نور علی نور: مستندات قرآنی زیارت آل یاسین

مشخصات کتاب

سرشناسه:شاهدی، روح ا...، 1364 -

عنوان قراردادی:زیارتنامه آل یاسین. فارسی. شرح

عنوان و نام پدیدآور:نور علی نور: (مستندات قرآنی زیارت آل یاسین)/ روح ا... شاهدی.

مشخصات نشر:قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)،مرکز تخصصی امامت و مهدویت، 1392.

مشخصات ظاهری:303 ص.

شابک:978-600-7120-01-9

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [292] - 303؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- جنبه های قرآنی

موضوع:زیارتنامه آل یاسین -- نقد و تفسیر

موضوع:مهدویت-- جنبه های قرآنی

رده بندی کنگره:BP104 /م25ش2 1392

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی:3226328

ص:1

اشاره

نور علی نور

مستندات قرآنی زیارت آل یاسین

روح ا... شاهدی

نور علی نور (مستندات قرآنی زیارت آل یاسین)

Ÿ مؤلف: روح ا… شاهدی

Ÿ ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)

Ÿ نوبت چاپ: اول/ تابستان 1392

Ÿ شابک: 9-01-7120-600-978

Ÿ شمارگان: هزار نسخه

Ÿ قیمت: 8000 تومان

تمامی حقوق© محفوظ است.

- قم: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، مرکز تخصصی مهدویت/ خیابان شهدا/ کوچه آمار(22)/ بن بست شهید علیان/ ص.پ: 119- 37135/ همراه: 09109678911/ تلفن: 37749565 و 37737801 (داخلی 117و116)/37841130 (فروش)/ 37841131 (مدیریت)/ فاکس: 37737160 و 37744273

- تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)/ تلفن: 88959049/ فاکس: 88981389/ ص.پ: 355-15655

- www.mahdi313.com

با قدردانی و تشکر از همکارانی که در تولید این اثر نقش داشته اند:

اعضای محترم شورای کتاب حجج اسلام مجتبی کلباسی، محمدصابر جعفری، مهدی یوسفیان، محمدرضا فؤادیان و آقایان احمد مسعودیان (مدیر داخلی)، عبدا… شریفی (مدیر فروش)، مرتضی دانش طلب (مدیر مالی)، زینب احمدیان (ویراستار)، عباس فریدی (طراح جلد و صفحه آرا) و کلیه کسانی که ما را یاری نمودند.

مدیر مسئول انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)

 حسین احمدی

کد فایل09257-4

ص:2

ص:3

ص:4

فهرست مطالب

فصل اول: کلیات و مفاهیم9

بخش اول: کلیات10

1. بیان مسئله10

2. ضرورت پژوهش12

3. سؤالات پژوهش14

4. فرضیه های پژوهش15

5. اهداف پژوهش15

6. پیشینه پژوهش16

7. روش پژوهش19

8. ساختار پژوهش20

بخش دوم: مفاهیم22

درآمد22

1. مستندات22

2. اوصاف و حالات امام علیه السلام 22

3. زیارت23

4. زیارت آل یاسین26

1.4. واژه شناسی آل یاسین27

2.4. آل یاسین چه کسانی اند؟30

2.2.4. آل یاسین از نظر علم قرائت35

1.3.4. سند زیارت آل یاسین40

2.3.4. شخصیت شناسی محمد بن عبدالله حمیری (راوی زیارت)43

4.4. زمان و سبب صدور زیارت46

ص:5

5.4. ساختار و درونمایه زیارت52

6.4. فواید و آثار زیارت53

7.4. مضامین مشترک زیارت با دیگر زیارات اهل بیت علیهم السلام 60

جمع بندی فصل68

فصل دوم: مستندات قرآنی اوصاف و حالات امام71

درآمد72

سلام73

سلام در لغت73

پیشینه سلام75

سلام در لغت77

بخش اول: اوصاف امام مهدی علیه السلام در زیارت آل یاسین82

1. اوصاف ذاتی امام علیه السلام 82

1.1. باب وصول به خداوند82

2.1. خلیفه خداوند89

3.1. حجت و نشانه خداوند99

4.1. نشانه خواست خداوند106

5.1. بقیة الله در زمین110

6.1. پیمان محکم و مورد تأکید خداوند114

7.1. وعده ضمانت شده خداوند122

8.1. پرچم افراشته126

9.1. دانش انباخته131

10.1. رحمت گسترده139

11.1. وعده راستین144

12.1. امام مورد اطمینان146

13.1. پیشوای آرزو شده149

ص:6

2. اوصاف فعلی امام علیه السلام 151

1.2. حاکم کننده دین خدا151

2.2. دعوتگر به سوی خدا153

3.2. مربی آیات خداوند161

4.2. یاریگر حق خداوند165

5.2. تلاوت کننده کتاب خداوند170

6.2. مفسر کلام خداوند175

بخش دوم: حالات امام مهدی علیه السلام در زیارت آل یاسین178

1. قعود و قیام181

2. قرائت و تبیین183

3. نماز و خضوع185

4. رکوع و سجده189

5. تکبیر و تهلیل192

6. ستایش و استغفار194

7. تمام جمال ها و کمال ها199

جمع بندی فصل203

فصل سوم: مستندات قرآنی عرضه عقاید در زیارت205

بخش اول: بررسی نظریه عرضه اعتقادات206

پیشینه عرضه اعتقادات207

آیات دال بر صحت عرضه عقاید212

1. آیه مشاهده اعمال توسط خدا، رسول و مؤمنان212

2. آیه پرسش از اهل ذکر214

3. آیات شهادت شاهدان امم215

بخش دوم: مستندات قرآنی عقاید عرضه شده در زیارت آل یاسین229

ص:7

1. یکتایی و بی همتایی خداوند230

2. رسالت و بندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ومحبوبیت ایشان و اهل بیت علیهم السلام 238

3. حجت بودن اهل بیت علیهم السلام 255

1.3. دلالت آیات قرآن بر حجیت اهل بیت علیهم السلام 257

4. حتمی بودن وقوع رجعت262

1.4. رجعت در روایات264

2.4. رجعت در قرآن267

5. حقانیت مرگ277

6. حتمیت سؤال ناکر و نکیر279

7. مسلّم بودن نشر و بعث281

8. حقیقت داشتن صراط و مرصاد283

9. قطعی بودن سنجش اعمال286

10. حقانیت حشر و حساب289

11. مسلّم بودن وجود بهشت و دوزخ و پاداش و تهدید291

12. محوریت اهل بیت علیهم السلام در شناخت حق294

13. ولایت به اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان ایشان297

14. مودت خالص به اهل بیت علیهم السلام 299

جمع بندی فصل302

نتایج و پیشنهادها304

متن زیارت آل یاسین براساس نسخه الاحتجاج306

کتابنامه310

الف) کتاب ها310

ب) مقالات320

ص:8

فصل اول: کلیات و مفاهیم

اشاره

ص:9

بخش اول: کلیات

1. بیان مسئله

بسم الله الرحمن الرحیم

در کلام نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، اهل بیت علیهم السلام و قرآن همراه و همتای یک دیگرند و هرگز از هم جدا نمی شوند: «إِنِّی قَدْ تَرَکتُ فِیکمُ الثَّقَلَینِ... کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی... فَإِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ».(1) تمسک به این دو ثقل، همراه با هم، مایه هدایت، و دوری از هر دو یا اکتفا به یکی، در ضلالت افتادن است: «إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا».(2)

ص:10


1- از مصادر اهل سنت، ر.ک: سنن ترمذی، ج 5، ص622، ح3786 و ص663، 3788؛ مستدرک، ج3، صص 109_ 110؛ کتاب السنة، ص 629، ح1553و ص630، ح1558؛ مسند ابن حنبل، ج 17، ص 161، ح 11104؛ المعجم الکبیر، ج3، صص65_67، ح 2678،2680،2681و ج5، ص166،ح 4971؛ مسند این حمید، صص107_ 108،ح 240؛ لازم به ذکر است که مؤلف کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین من مصادر اهل السنة نیز تا حدودی این حدیث را استسقا کرده است. از مصادر شیعی نیز ر.ک: کمال الدین، ج1، ص234، ب 22، ح44 و 64؛ ترتیب الامالی، ج3، ص 158، ح1210و صص 160_162، ح1213و 1215و.... به نقل از  بررسی تطبیقی مبانی تفسیر قرآن در دیدگاه فریقین،ص 165.
2- بصائر الدرجات، ج 1، ص413.

این مهم را می توان از آیه ((بِالْبَیناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ))(1) _ که تبیین جزئیات و تفصیل کلیات شریعت و تعلیم قرآن به مردم را از شئونات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می کند _ دریافت. ایشان نیز همین مسئولیت ها را در حدیث ثقلین به جانشینان خود سپرده اند:(2) «… إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ … کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا».(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم چنین ثقلین را به ثقل اکبر و ثقل اصغر تقسیم نموده، می فرمایند: «إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی … ؛ (4) من دو چیز گران بها در میان شما باقی میگذارم که یکی بزرگ تر از دیگری است… اما آن که بزرگ تر است، کتاب الله است که ریسمانی کشیده شده از آسمان به زمین می باشد، و ثقل اصغر نیز عترت و اهل بیت من هستند». بر همین اساس، رجوع کوچک تر باید به بزرگ تر باشد. این نکته را پیامبر به صورت ضمنی با حدیث ثقلین، و اهل بیت علیهم السلام در احادیث عرضه کلام خویش به قرآن، متذکر شده و پذیرش سخنان منقول از قول خویش را منوط به

ص:11


1- «همراه با دلایل روشن و کتاب ها، بر تو قرآن را نازل کردیم تا آن چه را برای مردم نازل شده است، برایشان بیان کنی و باشد که بیاندیشند». سوره نحل، آیه 44.
2- همتایی قرآن واهل بیت علیهم السلام، ص245.
3- بصائر الدرجات، ج 1، ص413.
4- کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص238.

سنجش با کلام الله دانسته اند.

برای نمونه، امام صادق علیه السلام می فرمایند: «کلُّ شَیءٍ مَرْدُودٌ إِلَی کتَابِ اللَّهِ وَ السُّنَّةِ وَ کلُّ حَدِیثٍ لَا یوَافِقُ کتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ؛(1) هر چیز باید با کتاب و سنت سنجیده شود. هر حدیثی که موافق و همراه با کتاب الله نباشد، کلام آراسته شده و تزویر است». نیز فرمودند: «لَا تَقْبَلُوا عَلَینَا حَدِیثاً إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآن؛(2) حدیث منسوب به ما را نپذیرید مگر هنگامی که با قرآن هماهنگ باشد».

زیارت آل یاسین نیز به عنوان روایتی منقول از وجود مبارک حضرت ولی عصر علیه السلام در این جرگه جای می گیرد، و پژوهش حاضر در پی عرضه متن زیارت و سنجش میزان مطابقت آن با کلام وحی است، تا صحت و سقم آموزه های آن را محک بزند.

2. ضرورت پژوهش

ضرورت انجام چنین پژوهشی از مطالب فوق، قابل دستیابی است. کتاب و سنت به منزله دو بال پرواز در آسمان معارف اسلامی اند که نقصان و معیوب بودن بهره برداری از هر یک، انسان را از اوج گرفتن باز داشته و به ضلالت

ص:12


1- المحاسن، ج1،ص221 و الکافی، ج 1،ص69.
2- رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)،ص224؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج 14، ص459؛ نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص 61؛ بحار الأنوار، ج 2، ص250 و عوالم العلوم و المعارف، مستدرک-حضرت زهرا تا امام جوا د :، ج 19، ص395

می افکند. قرآن، معجزه ابدی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و دست هر نابکاری از آسیب رسانی به آن کوتاه است؛ چه به زیادت و چه به نقصان: ((إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)).(1)

اما سنت از همان ابتدا در خطر تحریف به هر دو شکل آن قرار داشت. چنان که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با معرفی جهنم به عنوان جایگاه کسی که به ایشان سخنی را به دروغ نسبت دهد، (2) از این خطر اطلاع دادند. لکن پس از وفات ایشان، دست اندازی به سنت و جعل حدیث از سوی حاکمان غاصب خلافت آغاز گردید؛ تا این که در زمان ائمه معصومین علیهم السلام نیز عده ای از روی عناد و بعضی هم از روی ارادت، دست به جعل حدیث و نسبت دادن آن به نبی اکرم و ائمه زدند.

در این میان، غالیان نیز در گل آلود کردن سرچشمه زلال معارف اهل بیت نقشی قابل توجه داشتند.(3) هم چنین فشار و اختناق حکام جور، تقیه شیعیان و بی توجهی به ثبت و ضبط راویان ناقل روایات، با توجه به اشتهار و معروف بودن روایات در میان مسلمینِ سده های نخست، باعث بروز ضعف سند در برخی روایات و اعتقاد به غلو آمیز بودن مضامین برخی از روایات و زیارات منقول از اهل بیت علیهم السلام در دوره های بعد شد.

ص:13


1- «ما قرآن را خود نازل کرده ایم و خود نگهبانش هستیم». سوره حجر، آیه 9.
2- (( فَمَنْ کذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار )) ؛ «پس هرکه عمداً برمن دروغ ببندد جایگاه خود را در آتش مهیا کرده است». الکافی، ج 1، ص62.
3- ر.ک: پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه.

در این میان، کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج نوشته ابوعلی طبرسی، نخستین ناقل زیارت آل یاسین نیز به فاقد سند بودن روایات آن مشهور است. مؤلف، علت عدم ذکر سند روایات را اجماع، عقل و تواتر روایات در کتب فریقین می داند.(1) گرچه این کتاب، مورد اعتماد بزرگان تشیع قرار گرفته است، لکن پژوهش هایی از این دست، علاوه بر جبران نمودن ضعف سند روایات، نشانگر میزان ارتباط و هماهنگی و همراهی کلام اهل بیت علیهم السلام با قرآن می باشد و صحت و سقم کلام ایشان را با ارائه به قرآن مشخص می کند، و اعتبار و اطمینان کتبی مانند الاحتجاج را نیز افزایش می دهد.

همچنین معرفت و شناخت امام زمان که بنا به فرموده نبی مکرّم صلی الله علیه و آله و سلم مانع از موت به جاهلیت است، (2) با بررسی زیارت و شناخت جایگاه امام از لسان ایشان، قابل دستیابی است و این نکته بر ضرورت انجام پژوهش می افزاید.

3. سؤالات پژوهش

سؤال اصلی

_ هم خوانی آموزه های زیارت آل یاسین با مفاهیم قرآن تا چه اندازه است؟

سؤالات فرعی

_ سبب صدور زیارت آل یاسین چیست؟

ص:14


1- الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 1، ص 1.
2- «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة؛ هرکس بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است». المناقب، ج 3،ص 217.

_ اوصاف و ویژگی های مطرح شده در زیارت، چگونه برای امام قابل اثبات است؟

_ عرضه عقاید به چه صورت قابل تصور است؟

4. فرضیه های پژوهش

_ فرازهای زیارت، با معارف قرآن هم خوانی دارد.

_ این زیارت به درخواست شیعیان از ناحیه مقدسه حضرت علیه السلام صادر شده است.

_ امام در فرازهای زیارت با اوصافی یاد می شوند که در آیات و روایات قابل اثبات است.

_ چارچوب بخش عرضه عقاید، همانند عرضه عقاید در زمان ائمه پیشین است.

5. اهداف پژوهش

مهم ترین اهدافی که این پژوهش در پی آن است، عبارت اند از:

_ ارائه کاربردی پژوهشی در حوزه جایگاه قرآن، در سنجش کلام اهل بیت علیهم السلام .

_ شناخت و معرفی مستندات قرآنی فرازهای زیارت آل یاسین، جهت استحکام بیشتر زیارت و حصول اطمینان زائران.

_ نشان دادن قرابت این زیارت با دیگر زیارات معتبر ائمه علیهم السلام از نظر محتوا و سبک بیان.

ص:15

_ فراهم کردن روشی برای بازشناسی و دقت نظر در صحت و سقم برخی زیارات مأثور و غیر مأثور.

_ شناخت جایگاه و مقام اهل بیت علیهم السلام عموماً و امام مهدی علیه السلام خصوصاً، در راه یابی و رسیدن انسان ها به مقام قرب الهی، و دستگیری آنان جهت نیل به این هدف.

6. پیشینه پژوهش

پژوهشی با این عنوان و سبک و سیاق درباره زیارت آل یاسین در دست نیست. آن چه تا کنون از خامه پژوهشگران در این زمینه به رشته تحریر درآمده است، بیشتر شرح و تفسیر زیارت آل یاسین می باشد؛که به ترتیب سال چاپ عبارت اند از:

_ سلام بر پرچم افراشته، تألیف سیدمجتبی بحرینی، که مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر آن را در سال 1377منتشر کرده است. عنوان دیگر کتاب مذکور، شرح سلام های زیارت آل یاسین می باشد.

_ تفسیر و شرح زیارت آل یاسین، به قلم سید جعفر رفیعی، که توسط مؤسسه فرهنگی انتشاراتی یاران قائم علیه السلام در سال 1379 به زیور طبع آراسته شده است.

_ درود و درد، شرح و حاشیه سعید مقدس بر زیارت آل یاسین به شیوه توصیف ادبی است که انتشارات مکیال، در سال 1379 آن را انتشار داده است.

_ سلوک سبز، نوشته مهرداد ویس کرمی، که به شرح زیارت آل یاسین با

ص:16

رویکردی عرفانی می پردازد، و انتشارات انتظار سبز اصفهان، آن را در سال1382منتشر نموده است.

_ تو را گواه می گیرم، تألیف سید مجتبی بحرینی، که شرح قسمت دوم زیارت آل یاسین و ادامه کتاب سلام بر پرچم افراشته است. مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر آن را در سال1384انتشار داده است. در این کتاب، یک دوره اصول اعتقادات امامیه، بدون ذکر ادله و به صورت توصیفی، ذیل زیارت آل یاسین بیان شده است.

_ میثاق منتظران، نوشته سید مهدی (واصلی) حائری قزوینی، که در سال 1385 توسط انتشارات مسجد مقدس جمکران به زیور طبع آراسته شد و شرحی بر زیارت آل یاسین است.

_ جرعه ای از زلال سرداب مقدس، شرح زیارت آل یاسین به قلم سید فرید موسوی است که با توجه به روایات نهج البلاغه در مورد اخبار آخرالزمان، به شرح و تفسیر زیارت آل یاسین غیر معروفه می پردازد و انتشارات یاقوت آن را در سال1385 منتشر نموده است. این کتاب، ضمن این زیارت، شامل یک دوره معارف شیعی در زمینه اخلاق، اعتقادات، نیایش، وظایف و مسئولیت شیعیان در برابر امامان است.

_ مکتوب سبز، گزارشی درباره زیارت آل یاسین به قلم حسین انصاری است که انتشارات انصاری آن را در سال 1386 منتشر کرده است. در کتاب مذکور، علاوه بر ذکر متن و ترجمه و شرح زیارت آل یاسین، گزارشی درباره این زیارت و محتویات آن و هم چنین آثار معنوی خواندن این زیارت آمده

ص:17

است.

_ زیارت آل یاسین، نظر به مقصد جان هر انسان نیز شرح و تفسیر فرازهای منتخب زیارت آل یاسین است که آقای اصغر طاهرزاده، آن را پدید آورده و توسط انتشارات لب المیزان در سال 1388 منتشر کرده است. شارح تلاش داشته با شرح این زیارت، معنای حقیقی رؤیت و ملاقات حضرت صاحب الامر(عج) را تبیین کند.

_ بر آستان جانان، شرح زیارت نامه آل یاسین و نیایش پس از آن، نوشته عبدالصمد شاعلی است و توسط انتشارات رایحه در سال1381 انتشار یافته است. نگارنده به شرح و ترجمه زیارت نامه آل یاسین، با استفاده از آیات و روایات پرداخته است.

 هم چنین پایان نامه ای با عنوان شخصیت عبادی اخلاقی حضرت مهدی(عج) با تأکید بر زیارت آل یاسین توسط سرکار خانم فاطمه معمار ضیاء در دانشگاه آزاد واحد فسا در سال86 به رشته تحریر درآمده، و در آن بر شناساندن شخصیت عبادی _ اخلاقی امام مهدی (عج)، با استفاده از تعبیراتی که در قرآن و زیارت آل یاسین در توصیف ایشان آمده، اهتمام شده است.

مقالاتی نیز تحت عنوان توضیح کلمات کلیدی زیارت آل یاسین در شماره 76 نشریه موعود و شماره 87 نشریه مشکات قابل دستیابی است.

تلاش های صورت گرفته از سوی نویسندگان و پژوهشگران، در ترجمه، شرح و تفسیر زیارت آل یاسین، قابل تقدیر و شایسته تکریم است؛ لکن تلاشی است پس از اعتقاد به صحت صدور زیارت آل یاسین از سوی معصوم علیه السلام، که عموماً

ص:18

ظاهر و فضای بیرونی زیارت، مانند ثقه بودن راوی و اعتنا و توجه بزرگان به کتاب الاحتجاج، مستند پذیرش صحت زیارت قرار گرفته است.

افتراق و تمایز پژوهش حاضر با سایر تلاش های صورت گرفته درباره زیارت آل یاسین در همین نکته است. در این پژوهش، نگارنده می کوشد تا با مستند سازی فقرات زیارت، از طریق تطبیق متن زیارت آل یاسین با آیات شریفه قرآن و روایات منقول از اهل بیت، همراه با مقایسه مضامین مشترک زیارت با سایر زیارات معتبر اهل بیت علیهم السلام از شیوه درون متنی به اثبات صدور زیارت از سوی معصوم علیه السلام بپردازد و از راه تقویت متن، ضعف عارض بر سند آن را جبران نماید.

نگاشته های پیشین، هر کدام به نحوی به دنبال فهم و روشن کردن معنا و مفهوم فقرات زیارت اند و پژوهش حاضر نیز اگرچه همین هدف را دنبال میکند، لکن با رویکردی جدید و تلاشی مضاعف، به دنبال روشن کردن معنا و مفهوم فرازهای زیارت و اعتبار بخشی به آن، با توجه به آیات قرآن است.

از همین رو، پژوهش حاضر از یک سو بررسی زیارت آل یاسین از منظری دیگر و تلاشی نو در این زمینه است، و از سوی دیگر به تلاش های پیشین اعتبار و اطمینان بیشتری می بخشد.

7. روش پژوهش

روش انجام پژوهش پیش رو، کتابخانه ای و بر اساس تحلیل محتواست. ابزارهای این روش نیز کتب، مقالات و نرم افزارهای علوم اسلامی میباشد؛

ص:19

که با فیش برداری، نقد، بررسی، مقایسه، و در نهایت، نظر نگارنده عرضه میگردد.

8. ساختار پژوهش

بخش نخست پژوهش حاضر، به تحلیل مبانی در بررسی زیارت آل یاسین اختصاص یافته است. در این راستا، ابتدا به بررسی واژه شناسی زیارت و آل یاسین پرداخته ایم؛ و سپس به همراه ذکر مضامین مشترک زیارت با سایر زیارات اهل بیت علیهم السلام، با توجه به ضرورت، زمان و سبب صدور زیارت، توضیحاتی حول کتاب و راوی زیارت آمده است.

بخش دوم به بررسی مستندات قرآنی اوصاف و القاب حضرت ولی عصر(عج) در زیارت پرداخته است و این اوصاف با توجه به آیات قرآن و روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام ذیل آیات شریفه، مورد تأیید و اثبات قرار گرفته است.

بخش سوم، با توجه به اختصاص قسمت دوم سلام های زیارت به حالات امام(عج)، به بررسی حالات، حرکات و سکنات امام علیه السلام پرداخته است. در این بخش نیز همانند بخش دوم سعی بر استفاده از آیات قرآن و روایات منقول از ائمه علیهم السلام در اثبات و تأیید این فرازها بوده است.

بخش پایانی به بررسی مستندات قرآنی عرضه عقاید پرداخته است. در این بخش، ابتدا به تاریخچه و سابقه عرضه عقاید پرداخته می شود، سپس این اقدام شیعیان در آیات قرآن ریشه یابی شده و مستندات مفاد عرضه باورها در زیارت و نشان دادن هماهنگی آن با آیات بررسی می شود. در این میان، اهتمام بیشتری به باورداشت رجعت، با توجه به اختصاص آن به

ص:20

مذهب تشیع، صورت گرفته است.

شایان ذکر است که بخش پایانی زیارت، که دعای پس از آن را شامل میشود، با توجه به زیاد شدن حجم پژوهش و ضیق وقت، مورد بررسی قرار نگرفته است. امید که در فرصتی دیگر بررسی آن میسر گردد.    

ص:21

بخش دوم: مفاهیم

درآمد

شناسایی و درک معنا و مفهوم واژه ها در کلام، زمینه را برای فهم و درک بهتر و بیش تر موارد استفاده از آن ها در متون، به خصوص متون دینی، فراهم میکند؛ از همین رو، ضروری است پیش از ورود به بحث، درباره معانی لغات به کار رفته در آن، مطالعه و بررسی صورت گیرد و معنا و کاربرد آن در لغت و اصطلاح روشن شود. در این بخش به بیان مفاهیم واژه های به کار رفته در پژوهش میپردازیم.

1. مستندات

منظور از مستندات قرآنی زیارت، آیاتی است که برخی به صورت لفظ به لفظ و برخی تلویحاً و به صورت مفهومی با توجه به برخی مقدمات، به القاب، صفات و حالات امام که در زیارت آمده، اشاره دارند.

2. اوصاف و حالات امام علیه السلام

اوصاف، ویژگی هایی هستند که شخص امام علیه السلام با آن ها توصیف شده است و حالتی پایدار دارند. حالات نیز ویژگی هایی هستند که به صورت عارضی به امام نسبت داده شدهاند، و در زیارت به انحاء مختلف، مخاطب سلام زائر قرار میگیرد.

ص:22

3. زیارت

از آن جایی که معنای این واژه در لغت و در اصطلاح متفاوت است، می بایست در دو بخش به تبیین معنای آن بپردازیم.

الف) معنای لغوی: زیارت از ریشه «زور» به معنای میل و قصد است. نیز گفته اند: «زَور، کلمه ای است که هم بر میل و هم بر عدول دلالت دارد، و زایر از این سنخ است؛ زیرا هرگاه به تو رو کند، از دیگری برگشته است».(1)

«زور» از باب نصر ینصر، به معنی قصد است و زیارت نیز از آن است، مثل ((حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ)).(2) «زیارت» نیز از باب علم یعلم و کرم یکرم به معنی میل و انحراف است، مثل ((وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کهْفِهِمْ ذاتَ الشِّمالِ))، (3)یعنی می بینی آفتاب را که از غار آن ها به طرف شمال میل می کند.(4) دروغ را نیز از این جهت که انحراف و عدول از مسیر حق است «زَور» نامیده اند.(5)

با توجه به معنای لغوی، زیارت عبارت از تمایل و میل کردن است، خواه از دور باشد یا از نزدیک و خواه با گرایش قلبی و قصد هم همراه باشد یا بدون

ص:23


1- مقاییس اللغة، ج 3، ص 36.
2- سوره تکاثر، آیه 2.
3- «و خورشید را بینی که چون برآید، از غارشان به طرف راست مایل شود و چون فرو رود به جانب چپ بگردد». سوره کهف، آیه 17.
4- قاموس قرآن، ج 3، ص 190.
5- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 365.

آن؛ و اعمّ از این که با اکرام و تعظیم مزور همراه باشد یا غیر آن؛ یعنی تمایلی همراه با حرکت حسی(دور یا نزدیک)، بی آن که داشتن و نداشتن نیت و قصد قلبی حرکت باطنی، و نیز پاس داشت و کرنش در آن شرط شده باشد. از این رو، به کارگیری زیارت به معنی یاد شده، درباره انسان و غیر انسان، حتی عناصر مادی هم رواست. چنان که خداوند درباره اصحاب کهف فرمود: ((وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کهْفِهِمْ ذاتَ الشِّمالِ… )).(1)

ب) مفهوم اصطلاحی: کاربرد مفهوم اصطلاحی با توجه به ویژگی های اجتماعی هر جامعه است و معمولاً در ساحت علمی یا دینی و مذهبی و یا در باور و فرهنگ عرفی، با سابقه ذهنی خاصی مطرح میشود و فراتر از معنای حقیقی کلمه، و البته در محدوده برگزیده، مقصود ویژهای را دنبال میکند. مفهوم اصطلاحی در نگاه درون دینی نیز، ناظر به یک حقیقت شرعی است و خواست آیینگذار در آن دخالت دارد؛ چنان که در خصوص زیارت چنین است. زیارت یک اصطلاح دینی است و مفهوم آن، همواره بار دینی و مذهبی داشته و با قصد آیینگذار همراه بوده است. اکنون به چند تعریف اصطلاحی اشاره میگردد:

1) زیارت، برقرار کردن ارتباط روحی و به وجود آوردن پیوند قلبی است.

2) زیارت در عرف شیعه، حضور در یکی از مشاهد مقدس است.

ص:24


1- سوره کهف، آیه 17.

3) زیارت نزد شیعه، حضوری روحی است. روحانیت بزرگتر از آنِ مزور است و نفسیت ممتاز و صفات قدسی او بر نفس زایر، افاضه میشود و او از آن بهره میجوید تا بعد از اضطراب به اطمینان، و پس از شقاوت به سعادت، و بعد از ناامیدی به امیدواری، و پس از ظلمت به روشنی برسد.

4) زیارت به کسرِ زا، به معنی قصد و ملاقات است و قصد زائر، گرامی داشت و ارجمندی مزور و انس با اوست. زیارت در عرف، به دیدار کسی رفتن به جهت تکریم و تعظیم یا انسگیری با آن شخص است. حج خانه خدا را زیارت بیت گویند؛ چنانکه رفتن به کنار قبور معصومین به قصد تعظیم و توسل و دعا را زیارت آن بزرگواران، و رفتن به کنار قبر مردگان جهت استرحام را نیز زیارت مردگان گویند.

5) برخی از واژهشناسان نیز بر این باورند که زیارت در اصطلاح دینی، تمایلی است همراه با حرکت حسی (دور یا نزدیک) و البته با شرط نیت و قصد قلبی (حرکت باطنی) و نیز انس گرفتن روحی و پاس داشت زیارت شونده.(1)

بنابراین، در تعریف اصطلاحی زیارت، قیودی دخیل است که عبارت اند از: دیدار رو در رو (حضوری)، حرکت حسی، نیت، موضوع (به آن مکان یا نزد آن شخص رفتن، بازدید کردن، دیدار کردن از شخص بزرگ، رفتن به مشاهد متبرک، دیدار کردن از اشیا و اشخاص و اماکن ارزشمند و با

ص:25


1- بازشناسی مفهوم زیارت، ص71.

اهمیت)، هدفمندی (کسب فیض از قبر شخصیتهای متعالی، کسب ثواب و تبرک، انس و الفت با مزور یا انس دادن او) و زبان (خواندن دعا به عنوان تشرف باطنی برای شخص مزور).(1) با این وصف، مشخص میشود که اگرچه قرآن کریم از مشتقات لفظ زیارت در معنای لغوی آن استفاده کرده است، اما برای تعریف اصطلاحی لفظ زیارت، نمونه ای در قرآن مشاهده نمیشود؛ هرچند از آیاتی هم چون آیات 64 نساء، (2) 32 حج(3) و… میتوان پارهای از قیود زیارت به معنای اصطلاحی آن را استنباط کرد.(4)

4. زیارت آل یاسین

اشاره

در این مبحث به شناخت ابعادی از زیارت آل یاسین از جمله واژهشناسی، فوائد و آثار، سند، شناخت راوی اصلی و در نهایت، بررسی مضامین مشترک زیارت آل یاسین با دیگر زیارات اهلبیت علیهم السلام پرداخته شده است.

ص:26


1- بازشناسی مفهوم زیارت، ص80.
2- (( ... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا )) ؛ «و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف کاری ها (تحاکم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ) از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش کرده بودند، و رسول برایشان طلب مغفرت کرده بود می دیدند که خدا توبه پذیر و مهربان است».
3- (( ذلِک وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ )) ؛ «چنین است، و هر کس قربانی های خدا را بزرگ دارد این از پرهیزگاری دل ها است».
4- ر.ک: موسوعه زیارات العصومین:، مقدمه، الزیاره فی القرآن.
1.4. واژه شناسی آل یاسین

در عرف، برای نام گذاری، ادنی مناسبت را در نظر میگیرند و حتی در نام گذاری سور قرآن نیز گاهی چنین عمل شده است؛ مثلاً سوره بقره را با آن همه معارف بلند، به بقره نام نهاده اند و یا سوره مائده را که با وجود آیه ولایت، شایسته بود «ولایت» نام بگیرد، مائده نامیدند.(1)

به طور قطع در مورد ادعیه و زیارات نیز این چنین عمل شده است. در مورد زیارت آل یاسین نیز چنین احتمالی مطرح است که با توجه به این که زیارت با جمله «سلام علی آل یاسین» آغاز می شود، زیارت به این نام مشهور شده است.

از آن جا که در تفسیر آیه اول سوره یس گفته شده که «یس» یعنی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آل یاسین (اهل بیت)، (2) باید در یافتن معنای لغوی آن، دقت بیشتری مبذول داشت. برخی «آل یاسین» را یک کلمه دانسته اند (اِلیاسین) و معتقدند قرائت آن به فتح و مدِ همزه و کسر لام (آلِ) است، و این که گفته اند نام پدر او (الیاس) یاسین بوده است، به خاطر شکل کتابت به صورت منفصله (آل یاسین) است. چنان که منشاء این گونه قرائت را نیز تفسیر یاسین به رسول الله دانسته اند و معتقدند اضافه شدن «ین» به آخر کلمه الیاس، جهت حفظ نظم اواخر آیات و هم چنین تعظیم و بزرگ داشت با زیاد شدن

ص:27


1- تسنیم، ج 2،ص 28.
2- تفسیر فرات الکوفی، ص 356؛ تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج 8، ص، 20 و روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 12، ص13.

مبانی بوده است.(1) برخی نیز «ال یاسین» را ترکیبی اضافی دانسته اند به معنای الیاس و اهل او.(2)

اما در مورد این که آل یاسین را به معنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام بدانیم، ابتدا باید به تحلیل واژه «آل» بپردازیم. لغت شناسان، لفظ آل را مشتق از «اهل» به معنی پیروان و افراد هم عقیده یک شخص دانسته اند و معتقدند در اثر گسترش استعمال، لفظ اهل به افراد درون ِخانه یک مرد (اهل بیت) نیز اطلاق شده است. اهل هر پیغمبر نیز همان امت اویند.(3)

صاحب قاموس نیز معتقد است که با توجه به کاربرد قرآنی آل موسی، آل هارون، آل ابراهیم، آل عمران، آل یعقوب و… و این که خداوند می فرماید: ((فَأَسْرِ بِأَهْلِک بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیلِ))(4) و در جای دیگر میفرماید: ((إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیناهُمْ بِسَحَر))(5)، آل به معنی اهل است.

عده ای نیز اگرچه قدر مسلم معنای آل را «اهل خانه مرد» می دانند، اما اشتقاق آل از اهل را نپذیرفته و آن را از ریشه «اَول» به معنی تقدم و ترتب بر دیگری دانسته اند. بر این اساس، آل به افرادی که عنوان، روش و دین

ص:28


1- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 130.
2- مجمع البحرین، ج 4، ص 126
3- مجمع البحرین، ج 5، ص 314 و لسان العرب، ج11، ص38.
4- «پس خاندانت را شبانه بیرون ببر». سوره هود، آیه 81.
5- «به جز خاندان لوط که در سحرگاهان نجات دادیم همه را هلاک کردیم». سوره قمر، آیه 34.

آن ها به شخص خاصی بر می گردد اطلاق می شود. این اطلاق با توجه به قراین، مفهومی گسترده پیدا می کند؛ اما با این گسترش مفهوم، تنها به مطلق اتباع از یک شخص معنا می شود.

این نکته نیز قابل یادآوری است که قید مفهومی در آل، رجوع و اتکاست؛ برخلاف اهل، که قید مفهومی آن، انس و همدلی است.(1)

«یاسین» نیز با توجه به سخن گروهی که آل یاسین را «الیاس و اهل او» معنا کرده اند، مساوی است با الیاس.(2) اما این وجه با در نظر گرفتن آل و یاسین، به صورت مجزا، قابل دفاع نیست؛ زیرا لغویون با در نظر گرفتن آل و یاسین در کنار هم، آن را به معنی الیاس گرفته اند؛ وگرنه یاسین به صورت مجزا معنی خاصی _ به جز آن چه به عنوان حروف مقطعه خوانده شده _ ندارد، مگر این که بگوییم تعبیر به «الیاسین» به جای«الیاس»، یا به خاطر این است که الیاسین لغتی هم ردیف واژه الیاس بوده و هر دو به یک معنی است، و یا اشاره به الیاس و پیروان او دارد و به صورت جمع آمده است؛ یعنی نخست، الیاس، منسوب گشته و «الیاسی» شده، سپس به صورت جمع در آمده و «الیاسین» گردیده، و بعد مُخفّف شده و «الیاسین» شده است.(3) بنابراین از نظر لغوی «ال یاسین» مساوی است با الیاس، و اقوال دیگر

ص:29


1- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص178.
2- مجمع البحرین، ج 4، ص 126.
3- تفسیر نمونه، ج 19، ص 143.

مخالف ظاهر آیات قرآن است.(1)

2.4. آل یاسین چه کسانی اند؟
اشاره

روایات زیادی در باب این که «یس» نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و اهل بیت ایشان علیهم السلام آل یاسین هستند، وارد شده است. اصولاً مفسرانی که از روش روایی در تفسیر بهره میبرند، به این گونه روایات، توجه خاصی دارند؛ مانند فیض کاشانی و دیگران که به نقل از معانی الاخبار، از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که ایشان از اجدادش و آن ها از امام علی علیه السلام روایت کرده اند: «یس محمّد و نحن آل یاسین؛(2) یس، محمد است و ما آل یاسین هستیم».

ابوالقاسم، فرات بن ابراهیم نیز معنعناً از ابن عباس چنین نقل کرده است: «آل یاسین همان آل محمدند»(3).

از امام رضا علیه السلام نیز در جواب مأمون که از ایشان پرسیده بود: «آیا غیر از آن چه مشهور است در این که شما اهل بیت، همان آل پیغمبر هستید، آیه ای در قرآن وجود دارد؟»، پس از تلاوت آیات اول سوره یس و ذکر این که «یس» نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و کسی در آن شک ندارد، فرمود: «خداوند از این رهگذر چنان فضلی به اهل بیت پیامبر علیهم السلام عطا کرده که هیچ کس به کنه

ص:30


1- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 129.
2- تفسیر الصافی، ج 4، ص 282؛ تفسیر فرات الکوفی، ص356 و سیمای امام علی علیه السلام در قرآن، ص279.
3- «فرات قال حدثنی عبید بن کثیر معنعنا عن ابن عباس رضی الله عنه فی قوله تعالی سَلامٌ عَلی آلِ یاسِینَ قال هم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ». تفسیر فرات الکوفی، ص356.

وصف آن پی نمیبرد، مگر اینکه بیندیشد آن جا که خداوند به احدی مگر انبیا درود نفرستاده و می فرماید: ((سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ))(1)و می فرماید: ((سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ))(2)و میفرماید: ((سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ))، (3) اما نفرموده سلام بر آل نوح و آل ابراهیم و آل موسی و هارون، اما فرموده: ((سَلامٌ عَلی آل یاسین))؛(4) و آل یاسین، آل محمدند».(5) این کلام اهل بیت علیهم السلام از باب ترادف مفهومی آل یاسین با اهل بیت است.

از دوازده روایت نقل شده در تفسیر برهان، که آل یاسین را آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم میدانند، تنها پنج روایت از ائمه علیهم السلام نقل شده است؛ دو روایت از امیرالمؤمنین، دو روایت از امام صادق و یک روایت از امام رضا علیه السلام ؛ و بقیه از ابنعباس و ابو مالک و ابو عبدالرحمن می باشد.

آن چه از حضرت رضا علیه السلام مروی است، به لحاظ سند صحیح است. سایر روایات نیز در صورتی صحیح هستند که «جعفر بن محمّد بن مسرور» _ که در سلسله راویان آن ها قرار دارد_ ثقه باشد؛ هم چنان که وی مورد پسند

ص:31


1- سوره صافات، آیه 79.
2- سوره صافات، آیه 109.
3- سوره صافات، آیه 120.
4- سوره صافات، آیه 130.
5- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص626.

مرحوم صدوق بوده است.(1) اما مؤلف تفسیر نمونه، ذیل آیه شریفه، تنها یکی از روایات منقوله در معانی الاخبار(2) را منتهی به اهل بیت علیهم السلام می داند و نسبت به آن هم، به علت مجهول بودن «کادح» یا «قادح» که در سلسله راویان قرار دارد، سکوت و عدم بیان نظر را بهتر می داند.(3) از همین رو بررسی این شخصیت ضروری به نظر می رسد.

1.2.4. شخصیت شناسی کادح

همان طور که اشاره شد، در سلسله روایاتی که آل یاسین را آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم معرفی میکنند، شخصی به نام کادح وجود دارد که او را مجهول می دانند. در معانی الاخبار و البرهان چنین آمده است: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یحْیی بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی الْجَلُودِی الْبَصْرِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْخَضِرُ بْنُ أَبِی فَاطِمَةَ الْبَلْخِی قَالَ حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ حَدَّثَنِی کادِحٌ [قادح] عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَلَامٌ عَلَی آلِ

ص:32


1- قاموس قرآن، ج 1، ص107.
2- روایات مذکور با روایات البرهان یکسان است.
3- تفسیر نمونه، ج 19، ص 146.

یاسِینَ قَالَ یاسِینُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلم وَ نَحْنُ آلُ یاسِینَ؛(1)

محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی از ابو احمد عبدالعزیز بن یحیی بن احمد بن عیسی جلودی بصری از محمد بن سهل از خضر بن بنی فاطمه بلخی از وهب بن نافع از کادح از امام صادق علیه السلام از اجدادشان از امام علی علیه السلام برای ما روایت کرد که حضرت فرمودند: یاسین محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آل یاسین ما هستیم».

کتب رجال، نام سه تن از راویان را کادح ذکر کردهاند؛ کادح بن جعفر، کادح بن رحمة الزاهد و کادح بن نصیر. رجال شیعی فقط کادح بن جعفر را یاد کرده و وی را تضعیف نمودهاند. ابتدا شیخ طوسی او را ضعیف شمرده و سپس آیتالله خویی قدس سرّه در معجم رجال الحدیث به تبعیت از ایشان و نظر به این که در کتب دیگر، نامی از کادح نیست، او را ضعیف دانسته است.(2)

اما در میان اهل تسنن، ابوحاتم و احمد بن حنبل، کادح بن جعفر را مدح کرده اند. عبدالله بن احمد بن حنبل میگوید: «از پدرم درباره کادح بن جعفر پرسیدم؛ گفت طعنی به او نیست، او مردی صالح، فاضل و نیکوکار است».(3)

در روایتی آمده که او صاحب سنت و عبادت یعنی حدیث است. هم چنین

ص:33


1- معانی الأخبار، ص122 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص624.
2- رجال الطوسی، ص275 و معجم رجال الحدیث،ج 14، ص102.
3- «لیس به بأس». موسوعة أقوال الإمام أحمد بن حنبل فی رجال الحدیث و علله، ج3، ص195.

او را با عنوان صدوق و «کان من العُبّاد» ستودهاند و ابنشاهین او را از ثقات برشمرده است. هرچند برخی مانند الازدی او را جرح کرده و ضعیف و زائغ دانسته است.(1)

از همین رو، با توجه به این که کادح از یاران امام صادق علیه السلام است(2) و جز نامش هیچ وصفی از او به میان نیامده، و روایات دیگری نیز در فضیلت امیرالمومنین علی علیه السلام از شخصی به همین نام (کادح بن جعفر البجلی) وارد شده،(3) منظور از کادح در روایت مذکور نیز کادح بن جعفر البجلی است که از سوی رجالیون توثیق شده است.(4) در نتیجه، وی علیرغم جرح شیخ طوسی، قابل اعتماد بوده و روایت او در باب این که آل محمد علیهم السلام همان آل یاسین هستند، پذیرفتنی است.

البته این احتمال نیز مطرح است که تضعیف کادح بن جعفر توسط شیخ طوسی، در اثر شباهت نام او با کادح بن رحمة الزاهد، و یا به خاطر کمبود اطلاعات درباره او به علت تفاوت مذهبی روی داده باشد.

هم چنین صاحب لسان المیزان، کادح بن نصیر و کادح بن رحمة الزاهد را یک نفر میداند و از قول رافعی مینویسد: «در کتب تاریخی معروف، نامی از کادح بن رحمة نیست و این موضوع به علت کم بودن اطلاعات

ص:34


1- لسان المیزان، ج5، ص539؛ الجرح والتعدیل، ج7، ص240 و میزان الاعتدال، ص396.
2- معجم رجال الحدیث، ج 14، ص102.
3- المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص620.
4- « کان من الأبدال ». مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ٦، ص ٢٩٥ و ج ٢، ص٣٧٣.

در مورد اوست».(1) نام او کادح بن رحمة العُرَنی الکوفی و کنیه او ابورحمة است. سلیمان بن ربیع، کادح را مدح کرده و او را عابد خوانده است. خطابی نیز در مدح کادح می گوید: «شش شب با کادح همراه بودم. ندیدم شب و روز سر به بالین بگذارد».(2)

لکن کادح مقلوبات افراد ثقه را روایت میکرد؛ شاید به این علت که از مقلوب بودن و عدم اتقان آن احادیث غفلت می کرد و یا به اشتباه، آن ها را صحیح می پنداشت . به هر وجه، این موضوع تا جایی ادامه یافت که احادیث منکر او زیاد شدند و روایاتش متروک قلمداد شد. با این حال، برخی، احادیث کادح را همانند احادیث صالحین دانستهاند؛ گرچه به علت ازدیاد منکرات، در روایت مورد رجوع و متابعت نیست.(3)

2.2.4. آل یاسین از نظر علم قرائت

قرائت همان تلاوت و خواندن قرآن کریم است و در اصطلاح، به گونه ای از تلاوت قرآن اطلاق میشود که دارای ویژگی های خاص باشد؛ بدین معنا که از نص وحی الهی حکایت کند و بر اجتهاد یکی از قرّاء معروف _ بر پایه و اصول مضبوطی که در علم قرائت شرط شده _ استوار باشد.(4)

شرط صحت قرائت، چنان که بزرگان علم قرائت بیان کرده اند، عبارت

ص:35


1- لسان المیزان، ج5، صص 449_ 451.
2- الکامل فی الضعفاء الرجال، ج7، ص229 و میزان الاعتدال، ج2، ص396.
3- الکامل فی الضعفاء الرجال، ج7، ص230 و میزان الاعتدال، ج 2، ص396.
4- علوم قرآنی، ص166.

است از: صحت سند قرائت، موافقت با رسم الخط مصحف و موافقت با رسم الخط عربی. هرگاه قرائتی دارای این سه شرط باشد، صحیح و مورد قبول است؛ و اگر یکی از این شروط را نداشته باشد، غیر صحیح و مردود است.(1)

پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، تلاش مسلمین برای جمع و تألیف صحیح قرآن، باعث بروز اختلاف در قرائت گردید که منجر به اقدام عثمان در توحید مصاحف شد. اما توحید مصاحف نیز به دلیل ابتدایی بودن خط و نگارش، بی نقطه بودن حروف، عاری بودن از علایم و حرکات، و نبودن الف در کلمات، مشکل را بر طرف نکرد و هم چنان قرائت های متفاوتی در میان مسلمین وجود داشت تا سرانجام مجاهد بن جبر مکی، در قرن چهارم، هفت قرائت را به عنوان قرائت برگزیده معرفی کرد و مورد اقبال عمومی قرار گرفت؛ هرچند علمای علم قرائت، به خاطر حصر قرائات در هفت قرائت، بر مجاهد خرده گرفته و به او اعتراض کردند.(2) حجیت قرائت قراء سبعه را اکثر فقها و علما پذیرفته اند و قائل به جواز قرائت آن در نماز هستند.(3)

از میان قرّاء سبعه، نافع و ابن عامر لفظ آل یاسین را به فصل (آل یاسین) و بقیه، یعنی ابن کثیر، عاصم، ابوعمر، حمزه و کسایی، به وصل (اِلیاسین) قرائت کرده اند.(4) در قرائت های ده گانه نیز، یعقوب، آل یاسین را به فصل،

ص:36


1- علوم قرآنی، ص197.
2- علوم قرآنی، صص202 _ 212.
3- علوم قرآنی، ص222.
4- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص523 و تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 11،ص175.

قرائت کرده است.(1) هم چنین مؤلف کتاب آل یاسین قرائة قرآنیة اصیلة، نام شش نفر دیگر از قاریان معروفی را که قرائات بعضی از آن ها از اصح قرائات نزد علمای سنی مثل احمد بن حنبل است، در زمره کسانی آورده است که آل یاسین را به فصل قرائت کرده اند. این افراد عبارت اند از: رویس، ورش، شیبه، زیدبن علی، عبدالله بن عیاش مخزومی.(2)

شایان ذکر است که قرائت به «آل یاسین» در زمره قرائات شاذ قرار نمی گیرد؛ زیرا قرائت بدین شکل، موافق رسم الخط و بلاغت زبان عربی و مصحف عثمانی است و هم چنین تفاوت لغوی، قرائت را از شذوذ قرار نمی دهد.کرمانی از علمای برجسته قرن ششم و نویسنده کتاب شواذ القرائات _ که خود یکی از ائمه قرائات است _ قرائت به فصل را از شذود نمی داند.(3)

هم چنین باید توجه داشت که هیچ شاهدی در خبر و سنت برای تمسک به قرائات سبعه و لاغیر وجود ندارد؛ بلکه باید قرائتی را معتبر شمرد که روایت مربوط به آن از نظر نقل و قرائت و لفظ و تعبیر، برخوردار از اتصال باشد و نتوان بر هیچ کدام از ناقلان آن قرائت، خدشه ای از لحاظ وثاقت و علم وارد ساخت. از همین رو، تفرید، تسدید، تثمین و تشعیر نشان گر این است که قرائاتی جز قرائات سبع نیز وجود دارند که مانند قرائات سبع از تواتر

ص:37


1- ترجمه المیزان، ج 17، ص241.
2- آل یاسین قرائة قرآنیة اصیلة، ص51 و154.
3- آل یاسین قرائة قرآنیة اصیلة، ص 90و94و154.

برخوردار هستند.(1) سرزنش و خرده گیری علمای فن قرائت به مجاهد در انحصار قرائات نیز به همین دلیل است.

با توجه به مقدمه فوق، صحت قول به آل یاسین بودن اهل بیت پیامبر: از منظر روایی و علم قرائت، با قرائت آل یاسین به صورت منفصل، مشخص می شود که روایت شیعه و سنی نیز به آن اشاره دارند.(2) اما با دقتی مضاعف در لفظ «اِلیاسین» به صورت متصل نیز می توان آل یاسین بودن اهل بیت علیهم السلام را اثبات کرد.

در آیات ((کیفَ وَ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکمْ لا یرْقُبُوا فیکمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یرْضُونَکمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ وَ أَکثَرُهُمْ فاسِقُونَ * لا یرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِک هُمُ الْمُعْتَدُونَ))(3) لفظ «اِل» به کار رفته است. یکی از معانی مطروحه ذیل این لفظ «قرابت» است که با قرائت مرسوم

ص:38


1- مقدمه ای بر تاریخ قرائات قرآن کریم، ص 65 و 98.
2- تفسیر الصافی، ج 4، ص 282؛ تفسیر فرات الکوفی، ص356؛ تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص432؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 2، ص165؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 12، ص135؛ و الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص286.
3- «چگونه [غیر این باشد] و حال آن که اگر ایشان بر شما دست یابند، هیچ خویشاوندی و عهدی را رعایت نمی کنند. با زبان های خود شما را خشنود ساخته، ولی دل هایشان [از این معنا] ابا دارد و بیشترشان فاسق اند. درباره هیچ مؤمنی رعایت هیچ خویشاوندی و عهدی را نمی کنند، و ایشان تجاوزگران اند».

«آلِ یاسین» به صورت «اِلیاسین» هماهنگ می نماید. مفسران این معانی را برای لفظ اِل آورده اند: قرابت (نزدیکی)، عهد (پیمان وتعهد)، جوار (همسایگی و نزدیک بودن)، حلف (سوگند) و یمین (قسم).(1) کتب لغت نیز اِل را به همین معانی آورده اند.(2)

در این صورت، آیه ((سَلامٌ عَلی آل یاسین))(3) به این معنا خواهد بود: «سلام بر اقربا و رحم و هم جواران یاسین» و از آن جا که یاسین، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، رحم، اقربا و هم جواران ایشان نیز اهل بیت ایشان اند. با این فهم جدید از آیه، مصداق «آلیاسین» چه در قرائت به فصل و چه در قرائت به وصل، اهل بیت علیهم السلام هستند.(4)

در آغازین سلام زیارت ناحیه نیز امام زمان علیه السلام با مخاطب قرار دادن جمیع اهل بیت علیهم السلام گویی چنین می فرماید: «آیه شریفه در شأن و منزلت ما آمده است، خدای سبحان در قرآن به ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سلام میدهد و غرض خداوند در آیه بزرگ داشت ماست. اکنون که خدا اهل بیت را این چنین بزرگ می دارد، شما هم به تبعیت از او _ جلّ و اعلی _ این گونه به ما سلام دهید».

ص:39


1- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص26؛ ترجمه المیزان، ج 9، ص209؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص158؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص59 و معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج 2، ص319.
2- کتاب العین، ج 8، ص361؛ مفردات الفاظ القرآن، ص81 و قاموس قرآن، ج 1، ص94.
3- سوره صافات، آیه 130.
4- آل یاسین قرائة قرآنیة اصیلة، ص 160.

هم چنین ممکن است منظور این باشد که ایشان به طور مستقیم از لسان خداوند سبحان به ائمه علیهم السلام سلام می دهد تا به ما بیاموزد که خداوند این گونه آن ها را بزرگ داشته است. چنان که فرمود: «إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَی اللَّهِ وَ إِلَینَا فَقُولُوا کمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی سَلَامٌ عَلَی آل یاسین».(1) با این فرض، کل این زیارت، شرحی برجمله نورانی «سَلَامٌ عَلَی آل یاسین» است. (2)

1.3.4. سند زیارت آل یاسین

با توجه با ظنی الصدور بودن روایت اهل بیت علیهم السلام و احتمال جعل و دخل و تصرفی که ممکن است به دست مزدوران یا افراد نادان در متن احادیث روی داده باشد، بررسی سندی و جستجو در صحت صدور احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام ضروری است. هرچند، بهترین معیار برای کشف صحت و سقم روایات، عرضه محتوای آن به کتاب خدا و سنت قطعیه است؛ چراکه فرموده اند: «کل شی ء مردود إلی الکتاب و السنة و کل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف».(3)

شاید بتوان زیارت آل یاسین را تنها زیارتی دانست که در آن، شخص مزور، زیارتی برای خود انشاء کرده باشد؛ زیرا نوع زیارت های رسیده از حضرات معصومین: زیارت معصومی برای معصوم دیگر است، یعنی امامی

ص:40


1- «پس هرگاه خواستید به وسیله ما به خداوند توجه کنید، پس چنان که خداوند فرموده، بگویید: سلام بر آل یاسین». الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص493.
2- جرعه ای از زلال سرداب مقدس، ص38و39.
3- الکافی، ج 1، ص 69.

کیفیت زیارت امام دیگری را بازگو نموده است. مثلاً حضرت سجّاد علیه السلام زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام را تعلیم می دهد یا امام صادق علیه السلام کیفیت زیارت سید الشهداء علیه السلام را می آموزد و یا با عنوان «زیارت جامعه» زیارتی برای همه آن ذوات مقدّسه نقل می شود. اما غیر از زیارت آل یاسین، مورد دیگری را سراغ نداریم که امامی بگوید: «با من به این جملات سخن بگویید» یا امامی مرقوم بدارد: «مرا به این عبارات، زیارت کنید» و این امر از لطائف و خصوصیات زیارت شریفة آل یاسین است.(1)

چنان که گفتیم، نخستین مصدر موجود که زیارت آل یاسین را نقل کرده، کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج مرحوم احمد بن علی طبرسی (م588 ق) است. ایشان، زیارت را به نقل از محمد بن عبدالله حمیری _ که باب مکاتبه اش با حضرت ولی عصر علیه السلام باز بوده و مسائل مختلف را از ناحیه مقدسه می پرسیده _ در بخش «مقداری از فرمایشات امام زمان علیه السلام در مورد مسائل فقهی و غیر آن در توقیعاتی که توسط نواب چهارگانه و غیر ایشان از او صادر شده»(2) آورده است.

بزرگان و علمای متقدم و متأخر، طبرسی را ستوده و به کتابش اعتماد کرده اند. صاحب کتاب الذریعه، حاج شیخ آقا بزرگ طهرانی(ره) درباره ایشان می نویسد: «الاحتجاج علی أهل اللجاج، تألیف شیخ جلیل أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی، استاد رشیدالدین محمد بن علی بن شهرآشوب

ص:41


1- سلام بر پرچم افراشته، ص30.
2- الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج2، ص 604.

السروی است که در سنه 588 وفات یافته… تمام مرسلات در کتاب، از احادیث مستفیض مشهور اجماعی از مخالف و موافق می باشد، و کتاب فوق الذکر از جمله کتب معتبره ای است که معتمد تمام علمای اعلام، هم چون علامه مجلسی و محدث حر عاملی و مانند آن دو بزرگوار می باشد». (1)

شیخ حر عاملی در بخش دوم کتاب أمل الآمل می نویسد: «أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی، دانشمند فاضل و فقیه پرهیزگار و مؤلف کتاب احتجاج بر أهل لجاج، که کتاب خوب و کثیر الفوائدی می باشد، و مرحوم مؤلف روایت می کند از سید عالم و عابد، أبوجعفر مهدی بن أبی حرب الحسینی المرعشی، و او از شیخ بزرگوار، أبوعبد الله جعفر بن محمد بن أحمد دوریستی، و او از پدرش محمد بن أحمد دوریستی، و او از شیخ صدوق محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی؛ و برای مؤلف در نقل حدیث، طرق دیگر، و هم تألیفات دیگری نیز هست».(2)

ابن شهرآشوب نیز صحت انتساب کتاب به استادش طبرسی را تأیید کرده و علاوه بر الاحتجاج، کتاب های الکافی فی فقه، مفاخر الطالبیه، تاریخ الائمه علیهم السلام، فضائل الزهراء علیها السلام و کتاب الصلوة را از تألیفات وی معرفی کرده است. (3)

سید بزرگوار، ابن طاووس نیز در فصل 54 کتاب کشف المحجه، مطالعه الاحتجاج را به پسرش توصیه نموده و انتساب آن را به طبرسی تصریح کرده

ص:42


1- الذریعه، ج 1، ص 282، رقم 1427.
2- امل الآمل، ج 2، ص 17.
3- معالم العلما، ص61، رقم 125.

است: «و کتاب الاحتجاج لأبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی».(1)

هم چنین علامه مجلسی الاحتجاج را از منابع بحارالانوار قرار داده و فرموده است: «سیدبن طاووس او و کتابش را ستوده است… اکثر متأخرین از کتاب احتجاج روایت نموده اند».(2)

این توثیقات در حالی است که ابومنصور احمد بن علی الطبرسی _ که انگیزه خود از نوشتن این کتاب را اثبات شرعی بودن بحث و گفتگو و جدل به حق، و ترغیب شیعیان به این کار بیان کرده است _ از آوردن سلسله روات احادیث چشم پوشی کرده و علت آن را، اجماع، عقل و تواتر روایات در کتب فریقین بیان کرده است: «و لا نأتی فی أکثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع علیه أو موافقته لما دلت العقول إلیه أو لاشتهاره فی السیر و الکتب بین المخالف و المؤالف…».(3)

2.3.4. شخصیت شناسی محمد بن عبدالله حمیری (راوی زیارت)

نام او محمد، کنیه اش ابوجعفر و معروف به حِمْیری قمی بوده است.(4) اگرچه اهل قم محسوب می شده، اما به قبیله ای در یمن به نام حِمْیر منسوب

ص:43


1- کشف المحجه لثمرة المهجة، ص 35.
2- بحار الأنوار، ج 1، ص28.
3- الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 1، ص 1.
4- رجال نجاشی، ص 355 و فهرست کتب الشیعة واصولهم و اسماء المصنفین واصحاب الاصول، ص442.

بوده است. حمیر، پدر یکی از قبائل یمن است که از آنان پادشاهانی در آن سرزمین به سلطنت رسیدند. صاحب لسان العرب چنین می نگارد: «حمیر، بزرگ خاندان طائفه حمیر بود و او حمیر بن سبأ است».(1)

برخی از خاندان حمیری، بنا بر عللی که در جای خود باید مورد تحقیق قرار گیرد، از یمن به قم مهاجرت کردند و کمکم سلسله معروف حمیری را در این شهر ایجاد کردند که یکی از معروف ترین افراد آنان، همین محدث بزرگوار است و دیگری، پدر عظیم الشأن او که از بزرگان و عالمان قم به حساب می آمد.

ولادت این عالم بزرگوار مبهم است و حتی نام چندانی از استادان او در تذکره ها و تراجم رجال ذکر نشده و گویا بیش از دو یا سه استاد روایت نداشته است. استاد اصلی او، پدر بزرگوارش، عبدالله بن جعفر حمیری قمی، صاحب قرب الاسناد بوده و احمد بن محمد بن خالد برقی قمی، دانشمند برجسته و مؤلف کتاب معروف محاسن _ که از زمان تألیف تا روزگار ما مورد اعتماد تمام دین شناسان است _ استاد دیگر او محسوب می شده است.

از جمله شاگردان محمد بن عبدالله الحمیری می توان به علی بن حسین بن شاذویه،(2) احمد بن هارون (از استادان مرحوم صدوق)، (3) ابوالقاسم جعفر

ص:44


1- «حِمْیَر أَبو قبیلة من الیمن، و هو حمیر بن سَبَإ بن یَشْجُب بن یَعْرُبَ بن قَحْطَانَ، و منهم کانت الملوک فی الدهر الأَوَّل». لسان العرب، ج 4، ص215.
2- الامالی للصدوق، ص99، ح7.
3- الامالی للصدوق، ص39، ح7.

بن محمد بن قولویه قمی (صاحب کامل الزیارات)(1) و حسن بن حمزه علوی حسینی طبری(2) (از اساتید برجسته جناب شیخ مفید) اشاره کرد.

محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری قمی، راوی توقیع شریف زیارت ناحیه نیز از سوی علمای رجال توثیق شده و مورد اعتماد آن ها قرار گرفته است. مرحوم نجاشی درباره او می گوید: «محمد بن عبدالله الحمیری از محدثانی است مورد اعتماد و وثاقت، و در میان دانشمندان قم از برجسته ها و نمونه ها است. او آن چنان شخصیتی است که باب مکاتبه اش با حضرت ولی عصر علیه السلام باز بوده، با آن بزرگوار ارتباط داشته، و مسائل گوناگونی را در زمینه های دینی، از آن حضرت سؤال کرده است. استاد من، احمد بن حسین غضائری، برایم می گفت: من اصل سؤال ها و جواب های حضرت را که در بین سطرها نوشته بودند، دیده ام».(3)

شیخ طوسی نیز در سه جا از کتاب رجال خود از وی نام برده(4) و علامه حلی درباره اش گفته است: «او محدثی بود فرزانه، که با حضرت ولی عصر علیه السلام مکاتبه و ارتباط داشت».(5)

بنابراین از مطالب فوق به دست می آید که زیارت آل یاسین از نظر سندی

ص:45


1- کامل الزیارات، ص 12، 24 و...
2- الامالی للمفید، ص12.
3- رجال النجاشی، ص 355.
4- رجال الطوسی، ص439،445 و 448.
5- رجال العلامة الحلی، ص 157.

معتبر است و کتاب ناقل زیارت و راوی آن، مورد اعتماد علمای رجال و محدثین قرار گرفته اند.

4.4. زمان و سبب صدور زیارت

همان طور که در فهم و تفسیر آیات و سور قرآن کریم، مسئله سبب نزول مطرح است، در فهم و تبیین روایات و احادیث ناقله از اهل بیت علیهم السلام نیز سبب صدور مطرح می شود. آشنایی با این اسباب، فهم و تفسیر مقاصد اهلبیت از بیاناتشان را روشن تر می کند. زیارت آل یاسین در توقیع شریف حضرت ولی عصر علیه السلام به حمیری وارد شده است و سبب خاصی در صدور آن مشخص نیست.

محدثان چنین نقل کرده اند: «از محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری منقول و مروی است که توقیعی از ناحیه مقدسه _ حرسها الله _ بعد از توقیع مسائل مذکوره بدین وجه بیرون آمد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ … إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی وَ إِلَیْنَا فَقُولُوا کمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی سَلَامٌ عَلَی آلِ یس…».(1)

ص:46


1- « پس هرگاه شما اراده توجه به خدای تعالی و به سوی ما کردید، بگویید چنان چه حضرت رب العالمین می فرماید: و سلام علی آلِ یاسین و...» ترجمه الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص343. لازم به توضیح است که مقدمه توقیع شریف علاوه بر تفاوت با مقدمه زیارت غیر معروفه (زیارت ندبه)، در نسخه های موجود زیارت معروفه نیز اندک تفاوتی با یک دیگر دارند و گویا دچار تصحیف شده اند. ر.ک: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص497؛ بحار الأنوار، ج 53، ص171؛ ج 91، ص2و ج 99، ص81.

با توجه به آنچه که در سبب صدور روایات از اهل بیت علیهم السلام به عنوان سبب عام یا همان عمومات هدایتی، تربیتی و آموزشی مطرح می شود، (1) شاید بتوان سبب صدور این زیارت را سببی عام دانست. شاید هم سببی خاص موجب صدور این روایت شده است؛ چراکه شرایط و فضای حاکم بر عصر غیبت صغری، موجب شد شیعیان و دوستداران اهلبیت علیهم السلام تحت فشار و نظر قرار گیرند.

شرایط سیاسی و خفقانی که دستگاه عباسی برای امامان نهم، دهم و یازدهم علیهم السلام ایجاد کرده بود و سرگردانی و شکی که برای شیعیان در شناخت امام زمانشان پیش می آمد، در مورد امام دوازدهم با غیبت آن حضرت دوچندان شده بود، به نحوی که بعضی، از عقایدشان برمی گشتند. از طرف دیگر، امام حسن عسکری علیه السلام نیز نتوانستند آشکارا پسرشان را معرفی نمایند و جانشین خود را به طور علنی نصب کنند.(2)

در چنین شرایطی، عده ای از خواص و افراد سرشناس نیز، به علت ضعف ایمان، رسیدن به شهرت و ریاست در جامعه و طمع به اموالی که از سراسر بلاد اسلامی به سوی نواب سرازیر می شد، دچار لغزش شده و ادعای بابیت امام را کردند.(3)

از سوی دیگر، کافی از عبدالله حمیری نقل کرده که وی گفته است: «من

ص:47


1- روش شناسی نقد الحدیث و فقه الحدیث، ص156.
2- زندگانی نواب خاص امام زمان علیه السلام، ص 78.
3- زندگانی نواب خاص امام زمان علیه السلام، ص 78 و نواب اربعه سفرای امام زمان علیه السلام،ص 55.

و شیخ ابو عمرو (عثمان بن سعید عمری، نایب اول) نزد احمد ابن اسحاق گرد آمدیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که راجع به جانشین امام حسن عسگری علیه السلام از شیخ بپرسم. من به او گفتم: ای ابو عمرو! می خواهم از شما چیزی بپرسم که نسبت به آن شک ندارم و…».(1) با توجه به این روایت، شاید افرادی چون حمیری در مواجهه با چنین شرایطی و در پی یافتن راهی برای دسترسی مستقیم به امام زمان علیه السلام، سؤالاتی را در مورد راه یابی و زیارت به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام از ایشان پرسیده بوده و حضرت نیز در جواب، شیعیان را مفتخر به باریابی به محضر خویش با این زیارت کرده اند.(2)

چنان که بعضی می گویند توقیع شریف حضرت برای اسحاق بن یعقوب نیز در پی سؤال او بوده است. وی از امام پرسیده بود: «چه بسا در هنگام غیبت شما مسائلی پیش میآید که حکم آن ها را نمی دانیم، و اخبار و احادیث شما هم در مورد آن چیزی نگفته است. در این مواقع چه کنیم؟» امام در پاسخ می فرمایند: «فارجعوا الی روات احادیثنا؛(3) به روات احادیث ما مراجعه کنید».

به هر روی، شاید این نکته را بتوان از عبارت «خرج التوقیع من الناحیة المقدسة حرسها الله بعد المسائل …» استنباط

ص:48


1- اصول کافی، ج 2، ص 120.
2- فرهنگ سخنان امام مهدی(عج)، ص 109 و سیمای آفتاب، ص380.
3- نواب اربعه سفرای امام زمان علیه السلام، ص 49.

نمود؛(1) هرچند عبارت «بعد المسائل» نوع مسائل مطروحه را مشخص نکرده است.

از طرف دیگر، با توجه به آن که توقیعات امام مهدی علیه السلام، یادداشت های مستقل امام علیه السلام که مسبوق به پرسش نبوده اند را نیز شامل می شود، (2) احتمال ابتدایی بودن صدور زیارت ناحیه مقدسه نیز منتفی نیست؛ که در این صورت، سبب صدور زیارت در زمره سبب عام قرار می گیرد.

با بررسی این دو احتمال، آن چه بیشتر جلب نظر می کند، احتمال اول است؛ یعنی حضرت در پی سؤال یا مسائلی که پاسخ آن، صدور چنین روایتی را اقتضا می کرده است، آن را انشا کرده اند.

چنان که مشخص است زمان صدور زیارت، دوران غیبت صغرای امام زمان علیه السلام است؛ چراکه در توقیع محمد بن عبدالله حمیری صادر شده است. با توجه به این که توقیعات ناحیه مقدسه در جواب برخی مسائل و سؤالات فقهی حمیری در سال های 307 و 308 صادر شده، (3) احتمالاً حمیری نیز تا همین سال ها در قید حیات بوده است. نیز احتمال دارد این زیارت در زمان نیابت حسین بن روح از سوی ولی عصر علیه السلام صادر شده باشد.

ص:49


1- الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص493.
2- دانشنامه جهان اسلام، ج8، ص577 و الکافی، ج 2، ص 461، ح 14.
3- «وَ فِی کتَابٍ آخَرَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْیَرِیِّ إِلَی صَاحِبِ الزَّمَانِ 7 مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ الَّتِی سَأَلَهُ عَنْهَا فِی سَنَةِ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ _ وَ کتَبَ إِلَیْهِ ص أَیْضاً فِی سَنَةِ ثَمَانٍ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ کتَاباً سَأَلَهُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أُخْرَی کتَبَ». الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج2، ص485 و 487.

محمد بن عبدالله حمیری قمی از جمله عالمان و فقیهان شیعه است که گرایش عمیقی به حضرت ولی عصر علیه السلام داشت و در این راستا بود که به واسطه سفیران حضرت، با امام مهدی علیه السلام رابطه برقرار کرد، خدمت آن عزیز، نامه هایی ارسال می کرد و مسائل شرعی و نیازهای دینی خود را از آن بزرگوار سؤال می کرد و امام هم جواب می داد. وی با دو تن از نایبان خاص امام زمان علیه السلام هم عصر بود و بر اساس آن چه در منابع اولیه آمده، متن دو زیارت از سوی حضرت ولی عصر علیه السلام برای او صادر شده است که دو زیارت، شباهت زیادی به یک دیگر دارند و در واقع نسبت میان آن ها عموم و خصوص من وجه است.

علامه مجلسی(ره) زیارت اول را _ که در زمان محمد بن عثمان، نایب دوم امام زمان صادر شده است _ در کتاب دعای بحارالانوار به خط شیخ محمد بن علی جَبَعی، جد شیخ بهایی، و در کتاب مزار از سید بن طاوس نقل نموده است. سید آن را زیارت ندبه نامیده که در سرداب مقدس خوانده می شود؛(1)سپس همین زیارت را از قول مؤلف المزار الکبیر نقل نموده، با زیادت دوازده رکعت نماز.

مؤلف می گوید: «ابو علی الحسن بن اشناس از ابو محمد عبد الله بن محمد دعلجی، او از ابو حسین حمزه بن محمد بن حسن بن شبیب، او از ابو عبد الله احمد بن ابراهیم نقل کرده که گفت: به محمد بن عثمان (از نواب

ص:50


1- بحار الانوار، ج 56، ص 92.

امام زمان علیه السلام ) شکایت کردم که بسیار مشتاقم به دیدن مولای خود. گفت: با اشتیاق، خواهش دیدار آن حضرت را داری؟ گفتم: بلی. گفت: خدا ثواب دهد تو را برای اشتیاق تو، و روی مبارک آن حضرت را به تو بنماید به آسانی و عافیت.

سپس گفت: آرزوی دیدار آن حضرت را در این ایام غیبت مکن، که باید مشتاق خدمت آن حضرت باشی [نه دیدار ایشان]، و نباید درخواست اجتماع با آن حضرت را داشته باشی، که این [عدم امکان اجتماع با حضرت] از امور حتمی خداست و تسلیم و انقیاد در برابر خداوند لازم است. لیکن توجه کن به سوی آن حضرت به زیارت کردن، بعد از دوازده رکعت نماز که در هر رکعت، سوره توحید بخوانی و بعد از هر دو رکعت سلام بگویی، و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستی. سپس شروع کن به زیارت و بگو: سلام علی آل یاسین ذلک هو الفضل المبین من عند الله و الله ذو الفضل العظیم».(1)

ص:51


1- المزار الکبیر، ص 586. علامه مجلسی در بحار الانوار، ج 99، ص 92، این زیارت را به نقل از حمیری نقل کرده است: «زیارة أخری له صلوات الله علیه و هی المعروفة بالندبة خرجت من الناحیة المحفوفة بالقدس إلی أبی جعفر محمد بن عبد الله الحمیری (ره)و أمر أن تتلی فی السرداب المقدس و هی بسم الله الرحمن الرحیم...». وی در همان جلد، صفحه 96 به نقل از حمیری اما بدون ذکر سرداب مقدس، آن را آورده است. هم چنین در صفحه 97 از احمد بن ابراهیم نقل کرده که به نایب دوم امام، عثمان بن سعید، اشتیاق خود را برای زیارت امام زمان مطرح می کند و عثمان بن سعید، ضمن اشاره به این که امکان چنین دیداری فراهم نیست، او را به این زیارت رهنمون می شود و می گوید: «زیارت را از نزد محمد بن علی استنساخ کنید و بعد از 12 رکعت نماز، زیارت را بخوانید». چنان که مؤلف المزار الکبیر نیز آن را نقل کرده و نامی از حمیری نبرده است. هرچند راوی هر دو زیارت، محمد بن عبدالله حمیری است؛ اما به نظر می رسد حمیری فقط زیات اول را روایت کرده و زیارت دوم در توقیع شریف حضرت برای او صادر شده است. ر.ک: جرعه ای از زلال سرداب مقدس، ص25.

اما زیارت دوم را _ که همان زیارت آل یاسین مشهور می باشد _ ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی (م588) برای اولین بار در کتاب ارزشمند خویش، الاحتجاج علی اهل اللجاج نقل نموده(1) و سپس علامه مجلسی در مجلدات پنجاه و سوم، (2) نود و یکم(3) و نود و نهم(4) کتاب گران سنگ بحار الانوار آن را نقل کرده است.

5.4. ساختار و درون مایه زیارت

آل یاسین از دو بخش زیارت و دعا تشکیل شده است. زیارت با سلام آغاز میگردد و زائر به اوصاف، ویژگیها و حالات امام و اوقاتی که امام آن ها را سپری میکند، درود میفرستد. درون مایه این درودها، بیشتر ناظر به زمان ظهور و فرج امام و تشکیل حکومت توحید به امر الهی است. این بخش با عبارت «آمینَ آمین» که نشان گر حالت انتظار زائر و علاقمندی به یاری کردن امام و مودت خالص است، پایان مییابد.

ص:52


1- الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج2، ص492.
2- بحار الانوار، ج53، ص 171.
3- بحار الانوار، ج 91، ص2.
4- بحار الانوار، ج 99، ص81.

بخش دعا نیز با عبارت «اَللهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ» شروع میشود و زائر پس از درخواست حوائج خویش و دعا برای امنیت و محفوظ بودن امام از گزند بلا و حوادث، آرزوی پیروزی نهایی اسلام، نابودی ستمگران و اینکه خود نیز از اعوان و انصار امام باشد، آن را با عبارت «یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ» به پایان میرساند.

6.4. فواید و آثار زیارت

زیارت که حضور عاشقانه زائر در محضر مزور است، دارای آثار و برکات فردی و اجتماعی زیادی است. اما از آن جا که ما در زمانی قرار گرفته ایم که شرف حضور در دوران حیات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دوازده معصوم دیگر علیهم السلام را نداریم، آن چه با شنیدن لفط زیارت به ذهنمان متبادر می شود، زیارت قبور و مضجع اهلبیت علیهم السلام است؛ در حالی که زیارت بر اساس کاربرد لغوی آن، شامل حال اجسام و افراد، چه در زمان حیات و چه در زمان ممات آن ها میشود. زیارت حتی می تواند درباره خداوند نیز استعمال شود؛ چنان که در دعا خطاب به خداوند می گوییم: «اللهم اجعلنی من زوارک».(1)

براساس روایات وارده، زیارت اهل بیت علیهم السلام چه در زمان حیات و چه در زمان ممات آن بزرگوران، آثار یکسانی دارد و زائر با توجه به میزان معرفت و بینش خود نسبت به جایگاه و مقام ایشان، از نورانیت و هدایتشان بهره مند می شود.

ص:53


1- الکافی، ج6، ص535.

هرچند درباره زیارت آل یاسین، شبهاتی که در رابطه با حرمت زیارت اموات و قبور مطهر ائمه از سوی عده ای جاهل مطرح می شود، وجود ندارد _ زیرا زیارتی است که در مقام باریابی به محضر امام حی قرائت می شود _ لکن برای اثبات این که باید امامی با این اوصاف در تمام دوران حاضر باشد تا از فیض وجود او رحمت حق بر عالمیان سرازیر شود و زمینه هدایت مردم فراهم آید، نیاز به استدلال و برهان دارد که پرداختن به آن در این مجال نمی گنجد.(1) در این بخش، فقط به پاره ای از روایات معصومین در باب زیارت اشاره می کنیم و به بیان برخی فواید و آثار آن می پردازیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «من زارنی أو زار أحدا من ذریتی زرته یوم القیامة فأنقذته من أهوالها؛ کسی که من یا یکی از فرزندانم را زیارت کند، روز قیامت به زیارت و دیدار او خواهم رفت و از هراس و وحشت های آن روز نجاتش خواهم داد».(2) ایشان در حدیثی دیگر می فرماید: «من زار قبری وجبت له شفاعتی و من زارنی میتا فکأنما زارنی حیا؛ هرکس قبر مرا زیارت کند شفاعت او بر من واجب است و هرکس مرا در مرگم زیارت کند همانند کسی است که مرا در حال حیات زیارت کرده است».(3)

ایشان در جای دیگری نیز خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «یا علی من زارنی فی حیاتی أو بعد موتی أو زارک فی حیاتک أو بعد موتک أو

ص:54


1- ر.ک: الغیبة للطوسی ؛ الغیبة للنعمانی؛ حجة البالغه فی اثبات الحجة؛ نجم الثاقب و خدا و امامت .
2- وسائل الشیعة،ج 14، ص 320.
3- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص185.

زار ابنیک فی حیاتهما أو بعد موتهما ضمنت له یوم القیامة أن أخلصه من أهوالها و شدائدها حتی أصیره معی فی درجتی؛(1) ای علی! هرکه مرا در زمان حیات یا پس از مرگم زیارت کند، یا تو و فرزندانت را در زمان حیات یا پس از مرگ زیارت کند، ضمانت می کنم که او را از اهوال و شداید روز قیامت نجات دهم تا جایی که او را هم درجه خودم می گردانم».

در روایت دیگری، زید شحام از حضرت صادق علیه السلام پرسید: «ثواب کسی که پیامبر خدا را زیارت کند چیست؟» فرمود: «همانند کسی است که در برتر از عرش با خدا ملاقات کند».پرسید: «کسی که یکی از شماها را زیارت کند، ثوابش چیست؟» فرمود: «مانند کسی است که رسول خدا را زیارت کند».(2)

زیارت، عهدی است که امامان بر گردن یاران و پیروان خود دارند؛(3) اما در این عهد، برخلاف عهدهای معمولی _ که نصیبی نیز به مزور می رسد _ هر چه هست، همه برای زائر است و اصلاً مزور نیازی به این زیارت ندارد. زیرا وجود ملکوتی معصوم، عالی، کامل، غنی و واجد است و چنین وجودی، هیچ گاه از دانی ناقصِ فقیرِ فاقد، فیضی کسب نمی کند و تأثیری نمی پذیرد.(4)

ص:55


1- وسائل الشیعه، ج14، ص 328.
2- «قلت لأبی عبد الله ع ما لمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال کمن زار الله عز و جل فوق عرشه قال قلت فما لمن زار أحدا منکم قال کمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ». الکافی، ج 4، ص584.
3- الکافی، ج 4، ص567.
4- سلوک سبز، ص 26. شایان ذکر است که زیارت، صلوات فرستادن و... را خداوند در ظرف عرض ادب ما به صورت فیض ویژه ای به اهل بیت علیهم السلام نازل می کند که بالاصاله به آن ذوات مقدس می رسد و به تبع آنان، رشحاتی نصیب ما می گردد. به بیان دیگر، به واسطه ایشان دعای ما صعود می کند و به محضر الهی بار می یابد، و از آن سو فیض الهی به برکت آن ذوات نورانی نازل شده و به ما می رسد. حلقه وصل میان واجب تعالی و ممکنات، همواره ایشان هستند؛ نه این که به واسطه ما فیض به ایشان برسد. ر.ک: ادب فنای مقربان، ج1،ص 101.

این مقام برای تمام معصومین ثابت است؛ چراکه خود فرموده اند: «إن فضل أولنا یلحق بفضل آخرنا و فضل آخرنا یلحق بفضل أولنا … خلقنا واحد و علمنا واحد و فضلنا واحد و کلنا واحد عند الله تعالی … أولنا محمد و أوسطنا محمد و آخرنا محمد؛ همانا فضل و برتری اول ما به آخرمان و آخرمان به اولمان پیوسته می شود… خلقت ما یکی است، علم ما یکی است و فضل ما نیز یکی است، چون همه ما نزد خداوند یکی هستیم… اول ما، وسط ما و آخر ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم است».(1)

در این بین، چه از زبان خود اهل بیت علیهم السلام به ثناگویی، اظهار ارادت و ابراز تولی و تبری بپردازیم (زیارت نامه های مأثور) و چه از زبان و بیانات خودمان کمالات مزور را اعلام کنیم و آنان را زیارت کنیم، آثار و فوایدی به همراه دارد؛ از جمله:

1. پاسخگویی به نیاز فطری: آفرینش انسان براساس فطرت است، (2)و این فطرت هیچ گاه دگرگون نشده و از بین نمی رود؛ هرچند ممکن است در اثر تربیت نادرست، مورد غفلت قرار گرفته و پوشیده شود.

ص:56


1- بحار الانوار، ج 25، ص 363.
2- سوره روم، آیه 30.

از جمله نیازهای اصلی فطرت انسان، کمال جویی وکمال خواهی است(1) و از آن جا که اهل بیت علیهم السلام نمونه کامل و اتم کمال انسانی اند _ به نحوی که عقل از درک مقام ایشان عاجز است و وهم را به ژرفای عظمت ایشان راهی نیست _ زیارت و باریابی به محضر ایشان، نوعی کمال جویی محسوب می شود. حقیقت جویان راستین و کمال خواهان راسخی چون سلمان فارسی، سرانجام مقصد خویش را در زیارت آنان می یابند و عطش روحی خود را در محضر آنان برطرف می کنند.

2. ارتقای رشد معنوی: چنان که اشاره شد، زیارت، پاسخگوی نیاز فطری انسان به کمال خواهی است. علاوه بر آن، انسان با توجه به ویژگی های مزور و الگو گرفتن از اعمال، رفتار و سیره او در بالا بردن ارزش های معنوی خود و نیز افزایش همسانی خود با مزور تلاش می کند؛ زیرا توجه و روی آوردن به یک چیز، جز از روی حب و دوست داشتن نیست، و نشانه صداقت در این دوست داشتن نیز جامه عمل پوشاندن به علایق محبوب و لبیک گفتن به دعوت اوست.

3. پایبندی به عهد با امامان: ملاقات و زیارت، نشانگر توجه زائر به مزور و نیز وجود پیوند و میثاقی میان آن هاست که در هر بار ملاقات کردن، این پیوند و میثاق تجدید شده و قرابت و پیوستگی زائر با آرمان های مزور بیشتر می شود؛ چنان که حضرت رضا علیه السلام می فرماید: « إن لکل إمام عهدا فی عنق أولیائه و

ص:57


1- اخلاق در قرآن، ج 2، ص 46.

شیعته و إن من تمام الوفاء بالعهد و حسن الأداء زیارة قبورهم فمن زارهم رغبة فی زیارتهم و تصدیقا بما رغبوا فیه کان أئمتهم شفعاءهم یوم القیامة».(1)

4. جلب رضایت و خشنودی خداوند: بر اساس تعالیم الهی، منشاء دین داری و پایبندی به اسلام، حب الهی است و اصلاً دوست داشتن و حب است که انسان ها را به سمت و سوی خداوند می کشاند: ((قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْکمُ اللَّه))(2).

 قرآن کریم بهترین راه وصول به هدف را راه محبت خداوند می داند. روایات اهل بیت عصمت و طهارت نیز آن را محور اصیل دین می شمرند: (3) «هل الدین الا الحب؟»(4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این باره میفرمایند: «أحبوا الله لما یغدوکم به من نعمة و أحبونی لحب الله و أحبوا أهل بیتی لحبی؛(5)خدا را دوست داشته باشید؛ زیرا همه نعمت های شما از جانب اوست و مرا به خاطر دوستی خدا دوست بدارید و اهل بیتم را به خاطر محبت من».

زیارت نیز با توجه به اینکه نشانگر حب و محبت زائر نسبت به مزور است،

ص:58


1- الکافی، ج 4، ص567.
2- « بگو اگر خدا را دوست می دارید باید مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد». سوره آل عمران، آیه 31.
3- فطرت در قرآن، ص237.
4- «آیا دین به غیر از دوست داشتن چیز دیگری است؟» تفسیر فرات الکوفی، ص 427.
5- علل الشرایع، ج 1، ص139.

انسان را به مرحله اطاعت و فرمانبرداری از اهل بیت رهنمون می شود. این فرمانبرداری، از سویی، امتثال فرامین الهی است: ((أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ))(1) و از سوی دیگر، نتیجه این امتثال، رضایت الهی خواهد بود: «و اعلموا أن أحدا من خلق الله لم یصب رضا الله إلا بطاعته و طاعة رسوله و طاعة ولاة أمره من آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ».(2)

5. شناخت مقام و جایگاه مزور: هر حرکت و عزیمتی بدون علم و آگاهی از هدف، مساوی با گمراهی، تباهی و دور افتادن از هدف است.(3) زیارت نیز اگرچه بدون آگاهی و شناخت نسبت به مزور امکان وقوع ندارد، اما اگر زائر در این قصد در جستجوی کمال باشد، در هر بار به گوشه ای از کمالات مزور واقف میگردد؛ زیرا زیارت، تخاطب میان زائر و مزور است که در این تخاطب، لاجرم به معرفت زائر افزوده شده و آن چه موجبات رضایت مزور را فراهم می کند، مشخص می شود.  

6. آشنایی به وظیفه و تکالیف خود در زیارت: زائر با شناخت و علم به جایگاه و مقام مزور و این که دارای چه مراتبی از قرب و کمال است، ضرورت و نیاز به دانستن تکلیف خود را در مواجهه با مزور احساس می کند،

ص:59


1- سوره نساء، آیه 59.
2- الکافی، ج 8، ص 11.
3- « عن أبی عبد الله علیه السلام قال، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». الکافی، ج 1،ص 44.

و از آن جا که میزان علاقه و پیوند میان دو نفر، بسته به میزان تشابه و مماثلت آن هاست، (1)میزان اعتقاد و پایبندی زائر به تکالیف خویش، نشانگر شدت همانندی و مماثلت میان او و مزور است.

زیارت اهل بیت علیهم السلام در واقع، دعوت به سمت انجام تکالیف الهی است و کمالات اهل بیت _ که در لسان ایشان آمده _ دعوت نامه کمال است. ائمه علیهم السلام می گویند ما در سایه اطاعت و بندگی خدا به افق اعلای کمالات دست یافتیم، شما نیز اگر دنبال کمال هستید باید از ما تبعیت کنید.(2) این تبعیت جز از راه الگوپذیری و آشنایی به تکالیف میسر نیست.

7.4. مضامین مشترک زیارت با دیگر زیارات اهل بیت علیهم السلام

بدون شک، زیارت آل یاسین، با توجه به اعتبارش و اعتماد بزرگان به راوی آن، از سرچشمه وحی الهی بر کویر تشنه جان های مشتاق لقا و فنای در حق جاری شده است؛ با این وصف، با دیگر زیارات صادره از ذوات مقدس معصومین، دارای اشتراکات و همسانی هایی است.

زیرا حقیقت نوری و وجود ملکوتی اهل بیت علیهم السلام در مرحله ثبوتی یکی است؛ هرچند در وجود اثباتی، هرکدام، وجودی سوای از دیگری دارند و در کثرت اند.(3)چنان که خود فرمودهاند: «إِنَّ کلَامَ آخِرِنَا مِثْلُ کلَامِ أَوَّلِنَا وَ کلَامَ أَوَّلِنَا

ص:60


1- «المرء علی دین خلیله و قرینه». الکافی، ج 2، ص375.
2- ادب فنای مقربان، ج 1، ص 58.
3- سلوک سبز، ص25.

مُصَادِقٌ [مِصْدَاقٌ] لِکلَامِ آخِرِنا»(1) و در زیارت ایشان میخوانیم: «أن أرواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت … خلقکم الله أنوارا».(2)

اگر فقرات زیارت آل یاسین را در تقسیم بندی زیر جای دهیم، مشابهت های آن با سایر زیارات مشخص میشود:

الف) سلام: چنان که اشاره شد، زیارت، تخاطب میان زائر و مزور است و بر اساس تعالیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام در ابتدای سخن، بایست سلام کرد: «قَدْ أَدَّبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِقَوْلِهِ السَّلَامُ قَبْلَ الْکلَام».(3)

زیارت نیز _ که دعوت نامه کمال و مدرسه آموختن و تخلق به اخلاق الهی است _ با این ادب آغاز می شود. چنان که در ابتدای زیارت آل یاسین می خوانیم: «سلام علی آل یاسین». این مسئله در دیگر زیارات نیز رعایت شده است:

— زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : «السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیک یا نَبِی اللَّهِ،

ص:61


1- « همانا کلام آخرین ما مانند کلام اولین ماست، و کلام اولین ما گواه سخن آخرین ماست». رجال الکشی، ص225؛ نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص61 و بحار الأنوار، ج 2، ص250.
2- «همانا ارواح، نور و سرشت شما یکی و طیب و طاهر و است... خداوند شما را نورهای جداگانه آفرید». کامل الزیارات، ص 317؛ الکافی، ج 4، ص 573 و من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 613.
3- «همانا رسول الله با این کلام خود که سلام قبل از سخن گفتن واجب است، ما را ادب آموخت». دعوات الراوندی، ص 23؛ بحار الأنوار، ج 90،ص313 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 5، ص214.

السَّلَامُ عَلَیک یا أَمِینَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیک یا حَبِیبَ اللَّهِ…».(1)

— زیارت حضرت زهرا علیها السلام: «السَّلَامُ عَلَی الْبَتُولَةِ الطَّاهِرَةِ، الصِّدِّیقَةِ الْمَعْصُومَةِ، الْبَرَّةِ التَّقِیةِ، سَلِیلَةِ الْمُصْطَفَی وَ حَلِیلَةِ الْمُرْتَضَی وَ أُمِّ الْأَئِمَّةِ النُّجَبَاءِ…».(2)

— زیارت امیر المؤمنین علی علیه السلام : «السَّلَامُ عَلَیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلَامُ عَلَیک یا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ؛(3) السَّلَامُ عَلَیک یا وَلِی اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّک [أَنْتَ] أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّهُ؛(4) السَّلَامُ عَلَی الشَّجَرَةِ النَّبَوِیةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِیةِ الْمُضِیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَة... یا مَوْلَای یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا یوْمُ الْأَحَد...».(5)

— زیارت امام حسن و امام حسین علیهما السلام: «السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ؛ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ سَیدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ

ص:62


1- المزار الکبیر، ص 58.
2- المزار الکبیر، ص 78.
3- کامل الزیارات، ص 39.
4- المزار الکبیر، ص 41.
5- جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص 31.

أَشْهَدُ أَنَّک أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیتَ الزَّکاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکر؛(1)السَّلَامُ عَلَیک یا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا وَارِثَ نُوحٍ نَبِی اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ…».(2)

— زیارت سایر ائمه علیهم السلام «السَّلَامُ عَلَیک یا وَلِی اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْض»؛(3) «السَّلَامُ عَلَیکمَا یا وَلِیی اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیکمَا یا حُجَّتَی اللَّهِ»؛(4) «السَّلَامُ عَلَیکمْ یا خُزَّانَ عِلْمِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیکمْ یا تَرَاجِمَةَ وَحْی اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیکمْ یا أَئِمَّةَ الْهُدَی ؛ السَّلَامُ عَلَیکمْ یا أَوْلِیاءَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیکمْ یا حُجَجَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیکمْ یا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْض؛ السَّلَامُ عَلَیک یا وَلِی اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلَامُ عَلَیک یا إِمَامَ الْمُؤْمِنِین؛ السَّلَامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ السَّلَامُ عَلَیک یا

ص:63


1- جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص32و33.
2- کامل الزیارت، ص 206.
3- کامل الزیارت، ص301.
4- کامل الزیارت، ص 314.

عَینَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ السَّلَامُ عَلَیک یا نُورَ اللَّه».(1)

ب) صفات به کاررفته در زیارت: در این زیارت، صفاتی را به امام زمان منتسب می کنیم که نمونه آن در سایر زیارات اهل بیت نیز وجود دارد. در ادامه به برخی از این صفات اشاره می کنیم:

_ باب الله: از جمله صفاتی که در این زیارت خطاب به حضرت ولی عصر علیه السلام عرضه می شود، «باب الله» است. این صفت در سایر زیارات نیز آمده است:

— زیارت امیر المؤمنین علی علیه السلام : «أشهد أنک جنب الله و أنک باب الله و أنک وجه الله»؛(2) «یا أمین الله و حجته و باب الله و الدلیل علی الله»؛(3) «السلام علیک یا أمیر المؤمنین، السلام علیک یا یعسوب الدین و قائد الغر المحجلین، السلام علیک یا باب الله»؛(4) «السلام علیک یا صفی الله و خیرته، و ولی الله و حجته، و باب الله و حطته».(5)

— زیارت امام حسین علیه السلام : «… یا امین الله و حجة الله و باب الله».(6)

— زیارت حضرت ولی عصر علیه السلام در شب نیمه شعبان: «السلام علیک یا باب الله الذی لا یؤتی إلا منه».(7)

ص:64


1- جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، صص33 _ 39.
2- کامل الزیارات، ص 44؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 508 و المزار الصغیر، ص 81.
3- کامل الزیارات، ص 213.
4- المزار الکبیر، ص  217.
5- المزار الکبیر، 304.
6- المصباح للکفعمی، ص 501.
7- البلد الأمین و الدرع الحصین، ص 285؛  المصباح للکفعمی، ص 495 و المزار (للشهید الاول)، ص 204.

_ دیان: یکی دیگر از خطاب های زیارت به امام زمان، دیان است؛ که در دیگر زیارات نیز نسبت به سایر ائمه علیهم السلام مطرح شده است.

— زیارت امیر المؤمنین علی علیه السلام : «السَّلَامُ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَبْدِک وَ أَخِی رَسُولِک ... وَ دَیانَ الدِّینِ بِعَدْلِک وَ فَصْلَ قَضَائِک بَینَ خَلْقِک»؛(1) «أَخِی رَسُولِک وَ وَصِی حَبِیبِک الَّذِی انْتَجَبْتَهُ مِنْ خَلْقِک وَ الدَّلِیلِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالاتِک وَ دَیانِ الدِّینِ بِعَدْلِک».(2)

— زیارت امام رضا علیه السلام : «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ [سَیدِ الْعَابِدِینَ] عَبْدِک ... وَ الدَّلِیلِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَ بِرِسَالاتِک وَ دَیانِ الدِّینِ بِعَدْلِک».(3)

_ بقیت الله: این خطاب نیز برای سایر اهل بیت وارد شده است.

— زیارت امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «السَّلَامُ عَلَیکمْ یا بَقِیةَ اللَّهِ وَ خِیرَتَهُ».(4)

ص:65


1- کامل الزیارات، ص 201.
2- المزار (للشهید الاول)، ص40.
3- کامل الزیارات، ص 311.
4- المزار الکبیر، ص 248.

— زیارت جامعه ائمه علیهم السلام : «وَ أَهْلِ الذِّکرِ، وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیةِ اللَّهِ وَ خِیرَتِهِ، وَ خَزَنَةِ عِلْمِهِ».(1)

— زیارت حضرت ولی عصر علیه السلام : «السلام علیک یا بقیة الله السَّلَامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللَّهِ مِنَ الصَّفْوَةِ الْمُنْتَجَبِینَ»؛(2) «السَّلَامُ عَلَی بَقِیةِ اللَّهِ فِی بِلَادِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَی عِبَادِه(3)؛ السَّلَامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللَّهِ مِنَ الصَّفْوَةِ الْمُنْتَجَبِینَ السَّلَامُ عَلَیک یا حَافِظَ أَسْرَارِ رَبِّ الْعَالَمِین»(4)؛ «الْمَهْدِیینَ السَّلَامُ عَلَیک یا وَصِی الْأَوْصِیاءِ الْمَاضِینَ السَّلَامُ عَلَیک یا حَافِظَ أَسْرَارِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیک یا وَارِثَ عُلُومِ النَّبِیینَ السَّلَامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللَّهِ».(5)

_ اقامه کننده نماز: از جمله سلام هایی که در این زیارت، به امام زمان علیه السلام می دهیم، سلام به ایشان در حال نماز است. این سلام ها در فرازهای «السلام علیک حین تقوم و تقعد، السلام علیک حین ترکع و تسجد و…»

ص:66


1- المزار الکبیر، ص526.
2- المزار الکبیر، ص586.
3- المزار الکبیر، ص590.
4- المزار (للشهید الاول)، ص204.
5- البلد الامین والدرع الحصین، ص 284.

آمده است. در دیگر زیارات نیز، اهل بیت را چنین سلام می دهیم.

— زیارت امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «أشهد أنّک قد أقمت الصّلاة، و آتیت الزّکاة»؛(1) «أَشْهَدُ أَنَّک یا وَلِی اللَّهِ وَ وَلِی رَسُولِهِ، ... حَلَّلْتَ حَلَالَ اللَّهِ، وَ حَرَّمْتَ حَرَامَهُ، وَ شَرَّعْتَ أَحْکامَهُ، وَ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ، وَ آتَیتَ الزَّکاةَ».(2)

— زیارت امام حسین علیه السلام : «أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ، وَ آتَیتَ الزَّکاةَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ، وَ أَطَعْتَ اللَّهَ حَتَّی أَتَاک الْیقِینُ»؛(3) «أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ، وَ آتَیتَ الزَّکاةَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ الْعُدْوَانِ»؛(4)«أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ، وَ آتَیتَ الزَّکاةَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکر».(5)

— زیارت جامعه ائمه علیهم السلام : «أَشْهَدُ أَنَّ الْجِهَادَ مَعَک جِهَادٌ

ص:67


1- من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 505.
2- المزار الکبیر، ص210.
3- المزار الکبیر، ص463.
4- المزار الکبیر، ص501.
5- المزار الکبیر، 415.

وَ أَنَّ الْحَقَّ مَعَک وَ لَک وَ أَنْتَ مَعْدِنُهُ وَ مِیرَاثَ النُّبُوَّةِ عِنْدَک وَ عِنْدَ أَهْلِ بَیتِک أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیتَ الزَّکاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ».(1)

دیگر فرازهای زیارت از جمله سلام به تالی کتاب الله، اعتقاد به رجعت، اقرار به حجت الهی بودن ائمه علیهم السلام، لزوم اطاعت از اهل بیت علیهم السلام و … نیز در سایر زیارات، قابل دستیابی است که از پرداختن به آن ها خودداری میکنیم.(2) افزون بر همه این ها، اگر مضامین زیارت را با آیات قرآن بسنجیم، آن را موافق تعالیم وحی می یابیم.

جمع بندی فصل

در این بخش، پس از بررسی لغاتی مانند زیارت، آل یاسین و تعیین مصداق آن، به بررسی سبب صدور زیارت، سند زیارت و… پرداختیم. پس از بررسی مشخص شد که آل یاسین، همان اهلبیت علیهم السلام هستند. زمان صدور زیارت نیز بنا بر ظن قوی، در دوران نیابت حسین بن روح، نائب سوم امام بوده است. سبب صدور زیارت نیز درخواست مردم در نحوه دسترسی به امام میباشد. زیارت به دو بخش دعا و زیارت تقسیم میگردد و مضامین آن با سایر زیارات اهل بیت علیهم السلام قرابت زیادی دارد.

ص:68


1- کامل الزیارات، ص317.
2- ر.ک: کامل الزیارت، البلد الامین، المزار الکبیر، المزار الصغیر و....

فصل دوم: مستندات قرآنی اوصاف و حالات امام

اشاره

ص:69

درآمد

چنان که اشاره شد، زیارت آل یاسین از نظر شباهت ظاهر الفاظ و به کارگیری برخی اوصاف و حالات در مورد معصومین علیهم السلام با دیگر زیارات ائمه نزدیکی فراوان دارد. اما در بررسی میزان هم خوانی و مطابقت الفاظ و عبارات این زیارت با قرآن، باید آن را با قرآن تطبیق داد.

فرازهای زیارت را می توان به دو بخش تقسیم کرد. در بخش اول، اوصاف و حالات امام علیه السلام مطرح می شود و در بخش دوم زائر به بیان اعتقادات خویش می پردازد.

در فرازهای وصف، امام را با نوزده عنوان مورد خطاب قرار میدهیم و سپس به هجده حالت امام سلام می کنیم و در پایان، عقاید خود را بیان کرده و آمادگی خود را در یاری رسانی به حضرتش اعلام می داریم.

قابل توجه است که برخی از این اوصاف و حالات، لفظ به لفظ در قرآن مطرح شده و برخی نیز به صورت ضمنی قابل استنباط است.

در این بخش میزان هماهنگی و هم خوانی اوصاف امام مهدی علیه السلام در زیارت را با آیات قرآن بررسی می کنیم؛ اما پیش از آن، نظر به این مسئله

ص:70

که اوصاف و حالات امام در قالب سلام هایی به ایشان عنوان شده است، ضروری می نماید که قبل از ورود به بحث، مباحثی درباره سلام مطرح شود.

سلام

بر اساس آموزه های دینی و دستورات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام مسلمانان باید در ملاقات و رو به رو شدن با یک دیگر قبل از هر چیز به هم سلام کنند: «السَّلَامُ قَبْلَ الْکلَام»(1)و حتی اگر شخصی قبل از سلام کردن سخنی گفت، جوابش را ندهند: «ابْدَءُوا بِالسَّلَامِ قَبْلَ الْکلَامِ فَمَنْ بَدَأَ بِالْکلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِیبُوهُ».(2)

در زیارات اهل بیت علیهم السلام نیز این ادب به زائرین یاد آوری شده و قبل از هرچیز زائر از صمیم قلب و با نیتی خالص به وجود مقدس معصومین با لفظ آسمانی سلام، عرض ارادت میکند.

سلام در لغت

سلام، مصدر است مانند کلام(3) از ریشه «سلم»، و در لغت به معنی «مصون از آفات ظاهری و باطنی»(4) آمده است. سلام از اسماء الله است به

ص:71


1- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 5، ص 214 و تحف العقول، ص246.
2- «قبل از سخن گفتن سلام کنید و هرکس قبل از سلام، سخن گفت، جوابش را ندهید». الکافی، ج 2، ص644.
3- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص191.
4- مفردات الفاظ القرآن، ص421.

جهت سلامت و دور بودن ذات الهی از هرگونه عیب، نقص و نابودی.(1) معنای اصلی این ماده، در مقابل دشمنی و خصومت است؛ یعنی موافقت و همراهی شدید در ظاهر و باطن، به نحوی که هیچ اختلافی در میان نباشد و صلح، انقیاد و رضا از لوازم این معنی است.(2)

سلام به معنای سلامت است و «سلام علیکم» یعنی سلامت از جانب خداوند بر شما باد.(3) در اصطلاح، به کار بردن لفظ سلام در دیدار و ملاقات کردن با یکدیگر است و بسیار مورد سفارش قرار گرفته است؛ چنان که خداوند به پیامبر دستور می دهد: ((وَ إِذا جاءَک الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیکمْ کتَبَ رَبُّکمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَه))؛(4) وقتی که مؤمنین به آیات ما نزد تو می آیند بگو سلام بر شما، پروردگار شما رحمت را بر خود واجب کرده است.

سلام (در معنا) نزدیک با کلمه «امن» است، با این تفاوت که امن عبارت است از خالی بودن مکان از هر چه مایه کراهت و ترس آدمی است، ولی سلام عبارت است از این که محل طوری باشد که هر چه آدمی در آن

ص:72


1- لسان العرب، ج 12، ص290.
2- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 188.
3- کتاب العین، ج 7،ص265.
4- سوره انعام، آیه 54.

می بیند، ملایم طبعش باشد، نه از آن کراهت داشته باشد، و نه ترس.(1)

پیشینه سلام

هر قوم و ملتی براساس آداب و عقاید و فرهنگ خود، قوانین و مقررات اجتماعی را وضع می کند. در وضع این قوانین، آداب، بینش و جهان بینی آن ملت مؤثر است؛ به نحوی که می توان با شناخت آداب و رسوم و قوانین حاکم بر یک جامعه، تا حدود زیادی از معتقدات آنان آگاهی یافت.

از جمله آدابی که در تمام ملت ها و اقوام وجود دارد، ادای احترام و بزرگ داشت طرف مقابل در برخوردهاست. این احترام در میان ملت های مختلف، متفاوت است. خم شدن، تکان دادن سر، بلند کردن دست، برداشتن کلاه، گفتن «دست مریزاد» یا «خداقوت» و… نمونه هایی از آن احترام است.

اعراب جاهلی پیش از اسلام، برای ادای احترام، از جملاتی مانند: «حیاک الله؛ خدا تو را زنده نگه دارد»، «ابیت اللعن؛ از نفرین و دعای بد دیگران دور باشی»، «أنعم صباحاً؛ خوش گرداند بامداد تو را»(صبح بخیر)، «أنعم مساءً؛ خوش گرداند شامگاه تو را» (شب بخیر) و… استفاده می کردند؛ لکن این تحیت ها هم ناقص و یک بُعدی بود و هم در طول زمان با بعضی از شوائب وثنیت و رگههای استعباد جاهلی همراه شده بود؛ بدین گونه که این تحیات را باید مطیع نسبت به مطاع، و طبقات پایین نسبت به طبقات بالا

ص:73


1- المیزان، ج 14، ص26.

می گفتند.(1)

اما بزرگ ترین همّ اسلام، محو آثار بت پرستی، وثنیت، غیر خداپرستی و هر رسم و آدابی بود که به غیر خداپرستی منتهی می گشت و یا از آن متولد می شد. به همین جهت برای تحیت، طریقه ای معتدل و سنتی در مقابل سنت وثنیت و استعباد تشریع کرد و آن، عبارت بود از سلام کردن که در حقیقت، اعلام امنیت از تعدی و ظلم از ناحیه سلام دهنده به شخصی است که به وی سلام می دهد.

شخص سلام دهنده به سلام گیرنده اعلام می کند که تو از ناحیه من در امان هستی و هیچ گونه ظلم و تجاوزی از من نسبت به خود نخواهی دید و آزادی فطری ای که خدا به تو مرحمت کرده، از ناحیه من صدمه نخواهد دید(2) و از هرگونه عیب و نقصی، اعم از مرض، آفت، ذّلت، حقارت، گزند دشمن، گمراهی در امور مادی و معنوی و خلاصه هرگونه آسیب جسمی و روحی در امان خواهی بود.(3)

البته آن چنان که از تاریخ و اشعار و سایر آثار جاهلیت بر می آید، تحیت به کلمه «سلام» در بین عرب جاهلیت معمول بوده است. خدای سبحان در داستان ابراهیم، سلام را مکرر حکایت می کند و این خالی از شهادت بر این معنا نیست که این کلمه در بین عرب جاهلیت مستعمل بوده و نظیر حج و

ص:74


1- ادب فنای مقربان، ج1، ص92.
2- المیزان، ج 5، ص 47.
3- ادب فنای مقربان، ج1، ص92.

امثال آن که قبل از اسلام معمول آنان بوده، از بقایای دین حنیف ابراهیم محسوب می شود.برای مثال، خداوند فرموده است: ((قالَ سَلامٌ عَلَیک سَأَسْتَغْفِرُ لَک رَبِّی)). در این آیه از ابراهیم علیه السلام حکایت شده که در گفتگو با پدرش گفت: «سلام علیک، به زودی من از پروردگارم برایت طلب مغفرت می کنم». در آیه دیگری نیز آمده است: ((وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ)). این قضیه در چند جای دیگر قرآن کریم نیز آمده است.(1)

سلام در لغت

واژه سلام در قرآن، در موارد مختلفی استفاده شده است. در صدر این آیات، آیه بیست و سوم سوره حشر است که خداوند را سلام میخواند: ((هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ)).(2) یعنی در وهله اول، خداوند، سالم از هر عیب و نقص و جدای از هرگونه فنا، و مبدأ و منشاء

ص:75


1- المیزان، ج 5، ص 48.
2- «اوست خدای یکتایی که غیر او خدایی نیست، سلطان مقتدر عالم، پاک از هر نقص و آلایش، منزّه از هر عیب و ناشایست، ایمنی بخش دل های هراسان، نگهبان جهان و جهانیان، غالب و قاهر بر همه خلقان، با جبروت و عظمت، بزرگوار و برتر [از حدّ فکر]، از هر چه بر او شریک پندارند منزّه و مبرّاست».

هر خیر و سلامتی است و اگر ما برای شخصی با گفتن «سلام علیکم» آرزوی سلامتی و دوری از عیب و نقص کنیم، در واقع آن را در سایه لطف خداوند در خواست میکنیم و گویی میگوییم: «الله فوقکم؛(1)یعنی خداوند پشتیبان شماست».

آیات دیگر، بهشت برین را «دار السلام » خوانده و آن را جایگاه مؤمنان معرفی کرده اند: ((وَ اللَّهُ یدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ))(2)، ((لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیهُمْ بِما کانُوا یعْمَلُونَ)).(3) دار السلام یا به معنای «دار الله» است، یا به جهت تکریم و تعظیم، آن را بدین نام خوانده اند _ که در این صورت، اضافه لامیه، و تقدیر آن دارالله است _ و یا اضافه بیانی و به معنای خانه ای است که در آن، سلامت محض باشد و ساکنان آن چیزی جز سلامت نداشته باشند.(4)

خداوند هم چنین سلام را قول و سخن خویش خوانده: ((سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ))(5) و در تحیت انبیا و بندگان شایسته خود، بی واسطه

ص:76


1- کتاب العین، ج 7، ص265.
2- سوره یونس، آیه 25 و سوره انعام، آیه 127.
3- «ایشان در پیشگاه پروردگارشان سرای سلامت دارند و همو به پاداش کارهایی که می کرده اند دوستدار ایشان است». سوره انعام، آیه 127.
4- ادب فنای مقربان، ج1، ص94.
5- «در آن روز به عنوان پیام از پروردگار مهربان به ایشان ابلاغ سلام می شود». سوره یس، آیه 58.    

یا با واسطه، آنان را با لفظ سلام خطاب نموده و فرموده است: ((سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ))(1)، ((سَلامٌ عَلی آل یاسین))، (2)((وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی)).(3) البته این سلام ها اختصاص به دنیا ندارد، بلکه در قیامت هم بهترین هدیه و تحیتی که نصیب بندگان صالح می شود، همین سلام است: ((تَحِیتُهُمْ یوْمَ یلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کریماً)).(4)

فرشتگان نیز با سلام از بهشتیان استقبال کرده، آنان را به خوان گسترده نعمت الهی دعوت می کنند: ((قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ)).(5) همان گونه که در لحظه احتضار، ارواح آنها را با سلام، توفی و قبض می کنند: <الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیکمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ>(6)(7)

ص:77


1- سوره صافات، آیه 79. در آیات 109و 120 همین سوره نیز به دیگر انبیاء سلام داده شده است.
2- «سلام بر آل یاسین». سوره صافات، آیه 130. 
3- «درود بر آن کس که هدایت را پیروی کند». سوره طه، آیه 47.
4- «تحیتشان در روزی که او را دیدار کنند سلام است، برای ایشان اجری محترمانه فراهم کرده است». سوره احزاب، آیه 44.
5- «تا وقتی که نزدیک آن شوند درهایش گشوده می شود و خازنانش به ایشان گویند سلام بر شما که پاک بودید پس برای همیشه داخل بهشت شوید». سوره زمر، آیه 73.
6- «همان کسان که فرشتگان با حال پاک سیرتی، جانشان را بگیرند و گویند سلام بر شما، به پاداش اعمالی که می کرده اید به بهشت درآیید». سوره نحل، آیه 32.
7- ادب فنای مقربان، ج1، ص93.

بر اساس آیات، انسان های نیکوکاری که خود را با تلاش به مقام خلیفة اللهی رسانده و متخلق به اخلاق الهی شدهاند نیز در ملاقات با رفیقان بهشتی خویش، آنان را با لفظ سلام تحیت می دهند: ((تَحِیتُهُمْ فیها سَلام))(1) و سخن آن ها در بهشت نیز چیزی جز سلام نخواهد بود: ((لا یسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً)).(2) چنان که در دنیا با تأدیب به ادب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، (3) سلام را بر کلام مقدم نموده و در نادیده گرفتن جاهلان نیز با سلام از آنان می گذشتند: ((وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)).(4)

با توجه به مطالب فوق، سلام کردن در ابتدای برخورد، ادبی است که ریشه در آیات قرآن کریم دارد و رسول اکرم که مودَّب به ادب الهی است، (5) این ادب را به اهل بیت علیهم السلام داده است: «قَدْ أَدَّبَنَا رَسُولُ اللَّهِ بِقَوْلِهِ السَّلَامُ قَبْلَ

ص:78


1- «و تحیت آنها به یکدیگر سلام است». سوره یونس، آیه 10.
2- «در بهشت نه سخن بیهوده می شنوند، و نه تهمت و گناه، هر چه هست سلام است و سخن سالم». سوره واقعه، آیات  25 و26.
3- «قَدْ أَدَّبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم   بِقَوْلِهِ السَّلَامُ قَبْلَ الْکلَام». دعوات الراوندی، ص23.
4- «و چون جهالت پیشگان، خطابشان کنند سخن ملایم گویند». سوره فرقان، آیه 63.
5- «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی». تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص392.

الْکلَام»(1) و سپس از چشمه فیض اهل بیت بر کویر جان ما سرازیر شده است. در واقع آغاز زیارت با سلام، عمل به ادبی الهی است که اهل بیت علیهم السلام به ما آموختهاند.

سلام در این فرازها هم متضمن معنای «آرزوی سلامتی» و «دوری از هرگونه گزند و آسیب» برای امام علیه السلام است و هم «موافقت و همراهی با خواست و اراده حضرت و تسلیم در برابر ایشان». هرچند تحقق معنای دوم دشوار است، لکن کسب معرفت به مقام امام با سلام های پی درپی به ایشان، و درک مقام و جایگاه ایشان، این معنا محقق میگردد. چنان که در پایان زیارت، زائر با عبارت «وَ نُصرَتی مُعدََُّة لَکُم و مودَتی خالصِة لَکُم» موافقت و همراهی شدید خویش را با ایشان اعلام میکند. در واقع با این سلام ها تجدید بیعت با امام صورت میپذیرد.

ص:79


1- دعوات الراوندی، ص23.

بخش اول: اوصاف امام مهدی علیه السلام در زیارت آل یاسین

اشاره

اوصاف امام مهدی علیه السلام در زیارت را میتوان به دو دسته اوصاف ذاتی و اوصاف فعلی حضرت تقسیم کرد. منظور از اوصاف ذاتی، وصف رتبه و مقام امامت و به بیان دیگر، ویژگی های فردی است که در جایگاه امامت قرار دارد؛ مانند باب الله، خلیفةالله، بقیةالله و… .

اوصاف فعلی نیز مربوط به افعال امام هستند، که صاحب مقام امامت در اجرای تکلیف خویش و با داشتن ویژگی های سابق، بدان جامه عمل میپوشاند؛ مانند داعی الله، ربانی آیاته، ناصر حقه، تالی کتاب الله و ترجمانه و… .

هرچند هر دو دسته صفات، وصف سایر ائمه اطهار علیهم السلام نیز میباشد، لکن در وجود مبارک حضرت ولی عصر علیه السلام به اذن و اراده الهی، به طور تمام و کمال متبلور شده است. در این بخش ابتدا به اوصاف ذاتی و سپس به اوصاف فعلی میپردازیم.

1. اوصاف ذاتی امام علیه السلام

1.1. باب وصول به خداوند

«باب الله» از جمله صفات حضرت ولی عصر علیه السلام در زیارت آل یاسین است.

ص:80

اهل بیت علیهم السلام در بسیاری از روایات برای معرفی و شناساندن خود به مردم، از این صفت استفاده کردهاند. باب در لغت به معنی مدخل و محل ورود آمده است. این واژه اگرچه در مورد مکان ها مانند مدخل ورودی شهر و خانه استفاده می شود، (1) لکن به صورت مطلق به معنای محل ورود و خروج استفاده نیست.(2)

باب الله الاولی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ چنان که خود فرمود: «أَنَا بَابُ اللَّهِ».(3) امام باقر علیه السلام نیز میفرماید: «… فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بَابُ اللَّهِ الَّذِی لَا یؤْتَی إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِیلُهُ الَّذِی مَنْ سَلَکهُ وَصَلَ إِلَی اللَّهِ».(4)

سپس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین علی علیه السلام را باب الله الاکبر می نامد: «یا أباذر هذا [علی] الإمام الأزهر و رمح اللّه الأطول، و باب اللّه الأکبر»(5) و ایشان را باب شهر علم و باب بهشت معرفی نموده و اعلام میدارد که یگانه راه وصول به بهشت و مدینة العلم رسول الله، علی علیه السلام است: «یا عَلِی أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ أَنْتَ بَابُهَا فَمَنْ أَتَی مِنَ الْبَابِ وَصَلَ یا عَلِی أَنْتَ بَابِی الَّذِی أُوتَی مِنْهُ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ فَمَنْ أَتَانِی مِنْ سِوَاک لَمْ یصِلْ إِلَی وَ مَنْ أَتَی اللَّهَ مِنْ

ص:81


1- مفردات الفاظ القرآن، ص150.
2- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص353.
3- وسائل الشیعة، ج 27، ص76.
4- الکافی، ج 1، ص 198؛ بصائر الدرجات، ج 1، ص199 و تفسیر فرات الکوفی، ص371.
5- « ای ابوذر! این[علی] پیشوای آشکار و سلاح بلند الهی و باب بزرگتر خداست». اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 3،ص177.

سِوَای لَمْ یصِلْ إِلَی اللَّهِ؛(1) یا علی! من شهر علم هستم و تو درِ ورود آن هستی. هرکس از طرف در بیاید به مقصد میرسد. من بابالله هستم و هرکس از غیر راه تو به سوی من بیاید به من نمیرسد، و هرکس از دری غیر از من به سمت خدا بیاید، به خدا نمی رسد».

ائمه نیز در مناسبت های مختلف و حتی گاهی بدون این که کسی از آن ها سؤالی بپرسد، این مسئله _ که آن ها باب رسیدن به خدا هستند_ را مطرح می کردند. کلینی به سند خود از اسود بن سعید نقل کرده است که وی گفت: «در خدمت ابوجعفر، امام باقر علیه السلام بودم. ایشان بدون این که سؤالی پرسیده شود، شروع به صحبت کردند و فرمودند: ما حجة الله و باب الله و لسان الله هستیم».(2)

واژه باب در قرآن کریم نیز آمده است. خداوند در سوره های بقره، (3) نساء(4)

ص:82


1- وسائل الشیعة، ج 27، ص76؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 3، ص61 و الأمالی للطوسی، ص206.
2- الکافی، ج 1، ص145، ح7 و بصائر الدرجات، ج 1، ص61. در جوامع روایی، روایات دیگری نیز از سایر اهل بیت در بابیت و راه وصال بودن ایشان آمده است. ر.ک: المناقب ؛ وسائل الشیعة ؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول؛ تفسیر فرات الکوفی و....
3- (( وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکمْ خَطایاکمْ وَ سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ )) .
4- (( وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً )) .

و اعراف(1) لفظ باب را به کار برده و در خطاب به بنی اسرائیل، به آن ها امر کرده است که سجده کنان از در بیت المقدس وارد شده و از او تقاضای غفران کنند. هم چنین در آیه 189 سوره بقره، برّ و نیکی را وارد شدن از در به درون خانه ها معرفی می نماید: ((لَیسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ))؛ این کار خوبی نیست که شما در حال احرام از پشت بام، داخل خانه ها شوید، بلکه عمل صحیح این است که از خدا بترسید و به خانه ها از در وارد شوید و از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید.

آیات اول که در آن ها از عبارات ((سُجَّداً)) و ((قُولُوا حِطَّةٌ)) استفاده شده، درباره قوم بنی اسرائیل است که خداوند برای بخشودن آن ها و چشم پوشی از عصیان نسبت به پیامبرشان، آن ها را به سجده کردن و طلب آمرزش امر کرده است.

مطمئناً با توجه به تفاوت تعالیم انبیا نسبت به مردمان هم عصر خویش، سجده و لفظ مورد اشاره در آیات در پوزش خواستن و طلب بخشایش از

ص:83


1- (( وَ إِذْ قیلَ لَهُمُ اسْکنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ کلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَکمْ خَطیئاتِکمْ سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ )) .

درگاه خداوند، با آن چه امروزه در میان مسلمانان وجود دارد، متفاوت است.(1) اما مسلماً منظور از آن، بازگشت به اطاعت و پیروی از پیامبر و امتثال امر الهی است؛ زیرا برای رسیدن به قرب و رضایت الهی، راهی جز ورود از طریقی که خداوند با ارسال پیامبران و رسولان مشخص کرده است، وجود ندارد.

در اسلام، باب ورود به رحمت الهی و بخشیده شدن گناهان نیز اطاعت و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عترت طاهرین ایشان علیهم السلام معرفی شده است. لاهیجی در تفسیر خود از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «مَثل تو در امت من، مانند باب حطه در بنی اسرائیل است. پس کسی که به ولایت تو در آید و قبول ولایت و امامت تو کند، چنان که خدای عز و جل امر کرده، از باب وارد شده است».(2)

امام رضا علیه السلام نیز از پدر خویش و اجداد طاهرینش علیهم السلام به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را کشتی نجات و باب توبه معرفی مینماید: «لکل امة صدیق و فاروق، و صدیق هذه الامة و فاروقها علی بن أبی طالب ان علیا سفینة نجاتها و باب حطتها».(3)

ص:84


1- الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 1، ص 429.
2- «مثلک فی امتی مثل باب حطة بنی اسرائیل، فمن دخل فی ولایتک فقد دخل الباب کما أمره اللَّه عز و جل». تفسیر شریف لاهیجی، ج 2، ص 114.
3- «هر امتی صدیق و فاروقی دارد، صدیق و فاروق این امت نیز علی بن ابیطالب است. همانا علی کشتی نجات و باب حطه امت است». تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 82 و عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص13.

آیه 189سوره بقره نیز که وارد شدن به خانه ها را از در آن ها سفارش می کند، به اهل بیت علیهم السلام اشاره دارد؛ زیرا معنای بابیت این است که خداوندِ پنهان از دیدگاه مردم، پیامبر و وصی خود را در میان ایشان قرار داده و احتیاج های علمی مردم را به ایشان واگذار نموده است. وقتی پیامبر اکرم، علوم و حکمت را به علی آموخت، فرمود: «انا مدینة العلم و علی بابها»، و خداوند توجه به علی علیه السلام را در این آیه بر مردم واجب کرده است: ((ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکمْ خَطایاکمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ)) و در آیه دیگر فرموده است: ((وَ أْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوابِها)).

یعنی ائمه علیهم السلام که بیوت علم خدا و گنجینه دانش اویند، ابواب اللّه و داعیان به بهشت و راهنمایان به رستگاری هستند تا روز قیامت؛(1)چنان که وجود پر خیر و برکت آخرین دردانه اهل بیت نیز راه ورود به بیت الهی و گنجینه علم خداست و خود فرموده است که مرا با این نام خطاب کنید، همان طور که خداوند ما را با این نام خطاب کرده است. (فَقُولُوا کمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی سَلَامٌ عَلَی آل یاسین... السَّلَامُ عَلَیک یا بَابَ الله)(2)

ص:85


1- مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 2، ص 117.
2- الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص493 و المزار الکبیر، صص 568 _ 869.

آری؛ یکایک اهل بیت علیهم السلام باب رحمت الهی اند و همان گونه که باب و در، وسیله ارتباط هستند و شرط ورود صحیح به خانه کسی یا ورود به شهری، وارد شدن از در خانه یا دروازه شهر است، هرکس طالب نائل آمدن به قرب حق، و رسیدن به رضوان الهی است، لاجرم باید از مسیر خاندان عصمت و طهارت _ که باب علم خداوند هستند_ بگذرد تا از فیض ربوبی حضرت حق که از دامان خاندان عصمت و نبوت علیهم السلام سرازیر است، بهرهمند شده و تحت تربیت الهی قرار گیرد؛ بدان امید که به نورانیت اهل بیت علیهم السلام دست یافته و به مقام باب اللهی نائل آید.

چنان که سلمان فارسی بدین مقام سرفراز شد: «… إِنَّ سَلْمَانَ بَابُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ مَنْ عَرَفَهُ کانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکرَهُ کانَ کافِراً، وَ إِنَّ سَلْمَانَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ؛(1) همانا سلمان باب الله در زمین است. هرکس او را بشناسد مؤمن

ص:86


1- رجال الکشی، ص15. بدیهی است باب بودن جناب سلمان که در این روایت مورد اشاره قرار گرفته است، به تبع وجود اهل بیت علیهم السلام است؛ نه این که جناب سلمان(ره) در کنار ائمه علیهم السلام این مقام را دارا باشند؛ با توجه به روایات، سلمان (ره) از جمله افرادی است که پس از مرگ پیامبر مرتد نشد و هم چنان به حقانیت و ولایت خاندان عصمت و طهارت تأکید میورزید. از میان اصحاب راستین خاندان عصمت و طهارت، وی، وارث علم اولین و آخرین بوده و ایمان و باورشان، ما فوق طاقت شخصی چون اباذر(ره) بود. از همین رو، ایشان، تنها راه صحیح شناخت اهل بیت بودند؛ زیرا، باب معرفی شدن سلمان به معنای اقرار و اعتراف خالصانه و پایبندی وی به ولایت اهل بیت علیهم السلام بوده است، نه اینکه به طور مطلق ایشان را باب الله معرفی کرده باشند. به بیان دیگر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راه رسیدن به خداست، امیر المؤمنین علیهم السلام راه ورود به مدینه علم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و در شرایط پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله تنها کسی که با علم و اطلاع و خالصانه، زمینه ورود به شهر علم پیامبر و به تبع آن، رسیدن به خدا را برای دیگران فراهم میآورد، کسی جز برترین آنها در اعتقاد و عمل، یعنی سلمان، نبود. از همین رو، او باب الله معرفی شده است. چنان که امروزه نیز هرکه گفتار و کردارش بیانگر اعتقاد و پیروی از خاندان عصمت و طهارت باشد و دیگران را به این مسیر راهنمایی کند، میتواند باب الله باشد. ر.ک: رجال الکشی، صص6 _24؛ رجال العلامة الحلی، ص128و190؛ الیقین، ص 477 و بصائر الدرجات، ج1، ص 25.

است و هرکه او را انکار کند کافر است. همانا سلمان از ما اهل بیت است».

2.1. خلیفه خداوند

فراز چهارم از زیارت، سلام دادن به حضرت ولی عصر علیه السلام با عنوان «خلیفة الله» است: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ اللهِ». خلیفه بر وزن فَعیله و از ماده «خلف»، به معنی قرار گرفتن در جایگاه و مقام کسی که قبل از ما بوده است، میباشد.(1) گفته اند خلافت، نیابت از غیر است در اثر غیبت منوب عنه، یا در اثر مرگش، یا برای عاجز بودنش و یا برای شرافت نائب، و از این قبیل است که خداوند، برای شرافت دادن به اولیای خویش، آن ها را خلیفه خود در زمین کرده است.(2)

اولین خلیفه الهی به تصریح آیات شریفه قرآن، حضرت آدم علیه السلام است. خداوند هنگام خلقت آدم به فرشتگان فرمود: ((وَ إِذْ قالَ رَبُّک

ص:87


1- کتاب العین، ج 4، ص267.
2- قاموس قرآن، ج2، ص286.

لِلْمَلائِکةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَه)).(1) خلیفه در این آیه، به معنی شخص حقیقی آدم علیه السلام نیست؛ بلکه مراد، شخصیت حقوقی آدم و مقام انسانیت اوست. یعنی خلیفة الله، مطلق انسان ها یا دست کم نوع انسان های کامل است.(2) زیرا صفت مشبهه بودن «جاعل»، دلیل بر استمرار وجود خلیفة الله است، بر خلاف صورتی که در مورد حضرت داود به صورت جمله فعلیه و فعل ماضی بیان شده است: (3) ((یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناک خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ)).(4)

منشأ خلافت انسان، نهادینه شدن علم به اسما در نهاد اوست و بی تردید علم به اسمای حسنای الهی، حقیقتی دارای مراتب است. به هر میزان که آدمی، به صراط مستقیمِ اعتقاد، اخلاق و عمل هدایت یابد، اسمای الهی در هستی او از قوه به فعلیت رسیده، به تبع آن، خلافت الهی نیز ظهور میکند.(5)

رسول اکرم _ که بهترین وکامل ترین انسان هاست _ بیشترین اسمای الهی را در وجودشان نهادینه کرده و به نحوی که شایستگی ختم نبوت باشد، آن ها را کسب نموده است: ((ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ

ص:88


1- «چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه ای قرار می دهم». سوره بقره، آیه 30.
2- تسنیم، ج7، ص18.
3- تسنیم، ج7، ص28.
4- سوره ص، آیه 26.
5- تسنیم، ج7، ص40.

مِنْ رِجالِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلیماً)).(1) خود ایشان نیز می فرمایند: «فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَأَنَا خَیرُ الْأَنْبِیاءِ؛ سوگند به آن که جانم در ید قدرت اوست، من بهترین انبیا هستم».(2) ایشان وصی خود را نیز بهترین اوصیا و فرزندان خود را بهترین فرزندان معرفی مینماید: «وَ وَصِیی خَیرُ الْأَوْصِیاءِ وَ سِبْطَای خَیرُ الْأَسْبَاط».(3)

بنابراین، بی تردید، نمونه کامل خلیفه الهی در زمین، نخست، خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و سپس اوصیای دوازده گانه ایشان: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ فَهُمْ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیائِی وَ أَوْلِیائِی وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی أُمَّتِی بَعْدِی الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْکرُ لَهُمْ کافِر».(4) و این مسئله به جهت آن است که حجت الهی بر بندگان تمام نمی شود مگر به وجود امام.

حضرت صادق علیه السلام در این باره فرموده اند: «لَوْ کانَ النَّاسُ رَجُلَینِ لَکانَ أَحَدُهُمَا الْإِمَامَ وَ قَالَ إِنَّ آخِرَ مَنْ یمُوتُ الْإِمَامُ لِئَلَّا یحْتَجَّ أَحَدٌ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ تَرَکهُ بِغَیرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَیه؛(5) حتی اگر دو نفر بر روی زمین باقی

ص:89


1- «محمد پدر احدی از مردان شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیغمبران است، و خدا به هر چیزی دانا است». سوره احزاب، آیه 40.
2- کفایة الأثر، ص147؛ نوادر المعجزات، ص205 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص206.
3- کفایة الأثر، ص147
4- من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص180.
5- الکافی، ج 1، ص180.

بمانند، یکی از آن دو امام خواهد بود و آخرین کسی که می میرد امام است؛ تا کسی نتواند با خداوند محاجه کند و بگوید که خداوند او را بدون حجت رها کرده است».

براساس قاعده امکان اشرف، فیض از عالی به دانی می رسد و رسولان سبب فاعلی و وسیله تعلیم و تربیت بشر هستند؛ به همین دلیل، فضیلت ذاتی و امتیاز وجودی بر عموم بشر خواهند داشت. چنان که اگر نظام خلقت منتهی شود به وجود دو فرد، ناگزیر یکی از آن دو رسول و حجت خواهد بود، تا غرض از خلقت بشر _ که عبادت و ارتباط ارادی و رابطه معرفتی و انقیاد عملی و جوارحی با ساحت کبریائی است(1) و فقط با تعلیم و تربیت سلسله بشر توسط رسولان و پیامبران ممکن است _ نقض نشود؛ زیرا بشر بر حسب طبع، هرگز ارتباط آموزشی و تعلیمی با ساحت کبریایی نخواهد داشت، جز از طریق ارواح قدسیه رسولان و اوصیای ایشان.(2)

اکنون نیز وجود مبارک امام دوازدهم، حضرت مهدی علیه السلام، خلیفة الله و معدن علوم نبوی هستند؛ همان طور که اجداد طاهرینشان، و قبل از ایشان، انبیا و رسولانِ پیش از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خلیفة الله و معلم بشر بودند. اما هیچ کدام به طور کامل مورد اقبال و اطاعت قرار نگرفتند، و خدا هم هیچ گاه به طوری که در جهان هیچ منکری وجود نداشته باشد، عبادت نشده است.

ص:90


1- (( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُون )) ؛ «من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه عبادتم کنند». سوره ذاریات، آیه 56.
2- درخشان پرتوی از اصول کافی، ج 2، ص453و454.

تنها با ظهور امام مهدی علیه السلام است که خداوند، مورد پرستش بدون شرک قرار میگیرد، (1) و خلیفة الله و جانشین خداوند به طور مطلق مطاع واقع می شود و با این اطاعت، اطاعت و عبادت خداوند نیز به طور مطلق محقق می گردد: «مَنْ أَطَاعَکمْ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه».(2)

خداوند در قرآن کریم فروده است: ((وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ))؛(3)«خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده که شما را در این سرزمین جانشین دیگران کند، آن چنان که اسلاف و گذشتگان آنان را جانشین کرد، و نیز دینشان را آن دینی که برای ایشان پسندیده استقرار دهد و از پی ترسی که داشتند امنیت روزی شان فرماید تا مرا عبادت

ص:91


1- (( یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئاً )) ؛ «تا مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نکنند». سوره نور، آیه 55.
2- «هرکه از شما اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است». من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص617.
3- سوره نور، آیه 55.

کنند و چیزی را با من شریک نکنند و هر کس پس از این کافر شود، آنان فاسقان اند».

این آیه آینده زمین را متعلق به صالحان دانسته و اشاره به چنین روز موفور السروری دارد؛ زیرا اولاً صالحان همان ائمه علیهم السلام هستند که همگی وعده به پر شدن زمین از عدل و داد را داده اند: «هُوَ الَّذِی یمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلا»(1)و دین فراگیری که صالحان در طول تاریخ در پی آن بوده اند، هیچ گاه محقق نشده است؛ ثانیاً، دین داری صالحان و خداپرستان همواره با خوف همراه بوده، چنان که امام زمان علیه السلام را نیز در دعای پس زیارت آل یاسین، «خائف» خطاب می کنیم: «الْمُرْتَقِبِ الْخَائِف»(2) و ثالثاً عبادت خداوند هم به نحوی که کسی شرک نورزد، هنوز محقق نگردیده است و فقط با ظهور امام مهدی علیه السلام چنین شرایطی به وجود می آید و ایشان مصداق تام و کامل خلیفة الله میشوند.

شایان ذکر است که مقام خلیفة اللهی امام مهدی را از طریق دیگر نیز می توان دریافت و آن مقام خلیفة اللهی امام علی علیه السلام است.

در روایات، امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان اولین خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

ص:92


1- «او کسی است که زمین را از قسط و عدل پر می کند». کتاب سلیم، ج 2، ص567؛ تفسیر القمی، ج 2، ص317؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص15؛ اثبات الوصیة، ص266؛ الغیبة للنعمانی، ص10؛ الأمالی للصدوق، ص26؛ التوحید للصدوق، ص82؛ معانی الأخبار، ص124 و الأمالی للطوسی، ص382.
2- الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص494.

معرفی شده است؛ زیرا هر پیامبری به امر الهی، وصی و جانشین و وارثی دارد.(1) شیعه و سنی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که ایشان فرمود: «معاشر الناس إن علیا علیه السلام خلیفة اللّه فی أرضه و سمائه؛(2) ای مردم دنیا بدانید که علی خلیفه خداوند در زمین و آسمان است».

در جایی دیگر نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمودند: «وقتی روز قیامت می شود، منادی از جانب خداوند ندا می دهد که ای اهل محشر! این شخص، علی بن ابی طالب است که خلیفه خداوند در روی زمین و حجت او بر بندگانش می باشد. پس هر کس در دنیا به ریسمان ولایت او چنگ زده، امروز هم با اوست. آگاه باشید هر کس از امامی تبعیت کند، امروز هم به دنبال اوست و به هر جا که امام برود او هم می رود».(3)

علی علیه السلام نیز در روایتی، کسی که ایشان را به عنوان خلیفه چهارم خداوند پس از آدم، داود و هارون علیهم السلام نشناسد لعن کرده و می فرماید: «من لم یقل إنی رابع الخلفاء الأربعة، فعلیه لعنة الله».(4)

امام رضا علیه السلام نیز در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام سلام حضرت خضر علیه السلام به

ص:93


1- المناقب، ج 2، ص 188؛ ج 3، ص66؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص180؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1، ص114و339 و الوافی، ج2، ص326.
2- اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 3، ص 276.
3- الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، ص 536.
4- «هرکس نگوید که من چهارمین نفر از خلفای چهارگانه هستم، پس لعنت خدا بر او باد». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 169.

حضرت را با عنوان چهارمین خلیفه خداوند گزارش کرده و می فرماید: «امام علی فرمود: در حالی که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در یکی از گذرگاه های مدینه راه میرفتم، پیرمردی را دیدم که محاسنی کوتاه و انبوه و سینه ای ستبر داشت. او به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سلام کرد و مرحبا گفت. سپس رو به من کرد و گفت: سلام بر تو و رحمت و برکت های خدا بر تو باد، ای چهارمین خلفا! [سپس رو به پیامبرگفت: ] آیا چنین نیست ای رسول خدا؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری چنین است. آنگاه پیرمرد رفت.

گفتم: ای رسول خدا! این خطابی که پیرمرد به من کرد و تصدیقی که شما فرمودی، حکمتش چه بود؟ فرمود: خدای را سپاس که تو این چنین هستی! خداوند عزیز و بزرگوار در کتابش می فرماید: ((إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة))(1) و آن جانشین، آدم علیه السلام است و می فرماید: ((یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناک خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ))(2) پس او دومین خلفاست.

سپس خداوند در نقل قول از موسی علیه السلام خطاب به هارون میفرماید: ((قالَ مُوسی لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِح ))(3) پس هارون هنگامی که موسی علیه السلام او را جانشین خود

ص:94


1- «من در زمین جانشین قرار می دهم».سوره بقره، آیه 30.
2- «ای داود ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن». سوره ص، آیه 26.
3- «ای هارون! جانشین من در میان قوم باش و آنان را اصلاح کن». سوره اعراف، آیه 146.

کرد، سومین خلفاست و خداوند عزیز و بزرگوار فرمود: ((أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یوْمَ الْحَجِّ الْأَکبَرِ ))، (1) پس تو پیام رسان از جانب خدا و رسول بودی و تو وصی، وزیر و ادا کننده دِین و قضاکننده از جانب من هستی و نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است، جز این که بعد از من پیغمبری نیست. پس تو چهارمین خلفا هستی، چنان که پیرمرد بر تو سلام کرد. آیا نمی دانی او که بود؟ گفتم: نه. فرمود: آگاه باش که او برادرت خضر بود».(2)

ص:95


1- «اعلامی است از سوی خدا و رسولش در روز حج اکبر». سوره توبه؛ آیه 3. (اشاره به نزول آیات سوره توبه و اعلام آن توسط حضرت علی (علیه السلام ) به فرمان الهی).
2- «بَیْنَمَا أَنَا أَمْشِی مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم فِی بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِینَةِ إِذْ لَقِیَنَا شَیْخٌ طَوِیلٌ کثُّ اللِّحْیَةِ بَعِیدُ مَا بَیْنَ الْمَنْکبَیْنِ فَسَلَّمَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ رَحَّبَ بِهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْک یَا رَابِعَ الْخُلَفَاءِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ أَ لَیْسَ کذَلِک هُوَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم   بَلَی ثُمَّ مَضَی فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الَّذِی قَالَ لِی هَذَا الشَّیْخُ وَ تَصْدِیقُک لَهُ قَالَ أَنْتَ کذَلِک وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِی کتَابِهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً وَ الْخَلِیفَةُ الْمَجْعُولُ فِیهَا آدَمُ علیه السلام وَ قَالَ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناک خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ فَهُوَ الثَّانِی وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ حِکایَةً عَنْ مُوسَی حِینَ قَالَ لِهَارُونَ   علیه السلام اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ فَهُوَ هَارُونُ إِذَا اسْتَخْلَفَهُ مُوسَی علیه السلام فِی قَوْمِهِ فَهُوَ الثَّالِثُ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکبَرِ فَکنْتَ أَنْتَ الْمُبَلِّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی وَ قَاضِی دَیْنِی وَ الْمُؤَدِّی عَنِّی وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَأَنْتَ رَابِعُ الْخُلَفَاءِ کمَا سَلَّمَ عَلَیْک الشَّیْخُ أَ وَ لَا تَدْرِی مَنْ هُوَ قُلْتُ لَا قَالَ ذَاک أَخُوک الْخَضِرُ علیه السلام فَاعْلَم». عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص10.

همان طور که امام علی علیه السلام در لسان روایات به عنوان خلیفه الهی معرفی می شود، ائمه معصومین علیهم السلام نیز در کلام نبوی به عنوان خلفای آن حضرت معرفی شده اند. جابر بن عبدالله انصاری می گوید: «هنگام نزول آیه ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم))(1) از رسول خدا درباره اولی الامر پرسیدم که آن ها چه کسانی هستند که خداوند طاعتشان را قرین طاعت شما قرار داد؟ حضرت فرمودند: ای جابر! آن ها خلفای من و امامان هدایت بعد از من هستند. اولین آن ها علی است و سپس حسن، حسین، علی بن الحسین و محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است و تو او را ملاقات خواهی کرد. پس چون او را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان. بعد از او، صادق، جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی، آن گاه هم نام و هم کنیه من، حجت خدا بر روی زمین، بقیةالله میان بندگان، محمد بن الحسن بن علی است. او کسی است که خداوند به دستش مشارق و مغارب زمین را می گشاید، او کسی است که از دیده شیعیان و دوستدارانش غیبت خواهد کرد و مگر کسی که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد بر امامتش پایدار

ص:96


1- «هان ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید، و رسول و کارداران خود را [که خدا و رسول علامت و معیار ولایت آنان را معین کرده] فرمان ببرید». سوره نساء، آیه 60.

نمی ماند».(1)

3.1. حجت و نشانه خداوند

در این زیارت خطاب به حضرت مهدی می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللَّهِ؛ سلام بر تو ای حجت خدا». حجت از ریشه «حجّ» و به معنای دلیل و برهان است؛(2)و اصطلاحاً به چیزی گفته می شود که دو طرف دعوا برای اثبات مدعای خویش، آن را اقامه و بدان احتجاج می کنند.(3)

کتاب نجم الثاقب سی و هشتمین لقب از القاب امام زمان را حجت و

ص:97


1- «وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یزِیدَ الْجُعْفِی قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی یقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی نَبِیهِ 9یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ   قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِک فَقَالَ 7 هُمْ خُلَفَائِی مِنْ بَعْدِی یا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْهُدَی بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکهُ یا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِی بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ثُمَّ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی ثُمَّ سَمِیی وَ کنِیی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیتُهُ فِی عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی ذَلِک الَّذِی یفْتَحُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی یدَیهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ ذَلِک الَّذِی یغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ وَ أَوْلِیائِهِ غَیبَةً لَا یثْبُتُ فِیهَا عَلَی الْقَوْلِ بِإِمَامَتِه». کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص509. با اندکی تفاوت: قصص الأنبیاء :، ص361؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص397؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص135؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص 74 و249 و تفسیرنور الثقلین، ج 1، ص489.
2- المصباح المنیر، ج2، ص121.
3- ادب فنای مقربان، ج2، ص126.

حجة الله ذکر نموده و از امام هادی علیه السلام نقل کرده که حضرت فرمودند: «هنگام یاد کردن از حضرتش، او را حجة آل محمّد بگویید». مؤلف هم چنین می گوید: «هرچند سایر ائمه علیهم السلام نیز در این لقب شریک اند، لکن هرجا بی قرینه ذکر شود، منظور حضرت ولی عصر علیه السلام است».(1)

خداوند قبل از ارسال رسل و انزال کتب، با حجیت عقل و دلایل توحید و عدالت، راه عذر و بهانه را بر مردم بسته است؛(2) اما مسلماً عقل انسان در رساندن او به هدف خلقت، توانایی لازم را ندارد و نیاز است خداوند انبیایی را برای هدایت بشر بفرستد؛ چنان که اولین بشر، خود، اولین پیامبر نیز بود. زیرا انسان به واسطه اختیاری که خداوند به او عنایت کرده است، تکالیفی نیز بر دوش دارد که اگرچه تشخیص عقل در پارهای از مسائل تکلیف، با نقل تایید می شود، اما در برخی مسائل، عقل دلالتی ندارد و مکلَّف را با نوعی ترس در شناخت و انجام تکالیفش مواجه می کند.

هم چنین عقل به طور مستقل، حُسن و قبح برخی از افعال را تشخیص نمی دهد و سودمندی و مضرات بسیاری از غذاها، داروها، سم ها و گیاهان برایش قابل شناسایی نیست. از سوی دیگر، اجتماعی بودن انسان و نیازمندی او به قوانینی برای گذران زندگی و پشت سر نهادن تضادهایی که با هم نوعانش پیدا می کند، این مطلب را اثبات می نماید که قانون گذار باید از افراد هم نوع خود به نحوی امتیاز داشته باشد، تا از سوی مخاطبان مورد

ص:98


1- نجم الثاقب، ص68.
2- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص154

اقبال قرار گیرد.(1) هم چنین نیازمندی انسان ها به سفرا و پیامبرانی از جانب خدا که خواست او را برای آن ها بیان کنند و آن ها را در شناخت وظیفه خود و حسن و قبح امور و سودمندی و ضرر برخی مسائل، از تحیر و سرگردانی نجات دهند، اثبات می شود.

اینان همان پیغمبران و برگزیده های خلق او هستند؛ حکیمانی که به حکمت، تربیت شده و مبعوث گشته اند و با آن که در خلقت جسمانی همانند مردم اند، در احوال و اخلاق با آنان متفاوت اند و از جانب خدای حکیم مؤید به حکمت هستند. پیغمبرانی که در هر عصر و زمانی، با دلائل و براهینی که آوردند، پیغمبری شان را ثابت کردند، تا زمین خدا از حجتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ای داشته باشد، خالی نماند.(2)

ص:99


1- ترجمه و شرح کشف المراد، ج2، صص11_17.
2- «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکلَیْنِیُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْکتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَیْمِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کانَ ذَلِک الصَّانِعُ حَکیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا یُلَامِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکهِ فَنَاؤُهُمْ- فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَکیمِ الْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِیَاءُ علیه السلام وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکمَةِ  مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکینَ لِلنَّاسِ عَلَی مُشَارَکتِهِمْ لَهُمْ فِی الْخَلْقِ وَ التَّرْکیبِ فِی شَیْ ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ الْحَکیمِ الْعَلِیمِ بِالْحِکمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِک فِی کلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِینِ لِکیْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ یَکونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَی صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِه». الکافی، ج 1، ص168.

مشخص شد که خداوند، علاوه بر عقل و براهین توحیدی، حجتی به نام پیامبران نیز در هر عصری قرار داده تا زمینه شناخت تکالیف و رفع دلهره و اضطراب از مکلفین به علت عدم تشخیص وظیفه مهیا شود و بهانه ای برای هدایت نشدن در احتجاج با خداوند نداشته باشند: ((رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً)).(1)

لکن چنان که اشاره شد، انبیا نیز از نوع بنی بشرند و تنها تفاوت آن ها، برگزیده شدن از سوی خدا جهت هدایت مردم است: ((قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ یوحی إِلَی))(2) و آنان نیز همانند بقیه مردم می میرند: ((إِنَّک مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُونَ)).(3) با این وصف، زمین از حجت خدا خالی شده و آثار و قوانینی که انبیا از سوی خداوند برای هدایت مردم آورده اند، در اندک زمانی نابود خواهد شد: «یزُولَ الْحَقُ عَنْ مَقَرِّه»(4) و حجت بر نسل های پس از آن ها تمام نمی شود: «فَنَتَّبِعَ

ص:100


1- «به فرستادگانی نویدبخش و بیم رسان وحی کردیم تا مردم بر ضد خدا دستاویزی نداشته باشند، آری عزت و حکمت وصف خدا است». سوره نساء، آیه 165.
2- «بگو من فقط بشری هستم همانند شما، که به من وحی می شود». سوره کهف، آیه 110.
3- «تو خواهی مرد و ایشان هم خواهند مرد». سوره زمر، آیه30.
4- «حق از جایگاه خودش می لغزد». المزار الکبیر، ص575 و الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، ج 1، ص295.

آیاتِک مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی».(1)

اما خداوند با قرار دادن اشخاصی مأذون از سوی خویش جهت ادامه راه پیامبران، زمینه اتمام حجت پس از پیامبران را نیز فراهم آورده است. چنان که آدم ابوالبشر علیه السلام به اذن خداوند، فرزند خود، ثیث[شیث] و او فرزند خود، شبّان، و شبّان نیز فرزندش، مخلب و… را جانشین خود قرار داد تا حجت خدا بر بندگان باشند. (2)

خاتم انبیا، نبی اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز به امر الهی، اهل بیت خود را حجج الهی بر بندگان معرفی نمود تا زمینه حفظ دین فراهم آمده و حجت الهی نیز بر مردم عصرها و قرون متمادی تمام شود: «أَنَا وَ عَلِی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ».(3)

حجت بودن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می توان از آیاتی نظیر ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم))(4)، ((اِنَّما

ص:101


1- «پس از نشانه های تو پیروی کنیم قبل از این که خوار و نکوهیده شویم». سوره طه، آیه 134.
2- کفایة الأثر، ص148.
3- «من، علی، فاطمه، حسن، حسین و نُه فرزند او حجج الهی بر آفریدگانش هستیم». الأمالی للصدوق، ص132.
4- «هان ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید، و رسول و کارداران خود را [که خدا و رسول علامت و معیار ولایت آنان را معین کرده] فرمان ببرید». سوره نساء، آیه 59.

وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ))(1) و… استنباط کرد. لکن آیه 149سوره مبارکه انعام، ایشان را دلیل رسا معرفی نموده و می فرماید: ((قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکمْ أَجْمَعینَ))؛ «بگو دلیل رسا، خاص خدا است و اگر می خواست شما را یکسره هدایت کرده بود». در تفسیر این آیه شریفه، از اهل بیت نقل شده که فرمودند: «خداوند در روز قیامت به بنده گناهکار خود می گوید: بنده من! آیا عالم بودی؟ اگر بگوید: بله، می فرماید: چرا به آن چه می دانستی عمل نکردی؟ اگر بگوید: جاهل بودم، می فرماید: چرا نیاموختی تا عمل کنی؟ پس به این صورت با او مخاصمه میکند و این است حجت بالغه الهی».(2) از این بیان روشن می شود که از جاهل و عالم در مورد حجت بالغه الهی سؤال می شود؛ زیرا جاهل به حجت الهی دست یافته و آن را می فهمد، چنان که عالم با علمش بدان دست می یابد: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ وَ هِی الَّتِی تَبْلُغُ الْجَاهِلَ

ص:102


1- «جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند در حالی که در رکوع نمازند». سوره مائده، آیه 55.
2- «إن الله تبارک و تعالی یقول للعبد یوم القیامة: عبدی أ کنت عالما؟ فإن قال: نعم، قال له: أفلا عملت بما علمت؟ و إن قال: کنت جاهلا، قال له: أ فلا تعلمت حتی تعمل، فیخصمه، فتلک الحجة البالغة». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص493 و تفسیر الصافی، ج 2، ص169.

فَیعْلَمُهَا بِجَهْلِهِ کمَا یعْلَمُهَا الْعَالِمُ بِعِلْمِهِ».(1)

امام هفتم علیه السلام درباره حجت های الهی می فرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول؛(2)خداوند دو حجت بر مردم دارد؛ حجتی ظاهری و حجت باطنی. اما حجت ظاهری، انبیا و رسولان و ائمه هستند و حجت باطنی عقل های مردم».

هم چنین در تفسیر آیه ((قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ)) از اهل بیت خود روایت شده که خود را حجت بالغه الهی معرفی کرده اند: «نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ».(3)

نتیجه چنین می شود که حجت بالغه ای که خداوند در قرآن می فرماید، اهل بیت علیهم السلام هستند و اکنون حضرت ولی عصر علیه السلام حجت بالغۀ الهی در میان مردم است که خداوند در قیامت به وجود ایشان به احتجاج با منکران می پردازند. سلام ما به آن حضرت با عنوان«حجة الله» در واقع اشاره به همین نکته است.

ص:103


1- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 18، ص33.
2- الکافی، ج 1،ص16.
3- «، ما حجت بالغه خداوند بر آنچه زیر آسمان و روی زمین است می باشیم». الکافی، ج 1، ص192 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص492.
4.1. نشانه خواست خداوند   

امام، نشانه خواست و اراده خداست: «… وَ دَلِیلَ إِرَادَتِهِ». دلیل به معنای دلالت کننده، راهنما، نشانه و چیزی است که با آن از شی دیگری خبر داده می شود(1) و اراده به معنی خواست و مشیت است. خواست و مشیت خداوند به دو دستۀ تکوینی و تشریعی تقسیم می شود.

اراده تکوینی چنین است که خداوند به محض اینکه اراده اش بر امری تعلق بگیرد، بدون هیچ گونه تأخیری خواست حضرتش محقق می شود: ((إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ)).(2) زیرا افاضه وجود به مخلوقات از ناحیه خداوند، به جز ذات متعالی او به هیچ چیز دیگری احتیاج ندارد و چون ذات خداوندی، هستی مخلوقی را اراده کند، بدون تخلف و درنگ موجود می شود.(3)

اراده تشریعی خداوند نیز فرمان و دستور او به نهی از گناه و نافرمانی است. در این نوع اراده، جبری نیست؛ هرگاه بندگان فرمان او را به کار بندند، ایشان را پاداش می دهد و چنان چه معصیت نمایند، آن ها را به کیفر می رساند.(4)

ص:104


1- لسان العرب، ج 11،ص248؛ مفردات الفاظ القرآن، ص316 و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 3، ص235.
2- «کار او وقتی چیزی را اراده کند فقط همین است که به او بگوید: باش؛ پس وجود یابد». سوره یس، آیه 82.
3- المیزان، ج 17، ص171.
4- میثاق منتظران، دفتر اول، ص 106.

تولد و ادامه حیات امام مهدی علیه السلام تا به اکنون، علیرغم سخت گیری های عباسیان نسبت به امام عسکری علیه السلام و زندانی و شکنجه کردن ایشان و تحت مراقبت بودن اهل منزل آن حضرت برای جلوگیری از تولد امام مهدی علیه السلام، نشانگر اراده و خواست تکوینی خدا در حفظ و نگه داری آن حضرت است؛ که هیچ مانع و رادعی در مقابل خواست حضرتش کارگر نیست. اکنون وجود امام مهدی علیه السلام نشانه ای بر این خواست الهی است.

هم چنین مشیت الهی بر این تعلق گرفته است که مستضعفان را وارثان و پیشوایان زمین قرار دهد: ((وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین))، (1) نور خویش را تمام کند: ((وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُون))(2) و صالحان را در زمین خلیفه قرار داده و آنان را از خوف، به امنیت و آرامش برساند: ((وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ... وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ

ص:105


1- «ما در برابر او خواستیم بر آنان که در زمین ضعیف شمرده شدند منت نهاده، ایشان را پیشوایان خلق کنیم و وارث دیگران قرار دهیم». سوره قصص،آیه 5.
2- «و خدا تمام کننده نور خویش است، هر چند که کافران کراهت داشته باشند». سوره صف، آیه 8.

لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً))؛(1) که همه این حالات با ظهور حضرت مهدی علیه السلام جامه عینیت می پوشد و در آن عصر، همه، خداوند را عبادت خواهند کرد: ((یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئاً)).(2)

این اوصاف هم چنین می تواند دلیلی بر اراده تشریعی خداوند تفسیر شود؛ زیرا چنان که در تعریف اراده تشریعی اشاره کردیم، اراده تشریعی، فرمان و دستور الهی به نهی از گناه و نافرمانی است، که آیه فوق به آن اشاره دارد. به همین دلیل، دیده به جهان گشودن، ادامه حیات دادن علی رغم تلاش های زیاد دشمنان در به شهادت رساندن حضرت، ظهور و قیام و برپایی حکومتی عدالت پیشه در زمین(3)و براساس فرامین الهی به گونه ای که دیگر ظلم و فسادی در آن وجود نداشته باشد، همه، دلیل بر اراده الهی است که در وجود و عمل حضرت صاحب الزمان علیه السلام نمود پیدا میکند.

از سویی دیگر با اثبات مقام خلیفة اللهی و جانشینی خداوند برای امام بر اساس دو آیۀ ((إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَه))(4)

ص:106


1- سوره نور، آیه 55.
2- سوره نور، آیه 55.
3- «هُوَ الَّذِی یمْلَؤُهَا قِسْطاً وَعَدْلا». با اندک تفاوتی در تعبیر: کتاب سلیم، ج 2، ص567؛ تفسیر القمی، ج 2، ص317؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص15؛ اثبات الوصیة، ص 266؛ الغیبة للنعمانی، ص10؛ الأمالی للصدوق، ص26؛ التوحید للصدوق، ص82؛ معانی الأخبار، ص124 و الأمالی للطوسی، ص382.
4- سوره بقره، آیه 30.

و ((وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ))(1) و این که جانشین، شبیه ترین افراد به مستخلفٌ عنه است، و اهل بیت به خاطر عصمتی که از آن بهره مندند، هرگز برخلاف دستور الهی عمل نمیکنند، خواست، اراده و عمل ایشان همان خواست، فعل و اراده خدای رحمان است و هرگونه تصرف و انجام امور توسط ایشان، نشان از اراده و خواست الهی دارد.

در تأیید این مطلب، امام صادق علیه السلام امام را آشیانه و ظرف بروز و ظهور اراده الهی دانسته و فرموده اند: «إِنَّ الْإِمَامَ وَکرٌ لِإِرَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یشَاءُ إِلَّا مَنْ یشَاءُ اللَّهُ؛(2) امام، ظرف اراده و مشیت خداست، و چیزی جز آن که خدا می خواهد را نمی خواهد». هم چنین حضرت ولیعصر علیه السلام در روایتی می فرمایند: «قُلوبُنا اوعیةٌ لِمَشیةِ الله عزّ وَ جلّ، فَاذا شاءَ شِئنا؛(3) دل های ما ظرف مشیت خداست. پس هرگاه خدا اراده کند، ما اراده می کنیم». این ویژگی امام، مستند به آیه ((وَ ما

ص:107


1- سوره نور، آیه 55.
2- «إِنَّ الْإِمَامَ وَکرٌ لِإِرَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یشَاءُ إِلَّا مَنْ یشَاءُ اللَّهُ؛ امام ظرف اراده و مشیت خداست، و چیزی جز آنکه خدا می خواهد را نمی خواهد». بحار الأنوار، ج 25، ص385 و تفسیر فرات الکوفی، ص 529.
3- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 486.

تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّهُ))(1) است؛ چنان که در ادامه روایت اخیر، امام، سخن خویش را مستند به این آیه کرده و فرموده است: «و الله یقول وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یشاءَ اللَّهُ».(2)

5.1. بقیة الله در زمین

در فرازی دیگر از زیارت، سلام به امام با وصفی دیگر، همراه است: «السَّلَامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ». «بقیه» از ماده بقی به معنی «دامَ» و «ثَبَت» یعنی ثبات و استواری چیزی بر حال طبیعی و اولیه اش است. در این معنا، بقیه ضد « فناء» است. هرگاه بگویند: «فلانٌ بَقِیةُ قَومِهِ» یعنی فلانی بهترین بازمانده خانواده خود است. بنابر این «بقیة الله» کسی است که خداوند او را ثبات و دوام بخشیده و باقی و به جا گذارده است. به عبارت دیگر، بقیه الله یعنی ثابت و باقی و پا برجا مانده الهی؛ یعنی آن کسی که از بین همه حجج و اولیا و اوصیا و انبیای خدا، باقی مانده است.(3)

در فرهنگ قرآن کریم نیز هر موجود منفعت بخشی که از جانب رب العالمین، برای بشر، خیرآفرین، سعادت ساز و دارای آثار و برکات ماندنی باشد، بقیة الله است؛ زیرا با داشتن چنین اوصافی، او مظهر«هو الباقی»

ص:108


1- سوره انسان، آیه 30 و سوره تکویر، آیه 29.
2- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 486.
3- سلام بر پرچم افراشته، ص 92و94.

خواهد شد.

چنان که در کلام حضرت شعیب به سود و ربحی که از راه حلال به دست آید، با توجه به انتسابش به ماورای طبیعت و بهره ای که از «وجه الله» دارد، بقیة الله اطلاق شده است: ((بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ)).(1) زیرا سود حلال، روزی نازل شده از جانب خدای متعال است و می تواند مظهر«هو الباقی» بوده، منشأ خیرات و برکات برای انسان و وسیله ای برای تأمین سعادت وی باشد. بنابراین هرچه که «وجه الله» باشد، مظهر اسم «الباقی» بوده و بقیة الله خواهد بود. امام صادق علیه السلام در معرفی اهل بیت می فرمایند: «نحن وجه الله» و در دعای ندبه، درباره امام زمان علیه السلام گفته می شود: «اَینَ وَجهُ الله».(2) بدین ترتیب، ائمه علیهم السلام مظهر نام «الباقی» و مصداق کامل بقیة الله هستند. (3)

روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام نیز مؤید این مطلب است. برای مثال در تفسیر آیه ((بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیکمْ بِحَفیظٍ))(4) روایت شده است: «نحن

ص:109


1- «سودی که خدا در معامله برایتان باقی می گذارد برایتان بهتر است». سوره هود، آیه 86.
2- المزار الکبیر، ص579.
3- ادب فنای مقربان، ج3، ص 36.
4- سوره هود، آیه 86.

واللَّه بقیة اللَّه فی أرضه».(1) هم چنین روایت شده که امام موسی کاظم علیه السلام حضرت نجمه خاتون، مادر امام رضا علیه السلام را به تولد آن حضرت بشارت داده و تهنیت گفتند و امام رضا علیه السلام را «بقیة الله فی الارض» خطاب کردند.(2) در زیارت جامعه کبیره نیز همه ائمه اهل بیت را بقیة الله خطاب می کنیم: «السَّلَامُ عَلَی الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ… وَ بَقِیةِ اللَّه».(3)

اگرچه تمامی انبیا و اوصیا در زمان خودشان، بقیة الله بوده اند، لکن امام زمان علیه السلام را بیشتر به این نام خطاب می کنیم و در واقع، «بقیة الله» یکی از نام های مبارک آن حضرت شده است.(4) میرزای نوری «بقیة الله» را بیستمین لقب امام دانسته و از امام صادق علیه السلام روایت میکند که حضرت فرمودند: «در سلام دادن به حضرت مهدی، او را بقیة الله خطاب کنید».(5)

ص:110


1- الوافی، ج 3، ص780 و مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 6، ص24.
2- «هنیئا لک یا نجمة کرامة ربک، فناولته إیاه فی خرقة بیضاء فاذن فی اذنه الأیمن و أقام فی الأیسر و دعا بماء الفرات فحنکه به ثم رده الیّ و قال: خذیه فانه بقیة الله عز وجل فی أرضه؛ امام کاظم علیه السلام فرمودند: ای نجمه! کرامت پروردگار بر تو گوارا باد. پس نوزاد خود (امام رضا) را به ایشان دادم و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند. آنگاه آب فرات طلبیدند و کام نوزاد را با آن برداشتند. سپس نوزاد را به من داده و فرمودند: او را بگیر که او «بقیةالله» در زمین است». تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص392.
3- روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج 5، ص466.
4- تفسیر و شرح زیارت آل یاسین، صص73_74.
5- الکافی، ج 1،ص412 و تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص390.

بقیة الله بودن ایشان از سه جهت قابل توجه است. اول این که وجود ایشان، رمز بقا و ماندگاری حیات سالم و صحیح و انسانی است که با تمام انبیا و اوصیا در این فصل مشترک اند. دوم این که امام مهدی، آخرین گل از گلستان بقیة اللهی است و سوم این که ایشان زمین را پر از عدل و داد می کند و مأموریت و رسالت جمیع انبیا و اوصیا را در کره خاکی به اتمام میرساند و از این حیث در میان تمام انبیا و اوصیا همانندی ندارد.(1)

روایات، حاکی از آن است که اولین آیهای که حضرت پس از ظهور تلاوت می کنند، آیه ((بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ))(2) است و سپس خود را بقیة الله، حجت و خلیفه خدا بر مردم معرفی می کنند و از آن پس، همه با عنوان بقیة الله به حضرتش درود می فرستند.(3)

6.1. پیمان محکم و مورد تأکید خداوند

در فراز دیگری از زیارت، امام را با عنوان «مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکدَهُ»

ص:111


1- الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 14، ص369.
2- سوره هود، آیه 86.
3- «عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام یقول:...فاذا خرج أسند ظهره الی الکعبة... فأول ما ینطق به هذه الآیة (( بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ )) ثم یقول: انا بقیة الله و حجته و خلیفته علیکم فلا یسلم الیه مسلم الا قال: السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه». تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص392؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج 2، ص470 و کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص535.

مخاطب سلام قرار میدهیم. میثاق از ماده «وثق» و بر وزن مفعال، به معنی پیمان شدید و محکم همراه با سوگند است.(1) در این فراز، شدت و اِحکام میثاق با دو قید «اخذ» و «وکد» نیز مورد تأکید قرار گرفته است. اهل لغت، اخذ را به معنای گرفتن(2) و «وکد» را به معنای شدت و اِحکام آورده اند؛(3) که با قرار گرفتن این دو قید در کنار میثاق، شدت و اهمیت این میثاق استنباط می شود.

لفظ میثاق چند بار در قرآن به کار رفته است؛ گرفتن میثاق از بنی اسرائیل و اهل کتاب در آیات83 بقره، 187 آل عمران، 12و70 مائده و…، گرفتن میثاق از پیامبران در آیه 81 آل عمران، و بستن میثاق و پیمان میان مسلمانان و دیگر اقوام در آیات90 و 92 نساء و 72 انفال.

میثاق مورد اشاره در این فراز را باید در میان میثاق پیامبران جستجو کنیم؛ زیرا همان طور که اشاره کردیم، حضرت ولی عصر علیه السلام با قیام خویش مأموریت و رسالت همه انبیا و اوصیا را به اتمام می رساند. خداوند در آیه 81 سوره مبارکه آل عمران میفرماید: ((وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیینَ لَما آتَیتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی

ص:112


1- لسان العرب،ج 10، ص،371 و مفردات الفاظ القرآن، ص853.
2- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،ج 1، ص41.
3- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،ج13، ص190.

ذلِکمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدینَ)).(1) آیه شریفه به گرفتن عهد و پیمان از تمامی انبیا در ایمان آوردن و یاری رساندن به پیامبری که مصدق کتاب و دین آن هاست و پس از آن ها به رسالت مبعوث می شود، و سپس به شهادت انبیا و خدا بر این پیمان اشاره می کند.

گرفتن میثاق، گواه بودن کسانی که از آن ها میثاق گرفته شده (که برگزیدگان خلق بر روی زمین هستند)، تأکید بر لزوم ایمان آوردن و یاری رساندن انبیا به پیامبر خاتم با نون تأکید ثقیله ((لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ))، اقرار انبیا بر این عهد سنگین ((إِصْری)) و شاهد بودن خداوند بر این میثاق، نشان از اهمیت و جایگاه ویژه این عهد و پیمان دارد. زیرا این میثاق از خود پیامبران گرفته شده نه مردم. اگرچه میثاق مردم نیز توسط انبیا گرفته شده است.(2)

روایات فریقین ذیل این آیه شریفه، ((لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ)) را ایمان آوردن انبیا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و روایات شیعی ((لَتَنْصُرُنَّهُ)) را یاری

ص:113


1- «به یاد آر زمانی را که خدای تعالی از انبیاء پیمان بگرفت که هر زمان به شما کتاب و حکمت دادم و سپس رسولی آمد که تصدیق کننده دین شما بود، باید به او ایمان آورید و او را یاری کنید. خدای تعالی فرمود: آیا اقرار کردید و پیمان مرا بر این معنا گرفتید؟ گفتند: آری، اقرار کردیم. فرمود: پس شاهد باشید، من نیز با شما از شاهدانم». سوره آل عمران، آیه81.
2- المیزان، ج 3، ص515.

کردن وصی آن حضرت، امیرالمؤمنین علی علیه السلام تفسیر کرده اند.(1)

این تفسیر متناسب با آیات دیگری از قرآن کریم است. برای مثال، در آیۀ ((وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الْکتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه))، (2) قرآن مصدِّق انبیای پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مهیمن بر کتاب و آیین آن ها معرفی شده است.

هم چنین آیۀ ((الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ، ... فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ، أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ))(3) اشاره به وجود

ص:114


1- تأویل الآیات الظاهرة، ص121؛ درالمنثور، ج 2، ص47؛ تفسیر القمی، ج 1، ص25و ص247؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص640؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج 1، ص465؛ مفاتیح الغیب، ج 8، ص274 و روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص201.
2- «این کتاب را هم که به حق بر تو نازل کرده ایم، مصدق باقیمانده از کتاب های قبلی و مسلط بر حفظ آن ها است. پس در بین مسلمانان طبق آن چه خدا نازل کرده حکم کن». سوره مائده، آیه 48.
3- «همان کسان که آن رسول و پیغمبر درس ناخوانده را که وصف وی را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می یابند، پیروی کنند،...کسانی که بدو ایمان آورده و گرامی اش داشته و یاری اش کرده اند و نوری را که به وی نازل شده پیروی کرده اند، آن ها رستگاران اند» .

نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تورات و انجیل دارد و رستگاری را نصیب کسانی می داند که به او ایمان آورده، یاری اش کنند و عزیزش بشمارند. این دو آیه مؤید این مطلب هستند که منظور از ((رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکمْ)) و ((لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ)) پیامبر اکرم است.

اما آن چه مسلم است این که یاری کردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم _ که با یاری رساندن به وصی آن حضرت محقق می شود_ عملی نشده است؛ بلکه در ظهور پر برکت خاتم الاوصیا، حضرت بقیة الله علیه السلام، تمام انبیا به عهد خویش وفا کرده و ایشان را به عنوان وصی خاتم الانبیا یاری می کنند: «آمنوا بمحمد و لم ینصروا وصیه و سینصرونه جمیعا».(1)

پس از آن که انبیا متعهد شدند که آخرین پیامبر را یاری کنند (و یاری ایشان در یاری امام مهدی علیه السلام تجلّی می یابد) آن ها با قوم خویش نیز بر این پیمان، عهد بستند. چنان که حضرت عیسی به آمدن پیامبر پس از خودش بشارت داده است: ((وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد))؛(2) «و چون عیسی بن

ص:115


1- «به محمّد9 ایمان آوردند، ولی وصی اش را یاری نکردند و در آینده او را یاری خواهند نمود». تأویل الآیات الظاهرة، ص122؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1،ص647؛ الزام الناصب، ج 2، ص302 و نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص 288.
2- سوره صف، آیه 6.

مریم به بنی اسرائیل گفت: من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که کتاب آسمانی قبل از خود، یعنی تورات را تصدیق می کنم و به آمدن رسولی بعد از خودم که نامش احمد است، بشارت می دهم». ایشان هم چنین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را همانند فرزندان و اطرافیان خود می شناختند: ((الَّذینَ آتَیناهُمُ الْکتابَ یعْرِفُونَهُ کما یعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ)).(1)

با این فرض، خداوند از همه انبیا علیهم السلام به طور مستقیم، و به واسطۀ انبیا از قوم ایشان، بر ایمان آوردن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نصرت ایشان، عهد و پیمان گرفت. در نتیجه عهد و پیمان مذکور، عهد و پیمانی جهانی است. فراگیر بودن میثاق را می توان از آیه ((وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هذا غافِلینَ))(2) نیز استنباط کرد. این آیه، عمومی بودن گواه گرفتن آدمیان بر پروردگار بودن خداوند را از تذکر می دهد.

ص:116


1- «رسول الله را می شناسند همان طوری که فرزندان خود را می شناسند». سوره بقره، آیه 146 و سوره انعام، آیه20.
2- «و چون پروردگار تو از پسران آدم از پشت هایشان نژادشان را بیاورد و آن ها را بر خودشان گواه گرفت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله، گواهی می دهیم؛ تا روز رستاخیز نگویید که از این نکته غافل بوده ایم». سوره اعراف، آیه 172.

روایات ذیل این آیه، علاوه بر استشهاد بر ربوبیت و نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، استشهاد بر امامت و ولایت ائمه علیهم السلام را نیز بازگو می کنند تا در قیامت کسی خود را از غافلین قلمداد نکند: «فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام کانَ الْمِیثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَیهِمْ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِیةِ_ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ بِالْإِمَامَةِ، فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیکمْ _ وَ عَلِی إِمَامَکمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَکمْ فَقالُوا بَلی شَهِدْنا فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ أَی لِئَلَّا تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ؛(1)

امام صادق علیه السلام می فرماید: میثاق آن ها بر ربوبیت خداوند، نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، ولایت امیرالمؤمنین و ائمه پس از ایشان بود. پس خداوند فرمود: آیا من پروردگار شما و محمد، نبیتان و علی، امامتان و ائمه پس از او، امامان شما نیستند؟ گفتند: بله شهادت می دهیم. پس خداوند فرمود: تا در قیامت نگویید ما از این امر بی خبر بودیم».

 نیز نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که از اصحاب خویش بر ولایت و وصایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیمان گرفت، فرمود: «إِنِّی قَدْ أَخَذْتُ مِیثَاقَکمْ

ص:117


1- تفسیر القمی، ج 1، ص247؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص 149؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 605 و ج 4، ص 418.

عَلَی ذَلِک کمَا أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی وَ سَأَلْتُمُونِی أَنْتُمْ أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقُلْتُ بَلَی أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهُ لَتَکفُرُونَ؛(1) من بر ولایت علی از شما پیمان گرفتم، آن چنان که خداوند از بنی آدم عهد و پیمان گرفت و به آنان فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم، گفتند: بله، پرودگار ما هستی. شما از من می پرسید: این عهد از سوی خداوند است یا از جانب رسول او؟ بله، این عهد، فرمان خداست. به خدا سوگند، اگر نقض عهدکنید، محققاً کافرید».

با توجه به آن چه بیان شد، پیمان الهی بر ولایت و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام همراه با استشهاد بر ربوبیت پروردگار در عالم ذر گرفته شده است. هم چنین اخبار، میثاقی را که خداوند از همه انبیا در ایمان آوردن و یاری رساندن به پیامبرِ پس از خویش گرفته است، به ایمان آوردن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امداد و نصرت وصی ایشان تفسیر کرده اند، (2) و با عنایت به این که اهل بیت پیامبر از ایشان جدایی ندارند و اطاعت از ایشان، همان اطاعت و پیروی از پیامبر و فرمان الهی است، استنباط می شود که آن میثاق الهی که خداوند در ابتدای خلقت از همه انسان ها گرفته و سپس به وسیله انبیای خود، آن را تذکر داده

ص:118


1- الیقین، النص، ص 317 و بحار الأنوار، ج 37، ص323.
2- آیه مباهله که وصی ایشان، حضرت علی علیه السلام را نفس پیغمبر معرفی می کند، می تواند دلیلی بر این مدعا باشد : (( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکم )) . سوره آل عمران، آیه 61.

و حتی خود پیامبر را نیز به اقتدا کردن به هدایت انبیای سلف، امر کرده، (1) همان پذیرش و اعلام ولایت است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «مَا قَبَضَ اللَّهُ نَبِیاً حَتَّی أَمَرَهُ أَنْ یوصِی إِلَی أَفْضَلِ عَشِیرَتِهِ مِنْ عَصَبَتِهِ، وَ أَمَرَنِی أَنْ أُوصِی. فَقُلْتُ: إِلَی مَنْ یا رَبِّ فَقَالَ: أَوْصِ یا مُحَمَّدُ إِلَی ابْنِ عَمِّک عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ، فَإِنِّی قَدْ أَثْبَتُّهُ فِی الْکتُبِ السَّالِفَةِ، وَ کتَبْتُ فِیهَا أَنَّهُ وَصِیک، وَ عَلَی ذَلِک أَخَذْتُ مِیثَاقَ الْخَلَائِقِ وَ مَوَاثِیقَ أَنْبِیائِی وَ رُسُلِی، أَخَذْتُ مَوَاثِیقَهُمْ لِی بِالرُّبُوبِیةِ، وَ لَک یا مُحَمَّدُ بِالنُّبُوَّةِ، وَ لِعَلِی بِالْوَلَایةِ؛(2) خداوند، تمام انبیا را قبل از موتشان امر به تعیین جانشین و وصی از میان بهترین فرد خاندان و اقربای خود کرد. به من هم دستور داد که به بهترین فرد خاندانم وصیت کنم. عرض کردم: پروردگارا! به چه کسی وصیت کنم؟ فرمود: ای محمد! به پسر عمویت، علی بن ابی طالب وصیت کن. همانا من وصایت او را در کتب انبیای گذشته اعلام کرده و به عنوان وصی تو نوشته ام. بر همین اساس از خلایق میثاق گرفته ام و با پیامبران و رسولانم پیمان بسته ام؛ پیمان به ربوبیت خودم، نبوت تو و ولایت علی».

این اعلام میثاق که هم در آیات و هم در متن زیارت به شدت و اِحکام اشاره شده، در آخرین ودیعه الهی از نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، امام مهدی علیه السلام تجلی پیدا

ص:119


1- (( أُولئِک الَّذینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه )) ؛ «ایشان کسانی بودند که خدا هدایتشان کرده بود، پس به هدایت آنان اقتدا کن». سوره انعام، آیه90.
2- تفسیر فرات الکوفی، ص148 و کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1، ص379.

می کند و اگرچه میثاق بر ولایت ایشان است، اما به علت اهمیت و محکم بودن این میثاق، گویی خود حضرت میثاق شده اند؛ لذا در این عبارت، امام خود را میثاق معرفی می کند: (1) «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی اَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ».

7.1. وعده ضمانت شده خداوند

در فراز دیگری امام را «وعد الله» میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَیک یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِی ضَمِنَهُ؛ سلام بر تو ای وعده الهی که خدا آن را ضمانت کرده است». «وعد» مصدر و به معنای تعهد بر انجام یک کار است؛ این تعهد هم در کار خیر است و هم در کار شر.(2)

با این کاربرد لغوی، میتوان امام را برای مؤمنین، وعد الهی، و برای معاندین، وعید نامید؛ چراکه با ظهور خویش، طومار زندگی معاندین را درهم میپیچد و وعده خداوند به مؤمنان (خلافت در زمین و عبادت بدون خوف) را محقق میکند. مسلماً این وعده _ که مؤمنین با آسایش زندگی کنند و پیشوا و رهبر جامعه در حرکت به سمت خدا باشند_ جز با نابودی دشمنان میسّر نخواهد شد؛ چنان که در زمان حضرت نوح علیه السلام، آسایش و آرامش اصحاب نوح جز با غرق شدن منکران نبوت آن حضرت میسّر نشد.

ص:120


1- ترجمه و شرح زیارت آل یاسین، ص76.
2- کتاب العین، ج 2، ص222؛ المصباح المنیر،ج 2، ص664 و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 13، ص143.

وعده الهی در جانشینی مؤمنان در زمین و به امنیت و آرامش رسیدنشان پس از خوف و ترس را می توان از آیه ((وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ))(1) به دست آورد. روایات ذیل این آیه شریفه، شأن نزول آن را امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام و شیعیان آن حضرت، معرفی، و زمان فرا رسیدن آن را در دوره ظهور و قیام امام مهدی علیه السلام اعلام می کنند.(2)

برای مثال، در روایات آمده است: «هم و الله شیعتنا أهل البیت، یفعل الله ذلک بهم علی یدی رجل منا، و هو مهدی هذه الامة، و هو الذی قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد، لطول الله ذلک الیوم حتی

ص:121


1- «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده کرده که شما را در این سرزمین جانشین دیگران کند؛ آن چنان که اسلاف و گذشتگان آنان را جانشین کرد، و نیز دینشان را که برای ایشان پسندیده استقرار دهد و از پی ترسی که داشتند امنیت روزی شان فرماید تا مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نکنند و هر کس پس از این کافر شود آنان فاسق اند». سوره نور، آیه 55.
2- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص90 و تفسیر الصافی، ج 3، ص444.

یلی رجل من عترتی، اسمه اسمی، یملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا؛ آنان به خدا شیعیان ما اهل بیت هستند، که خداوند به دست مردی از ما، که مهدی این امت است به حکومت می رسند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره او فرمود: اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی می کند تا مردی از خاندان من، که هم نام من است، ظهور کند و زمین را آن چنان که پر از ظلم و جور شده، از عدل و داد پر کند».(1)

وعده الهی حق است: ((إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ))(2) و خداوند هرگز خلف وعده نمی کند: ((إِنَّ اللَّهَ لا یخْلِفُ الْمیعادَ)).(3) حق به معنای ثابت، ضد باطل، مطابقت و موافقت است. یعنی شی در جایگاه خود واقع شود؛ همانند قرار گرفتن پاشنه در، در جایگاهش، به نحوی که در به درستی به دَوران در آید.(4)

خداوند تعهد خود را در انجام امور، این چنین توصیف، و خود را از خلف وعده نیز مبرا کرده است؛ چرا که تخلف از وعده یا به خاطر جهل است که مطلبی مکتوم بوده، سپس آشکار گردیده و باعث تغییر عقیده شده است، یا به خاطر ضعف و ناتوانی است که وعده دهنده توانایی بر انجام وعده خود

ص:122


1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص90 و تفسیر الصافی، ج 3، ص444.
2- سوره روم، آیه 60.
3- سوره آل عمران، آیه 9.
4- لسان العرب، ج 10، ص49؛ قاموس قرآن، ج 2، ص159 و المفردات فی غریب القرآن، ص246.

ندارد. اما خدایی که هم از عواقب امور آگاه است و هم قدرتش ما فوق همه قدرت ها است، هرگز از وعده اش تخلف نمی کند.(1)

آیات دیگری همانند ((یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ* یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ))(2) و… را نیز می توان به عنوان دلایلی در تحقق وعده الهی برای پیروزی نهایی مؤمنان بر معاندان، مورد استناد قرار داد.

اما این که حضرت ولی عصر علیه السلام را در این فراز با عنوان «وعدَ الله» مورد خطاب قرار می دهیم، از طرفی بدین خاطر است که استخلاف مؤمنان در زمین، تمام وکامل شدن نور الهی و غلبه کامل دین حق بر سایر ادیان، جز با وجود ایشان محقق نمی گردد و از طرف دیگر، شدت وعده هایی که در آیات مختلف قرآن در مورد ظهور آن حضرت و نصرت حق با قیام ایشان داده شده است و ضمانت هایی که خداوند و اهل بیت داده اند، گویی وعده خدا خود آن حضرت است. بنابراین، «وعد الله» خواندن امام، در واقع تأکید بر حتمی بودن تعهد الهی در پیروزی نهایی دین حق بر سایر ادیان به سبب

ص:123


1- تفسیر نمونه، ج 16، ص364.
2- سوره توبه، آیات 32و33 و سوره صف، آیات 8 و9.

قیام ایشان است.(1) لذا در زیارت عرض می کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وَعْدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَهُ».

8.1. پرچم افراشته

سلام به امام عصر علیه السلام در این فراز با دیگر فرازها متفاوت است. در این فراز، التفاتی در نحوه خطاب صورت گرفته است با استفاده از ادات ندای قریب (ایها) گویی زائر، امام را در مقابل خویش میبیند. هم چنین در این فراز، ایشان را با چهار عنوان مورد خطاب قرار می دهیم.

اما اولین ویژگی که در این فراز مورد توجه قرار گرفته، «عَلَم منصوب» است؛ چنان که عرض می کنیم: «السَّلَامُ عَلَیْک أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوب». عَلَم در لغت به معنی پرچم، اثر و نشانه ای است که شی با آن معلوم می شود. برای مثال، آن چه در بیابان ها نصب میکنند تا گمشده راه خویش را بیابد عَلَم است. کوه را نیز از همین روی عَلَم گفته اند.(2)

این لفظ در قرآن نیز به کار فته است. خداوند در سوره نحل، به برخی از نعمت هایی که در شب و روز، برّ و بحر و آسمان و زمین به آفریدگان خود عنایت کرده، اشاره نموده و سپس فرموده است: ((وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ))؛«و علامت هایی قرار داد که آن ها به

ص:124


1- ترجمه و شرح زیارت آل یاسین، ص86.
2- قاموس قرآن، ج 5، ص34؛ مفردات الفاظ القرآن، ص581؛ کتاب العین، ج 2، ص153 و لسان العرب،ج 12، ص419.

وسیله ستارگان هدایت می شوند».(1)

در این آیه، خداوند، ارشاد و راهنمایی خود به وسیله نشانه ها و علامت ها را از نعمت های الهی معرفی مینماید. معنای ظاهری این آیه، همان نشان گذاشتن کوه ها و ستارگان آسمان جهت پیدا کردن مسیر در شب و روز است؛ چنان که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل است که در شرح آیه فرمودند: «بِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ هو الجدی، لأنه نجم لا یزول، و علیه بناء القبلة، و به یهتدی أهل البر و البحر؛(2) منظور آیه، ستاره جُدَی است؛ زیرا غروب نمی کند و بنای قبله بر آن است و مردم با آن در خشکی و دریا راه خود را می یابند».

امام صادق علیه السلام نیز با بیان این که آیه دارای ظاهر و باطنی است، ظاهر آن را ستاره جدی تفسیر کرده و فرموده اند: «ظاهر و باطن، الجدی، علیه تبنی القبلة، و به یهتدی أهل البر و البحر لأنه لا یزول».(3)

 در تأویل آیه و بیان باطن آن نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را یکی از علامت های الهی معرفی نموده و فرموده اند: «أنت أحد العلامات». ایشان در جای دیگری، امام علی علیه السلام را ستاره بنی هاشم خواند ه اند: «أنت نجم بنی هاشم».(4)

ص:125


1- سوره نحل، آیه 16.
2- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص409؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص130؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص256 و تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص46.
3- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص409
4- المناقب، ج 4، ص178.

هم چنین در بیانات مختلف ائمه علیه السلام، نجم به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و علامات به اهل بیت تفسیر شده اند. برای مثال: «الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِی عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ قَالَ حَدَّثَنَا دَاوُدُ الْجَصَّاصُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یقُولُ وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ قَالَ النَّجْمُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ الْعَلَامَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ: » و «الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی- وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ قَالَ نَحْنُ الْعَلَامَاتُ وَ النَّجْمُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ».(1)

 علامه مجلسی(ره)در توضیح این روایات می نویسد: «این معانی، بطون آیه می باشند و مخالفتی با اینکه ظاهر آیه مراد باشد، ندارد؛ زیرا همان طور که کوه ها، رودها، ستارگان و نشانه ها، مردم زمین را به راه های ظاهری خود و اصلاح امور زندگی شان هدایت می کنند، پیامبران، اوصیا و علما نیز مردم را هدایت می کنند آن ها همانند کوهها هستند که با وجود آن ها زمین اسقرار یافته و پایدار می ماند. آن ها منابع علوم و معارفی هستند که حیات معنوی مردم به ایشان وابسته است. وجود انبیا و ائمه علیهم السلام هم چون خورشید و ماه و ستارگانی است که مردم را به مصالح دنیوی و اخروی شان هدایت می کنند. معنای ظاهری و باطنی آیات، متضمن هر دو وجه است».(2)

ص:126


1- الکافی، ج 1، صص206_ 207؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 2، ص413 و اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص35.
2- «... هذه المعانی بطون للآیات لا تنافی کون ظواهرها أیضا مرادة، فإنه کما أن لأهل الأرض جبالا و أنهارا و نجوما و علامات یهتدون بها إلی طرقهم الظاهرة، و بها تصلح أمور معاشهم، فکذا لهم رواسی من الأنبیاء و الأوصیاء و العلماء بهم تستقر الأرض و تبقی، و منابع للعلوم و المعارف بها یحیون الحیاة المعنویة و شمس و قمر و نجوم من الأنبیاء و الأئمة علیهم السلام بهم یهتدون إلی مصالحهم الدنیویة و الأخرویة، و قد تضمنت الآیات ظهرا و بطنا، الوجهین جمیعا». مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 2، ص413.

آن ذوات مقدس در دو بُعد تشریع و تکوین، عَلَم عبودیت هستند؛ زیرا اصل وجود و هستی شان _ که بزرگ ترین نشانه خداست(1)_ بر ذات اقدس الهی و جامع جمیع صفات بودن او دلالت می کند و رفتار وکردار و گفتارشان به آیین و شریعت او که طریق بندگی است.(2)

پس از اثبات این که اهل بیت علیهم السلام عَلَم عبودیت و نشانه های راه یابی از بیابان های ضلالت به سوی سینای نور هستند، توجه به این نکته ضروری است که نصب و قرار دادن این علامت ها در مسیر نیز باید توسط کسی صورت پذیرد که راه را از چاه باز شناسد و از خطا و اشتباه مصون باشد. اگر نشانه ای در مسیر حرکت به سوی هدف، دچار تزلزل و تغییر و انحراف شود، موجب گمراهی و دوری از مقصد خواهد شد. از همین رو، علاوه بر ناصب و برقرار کننده نشانه، که ضرورت آگاهی و در امان بودن او از خطا، لغزش و اشتباه، برای هدایت ضروری است، محکم، استوار و پا برجا بودن علایم نیز لازم است؛ تا با تغییر و تمایل احتمالی، زمینه انحراف پدیدار نشود.

ص:127


1- «مَا لِلَّهِ آیةٌ أَکبَرُ مِنِّی». تفسیر القمی،ج 1،ص309.
2- ادب فنای مقربان، ج4، ص346.

چنین حالتی فقط در انبیا و اوصیای ایشان، و به طور خاص در پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان قابل تصور است. هم چنین با توجه به غیر ممکن بودن شناخت چنین جایگاهی و این که هدایت و راهبری، بیش از امور مادی و روزمره، در مسائل روحانی و معنوی و الهی نمود دارد، و نظر به تکامل تدریجی علم و دانش بشری که نتیجه درست و نهایی را در طول زمان و با آزمون و خطای بسیار به دست میآورد، ضرورت انتخاب عالمانه و حکیمانۀ افراد شایسته این مقام، که خود به هدف رسیده باشند تا بتوانند دیگران را نیز به مقصد برسانند، بیشتر مشخص میگردد.

این مهم را خداوند در آیات ولایت، الوالامر، تبلیغ و اکمال، نمایان ساخته، و چنین مقامی را شایسته خاندان نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم دانسته و ولایت، امامت، راهبری، نشانه بودن برای حرکت الی الله و انتصاب آنان از سوی خویش را گوشزد مینماید.

 چنان که مشخص شد تک تک اهل بیت پیامبر: عَلَم و نشانه های منصوب از جانب خدا هستند که دوستداران رسیدن به قرب و رضای الهی، با التفات و نظر به جانب ایشان، راه را از چاه باز شناخته و طی طریق میکنند. در زیارات نیز ایشان را با عنوان پرچم و نشانه های پرهیزگاری (أَعْلَامِ التُّقَی)، (1) نشانه های هدایت (أَعْلَامُ الْهُدَی)(2)و نشانه های دین (أَعْلَامُ الدِّین)(3) مخاطب

ص:128


1- من لا یحضره الفقیه، ج 2،ص 610 و عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص273.
2- دعائم الإسلام، ج 1، ص50 و الکافی، ج 1، ص60. 
3- نهج البلاغة (صبحی صالح)، ص120.

قرار می دهیم.

اکنون نیز آخرین حجت و رایت افراشته که راهنما و هدایتگر جویندگان حقیقت است و نورافشانی خورشید وجودش از پس ابرهای تیره، حیات را به جان های خفته می رساند، حضرت حجة بن الحسن العسکری علیه السلام است.

9.1. دانش انباخته

بخش دوم از سلام های فراز یازدهم زیارت، امام را دانش و علم انباخته و ریخته شده معرفی میکند: «العِلمُ المَصبُوبُ». لغویان در تعریف «علم» گفته اند: علم به معنی دانستن، نقیض جهل، ادراک شی به صورت واقعی آن، و احاطه بر شی است.(1) «مصبوب» نیز اسم مفعول از ماده «صبّ» و به معنای ریخته شده از بالاست.(2)

در این فراز، امام را عِلم می خوانیم و این به جهت شدت بروز و ظهور علم در وجود ایشان است؛ یعنی هرچه علم است، به فیض الهی در وجود ایشان است. بنابراین با استفاده از مصدر علم به جای عالم، ایشان را مصدر و سرچشمه تمام علوم معرفی می کنیم.

در اینجا صابّ خداست و مصبوب، امام. قالب وجودی امام به صَبّ خدایی از علم مصبوب پر شده است و هیچ خلط و مزجی در قالب وجودی او نیست.

ص:129


1- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 8، ص206؛ مفردات الفاظ القرآن، ص580؛ قاموس قرآن، ج 5، ص32 و کتاب العین،ج 2،ص152.
2- قاموس قرآن، ج 4، ص103 و مفردات الفاظ القرآن،ص473.

او علم محض است؛ آن هم علم محض خدایی و ربّانی.(1)

ویژگی عالم بودن اهل بیت علیهم السلام میراثی است که از رسول الله به ایشان رسیده است. ابتدا امیر المؤمنین علی علیه السلام علم خویش را از لسان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دریافت میدارد: «عَلَّمَ وَ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیّاً أَلْفَ بَابٍ یُفْتَحُ لَهُ مِنْ کلِّ بَابٍ أَلْفُ بَاب».(2)

پس از ایشان نیز آن علم به اهل بیت علیهم السلام می رسد؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: «عَلَّمَ وَ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیّاً أَلْفَ بَابٍ یُفْتَحُ لَهُ مِنْ کلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ … وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَامِعَةَ… إِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ وَ … وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ علیها السلام … إِنَّ عِنْدَنَا لَعِلْمٌ مَا کانَ وَ مَا هُوَ کائِنٌ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ … یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ الْأَمْرُ بَعْدَ الْأَمْرِ وَ الشَّیْ ءُ بَعْدَ الشَّیْ ءِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة؛(3)

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هزار باب از علم را به علی علیه السلام آموخت که از آن، هزار باب از علم گشوده میشود. همانا کتاب جامعه نزد ماست… و کتاب جَفر نزد ماست… و مصحف فاطمه علیها السلام نزد ماست… و علم آن چه بوده و آن چه تا روز قیامت خواهد بود نزد ماست… علم ما چنان است که آن چه در شب و روز حادث میشود و امور و چیزهایی که تا روز قیامت در پی هم واقع

ص:130


1- سلام برپرچم افراشته، ص122.
2- «به خدا قسم پیامبرصلی الله علیه و آله هزار باب از علم را به علی علیه السلام آموخت که از آن، هزار باب علم گشوده میشود». بصائر الدرجات، ج 1،ص152.
3- بصائر الدرجات، ج 1، ص152 و الکافی، ج 1، ص 238.

میگردند را شامل میشود».

مقام علم امام را میتوان از آیه ((وَ یقُولُ الَّذینَ کفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کفی بِاللَّهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَکمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ))(1)برداشت کرد. روایات، ذیل این آیه شریفه، مصداق ((مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ)) را امیرالمؤمنین علی علیه السلام معرفی می کنند.

برای مثال، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: «آنکه علم الکتاب نزد اوست کیست؟» فرمود: «او برادرم علی بن ابی طالب است».(2) اهل بیت علیهم السلام نیز در بیاناتشان، ابتدا امام علی علیه السلام و سپس خود را دمصادیق این آیه معرفی نموده اند.

حویزی به نقل از روضة الواعظین شیخ مفید(ره) می نویسد: «قال الباقر علیه السلام : وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ، علی بن ابی طالب عنده علم الکتاب الاول و الاخر؛(3) امام باقر علیه السلام فرمود: منظور آیه، علی بن ابی طالب است که نزد او علم کتاب اول و آخر وجود دارد».

ص:131


1- «کسانی که کافر شدند می گویند: تو فرستاده خدا نیستی، بگو خدا و آن کس که علم کتاب نزد اوست، برای گواهی میان من و شما بس است». سوره رعد، آیه 43.
2- «عن النّبی صلَّی اللَّه علیه و آله و سلم أنّه سئل عن هذه الآیة قال ذاک أخی علی بن أبی طالب علیه السلام ». تفسیر الصافی، ج 3، ص77؛ الأمالی للصدوق، ص565؛ المناقب، ج 2، ص29 و اثبات الهداة، ج 3،ص163.
3- تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص524.

سدیر در حدیثی دیگر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند: «عِلْمُ الْکتَابِ کلُّهُ وَ اللَّهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکتَابِ کلُّهُ وَ اللَّهِ عِنْدَنَا؛(1) به خدا سوگند، علم کتاب نزد ماست؛ به خدا سوگند، علم کتاب نزد ماست».

آن حضرت در جای دیگری می فرمایند: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ إِیانَا عَنَی وَ عَلِی أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَیرُنَا بَعْدَ النَّبِی؛(2) منظور آیه ما هستیم و علی علیه السلام اولین و بهترین ما پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است».

چنان که مشخص است این آیه در شأن امیر المؤمنین و ائمه بعد از ایشان نازل شده است. کلینی و دیگران این مطلب را به طور متواتر نقل کردهاند، و انکار آن مساوی است با عدم اعتقاد به قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خبر دادن به نبوت انبیای سابق، و قبول نکردن شهادت پیامبر در نبوت انبیایی که از نبوت ایشان خبر دادند و یا قائل شدن به این که انبیا از بعثت ایشان خبری نداده اند که بطلان آن معلوم است.

اهل بیت علیهم السلام در همین رابطه با بیان هایی متفاوت، وارث علم بودن خود را اعلام کرده اند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «الا ان العلم الذی هبط به آدم من السماء الی الأرض و جمیع ما فضلت به النبیون الی خاتم النبیین، فی عترة خاتم النبیین؛(3) همانا علمی که با آدم با آن از آسمان به زمین هبوط کرد و همه آن چه موجب فضیلت پیامبران از اول تا به خاتم پیامبران

ص:132


1- وسائل الشیعة، ج 27، ص181.
2- المناقب، ج 4، ص400 و الکافی، ج 1، ص229.
3- تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص523 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص273.

است، در اهل بیت خاتم پیامبران است».

از امام صادق علیه السلام نیز نقل است که هنگام تلاوت آیه ((قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ أَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک))، (1)دو انگشت خود را باز کرده، بر سینه نهادند و فرمودند: «به خداوند سوگند، تمام علم کتاب نزد ماست».(2)

دلیل دیگر در تأیید علم امام زمان علیه السلام روایاتی است که همه علوم و معارف قرآن را نزد اهل بیت می دانند. برای مثال، از امام صادق علیه السلام روایت شده است: «وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَی آخِرِهِ کأَنَّهُ فِی کفِّی فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا کانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کائِنٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تِبْیانُ کلِّ شَی ء؛(3) به خدا سوگند، من کتاب خدا را از اول تا آخرش می دانم؛ آن چنان که گویی در دستم قرار دارد. در قرآن، اخبار آسمان و زمین و خبر آن چه واقع شده و هر آن چه واقع خواهد شد، وجود دارد. خداوند می فرماید: توضیح همه چیز در قرآن موجود است».

امام باقر علیه السلام نیز می فرمایند: «هیچ کس جز علی بن ابی طالب و ائمه بعد از ایشان: قرآن را آن چنان که نازل شد، جمع و حفظ نکرده اند و هرکس چنین ادعایی کند کذاب است».(4)

ص:133


1- سوره نمل، آیه40.
2- تأویل الآیات الظاهرة، ص243.
3- الکافی، ج 1، ص229.
4- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1،ص33.

روایاتِ ذیل آیه ((ثُمَّ یوْمَ الْقِیامَةِ یخْزیهِمْ وَ یقُولُ أَینَ شُرَکائِی الَّذینَ کنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْی الْیوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ))(1) و ((بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ))(2) نیز مصداق ((أُوتُوا الْعِلْمَ)) را اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند.

قرآن در تمام مواردی که از اوتوا العلم یاد میکند، آنان را با ارجمندی میستاید. در تفاسیر البرهان، قمی و نور الثقلین آمده است که اوتوا العلم، ائمه هستند که به دشمنانشان می گویند شرکای شما و کسانی که از آن ها فرمان بردید کجایند؟(3)

علامه طباطبایی نیز درباره آیه ((ثُمَّ یوْمَ الْقِیامَةِ یخْزیهِمْ... )) می نویسد: «طوری که از سیاق آیه بر می آید، مقصود از «خزی»، ذلت موقف و بدی عذاب است، و این ها که خدا به داشتن علم،

ص:134


1- «آن گاه در روز قیامت، خدا رسوایشان می کند و می گوید: شریکان من که در مورد آن ها اختلاف می کردید کجایند؟ کسانی که دانش یافته اند گویند امروز رسوایی و بدی بر کافران است». سوره نحل، آیه 27.
2- سوره عنکبوت، آیه 49.
3- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص418؛ تفسیر القمی، ج 1، ص385 و تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص50.

توصیفشان کرده و خبر داده که در قیامت چنین و چنان می گویند، همان کسانی اند که به وحدانیت خدا علم یافته و حقیقت توحید بر ایشان مکشوف گشته است. علمی که با سیاق آیه بسازد این علم است؛ چون در مقابل خطای مشرکین قرار گرفته و خطای مشرکین، که انکشاف آن را در قیامت خواهد بود، این است که بر ایشان معلوم می شود آن چه در دنیا می پرستیدند، جز اسمایی که خود نهاده بودند و جز سرابی که خود آب پنداشته بودند، نبوده است.

به علاوه، آیات دیگر قرآنی مثل ((لا یتَکلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً))(1) نیز این معنا را تأیید می کند؛ زیرا در آیه مورد بحث فرموده روز قیامت کسانی که علم دارند چنین و چنان می گویند و در وصف آن روز می فرماید: ((لا یتَکلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً)) و معلوم است که تنها کسی صواب می گوید که از خطا و لغو و باطل محفوظ باشد، و هرگز از باطل در سخن محفوظ نمی شود مگر آن که در عملش نیز از باطل محفوظ باشد.

پس باید کسانی باشند که جز حق نمی بینند و جز حق، عمل نمی کنند و جز به حق، لب نمی گشایند؛ و اینان کسی جز اهل بیت علیهم السلام نمی توانند باشند. این برداشت، استفاده ای است که با کمک مقام از آیه میشود نه اینکه

ص:135


1- «هیچ کس سخن نگوید جز آن کس که خدای مهربانش اذن دهد و او سخن به صواب گوید». سوره نبأ، آیه 38.

عبارت ((الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ)) فقط به معنای معصومین باشد، تا لازمه اش این شود که هر جای قرآن این تعبیر آمده، به آن معنا است.(1)

مصداق تعبیر ((اُوتوا العِلم)) در آیه 49سوره عنکبوت نیز اهل بیت علیهم السلام هستند. ابو بصیر نقل می کند: «شنیدم امام صادق علیه السلام هنگام تلاوت آیه ((بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ))، با دست به سینه خودش اشاره کرد.(2)

هم چنین از آن حضرت روایاتی نقل شده که هنگام پرسش دیگران در مورد مصداق «اوتوا العلم» با گفتن «نحن»(3)، «ایانا عنی»(4) یا «هم الائمة خاصة»(5) اهل بیت علیهم السلام را مخزن علم الهی معرفی کرده و فرموده اند: «هم الأئمة من آل محمد صلوات الله علیهم أجمعین باقیة دائمة فی کل حین».(6)

ص:136


1- المیزان، ج 12، ص340و341.
2- «عن أبی بصیر، قال: سمعت أبا جعفر 7یقول فی هذه الآیة: (( بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ))، فأومأ بیده إلی صدره». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص326 و تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص166.
3- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، صص326_327.
4- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، صص326_327.
5- تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص166.
6- تأویل الآیات الظاهرة، ص424.
10.1. رحمت گسترده

در ادامه فراز قبل، امام علیه السلام را با عنوان «الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ» یعنی رحمت گسترده الهی خطاب میکنیم. رحمت در لغت به معنی مهربانی و رِقت قلب است که از دیدن شخص محتاج عارض می شود و شخص را به احسان وا می دارد. ولی در مورد خدا فقط به معنی احسان و نعمت است؛ زیرا تأثر و انفعال قلب در ذات باری تعالی نیست.(1) واسعه نیز از ریشه «وَسَعَ» به معنای فراخی و گسترش است، خواه توصیف مکان باشد یا حال یا فعل.(2)

با دقت و تأمل در قرآن کریم مشخص می شود که رحمت عبارت است از عطیه مطلقه خدایی و موهبت عامه ربانی؛ به عبارت دیگر، هر نعمتی، رحمتی است از ناحیه خدا به خلقش.(3)هم چنان که در یک مورد فرمود: ((وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ))؛ «رحمت من شامل همه چیز شده است»(4) و در موردی دیگر فرمود: ((وَ رَبُّک الْغَنِی ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ یشَأْ یذْهِبْکمْ، وَ یسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکمْ ما یشاءُ، کما أَنْشَأَکمْ مِنْ ذُرِّیةِ قَوْمٍ آخَرِینَ))؛ «و پروردگار تو بی نیاز و صاحب رحمت است، او اگر بخواهد شما را از بین می برد و بعد از شما هر چه را بخواهد جانشین شما

ص:137


1- قاموس قرآن، ج 3، ص70 و مفردات الفاظ القرآن، ص347.
2- مفردات الفاظ القرآن، ص870؛ قاموس قرآن، ج 7، ص217.
3- ترجمه المیزان، ج 13، ص474.
4- سوره اعراف، آیه 156.

می کند، هم چنان که شما را از ذریه مردمی دیگر ایجاد کرد»، که می رساند از بین بردن یک قوم و جانشین کردن قومی دیگر، به خاطر رحمت او است؛ یعنی فعل او، هم در از بین بردن و هم در ایجاد، مستند به رحمت است. پس هر خلق و امری رحمت است، هم چنان که هر خلق و امری عطیه است که از خدای بی نیاز سر می زند».(1)

بر همین اساس در دیگر آیات نیز معجزه، (2) نعم الهی، (3) بخشایش و عفو خداوند(4)، قرآن(5) و… به عنوان رحمت الهی ذکر شده اند.

ص:138


1- المیزان، ج 1، ص543.
2- (( وَ مِنْ قَبْلِهِ کتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنینَ )) . سوره احقاف، آیه 12.
3- (( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناک عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْک إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کفُورٌ ))،سوره شوری، آیه 48؛ (( وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذینَ کفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ ))، سوره فصلت، آیه50.
4- (( أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکرُ أُولُوا الْأَلْبابِ ))،سوره زمر،آیه 9؛ (( قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ ))، سوره زمر، آیه 53.
5- (( هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ ))،سوره جاثیه، آیه20؛ (( رَحْمَةً مِنْ رَبِّک إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ ))،سوره دخان، آیه 6.

خداوند، آخرین رسول خود را نیز به عنوان رحمتی عام و همگانی برای عالمیان معرفی کرده و می فرماید: ((وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ))؛(1) «و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستاده ایم». حتی ملائک آسمانی هم از این رحمت جهانی بهره مند شدهاند. چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جبرئیل امین پرسید: «آیا از رحمت بودن من چیزی هم به تو رسیده است؟» عرض کرد: «بله. من از عاقبت امر خویش بیم ناک بودم، پس به رحمت شما امنیت یافتم؛ تا آن جاکه خداوند در آیه ((ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ))(2) مرا مدح کرد».(3)

مقام رحمة للعالمین بودن پیامبر به خاطر دینی است که آورده؛ چراکه

ص:139


1- سوره انبیاء، آیه 107.
2- سوره تکویر، آیه20.
3- «هل أصابک من هذه الرحمة شی ء؟ قال: نعم انی کنت أخشی عاقبة الأمر فآمنت بک لما أثنی الله عَلَیَّ بقوله: (( ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ )) ». تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص466.

هر کس آن را بپذیرد و به آن عمل کند، سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین کرده و در واقع، از رحمت واسعه حقتعالی در دنیا و آخرت بهره مند می شود.(1)

این نکته نیز قابل توجه است که آیه مورد اشاره، بعد از آیاتی است که بشارت حکومت روی زمین را به بندگان صالح می دهد: ((وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ))؛(2) «در زبور از پی آن کتاب (تورات) چنین نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به میراث می برند».

با کنار هم گذاشتن این دو آیه و نظر به این نکته که به ارث رسیدن زمین برای صالحان جز در زمان ظهور ولی عصر علیه السلام محقق نمی شود، (3) این نتیجه به دست می آید که رحمت شأنی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نیز هنوز محقق نشده تا همه مردم از آن بهره مند گردند.(4) زیرا تاکنون هیچ گاه راهی برای رساندن پیام اسلام به همه مردم دنیا فراهم نبوده است؛ بلکه همواره از یک سو، عده ای از معتقدین به اسلام با کم کاری یا عدم انجام وظیفه در زمان مقتضی، پیام اسلام را به حق طلبان نرسانده اند، و از سوی دیگر، عده ای از باطل گرایان برای سرکوب و خاموش نمودن نور الهی و حفظ جایگاه خود،

ص:140


1- المیزان، ج 14، ص467.
2- سوره انبیاء، آیه 105.
3- تأویل الآیات الظاهرة، ص 327؛ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص172 و تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص464.
4- ر.ک: المیزان، ج 9، ص425.

در روند به ثمر رسیدن و جهانی شدن دعوت حق، کار شکنی کرده اند.

لکن تحقق آن رحمت رسالی فراگیر در زمان درخشش نور حکومت جهانی حضرت ولیعصر علیه السلام خواهد بود؛ تا همگان از آن بهره مند شده و در سایه سارش بیارامند. در آن هنگام، مرزهای جغرافیایی و تفاوت های جنسیتی و دوگانگی، تحت سرپرستی دولت جهانی اسلامی از بین می رود و این همان معنای سخن خداوند است که فرمود: «او کسی است که رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاد تا دین حق را بر همه ادیان غالب سازد و این گواهی خدا کافی ترین گواهی است»(1).

اساساً ظهور حضرت مهدی، غلبه دین حق بر همه ادیان و ایجاد زمینه اطاعت خالص از خداست. در آن دوران، آرزوی حکومت صالح جهانی، جامه واقعیت و حقیقت به تن می کند؛ و این نیست مگر در دولت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم .(2)

در چنان شرایطی، رحمت فراگیر الهی، همگان را در برگرفته و رحمت شأنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دست یازدهمین امام از نسل کوثر الرسول، حضرت زهرا8تحقق می یابد. حضرت بقیة الله علیه السلام در این زمان، همان مقام و منزلت و ولایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را دارند؛ پس چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رحمت بر تمام جهانیان

ص:141


1- (( هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ کفی بِاللَّهِ شَهیداً )) . سوره فتح، آیه 28.
2- الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 19، ص384.

بود، خلیفه و جانشین او نیز رحمت بر تمام جهانیان میباشد.(1) همان طور که در حدیث لوح نیز به این مطلب، اشاره، و به حضرت مهدی لقب «رحمة للعالمین» داده شده است: «ثُمَّ أُکمِلُ ذَلِک بِابْنِهِ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ عَلَیهِ کمَالُ مُوسَی وَ بَهَاءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أَیوبَ؛(2) سپس مقام جانشینی را به فرزند امام عسکری علیه السلام که رحمتی برای عالمیان و دارنده کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب است تکمیل میکنم». عنوان «الرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ»، همان «رحمة للعالمین» است به لفظی دیگر.

11.1. وعده راستین

در ادامه زیارت، امام را «وَعْداً غَیرَ مَکْذُوب» می خوانیم. در توضیح عبارت «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وَعْدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَهُ» اشاره شد که وعد هم در کار خیر به کار می رود و هم در کار شر. به نظر می رسد در بند دهم زیارت آل یاسین که امام مهدی را با لقب «وعده ضمانت شده الهی» مورد خطاب قرار دادیم، بیشتر معنای رسیدن به خیر و خوبی و نیک روزی برای مؤمنان و افراد صالح و نیکوکار مدنظر بود و جنبه اثباتی داشت.

اما وعد در این فراز، بر اساس همان استنادها و براهین ذکر شده، هم چون آیات استخلاف مؤمنان در زمین(3) و اراده خداوند بر تمام و کامل شدن نور

ص:142


1- ترجمه و شرح زیارت آل یاسین، ص96.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص310.
3- سوره نور، آیه 55.

الهی، (1) دارای جنبه سلبی است و به عقوبت منکران و فاسقان اشاره دارد. زیرا عبارت «وَعْداً غَیرَ مَکْذُوب» با اندک تفاوتی در سوره هود و به صورت مرفوعی آمده است (وَعْدٌ غَیرُ مَکذُوبٍ)(2) و در آن جا به وعده عقوبت قوم ثمود به دنبال پی کردن و عَقر ناقه حضرت صالح علیه السلام اشاره دارد.

در این خطاب نیز آن چه مدنظر است، روی دیگرِ به حکومت رسیدن صالحان، محقق شدن عدالتِ فراگیرِ جهانی و اتمام حجت الهی به دست امام مهدی علیه السلام است؛ یعنی همان عقوبت و هلاکت منکران و جنایتکاران. از این رو، پس از سلام به امام با عنوان «رحمة الواسعه»، اشاره به عقوبت مخالفان می شود تا ارتباطِ از بین بردن نسلی و به وجود آوردن نسلی دیگر _ که در توضیح فراز «الرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ» اشاره شد و هر دو به رحمت الهی استناد مییابد_ مشخص شود. یعنی وعده غیر مکذوب الهی، همان تحقق رحمت واسعه در عقوبت و هلاکت معاندان و سپس به حکومت رسیدن نیکوکاران است.

12.1. امام مورد اطمینان

در زیارت حضرت ولی عصر علیه السلام، ایشان را «امام المأمون» نیز خطاب

ص:143


1- «اوست که پیغمبرش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه دین ها غلبه دهد، اگرچه مشرکان کراهت داشته باشند». سوره توبه، آیات32و33 و سوره صف، آیات 8و9.
2- «عذابی که در راه است قضایی است حتمی و غیر قابل تکذیب». سوره هود، آیه 65.

می کنیم. مأمون از ریشه «امن» و به معنی موثوقٌ به و مورد اعتماد است.(1)

امیر المؤمنین علیه السلام در روایتی، وجود امامان مورد اعتماد را در نسل خویش نوید داده است: «لَا یزَالُ فِی وُلْدِی مَأْمُونٌ مَأْمُونٌ؛ پیوسته در میان فرزندانم فردی مورد اعتماد و اطمینان خواهد بود».(2)

هم چنین روایت شده که شخصی نزد امام صادق، آیه ((قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ))(3) را تلاوت کرد و منظورش از مؤمنان، تمام کسانی بود که به سمت قبله نماز می گزارند. امام در رد نظر او فرمودند: «چنین نیست بلکه مأمونون صحیح است و ما مأمونون هستیم».(4)

ص:144


1- لسان العرب، ج 13،ص21.
2- قرب الإسناد، ص22. در دیگر کتب، «مأمون مأمول» ثبت شده است: الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص115؛ دلائل الإمامة، ص434؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 1، ص137؛ ج2،ص96 و کمال الدین و تمام النعمة،ج 1،ص228.
3- «بگو: عمل کنید، خدا و پیامبرش و مؤمنان، اعمال شما را خواهند دید و شما به نزد دانای نهان و آشکارا بازگردانده می شوید و او از اعمالتان آگاهتان خواهد کرد». سوره توبه، آیه 105.
4- «...عن أحمد عن عبد العظیم، عن الحسین بن میاح، عمن أخبره، قال: قرأ رجل عند أبی عبد الله 7: (( وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ))، فقال: «لیس هکذا هی، إنما هی: و المأمونون. فنحن المأمونون». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص840؛ تفسیر الصافی، ج 2، ص373 و تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص263.

روشن است که این بیان امام در مقام تفسیر مؤمنون به عالی ترین مصداق آن، یعنی «مأمونون» است. عقل و روایات منقول نیز همه مسلمانان را شامل این آیه نمی دانند.(1) زیرا در این آیه، معنای مؤمن در مقابل کافر نیست تا شامل همه مؤمنین شود؛ بلکه منظور از مؤمن، مأمون از خطا و معصوم از گناه است که همان ائمه علیهم السلام هستند، (2)و اینک آخرین ایشان، حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام یگانه پیشوای مورد وثوق الهی است. این مهم را علاوه بر آیه مذکور، از آیه ((وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا))(3) نیز می توان استنباط کرد. روایات، منظور از ائمه در این آیه را فرزندان حضرت زهراعلیها السلام معرفی می کنند.(4)

پر واضح است کسی که دارای مقام امامت و ولایت از جانب خدای تعالی است، بر علوم و اسرار خلقت نیز مطلع می گردد و امین بر تمام خزائن علم و حکمت و اسرار قرار می گیرد؛ لذا در این فراز امامت در کنار مأمون بودن قرار گرفته است: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا الاِْمامُ الْمَاْمُونُ».

شاید این فراز متضمن این معنا نیز باشد که اوامر و نواهی اهل بیت علیهم السلام

ص:145


1- ر.ک: ریشه یابی عرضه عقاید در قرآن .  
2- ترجمه جلد هفتم بحار الأنوار (بخش امامت)، ج 1، ص255.
3- «همه را پیشوایانی ساختیم که به امر ما هدایت می کردند». سوره انبیاء، آیه 73.
4- البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 829؛ تفسیر فرات الکوفی، ج1، ص329 و الکافی، ج 1، ص200.

عین اوامر و نواهی الهی است، و ایشان از این جهت، امین خدا هستند. توضیح این که مقام عصمت اهل بیت علیهم السلام _ که از آیات قرآن سرچشمه میگیرد_ و همراهی و همتایی ایشان با قرآن _ که با توجه به حدیث ثقلین اثبات میشود_ لازمه اش مصون بودن از خطا و اشتباه است.

پس همان طور که قرآن دارای چنین وصفی است: ((لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ))، (1) اهل بیت نیز با توجه به مقام عصمت و همراهی بدون گسست از قرآن، امر و نهی و کلامشان، همواره دارای چنین وصفی است و باطلی در سخنشان راه ندارد. از همین رو امرشان امر خداست وکلامشان کلام خدا. همان گونه که خداوند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در آیه ((وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی)) (2) میستاید؛ با این تفاوت که اهل بیت علیهم السلام مانند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مخاطب وحی رسالی نیستند.

13.1. پیشوای آرزو شده

صفت دیگری که در ادامه زیارت برای حضرت بیان شده، «المقدَّم المَأمُول» است؛ یعنی «جلوداری که آرزوی آمدنش را می برند».

ص:146


1- «کتابی که نه در عصر نزولش باطلی در آن رخنه می کند و نه تا قیامت؛ کتابی که از ناحیه خدای حکیم حمید نازل شده است». سوره فصلت، آیه 42.
2- «و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی گوید، آنچه می گوید به جز وحی ای که به وی می شود نمی باشد». سوره نجم، آیات 3و4.

مقدَّم از «قدم»، به معنای جلودار و نقیض آخِر است.(1) مأمول نیز از «اَمَل» و به معنی آرزو شده آمده است. این لقب و صفت در دیگر زیارات نیز برای امام مطرح شده است. برای مثال، امام صادق در جواب مفضّل _ که درباره حجت پس از ایشان پرسیده بود_ فرمودند: «… یا مُفَضَّلُ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی ابْنِی مُوسَی وَ الْخَلَفُ الْمَأْمُولُ الْمُنْتَظَرُ م ح م د بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ مُوسَی؛(2) ای مفضّل! امام بعد از من، پسرم موسی است [تا برسد به آخرین حجت خدا] جانشین آرزو شده و انتظار برده شده که او م ح م د بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی است».

در زیارت حضرت در سرداب مقدس نیز ایشان را با عنوان «امام مقدم مأمول» خطاب می کنیم: «السَّلَامُ عَلَیک أَیهَا الْإِمَامُ الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ».(3)

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در خطاب با امام حسین علیه السلام از حضرت ولی عصر علیه السلام به همین عنوان یاد کرده است: «… ثُمَّ یقُومُ الْقَائِمُ الْمَأْمُولُ وَ الْإِمَامُ الْمَجْهُولُ لَهُ الشَّرَفُ وَ الْفَضْلُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِک یا حُسَینُ لَا ابْنَ مِثْلُهُ؛(4)… سپس قیام کنندۀ آرزو شده و امام ناشناخته که صاحب شرف و فضل است قیام می کند. ای حسین! او از فرزندان توست و هیچ کس مانند او نیست».

استناد قرآنی این لقب را می توان از تمام آیاتی که وعده پیروزی نهایی

ص:147


1- کتاب العین، ج 5، ص123 و لسان العرب، ج 12، ص469.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص334.
3- بحار الأنوار، ج 91، ص38، زیارت آل یاسین غیر معروفه.
4- الغیبة للنعمانی، ص274.

دین و غلبه حق بر سایر مرام ها و مسلک ها را می دهند، به دست آورد. زیرا روایات، چنین روز موفورالسروری را روز ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام معرفی کرده اند(1) و در واقع، امید غلبه و پیروزی نهایی دین مرضی خداوند بر سایر ادیان، همان امید و انتظار ظهور بقیت الله است. ایشان آرزوی همه حق طلبان و مأمول همه امت ها است؛ همان که خداوند، وعده اش را داده است: «السَّلَامُ عَلَی الْمَهْدِی الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ بِهِ الْأُمَمَ».(2)

2. اوصاف فعلی امام علیه السلام

1.2. حاکم کننده دین خدا

«دیان دینه» به معنی حاکم کننده دین خدا، از دیگر صفات امام زمان علیه السلام است. «دیان» اسم مبالغه از ریشه «دین» و از اسامی خداوند میباشد و به معنای قهّار آمده است. هم چنین اهل لغت معنای حاکم و قاضی را ذیل این واژه ذکر کردهاند. هنگامی که میگویند: «دَانَ الناس» یعنی بر مردم غالب شد و آن ها اطاعتش کردند. در وصف نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز گفته شده است: «یَا سَیِّدَ النَّاسِ وَ دَیَّانَ الْعَرَبِ»؛ چنان که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را

ص:148


1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص770؛ ج 4، ص254؛ تفسیر فرات الکوفی، ص481؛ تفسیر القمی، ج 1، ص289و14 و کتاب التفسیر، ج 2، ص87، ذیل آیاتی نظیر 5 قصص، 33 توبه، 28 فتح و9صف.
2- «سلام بر مهدی که خداوند، وعده آمدنش را به امت ها داده است». المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، ص498.

دیان امت نامیدهاند: «کانَ عَلِیٌّ علیه السلام دَیَّانَ هَذِهِ الْأُمَّةِ».(1)

توصیف حضرت ولی عصر علیه السلام با این ویژگی، مبتنی بر آیات نورانی قرآن کریم است. چنان که اشاره شد، دیان، یعنی کسی که با توانایی و قدرت، بر دیگران غلبه نموده و آنان را به اطاعت وادار کند؛ به بیان دیگر یعنی حکمش در میان مردم نافذ باشد؛ هم چون قاضی و حاکم.

این وصف امام مهدی علیه السلام را میتوان از آیاتی نظیر ((وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ))،(2) که روایات تفسیری ذیل آن ها، قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و استقرار حکومت الهی ایشان بر جهان و طنین انداز شدن ندای توحید در عالم را نوید میدهند، به دست آورد.

علاوه بر استناد مذکور، دیان در معنای مورد اشاره، مساوی با معنای هیمنه و تسلط است که خداوند آن را وصف قرآن قرار داده است: ((وَ أَنْزَلْنا إِلَیْک الْکتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه)).(3) کلمه «مهیمن» از ماده

ص:149


1- مجمع البحرین، ج 6، ص253؛ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج 2، ص 148 و لسان العرب، ج 13، ص166.
2- سوره نور، آیه 55. آیه 5 سوره قصص و آیه 41 سوره حج نیز این معنا را افاده میکنند.
3- سوره مائده، آیه 48.

«هیمنه» گرفته شده و به طوری که از موارد استعمال آن بر می آید، معنای هیمنۀ چیزی بر چیز دیگر این است که شی مهیمن بر شی دیگر تسلط داشته باشد.

البته هر تسلطی را هیمنه نمی گویند، بلکه هیمنه، تسلط در حفظ و مراقبت از شی و تسلط در انواع تصرف در آن است، و حالِ قرآن _ که خدای تعالی در این آیه، در مقام توصیف آن است _ نسبت به سایر کتب آسمانی همین حال است.(1)

از همین رو، بنابر آیه ((إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام))(2) که دین مقبول را اسلام معرفی میکند، و هم چنین آیاتی که مقام خلیفة اللهی امام مهدی علیه السلام را اثبات میکند و با توجه به پیوند ناگسستنی ثقلین، مهیمن بودن قرآن، معنای «دیان دینه» را جلوهگر میکند. زیرا بر اساس معنای مهیمن که وصف قرآن قرار گرفته است، دین اسلام، خواست و اراده خداوند است و سایر انبیا: نیز مانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منادی اسلام بودهاند؛ و همان طور که در استناد عبارت «خلیفة الله» بیان شد، خلیفه باید بیشترین شباهت و قرابت را با مستخلفٌ عنه داشته باشد که در این صورت، بالتبع خواست و اراده امام نیز در جایگاه خلافة اللهی و وصایت نبیاکرم صلی الله علیه و آله و سلم، پیروی انسان ها از آیین اسلام است.

ص:150


1-   المیزان، ج5، ص570؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج1، ص662 و روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص320.
2- سوره آل عمران، آیه 19.

این مهم با استفاده از معنا و مفهوم آیه عصمت ((إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمْ تَطْهیراً))(1) استنباط میشود؛ چراکه لازمه عصمت، عدم مخالفت با خواست و اراده خداوند در هر شرایطی است. امام مهدی علیه السلام نیز که دیان دین خداوند معرفی شده، اراده الهی را محقق ساخته و علاوه بر جلوگیری از تغییر و تحریف دستورات قرآن _ که آیین نامه دین داری است _ کژی، ناراستی و منسوخات سایر کتب را نیز آشکار خواهد کرد. آیه استخلاف مؤمنان در زمین و آیات همانند آن، بر این مسئله دلالت دارند.

2.2. دعوتگر به سوی خدا

 از جمله صفاتی که در زیارت آل یاسین با آن به حضرت ولی عصر علیه السلام سلام می دهیم، «داعی الله» است. داعی از ریشه «دَعَو»، به معنای دعوت کردن و درخواست کردن است. داعی اسم فاعل از این ریشه و به معنای دعوت کننده به مذهب و روش خاصی است؛ خواه در مسیر هدایت باشد یا ضلالت. جمع داعی، «دعاة» و «داعون» است. داعی الله، یعنی دعوت کننده به سوی خداوند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داعی الله است و موذِّن را نیز داعی و داعی الله گویند.(2)

از ریشه دعو در قرآن، واژه های زیادی به کار رفته؛ اما «داعی الله» به

ص:151


1- سوره احزاب، آیه 33.
2- مجمع البحرین، ج 1،ص142 و لسان العرب،ج 14،ص259. 

طور خاص، دوبار در قرآن آمده است: ((یا قَوْمَنا أَجیبُوا داعِی اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یغْفِرْ لَکمْ مِنْ ذُنُوبِکمْ وَ یجِرْکمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ* وَ مَنْ لا یجِبْ داعِی اللَّهِ فَلَیسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِک فی ضَلالٍ مُبینٍ)).(1)

در شأن نزول این آیات گفته اند که پس از دعوت مردم بازار عکاظ توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نپذیرفتن آن ها، پیامبر در مسیر بازگشت و در وادی مجنه، مشغول تلاوت قرآن بود که شخصی از اجنه با شنیدن آیات قرآن، به اسلام ایمان آورد و پس از ایمان آوردن همراهانش، مصمم شد که قوم خویش را نیز به دین اسلام و ایمان آوردن به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دعوت نماید. در آن هنگام، این آیه نازل شد.(2)

داعی بودن حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دیگر آیات قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است؛ از جمله: ((قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ ))(3)و ((یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا

ص:152


1- «ای قوم ما! دعوت این داعی به سوی خدا را بپذیرید و به وی ایمان آورید تا خداوند گناهانتان را بیامرزد و از عذابی دردناک پناهتان دهد* و بدانید که اگر کسی دعوت داعی به سوی خدا را اجابت نکند، نمی تواند خدای را در زمین عاجز کند و به جز خدا هیچ ولی و سرپرستی ندارد و چنین کسانی در ضلالتی آشکارند». سوره احقاف،آیات 31 و 32.
2- تفسیر الصافی، ج5، ص18.
3- سوره یوسف، آیه 108؛ سوره جن، آیه20 و سوره رعد، آیه36.

أَرْسَلْناک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً*وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً)). (1)

هم چنین مفسران، داعی در آیه ((فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یوْمَ یدْعُ الدَّاعِ إِلی شَیءٍ نُکرٍ)) (2) را خداوند، جبرئیل، اسرافیل، (3) ملکی غیر از این دو که موکّل این کار هستند(4) و وجود مبارک امام مهدی علیه السلام در زمان ظهور تفسیر کرده اند.(5) ایشان مصداق دعوت کننده در آیات ((یوْمَئِذٍ یتَّبِعُونَ الدَّاعِی لا عِوَجَ لَهُ ))(6)و ((وَ لْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ))(7)را نیز حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام

ص:153


1- «ای پیامبر اسلام! ما تو را شاهد بر امت، و نویدبخش و زنهارده آنان قرار دادیم، و به اذن حق [خلق را] به سوی خدا دعوت کنی و [در این شب ظلمانی جهان] چراغ فروزان عالم باشی». سوره احزاب، آیات 45 و 46.
2- «پس تو ای رسول! روی از ایشان بگردان، که اینان منتظر روزی هستند که داعیان مردم را به سوی داهیه و عذابی سخت می خوانند». سوره قمر، آیه 6.
3- تفسیر شریف لاهیجی، ج 4، ص 313.
4- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 14، ص 79.
5- تفسیر القمی، ج 2، ص 341.
6- «در آن روز، همه انسان ها دعوت کننده را که هیچ انحرافی ندارد [برای ورود به محشر] پیروی می کنند». سوره طه، آیه 108.
7- «باید از میان شما طایفه ای باشند که مردم را به سوی خیر دعوت نموده، امر به معروف و نهی از منکر کنند، و این طایفه همانا رستگاران اند». سوره آل عمران، آیه 104.

و ائمه معصومین: دانسته اند.(1)

خود قرآن نیز بر اساس روایات، یکی از دعوتگران است؛(2) چنان که خداوند میفرماید: ((إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ وَ یبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ)).(3)

به هر حال، داعی، یکی از نام های رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است(4) که به جهت دعوت مردم به دین اسلام بر ایشان گذاشته شده است.(5) این دعوت، شامل شناخت اصول اعتقادی اسلام و صفات خدا نیز می شود. زیرا دعوت به سوی خدا، دعوت به شناخت خدا و آن چه مربوط به دعوتگران به سوی اوست _ از انبیا و رسولان وکتاب های نازله بر آن ها_ را نیز شامل می شود.(6)

بر همین اساس، دعوتگر به سوی خداوند، باید شرایط و حدود الهی را بر مجاهدین اقامه کند؛ وگرنه شایسته دعوت به سوی خدا و جهاد در راه او نیست. زیرا کسی که دیگران مأمورند او را به معروف دعوت کنند و از منکر باز دارند، داعی الی الله نیست.

ص:154


1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص777؛ ج 1، ص 674؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص311 و تفسیر القمی، ج 1، ص110.
2- الوافی، ج 15، ص68 و وسائل الشیعه،ج15، ص35.
3- «همانا این قرآن خلق را به استوارترین طریقه هدایت می کند و اهل ایمان را که نیکوکار باشند به اجر و ثواب عظیم بشارت می دهد». سوره اسراء، آیه 9.
4- أحکام القرآن، ج 3، ص 1546.  
5- تفسیر الصافی، ج 4، ص 195.
6- التحریر و التنویر، ج 21، ص 281.

خداوند، خود، اولین دعوتگر به سوی خویش است: ((وَ اللَّهُ یدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یهْدِی مَنْ یشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)).(1) سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دستور خداوند، دعوت کننده به سوی او با فرامین قرآن است: ((ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ)).(2)

سپس خداوند، دعوتگری به سوی خویش را به امتی اختصاص داد که از ذریه ابراهیم و اسماعیل8هستند و غیر خدا را هرگز نپرستیده اند و دعای ایشان (ابراهیم و اسماعیل) در حقشان به اجابت رسیده است؛ کسانی که خداوند، آن ها را با وصف اذهاب رجس و طهارتی مطلق ستوده است، و در کلام خویش ((أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی))(3) به اولین ایشان توجه داده است. یعنی اولین کسی که پیش از همه، با ایمان به پیامبر و تصدیق آن چه از جانب خداوند آورده است، از رسول خدا پیروی کرد و هیچ گاه شرک نورزید و لحظه ای ایمانش را

ص:155


1- سوره یونس، آیه 25.
2- «با فرزانگی و پند دادن نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با مخالفان به طریقی که نیکوتر است مجادله کن که پروردگارت کسی را که از راه او گمراه شده بهتر شناسد و هم او هدایت یافتگان را بهتر شناسد». سوره نحل، آیه 125.
3- سوره یوسف، آیه 108.

به ظلم _ که همان شرک است _ نیالود.(1)

آری! اهل بیت علیهم السلام تنها کسانی اند که شایستگی دعوت الی الله را دارند و اگرچه دیگران هم، هرچه خود را به صفاتی که خداوند در کتاب آسمانی خویش ذکر نموده، متخلق کنند و آمر به معروف و ناهی از منکر باشند، به همان اندازه، لیاقت دعوتگری به سوی خدا را می یابند(2) و شایسته ستایش الهی می شوند: ((وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ))، (3) اما هیچ گاه به جایگاه رفیع اهل بیت علیهم السلام در دعوت به سمت خداوند نمی رسند؛ زیرا هیچ گاه ایمانشان کامل نمی شود. ((وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ)).(4)

ص:156


1- «...ثُ مَّ أَخْبَرَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مِمَّنْ هِیَ وَ أَنَّهَا مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِسْمَاعِیلَ مِنْ سُکانِ الْحَرَمِ مِمَّنْ لَمْ یَعْبُدُوا غَیْرَ اللَّهِ قَطُّ الَّذِینَ وَجَبَتْ لَهُمُ الدَّعْوَةُ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ الَّذِینَ أَخْبَرَ عَنْهُمْ فِی کتَابِهِ أَنَّهُ أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً الَّذِینَ وَصَفْنَاهُمْ قَبْلَ هَذَا فِی صِفَةِ أُمَّةِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام الَّذِینَ عَنَاهُمُ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی فِی قَوْلِهِ- أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی   یَعْنِی أَوَّلَ مَنِ اتَّبَعَهُ عَلَی الْإِیمَانِ بِهِ وَ التَّصْدِیقِ لَهُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأُمَّةِ الَّتِی بُعِثَ فِیهَا وَ مِنْهَا وَ إِلَیْهَا قَبْلَ الْخَلْقِ مِمَّنْ لَمْ یُشْرِک بِاللَّهِ قَطُّ وَ لَمْ یَلْبِسْ إِیمَانَهُ بِظُلْمٍ وَ هُوَ الشِّرْک ». الکافی، ج 5، ص13.
2- ر.ک: الکافی، ج 5، ص13، باب من یجب علیه الجهاد و من لا یجب، ح1.
3- «خوش گفتارتر از کسی که بشر را به سوی خدا دعوت می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید: من به یقین از تسلیم شدگانم، کیست؟» سوره فصلت، آیه 33.
4- «و بیشترشان به خدا ایمان نیارند، جز اینکه مشرک باشند». سوره یوسف، آیه 106.

شایان ذکر است که دعوت به سوی خداوند، مرحله ای است بعد از بشارت و انذار؛ چراکه بشارت و انذار وسیله ای است برای آماده ساختن افراد به منظور پذیرش حق، و بعد از آن که این آمادگی حاصل شد، دعوت به سوی خداوند شروع می شود. تنها در این صورت است که دعوت مؤثر خواهد بود.(1)

تمام انبیا و اولیا از آدم ابوالبشر تا رسول گرامی اسلام، ضمن بشارت و انذار و تشویق و تهدید، دعوت کننده به سوی خدا نیز بوده اند؛ اما علی رغم زحمات طاقت فرسای ایشان، هیچ کدام، به طور کامل مورد اطاعت و پذیرش قرار نگرفتند، و دعوت آن ها همگانی نشد. تنها حضرت ولی عصر علیه السلام است که در زمان ظهور، داعی الی الله خواهد بود و حق طلبان عالَم، لبیک گویان به سویش خواهند آمد و دست در دست یک دیگر، به رهبری حضرتش، منکران را از صحنه روزگار محو نموده و وعده پروردگار(2) را عملی خواهند کرد. زیرا هدف از دعوت الهی، مهمان شدن بر سفره علم و معنویتِ الله، مانند رسالت، نبوت، ولایت، خلافت الهی و علوم و معارف توحیدی است، (3) و حکومت صالحان، آن را متجلّی خواهد ساخت.

ص:157


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 363.
2- (( وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْض )) ؛ «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده کرده که شما را در این سرزمین جانشین دیگران کند». سوره نور، آیه 55.
3- ادب فنای مقربان، ج2، ص 297.

نکته قابل توجه در این فراز، آن است که صفت داعی بدون حرف اضافه «الی» آمده است. لکن در قرآن کریم، به هردو وجه، یعنی هم با حرف اضافه (داعِیاً إِلَی اللَّهِ)(1) و هم بدون آن (داعِیَ اللَّه)(2) ذکر شده است. این نکته میتواند ملهم این مطلب باشد که دعوتگری در این مقام از شئون امامت است؛ به نحوی که هدایت به امر و ایصال الی المطلوب است، نه صرف دعوت و هدایت به سوی حق. این نکته از آیه ((وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا))(3) قابل برداشت است. اما استفاده از لفظ داعی در وصف پیامبر به هردو وجه نیز به خاطر دارا بودن مقام نبوت و امامت از سوی ایشان است؛ چنان که ((داعِیاً إِلَی اللَّهِ))(4) در وصف پیامبر علیه السلام با قید ((بِاِذنِهِ)) (5) همراه است که به مسئله بعثت و نبوت او اشاره میکند.(6)

3.2. مربی آیات خداوند 

«رَبَّانِی آیاتِهِ» از اوصاف امام زمان است. چنان که اشاره شد، دعوتگری به سوی خدا، دعوت به شناخت خدا، انبیا، رسولان و کتاب های نازله بر آن ها

ص:158


1- سوره احزاب، آیه 46.        
2- سوره احقاف، آیات 31 و 32.
3- سوره انبیاء، آیه 73.
4- سوره احزاب، آیه 46.
5- سوره احزاب، آیه 46.
6- المیزان، ج16،ص494.

است. بر همین اساس، داعی الی الله، شرایط و حدود الهی را بر مردم اقامه می کند و در آموزش و پرورش آنان، برای رهانیدن آن ها از گمراهی میکوشد: ((هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ)).(1) در این فراز، به این شأن از دعوتگری _ که همان پروراندن و بالنده ساختن مخاطب با آموزه های وحیانی و الهی است _ اشاره شده است.

ربّانی از ریشه «ربّ» به معنی تربیت و پرورش است. لفظ رب تنها به صورت مضاف به غیر خداوند نسبت داده می شود. ربانی، منسوب به رب است و معنای آن، عالم راسخ در دین یا کسی است که با علمش وجه الله را میطلبد.(2) چنان که زمخشری نیز گفته است: «ربانی کسی است که تمسکش به دین خدا و اطاعت او محکم و شدید است».(3)

چنان که اشاره شد ربانی منسوب به رب است. «ال» در آن نیز دلالت بر

ص:159


1- «اوست خدایی که میان عرب امی، پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات وحی خدا تلاوت کند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاک سازد و شریعت کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد، با آن که پیش از این، همه در ورطه جهالت و گمراهی بودند». سوره جمعه، آیه 2.
2- لسان العرب، ج 1، ص404.
3- مجمع البحرین، ج 2، ص65.

مبالغه این نسبت دارد؛ یعنی ربانی همیشه منتسب به رب است و به دلیل استیلای ربوبیت در او و عالِم، عامل، آموزگار و تالی کتاب الله بودن، در مظاهر جز رب کسی را نمی بیند.(1) به هر حال، ربانی یعنی کسی که دیگران را تربیت و پرورش می کند.

روایات ذیل آیه ((إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدیً وَ نُورٌ یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ ))(2)ربانیون را با اوصاف مورد اشاره، به اهل بیت علیهم السلام تفسیر کرده اند.

برای مثال، نورالثقلین به نقل از عیاشی مینویسد: «امام صادق علیه السلام هنگام

ص:160


1- بیان السعادة، ج 3، ص307 و تفسیر ابن عربی، ج 1، ص110.
2- «تورات را نیز ما نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود و انبیا که دین اسلام داشتند با آن در بین یهودیان حکم می کردند، و هم چنین علمای ربانی و مربی مردم و خبرگان از یهود و نصارا به مقداری که از کتاب خدا حفظ بودند و بر آن شهادت می دادند، طبق آن در بین مردم حکم می کردند. پس از مردم نترسید و تنها از من بترسید و به طمع مال و آقایی، آیات مرا به بهایی اندک نفروشید که هر کس بدان چه خدا نازل کرده، حکم نکند، او و هم فکرانش کافران اند». سوره مائده، آیه 44.

قرائت این آیه فرمودند: «در شأن ما نازل شده است». سپس به شرایط امامت اشاره کردند؛ از جمله پاک و عاری بودن از هر عیب و گناه و معصیتی که موجب آتش جهنم شود، علمی روشنگر که تمام امتیازهای مردم از حلال و حرام را بیان کند و علم به عام و خاص، محکم و متشابه، رمزهای دقیق، تأویل های بعید و ناسخ و منسوخ کتاب خدا.

آن گاه کسی از ایشان پرسید: «چه دلیلی وجود دارد که امام باید این شرایط را داشته باشد؟» ایشان در پاسخ، آیه ((إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ)) را تلاوت، و ائمه علیهم السلام را همان ربانیون معرفی کردند و فرمودند: «پیامبران، آن هایی هستند که مردم را با دانش خود پرورش می دهند و منظور از احبار، دانشمندانی است که امام و پیشوا نیستند؛ چراکه در ادامه می فرماید: ((بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیهِ شُهَداءَ))؛ یعنی با پیمانی که از آن ها «راجع به حفظ کتاب» گرفته شده و نفرموده «راجع به آن چه از کتاب، اطلاع دارند»، و مسلم است که حفظ کتاب خدا، در صورتی است که عالم به کتاب و جمیع احکام آن و وارث علم پیامبر باشد که این مقام، مخصوص ائمه علیهم السلاماست».(1) روایاتِ ذیل آیه ((وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ

ص:161


1- «فی تفسیر العیاشی عن مالک الجهنی قال، قال ابو جعفر علیه السلام : (( إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ ))، الی قوله: (( بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کتابِ اللَّهِ قال، فینا نزلت )) ». بحار الأنوار، بخش امامت، ج 3، ص104؛ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص634؛ بیان السعادة، ج 4، ص336؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص306 و تفسیر الصافی، ج 2، ص38.

بِنُورِ رَبِّها))(1) نیز امام را همان «ربّ الاض» معرفی مینمایند.(2)

از همین رو، امام عصر علیه السلام نیز به عنوان آخرین ذخیره الهی از نسل ائمه علیهم السلامربّ الارض و ربانی آیات الهی است. همانند جد بزرگوارشان امیر المؤمنین علیه السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را ربانی امت معرفی نمودند: «قَالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم عَلِی رَبَّانِی هَذِهِ الْأُمَّة».(3)

4.2. یاری گر حق خداوند   

«ناصِرَحَقِهِ» از دیگر صفاتی است که در زیارت آل یاسین، امام مهدی علیه السلام را با آن مخاطب قرار میدهیم. ناصر از ماده «نصر» به معنای یاری کننده است.(4) حق را نیز اهل لغت به معنای ثابت، ضدّ باطل، مطابقت و موافقت دانسته اند، یعنی شی در جایگاه خود واقع شود؛ همانند قرار گرفتن پاشنه در، در جایگاه خودش، به نحوی که در به درستی به دَوران در آید.(5)

ص:162


1- «و زمین به نور پروردگارش روشن می شود». سوره زمر، آیه 69.
2- تفسیر القمی، ج 2، ص253.
3- المناقب، ج 2، ص45.
4- فرهنگ ابجدی عربی _ فارسی، ذیل ماده نصر.
5- لسان العرب، ج 10، ص49؛ قاموس قرآن، ج 2، ص159 و المفردات فی غریب القرآن، ص246.

خداوند خطاب به مؤمنان می فرماید: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کما قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوارِیینَ مَنْ أَنْصاری إِلَی اللَّهِ قالَ الْحَوارِیونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرین))(1)؛«هان ای کسانی که ایمان آورده اید! یاران خدا باشید؛ همان طور که عیسی بن مریم به حواریین گفت: از شما چه کسی مرا در راه خدا یاری می کند؟ حواریین گفتند: ماییم انصار خدا. پس طائفه ای از بنی اسرائیل ایمان آوردند و طایفه ای کافر شدند و ما آنانی را که ایمان آوردند، علیه دشمنانشان یاری کردیم. پس آن ها نیرومند و غالب شدند».

هم چنین در جای دیگری فرموده است: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَکمْ))(2)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری کرده، قدم هایتان را ثابت می کند».

یاری کردن خداوند با توجه به این که او از همه عالمیان بی نیاز است، (3) می تواند معانی مختلفی داشته باشد؛ از جمله یاری کردن دین و راه خدا،

ص:163


1- سوره صف، آیه 14.
2- سوره محمد، آیه 7.
3- (( فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعالَمینَ )) . سوره آل عمران، آیه 97.

یاری کردن حزب الله یا یاری کردن حقیقی خدا.(1) مفسران معتقدند مراد از یاری خدا، یاری دین خدا و یاری انبیای الهی در مقابل دشمنان خداست، زیرا مدد رسانی حقیقی به خداوند، امری محال است.(2)

خداوند در این آیات، مؤمنان را به یاری کردن دین خود امر می کند؛ یعنی مؤمنان باید تلاش و مجاهدت خود را در راه استقرار حکومت الهی انبیا: قرار دهند. این مجاهدت می تواند تبلیغ دین یا در معرض قرار دادن آن جهت اطلاع یافتن و گرویدن عموم مردم به دین باشد.

لکن در خطاب به حضرت ولیعصر علیه السلام می گوییم: «السّلام علیک یا خلیفة اللَّه و ناصر حقّه». این مرحله، فراتر از دعوت به دین و یاری کردن دین خداست. در این مرحله، نصرت و یاری برای خالص شدن دین، تنها برای خداست (أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِص)(3) تا دیگر هیچ شرکی وجود نداشته باشد (یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئاً)(4) و حق بزرگ خداوند ادا شود (فَأَمَّا حَقُ

ص:164


1- مفاتیح الغیب، ج 28، ص42.
2- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص597؛ تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج 9، ص268؛ مفاتیح الغیب، ج 8، ص234؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج 1، ص445؛ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 24، ص328؛ التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 28، ص83؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص366 و تفسیر روح البیان، ج 2، ص40.
3- «آگاه باش که دین خالص تنها برای خداست». سوره زمر، آیه 3.
4- سوره نور، آیه 55.

اللَّهِ الْأَکبَرُ فَإِنَّک تَعْبُدُهُ لَا تُشْرِک بِهِ شَیئاً).(1)

در واقع، این امر را خداوند با وعده استخلاف مؤمنان در زمین(2) نوید داده است. یعنی «خلیفة اللَّه» و «ناصر حقّه» دو پرتو از یک نورند و هرکدام یک جنبه از وجود امام را می نمایانند؛ چنان که این مطلب از آیه مورد اشاره استنباط می شود.

این معنا با توجه به نسخه اولیه زیارت آل یاسین، که به جای عبارت «ناصر حَقِِّه»، «ناصر خَلقِهِ» آمده است نیز قابل استنباط است. خلق از جمله واژه هایی است که هم به انسان نسبت داده می شود، و هم به خداوند متعال. لغویون در بیان معنای خلق، علاوه بر مردم و حکم خدا، به تقدیر و اندازهگیری و آفرینش با کیفیتی مخصوص و بر اساس اراده و اقتضای حکمت،(3) به طوری که سابقه نداشته باشد(4) نیز اشاره کرده اند.

در معنای اخیر (آفرینش بی سابقه، بر اساس حکمت و اراده خداوند) اگر تقدیر و اندازه در آفرینش انسان بر اساس اختیار و اراده و خلقت تشریعی مدنظر باشد، می توان نصرت و یاری امام را در استفاده صحیح و درست از اختیار، و طی طریق بر اساس دستورات شرعی (احکام تشریعی) دانست؛

ص:165


1- «اما حق بزرگ خداوند این است که او را بدون شرک مورد پرستش قرار دهی». تحف العقول، رساله حقوق امام سجاد علیه السلام، ص256.
2- سوره نور، آیه 55.
3- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص115.
4- لسان العرب ، ج 10، ص 85.

چراکه در خلق و آفرینش تکوینی خداوند، هیچ گونه تغییر و تبدیلی راه ندارد: ((لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه)).(1)

در این صورت، آیاتی نظیر ((یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُون))(2) که اراده الهی را در استقرار دین خالص و مورد رضایت خداوند، علی رغم کراهت مشرکان و کافران در زمین گوشزد میکند، در کنار آیاتی که در بخش پیشین و در معنای خلیفةالله مورد بررسی قرار گرفت، همان معنای «ناصر حقه» را به دست میدهد؛ یعنی امام، خلق را در استفاده درست از اختیار، شناخت حدود آن و در نتیجه عبودیت و فروزان نگه داشتن نورانیت دین، یاری میرساند.

با معنا کردن خلق به مردم نیز، یاری رساندن به معنای هدایت و راهبری مردم در صراط مستقیم الهی خواهد بود؛ زیرا خداوند جن و انس را برای عبودیت آفریده و برای تحقق این مهم، رسولان خویش را به سوی مردم گسیل داشته و از نسل آخرین پیامبر نیز دوازده نور را جهت روشن نگه داشتن مسیر عبودیت قرار داده است، تا آن جا که اگر یک نفر هم در زمین باقی مانده باشد، از نور عبودیت محروم نمی ماند.

در این معنا نیز آیاتی نظیر آیه اولی الامر _ که روایات، منظور از آن ها را امامان دوازده گانه شیعه معرفی میکنند _ در کنار آیاتی هم چون ((وَ

ص:166


1- سوره روم، آیه30.
2- سوره توبه، آیات 32و33 و سوره صف، آیات 8 و 9.

أَنْزَلْنا إِلَیْک الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ))(1) _ که تکلیف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در هدایت مردم گوشزد مینماید _ و آیات دال بر وراثت و استخلاف مؤمنان در زمین، همان مددرسانی به انسان ها جهت بهره مندی از احکام تشریعی را افاده میکند؛ زیرا بر اساس آیه اولوا الامر، اطاعت از اهل بیت، همانند اطاعت از پیامبر و فرمانبرداری از خداوند معرفی شده،(2) و چنان که مشخص است، وظیفه اولوا الامر نیز همان وظیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

در نتیجه، استخلاف مؤمنان در زمین نیز _ که روایات، آن را در زمان ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام اعلام میکنند_ تلاش در جهت تبیین خواست و اراده خداوند است، که باری تعالی آن را عبودیت معرفی نموده است (لِیعْبُدُون) و عبودیت نیز پیمودن مسیر حیات بر اساس موازین شرعی توأم با اخلاص است، که در معنای «ناصر حقه» بیان شد.

معنای دیگر خلق نیز دین و حکم خداوند است که در این معنا، یاری رساندن خلق، یعنی تلاش در جهت عبودیت و اخلاص. حضرت ولیعصر علیه السلام هنگام ظهور، ناراستیها و خرافات وارد شده در دین را برطرف، و دین خالص و بیپیرایه را به جامعه عرضه می کند؛ که این، معنایی سوای آن چه در دو معنای سابق و عبارت «ناصر حَقِِّه» بیان شد، نخواهد داشت.

ص:167


1- سوره نحل، آیه 44.
2- (( یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم )) . سوره نساء،آیه 60.

اما خلق در رابطه با انسان، به معنای تدبیر در امور و دروغ(1) است؛ که با توجه به مرجع ضمیر هاء در «خلقه» که خداوند تعالی است، محل بحث در این فراز نخواهد بود.

نتیجه این که تفاوت عبارت در نسخه اولیه و سایر نسخ _ که در اصطلاح علم الحدیث، تصحیف نامیده میشود_ مخل معنا نبوده و هردو معنا با آیات شریفه قرآن مطابقت دارد.

5.2. تلاوت کننده کتاب خداوند

«تَالِی کتَابِ اللَّهِ» از جمله صفات امام مهدی علیه السلام در زیارت آل یاسین است. تالی از ماده تُلُوّ (بر وزن عُلُوّ)، تِلو (بر وزن حِبر) و تلاوت، به معنای تبعیت و از پی رفتن است.(2) راغب می گوید: «متابعت دو نوع است؛ به جسم یا به پیروی در حکم؛ که در این صورت مصدر آن تلوّ و تِلو است. اگر متابعت با خواندن و تدبر همراه باشد، مصدر آن تلاوة است».(3)

تلاوت با قرائت متفاوت است؛ چراکه تلاوت، خواندن همراه با تدبر میباشد و از این رو، غیر از قرائت است. چنان که در فرمان ((وَ اتْلُ عَلَیهِمْ)) اِدراک معانی مطرح است.(4) در آیه ((إِذا یتْلی

ص:168


1- ترجمه مفردات راغب، ج1،ص 634.
2- قاموس قرآن، ج 1، ص278.
3- ترجمه مفردات، ج 1، ص 346.
4- تسنیم، ج6، ص379.

عَلَیهِمْ یخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً))(1) آن چه سبب خضوع و خشوع مؤمنان است، تلاوت همراه با ادراک است، نه صرف قرائت.(2)

به عبارت دیگر، هنگام تلاوت، علاوه بر خواندن(قرائت)، هم زمان معنا و مفهوم کلام الهی شامل شناخت جایگاه و مقام رفیع خداوند، قادر مطلق بودن پروردگار، نیازمندی و فقر همۀ موجودات به ذات بی همتای او، وظایف انسان ها در قبال این عظمت و رفعت، و در یک کلام، معارف توحیدی نیز ادراک می شود، و در پی این آگاهی و معرفت است که عده ای به تعبیر قرآن به سجده می افتند: ((یخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّدا)).(3)

از این رو، تلاوت و پیروی، اخصّ از قرائت و خواندن است؛(4) یعنی دایره شمول تلاوت، کوچک تر از قرائت است و در واقع، تلاوت، زیر مجموعه قرائت محسوب میشود. از همین رو، هر تلاوتی، قرائت است؛ لکن هر خواندن و قرائتی، تلاوت نیست.(5) به همین علت، تلاوت و ادراک معانی باید محور برنامه ارشادی یک رهبر دینی باشد؛(6) چنان که در دعای حضرت خلیل و حضرت ذبیح علیه السلام آمده است: ((رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ

ص:169


1- سوره اسرا، آیه 107.
2- تسنیم، ج6، ص389.
3- سوره اسرا، آیه 107.
4- ترجمه مفردات، ج 1، ص 347.
5- ترجمه مفردات، ج 1، ص 347.
6- تسنیم، ج7، ص85.

رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِک وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ یزَکیهِمْ إِنَّک أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ))؛(1)«پروردگارا! در میانه آنان رسولی از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان تلاوت کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و تزکیه شان کند که تنها تو عزیز و حکیمی».

از سوی دیگر، تلاوت و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه، مسبوق به فراگیری از خدای سبحان است؛ زیرا راهنما تا رهرو نباشد، نمی تواند راهبر شود. از همین رو، تلاوت رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم مسبوق به تلاوت الهی است.(2)یعنی ایشان ابتدا تحت تعلیم و سرپرستی خداوند، به مقام شناخت او و توحید تام و کامل رسیده، و سپس در جایگاه رهبری و هدایت انسان ها به سوی سعادت قرار گرفته است: ((وَ إِنَّک لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیم))(3)، ((وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیک الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ عَلَّمَک ما لَمْ تَکنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیک عَظیما)).(4) پس از ایشان نیز اهل بیت طاهرینشان، مصداق کامل و اتم تالیان قرآن هستند و حق آن

ص:170


1- سوره بقره، آیه 129.
2- تسنیم، ج7، ص108.
3- سوره نمل، آیه 6.
4- «خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و چیزهایی به تو آموخته که نه می دانستی و نه می توانستی بدانی و فضل خدا بر تو بزرگ بود». سوره نساء، آیه 113.

را به جا می آورند: ((یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ)).(1)

کلینی به سند خود از ابی ولاد نقل می کند: «از امام صادق علیه السلام در مورد آیه ((الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکتابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِک یؤْمِنُونَ بِهِ))(2) پرسیدم. حضرت فرمودند: آنان ائمه علیهم السلامهستند».(3) آخرین تالی از این شجره طیبه، وجود پر خیر و برکت حضرت مهدی علیه السلام است که عالمیان، حق تلاوت آفاقی و انفسی را از لسان و اعمال حضرتش مشاهده میکنند.  

شایان ذکر است که حق تلاوت قرآن، مراحلی دارد که هر کدام از آن ها مصداق خاص و روزی فرقه مخصوصی است.(4)زیرا چنان که بیان شد، تلاوت، خواندن همراه با تعلیم معنا و مفهوم کلام است؛ بنابراین بدیهی است که هرچه آیینه وجود شخص، صیقلیتر و شفافتر باشد، نور معارف توحیدی در آن درخشندگی بیشتری دارد و زوایای بیشتری از عالم خلقت را برای فرد روشن میکند. از همین رو، هرکس بسته به نورانیت ضمیر خویش از مأدبه الهی قرآن بهره مند خواهد شد. این بهره مندی در وجود مقدس ائمه اطهار: _ که صاحب مقام منیع عصمت اند و از تعلیم الهی برخوردار_ نهایت

ص:171


1- «آن طور که باید، آن را خواندند». سوره بقره، آیه 121.
2- «کسانی که ما کتاب به ایشان دادیم و آن طور که باید، آن را خواندند آنان به این کتاب نیز ایمان می آورند». سوره بقره، آیه 121.  
3- الکافی، ج 1، ص215 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص316.
4- تسنیم، ج6، ص385.

درجه طاقت بشر از شناخت و معرفت خداوند را شامل میشود.

آنان ((هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ))(1) را با چشم دل و به حقیقت ایمان می نگرند؛ بنابراین، تعلیم معارف کتاب الله از سوی ایشان، مبتنی بر مشاهدات خواهد بود. هم چنان که مصداق کامل معنای متوسط و تفسیر آفاقی حق تلاوت، یعنی صیانت از هرگونه تحریف، قرائت صحیح مطابق با آداب و سنن تجوید، تدبر در معانی، و ایمان کامل به آن در بعد عقیده، اخلاق و عمل صالح در وجود امام مهدی علیه السلام متجلی است و تفسیر انفسی، بلکه الهی آن نیز در وجود ایشان ظهور و بروز دارد.

قرآن تجلی خداست و شهود خداوند ممکن نیست: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکونُوا رَأَوْه»؛(2) لکن کسانی که به مقام احسان رسیده اند، (3)به گونه ای قرآن را تلاوت می کنند که گویا تجلی خدا را در کتاب آسمانی مشاهده می کنند. اما آنان که از این مقام برترند و صاحب لوای«مَا کنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»(4) می شوند، حق تلاوت آن ها به این است که تحقیقاً

ص:172


1- سوره حدید، آیه 3.
2- «پس خداوند در کتابش بدون اینکه او را ببینند برایشان تجلی کرده است». الکافی، ج 8، ص387.
3- «الإحسان أن تعبد الله کأنک تراه فإن لم تکن تراه فإنه یراک؛ احسان این است که خدا را طوری عبادت کنی که گویی او را می بینی. پس اگر او را نمی بینی، او تو را می بیند». مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 7، ص253 و ج 8، ص100.
4- «خدایی را که ندیده ام عبادت نمی کنم». الکافی، ج 1، ص98 و 138.

متجلی را در مجلای وحیانی خویش مشاهده می کنند(1) و هنگام تفسیر، وجود و حضور خدا را در عالم نشان میدهند. از همین رو، انسان ترجمان واقعی و تفسیر علوی قرآن را از لسان ایشان میشنود.

6.2. مفسر کلام خداوند 

چنان که بیان شد، اهل بیت، تالیان قرآن پس از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند. اشاره شد که تلاوت یعنی ادراک معنی و پیروی در مقام عمل. ادراک معنا و جامه عمل پوشاندن به آن، نیازمند روشن شدن معنا و مفهوم سخن الهی و خواست خداوند از بندگان است. در بخش دوم این بند از زیارت، حضرت را ترجمان کتاب الله میخوانیم: «… تَرْجُمَانَهُ» که این خطاب، در واقع اشاره به این نکته است که ایشان بیان کننده و مفسِّر خواست الهی اند.

«ترجمان» در کتاب های لغت به معنی «مفسر لسان»، «کسی که کلامی را از زبانی به غیر زبانِ متکلم تبدیل میکند» و «مبین و روشن کننده کلام» آمده است.(2) این صفت از اوصاف ائمه علیهم السلام_ که در لسان روایات نیز مکرر آمده است (3)_ نشان از جایگاه رفیع ایشان، در بیان و آشکار نمودن مراد

ص:173


1- تسنیم، ج6، ص385.
2- لسان العرب، ج 12، ص66 و مجمع البحرین، ج 6، ص21.
3- «أَنَا تَرْجُمَانُ اللَّهِ أَنَا عَلَمُ اللَّهِ أَنَا عَیبَةُ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ9؛ من مفسر کلام خدایم، من عَلَم خدا هستم، من مخزن و گنجینه عِلم رسول الله هستم». الفضائل لابن شاذان، ص85. «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ». الکافی، ج 1، ص269 و معانی الأخبار، ص35 (با اندکی تفاوت).

خداوند پس از تالی بودن ایشان دارد.

امام باقر علیه السلام خطاب به قتاده در نهی او از تفسیر و بیان این که تفسیر قرآن کار هر کس نیست، می فرماید: «وَیحَک یا قَتَادَةُ إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ؛(1) زنهار ای قتاده! قرآن را فقط کسی می شناسد که مورد خطاب آن قرار گرفته باشد».

این جایگاه و مقام را _ که نخست حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم داراست، و پس از ایشان، به اهل بیت علیهم السلام رسیده است _ می توان از آیه ((وأَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون))(2) استنباط کرد. این آیه بر حجیت قول رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیان آیات قرآن و تفسیر آن، دلالت دارد، و در ملحقات بیان رسول الله صلی الله علیه و آله _ که همان بیانات ائمه علیهم السلام است _ نیز مطلب از همین قرار است؛ زیرا به حکم حدیث ثقلین بیان ایشان، بیان رسول خدا 9و ملحق به آن است.(3)

ص:174


1- الکافی، ج 8، ص312؛ وسائل الشیعة، ج 27، ص 185؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4،ص 514 و مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 26، ص410.
2- «و این قرآن را به تو نازل کردیم تا برای مردم آن چه را به ایشان نازل شده بیان کنی؛ شاید اندیشه کنند». سوره نحل، آیه 44.
3- المیزان، ج 12، ص380.

بخش دوم: حالات امام مهدی علیه السلام در زیارت آل یاسین

اشاره

چنان که در ابتدای فصل اشاره شد، سلام های زیارت آل یاسین به دو بخش اوصاف و حالات تقسیم می شود. زائر پس از ذکر اوصاف امام، و در پی آن با کسب معرفت از فقرات زیارت، خود را در محضر شخصیتی عظیم و والامقام می بیند که اوصافی مانند باب اللهی، خلیفة اللهی، ربانیت آیات الهی و… را داراست.

این معرفت نسبت به وجود امام، سیطره خود را برتمام ابعاد و زوایای وجودی زائر میافکند، و باعث می شود که شور و شوق و شعور، چنان زائر را در بر بگیرد که از عمق وجود با نثار سلام های پی در پی، عشق و علاقه خود را بروز دهد.

شایان ذکر است که این سلام ها مشتی است نمونه خروار؛ نه این که احصا باشد. سلام کننده نمیخواهد سلامش تنها به این حالات اختصاص یابد؛ بلکه این حالات نمونه ای از حالات، لحظات، حرکات و سکنات امام است. زیرا شناخت معصوم، جز از خدا و معصوم بر نیاید؛ چنان که پیامبر می فرماید: «یا عَلِی مَا عَرَفَ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَیرِی وَ غَیرُک وَ مَا عَرَفَک حَقَ مَعْرِفَتِک

ص:175

غَیرُ اللَّهِ وَ غَیرِی؛(1) ای علی! خدا را هیچ کس به حق معرفتش نشناخت، جز من و تو؛ و تو را آن طور که حق معرفت و شناخت تو ادا شود، کسی نشناخت، جز خدا و من».

از همین رو، و از آن جا که این زیارت به انشاء معصوم است، از یک سو تمامی سلام ها را باید با توجه به ظرفیت زائر مورد بررسی قرار داد، و از سوی دیگر، عمق معنای هر عبارت را باید با توجه به علم امام که گنجینه علم الهی است تحلیل کرد. امام صادق علیه السلام میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی انْتَجَبَنَا لِنَفْسِهِ فَجَعَلَنَا … مَوضِعِ سِرِّهِ وَ عَیبَةَ عِلْمِهِ؛(2) خداوند ما را برای خودش برگزید و ما را جایگاه راز و محل علم خویش قرار داد».

به استناد آیه ((وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا))(3) و ((وَ السَّلامُ عَلَی یوْمَ وُلِدْتُ وَ یوْمَ أَمُوتُ وَ یوْمَ أُبْعَثُ حَیا))، (4)حضرت عیسی بن مریم پس از آن که خود را پیامبری با برکت از سوی خداوند معرفی میکند، به خود سلام می فرستد. بنابراین، بر اساس همین

ص:176


1- المناقب، ج 3، ص268؛ مختصر البصائر، ص336 و إرشاد القلوب إلی الصواب، ج 2، ص209.
2- بصائر الدرجات، ج 1، ص62.
3- «درود بر وی (یحیی) روزی که تولد یافت و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود». سوره مریم، آیه 15.
4- «سلام بر من روزی که تولد یافته و روزی که بمیرم و روزی که زنده برانگیخته شوم». سوره مریم، آیه 33.

آیات، فرازهای سلام به حالات حضرت ولی عصر علیه السلام را می توان مورد بررسی قرار داد.

در این جملات، زائر از یک سو، برای امام سلامتی می طلبد و از سوی دیگر، ملایم طبع بودن حالات امام زمان را آرزو می کند و از اینرو، به ایشان سلام می دهد. شاید هم بتوان با توجه به معنای سلام چنین گفت که زائر با این سلام ها، رسیدن زمان فرج و ظهور امام را انتظار می کشد و می خواهد که فرج مطابق خواست و اراده حضرتش محقق شود تا عاملی برای کراهت و ترس وجود نداشته باشد.(1)

 در سلام به حالات امام علیه السلام آن چه بیشتر جلب توجه میکند، سلام و درود به آن حالاتی است که با شنیدن نام آ ن ها، خواندن نماز به ذهن انسان تداعی می شود. گویی به جزء جزء عبادت حضرت سلام می دهیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقُومُ… حینَ تَقْعُدُ… حینَ تَقْرَءُ وَتُبَینُ… حینَ تَرْکَعُ وَتَسْجُدُ… حینَ تُصَلّی وَتَقْنُتُ».

این گونه سلام دادن میتواند نشانگر اهتمام و توجه حضرت به رکن اصلی دین، یعنی نماز باشد؛ چنان که اجداد طاهرینشان به این امر اهتمام ویژه داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نور چشم خود را نماز معرفی می کرد: «جعلت قُرَّةُ

ص:177


1- (( لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئا )) . سوره نور، آیه 55.

عَینی فِی الصَّلوةِ»(1) و آن را وجه دین یک مسلمان می دانست: «وَجْهُ دِینِکمُ الصَّلَاة»؛(2) زیرا نماز، خضوع عبودیت را از هر عمل دیگری بهتر ممثل میکند.(3)

1. قعود و قیام

«السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَقْعُدُ… حِینَ تَقُومُ». در این دو جمله به حالت ایستادن و نشستن حضرت درود می فرستیم و گویی می گوییم: «الله فوقکم»؛(4) یعنی خداوند در حالت قیام یا نشسته پشتیبان شماست و شما را از آفات ظاهری و باطنی مصون و محفوظ می دارد.

جمله «حینَ تَقُومُ» یک بار در قرآن به کار رفته است؛ آن جا که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: ((الَّذی یراک حینَ تَقُومُ)).(5) از دیدگاه تفسیری می توان این قیام را در اجرای امر نبوت(6)و قیام برای نماز تفسیر نمود.(7)

ص:178


1- منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه 2، ص36.
2- الکافی، ج 3، ص270.
3- المیزان، ج 14، ص195.
4- کتاب العین، ج 7، ص 265.
5- «همان کسی که وقتی قیام کنی تو را می بیند». سوره شعرا، آیه 218.
6- تفسیر الصافی، ج 4، ص54؛ تفسیر القمی، ج 2، ص 304؛ تفسیر فرات الکوفی، ص125.
7- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص134؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص98 و ترجمه بیان السعادة، ج 10، ص603.

سلام به امام علیه السلام در این فراز را میتوان سلام به قیام و قعود ایشان در هنگام اقامه نماز انطباق داد _ که در فراز «اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَتَقْنُتُ» اشاره خواهیم کرد_ یا قیام برای امر امامت دانست که از آیاتی نظیر ((لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ))(1) و آیه وراثت مستضعفان و استخلاف و جانشینی مؤمنان در زمین، (2) و روایاتی که به قیام امام عصر علیه السلام برای برپایی حکومت عدل جهانی اشاره دارند، به دست آورد.

بر اساس تفسیر دوم، در این دو عبارت، به امام عصر علیه السلام سلام می دهیم و می گوییم: «درود بر تو ای سلاله پاک رسالت و نبوت! چه در آن هنگام که به اذن الهی قیام می کنی و چه در آن هنگام که در انتظار قیام نشسته ای». چونان که پیامبر در حدیثی فرمود: «حسن و حسین امامان به حق اند، چه قیام کنند و چه قیام نکنند».(3)یعنی زائر به طور غیر مستقیم به امامت امام اقرار می کند و هر فعل امام را خواست و اراده خدای عزوجل میداند.

به نظر میرسد مقصود امام در این فراز و فراز بعد، همین وجه باشد؛ زیرا

ص:179


1- سوره توبه، آیه 33 و سوره صف، آیه 9.
2- سوره قصص، آیه 5 و سوره نور، آیه 55.
3- «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة، و إنهما إمامان قاما أو قعدا و أبوهما خیر منهما و سوف یخرج اللّه من صلب الحسین تسعة من الأئمة أمناء معصومون قوامین بالقسط، و منا مهدی هذه الأمة قلت: یا رسول اللّه کم الأئمة بعدک؟ قال: عدد نقباء بنی إسرائیل».  اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص154.

سلام به امام در حال نماز شامل تمام ارکان و اجزای نماز میشود؛ مگر این که این نوع سلام را به خاطر شدت حب و علاقه زائر به امام به شمار آوریم، که در این صورت معنای اقامه نماز نیز ملحوظ خواهد بود.

2. قرائت و تبیین

در این فراز، امام را چنین مخاطب سلام قرار میدهیم: «السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَینُ». «تقرء» از ریشه «قرء» به معنی جمع کردن است و خواندن را به این دلیل قرائت گویند که در خواندن، حروف و کلمات کنار هم جمع می شوند.(1) «تُبین» نیز از ریشه «بان» به معنی «واضح و آشکار کردن» و «دلالت را نمایاندن» است.(2)

در این عبارت به حالت قرائت و تبیین و روشنگری امام سلام می کنیم. گرچه قرائت و تبیین در این سلام شامل هرگونه قرائت می باشد، و خواندن همه کتب آسمانی و آثار انبیا و اولیا را دربرمی گیرد، (3) اما با توجه به معنای عرفی قرائت، این کلمه به قرائت قرآن انصراف دارد. بنابراین، بر اساس آیه ((وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الْکتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ

ص:180


1- قاموس قرآن، ج 5، ص260.
2- قاموس قرآن، ج 1، ص257.
3- میثاق منتظران، دفتر دوم، ص17. طبق احادیث معتبر، ائمه اطهار: در مواقع مختلف و مناسبت های گوناگون، تورات و انجیل و زبور را قرائت کرده اند و چه بسا که آن قرائت ها مایه هدایت و مسلمان شدن عالمان و مردمانی از یهود و نصارا شده باشد.

فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ))(1) منظور از قرائت امام علیه السلام، همان قرائت قرآن است.

قرآن تبیان کل شی است: ((وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ))(2) و از شئون پیامبری نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تبیین و بیان کردن معانی و مقصود خداوند از آیات قرآن کریم است: ((وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ)).(3) براساس حدیث متواتر منزلت، (4) تمام شئون پیامبر _ سوای منصب پیامبری _ به امیرالمؤمنین علی و ائمه معصومین: تا امام عصر علیه السلام منتقل شده است.(5) در نتیجه، همان طور که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبین آیات الهی در هدایت و راهنمایی مردم بودند، ائمه علیهم السلامو اکنون

ص:181


1- «این کتاب را هم که به حق بر تو نازل کرده ایم، مصدق باقی مانده از کتاب های قبلی و مسلط بر حفظ آن ها است. پس در بین مسلمانان طبق آن چه خدا نازل کرده حکم کن». سوره مائده، آیه 48.
2- «این کتابی که بر تو نازل کرده ایم، توضیح همه چیز و هدایت و رحمت و بشارت مسلمانان است». سوره نحل، آیه 89.
3- سوره نحل، آیه 44.
4- « [یاعلی] أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَرُونَ مِنْ مُوسَی غَیرَ أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی». المسترشد فی الإمامة، ص636؛ دعائم الإسلام، ج 1، ص20 و شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 13، ص109.
5- ترجمه و شرح کشف المراد، ج2، ص81 و 155.

حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام چنین منصبی را در اختیار دارند.

3. نماز و خضوع

«اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَتَقْنُتُ». در حالت کلی، این سلام به حالت خضوع و بندگی حضرت در پیشگاه الهی اشاره دارد و سلام بر اجزا و ارکانِ بالاترین نماد بندگی و وجهه مسلمانی یک انسان، (1) مرکب کوچ به سوی خدای سبحان و ایستادن در پیشگاه او(2) یعنی نماز است.

«تُصلّی» از صلاة است و اصل آن به معنی «دعا کردن» آمده؛ اما در شرع مقدس، صلاة به نوع مخصوصی از عبادت اطلاق شده است، مانند تسمیه شی به اسم بعض آن.(3) «تَقْنُتُ» نیز به معنی «اطاعت همراه با خشوع، خضوع و اقرار به عبودیت» و «دعا کردن در نماز» آمده است.(4)

این نوع سلام به آیه شریفه ((الَّذینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ))(5) قابل استناد است. این آیه در توصیف نوع

ص:182


1- الکافی، ج 3، ص270.
2- تحف العقول، ص258.
3- لسان العرب، ج 14، ص466.
4- کتاب العین، ج 5، ص129 و لسان العرب، ج 2، ص73.
5- «همان کسانی که اگر در زمین استقرارشان دهیم نماز به پا کنند و زکات دهند و به معروف وا دارند و از منکر باز دارند و سرانجام همه کارها با خدا است». سوره حج، آیه41.

مؤمنین است و کار به فرد فرد آنان ندارد؛ چون ممکن است فردی از آنان واجد این اوصاف نباشد. مراد خداوند از تمکین آنان در زمین این است که ایشان را در زمین نیرومند می کند، به طوری که هر کاری را که بخواهند بتوانند انجام دهند و هیچ مانع یا مزاحمی نتواند سد راه آنان شود.

خداوند در توصیف آنان می فرماید: یکی از صفات ایشان این است که اگر در زمین تمکّنی پیدا کنند و آزاد باشند که هر نوع زندگی که بخواهند اختیار کنند، در میان همه انواع و انحاء زندگی، یک زندگی صالح را اختیار می کنند و جامعه ای صالح به وجود می آورند که در آن جامعه، به حکم نماز و زکات عمل می شود و امر به معروف و نهی از منکر انجام می گیرد.(1)

چنان که اشاره شد، این وصف، توصیف نوع مسلمین است و اگرچه عموم مؤمنان می توانند مصداق این آیه باشند، ولی بر اساس روایات، مصداق کامل و اتم این مؤمنان، اهل بیت علیهم السلام هستند. فرات از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که ایشان درباره این آیه فرمودند: «فِینَا وَ اللَّهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ؛(2) به خدا سوگند، این آیه در شأن ما نازل شده است».

امام موسی کاظم علیه السلام نیز در حدیثی از اجداد خویش چنین نقل کرده است: «آن جا که خداوند میفرماید: همان کسانی که اگر در زمین استقرارشان دهیم، نماز به پا کنند و زکات دهند و به معروف وادارند و از منکر باز دارند،

ص:183


1- المیزان، ج 14، ص547.
2- تفسیر فرات الکوفی، ص274.

منظور ماییم».(1)

چنان که گفتیم ائمه علیهم السلاممصداق تام و اتم کسانی اند که در صورت استقرار و تمکن یافتن در زمین، امر به معروف و نهی از منکر کرده، نماز را به پا می دارند. اما این مهم تا به امروز جامه عمل نپوشیده و زمینه آن فراهم نشده است؛ چراکه آیه شریفه، تمکین مؤمنان را در تمام زمین مورد اشاره قرار داده و می فرماید: ((مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ)) و مسلم است که مکنت و حکومت مؤمنان در زمین، در زمان ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام خواهد بود.

بر اساس روایات، ایشان اند که نماز را در زمین به پا داشته و امر به معروف و نهی از منکر را متجلی خواهند ساخت. امام باقر علیه السلام درباره آیه مذکور می فرماید: «این آیه در شأن آل محمد علیهم السلام نازل شده است. خداوند، مغرب و مشرق زمین را به ملکیت مهدی و یارانش در می آورد و آن ها دین الهی را در آن حاکم می کنند. خداوند به وسیله مهدی و یارانش باطل و بدعت را می میراند، آن چنان که نادانی و بی خردی حق را میرانده بود و تا آن جا که اثری از ظلم دیده نشود، امر به معروف و نهی از منکر خواهند کرد».(2)

در تفسیر فرات نیز آمده است: «هنگام ظهور، حضرت ولی عصر علیه السلام خطاب

ص:184


1- «الإمام موسی بن جعفر عن أبیه عن آبائه علیه السلام قال قوله عز و جل: الَّذِینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ قال نحن هم». تأویل الآیات الظاهرة، ص337.
2- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص893 و تفسیر الصافی، ج 3، ص382.

به مردم می فرماید: ای مردم! ما همان هایی هستیم که خداوند در کتابش به شما وعده داد و فرمود: همان کسانی که اگر در زمین استقرارشان دهیم، نماز به پا کنند و زکات دهند و به معروف وا دارند و از منکر باز دارند و سرانجام همه کارها با خدا است».(1)

با توجه به این که امام نیز مانند سایر مخلوقات، مکلف به بندگی است و باید دستورات و اوامر و نواهی الهی را رعایت کند، سلام به ایشان در حال نماز، فضیلتی به شمار نمیآید؛ لکن با توجه به روایات فوق و روایاتی که حضرت عیسی علیه السلام را در حال اقتدای نماز به حضرت ولی عصر علیه السلام ترسیم میکنند، (2) هم چنین فراگیر شدن دین حق در سرتاسر عالم که با تمکن مؤمنان در زمین صورت میپذیرد، سلام به حالت نماز و خضوع امام، در واقع اشاره به پیروزی نهایی مؤمنان است؛ چنان که در دعای ندبه می خوانیم: «أَتَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ، وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلًا، وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَکَ هَوَاناً وَ عِقَاباً، وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ، وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَکبِّرِینَ، … وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین»(3). در واقع، سلام در این فراز، آرزوی

ص:185


1- «[فرات] قال حدثنی الحسن [الحسین] بن علی بن بزیع [قال حدثنا إسماعیل بن أبان عن فضیل بن الزبیر] عن زید بن علی علیه السلام قال إذا قام القائم من آل محمد یقول یا أیها الناس نحن الذین وعدکم الله فی کتابه: الَّذِینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور». تفسیر فرات الکوفی، ص274.
2- الغیبة للنعمانی، ص10 و الخصال، ج 1، ص 320.
3- «آیا می شود ما را ببینی که در اطرافت جمع شده ایم، و شما سرپرستی و راهنمایی فرماندهان و بزرگان را به عهده گرفته اید، زمین را پر از عدل نموده و دشمنانتان را خوار و ذلیل کرده اید، سرکشان و معاندان با حق را به هلاکت رسانده، ریشه متکبران را قطع کرده اید... و ما به خاطر این نعمت می گوییم سپاس مخصوص خدای، پروردگار عالمیان است». المزار الکبیر، ص582.

چنین روز موفور السروری را داشتن است.  

زائر با سلام به امام در حالت قعود، قیام، قرائت و تبیین قرآن و سپس نماز که نشان بندگی است، مراحل حرکت و قیام و به نتیجه رسیدن آن را ترسیم میکند و با سلام خود رضایت و خوشنودیاش را جلوهگر میسازد.

4. رکوع و سجده

«السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَرْکعُ وَ تَسْجُدُ». «ترکع» از ماده «رکع» به معنای خم شدن و سر پایین آوردن و خضوع است.(1) «تسجد» نیز از ریشه «سجد» به معنای تذلّل، خضوع و اظهار فروتنی است.(2)

خداوند در سوره مبارکه حج می فرماید: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکمْ وَ افْعَلُوا الْخَیرَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ))؛(3) «ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع کنید و به سجده بیفتید و پروردگارتان را بپرستید و نیکی کنید، شاید رستگار شوید».

ص:186


1- قاموس قرآن، ج 3، ص120 و لسان العرب، ج 8، ص133.
2- قاموس قرآن، ج 3، ص225.
3- سوره حج، آیه 77.

مخاطب امر به رکوع و سجود در این آیه، تمام مؤمنان اند؛ لکن بدون تردید، مؤمنان نیز در به جا آوردن رکوع و سجود یکسان نیستند و مسلماً برترین راکعان و ساجدان اهل بیت علیه السلام هستند. زیرا اولین کسانی که رکوع و سجود را به جا آوردند، پیامبر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودند وکامل ترین رکوع و سجودها را نیز ایشان و فرزندان ایشان از اهل بیت علیه السلام به جا می آورند.

از همین رو خداوند می فرماید: ((وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکعُوا مَعَ الرَّاکعینَ))؛(1) «نماز را بپادارید و زکات دهید و با راکعان رکوع کنید». روایات ذیل این آیه شریفه، نمازگزاران و رکوع کنندگان را پیامبر، امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام معرفی میکنند. به عنوان نمونه، ابن مردویه و ابو نعیم حافظ درباره این آیه گفته اند: «به طور خاص درباره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام نازل شده، زیرا آنان اولین کسانی اند که نماز خواندند و رکوع کردند».(2) و پس از ایشان نیز _ چنان که مفسران گفته اند(3)_ اهل بیت علیهم السلام راکعان و ساجدان واقعیاند. امام صادق علیه السلام میفرمایند: «منظور قول خداوند در آیه ((یا أَیهَا

ص:187


1- سوره بقره، آیه 43.
2- «أنها نزلت فی رسول الله و فی علی ص خاصة لأنهما أول من صلی و رکع». تأویل الآیات الظاهرة، ص58 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص20.
3- «وارکعوا أی تواضعوا مع المتواضعین لعظمة الله عز و جل فی الانقیاد لأولیاء الله لمحمد نبی الله و لعلی ولی الله و للأئمة بعدهما سادات أصفیاء الله؛ رکوع کنید یا تواضع کنید همراه متواضعین برای عظمت خداوند عزّوجل در انقیاد و فرمانبرداری از اولیای خداوند، محمد پیامبر خدا، علی ولی خدا و ائمه بعد از ایشان سروران و اصفیای خدا». تأویل الآیات الظاهرة، ص58 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص20.

الَّذینَ آمَنُوا ارْکعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکمْ وَ افْعَلُوا الْخَیرَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ)) ماییم».(1)

خداوند در آیه ((مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ تَراهُمْ رُکعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً))(2)ویژگی کسانی را که همراه پیامبرند، رکوع و سجود مستمر بر میشمرد(3) و آنان که در دامان وحی پرورش یافتهاند، مسلماً بیشترین معیت را با پیامبر دارند و رکوع و سجودشان مستمر است. با توجه به مطالب فوق مشخص میشود که عبارت «اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُدُ» اشاره به مقامی دیگر از مقامات رفیع اهل بیت علیهم السلام دارد که ایشان از سابقین و کُمّلین در آن هستند و آیات و روایات نیز آن را تأیید میکنند.

چنان که اشاره شد، رکوع و سجود نیز از اجزا و ارکان نماز هستند که تحت فراز «اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَتَقْنُتُ» نیز قابل بررسیاند.

ص:188


1- تفسیر فرات الکوفی، ص276.
2- «محمد رسول خدا است و کسانی که با او هستند علیه کفار شدید و بی رحم اند و در بین خود رحیم و دلسوز. ایشان را می بینی که همواره در رکوع و سجودند و در طلب فضل و رضوان خدایند». سوره فتح، آیه 29.
3- المیزان، ج 18، ص 445.

5. تکبیر و تهلیل

پس از سلام و درود به حالت نماز امام علیه السلام _ که بیشترین جلوه و نمایش را در نشان دادن بندگی انسان در مقابل خدای متعال دارد_ به امام در حالت تهلیل و تکبیرش سلام میکنیم: «السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تُکبِّرُ وَ تُهَلِّلُ».

تهلیل و تکبیر، شعار توحید است و اعلام این که خدای یگانه بزرگ تر از آن است که بتوان او را وصف کرد و جز او خدایی نیست. تهلیل یعنی گفتن «لا اله الا الله»(1) و تکبیر یعنی گفتن «الله اکبر».(2)

«لا اله الا الله» شعار توحید و شعار تمام انبیایی است که به رسالت الهی مبعوث شدند. خداوند می فرماید: ((وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ)).(3)

تکبیر گفتن نیز دستور الهی است. خداوند خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: ((وَ رَبَّک فَکبِّر))(4)؛ «پروردگارت را تکبیر گوی». منظور از تکبیر گفتن خداوند این است که خدای خود را هم در اعتقاد، هم در عمل، و هم در سخن بزرگ بشمار و او را متصف به اوصاف جمال و منزه از هر گونه

ص:189


1- المفردات فی غریب القرآن، ص843 و لسان العرب،ج11، ص705.
2- المفردات فی غریب القرآن، ص698.
3- «ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، جز آن که به او وحی کردیم که جز من خدایی نیست. پس مرا بپرستید». سوره انبیاء، آیه 25.
4- سوره مدثر، آیه3.

نقص و عیب بدان و بلکه او را از این که در توصیف بگنجد، برتر بشمار. همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده است که معنی «اللّه اکبر» این است که خدا برتر از آن است که توصیف شود.(1)

این معنا با توحید اسلامی مناسب است؛ چون توحید اسلام از هر توحید دیگری که در سایر شرایع دینی سراغ داریم، بالاتر و مهم تر است.(2)

 از همین رو سلام به حالت تهلیل و تکبیر امام، علاوه بر تأکیداتی که در روایات بر گفتن این اذکار وجود دارد، (3) به روز ظهور حضرت اشاره می کند؛ زیرا اولاً بنای دعوت همه انبیا، فرا خواندن مردم به توحید بوده است: ((وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ))؛(4) ثانیاً

ص:190


1- تفسیر نمونه، ج 25، ص211.
2- المیزان، ج 20، ص125.
3- «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ کلِمَةُ التَّقْوَی؛ لا اله الا الله و الله اکبر کلمه تقواست»، وقعة صفین، ص477؛ «قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ هَبَطَ وَادِیاً فَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ مَلَأَ اللَّهُ الْوَادِیَ حَسَنَاتٍ...؛ هر که در زمینی فرود آید و تهلیل و تکبیر بگوید، خداوند آن زمین را پر از حسنات می گرداند»، المحاسن، ج 1، ص33؛ «الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ هُوَ قَوْلُ الْمُؤْمِنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّه وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ؛ منظور از باقیات و صالحات در قرآن، سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ گفتن فرد مؤمن است»، تفسیر القمی، ج 2، ص53؛ «للَّهُ أَکبَرُ یَمْلَأُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ؛ اللَّهُ أَکبَرُ مابین زمین و آسمان را پر می کند»، الکافی، ج 2،ص506 و «ثَمَنُ الْجَنَّةِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ؛ بهای بهشت گفتن لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ است»، الکافی، ج 2،ص 517.
4- «ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، جز آنکه به او وحی کردیم که جز من خدایی نیست. پس مرا بپرستید». سوره انبیاء، آیه 25.

هدف ارسال پیامبران، این بوده که دین حق بر همه دین ها غلبه کند: ((هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّه)) و دین حق جز آن چه پیامبران به آن دعوت کرده اند نیست؛ ثالثاً ظهور و قیام امام زمان: جهت برپایی دین حق و توحید است، چنان که روایات، ذیل آیاتِ وعده غلبه دین حق بر سایر ادیان، آن را به ظهور ایشان تفسیر کرده اند.(1)

در نتیجه سلام به تهلیل و تکبیر امام، در واقع اشاره به چنین روز با برکتی دارد که حضرتش با «لا اله الا الله» گفتن و برآوردن بانگ «الله اکبر»، عالمیان را به دین حق فرا می خواند.

بر همین اساس، گویی زائر با سلام خود به امام در حالی که ایشان تهلیل و تکبیر می گویند، خود را به امام متصل می کند تا در ثواب تهلیل و تکبیر امام شرکت داشته باشد، شاید هم در پی نزدیک کردن خود به الگوی واقعی تهلیل و تکبیر خالص است، که با عبارت «اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَ تُکَبِّرُ» ایشان را مورد خطاب قرار میدهد.

6. ستایش و استغفار

در ادامه سلام به حالات امام زمان علیه السلام به تحمید و استغفار حضرت درود

ص:191


1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص770؛ تفسیرفرات الکوفی، ج1، ص481؛ کتاب التفسیر، ج2، ص87؛ تفسیرنورالثقلین، ج2، ص211و....

می فرستیم: «السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ». «حمد»، نقیض ذم و سرزنش(1) و به معنای ستودن، ستایش، ثنا گوئی، مدح و تعریف کردن است. حمد از مدح، اخصّ و از شکر، اعمّ است؛ یعنی هر شکری حمد است، ولی هر حمدی شکر نیست و هر حمدی مدح است، ولی هر مدحی حمد نیست.(2) «استغفار» نیز از ریشه غفر به معنی درخواست پوشاندن و مستور کردن است.(3)

بر اساس آیات قرآن، تمام موجودات عالم، حمد خداوند را به جا می آورند: ((وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِه))(4) و حمد و ثناگویی مخصوص خداست: ((الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین)).(5)

خداوند در قرآن حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را امر به ستایش خویش و طلب استغفار از درگاهش نموده، می فرماید: ((فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک بِالْعَشِی وَ الْإِبْکارِ))، (6) ((فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک وَ اسْتَغْفِرْهُ

ص:192


1- کتاب العین، ج 3، ص 188و لسان العرب، ج3، ص156.
2- قاموس قرآن، ج 2، ص172.
3- قاموس قرآن، ج 5، ص107.
4- سوره اسرا، آیه 44.
5- «ستایش مر خدا را که مالک و مدبر همه عوالم است». سوره حمد، آیه 2.
6- «عرضه داشت پروردگارا برایم علامتی قرار ده، فرمود: علامت فرزنددار شدنت این است که سه روز با مردم سخن نتوانی گفت، مگر به اشاره؛ پروردگارت را بسیار یادآور و صبح و شام به تسبیح بپرداز». سوره غافر، آیه 55.

إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً)).(1) مسلّم است که استغفار و طلب بخشش در مورد کسانی مطرح است که عیب و نقصی داشته باشند، اما در رابطه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت، با توجه به عصمت ایشان، طلب استغفار وجهی ندارد. ظاهراً منظور از استغفار در این جا این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خدای تعالی بخواهد آن چه را که در طبع آدمی است و ممکن است احیاناً حقوق دیگران را غصب کند و به سوی هوای نفس متمایل سازد، بیامرزد و بپوشاند.

خلاصه کلام این که معنای استغفار، طلب آمرزش گناهانی که از ایشان سر زده باشد نیست، زیرا آن جناب معصوم از گناه است؛ بلکه معنایش جلوگیری از امکانی است که گفتیم. بلکه استغفار در این مقام به آن معناست که از خدای تعالی بخواهد همان طور که تا آن زمان، او را مسلط بر هوای نفسش کرده، از آن به بعد نیز او را بر هوای نفسش غلبه دهد. جای هیچ شکی نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز مانند هر کس دیگری به چنین عنایتی از خدای تعالی محتاج است، هر چند که دارای عصمت باشد؛ زیرا خدای سبحان هر چه بخواهد می کند.(2)

همان طور که اشاره شد، خداوند به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر می کند تا حمد الهی را

ص:193


1- «پس [به شکرانه آن] پروردگارت را حمد و تسبیح گوی و از او طلب آمرزش کن که او بسیار توبه پذیر است». سوره نصر، آیه 3.
2- المیزان، ج 5، ص115و116.

به جا آورده و از خداوند طلب استغفار نماید. در آیات دیگر نیز خداوند به رسول خود می فرماید: ((فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر))؛(1) «رحمت خدا، تو را با خلق، مهربان و خوش خوی گردانید، و اگر تندخو و سخت دل بودی، مردم از پیرامون تو متفرق می شدند. پس چون امت به نادانی درباره تو بد کنند، از آنان درگذر و از خدا برای آن ها طلب آمرزش کن و برای دل جویی آنان در کار جنگ با آنان مشورت نما».

هم چنین در جای دیگر می فرماید: ((وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً))؛(2)«اگر کسانی که به خودشان ظلم کرده اند، نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیایند و از ایشان بخواهند برایشان طلب بخشایش کند، خداوند آن ها را می آمرزد».

با مقدمه فوق مشخص می شود که یکی از شئون رحمة للعالمین بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، استغفار برای پیروان خویش است؛ و با توجه به این که ائمه علیهم السلامخلیفه و جانشین پیامبرند(3) و خلیفه بیش ترین شباهت را به مستخلفٌ عنه دارد،

ص:194


1- سوره آل عمران، آیه 159.
2- سوره نساء، آیه 64.
3- «حَدَّثَنَا غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِک الفرازی [الْفَزَارِیِ] قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ یَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ9 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِک فَقَالَ ع هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکهُ یَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ سَمِیِّی وَ کنِیِّی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیَّتُهُ فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ذَاک الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَی ذِکرُهُ عَلَی یَدَیْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَاو...». کمال الدین و تمام النعمة، ج 1،ص253.

ائمه علیهم السلامنیز مظهر رحمت واسعه الهی و برخوردار از این ویژگی هستند. در عصر حاضر نیز امام زمان علیه السلام، هم چون جد بزرگوارشان برای اصحاب و پیروان خویش از درگاه احدیت طلب بخشایش و ستر عیوب و گناهان می نماید؛ زیرا ایشان اعمال و رفتار شیعیان را می بیند و شاهد بر اعمال ایشان است: ((وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون)). (1)

شایان ذکر است که سین در «فسیری» به معنای تأخیر رؤیت تا روز قیامت نیست؛ زیرا صادر شدن فعل رؤیت از خداوند متعال، عقلاً تسویف بردار نیست و از آن جا که فعل دیدن با واو عطف بین خدای سبحان و

ص:195


1- «بگو [هر چه می خواهید] بکنید که خدا و رسول او و مؤمنان عمل شما را خواهند دید». سوره توبه، آیه 105.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان به گونه همسان نسبت داده شده است، پس مشاهده اعمال توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل ایمان نیز مانند مشاهده اعمال توسط خدای سبحان، هم زمان با پیدایش فعل متکلمان حادث میشود.(1)

بر همین اساس، روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام نیز منظور از مؤمنان در این آیه را ائمه معرفی کرده اند؛(2) زیرا به غیر از ایشان، کسی منزلت همراهی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ندارد و اگر در این بخش از زیارت آل یاسین به حالت تحمید و استغفار امام سلام می کنیم به همین علت است. یعنی در واقع به یکی از شئونات ولایت ایشان که از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان رسیده است، درود می فرستیم.

7. تمام جمال ها و کمال ها

 زائر با برشمردن القاب و حالات امام، به انحاء مختلف به امام سلام می دهد. زمانی به رکوع و سجود امام و زمانی به تهلیل و تکبیر و استغفار امام سلام می گوید؛ لکن گویی در هر فراز، معرفتش نسبت به امام بیشتر می شود و اکتفا به حالات و صفات امام را جایز نمی بیند. پس به زمان هایی

ص:196


1- ادب فنای مقربان، ج7، ص 294.
2- «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْمِیثَمِی قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ، قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ؛ احمد بن محمد از حسین بن سعید از میثمی نقل می کند که از امام صادق علیه السلام درباره آیه « خدا عمل شما را خواهید دید، و همچنین رسول او و مؤمنان » پرسیدم. امام فرمود: ایشان ائمه علیهم السلام هستند». بصائر الدرجات، ج 1، ص427.

که امام در آن ها گذران عمر می کند نیز سلام میفرستد: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصْبِحُ وَ تُمْسی، اَلسَّلامُ عَلَیکَ فِی اللَّیلِ اِذا یغْشی، وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّی، اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَ اَطْرافِ نَهارِکَ؛ سلام بر تو هنگامی که روز را به شب، و شب را به روز می رسانی، سلام بر تو در آن هنگام که شب دامن می گسترد و در آن هنگام که روز نور افشانی می کند، سلام بر تو در لحظه های شبت و همه اطراف و جوانب روزت».

لکن باز مقام امام را فراتر از این عبارات می بیند و از کمال و جمال حضرت نکته ها ناگفته می یابد. پس سلام های خود را با «اَلسَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلامِ» پایان می دهد.

«جوامع» از ریشه «جمع» و به معنی گرد آوردن است. در روایت است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکلِم؛ به من سخنان حکمت آمیز کوتاه و پر معنی داده شده است».(1) صاحب النهایه منظور از جوامع الکلم را قرآن میداند که کلمات آن آسان و روان است و معانی بسیار دارد.(2)

بر همین اساس «جوامع السلام » نیز همه جوانب سلام را داراست و زائر با این کلام سعی می کند که عشق و علاقه وافر خود را به امام نشان دهد، و با یک جمله تمام خوبی ها را به ایشان نثار کند. زیرا عرصه را در عرض ادب به محبوب تنگ می بیند؛ پس می گوید: سلام بر تو با همه سلام ها.

 چنان که اشاره شد، جوامع السلام همه خوبی ها و معانی سلام را در بر

ص:197


1- المعجم الوسیط، ج1، ص280.
2- النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، ص295.

دارد و زائر همه این خیرات را برای حضرت ولی عصر علیه السلام درخواست می کند. چنین ادبی ریشه در قرآن دارد. خداوند در قرآن تهنیتی مبارک و طیب را از سوی خود و از ناحیه تمامی امت های بشری که در اثر مجاهدت های نوح، از اعتقادات صحیح و اعمال صالح برخوردار شده اند، به نوح علیه السلام داده و می فرماید: ((سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ))(1)؛ «سلام بر نوح باد، در میان عالمیان».

آری؛ آن جناب، اولین کسی است که در بین بشر به دعوت توحید و مبارزه علیه شرک و آثار شرک قیام نمود و در این راه، شدیدترین رنج ها و محنت ها را تحمل کرد؛ آن هم نه یک سال و دو سال، بلکه نزدیک به هزار سال، و آن هم نه با کمک کسی، بلکه خود به تنهایی.(2) از همین رو در سلامی به وسعت تمام اعصار و قرون، از سوی خداوند مورد تمجید واقع می شود. سلامی از سوی خداوند، ملائکه و جن و انس، (3) در دنیا و آخرت.(4)

این گونه سلام دادن به حضرت نوح علیه السلام، ناشی از علم و اطلاعی است که ذات باری تعالی نسبت به مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر او در دعوت هزار سالۀ قوم خویش به سوی خداوند دارد. از همین رو، او را به چنین سلامی

ص:198


1- سوره صافات، آیه79.
2- المیزان، ج 17، ص220.
3- تفسیر نمونه، ج 19، ص82؛ مفاتیح الغیب، ج 26، ص340 و الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 25، ص168.
4- الفواتح الإلهیة و المفاتح الغیبیة، ج 2، ص217.

وسیع و فراگیر مفتخر میکند.

در زیارت آل یاسین نیز زائر با قرائت فرازهای مختلف، در هر مقام جامی از معرفت سر می کشد؛ تا آن جا که به مقام «بِکمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکمْ یخْتِم»(1) میرسد، اول و آخر را امام میبیند، نزول باران را _ که هستی و حیات عالم به آن وابسته است(2)_ به خاطر وجود امام می بیند، (3) حفظ و برقراری آسمان و زمین را از وجود ایشان میبیند(4)و… ؛ زیرا ایشان باب الله، حجت الله و عَلَم منصوب الهی است و زمین، اهلش را از یمن وجود او تحمل میکند.(5)

از همین رو، با چنین معرفتی، سلام دادن به صفات و حالات امام را در مقابل عظمت امام، خُرد و ناچیز میبیند و در یک کلام، جوامع سلام را به ایشان تقدیم میکند.

 هم چنین اگر سلام و درود جامع به حضرت در این فراز را سلام و درود خداوند و ملائکه بدانیم _ چنان که برخی در سلام به حضرت نوح علیه السلام

ص:199


1- «خداوند کارها را به واسطه شما شروع می کند و به پایان می برد». من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص615.
2- (( وجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ )) ؛ «و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم». سوره انبیاء، آیه 30.
3- «بِکمْ ینَزِّلُ الْغَیثَ؛ از وجود شما [اهل بیت] است که باران می بارد». من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص615.
4- «بِکمْ یمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ از وجود شما [اهل بیت] است که به اذن الهی آسمان از فرو ریختن بر زمین باز ایستاده است». من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص615.
5- «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ». الکافی، ج 1، ص179.

گفتهاند_(1) میتوانیم صلوات و درود خداوند و ملائکه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امر کردن مؤمنان به سلام کردن به ایشان را نیز دلیل دیگری بر صحت این گونه سلام دادن به امام از دیدگاه قرآن بدانیم. خداوند می فرماید: ((إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً))؛ «خدا و فرشتگانش بر پیامبر صلوات می فرستند. ای کسانی که ایمان آورده اید! بر او صلوات فرستید و سلام کنید، سلامی نیکو».(2)

جمع بندی فصل

  اوصاف و حالات امام علیه السلام که در فرازهای ابتدایی و میانی زیارت مطرح میشود، داری پشتوانه قرآنی است و ویژگی ها و حالات مذکور در سایر زیارات اهل بیت علیهم السلام نیز موجود است. اوصاف امام علیه السلام را میتوان به دو دسته اوصاف ذاتی و اوصاف فعلی تقسیم کرد. برخی از اوصاف و حالات، مشترک میان ائمه علیهم السلامو انبیا و اولیای سلف است؛ لکن مصداق عینی و کامل آن اوصاف و حالات در عصر حاضر، وجود مبارک حضرت مهدی علیه السلام است.

به نظر میرسد سلام به حالت قیام و قعود امام، مربوط به انتظار ایشان

ص:200


1- تفسیر نمونه، ج 19، ص82؛ مفاتیح الغیب، ج 26، ص340 و الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 25، ص168.
2- سوره احزاب، آیه 56.

برای امر فرج و قیام در هنگام ظهور باشد تا اشاره به نماز؛ زیرا سلام به نماز و قنوت امام در عبارت پس از آن، سایر ارکان نماز را نیز در برمیگیرد. چنان که عبارات تهلیل و تکبیر و حمد استغفار نیز میتواند اشارهای به این نکته باشد. حمد و استغفار نیز از شئوناتی است که امام مهدی و سایر ائمه علیهم السلامبه واسطه قرابت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن بهرهمندند.

ص:201

ص:202

فصل سوم: مستندات قرآنی عرضه عقاید در زیارت

اشاره

ص:203

بخش اول: بررسی نظریه عرضه اعتقادات

اشاره

در فصل پیش گفتیم که بر اساس آیات و روایات، اهل بیت علیهم السلام شاهد بر اعمال و رفتار شیعیان هستند: ((و َقُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون))(1)؛ «بگو [هر چه می خواهید] بکنید که خدا و رسول او و مؤمنان عمل شما را خواهند دید». میثمی نقل می کند که از امام جعفرصادق علیه السلام درباره آیه مذکور پرسیدم. حضرت فرمود: «مؤمنان همان ائمه هستند».(2)

بر همین اساس، در زیارات اهل بیت علیهم السلام، زائر، با بیان عقاید خود در توحید، نبوت، معاد، رجعت و صدق وعده های الهی در باب بهشت، دوزخ و… ایشان را به عنوان شاهد بر عقاید و اعمال خویش مورد خطاب قرار داده و از آنان درخواست می کند که در پیشگاه الهی بر عقایدش صحه بگذارند.

این نوع عمل کرد، تلویحاً معنای «عرضه عقاید به اهل بیت علیهم السلام » را در بردارد. در این بخش چیستی و چگونگی عرضه عقاید و میزان هماهنگی مفاد آن با آیات قرآن مورد بررسی قرار میگیرد.

ص:204


1- سوره توبه، آیه 105.
2- بصائر الدرجات، ج 1، ص427.

پیشینه عرضه اعتقادات

«عرض» به معنی ظهور است. میگویند: «عرضت الشئ فأعرض» یعنی ظاهر نمودم فلان چیز را، پس ظاهر شد. معنای دیگر آن مقابله و مدارسه است. چنان که گویند: «عرضت الکتاب بالکتاب»، یعنی دو کتاب را با هم مقابله کردم.

در حدیث آمده است: «إِن جبریل، علیه السلام، کان یعارِضُه القُرآنَ فی کل سنة مرة و إِنه عارضَه العامَ مرتین، أَی کان یدارِسُه جمِیعَ ما نزل من القرآن من المُعارَضةِ المُقابلة».(1)در این جا مراد، مقابله قرآن (هر آن چه تا آن زمان نازل شده بود) با پیامبر است.

 مراد از عرض دین، اظهار عقیده شخص است از باطن به ظاهر، تا آن که امام علیه السلام تصدیق بر حقانیت ما فی الضمیر وی کند. همان طور که غرض از مقابله دو کتاب، تصحیح است (یعنی غلط و سقم یک کتاب، بر اساس کتاب اصل صحیح شود) عرض دین هم برای رفع خلط و غِشّ است.(2)

با توجه به این که دین، در ابتدا بر قلب و روح انسان می نشیند و از آن جا به سوی اعضا و جوارح رشد و نمو میکند، آن چه در دین اساسیتر است، عمل جوانحی و قلبی یعنی ایمان و اعتقاد قلبی است. به همین مناسبت، به

ص:205


1- «جبرئیل علیه السلام در هر سال، یک بار قرآن را بر پیامبرصلی الله علیه و آله عرضه می کرد؛ اما در آن سال دو بار قرآن را بر پیامبر عرضه کرد یا تمام آن چه را که از قرآن نازل شده بود بر پیامبرصلی الله علیه و آله به صورت مقابله ای خواند».  لسان العرب، ج 7، ص167 و مجمع البحرین، ج 4، ص213.
2- روح وریحان جنة النعیم و العیش السلیم فی احوال السید عبدالعظیم الحسنی، ج4، ص56.

عقاید «اصول دین» و به اعمال «فروع دین» اطلاق می گردد. آدمی با اعتقاد به معارف ضروری یک دین، در جرگه پیروان آن دین قرار می گیرد، و در مقابل، اگر برخی از اعتقادات پایه ای دین را منکر شود، از دین خارج میشود و اعمال جوارحی او نیز مقبول نخواهد بود.

از سوی دیگر، انسان ها به میزان معرفت و ایمانی که نسبت به اعتقادات دارند، به شرایع عمل می کنند، پس درجه قبولی اعمال در پیشگاه خداوند نیز به معرفت و ایمان شخص وابسته است. بر همین اساس، اصحاب پیامبر اکرم و شیعیان اهل بیت او: سؤال های اعتقادی بسیاری از معصومان طرح کردهاند که دلیل آن اهمیت این گونه مسائل و دغدغه درست بودن آن بوده است.(1)

اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پیروان اهل بیت علیهم السلام با پرسیدن سؤال های اعتقادی نسبت به تصحیح و رفع تردید خود در اعتقادات میکوشیده اند؛ اما آن چه به عنوان «عرضه عقاید» مطرح است _ که فرد با مراجعه به امام یا علمایی که بر نصوص دین احاطه دارند، با اقرار به عقاید دینی خود، از ایشان طلب تصدیق، تصحیح یا تکمیل می کند_ مطلبی است که قدیمی ترین سند آن در روایات رسیده از اهل بیت علیهم السلام مربوط به اسماعیل بن جابر است که دین خود را بر امام باقر علیه السلام عرضه کرد.(2)

محمد بن حسن از سهل بن زیاد، او از محمد بن عیسی، او از فضالة

ص:206


1- نگاهی کوتاه به حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی،ص131.
2- پیشینه عرض دین وحدیث، ص198.

بن ایوب، او از ابان، او از عبدالله بن سنان و او از اسماعیل بن جابر نقل می کند: «به امام باقر علیه السلام عرض کردم: دینم را که با آن خدای عزّوجلّ را میپرستم خدمتتان عرض کنم؟ فرمود: بگو. پس عرض کردم: شهادت می دهم خدایی جز خدای یکتای بی شریک وجود ندارد و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستاده اوست و اقرار می کنم به آن چه از سوی خداوند آورده است. شهادت می دهم که علی علیه السلام امام است و اطاعتش را خداوند واجب کرده است و سپس حسن و… ؛ تا این که به امامت حضرتش شهادت دادم. پس فرمود: «این دین خدا و دین ملائکه خداست».(1)

پس از جابر، نام نه تن دیگر از اصحاب ائمه علیهم السلامدر روایات ذکر شده که نسبت به عرضه دین خود به محضر اهل بیت علیهم السلام اقدام نموده اند. ایشان عبارت اند از:

 1. اسماعیل جعفی(2)

 2. حسن بن زیاد بن عطار

 3. ابراهیم مخارقی

 4. یوسف

 5. خالد بجلی

 6. عمرو بن حریث

ص:207


1- الکافی، ج 1، ص188.
2- در گزارش دیگری، اسماعیل جابر عقاید خود را عرضه کرده که گویا همین اسماعیل جعفی است. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج3، ص 203.

7. ابن ابی یعفور

 8. حمران بن اعین

 9. حضرت عبدالعظیم حسنی.(1)

روایات دیگری نیز در متون روایی وجود دارد که اگرچه با عنوان «عرضه دین» نیست، ولی متضمن بیان اعتقادات راویان در محضر اهل بیت علیهم السلام است. اصول مشترک تمام این روایات، توحید، نبوت و امامت است و اصولی مانند نفی جبر و تفویض، اقرار بما جاء من عندالله، ولایت و دوستی با دوستان اهل بیت، دوری از دشمنان آنان، مسأله غیبت و مهدویت و انتظار فرج، معاد و سؤال در قبر و میزان و صراط و بهشت و جهنم، معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، وجوب نمازهای پنج گانه، وجوب روزه ماه رمضان، وجوب حج و غسل جنابت نیز در یک یا چند روایت تکرار شده است.(2)

موارد مورد اشاره در روایات عرضه، با توجه به فهم و درجه اشخاص عرضه کننده متفاوت است.(3) کامل ترین نوع روایات عرضه در عصر صادقین علیهما السلام مربوط به حمران بن اعین، و در زمان امام هادی علیه السلام مربوط به حضرت عبدالعظیم حسنی است که مورد اخیر، کامل ترین روایت عرضه است و در آن، به ولایت و جانشینی امام زمان علیه السلام نیز اشاره شده است.(4) حضرت

ص:208


1- پیشینه عرض دین وحدیث، صص198_ 205.
2- پیشینه عرض دین وحدیث، صص91 _92.
3- پیشینه عرض دین وحدیث، ص198.
4- پیشینه عرض دین وحدیث، صص 208 _ 209.

عبدالعظیم در عرضه اعتقادات خویش پس از شهادت به وحدانیت خداوند، نبوت پیامبر و ولایت ائمه علیهم السلامتا امام هادی علیه السلام، توسط آن حضرت به امامت امام حسن عسکری و امام زمان علیهما السلام نیز شهادت می دهد.

در روایت چنین آمده است: «… سپس گفتم: ای مولای من! پس از امام جواد، شما امام من هستید. فرمود: بعد از من فرزندم حسن است، پس مردم چگونه خواهند بود برای جانشین پس از فرزندم حسن؟ عرض کردم: حال ایشان چگونه خواهد بود؟ فرمود: او از دیدگان پنهان خواهد بود و یاد کردن او با صدا زدن نامش حلال نخواهد بود، تا این که ظهور کند و زمین را پر از قسط و عدل نماید، همان طور که پر از ظلم و جور شده است. پس گفتم: اقرار می کنم به امامت او و می گویم همانا ولی آن ها ولی خداست و دشمنانشان دشمن خدایند. طاعتشان طاعت خداست؛ بغض ایشان بغض خداست و سرپیچی از ایشان، سرپیچی از امر خداست».(1)

زائر در قسمت دوم از بخش زیارت آل یاسین، نحوه شهادت بر باورهای خود را از امام میآموزد و تلویحاً عرضه عقاید می کند. یعنی خود را به

ص:209


1- «...ثُمَّ أَنْتَ یا مَوْلَای فَقَالَ علیه السلام وَ مِنْ بَعْدِی الْحَسَنُ ابْنِی فَکیفَ لِلنَّاسِ لِلْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ کیفَ ذَلِک یا مَوْلَای قَالَ لَا یرَی شَخْصُهُ وَ لَا یحِلُّ ذِکرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّی یخْرُجَ فَیمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً قَالَ فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أقول [أَقُولُ] إِنَّ وَلِیهُمْ وَلِی اللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مُبْغِضَهُمْ مُبْغِضُ اللَّهِ وَ مَعْصِیتَهُمْ مَعْصِیةُ اللَّه». کفایة الأثر، ص287؛ الأمالی للصدوق، ص339 و کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص380.

محضر ایشان عرضه میکند و ایشان را بر عقاید خود شاهد میگیرد. مسلماً عرضه عقایدی که به تعلیم امام است، برترین روش عرضه است و مهم ترین اصول اعتقادی که یک فرد مسلمان باید بدان ها معتقد باشد را شامل می شود. بنابراین میتوان زیارت آل یاسین را کامل ترین روایت عرضه دین دانست؛ چراکه امام از لسان خویش عقاید صحیح را به زائر آموزش میدهد.

شایان ذکر است که عرضه عقاید بر امام و شاهد و ناظر گرفتن او بر آن، عملی است مورد تأیید ائمه علیه السلام، که از آیات شریفه قرآن سرچشمه میگیرد.

آیات دال بر صحت عرضه عقاید

1. آیه مشاهده اعمال توسط خدا، رسول و مؤمنان

عرضه عقاید ریشه در آیات شریفه قرآن دارد. خداوند می فرماید: ((وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ))؛(1) «بگو [هر چه می خواهید] بکنید که خدا و رسول او و مؤمنان، عمل شما را خواهد دید. به زودی شما را به سوی دانای غیب و شهود می برند، و خدا شما را از اعمالی که می کردید خبر می دهد».

در این آیه، خداوند، خود و پیامبرش و مؤمنان را _ که بر اساس روایات،

ص:210


1- سوره توبه، آیه 105.

اهل بیت علیهم السلام هستند_ شاهد و ناظر بر اعمال معرفی می کند. در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «موجب رنجش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشوید». فردی از ایشان پرسید: «چگونه ایشان را ناراحت می کنیم؟» فرمود: «آیا نمی دانید که اعمال شما به ایشان عرضه میشود؟ هنگامی که در اعمال شما معصیتی باشد، ایشان ناراحت می شود. پس ایشان را ناراحت نکنید و مایه سرور ایشان شوید». و فرمود: «هر صبح، خوب و بدِ اعمال بندگان به رسول الله عرضه میشود؛ پس بر حذر باشید از این که رسول الله را بیازارید. این کلام خداوند است که فرمود: اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُه».(1)

از عبدالله بن ابان زیات نیز روایت شده است: « در محضر امام رضا علیه السلام از ایشان خواستم تا برای من و اهل بیتم دعا کنند. ایشان فرمودند: چطور من این کار را نمی کنم؟ در حالی که اعمال شما هر شب و روز به من عرضه می شود».(2) ابوعلی طبرسی نیز در روایتی، عرضه اعمال به پیامبر و مؤمنان را در هر دوشنبه و پنج شنبه ذکر می نماید و مصداق مؤمنان را اهل بیت علیهم السلام معرفی میکند.(3)

از همین رو، شیعیان با اعتقاد به این که ائمه علیهم السلام اعمال و رفتارشان را

ص:211


1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، صص 838 _ 839.
2- «...عن عبد الله بن أبان الزیات- و کان مکینا عند الرضا علیه السلام - قال: قلت للرضا علیه السلام : ادع الله لی و لأهل بیتی. فقال: «أو لست أفعل، و الله إن أعمالکم لتعرض علی فی کل یوم و لیلة». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2،ص 839.
3- تأویل الآیات الظاهرة، ص213.

مشاهده میکنند، به عرضه اصول اعتقادی خویش به محضر ائمه علیهم السلام اقدام مینمودهاند. در زمان غیبت نیز با عرضه دین به محضر علمای مسلط به معارف اسلام، در تکمیل و تصحیح عقاید خود می کوشیدند. این سیره، از سنت های نیکوی شیعیان به شمار میرود.(1)

2. آیه پرسش از اهل ذکر

چنان که گفته شد، علما و دانشمندان به عنوان افرادی متبحر و آشنا به امر دین و در صدر ایشان، ائمه علیهم السلام که قول، فعل و تقریرشان، میزان و معیار قبول یا رد اعمال انسان هاست، همواره مرجع پرسشگران و جستجوگران در دستیابی به حقیقت بودهاند. سنت عرضه عقاید به محضر اهل بیت علیهم السلام در میان شیعیان نیز از همین سنخ است. پیروان اهل بیت علیهم السلام برای تصدیق، دستیابی و یا تصحیح عقیده خویش، باورهای خود را در امور دین به ایشان ارائه میکنند.

گفتیم که چنین عملی ریشه در آیات قرآن دارد؛ چراکه قرآن کریم می فرماید: ((فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)).(2) بیتردید، پرسش از اموری که سرنوشت جاودانی انسان به آن ها بستگی دارد، اساسیترین مسأله زندگی افرادی است که به

ص:212


1- تفسیر قرآن ناطق یا شرح زیارت جامعه کبیره، ص300.
2- «اگر خودتان نمی دانید از اهل کتاب بپرسید». سوره نحل، آیه43 و سوره انبیاء،آیه 7.

خودفراموشی(1) دچار نشده اند و همواره با مراقبت از خویشتن در صدد رفع نقصان و جبران کاستی های خود در حرکت به سوی خداوند هستند.(2)

روایات، ذیل این آیه شریفه، ذکر را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل الذکر را ائمه علیهم السلام معرفی میکنند. کلینی به سند خود از امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که حضرت در شرح این آیه فرمودند: «ذکر منم، و اهل بیت علیهم السلام اهل الذکرند».(3) هم چنین حضرت در جایی دیگر در حالی که دست به سینه خود نهاده بودند، فرمودند: «اهل الذکر ماییم، و ماییم سؤال شوندگان».(4)

3. آیات شهادت شاهدان امم

علاوه بر آیه شهادت خداوند، رسول و مؤمنان بر اعمال، در دیگر آیات نیز خداوند مسلمانان را شاهد و ناظر بر سایر امم معرفی می نماید: ((وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ

ص:213


1- (( نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ )) ؛ «خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یاد خودشان ببرد و ایشان همان فاسقان اند». سوره حشر، آیه 19.
2- (( اِنَّک کادِحٌ إِلی رَبِّک کدْحاً فَمُلاقیهِ )) ؛ «هان ای انسان! تو در راه پروردگارت تلاش می کنی و بالأخره او را دیدار خواهی کرد». سوره انشقاق، آیه 6.
3- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص423؛ الکافی، ج 1، ص210 و تفسیر الصافی، ج 3، ص137.
4- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص424.

شَهیدا))،(1) ((فَکیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِک عَلی هؤُلاءِ شَهیداً))(2) و ((وَ یوْمَ نَبْعَثُ فی کلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِک شَهیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمین)).(3)

در آیه اول، خداوند، نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را شاهد و ناظر بر اعمال بندگان معرفی میکند. لکن شهادت نبی اکرم بعد از شهادت امت وسط ذکر شده است. خداوند میفرماید: «و ما شما را امتی وسط قرار دادیم تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد».

به عبارت دیگر، شاهد و گواه بودن نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، با توجه به این آیه، باواسطه محقق می شود؛ یعنی امت وسط، شاهد و ناظر اعمال مردم اند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شاهد و گواه بر امت وسط.

وسط، میانه مردم یا هر چیزی، و اعدل و افضل آن است. نه زیاده رو است،

ص:214


1- «و ما شما را این چنین امتی وسط قرار دادیم تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد». سوره بقره، آیه 143.
2- «[و حال که ایمان نیاوردند] چه حالی خواهند داشت در آن روزی که از هر امتی گواهی بیاوریم، و تو را نیز به عنوان گواه بر این امت حاضر سازیم؟» سوره نساء، آیه41.
3- «روزی باشد که از هر امتی گواهی بر ضد خودشان برانگیزیم و تو را بر ضد اینان گواه آریم. این کتابی که بر تو نازل کرده ایم توضیح همه چیز و هدایت و رحمت و بشارت مسلمانان است». سوره نحل، آیه 89.

و نه کم کار.(1) عرب برگزیده هر چیز را وسط میگوید؛ مثلاً میانه مرغزار را که در آن، آب و گیاه، بیشتر و نیکوتر است وسط می خواند و مرد شایسته و باکمالات را وسیط یا اوسط میگوید. چنان که خداوند میفرماید: ((قالَ أَوْسَطُهُمْ))(2) یعنی بهترین و عادل ترین آن ها.(3)

با توجه به معنای لغوی وسط و حکم عقل، اگرچه امت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دین و آیینی برتر و بهتر از سایر ادیان دارند و اوسط ادیان محسوب می شوند، لکن همه ایشان شایستگی و لیاقت آن را ندارند که شاهد و گواه بر اعمال و رفتار سایر امت ها باشند؛ زیرا مذمت و سرزنش بسیاری از آیات به اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که همان امت اویند بر میگردد.

نمونه بارز آن را میتوان در سوره تحریم مشاهده کرد که خداوند دو تن از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را _ که نزدیک ترین افراد به ایشان بودند _ مورد عتاب قرار داده، می فرماید: ((إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکةُ بَعْدَ ذلِک ظَهیرٌ))؛(4) «اگر به سوی خدا توبه

ص:215


1- «الْوَسَط من الناس و کل شی ء: أعدله، و أفضله، لیس بالغالی و لا المقصر». کتاب العین، ج 7، ص279.
2- سوره قلم، آیه 28.
3- کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 1، ص390.
4- سوره تحریم، آیه 4.

ببرید [امید است که خدا دل هایتان را از انحراف به استقامت برگرداند] چون دل های شما منحرف گشته است. و اگر هم چنان علیه پیامبر دست به دست هم بدهید، بدانید که خداوند، مولای او و جبرئیل و مؤمنین صالح و ملائکه هم بعد از خدا پشتیبان اویند».

بی تردید هنگامی که همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که در منزل ایشان زندگی میکردند و در ظاهر نزدیک ترین افراد به ایشان بودند دچار لغزش می شوند، به طریق اولی، دیگران نیز از این امر مستثنی نبوده و نیستند؛ مگر به اراده الهی.

حال آن که شهادت در آیات مورد اشاره، به شهادت در روز قیامت اشاره میکند و باید اشخاصی صاحب این منصب باشند که بتوانند علاوه بر مشاهده ظاهر اعمال مردم، از نیات و بواطن اعمال ایشان نیز خبر دهند: ((وَ لکنْ یؤاخِذُکمْ بِما کسَبَتْ قُلُوبُکمْ))؛(1) «خدا شما را به آن چه در دل هایتان پیدا شده، مؤاخذه می کند». زیرا در آن روز آن چه در نهان بوده آشکار میگردد: ((یوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ)).(2) هم چنین شاهدان نباید آلوده به هیچ رجس و پلیدی باشند تا مصداق آیه ((کبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ))(3) نشوند و میزان عدل الهی به درستی و بی شائبه

ص:216


1- «ولی به آن چه دل هایتان مرتکب شده مؤاخذه می نماید». سوره بقره، آیه 225.
2- «روزی که نهفته های در باطن انسان ظاهر می شود». سوره طارق، آیه9.
3- «خشم بزرگی نزد خدا منتظر شما است اگر بگویید آن چه را که عمل نمی کنید». سوره صف، آیه 3.

اقامه گردد.

شهادتی که در این آیه مطرح شده، یکی از حقایق قرآنی است و در کلام خدای سبحان مکرر تکرار شده است: ((فَکیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ، وَ جِئْنا بِک عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً))؛(1) «پس چگونه اند وقتی که ما از هر امتی شهیدی بیاوریم، و تو را هم شهید بر اینان بیاوریم؟»، ((وَ یوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً، ثُمَّ لا یؤْذَنُ لِلَّذِینَ کفَرُوا، وَ لا هُمْ یسْتَعْتَبُونَ))، (2) «و روزی که از هر امتی شهیدی مبعوث کنیم و دیگر به آنان که کافر شدند اجازه داده نشود و عذرشان پذیرفته نشود»، ((وَ وُضِعَ الْکتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیینَ وَ الشُّهَداءِ))؛(3) «و کتاب را می گذارند، و انبیا و شهدا را می آورند».

در این آیات، شهادت به صورت مطلق آمده و از ظاهر آیات بر می آید که منظور از آن، شهادت بر اعمال امت ها و نیز بر تبلیغ رسالت است؛ هم چنان که آیۀ ((فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیهِمْ، وَ

ص:217


1- سوره نساء، آیه 41.
2- سوره نحل، آیه 84.
3- سوره زمر، آیه 69.

لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ))(1)نیز به این معنا اشاره می کند؛ چون هر چند که این پرسش در آخرت و در قیامت صورت می گیرد، ولی تحمل این شهادت در دنیا خواهد بود.

آیۀ ((وَ کنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ، فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی، کنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ، وَ أَنْتَ عَلی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ))(2) هم که حکایت کلام عیسی علیه السلام است و نیز آیۀ ((وَ یوْمَ الْقِیامَةِ یکونُ عَلَیهِمْ شَهِیداً))(3) همین معنا را تأیید می کنند.

 پرواضح است که حواس عادی و معمولی ما و نیز قوای متعلق به آن حواس، تنها و تنها می تواند شکل ظاهری اعمال را ببیند، و گیرم که ما شاهد بر اعمال سایر امت ها باشیم، تحمل شهادت ما از اعمال آن ها تنها مربوط به ظاهر و موجود آن اعمال می شود، نه آن چه که برای حس ما معدوم و غایب است؛ در صورتی که بسیاری از اعمال آن ها در خلوت انجام می شود.

حقایق و باطن اعمال و معانی نفسانی از کفر و ایمان و فوز و خسران و

ص:218


1- «سوگند که از مردمی که فرستادگان به سویشان گسیل شدند و نیز از فرستادگان، پرسش خواهیم کرد». سوره اعراف، آیه 6.
2- «من تا در میان آنان بودم، شاهد بر آنان بودم، ولی همین که مرا میراندی، دیگر خودت مراقب آنان بودی، و تو بر هر چیزی شهید و مراقبی». سوره مائده، آیه 117.
3- «روز قیامت عیسی بر مردم خود گواه است». سوره نساء، آیه 159.

بالاخره هر آن چه که از حس آدمی پنهان است و راهی برای درک و احساس آن نیست، احوالی درونی به شمار می آید که مدار حساب و جزای رب العالمین در قیامت و روز بروز سریره ها بر آن است؛ هم چنان که خودش فرمود: ((وَ لکنْ یؤاخِذُکمْ بِما کسَبَتْ قُلُوبُکمْ))؛ (1) «خدا شما را به آن چه در دل هایتان پیدا شده، مؤاخذه می کند».

پس این احوال چیزی نیست که انسان معمولی بتواند آن را درک نموده و در باطن اطرافیانش تشخیص دهد، تا چه رسد به انسان های غایب؛ مگر کسی که خدا متولی امر او باشد و به دست خود، این اسرار را برای او کشف کند. در نتیجه شهادت مورد اشاره در قرآن عبارت است از تحمل (دیدن) حقایق اعمالی که مردم در دنیا انجام می دهند؛ چه آن حقیقت، سعادت باشد یا شقاوت؛ رد باشد یا قبول، انقیاد باشد یا تمرّد.

معلوم است که چنین مقام کریمی، شأن همه امت نیست؛ چون کرامت خاصه ای است برای اولیای طاهرین از ایشان، و حتی صاحبان مرتبه پایین تر از اولیا _ که مرتبه افراد عادی و مؤمنین متوسط در سعادت است _ چنین مقامی ندارند، تا چه رسد به افراد جلف و تو خالی، و از آن پایین تر، فرعون های طاغی این امت.

بلکه مراد از شهید بودن امت این است که شهدای نام برده و دارای آن

ص:219


1- سوره بقره، آیه 225.

خصوصیات، در این امت هستند؛ هم چنان که تفضیل بنی اسرائیل بر عالمیان به این معناست که افرادی که بر همه عالمیان برتری دارند، در این امت اند، نه این که تک تک بنی اسرائیل بر عالمیان برتر باشند. یعنی وصف بعض را به کل نسبت داده، برای این که این بعض در آن کل هستند و از آن جمعیت اند. پس شهید بودن امت اسلام به این معناست که در این امت کسانی هستند که شاهد بر مردم اند و رسول، شاهد بر آنان است.(1)

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اگر چنین می پنداری که منظور خداوند از آیه ((وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهِیدا)) تمامی اهل قبله از حق پرستان است، پس نظرت در مورد کسی که جایز نیست در دنیا بر یک صاع خرما شهادت دهد چیست؟ آیا خداوند او را برای شهادت دادن بر تمام امت های گذشته می آورد؟ نه هرگز چنین نیست. منظور خداوند از این امت کسانی اند که دعای ابراهیم علیه السلام در حقشان به اجابت رسید، نه این چنین افرادی. آنان امت وسط و بهترین امتی هستند که از بین مردم پدید آمده اند».(2)

 امت وسط، واسطه میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امت هستند. از یک سو آنان شاهد بر اعمال مردم اند و از سوی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شاهد بر اعمال آنان است.(3)

ص:220


1- المیزان، ج 1، صص483 _ 486.
2- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص344.
3-   المیزان، ج 1، ص487.

شاهد بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر گواهی دادن عدهای خاص، نشان از سنخیت و نزدیکی آنان با پیامبر دارد. زیرا در آیه مورد بحث، شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر امت وسط، بدون قید و به صورت مطلق آمده؛ چنان که شهادت امت وسط بر اعمال مردم نیز مطلق است. از این اطلاق در تعبیر چنین برداشت میشود که امت وسط و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرابت و نزدیکی شدیدی با یک دیگر دارند؛ به نحوی که شهادت امت وسط بدون هیچ گونه شائبه ای مورد پذیرش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار میگیرد. زیرا آیه، آنان را وصف به عدالت نموده و شهادتشان را هم چون شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مورد پذیرش قرار داده است.(1)

بی تردید چنین جایگاهی نشانگر مصون بودن امت وسط از خطا و اشتباه است که آیه تطهیر مصداق آنان را اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند: ((إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً)).(2)

روایات وارده از اهل بیت علیهم السلام نیز ایشان را امت وسط و شاهد و گواه بر اعمال مردم معرفی می کنند. برای مثال، برید بن معاویه عجلی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمودند: «نحن الأمة الوسط، و نحن شهداء الله علی خلقه؛(3) ما امت وسط و شاهدان خدا بر خلق اوییم».

ص:221


1- تفسیر اثنا عشری، ج 1، ص276.
2- «خدا جز این منظور ندارد که پلیدی را از شما اهل بیت ببرد، و آن طور که خود می داند پاکتان کند». سوره احزاب، آیه 33.
3- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، صص343 _ 344.

عیاشی نیز مینویسد: «امام باقر علیه السلام فرمودند: ما نَمَط الحجازیم. پرسیدند: یعنی چه؟ فرمود: یعنی بهترین گروه ها، چنان که خداوند می فرماید: و این چنین شما را امت برگزیده قرار دادیم. ما امت وسط هستیم که زیاده روی کننده و کم کار برای اعتدال به سوی ما بر می گردند».(1)

از اهل سنت نیز ابوالقاسم حاکم حسکانی در شواهد التنزیل از سلیمان بن قیس هلالی و او از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند: «مراد خداوند در آیه ((لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ)) ماییم؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گواه بر ماست و ما گواه برمردم. ما حجت خدا در زمینیم و کسانی هستیم که خداوند فرمود: و این چنین شما را امتی وسط قرار دادیم».(2)

 اهل بیت علیهم السلام شاهدان سایر انبیا در ابلاغ رسالت خویش نیز می باشند. مؤلف کشف الاسرار و عدة الابرار به نقل از ابوسعید خدری مینویسد: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: روز قیامت به نوح علیه السلام خطاب می شود که آیا رسالت خویش را اعلام کردی و پیام ما را رساندی؟ پس نوح علیه السلام عرضه می دارد: بله. پس به قومش خطاب می شود: آیا نوح به شما پیام مرا رسانید؟ قومش پاسخ می دهند: هیچ هشداردهنده ای برای ما نیامد. پس خداوند به نوح میفرماید:

ص:222


1- «العیاشی عن الباقر علیه السلام نحن نمط الحجاز قیل و ما نمط الحجاز قال أوسط الأنماط إن اللَّه یقول وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً قال إلینا یرجع الغالی و بنا یلحق المقصّر». تفسیر الصافی، ج 1، ص197.
2- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص119.

شهود تو در ابلاغ رسالتت چه کسانی هستند؟ نوح پاسخ می دهد: محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امتش. پس آن ها شهادت میدهند که نوح علیه السلام رسالت خود را ابلاغ کرده است».(1)

در روایتی دیگر جابر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که ایشان فرمودند: «روز قیامت من و امتم (اهل بیتم) بر یک بلندی مشرف بر تمام خلایق هستیم، و کسی نیست مگر این که از آن جا عبور میکند و هیچ پیامبری نیست مگر این که قومش او را تکذیب کرده اند و ما شاهدان او بر تبلیغ رسالتش هستیم».(2)

چنان که مشخص شد منظور از امت وسط در آیه ((وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهیداً))(3) اهل بیت پیامبر علیهم السلام هستند. بر اساس روایات، ایشان علاوه بر گواه بودن بر اعمال

ص:223


1- «عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللَّه یدعی نوح یوم القیمة فیقال هل بلّغت؟ فیقول نعم. فیدعی قومه فیقال هل بلّغکم؟ فیقولون ما أتانا من نذیر و ما اتانا من احد فیقال له- من شهودک؟ فیقول محمد و امّته فیدعون و یشهدون انه قد بلّغ». کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 1، ص 391.
2- «روی جابر عن النبی انه قال: أنا و امتی یوم القیمة علی کوم مشرفین علی الخلائق، ما من الناس احد الّا ردّ انه منا، و ما من نبی کذّبه قومه الّا و نحن شهداؤه انه بلغ رسالات ربه». کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 1، ص391.
3- «و ما شما را این چنین امتی وسط قرار دادیم تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد». سوره بقره، آیه 143.

امت نبیاکرم صلی الله علیه و آله و سلم، شاهد و ناظر بر اعمال و نیات امم سابق و انبیای سلف نیز می باشند. از همین رو و بر اساس اعتقادات شیعی، آخرینِ ائمه، حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام، زنده و شاهد و ناظر بر اعمال و رفتار همگان است.

چنان که ذیل آیه شریفه ((فَکیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِک عَلی هؤُلاءِ شَهیداً))(1) از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: «نَزَلَتْ فِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم خَاصَّةً فِی کلِّ قَرْنٍ مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَیهِمْ وَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلم شَاهِدٌ عَلَینَا؛(2) این آیه به صورت خاص در شأن امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. در هر نسلی، امامی از ما شاهد بر آن هاست که بر اعمالشان گواه است و محمد صلی الله علیه و آله و سلم شاهد بر ماست». بنابراین، امام زمان، حضرت ولی عصر علیه السلام گواه و ناظر بر اعمال و نیات ما هستند.

همان طور که اشاره شد، چون تحمل شهادت در دنیاست و ادای آن در قیامت، افراد باورمند و آگاه به حقاینت این شاهدان _ که با پیراستگی عقیده و عمل، به مقام رضایت و تأیید خداوند بار یافته اند_ اعتقادات خویش را برای تکمیل، تصحیح یا تأیید به آنان که معیار دست یابی به رضایت خداوند هستند، عرضه میکنند. زیرا آن چه در دین اساسیتر است، عمل جوانحی و قلبی یعنی ایمان و اعتقاد قلبی است و دین، در ابتدا بر قلب

ص:224


1- «چه حالی خواهند داشت در آن روزی که از هر امتی گواهی بیاوریم، و تو را نیز به عنوان گواه بر این امت حاضر سازیم؟» سوره نساء، آیه 40.
2- الکافی، ج 1، ص190.

و روح انسان مینشیند و از آن جا به سوی اعضا و جوارح رشد و نمو میکند.(1)

بر همین اساس، در زیارات، چنین فرازهایی که علاوه بر عقاید صحیح، نحوه عرضه آن را نیز به زائر آموزش میدهد، گنجانده شده است. این فرازها با لفظ «اَشهَدُ» و «اُشهِدُکَ» وارد شده است. هر دو واژه، از ریشه «شهد» به معنای علم داشتن و بیان کردن است. چنان که گفته اند: اَشْهَدُ اَنْ لا اِل_هَ اِلاَّ اللهُ یعنی میدانم که خدایی جز خدای یکتای بی شریک وجود ندارد، و آن را اظهار میکنم.(2)

بر همین اساس «اَشهَدُ» یعنی باورهایی که در ادامه میآید را میدانم و اعلام میکنم؛ و «اُشهِدُکَ» نیز یعنی شما اهل بیت که شاهد و ناظر هستید، باورمند بودن من بر این عقاید را بدانید و در روز واپسین اظهار نمایید. این نکته، وجه ارتباط عرضه عقاید و شهادت شاهدان بر اعمال است. گویی زائر از یک سو، تکالیف خود را در مقابل امام در طول زیارت آموخته است و بر آن شهادت میدهد (اَشهَدُ)، و از سوی دیگر با اطلاع از شهادت بر اعمال و عقاید انسان ها توسط شاهدان عالِم در قیامت، از آنان طلب تصدیق اعتقادات آموزش داده شده را مینماید (اُشهِدُکَ).

زیارت آل یاسین نیز که از لسان آخرین ذخیره الهی، امام عصر علیه السلام برای توجه به خداوند و اهلبیت علیهم السلام صادر شده است، از این قاعده مستثنی نیست.

ص:225


1- نگاهی کوتاه به حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی،ص131.
2- لسان العرب، ج 3، ص239.

پس از سلام به صفات و حالات حضرت، و کسب معرفت در شناخت امام، باورهای راستین و نحوه عرضه آن ها به امام _ به عنوان شاهد بر اعمال _ آموزش داده میشود، تا نقصان یا تردید زائر در برخی اصول برطرف شود، و یقینش افزون گردد؛ زیرا خیال و گمان هیچ دردی را دوا ننموده، در تشخیص حق جای علم را نمی گیرد: ((إِنَّ الظَّنَّ لا یغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیئا)).(1)

در پی این تصحیح، تکمیل یا تصدیق باورها، اعمال و رفتار فرد نیز که جلوه و نمای باورهای درونی اوست، تصحیح شده و به رفتار و منش تام و کامل اهلبیت علیهم السلام نزدیک میشود. این نزدیکی در اعتقاد و عمل، زمینه بهره مندی از شهادت توأم با احسان و فضل آنان را _ که مظاهر تام احسان و فضل خدای منّاناند _ فراهم میآورد.(2)

ص:226


1- سوره یونس، آیه 36 و سوره نجم، آیه 28.
2- ادب فنای مقربان، ج7، صص 321 _ 325.

بخش دوم: مستندات قرآنی عقاید عرضه شده در زیارت آل یاسین

اشاره

چنان که بیان شد، عرضه عقاید برای اطمینان یافتن از صحت باور است و علاوه بر آن، در صورت وجود نقص در بیان اعتقادات، امام آن را تکمیل کرده و راه صحیح را نشان میدهد.(1) لکن زیارت آل یاسین چون از لسان معصوم صادر گردیده و نحوه شهادت دادن به باورها در آن آموزش داده میشود و تلویحاً متضمن معنای عرضه عقاید است، نقص و اشتباهی در آن نیست تا نیاز به تکمیل و تصحیح داشته باشد. از این رو، در ادامه به عرضه این قسمت از زیارت به قرآن می پردازیم تا صحت مفاد آن آشکار گردد.

فرازهای عرضه عقاید را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:

1. توحید، نبوت، حجیت اهل بیت علیهم السلام .

2. رجعت، مرگ و مواقف پس از آن [معاد].

3. اطاعت و ولایت اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان ایشان.

لازم به توضیح است که برخی از مفاد مورد اشاره در این قسمت از زیارت، با توجه به بضاعت اندک نگارنده و سکوت اهل بیت علیهم السلام در اعلام بیشتر

ص:227


1- پیشینه عرض دین وحدیث، ص 198.

ویژگی ها و ریشه های قرآنی این امور، قابل استناد مستقیم به قرآن نیستند؛ اما در این زمینه، روایاتی وجود دارد که نیاز به اعتقاد به چنین اموری را گوشزد میکند.

بنابراین، با اعتقاد به این که حضرات معصومین: سرچشمه معارف حق و خزان علم الهیاند و علم به این امور را سینه به سینه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دریافت نموده و با توجه به ظرفیت مخاطبان و سائلان به گوشه هایی از آن اشاره داشته اند، و این معارف از پس کینه توزی ها و جعل، تصحیف و تحریف معاندان و حوادث تاریخی به دست ما رسیده اند، تنها به نمی از یم روایات و احادیث در این گونه موارد اشاره می کنیم.

1. یکتایی و بی همتایی خداوند

«تو را گواه میگیرم ای مولای من! و شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتای بی شریک وجود ندارد». این عبارت، اولین فراز عرضه عقاید در زیارت آل یاسین است. «اُشهِدُکَ» و «اَشْهَدُ» صیغه متکلم وحده از ریشه «شهد» به معنای علم داشتن و بیان کردن است. بر همین اساس، زائر در این فراز از حضرت ولی عصر علیه السلام به عنوان ولی و صاحب اختیار خویش در خواست می کند تا به باورهای او _ که در عبارات آتی می آید _ آگاه بوده و در قیامت آن ها را تأیید نماید.

اولین اعتقاد عرضه شده، توحید است: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِل_هَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ».

«لا إِله إِلا الله» شعار توحید و اصل و ستون دین است: «إِنَّ أَصْلَ الدِّینِ وَ

ص:228

دِعَامَتَهُ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، (1) و تمام انبیا و رسولان الهی با این پیام که خدایی جز خدای یکتا، شایسته پرستش نیست، به سوی امم مختلف مبعوث شدند: ((وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ)).(2)

آیات قرآن، دعوت پیامبران به توحید را این چنین حکایت می کند: ((لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ))، (3) ((وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً ... یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ))، (4) ((وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً ... اعْبُدُوا))، (5) ((وَ إِلی مَدْینَ ... شُعَیباً ... اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ))(6) و… .

ص:229


1- تفسیر فرات الکوفی، ص 397.
2- «ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، جز آن که به او وحی کردیم که جز من خدایی نیست؛ پس مرا بپرستید». سوره انبیاء، آیه 25.
3- «به راستی نوح را به سوی قومش فرستادیم، وی گفت: ای قوم! خدای یگانه را که جز او خدایی برای شما نیست بپرستید». سوره اعراف، آیه 59.
4- «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را [فرستادیم]، گفت: ای قوم! خدای یگانه را که جز او خدایی ندارید بپرستید، چرا پرهیزکاری نمی کنید؟» سوره اعراف، آیه65.
5- «و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را [فرستادیم]. او گفت: ای قوم! خدای یگانه را که جز او خدایی ندارید بپرستید». سوره اعراف، آیه 73.
6- «و به سوی مردم مدین برادرشان شعیب را فرستادیم، او گفت: ای قوم! خدای یگانه را که جز او خدایی ندارید بپرستید». سوره اعراف، آیه 85.

هم چنین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با پیام آسمانی «قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا» دعوت خود را آغاز نمود. طارق محاربی می گوید: «دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بازارچه ذی مجاز در حالی که پارچه ای سرخ رنگ بر دوش داشت می فرمود: ای مردم بگویید خدایی جز خدای یکتای بی همتا وجود ندارد تا رستگار شوید، و در این حال ابولهب به دنبال او می رفت و به حضرتش سنگ می زد و…».(1)

عبارت «لا اله الا الله» در دو آیه از قرآن مجید تکرار شده است: ((إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یسْتَکبِرُونَ))(2) که علت عذاب عده ای را استکبار و سر باز زدن از پذیرش ولایت الهی اعلام می کند و آیه ((فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ... وَ اللَّهُ یعْلَمُ مُتَقَلَّبَکمْ وَ مَثْواکمْ))(3) که در آن، خداوند به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر میکند به اعتقاد خود در یکتا و بی شریک بودن خدا تمسّک جسته و پایدار بماند و هم چنان به دعوت توحیدی اش ادامه دهد.

اعلام و ارشاد به توحید در قرآن کریم به بیان های مختلف مورد توجه قرار

ص:230


1- «طارق المحاربی رأیت النبی 9 فی سویقة ذی المجاز علیه حلة حمراء و هو یقول یا أیها الناس قولوا لا إله إلا الله تفلحوا و أبو لهب یتبعه و یرمیه بالحجارة...». المناقب، ج 1، ص56.
2- « چون ایشان این طور بودند که وقتی لا اله الا اللَّه برایشان گفته می شد کبر می ورزیدند». سوره صافات، آیه 35.
3- « پس بدان که هیچ معبودی جز او نیست و...خدا به محل سکونت و انتقال شما آگاه است» . سوره محمد، آیه 19.

گرفته است. خداوند در دو آیه مستقیماً توحید و لزوم اعتقاد به آن را گوشزد می کند: ((اَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُون))(1)، ((إِنَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی))(2) و در آیات دیگری، به صورت ضمنی به آن اشاره می نماید:

_ استوار خواندن دینِ مبتنی بر توحید: ((إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ)). (3)

_ دستور به پرستش خداوند و نه کسی غیر از او: ((وَ قَضی رَبُّک أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً)).(4)

_ منع از غلو در دین و امر به سخن گفتن به حق در یگانگی خدا: ((یا أَهْلَ الْکتابِ ... وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ ... فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیراً لَکمْ إِنَّمَا اللَّهُ

ص:231


1- «جز من خدایی نیست، پس از من بترسید». سوره نحل، آیه 2.
2- «خدای یکتا من هستم. هیچ خدایی جز من نیست. پس مرا بپرست». سوره طه، آیه 14.
3- «تنها حکمفرمای عالم وجود خداست و امر فرموده که جز آن ذات پاک یکتا را نپرستید، این آئین محکم است ولی اکثر مردم نمی دانند». سوره یوسف،آیه 40.
4- «پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید». سوره اسرا، آیه 23.

إِلهٌ واحِدٌ)). (1)

_ کفر معرفی کردن اعتقاد به تثلیث: ((لَقَدْ کفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ)). (2)

_ برائت جستن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اعتقاد مشرکان در اله بودن کسی غیر از «الله»: ((قُلْ أَی شَیءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهیدٌ بَینی وَ بَینَکمْ وَ أُوحِی إِلَی هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکونَ)). (3)

_ دعوت اهل کتاب به اعتقاد به خداوند یکتا، همانند اعتقاد مسلمانان: ((قُلْ یا أَهْلَ الْکتابِ تَعالَوْا إِلی کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا

ص:232


1- «هان ای اهل کتاب!... علیه خدا جز حق سخن مگویید... به خدا و فرستادگان او ایمان آورید و زنهار که سخن از سه خدایی به زبان آرید، که اگر از این اعتقاد باطل دست بردارید، برایتان خیر است، چون الله معبودی یکتا است». سوره نساء، آیه 171.
2- «آنان که گفتند: الله سومین سه است، کافر شدند. در حالی که هیچ خدایی جز الله نیست». سوره مائده، آیه 73.
3- «آیا شهادت می دهید که با الله خدایان دیگری هم هستند؟ بگو من شهادت نمی دهم. بگو جز این نیست که او خدایی است یکتا و از آنچه با او شریک می سازید بیزارم». سوره انعام، آیه 19.

نُشْرِک بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)). (1)

_ استدلال به بروز فساد در زمین در صورت وجود خدایی غیر از خدای یگانه: (( لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُونَ)). (2)

_ توجه دادن به طبیعت و آسمان و زمین و دلالت آن ها بر یکتایی خالق: ((وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیرُ صِنْوانٍ یسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکلِ إِنَّ فی ذلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ)). (3)

_ اشاره به عدم وجود برهانی بر پرستش غیر خدا: ((وَ مَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما

ص:233


1- «بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی کلمه ای که تمسک به آن بر ما و شما لازم است و آن این است که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگیریم و یک دیگر را به جای خدای خود به ربوبیت نگیریم. اگر نپذیرفتند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم». سوره آل عمران، آیه 64.
2- «اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدای یکتا بود تباه می شدند، پروردگار عرش از آنچه وصف می کنند منزه است». سوره انبیاء، آیه 22.
3- سوره رعد، آیه 4 و سوره بقره، آیه 164.

حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یفْلِحُ الْکافِرُونَ)). (1)

_ تذکر به نبود مدبری غیر از خداوند: ((مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ)).(2)

چنان که از موارد مذکور مشخص است، قرآن، اصل وجود خدای تعالی را بدیهی می داند؛ یعنی عقل را برای پذیرفتن وجود خدای تعالی، محتاج به برهان نمی بیند و هر جا از خدا صحبت کرده، عنایتش همه در این بوده است که صفات او را از قبیل وحدت و یگانگی، خالق بودن، علم و قدرت و… اثبات کند.(3) زیرا اقرار به وجود خداوند، امری فطری است و هیچ گاه تغییر و تبدیلی در آن رخ نمی دهد:  ((فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکنَّ

ص:234


1- «و هر کس غیر خدا کسی را به الهیت خواند حساب کار او نزد خداست و البته کافران را فلاح و رستگاری نیست». سوره مؤمنون، آیه 117.
2- «خدا هرگز فرزندی اتخاذ نکرده و هرگز خدایی با او شریک نبوده، که اگر شریکی بود در این صورت هر خدایی به سوی مخلوق خود روی می کرد و بعضی از خدایان بر بعضی دیگر علو و برتری می جستند. خدا از آن چه مشرکان می گویند پاک و منزه است». سوره مؤمنون، آیه 91.
3- المیزان، ج 1، ص596.

أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُون))؛(1) بلکه انسان با اعمال خود و اشتباه در تشخیص مصداق اله، فطرت را کم رنگ کرده و می پوشاند.

آیات قرآن اولین شاهد بر یگانگی خداوند را ذات حضرت باری معرفی کرده و می فرماید: ((شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ)).(2) شهادت خداوند در این آیه نیز مانند سایر آیات قرآن، بر نفی وجود الهی غیر از «الله» دلالت نموده و الوهیت خداوند را مطرح میکند؛ زیرا اگر وحدت و الوهیت ثابت شود، سایر اسما و صفات نیز اثبات خواهد شد.(3)

بر همین اساس، روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام حسنات و فواید کثیری را در شهادت به یکتایی و بی همتایی خداوند مطرح کرده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: « گفتن لا اله الا الله بهترین عبادت است».(4) امام رضا علیه السلام نیز از پدرش و ایشان از اجداد طاهرینش تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمودند:

ص:235


1- «پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است؛ فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونگی نیست. این است دین مستقیم ولی بیشتر مردم نمی دانند». سوره روم، آیه 30.
2- «خدا خود شاهد است بر این که معبودی جز او نیست، ملائکه و صاحبان علم نیز شهادت می دهند به یگانگی او و این که او همواره به عدل قیام دارد، معبودی جز او که عزیز و حکیم است وجود ندارد». سوره آل عمران، آیه 18.
3- ادب فنای مقربان، ج3، ص131.
4- «خیر العبادة قول لا إله إلا الله». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص64.

«از جبرئیل شنیدم که می گفت خداوند می فرماید: لا إله إلا الله، دژ و قلعه من است؛ هرکس به آن داخل شود از عذابم در امان است».(1)

آری! «لا اله الا الله» اعلام پذیرش الوهیت و دژ مستحکم الهی است و طلب شهادت نمودن از بقیة الله الاعظم علیه السلام بر این مهم، نشان از اعتقاد به اصلالاصولِ معارف دینی یعنی توحید دارد که از آیات نورانی قرآن سرچشمه میگیرد. در واقع شهادت به یگانگی خدا، هماهنگی با خدا، ملائکه و اولوا العلم است.

2. رسالت و بندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ومحبوبیت ایشان و اهل بیت علیهم السلام

زائر پس از گواهی دادن به یگانگی و بی همتایی خداوند، اقرار به نبوّت رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم نموده و می گوید: «شهادت می دهم که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستاده خداست، و جز او و خاندانش حبیب و دوستی وجود ندارد». شهادت به یکتایی خداوند اگرچه مهم ترین اصل از اصول دینی است، لکن بدون اقرار به نبوت و ولایت پیامبر و اهل بیت ایشان ناتمام می ماند.

همان طور که اشاره شد، قول «لا اله الا الله» و شهادت به یگانگی و بی همتایی خداوند، اثبات الوهیت خداوند است که با اثبات آن، دیگر اسما و صفات ذات باری تعالی نیز اثبات می شود. چنان که مشخص است، خداوند علیم و حکیم است؛(2)پس او بر اساس علم به نیاز بشر و بر مبنای حکمت

ص:236


1- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص39.
2- (( وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ )) . سوره توبه، آیه 106؛ سوره یوسف، آیه 6؛ سوره حجر، آیه 25؛ سوره حج، آیه 52 و...

خویش، مسلماً اشخاصی را به عنوان پیامبر مبعوث نموده است، که قرآن آخرین آنان را رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می نماید: ((ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلیماً)).(1)

از همین رو، عدم قبول و شهادت بر نبوت و رسالت حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم نپذیرفتن علیم و حکیم بودن خداست، که مساوی است با انکار ضمنی الوهیت خداوند که سایر اسمای او (علیم، حکیم و… ) از آن سرچشمه می گیرد. در نتیجه اقرار به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقرار ضمنی به الوهیت خداوند نیز می باشد.

 در این فراز، ابتدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را عبد الهی و سپس رسول او می نامیم. عبد در ابتدا صفت بوده و سپس کاربرد اسمی پیدا کرده است.(2) این واژه در لغت به معنی غیر آزاد و مملوک (کسی که تحت مالکیت و اختیار دیگری است) آمده است.(3) اصل ماده عبد از عبودیت، به معنای تذلّل و خاکساری و خضوعِ همراه با اطاعت در مقابل مولاست.(4) هم چنین راه را هنگامی که در اثر تردد،

ص:237


1- «محمد، پدر احدی از مردان فعلی شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیغمبران است، و خدا به هر چیزی دانا است». سوره احزاب، آیه 40.
2- لسان العرب، ج 3، ص270.
3- لسان العرب، ج 3، صص270_271 و کتاب العین، ج 2، ص48.
4- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 8، ص12.

هموار و خالی از فرورفتگی و برآمدگی شده باشد، «طریق مُعَبََّد» گویند.(1) پس عبد، کسی است که در مقابل خواست و اراده خداوند از خودش هیچ اراده ای نداشته باشد و کاملاً منقاد و مطیع امر مولای خویش باشد.

عبد بودن، مهم ترین هدیه و تشریفی است که پیامبر در شب معراج به دست آورد. فخر رازی از پدر خود نقل کرده که وقتی پیامبر در شب معراج به درجات بالا صعود کرد، خداوند به او وحی کرد: «چگونه از تو پذیرایی کنم یا چه شرافتی به تو دهم؟» آن حضرت عرض کرد: «می خواهم مرا عبد خود قرار دهی». خداوند نیز آیه شریفه ((سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی))(2) را نازل کرد.(3)

از همین رو عبد بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشان از اوج شرافت و بزرگی حضرتش دارد. از آن جا که اگر بنده ای را تشریفاً به آقا و مولایش نسبت دهند، مناسب این است که آن بنده ملتزم به لوازم بندگی او باشد؛ وگرنه، رابطه، صحتِ نسبت ندارد. چنان که اگر مولا بنده ای از بندگانش را تشریفاً به خود نسبت داد و او را بنده خود خواند، آن بندهای خواهد بود که در برابر مولا تسلیم

ص:238


1- مفردات الفاظ القرآن، ص543.
2- «پاک و منزه است خدایی که در مبارک شبی، بنده خود (محمد) صلی الله علیه و آله را از مسجد حرام (مکه معظمه) به مسجد اقصایی که پیرامونش را [به قدوم خاصان خود] مبارک ساخت، سیر داد». سوره اسرا، آیه 1.
3- نگاهی کوتاه به حدیث شریف عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی، ص117.

محض و بی هوا و بی اراده است.

بنابراین وقتی ما شهادت به بندگی حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم می دهیم، در واقع به عالی ترین مرتبه بندگی او و تسلیم و فرمان بری او از خدا شهادت میدهیم؛ امری که هر کس، هر چه باشد و به هر مقام مقدسی نائل شده باشد، به اعتبار درجه ای است که از آن کسب کرده است.(1)

از همین رو، در قرآن شریف وقتی سخن از بلندای مقام آن فخر کائنات و اشرف مخلوقات به میان میآید، به جای هر لغت و صفتی، یا هر اضافه و نسبتی، یا هر مقام و جایگاهی، مقام عبودیت او بازگو می شود.(2) این عبودیت، ریشه و بنیان همه مقام ها و منزلت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛(3)چنان که از همین عبودیت به رسالت رسیدند: «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُه»(4) و مهبط نزول جبرئیل امین شدند: ((وَ إِن کنتُمْ فیِ رَیبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلیَ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَاءَکم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن

ص:239


1- نگاهی کوتاه به حدیث شریف عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی، ص 47.
2- (( أَسْری بِعَبْدِهِ )) . (( ثمُ َّ دَنَا فَتَدَلیَ*فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ ِ أَوْ أَدْنیَ*فَأَوْحَی إِلیَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَی )) ؛ «و در عین بلندی رتبه اش به خدا نزدیک و نزدیک تر شده*او رسول را آن قدر بالا برد که بیش از دو کمان و یا کمتر فاصله نماند*در آنجا بود که جبرئیل به بنده خدا وحی کرد آنچه را که کرد». سوره نجم، آیات 8 _ 10.
3- تو را گواه می گیرم، صص37 _ 38.
4- قسمتی از ذکر تشهد.

کنتُمْ صَادِقِین)).(1)

در آن آیات که مقام رفع و صعود است و منزل اِسرا و عروج، صحبت از عبد و بنده او در میان است، و در این آیات که سخن از انزال و تنزیل قرآن است، باز موضوع بندگی او مطرح است. محور رفع و عروج و اِسرا و صعود، عبودیت است و ملاک نزول و انزال فرقان بر آن وجود مقدس، باز مقام بندگی و عبودیت اوست. گویا گردونه کمال در هستی و قطب مقام و منزلت در وجود، بندگی است.(2)

تمام انبیا با عبودیت به رسالت مبعوث شدند: ((ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کاَنَ عَبْدًا شَکورًا))(3)، ((وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَیدِ إِنَّهُ أَوَّاب))، (4) ((وَ اذْکرْ عَبْدَنَا أَیوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنیِّ مَسَّنیَِ الشَّیطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَاب))(5) و … .

چنان که گفتیم مسیر رسالت از عبودیت می گذرد: ((قَالَ إِنیِّ

ص:240


1- سوره بقره، آیه 23؛ سوره کهف، آیه 1 و سوره فرقان، آیه 1.
2- تو را گواه می گیرم، ص39.
3- « فرزندان کسانی که با نوح [بر کشتی] سوار کردیم، او بنده شکرگزاری بود». سوره اسرا، آیه3.
4- «بر آن چه می گویند صبر کن و به یاد آور بنده ما داود را که نیرومند بود و بسیار به خدا رجوع داشت». سوره ص، آیه 17.
5- «به یاد آور بنده ما ایوب را آن زمان که پروردگار خود را ندا داد که شیطان مرا دچار عذاب و گرفتاری کرد». سوره ص، آیه 41.

عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنیَِ الْکتَابَ وَ جَعَلَنیِ نَبِیا))(1) و پیغمبر و همه انبیای قبل از ایشان، پس از اینکه عبد الهی بودند به رسالت مبعوث شدند. رسالت از ریشه رَسْل، به معنای کسی که در او نرم خویی و آرامش وجود دارد.(2) راغب می گوید: «اصل رِسْل به معنای به آرامی برخاستن است و گاهی به معنای رفق و نرمی و انبعاث و برانگیختگی نیز می آید، که رسول مشتق از این معناست. رسول، هم به پیامی که شخص می رساند گفته میشود و هم به خود شخص حامل پیام».(3)

رسول، واژه ای عام است که در امور روحانی و جسمانی، و در مورد انسان و شیطان، و حتی حیوانات یا جمادات بی احساس نیز به کار می رود، و در تمام موارد کاربرد، توجه به ادای وظیفه و انجام مأموریت است؛(4) مانند: ((فَأَرْسَلْنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا))، (5)((وَ أَرْسَلَ عَلَیهِمْ طَیراً أَبابیلَ))،(6) ((وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ

ص:241


1- «[عیسی]گفت: من بنده خدایم، مرا کتاب داده». سوره مریم، آیه 30.
2- «الرَّسْل، بفتح الراء، الذی فیه لین و استرخاء». لسان العرب، ج 11، ص282.
3- مفردات الفاظ القرآن، صص 352 _353.
4- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص130.  
5- «پس ما روح خود را نزد او فرستادیم که به صورت انسانی تمام عیار بر او مجسم گشت». سوره مریم، آیه 17.
6- «پروردگارت مرغانی که دسته دسته بودند به بالای سرشان فرستاد». سوره فیل، آیه 3.

فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً))، (1)((فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ... ))، (2)((أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا))، (3)((إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ صَیحَةً))، (4)((إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ حاصِباً))(5) و… .

ماده رسل، چنان که بیان شد، در مورد انسان نیز کاربرد دارد: ((لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ)).(6) امام باقر علیه السلام می فرماید: «رسول کسی است که جبرئیل بر او نازل می شود و او به صورت آشکارا جبرئیل را می بیند و با وی سخن میگوید… و وقتی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بین رسالت و نبوت جمع کرد، جبرئیل پیش او می آمد و رو در رو با او صحبت می کرد».(7)

ص:242


1- «و ما بادها را آبستن گر گیاهان فرستادیم، پس از آسمان آبی فرو فرستادیم». سوره حجر، آیه 22.
2- «پس طوفان و ملخ به سوی آن ها فرستادیم». سوره اعراف، آیه 133.
3- «مگر ندیدی که ما شیطان ها را به سوی کافران فرستادیم تا به سختی تحریکشان کنند». سوره مریم، آیه 83.
4- «ما فقط یک صیحه بر آنان فرستادیم». سوره قمر، آیه 31.
5- «و ما بادی سنگ آور بر آنان فرستادیم». سوره قمر، آیه 34.
6- «به راستی نوح را به سوی قومش فرستادیم». سوره اعراف، آیه 59.
7- «الرَّسُولُ الَّذِی یأْتِیهِ جَبْرَئِیلُ قُبُلًا فَیرَاهُ وَ یکلِّمُهُ فَهَذَا الرَّسُولُ وَ أَمَّا... کانَ مُحَمَّدٌ ص حِینَ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ جَاءَتْهُ الرِّسَالَةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ یجِیئُهُ بِهَا جَبْرَئِیلُ وَ یکلِّمُهُ بِهَا قُبُلًا و . ..». الکافی، ج 1، ص 176.

از همین رو، رسالت، مقام وساطت و برزخیت بین غیب و شهادت است. انسان کاملی که مخاطب واقعی کلام خداوند در مرحله احدیت است، رسول است. رسول کسی است که از جنبه بشری و وجهه ظاهری و بدن مادی، همانند دیگران بوده و تفاوتی با مردم ندارد؛(1)ولی از جنبه روحی و معنوی و درجات عرفانی، با هیچ کس قابل مقایسه نیست و لذا به او وحی می شود، نه به دیگران.(2)

شهادت به رسالت الهی حضرت ختمی مرتبت، که در این عبارت از زیارت آل یاسین مذکور است، منشأ قرآنی داشته و اعتقاد به آن، اعتقاد به الوهیت ذات باری تعالی است. از آن جا که خداوند، اهل بیت رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم را همانند خود ایشان از رجس و پلیدی ها مبرّا نموده و طهارت و پاک طینتی

ص:243


1- (( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمُ ْ یوحَی إِلیَ َّ أَنَّمَا إِلَهُکمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ  فَمَن کاَنَ یرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یشْرِک بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا )) ؛ «بگو من فقط بشری هستم همانند شما، که به من وحی می شود. حق این است که خدای شما یگانه است؛ پس هر که امید دارد که به پیشگاه پروردگار خویش رود، باید عمل شایسته کند و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند». سوره کهف، آیه 110.
2- نگاهی کوتاه به حدیث شریف عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی، ص117.

ایشان را بیان داشته، (1) ایشان نیز همانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حبیب خدا هستند؛ چنان که در ادامۀ گواهی دادن به عبودیت و رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایشان و خاندان عصمت و طهارت علیه السلام را تنها حبیبان خدا مینامیم: «لا حَبیبَ اِلاَّ هُوَ وَ اَهْلُهُ».

حبیب از ریشه «حُبّ» به معنای کشش شدید، دوستی، وِداد و نقیض تنفّر است. حبیب، هم در معنای فاعلی (مُحِبّ) و هم در معنای مفعولی (محبوب) کاربرد دارد.(2)

با توجه به معنای لغوی و عدم ذکر متعلق حب در این عبارت، مجموعاً چهار معنا برای آن محتمل است: محب خدا، محب خلق، محبوب خدا، محبوب خلق. به نظر می رسد معنای اول و سوم، یعنی محب خدا و محبوب خدا مناسب تر باشد.(3)

لازم به ذکر است که در این گونه موارد، تعبیرات، حمل بر نفی کمال می کنند، نه نفی جنس و حقیقت. مثلاً وقتی می گویند: «لا عالمَ اِلا زیدٌ؛ عالمی نیست مگر زید»، یعنی عالم کاملی غیر از زید نیست، نه این که هیچ کس غیر از زید عالم نباشد.

خداوند در قرآن، مؤمنان را به شدت حبِّ نسبت به خود توصیف نموده و

ص:244


1- (( إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً )) ؛«خدا جز این منظور ندارد که پلیدی را از شما اهل بیت ببرد، و آن طور که خود می داند پاکتان کند». سوره احزاب، آیه 33.
2- کتاب العین، ج 3، ص31  و لسان العرب، ج 1، صص 289 _290.
3- تورا گواه می گیرم، صص 48_ 51.

می فرماید: ((وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه)).(1)بر اساس آیۀ ((قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ))(2)و امثال آن، استعمال محبت برای خدای تعالی، مانند سایر امور، استعمالی حقیقی است.(3)

از آن جا که خدای سبحان با بانگ رسا ضرورت ایمان و پرستش خالصانه خود و اجتناب از شرک را اعلام می کند: ((أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ))(4) و نیز می فرماید: ((وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ))، (5) بی تردید اخلاص در دین زمانی محقق خواهد شد که شخص عابد، همان طور که هیچ چیزی را اراده نمی کند مگر با حب قلبی و علاقه درونی، در عبادتش هم چیزی به جز خود خدا را نخواهد و تنها معبود و مطلوبش خدا باشد؛ نه صنم و نه هیچ شریک دیگری، نه هیچ هدف دنیوی و نه حتی هیچ هدف اخروی. پس خالص داشتن دین برای خدا این است که در عبادت، محبتی به غیر خدا راه

ص:245


1- «... و کسانی که بخدا ایمان آورده اند نسبت به او محبت شدید دارند». سوره بقره، آیه165.
2- «بگو اگر خدا را دوست می دارید، مرا پیروی کنید، تا خدا هم شما را دوست بدارد». سوره آل عمران، آیه 31.
3- المیزان، ج 1، ص61.
4- . [4] «آگاه باش که دین خالص تنها برای خداست». سوره زمر، آیه 3.
5- «... رسالت این رسول جز این نبود که به مشرکین و اهل کتاب بفهماند از طرف خدا مأمورند الله تعالی را به عنوان یگانه معبود خالصانه بپرستند». سوره بینه، آیه 5.

نداشته باشد.(1)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «همانا مردم خداوند را سه نوع عبادت می کنند. گروهی خدا را به طمع پاداش می پرستند که آن عبادت حریصان و عبادت طمع است؛ عده دیگری خدا را از ترس عذاب جهنم می پرستند که این گونه عبادت کردن، عبادت بردگان و عبادت ترس است؛ اما من خدا را از روی حب و دوست داشتن عبادت می کنم که این گونه عبادت کردن خدا، عبادت کریمان و عبادت امنیت و آرامش است. زیرا خداوند می فرماید: «وآنان از وحشت در آن روز در امانند» و هم چنین می فرماید: «بگو اگر خدا را دوست می دارید، پس از من تبعیت کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را ببخشاید». پس هرکه خدا را دوست بدارد، خدا هم او را دوست میدارد، و هرکه را خدا دوست بدارد از امان یافتگان است».(2)

حب در حقیقت تنها وسیله ای است که میان هر طالبی با مطلوبش رابطه برقرار می کند و هر مریدی را به مرادش می رساند. و حب اگر مرید را به

ص:246


1- ترجمه المیزان، ج 3، ص247.
2- «...قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام : إِنَّ النَّاسَ یعْبُدُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ یعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْک عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ یعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ هِی رَهْبَةٌ وَ لَکنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْک عِبَادَةُ الْکرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یوْمَئِذٍ آمِنُونَ وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ (( قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ )) فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کانَ مِنَ الْآمِنِین». الأمالی للصدوق، ص38.

مراد و طالب را به مطلوب و محب را به محبوب می رساند، برای این است که نقص محب را به وسیله محبوب برطرف سازد تا آنچه را ندارد دارا شود، و کمبودش برطرف گردد.

بنده مخلص هم که اخلاص خود را با محبت به خدا اظهار می دارد، هیچ هدفی جز این ندارد که خدا هم او را دوست بدارد، همان طور که او خدا را دوست می دارد، و خدا برای او باشد، همان طور که او برای خدا است.

لکن خدای سبحان در کلام مجیدش هر حبی را حب نمی شمارد؛ چون حب _ که حقیقتش علقه و رابطه میان دو چیز است _ وقتی حب واقعی است که با ناموس حاکم در عالم وجود، هماهنگ باشد. چون دوست داشتن هر چیز، مستلزم دوست داشتن همه متعلقات آن است و باعث می شود که انسان در برابر هر چیزی که در جانب محبوب است، تسلیم باشد. دوستی خدا هم همین طور است.

دوستی خدای سبحان که خدای واحد است و هر موجودی در تمامی شئون وجودی اش به او متکی است و همه تلاشش در یافتن وسیله ای به سوی او است، خدایی که تمامی خُرد و کلان عالم به سوی او باز می گردد، باید توأم با اخلاص و قبول دین او باشد که همان دین توحید و طریقه اسلام است: (1) ((إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام)).(2)

از مطالب فوق به دست آمد که اوّلاً نشانه شدت حب مؤمنان به خدا

ص:247


1- المیزان، ج 3، صص247_ 249.
2- «همانا دین نزد خدا تنها اسلام است». سوره آل عمران، آیه 19.

اخلاص است؛ یعنی انسان در عبادتش محبت غیر خدا را نداشته باشد. ثانیاً نشانه صدق محبت، هماهنگی با ناموس حاکم در عالم و پذیرفتن متعلقات حب و تسلیم در برابر محبوب است، که خداوند آن را اسلام معرفی می کند.

با توجه به دو مقدمه مذکور و آیۀ ((وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه))(1)که حب مؤمنان را بیشتر از مشرکان بیان می کند، به دست می آید که مذمتی که متوجه کفار شده، به این خاطر نبوده که چرا خدا و یا اَنداد را دوست می دارند. به عبارت دیگر، دوستی بدان جهت که دوستی است، مورد مذمت نیست؛ بلکه از جهت لازمه آن، یعنی اتباع، مورد مذمت قرار گرفته است. چون مشرکین به خاطر محبتی که به بت ها داشتند، آن ها را پیروی می کردند، به این معنا که معتقد بودند بت ها نیرویی دارند که ایشان می توانند در جلب منافع و دفع مضارشان، از آن استمداد بگیرند.

بر همین اساس، نتیجه می گیریم که مدح مؤمنین به خاطر محبت بیشتر به خداوند، بدین جهت است که شدت محبت، انحصار تبعیت از امر خدا را به دنبال دارد. به عبارت دیگر، کسی که محبتش به خدا شدت یافت، متابعتش هم منحصر در خدا می شود. زیرا مؤمنین به این عنوان جز خدا را دوست

ص:248


1- «و بعضی از مردم کسانی هستند که به جای خدا شریک ها می گیرند و آنها را مانند خدا دوست می دارند و کسانی که به خدا ایمان آورده اند، نسبت به او محبت شدید دارند». سوره بقره، آیه 165.

نمی دارند و در نتیجه منحصراً از خدا اطاعت می کنند.(1)

همان طور که برهان، عقل نظری را شکوفا می کند تا بفهمد و باور کند، محبت نیز عقل عملی را کارآمد می سازد تا با انگیزه ای نیرومند، قوای نفس را به حرکت و پیروی از عقل نظری وادارد.(2)

بی شک مصداق اتم اوصاف مذکور، ابتدا در وجود مبارک نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (3) و سپس در اهل بیت ایشان: متجلی است؛ زیرا چنان که در بخش عبودیت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم متذکر شدیم، عبد کسی است که منقاد و مطیع امر مولای خویش باشد، همان طور که رسالت حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و معراج آن حضرت، ناشی از عبودیت و اطاعت مطلق ایشان از خداست.

هم چنین اخبار وارده از اهل بیت علیهم السلام ایشان را مصداق آیۀ ((لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ))(4) معرفی می نماید. کلینی به نقل از مفضل بن عمر از اصحاب امام صادق علیه السلام می نویسد: «من و قاسم بن شریکی و نجم بن حَطیم و صالح بن سهل در مدینه در مورد ربوبیت اهل بیت علیهم السلام مناظره می کردیم، تا این که یکی به

ص:249


1- المیزان، ج 1، ص613.
2- ادب فنای مقربان، ج7،ص100.
3- در روایت، ایشان حبیب خداوند معرفی شده اند: «یا محمّد أنت حبیبی، و صفیّی، و رسولی إلی خلقی؛ ای محمد! تو حبیب و صفی و رسول من به سوی خلق هستی». الیقین النص، ص 290؛ بحار الأنوار، ج 18، ص391؛ ج 37،ص314 و طرف من الأنباء و المناقب، ص440.
4- «به گفتار از او پیشی نمی گیرند و به فرمان او کار می کنند». سوره انبیاء، آیه 27.

دیگری گفت: چرا بر سر این موضوع بحث می کنیم؟ ما از نزدیکان و اصحاب حضرتیم و ایشان از جانب ما در فشار تقیه نیستند. برخیزید تا به محضر ایشان برویم و از ایشان بپرسیم. پس به سوی خانه حضرت رهسپار شدیم.

به خدا قسم هنوز به در خانه نرسیده بودیم که حضرت بدون کفش و عبا در را گشوده، فرمودند: «نه، نه، ای مفضل! ای قاسم! ای نجم! نه، نه، ما رب نیستیم» و سپس این آیه را تلاوت کردند: «بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ».(1)

در زیارت جامعه کبیره که با سندی صحیح از امام هادی علیه السلام منقول است نیز ائمه علیهم السلامرا با همین عنوان خطاب می کنیم: «السَّلَامُ عَلَی الدُّعَاةِ إِلَی اللَّهِ وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَی مَرْضَاةِ اللَّهِ … وَ عِبَادِهِ الْمُکرَمِینَ الَّذِینَ لا یسْبِقُونَهُ

ص:250


1- «...الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: کنْتُ أَنَا وَ الْقَاسِمُ شَرِیکی وَ نَجْمُ بْنُ حَطِیمٍ وَ صَالِحُ بْنُ سَهْلٍ بِالْمَدِینَةِ فَتَنَاظَرْنَا فِی الرُّبُوبِیةِ قَالَ، فَقَالَ بَعْضُنَا لِبَعْضٍ مَا تَصْنَعُونَ بِهَذَا نَحْنُ بِالْقُرْبِ مِنْهُ   وَ لَیسَ مِنَّا فِی تَقِیةٍ قُومُوا بِنَا إِلَیهِ قَالَ فَقُمْنَا فَوَ اللَّهِ مَا بَلَغْنَا الْبَابَ إِلَّا وَ قَدْ خَرَجَ عَلَینَا بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ قَدْ قَامَ کلُّ شَعْرَةٍ مِنْ رَأْسِهِ مِنْهُ وَ هُوَ یقُولُ لَا لَا یا مُفَضَّلُ وَ یا قَاسِمُ وَ یا نَجْمُ لَا لَا (( بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ )) ».  الکافی، ج 8، ص231. با اندکی تفاوت: رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص326 و کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص196. در روایت دیگری از علی علیه السلام همین معنا به دست میآید. ر.ک: اثبات الهداة، ج 3، ص489.

بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ؛(1) درود بر دعوتگران به سوی خدا و راهنمایان به رضایتش… و بر بندگان شایسته ای که در سخن گفتن از او پیشی نمی گیرند و به فرمانش عمل می کنند و رحمت و برکت های خدا بر ایشان باد».

عصمت و عدم مخالفت قولی و عملی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با امر خداوند را از آیه تطهیر(2) نیز می توان استنباط نمود.

انقیاد کامل ایشان، معنای فاعلی «حبیب» یعنی مُحبّ را متجلی می کند؛ انقیاد و اطاعت کاملی که حتی در سخن گفتن از خواست و اراده خداوند خارج نمی شود و در عمل نیز امتثال امر حضرتش است و این، نشان از شدت حب اهل بیت علیهم السلام نسبت به ذات باری تعالی دارد که با اخلاص ناب خویش در همه حالات، خدا را می خواهند و نه غیر او را: ((اِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ))؛(3)«و [گویند] ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم».

بی تردید کسانی که دارای چنین حب خالصی باشند، محبوبِ محبوبِ خویش نیز هستند. خداوند می فرماید: ((یحِبُّهُمْ وَ

ص:251


1- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص610.
2- (( إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً )) . سوره احزاب، آیه33.
3- سوره انسان، آیه 9.

یحِبُّونَهُ))؛(1)«خدا دوستشان دارد و آنان نیز وی را دوست دارند». زیرا محبت الهی همواره دوسویه است؛ امکان ندارد خدای سبحان کسی را دوست بدارد، بی آنکه بنده، دوستدار خدا باشد. نیز شدنی نیست که بنده ای خدای سبحان را دوست بدارد، بی آن که خود، محبوب خدا باشد.(2)

گفتیم که لازمه حب الهی این است که پروردگار را بر هر چیز دیگری، از قبیل مال و جاه و خویشاوند یا غیر آن مقدم بدارند که در اهل بیت علیهم السلام چنین موضوعی ثابت است. اما این که خدا آنان را دوست می دارد، لازمه اش این است که این طائفه از هر ظلم و پلیدیِ معنوی یعنی کفر و فسق مبرا باشند، یا به عصمت الهی یا با مغفرت الهی و از راه توبه؛(3) که مصداق بارز آن در وجود ائمه علیهم السلامبا آیه عصمت متجلی است.

در نتیجه اگر در بخش شهادات زیارت آل یاسین، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را حبیب میخوانیم (لا حَبیبَ اِلاَّ هُوَ وَ اَهْلُهُ) هر دو معنای محب و محبوب را مدنظر داریم؛ زیرا ایشان با عبادت خالصانه، محب حقیقی پروردگار عالم هستند، و به همین علت نیز محبوب ذات باری تعالی قرار گرفته اند.

هم چنین بر اساس برهان عقلی، مُدرک بودن دو سوی متعلق حب نیز، نشان از دو سویه بودن محبت دارد و هر دو معنای فاعلی و مفعولی حب را

ص:252


1- سوره مائده، آیه 54.
2- ادب فنای مقربان، ج7، ص106.
3- المیزان، ج 5، ص631.

شامل می شود.(1)

3. حجت بودن اهل بیت علیهم السلام

اشاره

پس از عرضه اعتقاد به توحید و نبوت به محضر امام، زائر به ارائه باورهای خود در مورد حجج الهی می پردازد. نام تک تک اهل بیت را بر زبان جاری ساخته و ایشان را حجت خداوند می خواند: «و ای مولای من! تو را گواه می گیرم که امیرالمؤمنین علی حجت خداست، و حسن حجت خداست، و حسین حجت خداست، و علی بن الحسین، و محمد بن علی، و جعفر بن محمد، و موسی بن جعفر، و علی بن موسی، و محمد بن علی، و علی بن محمد، و حسن بن علی همه حجت خدایند، و گواهی می دهم شما حجت خدا هستید».(2)

چنان که در بخش سلام به اوصاف حضرت در قسمت «حجة الله» مطرح شد، حجت از ریشه «حجّ» به معنای دلیل و برهان است(3) و اصطلاحاً به چیزی گفته می شود که دو طرف دعوا برای اثبات مدعای خویش، آن را

ص:253


1- ادب فنای مقربان، ج7، ص92.
2- «وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَینَ حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ مُوسَی حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّک حُجَّةُ اللَّهِ».
3- المصباح المنیر، ج2، ص121.

اقامه و بدان احتجاج می کنند.(1)

هرچند همه موجودات امکانی، آیت خدا و حجت برای او و دلیل بر وجود او هستند، لیکن معصومین: قوی ترین حجت برای خداوند و متقن ترین دلیل بر وجود الهی اند.(2)

همان طور که در مباحث پیشین گفتیم، پذیرش رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به طور ضمنی مساوی است با پذیرش الوهیت خدا. هم چنین بر اساس آیه تبلیغ،(3) پذیرش امامت و ولایت اهل بیت و اقرار به حجت بودن ایشان نیز در واقع همان قبول رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ زیرا در آن آیه، اکمال تبلیغ رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مشروط به اعلام امامت و ولایت امیر المؤمنین علیه السلام شده و تکامل دین و اتمام نعم الهی و مرضی خدا واقع شدن دین، با اعلام خلافت ایشان صورت پذیرفته است: ((الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً)).(4) از همین رو، تمام ادله ای که بر وجوب نصب نبی دلالت می

ص:254


1- ادب فنای مقربان، ج2، ص126.
2- ادب فنای مقربان، ج3، ص 90.
3- (( یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه )) ؛ «ای فرستاده ما! آن چه را از ناحیه پروردگار به تو نازل شده برسان و اگر نکنی، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی». سوره مائده، آیه 67.
4- سوره مائده، آیه 3.

کنند، بعینها، بر وجوب نصب امام نیز دلالت دارند.(1)

تمام انبیا، افراد شایسته امت خود را به اذن الهی، وصی و جانشین خود قرار می دادند: «وَ مَا مِنْ نَبِی مَضَی إِلَّا وَ لَهُ وَصِی…».(2) بر همین اساس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز امیرالمؤمنین علیه السلام را وصی و جانشین خود معرفی کردند: «أَنْتَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛(3) ای علی! تو مانند هارون، وصی و جانشین من در خاندانم هستی»

آیات و روایات زیادی بر خلافت امیرالمؤمنین دلالت دارند. در این بخش به صورت گذرا به نقل برخی از آیات و روایات دال بر امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیه السلام می پردازیم.

1.3. دلالت آیات قرآن بر حجیت اهل بیت علیهم السلام
1.1.3. آیه ولایت

نخستین آیه ای که به امامت و ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام و ائمه بعد از ایشان دلالت دارد، آیه ولایت است: ((إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ

ص:255


1- انیس الموحدین، ص128.
2- «هیچ پیامبری نیست مگر اینکه وصی ای دارد». الکافی، ج 1، ص224.
3- رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص21. با تعبیرات دیگر: در من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 179؛ الأمالی للصدوق، ص 12؛ الأمالی للصدوق، ص46 و الخصال، ج 2،ص430.

راکعُون))؛(1)«جز این نیست که ولیّ شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان کسانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند، در حالی که در رکوع نمازند».

شأن نزول آیه در مورد امیرالمؤمنین علی علیه السلام است؛ هنگامی که در حال نماز، انگشتر خود را به سائل دادند.(2) مفسران شیعی بر نزول آیه در مورد امام علی علیه السلام اتفاق نظر دارند.(3) از عامه نیز ابن جریر طبری، سیوطی، واحدی در اسباب النزول، هیثمی در مجمع و… آیه ولایت را در شأن امیرالمؤمنین ذکر کرده اند.(4)

اگرچه نزول آیه مذکور به سبب بخشش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در شأن ایشان نازل گردید؛ لکن با توجه به این که ولایت سایر ائمه علیه السلام نیز از ایشان است، مقام ولایت و سرپرست و اولی به تصرف بودن در مال و جان مؤمنان برای آنان نیز وجود دارد. امام صادق علیه السلام در توضیح آیه می فرمایند: «إِنَّما وَلِیکمُ یعنی اولی به تصرف است نسبت به شما در امور و جان و اموالتان. وَ

ص:256


1- سوره مائده، آیه 55.
2- تحف العقول، ص 459؛ الکافی، ج 1، ص427؛ تفسیر العیاشی، ج 1، صص327_328؛ تفسیر القمی، ج 1، ص170؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص158؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، صص316_ 323 و ترجمه تفسیر المیزان، ص3.
3- «و قد أجمع المفسرون بأن هذه الآیة نزلت فی علی أمیر المؤمنین علیه السلام ». تقریب القرآن إلی الأذهان، ج 1، ص658 و تأویل الآیات الظاهرة، ص156.
4- فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، صص 193_ 200.

الَّذِینَ آمَنُوا یعنی علی علیه السلام و اولاد او تا روز قیامت».(1)

2.1.3. آیه اطاعت از اولوا الامر

 دومین آیه ای که دال بر ولایت اهل بیت علیهم السلام است و روایات ذیل آن، نام تک تک ائمه علیهم السلامرا بیان می کنند، آیه اولوا الامر است. خداوند می فرماید: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً)).(2)

در این آیه، اطاعت از خدا و رسول واجب شمرده شده است. اطاعت از خدا که واجب بالذات، صاحب فرمان و صاحب همه امور و شئون است، در واقع، عمل به آموزه های قرآن می باشد. اطاعت از رسول صلی الله علیه و آله و سلم و پذیرش بیانات ایشان در جزئیات احکام و تفسیر آیات نیز همان اطاعت خدا خواهد بود. امر به اطاعت کردن از اولوا الامر نیز با یک بار آوردن «اطیعوا» و عدم تکرار آن و

ص:257


1- «إِنَّما وَلِیکمُ یعنی أولی بکم و أحق بأمورکم و أنفسکم و أموالکم وَ الَّذِینَ آمَنُوا یعنی علیا و أولاده الأئمة إلی یوم القیامة...». تأویل الآیات الظاهرة، ص158 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، صص 316 _ 323.
2- «هان ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و رسول و کارداران خود را [که خدا و رسول، علامت و معیار ولایت آنان را معین کرده] فرمان ببرید، و هرگاه در امری اختلافتان شد، برای حل آن به خدا و رسول مراجعه کنید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید. این برایتان بهتر و سرانجامش نیکوتر است».

عطف آن به اطاعت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نشان می دهد که همان شرایط و ابعادی که در اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطرح است، در اطاعت از اولوا الامر نیز وجود دارد.(1)

روایات ذیل آیه شریفه، مصداق اولوا الامر را اهل بیت علیهم السلام معرفی میکنند. کافی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمودند: «منظور از اولوا الامر به طور خاص ما هستیم».(2) هم چنین ابوبصیر از ایشان نقل می کند که فرمودند: «منظور از اولوا الامر در آیه ((أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول و... )) ائمه از اولاد علی و فاطمه علیها السلام هستند تا روز قیامت».(3)

هم چنین از جابر بن عبد الله انصاری نقل است که پس از نزول آیه مذکور، از پیامبر پرسید: «ای رسول خدا! خدا و رسولش را شناختیم؛ اما اولوا الامر که خداوند اطاعت از آنان را همانند اطاعت از خودش دانسته، چه کسانی هستند؟»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ای جابر! آن ها جانشینان من و ائمه مسلمین پس از من هستند. اولین آن ها علی علیه السلام، سپس حسن و حسین و علی بن حسین و پس از آن ها محمد بن علی است که در تورات به باقر نام بردار است و تو او

ص:258


1- بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص75.
2- «...عَنْ بُرَیدٍ الْعِجْلِی قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام ... (( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ )) إِیانَا عَنَی خَاصَّةً».  الکافی، ج 1، ص276.
3- کمال الدین و تمام النعمة،ج 1، ص222.

را درک می کنی. پس سلام مرا به او برسان. پس از او جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و سپس هم نام و هم کنیه من، حجت خدا در زمین، بقیة الله در میان بندگانش، فرزند حسن بن علی است که خداوند به دست او مشارق و مغارب زمین را می گشاید. او کسی است که از دید شیعیان و دوستانش غایب می گردد و بر امامت او جز کسی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد، پایدار نمی ماند».(1)

کلینی نیز به سند خود از حسین بن علا نقل کرده است که امام صادق علیه السلام در جواب پرسشی درباره مفترض الطاعة بودن اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آری؛ اطاعت از آنان واجب است. آنان کسانی هستند که خداوند می فرماید: ((أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ

ص:259


1- «سمعت جابر بن عبد الله الأنصاری یقول: لما أنزل الله عز و جل علی نبیه محمد صلی الله علیه و آله: (( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ )) قلت: یا رسول الله، عرفنا الله و رسوله، فمن أولو الأمر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک؟ فقال 9: «هم خلفائی- یا جابر- و أئمة المسلمین من بعدی، أولهم علی بن أبی طالب، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر، ستدرکه- یا جابر- فإذا لقیته فاقرأه منی السلام، ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم سمیی و کنیی حجة الله فی أرضه، و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علی، ذاک الذی یفتح الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها، ذاک الذی یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلا من امتحن الله قلبه للإیمان». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص103.

أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ)) و آنان همان هایی هستند که خداوند می فرماید: ((إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ)).(1)

از عامه نیز حسکانی در شواهد التنزیل به نقل از سلیم بن قیس هلالی و او از امام علی علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ای علی! تو اولین اولوا الامر هستی».(2) بخاری در کتاب احکام، مسلم در کتاب امارات و دیگران نیز تعداد خلفای پس از پیامبر را دوازده تن ذکر کرده اند.

با توجه به روایات، به خصوص روایت جابر _ که در آن، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خلفای خود را ائمه دوازد ه گانه معرفی می کند_ مشخص می شود که حجت و خلیفه بودن اهل بیت علیه السلام از روایات فریقین قابل دستیابی است.

4. حتمی بودن وقوع رجعت

اشاره

زائر پس از ارائه باورها و معتقدات خود در اصول دین، به عرضه سایر

ص:260


1- «مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِی عَنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْأَوْصِیاءُ طَاعَتُهُمْ مُفْتَرَضَةٌ قَالَ نَعَمْ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ (( أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ )) وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ (( إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ )) ». الکافی، ج 1، ص189.
2- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص189.

اعتقادات خویش که بعضی از آن ها ضروریات مذهب حقه تشیع است میپردازد. شایان ذکر است که در این بخش از زیارت، زائر باورهای خود را «حق» معرفی می کند. همان طورکه اشاره شد، حق، به معنای تحقق، ثبوت، ضدّ باطل، مطابقت و موافقت است.(1) یعنی زائر مواردی را که به عرضه آن ها می پردازد، اموری حتمی الوقوع و ثابت می داند که اولین آن ها رجعت است. او به رجعت و بازگشت دوباره عده ای از افراد به دنیا اشاره می کند و می گوید: «شهادت می دهم که بازگشت شما حق است و در آن، ایمان کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در مدت ایمان خویش کار خیری نکرده، سودش ندهد».

رجعت از ریشه «رَجْع» به معنای بازگشت، بازگرداندن و نقیض رفتن است(2) و در اصطلاح، به معنی بازگشت به دنیا پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام است.(3) در رجعت، دو گروه از مردگان، یعنی مؤمنان محض و کافران محض، به صورت های پیشین خود، به دنیا باز می گردند تا دسته مؤمن از برپایی حکومت جهانی عدل، دل شاد، و کافران، از فرومایگی و پستی ستمگران، دل گیر شوند.

لازم به توضیح است که واژه رجعت دارای شهرت کامل است؛ ولی در این باره، واژگان دیگری نیز به کار گرفته شده است؛ از جمله «کرة»،

ص:261


1- لسان العرب، ج 10، ص49؛ قاموس قرآن، ج 2، ص159 و المفردات فی غریب القرآن، ص246.
2- المصباح المنیر، ج 2، ص220 و  مفردات الفاظ القرآن،ص342.
3- مجمع البحرین، ج 4، ص333.

«عودة»، «بعثة»، «حشر»، «إیاب» و مانند آن.(1)

رجعت یکی از وقایع مهم آیندۀ عالم است که گواهی آیات قرآن و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر آن، نشانگر اسلامی بودن این عقیده است. لکن به سبب عدم اقبال اهل سنت به مسأله رجعت، اعتقاد به آن، از مختصات ویژه مذهب شیعه شده است. شیعیان، رجعت را بر اساس آیات، روایات و اجماع پذیرفته اند، اما مخالفت اهل سنت بدون استدلال است.(2)

مسئله رجعت بیشتر مورد توجه متکلمانی قرار گرفته است که با روایات سروکار داشته اند.(3) از همین رو و بر اساس روایت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم که می فرمایند: «احادیثی که به نام من به شما رسید و موافق و هماهنگ با قرآن بود، حدیث و سخن من است، و آن چه مخالف با قرآن بود، سخن من نیست»، (4) سنجش روایات رجعت با معیار قرآن، می تواند صحت و سقم آن را مشخص کند.

1.4. رجعت در روایات

امام باقر علیه السلام میفرمایند: «زمان غلبه دین الهی بر تمام ادیان دیگر، در

ص:262


1- رجعت از نگاه قرآن، ص229.
2- عصر شکوهمند رجعت، ص79و80.
3- رجعت از دیدگاه متکلمان برجسته شیعی و رابطه آن با تناسخ، ص12.
4- .«فَمَا جَاءَکمْ عَنِّی مِنْ حَدِیثٍ وَافَقَ کتَابَ اللَّهِ فَهُوَ حَدِیثِی، وَ مَا خَالَفَ کتَابَ اللَّهِ فَلَیسَ مِنْ حَدِیثِی». قرب الإسناد، ص92.

زمان رجعت خواهد بود».(1) هم چنین امام صادق علیه السلام میفرمایند: «کسی که به رجعت ما ایمان ندارد، از ما نیست».(2) ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز در پاسخ به سؤال مأمون از رجعت می فرمایند: «وقوع رجعت حتمی است؛ چنان که در امم پیشین رخ داده و قرآن هم به آن اشاره کرده است».(3)

امام صادق علیه السلام نیز روایت کرده اند: «مردی به عمار یاسر گفت: آیه ای در کتاب خدا قلبم را فاسد کرده است. عمار پرسید: کدام آیه؟ گفت: آیۀ ((أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً))، مقصود از دابه الارض چیست؟ عمار گفت: به خدا نمی نشینم و نمی خورم و نمی نوشم تا آن را به تو نشان دهم. عمار با آن مرد نزد علی علیه السلام آمد. حضرت مشغول خوردن خرما و سرشیر بود. فرمود: بیا. عمار نشست و با حضرت مشغول خوردن شد. آن مردم تعجب کرد. وقتی که عمار برخاست، آن مرد گفت: سبحان اللّه! تو قسم خوردی که نخوری و ننوشی مگر این که آن دابه را به من نشان دهی. عمار گفت: اگر عقل داری، به تو نشان دادم.»(4) در این روایت، امیرالمؤمنین علی علیه السلام دابّه معرفی شده است.

حضرت صادق علیه السلام در روایت دیگری نیز فرموده اند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به

ص:263


1- «لیظهره الله فی الرجعة». تفسیر العیاشی، ج 2، ص87.
2- «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِکرَّتِنَا». من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص458.
3- «فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام إِنَّهَا لَحَقٌّ قَدْ کانَتْ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهِ الْقُرْآن...». عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص201.
4- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص144.

امیرالمؤمنین برخورد و او را در مسجد خوابیده دید؛ بدین حال که مقداری شن جمع کرده و سرش را روی آن گذاشته بود. حضرت با پای خود ایشان را حرکت داد و فرمود: برخیز ای دابةالله! مردی از اصحاب عرض کرد: یا رسول اللَه! آیا ما هم می توانیم رفقای خود را به این نام بنامیم؟ فرمود: نه. به خدا سوگند، این نام، جز برای او نیست و او همان دابه ای است که خدای تعالی در کتابش درباره او فرمود: ((وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ... )). سپس به امام علی فرمود: ای علی! در آخرالزمان (زمان رجعت) خداوند تو را به بهترین صورت خارج میکند…».(1)

با توجه به روایات فوق که اعتقاد به رجعت را ضروری دانسته و زمان غلبه دین حق بر سایر ادیان و خروج دابّة الارض را در رجعت معرفی می کند، و هم چنین روایت حضرت رضا علیه السلام که وقوع آن را حتمی میشمرد و روایاتی دیگر از این دست که علامه مجلسی، تعداد آن ها را نزدیک به دویست روایت می داند، (2) و هم چنین اشارات برخی زیارات از جمله زیارت آل یاسین، جامعه کبیره و… در مورد بازگشت اهل بیت علیهم السلام در زمان رجعت

ص:264


1- «فإنه حدثنی أبی عن ابن أبی عمیر عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال انتهی رسول الله صلی الله علیه و آله إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام و هو نائم فی المسجد قد جمع رملا و وضع رأسه علیه فحرکه برجله ثم قال له: قم یا دابة الله فقال رجل من أصحابه یا رسول الله أ یسمی بعضنا بعضا بهذا الاسم فقال: لا و الله ما هو إلا له خاصة و هو الدابة التی ذکر الله فی کتابه وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ ... ثم قال یا علی إذا کان آخر الزمان أخرجک الله فی أحسن صورة...». تفسیر القمی، ج 2، ص130.
2- رجعت، ص26.

به عنوان کسانی که به ایمان محض رسیده اند، قطعیت وقوع رجعت از نظر روایات شیعه امری مسلم است.

در میان اهل تسنن نیز روایاتی دال بر وقوع رجعت وجود دارد؛ لکن آن ها از پذیرش رجعت سرباز می زنند. سیوطی در الدر المنثور می نویسد: «هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت، عمر بن خطاب برخاست و گفت: به خدا سوگند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رجعت می کند، همان گونه که موسی به سوی قوم خود باز گشت».(1) سیوطی هم چنین در روایتی به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب کهف را از یاران امام مهدی علیه السلام معرفی میکند، (2) که این مطلب، همان اعتقاد به رجعت است.

در ادامه به بررسی برخی از آیاتی که بر وقوع رجعت به عنوان اعتقادی صحیح تأکید میکنند، میپردازیم.

2.4. رجعت در قرآن

چنان که امام رضا علیه السلام در پاسخ به سؤال مأمون بیان فرمود، منشأ اعتقاد به رجعت، آیات قرآن است.(3) آیات قرآن در رابطه با رجعت را می توان به دو

ص:265


1- «و أخرج ابن المنذر عن أبی هریرة قال لما توفی رسول الله صلی الله علیه و آله قام عمر بن الخطاب فقال... و الله لیرجعن رسول الله صلی الله علیه و سلم کما رجع موسی». الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 2، ص81.
2-  «و أخرج ابن مردویه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله أصحاب الکهف أعوان المهدی». الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 4، ص 215.
3- «نَطَقَ بِهِ الْقُرْآن». عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2،ص201.

دسته تقسیم کرد:

1) آیاتی که به وقوع رجعت در امم گذشته اشاره می کنند.

2) آیاتی که به وقوع رجعت در آخرالزمان اشاره دارند.(1)

دسته اول شامل آیاتی نظیر زنده شدن کشته بنی اسرائیل به معجزه حضرت موسی علیه السلام، (2) زنده شدن هزاران نفری که از شهرشان خارج شدند و خداوند، آن ها را پس از میراندن دوباره حیات بخشید، (3) زنده کردن مردگان به دست حضرت عیسی علیه السلام (4) و… می شود که در آن ها امکان وقوع رجعت به اذن و قدرت الهی اثبات می گردد.

از طرفی، قرآن، وقوع برخی مسائل واقع شده در امم پیشین را برای

ص:266


1- رجعت از نگاه قرآن، ص229.
2- (( فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا  کذَالِک یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتیَ وَ یُرِیکمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُون )) ؛ «گفتیم پاره ای از گاو را به کشته بزنید. خدا مردگان را چنین زنده می کند و نشانه های قدرت خویش را به شما می نمایاند، شاید تعقل کنید». سوره بقره، آیه 73.
3- (( أَ لَمْ تَرَ إِلیَ الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ  إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلیَ النَّاسِ وَ لَاکنَّ أَکثرََ النَّاسِ لَا یَشْکرُون )) ؛ «مگر داستان آنان که هزاران نفر بودند و از بیم مرگ، از دیار خویش بیرون شدند را نشنیدی که خدا به ایشان گفت بمیرید، آن گاه زنده شان کرد. خدا بر مردم کریم است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند». سوره بقره، آیه 243.
4- (( وَ أُحْیِ الْمَوْتیَ بِإِذْنِ اللَّهِ )) ؛ «و مرده را به اذن خدا زنده می کنم». سوره آل عمران، آیه49.

مسلمانان حتمی می شمرد: (1) ((أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یأْتِکمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکم)).(2) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در این باره می فرمایند: «تمام حوادثی که در بنی اسرائیل رخ داد، در این امت نیز همانند آن ها روی می دهد».(3) بر اساس روایات، از جمله اموری که در بنی اسرائیل روی داده، حیات مجدد برخی از مردگان است که اصطلاحاً بدان رجعت می گوییم.

دسته دوم آیات، امکان وقوع رجعت را در امت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم امری میسر قلمداد میکنند. این مهم را می توان از روایاتی که به تفسیر آیات زیر پرداخته اند، به دست آورد.

1. ((وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فیِ الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لهَُمْ دِینهَُمُ الَّذِی ارْتَضیَ لهَُمْ وَ لَیبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنیِ لَا یشْرِکونَ بیِ شَیا وَ مَن کفَرَ بَعْدَ ذَالِک فَأُوْلَئک هُمُ

ص:267


1- المیزان، ج 2، ص161.
2- «آیا می پندارید بدون این که آن چه بر سر اقوام و ملل گذشته از مصائب درونی و برونی بیامد بر سر شما آید، داخل بهشت شوید؟» سوره بقره، آیه 214.
3- «وَ قَالَ النَّبِی 9 یکونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کلُّ مَا کانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّة». من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص203.

الْفَاسِقُون))؛(1) «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده که شما را در این سرزمین جانشین دیگران کند، آن چنان که اسلاف و گذشتگان آنان را جانشین کرد، و نیز دینشان را که برای ایشان پسندیده استقرار دهد و از پی ترسی که داشتند، امنیت روزی شان فرماید تا مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نکنند و هر کس پس از این کافر شود، آنان خود عصیان پیشگان اند».

خداوند در این آیه به همه مؤمنان عصر بعثت تا ظهور که دارای ایمان خالص باشند، وعده حاکمیت دینی و جهانی داده است و برای تحقق این وعده، باید همه وعده داده شدگانی که از دنیا رفته اند رجعت کنند تا این وعده الهی تحقق یابد.(2) زیرا خداوند خلف وعده نمی کند : ((إِنَّ اللَّهَ لا یخْلِفُ الْمیعادَ)).(3)

2. ((وَ حَرَامٌ عَلیَ قَرْیةٍ أَهْلَکنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یرْجِعُون))؛(4) «بر هر دهکده که هلاکشان کردیم، مقرر کردیم که دیگر باز نگردند».

این آیه، اشاره به عدم بازگشت معذَبین به دنیا دارد؛ در صورتی که هنگام

ص:268


1- سوره نور، آیه 55.
2- عصر شکوهمند رجعت، ص40. باید توجه داشت که این، یکی از معانی آیه است، و معانی دیگر باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد.
3- «آری؛ خدا خلف وعده نمی کند». سوره آل عمران، آیه 9.
4- سوره انبیاء، آیه 95.

برپایی قیامت، همه باز می گردند: ((رَبَّنا إِنَّک جامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لا رَیبَ فیه)).(1) در نتیجه کسانی که با کفر محض و بدون هلاکت از دنیا رفته اند، به دنیا باز می گردند.(2)

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خویش، این آیه را از بزرگ ترین دلایل رجعت می داند(3) و از صادقین علیهما السلام نقل می کند که فرمودند: «کل قریة أهلک الله أهلها بالعذاب لا یرجعون فی الرجعة؛(4)هر قریه ای که خداوند آن را با عذاب از دنیا برده باشد، در رجعت باز نمی گردد».

3. ((إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فیِ الحَْیوةِ الدُّنْیا وَ یوْمَ یقُومُ الْأَشْهَاد))؛(5)«بی تردید ما پیامبران خود و مؤمنان را در زندگی دنیا و روزی که گواهان [برای گواهی دادن] به پا ایستند، یاری می کنیم».

در این آیه نیز پیروزی و نصرت الهی _ که با فعل مضارع و لام تأکید و جمله اسمیه همراه با لفظ «اِنَّ» بیان شده است (إِنَّا لَنَنصُر)_ به همه رسولان الهی و مؤمنان اختصاص دارد (رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا) و مربوط به زمان پس از

ص:269


1- «پروردگارا! تو در روزی که شکی در آمدنش نیست، مردم را یک جا جمع خواهی کرد». سوره انبیاء، آیه 95.
2- عصر شکوهمند رجعت، ص37.
3- «فهذه الآیة من أعظم الدلالة فی الرجعة». تفسیر القمی، ج 2، ص76.
4- تفسیر القمی، ج 2، ص76.
5- سوره غافر، آیه 51.

نزول آیه است. پس برای تحقق این پیروزی که وعده خداوند است، باید انبیا و مؤمنان ناب و خالص به دنیا باز گرداند و بر دشمنان خود پیروز شوند؛ که این همان رجعت است.

ابن ابی عمیر از منصور بن یونس و او از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت درباره این آیه فرمودند: «این در زمان رجعت خواهد بود، هنگامی که رسول الله و ائمه علیهم السلامرجعت کنند».(1) و در جای دیگری فرموند: «زیرا بسیاری از انبیا و امامان بعد از ایشان در دنیا یاری نشدند و به قتل رسیدند. پس به خدا سوگند، یاری آن ها در رجعت خواهد بود».(2)

4. ((هوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ))؛(3) «اوست که پیغمبرش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه دین ها غلبه دهد، اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند».

از این آیه نیز می توان خلافت و نصرت رسولان و مؤمنان در زمین و

ص:270


1- «ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَال... قوله إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و هو فی الرجعة إذا رجع رسول الله صلی الله علیه و آله و الأئمة علیهم السلام». تفسیر القمی، ج 2، ص258 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص764. 
2- «ذلک و الله فی الرجعة، اما علمت ان انبیاء کثیرة لم ینصروا فی الدنیا و قتلوا، و أئمة من بعدهم قتلوا و لم ینصروا، و ذلک فی الرجعة». تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص526.
3- سوره توبه، آیه 33 و سوره صف، آیه 9.

بازگشت عده ای که بدون عذاب از دنیا رفته اند را برداست کرد؛ زیرا حکومت و جانشینی مؤمنان و انبیا، همان ظهور و غلبه دین الهی بر دین های باطل است که با تحقق وعده عذاب امم نافرمان از دستورات الهی همراه خواهد بود.

این واقعه بر اساس سخن امام باقر علیه السلام در زمان رجعت روی خواهد داد: «لیظهره الله فی الرجعة».(1) امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می فرمایند: « فو الّذی نفسی بیده حتی لا یبقی قریة إلّا و تنادی بشهادة أن لا إله إلا اللَّه و محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بکرةً و عشیاً؛(2) قسم به خدایی که جانم در ید قدرت اوست، در زمان ظهور و رجعت هیچ قریه ای نمی ماند مگر این که صبح و شام به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شهادت میدهد». این روایت اشاره به پیروزی و غلبه دین حق بر ادیان باطل دارد.

5. ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُونَ))(3)؛ «[به خاطر بیاور] روزی را که از هر امتی، دسته ای از آن ها را که آیه های ما را دروغ شمرده اند، محشور کنیم و آن ها ردیف شوند».

این آیه شاید صریح ترین عبارت در اثبات اعتقاد به رجعت باشد؛ چراکه

ص:271


1- تفسیر العیاشی، ج 2، ص87؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 770 و تفسیر الصافی، ج 2، ص 338.
2- تفسیر الصافی، ج 2، ص 338.
3- سوره نمل، آیه 83.

خداوند حشرِ در این روز را با «مِن» تبعیضیه بیان فرموده است، یعنی از میان هر امت، گروهی را زنده می کند و حال آن که آیه شریفه ((وَ یوْمَ نُسَیرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً))(1) حشر قیامت را همگانی می شمرد، بدون این که کسی را وا بگذارد. بنابراین، حشر در آیه مذکور، در زمانی غیر از قیامت است.

روایات اهل بیت علیهم السلام آن را همان رجعت تفسیر کرده اند. مردی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: «اهل سنت خیال می کنند آیه ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً)) روز قیامت است». امام صادق علیه السلام فرمودند: «آیا خداوند از هر امتی گروهی را محشور می کند و بقیه را وا می گذارد؟ نه، چنین نیست. بلکه منظور، رجعت است. آیه ای که بر حشر قیامت دلالت دارد آیه ((وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً)) است».(2)

ص:272


1- «روزی که کوه ها را به راه اندازیم و زمین را [از زیر آن] نمودار بینی و محشورشان کنیم و یکی از آن ها را وا نگذاریم». سوره کهف، آیه 47.
2- «فقال الرجل لأبی عبد الله 7: إن العامة تزعم أن قوله: (( وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً ))، عنی فی القیامة، فقال أبو عبد الله 7: «أ فیحشر الله من کل امة فوجا، و یدع الباقین؟! لا، و لکنه فی الرجعة، و أما آیة القیامة فهی: (( وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا )) ». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص228. هم چنین در این کتاب روایت دیگری به همین مضمون نقل شده است: « حدثنی أبی، عن ابن أبی عمیر، عن حماد، عن أبی عبد الله 7، قال: «ما یقول الناس فی هذه الآیة: وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً؟» قلت: یقولون: إنها فی القیامة، قال: «لیس کما یقولون، إن ذلک فی الرجعة أ یحشر الله فی القیامة من کل أمة فوجا، و یدع الباقین؟! إنما آیة یوم القیامة قوله: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص641.  در تفاسیر دیگر نیز منظور از این آیه را رجعت دانسته اند. ر.ک: ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص145؛ تفسیر الصافی، ج 4، ص76؛ تفسیر القمی، ج 2، ص130؛ تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص100 و الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج 2، ص464.

با توجه به مطالب فوق، برهانی و قرآنی بودن اعتقاد به رجعت در میان شیعیان به اثبات می رسد و از همین رو در زیارات، به حتمی بودن بازگشت ائمه علیهم السلامدر زمان حکومت و ظهور آخرین ذخیره الهی حضرت بقیة الله علیه السلام اشاره می شود، و زائر آن را از معتقدات خود اعلام می کند.

نکته ای که در این جا قابل توجه است، عبارت «یوْمَ لا ینْفَعُ نَفْساً ایمانُها، لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فی ایمانِها خَیراً» است که به دنبال شهادت به حتمی بودن رجعت، در زیارت آل یاسین مورد اشاره قرار می گیرد.

هرچند در تفاسیر، چنین حالتی از اوصاف قیامت شمرده شده(1) و در آن هنگام، زمان عمل به پایان رسیده و زمان برداشت محصول است، (2) لکن

ص:273


1- «عن أبی عبد الله 7 قال: ما زالت الأرض إلا و لله فیها حجة یعرف الحلال و الحرام، و یدعو إلی سبیل الله، و لا تنقطع الحجة من الأرض إلا أربعین یوما قبل یوم القیامة، فإذا رفعت الحجة اغلق باب التوبة و لم ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أن ترفع الحجة، و أولئک شرار من خلق الله، و هم الذین تقوم علیهم القیامة». البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 501 و تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص782.
2- ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص192. «الْیوْمَ عَمَلٌ بِلَا حِسَابٍ وَ غَداً حِسَابٌ بِلَا عَمَل؛ امروز زمان عمل است بدون محاسبه، و فردا زمان حساب است بدون این که فرصت عمل باشد».

استفاده از این وصف در کنار شهادت به حقانیت رجعت ملهم این نکته است که روزگار رجعت، مقطعی پس از مرگ و استمرار عالم برزخ است و اگرچه مفسدان به دنیا بازمی گردند، اما هم چنان محکوم به قوانین عالم برزخ اند و امکان توبه و بازگشت ندارند. یعنی با توجه به این که نشانه های مرگ و پس از مرگ را مشاهده کرده اند، توبه آن ها مورد قبول نخواهد بود؛ چه این که خداوند می فرماید: ((یوْمَ یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً)).(1)

بنابراین بازگشت افراد پلید و فاسد الاعمال در رجعت، یک امکان برای توبه کردن آن ها نیست، زیرا توبه هنگامی مورد قبول است که مرگ آدمی فرا نرسیده باشد.(2) در واقع رجعت برای رجعت کنندگان نوعی قیامت است در مقیاس دنیایی. چنان که علامه طباطبایی نوشته اند: «رجعت از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمی رسد».(3) از همین رو

ص:274


1- «روزی که پاره ای از آیات پروردگارت بیاید، کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در مدت ایمان خویش کار خیری نکرده، ایمان آوردنش سودش ندهد، بگو منتظر باشید که ما نیز منتظریم». سوره انعام، آیه 158.
2- عصر شکوهمند رجعت، ص100.
3- المیزان، ج 2، ص163.

در زمان رجعت نیز زمان عمل برای مفسدان به پایان رسیده است.

5. حقانیت مرگ

پس از ارائه باور در مورد حتمی بودن رجعت، زائر به شهادت دادن در مورد مرگ و امور غیبی پس از آن می پردازد. موت در واقع «مویت» بوده است، مانند سید و سیود که «واو» و«یا» با هم ادغام شده و به علت ثقیل بودن، «ی» نیز حذف شده است.(1)

موت به معنی مرگ و ضد حیات، (2) از آفریده های خداست و در مورد هر موجودی با توجه به نوع حیاتش متفاوت است.(3)مرگ، حقیقتی است که همه انسان ها با آن روبه رو خواهند شد: ((کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَینا تُرْجَعُون)).(4) این جمله از باب استعاره به کنایه است؛ یعنی مرگ به یک چیز چشیدنی تشبیه شده و آن گاه حکم کرده به این که این چشیدنی را همه خواهند چشید.(5)

بر خلاف نظر عده ای که معتقدند مرگ، آن ها را نابود می کند، مرگ دروازه ورود به دنیای دیگری است. مرگ حقیقتی است که حتی منکران

ص:275


1- کتاب العین، ج 8، ص140.
2- لسان العرب، ج 2، ص90.
3- مفردات الفاظ القرآن، ص781.
4- «هر کسی مرگ را خواهد چشید و سپس به سوی ما بازگشت می کنید». سوره عنکبوت، آیه 57.
5- المیزان، ج 16، ص217.

معاد نیز آن را پذیرفته اند: ((اِنْ هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین)).(1)

از تعلیم قرآن برمی آید که مرگ به معنای عدم حیات نیست؛ بلکه به معنای انتقال است. از همین رو مرگ امری است وجودی، که مانند حیات خلقت پذیر است.(2) زیرا خداوند می فرماید: ((الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکم)).(3)

مرگ از جلوه های قدرت نمایی خداوند است که هیچ یک از بندگان توانایی فرار از آن را ندارند: ((نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَکمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ))(4)و حتی در میان دیوارهای محکم قلعه ها نیز به سراغ انسان می آید: ((أَینَما تَکونُوا یدْرِککمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ)).(5)

زائر در زیارت آل یاسین پس از ارائه باورهای خود در مورد توحید، نبوت و امامت، با اقرار به حتمی بودن مرگ که ریشه در تعالیم وحی دارد، در واقع

ص:276


1- سوره مؤمنون، آیه 37.
2- المیزان، ج 19، ص 585.
3- «کسی که موت و حیات را آفریده تا شما را بیازماید که کدامتان خوش رفتارترید و او عزیزی آمرزنده است». سوره ملک، آیه 2.
4- «این ماییم که مرگ را بین شما مقرر کرده ایم، و کسی نیست که از تقدیر ما سبقت بگیرد». سوره واقعه، آیه 60.
5- «هر جا که باشید مرگ شما را در می یابد، هر چند که در بناهای استوار و ریشه دار باشید». سوره نساء، آیه 78. 

شروع به تأیید و صحه گذاشتن بر وجود عالم دیگر و حوادث پس از آن که با مرگ شروع می شود، مینماید.

6. حتمیت سؤال ناکر و نکیر

وادی قبر، اولین وادی پس از مرگ است که قسمتی از محاسبات اعمال در آن جا شروع می شود. بر اساس روایات، سؤال و پرسش از انسان در قبر توسط دو فرشته صورت می گیرد. فرشتگان مأمور به سؤال از کافران را نکیر و منکر، و فرشتگان مأمور به سؤال از افراد مومن را مبّشر و بشیر گویند. این که فرشتگان پرسشگر از کافران را نکیر و منکر می خوانند، به خاطر کفر مسئولٌ عنه است که به خداوند و آن چه از جانب خدا بوده، کفر ورزیده است. مبّشر و بشیر بودن فرشتگان پرسشگر از فرد مؤمن نیز به خاطر بشارت دادن او به بهشت و رضوان الهی است.(1)

روایات در مورد عالم قبر و احوالات پس از مرگ، فراوان است. فریقین، روایات سؤال و جواب از انسان در قبر را ذیل این آیه شریفه آورده اند: ((یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمینَ وَ یفْعَلُ اللَّهُ ما یشاءُ))(2)و منظور از

ص:277


1- تصحیح الاعتقاد، ص99 و بحار الأنوار، ج 6، ص280.
2- «خداوند مردم با ایمان را در دنیا و آخرت با عقیده ثابت نگاه می دارد و ستمکاران را گمراه می فرماید و خداوند هر چه بخواهد می کند». سوره ابراهیم، آیه 27.

آخرت در آیه مورد اشاره را عالم قبر دانسته اند.(1)

این که آخرت در این به عالم قبر تفسیر شده است، شاید بر این اساس مبتنی باشد که خداوند کسی را در قیامت تثبیت نمی کند. (یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا) زیرا تثبیت در جایی است که امکان خطا و لغزش وجود داشته باشد و درباره روز قیامت چنین تصوری نیست؛ چراکه روز قیامت روز مجازات به اعمال است. لذا از این نظر می گوییم که مراد از تثبیت، تثبیت در قبر و عالم مرگ است.

لکن از آن جا که ماندگاری و ثبوت هرچه در عالم هستی است، چه آن چه زوال پذیر است و چه آن چه ثابت است، به واسطه خداست و از این جهت، فرقی میان برزخ و قیامت وجود ندارد، ثبوت مؤمن نیز هم در آن عالم و هم در این عالم به وسیله تثبیت خدای سبحان است. از همین رو می گوییم این روایات از باب تطبیق است و یکی از مصادیق تثبیت را بیان می کند.(2)

حکمت این که پس از اقرار به حجج الهی بودن اهل بیت علیهم السلام و باورداشت حتمی بودن مرگ، فوراً به سؤال نکیر و منکر در قبر اشاره می شود را می توان از روایت ابن عباس به دست آورد. وی درباره آیه ((یثَبِّتُ اللَّهُ

ص:278


1- تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج 5، ص138؛ تفسیر القمی، ج 1، ص370؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص87؛ بحرالعلوم، ج 2، ص243؛ أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 3، ص 198؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص303 و الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 4، ص79.
2- المیزان، ج 12، ص93.

الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ)) گفته است: «خداوند مؤمنان را بر ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تثبیت می کند».(1)

به عبارت دیگر، زائر با این فراز از زیارت، تنها عامل رسیدن به سعادت و رضوان الهی را ولایت اهل بیت علیهم السلام و اعتقاد به حجت و امام بودن ایشان معرفی می کند و می گوید: عدم پذیرش ولایت شما اهل بیت علیهم السلام، کفر به خداوند و هدایت اوست، که در این صورت باید منتظر رو به رو شدن با نکیر و منکر بود؛ فرشتگانی که با دندانشان زمین را می کنند، نگاهشان چون برق، جهنده، و صدایشان مانند صدای رعد در روز طوفانی، دل خراش و سهمگین است.(2)

7. مسلّم بودن نشر و بعث

«نشر» و «بعث» هر دو بر وقوع قیامت دلالت دارند و بر اساس آیات قرآن، از نام های قیامت اند: ((وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیتٍ فَأَحْیینا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کذلِک النُّشُورُ))، (3) ((وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ

ص:279


1- تفسیر فرات الکوفی، ص221.
2- تفسیر القمی، ج 1، ص370.
3- «خداست آن که بادها را می فرستد تا ابرها را برانگیزد، پس ما آن ابرها را به سوی سرزمین مرده می فرستیم و به وسیله آن، آن سرزمین مزبور را بعد از آنکه مرده بود زنده می کنیم، قیامت شما هم همین طور است». سوره فاطر، آیه 9.

الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کتابِ اللَّهِ إِلی یوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یوْمُ الْبَعْثِ وَ لکنَّکمْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)).(1)

چنان که در زیارت، وقوع قیامت را حق میخوانیم، آیه هجدهم از سوره مبارکه شوری نیز برپایی قیامت را حتمی اعلام کرده و میفرماید: ((یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَق)).

لغویون، نشر را به بوی مطبوع و نیکو مثل بوی مشک، زندگی کردن بعد از مرگ(2) و حیات(3) معنا کرده اند. بعث نیز به روز قیامت(4) و زنده شدن مردگان توسط خداوند(5) معنا شده است. خداوند در آیات قرآن، حشر و بعث مردگان را به صورت امری ملموس بیان داشته و می فرماید همان طور که بارش باران،

ص:280


1- «و کسانی که علم و ایمان داده شدند گویند همان طور که خدا در کتابش خبر داده بود، طول مدت بین دنیا و آخرت را خوابیده اید، و این همان آخرت و روز رستاخیر است، اما شما در دنیا به آن علم و ایمان نداشتید». سوره روم، آیه 56.
2- لسان العرب، ج 5، ص 206.
3- مجمع البحرین، ج 3، ص 493.
4- کتاب العین، ج 2، ص 112.
5- لسان العرب، ج 2، ص 117.

زمین مرده را زنده می کند، هنگام قیامت نیز همه از خاک بر می انگیزند: ((وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیتٍ فَأَحْیینا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کذلِک النُّشُورُ)).(1)

هم چنین خداوند بر انگیختن تمام مردم در قرون و اعصار متمادی را در برابر علم و قدرت خویش، مانند آفرینش یک انسان _ که او را از عدم به هستی درآورد _ معرفی نموده و می فرماید: ((ما خَلْقُکمْ وَ لا بَعْثُکمْ إِلاَّ کنَفْسٍ واحِدَةٍ)).(2)

از همین رو اعتقاد به قیامت که در این قسمت از زیارت با نام های حشر و بعث آمده، ریشه در آیات قرآن دارد و زائر با اقرار به باورداشت آن، امام را گواه خود می گیرد.

8. حقیقت داشتن صراط و مرصاد

زائر پس از اشاره به حتمی بودن برپایی قیامت و روز بعث، به برخی از مواقف و گذرگاه های قیامت اشاره می کند و می گوید: «شهادت می دهم و شما را گواه می گیرم که صراط حق است و شهادت می دهم که مرصاد نیز

ص:281


1- «خداست آن که بادها را می فرستد تا ابرها را برانگیزد پس ما آن ابرها را به سوی سرزمین مرده می فرستیم و به وسیله آن، آن سرزمین مزبور را بعد از آنکه مرده بود زنده می کنیم، قیامت شما هم همین طور است». سوره فاطر، آیه 9.
2- «خلق کردن شما و از نو زنده کردنتان جز به مانند خلق کردن یک تن نیست». سوره لقمان، آیه 28.

حق است».

صراط در لغت به معنی سبیل واضح و آشکار است و به جهت کثرتِ روندگان صراط نامیده شده، گویا آنان را می بلعد و به خود می گیرد.(1) لفظ صراط، چهل و پنج بار در قرآن آمده که سی و سه مرتبه آن با صفت «مستقیم» همراه است.(2)

مرصاد نیز از «رصد» به معنای جایگاه و محل مراقبت است. این واژه دوبار در قرآن به کار رفته است: ((إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ))، (3) ((إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً)).(4)

در روایات و اخبار منقول از اهل بیت علیهم السلام مرصاد یکی از مواقف روی صراط معرفی شده، که افرادی که مظلمه ای بر عهده آن هاست نمی توانند از آن عبور کنند.(5) هم چنین امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «معنای در کمین گاه بودن خداوند این است که او قادر است سزای اعمال افراد گناه کار را به آن ها بدهد».(6)

در مورد صراط هم که مرصاد بر روی آن قرار دارد، از امام صادق علیه السلام

ص:282


1- لسان العرب، ج 1، ص 94.
2- ادب فنای مقربان، ج7، ص231.
3- «آری پروردگار تو همواره در کمین است». سوره فجر، آیه 14.
4- «همانا دوزخ در انتظار بدکاران است». سوره نبأ، آیه 21.
5- «قَالَ قَنْطَرَةٌ عَلَی الصِّرَاطِ لَا یجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ ». الکافی، ج 2، ص331.
6- «عن أمیر المؤمنین علیه السلام معناه إِنَّ رَبَّکَ قادر علی ان یجزی اهل المعاصی جزاءهم». تفسیر الصافی، ج 5، ص325.

روایت شده که فرمودند: «صراط راه معرفت خداوند عزوجل است، و آن دو راه است؛ یکی در دنیا و دیگری در آخرت. اما آن که در دنیاست، امام واجب الاطاعة می باشد که هرکه در دنیا از او پیروی کند، از صراط آخرت که پلی روی جهنم است نیز می گذرد. اما هرکه او را در دنیا نشناسد، قدم هایش در صراط آخرت می لغزد و در آتش جهنم سقوط می کند».(1)

بر همین اساس، صراط اخروی، انعکاس تعامل آدمی با صراط دنیایی است که در آخرت به صورت پلی روی جهنم ظاهر می گردد و امکان عبور انسان از گذرگاه جهنم را فراهم می آورد. بنابراین عبور یا عدم عبور از صراط آخرت، بر اساس نوع رفتار با صراط دنیا رقم می خورد، که همان پذیرش یا عدم پذیرش ولایت است.

در روایتی امام صادق علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام را صراط مستقیم معرفی می کنند: (2) «الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی علیه السلام ».(3) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را جواز گذر از صراط آخرت بر شمرده اند: «إِذَا کانَ یوْمُ

ص:283


1- «...عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ 7 عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِیقُ إِلَی مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیا وَ اقْتَدَی بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْهُ فِی الدُّنْیا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَةِ فَتَرَدَّی فِی نَارِ جَهَنَّم». معانی الأخبار، ص 32.
2- قرآن و دین نیز از مصادیق صراط هستند. ر.ک: ادب فنای مقربان، ج7، صص254_259.
3- ادب فنای مقربان، ج7، صص254_259.

الْقِیامَةِ وَ نُصِبَ الصِّرَاطُ عَلَی جَهَنَّمَ لَمْ یجُزْ عَلَیهِ إِلَّا مَنْ مَعَهُ جَوَازٌ فِیهِ وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِب؛(1) هنگام برپایی قیامت، صراط بر روی جهنم نصب می شود و جز کسی که با او جواز ولایت علی بن ابی طالب باشد، کسی اجازه عبور نخواهد داشت».

باتوجه روایات فوق که قطره ای از روایات در این باب است و بر اساس روایات و اشاراتی که در تفسیر آیات قرآن وجود دارد، صراط و مرصاد از مواقف حتمی و غیر قابل انکار قیامت است؛ چنان که در زیارت می گوییم این مواقف حق هستند: «وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَ الْمِرْصادَ حَقٌّ».

9. قطعی بودن سنجش اعمال

اعتقاد به سنجش و میزان اعمال از جمله شهادت هایی است که زائر در این بخش به اعلام آن می پردازد. «میزان» یا ترازو وسیله ای است که با آن به سنجش و اندازه گیری اشیا می پردازند. از ماده وزن 23 مرتبه در قرآن استفاده شده، که 9 مورد از آن به صورت واژه «میزان» است _ که هیچ کدام از آن موارد، ناظر به میزان قیامت نیستند _ و علیه السلام مرتبه به صورت جمع میزان، یعنی «موازین» آمده که همه آن ها راجع به قیامت است.(2) این موارد عبارت ند از:

1. ((وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیوْمِ

ص:284


1- کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1،ص 397.
2- تو را گواه می گیرم، صص 136 _ 137.

الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَینا بِها وَ کفی بِنا حاسِبینَ))؛(1) «روز رستاخیز ترازوهای درست و میزان نصب کنیم و کسی به هیچ وجه ستم نبیند و اگر هم وزن دانه خردلی [کار نیک و بد] باشد آن را به حساب بیاوریم که ما برای حسابگری کافی هستیم».

2. (( فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُه))؛(2) «و اما آن که اعمالش وزن و ارزشی نداشته باشد…».

3. ((وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِک الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یظْلِمُونَ))؛(3) «و کسانی که اعمال وزن شده شان سبک باشد همان هایی هستند که با ظلم بر آیات ما بر خود زیان رسانیده اند».

4. ((فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ))؛(4) «پس در آن روز، هر آن که اعمالش وزین است آنان رستگاران اند».

5. (( وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِک الَّذینَ

ص:285


1- سوره انبیاء، آیه 47.
2- سوره اعراف، آیه 8.
3- سوره اع راف، آیه 9.
4- سوره مؤمنون، آیه 102.

خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ))؛(1) «و هر آن که اعمالش سبک وزن باشد، آنان کسانی هستند که نفس خویش را در زیان افکنده، در دوزخ مخلد خواهند بود».

6. ((فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ))؛(2) «اما کسی که اعمالش نزد خدا سنگین وزن و دارای ارزش باشد…».

7. (( وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ))؛(3) «اما آن که اعمالش وزن و ارزشی نداشته باشد…».

در دو آیه نیز کلمه وزن آمده که آن دو مورد هم درباره قیامت است:

8. ((وَ الْوَزْنُ یوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ))؛(4) «میزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است، آن روز است که هر کس اعمال وزن شده اش سنگین باشد رستگار است».

9. ((أُولئِک الَّذینَ کفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً))؛(5) «آن ها همان کسانی هستند که آیت های

ص:286


1- سوره مؤمنون، آیه 103.
2-  سوره قارعه، آیه 6.
3- سوره قارعه، آیه 8.
4- سوره اعراف، آیه 8.
5- سوره کهف، آیه 105.

پروردگارشان و معاد را انکار کرده اند، پس اعمالشان هدر شده و روز قیامت برای آنها میزانی به پا نمی کنیم».

تکرار موارد به کار رفته از ماده وزن در قرآن به معنای میزان در روز قیامت، دلالت بر حتمی و غیر قابل انکار بودن سنجش اعمال در قیامت دارد. اما چگونگی سنجش اعمال و وسیله ای که با آن به سنجش اعمال میپردازند، معرکه آرای مفسرین و متکلمین است که پرداختن به آن، ما را از هدف خویش دور می دارد. در این جا فقط به نقل کلام علامه حلی در تجرید الاعتقاد بسنده می کنیم: «میزان، صراط، حساب و گشوده شدن نامه های اعمال، اموری ممکن است که نقل بر ثبوت آن ها دلالت کرده است و از این رو، تصدیق به آن واجب می باشد».(1)

10. حقانیت حشر و حساب

خداوند در قرآن، قیامت را با نام های مختلف معرفی کرده که هرکدام بیانگر حالت و موقفی از قیامت است؛ مانند یوم القیامة، (2) الحاقة، (3) یوم الفصل، (4) یوم الحساب(5)و… . از میان این نام ها نشر و بعث را در فرازهای قبلی مورد بررسی قرار دادیم. در این فراز نیز به دو نام

ص:287


1- ترجمه وشرح کشف المراد، ص245.
2- سوره بقره، آیه 85.
3- سوره حاقة، آیات 1_ 3.
4- سوره صافات، آیه 21.
5- سوره ص، آیه 16.

دیگر قیامت _ که در زیارت آل یاسین به آن ها اشاره شده است _ می پردازیم.

زائر در این عبارت از زیارت، «حشر» و «حساب» را از امور قطعی مورد اعتقاد خود معرفی می کند. حشر در لغت به معنی روز قیامت(1) و جمع کردن مردم در قیامت(2) آمده است. راغب نیز حشر را مانند نشر و بعث از نام های قیامت قلمداد کرده، می گوید: «حشر به معنی خارج کردن گروهی از جایگاهشان و حرکت دادن آن ها به سمت جنگ یا مانند آن است».(3)

خداوند در قرآن، حشرِ قیامت را امری آسان توصیف نموده و می فرماید: ((یوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِک حَشْرٌ عَلَینا یسیرٌ ))؛ (4) «بازگشت در روزی که زمین به زودی از روی آنان می شکافد و آن حشری است که برای ما آسان است».

هم چنین در روز حشر، خدایانی که به جای «الله» عبادت شده اند با عبادت کنندگان خود، دشمنی و عداوت خواهند داشت: ((وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرین))؛(5) «و چون مردم محشور شوند، همان خدایان، دشمن ایشان و به عبادتشان کافر خواهند بود».

ص:288


1- کتاب العین، ج 3، ص92.
2- لسان العرب، ج 4، ص190.
3- مفردات الفاظ القرآن، ص 237.
4- سوره ق، آیه 44.
5- سوره احقاف، آیه 6.

یوم الحساب نیز از نام های قیامت است. «حساب» در لغت یعنی اشراف، اطلاع و رسیدگی شدید و دقیق برای بازخواست کردن و عذاب نمودن.(1) خداوند در قرآن، روز حساب و باز خواست را نزدیک دانسته و می فرماید: ((اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ)).(2) خداوند هم چنین عذاب عده ای در قیامت را به علت عدم باور آن ها به روز حساب اعلام می دارد: ((إِنَّهُمْ کانُوا لایرْجُونَ حِساباً)).(3)

با توجه به بیانات فوق، قطعی و حتمی خواندن حشر و حساب در زیارت آل یاسین نیز دارای منشأ قرآنی است.

11. مسلّم بودن وجود بهشت و دوزخ و پاداش و تهدید

«جنّة» از ماده جنن به معنای باغی است که زمینش به وسیله درختان پوشیده شده باشد.(4) دارالنعیم در آخرت را جنت می گویند.(5)جهنم نیز اسم آتش افروخته الهی است که خداوند نابکاران و افراد فاسد العمل را با آن

ص:289


1- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص212.
2- «زمان حساب دادن این مردم نزدیک شده و آن ها در بی خبری هم چنان روی گردان اند». سوره انبیاء، آیه 1.
3- «زیرا آن ها به روز حساب امید نداشتند». سوره نبأ، آیه 27.
4- مفردات الفاظ القرآن، ص204.
5- لسان العرب، ج 13، ص100.

عذاب می کند.(1)

اعتقاد به بهشت و دوزخ در ادیان و امم سالفه، مانند دین ناتوئیزم چینینان، آیین زردتشتیان، یهودیان و سایر مذاهب و ادیان یافت می شود.(2) اعتقاد به بهشت و جهنم در اسلام نیز از اعتقادات مسلم است؛ زیرا خداوند مؤمنان را به بهشت وعده داده و معاندان را از آن ترسانده است. اشاره به حق بودن وعد و وعید در زیارت بر همین اساس است.

«وعد» در لغت، هم در کار خیر به کار می رود و هم در کار شر؛ لکن با اسقاط خیر و شر، وعد را در امور خیر، و وعید را در مواد شر به کار می برند.(3)

خداوند در بسیاری از آیات قرآن با ترسیم صحنه های زیبایی از بهشت، مؤمنان را به آن وعده داده است. مثلاً می فرماید: ((مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فیها مِنْ کلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِم)).(4) هم چنین وسعت و پهنای بهشت را

ص:290


1- مفردات الفاظ القرآن، ص209 و لسان العرب، ج 12، ص112.
2- تو را گواه می گیرم، ص 172.
3- المصباح المنیر، ج 2، ص664.
4- «مثل و صفت آن بهشتی که به مردمِ با تقوا وعده اش را داده اند این است که در آن نهرهایی از آب تازه و نمانده و نهرهایی از شیر هست، شیری که طعمش تغییر نمی کند. و نهرهایی از شراب است که برای نوشندگان لذت بخش است و نهرهایی از عسل خالص است و ایشان در بهشت از هر گونه ثمره برخوردارند و مغفرتی از پروردگارشان دارند». سوره محمد، آیه 15.

هم چون وسعت و عظمت زمین و آسمان معرفی می کند و می فرماید: ((سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ)).(1)

از سوی دیگر، خداوند با توصیف مواقف و صحنه های دهشتناک جهنم، بندگان را از عذاب خویش میترساند و میفرماید: ((فَالَّذینَ کفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ *یصْهَرُ بِهِ ما فی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ* وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ))، (2) ((لَیسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ*لا

ص:291


1- «به سوی مغفرتی از پروردگارتان و بهشتی که عرض آن چون عرض آسمان و زمین است بشتابید، که برای کسانی آماده شده که به خدا و رسولان او ایمان آوردند، و این فضلی است از خدا که به هر کس بخواهد می دهد، و خدا دارای فضلی عظیم است». سوره حدید، آیه 21.
2- «این دو طایفه دشمنان هم هستند که در مورد پروردگارشان با یک دیگر مخاصمه کرده اند، و کسانی که کافرند بر ایشان جامه هایی از آتش بریده شده و از بالای سرهایشان آب جوشان ریخته می شود* که آن چه در شکم های ایشان است و پوست بدنشان به وسیله آن گداخته می شود* و برایشان گرزهایی آهنین آماده است». سوره حج، آیات 19_21.

یسْمِنُ وَ لا یغْنی مِنْ جُوع)).(1)

12. محوریت اهل بیت علیهم السلام در شناخت حق

در این فراز از زیارت، زائر پس از برشمردن اوصاف و حالات امام، و شهادت به توحید، نبوت، معاد و اشاره به حجت الهی بودن ائمه دوازده گانه: و اقرار به وجود مواقف و ایستگاه هایی در قیامت که آیات و روایات، حتمی بودن آن ها را تأیید می کنند، راه رسیدن به رضوان و جنت الهی و رهایی از سخط و آتش عذاب را پیروی از ائمه علیهم السلاممی بیند «یا مَوْلَای شَقِی مَنْ خَالَفَکمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَکمْ». از این رو به واجب الاطاعه بودن امام اشاره نموده و سعادت و نیکوبختی را در سایه اطاعت از ایشان و بدبختی و نگونساری را به علت مخالفت با ایشان اعلام می کند.

این فراز از زیارت در واقع اشاره به آیه ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ))(2) دارد که با قرار دادن آن در کنار آیه ((یا

ص:292


1- «طعامی جز از خار تهوع آور ضریع ندارند* که آن هم نه کسی را فربه می کند و نه گرسنگی را دفع می سازد». سوره غاشیه، آیات 6 و 7.
2- «ای کسانی که ایمان آورده اید، اجابت کنید خدا و رسولش را زمانی که شما را می خوانند بدان چه زنده تان می سازد». سوره انفال، آیه 24.

أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم))(1) _ که اطاعت از اولوا الامر (اهل بیت علیهم السلام ) را مساوی اطاعت از رسول و خدا معرفی میکند _ این نتیجه به دست می آید که اطاعت از اهل بیت باعث حیات و سعادت می شود.

سعادت امری است که همه انسان ها در جستجوی آن، گذران عمر می کنند؛ زیرا زندگی گران بهاترین متاعی است که یک موجود زنده برای خود سراغ دارد و در ورای زندگی غیر از عدم و بطلان چیز دیگری نمی بیند. به همین جهت، همواره از جهل و نداشتن حریت اراده و اختیار می گریزد. زیرا سلاح انسان، اراده و اختیار اوست که خیرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخص نموده و او را به آن یکی سوق و از این یکی زنهار می دهد، تا زندگی معنوی او را که حقیقت وجود او است تأمین کند.

اراده و اختیار _ که نوع انسانی را به سوی سعادت و خیر و منافع دلالت می کند_ هدایتی است تکوینی و از مشخصات نحوه خلقت انسان است؛ از همین رو دچار خطا و اشتباه نمی شود. پس به طور قطع باید گفت که انسان سعادت وجود خود را کاملاً درک می کند و در این درک دچار تردید نمی شود.

خداوند در قرآن مجید می فرماید: ((فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّینُ

ص:293


1- «هان ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و رسول و کارداران خود را [که خدا و رسول علامت و معیار ولایت آنان را معین کرده] فرمان ببرید، و هر گاه در امری اختلافتان شد برای حل آن به خدا و رسول مراجعه کنید.

الْقَیمُ))(1) و در سوره اعلی می فرماید: ((الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی* وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی*... فَذَکرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکری* سَیذَّکرُ مَنْ یخْشی* وَ یتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی))(2) و در سوره شمس می فرماید: ((وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها* وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها)).(3)

این آیات نشان می دهد که خطا و اشتباهی که باعث سیه روزی و تیره بختی و شقاوت انسان میگردد، مربوط به فطرت انسانی و هدایت الهی نیست؛ بلکه به خاطر این است که انسان خودش عقل خود را دزدیده و در اثر پیروی از هوای نفس و تسویلات جنود شیطان، راه رشد خود را گم کرده است. هم چنان که قرآن می فرماید: ((إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی))(4) و نیز می فرماید: ((أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ)).(5)

بر همین اساس، پاسخگویی به ندای فطرت و استفاده از علمی که خداوند

ص:294


1- سوره روم، آیه 30.
2- 2.سوره اعلی، آیات 2،3،9 الی 11.
3- سوره شمس، آیات 7 الی 10.
4- سوره نجم، آیه 23.
5- سوره جاثیه، آیه 23.

با ارسال پیامبران و در رأس ایشان، نبی اکرم و خاندان مطهرشان: فرستاده است، از لوازم زندگی سعید انسانی است. زیرا با یادآوری میثاق فطری و نعمت های فراموش شده الهی، انسان ها را به طریق بندگی و صراط مستقیم رهنمون می شود.(1)

در نتیجه، سعادت، چنان که در زیارت می خوانیم، همان اطاعت از اهل بیت علیهم السلام است و شقاوت، مخالفت با ایشان و از آن جا که ایشان بر اساس آیه اولوا الامر(2) به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و خدا منتسب هستند، آن چه مرضی ایشان باشد، حق است و آن چه مورد سخط و نارضایتی ایشان باشد، باطل؛ آن چه ایشان امر کنند، معروف است و آن چه نهی کنند، منکر. زیرا ایشان هرگز در سخن گفتن از خدا پیشی نمی گیرند و به فرمان او عمل می کنند.(3)

13. ولایت به اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان ایشان

در این فراز، زائر، خود را ولی و دوستدار امام و بیزار از دشمن ایشان معرفی میکند: «أَنَا وَلِی لَک بَرِی ءٌ مِنْ عَدُوِّک فَالْحَقُّ مَا رَضِیتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْکرُ مَا نَهَیتُمْ عَنْهُ».

«ولی» در لغت به معنای نزدیکی و قرب دو چیز به هم است؛ به نحوی

ص:295


1- ر.ک: المیزان، ج 9، صص 54 _ 55.
2- سوره نساء، آیه 59.
3- (( لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ )) ؛ «هرگز در گفتار از خدا پیشی نمی گیرند و به فرمان او کار می کنند». سوره انبیاء، آیه 27.

که میان آن ها فاصله ای وجود نداشته باشد. هم چنین معنی نصرت و یاری رسانی و سرپرستی و تولی امر را نیز برای آن ذکر کرده اند.(1) برائت و بری بودن نیز به معنای منزه بودن و دوری و فاصله آمده است.(2)

عبارت فوق را با عرضه به قرآن و در معنای آیه ((قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی))(3) می یابیم؛ زیرا مودت اهل بیت پیامبر: اجر رسالت ایشان شمرده شده است و از آن جا که به اطاعت اهل بیت علیهم السلام نیز در دیگر آیات امر شده، (4) مودت ایشان همان اطاعت، و اطاعت ایشان نزدیک شدن و قرب به آنان است.

هم چنین اگر ولی را در معنای نصرت و یاری رسانی بپذیریم، میتوان آیه ((لتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکرَةً وَ أَصیلاً))(5) را مرجع عبارت «اَنَا وَلِیٌّ لَکَ» و «وَ نُصْرَتی مُعَدَّةٌ لَکُمْ» به شمار آوریم. زیرا

ص:296


1- المفردات فی غریب القرآن، ص885.
2- لسان العرب، ج 1، ص31.
3-  «بگو من از شما در برابر رسالتم مزدی طلب نمی کنم به جز مودت نسبت به اقربا». سوره شوری، آیه 23.
4- (( ...وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم )) . سوره نساء، آیه 59.
5- «تا شما امت به خدا و رسول ایمان آورده، او را یاری و احترام کنید و صبح و شام تسبیحش گویید». سوره فتح، آیه 9.

هنگامی که اطاعت از اولوا الامر، اطاعت از نبی صلی الله علیه و آله و سلم شد، به طریق اولی یاری ایشان نیز یاری آن حضرت خواهد بود.

14. مودت خالص به اهل بیت علیهم السلام

«مودة» از ریشه «ودّ» به معنای دوستی با چیزی و تمنای وجود آن است؛ مضاف بر این که تمنا، متضمن معنای ودّ و دوستی نیز میباشد. زیرا تمنا، خواستاری حصول و تحقق چیزی است که مورد علاقه انسان است.(1)پس مودت مورد اشاره در زیارت و آیه شریفه به نحوی است که نشانگر ریشه فطری محبت انسان است؛ به عبارت دیگر خطاب به حضرت ولی عصر علیه السلام می گوییم: دوستی من خالص و از آن شماست و من هیچ کس دیگر را این طور دوست ندارم.(2)

بنا به دستور قرآن نیز باید چنین بود؛ خداوند می فرماید: «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خویش شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد آن می هراسید و مسکن هایی که بدان علاقمندید، در نظر شما محبوب تر است از خدا و رسول او و جهاد در راه او، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را بیاورد، و خدا مردم تبه کار را هدایت نمی کند».(3)

ص:297


1- المفردات فی غریب القرآن، ص860.
2- تو را گواه می گیرم، ص221.
3- (( قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکمْ وَ أَبْناؤُکمْ وَ إِخْوانُکمْ وَ أَزْواجُکمْ وَ عَشیرَتُکمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کسادَها وَ مَساکنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیکمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ )) . سوره توبه، آیه 24.

محبت، پلی است میان معرفت و طاعت. از سویی معلول معرفت است و از طرفی، علت طاعت. محبت، بی معرفت به دست نمی آید؛ چنان که طاعت بدون محبت.(1) از همین رو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مزد رسالت خود را مودّت اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند: ((قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی))؛(2) زیرا می خواهند از مسیر شناخت و مودت اهل بیت، اطاعت آنان و از اطاعت آنان، اطاعت و پیروی از رسول و خداوند در مسلمین شکل بگیرد.(3)

بر همین اساس، زائر که با قرائت زیارت، یک دوره امام شناسی را پشت سر گذاشته و با کسب معرفت در فرازهای ابتدایی، حب و اشتیاقش به اهل بیت علیهم السلام زیادتر شده و ایشان را خلفای بر حق خداوند و حجت های او بر خلایق دانسته است، در فراز پایانی، نصرت و مودت خود را مخصوص و

ص:298


1- ادب فنای مقربان، ج7، ص100.
2- «بگو من از شما در برابر رسالتم مزدی طلب نمی کنم به جز مودت نسبت به اقرباء». سوره شوری، آیه 23.
3- (( یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم )) . سوره نساء، آیه59.

خالص برای ایشان اعلام می کند: «وَنُصْرَتی مُعَدَّةٌ لَکُمْ وَ مَوَدَّتِی خَالِصَةٌ لَکمْ».

خالص بودن محبت به اهل بیت علیهم السلام در این فراز یعنی این که زائر به جز مقربان و محبوبان درگاه الهی _ که همان اهل بیت علیهم السلام هستند _ هیچ کس دیگر را دوست نداشته باشد و مورد مهرورزی و عطوفت قرار ندهد، مگر این که در طول محبت و مهر اهل بیت علیهم السلام قرار بگیرند. زیرا محبت، عمل به دستورات و اطاعت از محبوب را همراه دارد و مودت نسبت به غیر ایشان، اطاعت از غیر ایشان را در پی دارد.

هم چنین با توجه به این که اهل بیت علیهم السلام حبیب خدا هستند، محبت داشتن به ایشان، همان محبت به خداوند است و اطاعت از ایشان اطاعت از خدا. این برداشت به ترتیب از آیات مباهله، تطهیر، اولوا الامر و مودت قابل اثبات است؛ زیرا آیه مباهله و تطهیر، مصداق اهل بیت علیهم السلام و عصمت ایشان را مشخص میکنند، و آیه اولوا الامر و مودت نیز ضرورت اطاعت و مودتشان را گوشزد مینماید.

از همین رو با توجه به پیوستگی ایشان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ضرورت محبوبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که از آیه 24 سوره توبه(1) به دست می آید و خداوند نیز خلوص در

ص:299


1- (( قُلْ إِن کاَنَ ءَابَاؤُکمْ وَ أَبْنَاؤُکمْ وَ إِخْوَانُکمْ وَ أَزْوَاجُکمُ ْ وَ عَشِیرَتُکمُ ْ وَ أَمْوَالٌ اقْترََفْتُمُوهَا وَ تجَِرَةٌ تخَْشَوْنَ کسَادَهَا وَ مَسَاکنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکم مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فیِ سَبِیلِهِ فَترََبَّصُواْ حَتیَ یَأْتیِ َ اللَّهُ بِأَمْرِهِ  وَ اللَّهُ لَا یهَْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِین )) ؛ «بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و همسرانتان و خویشانتان و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد آن هراس دارید و مسکن هایی که بدان خوش دلید، نزد شما، از خدا و پیامبر او و جهاد در راه وی محبوب تر است، انتظار برید تا خدا فرمان خویش را بیارد، که خدا گروه بدکاران را هدایت نمی کند».

دین و اعمال را ملاک قبولی آن ها میشمارد، (1) ضرورت خالص بودن مودت و دوستی اهل بیت علیهم السلام مشخص میگردد.

عبارت «آمینَ آمین» آخرین فراز زیارت است و بر این مسئله دلالت دارد که زائر پس از آگاهی از مقام و جایگاه اهل بیت علیهم السلام در دایره هستی، و قرب منزلت ایشان نزد خداوند، از ایشان می خواهد که یاری اش کند تا در امتثال امر و اطاعت اهل بیت علیهم السلام کوتاهی نکند و مودتش نسبت به ایشان همراه خلوص باشد تا مقبول درگاه احدیت قرار بگیرد.

جمع بندی فصل

عرضه عقاید، عملی ریشه دار و مبتنی بر آیات قرآن است. آیاتی که شاهد بودن خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را بر اعمال و رفتار انسان ها گزارش میکنند، مستند قرآنی این عمل هستند. زائر در زیارات اهل بیت علیهم السلام با گواه گرفتن امام بر عقاید خویش، تلویحاً چنین عملی را انجام میدهد.

ص:300


1- (( أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِص )) ؛ «آگاه باش که دین خالص تنها برای خداست». سوره زمر، آیه 3.

عقاید، اصول و مبانی اصلی باورهای یک مسلمان را شامل میشود. توحید، نبوت، امامت و معاد، مبانی اصلی اند و با توجه به شرایط و فضای حاکم در جامعه و گستره و نفوذ شبهات، برخی امور از جمله نماز، روزه، حج، برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام، دوستی ایشان و… نیز ممکن است در عرضه عقاید مطرح میشوند.

در زیارت آل یاسین نیز پس از گواه گرفتن امام در مورد اعتقاد به توحید، نبوت، امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام و معاد، به برخی ضروریات عقاید از جمله رجعت، برخی مواقف قیامت مانند صراط و مرصاد و… نیز اشاره می شود. اگرچه مستندات تمام مفاد این بخش از زیارت، در آیات قرآن قابل دستیابی است و باید جز باورهای عمومی مسلمین باشد، لکن سایر فرق مسلمین به علت دوری از سرچشمه علوم اهل بیت علیهم السلام از پذیرش برخی از آن ها، مانند رجعت، سرباز زدهاند و این باورها به شیعه اختصاص یافته است.

ص:301

نتایج و پیشنهادها

اکنون پس از بررسی ها و مطالعات صورت گرفته، نتایجی به دست می آید که عبارت اند از:

1) آموزه های مطرح شده در زیارت آل یاسین، هماهنگی و مطابقت کامل با مفاهیم قرآن دارد.

2) سبب صدور زیارت، سؤال شیعیان درباره چگونگی راهیابی و دسترسی به حضرت ولی عصر علیه السلام است.

3) زیارت آل یاسین، از نظر شکلی و محتوایی با سایر زیارات اهل بیت علیهم السلام قرابت دارد.

4) شروع زیارت آل یاسین با سلام، ادبی است آسمانی، که منشأ آن تعالیم وحیانی است. خداوند سلام را در برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مؤمنان مورد سفارش قرار داده و میفرماید: ((وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیکم))؛(1)«وقتی که مؤمنینِ به آیات ما نزد تو می آیند بگو سلام بر شما». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود، مبادی آداب و مودَّب به ادب الهی است: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»(2) و اهل بیت علیهم السلام به عنوان وارثان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز از این مأدبه الهی بهره مندند: «قَدْ أَدَّبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم

ص:302


1- سوره انعام، آیه 54.
2- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص392.

بِقَوْلِهِ السَّلَامُ قَبْلَ الْکلَام»(1) و در زیارت، این ادب را به زائران می آموزند.

5) سلام به امام در زیارت، متضمن معنای آرزوی سلامتی و دوری از آفات ظاهری و باطنی و نیز تسلیم و اطاعت محض از ایشان است.

6) آل یاسین، همان اهل بیت پیامبر علیهم السلام هستند. این مهم از نظر روایی و ادبی قابل اثبات است.

7) اگرچه برخی اوصاف مطرح شده در زیارت، میان انبیا و اوصیای سابق و ائمه علیهم السلاممشترک است، لکن مصداق تام و کامل آن ها اهل بیت و به خصوص امام عصر علیه السلام هستند.

8) سلام به قیام و قعود امام در زیارت، اگرچه حالت نماز را به ذهن متبادر میکند، لکن به معنای انتظار حضرت برای امر فرج (قعود) و ظهور پس از آن برای تحقق وعده های الهی(قیام) است.

9) عرضه عقاید، بر اساس آیات شریفه قرآن، عملی مورد تأیید است. فرازهای مربوط به این قسمت، همانند سایر فقرات زیارت، با آیات قرآن کریم هم خوانی و هم سویی دارند و روایات نیز آن را تأیید میکنند. به خصوص اعتقاد به حقانیت رجعت _ که عقیده ای مخصوص مذهب تشیع است _ با آیات متعدد قرآن قابل اثبات می باشد و روایات فراوانی بر وقوع آن صحه می گذارند.

10) اصول مشترک در همه روایات عرضه (توحید، نبوت، معاد و امامت)

ص:303


1- دعوات الراوندی(سلوة الحزین)، ص23.

در بخش عرضه عقاید زیارت آل یاسین مذکور است.

در پایان، پیشنهاد می شود که جهت تکمیل مباحث و رونق بخشیدن به این دست مطالعات، سایر زیارات اهل بیت علیهم السلام نیز با چنین رویکردی بررسی شوند. هم چنین پیشهاد می شود میزان وابستگی مفاهیم دعای پس از زیارت با مفاد و مضامین زیارت و جایگاهی که برای معصوم در آن تصویر میشود، مورد بررسی قرار گیرد.

متن زیارت آل یاسین براساس نسخه الاحتجاج

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی أَنَّهُ قَالَ: خَرَجَ التَّوْقِیعُ مِنَ النَّاحِیةِ الْمُقَدَّسَةِ حَرَسَهَا اللَّهُ بَعْدَ الْمَسَائِلِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. لَا لِأَمْرِهِ تَعْقِلُونَ حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ ... عَنْ قَوْمٍ لا یؤْمِنُونَ السَّلَامُ عَلَینَا وَ عَلَی عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ- إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَی اللَّهِ وَ إِلَینَا فَقُولُوا کمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی:

سَلَامٌ عَلَی آل یاسین، السَّلَامُ عَلَیک یا دَاعِی اللَّهِ وَ رَبَّانِی آیاتِهِ، السَّلَامُ عَلَیک یا بَابَ اللَّهِ وَ دَیانَ دِینِهِ، السَّلَامُ عَلَیک یا خَلِیفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ خَلْقِهِ، السَّلَامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِیلَ إِرَادَتِهِ، السَّلَامُ عَلَیک یا تَالِی کتَابِ

ص:304

اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ، السَّلَامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ، السَّلَامُ عَلَیک یا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکدَهُ، السَّلَامُ عَلَیک یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِی ضَمِنَهُ السَّلَامُ عَلَیک أَیهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْداً غَیرَ مَکذُوبٍ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَقْعُدُ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَقُومُ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَینُ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تُصَلِّی وَ تَقْنُتُ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَرْکعُ وَ تَسْجُدُ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تُکبِّرُ وَ تُهَلِّلُ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ، السَّلَامُ عَلَیک حِینَ تُمْسِی وَ تُصْبِحُ، السَّلَامُ عَلَیک فِی اللَّیلِ إِذا یغْشی وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی، السَّلَامُ عَلَیک أَیهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ، السَّلَامُ عَلَیک أَیهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ، السَّلَامُ عَلَیک بِجَوَامِعِ السَّلَامِ، أُشْهِدُک یا مَوْلَای أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لَا حَبِیبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَینَ

ص:305

حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ مُوسَی حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ عَلِی بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّک حُجَّةُ اللَّهِ أَنْتُمُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ، وَ أَنَّ رَجْعَتَکمْ حَقٌّ لَا شَک فِیهَا یوْمَ لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیراً، وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَ أَنَّ نَاکراً وَ نَکیراً حَقٌّ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِیزَانَ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِیدَ بِهِمَا حَقٌّ، یا مَوْلَای شَقِی مَنْ خَالَفَکمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَکمْ فَاشْهَدْ عَلَی مَا أَشْهَدْتُک عَلَیهِ وَ أَنَا وَلِی لَک بَرِی ءٌ مِنْ عَدُوِّک فَالْحَقُّ مَا رَضِیتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْکرُ مَا نَهَیتُمْ عَنْهُ فَنَفْسِی مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِأَئِمَّةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِکمْ یا

ص:306

مَوْلَای أَوَّلِکمْ وَ آخِرِکمْ وَ نُصْرَتِی مُعَدَّةٌ لَکمْ وَ مَوَدَّتِی خَالِصَةٌ لَکمْ آمِینَ آمِین.

ص:307

کتاب نامه

الف) کتابها

قرآن کریم.

1.آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.

2.ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404ق.

3.ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة للنعمانی،، نشر صدوق، چاپ اول، تهران، 1397ق.

4.ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامة و التبصرة من الحیرة، قم: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 1404ق.

5.ابن بابویه، محمد بن علی، الأمالی، بیروت: اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.

6._________________________، التوحید، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1398ق.

7._________________________، الخصال، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1326ش.

8._________________________، علل الشرایع، قم: کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش.

9._________________________، عیون أخبار الرضا علیه السلام، تهران: نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.

ص:308

10._________________________، کمال الدین و تمام النعمة، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.

11._________________________، معانی الأخبار، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1403ق.

12._________________________، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413ق.

13._________________________، من لا یحضره الفقیه، ترجمه محمد جواد غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول، 1367ش.

14.ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، 1385ش.

15.ابن زکریا، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، بیروت: دار الجیل، 1411ق.

16.ابن شهر آشوب، محمد بن علی، معالم العلما، قم، بی تا.

17._________________________، المناقب، قم: علامه، 1379 ق.

18.ابن طاووس، علی بن موسی، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، قم: دارالرضی، چاپ اول، 1330ق.

19._________________________، طرف من الأنباء و المناقب، مشهد: تاسوعا، چاپ اول، 1420ق.

20._________________________، کشف المحجة لثمرة المهجة، قم: بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375ش.

21._________________________، الیقین، قم: دار الکتاب، چاپ اول، 1413ق.

22.ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بی تا، بی جا.

23.ابن عربی، محیی الدین محمد، تفسیر ابن عربی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.

24.ابن عربی، محمد بن عبدالله بن ابوبکر، احکام القرآن، بیتا، بیجا.

25.ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، نجف اشرف: دار المرتضویة، چاپ اول، 1356 ش.10._________________________، کمال الدین و تمام النعمة، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.

11._________________________، معانی الأخبار، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1403ق.

12._________________________، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413ق.

13._________________________، من لا یحضره الفقیه، ترجمه محمد جواد غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول، 1367ش.

14.ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، 1385ش.

15.ابن زکریا، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، بیروت: دار الجیل، 1411ق.

16.ابن شهر آشوب، محمد بن علی، معالم العلما، قم، بی تا.

17._________________________، المناقب، قم: علامه، 1379 ق.

18.ابن طاووس، علی بن موسی، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، قم: دارالرضی، چاپ اول، 1330ق.

19._________________________، طرف من الأنباء و المناقب، مشهد: تاسوعا، چاپ اول، 1420ق.

20._________________________، کشف المحجة لثمرة المهجة، قم: بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375ش.

21._________________________، الیقین، قم: دار الکتاب، چاپ اول، 1413ق.

22.ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بی تا، بی جا.

23.ابن عربی، محیی الدین محمد، تفسیر ابن عربی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.

24.ابن عربی، محمد بن عبدالله بن ابوبکر، احکام القرآن، بیتا، بیجا.

25.ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، نجف اشرف: دار المرتضویة، چاپ اول، 1356 ش.

ص:309

26.ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1419ق.

27.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.

28.ابوالقاسم کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1410ق.

29.اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز: بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق.

30.استرآبادی، علی، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1409 ق.

31.اکبری، محمد رضا، عصر شکوهمند رجعت، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، 1387ش.

32.انیس ابراهیم، عبدالحلیم منتصر و دیگران، فرهنگ المعجم الوسیط، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، قم، 1386ش.

33.بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.

34.بحرینی، سید مجتبی، تو را گواه میگیرم، مرکز فرهنگی تهران: انتشاراتی منیر، چاپ اول، 1384ش.

35._________________________، سلام بر پرچم افراشته، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ اول، 1377ش.

36.برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم: دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.

37.بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، ترجمه رضا مهیار، بی تا، بی جا.

38.بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.

39.بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت: دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.

40.بهمنی، اصغر، رجعت از دیدگاه متکلمان برجسته شیعی و رابطه آن با تناسخ، قم: آستانه مقدسه، چاپ اول، 1385ش.

ص:310

41.بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.

42.تمیمی بستی، محمد بن حبّان بن احمد ابن حاتم، کتاب المجروحین، بیروت: دار المعرفة، 1412ق.

43.تمیمی حنظلی رازی، محمد بن ادریس، الجرح و التعدیل، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1422ق.

44.جرجانی، ابو احمد عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1418ق.

45.جعفری، جلال الدین، حجت البالغه فی اثبات الحجة، بی جا، بی تا.

46.جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم: مرکز نشر اسرا، چاپ هفتم، 1389ش.

47._________________________، تسنیم، قم: اسرا، 1381ش.

48.حائری قزوینی، سید مهدی (واصلی)میثاق منتظران (شرحی بر زیارت آل یاسین)،، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، 1385ش.

49.حداد عادل، غلامعلی، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، جلد 8، چاپ دوم، 1375ش.

50.حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت: اعلمی، چاپ اول، 1425ق.

51._________________________، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، تهران: انتشارات دهقان، چاپ سوم، 1380ش.

52._________________________، امل الامل، قم: دار الکتاب الاسلامی، بی تا.

53._________________________، وسائل الشیعة، قم: مؤسسة آل ال بیت علیهم السلام، چاپ اول، 1409ق.

54.حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق.

55.حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، سیمای امام علی علیه السلام در قرآن، ترجمه یعقوب جعفری، قم: اسوه، چاپ اول، 1381ش.

56._________________________، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411ق.

ص:311

57.حسینی شاه عبدالعظیمی، حسینبناحمد، تفسیر اثناعشری، تهران: انتشارات میقات، 1363 ش.

58.حسینی شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت: دار العلوم، چاپ اول، 1424ق.

59.حسینی یزدی فیروزآبادی، سید مرتضی، فضایل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ترجمه محمد باقر ساعدی، انتشارات فیروزآبادی، چاپ اول، 1374ش.

60.حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، بیروت: دارالفکر، بی تا.

61.حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، نجف اشرف: دار الذخائر، چاپ دوم، 1411ق.

62.حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، 1413ق.

63.خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر، قم: بیدار، 1401ق.

64.خسروی حسینی، سید غلامرضا، مفردات الفاظ قرآن، تهران: انتشارات مرتضوی، چاپ دوم، 1375ش.

65.خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، مرکز نشر آثار شیعه، بی جا، 1410ق.

66.دوانی، علی، نوّاب اربعه سفرای امام زمان علیه السلام، قم: دبیر خانه دائمی اجلاس حضرت مهدی علیه السلام، چاپ اول، 1385ش.

67.دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلی الصواب، قم: شریف رضی، چاپ اول، 1412ق.

68.ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال،، دمشق: دار الرساله العالمیه، الطبعة الاولی، 1430ق.

69.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.

70.رفیعی، سید جعفر، تفسیر و شرح زیارت آل یاسین، قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی یاران قائم علیه السلام، چاپ اول، 1379ش.

71.زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت: دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق.

ص:312

72.زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.

73.سلیمانی، داود، فقه الحدیث و نقد الحدیث (روش شناسی نقدو فهم سنت)، تهران: انتشارات فرهنگ و دانش، چاپ اول، 1385ش.

74.سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، بی تا، بی جا.

75.سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.

76.شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة( للصبحی صالح)، قم: هجرت، چاپ اول، 1414ق.

77.شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران: دفتر نشر داد، چاپ اول، 1373ش.

78.شکری بغدادی، علی، آل یاسین قرائة قرآنیة اصیلة، قم: الغدیر للطباعة و النشر، چاپ اول، 1429ق.

79.شیروانی، علی، ترجمه و شرح کشف المراد، قم: موسسه انتشارات دار العلم، چاپ اول، 1383ش.

80.صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم: انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1365ش.

81.صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404 ق.

82.طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374ش.

83.طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، مشهد: نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.

84._________________________، الإحتجاج، ترجمه بهراد جعفری، تهران: اسلامیه، چاپ اول، 1381ش.

ص:313

85.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، تهران: انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1360ش.

86.طبرسی نوری، میرزا حسین، نجم الثاقب، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم، 1378ش.

87.طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه، چاپ اول، 1412ق.

88._________________________، دلائل الإمامة، قم: بعثت، چاپ اول، 1413ق.

89._________________________، المسترشد فی الإمامة، قم: کوشانپور، چاپ اول، 1415ق.

90._________________________، نوادر المعجزات، قم: دلیل ما، چاپ اول، 1427ق.

91.طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران: کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.

92.طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم: دار الثقافة، چاپ اول، 1414 ق.

93._________________________، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.

94._________________________، فهرست کتب الشیعة، قم: نشر ستاره، چاپ اول، 1420ق.

95._________________________، الغیبة للحجة، قم: دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.

96.طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دار الاضواء، بی تا، بی جا.

97._________________________، رجال الطوسی، طقم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، چاپ سوم،، 1373ش.

98.عاملی، علی بن حسین، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، دار القرآن الکریم، قم، چاپ اول، 1413 ق.

99.عاملی، محمدبن مکی، المزار، قم: مدرسه امام مهدی علیه السلام، چاپ اول، 1410ق.

ص:314

100.عاملی کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الأمین و الدرع الحصین، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1418ق.

101._________________________، المصباح (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، قم: دار الرضی(زاهدی)، چاپ دوم، 1405ق.

102.عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.

103.عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، لسان المیزان، بیروت: دار احیاء التراث العربی/ موسسة التاریخ العربی، 1416ق.

104.عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تهران: چاپخانه علمیه، 1380ش.

105.فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

106.فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم: انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق.

107.فضلی، عبد الهادی، مقدمهای بر تاریخ قرائات، ترجمه سید محمد باقر حجتی، قم: انتشارات اسوه، چاپ چهارم، 1388ش.

108.فیض کاشانی، محمد محسن، الصافی، تهران: انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق.

109._________________________، نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1371ش.

110._________________________، الوافی، اصفهان: کتابخانه امام أمیرالمؤمنین علی علیه السلام، چاپ اول، 1406 ق.

111.قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1371ش.

112.قطب راوندی، سعید بن هبة الله، دعوات الراوندی (سلوة الحزین)، قم: انتشارات مدرسه امام مهدی علیه السلام، چاپ اول، 1407ق.

113.________________________________، قصص الأنبیاء( علیهم السلام )، مشهد: مرکز پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1409ق.

114.قمی، شاذان بن جبرئیل، الفضائل، قم: نشر رضی، چاپ دوم، 1363ش.

115.قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم: دار الکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.

ص:315

116.قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.

117.کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش.

118.کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران: کتاب فروشی علمیه اسلامیه، چاپ اول، بی تا.

119._________________________، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

120._________________________، کافی،، قم: دار الحدیث، چاپ اول، 1429ق.

121.کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، مشهد: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد،، 1409ق.

122.گنابادی، سلطان محمد، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ترجمه حشمت الله ریاضی و محمد رضا خانی، تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ اول،، 1372ش.

123.محمدی ری شهری، محمد، تفسیر قرآن ناطق یا شرح زیارت جامعه کبیره، تهران: نشر مشعر، چاپ اول، 1378ش.

124.مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، چاپ دوم،، 1406ق.

125.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

126._________________________، بحار الأنوار (بخش امامت)، ترجمه موسی خسروی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1363ش.

127._________________________، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.

128.مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، قم: انصاریان، چاپ سوم، 1426ق.

129.مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ هشتم، قم، 1380ش.

ص:316

130.مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.

131.معارف، مجید، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، تهران: موسسه فرهنگی و هنری ضریح، چاپ دوم، 1376ش.

132.مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

133._________________________، الأمالی، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

134.مقری فیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیرفی غریب الشرح الکبیرللرافعی، قم: موسسه دار الهجرة، چاپ دوم، 1414ق.

135.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1374ش.

136.موسوعة زیارات المعصومین:، موسسة الامام هادی علیه السلام، قم: پیام امام هادی علیه السلام، 1383ش.

137.موسوی، سید فرید، جرعهای از زلال سرداب مقدس(شرح زیارت آل یاسین)، قم: انتشارات یاقوت، چاپ اول، 1385ش.

138.میبدی، احمد بن ابی سعد رشید الدین، کشف الاسرار وعدة الابرار، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش.

139.نجارزادگان، فتح الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت در دیدگاه فریقین، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1388ش.

140.نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین، چاپ ششم، 1365ش.

141.نخجوانی، نعمت الله بن محمود، الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، مصر: دار رکابی للنشر، چاپ اول، 1999م.

142.نراقی، ملا محمد مهدی، انیس الموحدین، قم: انتشارات پیام مهدی علیه السلام، چاپ دوم، 1386ش.

143.نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، بیجا، 1412ق.

ص:317

144.نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسة آل ال بیت علیهم السلام، چاپ اول، 1408ق.

145.نوری، سید أبو المعاطی و دیگران، موسوعة أقوال الإمام أحمد بن حنبل فی رجال الحدیث و علله، بیجا، عالم الکتب، 1417ق.

146.واعظ تهرانی، محمد باقر، روح و ریحان جنة النعیم و العیش السلیم فی احوال السید عبدالعظیم الحسنی، قم: سازمان چاپ ونشر دار الحدیث، چاپ اول، 1382ش.

147.ویسکرمی، مهرداد، سلوک سبز، اصفهان: انتشارات انتظار سبز، چاپ اول، 1382ش.

148._________________________، سیمای آفتاب، ط قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی مشهور، چاپ اول، 1378ش.

149.هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم، قم: الهادی، چاپ اول، 1405ق.

150.یزدی حایری، علی بن زین العابدین، الزام الناصب، بیروت: مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، 1422ق.

ب) مقالات

151.برنجکار، راضا، آموزههای حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم، مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی، قم: سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، چاپ اول، 1382ش.

152.سلیمیان، خدامراد، رجعت از نگاه قرآن، فصلنامه انتظار موعود، ش19، پاییز وزمستان 1385ش.

153.فلاح، محمدهادی، بازشناسی مفهوم زیارت، مجموعه مقالات هم اندیشی زیارت، قم: نشر مشعر، 1378ش.

154.عابدی، احمد، نگاهی کوتاه به حدیث شریف عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی، مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی، قم: سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، چاپ اول، 1382ش.

ص:318

155.طباطبایی، سید محمد کاظم، پیشینه عرض دین وحدیث، مجموعه مقالات کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی، قم: سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، چاپ اول، 1382ش.

156.معرفت، محمدهادی، رجعت، شمس ولایت، ویژه نامه سالانه نیمه شعبان، انتشارات نور ولایت، چاپ اول، 1387ش.

ص:319

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109