) مرحوم آقای خویی نیز اگر چه «مروان الانباری» را ترجمه کرده،(2) ولی نظر خاصی دربارة او نداده اند.

نتیجه

اگر تأیید مرحوم وحید بهبهانی را به عنوان حسن ظاهر مروان الانباری قبول کنیم، روایت مشکل سندی ندارد و الا از نظر سند، ضعف دارد که در این صورت با متن روایات صحیح، جبران می شود. بنابر این استناد به این متن هم بلا مانع است.

بررسی دلالت حدیث

با توجه به اینکه امام معصوم علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بزرگ ترین نعمت برای بشر است، پنهان بودن او از دیدگان و عدم حضور او در بین مردم، در حقیقت سلب بزرگ ترین نعمت از مردم است. چنانکه علامه مجلسی (رحمة الله) هم

ص: 177


1- معجم رجال الحدیث، ج18، ص230، ش11769.
2- معجم رجال الحدیث، ج19، ص130، ش12251.

می فرمایند: «غیبت امام، در حقیقت غضب خداوند بر خلق خود است». البته نه تمام مردم، بلکه گروهی که با امام دشمنی کرده اند؛ لذا ایشان می فرمایند: «این غضب الهی برای اکثر انسان ها است». (1) و با نگاهی به تاریخ غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مشخص می شود که گروه قلیلی از شیعیان در سامرا وجود داشتند، اما دستگاه و حاکم و تمام نظامیان و اکثر مردم از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بودند که ظلم به اهل بیت علیهم السلام در طبیعت آنها بود به این اعمال شنیع، افتخار می کردند. بنابراین واضح است که غضب خداوند به مردمی است که همراه و یاور حاکم ظالم و دشمن اهل بیت علیهم السلام هستند. لذا هم عبارت روایت اول: « و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علی انفسهم» و هم عبارت روایت دوم: «اذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحانا عن جوارهم» تصریح بر این مطلب دارد. اما متن روایت سوم: «فان اشد مایکون غضب الله علی اعدائهم اذا افتقدوا حجته» اشاره به این

مطلب دارد که در زمان غیبت حجت الهی، شدیدترین غضب خداوند بر دشمنانش واقع می شود و این قطعاً به خاطر اعمال و رفتار آن ها است که باعث غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف شده اند و الا دلیلی ندارد که خداوند در عصر غیبت بر دشمنانش غضب بسیار داشته باشد.

روایت چهارم نیز شبیه روایت دوم است و استاد بزرگوار ما، حاج آقای طبسی در کتاب تاظهور این روایت را ذیل این بحث آورده اند که خدا نمی خواهد امام در میان قوم ستمگر باشد. (2) بنابر این دلالت این روایت هم تام و کامل است.

ص: 178


1- مرآة العقول، ج4، ص61.
2- تاظهور، ج1، ص14.
نتیجه

مشخص شد که یکی از دلایل پنهان شدن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف طبق این روایات، رفتار و کردار ستمگران و حاکمان جور است و علت خشم خداوند بر آنان، قدر ندانستن وجود امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سوی ایشان می باشد.

نقد و نظر

در این قسمت به اهمیت این علت نزد عالمان دین و میزان تأثیر این علت در پیدایش غیبت پرداخته می شود.

اگر نیم نگاهی به تاریخ زندگی فرستادگان الهی و اوصیای بزرگوار آنان داشته باشیم، خواهیم دید که وقتی آنان توسط ستمگران به انزوا کشیده می شدند و جز ملامت و رنجش از اعمال ناشایست جاهلان چیز دیگری نصیب آنان نمی شد؛ متمایل به هجرت می شدند، و گاهی نیز مأمور به سکوت و ترک رسالت تا زمان

مقرر می گشتند.

مثلاً حضرت نوح می فرمایند: «فافتح بینی و بینهم فتحاً ونجنی و من معی من المؤمنین؛(1) بار الها! بین من و قوم حکم فرما و به ما گشایشی عطا کن و من و مؤمنانی که با من همراه هستند را از شر قوم نجات بده».

هم چنین حضرت موسی می فرمایند: «رب نجنی من القوم الظالمین»(2) بنابراین  دور نمودن فرستادگان از قوم ستمگر، سنت خداوند است.

نکته بعدی میزان تأثیر این عامل در تحقق غیبت است که کسی متعرض این

ص: 179


1- شعراء (26)، آیه 118.
2- قصص (28)، آیه 21.

قسمت نشده است. فقط بعضی از معاصرین به این عامل پرداخته اند و صرفاً به برخی از این روایات اشاره کرده اند، همانند استاد نجم الدین طبسی (زید عزه) (1) و شیخ جواد خراسانی که در این قسمت از مطالب ایشان هم استفاده شده است.(2) با این حال، در اینکه این روایات، صحیح السند هستند و تصریح به تأثیر این عامل در غیبت دارند، سخنی نیست؛ لذا می توان گفت که این علت از علل اصلی غیبت نیست، بلکه به عنوان یک علت فرعی محسوب می شود.

نکته سوم، در بیان نظر عالمان دین این است که - همانطور که عرض شد - از قدما مرحوم کلینی در کافی، مرحوم صدوق در کمال الدین، شیخ طوسی (رحمة الله) در الغیبه و مرحوم نعمانی در الغیبه ، صرفاً اشاره ای به روایات کرده و هیچ توضیحی در رابطه با آن نداد ه اند. و برخی علمای معاصر(3) هم این عامل را به عنوان یکی از

علل غیبت بحث کردند، منتهی در مقام بیان میزان تأثیر هر عامل نبوده اند تا از نظر آنان اگاه شویم؛ بلکه به آوردن روایات اکتفا نموده اند.

نتیجه

در اینکه این عامل در غیبت مؤثر است، شکی نیست؛ ولی در میزان تأثیر آن و اینکه آیا دلیل محدثه است یا مبقیه یا هر دو، جای بحث باقی می ماند.

سوم: خالی شدن صلب کافران از مؤمنان

در این قسمت سه روایت وجود دارد که اول سند روایات مورد بحث واقع می شود، سپس دلالت روایات مورد ارزیابی قرار می گیرد.

ص: 180


1- تا ظهور، ج1، ص14.
2- مهدی منتظر، ص77.
3- تا ظهور، ج1، ص14؛ مهدی منتظر، ص77.
روایات

1- حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور، قال حدثنا الحسین بن محمد بن عامر عن عبد الله بن عامر عن محمد بن ابی عمیر عمن ذکره عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت له مابال امیر المؤمنین علیه السلام لم یقاتل مخالفیه فی الاول، قال: لایة فی کتاب الله تعالی «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیما»(1) قال: قلت و ما معنی بتزایلهم؟ قال علیه السلام: و دائعٌ مومنون فی اصلاب قوم کافرین و کذلک القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف لهم یظهر ابداً حتی تخرج ودائع الله عزوجل فادا خرجت ظهر علی من ظهر من اعداء الله عزوجل فقتلهم.(2)

روای گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدا با مخالفین خود جنگ نکرد؟ فرمود: «به دلیل آیه ای که در قرآن کریم آمده و آن،

این است: «اگر جدا می شدند کافران را به سختی عذاب می کردیم». گوید: گفتم: مقصود از جدا شدن ایشان چیست؟ فرمود: «جدا شدن وَدایع مؤمنی که در اصلاب قوم کافر وجود دارد. قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز چنین است، او ظهور نمی کند تا آن که ودایع خدای تعالی خارج شوند و چون خارج شدند، قائم علیه السلام بر دشمنان آشکار خدای تعالی چیره می شود و آن ها را نابود می سازد».(3)

جعفر بن محمد بن مسرور

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرماید: «ایشان از مشایخ مرحوم صدوق بوده و بعد از

ص: 181


1- فتح (48)، آیه 25.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ص641؛ بحار الانوار، ج52، ص97.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 541.

اسم او «(رحمة الله) علیه» و گاهی «رضوان الله علیه» می آورده است».(1) ولی ایشان این مطلب را دال بر توثیق راوی نمی داند.

مرحوم علامه تستری نیز می فرماید: «شیخ صدوق از ایشان بسیار روایت نقل کرده است و از او با عنوان «رضوان الله علیه»یاد کرده است.(2)

 مرحوم مامقانی «ترضی» و «ترحم» را دال بر وثاقت می داند. بنابراین، ایشان تنها بر مبنای قبول وثاقت مشایخ اجازه(3)، توثیق می شوند. اگر این مبنا مورد پذیرش قرار نگیرد، نقل مرحوم صدوق از او می تواند به عنوان حسن حال راوی مورد پذیرش قرار گیرد. در غیر این صورت، راوی توثیق ندارد. و سند از ناحیه او دچار ضعف است.

الحسن بن محمد بن عامر

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «ایشان همان «حسین بن محمد بن عمران بن ابی بکر الاشعری القمی» هستند که مورد توثیق رجالیون هستند».(4)

عبدالله بن عامر

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «ایشان عبدالله بن عامر بن عمران است و نجاشی او را از وجوه اصحاب امامیه و ثقه معرفی می کنند». بنابر این ایشان ثقه هستند.(5)

محمد بن ابی عمیر

ابن ابی عمیر هم یکی از مشایخ ثلاث هستند که نه تنها خود، ثقه است، بلکه

ص: 182


1- معجم رجال الحدیث، ج4، ص120، ش2281.
2- قاموس الرجال، ج2، ص684، ش1536.
3- تنقیح المقال، ج3، ص96.
4- معجم رجال الحدیث، ج6، ص76، ش3615.
5- معجم رجال الحدیث، ج1، ص228، ش6938و 6941.

از هر کس که بلاواسطه نقل حدیث کند، او نیز قطعاً ثقه می باشد.

نتیجه

 به نظر می رسد سند حدیث، موثق است و استناد به آن اشکالی ندارد.

2- حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی قال، حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود عن ابیه عن علی بن محمد عن احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن ابراهیم الکوفی (کرخی) قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام – او قال له رجل- اصلحک الله الم یکن علی علیه السلام قویاً فی دین الله عزوجل؟ قال علیه السلام بلی؟ قال فکیف ظهر علیه القوم و کیف لم یدفعهم و مایمنعه من ذلک؟ قال آیة فی کتاب الله عزوجل منعته؟ قال قلت و أیّة آیة هی؟ قال قوله عزوجل «لوتزیلوا...»(1) انه کان لله عزوجل ودائع مومنون فی اصلاب قوم کافرین و منافقین فلم یکن علی علیه السلام لیقتل الاباء حتی یخرج الوادئع فلما خرجت الوادئع ظهر علی من ظهر فقاتله و کذلک قائمنا اهل البیت عجل الله تعالی فرجه الشریف لن یظهر ابداً

حتی تظهر و دائع الله عزوجل فاذاظهرت ظهر علی من یظهر فقتله.(2)

ابراهیم کوفی (کرخی) گوید: مردی به امام صادق علیه السلام گفت: آیا علی علیه السلام در دین خدای تعالی نیرومند نبود؟

فرمود: «آری، نیرومند بود». گفت: پس چرا آن قوم بر او غلبه کردند و چرا آن ها را دفع نفرمود و مانع کارهای ایشان نشد؟ فرمود: «آیه ای در کتاب خدای تعالی او را بازداشت، این سخن خدای تعالی که می فرماید: «اگر جدا می شدند، کافران را به سختی عذاب می کردیم». زیرا برای خدای تعالی، ودایع مؤمنی در

ص: 183


1- فتح (48)، آیه 25.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ص641؛ تفسیر قمی، ج2، ص292.

اصلاب قوم کافر و منافق وجود دارد و علی علیه السلام پدران را نمی کشت تا آن که آن ودایع خارج شوند و چون آن ودایع خارج شدند بر آن ها غلبه فرمود و با ایشان کار زار کرد. و قائم ما اهل البیت نیز چنین است، ظهور نمی کند تا آن که ودایع خدای تعالی ظاهر شود و چون آن ها ظاهر شدند بر آنان که بایست، غلبه می کند و آنان را نابود می سازد».(1)

بررسی سند حدیث

المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی، جعفربن محمد بن مسعود و محمد بن مسعود که بحث گذاشته شدند و مشخص شد که وثاقت مظفر بن جعفر به دلیل شیخ اجازه بودن برای مرحوم صدوق (رحمة الله) است(2) و جعفر بن محمد بن مسعود را نیز عیاشی فاضل دانسته و اگر چه کسی او را ذم نکرده، ولی کسی هم او را توثیق

نکرده است.(3)

علی بن محمد

با توجه به اینکه علی بن محمد بین افراد متعددی مشترک است، با استقراء فراوان این نتیجه به دست می آید که ایشان، علی بن محمد فیروزان قمی است که کثیر الروایه می باشند و گفته شده که در علم رجال تبحر داشته است.(4) از آنجا که قبلاً گفته شد کثیر الروایة بودن در صورت عدم ذم، دال بر وثاقت راوی است، (5) بنابر این راوی مشکلی ندارد.

ص: 184


1- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 542.
2- معجم رجال الحدیث، ج18، ص178، ش12404.
3- معجم رجال الحدیث، ج4، ص121، ش2282.
4- معجم رجال الحدیث، ج12، ص158، ش8451.
5- تنقیح المقال، ج14، ص213.

احمد بن محمد

به نظر می آید ایشان «احمد بن محمد بن عیسی» باشند که از حسن بن محبوب روایات بسیاری دارند. اما آیت الله خویی می فرمایند: «علی بن محمد فیروزان از «احمد بن محمد بن خالد البرقی» روایت نقل می کرد». در هر صورت هر دو بزرگوار ثقه هستند و این شخصیت ضرری به روایت نمی زند.

حسن بن محبوب

ایشان عالمی جلیل القدر و ثقه بوده است؛ تا جایی که جناب کشی می فرماید: « من الفقها، الذین اجمع اصحابنا علی تصحیح ما یصحح عنه» (1)

ابراهیم الکوفی (الکرخی)

چون اجلایی همچون صفوان، ابن ابی عمیر و حسن بن محبوب از ایشان نقل

حدیث کرده اند بنابر نظر بعضی رجالیون، همین دلالت بر وثاقت راوی می کند؛ خصوصاً اینکه الله خویی می فرمایند: «اکثر روایات ایشان از ثقات واصحاب امامیه است»(2). لذا با توجه به اینکه نه تنها ذم ندارد، بلکه مدح هم دارد، نقل اجلا دال بر وثاقت او می باشد.

نتیجه

این حدیث از نظر سند ایراد ندارد و استناد به آن - اگر از جعفر بن محمد بن مسعود بگذریم - بلامانع است. در تفسیر قمی هم این حدیث با سند متفاوت آمده که البته سند آن، ضعیف است ولی از باب قوت متن می توانیم به این حدیث

ص: 185


1- معجم رجال الحدیث، ج5، ص89، ش3070.
2- معجم رجال الحدیث، ج1، ص224، ش158و ص361، ش363.

تمسک کنیم.

3- قال: حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمر قندی (رحمة الله)، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود عن ابیه قال: حدثنا جبرئیل بن احمد قال: حدثنا محمد بن عیسی بن عبید: حسن بن یونس بن عبدالرحمن عن منصور بن حازم عن ابی عبد الله علیه السلام: قال فی قول الله عزوجل: «لوتزیلوا لعذبنا الذین کفروامنهم عذاباً ألیما»: « لو أخرج الله عزوجل ما فی اصلاب المومنین من الکافرین، و ما فی اصلاب الکافرین من المومنین، لعذب الذین کفروا».(1)

منصور بن حازم از امام صادق علیه السلام درباره تفسیر این آیه: «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منم عذابا الیماً»(2)  سؤال کرد. ایشان فرمود: «اگر خداوند کافران را از اصلاب مؤمنان و مؤمنان را از اصلاب کافران خارج می کرد، هر آینه کافران را

عذاب می نمود».(3)

بررسی سند حدیث

جبرئیل بن احمد

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرماید: «شیخ طوسی تصریح به کثرت روایت ایشان از بزرگان دارد و کشی هم از او خیلی روایت نقل کرده و اعتماد بر او دارد، ولی اعتماد قدما دلالت بر وثاقت یا حسن حال راوی ندارد، چون شاید بر مبنای اصالة العدالة باشد».(4) مرحوم علامه تستری نیز می فرماید: «به طور قطع ایشان از مشایخ

ص: 186


1- البرهان، ج7، ص242 به نقل از کمال الدین و تمام النعمة، ص58.
2- فتح (48)، آیه 25.
3- کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 543.
4- معجم رجال الحدیث، ج4، ص32، ش2046.

عیاشی می باشند.»(1) لذا اعتماد قدما و شیخ اجازه بودن در وثاقت ایشان کفایت می کند.

محمد بن عیسی بن عبید

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرماید: «ایشان را جناب نجاشی توثیق نموده اند». ایشان، هم چنین،  نسبت ضعف برخی رجالیون به او را صحیح ندانسته اند. البته چون ایشان را با محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین متحد می دانند، این موارد را در ذیل ابن یقطین آورده اند.(2)

یونس بن عبدالرحمن

آیت الله خویی (رحمة الله) برای پاسخ به بعضی تضعیف ها و روایات ذامه، بیست و پنج صفحه راجع به ایشان بحث می کنند؛ در حالی که وثاقت راوی برای ایشان قطعی

بوده است؛ به خاطر تصریح شیخ طوسی (رحمة الله) و کلام نجاشی (رحمة الله) که می گوید: «کان وجهاً فی اصحابنا متقدماً، عظیم المنزلة». لذا جناب یونس بن عبدالرحمن بدون شک از ثقات هستند.(3)

منصور بن حازم

آیت الله خویی (رحمة الله) می فرمایند: «جناب نجاشی می گوید: «منصور بن حازم ابو ایوب البجلی، کوفی، ثقه، عین، صدوق، من جمله اصحابنا و فقهائهم». بنابر این وثاقت راوی در حد اعلی ثابت است.(4)

ص: 187


1- قاموس الرجال، ج2، ص564، ش1361.
2- معجم رجال الحدیث، ج17، ص110، ش11508 و ص113، ش11509.
3- معجم رجال الحدیث، ج20، ص198، ش13834.
4- معجم رجال الحدیث، ج18، ص345، ش12672.
نتیجه

سند حدیث، صحیح و قابل استناد است. علاوه بر آن، متن این حدیث را احادیث صحیح السند دیگر تأیید می کنند.

بررسی دلالت حدیث

از آنجا که خداوند، نطفه برخی مؤمنان را در اصلاب کفار قرار داده است، این مؤمنان باید از اصلاب کفار خارج شوند.

 در تفسیر نمونه دربارة آیه 25 سورة فتح(1) آمده است: «از روایات متعددی

که از طرق شیعه و عامه ذیل آیه نقل شده است استفاده می شود که منظور از آن افراد با ایمانی بودند که در صلب کفار قرار داشتند. خداوند به خاطر آنها، این گروه از کفار را مجازات نکرد، یعنی خدا می داند که گروهی از فرزندان آنها در آینده با اراده و اختیار خود ایمان می آورند»(2).

نمونة بارز مصادیق این آیه کریمه را در تاریخ به آسانی می توان یافت. آیت الله صافی (زیدعزه) در این باره می فرمایند: «چه کسی پیش بینی می کرد که از صلب حجاج بن یوسف ثقفی، آن خونخوار ستمکار که نمونه او در بغض و کینه

ص: 188


1- «هم الذین کفروا و صدّوکم عن المسجد الحرام و الهدی معکوفاً ان یبلغ محله و لو لارجال مؤمنون و نساءٌ مومنات لم تعلموهم ان تطؤهم فتصیبکم منهم معرة بغیر علم لیدخل الله فی رحمته من یشاء لوتزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیما؛ آنها کسانی هستند که کافر شدند و شما را از مسجد الحرام باز داشتند، و مانع از رسیدن قربانی های شما به محل قربانگاه شدند، و اگر مردان و زنان مؤمن ناشناسی در میان مکه نبودند که جنگ شما سبب کشته شدن آنها شود و در نتیجه امر مکروهی گریبانگیر شما شود، (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی شد). هدف این بود که خدا هر کسی را می خواهد در رحمت خود وارد سازد و اگر مومنان و کفار از هم جدا می شدند کافران را عذاب دردناکی می کردیم».
2- تفسیر نمونه، ج23، ص93.

به اهل بیت علیهم السلام و کشتار وحشیانه شیعیان نادر است، فرزندی به نام حسین بن احمد بن الحجاج، معروف به ابن حجاج شاعر و سخنور معروف شیعه و دوستار اهل بیت علیهم السلام پرورش یابد؟ آیا کسی چنین می پنداشت که از صلب سندی بن شاهک که قاتل موسی بن جعفر علیه السلام است، فرزندی (کشاجم) پدید آید که عمرش را به و مدیحه سرایی برای فضائل امیر المومنین علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام صرف کند؟»(1) بنابر این خروج مؤمنین از صلب کفار امری مهم و ضروری به نظر می رسد و هر سه روایت بر اهمیت خروج مؤمنین از صلب کفار اشاره دارد. برداشت مفسرین گرامی و توجه به این معنا در ذیل آیه شریفه، مؤید استدلال ما به روایات می باشد.

نقد و نظر

در این قسمت به میزان تأثیر این عامل در به وجود آمدن غیبت و نظر عالمان

دین به آن می پردازیم.

در رابطه با مورد اول، متاسفانه کسی از قدماء به این علت نپرداخته و بیانی در میزان تأثیر آن در ایجاد غیبت نداشته است؛ اما وجود آیه شریفه سوره فتح و روایات صحیح السند، دخیل بودن قطعی آن را در غیبت ثابت می کند.

خصوصاً عبارت «لن یظهر ابداً» بر این مطلب دلالت می کند که حضرت اصلاً ظهور نمی کند تا زمانی که این ودایع الهی در صلب کفار هستند. با این حال، اگر علت اصلی غیبت بود، قطعاً در کتب متعدد به آن پرداخته می شد. بنابراین این علت را می توان از علل فرعی و مؤثر در ایجاد غیبت دانست.

ص: 189


1- امامت و مهدویت، ج3، ص146.

در رابطه با نظر عالمان می توان گفت که در برخی از تفسیرها خصوصاً تفاسیر روایی چون البرهان و تفسیر قمی به این روایات پرداخته شده است. منتهی جناب بحرانی روایات خود را از کمال الدین و تفسیر قمی بیان می کند و به نظر می آید مؤلفین این کتب این عامل را علت غیبت می دانند، چون در بین قدما صرف آوردن روایت، مؤید نظر آن شخصیت می باشد. خصوصاً جناب بحرانی که سه روایت در این خصوص آورده اند و این، اهمیت بیشتر این علت نزد ایشان را می رساند.

نتیجه

روایات مذکور، تأثیر این عامل را ثابت می دانند و تأکید به آن دارند؛ با توجه به عبارت « لن یظهر ابداً» که بر عدم ظهور تا خروج این ودایع تأکید دارد و توجه مفسرین و شخصیتی چون مرحوم صدوق - که تمام روایات را ایشان نقل کرده است - نظر ما را تقویت می کند.

نکته پایانی گفتار

اشاره

مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید جمله ای دارد که بسیار معروف و مشهور شده است و ما نسبت به آن نقدی داریم که خالی از لطف نیست و آن عبارت چنین است:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر، و عدمه منا»(1)

اشکال اول به عبارت «عدمه منا» است که چنانکه در فصل اول بحث شد - با

ص: 190


1- عوائد الامام، ص708.

روایات متواتر اثبات می شود که حضرت در بین مردم وجود دارند، ولی شناخته نمی شوند و این با «عدم» نمی سازد. اما برخی کتب، این عبارت را به صورت «و غیبته منا» آورده اند که(1) این عبارت، صحیح به نظر می رسد؛ چرا که حضرت وجود دارند ولی در غیبت به سر می برند. احتمالاً آن بزرگوار «غیبته منا» گفته باشند، ولی تصرف و خطا در نوشتار باعث تغییر آن شده باشد.

اشکال دوم هم به عبارت «عدمه (غیبته) منا» است که ما چنین نسبتی را به شیعیان قبول نداریم. چنانکه امام خمینی (ره) نیز بر این نظر است. در تقریرات اصول آیت الله سبحانی از قول امام خمینی (رحمة الله) در نقد کلام خواجه نصیر طوسی چنین آمده است: « اگر چه وجود امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف لطف است، ولی غیبت ایشان به خاطر مصالحی است که خداوند به آن آگاه است و به خاطر تقصیر ما نیست؛چرا که شیعه در اقصی نقاط عالم، با مناجات با پروردگار عالم و تقاضا از خداوند، استدعای تعجیل در ظهور ایشان را دارند. پس آنها در به وجود آمدن

غیبت تقصیری ندارند تا اینکه غیبت از ناحیه آنها باشد.»(2) ایشان روایات فراوان در لزوم حفظ شأن و احترام علمای شیعه را دلیل کلام خود می دانند.

دلایل دیگری هم وجود دارد؛ از جمله روایات فراوان دربارة خوف از قتل و کلمات بزرگان دین در ذیل آن روایت که به اتفاق اشاره داشتند که این خوف برای امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از جانب حاکمان ظالم و دشمنان سرسخت حضرت بوده است که همیشه در طول تاریخ  بوده اند. لذا همانطور که گذشت شیخ صدوق در ذیل یکی از روایات فرمودند که هشام بن حکم بعد از معرفی اسم حاکم به عنوان امام

ص: 191


1- تهذیب الاصول، ج3، ص146.
2- تهذیب الاصول، ج3، ص146.

از سوی حاکم عباسی مورد تعقیب قرار گرفت و هم شیخ طوسی (رحمة الله) فرمودند: «غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف همانند پنهان شدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شعب ابی طالب و غار حرا است که هر دو به خاطر ترس از دشمنان بوده است». هم چنین شیخ مفید (رحمة الله)، آن فقیه بزرگ، در فصول العشرة پاسخ شبهة غیبت را چنین می فرمایند:

«و خوفه علی نفسه من القوم الظالمین؛ (1) علت غیبت به خاطر فعل ظالمین است نه فعل خداوند،». همانطور که بیان شد، تمام تقصیر به ظالمین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام برمی گردد و ربطی به شیعیان ندارد که بعد از غیبت در سرگردانی و حیرت و اندوه به سر می برند. مصائبی که شیعه در طول تاریخ غیبت کشیده است، آن هم به خاطر اعتقاد به غیبت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، گویای این مطلب می باشد.

 در زمان غیبت صغری و خصوصاً زمان شیخ مفید تا شیخ طوسی (رحمة الله)، بنابه نقل این بزرگان، روزی نبوده است که مصیبتی از جانب دشمنان اهل البیت علیهم السلام برای شیعیان طراحی نشده باشد. تا جایی که وقتی شیخ مفید رحلت می کند، بعضی از

آنها ابراز شادی می کنند و بساط فقاهت شیخ طوسی را از بغداد جمع می کنند و خانه و کتابخانه ایشان را آتش می زنند.

سؤال این جا است آیا این به خاک و خون کشیده شدگان در غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مقصر هستند که تا پای جان هم در ولایت امام خود باقی ماندند؟

تأیید سخن خود را کلام نورانی امام صادق علیه السلام قرار می دهم که چنین می فرمایند: «... فان اشد مایکون غضب الله علی اعدائه اذا افتقدوا حجته، فلم یظهر لهم. وقد علم ان اولیاءه لا یرتابون، ولو علم انهم یرتابون ماغیب (عنهم) حجته

ص: 192


1- فصول العشرة، ص107.

طرفة عین، و لایکون ذلک الا علی راس اشرار الناس».(1)

آیا نوید از این بالاتر که غضب خداوند در غیبت برای دشمنان خداست که باعث غیبت حضرت شدند و خداوند می داند که مؤمنین پابرجا هستند و اگر تنها آنان بودند، خداوند، حتی یک لحظه هم ولیّ خود را غایب نمی کرد. بلکه این غضب یا غیبت فقط به خاطر تأدیب انسان های شرور و دشمنان خداوند است. این حدیث نورانی در اکثر کتب معتبر آمده است، آن هم با دو سند صحیح که هیچ ایرادی بر آن وارد نیست.

اما اگر علت غیبت ما هستیم، پس چرا روایات فراوانی از اهل بیت علیهم السلام بیانگر پاداش عظیمی برای شیعیان عصر غیبت است؟ آیا به صرف اعتقاد و باور به امام غایب و اطاعت از او باید بالاترین پاداش ها را شیعیان بدهند؟ اگر ما مقصر هستیم، پس این همه پاداش چه معنایی می تواند داشته باشد؟

برای اثبات این ادعا، بیان بعضی از روایات را لازم می دانم:

1- پیامبر اکرم(ص): «... اولئک رفقانی و اکرم امتی علی؛ (2) ایشان (شیعیان و معتقدین به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ) رفقای من و گرامی ترین امت نزد من هستند»

2- امام سجاد علیه السلام: «ان اهل زمان غیبته والقائلین بامامته و المنتظرین لظهوره افضل من اهل کل زمان لان الله تعالی ذکره اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغیبة عنهم بمنزلة المشاهدة...؛(3) مردم زمان غیبت آن امام، که به امامت او اعتقاد دارند و منتظر ظهور او هستند، از مردم هر زمانی برترند؛ زیرا

ص: 193


1- کافی، ج1، ص333.
2- کافی، ج1، ص186، ج3.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ج ا، ص 319، ح2.

خداوند، عقل و فهم و معرفتی به آن ها داده است که غیبت نزد آنان به منزله مشاهده است».

3- امام صادق علیه السلام: «من مات منکم علی هذا الامر منتظراً کان کمن هو فی الفسطاط الذی للقائم عجل الله تعالی فرجه الشریف .؛(1) هرکس از شما از دنیا برود، در حالی که منتظر این امر (امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است، مانند کسی است که در خیمه گاه آن حضرت باشد».

بنابراین غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از جانب شیعیان دل سوخته نیست؛ بلکه از ناحیه دیگران است.

نتیجه

اگر چه غیبت حضرت از جانب شیعیان نیست، ولی نباید دست روی دست بگذاریم و شادی کنیم، بلکه همانطور که امام خمینی (رحمة الله) این نظر را داشتند و انقلاب کردند و صدای عدالت خواه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را به جهانیان رساندند، ما هم باید با تلاش فراوان، آن راه را ادامه دهیم تا تمام مردم عالم پذیرای ولی الله الاعظم شوند. 

البته گاهی کوتاهی از ناحیه شیعه بوده است و کسی منکر آن نیست؛ ولی این کوتاهی های جزئی باعث اصل غیبت نبوده است. و پیشنهاد ما این است که جمله مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی این چنین تغییر کند:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و غیبته منهم.»

ص: 194


1- کافی، ج5، ص22، ح2.

گفتار سوم: علل مرتبط با مردم

اول: امتحان الهی

اشاره

در رابطه با این عامل، روایات در حد تواتر است و در تمام  منابع اولیه مهدویت روایات متعددی وجود دارد. طبق گذشته، سند دو الی سه روایت را از کتاب شریف کافی بررسی می کنیم و اگر روایات باقیمانده دارای متن یا سند متفاوت باشند می آوریم و در غیر این صورت، صرفاً آدرس می دهیم تا از اطالة کلام جلوگیری شود.

با توجه به وجود پیچیدگی دلالت بعضی روایات، ناگزیر، دلالت اکثر روایات ذیل آن ها آورده می شود، تا در دقت و اتقان این پژوهش، کاستی به وجود نیاید. در آخر فصل هم نتیجه گیری کامل انجام خواهد شد.

روایات

1- علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن خالد عمن حدثه عن المفضل بن عمر و محمد بن یحیی عن عبدالله بن محمد بن عیسی عن ابیه عن بعض اصحابه عن المفضل بن عمرعن ابی عبدالله علیه السلام قال: أقرب ما یکون العباد من الله جل ذکره و أرضی ما یکون عنهم إذا افتقدوا حجة الله جل و عز و لم یظهر لهم و لم یعلموا مکانه و هم فی ذلک یعلمون انه لم تبطل حجة الله جل ذکره و لا میثاقه فعندها فتوقعوا الفرج صباحا و مساء فان أشد ما یکون غضب الله علی اعدائه إذا افتقدوا حجته و لم یظهر لهم و قد علم ان أولیاه لا یرتابون و لو علم انهم یرتابون ما غیب

ص: 195

حجته عنهم طرفة عین و لا یکون ذلک إلا علی راس شرار الناس.(1)

امام صادق فرمود:

 «امام صادق علیه السلام فرمود: نزدیک ترین و پسندیده ترین حالت بندگان به خدای تعالی آنگاه است که حجت خدا مفقود گردد و بر بندگان آشکار نباشد و مکانش را ندانند و در آن حال بدانند که حجت ها و بینات الهی باطل نمی شود. در چنین زمانی صبح و شام متوقع فرج باشید. و سخت ترین خشم خدای تعالی بر دشمنانش آنگاه است که حجت خدا مفقود گردد و به بندگان آشکار نباشد، و خدای تعالی می داند که اولیایش شک نمی کنند و اگر می دانست که آنان شک می کنند حجتش را چشم بر هم زدنی از آنها غایب نمی کرد و آن –خشم و غضب الهی - بر سر بدترین مردم واقع می شود».(2)

بررسی سند حدیث

 سند این روایت در گفتار سوم به صورت کامل بررسی و مشخص شد و تمام راویان حدیث ثقه بودند که در گفتار سوم ذیل قسمت «سلب نعمت امام از بین قوم ستمگر» آمد.

بررسی دلالت حدیث

چنانکه از معنای روایت بر می آید و علامه مجلسی در مرآة العقول فرموده اند، معرفت به عدم بطلان حجت حق، این است که شخص، علی رغم

ص: 196


1- کافی، ج 1، ص 394؛ الغیبة، نعمانی، ص162؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص337، شیخ صدوق.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج2، ص10.

وسوسه های شیطان، بر اعتقاد به وجود حضرت در زمان غیبت استوار بوده و اجازه کوچک ترین اشکالی در اعتقاد به وجود امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را به خود راه ندهد. «و لامیثاقه» را هم همان امتحانات دوران غیبت می دانند که بایستی با وجود سختی حفظ ایمان، وجود شبهات متعدد و عدم دیدن امام زمان برمیثاق الهی پایبند باشند.«فعندها» در این صورت (استواری در اعتقاد به امام زمان) شبانه روز منتظر فرج باشید. علامه مجلسی چند وجه برای عبارت «مایکون غضب الله علی اعدائه...» آورده اند:

 1- وقتی مورد غضب الهی باشند، لاجرم در معرض انتقام امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان ظهور قرار خواهند گرفت.

2- حصر غضب بر دشمنان و نه دوستان است؛ بلکه غیبت از جهت حفظ امام، برای دوستان، رحمت است و علاوه بر آن، أجر و پاداش بسیاری خواهند داشت.

3- شدت غضب برای دشمنان به خاطر این است که آنها عاملِ به وجود آمدن غیبت شده اند و یا به این دلیل است که در غیبت، غضب الهی مخصوص اشرار است، چون غضب بر اعداء مورد تأکید واقع شده است.(1)

نتیجه

از ترجمه و شرح اصطلاحات چنین به دست آمد که اوصاف وارده در روایت برای اولیای خدا، به مناسبت قبولی آنها در امتحان غیبت با وجود سختی های فراوان آن، وغضب برای ظالمان به دلیل فراهم آوردن مقدمات عدم

ص: 197


1- مرآة العقول، ج4، ص18.

حضور ولی خدا در بین مردم و ایجاد وقفه در انجام رسالتی که بر عهده دارد، می باشد.

2. محمد بن یحیی والحسن بن محمد عن جعفربن محمد عن الحسن بن محمد الصیرفی عن جعفربن محمد الصیقل عن ابیه عن منصور قال: قال لی ابو عبدالله علیه السلام یا منصور ان هذا الامر لایاتیکم الا بعد ایاس و لا و الله حتی تمیزوا و لا و الله حتی تمحصوا و لا والله حتی یشقی من یشقی و یسعد من یسعد.(1)

از منصور نقل شده است که امام صادق علیه السلام به او فرمود: «ای منصور! به راستی که این امر برای شما نیاید مگر پس از ناامیدی و نه به خدا تا ممتاز شوید و نه به خدا تا بازرسی کامل گردید و نه به خدا تا هر که باید بدبخت شود و هر که شایسته است سعادتمند گردد».(2)

سند

محمد بن یحیی و جعفر بن محمد

بحث رجالی دربارة این دو شخصیت، در گذشته آمد و مشخص شد که هر دو ثقه هستند.

الحسن بن محمد الصیرفی

 ایشان در کتب رجالی مدح و ذمی ندارد، بنابر این مجهول است.

جعفر بن محمد الصیقل و محمد الصقیل

این پدر و پسر هم مجهول هستند.

ص: 198


1- کافی، ج 1، باب 83، ح 3، ص431.
2- اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمره ای، ج 3، ص 19، ح 3.

منصور

ایشان منصور الصیقل است که آیت الله خویی دربارة او می فرماید:  «کان من الشیعه الخلص» که دلالت بر وثاقت او دارد.(1)

نتیجه

حدیث از نظر سند بسیار ضعیف است. اما همین حدیث را شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمة با سندی دیگر آورده اند. در آن حدیث، علی بن ابراهیم از پدرش، او از محمد بن الفضیل، او از پدرش و او از منصور این روایت را نقل می کنند. رجال این حدیث از ثقات هستند، مگر محمد بن الفضیل و پدرش که باید بحث رجالی شود.

محمد بن الفضیل

آیت الله خویی بعد از طرح مباحث مفصل، ایشان را توثیق می کنند، که از جمله دلایل ایشان، توثیق شیخ مفید، وجود او در سند کامل الزیارات و تفسیر قمی، کثرت روایات اوست که به 390 روایت می رسد.(2)

فضیل

فضیل، ابو محمد، در سند تفسیر قمی وجود دارد و از این رو، آیت الله خویی (رحمة الله) ایشان را توثیق نموده اند.(3)

بنابراین طبق سند مرحوم صدوق در کمال الدین و تمام النعمة،(4) این حدیث،

ص: 199


1- معجم رجال الحدیث، ج19، ص384، ش12718.
2- معجم رجال الحدیث، ج18، ص148، ش11588و ص151، ش11591.
3- معجم رجال الحدیث، ج4، ص344، ش9425.
4- کمال الدین و تمام النعمة، ص345.

صحیح و روایت از نظر سند قابل استناد می باشد.

بررسی دلالت حدیث

این حدیث شریف در بیان امتحان بودن غیبت، تام است و از تصریح و تکرار لفظ «والله» تأکید بر ضرورت وجود امتحان الهی برای مؤمنین در زمان غیبت استفاده می شود.

بنابراین لفظ «تمیزوا» و «تمحصوا» دلالت کامل بر وجود امتحانات سخت دارد که باعث جدا شدن مؤمنین از اهل شک و افراد سست ایمان می شود و عبارات «یشقی و یسعد» نتیجه این امتحانات را بیان می نماید.

3- عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن معمربن خلاد قال: سمعت اباالحسن علیه السلام یقول: «الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون»(1) ثم قال لی: ما الفتنة؟ قلت: جعلت فداک الذی عند نا الفتنة فی الدین فقال: یفتنون کما یفتن الذهب ثم قال: یخلصون کما یخلص الذهب.(2)

معمر بن خلاد گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام، (بعد از تلاوت آیات 1 و 2 سوره عنکبوت: «الم، آیا گمان برند که به مجرد اظهار ایمان واگذار شوند و آزمایش نگردند؟» به من فرمود: «آزمایش چیست؟» گفتم: قربانت شوم، آن که ما می دانیم آزمایش در دین است. فرمود: «آزمایش شوند چنانکه طلا آبدیده می شود و پاک گردند چونانکه طلا پاک گردد».(3)

ص: 200


1- عنکبوت (29)، آیه 1و2.
2- کافی، ص 431.
3- اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، ج 3، ص 19، ح 4.
سند

 مرحوم علامه مجلسی (رحمة الله) در مرآة العقول این حدیث را صحیح می دانند و از آنجا که ایشان بسیار دقیق و موشکافانه عمل کرده است؛ اگر کوچکترین ایرادی به سند حدیث وارد بود، ایشان این عبارت را با یک تعریض می آوردند،(1) مانند: کالموثق؛ اما این طور نشده است. جناب آقای نجفی هم در موسوعة احادیث اهل بیت علیهم السلام وقتی این روایت را می آورد، می فرماید: «الروایة معتبرة الاسناد».(2) البته تکرار می شود که چون روایات صحیح مرآة العقول مورد قبول غالب بزرگان است، ما هم اعتماد آنان را قبول کردیم و إلا روش ما بحث سندی است.

بررسی دلالت حدیث

همانطور که از آیه دوم سوره عنکبوت استفاده می شود، امت ها همیشه مورد امتحان قرار می گرفتند و امت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم از این سنت الهی مستثنا نیست و به نظر می آید که یکی از بزرگ ترین امتحانات برای امت ها، در رابطه با فرستادگان خدا بوده است. در زمان اهل بیت علیهم السلام مردم نسبت به امام خود امتحانات سختی را پشت سر گذاشتند، و امتحان این امت هم غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد.

 عمومیت امتحان از آیه شریفه و متن روایت به دست می آید که با مثال زیبایی بیان کرده است که همان طور که از بین فلزهای ناخالص بسیار، کیمیاگران طلای ناب را استخراج می کنند، که خداوند هم، چنین است و بندگان خالص را از

ص: 201


1- مرآة العقول، ج4، ص184.
2- موسسه احادیث اهل البیت علیهم السلام، شیخ هادی نجفی، ج1، ص428.

بین بندگان ناسپاس بسیار - «أنّ الانسانَ لفی خسر» - جدا می کند. اما خصوص

غیبت را از متن روایت قبل و روایاتی که در آینده می آید اثبات می کنیم که در روایت قبل تصریح شد، ظهور حضرت محقق نمی شود مگر بعد از امتحان سخت از سوی خداوند؛ لذا یکی از مصادیق این حدیث شریف، امتحان شیعیان در عصر غیبت است.

نکته

با توجه به تواتر احادیث وجود امتحان برای انسان ها در زمان غیبت، به همین سه روایت - که بحث سندی آنها، ارائه شد - اکتفا می کنیم و در ادامه فقط به بررسی دلالی روایات بعدی در حد مقدور می پردازیم.

4. علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس، عن سلیمان بن صالح رفعه عن ابی جعفر علیه السلام قال: قال ان حدیثکم هذا لتشمئز منه قلوب الرجال فمن اقربه فزیدوه و من انکره فذروه انه لا بد من ان یکون فتنة یسقط فیها کل بطانة و ولیجة حتی یسقط فیها من یشق الشعر بشعرتین حتی لا یبقی الا نحن و شیعتنا.(1)

امام باقر علیه السلام می فرمایند:«به درستی که از این گفتار شما، دل های مردم به تکاپو می افتد؛ پس کمی از سخن خود را در اختیار آنها بگذارید، هر کسی که آن را پذیرفت، زیادش کنید و هر کس منکر آن شد، رهایش کنید که ناگزیر فتنه ای به وجود می آید که همه دوستان و آشنایان در آن باز می مانند، حتی موشکافان هم باز می مانند تا جایی که به جز ما و شیعیان ما کسی باقی نمی ماند.»

ص: 202


1- کافی، ج 1، ص 432.
بررسی دلالت حدیث

از گفتار امام باقر علیه السلام و اشاره به آخرین امتحان سخت و طولانی شیعیان، غیبت

امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف فهمیده می شود. علامه مجلسی (رحمة الله) در مرآةهم اشاره فرموده اند: « مراد، سختی های عجیب و غریب و احوالات مردم است که یکی از آن ها غیبت و امتداد آن و وقوع مسائل جدید در آن است و ظاهراً مراد از  فتنه، غیبت است که در امتداد آن، عده ای ساقط می شوند و «یشق الشعر بشعرتین» کنایه ای شایع بین عرب و عجم است که حاکی از دقت نظر بسیار بالا است».(1)

بنابراین از ترجمه و شرح علامه مجلسی (رحمة الله)، دلالت روایت بر امتحان انسان ها در زمان غیبت کبری ظاهر است و معونه ای نمی طلبد. لذا طبق این حدیث شریف، گریزی از امتحانات سخت الهی در زمان غیبت نیست.

5. محمد بن الحسن و علی بن محمد عن سهل بن زیاد عن محمد بن سنان عن محمد بن منصور الصیقل عن ابیه قال: کنت انا و الحارث بن المغیرة و جماعة من اصحابنا جلوسا و ابو عبدالله علیه السلام یسمع کلامنا فقال لنا: فی ای شئ أنتم؟هیهات هیهات!! لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی تغربلوا لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی تمحصوا لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی تمیزوا لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم الا بعد ایاس لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی یشقی من یشقی و یسعد من یسعد.(2)

پدر منصور صیقل می گوید: من و حارث بن مغیره و جماعتی از شیعیان در حالی نشسته و گفتگو می کردیم که امام صادق علیه السلام کلام ما را می شنیدند، ناگهان

ص: 203


1- مرآة العقول، ج4، ص185.
2- کافی، ج 1، ص 432؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص335؛ الغیبة، نعمانی، ص208 و 29.

متوجه ما شدند و فرمودند: «شما در چه موردی سخن می گویید؟ هرگز! هرگز! آنچه به آن گردن کشیده اید، نخواهد شد تا پاکیزه شوید و آنچه به آن گردن

کشیده اید، نخواهید شد تا تمییز شوید، و آنچه به آن گردن کشیده اید، نخواهد شد تا کسی که بدبخت است، به بدبختی برسد و آن کسی که خوشبخت است، به خوشبختی رسد.» (1)

بررسی دلالت حدیث

چنانچه مرحوم مجلسی هم به آن اشاره دارند علی الظاهر کلام منصور صیقل و دوستانش در رابطه با ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است و اینکه حضرت می فرماید: «ما تمدون الیه اعینکم» در حقیقت بیان می کند که دل خود را به این چیزها خوش نکنید؛ راه تا ظهور بسیار است و غربال های متعدد الهی محقق نشده است.(2)

در نتیجه، این حدیث هم بر امتحانات سخت الهی در غیبت و قبل از ظهور حضرت تصریح دارند و ناچار قبل از ظهور باید شیعیان خالص از ناخالص تمییز داده شوند.

6. محمد بن یحیی و الحسن بن محمد عن جعفر بن محمدعن القاسم بن اسماعیل الانباری عن الحسین بن علی عن ابی المغرا عن ابن ابی یعفور قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: ویل لطغاة العرب من امر قد اقترب قلت: جعلت فداک کم مع القائم من العرب؟ قال: نفر یسیر قلت: و الله ان من یصف هذاالامر منهم لکثیر قال:

ص: 204


1- اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج2، ص196.
2- مرآة العقول، ج4 ص185.

لابد للناس من ان یمحصوا و یمیزوا و یغربلوا و یستخرج فی الغربال خلق کثیر.(1)

ابن ابی یعفور گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام   می فرمود: «وای بر سرکشان عرب، از امری که محققاً نزدیک است». گفتم: قربانت، چند نفر از عرب با قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف

هستند؟ فرمود: «اندکی». گفتم: به خدا، از عرب ها افراد بسیاری اظهار علاقه به این امر می کنند. فرمود: «باید مردم امتحان شوند و آزمایش گردند و غربال شوند و از  این غربال، خلق بسیاری خارج شوند».(2)

بررسی دلالت حدیث

عبارت « من امرقد اقترب» را علامه مجلسی در مرآة (3) و ملاصالح مازندرانی در شرح کافی(4) به ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف معنی نموده اند. در آخر روایت، علت کم بودن عرب ها بر این امر، امتحانات سخت الهی در دوران غیبت بیان شده است.

نکته

دو مطلب در ذیل این روایت لازم به توضیح است:

یک: همانطور که در روایات قبل ذکر شد، این امتحان و سختی آن برای عموم قبایل و گروه ها است و خصوص قوم عرب نیست؛ لذا از اینکه در این روایت، قوم عرب ذکر شد، دلیل نمی شود که قوم فارس و ترک و...  شامل آن نشوند، بلکه تمام آنها، این امتحانات را پشت سرمی گذارند. لذا در روایت چهارم فرمود، فقط ما و شیعیان خالص ما باقی می مانند و اشاره به گروه خاصی نکرد.

ص: 205


1- کافی، ج 1، ص 431؛ الغیبة، ص204.
2- اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، ج 3، ص 17، ح 2.
3- مرآة العقول، ج4، ص182.
4- شرح اصول کافی، ج6، ص339.

دو: روایات در رابطه با قوم عرب دو گروه است؛ گروهی وجود آنها را در  کنار حضرت اندک می داند و گروه دیگر از آنها به بزرگی یاد می کند و تعداد آنها را در کنار حضرت را بسیار می شمرد.

گروه اول مانند همین روایت و یک روایت دیگر است که در کتاب غیبت مرحوم نعمانی وجود دارد.(1)

گروه دوم نیز مانند روایتی از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است که می فرمایند: «بزرگان و انسان های شریفی از سرزمین شام به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می پیوندند».(2) و همچنین امام باقر علیه السلام می فرمایند: «سیصد و سیزده نفر، به عددِ یاران جنگ بدر، در میان رکن و مقام با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بیعت می کنند. در میان آنان برزگانی از مردم مصر و نیکانی از شام و نیکانی از مردم عراق به چشم می خورند».(3) لذا روایات اول از پیچیدگی ها و سختی امتحانات و ریزش افراد سخن می گوید و ما را ترغیب به مواظبت در دین می نماید.

در نتیجه، چون امتحان به وجود اهل بیت، بیشتر در سرزمین عرب ها بوده و آنجا محل سکونت اهل بیت علیهم السلام است، در روایت به عرب ها مثال زده شده است.

نتیجه

این روایت هم بر معنای مورد نظر تأکید دارد و علت غیبت را وجود امتحانات سخت برای تمییز انسان های خالص از انسان های ضعیف الایمان و سست اعتقاد می داند.

ص: 206


1- الغیبة، ص204.
2- بحارالانوار، ج52، ص304.
3- الغیبة، شیخ طوسی، ص477؛ بحار الانوار، ج52، ص334.

7. علی بن محمد عن الحسن بن عیسی بن محمد بن علی بن جعفر عن ابیه عن جده عن علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیه السلام قال: اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی ادیانکم لا یزیلکم عنها احد یابنی انه لابد لصاحب هذا الامر من

غیبة حتی یرجع عن هذا الامر من کان یقول به انما هی محنة من الله عزوجل امتحن بها خلقه لو علم آباؤکم واجدادکم دینا اصلح من هذا لاتبعوه قال:فقلت: یا سیدی من الخامس من ولد السابع؟ فقال: یابنی! عقولکم تصغر عن هذا و احلامکم تضیق عن حمله ولکن إن تعیشوا فسوف تدرکونه.(1)

امام کاظم علیه السلام می فرمایند: «هرگاه پنجمین فرزند پیشوای هفتم از دیده ها پنهان گردید، بر شما باد به حفظ دین خویش؛ زیرا صاحب الامر دارای غیبتی است که وی را از دیده ها نهان می گرداند، به گونه ای که معتقدین به امامت وی، به انکار غیبت خواهند پرداخت. فرزندم! این غیبت آزمونی الهی است که مخلوقاتش را با آن می آزماید. اگر پدران و اجداد شما دین و آیینی صحیح تر از این دین سراغ داشتند، از آن پیروی می کردند». راوی می گوید: گفتم: ای سید من، پنجمین فرزند از نسل امام هفتم کیست؟ فرمود: «فرزندم! عقل های شما کوچک تر و خیال ها وپندارهای شما پایین تر از فهم و تحمل این امر هستند؛ و لکن اگر زنده بمانید وی را درک خواهید کرد».

بررسی دلالت حدیث

آنچنان که از ظاهر روایت بر می آید، دلالت روایت شریف بر امتحان بودن

ص: 207


1- کافی، ج 1، ص 396؛ الغیبة، نعمانی، ص154؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص359؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص166و 367.

غیبت برای شیعیان واضح است و اینکه لازمه این امتحان، غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد.

لازم به ذکر است که مرحوم فیض کاشانی در الوافی می فرماید: «منظور از

«الخامس» امام مهدی علیه السلام است و اینکه می فرماید عقول شما کوچک است و ادراک شما تحمل آن را ندارد، اشاره به عظمت و بزرگی سرّ غیبت و ضیق صدر افراد از حمل حکمت مخفی غیبت می کند و اینکه بر کتمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، صبر ندارند».(1)

8- محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابی نجران عن محمد بن المساور عن المفضل بن عمر قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: ایاکم و التنویه اما والله لیغیبن امامکم سنینا من دهرکم ولتمحصن حتی یقال: مات او هلک بای واد سلک؟ ولتدمعنّ علیه عیون المومنین ولتکفأنّ کما تکفاً السّفن فی امواج البحر فلا ینجو الا من اخذالله میثاقه وکتب فی قلبه الایمان وایده بروح منه، ولترفعنّ اثنتاعشرة رایة مشتبهة، لایدری ای من ای، قال:فبکیت ثم قلت: فکیف نصنع؟ قال:فنظر الی شمسٍ داخلةٍ فی الصّغَّةِ، فقال:یا اباعبدالله: تری هذه الشمس؟ قلت: نعم، فقال: والله لامر نا اَبین من هذه الشّمس.(2)

 امام صادق علیه السلام می فرماید: «فریاد نکنید؛ به خدا سوگند، امام شما سالیانی از روزگارتان غیبت کند و حتماً مورد آزمایش واقع شوید تا به غایتی که گفته شد: او مرده یا هلاک شده و جستجو کنند که به کدام وادی رفته است و چشمان مؤمنان بر او شوند چنانکه کشتی در امواج واژگون شود، و تنها کسی نجات یابد

ص: 208


1- وافی، ج2، ص406.
2- کافی، ج1، ص 397؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص347؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص337.

که خدای تعالی از او میثاق گرفته و در قلبش ایمان را نقش کرده و او را به روحی از جانب خود موید کرده باشد، و دوازده پرچم مشتبه برافراشته شود که هیچ یک از دیگری باز شناخته نشود» راوی گوید: من گریستم، آنگاه فرمود: «ای اباعبدالله! چرا گریه می کنی؟» گفتم: چگونه نگریم در حالی که شما می گویید:

دوازده پرچم مشتبه که هیچ یک از دیگری باز شناخته نشود، برافراشته گردد. پس ما چه کنیم؟ امام علیه السلام به پوتو آفتاب که به داخل ایوان تابیده بود نگریست و فرمود: «ای اباعبدالله! آیا این آفتاب را می بینی؟» گفتم: آری، فرمود: «به خدا سوگند، امر ما از این آفتاب روشن تر است».

بررسی دلالت حدیث

 متن روایت، هم حتمی بودن غیبت را بیان می نماید و هم از حتمی بودن آزمایش الهی سخن به میان آورده است و از توصیفی که از غیبت شده است برمی آید که این امتحان سخت در درون غیبت نهفته است و عدم ظهور شناخت امام است که این دوران را برای شیعیان بسیار سخت کرده است. البته مرحوم علامه مجلسی، «التنویه» را ذکر نام و اوصاف امام توسط شیعیان دانسته و می فرماید: «در حقیقت امام کاظم علیه السلام شیعیان را از اشاعه نام و اوصاف حضرت منع کرده اند تا دست دشمنان کینه توز به وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نرسد». و عبارت «و لتمحصن» را چنین توضیح می دهند: و آن، ابتلاء و امتحان است و غیبت، امتحان برای شیعه است و تکالیف آنان در این زمان سخت است.».(1)

9. حدثنا أبی رضی الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن محمد بن الحسین

ص: 209


1- مرآة العقول، ج4، ص35.

ابن أبی الخطاب، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع، عن عبد الله بن عبد الرحمن الاصم، عن الحسین بن المختار القلانسی، عن عبد الرحمن بن سیابة، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: کیف أنتم إذا بقیتم بلا إمام هدی ولا علم، یتبرأ بعضکم من بعض فعند ذلک تمیزون وتمحصون وتغربلون، وعند ذلک اختلاف السیفین

وإمارة من أول النهار وقتل وخلع من آخر النهار. (1)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «حال شما چگونه است آنگاه که بی امام و نشانه هدایت باقی بمانید و بعضی از شما از بعضی دیگر برائت جویند؟ بدانید که در آن زمان از یکدیگر ممتاز شوید، و مورد آزمایش واقع گردید و غربال شوید، و در آن زمان شمشیرها رفت و آمد کنند و در اول روز، کسی به امارت رسد، اما در پایان روز خلع و کشته شود».

بررسی دلالت حدیث

از آنجا که مرحوم شیخ صدوق، این روایت را در رابطه با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آوردند، برداشت می شود که دوران مورد نظر درروایت، دوران غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد که  همراه با آزمایش و غربال است؛ علاوه بر آن، از صدر روایت هم این معنی واضح است، چون به طور یقین در عصر غیبت، شیعیان بی امام و نشانه هدایت قرار گرفته اند. بنابراین، معنای مورد نظر مبنی بر لزوم امتحان در عصر غیبت، در این روایت آشکار می باشد.

10- أحمد بن إدریس، عن علی بن محمد بن قتیبة، عن الفضل بن شاذان، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر قال: قال أبو الحسن علیه السلام: أما والله لا یکون

ص: 210


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص347؛ الامامة و التبصرة، ص130.

الذی تمدون إلیه أعینکم حتی تمیزوا أو تمحصوا، حتی لا یبقی منکم إلا الاندر، ثم تلا « أم حسبتم أن تترکوا ولما یعلم الله الذین جاهدوا منکم»(1) «ویعلم الصابرین»(2).(3)

امام رضا علیه السلام می فرمایند: «به خدا سوگند! آنچه چشم به آن دارید نمی شود، تا آنکه پاک و خالص شوید و از شما به جز کمتر و باز هم کمتر نماند».(4)

بررسی دلالت حدیث

از آنجا که مرحوم نعمانی، روایت را در باب امتحان و آزمایش، و مرحوم شیخ طوسی هم این روایت را در جمع روایات امتحان مردم در عصر غیبت آورده اند، هیچ تردیدی نیست که این امتحان سخت و طولانی در عصر غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد و آنچه مردم، چشم انتظار آن هستند، ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است بنابراین از نظر ما دلالت این روایت برمعنای مطلوب که لزوم امتحان الهی در عصر غیبت باشد، آشکار است و نیاز به تفصیل در این باب نیست.

این نکته قابل ذکر است که در آخر این روایت، دو آیه از سوره توبه و آل عمران با هم مخلوط شده است؛ چرا که در آخر آیه شریفه سوره توبه «و یعلم الصابرین» وجود ندارد و آیه 142 آل عمران چنین است:

«ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین». البته به نظر می آید که هر دو آیه، اشاره به امتحانات الهی در اعصار

ص: 211


1- توبه(9)، آیه 16.
2- آل عمران (3)، آیه 142.
3- الغیبة، شیخ طوسی، ص336؛ الغیبة، نعمانی، ص216.
4- الغیبة، ترجمه عبدالرسول هاشمیان، ص248.

مختلف برای انسان ها دارد.

11. وروی عن جابر الجعفی قال: قلت لابی جعفر علیه السلام متی یکون فرجکم؟ فقال: هیهات هیهات لا یکون فرجنا حتی تغربلوا ثم تغربلوا ثم تغربلوا،

یقولها ثلاثا، حتی یذهب (الله تعالی) الکدر ویبقی الصفو(1).

 امام باقر علیه السلام در پاسخ سؤال جابر جعفی دربارة فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند:«هیهات، هیهات، فرج ما نمی رسد تا زمانی که شما غربال شوید» و آن را سه بار تکرار کرد و فرمود: «تا خداوند ناخالصی ها را محو و نابود گرداند و آن چه را خالص و زلال است باقی نهد».

بررسی دلالت حدیث

اگر فرج را به معنای صرف گشایش بدانیم، این روایت مخصوص غیبت نخواهد بود و عموم زمان ها را شامل می شود؛ اما با توجه به اینکه شیخ طوسی (رحمة الله) این روایت را در باب «موانع ظهور» آورده است و دو قرینة «فرج و غربال شدید» - که درروایات متعدد به زمان غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تفسیر شده است - در آن وجود دارد، به نظر می آید که این حدیث شریف بر معنای مطلوب دلالت کرده و به لزوم امتحان در دوران غیبت اشاره دارد.

12. وعنه، عن أبیه، عن أیوب بن نوح، عن العباس بن عامر، عن الربیع بن محمد المسلی قال: قال (لی) أبو عبد الله علیه السلام: والله لتکسرن کسر الزجاج وإن الزجاج یعاد فیعود کما کان، والله لتکسرن کسر الفخار، وإن الفخار لا یعود کما

ص: 212


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص339؛ الغیبة، نعمانی، ص206.

کان، (والله لتمیزن) والله لتمحصن والله لتغربلن کما یغربل الزؤان من القمح.(1)

 امام صادق علیه السلام می فرمایند: «به خدا سوگند! می شکنید، همچون شیشه که می شکند. به درستی که اگر بخواهند شیشه را به شکل اولش باز گردانند، باز

می گردد. به خدا سوگند، همانند سفال باید شکسته شوید. به حقیقت که سفال شکسته شده به حالت اولش باز نمی گردد. به خدا سوگند، باید تمییز داده شوید. به خدا سوگند، باید خالص شوید و همانند جدا شدن کاه (تلخه گندم) از دانه گندم غربال می شوید».

بررسی دلالت حدیث

همانطور که مکرر عرض شد، فضای متن روایت، همتراز با روایات متعدد دیگر است که سخن از امتحانات سخت الهی در عصر غیبت دارد. لذا مرحوم نعمانی وقتی این روایت را نقل می نماید، سخنان ناصحانه و دلسوزانه ای را مطرح می کند و این بیانگر غم و اندوه او از شیعیان غفلت زده است:

« ای گروه شیعه! در این احادیثی که از امیر المؤمنین علیه السلام و امامان علیهم السلام آمده است، به خوبی تأمل کنید، و به آن فکر کنید، فکری که از آن بهرمند شوید. اهل بیت علیهم السلام در این روایات، خطر خروج از دین را می دهند و راهنمایی می کنند که توبه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است و این همانند شیشة شکسته است که باز می گردد و اگر در غفلت غرق شوید و بمیرید، همانند سفال خرد شده خواهید بود که دیگر به حالت اول بر نمی گردد. (2)

ص: 213


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص340؛ الغیبة، نعمانی، ص215.
2- الغیبه، ترجمه عبدالرسول هاشمیان، ص246.

13. حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل - رضی الله عنه - قال: حدثنا محمد بن أبی عبدالله الکوفی قال: حدثنا محمد بن اسماعیل البرمکی، عن علی بن عثمان، عن محمد بن الفرات، عن ثابت بن دینار، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس «قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ان علی بن ابی طالب علیه السلام عدلاً و قسطاً کما ملت جوراً و ظلماً، والّذی

بعثنی بالحقّ بشیراً و نذیراً انّ الثابتین علی القول به فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر، فقام الیه جابر بن عبدالله الانصاری فقال: یا رسول الله و للقائم من ولدک غیبة؟ قال: أی و ربّی، و لیمحّص الله الذّین آمنوا و یمحق الکافرین، یا جابر انّ هذا الامر [امرٌ] من امر الله و سرٌّ من سر الله، مطوی عن عباد الله، فأیاک و الشک فیه، فانّ الشّک فی أمر الله عزوجلّ کفرٌ».

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کره است که فرمود: «علی بن ابی طالب پس از من امام امّت و خلیفة من بر آن ها خواهد بود و قائم منتظَری که زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، از فرزندان او است. قسم به خدایی که مرا بشیر و نذیر مبعوث فرمود، کسانی که در دوران غیبتش بر اعتقاد به او ثابت باشند از کبریت احمر کمیاب تر هستند». آن گاه جابر بن عبدالله انصاری برخاست و پیش آمد و گفت: آیا قائمی که از فرزندان شما است غیبت دارد؟ فرمود: «به خدا چنین است، تا در آن غیبت مؤمنان باز شناخته شوند و کافران نابود گردند. ای جابر! این امر از امور الهی و سرّی از اسرار ربوبی و مستور از بندگان خدا است. مبادا در آن شک کنی که شک در امر خدای تعالی کفر است».(1)

ص: 214


1- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 1، ص 537، ح7.

نکته

البته روایات دیگری در این زمینه وجود دارد که جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم. (1) بنابر این در تواتر احادیث لزوم امتحان در عصر غیبت هیچ

تردیدی نیست و بحث سندی ما صرفاً جهت اثبات وجود احادیث صحیح در این مجموعه بوده است.

بررسی و دلالت

در ابتدا تذکر داده می شود که بحث دلالی در ذیل روایات به طور خاص ذکر شد، اما برای مشخص شدن معنای امتحان که مد نظر است و نتیجه دلالی روایات به ناچار به نکاتی اشاره می شود.

1- علاوه بر وجود روایات متواتر دال برضرورت امتحان برای انسان ها در تمام دوره ها خصوصاً عصر غیبت، آیات متعدد  قرآن هم به این ضرورت اشاره دارد، که برای تبیین بهتر به دو آیه اشاره می شود:

«وَلَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛(2)

البته شما را به ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول می آزماییم و شکیبایان را بشارت ده».

ص: 215


1- برای مطالعة بیشتر، رک: الغیبة، شیخ طوسی، ص333، ح279؛ ص336، ح282؛ ص339، ح286؛ ص340، ح290و291؛ الغیبه، نعمانی، ص209، ح1؛ ص210، ح4، ص213، ح10؛ ص216، ح14؛ ص217، ح17؛ ص218، ح18 و ص219، ح19 و 20؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص318 ح51، ص320، ح1؛ ص335، ح9و 15؛ ص350، ح3؛ ص362، ح14 و 15؛ ص375، ح22 و ص386، ح50.
2- بقره (2)، آیه155.

«لِیَعْلَمَ اللّهُ مَن یَخَافُهُ بِالْغَیْبِ؛(1)

خداوند آنها را می آزماید تا بداند چه کسی در نهان از او می ترسد».

در آیة اول اشاره به امتحان قطعی مردم و در آیه دوم اشاره به شناخته شدن

افرادی است که بدون دیدن آیات، خداوند، انبیای الهی را یاری کنند و علاوه بر آن خدا ترس نیز هستند. بنابراین هر دو آیه و آیات دیگر اشاره به ضرورت وجود امتحان برای تمام انسان ها تا قیامت دارد.

2- معنایی که ما از امتحان مد نظر داریم، معنایی اعم است که کلماتی چون تمییز، تمحیص، غربال و خود امتحان را شامل می شود. از این رو، روایات متعدد و متفاوت آورده شد، اما روایاتی که غیر این معانی را در برگرفته بود آورده نشد.

3- آنچه از بررسی دلالت متون روایات، مدنظر است، مورد توجه قرار گرفتن ضرورت امتحان در عصر غیبت می باشد که این معنی توسط سه گروه از روایات به دست می آید:

الف: روایاتی که اصل امتحان را بیان می فرمایند، همانند: «و الله لتمحصن یامعشر الشیعه شیعة آل محمد کمخیض الکحل فی العین»(2)

ب: روایاتی که از شدت سختی و امتحان در زمان غیبت سخن به میان آورده اند، مانند:.«کیف انتم اذا بقیتم بلا امام هدی و لا علم، یتبرأ بعضکم بعضاً فعند ذلک تمیزون و تمحصون و تغربلون...»(3) همچنان که از متن روایت ظاهر است، در زمان غیبت سه امتحان بزرگ و یا یک امتحان بزرگ با سه مرحله اتفاق خواهد افتاد که اولین مرحله تمییز، دومین مرحله تمحیص و سومین مرحله

ص: 216


1- مائده (5)، آیه 94.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص340؛ الغیبة، نعمانی، ص204.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ص374.

غربال است. علاوه بر آن به نظر می آید که هر مرحله از مرحله قبلی شدید تر و سخت تر باشد؛ چرا که امام کاظم علیه السلام می فرمایند: «لو میزت شیعتی لم أجدهم الا واصفه... و لو تمحصتهم لما خلص من الالف واحد ولو غربلتهم غربلة لم

یبق منهم الا ماکان لی،.....؛(1)

 اگر شیعیان خود را بررسی کنم مردمی نخواهم یافت مگر زیان آور، و چون بیازمایم آنها را نخواهم یافت مگر از دین برگشته، اگر در بوتة آزمایش گذارم از هزار نفر، یک نفر سالم بیرون نیاید و اگر آنها را غربال کنم چیزی جز آنچه از من است در غربال نماند».(2)

ج. روایاتی که می فرماید ظهوری در کار نیست مگر بعد از امتحان و آزمایش شیعیان در عصر غیبت؛ چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: «یا منصور ان هذا الامر لا یأتیکم الابعد ایاس و لاوالله حتی تمیزوا و لاو لله حتی تمحصوا و لاوالله حتی یشقی من یشقی و یسعد من یسعد؛(3) ای منصور! به راستی این امر برای شما نیامد مگر پس از ناامیدی. نه به خدا تا ممتاز شوید و نه به خدا تا هر که باید بدبخت شود و هر که شایسته است سعادتمند گردد». و در حدیثی دیگر می فرمایند: «لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعنیکم حتی تغربلواو...»(4)

4- باتوجه به تواتر روایات، این دلیل از نظر سند کامل است و از نظر دلالت

ص: 217


1- کافی، ج8، ح290.
2- بهشت کافی، حمید رضا آژیر، ص274.
3- کافی، ج1، باب 83، ج3، ص231.
4- کافی، ج5، ص432.

نیز ضرورت وجود امتحان در عصر غیبت از متن این روایات به دست می آید. البته اگر چه بعضی از روایات، عموم امتحان را بیان می کنند، ولی با توجه به اینکه یکی از مصادیق روایات، خصوص امتحان در غیبت است، تأثیر چندانی در اصل موضوع ندارد.

نقد و نظر

در اینجا به دو مطلب پرداخته می شود: اول، میزان تأثیر این عامل در به وجود آمدن غیبت و استمرار آن، دوم، دیدگاه عالمان دین در رابطه با امتحان و بررسی نظرات آنان.

تفصیل بحث

تقریباً می توان گفت گستره این بحث مثل خوف از قتل بسیار وسیع است و کمتر کسی است که سخن از علل غیبت گفته باشد و این دلیل را نیاورده باشد؛ بنابر این در نقش داشتن این عامل در غیبت شکی وجود ندارد، ولی بحث در این است که آیا این عامل از علل محدثه و مبقیه غیبت است یا خیر؟

اگر چه تعدادی از روایات اشاره به علت بودن این عامل ندارند، ولی از بعضی روایات که اشاره به علت بودن آن دارد نیز نمی توان به آسانی عبور کرد. به بعضی از این عبارات اشاره می شود:

1- زرارة از امام صادق علیه السلام: ان للقائم غیبة قبل أن یقوم، قلت له: و لم؟ قال علیه السلام: «(الی ان یقول) ان الله تبارک و تعالی یحب ان یمتحن الشیعه فعند

ص: 218

ذلک یرتاب المبطلون».(1)

2- ا مام صادق علیه السلام: «یامنصور ان هذا الامر لا یاتیکم الا بعد ایاس...» (2)

3- امام صادق علیه السلام: «لا والله لایکون ما تمدون الیه اعینکم حتی تغربلوا....» (3)

4- امام کاظم علیه السلام: «لابدلصاحب هذا الأمر من غیبة (الی ان قال) انما هی

محنة من الله عزوجل امتحن بها خلقه...»(4)

در این که امتحان و آزمایش، آمیخته با غیبت است شکی نیست؛ ولی در این که صرف امتحان و آزمایش علت اصلی غیبت باشد و استمرار غیبت به وجود امتحان و آزمایش باشد جای بحث است.

بعد از نافرمانی ابلیس و اخراج او از بهشت، خداوند، همین ابلیس را وسیلة امتحان انسان ها قرار داد و از این بر می آید که وقایعی می تواند اتفاق بیفتد که باعث امتحان عالمیان باشد. از این رو، امتحان و آزمایش و اجر و پاداش عظیم در موفقیت و گذر از این امتحان را فایده بودن غیبت می دانیم و چنین می گوییم که علل دیگری باعث به وجود آمدن غیبت شده است و بستر یک امتحان بزرگ الهی از شیعیان را رقم زده است. در نتیجه اگر چه امتحان و آزمایش هم استمرار خواهد داشت، امّا جای بحث برای علت یا فایده دانستن امتحان و آزمایش باقی مانده است.

ص: 219


1- کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص342.
2- کافی، ج1، باب 83، ح3، ص431.
3- کافی، ج5، ص432.
4- کافی، ج6، ص2 و 4.
نظرات بزرگان

1- مرحوم علی بن بابویه در کتاب شریف الامامه و التبصرة فقط به چند روایت در این باب اشاره می کنند، اما از آن، به عنوان علت نام نمی برند و باب مستقلی به این عنوان ذکر نمی کنند، بلکه در دو باب «فی الغیبة» و «ما یضع الناس فی الغیبة» به صورت پراکنده این روایات را آورده اند.(1)

2- مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، اگر چه اشاره به علت بودن این

عامل ندارند، ولی از بین تمام علل فقط به این علت، عنوان خاص «التمحیص و الامتحان» داده اند و گویی مهم ترین علت غیبت نزد ایشان، تمحیص و امتحان شیعیان می باشد. البته بر این ادعا، تصریحی از جانب مرحوم کلینی وجود ندارد، بلکه توجه خاص مرحوم کلینی به این عامل و آوردن روایات متعدد، شاهد این ادعا است.(2)

نکته: عالمانی چون شیخ کلینی، شیخ صدوق، علی بن بابویه وحتی نعمانی، عقیده خود را با آوردن روایات بیان می کنند. لذا صرف آوردن روایت در این باب، حاکی از علت دانستن آن برای غیبت است.

3- مرحوم نعمانی هم در انتهای باب دهم و در برداشت از روایات باب، تصریح به علت بودن امتحان برای غیبت دارند؛(3) و در باب دوازدهم که اختصاص به این عامل مهم دارد، سخن از اهمیت و جایگاه این آزمایش بزرگ الهی

ص: 220


1- الامامة و التبصرة، ص119.
2- کافی، ج2، ص417.
3- الغیبة، نعمانی، ص224.

کرده اند.(1) بنابر این مرحوم نعمانی تصریح برعلت بودن این عامل مهم دارند.

4- مرحوم صدوق در کمال الدین روایات فراوانی دال بر امتحان و آزمایش الهی بودن غیبت می آورند، ولی در باب «علت غیبت» که یازده روایت را در ذکر کرده است، فقط روایت یازدهم اشاره ای به سخت بودن حفظ دین در دوران غیبت دارد و بابی مستقل در این مورد نیاورده اند. با این حال، از آنجا که مرحوم صدوق بیش از بیست روایت در رابطه با امتحان آورده اند، به نظر می رسد که ایشان، این عامل را به عنوان علت غیبت قبول دارند. و الله العالم.

5- از آنجا که شیخ مفید کتاب مستقلی در باب غیبت ندارد و فصول العشرة هم در حقیقت پاسخ چند شبهه است، اشاره ای به آزمایش الهی ندارند و با توجه به این که امتحان، شبهه برانگیز و دستاویز دشمنان اهل بیت علیهم السلام نبوده، لذا شیخ مفید به آن نپرداخته است.

6- سید مرتضی هم در کتاب - المقنع فی الغیبة - که شاید مهم ترین اثر او در باب غیبت باشد - اشاره ای به این عامل نکرده است، ولی از آنجا که روش این استاد و شاگرد، پاسخ گفتن به شبهات موجود در آن زمان بوده است و در مقام بیان علل غیبت نبوده اند، بنابراین به طور قطع نمی توان گفت این بزرگوار امتحان را علت می داند یا خیر. مگر اینکه بگوئیم استنباط شیخ طوسی برگرفته از کلام این دو بزرگوار است؛ چرا که در بحث های کلامی، نظرات شیخ طوسی بسیار شبیه نظرات این دو بزرگوار است. والله العالم.

7- شیخ طوسی (رحمة الله) در کتاب شریف الغیبه تصریح بر علت نبودن این عامل

ص: 221


1- الغیبة، نعمانی، ص246.

دارند و آن را برای سنجش میزان اعتقاد شیعیان و آزمایش تحمل صبر آنان می دانند و علت را همان خوف از قتل عنوان می کنند. و این علت را فایده غیبت می دانند.(1)

8- مرحوم مجلسی هم غیبت را محل آزمایش و امتحان شیعیان می دانند، ولی آن را علت محدثه بیان نمی کنند؛ بنابراین از توضیحات ایشان ذیل احادیث کافی به نظر می آید که ایشان، هم عقیده با نظر ما باشند که این عامل برای سنجش شیعیان می باشد(2)و در حقیقت، فایده وعلت مبقیه برای غیبت است.

9- علمای معاصر، هم چون آیت الله مکارم در کتاب حکومت جهانی مهدی و آیت الله جوادی آملی در کتاب امام مهدی موجود موعود و آیت الله مصباح یزدی در کتاب آفتاب ولایت هیچ اشاره ی به این مسئله به عنوان دلیل غیبت نکرده اند؛ البته به نظر می آید موافق با فایده بودن امتحان باشند؛ چرا که از این بزرگواران در رابطه با آزمایش بودن زمان غیبت برای شیعیان مطالب فراوان شنیده شده است و چه بسا در این کتاب ها مجالی برای پرداختن به آن نبوده باشد.

10- آیت الله صافی نیز در کتاب امامت و مهدویت به عنوان حکمت غیبت به آن اشاره دارند که به نظر می آید استنباط ایشان هم این است که امتحان، فایده غیبت است، نه علت بوجود آمدن آن، البته بر این مطلب تصریح نفرموده اند. از طرفی با توجه به اینکه ایشان عامل را تحت عنوان علل آورده اند، استنباط علت بودن آن قوی تر می باشد.(3)

ص: 222


1- الغیبة، شیخ طوسی، ذیل ح280، ص334.
2- مرآة العقول، ج4، ص35.
3- امامت و مهدویت، ج3، ص139.
نتیجه

از مجموع روایات و سخنان عالمان دین، نقش مهم امتحان و آزمایش در زمان غیبت فهمیده شد، اما این سؤال همچنان باقی ماند که آیا امتحان و آزمایش، علت غیبت است یا فایده غیبت؟ در حقیقت می توان گفت دو نظر وجود دارد که ما نظر فایده بودن آن را برای غیبت با توضیحات ارائه شده اختیار کردیم.

پاسخ به سؤال
1- آیا این امتحان به امت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اختصاص دارد؟

پاسخ این سؤال را در چند مرحله بیان می کنیم:

یک: با استناد به آیات کلام الله مجید و روایات متواتر، وجود امتحان و آزمایش برای تمام امت ها از خلقت آدم علیه السلام تا زمان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ثابت گردید.

دو: در این بخش، پرداختن به روایت مفضل بن عمر را شایسته می دانیم؛ چرا که امام صادق علیه السلام می فرمایند: «بالاترین رضایت و لطف خداوند به شیعیان در عصر غیبت و شدیدترین غضب خداوند بر دشمنان خود در همین زمان است». لذا علامه مجلسی (رحمة الله) ذیل این روایت، به این نکته اشاره فرموده اند: که غیبت، برای مومنین رحمت و  برای دشمنان اهل بیت علیه السلام و کفار، نقمت است؛ چرا که آنها باعث و به وجود آورنده غیبت هستند.(1)

علاوه برآن، اعتقاد به غیبت امام، طبق تصریح بزرگان، مختص شیعه اثناعشری است و به نظر می آید حتی عامه از این قاعده مستثنی هستند، چون قائل به ولادت

ص: 223


1- مرآة العقول، ج4، ص18.

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی باشند.

سه: متن غالب روایات تصریح دارد که امام مهدی علیه السلام غایب می شود و انتظار ظهور حضرت بی فایده است تا زمانی که امتحان کامل شود و این خطاب  از سوی امام معصوم به همه شیعیان است. بنابر این از متن روایات، اختصاص این امتحان به معتقدین به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف استشمام می شود.

چهار: بزرگان نیز بر این مطلب تصریح کرده اند که این دوران، برای شیعیان،

آزمایش است؛ هم چون شیخ طوسی (رحمة الله) که تصریح کرده اند این امتحان در خصوص شیعیان است.(1) و علامه مجلسی (رحمة الله) که تصریح کرده اند: «فان الغیبه امتحان للشیعه»(2) و مرحوم نعمانی که درباب دوازده، به شیعیان توصیه اکید کرده اند برشیعیان که مواظب باشید مبادا از ولایت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف با وجود امتحان سخت خارج شوید.(3)

2- راه گذر از این امتحان چیست؟
اشاره

با توجه به اینکه موضوع این نوشتار، بررسی روایی می باشد، در پاسخ این سؤال هم سعی می شود از اطراف روایات فراتر نرفته و به کلام اهل بیت علیهم السلام در این زمینه اکتفا شود.

الف) معرفت

مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی پس از پرداختن به روایات باب تمحیص

ص: 224


1- الغیبة، شیخ طوسی، ص334.
2- مرآة العقول، ج4، ص35.
3- الغیبة، نعمانی، ترجمه عبدالرسول هاشمیان، ص246.

و امتحان، بابی را با عنوان «انه من عرف امامه لم تضره، تقدم هذا الأمرا و تأخّر» شروع می کند، که در حقیقت، راه عبور کردن با سلامت از این دورة پر مخاطره است. این باب دارای هفت روایت می باشد و این روایات،  کیمیای سعادت شیعیان و رمز پیروزی در این امتحان را «معرفت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف » می دانند.

چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند:«اعرف اما مک فانک اذا عرفته لم یضرک تقدم هذا الامر او تاخر».(1) اگر شخصی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفت پیدا کند، هر اندازه

غیبت طولانی شود، به او آسیبی نخواهد زد.

ب) خواندن دعا

دو دعا برای زمان غیبت سفارش شده است. دعای اول زمانی سفارش شد که امام صادق علیه السلام فرمود: « خداوند دوست دارد که در غیبت، شیعیان خود را امتحان کند» در این زمان زرارة پرسید: «اگر آن زمان را دریافتم، چه عملی انجام دهم؟» امام صادق علیه السلام هم دعای معروف « اللهم عرفنی نفسک (الی آخر)» را به جناب زرارة انشاء فرمودند.(2)

دعای دوم نیز دعای غریق است که امام صادق علیه السلام فرمود: « ولاینجومنها الا من دعا دعاء الغریق؛(3) هیچ کس از امتحانات دوران غیبت نجات پیدا نمی کند مگر با دعای غریق». و آن دعا چنین است: «یاالله و یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»

ص: 225


1- کافی، ج1، ص418.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص376.
3- کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص376. ح40و 49.
ج) باقی ماندن بر اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السلام

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «تمسکوا بالامر الاول حتی یستبین لکم» و در روایت دیگر می فرمایند: «فتمسکوا بما فی ایدیکم حتی یتضح لکم الامر».(1) در این روایات، امام صادق علیه السلام می فرمایند، در هرزمان اطاعت از اهل بیعت علیهم السلام تمسک کنید، چه امام، حاضر باشد و چه غایب و مواظب باشید که غیبت، این اعتقاد عمیق را دچار تزلزل و تردید نکند.

هم چنین مرحوم صدوق، از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که حضرت ایشان فرمود: «در زمان غیبت، آن را که دوست می داشتی دوست بدار وآن را که دشمن می داشتی دشمن بدار تا خدای تعالی او را آشکار کند.»

نکته

باتوجه به وجود عبارت «أمر» در متن دو روایت و اهمیت این واژه، لازم است به شرح این واژه پرداخته شود:

معانی امر در قرآن و روایات
الف. قرآن

با توجه به این که در قرآن، معانی بسیاری برای امر آمده است، به برخی از آن موارد جهت درک بهتر روایت مورد نظر اشاره می شود:

1. «امره إلی الله؛(2) نتیجه عمل به دست خداوند است».

ص: 226


1- کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص25، ح39 و صص28 و 29، ح44 و 47.
2- بقره، (2)، آیه275.

2. «و ما امرنا الا واحده؛(1) فرمان و دستور الهی یکی است».

3. «و أمرنا مترفیها؛(2) امر کردیم به متنعمان و پیشوایان آنان».

در بسیاری از آیات، امر به همین معنی آمده است.

ب. روایات

1. «رحم الله من أحیی امرنا»(3) دراین روایت، امر به معنای ذکر احادیث و

فضایل اهل بیت علیهم السلام است و در حدیثی دیگر همین امر به معنای عمل به دستورات اهل بیت علیهم السلام و احکام الهی آمده است.(4)

2. «الا تری انک تفرط فی امرنا».(5) در این روایت امر به معنای امامت آمده است.

3. «یا معلی اکتم امرنا و لاتدعه».(6) در این حدیث، امر به معنای فضایل اهل بیت علیهم السلام آمده است و هم می تواند به معنای امامت باشد.

بنابراین منظور از امر در روایات مذکور، منظور سفارش به بقاء بر امامت، ذکر فضایل و عمل به احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد.

4. منتظر حقیقی و مطیع حضرت بودن

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «المنتظرین لظهوره فی غیبته و المطیعین له فی

ص: 227


1- قمر، (54)، آیه50.
2- اسراء (17)، آیه 16.
3- وسایل الشیعه، ج12، ص20، ح15532.
4- وسایل الشیعه، ج14، ص587، ح19872.
5- کافی، ج2، ص180.
6- کافی، ج2، ص223.

ظهوره، اولئک اولیاء الله الذین لا خوف علیهم ولا هم یحزنون؛(1)

 ای ابا بصیر! خوشا به حال شیعیان قائم ما، کسانی که در غیبتش منتظر ظهور او هستند و در حال ظهورش نیز فرمانبردار اویند. آنان اولیای خدا هستند که نه خوفی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند.»

در حدیث دیگری نیز حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: «طوبی لمن تمسک بأمرنا فی غیبة قائمنا فلم یزغ قلبه بعد الهدایة؛ خوشا به حال کسی که در غیبت قائم ما به امر ما تمسک جوید و قلبش پس از هدایت منحرف نشود».

نتیجه: این سفارشارت چهارگانه، بهترین راه برای عبور از دوره غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و نجات از گزند فتنه ها و امتحانات می باشد.

دوم: اختلاف مردم

روایات

1. وعن ابی جعفر علیه السلام قال:.... و امّا علمنا فظاهرٌ و اما أبان اجلنا الذی یظهر فیه الدین منا حتی لا یکون بین الناس اختلاف، فان له اجلا من ممر اللیالی والایام، اذا اتی ظهر، وکان الامر واحدا. وایم الله لقد قضی الامر ان یکون بین المؤمنین اختلاف، و کذلک جعلهم شهداء علی الناس لیشهد محمد صلی الله علیه و آله علینا، و لنشهد علی شیعتنا، و لتشهد شیعتنا علی الناس... (2)

از امام باقر علیه السلام روایت شده است: «دانش ما که آشکار است و اما آغاز مدت

ص: 228


1- کافی، ج2، ح54، ص391.
2- کافی، ص 308

ما که از طرف ما دین ظاهر شود تا اختلافی میان مردم نباشد او را مدتی است که با گذشت شب ها و روزها بسر آید و چون وقت آید ظاهر شود و امر یکی باشد. و به حق خدا که مقرر شده است که میان مؤمنان اختلافی نباشد و از این رو آن ها را گواهان مردم مقرر داشته تا محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر ما گواه شود و ما بر شیعیان خود گواه باشیم و شیعیان ما بر مردم گواه شوند...(1)

سند

با رجوع به کتاب کافی، سند این حدیث را در چند روایت قبل آن، می توان

یافت که از این قرار است:

«محمد بن ابی عبدالله و محمد بن الحسن، عن سهل بن زیاد و محمد بن یحیی عن احمد بن محمد جمیعاً، عن الحسن بن العباس بن الحریش عن ابی جعفر الثانی علیه السلام »

محمد بن ابی عبدالله

مرحوم آیت الله خویی ایشان را با «محمد بن ابی عبدالله الاسدی» متحد دانسته و می فرمایند: «قطعاً ایشان از مشایخ مرحوم کلینی هستند و ثقه می باشند».(2) (البته توثیق ایشان ذیل ترجمه محمد بن عبدالله الاسدی آمده است)

الحسن بن العباس بن الحریش

مرحوم آیت الله خویی به استناد کلام مرحوم نجاشی، ایشان را تضعیف کرده و می فرمایند: «حتی وجود ایشان در اسناد تفسیر قمی، جابر این ضعیف نیست».(3)

ص: 229


1- اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمره ای، ج 2، ص 271، ح 7.
2- معجم رجال الحدیث، ج15، ص279، ش10027 و ص283 ش10029.
3- معجم رجال الحدیث، ج5، ص361، ش2893.

باقی سند هم مشکلی ندارد و افراد باقی مانده توثیق شده اند.

نتیجه: سند این حدیث از نظر ابن الحریش، دچار ضعف و غیر قابل استناد است؛ اما در مقابل، متن آن بسیار قوی است و بعید به نظر می رسد که از غیر معصوم صادر شده است و به نظر ما اعتماد مرحوم کلینی به این حدیث به خاطر متن آن باشد و بزرگان دین هم به صرف ضعف سند، یک حدیث را رها نمی کنند، بلکه خود متن را هم مورد ارزیابی قرار می دهند و بعید است چنین متن پر معنی را کنار بگذارند.

2. علی بن ابراهیم عن ابیه عن حنان بن سدیر عن معروف بن خرّبوذ عن ابی جعفر علیه السلام قال: انما نحن کنجوم السماء کلما غاب نجم طلع نجم حتی اذا اشرتم

باصابعکم وملتم باعناقکم غیب الله عنکم نجمکم فاستوت بنو عبدالمطلب فلم یعرف ای من ای فاذا طلع نجمکم فاحمدوا ربکم؛(1) همانا ما ستارگان آسمان می باشیم. هر ستاره ای که غایب شود، ستاره ای دیگری می درخشد تا آنکه شما انگشت ها خود [به او] اشاره کنید و گردن هایتان [به سوی] مایل شود. پس هنگامی که ستاره شما طلوع کرد، پروردگارتان را حمد کنید».

من آن را از عبدالله - رابط در راه او - به الهام شدة حق و دلیل او؛ استنساخ کردم.

سند

 مرحوم مجلسی (رحمة الله) از این حدیث به «موثق حسن» تعبیر نموده است.(2) وثاقت راویان این حدیث، در بررسی سند احادیث پیشین اثبات شد و تنها معروف بن

ص: 230


1- کافی، ج1، ح 8، ص 399
2- مرآة العقول، ج4، ص45.

خربوذ باقی می ماند که جناب نمازی دربارة او می فرماید:

«ثقة، أجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عنه، کما فی الوجیزه و غیره و روی الکشی فی حقه روایات مادحه و نقلها العلامه المامقانی واجاب عن الخبر الذام باحسن جواب؛(1) وی ثقه است و علمای شیعه نقل او را صحیح می دانند، همانطور که در کتاب وجیزه و غیر آن آمده و کشّی روایاتی در مدح او آورده و روایات ذم او را مامقانی پاسخ جامعی داده است».

نتیجه: این حدیث از نظر سند، تمام و صحیح می باشد.

بررسی دلالت حدیث

برای بررسی و دلالت روایت اول، ناگزیر باید ترجمه این قسمت از روایت آورده شود.

«اما زمانی که دین خدا به وسیله ما ظاهر گردد، بطوری که میان مردم هیچ اختلافی نباشد، آن را مدتی است که با گذشت شبانه روزها سپری شود، و چون وقتش رسد آشکار گردد و امر یکی شود(اختلاف از میان مردم رخت بر بندد) به خدا سوگند فرمان خدا جاری شده که میان مومنین اختلافی نباشد و به همین جهت ایشان را گواه مردم قرار داده است...».(2)

با توجه به این بیان، متن روایت، اختلاف بین مؤمنین را کاری ناشایست معرفی، و یکی از ثمرات حکومت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را از بین بردن این اختلافات بیان می کند و هیچ تصریح یا تعریضی بر علت بودن آن برای غیبت یا اینکه این

ص: 231


1- مستدرکات علم رجال، ج7، ص453، ش15063.
2- اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج1، ص367.

عامل در غیبت تأثیری داشته باشد ندارد.

البته ممکن است فردی بگوید، اختلاف مؤمنین باعث غضب خداوند و دور شدن رحمت خدا از آنان می شود، همان طور که در روایات آمده است اگر خداوند بر قومی غضب کند فرستاده خودش را از میان آنان برمی دارد. اما این کلام در این جا ثابت نیست، چون سند روایت ضعیف است و تنها با کمک مجموعه ای از روایات دیگر می توان آن را اثبات کرد که باعث خروج از موضوع می شود.

اما روایت دوم اشاره به اختلاف فرزندان عبد المطلب علیه السلام دارد و اینکه آنها در

امامت اهل بیت علیهم السلام تشکیک می کنند و عده ای از مردم - که کم هم نیستند - به حرف ناحق آنان؛ مبنی بر این که خود را مستحق خلافت می بینند، گردن می نهند.

البته در متن روایت، اشاره ای به علت بودن این مسئله برای غیبت نیست؛ اما چه کسی منکر این است که همین اختلافات باعث کینه ها و در نتیجه شهادت امامان معصوم علیهم السلام در طول تاریخ بوده؛ و این، یکی از علل مهم غیبت است.

بنابر این، هر دو حدیث، اگر چه تصریحی بر علت در متن غیبت ندارد؛ ولی به اختلافی اشاره می کنند که غیر مستقیم در تحقیق و یا حداقل در استمرار غیبت نقش داشته و دارد.

3- در اینجا به کلام نورانی و دلسوزانه مهربان ترین مخلوق خداوند در عالم امکان بر بندگانش و محبوب ترین خلق در قرون متمادی نزد پروردگارش اشاره می شود.

این توقیع شریف از ناحیه مقدسه خطاب به شیخ مفید (رحمة الله) است که در روز پنج

ص: 232

شنبه، بیست و سوم ذی الحجه سال چهار صد و دوازده قمری، به دست او رسید. و متن آن چنین است:

«من عبد الله المرابط فی سبیله الی الملهم الحق و دلیله

بسم الله الرحمن الرحیم - السلام علیک ایها العبد الصالح الناصر للحق الداعی الیه بکلمة الصدق فانا نحمدالله الیک الذی لا اله الا هو الهنا و اله آبائنا الاولین و نساله الصلاة علی نبینا و سیدنا و مولانا محمد خاتم النبین و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و بعد فقد کنا نظرنا مناجاتک، عصمک الله تعالی بالسبب الذی وهبه لک من اولیائه و حرسک به من کید اعدائه و (الی ان قال روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) و لوان اشیاعنا وفقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی

الوفاء بالعهد علیهم، لماتاخر عنهم الیمن بلقائنا، لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حق المعرفة و صدقها منهم بنا، فما یحبسناعنهم الاما یتصل بنا مما نکرهه و لانوثره منهم و الله المستعان و هو حسبنا و نعم الوکیل و صلواته علی سیدنا البشیر النذیر محمد واله الطاهرین و سلامه.

«بسم الله الرحمن الرحیم سلام خدا بر تو باد ای یاری کنندة حق و ای دعوتگر به سوی او با صدق گفتار. پس ما با تو حمد و ثنای خدایی را گوییم که جز او معبودی نیست. او پروردگار ما و پدران نخستین ما است، و از او درخواست صلوات بر پیامبر و آقا و مولایمان، محمد خاتم الانبیاء و اهل بیت پاک و طاهرش را داریم.

و اما بعد؛ ما نظر به مناجات تو نمودیم. خدا وسیله چیزی که به اولیای خود بخشیده، تو را حفظ فرماید و از کید دشمنان خود حراست نماید - تا آنجا که حضرت مهدی، روحی و ارواح عالمیان فدای او، فرمود - و چنانچه شیعیان ما، که

ص: 233

خداوند به طاعت خود موفقشان بدارد، قلباً در وفای به عهدشان اجتماع می کردند، نه تنها سعادت لقای ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد، که سعادت مشاهدة ما با شتاب به ایشان می رسید و این ها همه در پرتو شناخت کامل ما و صداقت محض نسبت به ما می باشد. بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمی دارد جز اخباری که از ایشان به ما می رسد و ما را و ناراحت می سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یاری خواست و او برای ما کافی و بهترین وکیل و پشتیبان است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان، بشیر و نذیر، محمد و آل پاکش باد!»(1)

توضیح

این توقیع، از نظر سند نیاز به بحث ندارد؛(2) چرا که ناقل آن، شیخ طبرسی (رحمة الله) است که اوثق الثقات است و علما در بیان خود از ایشان به بزرگی یاد کرده اند، به عنوان نمونه، مرحوم شیخ حر عاملی می فرماید: «أبومنصور، احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی عالم، فاضل، فقیه، محدث، ثقة»(3) و ابن شهر آشوب

ص: 234


1- احتجاج، مترجم بهراد جعفری، ج 2، ص 653، ح 360.
2- مرحوم طبرسی می فرماید: اسناد بسیاری از اخبار را به دلایلی چون اجماع، عقل، تواتر در کتب فریقین نیاوردم. احتجاج، ترجمه بهراد جعفری، مقدمه، ص 4 و این کلام مرحوم طبرسی مورد قبول واقع شده است.
3- أمل الآمال، ج2، ص17.

می گوید: «شیخی أحمد بن أبی طالب الطبرسی له الاحتجاج مفاخر الطالبیه»(1) و شیخ علی

نمازی می گوید: «او عالم، فقیه، محدث، ثقة، و جلیل است»(2) ومرحوم آیت الله خویی هم در عظمت ایشان به کلمات مرحوم شیخ حر عاملی و ابن شهرآشوب اشاره می نمایند. (3) البته پشتوانة دیگر ما اعتماد بزرگان به کتاب شریف احتجاج و استناد به احادیث آن و صحیح دانستن توقیعات شریف این کتاب می باشد. اما در اینجا این سؤال مطرح است که آیا توقیع به شیخ مفید قابل قبول است؟

در پاسخ می گوییم، اولاً در عصر غیبت صغری افراد بسیاری چون محمدبن ابراهیم بن مهزیار و غیره وجود دارند که شخصاً به حضرت نامه نوشته اند و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز در توقیعی مستقل خطاب به آنها پاسخ فرمودند؛ بنابراین توقیع بر غیر نواب اربعة جایز است.

ثانیاً کسی قائل به قطع ارتباط کامل حضرت با مردم در دوران غیبت نشده است و شیخ مفید هم ادعای نیابت نفرموده اند و هیچ یک از شیعیان هم چنین ادعایی ندارد.(4)

بنابراین به نظر می رسد، توقیعات وارده بر شیخ مفید طبق مبانی بوده و ایرادی به آن وارد نیست.

اما دلالت متن بر معنای مطلوب، بسیار ظاهر است و اگر چه مختص شیعیان است، ولی آن معنی نیست که علت غیبت، شیعیان باشند، بلکه حضرت دوست دارند شیعیان، غیبت را - که دیگران باعث آن شده اند - با یک دل شدن به پایان

ببرند و در مقابل کید آن ظالمان ایستادگی کنند، والا علت غیبت استمرار خواهد داشت و از شیعه انتظار می رود که این علت را رفع کنند. به هرحال این اختلافات در استمرار غیبت مؤثر است ولی نمی توان گفت که شیعه باعث غیبت است.

ص: 235


1- معالم العلماء، ص12.
2- مستدرکات علم رجال، ج1، ص369.
3- أمل الآمال، ج2، ص17؛ معالم العلما، ص12؛ مستدرکات علم رجال، ج1، ص369، شماره1192؛ معجم رجال الحدیث، ج2، ص164، شماره681.
4- به نقل از: رساله سطح3، سعید امیدیان،  موجود در مرکز تخصصی مهدویّت.

سوم: ادبار به حق و استقبال از باطل

اشاره

أحمد بن محمد الکوفی، عن جعفر بن عبد الله المحمدی، عن أبی روح فرج بن قرة، عن جعفر بن عبد الله، عن مسعدة بن صدقة، عن أبی عبد الله (علیه السلام ) قال: خطب أمیر المؤمنین (علیه السلام ) بالمدینة فحمد الله وأثنی علیه وصلی علی النبی وآله ثم قال: أما بعد فإن الله تبارک وتعالی..... ولعمری لیضاعفن علیکم التیه من بعدی أضعاف ما تاهت بنو اسرائیل ولعمری أن لو قد استکملتم من بعدی مدة سلطان بنی امیة لقد اجتمعتم علی سلطان الداعی إلی الضلالة وأحییتم الباطل وخلّفتم الحق وراء ظهورکم وقطعتم الادنی من أهل بدر ووصلتم الأبعد من أبناء الحرب لرسول الله (صلی الله علیه وآله) ولعمری أن لو قد ذاب ما فی أیدیهم لدنا التمحیص للجزاء وقرب الوعد وانقضت المدة وبدا لکم النجم ذو الذنب من قبل المشرق ولاح لکم القمر المنیر، فإذا کان ذلک فراجعوا التوبة واعلموا أنکم إن اتبعتم طالع المشرق سلک بکم مناهج الرسول (صلی الله علیه وآله) فتداویتم من العمی والصم والبکم وکفیتم مؤونة الطلب والتعسف ونبذتم الثقل الفادح عن الاعناق ولا یبعد الله إلا من أبی وظلم واعتسف وأخذ ما لیس له «وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: امیرمؤمنان علیه السلام در مدینه خطبه ای ایراد کرد و پس از اینکه

خدای را ستایش و ثنا نمود و بر پیغمبر و آلش درود فرستاد، فرمود: «اما بعد، به جانم سوگند،... سرگردانی شما پس از من چند برابر سرگردانی بنی اسرائیل خواهد بود و اگر پس از من، دوران سلطنت بنی امیه را نیز به پایان

ص: 236


1- کافی، ج8، ح22.

رسانید، باز هم اطراف سلطان دیگری را که به گمراهی دعوت کند بگیرید و باطل را زنده کنید و حق را پشت سر اندازید و از نزدیک ترین جنگجویان (با افتخار) بدر بریده شوید، و به دورترین فرزندان جنگ کنندگان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (یعنی فرزندان عباس که در جنگ بدر در زمره لشکر مشرکین به جنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده بودند) بپیوندید.

و به جانم سوگند اگر آب شود آن چه در دست آنها (بنی عباس) است (و قدرت آنها از بین رود) امتحان برای پاداش نزدیک شود، و وعدة حق و وعدة فرج آل محمد نزدیک گردد و دوران (ظلم و ستم و حکومت اهل باطل) سپری گردد، و ستارة دنباله دار از سمت مشرق ظاهر گردد، و ماه تابان برای شما آشکار شود و چون چنین شد، توبه کنید، و بدانید که اگر از کسی که از مشرق طلوع می کند و شما را به راه پیامبر هدایت می نماید، پیروی کنید از کوری و کری و گنگی بهبودی یابید، و از زحمت طلب روزی و رنج کشیدن آسوده شوید، و بار سنگین و کمرشکن (اطاعت زورمندان و زمامداران ستم پیشه) را از دوش خود بردارید، و خدا از رحمت خود دور نسازد جز کسی را که سر باز زند و ستم کند و زور گوید و آنچه را حق ندارد بگیرد، و آنان که ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه جایگاهی باز می گردند».(1)

بررسی سند حدیث

احمد بن محمد الکوفی

ایشان از مشایخ مرحوم کلینی است و حداقل از باب مشایخ الثقات بودن،

ص: 237


1- روضه کافی، ترجمه رسولی محلاتی، ص 95.

توثیق عام شامل ایشان می شود. ترجمه کامل ایشان قبلاً آمده است.

جعفر بن عبد الله المحمدی

آیت الله خویی (رحمة الله) ایشان را با «جعفر بن عبدالله راس المدری» متحد می دانند و مرحوم نجاشی در رابطه با این شخص می فرماید:«اوثق الناس فی حدیثه؛(1) موثق ترین مردم در حدیث است.»

ابی روح فرج بن قرة و جعفربن عبدالله

ایشان مجهول هستند و توثیق خاص ندارند. از این رو، پرداختن به ادامه سند صرف نظر می شود.

بنابراین خطبة شریف از نظر سند ضعیف می باشد. ولی همانطور که قبلاً عرض شد، متن هم باید مورد توجه واقع شود و به نظر می آید، متن این خطبه شبیه دیگر خطبه های امیرالمؤمنین است و از بلاغت و معنای بسیار بالایی برخوردار می باشد و بعید به نظر می رسد که از غیر معصوم صادر شده باشد.(2)

دلالت

حضرت امیر المومنین علیه السلام در این خطبه از مردم گلایه دارند که شما با بنی امیه کنار می آیند و پس از آنها اطراف سلاطین دیگر (بنی عباس) را می گیرند و باطل را زنده می کنید، و حق را پشت سر می اندازند. سپس اعلام می کنند که بعد

ص: 238


1- معجم رجال الحدیث، ج5، ص43، ش2188 و ص45، ش2192.
2- برای مطالعه بیشتر درباره اعتماد علما به متن حدیث - که تعبیر به موثوق به می شود - رک: فوائد الحاثریه، وحید بهبهانی، ص141 - 143؛ مقدمه معتبر، محقق حلی، ج1، ص28؛ مصباح الفقیه، محقق همدانی، ص12 و مقالات استاد مهدی حسینیان قمی، مجله تخصصی انتظار موعود، شماره های 8 و 9، 10، 11 و 12.  

از آنها (بنی عباس) امتحان برای پاداش نزدیک می شود، و وعده حق (خروج آل محمد) نزدیک می گردد و دوران (ظلم و ستم و حکومت باطل) سپری می شود(1) در حقیقت، امیر المومنین علیه السلام، سازش مردم با بنی امیه و بنی عباس و پشت به حق کردن از سوی آنها را عامل تأخیر در ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می دانند.

همانطور که حضرت امیر علیه السلام پیش بینی کردند، این دو حکومت، حدود ششصد سال طول کشید و مردم تا آخر آنها را همراهی کردند و تا این همراهی با غاصبین تمام نشود، ظهوری در کار نخواهد بود.

نتیجه: سند خطبه ضعیف، ولی متن قوی است و بعید است از غیرمعصوم صادر شده باشد در متن خطبه تصریحی بر علت غیبت نیست مگر اینکه از فحوای متن چنین مطلبی برداشت شود.

نقد و نظر

یک: متن خطبه اشاره خاصی به این عامل به عنوان علت ندارد، نه علت محدثه و نه مبقیه؛ بنابر این می توان گفت که این خطبه در این باره ساکت است. البته فحوای متن یعنی رضایت به حکومت بنی عباس و در کنار آنها بودن، به این مسئله اشاره دارد؛ چرا که وقتی مردم از ولی خدا برحذر باشند، به دشمنی او به

پا می خیزند و جایی برای بودن امام در کنار خودشان باقی نمی گذارند و در این صورت، در ایجاد غیبت تأثیر خواهند داشت. مگر اینکه از حکومت سلاطین جور، دوری و توبه کنند و خود را برای ظهور ولی خدا آماده نمایند.

دو: هیچ یک از عالمان دین به این علت اشاره نفرموده اند و علی رغم جستجوی

ص: 239


1- ترجمه روضه کافی، رسول محلاتی، ج1، ص94.

بسیار، منبعی در خور توجه که به این عامل پرداخته باشد یافت نشد.

چهارم: اتمام حجت بر مردم

اشاره

عنه (فضل بن شاذان) عن علی بن الحکم عن سفیان الجریری عن ابی عبد الله الصادق علیه السلام عن ابی جعفر علیه السلام قال: دولتنا آخر الدول و لن یبق اهل بیت لهم دولة الاهلکوا قبلنا لئلا یقولوا اذا راوا سیرتنا: اذا (اذ) ملکنا سرنا مثل سیرة هولاء، و هو قول الله عزوجل: «و العاقبة للمتقین(1)».(2)

ابی صادق [کلیسا بن کلیب] از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: «دولت ما آخرین دولت ها است. هیچ گروهی باقی نمی ماند مگر این که قبل از دولت ما به حکومت می رسد تا این که وقتی رفتار ما را با مردم می بینند، نگویند که اگر ما هم به سلطنت می رسیدیم مثل این ها عمل می کردیم و این معنای قول خداوند است که می فرماید «و عاقبت برای پرهیزکاران است».(3)

سند

به خاطر اختصار فقط شخصیت های جدید ترجمه می شوند.

علی بن الحکم

آیت الله خویی (رحمة الله) ایشان را با «علی بن الحکم بن الزبیر» متحد دانسته و با استناد به کلام شیخ طوسی و ابن قولویه، ایشان را توثیق کرده اند. هم چنین از ایشان هزارو چهارصد روایت نقل شده است.(4)

ص: 240


1- اعراف (7)، آیه 128.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص473.
3- الغیبة، ترجمه مجتبی عزیزی، ص 788.
4- معجم رجال الحدیث، ج11، ص381، ش8086، و ص394، ش8088.

سفیان الجریری

شخصیت ایشان مجهول است. فقط شیخ علی نمازی در مستدرکات می گوید: «ابن فضال حدیثی را نقل می کند که دلالت برحسن عقیده او دارد». اما روایت را نمی آورد و حسن عقیده هم دال بر وثاقت نیست.

توضیح

سند حدیث به خاطر وجود سفیان الجریری، اما مضمون حدیث متن در    حدیثی دیگر که در کتاب شریف کافی و که سند آن صحیح می باشد، تکرار شده است. در آن حدیث، امام باقر علیه السلام در پاسخ ابو جعفر عبدالله الدوانیقی می فرمایند: «یا اباجعفر دولتکم قبل دولتنا و سطانکم قبل سلطاتنا».(1) بنابر این شاید بتوان متن روایت را به پشتوانه متن این حدیث و قوت آن دانست.

بررسی دلالت حد یث

متن حدیث دلالت کامل بر این دارد که علت وجود غیبت و طولانی بودن آن این است که هر گروهی (مذهبی) به حکومت برسد و عقاید خود را بیان کند تا وقتی حکومت به اهل بیت علیهم السلام رسید و آن عظمت و عدالت فراگیر شد، نگویند ما

هم اگر حکومت را می گرفتیم، چنین کاری را انجام می دادیم.

نقد و نظر

یک. ابتدا باید عرض شود که سند حدیث ضعیف است ولی متن آن، تأییدی  از کافی دارد، که مؤید متن آن است. این روایت، علت بودن این عامل را برای

ص: 241


1- کافی، ج8، ح256، ص210.

غیبت، اگر چه بسیار جزئی، بیان می کند.

دو. هیچ یک از بزرگان به این علت اشاره نکرده اند و اگر هم مثل مرحوم شیخ طوسی این علت را بیان نموده اند، فقط صرف نقل روایت بوده است و از آن به عنوان علت غیبت بحث نکرده اند.

بنابراین، این علت، به صرف وجود روایت مذکور، قابل بررسی است و اگرچه ضعیف است، از درجه اعتبار ساقط نیست، چون مقام این تحقیق پرداختن به علل غیبت در روایات است.

ص: 242

گفتار چهارم: حکمت الهی

مقدمه

ابتدا پرداختن به دو نکته ضروری به نظر می رسد. اول: در معنای لغوی و اصطلاحی حکمت - که همان طور که در فصل اول گفته شد - حکمت آن چیزی است که برای مصالحی که به نفع مردم است، ازآن ها پوشیده شده، ولی برای انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام ظاهر است. دوم: خداوند هم در قرآن کریم بر این اصل اشاره دارد و می فرماید: «و ماکان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء؛(1) خداوند شما را بر غیب آگاه نمی سازد، ولی از بین انبیا هر که را خواهد گزیند [و او را آگاهی سازد]». از این آیه شریفه چنین برداشت می شود که حکمت های الهی نزد انبیا می باشد. بنابراین حکمت غیبت برای عموم مردم پوشیده است، و دربارة این که چرا پوشیده است گاهی فرمودند: ندانستن آن بهتر از دانستن است و گاهی فرمودند: اجازه گفتن آن را نداریم و بعد از ظهور از آن اطلاع پیدا می کنید. البته ما در این تحقیق، حکمت را دلیل حقیقی غیبت و ادلة قبل را دلایل ظاهری می دانیم؛ همان طور که آیت الله جوادی آملی(2) و آیت الله شیخ جواد خراسانی(3) و حجت اسلام علی دوانی.(4) بر این نظر می باشند.

ص: 243


1- آل عمران (3)، آیه 179.
2- امام مهدی موجود موعود، ص128.
3- مهدی منتظر، ص72.
4- موعودی جهانی که جهان در انتظار اوست، ص212.

اول: اجازه نداشتن در بیان علت

روایت

1. حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس العطار رضی الله عنه قال: حدثنی علی بن محمد بن قتیبة النیسابوری قال: حدثنا حمدان بن سلیمان النیسابوری قال: حدثنی أحمد بن عبد الله بن جعفر المدائنی، عن عبد الله بن الفضل الهاشمی قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام یقول: إن لصاحب هذا الامر غیبة لا بد منها یرتاب فیها کل مبطل، فقلت: ولم جعلت فداک؟ قال: لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم؟ قلت: فما وجه الحکمة فی غیبته؟ قال: وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدمه من حجج الله تعالی ذکره، إن وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف إلا بعد ظهوره کما لم ینکشف وجه الحکمة فیما أتاه الخضر علیه السلام من خرق السفینة، وقتل الغلام، وإقامة الجدار لموسی علیه السلام إلی وقت افتراقهما. یا ابن الفضل: إن هذا الامر أمر من (أمر) الله تعالی وسر من سر الله، وغیب من غیب الله، ومتی علمنا أنه عزوجل حکیم صدقنا بأن أفعاله کلها حکمة وإن کان وجهها غیر منکشف.(1)

عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «ناگریز، برای صاحب الامر علیه السلام غیبتی است که هر باطل جویی در آن به شک می افتد». گفتم: فدای شما شوم، برای چه؟ فرمود: «به خاطر امری که ما اجازه نداریم آن را هویدا کنیم» گفتم: در آن غیبت چه حکمتی وجود دارد؟ فرمود: «حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، هم چنان که وجه حکمت کارهای خضر علیه السلام از

ص: 244


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص481؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص290، ج247.

شکستن کشتی و کشتن پسر و به پا داشتن دیوار بر موسی علیه السلام روشن نبود تا آن که وقت جدایی آن ها فرا رسید.ای پسر فضل این امر، امری از امور الهی و سرّی از اسرار خدا و غیبی از غیوب پروردگار است و چون دانستیم که خدای تعالی حکیم است، تصدیق می کنیم که همة افعال او حکیمانه است اگرچه وجه آن آشکار نباشد».(1)

بررسی سند حدیث

عبدالواحد بن محمدبن عبدوس العطار: ایشان از مشایخ شیخ صدوق می باشد.

علی بن محمد بن قتیبه النیشابوری

 آیت الله خویی، اقوالی دال بر توثیق و مدح و ذم ایشان می آورند و در آخر می فرمایند: والله العالم.(2) یکی از استنادات آیت الله خویی در ضعف او، کلام مرحوم نجاشی مبنی بر کثرت نقل از ضعفا است و اینکه مرحوم نجاشی فرموده است: «له کتب کتاب یشتمل علی ذکرمجالس الفضل مع اهل الخلاف و مسائل اهل البلدان» را دال بر ضعف علی بن محمد دانسته اند. غیر از این مورد، کلام دیگری که دال بر ضعف علی بن محمد باشد در کلام مرحوم نجاشی نیست. (3) اگر کلام مرحوم نجاشی دال بر ضعف او نباشد، اعتماد کشی به روایات او و این که ابن داود در قسم اول نام ایشان را آورده است، برای حسن بودن ایشان کفایت می کند.

ص: 245


1- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 234، ح 11.
2- معجم رجال الحدیث، ج13، ص171، ش8475.
3- رجال، نجاشی، ص259، ش678.

حمدان بن سلیمان نیشابوری نجاشی می فرماید: «ثقه من وجوه اصحابنا؛(1) از اصحاب آبرومند و ثقه در بین شیعه است».

احمدبن عبدالله بن جعفر المدائنی

 ایشان مجهول است.

عبدالله بن الفضل الهاشمی

 آیت الله خویی ایشان را به استناد کلام مرحوم نجاشی ثقه می دانند.(2)

نتیجه:

حدیث از جانب علی بن محمد و احمدبن عبدالله بن جعفر المدائنی دچار ضعف است. البته قسمت هایی از متن حدیث در احادیث دیگری آمده است ولی عبارت خاصی که این قسمت بر محور آن نام گذاری شده، تنها در همین حدیث آمده است. اما روایات بعدی هم از نظر متن شباهت بسیار با این متن دارند. به هر حال اگر متن، موثق، و با احادیث صحیح السند دیگر مطابق باشد، می توان ضعف سند را ندیده گرفت و الا ضعف حدیث حتمی است.

بررسی دلالت حدیث

متن روایت حاوی جملاتی است که دقیقاً معنای مورد نظر را بیان می فرماید؛ چرا که حضرت از اطاعت محض اهل بیت از خداوند سخن می گویند، مبنی بر این که در گفتن علت غیبت از سوی خداوند اجازه ندارند. علاوه بر آن چنین

ص: 246


1- رجال، نجاشی، ص 138، ش357.
2- معجم رجال الحدیث، ج11، ص296، ش7064.

استفاده می شود که اهل بیت علت را می دانند؛ لذا بعد از اصرار ابن فضل، حضرت صادق درپاسخ می فرمایند: «حکمت غیبت مانند حکمت غیبت انبیای دیگر بعد از ظهور مشخص می شود».

نکته

در رابطه با میزان تأثیر این عامل در غیبت و نظر عالمان دین، ان شاءالله بحث کاملی در آخرگفتار خواهد آمد.

دوم: ندانستن، بهتر از دانستن

اشاره

2. حدثنا محمد بن محمد بن عصام الکلینی رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن یعقوب الکلینی، عن إسحاق بن یعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه أن یوصل لی کتابا قد سألت فیه عن مسائل أشکلت علی فورد لتوقیع بخط مولانا صاحب الزمان علیه السلام: أما سألت عنه - أرشدک الله وثبتک - من أمر المنکرین لی من أهل بیتنا وبنی عمنا، فاعلم أنه لیس بین الله عزوجل وبین أحد قرابة، ومن أنکرنی فلیس منی وسبیله سبیل ابن نوح علیه السلام . أما سبیل عمی جعفر وولده فسبیل إخوة یوسف علیه السلام . أما الفقاع فشربه حرام، ولا بأس بالشلماب، وأما أموالکم فلا نقبلها إلا لتطهروا، فمن شاء فلیصل ومن شاء فلیقطع فما آتانی الله خیر مما آتاکم. وأما ظهور الفرج فإنه إلی الله تعالی ذکره، وکذب الوقاتون. وأما قول من زعم أن الحسین علیه السلام لم یقتل فکفر وتکذیب وضلال. وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم (الی ان قال) وأما علة ما وقع من الغیبة فإن الله عزوجل یقول:

ص: 247

«یا أیها الذین آمنوا لا تسئلوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم»(1) إنه لم یکن لاحد من آبائی علیهم السلام إلا وقد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، وإنی أخرج حین أخرج، ولا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی. وأما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیبتها عن الابصار السحاب، وإنی لامان لاهل الارض کما أن النجوم أمان لاهل السماء، فأغلقوا باب السؤال عما لا یعنیکم، ولا تتکلفوا علم ما قد کفیتم، وأکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فإن ذلک فرجکم والسلام علیک یا إسحاق بن یعقوب من اتبع الهدی. (2)

اسحاق بن یعقوب گوید: از محمد بن عثمان درخواست کردم نامه ای را که مشتمل بر مسائل دشوار بود به امام عصر برساند و توقیعی به خط مولای ما صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین صادر شد: «خداوند تو را ارشاد کند و پایدار بدارد، اما سؤالی که دربارة منکران از خاندان و عموزادگان ما کردی، بدان که بین خدای تعالی و هیچ کس خویشاوندی نیست و کسی که مرا انکار کند از من نیست و راه او مانند پسر نوح است، اما راه عمویم جعفر و فرزندانش راه برادران یوسف است.

اما نوشیدن آب جو حرام است، و نوشیدن شلماب - که نوعی شربت است - مانعی ندارد و اما اموال شما را نمی پذیریم مگر آن که آن را طاهر سازید، هر که خواهد بفرستد و هر که خواهد قطع کند که آن چه خدای تعالی به من داده است بهتر از آن است که به شما داده است.

و اما ظهور فرج، آن با خدای تعالی است و تعیین کنندگان وقت دورغ می گویند.

ص: 248


1- مائده (5)، آیه 101.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ص482.

و اما اعتقاد کسی که می گوید حسین علیه السلام کشته نشده است، آن کفر و تکذیب و گمراهی است.

اما حوادث واقعه، دربارة آن مسایل به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجّت من بر شما هستند و من نیز حجّت خدا بر آنها هستم.

- تا آن جا که فرمود - و اما علت وقوع غیبت، خدای تعالی می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از چیزهایی سؤال نکنید که وقتی مشخص شد به ضرر شما باشد». بر گردن همة پدرانم، بیعت سرکشان زمانه بود، اما من وقتی خروج نمایم بیعت هیچ کس بر گردنم نیست.

اما وجه انتفاع از من در زمان غیبتم، مانند انتفاع از خورشید است وقتی که ابر آن را از دیدگان پنهان سازد. و من امان اهل زمین هستم، هم چنان که ستارگان، امان اهل آسمان ها هستند. و از اموری که سودی برایتان ندارد پرسش نکنید و خود را در آموختن آن چه از شما نخواسته اند به زحمت نیفکنید و برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که همانا فرج شما است و ای اسحاق بن یعقوب! درود بر تو و بر پیروان هدایت باد».(1)

بررسی سند حدیث

محمدبن محمدبن عصام الکلینی

مرحوم آیت الله خویی، ایشان را از مشایخ مرحوم صدوق می دانند؛ ولی چون مبنای ایشان، عدم وثاقت مشایخ ثقه است، مطلبی در توثیق ایشان ندارند.(2) اما بنا

ص: 249


1- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، ج2، ص 237، ح 4.
2- معجم رجال الحدیث، ج،18 ص195، ش11730.

بر نظر برخی دیگر از علما، شیخ اجازه، توثیق عام است(1).

 باقی سند هم شامل افرادی مثل مرحوم کلینی و اسحاق بن یعقوب است که اوثق الثقات هستند.

نکته

 این حدیث در کتاب الغیبة شیخ طوسی سند دیگری دارد که نام رجال آن از شخصیت بسیار بزرگ شیعه هستند، از جمله: ابن قولویه، أبی غالب زراری و مرحوم کلینی. بنابراین سند حدیث در مرتبه بسیار بالا قرار دارد و این توفیع شریف، نصب العین تمام شیعیان راستین خواهد بود.(2)

بررسی دلالت حدیث

این عنوان بحمدالله قرائن و شواهد محکمی از قرآن کریم دارد که به مواردی اشاره می شود:

1. «یا ایها الذین آمنوا لا تسئلو عن أشیاء ان تبدلکم تسئوکم؛(3)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی که اگر بدانید به ضرر شما است سؤال نکنید».

2. «و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب؛(4)

 خداوند، شما را بر غیبت آگاه نخواهد کرد».

3. «لو اطلعت علیکم لولیت منهم فرارا؛(5) اگر حقیقت به شما روشن شود

ص: 250


1- تنقیح المقال، ج3، ص96 .«لا شبهة شیخ اجازه یغنیه عن التوثیق، فهو بحکم الثقه» .
2- الغیبة، شیخ طوسی، ص،290 ح247.
3- مائده (5)، آیه 101.
4- آل عمران (3)، آیه 179.
5- کهف (18)، آیه 18.

[تحمل قدرت آن را ندارید] و از دین گریزان می شوید».

4. «وعسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون؛(1)

چه بسیار چیزی را در دوست می دارید و آن برای شما بد است و خدا می داند و شما می دانید».

لذا حکمت الهی در خصوص علت غیبت نیست، بلکه شامل مواردی می شود که بعضی از آنها در قرآن و روایات آمده است. لذا در قرآن می بینیم حضرت خضر از چیزهایی اطلاع دارند که حضرت موسی آن را نمی دانند. البته در این آیات، این نکته زیبا به نظر می آید که اگر انسان صبر کند تا زمان آن فرا برسد، این سختی و عدم تحمل از بین رفته و انسان با جان و دل پذیرای حکمت الهی می شود.

نتیجه

امام عصر علیه السلام بااستناد به این آیه شریفه، پنهان بودن علت غیبت را به نفع ما شیعیان دانسته است و امام رضا علیه السلام در توصیف امام چنین می فرمایند:«الامام... الام البرّة بالولده الصغیر؛(2) او مانند مادری مهربان نسبت به فرزند خردسال خود به است». روایت مذکور تصریح بر این معنا داشته و دلالت آن تمام است. بنابر این روایت، هم از نظر سند و هم دلالت قابل استناد است.

ص: 251


1- بقره (2)، آیه 216.
2- کافی، ج1، ص222.

سوم: سر الهی

اشاره

3. حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی قال: حدثنا محمد بن إسماعیل البرمکی، عن علی بن عثمان، عن محمد بن الفرات، عن ثابت بن دینار، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: إن علی بن أبی طالب علیه السلام إمام أمتی وخلیفتی علیها من بعدی، ومن ولده القائم المنتظر الذی یملا الله به الارض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما، والذی بعثنی بالحق بشیرا إن الثابتین علی القول به فی زمان غیبته لاعز من الکبریت الاحمر، فقام إلیه جابر بن عبد الله الانصاری فقال: یا رسول الله وللقائم من ولدک غیبة؟ قال: ای وربی، ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین، یا جابر إن هذا الامر (أمر) من أمر الله وسر من سر الله، مطوی عن عباد الله، فإیاک والشک فیه فإن الشک فی أمر الله عزوجل کفر.(1)

بررسی سند حدیث

محمدبن موسی بن المتوکل

علامه حلی می فرمایند: «ایشان ثقه است».(2) جناب نمازی در مستدرکات می گوید: «ایشان در خلاصه الاقوال و وجیزه علامه حلی توثیق شده است و از مشایخ مرحوم صدوق است لذا در کل، او ثقه است».(3)

محمدبن عبدالله الکوفی

آیت الله خوئی، ایشان را با «محمدبن ابی عبدالله اسدی» و «محمدبن جعفر

ص: 252


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص287. ترجمه حدیث در باب امتحان، ح13 گذشت.
2- خلاصة الاقوال، ص251، ص59.
3- مستدرکات علم رجال، ج7، ص344، ش14574.

الاسدی» متحد دانسته است که ایشان توثیق خاص دارند. بنابراین محمدبن عبدالله الکوفی ثقه است.(1)

محمدبن اسماعیل البرمکی

آیت الله خوئی می فرمایند: «ایشان همان محمدبن اسماعیل بن احمدبن بشیر البرمکی هستند» و به استناد کلام مرحوم نجاشی ایشان را ثقه می دانند.(2)

علی بن عثمان

شخصیت ایشان مجهول است.

محمدبن الفرات

 او بسیار ضعیف است.

ثابت بن دینار

آیت الله خوئی می فرمایند: «کنیه ایشان ابا حمزه ثمالی و ثقه است».(3)

توثیق سعیدبن جبیر هم گذشت.(4)

در نتیجه، سند حدیث ضعیف است؛ ولی اکثر متن حدیث را روایات متعددی تأیید می کند، و روایت بعدی تأیید می شود؛ لذا اگرچه سند ضعیف است، ولی متن، موثوق به و قابل اعتماد می باشد.

4. حدثنا علی بن عبد الله الوراق قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد ابن إسحاق بن سعد الاشعری قال: دخلت علی أبی محمد الحسن بن علی علیهما السلام

ص: 253


1- علم رجال الحدیث، ج15، ص238، ص285 ش 10032.
2- علم رجال الحدیث، ج16، ص91، ش10271.
3- علم رجال الحدیث، ح4، ص292، ش1960.
4- معجم رجال الحدیث، ج9، ص118، ش512.

وأنا أرید أن أسأله عن الخلف [ من ] بعده، فقال لی مبتدئا: یا أحمد بن إسحاق إن الله تبارک وتعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم علیه السلام ولا یخلیها إلی أن تقوم الساعة من حجة لله علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الارض، وبه ینزل الغیث، وبه یخرج برکات الارض. قال: فقلت له: یا ابن رسول الله فمن الامام والخلیفة بعدک؟ فنهض علیه السلام مسرعا فدخل البیت، ثم خرج وعلی عاتقه غلام کان وجهه القمر لیلة البدر من أبناء الثلاث سنین، فقال: یا أحمد بن إسحاق لو لا کرامتک علی الله عزوجل وعلی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا، إنه سمی رسول الله صلی الله علیه وآله وکنیه، الذی یملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما. یا أحمد بن إسحاق مثله فی هذه الامة مثل الخضر علیه السلام، ومثله مثل ذی القرنین، والله لیغیبن غیبة لا ینجو فیها من الهلکة إلا من ثبته الله عزوجل علی القول بإمامته وفّقه [ فیها ] للدعاء بتعجیل فرجه. فقال أحمد بن إسحاق: فقلت له: یا مولای فهل من علامة یطمئن إلیها قلبی؟ فنطق الغلام علیه السلام بلسان عربی فصیح فقال: أنا بقیة الله فی أرضه، والمنتقم من أعدائه، فلا تطلب أثرا بعد عین یا أحمد بن إسحاق. فقال أحمد بن إسحاق: فخرجت مسرورا فرحا، فلما کان من الغد عدت إلیه فقلت له: یا ابن رسول الله لقد عظم سروری بما مننت [ به ] علی فما السنة الجاریة فیه من الخضر وذی القرنین؟ فقال: طول الغیبة یا أحمد، قلت: یا ابن رسول الله وإن غیبته لتطول؟ قال: ای وربی حتی یرجع عن هذا الامر أکثر القائلین به ولا یبقی إلا من أخذ الله عزوجل عهده لولایتنا، وکتب فی قلبه الایمان وأیده بروح منه یا أحمد بن إسحاق: هذا أمر من أمر الله، وسر من سر الله، وغیب من غیب الله، فخذ ما آتیتک واکتمه وکن من الشاکرین تکن معنا غدا فی علیین.

ص: 254

قال مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه: لم أسمع بهذا الحدیث إلامن علی بن - عبد الله الوراق وجدت بخطه مثبتا فسألته عنه فرواه لی عن سعد بن عبد الله، عن أحمد ابن إسحاق رضی الله عنه کما ذکرته.(1)

احمد بن اسحاق گوید: بر امام عسکری علیه السلام وارد شدم و می خواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم، اما او آغاز سخن کرد و فرمود: «ای احمد بن اسحاق! خدای تعالی از زمان آدم علیه السلام زمین را خالی از حجّت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجّت نخواهد گذاشت. به واسطة اوست که بلا را از اهل زمین دفع می کند و به خاطر اوست که باران می فرستد و برکات زمین را بیرون می آورد.» گفتم: ای فرزند رسول خدا! امام و جانشین پس از شما کیست؟

حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت، در حالی که بر شانه اش، کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید. سپس فرمود: «ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خدای تعالی و حجّت های او گرامی نبودی، این فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او همنام و هم کنیة رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.

ای احمد بن اسحاق! مَثَل او در این امّت، مثل خضر و ذوالقرنین است. او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمی یابد مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج موفّق سازد.

 گفتم: ای مولای من! آیا نشانه ای هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ آن کودک به

ص: 255


1- کمال الدین، ص384.

زبان عربی فصیح به سخن در آمد و فرمود: «أنا بقیة الله فی أرضه و المنتقم من أعدائه. ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده جستجوی نشانه مکن!»

احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرّم بیرون آمدم و فردای آن روز به نزد امام عسکری علیه السلام بازگشتم و گفتم:ای فرزند رسول خدا! شادی من به واسطة منتّی که بر من نهادید بسیار است. بفرمائید آن سنّتی که از خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟ فرمود: «ای احمد! غیبت طولانی» گفتم:ای فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: «به خدا سوگند، چنین است؛ تا به غایتی که اکثر معتقدین به او باز گردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاه داشته و با روحی از جانب خود مؤید کرده باشد.

ای احمد بن اسحاق! این امری از امور الهی و سری از اسرار ربوبی و غیبی از غیوب پروردگار است. آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علّیین باشی».

مصنف این کتاب گوید: این حدیث را فقط از علی بن عبدالله ورّاق شنیدم آن را به خطّ او یافتم و از وی پرسش کردم. او نیز آن را از سعد بن عبدالله از احمد بن اسحاق هم چنان که ذکر کردم روایت نمود.(1)

بررسی سند حدیث

علی بن عبدالله الوارق

ص: 256


1- کمال الدین و تمام الغمة، ترجمه منصور پهلوان، ج 2، ص 80، ح 1.

ایشان از مشایخ مرحوم صدوق هستند.(1) توثیق عام شامل این شخصیت می شود و این که مرحوم صدوق می فرماید: هم خط او را دیدم و هم دوباره از او سوال کردم، بر اعتماد او بر علی بن عبدالله دلالت می کند. سعدبن عبد الله و احمدبن اسحاق هم از اجلا و بزرگان روات شیعه می باشند.

بنابراین سند این حدیث در سطح عالی و قابل استناد می باشد.

بررسی دلالت حدیث

قبل از پرداختن به دلالت این دو روایت، مصادیقی از سرالله در روایات بیان می شود.

1. در برخی موارد، سرالله به شب قدر اطلاق شده است.(2)

2. در برخی موارد به اهل بیت علیهم السلام سرالله گفته شده است.(3)

3. گاهی به علوم خاص نزد اهل بیت علیهم السلام اطلاق شده است.(4)

4. در برخی موارد هم به غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اطلاق شده است.

متن دو روایت، در دلالت بر معنای مورد نظر، مشترک است. البته سند و متن دو روایت بسیار شبیه هم هستند و هردو روایت بیانگر این است که علت غیبت از اسرار و امور الهی است و فقط اهل بیت علیهم السلام از اسرار آن آگاه هستند.

 اگر سؤال شود که سر الهی، خود حضرت هستند، عرض می کنیم چنین نیست؛ چرا که هم از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسم امام عصر علیه السلام و خصوصیات او برای شیعیان

ص: 257


1- علم رجال الحدیث، ج13، ص91، ش8304.؛ تنقیح المقال، ج3، ص96.
2- الاعتقادات فی دین الامامیه، باب هفتم، ص34.
3- کافی، ج1، ص221، ح3.
4- کافی، ج1، ص 402، ح5.

مکرر بیان شده است و هم امام عسکری علیه السلام در موارد متعدد امام عصر علیه السلام را به خواص از شیعیان نشان دادند تا مردم، در دوره غیبت در اصل اعتقاد به حضرت دچار حیرت و سرگردانی نشوند.

 اگر گفته شود منظور، خود غیبت است، گفته می شود که اصل غیبت و ویژگی های آن، حتی تعدد غیبت هم در روایات ذکر شده؛ لذا اصل غیبت مبهم نبوده است.

 بنابراین دلالت این دو روایت بر سرالهی بودن علت غیبت تمام است.

نقد و نظر

یک: در رابطه با پوشیده بودن علت غیبت، چهار حدیث وجود داشت که دو حدیث، صحیح و دو حدیث، ضعیف بود و از آنجا که همگی با زبان های مختلف یک مضمون - یعنی پوشیده بودن علت غیبت - را بیان می کردند، ما تمام این روایات را پذیرفتیم. اما در این جا نمی توان سخن از علت محدثه و مبقیه کرد؛ چون سخن از پوشیده بودن علت است و دربارة چیزی که نمی دانیم، قضاوتی هم نداریم.

دو: در رابطه با بیان عالمان دین باید عرض کنم با تحقیق وسیعی که این جانب در تمام منابع و کتب غیبت داشتم، تمام عالمان دین به اتفاق، حکمت را مهم ترین دلیل حقیقی غیبت می دانند، به استثنای مرحوم کلینی و مرحوم نعمانی که بنده در این رابطه از آن بزرگواران به مطلبی دست پیدا نکردم.

در این جا به خاطر اهمیت این دلیل، به نظر علمای بزرگ اسلام در رابطه با پوشیده بودن حکمت الهی غیبت حضرت مهدی علیه السلام اشاره می شود.

ص: 258

1. شیخ صدوق در کمال الدین وتمام النعمة با آوردن یکی از روایات حکمت در باب علت غیبت، در حقیقت، تصریح بر پوشیده بودن علت غیبت دارند و جناب یوسفی غروی می فرمایند: «مرحوم صدوق این حکمت را بر سایر حکمت ها مقدم داشته اند».(1)

2. شیخ مفید در فصول العشرة می فرمایند: « خداوند غیبت را برای مصالح خلقش قرار داد و علت آن را کسی جز خودش نمی داند.»(2)

3. سید مرتضی در المقنع فی الغیبة می فرمایند: «اگرچه علت برای ما مشخص نیست، ولی علم به این که خداوند حکیم است و افعال او قطعاً دارای حکمت است برای ما کفایت می کند. می دانیم که حتماً برای غیبت حکمت هایی است، اگر چه بر ما پوشیده باشد».(3)

4. شیخ طوسی در کتاب الغیبة می فرمایند: «ما می دانیم که غیبت حضرت مهدی علیه السلام حکمتی دارد که باعث غیبت ایشان شده است، اگرچه آن را مفصل ندانیم».(4) و همچنین می گویند: «علت غیبت، مشتبه و دارای اغماض است».(5) همان طور که ظاهر است ایشان هم عامل اصلی و حقیقی غیبت را پوشیده می دانند، ولی علت ظاهری را خوف از قتل، عنوان می کنند و اگر گفته شود ایشان حکمت را قبول ندارند صحیح نیست.

5. مرحوم فیض کاشانی می فرمایند: «علت غیبت از اسرار الهی است که برای

ص: 259


1- فصلنامه انتظار موعود، محمد یوسفی غروی،، ش7، ص178.
2- فصول العشرة، ص83.
3- امامت و غیبت، ترجمه: المقنع، ص38.
4- الغیبة، شیخ طوسی، ص85، ح84.
5- الغیبة، شیخ طوسی، ص88.

مؤمنین بسیار سنگین است و تحمل کتمان آن را ندارند و به همین جهت بر آن ها پوشیده ماند».(1)

6. امام خمینی قدس سرّه فرمودند: «علت غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مصالحی است که خداوند به آن آگاه است».(2)

7. آیت الله صافی می فرمایند: «علت بزرگ و حقیقی غیبت، سرالهی و برما پوشیده است».(3) جالب این که ایشان برای دفع شبهات موجود در اطراف این علت، حدود بیست صفحه به شرح و تفسیر آن می پردازند.

8. آیت الله جوادی آملی می فرمایند: «به علت حقیقی و اصلی نمی توان دست پیدا کرد، ولی از باب بهتر عمل کردن به وظیفه و عوامل ظاهری به آن پرداخته می شود». (4)

9. آیت الله شیخ جواد خراسانی می فرمایند: «علت عمده و اصلی برای همه لازم نیست معلوم باشد، ولی علل ظاهری را همگان درک می کنند».(5)

10. مرحوم آقای دوانی، در اول بحث از فلسفه غیبت، در چند صفحه اشاره به عدم دسترسی به علت حقیقی غیبت می کنند و بعد به علل ظاهری می پردازند.(6)

11. حبیب اله طاهری: نیز در کتاب سیمای آفتاب، در ابتدای بحث فلسفه غیبت می گوید: «علت اصلی غیبت از اسرار الهی و بر ما پوشیده است و جز ائمة

ص: 260


1- الوافی، ج2، ص406.
2- تهذیب الاصول، ج3، ص146.
3- امامت و مهدویت، ج3، ص117.
4- امام مهدی موجود موعود، ص128.
5- مهدی منتظر، ص72.
6- موعودی جهانی که جهان در انتظار اوست، ص212.

اطهار علیهم السلام کسی از آن اطلاع ندارد».(1)

پاسخ به سؤال

چرا علت اصلی بر ما پوشیده است و آیا این مسئله با روایات مذکور که اشاره به موارد خاصی به عنوان علت کرده بودند، در تعارض نیست؟

الف) با توجه به این که اهل بیت علیه السلام فرمودند: «تحمل اسرار الهی برای غیر ما بسیار مشکل است» قطعا بازگو کردن این سر الهی به نفع شیعیان نبوده است و این مهم از روایات فهمیده می شود. برخی از آن موارد عبارت اند از:

1. جابر جعفی می گوید: من خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و عرض کردم: برای طلب علم، نزد شما آمده ام. حضرت دو نوشته به من داد و فرمود: «این را تا زمانی که بنی امیه زنده هستند، حق نداری به احدی بگویی، و وقتی حکومت آن ها برچیده شد، حق نداری بر کسی پوشیده داری و الا لعنت من و اجدادم بر تو باد. و نامه دوم را تا آخر عمر حق نداری برای هیچ کس بازگو کنی. و الا لعنت من و اجدادم بر تو باد». در روایتی دیگر جابر می گوید: «از سنگینی این اسرار الهی که حق نداشتم به کسی بگویم؛ به تنگ آمدم. خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و عرض کردم:ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم من تحمل این بار سنگینی که بر دوش من نهادی، ندارم. حضرت فرمود: «تنها راه تو این است که  چاهی حفر کنی و سرخود را داخل آن قرار دهی و فریاد بزنی و این اسرار را به چاه بگویی».(2)

امام باقر علیه السلام جابر جعفی را برای این امر انتخاب کرده و او تحمل ندارد، پس

ص: 261


1- سیمای آفتاب، ص89.
2- الغیبة، شیخ طوسی، ح247، ص290.

عموم شیعیان چگونه تحمل أسرار را دارند؟ بنابر این به نظر می رسد همان استدلال امام صادق علیه السلام برای ما کافی است که بدانیم که هیچ کار خداوند بدون حکمت نیست.

2. امام صادق علیه السلام فرمودند: «عَلِم سلمان عِلماً لوعَلمهُ ابوذر کفَر؛(1) سلمان علمی را می دانست که اگر ابوذر از آن آگاه می شد، کافر می گشت».

بنا بر این حدیث شریف به نظر می آیدکه اسرار الهی را حتی تمام اولیای خدا نمی توانند تحمل کنند، تا چه رسد به عموم شیعیان که در بعضی مواقع، غیر اسرار هم برای آن ها قابل تحمل نیست.

ب. بر فرض پذیرش حکمت الهی به عنوان علت اصلی غیبت و پوشیده بودن آن بر مردم، تعارضی با احادیث دیگر به وجود نخواهد آمد؛ چرا که مصالحی در کار است که ذکر آن روایات را ضروری نشان می دهد، از جمله:

1. اگر در طی حدود دوازده قرن، بزرگان دین در پاسخ به چرایی غیبت فقط می گفتند: نمی دانیم، چه تأثیر جبران ناپذیری برای شیعیان داشت؟

2. وقتی خداوند در نهان و فطرت انسان، خواسته ای قرار می دهد، پاسخ مناسبی هم برای آن در خارج قرار می دهد، به عنوان مثال وقتی خداوند نیاز گرسنگی را در انسان قرار داده است، قبل از آن غذاهای متنوع را آفریده تا پاسخ گوی این نیاز باشد. انسان فطرتاً دنبال حقیقت است تا به آرامش برسد، لذا انسان ذاتا پرسشگر است و اهل بیت علیهم السلام هم در روایات فراوانی که ذکر شد، در حقیقت این نیاز فطری انسان را - البته در حد تحمل او - پاسخی داده اند که برای هر شخص عادی،

ص: 262


1- الاختصاص، ص12.

قابل پذیرش باشد و آنها را از حیرت در آورد.

3. در هیچ کدام از روایات، اهل بیت علیهم السلام نفرموده اند تنها این علت باعث غیبت است و لاغیر؛ بلکه در روایات متعدد به ادله گوناگون اشاره نموده اند تا به افکار و پرسش های متعدد پاسخ گو بوده باشند.

شاید از این روی باشد که شیخ طوسی که در زمان قتل عام شیعیان واقع شده و خوف از قتل را لمس کرده است، آن را علت اصلی غیبت می داند و مرحوم کلینی و شیخ صدوق که با عده ای از شیعیان مواجه بودند که دچار شبهه و تردید شده بودند، امتحان را عامل اصلی غیبت می دانند.

نتیجه

به نظر می آید علل غیبت دو نوع باشد، ظاهری و حقیقی. علت مهم ظاهری همان خوف از قتل و امتحان است و علل دیگر نقش فرعی در غیبت داشته اند. اما حکمت، علت حقیقی غیبت است که بر ما پوشیده است و تناقضی هم در کار نیست؛ کما اینکه بعضی علمای بزرگ بر این مطلب، تصریح کرده اند که به علت حقیقی غیبت نمی توان دست پیدا کرد و برای بهتر عمل کردن به وظیفه، به علل ظاهری پرداخته می شود(1).

ص: 263


1- امام مهدی، موجود موعود، ص128.

خاتمه

اکنون می بایست بعد از بررسی قریب به صد روایت در علل غیبت، یک جمع بندی داشته باشیم.

بنا بر آنچه در این کتاب به دست آمد، علت حقیقی غیبت، سری از اسرار الهی است، که هم روایات آن را تأیید می کند - چنانکه امام علیه السلام می فرماید: «ما مجاز به بیان علت حقیقی نیستیم» -(1)و هم بیانات عالمان بزرگ هم چون شیخ مفید (رحمة الله) (2)، سیدمرتضی (رحمة الله) (3)، شیخ طوسی (رحمة الله) (4)، امام خمینی (رحمة الله) (5)وغیره مؤید این مطلب می باشد؛و در واقع می توان از آن به عنوان دلیل حقیقی غیبت نام برد.

2.دلایل دیگری که توسط اهل بیت علیهم السلام در روایات آمده است، دلایل ظاهری غیبت بوده است که انجام بهتر وظایف از سوی شیعیان را در به دنبال داشته است.به نحوی که آنان در پاسخ افراد متعدد به دلایل متعدد اشاره نموده اند، که از قرار معلوم برای پاسخ گویی به شیعیان تمام جهان بوده است. لذا با توجه به شرایط بسیار متفاوت در نقاط مختلف جهان، پاسخ اهل بیت علیهم السلام هم متفاوت بوده است، تا باعث برطرف شدن حیرت و سرگردانی آنان در طی دوران غیبت باشد.

ص: 264


1- کمال الدین و تمام النعمة، ص481؛ الغیبة، شیخ طوسی،ص290، ص247.
2- فصول العشرة، ص83.
3- امامت و غیبت، ترجمه المقنع، ص38.
4- الغیبة، شیخ طوسی، ص85، ح84 و ص88.
5- تهذیب الاصول، ج3، ص146.

زندگی امیرالمؤمنین شاید مثال خوبی برای مبحث ما باشد؛ چرا که ایشان علت سکوت و خانه نشینی خود بعد از پیامبر(ص) راحفظ اسلام بیان می کردند، ولی بعد از بیست و پنج سال خانه نشینی، وقتی با هجوم درخواست کنندگان مواجه شدند، حکومت را پذیرفتند. ولی بعد از شروع به کار، علت حقیقی عیان گشت، زیرا مردم نتوانستند بیش از پنج سال، حکومت آن جناب را تاب بیاوردند.اگر چه همان دلیل اول، برای شیعیان دلیل قانع کننده ای بود، ولی سِر حقیقی سکوت بر عموم پوشیده بود؛ چرا که اگر حضرت امیر علیه السلام همان روز اول در مقابل مخالفان شمشیر به دست می گرفتند، مردم تحمل آن را نداشتند. البته در بحث ما نباید فراموش شود که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آخرین ذخیره الهی است.

3. همانطور که گذشت در میان علل غیبت، دلیل خوف از قتل، مهم ترین دلیل ظاهری غیبت است که مورد تأیید برخی بزرگان هم می باشد. بعد از آن، امتحان الهی بیشترین روایات و نظرات علما را به خود اختصاص داده است. در روایات به عللی دیگر نیز اشاره شده است که می توان از آنان به دلایل فرعی غیبت نام برد.

4. حاصل روایات علل غیبت این است که اگر چه شیعیان باعث به وجود آمدن علل غیبت نبوده اند - چرا که بیشترین آسیب ها در طول غیبت متوجه آنان بوده است - ولی به هر حال امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف باید پردة غیبت را کنار بزنند تا خورشید عالم تاب وجود ایشان بر عالمیان بتابد. ولی این سؤالات همچنان باقی است که اگر علت اصلی غیبت بر ما پوشیده است، چگونه از آن اطلاع پیدا کنیم تا آن را برطرف کنیم؟وآیا برطرف کردن علل ظاهری کفایت می کند؟وآیا تمام آنها باید بر طرف شود یا بر طرف شدن علل اصلی کافی است؟ و یا اینکه آیا وجود شرایط ظهور برای پایان یافتن غیبت، کفایت می کند. اگر چه علل غیبت

ص: 265

باقی باشد؟

در آخر خداوند را سپاسگذارم که به بنده توفیق زندگی در کنار عاشقان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را داده تا بتوانم مقداری از عمر ناقابل خودم را در عرصه مهدویت بگذرانم و این کتاب را به پایان برسانم.

بنفسی أنت من مغیب لم یخل منا

والسلام علیکم و(رحمة الله) و برکاته

10/9/1389

24ذی الحجه1431ق

قم- در جوار حرم ملکوتی حضرت معصومه(س)

ص: 266

کتابنامه

1. قرآن کریم.

2. مفاتیح الجنان.

3. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمدابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، داراحیاء الکتب العربیه، بی جا، 1378ق.

4. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، دار بیروت لطباعه و النشر، بیروت، 1386ق.

5. ابن الصباغ، الفصول المهمه فی معرفة الائمه، تحقیق: سامی الغریری، چاپ اول، دارالحدیث للطباعه و النشر، قم، 1422ق.

6. ابن بابویه قمی، علی، الامامه و التبصرة، چاپ اول، مدرسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، 1363ش.

7. ابن خلکان، وفیات الأعیان و أبناء الزمان، دارالثقافه، بیروت، بی تا.

8. إبن فارسی، أبی الحسین احمد، مقاییس اللغه، چاپ اول، دار أحیاء التراث العربی، بیروت، 1422ق.

9. ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، نشر أدب الحوزه، قم، 1363ش.

10. اصفهانی، الراغب، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، چاپ اول، دارالقلم، دمشق، 1412ق.

11. اصفهانی، میرزا محمدتقی، مکیال المکارم، تحقیق: سیدعلی عاشور، چاپ اول، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1421ق.

12. امیدیان، سعید، رساله سطح 3، موجود در کتابخانه مرکز تخصصی مهدویت، قم.

13. أنوری، حسن، فرهنگ فشرده سخن، چاپ دوم، انتشارات سخن، تهران، 1385ش.

14. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، مؤسسه الأعملی للمطبوعات، بیروت، 1419ق.

15. بندرریگی، محمد، فرهنگ بندرریگی، چاپ اول، انتشارات علمی، تهران، 1378ش.

ص: 267

16. بهبهانی، وحید، تعلیقه علی منهج المقال، بی نا، بی جا، بی تا.

17. ترابی، اکبر، پژوهشی در علم رجال، چاپ اول، اسوه، قم، 1387ش.

18. تستری، علامه محمدتقی، قاموس الرجال، چاپ دوم، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1410ق.

19. تونه ای، مجتبی، موعودنامه، چاپ اول، انتشارات مشهور، قم، 1383ش.

20. جمعی از نویسندگان، نور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ دوم، نشر آفاق، تهران، 1401ق.

21. جوادی آملی، عبدالله، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف موجود موعود، چاپ دوم، مرکز نشر إسراء، قم، 1387ش.

22. جوینی شافعی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، تحقیق: شیخ محمدباقر محمودی، چاپ اول، مؤسسه المحمودی للطباعه و النشر، بیروت، 1398ق.

23. حسین جاسم، تاریخ سیاسی امام دوازدهم، ترجمه محمدتقی آیت اللهی، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1385ش.

24. حسینی تفرشی، مصطفی، نقد الرجال، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لأحیاء التراث، بیروت، 1419ق.

25. حکیم، عادل، پایان نامه سطح 3، موجود در مرکز تخصصی مهدویت (کتابخانه)، قم.

26. حلی، ابن داود، رجال، تحقیق: سیدمحمدصادق آل بحرالعلوم، منشورات مطبعه الحیدریه، نجف، 1392ق.

27. حلی، علامه، خلاصة الاقوال، تحقیق: جواد قیومی، چاپ اول، مؤسسه نشر الفقاهه، قم، 1417ق.

28. حنفی قندوزی، حافظ سلیمان، ینابیع الموده لذوی القربی، تحقیق: سیدعلی جمال اشرف حسینی، چاپ اول، دارالأسوه للطباعه و النشر، بی جا، 1416ق.

29. خراسانی، محمدجواد، مهدی منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف، تحقیق، جواد میرشفیعی، چاپ سیزدهم، مؤسسه انتشاراتی لاهوت، تهران، 1384ش.

30. خوارزمی، ابوالمؤید الموفق بن احمد المکی، مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق: محمد السماوی، بی نا، نجف اشرف، 1367ق.

31. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ سوم، دارالزهراء، بیروت، 1403ق.

ص: 268

32.دوانی، علی، موعودی که جهان در انتظار اوست، چاپ چهارم، دبیرخانه دائمی اجلاس حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، 1385ش.

33.ذهبی، الحافظ، العبر فی خبر من غبره، تحقیق: محمد سعید سیونی، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.

34.ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، چاپ اول، دارالکتب العربی، بیروت، 1407ق.

35.زرکلی، خیرالدین، الأعلام، چاپ پنجم، دارالعلم للملایین، بیروت، 1980م.

36.سبحانی، جعفر، تقریرات بحث السید الخمینی، چاپ سوم، انتشارات دارالفکر، قم، 1367ش.

37.سبحانی، جعفر، علم الرجال، چاپ چهارم، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1421ق.

38.سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، چاپ اول، بنیاد فرهنگی مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، 1385ش.

39.سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه المنجد، انتشارات اسلام، تهران، بی تا.

40.سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، چاپ دوم، انتشارات امیرالمؤمنین علیه السلام، قم، 1386ش.

41.شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الأبصار، دارالفکر الاسلامیه، بیروت، بی تا.

42.شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، دارالمکتبة الهلال، بیروت، 2003م.

43.شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه چاپ دوم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم، بی تا.

44.-------، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح: منصور پهلوان، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ اول، دار الحدیث، قم، 1380ش.

45.شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، تصحیح: میرداماد استرآبادی، تحقیق: مهدی رجالی، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لأحیاء التراث، قم، 1404ق.

46.--------، الفهرست، چاپ اول، نشر اسلامی، بی جا، 1417ق.

ص: 269

47.-----------، الغیبه، تحقیق: عبادالله تهرانی وعلی احمد ناصح، چاپ سوم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، 1383ش.

48.-----------، الغیبة، ترجمه و تحقیق: مجتبی عزیزی، چاپ دوم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، 1387ش.

49.-----------، رجال، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، چاپ دوم، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1420ق.

50.شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، مترجم: سیدجواد مصطفوی، چاپ اول، انتشارات علمیه اسلامی، تهران، بی تا.

51.----------، روضه کافی، مترجم: سیدهاشم رسول محلاتی، چاپ اول، انتشارات علمیه اسلامی، تهران، بی تا.

52.شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان، الاختصاص، تحقیق: علی اکبر غفاری، سیدمحمود زرندی، دارالمفید للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، 1414ق.

53.--------، الأرشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، دارالمفید للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، 1414ق.

54.--------، الفصول العشره، تحقیق: فارس الحسون، چاپ دوم، دارالمفید للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، 1414ق.

55.--------، الکافی، چاپ پنجم، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1363ش.

56.صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویت، چاپ سوم، مؤسسه انتشارات حضرت معصومه علیها السلام، قم، 1378ش.

57.طاهری، حبیب الله، سیمای آفتاب، چاپ اول، انتشارات زائر، قم، 1380ش.

58.طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، مترجم: بهراد جعفری، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1385ش.

59.طبری، محمد بن جریر(سُنی)، تاریخ طبری، تصحیح: نخبه من العلماء الأجلاء، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا.

60.طبری، محمد بن جریر (شیعی)، دلائل الإمامه، تحقیق: مؤسسه البعثه، چاپ اول، مرکز الطباعه و النشر فی مؤسسه البعثه، قم، 1413ق.

61.طبسی، نجم الدین، تا ظهور، چاپ اول، بنیاد فرهنگی مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، 1388ش.

ص: 270

62.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق: احمد الحسینی، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403ق.

63.طهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعه، دار الأضواء، بیروت، بی تا.

64.عاملی، شیخ حر محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، چاپ دوم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1414ق.

65.علم الهدی، سیدمرتضی، المقنع، ترجمه: (امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام)، چاپ سوم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، 1383ش.

66.عمیدی، ثامر هاشم، در انتظار ققنوس، ترجمه: مهدی علیزاده، چاپ دوم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینیυ، قم، 1382ش.

67.فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تصحیح: اسعد الطیب، چاپ اول، انتشارات اسوه، قم، 1414ق.

68.فصلنامه علمی - تخصصی انتظار، مرکز تخصصی مهدویت، قم، 1381ش.

69.فضلی، نادر، راز غیبت، چاپ اول، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، تهران، 1384ش.

70.قریشی، سیدعلی اکبر، اتفاق در مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ پنجم، انتشارات اسلامی، قم، 1376ش.

71.قمی، الخزاز، کفایه الاثر، تحقیق: عبداللطیف حسینی، انتشارات بیدار، قم، 1401ق.

72.کاشانی، ملامحسن فیض، الوافی، چاپ اول، کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام، اصفهان، 1406ق.

73.مازندرانی، محمد بن اسماعیل، منتهی المقال فی احوال الرجال، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لأحیاء التراث، بیروت، 1419ق.

74.المازندرانی، مولی محمدصالح، شرح اصول کافی، تحقیق: ابوالحسن شعرانی، تصحیح: علی عاشورا، چاپ اول، دارالإحیاء التراث العربی للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، 1421ق.

75.مامقانی، تنقیح المقال، مرتضویه، نجف أشرف، بی تا.

76.مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ دوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.

77.--------، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تصحیح: سیدهاشم رسول محلاتی، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1379ش.

ص: 271

78.مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، فی شرح من لایحضره الفقیه، ترجمه: محمدحسین کوشانپور، بنیاد فرهنگی اسلامی، قم، 1406ق.

79.مشرق موعود، فصل نامه علمی - پژوهشی، پژوهشکده مهدویت، قم.

80.مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، چاپ پنجم، آستان قدس رضوی، مشهد، 1386ش.

81.مصباح یزدی، محمدتقی، آفتاب ولایت، چاپ سوم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینیυ، قم، 1383ش.

82.معلوف، لویس، المنجد، ترجمه: قاسم بوستانی، چاپ سوم، انتشارات الوفا، تهران، 1387ش.

83.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، بیستم، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1380ش.

84.----------، حکومت جهانی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ سوم، انتشارات نسل جوان، قم، 1384ش.

85.نجاشی، احمد بن علی الاسدی الکوفی، رجال، چاپ پنجم، مؤسسه نشر اسلامی التابعه لجماعة المدرسین، قم، 1416ق.

86.نجفی، شیخ هادی، موسوعه احادیث اهل البیت علیهم السلام، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، 1423ق.

87.نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تحقیق: فارس حسون، چاپ اول، انوار الهدی، قم، 1422ق.

88.------، غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، مترجم: عبدالرسول هاشمیان آدریانی، چاپ اول، آرموس، قم، بی تا.

89.نمازی، علی، مستدرکات علم الرجال الحدیث، چاپ اول، حیدری، تهران، بی تا.

90.الهیتمی المکی، احمد بن حجر (ابن حجر)، الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع و الزندقه، چاپ دوم، بی نا، قاهره، 1380ق.

ص: 272

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109