سرشناسه : حسینی بهارانچی، محمد، 1323-
عنوان و نام پدیدآور : بشارتهای معصومین علیهم السلام، یا، مجموعه ای از درهای امید/نویسنده محمدحسین بهارانچی.
مشخصات نشر : قم: اجر، 1386.
مشخصات ظاهری : 263 ص.:نمونه.
شابک : 16000ریال:9649580530
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر : مجموعه ای از درهای امید.
موضوع : چهارده معصوم-- پیشگوییها.
موضوع : چهارده معصوم-- احادیث.
موضوع : خاندان نبوت در کتاب مقدس.
رده بندی کنگره : BP36/ح52ب5
رده بندی دیویی : 297/95
شماره کتابشناسی ملی : 1061324
ص: 1
بشارتهای معصومین علیهم السلام، یا، مجموعه ای از درهای امید
نویسنده محمدحسین بهارانچی
ص: 2
خطبة الکتاب··· 9
مقدمه و انگیزه تألیف··· 11
بشارت های معصومین علیهم السلام در باره شیعیان··· 15
ارزش بشارت و تاثیر آن در دلهای مردم··· 16
بشارت نجات به پیروان اهل بیت علیهم السلام ··· 18
بشارت امام صادق علیه السلام به ابوبصیر··· 22
بشارت های امام باقر علیه السلام به شیعیان··· 30
بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آله به دوستان محمّد و آل محمّد علیهم السلام در وقت مرگ··· 36
بشارت ملک الموت به دوستان اهل بیت علیهم السلام ··· 37
بشارت دو ملک منکر و نکیر به مؤمن در قبر··· 40
بشارت اعمال نیک به مؤمن در وقت مرگ··· 43
بهترین اعمال مؤمن در قبر··· 47
ضمانت امام کاظم علیه السلام نسبت به نجات شیعیان در قیامت··· 48
بشارت به مؤمن در وقت مرگ و قیامت··· 49
بشارت امام باقر علیه السلام به گناهکاران شیعه در قیامت··· 52
شیعیان و قدرت بر گفتن شهادتین··· 54
ص:3
بشارت ملک الموت به شیعه علی علیه السلام در وقت مرگ··· 56
بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام در باره آمرزش شیعیان··· 61
شفاعت از نظر شیعه··· 63
کلام صدوق علیه الرحمه در باره شفاعت··· 64
شفاعت حضرت فاطمه علیهاالسلام از زن های مؤمنه··· 65
نیاز پیامبران و ملائکه و همه امت ها به شفاعت محمّد و علی علیهما السلام ··· 66
بشارت امیرالمؤمنین علیه السلام به حارث همدانی··· 67
بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام در باره کوثر··· 72
بشارت های رسول صلی الله علیه و آله خدا به دوستان علی علیه السلام ··· 73
شفاعت شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام در قیامت··· 76
بشارت های مربوط به بهشت··· 81
خلقت بهشت و دوزخ··· 82
درهای بهشت و دعای امیرالمؤمنین علیه السلام ··· 83
مصالح بناها و ساختمان های بهشتی··· 84
تقسیم منازل اهل دوزخ بین اهل بهشت··· 85
خشنودی خداوند یا نعمت های بهشتی؟··· 87
آنچه بر درهای بهشت و دوزخ نوشته شده··· 89
نعمت های بهشتی مطابق ایمان و احسان مؤمن··· 95
دعای بهشت و دوزخ و حورالعین به مؤمن··· 97
اشتیاق خزان بهشتی و حورالعین به شیعیان محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله ··· 98
رابطه با محمد و آل او صلی الله علیه و آله و درجات بهشت··· 100
ص:4
شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام و درجات بهشتی··· 106
شیعیان امیرالمومنین علیه السلام و بشارت های بهشتی··· 112
کلام مرحوم صدوق درباره بهشت و دوزخ··· 112
یادی از دوزخ و جهنم برای عبرت و بیداری··· 116
بشارت های مربوط به اعمال نیک··· 119
1 - پاداش اصلاح بین مردم··· 121
2- پاداش شاد کردن دل مؤمن و آثار آن··· 124
3- پاداش برآوردن حاجت مؤمن··· 129
4- پاداش برطرف نمودن غم و اندوه از دل مؤمن··· 135
5- پاداش اطعام مؤمن··· 137
6- پاداش آب دادن به مؤمن··· 139
7- پاداش میهمان و میزبان··· 140
8- پاداش لباس دادن به مؤمن··· 141
9- پاداش احترام و اکرام به مؤمن··· 142
10 - پاداش خیرخواهی از مؤمن··· 145
پاداش اعمال نیک و پایدار··· 147
ارزش عاقبت اندیشی و یاد آخرت··· 149
پاداش عاقبت اندیشی··· 150
قضای حوایج مؤمنین و درجات بهشتی··· 151
بشارت های حضرت زین العابدین علیه السلام و نصایح آن حضرت به شیعیان··· 153
تقوا و بشارت های بهشتی··· 156
ص:5
بشارت و پیام حضرت مهدی علیه السلام در باره تأخیر ظهور··· 160
زیارت های معصومین علیهم السلام و بشارت های بهشتی··· 165
ظاهر شدن قبر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام ··· 167
ادای حق ذی القربی و بشارت های بهشتی··· 171
قصه عبداللّه مبارک و احسان او به یک زن علویّه··· 173
پناه دادن مرد مجوسی به یک زن علویّه و بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آله ··· 176
احسان به آل محمّد صلی الله علیه و آله و بشارت رسیدن به حوایج بزرگ··· 179
قصیده شیخ رجب برسی در باره عظمت خاندان نبوت علیهم السلام ··· 180
اسلام و کتب عهدین··· 183
بشارت های کتب آسمانی در باره رسول خدا صلی الله علیه و آله ··· 184
بشارت های عهدین نسبت به اسلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اوصیای او علیهم السلام ··· 186
قرآن و بشارت های پیامبران گذشته··· 187
اعتراف اهل کتاب به نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ··· 188
بشارت های کتب آسمانی نسبت به پیامبراسلام صلی الله علیه و آله ··· 195
ماجرای امیرالمؤمنین علیه السلام و راهب نصرانی··· 199
کتب پیامبران گذشته و تحریف··· 206
انجیل برنابا و دست های سیاست و جنایت··· 208
انجیل برنابا چگونه به دست آمد؟··· 209
بشارت حضرت مسیح نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ··· 212
تصریح به نام رسول خدا صلی الله علیه و آله در انجیل··· 213
آرزوی درک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ··· 214
ص:6
انجیل برنابا و عظمت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در قیامت··· 215
صلیب یا بزرگ ترین اهانت به حضرت مسیح علیه السلام ··· 219
سخن حضرت مسیح علیه السلام در بطلان صلیب··· 224
تهمت زدایی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به حضرت مسیح علیه السلام ··· 224
بدعت تثلیث یا بزرگ ترین تهمت به حضرت مسیح علیه السلام ··· 226
قرآن و رفع بدعت تثلیث··· 229
قرآن و رفع تهمت از مسیح علیه السلام ··· 232
قرآن خاتم کتب آسمانی··· 233
قرآن و عهدین··· 237
تصدیق خاتم انبیا صلی الله علیه و آله نسبت به انبیاء گذشته علیهما السلام ··· 239
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آخرین پیامبر خدا··· 242
فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام در کتب عهدین··· 244
رساله ایلیا و بشارت های آن درباره امیرالمؤمنین علیه السلام ··· 244
پیشگویی شری کرشن جی در باره امیرالمؤمنین علیه السلام ··· 247
پیشگویی حضرت داوود علیه السلام در باره امیرالمؤمنین علیه السلام ··· 250
استمداد حضرت سلیمان علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام ··· 251
علی علیه السلام و کشتی حضرت نوح علیه السلام ··· 254
خرافه های مدعیان بابیت··· 259
آثار مؤلف تاکنون··· 264
ص:7
ص:8
الحمدللّه الذی بشرّ عباده المؤمنین بالنجاة و الأمان و وعدهم بالمغفرة و الغفران و الجّنة و الرضوان و الفلاح و النجاح و کفاهم من فتن الدنیا و العثرة و الهوان و وساوس الشیطان و وفقّهم لطاعة رسوله النّبیّ المصطفی و ولیّه العلیّ المرتضی و حبیته سیّدة النساء وسبطی نبیّه الحسن المجتبی و الحسین سیّد الشهداء و الهداة المهدیّین من اولاد نبیّه الائمّة «الذین اذهب اللّه عنهم الرجس و طهرّهم تطهیرا»
و الصلاة و السلام علی محمّد المختار و علی آله المصطفین الأخیار و الهداة الأبرار و حجج الجبّار و أمناء الرحمان و سلالة النبیّین و صفوة المرسلین و عترة خیرة ربّ العالمین صلاة کثیرة دائمة لاانقطاع لها و لااجل و لا امد حتّی یفضل عن صلاة من صلّی علیهم من الأوّلین و الآخرین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدّین سیّما من لعنهم امیرالمؤمنین و امام المتقّین و قائد الغرِّ المحجّلین و ابوالأئّمة الطاهرین علیهم افضل صلوات المصلیّن فانّه علیه السلام کان یقول فی قنوته:
الّلهمّ العن صَنَمَ_ی قریش و جبتَیْها و طاغوتَیْها و إفکیْها، و ابنتیْهما اللذیْن خالفا أمرک و أنکرا وحیک، وجحدا إنعامک، و عصیا رسولک، وقلّبا دینک و حرّفا کتابک، وعطّلا أحکامک، وأبطلا فرائضک، وألحدا ف_ی آیاتک، وعادیا أولیاءک و والیا أعداءک، و خرّبا بلادک، وأفسدا عبادک.
ص:9
الّلهمّ العنهما وأنصارهما فقد أخربا بیت النبوّة، و ردّما بابه، ونقضا سقفه، وألحقا سماءه بأرضه وعالیه بسافله و ظاهره بباطنه واستأصلا أهله وأبادا أنصاره وقتلا أطفاله وأخلیا منبره من وصیّه ووارثه وجحدا نبوّته وأشرکا بربّهما فعظِّم ذنبهما وخلّدهما ف_ی سقر وما أدریک ما سقر لا تبق_ی ولا تذر.
الّلهمّ العنهم بعدد کلّ منکر أتوه و حقٍّ أخفوه و منبرٍ علوه و منافق ولوّه وموءمن
أرجوه و ولیٍّ آذوه و طرید آووه و صادق طرّدوه و کافر نصروه و إمامٍ قهروه و فرض غیّروه وأثرٍ أنکروه و شرٍّ أضمروه ودمٍ أراقوه وخبر بدّلوه و حکم قلّبوه و کفر أبدعوه و کذب دلّسوه و إرث غصبوه و فییٍءاقتطعوه و سحتٍ أکلوه و خمسٍ استحلّوه و باطلٍ أسّسوه وجورٍ بسطوه و ظلمٍ نشروه، ووعد أخلفوه و عهد نقضوه و حلال حرّموه و حرام حلّلوه و نفاق أسرّوه وغدرٍ أضمروه وبطن فتقوه وضلع کسروه وصکّ مزّقوه و شمل بدّدوه و ذلیل أعزّوه و عزیز أذلّوه و حقّ منعوه وإمام خالفوه.
الّلهمّ العنهما بکلّ آیة حرّفوها و فریضة ترکوها، وسنّة غیّروها وأحکام عطّلوها وأرحام قطعوها و شهادات کتموها و وصیّة ضیّعوها وأیمان نکثوها ودعوی أبطلوها وبیّنة أنکروها وحیلة أحدثوها وخیانة أوردوها وعقبة ارتقوها ودباب دحرجوها وأزیاف لزموها [وأمانة خانوها].
الّلهمّ العنهما فی مکنون السرّ و ظاهر العلانیة لعنا کثیرا دائبا أبدا دائما سرمدا لا انقطاع لأمده ولا نفاد لعدده ویغدو أوّله ولا یروح آخره لهم ولأعوانهم و أنصارهم و محبّیهم و موالیهم و المسلّمین لهم والمائلین إلیهم و الناهضین بأجنحتهم و المقتدین بکلامهم و المصدّقین بأحکامهم. (البلد الأمین ص 551 البحار ج 82/260)
ص:10
هدف از تألیف کتاب حاضر نشر معارف اهل بیت علیهم السلام بوده است ولی افزون بر آن نکات دیگری نیز در انگیزه مؤلف نقش داشته است که به اختصار اشاره می شود:
نسل کنونی به دلیل مشکلات زندگی حوصله زیادی برای مطالعه کتاب های مذهبی ندارد ولی اگر این گونه کتاب ها در قالب حکایات و قضایای شیرین نوشته شود خوانندگان رغبت بیشتری برای مطالعه آنها خواهند داشت.
از سویی روح امید و نشاط در جامعه امروز ضعیف گردیده است و برماست که با بیان شیرینی ها و وعده های مسرت بخش و نویدها و بشارت های فراوانی که اسلام به بندگان مؤمن و شایسته خدا داده است این ناامیدی ها و افسردگی ها را برطرف سازیم و روشن نماییم که اسلام آیین سختی ها و دشواری ها نیست. بلکه آیین محبت و عاطفه و عشق و دوستی و شادی است و دستورات آن که مطابق مصالح شخصی و اجتماعی است بسیار ساده و متناسب با توان و طاقت انسان است.
در آیین اسلام مسایلی مانند محبت و علاقه به فرزندان و مادران و پدران و اقوام و دوستان و برادران ایمانی و سفارش به دوستی و شادکردن و اندوه زدایی و برطرف نمودن مشکلات آنان به عنوان یک عبادت و عمل نیک محسوب شده است و بر این اساس روشن می شود که اسلام دین شادی و مسرت و محبت و برادری و مواسات و صداقت و راستی و خیرخواهی و خیراندیشی و گذشت است و خشونت و تلخی و جدایی و بی وفایی و بی محبتی در آن راه ندارد.
ص:11
در روایتی آمده است که محبت و دوستی از مسایل اساسی اسلام بلکه از ایمان و دیانت یک مسلمان است و حتی آمده است: «هل الدّین الاّ الحب والبغض؟»؛ یعنی دین جز دوستی و دشمنی نیست.
و در روایت دیگری آمده است که ارزش والاتر در میان دو نفر مسلمان از آن شخص است که محبت و دوستی او نسبت به برادر مسلمان خود بیشتر است. اساسا
خیرخواهی و دوستی و گذشت و شادنمودن و اصلاح امور دیگران و کوشیدن در حل مشکلات آنان و حفظ برادری و آشتی با برادران دینی و سبقت در آن از مسایل اساسی اسلام و از عبادات است. از مجموع این دستورات اخلاقی روشن می شود که اسلام دین محبت و دوستی و شادی و شادمانی است.
در آیین مقدس اسلام رحمت و محبت و گذشت و بخشش مقدم بر انتقام و سخت گیری است و پاداش گذشت و تجدید رابطه بین دو مسلمان بلکه اصلاح بین مسلمانان به قدری زیاد است که فرموده اند نتیجه آن گذشت و عفو خداوند است و از تمام نمازها و روزه ها بهتر و ارزشمندتر است.
خداوند در قرآن فرموده است: «فلیعفوا ولیصفحوا ألا تحبّون ان یغفراللّه لکم»؛ یعنی باید از یکدیگر بگذرند و خطاهای برادران (و آزار آنان) را نادیده بگیرند. تا خداوند نیز از آنان بگذرد و خطاهای آنان را نادیده بگیرد.
در دعاهایی که از معصومین علیهم السلام نقل شده است می خوانیم: «سبقت رحمتک غضبک»؛ یعنی خدایا! رحمت تو بر غضب و خشم تو پیشی دارد براین اساس روشن می شود که اسلام فراتر از آن که دین شادی و محبت و گذشت و برادری و خیرخواهی و مواسات است، دین ایثار یعنی مقدم نمودن دیگران بر خود نیز هست. چه نیکوست که تشنگان حقیقت از میان دستورات اسلام، مسایل اخلاقی و
ص:12
حقوقی و اجتماعی و عاطفی و خانوادگی و سیاسی و... آن را بیابند و بدانند که اگر برای اسلام و حقانیت آن هیچ دلیلی جز این دستورات نبود هر آینه حقانیت و آسمانی و الهی بودن آن روشن بود.
از خداوند توفیق پیروی از قرآن و مکتب نورانی خاندان وحی را خواستاریم و خداوند را بر این توفیق شاکریم و عنایت و فضل و کرم او را بیش از این می جوییم و توفیق خدمتگذاری به آستان بابرکت خاندان وحی را از او می طلبیم.
در پایان از برادرانی که در جمع آوری این مجموعه به این حقیر کمک نموده اند قدردانی نموده و پاداش آنان را به خداوند وامی گذاریم.
سید محمّد حسینی بهارانچی
5 شوال 1425 ه. ق
ص:13
ص:14
ص:15
(1)مؤلف گوید: بشارت های پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام نسبت به شیعیان فراوان است و در بخش های مختلفی از سخنان آن بزرگواران ذکر شده و ما به لطف الهی آنهارا تحت عناوین معینی قرار خواهیم داد تا برای خوانندگان ملالتی ایجاد نشود و مباحث کتاب نیز طولانی نگردد و اشتیاق و علاقه دوستان خاندان نبوت علیهم السلام نسبت به دستورات آنان بیشتر گردد و از مسیرهای انحرافی و مفاسد و دام های شیاطین که آنان را برگناه و انکاردین و ضروریات آن وا می دارد جلوگیری شود و توفیق پیروی از خاندان نبوت که مورد سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند و آن حضرت تمسک به آنان و کتاب خدا را وسیله نجات امت خود دانسته و ضمانت
ص:16
فرموده که با تمسک به آنان گمراه نخواهید شد حاصل گردد.
(1)البته روشن است که در این زمان ها سخت باید از دام های شیاطین و انحراف از دین و فسادهای گوناگون برحذر بود و تنها راه آن، پیروی از قرآن و عترت پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد که در سایه آن، خداوند بندگان خود را ازخطر انحراف نجات
خواهد داد. از خداوند می خواهیم که به آبروی آن بزرگواران ما را از وساوس شیاطین جن و انس مصون فرماید.
(2)با توجه به مطالب گذشته این حقیر بی بضاعت در تعدادی از کتب حدیث از سخنان معصومین علیهم السلام بشارت های فراوانی نسبت به شیعیان یافتم و برای استفاده برادران و خواهران دینی خود آنها را مرتب و منظم نمودم به امید آن که همه دوستان اهل بیت علیهم السلام از آنها بهره مند شوند و روح امید در آنان زنده و موجب تنبّه و بیداری گردد. ان شاءاللّه.
ص:17
(2)مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، با سند خود، از محمّدبن مسلم نقل نموده که گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «هرکس خدای خود را عبادت کند و امامی را که از طرف خدا معین شده است نپذیرفته باشد عبادت و سعی او مقبول نخواهد بود گرچه در عبادت خود کوشا باشد بلکه او گمراه و متحیر می باشد و خداوند براعمال او خشم خواهد نمود و مثَل او مثل گوسفندی است که گله و چوپان خود را گم کرده و سرگردان باشد و از این سو و آن سو رود و چون شب فرار رسد و خود را به گله ای رساند و با آنان به خوابگاه برود به گمان این که این همان گله و چوپان اوست، صبحگاه بنگرد که آن گله و چوپان از او نیست وباز متحیر و سرگردان بماند و چون باز گله و چوپانی را ببیند و گمان کند او گله و چوپان اوست و به آنان ملحق شود چوپان آن گله او را براند و فریاد کند که به گله و چوپان خود
ص:18
بازگرد و او سرگردان و متحیر بماند و از این سو و آن سو گریزان باشد و چوپانی نباشد که او را به چراگاه و یا مأوای خود بازگرداند و در این حال باشد تا ناگهان گرگی فرصت را غنیمت دانسته او را طعمه خود قرار دهد.»
(1)سپس فرمود: «ای محمّدبن مسلم! به خدا سوگند، این چنین است حال کسانی از این امت که برای آنان امامی از طرف خداوند عزّوجلّ نباشد (و او را به امامت نپذیرفته باشند)، او نیز حیران و سرگردان و گمراه خواهد بود و اگر با این حال بمیرد با کفر و نفاق مرده است.»
تا این که فرمود: «بدان، ای محمّدبن مسلم! که ائمه جور و پیروان آنان از دین خدا جدا هستند. آنان گمراه و مردم را نیز گمراه کرده اند و اعمالی که انجام می دهند (طبق فرموده قرآن) مانند خاکستری است که باد تند بر آن بوزد و چیزی از آن را
ص:19
نتوانند به دست آورند و این همان گمراهی دور (از حق) است.»
(1)و در همان کتاب، از عبداللّه ابن ابی یعفور نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: من با مردم معاشرت و مخالطه دارم و زیاد تعجب می کنم از مردمی که امامت و ولایت شما را نپذیرفته اند و امامت و ولایت فلان و فلان (یعنی ابوبکر و
عمر) را پذیرفته اند و اهل امانت و راستی و وفا هستند از سویی مردمی را می شناسم که امامت و ولایت شما را پذیرفته اند و چنان امانت و راستی و وفا که آنان دارند را دارا نیستند!
عبداللّه بن ابی یعفور می گوید: سخن من که به اینجا رسید امام صادق علیه السلام استوار نشست و با خشم روی مبارک
را به من نمود و فرمود: «دین ندارند کسانی که ولایت امام جائر و ظالم را که از طرف خدا منصوب نیست پذیرفته اند و ملامتی نیست بر کسانی که دین خود را از امام عادل منصوب از ناحیه خداوند گرفته اند.» من گفتم: آیا راستی آنان دین ندارند و اینان را باکی نیست؟! فرمود: «آری، آنان دین ندارند و اینان را باکی نیست.»
ص:20
سپس فرمود: «مگر گوش به سخن خداوند نداده ای که می فرماید: «خداوند ولی مؤمنین است و آنان را از تاریکی ها خارج و داخل نور (هدایت) می نماید»؛ یعنی از تاریکی های گناهان خارج و به وسیله توبه و مغفرت وارد نور (هدایت) می فرماید و این به علت پذیرفتن آنان است ولایت هر امام عادل من عنداللّه را «و آنان که کافر شدند اولیا و رهبرانشان طاغوت است که آنان را از نور خارج و به ظلمات و تاریکی داخل می نماید» و مقصود خداوند از این آیه این است که آنان دارای نور اسلام بودند و چون ولایت امام جائر و ظالم را پذیرفتند از نور اسلام خارج شدند و به ظلمات و تاریکی کفر داخل گردیدند تا این که خداوند آتش را بر آنان واجب نمود «و آنان همیشه در آتش مخلّد خواهند بود.»
ص:21
(1)مرحوم کلینی در کتاب کافی، از محمّدبن سلیمان، از پدرش سلیمان نقل نموده که گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که ابوبصیر با اضطراب و نفس زنان براو وارد شد و چون نشست امام علیه السلام به او فرمود: «ای ابامحمّد! این تنگی نفس برای چیست؟» ابوبصیر گفت: فدای شما شوم، ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! پیرو ناتوان شده ام و اجل من نزدیک گردیده و نمی دانم آخرت من چگونه خواهد بود.
(2)امام صادق علیه السلام فرمود: «ای ابامحمّد! تو نباید این چنین بگویی.» ابوبصیر
ص:22
گفت: فدای شما شوم، چگونه چنین نگویم؟ امام علیه السلام فرمود: «مگر نمی دانی خداوند متعال جوانان شما را گرامی می دارد و به آنان اکرام می کند و از پیران شما حیا می نماید؟»
ابوبصیر گفت: فدای شما شوم، چگونه خداوند جوانان ما را اکرام و از پیران ما حیا می کند؟ امام علیه السلام فرمود: «خداوند جوانان شما را اکرام می کند و آنان را عذاب نمی نماید و از پیران شما حیا می کند و آنان را محاسبه نمی نماید.» ابوبصیر گوید: گفتم: فدای شما شوم، آیا این مخصوص ما شیعیان است یا برای همه اهل توحید می باشد؟ امام علیه السلام فرمود: «تنها مخصوص شما می باشد.» گفتم: فدای شما شوم، مردم
ما را به لقب و نامی صدا می زنند که پشت ما را شکسته و دل های ما از آن مرده است و به واسطه آن حکام و قضات عامه خون ما را حلال نموده اند و آن برای حدیثی است که فقهای آنان در باره ما برای آنها نقل نموده اند.
(1)امام صادق علیه السلام فرمود: «رافضه را می گویی؟» گفتم: آری. فرمود: «به خدا
ص:23
سوگند، آنان شما را رافضه ننامیده اند بلکه خداوند شما را رافضه نامیده است.
مگر نمی دانی که هفتاد نفر از بنی اسراییل چون گمراهی فرعون و قوم او را دانستند آنان را رفض نمودند (و از آنان دوری جستند) آنان چون موسی علیه السلام را شناختند به او پیوستند و در لشکر موسی علیه السلام معروف به رافضه شدند و چون فرعون را کنار زدند و از او دوری جستند و در لشکر موسی علیه السلام در عبادت خدا و محبت به موسی و هارون علیهما السلام و ذریّه آنان شدیدتر از دیگران بودند، پس خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود:
این اسم را برای آنان در تورات ثبت کن چرا که من آنان را به این اسم نامیدم و گرامی داشتم پس موسی علیه السلام این اسم را برای آنان ثبت نمود و خداوند برای شما نیز این اسم را ذخیره نمود و شما را به آن گرامی داشت.»
(1)سپس فرمود: «ای ابوبصیر! این مردم خیر را از خود دور کردند و شما شر را از خود دور کردید، آنان به فرقه ها و دسته هایی متفرق شدند و شما همراه اهل بیت
پیامبر خود صلی الله علیه و آله رفتید و راهی که آنان رفتند شما رفتید. شما کسانی را که خدا برای
ص:24
شما انتخاب نموده بود اختیار کردید و هرکس را او خواسته بود خواستید. پس بشارت باد برشما و بشارت باد برشما. به خدا سوگند، شما مورد رحمت خدا هستید، او اعمال نیک شما را می پذیرد و از گناهکار شما می گذرد و هرکس همانند شما نباشد خداوند اعمال نیک او را نمی پذیرد و از گناهان او نمی گذرد.»
(1)تا این که فرمود: «ای ابوبصیر! آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید. فرمود: «ای ابوبصیر! خداوند را ملائکه ای است که به امر او گناهان را از دوش شیعیان ما می ریزند چنان که باد در فصل خزان برگ ها را از درختان می ریزد و این است معنای سخن خداوند که می فرماید: (الذین یحملون العرش و من حوله...) به خدا سوگند استغفار ملائکه، مخصوص شما می باشد، نه این مردم. ای ابوبصیر! آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا
ص:25
خشنود کنید.
امام علیه السلام فرمود: «ای ابوبصیر! خداوند شما شیعیان را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید: (من المومنین رجال صدقوا...) همانا شما عهد و پیمان خداوند را نسبت به ولایت ما وفا نمودید و دیگران را به جای ما انتخاب نکردید و اگر جز این کرده بودید خداوند شما را ملامت می نمود چنان که آنان را ملامت نموده و می فرماید: (و ما وجدنا لأکثرهم من عهد...) ای ابوبصیر! آیا تو را خشنود نمودم؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
(1)امام علیه السلام فرمود: «خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید: (اخوانا علی سُرُرٍ متقابلین) ؛ یعنی آنان در بهشت برادر و بر تخت های بهشتی مقابل یکدیگر (شاد) خواهند بود. به خدا سوگند، خداوند جز شما را در این آیه اراده نکرده است. ای ابوبصیر! آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
امام علیه السلام فرمود: «خداوند در باره شما می فرماید: (الاخلاّء یومئذٍ بعضهم لبعضٍ عدوّ الاّالمتقین)؛ یعنی کسانی که در این دنیا با یکدیگر دوست بوده اند در قیامت دشمن همدیگر هستند، جز متقین.
به خدا سوگند، مقصود از متقین جز شما نیستند. آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
ص:26
پس فرمود: «ای ابوبصیر! خداوند ما و شیعیان ما و دشمنان ما را در کتاب خود ذکر نموده و می فرماید: (هَلْ یَسْتَویِ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَیعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوالألَبابِ) و مقصود او از «الذین یعلمون» ما هستیم و مقصود او از «الذین لایعلمون» دشمنان ما هستند و مقصود او از «اولواالالباب» شیعیان ما می باشند. ای ابوبصیر! آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
(1)امام علیه السلام فرمود: «خداوند در آیه شریفه (یوم لایغنی مولیً عن مولی شیئا ولاهم ینصرون الاّ من رحم اللّه) می فرماید: پیامبران و پیروان آنان روز قیامت به فریاد یکدیگر نمی رسند و دوستی های آنان آن روز سودی ندارد جز کسانی که مورد
ترحم خداوند باشند و آنان جز علی علیه السلام و شیعیان او نیستند. ای ابوبصیر! آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
(2)امام علیه السلام فرمود: «ای ابوبصیر! خداوند در قرآن راجع به شما فرموده است:
ص:27
(قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقتطوا من رحمة اللّه...) و به خدا سوگند دراین آیه جز شما را اراده نفرموده است، آیا خشنود گردیدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
(2)امام علیه السلام فرمود: خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید: (انّ عبادی لیس لک علیهم سلطان) و مقصود او که به شیطان می فرماید: تو بر بندگان من تسلّط پیدا نخواهی نمود، جز ائمه علیهم السلام و شیعیان آنان نیستند.
آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
امام علیه السلام فرمود: «خداوند شما را در قرآن یاد نموده و می فرماید: (فاولئک مع الذین انعم اللّه علیهم من النبییّن...) و مقصود از نبییّن رسول خدا صلی الله علیه و آله است و مقصود از صدیّقین و شهدا ما هستیم و مقصود از صالحین شما می باشید. آیا خشنود
ص:28
شدی؟ گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
(3)امام علیه السلام فرمود: «ای ابوبصیر! خداوند سخن دشمنان شما را در باره شما در
قرآن ذکر نموده و می فرماید: (و قالوا مالنا لانری رجالاً کنّا نعدّهم من الأشرار...) و مقصود او جز شما نیستید که شما را این مردم «شرارالنّاس» می پندارند درحالی که، به خدا سوگند، در بهشت متنّعم هستید و آنان در دوزخ در جستجوی شمایند (و شما را نمی یابند). آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
(1)امام علیه السلام فرمود: «ای ابوبصیر! هیچ آیه ای در قران نیست که وعده بهشت به مردم بدهد و آنان را به خیرو خوبی یاد کند جز آن که در باره ما و شیعیان ما می باشد
ص:29
و هیچ آیه ای نیست که وعده شر و عذاب داده باشد جز آن که آن آیه در باره دشمنان و مخالفین ما می باشد. آیا خشنود شدی؟» گفتم: فدای شما شوم، بیش از این مرا خشنود کنید.
پس امام علیه السلام فرمود: «ای ابوبصیر! کسی برآیین و ملّت ابراهیم خلیل علیه السلام نمی باشد جز ما و شیعیان ما و سایر مردم از آن بیزار می باشند. آیا خشنود شدی؟»
پس ابوبصیر چنان که در روایت دیگری آمده است گفت: این سخنان مرا بس باشد.
(1)مرحوم کلینی در کتاب کافی، با سند خود، از عمروبن ابی المقدام نقل
ص:30
نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: باپدرم امام باقر علیه السلام وارد مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله شدیم و چون بین قبر و منبر رسیدیم به عده ای از شیعیان برخورد نمودیم، پس پدرم برآنان سلام کرد و سپس فرمود:
(1)«به خدا سوگند، من از بوی شما خشنود می شوم و شما را دوست می دارم. پس شما نیز به من کمک دهید و در دین خود اهل تقوا و ورع و کوشش باشید و بدانید که ولایت ما جز با ورع و اجتهاد و کوشش (در بندگی خدا) به دست نمی آید و هر کدام شما که ولایت و امامت یکی از ما را پذیرفته است باید همانند او عمل کند.»
سپس فرمود: «شما شیعه خدا و انصار او هستید و شمایید سابقین اول و سابقین آخر و سابقین در دنیا و سابقین در آخرت به بهشت، همانا ما به امر خداوند و ضمانت او و ضمانت رسول خدا صلی الله علیه و آله بهشت را برای شما ضمانت کرده ایم. به خدا سوگند، کسی بیش از شما به درجات بهشت نمی رسد پس برای رسیدن به درجات بهشتی بکوشید، همانا شمایید پاکان و طیّبون و زنان شما نیز پاک و طیبات اند.
ص:31
هر زن مومنه ای از شما حوراء بهشتی است و هر مرد مؤمنی از شما صدّیق خواهد بود. همانا امیرالمؤمنین علیه السلام به غلام خود قنبر فرمود: بشارت باد تو را و تو نیز دیگران را بشارت ده و خشنود باش. به خدا سوگند، رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت
نمود و بر امت خود خشمگین بود جز بر شیعیان (علی علیه السلام ).» سپس فرمود:
(1)«آگاه باشید که هر چیزی را عزتی است و عزت اسلام شیعه می باشد. آگاه باشید که هر چیزی را دعامه و پایه ای است و پایه و دعامه اسلام شیعه می باشد. آگاه باشید که هرچیزی را جایگاه بلندی است و جایگاه بلند اسلام شیعه می باشد. آگاه باشید که هرچیزی را شرف و عزتی است و شرف اسلام شیعه می باشد. آگاه باشید که هر چیزی را سیّد و آقایی است و سیّد مجالس مجالس شیعه می باشد. آگاه باشید که هرچیزی را امامی است و امام زمین، زمینی است که شیعه در آن ساکن باشد.»
ص:32
سپس فرمود: «به خدا سوگند، اگر شما روی زمین نبودید هرگز گیاهی روی زمین نمی رویید و مخالفین شما از نعمت های خدا بهره ای نمی بردند و از طیّبات آن استفاده نمی کردند؛ چراکه آنان نه در دنیا و نه در آخرت نصیب و بهره ای ندارند و هرکس از آنان ناصبی (یعنی دشمن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان) باشد گرچه عبادت کرده و کوشای در بندگی خدا بوده باشد مصداق این آیه قرآن خواهد بود (عاملة ناصبه تصلی نارا حامیة) (یعنی عذاب او حتمی خواهد بود) و عمل او بی ارزش و ساقط می باشد.»
تا این که فرمود: «شیعیان ما به نور الهی و امر او سخن می گویند و مخالفین آنان از روی هوای نفس و آرزو سخن می گویند. به خدا سوگند، چون شیعه ما به خواب می رود خداوند روح او را به آسمان می برد و به او تبریک گفته می شود و اگر اجل او رسیده باشد خداوند روح او را در خزاین رحمت و ریاض جنّت و زیر سایه
عرش خود قرار می دهد واگر اجل او نرسیده باشد توسط ملائکه به زمین باز می گردد و به بدن او ملحق می شود.»
(1)سپس فرمود: «به خدا سوگند، حجاج و معتمرین شما مخصوص به عنایت
ص:33
خداوند می باشند و فقرای شما از نظر ایمان و اعتماد به خداوند غنی هستند و اغنیای شما اهل قناعت اند و همه شما مورد دعوت خداوند و اجابت او هستید.»
در همان کتاب، این روایت با سند دیگر از امام صادق علیه السلام نقل شده و در ذیل آن آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «آگاه باشید که برای هر چیزی جوهری است و جوهر فرزندان آدم (و افراد نفیس آنها) حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و ما و شیعیان ما هستند.»
(1)سپس فرمود: «چه نیکوست احوال شیعیان ما و چقدر به عرش خداوند
ص:34
عزوجل نزدیک هستند و چقدر لطف خداوند در قیامت نسبت به آنان نیکوست. به
خدا سوگند، اگر مردم طاقت پذیرش مقام آنان را داشتند و در باره آنان غلو نمی کردند ملائکه مقابل آنان حاضر می شدند و بر آنها سلام می کردند.
به خدا سوگند، هیچ بنده ای از شیعیان ما در نماز خود ایستاده قران را تلاوت نمی کند جز آن که برای او به هر حرفی یکصد حسنه خواهد بود و اگر در نماز نشسته قرائت کند به هر حرفی پنجاه حسنه برای او خواهد بود و اگر در غیرنماز قرائت کند به هر حرفی ده حسنه برای او خواهد بود و شیعه ما چون ساکت باشد پاداش قرائت مخالف ما را خواهد داشت.»
سپس فرمود: «به خدا سوگند، شما شیعیان اگر در رختخواب خود خوابیده باشید ثواب مجاهدین را خواهید داشت و چون در حال نماز باشید پاداش صف کشیدگان در راه جهاد فی سبیل اللّه را خواهید داشت.»
(1)تا این که فرمود: «به خدا سوگند، شمایید مقصود خداوند از آیه (و نزعنا ما فی صدورهم من غلٍّ اخوانا علی سررٍ متقابلین)؛ یعنی ما کینه و حسد را از دل های
ص:35
آنان برطرف می کنیم تادر بهشت برادرانی خالص بر روی تخت های بهشتی مقابل یکدیگر قرار گیرند.»
و در پایان سخن خود فرمود: «شیعیان ما اصحاب «اربعة الأعین» هستند؛ یعنی آنان دارای چهار چشم می باشند: دو چشم در سر آنها و دو چشم در قلب آنها می باشد. البته همه خلایق چنین اند جز این که خداوند عزوجل چشم های شما را گشوده ولکن چشم های مخالفین شما را کور کرده است (از این رو حقایق را چنان که هست نمی بینند و درک نمی کنند).»
بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آله به دوستان محمّد و آل محمّد علیهم السلام در وقت مرگ
(1)صاحب کتاب بشارة المصطفی، با سند خود، از چند طریق، از امام صادق و از امیرالمؤمنین علیهما السلام ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: «سوگند به خدایی که
ص:36
جان من در دست قدرت اوست، هیچ روحی از بدن صاحبش جدا نمی شود تا این که یا از میوه های بهشتی و یا از درخت زقوم جهنم بخورد.»
(1)سپس فرمود: «و چون ملک الموت را مشاهده کند من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را نیز مشاهده خواهد نمود. پس اگر از دوستان ما باشد من به ملک الموت می گویم: ای ملک الموت! او من و اهل بیت من را دوست می داشت به او ارفاق کن، و اگر از دشمنان ما باشد به ملک الموت می گویم: ای ملک الموت! سخت بگیر بر او، همانا او از دشمنان من و از دشمنان اهل بیت من بوده است.»
(2)مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، با سند خود، از امام صادق علیه السلام نقل
ص:37
نموده که فرمود: «به خدا سوگند، خداوند (عبادت و اعمال خیر را تنها) از شما شیعیان می پذیرد و آمرزش او نیز مخصوص شما می باشد.»
(1)سپس فرمود: «فاصله ای بین یکی از شما و رسیدن به آرزو و خوشبختی و شادمانی او نیست جز رسیدن جان او به این جا.» و با دست مبارک به گلوی خود اشاره نمود و فرمود: «چون وقت احتضار و جان دادن برسد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و جبرئیل و ملک الموت علیهما السلام نزد او حاضر شوند سپس علی علیه السلام نزدیک او می آید و می گوید: یا رسول اللّه! این شخص همیشه ما اهل بیت را دوست می داشت، پس شما او را دوست بدارید. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به جبرئیل علیه السلام می فرماید: ای جبرئیل! این شخص همیشه خدا و رسول و اهل بیت رسول او را دوست می داشت تو نیز او را دوست بدار و جبرئیل به ملک الموت می گوید: ای ملک الموت! این شخص همیشه خدا و رسول و اهل بیت رسول او را دوست می داشته تو نیز او را دوست بدار و به او ارفاق کن.
(2)پس حضرت عزراییل نزدیک او می آید و می گوید: ای بنده خدا! آیا وسیله
ص:38
نجات و امان از عذاب دوزخ را به دست آورده ای و در دنیا به عصمت کبری تمسک جسته ای؟ پس خداوند عزوجل به او توفیق می دهد که بگوید آری، و چون می گوید آری ملک الموت می گوید: وسیله نجات تو چیست؟ او می گوید: ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام . ملک الموت می گوید: راست گفتی (و نجات خویش را دریافتی)،
خداوند از آنچه تو می ترسیدی تو را درامان قرار داد و به آنچه امیدوار بودی رسیدی. من تو را بشارت می دهم که همنشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه علیهما السلام خواهی بود. سپس جان او را با ارفاق و آسانی قبض می کند و از بهشت برای او کفن و حنوط معّطر می آید و پس از کفن و حنوط حلّه زرد بهشتی به او پوشانده می شود و چون وارد قبر شود خداوند دری از درهای بهشت را به سوی او می گشاید و راحت و آسایش و حیات ابدی و نعمت های بهشتی برای او فراهم می شود.
سپس از جلو و از راست و چپ او به اندازه مسافت یک ماه راه گشوده می گردد و به او گفته می شود مانند عروس در فراش خود بخواب و تو را به روح و ریحان و نعمت های بهشتی و رضوان الهی بشارت باد. سپس او در بهشت رضوان حضرت خاتم النبیّین و آل او صلوات اللّه علیهم اجمعین را زیارت می کندو در کنار آنان از طعام و شراب بهشتی استفاده می کند و همیشه با آنها همنشین خواهد بود و با
ص:39
آنان سخن می گوید تا قائم اهل بیت یعنی حضرت مهدی علیه السلام قیام نماید.»
(1)امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «و چون قائم ما اهل بیت علیه السلام قیام نماید دوستان او دسته دسته او را لبیک گویان اجابت کنند و در آن هنگام اهل باطل مضطرب و آنان که به وعده قیام امام علیه السلام اعتقاد نداشته اند نابود و کسانی که در فرج آن حضرت شتاب می کرده اند (و صبر خود را از دست داده و گزافه گویی کرده اند) هلاک می شوند و مقرّبین و افراد صالح نجات می یابند. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو برادر من هستی و وعده من با تو وادی السلام خواهد بود (که در آن جا همه مؤمنین جمع خواهند شد).»
بشارت دو ملک منکر و نکیر به مؤمن در قبر
(2)مرحوم صدوق علیه الرحمه در کتاب امالی، از موسی بن جعفر علیهما السلام و آن
ص:40
حضرت، از پدر خود امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «هنگامی که مؤمن (شیعه) از دنیا می رود هفتاد هزار ملک او را تا نزد قبر تشییع می کنند و چون وارد قبر می شود دو ملک منکر و نکیر می آیند و او را می نشانند و به او می گویند: پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟
پس او می گوید: پروردگار من اللّه است و محمّد صلی الله علیه و آله پیامبر من است و اسلام دین من است. پس آنها قبر او را به اندازه دید چشم وسیع می کنند و از بهشت برای او طعام می آورند و براو روح (یعنی راحتی از دنیا و بلاهای آن) و ریحان 0یعنی بوی خوش بهشتی را) وارد می نمایند.»
سپس فرمود: «و این است معنای آیه شریفه (فامّا ان کان من المقرّبین فروح و ریحان)؛ یعنی در قبر به روح و ریحان می رسد، (و جنّة نعیم)؛ یعنی در آخرت نیز به بهشت خواهد رسید.»
(1)سپس فرمود: و چون کافر از دنیا می رود هفتاد هزار ملک از ملائکه زبانیه و
ص:41
عذاب او را تا نزد قبر تشییع می کنند و او حاملین خود را با صدایی که همه مخلوق جز جن و انس می شنوند صدا می زند و می گوید: ای کاش برای من بازگشتی بود و من از اهل ایمان می شدم و باز صدا می زند: مرا باز گردانید تا شاید اعمال صالحی که باید انجام می دادم انجام دهم. پس ملائکه عذاب به او می گویند:
هرگز چنین نخواهیم کرد و این تنها سخن تو است (که سودی ندارد). از سویی ملک دیگری صدا می زن: او دروغ می گوید؛ چرا که اگر باز گردانده شود به اعمال گذشته خود ادامه خواهد داد و چون داخل قبر شود و مردم از او جدا گردند دو ملک منکر و نکیر با وحشتناک ترین صورت نرد او حاضر می شوند و او را ازجای خود بلند می کنند و می گویند:
پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟ پس زبان او گره می خورد و قدرت بر جواب پیدا نمی کند و آنان با آن گرز و مضربه آتشین چنان بر او می زنند که همه مخلوق (جز جن و انس) از صدای آن وحشت می کنند و باز از او سؤال می کنند: پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟ و چون او می گوید: نمی دانم، آنان می گویند: ندانستی و هدایت نشدی و رستگار نگردیدی؟!
ص:42
و سپس دری از آتش (دوزخ) را به روی او می گشایند و حمیم (آب جوشان جهنم) را بر او وارد می نمایند و این است معنای آیات «و امّا ان کان من المکذّبین الضالّین فنزل من حمیم»؛ یعنی در قبر بر او آب جوشان دوزخ وارد می شود، (و تصلیة جحیم)؛ یعنی در آخرت به عذاب دوزخ خواهد رسید.»
(1)امام صادق علیه السلام نیز طبق آنچه در کتاب امالی صدوق نقل گردیده، فرمود: «هرکس مسأله معراج (جسمانی) و سؤال قبر و شفاعت ما را در قیامت انکار کند او از شیعیان ما نخواهد بود.»
(2)در کتاب کافی، با سند متصل، از سویدبن غفله نقل شده که گوید:
ص:43
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «فرزند آدم چون در آخرین روز دنیا و اولین روز آخرت قرار می گیرد مال و فرزندان وعمل او در مقابلش مجسم می شوند؛ پس به مال خود رو می کند و می گوید: به خدا سوگند، من نسبت به تو حریص و بخیل بودم، امروز چه کاری از تو برای من ساخته می شود و تو برای من چه سودی خواهی داشت؟ پس مال به او می گوید: کفن خود را از من بگیر.»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «سپس به فرزندان خود رو می کند و می گوید: به خدا سوگند، من شما را دوست می داشتم و از شما حمایت می کردم، شما برای من چه خواهید کرد؟ آنان می گویند: ما تو را به قبرستان می بریم و در زیر خاک پنهان می کنیم.
سپس به عمل و کردار خود توجه می کند و می گوید: به خدا سوگند، من نسبت به تو بی رغبت بودم و تو برای من سنگین بودی، امروز برای من چه سودی داری؟ پس عمل به او می گوید: من در قبر و قیامت همنشین تو هستم تا هنگامی که برخداوند عرضه شویم.»
(1)امیرالمؤمنین علیه السلام سپس فرمود: «پس اگر او ولی خدا (و بنده صالح او باشد)
ص:44
انسانی خوشبو و زیبا با لباس فاخر مقابل او قرار می گیردو به او می گوید: بشارت باد
تو را به روح و ریحان و بهشت و نعمت های آن! خوش آمدی! (خیرمقدم!) پس شخص محتضر به او می گوید: تو کیستی؟ او می گوید: من عمل صالح تو هستم که از دنیا کوچ کرده و با تو به طرف بهشت می روم.»
امیرالمؤمنین علیه السلام سپس فرمود: «او به خوبی کسی را که او را غسل می دهد می شناسد و به کسانی که او را حمل می کنند سوگند می دهد که او را زود به قبر برسانند و چون در قبر قرار می گیرد دو ملک قبر - در حالی که موهای آنان به زمین کشیده می شود و با پاهای خود زمین را می خراشند و صدای آنان مانند رعد وحشتناک، و چشمانشان مانند برق خاطف است، نزد او می آیند و به او می گویند:
(1)پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟ پس او می گوید: پروردگار من خدا و دین من اسلام و پیامبر من محمّد صلی الله علیه و آله است. پس آنان به او می گویند: خدا تو را در آنچه دوست می داری و راضی هستی ثابت قدم بدارد و این است معنای آیه شریفه «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ ءآمَنُواْ بِالقَولِ الثَّابِتِ فِی الحَیَوةِ الدُّنیَا وَ فِی الأآخِرَةِ» سپس قبر او را به اندازه دید چشم او وسعت می دهند و دری از بهشت به
ص:45
روی او باز می کنند و به او می گویند: چشم تو روشن باد! و همانند جوانی در خواب خوش باش! خداوند نیز می فرماید: «اهل بهشت در آن روز بهترین جایگاه و بهترین سخن را خواهند داشت.»
(2)تا این که فرمود: و اگر آن محتضر دشمن خدا باشد شخصی با زشت ترین
قیافه و لباس و بدترین بوها بر او وارد می شود و به او می گوید: بشارت باد تو را به آب جوشان دوزخ و عذاب جهنم! و او نیز غاسل خود را می شناسد و به حاملین خود سوگند می دهد که او را نگه دارند و در قبر وارد نکنند و چون وارد قبر می شود دو ملک قبر می آیند و کفن او را کنار می زنند و به او می گویند:
پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟ و چون او می گوید: نمی دانم آنان به او می گویند: ندانستی و هدایت نشدی؟ و با گرز آتشین چنان بر فرق او می زنند که هر جنبده ای جز جن و انس از صدای آن وحشت می کند.
ص:46
سپس دری را از آتش دوزخ به قبر او باز می کنند و به او می گویند: در سخت ترین و تنگ ترین جای خود بخواب. سپس خداوند مارها و عقرب ها و مورهای دیگر زمین را بر او مسلط می کند و آنها او را تا قیامت در قبر نیش می زنند.»
(1)در کتاب محاسن، از ابوبصیر، از امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرمود: «هنگامی که بنده مومن (شیعه) از دنیا می رود همراه او در قبر شش صورت وارد می شوند که یکی از آنان زیباترین و باعظمت ترین و پاکیزه ترین و خوشبوترین آنان می باشد. پس یکی از آنان در طرف راست او و دیگری در طرف چپ و سومی در مقابل و چهارمی پشت سر و پنجمی پایین پای او قرار می گیرند و آن که زیباترین آنان است بالای سر او قرار می گیرد.
پس اگر خطری از طرف راست متوجه او شود آن که در طرف راست اوست از او حمایت می کند و همچنین هر کدام آنان اگر خطری از آن سمتی که او هست
وارد شود از آن مؤمن حمایت خواهند کرد.
ص:47
سپس آن که زیباترین آنان است به دیگران می گوید: خدا به شما جزای خیر بدهد، شما کیانید؟ پس آن که در طرف راست اوست می گوید: من نماز هستم و آن که در طرف چپ اوست می گوید: من زکات هستم و آن که در مقابل اوست می گوید: من روزه هستم و آن که در پشت سر اوست می گوید: من حج و عمره هستم و آن که در پایین پای اوست می گوید: من احسانی هستم که او به برادران خود کرده است.
پس همه آنها به آن که از همه زیباتراست می گویند: تو کیستی که از همه ما زیباتر و خوشبوتر و با عظمت تر هستی؟ او می گوید: من ولایت آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین هستم.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از روضه کافی نقل نموده که سماعه گوید:
ص:48
من در نیمه شبی در مسجدالحرام خدمت امام کاظم علیه السلام نشسته بودم و مردم مشغول طواف خانه خدا بودند. پس امام علیه السلام به من فرمود: «ای سماعه! بازگشت این مردم در قیامت به ما خواهد بود و حساب آنان با ما می باشد.»
سپس فرمود: «گناهانی که شیعیان ما بین خود و خدای خود داشته باشند ما از خدای خود خواسته ایم که به ما ببخشد و او اجابت نموده است و گناهانی که بین
آنان و مردم باشد ما از مردم خواسته ایم که به خاطر ما از آنان بگذرند و خداوند آنان را عوض دهد و آنان پذیرفته اند.»
(1)صاحب کتاب کشف الغطاء با سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: اول چیزی که بعد از مرگ به مؤمن بشارت داده می شود این است که به او گفته می شود: خیر مقدم (خوش آمدی) همانا خداوند مشیّعین تو را بخشید و دعای کسانی که برای تو طلب مغفرت کردند مستجاب نمود و شهادت آنان را در باره تو (به خوبی) پذیرفت.
ص:49
و در کتاب میزان الحکمة از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: نخستین بشارتی که به مؤمن داده می شود بشارت به روح (و راحتی) و ریحان و نعمت های بهشتی می باشد.
(1)و در همان کتاب از آن حضرت نقل شده که فرمود: اول چیزی که در قبر به مؤمن بشارت داده می شود بشارت به رضوان و خشنودی خداوند و بهشت است و به او گفته می شود: خوش آمدی (خیرمقدم) خداوند مشیّعین تو را آمرزید.
(2)و در کتاب امالی مفید از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: چون قیامت برپا شود خداوند اولین و آخرین را در یک جا جمع می کند و آنان تا مدتی که خدا
می داند - در حالی که لباسی به تن ندارند - منتظر می مانند و چنان که خداوند در قرآن فرموده از آنان صدائی جز نفس های آنان شنیده نمی شود.
(3)سپس از ناحیه عرش الهی منادی ندا می کند: نبّی امیّ کجاست؟ پس مردم در
ص:50
پاسخ او می گویند: نام او را بگو منادی می گوید: نبّی و پیامبر رحمت محمّد بن عبداللّه کجاست؟
و چون چنین می گوید رسول خدا صلی الله علیه و آله مقابل مردم در کنار حوض کوثر که طول آن به اندازه فاصله بین ایله و صنعا می باشد می ایستد سپس صاحب شما امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را صدا می زنند و او نیز مقابل مردم در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله می ایستد.
(1)سپس به مردم اجازه داده می شود که از صراط عبور کنند (سخن که به اینجا رسید) امام باقر علیه السلام فرمود: عده ای وارد کوثر می شوند (و از دست مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله سیراب می شوند) و عده ای نیز محروم می مانند و به طرف آتش رهسپار می شوند وچون رسول خدا صلی الله علیه و آله می بیند که عده ای از دوستان ما اهل بیت به طرف آتش می روند گریه می کند و می گوید: خدایا اینها شیعیان علی هستند اینها شیعیان
ص:51
علی هستند پس خداوند ملکی را خدمت آن حضرت می فرستد و به او می گوید:
ای محمّد برای چه گریه می کنی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: چگونه برای شیعیان برادرم علی بن ابیطالب گریه نکنم در حالی که می بینم از کوثر ممنوع شدند و
به طرف آتش می روند؟
(1)پس خداوند به آن حضرت خطاب می فرماید: ای محمّد من آنان را به تو بخشیدم و از گناهانشان گذشتم و آنان را به تو و به ذریه تو که آنان را دوست می داشته اند ملحق نمودم و آنان را جزء جمعیت تو و موفق به نوشیدن کوثر قرار دادم و شفاعت تو را در باره آنان پذیرفتم و به این جهت تو را گرامی داشتم.
امام باقر علیه السلام سپس فرمود: در آن ساعت چشم های زیادی از مرد و زن در قیامت گریان است وچون چنین می بینند فریاد می زنند ای محمّد به فریاد ما برس پس هرکه اهل ولایت و محبت ما بوده به ما ملحق خواهد شد و از کوثر بهره مند می شود.
(2)در کتاب بشارة المصطفی، با سند متصل، از محمّدبن مسلم ثقفی نقل شده
ص:52
که گوید: از امام باقر علیه السلام در باره آیه شریفه (اولئک یُبدّل اللّه سیّئاتهم حَسَناتٍ و کان اللّه غَفورا رَحیما) سؤال نمودم.
(1)امام علیه السلام فرمود: «در روز قیامت چون مؤمن (شیعه) گناهکار در موقف
حساب حاضر می شود متولی حساب او خداوند خواهد بود و احدی از مردم از حساب او مطلع نمی شوند. پس خدای متعال او را بر گناهانش آگاه می سازد و چون او اقرار به گناهان خود می کند خداوند به ملائکه می فرماید: گناهان او را تبدیل به حسنات کنید و سپس نامه او را به مردم نشان دهید هنگامی که مردم نامه او را می بینند می گویند: آیا این بنده یک گناه در نامه او نبوده است؟ سپس دستور داده می شود که او را به بهشت ببرند.» پس امام باقر علیه السلام فرمود: «این تأویل این آیه است که مخصوص گناهکاران از شیعیان ما می باشد.»
ص:53
(1)علاّمه مجلسی در کتاب شریف بحار، از ابوحمزه ثمالی نقل نموده که گوید: خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیدم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! برای من حدیثی بخوانید که از آن بهره مند شوم.
امام باقر علیه السلام فرمود: «همه مردم وارد بهشت می شوند جز کسانی که از رفتن به بهشت امتناع کنند و نخواهند به بهشت بروند.»
گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا کسی هست که از رفتن به بهشت امتناع کند؟ امام باقر علیه السلام فرمود: «آری.» گفتم: او کیست؟ فرمود: «کسی که ازگفتن «لااله الاّاللّه، محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله » خودداری کند.» گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا این سخن را از شما نقل کنم؟ فرمود: «برای چه نقل نکنی؟» گفتم: من فرقه های خوارج و مرجئه و حروریه و بنی امیه را دیده ام که همه آنها می گویند: «لااله الاّاللّه، محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله ».
(2)امام باقر علیه السلام فرمود: «هیهات! هیهات! چون روز قیامت شود خداوند «لا اله
ص:54
الاّاللّه، محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله » را از یاد آنان می برد و قدرت گفتن آن را نخواهند داشت بلکه از گفتن آن بیزار خواهند بود جز ما و شیعیان ما که خداوند توفیق گفتن آن را به ما خواهد داد.»
سپس فرمود: مگر سخن خدا را نشنیدی که می فرماید: «یَومَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ المَلَئِکَةُ صَفّا لاَّیَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحَمنُ وَ قَالَ صَوَابا»؛ یعنی روزی که روح و ملائکه صف بکشند و در آن روز کسی قدرت تکلم (به لااله الاّاللّه و محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله ) را) ندارد جز کسانی که خداوند به آنان اذن سخن دهد و سخن صواب و حق بر زبان جاری کنند.»
(1)در همان کتاب، با سند خود، از ابوذّر غفاری نقل شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: «ای اباذر! روز قیامت چون منکر ولایت و حق علی علیه السلام
ص:55
محشور شود کرو گنگ و کور خواهد بود و در ظلمات و تاریکی های قیامت سرگردان و به صورت برزمین می خورد و فریاد می کند: واحسرتا که من نسبت به حق علی علیه السلام تفریط نمودم و حق او را انکار کردم و به گردن او طوقی از آتش خواهد بود که سیصد رشته دارد و بر هر رشته ای از آن شیطانی است و آن شیطان بر صورت او آب دهن می اندازد و او را ملامت و استهزا می نماید و او از داخل قبر خود به سوی دوزخ می رود.»
(1)شیخ مفید در کتاب اختصاص، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که رسول
خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هنگامی که خدای تبارک و تعالی بخواهد بنده مؤمن [شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام ] را قبض روح نماید به ملک الموت می فرماید: ای ملک الموت! خود و همراهانت نزد بنده من بروید که طولانی شد رنج او در عبادت من، پس روح
ص:56
او را نزد من آورید تا از رنج ها و سختی ها راحت شود.
پس ملک الموت با صورت نیکو و لباس پاکیزه و بوی خوش به درخانه او می آید و بدون این که از دربانی اجازه بگیرد و حجابی را کنار به زند و دری را بشکند همراه پانصد ملک از اعوان خود با شاخه های گل و حریز سفید و مشک اذفر وارد می شود پس همگی به آن مومن می گویند:
السّلام علیک یا ولیّ اللّه...؛ سلام بر تو ای ولی خدا! بشارت بر تو که پروردگارت بر تو سلام می رساند! آگاه باش که او از تو خشنود و راضی است و به تو بشارت به روح و ریحان و بهشت و نعمت های آن داده می شود!»
(1)سپس فرمود: «مقصود از روح راحت شدن از دنیا و بلاهای آن است و مقصود از ریحان بوهای خوش بهشتی می باشد. پس آن بوی خوش و ریحان را بر چانه او می گذارند و از بوی آن، روح او شاد می شود و پیوسته چنین است تاجان از بدن او خارج گردد. پس رضوان، خازن بهشت، می آید و به او نوشابه ای از بهشت
می دهد که هرگز در قبر و قیامت تشنه نخواهد شد تا وارد بهشت شود و چون قبض
ص:57
روح شود به ملک الموت گوید:
روح مرا باز گردان تا از جسد من تشکّر کند و جسد من نیز از روح من تشکّر نماید، پس ملک الموت چنین می کند و می گوید: هرکدام از دیگری تشکّر کند، پس روح به جسد می گوید: خدا به تو بهترین جزای خیر را بدهد که در اطاعت خداوند کوشا واز معصیت او کناره می گرفتی پس سلام من بر تو تا قیامت وجسد نیز همین گونه بر روح سلام می فرستد و از او تشکّر می کند.
(1)پس ملک الموت خطاب می کند: ای روح پاک! خارج شو از دنیا در حال ایمان و شادمانی. و چون روح از بدن جدا می شود ملائکه بر او ترّحم می کنند و آن روح از سختی ها نجات می یابد و راه نجات و دخول به بهشت برای او آسان می گردد.
(2)سپس خداوند دو صف از ملائکه - غیر از قابضین روح او - را می فرستد و آنها بین منزل او تا قبر او صف می کشند و برای او شفاعت و استغفار می کنند. پس ملک الموت از طرف خداوند او را دلجویی و امید و بشارت به کرامت و خیر
ص:58
می دهد و همانند مادری که فرزند خردسال خود را آرام می کند و به او وعده آسایش و ریحان و سلامتی می دهد و قربان او می رود و پدر و مادر خود را قربان او می کند با او برخورد می نماید.
(1)و چون جان مؤمن به گلو و حلقوم می رسد آن دو ملکی که حافظ اعمال او
بوده اند به ملک الموت می گویند: با این رفیق ما مهربان باش و به او ارفاق کن که او برای ما خوب برادر و همنشینی بود، او ما را با نافرمانی خدا و خشم او آزرده نکرد. پس جان او همانند قامت نخله خرمای نورانی از بدن خارج و در ظرفی از مشک نورانی و گل های بهشتی قرار می گیرد و ملائکه قابض ارواح او را به آسمان اول می برند، پس درهای آسمان براو گشوده می شود و دربانان بر او تحیّت می فرستند و می گویند:
ما همیشه عمل صالح او را می دیدیم و حلاوت و شیرینی صوت قرآن او را می شنیدیم، پس همه آسمان ها و اهل آن بر او گریه می کنندو می گویند: خدایا! این بنده تو اهل عمل صالح بود و ما صدای شیرین تلاوت قرآن او را می شنیدیم پس تو به جای او برای ما بنده ای قرار ده که همانند او باشد تا آنچه ما از این بنده تو
ص:59
می شنیدیم از او نیز بشنویم و خدا آنچه خواهد می کند.
(1)پس او را بالا می برند و همه ملائکه به او خوش آمد می گویند و از او شفاعت می کنند و برای او استغفار می نمایند.
پس خداوند می فرماید: رحمت من بر چنین روحی باد! تااین که ارواح مؤمنین با او دیدار می کنند و به یکدیگر می گویند: او را به حال خود واگذارید که او از مصیبت بزرگی [یعنی مرگ] نجات یافته و پس از آن که آن روح استراحت نمود و آرامش یافت نزد او می آیند و می گویند: فلانی و فلانی چه شدند. پس اگر آن مؤمن بگوید: فلانی مرده است استرجاع می کنند و می گویند: او نزد ما نیامده و به دوزخ رفته است! و از روی حسرت می گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون».»
(2)مؤلف گوید: این حدیث بسیار طولانی است و ما به جهت اختصار از ذکر
بقیه آن صرف نظر نمودیم طالبین می توانند به کتاب تسلیة الفؤاد و کتاب اختصاص
ص:60
مراجعه فرمایند.
(1)در کتاب بشارة المصطفی، با سند متصل، از سعیدبن جبیر، از ابن عباس نقل شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: «یا علی! شیعیان تو در روز قیامت رستگار خواهند بود. پس هرکس به یکی از آنان اهانت کند به تو اهانت نموده و هرکس به تو اهانت کند به من اهانت نموده است و هرکس به من اهانت کند خداوند او را به آتش دوزخ وارد خواهد نمود و چه بدجایگاهی است برای او.»
(2)سپس فرمود: «یا علی! تو از من هستی و من از تو هستم، روح تو از روح من
ص:61
است و طینت تو از طینت من است و شیعیان تو از باقیمانده طینت ما آفریده شده اند. پس هر کس آنان را دوست بدارد ما را دوست داشته و هرکس آنان را
دشمن بدارد ما را دشمن داشته و هرکس با آنان دشمنی و ظلم کند به ما دشمنی و ظلم نموده و هرکس آنان را دوست بدارد ما را دوست داشته است.»
تا این که فرمود: «یا علی! شیعیان تو با همه گناهان و عیوبی که دارند آمرزیده خواهند شد. یا علی! من چون فردای قیامت در مقام محمود بایستم شفیع شیعیان تو خواهم بود. پس تو آنان را به این سخن بشارت ده.»
سپس فرمود: «یاعلی! شیعیان تو شیعیان خدایند و یاران تو یاران خدایند و دوستان تو دوستان خدایند و حزب تو حزب خدایند. یا علی! رستگار است کسی که تو را دوست بدارد و شقی و بدبخت است کسی که تو را دشمن بدارد. یا علی! تو را در بهشت گنجی است که توصاحب اختیار آن هستی.»
ص:62
ص:63
(1)مرحوم صدوق علیه الرحمه در کتاب اعتقادات امامیه می گوید: اعتقاد ما در شفاعت این است که شفاعت مربوط به کسانی است که ایمان و اعتقاد آنان صحیح باشد و گناه کبیره یا صغیره انجام داده باشند و اما کسانی که از گناهان خود توبه کرده باشند نیازی به شفاعت ندارند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که ایمان به شفاعت من نداشته باشد خدا شفاعت من را برای او میسر نمی کند.» و فرمود: «هیچ شفیعی بهتر از توبه نیست.»
(2)و شفاعت مخصوص پیامبران و اوصیا و مؤمنین و ملائکه می باشد و در بین
ص:64
مؤمنین کسانی هستندکه می توانند به اندازه قبیله ربیعه و مضر (دو قبیله بزرگ عرب) شفاعت کنند و ضعیف ترین مؤمنین در شفاعت کسانی هستند که برای سی نفر (سی هزارنفر) شفاعت می کنند.
و شفاعت برای اهل شک و شرک و کفر و کسانی که حقایق دین خدا را انکار می کنند امکان پذیر نیست و کسی نمی تواند برای آنان شفاعت کند بلکه شفاعت برای مؤمنین از اهل توحید امکان پذیر است.
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از امالی صدوق، از ابن عباس نقل نموده که
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گواین که من می بینم: دخترم فاطمه روز قیامت بر مرکبی از نور سوار است و هفتاد هزار ملک در طرف راست او وهفتاد هزار ملک در طرف چپ او و هفتاد هزار ملک پشت سراو حرکت می کنند و او زن های مؤمنه این امت را
ص:65
به بهشت می برد.»
سپس فرمود: «هر زنی که نمازهای پنجگانه شبانه روز خود را بخواند و روزه ماه مبارک رمضان را بگیرد و حج خانه خدا را (در صورت استطاعت) انجام دهد و زکات مال خود را (در صورت وجوب) بپردازد و از شوهر خود اطاعت کند و ولایت علی علیه السلام را بعد از من پذیرفته باشد با شفاعت دخترم فاطمه داخل بهشت خواهد شد.»
(1)درکتاب بحار، از دعوات راوندی، از سماعة بن مهران، از امام کاظم علیه السلام نقل شده که فرمود: اگر تو را حاجتی به خداوند باشد بگو: «اللهم انّی أسألک بحّق محمدٍ و علیّ فانّ لهما عندک شأنا من الشأن و قدرا من القدر فبحّق ذلک الشأن و ذلک القدر ان تصلّی علی محمّدٍ و آل محمّدٍ و أن تفعل بی کذا و کذا وبه جای کذا و کذا حاجت خود را طلب کن.»
سپس فرمود: «چون روز قیامت شود هیچ ملک مقرب و نبی مرسل و مؤمن
ص:66
خالصی نیست جز آن که در آن روز نیاز به (شفاعت و عنایت) محمّد وعلی علیهما السلام خواهد داشت.»
(1)در کتاب بشارة المصطفی، با سند متصل، از اصبغ بن نباته نقل شده که گوید: حارث همدانی باعده ای از شیعیان که من نیز بین آنان بودم خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدیم. پس حارث در هنگام ورود با سختی حرکت می کرد و عصای خود را بر زمین می کشید و بیمار بود و چون وارد شد از آن عنایتی که مولا به او داشت روی
ص:67
مبارک به او نمود و فرمود: «چگونه است حال تو ای حارث همدانی؟» حارث عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! روزگار به من فشار آورده و نزاعی که بین اصحاب و یاران شما رخ داده براندوه من افزوده است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «در چه چیزی نزاع و خصومت کرده اند؟» حارث گفت: در باره شخصیت شما و آن سه نفری که قبل از شما بوده اند. بعضی از آنان در باره شما گرفتار افراط و تندروی شده و بعضی معتدل و میانه رو هستند (و مقام شما را چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان نموده باور دارند) و گروهی گرفتار تردید و شک شده اند و نمی دانند چه کنند؟
(2)امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: «همین اندازه سخن بس باشد، ای برادر
همدانی!» سپس فرمود: «ای حارث همدانی! آگاه باش که بهترین شیعیان من آن گروه معتدل هستند که باید غلات و تندروها به آنان باز گردند و عقب مانده ها نیز باید خود را به آنان برسانند.»
حارث گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! ای کاش با سخن خود شک و تردید را از دل های ما برطرف می نمودید و بینش لازم را به ما تعلیم می فرمودید:
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «چنین خواهم نمود، این مسأله پیچیده است.»
ص:68
سپس فرمود: (ای حارث) دین خدا (و حق) را به وسیله افراد و شخصیت ها نباید شناخت بلکه باید نشانه های حق را بدانی تا اهل آن را بشناسی. ای حارث! حق بهترین سخن می باشد و گوینده و بیان کننده آن مجاهد خواهد بود. من حقیقت را برای تو می گویم، تو گوش خود را در اختیار من گذار و آنچه را به تو می گویم به نیکان و افراد با صلاحیت منتقل کن.
آگاه باش که من بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و صدیق اکبر هستم. من پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را تصدیق نمودم هنگامی که آدم بین روح و جسد بود (و هنوز به این عالم قدم نگذارده بود) بدان که من در این امت نخستین کسی هستم که رسول خدا صلی الله علیه و آله را تصدیق نمودم پس ما تصدیق کنندگان اول و آخر هستیم.
(1)آگاه باش، ای حارث! که من مخصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر و وصی و
ص:69
دوست و صاحب و همراز و صاحب سرّ اویم. به من فهم کتاب و فصل خطاب و علم قرآن داده شده است. نزد من هزار کلید علم و دانش نهفته که از هر کلید هزار در گشوده می شود و از هر در هزار هزار عهد از علم و دانش گشوده می شود و به وسیله شب قدر تأیید (وامداد) می شوم و این در امامان از ذریّه من نیز جاری خواهد بود مانند جریان شب و روز تا این که خداوند وارث زمین و اهل آن شود.»
سپس فرمود: «ای حارث! من برای تو سوگند یاد می کنم که تو در مواطن و جاهای مختلف من و دوستان من و دشمنان من را خواهی شناخت، در وقت مرگ مرا خواهی دید و نزد صراط و حوض و مقاسمه (وقتی که مردم رامن به بهشت و دوزخ می فرستم) نیز خواهی دید.» حارث گفت: مقاسمه چیست؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «تقسیم آتش (و بهشت) که من به قسمت صحیح تقسیم خواهم نمود و به آتش می گویم: این ولی من است (رها کن) و این دشمن من است او را بگیر.»
(1)سپس امیرالمومنین علیه السلام دست حارث را گرفت و فرمود: «من دست تو را
ص:70
گرفتم چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله دست مرا گرفت در حالی که من از حسد قریش و
منافقین به او شکایت نمودم پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:
روز قیامت من به ریسمان خدا چنگ می زنم، (یعنی به عصمت الهی و صاحب عرش پناهنده می شوم) و تو، یا علی! به من پناهنده می شوی و ذریّه تو به تو پناهنده می شوند و شیعیان شما به شما (به ذریه من) پناهنده می شوند. (ای حارث) فکر می کنی خداوند عزّوجلّ در آن روز با پیامبر خود صلی الله علیه و آله چه خواهد کرد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با وصی خود چه خواهد کرد؟
ای حارث!از این مجمل و سخن کوتاه تو درس بزرگ و مفصلی را بیاموز و بدان که تو با هر کس علاقه داشته ای با او محشور می شوی و هرچه کرده ای به آن
ص:71
خواهی رسید.» و این جمله را سه مرتبه تکرار فرمود. پس حارث همدانی برخاست و در حالی که عبای او بر زمین کشیده می شد گفت: به خدا سوگند، بعد از این باکی ندارم که مرگ مرا دریابد یامن او را دریابم.
جمیل بن دراج گوید: این قصه را سیّد ابوهاشم بن محمّد برای من به شعر درآورد و گفت: قول علیّ لحارث عجب...
(1)درکتاب بشارة المصطفی، با سند متصل، از عبداللّه بن عباس نقل شده که گوید: هنگامی که سوره مبارکه (انّا اعطیناک الکوثر...) نازل شد علی علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسول اللّه! این کوثر چیست؟»
(2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «نهری است در بهشت که خداوند مرا به وسیله آن
ص:72
گرامی داشته است.» علی علیه السلام گفت: «یا رسول اللّه! این نهر، نهر شریفی است. آن را برای من توصیف فرمایید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای علی! کوثر نهری است که زیر عرش خداوند جاری می باشد و آب آن از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر و از کف نرم تر است، ریگ های کف آن زبرجد و یاقوت و مرجان است وگیاه اطراف آن زعفران و خاک آن مشک اذفر، و پایه های آن زیر عرش خداوند است.»
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله دست خود را بر پهلوی امیرالمؤمنین صلی الله علیه و آله زد و فرمود:
«یا علی! این نهر برای من و تو و دوستان تو بعد از من می باشد.»
(1)مرحوم صدوق در کتاب «فضائل الشیعة»، با سند خود، از رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص:73
نقل نموده که آن حضرت ضمن حدیثی طولانی فرمود:
«آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکس مرا دوست بدارد خدا از او خشنود می شود و پاداش او را بهشت قرار می دهد.
آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، از دنیا نمی رود تا از آب کوثر بنوشد واز درخت طوبی بخورد و جایجاه خود را (قبل از مرگ) در بهشت ببیند.
آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، هشت در بهشت به روی او گشوده می شود و او از هر دری که بخواهد بدون حساب وارد خواهد شد.
آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، خداوند نامه عمل او را به دست راست او می دهد و همانند پیامبران حساب اعمال او را می کند.
(1)آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، خداوند به عدد هر مو و هر رگی که در بدن اوست از حورالعین به او تزویج می نماید و اجازه شفاعت از هشتاد نفر از اهل بیت او را به او می دهد و شهری را در بهشت به او عطا می فرماید.
آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، خداوند او را همانند پیامبران
ص:74
قبض روح می کند و وحشت منکر و نکیر را از او برطرف می کند و صورت او را سفید می نماید و او را با حضرت حمزه سیدالشهداء علیه السلام محشور می نماید.
آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، صورت او روز قیامت مانند ماه شب چهارده نورانی می باشد.
آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، خداوند تاج سلطنت بر سر او می گذارد و از حله های کرامت بهشتی به او می پوشاند.
(1)آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، مانند برق از صراط می گذرد.
آگاه باشید! هرکس علی علیه السلام را دوست بدارد، خداوند برائت از آتش دوزخ و عبور از صراط و امان از عذاب را برای او می نویسد و نامه ای برای او گشوده نمی شود و میزان وحسابی نخواهد داشت و به او گفته می شود: بدون حساب وارد بهشت شود.
آگاه باشید! هرکس آل محمّد علیهم السلام را دوست بدارد، از حساب و میزان و صراط ایمن خواهد بود.
آگاه باشید! هرکس با محبت و دوستی آل محمّد علیهم السلام بمیرد، من ضامن او
ص:75
خواهم بود که در بهشت همنشین پیامبران علیهم السلام باشد.
آگاه باشید! هرکس بادشمنی با آل محمّد علیهم السلام بمیرد، بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید.»
(1)در کتاب تسلیة الفؤاد، از تفسیر حضرت عسکری علیه السلام نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «رحمت خداوند به بندگانش زیاد است و از (سعه) رحمت او این است که رحمت خود را یکصد قسمت کرده است؛ یک قسمت آن را بین بندگان خود تقسیم نموده که با آن به یکدیگر ترّحم می کنند و مادر به فرزند خود ترّحم می کند و مادران حیوانات بر اولاد خود ترّحم می کنند و چون روز قیامت شود این یک قسمت را به آن نود و نه قسمت دیگر می افزاید و به واسطه آن به امت محمّد صلی الله علیه و آله ترّحم می کند و آنان را مجاز می نماید که در باره هرکس دوست می دارند از ملت اسلامی شفاعت کنند تا جایی که فردی (از گناهکاران) به یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: برای من شفاعت کن! آن شیعه می گوید: تو چه حقی برمن
ص:76
داری که من برای تو شفاعت کنم؟ او می گوید:
(1)من روزی تو را سیرآب نمودم. پس آن شیعه از او شفاعت می کند وخداوند
شفاعت او را می پذیرد تا این که دیگری می آید و به او می گوید: مرا بر تو حقی است و باید برای من شفاعت کنی! او می گوید: حق تو بر من چیست؟او می گوید: تو در روزی که هوا گرم بود از سایه دیوار من استفاده کردی. پس برای او شفاعت می کند و شفاعت او پذیرفته می شود و پیاپی این گونه شفاعت می کند تا این که در حق همسایگان و همنشینان و آشنایان خود نیز شفاعت خواهد نمود.»
امیرالمؤمنین علیه السلام سپس فرمود: «همانا مؤمن نزد خداوند گرامی تر از آن است که شما گمان می کنید.»
مؤلف گوید: تأیید سخن امیرالمؤمنین علیه السلام روایتی است که مرحوم صدوق، در کتاب علل الشرایع، از حنّان بن سدیر نقل نموده که گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: «از مخالفین ما [یعنی اهل تسنن] چیزی درخواست نکنید؛ چرا که ما را مکلّف خواهید کرد که در روز قیامت حوایج آنان را برآورده کنیم.»
ص:77
و از امام باقر علیه السلام نیز در همان کتاب نقل شده که فرمود: «از آنها [یعنی اهل تسنن] حوایج و نیازهای خود را درخواست نکنید و اگر چنین کنید، رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت به خاطر شما باید از آنان دستگیری کند.»
(1)عنایت خداوند به شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام به قدری زیاد است که در کتاب کافی از عبدالحمید وابشی نقل شده که گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: ما همسایه ای داریم که همه محرمات خدا را انجام می دهد، حتی نماز نمی خواند، تا چه رسد
واجب های دیگر! امام باقر علیه السلام فرمود: «سبحان اللّه!» و تعجب نمود و فرمود:
«آیا بدتر از آن را به تو بگویم؟» گفتم: آری. فرمود: «بدتر از او کسی است که ناصبی و دشمن ما باشد.» تا این که فرمود: «آگاه باش که اگر بنده ای نام ما را بشنود و برای [مصایب] ما رقت پیدا کند و متأثر شود ملائکه رحمت دست به پشت او می کشند و همه گناهان او آمرزیده می شود جز این که گناهی کرده باشد که او را از ایمان خارج نموده باشد.» سپس فرمود:
ص:78
«شفاعت [نسبت به همه گناهکاران [پذیرفته است جز نسبت به ناصبی و دشمن ما اهل بیت. همانا مؤمن برای همسایه خود که هیچ عبادتی در نامه او نیست شفاعت می کند و می گوید: خدایا! این همسایه من است که به من اذیت نمی کرد و خداوند شفاعت او را می پذیرد و به مؤمن خطاب می فرماید: من پروردگار تو هستم واز هر کسی سزاوارترم که از تو حمایت کنم. پس آن همسایه مؤمن را به بهشت می برد، در حالی که هیچ حسنه و عبادتی در نامه عمل او وجود ندارد.»
(1)امام باقر علیه السلام سپس فرمود: «پایین ترین فرد از مؤمنین کسی است که می تواند شفاعت سی نفر] و در نقلی سی هزار نفر] را بکند و شفاعت او پذیرفته می شود و اهل آتش چون این وضعیت را برای شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام و متعلقین آنان می بینند از روی حسرت می گویند: دراین روز برای ما شفاعت کننده و دوست حامی نیست.»
(2)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از کتاب فضائل الشیعة صدوق نموده که ابن
ص:79
ابی نجران گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود: «شیعیان ما کسانی هستندکه نماز را برپا
می دارند و زکات مال خود را می پردازند و حج خانه خدا را انجام می دهند و روزه ماه مبارک رمضان را می گیرند و ولایت و امامت اهل البیت علیهم السلام را پذیرفته و از دشمنان آنان بیزار هستند.»
تا این که فرمود: «همانا یکی از شیعیان ما می تواند به اندازه قبیله ربیعه و مضر شفاعت کند و خداوند از عنایتی که به آنان دارد شفاعت آنها را می پذیرد.»
ص:80
ص:81
(1)علاّمه مجلسی، از کتاب عیون الأخبار، از هروی نقل نموده که گوید: به حضرت رضا علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا! به من خبر دهید آیا بهشت و دوزخ الآن موجود هستند و آفریده شده اند؟ امام علیه السلام فرمود: «آری، آفریده شده اند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در معراج خود داخل بهشت شد و بهشت و دوزخ را مشاهده نمود.»
گفتم: عده ای می گویند: بهشت و دوزخ آفریده نشده اند و بعدا آفریده خواهند شد. امام علیه السلام فرمود: «آنها از ما نیستند و ما نیز از آنان نیستیم. هرکس منکر خلقت بهشت و دوزخ شود او رسول خدا صلی الله علیه و آله و ما را تکذیب نموده و رابطه ای با ما ندارد و برای همیشه اهل دوزخ خواهد بود خداوند در قرآن فرموده است: «هذه جهنّم التی یکذّب بها المجرمون...» یعنی این است آن دوزخ و جهنمی که مجرمان آن را انکار می کنند. آنان الآن بین آن دوزخ و آب جوشان آن مبتلا هستند. و
ص:82
(2)رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرمود: چون جبرئیل مرا به آسمان برد دست مرا گرفت و مرا داخل بهشت برد و من از رطب و خرمای تازه آن خوردم و آن مبدّل به نطفه گردید و چون به زمین بازگشتم و با خدیجه همبستر شدم او به فاطمه باردار گردید و از این رو فاطمه حوراء انسیه نامیده شد و من هروقت مشتاق بوی بهشت می شوم دخترم فاطمه را می بویم.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از خصال صدوق، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل
ص:83
نموده که فرمود: «بهشت هشت در دارد؛ یکی از آنها مخصوص پیامبران و صدیقین علیهم السلام است، و دیگری مخصوص شهدا و صالحین است، و پنج درآن مخصوص شیعیان و دوستان ما می باشد و من [در وقت دخول بندگان خدا به بهشت] پیاپی بر روی صراط ایستاده و دعا می کنم و می گویم:
خدایا! شیعیان و دوستان و انصار و یاوران من و هرکس در دنیا ولایت من را پذیرفته بر صراط سالم نگهدار. پس از طرف خداوند از ناحیه عرش ندا می آید: دعای تو مستجاب گردید و شفاعت تو پذیرفته شد.»
سپس فرمود: «و هر کدام از شیعیان و دوستان و انصار من مجاز می شوند که هفتاد نفر از همسایگان و خویشان خود را شفاعت کنند، و از یک در دیگر بهشت سایر مسلمانان که اقرار به یگانگی خداوند داشته اند و ذره ای از بغض و دشمنی ما در دل های آنان نیست وارد می شوند.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از تفسیر قمی، از ابن ابی عمیر، از جمیل، از
ص:84
امام صادق علیه السلام نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من چون به معراج رفتم و داخل بهشت شدم، ملائکه ای را دیدم که مشغول ساختن خانه های بهشتی بودند و یک خشت از طلا و یک خشت از نقره بر می داشتند و آن خانه ها را می ساختند و بسا دست از کار بر می داشتند. پس به آنان گفتم: برای چه گاهی دست از کار می کشید؟ آنها گفتند: منتظر می مانیم تا نفقه و مصالح برسد. گفتم: نفقه و مصالح چیست؟ گفتند: مصالح بنای این خانه ها گفتن: «سبحان اللّه و الحمدللّه و لااله الاّاللّه و اللّه اکبر» می باشد که اگر مؤمن این اذکار را بگوید ما مشغول می شویم و اگر نگوید ما دست از کار می کشیم.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از ثواب الاعمال، از امام صادق علیه السلام نقل
ص:85
نموده که فرمود: «خداوند هیچ انسانی را خلق نفرموده جزاین که برای او جایی در بهشت و جایی در جهنم قرار داده است، و روز قیامت چون اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم ساکن می شوند منادی از طرف خداوند ندا می کند: ای اهل
بهشت! منازل خود را در دوزخ ببینید که اگر معصیت خدا را کرده بودید در این جایگاه جهنم ساکن می بودید.» امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر کسی از شادی می مرد، هرآینه، اهل بهشت در آن ساعت از شادی می مردند [بدان جهت] که عذاب دوزخ ازآنان برطرف شده است.».
«سپس آن منادی از ناحیه خداوند می گوید: ای اهل دوزخ! بنگرید و منازل خود را در بهشت ببینید و چون سرهای خود را بالا می کنند و آن منازل بهشتی را می بینند به آنان گفته می شود: اینها منازل شما می بود اگر در دنیا خدای خود را اطاعت می کردید.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: در آن وقت «اگر کسی از غم و اندوه می مرد، هرآینه، اهل دوزخ آن ساعت از غم و اندوه می مردند. از این رو اهل بهشت منازل اهل
ص:86
دوزخ را در بهشت مالک می شوند و اهل دوزخ نیز منازل اهل بهشت را در دوزخ مالک می گردند و این است معنای آیه شریفه «اولئک هم الوارثون...».»
(1)مرحوم مجلسی در کتاب بحار، از تفسیر عیاشی، از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «هنگامی که اهل بهشت وارد بهشت می شوند و ولی خدا به مقامات بهشتی خود می رسد و بر تخت عزت تکیه می دهد و خدام بهشتی اطراف او جمع می شوند و میوه های بهشتی مقابل او سرازیر می شود و چشمه های بهشت اطراف او جوشش می کند و نهرها در پایین [قصر] او جاری می شود و فرش های بهشتی پهن می گردد و بالش ها و متکاهای بهشتی چیده
می شود و خدام بهشتی آنچه را او دوست می دارد بدون سؤال برای او حاضر می کنند و حورالعین بر او وارد می شوند و مدت ها از نعمت های بهشتی بهره مند
ص:87
می گردد (می گردند)، خداوند به آنان می فرماید:
(1)ای اولیای من، وای اهل طاعت، و ای ساکنان بهشت که در جوار قرب من هستید! آیا شما را خبر دهم به آنچه از این نعمت ها بالاتر است؟ پس آنان می گویند: خدایا! چه چیز می تواند بهتر از این نعمت ها باشد، در حالی که ما نسبت به آنچه میل داشته باشیم و از آن لذت ببریم، در جوار خدای کریم بهره مند هستیم. سپس آن سخن دوباره تکرار می شود و آنان می گویند: خدایا! آنچه بهتر از این نعمت هاست به ما عطا فرما. پس به آنان خطاب می شود: خشنودی من از شما و محبت من نسبت به شما از این نعمت ها بالاتر و بزرگ تر می باشد. پس آنان می گویند: پروردگارا! خشنودی تو و محبت تو نسبت به ما برای ما بهتر و شیرین تر از هرچیزی می باشد.»
سپس حضرت زین العابدین علیه السلام این آیه را قرائت فرمود: «و عداللّه المؤمنین و المؤمنات جنّاتٍ تجری من تحتهاالأنهار خالدین فیها و مساکن طیّبة فی جنّات عدنٍ و رضوان من اللّه اکبر ذلک هوالفوز العظیم».
ص:88
آنچه بر درهای بهشت و دوزخ نوشته شده
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از کتاب روضه کافی، از عبداللّه مسعود نقل
نموده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هنگامی که من به معراج رفتم جبرئیل علیه السلام به من گفت: بهشت و دوزخ مأمور شده اند که خود را بر تو عرضه کنند. پس من بهشت و نعمت های آن را و دوزخ و عذاب آن رامشاهده نمودم و بهشت را دیدم که هشت در داشت و بر هر دری چهار جمله نوشته شده بود که هر کدام از آن جملات برای کسی که بداند و به آن عمل کند از دنیا و آنچه در آن است بهتر می باشد و دوزخ را مشاهده کردم که هفت در داشت و بر هر دری از آن سه جمله نوشته شده بود که هرجمله آن برای کسی که بداند وعمل کند از دنیا و آنچه در اوست بهتر می باشد.
(2)پس جبرئیل علیه السلام به من گفت: ای محمّد! آنچه بر درهای بهشت و دوزخ
ص:89
نوشته شده است را بخوان و من همه آنها را خواندم و دیدم.»
که بر در اول بهشت نوشته بود: «لااله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولی اللّه. برای هر چیزی حیله و چاره ای است و حیله زندگی چهار خصلت است: قناعت، و پرداختن حق واجب، و دوری از کینه، و همنشینی با اهل خیر.»
(1)و بر در دوم آن نوشته بود: «لااله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولی اللّه. برای هر چیزی حیله و چاره ای است و حیله و چاره خشنودی در آخرت چهار خصلت است:
دست کشیدن بر سر یتیمان از روی ترّحم [شاید مراداحسان و دلجویی به آنان باشد] و دستگیری و ترّحم به زن های بی سرپرست و کوشش دربرآوردن حاجت مؤمنین، و تفقد و رسیدگی به فقرا و مستمندان.»
(2)و بر در سوم بهشت نوشته شده بود: «لااله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولی اللّه. برای هر چیزی حیله و چاره ای است و حیله سلامتی در دنیا چهار خصلت
ص:90
است: کم سخن گفتن، و کم خوابیدن، و کم راه رفتن [شاید مراد رفت و آمد بین مردم باشد] و کم خوردن.
(1)و بر در چهارم بهشت نوشته شده بود: «لااله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولی اللّه. هرکس به خدا و قیامت ایمان دارد باید میهمان خود را گرامی بدارد، هرکس به خدا و قیامت ایمان دارد باید همسایه خود را گرامی بدارد، هرکس به خدا و قیامت ایمان دارد باید پدر و مادر خود راگرامی بدارد، هرکس به خدا و قیامت ایمان دارد باید گفتار او نیکو باشد و یا سکوت کند.»
(2)و بر در پنجم بهشت نوشته شده بود: «لااله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولی اللّه. هرکس بخواهد مورد ستم و ظلم واقع نشود باید به کسی ظلم و ستم نکند، هرکس بخواهد او را دشنام ندهند باید به کسی دشنام ندهد، و هر کس بخواهد ذلیل نشود باید کسی را ذلیل نکند، و هرکس بخواهد در دنیا و آخرت دستگیره محکم داشته باشد باید [از روی اعتقاد] بگوید: لااله الاّ اللّه، محمّدرسول اللّه، علیّ ولی اللّه.
ص:91
و بر در ششم بهشت نوشته شده بود: «لااله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ
ولی اللّه. هر کس بخواهد قبر او وسیع و گشاده باشد باید مسجد بسازد، و هر کس بخواهد در قبر کرم ها بدن او را نخورند باید ساکن مساجد شود [شاید مراد این باشد که زیاد به مسجد برود]، و هرکس بخواهد بدن او در قبر تازه بماند و پوسیده نشود باید مساجد را نظافت کند، و هرکس بخواهد جایگاه خود را در بهشت ببیند باید مساجد را با لباس مخصوص بسط بپوشاند.» (مقصود از بسط:
(1)و بر در هفتم بهشت نوشته شده بود: «لااله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولی اللّه. سفیدی قلب در چهار چیز است: عیادت مریض، تشییع جنازه، تهیه کفن، پرداخت بدهی.»
(2)و بر در هشتم بهشت نوشته شده بود: «لااله الاّاللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولی اللّه. کسی که بخواهد از این درها وارد بهشت شود باید دارای چهار خصلت
ص:92
باشد: سخاوت، حسن خلق، صدقه دادن، خودداری از اذیت به مردم.»
(1)و سپس فرمود: و بر درهای دوزخ هرکدام سه جمله نوشته شده بود:
بر در اول دوزخ نوشته شده بود: «هرکس به خدا امیدوار باشد سعادتمند می شود، و هرکس از مخالفت خدا بترسد ایمن خواهد شد، بیچاره و مغرور کسی است که امید او به غیر خدا باشد و از غیر او بترسد.»
(2)و بر در دوم دوزخ نوشته شده بود: «هرکس بخواهد روز قیامت عریان نباشد باید در دنیا برهنه ها را بپوشاند [و لباس به آنان بدهد]، و هرکس بخواهد روز
قیامت تشنه نباشد باید در دنیا به تشنه ها آب بدهد، و هرکس بخواهد روز قیامت گرسنه نباشد باید شکم های گرسنه را در دنیا سیر کند.»
(3)و بر در سوم دوزخ نوشته شده بود: «خدا دروغگویان را لعنت کند، خدا بخیلان را لعنت کند، خدا ستمکاران را لعنت کند.»
(4)و بر در چهارم دوزخ نوشته شده بود: «ذلیل و خوار باد کسی که به اسلام
ص:93
توهین نماید، ذلیل و خوار باد کسی که به اهل بیت پیامبر علیهم السلام توهین کند، ذلیل و خوار باد کسی که به ستمکاران که به مردم ظلم می کنند کمک کند.»
(1)و بر در پنجم دوزخ نوشته شده بود: «از هوا و هوس پیروی نکنید که پیروی از آن خلاف ایمان است، سخن بیهوده مگو تا از رحمت خدا ساقط نشوی، کمک کار ستمکاران مباش [تا از آنان محسوب نشوی.]»
(2)و بر در ششم دوزخ نوشته شده بود: «من بر کسانی که در اطاعت خداوند کوشا باشند حرام هستم، من بر کسانی که اهل صدقه و کمک به فقرا هستند حرام هستم، من بر کسانی که اهل روزه هستند حرام می باشم.»
(3)و بر در هفتم دوزخ نوشته شده بود: «حساب اعمال خود را در دنیا بکنید قبل از آن که در قیامت از شما حسابرسی کنند، در دنیا خود راسرزنش کنید قبل از آن که در آخرت سرزنش شوید، در دنیا هرچه می توانید خدای خود را بخوانید قبل از
ص:94
آن که از دنیا بروید و راه دعا بر شما بسته شود.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از تفسیر حضرت عسکری علیه السلام نقل نموده که آن حضرت ضمن حدیث طولانی در باره معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله و بیان قصه عبداللّه ابّی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب او را دعوت نمود و غذای مسمومی تهیه کرد تا آنان را به قتل برساند و خداوند اثر سمّ را از بین برد و خانه او را برای پیامبر و اصحاب او وسیع نمود و در آن غذا برکت قرار داد می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من چون خانه او را به یاد می آورم که چگونه خداوند آن خانه را وسعت داد و در آن غذا برکت قرار داد و اثر سمّ را از آن برطرف نمود به یاد خانه های شیعیانمان و همسران آنان در بهشت می افتم که خداوند آنان را زیاد می کند و همسران آنان نیز در بهشت زیاد خواهند بود خداوند به بعضی از شیعیان درجات و منازل و همسرانی می دهد که دنیا در مقابل آنها مانند رمل بیابان می باشد.»
(2)سپس فرمود: «و این بدین علت است که مؤمن چون برادر خود را فقیر ببیند
ص:95
در مقابل او تواضع کند و او را اکرام و کمک و تأمین نماید و آبروی او را حفظ نماید پس چیزی نگذرد تا این که ملائکه موکل به منازل بهشتی و قصور خود رامشاهده کند و ببیند چگونه آن منازل و قصرها مانند این خانه کوچک که وسعت پیدا نمود، وسیع و بزرگ می شود، به طوری که ملائکه گویند: خدایا! ما را طاقت خدمت در این
منازل و قصور بزرگ و وسیع نیست و ملائکه دیگری را برای خدمت به کمک ما بفرست. پس خداوند در پاسخ آنان می فرماید:
من هرگز شما را بر کاری که طاقت آن را ندارید وانمیدارم، شما چه مقدار کمک لازم دارید؟
(1)آنان می گویند: ما هزار برابر خود نیاز به کمک داریم و البته بین مؤمنین
ص:96
بهشتی افرادی هستند که مقام آنان در بهشت به قدری وسیع است که ملائکه خدّام می گویند: ما به هزار هزار برابر خود نیاز به کمک داریم و بسا بیش از این هم درخواست کمک می کنند و این به علت قوت ایمان آن مؤمن بهشتی و احسان های فراوان اوست به برادران خود.
پس خداوند خواسته آنان را برآورده می کند و بر خدّام بنده مؤمن خود می افزاید و هرچه آن بنده مومن در دنیا به برادران ایمانی خود بیشتر کمک کند خداوند بر منازل و قصور و خدّام او در بهشت خواهد افزود.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از کافی، از ابوالمعزا نقل نموده که گوید: از
امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «بهشت و دوزخ و حورالعین صدای همه خلایق را
ص:97
می شنوند و سخن آنان را می فهمند و چون بنده مؤمن می گوید: اللّهمّ اعتقنی من النار...؛ یعنی خدایا! مرا از آتش دوزخ آزاد کن و داخل بهشت گردان و از حورالعین به من تزویج نما، دوزخ می گوید: خدایا! بنده تو از تو می خواهد که او را از من آزاد کنی، پس او را آزاد نما؛ و بهشت می گوید: خدایا! بنده تو مرا از تو طلب می کند، پس او را در من ساکن نما؛ و حورالعین می گویند: خدایا! بنده تو ما را از تو خواستگاری نمود، پس ما را به او تزویج نما. و اگر کسی از نماز فارغ شود و این سؤالات را نکند حورالعین می گویند: خدایا! این بنده تو به ما رغبت ندارد و بهشت می گوید: این بنده مرا نمی خواهد و دوزخ می گوید: این بنده نسبت به من نادان و جاهل است [و سختی عذاب مرا نمی داند].»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از تفسیر حضرت عسکری علیه السلام نقل نموده
ص:98
که چون برای رسول خدا صلی الله علیه و آله منبری تهیه شد و آن درختی که به آن تکیه می نمود از مفارقت آن حضرت ناله کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود:
«سوگند به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث نمود، ناله خزّان بهشت و حور و قصور آن از فراق کسانی که دوست محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله و بیزار از دشمنان آنان هستند بیش از ناله این درخت است از فراق رسول خدا صلی الله علیه و آله و ناله و اشتیاق آنان را ساکن نمی کند جز صلوات شما بر محمّد و آل او علیهم السلام و نماز نافله و روزه [مستحبی[ و صدقه شما و بهترین چیزی که ناله و اشتیاق آنان را آرامش می دهد احسان و کمک
شما به برادران مؤمن خودتان می باشد، که اهل بهشت به یکدیگر می گویند:
(1)شتاب نکنید! دوری معشوق شما از شما برای کسب درجات عالیه بهشتی است؛ که او با خدمت به برادران مؤمن خود به دست می آورد و چیزی که بیش از همه آنان را آرامش می دهد صبر شیعیان ما و تقیه آنان است در مقابل دشمنان اسلام که با این عمل خزّان بهشتی و حورالعین می گویند: ما نیز همانند آنان در فراق معشوق خود صبر می کنیم چنان که آنان در مقابل توهین های دشمنان خود نسبت به خاندان نبوت علیهم السلام صبر می کنند با این که کظم غیظ آنان در مقابل این توهین ها و این
ص:99
که راهی برای اظهار حق و محکوم کردن ظالم ندارند برای آنان بسیار مشکل تر است. و چون خزان بهشت و حورالعین چنین سخنی را می گویند خداوند به آنان خطاب می فرماید:
(1)«ای ساکنان بهشت و ای خازنان رحمت من! بدانید که اگر من همسران و سادات شما را از شما دور نگه داشته ام، این از جهت بخل من نبوده بلکه برای این بوده که آنان با مواسات و خیرخواهی خود نسبت به برادران دینی به آن بهره کامل و کرامت بزرگ من برسند و از مصیبت زده ها و گرفتارها دستگیری کنند و در مقابل کافران و فاسقان تقیه نمایند و در این راه چون به مرحله عالی پاداش و کرامت من برسند من آنان را با کمال خوشبختی و شادی به شما خواهم رساند.» پس حورالعین و خزان بهشتی آرامش و سکون پیدا می کنند.»
(2)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از تفسیر حضرت عسکری علیه السلام نقل نموده
ص:100
که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که رعایت خویشان خود را بکند هزار درجه در بهشت به او داده خواهد شد و فاصله هر درجه تا درجه دیگر به اندازه حرکت یک سال اسب تندرو می باشد و آن درجات از طلا و نقره و لؤلؤ و زمّرد و زبرجد و مشک و عنبر و کافور می باشد. و هرکس رعایت واحترام به خویشان محمّد و علی علیهما السلام را بکند به نسبت فضیلت محمّد و علی علیهما السلام بر پدر و مادر نسبی او بر درجات او افزوده می شود.»
(1)... تا این که فرمود: «کسی که خویشان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را بر خویشان خود مقدم دارد خداوند مال فراوانی به او خواهد داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او می فرماید: ای
ص:101
بنده خدا! این پاداش دنیای تو بود که خویشان مرا بر خویشان خود مقدم داشتی و در آخرت و بهشت در مقابل هر دانه از این مالی که به ذرّیه و خویشان من احسان نمودی هزار قصر به تو داده خواهد شد که کوچک ترین آنها از دنیا بزرگ تر می باشد و مقدار یک سر سوزن آن قصرها بهتر از دنیا و آنچه در دنیاست می باشند.»
(1)تا این که فرمود: «کسی که از روی محبت و ترحم دست خود را بر سر یتیمی بکشد خداوند به اندازه هرمویی که از زیر دست او می گذرد قصری در بهشت به او می دهد که از دنیا و آنچه در آن است وسیع تر خواهد بود و در آن قصرها هرچه را میل کند و چشم او لّذت ببرد موجود است و او در آنها خالد و جاوید می باشد.» تا این که فرمود:
... «حسین بن علی علیهما السلام فرمود: کسی که یتیمی را که در اثر غیبت و پنهان بودن ما، از علوم ما محروم مانده مواسات کند و از علوم ما به او بیاموزد و او را راهنمایی و هدایت نماید خداوند به او خطاب خواهد نمود: ای بنده کریم و خیرخواه و با گذشت من! من از تو کریم تر هستم. سپس به ملائکه می فرماید: ای ملائکه! برای این شخص در بهشت به عدد هر حرفی که تعلیم این بنده من نموده هزار هزار قصر قرار دهید و از نعمت های دیگر بهشتی آنچه شایسته اوست به آن اضافه کنید.»
ص:102
تا این که فرمود: «فاطمه علیهاالسلام در مورد آن زنی که از دوستان آن حضرت با زن معانده ای در یک مسأله دینی نزاع داشت و فاطمه علیهاالسلام به او کمک کرد تا بر دشمن خود پیروز گردید و بسیار خشنود شد فرمود: خشنودی ملائکه از این که تو بر او غالب شدی بیش از خشنودی تو است و اندوه و خواری شیاطین از پیروزی تو بیش از خواری و اندوه تواست.»
سپس حضرت عسکری علیه السلام فرمود: «خداوند پس از این قصه به ملائکه خود فرمود: برای فاطمه علیهاالسلام به خاطر این عمل در بهشت هزارهزار برابر آنچه برای او معین شده بیفزایید و این پاداش را برای هرکسی که چنین عملی را انجام دهد سنت
قرار دهید.»
(1)تا این که فرمود: «جدم امام صادق علیه السلام فرمود: هرکس همت او شکستن کمر
ص:103
دشمنان ما باشد و با سخنان خود حرف آنان را باطل کند و از دوستان ما حمایت نماید و نشانه های گمراهی و خواری دشمنان ما را آشکار سازد و مقام و عظمت محمّد و آل او علیهم السلام را اثبات نماید، خداوند نیز همّت کارپردازان بهشتی را در ساختن خانه ها و قصرهای او قرار می دهد و آنان به جای هر حرفی از سخنان او که با آن، دشمنان خدا را محکوم نموده بیش از عدد اهل دنیا برای او کارپرداز و نیرو قرار می دهند که قدرت هر کدام آنان بیش از حمل آسمان ها و زمین است؛ بنابراین باید گفت: چه زیاد است بناها و نعمت ها و قصرهای بهشتی او که اندازه آنها راجز خدا نمی داند!»
(1)تا این که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله راجع به معراج خود فرمود: خداوند به جبرئیل امر نمود تا شب معراج قصرهای بهشت رابه من نشان دهد. پس من مشاهده نمودم که آنها از طلا و نقره ساخته شده و ملاط آنها مشک و عنبر است، جز این که دیدم بعضی از آنها را ایوان های فوقانی و رفعت و شأنی است که برای بقیه نیست. پس به جبرئیل علیه السلام گفتم: چگونه است که بقیه قصور دارای این شرف و ایوان های فوقانی نیستند؟ جبرئیل گفت:
این قصوری که بدون شرف و ایوان های عالیه است مربوط به کسانی است که بعد از
ص:104
نمازهای واجب خود از صلوات بر تو و بر آل تو کسل و بی رغبت بوده اند، و اگر هر
کدام آنان با صلوات بر محمّد و آل او مصالح بنای این شرف و ایوان های عالیه را بفرستند برای آنان ساخته خواهد شد وگرنه به همین صورت خواهد ماند تا اهل بهشت بدانند قصرهایی که این چنین است مربوط به کسانی است که از فرستادن صلوات بر محمّد و آل او بعد ازنمازهای واجب کسل بوده اند.»
(1)تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «در بین آن قصرها قصرهایی را دیدم که دارای شرف و ایوان های فوقانی بود ولی مقابل آنها دهلیز و اطراف آنها بستان و باغچه نبود. پس گفتم: برای چه این قصور را دهلیز و بستان نیست؟! جبرئیل گفت: ای محمّد! اینها قصرهای کسانی است که تنها مقداری از توان خود را صرف حقوق برادران خود می کرده اند. از این رو، قصرهای آنان بدون دهلیز و بستان می باشد.»
ص:105
(1)در بسیاری از روایات مقام شیعه نزد خداوند و درجات و منزلت او در قیامت و بهشت به طور مفصّل و مشروح ذکر شده است. مرحوم صدوق علیه الرحمه در باره فضایل شیعه کتابی نوشته و بیشتر آن روایات را با سند معتبر نقل
نموده است که بخشی از آن ها در بخش های مختلف این کتاب ذکر شده و خواهد شد.
اینک روایتی که مرحوم علاّمه سیّد عبداللّه شبّر در کتاب تسلیة الفؤاد نقل نموده و بشارت هایی در آن برای شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است را به دوستان اهل بیت علیهم السلام تقدیم می کنیم.
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از ابوبصیر نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: فدای شما شوم! ای فرزند رسول خدا! مرا تشویق فرمایید و به من بشارت بدهید.
ص:106
امام صادق علیه السلام فرمود: ای ابوبصیر! بوی بهشت از فاصله هزارسال به اهل آن می رسد و کسی که منزلت او از همه اهل بهشت پایین تر است خانه ای در بهشت دارد که اگر همه جنّ و انس را دعوت کند گنجایش همه آنان را دارد و می تواند آنان را اطعام نماید و چیزی از نعمت هایی که در اختیار اوست کم نمی شود و ناچیزترین اهل بهشت کسی است که وارد بهشت می شود و سه باغستان بهشتی به روی او باز می گردد و چون وارد نزدیک ترین آنها می شود همسران و خدمتگذاران و نهرها و میوه های فراوانی رامشاهده خواهد نمودو چون خدای خود را بر آن نعمت ها شکر و ستایش نماید به او گفته می شود: سر خود را بالا کن و باغستان دوم را ببین که در آن نعمت هایی است که در باغستان اول نبوده است و چون او باغستان دوم را مشاهده می کند و می گوید: خدایا! این باغستان را به من عطا فرما! خدای متعال می فرماید: اگر من آن را به تو عطا کنم باغستان دیگری را از من درخواست خواهی نمود. پس آن مؤمن بهشتی می گوید: خدایا! این را می خواهم! این را می خواهم! و چون داخل آن می شود و بسیار مسرور می گردد و خدا را شکر و سپاس می گوید،
خداوند به ملائکه دستور می دهد و می فرماید: در بهشت را به روی او باز کنید. پس به او گفته می شود: سر خود را بالا کن و چون سر خود را بالا می کند دری از بهشت
ص:107
خلد به روی او گشوده می گردد و چندین برابر آنچه تاکنون دیده از نعمت ها و درجات بهشتی می بیند و خشنود می شود و می گوید: خدایا! حمد و سپاس بی نهایت بر تو باد که به چنین نعمت هایی بر من منّت نهادی و مرا از آتش دوزخ نجات دادی! پروردگارا! مرا داخل بهشت کن و از آتش نجات بخش!»
(1)ابوبصیر می گوید: چون سخن امام علیه السلام به این جا رسید، من گریه کردم و گفتم: فدای شما شوم! بیش از این بفرمایید. امام صادق علیه السلام فرمود: «ای ابوبصیر! در بهشت نهری است که در دو طرف آن زن های بهشتی [حورالعین] می روید و چون مؤمن به یکی از آنان برخورد می کند و در شگفت می ماند [و او را دوست می دارد] و آن را از جا می کند، خداوند دیگری را به جای او می رویاند.»
ص:108
ابوبصیر می گوید: گفتم: بیش از این بفرمایید. امام علیه السلام فرمود: «خداوند در بهشت هشتصد زن باکره وچهار هزار زن ثیّبه و دو نفر از حورالعین رابه مؤمن تزویج می کند.»
ابوبصیر می گوید: گفتم: هشتصد زن باکره؟! فرمود: «آری» آنان همیشه باکره هستند و هر وقتی مؤمن با یکی از آنان همبستر شود او را باکره می یابد.»
گفتم: فدای شما شوم! حورالعین از چه چیز آفریده می شوند؟ فرمود: «آنان از
بهشت آفریده می شوند و به قدری زیباو شفاف هستند که مغز استخوان پاهای آنان از زیر هفتاد حلّه دیده می شود و جگر آنان آیینه مؤمن و جگر مؤمن آیینه آنان می باشد.»
گفتم: فدای شما شوم! آیا آنان را در بهشت سخن و گفتاری است؟ فرمود: «آری، آنان را سخنی است بسیار شیرین و دلربا که خلایق چنین سخنی را نشنیده اند.»
گفتم: سخن آنان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «آنان می گویند: ما جاودانانیم که هرگز مرگ نداریم و ما شادمانان شیرینی هستیم که هرگز اندوه و نگرانی نخواهیم داشت، و ما همسرانی هستیم که از شوهران خود جدا نمی شویم، و ما خشنودهایی هستیم که هرگز خشم نمی کنیم. خوشا به حال کسانی که برای ما خلق شده اند و ما برای آنان خلق شده ایم! ما زن هایی هستیم که اگر یکی از ما در آسمان ظاهر شود از نور او چشم های مردم فرو بسته می شود.»
(1)مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از ابوبصیر نقل نموده که گوید: امام
ص:109
صادق، از پدران خود، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نمود که آن حضرت فرمود: «درخت طوبی درختی است در بهشت که اصل آن در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد و هیچ مؤمنی نیست مگر آن که شاخه ای از آن درخت در خانه اوست و آن مؤمن به هر چه علاقه پیدا کند آن شاخه درخت بر او فرو می ریزد و اگر سواره ای با تمام جدیت و کوشش صدسال در زیر سایه آن درخت حرکت کند از آن دور نخواهد شد و اگر کلاغی از پایین آن پرواز کند و بخواهد به بالای آن برسد پیر می شود و از پیری سقوط می کند و به بالای آن نمی رسد.» سپس فرمود: «پس بیدار باشید و برای درک چنین نعمت هایی بکوشید.»
(1)و در همان کتاب، از زیدبن علی، از جدش امام حسین، از امیرالمؤمنی علیهم السلام نقل شده که فرمود: «همانا در بهشت درختی است که از بالای آن زیور خارج می شود و از پایین آن اسب های زیبا و زین کرده و لگام زده و دارای بال برای پرواز
ص:110
خارج می گردد که هرگز مانند حیوانات دیگر از آنها فضولات خارج نمی شود و چون اولیای خدا بر آنها سوار می شوند در هرجایی از بهشت که بخواهند آنان را می برند. و کسانی که در درجات پایین تری قرار گرفته اند می گویند: خدایا! چه عملی این بندگان تو را به این کرامت رسانده است؟ پس خداوند به آنها خطاب می فرماید: آنها شب را به عبادت می گذراندند و نمی خوابیدند و روزه می گرفتند و غذا نمی خوردند و در راه خدا جهاد می کردند و نمی ترسیدند و صدقه می دادند و بخل نمی ورزیدند.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب شریف بحار، از کتاب حسین بن سعید، از زیدبن علی بن الحسین، از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: «پایین ترین شهید از جهت منزلت بهشتی کسی است که دارای دوازده هزار همسر از حورالعین و چهارهزار زن باکره و دوازه هزار زن ثیّبه می باشد و هر کدام از همسران او را هفتاد هزار خادم می باشد و زنان بهشتی؟ [حورالعین] در مقابل زن های مؤمنه دنیا خضوع
می کنند و مؤمن در هر هفته به هر کدام آنان سر می زند و چون روز و یا ساعت
ص:111
هرکدام آنان می رسد همگی گرد او جمع می شوند و آوازی سر می دهند که صدایی از آن شیرین تر و نیکوتر نیست.
تا این که هرچه در بهشت وجود دارد از صدای آنان به وجد می آید و لذّت می برد و شاد می شود و سخن آنان این است که می گویند: ما همسران جاویدی هستیم که هرگز مرگ نداریم و ما شادمانان خرسندی هستیم که هرگز اندوه نداریم و ما خشنودهایی هستیم که هرگز خشم نمی کنیم.»
مؤلف گوید: شایسته دیدم بخش هایی از بشارت های بهشتی و آنچه مربوط به آن می شود را به طور اختصار برای دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کنم تا این که روح امید و نشاط در آنان تقویت گردد و رغبت بیشتری به عبادت خداوند و انجام اعمال خیر و رعایت تقوا که مقدمه این نعمت هاست پیدا کنند.
و چون موضوع کتاب بشارت ها ونویدها بود از ذکر بخش های مربوط به عذاب و کیفر قیامت و دوزخ صرف نظر گردید و برای عبرت تنها به ذکر یک روایت از آنها اکتفا شد.
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار از شیخ صدوق در کتاب اعتقادات نقل
ص:112
نموده که گوید: اعتقاد ما امامیه در باره بهشت این است که بهشت دار باقی و سلامت است و مرگ و پیری و درد و بیماری و آفت و زمین گیری و غم و اندوه و فقر و نیاز
در آن وجود ندارد و آن خانه غنا و بی نیازی و سعادت و اقامت [دایمی] و کرامت [الهی [است و اهل آن رارنج و زحمتی نیست و در آن [مهمانسرای الهی [هرچه انسان مؤمن دوست بدارد و از آن لّذت ببرد موجود است و اهل آن باقی و جاودان خواهند بود و میهمان خدا و اولیا و دوستان و اهل کرامت او هستند و آنان را مراتبی است از(1) لّذت های بهشتی:
بعضی همانند ملائکه با تقدیس و تسبیح و تکبیر متنعم هستند و بعضی با استفاده از انواع غذاها و نوشیدنی ها و میوه های بهشتی متنعم می باشند و بر تخت های بهشتی تکیه می زنند و از حورالعین استفاده می کنند و خدّام بهشتی همیشه در اختیار آنان می باشند و بر فرش های زرین می نشینند و لباس حریر و سندس می پوشند و آنچه را بخواهند و همت آنان بر آن باشد و از آن لّذت ببرند برای آنان آماده است و به آنچه خدا را برآن عبادت نموده اند می رسند.
ص:113
امام صادق علیه السلام فرمود: «مردم در عبادت خداوند سه دسته اند: گروهی به امید پاداش خدا را عبادت می کنند و عبادت آنان عبادت خدّام واجیران است، و گروهی از ترس و عذاب او را عبادت می کنند و عبادت آنان عبادت غلامان و عبید می باشد، و گروهی از روی محبت و دوستی او را عبادت می کنند و عبادت آنان عباد کرام و بزرگواران است.»
(1)شیخ صدوق سپس می افزاید: اعتقاد ما در باره بهشت و دوزخ این است که
آنها آفریده شده و موجود هستند و رسول خدا صلی الله علیه و آله چون به معراج رفت بهشت و دوزخ را مشاهده نمود.
و اعتقاد ما این است که احدی از دنیا خارج نمی شود جز آن که جایگاه خود رادر بهشت و یا دوزخ خواهد دید.
و اعتقاد ما این است که مؤمن قبل از مرگ خود جایگاه خود را در آخرت خواهد دید و او مخیّر خواهد بود بین مردن و زندگی در دنیا و چون آخرت را انتخاب کند او را قبض روح خواهند کرد و این معنی از جمله «فلان یجود بنفسه»
ص:114
ظاهر است؛ چرا که کسی چیزی رابخشش نمی کند جز این که همراه با رضایت او باشد و هرگز اکراه و اجباری بر او نباشد.
(1)و اعتقاد ما این است که بهشت آدم علیه السلام در دنیا بوده و خورشید در آن طلوع و غروب می نموده است و اگر آن بهشت موعود و جنّت خلد می بود هرگز آدم علیه السلام نباید از آن خارج می شد.
و اعتقاد ما این است که [طبق ظواهر آیات و روایات] اهل بهشت و دوزخ به واسطه اعمال خیر و شر خود در بهشت و دوزخ قرار می گیرند.
(2)و اعتقاد ما این است که اهل بهشت مکان خود را در دوزخ و اهل دوزخ مکان خود را در بهشت می بینند و هر کدام مکان دیگری را وارث می شوند و این موجب خشنودی اهل بهشت و اندوه اهل دوزخ خواهد شد و شاهد این معنی آیه شریفه «اولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون» می باشد.
و اعتقاد ما این است که پایین ترین اهل بهشت از جهت منزلت کسی است که
ص:115
جایگاه او در بهشت ده برابر دنیا باشد.
(1)علاّمه مجلسی درکتاب بحار، از تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ازابوبصیر نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا! مرا بترسان که قلب من قساوت پیدا کرده است. امام صادق علیه السلام فرمود: «ای ابوبصیر! آماده حیات و زندگی طولانی باش.»
سپس فرمود: «روزی جبرئیل علیه السلام در حالی که صورت او گرفته و محزون به نظر می رسید خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، حال آن که پیش از آن چون خدمت آن حضرت می آمد متبسّم و شاد بود، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای جبرئیل! برای چه امروز گرفته و محزون هستی؟
(2)جبرئیل علیه السلام گفت: ای محمّد صلی الله علیه و آله ! منافخ آتش آماده گردید. رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص:116
فرمود: منافخ آتش چیست؟ جبرئیل گفت: ای محمّد! خداوند دستور داد هزار سال بر آتش دمیدند تا سفید شد، سپس هزار سال دمیدند تا سرخ شد، و در آخر هزار سال دمیدند تا سیاه شد، و اکنون سیاه و تاریک است واگر قطره ای از ضریع - که نوشابه اهل دوزخ است - در آب های دنیا ریخته شود از بوی بد آن همه اهل دنیا می میرند و اگر حلقه ای از زنجیر هفتاد ذراعی دوزخ بر روی کره زمین قرار گیرد
همه دنیا از حرارت آن ذوب خواهد شد و اگر لباسی از لباس های اهل دوزخ بین آسمان و زمین آویخته شود اهل دنیا از بوی بد آن می میرند.
(1)پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریان شد و جبرئیل نیز گریان شد و خداوند ملکی را
ص:117
نزد آنان فرستاد و به آنان گفت: پروردگارتان سلام می رساند و می فرماید: من شما رااز انجام گناه مصون داشتم تا معذّب نشوید.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله جبرئیل علیه السلام را خندان ندید.»
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «اهل آتش، دوزخ را بزرگ و خطرناک می دانند و اهل بهشت نیز بهشت و نعمت های آن را بزرگ می دانند، و اهل دوزخ چون داخل آتش شوند هفتاد سال طول می کشد تا به قعر دوزخ برسند و چون [از شدت عذاب[ خود را به بالای دوزخ برسانند با گرزهای آهنین بر سر آنان کوبیده می شود تا در درکات آن فرو روند و پیاپی چنین حالی را خواهند داشت؛ چنان که خداوند در قرآن فرموده است: «کلّما ارادوا ان یخرجوا منها من غمٍّ اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق»؛ یعنی اهل دوزخ چون از شدت عذاب و اندوه بخواهند از دوزخ خارج شوند [با آن گرزهای آهنین] بر سر آنان کوبیده می شود تا به آتش باز گردند و به آنان گفته می شود: بچشید عذاب سوزان را! و چون پوست بدن های آنان سوخته شود پوست های تازه ای بر بدن های آنان قرار خواهد گرفت تا عذاب را [پیاپی] بچشند.»
امام صادق علیه السلام بعد از این سخنان به ابوبصیر فرمود:«آیا همین اندازه تو را بس است؟» ابوبصیر گفت: آری، بس باشد! بس باشد!
ص:118
ص:119
مؤلف گوید: توفیق انجام اعمال نیک لطفی است از ناحیه خداوند و این توفیق رفیق هرکسی نخواهد شد و تا بنده خدا استحقاق چنین لطفی را نداشته باشد مشمول چنین توفیقی نمی شود و هرچه نیت خیر و گمان خیر و اراده خیر و درخواست خیر از ناحیه خداوند در وجود انسان بیشتر باشد توفیق عمل خیر بیشتری پیدا می کند و هرچه در اعمال خیر قدم بیشتری بردارد لطف خداوند براو افزون تر می گردد تا این که اگر یک قدم در راه خدا بردارد لطف خداوند دو قدم به او نزدیک می شود و اگر مختصری از مشکلات مردم را اصلاح نمود خداوند توفیق بیشتری به او می دهد و راه انجام خیر را برای او می گشاید تا این که مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می فرماید.
و اگر خدای ناخواسته اسباب و وسایل عمل خیر برای او فراهم شود و از انجام آن خودداری نماید بسا لطف خداوند از او قطع و یا مورد خشم خداوند قرار می گیرد و خداوند نعمت ها و الطاف خود را از او دریغ می نماید و دیگر علاقه به انجام کار خیر پیدا نمی کند. از این رو، باید پیاپی از خدای منّان خواستار باشیم که توفیق عمل خیر و برکت در مال و نیرو و اعضا و جوارح و نعمت هایی که به ما داده است را زیاد نماید و ما را به داده های خود قانع و شاکر گرداند تا از نعمت های خداوند کمال استفاده را بکنیم: «اللّهمّ قنّعنی بما رزقتنی و بارک لی فیما آتیتنی»
چه نیکوست که در این باره به سخنان اولیای خدا علیهم السلام نظر کنیم و با پیروی از
ص:120
آنها زمینه های لطف و رحمت خداوند را در خود ایجاد نماییم.
تردیدی نیست که توجه به سخنان معصومین علیهم السلام و مطالعه سیره روش و عادت آنان در طول زندگی موجب توفیق و علاقه به انجام کارهای خیر و شایسته می گردد. و هرچه انسان بیشتر به سخنان خداوند و سخنان اولیای او توجه کند نورانیت بیشتری پیدا می کند تا جایی که نیّت انجام کارهای نیک و آنچه آنان عمل
می کرده و به آن سفارش نموده اند در وجود او حاصل خواهد شد.
اینک به بخش هایی از اعمال نیک که مورد سفارش اولیای دین ما می باشد و پاداش هایی که برای آن ها بیان فرموده اند توجه می کنیم؛ به این امید که خداوند توفیق عمل به این گونه کارهای خیر و شایسته را به ما نیز مرحمت فرماید.
مؤلف گوید: پس از انجام واجبات هیچ عملی بهترو نیکوتر و با ارزش تر از اصلاح بین مردم نیست، این عمل حتی از تمام نمازها و روزه[های مستحبی] بهتر است؛ چنان که در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام از این عمل پسندیده فراوان یاد شده و اولیای خدا شیعیان و دوستان خود را به صلح و اصلاح سفارش می نموده اند.
(1)قرآن در یک جمله کوتاه و زیبا می فرماید: «و الصلح خیر» و در آیه یکم
ص:121
سوره انفال می فرماید: «از خدا بترسید و بین خودتان اصلاح برقرار نمایید.» و در آیه دهم سوره حجرات می فرماید: «مؤمنان برادر همدیگرند و شما باید بین دو برادر خود را اصلاح بدهید و [در این مسأله] از خدا بترسید؛ امید آن که خداوند به شما ترّحم نماید.»
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که می فرماید: «بعد از انجام واجبات هیچ عملی بهتر از اصلاح بین مردم نیست و مؤمن با سخن خیر خود در اصلاح بین مردم برخیر خود می افزاید.» و باز فرمود: «اصلاح بین مردم از همه نمازها و روزه ها[ی مستحبی] بهتر است.»
(1)مرحوم کلینی در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که به شاگرد
ص:122
خود مفضّل فرمود: «اگر دیدی بین دو نفر از شیعیان ما نزاعی [مربوط به مال دنیا[ رخ داده است تو از طرف من آنچه مورد نزاع آنهاست بپرداز [تا نزاع آنها مبّدل به اصلاح شود].»
و در همان کتاب از آن حضرت نقل شده که فرمود: «اصلاح دهنده [که برای اصلاح دادن، دروغ و خلاف واقعی را می گوید] دروغگو محسوب نمی شود؛ چرا که برای اصلاح خلاف واقع گفتن دروغ نیست.»
(1)و فرمود: «کلام سه قسم است: صدق و کذب و اصلاح بین مردم.» سپس فرمود: «اگر تو برای اصلاح به یکی از دو نفری که نزاع دارند بگویی: من از فلانی در باره تو تعریف چنین وچنان شنیدم و در حقیقت چیزی نشنیده باشی، دروغگو نخواهی بود.»
و فرمود: «ملعون است و ملعون است کسی که برادر او بیاید بااو صلح و آشتی کند و او حاضر به آشتی و صلح نشود.»
علاّمه مجلسی در کتاب بحار [ج 76/367]،از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت در ضمن خطبه ای فرمود: «کسی که برای اصلاح بین دو نفر از خانه خود خارج شود ملائکه برای او درود می فرستند تا باز گردد و پاداش شب قدر به او داده خواهد شد...»
ص:123
تا این که فرمود: «و کسی که برای اصلاح بین زن و شوهر از خانه خود خارج شود خداوند پاداش هزار شهیدی که به حق در راه خدا کشته شده باشند را به او
خواهد داد و برای هر گامی که در این راه برداشته و هر کلمه ای که گفته ثواب عبادت یک سال که روزهای آن را روزه گرفته باشد و شب های آن را به عبادت طی نموده باشد را به او خواهد داد.»
(1)محدث بزرگوار مرحوم کلینی در کتاب کافی، از سدیر صیرفی نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام ضمن حدیثی طولانی فرمود:
هنگامی که خداوند بنده مؤمن خود را زنده می کند و از قبر خارج می نماید مقابل او مثالی [همانند انسان] از قبر خارج می گردد و هرچه آن مؤمن از وحشت قیامت و اهوال آن هراس پیدا می کند آن مثال به او می گوید: هراس مکن و ترسی به خود راه مده، من از ناحیه خداوند به تو نوید و بشارت شادی و کرامت می دهم؛ تا این که آن مؤمن در مقام حساب قرار می گیرد و خداوند حساب آسانی از او می کند و
ص:124
به او اجازه بهشت داده می شود در حالی که آن مثال در پیش روی او قرار دارد پس به او می گوید:
خدا تو را رحمت کند! چه رفیق خوبی بودی تو، که از قبر تاکنون به من بشارت به سرور و کرامت الهی را دادی تا این که به بهشت رسیدم، تو کیستی؟ پس او می گوید: من همان سرور و شادی هستم که تو در دنیا بر برادر خود وارد نمودی خداوند من را از آن آفرید تا امروز تو را خشنود نمایم.»
(1)و در همان کتاب، از محمّد بن جمهور نقل شده است که گوید: نجاشی
مردی از متمّکنین و بزرگان عرب و والی اهواز و فارس [و از دوستان اهل بیت علیهم السلام [ بود پس یکی از افراد تحت حکومت او خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: من در دیوان نجاشی مالیاتی بدهکار شده ام و او اهل دیانت و ارادت به شما می باشد، اگر صلاح می دانید برای من نامه ای به او بنویسید.
ص:125
محمّدبن جمهور می گوید: امام صادق علیه السلام به او نوشت «بسم اللّه الرحمن الرحیم. برادر خود را خشنود کن تا خدا تو را خشنود کند.»
پس صاحب نامه وارد بر نجاشی شد و او در مجلسی بین اعوان خود نشسته بود. پس بااو خلوت نمود و به او گفت: این نامه امام صادق علیه السلام است. نجاشی چون نامه امام علیه السلام را دید، بوسید و بر چشمان خود گذارد و گفت: حاجت تو چیست؟ آن مرد گفت: مالیاتی است که در دیوان تو به عهده من آمده است. نجاشی گفت: چه مقدار است؟ آن مرد گفت: ده هزار درهم می باشد. پس نجاشی به کاتب خود دستور داد که مالیات او را پرداخت کند وهمان مبلغ را برای سال دیگر برای او ثبت کنند و به او به عنوان مستمری بدهند.
(1)سپس به او گفت: آیا من تو را خشنود کردم؟ آن مرد گفت: آری، فدای شما
ص:126
شوم! پس نجاشی دستور داد به او مرکبی و غلامی و کنیزی و جامه دانی بدهند و در
هر بار به او می گفت: آیا من تو را خشنود نمودم؟ و آن مرد می گفت: آری، فدای شما شوم! و هرچه آن مرد می گفت: آری، نجاشی بر احسان خود می افزود و چون هر چه داشت به او داد در آخر به او گفت: بگیر فرش این اتاقی که من در آن نشسته بودم و تو نامه مولای مرا به من دادی و پس از این هر حاجتی داری نزد من بیاو! پس آن مرد عطای نجاشی را گرفت و چون خدمت امام صادق علیه السلام رسید و قصه خود را بیان کرد آثار خشنودی در امام صادق علیه السلام ظاهر گردید.
پس آن مرد گفت: مثل این که نجاشی با این عمل شما را خشنود نموده است؟
امام صادق علیه السلام فرمود: «آری، به خدا سوگند، خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را نیز خشنود نموده است.»
(1)و در همان کتاب، از مالک بن عطیه، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین اعمال نزد خداوند این است که تو برادر مؤمن خود را خشنود نمایی، گرسنگی او را برطرف و اندوه و گرفتاری او را زایل نمایی.»
و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس دل برادر
ص:127
مؤمن خود را شاد کند، خداوند از آن شادی، انسانی را خلق می کند که در وقت مرگ به او می گوید: بشارت باد تو را ای ولی خدا به کرامت و رضوان الهی! و همواره با او خواهد بود تا داخل قبر شود و همین سخن را به او بگوید و چون در قیامت مبعوث گردد باز او را ملاقات کند و همین بشارت را به او بدهد تا این که هر ترسی و هراسی بر او فرا رسد او را بشارت دهد و همان سخنی را به او بگوید و آن مؤمن [در نهایت کار خود که آماده دخول بهشت می شود] به او گوید: تو کیستی، خدا تو را رحمت کند؟ او می گوید: من همان خشنودی و سروری هستم که تو در دنیا در قلب برادر خود وارد کردی و او را خشنود نمودی.»
(1)و در همان کتاب، از عبداللّه بن سنان نقل شده که گوید: یکی از اصحاب امام
ص:128
صادق علیه السلام خدمت آن حضرت نشسته بود، پس این آیه را تلاوت نمود: «کسانی که با نسبت دادن بی جا به مؤمنین و مؤمنان آنان را اذیت می کنند تهمت و گناه آشکاری را به دوش گرفته اند»، پس امام صادق علیه السلام فرمود: «پاداش کسی که مؤمنی را شاد کند چیست؟» من گفتم: ده حسنه خواهد بود امام علیه السلام فرمود: «آری، به خدا سوگند، هزار هزار حسنه می باشد.»
(1)1- مرحوم کلینی در کتاب کافی، از مفضّل نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «ای مفضّل! به آنچه می گویم گوش فرا ده و بدان که آنچه می گویم حق است، پس به آن عمل کن و به برادران خود که اهل احسان و انجام حوایج برادران دینی خود هستند خبر ده.»
(2)سپس فرمود: «کسی که یک حاجت برادر مؤمن خود را برآورده کند خداوند
ص:129
روز قیامت یکصد هزار حاجت او را که نخستین آنها دخول او و دخول خویشان و برادران و آشنایان او به بهشت می باشد برآورده می کند؛ مشروط به این که دشمن اهل بیت علیهم السلام نباشند.»
مفضّل پس از شنیدن این سخن هر وقت از یکی از برادران خود حاجتی را می طلبید سخن امام صادق علیه السلام را به یاد او می آورد.
(1)2- در همان کتاب، از مفضّل نقل شده که گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند از بین مخلوق خود عده ای رابرای انجام حوایج فقرای شیعیان ما انتخاب نموده و پاداش آنان را بهشت قرار داده است و تو نیز اگر می توانی بکوش که از آنان باشی.»
سپس فرمود: «و البته ما را پروردگاری است که او را می پرستیم و هرگز به او شرک نمی آوریم [و حاجت خود را از غیر او نمی خواهیم].»
ص:130
(2)3- در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «برآوردن حاجت مؤمن بهتر از آزاد کردن هزار بنده در راه خدا و از انفاق هزار بار اسب است که در راه خدا داده شود.»
(3)4- در همان کتاب از آن حضرت نقل شده که فرمود: «همانا انجام حاجت
مؤمن نزد خداوند از بیست حج که صاحب آنها برای هر کدام یکصد هزار درهم و یا دینار مصرف کند بهتر می باشد.»
(1)5- در همان کتاب،از عمار صیرفی نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم:
ص:131
فدای شما شوم! آیا مؤمن برای مؤمن رحمت است؟ فرمود: «آری.» گفتم: چگونه مؤمن برای مؤمن رحمت است؟ امام علیه السلام فرمود: «هرمؤمنی که برای حاجت خود نزد مؤمن دیگری می آید، این رحمتی است که خداوند برای آن مؤمن فرستاده است؛ پس اگر حاجت او را برآورد آن رحمت را پذیرفته است و اگر با داشتن قدرت برای انجام حاجت او او را رد نماید رحت خدا را رد نموده است و خداوند این رحمت را ذخیره می کند تا روز قیامت و در آن روز آن رحمت در اختیار صاحب حاجت می باشد، اگر خواست به خود اختصاص می دهد و اگر خواست به دیگری.»
(2)سپس امام علیه السلام به راوی حدیث فرمود: «چون روز قیامت آن بنده، صاحب آن رحمت باشد فکر می کنی آن رحمت را به خود اختصاص می دهد یا به دیگری؟» راوی می گوید: من گمان می کنم به خود اختصاص دهد. پس امام علیه السلام فرمود: «گمان مکن، بلکه یقین بدان که به خود اختصاص خواهد داد.»
تا این که فرمود: «هرکس از برادر مؤمن خود حاجتی طلب کند و او با داشتن
توان حاجت او را برآورده ننماید خداوند ماری را در قبر بر او مسلّط خواهد نمود که تا قیامت انگشت ابهام او را به گزد؛ چه [در نهایت] آمرزیده شود یا اهل عذاب
ص:132
باشد.»
(1)6
- و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هیچ مسلمانی حاجت برادر مسلمان خود را برآورده نمی کند، جز آن که خداوند تبارک و تعالی به او خطاب می فرماید: پاداش تو بر من خواهد بود و جز بهشت چیزی را برای تو راضی نمی شوم.»
(2)7- و در همان کتاب، از ابراهیم خارقی نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «کسی که برای خدا به دنبال اصلاح و انجام حاجت برادر مؤمن خود حرکت کند اگر موفق به انجام آن شود خداوند برای اوپاداش حج و عمره مقبول و روزه دو ماه از ماه های حرام و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام را می نویسد و اگر موفق به انجام آن نشود خداوند پاداش یک حج مقبول را برای او می نویسد، پس در انجام اعمال خیر رغبت داشته باشید.»
ص:133
8- در همان کتاب، از ابوبصیر نقل شده که گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «بکوشید برای انجام کار خیر برای برادران خود و سعی کنید که اهل عمل خیر باشید
[و همیشه مشغول کارخیر باشید]؛ چرا که بهشت را دری است به نام «باب المعروب» که از آن در وارد نمی شود جز کسی که در دنیا اهل معروف و کار خیر بوده باشد و بسا می شود بنده ای چون حرکت می کند برای انجام حاجت برادر مؤمن خود، خداوند دو ملک را در طرف راست و چپ او قرار می دهد که برای او استغفار کنند و حاجت او را از خدا بخواهند.»
سپس فرمود: به خدا سوگند، رسول خدا صلی الله علیه و آله بیش از مؤمن صاحب حاجت از انجام حاجت او خشنود می شود.»
(1)9- و در همان کتاب از امام باقر علیه السلام نقل شده که می فرماید: «به خدا سوگند،
ص:134
اگر من یک حج انجام دهم بهتر از آن است که ده بنده، بلکه هفتاد بنده، در راه خدا آزاد کنم، واگر اهل بیتی از مسلمانان را تأمین کنم و به آنان غذا و لباس بدهم و آبروی آنان را بین مردم حفظ نمایم نزد من بهتر از ده حج، بلکه هفتاد حج، می باشد.»
(1)1- در کتاب کافی، از زید شحام نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم
که می فرمود: «کسی که از برادر مؤمن غم زده و عطشان خود دلجویی کند [او را آب
ص:135
دهد] و اندوه او را برطرف نماید و او را برای رسیدن به خواسته و حاجت او کمک دهد، خداوند در عوض هفتاد و دو رحمت خود را برای او می نویسد که یکی از آنها را برای اصلاح معاش دنیای او قرار می دهد و هفتاد و یک رحمت دیگر را برای بیچارگی و ترس های قیامت او ذخیره می نماید.»
(1)2- و در همان کتاب، از مسمع بن ابی سیّار نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «کسی که اندوه و غصه ای را از دل برادر مؤمن خود برطرف کند، خداوند غصه های قیامت او را برطرف خواهد نمود و چون از قبر خود خارج شود شادمان خواهد بود و کسی که به برادر خود اطعام نماید خداوند از میوه های بهشتی به او خواهد داد و کسی که او را سیراب کند خداوند او را از جام های مهرکرده بهشتی سیراب خواهد نمود.»
(2)3- و در همان کتاب، از ذریح محاربی نقل شده که گوید: شنیدم امام
ص:136
صادق علیه السلام می فرمود: «هر مؤمنی که از برادر مؤمن خود که در سختی و مشقت به سر می برد اندوهی را برطرف کند خداوند حوایج دنیا و آخرت او را آسان می نماید و هرکس آبروی برادر خود را که در معرض خطر زوال می باشد حفظ کند خداوند هفتاد مرتبه در دنیا و آخرت آبروی او را حفظ می نماید.»
سپس فرمود: «مادامی که مؤمن در مقام کمک به برادر خود باشد خداوند نیز
کمک و حامی او خواهد بود، پس از این سخن پند بگیرید و به کار خیر رغبت کنید.»
(1)1- مرحوم کلینی در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که یک مؤمن را اطعام کند بهشت برای او واجب می شود و کسی که کافری را اطعام نماید بر خدا واجب است که شکم اطعام کننده را چه مؤمن باشد و چه کافراز زقوم جهنم پرکند.»
(2)2- و در همان کتاب، از ابوبصیر، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «اگر
ص:137
من یکی از مسلمانان را اطعام کنم بهتر از آن است که افقی از غیر مسلمانان را اطعام نمایم.» ابوبصیر می گوید: گفتم: افق از مردم چه قدر است؟ امام علیه السلام فرمود: «صدهزار یا بیشتر.»
(1)3- و در همان کتاب، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «کسی که سه نفر از مسلمانان را اطعام نماید خداوند او را در آسمان ها از سه بهشت فردوس و عدن و طوبی و از درختی که خداوند به دست خود در جنّت عدن غرس نموده است اطعام خواهد نمود.»
(2)4- و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که به
ص:138
مؤمنی غذا دهد تا او را سیر نماید احدی از مردم نمی داند که پاداش او در آخرت چیست؟ حتی هیچ ملک مقرّب و پیامبر مرسلی جز خداوند پاداش او را نمی داند.»
سپس فرمود: «یکی از اسباب آمرزش، اطعام مسلمان گرسنه می باشد.» سپس این آیه را تلاوت فرمود: «اَو اِطعامٌ فی یَومٍ ذی مَسْغَبَةٍ یَتیما ذامَقْرَبْهٍ اَو مِسکینا ذامَتربَةٍ»؛ یعنی کسی که در روز گرسنگی یتیم دارای خویشی و یا فقیر خاکنشینی را اطعام کند از گردنه بزرگ قیامت خواهد گذشت.»
(1)در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «کسی که به مؤمنی شربت آبی بدهد، در حالی که او قادر بر آن آب باشد، خداوند هفتاد هزار حسنه به او عطا فرماید، و اگر در وقتی به او آب دهد که او قادر برآن آب نباشد پاداش او آزاد نمودن ده بنده از فرزندان اسماعیل علیه السلام خواهد بود.»
ص:139
(1)در کتاب کافی، از حسین بن نعیم صحاب نقل شده که گوید: امام صادق علیه السلام
به من فرمود: «ای حسین بن نعیم! آیا برادران خود را دوست می داری؟» گفتم: آری. فرمود: «آیا به فقرای آنان رسیدگی می کنی؟» گفتم: آری. امام علیه السلام فرمود: «البته بر تو واجب است که هرکس خدا را دوست می دارد تو او را دوست بداری؛ به خدا سوگند، تا او را دوست نداری به او احسان نخواهی کرد [یعنی دلیل احسان تو همان
ص:140
دوستی تواست].»
سپس فرمود: «آیا فقرا را به منزل خود دعوت می کنی؟» گفتم: آری، همیشه در کنار سفره من دو نفر یا سه نفر یا کمتر و یا بیشتر از فقرا نشسته اند. امام علیه السلام فرمود: «آگاه باش که حق آنها برتو بیش از حق توست بر آنها.» گفتم! فدای شما شوم! من آنها را اطعام می کنم و به خانه خود راه می دهم و باز حق آنها بالاتر از من است؟!
فرمود: «آری، چنین است. به دلیل این که آنها چون وارد خانه تو شوند وسیله آمرزش تو و عیال تو خواهند بود و چون خارج شوند گناهان تو و عیال تو را پاک می کنند.»
(1)1- در کتاب کافی، از ابوحمزه، از امام باقر علیه السلام ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «کسی که به یکی از مسلمانان لباسی بدهد یا از غذای خود چیزی به او
کمک کند خداوند هفتاد هزار از ملائکه را مأمور می کند که تا قیامت برای هر گناهی که کرده استغفار نمایند.»
(2)2
ص:141
- و در همان کتاب، ابوحمزه، از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که به مؤمنی لباس بدهد، خداوند از لباس بهشتی به او بپوشاند و تا نخی از آن لباس بر اوست او در ضمانت خدا خواهد بود.»
(1)3- و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که مؤمنی را بپوشاند و به او لباسی بدهد که عریان نماند، خداوند از لباس استبرق بهشتی به او بپوشاند، و کسی که به برادر مؤمن خود که فقیر نیست لباسی بدهد تا وقتی که آن لباس باقی است خداوند آبروی او را حفظ خواهد نمود.»
(2)1 - در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که از
ص:142
صورت برادر مؤمن خود خاشاکی را برطرف کند، خداوند ده حسنه برای او می نویسد، و کسی که در صورت برادر خود تبسّم نماید حسنه ای برای او خواهد بود.»
(1)2- و در همان کتاب نقل شده که فرمود: «کسی که به برادر مؤمن خود خوش
آمد و مرحبا بگوید، خداوند تا قیامت برای او مرحبا می نویسد.»
(2)3- و در همان کتاب نقل شده که فرمود: «کسی که چون برادر مسلمان او بر او وارد می شود به او احترام و اکرام نماید، همانا خدا را احترام و اکرام نموده است.»
(3)4- و در همان کتاب، از زیدبن ارقم نقل شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص:143
فرمود: «هیچ بنده ای از امت من به برادر خود برای خدا ترّحم و احسان نمی کند جز آن که خداوند خادمین بهشت را در خدمت او قرار خواهد داد.»
(1)5- و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که با گفتن کلمه ای به برادر مسلمان خود احترام کند و اندوه او را برطرف نماید در سایه رحمت واسعه خداوند خواهد بود تازمانی که مشغول چنین احسانی می باشد.»
(2)6- و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که به جمیل بن دراج فرمود:
ص:144
«از عنایاتی که خداوند به مؤمن دارد این است که توفیق احسان به برادران او را به او می دهد؛ گرچه احسان کمی باشد؛ چرا که ارزش احسان به زیادی آن نیست و خداوند در قرآن فرموده است: «بندگان [خوب] ما دیگران را بر خود مقدم می دارند؛ گرچه خود در زحمت باشند» و فرموده است: «کسانی که با توفیق خداوند از بخل پرهیز کنند رستگار می باشند» و خداوند چون ببیند که بنده او بخل نمی ورزد او را دوست خواهد داشت و هرکس را خدا دوست بدارد در قیامت بدون حساب به او پاداش می دهد.» سپس امام علیه السلام به من فرمود: «ای جمیل! این حدیث را برای برادران خود نقل کن که آن ترغیب و تشویق به عمل خیر خواهد بود.»
(1)1- در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «بر هر مؤمنی واجب است که از برادر مؤمن خود خیرخواهی کند [همان گونه که برای خود
ص:145
خیرخواهی می کند].»
(1)2- و در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «بر هر مؤمنی واجب است که در پنهان و آشکار از برادر مؤمن خود خیرخواهی داشته باشد.»
(2)3- و در همان کتاب، از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: «بر هر کدام از شما
واجب است که از برادر دینی خود خیرخواهی کند؛ همانند این که برای خود خیرخواهی می کند.»
(3)4- در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بالاترین افراد در روز قیامت نزد خداوند کسانی هستند که بیش از دیگران در روی زمین از بندگان خدا خیرخواهی کرده اند.»
ص:146
5- و در همان کتاب، از سفیان بن عیینه نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «بر شما باد که برای خدا از بندگان او خیرخواهی کنید؛ چرا که نزد خداوند عملی بهتر از آن نخواهید یافت.»
مؤلف گوید: لازم دیدم در اینجا به بخشی از سخنان اولیای خدا در باره اعمال نیکی که آثار آن ادامه می یابد؛ یعنی اعمالی که در دنیا آثار و برکاتی دارد و برای آخرت و عالم دیگر نیز آثار آن باقی می ماند و پیاپی پس از مرگ به صاحب آن بشارت ثواب و پاداش خواهد رسید و از پاداش عمل کنندگان نیز کم نخواهد شد. اشاره نمایم؛ به امید آن که نویسنده و خواننده استفاده کنند و توفیق این گونه اعمال و کارهای خیر به لطف خداوند برایشان حاصل گردد، و با فرا رسیدن مرگ دفتر اعمال ما بسته نشود.
(1)1- مرحوم صدوق در کتاب خصال، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
ص:147
«شش خصلت است که مؤمن بعد از مرگ نیز از آنها بهره مند می شود:
1- فرزند شایسته و صالحی که برای او استغفار کند؛ 2 - قرآنی که آن را قرائت نموده باشد؛ 3 - چاهی که ؛ [برای استفاده دیگران] حفر کرده باشد؛ 4- درختی که به دست خود غرس نموده و بعد از او باقی بماند 5 - آبی و قناتی که جاری نموده باشد و بعد از او از آن استفاده کنند؛ 6 - سنت و روش نیکی که ایجاد نموده و بعد از او دیگران از آن پیروی کنند.»
2- و در کتاب بحار، از آن حضرت نیز نقل شده که می فرماید: «سه چیز بعد از مرگ تا قیامت برای انسان سودمند می باشد: 1 - عمل خیری که انجام دهد و آثار آن باقی بماند؛ 2 - مالی که آن را وقف کند و به وسیله ارث به کسی منتقل نشود؛ 3 - سنّت نیکی که برقرار کند و دیگران بعد از او از او پیروی کنند ویا فرزند صالحی که برای او استغفار نماید.»
(1)3- در همان کتاب نقل شده که ابن عمار گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: چه عبادتی بعد از مرگ برای میت سودمند است؟ امام علیه السلام فرمود: «حج و صدقه و روزه.»
ص:148
تردیدی نیست که با مرگ انسان دفتر اعمال نیک و بد او بسته خواهد شد و هیچ راهی برای بازگشت به دنیا و انجام اعمال صالحه نخواهد داشت و کسی که در دوران زندگی دنیا به واسطه غفلت ها و آمال و آرزوهای دنیایی و دوری از معارف اسلام و سخنان اولیای خدا توشه لازم خود را از اعمال صالحه و انجام وظایف دینی خود برنداشته باشد، هنگام مرگ با حسرت فراوان از دنیا می رود و اموال و
اولاد و هیچ چیز دیگری جز رحمت واسعه الهی و شفاعت اولیای خدا برای او سودی ندارد.
از این رو لازم است که انسان همیشه در فکر عاقبت کار خود باشد و ببیند چه کرده و چه شده و چه خواهد شد؟ و اگر الآن مأمور الهی برای قبض روح او بیاید آماده این سفر بسیار خطرناک هست یا نیست؟ مدیون خدا و بندگان او هست یا نیست؟ آیا وسیله ای برای استحقاق رحمت الهی و شفاعت اولیای خدا فراهم کرده است یا خیر؟ علامه نوری در مستدرک الوسائل ج 2/465 از براءبن عازب نقل نموده که گوید: روزی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم آن حضرت جماعتی را مشاهده نمود که برای حفر قبری اجتماع نموده بودند پس رسول خدا صلی الله علیه و آله با اصحاب خود با شتاب نزد آن قبر دوید و من نزدیک رفتم تا به بینم چه می کند پس دیدم روی خاک قبر نشست و اشگ او جاری شد و روی مبارک خود را بما نمود و فرمود: ای برادران من خود را برای چنین جایی آماده کنید.
و در کتاب غررالحکم سخن 3367 از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «اعقل الناس انظرهم فی العواقب» یعنی عاقلترین مردم کسانی هستند که بیش از
ص:149
همه چیز به یاد عاقبت (امور) خود می باشند.
اللّهم بک و منک والیک و لاحول و لاقوة الاّ بقدرتک و لانجاة لنا من مهالک الدنیا و عقوبات الآخرة الاّ به فضلک و رحمتک و عفوک و عصمتک لک الحمد علی ما خلقتنا و هدیتنا و عافیتنا اللّهم فکما ابتدئتنا برحمتک و نعمتک و هدیتنا و وفّقتنا بلطفک و کرمک فاتمم نعمتک علینا و اختم عاقبة امرنا بالخیر بفضلک وسعة رحمتک و بجاه محمّد و آله صلواتک علیهم اجمعین انّک انت ارحم الراحمین.
چه خوب است انسان با خواندن قرآن و سخنان اولیای خدا خود را از خطر غفلت و غافلگیر شدن دور کند و بنگرد که خداوند می فرماید: «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیرللذین اتقّوا» و یا می فرماید: «یا ایّها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکر اللّه و من یفعل ذلک فاولئک هم
الخاسرون» و یا می فرماید: «یا ایّها الذین آمنوا انّ من ازواجکم و اولادکم عدوّا لکم فاحذروهم...» و یا می فرماید: «یا ایّها الذین آمنوا اتقوا اللّه وَلتَنْظُرْ نفس ما قدّمت لغدٍ و اتّقوا اللّه انّ اللّه خبیر بما تعملون» (سوره حشر آیه 18) و امثال این آیات که در قرآن فراوان به چشم می خورد.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می فرماید: «عباد اللّه تجهزّوا رحمکم اللّه فقد نودی فیکم بالرحیل و اقلّوا العرجة علی الدنیا و انقلبوا بصالح ما بحضرتکم من الزاد فانّ امامکم عقبةً کئودا و منازل مخوفةً مهولة لابّد من الورود علیها و الوقوف عندها...»
و می فرماید: «اغتنموا الفرص فانّها تمرّ مرّ السحاب» و می فرماید: «اذا مات ابن آدم انقطع عنه عمله الاّ من ثلث صدقة جاریة و علم علّمه النّاس فانتفعوا به و ولد
ص:150
صالح یدعوله.» (شرح نهج البلاغه لابن الحدین ج 2 / 258) و می فرماید: «اذا مات بن آدم قامت قیامته (منازل الاخره ص 20). و می فرماید: تفّکر ساعةٍ خیر من عباده سبعین سنة [سبعین الف سنة].» (نورالبراهین ج 1 / 79).
اللّهم اهدنا من عندک وافض علینا من فضلک و انشرعلینا من رحمتک انّک انت ارحم الراحمین.
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از تفسیر حضرت عسکری علیه السلام نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «همچنان که شما اهل بیت مرا دوست می دارید دوستان ما را نیز دوست بدارید.» سپس فرمود: «به عنوان نمونه) این زیدبن حارثه و فرزند او اسامة بن زید هستند و از خواص دوستان ما می باشند پس آنان را دوست بدارید. سوگند به آن خدایی که محمّد صلی الله علیه و آله را به حق به پیامبری مبعوث نموده دوستی این دو نفر برای شما سودمند خواهد بود.»
اصحاب و یاران آن حضرت گفتند: چگونه دوستی با آنان برای ما سودمند
ص:151
است؟
(1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «این دو نفر روز قیامت نزد علی علیه السلام می آیند و همراه خود عده زیادی را که بیش از قبیله ربیعه و مضر (دو قبیله بزرگ و معروف عرب) هستند (از دوستان خود) می آورند. سپس به علی علیه السلام می گویند: ای برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله ! اینان به خاطر رسول خدا و شما ما را دوست می داشته اند. پس علی علیه السلام برای آنان می نویسند: که از صراط با سلامت عبور کنید و داخل بهشت شوید و آنان از صراط سالم می گذرند و داخل بهشت می شوند و این به این علت استکه احدی از امت محمّد صلی الله علیه و آله داخل بهشت نمی شود جز با اجازه علی علیه السلام و اگر شما می خواهید به سلامت از صراط بگذرید و وارد بهشت شوید باید بعد از دوستی با محمّد و آل او، دوستان او را نیز دوست بدارید.»
سپس فرمود: «و اگر می خواهید محمّد و علی علیهما السلام منزلت شما را نزد خداوند بالا ببرند باید شیعه محمّد و علی علیهما السلام رادوست بدارید و در قضای حوایج مؤمنین کوشا باشید و بدانید که خداوند چون شما شیعیان و دوستان (ما را) به بهشت داخل کند منادی او در بهشت ندا خواهد نمود:
ص:152
ای بندگان من! شما با رحمت من داخل بهشت شدید. پس بهشت را
براساس دوستی خود نسبت به شیعه محمّد و علی علیهما السلام و قضای حقوق برادران مؤمن خود بین خودتان تقسیم نمایید.»
سپس فرمود: «هرکدام آنان که از جهت محبت و دوستی نسبت به شیعیان و رعایت حقوق برادران مؤمن خود قوی تر و کوشاتر بوده است درجات او در بهشت عالی تر خواهد بود تا جایی که بعضی از آنان از جهت درجات بهشتی به قدری بالا می روند که فاصله آنها نسبت به دیگری مسیر پانصد سال (یا یکصد هزار سال) از ترابیع قصور و باغستان های بهشتی فاصله خواهد داشت.»
(1)مرحوم صدوق در کتاب شریف امالی، با سند خود، از سعیدبن مسیب نقل
ص:153
نموده که گوید: حضرت زین العابدین علیه السلام در هر روز جمعه ای در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را نصیحت می فرمود و نسبت به زهد در دنیا و رغبت در امر آخرت ترغیب می نمود تا جایی که سخنان آن حضرت (به علت تکرار) حفظ شده بود؛ آن بزرگوار کرارا می فرمود:
«ای مردم! از خدا بترسید و بدانید که شما به سوی او بازگشت خواهید نمودو هرکسی آنچه در دنیا انجام داده از اعمال خیر نزد خداوند خواهد یافت و نسبت به آنچه از اعمال زشت انجام داده دوست می دارد که آن اعمال با او فاصله زیادی داشته باشند و خداوند شما را از عقوبت خود پرهیز می دهد.»
(1)سپس می فرمود: «ای فرزند آدم! خدا به تو ترّحم کند، تو غافلی هستی ولی
ص:154
خداوند از تو غافل نخواهد بود. ای فرزند آدم! اجل و مرگ تو سریع ترین چیزی است که به تو می رسد؛ او سخت به طرف تو می آید و نزدیک است که به تو برسد و ملک الموت تو را قبض روح نماید و تو به منزل خود یعنی قبر وارد شوی و در آن جا تنها باشی تا این که روح تو باز در بدن تو وارد شود و دو ملک منکر و نکیر برای سؤال و امتحان سختی در قبر بر تو وارد شوند.
(1)آگاه باش که آنان اول چیزی که از توسؤال خواهند نمود سؤال از پروردگار است که تو او را عبادت می کرده ای، و سپس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که دین خود را از او می گرفته ای سؤال می کنند، و درنهایت از کتابی که تلاوت می نموده ای (یعنی قرآن) و از امامی که ولایت او را پذیرفته و او را دوست می داشته ای، و از عمر خود که در چه راهی تمام کرده ای، و از مال خودکه از چه راهی به دست آوردی، و در چه راهی مصرف نمودی نیز سؤال خواهند نمود.
پس خود را آماده نما و پاسخ صحیح خود را قبل از سؤال و امتحان فراهم
ص:155
کن.پس اگر تو مؤمن با تقوا و عارف به دین و پیرو صادقین علیهم السلام (یعنی امامان خود) باشی و ولایت اولیای خدا را پذیرفته باشی خداوند حجت خود (یعنی پاسخ صحیح) را به تو تلقین خواهد نمود و زبان تو را به سخن صحیح گویا خواهد کرد و تو پاسخ نیکو خواهی داد و از ناحیه خداوند به تو بشارت به بهشت و رضوان و حورالعین داده خواهد شود و ملائکه با روح و ریحان به استقبال تو خواهند آمد و اگر چنین نباشی در وقت سؤال، زبان تو گره خواهد خورد و از بیان حجت و پاسخ
صحیح عاجز خواهی بود و به تو بشارت عذاب داده خواهد شد و ملائکه عذاب با آب جوشان دوزخ و وعده عذاب آخرت به استقبال تو می آیند...»
مؤلف گوید: سخنان آن بزرگوار طولانی است و ما به جهت رعایت اختصار از ذکر بقیه آن صرف نظر می کنیم. طالبین می توانند به کتاب امالی مراجعه فرمایند.
صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره آیه «و یوم نحشر المتّقین الی الرحمان وفدا» سؤال نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «وفد» جز جمعیت سواره را نمی گویند و آنان مردانی هستند که در دنیا از مخالفت خداوند در هراس بوده اند، از این رو خداوند آنان را دوست می داشته و مخصوص به رحمت خود قرار داده و از اعمال آنان راضی و خشنود شده و آنان را متقین نامیده است.
سپس فرمود: یا علی! سوگند به خدایی که دانه را شکافته و انسان را آفریده، آنان با صورت های سفید و نورانی همانند سفیدی برف از قبرهای خود خارج می شوند و لباس های سفیدی همانند شیر برآنان پوشیده شده و کفش های آنان از طلا و بندهای آن از لؤلؤ نورانی می باشد.»
(2)علی بن ابراهیم قمی گوید: در سخن دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: «ملائکه
ص:157
با مرکب های مجلّل و مزّین به طلا و درّ و یاقوت و استبرق و سندس و زبرجد به استقبال آنان می آیند و برای رساندن آنان به مجلس بهشتی پرواز می کنند و همراه هرکدام آنان هزار ملک از جلو و هزار ملک از راست و هزار ملک از چپ و هزار ملک از شمال حرکت می کنند و همانند دامادی که به زفاف برده می شود آنان را به دربهشت می رسانند و بردر بهشت درختی است که در زیر هر برگ آن یکصد هزار نفر قرار می گیرند و در طرف راست آن درخت چشمه ای است پاک کننده و صفابخش و چون از آن چشمه می نوشند خداوند قلوب آنان را از حسد پاک و بدن و موهای آنان را آراسته می نماید و این است معنای سخن خداوند که می فرماید: «و سقاهم ربّهم شرابا طهورا»».
سپس در چشمه دیگری در طرف چپ آن درخت که آن را چشمه حیات می گویند غسل می کنند و بعد از آن مرگی برای آنان نخواهد بود و پس از آن که از آفات و بیماری ها و سرما و گرما مصون می شوند و مقابل عرش الهی قرار می گیرند خداوند به ملائکه ای که همراه آنان هستند می فرماید: اولیای من را وارد بهشت کنید و در کنار اهل محشر قرار ندهید؛ چرا که من سابقا از آنان خشنود شده ام و رحمت من بر آنان واجب گشته است، چگونه آنان را در کنار اصحاب حسنات و سیئات قرار دهم؟
ص:158
پس ملائکه آنان را به طرف بهشت حرکت می دهند و چون به در اعظم
بهشت می رسند و ملائکه حلقه آن را می کوبند صدای آن راهمه حورالعین که خداوند برای اولیای خود خلق نموده می شنوند و از آن صدا یکدیگر را بشارت می دهند و می گویند اولیای خدا نزد ما آمدند تا این که درِ بهشت گشوده می شود و آنان وارد بهشت می شوندو همسران آنان - از حورالعین و خدّام بهشتی - به آنان می گویند: خوش آمدید! مرحبا بکم! چقدر اشتیاق ما به شما زیاد بود! آنان نیز می گویند: ما هم به شما اشتیاق فراوان داشتیم.»
(1)پس امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسول اللّه! اینها کیانند (که با چنین عزتی وارد بهشت می شوند)؟» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اینها شیعیان تو و مخلصین در ولایت تو هستند و تو امام آنان هستی و این است معنای آیه شریفه «و یوم نحشر المتّقین الی الرحمان وفدا» ؛ یعنی متقین را بر مرکب هایی از نور سوار
ص:159
می کنیم و به بهشت می بریم «و نسوق المجرمین الی جهنّم وردا» و مجرمین و ستمکاران را به طرف دوزخ می رانیم و در آتش می افکنیم.»
(1)در کتاب احتجاج طبرسی نقل شده که در روز پنجشنبه، بیست و سوم ذی حجه سال 412 هجری قمری نامه ای از امام زمان علیه السلام برای شیخ مفید علیه الرحمة به این مضمون فرستاده شده که متن آن چنین است: «از طرف بنده مجاهد و مرابط در راه خدا به کسی که حق به او الهام شده (و حق را دریافته) و راهنمای حق است.
(2)بسم اللّه الرحمن الرحیم. سلام برتو، ای کسی که ناصر و حامی حق و دعوت کننده به صدق و راستی هستی. ما به وجود تو خدای یگانه را که جز او پروردگاری نیست حمد و ستایش می کنیم.
او پروردگار ما و پروردگار پدرانمان می باشد. از او می خواهیم که بر پیامبر و سیّد و مولای خود حضرت محمّد خاتم پیامبران و براهل بیت پاک او درود و سلام
ص:160
فرستد.
(1)و بعد: به راستی ما به مناجات تو که خداوند به برکت اولیایش به تو عطا فرموده و تو را از کید و شر دشمنان خود حفظ نموده توجه نمودیم. خداوند ما را - از همان محلی که در آن مستقر هستیم - شفیع و حامی تو قرار داده و... خبرهای ما در وقت خود به تو خواهد رسید و تو راه رسیدن به ما را به وسیله اعمال خیرخواهی یافت و این توفیقی است که خداوند از رحمت و فضل خود نصیب تو نموده است. این نعمت را قدر بدان.
(2)خداوند تو را حفظ نماید؛ چرا که عده ای به واسطه انحراف و اعمال
ص:161
ناشایست خود بدون اجازه ما با طاغوت ها و مبطلین مبارزه کردند و خود را هلاک نمودند و اهل ایمان از آن شاد شدند و اهل ستم محزون گردیدند.
نشانه حرکت ما و نجات از این سختی و سنگلاخ دوران غیبت حادثه ای است که در حرم معظم الهی به دست مرد پلید و منافق و خونخواری رخ می دهد. هدف او از قیام خود، از بین بردن اهل ایمان است و البته بعد از ظلم ها و ستم هایی که به آنها می کند به هدف خویش دست پیدا نخواهد نمود چرا که ما از دعابه دوستان خود که هرگز رد نخواهد شد دریغ نمی کنیم و از پشت پرده غیبت کاملاً به آنها توجه داریم.
(1)دوستان ما باید مطمئن باشند و بدانند که از حمایت ما بهره مند خواهند بود؛ گرچه حمله دشمنان به آنها استمرار دارد. تا وقتی که آن ها از گناهان و آنچه از آن نهی شده اند پرهیز کنند که اگر چنین کنند از ناحیه پروردگار سرانجامی نیک خواهند داشت.
ص:162
ای دوست مخلص و ای کسی که در راه ما با ظالمین مجاهده نموده ای - خداوند تو را چنان که صالحین پیشین را تأیید نمود تأیید نماید - ما پیمان می بندیم که هر کس از برادران تو تقوای خدا را در دین خود رعایت کند و آنچه به عهده اوست به مستحقین آن بپردازد از فتنه ها و سختی ها و تاریکی های گمراه کننده نجات یابد.
و هر کس نسبت به آنچه خداوند از نعمت های خود به او داده بخل ورزد و به کسانی که مأمور به صله واحسان به آنهاست احسان و انفاق نکند خسران و زیان دنیا و آخرت نصیبش خواهد شد.
(1)اگر پیروان ما - که خداوند آنان را به طاعت خود موفق فرماید - در معرفت
به ما صادق می بودند و دل های آنان نسبت به وفای به آنچه به عهده آنان سپرده شده مجتمع می بود فرج برای آنان نزدیک می شد و از ملاقات و حضور و دولت ما محروم نمی ماندند و لطف خداوند از ناحیه ما از آنان دور نمی گردید.
پس چیزی جز گناهانی که از آنان به ما می رسد و ما را ناخوش می نماید و بر آنان نمی پسندیم آنان را از فیض حضور ما دور نمی کند و اللّه المستعان و هو حسبنا
ص:163
و نعم الوکیل و صلواته علی سیّدنا البشیرالنذیر، محمّد و آله الطاهرین و سلّم.
این مرقومه در اول ماه شوال سال چهارصد و دوازده هجری[قمری] به دست با ارزش نویسنده - که درود خدا بر او باد- نوشته شد.
(1)ای دوست - اهل حق و ملهم [من عنداللّه] - این نوشته ماست بر تو که با املای ما و خط ثقه مورد اعتماد ما نوشته شد پس آن را بپوشان و به کسی نشان مده و نسخه ای از آن بگیر و در اختیار کسانی که از دوستان ما مورد عنایت خداوند و اطمینان تو هستند [و از دعای ما بهره مند شده اند] قرار ده. و الحمدللّه و الصّلاة علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین.»
مؤلف گوید: از امام زمان علیه السلام دو توقیع شریف برای شیخ مفید صادر شده که ما یکی از آن دو توقیع را در کتاب دولة المهدی علیه السلام آوردیم و دیگری را در این کتاب نقل نمودیم و احتمال دارد طبق تعبیر بعضی از بزرگان که فرموده اند توقیعاتی از ناحیه امام زمان علیه السلام برای شیخ مفید صادر شده است. توقیعات دیگری برای آن عالم ربانی صادر شده باشد و در کتب معهوده اشاره ای به آنها نشده باشد. و اللّه العالم.
علاّمه نوری در کتاب نجم الثاقب، از شهید ثالث، قاضی نوراللّه، در کتاب
«مجالس المؤمنین» نقل نموده است که اشعار ذیل را بعد از رحلت شیخ مفید در روی قبر او دیدند. این اشعار را امام زمان علیه السلام در مرثیه جناب شیخ مفید فرموده است:
ص:164
«لا صوّت الناعی بفقدک انّه یوم علی آل الرسول عظیم
ان کنت قد غیّبت فی جدث الثری فالعلم و التوحید فیک مقیم
و القائم المهدی یفرح کلّما تلیت علیه من الدروس علوم»
(1)صاحب کتاب ارشاد القلوب گوید: روایات [فراوانی] در باره فضیلت زیارت معصومین علیهم السلام وارد شده است و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که به فرزند خود امام حسین علیه السلام فرمود: «عده ای از امت من شما را زیارت می کنند و مقصود آنان احسان و احترام و صله به من می باشد و من روز قیامت آنان را از شداید و خطرها و مشکلات نجات خواهم داد.»
ص:165
و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به علی علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، تو در سرزمین عراق کشته خواهی شد و در آن جا مدفون خواهی گشت.» امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: یا رسول اللّه! پاداش کسی که قبرهای ما را زیارت و تعمیر و آباد نماید چیست؟»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای ابوالحسن! خداوند قبر تو و قبر فرزندان تو را
بقعه ای از بقعه ها و عرصه ای از عرصه های بهشت قرار داده است و دل های عده ای از بندگان نیک خود را عاشق شما [و زیارت شما] نموده و آنان در راه شما هر آزاری را تحمل می کنند و برای تقرّب به خدا و محبّت رسول او قبرهای شما را آباد خواهند نمود؛ آنان مخصوص به شفاعت من هستند و وارد بر حوض من خواهند شد و در بهشت زوّار من می باشند.
(1)یاعلی! هرکس شما را زیارت کند پاداش هفتاد حج مستحبی خواهد داشت و چون از زیارت شما بازگردد مانند روزی که از مادر متولد شده از گناهان خود پاک خواهد شد.
یا علی! من تو را و شیعیان و دوستان تو را به نعمت های بهشتی که نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده و نه به قلب کسی خطور نموده است بشارت می دهم.
ص:166
یا علی! بعضی از این مردم [از مخالفین شما] زایرین شما را ملامت می کنند همانند این که زن زناکار را ملامت می کنند، آنها بدترین امت من هستند و شفاعت من به آنان نمی رسد و بر حوض کوثر من نیز وارد نخواهند شد.»
(1)صفوان جمال گوید: هنگامی که امام صادق علیه السلام نزد منصور دوانیقی می رفت، در بین راه، چون به نجف (غریّ) رسید به من فرمود: «ای صفوان! شتر را بخوابان که
اینجا حرم جدّ من امیرالمؤمنین علیه السلام است.» پس من شتر را خواباندم و آن حضرت پیاده شد و غسل کرد و لباس خود را عوض نمود و به من فرمود: «آنچه من می کنم تو نیز انجام بده.» سپس حرکت نمود و فرمود:
«گام های خود را کوتاه بردار و سر به زیرافکن؛ چرا که به هرگامی که بر می داری پاداش یکصد هزار حسنه برای تو نوشته می شود و یکصدهزار گناه از تو بخشوده می گردد و یکصد هزار درجه به درجات تو افزوده می شود و یکصد هزار
ص:167
حاجت تو برآورده می گردد و پاداش هر صدیق و شهیدی که مرده و یا شهید شده است به تو داده می شود.»
(1)پس من با آن حضرت با پای برهنه و آرامش بدن و تسبیح و تقدیس و تهلیل خداوند حرکت کردیم تا نزد قبر امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدیم و امام صادق علیه السلام توقف نمود و نگاهی به طرف راست و چپ خود کرد و با عصای خود بر زمین خطی کشید و به من فرمود: «قبر را جستجو کن.» و چون من جستجو نمودم و در جای خط او اثر قبر ظاهر گردید، اشک امام صادق علیه السلام جاری شد و فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون»
(2)سپس فرمود: «السلام علیک ایّها الوصیّ البرّ التقیّ...» و خود را بر روی قبر
ص:168
شریف امیرالمؤمنین علیه السلام انداخت و فرمود: «پدر و مادرم فدای تو، ای امیرالمؤمنین! پدر و مادرم فدای تو، ای نور کامل خداوند...!» تا این که برخاست و دو رکعت نماز نزد سر مبارک آن حضرت خواند و فرمود: «ای صفوان! هر کس با این زیارت
امیرالمؤمنین علیه السلام را زیارت کند و این نماز را بخواند آمرزیده خواهد شد و سعی او مشکور خواهد بود و برای اوست ثواب زیارت ملائکه مقربین که او را زیارت کرده اند و در هر شب هفتاد قبیله از ملائکه او را زیارت می کنند.» گفتم: قبیله چه مقدار می باشد؟ فرمود: «یکصدهزار.»
(1)سپس امام صادق علیه السلام به طور قهقری بازگشت و گفت: «یا جدّاه! یا طیّباه! یا طاهراه! خدا این زیارت را آخرین زیارت من قرار ندهد و باز توفیق زیارت و ماندن در حرم شما را همراه با نیکان از فرزندان شما به من عطا فرماید. درود خدا بر شما و بر ملائکه ای که قبر شما را احاطه نموده اند.»
ص:169
صفوان می گوید: من به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا اجازه می دهی من این خبر را به اهل کوفه از اصحاب شما بگویم؟ فرمود: «آری.» و چند درهم به من داد و من قبرامیرالمؤمنین علیه السلام را تعمیر نمودم.
(1)و در روایت دیگر آمده که که امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام را ترک کند خداوند به او نظر رحمت نخواهد نمود.»
سپس فرمود: «آیا زیارت نمی کنی کسی را که ملائکه و پیامبران علیهم السلام او را زیارت می کنند؟ همانا امیرالمؤمنین علیه السلام از همه امامان علیهم السلام افضل می باشد و برای
اوست ثواب اعمال آنان در حالی که آنها به اندازه اعمال خود پاداش و فضیلت پیدا می کنند.»
(2)و در روایت دیگری فرمود: «درهای آسمان برای اجابت دعای زایر
ص:170
امیرالمؤمنین علیه السلام گشوده خواهد شد.»
و فرمود: «در پشت کوفه قبری است که هیچ مهموم و غصه مندی او را زیارت نمی کند، جز آن که خداوند اندوه و غصه او را برطرف خواهد نمود.»
صاحب کتاب ارشاد القلوب گوید: از بعضی از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل شده که گوید: من خدمت امام صادق علیه السلام بودم و نام امیرالمؤمنین علیه السلام برده شد، پس یکی از اصحاب آن حضرت به نام ابن مارد گفت: پاداش زیارت جدتان امیرالمؤمنین علیه السلام چیست؟
امام صادق علیه السلام فرمود: «ای ابن مارد! هرکس با معرفت جدّم را زیارت کند، خداوند به هر گامی که بر می دارد پاداش حج و عمره مقبول برای او می نویسد. به خدا سوگند، هر قدمی که در راه زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام آسیب ببیند، خواه پیاده بوده باشد یا سواره، به آتش دوزخ نخواهد سوخت.»
سپس فرمود: «ای ابن مارد! این حدیث را با آب طلا باید بنویسی.»
(1)مرحوم دیلمی در ارشاد القلوب می فرماید: مسأله «ایتاء ذی القربی» که به معنای احسان و اکرام به ذریه علوّیه است چیزی است که خداوند در قرآن نسبت به
ص:171
آن تأکید و سفارش نموده و دوستی آنان را پاداش رسالت پیامبر خود صلی الله علیه و آله قرار داده است و به آن حضرت فرموده: «به امت خود بگو: پاداشی از شما نمی خواهم جز محبت و مودت خویشان خود را.»
(1)و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من چهار دسته از مردم را روز قیامت شفاعت می کنم، گرچه گناهان اهل دنیا را با خود آورده باشند:
1- کسی که ذریّه من را یاری کرده باشد؛ 2- کسی که مال خود را در وقت تنگدستی صرف آنان نموده باشد؛ 3- کسی که سعی کرده باشد حوایج و گرفتاری ذریّه من را هنگامی که آواره و مطرود شدند برآورده کند؛ 4- کسی که ذریّه من را با قلب و زبان خود دوست داشته باشد.»
(2)امام صادق علیه السلام فرمود: «چون روز قیامت شود از ناحیه خدای متعال ندا
ص:172
خواهد شد: ای مردم! ساکت شوید! همانا [رسول خدا] محمّد صلی الله علیه و آله با شما سخن می گوید. پس همه خلایق سکوت می کنند و پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله می ایستد و می فرماید: ای مردم! هرکس نزد من احسانی و منّتی و عمل نیکی دارد [که در حق ذریّه من انجام داده] آماده شود تا پاداش او را بدهم. پس مردم می گویند: ما چه احسان و منّت و عمل نیکی نسبت به شما داشته ایم؟ بلکه خدا ورسول او صلی الله علیه و آله بر ما منّت و احسان و انعام داشته و دارند.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: هرکس یکی از اهل بیت من را پناه داده باشد و
یا به آنان احسان نموده باشد و یا به آنان لباس داده و یا اطعام نموده باشد برخیزد تا امروز من پاداش او را بدهم. پس عده ای از مردم که اهل چنین کارهایی بوده اند بر می خیزند و از ناحیه خداوند ندا می رسد: من پاداش آنان را به تو واگذار نمود، تو در هر کجای از بهشت که می خواهی آنان را ساکن گردان.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را در کنار خود و اهل بیت خود که وسیله نامیده شده است اسکان می دهد و در آن محل بین آنان و بین پیامبر خدا و اهل بیت او علیهم السلام حجابی نخواهد بود.»
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، و دیلمی در ارشاد القلوب، از ابن جوزی
ص:173
حنبلی در تذکرة الخواص نقل نموده اند که گوید: عبداللّه مبارک پنجاه سال بود که عادت داشت یک سال به حج برود و یک سال به جهاد. پس در یکی از سال ها پانصد دینار آماده نمود و به بازار شترفروشان رفت تا برای حج چند شتر خریداری کند. در بین راه یک زن علویّه ای را دید که مرغ مرده ای را از مزبله برداشته و آن را تمیز می کند که به خانه ببرد. عبداللّه مبارک نزدیک او رفت و گفت:
چرا این مرغ مرده را برداشته ای؟ زن علویّه گفت: سؤال از چیزی که برای تو فایده ای ندارد مکن. عبداللّه مبارک می گوید: سخن آن زن علویّه مرا به خود آورد و
اصرار نمودم تا وضع حال خود را بیان کند. پس گفت: ای عبداللّه مبارک! مرا مجبور کردی که سرّ خود را به تو بگویم. سپس گفت: «من زنی از سادات علویه هستم و چهار دختر یتیم دارم که تازه پدر آنان از دنیا رفته است و این روز چهارم است که ما
ص:174
چیزی نخورده ایم و چون این مرغ مرده برای ما حلال شده آمده ام آن رابردارم و تمیز کنم و برای فرزندانم ببرم.»
(1)عبداللّه مبارک می گوید: من به خود گفتم: ای عبداللّه مبارک! وای بر تو! فرصت را غنیمت بشمار! سپس به او گفتم: دامن خود را بگیر و آن پانصد دینار را در دامن او ریختم و او سر به زیر انداخته بود و به من نگاه نکرد. پس به منزل خود بازگشتم و خداوند علاقه به حج را در آن سال از دل من خارج نمود و به بلاد خود بازگشتم و ماندم تا مردم به حج رفتند و بازگشتند. پس به دیدن آنان رفتم و به هر کدام آنان که می گفتم: حج شما مقبول و سعی شما مشکور باشد، او می گفت:
خداوند حج تو را نیز قبول فرماید ما که در این سفر در فلان مکان و فلان مکان با هم بودیم و چون همه آنان این پاسخ را به من دادند، من متحیّر ماندم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و آن حضرت به من فرمود: «ای عبداللّه مبارک! به فریاد یکی از فرزندان من رسیدی و من از خدا خواستم که تا قیامت همه ساله ملکی
ص:175
را به صورت تو خلق کند و برای تو حج به جا آورد و از این پس اگر خواستی حج به جاآور و اگر خواستی حج به جا نیاور.»
(1)علاّمه مجلسی و صاحب ارشاد القلوب، از ابن جوزی در تذکرة الخواص
نقل نموده اند که گوید: در شهر بلخ مردی از علویّین ساکن بود و دارای یک همسر و
ص:176
چند دختر بود و چون از دنیا رفت همسر او گفت: من از ترس شماتت دشمنان دختران خود را به شهر سمرقند بردم و چون به آن شهر رسیدم هوا سرد بود پس دختران خود را در مسجدی گذاردم و رفتم تا غذایی برای آنان فراهم کنم، پس دیدم مردم گرد شخصی جمع شده اند، گفتم: او کیست؟ گفتند: او بزرگ این شهر است. (شیخ البلد) پس من نزد او رفتم و وضع حال خود را برای او گفتم و او گفت: دلیل تو براین که علویّه هستی چیست؟ و چیزی به من نداد. پس مأیوس شدم و به طرف مسجد بازگشتم تا این که در بین راه باز مردی را دیدم که عده ای گرد او جمع بودند، پرسیدم او کیست؟ گفتند: او ضامن بلد [شهردار شهر] است و مردی مجوسی می باشد. پس پیش خود گفتم: نزد او می روم، شاید فرجی برای من حاصل شود. پس قصه خود و آنچه شیخ بلد به من گفته بود برای او بازگو نمودم ناگهان آن مرد مجوسی خادم خود را صدا زد و به او گفت: سیده خود [همسر مرا] بگو لباس برتن کند و حاضر شود و چون آن خادم وارد خانه شد فورا زنی همراه چند کنیز نزد او آمدند، پس آن مرد مجوسی به همسر خود گفت: با این زن علویّه به فلان مسجد بروید و او را با دخترانش بیاورید پس ما را به خانه آن مرد مجوسی بردند و او برای ما جای مناسبی در خانه خود آماده نمود تا این که ما را به حمّام بردند و لباس های
فاخر به ما پوشاندند و انوع غذاهای نیکو را برای ما حاضر نمودند و در کمال راحتی آن شب را به سر بردیم.
(1)و چون نصف شب شد شیخ بلد که مرد مسلمانی بود در خواب دید قیامت
ص:177
برپا گردیده و پرچم عزّت بر سر مبارک رسول صلی الله علیه و آله است و در کنار آن حضرت قصری از زمرّد سبز آماده است پس از کسی سؤال کرد این قصر از کیست؟ گفته شد: این قصر متعلق به مرد مسلمانی است و چون نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت آن حضرت روی مبارک از او برگرداند، پس گفت: یا رسول اللّه! برای چه روی مبارک از من بر می گردانید در حالی که من مسلمان هستم؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«باید برای مسلمان بودن خود دلیل و [بیّنه ای] اقامه کنی!» پس متحیر ماند تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «آیا فراموش نمودی آنچه را که به آن زن علویه گفتی؟ پس بدان که این قصر مربوط به آن شخصی است که آن زن علویّه در خانه اوست.» شیخ بلد از خواب بیدار شد در حالی که به سر و صورت می زد و گریه می کرد تا این که غلامان خود را به جستجوی آن زن علویّه فرستاد و خود نیز به جستجوی او رفت و چون فهمید که در خانه آن مرد مجوسی رفته است، نزد مرد مجوسی آمد و به او گفت: آیا آن زن علویّه نزد تو است؟ او گفت:
ص:178
آری. شیخ بلد گفت: او را نزد من بفرست. مرد مجوسی گفت: چنین کاری را نخواهم کرد شیخ بلد گفت: این هزار دینار را بگیر و او را تحویل من بده. مرد مجوسی گفت: به خدا سوگند، اگر صدهزار دینار هم بدهی چنین نخواهم کرد و
چون به او اصرار کرد، مرد مجوسی گفت: خوابی که تو دیشب دیده ای من نیز دیده ام و قصری که مشاهده کردی برای من آماده شده است و تو باید برای مسلمان بودن خود دلیلی اقامه کنی.
(1)سپس گفت: به خدا سوگند، ما دیشب به خواب نرفتیم تا این که همگی به واسطه این زن علویّه مسلمان شدیم و برکات او [نسبت به احسانی که به او کردیم[ به ما بازگشت و من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و به من فرمود: «تو از اهل بهشت هستی و آن قصر برای تو و خانواده تو است، به جهت احسانی که به آن زن علویّه نمودید و خداوند شما را از اول براساس ایمان به اسلام آفریده است.»
(2)در کتاب بشارة المصطفی، با سند متصل، از عمران بن معقل، از امام
ص:179
صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «از صله و احسان به آل محمّد صلی الله علیه و آله با مال خود دریغ نکنید و هرکس هرچه می تواند به آنان صله کند، غنی به اندازه ثروت خود و فقیر در حد استطاعت خویش و هر کس بخواهد مهم ترین حوایج او برآورده شود باید به آل محمّد صلی الله علیه و آله و شیعیان آنان در سخت ترین وضعیت مالی خود صله و احسان کند.»
هم القوم آثار النبّوة منهم تلوح وأعلام الامامة تلمع
مهابط و حی اللّه خزّان علمه و عندهم علم المهیمن مودع
إذا جلسوا للحکم فالکلّ أبکم و ان نطقوا فالدهر اُذن و مسمع
و ان ذکروا فالکون ندّ و مندل له ارج من طیبة یتضوّع
و ان بادروا فالدهر یخفق قلبه لسطوتهم و الأسد فی الغاب تفزع
ص:180
و ان ذکروا المعروف و الجود فی الوری فبحر نداهم زاخر یتدفّع
أبوهم سماء المجد و الامّ شمسه نجوم لها برج الجلالة مطلع
وجدّهم خیر البریّة أحمد نبیّ الهدی الطهر الشفیع المشفع
فیا نسبا کالشمس أبیض واضح و یا شرفا من هامة النجم ارفع
فمن مثلهم ان عدّ فی النّاس مفخر اعد نظرا یاصاح ان کنت تسمع
میامین قوّامون عزّ نظیرهم ولاة هداة للرسالة منبع
فلا فضل إلاّ حین یذکر فضلهم ولا علم إلاّ عنهم حین یرفع
فیا عترة المختار یا رایة الهدی الیکم غذا فی موقفی اتطلّع
مددت یدی للبذل فی باب عزّکم فحاشاکم ان تدفعوها و تمنعوا
أتیتکم مسترفدا من نوالکم بحقّکم یا سادتی لا تضیّعوا
و وحدة لحدی آنسوها بنورکم فعبدکم من ظلمة القبر یجزع
ولو انّ عبدا جاء فی اللّه جاهدا بغیر ولا آل العبا لیس ینفع
خذوا بید الابدال عبد ولائکم فمن غیرکم یوم القیامة یشفع
جعلتکم یا آل طه وسیلتی فنعم معاد فی المعاد و مفزع
و کربة موتی فاحضروها و امنعوا عدوّی ان یغتالنی او یروّع
و ان خفّ میزانی فانّی بحبّکم بنی الوحی فی رجع الموازین اطمع
علیکم سلام اللّه یا رایة الهدی فویل لعبد غیرها جاء یتبع
(ارشاد القلوب ص 446)
ص:181
ص:182
ص:183
مؤلف گوید: چون موضوع کتاب حاضر، بشارت ها بود لازم دیدم که به طور خلاصه برای نورانیت دلها و اطمینان و تحکیم عقاید مؤمنین به بشارت هایی که در کتب آسمانی در باره اسلام و پیامبر گرامی آن حضرت محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و آله و جانشنیان آن حضرت آمده است نیز اشاره نمایم، به امید آن که اهل مطالعه و تحقیق از آن بهره مند گردند.
(1)قرآن در سوره بقره، آیه 89 می فرماید: «وَ لَمّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِاللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوا فلّمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهَ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکافِرینَ»
ترجمه: هنگامی که از جانب خداوند کتابی (قرآن) آمد که گواه و مؤیّد و تصدیق کننده چیزهایی است که نزد آنان (یهودیان) است و آنان از دیرباز بر کافران سبقت می جستند [که قبل از دیگران به آن آیین ایمان خواهند آورد] ولی چون آن کتاب که شناخته آنان بود نازل شد به آن کفر ورزیدند و انکارش کردند پس لعنت
ص:184
خدا بر کافران باد (که همه چیز را دادند و کفر را خریدند و خدا را به خشم آوردند).
(1)و در آیه 101 همین سوره می فرماید:«وَ لَماجاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِاللّهِ مُصَدِّقٌ لَما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اُوتُو الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَاَنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ»
ترجمه: هنگامی که رسول و فرستاده ای از جانب خداوند بر ایشان آمد و
آنچه را نزد آنان (یعنی یهود و نصاری) بود تصدیق نمود گروهی ازاهل کتاب کتاب خدا را پشت سر انداختند گوئی از آن چیزی نمی دانند (و نشانه هائی که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد خود داشتند انکار کردند).
و در آیه 157 سوره اعراف می فرماید:
(2)«أَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِی التَّوراةِ والإِنجیلِ یَامُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَ یَنْهیهُمْ عَنِ المُنکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحّرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُم إِصرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِم فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی اُنزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحونَ»
ص:185
ترجمه: (از اهل کتاب) آنان که پیروی کردند رسول امی را و از پیش وصف او رادر تورات و انجیل یافته بودند که او آنان را امر به معروف و نهی از منکر می کند و طیبات را برآنان حلال و خبائث و پلیدی ها را حرام می نماید و بار سنگین و غل ها(ی جاهلیت) را از دوش آنان بر می دارد پس آنان که به او ایمان آوردند و او را تعظیم و احترام و یاری نموده و از نوری که بر او نازل گشته بود (قرآن و یا وصیّ او علی علیه السلام ) پیروی نمودند رستگار شدند.
این آیات و آیات دیگری که موضوع بشارت انبیای گذشته را در باره پیامبراسلام صلی الله علیه و آله یاد آور شده، برای ما دلیلی حتمی و مسلّم است که در کتب عهدین، یعنی تورات و انجیل، و کتاب های آسمانی دیگر نام پیامر اسلام و اوصیای آن حضرت و دین اسلام مطرح بوده است. اینک به بخش هایی از تاریخ و سخنان اولیای خداو جملاتی از کتب انبیای گذشته اشاره می کنیم و تفصیل آن را به کتب مفصّل وا می گذاریم.
دراین بخش لازم دیدم متن آنچه از کتب عهدین، یعنی تورات و انجیل و زبور و غیره، موجود است را به طور اختصار، با ذکر سند، طبق تحقیق بعضی از محققین ذکر نمایم. امید آن که مزید نورانیت دل های مؤمنین و بصیرت و آگاهی دیگران شود و اگر تردیدی باقی مانده باشد می توانند به اسناد و مصادر این مطالب که موجود و حاضر است مراجعه کنند.
صاحب کتاب ایلیا، آقای حکیم سیالکوتی، از پژوهشگرانی است که برای بررسی اعتقادات خود و اطمینان به حقانیت اسلام و تشیع کتب عهدین را بررسی
ص:186
نموده و از لابلای آنها حقایقی را به دست آورده و پس از تأمین و تحکیم اعتقادات خود آن را به صورت کتابی درآورده است و جناب مستطاب آقای محمّد مختاری آن را به فارسی ترجمه نموده است.
اینک بشارات عهدین، که مربوط به اسلام ونبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت اوصیای آن حضرت علیهم السلام است و از بشارات تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و غیره محسوب می شود را به طور اختصار بیان می کنیم و سپس از کتاب «الیا» که در مورد بشارات پیامبران گذشته علیهم السلام در باره امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و وصایت آن حضرت و فرزندان او را اثبات می کند مطالبی را به طور اختصار بیان خواهیم نمود.
قرآن در آیات فراوانی با صراحت روشن نموده که پیامبران گذشته و کتب آسمانی، مانند تورات و انجیل و زبور و غیره، به دین اسلام و پیامبر خدا حضرت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله و جانشینان آن حضرت بشارت داده اند و همچنانکه علمای یهود نشانه ها و بشارت های تورات را نسبت به دین اسلام و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و دین حضرت عیسی علیه السلام تحریف و یا محو می کرده اند و برای بهره های دنیایی خود از گرایش مردم به اسلام و دین مسیح و اطلاع از حقانیت آنها جلوگیری می نموده اند علمای مسیحیت نیز نسبت به اسلام و پیامبر اسلام و اوصیای آن حضرت چنین کرده اند!
خوشبختانه با وجود آن همه تحریف و محونمودن آیات مربوط به اسلام و
پیامبرخدا صلی الله علیه و آله از کتب آسمانی باز طبق وعده قرآن نشانه های فراوانی در کتب عهدین دیده می شود که برای انسان منصف هیچ گونه تردیدی نسبت به اسلام و
ص:187
حقانیت آن باقی نمی ماند از این رو لازم است که یکایک آیات این موضوع مطرح و آنچه در تفسیر آنها از معصومین علیهم السلام رسیده بیان شود و سپس با آنچه در کتب عهدین موجود است تطبیق گردد تا حقیقت برای حق جویان آشکار و روشن شود.
(1)علاّمه مجلسی، از کتاب نجوم، از کتاب «دلائل النبوّة»، با سند خود، از حسّان بن ثابت نقل نموده که گوید: به خدا سوگند، من نوجوان هفت ساله یاهشت ساله بودم و سخنان [یهودیان] را خوب می فهمیدم که شنیدم مردی از یهود بر بالای قلعه ای از قلعه های یهود در مدینه فریاد کرد و مردم یهود را صدا زد و چون نزد او جمع شدند و به او گفتند: چه می گویی؟ گفت: ستاره احمد( صلی الله علیه و آله ) که وعده بعثت او داده شده طلوع نمود.
ص:188
در همان کتاب، از خصال صدوق، با سند خود، در ضمن حدیث مفصّلی از
امام حسن مجتبی علیه السلام نقل نموده که فرمود: «عده ای از یهودیان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و عالم آنان سؤالاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله به سؤالات او پاسخ داد او مسلمان شد و سپس نوشته سفیدی بیرون آورد که در آن تمام سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشته شده بود. سپس گفت: ای رسول خدا، سوگند به آن خدایی که تو را به پیامبری مبعوث نموده، اینها را جز از الواح موسی علیه السلام - که خداوند بر او نازل نموده - ننوشتم و من در تورات مقام و منزلت تو را خواندم و در آن به شک افتادم و چهل سال بود که نام تو را از تورات محو می کردم و در هر نوبت
ص:189
که محو می کردم باز می دیدم که به همان حال نوشته شده است و در تورات خواندم که این گونه مسایل راجز شما کسی نمی داند و در ساعتی که این مسایل از شما سؤال می شود جبرییل در طرف راست شما و میکاییل در طرف چپ شما و وصی و جانشین شما در مقابل شما می باشد.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: راست گفتی، این جبرییل است که در طرف رسات من است و این میکاییل است که در طرف چپ من است و این وصی من علی بن ابی طالب است که در مقابل من قرار دارد.» پس مرد یهودی ایمان آورد و بر اسلام پایدار ماند.»
(1)علاّمه مجلسی در بحار، از کمال الدّین صدوق، از ابابن عثمان نقل نموده که گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به بلوغ و رشد جسمی رسید و ابوطالب
می خواست با قافله قریش به شام سفر کند رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و افسار مرکب عموی خود را گرفت و فرمود: «ای عمو، مرا به که می سپاری؟ من که نه پدر دارم و نه مادر.»
ص:190
و این زمانی بود که مادر رسول خدا _ آمنه - از دنیا رفته بود. پس حضرت ابوطالب بر فرزند برادر خود رقّت و ترحم نمودو او را با خود به طرف شام برد. در طول این سفر ابری بر سر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله سایه افکنده بود و او را از حرارت خورشید مصون می داشت تا این که در مسیر راه به [راهبی به نام] بحیراء برخورد نمودند و چون او دید ابر بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله سایه فاکنده از صومعه و عبادتگاه خود بیرون آمد و برای قافله قریش غذایی فراهم نمود و آنان را دعوت به اطعام کرد. پس قریش اجابت نمودند لکن رسول خدا صلی الله علیه و آله را در کنار اموال خود گذاردند و چون بحیرای عابد دید ابر در جای خود مانده و همراه آنان به طرف دیر نیامده به آنان گفت:
(1)آیاکسی از شما جا مانده است؟ گفتند: آری، جوانی را نزد اموال خود گذارده ایم. عابد گفت: من سزاوار نمی دانم کسی از شما برای [خوردن] غذای من حاضر نشود.
پس کسی را فرستادند که رسول خدا صلی الله علیه و آله را بیاورد و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف دیر راهب حرکت نمود و ابر در بالای سر مبارک او حرکت کرد بحیرای عابد
ص:191
گفت: این جوان کیست؟ گفتند: این فرزند این آقاست و به ابوطالب اشاره کردند. ابوطالب فرمود: این فرزند برادر من است. بحیراء گفت: پدر او چه شد؟ ابوطالب فرمود: پدر او پیش از ولادت این فرزند از دنیا رفت.
پس بحیراء به ابوطالب گفت: این فرزند را به شهر خود بازگردان اگر یهودیان آثاری که من از او دیدم ببینند او را خواهند کشت؛ چراکه او رامقامی است عالی و او
پیامبر این امت است که با شمشیر قیام خواهد نمود.
(1)در همان کتاب، از کمال الدّین صدوق، با سند خود، از بکربن عبداللّه اشجعی، از پدرانش نقل نموده که گویند: در سالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف شام حرکت نمود عبد مناة بن کنانه و نوفل بن معاویة بن عروة بن صخربن نعمان بن عدّی برای تجارت به شام رفتند و چون ابوالمویهب راهب این دو نفر را دید به آنان گفت: از کجا می آیید و از چه نژادی هستید؟ گفتند: ما تجار اهل حرم و از نژاد قریش هستیم. سپس پرسید: از کدام قبیله قریش هستید. آنان سؤال او را پاسخ دادند.
ص:192
پس به آنان گفت: آیا از قریش کس دیگری هم همراه شما بوده است؟ گفتند: آری، جوانی به نام محمّد( صلی الله علیه و آله ) از بنی هاشم با ما بوده است. ابوالمویهب گفت: به خدا سوگند، مقصود من اوست. آنان گفتند: به خدا سوگند، کسی در قریش گمنام تر از او نیست و او یتیم قریش نامیده می شود و الان اجیر زنی است از قریش به نام خدیجه [سپس از او پرسیدند:] حاجت تو به او چیست؟ پس ابوالمویهب سر خود را تکان داد و گفت: او همان است! او همان است! سپس گفت:
مرا نزد او ببرید. آنان گفتند: ما او را در بازار بُصری گذارده ایم. در این بین رسول خدا صلی الله علیه و آله بر آنان وارد شد و ابوالمویهب گفت: این همان است! پس ساعتی با او صحبت خصوصی نمود. و سپس بین دو چشم او را بوسید و ما دیدیم می خواهد
چیزی به او بدهد و رسول خدا صلی الله علیه و آله از او نمی پذیرد و چون از رسول خدا صلی الله علیه و آله جدا شد به ما گفت: آیا سخن مرا می پذیرید؟ به خدا سوگند، این جوان پیامبر آخرالزمان است. به خدا قسم، در همین نزدیکی مردم رابه شهادت به «لااله الاّاللّه» دعوت خواهد نمود و هنگامی که شما دعوت او را شنیدید باید از او پیروی کنید.
سپس گفت: آیا برای عموی او ابوطالب فرزندی به نام علی به دنیا آمده
ص:193
است؟ گفتیم: خیر. ابوالمویهب راهب گفت: او یا به دنیا آمده و یا در این سال به دنیا خواهد آمد و او کسی است که به این پیامبر ایمان می آورد و ما او را خوب می شناسیم که جانشین این پیامبر است؛ هم چنانکه صفات این پیامبر را می شناسیم و نزد ما موجود است.
(1)سپس گفت: وصی این پیامبر (علی علیه السلام ) سیّد عرب و مردی الهی است. حق شمشیر را ادا خواهد نمود نام او در ملأ اعلی علیّ است و مقام او در روز قیامت بعد از پیامبران از همه بالاتر است و ملائکه آسمانها او را مرد شجاع و نورانی و رستگار [و سعادت بخش] می نامند او در مبارزه و جنگ به هر سو حرکت کند پیروز و رستگار است. به خدا سوگند، او بین ملائکه آسمان ها که یاران اویند از خورشید وسط روز آشکارتر است.
ص:194
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از کتاب خرایج نقل نموده که او فصلی در
باره بشارت های کتب متقدمه، مانند تورات و انجیل، نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله باز نموده و می گوید: در سفر اول تورات آمده است: جبرئیل بر ابراهیم علیه السلام نازل شد و به او گفت: «تو فرزندی به نام اسحاق پیدا خواهی نمود.» ابراهیم علیه السلام گفت: «ای کاش اسماعیل زنده می بود و تو را خدمت می نمود.» پس خداوند به ابراهیم فرمود: «خواسته تو نسبت به اسماعیل اجابت شد و من او را مبارک می گردانم و برای او امنیت و عظمت قرار می دهم و مقصود از این وعده و اجابتِ خواسته تو محمّد صلی الله علیه و آله می باشد و از نسل محمّد دوازده [امام] بزرگوار به وجود خواهد آمد و من محمّد صلی الله علیه و آله را [پیامبر] امت فراوانی خواهم نمود.»
(2)در همان کتاب، از کتاب سعدالسعود سیّدبن طاووس نقل شده که گوید: من
ص:195
خطاب خداوند را به ابلیس در صحف ادریس پیغمبر دیدم که خداوند بعد از خطاب به ابلیس و مهلت دادن او تا «یوم وقت معلوم» که می فرماید: بندگانی را انتخاب نمودم و دل های آنان را به ایمان آزمودم.» سپس می فرماید: «آنان اولیای من هستند که برای آنان پیامبری برگزیده و امینی پسندیده انتخاب نمودم و بندگان خود را اولیاء و یاران او قرار دادم و آنان را برای پیامبر خود انتخاب کردم.»
(1)سپس گوید: در صحف ادریس آمده است که آدم علیه السلام چون در عالم اشباه به
عده ای از ذرّیه خود نگاه کرد و دید نوری از آنان ساطع است، از خدای خود سؤال
ص:196
نمود: «اینها کیانند؟» خطاب شد: «اینها پیامبران از ذریّه تو هستند.» آدم علیه السلام گفت: «برای چه نور آخرین آنان بیش از دیگران است؟» خطاب شد: «این برای فضیلتی است که او بر آنان دارد.» آدم گفت: «این کدام پیامبر است و نام او چیست؟» خطاب شد: «این محمّد صلی الله علیه و آله است که پیامبر و رسول و امین و نجیب و نجیّ و برگزیده و صفوی و خالص و حبیب و خلیل و گرامی ترین خلق من و محبوب ترین آنان نزد من است.
او نزد من مقدم تر و نزدیک تر است و از جهت معرفت و حلم و علم و ایمان و یقین و صدق و برّ و نیکویی و عفّت و عبادت و خشوع و ورع و تسلیم افضل از دیگران است. من برای او از حمله عرش و مادون آنان از مخلوق خود در آسمان ها و زمین میثاق گرفته ام که به او ایمان بیاورند و به نبوت او اقرار کنند. پس ای آدم، تو [نیز] به او ایمان بیاور تا قرب و منزلت و فضل و نور و وقار تو نزد من افزوده شود.
(1)و چون آدم علیه السلام گفت: «من به خدا و رسول او محمّد صلی الله علیه و آله ایمان آوردم» خطاب
ص:197
شد: «من نیز [آنچه گفتم] برای تو واجب نمودم و فضل و اکرام خود را برای تو
افزودم. تو، ای آدم، نخستین پیامبران و رسولان هستی و فرزند تو محمّد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران و مرسلین است او نخستین کسی است که در قیامت سر از خاک بیرون می آورد و نخستین کسی است که لباس بر اندام او پوشانده می شود و به موقف قیامت حاضر می گردد او نخستین شافع و مشفع و نخستین کسی است که درهای بهشت را می کوبد و به روی او باز می گردد و وارد بهشت می شود. ای آدم، من تو را با نام او کنیه دادم؛ پس تو «ابومحمّد» هستی.»
پس آدم گفت: «ستایش خدای را که بعضی از ذریّه من را از فضل خود به چنین فضایلی رسانده که پیش از من به بهشت وارد خواهد شد و من به او حسد نمی ورزم.»
سیّدبن طاووس سپس می گوید: من دیدم که در سوره هفدم زبور نوشته شده بود: «ای داود، به آنچه می گویم گوش کن و سلیمان را امر کن که بعد از تو از طرف من بگوید: من محمّد و امت او را وارث زمین قرار خواهم داد و آنان برخلاف شمایند [در عبادت] و نمازشان با طنبور و تقدیسشان با وسایل تار نیست، پس بر تقدیس خود بیفزا و چون با مزمار تقدیس من کنید در هر ساعت فراوان گریه کنید و (بدان) در آن ساعتی که به یاد من نیستی عمر خود را نابود کرده ای.»
ص:198
(1)علاّمه مجلسی در کتاب بحار، از کتاب روضه و فضایل، از سلیم بن قیس نقل نموده که گوید: در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ صفین باز می گشتیم که لشکر آن حضرت نزد دیر راهب نصرانی نزول نمودند پس پیرمرد زیبا و ظاهرالصلاحی
در حالی که از دیر خارج می شد در دست او کتابی بود، او نگاهی به مردم کرد تا خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و پس از سلام بر او به عنوان خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله ، گفت:
(2)من مردی از نسل یکی از حواریین عیسی بن مریم علیه السلام هستم که او در بین حواریین - دوازده گانه - از همه آنان نزد عیسی علیه السلام افضل و محبوب تر و نیکوکارتر
ص:199
بوده و حضرت عیسی علیه السلام او را وصی خود قرار داده و کتاب ها و دانش و حکمت خود را نزد او سپرده است و اهل بیت او تاکنون به ملّت عیسی علیه السلام باقی مانده و هرگز در دین او تغییر و زیاده و نقصی وارد نکرده اند و آن کتاب ها با املای عیسی علیه السلام و خط پیامبران گذشته نزد من موجود است و در آن کتاب ها هرچه رخ خواهد داد، مانند حکومت ها و اعمالی که انجام می شود و مدت آن حکومت ها و حوادثی که در هر حکومت واقع می شود ذکر شده است و در آن کتاب ها نوشته شده:
خداوند از بین عرب مردی را از فرزندان اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل علیهما السلام ، از سرزمین تهامه، از قریه ای به نام مکه مبعوث می نماید. او پیامبری است به نام «احمد» صلی الله علیه و آله که دوازده جانشین دارد و به پیامبری و رسالت برگزیده خواهد شد.
(1)سپس گفت: در آن کتاب ها محل ولادت و بعثت و هجرت او و کسانی که با او جنگ می کنند و یا او را یاری و کمک می دهند و کسانی که با او دشمنی می کنند نیز ذکر شده است و در آن کتاب ها مدت زندگی او و اختلاف امت او بعد از او نیز یاد
شده است و نام هر امام به حق و هادی مردم و هر امام گمراه که بعد از او می آید تا زمان نزول عیسی علیه السلام از آسمان نوشته شده است.
ص:200
سپس گفت: در آن کتاب ها نام چهارده نفر از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل علیهما السلام و محبوب ترین آنان نزد خداوند بیان شده و دوستان آن چهارده نفر [یعنی انوار مقدسه چهارده معصوم علیهم السلام ] در آن کتاب ها یاد شده و نوشته شده است «خداوند ولیّ کسانی است که ولایت آنان را پذیرفته باشند و دشمن کسانی است که با آنان دشمن باشند و کسی که از آنان اطاعت کند حقا خدا را اطاعت نموده و کسی که خدا را اطاعت کند هدایت یافته و از گمراهی مصون مانده است و اطاعت از آنان خشنودی خدا و نافرمانی از آنان معصیت و نافرمانی خدا خواهد بود.»
در آن کتاب ها نیز نام ها و نسب و صفات و مدت زندگی هر کدام ذکر شده و معلوم گردیده است که کدام یک باید تقیه کند و دین خود را پنهان و یا آشکار نماید و کدام یک به خلافت می رسد و مردم از او اطاعت می نمایند تا این که عیسی علیه السلام در زمان آخرین آنها از آسمان نزول نماید و در صف اول پشت سر او نماز بخواند.
(1)همچنین نوشته شده است که نخستین آنان از همه آنها افضل است و برای
ص:201
آخرینشان پاداشی است همانند پاداش گذشته ها و کسانی که از آنها پیروی و اطاعت نموده و به هدایت آنان هدایت یافته است. سپس نوشته شده است: نخستین آنها «احمد» رسول اللّه است و نام او «محمّدبن عبداللّه» و «یس» و «طه» و «نون» و
«فاتح» و «خاتم» و «حاشر» و «عاقب» و «سایح» و «عابد» می باشد و اوست پیامبر و خلیل و حبیب خدا و زبده و برگزیده او و خداوند با عنایت خود او را از هر آفت محفوظ می دارد و ذکر خود را به زبان او جاری می کند تا این که او هرچه می گوید یاد خدا خواهد بود واو گرامی ترین خلق خدا و محبوب ترین آنان نزد او خواهد بود.
خداوند هیچ ملک مقرّب و پیامبر مرسلی را از زمان آدم تا زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله خلق نفرموده که نزد او محبوب تر از این پیامبر باشد. خداوند او را در روز قیامت مقابل عرش قرار می دهد و او را نسبت به هر کس شفاعت کند شفیع قرار می دهد و شفاعت او را امضا می فرماید و با نام و یاد او در امّ الکتاب قلم در لوح محفوظ جاری می شود.
(1)در روز قیامت و یوم حشر اکبر از او به نام «محمّد صاحب اللواء» یاد می شود
ص:202
و برادر و وصی و خلیفه او در امت و محبوب ترین خلق خدا نزد او علی بن ابی طالب پسرعموی پدر و مادری اوست او بعد رسول خدا صلی الله علیه و آله ولی هر مرد و زن مؤمن خواهد بود و سپس یازده نفر بعد از او از فرزندان محمّد صلی الله علیه و آله که از دختر او فاطمه علیهاالسلام به وجود آمده اند چنین مقامی را خواهند داشت و اولین فرزندان او حسن و حسین هستند؛ همانند فرزندان هارون که شبّر و شبیر بوده اند، و سپس نه نفر از فرزندان آنان یکی پس از دیگری هستند که ولی هر زن و مرد مسلمان می باشند و آخرین آنان کسی است که عیسی بن مریم به او اقتدا خواهد نمود.
تا این که گوید: در آن کتاب ها نام انصار و یاوران آنان و نام آن امامی که از بین ائمه علیهم السلام قیام خواهد کرد و زمین را پر از عدل و قسط خواهد نمود [پس از آن که پر
از ظلم و جور شده باشد] ثبت شده و آنان از مشرق تا مغرب زمین را مالک می شوند و خداوند آنان را بر جمیع ادیان غالب خواهد نمود.
(1)سپس آن راهب به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: هنگامی که این پیامبر (یعنی رسول
ص:203
خدا صلی الله علیه و آله ) مبعوث گردید پدر من که پیر مردی بود نزد او آمد و به او ایمان آورد و او را تصدیق نمود و در آخر عمر خود به من گفت: جانشین محمّد( صلی الله علیه و آله ) بعد از گذشت سه پیشوای گمراه و دعوت کننده به آتش - که نام آنان و قبایل آنان نزد من موجود است (یعنی ابوبکر و عمر و عثمان) و مدت حکومت هر کدام معلوم است- به تو برخورد خواهد نمود و چون او بعد از امامان گمراه،- که صاحب حق است برآنها - نزد تو آید تو باید نزد او حاضر شوی و با او بیعت کنی و در رکاب او به جنگ [با دشمنان [برخیری که همانا جهاد در رکاب او مانند جهاد در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهد بود و دوست و موالی او دوست و موالی خدا می باشد چنان که دشمن او نیز دشمن خدا محسوب می شود.
(1)سپس آن راهب گفت: ای امیرمؤمنان، دست خود را باز کن تا من با تو بیعت
ص:204
کنم؛ من شهادت می دهم به یگانگی خداوند و این که محمّد( صلی الله علیه و آله ) بنده و رسول اوست و تو خلیفه و جانشین او هستی بین امت او و تویی شاهد و حجت او بربندگان و خلیفه او در روی زمین و شهادت می دهم که اسلام دین خداست و
بیزاری می جویم به خدای خود از هر کس که مخالف دین اسلام باشد؛ چرا که آن دینی است که خداوند برای اولیای خود برگزیده است.
و شهادت می دهم که دین اسلام، دین عیسی علیه السلام و دین پیامبرانی است که قبل از عیسی بوده اند و من با دوستان و موالیان تو دوست هستم و از دشمنان تو بیزارم و ولایت امامان یازدگانه از فرزندان تو را نیز پذیرفته و از دشمنان فرزندان تو و مخالفین و ظالمین آنان و کسانی که حق آنها را از اولین و آخرین انکار کرده و می کنند نیز بیزار هستم.
(1)در این هنگام، امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را دراز نمود و با او بیعت کرد و
ص:205
به او فرمود: «کتاب خود را به من بده» و چون کتاب او را گرفت به یکی از اصحاب خود فرمود: «برخیز و کسی را که ترجمه سخن این نصرانی را می داند بگو سخن او را با عبارات عربی به طور روشن بنویسد و آن را نزد من بیاور.» و چون آن ترجمه را نزد امیرالمؤمنین آوردند به فرزند خود امام حسین علیه السلام فرمود:
فرزندم، کتابی را که قبلاً به دست تو دادم بیاور.» پس امام حسین علیه السلام آن کتاب را آورد و امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزند خود فرمود: «آن را بخوان.» و به آن شخص فرمود: «تو نیز در آن نگاه کن که آن با خط من و املای رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشته شده است.» و چون روشن گردید که آن ترجمه با کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ گونه اختلاف و تأخیر و تقدیمی نداشت و همانند این بود که یک نفر املا کرده باشد امیرالمؤمنین علیه السلام حمد و ثنای خدا را به جای آورد و فرمود: «ستایش خدای را که نام
مرا نزد خود و اولیای خود و رسول خود به میان آورده و مرا از اولیای شیطان و حزب او قرار نداده است.»
راوی قصه می گوید: در آن هنگام کسانی که از شیعیان امیرالمؤمنین در آن جلسه حاضر بودند خشنود شدند و منافقینی که در آن جلسه بودند سرافکنده و شرمسار گردیدند و آثار آن در صورت ها و رنگ رخسارشان ظاهر گردید.
پیش از آن که بشارت های انبیای گذشته و کتب آسمانی را در باره اسلام و شخصیت پیامبر گرامی و اوصیای آن حضرت علیهم السلام بیان نماییم توجه به این نکته لازم
ص:206
است که اعتقادات غیرعقلایی و غیرقابل قبول در کتب عهدین، مانند تورات و اناجیل موجود، زیاد است و مسأله تثلیث و صلیب و آزادی عمل در دین مسیحیت و نسبت هایی که در این کتب به پیامبران خدا داده شده - و تفصیل هر کدام خواهد آمد - قابل انکار نیست ولی این حقیقت نیز قابل انکار نخواهد بود که در لابه لای همین کتب بشارت های زیادی نسبت به اسلام و پیامبر اسلام و اوصیای آن حضرت به ویژه در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت آن حضرت و دولت جهانی حضرت مهدی عجّل اللّه فرجه الشریف دیده می شود و از امور شگفت انگیز این است که در قرون متمادی پیروان حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام سعی شدیدی در محو این آثار و نشانه ها داشته و دارند و همان گونه که یکی از آنان گفته است: - چهل سال بود نام و نشانه های اسلام و محمّد صلی الله علیه و آله و اوصیای او را از تورات محو می نمودم ولی هر بار که به آن باز می نگریستم آن نشان ها به جای خود موجود بود تا در نهایت به حقانیت اسلام پی بردم و مسلمان شدم.
نکته دیگری که باید یادآور شویم این است که اگر این کتب محرّفه را مقابل قرآن قرار دهیم به خوبی می یابیم که قرآن کتاب آسمانی است و هرگز اختلال و اختلافی در آن وجود ندارد و چنان که خداوند در چند آیه وعده داده است هرگز دست تحریف و زیاده و نقصانی به آن راه نیافته و همچنان بر حقیقت خود ثابت و برقرار مانده است: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم
حمید»، «انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون» وعده قرآن در این دو آیه مبارکه بر پایداری و ثبات خود حق و مسلم است.
ذکر این نکته نیز لازم است که معتبرترین اناجیل مسیحیت بین اهل این آیین انجیل برنابا می باشد لکن به علت این که در این انجیل مسأله بشارت به نبوت
ص:207
رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامت اوصیای آن حضرت آمده و از اعتقاد به مسأله صلیب و تثلیث نکوهش شده است و از سویی آزادی عمل - که بعضی از رهبران مسیحیت معتقدند و می گویند فقط باید دل نورانی و قدوسی باشد - در آن وجود ندارد، بین مسیحیت متروک بلکه منهی و متهم می باشد. البته طبق مدارک موجود این انجیل در آغاز قرن هیجدهم میلادی چاپ مجدد شده و بعد از حوادثی در اروپا منتشر گردیده است. و با انتشار این انجیل انقلابی بین مسیحیان ایجاد شده و به زبان عربی و فارسی نیز ترجمه گردیده لکن در اثر مخالفت شدید محافل روحانی مسیحیت دوباره نایاب گردیده.
صاحب کتاب «بشارات عهدین» در باره انجیل برنابا می گوید:
«جرم انجیل برنابا که در میان عیسویان متروک مانده، قبل از اسلام مخالفت شدید آن با تعلیمات پولس بوده و به همین علت مطالعه آن مورد نهی واقع شده است، زیر این انجیل برخلاف سایر اناجیل، موضوع صلیب (به دار آویختن) مسیح را شدیدا انکار و آن را از زشت ترین نسبت های ناروا به ساحت قدس آن حضرت دانسته است [چنان که در ذیل کلمه صلیب خواهد آمد] و همچنین بدعت تثلیث را از میان برده و توحید واقعی الهی را اثبات نموده و برخلاف پولس که شریعت عمل را نسخ نمود [و تنها نجات امت را مرهون محبت مسیح و اعتقاد به تثلیث وانمود ساخت و به نام دین، عیسویان را عنان گسیخته و آزاد در همه گونه اعمال زشت نمود و به همین سبب در فاصله کمی پیروان بسیاری پیدا کرد] نجات را تنها مرهون عقیده و عمل پاک قرار داده است.
ص:208
ولی پس از اسلام جرم دیگری نیز بر آن افزوده شد و آن بشارات صریحه
مکرره ای است که در ابواب مختلف آن در مورد طلوع نور قدسی محمّدی صلی الله علیه و آله یافت می شود.
علمای مسیحیت برای آن که پرده از روی کارشان برداشته نشود از نهی پاپ جلاسیوس اول در مورد مطالعه انجیل برنابا نیز تجاوز نموده و با نسبت تالیف آن به یکی از مسلیمن خواسته اند این حجت بالغه الهیه را اساسا انکار کنند.
ولی باوجود تصریحاتی که از علمای مسیحی و دایرة المعارف انگلیسی و پطرس بستانی در مورد وجود انجیل برنابا قبل از اسلام مذکور شده، چگونه می توان پذیرفت که یکی از مسلمین آن را تالیف نموده باشد؟ قضاوت در این بابت به عهده خوانندگان ارجمند است. و اللّه الهادی.
نخستین نسخه ای که از انجیل برنابا [پس از حریق اکسفورد و سوختن نسخه سرمند یونانی (1645 م.) و نسخه رئیس اساقفه «اوشه» (1644 م.) و سایر نسخه های مهمی که در قرن 16-17 یافت شده بود] به دست آمد نسخه ایتالیایی بود که به سال 1709- م. ظاهر گردید. نسخه دیگری هم به زبان اسپانیولی که در 222 فصل و 420 صفحه نوشته شده بود و در اثرگذشت قرون متمادی آثار و رسومش محو گشته و صورت پوسیده گی به خود گرفته بود در اوایل قرن هیجدهم میلادی به دست آمد.
نخستین کسی که بر نسخه اسپانیولی دست یافت «دکتر هلم» از اهالی «هدلی» (شهری است از توابع همپشیر) بود. دکتر هلم آن را به مستشرق معروف «سایل» به
ص:209
قرض داد و پس از سایل به دست «منکهوس» که یکی از اعضای دانشکده های ملکه در (اکسفورد) بود افتاد.
دکتر منکهوس آن را به زبان انگلیسی ترجمه و اصل نسخه اسپانیولی و ترجمه آن را به دکتر «هویت» که از اساتید مشهور بود داد.
دکتر «هویت» در یکی از سخنرانی های خود که در برابر شاگردانش ایراد می نمود به این نسخه اشاره کرده و به بعضی از فقرات آن استناد نموده است.
از حاشیه ای که دکتر سایل مستشرق بر نسخه اسپانیولی نوشته چنین مستفاد می گردد که نسخه اسپانیولی ترجمه اصل ایتالیایی است و از مقدمه ای که دکتر منکهوس بر ترجمه انگلیسی آن نگاشته و همچنین مقدمه ای که دکتر سائل مستشرق بر ترجمه قرآن نوشته، به دست می آید که نخستین کاشف نسخه ایتالیایی راهبری به نام «فرامرینو» بوده است.
دکتر سائل در مقدمه خود بر ترجمه ی قرآن چگونگی دست یافتن فرامرینو را به اصل ایتالیایی این گونه بیان می کند.
«فرامرینو در میان کتبی چند از تصانیف «ایرینایوس» به رساله ی برخورد نمود که در آن صریحا برپولس اعتراض نموده و اعمال وی را تقبیح کرده و آنها را به انجیل برنابا نسبت داده است.
فرامرینو با کمال اشتیاق در صدد برآمد که انجیل برنابا را پیدا کند و اتفاقا پس از چندی با پاپ «سکتس» ارتباط نزدیکی پیدا کرده، روزی به اتفاق پاپ به کتابخانه مخصوص وی رفت و پس از لحظه ای چند خواب دیدگان پاپ را در ربود، فرامرینو فرصت را غنیمت شمرده، خواست تا برخاستن پاپ از کتابخانه بهره ای برده باشد لذا دست به طرف کتاب ها برد و اتفاقا نخستین کتابی که به دستش آمد
ص:210
همان مطلوب دیرینه اش انجیل برنابا بود.
فرامرینو که پس از مدت مدیدی به هدف خوددست یافته بود آن را در میان آستین خود پنهان کرد تا پاپ از خواب بیدار شد، وی بی درنگ از پاپ رخصت بازگشت خواسته با شتاب تمام آن گنج گرانبها را همراه خود بیرون برده و با کمال دقت چندی به مطالعه آن پرداخت و در پرتو اشعه نورانی و بشارات درخشان آن به آیین مقدس اسلام مشرف گردید.»
پس از فرامرینو انجیل مزبور به دست «کریمر» که یکی از مستشارهای پادشاه «پروس» بوده و آن وقت در آمستردام سکونت داشت افتاد.
کریمر این نسخه را از کتابخانه یکی از مشاهیر و اعیان شهر آمستردام به دست آورده بود و پس از چندی آن را به «طولند» نامی قرض داد و پس از چهار سال آن را به شاهزاده «ابوحین سافوی» که با کثرت مشاغل سیاسی و جنگ ها به علوم و
آثار تاریخی علاقه زیادی داشت سپرد، پس از مدتی چند نسخه مزبور با سایر کتاب های کتابخانه مزبور به کتابخانه «بلاط» در «فینا» انتقال یافت. (یعنی کتابخانه ها در بار دروین VINپایتخت اتریش.)
وقتی که خبر پیدا شدن انجیل برنابا در اول قرن هیجدهم در اروپا منتشر شد انقلاب عظیمی در انجمن های دینی و علمی به ویژه در انگلستان برپا شد.
و این حجت بالغه الهیه و خورشید فروزانی که پس از مدت ها پنهانی از پس ابر نمودار گردیده بود همچون بمب هیدروژنی زلزله عظیمی در کلیساها و محافل روحانی مسیحیت ایجاد نمود.
نخستین ترجمه ای که از ترجمه انگلیسی نسخه اسپانیولی منتشر گردید ترجمه عربی است که آقای دکتر خلیل سعادت به سعی بلیغ خود تهیه و منتشر
ص:211
ساخت و آقای سردار کابلی معروف به قزلباش آن را به زبان فارسی ترجمه نمود.
نسخه های عربی و فارسی انجیل برنابا نیز پس از اندکی نایاب و محافل روحانی مسیحیت با کمال جدیت آنها را جمع آوری نمودند، به طوری که اکنون تقریبا اثرش محو و از دسترس جویندگان بیرونست. (بشارت عهدین، صص 29-22).
اینک به بخش هایی از بشارت های انجیل برنابا توجه می کنیم.
در ص 111، فصل 44 از آیه 19 انجیل برنابا حضرت مسیح، آن بزرگ رهبر جهان انسانیت را به عظمت یاد کرده و خویشتن را دربرابر وی همچون بندگان معرفی نموده و می فرماید:
«(19) بدین جهت به شما می گویم به درستی که رسول خدای نیکوئیست که مسرور می سازد هر آنچه را که ساخته است خدای تقریبا، (20) زیرا که زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (21) روح حکمت و توانایی، (22) روح خوف و محبت، (23) روح اندیشه و میانه روی. (24) زینت داده شده است به روح محبت و رحمت، (25) روح عدل و پرهیزکاری (26) روح لطف و صبر که گرفته است آنها را از خدای سه برابر آنچه را که عطا فرموده به سایر خلق خود. (27) چه با
سعادتست زمانی که به زودی بیاید به سوی جهان. (28) مرا تصدیق کنید که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را چنان که دیده است او را هر پیغمبری؛ (29) زیرا که خدای عطا می کند به ایشان روح او را به نوبت، و چون او را دیدم از تسلی پر شده، گفتم: ای محمّد صلی الله علیه و آله خدا با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم؛ زیرا هرگاه به این برسم خواهم شد پیغمبر بزرگ و قدوس خدای (32) و چون
ص:212
یسوع این بفرمود شکر خدا نمود.» [بشارات عهدین، ص 42]
در فصل 163 انجیل برنابا، از آیه 1 تا 11، پیامبر اسلام به درختی تعبیر شده که بر جهانیان سایه رحمت گسترده و آنان را از حرارت سوزان آفتاب نگاه داشته است چنانکه می فرماید:
«(1) و یسوع با شاگردان خود به سوی صحرا پشت اردن روانه شد (2) پس همین که نماز ظهر تمام شد به پهلوی درخت خرمایی نشست و شاگردانش زیر سایه آن نخل نشستند. (3) آن وقت یسوع فرمود: ای برادران! همانا که قضا و قدر رازیست بزرگ حتی این که به شما می گویم که راستی آن را نمی داند آشکارا به جز یک نفر و بس (4) و او آن کسی است که به سوی او امت ها نگران می باشند؛ آن کسی که اسرار خدا بر او آشکار می شود آشکارشدنی، پس خوشا به حال کسانی که گوش به سخن او می دهند وقتی که بیاید به جهان؛ (5) زیرا که خدا بر ایشان سایه خواهد افکند چنان که این درخت خرما ما را سایه افکنده. (6) آری، چنانچه این درخت از حرارت سوزان آفتاب ما را نگاه می دارد، همچنین رحمت خدا نگاه می دارد ایمان آورندگان به آن اسم را از شیطان. (7) شاگردان در جواب گفتند: ای معلم! کدام کس خواهد بود آن مردی که از او سخن می رانی که به جهان خواهد آمد(8)؟ یسوع به شگفتی دل در جواب فرمود: همانا او محمّد( صلی الله علیه و آله ) پیغمبر خدا است. و وقتی که او به جهان بیاید چنانچه باران زمین را قابل می کند که بار بدهد بعد از آن که مدت مدیدی باران منقطع شده باشد (10) همچنین او وسیله اعمال صالحه میان مردم خواهد شد به رحمت بسیاری که آن را می آورد. (11) پس او ابر سفیدیست پر از رحمت خدا و
ص:213
رحمتی است که آن را خدا بر مؤمنان نثار می کند نرم نرم مثال باران.» (بشارات، ص 43)
این جمله که سومین فراز از وحی گذشته کودک است اشاره به این است که پیامبر اسلام فرمانروای قلوب پاکان و پیامبران می باشد و دیدار و لقائش مورد آرزوی آنان و بالجمله محبوب کلّ است.
و از جمله پیامبرانی که آن حضرت را به عنوان محبوب منحصر خود معرفی کرده و او را با بهترین وجه ستوده، حضرت سلیمان بن داوود علیه السلام است که در کتاب آسمانی خود (سرود سلیمان) فصل 5، از آیه 10 الی 15، پیامبر بزرگوار اسلام را توصیف و در آیه 16 به نام وی تصریح کرده، می فرماید:
«(10) محبوب من رویش سفید و سرخ فام و در میان ده هزار بیدق دار است، (11) سر او مثل زر خالص و طرّه های آویزانش مثل زاغ سیاه فام است، (12) چشمانش مثل چشمان کبوتری که نزد آب جاری بوده که در شیر شستشو یافته به ردیف می نشیند، (13) گونه هایش مثل چمن های ادویه جات طبله عطارانست، لبهایش مثل سوسن ها که مرّ صافی می چکاند، (14) دست هایش مثل انگشترین زرین نصف کرده شده به سنگهای ترشیش، و اندامش مثل عاج صیقلی مرصّع به یاقوت کبود، (15) ساقهایش مثل ستون های مرمر برپا نموده و بر پایه های زرین، و سیمایش مثل لبنان و برگزیده مثل درختان سرو آزاد.»
در آیه 16 موافق اصل عبری فرماید:
«حِکُّو ممتقیم وِ کوُلو محمَّدیم زِه دودی وزه رِعی بنت یِرشُالام.»
ص:214
یعنی: دهانش شیرین است و تمامش محمّد است، این محبوب منست، و این یار منست، ای دختران اورشلیم!
مقصود از شرینی دهان، حلاوت زبان و فصاحت و بلاغت بیان شیوای آن حضرت است که بزرگ ترین فصحا و سخنوران بلیغ عرب را به زانو درآورده بود، و بهترین نمونه آن قرآن مجید است که اضافه بر تمام مراحل اعجاز، از نظر سبک
آیات و ترتیب جملات نیز فوق قدرت بشر است.
لفظ محمّد در بشارت فوق محتمل است نیز راجع به حضرت محمّد بن الحسن علیه السلام باشد که تمامش محمّد است و محامد پیامبران و برگزیده صفات و امتیازات آنان در وی جمع است، و چنان که در آیه 1 اشاره فرموده، آن حضرت به هنگام قیام در میان ده هزار سرباز قوی پنجه می باشد و در روایات اسلام نیز وارد شده که آن حضرت قیام نکند «حتی یکمل له العقد و هو عشرة الاف» تا آن که لشگرش به ده هزار برسد.
و این عدد منافات با عدد سیصد و سیزده که به عنوان اصحاب و قشون آن حضرت معرفی شده اند ندارد، زیرا در برخی روایات تصریح شده که: «هم اصحاب الالویة» یعنی آنان پرچمداران و افسران ارشد قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله می باشند.
در انجیل برنابا (ص 243، فصل 138، از آیه 7 تا 15) نیز موضوع رستاخیز عمومی و ورود خلایق را به آتش دوزخ مورد بحث قرار داده و تصریح می کند که با ورود حضرت محمّد در آتش، دوزخ خاموش و دوزخیان نیز برای مدت کمی از رحمت و عنایت آن حضرت برخوردار می شوند، چنان که می فرماید: (7) یسوع در
ص:215
جواب فرمود: بر هر کس متحتّم است، که هر که باشد، باید به دوزخ برود (8) مگر این که آنچه در او حرفی نیست آن که پاکان و پیمبران خدا همانا که آنجا روند تا مشاهده نمایند، نه این که عقابی بکشند (9) اما نیکان پس رنجی نکشند جز خوف (10) و چه گویم به شما می فهمانم که حتی (پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ) آنجا می رود تا عدل خدا را مشاهده نماید (11) پس آن وقت دوزخ به واسطه حضور او لرزان شود (12) و چون او صاحب جسد بشری است عقاب از او برداشته می شود، پس بی رنج عقاب رسول خدا صلی الله علیه و آله برای مشاهده دوزخ لحظه ای در آن درنگ می نماید، (13) ولیکن او در آنجا جز چشم به هم زدنی اقامت نخواهد فرمود (14) وهمانا که این را خدا برای آن کند که هر مخلوقی بداند که او از رسول اللّه سودی برده (15) و چون در آنجا رود شیاطین به ولوله افتند، و می خواهند پنهان شوند، زیرا آتش افروخته و
یکی به دیگری گوید بگریزید، زیرا که همانا دشمن ما محمّد صلی الله علیه و آله آمد.»
و در فصل 55، از آیه 1 الی 38، در مورد عظمت و رحمت عامه پیامبر بزرگوار اسلام و مقام عظیم و ممتاز و یگانه وی در نزد خدا و شفاعت آن حضرت برای مؤمنین در روز جزا می فرماید:
«(1) پس رسول اللّه می رود تا جمع نماید همه پیغمبران را که با آنها سخن کند پس آنها زاری کنان به سوی ایشان روند که تا زاری کنند به سوی خدای از برای مؤمنان (2) پس هریک از ترس عذر آورند (3) و به زندگی خدای سوگند، به درستی که من خودم هم نخواهم رفت آنجا زیرا که من معرفت دارم به آنچه معرفت دارم (4) و وقتی که خدای این ببیند یادآوری کند رسول خود را که چگونه او آفریده است همه چیزها را برای محبت او(5) پس ترس او برطرف شود و به سوی عرش پاپیش نهد با محبت و احترام و فرشتگان بسرایند که خجسته باد نام پاک تو ای
ص:216
خدای خدای ما (7) و چون به نزدیکی عرش شود بگشاید خدای برای رسول خود دروازه را، مانند خلیلی برای خلیل خود بعد از آن که مدت مدیدی همدیگر را ندیده باشند (8) و رسول اللّه نخست آغاز کند در سخن پس بگوید: به درستی که من عبادت تو می کنم و دوستی تو می ورزم ای خدای من (9)و شکر تو می گویم به تمام دل و روان خود، (10) زیرا که تو خواستی پس مرا آفریدی تا بنده تو باشم و هر چیزی را از برای محبت من آفریدی تا از برای هر چیزی و در هر چیزی و برتر از هرچیزی دوستی تو ورزم (12) پس باید همه آفریدگان تو حمد تو گویند ای خدای من. (13) آن هنگام همه آفریدگان خدای بگویند شکر تو می گوییم ای پروردگار، و خجسته باد نام پاک تو!(4) حق می گویم به شما به درستی که شیاطین و انداخته شدگان با شیطان آن هنگام می گریند حتی این که هرآینه آب از چشم یکی از ایشان روان شود بیشتر از آنچه در اردن است(15) و با وجود این پس نمی بینند خدای را (16) و خدای با رسول خود سخن نموده، بفرماید: مرحبا به تو ای بنده امین من! (17) پس طلب کن هر چه می خواهی که به هرچیزی خواهی رسید. (18) پس رسول اللّه جواب دهد: ای پروردگار من! یاد کن که چون مرا آفریدی، فرمودی: به درستی که تو اراده نموده ای که بیافرینی جهان را و بهشت را و فرشتگان را و مردم را
از روی محبت به من تا تمجید نمایند تو را به خود من بنده تو، (19) از این روی زاری می کنم به سوی تو ای پروردگار خدای مهربانِ دادگر که به یاد آوری وعده خویش را به بنده ات(20) پس خدای جواب دهد مانند خلیلی که با خلیل خود شوخی کند و می فرماید: ای خلیل من، محمّد صلی الله علیه و آله ! آیا گواهان داری براین؟ (21) پس با احترام بگوید: آری، ای پروردگار من! (22) پس خدای بفرماید: ای جبرئیل برو و ایشان را بخوان (23) پس جبرئیل به سوی رسول اللّه بیاید و بگوید: گواهان تو ای
ص:217
آقا کیانند؟(24) پس رسول اللّه جواب دهد:ایشان آدم و ابراهیم و اسماعیل و موسی و داوود و یسوع پسر مریم هستند(25) پس فرشته باز شود و ندا کند گواهان مذکور را که حاضر خواهند شد آنجا ترسان(26) پس حاضر شوند و خدای به ایشان بفرماید: آیا به یاد دارید آنچه را رسول من ثابت نموده(27) پس جواب دهند: چیست ای پروردگار؟ (28) پس خدای بفرماید: این که هر چیزی را از روی محبت به او آفریده ام تا همه آفریدگان، مرا به او حمد گویند(29) پس هر یک از ایشان جواب دهند: ما سه گواه داریم که افضل از مایند ای پروردگار! (30) پس جواب دهد که آن سه گواه کیانند؟(31) پس موسی گوید: نخست کتابیست که مرا عطا فرمودی، (32) و داوود گوید: دوم کتابیست که مرا عطا فرمودی، (33) و آن که با شما سخن می دارد گوید: ای پروردگار به درستی که تمام جهان را شیطان اغواء نمود پس گفت به درستی که من پسر و شریک توام(34) ولیکن کتابی که مرا عطا فرمودی گفته که حقا به درستی که من بنده توام (35) و همان کتاب اعتراف دارد به ما آنچه رسول تو او را ثابت کرده (36) پس آن هنگام رسول اللّه به سخن درآید: این چنین می گوید کتابی که مرا عطا فرمودی ای پروردگار! (37) پس وقتی که رسول اللّه این بگوید خدای به سخن درآمده بفرماید: به درستی که آنچه حالا کردم جز این نیست که از این رو کردم تا هر کسی اندازه محبت مرا با تو بداند (38) و پس از آن که چنین کند عطا کند خدای رسول خود را کتابی که در آن نامه های همه برگزیدگان خدای نوشته شده باشد(39) از این روی هر مخلوقی به سجده درآمده بگوید: یگانگی تو راست تنها ای خدای مجد و اکرام، زیرا که ما را به رسول خود بخشیدی.»
ص:218
(مؤلف گوید: بخش هایی که مربوط به مسیحیت و انحرافات آنان است گرچه از موضوع کتاب خارج است ولی به علت ارتباط با مسایل قبل ونیاز خوانندگان اضافه شده است.)
از جمله اتهاماتی که علمای مسیحی به پیروی از گفته «پولس» و برخی دیگر از ائمه مسیحیت به حضرت مسیح زده و در حقیقت با این نسبت آن بزرگ مرد آسمانی را از مقام نبوت و بلکه ایمان به دور داشته اند موضوع صلیب است:
«پولس» در باب سوم از نامه خود به غلاطیان می نویسد:
«(13) و مسیح ما را از لعنت شریعت فدیه گشته است که به جای ما مورد لعنت شد از آنجا که نوشته شده است: هرکس از دار آویخته شده است ملعون خداست.»
مقصود از این جمله که پولس بدان استناد کرده آیه 23 از فصل 21 تورات مثنی است که می گوید: «(23) آن که بر دار آویخته می شود ملعون خداست.»
قسیّس فندر آلمانی در این مورد می گوید: حضرت مسیح به وسیله به دار آویخته شدن خود را مورد لعنت خدا قرار داد تا آن که امتش از عذاب خدا رهایی یابند.
معنی گفته پولس نیز که مسیح ما را از لعنت شریعت فدیه گشته است، این است که آن حضرت خود را ملعون و از رحمت الهی به دور داشت برای آن که بار تکلیف از پیروانش برداشته شود و بدین وسیله شریعت عمل نسخ گردد.
یکی از بدعت هایی که پولس در میان امت مسیح گذارد نسخ شریعت عمل
ص:219
بود، وی گفت: «شریعت موسوی بر عیسویان واجب نیست، زیرا اینان در تحت توفیق می باشند، چنانکه در نامه پولیس به رومیان در فصل 4، آیه 14 و 15 و در فصل 7، آیه 4 و 6 در نامه وی به غلاطیان فصل 3، ایه 13 و 25، و فصل 5 آیه 18 مذکور است.
و می گوید: آن گونه شرایع بعد از صعود مسیح منسوخ گردید: چنانکه در نامه پولس بغلاطیان فصل 3، آیه 24، و نامه وی به افسیان فصل 2، آیه 15 و نامه اش به عبرانیان فصل، 9 آیه 10 ذکر شده است.
و حضرت مسیح تمام شریعت را در محبت کامل نسبت به خدا و همسایه خود را نیز مثل خود دوست داشتن جمع فرمود، [چنانکه در انجیل متی فصل 22، آیه 37 و 40 مذکور است].
خلاصه آنچه از آیات فوق مستفاد می گردد این است که: اولاً حضرت مسیح به وسیله صلیب ملعون خدا و از رحمت الهی و قرب جوار حق مطرود گردید؛ و ثانیا مصلوب شدن آن حضرت در حقیقت فداکاری وی بوده است در راه نجات امتش از عذاب الهی و این که پیروانش در صورت ترک شریعت الهی مسؤول و معذّب و ملعون نگردند.
پس این پیامبر بزرگ الهی برخلاف وظیفه پیامبری [که نشر دعوت خدا و امر به معروف و نهی از منکر است] به جای آن که به منظور عملی شدن احکام الهی، فداکاری و از خودگذشتگی نشان دهد، خویشتن را برای نسخ شریعت عمل و ترکِ احکام خدا فدا کرده، و به منظور آن که قیدِ احکام و حدودِ الهی از امتش برطرف شود خویشتن را برای عذاب صلیب آماده و ملعون خدا ساخت، و در حقیقت آنچه لعنت و مسؤولیت از لحاظِ ترکِ شریعت برعهده امت او بوده است به شخصه
ص:220
برعهده گرفت.
و با توجه به آیه 26، فصل 27 تورات مثنی که می فرماید: «لعنت بر کسی که این کلمات شریعت را برای به جای آوردنش اثبات ننماید و تمامی قوم بگویند آمین»، روشن می گردد که با این فداکاری مسیح علیه السلام ، نه تنها منظور آن حضرت که رفع لعنت و توجه رحمت به پیروانش بوده است هرگز عملی نشده، بلکه این لعنت شخصی (صلیب) موجب لعنت عمومی تر و بیشتری که شامل تارکین شریعت است نیز شده است.
گرچه از آنچه گفته شد سخافت و بطلان عقیده به صلیب بر هر خردمند خالی از تعصب هویداست، ولی برای توجه بیشتر و دقت کامل تری که شایسته است
عیسویان در موضوع فوق کنند، و این عقیده را که با شیر به وجودشان پیوند و همچون خون در شرایین آنان نفوذ کرده، به نیروی برهان و پیروی از عقل و علم از خود زایل سازند.
شایسته است برای این مطلب بدیهی نیز براهین روشنی اقامه گردد که ذیلاً به طور اختصار از نظر خوانندگان می گذرد:
1 - بر عموم پیروان ادیان آسمانی روشن و متیقّن است که بزرگ ترین وظیفه پیامبر الهی دعوت بشر به سوی خدا و تحریص و ترغیب به عمل کردن احکام الهی بوده و تمام هدف و فداکاری آنان علم و عمل به احکام خدا و نشر دعوت حقه الهیه بوده است.
ولی عیسویان با اعتقاد به صلیب، با توجیهاتی که از برخی ائمه مسیحیت گذشت، خواسته اند این پیامبر بزرگ الهی (حضرت مسیح علیه السلام ) را از سنّت ثابته پیامبران الهی به دور داشته و فداکاری او را که به بهای جان عزیزش خاتمه یافته،
ص:221
برای عنان گسیختگی و آزادی امت از قید عمل به شریعت متوجه سازند، و آورنده شریعت را فدای در راه باطل ساختن و نسخ آن وانمود کنند.
2- شکی نیست که پیامبران الهی برگزیدگان بشر و صالح ترین افراد جهانیان و حامل رحمت الهی و سرچشمه فیض و رحمت رحمانیّه و رحیمیّه خدایند، و به عکس، شیطان و پیروان او ملعون خداو از رحمت وی بر کنار می باشند، ولی عیسویان حضرت مسیح را، با اعتقاد به صلیب، ملعون خدا و در ردیف شیطان و کافران قرار داده اند.
3- همه کس می داند که عقوبت و جرم دگران را بر عهده گرفتن و بدین وسیله گروهی را در عمل جرم آزاد گذاشتن، برخلاف عقل و نظم و صلاح جامعه بوده، و در هیچ حکومت و امتی - گرچه بیداد گرترین حکومت ها و جاهل ترین امم باشد - پذیرفته و مقبول نیست، بلکه اگر کسی چنان مسؤولیتی را برعهده گیرد، مجرم ترین و ناپاک ترین افراد بشر به شمار آمده و به عنوان مفسد و آشوب طلب مورد عقوبت سخت واقع خواهد شد.
ولی ائمه مسیحیت این مسؤولیت خطرناک را که نتیجه اش ترک شریعت
است، برعهده رهبر عالیقدر خود حضرت مسیح گذارده، و بدین وسیله او را ناپاک ترین و فاسدترین مردم جهان معرفی نموده اند.
4- از احکام بدیهی و بدون تردید عقل این است که: لازم است هر سببی برای ایجاد مسبب خود تناسب و صلاحیت داشته باشد تا بتواند آن را ایجاد کند، چنان که روشنی از نور و تاریکی از زوال نور پدید می آید و همچنین پاکی و شایستگی از مقام و پاک و ناپاکی و فساد و ناپاک تولید می گردد و هرگز معقول نیست مانند این گونه پدیده ها از سبب نقیض خود به وجود آیند؛ چنانکه تاریکی از
ص:222
نور و روشنی از زوال نور، یا آن که پاکی از ناپاک و صلاح از فاسد پدید آید.
ولی عیسویان بر خلاف این ضرورت عقلی، با اعتقاد به صلیب، به هوس ایجاد رحمت به وسیله لعنت شدن حضرت مسیح افتاده و پنداشته اند که با ملعون شدن آن حضرت، بی چون و چرا، سیل رحمت الهی به آنان توجه کرده، و از لعنت ترک شریعت رهایی یافته اند.
ما از منطق وحی این را یافته ایم که تقرّب و عصمت و پاکی بندگان برگزیده خدا، برای آنان صلاحیت شفاعت نسبت به عاصیان [آن هم به اذن خدا با شرایط معیّن] ایجاد می کند، ولی هیچ گاه نمی اندیشیم گروهی از مدّعیان عقل و علم، ناپاکی و لعنت را نیز موجب توجه رحمت به دیگران بدانند.
خوشبختانه بر خلاف هدف آنان [چنانکه از تورات موسی( علیه السلام ) گذشت[ لعنت ترک شریعت تا ابد بر تارکین احکام خدا باقی می ماند و هرگز زایل شدنی نیست.
از آنچه گفته شد بر هر خردمندی روشن می گردد که اعتقاد به صلیب، آن هم با توجیه ائمه مسیحیت، ناشایست ترین نهمت ناروا به ساحت قدس حضرت مسیح علیه السلام بوده و در حقیقت نبوّت و بلکه ایمان آن بزرگ مرد آسمانی را تخطئه می کند.
و تعجب اینجاست که خود حضرت مسیح علیه السلام در اناجیل مکررا فرموده: «من برای ابطال شریعت موسوی نیامده ام»، ولی ائمه مسیحیت اصرار دارند که آن حضرت خود را ملعون و مصلوب ساخت تا آن که شریعت موسوی نسخ و امتش از
قید عمل به آن آزاد گردند!
ص:223
پیامبر بزرگوار اسلام [چنانکه در ص 206، فصل 112 از آیه 13 تا 17 انجیل برنابا مذکور است] این تهمت ناروا و نسبت زشت را از آن حضرت بدور داشته و مقام قدّوسی آن بزرگمرد آسمانی را از عیب آن گونه مرگ مبرّا داشته است، چنانکه می فرماید:
«(13) پس بدان ای برنابا که برای این واجبست بر من نگهداری و زود باشد که یکی از شاگردان مرا بسی پارچه از نقدینه بفروشد (14) و بنابراین من یقین دارم که آن که مرا می فروشد به نام من کشته خواهد شد، (15) زیرا که خدا مرا از زمین باند و منظر آن خائن را تغییر می دهد تا گمان کند او را هر کس منم (16) و با این وجود وقتی که او به بدترین مرگی بمیرد من خواهم ماند در آن ننگ مدت مدیدی در جهان (17) ولیکن هنگامی که بیاید محمّد صلی الله علیه و آله پیغمبر خدا این عیب از من برداسته می شود. و این را خدا خواهد کرد زیرا که من اعتراف نمودم به حقیقت مسیّا (مسیا- در اصطلاح انجیل برنابا پیامبراسلام است.) که این جزا را به من عطا خواهد فرمود، ینعی که من شناخته شوم که من زنده ام و من خالیم از عیب آن گونه مرگ (صلیب درنزد رومیان بدترین مرگ ها و قبیح ترین موت ها بوده است [قاموس مقدس]).»
در ص 349 فصل 220 آیه19 و 20 انجیل برنابا نیز می فرماید: «(19) پس چونکه مردم مرا خدا و پسر خدا خواندند با این که من درجهان بیزار بودم، خدا خواست که مردم مرا استهزاء کنند به مرگ یهودا در این جهان، در حالی که معتقد
ص:224
باشند به این که من همانم که بردار مرده تا شیاطین به من استهزاء نکنند در روز جزاء (20) و این باقی خواهد ماند تا بیاید محمّد صلی الله علیه و آله پیغمبر خدا، آن که چون بیاید این فریب را کشف خواهد کرد برای کسانی که به شریعت خدا ایمان دارند.»
حضرت مسیح در دو آیه فوق تصریح می فرماید که خدا خواست مردم چنان پندارند که من همان بودم که بردار آویخته شده، تا بدانند که من خدا و پسر خدا نیستم، زیرا خدا به دست مخلوق خود گرفتار عذاب صلیب نمی گردد، و این ذلتِ پنداری برای آن بود که مردم از ضلالت بدعت تثلیث بیرون آیند.
و در فصل 216 در مورد رفع تهمت صلیب و این که صورت مسیح بر یهودا افکنده گشت و هم او به جای آن حضرت به دار آویخته شد، می فرماید: «(1) و یهودا به عنف داخل غرفه شد که از آن یسوع بالا برده شد (2) و شاگردان همگی در خواب بودند (3) پس خدای عجیب، کار عجیبی کرد (4) پس یهودا در گفتار و رخسار تغییر پیدا کرد، پس شبیه به یسوع شد حتی این که ما اعتقاد نمودیم که او یسوع است (5) اما او، پس بعد از آن که ما را بیدار نمود مشغول شد به تفتیش که ببیند معلم کجاست (6) از این رو تعجب نمودیم و در جواب گفتیم: تویی ای آقا همان معلم ما، (7) هم اکنون ما رافراموش فرمودی (8) اما او، پس با تبسّم گفت مگر شما این قدر کودن هستید که یهودای اسخر یوطی را نمی شناسید (9) و در این گفتگو بود که لشگریان داخل شدند و دست های خود را بر یهودا انداختند زیرا که از هر جهت شبیه بیسوع بود (10) اما ما، پس همین که سخن یهودا را شنیدیم و جماعت لشگریان را دیدیم مانند دیوانگان گریختیم (11) و یوحنّا که به لحافی از کتان پیچیده بود، بیدار شد و گریخت (12) و همین که یک تن سپاهی او را با لحاف کتان برگرفت، لحاف کتان را گذاشته برهنه گریخت، (13) زیرا که خدا دعای یسوع
ص:225
را شنید و یازده تن را از شر نجات داد.»
قرآن مقدس نیز در مورد رفع تهمت صلیب می فرماید: «وَ ما قَتَلوهُ و ما صَلَبوهُ وَلکن شبِّههَ لَهُم»(نساء، 156).
یعنی: عیسی مسیح علیه السلام را نکشتند و به دار نیاویختند بلکه مردی که عیسی را به یهودیان تسلیم نموده بود به اراده الهی صورت مسیح براو افکنده شد و هم او را به جای آن حضرت به دار آویختند و مردم در مورد او به شبهه افتاده، پنداشتند که عیسای مسیح است. (ریشه های عقیده صلیب از بت پرستان قرون اولیه است، چنانکه در ص 156 به قسمتی از آنها اشاره کرده ایم).
یکی از عقاید سخیفه مسیحیان که به اعتراف خودشان نامفهوم و نامعقولست، موضوع تثلیث می باشد، که می توان گفت از نظر انحراف و مخالفت صریح باعقل، از کلیه پندارهای نادرست در پیرامون خداشناسی سخیف تر است.
هاکس در قاموس مقدس می گوید: «خدا از خود به وجود آمده، و طبیعت خدایی قصد از سه اقنوم مساوی الجوهر است [متی، 28 19 و نامه پولس به قرنطیان، 13 14]؛ یعنی خدای پدر، خدای پسر، خدای روح القدس. خدای پدر خالق جمیع کائنات است به واسطه پسر [مزمور، 33 6 و نامه 1 پولس به کولسیان، 1 16 و نامه وی به عبرانیان، 1 2] و این سه اقنوم را یک مرتبه و درجه و عمل است.»
و نیز می گوید: «نماز جز به حضرت ایزد تعالی به دیگری به جا آورده نمی شود [متی، 4 10 مقابله کنید با تثنیه، 6 13 و 10 20] و البته اگر اوّلاً به خود مسیح یا به روح القدس هم نماز کنیم برجا و صحیح خواهد بود، زیرا که آنها نیز از جوهر
ص:226
الهی می باشند [مقابله اعمال رسولان، 7 59 و 60 و نامه اول پولس به قرنطیان، 1 2 و نامه او به فیلیپیان، 2 9] و بسیار اوقات منجی ما (مسیح) منفردا در دشت رفته و دعا می فرمود [متی، 14 23 و 26 39 و مرقس، 35 و لوقا، 5 16] و بلندترین نمازی که مسیح عیسی به جا آورد که نسبت به سایر نمازها اهمیتش بیشتر است، همان نماز آخریست که حضرتش با شاگردان و به جهت شاگردان خود به جا آورده [یوحنا، 17 1- 5 و 6 19 و 20 26].»
و می گوید: «مسیح از خدا تشکر کرد که دعای او را استجابت نمود [یوحنا، 11 41 و 42] و برای اعانت خواستن از خدا دعا نمود [یوحنا، 12 27] و از وی مسألت نمود که چرا مرا به خود واگذاشتی، در هنگامی که او را به دار می آویختند [متی، 27 46].»
مطالب فوق الذکر نمونه ای از عقاید عیسویان بود که در باره خداشناسی دارند، و «هاکس» آنها را از کتب مقدسه استخراج نموده وبرشته تحریر آورده است.
باید گفت: نظر و دقّت در عبارات فوق از غلط گیری واعتراض بر آنها گدشته
و بایستی به فکر صحیح گیری آنها افتاد.
ولی برای این که دعوی بلا دلیل نکرده باشیم، از بیان اندکی از تناقضات و مطالب نامعقول آن ناگزیریم.
(1) نخست معنی که برای خدا کرده (از خود به وجود آمده) مستلزم انکار خدای ازلی و خود نیز امری محال است)، زیرا اولاً معقول نیست چیزی علت وجود خود و سبب حدوث خویش گردد، و ثانیا اگر ما از استحاله این امر نیز چشم پوشیم، بایستی خدا را حادث فرض کنیم، جز آن که حدوثش مانند حدوث سایر ممکنات نیست بلکه از خودش تراوش کرده است!
ص:227
(2) برای ذات اقدس الهی، طبیعت (که دستخوش تبدیل و زوالست) فرض کرده، و آن طبیعت را در عین وحدت مشتمل بر سه وجود مباین پنداشته (خدای پدر، خدای پسر، خدای روح القدوس) که در عین مباینت وجودی، متساوی الجوهرند، و خدای پدر را از پسر عاجزتر و ناتوان تر معرفی نموده، و خلقت کائنات را به وسیله و استمداد از پسر دانسته است. و در پایان این سه جوهر متساوی و هم مباین را سه اقنوم در یک مرتبه و درجه و عمل خوانده است.
(3) در جمله دومی که از «هاکس» نقل شد :نخست خواندن نماز را منحصر به پیشگاه خدای پدر کرده، و سپس آن را در برابر حضرت مسیح و روح القدوس نیز تجویز نموده، و براین تعدی، با این که این دو نیز از جوهر الهی می باشد استدلال جسته است.
ولی در چند سطر بعد می گوید: چه بسا خود مسیح به تنهایی در دشت می رفت و به خدای پدر دعا و از او استدعا می داشت، در مواردی بیشمار دست نیاز به سوی خدا دراز کرده، و هنگامی که می خواست او را به دار آویزد، با نهایت تضرّع و عجز و لابه می گفت: «خدایا، چرا مرا به خود واگذاشتی تا بندگانت به دارم آویزند؟»
چنان که بر هر صاحب شعور و ادراک روشن است، معتقدات و مذکورات فوق از اموری متناقض و محال و نامعقول بیرون نیست، و روی این اصل نیازی به استدلال وابطال نداشته و تنها ذکر آنها در سخافت و بطلانش کافی است.
باید از عیسویان پرسید: چگونه خدای پسر (عیسی) که به زعم شما جوهر و ذاتش با خدای پدر برابر است، گاهی به خدای پدر در خلقت کائنات کمک می دهد، و گاهی هم، چنان ناتوان است که بندگان خدای پدر او را به دار می آویزند؟ آیا مقتول
ص:228
و مصلوب همان خدای پدر است، که کائنات پس از وی بدون خدا مانده اند؟ و یا خدای پسر است که در این صورت قسمتی از جوهر ذات خدای پدر شهید ناتوانی و ضعف فرزندش شده است؟ اگر ذات عیسی ذات خداست پس کمک دادن و یا کمک خواستن عیسی از وی و نماز و دعا در برابرش خواندن و مصلوب شدنش چیست؟ و اگر غیر او است، و ذات او غیر ذات خدا و بلکه آفریده و بنده او و فرزند انسانست [چنانکه هشتاد مرتبه در اناجیل اعتراف کرده که من فرزند انسانم] پس این تناقض گویها از چیست؟
قران مقدس [که خود را مهیمن و حافظ کتب آسمانی خوانده است این بدعت زشت را از بنیاد کنده و با صریح لهجه اعتقاد به تثلیث را کفر و زندقه خوانده و می فرماید: «لَقَد کَفَرَ الذینَ قالُوا اِنّ اللّه ثالثُ ثَلاثَةٍ]؛ یعنی کافر شدند آنان که گفتند خدا سومی سه نفر (سه اقنوم) است. (و می فرماید: (ولاتقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لهم...) ؛ یعنی نگوئید سه خدا - اقنوم - از این زشتگوئیها در گذرید و به توحید حقیقی گرائید.)
و درباره اعتراف مسیح به بندگی خود، و تکذیب اتهام الوهیت می فرماید: «لَن یستَنکِفَ المَسیحُ اَن یَکونَ عبدا للّه»؛ یعنی حضرت مسیح هرگز از این که بنده و آفریده خدا باشد خودداری نکرد.
و نیز می فرماید: «مَاالمَسیحُ بن مَریَمَ اِلاّ رسُولٌ و اُمّهُ صِدیقَةٌ»؛ یعنی عیسی پسر مریم به جز فرستاده خدا نبود و مادرش بسیار راستگو بوده است.
در انجیل برنابا نیز [اضافه بر آنچه در ذیل عنوان صلیب در باره تبرّی مسیح از
ص:229
اتهام الوهیت گذشت] در فصل 53، آیه 34 - 36، پس از بیان احوال قیامت می فرماید: «(34) و چون یسوع این بفرمود روی خود را طپانچه زد به دستهای
خود، (35) آن گاه سرخود را برزمین زد و چون سرخویش برداشت فرمود: ملعون باد هرکسی که درج کند در گفته های من این را که من پسرخدایم (36). پس بیفادند شاگردان هنگام این سخنان مثل مردگان.»
و در فصل 70 مسیح علیه السلام پطرس حواری را به این عقیده سخیف تهدید کرده، می فرماید: «(4) یسوع فرمود سخن شما در باره من چیست؟ (5) پطرس جواب داد: به درستی که تو مسیح پسر خدایی! (6) پس آن وقت به خشم آمد و به خشم او را نهیب کرده، فرمود: برو و دور شو از من زیرا که تویی شیطان و می خواهی به من بدی کنی.»
و در متی (16 23) نیز می فرماید: «اما عیسی برگشت» پطرس را گفت: دورشو از من ای شیطان که باعث لغزش من می باشی!»
و در فصل 92 و 93 برنابا می فرماید: «(14) پس یسوع چون کثرت جمعیت را که زمین را به مردم پوشانیده بود دید، متحیر شد (15) و به شاگردان خود فرمود: شاید شیطان در یهودیه فتنه ای برپا کرده، (16) خدا دور کند از شیطان تسلّطی را که او راست برخطاکاران (17) و چون این بفرمود مردم نزدیک شده بودند (18) پس همین که او را شناختند بنا کردند به فریاد زدن: مرحبا به تو ای خدای ما و بنا کردند به سجده نمودن به او چنانچه به خدا سجده می کنند. (19)
پس یسوع آهی کشیده، فرمود: از من دور شوید ای دیوانگان، زیرا که من می ترسم از این که زمین دهن باز کند و مرا با شما برای کلام ممقوت شما فرو ببرد (20) از این رو مردم ترسیدند و مشغول گریه شدند. (1) آن وقت یسوع دست بلند
ص:230
نموده، اشاره به سکوت فرمود (2) و فرمود: به درستی که هرآینه شما گمراه شدید گمراهی بزرگی، ای اسرائیلیان، چه شما مرا خدای خود خواندید و حال آن که من انسانی هستم (3) و همانا می ترسم که از این رو خدا به شهرمقدس و بای سختی فرود آورده، آن را تسلیم کند برای بندگی نمودن به اجانب (غربا)، (4) بر شیطانی که شما را با این اغوا نمود هزار لعنت باد.
(5) و چون یسوع این بفرمود به هر دو دست خود لطمه بر روی خود زد (6) پس در عقب آن گریه سختی به ظهور رسید؛ به اندازه ای که کسی نشنید آنچه
رایسوع فرمود (7) پس از این جهت مرتبه دیگر دست خود رابلند کرده، اشارت به سکوت فرمود، (8) چون گریه مردم آرام گرفت بار دیگر به سخن درآمده، فرمود:
(9) گواهی می دهم روبه روی آسمان و هرچه را بر زمین است گواه می گیرم که از هرچه شما گفته اید من بیزارم، (10) زیرا که من انسانی هستم زاییده شده از زنی که فناپذیر و از جنس بشر است و در معرض حکم خداست و مبتلا به رنج خور و خواب و سرما و گرما است مثل سایر بشر، (11) از این رو وقتی که روز خدا برای جزادادن بیاید، سخن من مثل شمشیری خواهد بودکه می شکافد هرکه را که اعتقاد بورزد که من بالاتر از انسان هستم.»
انجیل برنابا به جرم کشف این فریب و انکار شدیدی که در موردصلیب و تثلیث و سایر بدعت های پولس و مانند او دارد، مورد طعن پیروان پولس قرار گرفته و از جمله آنان پاپ جلاسیوس اول است که برحسب آنچه در دایرة المعارف انگلیسی، طبع 13، ص 180 مرقوم یافته، وی در سال 496 میلادی، یعنی 118 سال پیش از بعثت پیامبر اسلام فرمانی مبنی بر نهی از مطالعه انجیل برنابا صادر کرد.
ص:231
قرآن در موارد گوناگون که از حضرت مسیح سخن می گوید او را از شوائب نقص و گناه و ناپاکی مولد و نسب، و بی مهری به مادر، و همچنین از سایر انحرافات مبرا ساخته و از اتهامات اناجیل تبرئه می کند.
از جمله در آیات 29-34 سوره مریم راجع به ماجرای اتهام زنا به حضرت مریم علیهاالسلام و تکلّم عیسی در گهواره، و تبرئه خود و مادرش از ناپاکی مولد، و اثبات طهارت ابدی نسب خویش، و سایر جهات، می فرماید:
«قال اِنّی عبداللّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیا (30) وَ جَعَلَنی مُبارَکا اَینَما کُنتُ و اَوصانی بالصَّلوةِ وَ الزکوةِ مادُمتُ حیّا (31) وَ بَرّا بِوالِدَتی وَ لَم یَجعَلنی جَبّارَا شَقِّیا (32) وَ السلامُ عَلیّ یَومَ وُلِدْتُ و یَومَ أَموتُ و یَومَ اُبْعثُ حیّا(33) ذلک عیسی بْنُ مریَمَ قَول الحَقِّ الّذی فیهِ یَمتَرونَ.»
ترجمه: 29 - [عیسی در گهواره به امر خدا به سخن آمد و گفت:] همانا من بنده خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود (30) و هرکجا که باشم و در هرجا که بوده ام [در صلب پدران و رَحِمِ مادران و هنگام تولد تا گاهِ مردن] مرا مبارک و پاک و مایه برکت و سربلندی قرارداد، و تازنده ام به نماز و روزه مرا سفارش فرمود (31) و به نیکویی و مهربانی با مادر توصیه نموده و مرا ستمکار و بی مهر و عاطفه قرار نداد [چنانکه اناجیل گوید] (32) و سلامتی و پاکی از هر جهت [جسمی و روحی و نسبی] با من بوده و هست، از هنگامی که تولد یافتم و روزی که از جهان بروم، و زمانی که (قیامت) برای زندگی ابدی باز انگیخته شوم (33) این است عیسی پسر مریم و گفتار حق در باره او همانست که بیان شد، آن حقایقی که در مورد آنها دچار شبهه و تردید بوده اید.
ص:232
مقصود از آیه 33 این است که عیسای پیامبر که فرستاده خدا بوده برخلاف پندار ناروای شما (اهل کتاب) خدا و پسر خدا نبوده، بلکه بنده خدا و فرستاده او بوده است و نسبت به مادر بی مهر نبود، بلکه معدن رحمت و عطوفت بود، از نظر نسب ناپاک و اولاد زنا نبود بلکه نسلش تا آدم( علیه السلام ) پاک و مطهر بوده است و... و به صریح لهجه و تعبیرات گوناگون کتاب و آئین و پیامبر بزرگوار اسلام راآخرین کتاب (1) و آیین (2) و ختمِ (3) انبیا و رسل الهی معرفی نموده است.
قرآن مجید در آیاتی چند، خود را خاتم کتب آسمانی معرفی کرده و نزول کتاب آسمانی را پس از خود ممتنع و ناشدنی خوانده و می فرماید:
«وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقا وَّ عَدْلاً لا مُبْدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(انعام15)
ترجمه: ای پیامبر کلمات و آیاتِ پروردگارت که راهنمای راستی و عدالت است [با نزول قرآن] پایان یافت، هیچ قدرت و شخصیتی توانایی و یارای آن ندارد که آیات قران را تبدیل به آیاتی دگر کند، و یا کتابی بیاورد که جایگزین قرآن شود، و خدا شنوا و داناست:
جمله «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقا وَّ عَدْلاً»، آیات صدق و عدلِ آسمانی را که
راهنمای راستی و عدالت است با نزول قرآن پایان یافته معرفی کرده، و در نتیجه، آنچه را که پس از قرآن به نام کتاب آسمانی خوانده شود کذب و ظلم خوانده است.
و جمله «وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»، اشاره به این است که پروردگار یاوه گوئی ها و گزاف مدعیان کتاب آسمانی پس از قرآن را می شنود و به انحراف و عجز آنان از چنان اندیشه ناروایی آگاه است.
2- و در آیه 27 سوره کهف نیز می فرماید:
ص:233
«وَ اُتلُ ما اُوحِیَ اِلَیکَ مِن کِتابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لِن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلتَحَدا»
ترجمه: آنچه از آیات کتاب پروردگار بر تو [ای پیامبر!] وحی شده برای جهانیان بخوان، هرگز احدی آنها را تبدیل نتواند کرد، و تا انقراض جهان به جز قرآن پناهگاهی برای ره گم کردگان نتوانی یافت.
چنانکه مشاهده می شود، آیه فوق بالفظ «لَن» (که در لغت عرب برای نفی ابدی استعمال می شود) ابدیّتِ قرآن را اثبات، و آن را تا انقراض بشریت به طور انحصار، هادی و پناه ره گم کردگان معرفی نموده است.
3- و در آیه 42 سوره فُصِّلت، حاکمیت و غلبه کّلی قرآن را بر عموم کتب پیامبران مورد بحث قرار داده، می فرماید:
«اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکرِ لَمَّا جآءَهُم وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ (ما در استدلال باین جمله برخلاف آنچه بعضی از نقّادین پنداشته اند، نیازی به این نداریم که «الباطل» را به معنی «المبطل» بگیریم، تا استدلال برخلاف ظاهر لفظ لازم آید، بلکه با حفظ معنی «الباطل» گوئیم:
از لحاظ آنکه توجهِ نسخ و ابطال (از ناحیه مقام و یاقانونی که قبل و یا بعد از قرآن است) باین کتاب آسمانی، نتیجه اش راه یافتن باطل و بطلانست بسوی آن، روی این اصل جمله فوق با نفی نتیجه که «اتیان الباطل» است خواسته نفی هرگونه مبطل و ناسخی را در باره قرآن کرده و آنرا تا انقراض جهان باقی و ثابت معرفی نماید. لا یّاتیهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ لا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمید.»
ترجمه: آنان که ذکر الهی (قرآن) را به هنگام نزول آن انکار نمودند [در گمراهی آشکارند] در صورتی که این کتاب مجید آسمانی دارای حاکمیت و غلبه
مطلقه بر عموم کتب آسمانی است، آنچه بخواهد قرآن را باطل و قوانین محکمه آن را از حکومت برکنار سازد، نه پیش از او آمده و پس از آن هم تاابد نخواهد آمد، این
ص:234
کتاب فرستاده پروردگاری است که آنچه فرموده، محکم و از روی حکمت و مصلحت ابدی فرموده و این موهبت بزرگ مورد ستایش عموم خردمندان است.
4- و در آیه 91 سوره نحل، قرآن را «تبیان کل شی ء» خوانده، می فرماید:
«وَ نَزَّلنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِبیانا لِکُلِّ شیی ءِ وَ هُدیً وَ رَحمَةً وَ بُشری لِلمُسلِمینَ.»
ترجمه: ما این کتاب را برتو فرستادیم با این موقعیت که کلیه راه های سعادت و تمامی نیازمندی های بشریت را بیان و جبران کند، و برای آنان که در برابر حق سر تسلیم فرود می آورند، هدایت و رحمت و بشارت به نعمت های ابدی باشد.
5- و در آیه 38 سوره انعام می فرماید: «ما فَرَّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیی ءٍ».
ترجمه: هیچ گونه کوتاهی و نقصان در قرآن وجود ندارد.
6- و نیز می فرماید: «لا رَطْبٍ وَ لایَابِسٍ اِلا فِی کِتابٍ مُّبِینٍ» [انعام 59]
ترجمه: آنچه شاید و باید دراین کتاب که روشن کننده حقایق است بیان شده است.
در برخی از فرمایشات حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به خاتمیت قرآن اشاره شده و از جمله می فرماید:
«وَ کِتابُ اللّهِ بَینَ أظْهُرِ کُم ناطِقٌ لایَعْیی لِسانُهُ وَ بَیتٌ لاتَهدَمُ اَرکانهُ وَ عزٌ لاتُهزَمُ اعوانهُ» [نهج البلاغه]
ترجمه: کتاب خدا در برابر شماست، این کتاب گوینده ای است که هیچ گاه از تکلّم باز نمی ایستد [تا انقراض جهان رهبر آدمیان است] و خانه ای است که پایه هایش ویران ناشدنی است و عزت و عظمتی است [برای انسانیت] و غلبه و سیطره ای است بر عموم کتب، که هیچ گاه یارانش مغلوب و منکوب نمی گردند.
و نیز می فرماید:
ص:235
«وَ اعلَمُوا: اَنّهُ لَیسَ علی اَحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن حاجَةٍ وَلا لاَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنیً.»(1)
ترجمه: بدانید که پس از تابش انوار هدایت قرآن هرگز احدی را به کتاب و قانون دیگری نیاز نیست و به جز قرآن قانون دیگری نیست که نیازمندی های دینی و روحانی را رفع کند.
و نیز می فرماید:
ص:236
«وَ علَیکم بکتابِ اللّهِ فَانّهُ الحبلُ المتینُ و النّورُ المبین (الی قوله) لا یَعوج فیقامُ و لایزیغ فَیُسْتَعتَب.»
ترجمه: بر شما باد که به کتاب اللّه (قرآن) منحصرا تمسک جویید که او پیوندی است متین و ناگسستنی میان خدا و بندگان و نوری است که حقایق را آشکار می کند، کجی در آن نیست تا نیازی به تصحیح داشته باشد، و مجعوله و انحرافی در آن راه ندارد تا مورد عتاب و سرزنش قرار گیرد [مانند کتب منسوخه.]
بشارت به خاتمیت آیین مبین اسلام که از مسلّمات کلیه فرق اسلامی است، در قرآن و سایر کتب پیمبران به صریح لهجه مذکور، وبرای روشن شدن اذهان خوانندگان به طور فهرست بدانها اشاره می شود.
1- در آیه6 باب سوم کتاب حقوق نبی گذشت که فرمود: «هَلِخُوت عوُلام لو.»
ترجمه: راه ها و سنن آن قدوس که از کوه فاران (حری) جلالش آسمان ها را پوشانیده عالمی و جهانی است؛ یعنی هم از نظر عمومیت دعوت مانند عالم است که جایگاه همگی آفریدگانست و هم عمرش همدوش و برابر عمر عالم انسانی و حیات بشریت است.
چنان که از پیامبر اسلام ماثوراست که فرمود: «اَنَا و الساعةُ کهاتَینِ»؛ من و ساعت (رستاخیز) همچون دو انگشت برابر یکدیگریم، و عمر شریعت من با عمر جهان یکسان است.
2- و در انجیل برنابا (فصل 42) نیز اشاره به خاتمیت آیین اسلام کرده، می فرماید:
«(14) و من نمی شمارم خود را مانند آن که از او سخن می رانید، (15) زیرا که
ص:237
من لایق آن نیستم که بگشایم بندهای جرموق یا دوال های نعل رسول اللّه صلی الله علیه و آله را که او را مسیّا (مسیا در اصطلاح انجیل برنابا حضرت محمّد صلی الله علیه و آله است که در آیه 17 آیین او را بی نهایت و ابدی معرفی فرموده است). می نامید (16) آن که پیش از من آفریده شده و زود است بعد از من بیاید (17) و زود است بیاورد کلام حق را و نمی باشد آیین او را نهایتی.»
3- قرآن نیز در مورد خاتمیت اسلام می فرماید:
«اِنَّ هذَا القُرانَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ» [اسراء 9]
ترجمه: اگر شریعت اسلام را یکسو و سایر شرایع آسمانی را که برای سراسر حیات بشر در کلیه ادوار مقدر است سویی دگرنهیم، شریعت اسلام از همه آنها استوارتر است، و این خود معنی خاتمیت و شریعت آخرین می باشد.
4- و در آیه 161 سوره انعام می فرماید:
«قُلْ اِنَنی هَدانی رَبّی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ دِینا قِیَما مِلَّةَ اِبراهیمَ حَنیفا»
ترجمه: به جهانیان بگو: پروردگار، مرا به راهی راست رهبری فرموده و آن دینی است قیّم و زوال ناپذیر که بنیادش از همان سنت و رویه ابراهیم است.
5- و در سوره بیّنه پس از آن که می فرماید: «مشرکین دست از عقیده باطل خود بر نمی داشتند جز آن که فرستاده خدا با آیات و بیّنات فرا رسد و آیات کتاب
قیّم را برایشان بخواند، اینان دستوری ندارند جز آن که خدای را با نیّت پاک پرستش کنند، نماز بخوانند و...»، می فرماید: (وَ ذلِکَ دینُ القَیِّمَةٍ» (آیین اسلام) دینی است قیّم و زوال ناپذیر.
6- و در آیه 85 سوره آل عمران می فرماید:
«وَ مَن یَبْتَعُ غَیْرَ الاْءِسْلامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الاَْءخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ».
ترجمه: هرکه جز آیین اسلام در جستجوی آیینی دیگر برآید، تا ابد و
ص:238
انقراض جهان از او پذیرفته نیست و روز رستاخیز از زیانکاران است.
7- و در ایه 3 سوره مائده می فرماید: «الیَومَ اکمَلْتُ لَکُم دینکم و أتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاسلامَ دینا».
ترجمه: امروز که پیامبر اسلام عهده دار هدایت بشر است، دین را برای شما تکمیل و نعمت را برای شما تمام کردم، و خشنودم که برای همیشه بر دین اسلام باقی باشید.
و چنانکه روشن است آیات فوق آیین اسلام را پابرجاترین راه هدایت و دین قیّم و زوال ناپذیر و گرویدن به غیر آن را تا انقراض جهان غیرقابل قبول خوانده و آن را کمال و بلوغ دیانت و تمام نعمت معرفی فرموده است.
و در روایات وارده از ائمه اسلام علیهم السلام نیز به ابدیّت آیین مبین اسلام تصریح شده و از جمله حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید: «اِنَّ هذَا الاِسلامَ دینُ اللّهِ الّذی ارتضاهُ لنَفسه، تا آنکه فرماید: ثُمَّ جَعلَهُ لاَانفِصامَ لِعُروتِه وَ لا فَکّ لِحلقَتِه ولاانهدامَ لاَساسِه ولازوالَ لِدَعائمِه وَلا انِقلاع لِشَجَرَتِه وَ لاَانِقطاعَ لِمُدَّتِهِ» (النهج ج 2/174/175)
ترجمه: اسلام همان آیینی است که پروردگار بزرگ آن را در میان ادیان برگزیده و قوانین آن را به اندازه ای استوار فرموده که دستاویز آن پایان پذیر و حلقه اش گسستنی نیست، اساس و بنیادش انهدام نمی پذیرد و ارکانش زایل و نابود نمی گردد و درختش هرگز از ریشه بیرون نمی آید. و مدت و دوران او تمام نمی شود (چرا که آن دین کامل و جاوید خواهد بود).
قرآن در آیات خود رسول خدا صلی الله علیه و آله را مصدق انبیاء خوانده و تصریح می کند
ص:239
که پروردگار از ازل با عموم پیامبران پیمان گرفته که به آن حضرت ایمان آورده و یاریش کنند؛ چنان که می فرماید:
8 - وَ اِذا اَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبیّین (1) لَما آتیتکُم مِن کِتابٍ وَ حِکَمةٍ (2) ثُمّ جائکُم رَسُولٌ (3) مُصَدقٌ لما معَکُم (4)لَتُؤمِنُنَّ به (5) وَ لَتَنصرنّهُ (6) قال ءَاقررتُم و اَخَذتم عَلی ذالِکم اِصری، قالوا: أقررنا (7) قالَ: فاشهَدوا و انَا مَعَکم مِنَ الشاهِدینَ (8). [آل عمران 75]
ترجمه: به یاد آور [ای پیامبر!] هنگامی را که پروردگار از عموم پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت عطا کردم، و پس از همگی شما پیامبری به سوی شما فرستادم که او شما و آنچه باشماست تصدیق کند، شما باید به آن بزرگوار ایمان آورده و یاریش کنید، سپس فرمود: ای پیامبران! به این پیمان اقرار نمودید! و این بار گران را بردوش نهادید؟ گفتند: ما همگان اقرار نمودیم. فرمود: [براین اقرار و پیمان و تعهد نصرت و ایمان] گواه باشید و من نیز با شما گواه خواهم بود.
جملات هشتگانه آیه فوق به بیان ذیل، خاتمیت و افضلیت پیامبر بزرگوار اسلام را ثابت و مقام سلطنت و رسالت بر انبیای گذشته را ویژه آن حضرت می سازد.
جمله 1 به طور ابهام حکایت از زمانی می کند که پروردگار عموم پیامبران را گرد آورده و از تمامی آنان پیمان نصرت و ایمان به حضرت ختمی مرتبت را [که مدلول جمله 5 و 6 است] گرفته است.
و کلمه «النبیین» که به اصطلاح جمع محلیّ به الف و لام است، برحسب قواعد شامل عموم افراد بوده و روی این اصل احدی از پیامبران الهی از این پیمان بیرون نیستند.
جمله 2 و 3 و 4 بیان وقتِ نصرت و ایمانِ به آن حضرت است که (2) چون
ص:240
به شما کتاب و حکمت عطا فرمودم (3) و پس از همگی شما پیامبری به سوی شما فرستاده شد که (4) گفته ها و آنچه با شما بوده است را تصدیق نمود (5) به او ایمان
آورید (6) و یاریش کنید.
جمله 3 دو امتیاز و مقام اختصاصی برای پیامبر بزرگوار اسلام ثابت می کند؛ اول خاتمیّتِ آن حضرت است که مدلولِ کلمه «ثّم» می باشد، زیرا این کلمه که به معنی تراخی و تأخیر است ظهور نور قدوسی محمّدی صلی الله علیه و آله را پس از عموم پیامبران دانسته وحتی فاصله ی ممتدی را هم که بین آن حضرت و پیامبران بوده بیان کرده است.
دوم اینکه عموم رسل الهی فرستاده به سوی امت هایی هستند که عهده دار هدایتشان بوده اند، و جمله «جائکم» که خطاب به عموم پیامبران است، اضافه بر مقام رسالت به معنی فوق، بر عظمت آن حضرت افزوده است که آن بزرگمرد آسمانی فرستاده به سوی پیامبران نیز هست.
و جمله 4 نیز امتیاز دیگری است برای آن حضرت که تصدیق کننده رجال وحی است، و هر که از تصدیق او خارج شود از رجال وحی بیرون است.
و جمله 5 پیامبران را ملزم به ایمان به آن حضرت نموده و تصدیق و اعتراف به او را از شرایط رسالت و لوازم نبوت ایشان قرار داده است.
و جمله 6 نصرت آن حضرت را برایشان واجب نموده که هریک به نوبه خود پیروان خویش را به ظهور این نیّر اعظم و چراغ هدایت آگاه ساخته، به آمدنش بشارت دهند.
و در جمله 7 از پیامبران براین پیمان اقرار و اعتراف گرفته و بارگران را به عهده آنان ثابت نموده است.
و در جمله 8 به آنان امر فرموده که به موقع خود براین پیمان گواه باشند و
ص:241
ذات اقدس حق نیز خود را در زمره گواهان به شمار آورده است.
بنابراین آنچه گذشت از آیه فوق مستفاد می گردد که پروردگار در باره ایمان و نصرت حضرت ختمی مرتبت در ازل از عموم پیامبران پیمان گرفته، و احدی جز وی که مصدق الانبیاء و خاتم الرسل است باقی نمانده، و آن حضرت نبی الانبیاء و رسول الرسل است که آنبیاء نسبت به وی امت و پیروند، و عموم رجال وحی بر پیمان ایمان و نصرت وی پایدار، و پروردگار با آنان براین پیمان گواه است.
آیا پس از این پیامبر، پیامبر دیگری ممکن است؟ و آیا با این تصریحات جرئت دعوی نبوت پس از پیامبر اسلام برای احدی باقی می ماند؟
در آیه 3 سوره احزاب موافق آیه 75 آل عمران که آن حضرت را خاتم رسولان خوانده بود، اضافه بر این مقام، آن حضرت را خاتم پیامبران معرفی کرده، می فرماید:
«ما کانَ محمّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُمْ، وَلکِنْ رَسُول اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبیینَ.»
ترجمه: حضرت محمّد صلی الله علیه و آله پدر یکی از مردان شما نبوده بلکه وی فرستاده خدا و آخرین پیامبران است.
در کتاب لغت عربی میان معنی خاتَم و خاتِم فرقی ننهاده و هر دو را به معنی آخرین ذکر کرده اند.
چنانکه در مجمع البحرین می گوید: «خاتَم النبیین، ای: آخرَهم لیس بعده نَبِی.»
خاتم النبیین، یعنی آخرین پیامبران که پس از وی پیامبری نیست.
صراح اللغة می گوید: خاتِم و خاتَم و خیتام و خاتام، همگی دارای یک معنی
ص:242
هستند و آن آخرین است.
گرچه در صراح اللغة نیز می گوید: یکی از معانی خاتَم انگشتری است که با آن مهر زنند، ولی دز این صورت دلالت آیه فوق بر خاتمیت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله روشن تر و صریح تر خواهد بود.
زیرا معنی خاتم النبیین چنین می شود که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله در میان پیامبران همچون انگشتری است که با آن مهر می زنند (سابقا مرسوم بوده که اشخاص نام خود را روی نگین انگشتر ترسیم کرده و با آن نامه ها و اسناد را مهر می کرده اند، و جهت این که مهر را خاتم گویند این است که مهر در آخر نامه زده می شود و خاتم به معنی آخر و پایان است.)
روی این اصل همان گونه که مهر آخر نامه شاهدِ صدق و صحّت مندرجات
نامه است، و چنانچه در زیر مهر چیزی به مطالب نامه افزوده شود از درجه اعتبار ساقط و کذب و جعل شناخته می شود رسالتِ پیامبران نیز تنها با تصدیق و گواهی پیامبر بزرگوار اسلام شناخته شده، و هرکه پس از آن حضرت دعوی نبوت و رسالت کند، دعویش کذب و از درجه اعتبار ساقط، و در حکم عباراتی مجعولست که در زیر مهر و امضا نوشته شود.
ص:243
فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام در کتب عهدین
چنان که گذشت بخشی از بشارت های کتب عهدین مربوط به امامت امیرالمؤمنین و فرزندان آن حضرت تا امام زمان عجل اللّه فرجه الشریف است و در ضمن آن بشارت ها گمراهی حاکمان ظالم بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز یادآوری شده است.
در این زمینه مناسب دیدم از کتاب «ابلیا» که تألیف آقای حکیم سیالکوتی، از پژوهشگران محترم دوران گذشته است و به فارسی ترجمه شده استفاده کنم. وی برای بررسی اعتقادات خود و اطمینان به حقانیت اسلام و تشیع کتب عهدین را بررسی نموده و حقایقی رادر مورد اسلام و مذهب تشیع علوی به دست آورده است و بعد از تأمین اعتقادات خود آن را به صورت کتابی درآورده.
اینک عین عبارات کتاب یادشده در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
رساله «ایلیا» که ترجمه فارسی آن هم اکنون از نظر خوانندگان محترم می گذرد از تألیفات گران بهای حکیم سید محمود سیالکوتی است. وی که از دانشمندان بی تعصب و از کاوشگران ژرف اندیش به شمار می رود، مدت 32 سال در سلک اهل
ص:244
حدیث بوده و در همان زمان، کتاب هایی نوشته و به نشر چند جریده و مجله اشتغال داشته است.
و در عین حال چون مذهبش به او آرامش روحی نبخشیده، برای تحقیق و رسیدن به مذهب صحیح، به هر راهی رفته و به هر روزنه امیدی نظر انداخته است، تا سرانجام، کل مقصود را از بوستان ولای علی علیه السلام چیده و به آرامش روحی و ثروت
معنوی نایل شده است.
مترجم می گوید: این خود، پرسشی است که چرا برخی دانشمندان کاوشگر، از مذهب خود به مذهب تشیع می گرایند ولی تاکنون هیچ دانشمندی از این مذهب به مذهب دیگر نگراییده است؟ (ان فی ذلک لآیات لاولی الالباب).
سپس می گوید: در کتب مقدس پیشین، از آمدن خاتم پیامبران حضرت محمّدبن عبداللّه صلی الله علیه و آله ، و جانشین وی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بشارت داده شده، اما مخالفان اسلام، نخواسته و نمی خواهند این حقیقت را آشکار کنند، بلکه برای از بین بردن آن بسی کوشیده و می کوشند.
مثلا در انجیل صحیفه غزل الغزلات، چاپ لندن، سال 1800 میلادی، باب 5، آیه 1-10 سخنانی از حضرت سلیمان علیه السلام راجع به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام به طور غیرصریح دارد تا در آخر، صریحا می فرماید: «خلومحمّدیم»، او دوست و محبوب من محمّد صلی الله علیه و آله است.
ولی از انجیل هایی که بعد از سال 1800 م چاپ شده، جمله «خلومحمّدیم» حذف گردیده است.
و همچنین لفظ «ایلیا» یا «ایلی» یا «آلیا» که در کتب مقدس پیشین ذکر شده، مخالفان حق، می کوشند ثابت کنند که مراد از آن، خدایا، الیاس، یا مسیح، یایوحنا
ص:245
است نه حضرت علی علیه السلام .
ناگفته نماند که بعضی از روحانیان با انصاف مسیحی که در باره «ایلیا» یا «ایلی» یا «آلیا» تحقیق کرده اند و از زندان تعصب رهایی یافته اند حقیقت امر را بیان نموده اند.
یکی از آنان Mr.J-B-Galidonاست که چنین می نویسد:
In the language of oldest and present habrew the word "Allah" or "Allia" is not in the meanings of god or alla but this word is showing that in the next and last time of this word any one will become nominates allia or ailee (A note book on Old and New Testaments of Bible)
(چاپ لندن، سال 1908 میلادی، جلد اول، صفحه 428).
ترجمه متن انگلیسی:
«در زبان های عبرانی باستانی کلمه «ایلیا» یا «ایلی» به معنای خدا یا «اللّه» استعمال نشده و نمی شود، بلکه کلمه مذکور نشان می دهد که در زمان آینده یاآخرالزمان، شخصی خواهد آمد که نامش ایلیا یا ایلی باشد.»
به هر حال پیشگویی ها و بشارت ها راجع به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار شده است و ما در این رساله به اندکی از آنها اشاره می کنیم و به خواست خدا ثابت می نماییم که مراد از «ایلیا» یا «ایلی» یا «آلیا» وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که عزیزترین و محترم ترین مردم نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده و پیامبران گذشته هم وی را عزیز و محترم دانسته، بدو توسل می جسته اند و همبستگی او را با پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله خبر می داده اند.
ص:246
در جنگ مشهوری که بین «پاندوها» و «کوروها» واقع شد «شری کرشن جی» به میدان جنگ تشریف آورد و چون دید طرفداران حق، بسیار اندک و طرفداران باطل، بی شمارند و مانند مور و ملخ، زمین را فرا گرفته اند، پیروان خود را موعظه کرد و آنچه لازم بود به آنان فرمود سپس به گوشه ای رفت و زمین ادب بوسید و با پروردگار خود، به مناجات پرداخت و گفت:
1- (هنود، وی را یکی از پیامبران می دانند و چون مؤلف بزرگوار به شرح حال او اشاره نفرموده، ما در پایان رساله، بیوگرافی وی را به طور مختصر آوردیم. کلمه «شری» و «جی» که در اول و آخر اسم آورده شده جزء اسم نیست و برای احترام می باشد مانند: حضرت، جناب و آقا که در فارسی معمول است. (مترجم)
2- (در زبان اردو و سانسکریت و هندی این گونه «ه» (هوز دوچشمی) صدای بسیار خفیفی دارد و تقریبا مانندهای غیرملفوظ فارسی است مانند: (خانه، گریه، خنده) و اگر به صورت دیگر (هوزغیر دوچشمی) نوشته یا تلفظ شود، معنای کلمه تغییر می کند. حرف «ی» نیز دو قسم است یکی همین که در این کلمه است و دیگری بدین صورت «ی». اولی همیشه صدای کسره می دهد و اگر مانند دومی نوشته یا تلفظ شود معنی کلمه تغییر می کند. (مترجم)
3- «مندر» لفظ سانسکریت و به معنای مطلق پرستشگاه است ولی اکنون مردم هند، فقط آن را بربتخانه اطلاق می کنند. (مترجم)
4- حرف «ن» نیز دوقسم است: نقطه دارویی نقطه، دومی صدایی بسیاربسیار خفیف دارد که به تلفظ در نمی آید و اگرمانند نقطه دار، نوشته یاتلفظ شود معنای کلام تغییر می کند و باید دانست که جای آن همیشه در آخرکلمه است. مانند: مین راکشسون و غیره(مترجم)
5- (رساله «کرشن بینتی» نوشته «پندت رام دهن» ص 72 از انتشارات ساگری پستکالیه دهلی تاریخ چاپ 1931 میلادی).
ص:247
ترجمه: «ای خدای بزرگ جهان و روح عظیم هستی تو را به ذات پاک خودت سوگند می دهم و به آن کسی که باعث ایجاد زمین(1) و آسمان و حبیب تواست و به آن کسی که عزیز و بسیار محبوب او و نامش «آهلی» است و نزدیک «سنگ سیاه» در بزرگ ترین پرستشگاه های جهان، جلوه گر خواهد شد عرض حال مرا بشنو و خواسته ام را بپذیر. اهریمنان و دروغگویان را نابود ساز و راستان را پیروزی مرحمت فرمای. ای خدا! ای ایلا! ای ایلا! ای ایلا!»
آهلی از الفاظ باستانی سانسکریت است که در زبان عرب، علی یا عالی تلفظ می شود و فرموده خود شری کرشن جی:... هرگونه ابهام را از کلمه آهلی دور ساخته به طوری که جز بر وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر دیگری صدق نمی کند، لذا نیاز به گفتگو در پیرامونش نیست.
و اما لفظ ایلا:
یکی از دانشمندان بزرگ دینی هنود می گوید: در زبان های باستانی عهد پراچین نیز یک نوع زبان سانسکریت، وجود دارد که ادعا شده قدیمی ترین زبان هاست. دراین زبان نیز الفاظی هست که اکنون درخواندن، نوشتن و تکلم، استعمال نمی شود.
«ایلا» که یک نام است از همین الفاظ به شمار می آید و معنایش بسیار بلندمرتبه یا بسیار ناموراست و آهل یاآهلی یا آلی از همان لفظ ایلا گرفته شده،
ص:248
چنان که در زبان عربی اعلی، عالی، علی، تعالی و غیره گفته می شود در «ویدها»1 این گونه الفاظ، بسیار است و بر خواننده مشتبه می شود که آیا این الفاظ، عربی
1- «وید» از قدیمی ترین کتب مقدس هندوها است و خودشان آن را الهامی و منبع تمام علوم می دانند و آن به زبان سانسکریت باستانی است که باسانسکریت این زمان، بسیار تفاوت دارد. و به همین جهت است که از دانستن سانسکریت این عصر نمی تواند مطالب ویدرا به طور صحیح فهمید و بدین سبب در ترجمه های وید که به وسیله دانشمندان مختلف، صورت گرفته اختلافات بسیار وجود دارد.
«وید» مأخذ مهم تاریخ هند و قوم آریا پنداشته شده است. نثر در وید کمتر و بیشتر آن را نظم تشکیل داده است.
ویدرا تعداد چهار است: 1- رگ وید؛ 2- یجُر وید؛ 3- سام وید؛ 4- اتهر و وید.
1) «رگ وید» و این بزرگ ترین و قدیمی ترین ویدهاست که (بیش از دوهزار سال قبل از میلاد سابقه دارد) در این کتاب 1028 «منتر» (منترلفظ سانسکریت و دارای معانی زیر است: پند، مشورت پنهانی، جادو، نغمه شادی، قصه، افسون، بخشی از وید مانند آیه سوره که بخشی از قرآن است.) می پنداشتند پرستش می کردند و در عین حال عقیده شان این بود که خدا مافوق تمام نیروها و قدرت ها است.
این پاورقی از صفحه 19-21 کتاب «هستری آف اندیا» نوشته «رام رکهامل ملهوتره» که به اردو نگارش یافته بود، با اندکی اختصار به فارسی ترجمه شد به استثنای مطلب داخل پرانتز که از صفحه
5 تاریخ هند نوشته «ث. ف دولافوز»، ترجمه فخرداعی، نقل شد. ناگفته نماند که بعضی بیش از سه یا چهارهزار سال قبل از میلاد برای وید سابقه قایلند وعده ای هم معتقد به قدمت «ویدها» هستند و کتاب هایی هم در اثبات و رد این عقیده نگارش یافته است.
در ستایش و شناسایی خدا وجود دارد و در آن منترها پیامبران خدا نیز ستایش و توصیف شده اند. این کتاب مأخذ معتبر تاریخ آریاهای قدیم پنداشته شده است.
2) «یجروید» در این کتاب بیشتر برای قربانی منترهایی ذکر شده و آداب و رسوم واحکام آن بیان گردیده است.
3) «سام وید»، این کتاب، مشتمل است بر سرودهای مذهبی و طریق خواندن آنها. و بدین جهت، سام وید مخزن علم موسیقی است.
4) «اتهرووید» در این کتاب منترهایی ذکر شده که برای برطرف کردن هرگونه بیماری، گرفتاری و مصیبت مفید است.
ص:249
شکسته است یا سانسکریت است که داخل زبان عربی گردیده است.(1)
در زمان قدیم که آریاها کاملاً پای بند به مذهب بودند، خواندن وید بر یکایک آنان واجب بود. در آن زمان نه بتی وجود داشت و نه بتخانه ای. و آنان خدای یکتا را می پرستیدند، ولی چون قدرت هایی مانند ماه، خورشید، هوا، آتش و غیره را مظهر خدا.
1- مطعنی شل قئوتینمر(2) قث پاهینوا فی وز «ایلی» متازه امطع ملغ شلو شمائت پزانان همنیقته خلذ وقث فل «حدار» کمرتوه شیهوپلت انی قاه بوتاه خزیماه رث جین «کعاباه» بنه اشود کلیامه کاذو فثوتی قتمر عند و بریما برینم فل خلذ ملغ خایوشنی پم مغلینم عت جنحاریون.
ترجمه: «اطاعت آن بزرگواری که «ایلی» نام دارد، واجب است و فرمانبرداری از او همه کارهای دین و دنیا را اصلاح می کند. آن شخصیت والامقام را «حدّار» (حیدر) نیز می گویند.
او دستگیر و مددکار بی کسان و شیرشیران باشد. نیرو و قدرتش بسیار و تولدش در کعابا (کعبه) خواهدبود.
ص:250
بر همه واجب است که دامن آن بزرگوار رابگیرند و همانند غلام حلقه به گوش اطاعتش کنند.
بشنود هرکه گوش شنوا دارد، بفهمد هرکه عقل و هوش دارد، بیندیشد هرکه دل و مغز دارد که چون وقت بگذرد، دوباره باز نمی گردد.»
این نوشته از نسخه خطی بسیار قدیمی زبور که نزد «اهزان اللّه مشتقی» پیشوای دینی مسیحیان بود، نقل شد.
و به قول مفتی مصر اگر مسیحیان، این نسخه را در دیدگاه عموم مردم بگذارند، مسیحیت از جهان رخت بر می بندد. برای اطلاع بیشتردر این باره، مراجعه شود به: مجله «الحرم» قاهره - ذیقعده 1374 ه.ق.
در جنگ جهانی اول (1916 میلادی) هنگامی که عده ای از سربازان انگلیسی در چندکیلومتری بیت المقدس مشغول سنگرگیری و حمله بودند، در دهکده کوچکی به نام «اونتره» یک لوح نقره ای پیدا کردند که حاشیه اش به جواهرات گرانبها مرصّع و در وسطش، خطوطی به حروف طلایی نگارش یافته بود.
و چون آن را نزد فرمانده خود: میجرای - این گریندل» بردند، هرچه کوشید نتوانست از آن چیزی بفهمد، ولی دریافت که این نوشته به زبان اجنبی بسیار قدیمی است.
و بالاخره این لوح، به وسیله وی دست به دست گردید تا به دست سرپرست
ص:251
ارتش بریطانیا «لیفتونانت(1)» و «گلدستون(2)» رسید و ایشان هم آن را به دست
باستان شناسان بریطانیا سپردند.
پس از پایان جنگ (1918 م) در باره لوح مذکور به تحقیق و بررسی پرداختند و کمیته ای تشکیل دادند که اساتید شناخت زبان های باستانی بریطانیا، امریکا، فرانسه، آلمان و سایر کشورهای اروپایی، جزء آن کمیته بودند.
پس از چند ماه بررسی و تحقیق در سوم ژانویه 1920 م. معلوم شد که این لوح مقدسی است به نام «لوح سلیمانی» و سخنانی از حضرت سلیمان علیه السلام را دربر دارد که به الفاظ عبرانی قدیم، نگارش یافته است و ما اکنون خود الفاظ لوح را با ترجمه اش در این جا می آوریم.
و اینک ترجمه لوح سلیمانی:
اللّه
احمد ایلی
باهتول
حاسن حاسین
یاه احمد! مقذا = ای احمد! به فریادم رس
یاه ایلی! انصطاه = یا علی! مرا مدد فرمای
یاه باهتول! اکاشئی = ای بتول! نظر مرحمت فرمای
یاه حاسن! اضو مظع = ای حسن! کرم فرمای
یاه حاسین! بارفو= یاحسین! خوشی بخش
ص:252
اموسلیمان صوه عئخب زالهلاد اقتا
این سلیمان اکنون به این پنج بزرگوار استغاثه می کند
بذت اللّه کم ایلی = وعلی قدرة اللّه است.
اعضای کمیته چون بر مضمون نوشته لوح مقدس، اطلاع یافتند هریک بادیده تعجب، به دیگری نگریستند و انگشت حیرت، به دندان گزیدند و پس از تبادل نظر، قرار براین شد که لوح در موزه سلطنتی بریطانیا گذاشته شود.
اما چون این خبر به اسقف اعظم انگلستان (LORD BISHOP) رسید، یک فرمان محرمانه ای به کمیته نوشت که خلاصه اش این است:
«این اگر لوح در موزه گذاشته شود و در دیدگاه مردم، قرار گیرد، اساس مسیحیت، متزلزل خواهد شد و سرانجام خود مسیحیان، جنازه مسیحیت را بردوش
ص:253
بلند نموده در قبر فراموشی دفن خواهند کرد. لذا بهتر آن است که لوح مذکور، در رازخانه کلیسای انگلستان گذارده شود و جز اسقف و اهل سرّ، کسی آن را نبیند.»
برای کسب اطلاع بیشتر در این باره، مراجعه شود به: کتاب of Islam) (Wonderful Stories، چاپ لندن، صفحه 249.
کسانی که این لوح را دیدند و بینشی داشتند، گرایشی عجیب به اسلام، پیدا کردند و همان وقت، بین دونفر از دانشمندان به نام «ولیم» و «تامس» پیرامون لوح گفتگوهایی شد که به اسلام آوردن هردو انجامید، سپس ولیم، کرم حسن، و تامس، فضل حسین نامیده شد.
برای اطلاع بیشتر در این زمینه مراجعه شود به: مجله «الاسلام» دهلی، فوریه 1927م. و مسلم کرانیکل لند، 30 دسامبر 1926م.(1)
در ژوئیه 1951 م گروهی از دانشمندان معدن شناس روسی برای معدن یابی، مشغول زمین کاوی بودند که ناگهان به تخته چوب هایی پوسیده برخوردند و پس از کاوش بیشتری معلوم شد که آنجا چوب های بسیاری در زیرزمین، وجود داشته که گذشت زمان، آنها را کهنه و پوسیده ساخته است و از علائمی دریافتند که باید این چوب ها غیرعادی و مشتمل بر راز نهفته ای باشد.
ص:254
این بود که با دقت کامل، زمین را شکافتند و در نتیجه، تخته چوبهای پوسیده و چیزهای دیگری از آنجا درآوردند و در آن میان، تخته چوب مستطیلی یافتند که همه را به حیرت انداخت؛ زیرا در اثر گذشت زمان کهنگی و پوسیدگی به تمام چوب ها راه یافته بود، جز این تخته که چهارده اینچ(1) طول وده اینچ عرض داشت و حروفی چند برآن منقش بود.
دولت روس، برای تحقیق و بررسی دراین باره تخته چوب، در 27 فوریه 1953م کمیته ای تشکیل داد که اعضای آن باستان شناسان و استادان شناخت زبان های عمیق بودند و ما اکنون نام و عنوان آنان را در این جا می آوریم:
1- سولی نوف، استاد دانشگاه مسکو (بخش زبان ها).
2- ایفاهان خینو، استاد شناخت زبان های باستانی در دانشکده رچاینا.
3- میژانن لوفارتگ، رئیس اداره باستان شناسی.
4- تانمول گورت، استاد زبان ها در دانشکده کیفزو.
5- دی راکن، عتیقه شناس و استاد دانشگاه لنین.
6- ایم احمد کولاد، ناظم اداره تحقیق زتکومن
7- میجرکولتوف،(2) ناظر دفترتحقیقات دانشکده استالین
بالاخره پس از هشت ماه تحقیق و کاوش، اسرار آن تخته چوب برای کمیته
ص:255
کشف گردید و معلوم شد که این تخته چوب از کشتی حضرت نوح علیه السلام است که برای تیمن و مددخواهی چیزهایی برآن نوشته وبرکشتی نصب کرده است.
در وسط تخته یک تصویر پنجه نمایی وجود داشت که عبارتی چند به زبان سامانی بر آن نگاشته بود و ما اکنون آن تخته را در دیدگاه خوانندگان محترم قرار می دهیم تا تصویر و نوشته ها را چنانکه در زمان حضرت نوح علیه السلام بوده مشاهده کنند.(1)
ص:256
حروف زیر پنجه:
کمیته تحقیق پس از هشت ماه فکر و دقت و زحمت نوشته مذکور را خواندند و به حروف روسی درآوردند بدین صورت:
ص:257
سپس استاد زبان باستان شناس بریطانیا MR.N.F.Maks الفاظ مذکور را به انگلیسی چنین ترجمه کرد.
O. My God My Helper, Keep My Hand With Mercy And with your Holy bodies:
Mohamad. Alia. Shabbar. Shabbir. Fatema.
They All Are Biggests and Honourables.
The world Established for Them.
Help Me By Their Names.
You Can Reform To Right(1)
ترجمه: «ای خدای من! ای مددکار من!
به لطف و مرحمت خود، و به طفیل ذوات مقدس: محمّد، ایلیا، شبر، شبیر و فاطمه(علیهم السلام) دست مرا بگیر.
این پنج وجود مقدس از همه باعظمت تر و واجب الاحترام هستند و تمام دنیا
ص:258
برای آنان، برپا شده است. پروردگارا، به واسطه نامشان، مرا مددفرمای، تو می توانی همه را به راه راست، هدایت نمایی.»(1)
به گفته بعضی از محققین: چون بعضی از احزاب مفسده جو از لحاظ دریافته اند که ادله بسیاری برختم نبوت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله موجود است و از انکار نبوت و خاتمیت آن حضرت مایوس مانده اند با این نیرنگ که نبوت و رسالت از یکدیگر جدا و ختم نبوت مستلزم ختم رسالت نیست، خواسته اند، دعوی خویش را اثبات نموده، رسالت پس از پیامبر اسلام را ممکن وانمود ساخته، و بعضی از افراد معلوم الحال که حتی از آدمیت و ایمان نیز فرسنگ ها دور و مهجورند را به عنوان پیامبر پس از اسلام وانمود نموده و افرادی مانند(علی محمّد شیرازی و حسین علی نوری) را پیامبر پس از اسلام و قائم موعود آن دانسته اند.
به این عنوان که علی محمّد، همان قائم موعود اسلام است که تشریع شرع جدید نموده، و حسینعلی نوری پیامبریست پس از وی آیینی نوین اختراع کرده است. با آن که اعترافات خود علی محمّد شیرازی حاکی از این است که وی نه تنها مدعی نبوت نبوده و بلکه چنان ادعایی نیز ننموده که من «محمّدبن الحسن یا قائم
ص:259
موعود اسلام می باشم. و این مطلب از جهاتی روشن است و قابل نسبت به او نیست.
1- او چنانکه در «تفسیر سوره یوسف» خود را بنده حضرت محمّد بن الحسن خوانده می گوید: «اللّه قدقدّر ان یخرج ذلک الکتاب فی تفسیرا حسن القصص من عند محمّدبن الحسن بن علی بن محمّدبن علی بن موسی بن جعفربن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب. علی عبده، لیکون حجة اللّه من عندالذکر علی العالمین بلیغا،و من یکفر بالاسلام لن یقبل اللّه عنه من اعماله الخ.»
2- و در «سوره السرّ» که از بافته های اوست، می گوید: «اتانی البیّنات من عند بقیة اللّه امامکم المنتظر الخ.»
3- و در «سورة الکتاب» می گوید: «یا ایّها الملا! انا باب امامکم المنتظر.»
4- و در همین سوره می گوید: یا بقیة اللّه قد فدیت بکلی لک و رضیت السبّ فی سبیلک و ما تمنیّت الاّ القتل فی محبّتک الخ.»
5- و در «تفسیر سوره بقره» در ذیل بیان مصادیق غیب می گوید: «و محل تفصیل هذاالغیب، هوالقائم محمّدبن الحسن علیهما السلام .»
6- و در ذیل آیه «اذ انجیناکم من آل فرعون» به طول عمر آن حضرت اشاره کرده، می گوید: و انّ آل اللّه سلام اللّه علیهم اجمعین، فی رتبة جسمهم الظاهرة اقوی من افتدة الجنان، لولا یقتلهم احد لایموتون، لانّ اجسادهم کانت معتدلة ولا یجری التغیّرلهم: کما یکون الحجّة محمّدبن الحسن، حیّا عذّب اللّه قوماقتلوهم.»
7- و در تفسیر «بسم اللّه» آن حضرت را به عنوان خاتم ائمه که قائم و غایب از انظار است معرفی کرده و برای احیای قرآن و سنت اسلام راجع به تعجیل فرج آن حضرت دعا نموده می گوید:
ص:260
«فتّمت کلمة الحق صدقا و عدلا لا مبدّل لکماتک و لا معقّب لایاتک بخاتمهم و قائمهم الغائب المستور المخفیّ عن عوالمهم و مواطن الظالمین و اهل الشرور عجّل اللّه فرجه لاحیاء الکتاب و السنّة.»
موارد فوق نمونه ای از اعترافات علی محمّد شیرازی است، به غیبت و طول عمر و تصریح به نام قائم آل محمّد و این که خود، بنده اوست بوده، و یا این وصف جای بسی تعجب است که گروهی عاری از خرد و اندیشه وی را به عنوان قائم موعود [آن هم قائمی که بر خلاف وظیفه امامت، به شغل نبوت و تشریع شرع جدید پرداخته [شناخته و مهملات و رطب و یابس های او را که به هنگام پریشانگویی به هم بافته، کلمات وحی وانمود ساخته اند.
(1) حسینعلی نوری در بسیاری از گفته های خود آشی شورتر از تثلیث و همچنین عقیده وحدت وجود عرفا [که همه موجودات را خدا و اجزاء او می پندارند] پخته و دعاوی متناقضی که در سخافت منحصر به خود او می باشد نموده است.
گاه خود را خدای لایزال مهیمن قیّوم معرفی کرده [چنانکه در سوره هیکل می گوید]: «لم ازل کنت ناطقا فی جبروت البقاء: انّنی انا اللّه لااله الاّانا المهیمن
القیوم.» [هیکل ص 21]
و گاهی خویشتن را مسجود و معبود عالمیان دانسته، می گوید: «تاللّه قد ظهر محبوب العالمین و مقصود العارفین و معبود من فی السموات و الارضین و مسجود الاولین و الاخرین.» (هیکل ص 48)
و زمانی خویشتن را خدای زندانی یگانه خوانده می گوید: «اسمع ما یوحی من شطرالبلاء (زندان عکا) علی بقعة المحنة و الابتلاء سدرة القضاء انّه لااله الاّ انا
ص:261
المسبحون الفرید.» (هیکل ص 286)
و گاهی برنادانی و جسارت مردمی که این خدا را- که آفریننده جهان است،- به زندان انداخته اند تأسف خورده می گوید: «تفکرّ فی الدنیا و شأن اهلها، انّ الذی خلق العالم لنفسه، قد حبس فی اخرب الدیار (یعنی عکا).» (هیکل ص 74)
و زمانی ذات خدایی خود را، نشسته در زیر شمشیرهای مشرکین خوانده و می گوید: «کذلک یأمرکم ربّکم الابهی، اذا کان جالسا تحت سیوف المشرکین.»
و در لوحی که خودش برای روز ولادت خویش نوشته. ذات لم یلد و لم یولد (خدا) را به منظور این که به عنوان شخص خود معرفی نماید، مولود و حادث خوانده و می گوید: «الیوم فیه ولد من لم یلد و لم یولد.»
و در قصیده و رقائیه از دعوی الوهیت نیز گام هایی فراتر نهاده، و خویشتن را خالق خدایان معرفی کرده می گوید: «کلّ الألوه برشح امری تألّهت.» ؛ یعنی همه خدایان از ترشح اراده من به خدایی رسیده اند.(1)
مؤلف گوید: این حقیر نیز کتاب «اقدس» که مهم ترین کتاب «محمّدعلی» معروف به باب شیرازی است رامشاهده نمودم و چندروزی که به رسم امانت نزد من بود قسمت هایی از آن را که حاکی از تناقض گویی و اختلال فکری نویسنده بود مطالعه نمودم او گاهی در عبارتی راجع به ادعای الوهیت و خدایی خود می گوید: «انّ الذی خلق العالم بنفسه منعوه ان ینظر الی احدٍ من احبّاءه ان هذا الاّ ظلم مبین.»
یعنی: به راستی کسی که به دست خودعالم راآفریده او را (به زندان انداخته و) از نگاه به دوستان و مخلوق خود او رامنع نموده اند و این جز ظلمی
ص:262
آشکارنیست.
و گاهی در همین مقوله همراه با ادعای الوهیت و تناقض گویی می گوید: «اذاغربت شمس جمالی و سترت سماء هیکلی لاتضطربوا قوموا علی نصرة امری انّا معکم فی کلّ الأحوال و ننصرکم بالحق انّا کنّا قادرین.»
یعنی: هنگامی که خورشید جمال من غروب نمود و آسمان هیکل من مستور و پوشیده شد شما اضطرابی پیدا نکنید و بریاری من قیام نمایید همانا ما در همه حالات با شما هستیم و حقا شما رایاری می کنیم ما همیشه توانا هستیم.
چنان که مشاهده می شود براهل ادب روشن است که این عبارات، متناقض بلکه از نظر ادبیات عرب مغلوط و ملحون است و گوینده در حالی که خود را در گرفتاری (و زندان و محدودیت) معرفی نموده مردم را به یاری خود طلبیده و وعده یاری نیز به آنان داده است و خود را خدای آنها و قادر برهمه چیز معرفی نموده است.
و گاهی در مقوله احکام فقهی می گوید: «قد انغمست الأشیاء فی بحرالطهارة.»
یعنی: در عالم وجود پلیدی و چیز نجسی وجود ندارد بلکه همه چیزها در دریای پاکی فرو رفته است. هدف از این جمله و امثال آن که در این کتاب فراوان به چشم می خورد فرار از تکالیف و محدودیت های دینی می باشد. و چون این بحث از موضوع کتاب خارج است علاقه مندان را برای اطلاع بیشتر و روشن شدن وضعیت این مسلک ساختگی و سیاسی به کتاب «بهایی و بابی چه می گوید» و کتاب «آیین بابیت و بهائیت» و... ارجاع می دهیم.
و آخر دعوانا ان الحمد للّه ربّ العالمین
ص:263
1 - الحجّ و الزیارة، عربی
2 - آداب حج و زیارت حرمین شریفین، فارسی
3 - میزان الحق یا حقیقت مظلوم، فارسی عربی
4 - آیات الفضائل یا فضائل علی علیه السلام در قرآن، عربی فارسی
5 - دولة المهدی علیه السلام یا حکومت امام زمان عجل اللّه فرجه الشریف، فارسی عربی
6 - اسوة النساء، بانوی نمونه عالم، فارسی عربی
7 - امام الشهدا و سالار شهیدان، فارسی عربی
8- انتظار مهدی علیه السلام و نشانه های ظهور، فارسی عربی
9 - شهید خراسان و پناه شیعیان، فارسی عربی
10- عاشقان کربلا، زیارات عتبات عالیات عراق
11- بشارت های معصومین علیهم السلام ، فارسی عربی
12- آیین همسرداری و آداب زندگی در اسلام، فارسی عربی
13- محرمات اسلام در قرآن و حدیث، فارسی عربی
14 - بشارت های قرآنی، فارسی عربی
ص:264