سرشناسه : ارفع، کاظم، 1323 -
عنوان و نام پدیدآور : درمانگاه معنوی/ کاظم ارفع.
مشخصات نشر : تهران : پیام عدالت ، 1384.
مشخصات ظاهری : 135 ص.
شابک : 12000 ریال: 964-7633-44-0
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : قرآن - اخلاق.
موضوع : احادیث اخلاقی -- قرن 14.
رده بندی کنگره : BP103/3/الف 4د4 1384
رده بندی دیویی : 297/159
شماره کتابشناسی ملی : م 84-5800
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
بسم الله الرحمن الرحیم
برای هیچکس پوشیده نیست که روح همانند جسم بیمار میشود و مبتلا به انواع مرض ها خواهد شد و از جهت عوارض امراض، شباهت عجیبی بین جسم و روح میباشد.
جسم مریض میشود میل و اشتها به غذاهای خوشمزه ندارد، روح مریض میشود و از غذاهای روحانی و معنوی نفرت دارد، جسم بیمار حال و حوصله استماع بهترین نواها و سخن ها را ندارد، روح بیمار نیز از مواعظ و نصایح الهی بیزار است و همیشه سخن حق را بر ذائقه خویش تلخ احساس میکند.
جسم مریض نیازمند به طبیب حاذق و استاد است که درد او را تشخیص دهد و مرضش را برطرف کند، روح مریض نیز محتاج طبیبانی دلسوز و خدایی است که با نسخه های شفا بخش خود امراض روحی را از بین ببرند.
بیمار جسمانی اگر داروی مورد نظر را استفاده نکند رو به بهبود نخواهد رفت و سلامتی را به دست نخواهد آورد، بیمار روحانی نیز اگر به نصایح و اندرزهای اطباء الهی اعتنا نکند مرضش شدت یافته و دیگر روی سعادت را به خود نخواهد دید و بالاخره از دنیا میرود در حالی که کافر است.
((وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ
ص :5
کافِرُونَ))(1)
((و اما کسانی که در دلهایشان مرضی هست، پلیدی بر پلیدیشان افزوده میشود و با کفر می میرند))
و چقدر جای شگفتی است که در مقام معالجه امراض جسمانی خود هستیم ولی فکری برای علاج امراض روحی خویش نمیکنیم!!
همین که تعادل مزاج و کالبدمان به هم بخورد فورا به طبیب مراجعه میکنیم و تا چند نوع آزمایش ندهیم و مطمئن نشویم که وضع عمومی ما خوب است نگران و مضطربیم. اما چه شده است که برای درمان امراض روحی مان دلمان شور نمیزند و هیچ احساس نگرانی نمیکنیم و به سراغ عالی ترین و بهترین طبیبان روحانی یعنی پیامبران و ائمه نمی رویم؟!
امیر مومنان میفرمودند:
أَ مَا مِن دَائِکَ بُلُولٌ أَم لَیسَ مِن نَومِکَ یَقَظَهٌ؟ أَ مَا تَرحَمُ مِن نَفسِکَ مَا تَرحَمُ مِن غَیرِکَ؟ فَلَرُبّمَا تَرَی الضاّحیِ َ مِن حَرّ الشّمسِ فَتُظِلّهُ أَو تَرَی المُبتَلَی بِأَلَمٍ یُمِضّ جَسَدَهُ فتَبَکیِ رَحمَهً لَهُ فَمَا صَبّرَکَ عَلَی دَائِکَ))(2)
((آیا درد تو را بهبود یا خواب تو را بیداری نیست؟ آیا به جان خود رحم نمیکنی به آنچه به غیر خویش رحم میکنی؟ بسا شخص را در آفتاب دیده، بر او سایه افکنی، یا کسی را به دردی گرفتار می بینی که درد تن او را میسوزاند و از راه مهربانی بر او گریه میکنی، پس چه چیز تو را به درد خودت شکیبا ساخته است؟!))
پس ای خواننده عزیز بیا و باهم خود را به اطباء حاذق که نسخه هایشان الهام گرفته از وحی است ارائه دهیم تا به لطف پروردگار حالات زشت نفسانی از وجود ما رخت بربندد.
همان گرامی درباره بزرگ انبیاء و اولیا حضرت رسول اکرم می فرماید:
((طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبّهِ، قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ.))(3)
ص :6
((طبیبی است که به وسیله طب و معالجه خویش همواره در گردش است و مرهمهایش را محکم و آماده کرده است))
بلی اگر به دقت به روایات و کلمات نورانی پیامبر و اهل بیت گرامش بنگریم خواهیم دید که برای هر نوع مرض از امراض روحی درمان خاصی را تجویز فرموده اند و همواره پس از تقبیح مرض ها طریقه معالجه آن ها را بر شمرده اند.
در این کتاب به چهل مورد از امراض روحی و راه معالجه آنها از دیدگاه ذوات مقدسه معصومین البته بسیار کوتاه اشاره شده که می تواند تابلویی در برابر اهل ذوق و علاقه مندان به تهذیب نفس باشد تا ان شاءالله بدون سردرگمی و خیلی سریع اقدام به درمان خویش کنند.از خداوند تبارک و تعالی مسئلت می نمائیم که به همه ما توفیق رفع مرض های روحی را بفرماید و ما را در آن بدارد که رضایش در آن است، آمین.
سید کاظم ارفع
بهار 1384
ص :7
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ وَ اَنطِقنِی بِالهُدَی وَ اَلهِمنِی التَّقوَی
وَ وَفِّقنِی لِلَتِّی هِیَ اَزکَی وَاستَعمِلنِی بِما
هُوَ اَرضِی وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی مُحمَّدٍ
وَ آلِه الطَّاهِرینَ المَعصُومینَ
ص :8
یکی از بیماری های روحی که بسیاری از اهل اعتقاد به مبدا و معاد بدان مبتلا هستند امید کاذب است، یعنی می خواهند بدون عمل و ریاضت به نعمات و مواهب الهی در جهان آخرت است برسند.
با مراجعه به کتاب آسمانی می بینیم هر کجا سخن از ایمان است در کنارش عمل مطرح است ((وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ))(1)
و مژده ده آنان را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، برای آنها باغ هایی است!
بنابر این باید به خدا پناه برد از امید کاذب همچنان که مولا زین العابدین به خدا پناه می برد.
((وَ اَعُوذُ بِکَ مِن دُعاءٍ مَحْجُوبٍ وَ رَجاءٍ مَکْذُوبٍ.))(2)
((خداوندا به تو پناه می برم از دعایی که بالا نرود و همچنین از امید دروغین.))
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس****ملالت علما هم ز علم بی عمل است
علاج امید کاذب فقط در پرتو انجام فرایض و نوافل حاصل می شود که البته بعد از عمل امید بجا و صحیح است.
امیر المونین علی علیه السلام در پاسخ کسی که از آن حضرت تقاضای موعظه داشت
ص :9
فرمودند:
((لا تکن مِمَّنْ یَرجُوا الآخرهَ بغیر العمل.))(1)
((از جمله کسانی که بدون عمل و بی جهت امید به آخرت دارند نباش!))
امامان معصوم درباره ارادت و محبت نسبت به خودشان امید کاذب را رد می کنند و می فرمایند:
((من عصی الله لم ینفعه حبنا))،((کسی که نافرمانی پروردگار را بنماید دوستی ما هم برایش سودی نخواهد داشت))
امام باقر به جابر بن یزید جعفی فرمودند:
((یا جابر: بلّغ شیعتی عنی السلام واعلمهم انه لا قرابة بیننا و بین الله عزوجل، و لا یتقرب الیه الا بالطاعة.))
((ای جابر : سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها آگاهی بده که ما اهل بیت با خداوند تبارک و تعالی خویشاوند نیستیم و هیچ کس به او نزدیک نمی شود مگر به انجام طاعات و دستورات او))
((یا جابر: من اطاع الله و احبنا فهو ولینا و من عصی الله لم ینفعه حبنا))(2)
((ای جابر: کسی که اطاعت پروردگار را بنماید و ما را دوست بدارد او به راستی دوست ماست ولی کسی که نافرمانی خداوند را کند دوستی ما برایش نفعی نخواهد داشت!!))
شاید در این ماجرا بعضی از گویندگان بی تقصیر نباشد بدان علت که معمولا یک بعدی سخن میگویند و شنونده را مبتلا به امید کاذب می کنند و همین امید دروغین باعث تجری و گستاخی اشخاص در انجام گناهان میگردد. پس چه به جا است ضمن بیان ارزش و اهمیت ولایت و محبت خاندان عصمت و طهارت، از زبان همان بزرگواران به ارزش و اهمیت طاعات و عبادات و تکالیف شرعی اشاره کنند تا ان شاءالله یک حالت متعادلی به وجود آید.
مولای متقیان علی علیه السلام می فرمودند:
ص :10
((انا مع رسول الله صلی الله علیه و اله و معی عترتی علی الحوض، فمن ارادنا فلیاخذ بقولنا و لیعمل بعملنا))(1)
((من در کنار رسول الله صلی الله علیه و آله و در کنار عترتم در اطراف حوض کوثر قرار میگیریم.هرکس میخواهد به ما ملحق شود، باید به گفته های ما مستمسک شود و آن طور که ما عمل میکنیم عمل کند.))
قرآن شرط بخشش گناهان را تبعیت از پیامبر می داند: ((قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم.))(2)
((ای پیامبر به امت من بگو اگر خداوند را دوست دارید پس باید متابعت مرا بکنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است.))
نتیجه آن که کسی که بی عمل باشد در دوستی خود با خدا صادق نیست و به همین علت، بی جهت به آمرزش پروردگار امیدوار نباشد.
یکی دیگر از نشانه های صداقت در دوستی پروردگار آن است فلز وجود انسان را تغییر دهد و هرچه غیر خداست از سر راه بردارد.
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمودند:
((حب الله نار لا یمر علی شیئ الا احترق.))(3)
دوستی پروردگار آتشی است که ما سوی الله را سر راهش می سوزاند.
شده آتش درونم از می عشق****بسوزد هرچه هست از شعله عشق
همان عشقی که فرموده امیرم****سر راهش بسوزاند تب عشق
زدم آتش ببزم هرکه دارد****بسر سودای غیر سرور عشق
خدایا حب تو ناری به دل زد****که از سوزش بسوزد کشور عشق
بسوزان بیشتر هرچه توانی****دلم را تا بیابم مقصد عشق
((والذین آمنو اشد حبا لله))(4)
ص :11
(ایمان آورندگان سخت و شدید خدا دوست هستند.))
عاشقان صادق همواره در شور و عشق پروردگار خویش میباشند، از میان همه محبت ها، محبت او را انتخاب کرده اند و غیر محبوب را در صورتی دوست دارند که محبوبشان را دوست داشته باشد و با او سر ناسازگاری و نافرمانی نداشته باشد.
آنها میدانند که دل حرم خداست ونباید در حرم خدا غیر خدا را جای داد
این کلام امام صادق که ((القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله))(1)
دل بود محرم راز یار بی همتا****پرتوی از جمال یار بی همتا
دل صاحبدلان هست نورانی****مست و مخمور جام یار بی همتا
حرم امن یار بی همتا****دل را بسپارش به یار بی همتا
تو نگارا بنشین به درب خانه دل****تا نیاید در او خصم یار بی همتا
مگذار که تا اغیار خانه کنند****در حریم و خانه یار بی همتا
و نیز می دانند انسان مجمع کلیه عشق ها و شوق ها و جاذبه هاست ولی عشق حقیقی با خدا کمیاب است.
حکیم سنایی گوید:
جهان پردرد می بینم دوا کو****دل خوبان عالم را وفا کو
سراسر جمله عالم پر ز عشق است****ولی عشق حقیقی با خدا کو
عشق حقیقی در دل عاشق صادق است که دل قوی و عزمی راسخ دارد و هرکسی را سزاوار نیست که لاف عشق و محبت معبود را زند، آری زنده دلانی باید که خود را در آتش سوزان عشق او که خیلی هم لذت بخش است بیندازد و با کمال شوق و سرور بدون هیچ خوف و هراس به سوی او گام بردارند.
اگر کسی از آن ها بپرسد چگونه میتوان دریافت که عاشق حق شده ایم؟ پاسخ میدهند بسیار سهل و آسان است، هرگاه جمال معشوق و یا نام او در اکثر اوقات دل و وجودت را فرا گرفت و هروقت به علت غفلت از او خود را ملامت کردی بدان که به
ص :12
مرتبه ای از عشق حق نائل شده ای که این اولین پایه عشق است و اگر شور عشق بالا گیرد به جایی میرسی که چون قطره باران در وسط دریا غرق امواج عشق میگردی و تمام اعضا و حواس و افکار سر اطاعت و بندگی در برابر معشوق به زیر انداخته و گوش به فرمان ایستاده ای و اگر چنین شهد عشق به کامت برسد خواهی دید که دیگر آرام نداری و فکر و ذکرت اوست.
ثمره این عشق عکس اعمل باریتعالی نسبت به بنده است که رسول خدا در حدیث معروف معراج از قول پروردگار متعال نقل میکند :
((هنگامی که بنده من مرا دوست بدارد من هم او را دوست میدارم و نیز محبوب دیگرانش می نمایم و چشم دل او را برای تماشای عظمت و جلالم باز می کنم، پس علم هیچ یک از خواص خلق خودم را بر او پوشیده نگذارم. در تاریکی شب و روشنی روز با او مناجات می کنم، تا آنکه از لذت مناجات من سخنش با مردم و همنشینی اش با آنها بریده شود و کلام خودم و فرشتگانم را به گوش او برسانم و سری را که از خلقم پنهانش داشته ام به او بشناسانم))
تا آنجا که فرمود: ((سپس حجاب هایی که میان من و اوست بر می دارم و نعمت کلام خودم را به او ارزانی کرده و اورا به لذت نگاه کردن به جمال جمیلم میرسانم.))(1)
عاشقان را در رهش آرام نیست****عشقبازی کار هر دل خام نیست
پختگی باید مسیر عشق را****کار هر سوداگر بدنام نیست
جذبه عشق در دلی افتد که او****بند جاه و ثروت و عنوان نیست
مرد حق که ره صد ساله را یک شب رود****چونکه ذکرش وصل غیر یار نیست
ص :13
هنگامی که آرزو از مرز عمر بگذرد باطل و پوچ است، درمان این بیماری به آگاهی و رشد فکری انسان حاصل میگردد.
توجه هر فرد به این نکته که اکثر آرزوها سرابی بیش نیست و دنیا به هیچ کس وفا نکرده و مرگ به سرعت او را تعقیب میکند، آرزو ها را کوتاه میکند و از آرزوی باطل اجتناب مینماید.
علی فرمودند: ((الامل کالسراب یغر من راه و یخلف من رجاه))(1)
((آرزو مثل سراب میماند، بیننده را مغرور و امیدوار را مایوس می نماید))
هر آنکس که برکام گیتی نهد دل****بنزدیک اهل خرد نیست عاقل
چو نقد بقا نیست در جیب هستی****ز دامان او دست امید بگسل
یک بار رسول خدا خطوطی به شکل مربع بر روی زمین کشید، در وسط آن مربع نقطه ای گذاشت، از اطرافش خط های زیادی به مرکز نقطه وسط کشید، یک خط هم از نقطه داخل مربع به طرف خارج رسم کرد و انتهای آن خط را نامحدود نمود . سپس به اطرافیان خود فرمود: ((آیا میدانید این چه شکلی است؟عرض کردند خدا و پیامبر بهتر میدانند))
فرمود: ((این مربع محدوده عمر انسان است که به اندازه معینی محدود است. نقطه
ص :14
وسط نمودار انسان می باشد این خط های کوچک که از اطراف به طرف نقطه (انسان) روی آورده اند امراض و بلاهایی است که در مدت عمر از چهار طرف به او حمله می کنند، اگر از دست یکی جان سالم بدر برد به دست دیگری می افتد و بالاخره از آن ها خلاصی نخواهد داشت و بوسیله یکی به عمرش خاتمه داده میشود.))
آن خط که از مرکز نقطه (انسان) به طور نا محدود خارج می شود آرزوی اوست که از مقدار عمرش بسیار تجاوز کرده و انتهایش معلوم نیست.))(1)
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست****بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود****زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین****نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
ترا ز کنگره عرش میزنند صفیر****ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر****که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد****که این لطیفه عشقم ز رهرو یادست
رضا بداده بده و ز جبین گره بگشای****که بر من و تو در اختیار نگشا دست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد****که این عروس عجوز هزار داماد است
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
((لو رای العبد اجله و سرعته الیه لابغض الامل و طلب الدنیا.))(2)
((اگر انسان مرگ و سرعت آن را مشاهده کند، آرزو و تکاپو برای جمع آوری مال دنیا را دشمن می دارد.))
رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمودند: ((هنگامی که صبح کردی، با نفس خویش درباره ماندن تا شب سخن مگو، و اگر شب کردی به نفس خود وعده صبح کردن را مده. و از دنیای خود برای آخرت خویش و از زندگانی خود برای زمان مرگ خویش و از دوران سلامتی خود برای روزهای بیماری خویش توشه ای برگیر، که همانا نمیدانی فردا نام تو
ص :15
چیست، ( مرده ای یا زنده ای) ))(1)
ز دنیا وار ها مرد خدا شو****همه آزاد از این زندان سرا شو
اگر رندی به خود مپسند زندان****به زندان دل نمیبندند رندان
بکو شی تا از آن یابی رهایی****شوی آزاد و بال و پرگشایی
شنیدستی نشان مومنان چیست****هوای عالم دیگر که باقی ست
ص :16
((للفقراء الذین احصروا فی سبیل الله لا یستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لایسئلون الناس الحاقا))(1)
((انفاق را باید به فقرایی اختصاص داد که در راه خدا از کار مانده اند و قدرت بر کسب و رفتن به جای دیگر ندارند، از بس حفظ آبرو کرده اند مردم آنها را بی نیاز می پندارند و انسان های دانا از چهره های آنها آثار فقرا را درک می کنند و اینها هیچگاه از کسی سوال نمی کنند و اظهار فقر نمی نمایند.))
احتمال میرود که ضرب الثل معروف ((صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارند)) از آیه فوق گرفته شده باشد. به هر حال علاج این حالت زشت که انسان همواره سفره دلش را پیش این و آن باز کند و اظهار نداری نماید جز آزادگی و استغنا از خلق نیست.
خوشا آندم کز استغنای مستی****فراغت باشد از شاه و وزیرم
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه****ز بام عرش می آید صفیرم
قطع امید از خلق و اتصال و اعتصام به پروردگار تنها را معالجه روحیه تکدی و اظهار فقر است. باید بر این اعتقاد باشیم که مالک علی الاطلاق و مسبب الاسباب وجود حضرت الله است و هر قطره ای که اقیانوس بیکران حضرت او متصل شود دیگر قطره نیست بلکه اقیانوس است و فردی غنی و ثروتمند و توانگر است.
ص :17
تجربه نشان داده مومنانی که چشم از مال و مقام دیگران پوشیده و به خدا متکی شده اند، خداوند تبارک و تعالی به بهترین وجه آنها را اداره کرده و از خزانه غیبش ((من حیث لا یحتسب)) از جایی که گمان نمی برند ایشان را مستغنی نموده است.
حضرت امیر مومنان علی علیه السلام در هنگام دعا چنین می گوید:
((اللهم صن وجهی بالیسار، و لا تبذل جاهی بالاقتار، فاسترزق طالبی رزقک.))(1)
((بار پروردگارا: آبروی مرا به توانگری نگاه دار، و شخصیت مرا به تنگدستی از بین مبر تا مجبور شوم از روزی خواران تو روزی خواهم))
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن****صراحی می لعل بتی چو ماهت بس
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد****تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
هوای مسکن مالوف و عهد یار قدیم****ز رهروان سفرکرده عذر خواهت بس
به منت دگران خو مکن که در دو جهان****رضای ایزد انعام پادشاهت بس
به هیچ ورد دگر نیست حاجت حافظ****دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس
ص :18
داروی این درد ((ذکر الله)) است، بلی یاد خدا و ارتباط دادن دل به او همه اضطرابات و ناراحتی های روحی را ذایل می کند.
((الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب.))(1)
((همان کسانی که ایمان دارند و دل هایشان با یاد خدا آرام می گیرد بدانید که دل ها به یاد خدا آرام می گیرد.))
در دنیای پر اضطراب امروز اشخاص دل نگران و مضطرب برای رفع نگرانی و آشوب خویش به اعمال و رفتاری پناه می برند و جمعی هم که خود را کاملا در بن بست می بینند دست به خودکشی میزنند.
اما اهل ایمان به محض رو به رو شدن با حوادث تلخ و ناگوار و آزرده شدن خاطر، به یاد و ذکر خداوند تبارک و تعالی افتاده و ذکر و وردش را به قلب خویش تلقین میکنند،در نتیجه هجوم مشکلات آنها را از پای در نمی آورد.
منزل حافظ کنون بارگه کبریاست****دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
ص :19
امام سجاد علیه السلام در مناجات الذاکرین عرضه می دارد:
((فلا تطمئن القلوب الا بذکرک و لا تسکن النفوس الا عند رویاک.))(1)
((خداوندا: دل ها آرام نمی گیرد مگر به یاد و ذکر تو و جانها سکون نمی یابد مگر به دیدار تو.))
امام صادق علیه السلام نسخه درمان اضطراب دل را این چنین بیان می فرمایند:
((ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضا ثم یدخل مسجده فیرکع رکعتین فیدعو الله، فیها اما سمعت الله یقول و استعینوا بالصبر و الصلوة.))(2)
چه چیز شما را مانع میشود، هرگاه غمی از غمهای عالم بر دل شما نشست، برخیزید، وضو بگیرید و در محل عبادت خود دو رکعت نماز بخوانید و سپس دل را به حق متصل کنید و هرچه میخواهید با خدای خود در میان بگذارید، آیا نشنیده اید که خداوند می فرمایند از روزه و نماز کمک بگیرید.))
علی علیه السلام می فرمودند:
((ذکر الله جلاء الصدور و طمانینة القلوب.))(3)
((یاد خدا دل ها را صفا می بخشد و باعث آرامش قلب ها میگردد.))
فحبک راحتی فی کل حین****و ذکرک مونسی فی کل حالی
چو ذوق یافت دل من بذکر آن محبوب****مراست تحفه جانبخش غمزدا حافظ
آری یاد خدا دل را قوی می دارد. اگر در احوالات بزرگان از علم و ادب و تقوا می خوانیم که خیلی راحت و آرام از کنار حوادث تلخ و شیرین زندگی گذشتند و زر و زور و مقام و مناظر شهوت انگیز و یا مصائب و حوادث ناگوار کوچکترین تاثیری بر آنها نگذاشته و همچنان در حفظ ایمان خویش مقاوم و استوار ماندند بدین دلیل بوده که به مرتبه والای نفس مطمئنه نایل شده و رضامندی و تسلیم خویش را در برابر مقدرات الهی اعلام داشته اند در زیارت ((امین الله)) که در کنار مرقد هر امام معصوم خواندن آن
ص :20
وارد است عرض میکنیم((اللهم فجعل نفسی مطمئنة بقدرک راضیة بقضائک مولعة بذکرک و دعائک محبة لصفوة اولیائک محبوبة فی ارضک و سمائک صابرة علی نزول بلائک شاکرة لفواضل نعمائک))بار الها تو جان مرا مطمئن به تقدیرات و راضی به قضای خویش فرما و مرا مشتاق و حریص به ذکر و دعای خود کن و دوستدار خاصان اولیاء خویش و محبوب در اهل زمین و آسمان خود ساز و با صبر و شکیبایی هنگام نزول بلا قرینم ساز و شکر گزارم کن مواقعی که نعمات فراوانت را بر من نازل میفرمایی .
((یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی، وادخلی جنتی.))(1)ای صاحب نفس مطمئنه به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از خدا راضی هستی و هم خدا از تو راضی است.
ص :21
این بیماری بیشتر به ضعف ایمان مربوط میشود، زیرا که بخیل باور ندارد خداوند تبارک و تعالی قدرت جبران احسان و انفاق وی را دارد.
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: (( البخل بالموجود سوء الظن بالمعبود.))(1)
((بخل ورزیدن به مخلوقات پروردگار حکایت از سوء ظن به خداوند تبارک و تعالی مینماید.))
اگر فرد معتقد باشد که خداوند بر جهان و جهانیان احاطه کامل دارد و همه موجودات تحت فرمان و حکومت مطلقه او هستند قهرا امور دنیوی و مادیات در منظر او کوچک و بی ارزش خواهند بود و به راحتی و بدون تکلف آنچه در اختیار دارد از مال و علم و مقام بذل و بخشش می کند.
نوشته اند بر ایوان جنة الماوی****که هرکه عشوه دنیی خرید وای بوی
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست****بده به شادی روح و روان حاتم طی
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ****پیاله گیر و کرم و رزو الضّمان علیّ
در بیان امام هادی بخل به عنوان مذمومترین بیماری روحی شمرده شده است.
ص :22
((البخل اذم الاخلاق))(1)
و بی تردید این بیماری صاحبش را سخت عذاب میدهد و راحتی و آسایش را از او سلب میکند.
پیامبر فرمودند: ((اقل الناس راحة البخیل))(2)((کم آسایش ترین مردم اهل بخل هستند.))
پس راه معالجه بخل، تقویت ایمان می باشد و باور به اینکه خداوند رزاق است و اگر از دستی در راه خدا انفاق کند از دست دیگر چند برابرش را خواهد گرفت.
کسانی که علاقه مندند سیر تعالی در ایمان داشته باشندقبل از هرچیز باید ریشه بخل را در وجود خود بخشکانند و به این باور رسیده باشند که بذل مال و انفاق در راه خدا یک نوع تقدیر و تشکر از خداوند متعال به حساب می آید. بنابراین به خاطر سپاس الز عنایات پروردگار باید مقداری از داده های الهی را به اهلش تقدیم کنند و این کار را برای خود یک تکلیف بدانند.
علی علیه السلام می فرمودند:
((الکریم یری مکارم افعاله دینا علیه یقضیه))(3)
((در نظر انسان شریف نیکو کاری و احسان، دینی بر ذمه اوست و خویشتن را به اداء آن موظف میداند.))
امام رضا علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل میکند که امیرالمونین علی علیه السلام این اشعار را می خواند:
خلقت الخلائق فی قدرته****فمنهم سخی و منهم بخیل
فاما السخی قفی راحة****و اما البخیل فشوم طویل
مردمان با قدرت آفریده شده اند، برخی از آنان بخشنده اند و برخی دیگر بخیل آن که بخشنده است در آسودگی است، اما بخیل در نحوستی طولانی است.
ص :23
وقتی شخصی از اقوام و هم مسلکان و همشهری ها و هم زبان های خویش بدون حساب دفاع کند نامش تعصب است که بسیار اخلاق زشت و مذمومی است.
رسول الله فرمودند:
((من کان فی قلبه حبة من خردل من عصبیة بعثه الله یوم القیامة مع اعراب الجاهلیه.))(1)
((کسی که در دلش به اندازه دانه اسپندی تعصب باشد در روز قیامت با عرب های جاهلیت محشور خواهد شد))
چون در این مقال بحث درباره معالجه امراض روحی است به نکات مربوط به مفاسد فردی و اجتماعی حس ناسیونالیستی و یا قومی گرایی نمیپردازیم. اما برای علاج این بیماری مهلک توجه به این نکته لازم است که ما باید با یک دل یک دلبر داشته باشیم و برای کانون محبت خویش معتقد به اصلی باشیم و آن عبارت است از محبت و پیوند با پروردگار، در نتیجه پدر و مادر، زن و فرزند و به طور کلی اقوام و همشهری های خویش را براساس علاقه به حضرت حق دوست داشته باشیم و به دور از هر تعصب هرگاه از مسیر محبوب و معبودمان خارج شدند از آنها ببریم و الا مشمول غضب و سخط الهی خواهیم شد.
ص :24
((قل ان کان اباوکم و ابناکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یاتی الله بامره والله لا یهدی القوم الفاسقین.))(1)
((بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و همسرانتان و خویشانتان و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد آن می هراسید و مسکن هایی که بدان خوش دلید، نزد شما از خدا و پیغمبر او و جهاد در راه وی محبوبتر است انتظار برید تا خدا فرمان خویش بیارد که خدا گروه عصیان پیشگان را هدایت نمیکند.))
بلی وقتی آیینه دل به زنگار تعصب و خویشاوند پرستی و یا نژاد پرستی محجوب شد جزء گروه عصیان پیشگان خواهد شد و راه هدایت بر او بسته خواهد گردید
به هر حال باید برای مهر و محبت خویش معیالری تعیین کنیم و هیچگاه به طور مطلق دوستدار و مدافع اطرافیان خود نباشیم در این صورت تعصب علاج میشود.
امیرالمونین علی علیه السلام می فرمودند:
((الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم، و علی کل داخل فی باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به.))(2)
((آنکه از کار گروهی راضی باشد، همانند کسی است که با ایشان در آن کار همراه بوده است، و هر آنکه در کار ناروایی دیگران را همراهی کند دو گناه دارد:گناه انجام آن و گناه رضایت به آن.))
به نظر حقیر برای معالجه سریع تعصب نابجا باید به علت سقوط شیطان از مقام خود توجه کرد فورا این حالت زشت از دل و روح ما رخ برمیبندد. مولایمان علی علیه السلام می فرمودند: (( شیطان به سبب آفرینش خود از آتش بر آدم فخر فروخت و به خاطر اصل و گوهرش علیه او عصبیت ورزید. پس، این دشمن خدا پیشوای متعصبان و سرسلسله
ص :25
مستکبران و خود بزرگ بینان است و همو عصبیت را پایه گذاری کرد.))(1)
همان گرامی فرمود: ((ان کنتم لا محالة متعصبین فتعصبوا لنصرة الحق و اغاثة الملهوف))(2)
اگر ناگزیر از داشتن تعصب هستید، پس در راه یاری رساندن به حق و کمک به ستمدیده تعصب نشان دهید.
ص :26
درست است که ترس در بعضی عامل خوبی برای حفظ انسان از لغزش و گناه میشود ولی همه جا پسندیده نیست. بدون تردید برای برقرای نظم و انضباط و برطرف کردن هرج و مرج ((ترس)) از مجازات چیز جالبی است و به طور قطع مردم را ملزم به اطاعت از مقررات و قوانین می نماید،و یا ترس از خدا که در واقع ترس از مجازات گناه می باشد بسیار بجا و صحیح است که در آیات تعبیر به ترس از مقام پروردگار شده است.
((و لمن خاف مقام ربه جنتان))(1)
((و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی الماوی.))(2)
((برای کسی که از مقام پروردگارش بهراسد دو بهشت است.))
((آن کس از مقام خدا بترسد و نفس خود را از خواسته های نامشروع باز دارد پاداش او بهشت است.))
مقام خدا علم بجرم مجرمین است، مقام خدا قدرت بر مجازات گناهکار است، مقام خدا حمایت مظلوم و کیفر ظالم است و خلاصه مقام خدا اقامه حق و عدل است.
این نوع ترس منطقی است ولی ترس به معنی ضعف اراده در انجام کارهای شایسته و خداپسند مذموم و باعث عقب ماندن انسان خواهد شد.
((اذا هبت امرا فقع فیه، فان شدة توقیة اعظم مما تخاف منه.))(3)
ص :27
((هرگاه از کاری ترسیدی خود را در آن افکن، زیرا سختی دوری کردن و اجتناب بزرگتر است از آنچه از آن ترس داری!))حضرت صادق علیه السلام جهت رفع و علاج ترس می فرمودند:
((اذا دخلت مدخلا تخافة فاقرا هذه الآیة.))
هرگاه در مکانی وارد شدی و ترا ترس فرا گرفت این آیه را تلاوت کن((رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا.))(1)
همان گرامی فرمودند:
((فاذا عاینت الذی تخافة فاقرا آیة الکرسی.))(2)
((هروقت با مسئله ترسناکی مواجه شدی آیة الکرسی را تلاوت کن. و ناگفته نماند که ذکر شریف ((لا حول و لا قوة الا بالله)) بسیار مجرب و خیلی سریع رفع وحشت و ترس می نماید و دل را قوی و محکم میکند.
همان بزرگوار میفرمود: ((هرکس هرروز صدبار بگوید: ((لا حول و لا قوة الا بالله.)) خداوند تبارک و تعالی هفتاد نوع بلا را از او دفع میکند که سهلترین آنها غم و غصه است.))(3)
ترس پسندیده ترس از خداست که لازم است مقداری در این فصل از آن گفت و گو شود.ترس از خدا و به عبارت دیگر تقوی یعنی حفظ نفس از ورود به هرچه که گناه است و گاهی به خوف از خدا اطلاق میشود مثل آیاتی که به این صورت نازل شد.
((اتقوا ربهم، اتقوا الله، واتقوا یوما.))
از امام صادق سوال شد تفسیر تقوی چیست؟
فرمود: ((ان لا یفقدک حیث امرک و لا یراک حیث نهاک.))(4)
((در انجام اوامر و دستورات پروردگار کوتاهی نکنی و در نواهی و محرمات داخل نشوی))
ص :28
امیرالمونین علی علیه السلام میفرمود: ((التقوی رئیس الاخلاق ))(1)
پیشوایی تقوی در مسائل اخلاقی بدین معناست که مجموعه صفات پسندیده و مکارم اخلاق در تقوی نهفته است و به تعبیری دیگر تمامی کمالات و ملکات نفسانی بقاء و رشدشان بستگی به آبیاری تقوی دارد.
بنابراین تقوی نسبت به طاعات و عبادات چون آبی است که مورد استفاده نباتات و درختها قرار میگیرد و باعث خرمی و رشد آنها میشود و هر عبادتی که تو ام با تقوی نباشد مانند درختی است که در اثر بی آبی خرمی و صفای خود را از دست داده است.
اهل تقوی یک نوع حالت مواظبت و دقت را در تماس مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی دارند و در هر کاری تا مطمئن به سلامت و صحت آن نشوند اقدام نمیکنند.
تقوای سیاسی از جمله حالات خوب مومنین است، در موضع گیری ها و مصرف حب و بغض خویش خدا را در نظر میگیرند، بی جهت و از روی تعصب از گروهی دفاع نمیکنند و بدون دلیل کسی را طرد و تضعیف نمینمایند زیرا معتقدند که پایه های یک جامعه اسلامی به حفظ تقوی و دوری از هوا حوس محکم و استوار است و همچنین خداوند تبارک و تعالی تا وقتی ولایت و نصرت خود را بر ما ادامه میدهد که ارزش های معنوی و پایبندی به اصول از بین نرفته باشد.
((و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لا نصیر))(2)
((اگر از خواهش های (یهود و نصاری) پیروی کنی بعد از رشد و آگاهی که به تو دادیم ولایت و نصرتمان را از تو برخواهیم داشت.))
ناگفته نماند که خدا ترسی دوباره کمرنگ و بلکه بیرنگ شده و علائم آن عبارت است از ازدیاد ارتشاء، اجحاف، بی انصافی، دروغ و کلاهبرداری. راستی این چه وضعی است که برای ما پیش آمده، همه در حال دویدن به سرعت برق برای پر رونق کردن زندگی مادی هستیم از راهی که باشد حلال یا حرام فرقی نمیکند! چرا مسائل فقهی
ص :29
معاملات مورد توجه قرار نمیگیرد و چرا کثیفترین نوع آن یعنی ربا به صورت های مختلف گریبانگیر جمع زیادی شده و آنها هم که اهلش نیستند غبارش بر تنشان نشسته است!!
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمودند: (( راس الحکمة مخافة الله تبارک و تعالی.))(1) ((راس حکمت، خداترسی است))؛ اگر خدا را ناظر و شاهد بر احوال و اعمال خویش بدانیم کمی آهسته تر و دست به عصاتر حرکت میکنیم. در برابر شبهات توقف کرده احتیاط را در خوردنی ها و پوشیدنی ها و اماکن و محافل ترک نمیکنیم.
علی علیه السلام فرمودند: ((جهاد النفس مهر الجنة))(2)
((کابین بهشت عبارت است جهاد با نفس))
کابین بهشت جهاد با نفس بود****پیمودن این راه بسی سخت بود
گر طالب حور جنت الماوایی****بی پرده بدان تقوی شرط بود
بگذر ز خودی تو مرتبط با او شو****با دست تهی آرزویش خبط بود
یک لحظه اگر مالک نفست گردی****پرواز کنی مهبط تو عرش بود
چون بالب گشودی ز قیود دنیا****آزاد شوی اراده ات جزم بود
با خواهش خویش هرکسی جهد کند****رفتن به بهشت برای او حتم بود
ص :30
علاج حب جاه شکستن خود از درون است؛ هرگاه انسان احساس کرد که مقام و ریاست وضع روحی اش را تغییر داده و حالت نخوت به سراغش آمده می باید بی درنگ در ضمیر خویش این حقیقت را زمزمه کند که تو هیچ نیستی و تو از همه مردم کوچکتر و نازل تری، تا در نتیجه به حالت عادی و طبیعی برگردد.
((اللهم صل محمد و آل محمد: و لا ترفعنی فی الناس درجة الا حططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی عزا ظاهرا الا احدثت لی ذلة باطنة عند نفسی بقدرها.))(1)
امام سجاد علیه السلام پس از درود بر محمد و آلش عرض میکند: ((بارالها و هیچ درجه ای از من بین مردم بالا مبر جز آنکه مرا معادل آن منزلت و مزیت، در نزد خودم پسند گردانی؛ بار الها برای من عز و احترام آشکاری را در جامعه پدید نیاور، جز آنکه به اندازه عز ظاهری در ضمیرم ذلت باطنی پدید آوری و مرا پیش نفس خودم به همان مقدار خوار نمایی!))
تا کم نشوی و کمتر از کم نشوی****اندر صف عاشقان محرم نشوی
یک بار حضرت عیسی به حواریون فرمود: مرا از شما تقاضایی هست، عرض کردند هرچه باشد برآورده میکنیم، عیسی برخاست، پاهای حواریون را شستشو
ص :31
داد.گفتند: ما به این کار سزاوارتر بودیم، فرمود شایسته ترین مردم برای خدمت دانشمند و عالم است.(1)
امام صادق علیه السلام میفرماید: (( در آن دوران که جعفر ابن ابی طالب برادر حضرت علی علیه السلام در حبشه بود یک بار مشاهده کرد که رهبر مردم حبشه با لباسهای کهنه روی خاک نشسته، پرسید چرا با این لباس های کهنه روی خاک نشسته اید؟ پاسخ داد ما در میان دستوراتی که بر عیسی نازل شده مییابیم که از جمله حقوق خداوند بر بندگان این است که هنگام تجدید نعمت و قدرت، آنها نیز باید تجدید تواضع ککند، اینک چون خداوند به من نعمتی نمانند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را ارزانی داشته من هم به شکرانه این نعمت تواضع میکنم و خاک نشین میگردم.))(2)
در حکومت اسلامی خدمت به مردم به هر شکل که باشد یک ارزش و بلکه عبادت است و می باید کسانی به کار گماشته شوند که تشنه مقام وسروری بر خلق نباشند و بلکه پست و مقام را وسیله ای برای خدمت بیشتر به توده محروم بدانند.
((تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین))(3)
((این سرای آخرت را برای کسانی قرار داده ایم که در زمین بلند پروازی و فساد نکرده اند و عاقبت خاص پرهیزکاران است))
در نظام اسلامی اگر کسی تلاش کند که صرفا پست و مقامی را به چنگ آورد محکوم به هلاکت و نابودی خواهد بود. چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرمودند: (( من طلب الریاسة هلک.))(4)
((هرکس طالب ریاست باشد هلاک خواهد شد))
پس بهتر آن است که اهل ایمان با این انگیزه قدم به میدان مقامات ظاهری بگذارند تا همانطوری که مولایشان فرموده، مستحق ریاست باشند.
ص :32
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
((من بذل معروفه، استحق الریاسة))(1)
((کسی که اهل کار خیر و بذل نیکی ها است استحقاق ریاست را داراست))
چقدر بجاست که شخص حال و هوایش قبل و بعد از ریاست تغییر نکند و باور داشته باشد آنچه را که امروز نصیبش شده عاریه و امانت است و فردا به دیگری محول خواهد شد و هیچکس نیست که الی الابد وزیر و وکیل و یا مدیر و رئیس بماند!!
اصولا اگر دل خائف و نگران جهان آخرت باشد و خداوند تبارک و تعالی را مراقب خویش بداند هرگز جاه طلب نخواهد بود.
به هر حال تا کسی خود را اصلاح نکرده و در ظرف وجود خود آن توان و قدرت را نمیبیند که با نشستن پشت میز ریاست حالش عوض نمیشود، حتما و حتما از قبول پست و مقام امتناع ورزد که بسیار خطرناک است و گاهی منجر به سقوط ابدی و نابودی دین و آخرت میگردد.
یکی از مصادیق جاه طلبی را پیامبر صلی الله علیه و اله اینگونه بیان میفرماید:
((من احب ان یمثل له الرجال قیاما فلیتبوا مقعده من النار))(2)
((کسی که علاقه مند باشد مردم در کنار یا در برابرش بایستندجایگاهش در آتش خواهد بود))
مصداق دیگر اینکه امام صادق علیه السلام فرمودند:
((ایاکم و هولاء الرءساء الذین یتراءسون فوالله ما خفقت النعال خلف رجل الا هلک و اهلک.))(3)
((از گروه ریاست مداران بپرهیزید، به خدا سوگند که نعلین در پشت سر فردی به صدا در نیامد (مرید و پیرو پیدا نکرد) مگر آنکه هم خود هلاک شد و هم موجبات هلاکت دیگران را فراهم گردانید.))
ص :33
همانطور که اشاره شد درمان این بیماری به آن است که مقداری اندیشه کنیم که انسان اگر در اوج قدرت باشد پایانی جز مرگ ندارد، اگر همه کسانی که در روی زمین هستند عبد و مطیع ما باشند در آینده نزدیکی نه از عبد و مطیع کسی باقی میماند و نه از صاحب مقام.حال ما همانند کسانی است که پیش از ما مرده اند.
یکی قطره باران ز ابری چکید****خجل شد چو پهنای دریا بدید
چو خود را به چشم حقارت بدید****صدف در کنارش بجان پرورید
بلندی از آن یافت کو پست شد****در نیستی کوفت تا هست شد
یکی از آفات ریاست، مال اندوزی و حیف و میل بیت المال است و بدون تردید این حرکت یک نوع سوء استفاده از موقعیت اجتماعی محسوب میشود و نشان غفلت از خداوند و مغلوب واقع شدن در برابر زرق و برق دنیاست!
آنهایی که خود را معالجه کرده اند ورع را جزء برنامه زندگی خویش قرار داده اند و حتما از حرام اجتناب میکنند و بلکه از شبهات نیز اجتناب میکنند.
زیدبن علی از پدر بزرگوارش امام سجاد علیه السلام نقل میکند که فرمود:
((الورع نظام العبادة، فاذا انقطع الورع، ذهبت الدیانه کما انه انقطع السلک اتبعه النظام))(1)
((ورع، نظام عبادت است ، پس وقتی ورع از بین رفت، دیانت از بین رفته، همچنانکه وقتی رشته ونخ گسیخته شد، دانه ها و مهره ها نیز به دنبال آن متفرق گشته و از هم میپاشند.))
بنابراین آنها که در تمام زمینه ها و خصوصا در مصرف بیت المال مسلمین صاحب ورع نباشند سخت در اشتباه بوده و بر آهن سرد میکوبند. تاریخ زندگی مومنین نشان داده، تا مادامی که چهره پر زرق و برق دنیا چشمشان را خیره نکرده و جمع مال ننموده اند انسانی آرام و بی آزار و مطمئن می باشند، ولی همین که به جمع آوری اموال خصوصا از طریق غیر مشروع اقدام میکنند و حب مقام هم به آن اضافه میشود خود را
ص :34
سوار بر مرکب مراد میبینند و بالاخره تغییر روش داده و از خدا فاصله گرفته و دل در گرو زیبایی های دنیا میدهند
در این موقع است که غرق در انسانیت خویش شده نسبت به همه چیز و همه کس بی اعتنا بوده و خلاصه در یک کلام به حزب شیطان وارد خواهند شد.
مظاهر دنیا جدا فریبنده و پر جاذبه است و گاهی دل را کاملا تسخیر میکند ولی باید همواره خود را به خدای قادر سپرد و از ذات مقدس او کمک بخواهیم تا در این مظاهر دلربا غرق نشویم.
در وصایای حضرت صادق علیه السلام به عبدالله جندب هست که:
((چه تاسف بار و غم انگیز است دور ماندن از صاحبدلانی که قلوبشان مملو از نور گردیده ، و دنیا در نظرشان (در اثر روشن نگری که دارند) مانند مار ارقم (ماری است که جثه بزرگی دارد و بسیار خطرناک است) و دشمن زبان نفهم آمده است!))
تنها با خدا مانوسند و از هرچه که مایه انس و آسایش دنیا پرستان است گریزانند.
آنانند که به حقیقت دوستان منند و به برکت وجود آنها است که هر فتنه ای بر طرف میگردد و هربلایی از بین مردم برداشته میشود
خوشا به حال آن بنده ای که (بر اثر شناختی که از ماهیت دنیا و زوال و فناء آن داشته است)غبطه به حال دنیا داران خطاکار نبرده و آرزوی رسیدن به زندگی پر زرق و برق آنان را به دل راه نداده است!
خوشا به حال بنده ای که طالب آخرت بوده، و در راه نیل به آن در سعی و تلاش است.
خوشا به حال کسی که آرزوی کاذب و دلخوشی های بی اساس، سردرگمش نساخته است.(1)
ص :35
جبلّی و سرشت نفس آن است که از مناظر زیبا لذت میبرد و اگر کسی بگوید از دیدن زیبایی ها نفرت دارم حتما از عقل محروم است ولی مامور هستیم برای تربیت نفس از دیدن زیبایی هایی که منجر به گناه و فساد میشود اجتناب کنیم و به طور کلی تا خواهش دل و تمایلات نفسانی را مهار نکنیم لذت و حلاوت عبادت را نخواهیم چشید و هر آنکس که شیرینی و عطر مناجات حق تعالی را بچشد و ببوید حاضر نیست هیچ لذت مادی را با آن معاوضه کند.
اگر لذت ترک لذت بدانی****دگر لذت نفس لذت نخوانی
هزاران دراز خلق بر خود ببندی****گرت باز باشد دری آسمانی
سفرهای علوی کند مرغ جانت****گر از چنبر آز بازش رهایی
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ثمره ترک چشم چرانی فرمودند: ((ما من مسلم ینظر امراة اول رمقة ثم یغض الا احدث الله تعالی له عباده یجد حلاوتها فی قلبه.))(1)
هیچ مرد مسلمانی نیست که نگاهش به زنی بیفتد و چشم خود را پایین اندازد مگر اینکه خدای متعال به او توفیق عبادتی دهد که شیرینی آن را در دل خویش بیابد.
امام صادق علیه السلام میفرمود:
ص :36
((من نظر الی امراة فرفع بصره الی السماء او غمض بصره لم یرتد الیه بصره حتی یزوجه الله عزوجل من حور العین.))(1)
((کسی که چشمش به زن نامحرمی افتد، چشم را به آسمان بدوزد و یا چشمش را ببندد پاداش این عمل وی تزویج با حورالعین در بهشت خواهد بود.))
در حقیقت عینکی بهتر ز پشت چشم نیست****دیده چون بستی دو عالم را تماشا میکنی
پس علاج چشم چرانی توجه به عواقب سوء آن و نتایج پسندیده ترک آن است، چه بسا افرادی که به خاطر چشم چرانی های خویش دل را اسیر نا اهل ها نموده و بالاخره دنیا و آخرت خود را تباه نموده اند!
ز دست دیده و دل هردو فریاد****هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد****زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
و این هم نسخه شفا بخش امیرالمونین علی علیه السلام: ((هرگاه فردی از شما زنی را دید و از او خوشش آمد، برود و با همسر خود آمیزش کند، زیرا نظیر آنچه را دیده است در همسر خود او نیز هست. شیطان را به دل خود راه ندهد و چشم خود را از آن زن برگرداند. اگر زن ندارد دو رکعت نماز بخواند و بسیار حمد خدا گوید و بر پیامبر و آل او علیهم السلام صلوات فرستد و آن گاه از خداوند بخواهد که از فضل خویش عطایش فرماید. خداوند از روی مهر و رافت خود نیاز او را برطرف خواهد ساخت.))(2)
ص :37
درمان درد حرص و علاقه به جمع آوری اموال دنیا، یاد مرگ است!
مردی به امام باقر علیه السلام عرض کرد: برایم سخنی بفرمایید که از آن استفاده کنم؟
فرمود: ((اکثر ذکر الموت فانه ما اکثر ذکر الموت انسان الا زهد فی الدنیا.))(1)
((مرگ را بسیار یاد کن که هرکس آن را زیاد به خاطر آورد، زهد در دنیا را پیشه خواهد ساخت))
وقتی به پایان کار و سرانجام آنچه متعلق به ماست بنگریم و ملاحظه کنیم که مرگ بین ما و ثروت و اموال ما جدایی می اندازد و حق نداریم حتی لباس تن خود را ببریم چه جای حرص و ولع در تکاثر اموال است و این نوع یاداوری ها اگر همه روزه تکرار شود میل و رغبت انسان به دنیا و زرق و برق آن کم میگردد.
مولایمان علی علیه السلام میفرمودند:
((من اکثر من ذکر الموت قلت فی الدنیا رغبته))
((من اکثر من ذکر الموت رضی من الدنیا بالکفاف))(2)
((کسی که زیاد به یاد مرگ باشد میل و رغبتش به دنیا کم میگردد))
((کسی که زیاد به یاد مرگ باشد به اندازه کفاف از مال دنیا راضی خواهد بود))امام سجاد علیه السلام می فرمودند: یکبار رسول الله صلی الله علیه و آله در بیابان با شتربانی روبرو شدند و
ص :38
از وی مقداری شیر تقاضا نمودند،او در پاسخ حضرت گفت: آنچه در سینه شتران است اختصاص به صبحانه اهل قبیله دارد و آنچه در ظرف دوشیده ایم شامگاه از آن استفاده میکنند. آنجناب دعا کردند، خداوندا مال و فرزندان این مرد را زیاد کن از او گذشتند. در راه به ساربان دیگری برخوردند از او هم درخواست شیر کردند ساربان سینه شتران را دوشیده، محتوی ظرف های خود را در میان ظرف های پیامبرصلی الله علیه و آله ریخت و یک گوسفند نیز اضافه بر شیر تقدیم کرد، عرض نمود که فعلا همین مقدار پیش من بود چنانچه اجازه دهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم. پیامبرصلی الله علیه و آله دست خویش را بلند کرده گفتند خداوندا: به اندازه کفایت به این مرد عنایت کن، همراهان عرض کردند ای رسول خدا آنکه درخواست شما را رد کرد برایش دعایی کردی که ما همه آن دعا را دوست داریم ولی برای کسی که حاجت شما را براورد از خداوند چیزی خواستید که ما دوست نداریم.
فرمودند: (( ما قل و کفی خیر مما کثرو الهی))
مقدار کمی که کافی باشد در زندگی بهتر از ثروت زیادی است که انسان را به خود مشغول کند و سپس این دعا را نیز کردند.((اللهم ارزق محمدا و آل محمد الکفاف.))(1)
((خداوندا به محمد و آل او به اندازه کفایت لطف فرما.))
آنان که روی دنیا با چشم عقل دیدند****چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا ****دیدند دام پنهان از دانه دل بریدند
مردان حق ز دنیا بستند دیده دل****از نیک و بد گذشتند جز حق کسی ندیدند
آن طائران لاهوت ناسوتشان مکان شد****آخر قفس شکستند سوی وطن پریدند
رسول الله صلی الله علیه و آله هفت آفت برای آدم حریص بیان نمود:
1-فکر متوالی که برای بدنش زیان دارد
2-کوشش زیادی که به پایان نخواهد رسید
3-رنج و سختی که هرگز آسوده از آن نمیشود، مگر هنگام مرگ
4-بیم و هراسی که جز ابتلا به آنچه از آن میترسد فایده ای ندارد
ص :39
5-اندوهی که بی جهت زندگی را بر او ناگوار میکند
6-حساب دقیق در پیشگاه خداوند از او کشیده میشود
7-کیفر دردناکی که راه فرار از آن برایش نیست.(1)
ص :40
عواملی که باعث حزن و اندوه میگردند متفاوتند، گاهی حوادث و اتفاقات خارجی منجر به حزن و دل گرفتگی میگرددد و گاهی بدون جهت در بعضی ساعات روز و شب دل گرفتار اندوه میشود. معصومین نسخه های شفابخشی برای رفع حزن بیان فرمودند که هرکدام آنها کارساز تاثیر سریع خواهد داشت.
در یک مورد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: ((لا تشعر قلبک الهم علی مافات، فتشغلک عن الاستعداد لما هوات))(1)
((هیچ گاه نسبت به مسائل گذشته محزون نباش زیرا که ترا باز میدارد از اینکه در آینده استعدادت را به کار بندی و آماده باشی))
امام صادق علیه السلام برای رفع حزن و اندوه فرمودند:
((اذا حزنک من امر سلطان او غیره فاکثر من قول لا حول و لا قوة الا بالله فانها مفتاح الفرج.))(2)
((اگر چیزی از طرف سلطان یا دیگری باعث حزن تو شد زیاد بگو ((لا حول و لا قوة الا بالله ))زیرا که این ذکر شریف کلید گشایش است))
و نیز فرمودند : ((اذا توالت الهموم فعلیک بلا حول و لا قوة الا بالله))(3)
ص :41
((هنگامی که پی در پی غم واندوه به سراغتان آمد بر شما باد به ذکر ((لاحول و لا قوة الا بالله))
رسول خدا صلی الله علیه و آله پیشنهاد دیگری دارند و میفرمایند:
((من اکثر الاستغفار جعل الله له من کل هم فرجا و من کل ضیق مخرجا و رزقه من حیث لا یحتسب))(1)
((کسی که زیاد استغفار کند خداوند تبارک و تعالی هم و غم او را تبدیل به گشایش میکند و او را از تنگنا نجات میبخشد و روزی بی حساب به وی عنایت میکند))
همان گرامی داروی دیگری را تجویز میفرمایند: ((غسل الثیاب یذهب بالهمّ و الحزن))(2)
((شستن لباس و نظیف نگهداشتن آن،همّ و حزن را از بین میبرد.))
و نیز فرمود:((من وجد همّاً فلا یدری ما هو فلیغسل رأسه))(3)
((کسی که حزنی به دلش نشسته و نمی داند و نمیداند که این دل گرفتگی از کجا سرچشمه گرفته،سرش را بشوید رفع حزن میشود.))
امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق عرضه می دارد: (( اللهم انت عدتی ان حزنت.))((خدایا تویی ذخیره ام هنگام حزن واندوه.))
به عبارتی حزن آن حالت حسرت و ناراحتی است که انسان در اثر از دست دادن محبوب یا فوت مطلوب پیدا میکند و از مقدرات الهی اظهار ناراحتی می نماید.
((اَلا انّ اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون))(4)
آگاه باشید که دوستان خدا ترس ندارند و محزون نمی شوند.
به این علت که اولیا خدا میدانند که آنچه در عالم موجود است از حیوان و نبات و جماد و اموال همه و همه در معرض فنا و زوال میباشند و هیچکدام باقی نخواهند بود، لذا خیالات فاسد از ذهن آنها بیرون میرود و دلشان به وسایل فناپذیر دنیایی گره
ص :42
نمیخورد و بلکه دل را با خدای خویش و خواسته های او تعلق میدهند. اولیاء خدا یک نوع اعتماد و وثوق خاصی به پروردگار خویش دارند به همین جهت در همه کارها جز به کس دیگری متکی نمیشوند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود:
((من اغتر بالعبید اذله الله))(1)
((هرکس به بندگان خدا توکل کند خداوند او را ذلیل خواهد کرد.))
امام صادق علیه السلام برای برطرف کردن غم و اندوه دعایی را به بعضی اصحاب خود تعلیم داد. خوب است آنانی که احساس اندوه و افسردگی میکنند به نسخه التیام دهنده آن امام بزرگوار عمل کنند:
((اعددت لکل عظیمة لا اله الا الله و لکل هم و غم لا حول و لا قوة الا بالله محمد صلی الله علیه و آله النور الاول و علی النور الثانی و الائمة الابرار عدة للقاءالله و حجاب من اعداء الله ذل کل شیء لعظمة الله و اسئل الله عزوجل و الکفایة))(2)
ص :43
ظاهر مطلب آن است که صفت حسادت در همه هست، با این تفاوت که مومن آن را از درون تجاوز نمیدهد ولی فاسق با غیبت و تهمت و آبرو ریختن و کارشکنی و امثال آنها حسادت خویش را اظهار می کند.
رسول الله صلی الله علیه و آله میفرمودند: ((سه چیز است که کسی از آن رهایی ندارد. الظن و الطیرة، و الحسد و ساحدثکم بالمخرج من ذلک.گمان بد بردن، فال بد زدن، و حسد ورزیدن و من راه رهایی از آنها را به شما میگویم.اذا ظننت فلا تحقق، و اذا تطیرت فامض و اذا حسدت فلا تبغ. اگر به کسی گمان بد بردی در پی جستجو و تحقیق بر نیا، و اگر فال بد زدی از آن صرف نظر کن و کار را انجام بده و اگر حسد ورزیدی به فساد و ستم دست نزن.))(1)
به هر حال حسد در مواقع شدت، خالی از گناه نیست. زیرا هر چند که شخص حسود ظاهرا خود را از حسد پاکیزه ساخته است، اما در باطن زوال نعمت محسود را میخواهد و در نفس او نیز تنفری نسبت به این حالت وجود ندارد، و این حالت حتما گناه است. درمان عملی آن به این است که به خود خطاب کند که تو عوض آنکه نابودی و زوال نعمت را از طرف مقابل بخواهی، تقاضای چنین نعمتی را از خدای قادر متعال بر خود بنما و خیلی راحت و آسان از کنار مسائل بگذر و این قدر خودخوری مکن و
ص :44
خویشتن را زجر مده!!
راه دیگر عمل به ضد است، مثلا اگر حسد وی را وادار به سرزنش کرد، زبان به مدح و ثنا گشاید، و یا اگر او را به سوی تکبر فرمان داد، نفس خویش را ملزم به تواضع کرده و از طرف مقابل معذرت خواهی کند و یا اگر حسادت او را از عطاء و بخشش منع نمود نفس را به بخشش بیشتر وادار سازد.پیداست که با چنین روش کم کم حسد ریشه کن خواهد شد.
ذکر حق پاک است و چون پاکی رسد****رخت بر بندد برون آید پلید
میگریزد ضدها از ضدها****شب گریزد چون برافزود ضیاء
و اینک جا دارد که مروری به بیان شیوا و آموزنده امام صادق کنیم، باشد که در این رهگذر ان شاءالله به هیچکس رشک نبریم:
((((حسود زیان خود را قبل از ضرر رساندن به فرد مورد حسد، مهیا میسازد. او مثل شیطان میماند که به سبب حسادت برای خود لعنت و برای آدم مقام رفیع برگزیدگی و هدایت الهی و ارتقاء به مقام دریافت حقایق را باقی گذارد. پس اگر مورد حسد قرار کرفتی خود حسد مورز، چرا که ترازوی اعمال حسود در روز قیامت همواره سبک است و میزان اعمال کسی که به او حسد میورزد، سنگین است، و در حالی که رزق و روزی الهی قسمت شده است، پس رشک و حسد برای حاسد چه سودی خواهد داشت و کدام زیان را به محسود میرساند!
اصل و ریشه حسد از کوری قلب و انکار الطاف الهی است که این دو، دو بال کفتر هستند. به وسیله حسد بود که پسر آدم (در اثر قتل برادر خویش) به حسرت ابدی دچار گشت و خود را گرفتار هلاکتی نمود که هیچگاه از آن رها نخواهد شد.))(1)
آری حسود اعتماد به نفس را از دست میدهد و همیشه خود را عاجز و ناتوانبرای ترقی و رسیدن به مقامات عالیه مادی و معنوی میبیند. حسودان باید در رسیدن به آرزوهایشان به مواهب و نیروهای خدادای که دارند
ص :45
اعتماد کنند و اگر تلاش کردند و به جایی نرسیدند عوض حسادت از خدا و جانب فضلش مسئلت نمایند که آنان را نیز موفق به کار مفید و پسندیده گرداند. شخص حسود قبل از آنکه به کسی که حسد میورزد ضرر برساند به خویش ضرر میزند و سرچشمه حسد کوردلی است.
اکثر جنایات و نزاع های خانوادگی ریشه حسادت دارند، وقتی حوادث تاسف آور قتل و جرح ها و اختلافات عمیق بین زن و شوهر و همکاران و نزدیکان را بررسی کنیم بالاخره سر از حسادت در می آوریم.
چه فتنه ها و درگیری های توام با کینه ورزی های طولانی که حسادت به بار می آورد. بنابراین نباید خطر حسد و حسودان را ساده وسرسری گرفت و باید از شر آنها به خدا پناه برد((و من شر حاسد اذا حسد))(1)
تذکر این نکته هم لازم است که ما نباید در انتخاب وسایل زندگی و امور مادی جوهره حسادت را در دل حسودان تحریک کنیم و باعث شویم که آنها با نگاه کینه توزانه خویش تمنای زوال نعمت را از ما بنمایند چنانکه تجربه نشان داده اشخاص تازه به دنیا رسیده با انتخاب وسایل پر زرق و برق زندگی، حسودان را تحریک نموده و مورد چشم زخم قرار گرفته و با یک حادثه دلخراش خود و خانواده خویش را نابود کرده اند!!
در حسد ترا ره در گلو****در حسد ابلیش را باشد غلو
کوز آدم ننگ دارد از حسد****با سعادت جنگ دارد از حسد
عقبه ای زین صعب تر در راه نیست****ای خنک آنکس حسد همراه نیست
این جسد خانه حسد آمد بدان****کز حسد آلوده گردد خاندان
خانمانها از حسد گردد خراب****باز شاهی از حسد گردد غراب
ص :46
دل مومن با صفاتر از آن است که کینه کسی را در دل نگه دارد و اگر در کحفلی از کسی آزاری ببیند به محض خروج از آن دل را از ملالت او خالی میکند. امام صادق علیه السلام میفرمودند:
((المومن یحقد مادامفی مجلسه فاذا قام ذهب عنه الحقد.))(1)
((کینه به دل گرفتن مومن کوتاه است فقط تا وقتی است که در مجلس حضور دارد وقتی بر میخیزد و محفل را ترک میکند دیگر کینه به دل ندارد))
گاهی مشاهده میشود که بعضی کینه دیرینه دارند و پس از گذشت سال ها هنوز از لغزش طرف خطاکار نگذشته اند. بدون شک چنین دلی مکدر و تاریک خواهد بود و اگر کسی بخواهد در جهان آخرت خداوند تبارک و تعالی از لغزش هایش صرف نظر کند باید نسبت به بندگان او در دنیا اهل گذشت و اغماض باشد.
شخص کینه توز باید بداند که هر اندازه این حالت در قلب او تقویت شود بر غم و اندوه وی افزبوده خواهد شد و اگر اگر عفو کند به تقوی نزدیکتر است.
((و ان تعفوا اقرب للتقوی))(2)
((معتب میگوید:امام کاظم علیه السلام در نخلستانی مشغول بریدن خوشه های خرما بودند، در این هنگام غلامی از غلامان آن گرامی دسته ای از خوشه های خرما را گرفته و به پشت
ص :47
دیوار پرتاب کرد. من به دنبال وی رفتم و او را گرفته و خدمت امام برده و گفتم: قربانت شوم، این غلام، چند خوشه خرما دزدیده است.
امام او را صدا زد، به وی فرمود: آیا گرسنه هستی؟ گفت: خیر، آقای من، فرمودند آیا عریانی؟ گفت خیر آقای من، فرمودند: پس به چه جهت این خوشه ها را برداشتی؟ گفت هوس خرما کرده بودم! امام فرمودند: برو که خرما از آن توست.او را آزاد بگذارید))
همان گرامی فرمودند: ((الرفق نصف العیش))(1)
((مدارا و نرمش در رفتار، نیمی از زندگی همراه با خوشی است))
راه دیگر علاج کینه برخورد شایسته و چهره باز است، به این طریق میتوان کدورت را برطرف کرد همچنان که نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
((حسن البشر یذهب بالسخیمه))(2)
((چهره گشاده حرارت کدورت را از بین میبرد))
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر****ببند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست****سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
در آسمان نه عجب گر بگفته حافظ****سرود زهره برقص آورد مسیحا را
یکی از ابتلائات زمامداری امور مردم درگیری های سیاسی است که نوعا در نصب و انتساب افراد و انتخاب پیش می آید و در همین جاست که خط و خطوط سیاسی ترسیم میوشد که ظاهرا در تمامی مجامع دنیا یک امری طبیعی است، ولی چیزی که هست در نظام اسلامی چون انتصاب و انتخاب بر اساس معیارهای الهی و معنوی است بنابراین کسی حق ندارد رقیب سیاسی خود را ضایع کند و بدون ملاک برای آنکه خود جای پایی پیدا کند طرف مقابل را با زدن برچسب های بی پایه و دروغ از صحنه به در کند، البته چون در این نظام ارزش ها و احترام افراد به تقوی است((ان اکرمکم عندالله اتقاکم))اگر کسی بی تقوی باشد خود به خود از صحنه به در خواهد شد و مردم با رشد و
ص :48
آگاهی که پیدا کرده اند زیر بار بی تقواها نخواهند رفت.
روی سخن با متدینین است که میخواهند با سرمایه تقوی به میدان مبارزات سیاسی گام بردارند. این طور نباشند که برای رسیدن به میز ریاست رقیب را یک پول سیاه کنند تا خود مطرح شوند!!
و همنطور اگر بنا بر تشخیص مردم از آراء کمتری برخوردار شدند..نباید یقه پاره کنند و آنچه را سزاوار نیست به رقیب پیروز نثار کنند. در جراید خواندم که در انتخابات اخیر فرانسه بین دو نفر رقابت تنگاتنگی رخ داد، آراء خیلی به هم نزدیک بود، یکی بر دیگری پیروز شد، رقیب شکست خورده فردای آن روز با دسته گلی زیبا به حض.ر رقیب پیروز رفت ، پس از تقدیم گل ها، گفت: پیروزیت را به تو تبریک میگویم و امیدوارم در خوشبختی و سعادت ملت فرانسه کوشا و موفق باشی!
اینها در دنیای خودشان اینگونه برخورد میکنند و ما به طریق اولی باید این گونه باشیم؛ در مواقع شکست مالک نفس بوده حالمان تغییر نکند بلکه از خداوند تبارک و تعالی مسئلتا جوییم که پروردگارا رقیب پیروز را در خدمت به دین و مردم موفق بدار.
مومنین حب و بغض خود را ضایع نمینمایند و علیه او سعایت و شکایتی به راه نمی اندازند تا آبروی او را ببرند و یا خدای ناکرده به خاطر روابط و کانال هایی که سراغ دارند باعث شوند که شخص مورد نظرشان از کار برکنار شود و گرفتار گردد!!
((الا انبئکم بالمومنین؟ من ائتمنه المومنون علی انفسهم و اموالهم، الا انبئکم بالمسلم؟ من سلم المسلمون من لسانه و یده و المهاجر من هجر السیئات و ترک ما حرم الله، و المون حرام علی المومن ان یظلمه او یخذله او یدفعه رفعه))(1)
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند:
((میخواهید مومن را به شما معرفی کنم؟ مومن کسی است که مومنین او را برجان و مال خود امین دانند، می خواهید مسلمان را برای شما معرفی کنم؟ مسلمان کسی است
ص :49
که مسلمانها از زبان و دستش در امان باشند، و مهاجر کسی است که بدی ها را کنار گذارد حرام خدا را ترک کند و بر مومن حرام است که نسبت به مومن ستم کنند و یا او را ضایع کند و یا پشت سرش بدگویی نماید و یا او را از خود براند.))
ص :50
از آنجایی که انسان به خود علاقه مفرط دارد، لذا وقتی تعریف او را میکنند بر خود میبالد و مباهات میکند و گاهی آنقدر مدح و ثنا بالا میگیرد که امر بر ما مشتبه می شود و خیال میکنیم که واقعا تعریف ها و تجمید ها واقعیت دارد و به طور نا خودآگاه معتاد و مشتاق تعریف و مدح مردم میشویم. تا آنجا که اگر کسی زبان چاپلوسی نداشته باشد مطرود ما خواهد شد.
مسلما هر جامعه ای که به چنین دردی مبتلا شود گرفتار فاجعه خواهد شد و سرانجام زبان انتقاد بسته شده و هیچ شخص دلسوزی حق اظهار نظر نتواند داشت.
مولایمان علی میفرمودند: (( نادانترین مردم، کسی است که فریب سخن ستایشگر چاپلوسی را بخورد که زشت را در نظرش زیبا جلوه میدهد و خیرخواه را منفور او میسازد.(1)
راه درمان درد حب مدح و ثنا بی تفاوتی ما در برابر آنچه مردم از باب تعریف میگویند و همچنین توجه به موارد ذیل:
1-باور داشتن آنچه را که مدح کننده درباره اش میگوید دروغ است، در نتیجه هیچوقت احساس غرور و عجب نمیکند.
2-باور داشتن آنچه را که شخص ثنا گو به او نسبت میدهد بدان معتقد نیست بلکه
ص :51
از روی ترس یا طمع میگوید بنابراین تاثری بر روان نخواهد گذاشت.
3-آنچه از صفات و کمالات که وی را بدان ها میستایند اگر در او نباشد در واقع او را به مسخره گرفته اند و اگر در وی هست وابسته و در گرو عاقبت کار است.((والعاقبة للمتقین))آیا میتواند بار ایمان و تقوی را به آخر برساند!؟
4-هرگاه کسی تعریف و تحسینش کرد به یاد عیب ها و نقائض خویش بیفتد و در پیشگاه پروردگار احساس شرمندگی کند و عوض آنکه مدح مداحان باعث غرور و طغیان او شود زبان به استغفار و توبه برای لغزش هایش بگشاید
خوشا آنان که ترک کام کردند****به کام عار ننگ از نام کردند
به خلوت انس با جانان گرفتند****به عزلت خویش را گمنام کردند
به شوق طاعت و ذوق عبادت****شراب معرفت در جام کردند
به حق بستند چشم گوش و دل را****محبت را به عرفان رام کردند
به حق پرداختند از خلق رستند****به شغل خاص ترک عام کردند
نظر را وقف کار دل نمودند****به جان این کار را اتمام کردند
مولایمان علی علیه السلام فرمود: ((حب الاطراء و المدح من اوثق فرص الشیطان))(1)
دوست داشتن مدح و ثنای مبالغه آمیز از محکم ترین فرصت های شیطان است.
البته این یک فاجعه برای امت است و سرانجام زبان انتقاد بسته شده و هیچ فرد دلسوزی حق اظهار نظر نخواهد داشت. شک نیست انسان به طور طبیعی علاقه مند است که دیگران تعریف و مدح او را نمایند. زیرا که مدح دلالت بر حشمت و جاه و جلال ممدوح میکند حشمت و جاه هم چون که زور و قدرت را همراه دارد لذت بخش است.
علاج این درد بی تفاوتی در برابر مدح و ثناء مردم است. اگر باور کنیم که آنچه را که مدح کننده درباره ما میگوید دروغ است دیگر احساس غرور و عجب نمیکنیم و یا باور کنیم آنچه را که شخص ثناگو به ما نسبت میدهد بدان معتقد نیست بلکه از روی
ص :52
ترس و اجبار و یا چاپلوسی میگوید تاثیری بر ما نخواهد گذاشت، ثانیا باید متوجه این معنی باشیم که تا مادامی که سر کار پست حساسی نبودیم تعریف و تمجیدی وجود نداشت ولی به محض اینکه به عنوان وزیر و یا وکیل و یا مدیر انتخاب شدیم سیل تبریکات در صفحات اول روزنامه ها سرازیر شد!! مومنین باید بدانند که متملق سلامش مثل سلام گرگ حساب شده و برای روز مباداست.
هروقت تعریف مارا کردند به یاد عیب ها و نواقص خویش بیفتیم و احساس شرمندگی در پیشگاه پروردگار کنیم و زبان به استغفار وا کنیم تا اثرش از بین برود.
امام محمد باقر علیه السلام می فرمودند:
((ان مدحت فلا تفرح و ان ذممت فلا تجزع))(1)
((اگر مدحت کردند شادمان نباش و اگر بدی تو را گفتند آه و ناله براه نینداز))
امام صادق علیه السلام فرمودند:
((لا یصیر العبد عبدا خالصا لله عزوجل حتی یصیر المدح و الذم عنده سواء))(2)
((بنده به مقام خلوص واقعی نمیرسد مگر آنکه مدح و ذم مردم برایش یکسان باشد.))
و به بیان قرآن کسی که به کارهای نکرده علاقه مند باشد تا مدحش کنند بداند اهل عذاب و دوزخ است.
((لا تحسبن الذین یفرحون بما اتو و یحبون ان یحمدوا بمالم یفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب لهم عذاب الیم))(3)
و چقدر جالب امیرالمومنین هشدار می دهد:
((احذر من یطربک بما لیس فیک فیوشک ان ننهتک بما لیس فیک))(4)
((دوری بجوی از کسی که ترا به چیزی تعریف می کند و شادمانت می سازد که در تو نیست زیرا بعید نیست که بزودی ترا به چیزی متهم کند که در تو نیست))
ص :53
امیرالمومنین علیه السلام میفرمودند:
((ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب))(1)
((چشم ها خشک نمیشود مگر به خاطر قساوت قلب ها و قلب ها قسی نمیگردد مگر به خاطر کثرت گناه))
بنابراین از بیان حضرت مولا نتیجه میگیریم عامل اصلی خشکی چشم گناه است.
خواهی که رسی به کام، بردار دو گام****یک گام ز دنیا و دگر گام ز کام
نیکو مثلی شنو ز پیر بسطام****از دانه طمع ببر برستی از دام
دانه هرکسی مناسب با وضع روحی اوست و تا مادامی که در دام شیاطین و نفس اماره و بوالهوسی ها غوطه ور هستیم حال بکاء و گریه به درگاه حضرت احدیت نخواهیم داشت.
باید دید کار از کجا عیب دارد آبا لقمه حرام و کسب شبه دار باعث خشکی چشم شده ویا بساط معصیت که در خانه گسترده شده است!!
هرکسی خود را خوب می شناسد و خوب میفهمد که چه میکند و کجای کارش عیب دارد و به چه علت دیدگانش خشک شده است.
اقبال می گوید:
ص :54
تاک خویش از گریه های نیمه شب سیراب دار****کز درون او شعاع آفتاب آید برون
ذره ای بی مایه ای ترسم که تا پیدا شوی****پخته تر کن خویش را تا آفتاب آید برون
گاهی باید به چشمهایمان التماس کنیم حداقل به اندازه بال مگسی تر شود شاید رفته رفته از جمودت بیرون آید چند لحظه ای از خوف و خشیت حق و بهتر بگویم بر احوال زار خویش بگرییم.
حضرت صادق علیه السلام می فرمودند:
((ان لم یجئک البکاء فتباک فان خرج منک مثل الذباب فبخّ بخ))(1)
((اگر چشمانت خشک شد خود را به شکل گریه کنندگاندر آور و اگر به اندازه سر مگسی از دیدگانت اشکی غلتید به خود تبریک بگو))
گاهی به افرادی بر می خوریم که افتخار میکنند در تمام عمرشان دلشان نسوخته و اشکشان حتی در فقدان عزیزانشان جاری نشده و یا مشاهده میشود بعضی در ذکر مصائب اهل بیت پیامبر قطره ای اشک نمیریزند. این چنین اشخاصی مطمئن باشند که گرفتار شقاوت شده اند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله فرمودند:
((من علامات الشقاء جمود العین))(2)
((از نشانه های شقاوت خشکی چشم است))
مرحبا قومی که داد بندگی را داده اند****ترک دنیا کرده اند و از همه آزاده اند
طرفة العین نبوده غافل از حضرت لیک****سیل ها با این همه از دیده ها بگشاده اند
ص :55
ز آب و تاب تب الی الله غسل کرده در جهان****روی را برخاک پای اسجدوا بنهاده اند
ربنا گویند از او لبیک عبدی بشنوند****جمله سرمست الست از جرعه این باده اند
پیر انصاری تو میدانی که ایشان کیستند****فرقه ای بی کر و فر و زمره بی دل ساده اند
ابودردا، میگوید در تاریکی شب وارد نخلستان شدم صدای ضجه و شیون مردی که بسیار جانسوز گریه میکرد به گوشم خورد.آنقدر لحن مناجاتش گیرا و جذاب بود که مرا به سوی خود جلب کرد ولی وقتی نزدیک شدم دیدم مثل یک چوب خشک روی زمین افتاده است. وقتی بر چهره صاحب صدا نگریستم دیدم که مولایم امیرالمومنین علی علیه السلام است. شتابان خود را به خانه آن حضرت رساندم و اهل آن خانه از وضع آن گرامی با خبر ساختم و گفتم که علی علیه السلام از خوف خدا در نخلستان جان داد!
از داخل خانه پاسخ شنیدم که ابودرداء اشتباه میکنی علی علیه السلام نمرده است، بلکه اغلب شبها از خوف و خشیت الهی تاب نمی آورد.
شب شنیده است مناجات علی****جوشش چشمه عشق ازلی
فجر تا سینه آفاق شکافت****چشم بیدار علی خفته نیافت
ص :56
((اخی قلبک بالموعظة)) ((دلت را به موعظه زنده نگه دار))
این نصیحت امام امیرالمونین علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام است.
حال ببینیم چگونه دلمردگی با موعظه حل میشود. نخست باید قبول کنیم که همه ما محتاج به موعظه هستیم و هیچ کس نمیتواند احساس بی نیازی کند و بگوید من لبریز شده ام محتاج به پند اندرز دیگران نیستم، چرا که در کشاکش روزگار و اشتغالات مادی که برای همه هست گرفتار غفلت و بی توجهی نسبت به معنویات و تکالیف شرعی میشویم پس به ناچار می باید که گاهی خود را به قرآن که سراسر موعظه و پند است و یا به ائمه اطهار علیهم السلام و رهبران دینی عرضه دهیم و آنها با مواعظ خویش ما را از افسردگی و پژمردگی بیرون آورند.
((یا ابها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمومنین))(1)
((ای مردم:شما را از پروردگارتان موعظه ای همراه با شفای آن برای مرض ها که در سینه هاست رسیده و هدایت و رحمتی برای مومنان میباشد.))
سیره عملی یاران پیشوایان ما بر این بود که وقتی احساس کدورت و دلمردگی می کردند به محضر امام زمان خویش شرفیاب میشدند و از آن ذوات مقدسه تقاضای
ص :57
موعظه مینمودند و از آن مهم تر گاهی رسول الله با آن عظمت و جلالت که داشت به جبرائیل میفرمود: ((یا جبرائیل عظنی))(1) ((ای جبرئیل مرا موعظه کن))
آری موعظه دل را صفا میبخشد و زنگار دل را پاک کرده و حال نشاط و قدرت حرکت و سیر به سوی کمال به انسان میدهد.
امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمودند:
((المواعظ صقال النفوس و جلاء القلوب))(2)
((اندرزها و نصایح جانها را پاکیزه میکنند و قلب ها را صفا میبخشند))
سعی ناکرده در این ره به جایی نرسی****مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
اگر دل مرده ها و کسانی که گرفتار افسردگی شده اند هر از چند گاهی خود را در معرض موعظه خوبان قرار دهند قطعا وضع تغییر خواهد کرد و الا معنا نداشت که خدا به پیامبرش بفرماید: ((و ذکر فان الذکری تنفع المومنین))(3)
به اهل ایمان تذکر ده ، زیرا تذکر و پند مومنان را سود میبخشد تذکر یعنی یاد آوری آنچه در فطرت انسان وجود دارد و انسان از آن غافل است.
ص :58
علاج دنیا دوستی مقداری تفکر و توجه به پایان زندگی است که دنیا پل عبوری بیش نیست و همه در آن میهمان هستیم.
رسول خدا صلی الله علیه و له فرمودند: ((کونوا فی الدنیا اضیافا))(1)
((در دنیا خود را میهمان بدانید. چگونه میهمان اعتناء و دلبستگی به وسایل و لوازم زندگی صاحبخانه ندارد به همان شکل با دنیا برخورد کنید))
همان گرامی فرمود: ((کن فی الدنیا کانک غریب، او کانک عابر سبیل))(2)
((در دنیا همانند یک بیگانه و یا مثل رهگذر و عابر زندگی کن))
یک بار حضرت جبرئیل به حضرت نوح گفت:
((یا اطول الانبیا عمرا کیف وجدت الدنیا؟ قال: کدار لها بابان دخلت من احدهما و خرجت من الآخر))(3)
((ای بزرگسال ترین پیامبران، دنیا را چگونه یافتی؟ فرمود: مثل یک خانه دو درب از دری وارد شدم و از دری دیگر خارج گردیدم))
حواریون به حضرت عیسی گفتند: ((مالک تمشی علی الماء و نحن لا نقد رعلی ذلک؟ فقال لهم ما منزلة الدنیا و الدرهم عندکم؟
ص :59
قالوا حسن، قال لکنهما عندی والمدرسواء))(1)
((تو چه کرده ای که میتوانی (بدون وسیله) از آب رد شوی ولی ما قادر نیستیم؟
فرمود: قدر و منزلت دینار و درهم نزد شما چگونه است؟
گفتند: خوب و پسندیده، فرمود: اما نزد من بین دینار و درهم و کلوخ تفاوتی نیست))
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است****بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهاده است جهان****مشنو ای خواجه که بنیاد جهان بر باد است
دل بر این پیر زن اشوه گر دهر مبند****کین عروسی است که در عقد بسی داماد است
حاصلی نیست به جز غم به جهان خواجو را****خرم آنکس بکلی ز جهان آزاد است
حضرت امیر المونین علی علیه السلام فرمودند:
((مثل الدنیا ماء البحر کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتی یقتله))(2)
مثل دنیا مثل آب دریاست؛ شخص تشنه هرچه بیشتر بخورد تشنگی او زیادتر میشود تا بالاخره او را میکشد))
راه معالجه و درمان دنیا طلبی و عشق به دنیا نگاه ژرف و عمیق به دنیاست! مولایمان علی در سفارشات آموزنده خود میفرمود: ((به دنیا، همچون وارهیدگان از دنیا، بنگرید، زیرا که آن بزودی، ماوی گزیده ساکن خود را میراند و بهره مند آسوده خاطر را دردمند می سازد، به دنیایی که رفته و پشت کرده است امید بازگشت نیست و معلوم نیست در آینده چه روی خواهد کرد تا منتظرش بود))(3)
ص :60
آن سرزنش که کرد ترا دوست حافظا****بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده ای
راستی اگر هر فردی به آنچه خداوند تبارک و تعالی برایش مقدر کرده قانع باشد و پا از گلیم خویش فراتر ننهد آیا همیشه عزیز و سربلند نخواهد بود!؟
((من قنع بالمقسوم استراح من الهم و الکدوالتعب))(1)
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: (( هرکس به آنچه سهم و قسمت اوست، قناعت کند از هم و غم و گدایی و زحمت، راحت خواهد بود))
معمولا حرص و طمع به مال اندوزی و زیاده طلبی باعث پذیرش ذلت و زبونی اشخاص میشود اگر برای توسعه دادن به زندگی از این وآن تقاضای مادی کنی در صورتی که طرف کریم النفس باشد عزت و آبرویت خدشه دار و نابود میگردد
از کلمات قصار حضرت علی علیه السلام است که ((لا ذل کذل الطمع))(2)
((هیچ ذلتی به اندازه ذلت طمع و چشم دوختن به مال مردم انسان را ضایع نمیکند))
مردی به امام صادق علیه السلام از حال خود شکایت کرد که من در تکاپوی پیدا کردن معاش هستم، به دست هم می آورم ولی نفسم به آن مقدار قانع نمیشود و مرتب میل به بیشتر دارد، چیزی بفرمایید تا خود را معالجه کنم و سرکشی نفسم را ثمری بخشد؟
فرمود: (( ان کان ما یکفیک یغنیک فادنی ما فیها یغنیک و ان کان ما یکفیک لا
ص :61
یغنیک فکل ما فیها لا یغنیک))(1)
((اگر آنچه مخارج ترا کفایت میکند نفست را بی نیاز کند به کمترین مقدار از دنیا راضی و خرسند خواهی شد ولی اگر به مقدار کفایت نفست راضی نشود، تمام آنچه در دنیاست ترا راضی و بی نیاز نخواهد کرد))
یکی از مصادیق ذلت پذیری زیر بار قرض های سنگین رفتن است.
همان گرامی فرمودند: ((الدین غم باللیل و ذل بالنهار))(2)
((زیر بار قرض رفتن غم و غصه در شب و ذلت در روز است))
مقروض وقتی شب در بستر استراحت قرار میگیرد یاد قرض و دین خود می افتد.
غم و اندوه او را فرا میگیرد و ساعت ها بیدار میماند و خوابش نمیبرد و روز هم با برخورد طلبکار ها شرمنده و خجل و زبون میگردد.
و چقدر زیبا و جالب حضرت امیرالمونین علی علیه السلام سفارش می کند که:
((و اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا))(3)
((و گرامی دار خویشتن را از هر زبونی و پستی هر چند ترا به نعمت های بی شمار رساند. زیرا هرگز برابر آنچه از نفس خویش صرف میکنی عوض نخواهی یافت و بنده دیگری مباش که خدا ترا آزاد قرار داده است))
ملا احمد نراقی میفرماید:
تا بکی گه ناز این گه ناز آن****محفلم خالی کنید ای دوستان
هر سری را یک هوای دیگر است****این من بیچاره را خود یکسر است
یکسر و سودای یک عالم کجا****لوحی و صدرنگ ضد هم کجا
چون نشاید جمع این اضداد کرد****خویش را باید ز پند آزاد کرد
بند بگسل جان من آزاد شو****فارغ از هم بستن اضداد شو
ورنه باشی روز و شب در زیر بار****نی ترا کاری گشاید نه از تو کار
ص :62
ناز پرورده تنعم کی برد ره بدوست****عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
تن کار ندادن در هر زمینه ای خسران دنیا و آخرت را همراه خواهد داشت و در مقابل ریاضت و قبول زحمت سود دنیا و آخرت را در پی دارد.
علی علیه السلام فرمودند:
((من استدام ریاضة نفسه انتفع))(1)
((هر که به ریاضت دادن خویش ادامه دهد منفعت میبرد))
در امور دنیوی و تهیه وسایل خود و خانواده تلاش و تکاپو رمز موفقیت و نوعی عبادت محسوب میشود.
در امور اخروی و آماده نمودن توشه سفر آخرت نیز جدیت و سعی عامل اصلی سعادت و نیکبختی است.
همان بزرگوار فرمود: ((استفرغ جهدک لمعادک یصلح مثواک))(2)
((جد و کوشش خویش را برای آخرت به کار بند تا جایگاهت نیکو باشد))
قرآن گشایش راه ها و رسیدن به مقصد نهایی و در زمره محسنین شدن را مشروط به تلاش و فعالیت میداند.
((والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین))(3)
ص :63
((کسانی که در راه ما مجاهدت کرده اند به راه های خویش هدایتشان میکنیم که خدا با نیکو کاران است))
فتح موصلی میگوید((با قافله حجاج در بیابان حرکت میکردم مقداری از قافله کناره گرفتم ناگاه در میان بیابان چشمم به پسری افتاد که تنها میرود، گفتم سبحان الله بیابانی بی آب و گیاه پسری تنها کجا میرود، نزدیک او رفته سلام کردم گفتم اراده کجا دارید؟
گفت به زیارت خانه خدا میروم. گفتم آقای من! شما که صغیر هستید هنوز تکلیف بر شما واجب نشده؟!
فرمود: ((یاشیخ ما رایت من هو اصغر سنا منی مات))((آیا ندیده ای از من کوچکترها مرده اند))
گفتم زاد و توشه و مرکب سواری شما چیست؟ فرمود:
((زادی تقوای و راحلتی رجلای و قصدی مولای))
((توشه ام تقوای من است مرکبم پاهایم و با همین توشه و مرکب به سوی مولای خودم میروم))
عرض کردم آقای من شما که هیچ غذایی همراه ندارید؟ فرمود: اگر شخصی ترا دعوت به خانه خودش بکند شایسته است که غذای خود را برداری و به خانه او ببری؟ گفتم نه، فرمود آنکسی که مرا به خانه خود دعوت نموده غذایم نیز خواهد داد.عرض کردم تند بروید تا به قافله برسید . جواب داد بر من لازم است سعی و کوشش و بر اوست که مرا برساند. نشنیده ای که خودش میفرماید: (( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین))((و پس از جدا شدن از آن گرامی و پرسش از مردم متوجه شدم که آن آقا حضرت زین العابدین علی ابن الحسین علیهما السلام بوده است.))(1)
بیاییم از بزرگان دین بیاموزیم و تن به کار دهیم که از بی عملی کسی به جایی نخواهد رسید.
ص :64
تا هست غم خودت نبخشایندت****تا با تو، تو هست هیچ ننمایدت
تا از خود و هر دو کون فارغ نشوی****این در مزن خواجه که نگشایندت
امام صادق علیه السلام می فرمود:
شیعیان ما چو خوش مردمی هستند و چقدر نزد خداوند مقرب میباشند و چقدر خوب پروردگار در روز قیامت با آنها معامله میکند. سوگند به خدا اگر مردم بزرگ نشمارند و بعضی بر یکدیگر تفاخر نکنند ملائکه آشکارا بر شیعیان و پیروان ما سلام می کنند))(1)
این همه لطف و عنایتی که نسبت به شیعیان ابراز شده به خاطر چیست؟ آیا غیر از آن است که اشاره به آن گروه میباشد که وظایف شرعی و اخلاقی خود را به بهترین وجه انجام میدهد و به خود اجازه گستاخی در انجام معاصی و گناهان نمیدهند.
همان گرامی فرمودند:
((لاینالوا ولایتنا الا بعمل اورع))(2)
به ولایت ما نخواهد رسید مگر به پرهیزکاری و عمل.
نه من زبی عملی در جهان ملولم و بس****ملالت علما هم ز علم بی عمل است
برای پیشرفت در عمل و استقامت و ثبات قدم در النجام وظایف شرعی و تکالیف الهی توجه به چند نکته لازم است.
1-دقت و توجه در حالات کسانی صاحب عمل بودند و در مراتب بالای عمل قدم زدند، زیرا آگاه شدن از جریان حالات ایشان، انسان را به شوق و ذوق می اندازد و امکان ترقی و پیشرفت را در ما سهل و آسان میکند.
2-توجه به دستورات الهی و آنچه به عنوان احکام دینی برای ما فرستاده و عمل به آنها ثمره آن در زندگی دنیا و جهان آخرت بخوبی مشهود است.
3-توجه به آنچه خداوند نهی فرموده که باعث میشود از هر ضرر و خطر و ناراحتی محفوظ بمانیم.
ص :65
4-عبرت گرفتن از کسانی که بی عمل بودند و عواقب سوء آنها!
5-پیروی از سیره عملی رسول خدا و اهل بیتش.
مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست****میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
حافظا تکیه بر ایام چون سهو است و خطا****من چرا عشرت امروز به فردا نکنم
ص :66
درمان ریا به کار میسر و حتمی خواهد بود یکی تمرین و مداومت به اعمال مخفی و دور از چشم خلق و دیگر قانع کردن خود که پس هرکار پسندیده توقع پاداش و مدح و تشکر نداشته باشد.
کسی که با خدای خویش حساب جاری باز کرده باشد مدح و ذم مردم برایش یکسان است چون میداند جزای پروردگار بالاترین و بهترین است.
رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمودند:
((اعظم العبادة اجرا اخفاها))(1)
((بالاترین عبادت ها از جهت اجر و پاداش آن عبادتی است که در پنهانی انجام گیرد.
حضرت عیسی به حواریون میفرمود: ((وقتی روزه میگیرید موی سر و محاسن خود را روغن بزنید، لبها را چرب کنید تا مردم متوجه نشوند شما روزه هستید. در آن هنگام که با دست راست احسان میکنید آنقدر بی سر و صدا باشد که دست چپ شما متوجه نشود!!))(2)
و باز درباره توقع پاداش و ستایش از طرف مردم عرض میکنم که خوب است مقداری اندیشه کنیم که اولا آیا این دنیا میتواند جایگاه پاداش اعمال ما باشد و یا انسان های محتاج و ضعیف میتوانند جزای اعمال ما را بدهند؟!
ص :67
و ثانیا خدا که بارها فرموده اند به احسن و جه من پاداش اعمال خیر شما را خواهم داد پس چه جای ریاکاری و تظاهر است؟!
((و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانو یعملون))(1)
((محققا پاداش آنها را بهتر از آنچه در دنیا عمل کرده اند خواهیم داد ))
((ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقامو الصلوة و آتوا الزکاة لهم اجرهم عند ربهم))(2)
((کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و نماز به پا داشته و زکات داده اند، پاداش آنها نزد پروردگارشان است))
بهر تقدیر کسی که عملش را به قصد قربت و برای خدا انجام میدهد نه از تحسین و اقبال مردم مغرور میشود و نه از تخریب و تکذیب آنها متاثر و ناراحت میگردد.
بستگی دل بغیر دوست زیان است****بستن با دوست سود هردو جهان است
سود و زیان نیست در معامله عشق****عاشق صادق بری ز سود و زیان است
در اینجا لازم است به مواردی از مصادیق ریا اشاره شود تا در این رهگذر از نیرنگ شیطان و نفس اماره برحذر باشیم.
شخصی به خاطر روزه و یا جهاد و یا حج به مشقت افتاده رنگ زرد و پریده ای پیدا کرده و ضعف و گرسنگی به او فشار آورده با همین کیفیت در اجتماع حضور مییابد تا رخ زرد و ژولیده خود را به مردم نشان دهدتا مردم بگویند فلانی چقدر غصه اسلام را خورده و یا چقدر برای عبادت و شب زنده داری بی خوابی کشیده که به این صورت درامد، ای وای که چه زحمت بیهوده و خود را بسختی انداختن است!!
ای بسا کس که عببادت ها کند****دل به رضوان و ثواب آن نهد
خود حقیقت معصیت باشد خفی****بس کدر، کانرا تو پنداری صفی
خواجه پندارد که طاعت میکند****بی خبر کز معصیت جان میکند
از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال شد راه نجات در فردای قیامت چیست؟ فرمود: راه نجات
ص :68
آن است که به خدا نیرنگ و خدعه نزنید که خدا شما را تلافی خواهد کرد، عرض شد خدعه زدن به خدا چگونه است؟
فرمود: امر الهی را اجرا کند اما برای جلب توجه غیر خدا . بنابراین بترسید از خدا درباره ریا زیرا که: ریا شرک به خداست، بدان که ریاکار در روز قیامت با چهر نام خوانده میشود، ای کافر ، ای فاجر، ای نیرنگ باز، ای زیانکار عمل تو از بین رفت و اجر تو ضایع شد، امروز برای تو نجاتی نیست. بنابراین اجر و پاداش خود را از آن کس مطالبه کن که کار را در دنیا برای او کردی.(1)
گر ز چشم همه خلق بیفتم سهل است****تو مپندار که مخذول تو را ناصر نیست
اشخاصی هستند به قول معروف که نان را به نرخ روز میخورند و شعارشان این است که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو اگر در جماعت زهاد و اهل معرفت شرکت کنند حالت زهد به خود میگیرند احیانا ریش موقتی میگذارند تا بیگانه با آن جمع نباند و همین افراد اگر در جمع فساق درآیند میگویند محیط ایجاب میکند که لباس فاخر بپوشیم و قیافه عوض کنیم و الا از چشم آنها می افتیم و در واقع هدف اصلی، ریاکاری نسبت به هردو گروه است البته ریا مرضی است که به زودی تشخیص داده نمیشود، به قدری ملموز و مخفیست که درباره اش گفته اند ریا همانند راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریک و سیاه روی سنگ سیاه است و بارز ترین مصداق ان به این صورت است که شخص ریاکار مقید است کار خوب خود را جلا و جلوه دهد تا مردم او را تذکیه کنند
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
((الرجل یعمل شیئا من الثواب لا یطلب به وجه الله انما یطلب تذکیه الناس یشتهی ان یسمع به الناس فهو الذی اشرک بعبادة ربه))(2)
((شخصی کاری شایسته ای را انجام میدهد اما نه به خاطر خدا بلکه برای آنکه مردم اورا تذکیه کنند و مقدسش خوانند و دوست دارد که عمل خویش به گوش مردم برسد این همان کسی است که شرک در عبادت نموده است
ص :69
دلیل ریاکاری چنین اشخاصی آن است که اگر مطمئن شوند از عمل انها کسی با خبر نمیشود و تقدیر و تشویقی در بین نیست هرگز کار را انجام نمیدهند و اگر هم گاهی در خلوت انجام بدهند بالاخره در اجتماع برای مردم بازگو میکنند و بارها میگویند تا به حساب خود زحمتشان از بین نرود!
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
((للمرائی ثلث علامات یکسل اذا کان وحده و ینشطا اذا کان عنده احد و یحب عن یحمده فی جمیع اموره))(1)
((برای ریاکار سه نشانه است:
1-عمل را در تنهایی و خلوت با کسالت انجام میدهد، در میان مردم با نشاط و سرحال و دوست دارد هرکاری را انجام داد اورا ستایش کند.
در مورد دو علامت اول بارها شاهد بوده ایم بعضی در محافل توسل و دعا چون درمیان مردم هستند حال بکا و گریه عجیبی دارند دعا را با سورپز و گداز خاصی میخوانند ولی همان دعا را در تنهایی بی حال و با کسالت میخوانند. هنگامی که در خانه و خلوت نماز میخوانند با حذف مستحبات ولی در مجالس و مساجد با اذان و اقامه و قرائت کامل، رکوع و سجود طولانی و با اضافه تعقیبات و مستحبات.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
((ما زاد خشوع الجسد علی ما فی القلب فهو نفاق))(2)
((اگر خشوع و تواضع جسم از خشوع در دل بیشتر باشد نزد ما نفاق محسوب میشود))
در مورد علامت سوم هم نباید از مردم توقع ستایش و تشکر را داشت و اگر کار برای خدا انجام شده حتی سرزنش و ملامت مردم عین لطف و شیرین است.
این هم یک نسخه از رسول الله صلی الله عایه و آله درباره وسوسه ریا داشتن:
((هرگاه یکی از شما مشغول نماز بود و شیطان به سراغش آمد و گفت: تو ریا میکنی، تا جایی که میتواند نمازش را طول دهد به شرط آنکه وقت فریضه فوت نشود و اگر مشغول کاری آخرتی بود تا جایی که میتواند آنرا به درازا کشاند و اگر سرگرم کاری دنیوی بود آنرا رها کند.))(3)
ص :70
((ان هذه القلوب تستئو کما یستئو الحدید اذا اصابه الماء قیل و ما جلاوها قال کثرة ذکر الموت و تلاوة القرآن))(1)
این کلام پیامبر صلی الله علیه و آله است که: دلها مثل آهن در آن هنگام که با آب ملاقات میکنند، زنگ میزند نیز زنگ خواهد زد. عرض شد چگونه میتوان زنگ دل را برطرف کرد. فرمود : به زیاد یاد کردن مرگ و تلاوت قرآن.))
این یک امر طبیعی است که در معاشرت ها و برخوردهای اجتماعی و بطور کلی غفلت از خود و خدای خویش ، دل مبتلا به زنگ زدگی میشود و علاج آن همانطور که پیامبر گرامی فرمودند به دوچیز است: یاد لحظات حساس مرگ و روی آوردن به قرآن.
در شفابخشی قرآن جای هیچگونه تایید نیست همچنانکه حضرت علی فرمودند:
((لا تستشفین بغیر القرآن فانه من کل داع شفاء))(2)
((از هیچ چیز غیر از قرآن شفا نطلب زیرا به تحقیق،قرآن شفای همه دردهاست.))
همان گرامی میفرمودند: (( و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور.))(3)
((و از قرآن و نورانیت آن طلب شفا کنید که قران شفای سینه های بیمار است))
ص :71
و قرآن حرف آخر را زده که:
((و تنزل من القرآن ما هو شفاء رحمت للمومنین))(1)
((و نازل کردیم قرآن را تا شفا و رحمت برای اهل ایمان باشد))
پس غافل از روی آوردن به قرآن نباشیم که تلاوتش دلها را صفا میبخشد و زنگار دل را پاکیزه میکند.
((جلاء هذه القلوب ذکر الله و تلاوت القران))(2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ((جلا و صفا دادن به این دل ها به جلا و صفا دادن به این دلها بتوسط یاد خدا و تلاوت قرآن میسر است.))
لاف عشق گله از یار زهی لاف دروغ****عشق بازان چنین مستحق حجرانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد****دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
راه سوم که از نوع بهترین محسوب میشود توبه واقعی از گناهان است. شک نیست که دل و روح انسان در اثر گناه صفا و لطافت خود را از دست میدهدو پرده سیاهی سراسر وجود آدمی را فرا میگیرد. آیینه را ملاحظه کرده اید که چگونه جهره های زیبای انسانی را با جلوه و جلای خاصی نشان میدهد.حالا الگر بر روی آن گرد و غبار نشست و دچار آلودگی شد دیگر صفا و جلا ندارد و چهره شمار ابه گونه ای دیگر نشان میدهد.دل من و شما همچون آیینه زنگار پذیر است.
وقتی بر گناه افزوده میشود آلودگی و تیرگی دل بیشتر میگردد تا آنجا که روی صفا و سعادت را به خود نخواهد دید.
به هرحال توبه وسیله ای خوب است تا اسنان تیرگی و زنگار را از دل و جانش بزداید و صفای باطن پیدا کند.
هست جنت را ز رحمت هشت در****یک درش توبه است از آن هشت ای پسر
آن همه گه باز باشد گه فراز****و آن در توبه نباشد جز که باز
ص :72
راه بر طرف کردن سوءظن راضی بودن به خواست پروردگاراست وترک اعتراض
درباره آنچه که بامیل ماهماهنگ نیست .
دردایره قسمت ،مانقطه تسلیمیم****لطف انچه تواندیشی ،حکم آنچه توفرمایی
نازل ترین مرتبه توکل ورضادادن به درخواست پروردگارآن است که ما به خدای خویش حسن ظن داشته باشیم ،یعنی قبول کنیم که پروردگار برای مابد نمی خواهد وآنچه راکه از مواهب دنیا نصیب ما می کند کم یا زیادهمه براساس خیرومصلحت ماست .
این طریقه ازبین بردن سوءظن نسبت به خداوندتبارک وتعالی است ودرموردبندگان اوخصوصا برادران وخواهران ایمانی موظفیم تا به چیزی یقین نداریم گمان بد نبریم وقضاوت نابجا نکنیم .
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
((ایها الناس من عرف من اخیه وثیقه دین وسداد طریق فلا یسمعن فیه اقاویل الرجال .))(1)
((ای مردم هرکه برادر دینی خود را شناخت ودانست که دردین محکم واستوار
ص :73
است ودرگفتار وکردار درراه راست قدم می نهد
نبایدگفتارمردم را درباه اوگوش بدهد.))
بنابراین بسیاری ازموارد سوءظن بیجا وناحق است واگرکسی بدگمانی عادتش شده باشدکه قبل از بیماری سوءظن مبتلابه امراض دیگری ازقبیل بخل حسدوکبروعجب بوده وهمانها سوءظن را دروجودش تثبیت کرده اند .
همان گرامی فرمودند((الشریرلایظن باحدخیرا لانه لایراه الا به طبع نفسه .))(1)
انسان بدسرشت شربه هیچ کس ظن خیرنداردزیرا که همه راباطبع وذات خبیث خودمی نگرد(وبه قول معروف کافرهمه را به کیش خود پندارد).پس چنین شخصی قبل از برطرف کردن سوءظن می باید به درمان عوامل تشدید آن بخل و حسد کبروعجب بپردازد.))
جای این هشدار زنهارهست به بیماران مبتلا به سوءظن که تجربه نشان داده افرادی دراثر دامن زدن به بدگمانی های خویش به مرتبه ای رسیده اندکه به مقدسات واولیاءخدا ووجود نازنین انبیاءومعصومین گمان بدبرده اندو((ماتوا ووهم کافرون .درحال کفروالحادمرده اند.))
یک باررسول خدا صلی الله علیه و آله باهمسرخودشان صفیه دخترحی بن اخطب صحبت مکردند.دراین هنگام مردی ازانصار از کنار آن گرامی عبور کردوظاهرا به طرزخاصی به آن حضرت نگریست .پیامبر صلی الله علیه وآله اوراصدازدوفرمودند((آی فلانی این زن همسر من صفیه است ))پاسخ دادآیا کسی می تواند به شما غیر خوبی ظن دیگری داشته باشد.
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند((شیطان همانند خونی که دررگهای بدن انسان درجریان است دروجود فرزندان آدم جریان دارد.ترسیدم که شیطان دروجود تونیز داخل شده باشد))(2)
روح همچون گشت باشیطان قرین ****می شود انجام شیطان لعین
ص :74
هم بودخود مصدر کفر ونفاق ****هرفسادی راهم ازوی اشتقاق
باخبرباش ای رفیق هوشیار****تانیایددست دشمن درحصار
هان وهان زین خادمان غافل نباش****غافل ازاین هادمان دل مباش
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:
((ضع امر اخیک اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یغلب منه .))(1)
((کاربرادردینی خودراحمل به خوبی کن مگرآنکه برای توبدیش ثابت شود.))
بایدتوجه داشت که سوءظن نشان دارنیست تامشخص شودبنابراین بایداز هرنوع ظن پرهیز شودوحالت بدگمانی یک نو میض روحی است که شخص مبتلا به آن را در رنج وعذاب قرارمی دهد.بدگمان جایی در جامعه ندارد زیرا جز منفی بافی کاردگری از اوساخته نیست .
((الشریرلایظن باحدخیرالانه لایراه الا بطبع نفسی ))(2)
((انسان شرور به هیچ کس گمان خوب نمیبرد زیراهمه را باسرشت بدخویش میبیند.))
ناگفته نماند که دربعضی موارد خوش بین نبود بجاست ونبایدساده لوحی کردازجمله امام صادق علیه السلام میفرمود((اذاکان الزمان زمان جورواهله اهل غدر فالطمانینه الی کل احد عجز))(3)
هرگاه روزگار روزگارستم باشد ومردمش اهل نیرنگ اطمینان کردن به هرکسی درماندگی است .
مولایمان علی علیه السلام درمنشور جاویدش به مالک اشتر نوشت :بعدازصلح بادشمنت ازاوسخت برحذرباش زیرا گاه دشمن خود رابه تونزدیک مکند تاغافلگیرت سازد پس دوراندیش ومحتاط باش وبه دشمن خوش بین مباش .(4)
ص :75
بعضی از رذائل اخلاقی یک باره وسریع ازبین نمی رود,نیازبه مداومت وتمرین پیدرپی دارد تاانشاالله درمرورزمان محو نابود گردد.
سوءخلق وبدرفتاری ازجمله آنهاست .طریقه معالجه آن به این صورت است که ابتداشخص بداخلاق خودرابه طورمصنوعی به شکل آدمهای خوش اخلاق درآورد,حرکات ورفتارآنها راتقلیدکندپس ازآنکه نتیجه خوش خلقی خویش رامشاهده کرد کم کم پی به اشتباه خود برده ودرنوع برخوردهای خویش تجدیدنظرخواهدکرد.
سفارش حضرت علی علیه السلام راملاحظه کنید:
((ان لم تکن حلیما وتحلم ,فانه قل من تشبه بقوم الا اوشک ان یکون منهم .))(1)
((اگربردبارنیستی خودرابه بردباری وادار,که کم میشود کسی خویش رابه گروهی مانندوازایشان نشود .))
علاج دیگرسوءخلق توجه به این نکته است که انسان بداخلاق آنچه رااز نقائص ولغزش ها در خودداشته باشد بابدرفتاری بروز می دهد ودرمقابل انسان خلیق وخوش خلق عیوبش پوشیده است وخوی خوشش مانع آن می شود که آبرو وعزتش از بین برود.
ص :76
همان بزرگوار فرمودند((الحلم غطاء ساتر.))(1)
((بردباری پرده پوشاننده است .))
ازاینها گذشته اگرانسان به خویش علاقه مند است مطمئن باشد باشد که مردم از آدم بداخلاق بیزارند.درزمان زنده بودنش ازاو فراری هستند وبعداز مرگش هم حاضر نیستند برایش طلب مغفرت وبخشش بنمایند.
به همین دلیل همان والا مقام فرمودند :
((خالطواالناس مخالطه ان متم معها بک علیکم وان عشتم حنواالیکم.))(2)
((بامردم چنان معاشرت کنیدکه اگردرآن حال مردیدبرشما بگریند واگر زنده ماندید خواهان معاشرت باشما باشند.))
وازجهت ثواب اخروی وجنبه های معنوی امام محمدباقر علیه السلام فرمودند((تبسم الرجل فی وجه اخیه حسنه وصرف القذی عنه حسنه وماعبد الله بشیئ احب الی الله من ادخال السرور علی المومن .))(3)
((خندیدن مسلمان برروی برادردینی پاداش نیکودارد وهمچنین چشم پوشی از لغزش اوپاداش نیکودارد ,ومحبوبترین چیزی که خداوندبدان عبادت میشود داخل کردن سروروشادی درقلب مومن است .))
گاه دیده شده که بعضی ازجمله عقب افتادگان یه حساب می آیندوهمیشه درحال رکودوشکست هستند,بدون شک اغلب این افراد بد اخلاق وبدرفتار نسبت به مردم جامعه هستند ودرنتیجه به قول معروف بخت خود را سیاه کرده اند.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
((البر وحسن الخلق یعمران الدیارویزیدان فی الاعمال.))(4)
((نیکی وخوش اخلاقی بامردم شهرها راآبادوعمرها رازیادمی کند .))
بطورمستقیم همان طورکه هرانسان به خود علاقه مند است نیزدوست داردکه مردم هم به او اظهار محبت کنندولی چیزی که هست بعضی راه واقعی برای رسیدن به
ص :77
این خواست را گم کرده اند ,عده ای پول وثروت راطریق رسیدن به این هدف می دانندوبعضی پست ومقام ,راملی هیچ کدام راه واقعی نیست بلکه فقطوفقط سبک رفتارو کردارمابا مردم است که سبب حکومت بر دلها میشود .
اگرواقعا میخواهیم جای ما دردل مردم باشد ,بایدخلق نیکو ,زبان ملایم وبرداشت صادقانه دربرابرخلق خدا داشته باشیم .مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد به من بیاموز که کاری کنم مردم مرا دوست داشنه باشند.فرمود: با آنها به نیکی رفتار کن و از آنچه در اختیار دارند خود را بی نیاز نشان بده.(1)
اینک به نمونه هایی از اخلاق خوب در زبان دعا از امام سجاد علیه السلام دردعای ارزشمند مکارم الاخلاق توجه فرمایید:
((خدایا بر محمد و آلش درود فرست، مرا به زیور صالحین زینت بخش،لباس پرهیزکاران را در برم کن که نشانه هایش عبارتند از عدالت گستری، عصبانی نشدن، الفت داددن بین مردم و اصلاح میان آنها،خوبی هایشان را آشکار و بدی هایشان را پوشاندن، فروتنی و خوشرفتاری با آنان، پرهیز از کبر و خوشی خلق و از خود گذشتگی و گذشت و ترک سرزنش مردم، کم شمردن کارهای خوبم و زیاد شمردن کارهای بدم و همه را با اطاعت و بندگی خودت کامل فرما!))
ص :78
اسلام دین اعتدال و موافق با فطرت است، یکی از مواردی را که تاکید در کنترل و پرهیز از افراط و تفریط آن دارد شهوت جنسی است. برای آنکه انسان نیازمند به دفع شهوت است، را های اصولی و شرعی پیش پای وی گذاشته و از هر آنچه که عقل را زایل و فساد را دامن می زند جلوگیری نموده است.
حالا اگر برای کسی خصوصا بعد از دوران بلوغ و جوانی ازدواج و طریقه مشروع ادفاع شهوت مقدور نبود علاج آن مواظبت از خوردنی ها و گاهی امساک و روزه است که در این صورت شهوت جنسی تعدیل و خطر افتادن در گناه رفع خواهد شد
رسول گرامی صلی الله علیه و آله میفرمودند:
((معاشر الشباب علیکم بالباءة فمن لم یستطع فعلیه بالصوم فان الصوم له و جاء))(1)
((ای گروه جوانان بر شما باد به ازدواج پس هرکس توانایی آن را ندارد؛ به روزه داری رو کند که روزه علاج آن است))
و در مورد میانسال ها و بزرگسالها علاج شهوت جنسی توجه به دو نکته ضروری است. اول به خانه قبر و دوم به زوال لذت ها.
در مورد اول روایت شده که: ((اوحی الله تعالی الی موسی علیه السلام: اذکر
ص :79
انک ساکن القبر فیمنعک ذلک عن کثیر من الشهوات))(1)
((خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی وحی فرستاد: متذکر این معنا باش که تو بالاخره ساکن قبر خواهی شد، همین تذکر به خود تو را مانع از افراط در شهوترانی میگردد.))
در مورد دوم حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام میفرماید: (( اذکر مع کل لذة زوالها و مع کل نعمة انتقالها و مع کل بلیة مشفها فان ذلک ابقی للنعمة و انفی للشهوة))(2)
((با هر لذتی نابودیش و با هر نعمتی رفتنش را و با هر بلایی برطرف شدنش را متذکر و متوجه باش که این کار نعمت را نگهدارنده تر و شهوت را دورکننده تر میگرداند))
از این درمان هم نباید غافل بود که در هنگام طغیان شهوت از روی صدق و راستی انسان خود را به خداوند تبارک و تعالی بسپارد هم چنان که یوسف صدیق خود را به پروردگار سپرد و از ورطه خطرناکی رهایی یافت.
((و ما ابرء نفسی ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی))(3)
من خود را تبرئه نمیکنم، زیرا که این نفس پیوسته به گناهان فرمان میدهد مگر آن که پروردگار رحم کند.
جوانان عزیز و گرامی اگر از این درمان استفاده کنند به طور قطع خداوند یاریشان میکندو شرایطی به وجود می آورد تا ایمان و تقوایشان حفظ شود.
مولایمان علی علیه السلام در سه جای نامه خود به فرزندش امام حسن علیه السلام او را به همین امر مهم یادآوری میفرماید:((و ألجئ نفسک فی امورک کلها الی الهک)) در تمام کارهایت خود را به خدای خویش بسپار.((فاعتصم بالذی خلقک و رزقک و سوّاک))به خدایی که ترا خلق کرده و روزیت داده و کارت را سامان داده اعتصام نما ((و اوثق سبب اخذت به،سبب بینک و بین الله سبحانه))مطمئن ترین وسیله ای که می توانی بدان چنگ زنی سبب و وسیله ای است که بین تو و خداوند سبحان می باشد.(4)
ص :80
بر اساس آیات و روایات ظلم ام لرذائل محسوب میشود چرا که اکثر مفاسد اجتماعی و فردی از ظلم نشات میگیرد و در تقسیم بندی ظلم به سه نوع ظلم اشاره شده؛ظلم به خدا، ظلم به مردم و ظلم به نفس که البته دوتای اولی هم منجر به ظلم نفس خواهد شد چنان که پروردگار متعال میفرماید:
((و ما ظلمونا ولکن کانوا انفسهم یظلمون))(1)
((به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم کردند))
دوستان خدا با الهام از بیانات و رهنمودهای قرآنی و اهل بیت در ستیز با کسانی هستند که به جان مردم افتاده اند و حقوق ضعفاء و مستمندان را پایمال کرده و در مقام استثمار و زورگویی به طبقه محروم جامعه هستند.
باید کلام محکم و قاطع امام باقر علیه السلام را به گوش جان سپرد که میفرمود:
((اما انه ما ظفر احد بخیر من ظفر بالظلم اما ان المظلوم یاخذ من دین الظالم اکثر مما یاخذ الظالم من مال المظلوم))(2)
((آگاه باشید که فتح و پیروزی برای کسی نیست که از راه ستم به پیروزی نائل گردد.
((متوجه باشید که دریافت مظلوم از دین ظالم بیشتر از آن است که ظالم از مال مظلوم به دست می آورد))
ص :81
امیر المومنین علی علیه السلام فرمودند:
((یوم العدل علی الظالم من اشد یوم الجور علی المظلوم))(1)
((روز دادخواهی بر ستمگر سخت تر است از روزی که بر ستم کشیده ستم شده))
مومنین لحظه ای با ظالم کنار نخواهند آمد تا آتش ننگ و رسوایی او دامنشان را بگیرد، هر کجا ظالمی را ببیند با او خصم و هرکجا مظلومی را بیابند به او عون و یاورند.
چون که آنها اهل قرآنند و خوب میدانند که خداوند تبارک و تعالی چقدر از ظالم بیزار است.
((والله لایهدی القوم الظالمین، والله لا یحب الظالمین، انه لا یفلح الظالمون))(2)
آنها خیلی خوب به نتیجه ظلم واقف شده اند و معتقد به این معنا هستند که ظالم ثمره ظلم خود را در همین دنیا خواهد دید، به همین جهت به خود اجازه نمیدهند از حق خویش تجاوز کنند و به حقوق دیگران تعدی نمایند.
آنها باور دارند که قصاص و تلافی در آخرت سخت و دشوار خواهد بود، قصاص آنجا با ضخم کارد ها و زدن تازیانه ها نیست ولی قصاص است که زخم و تازیانه نزد آن کوچک شمرده میشود.
روز قیامت روز آرامش مظلوم و روز رنج و تعب ظظالم است
روز مظلوم اگر تیره و گر مشئوم است****روز ظالم به یقین تیره تر از مظلوم است
مردان خدا به همان نسبت که با ظالمان در ستیزند حامی مظلومان و محرومانند، چرا که سفارشات مولای خود را از یاد نمیبرند که چند بار طبقه سفلی و پایین و رنج کشیده جامعه را به وی گوشزد میکنند. همان کسانی که به خاطر عزت نفس، نیاز خود را اظهار نمیکنند و یا آنقدر بی دست و پا هستند که قدرت اظهار تقاضای مادی خویش را ندارند و پیداست که تاکید حضرت علی بدین منظور است که یک وقت نشان داران اهل ایمان در اثر اشتغالات سیاسی و مسائلی که در اطرافشان میگذرد گرفتار
ص :82
غفلت از این طبقه محروم و مظلوم نشوند.
همان گرامی خطاب به خویش می فرمود:
((چه دور است که خواهش نفسانی بر من چیره شود و حرص بسیار مرا به برگزیدن غذاهای رنگارنگ وا دارد،در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که به قرص نانی نیازمند باشد!هیهات که من با شکم سیر بخوابم در حالی که پیرامونم شکم های گرسنه و جگرهای گرم از تشنگی به سر برند!!))
((آیا من می توانم تنها به این خرسند باشم که مرا زمامدار مؤمنان خطاب کنند،در صورتی که در سختی های روزگار با آنان شریک و همدرد و در بهره وری از تلخکامی هاپیشوای آنان نباشم.))(1)
آن عزیزان حزب اللهی که کار اجرایی دارند در هر پست و مقامی که هستندباید از تفرعن و تعین در رفتار و گفتار و پندار منزّه باشند.زیرا تجمل در مسایل زندگی و داشتن خدم و حشم و پابندی به تشریفات و مراسم فریبای چشم و گوش پرکن که امروزه در زندگی پر خرج و عریض و طویل سران و دولت های جهان خصوصا به هنگام ملاقات ها،جشن ها،بازدیدها معمول است از جمله اعمالی است که دل افراد محروم و مظلوم را به درد می آورد وغم حقارت و مسکنت در قلوب آن ها تشدید می کند.
این کلام امیرالمومنین علی علیه السلام است که ((إنّ الله تعالی فرض علی الائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغَ بالفقیر فقره))(2)
خداوند تبارک و تعالی بر رهبران دادگر واجب فرموده است که خود را با مردمان تنگدست برابر نهند،تا این که فقیر و تنگدست را پریشانیش بر او فشار نیاورد و نگران نسازد.
ص :83
مکتب ما به وفای عهد ارزش خاصی قائل است و آن بدین جهت است که جامعه بدون پایبندی به تعهدات قادر به سرپا ایستادن نیست
وفا عامل اطمینان مردم به یکدیگر میباشد. اگر ملتی و یا دولتی قول و قراری بدهند و به وعده های خود عمل نکنند حز این که حس همکاری از بین برود و آن ملت اعتمادش از دولت سلب شود نتیجه ای دیگر نخواهد داشت.
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: ((ان الوفاء بالعهد من علامات اهل الدین))(1)
((وفای به عهد و پیمان از نشانه های نردم دین دار است))
نظامی گوید:
دست وفا در کمر عهد کن****تا نشوی عهد شکن جهد کن
نیست بر مردم صاحب نظر****خصلتی از عهد پسندیده تر
تخم ادب چیست وفا کاشتن****حق وفا چیست نگه داشتن
جهد در آن کن که وفا را شوی****خود نپرستی و خدا را شوی
خاکدلی شو که وفایی دروست****وز گل انصاف گیاهی دروست
هر هنری کان ز دل آموختند****پرده منسوج وفا دوختند
ص :84
میل کسی کن که وفایت کند****جان،هدف تیر بلایت کند
((عدة المومن من اخاه لا کفارة له))(1)
امام صادق علیه السلام فرمودند:
((وعده دادن مومن به برادر ایمانی اش نذری است که کفاره ندارد.در قرآن کریم چهل و شش مورد از عهد و پیمان سخن به میان آمده تا آنجا که خداوند تبارک ئ تعالی وفای به عهد نمودن خود را مشروط به عمل کردن بندگانش به عهدهایشان قرار داده است.))
((اوفوا بعهدی اوف بعهدکم))(2)
((اساسا شخصیت معنوی هر فرد خصوصا مومنین گرو وفای به قول و قرارهایشان است و این خود از عوامل مهم محبوبیت و پیشرفت سیاسی انسان ها به حساب می آید و برعکس عهدشکنی و عدم پایبندی به تعهدات باعث بی اعتباری خواهد شد.
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
((ثلاثة لا عذر لاحد فیها، اداءالامانة الی البر و الفاجر و الوفاء للبر و الفاجر و بر الوالدین برین کانا او فاجرین))(3)
((عذر هیچکس درباره سه موضوع پذیرفته نیست:اداء امانت، وفای به عهد، نیکی به پدر و مادر ، خواه نیکوکار باشند و یا بدکار))
ابی مالک میگوید به امام سجاد علیه السلام عرض کردم مرا به تمامی شرایع دین آشنا کن؟
ص :85
فرمود: ((قول الحق و الحکم بالعدل والوفاء بالعهد))
((سخن حق، حکم کردن به عدالت و وفای به عهد))(1)
ص :86
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت****که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش****هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت
علاج عادت به غیبت و عیب جویی دیگران گاهی به مراجعه به عیوب خود میسر است و گاهی توجه به مفاسد فردی و اجتماعی آن ممکن خواهد بود. این چند کلام ارزشمند از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است که طریقه معالجه روحیه عیب جویی را تبیین می فرماید:
((یا عبدالله لا تعجل فی عیب احد بذنبه فلعله مغفور له، و لا تامن علی نفسک صغیر معیة فلعلک معذب علیه))(1)
((من بدء یعیوب الناس فلیبدء بنفسه))(2)
((ایاک ان تکون علی الناس طاعنا و لنفسک مداهنا))(3)
((شرالناس من کان متتبعا لعیوب الناس عمیا لمعایبه))(4)
((ای بنده خدا در عیب گرفتن از دیگران شتاب نکن شاید مورد عفو پروردگار قرار گرفته باشد، و از لغزش های خودت در امان نباش ، شاید بدان ها معذب شوی))
((هرکس بنا دارد به عیوب مردم بپردازد ابتدا از خودش شروع کند))
ص :87
((بپرهیز از این که خرده گیر و عیب تراش مردم باشی ولی خطاهای خود را روغن مالی کنی و به حساب نیاوری))
به عیب خویش اگر راه بردمی صائب****به عیبجویی مردم چکار داشتمی
در جهان آخرت هم وضع اینگونه است که امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند: ((در روز قیامت عده ای را میاورند در حالی که برای خود هیچ کار خوبی نمیابند)) آنگاه میگویند
((الهنا و سیدنا ما فعلت حساتنا فیقول الله عزوجل اکلتها الغیبة فان الغیبة لتاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب))(1)
((ای پروردگار ما و ای اقای ما پس حسنات و کارهای خوب ما چه شد؟ خطاب میرسد که غیبت آنها را بلعید، زیرا که غیبت حسنات را میخورد همانطور که آتش هیزم را از بین میبرد))
بله غیبت مثل بیماری خوره که تن را میخورد، ایمان و همه صفات شایسته را میخورد، با هر غیبتی مقداری از ایمان کم میشود و با چندبار غیبت همه ایمان نابود میگردد.
ولی از آنجا که دین مبین اسلام راه بن بست ندارد و همیشه علاج و درمان دردها را ارائه می دهد،راه عملی خوبی را برای از بین بردن این گناه نشان میدهد.
ص :88
از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال شد: ((ما کفارة الاغتیاب؟ قال تستغفر الله لمن اغتبته کلما ذکرتة))(1)
از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال شد:
((کفاره غیبت دیگران چیست؟ فرمود: هروقت به یاد کسی که غیبتش را کرده افتاد برایش از جانب پروردگار طلب مغفرت کند))
در اینجا جای تذکر این نکته ضروری است که اشخاصی که در مجلس غیبت و عیبجویی حضور دارند موظفند مانع گفتار و رفتار اهل غیبت شوند.
همان گرامی فرمودند:
((من رد ان اخیه غیبة سمعها فی مجلس رد الله عنه الف باب من الشر فی الدنیا و الاخرة))(2)
((هرکسی غیبتی را در مجلسی از برادر ایمانی اش بشنود و آن را رد کند و به دفاع از شخص غائب برخیزد، خداوند هزار باب شر را در دنیا و آخرت از او دفع و دور خواهد کرد.))
از مسایل اختلافی واجماعی بین علماء اسلام حرمت و گناه بودن غیبت است و در بعضی از روایات جزء گناهان کبیره شمرده شده است. در قرآن به طور روشن و آشکار عمل غیبت نهی شده و غیبت کننده را به شخصی تشبیه می کند که گوشت برادرش را در حالت مردگی میخورد.
((وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ))(3)
غیبت از صفات رذیله دیگر از قبیل کینه، حسد و تکبر کمک می گیرد وانسان غیبت کننده باطنش فاسد و آلوده می شود و ظاهرش هم تلخ و زبانش هم گزنده خواهد شد.
علت این همه پافشاری قرآن و رسول خدا در مذمت غیبت به خاطر مفاسد فردی و اجتماعی آن است. چون غیبت هدف بزرگ شارع اسلام را به هم میزند. هدف شارع مقدس این بوده که مردم با هم متحد و هماهنگ باشند و راه واحدی را پیش
ص :89
بگیرند و روح آزادی برای کسب مکارم اخلاقی را داشته باشند.
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: ((کسی که درباره مسلمانی چیزی بگوید که چشمش دیده یا گوشش شنیده باشد در زمره کسانی است که خدا فرمود:
((ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم))(1)
((کسانی که دوست دارند که فحشا را میان مسلمانان شیوع دهند شکنجه ای دردناک بر آنها خواهد بود))(2)
اسباب و عللی که باعث غیبت میشوند از این قبیل هستند:
1-فرو نشاندن خشم و غضب:در هنگام عصبانیت بخصوص کسی که دین و تقوای درستی ندارد مشغول بیان بدی ها و برشمردن زشتی های طرف مقابل می گردد تا عقده دل باز کند و خشم خود را فرو نشاند.
2-یاری دوستان: برای آن که موافقت دوستان را به خود جلب کند و موجبات خرسندی آنها را فراهم سازد،غیبت میکند و با این کار دل رفقا و دوستان را بدست می آورد.
3-قبول خبر بدون تحقیق:گاهی اشخاص مغرض و فتنه جو برای انسان خبر دروغی را نقل میکنند که فلانی درباره تو چنین و چنان گفته است،ماهم بدون تحقییق و بررسی برای آن که خود را منزه کنیم پیش دستی کرده و شروع به ذکر بدی ها و زشتی های او می کنیم تا او را از چشم مردم بیاندازیم.
4-تهمت و افتراء:مواردی اتفاق می افتد که انسان مورد تهمت و افترا قرار می گیرد عوض آن که از خود دفاع کند و برای تبرئه ساختن دلیل بیاورد نام دیگری را به میان می آورد و از او غیبت میکند.
5-سوءظنّ:رابطه سوءظن با غیبت خیلی نزدیک است،نوعا اشخاصی که کارهای برادران و خواهران ایمانی خود را حمل به صحّت نمی کنند گرفتار غیبت می شوند.
ص :90
6-حسد:خداوند به افرادی بنابر مصالح خویش نعماتی را عنایت فرموده،غیبت کننده برای آنکه ناراحت است و از داشتن نعمت های الهی برای طرف مقابل رشک می برد،می خواهد با غیبت کردن او را ضایع کند و آبرویش را ببرد.
7-مسخره و استهزاء:بعضی از اشخاص اهل مزاح و خوشمزگی هستند،البته مزاح و شوخی در اسلام ممنوع نیست و حتی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله است که ایشان مزاح و شوخی می کردند ولی از حق تجاوز نمی نمودند،شوخی غیر حق آلوده به دروغ و غیبت است و یکی از موارد آن مثل است که چیزهایی درباره شخص غائب به صورت تقلید و نمایش بگویند تا مردم بخندند.
مواردی که غیبت کردن جایز است عبارت میباشد از :
1-در هنگام تظلم کردن، یعنی اگر به کسی ظلم شود برای اثبات حق خویش غیبت ظالم جایز است
2-اظهار عیوب فقط به قصد امر به معروف و نهی از منکر و یا اجرای حد شرعی.
3-اگر کسی محل شور و مشورت قرار گیرد هرعیبی در شخص مورد نظر سراغ دارد عنوان کند.
4-قصد ارشاد مومنی را داشتن که با فاسقی رفاقت دارد و مطلع نیست.
5-اظهار کردن عیوب پنهانی مریض نزد طبیب به جهت معالجه.
6-اظهار عیوب کسی که شاهد و راوی حدیث و اخبار میشود برای فریب نخوردن مردم.
7-درهنگام شهادت دادن
8-غیبت اهل بدعت و رهبران گمراه کننده خلق
9-غیبت کفار و کسانی که مخالف مذهب شیعه اثنی عشری هستند.
1.-اظهار عیب عالم یا حاکم شرعی که قابلیت فتوی و حکم نداشته باشد.
ص :91
داروی شفابخش عجب آن است که نعمات و امتیازات را همه از تفضلات الهی بدانیم و هیچ توفیق و نیکبختی را ازآن خود ندانیم. در این صورت اعجاب عالم به علم خود، عابد به عبادتش، زیبا به زیباییش و ثروتمند به ثروتش بی معنی و نادرست است چرا که همه اینها از فضل و کرم پروردگار سرچشمه میگیرد.
نکته دیگر آنکه چون عامل اصلی عجب نادانی است باید معرفت را بالا آورد تا این درد درمان شود.
((سد سبیل العجب بمعرفة النفس))(1)
امام باقر علیه السلام میفرمودند (( راه عجب را با شناخت و آگاهی به نفس مسدود کن))
یعنی وقتی عرفان به خویشتن خویش پیدا کردی و فهمیدی که در ابعاد مادی هیچ نیستی حالت عجب و غرور را در خود خواهی شکست.
((ما لابن آدم والعُجب،اوله نطفة مذرة و آخره جیفة قذرة و هو بین ذلک یحمل العذرة))(2)
((چه معنی دارد که بنی آدم گرفتار عُجب شود در حالی که اولش نطفه نجس و آخرش جیفه عفن و بین این دو مرحله هم حمل کننده نجاسات است!))
و در ابعاد معنوی،روح تو عُلوی و بالایی است،تو منتسب به الله می باشی،خداوند
ص :92
تبارک و تعالی درباره تو ((نفخت فیه من روحی)) فرموده پس هرچه هستی از اویی،مغرور نشو که از خود هیچ چیز نداری!
هرچه دارم از تو دارم خود چه دارم هیچ هیچ****نیستم من جز بدی مستغرق احسان تو
فیض را حد ثنایت نیست مقدورش بدار****کیست او یا چیست او تا دم زند در شان تو
همان گرامی در وصف علاج شده ها از عجب و خودستایی میفرماید:
((ان لله عبادا...لا یستکثرون له الکثیر و لا یرضون له من انفسهم بالقلیل، یرون فی انفسهم انهم اشرار، و انهم لا کیاس و ابرار))(1)
((خداوند تبارک و تعالی بندگانی دارد که عبادات و اعمال زیادشان به نظرشان زیاد جلوه نمیکند و به اعمال و عبادات کم هم راضی نیستند، در درون خود را بدو شر میدانند در حالی که از هوشیاران و نیکان و خوبان هستند))
بلی کلیه خوشبختی و سعادت هر فرد در گرو دوراندیشی و درک صحیح اوست، انسان عاقبت اندیش خوب میداند که چه به سر مغروران به مال و مقام عالم آمده و سفارش قرآن را نیز آویزه گوش دارد که فرمود:
((فلا یغرنکم الحیوة الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور))(2)
((مبادا که زندگی دنیا شما را مغرور سازد ، مبادا عفو پروردگار مغرورتان گرداند))
عجب و غرور که عبارت است از تسلیم نفس در برابر هوی و هوس ها،گاهی آنقدر قوی است که باعث میشود بطور کلی خدا و معاد و حساب و کتاب فراموش شده و شخص در دنیای دیگری سیر کند،اینجاست که خداوند تبارک و تعالی یکباره غرورش را می شکند و با یک حرکت همه نعمات را از او میگیرد و به خاک سیاهش می نشاند.
((فلمّا نسوا ما ذُکّروا به فتحنا علیهم ابواب کل شئ حتی اذا فرحوا بما اوتوا
ص :93
اخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون))(1)
((و همین که آیه هایی را که بدان پندشان داده بودند به فراموشی سپردند،درهای همه چیز را بر آن ها گشودیم و چون به اموال خویش شادمان شدند،ناگهان بگرفتیمشان و یکباره نومید شدند.))
دین باوران میدانند که سرچشمه این غفلت وغرور ، فراموش کردن خدا و حساب و کتاب جهان آخرت است زیرا هرکسی متذکر به ذکر حق باشد و بداند از مکر او نا امید نخواهد بود و از تمامی ریز و درشت اعمالش در ایام پس از مرگ بازخواست خواهد شد. هرگز گرفتار مال و غرور و ریاست نخواهد شد چون باور دارد که خداوند با فرعون ها و قارون ها و دیگر مغروران عالم از سلاطین و پادشاهان چه کرد، به همین جهت دست و پای خود را جمع کرده، از مرز دین خارج نمیشود.
آن که در مقام اصلاح خویش است کلام مولایش علی علیه السلام را چون تابلویی در برابر دارد و هروقت گرفتار غفلت شد بدان مینگرد و درس عبرت میگیرد.
((فیالها حسرة علی ذی غفلة ان یکون عمره علیه حجة و ان تودیة ایامه الی شقوة نسال الله سبحانه ان یجعلنا و ایاکم من لا تبطره و لا تتقصر به عن طاعة ربه غایة و لا تحل به بعد الموت ندامة و لا کابة))(2)
((پس حسرت اندوه بر آن غافلی باد که عمرش بر او حجت و دلیل باشد و ایام زندگانی اش او را به بدبختی رساند،از خداوند سبحان درخواست مینمایمکه ما و شما را در ردیف کسانی قرار دهد که هیچ نعمتی او را یاغی و سرکش ننماید و هیچ فایده و غرضی اورا از عبادت و بندگی پروردگار باز ندارد و بعد از مرگ پشیمانی و اندوه او را در نیابد.
و او می کوشد از این قشر باشد ((إنّ اولیاءالله هم الذین نظروا الی باطن الدنیا اذا نظروا الناس الی ظاهرها و اشتغلوا باجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها.))(3)
ص :94
((دوستان خدا آنانند که به باطن دنیا بنگرند،هنگامی که مردم به ظاهر آن می نگرند و به پایان آن بپردازند هنگامی که مردم به امروز آن می پردازند.))
کسی که خود را از عجب به دور داشته با چشم باطن بین و برزخی باطن دنیا و زرق و برقش را می بیند،به همین دلیل مغرور و مغلوب آن نمی گردد.او مطلع است خسارت هایی که در امور مادی و دنیای انسان اتفاق می افتد قابل جبران و اصلاح پذیر است،ولی ضررهای معنوی و از دست دادن دین و شرف غیر قابل جبران و اصلاح است.به همین جهت با تمام وجود برای حفظ مراتب روحانی و وظایف بندگی خویش تلاش می کند.
بکوش ای دوست خدا را بنده باشی****به طوق بندگی زیبنده باشی
اگر طاعت ترا در زندگی هست****یقین دان بنده ای ارزنده باشی
عمل معیار عشق لا یزال است****وگرنه عاشقی شرمنده باشی
به طاعت میشوی محبوب الله****اگر دل را ز دنیا کنده باشی
خداوند آن زمان یارت بگردد****ز خود بگذشته او را بنده باشی
مولایمان علی علیه السلام از راه دلسوزی هنگامی آیه 6 از سوره مبارکه انفطار((یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم)) ای انسان چه چیز تو را به پروردگارت مغرور ساخته، را تلاوت فرمود:خطاب به مردم فرمود: ((این انسانی که مخاطب آیه شریفه قرار گرفته سست ترین دلیل ها را اقامه کرده و او شخص مغروری است که عذرش به هیچ وجه قابل قبول نیست و به نادانی خویش اصرار میورزد و بر خود میبالد.
ای انسان درباره گناهت چه چیز به تو جرات داده؟ و چه چیز باعث شده که بر پروردگارت مغرور شوی؟ و چه چیز سبب شده که در نابود کردن خود مانوس شوی؟ آیا برای دردت دارویی نیست؟ و آیا برای خواب غفلتت بیداری وجود ندارد؟ چرا تو به دیگران رحم میکنی اما به نفس خویش رحم نمیکنی؟...به حق میگویم که دنیا تو را فریب نداده بلکه تو فریفته دنیا شده ای!(1)
ص :95
((یاعلی لا تغضب فاذا غضبت فاقعد و تفکر فی قدرة الرب علی العباد و حمله عنهم ))(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ((یاعلی غضب مکن و اگر غضب به سراغت آمد بنشین و درباره قدرت پروردگار فکر کن که چگونه نسبت به خلاف کاری های بندگانش حلم و بردباری نشان میدهد.
پس علاج خشم و عصبانیت تغییر حالت است اگر ایستاده ای بنشین و اگر نشسته ای برخیز تا شعله آتش غضب فروکش کند.))
((ایما رجل غضب و هو قائم فلیجلس فانه سیذهب عنه رجز الشیطان و ان کان جالسا فلیقم))(2)
امام محمد باقر علیه السلام می فرمودند: ((هرکسی که عصبانی میشود اگر ایستاده بنشیند و اگر نشسته به پا خیزد که در این صورت پلیدی شیطان از او برطرف گردد))
راه دیگر خاموش کردن آتش خشم، سکوت و حرف نزدن است، چون معمولا در رد و بدل حرف و سخن ها تندی و خشونت بوجود می آید،اگر یک طرف و یا هردو طرف کوتاه بیایند و دم نزنند و مهر خاموشی بر لب نهند خشم فرو مینشیند نزاع و جدال به پایان میرسد.
ص :96
((داووا الغضب بالصمت))(1)
امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمایند: ((غضب را به توسط سکوت مداوا و علاج کنید))
نسخه شفا بخش سومی هم وجود دارد و آن عبارت است از شستن دست و صورت و بجا آوردن عمل خوب وضو است. و به استدلال جالب پیامبر توجه کنید:
((إِنَّ الْغَضَبَ مِنْ الشَّیْطَانِ وَإِنَّ الشَّیْطَانَ خُلِقَ مِنْ النَّارِ وَإِنَّمَا تُطْفَأُ النَّارُ بِالْمَاءِ فَإِذَا غَضِبَ أَحَدُکُمْ فَلْیَتَوَضَّأْ))(2)
به تحقیق غضب و عصبانیت از تحریکات شیطان است، شیطان هم از آتش خلق شده و آتش به توسط آب خاموش می شود بنابراین هرگاه خشمگین و غضبناک شدید وضو بگیرید.
فرونشاندن غضب از صفات پسندیده است که اشخاص آراسته و دارای روح بلند دارا هستند، آنهایی که بر هنگام خشم مسلط هستند و بر تعدی و اهانت دیگران تحمل میکنند.
این باید برای ما روشن باشد کسی که به ما بدی میکند در حقیقت بیماری است که شرارت، سلامتی معنوی او را ربوده است پس چه بهتر که ما با گذشت اخلاقی بیماری او را علاج و مداوا کنیم.
((والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین))(3)
((پرهیزکاران آنانند که سخت ترین خشم را فرو میبرند و از بدی مردم درگذرند و خداوند نیکو کاران را دوست میدارد))
مردی به نام بیهقی درباره امام سجاد (علیه السلام) می گوید کنیز حضرت آب روی دست او می ریخت تا آماده نماز گردد، ناگهان ظرف آب از دست کنیز افتاد و برصورت امام اصابت نمود وصورت را مجروح کرد وحضرت سر را بلند کرد، فقالت ان الله یقول والکاظمین الغیظ. کنیز گفت: خداوند میفرماید و کسانی که غیظ خود را فرو می برند،
ص :97
حضرت فرمود: غیظ خود را فرو بردم کنیز گفت: والعافین عن الناس. آنها که از خطای مردم گذشت می کنند، امام فرمود: برو که تو را آزادت نمودم.(1)
امام صادق علیه السلام می فرمود: (( العفو عند القدرة من سنن المرسلین و المتقین))(2)
((گذشت هنگام قدرت شیوه های پیامبران و اهل تقوی است))
ای شهان کشتیم ما خصم برون****ماند خصمی زو بتر در اندرون
قدرتی خواهم ز حق دریاشکاف****تا بسوزن بر کنم این کوه قاف
سهل شیری دان که صفها بشکند****شیر آن را دان که خود را بشکند
وقتی از حضرت عیسی از ریشه خشم سوال کردند؟ فرمود:
خود بزرگ بینی و گردنفرازی و حقیر شمردن مردم.(3)
مولایمان علی علیه السلام فرمود: ((تجرع غصص الحلم یطفی نار الغضب))(4) اندوه های بردباری را جرعه جرعه نوشیدن، آتش خشم را نابود میکند.
ص :98
مگرزمدت عمرآنچه مانده دریایی****که آنچه رفت به غفلت دگرنیایدباز
چنان مکن که به بیچارگی فرومانی****کنون که چاره بست اندرست چاره بساز
زعمرت آنچه بازیچه رفت وضایع شد****گرت دریغ نیامد,بقیت اندرباز
قبل ازهرچیزداروی دردغفلت عبارت است ازاهمیت دادن به نمازهای پنجگانه وخصوصاانجام آنها دراول وقت وهنگام فضیلت آنهاست .
امام محمدباقر علیه السلام فرمودند: هر بنده مومنی که از نماز های واجب محافظت کندو آنها را در اول وقت وبه موقع بخواند در زمره غافلین محسوب نخواهد شد. (1)
امام صادق(علیه السلام)فرمود: لفضل الوقت الاول علی الاخرخیرللمومن من ماله و ولده ))(2)
فضیلت اول وقت برآخر آن برای مومن ,ازدارایی وفرزندش بهتر است !
راه دوم برای غفلت حضور درمسجد وپایگاه عبادت است زیرا که مسجدمحل ذکرالله ویادپروردگار می باشد.
ص :99
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند ((الغفله ترکک المسجدوطاعتک المفسد))(1)
((غفلت عبارت از ترک کردن ونرفتن به مسجد واطاعت ازمفسد است ))
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید((من الف المسجد الفه الله ))(2)
((هرکس بامسجد انس والفت داشته باشد خداوندتبارک وتعالی با او الفت خواهدگرفت ))
ناگفته نماند که شیطان ونفس اماره درمسجد هم انسان را رها نمی کنند بنابراین اگر مراقب ومواظب نشود درهمان مسجدبعضی غافلند .
((یکون فی آخرالزمان اناس من امتی یاتون المساجدفیقعدون فیها حلقا ,ذکرهم الدنیا وحب الدنیا لاتجالسوهم فلیس لله بهم حاجه .))(3)
رسول خداصلی الله علیه و آله فرمودند:
((درآخرالزمان بعضی ازامت من به مساجدمی روندودور هم جمع می شوندولی وردو ذکرشان دنیا وعلاقه به دنیاست شما باآنها همنشین نشوید وخداوندهم به آنهااعتنایی ندارد))
راه سوم علاج غفلت ,یادمرگ وتنهایی شب اول قبر وسوال نکیرومنکر است .
((لاوجع اوجع للقلوب من الذنوب ولاخوف اشد من الموت وکفی بما سلف تفکرا وکفی باالموت واعظا.))(4)
((هیچ دردی برقلبها برتر از درد گناهان نیست وهیچ ترس ووحشتی شدیدترازوحشت مرگ نمی باشد ,کافی است که به گذشته ودرگذشتگان فکر کنی ومرگ برای موعظه دادن کفایت می کند!))
ای به غفلت گذرانیده همه عمر عزیز****تاچه بودی وچه کردی عملت کو وکدام
ص :100
توشه آخرتت چیست دراین راه دراز****که تراموی سفیداز اجل آوردپیام
دل گنبد گردنده خون خواره مبند****که بسی همچو تودیده است وبیند ایام
وای اگر پرده بیفتدکه بس خجلت وشرم ****همه برجای عرق خون دل آید زمسام
فکرکن که نمانی زسعادت محروم ****کارخودساز که اینجا دوسه روزیست مقام
گفتیم که درک فضیلت نمازهای یومیه حکایت ازآن می کند که نمازگزار از جمله غافلین نیست وبرای نماز ارزش خاصی قائل است .
وقت اول وفضیلت نمازصبح از طلوع فجر صادق است تاقبل از آن که هوا روشن شودوقرمزی درمشرق هویداگردد.
وقت فضیلت نمازظهر ازاول ظهراست (ظهرشرعی عبارت است از گذشتن نصف روز ,مثلا اگر روز دوازده ساعت باشد پس ازگذشتن شش ساعت از طلوع آفتاب ظهرشرعی است واگر روز سیزده ساعت باشد پس ازگذشتن شش ساعت ونیم ازطلوع آفتاب ظهر شرعی است )تارسیدن سایه به اندازه شاخص .
وقت فضیلت نماز عصر ازموقعی است که سایه به اندازه شاخص شده تاموقعی که دوبرابراندازه شاخص شود.
وقت فضیلت نماز مغرب ازمغرب است تاموقعی که قرمزی درمغرب ازبین برودوکاملا هوا تاریک شود.
وقت فضیلت نماز عشاءازموقعی است که قرمزی درمغرب ازبین برود تاثلث از شب .
واینک باردیگر اهمیت نماز اول وقت را از دیدگاه بزرگان دین ملاحظه بفرمایید:
ص :101
((لاینال شفاعتی غدا من آخر الصلوه المفروضه بعدوقتها .))(1)
رسول الله صلی الله علیه و آله :
((شفاعت من درفردای قیامت شامل کس ی نمی شود که نمازواجبش راتاخیربیندازد وآن را درغیر وقتش بخواند.))
ابوبصیرمگویدازامام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:
((ان الصلوه اذاارتفعت فی اول وقتها رجعت الی صاحبها وهی بیضاءمشرقه تقول :حفظتنی حفظک الله ,واذاارتفعت فی غیروقتها بغیر حدودها رجعت الی صاحبها وهی سوداءمظلمه ,تقول :ضیعک الله .))(2)
به تحقیق نماز وقتی دراول وقت خوانده شود ,بالا میرود وبه نزد صاحبش برمیگردد,درحالی که درخشان ونور افشان است .به نمازگزارخطاب میکند :تومرا حفظ کردی خداوند ترا محافظت نماید ,واگردرغیر وقت فضیلت خوانده شود وحدودش رعایت نگردد به صاحبش رجوع میکند درحالی که سیاه وتاریک است خطاب به نمازگزارمیگوید :مرا ضایع کردی خدا ترا ضایع کند .!اهل ایمان مقیدبه نماز اول وقت هستند خصوصا به جماعت چرا که می دانندفضیلت وثواب نماز جماعت وقدرومنزلت آن بی حد وحساب وتاسرحد وجوب درباره آن سفارش شده است .((واقیموالصلوه وآتوا الزکوه وارکعوامع الراکعین .))(3)
((ونماز را بپا داریدوزکوه رابپردازیدوبا رکوع کنندگان رکوع کنید.))اکثرمفسرین معتقدند مراداز((وارکعوامع الراکعین ))درآیه امروفرمان خداوند تبارک وتعالی به نماز جماعت است ,یعنی ((صلوا مع المصلین جماعه لافرادا.))
((نمازرا فرادا نخوانید ,به جماعت بجا آورید .))
اعتباراهل حقیقت به تقید آنها به نماز جماعت است ,چنان که رسول گرامی ص فرمود((من صلی الخمس فی جماعه فظنوا به خیرا.))(4)
ص :102
((کسی که مقید است تا نمازهای پنجگانه اش را به جماعت بخواند به او اطمینان کنید و گمان خیر به او ببرید.))
همان گرامی فرمودند: (( وَ مَنْ مَشی اِلی مَسْجِدٍ یَطْلُبُ فیهِ الجَماعَهَ کانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ سَبْعُونَ اَلْفَ حَسَنَهً وَ مَحاعَنْهُ سَبْعینَ اَلْفَ سَیِّئَهً وَ یَرفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجاتِ مِثْلُ ذالِکَ، وَاِنْ ماتَ وَ هُوَ عَلی ذالِکَ وَ کَّلَ اللهٌ عزوجلّ بِهِ سَبْعینَ اَلْفَ مَلَکٍ یُعَوِدُونَهُ فی قَبْرِهِ وَ یُؤنِّسُونَهُ فِی وَحْدَتِهِ، وَ یَسَتَغْفِرُونَ لَهُ حّتّی یُبْعَثَ.))(1)
((هر که به طرف مسجد برای اقامه نماز جماعت حرکت کند، به هر قدمی هفتاد هزار حسنه، و ثواب برای او نوشته گردد، و هفتاد هزار گناه و سیئه از او محو و نابود گردد و به همین مقدار درجات وی بالا می رود. و اگر در همین حال بمیرد، خداوند متعال هفتاد هزار فرشته را بر او بگمارد، که او را در قبرش دیدار نمایند. و در تنهایی مونس او باشند، و برای او استغفار می نمایند، تا بر انگیخته شود.»
تقید به نوافل و نماز شب راه دیگری برای خروج ازغفلت است.
فضیل میگوید از حضرت امام محمد باقر علیه السلام سوال کردم از آیه ((الذین هم علی صلواتهم یحافضون))،((کسانی از نمازهایشان محافظت میکنند؟))فرمود: ((منظور نمازهای واجب است)) و از آیه ((الذین هم علی صلوتهم دائمون))،((کسانی که بر نمازهایشان ادامه میدهند؟))((منظور نمازهای مستحب و نوافل است))(2)
البته نوافل را نباید از روی کراهت و مشقت انجام داد بلکه باید از روی ذوق و شوق و با حضور قلب بجا آورد.
رسول الله صلی الله علیه و آله میفرمودند:
((ان للقلوب اقبالا و ادبارا فاذا اقبلت فتنفلوا و اذا ادبرت فعلیکم بالفریضه))(3)
((به تحقیق دل ها را میل و بی میلی هست، هرگاه تمایل داشتی نافله بجا آور و هرگاه تمایل نداشتی به واجب اکتفا کن))
ص :103
ناگفته نماند بی میلی به نوافل بدون علت نیست خصوصا که دائمی و مستمر باشد بنابراین باید در مقام تعلیم و تربیت نفس برآییم و ببینیم چه باعث شده که از نافله و مناجات با پروردگار بی میل شده ایم، علت را پیدا کنیم و در پی برطرف کردن مانع برآمده و علاقه و شوق را در خود ایجاد کنیم.
همان گرامی فرمودند: ((افضل الناس من عشق العبادة قعانقها و احبها بقلبه))
((با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد و همچون عاشقی که دست در گردن محبوب می اندازد با آن دست به گردن باشد و از ضمیم قلب آن را دوست بدارد))
شیرینی و طعم انس با پروردگار بر ذائقه اهل دل به قدری است که هیچگاه حاضر نیستند این حلاوت را با چیزی معاوضه کنند.
فحبک راحتی فی کل حین****و ذکرک مونسی فی کل حالی
((محبت تو باعث راحت جان من در حال است و یاد و ذکر تو مونس من در هر زمان است))
ایشان پیرو ابراهیم قهرمان توحید هستند که با شنیدن نام محبوبش مست و مخمور محبوب شد و حاضر گردید تمامی اموالش را تقدیم کند.
سبوح قدوس رب الملائکة والروح
سحرگاهی حبیبم یاد من کرد****دلم را بهر عشقش امتحان کرد
بفرمود جبرئیل بانگی برآور****به گوشش نام محبوبش سرآور
بناگه بر شنیدم اسم محبوب****که میگفتی همی سبوح و قدوس
ز جا برخاستم بینم نداگر****که میباشد که گوید نام دلبر
اگر بار دگر نامش بخوانی****همه اموال و احشامم فدایی
((تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم
ص :104
ینفقون))(1)
((پهلوهای آنان از بسترها، تهی میشود و از خوابگاه خودشان بر میخیزند)) و پروردگارشان را از روی بیم و امید میخوانند و از آنچه به آنان داده ایم انفاق میکنند))
یکی از اموری که بیدار دلان بدان مقید میباشند سحرخیزی و تهجد و خواندن نماز شب است
مرحوم حاج میرزا آقا ملکی تبریزی که خود نیز از نماز شب خوان های جدی و پرشور بود در کتاب ارزشمند اسرار الصلوة خویش آورده که حضرت صادق فرمودند:
((لیس من شیعتنا من لم یصل صلوة اللیل))(2)
((کسی که نماز شب نمی خواند، از شیعیان ما نیست))
شب است و غایبان در خواب نازند****شب است و شاهدان اندر نمازند
مشو غافل ز جا برخیز که مرغان****سحرخیزند و در راز و نیازند
اگر با اشک چشم شویی دلت را****همی بینی ملائک پاکبازند
به سوز دل سکوت شب شکستند****به هنگام نیایش چاره سازند
اگر بینی دعاشان مستجاب است****سحرخیزند و عمری پیشتازند
ممکن است بضی ادعا کنند با این همه گرفتاری و مشاغل، دیگر فرصتی برای نماز شب خواندن نیست.این گروه اگر نظم در امور داشته باشند و طبق برنامه در ساعت معین استراحت کنند خود به خود قبل از اذان صبح بیدارند و کافی است یک ماه این برنامه ادامه پیدا کند آنگاه خواهند دید که چگونه با همه مشکلات موفق به این عبادت ملکوتی و روحانی خواهند شد. شاید بسیاری از گرفتاری ها مربوط به ترک نوافل و یاد خدا باشد.همانطور که پروردگار متعال میفرماید: ((و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا)) ((هرکس از ذکر و یاد من دوری جوید مطمئنا گرفتار زندگی سخت(و
ص :105
پر دردسر) خواهد شد))
از حضرت مولا علی علیه السلام است که :
((طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها و هجرت فی اللیل غمضها حتی اذا غلب الکری علیها))(1)
((خوشبخت و سعادتمند آن که، واجبات پروردگار خویش را انجام دهد. رنج ها را خرد کند. شب هنگام از خواب دوری گزیند. آنگاه که سپاه خواب حمله می آورد. دل باختگان حق سحر خیز و اهل نماز شب میباشند زیرا که به کام جانشان حلاوت و شیرینی انس با پروردگار رسیده و این را از سرور شهیدان حضرت حسین بن علی علیهماالسلام آموخته اندکه در پیشگاه خدا عرض میکرد: (( یا من اذاق احبائه حلاوة المؤانسة فقاموا بین یدیه متملقین)) ((ای خدایی که به دوستانت حلاوت انس را چشانیده ای و آنها را به حال تملق کشانیده تا در برابر مهر و محبت تو جهت انجام وظایف بندگی تو به پا میخیزند.))
امام سجاد علیه السلام در مناجات العارفین عرضه میدارد:
((ما اطیب طعم حبک و ما اعذب شرب قربک))
پروردگارا: ((طعم محبت تو چقدرپاکیزه و شراب قرب تو چقدر گواراست))
حب او را بهترین طعم غذاست****قرب او بر اهل دل مشکل گشاست
هرکه کامش ز عشق او شیرین شود****در هههمه احوال ذکرش هو شود
راحت جانش به وقت یاد اوست****مونس و یارش به حال ورود اوست
ص :106
((و سقاهم ربهم شرابا طهورا))(1)
یارب بریز از می نابت به جام ما****برده صفا به دل و جان ما
خود گفته ای که سقا هم شراب طهر****تا زنده ایم، ساقی بده سهام ما
از دل ببر غم و مهر غیر خود****تا مستعد شود جهت نوش کام ما
در راه انتظار بسی چشم دوخته ایم****مپسند انتظار و آه صبح و شام ما
یارب ببخشا ز لطف گناه ما****در حسرت وصال شهره شده نام ما
ص :107
قساوت به معنای غلظت و سختی دل است که به سنگ سخت و سفت اطلاق میشود. گاهی معالجه آن با ذکر و راز و نیاز در خلوت امکان پذیر است. اگر شخص قسی لحظه هایی را دور از چشم مردم بسر برد و در پیشگاه پروردگار گریه و زاری سر دهد، دل هم هرچه سخت باشد نرم و رقیق خواهد شد و بی شک ثمره خوف و خشیت الهی در خلوت، مهر و رافت نسبت به بندگان خدا در آشکارا خواهد بود))
((تعرض لرقة القلب بکثرة الذکر فی الخلوات))(1)
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: ((برای بدست آوردن رقت قلب در خلوت ها زیاد به یاد خدا باش))
رسول گرامی صلی الله علیه و آله میفرمودند:
((عودوا قلوبکم الرقة و اکثروا من التفکر و البکاء من خشیة الله))(2)
((عادت بدهید دلهایتان را به رقت و نرمی و زیاد اهل تفکر باشید و نیز به درگاه پروردگار زیاد گریه و زاری کتید))
راه عملی دیگر برای از بین بردن مرض قساوت، اطعام و احسان بر مستمندان و ملاطفت با ایتام است. یکبار مردی در محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله) از قساوت قلب خویش شکایت کرد، آن
ص :108
گرامی فرمود: (( اذا اردت ان یلبن قلبک فاطعم المسکین وامسح راس الیتیم.))(1)
((هرگاه تصمیمی گرفتی که دلت را نرم کنی به بینوایان اطعام کن و برسر ایتام دست نوازش بکش.))
آری نوازش ها، محبت ها ، دلسوزی ها، دستگیری ها ، عشق ها و شور ها همگی دل را نرم و ملایم میکنند و بهترین راه عملی برای برطرف کردن قساوت میباشند.
نباید فراموش کرد که اصرار بر گناه سبب قساوت قلب میشود پس چه بهتر که از گناه دوری جوییم تا گرفتار سختی قلب نشویم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: (( ان المعاصی یستولی بها الخذلان علی صاحبها حتی توقعة بما هو اعظم منها))(2)
به وسیله گناهان خذلان و زبونی بر گنهکار مستولی میشود تا جایی که او را در گناهان بزرگتر می اندازد
((افمن شرح الله قدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقاسیة قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین))(3)
آیا آن که خداوند دلش را برای اسلام گشوده و به نوری از جانب پروردگارش منور است با مردم تاریک دل یکسان است؟ پس وای بر آنهایی که با دلهای سخت خویش از یاد خدا غافلند.اینها در گمراهی آشکاری هستند.
ص :109
مشکل متکبرآن است که معرفت به عظمت وکبریایی پروردگارنداردواگرازچنین شناختی برخوردارباشدرفعت وبزرگی رادرخاک بودن وتواضع جستجومیکند.
یکی قطره باران زابری چکید****خجل شدچوپهنای دریا بدید
چوخودرابه چشم حقارت بدید****صدف درکنارش بجان پرورید
بلندی ازآن یافت کوپست شد****درنیستی کوفت تاهست شد
((لاینبغی لمن عرف عظمه الله ان یتعاظم فان رفعه دالذین یعلمون عظمه الله ان یتواضعوا))(1)
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:
((سزاوارنیست کسی که معرفت به عظمت پروردگارپیداکرده خودبزرگ بین باشدزیرا که رفعت وبزرگی کسانی که آشنای عظمت پروردگارنددرتواضع وفروتنی است ))
سختی ها وشدائد روزگارکبرشکنی وعامل دیگری جهت معالجه متکبرخواهدبود کسی که گرفتاربیماری کبراست برای شکستن نخوت درخودلازم است کارهای سخت ودشوارودون شان خود دست بزند,به عنوان مثال کارهایی که ویژه خدمه وافرادپایین دست است انجام دهدوبه خویش خطاب کند که این قدر فخرمفروش وخودرابردیگران برترمدان ,توفرقی باکسانی که این کارهای دشوارراانجام میدهند
ص :110
نداری مگربه تقوی وپاکدامنی بیشتر,بنابراین مقداری ازآنچه هستی پایین بیا تا به صفات وملکات انسانی نائل آیی!
((ولکن الله یختبرعباده بانواع الشدائد ویتعبدهم بانواع المجاهد,یبتلیهم بضروب المکاره اخراجا للتکبر من قلوبهم واسکانا للتذلل فی انفسهم ))(1)امیرالمومنین علیه السلام میفرمودند:((ولکن خداوند تبارک وتعالی بندگانش را به انواع شدائد وسختی ها امتحان میکندوآنها را متعبدبه انواع کوششها مینماید ونیز به تلخ وکامی ها وناگواریها مبتلا یشان میسازد تاآن که کبررا ازقلوبشان خارج کرد ه وتذلل وتواضع را درجانهایشان ساکن گرداند.
درمواقعی که تواناییهای علم یویازیادی اعمال ویا شرافت خانوادگی وزیباییهای اندام وزیادی مال وثروت باعث کبرشد,هرکدام را میتوان باداروهای ویژه خودش معالجه کرد.
درموردعلم ودانش متوجه این معنا باشدکه ممکن است تمام دانستنی هایش حتی درزمان حیات وزنده بودنش ازاوگرفته شودتاجایی که اسم خودش راهم به یادنیاورد!
((ومنکم من یرد الی ارذل رالعمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا.))(2)
((وازشما کسی باشدکه پست ترین دوران عمررسد تاپس از دانستن چیزی نداند.))وهمچنین آگاه باشد که لغزش اهل علم ازدیگران دیرتربخشیده خواهد شد.
((یغفرللجاهل سبعون ذنبا قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد.))(3)
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
((برانسان جاهل هفتادگناه بخشوده میشود,پیش ازآن که برای انسان عالم یک گناه بخشوده گردد.))
اما علاج کبری که به خاطر زیادی اعمال پسندیده وعبادات درانسان به وجود می آید به آن است که نگران قبولی وپذیرش آنها ازجانب پروردگارباشدوبه خود
ص :111
بگویدممکن است بسیاری ازکم عمل ها اهل نجات باشند ولی تودرقیامت گرفتارباشی .
((والذین یوتون مااتوا وقلوبهم وجله ))(1)
((آنن که آنچه وظیفه بندگی وایمان آنهاست ,انجام می دهند ودلهایشان ترسان است .))
واگر عامل کبرشهرت وشرافت خانوادگی شد به خودبگویدگیرم پدرتوبودفاضل ,ازفضل پدرتوراچه حاصل ,وازآن گذشته آنهایی راکه به وجودشان فخرمیفروشی هم اکنون مشتی خاک بیش نیستند وتونیزبه زودی به آنها ملحق خواهی شدپس قبل ازخاک شدن خاکی باش وتواضع راپیشه خویش قراربده !
ودرآن هنگام که زیبایی چهره ات باعث کبرشدمقابل آیینه بایست وبگو :بارپروردگارا همانطور که چهره ام رازیبا آفریدی درونم را زیبا وشایسته فرما ومرا ازکبررهاییم ده .
ودرآن موقع که به واسطه دارایی زیادگرفتارکبرشدی نگرشی به وضع مال اندوزان قبل ازخودبنما که ازمال دنیا فقط چندمترپارچه سفید باخودبردند ومابقی رابرای وارث باقی گذاردند پس چه معنی دارد به چیزی که به رسم عاریه چندروزی دراختیارماست کبرورزیم !
توانگری نه به مالست پیش اهل کمال ****که مال تا لب گور است وبعدازآن اعمال
امام صادق علیه السلام فرمودند:((مامن رجل تکبر او تجبر الا لذله وجدها فی نفسه .))(2)
هیچ کس کبر ونخوت نمیکند مگربه خاطرذلت وزبونی که دردرون خویش احساس مینماید.اصولاتکبرناشی اززیاده روی درخوددوستی وخودخواهی است ,وباعث میشود که تخم نفرت وجدایی دردلها وجامعه کاشته شود وتعاون ومحبت از بین برودآری کبرنه تنها مارا از محبت همدیگربازمیدارد بلکه پیشرفت واصلاح معنوی جامعه راناممکن میسازدزیرا شخص متکبر نقائص وعیوبش را نمی بیند و
ص :112
خودرامافوق همه میپنداردوگوشش ازشنیدن حقایق بجز مدح وثنایش کراست !
((والدین استنکفوا واستکبروافیعذبهم عذابا الیما .))(1)
کسانی که حالت بزرگ منشی مصنوعی به خود میگیرند تکبر میکنند پس خدا به آنان شکنجه دردناکی خواهدداد.
ص :113
برای پاکیزه کردن روح ازنکبت گناهان ,نسخه های متعددی ازطریق معصومین ع به دست مارسیده که همگی موثر ومفیدخواهند بود ودراین مقال بدون هیچ توضیحی ازنظرتان میگذرانم .
1-استغفار:
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند)):لکل داء دواء و دواء الذنوب الاستغفار.))(1)
((برای هردردی درمانی است ودرمان گناهان به استغفاراست .))
2-امراض ودردهای جسمانی :
همان گرامی فرمودند:((ساعات الوجع یذهبن ساعات الخطایا .))(2)
((ساعاتی که مومن دردمیکشد جبران ساعات لغزشهایش را میکند .))
حضرت رضا علیه السلام فرمودند:((المرض للمومن تطهیرورحمه وللکافر تعذیب ولعنه .))(3)
((بیماری ومرض برای مومن باعث پاکیزه شدن روح ورحمت بروی میشود وبرای کافرعذاب ولعنت میباشد.))
3-ابتلائات وگرفتاریها :
امام صادق علیه السلام فرمودند)) ان الهم یذهب بذنوب المسلم .))(4)
ص :114
((به تحقیق هموم وگرفتاریها گناهان مسلمان را ازبین میبرد.))
4-کارنیک :
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند:((اذا عملت سیئه فاعمل حسنه محوها.))(1)
((هرگاه کارزشتی انجام دادی باعمل شایسته اثرآن را ازبین ببر.))
5-خوش رویی :
امام صادق علیه السلام فرمودند:((ان حسن الخلق یذهب الخطیئه کما تذهب الشمس الجلید.))(2)
((مسلما حسن خلق لغزشها وخطاها را ازبین میبرد همانطورکه خورشیدیخها را آب میکند.))
6-سجده های مکرر وطولانی :
مردی به محضررسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شدوعرض کرد :ای رسول خدا صلی الله علیه و آله گناهانم زیادشده واعمالم ضعیف وکم ,آن گرامی درجواب فرمودند:
((اکثرالسجود فانه یحط الذنوب کما تحط الریح ورق الشجر .))(3)
((زیاد سجده بجا آور زیرا که سجده های مکرر گناهان را میریزدهمانطورکه بادبرگ درختن را میریزد .))
7-صلوات برمحمد وآل محمد علیهم السلام :
امام رضا علیه السلام فرمودند)) من لم یقدرعلی مایکفربه ذنوبه فلیکثر من الصلوه علی محمد وآله فانها یهدم الذنوب هدما.))(4)
((کسی که قادرنیست کفاره گناهان خودرا بجاآورد بنابراین بسیاربرمحمد وآلش صلوات بفرستد که بطورقطع گناهان را به توسط صلوات برمحمدوالش میتوان منهدم ونابودساخت .
امام صادق علیه السلام به صباح بن سیابه فرمودند:((آیامخواهی تورابه چیزی آشنا کنم که
ص :115
خداوند تورا بخاطرآن ازحرارت آتش جهنم حفظ کند ؟!عرض کردآری ,فرمودند:بعدازطلوع فجرصدباربگو((اللهم صل علی محمد وآل محمد .))(1)
ایخدا من رهروی ام ناتوان ****بیکسی وامانده ای ازکاروان
نی مرا ز ادونه مرکب نه رفیق ****چون بپیمایم خدایا این طریق
نی ره برگشتن ونی راه زیست ****روی رفتن هم نه یا رب چاره چیست
اول منزل به گل افتاده بار****دزدهای رهزنم گشته دوچار
مانده ام من ای سواران همتی ****برمن پیرای جوانان رحمتی
ازکرم ای ره به منزل بردگان ****رحمتی براین بیابان مردگان
ای امیرکاروان آخرببین ****مرکبم لنگیده بارم برزمین
اندکی ای همرهان آهسته تر****گاه گاهی برفغانم یک نظر
گاهگاهی یک نگاهی برقفا ****ازترحم سوی این پیردوتا
الغیاث ای اهل همت الغیاث ****ای نگهبانان امت الغیاث
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: ای محمدبن مسلم :((ان الله غفوررحیم یقبل التوبه ویعفوعن السیت فایاک ان تقنط المومنین من رحمه الله .))(2)
همانا خداوند بخشنده ومهربان است ,توبه را قبول میکند وازگناه میگذرد,ای محمد بن مسلم متوجه باش مبادا مومنین راازرحمت پروردگارمایوس کنی .
ص :116
بعضی از رذائل اخلاقی است که از جهل نادانی سرچشمه میگیرد.
((ایاک و اللجاجة فان اولها جهل و آخرها ندامة))(1)
رسول گرامی صلی الله علیه و آله فرمودند: ((پرهیز از لجبازی کن که اولش نادانی و پایانش ندامت پشیمانی است.))
اکثر مواقع دیده شده که آدم لجوج در رای و اظهار نظر جانب فساد را میگیرد و این بدان علت است که لجاجت قدرت تدبیر و تعقل را از او گرفت؛ در نتیجه با مسائل، غیر واقعی و غیر منطقی برخورد می کند.
چه بسا لجاجت منجر به نزاع های خونین و جنگ و ستیزهای زشت میگردد.
همان گرامی فرمودند: ((راکب اللجاج متعرض للبلاء))(2)
((کسی که سوار بر مرکب لجاجت است خود را در معرض حوادث و بلاها خواهد داد))
درد لجاجت به خود نگهداری و تملک نفس علاج میشود و این نیاز به تمرین و
ص :117
مداومت پی در پی دارد.در مواردی که با یک شخصی در مورد یک موضوع علمی و یا حادثه تاریخی و یا مسئله خانوادگی بحث و گفتگو می کنیم تا آنجا بحث را ادامه دهیم که به سماجت منجر نمیشود، چون در لجاجت و سماجت حرف حق انسان هم ثابت نخواهد شد.
همان بزرگوار فرمودند:
((اللجاجة تورث ما لیس للمرء الیه الحاجة))
((لجبازی چیزی را برای شخص به ارث میگذارد که وی را بدان نیازی نیست، یعنی با لجبازی هیچ کس به اهداف و خواسته هایش نمیرسد بلکه نتیجه معکوس داده و بذر شر ریخته خواهد شد.))
همان گرامی فرمود: ((اللجاج بذر الشر))
((لجاجت پخش بذر شر است))
ص :118
دوای این درد فقط مختصر اعتقاد و باور به واکنش اعمال است، یعنی مکار این را بپذیرد که کلاهبرداری و فریب خلق ثمری ندارد و عاقبت و زر و بالش خواهد شد و گریبانش را در دنیا و آخرت خواهد گرفت.
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمودند:
((من مکر الناس ردالله سبحانه مکره فی عنقه))(1)
((کسی که مردم را فریب دهد خداوند تبارک و تعالی نیرنگش را بر گزدن خودش بر میگرداند))
عیسی برهی دید یکی کشته فتاده****حیران شد و بگرفت بدندان سر انگشت
گفتا که کرا کشتی تا کشته شدی زار***یا باز که او را بکشد آنکه ترا کشت
انشگت مکن رنجه بدر کوفتن کس****تا کس نکند رنجه بدر کوفتنت مشت
راستی اگر قیامت حق است چه جای مکر و نیرنگ، اگر از تناقص روزگار و واکنش اعمال در دنیا در امان بمانیم آیا از حساب و کتاب جهان آخرت هم راه فراری هست؟!
((اللهم عظم سلطانک و علا مکانک و خفی مکرک و ظهر امرک و غلب قهرک و جرت قدرتک و لایمکن الفرار من حکومتک))
((خدایا بزرگ است سلطنت تو، و مقامت بسی بلند و مکر و تدبیرت در امور پنهان و
ص :119
فرمانت در جهان هویداست و سطوت و قهرت بر همه غالب است قدرتت در همه عالم نافذ است و کسی قادر نیست از قلمرو حکومتت فرار کند))
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: (( ان کان العرض علی الله عزوجل حقا فالمکر لماذا))(1)
((اگر عرضه شدن به محضر پروردگار در روز قیامت حق است پس چه جای مکر و نیرنگ است))
((و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینابها و کفی بنا حاسبین))(2)
((و ترازوی عدل را در روز قیامت مینهیم، به احدی هیچگونه تمی نخواهد شدو اگر هموزن دانه خردل چیزی باشد می آوریمش این بس که ما حسابگر هستیم))
ص :120
درمان درد نفاق؛ بی شباهت به درمان مکر و نیرنگ نیست؛ هردو را تقریبا یک دراوی شفا بخش اس. اگر اهل اهل نفاق قدری بیانیدشند که در روز قیامت سرائر و ضمائر آشکار میشود ((یوم تبلی السرائر))(1) دیگر چه جای نفاق و دورویی است. بلی جهان آخرت کانون کشف اسرار است. هرچه را که اشخاص در دنیا از مردم پنهان کرده اند در آن عالم آشکار میگردد.
مثلا در عبادت با خداوند متعال صادق بوده، خضوع اعضائ و جوارح ما با خضوع و خشوع قلب ما یکسان باشد چرا که پیامبر فرمودند: (( ما زاد خشوع الجسد علی ما فی القلب فهو عندنا نفاق))(2)
((اگر خشوع جسم و ظاهر از خشوع در دل بیشتر باشد نزد ما نفاق محسوب میشود))
ص :121
سعی کنیم یا بندگان خدا نیز زبان قلبمان همسو باشد، به اندازه ای که به آنها ارادت داریم عرض ادب و احترام کنیم؛ از تعارف های دروغین و تملق گویی ها حدا پرهیز کنیم. چون روزی بالاخره دست ما رو میشود و در انظار مردم رسوا شده و آبرو که ارزشمندترین نعمات است به خطر می افتد!
((یجی یوم القیامة ذو الوجهین دالعا لسانه فی قفاه و آخر من قدامه، یلتهبان نارا حتی یلهبا جسده، ثم یقال له هذا الذی کان فی الدنیا ذاوجهین و لسانین یعرف بذلک یوم القیامة))(1)
((در روز قیامت منافق را وارد میکنند در حالی که دارای دو چهره است و دو زبان، یکی از پست سرش و دیگری از مقابل و از هردو زبانش آتش شعله ور است تا بالاخره تمامی وجودش را احاطه میکند سپس به او میگویند ایم همان کسی است که در دنیا اهل دو چهره و دو زبان بود و به این کیفیت او شناخته میشود.))
یا گل نورسته شو یا بلبل شوریده حال****یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش
یا که طبل عاشقی یا کوس معشوقی بزن****یا به رندی شهره شو یا در جمال افسانه باش
یا به زاهد همقدم شو یا به شاهد همنشین****یا خریدار خزف یا گوهر یکدانه باش
یا مسلمان باش یا کافر دورنگی بکی***یا مقیم کعبه شو یا ساکن بتخانه باش
یا که در ظاهر فروغی ذکر درویشی مکن****یا که در باطن مرید خسرو فرزانه باش
ص :122
ظاهرا تنها راه علاج نفس اماره پناه بردن به خداست، چون مثل حضرت یوسف بفرماید: ((و ما اری نفسی ان النفسلاماره بالسوء الا ما رحم ربی))(1)
((من خودم را تبرئه نمیکنم زیرا که نفس پی در پی امر به بدی میکند مگر آنکه پروردگارم دستم را بگیرد و به من ترحم کند))
بنابراین برای رهایی از شر نفس اماره ما چاره ای جز مسئلت جستن از حضرت باریتعالی که یاریمان کند نداریم.
امام صادق علیه السلام به ما می آموزد که:
((اذا فرغت من صلاتک فقل: اللهم ان تعصمنی من معاصیک و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا ما احییتنی لا اقل من ذلک و لا اکثر ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحمت یا ارحم الراحمین))(2)
((هرگاه از نمازت فارغ شده به پیشگاه پروردگار عرضه بدار که خداوندا از تو مسئلت میجویم که مرا از معاصی و نافرمانیت حفظ کنی و مرا تا زنده هستم به اندازه یک چشم به هم زدن بخودم وامگذاری، چرا که همواره نفس اماره مرا به بدی یاد میکند مگر آنکه را که تو به او ترحم کنی ای مربانترین مهربانان))
و نیز میبینیم که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با همه قداست و طهارت نفسانی خویش از
ص :123
شرور نفس ها به خدا پناه میبرد.
((نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا))(1)
((به خدا پناه میبریم از شرور نفس هایمان و بدی های اعمالمان))
تنم میلرزد چو یاد آورم****مناجات شوریده ای در حرم
که میگفت با حق به زاری بسی****میفکن که دستم نگیرد کسی
تو دانی که مسکین و بیچاره ایم****فرومانده نفس اماره ایم
نمی تازد این نفس سرکش چنان****که عقلش تواند گرفتن عنان
له مردان راهت که راهی بده****و زین دشمنانم پناهی بده
هلاکت نفس اغلب در بی بند وباری و شهوترانی است و البته شهوترانی فقط در شهوت جنسی خلاصه نمیشود، حب جاه و مقام ، سلطه طلبی، علاقه به جمع مال و ثروت و امثال اینها جزء شهوات به حساب می آیند، امیرمومنان علی فرمود:
((من اطاع نفسه فی شهواتها فقد اعانها علی هلکتها))(2)
((کسی که در شهوات مطیع نفس خود میشود به نابودی و هلاکت خویش کمک کرده است))
بلی نفس اگر به ال خود گذاشته شود هلاکتش حتمی است و تمام زحمات انبیاء و ائمه اطهار بر این اساس بوده که نفس سرکش آنها را مهار کنند و آنها را به مرحله تقوی و خودداری نفس برساند.
علی علیه السلام بیان کوبنده و بسیار حساسی دارند که:
((لو صمت الدهر کله و قمت اللیل کله و قتل بین الرکن و المقام بعثک الله مع هواک بالغا ما بلغ ان فی جنة ففی جنة ان فی نار ففی نار))(3)
اگر تمام عمرت را روزه بگیری و شبها تا صبح شب زنده داری کنی و بین رکن و مقام(کنار خانه کعبه) کشته شوی خداوند روز قیامت ترا با هوای نفست
ص :124
محشور میکند، اگر خواسته های تو تقاضای بهشت کند در آنجا خواهی بود و اگر شیطان زده و همگون جهنم باشی جایگاه تو جهنم است.
درمان هوا و هوس و درخواست های نفس از منظر امام صادق(علیه السلام) این است: « نفس را با هوسش وامگذار، زیرا هوای نفس باعث هلاکت آن است و رها کردن نفس با آنچه هوس می کند، برای آن مایه درد و رنج است و باداشتن نفس از آنچه هوس می کند درمان آن می باشد.(1)
مولایمان علی علیه السلام میفرمود: (( مخالفة الهوی شفاء العقل))(2) مخالفت کردن با هوس، شفابخش خرد است.
ص :125
در این که وسواس از القائات شیطان است هیچکس تردید ندارد (( الذی یوسوس فی صدور الناس))(1) پس منشا و عامل وسواس شیطان است و تعقیب وسواس یعنی پیروی و فرمانبرداری از شیطان!
عبدااله بن سنان می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
((رجلا مبتلی بالوضوء و الصلوة و قلت: هو رجل عاقل))((مردی است به وسوسه در وضو و نماز مبتلاست ولی او مرد عاقلی میباشد!))
امام علیه السلام فرمودند: ((و ای عقل له یطیع الشیطان فقلت له: و کیف یطیع الشیطان ! فقال: سله هذا الذی یاتیه من ای شیی هو فانه یقول لک : من عمل الشیطان))(2)
((و این چه عقلی است برای او در حالی که پیروی از شیطان است؟ گفتم چگونه پیروی از شیطان مینماید؟ فرمود: از خودش سوال کن این حالت وسواس که به تو دست میدهد از کجا سرچشمه میگیرده؟ پاسخ خواهد داد، از عمل و وساوس شیطان است))
به نظر حقیر کسی که گرفتار وسواس است علاج دردش آن است که چهل شبانه روز که عدد کامل است بر خلاف رضای دلش و استرضای نفسش انجام دهد ، مطمئن باشد که شیطان را مایوس خواهد کرد و دردش دوا خواهد شد.
ص :126
برای رهایی از وسواس همه چیزرا براصل طهارت و حلیت و صحت بگذارد. ((کل شی نظیف حتی تعلم انه قذر.))(1)
امام صادق علیه السلام فرمودند:
همه چیز پاکیزه است تا اینکه به ناپاکی آن علم پیدا کنی.
((کل شیی فیه حلال و حرام فهو لک حلال ابدا حتی تعرف الحرام منه بعینه فتدعه))(2)
از همان گرامی:
هر چیزی که در آن حلال و حرام است همواره برای تو حلال است تا آن گاه که حرمت همان چیز بر تو معلوم و مسلم گردد و آن را رها کنی. وسواسی باید قبول کند که متعارف نیست و احتیاج به درمان دارد و البته درمانش به خوردن قرض و شربت امکان پذیر نیست بلکه باید با خواهش دلش مبارزه کند و از خداوند تبارک و تعالی مدد طلبد تا از وضعی که دارد خلاصی یابد.
((ما من مومن الا و لقلبه فی صدره اذنان: اذن ینفث فیها الملک و اذن ینفث فیها الوسواس الخناس یوید الله المومن بالملک و هو قو له فیها الملک: (( و ایدهم بروح منه))(3)
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمودند:
برای قلب هر مومن دو گوش است، یک گوش راه نفوذ فرشته است و یک گوش راه نفوذ شیطان که در قلب انسان وسوسه میکند ولی خداوند مومن را به فرشته تایید میفرماید و این از کلام خداوند است که فرمود: ((تایید میفرماید ایشان را به روحی از جانب خود))
بنابراین باید راه نفوذ شیطان را با استعاذه بر پروردگار بست تا ان شاءالله وسواس از بین برود.
ص :127
((اذا کثر علیک السهو فامض فی صلاتک فانه یوشک ان بدعک انما هو من الشیطان))(1)
((هرگاه در نماز زیاد شک کردی به نمازت ادامه بده و آن را به پایان برسان، امید میرود که شیطان ترا رها سازد، به یقین شک از شیطان است))
ص :128
ازآنجا که سخن گفتن کلید باطن وضمیرانسان است ,هرزه گویی ویاوه سرایی حکایت ازباطنی آلوده منماید.
((قدافلح المومنون ...والذین هم عن اللغو معرضون .))(1)
((همانا مومنان رستگار خواهند بود ...وآنان از بیهودگویی ولغو روگردان باشند.))
اهل ایمان نه تنها خود اهل لغو نیستند بلکه ازیاوه گویان نیز دوری میجویند.
((اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه .))(2)
((ومومنان هرگاه سخن یاوه ای بشنوند ,ازآن دوری گزینند.))
علاج دردهرزه گویی توجه به عاقبت کاری می باشد که اولا ممکن است یاوه گویی ها منجر به نزاع وکدورت شود وثانیا چیزی است که سودی درپی نداردنه برای دنیا ونه برای جهان آخرت فایده ای نخواهدداشت .
دوکلام ارزشمند رااز امیر المومنین علی علیه السلام دراین باره ملاحظه کنید:
((رب لغو یجلب شرا .))(3)
((چه بسا سخن لغو وبیهوده ای که به شر کشانده میشود.))
((عجبت لمن یتکلم بما لا ینفعه فی دنیاه ولا یکتب له اجره فی اخراه .))(4)
((درشگفتم از کسی که حرف هایی می زند که نه برای دنیایش سودی دارد واز نظر
ص :129
آخرت پاداشی برایش نخواهد بود!!))
چقدر پسندیده است که انسان عوض آن که سخنان هجو وبی ثمر را بهم ببافد وعمر گرانمایه را به پرحرفی تمام کندبه صمت وسکوت وحفظ زبان اقدام نماید.
((صلاح الانسان فی حبس اللسان .))(1)
علی علیه السلام فرمودند :((صلاح انسان در زندانی کردن زبان است .))
علاج فوری ترک حرف لغو تربیت زبان به اذکار وگفتن کلمات وعبارتی است که دل را نورانی وشیطان را طرد می نماید.
راستی انسان وقتی می تواند گنج به دست آورد
آیا سزاوار است به دنال کوزه شکسته رود ؟!کسی که می تواندبا یاد وذکرپروردگارهمنشین اوگرددآیا درست است که با گفتن حرف های بیهوده قلب را مکدر کرده با شیاطین وانسانهای بدتر از شیاطین قرین گردد؟!
مردی درمحضررسول خدا ص سخن گفت وزیاده روی کرد.پیامبرص فرمودند:((چندچیزدر برابر زبان تو حاجب ومانع است ؟))
عرض کرد :((لبانم ودندانهایم .)) فرمودند)) همین مقدارنمی تواند جلوی زیاده روی درسخن را بگیرد؟!))(2)
ص :130
((واما من خاف مقام ربه ونهی النفس عن الهوی ,فان الجنه هی الماوی .))(1)
((وکسی که بترسد از مقام پروردگارش ونفس را از هوا پرستی منع کند بهشت جایگاه وی خواهد بود.))
پس برای معالجه هواپرستی چاره ای جز مخالفت ومبارزه با آن نداریم وحتی مواقعی که سردو راهی قرار می گیریم باآن چیزی که به هوای نفس بیشتر نزدیک است باید مخالفت کنیم .
امیرالمومنین علی علیه السلام درتوصیف انسان های وارسته می فرماید :((وکان اذا بدهه امران امران ینظر ایما اقرب الی الهوی قیخالفه .))(2)
((هرگاه دوکار را خواست شروع کند نگاه می کند که کدام یک به هوای نفس نزدیکتر است ,باآن مخالفت می کند وانجام نمی دهد.اصولا اگر کسی طالب رشد وتعالی در هر کاری باشد وخصوصا درابعاد معنوی والهی تنها درمخالفت با خواهرش دل ونگهداری خویش به مطلوب می رسد.))
همان گرامی فرمودند:((الرشد فی خلاف الشهوه .))(3)
((رشد وکمال درمخالفت با خواهش های نفسانی وشهوات میسر است .))
ص :131
پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله می فرمودند که :خداوند تبارک وتعالی به انسان می فرماید :
((اگر چشمت با تو ستیز کرد که باید به فلان شخص ویا فلان چیز نگاه کنی درحالی که برتوحرام است ,من برای تو دو روپوش گذارده ام (پلک ها )که آنها را برهم گذاری ونگاه کنی .
هرگاه زبانت خواست ترا وادار به سخنی که حرام است بنماید برای آن نیز دوروپوش (دندان ولب )دراختیارت گذارده ام ,لب برهم گذار وسخن مگو .
اگر شهوتت ترا ترا به کارحرامی تشویق کرد آن هم با دو روپوش (دو پا )مغلوب تو کرده ام پای برهم پیچ وکاری کاری که حرام است انجام مده !))
علاج دیگر هوا پرستی ,دوراندیشی وتوجه به نتیجه کاراست ,وقتی تاریخ ,پایان کارفضاحت بارهوا پرستان را به مانشان داده وبا چشم خود دیده ایم که گرفتار نکبت وبدبختی شده ان پس چه جای پیروی از هوای نفس است ؟!
((عجبت لمن عرف سوءعواقب اللذات کیف لایعف .))(1)
حضرت علی علیه السلام میفرمودند:
((عجب دارم ازآن کس که عواقب بد لذتهای حرام رامی داندچگونه از آنها دست نمی کشد.))
ص :132
امید به آینده و امید به فضل ورحمت پروردگار از الطاف خفیه الهی است بی تردید آنچه به انسان تحمل سختی ها و مشکلات زندگی را میدهد امیدواری به نتیجه کار است.
انسانی که از همه چیز مایوس است، بود و نبودش در جامعه یکسان است. این فرد از نظر دینی نیز مطرود و مرتکب گناه کبیره شده است.
((الامل رحمة لامتی لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرا))(1)
((امید یکی از بخشش های الهی برای امت من است زیرا اگر امید نبود هیچ مادری فرزند خود را شیر نمیداد و هرگز باغبانی درخت در زمین نمینشاند (که در آینده نا معلوم ثمر بخشد).))
روزی حضرت عیسی در محلی نشسته بود، پیرمردی با کلنگ زمین را زیرو رو میکرد. آنجناب گفت خدایا امید را از دل این مرد بکلی زائل کن، در این موقع پیرمرد کلنگ خود را یکطرف انداخت و روی زمین خوابید، ساعتی گذشت حضرت عیسی باز عرض کرد خداوندا دومرتبه آرزو را به او برگردان. ناگاه آن مرد از جا حرکت کرده شروع به کار نمود.
ص :133
حضرت عیسی جلو رفته پرسید: پیرمرد چطور شد کلنگ را به زمین گذاشتی باز بعد از ساعتی دوباره به کار مشغول شدی؟
گفت: در بین کار کردن با خودم گفتم تا کی باید زحمت بکشی تو مردی و پیر و افتاده ای ( شاید اجل همین الان به سراغت آید) با این اندیشه از کار دست کشیدم. هنگامی که دو مرتبه شروع به کار کردم با خود گفتم بالاخره فعلا که زنده هستی و برای هر موجود زنده وسایل زندگی لازم است باید کار کنی و تهیه آذوقه کنی، این بود که باز کلنگ را برداشته مشغول شدم.(1)
بنابراین علاج یاس و ناامیدی تقویت روحیه و تلقین به خود است که مسائل دنیوی در پرتو کار و تلاش زندگی سر و سامان میگیرد و در جهان آخرت آمرزش پروردگار پس از توبه و ندامت نسبت به لغزش های گذشته شامل حال ما خواهد شد، زیسرتپا خود وعده عفو و بخشش داده است.
((ان الله باناس لرئوف رحیم))(2)
((همانا پروردگار به مردم مهربان و رحیم است))
مسئله رافت پروردگار تا حدی است که شیطان هم فردای قیامت چشم طمع به آن میدوزد.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
((اذا کان یوم القیامة نشرالله تبارک و تعالی رحمته حتی یطمع ابلیس فی رحمته))(3)
((در هنگامه روز قیامت خداوند تبارک و تعالی رحمت خود را چنان گسترش دهد تا آنجا که شیطان نیز در رحمت او طمع کند))
در عصر پیامبر در یکی از میدان ها جنگ و در هوای داغ و سوزان پسر بچه ای را دیدند روی ریگ های تفیده صحرا ایستاده است، ناگهان زنی از میان خیمه بیرون دوید و با شتاب تمام خود را به آن بچه رسانید، او را در آغوش گرفت و خودش روی
ص :134
ریگ های داغ نشست و بچه را به سینه اش چسبانید تا حرارت سوزان زمین به پای طفل نرسد و آنگاه دم بدم میگفت: پسرم، پسرم! مردم از دیدن این صحنه رقت کرده و گریان شدند. پیامبر با خبر شد و از مشاهده آن جریان که نموداری از رحمت و رافت انسانی بود اظهار مسرت نمود و سپس به مردم بشارت داد و فرمود:
((اعجبتم من هذه لابنها فان الله تعالی ارحم بکم جمیعا من هذه بابنها))
((آیا از مهربانی این زن نسبت به پسرش تعجب کردید؟ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: حقیقت این است که خداوند تبارک و تعالی مهربان تر است نسبت به تمام شما از این زن نسبت به پسرش، مسلمانان از شنیدن این گفتار رسول خدا بشارتی عظیم بدست آورده خوشحالی فوق العاده شدید در قلب خویش احساس نمودند))(1)
ص :135