ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 16

مشخصات کتاب

سرشناسه : طبرسی، فضل بن حسن، 468 - 548 ق.

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه تفسیر مجمع البیان/ تالیف ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی ؛ ترجمه و نگارش از احمد بهشتی ؛ تصحیح و تنظیم موسوی دامغانی.

مشخصات نشر : تهران : فراهانی ، 13 - .

مشخصات ظاهری : ج.

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی توصیفی

یادداشت : فهرستنویسی براساس جلد هفتم: 1352.

شناسه افزوده : بهشتی، احمد، 1314 -، مترجم

شناسه افزوده : موسوی دامغانی، محمد، مترجم

شماره کتابشناسی ملی : 1587907

ص :1

اشاره

ص :2

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

سورۀ طه

اشاره

این سوره مکی است.تعداد آیات آن از نظر شامیان 140 و از نظر کوفیان 135 و از نظر حجازیان 134 و از نظر بصریان 132 تاست.

فضیلت این سوره

ابی بن کعب از پیامبر گرامی اسلام نقل کرده است که:هر کس این سوره را قرائت کند در روز قیامت ثواب مهاجرین و انصار به او داده خواهد شد.ابو هریره میگوید:پیامبر خدا فرمود خداوند متعال سوره طه و یاسین را دو هزار سال پیش از خلق آدم قرائت کرد،هنگامی که فرشتگان قرآن را شنیدند،گفتند:خوشا به امتی که قرآن بر او نازل گردد و خوشا به سینه هایی که قرآن را حمل کنند و خوشا به زبانهایی که بقرآن تکلم کنند.حسن میگوید:پیامبر خدا فرمود:بهشتیان جز سوره های یس و طه سورۀ دیگری از قرآن تلاوت نمیکنند.

بروایت اسحاق بن عمار امام صادق(ع)فرمود:قرائت سورۀ طه را ترک نکنید، زیرا خداوند دوستدار این سوره و دوستدار کسی است که همواره این سوره را تلاوت میکند.در روز قیامت نامۀ عملش را بدست راستش خواهد داد و خطاهایی که در دورۀ مسلمانی از او سرزده،بحساب او نخواهد آورد و پاداش او را چنان میدهد که خشنود گردد.

ص :3

تفسیر:

در پایان سورۀ مریم به نزول قرآن و اینکه قرآن بشارت متقین و انذار کافرین است اشاره شد،اینک در آغاز این سوره بذکر این نکته می پردازد که قرآن برای سعادت پیامبر نازل شده است نه برای بدبختیش.از اینرو می فرماید:

ص :4

[سوره طه (20): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ . طه (1) مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لِتَشْقیٰ (2) إِلاّٰ تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشیٰ (3) تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ اَلْأَرْضَ وَ اَلسَّمٰاوٰاتِ اَلْعُلیٰ (4) اَلرَّحْمٰنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَویٰ (5) لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ مٰا تَحْتَ اَلثَّریٰ (6) وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ اَلسِّرَّ وَ أَخْفیٰ (7) اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ (8)

ترجمه:

ما قرآن را برای شقاوت تو نازل نکردیم،بلکه یادآوری است برای آنان که بترسند.از جانب کسی است که زمین و آسمانهای بلند را آفریده است.اوست خداوند رحمان که بر عرش استیلا یافت و آن را آفرید.برای اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه در زیر خاک است.اگر سخن را آشکار کنی،او راز را و آنچه مخفی تر از راز است میداند.خداوندی که جز او خدایی نیست و برای اوست اسماء نیکو.

لغت:

شقاء:ادامۀ چیزی که تحمل آن بر نفس دشوار است.مقابل آن«سعادت»است- علی:جمع«علیا».

ثری:خاک مرطوب

ص :5

جهر:بلند کردن صدا.صفت فاعلی آن«جاهر»و صفت مفعولی آن«مجهور» است.صوت مجهور یعنی صدای بلند.در مقابل آن«صوت مهموس»است.

اعراب:

از حسن روایت شده است که«طه»را بفتح طاء و سکون هاء قرائت میکرد.

در این صورت هاء مبدل از همزه است.یعنی پاها را بر زمین گذار.زیرا در روایت است که پیامبر خدا در نماز یکی از پاها را بلند میکرد تا در نماز مشقت بیشتری تحمل کند.از اینرو خداوند به او فرمود:پاها را بر زمین گذار.ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را بدرد سر اندازی و ناراحت شوی.پس از نزول این آیه،رهبر عالیقدر اسلام پاها را بر زمین نهاد.

از امام صادق(ع)نیز همین طور روایت شده است.ممکن است«هاء»مبدل از همزه نباشد،بلکه در حال وقف بآخر کلمه افزوده شده باشد و این بنا بقول کسانی است که کلمه را مهموز نمیکنند.

ممکن است«طه»برای قسم و جملۀ بعد جواب قسم باشد.

تذکره:مفعول له و بهتر است که مفعول مطلق برای فعل محذوف باشد و استثناء منقطع است به معنای«لکن»و همچنین در مورد«تنزیلا»که مفعول مطلق است برای«نزلنا»یا«نزل».

لمن یخشی:صفت برای تذکره.

مقصود:

طه

:در آغاز سورۀ بقره تفسیر حروف مقطعۀ اوایل سوره و اختلافاتی که در بارۀ آنهاست ذکر کردیم.

ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن و مجاهد و کلبی گفته اند،یعنی ای مرد!جز اینکه بعضی از آنها گفته اند:کلمه حبشی یا نبطی است.کلبی گوید این کلمه به لغت «عک»است.شاعر گوید:

هتفت بطه فی القتال فلم یجب

فخفت لعمری ان یکون موائلا

ص :6

در میدان جنگ مردی را خواندم و مرا جواب نداد.سوگند که ترسیدم او ملتجی باشد.

مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقیٰ

:حسن گوید:مشرکین به پیامبر میگفتند:

شقی است.خداوند به او فرمود:ای مرد،قرآن را بر تو نازل نکرده ایم که شقی گردی، بلکه برای این است که آمادگی پیدا کنی و بوسیلۀ آن به کرامت دنیا و آخرت نائل گردی.

قتاده می گوید:پیامبر اسلام در تمام شب نماز میگزارد و سر خود را به ریسمانی می بست که خواب او را مغلوب نسازد.خداوند به او دستور فرمود که بر خود آسان گیرد و خاطر نشان کرد که وحی نفرستاده است که تا این اندازه خود را رنجور سازد.

إِلاّٰ تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشیٰ

:مبرد گوید:یعنی قرآن را فرستادیم تا یاد آوری کسانی باشد که از خدا می ترسند.تذکره و تذکیر هر دو مصدرند.

تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّمٰاوٰاتِ الْعُلیٰ

:فرستندۀ قرآن در حد اعلای عظمت قرار دارد،زیرا او کسی است که زمین و آسمانهای بلند را آفریده است.

اَلرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ

:و اوست خداوند رحمان که بر عرش استیلا یافت.

احمد بن یحیی گوید:استواء یعنی توجه به شیء.گویا میخواهد بگوید:

خداوند به آفرینش عرش توجه کرد و خلقت آن را اراده فرمود.در بارۀ معنای استواء در سورۀ بقره و اعراف گفتگو شده است.

لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ مٰا تَحْتَ الثَّریٰ

:علم و تدبیر و مالکیت آنچه در آسمانها و زمین است و آنچه میان آنهاست و آنچه زیر خاک است، بخداوند متعال متعلق است.

برخی گفته اند:منظور از «مٰا تَحْتَ الثَّریٰ» گنج ها و بدن مردگان است.

وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفیٰ

:اگر صدای خود را بلند کنی بیهوده است و لازم نیست که این زحمت بیهوده را تحمل کنی زیرا خداوند دانای راز

ص :7

و دانای چیزهایی است که مخفی تر از راز است.برخی گفته اند:یعنی:چه صدا را بلند کنی چه صدا را بلند نکنی خدا داناست.

دربارۀ اینکه آیا مخفی تر از راز چیست؟اختلاف است.برخی گفته اند:راز آن چیزی است که شخص در نهان بدیگری می گوید و مخفی تر از راز آن چیزی است که در دل خود مخفی می سازد.این قول از ابن عباس است.قتاده و سعید بن جبیر و ابن زید گویند:سر چیزی است که شخص در دل خود پنهان می سازد و مخفی تر از سر آن چیزی است که کسی آن را نمیداند تا در دل پنهان سازد.برخی گویند:سر چیزی است که الان در خاطر تو میگذرد و مخفی تر از سر آن چیزی است که بعداً بخاطر تو خواهد گذشت. (1) مجاهد گوید:سر آن چیزی است که از مردم پوشیده میداری و مخفی تر از آن وسوسه است.زید بن اسلم گوید:یعنی خداوند اسرار مردم را میداند و اسرار خود را از مردم پوشیده داشته است(در این صورت«اخفی»فعل ماضی است).

امام باقر و امام صادق(ع)میفرمایند:سر یعنی چیزی که در ضمیر خود پنهان میکنی و مخفی تر از سر آن چیزی است که قبلا به قلب تو خطور کرده و فراموشش کرده ای (2)

(السر ما اخفیته فی نفسک و اخفی ما خطر ببالک ثم نسیته) .

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ

:جز او هیچکس سزاوار پرستش نیست.

او را نام هایی است که بر یگانگی و نعمت بخشی او دلالت دارد و بهر کدام که او را بخوانی رواست.پیامبر خدا فرمود:خدا را نود و نه نام است که هر کس آنها را مورد

ص :8


1- 1) -این معنی با آنچه امروز بنام ذهن خود آگاه و ناخودآگاه گفته می شود کاملا متناسب است.
2- 2) -در پاورقی پیش اشاره ای به ذهن خود آگاه،و ناخودآگاه کردیم.توضیح آن این است که همیشه ذهن انسان همچون گنجینه ای است پر از اسرار.بعضی از این اسرار فعلا مورد توجه شخص نیستند ولی بعداً ممکن است به مناسبتی متذکر آن شوند.این قسمت از گنجینۀ ذهن را ذهن ناآگاه می گوییم.اما آن اسراری که الان مورد توجه شخص هستند قسمت آگاه و غیر معقول ذهن هستند،از نظر امام پنجم و ششم دعا«سر»قسمت آگاه ذهن و«اخفی» قسمت غیر آگاه ذهن است.

دقت و تأمل قرار دهد به بهشت می رود.زجاج می گفت:مقصود این است که هر کس خدا را به یگانگی بشناسد و این اسماء نیکو را یاد کند و مقصودش توحید و تعظیم خداوند باشد به بهشت می رود.در حدیث است که:هر کس«لا اله الا اللّٰه»را از روی اخلاص بگوید،به بهشت می رود،این برای کسی است که یکی از نامهای خدا را یاد کند.اما آنکه همۀ نامهای خدا را یاد کند،چطور؟ در اینجا«اسماء»که موصوف است به صیغۀ جمع و صفت آن«الحسنی»به صیغۀ مفرد است نظائر دیگری هم در قرآن دارد.مثل «حَدٰائِقَ ذٰاتَ بَهْجَهٍ» و «مَآرِبُ أُخْریٰ» علت این است که صیغۀ جمع مکسر در حکم مفرد مؤنث است و می توان صفت آن را مفرد مؤنث آورد.

ص :9

[سوره طه (20): آیات 9 تا 16]

اشاره

وَ هَلْ أَتٰاکَ حَدِیثُ مُوسیٰ (9) إِذْ رَأیٰ نٰاراً فَقٰالَ لِأَهْلِهِ اُمْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نٰاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهٰا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی اَلنّٰارِ هُدیً (10) فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ یٰا مُوسیٰ (11) إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوٰادِ اَلْمُقَدَّسِ طُویً (12) وَ أَنَا اِخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمٰا یُوحیٰ (13) إِنَّنِی أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰهَ لِذِکْرِی (14) إِنَّ اَلسّٰاعَهَ آتِیَهٌ أَکٰادُ أُخْفِیهٰا لِتُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا تَسْعیٰ (15) فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ عَنْهٰا مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهٰا وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ فَتَرْدیٰ (16)

ترجمه:

آیا داستان موسی به تو رسیده است؟آن گاه که آتشی دید و به اهل خود گفت:

باشید که من آتشی دیدم.شاید آتشگیره ای بیاورم یا بوسیلۀ آتشی راهی پیدا کنم.

همین که نزد آتش آمد،ندا شد:ای موسی!من پروردگار توام.نعلینت را بیرون بیاور.تو در وادی مقدس«طوی»هستی.من ترا برگزیدم.به آنچه وحی می شود

ص :10

گوش فرا ده.من خدای توام.جز من خدایی نیست.مرا پرستش کن و نماز را بیاد من بپای دار.قیامت فرا می رسد.میخواهم آن را مخفی بدارم تا هر کسی به سعی خود جزا بیند.مبادا آنهایی که به آن ایمان ندارند و پیرو هوای نفس هستند ترا از آن باز دارند که گرفتار هلاکت می شوی.

قرائت:

ابو علی می گوید:کسانی که«انی»را بکسر همزه خوانده اند،از لحاظ این است که کلام حکایت است و کسانی که بفتح خوانده اند بخاطر این است که حرف جر از آن حذف شده است.

لاهله:حمزه این کلمه را بضم هاء اخیر خوانده است.

انا اخترتک:حمزه به همین صورت و دیگران«انا اخترناک»خوانده اند.

اما به صیغۀ مفرد با سیاق آیات سازگارتر است.

طوی:ابن عامر و اهل کوفه به تنوین و دیگران بدون تنوین خوانده اند و این بنا بر این است که کلمه منصرف یا غیر منصرف باشد.وجه عدم انصراف یا این است که علم و مؤنث است یا این است که کلمه معدوله است.

اعراب:

إِذْ رَأیٰ

:ظرف متعلق بمحذوف در محل نصب و حال از«حدیث موسی».

أَکٰادُ أُخْفِیهٰا

:این جمله در محل رفع و خبر بعد از خبر برای«ان».

لتجزی:متعلق به«آتیه»یا «أَقِمِ الصَّلاٰهَ» .

فتردی:منصوب به اضمار«ان»در جواب نهی.

مقصود:

اکنون خداوند پیامبر خود را در برابر آزار و اذیت ها تسلیت گفته،او را به صبر و شکیبایی فرا میخواند.هم چنان که موسی صبر کرد و رستگاری دنیا و آخرت نصیبش گردید.میفرماید:

وَ هَلْ أَتٰاکَ حَدِیثُ مُوسیٰ

:گاهی شخص بدیگری می گوید:آیا خبر فلانی

ص :11

را شنیده ای؟آن گاه شروع به بیان خبر میکند.در اینجا نیز ممکن است همین طور باشد.یعنی پیامبر خدا هنوز داستان موسی را نشنیده و اینک خداوند میخواهد برایش بیان کند.ممکن است استفهام تقریری و به معنای اخبار باشد.

إِذْ رَأیٰ نٰاراً

:ابن عباس می گوید:موسی مردی غیرتمند بود.با کسی سفر نمیکرد تا زنش را نبیند.هنگامی که خواست از مدین خارج شود،همسرش را بر استری نشاند و چند گوسفندی که داشت با خود برداشت اثاثیۀ خانه اش نیز در جوالی بر استر بود.در تاریکی شب راه را گم کرد و چراغی که داشت روشن نشد و موقع وضع حمل زنش بود.از دور آتشی دید که در حقیقت بنظر وی آتش و پیش خداوند نور بود.

همسرش دختر شعیب بود که در مدین با یکدیگر ازدواج کرده بودند.در این وقت که شب جمعه بود به همسرش فرمود:قدری درنگ کنید که من آتشی می بینم.

می روم شاید آتش گیره ای بیاورم که از نور استفاده کنید یا آنکه در کنار آتش کسی ببینم که راه را بمن نشان دهد.یا اینکه از خود آتش نشانی بیابم که بوسیلۀ آن راه را پیدا کنم.

فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ یٰا مُوسیٰ إِنِّی أَنَا رَبُّکَ

:ابن عباس می گوید:همین که نزدیک آتش آمد،با کمال تعجب مشاهده کرد که آتش در درخت عناب است.در آنجا ایستاد و محو تماشای زیبایی آتش و سبزی و خرمی درخت گردید.در این وقت از سوی درخت به او خطاب شد:ای موسی!من آفریدگار توام و تدبیر امور تو در کف من است.

وهب گوید:موسی بسرعت جواب داد که من صدای ترا می شنوم و ترا نمی بینم.

کجایی؟گفت:من بالای سر تو و با تو و پیش رو و پشت سر توام و از تو بتو نزدیکترم.

موسی دانست که این اوصاف مخصوص خداست و اطمینان یافت و این بخاطر اعجازی بود که ظاهر شده بود.

برخی گفته اند:این اطمینان از آنجا حاصل شد که میدید آتشی در درختی سبز روشن است نه آتش درخت را می سوزاند و نه درخت آتش را خاموش میکند و صدای

ص :12

تسبیح فرشتگان را می شنید.چنین منظره ای باعث آرامش خاطر او گردید.

تکرار ضمیر بصورت متصل و منفصل برای تأکید و ازالۀ شبهه و تحقیق معرفت است.

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ

:نعلینت را بیرون بیاور.

در بارۀ علت این امر اقوالی است:

1-کعب و عکرمه گویند:نعلین از پوست میتۀ الاغ بود.از امام صادق(ع) نیز چنین روایت شده است.

2-حسن و مجاهد و سعید بن جبیر و ابن جریح گویند:از پوست گاو تذکیه شده بود.منظور این بود که پا را برهنه کند و از برکت وادی مقدس بهره مند گردد.

3-اصم گوید:پا برهنه بودن نشان تواضع است.بهمین جهت گذشتگان پا برهنه طواف میکردند.

4-ابو مسلم گوید:موسی نعل پوشیده بود که از پلیدی و شر حشرات مصون بماند.خداوند او را ایمن ساخت و مطمئنش کرد که خطری نیست و زمین پاک است.

إِنَّکَ بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ طُویً

:طوی نام همان سر زمین مقدس است.در بارۀ وجه تسمیه گفته اند:دو بار تقدیس شده است.مقدس یعنی مبارک.منظور این است که در آنجا نعمت ها و رزق و روزی فراوان است.بعضی گفته اند:یعنی تطهیر شده است.

وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمٰا یُوحیٰ

:من ترا برسالت برگزیده ام.سخنم را گوش ده و ثبات قدم داشته باش.

إِنَّنِی أَنَا اللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاٰهَ لِذِکْرِی

:پس به او دستور داد که وحی را استماع کند.در بارۀ توحید و اخلاص به او دستور داده،می فرماید:خدایی که سزاوار پرستش باشد،جز من نیست.مرا پرستش کن و کسی را در عبادت شریک من نگردان و نماز را برای اینکه به تسبیح و تعظیم به یاد من باشی بپای دار.زیرا نماز جز برای یاد خدا نیست.یا اینکه مقصود این است که نماز را بپای دار تا من هم بمدح و ثنا بیاد تو باشم.

ص :13

اکثر مفسران قرآن معتقدند که منظور از جملۀ اخیر این است که هر وقت متذکر شدی که نمازی بر عهده داری بخوان.خواه در وقت نماز باشی و خواه نباشی.

این مطلب از امام باقر(ع)نیز روایت شده است.انس می گوید:پیامبر خدا فرمود هر کس نمازی را فراموش کرد،هر وقت بخاطر آورد بخواند که کفاره ای جز این ندارد پس این آیه را خواند: «أَقِمِ الصَّلاٰهَ لِذِکْرِی» این روایت در صحیح مسلم است.

إِنَّ السّٰاعَهَ آتِیَهٌ أَکٰادُ أُخْفِیهٰا

:قیامت بطور حتم فرا می رسد.میخواهم هنگام فرا رسیدن آن را از بندگانم مخفی بدارم تا ناگهان فرا برسد.

تغلب گوید:بهترین تفسیر همین است.

فایدۀ کتمان،این است که مخوف تر و هولناکتر خواهد بود.زیرا مردم وقتی ندانند قیامت چه وقت فرا می رسد؟بیشتر می ترسند.

برخی گفته اند:یعنی میخواهم از خودم هم آن را مخفی بدارم.بدیهی است که هر وقت خداوند بگوید:میخواهم آن را از خودم هم مخفی بدارم،معلوم است که برای تو هم نخواهم گفت.عادت عرب این بود که هر گاه میخواستند در کتمان چیزی مبالغه کنند،می گفتند:«کتمته حتی من نفسی»و مقصود این بود که به احدی نخواهم گفت بدینترتیب خداوند متعال هم حد اکثر مبالغه را در بارۀ اخفای قیامت کرده است.

ابو عبیده می گوید:یعنی نزدیک است که قیامت را بمرحلۀ وقوع برسانم.

لِتُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا تَسْعیٰ

:هدف از وقوع قیامت این است که هر کسی پاداش عمل نیک و بد خود را ببیند و از ظالم انتقام مظلوم گرفته شود.

فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ عَنْهٰا مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهٰا وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ فَتَرْدیٰ

:کسانی که بقیامت مؤمن نیستند و به هوای نفس تن داده اند،ترا از نماز یا از ایمان بقیامت یا عبادت و دعوت باز ندارند که گرفتار هلاکت خواهی شد.این خطاب اگر چه بموسی است،اما در حقیقت بهمۀ مکلفین است.

ص :14

دلالت آیات:

از این آیات برمی آید که خداوند با موسی تکلم کرده است و کلام خداوند قدیم نیست.بلکه حادث است.زیرا کلام خداوند بصورت حروفی منظم در درخت حلول کرد.

ص :15

[سوره طه (20): آیات 17 تا 36]

اشاره

وَ مٰا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یٰا مُوسیٰ (17) قٰالَ هِیَ عَصٰایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهٰا وَ أَهُشُّ بِهٰا عَلیٰ غَنَمِی وَ لِیَ فِیهٰا مَآرِبُ أُخْریٰ (18) قٰالَ أَلْقِهٰا یٰا مُوسیٰ (19) فَأَلْقٰاهٰا فَإِذٰا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعیٰ (20) قٰالَ خُذْهٰا وَ لاٰ تَخَفْ سَنُعِیدُهٰا سِیرَتَهَا اَلْأُولیٰ (21) وَ اُضْمُمْ یَدَکَ إِلیٰ جَنٰاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضٰاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَهً أُخْریٰ (22) لِنُرِیَکَ مِنْ آیٰاتِنَا اَلْکُبْریٰ (23) اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ (24) قٰالَ رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی (25) وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی (26) وَ اُحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسٰانِی (27) یَفْقَهُوا قَوْلِی (28) وَ اِجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی (29) هٰارُونَ أَخِی (30) اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی (31) وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی (32) کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً (33) وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً (34) إِنَّکَ کُنْتَ بِنٰا بَصِیراً (35) قٰالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یٰا مُوسیٰ (36)

ص :16

ترجمه:

ای موسی!چه بدست داری.گفت:عصای من است که بدان تکیه می کنم و بوسیلۀ آن شاخ درختان را برای گوسفندانم می شکنم و فایده های دیگری نیز برای من در آن هست.خداوند فرمود:موسی!عصایت را بیفکن.موسی عصا را افکند.

در این هنگام عصا ماری گردید که به سرعت حرکت میکرد.خداوند فرمود:بگیر آن را و نترس.بزودی صفت اولش را به آن برمیگردانم و دستت را زیر بغلت کن که سفید و نورانی بی هیچ لکه ای خارج خواهد شد که اینهم نشان دیگری است تا نشانهای بزرگ خود را بتو بنمایانیم.برو پیش فرعون که طغیان کرد.

موسی گفت:خدایا سینه ام را بگشای و کارم را آسان کن و گره زبانم را بگشای تا سخنم را بفهمند و برایم از بستگانم وزیر و همکاری قرار ده،هارون برادرم را،پشتم را به او محکم گردان و او را در کارم شریکم گردان تا ترا بسیار تسبیح کنیم و بسیار بیاد تو باشیم که تو به حال ما بصیر هستی.خداوند فرمود:خواست تو به تو داده شد، ای موسی.

قرائت:

اشدد:ابن عامر بفتح همزۀ قطع خوانده است و دیگران بضم همزۀ وصل.

طبق قرائت ابن عامر فعل مضارع متکلم وحده و اخبار است.چنان که«اشرک»را نیز وی بضم همزه و بصیغۀ متکلم خوانده است.پیداست که شرکت هارون در نبوت موسی به ارادۀ خداست نه به ارادۀ موسی.پس بهتر است بصورت دعا باشد.

اهش:در قرائت غیر مشهور بکسر هاء خوانده شده است و ظاهراً بضم و کسر هر دو صحیح است.

لغت:

توکؤ و اتکاء:یعنی تکیه کردن و خود را نگاه داشتن.

هش.شکستن شاخ و برگ درخت.

مآرب:حوائج جمع مأربه به سه حرکت راء

ص :17

سیره:روش و طریقت.مقصود گذراندن شیء است در جهتی.

جناح:میل.علت اینکه به بال پرنده«جناح»گویند،این است که پرنده بوسیلۀ آن به این سوی و آن سوی میل می کند.بازوی انسان جناح اوست.زیرا دست انسان از جهت بازوست که به این سوی و آن سوی گردش و میل می کند. بعضی گفته اند:مقصود از جناح پهلوست.زیرا دنده ها از پهلو مایل می شوند.ابو عبیده گوید:جناح یعنی ناحیه.

طغیان:گذشتن از حد در عصیان.

شرح صدر:گشایش.شرح معنی یعنی گشایش معنی.

عقده:مجموعۀ بهم چسبیده ای که جدا کردن آن دشوار باشد.

حل:گشودن.ضد عقده وزیر:کسی که بار سنگین رئیس را بدوش بکشد.این کلمه از«وزر»بمعنی بار مشتق است.

ازر:پشت.

اعراب:

مٰا تِلْکَ بِیَمِینِکَ

:زجاج گوید:«تلک»بمعنای«التی»است.

بعضی از متأخرین معتقدند که:«تلک»مبتدا و«ما»خبر و«بیمینک»در محل نصب و حال است.

فَإِذٰا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعیٰ

:اذا ظرف مفاجاه و عامل آن فعل است.

سیرتها:منصوب به نزع خافض.

مِنْ غَیْرِ سُوءٍ

:در محل نصب و حال از«بیضاء»است که خود حال دیگری است.

لنراک:لام متعلق است به«و اضمم»و مفعول ثانی«نری» محذوف است.

هارون:بدل«وزیر».

ص :18

کثیرا:صفت برای مصدر محذوف.

مقصود:

اکنون بذکر معجزاتی که به موسی عطا کرده بود پرداخته،میفرماید:

وَ مٰا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یٰا مُوسیٰ

:برای اینکه موسی را وادار به تأمل در بارۀ عصا کند تا بعداً معجزه را بدست او اجراء کند،از او می پرسد:چه در دست داری؟ قٰالَ هِیَ عَصٰایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهٰا :موسی در جواب می گوید:عصای من است که در وقت راه رفتن تکیه بر آن می کنم.

وَ أَهُشُّ بِهٰا عَلیٰ غَنَمِی

:و بوسیلۀ آن برگ درختان را می ریزم تا گوسفندانم بخورند.

وَ لِیَ فِیهٰا مَآرِبُ أُخْریٰ

:و نیازهای دیگری نیز به آن دارم.این جمله از باب کنایه است و با ذکر لازم اراده کرده است ملزوم را.ابن عباس گوید:بوسیلۀ آن توشۀ خود را بدوش می کشید و آن را بر زمین می کوبید و آب از توشۀ خود بیرون می آورد و بوسیلۀ آن چیزهای خوردنی را از زمین خارج می کرد و درندگان را از خود دور میکرد و با دشمن می جنگید و در وقت آب کشیدن از چاه از آن استفاده می کرد و انیس تنهایی او بود و درخت های بلند را بکمک آن خم میکرد.

قٰالَ أَلْقِهٰا یٰا مُوسیٰ فَأَلْقٰاهٰا فَإِذٰا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعیٰ

:بدستور خداوند عصا را بر زمین افکند و به شکل ماری در آمد که با سرعت حرکت می کرد.برخی گفته اند:

به شکل مار زرد رنگی در آمد که همچون اسب دارای یال بود و هم چنان بزرگ شد تا به شکل اژدهای عظیمی در آمد.برخی گفته اند:لحظه ای پس از آنکه عصا را بر زمین افکند به شکل بزرگترین اژدهایی در آمد که کمتر کسی آن را دیده بود.

همچون کره شتری بود که سنگها را می بلعید و درختها را از ریشه برمی آورد و از چشمانش آتش بیرون می جهید و سر خمیدۀ عصا بگردن اژدها تبدیل شده،در آن موهایی روئیده بود به شکل نیزه.موسی همین که این منظره را دید،بعقب رفت.

سپس بیاد خداوند افتاد و از روی شرم و حیا بر جای خود ایستاد.از جانب خداوند

ص :19

فرمان آمد که بجای اولت برگرد.موسی با اینکه سخت می ترسید،برگشت. قٰالَ خُذْهٰا وَ لاٰ تَخَفْ سَنُعِیدُهٰا سِیرَتَهَا الْأُولیٰ :آن گاه خداوند به او فرمود:اژدها را بگیر و نترس که ما او را به شکل همان عصای نخست در می آوریم.

موسی جبۀ پشمینه ای بر تن داشت که دامن آن را شکافته بود.همین که خداوند فرمان داد که اژدها را بگیرد،دست برد و دامن جبه را گرفت تا بوسیلۀ آن اژدها را بگیرد.خطاب آمد تو گمان می کنی اگر خداوند اژدها را اجازه داده بود که بتو صدمه ای بزند می توانستی بوسیلۀ دامن جبه خود را از صدمۀ آن نجات دهی؟ موسی گفت:نه.من ضعیفم و آدم ضعیف می ترسد.آن گاه دامن جبه را رها کرد و دست خود را در دهان اژدها فرو برد ولی با کمال تعجب مشاهده کرد گردن عصا در دست دارد.

برخی گفته اند:این عصا از چوب آس بهشتی بود که پیامبران سلف از آدم ابو البشر به ارث برده بودند و شعیب آن را به موسی داده بود.وهب گوید:از درخت خارداری(عوسج)بود بطول ده ذراع.یعنی به بلندی قامت موسی.

وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلیٰ جَنٰاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضٰاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَهً أُخْریٰ

:مجاهد و کلبی گویند:یعنی دست خود را زیر بغل کن.برخی گفته اند:یعنی دستت را به- پهلویت بگذار و برخی گفته اند:یعنی دستت را در گریبانت ببر و جناح کنایه از گریبان است.رنگ پوست موسی میان سفیدی و سیاهی بود همین که دستش را از گریبانش خارج کرد،بقدری سفید و درخشان بنظر می رسید که مثل ماه و خورشید بلکه بقول ابن عباس شدیدتر از خورشید و ماه می درخشید.بدون اینکه نقطۀ سیاه یا لکه ای در آن باشد.وقتی که دستش را به جای اول برگردانید برنگ سابق خود برگشت و این آیت دیگری بود که خداوند بعنوان سند و اعجاز نبوت و رسالت بوی عطا میکرد.

لِنُرِیَکَ مِنْ آیٰاتِنَا الْکُبْریٰ

:منظور ما این است که بزرگترین آیات خود را بتو نشان دهیم.در اینجا اگر«الکبر»گفته می شد که صفت همۀ آیات باشد، روا بود.

ص :20

برخی گفته اند:یعنی می خواهیم غیر از این دو علامت،آیات و علامات دیگری هم بتو ارائه دهیم.

برخی گفته اند:منظور از این آیات،هلاک فرعون و قوم اوست.

پس از آنکه خداوند معجزه ها را به او نشان داد،او را امر به تبلیغ کرد و به او فرمود:

اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ

:اکنون بمنظور دعوت فرعون نزد او برو که او مردی جبار و طغیانگر و متجاوز است.

قٰالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی

:در این وقت موسی تقاضا کرد که:پروردگارا سینه ام را گشایش ده تا نترسم و بیمی بدل راه ندهم.

وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی

:تحمل بار سنگین رسالت را بر من آسان گردان تا بتوانم نزد این مرد خود خواه بروم و او را به حق دعوت کنم.

وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسٰانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی

:گویند:در زبان موسی نقصانی بود که کلمات را سریع ادا میکرد و شنونده متوجه سخن او نمیشد.برخی گفته اند:

هنگامی که کودک خرد سالی بود و فرعون او را در آغوش گرفت و ریش او را کند، فرعون خواست او را بکشد.آسیه گفت:او را نکش که کودک خرد سالی است و عقل ندارد و علامت جهلش این است که میان درّ و آتش تمیز نمیدهد.فرعون دستور داد در و آتش آوردند و پیش روی موسی نهادند.میخواست در را بردارد ولی جبرئیل مانع او شد و او آتش را برداشت و در دهان گذاشت و زبانش سوخت.

برخی گفته اند:تمام مانع از زبان موسی برداشته نشد زیرا در جای دیگر از قول فرعون می فرماید: «وَ لاٰ یَکٰادُ یُبِینُ» (سوره زخرف آیه 52)ولی حسن می گوید:خداوند دعای موسی را مستجاب کرد و گره را از زبانش گشود و این قول صحیح است.زیرا خداوند فرماید: «أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یٰا مُوسیٰ» خواهش تو ای موسی برآورده شد و معنی «لاٰ یَکٰادُ یُبِینُ» این است که موسی دلیل و حجتی ندارد و بدینوسیله می خواستند مردم را از او دور سازند.

ص :21

وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی

:خدایا یکی از بستگان مرا که نسبت بمن صمیمی تر و دلسوزترند،بکمک من بفرست تا هنگام رفتن نزد فرعون مرا کمک کند.

هٰارُونَ أَخِی

:این وزیر هارون است که برادر پدری و مادری موسی بود و در مصر به سر می برد.

اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی

:پشتم را به او محکم گردان و او را بکمک من بفرست.

وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی

:او را در وظیفۀ مقدس نبوت شریک من گردان تا بر کمک من مشتاق تر باشد.بنا بر این موسی فقط تقاضای وزارت هارون نکرد،بلکه مقام نبوت هم برای او تقاضا کرد.

علت اینکه وزیر می گویند،این است که وزیر کارها و وظایف سنگین زمامدار را متحمل می شود.

برخی گفته اند:این کلمه از وزر بمعنی ملجاست و علت اینکه وزیر می گویند این است که زمامدار در تصمیمات و کارها به او ملتجی می شود.

گویند:هارون سه سال از موسی بزرگتر بود.قدش از موسی بلندتر و رنگش سفیدتر و بدنش فربه تر و زبانش گویاتر بود و سه سال پیش از موسی زندگی را بدرود گفت.

کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً

:این خواسته های ما را برآورده فرما تا ترا بسیار تقدیس کنیم.

یعنی این در خواستها برای مقام و ریاست نیست.بلکه برای این است که بهتر بتوانیم ترا عبادت کنیم و دستوراتت را بمرحلۀ اجرا در آوریم.

وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً

:بخاطر نعمتهایی که بما عطا کرده ای ترا حمد و ثنا گوییم.

إِنَّکَ کُنْتَ بِنٰا بَصِیراً

:تو به احوال و امور ما عالم هستی.برخی گفته اند:یعنی تو میدانی که در انجام وظائف نبوت به این چیزها محتاجیم.

قٰالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یٰا مُوسیٰ

:خداوند متعال به موسی فرمود:خواسته هایت بر آورده شد.

ص :22

امام صادق می فرماید:پدرم از جدم امیر المؤمنین نقل کرده که:

«کن لما لا ترجو ارجی منک لما ترجو فان موسی بن عمران خرج یقتبس لاهله ناراً فکلمه اللّٰه عز و جل فرجع نبیاً و خرجت ملکه سبا کافره فاسلمت مع سلیمان و خرج سحره فرعون یطلبون العزه لفرعون فرجعوا مؤمنین» به آنچه امیدوار نیستی،امیدوارتر از آنچه امیدواری،امیدوار باش.زیرا موسی رفت که برای خانواده اش آتشی بیاورد و خدا با او تکلم کرد و پیامبر شد و برگشت و ملکۀ سبا با حال کفر نزد سلیمان رفت و مسلمان شد و ساحران دربار فرعون در راه عزت فرعون کوشش میکردند و دارای ایمان شدند و برگشتند.

ص :23

[سوره طه (20): آیات 37 تا 44]

اشاره

وَ لَقَدْ مَنَنّٰا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْریٰ (37) إِذْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ مٰا یُوحیٰ (38) أَنِ اِقْذِفِیهِ فِی اَلتّٰابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی اَلْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ اَلْیَمُّ بِالسّٰاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلیٰ عَیْنِی (39) إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیٰ مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنٰاکَ إِلیٰ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهٰا وَ لاٰ تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنٰاکَ مِنَ اَلْغَمِّ وَ فَتَنّٰاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلیٰ قَدَرٍ یٰا مُوسیٰ (40) وَ اِصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (41) اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیٰاتِی وَ لاٰ تَنِیٰا فِی ذِکْرِی (42) اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ (43) فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ (44)

ص :24

ترجمه:

بار دیگر بر تو منت نهادیم.هنگامی که بمادرت وحی کردیم که او را در صندوق بیفکن و بدریا انداز.باید دریا او را به ساحل افکند و دشمن من و او،او را از دریا بگیرد و محبت خود را بر تو افکندم تا زیر نظرم پرورش یابی.هنگامی که خواهرت آمد و گفت:آیا شما را دلالت کنم به کسی که کفیل موسی شود؟آن گاه ترا بمادرت برگرداندیم تا چشمش روشن شود و غم نخورد و شخصی را کشتی و ترا از غم نجات دادیم و ترا آزمایش کردیم و چند سال در میان مردم مدین به سر بردی تا بمرحلۀ رسالت رسیدی ای موسی و ترا برای خویش برگزیدم بهمراه برادرت آیات مرا ببرید و در یاد من سستی نکنید.بروید پیش فرعون که او طغیان کرده است و به او سخن نرم بگوئید.شاید متذکر شود یا بترسد.

قرائت:

لتصنع:ابو جعفر به جزم و دیگران به فتح خوانده اند.

لغت:

من:این کلمه در اصل بمعنای قطع است و به نعمتی گفته می شود که از دیگری برای انسان جدا شود.

مره:یک بار.

قذف:انداختن یم:دریا اصطناع:نیکی کردن ونی:سست گردید.عجاج گوید:

فما ونی محمد مذ ان غفر

له الا لاه ما مضی و ما غیر

محمد از زمانی که خداوند او را مشمول عفو و مغفرت خود گردانید،هرگز سستی نکرد.

ص :25

اعراب:

مره:مصدر و مفعول مطلق یا ظرف و مفعول فیه مٰا یُوحیٰ :تأویل بمصدر و مفعول مطلق أَنِ اقْذِفِیهِ :در محل نصب و مفعول اوحینا لتصنع:جار و مجرور متعلق به«القیت» عَلیٰ قَدَرٍ :در محل نصب و حال.یعنی:«جئت مقدراً ما قدر لک»

مقصود:

چون خداوند به موسی خبر داد که خواستۀ او را برآورده است،بدنبال آن بذکر نعمتهای خویش نسبت به موسی پرداخته،می فرماید:

وَ لَقَدْ مَنَنّٰا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْریٰ

:این برای اولین بار نیست که ترا مشمول نعمت خود قرار میدهیم.تو همواره مورد نظر و عنایت ما بوده ای.یک بار دیگر نیز در دوران کودکی بر تو منت نهادیم.

إِذْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ مٰا یُوحیٰ

:هنگامی که بمادرت راه نجات ترا از کشته شدن بدست مأمورین فرعون نشان دادیم.

جبائی گوید:مادر موسی خواب دیده بود.

أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التّٰابُوتِ

:بمادرت گفتیم.او را در صندوق بگذار.

فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ

:آن گاه صندوق را در دریای نیل بینداز.

فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّٰاحِلِ

:دریا نیز مأمور است که موسی را به ساحل بیفکند و این کار را خواهد کرد.

یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ

:فرعون دشمن خدا و همۀ انبیا بود.اما با موسی یک دشمنی خاص داشت،زیرا تصور می کرد که سلطنتش بدست موسی منقرض خواهد شد.

فرعون پسران بنی اسرائیل را می کشت.سپس ترسید که نسل ایشان منقرض شود.از اینرو یک سال آنها را می کشت و یک سال نمی کشت.خداوند موسی را در آن

ص :26

سالی بدنیا آورد که بچه ها کشته می شدند و او را از کشته شدن نجات داد.

وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی

:ترا آن چنان آفریدم که هر که ترا ببیند دوستت بدارد.حتی فرعون هم ترا دوست داشت و از شرش سالم ماندی و آسیه همسر فرعون هم ترا دوست داشت و ترا بفرزندی گرفت.

ابن عباس گوید:یعنی محبت ترا در دل بندگانم انداختم بطوری که مؤمن و کافر ترا دوست بدارند.

قتاده گوید:در چشم موسی ملاحتی بود که هر کس او را میدید به او عشق می ورزید.

وَ لِتُصْنَعَ عَلیٰ عَیْنِی

:قتاده گوید:یعنی منظورم این بود که تو زیر نظر خودم بزرگ شوی و در رفاه و آسایش باشی.زیرا وقتی که کسی را زیر نظر بگیرند؛ آسایش او را تأمین می کنند.

جبائی گوید:یعنی بمادرت برسی و از شیر مادرت تغذیه کنی.

ابو مسلم گوید:یعنی تحت حفاظت من باشی.

إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیٰ مَنْ یَکْفُلُهُ

:بهمین منظور مقدر کردیم که خواهرت نزد ایشان برود و ایشان را راهنمایی کند که ترا بدست مادرت بسپارند.

برنامۀ تربیت موسی آن طوری که خدا میخواست همین بود.

مادر موسی مقداری پنبه در صندوق گذارد و طفل را در میان آن نهاد و بدریای نیل افکند.از دریای نیل نهری بزرگ منشعب می شد و به باغ فرعون می رفت.

هنگامی که فرعون و همسرش بر کنار نهر نشسته بودند،مشاهده کردند که صندوقی روی آب است.فرعون دستور داد صندوق را بیرون آوردند و سرش را گشودند دیدند کودک زیبایی در میان آن است.فرعون چنان شیفتۀ او شد که نتوانست خود را کنترل کند.

طفل از گرسنگی گریه می کرد و فرعون زنان شیرده را برای شیر دادن او احضار کرد.موسی پستان هیچیک را نگرفت.خواهر موسی که بدنبال صندوق آمده بود،ایستاده بود و تماشا میکرد.گفت:

ص :27

-من زنی می آورم که او را شیر دهد و به او علاقه مند باشد.

آنها پذیرفتند و خواهر موسی سراغ مادر رفت و مادر را به کاخ فرعون آورد و موسی پستان مادر را گرفت.در اشاره بهمین مطلب است که قرآن می گوید:

فَرَجَعْنٰاکَ إِلیٰ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهٰا وَ لاٰ تَحْزَنَ

:ترا بمادرت برگرداندیم تا از دیدن تو چشمش روشن شود و ترس کشته شدن یا غرق شدن ترا از دل خارج سازد.

مادر موسی طفل را بخانه برد و در برابر حقوقی که فرعون برایش قرار داده بود به شیر دادن او پرداخت.

وَ قَتَلْتَ نَفْساً

:ابن عباس می گوید:موسی یک مرد کافر قبطی را کشته بود.

از پیامبر خدا روایت شده است که،خداوند برادرم موسی را رحمت کند.دوازده ساله بود که مردی را به خطا کشت.

فَنَجَّیْنٰاکَ مِنَ الْغَمِّ

:موسی ترسید که قبطیان در صدد انتقام برآیند.خداوند به او فرمود:ما ترا از غم قصاص ایشان نجات دادیم و از ترس ایمنی بخشیدیم.

وَ فَتَنّٰاکَ فُتُوناً

:ترا در معرض امتحان و آزمایش قرار دادیم تا اینکه برای رسالت آمادگی و خلوص پیدا کردی.این یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند بود در بارۀ موسی.

ابن عباس گوید:یعنی ترا از محنتهای پیاپی نجات دادیم.در آن سالی ترا بدنیا آوردیم که فرعون بچه ها را می کشت و ترا بدریا انداختند و از پستان هیچ زنی شیر نخوردی و ریش فرعون را کندی و او تصمیم قتل ترا گرفت و چون بجای درّ آتش در دهان نهادی از کشتنت منصرف شد و یکی از دوستان نزد تو آمد و ترا مطلع کرد که قصد کشتنت دارند.

برخی گویند:یعنی امر معاش را بر تو دشوار کردیم تا ناچار شدی شبانی شعیب کنی.

فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ

:و چند سالی در میان مردم مدین بسر ببری.

ثُمَّ جِئْتَ عَلیٰ قَدَرٍ یٰا مُوسیٰ

:تا بدورانی رسیدی که وقت بعثت تو به رسالت

ص :28

و نبوت بود.

شاعر می گوید:

قال الخلافه او کانت له قدراً

کما اتی ربه موسی علی قدر

او به خلافت رسید یا اینکه خلافت برای او مقدر بود.چنان که موسی در وقت مقدر نزد خدایش آمد.

برخی گویند:یعنی به سن چهل سالگی که سن وحی انبیاء است رسیدی.

برخی گویند:یعنی در همان وقتی آمدی که خداوند برای نبوت و وحی تو مقدر کرده بود.

وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی

:ابن عباس گوید:یعنی ترا برای وحی و رسالت خویش برگزیدم و ترا آن چنان خالص گردانیدم که به اراده و محبت من حرکت کنی.بدیهی است که تبلیغ رسالت،باید به اراده و محبت خدا باشد.

زجاج گوید:یعنی ترا برگزیدم که میان من و مردم واسطه باشی،بطوری که در تبلیغ رسالت از جانب من بمنزلۀ این باشی که گویا خودم با مردم سخن می گویم.

اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیٰاتِی

:ابن عباس گوید:یعنی تو و برادرت آیات نه گانۀ مرا با خود ببرید.

وَ لاٰ تَنِیٰا فِی ذِکْرِی

:ابن عباس گوید:یعنی در ادای رسالتم سستی نکنید.

سدی گوید:یعنی در فرمان من سستی نکنید.محمد بن کعب گوید:یعنی ترس از فرعون باعث نشود که در انجام دستورات من کوتاهی کنید.

اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ

:بار دیگر تأکید دستور سابق می کند که نزد فرعون روند.

برخی گویند:در دستور اول فقط خود موسی مأمور شده بود ولی در این دستور هم موسی مأمور است و هم هارون.پس هر دوی آنها پیامبرند و شریک در رسالت.

إِنَّهُ طَغیٰ

:فرعون را بعنوان مردی عاصی و طغیانگر معرفی می کند.

فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً

:در موقع دعوت با او مدارا کنید و از درشتی کردن خود- داری نمائید.برخی گفته اند:یعنی به کنیۀ«ابو الولید»یا«ابو العباس»یا

ص :29

«ابو مره»او را صدا کنید.

مقاتل گوید:نرمی کردن با او این است که باو بگویند: «هَلْ لَکَ إِلیٰ أَنْ تَزَکّٰی وَ أَهْدِیَکَ إِلیٰ رَبِّکَ فَتَخْشیٰ» (النازعات 79 و 80)آیا میخواهی تزکیه شوی و ترا هدایت کنم بسوی خدایت که از او بترسی.

گویند:موسی نزد فرعون رفت و به او گفت:ایمان آور بخدای جهان تا جوانی و ملک تو پایدار بماند و تا آخر عمر از لذائذ زندگی این جهان برخوردار باشی و پس از مرگ داخل بهشت شوی.فرعون در تعجب ماند و چون بدون هامان در کارها تصمیم نمی گرفت،هنگامی که هامان آمد جریان را برایش تعریف کرد.

هامان گفت:

-تو دارای عقل و تدبیر روشن هستی.تو خدایی و حالا می خواهی بندۀ خدای دیگری شوی و دیگری را پرستش کنی.

یحیی بن معاذ بدرگاه خدا عرض می کرد:هذا رفقک بمن یدعی الربوبیه فکیف رفقک بمن یدعی العبودیه»این است مدارایی تو با کسی که ادعای خدایی می کند.چگونه است مدارایی تو با کسی که ادعای بندگی می کند؟؟ لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ :او را از روی امید و انتظار دعوت کنید،نه از روزی یأس و عدم انتظار.بدیهی است که اگر انسان کاری را از روی امید انجام دهد،بهتر به ثمر می رسد تا کاری را از روی یأس انجام دهد.

زجاج می گوید:یعنی شما به امید و طمع هدایت پیش فرعون بروید و خداوند به آنچه خواهد شد آگاه است.همیشه پیامبران به امید و انتظار اینکه مردم سخنانشان را بپذیرند،مبعوث می شوند.

در اینجا قرآن کریم میخواهد مقصود از بعثت موسی را که عبارت است از بر- طرف کردن غفلت فرعون از ربوبیت خداوند و بندگی خودش و ترسانیدن وی از کیفر الهی بیان دارد.در دعوت مردم و در امر بمعروف و نهی از منکر باید کمال نرمش و

ص :30

ملایمت را نشان داد تا مردم سریعتر قبول کنند.

گویند:در این وقت هارون در مصر بود،هنگامی که خداوند موسی را مأمور کرد که بمصر رود بهارون نیز وحی کرد که موسی را ملاقات کند.هارون بملاقات موسی شتافت و پس از آنکه با یکدیگر مشورت کردند به اتفاق نزد فرعون رفتند.

ص :31

[سوره طه (20): آیات 45 تا 56]

اشاره

قٰالاٰ رَبَّنٰا إِنَّنٰا نَخٰافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنٰا أَوْ أَنْ یَطْغیٰ (45) قٰالَ لاٰ تَخٰافٰا إِنَّنِی مَعَکُمٰا أَسْمَعُ وَ أَریٰ (46) فَأْتِیٰاهُ فَقُولاٰ إِنّٰا رَسُولاٰ رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ وَ لاٰ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنٰاکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَ اَلسَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدیٰ (47) إِنّٰا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنٰا أَنَّ اَلْعَذٰابَ عَلیٰ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی (48) قٰالَ فَمَنْ رَبُّکُمٰا یٰا مُوسیٰ (49) قٰالَ رَبُّنَا اَلَّذِی أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ (50) قٰالَ فَمٰا بٰالُ اَلْقُرُونِ اَلْأُولیٰ (51) قٰالَ عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتٰابٍ لاٰ یَضِلُّ رَبِّی وَ لاٰ یَنْسیٰ (52) اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیهٰا سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْ نَبٰاتٍ شَتّٰی (53) کُلُوا وَ اِرْعَوْا أَنْعٰامَکُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلنُّهیٰ (54) مِنْهٰا خَلَقْنٰاکُمْ وَ فِیهٰا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهٰا نُخْرِجُکُمْ تٰارَهً أُخْریٰ (55) وَ لَقَدْ أَرَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا کُلَّهٰا فَکَذَّبَ وَ أَبیٰ (56)

ص :32

ترجمه:

گفتند:خدایا می ترسیم بما تجاوز کند یا راه طغیان پیش گیرد.خداوند فرمود:نترسید.من با شمایم می شنوم و می بینم.نزد او آیید و بگویید:ما فرستادگان خدای توایم.بنی اسرائیل را با ما بفرست و آنها را عذاب مکن.از جانب خدایت آیتی آورده ایم.سلام بر کسی که پیرو هدایت باشد.بما وحی شده است که عذاب بر کسی است که تکذیب کند و روی گردان باشد.فرعون گفت:ای موسی،خدای شما کیست؟ گفتند:خدای ما همان است که آفرینش هر چیزی عطا کرد و او را رهنمون گشت.گفت:

پس حال گذشتگان چیست؟گفت:علم آنها در کتابی است پیش خدای من که نه گمراه میشود و نه فراموش می کند.همان که زمین را برای شما گهواره ساخت و راه هایی در آن برای شما ایجاد کرد و از آسمان آبی نازل کرد که بدان جفتهایی از گیاهان مختلف رویانیدیم.بخورید و چارپایانتان را بچرانید که در آن برای خردمندان آیاتی است.شما را از خاک آفریدیم و به خاک برمیگردانیم و بار دیگر شما را از خاک بیرون می آوریم.ما آیات خود را بفرعون نشان دادیم.و او تکذیب و امتناع کرد.

قرائت:

خلقه:نصر از کسایی بفتح لام و دیگران به سکون لام خوانده اند.بنا بر اول جملۀ فعلیه در محل جر و صفت«شیء»است و بنا بر دوم مفعول ثانی«اعطی»و بمعنی«صورته»است.

مهدا:این قرائت یعقوب است و مصدر خواهد بود.دیگران«مهادا» خوانده اند و جمع است.

لغت:

فرط:تقدم.افراط هم بمعنی اسراف و تقدم از حق است.تفریط هم بمعنی تأخر از حق است.

قرن:مردم هر عصری که در میان ایشان پیامبر یا امامی یا عالم مقتدایی باشد

ص :33

و اگر هیچیک از اینها نباشد قرن گفته نمیشود.

نهی:جمع نهیه است.علت اینکه خردمندان را«لاولی النهی»گویند.

این است که مردم را از زشتیها نهی می کنند.برخی گویند:علت این است که کارها به آراء ایشان منتهی می شود.

اعراب:

اسمع:جمله در محل رفع و خبر بعد از خبر یا در محل نصب و حال.

عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتٰابٍ

:«علمها»مبتدا و «فِی کِتٰابٍ» خبر و «عِنْدَ رَبِّی» متعلق به آن یا صفت آن و منصوب بر حالیت یا خبر اول و «فِی کِتٰابٍ» خبر ثانی یا بدل.

لاٰ یَضِلُّ رَبِّی

:در اینجا«عنه»محذوف است.مثل: «وَ اتَّقُوا یَوْماً لاٰ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً» که«فیه»مقدر است.

اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ

:یا محلا مجرور و صفت برای«ربی»یا خبر مبتدای محذوف است.

مِنْ نَبٰاتٍ

:در محل نصب و صفت«ازواجا».

شتی:صفت بعد از صفت.

تاره:مفعول مطلق.

مقصود:

قٰالاٰ رَبَّنٰا إِنَّنٰا نَخٰافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنٰا أَوْ أَنْ یَطْغیٰ

:همین که خداوند موسی و هارون را مأمور کرد که نزد فرعون روند و او را دعوت کنند،گفتند:می- ترسیم که ما را عذاب کند و در بد رفتاری نسبت بما از حد بگذرد.

برخی گفته اند:یعنی می ترسیم پیش از آنکه بدلائل ما توجه کند ما را بکشد یا بر اثر رد گفتار ما بر کفر خویش بیفزاید.

قٰالَ لاٰ تَخٰافٰا إِنَّنِی مَعَکُمٰا أَسْمَعُ وَ أَریٰ

:خداوند فرمود:نترسید که من با شمایم و یار و نگهبان شما خواهم بود آنچه او از شما می پرسد،می شنوم و جواب

ص :34

آن را به شما الهام میکنم.و می بینم آنچه را که در بارۀ شما تصمیم می گیرد و از شما دفاع می کنم.نظیر اینکه می فرماید: «فَلاٰ یَصِلُونَ إِلَیْکُمٰا» (قصص 35)به شما دست نمی یابند.

فَأْتِیٰاهُ فَقُولاٰ إِنّٰا رَسُولاٰ رَبِّکَ

:اکنون دستور قبلی را که مجمل بود به تفصیل بیان کرده.می فرماید:پیش فرعون بیائید و بگویید:خالق تو ما را پیش تو فرستاده که دعوتت کنیم.

فَأَرْسِلْ مَعَنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ

:بنی اسرائیل را آزاد کن و آنها را با ما بفرست.

وَ لاٰ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنٰاکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ

:آنها را عذاب مکن.ما معجزۀ واضحی داریم که روشنگر نبوت و رسالت ماست.

وَ السَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدیٰ

:منظور از سلام در اینجا درود و تحیت نیست.

بلکه مقصود این است که هر کس پیرو هدایت باشد از عذاب خدا سالم می ماند.دلیل آن قسمت زیر است:

إِنّٰا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنٰا أَنَّ الْعَذٰابَ عَلیٰ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی

:بما وحی شده است که هر کس نبوت ما را تکذیب کند و از آن روی گردان باشد،از عذاب خدا سالم نمی ماند.

قٰالَ فَمَنْ رَبُّکُمٰا یٰا مُوسیٰ

:آنها نزد فرعون آمدند و فرمان خدا را ابلاغ کردند،فرعون گفت:ای موسی خدای تو کیست؟در اینجا با اینکه مخاطب هر دو هستند،از باب تغلیب فقط نام موسی برده شده است.برخی گفته اند.تقدیر:

«یا موسی و یا هارون»است که برای اختصار یکی حذف شده است نتیجۀ دیگر آن تساوی رءوس آیات است.

قٰالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ

:فرعون می پرسید که خدای شما چگونه آدمی است؟اما موسی در جواب گفت:خدای ما نه از آن کسانی است که تو تصور می کنی.فقط می توان خدا را به آثارش شناخت.او بهر موجودی صورتش را بخشیده و او را بغذا و آب و تولید نسل و...هدایت کرده است.

این معنی از مجاهد و عطیه و مقاتل است.

ص :35

ابن عباس و سدی گویند:یعنی خداوند بهر موجودی زوجش را عطا کرده و نکاح و آمیزش با او را به وی یاد داده است. جبائی گوید:یعنی به مردم نعمتهای دنیا را عطا کرده و راه استفادۀ از آنها را به ایشان نشان داده و دستورات دین را در اختیار ایشان گذاشته تا از راه اجرای آن به نعمتهای آخرت نائل گردند.

قٰالَ فَمٰا بٰالُ الْقُرُونِ الْأُولیٰ

:فرعون گفت:در این صورت تکلیف امتهای گذشته که بخداوند اقرار نداشتند و بتها را می پرستیدند چیست؟مقصود از امتهای گذشته،قوم نوح و عاد و ثمود بود.

قٰالَ عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتٰابٍ

:موسی در جواب گفت:اعمال آنها پیش خداوند محفوظ است و خدا به اعمال ایشان علم دارد و آنها را کیفر می دهد.این علم در لوح محفوظ است.

برخی گفته اند:منظور از کتاب،همان چیزی است که فرشتگان می نویسند.

برخی گفته اند:منظور فرعون این بود که چرا امم پیش،پس از مرگ برانگیخته نشدند؟ لاٰ یَضِلُّ رَبِّی وَ لاٰ یَنْسیٰ :هیچ چیزی از دست او نمی رود یا اینکه خطا نمی کند و فراموشی ندارد.

اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیهٰا سُبُلاً

:خدایی که زمین را گهواره و بستر شما کرد و در زمین راه هایی برای شما بوجود آورد که به آسانی عبور کنید.

وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً

:خدایی که از آسمان جهت شما باران نازل کرد.

در اینجا نقل مطالب موسی تمام می شود و خداوند دنبالۀ مطلب را در بارۀ باران برای مردم بیان داشته می فرماید:

فَأَخْرَجْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْ نَبٰاتٍ شَتّٰی

:ما با آب باران اصناف مختلف گیاهان را با گلهایی برنگ سرخ و سفید و سبز و زرد با طعمها و منافع مختلف از زمین خارج کردیم.

ص :36

بعضی برای خوراک انسان مفید هستند و بعضی بعنوان میوه مورد استفاده قرار میگیرند و بعضی برای حیوانات مفیدند.

کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعٰامَکُمْ

:شما از این روییدنیها بخورید و حیواناتتان را در آنها بچرانید.در اینجا امر برای اباحه و یاد آوری نعمت است.

إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ

:در این مطلب،راهنمایی هایی است برای خردمندانی که از ارتکاب محرمات خودداری می کنند و دارای تقوی هستند.

مِنْهٰا خَلَقْنٰاکُمْ وَ فِیهٰا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهٰا نُخْرِجُکُمْ تٰارَهً أُخْریٰ

:پدرتان آدم را از خاک آفریده ایم و شما را پس از مرگ بخاک برمیگردانیم و در روز حشر شما را از خاک بیرون می آوریم.

وَ لَقَدْ أَرَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا کُلَّهٰا فَکَذَّبَ وَ أَبیٰ

:ما تمام آیات نه گانه ای که بر نبوت موسی دلالت داشتند به فرعون ارائه کردیم ولی او همه را تکذیب کرد و از ایمان آوردن خودداری کرد.

مقصود از «آیٰاتِنٰا کُلَّهٰا» کلیۀ آیات الهی نیست.بلکه همان آیاتی است که بموسی عطا کرده بود.

ص :37

[سوره طه (20): آیات 57 تا 66]

اشاره

قٰالَ أَ جِئْتَنٰا لِتُخْرِجَنٰا مِنْ أَرْضِنٰا بِسِحْرِکَ یٰا مُوسیٰ (57) فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لاٰ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاٰ أَنْتَ مَکٰاناً سُویً (58) قٰالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ اَلزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ اَلنّٰاسُ ضُحًی (59) فَتَوَلّٰی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتیٰ (60) قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ وَیْلَکُمْ لاٰ تَفْتَرُوا عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذٰابٍ وَ قَدْ خٰابَ مَنِ اِفْتَریٰ (61) فَتَنٰازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا اَلنَّجْویٰ (62) قٰالُوا إِنْ هٰذٰانِ لَسٰاحِرٰانِ یُرِیدٰانِ أَنْ یُخْرِجٰاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمٰا وَ یَذْهَبٰا بِطَرِیقَتِکُمُ اَلْمُثْلیٰ (63) فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ اِئْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ اَلْیَوْمَ مَنِ اِسْتَعْلیٰ (64) قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِمّٰا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّٰا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقیٰ (65) قٰالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعیٰ (66)

ص :38

ترجمه:

فرعون گفت:ای موسی،آمده ای که با سحر خود ما را از سرزمینمان خارج گردانی؟ما هم سحری مثل سحر تو خواهیم آورد،میان ما و خودت وعده گاهی قرار ده که ما و تو از آن وعده گاه مساوی تخلف نکنیم.موسی گفت:وعده گاه شما روز زینت و هنگام بامداد است که مردم از خانه ها خارج می شوند،فرعون از موسی منصرف گردید و تدبیر و نیرنگ خود را فراهم آورد سپس بیامد.موسی به ایشان گفت وای بر شما،بخداوند نسبت دروغ ندهید که شما را گرفتار عذاب می کند و آنهایی که بخدا نسبت دروغ میدهند زیانکارند.آنها در بارۀ موسی به نزاع پرداختند و نجوای خود را مخفی داشته،گفتند:این دو،ساحرانی هستند که میخواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان خارج گردانند و طریقۀ برتر شما را از کف شما ببرند.شما تدبیر خود را فراهم کنید و صف ببندید که امروز پیروزی از آن کسی است که برتری دارد.

گفتند:ای موسی یا تو عصا را می اندازی یا ما اولین کسی هستیم که وسائل خود را می افکنیم.گفت:بلکه شما بیفکنید.در این هنگام ریسمانها و عصاهایشان از نیروی سحرشان بخیال موسی حرکت میکردند.

قرائت:

لا نخلفه:ابو جعفر به جزم و باقی به رفع خوانده اند.جزم بنا بر این است که جواب امر باشد.و بنا بر رفع در محل نصب و صفت است برای«موعداً» سوی:حجازیان و ابو عمرو و کسایی بکسر سین و دیگران بضم خوانده اند.اما در صفات بضم سین اولی است.

یوم الزینه:حفص به نصب«یوم»قرائت کرده و در این صورت ظرف است و دیگران به رفع خوانده اند و خبر است یعنی:«وقت موعدکم یوم الزینه» فیسحتکم:کوفیان غیر از ابو بکر بضم یاء از باب افعال و دیگران بفتح یاء بصیغۀ ثلاثی مجرد خوانده اند و هر دو بیک معنی است.

ان هذان:ابو عمرو«ان هذین»خوانده است و بنا بر این«ان»مخففۀ از مثقله

ص :39

است که اسم آن«هذین»و خبر آن«لساحران»است.

ابن کثیر و حفص«ان هذان»خوانده اند و در این صورت اسم«ان»مخففۀ از مثقله محذوف و جمله خبر آن است.حرف لام هم برای فرق میان«ان»مخففه و «ان»شرطیه است.

دیگران«ان هذان»خوانده اند که در اینصورت،بقولی«ان»بمعنی«نعم» است و بقولی اسم«ان»ضمیر محذوف است و...

در این میان ابن کثیر نون«هذان»را تشدید داده و وجه آن یا این است که نون عوض از الف محذوف است یا برای فرق میان کلمات مبهم و غیر مبهم است.

فاجمعوا:ابو عمرو بهمزۀ وصل و فتح میم و دیگران از باب افعال خوانده اند.

یخیل:ابن عامر و روح و زید به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.بنا بر قرائت اول،نائب فاعل ضمیر مستتر و عائد به حبال و بنا بر قرائت دوم نائب فاعل«ان»است.

مقصود:

اکنون خداوند حکایت میکند که فرعون به موسی نسبت سحر داد تا مردم را به اشتباه اندازد.می فرماید:

قٰالَ أَ جِئْتَنٰا لِتُخْرِجَنٰا مِنْ أَرْضِنٰا بِسِحْرِکَ یٰا مُوسیٰ

:ای موسی آمده ای که ما را به سحر خویش از سرزمینمان بیرون کنی؟ فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ :ما نیز سحری همچون سحر تو خواهیم آورد.

فَاجْعَلْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لاٰ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاٰ أَنْتَ مَکٰاناً سُویً

:

جایی وعده گاه قرار ده که ما و تو در موقع معین در آنجا حاضر گردیم.آن جا باید از نظر مسافت برای ما و تو یکسان باشد.

قٰالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النّٰاسُ ضُحًی

:در میان مردم مصر یکی از روزها را روز زینت می نامیدند.و در آن روز مردم لباس نو می پوشیدند و بازارها را تزیین می کردند.موسی وعده گذاشت که در بامداد همان روز که مردم از خانه ها خارج می شوند،در محل مخصوص اجتماع کنند و جریانات را از نزدیک تماشا کنند.

ص :40

تا هیچگونه شبهه ای برای کسی باقی نماند.

فَتَوَلّٰی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتیٰ

:فرعون از موسی جدا شد و نیرنگهای خود را فراهم کرد و در وقت مقرر به وعده گاه آمد.

قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ

:موسی ساحران را که سحر خود را برای مقابله با اعجاز موسی حاضر کرده بودند،موعظه کرد و به آنها گفت:

وَیْلَکُمْ

:این کلمه برای تهدید بکار می رود.یعنی خداوند شما را گرفتار ویل و عذاب گرداند.ممکن است منادی باشد و در این صورت دعای عذاب برای آنها می کند.برخی گفته اند دو کلمه است به این صورت:«وی لکم»یعنی از شما تعجب می کنم.

لاٰ تَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ کَذِباً

:ابن عباس گوید:یعنی کسی را شریک خدا نسازید.برخی گفته اند:یعنی بخدا دروغ نبندید و معجزات مرا به سحر و سحر خود را به حق و فرعون را به الوهیت و خداوندی نسبت ندهید.

فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذٰابٍ

:که شما را گرفتار عذاب و هلاکت خواهد کرد.اصل سحت تراشیدن تمام موهای سر است و«سحته اللّٰه و اسحته»یعنی خدا او را مستأصل و هلاک گردانید.

وَ قَدْ خٰابَ مَنِ افْتَریٰ

:قتاده گوید:یعنی کسی که نسبت دروغ بخدا بدهد زیانکار است.بعضی گویند:یعنی چنین کسی امیدش از خدا و بهشت قطع شده است.

فَتَنٰازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ

:مردم در بارۀ موسی و هارون و فرعون به مشاوره پرداختند و هر کدام در رد عقیدۀ دیگری و اثبات نظر خود کوشش میکرد.

برخی گویند:یعنی ساحران در بارۀ عصاها و ریسمانها و اینکه کدامیک آغاز کنند،به شور پرداختند.

وَ أَسَرُّوا النَّجْویٰ

:آنها مطالب خود را پوشیده از فرعون برای یکدیگر بیان کرده،گفتند:اگر موسی بر ما غالب آمد از او تبعیت می کنیم.

محمد بن اسحاق می گوید:وقتی موسی به ایشان گفت:«ویلکم!»آنها به نحوی پرداخته،گفتند:این نه سخن ساحران است.

ص :41

قتاده گوید:نجوای آنها این بود که اگر او ساحر است بر او غالب می آییم و اگر از جانب خداست پیروز خواهد شد.

برخی گویند:یعنی ساحران سخن خود را از موسی و هارون مخفی داشتند و با فرعون به نجوی پرداختند.

قٰالُوا إِنْ هٰذٰانِ لَسٰاحِرٰانِ یُرِیدٰانِ أَنْ یُخْرِجٰاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمٰا

:

فرعون و اطرافیانش بمردم گفتند:این دو برادر ساحرانی هستند که میخواهند شما را با سحر خویش از سرزمین مصر خارج سازند.

وَ یَذْهَبٰا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلیٰ

:و راه شما را که بهترین و نزدیکترین راه بحق است از شما بگیرند و مردم را متوجه خویش سازند.این معنی از امیر المؤمنین علی(ع)است.

برخی گفته اند:بنی اسرائیل که از لحاظ عدد و ثروت،اکثریت داشتند،طریقه و وسیلۀ زندگی مصریان بودند.می ترسیدند که موسی و هارون بنی اسرائیل را با خود ببرند.

برخی گویند:یعنی می خواهند دین و آیین پسندیدۀ شما را از شما بگیرند.

فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ

:تمام تدبیرها و نیرنگ های خود را بکار اندازید.

ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا

: آن گاه صف بسته بیائید تا نظم و هیبت خود را بهتر نشان دهید برخی گویند:منظور از صف همان«مصلی»است که در روز عید جهت نماز در آنجا جمع می شدند.

وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلیٰ

:امروز سعادتمند کسی است که غلبه و برتری پیدا کند.برخی گویند:این جمله،تتمۀ قول فرعون به ساحران است و برخی گویند:

گفتار خود ساحران بیکدیگر است.

قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِمّٰا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّٰا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقیٰ

:ساحران موسی را مخیر کردند که عصای خود را اول بیفکند یا بعد.

قٰالَ بَلْ أَلْقُوا

:موسی به ایشان گفت:شما اول بیندازید.منظور این بود

ص :42

که وقتی موسی عصای خود را بیندازد و سحر آنها را باطل کند،تأثیر بیشتری در دلها داشته باشد.

فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعیٰ

:موسی خیال میکرد که ریسمانها و عصاهای ایشان حرکت می کنند،برخی گفته اند:یعنی فرعون خیال میکرد.اینکه می گوید:خیال میکرد،بواسطۀ این است که ریسمانها و عصاها حقیقهً حرکت نمیکردند.بلکه نظر به اینکه در داخل آنها جیوه ریخته بودند، همین که آفتاب گرم شد،جیوه بالا رفت و چیزهایی که جیوه در داخل آنها بود بحرکت در آمدند.کسی که به این صحنه می نگریست و رمز آن را نمیدانست،گمان میکرد که واقعاً ریسمانها و عصاها بحرکت در آمده اند.

ص :43

[سوره طه (20): آیات 67 تا 76]

اشاره

فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسیٰ (67) قُلْنٰا لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْأَعْلیٰ (68) وَ أَلْقِ مٰا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مٰا صَنَعُوا إِنَّمٰا صَنَعُوا کَیْدُ سٰاحِرٍ وَ لاٰ یُفْلِحُ اَلسّٰاحِرُ حَیْثُ أَتیٰ (69) فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَهُ سُجَّداً قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ (70) قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقیٰ (71) قٰالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلیٰ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ اَلْبَیِّنٰاتِ وَ اَلَّذِی فَطَرَنٰا فَاقْضِ مٰا أَنْتَ قٰاضٍ إِنَّمٰا تَقْضِی هٰذِهِ اَلْحَیٰاهَ اَلدُّنْیٰا (72) إِنّٰا آمَنّٰا بِرَبِّنٰا لِیَغْفِرَ لَنٰا خَطٰایٰانٰا وَ مٰا أَکْرَهْتَنٰا عَلَیْهِ مِنَ اَلسِّحْرِ وَ اَللّٰهُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ (73) إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاٰ یَمُوتُ فِیهٰا وَ لاٰ یَحْییٰ (74) وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ اَلصّٰالِحٰاتِ فَأُولٰئِکَ لَهُمُ اَلدَّرَجٰاتُ اَلْعُلیٰ (75) جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ مَنْ تَزَکّٰی (76)

ص :44

ترجمه:

موسی در دل خود احساس ترس کرد.گفتیم:نترس که تو برتری و بیفکن آنچه را که در دست داری تا آنچه ساختند ببلعد.آنچه ساختند نیرنگ جادوگر است و جادوگر از هر جا بیاید رستگار نمیشود.ساحران به سجده افتاده،گفتند:بخدای موسی و هارون ایمان آوردیم.فرعون گفت:پیش از آنکه به شما اذن دهم باو ایمان آوردید.او بزرگ شماست که سحر را بشما آموخت.دست و پایتان را بطور مخالف می برم و شما را در شاخه های نخل می آویزم و خواهید دانست که کدامیک از ما از لحاظ عذاب شدیدتر و باقی تریم.گفتند:ترا بر بیناتی که موسی برای ما آورده است و بر خدایی که ما را آفریده ترجیح نمیدهیم.هر حکمی خواهی بکن.تو فقط در زندگی این جهان حکمروا هستی.ما به خدای خویش ایمان آورده ایم تا خطاهای ما را بیامرزد و از سحر ما که به اجبار تو بوده صرف نظر کند.خداوند بهتر و باقی تر است.هر کس که گنهکارانه نزد خدا آید،برایش آتش جهنم است که در آنجا نه می میرد و نه زنده می شود و کسانی که با ایمان نزد خدا آیند و کارهای شایسته کرده باشند،بر ایشان درجات عالی خواهد بود.بهشت های عدن که از زیر آنها نهرها روان است.این است جزای کسی که خود را تزکیه کند.

قرائت:

تلقف:ابن ذکوان به رفع و دیگران به جزم خوانده اند،لکن حفص به تخفیف و باقی به تشدید خوانده اند.رفع آن برای این است که حال و جزم آن بنا بر این است که جواب است.

ص :45

کید ساحر:اهل کوفه بجز عاصم«سحر»و دیگران«ساحر»خوانده اند.

بنا بر قرائت اول«سحر»هم مصدر و بمعنای فاعل است.

لغت:

لقف:به سرعت گرفتن.

کبیر:معلم.

ایثار:ترجیح.

تزکی:طلب پاکی و نیکی.زکات مال هم همین است زیرا باعث زیادی مال می شود.

اعراب:

مٰا صَنَعُوا

:اسم ان آمَنْتُمْ لَهُ :فرق آن با«آمنتم به»این است که اولی به معنی تصدیق و دومی به معنی ایمان ضد کفر است.

مِنْ خِلاٰفٍ

:ممکن است به معنی«عن خلاف»باشد یا به معنی«علی خلاف»و حال باشد.

فِی جُذُوعِ النَّخْلِ

:«فی»به معنی«علی»است.

أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً

:تعلیق است یعنی فعل«لتعلمن»در لفظ آن عمل نکرده است.

وَ الَّذِی فَطَرَنٰا

:عطف بر «مٰا جٰاءَنٰا» یا اینکه و او برای قسم است.

قاض:به تقدیر«قاضیه».

هٰذِهِ الْحَیٰاهَ

:به تقدیر«امور هذه الحیاه»یا«مده هذه الحیاه»بنا بر اول«هذه» مفعول به و بنا بر ثانی مفعول فیه است.

جَنّٰاتُ عَدْنٍ

:بدل از«درجات».

مقصود:

فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسیٰ

:موسی از دیدن منظرۀ سحر آمیز ایشان احساس ترس کرد.یعنی ترسید که مردم دچار اشتباه شوند و گمان کنند که عمل ساحران مانند اعجاز موسی است و از تبعیت وی خودداری کنند.این معنی از جبائی است.

ص :46

اما بقولی طبیعی هر انسانی است که از دیدن منظرۀ هولناک بترسد و موسی هم ترسید.

برخی گفته اند:ترس موسی از این بود که مردم پیش از دیدن اعجاز وی متفرق شوند و او نتواند شبهه را از قلب ایشان بزداید.

برخی گفته اند:موسی نمیدانست که آیا عصایش وقتی اژدها شد می تواند بر آنچه ساحران آورده بودند غلبه کند یا نه؟از این جهت می ترسید.زیرا اگر عصایش اژدها می شد و مارهای ساحران را نمی بلعید،ساحران مدعی می شدند که با موسی برابر هستند.مخصوصاً که زور و زر و هوی و هوس نیز طرفدار آنها بود.

اما وقتی عصایش اژدها شد و نیرنگ ساحران باطل گردید،این ترس برطرف شد.

قُلْنٰا لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلیٰ

:بموسی گفتیم:نترس.تو بواسطۀ پیروزی و غلبه،برتر خواهی بود.

وَ أَلْقِ مٰا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مٰا صَنَعُوا

:عصا را بیفکن تا ریسمان ها و عصاهای آنها را ببلعد.زیرا اینها اجسامی بیش نیستند و صانع آنها بر آنها غالب است.

گویند:هنگامی که عصا را افکند،اژدهایی شد و اطراف صفوف گردش کرد تا همگان او را دیدند.آن گاه بطرف ریسمانها و عصاها رفت و همه را بلعید.موسی آن را گرفت و بشکل عصا در آمد.

إِنَّمٰا صَنَعُوا کَیْدُ سٰاحِرٍ

:کاری که آنها کرده اند،مکر و نیرنگ ساحران است و واقعیتی ندارد.

وَ لاٰ یُفْلِحُ السّٰاحِرُ

:از آنجا که سحر حقیقتی ندارد،کار ساحر موجب پیروزی و رستگاری او نخواهد شد.

حَیْثُ أَتیٰ

:ساحر در هر جا باشد و هر جا سحر کند،سرانجامش شکست است.

فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً

:پس از این واقعۀ حیرت انگیز،ساحران اولین کسانی بودند که در برابر موسی تسلیم شدند و به سجده افتادند.

قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ

:گفتند:بخدای هارون و موسی ایمان آوردیم.البته خدا،خدای همگان است نه تنها هارون و موسی.اما علت اینکه

ص :47

می گویند:خدای هارون و موسی،این است که آنها فرستادگانش هستند و به برکت دعای آنها سحر ایشان باطل شده است.

قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ

:فرعون گفت:شما پیش از آنکه از من اجازه بگیرید،بموسی ایمان آوردید.این سخن فرعون حاکی از جهل اوست.زیرا فکر میکرد که کسی می تواند ایمان بیاورد که وی اذنش بدهد.فرق اذن و امر این است که در امر ارادۀ آمر نیز هست ولی در اذن ارادۀ آمر نیست.مثلا «وَ إِذٰا حَلَلْتُمْ فَاصْطٰادُوا» (مائده 2)هر وقت از احرام خارج شدید،صید کنید،اذن است.اما«اقیموا الصلاه» (مجادله 13)نماز را بپای دارید،امر است.

إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ

:موسی استاد شماست.او سحر را به شما آموخته است.بدیهی است که شاگرد در برابر استاد مغلوب می شود.برخی گویند:

یعنی او رئیس و راهبر و پیشوا و شما پیروان او هستید.شما ضعیف تر از او نیستید ولی بپاس احترام و احتشام او از معارضه و مبارزه خودداری کردید.

فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ

:باید دست راست و پای چپ شما را قطع کنم.

وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ

:و شما را بر شاخه های نخل بیاویزم.

وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقیٰ

:و خواهید دانست که آیا من بر ایمان شما سخت گیرتر و پایدارترم یا خدای موسی بر بی ایمانی شما سخت گیرتر و پایدارتر است؟ قٰالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلیٰ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ الْبَیِّنٰاتِ :ساحران بفرعون گفتند:ترا بر این ادله ای که بر صدق موسی دلالت دارند،ترجیح نمیدهیم.موسی معجزاتی دارد که انجام آنها از دسترس قوای بشری خارج است.

وَ الَّذِی فَطَرَنٰا

:و ترا بر خداوندی که آفریدگار ماست ترجیح نمیدهیم.

ممکن است این قسمت سوگند باشد.یعنی بر خدایی که آفریدگار ماست سوگند ترا بر معجزات موسی ترجیح نمیدهیم.

فَاقْضِ مٰا أَنْتَ قٰاضٍ

:هر کاری که از دستت برمی آید بکن یا هر حکمی که

ص :48

میخواهی صادر کن.در هر صورت ما از ایمان خود دست بردار نیستیم.

إِنَّمٰا تَقْضِی هٰذِهِ الْحَیٰاهَ الدُّنْیٰا

:تو هر کاری یا هر حکمی بکنی مخصوص این جهان است.اما در عالم آخرت سلطه و حکومتی نداری.برخی گفته اند:یعنی تو زندگی این جهان را هر طور باشد می گذرانی نه زندگی آخرت را.

إِنّٰا آمَنّٰا بِرَبِّنٰا لِیَغْفِرَ لَنٰا خَطٰایٰانٰا

:ما بخدای خویش ایمان آورده ایم که از شرک و معاصی ما چشمپوشی کند.

وَ مٰا أَکْرَهْتَنٰا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ

:و گناه سحر ما را-که به اکراه و اجبار شماست- ببخشاید.

رسم سلاطین بر این بود که مردم را به آموختن سحر مجبور میکردند تا بتوانند در چنین مواقعی از آن استفاده کنند.عبد العزیز بن ابان گوید:ساحران بفرعون گفتند:موسی را در وقت خواب به ما نشان ده.فرعون به آنها نشان داد.

دیدند عصایش از او پاسداری میکند.گفتند:این سحر نیست.زیرا ساحر وقتی بخواب می رود سحرش باطل می شود.لکن فرعون قبول نکرد و آنها را مجبور کرد که سحر کنند.

وَ اللّٰهُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ

:خداوند و پاداشش برای ما از تو بهتر و پایدارتر است.

برخی گویند:یعنی خداوند ثوابش برای مؤمنین بهتر و کیفرش برای عاصیان پایدارتر است و این جمله جواب: «وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقیٰ» است.

تا اینجا نقل گفتار ساحران تمام می شود.سپس خداوند می فرماید:

إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاٰ یَمُوتُ فِیهٰا وَ لاٰ یَحْییٰ

:مجرم یعنی کافر یا کسی که رفتارش چون رفتار فرعون باشد.کسانی که مجرم باشند و به- پیشگاه خداوند آیند،گرفتار آتش دوزخند.نمی میرند تا راحت شوند و نه حیات دیگری که راحتی داشته باشد،پیدا می کنند.بلکه همواره گرفتار کیفرند.

وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّٰالِحٰاتِ فَأُولٰئِکَ لَهُمُ الدَّرَجٰاتُ الْعُلیٰ

:کسانی که خدا و انبیاء را تصدیق کرده باشند و بحضور خدا آیند و وظائف عملی خود را

ص :49

انجام داده باشند،درجات بهشت که بعضی بر بعضی برتری دارد،برای ایشان است.

جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ مَنْ تَزَکّٰی

:

بهشت هایی که محل اقامت است و رودها از زیر آنها روان است و بطور جاویدان در آنجا هستند.آن ثواب و پاداشی که ذکر شد برای کسانی است که بوسیلۀ ایمان خود را پاک کرده و از آلودگی کفر و معصیت دور باشند.

ص :50

[سوره طه (20): آیات 77 تا 86]

اشاره

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبٰادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی اَلْبَحْرِ یَبَساً لاٰ تَخٰافُ دَرَکاً وَ لاٰ تَخْشیٰ (77) فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ اَلْیَمِّ مٰا غَشِیَهُمْ (78) وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مٰا هَدیٰ (79) یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ قَدْ أَنْجَیْنٰاکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ وٰاعَدْنٰاکُمْ جٰانِبَ اَلطُّورِ اَلْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنٰا عَلَیْکُمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْویٰ (80) کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ وَ لاٰ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَویٰ (81) وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدیٰ (82) وَ مٰا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یٰا مُوسیٰ (83) قٰالَ هُمْ أُولاٰءِ عَلیٰ أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضیٰ (84) قٰالَ فَإِنّٰا قَدْ فَتَنّٰا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ اَلسّٰامِرِیُّ (85) فَرَجَعَ مُوسیٰ إِلیٰ قَوْمِهِ غَضْبٰانَ أَسِفاً قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطٰالَ عَلَیْکُمُ اَلْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی (86)

ص :51

ترجمه:

به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه ببر و برای آنها راهی خشک در دریا پدید آورد.نه از رسیدن فرعون ترسی داری و نه از غرق شدن.فرعون با لشکریانش آنها را دنبال کرد و آب دریا آنها را فرا گرفت.فرعون مردم خود را گمراه کرد و هدایت نکرد.ای بنی اسرائیل،شما را از دشمنتان نجات دادیم و با شما در جانب راست طور وعده گذاشتیم،بر شما من و سلوی نازل کردیم.از روزیهای پاکیزۀ ما بخورید و در آن سرکشی نکنید که غضبم شما را فرا میگیرد و هر کس گرفتار غضبم شود، بهلاکت می رسد.من آمرزگار کسی هستم که توبه کند و ایمان آرد و عمل شایسته کند.

آن گاه هدایت پذیرد.

ای موسی!چه چیز ترا به عجله واداشت که از قومت جلو افتادی؟گفت:آنها در پی منند.خدایا بسوی تو شتاب کردم که خشنود گردی.خداوند فرمود:پس از تو قومت را مبتلا ساختیم و سامری آنها را گمراه کرد.موسی با خشم و اندوه بسوی قومش باز گشته،گفت:ای قوم،آیا خداوند بر شما وعدۀ نیکو نداد؟آیا وقت عهد بر شما طولانی شد یا اینکه خواستید گرفتار خشم پروردگارتان شوید و وعده مرا خلف کردید؟

قرائت:

لا تخاف:حمزه بجزم خوانده و دیگران به رفع.رفع بنا بر این است که حال از فاعل«اضرب»باشد و جزم بنا بر این است که جواب«اضرب»باشد.

قد انجیناکم:این کلمه و نظائر آن«و واعدناکم»و«رزقناکم»را کوفیان

ص :52

-بجز عاصم-به صیغۀ متکلم وحده خوانده اند.اما به صیغۀ متکلم مع الغیر به قرینۀ «و نزلنا علیکم»است.در مورد«و واعدناکم»ابو جعفر و ابو عمرو و یعقوب و سهل بدون الف خوانده اند و در این صورت وعده از جانب خداست و طرفینی نیست و همین اولی است.

فیحل:کسایی این کلمه را بضم حاء و دیگران بکسر حاء خوانده اند.

همچنین در مورد«یحلل»کسایی بضم لام و دیگران بکسر خوانده اند.قرائت کسر از مادۀ«حلال»است.یعنی بعد از آنکه غضب خدا بر ایشان حرام بود،حلالشان می شود.وجه قرائت ضم این است که از حلول است.یعنی غضب خدا بر ایشان نازل می شود.

لغت:

یبس:یابس و خشک.جمع یبوس.

اسف:شدیدتر از خشم،حزن و اندوه.

اعراب:

هُمْ أُولاٰءِ

:مبتدا و خبر یا«اولاء»بدل از«هم»و «عَلیٰ أَثَرِی» خبر.

بنا بر اول «عَلیٰ أَثَرِی» حال یا خبر دوم است.

مقصود:

اکنون خداوند از حال بنی اسرائیل خبر داده،می فرماید:

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبٰادِی

:بعد از آنکه فرعون آیات را دید و خود و قومش ایمان نیاوردند،به موسی وحی کردیم که شبانه قوم خود را از سر زمین مصر ببر.

فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً

،بوسیلۀ عصا راهی خشک در دریا بوجود آور،تا بنی اسرائیل بتوانند از آن بگذرند.در اینجا مراد از زدن طریق،زدن دریا و شکافتن آن بمنظور بوجود آوردن طریق است.

لاٰ تَخٰافُ دَرَکاً وَ لاٰ تَخْشیٰ

:نمیترسی که فرعون بتو دست یابد،یا اینکه در

ص :53

دریا غرق شوی.

فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ

:فرعون با سپاهیانش بدنبال ایشان حرکت کردند.

در اینجا جمله ای محذوف است.یعنی موسی و قومش داخل دریا شدند و فرعون...

فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ مٰا غَشِیَهُمْ

:و آب دریا فرعون و سپاهیانش را پوشید و غرق کرد.

این تعبیر،بمنظور بزرگ شمردن حادثه است.یعنی همان چیزی که شناخته و شنیده اید،آنها را بپوشانید.چنان که ابو النجم گفته است:

«انا ابو النجم و شعری شعری» من ابو النجم هستم و شعر من همان است که شنیده و دانسته اید.

حاصل مطلب اینکه:سرانجام فرعون نابود شد و موسی نجات یافت.این است سرانجام کار ایشان تا اهل عبرت،چشم دل بگشایند و عبرت گیرند.

وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مٰا هَدیٰ

:فرعون،ملت خود را از هدایت و حق و حقیقت دور کرد و نخواست که آنها اهل هدایت و رشد باشند.

اینکه«و ما هدی»را بعداً ذکر میکند،میخواهد بفهماند که فرعون بر اضلال ایشان ادامه میداد و روش خود را تغییر نداد.

حذف مفعول«هدی»بمنظور رعایت رءوس آیات است.

این جمله در پاسخ قول فرعون است که بمردم می گفت: «وَ مٰا أَهْدِیکُمْ إِلاّٰ سَبِیلَ- الرَّشٰادِ» .اکنون بمنظور شمردن نعمتها به بنی اسرائیل خطاب کرده،میفرماید:

یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ قَدْ أَنْجَیْنٰاکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ

:ای بنی اسرائیل شما را در برابر چشمتان از دشمن بد خواهتان فرعون نجات دادیم.

وَ وٰاعَدْنٰاکُمْ جٰانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ

:خداوند وعده گذاشته بود که موسی پس از غرق فرعون به سمت راست کوه طور بیاید و کتاب آسمانی تورات را که مقررات و احکام مورد نیاز ایشان را در برداشت،دریافت کند. (1)

ص :54


1- 1) -تورات کنونی غیر از آن توراتی است که در سمت راست کوه طور بر حضرت موسی نازل شد.

وَ نَزَّلْنٰا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْویٰ

:در بیابان«تیه»بر شما من و سلوی نازل کردیم. (1)

کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ

:از چیزهای پاکیزه ای که به شما روزی کرده ایم،بخورید.

این دستور،برای اباحه است نه برای وجوب.

وَ لاٰ تَطْغَوْا فِیهِ

:تعدی نکنید و بوجهی که بر شما حرام شده است،نخورید.

برخی گفته اند:یعنی از حلال بحرام تجاوز نکنید.و برخی گفته اند:روزی حلال را برای نیرو گرفتن در راه معصیت نخورید.

فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی

:زیرا گرفتار خشم من خواهید شد.

وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَویٰ

:هر کس گرفتار خشم من شود،هلاک میگردد.«هوی»سقوط از بالا به زیر است و این چیزی جز هلاک شدن یا سقوط در آتش جهنم نیست.

وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اهْتَدیٰ

:من آمرزگار کسی هستم که توبه کند و بخدا و رسولش ایمان آورد و وظائف خود را انجام دهد و تا لحظۀ مرگ،ایمان را از دست ندهد.

امام باقر(ع)فرمود:منظور از«اهتدی»این است که به ولایت اهل بیت نائل آید.بخدا قسم،اگر مردی تمام عمر در میان رکن و مقام ابراهیم خدا را عبادت کند،آن گاه بمیرد و از ولایت ما دور باشد،خدا او را بر پیشانی در جهنم ساقط میکند.

این روایت را ابو القاسم حسکانی به اسناد خویش نقل کرده و عیاشی در تفسیر خود به طرق مختلفی آورده است.

وَ مٰا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یٰا مُوسیٰ

:ابن اسحاق گوید:وعده این بود که موسی به اتفاق قوم یا جماعتی از بزرگان قوم،به کوه طور آید.اما وی بر اثر شوق زیاد،شتاب کرد و به تنهایی آمد و منتظر بود که آنها بدنبالش بیایند.از اینرو خداوند به او فرمود:«چه باعث شد که عجله کردی و قوم را با خود نیاوردی؟!»

ص :55


1- 1) -برای تفصیل بیشتر رجوع شود به تفسیر سورۀ بقره آیه 57

قٰالَ هُمْ أُولاٰءِ عَلیٰ أَثَرِی

:موسی در جواب گفت:آنها در پی من هستند و بزودی بمن خواهند پیوست.

حسن گوید:یعنی آنها به دین و براه و رسم من هستند و منتظرند که برگردم و دستورات دینی را بایشان ابلاغ کنم.

وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضیٰ

:خدایا من عجله کردم و بر آنها سبقت گرفتم تا ترا راضی گردانم.

قٰالَ فَإِنّٰا قَدْ فَتَنّٰا قَوْمَکَ

:خداوند فرمود:ما قوم ترا بوسیلۀ گوسالۀ سامری به امتحان افکندیم و تکلیف را بر آنها دشوار گرفتیم و بر آنها لازم شمردیم که دقت کنند و بدانند که گوساله خدا نیست.چنان که میفرماید: «الم أَ حَسِبَ النّٰاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّٰا وَ هُمْ لاٰ یُفْتَنُونَ» (سوره عنکبوت 2)آیا مردم گمان می کنند که چون گفتند ایمان آوردیم،متروک می مانند و گرفتار امتحان نمیشوند؟ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّٰامِرِیُّ :این امتحان بعد از رفتن تو بود که سامری ایشان را دعوت بگمراهی کرد.

برخی گویند:منظور این است که ما با آنها معاملۀ امتحان کنندگان کردیم تا مخلص از منافق شناخته شود.

فَرَجَعَ مُوسیٰ إِلیٰ قَوْمِهِ غَضْبٰانَ أَسِفاً

:موسی از میقات با خشم و اندوه شدید بسوی بنی اسرائیل برگشت.علت تأثر موسی این بود که می ترسید نتواند آنها را براه راست برگرداند.

قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً

:به ایشان گفت:مگر نه خداوند به شما وعدۀ راست داده بود که تورات را برای شما بفرستد تا بمحتویات آن آگاه شوید و طبق دستور آن عمل کنید و سزاوار پاداش گردید؟ برخی گویند:منظور از وعدۀ راست،نجات از فرعون و آمدن به طرف راست کوه طور و آمرزش توبه کاران است.

أَ فَطٰالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ

:آیا مدت دوری من از شما زیاد شده بود؟

ص :56

أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ

:یا می خواستید با پرستش گوساله، گرفتار خشم خدا شوید؟ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی :در نتیجه پس از من بد رفتاری کردید و ثابت و استوار نماندید.روشنگر این جمله این است: «بِئْسَمٰا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی» بعد از من بد- رفتاری پیشه کردید! برخی گویند:چون موسی به آنها امر کرده بود که در کوه طور به وی ملحق شوند و آنها ملحق نشده بودند،از این جهت میفرماید: «فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» .

برخی گویند:موسی به آنها امر کرده بود که تابع هارون باشند و تا مراجعت وی دستور او را عمل کنند ولی بنی اسرائیل به مخالفت هارون پرداختند.

ص :57

[سوره طه (20): آیات 87 تا 96]

اشاره

قٰالُوا مٰا أَخْلَفْنٰا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنٰا وَ لٰکِنّٰا حُمِّلْنٰا أَوْزٰاراً مِنْ زِینَهِ اَلْقَوْمِ فَقَذَفْنٰاهٰا فَکَذٰلِکَ أَلْقَی اَلسّٰامِرِیُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوٰارٌ فَقٰالُوا هٰذٰا إِلٰهُکُمْ وَ إِلٰهُ مُوسیٰ فَنَسِیَ (88) أَ فَلاٰ یَرَوْنَ أَلاّٰ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لاٰ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قٰالَ لَهُمْ هٰارُونُ مِنْ قَبْلُ یٰا قَوْمِ إِنَّمٰا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ اَلرَّحْمٰنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی (90) قٰالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عٰاکِفِینَ حَتّٰی یَرْجِعَ إِلَیْنٰا مُوسیٰ (91) قٰالَ یٰا هٰارُونُ مٰا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاّٰ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی (93) قٰالَ یَا بْنَ أُمَّ لاٰ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لاٰ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (94) قٰالَ فَمٰا خَطْبُکَ یٰا سٰامِرِیُّ (95) قٰالَ بَصُرْتُ بِمٰا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ اَلرَّسُولِ فَنَبَذْتُهٰا وَ کَذٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی (96)

ص :58

ترجمه:

گفتند:ما به اختیار خود وعدۀ ترا خلاف نکردیم.بلکه چیزهای زینتی قوم را با خود آورده بودیم و آنها را برای ذوب شدن در آتش افکندیم.سامری اینطور القاء کرد.او برای ایشان گوساله ای بزرگ که دارای آهنگی بود بیرون آورده،گفت:

این است خدای شما و خدای موسی و فراموش کرد.آیا نمیدانستند که گوساله،جواب آنها را نمیدهد،و به ایشان سود و زیانی نمیرساند؟قبلا هارون به ایشان گفته بود:ای قوم،شما گرفتار امتحان شده اید.خدای شما رحمان است.مرا پیروی کنید و امر مرا اطاعت کنید.گفتند:ما دست از عبادت او بر نمیداریم تا موسی بازگردد.موسی به هارون گفت:چرا وقتی دیدی که آنها گمراه شدند،مرا پیروی نکردی؟آیا امر مرا عصیان کردی؟گفت:فرزند مادر،ریشم را و سرم را نگیر.ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه افکندی و به سفارش من عمل نکردی.گفت:ای سامری،کار خطرناک تو چیست؟گفت:به چیزی آگاهی یافتم که آنها آگاهی نیافتند.کفی از خاک پای رسول برگرفتم و در گوساله ریختم.نفس من اینطور کار زشت را در نظرم زینت داد.

قرائت:

بملکنا:اهل مدینه و کوفه و عاصم بفتح میم و حمزه و کسایی و خلف بضم میم و دیگران بکسر میم خوانده اند.

ابو علی گوید:در مورد این کلمه سه لغت است و کسر میم اکثر است.

حملنا:ابن عامر و حفص و رویس بضم و تشدید و دیگران به فتح و تخفیف خوانده اند.بنا بر اول،یعنی وادارمان کردند که بار قوم را برداریم،و بنا بر قرائت دوم یعنی خودمان برداشتیم.

لم یبصروا:کوفیان-بجز عاصم-به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.در قرائت تاء خطاب است به جمیع و در قرائت یاء منظور بنی اسرائیل است.

لغت:

وزر:بار سنگین.اینکه به گناه،وزر گویند به خاطر این است که صاحب

ص :59

گناه،سنگینی آن را متحمل می شود.جمع وزر،اوزار است.

خوار:آوازی که به شدت،تغییر می کند.مثل صدای گاو و غیر آن.

عکوف:درنگ کردن.اعتکاف در مسجد،یعنی ماندن در مسجد.

رقبه:انتظار.مرقب جای بلندی است برای مراقبت و دیده بانی.

بصر:آگاهی و ابصار دیدن.

اعراب:

فَکَذٰلِکَ أَلْقَی

:کاف صفت مصدر محذوف است.یعنی:«القی السامری القاء مثل القائنا».

جسدا:بدل از عجلا.

أَلاّٰ یَرْجِعُ

:یعنی«انه لا یرجع»ممکن است«یرجع»را نصب داد.

ضلوا:در محل نصب و حال به تقدیر«قد ضلوا».

أَلاّٰ تَتَّبِعَنِ

:در محل جر به«من»محذوف یا در محل نصب.یعنی«ما منعک من اتباعی»و حرف لاء زائده است.مثل: «مٰا مَنَعَکَ أَلاّٰ تَسْجُدَ» .

مقصود:

قٰالُوا مٰا أَخْلَفْنٰا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنٰا

:آنهایی که گوساله پرست نشده بودند، گفتند:مخالفت وعده تو به اختیار ما نبود.زیرا نمیتوانستیم گوساله پرستان را از کار زشتشان باز داریم.آنها زیاد بودند و ما کم.

در روایت است که فقط دوازده هزار نفر از قوم گوساله پرست نشده بودند و بقیه که هفتصد هزار نفر بودند همه گوساله پرست شده بودند.بنا بر این،دوازده هزار نفر از عهدۀ هفتصد هزار نفر برنمی آمدند.

وَ لٰکِنّٰا حُمِّلْنٰا أَوْزٰاراً مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ

:ولی ما بارهایی از زیورهای فرعونیان با خود حمل کرده بودیم.

این زیورها را قوم فرعون برسم عاریه به ایشان سپرده بودند.برخی گویند:

طلا و نقره و زیورهایی بود که در موقع غرق شدن ایشان به ساحل افتاد و بنی اسرائیل

ص :60

برداشتند.

برخی گویند:منظور این است که ما بار گناه فرعونیان را با عاریه گرفتن همین زر و زیورها بدوش کشیدیم.زیرا این زر و زیورها را برای زینت کردن در ایام عید از ایشان گرفتیم و به ایشان پس ندادیم.با اینکه آنها ما را امین می شمردند.

برخی گویند:بنی اسرائیل در میان مصریان اسیر بودند و آوردن مال مصریان بر ایشان مباح بود و بنا بر این مرتکب گناهی نشده بودند.

فَقَذَفْنٰاهٰا

:این زر و زیورها را در آتش ریختیم که ذوب شود.

فَکَذٰلِکَ أَلْقَی السّٰامِرِیُّ

:جبائی می گوید:یعنی سامری اینطور جواب داد تا وانمود کند که از ایشان است.

برخی گویند:یعنی همانطوری که ما زر و زیورها را در آتش ریختیم،سامری هم زر و زیورهایش را در آتش ریخت و ذوب کرد.

ابو مسلم گوید:این جمله،کلام خداوند است زیرا پس از آنکه گفتار قوم را نقل می کند،می فرماید:سامری هم مثل آنها زر و زیورش را در آتش ریخت.

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوٰارٌ

:از این زر و زیورهای ذوب شده،گوسالۀ بزرگی برای ایشان درآورد که دارای آواز بود.(در بارۀ گوسالۀ سامری در تفسیر سورۀ اعراف سخن گفته ایم).

فَقٰالُوا هٰذٰا إِلٰهُکُمْ وَ إِلٰهُ مُوسیٰ

:سامری و پیروانش بمردم گفتند:خدای شما و خدای موسی این است.

فَنَسِیَ

:یس فراموش کرد.

در بارۀ این جمله دو قول است:

1-این جمله تتمۀ گفتار سامری و پیروان اوست.یعنی موسی فراموش کرد که گوساله خدای اوست.(در نتیجه سرگردان شد و خدای خود را در اینجا گذاشت و رفت).

2-این جمله،دنبالۀ گفتار خداوند است.یعنی سامری دین موسی را فراموش

ص :61

کرد.یا اینکه فراموش کرد که گوساله،موجودی است حادث و نمیتواند خدا باشد.

اکنون خداوند از راه استدلال می فرماید:

أَ فَلاٰ یَرَوْنَ أَلاّٰ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً

:آیا بنی اسرائیل نمی دانستند که گوساله جواب سخن ایشان را نمیدهد و شایستۀ خدایی نیست؟ وَ لاٰ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً :و قادر نیست که به ایشان سود و زیانی برساند.

بدیهی است که چنین موجودی شایستۀ پرستش نیست.

مقاتل گوید:همین که از وعدۀ موسی سی و پنج روز گذشت،سامری بنی اسرائیل را وادار کرد که زیورهای عاریتی فرعونیان را جمع کنند و چون جمع کردند،همه را ذوب کرد و به شکل گوساله درآورد.این کار را در روزهای سی و ششم و سی و هفتم و سی و هشتم انجام داد.سپس در روز سی و نهم آنها را وادار به گوساله پرستی کرد.روز چهلم موسی مراجعت کرد.

سعید بن جبیر گوید:سامری کرمانی بود و بنی اسرائیل از او اطاعت می کردند.

برخی گویند:وی از جایی بود که مردم آن گاو می پرستیدند و او هم چنان نسبت به گاو علاقه مند بود.

برخی گویند:او بنی اسرائیلی بود و پس از عبور از دریا به نفاق گرایید.هنگامی که بنی اسرائیل به موسی گفتند:برای ما نیز خدایی معین کن،چنان که آنها نیز خدایی داشتند،سامری فرصت را غنیمت شمرد و گوساله را ساخت و آنها را بسوی آن دعوت کرد.

وَ لَقَدْ قٰالَ لَهُمْ هٰارُونُ مِنْ قَبْلُ یٰا قَوْمِ إِنَّمٰا فُتِنْتُمْ بِهِ

:هارون پیش از مراجعت موسی از روی موعظه و نصیحت به آنها گفته بود که خداوند در پرستش بر شما سخت گرفته است.خدای یکتا را بشناسید و او را بپرستید و گوساله پرستی نکنید.

ممکن است منظور این باشد که:سامری شما را بفتنه افکنده و گمراه کرده است.

وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمٰنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی

:خدای شما بخشایشگر

ص :62

است.مرا پیروی کنید و فرمانم را اطاعت کنید و دست از اطاعت سامری و گوساله پرستی بردارید.

قٰالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عٰاکِفِینَ حَتّٰی یَرْجِعَ إِلَیْنٰا مُوسیٰ

:بنی اسرائیل جواب دادند:ما دست از پرستش گوساله برنمیداریم تا موسی برگردد و تصمیم خود را در مورد گوساله پرستی بگیرد.هارون بهمراه 12 هزار نفر از آنها کناره گیری کرد.

هنگامی که موسی برمی گشت،هارون از او استقبال کرد.موسی ملاحظه کرد که مردم اطراف گوساله گرد آمده و برقص و پایکوبی مشغولند و ساز و آواز راه انداخته اند.

موسی که سخت خشمگین شده بود،الواح تورات را انداخت و به سرزنش هارون پرداخت.

قٰالَ یٰا هٰارُونُ مٰا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلاّٰ تَتَّبِعَنِ

:گفت چرا تو و افراد مؤمن از من،پیروی نکردید و با آنها بجنگ پرداختید؟!یا اینکه چرا بدنبال من بکوه طور نیامدید؟! أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی :آیا امر مرا عصیان کردی؟ منظور این است که موسی به هارون گفته بود: «اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (اعراف 142)در میان قوم،جانشین من باش و اصلاح کن و براه مفسدان نرو.چون هارون در میان ایشان مانده و در جلوگیری ایشان مبالغه نکرده بود،از اینرو موسی به او گفت:امر مرا عصیان کردی؟ برخی گویند:این استفهام،استفهام حقیقی نیست.زیرا موسی میدانست که هارون عصیان نکرده است.

پرسش:

اگر گفته شود که بر حسب ظاهر،هارون مأمور بود که در صورت عصیان مردم، بموسی ملحق شود و چون بموسی ملحق نشد،معصیت کرد.

گوییم:ممکن است موسی هارون را امر کرده باشد که در صورت مصلحت بوی ملحق شود.لکن هارون تشخیص داد که اگر در میان مردم بماند،مصلحت بیشتری دارد.البته کسی که در میان مردم باشد،چیزهایی تشخیص میدهد که کسی

ص :63

که در میان مردم نیست،تشخیص نمیدهد.

ممکن است موسی به هارون دستور داده باشد که در صورت مصلحت با مردم مبارزه شدید کند.

در اینجا در حقیقت مردم سزاوار ملامتند نه هارون.اینکه به هارون میگوید:

می خواستی از ایشان جدا شوی،در حقیقت ملامتی است برای خود مردم نه هارون.

برخی گویند:گناه کسانی که مقامشان بلند است،بزرگتر است.چون هارون مقامش بالاتر از دیگران بود،موسی تنها او را ملامت کرد.

این قول در صورتی صحیح است که هارون مرتکب گناهی شده باشد.در حالی که پیامبر دامنش از گناه پاک است.

قٰالَ یَا بْنَ أُمَّ لاٰ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لاٰ بِرَأْسِی

:هارون گفت:پسر مادر سر و ریشم را نگیر.

گویند:در آن وقت معمول بود که سر و ریش را بگیرند. چنان که در عصر ما معمول است که دست را بگیرند یا دست بگردن بشوند.

برخی گویند:در حقیقت موسی هارون را بمنزلۀ خودش میدانست و بهمین جهت ریش او را گرفت.زیرا موسی هارون را گناهکار نمیدانست.چنان که خودش را هم گنهکار نمیدانست.

اکنون بذکر عذرها پرداخته،می فرماید:

إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ

:اگر از ایشان جدا میشدم و با آنها می جنگیدم،در میان ایشان تفرقه می افتاد.برخی بتو می پیوستند و برخی با سامری به پرستش گوساله ادامه میدادند و برخی بحال شک باقی میماندند.وانگهی من اطمینان نداشتم که اگر آنها را ترک کنم،در میان ایشان جنگ و خونریزی واقع نشود و بخاطر سامری و گوساله اش حوادث ناگواری اتفاق نیفتد.لکن با بودن من در میان ایشان،جنگ و خونریزی،واقع نشد و من به اندازه ای که مصلحت بود،آنها را از انحراف و اقدامات نامناسب،منع کردم و به آنها گفتم: «إِنَّمٰا فُتِنْتُمْ بِهِ» این فتنه و

ص :64

آزمایشی است برای شما.

این بود عذرها و این عذر از رأی پسندیدۀ هارون حکایت می کند.

وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی

:می ترسیدم به من بگویی بوصیت تو عمل نکرده ام،زیرا بمن گفته بودی:جانشین باش و اصلاح کن.

همین که بیگناهی هارون آشکار شد،موسی به سامری روی آورده، قٰالَ فَمٰا خَطْبُکَ یٰا سٰامِرِیُّ :به او گفت:چه کار ناگواری کردی؟چه چیز ترا به اینکار واداشت؟ قٰالَ بَصُرْتُ بِمٰا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ :سامری در جواب گفت:چیزی دیدم یا چیزی فهمیدم که آنها ندیدند و نفهمیدند.

فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهٰا

:من کفی از خاک پای اسب جبرئیل برداشتم و در پیکرۀ گوساله ریختم.

وَ کَذٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی

:آری،نفس من برداشتن خاک و ریختن آن در مجسمۀ گوساله را در نظرم زینت داد.

داستان گوساله و آنچه سامری برداشته بود و کیفیت آن و اختلاف نظرها را قبلا گفته ایم.

ص :65

[سوره طه (20): آیات 97 تا 107]

اشاره

قٰالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی اَلْحَیٰاهِ أَنْ تَقُولَ لاٰ مِسٰاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ اُنْظُرْ إِلیٰ إِلٰهِکَ اَلَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عٰاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی اَلْیَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّمٰا إِلٰهُکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً (98) کَذٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ مٰا قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْنٰاکَ مِنْ لَدُنّٰا ذِکْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وِزْراً (100) خٰالِدِینَ فِیهِ وَ سٰاءَ لَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ حِمْلاً (101) یَوْمَ یُنْفَخُ فِی اَلصُّورِ وَ نَحْشُرُ اَلْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) یَتَخٰافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ یَوْماً (104) وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْجِبٰالِ فَقُلْ یَنْسِفُهٰا رَبِّی نَسْفاً (105) فَیَذَرُهٰا قٰاعاً صَفْصَفاً (106) لاٰ تَریٰ فِیهٰا عِوَجاً وَ لاٰ أَمْتاً (107)

ص :66

ترجمه:

موسی گفت:برو.سزای تست که در زندگی بگویی،تماسی نیست و ترا وعده ای است که تأخیر نخواهد شد.بنگر بخدایت که او را می پرستیدی،که او را به آتش می سوزانیم.آن گاه متلاشیش کرده بدریا می ریزیم.همانا خدای شما کسی است که جز او خدایی نیست و علمش همه چیز را فرا گرفته است.اینچنین،داستانهای گذشتگان را برای تو ذکر می کنیم و از جانب خویش قرآن را بتو دادیم.هر کس از آن اعراض کند،روز قیامت بار گناه بر دوش دارد و همیشه گرفتار عذاب آن است.بد باری در روز قیامت بدوش دارند.روزی که نفخ صور می شود و مجرمین را در آن روز نابینا محشور می کنیم.آهسته بیکدیگر میگویند:ده شب بیشتر نماندید.ما به آنچه میگویند،داناتریم که هشیارترین ایشان میگوید:یک روز بیشتر نماندید.ترا از کوه ها می پرسند.بگو:خدایم آنها را متلاشی کرده،ببادشان میدهد و آنها را بصورت بیابانهای هموار درمی آورد که در آنها،هیچگونه پستی و بلندی نبینی.

قرائت:

لن تخلفه:ابن کثیر و بصریان-بجز سهل-بکسر لام و ضریر بنون و کسر لام و دیگران بفتح لام خوانده اند.

ابو علی می گوید:این فعل متعدی به دو مفعول می شود و چون فعل مجهول است،یکی از مفعولها جایگزین فاعل شده است و بنا بر این بصیغۀ مجهول معنی روشنتر است.

لنحرقنه:ابو جعفر بفتح نون و سکون حاء و تخفیف راء خوانده است(قرائت علی(ع)و عباس نیز همین است)طبق این قرائت،یعنی قطعه قطعه می کنیم آن را.

ینفخ:ابو عمرو به نون و معلوم و دیگران به یاء و صیغۀ مجهول خوانده اند.

لغت:

ظلت:این کلمه در اصل«ظللت»بوده که پس از حذف لام بعضی بفتح ظاء و بعضی بکسر ظاء میخوانند.

ص :67

نسف:بهوا دادن غلات برای جدا شدن کاه و پوست آنها.

صفصف:زمین بی گناه.

قاع:زمین هموار.جمع«اقواع»و«قیعان»و«قیعه».

امت:گره و ناهمواری.

مقصود:

اکنون حکایت از موسی کرده،میفرماید:

قٰالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیٰاهِ أَنْ تَقُولَ لاٰ مِسٰاسَ

:موسی به سامری گفت:

برو که سزای تست که در دورۀ حیات بگویی:تماسی نیست.

در بارۀ معنای این جمله اختلاف است.برخی گویند:بنا بفرمان خداوند او به مردم میگفت که با او نیامیزند و ننشینند و نخورند تا همیشه در مضیقه باشد.

بنا بر این او بمردم می گفت:کسی بمن تماس نگیرد و من هم با کسی تماس نمیگیرم.

ابن عباس گوید:تنها در مورد خود سامری نبود.بلکه شامل فرزندانش هم می شد.

سامری بر حسب این دستور در بیابانها بسر می برد و همدم حیوانات وحشی بود.و هر وقت کسی نزدیکش می شد به او می گفت که:نزدیکش نشود.او و فرزندانش برای همیشه گرفتار این کیفر شدند و اگر کسی با آنها تماس پیدا می کرد،هر دو گرفتار تب می شدند.

برخی گویند:سامری از ترس فرار کرد و در بیابانها بقدری دور از مردم زندگی می کرد که گویا شعارش این شده بود که کسی با او تماس نگیرد.

وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ

:ترا وعده گاهی است برای عذاب و کیفر که تأخیری در آن نیست و با تو خلف وعده نخواهد شد.

وَ انْظُرْ إِلیٰ إِلٰهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عٰاکِفاً

:اکنون گوسالۀ خود را که به- پرستشش سر بر خاک می مالیدی بنگر.

لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً

:گوسالۀ ترا در آتش می سوزانیم و سوختۀ آن را بدریا می ریزیم.

ص :68

ابن عباس می گوید:موسی گوساله را سوزاند و خاکسترش را بدریا ریخت و این دلالت دارد بر اینکه حیوانی بود دارای گوشت و خون.

بنا بر قرائت دیگر،موسی گوساله را قطعه قطعه کرد و قطعات آن را در دریا ریخت.

بهر حال قرآن میخواهد بگوید:چیزی که قابل سوختن و خرد کردن است، لایق پرستش نیست.

امام صادق میفرماید:موسی میخواست سامری را بکشد.خداوند فرمود:

او را نکش زیرا سخی است.

آن گاه موسی رو بقوم خود آورده،گفت:

إِنَّمٰا إِلٰهُکُمُ اللّٰهُ الَّذِی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ

:آن خدایی که یکتا و بیهمتاست،سزاوار پرستش است.

وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً

:او همه چیز را بطور کامل میداند.

این جمله از لحاظ فصاحت بسیار عجیب است و دلالت دارد بر اینکه«معدوم» نیز«شیء»است زیرا برای خدا معلوم است.

سپس به پیامبر اسلام می فرماید:

کَذٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ مٰا قَدْ سَبَقَ

:همانطوری که قصۀ موسی و قومش را برای تو بیان کردیم،قصۀ سایر گذشتگان را نیز برای تو می گوییم.

وَ قَدْ آتَیْنٰاکَ مِنْ لَدُنّٰا ذِکْراً

:ما قرآن را از جانب خویش بتو دادیم.در اینجا مراد از ذکر قرآن است،زیرا تذکری است نسبت به همۀ امور دینی.

پس کسانی را که از قرآن اعراض کرده و از ایمان خودداری میکنند،تهدید کرده،می فرماید:

مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ وِزْراً

:کسانی که از قرآن روی- گردان شوند،بار سنگین و غیر قابل تحمل گناه را در روز واپسین بدوش خواهند کشید.

خٰالِدِینَ فِیهِ وَ سٰاءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ حِمْلاً

:بار گناهی که عذابش برای ایشان

ص :69

ابدی و همیشگی خواهد بود.بدیهی است که روز قیامت،بد باری بدوش اعراض کنندگان از قرآن خواهد بود.

کلبی گوید:یعنی کفر ایشان بقرآن باری سنگین است از گناه بر روانشان! یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ :روز قیامت،همان روزی است که در صور دمیده میشود.

وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً

:ابن عباس گوید: یعنی کسانی که به پرستش خدایان دیگر پرداخته اند،در روز قیامت با چشمان کبود شده و صورتهای سیاه گشته، محشور خواهند شد و چشم آنها شبیه چشم گربه است.

برخی گویند:مقصود از«زرق»کوری چشم است.

برخی گویند:مقصود این است که آنها تشنه محشور می شوند و این تشنگی از چشمانشان پیداست.نظیر آن این آیه است: «وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلیٰ جَهَنَّمَ وِرْداً» (مریم 86).

یَتَخٰافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ عَشْراً

:افراد مجرم،در نهان بیکدیگر خطاب می کنند،جز ده شب درنگ نکرده اند!این معنی از ابن عباس و قتاده است و منظور این است که فاصلۀ میان نفخۀ اول و نفخۀ دوم بیش از ده شب نبوده است.در خلال این مدت-که چهل سال طول می کشد-آنها از عذاب آسوده اند.

برخی گویند:آنها از شدت هول قیامت،مدت زندگی دنیا را فراموش کرده، می گویند:در دنیا ده روزی بیشتر نماندید.

برخی گویند:مدت ماندن در قبر را فراموش می کنند.فکر می کنند در این مدت خواب بوده اند و اکنون که روز قیامت است بیدار شده اند.

حسن می گوید:آنها بر اثر ماندن زیاد در آتش جهنم،مدت زندگی دنیا را کم و ناچیز می شمارند.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَقُولُونَ

:ما به آنچه در نهان بیکدیگر می گویند،آگاه تریم.

إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ یَوْماً

:بعضی از آنها که رفتار بهتری داشته و عاقلتر بوده اند،می گویند:مدت درنگ شما در دنیا و قبر یک روز بوده است.

ص :70

زیرا این زمان نسبت به روز قیامت و دوران گرفتاری ایشان در عذاب جهنم،بیک روز شبیه تر و نزدیک تر است.چنان که در جای دیگر می فرماید: «لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّٰ عَشِیَّهً أَوْ ضُحٰاهٰا» (نازعات 79)جز شبانگاهی یا بامداد آن بسر نبرده اند.

جبائی گوید:آنها این جمله را بعد از انقطاع عذاب قبر می گویند.زیرا خداوند بعد از عذاب قبر آنها را باز میگرداند.

سپس به پیامبرش می فرماید:

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبٰالِ فَقُلْ یَنْسِفُهٰا رَبِّی نَسْفاً

:منکران قیامت،در بارۀ کوه ها از تو سؤال میکنند،بگو:پروردگارم آنها را مثل خاکستر نرم می کند و آنها را بر باد میدهد.در نتیجه هیچ کوهی بر روی زمین باقی نمی ماند.برخی گویند:خداوند کوه ها را بشکل غبار درمی آورد.

مردی از ثقیف از پیامبر خدا پرسید:روز قیامت کوه ها چه می شوند؟ فرمود:

خداوند آنها را خاکستر می کند آن گاه باد بر آنها می وزد تا پراکنده شوند.

فَیَذَرُهٰا قٰاعاً صَفْصَفاً

:سرانجام بصورت زمینی هموار و مسطح در می آیند.

ابن عباس و مجاهد گویند:قاع و صفصف دارای یک معنی و بمعنی زمین بی گیاه هستند.

لاٰ تَریٰ فِیهٰا عِوَجاً وَ لاٰ أَمْتاً

:که در آن هیچگونه پستی و بلندی مشاهده نخواهی کرد.

حسن گوید:«عوج»نشیب و«امت»فراز است.

مجاهد گوید:یعنی در جای کوه ها وادی و تپه ای نمینگری.

ص :71

[سوره طه (20): آیات 108 تا 115]

اشاره

یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ اَلدّٰاعِیَ لاٰ عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ اَلْأَصْوٰاتُ لِلرَّحْمٰنِ فَلاٰ تَسْمَعُ إِلاّٰ هَمْساً (108) یَوْمَئِذٍ لاٰ تَنْفَعُ اَلشَّفٰاعَهُ إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ اَلرَّحْمٰنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (109) یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ لاٰ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ اَلْوُجُوهُ لِلْحَیِّ اَلْقَیُّومِ وَ قَدْ خٰابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصّٰالِحٰاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاٰ یَخٰافُ ظُلْماً وَ لاٰ هَضْماً (112) وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنٰا فِیهِ مِنَ اَلْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (113) فَتَعٰالَی اَللّٰهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ وَ لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضیٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً (114) وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)

ص :72

ترجمه:

در آن روز از پی دعوت کنندۀ خدا که از هیچکس او را عدول نیست،می روند و آهنگ ها در برابر خداوند خاشع می گردند و هیچ صدایی جز صدای پاها نمیشنوی.

در آن روز شفاعت کسی سود ندارد مگر آنکه خدا او را اذن داده و بقول او راضی شده است.

خداوند به آنچه پیش روی آنها و پشت سر آنهاست،عالم است و به علم او احاطه ندارند.

و صورتها برای خداوند زندۀ پایدار خضوع می کنند و زیانکار است کسی که بار ظلم بر دوش دارد و هر کس کار شایسته کند و مؤمن باشد،از ظلم و از کم شدن حسنات نمی ترسد.

این چنین،این کتاب را قرآنی عربی نازل کردیم و تهدیدها را در آن تکرار کردیم.

شاید بپرهیزند یا قرآن تذکری در آنها پدیدار کند.بزرگ است پادشاه حق.بقرآن شتاب نکن پیش از آنکه وحی آن بپایان برسد و بگو:خدایا علم را زیاد کن.از این پیش به آدم نیز امر کردیم.او فراموش کرد و برایش عزمی نیافتیم.

قرائت:

لا یخاف:ابن کثیر به جزم و دیگران به رفع خوانده اند.بنا بر اول فعل نهی است.

ان یقضی الیک وحیه:یعقوب فعل را بصیغۀ متکلم معلوم و«وحیه»را به- نصب خوانده است.از نظر معنی میان این قرائت و قرائت دیگران فرقی نیست.

لغت:

همس:مخفی داشتن سخن و صدای پنهان.

عنوه:خضوع و خواری. چیزی که به عنوه گرفته شود،یعنی به غلبه.لازم نیست که همیشه خضوع و خواری در مفهوم«عنوه»از روی قهر و غلبه باشد،بلکه گاه نیز ناشی از حالت تسلیم طرف است.

هضم:نقص.هضم غذا بوسیلۀ معده نیز به معنی کم کردن غذاست.

عزم:اراده و تصمیم بر فعل.

ص :73

اعراب:

یومئذ:ظرف متعلق به«یتبعون».

لاٰ عِوَجَ لَهُ

:جملۀ حالیه.

قرآنا:حال.

عربیا:صفت آن.در حقیقت حال همین کلمه است.

کذلک:کاف در محل نصب و صفت مصدر محذوف.

مقصود:

اکنون خداوند به وصف قیامت پرداخته،می فرماید:

یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدّٰاعِیَ

:در روز قیامت،مردم صدای دعوت کنندۀ خدا را که در صور میدمد-یعنی اسرافیل-تبعیت می کنند.

لاٰ عِوَجَ لَهُ

:این دعوت کننده از هیچکس صرف نظر نمیکند و همه را-بدون استثناء-محشور میکند.یا اینکه هیچکس از دعوت او سرپیچی نمیکند.بلکه همگان با شتاب،از پی او می روند و توجهی براست و چپ نمیکنند.

وَ خَشَعَتِ الْأَصْوٰاتُ لِلرَّحْمٰنِ فَلاٰ تَسْمَعُ إِلاّٰ هَمْساً

:بر اثر عظمت خداوند،همۀ صداها در سینه ها حبس شده اند و جز صدای پاها در موقع حرکت،صدایی بگوش نمی رسد،آنهم صدایی آهسته و بسیار ملایم.

برخی گویند:آن افراد خشنی که در این دنیا لحن های تند و آمرانه داشتند، در آنجا خاموش شده اند و دم برنمی آورند.فقط صدای پاهای آنها شنیده می شود و بس! یَوْمَئِذٍ لاٰ تَنْفَعُ الشَّفٰاعَهُ إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمٰنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً :در آن روز تنها کسانی حق دارند از دیگران شفاعت کنند که خداوند به آنها اذن داده و سخن ایشان را پسندیده است.یعنی انبیا و اولیا و صالحین و صدیقین و شهداء.

سپس می فرماید:

یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ

:خداوند به گفتار و کردار افرادی که محشور شده اند چه پیش از خلقتشان و چه بعد از خلقتشان آگاه است و هیچ چیز از نظرش

ص :74

پنهان نیست.

برخی گویند:یعنی از آنچه پیش روی ایشان است در آخرت و از آنچه پشت سر ایشان است در دنیا،آگاهی دارد.

وَ لاٰ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً

:اما آنها بمقدورات و معلومات خداوند آگاه نیستند.یا اینکه بکنه عظمت او آگاه نیستند.

برخی گویند:یعنی هیچکس بکردار گذشته و آیندۀ ایشان آگاه نیست،مگر آنکه خدا آگاهش کرده است.

برخی گویند:یعنی خدا را به حواس درک نمیکنند تا به او احاطۀ علمی پیدا کنند.

وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ

:صورتها در برابر خداوند که زنده و پایدار است، همچون صورت اسیران بحال خضوع و خواری درمی آیند و در برابر فرمان او تسلیم هستند.بدیهی است که اثر خواری بر پیشانیها ظاهر می شود.

برخی گویند:منظور از«وجوه»سران و زمامداران هستند که خوار و خفیف می شوند و از اریکۀ قدرت سقوط می کنند.

وَ قَدْ خٰابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً

:آنهایی که گرفتار شرک شده اند،زیانکارند.یا اینکه آنهایی که ستمکار و کافر وارد محشر می شوند،ثوابی نمی برند.

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاٰ یَخٰافُ ظُلْماً وَ لاٰ هَضْماً

:کسانی که خدا را اطاعت کنند و خدا را بشناسند و دین و محتویات آن را تصدیق کنند،بیمی ندارند که به آنها ظلم شود و بر گناهان ایشان افزوده شود یا از حسنات ایشان کاسته گردد.

بنا بقرائت نهی،یعنی باید از ظلم و نقصان نترسد.بدیهی است که نهی از ترس، امر به ایمنی است.

این آیه،دلالت بر بطلان تحابط دارد. (1)

ص :75


1- 1) -مرحوم طبرسی در اینجا مطلب را بطور سربسته گفته و گذشته است.با مراجعه به آیات قرآنی معلوم میشود که حبط عبارت است از باطل شدن عمل خوب،بواسطۀ کفر و شرک و...

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنٰا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

:

همانطوری که ما اخبار قیامت را برای تو گفتیم،این کتاب خواندنی را بزبان عربی بر تو نازل کردیم و تهدیدهای خود را نسبت بکجروان در آن بصورتها و الفاظ مختلف بیان کردیم،شاید از معصیت بپرهیزند.

برخی گویند:یعنی قرآن را نازل کردیم تا قوم عرب پیش از نزول عذاب، تقوی پیشه کنند.

أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً

:یا اینکه قرآن برای ایشان پند و عبرت را تجدید کند.یعنی بوسیلۀ قرآن بیاد کیفر اقوام پیشین بیفتند و عبرت گیرند.بدیهی است که تذکر در موقع استماع و قرائت قرآن است.

چنان که میفرماید: «وَ إِذٰا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» (انفال 2)هنگامی که آیات قرآن بر ایشان خوانده شود،بر ایمانشان افزوده می شود.

فَتَعٰالَی اللّٰهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ

:صفات خداوند بر صفات همۀ مخلوقات برتری دارد و در وهم و خیال نمی گنجد.او از همه کس داناتر و تواناتر است و هر دانا و توانایی محتاج اوست و او از همگان بی نیاز است.دیگران اگر بیک چیز توانا یا دانا هستند، به چیزهای دیگر عاجز و نادانند.دانایان دیگر ممکن است دچار سهو و نسیان شوند اما خداوند همواره توانا و دانا بوده و هست.

1)

(چنان که می فرماید: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» (مائده 5)کسی که به ایمان کفر بورزد،عملش باطل می شود.اما در مورد افراد مؤمن-که در آیۀ بالا به آن اشاره شده است وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ... -حبط یعنی باطل شدن عمل وجود ندارد.زیرا چنان که گفتیم، کفر و...موجب حبط عمل است و افراد مؤمن از کفر و شرک و تکذیب و...منزه هستند. اما کلمه تحابط در متن به این معنی است که عمل نیک و بد هیچکدام دیگری را باطل نمیکند.زیرا از جملۀ «فَلاٰ یَخٰافُ...» همین مطلب برمی آید و این مطلب منافات با این ندارد که قرآن می فرماید: «إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (فرقان 70) یعنی کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته کنند،خداوند بدیهایشان را تبدیل به- نیکی می کند.

ص :76

ملک یعنی کسی که بر دنیا و آخرت حکومت و مالکیت دارد و حق یعنی کسی که سزاوار حکومت است.شاهان دیگر حکومت و مالکیتشان محدود است و سرانجام دستخوش فنا و زوال می شود.

وَ لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضیٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ

:در اینباره چند وجه است:

1-پیش از آنکه جبرئیل ابلاغ وحی را به پایان برساند،بتلاوت قرآن عجله مکن. معمولا پیامبر قرآن را.با جبرئیل میخواند و از ترس اینکه فراموش کند در تلاوت آن عجله میکرد.پس مقصود این است که پیامبر صبر کند تا وحی را بخوبی درک کند و از خواندن با فرشتۀ وحی خودداری کند.آن گاه بخواندن بپردازد.

پس این جمله،نظیر این است که می فرماید: «لاٰ تُحَرِّکْ بِهِ لِسٰانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قیامه 16)زبان خود را بخاطر شتاب کردن در قرائت قرآن بحرکت در نیاور.(از ابن عباس و حسن و جبائی).

2-قرآن را برای اصحابت نخوان و برای آنها املاء نکن تا وقتی که معانی آن برای تو آشکار گردد.(از مجاهد و قتاده و عطیه و ابو مسلم).

3-پیش از آنکه وحی بر تو نازل شود،درخواست نزول وحی نکن.زیرا خداوند متعال قرآن را بر حسب مصلحت نازل میفرماید.

وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً

:از خداوند مسألت کن که بر علم تو بیفزاید.

عایشه روایت کرده است که پیامبر خدا فرمود:هر گاه روزی بیاید که در آن روز علم من افزوده نشود و بدرگاه خدا تقرب پیدا نکنم،طلوع خورشید آن روز بر من مبارک نیست.

وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً

:قبلا به آدم امر کردیم که بدرخت نزدیک نشود و از آن نخورد ولی او فرمان را ترک کرد و تصمیم استواری برای او نیافتیم.

برخی گویند:یعنی دچار خطا گردید و بدون اینکه قصد گناه داشته باشد، مرتکب خوردن از درخت ممنوعه گردید.

ص :77

در هر حال آیۀ شریفه به آدم نسبت فراموشی داده است.آیا آدم همه چیز را فراموش کرده بود؟ 1-فراموش کرده بود که اگر از درخت ممنوع بخورد از بهشت اخراج می شود.

2-فراموش کرده بود که خداوند شیطان را دشمن خودش و زنش معرفی کرده بود.

3-فراموش کرده بود که نهی از هر نوع درختی است و او تصور میکرد نهی از درخت خاصی است.

نظم آیات:

آیۀ «وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً...» متصل است به «کَذٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ» برخی گویند:متصل است به قصۀ موسی.یعنی همانطوری که تورات را بر موسی نازل کردیم، قرآن را هم بتو نازل کردیم.

وجه اتصال: «وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ...» به ما قبل این است که چون تصریف آیات را در قرآن ذکر کرد و نشان داد که قرآن وسیلۀ تذکر است،پیامبر را امر کرد که همچون آدم عهد را فراموش نکند.

برخی گویند:متصل است به «وَ لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» .یعنی از خوف فراموشی الفاظ قرآن شتاب نکن بلکه بخدا توکل کن و از او توفیق بخواه زیرا پدرت آدم عهد خدا را فراموش کرد.

برخی گویند:عطف است بر: «کَذٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ...» یعنی پس از نقل داستان موسی بنقل داستان آدم پرداخت.

ص :78

[سوره طه (20): آیات 116 تا 125]

اشاره

وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَهِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ (116) فَقُلْنٰا یٰا آدَمُ إِنَّ هٰذٰا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلاٰ یُخْرِجَنَّکُمٰا مِنَ اَلْجَنَّهِ فَتَشْقیٰ (117) إِنَّ لَکَ أَلاّٰ تَجُوعَ فِیهٰا وَ لاٰ تَعْریٰ (118) وَ أَنَّکَ لاٰ تَظْمَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تَضْحیٰ (119) فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ اَلشَّیْطٰانُ قٰالَ یٰا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلیٰ شَجَرَهِ اَلْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاٰ یَبْلیٰ (120) فَأَکَلاٰ مِنْهٰا فَبَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ عَلَیْهِمٰا مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّهِ وَ عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَویٰ (121) ثُمَّ اِجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَیْهِ وَ هَدیٰ (122) قٰالَ اِهْبِطٰا مِنْهٰا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّٰا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اِتَّبَعَ هُدٰایَ فَلاٰ یَضِلُّ وَ لاٰ یَشْقیٰ (123) وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ أَعْمیٰ (124) قٰالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمیٰ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً (125)

ص :79

ترجمه:

هنگامی که بفرشتگان گفتیم:آدم را سجده کنید و سجده کردند.بجز ابلیس که خودداری کرد.گفتیم:ای آدم،این دشمن تو و دشمن زن تست.شما را از بهشت خارج نکند که نگونبخت می شوی.در آنجاست ترا که گرسنه و برهنه نشوی و تشنه و گرمازده نشوی.شیطان او را وسوسه کرده،گفت:ای آدم،آیا دلالت کنم ترا بدرخت جاودانی و سلطنتی که زوال ندارد؟هر دو از آن درخت خوردند و زشتی هایشان بر ایشان آشکار گردید و از برگ درختان بهشت بر خود پوشیدند و آدم خدای خود را عصیان کرد و گمراه شد.آن گاه خدا او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و هدایتش کرد فرمود:هر دو از بهشت فرو آیید و از یکدیگر کناره گیری کنید.اگر هدایتی از جانب من برای شما آمد،هر کس که هدایتم را پیروی کند،گمراه و نگونبخت نمیشود و هر کس از یاد من اعراض کند،بیعتش ناگوار است و روز قیامت کور محشورش می کنیم.

گوید:خدایا چرا کورم محشور کردی؟حال آنکه من بینا بودم.

قرائت:

انک لا تظمؤ:همزۀ آن را نافع و ابو بکر به کسر و دیگران به فتح خوانده اند.

فتحه بنا بر عطف است بر اسم«ان لک الا تجوع»و کسره بنا بر استیناف است.

لغت:

ضحی:گرم شدن در برابر خورشید.

ضنک:ناگواری.

مقصود:

اکنون خداوند متعال به تفصیل داستان آدم پرداخته،میفرماید:

وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ

:بفرشتگان دستور دادیم که آدم را سجده کنند.آنها همگی سجده کردند جز ابلیس که خودداری کرد.

فَقُلْنٰا یٰا آدَمُ إِنَّ هٰذٰا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلاٰ یُخْرِجَنَّکُمٰا مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشْقیٰ

:

گفتیم:ای آدم،این دشمن تو و دشمن زن تو حواست.او را اطاعت نکنید تا با فریب

ص :80

و وسوسه اش شما را از بهشت اخراج نکند که دچار مشقت و زحمت تحصیل معاش و تأمین نفقۀ عیال خواهی شد،بهمین جهت است که گرفتاری را نسبت به آدم داده نه به آدم و بحوا.

سعید بن جبیر گوید:گاوی به آدم داده شد که بوسیلۀ او زراعت میکرد و عرق می ریخت.

إِنَّ لَکَ أَلاّٰ تَجُوعَ فِیهٰا وَ لاٰ تَعْریٰ

:در بهشت همه چیز فراوان است.برهنه و گرسنه نخواهی شد.

وَ أَنَّکَ لاٰ تَظْمَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تَضْحیٰ

:در بهشت تشنگی پیدا نمیکنی و آفتاب بهشت ترا نمیسوزاند.

گویند:در بهشت خورشید نیست.فقط روشنایی و سایه است. پرسش:

چرا میان گرسنگی و برهنگی از یک طرف و تشنگی و آفتابزدگی از طرف دیگر جمع کرده است.در حالی که تشنگی از جنس گرسنگی و آفتابزدگی از جنس برهنگی است؟ پاسخ:

1-تشنگی بیشتر از شدت حرارت و حرارت از عریانی در برابر خورشید و آفتابزدگی است.بنا بر این در معنی بیکدیگر نزدیکند و با هم جمع شده اند.نیز گرسنگی و برهنگی باطن و عریانی برهنگی ظاهر است و بنا بر این با یکدیگر متشابهند و با هم جمع می شوند.

2-عرب بواسطۀ اعتماد بفهم مخاطب و اینکه او می تواند هر چیزی را در جای خود قرار دهد و بفهمد،تعبیرات خود را بصورت مذکور در آیه می آورد.

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطٰانُ قٰالَ یٰا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلیٰ شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاٰ یَبْلیٰ

:

شیطان او را وسوسه کرد،گفت:ای آدم،آیا ترا دلالت کنم بدرختی که هر کس بخورد هرگز نمیرد و آیا راهنمایی کنم ترا به سلطنتی که هرگز فنا نپذیرد.نظیر اینکه

ص :81

می گوید: «مٰا نَهٰاکُمٰا رَبُّکُمٰا عَنْ هٰذِهِ الشَّجَرَهِ...» (اعراف 20)شما را خدا از این درخت نهی نکرد مگر از بیم اینکه فرشته شوید یا جاویدان بمانید.

فَأَکَلاٰ مِنْهٰا فَبَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ عَلَیْهِمٰا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ

:

آدم و حوا از درخت ممنوع خوردند و عورتشان بر ایشان آشکار شد و از برگ درختان بهشت خود را پوشانیدند.

تفسیر این قسمت در سورۀ اعراف(آیه 22)گذشته است.

وَ عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَویٰ

:آدم امر خدا را مخالفت کرد و از ثواب محروم شد.

معصیت یعنی مخالفت امر،اعم از اینکه امر واجب باشد یا امر مستحبّ.شاعر گوید:

امرتک امراً جازماً فعصیتنی

ترا بطور جزم و حتم امر کردم و مرا معصیت کردی.

هیچ مانعی نیست که تارک مستحبات را هم عاصی بنامند.همانطوری که تارک واجبات هم عاصی نامیده می شود.می گویند:فلان را به چنین و چنان امر کردم و مرا معصیت و مخالفت کرد.اگر چه امر واجب نباشد.لفظ«غوی»احتمال محرومیت از ثواب میدهد.شاعر گوید:

فمن یلق خیراً یحمد الناس امره

و من یغولا یعدم علی الغی لائماً

هر کس به خیر برسد،مردم کارش را می ستایند و هر کس محروم شود،مردم او را ملامت می کنند.

ممکن است مقصود از غوایت آدم محرومیت او از خلود در بهشت باشد.زیرا انتظار داشت که با خوردن درخت ممنوع برای همیشه در بهشت ماندگار شود.

ثُمَّ اجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَیْهِ وَ هَدیٰ

:خداوند او را برای رسالت برگزید و توبه اش را پذیرفت و او را بذکر خویش هدایت کرد.

برخی گویند:هدایتش کرد برای کلماتی که از خداوند تلقی کرد.

قٰالَ اهْبِطٰا مِنْهٰا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّٰا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدٰایَ فَلاٰ یَضِلُّ وَ لاٰ یَشْقیٰ

:خداوند به آنها فرمود:از بهشت فرو آیید

ص :82

و از یکدیگر مانند دشمنان کناره گیری کنید.اگر هدایتی از جانب من برای شما آید،هر کس که تبعیت کند،در دنیا گمراه و در آخرت نگونبخت نخواهد شد.(تفسیر این قسمت در سوره بقره ذیل آیه 36 گذشته است).

ابن عباس می گفت:خداوند تضمین کرده است که هر کس قرآن بخواند و بدستور آن عمل کند،در دنیا گمراه و در آخرت بدبخت نشود.سپس همین آیه را میخواند.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً

:کسی که از قرآن و دلالتهای آن اعراض کند و در آن دقت نکند،گرفتار معیشت تنگ خواهد شد.یعنی خدا روزی او را به سختی میدهد و این کیفر اعراض اوست.اگر هم به او رزق فراوان دهد،معیشت را از این راه بر او سخت می گیرد که امساک کند و از آن استفاده نگیرد و اگر هم استفاده گیرد،حرص و تلاش زیاد،زندگی را بر او دشوار می سازد.برخی گویند:یعنی گرفتار عذاب قبر می شود.برخی گویند:یعنی گرفتار طعام ضریع و زقوم جهنم می شود.

زیرا سرانجام به همانجا می رسد.گو اینکه در این جهان در فراخ و آسایش باشد.

برخی گویند:یعنی زندگیش ناگوار است زیرا همیشه از آینده بیمناک است.برخی گویند:یعنی گرفتار روزی حرام می شود و نتیجۀ آن کیفر اخروی است.برخی گویند:

یعنی گرفتار زندگی کوتاه و ناگواریهای این جهان می شود و از زندگی آسوده و لذائذ بهشت محروم می گردد.

وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ أَعْمیٰ

:روز قیامت هم کور محشورش می کنیم و بقولی یعنی چنان محشورش می کنیم که نسبت بدلیل و حجت،کور خواهد بود.اما مانعی نیست که مراد همان کوری چشم باشد.

قٰالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمیٰ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً

:گوید:خدایا من بینا بودم.

چرا کور محشورم کردی؟ فراء گوید:هنگامی که از قبر خارج می شود،بیناست اما در صحرای محشر نابیناست.

ص :83

معاویه بن عمار گوید:از امام صادق(ع)در بارۀ مردی سؤال کردم که حج نکرده و دارای ثروت است.

فرمود:او از کسانی است که خدا در باره شان می فرماید: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ أَعْمیٰ» .

گفتم:سبحان اللّٰه!اعمی است؟! فرمود:خدا او را از راه حق نابینا کرده است.

این روایت مؤید قول کسانی است که می گویند کوری آنها از جهات خیر و راه نیافتن بسوی آنهاست.

ص :84

[سوره طه (20): آیات 126 تا 130]

اشاره

قٰالَ کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا وَ کَذٰلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسیٰ (126) وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیٰاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقیٰ (127) أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنَ اَلْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسٰاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلنُّهیٰ (128) وَ لَوْ لاٰ کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکٰانَ لِزٰاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی (129) فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ اَلشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهٰا وَ مِنْ آنٰاءِ اَللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرٰافَ اَلنَّهٰارِ لَعَلَّکَ تَرْضیٰ (130)

ترجمه:

خداوند گوید:همین طور آیات ما بسوی تو آمد و فراموش کردی.امروز نیز فراموش می شوی،کسی که زیاده روی کند و ایمان به آیات خدایش نیاورد،اینطور کیفر میدهیم و عذاب آخرت شدیدتر و باقی تر است.آیا مردم بسیاری که پیش از ایشان هلاک کردیم اهل مکه را که در مساکن آنها عبور می کنند،هدایت نکرد؟در این

ص :85

حوادث،برای خردمندان آیاتی است.اگر گفتار پروردگارت بر این نرفته بود و مدتی معین نبود،عذاب قرین ایشان بود.صبر کن بر آنچه می گویند و خدایت را پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب آن و در تمام لحظات شب و روز تسبیح کن.

شاید خشنود شوی.

قرائت:

ترضی:کسایی و ابو بکر بضم تاء و دیگران بفتح خوانده اند.

مؤید قرائت فتح «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضیٰ» (ضحی 5)است و مؤید قرائت ضم این است که در وصف بعضی از انبیا آمده است «وَ کٰانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» (مریم 55).

لغت:

آناء اللیل:ساعات شب.مفرد آن«انی»است.

اعراب:

کَمْ أَهْلَکْنٰا

:در اینجا فاعل«یهد»مقدر و مفسر آن همین«کم اهلکنا»است.

مقصود:

قٰالَ کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا

:در اینجا خداوند در پاسخ کسی که می گفت:

خدایا چرا کور محشورم کردی؟میفرماید:همانطوری که امروز کور محشورت کرده ایم،محمد(ص)و قرآن و دلائل روشن آن در دنیا بسوی تو آمدند و تو با خیره- سری همه را پشت سر انداختی و خود را در معرض فراموشی قرار دادی،چه فراموشی فعل اختیاری انسان نیست تا کیفر داشته باشد.

وَ کَذٰلِکَ الْیَوْمَ تُنْسیٰ

:امروز هم بمنزلۀ فراموش شدگان هستی و در عذاب همیشگی گرفتاری.

برخی گویند:همانطوری که ترا کور محشور کردم تا رسوا گردی و همانطوری که کور دل بودی و آیات مرا ترک کردی و در آن نیندیشیدی و همانطوری که اوامر ما را زیر پا گذاشتی و بمنزلۀ چیزهای فراموش شده قرارش دادی،امروز نیز گرفتار عذاب می شوی و بمنزلۀ چیزهای فراموش شده هستی.

ص :86

وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیٰاتِ رَبِّهِ

:همانطوری که گفتیم کسی را که مشرک است و از حد خود تجاوز میکند و ایمان به آیات نمی آورد و حجج و کتب و رسل خدا را نمی پذیرد،کیفر می دهیم.

وَ لَعَذٰابُ الْآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقیٰ

:عذاب آخرت از عذاب دنیا و عذاب قبر سخت تر و با دوام تر است زیرا این عذاب،قطع نمیشود ولی عذاب دنیا و قبر قطع می شود.

أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ

:آیا برای کفار مکه،هلاک مردم گذشته که تکذیب پیامبران میکردند،وسیلۀ هدایت و تنبه و بیداری و ایمان نشده است؟ یَمْشُونَ فِی مَسٰاکِنِهِمْ :مردم مکه در سفرهای تجارتی خود به شام از سرزمینها و شهرهای ویران شدۀ عاد و ثمود می گذشتند و علامات هلاک آنها را می دیدند.بهتر بود با دیدن این صحنه ها بیدار شوند و براه راست آیند.و بترسند از اینکه خودشان نیز بهمان سرنوشت شوم گرفتار گردند.

إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ

:در این هلاکت گذشتگان،عبرتها و دلالاتی است برای خردمندانی که در حالات آنها بیندیشند.

وَ لَوْ لاٰ کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکٰانَ لِزٰاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی

:اگر سخن خدا نبود که عذاب را تا روز قیامت از این کافران به تأخیر افکند،هم اکنون عذاب دامنگیرشان می شد.

لزام مصدری است به معنای صفت و عذاب را توصیف میکند.قتاده گوید:

«أَجَلٌ مُسَمًّی»

قیامت است.دیگران گویند:مدتی است که انسان باید در این جهان بماند.برخی گویند:عذاب لزام،شکستی است که در بدر خوردند و سرهایشان بریده شد.و اگر برای مردم ناسپاس زمانی مقرر و مقدر نشده بود که در این دنیا زیست کنند،همان عذاب بدر،در زمانهای دیگر نیز دامنگیر ایشان می شد.

اکنون پیامبر گرامی خود را امر به صبر کرده،می فرماید:

فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ

:در برابر تکذیب و آزارهای ناجوانمردانۀ ایشان

ص :87

صبر کن.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهٰا

:در پیشگاه خداوند نماز بگزار و او را حمد و ثنا گوی پیش از طلوع خورشید نماز فجر را و پیش از غروب نماز عصر را.

وَ مِنْ آنٰاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرٰافَ النَّهٰارِ

:در ساعات شب و اطراف روز خدای را تسبیح کن.

ابن عباس گوید:مقصود از تسبیح در ساعات شب،نماز شب است.

مقصود از اطراف روز،ظهر است که در این وقت باید نماز ظهر خوانده شود و علت اینکه وقت ظهر را اطراف روز می نامد،این است که:وقت ظهر،وقت زوال خورشید است.این وقت هم طرف نصف اول روز است و هم طرف نصف آخر آن.

آنها که تسبیح را حمل بر ظاهر کرده اند،میگویند:مراد مداومت بر حمد و تسبیح است در همۀ اوقات.

لَعَلَّکَ تَرْضیٰ

:اگر این کارها را بکنی،مقام شفاعت پیدا میکنی و بدرجۀ رفیع نائل می شوی و خشنود خواهی شد.

برخی گویند:نتیجۀ این کارها این است که خدا بوعده های خود نسبت بتو وفا میکند و دین را عزت می بخشد و در آخرت بتو اجازۀ شفاعت می دهد و تو خشنود خواهی شد.

ص :88

[سوره طه (20): آیات 131 تا 135]

اشاره

وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ (131) وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰهِ وَ اِصْطَبِرْ عَلَیْهٰا لاٰ نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ اَلْعٰاقِبَهُ لِلتَّقْویٰ (132) وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ یَأْتِینٰا بِآیَهٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ مٰا فِی اَلصُّحُفِ اَلْأُولیٰ (133) وَ لَوْ أَنّٰا أَهْلَکْنٰاهُمْ بِعَذٰابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقٰالُوا رَبَّنٰا لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزیٰ (134) قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحٰابُ اَلصِّرٰاطِ اَلسَّوِیِّ وَ مَنِ اِهْتَدیٰ (135)

ترجمه:

دیدگان خود را به آن چیزهایی که رونق زندگی دنیاست و به بعضی از ایشان داده ایم که آنها را آزمایش کنیم،خیره نساز که روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است،کسان خود را بنماز امر کن و برای نماز صابر باش که از تو روزی نمیخواهیم.ما ترا روزی

ص :89

می دهیم و سرانجام نیک برای پرهیزکاری است.گویند:چرا معجزه ای از پیش پروردگارش برای ما نیاورد؟مگر توضیح آنچه در کتب پیشینیان است،برای ایشان نیامده است؟اگر پیش از نزول قرآن هلاکشان میکردیم میگفتند:پروردگارا چرا رسولی بسوی ما نفرستادی تا پیش از آنکه ذلیل و درمانده شویم آیات ترا پیروی کنیم؟بگو:همه منتظرند.شما هم منتظر باشید.خواهید دانست که اهل راه راست و اهل هدایت چه کسانی هستند؟

قرائت:

زهره:یعقوب و سهل بفتح هاء و دیگران به سکون خوانده اند.زهره بمعنی نیکی است و فتح هاء آن نیز جایز است.

ا و لم تأتهم:اهل مدینه و بصره و نیز قتیبه و حفص به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.

اعراب:

زهره:منصوب است به معنی«متعنا»یعنی«جعلنا لهم زهره...»ممکن است حال از هاء«به»باشد.

-لَوْ أَنّٰا أَهْلَکْنٰاهُمْ

:یعنی«لو ثبت اهلاکهم»زیرا«لو»فعل می خواهد.پس «أَنّٰا أَهْلَکْنٰاهُمْ» در محل رفع و فاعل فعل مقدر است.

مَنْ أَصْحٰابُ الصِّرٰاطِ

:مبتدا و خبر است و فعل«تعلمون»تعلیق شده است.

شأن نزول:

ابو رافع گوید:برای پیامبر مهمان رسید.مرا پیش یهودی فرستاد و فرمود:بگو پیامبر خدا می گوید مقداری آرد بمن بفروش یا تا اول ماه رجب بمن قرض بده.من نزد یهودی رفتم و پیغام را رساندم.گفت:بخدا به او نمیفروشم و قرض نمیدهم.من برگشتم و سخن او را بعرض پیامبر رساندم.فرمود:بخدا،اگر بمن میفروخت یا قرض میداد،به او میدادم.من در آسمان و زمین امینم.اکنون زره آهنین مرا نزد او ببر.

ص :90

آیۀ: «وَ لاٰ تَمُدَّنَّ...» بهمین مناسبت نازل گردید تا تسلیتی باشد برای پیامبر نسبت بدنیا.

مقصود:

وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ

:دیدگانت را به آنچه به بعضی داده ایم خیره مساز.تفسیر این آیه در سورۀ حجر(ذیل آیه 88)آمده است.

ابی بن کعب گوید:از این آیه برمی آید که هر کس بخدا دل نبندد،حسرت دنیا او را از پای درمی آورد و هر کس چشم از مال و ثروت مردم برندارد،حزنش طولانی است و خشمش فرو نمی نشیند و هر کس نعمت خدا را تنها در خوردنیها و نوشیدنیها ببیند،دانشش کم و عذابش نزدیک است.

اصحاب ما از امام صادق(ع)نقل کرده اند که چون این آیه نازل شد،پیامبر راست نشست و سخن بالا را بر زبان آورد.

زَهْرَهَ الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا

:خرمی و تازگی و منظره های جالب و دیدنی زندگی دنیا،نباید ترا مشغول و خیره گرداند.

ابن عباس و قتاده گویند:مقصود زینت زندگی دنیاست.

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ

:این نعمتهای گوناگون و جالب و خیره کننده را به ایشان داده ایم که آنها را در معرض امتحان قرار دهیم.و آنچه هستند در مورد عمل به حق و ادای حقوق،آشکار شوند.

برخی گویند:یعنی با دادن این ثروتها میخواهیم بر آنها سخت بگیریم و ببینیم آیا با اینهمه ثروت،از تو اطاعت می کنند یا نه؟ برخی گویند:یعنی میخواهیم آنها را عذاب کنیم.زیرا گاهی توسعۀ روزی برای عذاب است.از اینرو امام(ع)میفرماید:اگر دنیا بقدر بال مگسی پیش خدا ارزش داشت،بکافر شربت آبی از آن نمیداد.

وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ

:رزق خدا که در آخرت بتو وعده داده،از این روزیهای دنیوی که به اینها داده ایم بهتر و با دوام تر است.

ص :91

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰهِ

:اهل خانه و اهل دینت را به نماز امر کن.

ابو سعید خدری گوید:چون این آیه نازل شد،پیامبر تا نه ماه،وقت نماز در خانۀ زهرا و علی می آمد و می فرمود:

«الصلاه رحمکم اللّٰه! إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» .

ابن عقده این روایت را بطرق بسیاری از ائمه اهل بیت و دیگران مثل ابو برزه و ابو رافع نقل کرده است.

امام باقر(ع)فرماید:خدا پیامبر را مأمور کرد که تنها اهل بیتش را امر کند تا بدانند که اهل بیت را پیش خدا منزلتی است که برای دیگران نیست.پیامبر نخست آنها را با همۀ مردم مأمور به نماز کرد.سپس به تنهایی.

وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهٰا

:بر فعل نماز و امر ایشان به نماز،صبر کن.

لاٰ نَسْئَلُکَ رِزْقاً

:ما رزق تو و مخلوقات را از تو نمیخواهیم.بلکه از تو خواسته ایم که عبادت کنی و رسالت ما را انجام دهی.ما ضامن روزی همگان هستیم.

نَحْنُ نَرْزُقُکَ

:خطاب به پیامبر و مقصود همۀ خلق است.یعنی ما بهمه روزی میدهیم و از کسی روزی نمیخواهیم.به همه سود میرسانیم و از کسی سود نمیخواهیم.

بنا بر این در اظهار امتنان بر مردم رساتر است.

وَ الْعٰاقِبَهُ لِلتَّقْویٰ

:سر انجام نیز،مخصوص اهل تقوی است.

ابن عباس می گوید:یعنی کسانی که ترا تصدیق کنند و از من بپرهیزند، سرانجام نیک دارند.

در خبر است که عروه بن زبیر وقتی سلطانی میدید،داخل خانه می شد و می خواند: «وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ» سپس به اهل خانه می گفت:«الصلاه!الصلاه!رحمکم اللّٰه!» وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ یَأْتِینٰا بِآیَهٍ مِنْ رَبِّهِ :گفتند:چرا همانطوری که صالح نبی ناقه آورد،این پیامبر آیتی و معجزه ای نمی آورد که ما عبرت بگیریم؟ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ مٰا فِی الصُّحُفِ الْأُولیٰ :آیا در قرآن بیان مطالب کتب

ص :92

پیشین و اخبار اممی که آیت و معجز خواستند و بر اثر کفر،هلاک شدند،نیامده است؟ آیا چه چیز آنها را ایمنی بخشیده است که آیت می طلبند؟آیا نمیترسند که به سرنوشت آنها گرفتار شوند؟ وَ لَوْ أَنّٰا أَهْلَکْنٰاهُمْ بِعَذٰابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقٰالُوا رَبَّنٰا لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً :

اگر کفار قریش را پیش از بعثت محمد(ص)و نزول قرآن هلاک میکردیم،روز قیامت می گفتند:خدایا چرا پیامبری بسوی ما نفرستادی که ما را بطاعت تو دعوت و بدین تو ارشاد کند.

فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزیٰ

:و ما بدستورات تو عمل می کردیم، پیش از آنکه بعذاب خوار گردیم و در جهنم گرفتار شویم.یا اینکه گرفتار قتل و اسیری دنیا و عذاب آخرت شویم.ولی ما عذر آنها را قطع کردیم و با فرستادن پیامبر خود دستاویزی برای آنها باقی نگذاشتیم.

اکنون به پیامبر خود دستور میدهد:

قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ

:بگو ما و شما منتظریم.ما منتظریم که وعدۀ خدا دربارۀ شما فرا رسد و شما منتظرید که ما گرفتار شکست و حادثه های دیگر شویم.

فتربصوا:انتظار بکشید.این جمله برای تهدید است.

فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحٰابُ الصِّرٰاطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدیٰ

:بعداً خواهید دانست که پیروان راه راست و آئین راستین و هدایت یافتگان براه حق مائیم یا شما؟

دلالت:

آیۀ «وَ لَوْ أَنّٰا أَهْلَکْنٰاهُمْ...» دلالت بر وجوب لطف دارد.زیرا خداوند بیان میکند که پیامبر را بخاطر وجوب لطف بسوی ایشان فرستاده است و اگر نمیفرستاد، آنها حق داشتند اعتراض کنند.لکن با بعثت پیامبر دیگر حق اعتراض برای آنها نمانده و بهانه ای ندارند.توفیق با خداست.

ص :93

سورۀ انبیاء

اشاره

(جزء هفدهم) تمام این سوره مکی و تعداد آیات آن از نظر کوفیان 112 و از نظر دیگران 111 آیه است.کوفیان «مٰا لاٰ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یَضُرُّکُمْ» را آیه ای شمرده اند.

فضیلت سوره:

ابی بن کعب از پیامبر خدا نقل کرده است که هر کس سورۀ انبیاء را بخواند، خدا با او به آسانی حساب می کند و او را می بخشاید و همۀ پیامبرانی که نامشان در قرآن است او را سلام می گویند.

امام صادق(ع)فرمود:هر کس سورۀ انبیاء را از روی محبت بخواند،در بهشت همنشین پیامبران است و در این جهان در نظر مردم مهیب است.

تفسیر سوره:

سورۀ طه را خداوند به تهدید پایان داد و این سوره را با ذکر قیامت آغاز کرده، می فرماید:

ص :94

[سوره الأنبیاء (21): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ . اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ (1) مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اِسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (2) لاٰهِیَهً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا اَلنَّجْوَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ اَلسِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3) قٰالَ رَبِّی یَعْلَمُ اَلْقَوْلَ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (4) بَلْ قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ بَلِ اِفْتَرٰاهُ بَلْ هُوَ شٰاعِرٌ فَلْیَأْتِنٰا بِآیَهٍ کَمٰا أُرْسِلَ اَلْأَوَّلُونَ (5)

ترجمه:

حساب مردم نزدیک شد و آنها در حال غفلت و اعراض هستند.هر وقت تذکر تازه ای از جانب خداوند برای ایشان می آید می شنوند و استهزا می کنند و دلهایشان به چیزهای دیگر مشغول است.مردم ستمکار در نهان براز و نیاز پرداخته،گفتند:

آیا او جز بشری است مانند شما؟آیا به سحر میگرائید و حال آنکه می بینید؟

ص :95

گفت:خدایم سخن را در زمین و آسمان میداند.او شنوا و داناست.بلکه گفتند:

خوابهای پریشان است.بلکه:جعل دروغ کرده است.بلکه او شاعر است.همانطور که صاحبان مقام رسالت با آیت و معجز فرستاده شدند،او نیز برای ما آیت و معجزی بیاورد.

قرائت:

قال ربی:حمزه و کسایی و حفص به الف و دیگران«قل»خوانده اند.

اعراب:

مِنْ ذِکْرٍ

:در محل رفع و فاعل.

مِنْ رَبِّهِمْ

:صفت«من ذکر».

استمعوه:حال به اضمار«قد» هُمْ یَلْعَبُونَ :حال از ضمیر«استمعوا».

لاهیه:حال از ضمیر«یلعبون».

اَلَّذِینَ ظَلَمُوا

:در محل رفع و بدل از ضمیر«اسروا»یا خبر مبتدای محذوف یا فاعل«اسروا»بنا بلغت«اکلونی البراغیث»در این صورت و او«اسروا»حرف است و علامت جمع مثل تاء«قالت».ممکن است.«الذین»در محل نصب و مفعول فعل محذوف باشد.

مقصود:

اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ

:وقت حساب مردم-یعنی قیامت-نزدیک شده است.

در جای دیگر می گوید: «اِقْتَرَبَتِ السّٰاعَهُ...» (سورۀ قمر 1)یعنی هنگام محاسبه و پرسش از نعمتها و اینکه آیا سپاسگزار بودند یا نه؟و از اوامر که آیا اطاعت کردند یا نه و از نواهی که آیا اجتناب کردند یا نه؟نزدیک شد.

اینکه می فرماید:نزدیک شد،بخاطر این است که حتمی الوقوع است و چیز حتمی الوقوع نزدیک است.وانگهی یکی از شرایط قیامت بعثت رسول اعظم اسلام است.چنان که فرمود:

«بعثت انا و الساعه کهاتین» من مبعوث شدم و فاصلۀ میان من

ص :96

و قیامت،مثل فاصلۀ میان این دو انگشت است.بعلاوه،زمان با زیادی گذشته و کمی آینده،همواره در حال نزدیک شدن است و با ملاحظۀ آنچه گذشته،اندکی بیشتر باقی نمانده. وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ :اما آنها از نزدیکی آن غافلند و از اندیشه در باره آن و آماده شدن برای آن خودداری میکنند.

این آیه تشویق میکند که انسان خود را برای قیامت آماده سازد.

مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ لاٰهِیَهً قُلُوبُهُمْ

:

هر آیه و سورۀ تازه ای که از جانب خداوند بر ایشان نازل می شود،می شنوند ولی دقتی و تأملی در بارۀ آن نمیکنند،بلکه ببازی و مسخره می گیرند.

ابن عباس گوید:یعنی قرآن را از روی استهزا می شنوند و دلشان غافل است که از آنها چه میخواهند؟ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ :مشرکین که مردمی ستمکار هستند،با یکدیگر به راز و نیاز پرداخته،می گویند:این فرشته نیست.

بشری است مثل شما! أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ :آیا شما که میدانید او سحر می کند، سحرش را می پذیرید!؟ از دو راه میخواستند مردم را از او متنفر کنند:1-او بشر است.2-او ساحر است.

برخی گفته اند:«اسروا»یعنی این سخن را ظاهر کردند.اما معنی اول صحیح تر است.

اکنون پیامبر خود را دستور داده،می فرماید:

قٰالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ

:بگو خدایی که مرا آفرید و برگزید،اسرار همه را میداند و هیچ چیز در آسمان و زمین از او پوشیده نیست.

وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

:او سخن آنها را می شنود و کارها و اسرار درونی

ص :97

آنها را میداند.

بَلْ قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ

:اما آنها از سخن اول خود که قرآن را سحر میدانستند برگشته،گفتند:خوابهای پریشان است.

بَلِ افْتَرٰاهُ

:دیگر باره گفتند:افترایی است که خود او می سازد.

بَلْ هُوَ شٰاعِرٌ

:دیگر باره گفتند:او شاعر است.

اشخاص متحیر همینطورند و مرتباً تغییر نظر میدهند.منکران قرآن نیز متحیر بودند که چه بگویند؟گاه میگفتند:سحر است و گاه می گفتند:شعر است و گاه میگفتند:خواب پریشان است و این خود تناقض گویی است.

فَلْیَأْتِنٰا بِآیَهٍ کَمٰا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ

:باید آیت و معجزی آشکار که خاص و عام آن را بفهمند برای ما بیاورد و این کاری است که انبیای پیشین هم کرده اند.

دلالت:

مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ

:دلالت بر حدوث قرآن دارد.زیرا منظور از ذکر،قرآن است.دلیل آن این آیه است: «هٰذٰا ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ أَنْزَلْنٰاهُ» (انبیاء 21)این است ذکر و قرآنی مبارک که نازل کرده ایم.و این آیه: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» (حجر 9)ما قرآن را نازل کرده ایم و ما حافظ آنیم.

ص :98

[سوره الأنبیاء (21): آیات 6 تا 10]

اشاره

مٰا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْنٰاهٰا أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ (6) وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (7) وَ مٰا جَعَلْنٰاهُمْ جَسَداً لاٰ یَأْکُلُونَ اَلطَّعٰامَ وَ مٰا کٰانُوا خٰالِدِینَ (8) ثُمَّ صَدَقْنٰاهُمُ اَلْوَعْدَ فَأَنْجَیْنٰاهُمْ وَ مَنْ نَشٰاءُ وَ أَهْلَکْنَا اَلْمُسْرِفِینَ (9) لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ کِتٰاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (10)

ترجمه:

هیچ مردم قریه ای که پیش از ایشان هلاک کرده ایم،ایمان نیاوردند.آیا آنها ایمان می آورند؟پیش از تو نیز جز مردانی که به آنها وحی میکردیم،نفرستاده ایم.

بپرسید از اهل ذکر،اگر نمیدانستید.آنها را جسدی که طعام نخورند قرار ندادیم و آنها جاودانی این جهان نبودند.ما بوعدۀ خویش وفا کردیم و آنها و هر که را خواستیم نجات دادیم و مردم مسرف را هلاک کردیم.کسانی بسوی تو فرستادیم که در آن یاد آوری شماست.آیا تعقل نمیکنید؟

قرائت:

نوحی:حفص از عاصم بنون و دیگری به یاء خوانده اند و بحث آن در سورۀ یوسف(آیه 12)گذشت.

ص :99

اعراب:

اهلکناها:در محل جر و صفت«قریه».

جسدا:مفرد در معنی جمع.بهمین دلیل گفته شده است«لا یأکلون».

من نشاء:در محل نصب و عطف بر«انجیناهم».

مقصود:

قبلا از کفار نقل فرمود که درخواست آیت و معجز می کنند.اکنون در پاسخ آنها می فرماید:

مٰا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْنٰاهٰا

:پیش از این کافران مردم دیگری بودند که درخواست آیت و معجز کردند و بر کفر خود پافشاری کردند و ما آنها را هلاک کردیم.

أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ

:آیا اینها با آمدن آیت و معجز ایمان می آورند؟یعنی همانطوری که گذشتگان با دیدن آیات و معجزات ایمان نیاوردند و هلاک شدند، اینان نیز ایمان نمی آورند و مثل آنها مستحق عذاب دنیوی و هلاکت خواهند شد.

در این آیه خداوند حکم کرده است که مردم مکه را عذاب نمیکند و بهمین جهت خواستۀ آنها را مستجاب نکرد.

برخی گویند:خداوند حکم بهلاکت قریه ای می کند که مردمش ایمان نمی آورند.اما مردم مکه که بعداً ایمان می آورند حکم بهلاکتشان نشده و آیات هم برایشان فرستاده نشده است.

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ

:این جمله در جواب این است که می گفتند:«ما هذا الا بشر مثلکم»یعنی:پیش از تو ای محمد،جز مردانی از بنی آدم که به آنها وحی می کردیم.نفرستادیم.آنها فرشته نبودند،زیرا هم شکل و هم جنس بیکدیگر مأنوس تر و مایلترند و سخن یکدیگر را بهتر می فهمند و از یکدیگر کمتر دوری می جویند.

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ

:اگر نمیدانسته اید،از اهل

ص :100

ذکر بپرسید.

مقصود از اهل ذکر کیست؟در روایت است که علی(ع)فرمود:مائیم اهل ذکر.از امام باقر(ع)نیز همین طور روایت شده است.مؤید آن این است که خدا پیامبرش را«ذکراً رسولا»نامیده است برخی گویند:مقصود پیروان تورات و انجیل است.برخی گویند:مقصود اهل علم است به سرگذشت پیشینیان.برخی گویند:

مقصود اهل قرآن است،یعنی عالمان قرآن.

وَ مٰا جَعَلْنٰاهُمْ جَسَداً لاٰ یَأْکُلُونَ الطَّعٰامَ وَ مٰا کٰانُوا خٰالِدِینَ

:آنها جسد بیجانی نبودند که هیچ نخورند و موجوداتی نبودند که هرگز نمیرند و جاودانی باشند.این جمله در پاسخ این است که می گفتند: «مٰا لِهٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعٰامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوٰاقِ» (فرقان 7)این چه پیامبری است که میخورد و در بازارها راه می رود؟!پس همانطوری که پیامبران پیشین نیاز بغذا داشتند و میمردند،تو نیز نیازمند غذا هستی و میمیری و این امر نباید موجب بی ایمانی آنها گردد.زیرا وحی پیامبران را از بشریت خارج نمیکند.کلبی گوید:جسد جسمی است که در آن روح است و میخورد و می نوشد.پس هر چه بخورد و بنوشد،جسم است.مجاهد گوید:جسد چیزی است که نمیخورد و نمی نوشد.پس آنچه که میخورد و می نوشد،نفس است.

ثُمَّ صَدَقْنٰاهُمُ الْوَعْدَ

:ما بوعدۀ خود در بارۀ آنها وفا کردیم و عاقبت نیکو به آنها دادیم هم در دنیا و هم در آخرت.

فَأَنْجَیْنٰاهُمْ وَ مَنْ نَشٰاءُ

:آنها و کسانی که با آنها بودند از شر دشمنان نجات دادیم.

وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ

:و تبهکاران را هلاک کردیم.قتاده گوید:مسرف مشرک است.این جمله تهدیدی است برای مردم مکه.

اکنون بذکر نعمت خود که عبارت از انزال قرآن است پرداخته،می فرماید:

لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ کِتٰاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ

:ای جماعت قریش،کتابی بسوی شما فرستاده ایم که اگر به آن تمسک کنید،شرف شماست.چنان که در جای دیگر می فرماید:

«وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ» (زخرف 44)این کتاب تذکری است برای تو و قومت.

ص :101

برخی گویند:این خطاب بقوم عرب است که قرآن بزبان ایشان است.برخی گویند:خطاب بهمۀ مؤمنان است زیرا قرآن شرف هر مؤمنی است.برخی گویند:

یعنی در این قرآن نیازمندیهای شما ذکر شده است.برخی گویند:یعنی مکارم الاخلاق و محاسن اخلاق در این قرآن آمده است تا به آنها تمسک کنید.

أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ

:چرا در بارۀ آنچه وسیلۀ برتری شما بر دیگران است تعقل نمیکنید؟!

ص :102

[سوره الأنبیاء (21): آیات 11 تا 20]

اشاره

وَ کَمْ قَصَمْنٰا مِنْ قَرْیَهٍ کٰانَتْ ظٰالِمَهً وَ أَنْشَأْنٰا بَعْدَهٰا قَوْماً آخَرِینَ (11) فَلَمّٰا أَحَسُّوا بَأْسَنٰا إِذٰا هُمْ مِنْهٰا یَرْکُضُونَ (12) لاٰ تَرْکُضُوا وَ اِرْجِعُوا إِلیٰ مٰا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَسٰاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ (13) قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (14) فَمٰا زٰاَلَتْ تِلْکَ دَعْوٰاهُمْ حَتّٰی جَعَلْنٰاهُمْ حَصِیداً خٰامِدِینَ (15) وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لاٰعِبِینَ (16) لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا إِنْ کُنّٰا فٰاعِلِینَ (17) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی اَلْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ وَ لَکُمُ اَلْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ (18) وَ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِهِ وَ لاٰ یَسْتَحْسِرُونَ (19) یُسَبِّحُونَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ لاٰ یَفْتُرُونَ (20)

ص :103

ترجمه:

ما مردم قریه های بسیاری که ظالم بودند هلاک کردیم و بدنبال آنها مردم دیگری آفریدیم.همین که احساس کردند کیفر ما را از آن فرار کردند.فرار نکنید و بازگردید بسوی نعمتها و سرگرمیهای خویش و بسوی مساکن خویش،شاید از شما پرسیده شود.گفتند:وای بر ما که ستمکار بودیم.این بود دعوای ایشان تا مثل چوب خشکشان کردیم.ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست به بازی نیافریده ایم.اگر میخواستیم ببازی بگیریم و کنندۀ اینکار بودیم،از نزد خود میگرفتیم.ما حق را به باطل می افکنیم تا بر آن غلبه کند و باطل از بین برود.وای بر شما از آنچه وصف می کنید.برای خداست آنها که در زمین و آنها که در آسمان و آنها که در پیشگاه خودش هستند و از عبادتش کبر نمیورزند و خسته نمیشوند.شب و روز تسبیح می کنند و سست نمی شوند.

لغت:

قصم:شکستن.

انشاء:ایجاد و اختراع.

رکض:دویدن.

مترف:متنعم.

زاهق:هلاک شونده.

دمغ:شکافتن سر تا دماغ استحسار:خسته شدن.

اعراب:

کم:در محل نصب و مفعول«قصمنا».

مِنْ قَرْیَهٍ

:در محل نصب و تمیز یا صفت«کم».

اذا:ظرف مکان و متعلق به«یرکضون» تلک:در محل رفع و اسم«زالت»

ص :104

دعواهم:منصوب و خبر«زالت» إِنْ کُنّٰا :ممکن است شرطیه یا نافیه باشد.

مَنْ عِنْدَهُ

:مبتدا «لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» خبر آن و ممکن است عطف بر «مَنْ فِی- السَّمٰاوٰاتِ» باشد.در این صورت«لا یستکبرون و یسبحون و لا یفترون»همه حال هستند.

مقصود:

اکنون خداوند در بیان سرنوشت تکذیب کنندگان میفرماید:

وَ کَمْ قَصَمْنٰا مِنْ قَرْیَهٍ کٰانَتْ ظٰالِمَهً

:چه بسیار قریه ها که اهل آنها کافر بودند و هلاکشان کردیم! وَ أَنْشَأْنٰا بَعْدَهٰا قَوْماً آخَرِینَ :و بعد از هلاک آنها قوم دیگری بوجود آوردیم.

فَلَمّٰا أَحَسُّوا بَأْسَنٰا إِذٰا هُمْ مِنْهٰا یَرْکُضُونَ

:همین که عذاب ما را احساس کردند،از قریه یا عذاب به سرعت فرار کردند،چنان که از دشمن فرار میکنند.

لاٰ تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلیٰ مٰا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَسٰاکِنِکُمْ

:از راه توبیخ به آنها گفته می شود:فرار نکنید و برگردید بسوی نعمتها و خانه هایی که در آنها کافر شدید و ستم پیشه کردید.مقصود این است که فرشتگان آنها را استهزاء کرده،به آنها می گویند:برگردید به سوی نعمتها و خانه ها.

لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ

:شاید در بارۀ چیزهایی از دنیایتان از شما سؤال شود.زیرا شما اهل ثروت و نعمت بودید.برخی گویند:یعنی رسول شما از شما درخواست کند که ایمان آورید.همانطوری که پیش از نزول عذاب از شما درخواست میکرد.این هم استهزاست،یعنی دیگر راهی نیست.پس شما اکنون تدبر کنید تا به آن ماجرای گرفتار نشوید.

قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ

:از روی پشیمانی می گفتند:وای بر ما که بر خود ظلم کردیم زیرا فرستادگان خدایمان را تکذیب کردیم.یعنی با دیدن عذاب بگناه خود اعتراف می کردند.

فَمٰا زٰاَلَتْ تِلْکَ دَعْوٰاهُمْ حَتّٰی جَعَلْنٰاهُمْ حَصِیداً خٰامِدِینَ

:آنها هم چنان

ص :105

وای وای می گفتند،تا آنها را قطعه قطعه و بیجان کردیم و همانطوری که آتش خاموش می شود،چراغ زندگی و نشاط آنها نیز خاموش شد.

گویند:این آیه در بارۀ مردم قریه ای است از یمن که حنظله پیامبر خدا را کشتند.خداوند بخت نصر را بر آنها مسلط کرد تا آنها را کشت و اسیر کرد و از شهرشان آواره گردانید.فرشتگان دو بارۀ آنها را برگرداندند تا بزرگ و کوچک آنها کشته شدند و از آنها اسم و رسمی نماند.

وَ مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لاٰعِبِینَ

:آسمان و زمین را برای هدف درستی آفریده ایم و آن هدف عبارت است از اینکه وسیله ای باشد برای رسیدن بثواب و روشن بینی.

لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا

:اگر میخواستیم زن یا فرزند بگیریم،از اهل آسمان میگرفتیم نه از اهل زمین.یعنی اگر جایز بود که خدا فرزند و زن بگیرد،چنان می گرفت که مردم نمی فهمیدند.

ابن قتیبه می گوید:تفسیر لهو به زن یا فرزند بیکدیگر نزدیک است زیرا زن و فرزند انسان وسیلۀ سرگرمی او هستند و بهمین جهت گفته می شود:زن و فرزند انسان دو شاخۀ گل برای او هستند.در اصل لهو به معنی آمیزش جنسی است.گاه بکنایه آمیزش جنسی را لهو و گاه سر میگویند.علت اینکه به زن لهو گفته می شود،این است که در آمیزش جنسی با مرد جمع می شود.امرء القیس می گوید:

الا زعمت بسباسه الیوم اننی

کبرت و ان لا یحسن اللهو امثالی

مگر بسباسه نمیداند که من امروز پیر شده ام و امثال من در آمیزش جنسی قدرتی ندارند.؟! تأویل آیه این است که چون مسیحیان در باره مسیح و مادرش عقیدۀ خاصی داشتند،خداوند فرمود:اگر میخواستیم رفیقه و فرزندی داشته باشیم،از پیش خود انتخاب میکردیم نه از پیش شما.زیرا شما میدانید که زن و فرزند از جنس خود شخص هستند نه از غیر جنس خودش.

ص :106

إِنْ کُنّٰا فٰاعِلِینَ

:ما این کار را نکرده ایم.اگر«ان»شرطیه باشد،یعنی اگر این کار را میکردیم بدان نحو میکردیم نه به این نحو که شما می پندارید.

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبٰاطِلِ

:ما دلیلهای غالب را بر باطل وارد می سازیم و حجت را بر شبهه و ایمان را بر کفر غالب می سازیم.

فَیَدْمَغُهُ فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ

:در نتیجه،حق بر باطل برتری پیدا میکند و باطل از بین می رود.

مقصود این است که خداوند حامی و آشکار کنندۀ حق است در برابر باطل پس چگونه ممکن است که خودش کار باطل انجام دهد؟ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ :هلاک و نابود شوید که خدا را چگونه وصف می کنید و او را دارای رفیقه و فرزند می پندارید! وَ لَهُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ :ملک و ملک و آفرینش هر که در آسمانها و زمین است،از خداست.این هم ردی است بر آنها که خدا را دارای فرزند و شریک میدانند.یعنی کسی که حکومت و ملک و خلقت همگان از اوست،چطور ممکن است دارای شریک و فرزند باشد.

وَ مَنْ عِنْدَهُ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِهِ

:فرشتگانی که از لحاظ مقام و منزلت بخدا نزدیکند،از عبادت خدا تکبر نمیورزند.یعنی آنها فرزند خدا نیستند.زیرا فرزند پدر را نمی پرستد.

وقتی گفته می شود،پیش امیر اینقدر لشکر است-اگر چه آنها در شهرها و بلاد پراکنده باشند-مقصود قرب مکانی نیست.

وَ لاٰ یَسْتَحْسِرُونَ

:و خسته نمی شوند.

یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ لاٰ یَفْتُرُونَ

:شب و روز خدا را از صفات نالایق تنزیه و تقدیس میکنند و از اینکار سست نمی شوند.کعبی گوید:تسبیح آنها مثل تنفس شما طبیعی و آسان است.

ص :107

نظم:

لَهُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ

:متصل است به ما قبل که در بارۀ هلاک کفار بود.میخواهد بگوید:هلاک آنها از روی استحقاق بوده است.زیرا آنها را برای عبادت خلق کرده نه برای کفر.بنا بر این وقتی که کافر شدند هلاکشان کرد و اگر غیر از این باشد،خلق آسمانها و زمین ببازی است.زیرا اینها برای مکلفین و مکلفین برای بردن پاداش و ثواب خلق شده اند.

وجه اتصال «وَ مَنْ عِنْدَهُ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ...» بما قبل این است که اینها که شما آنها را فرزند خدا میدانید بندۀ خدا هستند و چه بندگانی!بندگی با فرزندی منافات دارد.زیرا فرزند با پدر مجانس است.

ص :108

[سوره الأنبیاء (21): آیات 21 تا 30]

اشاره

أَمِ اِتَّخَذُوا آلِهَهً مِنَ اَلْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ (21) لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَهٌ إِلاَّ اَللّٰهُ لَفَسَدَتٰا فَسُبْحٰانَ اَللّٰهِ رَبِّ اَلْعَرْشِ عَمّٰا یَصِفُونَ (22) لاٰ یُسْئَلُ عَمّٰا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ (23) أَمِ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ هٰذٰا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ اَلْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24) وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25) وَ قٰالُوا اِتَّخَذَ اَلرَّحْمٰنُ وَلَداً سُبْحٰانَهُ بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ (26) لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (27) یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ اِرْتَضیٰ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (28) وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلٰهٌ مِنْ دُونِهِ فَذٰلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلظّٰالِمِینَ (29) أَ وَ لَمْ یَرَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ کٰانَتٰا رَتْقاً فَفَتَقْنٰاهُمٰا وَ جَعَلْنٰا مِنَ اَلْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ (30)

ص :109

ترجمه:

آیا از زمین خدایانی گرفته اند که حیات می بخشند؟اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدای یکتا بودند،تباه می شدند.پروردگار عرش از آنچه وصف میکنند منزه است.خدا از آنچه میکند باز خواست نمیشود ولی آنها بازخواست می شوند.

بگو برهان خود را بیاورند.این است کتاب اصحاب من و کتاب اسلاف من.بلکه بیشترشان حق را نمیدانند و اعراض کنندگانند.پیش از تو هیچ پیغمبری نفرستادیم مگر به او وحی کردیم که خدایی جز من نیست.پس مرا بپرستید،گفتند:خدای رحمان پسر دارد.منزه است او.بلکه بندگان گرامی هستند که بگفتار از خدا پیشی نمیگیرند و بفرمانش عمل میکنند.میداند آنچه جلو رویشان است و آنچه پشت سرشان است و شفاعت نمیکنند،مگر آنکه خدا بپسندد و آنها از ترس وی لرزانند.هر که از آنها گوید:که من خدایی جز خدایم چنین کسی را جهنم سزا میدهیم و ستمگران را اینطور بکیفر می رسانیم.

آیا آنها که کافر شدند ندیدند که آسمانها و زمین پیوسته بودند و از هم بازشان کردیم و هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم؟آیا ایمان نمی آورند؟

قرائت:

نوحی:کوفیان بجز ابو بکر به نون و دیگران به یاء خوانده اند.اما بملاحظۀ «و ما ارسلنا»قرائت نون بهتر است.

ا و لم یر:ابن کثیر بدون واو و دیگران به واو خوانده اند.

اعراب:

أَمِ اتَّخَذُوا

:«ام»منقطعه است و معادل همزۀ استفهام نیست.

إِلاَّ اللّٰهُ

:صفت برای«آلهه»یعنی«غیر اللّٰه».

ص :110

عَمّٰا یَفْعَلُ

:«ماء»مصدریه است و ممکن است موصوله و اسم باشد.

مقصود:

اکنون به توبیخ مشرکین پرداخته،می فرماید:

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَهً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ

:این استفهام انکاری است.یعنی آنها خدایانی از زمین برنگزیداند که بمردگان حیات بخشند.مقصود این است که این خدایان قادر به حیات بخشی نیستند و بنا بر این قادر به نعمت بخشی هم نیستند.

پس چگونه سزاوار عبادت هستند؟! اکنون بذکر دلیل توحید پرداخته،می فرماید:

لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَهٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا

:اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدا بودند،زمین و آسمان پایدار نمی ماندند و هر چه در آنها بود تباه می شد و نظم نمی یافت.

این همان برهان تمانع است که متکلمان مبنای توحید قرار داده اند.

به این بیان:

اگر با خداوند سبحان خدای دیگری بود،هر دو قدیم بودند و صفت قدم از اخص صفات است و اشتراک در این صفت موجب تماثل آنها می شود.پس باید هر دو عالم و قادر وحی باشند و حق هر قادری این است که بتواند ضد چیزی که دیگری اراده کرده است،اراده کند.مثل مرگ و حیات و حرکت و سکون و فقر و ثروت و...

(یعنی یکی مرگ کسی را و دیگری حیات او را و...اراده کند)در این صورت یا مراد هر دو حاصل می شود،که محال است.یا مراد هیچیک حاصل نمیشود که اینهم با قادر بودن منافات دارد یا مراد یکی حاصل می شود و مراد دیگری حاصل نمیشود که در این صورت یکی از آنها قادر نیست.بنا بر این جایز نیست که خدا بیشتر از یکی باشد.

ممکن است گفته شود:آنها با یکدیگر تمانعی ندارند.زیرا هر چه یکی از آنها اراده کند،مطابق حکمت است و بنا بر این خدای دیگر نیز همان را اراده

ص :111

میکند.پاسخ این است که:سخن ما در بارۀ صحت تمانع است نه وقوع تمانع و صحت تمانع در دلالت بر عدم جواز تعدد خدایان کافی است.زیرا دلالت دارد بر اینکه یکی از آنها قدرتش محدود و متناهی است و نمیتواند خدا باشد.

اکنون خداوند خود را از داشتن شریک تنزیه کرده،می فرماید:

فَسُبْحٰانَ اللّٰهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّٰا یَصِفُونَ

:خدای عرش از آنچه می گویند،منزه است.علت اینکه عرش می گوید،این است که عرش اعظم همۀ مخلوقات است و کسی که بر بزرگترین مخلوقات قادر است،بر بقیه نیز قادر است.

لاٰ یُسْئَلُ عَمّٰا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ

:کارهای او مطابق حکمت و صواب است و به حکیم نمیتوان گفت:چرا کار صواب کرده ای؟اما از دیگران می توان پرسید:

چرا فلان کار را کردید؟زیرا آنها هم کار حق می کنند و هم کار باطل.

برخی گویند:یعنی از خدا پرسیده نمیشود که چرا ادعای خدایی میکند.اما از دیگران پرسیده می شود.نظم و سیاق آیه بر همین معنی دلالت دارد.

برخی گویند:یعنی دیگران اعمالشان حساب دارد و خدا اعمالش حساب ندارد.

برخی گویند:یعنی فرشتگان و مسیح از فعل خدا سؤال نمیکنند. اما خدا از ایشان سؤال میکند و آنها را جزا میدهد و اگر خدا بودند از کارهایشان سؤال نمیشد.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً

:این استفهام برای سرزنش است.یعنی نباید غیر از خدای یکتا به خدایان دیگر گرایش پیدا کرده باشند.

قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ

:ای پیامبر،بگو:دلیل خود را بر صحت کردارتان بیاورید.اما آنها هرگز نمیتوانند دلیلی بیاورند.این جمله دلالت بر بطلان تقلید دارد.زیرا از آنها بر صحت مدعایشان دلیل میخواهد.برهان دلیلی است که افادۀ علم کند.

هٰذٰا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی

:بگو:این قرآن،ذکر کسانی است که با منند و ذکر امت هایی است که پیش از من بوده اند و به ایمان نجات یافته،یا بکفر هلاک شده اند.

ص :112

جبائی میگوید:یعنی در قرآن ذکر کسانی است که در اخلاص و توحید با منند و بنا بر این ذکر امتهای پیشین در تورات و انجیل است.

امام صادق(ع)میفرماید:مقصود از «ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» کسانی است که با پیامبر خدا بوده اند و کسانی که بعداً خواهند آمد و مقصود از «ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» گذشته هاست.

برخی گویند:یعنی در قرآن،خبر آنهایی که تا روز قیامت بر دین منند و بر- طاعت خود ثواب و بر عصیان خود کیفر می بینند و خبر کتابهایی که قبلا نازل شده، آمده است.ببینید آیا در کدام کتاب خداوند امر کرده است که مردم خدای دیگری را پرستش کنند؟پس پرستش خدایان دیگر باطل است و خداوند به آن امر نکرده است. زجاج گوید:بگو برهانتان را بیاورید که پیامبری به امت خود گفته باشد که خدای دیگری را پرستش کنند آیا در این کتاب و کتابهای پیشین چیزی جز توحید وجود دارد؟شاهد آن این است که بعداً می فرماید: «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ.» چون دلیلی ندارند،خداوند آنها را بر جهلشان مذمت کرده،می فرماید:

بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ

:بیشترشان حق را نمیدانند و از تأمل و تفکر اعتراض دارند.اینکه نادانی را به بیشترشان نسبت میدهد،بخاطر این است که بعضی از آنها بعداً ایمان آوردند.

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ

:

ای پیامبر،پیش از تو پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که معبودی که حقیقت داشته باشد،وجود ندارد جز من.پس مرا بپرستید نه غیر مرا.

وَ قٰالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمٰنُ وَلَداً سُبْحٰانَهُ

:گفتند:خدا فرشتگان را بفرزندی گرفته است.اما خدا منزه است.زیرا داشتن فرزند یا از راه تولید است یا از راه بفرزند گرفتن و هیچگونه بر خداوند روا نیست.زیرا اولی مستلزم این است که خدا جسم باشد و دومی مستلزم این است که خدا عقیم باشد و فرزند دیگری را فرزند خود

ص :113

بخواند و اینهم محال است اما دوست گرفتن خدا محال نیست،زیرا دوست گرفتن به معنی اختصاص دادن است و این اشکالی ندارد.

بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ

:آنها فرزندان خدا نیستند.بلکه بندگان گرامی خدا هستند و خدا آنها را برگزیده است.

لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ

:آنها جز به امر خدا تکلم نمیکنند و همۀ گفتارهای ایشان بفرمان خداست و بهمین جهت قدر و مقام آنها بالاست.

وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ

:آنها بفرمان خدا عمل می کنند و کسی که فرزند باشد، این اوصاف را ندارد.

یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ

:خداوند اعمال گذشته و آیندۀ آنها را می داند.

وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضیٰ

:و جز کسی را که خدا دینش را بپسندد،شفاعت نمیکنند.یا اینکه کسی را شفاعت میکنند که خدا از آنها راضی باشد.ابن عباس گوید:اهل توحید را شفاعت میکنند.برخی گویند:کسانی را شفاعت میکنند که مستحق ثواب باشند.اما حقیقت معنی این است که آنها کسی را شفاعت می کنند که خدا به شفاعتش راضی باشد.پس این جمله،نظیر: «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ» است.

وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ

:آنها از ترس خدا بخود می لرزند که مبادا در عبادتش تقصیری کنند.

وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلٰهٌ مِنْ دُونِهِ فَذٰلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ

:هر کدام از فرشتگان که دعوی خدایی کند،سزایش جهنم است و با سایر بندگان در استحقاق عذاب فرقی ندارد.

برخی گویند:مقصود شیطان است.زیرا او بود که مردم را بعبادت خود فرا خواند.

اما برخی این مطلب را قبول ندارند.زیرا جملۀ فوق شرطیه است و بعلاوه شیطان فرشته نیست.(بقول اکثر) کَذٰلِکَ نَجْزِی الظّٰالِمِینَ :مشرکینی که خدا را با صفاتی که لایقش نیست

ص :114

توصیف می کنند،کیفرشان همین است.

از این آیه برمی آید که فرشتگان مجبور بعبادت نیستند بلکه مکلف و مختارند.

أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ کٰانَتٰا رَتْقاً فَفَتَقْنٰاهُمٰا

:

این استفهام برای نکوهش و سر کوبی است.یعنی آیا کافران ندانستند که خداوند کارهایی میکند که دیگران نمیکنند؟او آسمانها و زمین را که پیوسته بودند از یکدیگر جدا کرد و در میان آنها هوا قرار داد.بنا بر این او سزاوار پرستش است نه غیر او.

برخی گویند:یعنی زمین و آسمان باران و گیاه نداشتند و ما آنها را گشودیم.

از آسمان باران نازل کردیم و از زمین گیاه رویاندیم.این معنی از امام باقر و امام صادق(ع)روایت شده است.

وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ

:با آبی که از آسمان نازل کردیم، موجودات قابل حیات را حیات بخشیدیم.برخی گویند:یعنی هر موجود زنده ای را از نطفه آفریدیم.معنای اول صحیح تر است.

عیاشی روایت کرده است که از امام صادق در بارۀ طعم آب پرسیدند.فرمود:

«سؤال کن برای فهمیدن نه برای سرسری کردن.طعم آب طعم حیات است.خداوند می فرماید: وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ.» برخی گویند:یعنی حیات هر ذی روح و رشد هر رشد کننده ای به آب است و بنا بر این هم شامل حیوان می شود و هم شامل گیاه.

أَ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ

:چرا قرآن را تصدیق نمیکنند و دلائل و برهان روشن را نمیپذیرند؟

نظم:

وجه اتصال آیۀ اول بما قبل این است که:از اهل ذکر بپرسید.آیا پیش از تو جز مردانی فرستادیم و آیا آنها پرستش خدایان زمینی را توصیه کردند و گفتند سنگ و چوب بپرستید.

ص :115

برخی گویند:متصل است به «لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً» .

وجه اتصال «لاٰ یُسْئَلُ عَمّٰا یَفْعَلُ» بما قبل این است که چون توحید را بیان کرد، در اینجا میخواهد عدل را بیان کند.

برخی گویند:متصل است به «اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ» و حساب سؤال است از نعمتها و اینکه آیا شکر کرده اند یا نه؟ وجه اتصال «هٰذٰا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» به سابق این است که توحید و عدل در قرآن و کتب دیگر ذکر شده است.

ص :116

[سوره الأنبیاء (21): آیات 31 تا 35]

اشاره

وَ جَعَلْنٰا فِی اَلْأَرْضِ رَوٰاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا فِجٰاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (31) وَ جَعَلْنَا اَلسَّمٰاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیٰاتِهٰا مُعْرِضُونَ (32) وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (33) وَ مٰا جَعَلْنٰا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ اَلْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ اَلْخٰالِدُونَ (34) کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَهُ اَلْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ اَلْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنٰا تُرْجَعُونَ (35)

ترجمه:

در زمین کوه هایی قرار دادیم که آنها را نلرزاند و در کوه ها راه هایی قرار دادیم که هدایت شوند.آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم و آنها را از آیاتش روی گردانند.

اوست که روز و شب و خورشید و ماه که در آسمان حرکت میکنند،بیافرید.برای هیچ بشری پیش از تو قرار ندادیم جاودان بودن را.آیا اگر تو بمیری،آنها جاویدانند؟هر نفسی چشندۀ مرگ است و شما را به شر و خیر آزمایش می کنیم و بسوی ما بازگشت می کنید.

ص :117

لغت:

رواسی:کوه ها.

مید:اضطراب و سرگردانی.

فج:راه گشاده میان دو کوه.جمع فجاج.

فلک:هر چیز گردنده ای.

سباحه:حرکت کردن و شناور بودن.

اعراب:

أَنْ تَمِیدَ

:در محل نصب و مفعول له یعنی:«کراهه ان تمید بکم.» سبلا:بدل از فجاج.

کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

:جملۀ حالیه.

أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخٰالِدُونَ

:جملۀ شرط و جزا.

فتنه:مفعول له یا مصدر در محل حال یا مفعول مطلق.

مقصود:

اکنون خداوند به کمال قدرت و شمول نعمت خود اشاره کرده،می فرماید:

وَ جَعَلْنٰا فِی الْأَرْضِ رَوٰاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ

:در زمین کوه های استواری قرار دادیم که آنها را از حرکت و اضطراب نگاه دارد.

وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا فِجٰاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ

:و در کوه ها راه های گشاده ای قرار دادیم که شما هدایت شوید و اگر این راه ها نبودند،مسافرتها برای شما دشوار و غیر ممکن بود و نمیتوانستید به شهرها و کشورهای دور دست از راه زمین سفر کنید.

ممکن است منظور هدایت براه دین باشد.

وَ جَعَلْنَا السَّمٰاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً

:آسمان را بالای سر مخلوقات برافراشتیم.

این آسمان سقفی است محفوظ که بوسیلۀ شهابها از ورود شیطانها به آن یا از سقوط بر زمین محفوظ است.

برخی گویند:یعنی آسمان از دست اندازی و تخریب و تهاجم مردم

ص :118

محفوظ است.

وَ هُمْ عَنْ آیٰاتِهٰا مُعْرِضُونَ

:آنها از استدلال به آیات و نشانه های آسمان و حدوث و نیاز آن به خالق،روی گردانند و در بارۀ آن نمی اندیشند.

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

:

خداوند روز و شب و خورشید و ماه را آفرید.خورشید و ماه دو گوی غلطانی هستند که با سیارات دیگر در مدارهای خود می چرخند.از آیه استفادۀ حرکت نجوم هم می شود.زیرا شب با ستاره توأم است.

در اینجا فعل بصورت جمع مذکر آورده شده و خورشید و ماه و ستارگان بمنزلۀ موجودات صاحب عقل تلقی شده اند.و در حقیقت فعلی که به آنها نسبت داده شده، فعل عقلایی است.در سورۀ یوسف نیز می فرماید: «رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ» (آیه 3).

وَ مٰا جَعَلْنٰا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ

:به هیچ بشری پیش از تو حیات جاودان نداده ایم.

أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخٰالِدُونَ

:آیا انتظار دارند که تو بمیری و آنها حیات جاودان پیدا کنند؟مشرکین مکه می گفتند: «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» (طور 30)ما در انتظار مرگ پیامبر هستیم.قرآن می گوید:این انتظار بیهوده است.زیرا نه تنها تو میمیری بلکه آنها نیز میمیرند.

کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَهُ الْمَوْتِ

:هر موجود زنده ای ناچار باید طعم مرگ را بچشد.

وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً

:ما با شما معاملۀ آزمایشگران می کنیم، و شما را به سختی و راحتی و فقر و ثروت مبتلا می کنیم،تا صبر شما در برابر ناملایمات و شکر شما در برابر نعمتها ظاهر گردد.

در روایت است که علی(ع)بیمار شد.دوستانش عیادتش کرده،پرسیدند:یا امیر المؤمنین،حالت چطور است؟فرمود:شر است!گفتند:این کلام سزاوار شما نیست.

فرمود:خداوند می فرماید: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً» .پس خیر تندرستی و

ص :119

ثروت است و شر بیماری و فقر است.

برخی از زهاد گویند:شر غلبۀ هوی است بر نفس و خیر خود نگهداری از معصیت است.

وَ إِلَیْنٰا تُرْجَعُونَ

:سر انجام بحکم ما برمیگردید تا جزای نیک و بد اعمال خود را ببینید.

نظم:

«وَ مٰا جَعَلْنٰا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ...»

متصل است بمطالبی که قبلاً در بارۀ خلقت اشیاء ذکر شد.زیرا قبلا بیان کرد که اشیاء را برای زندگی دائم نیافریده، بلکه برای این آفریده است که وسیله ای برای دست یافتن به نعمتهای آخرت باشند.

پس هر انسانی باید بمیرد و به جزا برسد.

ص :120

[سوره الأنبیاء (21): آیات 36 تا 40]

اشاره

وَ إِذٰا رَآکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّٰ هُزُواً أَ هٰذَا اَلَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ اَلرَّحْمٰنِ هُمْ کٰافِرُونَ (36) خُلِقَ اَلْإِنْسٰانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیٰاتِی فَلاٰ تَسْتَعْجِلُونِ (37) وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (38) لَوْ یَعْلَمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاٰ یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ اَلنّٰارَ وَ لاٰ عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ (39) بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَهً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهٰا وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (40)

ترجمه:

هنگامی که کافران ترا می بینند،ترا استهزا کرده،می گویند:این است که خدایانتان را یاد میکند.آنها بیاد خدای رحمان کفر می ورزند.انسان از شتاب خلق شده.بزودی آیات خود را به شما نشان میدهم.عجله نکنید.می گویند:این وعده کی است؟ اگر راست می گویید.اگر مردمی که کافر شدند میدانستند آن هنگامی را که آتش را از صورت و پشت خود باز نمیگیرند و یاری نمی شوند!بلکه ناگهان بسوی آنها می آید و آنها را مبهوت می کند و نمیتوانند ردش کنند و مهلت داده نمیشوند.

لغت:

هزو:ظاهر کردن چیزی که خلاف باطن است برای عیبجویی.

عجله:شتاب و جلو انداختن چیزی از وقت خود.اینکار مذموم است.

ص :121

سرعت:انجام چیزی در نزدیکترین اوقات.این کار پسندیده است.

اعراب:

إِذٰا رَآکَ

:«اذا»متعلق به«اتخذوا»که مستفاد است از «إِنْ یَتَّخِذُونَکَ» .

أَ هٰذَا الَّذِی

:تقدیر«قائلین أ هذا...»که حال است.

بِذِکْرِ الرَّحْمٰنِ

:متعلق به«کافرون».

حِینَ لاٰ یَکُفُّونَ

:مفعول به«یعلم»یا مفعول فیه و جواب«لو»حذف شده است.

بغته:حال از مفعول یا فاعل.

مقصود:

وَ إِذٰا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّٰ هُزُواً أَ هٰذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ

:

به پیامبرش می فرماید:هنگامی که مردم کافر-که تو خدایانشان را عیب می کنی و آنها را بتوحید میخوانی-ترا می بینند،ترا مسخره کرده،می گویند:این است که خدایانتان را عیب می کند و می گوید:اجسام بیجان و بی سود و زیانی هستند.

وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمٰنِ هُمْ کٰافِرُونَ

:اینها منکر توحید و بقولی منکر کتاب آسمانی هستند.

راستی جای تعجب است که این مردم خدای منعم قادر و خالق رازق را انکار می کنند و به چیزهایی روی می آورند که نفع و ضرری ندارند.پس خود آنها به- استهزا سزاوارترند.

خُلِقَ الْإِنْسٰانُ مِنْ عَجَلٍ

:در بارۀ این جمله دو قول است:1-مقصود این است که آدم(ع)به شتاب آفریده شده است زیرا او آخرین مخلوقی است که ظهر روز جمعۀ آخر سال،با سرعت و عجله پیش از آنکه خورشید غروب شود،آفریده شد.یا اینکه او بر خلاف انسانهای دیگر به سرعت آفریده شد،نه از نطفه و علقه و مضغه.

بلکه خدا او را یکباره ایجاد کرد.پس خلقت آدم،آیت عجیبی است که خداوند به آن تنبیه می کند.یا اینکه چون آدم آفریده شد و روح باکثر بدنش تعلق یافت، برخاست و با سرعت بسوی درختهای بهشت رفت.این معنی از امام صادق(ع)روایت

ص :122

شده است.

2-مقصود همۀ انسانهاست.در بارۀ همین معنی هم مطالبی گفته اند:1-یعنی انسان عجول آفریده شده است و در کارها دوست می دارد عجله کند و هر چه را دوست میدارد بدنبال آن می شتابد.عرب نظیر این تعبیر را دارد.مثلا در بارۀ کسی که زیاد می خوابد،می گوید:از خواب آفریده شده است و برای کسی که زیاد بدی می کند، می گوید:از شر آفریده شده است.خنساء در وصف گاو می گوید:«فانما هی اقبال و ادبار» این گاو،اقبال است و ادبار.

2-الفاظ تغییر مکان داده اند.یعنی:عجله از انسان آفریده شده است.اما این معنی ضعیف و مستلزم تأویل است.

3-عجل خاک است.شاعر می گوید:

و النبع ینبت بین الصخر ضاحیه

و النخل تنبت بین الماء و العجل

چشمه از میان سنگها می روید و نخل از میان آب و خاک(عجله)می روید.

طبق این معنی،آیه بمنزلۀ: «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ» (سجده 7).

4-یعنی آفرینش انسان در امری است که نیازی به زمان ندارد.چنان که می فرماید: «إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس 82)امر خدا این است که چون چیزی اراده کند،به او گوید:باش و باشد.

سَأُرِیکُمْ آیٰاتِی

:بزودی آیاتی که دلالت بر توحید و راستگویی پیامبر دارد به شما نشان میدهم.

فَلاٰ تَسْتَعْجِلُونِ

:در فرا رسیدن عذاب عجله نکنید که زمانی بفرا رسیدن آن نمانده است.

ابن عباس گوید:مقصود نضر بن حرث است که گفت: «اَللّٰهُمَّ إِنْ کٰانَ هٰذٰا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ...» (انفال 32)خدایا اگر این(خلافت علی ع)حق است،سنگ بر ما ببار.

منظور از «سَأُرِیکُمْ آیٰاتِی...» جنگ بدر است.

وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ

:مشرکین به مسلمین می گویند:این قیامت

ص :123

که شما وعدۀ آن را میدهید،کی است؟ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ :پس اگر راست می گویید،قیامت کی فرا می رسد؟ لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاٰ یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النّٰارَ وَ لاٰ عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ :اگر می شناختند زمانی را که نمیتوانند عذاب جهنم-که آنها را احاطه کرده-از صورت و پشت خود دور گردانند و هیچکس آنها را یاری نمیکند، صدق وعده را قبول میکردند و عجله نمیکردند و نمیگفتند:کی فرا می رسد؟ بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَهً فَتَبْهَتُهُمْ :بلکه قیامت ناگهان آنها را درمی یابد و دچار حیرت می شوند.

فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهٰا وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ

:دیگر قادر بدفع آن نیستند و لحظه ای هم برای توبه یا معذرت به آنها مهلت داده نمیشود.

ص :124

[سوره الأنبیاء (21): آیات 41 تا 45]

اشاره

وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (41) قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (42) أَمْ لَهُمْ آلِهَهٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنٰا لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لاٰ هُمْ مِنّٰا یُصْحَبُونَ (43) بَلْ مَتَّعْنٰا هٰؤُلاٰءِ وَ آبٰاءَهُمْ حَتّٰی طٰالَ عَلَیْهِمُ اَلْعُمُرُ أَ فَلاٰ یَرَوْنَ أَنّٰا نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا أَ فَهُمُ اَلْغٰالِبُونَ (44) قُلْ إِنَّمٰا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ وَ لاٰ یَسْمَعُ اَلصُّمُّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا مٰا یُنْذَرُونَ (45)

ترجمه:

پیامبران پیش از تو نیز استهزاء می شدند و نتیجۀ استهزاء دامنگیر استهزاء کنندگان شد.بگو چه کسی شب و روز،شما را از کیفر خدا حفظ می کند؟بلکه آنها از یاد خدا رو می گردانند.آیا آنها را خدایانی است که آنها را از عذاب ما حفظ می کنند؟آن خدایان نمیتوانند خود را یاری کنند و نه کفار از عذاب ما پناه داده می شوند.ما اینها و پدرانشان را در دنیا نعمت بخشیدیم تا عمرشان طولانی شد.مگر نمی بینند که ما داریم این سرزمین را از اطرافش کم می کنیم؟آیا آنها غالبند؟بگو

ص :125

من شما را بوحی انذار می کنم و کران در وقتی که انذار می شوند،دعوت را نمی شنوند.

قرائت:

یسمع:ابن عامر بضم تاء و کسر میم و«الصم»را به نصب و دیگران بفتح یاءِ و«الصم»را به رفع خوانده اند.بنا بر اول خطاب به پیامبر است.چنان که میفرماید:

«وَ مٰا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (فاطر 22)

لغت:

کلائه:حفظ.

فرق میان«سخریه»و«هزء»این است که در اولی تسخیر و تذلیل است ولی در دومی نه.

اعراب:

أَمْ لَهُمْ آلِهَهٌ

:این«ام»منقطعه است یعنی«بل».

لاٰ یَسْتَطِیعُونَ

:جمله مستأنفه و نمیتواند حال یا صفت برای«آلهه»باشد.

مقصود:

اکنون بمنظور تسلیت به پیامبر خویش می فرماید:

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ

:همانطوری که اینها ترا استهزاء میکنند،گذشتگان نیز پیامبران پیش از ترا استهزاء کردند و سرانجام وبال و نتیجۀ استهزایشان دامنگیر خودشان شد.

قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ مِنَ الرَّحْمٰنِ

:به اینها بگو:چه کسی می تواند شما را در ظرف شب و روز از عذاب خداوند رحمان حفظ کند؟این استفهام بمعنای نفی است.یعنی هیچکس نمیتواند شما را از عذاب خدا حفظ کند.

بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ

:بلکه آنها از کتاب خدا رو می گردانند و به- آن ایمان نمیآورند و در بارۀ آن نمیاندیشند.

برخی گویند:یعنی آنها التفاتی بدلائل و براهین نشان نمیدهند.

سپس بمنظور توبیخ ایشان میفرماید:

ص :126

أَمْ لَهُمْ آلِهَهٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنٰا

:آیا آنها خدایانی جز ما دارند که عذاب و کیفر را از آنها منع کند؟در اینجا کلام پایان می یابد.سپس بوصف خدایان ایشان پرداخته،می فرماید:

لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ

:این خدایان خویشتن را نمیتوانند یاری کنند،پس چگونه آنها را یاری کنند؟ برخی گفته اند:یعنی کفار نمیتوانند خود را یاری کنند و نمیتوانند بلاها و گرفتاریها را از خود دور گردانند.

وَ لاٰ هُمْ مِنّٰا یُصْحَبُونَ

:و کفار نیز پناهگاهی ندارند که از عذاب ما به آن پناه ببرند.

بَلْ مَتَّعْنٰا هٰؤُلاٰءِ وَ آبٰاءَهُمْ

:ما اینها و پدرانشان را در دنیا نعمت دادیم و آنها را گرفتار کیفر نکردیم.

حَتّٰی طٰالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ

:تا عمر آنها طولانی شد و طول عمر و نعمت دنیا چنان آنها را دچار غرور کرد که کردند آنچه کردند.

أَ فَلاٰ یَرَوْنَ أَنّٰا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا

:آیا نمیدانند که بر حسب امر ما که بر زمین نازل می شود،زمین بواسطۀ خرابی و مرگ مردم دچار نقصان میگردد؟برخی گفته اند:مرگ دانشمندان زمین را دچار نقصان میکند.

این مطلب از امام صادق(ع)نیز روایت شده است.فرمود:نقصان زمین از دست رفتن عالم است.برخی گویند:مراد از نقصان زمین فتح منطقه های مختلف بوسیله پیامبر بزرگ اسلام و یاران اوست که بتدریج از منطقه های نفوذ و سرزمینهای بیدینان کم و کسری می شود تا بکلی از بین بروند.

أَ فَهُمُ الْغٰالِبُونَ

:آیا اینها غالبند یا ما؟یعنی اینها غالب نیستند.ما غالبیم.

قُلْ إِنَّمٰا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ

:بگو شما را بوسیلۀ آنچه خدا بمن وحی کرده از عذاب می ترسانم.

وَ لاٰ یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعٰاءَ إِذٰا مٰا یُنْذَرُونَ

:کران هنگامی که انذار شوند،

ص :127

دعوت را نمیشنوند.ایشان را بکرانی که صدا را نمیشنوند تشبیه کرده است.زیرا بواسطۀ استفاده نبردن از قوۀ شنوایی بمنزلۀ کرانند.مقصود این است که برای شنیدن قرآن و توجه به آیات آن اشتیاقی نشان نمیدهند.پس مثل کرها هستند.

نظم:

أَمْ لَهُمْ آلِهَهٌ

:متصل است به «وَ مٰا جَعَلْنٰا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ» یعنی«أ فهم الخالدون ام لهم آلهه...» برخی گویند:متصل است به «مَنْ یَکْلَؤُکُمْ» یعنی«ام لهم آلهه تکلؤهم».

وجه اتصال «إِنَّمٰا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ» به ما قبل این است که قبلا فرمود: «قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ» و اکنون میخواهد بگوید:اگر فکر کنند میدانند که هیچ قدرتی نمیتواند آنها را از کیفر الهی حفظ کند و در انذارهای قرآنی بزرگترین آیات و حجج است.

برخی گفته اند:متصل است به آیاتی که در بارۀ پند گرفتن از سرگذشت گذشتگان بود.

یعنی همۀ پندها و اندرزها از وحی است.

ص :128

[سوره الأنبیاء (21): آیات 46 تا 50]

اشاره

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَهٌ مِنْ عَذٰابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یٰا وَیْلَنٰا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (46) وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِینَ اَلْقِسْطَ لِیَوْمِ اَلْقِیٰامَهِ فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنٰا بِهٰا وَ کَفیٰ بِنٰا حٰاسِبِینَ (47) وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسیٰ وَ هٰارُونَ اَلْفُرْقٰانَ وَ ضِیٰاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ (48) اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ اَلسّٰاعَهِ مُشْفِقُونَ (49) وَ هٰذٰا ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ أَنْزَلْنٰاهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (50)

ترجمه:

اگر کمی از عذاب خدایت آنها را مس کند،گویند:وای که ظالم بوده ایم!برای روز قیامت میزان های عدل را می نهیم.هیچ ظلمی به کسی نمیشود.اگر به اندازۀ دانه ای از خردل باشد،می آوریم و حساب ما کافی است.بموسی و هارون فرقان و روشنی و ذکر برای پرهیز کاران دادیم.آنها که در نهان از خدای خود می ترسند و از قیامت بیمناکند.این است ذکری مبارک که نازل کرده ایم.آیا شما منکرید؟

قرائت:

مثقال:ابو جعفر و نافع به رفع(همچنین در سورۀ لقمان)و دیگران به نصب

ص :129

خوانده اند.نصب بنا بر این است که خبر«کان»باشد به تقدیر«و ان کان الظلامه مثقال» و این بهتر است.

اتینا بها:بعضی بمد و بعضی بقصر خوانده اند.

لغت:

نفحه:واقعۀ کوچک.

قسط:عدل.این مصدر به معنای«ذوات القسط»است.

اعراب:

شیئا:مفعول ثانی«تظلم»یا مفعول مطلق به معنی«ظلما».

مثقال:اگر رفع دهیم فاعل«کان»تامه و اگر نصب دهیم خبر«کان»ناقصه است.

حاسبین:تمیز یا حال.دخول باء بر سر«بنا»بخاطر این است که خبر به معنی امر است.یعنی«اکتفوا بنا...» اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ :در محل جر و صفت«المتقین»یا در محل رفع.

بالغیب:حال.

مقصود:

چون قبلا در بارۀ عذاب سخن گفته،اینک بدنبال آن میفرماید:

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَهٌ مِنْ عَذٰابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یٰا وَیْلَنٰا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ

:

اگر اندکی از عذاب پروردگارت به ایشان رسد،می گویند:وای بر ما که ظالم بوده ایم.

وَ نَضَعُ الْمَوٰازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیٰامَهِ

:روز قیامت میزانهایی که از روی عدالت و دادگری هستند،و هیچ ظلمی در آنها نیست،می نهیم و هر کسی را به اندازۀ استحقاقش جزا میدهیم.نه نیکو کار کمتر از استحقاقش پاداش میگیرد و نه بدکار بیشتر از استحقاقش کیفر می بیند.در بارۀ میزان در سورۀ اعراف گفتگو کرده ایم(آیه 85).

فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً

:از نیکی نیکان چیزی کم و به بدی بدان چیزی افزوده نمیشود.

وَ إِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنٰا بِهٰا وَ کَفیٰ بِنٰا حٰاسِبِینَ

:اگر عملی به

ص :130

اندازۀ دانۀ خردلی باشد،برای مجازات حاضر می کنیم و کافی است که ما بهمه چیز عالم و حساب کنندۀ همۀ چیزهاییم.بدیهی است که حسابگر باید عالم و حافظ باشد.

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسیٰ وَ هٰارُونَ الْفُرْقٰانَ

:بموسی و هارون تورات دادیم که میان حق و باطل فرق می گذاشت و حق موسی را از باطل فرعون جدا کرد.برخی گویند:

فرقان شکافتن دریاست.

وَ ضِیٰاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ

:تورات راه را روشن میکرد و وسیلۀ هدایت گم- گشتگان بود و مردم پرهیزکار از مطالب آن اندرز می گرفتند.

سپس در وصف متقین میفرماید:

اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ

:آنها در حال خلوت و تنهایی و در خلوتخانۀ دل، بدون ریا از خدا بیمناکند.

وَ هُمْ مِنَ السّٰاعَهِ مُشْفِقُونَ

:و از روز قیامت و خطرات آن می ترسند.

وَ هٰذٰا ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ أَنْزَلْنٰاهُ

:ما این ذکر مبارک را که تا روز قیامت نفع می بخشد،نازل کردیم.

برخی گویند:قرآن را مبارک نامیده است زیرا فوائد معنوی آن بسیار و پندها و اندرزهای آن فراوان است.چون قبلا تورات را وصف کرده بود،در اینجا قرآن را وصف کرد.

أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ

:برای توبیخ است.یعنی چرا چنین اعجاز بزرگی را منکرید؟

نظم:

وجه اتصال قصۀ موسی و هارون بما قبل این است که قبلا وحی را شرح داده بود.بدنبال آن بیان کرد که نزول قرآن بر پیامبر اسلام چیز تازه ای نیست.بر موسی و هارون هم تورات نازل شد.

برخی گویند:متصل است به «لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» یعنی همانطوری که ترا استهزاء کردند،با اینکه کتاب بر تو نازل شده است، موسی و هارون را هم استهزا کردند،با اینکه بر آنها نیز کتاب نازل شده بود.

ص :131

[سوره الأنبیاء (21): آیات 51 تا 60]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا إِبْرٰاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا بِهِ عٰالِمِینَ (51) إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا هٰذِهِ اَلتَّمٰاثِیلُ اَلَّتِی أَنْتُمْ لَهٰا عٰاکِفُونَ (52) قٰالُوا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا لَهٰا عٰابِدِینَ (53) قٰالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (54) قٰالُوا أَ جِئْتَنٰا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اَللاّٰعِبِینَ (55) قٰالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ اَلَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلیٰ ذٰلِکُمْ مِنَ اَلشّٰاهِدِینَ (56) وَ تَاللّٰهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنٰامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ (57) فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً إِلاّٰ کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ (58) قٰالُوا مَنْ فَعَلَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا إِنَّهُ لَمِنَ اَلظّٰالِمِینَ (59) قٰالُوا سَمِعْنٰا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقٰالُ لَهُ إِبْرٰاهِیمُ (60)

ص :132

ترجمه:

ما رشد ابراهیم را از آن پیش عطا کردیم و به او عالم بودیم.آن گاه که به پدر و قوم خود گفت:این چه تمثالهایی است که در برابر آنها کرنش میکنید؟گفتند:پدرانمان را یافتیم که آنها را عبادت میکردند.گفت:شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده اید،گفتند:به حق آمده ای ما را یا از بازیگرانی؟گفت:بلکه خدای شما خدای آسمانها و زمین است که آنها را آفرید و من بر آن گواهم.بخدا بتهای شما را بعد از آنکه رفتید می شکنم.پس بتها را قطعه قطعه کرد.مگر بزرگ بتها را شاید به او رجوع کنند.گفتند:که این را بخدایان ما کرد؟او از ستمکاران است.گفتند ما شنیدیم که جوانی آنها را یاد میکرد و به او ابراهیم گفته می شد.

قرائت:

جذاذا:کسایی بکسر جیم و دیگران بضم خوانده اند.ابو حاتم گوید:در این کلمه سه وجه جایز است و اجود آن ضم است.

مقصود:

بدنبال داستان موسی و هارون بذکر ابراهیم پرداخته،می فرماید:

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا إِبْرٰاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ

:پیش از موسی و بقولی پیش از محمد(ص) و بقولی پیش از رسیدن به سن بلوغ،ابراهیم را رشد دادیم.یعنی دلیل خدا شناسی و توحید که راه رشد هستند باو عطا کردیم.

وَ کُنّٰا بِهِ عٰالِمِینَ

:میدانستیم که او برای رشد و نبوت شایستگی دارد.

إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا هٰذِهِ التَّمٰاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهٰا عٰاکِفُونَ

:ابراهیم به آزر و قومش گفت:این تمثالها چیست که آنها را پرستش میکنید؟تمثال یعنی:

چیز مصنوعی که شبیه یکی از مخلوقات است.برخی گویند:بتها مجسمۀ علمای گذشته بودند و برخی گویند:مجسمه اجسام علوی بودند.

عیاشی باسناد خود از اصبغ بن نباته نقل کرده است که علی(ع)بر قومی که بازی شطرنج میکردند،گذشت.فرمود: «مٰا هٰذِهِ التَّمٰاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهٰا عٰاکِفُونَ ؟شما

ص :133

معصیت کردید خدا و رسولش را!» قٰالُوا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا لَهٰا عٰابِدِینَ :گفتند:پدران ما اینها را پرستیده اند.

ما هم روش نیاکان خود را دنبال کرده ایم.چون دلیلی نداشتند،گفتند:تقلید از نیاکان کرده ایم.

قٰالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ

:ابراهیم آنها را از اینکه تقلید نیاکان کرده اند،مذمت کرده،گفت:خود و پدرانتان گرفتار گمراهی هستید.

قٰالُوا أَ جِئْتَنٰا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّٰعِبِینَ

:آیا در این گفتار خود را محق میدانی،یا اینکه بازی و مزاح می کنی؟ این سؤال را از این جهت کردند که انکار بت پرستی را بعید می شمردند.زیرا به بت پرستی خو گرفته بودند.

قٰالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ

:ابراهیم گفت:بلکه خدای شما خدای آسمانها و زمین و آفریدگار آنهاست.یعنی خدا را باید از روی آثارش شناخت.

وَ أَنَا عَلیٰ ذٰلِکُمْ مِنَ الشّٰاهِدِینَ

:شاهد،راهنماست.ابراهیم خود را شاهد معرفی می کند.زیرا مردم را راهنمایی می کند و بشهادت و مشاهدۀ خود اطمینان دارد.

وَ تَاللّٰهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنٰامَکُمْ

:سوگند بخدا،در بارۀ بتهای شما تدبیری خواهم کرد که برای شما ناگوار است.گویند:این کلمه را در خفا گفت.فقط یکی از آنها شنیده بود که بعداً فاش کرد.

بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ

:این تدبیر را هنگامی بکار می برم که شما از شهر بروید.

گویند:هر سال یک روز عید داشتند که از شهر خارج می شدند و در بازگشت بر بتها وارد می شدند و آنها را سجده میکردند.به ابراهیم گفتند:با ما نمی آیی؟ ابراهیم با آنها رفت ولی بین راه اظهار پا درد کرد و بازگشت.

ص :134

فَجَعَلَهُمْ جُذٰذاً إِلاّٰ کَبِیراً لَهُمْ

:بتها را قطعه قطعه کرد، بجز بت بزرگ را که بحال خود گذاشت.این بت از لحاظ ساختمان بزرگتر بود یا از لحاظ احترام.گویند:

با تیشه ای که در دست داشت،یکا یک آنها را شکست.همین که به بت بزرگ رسید، تیشه را بر گردنش نهاد و خارج شد.

لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ

:شاید آنها بسوی بت بزرگ برگردند و از او بپرسند و او جواب ندهد و آنها به جهل خدای خویش پی برند.

قٰالُوا مَنْ فَعَلَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا إِنَّهُ لَمِنَ الظّٰالِمِینَ

:همین که برگشتند و بتها را شکسته دیدند،گفتند:هر کس با خدایان ما چنین کرده،بخود ظلم کرده است.

زیرا کشته خواهد شد.یا اینکه:پرسیدند:که این کار را با خدایان ما کرده؟او ظالم است.زیرا کار نابجایی کرده است.

قٰالُوا سَمِعْنٰا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقٰالُ لَهُ إِبْرٰاهِیمُ

:یکی از آنها که از نقشۀ ابراهیم مطلع شده و تهدید ابراهیم را دربارۀ بتها شنیده بود،آنچه از ابراهیم شنیده بود باطلاع آنها رسانید و آنها گفتند:ما می شنیدیم که جوانی از بتها بد گویی میکند و می گوید:اینها سود و زیانی ندارند،نمی بینند و نمی شنوند.

ص :135

[سوره الأنبیاء (21): آیات 61 تا 70]

اشاره

قٰالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلیٰ أَعْیُنِ اَلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ (61) قٰالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا یٰا إِبْرٰاهِیمُ (62) قٰالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کٰانُوا یَنْطِقُونَ (63) فَرَجَعُوا إِلیٰ أَنْفُسِهِمْ فَقٰالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ اَلظّٰالِمُونَ (64) ثُمَّ نُکِسُوا عَلیٰ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا هٰؤُلاٰءِ یَنْطِقُونَ (65) قٰالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یَضُرُّکُمْ (66) أُفٍّ لَکُمْ وَ لِمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (67) قٰالُوا حَرِّقُوهُ وَ اُنْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (68) قُلْنٰا یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ (69) وَ أَرٰادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنٰاهُمُ اَلْأَخْسَرِینَ (70)

ص :136

ترجمه:

گفتند:او را پیش مردم بیاورید شاید شهادت دهند.گفتند:تو با خدایان این کار را کردی،ای ابراهیم؟گفت:این بت که بزرگ آنهاست کرده.از آنها بپرسید،اگر حرف می زنند.آنها بخود آمده،گفتند:شما ستمکارانید.سپس سر بزیر انداخته،گفتند:تو میدانی که اینان سخن نمیگویند.گفت:آیا جز خدا خدایانی پرستش میکنید که هیچ سود و زیانی به شما نمیرسانند.اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید.آیا تعقل نمیکنید؟گفتند:او را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید،اگر کنندۀ کاری هستید.گفتیم:ای آتش،بر ابراهیم سرد و سالم باش.میخواستند در بارۀ او نیرنگی کنند و ما آنها را از زیانکارترین مردم ساختیم.

لغت:

نکس:چیزی را وارونه کردن.

اعراب:

عَلیٰ أَعْیُنِ النّٰاسِ

:حال.

کَبِیرُهُمْ هٰذٰا

ممکن است مبتدا و خبر باشد و ممکن است«کبیرهم»فاعل برای«فعله»و«هذا»صفت آن.

إِنْ کٰانُوا یَنْطِقُونَ

:جواب شرط محذوف است.

مقصود:

اکنون بنقل آنچه میان ابراهیم و قومش در بارۀ بتها واقع شده،پرداخته، می فرماید:

قٰالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلیٰ أَعْیُنِ النّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ

:قوم ابراهیم گفتند:او را پیش مردم بیاورید تا او را ببینند شاید در بارۀ آنچه گفته است شهادت دهند و جرم او به ثبوت رسد.گویند:نمیخواستند بدون دلیل ابراهیم را بگیرند.برخی گویند:

یعنی مردم کیفر او را مشاهده کنند.

ص :137

قٰالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا یٰا إِبْرٰاهِیمُ

:هنگامی که ابراهیم را آوردند، از او پرسیدند:تو ای ابراهیم،با خدایان ما این رفتار کردی؟ابراهیم در مقام پاسخ بر آمده، قٰالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کٰانُوا یَنْطِقُونَ :گفت:بزرگ آنها این کار را کرده،از آنها بپرسید اگر سخن میگویند.

در بارۀ این جمله،چند وجه است:1-این مطلب دروغ نیست،زیرا میگوید:

بزرگ آنها اینکار را کرده،از آنها بپرسید،اگر حرف می زنند.پس کردن اینکار به حرف زدن آنها معلق شد است.مثل اینکه گفته شود:فلانی در گفتارش راستگوست، اگر آسمان بالای سر ما نباشد.2-ظاهر این قول،خبر است اما خبر نیست.بلکه الزام است مثل اینکه می گوید:بتها منکر نیستند که بزرگشان اینکار را کرده.

الزام گاهی بلفظ سؤال و گاهی بلفظ امر و گاهی بلفظ خبر است و بمناسبت مقام باید دید کدام بلیغ تر است.وجه الزام این است که بزعم شما اینها خدایند و اگر خدایند، بزرگشان اینکار را کرده،زیرا غیر خدا قادر بر شکستن خدایان نیست.3-تقدیر جمله«فعله من فعله»است.یعنی هر که شکسته شکسته. این بزرگ آنهاست.از آنها بپرسید اگر...

اما اینکه گفته اند:ابراهیم این نسبت را به بت بزرگ داد و سه بار دروغ گفت:

1-آنجا که گفت:بیمارم.2-همین جا که گفت:بت بزرگ کرده است.3-آنجا که شاه مصر میخواست زنش را بگیرد و او زن خود را خواهر معرفی کرد،قابل قبول نیست.زیرا دلایل عقلی غیر قابل تأویل،دلالت دارند بر اینکه پیامبران دروغ نمیگویند.اگر چه قصدشان فریب و ضرر نباشد.چنان که جایز نیست در اخبار مردم را گمراه کنند یا تقیه کنند.زیرا اینها سبب می شود که مطالب و اعمال آنها ایجاد شک و تردید کند و بنا بر این ممکن است ابراهیم در مقام معارضه و بحکم ضرورت، در این موارد خلاف واقع گفته باشد و الا از پیامبر گرامی اسلام است که:

«لا یصلح الکذب فی جد و لا هزل» دروغ نه بصورت جدی خوب است و نه بصورت شوخی.در

ص :138

تفسیر: «إِنِّی سَقِیمٌ» (صافات 89)گفته اند:یعنی من بزودی بیمار می شوم.زیرا چون در ستارگان نگریست،دانست که در یک زمان معین گرفتار تب خواهد شد.برخی گفته اند:یعنی من بنظر شما بخاطر دعوتم بیمارم.در جای خود در اینباره سخن خواهیم گفت.

و اما اینکه همسرش ساره را خواهر معرفی کرد،منظور خواهر دینی است.

قرآن می گوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» (حجرات 10)مؤمنین با یکدیگر رابطۀ اخوت دارند.

بهر صورت،دروغ گفتن بهیچ وجهی پسندیده نیست(و در مورد ابراهیم باید گفت چون ناچار بود و میخواست معارضه کند،مطلب را بنحوی ادا کرد که دروغ نگفته باشد.و لو اینکه آنها خلاف مقصود ابراهیم را فهمیده باشند.وانگهی این نحو سخن گفتن برای کسی که در مقام معارضه است و میخواهد طرف را الزام به حق کند.حمل بر دروغگویی نمیشود).

فَرَجَعُوا إِلیٰ أَنْفُسِهِمْ فَقٰالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّٰالِمُونَ

:آنها بیکدیگر توجه کرده، گفتند:شما ستمکارید.زیرا چیزهایی پرستیده اید که نمیتوانند از خویش دفاع کنند.و حرف او صحیح است.

برخی گویند:یعنی به عقل خویش مراجعه کردند و باندیشه فرو رفتند و بصدق گفتار ابراهیم پی بردند و از جوابش عاجز ماندند.از اینرو خداوند سخن حق را بر زبانشان جاری کرده،گفتند:شما در سؤال از این مرد ستمکارید.خدایان حاضرند، از خودشان بپرسید.

ثُمَّ نُکِسُوا عَلیٰ رُؤُسِهِمْ

:سپس سر بزیر انداختند.زیرا متحیر شدند و دانستند که خدایان سخن نمیگویند و خود به خطای خود اعتراف کرده،گفتند:

لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا هٰؤُلاٰءِ یَنْطِقُونَ

:تو میدانی که اینها سخن نمیگویند.چگونه از آنها سؤال کنیم.

قٰالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یَضُرُّکُمْ

:ابراهیم بدنبال

ص :139

اعتراف ایشان گفت:آیا بتهایی پرستش می کنید که برای شما هیچ سود و زیانی ندارند.

اینها اگر قادر بودند بشما سود و زیان برسانند،می توانستند ضرر را از خود دور سازند.وانگهی هر کس قادر بر سود و زیان رساندن باشد،شایستۀ پرستش نیست.

تنها کسی شایستۀ پرستش است که بر اصول نعمتها یعنی حیات و شهوت و قدرت و کمال عقل و ثواب و عقاب قادر باشد.سپس بمنظور زشت شمردن کردار ایشان میفرماید:

أُفٍّ لَکُمْ وَ لِمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ

:اف بر شما و بر آنچه جز خدا پرستش می کنید.

زجاج گوید:یعنی کارهای شما منقطع و بی فایده باد.در بارۀ تفسیر و اختلاف قرائت کلمۀ«اف»در سورۀ بنی اسرائیل سخن گفته ایم(آیه 23).

أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ

:چرا در بارۀ این بتهای بیجان و غیر لایق پرستش فکر نمیکنید؟ قٰالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ :هنگامی که این اعتراض تند را از ابراهیم شنیدند،گفتند:ابراهیم را به آتش بسوزانید و خدایانتان را تعظیم و یاری کنید،اگر اهل یاری و کمک هستید.

گویند:مردی که پیشنهاد سوزاندن ابراهیم کرد،یکی از کردهای ایران بود که بکیفر کردارش زمین او را بلعید.

برخی گویند:گویندۀ این سخن نمرود بود.

بدنبال این پیشنهاد،مردم به جمع آوری هیزم پرداختند.اگر کسی بیمار می شد،به بازماندگان خود وصیت می کرد که در کار جمع آوری هیزم کوتاهی نکنند و قسمتی از ترکۀ خود را برای خریداری هیزم وصیت می کرد.زنهایی بودند که پنبه- ریسی میکردند و از اجرت آن برای سوختن ابراهیم و رضای خدایان!هیزم می خریدند.سرانجام هیزم بسیاری فراهم شد و آتش شعله ور گردید.

اما هر چه فکر میکردند که ابراهیم را چگونه در آتش بیفکنند،پی نمی- بردند.تا اینکه شیطان آمد و آنها را به منجنیق آشنا کرد.برای نخستین بار منجنیق ساخته شد و ابراهیم بوسیلۀ آن به آتش افکنده شد.

ص :140

قُلْنٰا یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ

:هنگامی که ابراهیم را به آتش افکندند،گفتیم:ای آتش،بر ابراهیم سرد و سلامت باش و او را نسوزان.

البته آتش جماد است و قابل خطاب نیست.منظور این است که:ما آتش را سرد و سلامت ساختیم تا او را آسیب نرساند.مثل: «کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ» (بقره 65)یعنی آنها را بصورت میمونهایی در آوردیم که دور می شدند.نه این که به آنها امر کردیم که میمون باشند.

برخی گفته اند:ممکن است خداوند همین طور به آتش خطاب کرده باشد.

در سرد بودن آتش وجوهی است:1-خداوند در آتش بجای حرارت ایجاد سرما کرد تا ابراهیم اذیت نشود.2-خداوند میان آتش و ابراهیم فاصله ایجاد کرد.

3-سوختن بعلل و عواملی حاصل می شود که در آتش است.ممکن است خداوند این علل و عوامل را خنثی کرده باشد.آنچه مسلم است این است که خداوند آتش را از سوزاندن ابراهیم منع کرده است.اما کیفیت آن را خودش بهتر میداند.

ابو العالیه گوید:اگر خداوند کلمۀ«سلاما»را اضافه نمیکرد.سرمای شدید بیش از حرارت ابراهیم را رنج میداد.اما با این دستور،سرما به ابراهیم صدمه نزد.

و اگر«علی ابراهیم»اضافه نمیکرد،سرمای آتش همیشگی بود.

امام صادق(ع)میفرماید:هنگامی که ابراهیم در منجنیق قرار گرفت و خواستند او را به آتش بیفکنند،جبرئیل آمد و گفت:«ابراهیم،السلام علیک و رحمه اللّٰه و برکاته.آیا حاجتی داری؟»گفت:بتو نه!همین که او را در آتش افکندند، گفت:

«یا اللّٰه یا واحد یا احد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» .

طولی نکشید که حرارت آتش فرو نشست و با جبرئیل در بوستانی سر سبز که ویژۀ خلیل خدا بود،بگفتگو پرداختند.

از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که وقتی نمرود ابراهیم را به آتش افکند،جبرئیل جامه و فرشی از بهشت برایش آورد.جامه را به تنش کرد و فرش را برای او گسترد و با یکدیگر بگفتگو نشستند.

ص :141

کعب گوید:از ابراهیم جز ریسمانی نسوخت.

گویند:در آن وقت ابراهیم 16 ساله بود.

وَ أَرٰادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنٰاهُمُ الْأَخْسَرِینَ

:کفار دربارۀ ابراهیم و در راه هلاک او نیرنگ کردند و ما ایشان را از زیانکارترین مردم ساختیم.

ابن عباس گوید:خداوند بر نمرود و سپاهش مگس هایی مسلط کرد که گوشت آنها را خوردند و خون آنها را مکیدند و یکی از آنها بدماغ نمرود راه یافت و نابودش کرد.پس آنچه میخواستند در بارۀ ابراهیم کنند به خودشان رسید.

ص :142

[سوره الأنبیاء (21): آیات 71 تا 75]

اشاره

وَ نَجَّیْنٰاهُ وَ لُوطاً إِلَی اَلْأَرْضِ اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا لِلْعٰالَمِینَ (71) وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ نٰافِلَهً وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ (72) وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ اَلْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ اَلصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءَ اَلزَّکٰاهِ وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ (73) وَ لُوطاً آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ اَلْقَرْیَهِ اَلَّتِی کٰانَتْ تَعْمَلُ اَلْخَبٰائِثَ إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فٰاسِقِینَ (74) وَ أَدْخَلْنٰاهُ فِی رَحْمَتِنٰا إِنَّهُ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (75)

ترجمه:

ابراهیم و لوط را نجات داده،به سرزمینی بردیم که برای جهانیان برکتش داده بودیم و به او اسحاق و یعقوب عطا کردیم و همه را صالح گردانیدیم و آنها را پیشوایانی ساختیم که به امر ما هدایت میکردند و به آنها فعل نیکی ها و اقامۀ نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنها پرستندگان ما بودند.و به لوط حکم و دانش دادیم و او را از قریه ای که مرتکب کارهای زشت می شد نجات دادیم.آنها مردمی بد و فاسق بودند و او را برحمت خود داخل کردیم.او از شایستگان بود.

ص :143

لغت:

نافله:بخشش خاص.نفل آن نفعی است که زائد بر حد واجب باشد.نافلۀ نماز زائد بر حد واجب است.برخی گفته اند:نافله غنیمت است.شاعر گوید:للّٰه نافله الاعز الافضل برای خداست غنیمت کسی که عزیزتر و برتر است.

اعراب:

نافله:حال و بقولی مفعول مطلق.

یهدون:صفت برای«ائمه»و دو مفعول آن محذوف است.

اقام:حذف تاء آن بخاطر اضافه است.

لوطاً:منسوب به فعل مقدر و مفسر آن فعل بعد و در این صورت جملۀ فعلیه عطف شده بر جملۀ فعلیه و اولی است.

فاسقین:صفت قوم یا خبر بعد از خبر.

مقصود:

اکنون خداوند تمام نعمت خود را دربارۀ ابراهیم شرح داده می فرماید:

وَ نَجَّیْنٰاهُ وَ لُوطاً

:ابراهیم و برادر زاده اش لوط را نجات دادیم و رفعت بخشیدیم.

إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا لِلْعٰالَمِینَ

:و آنها را به سرزمینی بردیم که دارای خیر و برکت بود.برخی گویند:این سرزمین شام بود،که همۀ نعمتها در آن فراوان بود.برخی گویند:سرزمین بیت المقدس بود که جایگاه انبیاست.برخی گویند:مکه بود که در آنجا کعبۀ مقدس و اولین خانۀ مردم است.

وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ نٰافِلَهً

:اسحاق را به او بخشیدیم و اضافه بر آن یعقوب را هم که ابراهیم دعا نکرده بود،بوی دادیم.بنا بر این یعقوب نافله یعنی بخشش زائده است.اما در بارۀ اسحاق دعا کرده،گفته بود: «رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصّٰالِحِینَ» (صافات 100).

برخی گویند:هم اسحاق نافله است و هم یعقوب.زیرا هر دو را بدون استحقاق

ص :144

به او بخشید.

وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ

:ابراهیم و یعقوب و اسحاق را برای نبوت و رسالت شایستگی دادیم.

برخی گویند:یعنی حکم کردیم که آنها صالحند.در هر صورت این جمله ثنای جمیل است.

وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا

:آنها را پیشوایانی قرار دادیم که گفتار و کردارشان مورد اقتدای مردم بود و مردم را براه حق و دین مستقیم هدایت میکردند.

هر کس از آنها پیروی کند،نعمت ما نصیب اوست.

وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ الصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاهِ

:ابن عباس گوید:یعنی برنامه های نبوت و بپاداری نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم.

وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ

:آنها در عبادت ما مخلص بودند.

وَ لُوطاً آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً

:بلوط حکمت یا نبوت و دانش دادیم.یا اینکه او را حاکم در میان مردم برای فصل خصومت قرار دادیم و دانش مورد نیازش را به او عطا کردیم. وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ الْقَرْیَهِ الَّتِی کٰانَتْ تَعْمَلُ الْخَبٰائِثَ :و او را از قریۀ سدوم که مردمش مرتکب لواط می شدند و راه زنی میکردند و در مجالس خود ضرطه میدادند، نجات دادیم.قرآن در بارۀ آنها می گوید: «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجٰالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نٰادِیکُمُ الْمُنْکَرَ» (عنکبوت 29) إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فٰاسِقِینَ :آنها مردمی بودند بد کار و از طاعت خداوند بیرون.

وَ أَدْخَلْنٰاهُ فِی رَحْمَتِنٰا إِنَّهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ

:لوط را داخل در منت و نعمت خود کردیم.زیرا رفتار خود را اصلاح کرده و از زشتی ها دور بود.

برخی گویند:یعنی از انبیا بود.

ص :145

[سوره الأنبیاء (21): آیات 76 تا 80]

اشاره

وَ نُوحاً إِذْ نٰادیٰ مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ (76) وَ نَصَرْنٰاهُ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ أَجْمَعِینَ (77) وَ دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ إِذْ یَحْکُمٰانِ فِی اَلْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ اَلْقَوْمِ وَ کُنّٰا لِحُکْمِهِمْ شٰاهِدِینَ (78) فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَیْمٰانَ وَ کُلاًّ آتَیْنٰا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنٰا مَعَ دٰاوُدَ اَلْجِبٰالَ یُسَبِّحْنَ وَ اَلطَّیْرَ وَ کُنّٰا فٰاعِلِینَ (79) وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شٰاکِرُونَ (80)

ترجمه:

و پیش از آن نوح را حکم و علم دادیم که خدا را ندا کرد و اجابتش کردیم و او را و اهلش را از اندوه بزرگ نجات بخشیدیم.و او را از قومی که آیات ما را تکذیب میکردند،یاری کردیم.آنها مردم بدی بودند و همه را غرق کردیم.یاد آور داوود و سلیمان را که در بارۀ گوسفندان قوم که شب هنگام بمزرعه ریخته بودند،حکم کردند و بحکم آنها شاهد بودیم.حکومت را به سلیمان تعلیم دادیم و بهر کدام حکم

ص :146

و علم عطا کردیم و کوه ها را با داوود تسخیر کردیم که با مرغان تسبیح میکردند و ما کنندۀ اینکار بودیم و بداوود صنعت زره آموختیم تا شما را از ضربت سلاح دشمن حفظ کند.آیا شما شاکرید؟

قرائت:

لتحصنکم:ابو جعفر و ابن عامر و حفص از عاصم و روح و زید بتاء و ابو بکر از عاصم و رویس از یعقوب به نون و دیگران بیاء خوانده اند.اگر به یاء بخوانیم ضمیر فاعل به«اللّٰه»یا«لباس»یا«داوود»بر میگردد و اگر به تاء بخوانیم به«لبوس»که به معنی«درع»است برمیگردد و اگر به نون بخوانیم با«علمناه»مناسب است.

لغت:

نفش:راه یافتن گوسفند و شتر در شب بمزرعه.

لبوس:زره یا شمشیر یا نیزه.برخی گفته اند:هر چه پوشیده شود.خواه زره باشد خواه لباس.

احصان:حفظ کردن.

اعراب:

نوحا:عطف بر«لوطا».

إِذْ نَفَشَتْ

:متعلق به«یحکمان».

وَ کُنّٰا لِحُکْمِهِمْ شٰاهِدِینَ

:حال.

کلا:مفعول اول«آتینا»و«حکماً»مفعول ثانی.

یسبحن:حال از«جبال» الطیر:عطف بر«جبال»یا مفعول معه.

مقصود:

بدنبال قصۀ ابراهیم و لوط،بذکر داستان نوح و داوود پرداخته،می فرماید:

وَ نُوحاً إِذْ نٰادیٰ مِنْ قَبْلُ

:پیش از لوط و ابراهیم،نوح دعا کرد: «رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً :(نوح 26)خدایا،از مردم کافر احدی بر روی زمین

ص :147

باقی نگذار.و نیز گفت: «أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» (قمر 10)من مغلوبم.خدایا یاریم کن و...

فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ

:خواهش او را مستجاب کردیم و خود و اهلش را از غم شدید که سوز و گداز آن دل را می گداخت،نجات دادیم.

این غم شدید همان اذیتهایی بود که در مدتی دراز از آنها دیده بود.بدیهی است که تحمل اهانت از مردم پست از همه چیز دشوارتر است.

وَ نَصَرْنٰاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا

:نوح را یاری کردیم و شر دشمن بدخواه که آیات ما را تکذیب میکرد،از سر او کوتاه کردیم.

إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ أَجْمَعِینَ

:بزرگ و کوچک و زن و مرد ایشان مردم بدی بودند و ما همه را هلاک کردیم.

وَ دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ إِذْ یَحْکُمٰانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ

:

بداوود و سلیمان حکم و علم دادیم و آنها در بارۀ گوسفندان قوم که شبانه بمزرعه ریخته بودند،حکم کردند.

وَ کُنّٰا لِحُکْمِهِمْ شٰاهِدِینَ

:و ما بحکم آنها عالم و گواه بودیم و هیچ چیز از ما پنهان نماند.در اینجا با اینکه داوود و سلیمان دو تن بیش نیستند،ضمیر جمع آورده و نظر به اصحاب دعوی نیز دارد.

این حکم در بارۀ چه بود؟ برخی گویند:دربارۀ زراعتی بود که گوسفندان قوم شبانه آنها را خورده بودند.

برخی گویند:درخت انگور بود که خوشه برآورده بود.داوود حکم کرد که گوسفندان برای صاحب باغ یا مزرعه باشد.ولی سلیمان گفت:نه چنین است.داوود گفت:پس چگونه است؟گفت:باغ به صاحب گوسفند داده شود تا سرپرستی کند و بصورت اولش درآورد و در همین مدت گوسفندان هم نزد صاحب باغ باشد و از منافع آنها استفاده کند،از امام باقر و امام صادق(ع)نیز همین طور روایت شده است.

جبائی گوید:خدا به سلیمان این حکم را وحی کرد و بوسیلۀ آن حکم داوود را نسخ فرمود.نه اینکه سلیمان اجتهادی کرده باشد بر خلاف اجتهاد پدر.زیرا بر

ص :148

انبیاء اجتهاد جایز نیست.ما نیز این مطلب را قبول داریم.

برخی گفته اند:ممکن است از روی اجتهاد باشد.زیرا ما رأی مجتهد را قبول می کنیم.مسلماً رأی پیامبر بالاتر از رأی مجتهد است.

اما ما می گوییم:علم پیامبر از راه وحی است و کسی از راه وحی دسترسی بعلم دارد،چه لزومی دارد که دست بدامن اجتهاد ظنی بشود.اصحاب ما می گویند:

اجتهاد ظنی در جاهای مخصوصی است.مثل قیمت کالا و چیزی که تلف شده و ما به التفاوت جنایات و جزای صید و قبله و نظائر آن.اگر بنا باشد پیامبر اجتهاد کند،دیگران هم جایز است،در اجتهاد خویش با او مخالفت کنند.همانطوری که مجتهدی در اجتهاد با مجتهد دیگر مخالفت می کند و مخالفت پیامبر کفر است.وانگهی خدا در بارۀ پیامبرش می فرماید: «مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ» (نجم 3 و 4)او از روی هوی سخن نمیگوید.نیست سخن او جز وحیی که به او می رسد و این مؤید عقیدۀ ماست.

فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَیْمٰانَ

:ما به سلیمان روش قضاوت را فهماندیم.گویند:سلیمان 11 ساله بود که این حکم را داد.در روایت از پیامبر گرامی اسلام آمده است که سلیمان حکم کرد که یک شب صاحب گله باغ را حفظ کند و یک شب صاحب باغ گله را.

وَ کُلاًّ آتَیْنٰا حُکْماً وَ عِلْماً

:ما بهر یک از آنها حکمت و دانش و علم دین عطا کردیم.

وَ سَخَّرْنٰا مَعَ دٰاوُدَ الْجِبٰالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ

:برخی گویند:هنگامی که داوود حرکت میکرد،کوه نیز حرکت میکرد و این خود آیت و معجزی عظیم بود که انسان را به تسبیح و تنزیه خدا از هر عیبی وا میداشت.همچنین مرغان نیز مسخر او بودند و این خود دلالت داشت بر قدرت آن تسخیر کننده ای که همه چیز در کف قدرت اوست و بیننده را به تسبیح وامیداشت.

برخی گویند:منظور این است که کوه ها و مرغان بهنگام تسبیح داوود با او همصدا می شدند و او را پاسخ می گفتند.و این معجزۀ او بود.

ص :149

وَ کُنّٰا فٰاعِلِینَ

:ما بر این کارها قادریم و برای اظهار نبوت او این کارها را انجام دادیم.

وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ

:ما به داوود صنعت زره آموختیم.قتاده گوید:

اول کسی که زره ساخت،او بود.خدا صفحه های آهن را در دست او مثل خمیر نرم کرده بود.آهن را فتیله می کرد و بصورت حلقه در می آورد و بهم می بافت.در نتیجه هم سبک بود و هم استحکام داشت.

لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ

:منظور این بود که زره را به تن کنید و در جنگها سلاح دشمن به بدن شما کارگر نیفتد.

فَهَلْ أَنْتُمْ شٰاکِرُونَ

:آیا شما شکر نعمتهایی را که خدا به شما و انبیاء داده است،بجا می آورید؟یعنی بجا آورید.زیرا هر نعمتی که به انبیا داده بمردم داده است.

گویند:علت نرم شدن آهن برای داوود این بود که:او پادشاه بود و در میان مردم بطور ناشناخته گردش میکرد تا رفتار عمال و حکام را زیر نظر بگیرد.روزی جبرئیل بصورت یک بشر نزد او آمد و بر او سلام کرد و او جواب داد.از او پرسید:

داوود چگونه است؟گفت:روشش خوب است جز اینکه یک خوی بد دارد.گفت:

چیست؟گفت:از بیت المال مسلمین می خورد.گفت:داوود قسم خورده است که از بیت المال نخورد.چون خداوند مشاهده کرد که سوگندش راست است،آهن را برایش نرم کرد.چنان که می فرماید: «وَ أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ» (سبا 10).

در روایت است که لقمان حکیم نزد او آمد و دید که با آهن زره می سازد.

صبر کرد تا کارش تمام شد.سپس برخاست و پوشید و گفت:سپر خوبی است برای جنگ.لقمان گفت:

«الصمت حکمه و قلیل فاعله».

سکوت حکمت است و اشخاصی که سکوت کنند،کمند.

ص :150

[سوره الأنبیاء (21): آیات 81 تا 86]

اشاره

وَ لِسُلَیْمٰانَ اَلرِّیحَ عٰاصِفَهً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلیٰ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا وَ کُنّٰا بِکُلِّ شَیْءٍ عٰالِمِینَ (81) وَ مِنَ اَلشَّیٰاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذٰلِکَ وَ کُنّٰا لَهُمْ حٰافِظِینَ (82) وَ أَیُّوبَ إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ اَلضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (83) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَکَشَفْنٰا مٰا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنٰاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنٰا وَ ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ (84) وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا اَلْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ اَلصّٰابِرِینَ (85) وَ أَدْخَلْنٰاهُمْ فِی رَحْمَتِنٰا إِنَّهُمْ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (86)

ترجمه:

و باد و زنده را برای سلیمان تسخیر کردیم تا به فرمانش بسوی زمینی که در آن برکت گذاشتیم جریان یابد و ما بهر چیزی داناییم.گروهی از شیطانها برای او غواصی میکردند و کارهایی جز آن انجام میدادند و ما حافظ آنها بودیم.و یاد کن

ص :151

ایوب را هنگامی که خدای خود را ندا کرد که بمن زیان رسیده است و تو ارحم الراحمینی.

او را اجابت کردیم و زیان او را برداشتیم و اهلش را به او دادیم و مثل اهلش را با اهلش نیز.رحمتی از جانب ما و تذکری برای پرستندگان.و یاد کن اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را که همگی از صابران بودند و آنها را در رحمت خویش داخل کردیم.آنها از صالحان بودند.

لغت:

ریح:باد.

عصوف:حرکت شدید باد.

اعراب:

لسلیمان:متعلق به«سخرنا».

عاصفه:حال.

تَجْرِی بِأَمْرِهِ

:حال.

مَنْ یَغُوصُونَ

:عطف بر«ریح».

مِنَ الشَّیٰاطِینِ

:حال از«سخرنا».

معهم:صفت بعد از صفت به تقدیر«اهلا مثلهم کائنین معهم».

رحمه:مفعول له.

مقصود:

بدنبال داستانهای گذشته،بذکر داستان سلیمان پرداخته،می فرماید:

وَ لِسُلَیْمٰانَ الرِّیحَ عٰاصِفَهً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلیٰ الْأَرْضِ الَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا

:باد و زنده را برای سلیمان مسخر گردانیدیم.هر وقت که او اراده میکرد تند می شد و هر وقت اراده میکرد کند می شد و در سرزمین شام که مأوای سلیمان و سرزمین با برکت بود جریان پیدا میکرد.

گویند:باد هر بامداد به اندازه یک ماه و هر عصر نیز باندازۀ یک ماه راه می پیمود.

سلیمان در بعلبک بود و در بیت المقدس برایش بتا می ساختند و ناچار بود به آنجا

ص :152

و جاهای دیگر سفر کند و باد مرکب تیز تک او بود.

وهب گوید:هنگامی که در جایگاه خود می نشست،مرغان و جن و انس و همۀ لشکریان در برابرش صف آرایی میکردند،آن گاه باد او را بهر جا که می- خواست،می برد.

وَ کُنّٰا بِکُلِّ شَیْءٍ عٰالِمِینَ

:ما بهمه چیز عالم بودیم و هر چه به او عطا کردیم از روی مصلحت بود.

وَ مِنَ الشَّیٰاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ

:شیطانها را هم مسخر سلیمان کردیم تا در دریا برایش غواصی کنند و جواهر و مروارید برایش استخراج نمایند.

وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذٰلِکَ

:و کارهای دیگری نیز از قبیل ساختن محرابها و تمثالها و غیر آن برایش انجام میدادند.

وَ کُنّٰا لَهُمْ حٰافِظِینَ

:و آنها را نگاه میداشتیم که از سلیمان فرار نکنند و از فرمان او سر نپیچند.یا اینکه کارهایی که میکردند،خراب نکنند.

وَ أَیُّوبَ إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ

:و بیاد آور داستان ایوب را که از طول محنت و رنج،بتنگ آمده،خدا را خواند که:گرفتار سختی و مشقت شده ام و هیچکس از تو رحیم تر نیست.

در اینجا دعای ایوب از کنایه های لطیف است که ممکن است در موقع طلب حاجت بر زبان راند.چنان که موسی گفت: «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (قصص 24)پروردگارا،به خیری که بر من فرو آوردی،نیازمندم.

فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَکَشَفْنٰا مٰا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنٰاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ

:دعایش را مستجاب کردیم و بیماریش را بر طرف کردیم و بستگان و ثروت از دست رفته اش را باو پس دادیم و بدو مقابل افزایش دادیم.

گویند:ایوب را مخیر کردند.او زنده شدن اهلش را در آخرت و مثل آنها را در دنیا اختیار کرد و باو عطا شد.

گویند:او دارای سه یا هفت پسر و هفت دختر بود.

ص :153

رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنٰا وَ ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ

:نعمتی است از ما بر ایوب و موعظه ای برای عبادتکاران در صبر و توجه بخدا و توکل بر او.زیرا هیچکس در عصر ایوب، پیش خدا گرامی تر از ایوب نبود که به محنتهای بزرگ گرفتارش کرد و او هم بخوبی صبر کرد.پس هر عاقلی باید در وقت محنت صبر کند و بداند که عاقبت صبر نیکوست.

وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصّٰابِرِینَ

:و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را یاد کن که به آنها انواع نعمتها را عطا کردم و آنها نیز در برابر بلاها و اطاعت،صبر می کردند.

اسماعیل در بلدی که نه زراعت بود و نه حیوان،با صبر و شکیبایی استقامت کرد و کعبه را ساخت و ادریس در راه دعوت بسوی خدا صبر کرد و اول پیامبری بود که بسوی قومش مبعوث شد و آنها را دعوت کرد و آنها معصیت کردند و خدا آنها را هلاک کرد و ادریس را به آسمان ششم برد.اما ذا الکفل،برخی گویند:مرد صالحی بود که در خدمت پیامبری روزها روزه دار و شبها عبادت میکرد و تصمیم گرفته بود که خشم نگیرد و بحق پایبند باشد.او طبق همین تصمیم عمل کرد و خداوند او را پاداش داد.

برخی گویند:او نیز پیامبر بود و معنی کفل ضعف است.یعنی بخاطر شرافت عملش چند برابر اعمال دیگران باو پاداش داده شد.برخی گویند:الیاس است.برخی گویند:

یسع است و این نه آن یسعی است که قرآن می گوید:تکفل کرد شاه جباری را که اگر توبه کند به بهشت رود و نوشته ای نیز باو داد.شاه که نامش کنعان بود توبه کرد.

باین جهت آن پیامبر ذا الکفل نامیده شد.یعنی صاحب خط.

در کتاب نبوت از عبد العظیم حسنی نقل شده است که نوشتم خدمت امام باقر و در بارۀ ذا الکفل از او سؤال کردم که نامش چه و آیا پیامبر بود یا نه؟ حضرت نوشتند:خدا صد هزار نبی و بیست و چهار هزار نبی مرسل مبعوث کرد که 313 تن از آنها بودند و ذا الکفل از همین عده بود بعد از سلیمان بن داوود و مثل داوود در میان مردم قضاوت میکرد و هیچوقت خشم نمیگرفت و نامش ادویا بن ادارین بود.

ص :154

وَ أَدْخَلْنٰاهُمْ فِی رَحْمَتِنٰا

:این پیامبرانی را که نامشان ذکر کردیم،در رحمت خویش غوطه ور ساختیم و اگر میگفت«رحمناهم»این معنی را نمیداد.بلکه صرفاً معنایش این بود که رحمتشان کردیم.

إِنَّهُمْ مِنَ الصّٰالِحِینَ

:آنها را برحمت خود داخل کردیم زیرا از صالحان بودند.

ص :155

[سوره الأنبیاء (21): آیات 87 تا 90]

اشاره

وَ ذَا اَلنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغٰاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنٰادیٰ فِی اَلظُّلُمٰاتِ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ (87) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ کَذٰلِکَ نُنْجِی اَلْمُؤْمِنِینَ (88) وَ زَکَرِیّٰا إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْوٰارِثِینَ (89) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ یَحْییٰ وَ أَصْلَحْنٰا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کٰانُوا یُسٰارِعُونَ فِی اَلْخَیْرٰاتِ وَ یَدْعُونَنٰا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کٰانُوا لَنٰا خٰاشِعِینَ (90)

ترجمه:

و یادآور ذو النون را که با غضب رفت و گمان کرد که بر او تنگ نمیگیریم و در ظلمات ندا کرد که جز تو خدایی نیست.منزهی تو.من از ستمکاران بودم.او را اجابت کردیم و از اندوه نجات دادیم و مؤمنین را اینطور نجات میدهیم.و یادآور زکریا را که ندا کرد خدایش را که:پروردگارا مرا تنها نگذار و تو بهترین وارثانی.پس او را اجابت کردیم و به او یحیی بخشیدیم و زنش را شایستگی دادیم.آنها در نیکیها سرعت می گرفتند و ما را با میل و بیم می خواندند و برای ما خاشع بودند.

ص :156

قرائت:

نقدر:یعقوب بیاء و مجهول و دیگران به نون و معلوم خوانده اند.

ننجی:ابن عامر و ابو بکر بیک نون و تشدید جیم و دیگران بدون نون خوانده اند.البته بنا بقرائت تشدید باید نون دوم اخفاء شده باشد و الا ادغام جایز نیست.

مقصود:

اکنون بنقل داستان یونس پرداخته،می فرماید:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغٰاضِباً

:و یاد آور صاحب ماهی یعنی یونس بن متی را در آن وقت که بر قوم خود که از دعوتشان طرفی نبسته بود و ایمان نیاورده بودند خشم گرفت و خدا آنها را وعدۀ عذاب داد و یونس از میان ایشان خارج شد.با اینکه هنوز باو اذن داده نشده بود.

فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ

:پنداشت که بر او تنگ نمیگیریم یا حکم خود را در باره اش اجرا نمیکنیم.

جبائی گوید:خداوند راه را بر او تنگ گرفت تا اینکه ناچار بکنار دریا رفت و سوار کشتی شد.آن گاه بدریا افکنده شد و ماهی او را بلعید.

کسی که گمان کند:یونس بر خدا خشم گرفته بود و گمان میکرد که خدا بر او قادر نیست،قدر و مقام انبیاء را نشناخته است.زیرا بخدا غضب کردن کفر یا گناه کبیره است.هم چنان که نسبت عجز بخدا دادن کفر یا گناه کبیره است.آیا ممکن است پیامبری گرفتار کفر یا گناه کبیره شود؟! ابن زید گوید:در اینجا جملۀ استفهامیه است و حرف استفهام حذف شده و استفهام توبیخی است.اما علی بن عیسی حذف حرف استفهام را جایز ندانسته.با اینکه در کلام عرب چنین حذفی آمده است.عمر بن ابی ربیعه گوید:

ثم قالوا تحبها قلت بهراً

عدد القطر و الحصی و التراب

گفتند:آیا دوستش داری؟گفتم:مغلوب و شیفتۀ اویم و بعدد قطرات باران و

ص :157

ریگها و خاکها دوستش دارم.

فَنٰادیٰ فِی الظُّلُمٰاتِ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ

:در ظلمت شب و ظلمت دریا و ظلمت شکم ماهی ندا کرد که جز تو خدایی نیست.منزهی تو.چون میخواست از خدا مسألت کند،توحید و عدل خدا را مقدم داشت و گفت:

إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ

:من از کسانی هستم که ظلم کرده ام.یعنی چون بشرم، ممتنع نیست که ظلم کنم.

جبائی گوید:افتادن یونس در شکم ماهی برای کیفر او نبود.بلکه بوجه تأدیب بود و تأدیب برای مکلف و غیر مکلف جایز است.زنده ماندن یونس در شکم ماهی معجزی است.

فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ الْغَمِّ

:دعای یونس را مستجاب کردیم و او را از شکم ماهی نجات دادیم.

وَ کَذٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ

:همانطوری که یونس را از شکم ماهی نجات دادیم،مؤمنین نیایشگر را هم نجات میدهیم.

وَ زَکَرِیّٰا إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ

:و زکریا را یاد کن که بدرگاه خدا مسألت کرد که:خدایا مرا بی وارث و بی فرزند نگذار.تا در امور دین و دنیا مرا کمک کند و پس از مرگ وارث من باشد و تو بهترین وارثانی.

بدینترتیب خدا را ثنا می کند که باقی است و بهترین بازماندۀ همۀ مردگان است.همه میمیرند جز او که باقی است.

فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ یَحْییٰ

:دعایش را مستجاب کردیم و یحیی را به او بخشیدیم.حارث بن مغیره به امام صادق(ع)عرض میکند:من از خانواده ای هستم که منقرض شده اند و فرزندی ندارم،فرمود:در سجده بخوان «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعٰاءِ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ» گوید:اینکار را کردم و خدا علی و حسین را بمن داد.

وَ أَصْلَحْنٰا لَهُ زَوْجَهُ

:زنش را که نازا بود،اصلاح کردیم و زائو شد.پیر بود و

ص :158

جوان شد.بد خلق بود،خوش خلق شد.هر کسی جمله را بنحوی تفسیر کرده است.

إِنَّهُمْ کٰانُوا یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ

:پیامبرانی که وصفشان گذشت،بسوی طاعات و عبادات مبادرت میکردند.

وَ یَدْعُونَنٰا رَغَباً وَ رَهَباً

:و ما را به امید ثواب و بیم عقاب می خواندند و بقولی با کف دست رغبت خود را و با پشت دست بیم خود را نشان میدادند.

وَ کٰانُوا لَنٰا خٰاشِعِینَ

:در پیشگاه ما متواضع و بقولی بیمناک بودند.گویند:در حال نعمت میگفتند:خدایا ما را غافلگیر نکن و در حال گرفتاری می گفتند:خدایا کیفر گناه گذشتۀ ما نباشد.

از جملۀ «یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ» بر می آید که شتاب برای طاعت و نماز در اول وقت افضل است.

ص :159

[سوره الأنبیاء (21): آیات 91 تا 95]

اشاره

وَ اَلَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا فَنَفَخْنٰا فِیهٰا مِنْ رُوحِنٰا وَ جَعَلْنٰاهٰا وَ اِبْنَهٰا آیَهً لِلْعٰالَمِینَ (91) إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وٰاحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ (92) وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنٰا رٰاجِعُونَ (93) فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصّٰالِحٰاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاٰ کُفْرٰانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنّٰا لَهُ کٰاتِبُونَ (94) وَ حَرٰامٌ عَلیٰ قَرْیَهٍ أَهْلَکْنٰاهٰا أَنَّهُمْ لاٰ یَرْجِعُونَ (95)

ترجمه:

و مریم را یاد کن که دامن خود را پاک نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و او و پسرش را آیتی برای جهانیان قرار دادیم.این است امت شما امتی واحد و من خدای شمایم.مرا بپرستید.در میان ایشان در بارۀ کارشان تفرقه افتاد.همه بسوی ما باز میگردند.هر کس کاری از کارهای شایسته را انجام دهد و مؤمن باشد،کوشش او انکار نمیشود و ما آن را می نویسیم و حرام است بر قریه ای که هلاکشان کردیم.آنها باز نمیگردند.

قرائت:

حرام:حمزه و کسایی و ابو بکر بکسر حاء بدون الف و دیگران«حرام» خوانده اند.ابو علی گفته است:«حرم»و«حرام»مانند«حل»و«حلال»هر دو بیک معنی هستند.

ص :160

مقصود:

بدنبال مطالب پیش در بارۀ عیسی می فرماید:

وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا

:یاد کن مریم دختر عمران را که دامن خود را پاک نگاه داشت و پیرامون فساد و بد نامی نگشت.

فَنَفَخْنٰا فِیهٰا مِنْ رُوحِنٰا

:پس روح مسیح را در او دمیدیم.در اینجا روح مسیح را روح خود می نامد و این بخاطر شرافت عیسی است.برخی گویند:یعنی به جبرئیل امر کردیم تا در گریبان مریم بدمد.آن گاه مسیح را در رحمش آفریدیم.

وَ جَعَلْنٰاهٰا وَ ابْنَهٰا آیَهً لِلْعٰالَمِینَ

:و هر دو را برای مردم آیت قرار دادیم.

این که نمیگوید:«آیتین»بمنظور دلالت است و احتیاجی به تثنیه آوردن ندارد.

(بعلاوه منظور این است که ولادت عیسی آیت است)از این جهت اینها آیتند که دختری بدون مرد باردار میشود و پسری بدون پدر بدنیا می آید و در گهواره زبان به سخن می گشاید و دامن مادر را از لوث تهمت پاک می کند.

إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وٰاحِدَهً

:این دین شما یکی است.اصل امت،جماعتی است که در مسیر واحدی باشد.از اینرو شریعت و دین را«امت واحده»خوانده است.

زیرا پیروان یک دین،یک هدف دارند.

برخی گویند:یعنی این پیامبران از خود شمایند.شما باید به آنها اقتدا کنید که آنها اجتماع بر حق دارند.

وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ

:من خالق شمایم.مرا بیکتایی بپرستید.

سپس در بارۀ اختلاف یهود و نصاری می فرماید:

وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ

:در میان آنها تفرقه افتاد و یکدیگر را لعن کردند.

و از یکدیگر بیزاری جستند.سپس آنها را تهدید کرده،می فرماید:

کُلٌّ إِلَیْنٰا رٰاجِعُونَ

:همۀ آنهایی که اجتماع می کنند یا متفرق می شوند،بما برمیگردند و ما آنها را جزا میدهیم.

فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاٰ کُفْرٰانَ لِسَعْیِهِ

:کسی که کارهای نیکو

ص :161

از قبیل صلۀ رحم و کمک ضعیف و یاری مظلوم و دستگیری و...انجام دهد و شرط ایمان را که شرط اساسی پذیرفته شدن نیکیهاست واجد باشد،نیکیش انکار نمیشود و پاداشش را میگیرد.

وَ إِنّٰا لَهُ کٰاتِبُونَ

:و فرشتگان را امر میکنیم که نیکیهای آنها را بنویسند تا چیزی و حقی از آنها تضییع نشود.

برخی گویند:یعنی ما ضامن پاداش آنها هستیم.

وَ حَرٰامٌ عَلیٰ قَرْیَهٍ أَهْلَکْنٰاهٰا أَنَّهُمْ لاٰ یَرْجِعُونَ

:در اینباره اختلاف است.

1-«لا»زائده است.یعنی بر مردم قریه ای که بر اثر کیفر و بلا هلاک شده اند، حرام است که به دنیا برگردند.پس مقصود این است که بنا بر قضای حتمی الهی هلاک شدگان بدنیا بر نمیگردند.منظور ترسانیدن کفار مکه است تا بدانند که اگر مانند دیگران هلاک شدند،بدنیا برنمیگردند.بدینترتیب«حرام»بمعنای واجب بکار رفته است.

2-یعنی بر قریه ای که بواسطۀ گناه هلاک شدنی است،حرام است که عملی از مردم آن پذیرفته شود، زیرا آنها بتوبه برنمیگردند.

3-یعنی حرام است که بعد از مرگ باز نگردند.بلکه برای مجازات برمی گردند.

امام باقر فرمود:یعنی هر قریه ای که بعذاب هلاک کردیم،مردم آن باز نمیگردند.

ص :162

[سوره الأنبیاء (21): آیات 96 تا 103]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ (96) وَ اِقْتَرَبَ اَلْوَعْدُ اَلْحَقُّ فَإِذٰا هِیَ شٰاخِصَهٌ أَبْصٰارُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یٰا وَیْلَنٰا قَدْ کُنّٰا فِی غَفْلَهٍ مِنْ هٰذٰا بَلْ کُنّٰا ظٰالِمِینَ (97) إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهٰا وٰارِدُونَ (98) لَوْ کٰانَ هٰؤُلاٰءِ آلِهَهً مٰا وَرَدُوهٰا وَ کُلٌّ فِیهٰا خٰالِدُونَ (99) لَهُمْ فِیهٰا زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیهٰا لاٰ یَسْمَعُونَ (100) إِنَّ اَلَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا اَلْحُسْنیٰ أُولٰئِکَ عَنْهٰا مُبْعَدُونَ (101) لاٰ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهٰا وَ هُمْ فِی مَا اِشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ (102) لاٰ یَحْزُنُهُمُ اَلْفَزَعُ اَلْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَهُ هٰذٰا یَوْمُکُمُ اَلَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (103)

ترجمه:

تا وقتی که یأجوج و مأجوج فتح شود و آنها از هر تپه ای خارج شوند.وعدۀ

ص :163

حق نزدیک شد که دیدگان کافران خیره شود(و بگویند)وای بر ما که از این غافل بلکه ظالم بودیم.شما و آنچه جز خدا می پرستید،سنگریزۀ جهنمید.شما وارد آن می شوید.اگر اینها خدا بودند وارد آن نمیشدند.آنها در جهنم جاویدانند.آنها را در آتش ناله ای است و در آنجا چیزی نمی شنوند.آنها را که از پیش وعدۀ نیکو داده ایم،از آتش دورند.صدای آن را نمی شنوند و در آنچه می خواهند،جاویدانند.

ترس بزرگتر آنها را محزون نمیکند.فرشتگان آنها را ملاقات کرده،گویند:این است روزتان که وعده داده می شدید.

قرائت:

فتحت:ابو جعفر و ابن عامر و یعقوب به تشدید و دیگران بدون تشدید خوانده اند.تخفیف بنا بر اسناد فعل به یأجوج و مأجوج و تشدید بنا بر اسناد فعل به- کثیر است.مثل «مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْوٰابُ» (ص 50)اختلاف در باره یأجوج و مأجوج در سورۀ کهف گذشت.

جدث:این کلمه در لغت اهل حجاز بمعنی قبر است و در لغت تمیم«جدف» خوانده می شود.

حصب:این کلمه«حطب»و«خضب»نیز خوانده شده و همه بیک معنی هستند.

لغت:

حدب:ارتفاع زمین.

نسول:خروج.

شخوص:خیره شدن.

حسیس:حرکت.

اعراب:

وَ اقْتَرَبَ

:گفته اند:این واو مطروح و فعل جواب شرط است.لکن بعقیدۀ بصریان واو غیر مطروح و جواب شرط«یا ویلنا»است به تقدیر«قالوا یا ویلنا».

فَإِذٰا هِیَ شٰاخِصَهٌ

:«اذا»ظرف مکان و عامل آن«شاخصه»است و«هی»

ص :164

مبتداست.

أَبْصٰارُ الَّذِینَ کَفَرُوا

:مبتدای دیگری است که خبر آن«شاخصه»و جمله خبر«هی»است.

مقصود:

قبلا بیان کرد که هلاک شدگان قریه های تبهکار بازگشت بدنیا نمیکنند، اکنون به آنها وعدۀ رجوع به آخرت میدهد و بذکر علامت آن می پردازد:

حَتّٰی إِذٰا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ

:تا آن هنگامی که یکی از شرائط قیامت تحقق پذیرد و سد یأجوج و مأجوج شکسته و ویران گردد، و قوم یأجوج و مأجوج از نقاط مرتفع زمین بسوی مردم می شتابند و در زمین متفرق می شوند.

برخی گویند:یعنی مردم از قبرها خارج می شوند و بصحرای محشر می آیند.

این معنی از مجاهد است که قرائت می کرد:«و هم من کل جدث ینسلون»و جدث به معنی قبر است.مؤید آن این آیه است «فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» (یس 51)آنها از قبرها خارج شده،بسوی خدایشان می شتابند.

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ

:قیامت که وعدۀ آن حق است نزدیک شد.

فَإِذٰا هِیَ شٰاخِصَهٌ أَبْصٰارُ الَّذِینَ کَفَرُوا

:در آن هنگام چشمان مردم کافر از شدت ترس و اضطراب خیره میماند و فرو بسته نمیشود.

یٰا وَیْلَنٰا قَدْ کُنّٰا فِی غَفْلَهٍ مِنْ هٰذٰا بَلْ کُنّٰا ظٰالِمِینَ

:می گویند:وای بر ما که به امور دنیا مشغول شدیم و از این روز غافل گشتیم و در بارۀ آن نیندیشیدیم.بلکه با معصیت خدا و پرستش غیر،ستم کردیم.

إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ

:شما و بتهایی که پرستش می کنید،سوخت جهنم و بقولی هیزم جهنم هستید.اصل حصب بمعنی انداختن است،پس مراد این است که آنها مثل سنگریزه بجهنم ریخته می شوند.

ص :165

پرسش 1:

ممکن است گفته شود:عیسی و فرشتگان هم بعنوان بت پرستیده شده اند.

پس آنها هم سنگریزۀ جهنم هستند؟! پاسخ:

آیه شامل آنها نمیشود.زیرا«ما»برای عاقل است.علاوه بر این خطاب به اهل مکه است و آنها بت بیجان می پرستیدند.

پرسش 2:

چه فایده ای برای ریختن بتهای بیجان به جهنم تصور می شود.

پاسخ:

این کار برای این است که مشرکین از مشاهدۀ سوخته شدن آنها بیشتر حسرت بخورند و رنج بکشند و ممکن است که بمنظور توبیخ آنها باشد.

برخی گویند:منظور از «وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» شیاطین است که مشرکین را به پرستش غیر خدا دعوت کرده و اطاعت شده اند.چنان که ابراهیم فرمود: «یٰا أَبَتِ لاٰ تَعْبُدِ الشَّیْطٰانَ» (مریم 44)پدر،شیطان را پرستش نکن.

أَنْتُمْ لَهٰا وٰارِدُونَ

:خطاب به کفار است.یعنی شما داخل جهنم می شوید.

برخی گویند:«لها»یعنی«الیها»مثل: «بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحیٰ لَهٰا» به معنی«الیها» (زلزال 5).

لَوْ کٰانَ هٰؤُلاٰءِ آلِهَهً مٰا وَرَدُوهٰا

:اگر این بتها و شیطانها خدا بودند، وارد آتش نمیشدند.

وَ کُلٌّ فِیهٰا خٰالِدُونَ

:همۀ آنها بطور دائم در آتش خواهند بود.

لَهُمْ فِیهٰا زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیهٰا لاٰ یَسْمَعُونَ

:آنها بر اثر شدت سوزش در آتش جهنم نعره و فریاد می زنند و هیچ صدایی که آنها را خوشحال کند و برای آنها سودمند باشد، نمی شنوند.تنها صدای نالۀ گرفتار شدگان در عذاب بگوششان میخورد و تنها صدای فرشتگان عذاب و صداهای ناگوار می شنوند.

ص :166

برخی گویند:جای آنها در صندوق آتش است.نه صدایی می شنوند و نه کسی را می بینند.

گویند:چون این آیه نازل شد عبد اللّٰه زبعری خدمت پیامبر آمده،گفت:

آیا قبول داری که عزیر و عیسی و مریم صالح بوده اند؟فرمود:آری.گفت:اینها هم پرستیده شده اند.پس جایشان در آتش است؟در نتیجه آیۀ زیر نازل گردید:

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنیٰ أُولٰئِکَ عَنْهٰا مُبْعَدُونَ

:آنها که وعدۀ بهشت و سعادت داده شده اند،از آتش جهنم دورند.

لاٰ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهٰا وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ

:آنها در وضعی هستند که صدای آتش را نمیشنوند و در نعمتهای بهشت و در پناه آن دائماً بسر می برند و تمایلات نفسانی آنها برآورده می شود.

برخی گویند:منظور از این آیه عیسی و مریم و عزیر و فرشتگان است.زیرا آنها از اینکه بت شده اند کراهت داشته اند.اما بقولی عمومیت دارد و شامل همۀ آنهایی که وعدۀ نیک داده شده اند،می شود.

لاٰ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ

:عذاب آتش که ترس آن از همه چیز بزرگتر است، آنها را محزون نمیکند.برخی گویند:مقصود نفح صدر دوم است.چنان که می فرماید: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ اللّٰهُ» (نمل 87)در صور دمیده می شود و همۀ آنهایی که در آسمانها و زمین هستند می ترسند، جز کسانی که خدا بخواهد.

برخی گویند:آن هنگامی است که بنده را به آتش می برند.برخی گویند:

آن زمانی است که کار مرگ و میر بپایان می رسد و گفته می شود:ای اهل بهشت، جاودانی است نه مرگ!و ای اهل آتش،جاودانی است نه مرگ! ابو سعید خدری از پیامبر(ص)روایت کرده است که:سه کس بر توده ای از مشک،گرفتار فزع اکبر و حساب نمیشوند:قاریان قرآن و مؤذنین و بردگان

ص :167

نیکوکار.

وَ تَتَلَقّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَهُ هٰذٰا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ

:فرشتگان بمنظور تهنیت به استقبال آنها آمده،گویند:این است روزتان که در دنیا وعده داده می شدید.

شما را بشارت میدهیم به امن و رستگاری.

ص :168

[سوره الأنبیاء (21): آیات 104 تا 112]

اشاره

یَوْمَ نَطْوِی اَلسَّمٰاءَ کَطَیِّ اَلسِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمٰا بَدَأْنٰا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنٰا إِنّٰا کُنّٰا فٰاعِلِینَ (104) وَ لَقَدْ کَتَبْنٰا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّکْرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ اَلصّٰالِحُونَ (105) إِنَّ فِی هٰذٰا لَبَلاٰغاً لِقَوْمٍ عٰابِدِینَ (106) وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَهً لِلْعٰالَمِینَ (107) قُلْ إِنَّمٰا یُوحیٰ إِلَیَّ أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلیٰ سَوٰاءٍ وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ مٰا تُوعَدُونَ (109) إِنَّهُ یَعْلَمُ اَلْجَهْرَ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ مٰا تَکْتُمُونَ (110) وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَهٌ لَکُمْ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ (111) قٰالَ رَبِّ اُحْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا اَلرَّحْمٰنُ اَلْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ (112)

ترجمه:

آن روز که آسمان را در هم می پیچیم چون در هم پیچیدن طومار نوشته ها.

ص :169

همانطوری که در آغاز خلقت،شروع کردیم،آن را بازمیگردانیم.وعده ای است که انجام آن بر ماست و ما انجام دهندۀ این کاریم.در زبور پس از تورات نوشته ایم که زمین را بندگان صالح من به ارث می برند.در این کتاب برای مردم عبادتکار،وصول به حق است.ترا جز رحمت برای جهانیان نفرستاده ایم.بگو:بمن وحی شده است که خدای شما یکی است.آیا شما مسلمید؟اگر پشت کنند،بگو همۀ شما را بطور مساوی اعلام کردم و نمیدانم که وعده ای که داده شده اید،نزدیک است یا دور؟خداوند سخن آشکار را میداند و به آنچه کتمان می کنید عالم است و نمیدانم شاید آزمایشی است برای شما و تمتعی است تا وقت معین.گفت:خدایا حکم کن به حق و خدای ما رحمان است و بر آنچه وصف می کنید،باید از او کمک خواست.

قرائت:

نطوی:ابو جعفر به ضم تاء و«السماء»را برفع و دیگران به فتح نون و «السماء»را به نصب خوانده اند.بنا بر اول فعل مجهول است.

للکتب:اهل کوفه-جز ابو بکر-بصیغۀ جمع و دیگران مفرد خوانده اند.

اما از لحاظ معنی یکی است.زیرا از مفرد نیز ارادۀ کثرت شده است.

قٰالَ رَبِّ

:حفص بهمین صورت و دیگران«قل»خوانده اند و بنا بر قرائت دوم خطاب است.

اعراب:

کَطَیِّ السِّجِلِّ

:کاف در محل نصب و صفت مصدر محذوف است.

وعداً:مفعول مطلق.

کَمٰا بَدَأْنٰا

:متعلق به«نعیده».

رحمه:حال یا مفعول له.

أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ

:نایب فاعل برای«یوحی».

عَلیٰ سَوٰاءٍ

:حال از فاعل و مفعول.

مٰا تُوعَدُونَ

:فاعل«قریب»یا مبتدا و«قریب»خبر.در هر صورت مفعول معلق

ص :170

«ادری»هستند.

وَ إِنْ أَدْرِی

:مفعول این فعل محذوف است،یعنی«کیف یکون الحال»

مقصود:

یَوْمَ نَطْوِی السَّمٰاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ

:در روز قیامت،خداوند آسمان را مثل طوماری که برای نوشتن مهیا شده است در هم می پیچد،برخی گویند:«سجل» نام ملکی است که اعمال بندگان را می نویسد و برخی گویند:نام یکی از کاتبان پیامبر خدا بود.

کَمٰا بَدَأْنٰا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ

:همانطوری که آنها را در رحم مادران برهنه خلق کردیم،دیگر باره آنها را برمیگردانیم.برخی گویند:یعنی قدرت ما بر بازگرداندن مانند قدرت ماست بر آغاز.برخی گویند:یعنی هر چیزی را هلاک می کنیم،و بصورت اول در می آوریم.

وَعْداً عَلَیْنٰا إِنّٰا کُنّٰا فٰاعِلِینَ

:ما شما را به اینکار وعده داده ایم و بوعدۀ خود وفا می کنیم.

وَ لَقَدْ کَتَبْنٰا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ

:در بارۀ این جمله اقوالی است:1- زبور کتب انبیاء است. یعنی ما در کتب همۀ انبیا بعد از ام الکتاب که در آسمان است و همان لوح محفوظ است،نوشته ایم.وجه این قول این است که زبور و کتاب یک معنی دارد.

2-زبور کتابهایی است که بعد از تورات نازل شده است و ذکر تورات است.یعنی پس از تورات در زبور نوشته ایم.

3-زبور کتاب داوود و ذکر کتاب موسی است.این قول از شعبی است و همو، ذکر را بمعنی قرآن و بعد را بمعنی قبل گرفته است.

أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ

:برخی گویند:یعنی زمین بهشت را بندگان صالح من به ارث می برند.مثل: «اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» (مؤمنون 11)آنها که بهشت فردوس را به ارث می برند.برخی گویند:مقصود همین زمین است که

ص :171

بدست امت محمد(ص)خواهد افتاد.چنان که فرمود:

«زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امتی ما زوی لی منها» زمین برای من جمع شد و تمام شرق و غرب آن بمن ارائه شد.بزودی ملک امت من همۀ آنها را فرا میگیرد.

امام باقر(ع)فرمود:اینها اصحاب مهدی در آخر الزمانند.مؤید آن روایتی است که خاص و عام از پیامبر خدا روایت کرده اند که:

«لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول اللّٰه ذلک الیوم حتی یبعث رجلا صالحاً من اهل بیتی یملأ الارض قسطاً و عدلا کما قد ملئت ظلماً و جوراً» اگر فقط یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد،خدا آن روز را طولانی میکند تا مردی صالح از اهل بیت من را مبعوث گرداند و زمین را چنان که پر از ظلم و جور شده است،پر از عدل و داد کند.

امام ابو بکر احمد بن حسین بیهقی در کتاب بعث و نشور اخبار بسیاری در این معنی آورده است و نوۀ ابو عبید اللّٰه بن محمد بن احمد نیز همۀ آنها را به سال 518 هجری نقل کرده و در آخر گفته است:اما حدیث ابو عبد اللّٰه حافظ از محمد بن خالد از ابان بن صالح از حسن از انس بن مالک،که پیامبر فرمود:«مردم هم چنان در سختی و بخل هستند و دنیا پشت میکند و قیامت جز برای اشرار مردم نیست و مهدی جز عیسی بن مریم نیست»،حدیثی است که تنها محمد بن خالد نقل کرده است و او و ابو عبد اللّٰه حافظ هر دو مجهولند.در اسناد روایت نیز اختلاف است.یک بار او از ابان بن صالح از حسن از انس از پیامبر نقل کرده است و یک بار از ابان بن ابی عیاش-که مردی متروک است-از حسن از پیامبر نقل کرده و این سند منقطع است.

احادیثی که صراحت در خروج مهدی دارند،سندشان صحیح تر است.در همین احادیث است که مهدی از عترت پیامبر است.از جملۀ آن احادیث،حدیثی است که نوۀ بیهقی نقل کرده و گفته:خبر داد ما را ابو علی رودباری که خبر داد ما را ابو بکر ابن داسه که حدیث کرد ما را ابو داوود سجستانی در کتاب سنن از طریق بسیاری که آنها را شمرده و گفته:همۀ آنها از عاصم مقری از زید بن عبد اللّٰه از پیامبر خدا نقل کرده اند که:«اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خدا آن روز را طولانی میکند

ص :172

تا مردی از من یا از اهل بیت من مبعوث شود»در بعضی از این روایات است که:«نامش موافق نام من است و زمین را پر از عدل و داد میکند، بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده است».

و نیز روایت کرده است که پیامبر فرمود:

«المهدی من عترتی من ولد فاطمه» مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است.

إِنَّ فِی هٰذٰا لَبَلاٰغاً لِقَوْمٍ عٰابِدِینَ

:بلاغ سبب وصول به حق است.یعنی در قرآن و دلائل آن برای کسانی که اهل عبادت باشند،سببی است که برای وصول به حق کافی و وافی است.

کعب گوید:اینها امت اسلامند که نمازهای پنجگانه را میگزارند و روزۀ ماه رمضان را میگیرند.

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَهً لِلْعٰالَمِینَ

:ترا جز رحمت و نعمت برای مردم جهان نفرستاده ایم.ابن عباس گوید:پیامبر رحمت است برای خوب و بد و مؤمن و کافر.پس برای مؤمن در دنیا و آخرت رحمت است و برای کافر در همین دنیا که از بلاها و مسخها و هلاکت ها معاف شده است.

در روایت است که:چون این آیه نازل شد،پیامبر به جبرئیل فرمود:آیا از این رحمت بتو رسیده است؟گفت:آری.من از عاقبت کار می ترسیدم.بتو ایمان آوردم و خدا مرا ستوده و فرمود: «ذِی قُوَّهٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ» (تکویر 20)صاحب نیرو است و پیش صاحب عرش مقامی دارد.

فرمود:

«انا رحمه مهداه» من رحمتی هستم که از جانب خدا هدیه شده ام.

برخی گویند:وجه اینکه برای کافر نعمت است،این است که او را به ایمان و ثواب دائم هدایت کرده است.اگر چه او هدایت نپذیرد.مثل اینکه برای گرسنه غذا ببرند و او نخورد.

این آیه دلالت بر بطلان قول اهل جبر دارد.چه آنها می گویند:خدا را بر آنها نعمتی نیست در حالی که آیه می گوید:بعثت پیامبر اسلام نعمت است برای

ص :173

همۀ اهل جهان.

قُلْ إِنَّمٰا یُوحیٰ إِلَیَّ أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

:بگو:بمن وحی شده است که خدای شما یکی است.آیا شما مطیع و منقاد هستید که عبادت غیر خدا را ترک کنید.

برخی گویند:به معنی امر است.یعنی اسلام بیاورید.مثل: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» (مائده 91)یعنی نهی بپذیرید.

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلیٰ سَوٰاءٍ

:اگر اعراض کنند و اسلام نیاورند،بگو:

بشما بطور یکسان اعلام جنگ دادم.یعنی ما و شما در این اعلام مساوی هستیم تا خود را برای منظوری که هست آماده کنید.مثل «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلیٰ سَوٰاءٍ» (انفال 58) بطور مساوی به آنها اعلام کن(البته با توجه به اینکه این سوره مکی است،بعید است که مقصود اعلام جنگ باشد).

برخی گویند:یعنی آنچه لازم بوده است به شما اعلام کرده ام و فرقی میان مردم نگذاشته ام و همه را بطور مساوی و بیک چشم نگاه کرده ام.

از این جمله برمی آید که قول اصحاب رموز باطل است و قرآن برای گروه مخصوصی نیست که فقط آنها از رموز آن آگاه باشند.بلکه همگان از آن استفاده میکنند.

وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ مٰا تُوعَدُونَ

:نمیدانم زمان فرا رسیدن قیامت دور است یا نزدیک،زیرا علم آن مخصوص خداست.برخی گویند:یعنی بشما اعلام جنگ میدهم اما نمیدانم وقت آن کی است؟دور است یا نزدیک؟ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ مٰا تَکْتُمُونَ :خداوند به آشکار و نهان آگاه است.

وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَهٌ لَکُمْ

:نمیدانم،شاید آنچه به شما اعلام کرده ام،برای شما آزمایشی است تا کردۀ شما معلوم شود.برخی گویند:یعنی شاید دنیا برای شما آزمایش است تا از رویۀ خود برگردید.

وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ

:و تمتعی است تا وقتی که مدت شما پایان یابد.

قٰالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ

:کارهایت را بخدا واگذار کرده،بگو:خدایا میان من و

ص :174

مشرکین که مرا تکذیب میکنند،داوری کن.قتاده گوید:هر گاه پیامبر در جنگی حاضر می شد،می گفت: «رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ» خدایا بحق حکم کن.یعنی طوری میان ما فیصله ده که حق برای همه آشکار شود و حق را بر باطل پیروز گردان.

وَ رَبُّنَا الرَّحْمٰنُ الْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ

:خدای ما به بندگان خود رحم میکند و آنها را بر دروغ و باطل شما که پیامبر را بشری مثل خودتان میدانید و خدا را صاحب فرزند می شمارید،یاری میدهد.

در اینجا میان رحمت و یاری که از اصول نعمتها هستند،جمع کرده است.

ص :175

سوره حج

اشاره

این سوره بقول ابن عباس و عطا جز چند آیه ای از آن مکی است.حسن می گوید:جز چند آیه ای از آن که در سفر نازل شده،مدنی است.این چند آیه را بعضی 6 و بعضی 4 آیه دانسته اند.

تعداد آیات:

بعقیدۀ کوفیان 78 و بعقیدۀ مکیان 77 و بعقیدۀ اهل مدینه 76 و بعقیدۀ اهل بصره 75 و بعقیدۀ اهل شام 74 آیه است.

«الحمیم»و«الجلود»را کوفیان پایان آیه میدانند.«عاد و ثمود»را جز شامیان پایان آیه دانسته اند.«قوم لوط»را حجازیان و کوفیان پایان آیه دانسته اند.و«سماکم المسلمین»را اهل مکه آیه ای دانسته اند.

فضیلت سوره:

ابی بن کعب گوید:پیامبر فرمود هر کس سورۀ حج بخواند،ثواب حج و عمرۀ تمام حج کنندگان و عمره کنندگان گذشته و آینده به او داده می شود.

امام صادق(ع)فرمود:هر کس سه روز یک بار این سوره را بخواند،از سال خارج نمیشود،مگر اینکه بزیارت خانۀ خدا برود و اگر در سفر بمیرد،اهل بهشت خواهد بود.

تفسیر:

سورۀ انبیاء را با دعوت بتوحید و اینکه پیامبر رحمه للعالمین است،تمام کرد.

این سوره را با دعوت مردم به اجتناب از شرک و مخالفت دین،آغاز می کند.

ص :176

[سوره الحج (22): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ . یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَهَ اَلسّٰاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ (1) یَوْمَ تَرَوْنَهٰا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمّٰا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذٰاتِ حَمْلٍ حَمْلَهٰا وَ تَرَی اَلنّٰاسَ سُکٰاریٰ وَ مٰا هُمْ بِسُکٰاریٰ وَ لٰکِنَّ عَذٰابَ اَللّٰهِ شَدِیدٌ (2) وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطٰانٍ مَرِیدٍ (3) کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّٰهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلیٰ عَذٰابِ اَلسَّعِیرِ (4) یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ اَلْبَعْثِ فَإِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی اَلْأَرْحٰامِ مٰا نَشٰاءُ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلیٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِکَیْلاٰ یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی اَلْأَرْضَ هٰامِدَهً فَإِذٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْهَا اَلْمٰاءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (5)

ص :177

ترجمه:

ای مردم از خدایتان بپرهیزید که زلزلۀ روز قیامت،چیز بزرگی است،روزی که می بینید هر شیر دهی از شیر خوارۀ خود غافل میماند و هر صاحب حملی حمل خود را می نهد و مردم را مست می بینی و حال آنکه مست نیستند ولی عذاب خدا شدید است.و بعضی از مردم بدون علم در بارۀ خدا مجادله می کنند و هر شیطان تبهکاری را پیروی می نمایند.بر آن شیطان لازم شده است که هر کس دوستش دارد،گمراهش کند و بعذاب دوزخ هدایتش کند.ای مردم،اگر در بارۀ قیامت در شک هستید،ما شما را از خاک،سپس از نطفه،سپس از خون بسته،سپس از پاره گوشت صورت گرفته و صورت نگرفته آفریدیم تا برای شما بیان کنیم و آنچه بخواهیم در رحم ها قرار دهیم تا زمانی معین.آن گاه شما را بصورت طفلی بیرون آوریم.آن گاه برای اینکه بمرحلۀ نیرومندی برسید.و بعضی از شما میمیرید و بعضی به پست ترین دورۀ عمر می رسید تا پس از علم هیچ ندانید و زمین را خشک می بینی که هنگامی که بر آن آب نازل می کنیم:بجنبد و بر آید و از هر نوع گیاه بجهت انگیزی برویاند.

قرائت:

سکاری:کوفیان-جز عاصم-«سکری»خوانده اند و هر دو صیغۀ جمعند.

ربت:ابو جعفر«ربأت»خوانده است و در این صورت بمعنی اشراف و غلبه یافتن است.

لغت:

زلزله و زلزال:حرکت شدید.

ص :178

ذهول:غفلت.

حمل:بارداری.

مرید:آمادۀ فساد.

مضغه:مقداری از گوشت که جویده شده.

همود:خشکیدن و کهنه شدن.

بهیج:نیکی صورت.

اعراب:

یَوْمَ تَرَوْنَهٰا

:متعلق به«تذهل».

ارضعت:مفعول این فعل محذوف است.

سکاری:حال و اگر«تری»بمعنی ظن باشد مفعول ثانی.

نقر:مرفوع و عطف بر«خلقناکم»یا بنا بر استیناف و خبر مبتدای محذوف و مفعول آن«ما نشاء»یا محذوف و«ما نشاء»ظرف.

لتبلغوا:جار و مجرور و متعلق بمحذوف.

لِکَیْلاٰ یَعْلَمَ

:متعلق به«یرد»و«کی»بمعنی«ان».

شأن نزول:

عمران بن حصین و ابو سعیدی خدری گویند:دو آیۀ اول سوره بهنگام شب در بارۀ جنگجویان بنی المصطلق که از طایفۀ خزاعه بودند نازل شده است.

هنگامی که مردم حرکت میکردند،پیامبر ندا کرد و همه آمدند،اطراف پیامبر جمع شدند و آیه را بر آنها خواند.آن قدر گریستند که سابقه نداشت به اندازۀ آن شب گریه کرده باشند.فردای آن شب کسی زین از روی اسبها برنداشت و خیمه بر نیفراشت و هم چنان می گریستند و اندوه میخوردند.

پیامبر فرمود:میدانید آن روز چه روزی است؟گفتند:خدا و رسولش داناترند.

فرمود:همان روزی است که خداوند به آدم میفرماید:فرزندانت را به آتش می سوزانم.آدم می گوید:چقدر؟میفرماید:از هر هزار نفر 999 نفر به آتش دوزخ

ص :179

می برم و یکی را به بهشت می فرستم.شنیدن این مطلب برای مسلمین گران آمد و باز هم گریه کردند و گفتند:یا رسول اللّٰه،کی نجات می یابد؟فرمود:مژده باد که با شما دو دستۀ یأجوج و مأجوج هستند که اکثریت دارند.شما در میان مردم مثل یک موی سفید هستید در بدن یک گاو سیاه.آن گاه فرمود:امیدوارم که شما یک چهارم اهل بهشت باشید.همه تکبیر گفتند.فرمود:امیدوارم یک سوم اهل بهشت شما باشید.

همه تکبیر گفتند.فرمود:امیدوارم دو سوم اهل بهشت شما باشید،اهل بهشت 120 صف هستند.هشتاد صف آن از امت من است.سپس فرمود:هفتاد هزار از امت من بدون حساب به بهشت می رود.

در بعضی از روایات است که عمر گفت:یا رسول اللّٰه،هفتاد هزار نفر؟فرمود:

بله و با هر یک از آنها،هفتاد هزار.

عکاشه بن محصن برخاست و گفت:یا رسول اللّٰه،دعا کن که مرا از ایشان قرار دهد.فرمود:خدایا او را از ایشان قرار ده.یکی از انصار هم همین خواهش را کرد و حضرت فرمود:عکاشه بر تو سبقت گرفت.ابن عباس گوید:این مرد انصاری منافق بود و بدینجهت پیامبر در باره اش دعا نکرد.

مقصود:

یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ

: ای مکلفین از عذاب خدا بپرهیزید و از معصیت خدا بترسید.چنان که وقتی گفته می شود:از شیر بترسید،یعنی از درندگی شیر بترسید نه از خود شیر.

إِنَّ زَلْزَلَهَ السّٰاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ

:مقارن فرا رسیدن قیامت و بقولی پیش از آن زمین به شدت می لرزد.برخی گفته اند:این زمین لرزه،از شرایط و علامات قیامت است بهر حال این زمین لرزه،سخت وحشتناک است و قابل تحمل نیست.

از این آیه نیز استفاده می شود که:معدوم«شیء»نامیده می شود-زیرا بقیامت که هنوز نیامده و اکنون معدوم است«شیء»گفته شده است.

یَوْمَ تَرَوْنَهٰا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمّٰا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذٰاتِ حَمْلٍ حَمْلَهٰا

:

ص :180

روزی که زلزله را می بینید،مادران شیر ده-که نمیتوانند از کودک خود جدا شوند-اطفال را از یاد می برند و بارداران،حمل خود را می نهند و فارغ می شوند.

از اینجا معلوم می شود که:زلزله در همین دنیاست.زیرا شیر دادن و وضع حمل کردن مربوط به زندگی این دنیاست.

و اگر مقصود از«یوم»خود قیامت باشد،مقصود این است که آن روز چنان سهمگین است که اگر مادری شیر ده و باردار باشد،از شدت ترس از شیر دادن غافل می ماند و وضع حمل می کند.اگر چه در قیامت که همان آخرت است بار داری و شیر دادن وجود ندارد.

وَ تَرَی النّٰاسَ سُکٰاریٰ وَ مٰا هُمْ بِسُکٰاریٰ

:می بینی که مردم از شدت ترس مست هستند،اما نه مست باده.برخی گویند:یعنی چون از ترس حوادث ناگوار عقل خود را از کف داده اند،چنین بنظر می رسد که مست شده اند.

وَ لٰکِنَّ عَذٰابَ اللّٰهِ شَدِیدٌ

:از سختی عذاب است که آنها به این حال گرفتار هستند.

وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ

:در بارۀ مشرکینی است که در بارۀ توحید و نفی شرک،بدون دانش و از روی جهل محض،جدال میکردند.برخی گویند:

منظور نضر بن حارث است که مردی سخت جدلی بود و می گفت:فرشتگان دختران خدایند و قرآن افسانه ها و اساطیر گذشتگان است و منکر قیامت می شد.

وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطٰانٍ مَرِیدٍ

:و از هر شیطان گمراه کننده،تبعیت می کنند.

اگر این آیه در بارۀ نضر باشد،مقصود از شیطان،شیطان انسانی است.زیرا او از عجمها و یهود مطالبی بر ضد مسلمانان اخذ میکرد.

کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّٰهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ

:از شیطانی تبعیت می کند که بر او لازم شده است که هر که دوستش بدارد،گمراهش کند.پس چرا انسان مطیع شیطان شود و از اطاعت کسانی که او را به رحمت خدا دعوت می کنند،خودداری کند؟! برخی گویند:یعنی بر شیطان نوشته شده است که هر کس اطاعتش کند،خدا گمراهش کند.و برخی گویند:یعنی بر مجادله کنندگان نوشته شده است که هر کس

ص :181

متابعتشان کند،از دین گمراهش کنند.

وَ یَهْدِیهِ إِلیٰ عَذٰابِ السَّعِیرِ

:و بعذاب دوزخ هدایتش کند.

اکنون بذکر دلیل معاد می پردازد.زیرا عمدۀ مجادلات در بارۀ آن بوده است:

یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ تُرٰابٍ

:

اگر در بارۀ معاد شک دارید،شما را از خاک آفریده ایم.یعنی دلیل معاد این است که اصل شما آدم از خاک است.کسی که بتواند خاک را بصورت انسانی زنده درآورد، می تواند استخوانهای پوسیده را زنده کند و اموات را برگرداند.

ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ

:سپس اولاد آدم را از نطفه که در رحم مادران قرار میگیرد و قسمتی از آن از پدر و قسمتی از مادر است،آفریدیم.

ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ

:سپس نطفه را علقه-که خون بسته است-کردیم.

ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ

:تشبیه می کند به گوشت جویده.یعنی خون بسته بصورت پاره گوشت جویده درمی آید.

مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ

:گوشت جویده ای که خلقت آن تمام و ناتمام است.

برخی گویند:یعنی صورت یافته و صورت نیافته.چنین پاره گوشتی هنوز دارای خطوط و نقشها و صورت نیست.

لِنُبَیِّنَ لَکُمْ

:برای اینکه قدرت خود را برای شما بنمایانیم که شما را باین صورتها درآورده ایم.یا اینکه برای شما بیان کنیم که هر که قادر بر ابتداست،قادر بر بازگرداندن و اعاده نیز هست.یا اینکه برای شما چیزی بیان کنیم که شک و تردید شما را از بین ببرد.

وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحٰامِ مٰا نَشٰاءُ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی

:و در رحم مادران هر چه بخواهیم تا مدتی معین که وقت وضع حمل است،نگاه میداریم.

ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً

:آن گاه شما را که طفلی شده اید از رحم مادر بیرون می- آوریم.طفل مصدر است و در اینجا بمعنای جمع است.

ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ

:تا بمرحله ای برسید که عقل و نیرو بکمال برسد.

ص :182

بقولی یعنی وقت بلوغ و احتلام.در بارۀ«اشد»و اقوال علماء در بارۀ آن قبلا گفتگو کرده ایم.

وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰی

:بعضی از شما پیش از بلوغ می میرید.

وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلیٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ

:و بعضی از شما به سن پیری می رسید.

این دوره را باین جهت،پست ترین دورۀ عمر می نامد که انسان در این دوره فقط انتظار مرگ دارد،نه انتظار سلامت و نشاط و جوانی.

لِکَیْلاٰ یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً

:تا دیگر استفادۀ علم نکند و دانسته های خود را فراموش نماید.

عکرمه گوید:کسی که قرآن بخواند،این حال را پیدا نمیکند و به این آیه استدلال کرده است: «ثُمَّ رَدَدْنٰاهُ أَسْفَلَ سٰافِلِینَ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» (تین 5 و 6)آن گاه انسان را سفلۀ سفلگان کردیم.مگر آنان که ایمان آورده و عمل صالح کنند.عکرمه گوید:منظور قاریان قرآن است.

اکنون دلیل دیگری بر معاد آورده،می فرماید:

وَ تَرَی الْأَرْضَ هٰامِدَهً فَإِذٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْهَا الْمٰاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ

:زمین را خشک و بی گیاه می بینی.همین که باران بر آن فرستادیم،بوسیلۀ گیاهان نشاط و حیات و تحرک پیدا می کند و گیاهان آن افزایش می یابد.

وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ

:و از انواع گیاهان بهجت زا و نشاط انگیز و زیبا و خرم،می رویاند.

ص :183

[سوره الحج (22): آیات 6 تا 10]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (6) وَ أَنَّ اَلسّٰاعَهَ آتِیَهٌ لاٰ رَیْبَ فِیهٰا وَ أَنَّ اَللّٰهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی اَلْقُبُورِ (7) وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لاٰ هُدیً وَ لاٰ کِتٰابٍ مُنِیرٍ (8) ثٰانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ لَهُ فِی اَلدُّنْیٰا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ (9) ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ یَدٰاکَ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (10)

ترجمه:

این است.زیرا خدا حق است و مردگان را حیات می بخشد و بر هر چیز قادر است.و قیامت فرا می رسد و در بارۀ آن شکی نیست و خداوند کسانی را که در قبور هستند،مبعوث می گرداند.برخی از مردم،بدون دانشی و هدایتی و کتابی روشنی- بخش،در بارۀ خدا مجادله می کنند:بزرگی کنند تا از راه خدا گمراه کنند.برای آنهاست در دنیا خواری و روز قیامت عذاب آتش را به آنها می چشانیم:به او گفته می شود این عذاب بواسطه کارهایی است که کرده ای و خدا بندگان را ستم نمیکند.

اعراب:

ثٰانِیَ عِطْفِهِ

:حال

ص :184

لَهُ فِی الدُّنْیٰا خِزْیٌ

:مبتدا و خبر و جمله خبر بعد از خبر برای«من یجادل» ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ یَدٰاکَ :ممکن است مبتدا و خبر و ممکن است«ذلک»خبر مبتدای محذوف باشد.

مقصود:

خداوند سبحان ادلۀ قیامت را ذکر کرد.اکنون میفرماید:

ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ

:آنچه در بارۀ خلق انسان و روییدن گیاهان گفته شد، بخاطر این است که:خداوند حق است.پس بدانند که فقط اوست که سزاوار پرستش است.

وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتیٰ

:و اوست که مردگان را زنده میکند.زیرا کسی که قادر بر انشاء و آفرینش خلق است،قادر بر اعادۀ خلق نیز هست.

وَ أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

:و او بر هر کاری قادر است.معدومات را موجود میکند و موجودات را فانی می سازد و دو باره آنها را باز میگرداند و قدرت او را حدی و نهایتی نیست.

وَ أَنَّ السّٰاعَهَ آتِیَهٌ لاٰ رَیْبَ فِیهٰا

:و بدانند که قیامت فرا می رسد و در بارۀ آن شکی نیست.

وَ أَنَّ اللّٰهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ

:و خداوند مردگان را از قبرها برای حساب و جزاء خارج می گرداند.زیرا دلائل گذشته،معاد را اثبات کردند.

وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لاٰ هُدیً وَ لاٰ کِتٰابٍ مُنِیرٍ

:دسته ای بدون داشتن دانش و هدایت و کتاب روشنی بخش که راهنمای حق باشد،در بارۀ خداوند مجادله میکنند.یعنی تابع دلیل عقل و سمع نیستند.بلکه از روی هوس و تقلید سخن می گویند.

از این آیه استفاده می شود که جدال با داشتن علم،خوب و بدون آن بد است.

زیرا جدال عالمانه،انسان را به اعتقاد حق وادار میکند و جدال غیر عالمانه باعتقاد باطل.

ثٰانِیَ عِطْفِهِ

:در حالی که تکبر می ورزند.عرب می گوید:«ثنی فلان عطفه»

ص :185

یعنی تکبر کرد.عطف انسان،یعنی پهلو و کنار او که در وقت اعراض از شیء،آن را می گرداند.

لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ

:تا مردم را از دین گمراه سازد.

لَهُ فِی الدُّنْیٰا خِزْیٌ

:در دنیا گرفتار خواری و ذلت هستند.یعنی مؤمنین آنها را نکوهش میکنند و می کشند.

وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ عَذٰابَ الْحَرِیقِ

:و روز قیامت عذاب سوزان جهنم را به- آنها می چشانیم.

ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ یَدٰاکَ

:به آنها گفته می شود:این بخاطر کارهایی است که از دست شما صادر شده است.

وَ أَنَّ اللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ

:خداوند از روی ظلم و ستم بندگان گنهکار را عذاب نمیکند.

این آیه دلالت دارد بر بطلان قول جبریان که بخداوند نسبت ظلم میدهند.

ص :186

[سوره الحج (22): آیات 11 تا 15]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اَللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اِطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَهٌ اِنْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ خَسِرَ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ (11) یَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُ وَ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُ ذٰلِکَ هُوَ اَلضَّلاٰلُ اَلْبَعِیدُ (12) یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ اَلْمَوْلیٰ وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِیرُ (13) إِنَّ اَللّٰهَ یُدْخِلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ إِنَّ اَللّٰهَ یَفْعَلُ مٰا یُرِیدُ (14) مَنْ کٰانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اَللّٰهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی اَلسَّمٰاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مٰا یَغِیظُ (15)

ترجمه:

و از مردم کسی است که با دو دلی خدا را می پرستد.اگر نیکی به او رسد بخدا

ص :187

اطمینان یابد و اگر فتنه ای بدو رسد،روگردان شود.دنیا و آخرت را زیان کرده است.

این است زیان آشکار.جز خدا چیزهایی را میخواند که به او سود و زیان نمیرساند.

این است گمراهی آشکار.کسی را میخواند که زیانش از سودش نزدیکتر است.چه دوست و همدمی بد است!خدا مردم مؤمن و نیکوکار را به بهشت که در زیر آن نهرها روان است داخل میکند.خدا هر چه بخواهد میکند.کسی که گمان دارد که خدا پیامبر را در دنیا و آخرت یاری نمیکند،ریسمانی به آسمان کشد،آن گاه قطع کند و ببیند آیا نیرنگش چیزی را که مایۀ خشم او شده است می برد؟

قرائت:

خسر الدنیا:برخی«خاسر الدنیا»خوانده اند.وجه اول این است که بدل است از«انقلب علی وجهه»و وجه دوم این است که حال است.

ثم لیقطع:برخی به سکون لام و برخی به کسر لام خوانده اند.اصل این لام مکسور است و بنا بر این اگر ساکن شود بخاطر این است که حرف عطف جزء کلمه شمرده شود.مثل«و لیوفوا»و«و لیطوفوا»

لغت:

حرف:طرف و جانب اطمینان:آرامش فتنه:محنت انقلاب:بازگشت عشیر:همدم نصرت:یاری سبب:وسیله.به ریسمان و راه و پول«سبب»گفته می شود.

اعراب:

لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ

:برخی گویند:این لام در اصل مؤخر است.یعنی«من لضره...» علت این است که لام برای قسم است و بهتر است که مقدم شود.(مطالب و اقوال

ص :188

دیگری هم هست که برای رعایت حال خوانندگان محترم از بیان آنها صرف نظر شد) البته ممکن است لام را لام ابتدا گرفت و فعل«یدعو»تکرار فعل«یدعو»قبل).

شأن نزول:

گویند آیۀ «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّٰهَ...» در بارۀ جماعتی نازل شد که بمدینه رفتند تا خدمت پیامبر برسند.یکی از آنها وقتی حالش خوب می شد و اسبش می زایید و زنش پسر می آورد و گوسفندش زیاد می شد،خشنود می شد و اطمینان پیدا میکرد و هر گاه بیمار می شد و زنش دختر می زایید،می گفت:از این دین خیری ندیدم.

مقصود:

قبلا در بارۀ کفار و مجادلات ایشان گفتگو کرد و اینک در بارۀ مقلدین ضلال و عوامل انحراف می فرماید:

وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ

:در میان مردم کسانی هستند که خدا را از روی ضعف ایمان عبادت می کند.آنها بقدری در این راه ضعف نشان میدهند که مثل اشخاصی هستند که بر لبۀ پرتگاه ایستاده اند. قدرتی بر تحصیل دلائل قوی ندارند و خدا را با مختصر شبهه ای عبادت میکنند یا از یاد می برند.حسن می گوید:

دین دو حرف است:زبان و قلب.هر کس خدا را به زبان عبادت کند نه بقلب،بر لبۀ پرتگاه سقوط است.

فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ

:اگر بر اثر عبادت،برفاه و عافیت و فراوانی نعمت برسند،بعبادت خدا اطمینان پیدا می کنند.

وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ

:اما اگر گرفتاری پیدا کنند،بکفر می گرایند.یعنی بحال اول خود برمیگردند.

خَسِرَ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهَ

:بر اثر جدا شدن از دین در این دنیا و بر اثر نفاقش در آن عالم،گرفتار زیان می شود.

ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرٰانُ الْمُبِینُ

:این است زیان آشکار.زیرا شخصی که اینطور است نه دنیا را دارد نه آخرت را.

ص :189

یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُ وَ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُ

:چنین کسی که در حقیقت غیر خدا را می پرستد،نه از این پرستش سودی می برد و نه از ترک آن زیانی می بیند.

ذٰلِکَ هُوَ الضَّلاٰلُ الْبَعِیدُ

:این کار گمراهی است،گمراهی دور از حق و رشد.

یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ

:این که در گمراهی دور از حق است غیر خدا را که زیانش از سودش نزدیکتر است می خواند.یعنی در عالم آخرت زیانش از سودش نزدیکتر است.این تعبیر با توجه به اینکه چنین معبودی هیچ نفعی ندارد،باز هم صحیح است.زیرا عرب به چیزی که نیست،می گوید:بعید است.

لَبِئْسَ الْمَوْلیٰ وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ

:چه بد یاور و چه بد همدمی برگزیده اند،یعنی بتی که به او دل بسته اند،یار و رفیق خوبی نیست.

اکنون که وضع مردمی که در بارۀ دین در تردیدند،روشن شد،در بارۀ پاداش مؤمنین می فرماید:

إِنَّ اللّٰهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ إِنَّ اللّٰهَ یَفْعَلُ مٰا یُرِیدُ

:خداوند مردمی را که بوحدتش تصدیق و کارهای نیکو می کنند،داخل بهشتهایی می کند که نهرها از زیر آنها روان است.خدا در بارۀ اولیایش و فرمانبردارانش هر چه از نیکی خواهد کند و در بارۀ دشمنانش و معصیت کارانش هر چه از اهانت خواهد کند و مانعی در برابرش نیست.

مَنْ کٰانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمٰاءِ

:

هر کس گمان کند که خدا پیامبرش را یاری نمیکند و دشمنش را در دنیا و آخرت شکست نمیدهد،ریسمانی به سقف آسمان ببندد.

ثُمَّ لْیَقْطَعْ

:و آن قدر بکشد تا ریسمان گسیخته شود و خود بر زمین سقوط کرده،از شدت خشم بمیرد.اما اینکار بی فایده است زیرا خدا رسولش را یاری میکند و خشم او بی فایده است.

فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مٰا یَغِیظُ

:ببیند آیا با این تدبیر و نیرنگ شعلۀ خشمش فرو می نشیند یا نه؟

ص :190

برخی آیه را اینطور معنی کرده اند:این شخص وسیله ای پیدا کند و به آسمان رود و یاری و وحی خدا را از پیامبرش قطع کند و با این نیرنگ،اسباب ناراحتی و خشم خود را-که عبارت است از وحی و نصرت الهی-از میان ببرد.آیا این کار ممکن است؟ همانطوری که اینکار ممکن نیست،قطع وحی و نصرت هم ممکن نیست.

اینکه می گوید:به آسمان رود،بخاطر این است که وحی و نصرت از آسمان و بوسیلۀ فرشتگان آسمانی نازل می شود.

اگر مراد از نصرت الهی رزق و روزی باشد،معنی آیه این است که:هر کس گمان میکند که خدا روزیش نمیدهد و روزی را خودش بدست می آورد،این زحمت را متحمل شود و روزی خود را زیاد کند.یعنی با هیچ نیرنگی نمیتوان روزی را زیاد کرد.

ص :191

[سوره الحج (22): آیات 16 تا 18]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ وَ أَنَّ اَللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ (16) إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِینَ وَ اَلنَّصٰاریٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اَللّٰهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (17) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ وَ اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ وَ اَلنُّجُومُ وَ اَلْجِبٰالُ وَ اَلشَّجَرُ وَ اَلدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ اَلْعَذٰابُ وَ مَنْ یُهِنِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اَللّٰهَ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ (18)

ترجمه:

و همین طور قرآن را آیه های روشن نازل کرده ایم و خدا هر که را خواهد هدایت کند.خداوند در روز قیامت،میان مردمی که ایمان آورده اند و یهودیان و صابئان و مسیحیان و زردشتیان و مشرکین فاصله می اندازد.خداوند بر هر چیز گواه است.آیا نمی بینی که برای خدا آنها که در آسمان و آنها که در زمینند و خورشید و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم سجده می کنند و بسیاری

ص :192

سزاوار عذابند؟و هر که را خدا خوار سازد،گرامی دارنده ای ندارد.خدا هر چه خواهد کند.

اعراب:

خبر«ان»اول جملۀ «إِنَّ اللّٰهَ یَفْصِلُ...» است.

مقصود:

اکنون بیان می کند که آیات را برای اینکه حجت خلق باشند نازل کرده است:

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ

:در اینجا مجموعۀ قرآن را به آیات پیش تشبیه کرده،می فرماید:همانطوری که آیات گذشته را بعنوان حجت و بینه نازل کرده ایم،قرآن هم حجت و بینه است و دلالت صریح دارد بر توحید و عدل و مقررات فردی و اجتماعی.

وَ أَنَّ اللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ

:و بر تو نازل کردیم که خداوند هر که را بخواهد براه دین هدایت می کند.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰادُوا وَ الصّٰابِئِینَ وَ النَّصٰاریٰ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللّٰهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ

:سنت خداوند است که میان حق و باطل جدا کند.روز قیامت هم مؤمن و یهودی و مسیحی و زردشتی و مشرک را از یکدیگر جدا می سازد.اهل حق را رو سفید و اهل باطل را رو سیاه محشور میکند تا از یکدیگر شناخته شوند.

إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ

:خداوند بر هر چیزی آگاه و گواه است، پیش از آنکه جامۀ هستی بپوشد.زیرا دانای غیب است.

اکنون به پیامبر گرامی خطاب کرده،می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبٰالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النّٰاسِ

:آیا نمیدانی که اهل آسمانها و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و مردم مؤمن،در برابر خدا خضوع و خشوع می کنند؟

ص :193

سپس از ذکر ساجدان منصرف شده،می فرماید:

وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذٰابُ

:و بسیاری از مردم از توحید و عبادت خدا سرپیچی میکنند و مستوجب عذاب می شوند.بدیهی است که استحقاق عذاب ناشی از ترک سجود است.

وَ مَنْ یُهِنِ اللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ

:هر که را خداوند بدبخت و خوار کند و وارد دوزخ سازد،کسی نیست که او را یاری کند و سعادت بخشد و به بهشت برد.زیرا کیفر و پاداش بدست خداست.

إِنَّ اللّٰهَ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ

:خدا هر که را خواهد نعمت بخشد و هر که را خواهد انتقام گیرد.(البته انعام و انتقام خدا بمقتضای ایمان و کفر است نه بدون جهت و دلیل).

ص :194

[سوره الحج (22): آیات 19 تا 24]

اشاره

هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیٰابٌ مِنْ نٰارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ اَلْحَمِیمُ (19) یُصْهَرُ بِهِ مٰا فِی بُطُونِهِمْ وَ اَلْجُلُودُ (20) وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِیدٍ (21) کُلَّمٰا أَرٰادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهٰا وَ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ (22) إِنَّ اَللّٰهَ یُدْخِلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ (23) وَ هُدُوا إِلَی اَلطَّیِّبِ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلیٰ صِرٰاطِ اَلْحَمِیدِ (24)

ترجمه:

این دو گروه،با یکدیگر در بارۀ خدایشان به خصومت پرداخته اند.آنها که کافر شده اند،برای ایشان جامه هایی از آتش بریده شده و از بالای سرشان،آب جوش، ریخته می شود.آنچه در شکمشان هست و پوستشان پخته می شود و برای ایشان است گرزهایی از آهن.هر وقت بخواهند از غم و اندوه از آن خارج گردند،در آن باز

ص :195

گردانده می شوند و عذاب سوزان به آنها چشانیده می شود.خداوند مردم مؤمن و نیکو کار را به بهشت هایی می برد که نهرها از زیر آنها روان است.در آنجا دستبندها از طلا و مروارید زیور خود کنند و لباسشان در آنجا دیباست.بگفتار خوب و براه ستوده،هدایت شده اند.

قرائت:

اهل مدینه و عاصم«لؤلؤ»را در اینجا و در سورۀ فاطر به نصب و دیگران به جر خوانده اند تنها یعقوب در اینجا به نصب و در آنجا به جر خوانده است.وجه جر این است که عطف است بر لفظ«ذهب»و وجه نصب این است که عطف است بر محل آن.

لغت:

خصم:این کلمه مفرد و جمع و مذکر و مؤنث یکسان است.در عین حال مثنای آن هم جایز است و اینکه در آیه مثنی آورده،بخاطر این است که آنها دو گروه و دو خصم هستند که با یکدیگر بمخاصمه پرداخته اند.نظیر «إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ- الْمُؤْمِنِینَ...» (حجرات 9).

صهر:پختن و ذوب شدن.

مقامع:جمع«مقمعه»وسیله ای که با آن سر را بکوبند.

حریق:محرق و سوزنده.

اساور:جمع اسوار.دستبندها.سِوار و سُوار هم جایز است.

شأن نزول:

گویند: «هٰذٰانِ خَصْمٰانِ» در بارۀ شش نفر از مؤمنین و کفار نازل شده است که در جنگ بدر با یکدیگر مبارزه کردند:حمزه،عتبه بن ربیعه را کشت.علی(ع) ولید بن عتبه را کشت و عبیده بن حرث،شیبه بن ربیعه را کشت.

راوی این روایت ابو ذر است.او سوگند یاد می کرد که آیه در بارۀ آنها نازل شده است.بخاری نیز در صحیح این مطلب را روایت کرده است.

ص :196

برخی گویند:در بارۀ اهل کتاب و اهل قرآن و بقولی در بارۀ مؤمنین و کافرین نازل شده است.

این دو قول با گفتۀ ابو ذر از لحاظ حقیقت چندان تفاوتی ندارد،جز اینکه اینها روز بدر را ذکر نکرده اند.

مقصود:

قبلا در بارۀ اهل ایمان و اهل کفر سخن گفت.اینک در بارۀ مبارزات خستگی- ناپذیر طرفین می فرماید:

هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ

:در حقیقت مؤمنین را یک گروه و صائبان و یهودیان و مشرکین و زردشتیان را هم یک گروه حساب کرده،میفرماید:این دو گروه در بارۀ دین خدا به مخاصمه پرداخته اند.یهودیان و مسیحیان به مسلمانان می گویند:

ما پیش خدا برتر از شماییم.زیرا پیامبر و دین ما قبل از پیامبر و دین شماست.

مسلمانان می گویند:ما بهتریم.زیرا ما بکتابها و پیامبران شما ایمان داریم و بکتاب و پیامبر خویش نیز ایمان داریم.اما شما از روی حسد به پیامبر و قرآن ما کفر می ورزید.این است خصومت ایشان.

برخی گویند:منظور خصومت و جنگ روز بدر است.

فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیٰابٌ مِنْ نٰارٍ

:ابن عباس می گوید:هنگامی که کافران بدوزخ می روند،لباسهای کوتاهی از آتش به تن دارند.برخی گویند:

لباسشان از مس گداخته است.برخی گویند:آتش چنان آنها را احاطه می کند که مثل لباس،بدن آنها را می پوشاند.

یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ. یُصْهَرُ بِهِ مٰا فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ

: از بالای سرشان آب جوشیده ای بر آنها ریخته میشود که درون آنها را می پزد و ذوب میکند و پوست آنها را می گدازد.در خبر است که این آب جوشان وارد شکم آنها میشود.

وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِیدٍ

:ما چیزهایی شبیه گرز آهنین بر سر آنها کوبیده میشود.پیامبر خدا بروایت ابو سعید خدری در اینباره فرمود:اگر یکی از آن

ص :197

گرزها در زمین قرار داده شود،تمام جن و انس را بر خود جای میدهد.

حسن گوید:شعله های آتش آنها را بالا میبرد.آن گاه بوسیلۀ گرزهای آهنین به اعماق جهنم سقوط می کنند و ساعتی آرام ندارند.

کُلَّمٰا أَرٰادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهٰا

:هر گاه بخواهند بر اثر شدت ناراحتی از آتش خارج شوند،با همان گرزها بجایگاه خود باز گردانده میشوند.

وَ ذُوقُوا عَذٰابَ الْحَرِیقِ

:به آنها گفته میشود:عذاب سوز و گداز جهنم را بچشید.

تا اینجا در بارۀ یکی از خصم ها گفتگو کرد.اکنون در بارۀ خصم دیگر می فرماید:

إِنَّ اللّٰهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ

:خداوند مردمی را که بوحدانیتش اقرار و کارهای نیکو کرده اند،داخل بهشتهایی می کنند که از زیر بناها و درختانشان نهرها جاری است.

یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ

:

زر و زیور آنها دستبندهایی است از طلا و مروارید و لباس آنها در آنجا از دیبا است.

خداوند پوشش لباس حریر را در دنیا بر مردان حرام و آنها را تشویق کرده است که در آخرت بپوشند.

وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ

:در بهشت راهنمایی شده اند به تحیتهای نیکو.

آنها یکدیگر را به نیکی درود و تحیت می فرستند و خدا و ملائکه نیز آنها را تبریک و تهنیت می گویند.

برخی گویند:یعنی ارشاد میشوند به«لا اله الا اللّٰه»و«الحمد للّٰه».

برخی گویند:یعنی به سخنان دلنشین و پسندیده.

برخی گویند:یعنی به ذکر خدا.

وَ هُدُوا إِلیٰ صِرٰاطِ الْحَمِیدِ

:و براه خدایی که مستحق حمد و ستایش است

ص :198

و به بندگان نعمت می بخشد،هدایت شده اند.

در روایت است که پیامبر خدا فرمود:هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب تر از حمد نیست.

«صِرٰاطِ الْحَمِیدِ»

راه اسلام و راه بهشت است.

ص :199

[سوره الحج (22): آیات 25 تا 30]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ اَلَّذِی جَعَلْنٰاهُ لِلنّٰاسِ سَوٰاءً اَلْعٰاکِفُ فِیهِ وَ اَلْبٰادِ وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابٍ أَلِیمٍ (25) وَ إِذْ بَوَّأْنٰا لِإِبْرٰاهِیمَ مَکٰانَ اَلْبَیْتِ أَنْ لاٰ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّٰائِفِینَ وَ اَلْقٰائِمِینَ وَ اَلرُّکَّعِ اَلسُّجُودِ (26) وَ أَذِّنْ فِی اَلنّٰاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجٰالاً وَ عَلیٰ کُلِّ ضٰامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ (27) لِیَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ فِی أَیّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ عَلیٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ اَلْأَنْعٰامِ فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا اَلْبٰائِسَ اَلْفَقِیرَ (28) ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ اَلْعَتِیقِ (29) ذٰلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُمٰاتِ اَللّٰهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ اَلْأَنْعٰامُ إِلاّٰ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا اَلرِّجْسَ مِنَ اَلْأَوْثٰانِ وَ اِجْتَنِبُوا قَوْلَ اَلزُّورِ (30)

ص :200

ترجمه:

آنان را که کافر شوند و از راه خدا و مسجد الحرام که برای مردمش قرار داده ایم و بومی و غیر بومی در آن یکسانند منع کنند و در آنجا بخواهند به بیراهه و ظلم گرایند،از عذاب دردناک می چشانیم.و یادآور هنگامی که جای خانه را برای ابراهیم آماده کردیم که چیزی شریک من قرار نده و خانه ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و راکعان سجده کننده،پاک گردان.و در میان مردم اعلام حج کن که پیاده و سوار بر مرکبهای لاغر که از راه دور می آیند،سوی تو خواهند آمد.تا منافع خود را ببینند و نام خدا را در روزهایی معلوم بخاطر اینکه چارپایان را به آنها روزی داده یاد کنند و بخورید از آن و گرسنۀ فقیر را اطعام کنید.آن گاه مو و ناخن خود را ازاله کنند و نذرهای خود را وفا کنند و بخانۀ عتیق طواف نمایند.حج این است.و هر کس حریم های خدا را تعظیم کند،پیش خدایش برایش بهتر است و چارپایان برای شما حلال شده است مگر آنچه برای شما خوانده میشود.از پلیدی بتها و از سخن دروغ اجتناب کنید.

قرائت:

سواء:حفص از عاصم و روح و زید از یعقوب به نصب و دیگران به رفع خوانده اند.

رفع بنا بر این است که خبر مقدم است.وجه نصب آن این است که مفعول مطلق است برای فعل محذوف یا حال است و بنا بر این رفع«العاکف»بخاطر عمل مصدر است.

لغت:

عاکف:کسی که در یک مکان معین اقامت می کند.

بادی:بیابان نشین و در آیه غیر بومی.

مکان:جای شیء.

ص :201

رجال:جمع راجل:پیادگان.

ضامر:لاغر.

عمیق:دور.

بائس:کسی که سخت گرسنه است.

فقیر:کسی که تهیدست است.

تفث:برطرف کردن زوائد بدن.

اعراب:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا

:خبر«ان»محذوف بقرینۀ «وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ...» بالحاد:باء زائده است ولی باء«بظلم»برای تعدیه است.

عَلیٰ کُلِّ ضٰامِرٍ

:در محل نصب و حال یأتین:در محل جر و صفت.بمعنی«علی ابل ضامره آتیه...»

مقصود:

اکنون در بارۀ کفار می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ الَّذِی جَعَلْنٰاهُ لِلنّٰاسِ

:آنها که کافر می شوند یا در گذشته کافر شدند و هم اکنون مردم را از طاعت خدا و مسجد الحرام که عبادتگاه مردم است باز میدارند،گرفتار عذاب می شوند.

مسجد الحرام را خانۀ مردم میخواند.زیرا همگان در آنجا یکسانند.

سَوٰاءً الْعٰاکِفُ فِیهِ وَ الْبٰادِ

:در آنجا بومیهای مکه و غیر بومیهایی که از خارج آمده اند،یکسانند و هیچکدام بر دیگری برتری ندارند.

برخی گویند:طبق این آیه،کرایه دادن و فروختن خانه های مکه حرام است و مقصود از مسجد الحرام،تنها خود مسجد نیست،بلکه همۀ حرم را شامل می شود.چنان که می فرماید: «سُبْحٰانَ الَّذِی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی» (اسراء 1)که مقصود حرکت پیامبر در شب معراج از مکه است نه از مسجد.(البته اگر این قول صحیح باشد،کسانی که خانه ساخته اند،می توانند

ص :202

خود ساختمان را بفروشند یا کرایه دهند.اما نسبت به زمین حقی ندارند).

برخی گویند:مراد از مسجد الحرام خود مسجد است.بر حسب ظاهر این قول صحیح است.پس مقصود این است که مسجد الحرام را نمازگاهشان و محل اعمال حجشان قرار داده ایم.از این لحاظ بومی و غیر بومی دارای حق مشترک هستند.اما مشترکین خود را ارباب و صاحب اختیار مسجد میدانستند و مسلمانها را از نماز خواندن در مسجد و طواف منع می کردند.

وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابٍ أَلِیمٍ

:الحاد انحراف است.برخی گویند:مقصود شرک است و برخی گویند:منظور حلال شمردن محرمات و ارتکاب گناهان است.یعنی هر که مشرک شود و از این راه ظلم کند یا مرتکب حرام و گناه شود،او را از عذاب دردناک می چشانیم.

برخی گویند:این آیه در بارۀ کسانی نازل شده است که در سال حدیبیه پیامبر را از ورود بمکه منع کردند.

وَ إِذْ بَوَّأْنٰا لِإِبْرٰاهِیمَ مَکٰانَ الْبَیْتِ

:بیاد آور هنگامی را که جای خانه را برای ابراهیم آماده کردیم و به او نشان دادیم.

سدی گوید:ابراهیم نمیدانست کعبه را کجا بسازد.خداوند بادی سخت فرستاد تا خاک ها را از روی پایه های اصلی کعبه که در زمان طوفان نوح ویران شده بود،برداشت و پایه ها آشکار گردید.

أَنْ لاٰ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً

:و به او وحی کردیم که جز مرا عبادت نکند و در اینخانه بتوحید مرا بخواند.

وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّٰائِفِینَ وَ الْقٰائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ

:و خانه ام را از لوث شرک و بت پرستی برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و راکعان و ساجدان پاک گردان.

مقصود از قیام کنندگان بقولی اهل مکه و بقولی نماز گزار است.

وَ أَذِّنْ فِی النّٰاسِ بِالْحَجِّ

:در میان مردم ندا کن و اعلام حج بده.

این آیه خطاب به کیست؟

ص :203

1-خطاب به ابراهیم است.ابراهیم در مقام ایستاد و گفت:ای مردم،خداوند شما را دعوت به حج کرده است.مردم هم به«لبیک اللهم لبیک»اجابت کردند.از علی(ع)و ابن عباس و ابو مسلم.

2-خطاب به پیامبر اسلام است.پیامبر در حجه الوداع،وجوب حج را بمردم اعلام کرد،از حسن و جبائی.

جمهور مفسرین بقول اول معتقد شده،گویند: خداوند صدای ابراهیم را بگوش همۀ کسانی که خدا علم داشت که حج میکنند،رسانید.چنان که صدای مورچه را با اینکه در روی زمین بود بگوش سلیمان که در میان لشکریان بر مقام رفیعی بود رسانید.

از ابن عباس روایت شده که:ابراهیم برای انجام مأموریت خود بر کوه ابو- قبیس رفت و دو انگشت را بر گوش خود نهاد و گفت:ای مردم،خدا را اجابت کنید.

مردم هم در صلب پدران«لبیک»گفتند.نخستین کسانی که جواب دادند اهل یمن بودند.

یَأْتُوکَ رِجٰالاً وَ عَلیٰ کُلِّ ضٰامِرٍ

:مردم پیاده و سواره بسوی تو می آیند.

ضامر بمعنی شتر لاغر است.ابن عباس می گوید:چه شتر و چه غیر شتر وقتی داخل حرم شود،لاغر می شود.سعید بن جبیر گوید:وی بفرزندانش میگفت:از مکه برای حج پیاده حرکت کنید تا پیاده برگردید که من از رسول گرامی اسلام شنیدم که حاجیان سواره،بهر گامی که مرکبشان بردارد،هفتاد حسنه و حاجیان پیاده بهر گامی که برمیدارند هفتصد حسنه از حسنات حرم نصیبشان می شود.گفتند:حسنات حرم چیست؟گفت:هر حسنه ای از آن برابر است با صد هزار حسنه.

یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ

:این مرکبهای لاغر و شتران راهوار،از راه های دور وارد مکه می شوند.

از انس بن مالک روایت شده است که پیامبر خدا فرمود:خداوند به اهل عرفات بر فرشتگان افتخار کرده،می فرماید:فرشتگان،نگاه کنید به بندگان من که با مو-

ص :204

های ژولیده و سر و لباس غبار آلوده از راه های دور بسوی من آمده اند.شما را گواه میگیرم که دعای آنها را مستجاب کردم و آرزوی آنها را بر آوردم و بدانشان را بخوبانشان بخشودم.و به نیکانشان هر چه خواستند دادم و چون کوچ کردند و وقوف کردند و برگشتند،باز هم خداوند بفرشتگان همانطور میفرماید.

لِیَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ

:برخی گویند:یعنی در سفر حج علاوه بر فیوضات معنوی تجارت نیز می کنند.و برخی گویند:یعنی تجارت دنیا و پاداش آخرت نصیبشان می شود.برخی گویند:منظور منافع آخرت یعنی عفو است و مغفرت.از امام باقر(ع) نیز همین طور روایت شده است.پس معنی جمله این است که آنها در سفر حج کارهایی میکنند که مورد توجه خداست و نفع آخرت دارد.

وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ فِی أَیّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ

:در بارۀ ذکر نام خدا در ایام معلوم، اختلاف است.

برخی گویند:ده روز اول ذی الحج است و اینکه می گوید:معلومات،بخاطر این است که بدانستن آن حریصند.تا وقت حج را بشناسند و ایام معدوده ایام تشریق است.برخی گویند:منظور روز عید و ایام تشریق یعنی سه روز بعد از آن است و ایام معدوده ده روز اول است.از امام باقر(ع)نیز همین طور روایت شده است.زجاج می گوید:همین قول صحیح تر است.زیرا کلمۀ ذکر دلالت دارد بر بردن نام خدا در موقع قربانی.چنان که بدنبال آن می فرماید:

عَلیٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ الْأَنْعٰامِ

:یعنی بر ذبح و نحر شتر و گاو و گوسفند که خدا به آنها روزی کرده است.

این ایام(روز عید و سه روز بعد)مخصوص همین کار است.

برخی گویند:مقصود از ذکر ذبح است.زیرا از آنجا که ذبح همراه ذکر است، می توان ذکر را گفت و ذبح را اراده کرد.برخی گویند:تکبیر است.یعنی تکبیر در منی بعد از پانزده نماز که اول آنها نماز ظهر است بدین ترتیب: «اللّٰه اکبر.اللّٰه اکبر.

لا اله الا اللّٰه و اللّٰه اکبر.اللّٰه اکبر و للّٰه الحمد اللّٰه اکبر علی ما هدانا و الحمد للّٰه علی ما أبلانا

ص :205

و اللّٰه اکبر علی ما رزقنا من بهیمه الانعام».

اصل بهیمه از ابهام است.یعنی غیر فصیح و نامعلوم و علت اینکه به حیوان بهیمه گفته شده است،همان نداشتن زبان است.

کلمۀ انعام از نعمت و بمعنی نرمی است و به شتر گفته می شود.علت اینکه به شتر انعام گفته شده،نرمی سمهای اوست.در موقعی که گاو و گوسفند با شتر جمع شوند به آنها نیز می توان انعام گفت.اما به تنهایی نه.

فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا الْبٰائِسَ الْفَقِیرَ

:از گوشت چار پایان بخورید و به گرسنۀ مستمند نیز انعام کنید.

برخی گویند:بائس کسی است که دستش را به سؤال دراز می کند.

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ

:آن گاه مو و ناخن خود را بگیرند و غسل کنند و بوی خوش استعمال کنند.زجاج گوید:«قضاء تفث»کنایه از خروج از احرام است.

وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ

:و نذرهای خود را بپایان برسانند.ابن عباس گوید:

منظور این است که آنچه نذر کرده اند،قربانی کنند و برخی گویند:کارهایی را که نذر کرده اند در ایام حج انجام دهند،بجای آورند.گاه می شود که انسان نذر می کند که اگر خدا حجی نصیبش کرد،عمل خیری انجام دهد.بهتر است هر نذری که کرده است،و لو مطلق باشد،در ایام حج بجای آورد.

وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ

:این امر برای وجوب است.یعنی واجب است که طواف حج را بجای آورند.زیرا این طواف از ارکان حج است و هیچ خلافی در آن نیست.برخی گویند:منظور طواف بازگشت از منی است.زیرا خداوند دستور داده است که پس از انجام مناسک،انجام شود.

اصحاب ما روایت کرده اند که منظور طواف نساء است که با آن آمیزش با زنان مباح می شود و این طواف بعد از طواف حج انجام میگیرد.زیرا پس از طواف حج همه چیز حلال می شود،جز زن و پس از طواف نساء زن نیز حلال می شود.

منظور از«بیت عتیق»کعبه است.عتیق نامیده شده برای اینکه از ملک مردم

ص :206

آزاد است.یا اینکه از دستبرد خرابکاری جباران آزاد است و هر جباری پیش از ظهور پیامبر اسلام قصد تخریب آن را کرد،هلاک شد.اینکه حجاج که آنجا را خراب کرد و از نو ساخت هلاک نشد،بواسطۀ برکت پیامبر گرامی اسلام بود.زیرا خداوند این امت را به برکت پیامبرش از عذاب استیصال ایمن ساخت.برخی گویند:

علت اینکه«عتیق»نامیده شده،این است که در موقع طوفان نوح همه جا را آب فرا گرفت جز این نقطۀ مقدس که آزاد بود.برخی گویند:منظور قدیم بودن خانه است.

زیرا این خانه،اولین خانه ای است که آدم بنا کرد و ابراهیم تجدید بنا کرد.

ذٰلِکَ

:همین جا وقف است.یعنی امر حج و مناسک حج همین است.

وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُمٰاتِ اللّٰهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ

:حرمت چیزی است که هتک آن جایز نیست و باید به انجام آن قیام کرد.یعنی هر کس مرزهای خدا را تعظیم و دستوراتش را اجرا کند،در عالم آخرت برایش بهتر است.

تعظیم منهیات و مرزهای خدا،پیرامون آنها نگشتن و از آنها دوری جستن است.بنظر اکثر مفسرین،منظور از حرمات،بقرینۀ خود آیات،مناسک حج است.

ابن زید گوید:منظور این حرام هاست:خانۀ حرام،شهر حرام،ماه حرام و مسجد الحرام.گوید:شاهد آن «اَلشَّهْرُ الْحَرٰامُ بِالشَّهْرِ الْحَرٰامِ وَ الْحُرُمٰاتُ قِصٰاصٌ» است(بقره 194)ماه حرام بماه حرام و حرمتها را قصاصی است.

وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعٰامُ إِلاّٰ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ

:و چارپایان یعنی گاو و گوسفند و شتر بر شما حلال است.اما آن چیزهایی که در سورۀ مائده گفته می شود،از قبیل مردار و خفه شده و سقوط کرده و بضرب شاخ هلاک شده و جز آن حلال نیستند.

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ

:از پلیدی بتها اجتناب کنید.

اصحاب ما روایت کرده اند که:بازی شطرنج و نرد و انواع دیگر قمار از پلیدی بتهاست.

برخی گویند:بتها را بخون قربانی ها آلوده میکردند و بهمین جهت«رجس» نامیده شدند.

ص :207

وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ

:و از سخن دروغ بپرهیزید.برخی گویند:منظور تلبیۀ مشرکین است که می گفتند:«لبیک لا شریک لک الا شریکاً هو لک تملکه» اصحاب ما روایت کرده اند که غنا و سخنان بیهوده هم داخل در قول زور است.

در روایت است که پیامبر گرامی اسلام ایستاد و فرمود:مردم.شهادت دروغ را در ردیف شرک بخدا قرار دادم.سپس این آیه را خواند: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» یعنی میان نهی از پرستش بت و شهادت دروغ جمع شده است.

ص :208

[سوره الحج (22): آیات 31 تا 35]

اشاره

حُنَفٰاءَ لِلّٰهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَکَأَنَّمٰا خَرَّ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَتَخْطَفُهُ اَلطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ اَلرِّیحُ فِی مَکٰانٍ سَحِیقٍ (31) ذٰلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعٰائِرَ اَللّٰهِ فَإِنَّهٰا مِنْ تَقْوَی اَلْقُلُوبِ (32) لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّهٰا إِلَی اَلْبَیْتِ اَلْعَتِیقِ (33) وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنٰا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ عَلیٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ اَلْأَنْعٰامِ فَإِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ اَلْمُخْبِتِینَ (34) اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اَلصّٰابِرِینَ عَلیٰ مٰا أَصٰابَهُمْ وَ اَلْمُقِیمِی اَلصَّلاٰهِ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (35)

ترجمه:

مخلصان خدا باشید نه شرک آورندگان به او و هر کس بخدا شرک آورد،گویا از آسمان سقوط می کند و مرغ او را بمنقار می گیرد یا باد او را در جای دوری می برد.

ص :209

چنین است و هر کس شعائر خدا را تعظیم کند،این تعظیم نشان تقوای دلهاست.

شما را در آن تا مدتی معین منافعی است.سپس محل(ذبح)آن،ناحیۀ خانۀ عتیق است.برای هر امتی عبادتگاهی قرار دادیم تا نام خدا بر حیوانات بسته زبان که روزیشان کرده است یاد کنند.خدایتان خدای یگانه است.مطیع او شوید و فروتنان را مژده ده.آنها که چون یاد خدا شود،دلشان بترسد و آنها که بر مصیبتها صبر کنند و بپا دارندۀ نماز باشند و از آنچه روزیشان کردیم انفاق کنند.

قرائت:

فتخطفه:اهل مدینه به باب تفعل خوانده اند.

منسکا:کوفیان به کسر میم و دیگران بفتح میم خوانده اند.البته اصل در آن فتح میم است منتهی گاهی هم کسر میم در اسم مکان بر خلاف قیاس رواست.

لغت:

خطف:ربودن سحیق:بعید.

شعائر:نشانه های مناسک حج و قربانیهایی که بقربانگاه رانده می شود.

منسک:موضع عبادت اخبات:خضوع

مقصود:

حُنَفٰاءَ لِلّٰهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ

:براه راست و به امر خدا باشید و از ادیان دیگر دست بردارید و حجتان را از روی اخلاص و توحید بجای آورید و در تلبیۀ حج احدی را شریک خدا نسازید.

سپس در بارۀ مشرکین مثلی زده،میفرماید:

وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَکَأَنَّمٰا خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکٰانٍ سَحِیقٍ

:هر که بخدا شرک آورد،گویی از آسمان سقوط می کند و مرغ او را

ص :210

با سرعت می رباید یا اینکه باد او را به جای دور دستی می برد.

زجاج میگوید:بر حسب این آیه،دوری مشرک از خدا مانند دور افتادن کسی است که از آسمان بیفتد و مرغ او را برباید یا باد او را بجای دور دستی برد.

دیگران گویند:مشرک را بکسی تشبیه کرده است که از آسمان سقوط میکند و هیچ راه نجاتی ندارد و سرانجام هلاک می شود.

ذٰلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعٰائِرَ اللّٰهِ فَإِنَّهٰا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ

:همین است که گفتیم.

در بارۀ شعائر خدا اختلاف است.برخی گویند:مناسک حج است،برخی گویند:

قربانی حج است که باید حیوان سالم انتخاب و فربه کرد.در روایت است که:شعائر جمع شعیره،به معنای شتری است که کوهان آن از سمت راست بشکافند تا معلوم باشد که برای قربانی است پس بهتر آن است که چاق تر و بزرگتر باشد.بعضی گویند:

شعائر خدا یعنی دین خدا و تعظیم آن یعنی التزام به آن.

یعنی هر کس تعظیم کند شعائر خدا را،نشان داده است تقوای قلبی خود را، بدیهی است که تقوای حقیقی همان تقوای قلبی است.بعضی گویند:یعنی صدق نیست.

لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی

:در این شعائر برای شما منافعی است تا وقتی که قربانی شود.

اگر مراد از شعائر قربانی باشد،منافع آن عبارت از سوار شدن و استفادۀ از شیر آن.از امام باقر(ع)نیز چنین روایت شده است.بنا بر این تا این حیوان قربانی نشده،می توان از منافع آن استفاده کرد.

اما برخی می گویند:تا وقتی که حیوان نام قربانی رویش گذاشته نشده، می توان از فوائد آن برخوردار شد ولی همین که نام قربانی رویش گذاشته شد،نباید از منافع آن استفاده کرد.البته قول اول صحیح تر است.زیرا پیش از آنکه قربانی نامیده شود،شعائر نیست.

اگر مراد از شعائر،مناسک حج باشد،مقصود از منافع تجارت است تا بازگشت از مکه.

ص :211

و اگر مراد دین باشد،مقصود از منافع پاداش اخروی است تا قیام قیامت.

ثُمَّ مَحِلُّهٰا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ

:در صورتی که مراد از شعائر قربانی باشد،مقصود این است که پایان مدت قربانی ها آن وقتی است که به خانۀ کعبه برسند.و برخی گویند:

تمام حرم است.

اصحاب ما گویند:اگر قربانی برای حج است،پایان مدت آن وقتی است که به منی برسند و اگر برای عمرۀ مفرده است،وقتی است که به مکه برسند و سر ببرند یا نحر کنند.

کسانی که می گویند:مقصود از شعائر مناسک حج است،می گویند:پایان آن هنگامی است که طواف انجام گیرد.زیرا پس از طواف،از احرام خارج می شوند.

و اگر مقصود از شعائر دین باشد،محتمل است که مقصود از جملۀ این باشد که پایان آن قسمت از دین که مربوط به احرام است،کارهایی است که در جوار کعبه انجام میگیرد و محتمل است که مقصود این باشد که اجر آن بر خدای کعبه است.

وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنٰا مَنْسَکاً

:برای هر دسته ای از گذشتگان اهل ایمان،در قربانی عبادتی قرار دادیم.یا اینکه قربانی قرار دادیم یا عبادتگاهی قرار دادیم یا شریعتی و آئینی قرار دادیم.

لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ عَلیٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ الْأَنْعٰامِ

:این راه عبادت را پیش پای آنها گذاشتیم،تا خدا را بر چارپایانی که به آنها روزی داده،یاد کنند.

از این آیه برمی آید که ذبح و قربانی مخصوص این امت نیست و پیش از ما نیز مشروع بوده است.

فَإِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ

:معبود شما یکی است و شریک و همتا ندارد.پس بر قربانیها نام غیر خدا را نبرید.

فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ

:خدا را اطاعت کنید و متواضعینی که بخدا اطمینان دارند،بشارت ده.

برخی گویند:مقصود آنهایی است که ظلم نمیکنند و چون به آنها ظلم شود،

ص :212

بقدری بکیفر اخروی ظالم اطمینان دارند که هیچ ناراحت نمیشوند.

اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ

:آنها که چون از خدا ترسانده شوند، می ترسند.

وَ الصّٰابِرِینَ عَلیٰ مٰا أَصٰابَهُمْ

:و آنها که در برابر بلاها و مصیبتها و بر طاعت خدا صبر می کنند.

وَ الْمُقِیمِی الصَّلاٰهِ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ

:و آنها که نماز را در موقع خود بپا میدارند و صدقات واجب و غیر واجب را می پردازند.

ص :213

[سوره الحج (22): آیات 36 تا 40]

اشاره

وَ اَلْبُدْنَ جَعَلْنٰاهٰا لَکُمْ مِنْ شَعٰائِرِ اَللّٰهِ لَکُمْ فِیهٰا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ عَلَیْهٰا صَوٰافَّ فَإِذٰا وَجَبَتْ جُنُوبُهٰا فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا اَلْقٰانِعَ وَ اَلْمُعْتَرَّ کَذٰلِکَ سَخَّرْنٰاهٰا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (36) لَنْ یَنٰالَ اَللّٰهَ لُحُومُهٰا وَ لاٰ دِمٰاؤُهٰا وَ لٰکِنْ یَنٰالُهُ اَلتَّقْویٰ مِنْکُمْ کَذٰلِکَ سَخَّرَهٰا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اَللّٰهَ عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ وَ بَشِّرِ اَلْمُحْسِنِینَ (37) إِنَّ اَللّٰهَ یُدٰافِعُ عَنِ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ خَوّٰانٍ کَفُورٍ (38) أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقٰاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (39) اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اَللّٰهِ اَلنّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوٰامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوٰاتٌ وَ مَسٰاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اِسْمُ اَللّٰهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اَللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (40)

ص :214

ترجمه:

برای شما قربانیها را از شعائر خدا قرار دادیم که برای شما در آنها خیر است.

پس نام خدا را در حالی که بپا ایستاده اید بر آنها ببرید و چون به پهلو در افتادند، از آنها بخورید و به قناعت پیشه و خواهنده بخورانید.این چنین آنها را برای شما مسخر کردیم.شاید شکر کنید.گوشت و خون آنها بخدا نمیرسد ولی تقوای شما بخدا می رسد.این چنین آنها را برای شما مسخر کردیم تا خدا را بر اینکه هدایتتان کرده بزرگ شمارید و نیکو کاران را بشارت ده.خدا از مردم مؤمن دفاع میکند و خدا خیانتکار کفر پیشه را هدایت نمیکند.به آنها که قتال میکنند اجازه داده شده زیرا مظلوم شده اند و خدا بیاری آنها قادر است.آنها که از دیارشان بنا حق اخراج شده اند.جز اینکه می گویند:پروردگار ما خدای یکتاست و اگر خدا بعضی از مردم را به بعضی دفع نمیکرد،کلیساها و کنیسه ها و نمازها و مسجدها که در آنها نام خدا بسیار برده می شود،ویران می شد و خدا هر که را یاریش کنند یاری میکند و خدا توانا و بزرگ است.

قرائت:

لن ینال...و لکن یناله:یعقوب هر دو را به تاء خوانده.ابو جعفر اولی را به تاء خوانده.دیگران هر دو را به یاء خوانده اند.علت این است که«لحوم»را اگر بمعنی جماعت بگیریم،حکم مؤنث و اگر بمعنی جمع بگیریم،حکم مذکر دارد.

کلمۀ«تقوی»هم جایز الوجهین است.

یدافع:ابن کثیر و اهل بصره«یدفع»خوانده اند.گاهی باب مفاعله با ثلاثی مجرد بیک معنی است.

دفع اللّٰه:اهل مدینه و یعقوب«دفاع»خوانده اند،بهمان دلیلی که گذشت.

اذن...یقاتلون:اهل مدینه و حفص هر دو را مجهول و ابو بکر و ابو عمرو و یعقوب اولی را مجهول و دومی را معلوم و ابن عامر اولی را معلوم و دومی را مجهول و دیگران هر دو را معلوم خوانده اند.اگر اولی را معلوم بخوانیم ضمیر فاعل به«اللّٰه»

ص :215

برمیگردد و اگر مجهول بخوانیم«للذین»در محل رفع و نائب فاعل است،و اگر دومی را معلوم بخوانیم.ضمیر جمع فاعل آن و اگر مجهول بخوانیم نائب فاعل آن است.

هدمت:اهل حجاز بدون تشدید خوانده اند.اگر به تشدید بخوانیم مخصوص کثرت است و اگر بدون تشدید بخوانیم مشترک است میان قلت و کثرت.

لغت:

بدن:جمع بدنه:شتر فربه وجوب:افتادن صواف:جمع صافّ:به صف ایستادگان قانع:قناعت کننده ای که آبروی خود را نریزد.

معتر:کسی که سؤال کند.

صومعه:محل تجمع مسیحیان.

بیع:کنیسۀ یهودیان.

اعراب:

بدن:منصوب به فعل مقدر صواف:حال اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا :در محل جر و بدل از «لِلَّذِینَ یُقٰاتَلُونَ» یا خبر مبتدای محذوف یا منصوب بفعل محذوف.

إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا

:استثناء در اینجا برای نقض نفی است.یعنی«الا بقولهم» بعضهم:بدل از«الناس»بدل بعض از کل.

مقصود:

در اینجا بذکر شعائر پرداخته،می فرماید:

وَ الْبُدْنَ جَعَلْنٰاهٰا لَکُمْ مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ

:شتران درشت اندام و بقولی گاوان و شتران را که برای قربانی قابل استفاده هستند،از نشانه های دین و مناسک حج قرار

ص :216

دادیم تا با سوق آنها بقربانگاه و قربانی آنها و اطعام مستمندان،عبادت کنید و پاداش بگیرید.

لَکُمْ فِیهٰا خَیْرٌ

:در این قربانیها برای شما خیر دنیا و آخرت است.یا اینکه فقط خیر آخرت است.چه مطلوب اصلی همان است.

فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ عَلَیْهٰا صَوٰافَّ

:در حال نحر آنها بپای ایستید و به- سنت و آئین رسول اعظم اسلام مقید باشید و بگوئید:«اللّٰه اکبر،لا اله الا اللّٰه و اللّٰه اکبر اللهم منک و لک».

برخی گویند:منظور این است که یکی از دستهای شتران را ببندید و آنها را به صف بپای دارید تا بر یکدیگر سبقت نگیرند.

از امام صادق(ع)روایت شده است که شتران را بپای دارند و دستهای آنها را بیکدیگر ببندند.

این در مورد شتر است و اما گاو باید دستها و پاهایش را بست و دمش را آزاد گذاشت و اما گوسفند باید سه دست و پایش را بست و یکی را باز گذاشت.

فَإِذٰا وَجَبَتْ جُنُوبُهٰا فَکُلُوا مِنْهٰا

:همین که حیوان بر زمین افتاد و جان داد،از گوشت آن بخورید.

وَ أَطْعِمُوا الْقٰانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ

:قانع کسی است که به آنچه به او میدهند یا دارد قناعت میکند و معتر کسی است که سؤال میکند.برخی گویند:قانع کسی است که سؤال میکند و معتر کسی است که خود را در معرض اطعام قرار میدهد و سؤال نمیکند.

امام باقر و امام صادق(ع)میفرمایند:قانع کسی است که بهر چه به او دادی اکتفاء می کند و خشم نمیگیرد و ترشرویی نمیکند و چهره در هم نمی کشد و معتر کسی است که دست خود را دراز میکند که به او خوراک داده شود.

در روایت حلبی است که امام صادق(ع)فرمود:قانع کسی است که سؤال میکند و به آنچه به او دهند قناعت میکند و معتر آن است که می آید و سؤال نمیکند.

ص :217

ابن عباس می گفت:قانع کسی است که به آنچه به او دهند قناعت کند و معتر کسی است که در خانه ها بیاید.زهیر می گوید:

علی مکثریهم حق من یعتریهم

و عند المقلین السماحه و البذل

بر ثروتمندان ایشان است حق کسانی که بر در خانه ها حاضر می شوند و پیش تهیدستان آنهاست بذل و بخشش.

در روایت است که سزاوار است،ثلث قربانی را اطعام کنند و ثلث آن را به قانع و معتر دهند و ثلث دیگر را بدوستان اهدا کنند.

کَذٰلِکَ سَخَّرْنٰاهٰا لَکُمْ

:چنان که وصف کردیم،آنها را برای شما رام کردیم تا در برابر ارادۀ شما تسلیم باشند و آنها را نحر یا ذبح کنید و از آنها سواری بگیرید و از نتاج آنها استفاده کنید.اما حیوانات وحشی و درندگان برای شما رام نیستند.

لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

:شاید شما شکر این نعمت را بجای آورید.

لَنْ یَنٰالَ اللّٰهَ لُحُومُهٰا وَ لاٰ دِمٰاؤُهٰا وَ لٰکِنْ یَنٰالُهُ التَّقْویٰ مِنْکُمْ

:گوشت و خون قربانیها بخدا نمی رسد،اما تقوای شما بخدا می رسد.کنایه از اینکه خدا از شما قبول می کند.معمولا چیزهایی که مورد قبول انسان است می گویند به او می رسد.

خداوند هم خطاب خود را بر اساس محاورات مردم صادر فرموده است.

رسم عرب جاهلی این بود که در موقع قربانی در برابر کعبه می ایستادند و خونها را قربه الی اللّٰه،به اطراف کعبه می پاشیدند(بگمان اینکه خداوند از این خونها استفاده می برد.اما قرآن اعلام داشت که خداوند بگوشت و خون محتاج نیست و چیزی از اینها بخدا نمی رسد ولی تقوی که عبارت از آن حالت اخلاص و توجه است،بخدا می رسد).

کَذٰلِکَ سَخَّرْنٰاهٰا لَکُمْ

:تفسیر آن گذشت.

لِتُکَبِّرُوا اللّٰهَ عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ

:تا خدا را بخاطر اینکه راه دین را برای شما روشن کرد،تکبیر گویید.برخی گویند:یعنی بگویید:اللّٰه اکبر علی ما هدانا.

وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ

:اهل توحید و نیکو کاران را بشارت ده.

ص :218

إِنَّ اللّٰهَ یُدٰافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا

:در این آیه مؤمنین را بشارت پیروزی داده، می فرماید:خداوند بمنظور دفاع از مؤمنین،غائلۀ مشرکین را بر طرف می کند و مؤمنین را یاری میدهد.

إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ خَوّٰانٍ کَفُورٍ

:آنهایی را که بخدا خیانت کرده،برای او شریک قرار داده و کفر پیشه کرده اند،دوست نمیدارد.

زجاج گوید:هر که نام غیر خدا را بر قربانیها ببرد،خائن کفر پیشه است.

پس از بشارت به دفاع و نصرت مؤمنین،بیان می کند که آنها برای جنگ با مشرکین از جانب خدا مأذونند.

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقٰاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا

:به این جهت به آنها اذن داده شده،که ظلم دیده اند برنامۀ مشرکین اذیت و آزار مسلمین بود.روزی نبود که مجروح یا دست و پا شکستۀ مسلمانی نزد پیامبر خدا نیاید و شکایت نکند.اما پیامبر خدا به آنها می فرمود:صبر کنید.من مأمور به جنگ نیستم.همین که بمدینه هجرت کرد،این آیه نازل شد و این اولین آیه ای است که در بارۀ جنگ های اسلامی نازل شده است.

وَ إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ

:آنها را وعدۀ پیروزی داده،می فرماید:خدا آنها را یاری میکند و بر یاری آنها قادر است.

سپس به بیان وضع زندگی آنها پرداخته،می فرماید:

اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّٰهُ

:آنها که از مکه اخراج شدند و بمدینه یا حبشه رفتند.اگر مراد رفتن بمدینه باشد،آیه مدنی است و اگر مراد حبشه باشد،آیه مکی است.این اخراج به این صورت بود که آنها را بقدری اذیت کردند و تحت فشار قرار دادند که ناچار شدند جلای وطن کنند و این کار ناحق بود.زیرا می گفتند:پروردگار ما خدای یکتاست.

امام باقر(ع)می فرماید:این آیه در بارۀ مهاجرین نازل شده و در بارۀ آل محمد(ص)نیز جاری است زیرا آنها نیز از وطنشان اخراج و ترسانیده شدند.

وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوٰامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوٰاتٌ وَ مَسٰاجِدُ

:

ص :219

اگر خدا شر بعضی از مردم را بوسیلۀ بعضی دفع نمیکرد،کلیساها و کنیسه ها و مسجدها ویران می گشت و پایگاه مقدسی که در ادیان مختلف برای پرستش خدا در روی زمین بوجود آمده است،از بین می رفت.

برخی گویند:صومعه کلیسای مسیحیان در کوه و بیابان و بیعه کلیسای ایشان در آبادیها و مسجد،عبادتگاه مسلمین و صلوات عبادتگاه یهودیان است.

ابن عباس و ضحاک و قتاده گویند:یهودیان به معبد خود«صلات»گویند.بنا بر- این کلمه معرب است.

حسن گوید:مقصود از«صلات»خود نماز است و خراب شدن نماز یعنی کشته شدن نماز گزاران.

برخی گویند:مقصود از«صلاه»«مصلی»و نماز خانه است.چنان که می فرماید:

«لاٰ تَقْرَبُوا الصَّلاٰهَ وَ أَنْتُمْ سُکٰاریٰ» (نساء 43)به مسجد در حال مستی نزدیک نشوید.(اما بقرینۀ ذیل آیه: «حَتّٰی تَعْلَمُوا مٰا تَقُولُونَ» بعید است که مقصود مسجد باشد.بلکه مقصود نماز است).

یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّٰهِ کَثِیراً

:ضمیر به مساجد برمیگردد.یعنی در مساجد زیاد نام خدا برده می شود.برخی گویند:ضمیر به کلیسا و کنیسه ها نیز برمی گردد.زیرا در آنجاها نیز غالباً نام خدا برده می شود.

وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ

:خدا کسانی را که یاری دینش کنند،یاری میکند.

إِنَّ اللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ

:خداوند قادر و غالب است.

ص :220

[سوره الحج (22): آیات 41 تا 45]

اشاره

اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰهَ وَ آتَوُا اَلزَّکٰاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَهُ اَلْأُمُورِ (41) وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عٰادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْرٰاهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحٰابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسیٰ فَأَمْلَیْتُ لِلْکٰافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ (44) فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْنٰاهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَهٌ فَهِیَ خٰاوِیَهٌ عَلیٰ عُرُوشِهٰا وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ (45)

ترجمه:

آنها که اگر در روی زمین قدرتشان دهیم،نماز میگزارند و زکات میدهند و امر بمعروف و نهی از منکر میکنند و عاقبت کارها برای خداست.و اگر ترا تکذیب کنند،پیش از آنها نیز قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و قوم لوط و اصحاب مدین تکذیب کردند و موسی تکذیب شد.کافران را مهلت دادم سپس آنها را گریبانگیر کردم.چگونه بود انکار من؟بسیاری از قریه ها را که ظالم بودند هلاک کردیم و اکنون بناهای آنها از ساکنین خالی است و بسیاری از چاه ها که معطل مانده و قصرهای محکم و گچکاری شده که تهی مانده.

ص :221

قرائت:

اهلکناها:بصریان«اهلکتها»خوانده اند.

لغت:

خاویه:خالی تعطیل:ابطال عمل مشید:مرتفع و بقولی گچکاری شده.

مقصود:

اکنون در بارۀ مهاجرین می فرماید:

اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰهَ وَ آتَوُا الزَّکٰاهَ

:تمکین،قدرت- بخشیدن و ابزار کار را در اختیار دیگری قرار دادن و راهنمایی کردن بر انجام کار است یعنی ما به آنها وسائل کارها را عطا کردیم و در زمین قدرت بخشیدیم تا نماز بگزارند و حقوق واجب مالی را ادا کنند.

وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ

:و امر بمعروف و نهی از منکر کنند.

معروف حق و منکر باطل است،زیرا حق،صحتش شناخته شده و باطل ممکن نیست که صحتش شناخته شود.این جمله دلالت دارد بر وجوب امر بمعروف و نهی از منکر.

زجاج گوید:این آیه وصف کسانی است که خدا را یاری کنند.

امام باقر میفرماید:مصداق این آیه،بخدا مائیم.

وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَهُ الْأُمُورِ

:عاقبت کارها بدست خداست.این جمله نظیر «إِلَی اللّٰهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» است یعنی هر ملکی و حکومتی و قدرتی باطل می شود جز ملک و حکومت و قدرت حق و سرانجام همۀ امور بدست خدا می افتد.

اکنون پیامبر خود را در برابر تکذیب کنندگان تسلیت داده،می فرماید:

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عٰادٌ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ إِبْرٰاهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحٰابُ مَدْیَنَ

:همۀ این امتها-یعنی امت نوح و عاد و ثمود و امت ابراهیم و قوم لوط و اصحاب مدین-پیامبر خود را تکذیب کرده اند.

ص :222

وَ کُذِّبَ مُوسیٰ

:موسی هم تکذیب شد.اما نه بوسیلۀ قومش.زیرا قومش بنی اسرائیل بودند که به او ایمان آوردند.بلکه بوسیلۀ فرعون و قومش تکذیب شد.

فَأَمْلَیْتُ لِلْکٰافِرِینَ

:کیفر کافران را به تأخیر انداختم و آنها را برای مدتی مهلت دادم.

ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ

:آن گاه گرفتار عذابشان کردم.

فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ

:استفهام تقریری است.یعنی تکذیب و کجروی آنها را انکار کردم و نعمتشان را به نعمت و حیاتشان را بهلاک تبدیل کردم.

سپس در بارۀ عذاب آنها که پیامبران را تکذیب کردند،می فرماید:

فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْنٰاهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَهٌ فَهِیَ خٰاوِیَهٌ عَلیٰ عُرُوشِهٰا

:چه قریه ها که هلاک کردیم و بعذاب گرفتار نمودیم.بخاطر اینکه اهل قریه ها بواسطۀ تکذیب انبیاء و کفر،ظالم بودند و اکنون این قریه ها که سقف هایشان فرو ریخته،خالی از سکنه هستند.

وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ

:و چه چاه ها که صاحبانشان هلاک شدند و خشکیدند و از آب کشیدن تعطیل ماندند و فراموش شدند و چه قصرهای بلند و گچکاری شده که ویران گشتند و از ساکنان آنها خبری و نشانی نیست.(چه رستم صولتان و رویین تنانی که داس عذاب همه را درو کرد و چه جهان گشایان مغرور و سبکسر که در برابر پیام عذاب بخاک تباهی غلطیدند.بقول محمود غزنوی:

هزار شهر گشادم بیک اشارت دست

هزار قلعه گرفتم بیک فشردن پای

چو مرگ تاختن آورد هیچ سود نکرد

قضا قضای خدای است و ملک ملک خدای)

در تفسیر اهل بیت در بارۀ«بئر معطله»آمده است:چه بسیار دانشمندانی که به علم آنها کاری ندارند و از وجود آنها استفاده نمیشود.

ضحاک گوید:این چاه در یکی از آبادیهای حضرموت بنام حاضور بود که صالح باتفاق چهار هزار نفر افراد مؤمن بر سر آن آمدند و چون صالح مرد،گفتند

ص :223

«حضرموت»و آنجا حضرموت نامیده شد.پس از موت صالح آنها زیاد شدند و کافر گردیدند و به بت پرستی پرداختند.خداوند پیامبری بنام حنظله بسوی ایشان فرستاد.

آنها حنظله را کشتند.خدا هم آنها را هلاک کرد و چاهشان معطل ماند و کاخ پادشاهشان ویران گردید.

ص :224

[سوره الحج (22): آیات 46 تا 51]

اشاره

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهٰا أَوْ آذٰانٌ یَسْمَعُونَ بِهٰا فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَی اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَی اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ (46) وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اَللّٰهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ (47) وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَمْلَیْتُ لَهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَهٌ ثُمَّ أَخَذْتُهٰا وَ إِلَیَّ اَلْمَصِیرُ (48) قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنَّمٰا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (49) فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (50) وَ اَلَّذِینَ سَعَوْا فِی آیٰاتِنٰا مُعٰاجِزِینَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَحِیمِ (51)

ترجمه:

آیا در زمین سیر نمیکنند تا دلهایی داشته باشند که به آن تعقل کنند و گوشها که به آن بشنوند.زیرا چشم ها کور نمیشود ولی دلهایی که در سینه ها هستند کور می شوند.عذاب را به شتاب از تو می خواهند.هرگز خداوند وعدۀ خود را تخلف

ص :225

نمیکند و یک روز پیش خدای مانند هزار سال است از روزهایی که می شمارید.

چه قریه ها که آنها را مهلت دادم و اهلشان ظالم بودند.سپس گرفتمشان و بازگشت بسوی من است.بگو:ای مردم،من برای شما ترساننده ای آشکارم.آنها که ایمان آوردند و عمل صالح کردند،برایشان مغفرت و روزی خوبی است و آنها که در راه ابطال آیات ما کوشش کردند و مسابقه گذاشتند،اصحاب دوزخند.

قرائت:

تعدون:ابن کثیر و اهل کوفه-بجز عاصم-به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.

قرائت یاء با«یستعجلونک»مناسب است.

معاجزین:ابن کثیر و ابو عمرو در اینجا و در سورۀ سبا بصیغۀ اسم فاعل از باب تفعیل خوانده اند.این قرائت به معنای این است که آنها به یاران رسول نسبت عجز میدادند و قرائت دیگران به معنای این است که آنها گمان میکردند:ما عاجز هستیم.

مقصود:

اکنون دستور می دهد که در بارۀ سرگذشت آنها که پیامبران خدا را تکذیب کردند بیندیشند و عبرت بگیرند.می فرماید:

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ

:آیا قوم تو در سرزمین های یمن و شام گردش نمیکنند؟ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهٰا أَوْ آذٰانٌ یَسْمَعُونَ بِهٰا :تا با چشم دل حوادث آموزنده را بنگرند و بگوش خویش داستان زندگی و مرگ و سعادت و بدبختی گذشتگان را بشنوند و تعقل کنند و عبرت گیرند.

فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَی الْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ

:زیرا چشم ها کور نمیشوند،اما دلها که در سینه هایند،کور می شوند.

اینکه می گوید:دلهایی که در سینه هایند،برای تأکید است و الا جای دل در سینه است.چنان که می گوید: «یَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِهِمْ» (آل عمران 167)با دهانشان

ص :226

سخن می گویند. (1)

برخی می گویند:اینکه می گوید:دلهایی که در سینه هایند،برای این است اشتباه بقلب نخل نشود.هم چنان که در «یَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِهِمْ» برای این است که گاهی سخن بغیر زبان است.

مقصود این است که:چشمها اگر چه کور باشند،در حقیقت کور نیستند به شرطی که صاحبان چشم های کور عارف به حق باشند.اما کوری دل کوری حقیقی است که انسان را به انکار توحید وادار میکند.

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ

:از تو می خواهند که عذاب را بر آنها نازل کنی.

وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّٰهُ وَعْدَهُ

:اما خدا وعدۀ خود را در نازل کردن عذاب به تأخیر نمی افکند.ابن عباس می گوید:یعنی در روز بدر عذاب می فرستد.

وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ

:در بارۀ این آیه اقوالی است:

1-یعنی یک روز از روزهای آخرت با هزار سال از روزهای دنیا برابر است.

این قول از ابن عباس وعدۀ دیگری است.بنا بروایت دیگر ابن عباس می گفت:یک روز از روزهایی که خداوند آسمان ها و زمین را در آن آفرید با هزار سال برابر است.

در روایت است که فقرا نصف روز-که پانصد سال است-پیش از اغنیا به بهشت می روند.

ص :227


1- 1) -امروز بر اینند که آلت تفکر و اندیشه مغز است.ولی قرآن همیشه تفکر و اندیشه را بقلب نسبت میدهد.البته متفکر حقیقی روح است.بحث در این است که آیا آلت تفکر چیست؟ قلب یا مغز؟ بعضی از دانشمندان جدید به این نکته توجه کرده اند که قلب بر مغز تقدم دارد و در حقیقت فرمانده مغز قلب است و مغز خود آلتی است در دست مغز.بدون اینکه در بارۀ صحت گفتۀ قرآن تردیدی کنیم،باید منتظر باشیم تا علم پرده از روی این حقیقت برگیرد و یکی دیگر از معجزات علمی قرآن روشن گردد. فعلا می توان گفت:مسلم است که اگر قلب لحظه ای از فرستادن خون به اعضاء خودداری کند،انسان با همۀ خصوصیاتش و با همۀ افکار و عواطفش،از بین می رود.در حالی که اگر مغز از کار بیفتد،مرگ حتمی و مسلم نیست.آیا می توان بحکم همین قاعده،تقدم قلب را بر مغز قبول کرد و تفکر مغز را هم عملی دانست که زیر فرمان و بیاری قلب صورت می گیرد؟

پس مقصود از آیه این است که:آنها برای عذاب عجله می کنند و حال آنکه یک روز از ایام عذاب ایشان در آخرت برابر هزار سال است.

2-یعنی در برابر قدرت خداوند یک روز و هزار سال یکی است،فرقی نیست.

که عذابی که آنها برای آن عجله دارند؛فوری واقع شود یا به تأخیر افتد.لکن خداوند متعال از روی تفضل آنها را مهلت میدهد و هیچ چیز از او فوت نمیشود.

3-یعنی عذاب یک روز از لحاظ شدت و عظمت در عالم دیگر برابر است با عذاب هزار سال در این دنیا.هم چنان که یک روز از نعمتهای بهشت با نعمت هزار سالۀ این جهان برابر است.

پس روزهای عذاب دیر گذرد و روزهای خوشی زود گذر است.یک روز عذاب مثل هزار سال می گذرد و هزار سال خوشی مثل یک روز می گذرد.چنان که گفته می شود:

«ایام السرور قصار و ایام الهموم طوال»روزهای خوشی کوتاه و روزهای غم طولانی است شاعر گوید:

یطول الیوم لا القاک فیه

و حول نلتقی فیه قصیر

روزی که ترا نبینم طول می کشد و سالی که ترا ملاقات کنم کوتاه است.

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَمْلَیْتُ لَهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَهٌ

:چه بسیار قریه ها که مردمشان را- که ظالم و مستحق عذاب بودند-در اول مهلت دادم.

ثُمَّ أَخَذْتُهٰا وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ

:آن گاه هلاکشان کردم و بازگشت هر کسی بسوی من است.

قُلْ یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ إِنَّمٰا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ

:بگو:ای مردم،من شما را از معاصی خدا می ترسانم و وظائف شما را برای شما بیان می کنم.

فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ

:آنها که ایمان آورده،عمل صالح کنند،در برابر معاصی آمرزش خدا نصیبشان می شود و از نعمت بهشت برخوردار می شوند،زیرا نعمت بهشت بهترین نعمتها در بهترین خانه هاست.

ص :228

وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیٰاتِنٰا مُعٰاجِزِینَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ الْجَحِیمِ

:سعی کوشش در راه رفتن و تند رفتن است:یعنی کسانی که در ابطال آیات ما می کوشند و مبالغه می کنند تا بر ما غالب آیند و بر ما سبقت گیرند با بگمان اینکه ما را بعجز می آورند اصحاب دوزخ هستند.

پایان

ص :229

فهرست جلد شانزدهم ترجمۀ تفسیر«مجمع البیان»

از اول سوره طه تا آیۀ 51 سورۀ حج جزء 16-17 فضیلت سورۀ طه 3 آیۀ 1 تا 8 و ترجمه و لغت 5 اعراب و مقصود 6 آیۀ 9 تا 16 و ترجمه 10 قرائت،اعراب و مقصود 11 دلالت آیات 15 آیۀ 17 تا 36 16 ترجمه،قرائت و لغت 17 اعراب 18 مقصود 19 آیۀ 37 تا 44 24 ترجمه،قرائت و لغت 25 اعراب و مقصود 26 آیۀ 45 تا 56 32 ترجمه،قرائت و لغت 33 مقصود 34 آیۀ 57 تا 66 38 ترجمه و قرائت 39 مقصود 40 آیۀ 67 تا 75 44 آیۀ 76 ترجمه و قرائت 45 لغت،اعراب و مقصود 46 آیۀ 77 تا 85 51 آیۀ 86،ترجمه و قرائت 52 لغت،اعراب و مقصود 53 آیۀ 87 تا 96 58 ترجمه،قرائت و لغت 59 اعراب و مقصود 60 آیۀ 97 تا 107 66 ترجمه،قرائت و لغت 67 مقصود 68 آیۀ 108 تا 115 72 ترجمه،قرائت و لغت 73 اعراب و مقصود 74 نظم آیات 78 آیۀ 116 تا 125 79 ترجمه،قرائت،لغت و مقصود 80 پرسش و پاسخ 81 آیۀ 126 تا 130 و ترجمه 85 قرائت،لغت و مقصود 86

ص :230

آیۀ 131 تا 135 و ترجمه 89 قرائت،اعراب و شأن نزول 90 مقصود 91 دلالت آیات 93 سورۀ انبیاء(جزء هفدهم) فضیلت و تفسیر سوره 94 آیۀ 1 تا 5 و ترجمه 95 قرائت،اعراب و مقصود 96 دلالت آیات 98 آیۀ 6 تا 10،ترجمه و قرائت 99 اعراب و مقصود 100 آیۀ 11 تا 20 103 ترجمه،لغت و اعراب 104 مقصود 105 نظم آیات 108 آیۀ 21 تا 29 109 آیۀ 30،ترجمه،قرائت و اعراب 110 مقصود 111 نظم آیات 115 آیه 31 تا 35 و ترجمه 117 لغت،اعراب و مقصود 118 نظم آیات 120 آیۀ 36 تا 40،ترجمه و لغت 121 اعراب و مقصود 122 آیۀ 41 تا 45 و ترجمه 125 قرائت،لغت و مقصود 126 نظم آیات 128 آیۀ 46 تا 50،ترجمه و قرائت 129 لغت،اعراب و مقصود 130 نظم آیات 131 آیۀ 51 تا 60 132 ترجمه،قرائت و مقصود 133 آیۀ 61 تا 70 136 ترجمه،لغت،اعراب و مقصود 137 آیۀ 71 تا 75 و ترجمه 143 لغت،اعراب و مقصود 144 آیۀ 76 تا 80 و ترجمه 146 قرائت،لغت،اعراب و مقصود 147 آیۀ 81 تا 86 و ترجمه 151 لغت،اعراب و مقصود 152 آیۀ 87 تا 90 و ترجمه 156 قرائت،لغت،اعراب و مقصود 157 آیۀ 91 تا 95،ترجمه و قرائت 160 مقصود 161 آیۀ 96 تا 103 و ترجمه 163 قرائت،لغت و اعراب 164 مقصود 165 آیۀ 104 تا 112 و ترجمه 169 قرائت و اعراب 170 مقصود 171 سوره حج تعداد آیات،فضیلت و تفسیر سوره 176 آیۀ 1 تا 4 177 آیۀ 5،ترجمه،قرائت و لغت 178

ص :231

اعراب و شأن نزول 179 مقصود 180 آیۀ 6 تا 10،ترجمه و اعراب 184 مقصود 185 آیۀ 11 تا 15 و ترجمه 187 قرائت،لغت و اعراب 188 شأن نزول و مقصود 189 آیه 16 تا 18 و ترجمه 192 اعراب و مقصود 193 آیۀ 19 تا 24 و ترجمه 195 قرائت،لغت و شأن نزول 196 مقصود 197 آیۀ 25 تا 30 200 ترجمه،قرائت و لغت 201 اعراب و مقصود 202 آیۀ 31 تا 35 و ترجمه 209 قرائت،لغت و مقصود 210 آیۀ 36 تا 40 214 ترجمه و قرائت 215 لغت،اعراب و مقصود 216 آیۀ 41 تا 45 و ترجمه 221 قرائت،لغت و مقصود 222 آیۀ 45 تا 51 و ترجمه 225 قرائت و مقصود 226 فهرست 230

ص :232

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109