نمازي شاهرودي ، علي ، ١٢٩٣
عنوان و نام پديدآور :علم غيب/ علي نمازي شاھرودي؛ تحقيق مرتضي اعدادي خراساني.
مشخصات نشر :مشھد : ولايت، ١٣٩٣
مشخصات ظاھري : ٢4٠ ص .
٩ ٧٨-٩٦٤-٦١٧٢-٤٣- شابك : ٢
وضعيت فھرست نويسي :فيپا
٣٣6 - يادداشت : كتابنامه: ص. ٢٢4
يادداشت : نمايه .
موضوع : غيب گويي (اسلام )
موضوع : غيب گويي (اسلام) -- جنبه ھاي قرآني
موضوع :چھارده معصوم -- غيب گويي
شناسه افزوده :اعدادي خراساني، مرتضي، ١٣6٠
٨ع ٨ن / ١٣٩٣١5/٢١6BP : رده بندي كنگره
رده بندي ديويي : 42/٢٩٧
شماره كتابشناسي ملي : ٣5٠64٣٢
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
بسم الله الرحمن الرحيم
[اُ دْعُ إِلى سَب يلِ رَبِّكَ باِلحِْكْمَةِ وَ الْ مَوْعِظَةِ الْ حَسَنةَ]
علم و معرفت بزرگترين و بهترين نعمت الهي است كه خداوند متعال آن را به بندگان
صالح خويش عطا مي فرمايد و آن ها را در مسير عبوديت و كمال بندگي به سوي خود با
آن ياري مي كند. بزرگ ترين افتخار بندگان خدا برخورداري آن ها از اين نعمت گرانسنگ
است. عالمان رباني و عارفان حقيقي كساني هستند كه در راه بندگي خدا همواره پيامبران
را چراغ راه خويش قرار داده و از سلوك طريق علمي و عملي الهي و امامان معصوم
آن ها هيچ وقت احساس خستگي به خود راه نداده و از هر طريق ديگري غير از راه امامان
دوري و بيزاري مي جويند. معصوم
اين بنياد با هدف احياي آثار چنين بزرگاني كه در طول تاريخ تشيع همواره مدافع و
بوده اند تشكل م ييابد. پشتيبان معارف اصيل وحياني و علوم راستين اهل بيت
اميد است با توجهات خاص حضرات معصومين در اين راه توفيق يارشان باشد تا
بتوانند قدم هاي مثبت مهمي در احياي آثار ارزشمند آن بزرگان با شرايط روز بردارند.
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ص: 10
ص: 11
خداوند را شاكريم كه محبت اهل بيت را در قلوب ما به وديعه نهاد و با معارف نوراني آنان آشنا نمود تا كمالات آن انوار مقدسه را بشناسيم و به آن اقرار كنيم.
آري، خداوند حضرت محمد و خاندان گرامي او را اولياء و امناي خويش در خلق قرار داد، و اطاعت آنان را همانند اطاعت خود واجب كرد، و راه عبوديت و خداشناسي را در آن انوار منحصر كرد.
اين است كه بالاترين كمالات موجود در بهترين بندگان خود كه مواريث پيامبران
و اوصياي قبلي بود به آنان اعطا كرد و از جميع علوم بهره مندشان كرد.
با اندكي دقت در فضايل اهل بيت مي يابيم كه همه فضيلت ها را مي توان وجود كمال علم الهي در آن ها بازگشت داد. از اين ويژگي ارزشمند در روايات گوناگون به تعابير متعدد ياد شده است:
1. آنان گنجوران علم الهي هستند.
2. ظرف و صندوقچه علم خداوندند.
3. مترجمان كتاب الهي اند.
4. وارثان علم پيامبران اند.
5. سخن آنان سخن رسول خدا و سخن خود خداست.
ص: 12
6 . دانشمندترين مردمان هستند.
7. راسخان در علم مي باشند.
8 . معدن علم هستند.
9. زنده داران دانش هستند.
خداوند متعال اين چنين مخلوقات با كمالي را آفريد و بر ما منت نهاد و راهنمايان ما از گرداب ضلالت و جهالت در اين دنيا قرار داد، آن كس كه از علوم اين معادن اين دانش الهي بهره جويد به كمال مي رسد و هدايت و رشد مي يابد.
با وجود اين سر چشمه هاي جوشان علم و هدايت، دست به پس مانده هاي ديگراني كه ره افسانه زدند و نخواستند حقيقت را ببينند همچون تشنه اي است كه از فرط عطش دست گريبان با مرگ است با مرگ است اما چون به آبشخور گوارا رسيد، بي خردانه روي بر مي گرداند و با ولع خاك هاي نَم دار را مي بويد!
اين است كه امام باقر به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبة مي فرمايند:
شَرِّقَا وَغَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؛(1)
در شرق و غرب گردش كنيد، علم صحيحي نمي يابيد، جز آن كه از نزد ما اهل بيت خارج شده باشد.
اگر دكان داران وابسته به خلفا هم ادعاي دانش داشتند از خلط و مزج علوم اهل بيت با جهالات و ضلالات كپك زدة ذهنشان بود تا با تطميع مالي، جمعي را از خانه اهل بيت دور كننده و مكتبي مقابل مكتب آنان درست كنند. به تعبير اميرالمؤمنين
ص: 13
در نهج البلاغه مي فرمايد:
و ديگري كه دانشمندش دانند و بهره اي از دانش نبرده، توّهماتي چند از نادانان و مايه هاي جهلي از گمراهان به دست آورده و دام هايي از فريب و دروغ گسترده، كتاب خدا را به رأي خويش تفسير كنند و حق را چنان كه دل خواه اوست تعبير كند.
مردم را از بلاهاي سخت ايمن دارد و گناهان بزرگ را آسان شمارد، در كارهاي شبه ناك افتاده است ادّعا مي كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد امّا در آن ها غوطه مي خورد، و در بدعت ها آرميده است و گويد اهل بدعت نيستم، صورت او صورت انسان و دل او دل حيوان نه راه رستگاري را مي شناسد تا در آن راه برود و نه گمراهي را، تا از آن باز گردد، چنين كسي مرده اي است، ميان زندگان.(1)
پس در همان خطبه بر اين نادانان نهيب مي زند و مي فرمايد:
پس كجا مي رويد و كي باز مي گرديد، كه علامت ها بَر پاست و دليل ها هويداست و نشانه ها بر جاست، گمراهي تا كجا؟ سرگشتگي تا كي؟ و چرا؟ خاندان پيامبرتان ميان شماست كه زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دينند، و با ذكر جميل و گفتار رسالت قرينند؛ پس همچون قرآن نيك حرمت آنان را در دل بداريد و چون شتران تشنه كه به آبشخور روند روي به آنان آريد، از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود: «هر كه از ما مي ميرد در حقيقت نمرده است و چيزي از ما كهنه نمي شود». پس مگوييد آن چه را نمي دانيد بسياري از حقايق در اموري است كه نا آگاهانه انكار مي كنيد.
ص: 14
بنابراين بزرگترين جنايت علمي بر بشر از زماني آغاز شد كه حقوق آنان را غصب كردند و به وارونه كردن اين حقوق مشغول شدند تا جايي كه به جاي استفاده از قرآنِ اميرالمؤمنين دست به دامن اعراب شدند تا بتوانند مصحفي فراهم آورند.
ما راه استفاده از علوم اهل بيت بسته نيست، آن كسي كه ولايت آنان را پذيرفته و به محبت آنان چنگ زده باشد اميد است كه از سر چشمه هاي الهي سيراب شود.
امام صادق مي فرمايند:
مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَحَقَّقَ حُبَّنَا فِي قَلْبِهِ جَرَى يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ عَلَى لِسَانِهِ وَجُدِّدَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِه؛(1)
هر ما اهل بيت را دوست بدارد و دوستي ما را در قلبش تحقق بخشد، چشمه اي حكمت بر زبانش جاري گردد و ايمان در دلش نو شود.
آري پيامبر اكرم شهر علم و شهر حكمت و باب آن اميرالمؤمنين هستند و هر كس اين عمل قلبي ولايت را داشته باشد، اميد است از حكمت هاي اهل بيت كاميات گردد إن شاء الله.
يكي از مباحث موجود در علوم امام، دانش آنان بر غيب است، بايد دانست كه غيب اطلاقات مختلفي دارد و به اين لحاظ علم آنان به غيب متفاوت مي گردد، اگر مراد از علم به غيبت علم ذاتي باشد، اين چنين علمي از آنان، نفي مي شود چنانكه در متن همين كتاب ملاحظه خواهيد فرمود.
گاهي مراد از غيب اموري است كه به واسطه فرد از همگان مخفي گشته و جز آنان
ص: 15
خود به خود هر كسي بر آن اطلاع نمي يابد اين علمي است كه در مورد ايشان ممكن است و بر اساس ادّله محكم اهل بيت عصمت و طهارت بر تمام آن چه كه ممكن است معلوم شود، به تعليم الهي آگاهي دارند.
بنابراين اهل بيت به تعريف و تعليم و الهام خداوند بر همه آن چه دانستني است، اطلاع مي يابند و از اين جهت آن چه از ديگران مخفي و غايب است بر آن ها حاضر است.
كتاب حاضر كه به خامة ارزشمند مرحوم علامه محدّث آية الله حاج شيخ علي نمازي شاهرودي نوشته شده، در فضايي از گفتار و مناظره و نقد و بررسي به دنبال تحليل صحيح از آيات و روايات مربوطه به آگاهي اهل بيت بر غيب است تا از اين راه شبهات موجود بر طرف گردد و نويسنده در بياني داستاني در پنج بخش دلالت آيات شريفه را بر علم غيب بيان نموده و سپس با دسته بندي روايات علم غيب معصومين را اثبات مي كند و در كنار آن قدت الهي آنان را تحليل مي كند ودر بخش چهارم شبهات و توهمات موجود را رفع و دفع مي نمايد و در بخش نهايي گفتار بزرگان شيعه را در اثبات علم غيب براي اهل بيت عصمت و طهارت به قلم مي آورد.
شرح حال مولف(1)
آيت الله حاج شيخ علي نمازي شاهرودي در سال 1333 هجري قمري و در خانواده اي مذهبي و اهل علم به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم حاج شيخ محمد بن اسماعيل نمازي شاهرودي از علماي به نام شاهرود بود كه اجازه اجتهاد خود را از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و مرحوم فيروزآبادي گرفته بود و تأليفات سودمندي از ايشان به يادگار مانده است.
ص: 16
مرحوم حاج شيخ علي نمازي كه از استعداد بي نظير و پشتكار خستگي ناپذيري برخوردار بود، از كودكي نزد پدر و ديگر اساتيد آن سامان به تحصيل سطوح همت گماشت و در نوجواني افزون بر گذراندن سطوح عالي، حافظ قرآن نيز گشت.
ايشان پس از فراگيري سطوح مقدماتي و عالي در شاهرود، رهسپار حوزه پربركت آن زمان خراسان در مشهد شد و از محضر عالمان بزرگ آن ديار بهره مند گرديد.
مهم ترين ويژگي تحصيلي مرحوم حاج شيخ علي نمازي، كسب فيض از محضر مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني در فقه، اصول و معارف بوده است. ايشان تا زمان رحلت اين استاد برجسته مدت پانزده سال كمال استفاده را از محضر وي مي نمايد و ضمن آشنايي كامل با مباني معارفي، فقهي و اصولي ايشان به ترويج اين مباني همت مي گمارد.
پس از رحلت مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني، ايشان رهسپار نجف اشرف مي شوند تا در كنار مرقد مولايشان از عالمان آن حوزه نيز بهره مند شوند و پس از مدتي به مشهد بازگشته، مشغول تدريس و تبليغ معارف اهل بيت مي گردند. اين عالم بزرگوار همواره مورد تكريم اهل فضل بود و همت خود را صرف تدريس و تربيت طلاب و نشر معارف و حقايق ناب تشيع مي كرد.
مرحوم علامه نمازي از حافظه قوي برخوردار و تلاش و پشتكارش ستودني و بي نظير بود. ايشان افزون بر آشنايي با علم تاريخ، علوم غريبه، طب قديم، رياضي، گياه شناسي، زبان عربي و فرانسه و حفظ كامل قرآن، توجه ويژه اي نيز به روايات و احاديث ائمۀ معصومين داشته، به گونه اي كه پنج بار مجموعه بحارالانوار را به طور كامل مطالعه و بررسي كردند كه حاصل اين پژوهش ده جلد كتاب ارزشمند مستدرك سفينة البحار و هشت جلد مستدركات علم رجال الحديث گرديد. ايشان همچنين چندين بار كتب اربعه، الغدير، احقاق الحق و ساير كتب روايي را به صورت عميق مطالعه نمودند كه حاصل آن ده ها جلد كتاب ارزشمند و ماندگار بوده است.
ص: 17
اين عالم با تقوي و مجاهد خستگي ناپذير كه به اخلاق عملي و تقواي الهي مزين بوده و آثار قلمي فراواني از خود به يادگار گذاشت، سرانجام در شب دوشنبه دوم ذي الحجه 1405 هجري قمري، مصادف با 28 مرداد 1364 هجري شمسي در مشهد ديده از جهان فرو بست و به ديدار معبود شتافت. پيكر پاك و مطهر اين عالم بزرگ باشكوه تمام تشييع و در حرم رضوي آرام گرفت.
گزارش مباحث كتاب
كتاب با فضاي پرسش و پاسخ سامان يافته، تا پژوهشگر حق جو به راحتي حق را از باطل تشخيص دهد. در اين ويرايش كتاب در پنج بخش تبويب شده است:
در بخش نخست با عنوان علم غيب پيغمبر اكرم و ائمۀ هدي در قرآن، داراي دو فصل كه فصل اوّل آن شامل 23 آيه براي اثبات علم غيب و فصل دوم رواياتي كه دلالت دارد بر تمامي علوم در قرآن در نزد اهل بيت است، مي پردازد.
بخش دوم 28 دسته از رواياتي را مورد تجزيه وتحليل قرار مي دهد كه بر اثبات علم غيب پيامبر و ائمه دلالت دارند؛ از آن جمله: علم ائمه و وقايع آينده و به بلايا و منايا و اسباب حوادث و امراض و به تمام زبان ها و نطق حيوانات و... .
بخش سوم به بررسي آيات و رواياتي كه در زمينة قدرت پيامبر و ائمۀ هدي وارد شده است، مي پردازد.
موضوع بخش چهارم با موضوع پاسخ برخي از شبهات در دو فصل قرار گرفته است كه فصل اول آن به بررسي آيات مورد استدلال براي نفي علم غيب پيامبر و ائمۀ هدي است كه ده آيه را از زبان منكرين علم غيب بيان مي كند و سپس آن ها را نقد مي نمايد. و فصل دوم آن به رد علمي متمسكين به پنج روايت براي نفي علم غيب مي پردازد.
ص: 18
بخش پاياني كتاب به كلمات و گفتار بزرگان شيعه در رابطه با اثبات علم غيب و سبب پرسش ايشان از برخي موضوعات وارده شده و در انتهاي اين بخش با عنوان تكاليف خاصه و عامه بياني خلاصه و موجز را در حل مسأله علم غيب اهل بيت ارائه مي دهد.
ويژگي هاي اين تحقيق
اين كتاب سودمند در زمان حيات مؤلف و پس از وفات ايشان ده ها بار به چاپ رسيده است. پس از ايشان به اهتمام فرزند برومندشان با اصلاحاتي و ويرايش چندين بار به زيور چاپ آراسته گرديده است. آن چه در اين چاپ مورد اهتمام بوده به اين شرح است:
_ تكميل تبويب مطالب، متناسب با محتواي آن؛
_ مدرك يابي موارد ناقص و فاقد مدرك؛
_ اضافه كردن كتاب نامه و نماية آيات و روايات در انتهاي كتاب؛
_ افزودن بعضي از مطالب جا افتاده در چاپ اخير؛
_ ويرايش متن كتاب به صورت جزئي.
و در بر خود لازم مي بينم كه از سرور گرامي جناب آقاي سيد مهدي مير مسيب كه در تحقيق زحمات بسيار كشيدند و عزيزاني كه در مؤسسة معارف عالم آل محمد در آماده سازي اين كتاب براي چاپ، با اين جانب همكاري نمودند، تشكر و قدرداني نمايم.
اميد دارم طالبان حقيقت، با مطالعه دقيق اين كتاب و باقي آثار فقيه و عالم رباني از علم و دانش و قلم روان آن علامه به نحو شايسته بهره مند گردند و اگر خطا و لغزشي را مشاهده نمودند، از اين جانب بوده و از تذكراتشان ما را بهره مند سازنند.
ج_معه 19 ارديبهشت 1390ش
مصادف با 5 ذي الحجه 1432ق
مرتضي اعدادي خراساني
قم مقدسه
ص: 19
اَلحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمينَ كَما هُوَ اَهلُهُ. وَلَا اِلهَ غَيرُهُ. وَالصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيبينَ الطّاهِرينَ المَعصُومينَ؛ اُولِي الْأَمْرِ الَّذينَ ارتَضاهُمُ اللهُ لِغَيْبِهِ وَاختارَهُم لِسِرِّهِ وَاجتَباهُم بِقُدرَتِهِ وَاللَّعنَةُ عَلَي اَعدائِهِم اَجمَعينَ.
در يكي از سنوات گذشته، هنگام مراجعت از سفر زيارت خانه پروردگار، از مسير عراق وارد كاظمين شديم.
آقاي حاج شيخ محمد جعفر امامي و حاج محسن مشكات تهراني و حاج آقا رضا مروت در اين سفر شريف با بنده رفيق بودند. در اوّل ورود، به آقاي حاج سيد هاشم فاتح كه از رفقاي صميمي آقاي امامي بودند، برخورد كرديم. و ايشان با محبت و لطف فوق العاده اي از ما دعوت فرمودند كه شب را به منزل برويم. و ما نظر به اصرار حضرت آقا، دعوت ايشان را پذيرفتيم.
آنگاه كه آفتاب عالم تاب، انوار خويش را از صحنه جهان برچيده و جاي آن همه روشنايي را به شب تاريك سپرده بود، بعد از نيايش و راز و نياز به درگاه آفريدگار بي نياز، نيز بعد از زيارت و عرض ارادت به پيشگاه حضرت موسي بن جعفر و حضرت جواد الائمة، با رفقاي عزيز به منزل آقاي حاج سيد هاشم فاتح رفتيم.
اگرچه خورشيد صورتش را از ما پوشيده بود، شراره هاي آن از در و ديوار بر سرمان
ص: 20
مي باريد. لذا ميزبان ما، براي اين كه تخفيفي در گرماي هوا حاصل شود، به بالاي بام منزلشان، مجلس را آراسته بودند.
چرا مردم در انتخاب امام آزاد نيستند؟
از هر جايي سخني به ميان مي آورديم. تا اين كه آقاي فاتح فرمودند: چرا مردم در انتخاب امام و پيشوا مختار نيستند و اجازه ندارند او را تعيين و اختيار كنند؟
حقير گفتم: براي اين كه مردم از باطن يكديگر مطلع نيستند و نمي توانند به صورت ظاهر هم اكتفا كنند؛ چرا كه ممكن است امام و پيشوايي كه انتخاب مي كنند، ظاهراً خوب و نيكوكار اما باطناً بد و زشت كردار؛ يا _ واضح تر بگويم _ صورتاً ميش خوش رفتار، و سيرتاً گرگ آدم خوار باشد. شايد هم به هنگام انتخاب، خوب كردار باشد و در آينده، بد رفتار و ناهنجار گردد. نيز ممكن است موقع انتخاب، براي فريب دادن غافلان، آن شخصِ منتخب خود را مردي پرهيزگار و مقدس و نيكوكار جلوه دهد و راز دروني اش را اظهار ندارد؛ ولي بعد از چند صباحي كه بر أَريكه خلافت و امامت تكيه زد و جايگاه امام معصومي را اشغال كرد، سركشي و طغيان كند و براي حفظ مقام خويش. خون هزاران مسلمان را بريزد و دامن تاريخ را لكه دار نمايد.
اين است رمز گفته ما (شيعيان) كه معتقديم: امام را بايد خدا و رسول او معين بفرمايند؛ زيرا خدا و رسولش از قلوب خلايق و آينده آنان آگاهند و مي شناسند مصلحي را كه هم در زمان حال مصلح است، هم در زمان آينده؛ و هرگز انتخاب خدا و رسول بر مفسد واقع نگردد.(1)
ص: 21
_ مسلم است كه هرچه مردم در علم و دانش اوج بگيرند به درجه حضرت موسي بن عمران نخواهند رسيد _ آن بزرگوار با آن علم خدادادي، هفتاد نفر ظاهر الصلاح و متدين را شخصاً از بين تمام امّتش انتخاب فرمود و آنان را به كوه طور برد تا كلام خدا را بشنوند. وقتي كه اين عمل انجام گرفت، آنان گفتند: اي موسي، ما هرگز ايمان نمي آوريم تا اين كه خدا را آشكارا ببينيم. (1)
انتخاب شدگان حضرت موسي كه اين طور از آب در بيايند، واي بر منتخب ديگران! و به قول شاعر:
جايي كه عقاب پر بريزد از پشه لاغري چه خيزد
پس، واضح شد كه امر امامت و خلافت حقِ الهي به شور و مشورت و اكثريت آراء هرگز درست نگردد؛ چنان كه امر نبوت و رسالت نيز چنين بود و پيامبر بايد از جانب خدا تعيين مي شد.
ص: 22
علم غيب پيغمبر خاتم
آقاي امامي فرمود: از اين داستان و همچنين از سرگذشت او با حضرت خضرعلي نبينا وآله وعليه السلام استفاده مي شود كه حضرت موسي از باطن مردم و آينده آنان مطلع نبوده. آيا پيغمبر خاتم حضرت محمد هم از قلب مردم و آيندة آنان اطلاع نداشته؟
گفتم: خير، آيات قرآن و روايات متواتره كاملاً واضح مي كند كه حضرت رسالت پناه از (ما في الضمير و) دل هاي مردم و از گذشته و آيندة آنان آگاه بوده اند.
آقاي فاتح گفتند: بعضي براي اثبات علم غيب امام به روايت طارق، يعني: «الإِمامُ... الْمُطَّلِعٌ عَلَي الغُيوبِ»، استدلال مي كنند؛ و حال آن كه اين حديث ضعيف است، و نمي شود موضوع مهمي را با اين حديث ثابت كرد.
آقاي مشكات فرمود: بلي، با اين حديث نمي توان علم غيب امام را ثابت كرد.
آقاي مروت گفت: جايي كه بعضي از آيات قرآن علم غيب را منحصر به خدا مي داند، اين حديث نمي تواند گِرهي از كار ما بگشايد.
آقاي امامي به حقير فرمودند: چرا چيزي نمي گوييد؟
عرض كردم: من متحيرم چه بگويم؛ زيرا گفتار اين آقايان همانند كسي است كه روز روشن، در حالي كه مشعل فروزان آسمان بر عرصه زمين مي تابد و عالم را از انوار خويش منوّر كرده، بگويد: ظلمت جهان را فرا گرفته، آن چنان كه پيش پاي خود را مشاهده نمي كنيم. آيا كسي كه نور تابان عقل بر او حاكم است مي تواند اين حرف را باور كند و صبح صادق را، شام غاسق(1) بپندارد؟!
ص: 23
سپس به رفقا رو كردم و گفتم: مگر شما اين آية را نخوانده ايد كه، پروردگار عزيز مي فرمايد:
عَالِمُ الغَيْبِ فَلَا يُظهِرُ عَلَي غَيْبِهِ اَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضيٰ مِنْ رَسُولٍ؛ (1)
خداوند داناي به غيب است. و بر غيب خود كسي را آگاه نمي كند، مگر كسي را كه خود بپسندد و برگزيند از رسول.
و مگر آيه 179 سوره آل عمران را نديده ايد؟ آن جا كه خداوند متعال مي فرمايد:
وَمَا كَانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ؛
خدا شما را بر غيب خود آگاه نمي كند؛ ولي (براي اين امر) هر كه را بخواهد، از جمع رسولان بر مي گزيند.
آيا در ميان پيغمبران كسي پسنديده تر از خاتم انبيا وجود دارد كه آفريدگار جهان او را بپسندد و بر غيب خويش آگاهش كند؟!
آيا مي توان گفت خدا درست حرف نزده و حق كلام را خوب ادا نكرده است، تا بتوانيم با اين دو آيه علم غيب را بر پيغمبر ثابت كنيم؟!
آيا مي توانيم مثل بعضي از مغرضين بگوييم: عَالِمُ الغَيْبِ فَلَا يُظهِرُ عَلَي غَيْبِهِ اَحَداً؛ آن گاه، از بقية آية شريفة چشم بپوشيم؟! يا وَمَا كَانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ(2)را قبول كنيم و دنبالة آيه را ناديده بگيريم؟!
«آن كه درين ره قدم نهد زجهالت»، حكايتش همانند كسي است كه وقتي به او گفتند: چرا نماز نمي خواني؟ در جواب گفت: چگونه من نماز بخوانم؛ و حال آن كه خداوند،
ص: 24
مي فرمايد: لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ؛(1) و در جاي ديگر مي فرمايد: فَوَيلٌ لِلْمُصَلِّينَ(2)؟!
هركه اندكي با آيات قرآن آشنايي داشته باشد مي داند كه، به دليل آن چه در ادامة اين آيات آمده، نهي و تهديد الهي به نماز گذاردن در حالت مستي و سَبُك سَري مربوط مي شود و نه به اصل اقامة نماز.
در اين هنگام، خادم آقاي فاتح، كه مشهدي محمد نام داشت، با سماور و قوري وارد شد و با صدايي مسرت آميز گفت: آقايان چاي ميل دارند؟
آقايان: نيكي و پرسش؟! مَا عَلَى الْ_مُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ.(3)
آقاي مروت _ از باب شوخي _ گفتند: يعني محسنين سِبيل ندارند؟!
آقاي امامي گفتند: معني اين آية شريفة چيست؟
آقاي مروت گفتند: يعني بر نيكي كنندگان باكي و اشكالي نيست.
آقاي امامي گفتند: حقيقتاً، دو آية شريفه و بلكه يكي از آن دو آيه براي معتقدين به قرآن كريم ثابت مي كند كه پيغمبر اكرم عالم به غيب است؛ و موقعي كه پيغمبر داناي به غيب باشد، به طور مسلم، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب هم كه به منزلة نفس اوست(4) از پنهاني ها واقف است.
ص: 25
جمع بين آيات قرآن كريم دربارة علم غيب
آقاي مروت فرمود: لكن در قرآن آيات ديگري هست كه با اين دو آيه مخالفت مي كند.
حقير گفتم: اين طوركه شما مي گوييد نيست و در قرآن، اختلافي وجود ندارد. و اگر آيات قرآن در نظر كسي مخالف همديگر جلوه نمايد، بايد به ائمة هدي كه علم قرآن نزد آن هاست مراجعه كند. و پس از مراجعه، كاملا روشن خواهد شد آياتي كه علم غيب را از مخلوق نفي مي كند، به نفي علم ذاتي مربو(1)ط است؛ بدين معني كه هيچ مخلوقي بدون تعليم پروردگار از غيب آگاه نمي شود.
و معني آية شريفة وَاللهُ يَعْلَمُ وَاَنْ_ت_ُم لَا تَعلَمُونَ؛(2) نيز همين است كه خداوند علم ذاتي ازلي و ابدي دارد و شماها علم ذاتي نداريد؛ بلكه تمام دانايي هاي مخلوق موهبتي از جانب خالق متعال است.
به عبارت ديگر، همان علم ذاتي كه در اوّل آيه براي خالق ثابت گشته، در آخر آيه، از مخلوق نفي شده است ندارد.
پس اين آية شريفه با آيات ديگري كه عبارت: وَاَن_ْت_ُم تَعْلَمُونَ(3) در آن تكرار شده منافات ندارد و به همين معني، جمع مي گردد. آية اوّل نفي علم ذاتي است و آية وَاَن_ْت_ُم تَعْلَمُونَ اثبات علم كسبي و موهبتي است. بدين ترتيب، كسي نمي تواند بگويد آية وَاَن_ْت_ُم لَا تَعْلَمُونَ(4) با آية وَاَن_ْت_ُم تَعْلَمُونَتنافي دارد.
ص: 26
نيز، مقصود از نفي علم پيامبر در آية شريفة وَمِنْ أَهْلِ الْ_مَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ(1)؛ نفي علم ذاتي است.
اما آية شريفة وَاللُه أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئاً(2)؛ يعني اين كه: علم شما ذاتي شما نيست.
خلاصه گفتار؛ علم بر دو قسم است:
1. علم ذاتي ازلي و ابدي كه بخشش كسي نيست و از غير گرفته نشده است؛ اين علم فقط از آن خداوند متعال است.
2. علمي كه از غير گرفته شده است و ذاتي نيست؛ علم مخلوق از اين قسم است.
پس علم يا ذاتي است، يا غير ذاتي. علم ذاتي مخصوص خالق است و هيچ مخلوقي بهره اي از آن نداشته و نخواهد داشت؛ اما علم مخلوق غير ذاتي است (گذشته از اين كه علم ذاتي خالق عين ذات اوست و هيچ گونه سنخيتي با علم مخلوق ندارد).
بنابراين، روشن است در دو آية شريفة فوق كه علم از مردم لَا تَعْلَمُونَ و رسول اكرم لَا تَعْلَمُهُم نفي شده است، مراد نفي علم ذاتي از مخلوق است، نه نفي علم بخششي و اكتسابي؛ زيرا ما، به حكم وجدان، علم خود و ديگران را به امور بسياري حس مي كنيم. و صدها آيات شريفة قرآن(3) نيز دلالت دارد بر آن كه خداوند آن چه خواسته به
ص: 27
پيامبران و ملائكه و مردم تعليم فرموده، چنان كه ملائكه به پروردگار عرض كردند: لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا. (1)
پس آيات نفي علم؛ به معني نفي علم ذاتي از مخلوق است، نه علمي كه بخشش و احسان خدايي است. بنابراين، بايد آيات شريفة قرآن را با يكديگر و با بيانات عترت پيامبر در نظر آوريم تا گمراه نشويم و آن چه را حق است دريافت بداريم.
از آن چه گفتيم، ظاهر شد كه وقتي ائمة هدي كه در مناجات خود با پروردگارشان عرضه مي كنند: «اَنتَ العَالِمُ وَاَنَا الجَاهِلُ»(2) : مرادشان اين است كه انّيت(3) و حقيقت و ذات ما علم نيست؛ و نمي خواهند عرض كنند: پروردگارا، به آن چه به ما تعليم فرمودي و بخشيدي جاهليم. چگونه ممكن است دروغ به اين آشكاري را به پروردگار عرض كنند؟!
باري، اين حقير _ إن شاء الله _ آيات و رواياتي علم غيب را براي پيامبر اكرم و ائمة معصومين اثبات مي كند و همچنين آياتي را كه توهم خلاف اين مطلب از آن ها ايجاد مي شود به ترتيب ذيل، در سه گفتار و يك خاتمه، به عرض مي رسانم:
فصل اوّل: آيات شريفه اي كه علم غيب از آن ها اثبات مي شود.
فصل دوم: روايات مربوط به اثبات علم غيب براي معصومين.
فصل سوم: قدرت پيامبر و ائمة هدي.
خاتمه: در جواب آيات و رواياتي كه توهم خلاف اين مطالب از آن ها پديدار مي شود. (4)
ص: 28
ص: 29
ص: 30
ص: 31
وَمَا كَانَ اللُه لِيطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَه يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ؛(1)
خداوند متعال شما را بر غيب آگاه نسازد (و بر باطن يكديگر مطلع نكند) [ولكن براي اين مقام از پيامبران هر كه را بخواهد، بر مي گزيند].(2)
از آيه فوق استفاده مي شود كه علم غيب براي شخص رسول، به خواست و اختيار و احسان خداوند، ثابت است؛ و چون پيامبر گرامي اسلام اشرف و افضل همة رسولان است، پس علم غيب براي ايشان مسلم خواهد بود.
ص: 32
در گفتارهاي آينده، روشن خواهد شد كه ائمة معصومين هم علوم رسول مكرم اسلام را به ارث برده و دارايند. بنابراين، آن ها هم عالم به غيب اند.
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ؛(1)
خداوند آگاه بر غيب است و بر غيب خود كسي را آگاه نسازد، مگر كسي را كه از رسول بپسندد و برگزيند.
جمله إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ را مي توان با رسول اكرم تطبيق داد _ چنان كه از ظاهر آية شريفه در نظر اوّل پيداست _ و مي توان گفت مقصود عبارت «از رسول» علي بن ابي طالب است.
علي بن ابراهيم قمي نيز اين مطلب را تاييد فرموده(2) و كلام او خواهد آمد إن شاء الله.
در كتاب هاي معتبر شيعه و سني، بسيار رسيده است كه پيغمبر اكرم فرمود:
علي از من است و من از علي ام.(3)
نيز، در آية مباهله(4)، علي نفس رسول اكرم ناميده شده است.
ص: 33
روايات در تفسير اين آية شريفه
آقاي امامي گفتند: خواهشمندم رواياتي را كه از اهل بيت پيامبر هم در تفسير اين آية شريفه رسيده است بيان فرماييد.
حقير عرض كردم: بسيار خوب. من هم معتقدم كه بايستي در استدلال به آيات (غير محكمات و نصوص) براي كشف مراد خداوند، به بيانات عترت مراجعه شود؛(1) زيرا مورد اتفاق شيعه و سني است كه پيامبر اكرم قرآن و عترت را دو خليفه خود در امت معرفي كرده و فرموده:
تا وقتي كه به كتاب و عترت تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد. اين دو، تا قيامت، از يكديگر جدا نمي شوند.(2)
اكنون، قسمتي از روايات مربوط به آية شريفه را نقل مي كنيم.
حديث اوّل
سُدير صَيرَفي مي گويد: در محضر امام باقر بودم. حُمران بن اَعين از امام سؤالاتي كرد. از مطالبي كه حمران در محضر امام مطرح كرد آية شريفة عَالِمُ الغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ اَحَداً بود. امام باقر فرمود كه:
تتمة آيه را بخوان: اِلَّا مَنِ ارتَضَي مِنْ رَسُولٍ؛ آن گاه فرمود: به خدا قسم، محمد از كساني است كه خداوند او را براي اين مقام پسنديده است. (3)
ص: 34
مرحوم علامه مجلسي در كتاب شريف مرآة العقول چنين فرموده اند:
غيب چيزي است كه از انسان پنهان باشد: يا از جهت زمان، مانند امور گذشته و آينده؛ يا از جهت مكان، مانند آن چه در زمان حال است، ولي در مكاني هست كه از انسان دور است و حواس پنج گانه آن را درك نمي كند؛ يا از جهت آن كه خود به خود مخفي است، مانند مطالبي كه مخفي و پنهان است و به قوه فكر و تأمل هم حاصل نمي گردد.(1)
در قرآن كريم، لفظ «غيب» بر قضاياي گذشته اطلاق شده است، مانند اين آية كه خداي متعال در آن، پس از نقل قصة نوح، مي فرمايد: تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحيهَا إِلَيك...(2). و تفسير آن در خاتمه خواهد آمد.(3)
نيز لفظ «غيب» در قرآن كريم به آن چه در زمان حال موجود است، اما غايب از حواس است گفته شده؛ چنان كه در سوره يوسف آمده است.(4)
حديث دوم
در كتاب شريف خرائج در باب معجزات حضرت رضا حديث مفصلي نقل كرده اند؛ در آن حديث آمده است كه حضرت رضا به سفر بصره تشريف بردند و در آن سفر، معجزاتي از حضرت ديده شد؛ از جمله آن كه ايشان با زبان ها و لغات گوناگون تكلم
ص: 35
فرمودند. سپس، حضرت رضا به عمرو بن هذاب فرمودند:
اگر به تو خبر دهم كه چند روز ديگر خون يكي از خويشان خود را خواهي ريخت، تصديق مي كني؟ عرض كرد: خير، تصديق نمي كنم؛ زيرا غيب را غير از خداوند ديگري نمي داند.
حضرت رضا فرمودند: مگر نمي داني كه خداوند فرموده است: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ؛(1) همانا خداوند داناي غيب است. و بر غيب خود كسي را آگاه نفرموده، مگر آن كس را كه پسنديده است و آن پيامبر است.
بنابراين آية شريفه، رسول الله پسنديده خداوند است براي دانستن غيب، ما هم وارث پيامبر هستيم؛ لذا آن چه را واقع شده است و آن چه را تا روز قيامت واقع خواهد شد مي دانيم. تو تا پنج روز ديگر به ريختن خون يكي از ارحام مبتلا خواهي شد؛ اگر نشدي بدان من امام نيستم و نيز، فرمود: تو تا چند روز ديگر، نابينا مي شوي و سوگند به دروغ ياد مي كني و پيس خواهي شد.
راوي گويد: به خدا قسم، آن چه حضرت فرمودند پس از چندي ديده شد و همه واقع گرديد.(2)
ص: 36
ص: 37
ص: 38
آقاي فاتح فرمود: استفاده كرديم! روايتي كه به آن استدلال كردي بسيار قاطع و روشن بود؛ زيرا در اثبات علم غيب پيامبر و ائمة معصومين به دو موضوع قطعي استدلال فرموديد: يكي قرآن و ديگر حديث متواتر (يعني اين كه ائمۀ معصومين علوم رسول اكرم و انبياء گذشته را به ارث برده اند در اخبار متواتر و زيارات مأثوره صريحا بيان شده است).
ص: 39
حديث سوم
شيخ طبرسي نقل فرموده است كه اميرالمؤمنين علي فرمود:
خداوند اوليا و امنايي دارد كه آن ها را به خلق معرفي فرموده و اطاعت آن ها را مانند اطاعت خود واجب ساخته است... . آنان كساني اند كه خداوند به روح القدس تأييدشان كرده و اقتدار آن ها را بر علم غيب اعلام فرموده و آنان را به خلق خود شناسانده است. پس در كلام خود فرموده است: عَالِمُ الغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارتَضي مِن رَسُولٍ.
شخصي سؤال كرد: يا اميرالمؤمنين، ايشان چه كساني اند؟ فرمود: آن ها رسول الله و برگزيدگان خدايند كه جانشينان پيامبرند و خداوند اطاعت آن ها را همراه اطاعت خود و پيامبرش قرار داده است. آنان صاحبان امرند كه [خداوند درباره آن ها] در قرآن كريم فرموده است: اَطِيعُوا اللهَ وَاَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ(1) نيز، فرموده است: وَلَو رَدُّوهُ اِلَي الرَّسُولِ وَاِلَي اُولِي الْأَمْرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ.(2)
وي عرض كرد: مقصود از اين امر چيست؟ حضرت فرمود: منظور و مراد از امر همان است كه ملائكه به خاطر آن در شب قدر بر صاحبان امر نازل مي شوند؛ شبي كه تمام امور خلق (روزي، مرگ، حيات و غيره) بر وفق حكمت مقدر مي شود و علم غيب آسمان ها و زمين به آنان اعلام مي گردد... .(3)
ص: 40
حديث چهارم
علي بن ابراهيم قمي كه از دانشمندان و مفسران بزرگ شيعه است (وي استادِ محدث عظيم شيخ كليني بده و مرحوم كليني بيش از دوهزار حديث از علي بن ابراهيم قمي در الكافي نقل نموده است) در كتاب تفسير خود نقل كرده است:
رسول اكرم فرمود: يا علي، تو قسمت كننده (بهشت و) دوزخي... اصحاب پرسيدند: اين تقسيم در چه زماني خواهد بود؟ خداوند به رسول اكرم فرمود: قُل اِنْ اَدْرِي اَقَرِيبٌ مَا تُوعَدُونَ اَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي اَمَداً(1) (يعني: اَجَلاً) عَالِمُ الغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَسُولٍ يعني: عَلَيٌّ المُرتَضي مِنَ الرَّسُول، وَهُوَ مِنهُ.
بگو (اي محمد): نمي دانم وقت قيامت نزديك است، يا خداوند براي آن مدتي قرار داده است. خداوند عالم غيب است. بر غيب خود هيچ فردي را آگاه نسازد مگر آن كه پسنديده از رسول باشد؛ يعني علي مرتضي كه پسنديده و از رسول است.
آنگاه علي بن ابراهيم گفته است:
علوم علي مرتضي از پيغمبر اكرم است. خدا علوم را به پيامبر وحي فرموده. و علي بن ابي طالب علوم رسول اكرم را فرا گرفته است. وَأَحْصىٰ كُلَّ شَيءٍ عَدَداً(2). وي آن چه گذشته و آن چه تا قيامت واقع مي شود: فتنه ها، حوادث، زلزله ها، هلاكت ها، اسامي پيشوايان و رؤساي باطل و رؤساي حق، اين كه چه كسي به مرگ خود مي ميرد و چه كسي كشته مي شود، چه كساني ياري مي شوند و چه كساني ياري نمي شوند همة اين امور را مي داند.(3)
ص: 41
حديث پنجم
اميرالمؤمنين وقتي سلمان را به آفاق زمين سير داد، در حديث مفصلي به او فرمود:
منم پسنديده شده از رسول كه خداوند مرا برغيب خود آگاه فرمود، در آية شريفة عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ... .(1)
حديث ششم
امام صادق در بيان صفات ائمة هدي فرموده است:
خداوند به امامان... (از لطف و احسان) باطن چشمه هاي علم را ظاهر كرده... امام است كه منتجب و پسنديده حق است... حكمت و علم غيب به امام بخشيده شده؛ و چون پاكيزه است، مختار و پسنديده شده است به علم پروردگار.(2)
حديث هفتم
امام هفتم حضرت موسي بن جعفر در شرح خلقت حضرت محمد و عليصلوات الله عليهما وآلهما فرمودند:
خداوند علم خود را (آن قدر كه مي خواست) در وجود مقدس آن دو سپرد و بيان را به آنان آموخت و ايشان را بر غيب خود آگاه ساخت.(3)
حديث هشتم
رسول اكرم فرمود: خداوند مرا بر جميع فرزندان آدم فضيلت داد و مرا بر آن چه از غيب خود خواست آگاه ساخت. پس، از آن چه مي خواهيد سؤال كنيد.(4)
ص: 42
حديث نهم
در مناقب ابن شهر آشوب از صَفوان بن يحيي(1) از بعضي رفقايش از امام صادق نقل كرده است كه فرمودند:
والله، علوم اولين و آخرين نزد ماست.
شخصي عرض كرد: فدايت شوم! آيا شما علم غيب داريد؟ ايشان فرمودند: من مي دانم آن چه را در صلب مردان و رحم زنان است. سينه هاي خودتان را توسعه دهيد و در قلب هاي خود جاي دهيد. ماييم حجت خدا بر همه آفريدگانش؛ و كسي معتقد نمي گردد به اين، مگر مؤمن كامل... كه خداوند هدايت او را بخواهد. والله، اگر بخواهم، شمار سنگريزه هاي دنيا را به شما خبر مي دهم... .(2)
حديث دهم
فتح بن يزيد جرجاني از امام هادي حديث مفصلي را نقل مي كندكه امام در بخشي از آن مي فرمايد:
اگر عالم آل محمد بخواهد، آن چه را (شب) در خاطر خود گذرانيدي، به تو بگويد مي گويد. اِنَّ اللهَ لَم يُظْهِرْ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَسُولٍ فَكُلُّ مَا كَانَ عِندَ الرَّسُولِ كَانَ عِندَ العَالِمِ(3) اين براي اين است كه زمين از
ص: 43
حجت خالي نباشد... .(1)
در كتاب مقام قرآن و عترت، فصل اخبار غيبي امام زمان، كلمات جناب قاسم بن علاء وكيل ناحية مقدسه را در اثبات اين معنا (علم غيب امام) از آية شريفة مورد استدلال نقل كرده و گفته ايم كه روايت مذكور، كه در كمال صحت و درستي است، براي مشخص منصف كفايت مي كند و دارا بودن علم غيب را براي معصوم به خوبي روشن مي سازد.(2)
در نوشتة بعضي از منكرانِ علم غيبِ امام چنين به نظر مي رسد، كه مي گويد:
پيغمبر مؤمن به غيب است، نه داناي غيب؛ غيبي نمي داند جز به وحي و هرچه به او وحي شود ايمان دارد، پس مؤمن به غيب است... . سپس متوجه شده همين مطلب مدعاي كساني است كه به علم غيب براي امام قائل اند؛ چون آن ها نيز قائل اند كه رسول به مدد وحي داراي علم غيب است. لذا، گفتارش را بر مي گرداند و مي گويد: رسول به هرچه به او وحي شده است ايمان دارد و او مؤمن به غيب است.
او در مقام اعتراض گويد: مدعيان علم امام بين مؤمن به غيب و عالم الغيب فرق نگذاشته اند.
از اين نويسنده، كه از لفظ علم غيب مي ترسد، سؤال مي كنم: آيا پيغمبر به آن چه به او وحي شده و ايمان دارد، عالم است يا خير؟ جواب مثبت است.
نتيجه: مدارك ياد شده فقط نمونه اي است از احاديث مربوطه و در كتاب مدينة المعاجز در حدود 650 حديث در اثبات علم غيب امام نقل شده است.
ص: 44
وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ؛(1)
و هرچيزى را در لوح محفوظ و قلب امام آشكارا به شماره آورديم.
در اين آيه مباركه، خداوند متعال به صراحت بيان فرموده است كه همه چيز را در امام مبين احصا و ضبط كرده ايم. روشن است كه مقصود از احصا و ضبط كردن همه چيز در امام مبين، ضبط عين موجودات و اشياي عالم نيست؛ بلكه مراد دانا ساختن امام مبين به همه چيز و نهادن اطلاعات همه امور نزد اوست.
نيز، نزد تمام اهل لغت و نزد مؤمنين، روشن است كه امام مبين شخص آشكار كننده يا جدا كننده حق از باطل است؛(2) چنان كه لفظ «امام» و لفظ «مبين» در مواضع بسيار در قرآن به همين معني استعمال شده است.(3) بنابراين، آية شريفه به روشني اثبات مي فرمايد كه علم به همه چيز در نزد امام مبين است.
پيامبر و امام نيز به همين معناي روشن، كه بيان صريح آية شريفه است، تذكر داده اند. وانگهي به فرموده علي بن ابراهيم قمي، مفسر جليل القدر، آيه فوق از محكمات قرآن است و معناي مذكور هم آشكار و روشن است.(4)
آري، جاي تعجب است كه كسي خود را پيرو ائمة معصومين بداند و مدعي تمسك به كتاب و عترت گردد و باز از ديگران پيروي كند؛ و بر خلاف صريح آية شريفه و روايات وارده در تفسيرش، آيه فوق را به رأي خود تفسير نمايد و بدون دليل شرعي از صريح دست بردارد و بگويد مقصود از امام لوح محفوظ يا پرونده اعمال خلايق است!(5)
ص: 45
بعضي به خيال اين كه اوّل آيه، مربوط به قيامت است، تعبير شريف «امام مبين» را برخلاف صريح آيه و روايات مربوطه در تفسيرش، به پرونده و صحيفه اعمال تفسير نموده، و مي گويد:
ما هر يك از ائمة هدي را امام مبين مي دانيم؛ اما اين آيه به امام ربطي ندارد و به پرونده اعمال مربوط است. چون پرونده انسان را مقابل او مي گذارند، آن را امام گفته اند!
بر خلاف اين گفته، بايد دقت كرد كه خداوند در آية إِنَّا نَحْنُ نُحْي الْ_مَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ چهار مطلب را بيان فرموده است:
1_ مردگان را ما زنده مي كنيم.
2_ تمام كارهاي خلايق را در دنيا مي نويسيم.
3_ آثار آن ها را ضبط مي نماييم.
4_ حجت خود را (امام) به همه چيز و تمامي حقايق آگاه ساختيم.
اما جمله اوّل؛ احياي موتي مخصوص قيامت نيست. زمين مرده و قلوب مرده را خداوند در دنيا زنده مي كند؛ چنانچه صريح آيات قرآن است. نيز، افرادي را خداوند در دنيا زنده كرده و مي كند. بلي، زنده كردن همه مردگان از اوّلين و آخرين مخصوص قيامت كبري است و اين مثبِتِ دعوي ايشان نيست.
اما جمله دوم و سوم؛ واضح است كه ضبط كردن و نوشتن كارهاي خلايق در دنيا و آثار آنان در دنياست؛ چون در قيامت نوشتني نيست. و شايد هم از اين جهت باشد كه كلمه نُحْيِ و نَكْتُبُ در اين آيه، صيغه مستقبل است و اَحْصَيْنَاهُ اِخبار از گذشته است.
از طرف ديگر، چون كتابت در دنياست و احيا قبل از كتابت ذكر شده، پس مي توان گفت كه: اين احيا در خلقت اولاد آدم است. چنان كه در قرآن آمده است: كَيفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّ_هِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ(1) بنابراين، كتابت اعمال بعد از خلقت و بلوغ به حد بزرگ سالي است. و ممكن است اين آيه به قيامت نظر نداشته باشد.
ص: 46
علاوه بر اين، در صحيفه اعمال هر كسي، اعمال خود او را مي نويسند و نه اعمال ديگران را؛ «كل شيء» را نيز در آن احصا نمي كنند. پس كسي كه بگويد صحيفه اعمال را در قيامت مقابل انسان مي گذارند و از اين جهت آن را امام مبين مي گوييم، بي مايه سخن گفته و قرآن را به رأي خود تفسير كرده؛ و پيغمبر اكرم فرموده است:
كسي كه قرآن را به رأي خود تفسير كند، جاي او جهنم خواهد بود.(1)
بي گمان كسي كه صريح قرآن را با بيان عترت مهجور بگذارد و به آن اعتنا نكند و به خيال فاسد خويش رأي عامه را در تفسير قرآن بگيرد و رأي عترت پيغمبر را رها كند بيمار است.
و سزاوار است بگوييم: اي مسلمان بي شعور، چه مرض داري كه از ظاهر قرآن بلكه صريح آن دست برمي داري و روايات عترت را كه تذكر به صريح قرآن است اعتنا نمي كني و قول عامه را اختيار نموده اي؟!
صراحتاً در تفاسير عامه آمده است؛ و بعضي از علماي شيعه _ اعلي الله مقامهم _ نيز بدون تأمل و دقت از آن ها پيروي كرده اند و ايشان فكر نكرده اند كه دلالت لفظ امام مبين بر لوح محفوظ به كدام يك از دلالات سه گانه است؛ حال آن كه نزد اهل منطق و دانش واضح است كه دلالت لفظ به يك معنايي از يكي از دلالات سه گانه خارج نيست و بر آن استدلال عقلي شده است. اما در اين جا هيچ يك از دلالات سه گانه موجود نيست؛ پس وجهي ندارد بگوييم امام مبين يعني لوح محفوظ.
اگر هم بر فرضِ غلط بپذيريم مراد لوح محفوظ است، خواهيم گفت: اگر مقصود گوينده قلب پاكيزة پيغمبر خاتم يا اميرالمؤمنينصلوات الله عليهما وآلهما باشد _ چنان كه در رواياتي لوح محفوظ، به اين تاويل شده _ پس با صريح آيه و روايات منافات ندارد. اما اگر مقصود چيز ديگري باشد، باز مي گوييم: به بيان صريح روايات متواتر، علم همه چيز و همة مخلوقات نزد پيغمبر و ائمة هدي هست. پس، از عبارت صريح اين آيه به ضميمة روايات وارده در
ص: 47
تفسيرش استفاده مي شود كه علم همه چيز از عوالم بالا (آسمان ها) و زمين ها و آن چه در آن هاست و علم گذشته و آينده همه در قلب مقدس امام مبين (ائمة هدي) مضبوط است.(1)
روايات وارده در تفسير آية «امام مبين»
حاج آقاي فاتح گفتند: لطفا روايات وارده در تفسير آيه كريمه وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ(2) را كه اشاره فرموديد توضيح دهيد.
حقير گفتم: بسيار خوب. من روايات مربوطه را به عرض شما مي رسانم؛ شما هم لطفا بفرماييد به آقايان چايي بدهند و پذيرايي انجام گيرد. بنده از اين كه در اثر گرمي صحبت و شيريني بحث از پذيرايي غفلت شد، عذر مي خواهم. اميد است آقايان ببخشند!
حاج آقاي فاتح زنگ زدند و مشهدي محمد آمد و چايي آورد و ظرف ميوه را مقابل آقايان گرفت. همه ميوه برداشتيم و حضار به خوردن ميوه مشغول شدند.
آن وقت، حقير چايي خوردم و مقداري ميوه هم صرف شد. به رفقا عرض كردم: شما ميوه ميل كنيد، ولي توجه داشته باشيد تا من روايات وارده در تفسير آية شريفة مورد بحث را بخوانم:
حديث اوّل: خطبه غديريه كه تمامي آن در كتاب شريف احتجاج طبرسي نقل شده و در كمال صحت و اعتبار است. و در اين خطبه، رسول اكرم حدود هفتاد مرتبه مي فرمايد: مَعاشِرَ النَّاسِ، مَعاشِرَ النَّاسِ! از آن جمله، آن حضرت اعلام مي دارد:
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَقَدْ أَحْصَاهُ اللهُ فِيَّ وَكُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُهُ، فَقَدْ أَحْصَيتُهُ فِي إِمَامِ الْ_مُتَّقِينَ وَمَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِياً وَهُوَ الْإِمَامُ الْ_مُبِينٍ؛(3)
اي گروه مردمان، هيچ علمي نيست مگر آن كه خداوند در من نهاده است. و هر علمي را كه مي دانم و به من خداوند آموخته است، آن علم را در امام متقين علي نهادم؛ و علي است كه امام مبين است.
ص: 48
از اين خطبة شريفه صحيحة و متقن به طور آشكارا استفاده مي شود كه: هيچ علمي به هيچ فردي از مخلوق داده نشده مگر آن كه پيغمبر خاتم همه آن را مي داند. همچنين تمام علوم پيغمبر نزد امام مبين يعني اميرالمؤمنين موجود مي باشد و به ائمة هدي به ارث رسيده. و اين موضوع از صدها روايت ديگر نيز استفاده مي شود؛ چنان كه به برخي از آن ها اشاره خواهيم كرد.
حديث دوم: ابن عباس گويد:
علي فرمود: منم، والله، امام مبين كه جدا مي كنم حق را از باطل. و اين علم و كمال را از برادرم رسول اكرم به ارث بردم.(1)
حديث سوم: امام باقر از پدر بزرگوارش از رسول اكرم نقل فرموده كه:
چون آية شريفة وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيناهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ نازل شد، ابوبكر و عمر عرض كردند: يا رسول الله، اين امام مبين تورات است؟ حضرت فرمود: نه. عرض كردند: انجيل است؟ فرمود: نه. عرض كردند: قرآن است؟ فرمود: نه. ناگهان ماه تابانِ علي بن ابي طالب طلوع كرد. پيغمبر اكرم فرمود: امام مبين ايشان است كه خداوند علم همه چيز را در او احصا و ضبط فرموده است.(2)
حديث چهارم: صالح بن سهل مي گويد: از امام صادق شنيدم بعد از آن كه آية شريفة وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيناهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ را قرائت نمود فرمود:
امام مبين اميرالمؤمنين است.(3)
ص: 49
حديث پنجم:. عمار بن ياسر گويد: در يكي از جنگ ها خدمت مولي الكونين اميرالمؤمنين بودم. به بياباني كه مورچه در آن بسيار بود، رسيديم گفتم: يا اميرالمؤمنين، آيا كسي هست كه عدد اين مورچه ها را بداند؟ علي فرمود:
اي عمار، من كسي را مي شناسم كه عدد آن ها و نر و ماده شان را مي داند. عرض كردم: آن شخص كيست؟ فرمود: عمار، آية شريفة سوره يس را قرائت كرده اي: وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ؟ عرض كردم: بلي قرائت كرده ام. فرمود: منم امام مبين كه علم همه چيز در قلب من محفوظ است.(1)
آري؛ قرآن فرموده است:
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّ_هِ رِزْقُها وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَمُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبينٍ؛ (2)
هيچ جانداري نيست مگر آن كه روزي آن با خداست و خداوند قرارگاه
و آرامگاه موقت آن ها را مي داند. (علم) همه اين ها در كتاب مبين است.
كتاب مبين چنان كه بيان خواهيم كرد امام است. و علامه مجلسي در مرآة العقول فرموده:
مراد به كتاب مبين اميرالمؤمنين و فرزندان معصومين او هستند.
چنان كه عامه و خاصه در تفسير آية وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ نقل كرده اند كه چون آية شريفه نازل شد، پيغمبر اشاره به اميرالمؤمنين نمود
و فرمود: اين است امام مبين.(3)
ص: 50
آقاي امامي فرمودند: اگر حديثي در نظر داشته باشيد كه تشريح كند آية شريفة وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيناهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ را ممنون و متشكر خواهيم بود.
حقير، بعد از مقداري تامل، متذكر روايتي شدم كه مفضل از حضرت صادق نقل نموده است و در آن حديث عمومكُلَّ شَيءٍ تشريح شده است. و اين حديث، چون تشريح است، موافق با قرآن است.
حديث ششم: مفضل(1) گويد: بر امام ششم حضرت صادق وارد شدم. حضرت فرمود:
اي مفضل، آيا محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين را به حقيقت معرفت شناخته اي؟ عرض كردم: اي آقاي من، حقيقت معرفت آنان چيست؟ فرمود: مفضل، هر كس به حقيقت معرفت آنان رسيده باشد، مؤمن كامل خواهد بود و مقام اعلا براي اوست.
عرض كردم: بيان فرماييد. فرمودند: بداني كه آنان مي دانند آن چه را كه خداوند خلق فرموده، و آن هايند كلمه تقوا و خزينه دار آسمان ها و زمين ها و كوه ها و ريگزارها و درياها؛ و مي دانند عدد ستاره هاي آسمان و عدد ملائكه؛ و آنان مي دانند وزن كوه ها و پيمانة آب درياها و نهرها و چشمه ها را. پس فرمود: وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلّاَ فِي كِتَابٍ مُبينٍ؛(2) يعني برگي از درخت ساقط نگردد مگر آن را مي دانند و هيچ دانه اي در تاريكي هاي زمين و هيچ تر
و خشكي نيست مگر آن كه در كتاب مبين است و همه در علم آن هاست.
ص: 51
مفضل گويد: عرض كردم، دانستم و قبول دارم. ايشان فرمود: آري مفضل، اي طيب (پاكيزه)، اي گرامي شده، خوشا به حال تو و كساني كه به اين درجه از معرفت برسند.(1)
آري؛ ملاحظه مي كنيد كه امام با كلمه وَلَا حَبَّةٍ في ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلّاَ فِي كِتَابٍ مُبينٍ اشاره به آيه ديگر فرمود و مطلب خود را به اين آيه كريمه متقن فرمود.
حديث هفتم: از احاديثي كه معني آية شريفة وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ(2) را روشن مي نمايد، حديثي است كه شيخ كليني در اصول الكافي، كتاب الحجّه (باب أن الائمة لم يفعلوا شيئاً ولا يفعلون إلا بِعهد من اللهِ عزوجل وامرٍ لا يتجاوزونه)، نقل فرموده است.
در اين حديث شريف راوي عيسي بن المستفاد خدمت حضرت موسي بن جعفر عرض مي نمايد:
أَكَانَ فِي الْوَصِيةِ تَوَثُّبُهُمْ وَخِلَافُهُمْ عَلَى أَمِيرِالْ_مُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، وَاللَّ_هِ شَيئاً شَيئاً وَحَرْفاً حَرْفاً؛ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّ_هِ عَزَّوَجَلَّ إِنَّا نَحْنُ نُحْي الْ_مَوْتى وَنَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ؛
گفتم: آيا در آن وصيت نامه (كه جبرئيل براي حضرت رسول آورده) استيلاي ظالمين و مخالفت آن ها با اميرالمؤمنين مذكور است؟ فرمود: بلي، والله، همه چيز جزء به جزء و حرف به حرف نوشته شده. آيا نشنيده اي كه خداوند فرمود: ما مردگان را زنده مي گردانيم و كردار و آثار آن ها را ثبت خواهيم كرد. و همه چيز را در امام مبين ضبط نموده ايم؟(3)
ص: 52
وَتَعِيها أُذُنٌ وَاعِيَة؛(1)
حفظ مي كند آن حقايق را گوش حفظ كننده.
بنابر آن چه از تفاسير عامه و خاصه استفاده مي شود أُذُنٌ وَاعِيَةٌ در اين آية كريمه، علي است كه حقايق را از پيامبر اكرم اخذ كرده و علم گذشته و آينده را فرا گرفته است.
از عبدالرحمن بن كثير از امام صادق در مورد قول خداي تعالي وَتَعِيَها أُذُنٌ وَاعِية نقل شده كه فرمود:
وَعَتْ أْذُنُ أَمِيرِالمُؤمِنِين مَا كَانَ وَمَا يَكُوُنَ.(2)
نيز تفسير مذكور را تاييد مي كند روايات فراواني كه مي گويد علي علوم پيامبر اكرم را دارا بود.
رواياتي كه درباره تاويل آيه نور رسيده است همين مطلب را تأييد مي كند؛ از جمله آن كه مقصود از واژة «نور»، در آية شريفة نور، مَثَل نُورِهِ، نور مقدس علم است كه در قلب رسول اكرم قرار گرفته. مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ(3) و آن نور علم كه مصباح است، منتقل به زجاجه يعني قلب مقدس علي شده است. الْمِصْبَاحُ في زُجاجَة.
ص: 53
همچنين اين معنا را فرمايش علي اثبات مي كند:
پيامبر اكرم دهان در كنار گوش من نهادند و نيست. آن چه را واقع شده و آن چه را واقع مي شود تا روز قيامت و به من تعليم فرمودند... .(1)
الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيانَ.(2)
با توجه به اين كه براي آيات شريفه قرآن ظاهري و باطني است و هر يك به جاي خود محفوظ است، ترجمه ظاهر آية شريفه اين است:
خداوند رحمان تعليم قرآن فرمود و انسان را آفريد و به او بيان را آموخت.
در اين سوره مباركه نعمت هاي مختلف دنيوي و اخروي بيان شده است. و همه آن نعمت ها به رحمت رحمانيه پروردگار است كه براي خلق به وجود آمده؛ لذا سوره با كلمه الرَّحْمنُ آغاز گرديده است. چون نعمت دين و علوم قرآن از همه نعمت ها مهم تر است، قبل از بيان خلقت انسان، نعمت تعليم قرآن، (كه خلقت انسان به خاطر آن است،) ذكر شده است. بعد از آن هم امتياز بزرگ انسان از بقيه حيوانات، كه نطق و بيان اوست و به وسيله آن انديشه هاي پنهاني و خطورات قلبي خود را بيان مي كند، تذكر داده شده است.
اما تاويل آيات شريفه فوق؛ جمعي گويند:
مراد از انسان در اين آيه حضرت آدم است. و مقصود از بيان، تمام لغات و اسامي موجودات است.(3)
ص: 54
و بعضي گويند: مراد از انسان، وجود مقدس پيامبر خاتم حضرت محمد است. و مقصود از بيان، علم به گذشته و آينده است.(1)
و از امام صادق نقل شده است:
مقصود از بيان، اسم اعظمي است كه به آن به همه چيز مي توان عالم شد.(2)
و نيز شيخ بزرگوار قمي در تفسير خود، به سند صحيح، از حسين بن خالد نقل كرده كه گفت:
خدمت حضرت رضا عرض نمودم: آية شريفة خَلَقَ الْإِنْسَانَ يعني چه؟ امام فرمود: اين انسان أميرالمؤمنين علي است. عرض كردم: عَلَّمَهُ الْبَيانَ يعني چه؟ فرمود: خداوند تبيان و بيان هر چيزي را كه مردم به آن محتاجند به او تعليم داد.(3)
سخن كه به اين جا رسيد، مشهدي محمد خدمتكار حاج آقاي فاتح رسيد و گفت: آقايان بفرماييد شام حاضر است سرد نشود. به حكم اِذَا جَاءَ الطَّعَامُ بَطَلَ الكَلام، يك مرتبه كلام قطع شد و همه متوجه غذا شدند. دست ها را شستند و به هنگام ورود به اطاق غذاخوري تعارفات معمول انجام شد. اطراف سفره را گرفتند. صداي بزن و بكوب قاشق ها و بشقاب ها بلند شد. حمله هاي پياپي به قاب پلو آغاز شد. اطراف سفره خورش هاي گوناگون چيده شده و تُنگ هاي دوغ بر زينت سفره افزوده بود. ليوان هاي پُر يخ جگرهاي سوخته را متوجه خود مي ساخت و همه مشغول خوردن شام بودند.
ص: 55
حاج آقاي مروت به كدو خيلي علاقه نشان مي دادند. آقاي مشكات فرمودند: كدو را بيشتر ميل فرماييد چون عقل را زياد مي كند. آقاي امامي فرمودند: سزاوار است آقاي فاتح از همه بيشتر كدو ميل فرمايند. آقاي مشكات گفتند: مگر ايشان را از همه ما كم عقل تر مي دانيد؟!
سر سفره بازار شوخي و مزاح بسيار گرم بود و هر چند دقيقه اي يك بار صداي خنده مهمان ها بلند مي شد. غذا صرف شد. آقاي مروت گفتند: خوب است استراحت كنيم. آقاي مشكات فرمودند: ديديد من گفتم آقاي مروت از همه بيشتر به كدو احتياج دارد! زيرا مي خواهد بحث را تمام كند، در صورتي كه ما همگي مايليم از بيانات آقاي نمازي استفاده كنيم.
بنده عرض كردم: حقير قابل نيستم، ولي مضايقه از ادامه مطالب ندارم. و به مشهدي محمد گفتم: شما به رفقا چايي بدهيد. من تتمه بحث را تا نيم ساعت ديگر ادامه مي دهم.
وَمَا مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبينٍ ؛(1)
در آسمان و زمين هيچ پنهاني نيست، مگر آن كه در كتاب مبين مي باشد.
آيات روشن كنندة دلالت آيه
براي روشن شدن استدلال به اين آية شريفة در مورد علم پيامبر و امامان به غيب
و اثبات اين كه خداوند آن ها را بر پنهاني ها دانا ساخته آياتي چند از قرآن كريم نقل شود:
وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ؛(2)
هيچ دانه اي در تاريكي هاي زمين و هيچ تر و خشكي نيست مگر آن كه در كتاب مبين موجود است.
ص: 56
وَلَا أَصْغَرُمِنْ ذلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبينٍ ؛(1)
چيزي كوچكتر از ذرّه و بزرگتر از آن نيست مگر آن كه (علم آن) در كتاب مبين هست.
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّ_هِ رِزْقُها وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ؛(2)
جنبنده اي در زمين نيست مگر آن كه روزي آن بر خداوند است و خداوند جايگاه موقت و قرارگاه آن ها را (از اصلاب پدران و از رحم هاي مادران و غيره) مي داند. همه احوال آن ها در كتاب مبين است.
از آياتي كه ذكر شد به روشني استفاده مي شود كه علم همه چيز ( كوچك تر از ذره
و بزرگ تر از آن) و احوال همه جنبندگان در كتاب مبين محفوظ و مضبوط است.
حاج آقاي فاتح فرمودند: كتاب مبين چيست؟
بنده عرض كردم: كتاب مبين همين قرآن مجيد است. و اين مطلب در آيات چندي بيان شده است، از جمله در آيات:
1. الَر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْ_مُبينِ * إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِياً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(3)؛
اين است آيات كتاب مبين. ما آن را قرآني عربي نازل كرديم شايد شما تعقل كنيد و بيانديشيد.
2. حَم * وَالْكِتابِ الْ_مُبِينِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِياً(4)؛
قسم به كتاب مبين. ما آن را قرآني عربي قرار داده ايم.
از اين دو آية شريفة استفاده مي شود كه مقصود از كتاب مبين، همين قرآن مجيدِ عربي است.
ص: 57
3. تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْ_مُبينِ.(1)
4. تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَكِتابٍ مُبينٍ.(2)
5. تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَقُرْآنٍ مُبينٍ. (3)
6. حَم * وَالْكِتابِ الْ_مُبينِ * إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ في لَيلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ.(4)
7. قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّ_هِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ.(5)
8. وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيءٍ؛(6)
ما نازل كرديم بر تو كتاب را؛ كتابي كه بيان كننده همه چيز است.
9. ما فَرَّطْنَا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيءٍ؛(7)
چيزي را در كتاب (قرآن) فروگذار نكرديم.
از اين آيات شريفه به روشني استفاده مي شود كه مقصود از كتاب مبين قرآن است كه عربي است، در شب قدر نازل شده و بيان هر چيز در آن هست و چيزي از آن فروگذار نشده است.
اما در قرآن كريم بيان شده است كه علوم كتاب در دسترس همگان نيست و در اختيار عده معدود و مخصوصي است:
قُلْ كَفَى بِاللَّ_هِ شَهيداً بَينِي وَبَينَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ؛(8)
بگو (اي پيامبر): جهت گواه بر رسالتم، خدا و آن كس كه علم كتاب نزد اوست مرا كفايت مي كند.
ص: 58
نتيجه مطالب گذشته چنين شد: همه حقايق در كتاب مضبوط است. و مقصود از كتاب هم قرآن مجيد است. ولي علم كتاب براي همه مردم نيست. و با مراجعه به روايات عامه (اهل سنت) و خاصه به خوبي روشن مي گردد كساني كه داراي علم كتاب اند علي و ائمة معصومين هستند.
در روايات عامه راجع به علي احاديثي نقل شده است و گفته شده است علم كتاب براي ايشان است.(1) و در روايات خاصه و شيعيان همان علم براي بقية معصومين هم ثابت گرديده است.
مدارك مطلب فوق از روايات خاصه بسيار و بالغ به حد تواتر است. حقير قدري از آن را مشروحاً در كتاب مقام قرآن و عترت(2) نيز و در كتاب هاي اركان دين(3) و ابواب رحمت(4)
و اثبات ولايت(5) ذكر كرده ام.
ثقة جليل صفار كه از اصحاب بزرگوار امام حسن عسكري است و وثاقت و جلالت او مورد اتفاق است در كتاب بصائر الدرجات _ در باب ششم از جزء چهارم _ تعداد هفت روايت نقل فرموده كه حاكي است، جميع قرآني كه بر پيغمبر اكرم نازل شده نزد ائمه است.(6)
وي در باب هفت همان كتاب، تعداد ده روايت نقل كرده كه روشن مي كند ائمة هدي تفسير و تنزيل و تاويل تمام قرآن را مي دانند.(7)
و در باب هشتم، نيز رواياتي نقل كرده اند كه هرچه بر پيغمبر نازل شده در شب يا روز، در سفر و حضر، همه را اميرالمؤمنين و ائمة هدي مي دانند.(8)
ص: 59
علامه مجلسي در بحارالأنوار(1) (باب اَنّه عنده علم الكِتاب) تعداد نوزده روايت صحيح و معتبر نقل كرده كه مراد پروردگار در آية شريفة وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ائمّة معصومين اند.
همچنين در تفسير برهان(2) و تفسير نور الثقلين آخر سوره رعد، روايات بسياري براي اين موضوع نقل كرده اند.(3)
صاحب كتاب شريف الكافي تعداد شش روايت در يك باب مخصوص نقل فرموده كه ائمة هدي همه علوم قرآن را مي دانند؛(4) و در باب ديگر عنوان فرموده: «خداوند به پيغمبر خود علمي را تعليم نفرموده مگر آن كه به او امر فرموده آن را به اميرالمؤمنين تعليم فرمايد و او شريك علم پيغمبر است».(5)
در بحارالأنوار، باب « انّه كان شريك النّبي في العلم دون النبوّة ِ...؛ يعني: اميرالمؤمنين شريك پيغمبر است در علم و كمال و نه در نبوت و رسالت»؛ به تمام علوم پيغمبر داناست و اعلم از ساير انبيا است، تعداد بيست روايت براي اثبات عنوان باب نقل شده است.(6)
نيز در بحارالأنوار، باب « ان للقرآن ظهراً وبطناً وان علم كل شيء في القرآن وان علم ذلك كلّه عند الأئمّة... ؛ يعني: قرآن ظاهر و باطني دارد و علم همه چيز در قرآن است
و همه آن نزد ائمة هدي است و غير آنان نمي دانند مگر به تعليم آنان»، براي اين مطالب 84 روايت نقل فرموده است.(7)
ص: 60
و در بحارالأنوار، باب « انّهم اهل علم القرآن والّذين اوتوه والرّاسخون في العلم ؛ يعني: ائمة هدي اهل علم به قرآنند و علم قرآن به آنان داده شده و راسخون در علم آنانند»؛ تعداد 54 روايت براي اثبات عنوان باب نقل كرده اند.(1)
در كتاب شريف الكافي، باب «إنّ من اصطفاه الله واورثه كتابه هم الائمة؛ يعني: كساني كه آنان را خداوند برگزيده و علم كتاب خود را به آن ها داده ائمة هدي مي باشند»(2)، رواياتي موجود است.
همين مفاد را صفار در بصائر الدرجات عنوان باب قرار داده است و تعداد 15 روايت نقل فرموده اند.(3) محصول همه اين روايات تفسير آية شريفة ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ إصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا...(4) مي باشد.
يعني: افراد برگزيده از بندگان و موصوفان به وصف «سَابِقٌ إلَي الخَيْرَاتِ» كه در ذيل آيه ذكر شده ائمة هدي هستند و به آنان علم كتاب داده شده است. _ آري، اين بندگان ذراري آل محمدند كه برگزيدگان آنان و «سابقٌ إلي الخيرات» ائمة هدي مي باشند _ بعضي ديگر از آنان هم ظالم به خودند؛ چون عارف به مقام امام نيستند، اما بعضي ديگر از آنان مقتصدان اند كه به مقام امام معرفت يافته اند.
و در بحارالأنوار عدد احاديث اين موضوع را به 51 حديث رسانده اند.(5)
اما رواياتي هم كه از طرق دانشمندان عامه نقل شده است زياد است.(6) بنده در كتاب مقام قرآن و عترت متجاوز از بيست روايت آن ها را شرح داده(7) و همچنين در اثبات ولايت چند روايت آن ها را نوشته ام.(8)
ص: 61
در اين جا اضافه مي شود آن چه علامه كامل شهاب الدين نجفي مرعشيدام ظله در ملحقات كتاب احقاق الحق از فاضل ترمذي در كتاب مناقب مرتضويه(1) (ص 133، ط بمبئي) نقل كرده و گفته است: قال امام العالمين كرّم الله وجهه:
اَنَا الَّذِي عِنْدَي عِلْمُ الكِتَابِ، عَلَي مَا كَانَ وَمَا يَكُونُ؛(2)
من آنم كه علم كتاب دربارة گذشته و آينده در نزد اوست.
بنابر آن چه گذشت، به روشني از قرآن و حديث قطعي استفاده مي شود كه قرآن كتاب مبينِ صامت (ساكت) است و امام علي كتاب مبينِ ناطق است؛ بلكه مطلب به اين تعبير نيز بيان شده است: كتاب مبين «امام مبين» است.
همين مطلب در كلام علي است كه فرمود:
قرآن كتاب صامت خدايي است و من كتاب ناطق خدايم.(3)
نيز حضرت موسي بن جعفر در تفسير آية حَم * وَالْكِتَابِ الْ_مُبينِ(4) فرمودند:
كتاب مبين، در باطن قرآن، اميرالمؤمنين علي است.(5)
و همچنين امام صادق در تفسير آية شريفة وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ(6) فرموده اند:
كتاب مبين امام مبين است.(7)
ص: 62
نيز دو حديث ديگر از امام صادق رسيده است كه آن حضرت فرمود:
علم كتاب مبين نزد امام مبين است. (1)
به نظر مي رسد كه اطلاق «كتاب مبين» بر وجود امام به خاطر اطلاق اسم حال است بر محل؛ يعني چون تمام علوم قرآن در قلب مقدس امام جاي گرفته است، مي گويند كه امام «كتاب مبين» است؛ اين از باب «زيدٌ عدلٌ» است كه معنايش مي شود: زيد عدالت است؛ يعني چون كمال عدالت در اوست، اسم عدالت بر او نهاده اند. در فارسي هم مي گويند: فلاني يك پارچه تقوا و پرهيزگاري است! پس اسم «كتاب مبين»بر موضوع علوم آن كه، امام مبين است، گذاشته شده؛ و اين مدعي از روايات بسيار نيز ثابت مي گردد.(2)
مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيءٍ؛(3)
هيچ چيز را در قرآن فروگذار نكرديم.
آية مذكور دلالت دارد كه علم همه چيز در كتاب صامت (قرآن) موجود است. از طرف ديگر بنابر رواياتي كه خواهد آمد، اثبات علم ائمة هدي به همة قرآن قطعي است؛
و چون قرآن داراي همة حقايق است و چيزي در قرآن فروگذار نشده، اثبات مي شود كه ائمه واجد همة علوم اند و به همه چيز آگاهي دارند.
ص: 63
وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَي ء؛(1)
نازل كرديم بر تو قرآن را؛ قرآني كه بيان هر چيزي در آن است.
استدلال به آية هشتم به طريق استدلال به آية ششم و هفتم است و روايات مربوط به اين آية شريفه در بخش هاي ديگر نقل خواهد شد.
استدلال ائمة هدي به اين آيات
حاج آقاي فاتح فرمودند: اگر جناب عالي چند حديث از احاديثي كه ائمة هدي به آيات مذكوره استدلال كرده اند بيان فرماييد تا مطلب براي ما روشن تر شود. كمال تشكر را دارم.
بنده عرض كردم: بسيار خوب! با كمال امتنان احاديثي را براي شما نقل مي كنم:
حديث اوّل: عبدالحميد خدمت حضرت امام موسي كاظم عرض كرد: آيا پيغمبر اكرم وارث همه پيامبران بوده اند؟
امام فرمودند: بلي؛ خداوند هيچ پيغمبري را نفرستاده مگر آن كه حضرت محمد داناتر از اوست... .
خداوند مي فرمايد: وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْ_مَوْتَى(2). و اين قرآن كه به آن مي توان كوه ها را سير داد و زمين و بلاد را به آن پيمود (در زمان كوتاهي مي توان راه دوري را پيمود و مانند آصف، وصي حضرت سليمان كارهاي شگفت انگيز انجام داد) و مردگان را به آن مي توان زنده كرد، به ما به ارث رسيده است.
آن گاه، امام به آية شريفة وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ
ص: 64
مُبِينٍ (1)استدلال فرمودند. و همچنين به آية مباركة ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَينَا مِنْ عِبَادِنَا(2) تمسك نمودند و فرمودند:
ما هستيم كساني كه خدا ما را برگزيده و كتابي كه بيان هر چيز در آن هست به ما تعليم فرموده است.(3)
ابن شبرمه، كه يكي از علماي عامه است، كلماتي مي گويد كه محصول آن اين است:
به غير از علي بن ابي طالب كسي جمله «سَلُوني قَبلَ اَن تَفقِدُوني» را بر زبان جاري نكرده (مگر اين كه رسوا شده).(4)
اين ادعاي بزرگ مي رساند كه علي جزء راسخان در علم است كه تمام تاويل قرآن
ص: 65
را مي داند و خداوند در مورد ايشان مي فرمايد:
وَمَا يَعلَمُ تَأْوِيلَهُ اِلّاَ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي العِلْمِ؛(1)
تاويل قرآن را نمي داند مگر خدا و راسخون در علم.
روشن است كه ظاهر قرآن را اكثر اهل لغت مي فهمند؛ پس اگر او راسخ در علم نبود، چنين ادعايي در دنيا نمي كرد. آيا ريشه و اساس اين ادعا از كجا سرچشمه گرفته است؟
ناگفته، پيداست كه هرچه او دارد از قرآن است؛ و خداوند در وصف قرآن مي فرمايد: تِبْيَاناً لِكُلِّ شَي ء، (2)وَكُلَّ شَي ءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِين ، (3)وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ(4). مسلم است كه اين علوم در ظاهر قرآن نيست؛ بلكه اين علوم در تاويل و باطن قرآن مجيد نهفته است.
آري؛ بيان هر چيزي در قرآن موجود است و اميرالمؤمنين، هم بنابر گواهي خداوند، به رموز و علوم قرآن عالم و دانا است.
تا ماهتاب جلوه كند شب در آسمان
تا آفتاب سرزند از شرق صبح زود
تا در خزان وزد به چمن بادهاي سخت
تا در بهار نعره زند موجهاي رود
اين آواي فرح بخش و نداي ملكوتي زينت افزاي بزم اهل سخن و برگوش جهانيان طنين افكن است. و هر كس ديگري اين خيال را در سر بپروراند و در اين انديشه فرو رود كه چنين حرفي بگويد، در جهان هستي، رسواي عام خواهد شد. همچنان كه صفحات تاريخ بر صدق گفتار ما گواه است.
حديث دوم: اگرچه اين روايت از طرق عامه نقل شده، لكن چون مطابق با روايات خاصه است و در آن به آيات قرآن استدلال شده، آن را براي شما نقل مي كنم.
در كتاب احقاق الحق از كتاب ينابيع المودّة «قندوزي»، ص 103 (ط استامبول) و او از
ص: 66
كتاب مناقب نقل كرده است كه:
به اميرالمؤمنين عرض كردند: حضرت عيسي مردگان را زنده مي كرد.
و سليمان نُطق پرندگان را مي دانست. آيا شما نيز، اين منزلت و مقام را داريد؟ آن حضرت فرمودند:
سليمان، با آن حشمت و توسعه مملكتي كه داشت، متأسفانه موضع آب را نمي دانست. لذا آن موقع كه هدهد (راهنماي آب) از نظرش پنهان شد، بر آن حيوان غضب كرد.
حضرت فرمودند: نزد من است علوم قرآني كه خداوند مي فرمايد: وَلَو اَنَّ قُرآناً سُيرَت بِهِ الْجِبَالُ...، (1)وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ...، (2)ثُمَّ اَورَثْنَا الكِتَابَ الَّذِينَ اصطَفَينَا(3)؛ آري؛ نزد من است قرآني كه مي توان با آن كوه ها را سير داد، و بلاد را طي نمود و مردگان را زنده كرد و موضع آب را تعيين نمود. بلي؛ خداوند قرآني را به ما آموخت كه بيان هر چيزي در آن نهفته است... . (4)
حديث سوم: سيد بن طاووس مي فرمايد:
موقعي كه هشام بن عبدالملك بن مروان، امام باقر و امام صادق را در شام احضار كرد؛ جمعي مشغول تيراندازي بودند، هشام نُه چوبه تير به امام باقر داد و از آن حضرت درخواست كرد كه تيراندازي كند.
امام تير اوّل را به وسط خال و نشانه زدند، و تير دوم را در وسط چوبه تير اوّل، و تير سوم را در وسط چوبه تير دوم، همچنين ادامه دادند تا آن كه تير نهم را نيز در وسط چوبه تير هشتم نشان زدند؛ چنان كه حاضران را شگفتي عجيب فرا گرفت. و هشام از اين دستور پشيمان شد و گفت: من تا به حال چنين تيراندازي
ص: 67
را نديده ام! آيا فرزندت جعفر هم مي تواند به اين كيفيت تيراندازي كند؟
امام باقر فرمودند: بلي؛ ما خانواده كمال، را از پيغمبر اكرم به ارث برده ايم. _ تا آن كه فرمودند: _ خداوند پيغمبر خود را امر فرمود كه علي بن ابي طالب را مخصوص به علم و كمالات خود قرار دهد و آياتي براي اثبات اين موضوع نازل فرمود؛ كه از آن جمله است آية شريفة وَتَعِيهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ(1) يعني آن علوم را گوش حفظ كننده و نگهدارنده حفظ مي كند.
پيغمبر اكرم فرموده است: از خداوند خواستم كه آن گوش حفظ كننده را گوش علي بن ابي طالب قرار دهد و خدا هم چنين كرد.
از اين جهت بود كه علي مي فرمود: پيغمبر خدا هزار باب از علم، كه از هر باب آن هم هزار باب ديگر از علم باز مي شود، به من ياد داده است.
و اين علوم به ما رسيده، نه به ديگران.
هشام گفت: علي بن ابي طالب ادعاي علم غيب مي كرد؛ با اين كه خداوند كسي را به غيب خود آگاه نفرموده است؟!
امام پاسخ داد: خداوند بر پيغمبر خود كتابي نازل فرموده كه بيان آن چه شده و آن چه تا روز قيامت مي شود در آن است. چنان كه فرموده: نَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيءٍ، (2)وَكُلَّ شَي ءٍ أَحْصَيناهُ فِي إِمامٍ مُبينٍ، (3)مَا فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيءٍ (4)(5). همچنين؛ خداوند به پيغمبر خود وحي فرمود كه چيزي از اسرار و علوم غيب را باقي نگذارد مگر اين كه به
ص: 68
علي بن ابي طالب بياموزد. و پيغمبر، هم به حكم خدا عمل كرد. _ تا آن كه امام باقر فرمودند: _ تمام علوم قرآن و تاويل آن نزد علي بن ابي طالب بود. و بعد از پيغمبر، كسي جز او واقف به اين علوم نبود.(1)
حديث چهارم: حمّاد بن عثمان مي گويد: عبدالاعلي بن اَعين براي من نقل كرد كه: از امام صادق شنيدم كه مي فرمود:
منم فرزند رسول الله و مي دانم كتاب خدا را كه ابتداي خلقت (كيفيت ايجاد موجودات) و آن چه لباس هستي، به خود بپوشد تا روز قيامت در آن است. و همين طور اخبار آسمان ها و زمين، و بهشت و دوزخ، و اخبار گذشته و آينده. من همة اين ها را مي دانم مثل آن چه در كف دست خود نگاه مي كنم. چون كه خداوند در وصف قرآن مي فرمايد: فِيهِ تِبيَانُ كُلِّ شَيءٍ.(2)
اگرچه با توجه به استناد اين احاديث به قرآن كريم نيازي به ذكر سند نيست، ولي ناگفته نماند كه اين حديث را در كتاب بصائر الدرجات به سند صحيح بالاتفاق، از حسن بن علي بن فضال (ثقه جليل) از حماد بن عثمان نقل نموده است.(3) در الكافي نيز، در باب رد (مراجعه) به كتاب و سنت، آن را به سند صحيح از ابن فضال نقل كرده است.(4)
شيخ طوسي فرموده است كه امام عسكري درباره كتاب هاي اولاد فضال فرموده:
عمل به روايات آنان بنماييد، اما به رأي آن ها اعتنا نكنيد.(5)
ص: 69
اين حديث در كتاب احقاق الحق از طريق عامه، از عبد الاعلي بن اعين آورده شده و او نيز از امام صادق نقل كره است.(1)
در توضيح اين روايت علامه مجلسي فرموده:
مقصود از همه چيز كه در قرآن بيان شده، آن چه (تاكنون) موجود شده و (از اين پس) مي شود تا روز قيامت... .(2)
در الكافي، باب اين كه «خداوند تمام قرآن و علوم آن را مگر براي ائمه جمع نكرده»، اين روايت را به سند ديگر از عبدالاعلي نقل نموده كه او گفته است: شنيدم از امام صادق كه آن حضرت فرمود:
من كتاب خدا را از اول تا به آخرش مي دانم، همين طور كه كف دست خود را مي بينم. و در آن كتاب است خبرهاي آسمان و زمين و اخبار آن چه شده و آن چه خواهد شد. (مگر نشنيده ايد) كه خداوند در قرآن مي فرمايد: فِيهِ تِبيَانُ كُلِّ شَيءٍ.(3)
علامه مجلسي در شرح اين حديث مي فرمايد:
خبرهاي آسمان؛ يعني افلاك و حركات آن ها و حالات ملائكه و درجات آنان
و حركت ستاره ها و مدار گردش آن ها و تمام اموري كه در عالم بالا واقع شده
و مي شود و منافع اجزاي آن. و اما اخبار زمين؛ يعني حقيقت و جوهره زمين و طبقات آن و اندازه آن و آن چه در جوف زمين و معادن آن و گياهان است و اخبار گذشتگان و آيندگان و جميع حوادث دنيا و آخرت... .(4)
صاحب اصول الكافي، در باب «علم ائمه به آن چه واقع شده و مي شود» به سند صحيح ديگر از يونس بن يعقوب از حارث بن مغيره و جمعي ديگر، از آن جمله اند عبدالاعلي
ص: 70
و ابو عبيده و عبدالله بن بشير خَثعَمي نقل كرده كه، اينان مي گويند: شنيديم از امام صادق كه مي فرمود:
من مي دانم آن چه را در آسمان ها و زمين است. و از آن چه در بهشت و جهنم است آگاهم. و از آن چه شده و مي شود با خبرم.
پس تأملي فرمودند و ديدند كه اين موضوع در نظر بعضي مهم و بزرگ آمد؛ پس فرمودند:
اين را از كتاب خدا مي دانم؛ چون كه خداوند مي فرمايد: فِيهِ تِبيَانُ كُلِّ شَيءٍ.(1)
اين حديث در بصائر الدرجات (باب ششم از جزء سوم) نيز مذكور است. با اين تفاوت كه امام در آن جا فرموده است:
من آن چه را كه شده و آن چه را كه مي شود تا روز قيامت مي دانم.(2)
و در اين باب، جناب صفار چهار حديث ديگر به اسانيد صحيح و معتبر، از امام صادق نقل كرده؛ يك حديثش اين است كه حماد گفت: امام صادق فرمود:
والله ما مي دانيم آن چه را در آسمان ها و زمين است و آن چه را در بهشت و جهنم است و آن چه در بين اين هاست.
حماد مي گويد: من با تعجب به امام نظر مي كردم. چون مرا به اين حال ديد، فرمود:
اين ها را از كتاب خدا مي دانم. و اين جمله را سه مرتبه تكرار فرمود.
و قرائت نمود اين آية شريفه را:وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلى هٰؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيءٍ (3)يعني اين موضوع از كتاب خداست، كه بيان و تبيان همه چيز در آن است.
ص: 71
و في المناقب لابن شهر آشوب عن بُكَير بن اَعين قال: قبض ابوعبدالله علي ذراع نفسه وقال:
يَا بُكَيرُ هَذَا وَاللَّ_هِ جِلْدُ رَسُولِ اللَّ_هِ وَهَذِهِ وَاللَّ_هِ عُرُوقُ رَسُولِ اللَّ_هِ وَهَذَا وَاللَّ_هِ لَحْمُهُ وَهَذَا عَظْمُهُ وَإِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَأَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا فِي الدُّنْيا وَأَعْلَمُ مَا فِي الْآخِرَةِ؛ فَرَأَى تَغَيرَ جَمَاعَةٍ فَقَالَ: يَا بُكَيرُ إِنِّي لَأَعْلَمُ ذَلِكَ مِنْ كِتابِ اللَّ_هِ تَعَالَى إِذْ يَقُولُ: وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيءٍ.(1)
اين روايات تشريح كلي قرآن است و قرآن هم اين روايات را تصديق مي نمايد؛ و هر يك مؤيد ديگري است. ضمناً، روشن است كه اين علوم در ظاهر آيات قرآن نيست؛ بلكه در باطن و تاويل قرآن است و كسي در اين علوم با اهل البيت شريك نيست.
خدا را سپاس گزار و شاكريم از اين كه نور ولايت را در قلوب ما روشن كرده و الطاف بيكران پروردگار عزيز و مهربان بر سر ما سايه افكنده است.
در اين هنگام، مشهدي محمد گفت: آقايان، رختخواب آماده است؛ بفرماييد استراحت كنيد.
آقاي فاتح گفت: يكي از چيزهايي كه باعث صحت بدن است اين است كه انسان قبل از خواب به بيت الخلا برود. و يكي از كارهايي كه ثواب فراوان دارد، با وضو خوابيدن است كه هر كس با وضو بخوابد، مثل اين است كه تا صبح عبادت مي كند. و خواندن سورة مباركه توحيد سه مرتبه هم، كه ثواب يك ختم قرآن دارد، و خواندن آية الكرسي
ص: 72
و شش مرتبه قل هو الله أحد، موجب امان از مكاره و شرور است.(1)
آقايان، از انجام اين اعمال اهمال نورزيد.
سپس، حاج آقاي فاتح هم نزد رفقا و مهمان هاي عزيز خود خوابيدند و مانند هر شب، آخر شب، برخاستند وضو گرفتند، نماز شب را خواندند. وقت اذان صبح آن گاه كه فجر سينه آفاق را شكافت، اذان گفتند. كم كم، رفقا بيدار گشته و آماده انجام فريضه صبح شدند. نماز صبح را با جماعت خواندند و به تعقيبات نماز پرداختند.
آن گاه، حاج آقاي فاتح به مشهدي محمد اشاره كردند و صبحانه فراهم آمد و وسايل پذيرايي آماده شد. سماور بزرگي كه به صداي خود مجلس را گرم كرده بود، مي جوشيد. هوا هم روشن شد و خورشيد سر از گريبان افق بيرون نمود و اشعه آن برگ هاي درختان را طلايي رنگ كرد. نسيم خوش مي وزيد. رفقا به صرف صبحانه مشغول شدند و صبحانه با نشاط و سرور صرف شد.
سپس، حاج آقاي فاتح فرمودند: حاج آقاي نمازي، خوب است تتمة بحث را شروع فرماييد. عرض كردم: بسيار خوب!
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم؛ اَلحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمينَ كَمَا هُوَ اَهلُه وَالسَّلَامُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّيبينَ الطَّاهِرينَ.
وَإِنْ مِنْ قَرْيةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذاباً شَدِيداً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً؛(2)
هيچ شهر و دياري نيست مگر آن كه ما آن را هلاك مي نماييم و يا قبل از قيامت به عذابي سخت گرفتارش مي كنيم. اين مطلب در كتاب نوشته شده است.
ص: 73
از مطالبي كه قبلاً گفتيم، روشن مند كه علم اين كتاب نزد پيغمبر و ائمة هدي مي باشد و از اين موضوعات خبر داده اند پس آنان به اين قضايا آگاهند؛ خواه مراد از كتاب، «كتاب صامت» باشد يعني قرآن و خواه لوح محفوظ؛ در هر حال، هرچه باشد داخل در عموم «كلّ شيء» است كه قرآن فرموده است:
وَكُلَّ شَي ءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ؛(1)
هر چيز را در امام مبين ضبط و احصا نموديم.
نيز، فرموده است:
وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيءٍ؛(2)
پيامبر، ما بر تو نازل نموديم كتاب را در حالي كه آشكار كننده همه چيز است.
وَكُلَّ شَي ءٍ أَحْصَيناهُ كِتَاباً؛(3)
ما هر چيزي را در كتاب احصا نموديم.
از اين آيه، مانند آيات گذشته، استفاده مي شود كه [علم] همه چيز در كتاب موجود است؛ از مطالب قبلي هم روشن گرديد كه علم كتاب نزد پيغمبر اكرم و ائمه است؛ پس علم به همه چيزها نزد آن هاست. مي توان گفت مراد از «كتاب»، امام مبين است؛ چنان كه خداوند فرموده: وَكُلَّ شَي ءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ تعبير كُلَّ شَي ءٍ در اين دو آيه مثل كُلَّ شَي ءٍ در آيه وَنَزَّلْنا عَلَيكَ الْكِتابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَي ءٍ مي باشد
و تشريحات گذشته در آن آيه، در اين آيه نيز جاري مي شود.
ص: 74
مَا أَصَابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّ_هِ يَسِيرٌ * لِكَيلَا تَأسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتاكُمْ؛(1)
هيچ رنج و مصيبتي نيست در زمين (مانند قحط سالي و آفات و فقر
و حوادث ديگر) و نه در خودتان مگر آن كه در كتاب نوشته شده است، پيش از آن كه ما شما و دنيا را ايجاد كنيم؛ و اين تقدير _ يا خلق _ بر خدا آسان است. (اين را بدانيد) تا هرگز بر آن چه از دست شما رفته دل تنگ نشويد و به آن چه (از اموال) به شما برسد خشنود و مغرور نگرديد. (چون بايد معتقد باشيد كه تمام حوادث در شب قدر تقدير شده و مي شود).
آيات و روايات گذشته دليل است كه علم «اين كتاب» به پيامبر و ائمه داده شده است؛ پس آن ها به همة حوادث دانايند. صاحب تفسير قمي در تفسير اين آية شريفه از امام صادق نقل كرده است كه فرمود:
خداوند راست فرموده و به پيغمبران كتاب داده. به ما نيز در شب هاي قدر و غيره اين كتاب را تعليم فرموده است.(2)
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ ؛(3)
همانا در اين (قضاياي گذشته) نشانه هايي است براي متوسمين.
متوسمين كساني هستند كه هر كس را ببينند مي شناسند و در مي يابند كه مؤمن است يا كافر و مقدرات او چيست. ايشان به نور خدايي نظر مي كنند، خطا و اشتباه براي آن ها نيست و هر كس را به سيمايش مي شناسند.
ص: 75
با توجه به معناي متوسمين كه گفته شد و رواياتي كه متواتراً رسيده است كه ائمة هدي فرموده اند:
ما هستيم متوسمين.(1)
نتيجه گرفته مي شود كه ائمه به نور خداوند نظر مي كنند و آگاه بر امور گذشته
و آينده و حقايق خلق مي باشند.
در كتاب تفسير عياشي، از ابي بصير نقل مي كند كه امام صادق فرمودند:
امام به نور پروردگار نظر مي كند، از جانب خداوند سخن مي گويد، و هر چه بخواهد (كه بداند) از او پنهان نيست.(2)
تَنَزَّلُ الْ_مَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْر.(3)
از آيات سوره مباركه قدر با روايات آن، استفاده مي شود كه ملائكه و روح در شب قدر بر پيغمبر و امام نازل مي شوند و هر امري را بر آن ها عرضه مي دارند. بنابراين، پيغمبر و ائمه به اذن خداوند متعال به مقدرات آگاهند.(4)
ص: 76
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ؛(1)
ما كتاب را در شب قدر نازل كرديم. ما خلق را (از عذاب قيامت) مي ترسانيم. در آن شب هر امري با حكمت (و تدبير امور نظام جهان و جهانيان) معين مي گردد.
ظاهر آية مباركه و روايات متواتر عامه و خاصه حاكي است كه شب قدر هر سال در ماه مبارك رمضان است و فرشتگان و روح بر پيغمبر و هر يك از ائمه در زمان خود نازل مي شوند.
نيز چنان كه ائمة هدي (طبق روايات متواتري از آن ها رسيده)(2) فرموده اند، در آن شب، بليات و مرض ها و مرگ ها و روزي ها و باران ها و همه حوادث و قضاياي مقدر تا سال آينده از خيرات و شرور در جهان و جهانيان، از ذره كوچك تر و بزرگ تر، همه ثبت مي شود و تمام آن در زمان پيامبر به خدمت پيغمبر و در زمان هر امام بر همان امام عرضه داشته مي شود.
فخر رازي در تفسيرش مفاتيح الغيب، در بيان علت ناميدن شب قدر به قدر، گفته است:
چون شب تقدير امور است.
ابن عباس گفته است: آن چه در آن سال واقع مي شود، از باران و روزي ها و زنده نمودن و ميراندن تا مثل شب قدر سال آينده، همه را خداوند در شب قدر مقدر مي فرمايد.
نيز، فخر رازي گفته است:
اصل تقدير كل مقدرات قبل از خلقت آسمان ها و زمين انجام شده است؛ لكن، در اين شب، مقدرات براي ملائكه ظاهر مي شود و در لوح محفوظ ثبت مي گردد.(3)
ص: 77
اين قول را عموم دانشمندان اختيار كرده اند.
وي شرح تعبير مِنْ كُلِّ أَمْر مي گويد كه علما گفته اند: از هر امري كه در آن سال مقدّر مي شود؛ چه خير باشد، چه شر.(1)
در تفسير ابن كثير، در سوره قدر، آمده است كه قتاده و ديگران گفته اند:
در آن شب، سرنوشت كارها مشخص و اندازة اجل ها و روزي ها معين مي شود؛ همان طوري كه خداي متعال فرموده است: فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ.(2)
در تفسير طنطاوي هم دربارة تعبير مِنْ كُلِّ أَمْر آمده است:
يعني حكم قضاي الهي در آن سال دربارة هر كاري نازل مي شود.(3)
نيز، در تفسيرلاهيجي است كه قاضي عياض (از دانشمندان عامه) گفته:
آن شب را از اين دو «شب قدر» ناميده اند كه خداوند متعال اندازة روزي ها، اجل ها
و ديگر پديده هاي آن سال را تعيين مي فرمايد.(4)
اما روايات شيعه:
حُمران از امام باقر سؤال كرد: تفسير آيات سوره قدر چيست؟ امام فرمودند:
شب قدر در هر سال در دهة آخر ماه رمضان است و قرآن مگر در شب قدر نازل نشده. خداوند مي فرمايد: فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ. فرمود: مقدر مي شود، در شب قدر، هرحادثه اي كه تا شب قدر سال آينده واقع مي گردد.(5)
ص: 78
و از اميرالمؤمنين نقل شده است كه در سال اول بعد از وفات پيغمبر اكرم در ماه رمضان فرمود:
از من سوال كنيد تا حوادث 360 روز ديگر (سال آينده) را به شما خبر دهم (همه چيز از امور جهان و جهانيان) از ذره كوچك تر و بزرگ تر. اين، والله صرف ادعا نيست؛ بلكه به تعليم پروردگار مي دانم.(1)
و در روايات بسيار كه از حد تواتر افزون است، نقل شده كه ائمة هدي فرموده اند: در شب قدر، ملائكه و روح بر ما نازل مي شوند و همه مقدرات سال را تا شب قدر سال آينده بر ما عرضه مي دارند.(2) و قرآن كريم نيز اين روايات را تصديق مي كند.
بنابراين، شيعه عاقل سالم بلكه انسان عاقل بدون غرض و مرض نمي تواند اين آيات
و روايات متواتر را انكار كند و بگويد خلاف قرآن است؛ چون مي فهمد كه اين روايات تشريح و بيان آية شريفة مِنْ كُلِّ أَمْرٍ و كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ مي باشد.
پس ائمة هدي احوال و آجال خود و خلق را به تعليم پروردگار مي دانستند. و اين مقام به طريق أولي براي رسول اكرم ثابت است، زيرا واسطه علوم ائمة معصومين است و ائمه وارث پيغمبر اكرم اند.
در اين هنگام حاج آقاي فاتح فرمود: اجازه مي دهيد چند كلمه عرض كنم؟
بنده هم عرض كردم: بلي بفرماييد؛ به شرط اين كه دستور بدهيد چايي بياورند تا مقداري رفع خستگي بشود.
حاج آقاي فاتح دستور چايي دادند و آنگاه فرمود: اگر ما براي اثبات علم غيب پيغمبر اكرم و ائمة هدي هيچ آيه و روايتي نمي داشتيم، همين آيات سوره مباركه قدر و (حم
ص: 79
دخان) براي ما كفايت مي كرد و به روشني؛ علم پيغمبر و امام به حوادث يك ساله از شب قدر تا شب قدر سال بعد براي اثبات مي شد؛ زيرا همه مسلمين نزول ملائكه و روح را در شب قدر براي عرض تقديرات و حوادث بر پيغمبر اسلام قبول دارند و چون علم به حوادث آينده ثابت شد، بيشتر از آن را به دليل آيات و روايات متواتر ديگر بايد قبول كرد.
حقير گفتم: بنابراين، پيامبر اكرم از حوادث روزگار آگاه است و هرگز نمي توان از آيات و روايات متواتر اين موضوع صرف نظر كرد.
بسيار جاي تعجب است كه گفته شود: پيغمبر اكرم از اصحاب منافقش خبر نداشت و از عالم بالا بي اطلاع بود و از گناه خلق بي خبر بود و از آينده چهل نفر از اصحاب خود، كه آن ها را به نَجْد «در بئر معونه» فرستاد و همه شهيد شدند، خبر نداشت؛ يا گفته شود ابوبَراء _ بزرگ طايفه عامر _ پيغمبراكرم را اغفال كرد! يا اين كه: پيغمبر نمي دانست كه وليدبن عُقبه دروغ مي گويد؛ لذا قول او را قبول كرد و جمعي را با خالد بر سر قبيله بني المُصطَلق فرستاد تا آن كه آية إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَينُوا (1) نازل و دروغ وليد آشكار شد.
بايد دانست كه پيامبر اكرم همه اين ها را به علم مقام نبوت و رسالت مي دانست؛ ليكن پيغمبر مكلف نبود كه با مردم و امت در امور عادي خود و ديگران به علم نبوت
و رسالت رفتار كند.
وظيفة پيغمبر و امام، عمل كردن طبق علم عادي بشري است كه شرط ثبوت تكاليف است. پيامبر اكرم نيز در امور خود و ديگران با علم عادي بشر رفتار مي كرد؛ مگر هنگام اعجاز و هر موردي كه مصلحت مي دانست و از جانب خداوند مأذون بود.
آري، خداوند علم به مقدرات را به ايشان داده است و ايشان هم كفران نمي كردند، يعني مناسبات و عالَم اسباب را رعايت مي كردند و از مقدرات خود و خانواده و بستگان نمي گريختند و ديگران را هم فرار نمي دادند.
ص: 80
در خاتمه، اين بحث را مشروحاً بيان خواهيم كرد و مقداري از آن در كتاب اثبات ولايت ذكر شده است.(1) و تفسير آية: وَمِنْ أَهْلِ الْ_مَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ (2) و آية: مَا كَانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْ_مَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُون (3) و آية مباركة: وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (4) نيز در مقدمه آن كتاب آمده است.
آري، بسيار قبيح است كه انسان، بر اثر جهل، يك آيه يا دو آيه از قرآن كريم را آن طوركه خود خيال مي كند و مي خواهد، معني نمايد و صدها روايت را ناديده گرفته
و كنار بگذارد؛ به خيال اين كه مخالف قرآن است. مسلم است كه هر روايتِ مخالف قرآن باطل است و كنار زده مي شود؛ ولي معني مخالف قرآن بودن را بايد فهميد.
زياد ديده شده است كه افرادي به يك يا چند آيه قرآن برخورد كرده اند و از آيات ديگر در همان موضوع و رواياتي كه توضيح دهنده آن آيات است غفلت كرده اند؛ در نتيجه معناي درست آيات را نفهميده اند و رواياتي را به خيال خود، مخالف با آن آيات پنداشته اند و اين مقدار تفكر نكرده اند كه ممكن است مقصود از آياتي كه نزد خود معني كرده اند، غير از آن باشد كه ايشان گمان كرده اند.
حاج آقاي مشكات فرمود: خوب است يك مثال براي ما بيان كنيد تا مطلب روشن تر شود.
حقير عرض كردم: بسيار خوب! البته براي روشن شدن مطلب مثال لازم است.
مثلا، كسي كه از مباني فهم قرآن و حديث دور است، آية شريفة: وَمِنْ أَهْلِ الْ_مَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ (5) را مي بيند و با غفلت از آيات ديگر مانند آيه عرض اعمال(6)
ص: 81
و غيره، نسبت نفي علم به پيغمبر اكرم مي دهد؛ پس رواياتي كه اثبات علم به اين امور را براي رسول اكرم مي نمايد (كه موافق با آيات بسياري است) مخالف با آيات مي پندارد و رد مي كند. _ حَسبُهُ جَهلُهُ؟ _
بسياري از اين گمراهان، حال سؤال و تحقيق هم ندارند كه از خبره هاي فهم قرآن
و حديث بپرسند تا دست كم به اين مطلب متوجه شوند كه آيات نفي علم، نفي علم ذاتي است و روايات (طبق آياتي كه مثبِت علم است) علم غير ذاتي را اثبات مي فرمايد؛ يعني علمي را كه از ناحيه خداوند به انبيا و اوليا داده شده اثبات مي كند و در نتيجه، در آيات تنافي نخواهد بود.
آيات شاهد و شهيد و مشهود و شهدا و اَشهاد نيز، كه در روايات متواتر به پيغمبر اكرم
و ائمة هدي تاويل شده است؛ علم اين بزرگواران به حوادث عالم و اعمال خلق اثبات مي كند.(1) (چنان كه در كتاب اثبات ولايت آمده است).(2)
در روايات متعدد، ائمه فرموده اند كه، پيغمبر و امام شاهدند بايد اَعمال بندگان را مشاهده كنند و ببينند تا اين كه روز قيامت بتوانند شهادت دهند، يعني بر هرچه حجت اند شاهد آن نيز مي باشند.
آيا پيغمبر و امام كه بنا بر بيان صريح قرآن مجيد شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ (3) يعني گواهان بر مردمند، ممكن است از مردم شهر خود آگاه نباشند؟!
ص: 82
آيا راستي پيغمبر از منافقين مدينه خبر نداشته است؟!
اين ها سؤالاتي است كه هركس قدري در قرآن انديشه كند، پاسخ آن را مي فهمد.
آيا كساني كه مي گويند: «تمام دنيا در نظر ما همانند نصف گردو مي باشد»(1) و «ما آسمان ها و زمين و بهشت و جهنم و دنيا و آخرت و گذشته و آينده را مي بينيم همچنان كه كف دست خود را مشاهده مي كنيم»(2) ممكن است از همسايه منافق خود خبر نداشته باشند؟!
جواب اين سؤالات هم، نزد اهل فهم و درك، روشن است.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهىٰ.(3)
اين آيه بدان معنا است كه قضاياي آيندگان، از جمله داستان جبت و طاغوت (خليفه اول و ثاني) و بني اميه و بني عباس، به ائمه رسيده، چنان كه در بصائر الدرجات
و بحارالأنوار اين مطلب را امام صادق فرموده است. و در تفسير قمي نيز به سند صحيح آن را نقل نموده. و در بحارالأنوار از تفسير قمي و بصائر الدرجات و كنز و مناقب ابن شهر آشوب نقل كرده است.(4)
دو آية شريفة عرض اعمال است كه در سوره برائت مي باشد. خداوند متعال مي فرمايد:
ص: 83
منافقين (كه از همراهي مؤمنين براي جهاد روي برتافتند) معذرت خواهي مي كنند. هنگامي كه به سوي آن ها برگشتيد، بگو _ اي پيغمبر _ : عذر خواهي نكنيد، كه ما شما را در آن چه مي گوييد تصديق نخواهيم كرد؛ چون خداوند ما را به قضايا و اخبار شما آگاه فرموده و خدا و رسول اعمال شما را مي بينند.(1)
در آية 105 نيز مي فرمايد:
بگو_ اي پيغمبر _ : (اي مردم) به (آنچه مي خواهيد) عمل كنيد؛ خداوند و رسول و مؤمنين اعمال شما را مي بينند.(2)
آيه اوّل مي گويد خداوند قضاياي شما را به ما خبر داده و در هر دو آيه آمده است كه خدا و رسول اعمال شما را مي بينند.
اما در آيه دوم، مؤمنين را نيز در رؤيت اعمال با خدا و رسول ضميمه فرموده اند.
آشكار است كه خداوند به ذات مقدس خود اعمال خلق را مي بيند و حضرت رسول
و مؤمنين به ارائه و عرضه پروردگار آن ها را مي بينند.
و مراد از «مؤمنين» در اين آية كريمه، ائمة هدي مي باشند. چنان كه در بيان صريح روايات متواتر خودشان فرموده اند. ما نيز در كتاب مقام قرآن و عترت دليل عقلي
و نقلي بر آن اقامه كرده ايم.(3)
ص: 84
وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ؛(1)
در محل اعراف (كه موضعي است بين بهشت و جهنم) مرداني هستند كه تمام افراد را به صورت و سيمايشان مي شناسند.
در روايات متواتر، ائمه فرموده اند:
ماييم اين مرداني كه هركسي را به صورتش و سيمايش مي شناسيم.
اين روايات متواتر، هم زينت بخش كتب تفاسير است و هم در بحارالأنوار مذكور است.(2)
هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِي وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي .(3)
قال الصادق: يَعْنِي بِذِكرِ مَن مَعِي مَا هُوَ كائِنٌ وَذِكرٌ مَن قَبلِي ماقَدْ كَانَ؛(4)
به فرموده آن حضرت در اين (قرآن) اخبار و قضاياي آن چه گذشته
و آن چه واقع خواهد شد، ذكر شده است.
و از واضحات است كه علوم قرآن نزد پيغمبر و ائمه است.
ص: 85
فكر مي كنم اين آياتي كه عرض كردم جاي ترديد براي هيچ كس باقي نگذاشته باشد
و همين اندازه براي ادعاي حقير هم كافي باشد. اكنون، بحث ديگري را به ميان مي آوريم.
در اين بحث، رواياتي را مطرح مي كنيم كه معرف قرآن كريم اند.
اين روايات به ما مي گويد كه علوم گذشتگان و آيندگان و اهل هر زمان و اخبار آسمان ها و زمين و احوال بهشت و رضوان و دوزخ و دوزخيان و... همه در قرآن مجيد بيان شده است.
نيز به ما خاطر نشان مي كند كه قرآن به تنهايي جواب گوي سؤالات و گره گشاي مشكلات نيست؛ بايد به ائمة هدي و عترت پاكيزه پيغمبر مراجعه كنيم تا آن بزرگواران علوم قرآن را براي ما بيان فرمايند و اختلافات ما را رفع و دفع بنمايند.
شاهد بر اين ادعا، اين آية شريفه است؛ كه خداوند مي فرمايد:
اي پيغمبر، ما اين كتاب (قرآن) را بر تو نازل نكرديم مگر اين كه تو (به سبب آن) رفع اختلاف كني.(1)
آري، قرآن به تنهايي رفع اختلاف نكرده و نخواهد كرد و بايد پيغمبر و كساني كه نايب اويند، به وسيله قرآن اختلافات مردم را رفع كنند. اگر قرآن به تنهايي رفع اختلاف
ص: 86
مي كرد، مسلمين كه قرآن را حق مي دانند و قبول دارند و به آن استدلال مي كنند، در اصول و فروع دين با هم اختلاف نمي كردند؛ اما مي بينيم فِرَق مسلمين در اصول و فروع دين با هم اختلاف دارند و همه نيز به آيات قرآن استدلال مي نمايند.
هرگاه سخني از قرآن و عترت به ميان مي آيد، خاطره غم انگيزي در ضمير ما ترسيم مي شود و ما را به ياد صحنه اي اسفناك مي اندازد... آه! چه غمي كه هيچ سروري جاي آن را نمي گيرد! و چه صحنه اي كه تا قيامت فراموش نمي شود!
گويي زبان هم شرم مي كند كه بگويد پيغمبر اكرم در لحظات آخر زندگيش فرمود:
كاغذ و قلمي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم كه هرگز گمراه نشويد
و اختلاف نكنيد. ولي طاغوت گفت: اين مرد هذيان مي گويد. وَحَسبُنا كِتابُ الله. (يعني:) تنها كتاب خدا براي ما كافي است.(1)
پيغمبر اكرم بارها مي فرمود:
اي مردم! من از ميان شما مي روم و دو شيء گران سنگ و دو عامل مؤثر قوي در هدايت و سعادت امت در ميان شما مي گذارم. اگر به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد.(2)
دقت كنيد! پيغمبر اكرم مي فرمايد: اگر به «آن دو» متمسك شويد، گمراه نمي شويد. از اين گفتار معلوم مي شود كسي كه قرآن تنها را بگيرد، در وادي ضلالت سرگردان
و گمراه مي شود؛ و فراموش نشود كه اين حديث بين مسلمين متواتر و قطعي است.
مَسعَدة بن صدقه از امام صادق نقل مي كند كه اميرالمؤمنين فرموده است:
پيغمبراكرم براي مردم نسخه اي آورد كه آن چه در كتاب هاي آسماني پيشينيان و گذشتگان است. ... و آن نسخه تصديق كننده كتاب هاي پيشين،
ص: 87
و كتاب هاي پيشين تصديق كننده آن است.
و تفصيل حلال از حرام نيز در آن نسخه موجود است. و آن نسخه قرآن كريم است. (اي مردم) از آن سؤال كنيد؛ (اما بدانيد كه) هرگز جواب شما را نمي دهد. ولي از من بپرسيد تا من شما را از آن آگاه كنم. (زيرا من هرچه از آن بخواهم جواب مثبت برايم حاصل است).
و علم آن چه گذشته و علم آن چه در آينده تا روز قيامت و حكم آن چه بين شماست و بيان آن چه در آن اختلاف مي كنيد، همه در قرآن است. از من سؤال كنيد تا به شما تعليم دهم.(1)
اسماعيل بن جابر از امام صادق نقل مي كند كه آن حضرت در خصوص اين موضوع فرمود:
اخبار آن چه گذشته و آن چه بعد از شما و بين شماست در كتاب خدا (قرآن مجيد) است؛ و ما همه آن خبرها را مي دانيم.(2)
اميرالمؤمنين مي فرمايند:
از اين قرآن سؤال كنيد؛ (ولي بدانيد كه) هرگز به شما جواب نخواهد داد. ليكن من به شما از آن خبر مي دهم. (اي مردم) علم گذشته و آينده و درمان درد شما و نظم امور شما در قرآن است.(3)
ص: 88
ايوب بن حر مي گويد: شنيدم از امام صادق كه مي فرمود:
خداوند نبوت و رسالت را به پيغمبر شما ختم فرمود، پس بعد از او پيغمبري نخواهد آمد. با قرآن شما رحم به كتاب هاي آسماني خاتمه داد، و ديگر كتابي از آسمان نازل نمي شود. بيان هر چيزي در قرآن شماست، خلقت آسمان ها و زمين، داستان آفرينش شما، خبر گذشتگان و آيندگان، ميزان جدايي حق از باطل در امور شما، امر بهشت و جهنم، سرانجام كارهاي شما.(1)
اميرالمؤمنين مي فرمايد:
بيان همه چيز در قرآن است. علم اولين و آخرين نيز در آن است. (و اين علوم در ظاهر قرآن مجيد نيست؛ بلكه در باطن آن و تاويل آن است.)
و تاويل آن را غير خداوند و راسخون در علم نمي دانند. و راسخون جمع است. يكي از آن جمع پيغمبر اكرم است. و آن حضرت اين علوم را به من ياد داده و هميشه اين دانش در ميان اولاد معصومين ما موجود است... .(2)
سَماعه از امام صادق نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:
خداوند كتاب خود را براي شما نازل نموده؛ كتابي كه در نهايت صحت
و متانت است. و در آن است خبر شما و آنان كه پيش از شما بوده و بعد از شما بيايند. و در آن كتاب است اخبار آسمان و زمين. (با اين وصف) اگر كسي از اين مطالب به شما خبر دهد هرآينه تعجب خواهيد كرد؟!(3)
ص: 89
ابراهيم بن عمر از امام صادق نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:
در قرآن (اخبار) آن چه گذشته و آن چه در آينده است و آن چه اكنون هست بيان شده است. _ تا آن كه فرمود: _ يك اسم آن، معاني و وجوه بي شمار دارد؛ و (اين وجوه و معاني را فقط) اوصيا مي دانند و مي شناسند.(1)
بشيردهّان مي گويد: شنيدم كه امام صادق مي فرمود:
خداوند در قرآن مجيد اطاعت ما را واجب فرموده؛ (در اين صورت) اگر مردم از ما دوري كنند و ما را نشناسند معذور نيستند.
... كرائم (آيات مدح) قرآن براي ماست. من به شما نمي گويم كه ما اصحاب غيبيم؛ (ولي مي گويم) ما علوم كتاب خدا را مي دانيم و در آن كتاب علم، هر چيزي موجود است. و به تحقيق، خداوند علمي به ما عنايت فرموده كه هيچ كس غير خودش آن علم را نمي داند. و علمي هم به ملائكه و مرسلين آموخته كه ما آن را مي دانيم.(2)
روشن است اين كه در اين روايت فرموده اند: «من به شما نمي گويم كه ما اصحاب غيبيم» بر عدم علم ايشان به غيب دلالت ندارد؛ زيرا مفهوم فرمايش ايشان، اعم از دانستن يا ندانستن غيب در واقع است؛ چنان كه در خاتمه إن شاء الله بيان خواهد شد.
اما مضمون اين كه در آخر حديث آمده است: «هرچه را خداوند به ملائكه و انبيا
و مرسلين ياد داده، ما همه آن را به تعليم پروردگار مي دانيم» از رواياتي مستفاد است كه از حد تواتر بيشتر است. (چنان كه مشروحاً اين مطلب را در آينده مطالعه مي فرماييد).
ص: 90
ثقة جليل القدر برقي، كه از بزرگواران اصحاب امام جواد و امام هادي است، در كتاب شريف خود، محاسن ده روايت نقل فرموده كه مضمون آن روايات اين است كه:
در قرآن، بيان هر چيزي مي باشد. و اخبار آسمان و زمين و خبرهاي گذشته و آينده در آن است. مطلبي از قرآن نيست مگر آن كه از جانب خدا رهنماي گويايي براي آن وجود دارد؛ و مردم نمي دانند: خداوند علوم قرآن و تاويلات و بطون آن را در دسترس مردم قرار نداده و آن را براي افراد معيني مخصوص گردانيده؛ به جهت اين كه عموم مردم ظرفيت و اهليت ندارند.
خداوند اين افراد معين را طريق مستقيم به سوي خود قرار داده و آن ها را به علوم قرآن و تاويلات آن مشرف فرموده است. از اين جهت است كه بايد مردم به آنان مراجعه نمايند. و از طرف ديگر ممكن نيست كه عموم مردم ولي امر پروردگار باشند؛ چرا كه اگر همه مردم اولي الامر شدند، وجود افرادي كه اوامر و نواهي خدا را به آنان ابلاغ فرمايند امكان نخواهد داشت. پس بايد اين افراد معين امام و مقتدا باشند تا مردم به آن ها اقتدا نمايند. و مردم، در علوم قرآن شريك اين افراد معين نيستند.(1)
حاج آقاي فاتح فرمود: چقدر خوب است امروز نهار را در حضور شما صرف كنيم.
حقير گفتم: از طرف من مانعي نيست و بنده تابع ميل رفقايم.
رفقا گفتند: اختيار با شماست.
حقير عرض كردم: اگر امروز به سامرا براي زيارت امام هادي و امام عسكري برويم خيلي خوب است.
آقاي فاتح فرمود: من هم حاضرم در خدمت شما باشم؛ چرا كه چند ماه است به زيارت سامرا موفق نشده ام. ولي اگر لطف كنيد كه نهار را در حضور شما باشيم و بعدازظهر حركت نماييم بهتر است. و ميل دارم هر غذايي كه دوست داريد بفرماييد تا آن را تهيه كنيم.
ص: 91
حقير گفتم: شما لطفا يك كيلو گوشت تازه بي چربي چرخ كرده و يك مَن شير گاو تازه و قدري روغن و عسل و چند دانه تخم مرغ فراهم كنيد. هر وقت حاضر شد به ما خبر دهيد.
آقاي فاتح فرمود: بسيارخوب. خوشبختانه روغن خوب و عسل در خانه موجود است.
آقاي مشكات فرمود: خواهش مي كنم شما به بحث ادامه دهيد.
حقير گفتم: تمام اين روايات شريفه اي كه عرض كردم، هر يك مؤيد ديگري است. بعضي از آن روايات _ مطابق استعداد رُوات _ به نحو اجمال و بعضي به طور تفصيل بيان شده است. اگر خوب دقت كنيم مي بينيم كه بعضي مختصر و خلاصه روايات مفصل است و برخي مفصل و شارح آن مختصر است؛ شبيه قضاياي خارجيه كه بعضي مختصر و بعضي مفصل نقل مي كنند. و شبيه قصص قرآن كه خداوند در بعضي از سور به طور اختصار و در بعضي مفصل بيان فرموده است.
همچنين، همة اين روايات موافق قرآن و شارح اجمال آن است. مثل احاديثي كه در پيرامون آية تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيءٍ(1) رسيده كه شرح آن گذشت.
از سوي ديگر و همچنين روايات ديگري كه در اطراف آيات شريفه مذكوره در بحث هاي گذشته عرض كردم، گواه صدق روايات گذشته و آينده است يعني هر يك ديگري را تاييد و تسديد و تاكيد مي نمايد.
ص: 92
ص: 93
ص: 94
ص: 95
اكنون به توفيق پروردگار رواياتي را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهيم كه بر اثبات علم غيب پيغمبر و ائمه دلالت دارد و پشتيبان روايات گذشته است. در بيشتر اين روايات _ كه به طور كامل دليل علم غيب پيغمبر و ائمة هدي است _ از نظر ظاهر آيه و تفسير آيه اي ذكر نشده است، البته يقين داريم كه اين روايات مستفاد از عمومات و كليات آيات قرآن است. اين روايات بيست و هشت دسته است:
فكر مي كنم اين آياتي كه عرض كردم جاي ترديد براي هيچ كس باقي نگذاشته باشد
و همين اندازه براي ادعاي حقير هم كافي باشد. اكنون، بحث ديگري را به ميان مي آوريم.
در اين بحث، رواياتي را مطرح مي كنيم كه معرف قرآن كريم اند.
اين روايات به ما مي گويد كه علوم گذشتگان و آيندگان و اهل هر زمان و اخبار آسمان ها و زمين و احوال بهشت و رضوان و دوزخ و دوزخيان و... همه در قرآن مجيد بيان شده است.
نيز به ما خاطر نشان مي كند كه قرآن به تنهايي جواب گوي سؤالات و گره گشاي مشكلات نيست؛ بايد به ائمة هدي و عترت پاكيزه پيغمبر مراجعه كنيم تا آن بزرگواران علوم قرآن را براي ما بيان فرمايند و اختلافات ما را رفع و دفع بنمايند.
شاهد بر اين ادعا، اين آية شريفه است؛ كه خداوند مي فرمايد:
اي پيغمبر، ما اين كتاب (قرآن) را بر تو نازل نكرديم مگر اين كه تو (به سبب آن) رفع اختلاف كني.
آري، قرآن به تنهايي رفع اختلاف نكرده و نخواهد كرد و بايد پيغمبر و كساني كه نايب اويند، به وسيله قرآن اختلافات مردم را رفع كنند. اگر قرآن به تنهايي رفع اختلاف مي كرد، مسلمين كه قرآن را حق مي دانند و قبول دارند و به آن استدلال مي كنند، در اصول و فروع دين با هم اختلاف نمي كردند؛ اما مي بينيم فِرَق مسلمين در اصول و فروع دين با هم اختلاف دارند و همه نيز به آيات قرآن استدلال مي نمايند.
هرگاه سخني از قرآن و عترت به ميان مي آيد، خاطره غم انگيزي در ضمير ما ترسيم مي شود و ما را به ياد صحنه اي اسفناك مي اندازد... آه! چه غمي كه هيچ سروري جاي آن را نمي گيرد! و چه صحنه اي كه تا قيامت فراموش نمي شود!
گويي زبان هم شرم مي كند كه بگويد پيغمبر اكرم در لحظات آخر زندگيش فرمود:
كاغذ و قلمي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم كه هرگز گمراه نشويد
و اختلاف نكنيد. ولي طاغوت گفت: اين مرد هذيان مي گويد. وَحَسبُنا كِتابُ الله. (يعني:) تنها كتاب خدا براي ما كافي است.
پيغمبر اكرم بارها مي فرمود:
اي مردم! من از ميان شما مي روم و دو شيء گران سنگ و دو عامل مؤثر قوي در هدايت و سعادت امت در ميان شما مي گذارم. اگر به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد.
دقت كنيد! پيغمبر اكرم مي فرمايد: اگر به «آن دو» متمسك شويد، گمراه نمي شويد. از اين گفتار معلوم مي شود كسي كه قرآن تنها را بگيرد، در وادي ضلالت سرگردان
و گمراه مي شود؛ و فراموش نشود كه اين حديث بين مسلمين متواتر و قطعي است.
مَسعَدة بن صدقه از امام صادق نقل مي كند كه اميرالمؤمنين فرموده است:
پيغمبراكرم براي مردم نسخه اي آورد كه آن چه در كتاب هاي آسماني پيشينيان و گذشتگان است. ... و آن نسخه تصديق كننده كتاب هاي پيشين، و كتاب هاي پيشين تصديق كننده آن است.
و تفصيل حلال از حرام نيز در آن نسخه موجود است. و آن نسخه قرآن كريم است. (اي مردم) از آن سؤال كنيد؛ (اما بدانيد كه) هرگز جواب شما را نمي دهد. ولي از من بپرسيد تا من شما را از آن آگاه كنم. (زيرا من هرچه از آن بخواهم جواب مثبت برايم حاصل است).
و علم آن چه گذشته و علم آن چه در آينده تا روز قيامت و حكم آن چه بين شماست و بيان آن چه در آن اختلاف مي كنيد، همه در قرآن است. از من سؤال كنيد تا به شما تعليم دهم.
اسماعيل بن جابر از امام صادق نقل مي كند كه آن حضرت در خصوص اين موضوع فرمود:
اخبار آن چه گذشته و آن چه بعد از شما و بين شماست در كتاب خدا (قرآن مجيد) است؛ و ما همه آن خبرها را مي دانيم.
اميرالمؤمنين مي فرمايند:
از اين قرآن سؤال كنيد؛ (ولي بدانيد كه) هرگز به شما جواب نخواهد داد. ليكن من به شما از آن خبر مي دهم. (اي مردم) علم گذشته و آينده و درمان درد شما و نظم امور شما در قرآن است.
ايوب بن حر مي گويد: شنيدم از امام صادق كه مي فرمود:
خداوند نبوت و رسالت را به پيغمبر شما ختم فرمود، پس بعد از او پيغمبري نخواهد آمد. با قرآن شما رحم به كتاب هاي آسماني خاتمه داد، و ديگر كتابي از آسمان نازل نمي شود. بيان هر چيزي در قرآن شماست، خلقت آسمان ها و زمين، داستان آفرينش شما، خبر گذشتگان و آيندگان، ميزان جدايي حق از باطل در امور شما، امر بهشت و جهنم، سرانجام كارهاي شما.
اميرالمؤمنين مي فرمايد:
بيان همه چيز در قرآن است. علم اولين و آخرين نيز در آن است. (و اين علوم در ظاهر قرآن مجيد نيست؛ بلكه در باطن آن و تاويل آن است.)
و تاويل آن را غير خداوند و راسخون در علم نمي دانند. و راسخون جمع است. يكي از آن جمع پيغمبر اكرم است. و آن حضرت اين علوم را به من ياد داده و هميشه اين دانش در ميان اولاد معصومين ما موجود است... .
سَماعه از امام صادق نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:
خداوند كتاب خود را براي شما نازل نموده؛ كتابي كه در نهايت صحت
و متانت است. و در آن است خبر شما و آنان كه پيش از شما بوده و بعد از شما بيايند. و در آن كتاب است اخبار آسمان و زمين. (با اين وصف) اگر كسي از اين مطالب به شما خبر دهد هرآينه تعجب خواهيد كرد؟!
ابراهيم بن عمر از امام صادق نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:
در قرآن (اخبار) آن چه گذشته و آن چه در آينده است و آن چه اكنون هست بيان شده است. _ تا آن كه فرمود: _ يك اسم آن، معاني و وجوه بي شمار دارد؛ و (اين وجوه و معاني را فقط) اوصيا مي دانند و مي شناسند.
بشيردهّان مي گويد: شنيدم كه امام صادق مي فرمود:
خداوند در قرآن مجيد اطاعت ما را واجب فرموده؛ (در اين صورت) اگر مردم از ما دوري كنند و ما را نشناسند معذور نيستند.
... كرائم (آيات مدح) قرآن براي ماست. من به شما نمي گويم كه ما اصحاب غيبيم؛ (ولي مي گويم) ما علوم كتاب خدا را مي دانيم و در آن كتاب علم، هر چيزي موجود است. و به تحقيق، خداوند علمي به ما عنايت فرموده كه هيچ كس غير خودش آن علم را نمي داند. و علمي هم به ملائكه و مرسلين آموخته كه ما آن را مي دانيم.
روشن است اين كه در اين روايت فرموده اند: «من به شما نمي گويم كه ما اصحاب غيبيم» بر عدم علم ايشان به غيب دلالت ندارد؛ زيرا مفهوم فرمايش ايشان، اعم از دانستن يا ندانستن غيب در واقع است؛ چنان كه در خاتمه إن شاء الله بيان خواهد شد.
اما مضمون اين كه در آخر حديث آمده است: «هرچه را خداوند به ملائكه و انبيا
و مرسلين ياد داده، ما همه آن را به تعليم پروردگار مي دانيم» از رواياتي مستفاد است كه از حد تواتر بيشتر است. (چنان كه مشروحاً اين مطلب را در آينده مطالعه مي فرماييد).
ثقة جليل القدر برقي، كه از بزرگواران اصحاب امام جواد و امام هادي است، در كتاب شريف خود، محاسن ده روايت نقل فرموده كه مضمون آن روايات اين است كه:
در قرآن، بيان هر چيزي مي باشد. و اخبار آسمان و زمين و خبرهاي گذشته و آينده در آن است. مطلبي از قرآن نيست مگر آن كه از جانب خدا رهنماي گويايي براي آن وجود دارد؛ و مردم نمي دانند: خداوند علوم قرآن و تاويلات و بطون آن را در دسترس مردم قرار نداده و آن را براي افراد معيني مخصوص گردانيده؛ به جهت اين كه عموم مردم ظرفيت و اهليت ندارند.
خداوند اين افراد معين را طريق مستقيم به سوي خود قرار داده و آن ها را به علوم قرآن و تاويلات آن مشرف فرموده است. از اين جهت است كه بايد مردم به آنان مراجعه نمايند. و از طرف ديگر ممكن نيست كه عموم مردم ولي امر پروردگار باشند؛ چرا كه اگر همه مردم اولي الامر شدند، وجود افرادي كه اوامر و نواهي خدا را به آنان ابلاغ فرمايند امكان نخواهد داشت. پس بايد اين افراد معين امام و مقتدا باشند تا مردم به آن ها اقتدا نمايند. و مردم، در علوم قرآن شريك اين افراد معين نيستند.
حاج آقاي فاتح فرمود: چقدر خوب است امروز نهار را در حضور شما صرف كنيم.
حقير گفتم: از طرف من مانعي نيست و بنده تابع ميل رفقايم.
رفقا گفتند: اختيار با شماست.
حقير عرض كردم: اگر امروز به سامرا براي زيارت امام هادي و امام عسكري برويم خيلي خوب است.
آقاي فاتح فرمود: من هم حاضرم در خدمت شما باشم؛ چرا كه چند ماه است به زيارت سامرا موفق نشده ام. ولي اگر لطف كنيد كه نهار را در حضور شما باشيم و بعدازظهر حركت نماييم بهتر است. و ميل دارم هر غذايي كه دوست داريد بفرماييد تا آن را تهيه كنيم.
حقير گفتم: شما لطفا يك كيلو گوشت تازه بي چربي چرخ كرده و يك مَن شير گاو تازه و قدري روغن و عسل و چند دانه تخم مرغ فراهم كنيد. هر وقت حاضر شد به ما خبر دهيد.
آقاي فاتح فرمود: بسيارخوب. خوشبختانه روغن خوب و عسل در خانه موجود است.
آقاي مشكات فرمود: خواهش مي كنم شما به بحث ادامه دهيد.
حقير گفتم: تمام اين روايات شريفه اي كه عرض كردم، هر يك مؤيد ديگري است. بعضي از آن روايات _ مطابق استعداد رُوات _ به نحو اجمال و بعضي به طور تفصيل بيان شده است. اگر خوب دقت كنيم مي بينيم كه بعضي مختصر و خلاصه روايات مفصل است و برخي مفصل و شارح آن مختصر است؛ شبيه قضاياي خارجيه كه بعضي مختصر و بعضي مفصل نقل مي كنند. و شبيه قصص قرآن كه خداوند در بعضي از سور به طور اختصار و در بعضي مفصل بيان فرموده است.
همچنين، همة اين روايات موافق قرآن و شارح اجمال آن است. مثل احاديثي كه در پيرامون آية تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيءٍ رسيده كه شرح آن گذشت.
از سوي ديگر و همچنين روايات ديگري كه در اطراف آيات شريفه مذكوره در بحث هاي گذشته عرض كردم، گواه صدق روايات گذشته و آينده است يعني هر يك ديگري را تاييد و تسديد و تاكيد مي نمايد.
رواياتي است كه پيغمبر اكرم فرموده: خداوند به عترت پاكيزه من (ائمة هدي) فهم و علم مرا عنايت و مرحمت فرموده و آنان را از طينت من آفريده است. در اين خصوص چند روايت به عرض شما مي رسانم.
پيغمبر اكرم در مدح اميرالمؤمنين و ائمة هدي فرموده اند:
آنان هاديان پسنديده اند. و خداوند به ايشان فهم و علم مرا عطا فرموده.
و آن ها عترت منند... .(1)
امام باقر از پيغمبر اكرم نقل مي كند كه آن حضرت در وصف عترت پاكيزه خود فرمود:
اَعْطَاهُمُ اللهُ فَهْمِي وَعِلْمِي هُمْ عِتْرَتِي مِن لَحمِي وَدَمِي؛(2)
خداوند فهم و علم مرا به ايشان عطا فرموده [ايشان عترت من هستند از گوشت و خون منند].
همچنين جناب صفار در بصائر الدرجات، نُه حديث صحيح و معتبر نقل نموده و جمله حضرت رسول را درباره عترت خود كه فرمود:
ص: 96
«اَعْطَاهُمُ اللهُ فَهْمِي وَعِلْمِي» عنوان باب قرار داده است.(1)
اين جمله كه در آن نُه حديث ذكر شده از احاديث متواتر نبوي است و موارد آن بسيار است.(2) و در مقام قرآن و عترت مدارك ديگري نقل نمودم.(3) و در الكافي باب «ما فرض الله ورسوله من الكون مع الأئمّة» روايات اين موضوع مذكور است.(4)
از اين حديث متواتر استفاده مي شود كه تمام علوم پيغمبر اكرم نزد ائمة هدي است، كه از آن جمله است علم غيب پيغمبر اكرم.
علامه محقق حاج ميرزا تقي طباطبايي تبريزي در حاشيه اش بر كتاب قوانين، در مبحث عموم و خصوص، آورده است:
كيف يشك في علمهم بالمغيبات و اطلاعهم علي السرائر والخفيات مع ما ثبت ضروره من كونهم مخازن علم الله وحمله كتابه وفيه تبيان كلّ شيء وهم الامام المبين وكلّ شيء أحصاه الله فيه وقد تظافرت الأخبار وتواترت بأنّ عندهم علم
ص: 97
ما كان وما يكون... ؛(1)
چگونه در دانش ائمه نسبت به مغيبات و آگاهي شان بر سراير و خفيات مي توان شك كرد؟ در حالي كه ثابت شده ايشان گنجينه هاي دانش خداوندي و حاملان كتاب اويند كه بيان هر چيزي در آن آمده و همان (مشمولان آية) امام مبين اند كه خداوند (دانش) هر چيزي را در آن فراهم آورده و اخبار دانايي آنان به گذشته و آينده به حد تواتر رسيده است... .
روايات متواتره اي است كه ائمة هدي فرموده اند: براي خداوند دو علم است؛ يكي مخصوص ذات مقدس حق، و ديگري علم مبذول كه به ملائكه و انبيا و مرسلين مرحمت شده است؛ و تمام علومي هم كه به خلق بخشيده شده ما مي دانيم.
براي اثبات اين موضوع در الكافي پنج روايت، و در بصائر الدرجات هيجده روايت صحيح و معتبر، و در بحارالأنوار روايات بسياري نقل كرده اند.(2) و در كتاب مقام قرآن
و عترت و اثبات ولايت مدارك بيشتري هم ذكر كرده ام.(3)
روايات متواتره اي در دست است كه ائمة هدي فرموده اند: آن چه در جهان شده
و اكنون هست و تا روز قيامت پيدا مي شود، همه را ما مي دانيم (يعلَمُونَ ما كَانَ وَما هُوَ كَائِنٌ وَمَا يَكُونُ اِلي يَومِ القِيامَة).
ص: 98
بسياري از آيات و روايات گذشته دليل بر اين مطلب بود. و در اين جا نيز متجاوز از چهل روايت ديگر عرض مي كنم.
1. در الكافي در باب «اين كه ائمة هدي آن چه را شده و مي شود مي دانند و چيزي بر آنان مخفي نيست»، شش روايت براي عنوان باب نقل كرده، كه از آن جمله روايتي است كه اين گونه از سيف تمار نقل شده: ما با جمعي از شيعيان در حِجر اسماعيل (در مكه) خدمت امام صادق بوديم. امام فرمود:
آيا اين جا جاسوسي هست؟ ما به اطراف نظر كرديم و عرض كرديم: نه، كسي نيست. پس ايشان فرمودند: قسم به پروردگار كعبه، اگر من (در ظاهر) در عصر موسي و خضر بودم، به آن دو مي گفتم من از ايشان داناترم و آن چه را كه نمي دانستند به آنان خبر مي دادم؛ چرا كه موسي
و خضر به آن چه در گذشته واقع شده علم داشتند و آن چه در حال و آينده تا روز قيامت حادث مي شود نمي دانستند، و ما تمام اين ها را از پيغمبر به ارث برده ايم و همه را مي دانيم.(1)
علامه مجلسي در مرآة العقول مي فرمايد:
اگر كسي بگويد: اين كه امام سؤال كرد: «آيا اين جا جاسوسي هست»، با علم امام به ما كان و ما هو كائن منافات دارد؟ مي گوييم: ائمة هدي مكلف نيستند كه بر طبق علم امامت عمل كنند پس ناچارند كه ملاحظه تقيه را هم بكنند... .(2)
ص: 99
حقير مي گويم: ممكن است منظور امام اين بوده كه اصحاب به چشم خود ببينند كه حتي يك جاسوس هم در اطرافشان نيست و با خاطر جمع به سخنان آن حضرت گوش دهند.
صاحب بصائر الدرجات در تحت عنوان باب « في علم الأئَمّة بما في السّموات والارض والجنّة والنّار وما كان وما هو كائن الي يوم القيامة؛ يعني: در علم ائمة هدي به آن چه در آسمان ها و زمين ها و بهشت و دوزخ است و آن چه حادث شده و مي شود تا روز قيامت» شش روايت نقل كرده است.(1)
2 _ 3. در بصائر الدرجات، دو روايت به يك مضمون نقل كرده و گفته كه امام صادق در مناجات خود به پروردگار عرضه داشته:
يَا مَنْ خَصَّنَا بِالوَصِيةِ وَاَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضيٰ وَعِلْمَ ما بَقِي وَجَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَينَا وَجَعَلَنَا وَرَثَةَ الأَنْبِيَاءِ؛(2)
اي خدايي كه ما را وصي پيغمبر خود قرار دادي و به ما علم گذشته و آينده را عنايت فرمودي و دل هايي را به سوي ما مايل نمود و ما را وارث انبيا قرار دادي.
اين مناجات در كامل الزيارة به هفت سند نقل شده است.(3)
اِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ وَعِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ اِلي اَن تَقُومَ السَّاعَة... ؛(4)
به درستي كه علم آن چه شده و هست و خواهد شد تا قيامت كه نزد ماست.
ص: 100
5. كلام امام صادق مي باشد در تفسير آية ذِكْرُ مَنْ مَعِي كه گذشت و مفاد آن اين است كه علم گذشته و آينده در قرآن است. و از واضحات است كه علم قرآن نزد ائمة هدي مي باشد.
6 . اميرالمؤمنين فرمودند:
حضرت رسالت پناه گوش مرا گرفتند و علوم گذشته و آينده را تا روز قيامت به من تعليم فرمودند. و اين علم از ناحيه پروردگار، به توسط پيغمبر اكرم به من رسيده است.(1)
شرح اين حديث در ذيل آية وَتَعِيهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ(2) گذشت.
7. ابوبصير مي گويد كه امام باقر فرمود:
از مولي اميرالمؤمنين دربارة علم پيغمبر اكرم سؤال شد. فرمود: پيغمبر اكرم علم جميع انبيا و مرسلين و علم ما كان (گذشته) و علم ما هو كائن (آينده) را دارا بود. سپس اميرالمؤمنين فرمود: قسم به كسي كه جان من به دست قدرت اوست، تمام علوم پيغمبر و علم آن چه واقع شده و تا روز قيامت حادث مي شود به من رسيده است.(3)
8 _ 11. صاحب بصائر الدرجات چهار روايت راجع به اين موضوع آورده كه از آن جمله اين روايت است كه امام صادق فرمود:
وَاللهِ، اِنِّي لَاَعْلَمُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا فِي الجَنَّةِ وَمَا فِي النَّارِ وَ
ص: 101
مَا كَانَ وَمَا يَكُونُ اِلي اَن تَقُومَ السَّاعَةُ ... ؛(1)
به خدا سوگند، آن چه در آسمان ها و زمين و در بهشت و در جهنم است و آن چه تا كنون واقع شده و تا روز قيامت حادث مي شود، همه را مي دانم.
12. حديث ابومريم است كه نقل مي كند امام باقر فرمود:
نزد ماست جامعه... جَفْر هم نزد ماست... و (علم) آن چه شده و اكنون هست و تا روز قيامت خواهد شد در آن است.(2)
13. امام صادق در حديث مفصلي كه زمان غيبت امام زمان را وصف مي كرد؛ مي فرمود:
من امروز در كتاب جفر نظر مي كردم. و آن كتابي است كه در آن علم مرگ ها و بلايا و مصيبت ها و علم آن چه شده و تا روز قيامت مي شود در آن ثبت شده؛ و آن كتاب مخصوص پيغمبر و اوصياي آن سرور مي باشد. آري، در آن كتاب نگاه مي كردم به موضوع ميلاد امام زمان و غيبت آن حضرت
و طولاني شدن آن و ارتداد اكثر مردم و پيشامدهاي ناگوار آن ها... .(3)
ص: 102
14. اميرالمؤمنين مي فرمايد:
اِنَّ رَسُولَ اللهِ عَلَّمَنِي اَلْفَ بَابٍ مِنَ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ، وَمِمَّا كَانَ اِلي يَومَ الْقِيَامَةِ، كُلُّ بَابٍ مِنْهَا يَفْتَحُ اَلْفَ بَابٍ فَذَلِكَ اَلْفُ اَلْفِ بَابٍ، حَتّي عَلِمْتُ عِلْمَ المْنَايا وَالبَلَايا وَفَصْلَ الْخِطَابِ؛(1)
رسول خدا هزار باب از علم حلال و حرام و از آن چه شده تا قيامت مي شود به من آموخت، كه از هر باب آن هزار باب ديگر مفتوح مي شود؛ و اين جمعاً، هزار هزار باب مي شود. از اين دانش است كه مرگ ها و بلايا و فصل الخطاب را مي دانم.
اين حديث را به سندي ديگري روايت كرده، جز اين كه در آن جا آمده: «وَمِمَّا يَكُونُ اِلي يَوْمِ القيَامَة».(2)
چنان كه ملاحظه مي كنيد در اين نسخه بعد از عبارت «وَالحَرَامِ» واو عطف آمده است. بحارالأنوار، ج22، ص461، ح10 (باب يكم از ابواب ما يتعلّق بارتحاله... از كتاب تاريخ نبينا) و ج40، ص128، و ص130، ح6 (باب 93 از ابواب كرائم خصاله از كتاب تاريخ امير المؤمنين) نيز به همين شكل با «واو» روايت شده است.(3)
همچنين، روايت در اختصاص مفيد و بصائر الدرجات با اضافه اي در اوّل آن آمده است. و در آخر آن نيز آمده است كه آن حضرت از حالت زني كه حال خود را از همه پنهان مي كرد خبر داد. پس از حضرت سؤال كردند كه شما اين را از كجا دانستيد؛ فرمود:
رسول خدا هزار باب از حلال و حرام به من آموخت _ [از هر بابي، هزار ديگر گشوده مي شود] _ تا آن كه علم منايا (مرگ ها)، بلايا، قضايا و فصل
ص: 103
الخطاب (علم به تمامي زبان ها) را دانستم. و [چنين است كه هويت] تا آن كه زناني را كه مردند و مرداني را كه زنند مي دانم.(1)
روايات متعدد اين حديث با مفاد مزبور بود، بيش از حد احصاست. از آن جمله در خصال سي روايت و در بصائر الدرجات بيش از سي روايت ذكره شده است.(2)
لذا اين توهم منحصر بودن اين ابواب از علوم، به حلال و حرام (به جهت نبودن واو عطف در برخي روايات) بسيار بي اساس و نادرست است و مخالف صريح روايات است؛ زيرا حضرت در آن ها تصريح فرموده كه از جمله آن ابواب است داشتن علم منايا و بلايا
و فصل الخطاب.
شاهد ديگر بر اين مطلب آن چه علامه بزرگوار مرعشي نجفي در تعليقات خود بر احقاق الحق از ينابيع المودّة (ص 77 ط استامبول) نقل كرده كه اصبغ بن نباته گفت: شنيدم كه اميرالمؤمنين مي فرمايد:
رسول خدا هزار باب به من آموخت. و هر باب از آن، هزار باب را مي گشايد؛ و اين مي شود هزار هزار باب. پس آن چه شده و آن چه تا روز قيامت مي شود، و همچنين منايا و بلايا و فصل الخطاب را دانستم.(3)
15. حضرت موسي بن جعفر در حديث مفصلي فرمودند:
وحي بر پيغمبر نازل مي شد و آن حضرت به اميرالمؤمنين املا مي فرمود. او اوصاف و احوال زمان هاي آينده را و آن چه در آن واقع مي شود مي نوشت. ايشان امور ظاهر و باطن را و علوم گذشته و آينده را تا روز قيامت به اميرالمؤمنين آموخت. چيزهايي براي او تفسير فرمود كه كسي تاويل آن را نمي داند جز خدا و راسخون در علم. ايشان به او از
ص: 104
فرزندان مؤمنش تا روز قيامت و قضاياي دشمنانش را خبر داد و گفت كه از اين دشمنان چه حوادث و ستم ها بر فرزندان مؤمن او در هر زمان واقع مي شود. همة حوادثِ ملاحم (يعني اخبار قضاياي آخر الزمان) از اين كتاب استخراج مي شود.(1)
16. امام صادق فرمودند:
همانا پروردگار عالم پيغمبر خاتم را به آن چه اوّل خلقت دنيا بوده خبر داد و آن چه مي شود، تا موقعي كه به دنيا خاتمه داده شود و تمام گردد. نيز به قضاياي حتمي آينده او را آگاه فرمود و در غير آن استثنا نمود. يعني شرط مشيت فرموده كه اگر بخواهد، آن را تغيير دهد (آنچه را بخواهد محو
و آن چه را بخواهد اثبات فرمايد).(2)
17. كلام مولانا اميرالمؤمنين است كه مي فرمود:
اگر آية شريفة يَمْحُوا اللَّ_هُ مَا يَشَاءُ وَيَثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب(3) در كتاب خدا نبود، همانا به شما خبر مي دادم از آن چه شده و تا روز قيامت خواهد شد.(4)
ص: 105
18. عياشي در تفسير خود از زُراره نقل كرده كه امام باقر از قول امام سجاد مي فرمود:
(اگر به خاطر) يك آيه در كتاب خدا نبود، من شما را به آن چه تا روز قيامت مي شود خبر مي دادم. زراره مي گويد: عرض كردم: مگر آن آيه چه آيه اي است؟ فرمود: يَمْحُوا اللَّ_هُ مَا يَشَاءُ وَيَثْبِتُ.(1)
19. حديث امام هشتم علي بن موسي الرضا از قول: امام صادق و امام باقر و امام سجاد و امام حسين و امام حسن و امام علي فرمودند:
به خدا قسم، اگر در كتاب خدا (فقط) يك آيه نبود، ما براي شما آن چه را تا روز قيامت مي شود بيان مي كرديم.(2)
20. در حديث مسافرت امام هشتم به بصره است (متن كامل آن گذشت) آمده است كه حضرت رضا فرمود:
ماييم وارثان اين پيغمبري كه خداوند او را برگزيده و به غيب خود آگاهش فرموده است. ما آن چه را كه گذشته و آن چه را تا
ص: 106
روز قيامت خواهد شد، مي دانيم.(1)
21. در حديث مكالمه امام باقر است با هشام بن عبدالملك كه آن حضرت فرمود:
خداوند بر پيغمبر خود كتابي نازل فرمود و آن چه را شده و آن چه را كه تا روز قيامت خواهد شد در آن بيان نموده، چنان كه فرموده: وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيءٍ...؛(2) _ تا آن كه امام فرمود: _ پيغمبر اكرم، علي بن ابي طالب را بر همه اين علوم آگاه كرد.(3)
22. اميرالمؤمنين فرمود:
من شما را از قرآن خبر مي دهم كه علم آن چه گذشته و علم آن چه تا روز قيامت بيايد در آن است... اگر از من بپرسيد من به شما ياد مي دهم.(4)
23 _ امام صادق فرمود:
علم آن چه گذشته و آن چه حادث مي شود در قرآن مجيد است... اوصياي پيغمبر آن را مي شناسند.(5)
24 _ خطبه اميرالمؤمنين است بعد از جنگ جمل كه در آن اسماء اهل بصره را و قضاياي بصره بيان فرموده و آن ها را مذمت نموده، تا آن كه فرموده:
قسم به آن كسي كه دانه را شكافت و خلق را آفريد، اگر بخواهم به شما خبر مي دهم از مواضع زمين ها تا روز قيامت كه در چه وقت آباد مي شود و در چه زمان خراب مي گردد. ... همانا علم قرون گذشته تا روز قيامت و آن چه شود نزد من است... .(6)
ص: 107
25. حديث علي بن ابراهيم قمي در تفسير آية شريفة وَأَحْصىٰ كُلَّ شَيءٍ عَدَداً(1):
(يعني علي بن ابي طالب) آن چه را كه شده و مي شود ضبط و احصا كرده است. (يعني) از اوّل خلقت آدم تا روز قيامت فتنه ها و زلزله ها و... (همه را اميرالمؤمنين مي داند).(2)
26. در تفسير آية شريفة وَتَعِيهَا أُذُنٌ وَاعِية(3) امام صادق فرموده است:
گوش اميرالمؤمنين آن چه را كه شده و مي شود ضبط كرده است.(4)
27. در زيارت اميرالمؤمنين در روز مولود پيغمبر اكرم، (17 ربيع الاوّل) از امام جعفر صادق نقل شده كه فرموده است:
سلام بر تو باد اي كسي كه از گذشته و آينده خبر مي دهي.(5)
28. شيخ صدوق به سند صحيح از عبد الله بن محمد هاشمي نقل كرده كه گفت:
يك روز نزد مأمون رفتم. او مرا نزديك خود نشانيد و ديگران را بيرون كرد. بعد از صرف غذا مرا خوشبو و معطر نمود و كسي را خواست كه در مصيبت حضرت رضا مرثيه بخواند. ... (بعد از اين كه مراثي خوانده شد و) او گريه كرد، گفت: بني هاشم مرا ملامت مي كنند از اين كه چرا من علي بن موسي الرضا را ولي عهد خود قرار دادم. اكنون حديثي براي تو نقل كنم كه تعجب كني.
يك روز خدمت آن حضرت رفتم و گفتم: فدايت شوم؛ پدرت موسي بن جعفر و جعفر بن محمد و محمد بن علي و علي بن الحسين از آن چه
ص: 108
گذشته و از آن چه تا روز قيامت خواهد شد با خبر بودند و شما هم وصي و وارث آن حضرات مي باشي و (نيز مي دانم كه) علم آنان نزد شماست. اكنون براي حاجتي به خدمت شما شرفياب شدم. حضرت رضا فرمودند: حاجت خود را بگو.
من گفتم: كنيزي دارم كه مورد علاقه من است و تا كنون چند مرتبه حامله شده؛ ولي فرزند خود را سقط كرده. لطفاً دستوري بفرماييد كه (آن را انجام دهم تا اين دفعه) سقط جنين نكند. فرمودند: اين دفعه فرزند او سالم مي ماند و سقط نخواهد شد. و آن فرزند پسر، و شبيه ترين مردم است به مادرش، و دست راست او يك انگشت كوچك زايد دارد، و پاي چپ او نيز يك انگشت زيادي دارد، ولي هيچ كدام آويزان نيستند. مأمون گفت: به همان كيفيت كه امام فرمودند واقع شد.(1)
29. در كتاب احقاق الحق به نقل از كتاب مناقب ابن مردويه (از اَعلام عامه) به سند خود از ام سلمه از پيغمبر اكرم نقل كرده كه آن حضرت در ضمن حديثي فرمود :
فَأَمَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنْ آمُرَ عَلِياً بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة...؛
جبرئيل به من فرمود كه دستورهاي لازم را دربارة آن چه را تا روز قيامت خواهد شد به علي بدهم... .
30. ابن شهر آشوب نقل كرده كه امام باقر خبر وفات جابر انصاري را به او داد و فرمود:
وَاللَّ_هِ يَا جَابِرُ لَقَدْ أَعْطَانِي اللَّ_هُ عِلْمَ مَا كَانَ وَمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛(2)
ص: 109
به خدا اي جابر، خداوند دانش آن چه بوده و آن چه را تا روز قيامت خواهد بود به من عطا فرموده است.
و جابر وصاياي خود را به نزديكانش و در وقت موعود از دنيا رفت.
و اين حديث در منتهي الآمال نيز مذكور است.(1)
31 _ عبدالله بن جعفرطيار از اميرالمؤمنين نقل كرده كه فرمود:
پيغمبر اكرم مرا وصيت فرمود: بعد از آن كه مرا غسل دادي و كفن كردي، دهان خود را بر دهان من بگذار. اميرالمؤمنين مي فرمايد: به دستور عمل كردم؛ پس پيغمبر اكرم مرا به آن چه تا روز قيامت مي شود خبر داد. (2)
32 _ در روايت ديگر پيغمبر فرمود:
سَلْنِي أُخْبِرْكَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيامَة؛(3)
يا علي از من سوال كن تا تو را به آن چه تا روز قيامت خواهد بود آگاه كنم.
و در روايات دسته ششم ده روايت مربوط به اين موضوع كه امام گذشته و آينده را مي داند نقل خواهيم نمود. و همچنين، در دسته هفتم در سه روايت و در دسته نوزدهم نيز در سه روايت تصريح به اين موضوع شده است.
ص: 110
آري، اين مفاد كه پيغمبر و ائمة هدي تا روز قيامت به آن چه گذشته و آينده است، دانايند؛ مستفاد از روايات متواتره اي است و قابل انكار و تشكيك نيست. هيچ آيه و روايتي برخلاف آن نيست؛ چنان كه نزد اهل تحقيق و دقت، كه طالب حق و حقيقت اند و اهل غرض و مرض نيستند، مثل آفتاب روشن است.
آقاي فاتح: خدا به شما جزاي خير عنايت فرمايد. گمان نمي كردم براي اثبات علم پيغمبر اكرم و ائمة هدي به ما كان و ما يكون؛ اين همه روايت داشته باشيم. واقعاً جاي تعجب است از كساني كه مي گويند دو حديث ضعيف در اين موضوع بيشتر نداريم! اين گونه افراد خيال مي كنند با اين عمل مي توانند جايي براي خود باز كنند و به مقامي برسند؛ ولي نمي دانند با اين كار آبروي خود را در بين جامعة اهل فن و تحقيق مي برند، چون مي كوشند كه مقام پيغمبر و امام را پايين بياورند، خودشان اسقاط مي شوند.
در اين جا، احاديثي را به عرض شما مي رسانم كه بر علم غيب پيغمبر و امام نسبت به وقايع آينده دلالت دارد و در بر دارنده شرح مصحف فاطمه زهرا است. در اين زمينه، روايات بسياري در كتاب هاي معتبر مذكور است؛ ولي ما به نقل چند روايت اكتفا مي كنيم و به باقي احاديث راهنمايي مي نماييم تا خود به آن ها مراجعه نماييد.
1. امام صادق فرمود:
وقتي كه پيغمبر خدا از دنيا رحلت نمودند و به عالم آخرت منتقل شدند، حضرت زهرا چنان ناراحت شدند كه خدا اندازه آن را مي داند. براي تسليت و رفع افسردگي قلب وي، خداوند ملكي را به نزد او فرستاد كه آن بي بي را تسليت و دل داري دهد و آن ملك قضاياي آينده را براي فاطمه زهرا شرح مي داد. فاطمه اين مطلب را به اميرالمؤمنين عرضه داشت. حضرت فرمود: وقتي كه ملك آمد و صوت او را شنيدي، به من بگو. (فاطمه چنين كرد) و اميرالمؤمنين هرچه از آن ملك مي شنيد مي نوشت تا آن كه كتابي به نام مصحف فاطمه نوشته شد.
ص: 111
سپس امام صادق فرمود: بدان كه احكام حلال و حرام در آن مصحف نيست، ولكن علم ما يكون (هر پيش آمدي كه در آينده واقع مي شود) در آن است.(1)
2. در روايت صحيح ديگر از امام صادق نقل شده كه فرمود:
جبرئيل بر حضرت زهرا وارد مي شد، و او را تسليت مي داد، و احوال پيغمبر را براي او نقل مي كرد، و حوادثي را كه بعد از او بر فرزندانش واقع مي شود به او خبر مي داد؛ و اميرالمؤمنين همه آن را مي نوشت. اين است مصحف فاطمه زهرا.(2)
3. امام صادق فرمود:
اي فُضَيل، من در كتاب فاطمه نظر مي كردم. در آن كتاب اسامي پادشاهاني كه روي زمين سلطنت مي كنند با اسامي پدرانشان نوشته شده؛ و براي فرزندان امام حسن مجتبي چيزي نيافتم.(3)
4. امام صادق فرمود:
و اما مصحف فاطمه حوادث آينده روزگار و اسامي پادشاهان روي زمين تا قيامت در آن است.(4)
ص: 112
واضح است كه بين اين روايات تنافي نيست. اين روايات با روايات گذشته _ كه گفتيم علم همه چيز از قضاياي گذشته و حال و آينده در قرآن است _ تنافي ندارد؛ براي اين كه مانعي ندارد جمله اي از علوم قرآن غير احكام، با اين تشريفات كه ملك نازل شود و تلقين كند و به خط اميرالمؤمنين نوشته شود _ در كتاب ديگر به نام مصحف فاطمه ذكر شود _ و به همان نام يعني مصحف (كتاب) فاطمه مشهور گردد. همان طور كه بين مطالب جهات علوم ائمه و منابع آن تنافي نيست. مطالب «جفر» با آن چه در «جامعه» است، با قرآن تنافي ندارد؛ و ممكن است جمله اي در چند كتاب تكرار شود.
اخباري كه ائمه فرمودند: «جفر» نزد ماست و علم گذشته و حال و آينده تا روز قيامت در آن مذكور است. (چنانچه در گذشته به آن اشاره كرديم).
ساير روايات راجع به «جفر» در الكافي در باب ذكر جفر و جامعه(1) و نيز در بصائر الدرجات مذكور است.(2) و در سفينه(3) و مستدرك سفينة البحار لغت «جفر» مواضع ديگر اين روايات را نوشته و گفته ام:
موضوع علم جفر امام صادق معروف و مشهور است؛ به طوري كه دِميرَي در كتاب حياة الحيوان در لغت «جفر»(4) نوشته است و گفته:
علم هرچه مردم به آن محتاجند در جفر است. و تا روز قيامت آن چه مي شود در آن است.(5)
و در كتاب اربعين شيخ بهايي فرموده كه:
ميرسيدشريف در شرح مواقف، در مبحث تعلق علم واحد به دو معلوم، گفته است: جفر و جامعه دو كتابند منسوب به علي _ كرّم الله وجهه _ كه جميع حوادث روزگار تا
ص: 113
انقراض عالم به طريق علم حروف در آن ها ثبت است. و امامانِ معروف از اولاد آن حضرت همه آن را مي دانستند و از روي آن ها حكم مي فرمودند، و از وقايع آينده خبر مي دادند. و در كتاب قبول عهدي كه حضرت رضا به مأمون نوشتند، فرمودند:
إنّك قد عرفت من حقوقنا ما لم يعرِفه آباؤك، فقبلت منك عهدك؛ إلّا إنّ الجفر والجامعه يدلّان علي أنّه لا يتم ... ؛(1)
تو بر خلافت پدرانت حق ما را مي شناسي؛ لذا من پيمانت را پذيرفتم، ولي «جفر» و «جامعه» نشان مي دهد كه اين كار ناتمام و بي فرجام خواهد بود.
ابوالعلاي معرّي هم در شعر خود به اين «جفر» اشاره كرده است.(2)
روايات متواتره اي است كه ائمة هدي فرمودند:
علم بلايا و منايا و فصل الخطاب و علم انساب نزد ماست.(3)
در اين موضوع، به قدري روايت زياد است كه احصاي آن براي ما مقدور نيست و ما به ذكر چند روايت _ علاوه بر آن چه گذشت _ اكتفا مي كنيم.
امام صادق از اميرالمؤمنين نقل نموده كه فرمود:
قَالَ اَميرُالمؤُمِنينَ: اُعْطِيْتُ تِسْعاً لَم يُعطَهَا اَحَدٌ قَبْلي سِوَي النَّبيّ.لَقَد فُتِحَتْ لِيَ السُّبُلُ وَعَلِمْتُ المَنَايَا وَالبَلايَا وَالاَن_ْسَابَ وَفَصْلَ الخِطَابِ وَلَقَد نَظَرْتُ فِي المَلَكْوتِ بِاِذْنِ رَبّي فَمَا غَابَ عَنّي مَا كَانَ قَبْلي وَلَا مَا
ص: 114
يَأتِي بَعْدِي. وَاِنَّ بِوِلَايَتِي اَكمَلَ الله لِهذِهِ الأُمَّةِ دِينَهُمْ... ؛(1)
نُه چيز به من بخشيده شده كه پيش از من به هيچ كس داده نشده مگر به پيغمبر اكرم. همانا به تحقيق راه ها براي من باز شده (يعني راه هاي آسمان و زمين) و مرگ ها و بلايا و نَسَب ها و فصل الخطاب را مي دانم. نيز، به اذن پروردگار به ملكوت آسمان نظر كردم؛ آن چه پيش از من بوده و آن چه بعد از من خواهد آمد، از من پنهان نشد (همه را ديدم)... .
علامه مجلسي پس از نقل اين حديث، در بيان آن مي فرمايد:
«همانا به تحقيق راه ها براي من باز شده» يعني راه هاي علم به معارف و غيوب
و يا راه هاي تقرب به خدا و يا راه هاي آسمان و زمين؛ چنان كه در حديثي وارد شده است. و «منايا _ مرگ ها _ را مي دانم» يعني اجل هاي مردم را. مقصود از «بلايا» اموري است كه خدا به واسطه آن ها بندگان را امتحان مي نمايد، مانند امراض و آفات، و يا اعم از آن هاست و شامل خيرات هم مي شود. مقصود از علم به «نسب ها» اين است كه: پدر هر شخصي را مي دانم و بنابراين اولاد حلال را از حرام زادگان مي شناسم.(2)
اميرالمؤمنين فرمود:
منم امام افراد بعد از خودم و ادا كننده و رساننده علوم افراد قبل از خودم. كسي مقدم بر من نيست مگر احمد و تمام ملائكه و روح و مرسلين پشت سرِ ما مي باشند (يعني اوّل احمد، دوم من و بعد ديگران). و به تحقيق (روز قيامت) حضرت رسول خوانده مي شود و سخن مي گويد و من نيز خوانده مي شوم و سخن خواهم گفت؛ مثل پيغمبر اكرم.
ص: 115
و هفت چيز به من بخشيده شده كه به هيچ كس بخشيده نشده: به راه هاي (علم) كتاب بينا شدم، و اسباب و انساب براي من باز شده، و مجراي حساب را دانستم، و به منايا و بلايا و وصايا و فصل الخطاب دانا شدم، و در ملكوت نظر كردم؛ پس آن چه در ظاهر غايب است از من پنهان نيست. و علوم گذشتگان از من فوت نشده، و كسي با من در اين امور شركت ندارد... .(1)
و در اخبار وارده اي كه خطبه هاي اميرالمؤمنين را نقل كرده اند كه آن حضرت در آن ها «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» گفته، فرموده:
به خدا قسم هردسته اي كه در زمان آينده تا روز قيامت بيايند و مردم را هدايت و يا گمراه كنند، من آن افراد و سخنگوي و جمع كننده آنان را مي دانم. اگر از من سؤال كنيد من به شما جواب خواهم داد.
و در بعضي از آن روايات فرموده:
سؤال كنيد از كسي كه علم منايا و بلايا و فصل الخطاب را مي داند... .(2)
ص: 116
ص: 117
همچنين در بصائر الدرجات در پنج روايت اين موضوع به چشم مي خورد كه أميرالمؤمنين فرموده اند:
علم بلايا و منايا و انساب و فصل الخطاب نزد من است.(1)
ص: 118
روايات بسياري از اميرالمؤمنين و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام رضا: نقل كرده اند كه آن حضرات فرمودند:
ما منايا و بلايا و انساب و فصل الخطاب و غيره را مي دانيم.(1)
اين روايات موافق قرآن است. چرا كه تفصيل و تشريح آيات وَكُلَّ شَي ءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمَامٍ مُبينٍ (2) و تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ (3) و مانند آن هاست.
اخباري است كه از ائمة هدي صادر شده و به طور قطعي دلالت دارد كه ائمة هدي اجل هاي مردم را مي دانند. ايشان به اسباب حوادث و امراض آگاهند و از حال
ص: 119
افرادي كه مريض مي شوند و اين كه سرانجام كار آن ها چه خواهد شد مطلعند. اگر شيعيان راز دار مي بودند و اسرار را از نا اهلان كتمان مي كردند، ائمة هدي حوادث و پيشامدها و اجل ها و بليات آن ها را به اندازه صلاح به آنان خبر مي دادند.
در بصائر الدرجات در اين كه ائمه اجل هاي شيعيان خود را و سبب آن چه را به آن ها مي رسد مي دانند، شانزده روايت در اين زمينه نقل كرده است.(1)
از آن جمله است روايت سعد بن طريف از اصبغ كه مي گفت: هنگامي كه شخصي در مقابل اميرالمؤمنين مي ايستاد، آن حضرت مي فرمود:
اي فلان! آماده شو و آن چه را مي خواهي براي خود آماده كن؛ كه تو در چنين روز و چنين ساعت مريض مي شوي و در فلان ماه و روز و ساعت هم مي ميري.
سعد مي گويد: اين كلام را به ابي جعفر عرض كردم؛ ايشان فرمود: اين چنين بوده... .(2)
همچنين، از آن جمله است اين كه امام صادق ابوبصير را مي فرمايد:
كه به ابوحمزه ثُمالي خبر دهد در فلان چنان روز و فلان شهر مي ميرد. ابوبصير مي گويد: او را با خبر ساختم؛ همان گونه شد كه حضرت فرموده بود.(3)
همين طور است دو روايت از اسحاق بن عمار كه او تعجب مي كند از اين كه امام موسي كاظم به مردي زمان مرگش را خبر مي دهد و پيش خود مي گويد: او اجل شيعيان خود را مي داند! پس امام كاظم مي فرمايد:
ص: 120
به چه جهت، اين امر را انكار مي كنيد؟! حال آن كه رُشَيد هَجَري علم منايا و بلايا داشت؛ و امام به اين امر اولي از اوست.(1)
در بصائر الدرجات بابي است كه ائمه شيعياني را كه مريض شوند مي شناسند... .(2)
و در جزء پنجم در گفتار ائمه به شيعيان خود كه اگر آن ها زبان خود را نگاه مي داشتند، آن ها را به تمامي آن چه از منايا و بلايا و غير آن به آن ها مي رسد، آگاه مي ساختند، پنج روايت در اين موضوع آورده شده است.(3)
در جزء نُه، باب دوم؛ در اين كه اگر شيعيان زبان خود را نگاه مي داشتند، ائمه هر شخصي را به آن چه براي اوست خبر مي دادند، سه روايت از امام باقر نقل شده كه صريح در اين موضوع است.(4)
در جزء دهم، باب شش؛ پنج روايت نقل كرده كه، سه روايت آن از امام باقر و امام صادق نقل شده است كه آن دو بزرگوار فرموده اند:
اگر اهلي را مي يافتيم و به دست كساني جز شيعيان نمي رسيد، كتابي به آن ها مي داديم كه با وجود آن، در حلال و حرام نيازمند احدي نبودند
و آن چه تا روز قيامت مي شود در آن بود.(5)
در الكافي «باب اين كه ائمه، اگر مطلب پوشيده مي ماند هر كسي را به آن چه به نفع او يا به ضرر او واقع مي شود خبر مي دادند» دو روايت نقل كرده است.(6)
در الكافي «باب اين كه ائمة هدي زمان وفات خود را مي دانند و به اختيار خود از خانه دنيا به خانه آخرت منتقل مي شوند» هشت روايت براي اين موضوع نقل شده كه
ص: 121
يكي از آن ها روايتي است كه امام صادق به ابي بصير فرمود:
هر امامي كه حوادث آينده خود را نداند و سرانجام كار خود را آگاه نباشد، حجت خدا بر خلق نيست.(1)
علامه كامل مرعشي نجفي _ دام ظلّه _ در ملحقات احقاق الحق از طرق عامه، خطبة اميرالمؤمنين را در اين مورد نقل كرده است.(2)
و در بحارالأنوار اين را از نهج البلاغه نقل كرده اند كه اميرمؤمنان فرمود:
قسم به پروردگار، اگر بخواهم، به هر يك از شما پيشامدهاي او را خبر مي دهم و همه گفتار و كردار او را مي دانم.
اگر بخواهم مي گويم، لكن مي ترسم كفران نعمت وجود پيغمبر شود. من به خواص اصحاب خود كه از اين جهت ايمن باشم مي گويم. قسم به آن كسي كه پيغمبر را به رسالت فرستاد و او را بر خلق برگزيد، بجز كلام راست و درست نمي گويم.
پيغمبر اكرم همه اين ها را براي من بيان فرمود: به هلاكت، افراد هلاك شونده و به نجات، اهل نجات مرا آگاه گردانيد. و سرانجام اين امر را با هرچه به من مي رسد، مشروحاً براي من توضيح داد... .(3)
اخبار غيبي ائمة هدي به اصحاب خود، راجع به قضاياي آينده آنان و ديگران
و آجال و بليات وارده بر آنان، از حد ضبط و احصاي ما خارج است.
مقداري از آن اخبار در كتاب مقام قرآن و عترت به ترتيب ائمة هدي مذكور است.(4) اگر كسي هشيار باشد، تنها يك خبر آن كتاب براي او كافي است؛ و آن روايت
ص: 122
شيخ طوسي است از قاسم بن علاء همداني، وكيل امام زمان؛ چرا كه آن روايت در نهايت صحت و متانت است و مستدل به آية قرآن است.
در الكافي، در ابواب مواليد ائمة اثنا عشر از اين گونه روايات بسيار است.(1)
واضح است كه اعتقاد به اين مطالب غلو نيست. توضيح ما اين است كه از طرفي ذوات مقدسه ائمة هدي به نص قرآن در آية تطهير ،(2) پاكيزه اند و در نهايت قابليت و استعداد نمي باشند و اشرف و افضل جميع خلايقند و از طرف ديگر در مبدأ اعلاي كريم بي نهايت، بخل وجود ندارد.
به عبارت ساده تر: نه خدا بخيل است و نه ائمة هدي نالايق اند، پس اين آيات و روايات ممكنِ عقلي را ثابت مي كند.
غلو آن است كه چيزي كه عقل و نقل اجازه نمي دهد گفته شود و يا مطلبي را دربارة كسي بگوييم كه او فاقد لياقت آن باشد.
عقل مانع كرم خدا نيست؛ پس مانعي ندارد كه آن كريم بي نهايت بر آن ذوات مقدسه كمال لياقت را افاضه فرمايد چنان كه عقول مخلوق از درك آن مبهوت گردد. پس استبعادي براي علم غيب آنان نيست.
علم غيبي كه براي آنان ادعا مي شود مختص به باري تعالي نيست. چون علم غيب باري تعالي ذاتي است و علم غيب ائمة هدي غير ذاتي.
لازم است كه تذكر بدهيم علم غيب بر دو قسم است:
1_ علم غيبي كه مخصوص ذات مقدس پروردگار است و از كسي نگرفته و عين ذات مقدس او و ازلي و ابدي است.
2_ علم غيبي كه كسبي است. آن علم موهبتي الهي است كه خدا به هر كس بخواهد،
ص: 123
به اندازه اي كه بخواهد، عنايت مي فرمايد؛ و او براي اين كار، پيغمبر اكرم و ائمة هدي را برگزيده است. منظور از آياتي كه نفي علم مي كند، نيز نفي همين علم ذاتي است؛ يعني، اي پيغمبر، تو ذاتاً علم غيب نداري.
عاقلي كه آية شريفة عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلّاَ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ (1) را بخواند، هرگز در اين كه پيغمبر ما پسنديده خداست براي علم غيب شك نمي كند؛ چون او خاتم و سيد تمام انبيا و مرسلين است و به مقام قَابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْنى(2) رسيده است.
ائمة هدي در سخنان خود تصريح نموده و فرموده اند:
والله محمد پسنديده خدا براي علم غيب است. (3)
خود ائمة هدي نيز چنين مقامي دارند؛ چرا كه ائمة هدي از طينت پيغمبر آفريده شدند.(4)
كساني كه اين مطلب را منكر مي شوند، جاهل به شرع و شريعتند. مانند شيخ زاده حنفي كه نقل كرده:
قاسم صفار به كفر كسي كه براي پيغمبر اكرم علم غيب ثابت كند، فتوا داده است.
و اما صاحب تتارخانيه گفته:
اين كس كافر نيست؛ چون ممكن است كه بعضي از مغيبات بر روح مقدس پيغمبر عرضه داشته شود و ايشان آن را بداند، پس قرائت كرده آيهعَالِمُ الْغَيْبِ... را ذكر و دليل براي خود اقامه كرده است.
ص: 124
و اين مطلب از كتاب مجمع الأنهر كه در فقه حنفي مي باشد نقل شده است.(1)
پس محصول آيات كريمة الهي و روايات متواتره كه از صدها روايت گذشته اين است كه كريم و قادر بي نهايت به احوال خلفاي عزيز خود، كه اشرف و افضل كل مخلوقاتند، نور علم و قدرتي عنايت فرموده كه به احوال تمام خلايق دانا و بينا و توانا هستند.
اخباري است كه ائمة هدي به طور صريح مي فرمايند:
ما افرادي را كه مي خواهند بر ما وارد شوند مي شناسيم، و هنوز وارد نشده و اجازه ورود نگرفته، از مكان و احوال آنان باخبريم. وقتي وارد شدند، مؤمنين آن ها را از منافقين، و اخيار آن ها را از اشرار، و دوستان و دشمنان خود را از بين آن ها مي شناسيم. و اگر بخواهيم اين را به شما خبر مي دهيم.
صاحب بصائر الدرجات در «باب اين كه ائمه كساني را كه مي خواهند بر آنان وارد شوند مي شناسند و از مكان آن ها باخبرند» سه روايت براي اين موضوع نقل كرده است. (2)
و در جايي ديگر نيز رواياتي براي اين مدعا نقل كرده است.(3)
وي در باب «اين كه ائمة هدي ايمان و نفاق افرادي را كه بر آنان وارد مي شوند مي دادند»(4)، و در باب اين كه «خير و شر و دوستي و دشمني واردين را خوب مي دانند»(5)،
و رواياتي مربوط به اين موضوع نقل كرده است.(6)
و در ذيل آية متوسمين مطالب مربوطه گذشت.(7)
ص: 125
اخبار متواتره اي كه حكايت مي كند ائمة هدي از خاطرات قلبي خلايق (يعني از آن چه در قلب و انديشه مردم مي گذرد) آگاهند و هيچ چيز از اعمال و احوال خلق بر آن ها پوشيده نيست.
صاحب بصائر الدرجات در باب دهم «اين كه هنوز مردم خاطرات قلبي خود را اظهار نكرده اند، ولي ائمه آن ها مي دانند» بيست و هفت روايت صحيح و معتبر نقل نموده كه مفاد مجموع آن ها اين است كه ائمه از ضمائر و رازهاي پنهان خلق باخبرند.(1)
وي در باب 11 «اين كه اگر ائمة هدي بخواهند اسرار دروني شيعيان را به آن ها خبر مي دهند» شانزده روايت صحيح و معتبر نقل نموده است.(2)
خطبه امام جواد كه در اثبات ولايت نقل شده دليل اين موضوع نيز مي باشد.(3)
او در باب ديگر تعداد هفت روايت نقل كرده مربوط به اشخاصي كه مي خواستند به وسيله نامه خود مسائلي سؤال كنند، ولي فراموش كردند و يا هنوز نامه را نفرستاده اند، ائمة هدي جواب آن ها را فرستاده اند.(4)
ممكن است كسي بگويد: اگر ائمة هدي از خاطرات خلق باخبرند، پس چرا گاهي از خصوصيات مطلب مورد نظر آن ها پرسش مي نمودند؟
اين سؤال دو جواب دارد:
نخست اين كه: سؤال كنندگان لياقت و استعداد تحمل اين مقام عالي ائمه را نداشته اند؛ لذا ائمه به طور عادي و متعارف با آن ها صحبت مي فرمودند. اكنون كه علوم
و معارف قرآن توسعه پيدا كرده، هستند كساني كه از شنيدن عظمت مقام ائمه تعجب مي كنند و منكر مي شوند؛ تا چه رسد مردم زمان ائمه كه هنوز به مقام آنان پي نبرده بودند.
ص: 126
گاهي كه بعضي از شيعيان ضعيف از شنيدن بعضي مطالب تعجب مي كردند، امام سطح بيان خويش را از واقع، تنزل مي داد تا اين كه رفع استبعاد او شود؛ مثلاً مي فرمود: مگر نشنيدي كه پيغمبر اكرم مي فرمود:
اِتَّقُوا فِرَاسَةَ الْ_مُؤمِنِ، فَاِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ الله(1)؟
[از زيركي مؤمن بپرهيزد، زيرا كه او در پرتو نور خدا نگاه مي كند].
همان طور كه ايمان درجات دارد، نظر كردن مؤمن هم به وسيله اين نور درجات دارد. هرچه ايمان كامل تر شود، اين فراست هم بيشتر و كامل تر خواهد شد.
جواب ديگري اين كه؛ لازمه سؤال كردن جهل به مورد سؤال نيست. ممكن است كسي كاملاً از مطلبي باخبر باشد و باز سؤال كند؛ همچنان كه پروردگار مهربان، روز قيامت از حضرت عيسي سؤال مي كند و مي فرمايد:
أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني وَأُمِّي إِلهَينِ مِنْ دُونِ اللَّ_هِ (2)؛
اي عيسي، آيا تو به مردم گفتي من و مادرم را خداي خويش بگيريد؟
اين در حالي است كه خداوند مي داند كه حضرت عيسي اين حرف را نگفته است.
همچنين است آية وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسىٰ * قَالَ هِيَ عَصَايَ .(3)
اخبار متواتره اي كه به ما مي گويد: تمام آيات (معجزات) انبياء، مرسلين، آثار نبوت، رسالت و كتاب هاي آسماني كه بر پيغمبران نازل شده نزد پيغمبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله جمع است _ البته، با زيادتي هاي بسيار _ و همه اين علوم به اميرالمؤمنين
و ائمة هدي رسيده؛ چرا كه پيغمبر اكرم از جانب خدا مأمور بود كه هرچه مي داند
ص: 127
به اميرالمؤمنين تعليم دهد و چيزي را فروگذار نكند.
همچنين مأموريت اميرالمؤمنين دربارة امام مجتبي و ... .
اميرالمؤمنين در علم شريك پيغمبر اكرم بود؛ ولي در رسالت و نبوت پيغمبر شركت نداشت و رسالت و نبوت به محمد مصطفي ختم شد.
مدارك اين اخبار در كتاب الكافي و بصائر الدرجات و غيره زياد است، ولي ما به طور اختصار، به مقداري از آن اشاره مي كنيم:
صاحب الكافي در باب اين كه «آيات پيغمبران نزد ائمة هدي است»، پنج روايت آورده است.(1)
وي در باب اين كه «ائمة هدي وارث علوم خاتم الانبيا و جميع انبيا و اوصيايند»، تعداد هفت روايت نقل كرده كه؛ از آن جمله است روايت ابراهيم بن عبدالحميد از پدرش كه گذشت.(2)
او در باب اين كه «جميع كتب آسماني نزد ائمة هدي است و با وجودي كه به زبان هاي مختلف نازل شده همه را مي دانند»، دو روايت آورده است.(3)
همچنين در باب اين كه «خداوند چيزي به پيغمبر اكرم نياموخت مگر آن كه او را امر فرمود كه به اميرالمؤمنين ياد دهد و اميرالمؤمنين شريك علم پيغمبر بوده»، سه روايت نقل كرده است.(4)
و در بصائر الدرجات متجاوز از سي روايت صحيح و معتبر با دلايل صريح براي اين مطالب نقل فرموده؛(5) و در (جزء هفتم، باب 13) سه روايت ديگر(6)، و در (جزء چهارم، باب اول و چهارم) متجاوز از هشتاد روايت(7) و در (جزء چهارم، باب هشتم) تعداد چهار روايت(8)؛ و در
ص: 128
(جزء هفتم، باب هشتم) تعداد نُه روايت(1)؛ و در (جزء دهم، باب18)، روايت نوزدهم(2) و غيره... .
همة اين روايات، كه به عناوين مختلف عنوان باب قرار داده، دليل بر مدعا است. و در كتاب اثبات ولايت(3) و مقام قرآن و عترت(4) و مستدرك سفينة البحار لغت «اثر»(5) و «عطا»(6) و «علم»(7) مواضع بسياري ذكر كرده ام كه دلالت كافي بر موضوع بحث ما دارد.
اخباري كه خاطر نشان مي كند كه ائمة هدي فرمودند:
كتابي نزد ماست كه در آن اسامي پادشاهان روي زمين مذكور است.(8)
ممكن است اشاره به مصحف فاطمه باشد چنان كه گذشت.(9)
در كتاب الكافي و بصائر الدرجات مقداري از اين روايات مندرج است.(10)
روايات متواتره اي است كه ائمة هدي فرموده اند:
كتابي (يا صحيفه اي) نزد ماست كه اسماء شيعيان ما و نام پدران ايشان در آن نوشته شده است.
ص: 129
در بصائر الدرجات ده روايت در اين موضوع نقل شده است.(1) و در بحارالأنوار روايات آن نيز، مذكور است.(2)
اخباري كه ائمه فرموده اند:
نزد ما كتابي است كه اسامي اهل بهشت و اهل جهنم در آن نوشته شده
و ما همة آن اسماء را مي دانيم.
در بحارالأنوار باب اين كه «ائمة هدي مؤمنين و منافقين را مي شناسند و نزد آنان كتابي است كه در آن اسامي اهل بهشت و اسامي شيعيان و دشمنان ايشان نوشته شده است»، براي اثبات اين موضوع چهل، روايت صحيح و معتبر نقل فرموده است.(3)
اخباري كه حكايت از آن دارد كه ائمة هدي از انبيا و مرسلين گذشته داناترند. گرچه سخنان گذشته ما دليل اين موضوع است كه تمام علوم و كمالات ملائكه مقربين و انبيا
و مرسلين، با اضافات بسيار، نزد ائمة هدي جمع است، ولي در اين جا به چند روايت ديگر اشاره مي نماييم:
در بصائر الدرجات، متجاوز از ده روايت نقل كرده؛(4) كه از آن جمله استدلال امام صادق است كه فرمود:
خداوند دربارة (تورات) حضرت موسي مي فرمايد: كَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَي ءٍ(5)؛ (ما در الواح حضرت موسي از هر چيزي نوشتيم). و نمي فرمايد همه چيز را نوشتيم... .
ص: 130
و دربارة حضرت عيسي مي فرمايد: وَلِأُبَينَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ ؛(1) (من بعضي از چيزهايي كه در آن اختلاف داريد، براي شما بيان مي نمايم).
اما دربارة خاتم پيغمبران مي فرمايد: وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَي ءٍ(2)؛ (اي محمد كتابي بر تو نازل فرموديم كه بيان همه چيز در آن مندرج است).(3)
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا !
خاطر نشان مي كنيم قبلاً گفتيم تمام علوم كتاب نزد ائمة هدي است.(4)
اخباري است كه ائمة هدي فرموده اند:
ماييم خزائن علم پروردگار، موضع اسرار و وحي خالق جبار، معادن دانش ايزد متعال، منابع افاضات و الطاف مدبر ليل و نهار، شجره نبوت و رسالت، محل رحمت رحمانيت، مفاتيح كمالات و حكمت و محل رفت و آمد ملائكه.
در اين خصوص روايات بسياري است كه از اميرالمؤمنين و امام سجاد و امام صادق منقول است.
علامه مجلسي در بحارالأنوار، تعداد چهارده روايت از بصائر الدرجات و غيره درج نموده است.(5)
ص: 131
در الكافي، در باب اين كه «ائمة هدي معدن علم اند و شجره نبوت و ...» تعداد سه روايت(1)، و در باب اين كه «ائمة هدي وُلاة امر پروردگار و خَزَنة علم حضرت دادار و موضع وحي آفريدگارند» تعداد شش روايت مندرج است.(2)
از آن جمله است روايتي كه به سند صحيح از امام صادق نقل شده كه به عبدالله بن أبي يعفور فرمودند:
اِنَّ اللهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالوَحْدَانِيَّةِ مَتَفَرِّدٌ بِاَمرِهِ، فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُم لِذلِكَ الأَمْر؛ فَنَحْنُ هُمْ يَابْنَ اَبي يَعفُور، فَنَحنُ حُجَجُ اللهِ عَلَي عِبْادِهِ وَخُزّانُهُ عَلَي عِلْمِهِ وَالقَائِمُونَ بِذلِكَ.(3)
در روايت صحيح ديگر آمده كه حضرت فرمودند:
وَجَعَلَنَا خُزَّانَهُ في سَمَائِهِ وَاَرْضِهِ، وَلَنا نَطَقَتِ الشَّجَرُ، وَبِعِبَادَتِنَا عُبِدَالله، وَلَولَانَا مَا عُبِدَ اللهُ.(4)
و در بصائر الدرجات(5) و الكافي(6) روايات ديگري در اين موضوع منقول است. براي اطلاع بيشتر، به آن جا مراجعه فرماييد.
اخبار بسياري است كه صراحت دارد پيغمبر اكرم و ائمة هدي از جانب آفريدگار جهان
ص: 132
مؤيد، به روح القدس مي باشند و به مدد آن بر تمام اشياء (كائنات) عالمند و همه را مي شناسند و از هرجا هرچيز بخواهند مي گيرند.(1)
اخبار شرح ارواح در الكافي و بصائر الدرجات و غيره بسيار است.(2) در الكافي در باب «ذكر الارواح التي في الائمّة» به سند صحيح _ چنان كه در مرآة العقول آمده(3) و حق همان است _ از جابر جعفي روايت شده از امام صادقكه فرمود:
و آنان (ائمة) را با روح القدس تاييد فرمود؛ پس اشياء را به آن درك كردند... . (4)
و در روايت ديگر از جابر از امام باقر آورده كه فرمود:
پس به روح القدس، اي جابر، آن چه را تحت عرش است تا زير زمين شناختند... (5).
و در بصائر الدرجات از جابر آن را روايت كرده است.(6)
در بصائر الدرجات از جابر از امام باقر در حديثي مفصل روايت كرده كه فرمود:
و (تمامي چيزها را) دانستند به روح القدس _ اي جابر _ از زير عرش تا زير زمين _ .(7)
ص: 133
و مسنداً از مفضل بن عمر نقل شده است كه گفت: از امام صادق پرسيدم از علم امام به آن چه در اقطار زمين است در حالي كه او در خانه خود در پس پرده نشسته است. حضرت فرمود:
اي مفضل، خداوند تعالي براي پيامبر پنج روح قرار داده... و روح القدس ثابت است، (امام) به آن مي بيند آن چه در شرق و غرب زمين
و دريا و خشكي آن است. عرض كردم: فدايت گردم؛ آيا آن چه را در بغداد است امام مي تواند به دست خود بگيرد؟ فرمود: آري، و آن چه را در زير عرش است.(1)
اخباري كه دلالت دارد پيغمبر اكرم و ائمۀ هدي به تمام زبان هاي خلايق دانايند و به هر زباني بخواهند سخن مي گويند؛ كلام هيچ كس از آنان پوشيده نيست و مانند حضرت سليمان نطق حيوانات را مي فهمند... .
ابوبصير به امام موسي كاظم عرض كرد: فدايت شوم؛ نشانة امام چيست؟ آن حضرت فرمود:
چند چيز است: (اوّل) تصريح و نص امام به امام بعد از خودش؛ (دوم) هرچه از او سؤال شود جواب صحيح آن را بدهد. (سوم) اگر كسي (سؤالش را فراموش كرد و يا) سؤال نكرد امام خودش سؤال او را پاسخ دهد؛ (چهارم) از (اخبار) آينده خبر دهد؛ (پنجم) به هر زباني سخن گويد. سپس فرمود: هنوز از جاي خود حركت نكرده اي نشانه اي به تو ارائه مي دهم.
راوي مي گويد: طولي نكشيد كه مردي خراساني وارد شد و به عربي
ص: 134
صحبت كرد. امام به فارسي جواب او را داد. خراساني گفت: من خيال كردم شما زبان فارسي را نمي دانيد، لذا به عربي سخن گفتم. امام فرمود:
اگر من اين را ندانم پس فضيلت من بر تو چيست؟! (يعني از آثار فضل من علم به همة اشياء و همة زبان هاست).
سپس امام فرمود: كلام هيچ كس، چه انسان باشد و چه حيوان، پرنده باشد يا چرنده يا هر جانداري بر امام پوشيده نيست. اگر در كسي اين نشاني ها نباشد امام نيست.(1)
نصير، خادم امام عسكري مي گويد: من مكرر مي شنيدم كه امام عسكري با غلامان خود به لغت هاي مختلف آن ها تكلم مي فرمود (با غلام ترك به زبان تركي، و با رومي به زبان رومي و...) من تعجب مي كردم. روزي، اين سوال در قلب من خطور كرد كه: امام در مدينه متولد شده و جايي نرفته؛ پس چگونه به زبان هاي مختلف سخن مي گويد؟ در اين هنگام، امام توجهي به من نموده، فرمودند:
خداوند حجت خود را در ميان خلق ممتاز قرار داده و علم همه چيز را به او مرحمت فرموده. (يعني) علم لغات و معرفت انساب و آجال و حوادث را به او آموخته است. و اگر اين طور نباشد، فرقي بين حجت و رعيت نخواهد بود.(2)
ص: 135
ابوالجارود از امام باقر نشانه هاي امام را خواست. آن حضرت فرمود:
تصريح خدا و رسول بر ائمة هدي و هر يك به امام بعد از خودش،
و اگر از او سؤال شد جواب دهد و گرنه، خودش (حقايق را) بيان كند، و از روز آينده خبر دهد، و به هر زباني و لغتي سخن گويد.(1)
علامه مجلسي مي فرمايد:
دانا بودن ائمة هدي به تمام لغات مستفاد از روايات بسيار است. و اما دانا بودن آنان بر تمام صنايع دنيا، از عمومات اخبار صحيحه استفاده مي شود، زيرا در اين اخبار، بسيار آمده كه امام به همه چيز داناست و چيزي بر او پنهان نيست و ما كان و ما يكون را مي داند. (اين بود خلاصه گفتار مجلسي در ذيل حديث مذكور).
و در بحارالأنوار باب اين كه ائمة هدي تمام زبان ها و لغات را مي دانند و به هر لغت و زباني مي توانند تكلم كنند، در اين باب به هفت روايت اكتفا نموده. از آن جمله، صدوق به سند صحيح از ابي الصلت هروي نقل كرده كه گفت: والله، حضرت رضا به تمام زبان ها داناتر از همه بود. يك روز به ايشان عرض كردم: من از دانايي شما به تمام زبان ها تعجب مي كنم! فرمود:
من حجت خدا بر خلق اويم. و خدا حجتي كه زبان هاي خلق را نداند ندارد. مگر نشنيدي كلام اميرالمؤمنين را كه فرموده به ما «فصل
ص: 136
الخطاب» بخشيده شده؟ آيا فصل الخطاب غير از معرفت لغات است؟!(1)
نيز در بحارالأنوار در «باب معرفته _ الرضا _ بجميع اللّغات وكلام الطّير والبهائم » ده روايت ذكر كرده است.(2)
در بصائر الدرجات در اين كه ائمة هدي نطق پرندگان را مي دانند، تعداد بيست
و پنج روايت براي اثبات اين عنوان نقل كرده است.(3) و در باب 15 (اين كه ائمة هدي نطق حيوانات را مي دانند) شانزده روايت (4)، و در باب 16، دو روايت نقل فرموده است.(5)
روايات متواتري كه گذشته و نشان مي داد كه تمام علوم و كمالات انبيا و مرسلين نزد ائمۀ هدي جمع است، نيز دليل علم ائمة هدي است به زبان نطق جميع حيوانات.
و در بحارالأنوار رواياتي نقل شده كه پيغمبر اكرم تمام زبان ها و لغات را مي داند.(6) و روايات معرفت امام صادق به جميع لغات و زبان ها را نيز نقل فرموده است.(7)
اخبار متواتري است كه مي فرمايد ائمة هدي محدث اند مي باشند. يعني ملك (شايد روح القدس باشد) مي آيد و مطالب و مهمات و امور پنهاني را و آن چه را خدا بخواهد بر آنان القا مي نمايد. و اين روايات متواتره در الكافي و بصائر الدرجات بسيار است و در بحارالأنوار به ذكر چهل و پنج روايت اكتفا كرده است.(8)
ص: 137
اخباري است كه مي فرمايد: جبرئيل نازل شد عرض كرد: يا رسول الله، دوران زندگي شما در خانه دنيا خاتمه يافته و نزديك است به جوار رحمت الهي منتقل شويد. (اكنون) هرچه خداوند به شما تعليم فرموده، از علم و غيب خود و (احكام) دين پسنديده حق و ساير اسرار الهي و آثار نبوت و رسالت، همه را به علي بن ابي طالب بياموزيد. و او براي علوم و كمالات و ودايع مقام رسالت پسنديده حق است.
هنگامي كه اميرالمؤمنين مي خواست از دنيا رحلت فرمايد، به امر حق علوم و كمالات و ودايع را به حضرت امام حسن سپرد، و باز آن حضرت نيز به همين ترتيب امام حسين و هر يك از ائمه به امام بعد از خودش تا امام دوازدهم.
براي نمونه شيخ كليني در الكافي (باب ما نص الله ورسوله علي الأئمة ) به سند صحيح از منصور بن يونس از ابي الجارود از امام باقر در حديث بيان ولايت نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
كَانَ (رَسْولُ الله اَو اَميرُالمُؤمنين) وَاللهِ اَمينَ اللهِ عَلَي خَلْقِهِ وَغَيْبِهِ وَدينِهِ الَّذِي ارتَضَاهُ لِنَفسِهِ. ثُمَّ اِنَّ رَسُولَ اللهِ حَضَرَ الَّذي حَضَرَهُ، فَدَعَا عَلياً فَقَالَ: يَا عَلي، اِنِّي اُريدُ اَنْ اَئتَمِنَكَ عَلَي مَا ائتَمَنِي اللهُ عَلَيه مِن غَيْبِهِ وَعِلْمِهِ وَمِنْ خَلْقِهِ وَمِنْ دينِهِ الَّذِي ارتَضَاهُ لِنَفسِهِ. فَلَمْ يُشْرِكْ وَاللهِ فيهَا، _ يَا زيادُ _ اَحَداً مِنَ الخَلْقِ.
ثُمَّ اِنَّ عَلياً حَضَرَهُ الّذي حَضَرَهُ فَدَعَا وَلَدَهُ... : اَلَا اِنَّ هَذَينِ ابْنَا رَسُولِ اللهِ، الحَسَنُ وَالحُسَينُ. فَاسْمَعُوا لَهُمَا وَاَطيعُوا وَوَازِرُوهُمَا. فَاِنِّي قَدِ ائْتَمَنْتُهُما عَلَي مَا ائتَمَنِي عَلَيهِ رَسُولُ الله مِمَّا ائْتَمَنَهُ اللهُ عَلَيه مِن خَلْقِهِ وَمِنْ غَيْبِهِ وَمِنْ دينِهِ الّذِي ارتَضَاهُ لِنَفسِهِ، فَاَوجَبَ اللهُ لَهُمَا مِن عَلَيٍّ مَا اَوْجَبَ لِعَلَيٍّ مِن رَسُولِ اللهِ... . (1)
ص: 138
در حديث نهم از همين باب از ابوحمزه ثُمالي از امام باقر و در حديث دهم از عبدالحميدبن ابي الديلم از امام صادق نيز اين مطلب آمده است. ترجمه اين سه روايت در كتاب مقام قرآن و عترتمذكور است.(1)
علامه مجلسي در باب (ما علمه الرسول عند وفاته وبعده وما اعطاه من الإسم الأكبر وآثار علم النبوة...)، تعداد سيزده روايت در اين موضوع نقل كرده؛ از آن جمله است روايتي كه حضرت امير فرمود:
أَنْبَأَنِي بِمَا هُوَ كَائِنٌ اِلي يَوْمِ القِيامَةِ.
و در روايت ديگر، پيغمبر اكرم به حضرت امير فرمود:
سَلْنِي، اُخْبِرُكَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ اِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ؛(2)
از من بپرس تا بدان چه تا روز قيامت خواهد شد آگاهت سازم.
همچنين در بحارالأنوار روايتي است كه اميرالمؤمنين صحيفه اي را در ذي قار(3) به ابن عباس نشان داده و در آن است قضاياي بعد از پيغمبر وَمَا كَانَ وَمَا يَكُونُ إِلَي يَوْمِ القِيامَةِ.(4)
و در الكافي نيز، باب نص بر امام حسن، رواياتي راجع به اين موضوع مذكور است.(5) و سرانجام اين كه مكاتبه مفصل اميرالمؤمنين در بحارالأنوار دليل روشني بر مدعاي ماست.(6)
ص: 139
اخبار وارده در حقيقت عرش است و اين كه عرش بر علم و قدرت اطلاق شده حامل عرش نيز داراي اين علم و قدرت است؛ و اين علم و قدرت ملك عظيم است كه خداوند به حامل عرش عنايت فرموده. به اين عنايت عرش مَثَل اعلاي الهي است و لذا، صحيح است به حامل عرش نيز مَثَل اعلي گفته شود و مراد به مثل اعلي در آيه كريمه قرآن وَلِلَّ_هِ الْ_مَثَلُ الْأَعْلَى(1) اوست.
دليل اين موضوع روايات بسياري است كه ائمة هدي فرموده اند: ماييم مثل اعلاي الهي. و ماييم حامل عرش پروردگار.(2)
امام سجاد مي فرمايد:
تمثال تمام خلايق در عرش است.(3)
پس حامل عرش داراي علم و قدرتي است كه بدين وسيله، بر همة مخلوقات دانا و تواناست.(4)
ص: 140
اخباري كه دلالت دارد بر اين كه روز به روز و ساعت به ساعت بر علم پيغمبر اكرم و ائمة هدي افزوده مي شود.
اين دانش كه از جانب خدا به آن بزرگواران افاضه مي شود، اوّل به پيغمبر اكرم سپس به اميرالمؤمنين و همچنين به امام مجتبي و امام بعد از او تا امام زمان مي رسد. پس امام متاخر از امام متقدم داناتر نيست.
گواه بر اين كه گفتيم علم پيغمبر و امام در ترقي است، گفتار پروردگار است كه به پيامبر مي فرمايد: اي پيغمبر ما بگو:
رَبِّ زِدْنِي عِلْماً؛(1)
پروردگارا، علم مرا زياد فرما.
گواه ديگر گفتار امام صادق است در پيرامون جهات علم امام و شرح جامعه و جفر و مصحف حضرت فاطمه و علم به گذشته و آينده تا روز قيامت تا آن جا كه حضرتش چنين فرمود:
علم آن است كه شب و روز زياد مي گردد (و از جانب خداوند به ما افاضه مي شود).(2)
در الكافي در باب اين كه در شب هاي جمعه علم ائمة هدي زياد مي شود، سه روايت، و در باب اين كه اگر علم آنان زياد نشود، تمام مي شود و كلمه «لَولَا أنَّا نَزْدَادُ
ص: 141
لأَنْفَدْنَا» در سه روايت مذكور است.(1)
و در روايت صحيح دارد كه: زُراره به امام باقر عرض كرد: دانشي به شما مي رسد كه پيغمبر اكرم آن را نداند؟ حضرت فرمود:
(هر علمي) اوّل به حضرت رسول افاضه مي شود، سپس به ائمة هدي، تا به من مي رسد.(2)
و در روايت، ديگر امام صادق فرمود:
هيچ احسان و لطفي از جانب خدا (به ما نمي رسد) مگر اين كه اوّل به حضرت رسول و بعد به اميرالمؤمنين و امامان بر حق عنايت و مرحمت مي شود؛ به جهت اين كه امام متاخر از امام متقدم برتر نباشد.(3)
و در بصائر الدرجات رواياتي را كه دليل است بر اين كه در شب هاي جمعه علم ائمه زياد مي شود به هفت عدد رسانده است.(4) و رواياتي را كه دلالت دارد بر اين كه روز به روز و ساعت به ساعت بر علم آنان افزوده مي شود نيز به هفت عدد رسيده است.(5) و در جاي ديگر تعداد يازده روايت نقل مي كند كه علم و عنايت خداوند، اوّل به حضرت رسول و بعد به ائمة هدي هر يك بعد از ديگري مي رسد تا به ما برسد.(6)
همچنين در باب دهم، تعداد هشت روايت آورده كه اگر شب و روز علم آنان زياد نشود، علم آنان تمام مي شود.(7)
ص: 142
و در اين كتاب ( باب سوم از جزء نهم) روايات بسياري كه دليل بر آن مطلب است، مذكور است.(1)
و در بحارالأنوار تعداد 37 روايت نقل شده در اين كه علم پيغمبر اكرم و ائمة هدي در تزايد است و در شب هاي جمعه از جانب خدا افاضات و عناياتي به آن ها مي شود.(2)
به نظر ما اين احاديث قابل ترديد نيست، چرا كه عنايات و كمالات و كلمات و الطاف خداوند متعال بي پايان و بي نهايت است؛ هم چنان كه خودش فرموده است: قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي(3) از هر كلمه اي كه پيغمبر به اميرالمؤمنين تعليم فرمود هزار باب علم مفتوح شد؛ كلمات پروردگار چگونه خواهد بود؟!
اخباري كه جهات علوم ائمة هدي را شرح مي دهد، مانند اخبار جفر و جامعه و مصحف فاطمه زهرا كه مقداري از آن را در دسته چهارم و پنجم به عرض شما رساندم.
در الكافي در باب ذكر (صحيفه و جفر و مصحف فاطمه زهرا) تعداد هشت روايت(4)، و در بصائر الدرجات تعداد 24 روايت نقل مي كند كه نزد ائمة هدي صحيفه و جامعه است كه به املاي پيغمبر و خط اميرالمؤمنين مرقوم است.(5) و در باب 13، هيجده روايت در اين موضوع نقل كرده. و در باب 14، سي و چهار روايت براي اثبات اين موضوع كه جفر و جامعه و مصحف فاطمه نزد ائمة هدي است نقل مي كند.
در بحارالأنوار باب جهات علوم ائمة هدي روايات بسياري نقل كرده است.(6) زاد الله في علو درجاته العاليه.
ص: 143
اخباري كه دلالت دارد بر اين كه ائمة هدي در علم و قدرت مساويند.(1)
در بصائر الدرجات روايات بسياري براي اين موضوع مذكور است.(2)
و در الكافي در باب اين كه ائمة هدي در علم و شجاعت و طاعت مساويند، سه روايت در اين خصوص نقل فرموده كه از آن جمله كلام موسي بن جعفر است كه فرمود:
ما در علم و شجاعت مساوي هستيم اما در بخشش به اندازه مأموريت و صلاح مي بخشيم.(3)
بنابراين روايات، هر علم و قدرت و شجاعت و كمالي كه دربارة اميرالمؤمنين ثابت كرديم، عين همان را مي توانيم درباره هر يك از ائمة هدي قائل شويم. و اگر رواياتي كه دلالت دارد بر اين كه امام متاخر وارث امام متقدم است، با اين روايات ضميمه شود، تساوي ائمة هدي در علم و قدرت ثابت گردد. و همچنين، روايات دستة بيست و يكم دليل بر اين موضوع مي باشد.
اخباري است با اين مضمون كه مي فرمايد:
خزائن زمين و كليدهاي داخلي آن نزد ائمة هدي است و اگر به زمين فرمان دهند كه آن چه در عمق زمين است خارج كند، حتماً اطاعت خواهد كرد.(4)
اخباري است كه ما را خاطر نشان مي كند به اين كه اسرار الهي كه نزد پيغمبر اكرم بود
ص: 144
به اميرالمؤمنين سپرده شد و از اميرالمؤمنين به امام مجتبي و همين طور... تا برسد به امام زمان. (1)
اخبار متواتره اي كه شاهد است بر اين كه امام حتي وقتي كه در رحم مادر هست، گفتار ديگران را مي شنود و چون متولد گردد و دنيا را به نور جمال خود روشن فرمايد، به امر خدا عمودي از نور، بين او و عرش برايش نصب مي شود، كه تمام اعمال و احوال خلايق
و اهل دنيا را كه ما بين مشرق و مغرب عالمند، ببيند لذا چيزي از او پنهان نيست و او بر احوال همه مطلع است.
اين روايات از حد تواتر بيشتر است. در ابواب مختلف بصائر الدرجات براي اثبات اين موضوع روايات متعدده نقل شده است.(2)
در بحارالأنوار در باب (إنّ الله تعالي يرفع للإمام عموداً ينظر به الي اعمال العباد) 16 روايت آمده؛ و در باب ديگر، روايات احوال ائمة هدي را در رحم و در وقت ولادت رواياتي را به طور مفصل نقل فرموده اند.(3)
علامه جليل القدر، سيد عبد الرزاق موسوي مُقرَّم، در كتاب مقتل الحسين مطالبي در اين مورد فرموده كه ترجمه و خلاصه آن چنين است:
احاديث متواتره مي رساند كه خداي متعال در امامي كه وي را حجت بر بندگان و
ص: 146
نشانه اي قرار داده، كه گمراهان به وسيلة آن هدايت شوند، نيرو و قوة قدسيه نوريه اي قرار داده كه مي تواند به واسطة آن از كائنات و آن چه در عالم هستي واقع مي شود با خبر گردد. چنان كه در حديث صحيح است كه: هنگامي كه امام متولد مي شود ستوني از نور براي او برپا مي شود كه به آن، اعمال بندگان و آن چه را در شهرها واقع مي شود مي بيند. و تعبير به اين نور، اشاره به قوة قدسيه اي دارد كه از ساحت حق سبحانه و تعالي بر امام افاضه مي شود كه به وسيلة آن جميع حقايق چنان كه هست، بر او مكشوف مي گردد؛ خواه آن حقايق گفتار و عمل باشد و خواه اجزاي عالم ملك و ملكوت. امام صادق خبر داده از آن چه خداي جل و علا، آنان را بدان برگزيده از واقف بودن بر امر اولين و آخرين و آن چه در آسمان ها و زمين هاست و آن چه شده و مي شود، به طرزي كه گويا تمامي چيزها نزد آنان حاضر است و همان گونه كه به كف دست خود نگاه مي كنند، آن ها را نيز مي بينند.(1)
روايات متواتري است كه در تفسير آية شريفه وَكَذَلِكَ نُرِيَ إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ(2) وارد شده كه ائمة هدي فرمودند:
خداوند تبارك و تعالي، ملكوت آسمان ها و زمين ها را چنان كه به حضرت ابراهيم خليل ارائه فرمود به ما نمايش داد كه ما ديديم. و ما آسمان هاي هفت گانه و ساكنين آن ها و ما فوق عرش را مشاهده كرديم. و زمين ها و آن چه در هوا و فضا مي باشد، همه را ديديم.(3)
ص: 147
چون آن بزرگواران مؤيد به روح القدس اند، آن چه را ديده اند، فراموش نمي كنند بلكه هميشه مي بينند و حجابي در مقابل آن ها نيست؛ همان طوركه در مباحث پيش گذشت.
اخبار بسياري كه نشان مي دهد، حضرات معصومين از جانب پروردگار جهان بر جميع عوالم امكان و خلق زمين و آسمان حجت مي باشند؛ و لازمه حجيت الهيه و خلافت حقه ربانيه چنين است كه بر هرچيز حجت و خليفه باشند، بايد به آن ها دانا و بينا و توانا باشند.
در بحارالأنوار، ده روايت شريف براي اثبات اين موضوع نقل شده است. در ضمن اين روايات، علامه مجلسي مي گويد:
بسياري از اين احاديث را در كتاب السماء و العالم بحارالأنوار (57 / 316) در باب (شرح) عوالم نقل كردم.(1)
و در تفسير برهان و جامع در ذيل آية شريفةالْ_حَمْدُ لِلَّ_هِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (2) مقداري از اين روايات مذكور است.(3)
روايات متواتره گذشته نيز بر اين موضوع دلالت دارد. و لازمة حجت بودن آنان همين است كه بر جميع خلايق دانا و بينا باشند. و اگر غير از اين باشد، پس چه فايده اي در علم و كمال آنان خواهد بود و كيست كه بر آن ها حجت باشد؟
همچنين از روايات ذكر شده در كتاب اثبات ولايت ثابت مي شود كه لازمه حجت بودن آنان بر خلق اين است كه بر احوال و اعمال خلايق دانا و بينا و به تمام لغات واقف باشند.(4) و روايات بسياري گواه بر اين مطلب است.
ص: 148
از آن جمله در كتاب الكافي، در باب اين كه «ائمة هدي اخبار گذشته و آينده را مي دانند و چيزي از آنان مخفي نيست» در چهار روايت صحيح و معتبر آمده است كه:
خداوند اعز و اجل است از اين كه طاعت شخصي را بر بندگان خود واجب فرمايد و (در عين حال) اخبار آسمان و زمين را از او پنهان نمايد. چنين نيست (كه خداوند اين عمل را انجام دهد)، بلكه همه اخبار آسمان و زمين را به او مي آموزد و چيزي را از او پنهان نمي كند.(1)
در بحارالأنوار در باب « أنّه لايحجب عنهم شيء من أحوال شيعتهم...» تعداد ده روايت نقل كرده كه مفاد آن چنين است كه:
ممكن نيست كسي از جانب خداوند، حجت بر خلق باشد و احوال
و اعمال و اقوال خلق از او پنهان باشد.(2)
بحث كه به اين جا رسيد، آقاي فاتح گفت: نزديك ظهر است و گوشت و شير و ... حاضر است.
حقير عرض كردم: طبخ گوشت با شير، به طوري كه گوشت چرخ كرده را با شير داخل ديگ بريزيد و به هم بزنيد تا چند دقيقه با اين حال بجوشد، براي تقويت بدن و رفع ضعف اعصاب و قلب بسيار مفيد است. زيرا امام صادق مي فرمايد:
كسي كه قلب و بدن او ضعيف مي شود، اگر گوشت بره را با شير بپزد و بخورد، دردها از بدن او بيرون مي رود و قواي از دست رفته او باز مي گردد.(3)
ص: 149
و پيغمبري از ضعف بدن خود به پروردگار شكايت كرد، به او گفته شد گوشت را با شير طبخ نما (و بخور)، كه جسم را قوي و محكم مي كند.(1)
و اما تخم مرغ و روغن و عسل به طوري كه اول روغن و عسل را روي چراغ بگذاريم تا خوب داغ شود؛ سپس تخم مرغ ها را كه قبلاً در ظرف ديگري شكسته ايم، در ميان ظرف روغن و عسل كه در حال جوشيدن است مي ريزيم و فوري به هم بزنيم تا نبندد
و خوب مخلوط شود و پس از سه تا پنج دقيقه برداريم، اين غذا هم رفع ضعف قوا مي كند.
ولي با اجازه رفقا اوّل آماده نماز مي شويم و پس از اداي فريضه غذا مي پزيم. بعد از صرف ميوه، برخاستيم. پس از مقدمات، نماز را با جماعت خوانديم. و بعد از انجام فريضه و تعقيب، همان طور كه گفتم غذاها را طبخ كرديم و خورديم و قدري استراحت كرديم. و سپس با خواهش رفقا بنده بحث را شروع كردم.
ص: 150
ص: 151
همه مي دانيم كه يك آيه قرآن براي افراد با ايمان كافي است تا به حقانيت يك مطلب پي ببرند؛ چه رسد به آيات متعدد و روايات بيش از حد و احصا.
اين را نيز مي دانيم كه افرادي مغرض و سياه دل، در مقابل افراد با ايمان، سينه پركينه سپر كرده اند؛ چنان كه اگر صدها آيه و روايت را براي آن ها بخوانيم، ابداً در دل سخت تر از سنگ آن ها اثر نمي كند. خداوند در قرآن مجيدش دربارة چنين افرادي فرموده است:
وَمَا تُغْنِي الْآياتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ (1) و فقط شمشير امام زمان چاره آن ها را مي كند؛ چرا كه:
قصدشان جز ستم به قرآن نيست
آن جفا پيشگان بد فرجام
تلخ گرديده كام اهل ولا
اينك از جور آن گروه لئام
اي امام زمان ز دوري تو
گشته صب_ح جه_انيان چ_ون ش_ام
تا شود منهدم بناي ستم
كن قيام اي بزرگوار امام
رفقاي عزيز، اكنون توجه داشته باشيد كه مي خواهيم ببينيم قدرت امام چقدر است و نيز قدرت پيغمبران گذشته را با قدرت ائمة هدي مقايسه كنيم.
در بصائر الدرجات رواياتي آمده كه دلالت دارد اسم اعظم نزد امام است و هرگاه او خدا را به آن بخواند، اجابت شود.(2)
(در باب 13) تعداد يازده روايت نقل شده است كه دلالت دارد بر بيان قدرت پيغمبر
ص: 152
و امام و آن كه اشجار مطيع آنان است.(1)
(در جزء ششم، باب سوم و چهارم) تعداد سيزده روايت آمده كه ائمة هدي مردگان را زنده و كور و پيس مادرزاد را درمان مي كنند.(2)
(در جزء هشتم، باب 12) تعداد پانزده روايت نقل شده كه ائمة هدي به هر جاي زمين كه بخواهند (به يك چشم بر هم زدن) سِيْر مي كنند.(3)
(در باب 13) تعداد يازده روايت آمده كه ائمه هر كه را، به هر جا بخواهند، به يك طرفه العين سير مي دهند.(4)
همچنين (در جزء دهم باب 15) رواياتي نقل شده كه امام مي تواند، خود را از نظر هر كس كه بخواهد پنهان كند.(5)
در بحارالأنوار تعداد ده روايت نقل شده كه اسم اعظم نزد ائمة هدي است.(6)
و در كتاب شريف مدينة المعاجز، در بيش از پنجاه مورد نقل شده كه ائمة هدي مردگان را زنده كردند.(7)
بنده در مستدرك سفينة لغت «حيي» موارد احياي مردگان را به دست پيغمبر و ائمة هدي شرح داده ام.(8)
در بصائر الدرجات تعداد ده روايت آمده تحت عنوان « في ما اعطي الأئمّة من اسم الله الاعظم».(9)
ص: 153
در الكافي نيز سه روايت در همين مقوله مذكور است.(1)
در بصائر الدرجات بيست و يك روايت نقل شده كه مفاد و حاصل آن روايات اين است: آصف بن برخيا يك حرف اسم اعظم را مي دانست و در قرآن از او ياد شده، آن جا كه به سليمان گفت:
من تخت بلقيس را در اين جا حاضر مي كنم، قبل از اين كه چشمت را بر هم بزني(2) با اين همه قدرت، جناب آصف بخشي از علم كتاب خدا را دارد.
پس آن كس كه تمام علم كتاب نزد اوست (3)، يعني علي بن ابي طالب، قدرتش چه اندازه خواهد بود؟!
علم آصف نسبت به علم ائمة هدي همانند قطره اي است در مقابل درياي اخضر.(4)
اگر حضرت عيسي مردگان را زنده مي كرد، اگر حضرت موسي برادرش هارون را و الياس يونس را و داود اوريا را زنده كردند... و موارد ديگري كه در مستدرك سفينة در لغت «حيي» مذكور است(5)، نظير اين احياي اموات _ بنا به روايات نبوي متواتري كه از طريق خاصه و عامه نقل شده هرچه در امم سابقه اتفاق افتاده در اين امت نيز واقع خواهد شد _ بايد در اين امت نيز واقع شود.(6)
اين مطلب بر اهل فضل پوشيده نيست و گزارش احياي امواتي كه به دست پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين و ائمة هدي صورت پذيرفته و در كتاب هاي معتبر شيعه
ص: 154
آمده شاهد بر اين مدعاست. شماري از آن روايات در بحارالأنوار(1) و در كتاب هاي مقام قرآن و عترت و اثبات ولايت(2) مذكور است.
براي نمونه، چند روايت كه بر قدرت ائمة هدي و نفوذ اراده آن ها در عالم خلقت دلالت دارد براي شما نقل مي كنم:
در الكافي « باب إنّ الأئمّة ولاة امر الله و خزنة علمه »، تعداد شش روايت براي اين عنوان و اين كه ائمة خزينه داران علم خدا در آسمان و زمين اويند، ذكر شده است. از جمله به سند صحيح، از قول راوياني كه بالاتفاق ثقه هستند از عبدالله بن أبي يعفور روايت كرده كه امام صادق فرمود:
يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ، إِنَّ اللَّ_هَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ، فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِكَ الْأَمْرِ؛ فَنَحْنُ هُمْ، يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ؛ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّ_هِ عَلَى عِبَادِهِ وَخُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَالْقَائِمُونَ بِذَلِكَ.(3)
و در خطبة اميرالمؤمنين روز عيد غديري كه با جمعه مصادف بوده، چنين آمده است:
وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ؛ اسْتَخْلَصَهُ فِي الْقِدَمِ عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ، عَلَى عِلْمٍ مِنْهُ بِأَنَّهُ انْفَرَدَ عَنِ التَّشَاكُلِ وَالتَّمَاثُلِ مِنْ أَبْنَاءِ الْجِنْسِ وَانْتَجَبَهُ آمِراً وَنَاهِياً عَنْهُ أَقَامَهُ فِي سَائِرِ عَالَمِهِ فِي الْأَدَاءِ مَقَامَهُ، إِذْ كَانَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ... وَأَنَّ اللَّ_هَ تَعَالَى اخْتَصَّ لِنَفْسِهِ بَعْدَ نَبِيهِ بَرِيتَهُ خَاصَّةً عَلَاهُمْ بِتَعْلِيَتِهِ وَسَمَا بِهِمْ إِلَى رُتْبَتِهِ وَجَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ بِالْحَقِّ إِلَيهِ... وَاسْتَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَوَلَّاهُمْ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ، جَعَلَهُمْ تَرَاجِمَ مَشِيتِهِ وَأَلْسُنَ إِرَادَتِهِ...(4) .
ص: 155
خلاصه از تمام روايات متواتره اي كه گذشت، به اين نتيجه مي رسيم كه جميع علوم و كمالات انبيا و مرسلين و اوصياي مكرمين و ملائكه مقربين _ و بالاخره، هرچه به هركه داده شده با اضافات بسيار _ به پيغمبر اكرم و از آن حضرت به عترت اطهار او به ارث رسيده است.(1)
مگر نه اين است كه در زيارات، ائمة هدي را وارث نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد مي خوانيم؟! پس اگر گفتيم آصف تخت بلقيس را به يك چشم برهم زدن نزد سليمان حاضر كرد (چنانچه شرح آن گذشت) و حضرت عيسي مرده زنده مي كرد، كور مادر زاد را شفا مي داد، افراد پيس را خوب مي كرد، و از آن چه مردم در خانه هاي خود مي خوردند و ذخيره مي كردند اطلاع مي داد و در گاهواره سخن مي فرمود و... ائمة هدي هم اين كارها را مي كردند و ترديدي هم در آن نيست؛ زيرا در روايات بسيار وارد شده كه ائمة هدي فرمودند:
اسم اعظم هفتاد و سه حرف است. يك حرف آن نزد پروردگار مخزون و مكنون است، كه هيچ كس از آن با خبر نيست. (تعداد) بيست و پنج حرف نزد حضرت آدم، پانزده حرف به حضرت نوح، هشت حرف به حضرت ابراهيم، چهار حرف به حضرت موسي، دو حرف به حضرت عيسي، و يك حرف به آصف بن برخيا و سليمان داده شده است. ولي همه اين هفتاد و دو حرف نزد پيغمبر خاتم جمع شده و از آن حضرت به ائمة هدي به ارث رسيده است.
ص: 156
خوب فكر كنيد درباره كسي كه يك حرف اسم اعظم را داراست و اين همه قدرت دارد كه قبل از چشم بر هم زدن، زمين را مي شكافد و تخت بلقيس را نزد سليمان حاضر مي كند. آن گاه ببنيد پس كسي كه هفتاد و دو حرف اسم اعظم را دارد و وارث تمام كمالات انبيا و اوصياست چه قدرتي دارد! راستي چگونه هست حال آن كساني كه علم آصف نزد علم آنان مانند قطره اي است نسبت به دريا (چنان كه گذشت)؟
قضاوت اين هم با خوانندگان عزيز باشد.
مدارك روايات مربوط به اسم اعظم در مستدرك سفينة البحار لغت «اصف»(1) و «حرف»(2) و در مقام قرآن و عترت(3) و اثبات ولايت(4) مذكور است.
ص: 157
ص: 158
ص: 159
خداوند مي فرمايد:
قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ الْغَيبَ إِلَاّ اللَّ_هُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيانَ يُبْعَثُونَ؛(1)
به جز خدا، كساني كه در آسمان ها و زمين مي باشند غيب را نمي دانند
و نمي فهمند كه در چه وقت برانگيخته مي شوند.
حقير مي گويد: به سه دليل، اين آيه با آياتي كه علم غيب پيغمبر و ائمه را اثبات مي كند مخالف نيست:
اوّل: مراد از اين غيب، كه كسي جز خدا نمي داند قيام رستاخيز است؛ چنان كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرموده است و آخر آيه هم اين موضوع را تاكيد مي كند.(2)
ص: 160
دوم: اين آيه علم ذاتي را نفي مي كند؛ يعني كسي بذاته علم غيب ندارد مگر پروردگار كه عين علم و قدرت است. پيغمبر و ائمة هدي نيز علم ذاتي ندارند، هرچه دارند به تعليم و بخشش خداوند تبارك و تعالي است.
سوم: ممكن است مراد از اين آية نفي علم مخلوق، نسبت به علم خالق باشد؛ يعني علم خالق ذاتي است و حد و نهايت ندارد و علم مخلوق محدود و بخشش خالق است. در بين مردم هم متعارف است كه اگر كسي مقداري علم و هنر داشته باشد و در مقابل شخصي كه هزاران برابر او علم و هنر دارد قرار گيرد، ابداً او را به حساب نمي آورند؛ تا چه رسد به اين كه صحبت از علم ذاتي خالق باشد كه همچون ذات مقدس او اصلاً با علم مخلوق سنخيت ندارد و قابل قياس نيست.
شيخ طبرسي در تفسير اين آيه فرموده است:
غيب را نمي داند مگر خداي يگانه و كسي كه خداوند او را تعليم فرمايد.(1)
از ابن حجر كه از علماي اهل سنت است نقل شده كه گفت:
بين آية شريفة: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ و عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَايُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلّاَ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ(2) و بين علم انبيا و اوليا به غيب هاي جزئي تنافي نيست؛ براي آن كه علم انبيا و اوليا به تعليم و احسان خدايي است و اين غير علم ذاتي حق است و اين علم ذاتي ازلي و ابدي مخصوص حق متعال مي باشد
و هيچ كس در اين علم ذاتي شريك خدا نيست. اما غير پروردگار علم ذاتي ازلي
و ابدي ندارد و هرچه دارد مجعول و حادث و به تعليم خداوند است و اين كه تعليم پروردگار غيب را به انبيا و اوليا ممكن است و محال لازم نمي آيد.
پس انكار وقوع تعليم خدا غيب را به انبيا و اوليا عناد است. اما بديهي است كه آنان شريك علم خدا نمي شوند، چون علم خدا ذاتي است و هيچ كس علم ذاتي ندارد اگر كسي براي فردي علم ذاتي ادعا كرد، شريكي براي علم خدا قرار داده است. پس
ص: 161
علم مخلوق حادث و مجعول و محدود است و علم خالق ذاتي و قديم ازلي سرمدي و غير محدود است و هيچ كس در اين علم با خدا شركت ندارد.(1)
و از نووي نيز در فتاوايش چنين نيز نقل شده است.(2)
پس ابن حجر دربارة كساني كه به عقيدة خويش آنان را از اوليا مي داند قائل مي شود كه به بعضي از مغيبات دانا مي شوند، هر چند با عقايد شيعه نسبت به ائمة هدي موافق نيست، چون گمان مي كند علم به حوادث كائنات و آينده تا روز قيامت از مختصات حق تعالي است.
لكن ما به او و امثال او مي گوييم:
اين ملاكي كه تو درباره اوليا در نظر خود قائل مي شوي مي گويي كه علمشان از تعليم و بخشش خدايي است، اين ملاك درباره ائمه شيعه نيز جاري است، چون علم ائمة شيعه نيز از احسان و لطف خدايي است. همان طور كه مقدار قليل آن را درباره اوليا به نظر خود ممكن مي دانيد، بيشترش را نيز درباره ائمة هدي ممكن بدانيد. پس مانعي ندارد پروردگار افرادي را كه پسنديده و بر جميع خلق آنان را برگزيده هرچه بيشتر بخواهد لطف و عنايت فرمايد.
نيشابوري صاحب التفسير بر همين طريق سير كرده و گفته است:
استبعاد كرامات اوليا خالي از دو جهت نيست: يا آن كه خداوند متعال اهليت و صلاحيت ندارد كه به مؤمن آن چه را مي خواهد بدهد؛ يا مؤمن اهليت و صلاحيت اين الطاف و احسان را ندارد، اما هر دو بعيد است؛ براي آن كه توفيق دادن خداوند مؤمن را به معرفت خود بهترين بخششي است براي بنده و هنگامي كه خداوند بهترين را مرحمت فرموده و بخل ننموده، سزاوار است كه نسبت به پست تر بخل نورزد و در ذات مقدس او هيچ بخلي راه ندارد.(3)
ص: 162
قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَلا ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللَّ_هُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْ_خَيرِ وَمَا مَسَّنِي السُّوءُ؛(1)
بگو من مالك نفع و ضرري نيستم مگر آن چه را خداوند بخواهد و به من تمليك فرمايد. اگر من (به ذات خود و بدون وحي) از غيب خبر مي داشتم، در جلب منافع شخصي خود بسيار مي كوشيدم و هيچ بدي به من نمي رسيد.
شيخ طبرسي مي گويد:
همان طور كه در اوّل آيه استثنا دارد، ممكن است در آخر آيه نيز استثنايي در تقدير باشد؛ يعني: من مالك نفع و ضرري نيستم مگر آن چه را خدا بخواهد و من عالم به غيب نيستم مگر آن چه را خدا بخواهد و به من تعليم فرمايد.(2)
چون آية قبل از اين آيه، سؤال از وقت قيامت است و فرمود علم آن نزد پروردگار است، ممكن است اين آيه نيز اشاره به غيبِ قيامت باشد؛ يعني: اگر من آن غيب را (يعني وقت دقيق قيامت) مي دانستم، طبعاً خير و منافع خود را بسيار مي نمودم و بدي به من نمي رسيد. پس، علم غيبي كه با جلب منافع و دفع مضار ملازم باشد، از شأن من نيست. چون (از نظر ظاهر همانند) بشر مي باشم، طبق روش متعارف و عادي بشري سير مي كنم و علم غيبي كه نتيجه آن جلب منافع و دفع مضار شخصي من باشد، ندارم. و اين منافات ندارد علم غيبِ بدون اين نتيجه باشد كه طبق آن سير نكند تا جلب منافع شخصي كند و هميشه در جنگ ها غالب باشد و هيچ موقع ضرري به او نرسد و از مضار امور و بدي ها و آفات كه به علم غيب مي داند فرار كند. همچنين ممكن است كه مراد به اين علم، همان علم عادي بشري باشد.(3)يعني اگر من به علم عادي بشري غيب را بدانم مي گويم چنين و چنان خواهد شد.
ص: 163
بالجمله اگر اين آيه متشابه را نفهميديم، علم آن را به عالم به متشابهات قرآن ارجاع مي نماييم و به آيات محكمات و روايات متواتري كه موافق با آن آيات است كافر نمي شويم و مي گوييم: ما به همة قرآن ايمان داريم؛ چه حقايق آيات قرآن را بفهميم يا نفهميم. ما متمسك به قرآن و عترت مي باشيم. و خدا لعنت كند آن را كه باب علم پيغمبر خدا را مسدود كرد.
خيو بر روي آن بد سيرتان بادكه باب علم احمد را ببستند
خداوند مي فرمايد:
وَلِلَّ_هِ غَيبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ (1) و لَهُ غَيبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ (2) و إِنَّمَا الْغَيبُ لِلَّ_هِ(3)؛
يعني: غيب آسمان ها و زمين براي خداست.
اين آيات مي گويد غيب براي خداست و نمي گويد كسي براي آموختن يا دريافت علم غيب از پروردگار انتخاب نشده است. اگر چنين بود خداوند نمي فرمود: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلّاَ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ (4) همچنين طبق آيه وَلَا يُحيطُونَ بِشَيءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ (5) مي توان گفت كه افرادي براي علم غيب انتخاب شده اند.
نيز ممكن است لام لِلّٰ_هِ و لَهُ لام تمليك باشد. يعني غيب آسمان ها و زمين ملك خداست و كسي بدون تمليك پروردگار مالك آن نمي شود.
به عبارت ديگر اين آيات مثل آية وَلِلَّ_هِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ(6)، است كه حق مالكيت اعتباري و قراردادي را از بندگان خدا نفي نمي كند.
ص: 164
خداوند مي فرمايد:
قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّ_هِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ؛(1)
بگو: به شما نمي گويم كه خزائن خداوندي نزد من است و غيب را نمي دانم.
جمله اخير، يعني به ذات خويش غيب را نمي دانم. همچنين ممكن است جمله لَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ تتمة لَا أَقُولُ باشد؛ يعني: نمي گويم خزائن خدا نزد من است و نمي گويم غيب را مي دانم.(2)
و همه مي دانيم كه نگفتن مطلب، دانستن آن را نفي نمي كند.
طبرسي مي گويد:
(اين آيه) يعني غيبِ مخصوص خدا را نمي دانم؛ ولي آن اندازه كه خدا به من تعليم فرموده، مي دانم.
نيز، ممكن است مراد از غيب در اين آيه قيام رستاخيز باشد (چنان كه گذشت).
خداوند مي فرمايد:
وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُها إِلَّا هُو(3)؛
مفاتيح غيب را نمي داند مگر خدا.
يعني خداست كه به ذات قدوس خود به مفاتيح غيب عالم است و هيچ كس به ذات خود همانند خدا، به مفاتيح غيب علم را ندارد. پس منافات ندارد كه خدا راه علم غيب را براي هركه بخواهد، باز فرمايد.
ص: 165
اميرالمؤمنين مي فرمايد:
اَنَا الَّذي عِندِي مَفاتِيحُ الغَيْبِ، لَا يَعلَمُها بَعدَ مُحَمَّدٍ غَيري؛(1)
منم آن كسي كه مفاتيح غيب نزد من است و تنها كسي كه بعد از محمد مفاتيح غيب را دارد، منم.
همچنين، ممكن است مراد از آن (غيب) قيام قيامت باشد؛ يعني مفاتيح اقامة قيامت را خدا مي داند كه قيامت در چه وقت و به چه كيفيت، به پا مي شود.
خداوند مي فرمايد:
تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا؛(2)
اين (قضاياي نوح) از جمله اخبار غيب است كه به تو وحي كرديم. تو (به علم ذاتي) آن را نمي دانستي و قوم تو هم، قبل از اين (وحي) نمي دانستند.
اين آيه نفي علم ذاتي از پيغمبر مي نمايد. اما اين كه مي فرمايد: قوم تو قبل از اين نمي دانستند، اين قيد مِنْ قَبْلِ هَذَا نفي علم، از قوم پيامبر است نه از خود پيغمبر. چنان كه مبناي محققين هم چنين است كه اگر قيدي بعد از دو جمله يا بيشتر واقع شود، آن قيد نسبت به جمله اخير مورد يقين است و نسبت به جمله هاي قبل مورد شك است؛
و اگر ما خواسته باشيم آن قيد را نسبت به جمله هاي قبل هم ثابت كنيم بايد از خارج دليل بياوريم.
در اين مورد ادله خارج _ كه عبارت از آيات و روايات متواتره گذشته است _ دلالت دارد كه مراد از اين قيد فقط نسبت به جمله اخير است.
ص: 166
خداوند مي فرمايد:
أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعادٍ وَثَمُودَ وَالَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلّاَ اللَّ_هُ(1)؛ خطاب به افراد رعيت است.
كلمة شريفة لَا يَعْلَمُهُمْ إِلّاَ اللَّ_هُ نيز نفي علم ذاتي است از غير پروردگار يعني هيچ كس علمي كه مانند علم ذاتي خداوند متعال ندارد.
پس منافات ندارد كه پيغمبر و ائمة هدي به تعليم پروردگار اخبار ناگفته گذشتگان را بدانند.
بهترين شاهدي كه نشان مي دهد اين آيات براي نفي علم ذاتي است، اين است كه لفظ لَا يَعْلَمُ و لَا تَعْلَمُ به صيغه مستقبل آمده و نفي فرموده، براي آن كه بر استمرار دلالت كند (از زمان گذشته و حال و آينده). نظير اين است جملة تَنَزَّلُ المَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ (2) كه بر استمرار دلالت دارد؛ يعني هر سال شب قدر هست و ملائكه و روح نيز هر سال در آن شب نازل مي شوند.
بنابراين، اگر مراد خدا از كلمة شريفة لَا يَعْلَمُ و لَا تَعْلَمُ و لَا اَعلَمُ در آيات قرآن نفي علم ذاتي از پيامبر باشد، استمرار صحيح است؛ يعني هيچ بنده اي هميشه علم ذاتي نداشته و نخواهد داشت. اما اگر مراد نفي علم مطلق (چه ذاتي و چه علم كسبي و موهبتي از جانب خدا) باشد، استمرار صحيح نباشد؛ براي اين كه بعد از موهبت و وحي الهي، بنده دانا مي شود.
لذا در صدها آيه، افرادي از خلق به علم موصوف شده اند و به پيغمبران و مرسلين و ملائكه مقربين علم بسيار از ناحيه پروردگار بخشيده شده است.
ص: 167
خداوند مي فرمايد:
وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ .(1)
مثل آية بعد آن است كه بلافاصله فرموده: وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً(2) و مثل آيات قبل آن: وَاَوْفُوا الْكَيلَ (3) و وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ(4) و وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَى(5) مي باشد، كه تمام اين آيات خطاب به مردم است نه پيغمبر اكرم.
همچنين در آيةوَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّاَ قَلِيلاً(6)، منظور خطاب كساني هستند كه از پيغمبر اكرم از چگونگي روح سؤال كردند؛ جواب آمد: اي پيغمبر ما، به آن ها بگو: روح از عالم امر پروردگار من است. و به شما داده نشده از علم مگر بهره كمي (يا: داده نشده علم مگر به تعداد كمي از شما).
علاوه بر اين، مي گوييم كه علم همة مخلوقات، نسبت به علم خالق، بسيار اندك و نمي توان اين دو گونه از علم را با هم قياس كرد.
در اين جا آقاي مشكات فرمود: نقل شده كه كسي مي گفت: آية وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً(7)؛ يعني بينايي و آگاهي به گناه بندگان منحصر به پروردگار تو است.
يعني چون خدا ستارالعيوب است، بايد غير از خدا _ چه پيغمبر و چه امام _ همه از گناه مردم بي خبر باشند. اين گونه افراد به چه دليل اين حرف ها را مي زنند؟
ص: 168
حقير عرض كردم: گوينده اين حرف به راه اشتباه رفته و به خدا و رسول افترا بسته؛ چون در ترجمه زيادروي نموده است. ترجمه صحيح اين است كه: بينايي و آگاهي خداوند بر گناه بندگان كفايت مي كند. و اين آيه علم موهبتي پيغمبر را نفي نمي كند.
و نيز نمي گويد كه پيغمبر اكرم اعمال خلق را مشاهده نمي كند.
مگر نه اين است كه در سورة توبه مي خوانيم:
اي پيغمبر ما، هنگامي كه شما از جنگ (تبوك) مراجعت مي نماييد، آن ها (كه توقع داشتند پيغمبر آن ها را از جنگ معافشان سازند) به عذرهاي بي جا مي پردازند. به آن ها بگو: عذر خواهي نكنيد؛ كه ما هرگز به گفتار شما ايمان نمي آوريم؛ زيرا خداوند حقيقت حال و اخبار شما را به ما اطلاع داده است. به زودي كردار شما را خدا و رسولش مشاهده مي كنند...(1) .
مگر نه اين است كه در همين سوره مي خوانيم:
وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّ_هُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْ_مُؤْمِنُونَ؛(2)
اي پيغمبر ما، به مردم بگو: عمل كنيد (به آن چه مي خواهيد). كه محققاً خدا و پيغمبر او و مؤمنين همه اعمال شما را مي بينند. (3)
آية وَكَفَى بِرَبِّكَ (4)، مثل آية وَكَفَى بِاللَّ_هِ شَهِيداً (5)است. مسلم است كه شهادت خداوند در هر موردي كافي است؛ لكن منافات ندارد كه پروردگار افرادي را از ميان بندگان
ص: 169
خود براي شاهد و شهيد و شهدا و اشهاد انتخاب فرمايد، چنان كه آيات قرآن گواه است.
پس لفظ كَفَى در اين آيات دلالت بر انحصار ندارد، كه بگوييم خدا به گناه بندگان آگاه است و كسي ديگر آگاه نيست. چنين نيست، بلكه خداوند اعمال بندگانش را به برگزيدگانش ارائه مي دهد و پيغمبرش را از حال تمام خلايق (نه تنها منافقين) آگاه مي فرمايد.
آقاي مشكات گفتند: شخصي آية شريفة: لَا تَدْري لَعَلَّ اللَّ_هَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْراً(1) را اين طور ترجمه كرده و گفته: يعني: اي پيغمبر، تو نمي داني؛ شايد خداوند بعد از اين، احداث امري فرمايد. آيا اين حرف صحيح است؟
حقير عرض كردم: عجب! كسي كه اين آية را اين گونه معني كرده مثل اين كه هنوز كتاب صرف مير را تكميل نكرده و الّا مي فهميد كه لَا تَدْرِي مشترك بين دو صيغه است؛ مفرد مؤنث غايب و مفرد مذكر مخاطب. لَا تَدْرِي در اين آيه صيغه مفرد مؤنث غايب است و ضمير آن به (نفس) بر مي گردد كه قبل از لَاتَدْرِي است.
بنابراين معني آية اين است كه: آن نفس عواقب امور را نمي داند، پس از طلاق رجعي، زن را از خانه بيرون نكند؛ شايد خداوند محبت زوجه را در دل او بيندازد و آن باعث شود كه رجوع كند.
ولي آن كسي كه از پيغمبر نفي علم كرده لَا تَدْرِي را صيغه مفرد مذكر مخاطب گرفته است!!
خداوند مي فرمايد:
وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى(2).
اشاره است به عثمان بن عفان كه روي خود را تُرش كرد و اعراض نمود، موقعي كه ديد
ص: 170
عبدالله بن اُم مكتوم به خدمت حضرت رسالت پناه آمد و آن حضرت ابن اُم مكتوم را مقدم بر او نشانيد. پس اين آية يعني: «اي عثمان، چه چيز دانا كرد تو را به حال اعمي _ يعني ابن امّ مكتوم _ كه روي خود را عبوس كردي و از او اعراض نمودي؟! شايد او پاكيزه از گناه باشد». و غلط است كه ما فاعل عَبَسَ وَتَوَلَّى (1) را پيغمبر بگيريم.
اما سوال مَا اَدْرَاكَ(2)، كه در آيات چندي به شخص پيغمبر خطاب شده است، دلالت ندارد كه پيغمبر اكرم _ معاذ الله _ نادان بوده و از اوضاع و احوال شب قدر و سقر و سجين و عليين و عقبه و حُطَمه خبر نداشته است.
مگر ممكن است خداوند قرآن را بر پيغمبرش نازل كند و او را از حقايق و تاويل آيات و بطون آن آگاه نفرمايد؟! هيچ عاقلي نمي گويد كه پيغمبر اكرم بر كتابي كه خودش آورده واقف نبوده است.
بايد در اين گونه موارد اقتدا به بزرگان دين كرد، يعني همان طور كه آن ها اين كلمه را معني كرده اند و گفته اند: «به جز لطف پروردگار چه چيز تو را دانا كرد»؟
خداوند مي فرمايد:
إِنَّ اللَّ_هَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّ_هَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛(3)
همانا علم قيام رستاخيز نزد خداست. و اوست كه باران را نازل مي فرمايد. آن چه را كه در ارحام است و مي داند. و كسي نمي داند فردا چه مي كند و به كدام زمين مي ميرد. (وليكن) خدا (از اين مطالب) دانا و با خبر است.
ص: 171
علم الساعة و نزول باران مورد بحث ما نيست. بحث ما در سه جملة بعد است:
1_ يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ.
2_ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذا تَكْسِبُ غَداً.
3_ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ.
اما جمله اوّل؛ واضح است كه دانايي خداوند به آن چه در ارحام است دانايي پيغمبر و ائمه را نفي نمي كند. چنان كه دانايي خدا را به چيزهاي ديگر نفي نمي كند. بنابراين بيان، اين جمله نه حصر علم است به خداوند و نه حصر علم خداست به «ما في الأرحام».
و اين جمله شبيه است به آيات: وَاللَّ_هُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ ؛(1) وَاللَّ_هُ يَعْلَمُ الْ_مُفْسِدَ مِنَ الْ_مُصْلِحِ(2)؛ وَاللَّ_هُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ ؛(3) إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ ،(4) و امثال اين آيات كه منافات ندارد كه ديگران هم دروغگويان را بشناسند، مفسد را از مصلح تشخيص دهند، بدانند پيغمبر براي رسالت آمده و آگاه باشند از اين كه حضرتش بر مي خيزد.
همچنين است آيات: يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ(5)؛ وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَايُعْلِنُون (6)؛ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْينِ وَمَاتُخْفِي الصُّدُورُ(7)؛ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى؛(8) كه اين آيات هم، علم پروردگار را به هرچه مردم پنهان و آشكار مي كنند اثبات مي كند و بر انحصار دلالت ندارد؛ پس علم پيغمبر و امام را به آن چه از پنهاني هاي مردم اطلاع دارند نفي نمي كند.
بنابراين از جهالت است كه كسي با اين آيات علم پيغمبر و ائمة هدي را نفي كند و آيات و روايات فراواني را كه علم پيغمبر و امام را ثابت مي كند به دست فراموشي بسپارد.
ص: 172
نيز، از ناداني است كه كسي بگويد حضرت عيسي از پنهاني هاي مردم با خبر بوده (هم چنان كه خداوند در قرآن از او ياد كرده) و پيغمبر ما و ائمه كه از تمام انبيا اعلم
و افضل اند از پنهاني هاي مردم خبر نداشته اند.
اما جمله دوم و سوم؛ مي گوييم: مراد از نفس اين است كه نفس انساني به خودي خود يا پيش از خود، از آينده و اعمال و مرگ خود خبردار نيست. پس منافات ندارد كه به تعليم خدايي، پيغمبر و ائمة هدي از آينده و اعمال و احوال و مرگ خود و ديگران باخبر شوند.
همچنين ممكن است بگوييم كه عموم آية شريفه شامل افراد عادي مردم مي باشد
و به شخص شخيص خاتم انبيا و ائمة هدي، آن نفوس قدسي ملكوتي و كلمات تام الهي كه در اصل خلقت و طينت و كيفيت ولادت مثل و مانند ندارند و افضل و اشرف كل مخلوقاتند، نظر نيست.
نظير آيات شريفة: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا اُخْفِيَ لَ_هُمْ مِن قُرَّةِ اَعْينُ(1)؛ وَاتَّقُوا يَوماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً(2)؛ يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً(3)، و امثال اين آيات كه در آن ها نظر به افراد عادي مردم است.
چرا كه پيغمبر و ائمة هدي كيفيت نعمات بهشتي و حور و قصور را مي دانند و مي بينند. شب معراج، پيغمبر به بهشت تشريف بردند و وقت مرگ و روز قيامت نيز براي مؤمنين شفاعت مي فرمايند.(4)
ص: 173
آقاي مشكات پرسيدند: آيا رواياتي در نظر داريد كه مربوط به اين آية اخير باشد؟
حقير پاسخ دادم: آري، رواياتي در پيرامون اين آية شريفه نقل شده كه در نظر اوّل، به حسب ظاهر، مخالف آيات و روايات گذشته است، لكن (چون روايات گذشته موافق با آيات كريمه است. و مطلب از آيات و روايات متواتره قطعي است. و در قرآن اختلاف نيست) بايد در اين روايات دقت كامل كرد و حساب ابتلا و گرفتاري ائمه را نموده و تقيه ايشان از دشمنان و افراد نالايق و نيز موضوع حفظ شيعه و پيروان شان را در نظر گرفت.
نيز بايد توريه هايي (1)كه خود و اصحاب شان داشتند با دقت كامل بررسي كرد تا هم از حيث سند و هم از جهت متن روشن شود.
حال، حقير آن روايات را نقل كرده، تا به تجزيه و تحليل آن مي پردازيم:
1. از ابواُسامه از امام صادق نقل شده است، پدرم به من فرمود:
آيا خبر ندهم تو را به پنج چيزي كه خداوند احدي را از آن مطلع نساخته؟ گفتم: چرا. فرمود: إِنَّ اللَّ_هَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ... (2)(3).
اين حديث با چند اشكال مواجه است:
اوّلا، به سند مجهول نقل شده است.
ثانيا، با بسياري از آيات قرآن مجيد كه با تفسير اهل بيت گذشت مخالف است.
ثالثا، با روايات متواتره اي كه با اسناد صحيح و معتبر نقل شده مغايرت دارد.
از اين ها كه بگذريم باز مي گوييم ممكن است امام از روي تقيه اين كلام را فرموده و نظر مباركش به افراد عادي باشد، نه اين كه از پيغمبر و ائمة هدي نفي علم كند كه از هرجهت اشرف و افضل كل خلايق مي باشند.
ص: 174
2. قمي در تفسير خود، در ذيل آيه، از امام صادق نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:
كسي بر اين پنج چيز مطلع نيست؛ نه ملك مقرب و نه پيغمبر مرسل.(1)
ممكن است منظور امام از ملك مقرب ملائك خاصي باشند، چون ملائكه اي هستند كه همواره در حال ركوعند و عده اي هميشه در حال سجودند و ... (2).
نيز در اين كه فرمود «نبي مرسل»، ممكن است نظر به انبيا و مرسلين سابق باشد.
شايد هم اين روايت نقل به معني روايت گذشته باشد.
3. اصبغ بن نُباته مي گويد: اميرالمؤمنين فرمود:
براي خداوند دو علم است:
1_ علمي كه براي خود اختيار فرموده نه پيغمبري از پيغمبران و نه ملكي از ملائكه را از آن علم آگاه نفرموده است. اين در كلام خداست در آن جا كه فرموده: إِنَّ اللَّ_هَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ.
2_ دانشي كه به ملائكه تعليم فرموده؛ و هرچه را كه ملائكه مي دانند محمد و آل محمد نيز بر آن دانايند.(3)
ممكن است مراد از خواندن تمام آيه فقط جمله اوّل باشد و نظر به مطالب بعد نداشته باشد بلكه فقط مي خواسته براي علمي كه خداوند براي خود اختيار كرده؛ يعني علم قيامت شاهد بياورد. پس معلوم نيست كه كلام امام شامل ذيل آيه هم مي شود يا نه.
4. كلام اميرالمؤمنين است؛ آن جا كه اخبار آينده را بيان مي فرمود و شخصي به حضرتش عرض كرد: به شما علم غيب داده شده؟ حضرت خنده اي كرد و فرمود:
اين علم غيب نيست، بلكه تعلم و آموختن از صاحب علم (حضرت رسول)
ص: 175
مي باشد. علم غيب علم قيامِ رستاخيز و آن چه خداوند در آية إِنَّ اللَّ_هَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ(1) شمرده مي باشد.
پس خداوند مي داند آن چه را در ارحام است از اناث و ذكور، خوش صورت و بد صورت، سخي و بخيل، سعيد و شقي، و كساني كه هيمه آتش مي شوند و اشخاصي كه در بهشت رفيق انبيا مي باشند. اين علم غيبي است كه كسي جز خدا ندارد؛ ولي غير از اين علوم را خداوند به پيغمبرش تعليم فرموده و از او به من رسيده است... .(2)
علم غيبي حضرت كه در اين جا نفي فرموده، علمي است كه بدون تعلم و آموختن از صاحب علم باشد و آن علم ذاتي است كه از كسي ياد نگرفته اند. چنين علمي مخصوص خداوند است و كسي در آن شركت ندارد. پس بنابراين علم منفي علم ذاتي و علم وقت قيامت است.
بيان علامه مجلسي در توجيه اين روايات
علامه مجلسي فرموده:
مراد از نفي علم غيب از پيغمبر و ائمة هدي آن است كه آنان از پيش خود و بدون آموختن از خداوند علم غيب ندارند؛ هرچه دارند از جانب خداوند به آنان افاضه شده. چگونه اين طور نباشد، حال آن كه عمده معجزات انبيا و اوصيا اخبار غيبي آنان است و يكي از وجوه معجزه بودن قرآن آن است كه مشتمل بر اخبار از مغيبات است.
_ سپس فرموده: _ اما آن پنج چيزي كه در آية شريفة ذكر شده، پس چهار وجه در آن امكان دارد:
اوّل: آن كه علمِ واقع شدن اين امور به طور قطع و يقين و تعيين دقيقه، مخصوص خداوند باشد... .
ص: 176
دوم: آن كه علم حتمي اين امور، به نحوي كه قابل تغيير و تبديل و محو و اثبات نباشد مخصوص خداست؛ ولي در آن چه ائمة هدي خبر دادند، امكان تغيير
و محو و اثبات در آن مي باشد.
سوم: آن كه مراد اين باشد كه غير پروردگار به اين پنج امر آگاه نيست مگر آن كه خدا او را آگاه فرمايد، مانند ساير غيب ها؛ ذكر خصوص اين امور براي آن است كه اين ها شايع و ظاهر است.
چهارم: آن كه خداوند كسي را بر اين امور آگاه نفرموده، به طوري كه قابل محو
و اثبات و تغيير نباشد مگر نزديك زمان وقوع اين امور مثل شب قدر يا نزديك تر از آن... .(1)
به نظر حقير، وجه سوم بهتر از وجوه ديگر است، و بعد از آن وجه دوم. و اين اخبار، مانند خود آية شريفه از جمله متشابهات است كه بايد حمل بر محكمات شود. چنان كه خود ائمه فرموده اند:
در اخبار ما محكماتي است مانند محكمات قرآن و متشابهاتي است مانند متشابهات قرآن. پس محكمات آن را بگيريد و متشابهات را نگيريد و بر محكمات حمل كنيد. و تابع متشابهات نشويد، كه گمراه مي شويد.(2)
ص: 177
در اين جا، رواياتي را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهيم كه باعث بد فهمي و كژتابي شده و جهال با استناد به آن، از پيغمبر و امام نفي علم غيب كرده اند.
روايتي است كه از امام صادق نقل شده، به اين ترتيب كه آن حضرت روزي وارد مجلس شد و بدون مقدمه فرمود:
عجب است از مردمي كه گمان مي كنند ما از غيب خبر داريم؛ در صورتي كه غيب را نمي داند مگر خدا. من خواستم كنيزم را تنبيه كنم، او فرار كرد و ندانستم در كدام اتاق است... .(1)
اوّلا: اين روايت، به تصديق علماي علم رجال، مجهول است.
ثانيا: از حيث متن، مخدوش است.
بر فرض صحت سند و متن، اين روايت در مقابل آيات و روايات متواتره اي كه براي پيغمبر و امام اثبات علم غيب مي كند، نمي تواند مقاومت نمايد.
ص: 178
در عين حال، ما اين روايت را به چند وجه حمل مي نماييم:
اوّل: اين كه ممكن است منظور امام از علم غيب، علم به وقت قيامِ قيامت بوده؛ چنان كه در حديث اميرالمؤمنين گذشت.
دوم: اين كه ممكن است منظور امام علم ذاتي باشد؛ چون علم ذاتي مخصوص خداوند است و هيچ كس در آن شركت ندارد، ولي علم پيغمبر و ائمة هدي ذاتي نيست، بخشش خدايي است؛ آن چه را خداوند خواسته به آنان تعليم فرموده است. ايشان مالك چيزي نيستند مگر آن چه خداوند به آنان تمليك فرموده است؛ و لطف و عنايات آفريدگار جهان نسبت به ائمة هدي بيش از اين هاست كه ما در عالم خيال تصور مي كنيم.
و اين را هم مي دانيم كه اين علم و دانشي كه عقل ما از تصور آن عاجز است، نسبت به علم خدا، بسيار محدود و ناچيز و بلكه غير قابل قياس است.
سوم: اين كه ممكن است امام تقيه كرده باشد؛ بدين معني كه دو ضرر با دين مقدس اسلام روبرو شده و آن حضرت ضرر كمتر را انتخاب فرموده است. ما چه مي دانيم؟ شايد در آن مجلس خبرگزاران خليفة وقت حاضر بوده اند. شايد هم برخي از سست باوران شيعه كه سالك راه غلو بوده اند در آن جا حضور داشته اند.
همچنين ممكن است امام توريه نموده و نخواسته بداند كنيزش كجاست، يا منظورش اين بوده كه من به علم عادي بشري ندانستم كنيزم كجاست.
شاهد بر اين مطالب آخر همين داستان است كه بعد از پايان مجلس، سَدير و ابوبصير به حضور آن حضرت شرفياب شدند و در حالي كه آثار تعجب بر رخسار آنان هويدا بود، سبب فرمايش امام را سؤال كردند. حضرت كثرت علم و كمال خود را بيان كرد و فرمود:
علم آصف، كه به يك چشم برهم زدن تخت بلقيس را نزد سليمان حاضر كرد، نسبت به علم آل محمد همانند قطره اي است در مقابل دريا.(1)
گويا نظر مبارك امام از گفتن اين جمله (ندانستم كنيزم كجاست) اين بوده كه
ص: 179
مردم اين كلام را نقل كنند، تا به گوش منصور دوانيقي برسد. چرا كه روزي آن ملعون به امام صادق عرض كرد: مي گويند شما علم غيب داريد؟ حضرت فرمود: لَا يَعْلَمُ الغَيبَ اِلَاّ الله؛ يعني كه غيب را نمي داند مگر خدا.(1)
البته ممكن است در اين جا خداوند براي مصالحي علم غيب به اين جزيي معين را از امام گرفته باشد؛ ولي ما نمي توانيم به خاطر اين گونه موارد كه خدا علم اين مورد خاص را براي حفظ جان شيعيان و يا امام از او گرفته، نفي علم غيب از امام بنماييم.
آري، نمي توانيم از كسي نفي علم كنيم كه در وصف علم خود مي فرمايد:
آسمان ها و زمين و آن چه در آن هاست، دنيا و آخرت، گذشته و آينده را مي بينم هم چنان كه كف دست خود را مشاهده مي كنم. (2)
مگر نه اين است كه امام مؤيد به روح القدس است و به وسيلة آن، زمين ها و آن چه در آن هاست و آسمان ها و مافوق عرش را مي بيند؟!
مگر نه اين است كه مُيسِّر، پشت در خانه، دستش را به كنيز امام زد و امام از اندرون خانه صداي خود را بلند كرد و «او را سرزنش نمود» فرمود: داخل شو... . (عرض كرد: مقصودم از اين كار، اين بود كه ببينم شما پشت ديوار را مي بينيد يا نه؟) حضرت فرمود:
اگر ديوارها چنان كه حجاب شماست حجاب ما نيز باشد، بنابراين ما
و شما مساوي خواهيم بود.(3)
مگر آن حضرت به قضايايي كه بين محمد بن مسلم و رفيقش در سفر واقع شده بود خبر ندارد و به او نفرمود:
ص: 180
اگر ما احوال و اعمال شما را ندانيم، (در اين صورت) فضيلتي بر مردم نخواهيم داشت.(1)
و با اين وصف، آيا عقل به ما اجازه مي دهد كه باور كنيم امام نمي توانست بداند كنيزش كجاست؟!
روايت عمار ساباطي است كه از امام صادق سؤال كرد: آيا امام غيب را مي داند؟ آن حضرت فرمودند:
نه، لكن هر وقت بخواهد چيزي را بداند، خدا و به او اعلام مي فرمايد.(2)
واضح است كه منظور امام نفي علم ذاتي است؛ زيرا اگر كسي علم ذاتي داشته باشد، شريك خدا مي شود و فقط خداست كه ذات قدوس او عين علم و قدرت اوست، اما علم مخلوق ذاتي نيست و بخشش خدايي است.
ابي مغيره مي گويد: من و يحيي بن عبدالله بن الحسن خدمت موسي بن جعفر بوديم. يحيي عرض كرد: فدايت شوم! مردم گمان مي كنند كه شما علم غيب داريد. فرمود:
سبحان الله! دست خود را بر سر من بگذار؛ (و ببين چگونه از تعجب و يا ترس) موهاي سر و بدنم حركت كرده! سپس فرمود:
لَا وَاللهِ مَا هِيَ اِلَّا وِرَاثَةٌ عَن رَسُولِ اللهِ؛
نه به خدا قسم، (هيچ علمي) نيست مگر آن كه از رسول خدا به ما به ارث رسيده.(3)
ص: 181
از اين فرمايش امام، كاملاً روشن مي شود كه آن حضرت علم ذاتي را نفي و علم و دانشي را كه به ارث به آن حضرت رسيده، يا از جانب خدا به او افاضه شده، اثبات فرموده است. اما اين كه فرمود: «سبحان الله»، براي آن بود كه مردم حضرتش را شريك علم خدا مي پنداشتند.
عَنبَسه مي گويد كه به حضور امام صادق مشرف شدم. آن حضرت به من فرمود: «از ابي الخطاب چه شنيدي؟» عرض كردم: كه او مي گفت: امام صادق دست خود را بر سينه ام گذاشت و به من فرمود: نگه دار (اسرار ما را) و فراموش مكن! نيز، (مي گفت كه) شما فرمودي: ابي الخطاب مخزن علم و اسرار و امين اَحيا و اموات ماست؛ مي گفت كه امام صادق از غيب آگاه است.
امام فرمود:
بدن من با هيچ اندامي از او تماس نگرفته مگر با دست او. اما اين كه نسبت علم غيب به من داده؛ قسم به خداي يگانه، من نمي دانم نيز، آن چه را از قول من نقل كرده من به او نگفتم.(1)
ابي الخطاب كيست؟
او كسي بود كه ادعاي پيغمبري مي كرد و امام صادق را خدا مي دانست. اين در حالي است كه خود امام صادق او را لعنت كرده است. بديهي است كه امام در اين جا تقيه نموده و براي اين كه او را خدا ندانند، قسم ياد كرده است كه غيب را نمي داند.
به عبارت ديگر، راه توريه را در پيش گرفته و منظورش يا نفي علم، به وقت قيامِ رستاخيز است و يا نفي علم ذاتي، يا اين كه مي خواسته بفرمايد من از پيش خود نمي دانم.
ص: 182
معمر مي گويد كه به امام ابي جعفر عرض كردم: [چه خوب بود] اگر غيب را مي دانستيد (يا آن كه، چرا غيب را نمي دانيد؟!) فرمود:
خداوند به ما عنايت و لطف مي فرمايد، پس مي دانيم؛ و اگر آن را قبض فرمايد، ما نمي دانيم.(1)
كلمة «اگر» در اين روايت، فرضي است كه اي بسا جامه عمل نپوشيده؛ مانند «اگر» در آية شريفة وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ (2) كه يعني: اگر بخواهيم، آن چه را به سوي تو وحي فرموديم، (از نظر تو) مي بريم.(3)
دقت كنيد در بيان امام، آن جا كه مي گويند: «اگر آن را قبض فرمايد».
ص: 183
خلاصه، از احتمال تا قطعيت، تفاوت از زمين تا آسمان است.
شاعر مي گويد:
اگر را با مگر تزويج كردند از آن دو بچه اي شد كاشكي نام
اما رواياتي كه حاكي است كه علم امام ارادي است؛ يعني هر وقت، هر چيزي را بخواهد بداند، خداوند به او اعلام مي فرمايد.(1) مسلم است كه معني ندارد چيزي را كه امام مي داند، مثل علم حلال و حرام و احكام و علوم قرآن و علم گذشته و آينده تا روز قيامت، باز اراده كند تا بداند؛ و ما به وضوح اين علوم را براي پيغمبر و امام ثابت كرديم.
اما چيزهايي كه ائمه نمي دانند و اراده مي كنند تا بدانند، اسراري است كه از ما پوشيده است.
بديهي است علم آنان هر چند زياد باشد، باز در مقابل علم خدا محدود و اندازه دارد؛ لذا، ايشان نيز مجهولاتي دارند. آري، اگر بخواهند چيزي از آن مجهولات بدانند، خداوند آنان را آگاه مي فرمايد.
ص: 184
ص: 185
ص: 186
ص: 187
آقاي فاتح گفتند: علماي شيعه راجع به علم غيب چه مي گويند؟
حقير عرض كردم: بسيارند كساني كه در اين موضوع سخن سرايي كرده اند.
از آن جمله، شيخ طبرسي است كه در تفسير آياتي كه توهم نفي علم غيب از آن ها به اذهان متبادر مي شود، بياناتي دارد.
خلاصه بيانات ايشان اين است كه: منظور از نفي علم غيب، نفي علم ذاتي است؛ چون علم ذاتي مخصوص خداست. اما علم غيب، به تعليم پروردگار، براي پيغمبر و ائمه دين ثابت است.(1)
علامه مجلسي:
كراراً در شرح احاديث بيان كردم كه معني اخباري كه مي فرمايد علم غيب ندارند، آن است كه علم ذاتي بدون تعليم پروردگار ندارند. چرا چنين نباشد، و حال آن كه عمده معجزات انبيا و اوصيا اِخبارات غيبي آنان است و يكي از وجوه اعجاز قرآن اشتمال آن است بر اِخبار از مَغيبات.(2)
و از قول شيخ مفيد نقل مي كند كه علم ائمة هدي به واسطة حضرت رسول است و علم ذاتي ندارند.(3)
علامه خويي هم در شرح نهج البلاغه در مواضع متعدد، براي ائمة هدي اثبات
ص: 188
علم غيب نموده و ضمن اين كه بسياري از اخبارات غيبي حضرت امير را از ابن ابي الحديد نقل فرموده، جواب شبهات را نيز داده است.
از آن جمله از قول ابن ابي الحديد نقل مي كند كه حضرت اميرالمؤمنين از تفصيل شهادت خود خبر نداشته، بلكه اجمال واقعه را مي دانسته (1)؛ و نظير اين را از شارح بحراني (ابن ميثم) هم نقل كرده است(2) سپس علامه خويي فرموده:
من بسيار در تعجبم از اين دو نفر كه چگونه اين خيال هاي فاسد را نموده اند.
شگفتي اين جاست كه همين ابن ابي الحديد، در ذيل خطبة 92 اخبار غيبي اميرالمؤمنين را نقل كرده؛ ولي در اين جا اين گفته واهي را به زبان جاري كرده است!
عجيب تر از ابن ابي الحديد شارح بحراني است كه چگونه از اين همه اخباري كه از عامه و خاصه در اثبات علم غيب رسيده چشم پوشيده و توجه ننموده كه مفاد اين اخبار به ما مي فهماند ائمة هدي به آن چه شده و آن چه در حال شدن است
و آن چه مي شود دانا و از وقت مرگ خود و شيعيان باخبرند و علم منايا و بلايا
و انساب نزد آن هاست؛ حال آن كه اين اخبار به تواتر نزديك است.
_ سرانجام، بعد از نقل چند روايت و كلام علامه مجلسي كه بنده به عرض رسانيدم _ ايشان فرموده: از آن چه گفتم علم تفصيلي ائمة هدي واضح شد.(3)
علامه محقق سيد عبد الرزاق مقرم، در كتاب مقتل الحسين به تفصيل در اين مورد بحث كرده و دلايل متقن براي اثبات علم غيب آورده و جواب هاي نيكويي به اشكال كنندگان داده است. جزاه الله خيراً.(4)
شيخ بهايي در اربعين خود براي امام اثبات علم غيب نموده و فرموده:
اصحاب سِيَر و تواريخ از شيعه و سني خبرهاي غيبي حضرت اميرالمؤمنين را نقل
ص: 189
كرده اند. سپس مقداري از خبرها را نقل كرده و گفته: علم گذشته و آينده تا روز قيامت در جفر و جامعه مي باشد. (1)
توجيه گفتاري از صاحب مجمع البيان
در آية 109 سوره مائده مي خوانيم:
يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّ_هُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ؛
روز قيامت كه خداوند پيغمبران را جمع نمايد، مي فرمايد: در چه امري شما اجابت شديد؟ مي گويند: ما علمي نداريم؛ تويي كه به غيب ها بسيار دانايي.
طبرسي مجمع البيان در ذيل اين آيه قول حاكم ابوسعيد را از تفسيرش نقل نموده كه او گفته:
اين آيه، قول شيعيان اماميه را كه مي گويند «امام، عالم به غيب است» رد كرده.
سپس، طبرسي گفته:
ما كسي را از علماي اماميه نمي شناسيم كه يكي از افراد مردم را به علم غيب توصيف كند؛ بلكه هيچ فردي از مسلمين را نديده ايم كه اين حرف را بزند. كسي كه اين حرف را بزند از دين خارج است و شيعه اماميه هم از او بيزارند.(2)
شيخ طبرسي در اين جا يا تقيه نموده يا توريه كرده؛ و اين كه فرموده كسي را نمي شناسيم به كس ديگر نسبت علم غيب بدهد، منظورش يا علم ذاتي است، يا علم به قيامت. يا مرادش از افراد مردم نيز، افراد عادي مردم است؛ اركان علماي شيعه بر آنند كه امام عالم به گذشته و حال و آينده مي باشد، البته به اعطاي الهي.
اين موضوع را همه مي دانيم كه پيغمبر و امام به ذات خود چيزي ندارند. منظور طبرسي هم غير از اين نبوده است؛ چرا كه همو كلمات بسياري راجع به علم غيب براي پيغمبر و امام دارد.
ص: 190
از آن جمله است در ذيل آيات: وَمَا كَانَ اللَّ_هُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللّ_هَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ(1) كه گفته: «فيطلعه علي الغيب؛ أي: يوقفه علي علم الغيب ويعرّفه إيّاه». (2)
بنابراين، وي به علم غيب موهبتي و كسبي اعتقاد دارد و آن را از برگزيدگان خداوندي نفي نمي كند.
نيز در تفسير آية شريفة وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ(3) بياناتي دارد كه محصولش اين است: خزائن غيب نزد خداست و كسي از آن مطلع نيست، مگر خدا و كسي كه خدا به او اعلان فرمايد... . خداست كه راه ها و باب هاي علم غيب را مي داند و براي هر كدام از انبيا و اوليا كه بخواهد آن ابواب را باز مي فرمايد.
احدي بر اين كار قدرت ندارد مگر آفريدگار جهان و جهانيان.(4)
وي، در تفسير آية شريفة قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيَبَ إِلَّا اللَّ_هُ(5) مي گويد:
يعني، اي محمد بگو: كساني كه در آسمان ها و زميني اند (ملائكه و جن و انس) غيب را نمي دانند مگر خداوند، يا آن كسي كه خدا او را به آن آگاه سازد و اعلام فرمايد. (6)
(و بعضي از كلمات طبرسي راجع به اين موضوع در ذيل آيات فصل اوّل خاتمه گذشت).
جملة شريفة لَا عِلْمَ لَنَا در آية مورد بحث ما از سورة مائده، استثنايي دارد و مانند آية لَا عِلْمَ لَنا اِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا است كه ملائكه به خداوند عرض كردند: ما نمي دانيم مگر آن چه را كه به ما تعليم فرمودي.
ص: 191
همچنين، مثل آية وَلَا يُحِيطُونَ بِشَي ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَاّ بِمَا شَاءَ(1) مي باشد.
شيخ طبرسي در آخر سورة هود، در تفسير آية شريفة وَلِلَّ_هِ غَيْبُ السَّمَاواتِ وَالْأَرْض(2) سه قول را نقل فرموده است:
اوّل. يعني: خداوند به آن چه در آسمان ها و زمين غايب است علم دارد و از خداوند چيزي پنهان نيست.
دوم. يعني: مالك آن چه در آسمان ها و زمين پنهان است خداوند است.
سوم. يعني: خزينه هاي آسمان و زمين براي خداست.
سپس نقل كرده كه جفاكاري در تفسير خود به شيعة اماميه ظلم كرده و گفته:
اين آيه دليل است بر آن كه علم غيب مخصوص خداوند است؛ برخلاف رافضي ها (يعني شيعه) كه مي گويند ائمه غيب را مي دانند.
_ طبرسي در رد سخنان او كلماتي بيان فرموده كه خلاصه آن چنين است: _
ما كسي از شيعيان را نمي شناسيم كه علم غيب مذكور در بيان ايشان را براي كسي قائل باشد چون كه صفت علم غيب اين است كه «دارندة آن» جميع معلومات را به ذات پاك خود بداند، نه آن كه از كسي استفاده كرده باشد. اين علم ذاتي از صفات خداوند است
و هيچ فردي از مخلوقين در آن شركت ندارد. و كسي كه اعتقاد پيدا كند كه فردي از مخلوقات در اين (علم ذاتي كه صفت خداوند قديم است) شركت دارد، از اسلام خارج است.
اما آن چه عامه و خاصه از غيب گويي هاي اميرالمؤمنين نقل كرده اند، مانند آن چه در خطب دربارة قضاياي آخر الزمان يا غير آن را فرموده و قضاياي مروان و سلطنت اولاد او را خبر داده، نيز آن چه ائمة هدي از مَغيبات خبر داده اند... _ سپس شروع فرموده به بيان غيب گويي هاي ائمة هدي تا آن كه مي فرمايد: _ ائمة هدي اين علم غيب را از پيغمبر اكرم نيز گرفتند و ارث بردند و پيغمبر از خداوند گرفته است.(3)
ص: 192
از بيانات طبرسي، واضح مي شود آن علم غيبي كه از مخلوق نفي كرده، علم ذاتي است كه از كسي ياد نگرفته باشد؛ و اين صحيح است. هيچ فردي از افراد خلق علم ذاتي ندارد و علم ذاتي مخصوص خداوند است و كسي در آن شريك خدا نيست.
اما علم غيبي كه خداوند به پيغمبرش تعليم فرموده و او را بر آن آگاه ساخته و از پيغمبر اكرم به ائمة هدي رسيده، اين را قبول فرموده و اثبات كرده است.
در يك كلام، اعتقاد به اين كه ائمة هدي به ذات خود و بدون ياد گرفتن از خدا
و رسول غيب را مي دانند، غلط و شرك است.
اما آن كه ائمة هدي غيب را به تعليم خدا و رسول مي دانند حق است و صحيح و مستفاد از آيات و روايات متواتر. اركان دين و دانشمندان شيعه بسيار نيز آن را اثبات فرموده اند.
در بحارالأنوار از تفسير بيضاوي در ذيل آية شريفة سوره آل عمران: وَمَا كَانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُم عَلَي الْغَيْبِ، نقل فرموده كه وي مي گويد:
يعني خداوند به هيچ يك از شما (مردم) علم غيب را نمي دهد كه از قلوب مردم و كفر و ايمان آنان خبردار شويد، لكن از رسولان خود هر كه را بخواهد برمي گزيند و او را به آن چه بخواهد از مغيبات خود آگاه مي فرمايد.(1)
شيخ طبرسي نيز در تفسير آية شريفة سوره جن: عَالِمُ الغَيْبِ...(2) فرموده:
در آخر آيه خداوند استثنايي فرموده كه إِلَّا مَنِ ارتَضَي مِن رَسُولٍ، يعني رسولان را به غيب آگاه فرموده كه به اخبارات غيبي رسولان، بر نبوت و پيغمبري آنان استدلال كنند و آن كه معجزه آنان باشد. _ پس فرموده: _
معناي آيه چنين است: خداوند كسي را براي نبوت و رسالت خود اختيار مي فرمايد و او را به اندازه اي كه مصلحت بداند و بخواهد بر غيب خود آگاه مي فرمايد...(3) .
ص: 193
علامه كامل محدث قمي در سفينة البحار لغت «غيب» غيب گويي هاي پيغمبراكرم و ائمة هدي را به طور مفصل شرح داده است.(1) و ما نيز در مستدرك سفينة موارد آن را بيان نموده ايم.(2)
علامه كامل مرحوم سيد هاشم بحراني در كتاب شريف مدينة المعاجز صفحه 650 روايت مربوط به اخبارات غيبي ائمة هدي نقل فرموده است.
همچنين علامه جليل القدر شيخ حر عاملي _ صاحب كتاب وسائل الشيعه _ در كتاب شريف اثبات الهداة صدها روايات علم غيب ائمة هدي را نقل فرموده است. زاد الله في علوّ درجاتهم.
گفتار فيض كاشاني
مرحوم فيض كاشاني در كتاب حقايق فرموده است:(3)
در كرامات ائمة هدي اخبار بسياري آمده است كه دلالت دارد ائمة از ضماير
و مغيبات باخبر و به نطق حيوانات و جميع لغات دانا بوده اند و مرض هاي مزمن را فوري درمان و مردگان را زنده مي كرده اند... ؛ و اين اخبار، كه در كتب خاصه و عامه مذكور است، از حد احصا خارج است.(4)
شيخ مفيد در مقالات(5) خود و علامه مجلسي در مرآة العقول(6) و بحارالأنوار(7) براي پيغمبر و ائمة هدي به حد كمال اثبات علم غيب نموده اند.
ص: 194
و عالم جليل القدر آقاي حاج شيخ محمد مفيدي _ كه يكي از علما و مدرسين فقه
و اصول است و متجاوز از پنجاه سال است كه در شاهرود مشغول ترويج و تبليغ و خدمت به دين مبين اسلام مي باشند _ رساله اي در اثبات علم غيب پيغمبر و امام مرقوم فرموده
و براي حقير در اين ايام اخير فرستاده اند.(1)
آقاي مشكات گفتند: فهميديم كه آيات و روايات متواتره اي كه در اثبات علم غيب پيغمبر و امام و دانا و بينا و توانا بودن آن هاست در حدود هزارتاست.
نيز دانستيم كه هركس منكر اين آيات و روايات باشد مؤمن به قرآن و عترت نيست.
لكن، يك سؤال به نظر من آمد كه ناچارم بپرسم و آن اين كه بفرماييد: چرا ائمة هدي گاهي تقيه مي كردند و دشمن را، با استفاده از قدرت ولايت تكويني، از خود و خانواده و شيعيان خود دفع نمي كردند؟ چرا گاهي دربارة بعضي از موضوعات عادي و روزمره سؤال مي فرمودند و از علم خداداد خود استفاده نمي كردند؟
حقير پاسخ دادم: از آيات و اخبار اهل بيت اين طور استفاده مي شود كه پيغمبر
و ائمة هدي در مسير زندگي خود و معاشرت با مؤمنين و اصحاب و اجراي معاملات و حدود شرعيه و نيز در رفتار با فجار و كفار و اشرار و ديگران، به طور عادي و روش متعارف بشري عمل مي كردند. همچنين در اظهار علم و قدرت و فقر و ثروت و مرض و صحت، مطابق عرف مردم روي جريان عادي بشري و اسباب ظاهري سير مي نمودند و از راه علم و قدرتِ مقام نبوت و امامت دفع فقر و مرض نمي كردند مگر در وقت ضرورت و هدايت خلق.
مثلاً پيغمبر اكرم در استفاده از علم و قدرت خويش به طور عادي سير مي كرد
و مؤمنين را تصديق مي فرمود.
ص: 195
اگر كسي به ظاهر ادعاي اسلام مي كرد آن حضرت قبول مي فرمود؛ با وجود اين كه به علم رسالت و نبوت حقيقت حال همه را مي دانست.
نيز اگر كسي موضوعي را به او خبر مي داد، قبول مي كرد. و اگر كسي ديگر بر خلاف آن را نقل مي كرد باز قبول مي فرمود. تا آن جا كه منافقين گفتند: هُوَ أُذُنٌ: پيغمبر گوش شنواست. هركس هرچه بگويد قبول مي نمايد. آية شريفة نازل شد:
وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُم (1)؛
مي گويند: پيغمبر گوش شنواست. بگو: گوش شنواي خوبي است كه خدا و مؤمنين را تصديق مي فرمايد.
در اين ميان وظيفة پيغمبر هم تعيين شده كه خدا و مؤمنين را تصديق فرمايد و از آن پس، افرادي كه به او گرويده اند اگرچه تظاهر كنند، سخنان آن ها را قابل قبول بداند، هر چند به علم نبوت و رسالت بداند كه آن ها دروغ مي گويند.
او مكلف به باطن امور نيست و مطابق سير بشري _ همان طوركه مي فرمايد: أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم (2) _ با مردم رفتار مي كند.
همچنين اميرالمؤمنين مي توانست از راه اعجاز و قدرت امامت نخلستان به عمل آورد و قنات آبياري كند، ولي اين كار را انجام نمي داد. چون هدف، هدف ديگري بود كه او دنبال مي كرد.
او مي خواست مردم با حق و حقيقت آشنا شوند؛ او آمده بود كه مردم را به عدل و داد دعوت كند؛ او آمده بود تا درس از خود گذشتگي در راه حق را به مردم بياموزد؛ او بر اين تيره خاكدان پاي نهاده بود تا اين ظلمت كَده را به نور خويش روشن نموده، و نهال معالم دين را با خون خود آبياري نمايد؛ و بالاخره او آمده بود صفا، صميميت، عدل، انصاف، فداكاري، استواري، شرف، عزت، معرفت، مردانگي و... به بشر ياد دهد.
ص: 196
او نيامده بود كه مردم را ثروتمند (از حيث پول نه از نظر دين و ايمان) كند؛ او نيامده بود كه كارهايش را به دل خواه مردم انجام دهد.
خلاصه هرچه استاد ازل به او گفته بود مي گفت و هر كاري را كه مأمور بود در معرض اجرا مي گذاشت.
لذا همان كس كه اگر مي خواست تمام كوه ها طلا شود مي شد، گاهي با دست مبارك خويش نخلستان به عمل مي آورد و در راه خدا مصرف مي فرمود، و گاهي براي مخارج منزل از مردم قرض مي گرفت و خوراك تهيه مي نمود.
و نيز همان آقايي كه آب دهانش دواي تمام دردها بود، گاهي به مقتضاي زمان كه مريض مي شد، براي معالجه دوا مي خورد و نذر مي كرد؛ البته گاهي هم، به اعجاز امامت، خود و ديگران را معالجه مي فرمود.
بيان علامه مجلسي دربارة آگاهي ائمه از مرگ خود
علامه مجلسي كه يگانه ركن معارف حقه الهيه است، در مرآة العقول (شرح الكافي)، در شرح حديث چهارم تحت عنوان باب آن كه ائمة هدي از مرگ خود خبر دارند بياناتي فرموده اند كه خلاصه اش اين است:
كساني كه از تقديرات و آينده خبر ندارند، مكلفند كه از بليات و آفات و محذورات
و مهالك فرار كنند و خود را به مهلكه نيندازند. و اما افرادي كه از جميع حوادث روزگار و سرنوشت اشرار و ابرار آگاهند، اين تكليف را ندارند. زيرا اين ها هم اگر مكلف به فرار از حوادث باشند، نتيجه اين مي شود كه هيچ گاه با گرفتاري، مرض، مرگ و ... روبرو نشوند و همچنين تقديرات بر آن ها واقع نگردد.(1)
ص: 197
بنابراين پيغمبر اكرم و ائمة هديصلوات الله وسلامه عليهم اجمعين در بسياري از موارد مكلف نبودند طبق علم باطني نبوت و امامت عمل كنند چنان كه واضح است.
و با آن كه پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين منافقين و اشرار زمان خود را مي شناختند
و نيز عقايد فاسد آن ها را مي دانستند، به آنان زن مي دادند و از آن ها زن مي گرفتند
و به ترك معاشرت و اجتناب از آن ها مكلف نبودند، و از مجلس خود طردشان نكردند، و به قتلشان نمي رسانيدند مگر آن جا كه از طرف خدا دستوري صادر مي شد.
آري؛ اميرالمؤمنين مي دانست بر معاويه ملعون (به ظاهر) غالب نمي شود و سلطنت او هم چنان تا بعد از قتل آن حضرت ادامه دارد، در عين حال اين علم سبب نشد كه آن حضرت با او جنگ نكند. ولذا به قدري در راه حق پافشاري كرد تا كشته شد.
در كعبه شد پديد و به محراب شد شهيد نازم به حسن مطلع و حسن ختام او
او كه بارها از شهادت خود (و محمد بن ابي بكر و مالك اشتر) و ديگران خبر مي داد
و استيلاي معاويه را بر شيعيان گوشزد مي كرد، با اين حال چنان مي زيست كه گويا از اين مطالب آگاهي ندارد. هم چنان از اهمال كاري بِدُور و با دشمنان خدا همواره به جهاد بر مي خاست و از سير عادي بشري متعارف تجاوز نمي فرمود.
و نيز پيشواي آزاد مردان حضرت ابا عبدالله الحسين هم در زمان پيغمبر و هم بعد از رحلت آن حضرت، كراراً از شهادت خود و همراهان خبر مي داد و به طور وضوح از مكر و حيله مردم كوفه مطلع بود،(1) در عين حال مكلف نبود طبق علم باطني خود سير كند، مكلف بود كه طبق ظاهر سير فرمايد. از اين جهت وقتي كه آن حضرت را دعوت كردند و وعده ياري دادند، امام حسين دعوت آن مردم را پذيرفت. پس ابتدا جناب مسلم،
ص: 198
پسر عموي خود را به سوي آن ها فرستاد و سپس خود به سوي عراق حركت كرد.(1)
همچنين به علم امامت و اخبار شب قدر از شهادت حضرت مسلم خبر داشت، لكن ابداً اظهار ناراحتي نكرد و صبر نمود تا آن كه به وسيله اسباب ظاهري خبر شهادت مسلم را شنيد، آن گاه افسرده شد و گريه كرد و يتيمان مسلم را نوازش نمود.
اميرالمؤمنين از فسق فساق و ظلم قضات و حكام عصر خود در بلاد متفرقه خبر داشت، ولي چون مكلف به علم امامت نبود، صبر مي كرد تا موقعي كه به حسب ظاهر نامه هاي شكايت مي رسيد، آن گاه اظهار نگراني مي نمود و حكم عزل حاكم ظالم را صادر مي فرمود. نيز جنايت جنايت كاران را مي دانست ولي تأمل مي نمود و اصلاً ترتيب اثر نمي داد تا شهود و بينه شرعي اقامه شود، آن وقت اجراي حدود مي فرمود.
پيغمبر اكرم بنا به اخبار شب قدر و علم خدادادش، مي دانست عمويش حمزه در جنگ احد كشته مي شود. بهترين گواه اين موضوع اين است كه هنوز يك شبانه روز به وقت شهادت مانده بود او را احضار فرمود و از او خواست كه عقايد حقه را كه اقرار داشت، تجديد نمايد.(2)
نيز از شهادت بقية شهداي احد باخبر بود و از عبدالله بن جُبَير و آن پنجاه نفري كه مخالفت امر او را كرده و كشته شدند. از شهداي موته و ديگران هم خبردار بود و قضاياي آينده زبير و منافقين را كاملا مي دانست، و لكن اين علم هيچ منشأ اثري به وجود نمي آورد و طبق برنامه ظاهر؛ سير مي كردند.
حتي ميثم تمار از آينده خود خبر داشت و فرار نكرد.(3) جايي كه ميثم چنين باشد، پس چگونه است حال مولاي او و مولاي اوّلين و آخرين _ صلوات الله و سلامه عليه و علي أخيه و علي زوجته و أولاده الطيبين الطاهرين _ ؟
ص: 199
پيغمبري كه افضل و اشرف تمام انبيا و مرسلين است و در تمام كمالات در درجه اعلا قرار دارد، غير ممكن است تسليم و راضي به قضا و قدر الهي نباشد و خود و بستگانش را از مقدرات فراري دهد.
در مرآة العقول، در باب (أنّ الإمام متي يعلم انّ الامر قد صار اليه)، در شرح حديث سوم الكافي آمده است كه حضرت رضا فرمود:
من اُمّ فَروه دختر اسحاق (زوجه حضرت موسي بن جعفر) را بعد از وفات حضرت موسي بن جعفر طلاق دادم. راوي عرض كرد: شما وفات موسي بن جعفر را مي دانستيد و طلاق داديد؟ فرمود: بلي.(1)
علامه مجلسي مي گويد:
اين كه حضرت رضا زوجه موسي بن جعفر را طلاق داده مبني بر اين است كه امام رضا وكيل آن حضرت بوده و علمي كه مناط احكام شرعي است آن علمي است كه از اسباب عادي متعارف حاصل شود نه علم الهامي خدايي... .(2)
اخبار بسيار از ائمة اطهار وارد شده كه خداوند به پيغمبر و ائمة هدي علم همه چيز را آموخته، با اين فرق كه علم پيغمبر به وسيله وحي و علم ائمة هدي از طريق پيغمبر است.
مغرضين دو اشكال بر اين موضوع وارد كرده اند:
الف. سير و زندگاني پيغمبر و ائمة هدي مانند عموم مردم بوده است.
ب. مصيبت هايي بر آن بزرگواران وارد شده مثل جنگ احد و قتل اميرالمؤمنين در مسجد كوفه و واقعه كربلا و ... .
ص: 200
آنان براي اثبات گفتارشان به دو آيه از قرآن كريم متمسك شده اند:
وَلَوْ كُنْتُ اَعْلَمُ الغَيْبَ لَاَ سْتَكْثَرتُ مِنَ الخَيْرِ؛(1)
وَمَا اَدري مَا يُفْعَلُ بي وَلَا بِكُمْ.(2)
گويا اينان نمي دانند كه اين دو اشكال مردود است. بدين جهت كه بين علوم عادي
و غير عادي مغالطه و شبهه كاري شده و براي علم غير عادي در تغيير مجراي حوادث خارجيه و پيشامدهاي روزگار مردم هيچ اثري در خارج نخواهد بود (در نتيجه آثار و تكاليف متوجه علوم عادي است)... .
بعضي اين دو اشكال را اين طور جواب داده اند كه پيغمبر و ائمة هدي تكاليف مخصوصي دارند كه بايد طبق آن عمل كنند و رواياتي هم شاهد اين موضوع هست.
بعضي از بزرگان جواب اين دو اشكال را بدين گونه پاسخ داده اند: آن علمي كه تكليف آور است علمي است كه از طريق هاي متعارف بشري حاصل گردد و علمي كه غير آن باشد به هيچ وجه تكليف آور نيست. (3)
حقير گويد: شرح و جواب هر دو آيه گذشت.
علامه محقق حاج ميرزا تقي طباطبايي تبريزي در حاشيه اش بر قوانين، بحث عموم
و خصوص، فرموده:
واضح است كه پيغمبر و ائمة هدي معاشرت و مراودتشان با مردم از جهات علم و قدرت، فقر و ثروت و جميع حالات بشري به طور متعارف بوده.
اين موضوع از قطعيات و مسلمات است كه آنان مأمور نبوده اند به علم واقعي
و باطني خود با مردم معاشرت كنند و (لذا) طبق واقعيت و حقيقت قضايا كه آن را به علم امامت مي دانستند، رفتار نمي كردند. حتي ادعاي علم به واقعيت امور را طرح
ص: 201
نمي كند، مگر هنگامي كه با اسباب ظاهري و طريق هاي عادي بشري متعارف علم عادي حاصل مي كردند؛ مثل آن كه به چشم ظاهري ببينند و يا كسي به آن ها خبر دهد.
اما اگر راه ظاهري برايشان نبود، ادعاي علم نمي كردند و علم خود را مخفي مي كردند؛ چون كه جريان عادي پروردگار، در تبليغ احكام و ارسال رسولان و نزديك كردن مردم به سوي طاعت و دور كردن آنان از معصيت، به نحو متعارف بوده است.
اي برادر! آيا نمي داني كه هرگاه خداوند رسولي مي فرستاد، متن رسالت او را از راه غير متعارف به اطلاع مردم نمي رسانيد؛ بلكه، مانند آن چه در حوادث ديگر اتفاق مي افتد، به تدريج سير مي كرد و مردم كلام او را به يكديگر خبر مي دادند؟ با اين كه خداوند متعال قدرت داشت كلام و شريعت او را از راه غير عادي به مردم برساند.
تبليغ احكام و اجراي سياسات آن نيز به نحو متعارف بوده؛ لذا، پيغمبر و امام اجراي حدود نمي كردند مگر بعد از اقرار يا اقامة بينه.
ايشان هيچ گاه بر طبق علم واقعي خويش بر كسي حد جاري نمي نمودند. سلوك آن حضرات در امر به معروف و نهي از منكر هم بر اين منوال بوده است.
در هيچ كجا نقل نشده كه پيغمبر اكرم بر كسي كه در خفا جنايتي كرده حد جاري نموده باشد، با وجود اين كه به علم نبوت اصل قضيه را مي دانسته و شاهد اعمال خلق بوده است.
از بيانات گذشته، به اين نتيجه رسيديم كه پيغمبر و ائمة هدي مأمور نبودند طبق علم باطني و واقعي مقام نبوت و امامت با مردم رفتار كنند مگر در وقتي كه به مقام رسالت و امامت توهين شود و يا هدايت مردم موقوف به اظهار علم باطني باشد. در غير اين موارد پيغمبر و ائمة هدي دعوي علم باطني نمي فرمودند و مكلف نبودند كه در همه جا اظهار علم بنمايند.(1)
دانشمند محترم و معظم آقاي محلاتي نيز در كتاب رياحين الشريعة حديثي نقل
ص: 202
فرموده؛ سپس بياناتي دارد كه خلاصه آن اين است:
امام مكلف به علم باطني خود نيست، مأمور به ظاهر است.(1)
بنابر آن چه گذشت، پيغمبر اكرم در جنگ احد وقتي عمويش حمزه را با بدن مثله شده و غرقه به خون مشاهده مي كند و مي فرمايد:
اگر بر مشركين ظفر يابم، (بدن مردگان ايشان را) هر آينه مثله مي كنم _
و سه مرتبه اين جمله را تكرار مي كند.(2)
يا وقتي كه اگر مي فرمايد:
چنانچه خداوند مرا بر قريش مسلط كند، هفتاد نفر از آن ها را خواهم كشت.(3)
نيز، اميرالمؤمنين بعد از اين كه خوارج نهروان عبدالله بن خباب را كشتند، فرمود:
اگر تمام اهل دنيا اقرار به كشتن او نمايند و من قدرت بر قتل آن ها داشته باشم، همه آن ها را خواهم كشت.(4)
در تمام اين مواضع، منظور آن حضرات قدرت عادي بشري است؛ چون كه در واقع زمين و آسمان تحت فرمان آن هاست و اگر خواسته باشند كه آسمان به زمين آيد و زمين به آسمان رود، حتما چنين خواهد شد.(5)
ص: 203
اما اگر كسي قدرت عادي بر انجام تكليف وجوبي نداشته باشد، وجوب آن از او ساقط مي شود. مثلاً، در وضو و غسل، وجوب مباشرت مشروط بر قدرت عادي است و اگر كسي قدرت نداشته باشد، اين وجوب از او ساقط مي شود. لذا امام عسكري، هنگامي كه مسموم شدند، نتوانستند وضو بگيرند و امام زمانصلوات الله وسلامه عليه آن حضرت را وضو دادند.(1)
و امام صادق مريض شدند و غلامان آن حضرت را غسل دادند.(2)
همچنين قتل كسي كه ربا را حلال مي داند مشروط به قدرت عادي است. لذا از اين جهت بود كه امام صادق فرمودند: «اگر قدرت مي داشتم، گردن او را مي زدم».(3)
از همين رهگذر بود كه اميرالمؤمنين سال ها خانه نشين شد و ائمة هدي تقيه مي نمودند. چون از نظر ظاهر يار و ياور نداشتند.
موقعي هم كه ابن ملجم _ ملعون _ بر سر مولاي ما ضربت زد، حضرت نتوانست نمازهايش را ايستاده بخواند؛ به قدرت عادي بشري و به قدرت امامت هم مكلف نبود.
اين كه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «اگر به بدن من بول برسد و من ندانم باك ندارم»(4) بدين معني است كه من مأمور نيستم به علم باطني رفتار كنم نه اين كه ممكن است چنين اتفاقي بيفتد و منِ امام، آن را ندانم.
امام باقر نيز كه مي فرمايد:
من در حمام بودم و مقداري از خورشيد گرفته بود موقعي كه از حمام بيرون آمدم دانستم، ولي قضاي نماز آيات را نخواندم.(5)
ص: 204
مي خواهد همين مطلب را بفرمايد. زيرا اگر مقداري از خورشيد و ماه بگيرد و كسي نفهمد، قضاي نماز آيات بر او واجب نيست، ولي اگر تمام خورشيد و يا ماه بگيرد، قضاي نماز آيات بر كسي هم كه متوجه نشده واجب است.
اگر خون جراحت و دمل در لباس يا بدن كسي باشد تا دمل خوب نشده مانعي ندارد كه با آن نماز بخواند. در وسائل الشيعة رواياتي براي اين حكم نقل فرموده است. از آن جمله ابي بصير بر حضرت باقر وارد شد و شخصي به او گفت: لباس امام آلوده به خون است. ابي بصير اين موضوع را با امام در ميان گذاشت. حضرت به او فرمود:
اين خون دمل است. و من آن را نمي شويم تا خوب شود.(1)
در اين جا هم امام به جهانيان اعلان مي كند كه: اي مردم، من مأمور نيستم كه در همه جا به علم امامت و قدرت خدا دادم عمل كنم؛ بلكه تكاليف مشتركه بين من و مردم به علم و قدرت عادي بشري منوط و مشروط است و علم و قدرت مقام نبوت و امامت مورد تكليف نيست.
آقاي مشكات گفتند: اگرچه به حد كافي استفاده كرديم و مثل اين كه نزديك است مجلس بحث ما خاتمه پيدا كند در عين حال باز هم خواهش مي كنيم قدري ديگر موضوع را براي ما شرح دهيد.
حقير عرض كردم: بلي، بعضي از كساني كه خود را پيرو ائمة هدي مي دانند حرف هايي مي زنند كه زبان قدرت بيان آن ها را ندارد.
شايد شنيده باشيد حرف آن ناداني را كه مي گويد: اميرالمؤمنين حكم مسئله آب مذي را نمي دانست و به مقداد امر كرد كه از رسول خدا سؤال كند.(2) مثل اين كه اين گونه افراد مي خواهند بگويند امام احكام شرعيه خود و ديگران را نمي دانسته است.
گويا اينان نمي دانند با گفتن اين حرف ها آبروي خود را در جامعه مي برند.
ص: 205
گويا غافلند از اين كه روزي دست حق از آستين بيرون خواهد آمد و بر مغز آن ها خواهد كوبيد و تمام حرف هاي باطلشان را به باد فنا خواهد داد.
اگر امام مسئله آب مذي را به وسيله مقداد از پيغمبر سؤال مي كند، دليل نمي شود امام مسئله را نمي داند. چه مي دانيم؟ شايد در اين جا امام مي خواسته به مردم بفهماند كه هرچه من آموخته ام از رسول خدا فرا گرفته ام، و يا مي خواهد ديگران را به سوي سؤال از مسائل خودشان سوق دهد.
اگر هم امام باقر غسل جنابت مي كرد و جزيي از بدن او را آب نگرفت و كسي او را از اين امر آگاه كرد دليل نمي شود كه امام متوجه نبوده است.
ما چه مي دانيم شايد امام مي خواسته بفهماند: اي مردم، اگر غسل كرديد و جزيي از بدنتان را آب نگرفت و متوجه نشديد، غسلتان صحيح است.
شايد هم نظر امام بر اين بوده كه اگر ديديد كسي غسل مي كند و جايي از بدن او را آب نگرفت، بر شما لازم نيست به او اطلاع دهيد. چنان كه خود آن حضرت به آن شخص كه به او گفت: آقا جان، قدري از پشت شما را آب نگرفته، فرمود: «اگر ساكت بودي بر تو باكي نبود».(1)
و يا با اين عمل مي خواسته بگويد: اي انسان ها، اگرچه جنابت امام در واقع با شما فرق دارد، در عين حال در اين تكاليف با شما در يك رديف است.
اگر رواياتي به چشم مي خورد كه ائمة هدي گاهي از اين موضوعات خارجي سؤال مي كردند حتما از پرس و جوي خود منظوري داشتند.
ما چه خبر داريم؛ شايد مي خواستند مورد سؤال را به ديگران بفهمانند و يا سير عادي بشري را در نظر داشتند تا بندگي خود را اثبات كنند. و گذشت كه سؤال دليل جهل نيست.
همچنين اين كه گاهي آن حضرات به علم واقعي امامت جواب مردم را مي دادند، وجوهي دارد؛ از آن جمله شايد مي خواستند بفرمايند: اي مردم، خوب دقت كنيد و ببينيد كه پروردگار مهربان چه قدرت و علومي به ما عنايت فرموده؛ كه از اين كار، هم لطف و
ص: 206
مكرمت خدا را در حق خودشان بيان مي كردند و هم مقام و منزلت خويش را بيان كنند و تثبيت حقانيت گفتار و كردار خود را بفهمانند.
تكاليفي كه از جانب پروردگار براي خلايق جعل و تعيين شده بر دو نوع است: اوّل تكاليف خاصه، دوم تكاليف عامه.
تكاليف خاصه كه در صحيفه مخصوصي از جانب خدا بر حضرت رسول و ائمة هدي نازل شده، ابداً ربطي به ساير مردم ندارد. و اين موضوع، مورد بحث ما نيست.
اما تكاليف عامه مشروط به شرايطي است:
شرط اوّل: بايد شخص مكلف عاقل باشد. پس اگر كسي ديوانه باشد، تكليف از او ساقط است. اين را نيز هم مي دانيم كه عقل درجاتي دارد و هرچه عقل كامل تر باشد بهتر و ثواب بيشتر و عالي تر است. درجة عقل به هر پايه اي كه باشد، ثواب و عقاب و حساب هم به همان ميزان است. واضح است كه آن درجه عالي كامل شرط تكاليف عامه مردم نيست، بلكه شرط تكليف عموم مردم آن درجه از عقل است كه خوبي و بدي متعارف را تميز مي دهد و آن درجة عقل كامل كه پيغمبران و خلفاي خاص و عام آنان دارند، شرط تكليف عموم مسلمين نيست.
شرط دوم: مكلف بايد قدرت پس توانايي داشته باشد؛ پس اگر كسي توانايي نداشت، تكليف ساقط است. اين هم روشن است كه در تمام تكاليف مشتركه مربوط به همه مكلفين، چه پيغمبر و چه ائمة هدي و چه ساير مردم، شرط آن، قدرت عادي بشري حاصل از اسباب ظاهري است كه براي مردم امكان دارد و در دسترس آنان هست.
قدرت ماوراء طبيعت عادي و متعارف، شرط تكليف عموم نيست. بنابراين در احكامي كه پيغمبر و ائمة هدي با مردم شركت دارند، همان قدرتي كه شرط تكليف مردم است، همان قدرت نيز شرط تكليف آن ها نيز هست. در اين جا نمي شود قائل به تفكيك شد. هر شرط تكليفي كه هزاران جمعيت مسلمان دارند، آن عده معدود هم كه به لحاظ
ص: 207
كمالات معنويشان در ماوراء طبيعت قرار گرفته اند دارند.
پس حكم به اتحاد قوانين شرع مقدس در تكاليف مشتركه، قدرت عادي طبيعي بشري شرط تكليف همه مردم است و تكاليف خاصه پيغمبر و ائمة هدي مورد كلام ما نيست.
مثلاً امر به معروف و نهي از منكر و احياي حق و از بين بردن باطل و اقامه احكام الهيه و اجراي حدود شرعيه در موارد جنايات و خيانت ها از تكاليف است، ولي در تمام اين موارد و مراحل، قدرت عادي بشري شرط تكليف است، نه قدرت مقام رسالت و امامت.
اگر مي بينيم پيغمبر و ائمة هديصلوات الله وسلامه عليهم نتوانستند به طور كلي پرده هاي شرك و فسق و فجور را پاره كنند، و اگر نتوانستند حدود شرعيه را اجرا نمايند و برنامه هاي سياسي حقه خود را جامة عمل بپوشانند، و اگر نشد كه جان خويش و بستگان و مؤمنين را از چنگ ظالمين برهانند، از آن جهت بود كه مي خواستند به روش عادي بشري عمل كنند و به قدرت فوق بشري مكلف نبودند. اما اگر به قدرت رسالت و امامت عمل مي كردند، به يك آن تمام ظالمين را رهسپار راه عدم مي نمودند.
همچنين تغسيل و تكفين و تدفين بدن مؤمن واجب است، لكن چون امام صادق مي خواهد سير عادي بشري بنمايد، به قدرت ظاهري عادي كه شرط تكليف است نمي تواند بدن زيد كه عموي اوست كفن و دفن فرمايد و لذا بدن زيد چهار سال بر روي دار مي ماند.(1)
و نيز مباشرت در وضو و غسل واجب است و اگر قدرت نبود وجوب ساقط مي شود. و چون امام صادق نمي خواهد از قدرت امامت استفاده كند، موقعي كه مريض مي شود و قدرت ظاهري از او گرفته مي گردد، غلامان بدن آن حضرت را شستشو و غسل مي دهند.(2)
و نيز امام عسكري در ناخوشي پيش از شهادت، امام زمان او را وضو دادند.(3)
ص: 208
شرط سوم: از شرايط عامه، علم به تكليف است؛ البته علم عادي بشري كه از اسباب ظاهري و متعارف بشري حاصل مي شود.
مثلاً در ثبوت نجاست و طهارت و حليت و حرمت و اثبات هلال ماه رمضان و حدود
و حقوق مسلمين و جنايات و خيانات، شرط تكليف ثبوت علم است. پس اگر از راه عادي و متعارف بشري علم حاصل شد، حكم شرع ثابت، و اگر نه، ثابت نمي شود. سخن آخر اين كه علم ماوراء طبيعت؛ يعني علم الهي كه به پيغمبر و ائمة هدي بخشيده شده، شرط تكليف عموم نيست. لذا از اين جهت بود كه امام هفتم در ميان زندان در تعيين وقت نماز و افطار به قول غلام اكتفا مي فرمود.(1) و امام صادق غلام خود را مي فرستاد كه ببيند خليفه عيد كرده يا نه.(2)
بحث ما در اين جا به پايان رسيد.
والحمد لله ربّ العالمين كما هو أهله، كلّما حمد الله شيء وكما يحبّ الله أن يحمد وكما ينبغي لكرم وجهه وعزّجلاله. ربّنا تقبّل منّا بفضلك وجودك وكرمك يا أرحم الراحمين. واجعل لنا لسان صدق في الاَخرين، بجاه محمد وآله الطّيبين الطّاهرين المعصومين. واغفر لنا ولوالدينا وللمؤمنين و المؤمنات، يا غفور يا رحيم.
اللّهم صلّ علي محمّد وآل محمّد الأطيبين المعصومين. واجعلنا معهم في الدّنيا والاَخره يا ذا الفضل العظيم.
وأنا الأحقر علي بن محمد بن اسماعيل النمازي الشاهرودي رحمهم الله وعفا عنهم في الدنيا والاَخرة.
وقد فرغت من تاليفه في الربيع الأوّل سنه 1392 ه_
علي هاجره وآله آلاف الصّلوات والتحيات والتسليم.
ص: 209
ص: 210
ص: 211
آيات البقرة (2)صفحات
22، 42، 188وَاَنتُم تَعلَمُونَ28، 27
28كَيفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّ_هِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ...47
32لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا29
48وَاتَّقُوا يَوماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً174
55وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَىَ اللهَ...23
129وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْ_حِكْمَةَ28
216وَاَن_ْت_ُم لَا تَعْلَمُونَ27
220وَاللَّ_هُ يَعْلَمُ الْ_مُفْسِدَ مِنَ الْ_مُصْلِحِ173
255وَلَا يُحيطُونَ بِشَيءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ189، 165
آل عمران (3)
7وَمَا يَعلَمُ تَأْوِيلَهُ اِلّاَ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي العِلْمِ67
61فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ...34، 28
109، 129وَلِلَّ_هِ ما فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ165
179وَمَا كَانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ... 191، 188، 33، 25
النساء (4)
ص: 212
59اَطِيعُوا اللهَ وَاَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ41
43لَا تَقْرَبُوا الصَّلاة وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا...26
79، 166وَكَفَى بِاللَّ_هِ شَهِيداً170
83وَلَو رَدُّوهُ اِلَي الرَّسُولِ وَاِلَي اُولِي الْأَمْرِ مِنهُم...41
128وَاُحْضِرَتِ الْاَنْفُسَ الشُّحَّ174
153وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَاناً مُبِيناً46
المائدة (5)
15قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّ_هِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ61
116أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني وَأُمِّي إِلهَينِ مِنْ دُونِ اللَّ_ه126
109يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّ_هُ الرُّسُلَ فَيقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا...189
الأنعام (6)
3يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ173
38مَا فَرَّطَّنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيءٍ69 ، 64 ، 59
50قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّ_هِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ166
59وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُها إِلَّا هُو 189، 166، 67، 63، 57، 52
75وَكَذَلِكَ نُرِيَ إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ147
164وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اِلَّا عَلَيْهَا174
الأعراف (7)
46وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ86
49وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيمَاهُم86
ص: 213
145كَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَي ءٍ131
155وَاخْتَارَ مُوسىٰ قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقَاتِنَا23
188قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَلا ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللَّ_هُ...198، 164
التوبة (9)
42وَاللَّ_هُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ
66وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُم 194
91مَا عَلَى الْ_مُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ26
94 _ 105وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّ_هُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ...170، 85، 82
يونس (10)
20إِنَّمَا الْغَيبُ لِلَّ_هِ165
30هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مْا اَسلَفَت وَرُدُّوا اِلَي الله...174
61وَلا أَصْغَرُمِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرُ إِلَّا في كِتابٍ مُبين58
101وَمَا تُغْنِي الْآياتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَايُؤْمِنُونَ153
هود (11)
6وَما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّ_هِ...58، 51
49تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهَا إِلَيكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها...176، 36
123وَلِلَّ_هِ غَيبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ189، 165
يوسف (12)
1 _ 2الَر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْ_مُبينِ * إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ ...56
52ذَلِكَ لِيَعلَمَ اَنِّي لَم اَخُنهُ بِالغَيْبِ63
81اِرْجِعُوا إِلَى أَبيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ...36
الرعد (13)
ص: 214
31وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ...65
39يَمْحُوا اللَّ_هُ مَا يَشَاءُ وَيَثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب107، 106
43قُلْ كَفَى بِاللَّ_هِ شَهيداً بَينِي وَبَينَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ...155، 61، 59
ابراهيم (14)
1 _ 2أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعادٍ وَثَمُودَ…168
الحجر (15)
75إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ76
79فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُما لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ46
النحل (16)
60وَلِلَّ_هِ الْ_مَثَلُ الْأَعْلَى141
64وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا...87
75وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ66، 65
77وَلِلَّ_هِ غَيبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ165
78وَاللُه أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَيئاً28
89وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ 132، 120، 108، 103، 75، 73، 72، 69، 65، 59
111يَومَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفّي...174
الإسراء (17)
17وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً170، 169، 82
32وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَى169
34وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ169
35وَاَوْفُوا الْكَيلَ169
ص: 215
37وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً169
36وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ169
58وَإِنْ مِنْ قَرْيةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ...72
85وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّاَ قَلِيلاً169
86وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ184
الكهف (18)
26لَهُ غَيبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ165
109قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ...144
110أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم194
مريم (19)
77 _ 78اَفَرَاَيتَ الَّذي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالاً وَوَلَداً... 36
طه (20)
7يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى173
17 _ 18وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسىٰ * قَالَ هِيَ عَصَايَ128
114رَبِّ زِدْني عِلْماً142
128إِنَّ في ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهىٰ84
الأنبياء (21)
24هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِي وَذِكْرُ مَنْ قَبْلي102، 86
الحج (22)
78شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ83
النور (24)
35مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ55
النمل (27)
ص: 216
40قَالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتَيْكَ160
75وَما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا في كِتابٍ مُبين 68، 55
65قُلْ لايعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ الْغَيبَ إِلَاّ... 189، 162، 161
القصص (28)
69وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَايُعْلِنُون173
العنكبوت (29)
49بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ28
لقمان (31)
34إِنَّ اللَّ_هَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ 177، 176، 175، 172، 161
السجدة (32)
17فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا اُخْفِيَ لَ_هُمْ مِن قُرَّةِ اَعْينُ174
الأحزاب (33)
33اِنَّما يُريدُ اللَّ_هُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ...124
سبأ (34)
3وَلا أَصْغَرُمِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرُ إِلَّا في كِتابٍ مُبين58
14فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِنُّ اَن لَو كَانُوا يَعلَمُونَ الغَيبَ...36
فاطر (35)
32ثُمَّ اُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا...66، 62
يس (36)
12اِنَّا نَحْنُ.. وَكُلَّ شَيءٍ أَحْصَينَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ 75، 53، 51، 49، 47، 46
ص (38)
69مَا كَانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْ_مَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُون82
الزمر (39)
ص: 217
9قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لَايَعْلَمُونَ28
غافر (40)
19يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْينِ وَمَاتُخْفِي الصُّدُورُ173
الزخرف (43)
1 _ 3حَم * وَالْكِتابِ الْ_مُبِينِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيا63، 56
63وَلِأُبَينَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ132
الدخان (44)
1 _ 4إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ في لَيلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ * فِيهَا... 82،81، 78، 63، 59
الحقاف(46)
9وَمَا اَدري مَا يُفْعَلُ بي وَلَا بِكُمْ198
النجم (53)
9قَابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْنى127
الرحمن (55)
1 _ 4الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيانَ55
الحديد (57)
22 _ 23مَا أَصَابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا...76
المجادلة (58)
11يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ28
المنافقون (63)
1وَاللَّ_هُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ173
الطلاق (65)
1لَا تَدْري لَعَلَّ اللَّ_هَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْراً171
الحاقة (69)
ص: 218
69وَتَعِيها أُذُنٌ وَاعِية102، 69، 52
الجن (72)
25
قُل اِنْ اَدْرِي اَقَرِيبٌ مَا تُوعَدُونَ اَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي اَمَداً
43
26 _ 27
عَالِمُ الغَيْبِ فَلَايُظهِرُ عَلَي غَيْبِهِ اَحَداً... 165، 125، 43، 42، 41، 35، 34
28
وَأَحْصىٰ كُلَّ شَيءٍ عَدَداً
109، 42
المزمل (73)
20
إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ
173
النباء (78)
29مَا أَصَابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا في أَنْفُسِكُمْ... 74
عبس (80)
1عَبَسَ وَتَوَلَّى172
3وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى171
الإنفطار (82)
19يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً174
القدر (97)
4تَنَزَّلُ الْ_مَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْر 168،80، 79، 77
الماعون (107)
4 _ 5فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ26
الإخلاص (211)
1قل هو الله أحد74
ص: 219
رسول اكرماِتَّقُوا فِرَاسَةَ الْ_مُؤمِنِ، فَاِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ الله؟ 128
امام صادقاِذَا اَرَادَ الْإِمَامُ اَنْ يَعلَمَ شَيئً، اَعْلَمَ اللهُ ذَلِكَ185
امام باقراَعْطَاهُمُ اللهُ فَهْمِي وَعِلْمِي هُمْ عِتْرَتِي مِن لَحمِي وَدَمِي98
اميرالمؤمنيناُعْطِيْتُ تِسْعاً لَم يُعطَهَا اَحَدٌ قَبْلي سِوَي النَّبيّ.لَقَد فُتِحَتْ...115
امام كاظمأَكَانَ فِي الْوَصِيةِ تَوَثُّبُهُمْ وَخِلَافُهُمْ عَلَى أَمِيرِالْ_مُؤْمِنِينَ؟
53
اميرالمؤمنينالإِمامُ... الْمُطَّلِعٌ عَلَي الغُيوبِ24
امام عسكريإِنَّ اللَّ_هَ بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ بَيْنِ سَائِرِ خَلْقِهِ وَأَعْطَاهُ مَعْرِفَةَ...136
امام صادقاِنَّ اللَه فَرَضَ طاعَتَنا في كتابِهِ فَلا يَسَعُ النّاسُ جَهْلاً...91
امام هادياِنَّ اللهَ لَم يُظْهِرْ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَسُولٍ...44
امام صادقاِنَّ اللهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالوَحْدَانِيَّةِ مَتَفَرِّدٌ بِاَمرِهِ...133
امام صادقاِنَّ رسولَ الله اُعْطِيَ عِلْمَ مَا كَانَ وَمَا هُوَ كَائِنٌ اِلي يَومِ...100
اميرالمؤمنيناِنَّ رَسُولَ اللهِ عَلَّمَنِي اَلْفَ بَابٍ مِنَ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ... 104
امام صادقاِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ وَعِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ اِلي...101
ص: 220
اميرالمؤمنيناَنَا الَّذِي عِنْدَنِي عِلْمُ الكِتَابِ عَلَي مَا كَانَ و مَا يَكُونُ
63
اميرالمؤمنيناَنَا الَّذي عِندي مَفاتيحُ الغَيْبِ لَايَعلَمُها بَعدَ مُحَمَّدٍ غَيري167
اميرالمؤمنينأَنْبَأَنِي بِمَا هُوَ كَائِنٌ اِلي يَوْمِ القِيامَةِ140
اميرالمؤمنيناَنتَ العَالِمُ وَاَنَا الجَاهِلُ29
امام رضاإنّك قد عرفت من حقوقنا ما لم يعرِفه آباؤك...115
رسول اكرمسَلْنِي أُخْبِرْكَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيامَة111
اميرالمؤمنينسَلْنِي عَمَّا هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ أَمْرِ الْفِتَنِ111
رسول اكرمسَلْنِي، اُخْبِرُكَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ اِلَي يَوْمِ القِيَامَة140
اميرالمؤمنينسَلُونِي عَمَّا يَكُونُ اِلَي يَوْمِ القيامَة وَعَنْ كُلِّ فِئَةٍ...117
اميرالمؤمنينسَلُوني قَبلَ اَن تَفقِدُوني.فَوَالله مَا مِنْ اَرْضٍ مُخْصِبةٍ...219
اميرالمؤمنينسَلُوني، فَوَالله لَا تَسَالُونِي عَنْ شَيءٍ يَكُون...118
اميرالمؤمنينسَلُونِي، قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُوني. سَلُونِي عَن كِتَابِ اللهِ...119
اميرالمؤمنينسَلُوني، قَبْلَ اَن تَفْقِدُوني؛ فَاِنِّي لَا اُسَالُ عَنْ شَيء...118
اميرالمؤمنينسَلُوني، وَاللهِ لَاتَسَالُوني عَنْ شَيءٍ يَكُونُ اِلي يَومِ القيَامَةِ...119
رسول اكرمفَأَمَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنْ آمُرَ عَلِياً بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة...110
امام باقركَانَ (رَسْولُ الله اَو اَميرُالمُؤمنين) وَاللهِ اَمينَ اللهِ عَلَي خَلْقِهِ...
139
امام موسي كاظملا وَاللهِ ما هِي اِلَّا وِرَاثَةٌ عَن رَسُولِ اللهِ
182
اميرالمؤمنينلَولَا آيةٌ فِي كِتَابِ الل_هِ، لَأَخْبَرتُكُم بِمَا كَانَ وَ...106
رسول اكرممَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ الله وَعِتْرَتِي...35
امام زمانمُصْلِحٍ أَوْ مُفْسِدٍ؟ قُلْتُ [قَالَ الرَّاوِي]: مُصْلِحٍ.22
رسول اكرممَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَقَدْ أَحْصَاهُ اللهُ فِي وَكُلُّ...
49
ص: 221
اميرالمؤمنينوَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ؛ اسْتَخْلَصَهُ فِي الْقِدَمِ...
156
امام صادقوَاللهِ اِنّي لَاَعْلَمُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَ... 102
امام باقروَاللَّ_هِ يَا جَابِرُ لَقَدْ أَعْطَانِي اللَّ_هُ عِلْمَ مَا كَانَ وَمَا هُوَ... 110
اميرالمؤمنينوَاَمَّا الثّالِثهُ وَالثَّلاثُونَ، فَاِنَّ رَسولَ الله اِلتَقَمَ اُذُني...55
امام صادقوَجَعَلَنَا خُزَّانَهُ في سَمَائِهِ وَاَرْضِهِ، وَلَنا نَطَقَتِ الشَّجَرُ، وَ... 133
امام صادقوَعَتْ أْذُنُ أَمِيرِالمُؤمِنِين مَا كَانَ وَمَا يَكُوُنَ54
امام صادقوَلَانَ_بَأتُهُما بِمَا لَيسَ في اَيدِيهِما، لِأنَّ مُوسَي وَالخِضْرَ...100
اميرالمؤمنينوَلَولَا آيةٌ فِي كِتَابِ اللهِ، لَأَن_ْبَأتُكُم بِما يَكونُ ...106
امام صادقيَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ، إِنَّ اللَّ_هَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيةِ...156
امام صادقيَا بُكَيرُ هَذَا وَاللَّ_هِ جِلْدُ رَسُولِ اللَّ_هِ وَهَذِهِ وَاللَّ_هِ...
73
امام صادقيَا مَنْ خَصَّنَا بِالوَصِيةِ وَاَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضيٰ وَعِلْمَ ...
101
امام صادقيعني بِذِكرِ مَن مَعِي مَا هُوَ كائِنٌ وَذِكر...
86
ص: 222
ص: 223
قرآن
نهج البلاغه
مفاتيح الجنان
1.ابواب رحمت. نمازي شاهرودي، علي بن محمد(ت 1405ق). قم: انتشارات بوستان. چاپ اوّل: 1382ش.
2.الإتقان في علوم القرآن. السيوطي، جلال الدين(ت 911ق). تحقيق: سعيد مندوب. بيروت: دار الفكر. چاپ اوّل: 1416ق.
3.إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات. شيخ حرعاملي، محمدبن حسن(ت 1104ق). بيروت: اعلمي. چاپ اوّل: 1425ق.
4.اثبات ولايت. نمازي شاهرودي، علي بن محمد(ت 1405ق). تهران: انتشارات سعدي. چاپ اوّل: 1385ش.
5.الاحتجاج علي اهل اللحاج. طبرسي، ابومنصور احمد بن علي بن ابي طالب(ت 588 ق). تحقيق: سيد محمد باقر موسوي خرسان. مشهد: نشر مرتضي. چاپ اوّل: 1403ق.
6.احقاق الحق و إزهاق الباطل. التستري، قاضي نورالله(ت 1019ق). قم: مكتبة آيت الله مرعشي نجفي. چاپ اوّل: 1409ق.
ص: 224
7.الإختصاص. نعمان، محمدبن محمد(شيخ مفيد) (ت 413ق). تحقيق: علي اكبر غفاري. قم: كنگره شيخ مفيد. چاپ اوّل: 1413ش.
8.اختيار معرفة الرجال «رجال كشي». كشي، محمد بن عمر(ت 460ق). مشهد: نشر دانشگاه مشهد. چاپ اوّل: 1409ق.
9.اربيعن. شيخ بهايي، محمدبن حسين(ت 1031ق). به شرح اديب فاضل، خاتون آبادي. (نسخه خطي).
10.الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد. نعمان، محمدبن محمد(شيخ مفيد) (ت 413ق). تحقيق: مؤسسة آل البيت. قم: كنگره شيخ مفيد. چاپ اوّل:1413 ق.
11.اركان دين. نمازي شاهردوي، علي(ت 1405ق). تهران: انتشارات سعدي. چاپ اوّل: 1386ش.
12.إعلام الورى. طبرسى، فضل بن حسن ابوعلي(ت 548 ق). تهران: انتشارات اسلاميه. چاپ سوم: 1390ق.
13.إقبال الأعمال. ابن طاووس، سيد على بن موسى بن جعفر(ت 664 ق). تهران: انتشارات الإسلاميه. چاپ دوم: 1409 ق.
14.الخصال. ابن بابويه، محمد بن على(شيخ صدوق) (ت 381ق). تحقيق: على اكبر غفارى. قم: جامعه مدرسين. چاپ اوّل: 1362 ش.
15.الأمالي (للصدوق). ابن بابويه، محمد بن على(شيخ صدوق) (ت 381ق). تهران: كتابچى. چاپ ششم: 1376ش.
16.الأمالي. مفيد، محمد بن محمد نعمان(ت 413ق). قم: كنگره شيخ مفيد. چاپ اوّل: 1413ق.
17.الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان. ابن طاووس، سيد علي بن موسي(ت 664ق). قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث. چاپ اوّل: 1409 ق.
18.انوار البهيّه. قمي، عباس(ت 1359ق). قم: انتشارات مكتبه الحيدريه. چاپ اول: 1429ق.
ص: 225
19.أنوار التنزيل و أسرار التأويل. بيضاوي، عبدالله بن عمر(ت 685 ق). تحقيق: محمد عبدالرحمن مرعشلي. بيروت: دار احياء التراث العربي. چاپ اوّل: 1418ق.
20.أوائل المقالات. نعمان ، محمد بن محمد(شيخ مفيد) (ت 413ق). قم: كنگره شيخ مفيد. چاپ اوّل: 1413ق.
21.بحارالأنوار الجامعة للدر الأخبار الأئمّة الأطهار. مجلسي، محمد باقر(ت 1110ق). تهران: انتشارات الاسلاميه.
22.البرهان في تفسير القرآن. بحراني، سيد هاشم(ت 1107ق). قم: انتشارات مؤسسه بعثت. چاپ اوّل: 1374 ش.
23.بصائر الدرجات. صفار قمي، ابوجعفر محمد بن حسن(ت290ق). به كوشش: ميرزا محسن كوچه باغي تبريزي. قم: مكتبة آيت الله مرعشي نجفي چاپ: 1380 ق.
24.تاج العروس من جواهر القاموس. حسيني زبيدي، محمد مرتضي(ت 1205ق). تحقيق: علي هلالي و علي سيري. بيروت: دارالفكر. چاپ اوّل: 1414ق.
25.تاريخ الخلفاء. سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن(ت 911ق). بيروت: دار الفكر.
26.تأويل الآيات الظاهرة. استرآبادي غروي، علي(ت 940ق). تحقيق: حسين استاد ولي. قم: مؤسسة نشر اسلامي. چاپ اوّل: 1409 ق.
27.تفسير الصافي. فيض كاشاني، محمدبن شاه مرتضي(ت 1091ق). تحقيق: حسين أعلمي. تهران: مكتبة الصدر. چاپ دوم: 1415.
28.تفسير العياشي. عياشي، محمد بن مسعود(ت 320ق). تحقيق: سيد هاشم رسولي. تهران: المطبعة العلمية. چاپ اوّل: 1380ق.
29.تفسير القرآن العظيم. ابن كثير دمشقي، اسماعيل بن عمر(ت 774ق). تحقيق: محمد حسين شمس الدين. بيروت: دار الكتب العلمية. چاپ اوّل: 1419.
30.تفسير القمي. قمي، علي بن ابراهيم(ت 307ق). تحقيق: سيد طيب جزائري قم: دارالكتاب. چاپ سوم: 1404ق.
ص: 226
31.التفسير الكبير (مفاتيح الغيب). فخر الدين رازي، ابوعبدالله محمدبن عمر(ت 604 ق). بيروت: دار احياء التراث العربي. چاپ سوم: 1420ق.
32.تفسير الوسيط. طنطاوى، سيد محمد. بي نا.
33.تفسير جامع. بروجردي، سيد محمد ابراهيم(ت 1426ق).مشهد: انتشارات نشر جليل. چاپ هفتم: 1366ش.
34.تفسير شريف لاهيجي. لاهيجي، محمد بن علي(ت1090ق). مشهد: انتشارات ولايت. چاپ اوّل: 1390ش.
35.تفسير فرات الكوفي. كوفي، فرات بن ابراهيم(ت 307ق). تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. چاپ اوّل: 1410 ق.
36.تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب. مشهدي، محمدبن محمد رضا(ت 1125ق). تحقيق: حسين درگاهي. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. چاپ اوّل: 1368ش.
37.مناهج البيان في تفسير القرآن. الملكي، محمد باقر(ت 1419ق). تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. چاپ اوّل: 1414ق.
38.تفسير نور الثقلين. عروسي حويزي، عبدعلي بن جمعه(ت 1112ق). تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي. قم: انتشارات اسماعيليان. چاپ چهارم: 1415 ق.
39.تنقيح المقال في علم الرجال. مامقاني، عبدالله(ت 1351ق). تهران: انتشارات جهان. چاپ سنگي: 1353ش.
40.التوحيد. ابن باويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (ت 381ق). به كوشش: سيد هاشم حسيني طهراني. تهران: نشر صدوق. 1387 ق.
41.تهذيب الأحكام. طوسى، ابوجعفر محمد بن الحسن(ت 460ق). تحقيق: حسن موسوي خراسان. تهران: دار الكتب الإسلاميه. چاپ چهارم: 1407ق.
42.التهذيب. العسقلاني، شهاب الدين أحمدبن علي(ت 528 ق). بيروت: دار الفكر. چاپ اوّل: 1404ق.
ص: 227
43.ثواب الأعمال و عقاب الأعمال. ابن بابويه، محمد بن على(شيخ صدوق) (ت 381ق). قم: دار الشريف الرضي للنشر. چاپ دوم: 1406 ق.
44.جامع البيان في تفسير القرآن. طبرسي، ابوجعفر محمدبن جرير(ت 310ق). بيروت: دار المعرفة. چاپ اوّل: 1412ق.
45.جوامع الجامع. طبرسي، فضل بن حسن(ت 548 ق). تهران: انتشارات دانشگاه. چاپ اوّل: 1377 ش.
46.الحقايق في محاسن الأخلاق (قرّة العيون في المعارف و الحكم). فيض كاشاني، ملا محسن (ت 1091ق). قم: انتشارات دار الكتب. چاپ دوم: 1423ق.
47.حياة الحيوان الكبري. دميري، محمدبن موسي(ت 808ق). بيروت: دار احياء التراث العربي.
48.الخرائج و الجرائح. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله(ت 573 ق). قم: مؤسسه امام مهدى. چاپ اوّل: 1409 ق.
49.درسي از ولايت. رضوي قمي، سيد ابوالفضل(ت 1370ش).
50.الرجال (لابن داود). حلي، حسن بن علي(ت 707ق). تحقيق: محمد صادق بحر العلوم. تهران: دانشگاه تهران. چاپ اوّل: 1342ش.
51.رساله نور الأنوار در كيفيت خلقت محمد و آله الأطهار. نمازي شاهرودي، علي بن محمد(ت 1405ق). (اين رساله همراه با كتاب اثبات ولايت و علم غيب به چاپ رسيده است). مشهد: خراسان. چاپ دوم: 1351 ش.
52.رمز الصحة في طب النبي و الائمّة. موسوي دهسرخي، سيد محمود (ت 1432ق).
53.روح المعاني في تفسير القرآن العظيم.آلوسي بغدادي، سيد محمود. تحقيق: علي عبد الباري عطية. بيروت: دار الكتب العلمية. چاپ اوّل: 1415 ق.
54.روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن. ابوالفتح رازي، حسين بن علي(قرن ششم). تحقيق دكتر محمد جعفر ياحقي. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي. چاپ اوّل: 1408ق.
ص: 228
55.روضة الواعظين و بصيرة المتفطين. فتال النيشابوري، محمد بن احمد(ت 508ق). قم: انتشارات رضي. چاپ اوّل: 1375ش.
56.رياحين الشريعة. محلاتي، ذبيح الله(ت 1406ق). تهران: دار الكتب الإسلامية. چاپ ششم: 1373ش.
57.الرياض النضرة في مناقب العشرة. الطبري، احمدبن عبدالله(ت 694ق). بيروت: دار الكتب العلمية.
58.سفينة البحار و مدينه الحكم و الآثار. قمي، شيخ عباس(ت 1359ق). مشهد: انتشارات پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي. چاپ اوّل: 1418 ق.
59.السنن الكبري. بيهقي، احمد بن حسين(ت 458ق). تحقيق: حسن سيد كسروي. بيروت: دار الكتب.
60.شرح الأخبار في فضائل أئمة الأطهار. ابن حيون، نعمان بن محمد(ت 363ق). تحقيق: محمد حسين حسيني جلالي. قم: جامعة مدرسين. چاپ اوّل: 1409ق.
61.شرح المواقف. المحقق سيد الشريف علي بن محمد الجرجاني(ت 812 ق). قم: انتشارات الشريف الرضي. چاپ اوّل: 1325ق.
62.شرح نهج البلاغه لابن أبي الحديد. ابن ابي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله(ت 656ق). تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم. قم: مكتبة آيت الله مرعشي نجفي. چاپ اوّل: 1404ق.
63.شرح نهج البلاغه ابن ميثم. بحراني، كمال الدين بن ميثم(ت 679 ق). مشهد: مجمع البحوث الإسلامية. چاپ اوّل: 1417ق.
64.شواهد التنزيل لقواعد التفصيل. حسكاني، عبيد الله بن احمد(ت504 ق). تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. چاپ اوّل: 1411 ق.
65.صحيح البخاري. بخاري، محمدبن اسماعيل(ت 256ق). تحقيق: صدقي جميل العطار. بيروت: دار الفكر. سال چاپ: 1432ق.
66.التفسير الكبير (مفاتيح الغيب). فخر رازي، محمدبن عمر(م 604ق). بيروت: دار الاحياء لتراث العربي. چاپ سوم: 1420ق.
67.طب الأئمة. ابنا بسطام، عبدالله و حسين(قرن چهارم). تحقيق: محمد مهدى موسوي خرسان. قم: دار الشريف الرضي. چاپ دوم: 1411 ق.
ص: 229
68.عدة الداعي و نجاح الساعي. ابن فهد حلي، احمدبن محمد(ت 841ق). تحقيق: احمد موحدي قمي. قم: دار الكتب الإسلامي. چاپ اوّل: 1407ق.
69.عمدة القاري شرح صحيح البخاري. بدر العيني، محمودبن احمد(ت 855ق). بيروت: دار الحياء التراث العربي.
70.عيون الأخبار الرضا. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (ت 381ق). تهران: نشر جهان. چاپ اوّل: 1378 ق.
71.الغدير في الكتاب و السنة و الأدب. اميني نجفي، عبد الحسين(ت 1390ق). قم: مركز الغدير للدراسات الإسلامية. چاپ اوّل: 1416ق.
72.الغيبة. نعماني، محمد بن ابراهيم(ت 360ق). تهران: انتشارات صدوق. چاپ اوّل: 1379ق.
73.الغيبة(كتاب الغيبة للحجة). طوسى، ابو جعفر محمد بن الحسن(ت 460ق). تحقيق: عباد الله تهرانى و على احمد ناصح(نهاوندي). قم: دار المعارف الإسلامية. چاپ اوّل: 1411 ق.
74.فتح الباري، عسقلاني، شهاب الدين احمدبن علي بن حجر(ت 852ق). بيروت: دار المعرفة. چاپ دوم.
75.فرائد السمطين في فضائل المرتضي و القبول و السبطين والأئمة من ذريتهم. الجويني الخراساني، ابراهيم(ت 730ق). تحقيق: محمد باقر محمودي. قم: دار الحبيب. چاپ اوّل: 1428ق.
76.الفصول المهمّة في اصول الائمة (تكلمة الوسائل).حرعالمي، محمدبن حسن(ت 1104ق). تحقيق: محمد الحسين بن محمد قائيني. قم: مؤسسه معارف اسلامي امام رضا. چاپ اوّل: 1418ق.
77.الفضائل. ابن شاذان قمي، ابوالفضل(ت 600 ق). قم: انتشارات رضي. چاپ دوم: 1364ش.
ص: 230
78.قرآن مجيد همراه نسخه تفسير حسيني. حسيني كاشفي، حسين بن علي(ت 910ق). بمبئي: مطبع محمدي. 1376ق.
79.قرب الإسناد. حميري، عبدالله بن جعفر (م بعد از 304ق). قم: مؤسسة آل البيت. چاپ اوّل: 1413ق.
80.قوانين الاصول. القمي، ميرزا ابوالقاسم بن محمد حسن(1231ق). تهران: العلمية الإسلامية. چاپ: 1378ق.
81.الكافي. كليني، محمد بن يعقوب(ت 329ق). تحقيق: علي اكبر غفاري و محمد آخوندي. تهران: دارالكتب الاسلاميه. چاپ چهارم: 1407ق.
82.الكشاف عن الحقايق غوامض التنزيل. زمخشرى، جار الله محمودبن عمر(ت 538ق). بيروت: دار الكتاب العربي. چاپ سوم: 1407 ق.
83.كمال الدين و تمام النعمة. صدوق، محمد بن علي(ت 381ق). تصحيح: علي اكبر غفاري. تهران: انتشارات اسلاميه. چاپ دوم: 1395 ق.
84.كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال. متقي هندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين(ت 975ق). بيروت: مؤسسة الرسالة. چاپ: 1409ق.
85.كامل الزيارات. ابن قولويه، جعفر بن محمد(ت 367ق). تحقيق: عبد الحسين امينى. نجف: دار المرتضوية. چاپ اوّل: 1356 ش.
86.كشف الغمة في معرفة الأئمة. اربلى، على بن عيسى(ت 692ق). تحقيق: هاشم رسولى محلاتى. تبريز: بنى هاشمى. چاپ اوّل: 1381ق.
87.اللزوميات. المعري، أبي العلاء(ت 449ق). تحقيق: امين عبدالعزيز الغانجي. بيروت: مكتبة الهلال للطباعة و النشر. چاپ: 1342ق.
88.لسان العرب. ابن منظور، محمد بن مكرم(ت 711ق). تصحيح: جمال الدين مير دامادي. بيروت: انتشارات دار صادر. چاپ سوم: 1414ق.
89.لسان الميزان. عسقلاني، شهاب الدين احمدبن علي ابن حجر. بيروت: انتشارات اعلمي. چاپ دوم: 1390ق.
ص: 231
90.عوالي اللآلي العزيزية في الأحاديث الدينية. احسائي، ابن ابي جمهور(م 940ق). عوالي تحقيق: مجتبي عراقي. قم: انتشارات سيد الشهدا. چاپ اوّل: 1405ق.
91.مجمع البيان في التفسير القرآن. طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن(ت 548ق) تهران: انتشارات ناصر خسرو. چاپ سوم: 1372ش.
92.المحاسن. برقي، احمد بن محمد(ت 280ق). تحقيق: سيد جلال الدين محدث. قم: دارالكتب الاسلاميه چاپ دوم: 1371 ق.
93.مختصر البصائر. حلي، حسن بن سليمان(ح802). نجف: انتشارات المطبعة الحيدرية. چاپ اوّل: 1370ق.
94.مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر و دلائل الحجج علي البشر.بحراني، سيد هاشم بن سليمان(ت 1107ق). قم: موسسة المعارف الاسلامية. چاپ اوّل: 1413ق.
95.مرآة العقول. مجلسي، محمد باقر(ت 1110ق). تحقيق: سيد هاشم رسولي. تهران: دارالكتب الاسلامية. چاپ دوم: 1404 قم.
96.مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل.نوري طبرسي، ميرزا حسين(ت 1320ق). قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث. چاپ اوّل: 1408 ق.
97.مستدرك سفينة البحار. نمازي شاهرودي، علي بن محمد(ت 1405ق). قم: مؤسسه النشر الاسلامي. چاپ دوم: 1427ق.
98.مستدركات علم رجال الحديث. نمازي شاهرودي، علي بن محمد(ت 1405ق). قم: مؤسسه النشر الإسلامي. چاپ اوّل: 14128ق.
99.مسند احمد. الإمام احمدبن حنبل(ت 241ق). بيروت: دار الفكر. چاپ اوّل: 1430ق.
100.مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين.حافظ برسي، رجب بن محمد(ت 813ق). تحقيق: سيد علي عاشور. بيروت: أعلمي. چاپ اوّل: 1422ق.
101.معاني الأخبار. ابن بابويه، محمد بن علي(شيخ صدوق) (ت 381ق) تحقيق: علي اكبر غفاري. قم: مؤسسه النشر اسلامي. چاپ اوّل: 1403ق.
ص: 232
102.معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة. خوئي، سيد ابوالقاسم(ت 1213ق). قم: مؤسسه انتشاراتي آثار مرحوم آيت الله خوئي. چاپ پنجم: 1413ق.
103.مفتاح السعادة و مصباح السياده في موضوعات العلوم. احمدبن مصطفي الشهير بطاش كبري زاده(ت 968ق). بيروت: دارالكتب العلميه. چاپ اول: 1405ق.
104.مقام قرآن و عترت. نمازي شاهرودي، علي بن محمد(ت 1405ق). تهران: انتشارات سعدي. چاپ اوّل: 1382 ش.
105.مقتل الحسين. المقرّم، عبدالرزاق الموسوي(ت 1391ق). تهران: منشورات قسم الدراسات الاسلاميه.
106.كتاب سليم بن قيس الهلالي. هلالي، سليم بن قيس(ت 76ق). تحقيق: محمد انصاري زنجاني خوئيني. قم: الهادي. چاپ اوّل: 1405.
107.مناقب ابن المغازلي. شافعي، ابن مغازلي(ت 483ق). بيروت: دارالأضراء. چاپ سوم: 1424ق.
108.مناقب آل ابي طالب. ابن شهر آشوب، محمد بن علي(ت 588ق). قم: انتشارات علامه. چاپ اوّل: 1379 ش.
109.منتهي الآمال. قمي، عباس(ت 1359ق). قم: مؤسسه انتشارات هجرت. چاپ دهم: 1376ش.
110.منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه.خوئي، ميرزا حبيب الله(ت 1324ق). تهران: انتشارات اسلاميه. چاپ اوّل: 1386ش.
111.المواقف في علم الكلام. الإيجي، عبدالرحمن بن احمدبن عبد الغفار(ت 756). تحقيق: عبد الرحمن عميرة. بيروت:عالم الكتب. چاپ اوّل: 1417ق.
112.الميزان فى تفسير القرآن. طباطبايى، سيد محمد حسين(ت 1402ق). قم: مؤسسة النشر الإسلامى. چاپ پنجم: 1417ق.
113.النبي و آله كلّهم نور واحد. علم الهدي، محمد باقر(ت 1431ق). به تقرير: سيد علي رضوي. مشهد: پيام طوس. چاپ
ص: 233
اوّل: 1389ش.
114.نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة. طبرسي آملي صغير، محمدبن جرير بن رستم (قرن پنجم). قم: دليل ما. چاپ اوّل: 1427ق.
115.نور السافر در اعيان قرن عاشر. العيدوسي، عبدالقادربن شيخ بن عبدالله(ت 1038ق). چاپ اول: 1405ق. بيروت: دارالكتب العلميه.
116.نهج الايمان. زين الدين علي بن يوسف (ت ؟؟؟ق). تحقيق: سيد احمد حسيني. انتشارات: امام هادي، مشهد. چاپ اوّل: 1418ه_ .
117.تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة. حر عاملي، محمدبن حسن (ت 1104ق). قم: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث. چاپ اوّل: 1409ق.
118.ينابيع المودّة لذوي القربي. قندوزي حنفي سليمان بن ابراهيم(ت 1294ق). تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني. قم: دار الأسوة للطباعة و النشر. سال چاپ: 1416ق.
ص: 234
ص: 235
عِلْم غَيْب
العلّامة الحاج الشّيخ علي النمازي الشاهرودي
تحقيق:الشيخ مرتضي الأعدادي الخراساني
منشورات الولاية
1393 _ 1435
ص: 236
ملخّص
كتاب علم الغيب من جملة اثار العلامة الشيخ علي النمازي رحمه الله وتم تدوينه على اسلوب السؤال والجواب وقد قُسم إلى خمسة ابواب :
1. في علم النبيّ والإمام بالغيب من خلال الآيات القرآنيّة، ويحتوي على فصلين: الأوّل استعراض 23 آية تثبت علم الغيب، والثاني في ذكر الروايات الدالّة على أن جميع العلوم هي في القرآن، وأنّ علم القرآن عند أهل البيت.
2. في ذكر 28 طائفة من الروايات الدالّة على إثبات علم الغيب للنبيّ والأئمة ، التي من جملتها: علمهم بالمستقبل وعلمهم بالبلايا والمنايا والأسباب والحوادث والأمراض، وبجميع اللغات ومنطق الحيوانات و..
3. في تحليل الآيات والروايات الواردة في مسألة قدرة النبيّ وأئمّة الهدى.
4. في الجواب على بعض الشبهات، ويقع ضمن فصلين: الاوّل: في البحث حول الآيات التي ربما استُدلّ بها على نفي علم الغيب عن النبيّ والإمام، وفيه ذكر لعشر آيات جاءت على ألسنة المنكرين، ثمّ الإجابة عن هذا الإستدلال.والفصل الثاني من الباب في الرد على المتمسك بخمس روايات ذكرها في مقام نفي علم الغيب عنهمصلوات الله عليهم.
5. في ذكر كلمات وأقوال كبار الشيعة فيما يتعلق بإثبات علم الغيب لأهل البيت، وسبب سؤالاتهم عن بعض الموضوعات الواردة، وفي نهاية هذا الفصل قام ببيان موجز لحل مسألة علم الغيب لأهل البيت.
وقد قامت مؤسّسة عالم آل محمّد المعارفية بطباعته مع تحقيقات جديدة بعدما طبع عشرات المرّات.
______________________________________________________
دار الولاية للنشر
إيران _ مشهد المقدّسة _ السوق الكبير
الهاتف: 00989151162907 _ 00989151576003
ص: 237
Abstract
This book is written in a simplified QA form, in an attempt to clarify this controversial topic to readers of various backgrounds, and ultimately help facilitate a clear distinction between fact and fiction in the subject matter. The book is composed of five chapters:
1 The author proves that knowledge of the unseen is mentioned in numerous Quranic verses, and by the Holy Prophet as well. This chapter consists of two parts: The first cites 23 verses from the Holy Quran with short
2 The author presents 28 groups of traditions, all affirming that Ahlulbayt have knowledge of the unseen.
3 Is an analysis of the scriptural references pertaining to the divinely given power of the prophet and his progeny.
4 The writer refutes some misconceptions in relation to knowledge of the unseen. This chapter falls into two parts: One discusses ten misinterpreted verses in this regard. The second sheds light on five traditions also misunderstood in this area.
5 Offers a number of testimonies and statements by some of most esteemed Shia scholars in respect to the subject matter.
The publisher
Velayat publishers
Address: iran, mashhad, central bazaar, Velayat publisher
Tel: 00989151576003 - 00989151162907
ص: 238
Knowloge of unseen
Ayatollah Shaikh Ali Namazi Shahroudi
Translator:
Jawad Sayed Sajad Radhawi Karbalaie
Auditing and Assessment:
Shaikh Mortaza Adadi khorasani
Review:
Sayed Fadhel Radhawi, Sayed Hossain Modarresi
Velayat Publishers
2014 - 1393
ص: 239
بسم الله الرحمن الرحيم
اُدعُ إلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَال_مَوعِظَةِ ال_حَسَنَة
يُعدّ العلم والمعرفة أفضل وأكبر النِّعم الإلهيّة المهداة لعباد الله الصالحين لأنّ بالعلم يُعينهم الله على عبوديّته والخضوع له و به يخضعون له، كما يُعدّ ذلك من اكبر النّعم التي بها يفتخرون في حياتهم الدنيا .
والعلماء الربانيّون والعرفاء الإلهيّون هم من يستضيئون بهدى الانبياء والائمة ولا يشعرون بالتَّعب أو الملل أبداً في سلوك هذا الطريق. طريق العلم والعمل، ويتجنّبون الطُرُق الأُخرى التي لا تنتهي بهم إلى نيل معارف الأئمّة .
تهدف هذه المؤسسة _ التي تأسست بدافع إحياء آثار هذه الثلَّة المخلصة التي تحملت على عاتقها مهمّة الدفاع عن المعارف الوحيانيّة والعلوم الإلهيّة الأصيلة _ إلى نشر هذا الفكر عبر الوسائل العصرية المتاحة ومن الله التوفيق.
ص: 240
بسم الله الرحمن الرحيم
اُدعُ إلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَال_مَوعِظَةِ ال_حَسَنَة
Call on to the way of your lord with wisdom and good preaching
Knowledge is arguably God's most precious blessing given to humanity, with which they can understand, worship, and submit to the Almighty's commandments. It is indeed the greatest of His gifts for both in this life and the afterlife.
And those with divine understanding are the true inheritors of the prophets and their successors. Those are the people of wisdom who stop at nithing in carrying on their endeavor in seeking knowledge from its one and only source; The messengers of Allah.
This institution, was founded on the revival and republishing the canons and original works of the scholars who gave their life in supporting the foundations of the religion and the teachings of the holy prophet and his immaculate household. We ask Allah to guide us in this holy path.