پرسشها و پاسخها: در موضوعات جبر، عصمت پيامبران، علم و عصمت اهل بيت عليهم السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : تربتي كربلايي، حيدر، 1338 -

عنوان و نام پديدآور : پرسشها و پاسخها: در موضوعات جبر، عصمت پيامبران، علم و عصمت اهل بيت عليهم السلام/حيدر تربتي كربلايي.

مشخصات نشر : قم: حبيب، 1391.

مشخصات ظاهري : 208 ص.

شابك : 978-964-6119-96-3

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : جبر و اختيار -- جنبه هاي قرآني-- پرسش ها و پاسخ ها.

موضوع : جبر و اختيار -- احاديث-- پرسش ها و پاسخ ها

موضوع : عصمت -- احاديث -- پرسش ها و پاسخ ها

موضوع : عصمت -- جنبه هاي قرآني -- پرسش ها و پاسخ ها

رده بندي كنگره : BP219/6/ت4پ4 1391

رده بندي ديويي : 297/465

شماره كتابشناسي ملي : 2967271

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

پيش گفتار

ص:7

بسم الله الرّحمان الرّحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين و لعنة الله علي أعدائهم و ظالميهم و غاصبي حقوقهم و مخالفيهم و منكري فضائلهم و مناقبهم و مدّعي شئونهم و مراتبهم و الرّاضين بذلك من الأوّلين و الآخرين إلي أبدالآبدين آمين.

پرسش، كليد دانستن و دانش، كليد انديشه است. طرح مسأله راهي است كه پيشرفت را در پي دارد و به تعالي روح باورها مي انجامد امّا آفت آن، نرسيدن به پاسخ صحيح است. پس بايد به محض ايجاد، براي رسيدن به بهترين پاسخ، تلاش كرد تا پرسش بي پاسخ، آفت باورها نشود و آن را در آتش ندانستن، نسوزاند.

در همين راستا، بر آن شديم تا پرسش هايي را كه در موضوعات معارف، احكام، اخلاق و... براي ما مطرح شده بود، همراه با پاسخ، در مجموعه هايي به چاپ برسانيم. باشد تا راهنمايي نيكو باشد.

مجموعه ي نخست، شماري از شبهه هاي مطرح شده از جانب وهّابيان _ كه فرقه اي از نواصب و خوارج و الدّ آنان در زمان ما هستند _ همراه با پاسخ به آنها

ص:8

است كه با نام «پرتوي حق» به چاپ رسيده است.

اين كتاب، دوّمين مجموعه و شامل پرسش هايي در موضوعات جبر، علم و عصمت اهل بيت(ع) و عصمت انبياي كرام(ع) است. اميد است كه در آينده اي نزديك، توفيق نشر ساير اين مجموعه ها را بيابيم.

خداي تبارك و تعالي را سپاس گزاريم كه ما را به مخزن اسرار خود، آل محمّد صلوات الله عليهم، رهنمون شد و آنان را وسيلهٴ دريافت اسرار و حقايق معاني و رحمت خويش قرار داد: *يٰا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ *.(1)

از اين رو دست به سوي باب علوم كاملهٴ الهيّه، لسان الله النّاطق و وليّ الله الأعظم حضرت آيةالله العظمي حجّة بن الحسن المهدي سلام الله و صلواته عليه و علي آل بيته و روحي و ارواح من سواه فداه دراز كرده و عرض كردم: *يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين*(2) تا آن امام رئوف براي پاسخ گويي ياري كند كه خداوند دربارهٴ پيامبر و اهل بيت ايشان (ع) فرموده است: *فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون *(3).

پرسش هاي اين مجموعه از موضوعات مرتبط با وحي بوده و بايسته است بدانيم كه وحي ظاهر و باطن دارد. وحيِ ظاهر، همان تنزيل قرآن و وحي باطن، تأويل و تفسير آن است. از آنجا كه هر دو نوع وحي، بر پيامبر اسلام(ع)_ كه وليّ معصوم


1- (٥) سوره المائده: آيه ٣٦.
2- (١٢) سوره يوسف(ع): آيه ٨٩.
3- (١٦) سوره النحل: آيه ٤٤ و (٢١) سوره الأنبياء(ع): آيه ٨.

ص:9

هستند _ نازل شده، وظيفه ي بيان آن نيز بر عهدهٴ ايشان و امامان معصوم(ع) نهاده شده است و جز آنان هيچ كس ديگري، از علم به وحي تنزيلي و تأويلي، بهره اي ندارد. بنابراين مفسّر و مبيّن منحصر به فرد آيات كتاب تكوين و تشريع، حضرات معصومين محمّد و آل محمّد صلوات الله عليهم هستند و تنها منبع علم صحيح و بي خطا آنان هستند.(1) بنابراين با تمسّك به سنّت و سيرهٴ مطهّرهٴ ايشان،


1- (٦) سوره الأنعام: آيه٢٠- ... وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ _ بگو (اي پيامبر!) ... و اين قرآن به من وحي شده تا شما و هركسي را كه قرآن به او رسد، با آن انذار كنم... . (١٤) سوره ابراهيم(ع): آيه٢- الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد _ الف، لام، را، كتابي است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را به اجازه پروردگارشان از تاريكي ها به سوي نور، به راه خداي توانا و ستوده ببري. (١٦) سوره النحل: آيه٤٥- وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ _ و قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه را به سوي (براي) ايشان نازل شده است، بيان كني و (براي اينكه) انديشه كنند. آيه ٦٥- وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون _ و ما قرآن را بر تو نازل نكرديم، مگر براي آنكه آنچه را در آن اختلاف دارند براي آنها روشن كني و هدايت و (براي اينكه) رحمتي (باشد) براي قومي كه ايمان مي آورند. (٤٢) سوره الشوري: آيه٨- وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيه _ و اين چنين قرآني عربي (روشن) را بر تو وحي كرده ايم، تا اهل مكّه و آن كساني را كه در اطراف آن هستند، هشدار داده و (آنان را از) روز گرد آمدن (همه) بيم دهي (كه) در آن هيچ شكّي نيست. (٦٥) سوره الطلاق: آيه ١٢- رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ... _ پيامبري كه آيات روشن الهي را بر شما تلاوت مي كند تا آن كساني را كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند، از تاريكي ها به سوي نور خارج سازد.

ص:10

در پي پاسخ گويي برمي آييم، و الله الموفّق و المعين.

پيش از آغاز لازم است توضيحاتي ارائه شود. پرسش ها سه قسمت هستند:

قسمت اوّل كه شامل دو بخش است:

بخش اوّل آياتي از قرآن كريم است كه از آنها برداشت «جبر» شده است. مواردي نظير اينكه افراد شرك شيطان، حرام خوار زاده، زنازاده و حرام زاده، از آنجا كه تحت تأثير اين موارد، تمايل به انجام گناه دارند و مرتكب گناه مي شوند، براي انجام گناهان، مؤاخَذ نيستند و نبايد مورد عقوبت قرار گيرند.

هركس مطابق با شاكلهٴ خود عمل مي كند، خبيث زاده، جز خبيث نخواهد بود، عدّه اي براي جهنّم آفريده شده اند و خدا مي فرمايد: ما خود براي پيامبران دشمن قرار داديم. بنابراين از پيش عاقبت آنها رقم خورده و براي انجام گناهان، مؤاخذ نيستند.

بخش دوّم شامل احاديثي از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) در اين زمينه است كه با توجّه به آنها عنوان كرده اند كه سعادت يا شقاوت انسان ها از عالم ازل و صرفاً به خواست خدا، رقم خورده است. بنابراين افراد پيرو تصميمي كه خدا براي آنها گرفته است، دنيا را مي پيمايند و به سوي مقصدي از پيش تعيين شده گسيل مي شوند. مثلاً اهل بيت(ع) فرموده اند: آن كس كه ما اهل بيت را دوست دارد، بايد خداوند را براي نخستين نعمت سپاس گويد و آن حلال زادگي است. پس حرام زاده بدون اينكه گناهي داشته باشد، دشمن اهل بيت بوده و از پيش، جهنّمي است.

قسمت دوّم: با بيان آياتي از قرآن كريم چنين برداشت كرده اند كه پيامبران

ص:11

مرتكب گناه مي شوند و نتيجه گرفته اند كه اين با عصمت ايشان تناقض دارد.

قسمت سوّم شامل تناقضي است كه پرسش گر با توجّه به برخي آيات و روايات برداشت كرده است. برخي از علم اهل بيت(ع) نسبت به گذشته و آينده و عصمت ايشان خبر مي دهند و برخي ديگر... .

هرچند ناگزير از بيان خلاصه هستيم امّا بايسته است مطالبي را به اطّلاع عزيزان مطرح كننده ي سؤالات و ساير خوانندگاني كه احياناً شبهه اي براي ايشان به وجود آمده است، برسانيم تا آمادگي لازم براي برّرسي پرسش ها و دسترسي به پاسخ هاي صحيح ايجاد شود.

در آيات قرآن و نيز احاديث اهل بيت(ع):

١- موارد محكم (آن هايي كه بايستي به آنها ايمان آورد و عمل نمود) و متشابه (مواردي كه ايمان اجمالي به آن ها كافيست و از ما غور و موشكافي در آن ها خواسته نشده است) وجود دارد.

٢- هم چنين موارد ناسخ (آن هايي كه موارد پيش از خود را از تكليف خارج كرده و عمل به آنها الزامي است) و منسوخ (آن هايي كه پيش از موارد ناسخ بيان شده است و با آمدن موارد ناسخ، ديگر عمل به آنها تكليف نيست بلكه بايد به ناسخ ها عمل شود) وجود دارد.

٣- معمولاً خطاب ها به صورت كنايه اي و از باب «ايّاك اعني و اسمعي يا جارة» بيان مي شوند. به عنوان مثال در دعاهاي اهل بيت(ع) چنين آمده است: «اي كاش مادر مرا نزاييده بود». بايد توجّه داشت كه اهل بيت(ع) اين موارد را نسبت به خودشان نفرموده اند و بلكه اين عبارت ها جنبهٴ تعليمي دارد.

ص:12

٤- بسياري متون نيز هستند كه علم به تأويل، تفسير و... را مي طلبند و چنان چه آن علم وجود نداشته باشد، فهم مطلب غيرممكن است.

و شناسايي مصداق هاي هريك از اين موارد در آيات و احاديث، اهمّيّت فوق العاده اي در فهم مطلب دارد.

٥- دربارهٴ قرآن كريم بايد دانست كه تنها مرجع شايستهٴ تفسير، تبيين و تأويل آن، خاتم النّبيّين، صدّيقه ي طاهره و ائمّهٴ اهل بيت عليهم صلوات الله هستند.

٦- درباره احاديث اهل بيت(ع)، بحمدالله آنچه از سنّت و سيرهٴ اهل بيت به ما رسيده، چاپ شده و در دسترس ماست، هرچند نمي از اقيانوس علوم و معارف اهل بيت است، لكن اضعاف مضاعفه و بلكه فراتر از پاسخ به سؤالاتي است كه تا قيام دولت كريمهٴ آل محمّد صلوات الله عليهم به ذهن بشر مي رسد؛ امّا دربارهٴ آن نيز ذكر نكاتي لازم است:

الف: اهل بيت(ع) نوعاً در حكومت هاي جائر زندگي كرده اند و ناچار بوده اند تقيّه نمايند. بنابراين ما نمي توانيم به ظاهر تمامي احاديث اكتفا كنيم بلكه بايد آنها را با ساير احاديث تأويل، تفسير و تبيين نماييم.

ب: بايد دانست كه تمام مخاطبان اهل بيت(ع) در يك سطح علمي نبوده اند و پيامبر اكرم(ع) در اين باره فرمودند: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ _ ما گروه پيامبران فرمان داريم كه با مردم به اندازه ي عقل آنان سخن بگوييم»(1) . بنابراين فرمايشات اهل بيت(ع) نيز با توجّه به ميزان معرفت


1- الكافي شريف:١/٢٣ كتاب العقل و الجهل... ح١٥ و ج٨/٢٦٨ حديث نوح(ع) يوم القيامة... ح٣٩٤- عن أبي عبداللّه(ع) قال: ما كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ع) الْعِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ. و قال: قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ع): إِنّا مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ أُمِرْنا أَنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلٰى قَدْرِ عُقُولِهِمْ _ امام صادق(ع) فرمودند:پيامبر اكرم(ع) هرگز به كنه و تمام عقل خود با مردم سخن نگفتند و فرمودند: ما پيامبران فرمان داريم كه با مردم به اندازهٴ عقل آنان سخن بگوييم. المحاسن برقي:١/١٩٥ ب١ ح١٧- ... قال رسول اللّه(ع): إِنّا مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ نُكَلِّمُ النّاسَ عَلٰى قَدْرِ عُقُولِهِمْ. الأمالي صدوق:٤١٨ مجلس٦٥ از امام صادق(ع) مانند الكافي. تحف العقول:٣٧- و قال(ع): إِنّا مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ أُمِرْنا أَنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلٰى قَدْرِ عُقُولِهِمْ. عوالي الّلآلي:٢/١٠٣ المسلك٤ ح٢٨٤ و ج٤/١٢٥ الجملة٢ ح٢١٣- قال(ع): أُمِرْنا مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ أَنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلٰى قَدْرِ عُقُولِهِم. مشكاةالأنوار:٢٥١ الفصل٢ قال النّبيّ(ع): يا عَلِيُّ! إِذا تَقَرَّبَ الْعِبادُ إِليٰ خالِقِهِمْ بِالْبِرِّ فَتَقَرَّبْ إِلَيْهِ بِالْعَقْلِ تَسْبِقْهُمْ، إِنّا مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ نُكَلِّمُ النّاسَ عَلٰى قَدْرِ عُقُولِهِمْ _ رسول الله(ع) فرمودند: اي علي! هنگامي كه مردم به وسيلهٴ نيكي ها به آفريدگارشان تقرّب مي جويند، تو با عقل به او تقرّب بجوي (كه در اين صورت) از آنان پيشي خواهي گرفت. همانا ما پيامبران، با مردم به اندازهٴ (ظرفيّت) عقل آنان سخن مي گوييم. بحارالأنوار:١/٨٥ ح٧ از الأمالي صدوق و ج١/١٠٦ ب٣ ح٤ و ج٢/٢٤٢ ب٢٩ ح٣٥ از المحاسن و ج١٦/٢٨٠ ح١٢٢ از الكافي. مستدرك الوسائل: ١١/٢٠٨ ب٨ ح١٢٧٥٩- ١٩ از المحاسن. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد:١٨/١٨٦ عن الرّسول(ع) مرفوعاً: إِنّا مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ نُكَلِّمُ النّاسَ عَلٰى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.

ص:13

مخاطب بيان شده و همگي در يك سطح نيستند. از سوي ديگر، اهل بيت(ع) بارها فرموده اند: «كلام ما هفتاد بطن دارد و...». پس به اندازه ي فهم آنان، برايشان از حقايق پرده برداري مي كردند و افراد به اندازهٴ درك خود، برداشت كرده اند.

ج: اهل بيت(ع) بنابر دلايلي از بيان بسياري دانسته ها اجتناب فرموده اند.

د: و نيز آنچه را به بعضي از اصحاب خاصّ خود فرموده اند، همان اصحاب، كسي كه توانايي حمل و درك آن مطالب را داشته باشد، نيافته اند و در نتيجه به

ص:14

نشر آن مطالب نپرداخته اند كه به دست ما نرسيده است.

ه_: و با وجود اينكه به آتش مغضوبين سوخته(1) و از مخزن و مهبط دانش هاي الهي محروم هستيم؛

امّا باز هم از ميراث غني و گران بهاي فرهنگ اهل بيت(ع) بهره مند هستيم و اميد است با ايمان و خلوص، تسليم آن حضرات، سوار بر كشتي هاي نجات الهي شويم تا به مهالك اعتقادي و... دچار نشويم.(2)


1- محدّث جليل القدر محمّد بن يعقوب كليني در كتاب شريف الكافي:١/٣٤٣ باب في الغيبة... ح٣١- به سند خود از محمّد بن الفرج نقل مي كند كه او گفت: امام جواد(ع) برايم نوشتند: إِذَا غَضِبَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالٰى عَلٰى خَلْقِهِ نَحّانا عَنْ جِوارِهِمْ _ هرگاه خداوند تبارك و تعالي بر آفريدگان خود غضب نمايد، ما را از هم جواريِ آنان دور مي كند.
2- حديث سفينه در كتاب هاي خاصّه و عامّه به تواتر بلكه مزيد بر آن، آمده است و ما به ذكر يك طريق آن اكتفا مي كنيم: بحارالأنوار:٣٦/٢٥٤ ب١٤ ح٧٠ از إكمال الدّين و إتمام النّعمة، شيخ صدوق به سندش از امام رضا(ع) از پدران گرامي شان(ع) از رسول الله(ع) نقل كرده اند كه فرمودند: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِديني، وَ يَرْكَبَ سَفينَةَ النَّجاةِ بَعْدي، فَلْيَقْتَدِ بِعَلِيِّ بْنِ أَبي طالِبٍ، وَ لْيُعادِ عَدُوَّهُ، وَ لْيُوالِ وَلِيَّهُ، فَإِنَّهُ وَصِيّي وَ خَليفَتي، عَلٰى أُمَّتي في حَياتي وَ بَعْدَ وَفاتي، وَ هُوَ إِمامُ كُلِّ مُسْلِمٍ، وَ أَميرُ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدي، قَوْلُهُ قَوْلي، وَ أَمْرُهُ أَمْري، وَ نَهْيُهُ نَهْيي، وَ تابِعُهُ تابِعي، وَ ناصِرُهُ ناصِري، وَ خاذِلُهُ خاذِلي. ثُمَّ قالَ(ع): مَنْ فارَقَ عَلِيّاً بَعْدي لَمْ يَرَني، وَ لَمْ أَرَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَ مَنْ خالَفَ عَلِيّاً حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ، وَ جَعَلَ مَأْواهُ النّارَ، وَ مَنْ خَذَلَ عَلِيّاً خَذَلَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْعَرْضِ عَلَيْهِ، وَ مَنْ نَصَرَ عَلِيّاً نَصَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ يَلْقاهُ، وَ لَقَّنَهُ حُجَّتَهُ عِنْدَ الْمُساءَلَةِ. ثُمَّ قالَ(ع): الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمامَا أُمَّتي بَعْدَ أَبيهِما، وَ سَيِّدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، أُمُّهُما سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمينَ، وَ أَبُوهُما سَيِّدُ الْوَصِيّينَ، وَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ، تاسِعُهُمُ الْقائِمُ مِنْ وُلْدي. طاعَتُهُمْ طاعَتي، وَ مَعْصِيَتُهُمْ مَعْصِيَتي، إِلَى اللَّهِ أَشْكُو الْمُنْكِرينَ لِفَضْلِهِمْ، وَ الْمُسْتَنْقِصينَ لِحُرْمَتِهِمْ بَعْدي، وَ كَفٰى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ ناصِراً لِعِتْرَتي وَ أَئِمَّةِ أُمَّتي، وَ مُنْتَقِماً مِنَ الْجاحِدينَ لِحَقِّهِمْ *وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ* _ هركس دوست دارد به دين (ابلاغ شده از جانب خدا توسّط) من تمسّك جويد و پس از من سوار كشتي نجات شود،بايد به عليّ بن _ ابي طالب اقتدا كند و دشمن او را دشمن دارد و دوست دار او را دوست بدارد؛ زيرا او جانشينم و خليفه ام بر امّتم مي باشد، در دوران زندگي ام و پس از وفاتم. اوست امام هر مسلمان و امير هر مؤمني پس از من. سخن او سخن من و دستور او دستور من است. نهي او نهي من است، فرمان بردار او فرمان بردار من، ياري گر او ياري گر من و واگزاركنندهٴ او واگزاركنندهٴ من است. سپس حضرت(ع) فرمود: هركس پس از من از علي جدا شود، روز قيامت مرا نبيند و من نيز او را نخواهم ديد و هركس با علي مخالفت كند، خداوند بهشت را بر او حرام كند و آتش را جايگاه او قرار دهد. هركس علي را واگزارد خدا در روز عرض حساب او را واگزارد، هركس علي را ياري كند خدا در آن روز كه ملاقاتش كند (قيامت) او را ياري كند و هنگام سؤال و جواب حجّت خود را به او تلقين نمايد. سپس حضرت(ع) فرمودند: حسن و حسين پس از پدرشان، دو امام امّت و دو سيّد جوانان اهل بهشت هستند. مادرشان سيّدهٴ زنان اهل دو عالم است و پدرشان سرور اوصياء (جانشينان) است و نُه امام از فرزندان حسين باشند كه نهمين آنها قائم از اولاد من است. پيروي آنان پيروي من است و سرپيچي از (فرمان) آنان، سرپيچي از من است. نزد خدا از انكاركنندگان فضل (برتري) آنان و ضايع كنندگان حرمت آنها پس از خودم، شكايت مي كنم و خدا بس است كه ولي و ياري گر براي عترتم و ائمّهٴ امّتم باشد. و از انكار كنندگان حقّ آنها انتقام كشد «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ _ و آنان كه ظلم روا داشتند به زودي خواهند دانست به كدامين بازگشت گاه، بازمي گردند». (٢٦) سوره الشعراء: آيه٢٢٨.

ص:15

٧- نكتهٴ بسيار مهمّ ديگر درباره آيات قرآن و احاديث اهل بيت(ع) استفاده از علم «درايه» است. چنان چه فرموده اند: «وَ بِالدِّرايَاتِ لِلرِّوَاياتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلٰى (1).


1- بحارالأنوار:١/١٠٦ ب٣ ح٢ از معاني الأخبار به سندش از امام صادق(ع) از پدر گرامي خود امام باقر(ع) نقل مي كند كه فرمود: يا بُنَيَّ! اعْرِفْ مَنازِلَ الشّيعَةِ عَلٰى قَدْرِ رِوايَتِهِمْ، وَ مَعْرِفَتِهِمْ، فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرايَةُ لِلرِّوايَةِ، وَ بِالدِّراياتِ لِلرِّواياتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلٰى أَقْصٰى دَرَجاتِ الْإِيمانِ، إِنّي نَظَرْتُ في كِتابٍ لِعَلِيٍّ(ع) فَوَجَدْتُ فِي الْكِتابِ: أَنَّ قيمَةَ كُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُهُ، إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالٰى يُحاسِبُ النّاسَ عَلٰى قَدْرِ ما آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ في دارِ الدُّنْيا _ پسرم! مقام و منزلت شيعيان را با توجّه به اندازه نقل احاديث و شناختي كه (درباره مفاهيم و معارف حديثي) دارند، بشناس! چرا كه همانا معرفت، در حقيقت، همان درك آگاهانهٴ (علوم و مفاهيم) حديث است. و با همين درك آگاهانهٴ محتواي احاديث است كه مؤمن به بالاترين پايه هاي ايمان (شناخت اعتقادي و عملي) مي رسد. من در نامه اي از حضرت علي(ع) نظاره كردم. در آن نامه (اين مطلب را) يافتم: ارزش و ارج هركس معرفت اوست. همانا خداوند تبارك و تعالي مردم را با توجّه به ميزان خردي كه در دار دنيا به ايشان ارزاني داشته است، حساب رسي مي كند.

ص:16

أَقْصَى دَرَجاتِ الْإِيمان»

٨- همچنين پيش از برّرسي محتوايي احاديث، بايد از حيث اعتبار منبع آن اطمينان يافت، سپس سند آن را برّرسي كرد و در آخر به درايت حديث پرداخت.

واضح است كه برداشت هاي صورت گرفته، با رعايت اين موارد هشت گانه نبوده است. ضمن اينكه در بيشتر موارد ترجمه ي متون به غلط آورده شده است. اين در حالي است كه در رابطه با ترجمه متون ديني:

٩- بايستي تحقيق تخصّصي بر روي تك تك واژه هاي وارد شده در آيات و روايات (از جمله: تاب علي، غفر، موارد شرطي و...) صورت پذيرد؛ زيرا در زبان هاي مختلف به خصوص در لغت عرب، يك واژه به تنهايي معنايي دارد ولي اگر همراه با يك حرف ديگر بيايد، معناي ديگري پيدا مي كند.

ص:17

١٠- همچنين بايد دقّت كرد كه لغات استفاده شده در قرآن و احاديث، در چه مواردي به كار برده شده اند. چرا كه گاهي واژه ها در لغت عرب معنايي خاص و

در اصطلاح اسلام در قرآن و احاديث، براي معنايي ديگر به كار برده مي شوند. به عنوان مثال كلمه ي «صلاة» در لغت عرب به معناي دعا و در اصطلاح قرآن و احاديث به معناي «نماز» به كار برده مي شود.

جبر؟؟؟

بيان

اشاره

ص:18

ص:19

ص:20

پيش از آغاز بايد از اصولي بسيار بديهي سخن بگوييم. اصولي كه بدون در نظر داشتن آن ها، به معناي آيات و روايات مطرح شده در اين بخش، دست نخواهيم يافت. اصولي كه در ضرورت آنها مناقشه اي نيست امّا بايد به خوبي درك شوند تا باوري داشته باشيم كه در آن عدل، حكمت، تدبير يا علم خدا را انكار نكنيم و مخلوقات را مجبور يا مختار مطلق نبينيم.

الف: تعريف اختيار: واژهٴ «اختيار» از ريشهٴ «خير» و به معناي برگزيدن مي باشد. «مخيّر» اسم مفعول و به معناي كسي است كه به او اختيار داده شده است. عمل اختياري نيز عملي است كه با رضايت نفس و بدون الزام يا اجبار انجام شود.

با توجّه به تعريف اختيار، آيا مي توان گفت خداوند انسان ها را آفريده و آنان را رها كرده است تا هر كاري كه مي خواهند انجام دهند و هرگز در قبال كارهايشان، مسئول نخواهند بود؟ به اين آيات توجّه فرماييد:

«فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ _ قطعاً از كساني كه (پيامبران را) به سوي آنان فرستاديم، خواهيم پرسيد و قطعاً پيامبران را مورد بازخواست قرار خواهيم داد»(1). «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ _ به پروردگارت سوگند! قطعاً تمامي آنها را مورد بازخواست قرار خواهيم داد * درباره كارهايي كه انجام دادند».(2) «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ كُلُّ أُول_ٰئِكَ كانَ عَنْهُ


1- (٧) سوره الأعراف: آيه٧.
2- (١٥) سوره الحجر: آيات٩٣-٩٤.

ص:21

مَسْؤولاً _ به راستي كه گوش و چشم و قلب (انديشه ها و باورها)، (انسان) دربارهٴ تمام آنها، مورد بازخواست خواهد بود»(1).

مي بينيم كه در اين آيات، به صراحت از بازخواست انسان ها سخن به ميان آمده است. آيهٴ نخست بيان گر اين است كه تمامي امّت ها بايد در ازاي ارسال رسل و انزال كتب، پاسخ گو باشند و اين تدبير حكيمانهٴ خداوند براي نشان دادن راه هدايت به بشر است. در سوّمين آيه نيز تأكيد شده است كه تك تك اعضاي انسان، به طور ويژه بازخواست خواهند شد و انسان در ازاي تمام تكاليفي كه براي او مقرّر شده است، مسئول خواهد بود.

به اين آيات نيز توجّه كنيد: «أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّارِ_ يا اينكه ما كساني را كه ايمان آوردند و كارهاي نيك انجام دادند، مانند گناه كاران در زمين قرار مي دهيم؟ يا پرهيزكاران را چون كساني قرار مي دهيم كه پيوسته بدكرداري و اعمال منافي عفّت انجام مي دهند؟»(2) «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ * ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ _ آيا ما مسلمانان را چون گناه كاران قرار مي دهيم؟ * شما را چه مي شود؟ چگونه حكم مي كنيد؟»(3) «أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّ_يِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ _ آيا گناه كاران گمان مي كنند كه ما آنان را چون كساني قرار مي دهيم كه ايمان آوردند و كارهاي


1- (١٧) سوره الأسراء: آيه٣٧.
2- (٣٨) سوره ص: آيه٢٩.
3- (٦٨) سوره القلم: آيات٣٦-٣٧.

ص:22

شايسته انجام دادند؟ كه زندگي و مرگ آنان، يكسان باشد؟ چه بد حكم مي كنند».(1)

استفاده از استفهام انكاري در اين آيات، نشان از بديهي بودن اين تفاوت ها دارد، يعني انسان ها هرگز به حال خود رها نشده اند تا هر كاري كه مي خواهند انجام دهند و سپس دربارهٴ كردارشان بازخواست نشوند.

و بديهي است كه بازخواست، هنگامي معنا پيدا مي كند كه فرد در انجام كارهايش، مختار باشد و به همين دليل است كه اعمال هركس، تنها به خودش نسبت داده مي شود و اوست كه براي انجام آن، مؤاخذه خواهد شد.

ب: تعريف اجبار: واژهٴ «اجبار» از ريشهٴ «جبر» و به معناي اصلاح شيء با نوعي قهر است. جبّار در انسان صفت ذمّ و به معناي ظالم و تحميل كنندهٴ ارادهٴ خود بر ديگرى به ناحق است و در خدا صفت مدح و از اسماء حسنى به معناي مصلح و ترميم كننده اي است كه بر اصلاح تواناست. همچنين به معناى مقتدرى است كه مشيّت او در عالم جاري است ولي ظلم در آن راه ندارد. «مجبور» اسم مفعول و به معناي كسي است كه بدون داشتن اختيار، ملزم به انجام كاري شود. عمل اجباري نيز عملي است كه اختياري در انجام آن نباشد.

با در نظر داشتن واژهٴ «اجبار» و معناي آن، به اين آيات توجّه كنيد: «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلاً_ همانا اين (قرآن) تذكره اي است، هركس خواست به سوي پروردگارش راهي در پيش گرفت».(2) «إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا


1- (٤٥) سوره الجاثيه: آيه٢٢.
2- (٧٣) سوره المزمل: آيه٢٠، (٧٦) سوره الإنسان: آيه٣٠.

ص:23

شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً _ همانا ما او را به راه (راست) هدايت كرديم، خواه سپاس گزار باشد (و پيروي كند) خواه ناسپاس باشد (و گمراهي جويد)».(1)

همچنين اين آيات: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ _ و بگو حق از جانب پروردگارتان است. پس هركس خواهد ايمان آورد و هركس خواهد، كفر ورزد»(2). «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلٰى رَبِّهِ سَبيلاً _ بگو: من بر رسالت، از شما پاداشي نمي خواهم جز اينكه هركس خواهد، به سوي پروردگارش راهي جويد»(3). و آياتي ديگر.

مي بينيم كه خداوند به صراحت اعلام مي دارد كه هيچ كس دربارهٴ كارهايي كه انجام مي دهد مجبور نبوده و خودِ اوست كه راهش را برمي گزيند و با اختيار آن را مي پيمايد و به همين دليل است كه همه در قبال كردارشان، مسئول هستند. به امام صادق(ع) عرض شد: قربانت شوم! خدا بندگان را بر انجام دادن گناهان مجبور كرده است؟ فرمود: اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْمَعاصي ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْها _ خدا دادگرتر از آن است كه ايشان را به انجام دادن گناهان مجبور كند، سپس آنان را به خاطر انجام آن گناهان عذاب نمايد... .(4) يعني اصل بازخواست و نيز تعيين ثواب و عقاب، با وجود اختيار معنا مي يابد و اين اقتضاي عدل خداوند است.

ج: امر بين الامرين چيست؟ دانستيم كه انسان مجبور نيست و مختار است،


1- (٧٦) سوره الإنسان: آيه٤.
2- (١٨) سوره الكهف: آيه٣٠.
3- (٢٥) سوره الفرقان: آيه٥٨.
4- الكافي:١/١٥٩ ح١١.

ص:24

برمي گزيند و نتيجهٴ كردار خود را خواهد ديد. امّا نقش خدا در اين بين چيست؟ آيا خداوند در اين بين، هيچ نقشي ندارد؟ قضا و قدر الهي، چه جايگاهي دارد؟

مي دانيم كه براي برگزاري يك آزمون، بايد گزينه هاي درست و نادرست، روش شناسايي و توانايي انتخاب هريك از گزينه ها، در اختيار آزمون شوندگان قرار گيرد، تا بشناسند و انتخاب كنند و سرانجام نتيجهٴ انتخاب خود را ببينند.

ارادهٴ الهي چنين بود كه دنيا سراي آزمون باشد و مخلوقات آزمون شوندگان. تمام شرايط براي برگزاري يك آزمون سالم، فراهم شده است و مخلوقات مختار هستند هر راهي را كه مي خواهند برگزينند و در پايان، نتيجهٴ تشخيص و انتخاب خويش را ببينند. در واقع خداوند، نقش برگزاركنندهٴ آزمون را دارد و معناي امر بين الأمرين همين است.

در اين بين، نقش اراده و مشيّت الهي، چيست؟ امام رضا(ع) در پاسخ به اين پرسش كه آيا خداوند در اين بين، هيچ اراده و مشيّتي ندارد، فرمودند: أَمَّا الطّاعاتُ فَإِرادَةُ اللَّهِ، وَ مَشِيَّتُهُ فيهَا الْأَمْرُ بِها، وَ الرِّضا لَها، وَ الْمُعاوَنَةُ عَلَيْها _ اراده و مشيّت خداوند دربارهٴ پيروي از فرمان هاي او، اين است كه به انجام آن دستور دهد، راضي شود و بر انجام آن، ياري كند.

وَ إِرادَتُهُ وَ مَشِيَّتُهُ فِي الْمَعاصي النَّهْيُ عَنْها، وَ السَّخَطُ لَها، (وَ الْعُقُوبَةُ عَلَيْها)، وَ الْخِذْلانُ عَلَيْها_ و اراده و مشيّت خداوند دربارهٴ سرپيچي از فرمان هاي او، اين است كه از انجام آن بازدارد و براي انجام آن سخط كند (و عقوبت كند) و ياري نكند. راوي گويد: عرض كردم: آيا خداوند در اين مورد (پيروي يا سرپيچي از فرمان هايش)، قضا دارد؟ فرمود: بله هيچ كار خوب يا بدي نيست كه بندگان انجام

ص:25

دهند مگر اينكه خداوند دربارهٴ آن قضا دارد. راوي گويد: عرض كردم: معناي اين «قضا» چيست؟ فرمود: الْحُكْمُ عَلَيْهِمْ بِما يَسْتَحِقُّونَهُ عَلٰى أَفْعالِهِمْ مِنَ الثَّوابِ وَ الْعِقابِ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة _ (معناي اين قضا، اين است كه) خداوند حكم مي كند آن پاداش و كيفري كه در دنيا و آخرت به خاطر كارهايشان، سزاوار آن هستند، به ايشان داده شود.(1)

در پايان، كلامي را از امير كلام مي آوريم: اميرالمؤمنين(ع) پس از بازگشت از جنگ صفّين در كوفه نشسته بودند كه پيرمردى آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و عرض كرد: اى اميرمؤمنان، آيا رفتن ما به جنگ با اهل شام براساس قضا و قدر الهي بود؟ حضرت فرمود: آرى اى پيرمرد. از هيچ تپّه اي بالا نرفتيد و به هيچ درّه اى سرازير نشديد مگر به قضا و قدر خدا. پيرمرد گفت: اى اميرمؤمنان! رنجى كه در اين راه بردم، به حساب خدا گزارم (يعنى چون رفتن من به قضا و قدر الهي بوده است پس اجرى نخواهم داشت). حضرت فرمود: ساكت باش اى پيرمرد. به خدا سوگند! خداوند براي رفتن به آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا پاداشي بزرگ به شما داده است. شما در هيچ كدام از اين حالت هايتان، مجبور و ناچار نبوديد.

پيرمرد گفت: چگونه مى شود كه ما در هيچ يك از اين حالات مجبور و ناچار نباشيم حال آنكه رفتن و حركت و بازگشت ما به قضا و قدر خدا باشد؟ حضرت به او فرمود: وَ تَظُنُّ أَنَّهُ كانَ قَضاءً حَتْماً وَ قَدَراً لازِماً، إِنَّهُ لَوْ كانَ كَذٰلِكَ لَبَطَلَ الثَّوابُ


1- الإحتجاج على أهل اللجاج:2/414، روضة الواعظين:١/٣٨، عيون أخبار الرّضا(ع): ١/١٢٤ ب١١ ح١٧.

ص:26

وَ الْعِقابُ، وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ وَ الزَّجْرُ مِنَ اللَّه، وَ سَقَطَ مَعْنَى الْوَعْدِ وَ الْوَعيدِ، فَلَمْ تَكُنْ لائِمَةٌ لِلْمُذْنِبِ، وَ لا مَحْمَدَةٌ لِلْمُحْسِنِ، وَ لَكانَ الْمُذْنِبُ أَوْلٰى بِالْإِحْسانِ مِنَ الْمُحْسِنِ، وَ لَكانَ الْمُحْسِنُ أَوْلٰى بِالْعُقُوبَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ، تِلْكَ مَقالَةُ إِخْوانِ عَبَدَةِ الْأَوْثانِ، وَ خُصَماءِ الرَّحْمانِ، وَ حِزْبِ الشَّيْطانِ، وَ قَدَرِيَّةِ هٰذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِها، إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالٰى كَلَّفَ تَخْييراً، وَ نَهٰى تَحْذيراً، وَ أَعْطٰى عَلَى الْقَليلِ كَثيراً، وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً، وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً، وَ لَمْ يُمَلِّكْ مُفَوِّضاً، وَ لَمْ يَخْلُقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً، وَ لَمْ يَبْعَثِ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ عَبَثاً، ذٰلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ (1)_ تو گمان مى كنى كه قضاي خدا بر بنده حتمي و قدر او بايسته است و از بنده سلب اختيار مى كند؟ اگر چنين بود، ثواب و عقاب و امر و نهى و بازداشت خدا بيهوده بود و وعدهٴ پاداش و وعيد كيفر لغو مي شد. نه گناه كار سزاوار سرزنش بود و نه نيكوكار شايستهٴ ستايش. بلكه در اين صورت، گناه كار نسبت به نيكوكار، به احسان سزاوارتر است و نيكوكار نسبت به گناه كار، به عقوبت سزاوارتر است. (زيرا گناه كار، تنها به خواست خدا، به آلودگي گناه دچار شده است در حالي كه اين رنج بر نيكوكار بار نشده، بنابراين آن كسي كه رنج كشيده است، به ستايش شايسته تر است).

اين سخن، گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خداى رحمان، باور حزب شيطان و قدريّه و مجوس اين امّت است. همانا خداوند تبارك و تعالى تكليف را با اختيار قرينه و همراه ساخته است (نه با اجبار) و براى بيم دادن (از نافرماني خدا و عذاب جهنّم)، نهى فرموده است (كه اگر مختار نبودند، بيم دادن و عذاب كردن، بي معنا بود) و براي انجام اندك كار نيكويي، ثواب بسيار عطا فرموده


1- الكافي:1/١٥٥ باب الجبر و القدر و الامر بين الامرين ح1.

ص:27

است (اصل تعيين ثواب، تنها در صورت مختار بودن، معنادار است و اينكه خداوند، در برابر اندك خوبي، پاداش بسيار مي دهد، تشويق بندگان به فرمان برداري و نشان دهندهٴ لطف اوست).

نافرمانى از او، چيرگى بر او نبوده و فرمان بردارى از وى، به زور و اكراه نيست. مالكيّت را به يكباره به مردم واگذار نكرده است و آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، بيهوده نيافريده و پيغمبران مژده دهنده و بيم دهنده را بي جهت مبعوث نكرده است. آن سخن، گمان كافران است و واى بر كساني كه (نسبت به باور صحيح) كافر شدند از آتش دوزخ.(1)

اكنون، با در نظر داشتن تمام اصولي كه بايد به آن معتقد و ملتزم باشيم، به سراغ برّرسي پرسش ها مي رويم.

بخش يكم: برداشت جبر از برخي آيات قرآني

اشاره

1- الاحتجاج:١/٢٠٨، عنه بحارالأنوار:٥/٩٥ ب٣ ح١٩، ر.ك: نهج البلاغة:٤٨١ كلامه٧٨، عنه البحار:٥/١٢٦ ب٣ ح٧٨، روضةالواعظين:١/٤٠، الفصول المختارة:٧٠، متشابه القرآن: ١/١٩٧.

ص:28

پرسش ها

بعضي آيات و روايات هستند كه صراحتاً مسئله جبر را مطرح مي كنند كه بدين قراراند.

پرسش يكم:وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ

*وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً*.(1)

چرا خدا به شيطان دستور مي دهد در نطفه شريك شود و بچّه اي كه به دنيا نيامده مظلوم واقع مي شود چون شرك شيطان متولّد مي شود و در اصول كافي است: بچه شرك شيطان، زنا و غيبت و گناهان را دوست دارد و انجام مي دهد و لذا گناهاني هم كه مي كند مطابق شرك شيطان با او است و نبايد مؤاخذه شود و جهنّم برود.

پاسخ

نتيجه گيري انجام شده، بر مبناي حديثي است كه پرسش گر از كتاب شريف الكافي نقل كرده است. امّا اين حديث نه در كافي شريف آورده شده و نه چنين مضموني دارد، بلكه در برخي از معتبرترين و مهم ترين كتاب هاي فقهي و حديثي شيعه، از امام صادق(ع) چنين آمده است:... مَنْ شَغَفَ (شَعَفَ) بِمَحَبَّةِ الْحَرامِ، وَ شَهْوَةِ الزِّنا، فَهُوَ شِرْكُ شَيْطانٍ(2)... _ ... كسى كه سخت شيفتهٴ انجام گناهان و اعمال منافي عفّت باشد، شرك شيطان است... .


1- (١٧) سوره الإسراء: آيه ٦٥.
2- من لايحضره الفقيه:٤/٤١٧ ح5909، الخصال:١/٢١٦ ح٤٠، معاني الأخبار:٤٠٠ باب النّوادر ح60، روضةالواعظين:٢/٤٦٢، الاختصاص:٢١٩ بعضه.

ص:29

با وجود اينكه تمايل به انجام گناه را نمي توان تعبير به اجبار كرد امّا پرسش گر از كلام امام برداشت كرده است كه شيفتگي به گناه در فرد شرك شيطان، موجب سلب اختيار و اجبار به گناه مي شود. امّا چنان چه مي بينيم، فقرهٴ

«و انجام مي دهد» در حديث نيامده است و در واقع پرسش گر، برداشت خود را به امام نسبت داده است. آنچه در اين بين به آن توجّه نشده است، وظيفهٴ ما در قبال فرمايشات معصومين است كه بايد متن فرمايش معصوم را با دقّت بسيار بخوانيم و نهايت تلاش خود را به كار گيريم تا به مقصود امام پي ببريم. برداشت نخست، الزاماً مقصود گوينده نيست و مخاطب به جاي اينكه تبادر ذهن خود را به گوينده نسبت دهد، بايد تلاش كند مقصود را بيابد. ضمن اينكه نسبت دادن برداشت هاي شخصي به امام، به معناي تحريف فرمايش معصوم بوده و هيچ توجيهي ندارد. فتأمّل.

امّا دربارهٴ شرك شيطان: شرك شيطان و چيستي و چرايي آن، از موضوعات مهم و بسيار گسترده اي است كه مجال بسياري براي سخن دارد. ولي از آنجا كه ناگزير از بيان كوتاه هستيم، به ذكر مختصري دربارهٴ آن مي پردازيم و به شما خوانندهٴ گرامي توصيه مي كنيم تا پايان اين سخن را با حوصلهٴ تمام مطالعه بفرماييد تا پرسشي بي پاسخ نماند.

شرك شيطان

١) معناي شرك شيطان چيست؟ آشكار است كه اين عبارت بر دخالت شيطان، دلالت دارد. امام صادق(ع)، دربارهٴ شراكت شيطان در مال، فرمودند: هر مال

ص:30

حرامي، شرك شيطان است.(1)و دربارهٴ شراكت او در اولاد فرمودند: چنان چه مرد (هنگامي كه نزد همسرش مي رود) نام خدا را ببرد، شيطان از او دور مي شود امّا

اگر چنين نكند، شيطان داخل شده و در عمل با او شريك مي شود در حالي كه نطفه يكي است (شيطان در نطفهٴ فرزند، شريك است)(2). همچنين فرموده اند: چون مردي زنا كند، شيطان داخل شده و با او همراه مي شود و نطفه از هر دوي آنهاست كه فرزند از آن به وجود مي آيد و شرك شيطان مي شود.(3) البته در برخي ديگر از بيانات اهل بيت(ع)آمده است كه چون شيطان در نطفه شريك شود، ممكن است فرزند از يكي از آن دو نطفه آفريده شود و ممكن است از هر دوي آنها به وجود آيد.(4)

٢) ماجراي دستور به شيطان براي شراكت در اموال و اولاد، چيست؟ به چندين آيهٴ پيش بازمي گرديم: «و چون به فرشتگان گفتيم: براي آدم سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس. گفت: آيا براي كسي سجده كنم كه او را از گِل آفريدي؟ * گفت: آيا اين همان است كه (او را) بر من برتري دادي؟ اگر مرا تا روز قيامت


1- تفسيرالعياشي:٢/٣٠٠ ح١٠٨، عنه بحارالأنوار:١٠٠/٢٩٤ ب٨ ح٤٨ و تفسيرالعياشي: ٢/٢٩٩ ح١٠٢، عنه بحارالأنوار:١٠١/١٣٦ ب٨ ح٥ و ج٥٧/٣٤٢ ب٤١ ح٢٥.
2- الكافي:٥/٥٠١ باب القول عند دخول الرجل بأهله... ح٣ از امام باقر عليه السّلام.
3- ثواب الأعمال:٢٦٣، المحاسن:١/١٠٧ ح٩٥. ر.ك: تفسيرالعياشي:٢/٢٩٩ ح١٠٤ و ج٢/٢٩٩ ح١٠٢ و ج٢/٣٠٠ ح١٠٨.
4- الكافي:٥/٥٠٣ باب القول عند الباه و... ح٦،تفسيرالعياشي:٢/٣٠٠ ح١٠٨، عوالي اللآلي: ٣/٣٠٦ ح١١٧.

ص:31

مهلت دهي، به يقين فرزندان او جز اندكي را افسار مي زنم (كنايه از اينكه بر آنان چيره مي شوم). * (خداوند) فرمود: برو، از ميان آنان هركس به دنبال تو روان شد، همانا (عذاب) جهنّم سزاي شماست، سزايي تمام * و از ميان آنان هركس را مي تواني با صدايت (به سوي گناه) برانگيز و با سواران و پيادگان خود، بر آنان بتاز، و با آنان در دارايي ها و فرزندان شريك شو و به آنان وعده بده. همانا شيطان جز براي فريب، آنان را وعده نمي دهد * همانا بندگان (راستين) من، تو هرگز بر آنان چيرگي نداري و به راستي كه پروردگارت براي نگاه باني و كارسازي، كافي است».

چنان چه مي بينيم، فرمان شراكت در اموال و اولاد، مقيّد است. خداوند به شيطان دستور مي دهد كه از ميان بني آدم «هركس را مي تواند» چنين و چنان كند، در حالي كه اگر شيطان مي توانست بر تمام بني آدم چيره شود، اين قيد بي معنا بود. به بيان ديگر، وجود اين قيد، به معناي محدوديّت توانايي ابليس براي سلطه بر بني آدم است. به اين آيات دقّت كنيد: *إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون * إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ _ به راستي كه شيطان هرگز بر كساني كه ايمان آورده و هماره بر پروردگارشان توكّل مي كنند، هيچ چيرگي ندارد * همانا چيرگي او بر كساني است كه او را سرپرست گرفته و پيروي مي كنند و به وسيلهٴ او مشرك مي شوند*(1) و آيات بسيار ديگري كه بر اين معنا دلالت دارد. بنابراين شيطان نمي تواند بر تمام


1- (١٦) سوره النحل: آيه١٠٠.

ص:32

بني آدم استيلاء يافته و در اموال و اولاد همهٴ آنان شريك شود.

٣) چرا قانون شرك شيطان وضع شد و موضع آن كجاست؟ بنابر آيات و احاديث، بني آدم، پيش از ورود به عالم دنيا در عالم هاي «ذر»، «اشباح» و «اظلّه» بوده اند. خداوند در هر كدام از اين عالم ها، تمام فرزندان حضرت آدم را از پشت ايشان خارج ساخت، وسيلهٴ دريافت پيام و اختيار براي گزينش را به آنان داد و سپس معارف را به آنان عرضه نمود. آنجا بود كه هركس، راه خويش را برگزيد، بر رهروي آن، پيمان بست و اين چنين جايگاه و سرنوشت خود را تعيين كرد.

هم چنان كه پيامبر اكرم(ع) نخستين كسي بودند كه دعوت حق را لبّيك گفتند و به جهت پيشي جستن بر سايرين، سرور تمام مخلوقات قرار گرفتند. به همين ترتيب، خداوند به شيطان فرمان داد كه در نطفهٴ كساني كه او را به سرپرستي برگزيدند و از پذيرش حق روگردان شدند، شراكت كند و اين فرمان، تنها دربارهٴ آنان صادر شد.

بنابراين ملاك توانايي شيطان براي شراكت در نطفه، گزينشي است كه انسان در آن عالم ها انجام داده است و چنان چه آنجا پيرو شيطان شده باشد، خداوند فقط و فقط در ازاي انتخاب او، به شيطان توانايي و فرمان شراكت در نطفهٴ او را داده است و چنان چه از پيروان حق باشد، فرمان شرك شيطان دربارهٴ او صادر نشده و شيطان هرگز توانايي شراكت در نطفهٴ او را نخواهد داشت.

٤) آزمون حق چه بود؟ راه هايي كه در برابر بني آدم قرار گرفت، چه بود؟ پيمان ها بر چه چيزي ستانده شد؟ آيات و احاديث بسياري وجود دارد كه به بيان جزئيّات عالم هاي پيش از دنيا، مي پردازد. به اين آيه توجّه كنيد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ

ص:33

مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ _ و به ياد آور زماني را كه پروردگارت از بني آدم از پشت آنان، از فرزندان آنان پيمان گرفت و ايشان را بر خودشان گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بله گواهي داديم (كه چنين است). (تا اينكه) روز قيامت نگوييد از اين (گواهي و پيمان) ناآگاه بوديم»(1). اهل بيت عليهم السّلام نيز تصريح فرموده اند كه اين پيمان، بر ربوبيّت خداوند، نبوّت پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و ولايت اميرالمؤمنين علي(ع) بسته شده است.(2)

در اين آيات نيز دربارهٴ ميثاق سخن رفته است: «أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمٰى إِنّما يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبابُ * الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاق * وَ الَّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ _ آيا آن كس كه مي داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل مي شود، حق است مانند كسي است كه نسبت به اين حقيقت، كور (دل) و نابيناست، همانا تنها خردمندان متذكّر مي شوند * كساني كه به عهد خداوند وفا مي كنند و پيمان نمي شكنند * و كساني كه نسبت به آنچه خداوند امر به پيوند آن داده است، مي پيوندند و در برابر پروردگارشان خاشع هستند و از سختي و شدّت حساب، هراسان هستند».(3)


1- (٧) سوره الأعراف: آيه١٧٣.
2- الكافي:١/١٣٢باب العرش و الكرسي... ح7 و ج1/412 باب نادر... ح42 و... .
3- (13) سوره الرعد: آيات ٢٠-٢٢.

ص:34

امام باقر(ع) (دربارهٴ آن كس كه به حق بودن وحي ايمان دارد) فرمودند: مقصود عليّ بن ابي طالب(ع) است و مقصود از كوردل در اين آيه، دشمن حضرت است و خردمندان، شيعيان حضرت هستند كه به اين كلام خداوند تعالي توصيف شده اند: «آنان كه به عهد خداوند وفا مي كنند و پيمان را نمي شكنند» (پيماني) كه بر ولايت، در عالم ذر و روز غدير، از آنان ستانده شد. سپس خداوند آنان را به وصفي ديگر توصيف كرده و فرموده است: «وَ الَّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ _ و كساني كه نسبت به آنچه خدا امر به پيوند آن داده است، مي پيوندند»(1) آن (چيزي كه خداوند امر به پيوند بدان داده است) رحم آل محمّد(ع) است كه خداوند به پيوند و دوستي آن فرمان داده است.(2)

همچنين ابوحمزه ثمالي از امام باقر(ع) نقل مي كند كه دربارهٴ اين آيه «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ _ خداوند براي شما، يُسر (آساني) را اراده فرموده است و براي شما عُسر (سختي) را اراده نكرده است»(3) فرمودند: مقصود از «يُسر» در اين آيه، امام علي(ع) هستند و مقصود از «عُسر»، فلاني و فلاني (ابوبكر و عمر) هستند. بنابراين هركس از فرزندان آدم باشد، در ولايت فلاني و فلاني (ابوبكر و عمر) وارد نمي شود.(4)


1- (13) سوره الرعد: آيه20.
2- تأويل الآيات الظاهرة:٢٣٨، بحارالأنوار:٢٤/٤٠١ ب٦٧ ح130 عن كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات إلي قوله: و يوم الغدير، باختلاف و ليس في كنز جامع الفوائد المطبوع.
3- (٢) سوره البقره: آيه١٨٦.
4- تفسيرالعياشي:١/٨٢ ح١٩١، عنه بحارالأنوار:٣٦/٩٩ ب٣٩ ح٤١. ر.ك: المناقب: ٣/١٠٣.

ص:35

يعني شراكت شيطان، تنها در نطفهٴ كساني صورت مي گيرد كه در عالم هاي «ذر»، «اشباح» و «اظلّه»، ولايت اميرالمؤمنين را نپذيرفته و شيطان را به سرپرستي گرفته اند. پس آزمون حق، ولايت اميرالمؤمنين (ع) بوده است.

در روايتي ديگر، جابر گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام دربارهٴ اين آيه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً _ و اگر آنان بر راه پايداري مي ورزيدند، هرآينه آب فراواني به آنان مي نوشانديم»(1) فرمودند: مقصود كساني هستند كه به قدر ناچيزي، سرپرستي شيطان را پذيرفتند و شرك شيطان در ايشان راه يافت. «پايداري بر راه» يعني پايداري بر ولايت، در اصل، در عالم اظلّة، آن زمان كه خداوند، پيمان فرزندان آدم را ستاند. «آب فراواني به آنان مي نوشانديم» يعني هرآينه سايه هاي آنان را در آب شيرين گوارا قرار مي داديم(2). بنابراين شيطان تنها در وجود كساني راه يافت كه در عالم «اظلّه»، در پذيرش ولايت اهل بيت(ع) سستي كردند و ولايت شيطان را پذيرفته و بدين ترتيب، شرك شيطان شدند. نتيجه اينكه آزمون حق، علاوه بر يگانگي خدا و نبوّت پيامبر(ع)، ولايت اهل بيت(ع) نيز بوده است.

٥) شيطان، سخن مي گويد: در روايات آمده است كه اميرالمؤمنين(ع) طيّ ماجراهايي، با شيطان مبارزه كرده و او را به زمين كوبيدند. در اين ميان، شيطان


1- (٧٢) سوره الجن:آيه١٧.
2- تفسيرالقمي:2/391 ب72، عنه مختصر بصائرالدرجات:168 و بحارالأنوار:5/234 ب10 ح9، تفسيرفرات الكوفي:509 ح509- 665، تفسير نور الثقلين:5/438 ح31.

ص:36

مواضع شراكت و عدم شراكت خويش را بيان مي كند. در روايات مبارزهٴ اميرالمؤمنين(ع) با شيطان، اين معاني، با الفاظ متفاوتي آمده است كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

شيطان به حضرت علي(ع) عرض كرد: به خدا سوگند! هيچ كس تو را دشمن نمي دارد جز اينكه نطفه من پيش از پدرش به رحم مادرش ريخته شود. من با دشمنانت در دارايي ها و فرزندهايشان شراكت داده شده ام(1) و اين همان سخن خداي عزّوجل در محكم كتابش است كه فرمود: *وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد... _ و با آنان در دارايي ها و فرزندان، شريك شو*. (2)

شيطان به اميرالمؤمنين(ع) چنين عرض مي كند: «فَوَ اللَّهِ مَا شَرِكْتُ أَحَداً أَحَبَّكَ فِي أُمِّهِ _ به خدا قسم! اي علي من در (انعقاد نطفهٴ) كسي كه تو را دوست بدارد، شريك نمي شوم»(3) . (4)


1- هنگامي كه خداوند فرمان و توانايي شراكت در اموال و اولاد دشمنان اهل بيت را به شيطان مي دهد (كه دليل آن بيان شد) در واقع به اين معنا است كه او را در نطفهٴ دشمنان اميرالمؤمنين(ع) شراكت داده است.
2- علل الشرائع:١/١٤٢ ب١٢٠ ح٧، بحارالأنوار:١٨/٨٨ ب٩ ح6 و ج٣٩/١٧٤ ب٨٣ ح١٦ و ج٢٧/١٥١ ب٥ ح٢٠ و ج٦٠/٢٣٦ ب٣ ح٨٠.
3- چون شيطان بداند كه چه كساني دشمنان اميرالمؤمنين(ع) هستند، مسلّما از شمار دوستان ايشان نيز آگاهي دارد (در پيش دلايل بيشتري عرضه خواهد شد) زيرا بدين جهت كه فرمان شراكت در اموال و اولاد، در حقّ آنان نبوده است، شيطان توانايي شراكت در نطفهٴ آنان را ندارد و خودِ او نيز _ چنان چه اذعان دارد _ از اين حقيقت مطّلع است.
4- المحاسن:٢/٣٣٢ ح٩٧، بحارالأنوار:١٨/٨٨ ب٩ ح٥ وج٣٩/١٦٦ ب٨٣ ح٥ وج٦٠/٢١٥ ب٣ ح٥٠ عن المحاسن.

ص:37

روزي اميرالمؤمنين(ع) شيطان را در صورت پيرمردي مي بينند و او را مي شناسند و به مبارزه طلبيده و به زمين مي زنند... چون براي سوّمين بار او را به زمين مي كوبند... شيطان به حضرت عرض مي كند: (اي علي! مرا نكُش و) از روي من برخيز تا تو را بشارت دهم. حضرت فرمودند: پذيرفتم در حالي كه از تو بيزارم و تو را لعنت مي كنم. عرض كرد: اي فرزند ابو طالب، به خدا سوگند! هيچ كس نيست كه تو را دشمن داشته باشد مگر اينكه در (نطفهٴ او در) رحم مادرش و دربارهٴ فرزندان و مال او، شريك مي شوم. سپس گفت: كتاب خدا را خوانده اي كه مي فرمايد: «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إلّا غُروراً _ و با آنان در اموال و اولاد شريك شو و آنان را وعده بده، شيطان جز به فريب و نيرنگ آنان را وعده نمي دهد».(1)

پيامبر(ع) به اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: ... همانا من بر او (ابليس) شرط هايي گرفته ام (او را ملزم به شروطي كرده ام) اينكه هيچ ستيزه جويي با تو دشمني نكند مگر اينكه در رحم مادر (در نطفهٴ) او شريك شود. و اين همان سخن خداوند تعالي است كه فرمود: «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ».(2)

ابليس به اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد: اي فرزند ابو طالب! مرا با تو چه كار


1- تفسيرفرات:١٤٧ ح147- 185، عنه بحارالأنوار:٦٠/٢٠٨ ب٣ ح٤٣، المناقب:٢/٢٤٨، عنه بحارالأنوار:٣٩/١٧٨ ب٨٣ ح٢١.
2- تفسيرفرات:٢٤٢ ح242- 328، از مخالفين: شواهدالتنزيل:١/٤٥١ ح478.

ص:38

است؟ رهايم كن كه به عزّت پروردگارم سوگند! با تو دشمني نمي كند مگر آن كسي كه در (رحم) مادرش (با نطفهٴ پدرش) شريك هستم. اميرالمؤمنين او را رها كردند و در اين باره آيهٴ «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ... إنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطان _ و با آنان در اموال و اولاد، شريك شو... همانا تو بر بندگان (پاك) من هيچ چيرگي و تسلّطي نداري» نازل شد كه مقصود از آنان (كساني كه

شيطان بر آنان چيرگي ندارد) شيعيان عليّ بن ابي طالب هستند.(1) در جايي ديگر عبارت اين چنين آمده است: مرا با تو چه كار است اي فرزند ابي طالب. به خدا سوگند هيچ كس تو را دشمن نمي دارد مگر اينكه من با پدرش (در نطفهٴ او) شريك هستم.(2)

در كتاب هاي مخالفين، در پايان همين ماجرا، ابليس چنين سخن مي گويد: اي علي! مرا رها كن تا تو را بشارت دهم زيرا من بر تو و شيعيان تو، هيچ چيرگي و تسلّطي ندارم. به خدا سوگند! هيچ كس با تو دشمني نمي كند مگر اينكه من (در نطفهٴ او) با پدرش شريك هستم، چنان چه در قرآن آمده است: «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ».(3) همچنين آمده است كه شيطان، به اميرالمؤمنين(ع) عرض


1- الفضائل:١٥٥.
2- بحارالأنوار:٣٩/١٧١ ب٨٣ ح١٠ از كشف اليقين از كتاب «الأربعين» ابن ابي الفارس.
3- المناقب:٢/٢٤٩ عنه بحارالأنوار:٣٩/١٧٩ ب٨٣ ح٢٢- تاريخ الخطيب و كتاب النطنزي: بإسنادهما عن ابن جريح، عن مجاهد، عن ابن عبّاس و بإسناد الخطيب عن الأعمش، عن أبي وائل، عن أبي عبد الله، عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام، و في إبانة الخركوشي بإسناده عن الضحّاك، عن ابن عبّاس و قد رواه القاضي أبو الحسن الأشناني عن إسحاق الأحمر و روى من أصحابنا جماعة منهم أبو جعفر بن بابويه في الإمتحان و لفظ الحديث للخرگوشي:... .

ص:39

كرد: هيچ كس با تو و فرزندانت دشمني نمي كند مگر اينكه من در رحم مادرش (با پدر او)، شراكت مي كنم. آيا خدا نفرموده است:«وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ».(1)

تمام اين نقل ها، در ذيل آيه اي آمده اند كه پرسش اصلي دربارهٴ آن مطرح شده بود. با اين وجود آيا ديگر جاي ترديدي باقيست؟

٦) چرا برخي، از شيطان پيروي كردند؟ شيطان با سرپيچي از فرمان پروردگار، در برابر حق جبهه گرفت و نظر خود را ملاك قرار داد: «من از او (آدم) بهتر هستم. مرا از آتش آفريدي و او را از گِل». چنين استدلالي، تنها مي تواند از تكبّر نشأت بگيرد. چنان چه خداوند مي فرمايد: «(از سجده كردن) امتناع كرد و تكبّر ورزيد و از جملهٴ كافران شد».

دربارهٴ پيروان او نيز به همين ترتيب است. آنان در عالم هاي پيش از دنيا، در برابر ارادهٴ خداوند، جبهه گيري كرده و تكبّر ورزيدند. و اين تنها به جهت عرض اندام در برابر اراده و فرمان خدا بود كه خداوند دربارهٴ چنين كساني مي فرمايد: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ * وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ _ و آن كس كه از ياد خداوند رحمان روي گرداند، براي او شيطاني قرار مي دهيم كه همواره هم نشين او باشد * و همانا آنان (شياطين) به يقين ايشان را از (پيروي) راه حق بازمي دارند در حالي كه


1- شواهدالتنزيل:١/٤٤٩ ح476.

ص:40

گمان مي كنند (به راه راست) هدايت يافته اند»(1). چنان چه اهل بيت(ع) فرموده اند: و شيطان، اعمال آنها (يعني روگرداني از ارادهٴ خداوند) را برايشان آراست و آنان را از راه حق، بازداشت در حالي كه (نسبت به حق بودن آن) آگاهي و بينش داشتند. همانا از اختيار خداوند، پيامبرش(ع) و اهل بيت(ع) روي تافتند و به اختيار خويش روي آوردند.(2).. . مقصود آشكار است و نياز به توضيح نيست.

٧) آيا شيطان، پيروانش را مي شناسد تا با آنان شريك شود؟ به اين آيات توجّه كنيد: «... مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً * إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلّا شَيْطاناً مَريداً * لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيباً مَفْرُوضاً _ هركس براي خداوند شريك قائل شود، به راستي كه به گمراهي بسيار دوري افتاده است * همانا (مشركان) به جاي خداوند جز بت هايي _ كه نام دختران را بر آن ها نهاده اند _ نمي خوانند و جز شيطاني سركش را سرپرست خويش قرار نمي دهند * خداوند او را لعنت فرمود و (شيطان) گفت: به يقين از ميان بندگان تو، تعدادي مشخّص را سرپرست خواهم شد».(3) مي بينيم كه شيطان به صراحت بيان مي كند كه تعداد پيروانش را مي داند (نَصيباً مَفْرُوضاً).

به اين آيه نيز دقّت كنيد: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ _


1- (٤٣) سوره الزخرف: آيات٣٧-٣٨.
2- - الكافي:١/٢٠١ باب نادر جامع في فضل الإمام... ح1، الإحتجاج:٢/٤٣٥ ، الغيبة نعماني:٢٢١ ب١٣ ح٦، كمال الدّين:2/678 ب٥٨ ح٣٢، الأمالي شيخ صدوق:٦٦٧ المجلس٩٧ ح١، معاني الأخبار:٩٨ ح2، عيون أخبارالرضا(ع):١/٢٢٠ ب٢٠ ح١.
3- (٥) سوره النساء: آيات١١٧-١١٩.

ص:41

(شيطان) گفت: به يقين تمامي ايشان را گمراه خواهم كرد * جز پاك شدگان از ميان بندگان تو را».(1) چنان چه خوانديم، شيطان، بندگان «مخلَص» را مستثني مي سازد يعني او مي داند كه گروهي از مردم، هرگز به اغواي او تن نخواهند داد.در آيه اي ديگر خداوند مي فرمايد: «فَريقاً هَدٰى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ _ گروهي هدايت يافتند و گروهي گمراهي بر آنان محقّق گشت زيرا شياطين را به جاي خدا سرپرست گرفتند و گمان مي كنند هدايت يافته اند (در حالي كه گمراه هستند)»(2) . در آيهٴ ديگري نيز آمده است: «إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُون _ همانا ما شياطين را سرپرستان كساني قرار داديم كه ايمان نمي آورند» . با اين وجود، چگونه ممكن است خداوند شيطان را سرپرست قرار دهد در حالي كه پيروانش را به او نشناساند؟

البته ممكن است كسي به اين آيه استناد كند: «فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلٰى مَوْتِهِ إِلاّ دابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهينِ _ چون بر او (حضرت سليمان) مرگ را مقرّر داشتيم، آنان (مردم و جن هايي كه زير سلطهٴ سليمان بودند) را از مرگ او آگاه نكرد مگر موريانه اي كه عصاي او را مي خورد. چون سليمان افتاد، جنيّان دانستند


1- (١٥) سوره الحجر: آيه٤٠، (٣٨) سوره ص: آيه٨٣.
2- (٧) سوره الأعراف: آيه٣١.

ص:42

كه اگر از غيب آگاه بودند، در عذاب خواركننده نمي ماندند»(1) و بگويد: بنابر اين آيه، جنّيان از غيب خبر ندارند. پس نمي دانند چه كسي از دشمنان اميرالمؤمنين است تا در نطفهٴ او شريك شوند. در پاسخ بايد گفت: اين آيه تنها دربارهٴ جن هايي است كه در تسخير حضرت سليمان بودند و «ال_» معرفه در كلمهٴ «الجن»

اشاره به گروه خاصّي از جنيّان دارد و شامل حال تمام آنان نمي شود.

٨) نتيجهٴ شراكت شيطان در نطفه چيست؟ به عبارتي تفاوت شرك شيطان با ديگران، چيست؟ شيطان با شراكت در نطفهٴ پيروانش، ميل به انجام گناهان را به آنان تلقين نموده و مي تواند بيشترين زمينهٴ ارتكاب گناه را براي آنان فراهم آورد. البته اين به معناي استيلاي كامل شيطان نيست و هيچ گاه نمي توانيم فراهم آوردن زمينه گناه يا تلقين تمايل به آن را، تعبير به اجبار كنيم.

به اين آيه و تأويل آن دقّت كنيد: «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلٰى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ _ خداوند از آسمان بر شما آبي فرو فرستاد كه شما را بدان پاك گردانَد و وسوسهٴ شيطان را از شما ببَرد و دل هاي شما را محكم و استوار گردانَد و قدم ها را بدان ثابت نمايد».(2)

امام باقر(ع) دربارهٴ معناي اين قسمت از آيه «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً _ براي شما از آسمان آبي فرو مي فرستد» فرمودند: همانا مقصود از «آسمان» رسول الله(ع) هستند و «آب» اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب(ع) است كه (خدا) علي را از رسول الله(ع) قرار داد. اين معناي سخن خداوند است كه مي فرمايد: «وَ


1- (34) سوره سبأ: آيه15.
2- (٨) سوره الأنفال: آيه١٢.

ص:43

يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً _ از آسمان آبي را بر شما فرو فرستاد».

امّا اين كلام خداوند «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ _ تا شما را بدان (آب) پاك گرداند» مقصود از آن (آب) عليّ بن ابي طالب(ع) هستند كه خداوند به سبب و وسيلهٴ ايشان، دل هاي پيروان حضرت را پاك مي گرداند. اين معناي سخن خداوند است كه مي فرمايد: «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ _ تا شما را بدان (آب) پاك گرداند».

و امّا اين سخن خداوند «وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ _ و براي اينكه وسوسهٴ شيطان را از شما ببرد» يعني هركس عليّ بن ابي طالب(ع) را پيروي كند، خداوند پليدي و وسوسهٴ شيطان را از او مي برد (و او را مورد بخشش خويش قرار مي دهد) يا فرمودند: (و (قلب) او را بر وسوسهٴ شيطان، نيرومند مي گرداند)(1).

در تفسير عيّاشي همين حديث با اندكي اختلاف از امام صادق(ع) آورده شده است كه حضرت دربارهٴ اين فقره «وَ لِيَرْبِطَ عَلٰى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ _ و براي اينكه دل هاي شما را محكم و استوار گرداند و بدان قدم ها را ثابت نمايد» مي فرمايند: همانا او (كسي كه خداوند به سبب و وسيلهٴ او چنين و چنان مي كند) علي است. هركس علي را پيروي كند، خداوند قلب او را به سبب و وسيلهٴ علي استوار مي كند و از اين رو، بر ولايت حضرت علي(ع) ثابت قدم مي شود.(2)

بنابراين خداوند علاوه بر اينكه به شيطان اجازهٴ شراكت در اموال و اولاد


1- تفسيرفرات:١٥٣ ح١٩٠، بحارالأنوار:٣٦/١٧٦ ب٣٩ ح١٦٧ با اندكي اختلاف از او نقل كرده است.
2- تفسيرالعياشي:٢/٥٠ ح٢٥، بحارالأنوار:٣٦/١٧٦ ب٣٩ ح١٦٨ با اندكي اختلاف از او نقل كرده است.

ص:44

پيروان اميرالمؤمنين(ع) را نمي دهد، تأثير وسوسهٴ شيطان را نيز از آنان مي برد و آنان را ياري مي كند تا بر ولايت اميرالمؤمنين(ع) ثابت قدم بمانند و هم چنان از شيطان پيروي نكنند.

همچنين در احاديث اهل بيت(ع)آمده است: شيطان از سايهٴ كسي كه به خاطر ترس از خدا، از اعمال منافي عفّت روي گرداند، فرار مي كند. يعني تقوا در برابر انجام گناه، موجب مي شود شيطان به شخص نزديك هم نشود تا چه رسد بخواهد او را وسوسه كرده و بر او چيره شود.

امّا موضع شيطان دربارهٴ پيروانش _ همان كساني كه در اموال و اولاد آنان شريك است _ عكس اين حالت است. چون آنان از فرمان خداوند سرپيچي كردند و شيطان را به سرپرستي برگزيدند؛ خداوند به شيطان فرمان و توانايي شراكت در اموال و اولاد ايشان را داد و شيطان را قرينه و همراه آنان قرار داد، شيطان نيز لحظه اي از وسوسه كردن آنان دست برنمي دارد.

امّا با وجود اينكه آنان، در برابر ارادهٴ الهي قد علم كردند، خداوند دوباره به آنان اختيار بخشيد و حق و ناحق را عرضه نمود و ثواب و عقاب تعيين فرمود تا هركس مي خواهد، راهي به سوي پروردگارش اختيار كند.

وسوسهٴ دائمي شيطان، نمي تواند اختيار را از آنان سلب كند كه اگر چنين بود، وجود اختيار بيهوده مي شد زيرا اختياري كه نتوان در برابر وسوسه هاي شيطان، از آن استفاده كرد، به كار نمي آيد. آيا مي توانيم معتقد باشيم كه خداوند راه حق و باطل را در برابر كسي قرار دهد كه چاره اي جز انتخاب باطل ندارد؟ و آيا اين عدل است كه خداوند كسي را به رهروي حق مكلّف كند كه توانايي

ص:45

انتخاب حق را ندارد، چه رسد به رهروي؟ و آيا ديگر رهروي حق يا باطل، مي تواند شايستهٴ پاداش يا عذاب باشد؟

خداوند، اختيار بخشيده است تا چون حق و باطل را عرضه نمود، هركس راه خود را برگزيند و سرانجام به ثواب يا عقاب اعمال خود برسد. خداوند، پيش از آن كه تكليفي را قرار دهد، قطعاً راه را براي پيروي يا سرپيچي از آن باز گزارده است و البته اختيار براي گزينش را نيز به مكلّف عطا مي كند(1) تا او بتواند با اختيار خود برگزيند و راه را بپيمايد و وجود وسوسه هاي پياپي نيز نمي تواند فرد را مجبور نمايد.

٩) نشانه هاي شرك شيطان چيست؟ احاديث بسياري به بيان نشانه هاي شرك شيطان، اشاره دارند: سليم بن قيس از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: رسول الله(ع) فرمودند: همانا خداوند بهشت را بر هر ناسزاگوي بي آبروي كم شرم كه باكي ندارد از آنچه مي گويد و آنچه به او گفته مي شود (دشنام گويِ دشنام جوي) حرام كرده است. زيرا اگر (نَسَب) او را مورد برّرسي قرار دهي، يا فرزند زني ناپاك است يا شرك شيطان. عرض شد: يا رسول الله! آيا در مردم، شرك شيطان وجود دارد؟ رسول الله(ع) فرمودند: آيا اين سخن خداوند عزّوجل را نخوانده اي كه (به شيطان) مي فرمايد: «با آنان در دارايي ها و فرزندان شريك شو». اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: يك نفر از فقيهي (انسان فرزانه اي) پرسيد: آيا در ميان مردم كسي هست كه از آنچه دربارهٴ او گفته مي شود، باكي نداشته باشد؟ گفت: كسي كه متعرّض مردم شود و به آنان ناسزا گويد در حالي كه مي داند مردم او را رها نمي كنند (و پاسخ وي را با دشنام مي دهند)، او كسي است كه دربارهٴ آنچه خود مي گويد و آنچه دربارهٴ او گفته


1- الكافي:١/١٥٨ باب الجبر و القدر و... ح٥.

ص:46

مي شود، باكي ندارد.(1)همچنين امام صادق(ع) فرمودند: آن كس كه باك ندارد چه مي گويد و دربارهٴ وي چه گفته مي شود، شرك شيطان است. و آن كس كه باك ندارد مردم او را در حال گناه ببينند، شرك شيطان است. و آن كس كه بي جهت غيبت برادر مؤمن خود را بكند، شرك شيطان است. و آن كس كه سخت شيفتهٴ انجام گناهان و اعمال منافي عفّت باشد، شرك شيطان است. سپس فرمودند: همانا زنازاده، نشانه هايي دارد كه نخستين آن، كينهٴ ما اهل بيت است. دوّم آن كه علاقه مند به عمل حرامي است كه از آن به وجود آمده است و سوّم سبك شمردن دين است. چهارم بدزباني و بدكرداري با مردم است. هيچ كس در حضور برادران خود، با آنان بدرفتاري و بدكرداري نمي كند مگر زنازاده يا آن كس كه مادرش در حال حيض به او باردار شده باشد.(2)

١٠) چگونه از شراكت شيطان بگريزيم؟ اميرالمؤمنين(ع) در وصيّت خويش به كميل فرمودند: يا كُمَيْلُ! انْجُ بِوَلايَتِنا مِنْ أَنْ يَشْرَكَكَ الشَّيْطانُ في مالِكَ وَ وُلْدِكَ (كَما أَمَرَ).


1- الكافي:٢/٣٢٣ باب البذاء ح٣. ر.ك: الزّهد:٧ باب الصّمت إلّا بخير... ح١٢، تفسير العياشي:٢/٢٩٩ ح١٠٥، تحف العقول:٤٤.
2- من لايحضره الفقيه:٤/٤١٧ ح5909، الخصال:١/٢١٦ ح٤٠، معاني الأخبار:٤٠٠ ح٦٠، الاختصاص:٢١٩ بعضه، روضةالواعظين:٢/٤٦٢.

ص:47

يا كُمَيْلُ! إِنَّهُ مُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُسْتَوْدَعينَ. (يا كُمَيْلُ!) وَ إِنَّما تَسْتَحِقُّ أَنْ تَكُونَ مُسْتَقَرّاً إِذا لَزِمْتَ الْجادَّةَ الْواضِحَةَ الَّتي لا تُخْرِجُكَ إِلٰى عِوَجٍ وَ لا تُزِيلُكَ عَنْ مَنْهَجٍ (ما حَمَلْناكَ عَلَيْهِ وَ هَدَيْناكَ إِلَيْهِ)(1) _ اي كميل! به سبب و وسيلهٴ ولايت ما، از اينكه شيطان در مال و فرزندان با تو شريك شود _ چنان چه دستور

دارد_ خود را رهايي ببخش. اي كميل! همانا (ايمان بر دو قسم است) استوار و عاريه اي. بترس از اينكه در شمار كساني باشي كه ايماني عاريه اي دارند. اي كميل! همانا براي تو سزاوار است كه (در ايمان خويش) استوار باشي (اين در صورتي محقّق مي شود كه) بر جادّهٴ روشني ملتزم باشي كه تو را به سوي كژي نبرد و از آن ديني كه تو را بر آن ملتزم ساخته و هدايت كرديم، بيرون نكند.

پرسش دوّم:وَ لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً

1- - تحف العقول:١٧٤، عنه بحارالأنوار:٧٤/٤١٧ ب١٥ ح٣٨، بشارةالمصطفى:٢٨ عنه بحارالأنوار:٧٤/٢٧٤ ب١١ ح١.

ص:48

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً*.(1)

به صراحت بيان مي شود كه بچّه كافر يا فاجر ذاتاً متولّد مي شود پس اين بچّه مظلوم واقع شد و هر گناهي هم مي كند به جهت ذات مؤاخذ نيست و نبايد جهنّم برود.

پاسخ

براي ارايه پاسخ، ابتدا ترجمه ي آيه را مي آوريم: «و نوح گفت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را روي زمين باقي مگذار * همانا اگر آنان را باقي گذاري، بندگانت را گمراه مي كنند و جز فاجر و كافر هيچ فرزندي نمي آورند».

برداشت از آيه چنين است: فرزندان كافران، تنها كافر و فاجر خواهند بود و بدين جهت بدون ارتكاب گناهي به دام معصيت گرفتار مي شوند. امّا پاسخ:

در كافي شريف به سند صحيح از امام صادق(ع) درباره حضرت نوح(ع) آمده است كه حضرت فرمودند: ... و حضرت نوح در قوم خود ٩٥٠ سال زندگي كرد و آنان را به سوي (فرمان برداري) الله عزّوجل دعوت كرد. آنان او را مسخره مي كردند. چون آنان را چنين ديد، گفت: *وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً*.(2)

امام باقر(ع) فرمودند: حضرت نوح(ع) مي دانست كه از ميان آنان ديگر كسي ايمان نمي آورد. سدير گفت: از كجا مي دانست؟ فرمود: خداوند به او


1- (٧١) سوره نوح(ع): آيه٢٧-٢٨.
2- الكافي:٨/٢٧٩ ح٤٢١.

ص:49

چنين وحي نمود: از ميان قوم تو جز آنان كه پيش از اين ايمان آورده اند، فردِ ديگري ايمان نخواهد آورد. بدين جهت آن هنگام آنان را چنين نفرين نمود.(1) در تفسير قمي به سند صحيح، حديثي طولاني آمده است كه مؤيّد اين حديث نيز هست.(2) پس اين عبارت، در واقع ابراز علم و آگاهي حضرت نوح(ع) است كه مي دانست جز كافر از آنان به دنيا نخواهد آمد و از ميان قوم او، ديگر كسي ايمان نمي آورد. نه اين كه درباره ي همه ي كافران عموميّت داشته باشد كه تنها كافر به دنيا آورند. خداوند مي فرمايد: *يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ _ (خداوند) از مرده (كنايه از كسي كه روح و انديشه اش، مغلوب شيطان و نابود شده است) زنده (كنايه از كسي كه روان سالم و روحي پاك دارد) بيرون مي آورد و از زنده، مرده خارج مي سازد.(3)*

پرسش سوّم: وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاّ نَكِداً

1- بحارالأنوار:٥/٢٨٣ ب١٢ ح٢ از علل الشّرايع.
2- بحارالأنوار:١١/٣١٠ ح٥ و ص٣١٥ ب٣ ح٩ و ح٣١ و ح٥٣.
3- (6) سوره الأنعام: آيه96 و (30) سوره الرّوم: آيه20.

ص:50

*وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ*.(1)

از آدم خبيث جز پليد متولّد نمي شود كه فرزند خبيث خبيث است و مظلوم واقع شده و براساس خبث طينت، هر گناهي هم بكند مؤاخذ نيست و نبايد به جهنّم برود.

پاسخ

بيان كرده اند كه با توجّه به اين فراز از آيه *وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً*، فرد خبيث، استعداد داشتن فرزند صالح را ندارد و فرزندان وي بدون داشتن هيچ گناهي، از همان ابتدا خبيث متولّد مي شوند.

در تفسير قمي درباره اين آيه آمده است: *وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ...* مَثَل است براي امامان(ع) كه علم آنان به اذن پروردگارشان، خارج مي شود. *وَ الَّذي خَبُثَ* مَثَل است براي دشمنان ايشان كه از آنان جز علمي كدر و فاسد شده، چيز ديگري بروز نمي كند.(2) بنابراين، تفسير اهل بيت(ع) از اين آيه چنين است.

تحقيق در معناي واژه ها و تركيب هاي موجود در آيه:

البلدالطّيّب: زميني كه قابليّت و استعداد زراعت و درخت كاري را دارد. يخرج نباته: گياه و حبوب و ميوه هاي خوشبوي خود را بيرون مي آورد. بإذن ربّه: به قدرت و ايجاد پروردگارش.

نتيجه: تنها فاعليّت فاعل كافي نبوده و قابليّت محل نيز از شروط ثمردهي


1- (٧) سوره الأعراف: آيه٥٩.
2- بحارالأنوار:٢٤/١٠٨ ب٣٧ ح١٩.

ص:51

است. در اين مسأله كه خداوند توانايي دارد از زمين طيّب نيز خار و خس خارج كند شكّي نيست و معمولاً در گل زارها، خار و خس بسيار است. از سوي ديگر مطمئنّاً خداوند مي تواند در بيابان هاي لم يزرع هم گل هاي زيبا به وجود بياورد. در اين زمينه مي توان به جعفر كذّاب و محمّد بن ابي بكر اشاره كرد.

و الّذي خبث لا يخرج الّا نكداً: از زمين شوره زار، جز اندك فايده اي، حاصل نمي شود.

نتيجه: براي ثمردهي و رسيدن به نتيجه ي صحيح و مطلوب، فاعليّت فاعل به تنهايي كافي نيست بايد قابليّت، قابل فعل فاعل نيز باشد و اين شرط است.

زمين پاك و داراي قابليّت، همراه با باران رحمت الهي، ثمره اي جز گل و ميوه هاي گوناگون نمي دهد و در مقابل زمين شوره زار با وجود همان باران رحمت الهي، جز خار و خس، هيچ ثمر ديگري ندارد جز اندك... .

از سوي ديگر درست است كه «طيّب» يعني داشتن استعداد ثمردهي صحيح و مطلوب و «خبث» يعني آن كه استعداد باردهي مثبت را ندارد، امّا بايد به اين نكته توجّه كرد كه اين خبث بلد، به دليل قرارداد الهي نيست بلكه «صُنْعَ اللَّهِ الَّذي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ ء _ خداوند عزّوجل هر چيزي را استوار و محكم صنعت نمود»(1). رحمت الهي بر تمامي آفريدگان افاضه شده(2) و اين مردم هستند كه در پذيرش رحمت و


1- (٢٧) سوره النمل: آيه٨٩.
2- (٧) سوره الأعراف: آيه١٥٧: *وَ اكْتُبْ لَنا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابي أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ _ و (خداوندا!) براي ما در دنيا و در آخرت نيكي بنويس (مقرّر فرما) كه ما به سوي تو هدايت يافته ايم. (خدا) فرمود: عذابم را به هركه خواهم رساند و رحمتم دربر گيرنده تمامي موجودات است و البته براي آناني كه پرهيزكاري كنند و زكات پردازند و به آيات ما ايمان آورند، رحمتم را مي نويسم*.

ص:52

استفاده از آن متفرّق شدند.

پرسش چهارم:قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلٰى شاكِلَتِهِ

ص:53

قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبيلاً*.(1)

بگو هر انساني بر شالوده و شاكله (طينت) خود عمل مي كند كه مفهوم آيه ي فوق است و لذا كسي كه از خبيث متولّد شده خبيث است و طبق آيه ي فوق بر شاكله ي خود عمل مي كند هم مظلوم است و نبايد مؤاخذ شود. يعني شقي زاده، كافرزاده، حرام خوار زاده و زنازاده بر همان شاكله و طينت خود عمل مي كند و اختيار ندارد.

پاسخ

با وجود اينكه ميان ملكات نفساني، احوال روح، ويژگي هاي دروني انسان و رفتارهاي او نوعي پيوستگي وجود دارد، ولي با اين حال، از مرز اقتضا تجاوز نكرده و اثرش تا آنجا نيست كه انسان را به انجام كارهايي متناسب با آن ويژگي ها مجبور كند به طوري كه ترك آن كارها را غيرممكن نمايد.

به بيان ديگر؛ اثر صفات دروني، علّت تامّه ي رفتارهاي انسان نيست. از سوي ديگر قرآن كريم، دين را امري فطري بيان مي كند و بي معنا مي نمايد كه از يك سو فطرت آدمي او را به سوي دين حق و سنّت معتدله دعوت كند و از ديگر سوي آفرينش او، وي را به سوي شر و فساد و انحراف فرا بخواند؛ زيرا آن نيز به نوع خود عليّت تامّه و تخلّف ناپذير است.

امّا كلام امام كه معناي كلام الله را درك و بيان مي كند: امام صادق(ع) در تفسير كلمه ي «شاكلة» فرمودند: يَعْني عَلٰى نِيَّتِهِ (كلمه ي «شاكلة» در آيه *قُلْ كُلٌّ


1- (١٧) سوره الإسراء: آيه٨٥.

ص:54

يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ _ (اي پيامبر!) بگو: هركس طبق شاكله ي خود عمل مي كند*) يعني هركس براساس نيّت خود عمل مي كند.(1) در تفسير قمّي و تفسير عيّاشي نيز از امام صادق(ع) همين معنا آمده است.(2) با توجّه به اين بيان امام، ديگر نه سؤالي هست و نه شبهه اي. امّا به نكته ي ديگري نيز اشاره مي كنيم:

اموري كه از اسباب و مقتضيّات افعال و عادات است، بسيار است از جمله: نطفه، لقمه، پدر و مادر، استاد و معلّم (مربيّان)، رفيق، اخلاق و عادات، دوره و زمان، مملكت و... لكن تمام اينها به نحو اقتضا است و علّت تامّه نبوده و قابل _ تغيير هستند، از خوب به بد و بالعكس و اختيار انسان را براي انجام دادن يا ندادن تكاليف نفي نمي كند و براساس همان اختيار، پاداش و جزا داده مي شود.

پرسش پنجم:وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس

1- تفسير شريف البرهان: ٣/٨٠ ح٥٠١٤ از كافي شريف.
2- تفسير شريف القمّي:٢/٢٦ و تفسير شريف العيّاشي:٢/٣١٦ ح١٥٨٦.

ص:55

*وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون*(1). ما براي جهنّم عدّه اي جن و انس خلق نموده ايم.

و در حديث قدسي هست: خلقتهم للنّار و لا أبالي آنها را براي آتش آفريدم و مرا باكي نيست.

پاسخ

خداي تعالي مي فرمايد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا» و سبب آن را نيز فرموده است: «لَهُمْ قُلُوبٌ...». «آنها براي فهميدن و تفقّه داراي قلب هستند امّا در عمل تفقّه نمي كنند يعني از روي اختيار نمي خواهند تفقّه كنند. چشم دارند لكن بصيرت نمي كنند. گوش براي آگاهي يافتن از حقيقت دارند لكن از آن بهره برداري نمي كنند».

مي بينيم كه خداي تعالي فعل هاي «لا يَفْقَهُونَ»، «لا يُبْصِرُونَ» و «لا يَسْمَعُونَ» را به آنان نسبت مي دهد: «تفقّه نمي كنند» «بصيرت نمي ورزند» «گوش فرا نمي دهند» و اين نشان مي دهد كه از روي اختيار نمي خواهند به سخن حق گوش فرا دهند، نسبت به آن بينش يابند و آن را بشناسند و بپذيرند. «آنان چون چهارپايان هستند بلكه از آنان نيز گمراه تراند. آنان(به دليل بهره برداري نكردن از ابزارهاي دريافت و درك حقيقت) از شمار غافلان هستند».

دليل جهنّمي بودن آنها و علّت «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ...» بدين قرار است: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ...». آنان از چهارپايان نيز گمراه تر هستند زيرا از مميّزات


1- (٧) سوره الأعراف: آيه١٨٠.

ص:56

انساني كه آنان را از چهارپايان جدا كرده و به ايشان برتري داده است، بهره نمي برند. در آيه ي ديگري نيز همين بيان آمده است: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ... _ ... و آن كساني كه كافر شدند، به شهوت راني و شكم پرستي هم چون چهارپايان مشغول هستند...».(1)

در حقيقت خداوند به آنان چشم و گوش و قلب بخشيده است ولي خودشان نمي خواهند از اهل بهشت باشند.

امّا حديثي كه در متن پرسش آورده شده است: «آنان را براي آتش آفريدم و باكي ندارم». اين تنها يك ادّعا بوده و متني كه چنين استدلالي داشته باشد، به دست ما نرسيده است.

بلكه حديث در كافي شريف به سند صحيح از امام باقر(ع) از خداي تعالي چنين آمده است كه خطاب به حضرت آدم(ع) فرمود: «إِنَّما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِ وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطاعَني وَ عَبَدَني مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلي وَ لا أُبالي وَ خَلَقْتُ النّارَ لِمَنْ كَفَرَ بي وَ عَصاني وَ لَمْ يَتَّبِعْ رُسُلي وَ لا أُبالي وَ خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّيَّتَكَ مِنْ غَيْرِ فاقَةٍ بي إِلَيْكَ وَ إِلَيْهِمْ وَ إِنَّما خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَكَ وَ أَبْلُوَهُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً في دارِ الدُّنْيا في حَياتِكُمْ وَ قَبْلَ مَماتِكُمْ فَلِذٰلِكَ خَلَقْتُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَياةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطّاعَةَ وَ الْمَعْصِيَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النّار... _ همانا جن و انسان را آفريدم تا مرا بپرستند و بهشت را براي كساني از آنان آفريدم كه مرا اطاعت كرده، بپرستند و از فرستادگانم پيروي كنند و باكي ندارم. دوزخ را آفريدم براي هركس كه نسبت به من كفر ورزد و مرا نافرماني كند و از فرستادگانم پيروي نكند و باكي ندارم.


1- (٤٧) سوره محمّد(ع): آيه١٣.

ص:57

تو را (اي آدم) آفريدم و فرزندان تو را آفريدم در حالي كه نيازي به تو و فرزندانت نداشتم و همانا تو و آنها را آفريدم تا تو را بيازمايم و آنان را بيازمايم و شما را بيازمايم كه كدام يك در دار دنيا، در دوران حيات و پيش از مرگ، كردار بهتري داريد. پس بدين جهت بود كه آفريدم دنيا و آخرت، زندگي و مرگ، طاعت و گناه، بهشت و دوزخ را...».(1)

از طرفي اين ادّعا كه از ازل بهشتيان براي بهشت و جهنّميان براي جهنّم آفريده شده اند، با ساير آموزه هاي مسلّم ديني، ناسازگار است، از جمله اختيار انسان. چنان كه آيات قرآن نيز بر آن گواهي مي دهد از جمله:*إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً _ به راستي كه ما راه را به او شناسانديم، خواه شكرگزار (فرمان بردار) باشد و خواه ناسپاس (نافرمان)(2) *، *وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعٰى * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرٰى * ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفٰى _ و نيست براي انسان مگر آنچه عمل كرده است * و عمل او حتماً ديده مي شود * سپس با آن مجازات مي شود مجازات تمام(3) *، همچنين از تأثير اعمال انسان در جلب لطف خداوند و يا محروميّت از آن سخن به ميان آمده: *عَسٰى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً _ اميد است كه پروردگارتان (اگر توبه كرده و صالح شويد) به شما رحم كند و اگر (به نافرماني خداوند) بازگرديد، ما به كيفر شديد و مجازات شما) بازمي گرديم و جهنّم را براي كافران زندان مقرّر


1- كافي شريف:٢/٨ باب آخر منه... ح٢.
2- (٧٦) سوره الإنسان: آيه٤.
3- (٥٣) سوره النجم: آيات٤٠- ٤٢.

ص:58

داشته ايم(1)*. آشكار است كه آيات مزبور، تنها در پرتوي مختار بودن انسان، بامعنا است. بنابراين بهشت و جهنّم، ثمره ي تلاش خود انسان بوده و دست يابي به آن، وام دار اعمال اختياريِ خود اوست.

پرسش ششم:وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها

1- (١٧) سوره الإسراء: آيه٩.

ص:59

*وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ(1)*. هركس را نمي خواهيم هدايت نمي كنيم.

پاسخ

ترجمه ي آيه بدين ترتيب است: «و اگر اراده مي كرديم، هركس را از روي اجبار به هدايت مي كشانديم، امّا وعده ي من بر اينكه جهنّم را از جن و انس همگي پر خواهم نمود، قطعي و عملي شدني است». اين آيه بر اين امر تأكيد دارد كه هدايت انسان ها از روي اجبار صورت نمي پذيرد و ايمان آورندگان از روي اختيار خود و نه اجبار الهي، ايمان مي آورند و آنان كه ايمان نمي آورند، اهلِ _ دوزخ خواهند بود.

در تفسير شريف القمّي درباره آيه كريمه آمده است: لَوْ شِئْنٰا أنْ نَجْعَلَهُمْ كُلُّهُمْ مَعْصُومينَ لَقَدَرْنا _ الله تعالي (در اين آيه) مي فرمايد: اگر اراده مي كرديم كه همگي را معصوم قرار دهيم، به يقين بر اين كار توانا بوديم.(2)

از طرفي هم بديهي است اگر خداي تعالي همه را از روي اجبار به ايمان و عمل هدايت مي كرد، جريان تكليف و استحقاق ثواب و عقاب از بين رفته و لغو مي شد و معيارها بيهوده مي گشت، ولي او هدايت و ضلالت را به اختيار انسان گذاشت تا هركس راه خود را انتخاب و طي نمايد و نيكوكار مستحقّ ثواب و بدكار مستحقّ عقوبت شود و تنها در اين صورت وعده ي «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ...» مطابق


1- (٣٢) سوره السجده: آيه١٤.
2- تفسير القمّي:٢/١٦٨.

ص:60

با عدل عملي مي شود و با توجّه به عمل هركس، جايگاه او مشخّص مي گردد.

امّا اگر اين قسمت آيه به صورت حكايت مي آمد: «ما هركس را هدايت مي كنيم» در اين حالت، هدايت اجباري بود و امكان گمراه بودن وجود نداشت. امّا به صورت شرطي آمده است به اين معنا كه اگر مي خواستيم: «لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها _ به يقين همه را هدايت مي كرديم». امّا از آنجا كه پس از آن مي فرمايد: «جهنّم را از جن و انسان همگي پر خواهم نمود»، يعني هدايت اجباري، عملي نشده و كساني هستند كه از روي اختيار راه هدايت را برنمي گزينند و پيروان راه حق نيز از روي اختيار اين مسير را انتخاب و طي مي كنند. در مورد «وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنّي»، وعده ي حقّ القول همان وعده اي است كه در مخالفت شيطان در سجده بر آدم داده شده است و خداوند در جواب شيطان لعين فرموده است: *قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ * لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعين _ گفت: پس حق (چنان است كه گفتي، كني) و من نيز به حق مي گويم كه همانا جهنّم را از تو و همه ي پيروانت پر خواهم نمود*.(1)

پرسش هفتم:وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا

1- (٣٨) سوره ص: آيه ٨٥-٨٦.

ص:61

*وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلٰى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُون*.(1) ما خودمان براي هر پيامبري دشمن قرار داديم پس دشمن اختياري ندارد.

پاسخ

آيه ديگري نيز اين عبارت را دارد: *وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمينَ وَ كَفٰى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصيراً*(2).

در قسمت: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ» به خوبي آشكار است كه اگر خداوند مي خواست مشيّت او بر اين قرار مي گرفت كه اختيار را از آنان سلب كند كه ديگر نتوانند به شيطنت خود ادامه دهند لكن به آنها اختيار داده است. خود اين مطلب دلالت بر اختيار داشتن آنان دارد و نه مجبور بودن ايشان، فتأمّل.

و اين مطلب نه باعث جبر است و نه با دستگاه تشريع منافات دارد. در آيه ي سي و يكم سوره فرقان نيز با توجّه به كلمه ي «الْمُجْرِمينَ» مي بينيم كه جرم به اشخاص اسناد داده مي شود و اين خود دلالت بر اختيار دارد و چنانچه كسي از روي اجبار، كار بدي را انجام دهد، مجرم نخواهد بود.

پرسش هشتم: وَ لٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يشا

1- (٦) سوره الأنعام: آيه ١١٣.
2- (٢٥) سوره الفرقان: آيه ٣٢.

ص:62

*إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ*.(1)

پاسخ

ترجمه ي آيه چنين است: «اي پيامبر! تو هر آن كس را كه بخواهي هدايت نتواني كرد، امّا خداوند هر آن كس را كه بخواهد هدايت مي كند و خداوند نسبت به آنان كه هدايت شده اند، آگاه تر است».

براي هدايت دو شرط لازم است:

١- بايد هادي در هدايت، تام الفاعليّة باشد.

٢- بايد مهتدي در قبول هدايت، تام القابليّة باشد.

خداي تعالي اسباب هدايت جن و انس را از هر جهت تمام فرموده است: چه اسباب تكويني همچون اعطاي عقل كه به وسيله ي آن حق را از باطل و خير را از شر تشخيص دهد، چه اسباب تشريعي مانند ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام و بيان مواعظ و نصب امامان و جعل علماء و اعطاي توفيق و... .

لكن شرط دوّم كه قابليّت محل است، غالباً مفقود است. سياه شدگي و قساوت قلب، عناد و تعصّب، تبعيّت از هواي نفس، دوستيِ دنيا، جاه طلبي و زير_ سلطه ي شيطان بودن، زمين قلب را از داشتن قابليّت محروم مي كند. چون چشم قلب كور باشد حق را از باطل تمييز نمي دهد و ميان سحر و معجزه فرق نمي نهد. چون گوش قلب كر و پر از پنبه ي غفلت و خودخواهي باشد، حق را نمي شنود تا ايمان بياورد و هدايت شود. وقتي زبان قلب از اقرار به حق لال باشد، قابل


1- (٢٨) سوره القصص: آيه٥٧.

ص:63

هدايت نيست. بدين جهت است كه خداوند مي فرمايد: إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْت. پيامبر رؤوف دوست مي داشت تمام اهل عالم هدايت شوند: وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ. امّا تنها كساني هدايت مي شوند كه قابليّت آنها، تام القابليّة باشد. وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ _ و او (خداوند) از آنهايي كه هدايت پذير هستند و قابليّت دارند، آگاه است.

پرسش نهم:وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ

ص:64

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلٰى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ * إِنّا جَعَلْنا في أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ * وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ * وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ*(1).

اجباراً نمي توانند ايمان بياورند.

پاسخ

در آيه آمده است: «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلٰى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ _ بر بيشتر آنان حقيقت آشكار شده امّا آنان ايمان نمي آورند». سپس درباره نتايج بي ايماني آنان سخن به ميان آمده است. آيه در حقيقت بر اختياري بودن انتخاب راه تأكيد دارد نه بر اجباري بودن آن. در پايان نيز اين تأكيد دوباره آورده شده است: وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ... بدين معنا كه آنان اهل ايمان آوردن نيستند؛ خواه به آنان اصراري بر بيم از عذاب بشود يا نه.

منظور از «الْقَوْلُ» در اين آيه، وعده ي عذاب است كه دليل آن نيز ايمان نياوردن آنان است: «فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ _ ايمان نمي آورند». چنان چه مي بينيم فعل، به آنان اسناد داده شده كه البته اين مطلب، در دو آيه ي بعد نيز بيان شده است. و اين دلالت دارد بر اينكه آنان از روي اختيار ايمان نمي آورند.

*إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمانَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَريمٍ _ به راستي تنها آن را بيم مي دهي كه از قرآن پيروي كند و در نهان از خداي رحمان بترسد. از اين رو (به خاطر انذار پذيري) او را به آمرزشي (خاص) و


1- (٣٦) سوره يس(ع): آيات٨-١١.

ص:65

پاداشي كريم مژده بده*.(1)

به عبارت «اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمانَ» توجّه كنيد. در اينجا نيز فعل به آنان نسبت داده شد و اين خود دلالت بر اختيار داشتن آنان مي كند. پس اين آيه به هيچ وجه دلالت بر اجبار نمي كند.

آنان از اينكه ايمان بياورند ناتوان نيستند، بلكه بنابر روحيّاتي كه دارند، در برابر حق كرنش نمي كنند و تسليم نمي شوند و اگر اختيار براي ايمان آوردن را نيز از دست داده اند خودشان باعث شده اند.

بخش دوّم: برداشت جبر از برخي احاديث

اشاره

1- (٣٦) سوره يس(ع): آيه١٢.

ص:66

ص:67

پرسش ها

پرسش يكم: تو بي حساب مي كشي

همچنين برخي از روايات كه بدين قراراند:

در جنگ صفّين شخصي به حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام عرض كرد من بيش از شما دشمنان را مي كشم. حضرت فرمودند: تو بي حساب مي كشي. من نگاه مي كنم اگر در نسل او بعد از او مؤمني بود... و متولّد خواهد شد او را نمي كشم. (اختياري نبودن ايمان و كفر).

پاسخ

در ابتدا بايد بيان كنيم كه اين سخن با آياتي كه در ابتدا آورده شد تناقض دارد چرا كه در ابتدا گفته شده بود كافران نمي توانند فرزندان صالح داشته باشند و در اينجا نواصب كه بسيار بدتر از آنان هستند مي توانند فرزنداني با ايمان داشته باشند!!!...

ضمن اينكه اين مطلب، هيچ ارتباطي به مسأله ي مطرح شده ندارد و آنچه در ذيل حديث مبني بر اختياري نبودن ايمان و كفر آمده است، موردي نيست كه بتوان از متن حديث استفاده نمود.

پرسش دوّم: من بعضي از بندگانم را كافر خلق كردم

ص:68

اصول كافي باب ايمان و كفر: من بعضي از بندگانم را كافر خلق كردم تا آنكه مؤمن است قدر نعمت ايمان را بداند.

پاسخ

فقره ي مورد نظر و ترجمه ي صحيح آن در كافي شريف به سند صحيح خود از امام باقر(ع) از خداي متعال چنين است: «وَ يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الْكافِرِ فَيَحْمَدُني عَلٰى ما هَدَيْتُهُ فَلِذٰلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ فيما أُعافِيهِمْ وَ فيما أَبْتَليهِمْ وَ فيما أُعْطيهِمْ وَ فيما أَمْنَعُهُمْ _ و مؤمن به كافر بنگرد و مرا سپاس گزارد كه او را رهنمودم، براي اين آنها را آفريدم كه در خوشي و ناخوشي آنها را بيازمايم، و هم در آنچه آنان را عافيت دهم و هم در آنچه گرفتار سازم و در آنچه به آنها بدهم و در آنچه از آنها دريغ دارم».(1)به سند صحيح خود از حبيب سجستاني گويد: شنيدم امام باقر(ع) فرمودند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمّا أَخْرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ(ع) مِنْ ظَهْرِهِ لِيَأْخُذَ عَلَيْهِمُ الْميثاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِكُلِّ نَبِيٍّ فَكانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَيْهِمُ الْميثاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ(ع) ثُمَّ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ: انْظُرْ ما ذا تَرٰى. قالَ: فَنَظَرَ آدَمُ(ع) إِلٰى ذُرِّيَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّماءَ. قالَ آدَمُ(ع) َا رَبِّ! مَا أَكْثَرَ ذُرّيَّتي! وَ لِأَمْرٍ ما خَلَقْتَهُمْ؟ فَما تُريدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِكَ الْميثاقَ عَلَيْهِمْ؟ قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ يُؤْمِنُونَ بِرُسُلي وَ يَتَّبِعُونَهُمْ. قالَ آدَمُ(ع) يا رَبِّ! فَما لي أَرٰى بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ كَثيرٌ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَليلٌ وَ بَعْضَهُمْ لَيْسَ لَهُ نُورٌ؟ فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: كَذٰلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ في كُلِّ حالاتِهِمْ. قالَ آدَمُ(ع): يا رَبِّ! فَتَأْذَنُ لي فِي الْكَلامِ فَأَتَكَلَّمَ؟ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: تَكَلَّمْ فَإِنَّ رُوحَكَ مِنْ رُوحي وَ طَبيعَتَكَ [مِنْ] خِلافِ كَيْنُونَتي. قالَ آدَمُ: يا رَبِّ! فَلَوْ كُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلٰى مِثالٍ واحِدٍ وَ قَدْرٍ واحِدٍ وَ طَبِيعَةٍ واحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ واحِدَةً وَ أَلْوانٍ واحِدَةٍ وَ أَعْمارٍ واحِدَةٍ وَ أَرْزاقٍ سَواءٍ لَمْ يَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلٰى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمْ تَحاسُدٌ وَ لا تَباغُضٌ وَ لا اخْتِلافٌ في شَيْ ءٍ مِنَ الْأَشْياءِ. قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: يا آدَمُ !بِرُوحي نَطَقْتَ وَ بِضَعْفِ طَبيعَتِكَ تَكَلَّفْتَ ما لا عِلْمَ لَكَ بِهِ وَ أَنَا الْخالِقُ الْعالِمُ بِعِلْمي خالَفْتُ بَيْنَ خَلْقِهِمْ وَ بِمَشِيئَتي يَمْضي فيهِمْ أَمْري وَ إِلٰى تَدْبيري وَ


1- الكافي شريف:٢/٨ باب آخر ح٢-

ص:69

تَقْديري صائِرُونَ لا تَبْديلَ لِخَلْقي. إِنَّما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِ وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطاعَني وَ عَبَدَني مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلي وَ لا أُبالي وَ خَلَقْتُ النّارَ لِمَنْ كَفَرَ بي وَ عَصاني وَ لَمْ يَتَّبِعْ رُسُلي وَ لا أُبالي وَ خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّيَّتَكَ مِنْ غَيْرِ فاقَةٍ بي إِلَيْكَ وَ إِلَيْهِمْ وَ إِنَّما خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَكَ وَ أَبْلُوَهُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً في دارِ الدُّنْيا في حَياتِكُمْ وَ قَبْلَ مَماتِكُمْ فَلِذٰلِكَ خَلَقْتُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَياةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطّاعَةَ وَ الْمَعْصِيَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ وَ كَذٰلِكَ أَرَدْتُ في تَقْديري وَ تَدْبيري وَ بِعِلْمِيَ النّافِذِ فيهِمْ خالَفْتُ بَيْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسامِهِمْ وَ أَلْوانِهِمْ وَ أَعْمارِهِمْ وَ أَرْزاقِهِمْ وَ طاعَتِهِمْ وَ مَعْصِيَتِهِمْ فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِيَّ وَ السَّعيدَ وَ الْبَصيرَ وَ الْأَعْمٰى وَ الْقَصيرَ وَ الطَّويلَ وَ الْجَميلَ وَ الدَّميمَ وَ الْعالِمَ وَ الْجاهِلَ وَ الْغَنِيَّ وَ الْفَقيرَ وَ الْمُطيعَ وَ الْعاصِيَ وَ الصَّحيحَ وَ السَّقيمَ وَ مَنْ بِهِ الزَّمانَةُ وَ مَنْ لا عاهَةَ بِهِ فَيَنْظُرُ الصَّحيحُ إِلَى الَّذي بِهِ الْعاهَةُ فَيَحْمَدُني عَلٰى عافِيَتِهِ وَ يَنْظُرُ الَّذي بِهِ الْعاهَةُ إِلَى الصَّحيحِ فَيَدْعُوني وَ يَسْأَلُني أَنْ أُعافِيَهُ وَ يَصْبِرُ عَلٰى بَلائي فَأُثِيبُهُ جَزيلَ عَطائي وَ يَنْظُرُ الْغَنِيُّ إِلَى الْفَقيرِ فَيَحْمَدُني وَ يَشْكُرُني وَ يَنْظُرُ الْفَقيرُ إِلَى الْغَنِيِّ فَيَدْعُوني وَ يَسْأَلُني وَ يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الْكافِرِ فَيَحْمَدُني عَلٰى ما هَدَيْتُهُ فَلِذٰلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ فيما أُعافيهِمْ وَ فيما أَبْتَليهِمْ وَ فيما أُعْطيهِمْ وَ فيما أَمْنَعُهُمْ وَ أَنَا اللَّهُ الْمَلِكُ الْقادِرُ وَ لي أَنْ أَمْضيَ جَميعَ ما قَدَّرْتُ عَلٰى ما دَبَّرْتُ وَ لي أَنْ أُغَيِّرَ مِنْ ذٰلِكَ ما شِئْتُ إِلٰى ما شِئْتُ وَ أُقَدِّمَ مِنْ ذٰلِكَ ما أَخَّرْتُ وَ أُؤَخِّرَ مِنْ ذٰلِكَ ما قَدَّمْتُ وَ أَنَا اللَّهُ الْفَعّالُ لِما أُريدُ لا أُسْأَلُ عَمّا أَفْعَلُ وَ أَنَا أَسْأَلُ خَلْقي عَمّا هُمْ فاعِلُونَ _ همانا خداوند عزّوجل آن هنگام كه فرزندان آدم(ع) را از پشت ايشان خارج ساخت تا از آنان بر ربوبيّت خودش و نبوّت هر پيامبري ميثاق بگيرد. نخستين كسي كه از آنان (انبياء) به نبوّت او پيمان گرفت، حضرت محمّد بن عبدالله(ع) بود. سپس خداوند عزّوجل به آدم فرمود: بنگر چه مي بيني. امام(ع) فرمودند: در اين هنگام، آدم(ع) به فرزندان خود نگريست در حالي كه آنان مانند ذرّات ريز (پراكنده در فضا) بودند كه آسمان را پر كرده بودند.

آدم(ع) عرض كرد: پروردگارا! نسلم چه بسيارند! اينها را براي چه كاري خلق فرمودي؟ چه اراده اي از ميثاق گرفتن از آنان داري؟ خداوند عزّوجل فرمود: (تا) مرا بپرستند و هيچ چيز را با من شريك نسازند و به فرستادگانم ايمان آورده و آنان را پيروي كنند. آدم(ع) عرضه داشت: اي خدا! چگونه است كه مي بينم بعضي از اين ذرّه ها از برخي ديگر عظيم تر هستند و برخي نور بسيار زيادي دارد و بعضي نور بسيار كمي دارد و برخي بي نور است؟

ص:70

پس خداوند عزّوجل فرمود: آنان را اين چنين آفريدم تا آنان را در تمامي حالاتشان مورد سنجش قرار دهم. آدم(ع) عرض كرد: اي خدا! به من در سخن گفتن اجازه بده تا سخن گويم. خداوند عزّوجل فرمود: سخن بگو چرا كه روح تو از روح من است (اين اضافه تشريفي است يعني روح برگزيده ي من و ممتاز هستي) و طبيعت تو خلاف هستي من است (يعني خلقت جسماني و بدني تو با عوارض و طبايعش خلاف عالم قدس است). آدم عرض كرد: اي خدا!

اگر تو همه آنها را يكسان و يك اندازه مي آفريدي كه داراي يك طبيعت و يك خلقت بودند و رنگ ها و عمرهايشان يك نواخت بود و در روزي برابر بودند، هرگز برخي از آنان بر برخي ديگر ستم نمي كردند و ميان آنان حسدورزي و كينه توزي و هيچ اختلافي در چيزي از چيزها وجود نداشت.

خداوند عزّوجل فرمود: اي آدم! تو را به وسيله ي روحي از جانب خودم به نطق درآوردم و تو از روي ضعف طبيعت، در مورد چيزي كه درباره آن علمي نداري تكلّف مي كني (خود را به زحمت مي اندازي). (يعني اصل نيروي نطق و بيان تو، به وسيله ي روحي است كه من به تو داده ام و آن خير و صلاح است، ولي مضمون سخن تو كه عقيده به تساوي ذريّه و نسل توست، مقتضاي اوهام و خيالاتي است كه از قواي جسماني تو سرچشمه مي گيرد، از اين رو خلاف حكمت و صلاح است). در حالي كه من آفريننده ي دانا هستم. به سبب علمم ميان خلقت آنان اختلاف قرار دادم و به وسيله ي مشيّتم در ميان آنان امر خود را جاري سازم و آنان به سوي تدبير و تقدير من مي گرايند. در آفرينش مخلوقاتم، دگرگوني راه ندارد. همانا جن و انسان را آفريدم تا مرا بپرستند. و بهشت را براي آنكه مرا اطاعت كند و مرا بپرستد و فرستادگانم را پيروي كند آفريدم. و مرا باكي نيست. و آتش را خلق كردم براي كسي كه نسبت به من كفر ورزد و از من نافرماني كند و فرستادگانم را پيروي نكند. و مرا هيچ باكي نيست. و تو (اي آدم) و نسل تو را آفريدم در حالي كه هيچ نيازي به تو و نسلت نداشتم و همانا تو و ايشان را آفريدم تا شما را بيازمايم كه كدام يك در دنيا، هنگام زندگاني و پيش از مرگ، نيكوكردارترين

ص:71

است. بدين جهت دنيا و آخرت، زندگي و مرگ، اطاعت و سرپيچي و بهشت و جهنّم را آفريدم و اين گونه در تدبير و تقدير خود اراده كردم.

و به وسيله ي علم نافذ خود (كه نسبت به آنان دارم) در ميان آنان در صورت ها و تن ها و رنگ ها و عمرها و روزي ها و فرمان برداري آنان و سرپيچي ايشان اختلاف قرار دادم. پس آنان را به فرد شقي (فرومايه) و سعادت مند، بينا و نابينا، كوتاه قد و بلند قامت، زيبا و زشت، دانا و نادان، توان گر و ناتوان، فرمان بردار و نافرمان، سالم و بيمار و زمين گير و بي آفت تقسيم كردم (تا هركس را به اندازه استعدادش مكلّف كنم و به اندازه ي اطاعتش پاداش دهم). پس بدين وسيله سالم به بيمار بنگرد و مرا به سبب عافيت خود، سپاس گويد و بيمار به صحيح بنگرد و مرا بخواند و از من بخواهد كه او را عافيت ببخشم و بر بلايي كه از جانب من بر او نازل شده است، صبر پيشه سازد و من بدين جهت به او عطاي جزيل خود را بدهم. و توانگر به فقير بنگرد و مرا سپاس گويد و شكر گزارد. نادار به دارا بنگرد و بدين جهت مرا بخواند و از من درخواست كند و مؤمن به كافر نظاره كند و بدين وسيله مرا به خاطر آنچه او را بدان هدايت نمودم سپاس گويد.

پس بدين جهت آنان را آفريدم تا در خوشي و ناخوشي آنان را بيازمايم در آنچه به ايشان عافيت عطا كردم و آنچه آنان را مورد امتحان قرار دادم و آنچه به ايشان بخشيدم و آنچه به آنان ندادم. منم خداوند مالك توان مند. من حق دارم تمامي آنچه را مقدّر قرار دادم، بر تدبير خود جاري سازم. براي من سزاوار است كه از آن (اراده) هر چه را عقب انداختم به پيش اندازم و هرچه را پيش انداختم به عقب اندازم. و منم خداوند كه آنچه را بخواهم عملي مي كنم و درباره آنچه انجام مي دهند، مي پرسم. (خداي سبحان از لحاظ ذات و صفات كامل و نسبت به هر چه خواهد و كند، عادل و عالم است و مصالح نهان و دقيقي را كه عقول مخلوقش به آن نرسد، مي داند و ملاحظه مي كند، از اين رو بازخواست و حساب كشيدن از او معني ندارد، برخلاف مخلوقش).

و در كتاب علل الشّرائع:١/١٠ ب٩ ح٤ و الإختصاص شيخ مفيد:٣٣٢، هر دو به سند خود از امام باقر(ع) مانند آن را آورده اند.

ص:72

هنگامي ايمان براي مؤمن تحقّق مي يابد كه از روي اختيار به الله و عقايد حقّه معتقد باشد و كفر نيز براي كافر زماني محقّق مي شود كه از روي اختيار و نيّت اقدام به كفر نمايد. در غير اين صورت مصداق مؤمن و كافر نخواهند بود و اسناد ايمان و كفر به آنان صحيح نيست.

لطف ديگر خداوند به فرد هدايت پذيري كه مؤمن شده اين است كه به برّرسي كافر و كسي كه هدايت خداوند را نپذيرفته است بپردازد و از او عبرت بگيرد و خداوند سبحان را سپاس گزاري كند.

در اين حديث شريف نيز اثري از جبر نيست.

پرسش سوّم: هركس آن را بخورد از او مؤمن متولّد مي شود

ص:73

هرگاه خداوند مي خواهد مؤمني خلق كند در شبش از درخت مزن قطره اي مي چكد كه به هر علف يا گياه يا... برسد هركس آن را بخورد از او مؤمن متولّد مي شود.

پاسخ

فقره ي مورد نظر، همان طور است كه در پاورقي به آن اشاره شده است.(1)

امّا در اين مورد، از آن جا كه «خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْواحَ قَبْلَ الْأَجْسادِ بِأَلْفَيْ عامٍ _ خداوند متعال ارواح را دو هزار سال پيش از اجساد خلق نمود»(2). و با توجّه به اينكه در


1- بحارالأنوار:٥٧/٣٨٥ ب٤١ ح٤٤ و ج٦٤/٨٤ ب٣ ح٨ از كافي شريف به سند خود از امام صادق(ع) نقل مي كند كه فرمودند: إِنَّ فِي الْجَنَّةِ لَثَمَرَةً تُسَمَّى الْمُزْنَ فَإِذا أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ مُؤْمِناً أَقْطَرَ مِنْها قَطْرَةً فَلا تُصيبُ بَقْلَةً وَ لا ثَمَرَةً أَكَلَ مِنْها مُؤْمِنٌ أَوْ كافِرٌ إِلّا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ مُؤْمِناً _ در بهشت ميوه اي به نام «مُزن» (آبي روان از زير عرش الهي) وجود دارد. هنگامي كه خداوند بخواهد مؤمني را بيافريند، از آن قطره اي را مي چكاند. اين قطره به سبزي و ميوه اي نمي چكد جز اينكه (اگر) مؤمني يا كافري آن را بخورد خدا از پشتش مؤمني برآرد. و در بحارالأنوار:٦٤/٧٧ ب٣ ح٤ از المحاسن برقي به سند خود از امام صادق(ع) نقل مي كند كه فرمود: إِنَّ اللَّهَ إِذا أَرادَ أَنْ يَخْلُقَ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكافِرِ بَعَثَ مَلَكاً فَأَخَذَ قَطْرَةً مِنْ ماءِ الْمُزْنِ فَأَلْقاها عَلٰى وَرَقَةٍ فَأَكَلَ مِنْها أَحَدُ الْأَبَوَيْنِ فَذٰلِكَ الْمُؤْمِنُ مِنْهُ _ همانا خداوند هنگامي كه بخواهد مؤمن را از مؤمن و از كافر بيافريند، فرشته اي را مي فرستد تا قطره اي از آب «مُزن» برگرفته و آن را بر برگي افكند و يكي از دو پدر (مؤمن يا كافر) از آن بخورند، بنابراين مؤمن از آن مايه است.
2- بحارالأنوار:٥٨/١٣٢ ب٤٣ ح٤ از رجال كشّي به سندش از امام صادق(ع) از پدران گرامي اش از پيامبرخدا(ع).

ص:74

عالم ذر، هنگام عرضه ي معارف توحيدي و نبوي و ولوي، عقل براي درك حقايق و تمايز حق از باطل و همچنين اختيار به همه داده شد و افراد در آن عالم با اختيار پذيرفته يا انكار كردند و يا نفاق پيشه ساختند و هركس كه بر ايمان و اقرار از سايرين سبقت گرفت، فضيلت يافت و صاحب درجه شد و بالعكس و بالعكس. بنابراين خداوند هرگاه بخواهد در اين عالم خلق نطفه و علقه و مضغه و... انسان مؤمن را بنمايد، از آب مزن بهشتي بر گياه و ميوه اي كه پدر آن مؤمن مي خورد، مي ريزد تا اينكه آب مزن بهشتي _ كه عامل تأثيرگزار بر اعمال صالحه ي مؤمن

است _ توسّط پدر او خورده شود و آن مؤمن خلق ديگري غير از خلق اوّل گردد: *ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ _ سپس او را با آفرينشي ديگر پديد آورديم، (بدين جهت) مبارك و خجسته باد خداوند كه نيكوترين آفرينندگان است*.(1)

پرسش چهارم: من أحبّنا فليحمدالله علي اوّل النّعم

1- (٢٣) سوره المؤمنون: آيه١٥.

ص:75

من احبّنا فليحمداللّه علي اوّل النّعم و هو طيب الولادة.

بنابراين زنازاده و نطفه ي حيض ذاتاً اميرالمؤمنين و ائمه را دوست ندارد و جنساً مجبور به دشمني و اعمال فسق و فجور هستند.

پاسخ

ترجمه ي حديث بدين قرار است: هركس ما (اهل بيت) را دوست مي دارد، بايسته است كه الله تعالي را براي نخستين نعمتي كه به وي ارزاني داشته سپاس گويد و آن حلال زادگي است. مطلب ذكر شده از رسول الله(ع) و اهل بيت(ع) نقل شده است و در صحّت آن ترديدي وجود ندارد.(1)


1- بحارالأنوار:٢٧/١٤٥ ب٥ ح٣ از علل الشّرائع و معاني الأخبار و الأمالي صدوق و المحاسن برقي هركدام به سندش از امام صادق(ع) از پدران گرامي خود از رسول خدا(ع) نقل كرده اند كه فرمودند: مَنْ أَحَبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَحْمَدِاللَّهَ عَلٰى أَوَّلِ النِّعَمِ. قيلَ: وَ ما أَوَّلُ النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الْوِلادَةِ. وَ لا يُحِبُّنا إِلّا مَنْ طابَتْ وِلادَتُهُ _ هركس كه ما اهل بيت را دوست بدارد، بايسته است كه خداوند را براي نخستين نعمت ها (كه به او ارزاني شده) سپاس گويد. عرض شد: نخستين نعمت ها كدام است؟ فرمودند: حلال زادگي. ما را جز شخص حلال زاده دوست ندارد. و بحارالأنوار:٢٧/١٥٠ ب٥ ح١٨ از الأمالي شيخ طوسي به سند خود از امام صادق(ع) از پدران گرامي شان از رسول خدا(ع) نقل كرده است كه فرمودند: يا با ذَرٍّ! مَنْ أَحَبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلٰى أَوَّلِ النِّعَمِ. قالَ: يا رَسُولَ اللَّهِ! وَ ما أَوَّلُ النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الْوِلادَةِ. إِنَّهُ لا يُحِبُّنا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلّا مَنْ طابَ مَوْلِدُهُ _ اي ابوذر! كسي كه ما اهل بيت را دوست بدارد، بايد خداوند را بر نخستين نعمت ها سپاس گزاري نمايد. (ابوذر) عرض كرد: اي رسول خدا! نخستين نعمت ها چيست؟ حضرت فرمود: پاكيزه بودن ولادت، زيرا ما اهل بيت را دوست نمي دارد مگر كسي كه حلال زاده باشد. و بحارالأنوار:٢٧/١٤٥ ب٥ ح٤ از علل الشّرائع و معاني الأخبار و الأمالي شيخ صدوق به سند خود از چندين شخص از امام باقر(ع) نقل نموده كه فرمودند: مَنْ أَصْبَحَ يَجِدُ بَرْدَ حُبِّنا عَلٰى قَلْبِهِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلٰى بادِئِ النِّعَمِ. قيلَ: وَ ما بادِئُ النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الْمَوْلِدِ _ هركس بامداد كند و خوشي و خنكي محبّت و دوستي ما را در دل خود احساس كند، خداي را به نخستينِ نعمت ها ستايش كند. گفته شد: نخستين نعمت ها چيست؟ فرمود: حلال زادگي. بحارالأنوار:٢٧/١٤٨ ب٥ ح١٢ از الخصال شيخ صدوق در حديث معروف به اربع مأة از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي كند كه فرمودند: احْمَدُوا اللَّهَ عَلٰى مَا اخْتَصَّكُمْ بِهِ مِنْ بادِئِ النِّعَمِ أَعْني طيبَ الْوِلادَةِ _ خدا را به خاطر آنچه شما را بدان مخصوص داشته است، سپاس نهيد، (به خاطر) نخستينِ نعمت ها، منظورم حلال زادگي است.و بحارالأنوار:٢٧/١٥٢ ب٥ ح٢٣ از المحاسن برقي: به سند خود از امام صادق(ع) نقل كرده است كه حضرت فرمودند: مَنْ وَجَدَ مِنْكُمْ بَرْدَ حُبِّنَا عَلٰى قَلْبِهِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلى أُولَى النِّعَمِ. قُلْتُ: وَ ما أُولَى النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الْوِلادَةِ _ هر كدام از شما، خنكي محبّت ما (خاندان عصمت و طهارت) را در دلش بيابد، بايد خدا را براي نخستين نعمت ها (كه به او داد) سپاس گويد. (راوي گويد:) عرض كردم: اوّلين نعمت ها كدام است؟ فرمود: حلال زادگي.

ص:76

پيش از اين گذشت كه: شيطان به اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد: اي علي! به خدا قسم من در (انعقاد نطفه) كسي كه تو را دوست بدارد، شريك نمي شوم.

و به حضرت علي(ع) عرض كرد: به الله سوگند! كسي كه بغض تو را داشته باشد، جز اين نيست كه انعقاد نطفه او از من به رحم مادرش، از پدرش سبقت گيرد و همانا در (انعقاد نطفه) و دارايي فرزنداني كه بغض تو را داشته باشند شريك مي شوم.

با توجّه به اين مضامين آشكار است كه شيطان نيز از افرادي كه در عالم ذر

ص:77

مبغض اميرالمؤمنين(ع) بوده اند و در دنيا نيز مبغض آن حضرت خواهند بود آگاه است. براي روشن تر شدن مطلب بعضي از رواياتي كه در تفسير آيه ي «عرضه ي معارف در عالم ذر» آمده است، ارايه مي شود:

*وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلٰى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلٰى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنَّا عَنْ هٰذا غافِلينَ _ و هنگامي كه پروردگارت از پشت بني آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري گواهي مي دهيم.

تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بي خبر بوديم*.(1)

جابر به امام باقر(ع) عرض كرد: چرا اميرالمؤمنين(ع) به اين نام ناميده شد؟ فرمود: خداوند او را به اين نام ناميد و در كتاب خداوند چنين نازل گشت: *وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلٰى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولي وَ أَنَّ عَلِيَّاً أَميرُالْمُؤْمِنينَ*.(2)

امام صادق(ع) نيز درباره اين آيه فرمودند: أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلٰى يَوْمِ الْقِيامَةِ فَخَرَجُوا وَ هُمْ كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لا ذٰلِكَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ. ثُمَّ قالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا: بَلٰى. قالَ: وَ أَنَّ مُحَمَّداً(ع) رَسُولي وَ عَلِيّاً أَميرَالْمُؤْمِنينَ خَليفَتي وَ أَميني؟ _ خداوند از پشت آدم نسل او تا روز قيامت را خارج كرد. آنها در حالي كه به صورت ذرّات (پراكنده در هوا) بودند، بيرون


1- (٧) سوره الأعراف: آيه١٧٣.
2- تفسير شريف البرهان:٢/٦٠٨ از الكافي شريف:١/٤١٢ باب نادر... ح٤ به سندش از جابر از امام باقر(ع).

ص:78

آمدند. خداوند خود را به آنها معرّفي نمود و اگر چنين نبود، هيچ كس خدايش را نمي شناخت. سپس خدا به آنها فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» آيا من خداي شما نيستم؟ گفتند: آري. فرمود: و آيا محمّد رسول من و علي اميرالمؤمنين و خليفه و امين من نيست؟(1)

جابر بن يزيد جعفي گويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: مَتٰى سُمِّيَ أَميرَ الْمُؤْمِنينَ؟ قالَ: قالَ لي: أَ وَ ما تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟ قالَ قُلْتُ: بَلٰى. قالَ: فَاقْرَأْ. قُلْتُ: وَ َا أَقْرَأُ؟ قالَ: اقْرَأْ *وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلٰى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ* فَقالَ لي: هيَهْ إِلٰى أَيْشٍ، *وَ مُحَمَّدٌ رَسُولي، وَ عَلِيٌّ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ* فَثَمَّ سَمّاهُ يا جابِرُ أَميرَ الْمُؤْمِنينَ _ در چه زماني حضرت علي(ع) اميرالمؤمنين ناميده شد؟ فرمود: مگر قرآن نمي خواني؟! گفتم: بله مي خوانم، فرمود: پس بخوان. عرض كردم چه بخوانم؟ فرمود: بخوان*وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلٰى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ*. سپس فرمود: اين است آن آيه اي كه مي خواستي ولي نمي داني به كجا منتهي مي شود (ادامه ي آن چنين است:) *وَ مُحَمَّدٌ رَسُولي وَ عَلِيٌّ أَميرالْمُؤْمِنينَ*. اي جابر! آن زمان (در عالم ذر) خداوند او را اميرالمؤمنين ناميد.(2)

و امام باقر(ع) فرمود: لَوْ أَنَّ الْجُهّالَ مِنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ يَعْرِفُونَ مَتٰى سُمِّيَ أَميرَ الْمُؤْمِنينَ لَمْ يُنْكِرُوا، وَ أَنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعٰالٰى حينَ أَخَذَ ميثاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ(ع) وَ ذٰلِكَ فيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلٰى مُحَمَّدٍ(ع) في كِتابِهِ فَنَزَلَ بِهِ جَبْرَئيلُ كَما قَرَأْناهُ. ياجابِرُ! أَ لَمْ تَسْمَعِ اللَّهَ يَقُولُ في كِتابِهِ: *وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ


1- بحارالأنوار:٢٦/٢٩٤ ب٦ ح٥٤ از تفسير الفرات.
2- بحارالأنوار:٢٦/٢٧٨ ب٦ ح٢٠ از تفسير فرات بن ابراهيم كوفي به سندش از جابر جعفي.

ص:79

أَشْهَدَهُمْ عَلٰى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلٰى وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَميرُ الْمُؤْمِنينَ*، فَوَ اللَّهِ لَسَمّاهُ اللَّهُ تَعالٰي أَميرَ الْمُؤْمِنينَ فِي الْأَظِلَّةِ حَيْثُ أَخَذَ ميثاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ _ اگر افراد نادان اين امّت (اسلام) نسبت به اين امر كه چه وقت (حضرت علي(ع)) اميرالمؤمنين ناميده شدند، معرفت داشتند، (فضيلت ها و جايگاه ايشان را) انكار نمي كردند كه خداوند تبارك و تعالي آن هنگام كه پيمان نسل حضرت آدم(ع) را گرفت (ايشان را بدين نام ناميد). و بيان اين مطلب در كتاب خداوند در ميان آياتي است كه خداوند بر حضرت محمّد(ع) نازل فرمود. بنابراين جبرئيل، اين آيه را، همان گونه كه ما قرائت مي كنيم نازل كرد. اي جابر! آيا نشنيده اي كه

خداوند در كتاب خود (قرآن) چنين مي فرمايد: *وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلٰى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلٰى وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَميرُ الْمُؤْمِنينَ* پس همانا به الله سوگند! الله تعالي ايشان را در عالم اشباح و اظلّه، آن هنگام كه پيمان نسل آدم را گرفت، اميرالمؤمنين ناميد.(1)

بنابراين الله در عالم ظلّ و سايه (اشباح) و ذرّ از فرزندان حضرت آدم(ع) بر يگانگي خود، نبوّت خاتم الأنبياء(ع) و ولايت اميرالمؤمنين(ع) ميثاق گرفته است.

در تفسير قمي آمده است كه ابن مسكان درباره آيه *وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني


1- تفسير الفرات:١٤٦ ح١٤٦-١٨١، تفسير شريف البرهان:٢/٦١٠ از بصائرالدّرجات:٩١ ح٦، بحارالأنوار:٢٦/٢٩٣ ب٦ ح٥٣ از تفسير الفرات به سند خود از علي بن عتّاب از امام باقر(ع).

ص:80

آدَمَ...* از امام صادق(ع) نقل مي كند: قُلْتُ: مُعايَنَةً كانَ هٰذا؟ قالَ: نَعَمْ. فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ وَ لَوْ لا ذٰلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خالِقُهُ وَ رازِقُهُ. فَمِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ فِي الذَّرِّ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ فَقالَ اللَّهُ: *فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ* _ (ابن مسكان گويد:) عرضه داشتم: آيا معاينت كردند (حقيقت را ديدند)؟ فرمود: آري، پس آنگاه معرفت در آنان قرار يافت ولي آن جايگاه را فراموش كردند امّا به زودي آن را به ياد خواهند آورد و اگر آن (عرضه معارف) نبود، هرگز كسي نمي دانست آفريننده و روزي دهنده اش كيست. و در عالم ذر، در ميان آنان كساني بودند كه تنها با زبان خود اقرار كردند امّا هرگز با قلب خود ايمان نياوردند. از اين رو الله تعالي فرمود: *فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ _ (مردم منافق و كافر) ايمان نخواهند آورد چون پيش از اين (در عالم ذر) تكذيب كرده اند (و اقرار ننموده اند)*.(1)

در حديث شريف بر اين مطلب تصريح شده است كه تمامي فرزندان حضرت آدم(ع) حقيقت توحيد را با معرفت، بالمعاينه يافتند (بدان اشراف ديداري پيدا كردند)، امّا در ميان آنها كساني بودند كه به زبان اقرار كردند ولي ايمان قلبي نياوردند و امام صادق(ع) با استناد به اين آيه كريمه *فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ*(2) ، به بيان اين مطلب مي پردازند، فتامّل.


1- تفسير شريف قمي:٢٤٨.
2- (٧) سوره الأعراف: آيه١٠٢: *تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ _ اين است قريه هايي (آبادي هايي) كه از خبرهاي مهمّ آن بر تو مي خوانيم. و به تحقيق پيامبران آنان با دلايل (معجزات) به سوي آنها آمدند، ولي ايمان نياوردند به آنچه قبلاً آن را تكذيب كرده بودند، خدا چنين بر دل هاي كافران مهر مي زند*. (١٠) سوره يونس(ع): آيه٧٥:*ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذٰلِكَ نَطْبَعُ عَلٰى قُلُوبِ الْمُعْتَدينَ _ آن گاه پس از او (نوح) پيامبراني به سوي قومشان فرستاديم و آنها با دلايل (روشن گر) به سوي آنان آمدند ولي آنان ايمان نمي آوردند به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند؛ بدين طريق بر دل هاي تجاوزكاران مهر مي زنيم*.

ص:81

عبدالله بن سنان گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: (معناي) فطرت در اين سخن خداي متعال *فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها _ فطرتي كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده*(1) چيست؟ حضرت فرمود: هِيَ الْإِسْلامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حينَ أَخَذَ ميثاقَهُمْ عَلَى التَّوْحيدِ، قالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ وَ فيهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْكافِرُ _ فطرت در

اين آيه به معناي اسلام است كه خداوند آنان (مردم) را براساس آن سرشت، آن هنگام كه از آنان بر توحيد (يگانه پرستي) ميثاق گرفت. به آنان فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و در آن (پيمان) مؤمن و كافر شركت داشتند.(2)

همچنين در حديث آمده است كه در عالم ذر بعضي از افراد مؤمن و بعضي كافر بودند.

رسول الله(ع) به امام علي(ع) فرمودند: أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِكَ فِي ابْتِدائِهِ الْخَلْقَ حَيْثُ أَقامَهُمْ أَشْباحاً فَقالَ لَهُمْ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟قالُوا: بَلٰى. قَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ؟ قالُوا: بَلٰى. قالَ: وَ عَلِيٌّ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ؟ فَأَبَى الْخَلْقُ كُلُّهُمْ جَميعاً إِلّا


1- (٣٠) سوره الروم: آيه٣١.
2- الكافي شريف:٢/١٢ باب فطرة الخلق علي التّوحيد... ح٢، التّوحيد شيخ صدوق:٣٢٩ ب٥٣ ح٣، بحارالأنوار:٦٤/١٣٤ ح٦ از كافي، تفسير شريف نورالثّقلين:٢/٩٥.

ص:82

اسْتِكْبَاراً وَ عَتَوْا عَنْ وَلايَتِكَ إِلّا نَفَرٌ قَليلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَليلِ وَ هُمْ أَصْحابُ الْيَمينِ _ تو كسي هستي كه خداوند به وسيله ي تو (بر) مخلوقات احتجاج نمود (تو را بر مردم حجّت قرار داد)، ابتداي آفرينش آن هنگام كه ايشان را به صورت شبح هايي درآورد به آنان فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري. خداوند فرمود: و آيا محمّد پيامبر من نيست؟ گفتند: آري. خداوند فرمود: و آيا علي اميرالمؤمنين نيست؟ تمامي مخلوقات (از پذيرش و اقرار ولايت و فضيلت تو) امتناع ورزيدند و اين جز از روي تكبّر و عناد (نسبت به ولايت تو) نبود، جز گروهي كه بسيار كم اند و آنان كمترينِ كمترين ها (بسيار كم) هستند و هم آنان اصحاب يمين هستند.(1)

واضح است كه حضرت الله به آنان عقلي كه با آن بتوانند حق را از باطل تشخيص بدهند عطا فرموده بود. همچنين به آنان اختيار داده بود تا بتوانند هر كدام را كه مي خواهند برگزينند. بنابراين از روي تشخيص مي توانستند راه حق را انتخاب كنند امّا چنين نكردند.

علامه مجلسي مي نويسد: ارواح بر آن ذرها (ريزانسان ها از نسل حضرت آدم(ع)) تعلّق گرفت و عقل و وسيله هاي دريافت كلام الله و سخن گفتن و پاسخ دادن در آنان قرار داده شد و در آخر، خطاب الهي را فهميدند و پاسخ


1- بحارالأنوار:٢٤/٢ب٢٣ح٢ و ج٢٦/٢٧٢ ب٦ ح١٢ از الأمالي شيخ طوسي به سندش از جابر از امام باقر از پدرشان و ايشان از جدّشان(ع) از رسول خدا(ع) روايت كرده اند، و ج٦٤/١٢٧ ب٣ ح٣١ از بشارة المصطفي از پسر شيخ طوسي از شيخ طوسي، تفسيرنورالثّقلين: ٢/٩٧ ح٣٥٦ از الأمالي شيخ طوسي.

ص:83

دادند در حالي كه در عالم ذر بودند.(1)

وَ لَمّا قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِجَميعِ أَرْواحِ بَني آدَمَ: *أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلٰي* قالَ: أَوَّلُ مَنْ قالَ بَليٰ مُحَمَّدٌ(ع)، فَصارَ بِسَبْقِهِ إليٰ بَليٰ سَيِّدَ الأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ وَ أَفْضَلَ النَّبيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ _ چون خداي عزّوجل به تمامي ارواح بني آدم فرمود: *أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلٰي _ آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري*. امام فرمودند: نخستين كسي كه عرضه داشت «بله»، حضرت محمّد(ع) بودند. بدان جهت كه بر «آري» گفتن سبقت گرفتند، سرور اوّلين و آخرين و برترينِ انبياء و مرسلين قرار گرفتند.(2)

ابوبصير گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: مرا از عالم ذر آگاه كنيد.

هنگامي كه خداوند ايشان (مردم) را بر خودشان گواه گرفت. (به ايشان فرمود:) *أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلٰي _ آيا من پروردگار شما نيستم؟ آنها گفتند: آري*. به الله سوگند! برخي از آنان خلاف آنچه را كه آشكار كردند (در سينه ها) پنهان داشتند. (مرا آگاه كنيد كه) چگونه متوجّه كلام شدند آن هنگام كه به آنان گفته شد: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ _ آيا من پروردگار شما نيستم»؟ حضرت فرمود: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ فيهِمْ ما إِذا سَأَلَهُمْ أَجابُوه _ همانا خداوند در آنها توانايي آن را قرار داد كه چون از آنها بپرسند، بتوانند پاسخ دهند.(3)


1- بحارالأنوار:٣/٧١: أي تعلّقت الأرواح بتلك الذّرّ و جعل فيهم العقل و آلة السمع و آلة النطق حتّى فهموا الخطاب و أجابوا و هم ذرّ.
2- الخصال:١/٣٠٨.
3- بحارالأنوار:٦٤/١٠٢ ب٣ ح١٩ از تفسير العيّاشي:٢/٤٢.

ص:84

با توجّه به حديث مي بينيم كه آنها خلاف آنچه را كه اظهار نمودند (در سينه ها) پوشاندند، يعني در عالم ذر نيز اقرار و «آري» گفتن آنان منافقانه بوده است. و امام مي فرمايند: خداوند به آنان توان تعقّل براي تشخيص و اختيار براي انتخاب و ابزار پاسخ گويي را عطا فرموده بود.

بنابراين انسان ها پيش از اين دنيا، در صحنه اي قرار گرفته اند كه همگي به يك ميزان علم و قدرت تشخيص و انتخاب داشته اند. هر كس در آنجا از انتخاب راه صحيح سر باز زد، در اين دنيا به اين موارد مبتلا مي شود. پس باز هم ابتلا به اين موارد به خود انسان باز مي گردد.

پرسش پنجم: ... و كلّ مولود يولد منه فهو نجس

ص:85

من... و هو شارب الخمر كان من الخطايا بعدد نجوم السماء و كل مولود يولد منه فهو نجس.

شراب در علم امروز دهها عارضه ي جسمي دارد و از نظر روحي در طبّ فرانسه ثابت شد فرزند شراب خوار كه اينال يعني جاني بالفطره است و قتل و زنا به عنف و ساير جنايات را مرتكب شود. براي چه خدا شراب را خلق كرده است و اين همه عوارض در آن گذاشته است و بچّه نجس متولّد شود مظلوم است و هر جنايتي بكند در اثر شراب است و مؤاخذ نيست و بدبخت متولّد شود.

پاسخ

در اين قسمت، دو مورد مطرح شده: اوّل: فرزند فرد شراب خوار، نجس است. دوّم: چرا خداوند شراب را آفريده است كه نجس است و خوردن آن براي انسان عوارض جسمي و روحي بسياري در بر دارد؟

روايت مورد نظر از رسول الله(ع) چنين آمده است: أَيُّمَا امْرَأَةٍ أَطاعَتْ زَوْجَها وَ هُوَ شارِبُ الْخَمْرِ كانَ لَها مِنَ الْخَطايا بِعَدَدِ نُجُومِ السَّماءِ، وَ كُلُّ مَوْلُودٍ يَلِدُ مِنْهُ فَهُوَ نَجِسٌ، وَ لا يَقْبَلُ اللَّهُ تَعاليٰ مِنْها صَرْفاً وَ لا عَدْلاً حَتّيٰ يَمُوتَ زَوْجَها، أَوْ تَخْلَعَ عَنْهُ نَفْسَها _ هر زني كه همسر شراب خوار خود را اطاعت كند، به تعداد ستارگان آسمان براي او گناه نوشته مي شود و هر فرزندي كه از وي متولّد شود، نجس است. و خداي تعالي از آن زن هيچ كارِ واجب و مستحبي را نمي پذيرد تا وقتي كه همسرش بميرد يا از او طلاق بگيرد.(1)


1- إرشادالقلوب:١/١٧٥ ب٥١.

ص:86

اين روايت سند و اعتبار سندي ندارد. از متن روايت نيز معنايي كه ايشان در نظر داشته اند برداشت نمي شود. ظلمي كه در اينجا بيان شده است، از جانب خداوند متعال نيست بلكه از سوي پدر يا مادر مي گسار و منحرف است. اين در حالي است كه خداوند انسان ها را بر نهاد توحيدي و خداپرستي آفريده و كسي را ذاتاً كافر يا نجس نيافريده است.(1) ضمن اينكه لازم است يادآور شويم اين مورد تمام علّت براي كافر شدن و منحرف بودن نيست. و چنانچه ديديم در اين روايت مطلبي دالّ بر جبر وجود ندارد.

امّا در اين مورد كه پرسيده بودند: چرا خداوند شراب را _ كه خوردن آن مفاسدي در بر دارد _ آفريده است؟

اوّل: واضح است كه خداوند متعال در دنيا چيزهاي خوب و بد را آفريده است و ابزار شناسايي و تشخيص خوب از بد را نيز براي ما، كه در صحنه و عالم تكليف هستيم قرار داده است و مي توانيم با استفاده از اختيار خود، خوب يا بد را انتخاب كنيم. همچنان كه فرموده: *وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها_ و سوگند به نفس و آن چيز كه آن را به اعتدال پرداخت (آفريد) (مقصود الله است) * سپس فجور (گناهان) و تقوا (خير) را به او الهام كرد(2)* و بديهي


1- الكافي شريف:٢/١٣ باب فطرة الخلق علي التّوحيد...: ... عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) في قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: *فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها* قالَ: فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحيدِ _ از امام صادق(ع) نقل شده است كه در مورد اين كلام خداي عزّوجل: *فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها* فرمودند: (خداوند) آنان (مردم) را براساس توحيد، فطرت نهاد.
2- (٩١) سوره الشّمس: آيات٨-٩.

ص:87

است كه خداوند هر كس را به اندازه اي كه به او بخشيده، مكلّف قرار داده است.

دوّم: مي توان با طرح يك پرسش نيز اين شبهه را برطرف ساخت: چرا خداوند شيطان و نفس را آفريد؟ واضح است كه اگر آنها را نمي آفريد و تنها امكان درست كاري فراهم بود، ديگر نه تكليف معنايي داشت و نه ثواب و عقاب. ضمن اينكه اين عين جبر بود.

سوّم: مي دانيم كه هنگام تهيه ي سركه، پيش از به وجود آمدن سركه، شراب توليد مي شود. از هيدروليز چربي هاي ساده نيز اسيد چرب و الكل به دست مي آيد. البته راه هاي ديگري نيز براي تهيّه ي الكل وجود دارد. نام ماده ي مؤثّر الكل «اتانول» است.

ما نيز قبول داريم كه خوردن شراب، مضرّات بسياري دارد و به بيان برخي از آن ها نيز مي پردازيم. امّا اين موجب نمي شود كه به وجود آمدن آن بدون هيچ حكمتي باشد. اين سؤال كه چرا خداوند شراب را با وجود داشتن اين همه مضرّات، خلق فرموده، بي جا است. بايد گفت اين سؤال نه اينكه جوابش آشكار است، نه. بلكه از اصل اشتباه است. شايد كسي كه اين سؤال را مي پرسد، گمان كرده كه خداوند همه چيز براي خوردن آفريده است. بديهي است كه اين طور نيست. هر چيزي مورد مصرف مخصوص به خود را دارد و براي موردي خاص آفريده شده است. همچنان كه الماس جلاي بسيار زيبايي دارد و سنگي گرانبها است و در صنعت نيز كاربردهاي مهمّي دارد، اگر به تكّه هاي ريز تبديل و توسّط انسان يا هر جاندار ديگري خورده شود، مرگ را در پي خواهد داشت.

بنابراين هر چيزي مورد مصرف خود را دارد. خداوند هر چيزي را براي

ص:88

كاري آفريده است. چنان كه گوش را براي شنيدن و چشم را براي ديدن آفريده است. از همان الكل و الماس مي توان بهترين استفاده ها را كرد امّا استفاده اي كه مربوط به خود آن باشد و آن چيز براي آن استفاده خلق شده باشد. در بيان برخي فوايد الكل مي توان به موارد زير اشاره كرد:

از محلول يك در ده اسانس خردل در الكل، براي ماليدن روي عضو در موارد فلج، نقرس و روماتيسم نتايج خوبي گرفته شده است. گل هاي خشك گياه سوسن زرد را با روغن يا الكل مخلوط مي كنند و مانند پماد به اگزماي بچّه ها مي مالند. گياه حشره خوار را در الكل خيس مي كنند و به ميخچه و قسمت هاي سفت شده كف پا مي مالند كه باعث نرم شدن آن مي شود. روغني كه از خيساندن چند گياه يا ريشه ي گياه رزين دار معطّر در الكل به دست مي آيد، براي تسكين دردهاي روماتيسمي استفاده مي شود.

از الكل براي ضدّعفوني كردن و همچنين در تركيب مواد ضدّعفوني كننده استفاده مي شود. از شعله ي چراغ الكلي براي ضدّعفوني كردن وسايل پانسمان استفاده مي شود. الكل جزو حلا ل هاي آلي است و مي تواند چربي ها را در خود حل كند. همچنين به دليل قطبي بودن و وجود پيوندهاي هيدروژني در شبكه ملكول هايش، مي تواند موادّ قطبي مانند آب را نيز در خود حل كند و از همين رو در موارد بسياري كاربرد دارد.

ضررهاي الكل

اين مطالب و همچنين بيان فوايد الكل، همه از نظر پزشكان مطرح مي شوند: الكل به هيچ وجه خاصيت غذايي نداشته و بدن انسان در مقابل اين مادّه رفتاري

ص:89

را نشان مي دهد كه در رويارويي با يك سم بروز مي دهد.

اثر الكل با توجّه به مقدار مصرف و وضعيّت فيزيولوژيك بيمار، مي تواند محرّك يا مضعف سيستم عصبي باشد. بارزترين علامت هاي مسموميّت با الكل عبارت است از: افسردگي و تحريك معده، همچنين نشانه هاي ديگري مانند عدم تعادل، اختلال در صحبت كردن، ياوه گويي، اختلال بينايي، گيجي، افت درجه حرارت بدن، تهوّع، استفراغ، گشادي مردمك ها، برافروختگي صورت، قرمزي چشم ها، خواب آلودگي و در نهايت تشنّج و كما نيز از علايم مسموميّت با الكل هستند. براي نجات كسي كه دچار مسموميّت با الكل شده است اقداماتي ضروري است كه بايد در برخورد با او به انجام برسد.

افزايش بروز ناهنجاري در بچّه هاي مادراني كه حتّي ماهي يك بار مشروبات الكلي مصرف مي كنند مشاهده شده است. در بچّه هاي مادران الكلي اختلال هايي مانند كم بودن وزن در هنگام تولّد، كوتاهي قد، كاهش رشد بدن، ناهنجاري هاي قلب و عروق، ناهنجاري هاي استخوان هاي صورت، كم هوشي، اختلال در يادگيري در مدرسه و اختلال تكلّم مشاهده مي شود. كاهش رشد قد از زمان تولّد تا شانزده سالگي ادامه دارد. مصرف الكل توسّط مادر ياعث ايجاد سندرم الكلي جنين مي شود كه با ناهنجاري هاي متعدّد مثل كوچك بودن جمجمه و ناهنجاري هاي مادرزادي قلب همراه است.

مصرف الكل موجب ناهنجاري هاي صورت و جمجمه و تغيير شكل اندام ها، نقص در قلب و عقب ماندگي عقلي و نارسايي رشد مي شود. مصرف الكل و دهان شويه هاي حاوي الكل در پيدايش پلاك سفيد مؤثّر هستند. مصرف الكل

ص:90

همچنين از علل ابتلا به سرطان دهان است. مصرف الكل موجب افزايش چربي ذخيره بدن و ايجاد كبد چرب مي شود. مصرف موادي همچون آب جو، شراب، عرق، كنياك و... باعث ايجاد مستي شده و احتمال بروز بيماري هاي كبدي را افزايش مي دهد. همچنين افراط در مصرف آنها منجر به كمبود ويتامين هاي گروه بي شده و ارزش بيولوژيك ساير موادّ غذايي را نيز كاهش مي دهد.

مصرف زياد الكل (مستي) باعث بلع مواد به درون ريه مي شود. يكي از علل بروز حالت سوزش سر دل مصرف الكل به خصوص شراب قرمز است. معتادان به الكل به دليل آسيب ديدن اعصاب محيطي در معرض ابتلا به سيروز كبدي، سوء تغذيه و اختلالات حسّي و حركتي هستند.

مصرف طولاني مدّت الكل سبب تحليل رفتن مخچه مي شود. كمبود ويتامين «بي» به ويژه در مصرف كنندگان مشروبات الكلي سبب التهاب دو طرفه عصب بينايي مي شود. افراد الكلي براي ابتلا به سرمازدگي جزو افراد مستعد هستند. پنجاه درصد خودكشي ها به علّت مصرف موادي چون الكل و موادّ مخدّر است. ميزان خودكشي در الكلي ها ٣ تا ٤ برابر متوسّط است. در افراد الكلي استفراغ صبحگاهي وجود دارد و مصرف الكل موجب سوء جذب مواد غذايي مي شود.

يكي از دلايل بروز هپاتيت حاد، مصرف الكل است. در مورد هپاتيت الكلي گفته مي شود كه يك ضايعه بسيار شديد بوده و پيش آگهي بدي را به همراه دارد. گاهي فاقد علامت بوده و گاهي به علّت دارا بودن نارسايي كبدي، بيماران فوق العاده بدحال هستند. بي اشتهايي، تهوّع، استفراغ، كاهش وزن و درد شكمي علايم شايع اين بيماري را تشكيل مي دهند. تب و يرقان در هپاتيت الكلي شايع

ص:91

است.

سيروز كبدي، تغيير ساختار طبيعي كبد است كه در نتيجه عوامل التهابي و سمّي و پرخوني كبد ايجاد مي شود. بافت كبد در جريان اين روند مزمن از بين مي رود و اعمال طبيعي كبد مختل مي شود. اين تغيير ساختار غيرقابل برگشت است. يكي از سه دليل بروز اين بيماري مصرف الكل است. در سيروز الكلي به دليل جمع شدن چربي در كبد، كبد بزرگ مي شود. چون قدرت سمّيّت زدايي و متابوليسم كبد كم مي شود برخي هورمون ها توسّط كبد پاك نشده و سطح آن در خون بالا رفته و علايم ناشي از آن بروز مي كند. گاه يرقان ايجاد مي شود و اگر انسداد مجاري صفراوي وجود نداشته باشد، دليل بر وخامت بيماري است.

از مهم ترين بيماري ها و عواملي كه باعث بروز بي هوشي مي شوند الكليسم (مصرف زياد يا محروميّت) است. كاهش مقدار منيزيم پلاسماي خون در الكليسم مزمن مشاهده مي شود كه در اين مورد علايمي شبيه به نقصان كلسيم پديدار مي شود: (مانند تشنّج و لرزش عضلات). الكليسم از شايع ترين علل بروز پانكراتيت مزمن است. مسموميّت با الكل يكي از فراوان ترين مسموميّت ها در بعضي از كشورهاي جهان است. الكل از راه معده، روده و حتّي كمي هم از راه مخاط دهان جذب شده و وارد خون مي شود. و دفع آن از طريق كليه ها و مقدار كمي از راه ريه ها صورت مي گيرد.(1)


1- تمام اين اطّلاعات، از لوح فشرده ي نرم افزار پزشك خانواده ٢ (دانشگاه پزشكي و توان بخشي) استخراج شده است كه ناظر علمي توليد آن دكتر يوسف شفقتي عضو هيئت علمي دانشگاه هاي علوم پزشكي كشور و رييس مركز كشوري مشاوره ي پزشكي است. اين نرم افزار با تلاش بيست و پنج نفر كه بيشتر آنان پزشك هستند، تهيّه شده است.

ص:92

با توجّه به تمامي آنچه بيان شد، خداوند الكل را براي خوردن نيافريده است كه اگر كسي آن را خورد و مشمول ضررهاي آن شد، اعتراض كند كه چرا شراب خلق شد تا بر اثر خوردن آن، اين همه ضرر متوجّه روح و جسم انسان و فرزند و خانواده ي او شود.

پرسش ششم: ملئت بطونهم من الحرام

ص:93

وقتي حضرت امام سجّاد(ع) از پدرشان پرسيدند: خودتان را معرّفي كرديد؟ جواب دادند: بله ولي اين ها قبول نكردند چون «ملئت بطونهم من الحرام _ شكم هايشان از حرام پر شده است». در اخبار آمده است كه شخص حرام خوار، سيّدكش مي شود اگر اختياراً بخورد هيچ، ولي فرزندي كه از كودكي، پدرش رباخوار و دزد بوده و رزق حرام به او مي دهد گناهي ندارد و مظلوم واقع مي شود و چون جنايتي مي كند مؤاخذ نيست.

پاسخ

متن و ترجمه ي حديثي كه از آقا سيّدالشّهداء(ع) نقل شده است، به ترتيبي است كه در پاورقي آمده است.(1)و في رواية أخري: لمّا ضاق الأمر بالحسين(ع) و قد بقي وحيداً فريداً، التفت إلي خيم بني أبيه فرآها خالية منهم، ثمّ التفت إلي خيم بني عقيل فوجدها خالية منهم، ثمّ التفت إلي خيم أصحابه فلم ير منهم أحداً، فجعل يكثر من قول: لا حول و لا قوّة إلا باللّه العليّ العظيم. ثمّ ذهب إلي خيم النّساء، فجاء إلي خيمة ولده زين العابدين(ع) فرآه ملقي علي نطع من الأديم. فدخل عليه و عنده زينب تمرّضه، فلمّا نظر إليه عليّ بن الحسين أراد النّهوض فلم يتمكّن من شدّة المرض، فقال لعمّته: أسنديني إلي صدرك فهذا ابن رسول اللّه(ع) قد أقبل، فجلست زينت خلفه و أسندته إلي صدرها، فجعل الحسين(ع) يسأل ولده عن مرضه، و هو يحمد اللّه تعالي، ثمّ قال: يا ابتاه! ما صنعت اليوم مع هؤلاء المنافقين؟ فقال له الحسين(ع): ياولدي! قد استحوذ عليهم الشّيطان فأنساهم ذكر اللّه، و قد شبّ الحرب بيننا و بينهم لعنهم اللّه حتّي فاضت الأرض بالدّم منّا و منهم. فقال عليّ(ع): يا ابتاه! أين عمّي العبّاس؟ فلمّا سأل عن عمّه اختنقت زينب بعبرتها، و جعلت تنظر إلي أخيها كيف يجيبه، لأنّه لم يخبره بشهادة عمّه العبّاس، خوفاً من أن يشتدّ مرضه. فقال(ع): يا بنيّ! إنّ عمّك قد قتل، قطعوا يديه علي شاطئ الفرات! فبكي علي بن الحسين(ع) بكاءً شديداً حتّي غشي عليه، فلمّا أفاق من غشوته جعل يسأل عن كلّ واحد من عمومته، و الحسين(ع) يقول له: قتل. فقال: و أين أخي عليّ، و حبيب بن مظاهر، و مسلم بن عوسجه، و زهير بن القين؟ فقال له: يا بنيّ! إعلم أنّه ليس في الخيام


1- الدّمعة السّاكبة بهبهاني:٤/٣٥١ و معالي السّبطين:٢/٢٢ و ذريعة النّجاة: ١٣٩-

ص:94

رجل حيّ إلّا أنا و أنت، و أمّا هؤلاء الّذين تسأل عنهم فكلّهم صرعي علي وجه الثّري. فبكي عليّ بن الحسين بكاءً شديداً، ثمّ قال لعمّته زينب: يا عمّتاه! عليّ بالسّيف و العصا. فقال له أبوه: و ما تصنع بهما؟ فقال: أمّا العصا فأتوكأ عليها، و امّا السّيف فأذبّ به بين يدي ابن رسول اللّه(ع) فإنّه لا خير في الحياة بعده. فمنعه الحسين من ذلك، و ضمّه إلي صدره و قال له: يا ولدي! أنت أطيب ذرّيّتي، و أفضل عترتي، و أنت خليفتي علي هؤلاء العيال و الأطفال، فإنّهم غرباء مخذولون، قد شملتهم الذّلة و اليتم و شماتة الأعداء و نوائب الزّمان، سكّتهم إذا صرخوا، و آنسهم إذا استوحشوا، و سل خواطرهم بلين الكلام، فإنّهم ما بقي من رجالهم من يستأنسون به غيرك، و لا أحد عندهم يشكون إليه حزنهم سواك، دعهم يشمّوك و تشمهم، و يبكوا عليك و تبكي عليهم. ثمّ لزمه بيده(ع) و صاح بأعلي صوته: يا زينب! و يا أمّ كلثوم! و يا سكينة! و يا رقيّه! و يا فاطمة! إسمعن كلامي و اعلمن أنّ ابني هذا خليفتي عليكم، و هو إمام مفترض الطّاعة. ثمّ قال له: يا ولدي! بلّغ شيعتي عنّي السّلام، فقل لهم: إنّ أبي مات غريباً فاندبوه، و مضي شهيداً فابكوه! _ وقتي كار به امام حسين(ع) دشوار شده و تك و تنها ماندند، به سوي خيمه هاي برادران خود آمدند. خيمه هاي ايشان را خالي و بي صاحب ديدند. سپس به سوي خيمه هاي فرزندان عقيل رفتند، خيمه ها را خالي از آنان يافتند. آنگاه به سوي خيمه هاي اصحابشان رفتند ولي هيچ يك از آنها را نديدند. از اين رو دمادم مي فرمودند: «لا حول و لا قوّة إلا باللّه العليّ العظيم». سپس حضرت به سوي خيمه هاي زنان رفتند. سپس به سوي خيمه پسرشان زين العابدين(ع) آمدند. ايشان را ديدند كه روي تكّه پوستي روي زمين افتاده بودند. بر ايشان داخل شدند در حالي كه حضرت زينب از ايشان پرستاري مي نمود. هنگامي كه عليّ بن الحسين امام را ديدند، خواستند از جا برخيزند ولي از شدّت بيماري نتوانستند. به عمّه ي خود (حضرت زينب) فرمودند: مرا روي سينه ات نگهدار و تكيه بده زيرا اين پسر رسول خدا(ع) است كه نزديك شده است. زينب پشت ايشان نشست و ايشان را به سينه اش تكيه داد. امام حسين(ع) از پسرشان درباره بيماري ايشان پرسيدند و ايشان خداوند تعالي را سپاس مي گفتند. سپس عرضه داشتند: پدر جان! امروز با اين منافقين چه كردي؟ امام حسين(ع) به ايشان فرمودند: پسرم! به درستي كه شيطان بر آنان چيره شده است بدين جهت ياد خدا را از خاطر آنان برده و آتش جنگ و فتنه را بين ما و آنان _ كه خداوند رحمت خود را از آنان دور سازد _ روشن ساخته است تا اينكه

ص:95

سيلاب خون از ما و آنان به زمين جاري شود. سپس امام زين العابدين(ع) عرضه داشتند: پدر جان! عمويم عبّاس كجاست؟ هنگامي كه از عمويش سؤال نمود، گريه راه گلوي زينب را گرفت و به برادرش حسين(ع) نگاه كرد كه چگونه مي خواهد جواب او را بدهد؛ زيرا از ترس اينكه بيماري ايشان شدّت يابد، خبر شهادت عمويش عبّاس(ع) را به ايشان نداده بودند. امام(ع) فرمودند: پسرم! همانا عمويت كشته شده و دو دستش در كنار فرات جدا گرديده است. عليّ بن الحسين(ع) به شدّت گريستند تا اينكه از هوش رفتند. چون به هوش آمدند از همه ي عموها و عموزاده هاي خود پرسيدند. و امام حسين(ع) به ايشان مي فرمودند: كشته شد. پس عرضه داشتند: برادرم علي و حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهير بن قين كجا هستند؟ امام(ع) فرمودند: پسرم! بدان كه در خيمه ها جز من و تو هيچ مرد زنده اي نيست و اينان كه درباره آنها از من پرسيدي، همگي روي خاك افتاده اند (شهيد شده اند). از اين رو عليّ بن الحسين به شدّت گريست. سپس به عمّه اش زينب فرمود: عمّه جان! عصا و شمشير را به من بده. امام حسين(ع) به ايشان فرمودند: مي خواهي با آنها چه كني؟ عرض نمود: مي خواهم به عصا تكيه دهم و با شمشير از فرزند رسول خدا(ع) دفاع نمايم؛ چرا كه خيري در زندگي بعد از او نخواهد بود. امام حسين(ع) مانع ايشان از انجام اين كار شدند و ايشان را به سينه خود چسباندند و به ايشان فرمودند: پسرم! تو پاك ترين نسل من و بافضيلت ترين افراد خانواده من هستي. پس از من تو جانشين من بر اين اهل بيت و كودكان هستي. چرا كه اينان غريبان و خوارشدگان هستند. همانا خواري و يتيمي و شماتت دشمنان و سختي هاي روزگار ايشان را در بر گرفته است. هرگاه ناله و گريه شان بلند شد، آنان را آرام كن، در هنگام ترس همراه آنان باش، با سخنان نرم آنان را تسلّي خاطر بده. چرا كه از مردان آنها، جز تو كسي كه مايه انس و آرامش آنان باشد، زنده نمانده است و هيچ كس جز تو را ندارند كه شنواي شكوه ها و درد دل هاي آنان باشد. بگذار تو را ببويند و تو نيز ايشان را ببوي. بگذار بر تو گريه كنند و تو نيز بر ايشان گريه كن. سپس حضرت(ع) دست ايشان را گرفتند و با بلندترين صداي خود ندا دادند: اي زينب! اي امّ كلثوم، اي سكينه، اي رقيّه و اي فاطمه! كلام مرا بشنويد و بدانيد كه اين پسرم جانشين من بر شماست و او امام واجب الاطاعة است. سپس به ايشان فرمودند: پسرم! به شيعيانم از جانب من سلام برسان سپس به آنها بگو: همانا پدرم غريب درگذشت، از اين رو براي او ندبه (گريه با صداي بلند) كنيد، و شهيد شد، از اين رو براي او گريه كنيد.

بحارالأنوار:٤٥/٨ بقيّة الباب٣٧: ... و أحاطوا بالحسين من كلّ جانب حتّي جعلوه في مثل الحلقة فخرج(ع) حتّي أتي النّاس فاستنصتهم فأبوا أن ينصتوا حتّي قال لهم: وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلي؟! وَ إِنَّما أَدْعُوكُمْ إِلٰى سَبيلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَني كانَ مِنَ الْمُرْشَدينَ وَ مَنْ عَصاني كانَ مِنَ الْمُهْلَكينَ وَ كُلُّكُمْ عاصٍ لِأَمْري غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلٰى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لا تُنْصِتُونَ؟ أَ لا تَسْمَعُونَ؟ فَتَلاوَمَ أَصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَيْنَهُمْ وَ قالُوا: أَنْصِتُوا لَهُ _ و از هر طرف، امام حسين(ع) را احاطه كردند تا ايشان را در وسط قرار دادند. امام(ع) (از حلقه ي محاصره) بيرون آمدند تا خود را به آن مردم رساندند. سپس از آن مردم خواستند كه سكوت كنند، امّا آنها از اينكه سكوت كنند امتناع ورزيدند. تا اينكه امام به آنها فرمودند: اي واي به شما! اگر سكوت كنيد و به سخنان من گوش فرا دهيد، چه زياني به شما مي رسد؟ در حالي كه همانا من شما را به سوي (ايمان به) راه رشد (رستگاري) دعوت مي كنم. هر كه اطاعتم كند به سرفرازي خواهد رسيد و هركس مرا نافرماني كند نابود خواهد شد. و تمامي شما امر مرا نافرماني مي كنيد و به سخن من، گوش فرا نمي دهيد؛ زيرا كه شكم هاي شما از مال حرام پر است و بر قلب هاي شما مهر زده شده است. (خداوند به جهت گناهاني كه مرتكب شده ايد، بر دل هاي شما مهر گمراهي زده است و هرگز هدايت نخواهيد شد). اي واي بر شما! آيا سكوت نمي كنيد؟ آيا گوش فرا نمي دهيد؟ پس از اين نكوهش، اصحاب عمر سعد با ملامت به يكديگر گفتند: براي او از صدا بيفتيد.

ص:96

با توجّه به بيان سيّدالشّهداء(ع) دشمنان حضرت (لعنهم الله) از افراد حرام خوار بودند و به همين دليل به كلام امام گوش فرا نمي دادند و اگر مي شنيدند،

ص:97

سخن حق را پذيرا نبودند. امّا در اين باره لازم است سه نكته بيان شود:

١- فرزندي كه توان تشخيص روزي حلال را از حرام ندارد، تكليفي ندارد و در بزرگسالي مي تواند با توجّه و پرداخت ردّ مظالم عباد، بريء الذّمه شود.

اينكه بيان شده است «حرام لقمه سيّدكش و يا امام كش مي شود» مقصود كسي است كه در سنّ تمييز و تكليف، با علم و اختيار، اقدام به حرام خواري كند. نه كسي كه طفل بوده و بدون آگاهي و اختيار چنين كاري كرده است زيرا در اين صورت، در قبال آثار آن، معاقب نخواهد بود.

٢- گرچه لقمه حرام آثار وضعي خود را دارد امّا باز هم تمام علّت براي سرپيچي از انجام دستورات شرع و ارتكاب جنايت و... نيست.

٣- در اينجا نيز ظلمي كه عنوان شده، از جانب خداوند نيست بلكه از طرف پدر و يا مادر يا خود شخص حرام خوار است. آن كسي كه با علم به حرام بودن مال و علم به حرام بودن تناول آن، از آن استفاده كرده يا به فرزند خود خورانده است.

پرسش هفتم:و إن كنت عندك في أمّ الكتاب شقيّاً

ص:98

در كتاب مفاتيح الجنان در تعقيبات نماز آمده است: اگر مرا شقي قرار داده اي فاجعلني سعيداً فإنّكَ تمحو ما تشاء و تثبت _ مرا سعادت مند قرار بده چرا كه تو هر آنچه را كه بخواهي محو و يا اثبات مي كني.

پاسخ

حديث عنوان شده، همراه با مدرك اوّل آن _ كه كتاب شريف فلاح السّائل و نجاح المسائل است _ در پاورقي آمده است.(1)


1- - سيّد بن طاووس در كتاب شريف فلاح السّائل و نجاح المسائل:٢٢٢ به سند متّصل خود از امام صادق(ع) نقل مي كند كه فرمودند: چه مي شود بر شما (خوب است) كه هنگام صبح و شام، سه بار بگوييد: اللَّهُمَّ مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصارِ، ثَبِّتْ قَلْبي عَلٰى دينِكَ، وَ لا تُزِغْ قَلْبي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَني، وَ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ، وَ أَجِرْني مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ. اللَّهُمَّ امْدُدْ لي في عُمُري، وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ في رِزْقي، وَ انْشُرْ عَلَيَّ رَحْمَتَكَ، وَ إِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ في أُمِّ الْكِتابِ شَقِيّاً فَاجْعَلْني سَعيداً، فَإِنَّكَ تَمْحُو ما تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ، وَ عِنْدَكَ أُمُّ الْكِتاب _ خداوندا اي گرداننده و زير و رو كننده دل ها و ديدگان، قلبم را بر دينت استوار گردان و دلم را بعد از آنكه هدايت فرمودي منحرف نفرما و رحمتي از جانب خويش به من ارزاني دار، به راستي كه تو بسيار بخشنده اي. و مرا به رحمت خويش از آتش جهنّم در پناه خود درآور. خدايا! عمر مرا طولاني كن، و روزي ام را فراخ نما، و رحمتت را بر من بگستران، و اگر نزد تو در امّ الكتاب بدبخت هستم، مرا سعادت مند قرار ده، چرا كه تو هرچه را بخواهي نابود يا ثابت مي گرداني و امّ الكتاب تنها نزد توست. و در فلاح السّائل و نجاح المسائل:٢٤٧ در ذكر آنچه كه در ميان نماز مغرب و عشاء در روايات رسيده است به سند خود از حسن بن محمّد نهشلي... آورده است كه پس از نماز بگو: اللَّهُمَّ مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصارِ، ثَبِّتْ قَلْبي عَلٰى دينِكَ، وَ دينِ نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّكَ، وَ لا تُزِغْ قَلْبي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَني، وَ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ، وَ أَجِرْني مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ. اللَّهُمَّ امْدُدْ لي في عُمُري، وَ انْشُرْ عَلَيَّ رَحْمَتَكَ، وَ أَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْ بَرَكاتِكَ، وَ إِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ في أُمِّ الْكِتابِ شَقِيّاً فَاجْعَلْني سَعيداً، فَإِنَّكَ تَمْحُو ما تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ، وَ عِنْدَكَ أَمُّ الْكِتابِ _ خدايا! اي گرداننده و زير و رو كننده دل ها و ديدگان، قلبم را بر دينت و دين پيامبرت استوار گردان، و قلبم را پس از آنكه هدايت فرمودي، منحرف نفرما، و رحمتي از جانب خويش به من ارزاني بدار، به راستي كه تو بسيار بخشنده اي. و به رحمت خويش مرا از آتش جهنّم در پناه خود درآور. خدايا! عمر مرا طولاني گردان، و رحمتت را بر من بگستران، و از بركات خود بر من فرود آور، و اگر نزد تو در امّ الكتاب بدبخت هستم، مرا سعادت مند قرار بده؛ چرا كه تو هرچه را بخواهي نابود و يا ثابت مي گرداني و امّ الكتاب تنها نزد توست. سپس ده بار بگو: «أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ»: به خدا پناه مي برم از آتش جهنّم. سپس ده بار بگو: «أَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ»: از خدا بهشت را مي خواهم. سپس ده بار بگو: «أَسْأَلُ اللَّهَ الْحُورَ الْعينَ»: از خدا حور العين و زنان سياه چشم و درشت چشم بهشتي را خواهانم.

ص:99

با توجّه به اين حديث، با درخواست بنده، خدا، نام بنده را در امّ الكتاب _ كه لوح محو و اثبات است _ از شقي (بدبخت) به سعيد (سعادت مند) تبديل مي كند. امّا امّ الكتاب، لوح محفوظ نيست كه آنچه در آن باشد حتم باشد. بنابراين تقدير حتمي نيست و اين، خلاف جبري است كه برداشت شده است.

پرسش هشتم: أم للشّقاء ولدتني أمّي

ص:100

صحيفه سجّاديّه:ام للشّقاء ولدتني... فليتني لم تلدني امّي و لم...آيا براي شقاوت آفريده شدم و براي رنج مرا پروراند. اي كاش مادر مرا نزاييده بود.

پاسخ

متن كامل فرمايش معصوم به قراري است كه در پاورقي آمده است.(1)


1- - بحارالأنوار:٩١/٩٩ و ج١٠٧ ب٣٢ ح١٤- از كتاب البلد الأمين مرسلاً: قسمتي از مناجات مولا اميرالمؤمنين(ع) است كه از امام عسكري از پدران گرامش(ع) نقل كرده كه فرمودند: ... إِلٰهي لا تَغْضَبْ عَلَيَّ فَلَسْتُ أَقْوٰى لِغَضَبِكَ، وَ لا تَسْخَطْ عَلَيَّ فَلَسْتُ أَقُومُ لِسَخَطِكَ. إِلٰهِي أَ لِلنّارِ رَبَّتْني أُمّي؟ فَلَيْتَها لَمْ تُرَبِّني، أَمْ لِلشَّقاءِ وَلَدَتْني؟ فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْني _ خداي من! بر من غضب نكن چرا كه من نيرو و تاب غضب تو را ندارم و بر من خشم مگير كه من توانايي ايستادگي در برابر خشم تو را ندارم. خدايا مگر مادر مرا براي آتش (دوزخ) پروريده است؟ پس (اگر چنين است) اي كاش مرا نپروريده بود! و آيا براي شقاوت و بدبختي مرا زاييده است؟ پس (اگر چنين است) اي كاش مرا نزاييده بود. بحارالأنوار:٩١/١٤٣ب٣٢- از كتاب العدد القويّه مرسلاً از ابي حمزه ثمالي از ابراهيم بن محمّد از امام سجّاد(ع) نقل كرده است، مناجات سوّم از ادعيه مناجات، مناجات خائفين: ... لَيْتَ شِعْري أَ لِلشَّقاءِ وَلَدَتْني أُمّي؟ أَمْ لِلْعَناءِ رَبَّتْني؟ فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْني، وَ لَمْ تُرَبِّني، وَ لَيْتَني عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ السَّعادَةِ جَعَلْتَني؟ وَ بِقُرْبِكَ وَ جِوارِكَ خَصَصْتَني؟ فَتَقِرَّ بِذٰلِكَ عَيْني، وَ تَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسي، ... _ اي كاش مي دانستم كه آيا مادرم مرا براي شقاوت مند شدن، به دنيا آورد؟ يا براي رنج و سختي مرا پروراند؟ (اگر چنين است) اي كاش هرگز مرا نمي زاييد و پرورش نمي داد. و (خدايا) اي كاش مي دانستم آيا مرا در زمره ي افراد سعادت مند قرار داده اي و به نزديكي و همسايگي خود مخصوص گردانده اي؟ تا (اگر چنين است) ديده ام به اين مقام روشن مي شد و جانم بدان آرامش مي گرفت... . بحارالأنوار:٩٧/٤٢٢ ب٦ از سيّد بن طاووس مرسلاً از...؟: ... لَيْتَ شَعْري أَ لِلشَّقاءِ وَلَدَتْني أُمّي؟ فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْني، بَلْ لَيْتَ شَعْري أَ لِلنَّارِ رَبَّتْني؟ فَلَيْتَها لَمْ تُرَبِّني _ اي كاش مي دانستم كه آيا مادر مرا براي شقاوت (فرومايگي) زاييد؟ (اگر چنين است) اي كاش مادر هرگز مرا به دنيا نمي آورد. بلكه اي كاش مي دانستم كه آيا مرا براي (رفتن به) آتش دوزخ پروراند؟ (اگر چنين است) اي كاش هرگز مرا پرورش نمي داد.

ص:101

در ابتدا بايد يادآور شويم كه دعاهايي از اين دست، جنبه ي تعليمي دارند. همچنين اين عبارت در دعا، به صورت استفهام انكاري است و نه ارسال مسلّمي كه بدان معتقد باشند. ترجمه ي حديث نيز اشتباه آورده شده است و ضمير در «ولّدتني» به مادر بازمي گردد.

اين گونه مناجات كردن با خدا، در حقيقت برّرسي و نظارت شخص بر خود و بازنگري در باطن و اعمال خودش است. به اضافه ي اينكه اين سبك گفتار بسيار سازنده است و انسان را به تفكّر و بازنگري نيّت ها و اعمالش وامي دارد. پس ديديم كه در اين مورد نيز مطلبي كه بر جبر دلالت داشته باشد، وجود ندارد.

پرسش نهم: الكيّس في القصير و الطّرش في الطّويل

ص:102

الكيّس في القصير و الطّرش في الطّويل. زيركي در كوتاه قد و حماقت در بلند قد است.

پس حماقت ذاتي است و فرزند مظلوم و بدبخت است.

پاسخ

متن روايت چنين است: الطرش في الكرام و الهوج في الطوال و الكيس في القصار و النبل في الربعة و حسن الخلق في الحول و الكبر في العور و البهت في العميان و الذكاء في الخرس.(1)

اين خبر را تنها ابن ابي الحديد كه از پيروان اصحاب سقيفه و متعصّب و معتزلي است، آن هم بدون ذكر منبع و سند نقل كرده است.

علاوه بر اينكه اصل اين مطلب مورد بحث است امّا: پيش از اين نيز بيان شد كه اين موارد، اگر هم صحّت داشته و مؤثّر باشد، تمام علّت نيستند و كلّيّت ندارند. چه بسيار كساني بوده اند كه قدّ بلند و كياست داشته اند. همچنين در كلام اولياء الله دستورهاي گوناگون و بسياري براي رفع و اصلاح نواقص و كامل شدن انسان به ما رسيده كه قابل اجراست. نكته ي ديگر اينكه اين اختلاف ها براساس مصلحت هايي هستند و اين قانون تفاضل است كه در عالم جاري و ساري است از جمله در خوراكي ها: *وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلٰى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ _ و ما برخي را بر برخي ديگر در خوراكي ها، فضيلت داديم*.


1- شرح نهج البلاغة اين ابي الحديد:٢٠/٣٠٣ حكمت منسوب به امام علي(ع) شماره٤٦٩.

ص:103

يَعْقِلُون _ و در زمين قطعه هاي مجاور هم وجود دارد و باغ هايي از انگور و كشت و نخل هايي از يك پايه و غير يك پايه است (گوناگون) كه با يك آب آبياري مي شوند ولي ميوه ي بعضي از آنها را بر ديگري برتري مي دهيم، كه در اين امر آيه هايي (نشانه هايي از ربوبيّت و توحيد) است براي گروهي كه انديشه كنند*.

عصمت انبياء(ع)

بيان

اشاره

ص:104

ص:105

ص:106

پيش از آغاز بحث و ارايه پرسش ها و پاسخ ها، لازم است مقدّمه اي ذكر شود. اعتقاد به عصمت انبيا، از ضروريّات دين مبين اسلام است. امّا در اين مورد نيز بايد به مواردي توجّه كرد: اوّل اينكه عصمت درجات مختلف دارد و از سوي ديگر: مجموعه ي اوامر و نواهي الهي، شامل اوامر و نواهيِ تشريعي (آن دسته از اوامر و نواهي كه موظّف به انجام دادن آن هستيم و براي سرپيچي از آن مورد مؤاخذه قرار خواهيم گرفت) و اوامر و نواهي ارشادي (كه در صورت عمل نكردن به آن ها مورد عقاب قرار نمي گيريم) مي باشد. با توجّه به اين نكته، آنچه ذيل اين عنوان براي انبياء ذكر شده است، اگر هم موردي بوده، معصيت و سرپيچي از اوامر تكليفي خداوند نبوده، بلكه ترك اولي بوده است.

پرسش ها

پرسش يكم: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوٰى

ص:107

حضرت آدم(ع): *فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصٰى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوٰى(1)*.

پاسخ

أبوالصّلت الهرويّ قال: لمّا جمع المأمون لعليّ بن موسى الرّضا(ع) أهل المقالات من أهل الإسلام و الدّيانات من اليهود و النّصارى و المجوس و الصّابئين و سائر أهل المقالات. فلم يقم أحد إلّا و قد ألزمه حجّته كأنّه قد ألقم حجراً فقام إليه عليّ بن محمّد بن الجهم فقال له: يا ابن رسول اللّه! أتقول بعصمة الأنبياء؟ قال: بَلٰى.قال: فما تعمل في قول اللّه عزّوجلّ: *وَ عَصٰى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوٰى* و قوله عزّوجلّ: *وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ *(2) و قوله في يوسف: *وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها(3) و قوله عزّوجلّ في داود:*وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ *(4) و قوله في نبيّه محمّد(ع): *وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ (5)*.

فقال مولانا الرّضا(ع): وَيْحَكَ يا عَلِيُّ! اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تَنْسُبْ إِلٰى أَنْبِياءِ اللَّهِ الْفَواحِشَ وَ لا تَتَأَوَّلْ كِتابَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِرَأْيِكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: *وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ* (6).


1- (٢٠) سوره طه(ع): آيه١٢٢.
2- (٢١) سوره الأنبياء(ع): آيه٨٨.
3- (١٢) سوره يوسف(ع): آيه٢٥.
4- (٣٨) سوره ص: آيه٢٥.
5- (٣٣) سوره الأحزاب: آيه ٣٨.
6- (٣٣) سوره الأحزاب: آيه ٣٨.

ص:108

أَمّا قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ في آدَمَ(ع): *وَ عَصٰى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوٰى* فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ آدَمَ حُجَّةً في أَرْضِهِ وَ خَليفَتَهُ في بِلادِهِ لَمْ يَخْلُقْهُ لِلْجَنَّةِ وَ كانَتِ الْمَعْصِيَةُ مِنْ آدَمَ فِي الْجَنَّةِ لا فِي الْأَرْضِ لِتَتِمَّ مَقادِيرُ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ. فَلَمّا أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ جُعِلَ حُجَّةً وَ خَليفَةً عُصِمَ بِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ: *إِنَّ اللَّهَ اصْطَفٰى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ* (1).

وَ أَمّا قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ: *وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ* إِنَّما ظَنَّ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لا يُضَيِّقُ عَلَيْهِ رِزْقَهُ أَ لا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: *وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ *(2) أَيْ ضَيَّقَ عَلَيْهِ وَ لَوْ ظَنَّ أَنَّ اللَّهَ لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ لَكانَ قَدْ كَفَرَ.

وَ أَمّا قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ فِي يُوسُفَ: *وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها* فَإِنَّها هَمَّتْ بِالْمَعْصِيَةِ وَ هَمَّ يُوسُفُ بِقَتْلِها إِنْ أَجْبَرَتْهُ لِعِظَمِ ما داخَلَهُ فَصَرَفَ اللَّهُ عَنْهُ قَتْلَها وَ الْفاحِشَةَ وَ هُوَ قَوْلُهُ: *كَذٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ* يَعْنِي الْقَتْلَ *وَ الْفَحْشاءَ* يَعْنِي الزِّنا.

وَ أَمّا داوُدُ فَما يَقُولُ مَنْ قِبَلَكُمْ فيهِ. فقال عليّ بن الجهم: يقولون: إنّ داود كان في محرابه يصلّي إذ تصوّر له إبليس على صورة طيرٍ أحسن ما يكون من الطّيور فقطع صلاته و قام ليأخذ الطّير فخرج الطّير إلى الدّار فخرج في أثره فطار الطّير إلى السّطح فصعد في طلبه فسقط الطّير في دار أوريا بن حتانٍ فأطلع داود في أثر الطّير فإذا بامرأة أوريا تغتسل فلمّا نظر إليها هواها و كان أوريا قد أخرجه في بعض غزواته فكتب إلى صاحبه أن قدّم أوريا أمام الحرب فقدّم فظفر أوريا بالمشركين فصعب ذلك على داود فكتب الثّانية أن قدّمه أمام التّابوت فقتل أوريا رحمه اللّه و تزوّج داود بامرأته.


1- (٣) سوره آل عمران: آيه٣٤.
2- (٨٩) سوره الفجر: آيه١٧.

ص:109

فضرب الرّضا(ع) بيده على جبهته و قال:*إِنّا لِلَّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ(1)*. لَقَدْ نَسَبْتُمْ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِياءِ اللَّهِ إِلَى التَّهاوُنِ بِصَلاتِهِ حَتّىٰ خَرَجَ في أَثَرِ الطَّيْرِ ثُمَّ بِالْفاحِشَةِ ثُمَّ بِالْقَتْلِ!!! فقال: يابن رسول اللّه! فما كانت خطيئته؟ فقال: وَيْحَكَ! إِنَّ داوُدَ إِنَّما ظَنَّ أَنْ ما خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَيْهِ الْمَلَكَيْنِ فَتَسَوَّرَا الْمِحْرابَ فَقالا: *خَصْمانِ بَغٰى بَعْضُنا عَلٰى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلٰى سَواءِ الصِّراطِ * إِنَّ هٰذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَ عَزَّني فِي الْخِطابِ*(2).

فَعَجَّلَ دَاوُدُ(ع) عَلَى الْمُدَّعٰى عَلَيْهِ فَقالَ: *لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلٰى نِعاجِهِ(3)(٣٨) سوره ص: آيه٢٥.(4) * وَ لَمْ يَسْأَلِ الْمُدَّعِيَ الْبَيِّنَةَ عَلٰى ذٰلِكَ وَ لَمْ يُقْبِلْ عَلَى الْمُدَّعٰى عَلَيْهِ فَيَقُولَ ما تَقُولُ فَكانَ هٰذا خَطيئَةَ حُكْمِهِ لا ما ذَهَبْتُمْ إِلَيْهِ أَ لا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: *يا داوُدُ! إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ إِلٰى آخِرِ الْآيَةِ *(5)فقلت: ياابن رسول الله! فما قصّته مع أوريا؟

فقال الرّضا(ع): إِنَّ الْمَرْأَةَ في أَيّامِ داوُدَ إِذا ماتَ بَعْلُها أَوْ قُتِلَ لا تَتَزَوَّجُ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَوَّلُ مَنْ أَباحَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أَنْ يَتَزَوَّجَ بِامْرَأَةٍ قُتِلَ بَعْلُها داوُدُ(ع). فَذٰلِكَ الَّذي شَقَّ عَلٰى أُورِيا.

وَ أَمّا مُحَمَّدٌ نَبِيُّهُ(ع) وَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لَهُ: *وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ* فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَ نَبِيَّهُ(ع) أَسْماءَ أَزْواجِهِ في دارِ الدُّنْيا وَ أَسْماءَ أَزْواجِهِ فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّهُنَّ أُمَّهاتُ الْمُؤْمِنينَ وَ أَحَدُ مَنْ سَمّىٰ لَهُ زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ وَ هِيَ يَوْمَئِذٍ تَحْتَ زَيْدِ بْنِ حارِثَةَ فَأَخْفٰى(ع) اسْمَها في


1- (٢) سوره البقره: آيه١٥٧.
2- (٣٨) سوره ص: آيه٢٣- ٢٤.
3-
4-
5- (٣٨) سوره ص: آيه٢٧.

ص:110

نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِ لَهُ لِكَيْلا يَقُولَ أَحَدٌ مِنَ الْمُنافِقينَ إِنَّهُ قالَ فِي امْرَأَةٍ في بَيْتِ رَجُلٍ أَنَّها أَحَدُ أَزْواجِهِ مِنْ أُمَّهاتِ الْمُؤْمِنينَ وَ خَشِيَ قَوْلَ الْمُنافِقينَ. قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: *وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ* في نَفْسِكَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ ما تَوَلّىٰ تَزْويجَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ إِلّا تَزْويجَ حَوّاءَ مِنْ آدَمَ وَ زَيْنَبَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ع) وَ فاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ(ع). قال: فبكى عليّ بن الجهم و قال: يابن رسول اللّه! أنا تائبٌ إلى اللّه عزّوجلّ أن أنطق في أنبياء اللّه بعد يومي هذا إلّا بما ذكرته.(1)

ابوصلت هروي گويد: چون مأمون صاحب نظران اهل اسلام و ديانات يهود و نصاري و مجوس و صابئيّه و ديگر صاحب نظران را جمع كرد تا با عليّ بن موسي الرّضا(ع) مباحثه كنند؛ هيچ كس براي مباحثه از جا بلند نشد جز اينكه (امام) او را محكوم ساختند و گويا سنگ در دهانش نهادند.

عليّ بن محمّد بن الجهم از جا برخاست، پيش آمد و به امام عرضه داشت: اي فرزند پيامبر خدا! آيا شما معتقد به عصمت پيامبران هستيد؟ فرمود: آري. عرض كرد: چه مي كني با اين كلام خداوند عزّوجل: *وَ عَصٰى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوٰى _ آدم نافرماني كرد و گمراه شد* و اين كلام خداي عزّوجل *وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ _ ذا النون زماني كه خشمناك رفت و گمان كرد كه ما بر او هرگز سخت نخواهيم گرفت* و كلام او درباره يوسف: *وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها_ آن زن به وي همّت گماشت و يوسف هم بدو همّت گماشت* و گفته ي او درباره داوود: *وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ _ داوود دانست كه ما او را آزموديم* و گفتارش


1- الأمالي صدوق:٩٠-٩١ مجلس٢٠ ح٣ و عيون أخبار الرّضا(ع):١/١٩٩-١٩٣ ب١٤ ح١ به سند خود از اباصلت هروي از امام رضا(ع)، بحارالأنوار: ٤٩/١٧٩ ب١٤ ح١٤ و تفسير البرهان:٣/٧٨٢ ح٧٠٦٢ و تفسير نورالثّقلين: ٤/٢٨١ ح١٢٩ از عيون أخبار الرّضا(ع).

ص:111

درباره پيامبرش حضرت محمّد(ع): *وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ _ در دل خود نهان كني آنچه را خدايش عيان كند و از مردم مي ترسي و الله سزاوارتر است كه از او بترسي*؟ مولانا امام رضا(ع) فرمود: واي بر تو اي علي! از (نافرماني) الله بپرهيز و هرزگي را به رسولان الله نسبت نده و كتاب خداي عزّوجل را به رأي خود تأويل نكن؛ زيرا خداوند عزّوجل فرموده است: *وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ _ تأويل (معناي باطني و غيرآشكار) آن را نمي داند جز الله و راسخان در دانش*.

امّا اينكه خداوند فرموده است: *وَ عَصٰى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوٰى _ آدم عصيان پروردگارش نمود و گمراه شد*. همانا خداوند عزّوجل آدم را حجّتي در زمين و خليفه اي بر بندگانش آفريد. او را براي بهشت نيافريد و نافرماني آدم در بهشت بود نه در زمين و اين بدان جهت بود كه مقدّرات امر خداي عزّوجل تمام (عملي) شود. از اين رو چون به سوي زمين پايين برده شد و به دليل اين كلام خداوند عزّوجل *إِنَّ اللَّهَ اصْطَفٰى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ _ همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمرن را بر تمامي جهانيان برگزيد* حجّت و خليفه اي قرار داده شد، معصوم گشت.

و امّا گفتار خداي عزّوجل *وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ _ ذوالنون هنگامي كه خشمناك رفت و گمان كرد كه ما هرگز بر او سخت نخواهيم گرفت*. همانا (داوود) گمان كرد خداوند روزي اش را بر او تنگ نمي گيرد. مگر اين كلام خداوند عزّوجل را نشنيده اي: *وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ _ و امّا چون خداوند او را آزمود، روزي اش را بر او تنگ كرد* (يعني روزي را) بر او

ص:112

تنگ گيرد. و اگر گمان كرده بود الله بر او توانا نيست، به تحقيق كافر شده بود.

و امّا گفتار خداي عزّوجل درباره يوسف: : *وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها_ آن زن به او همّت گماشت و يوسف هم بدو همّت گماشت*، زليخا قصد معصيت كرد و يوسف تصميم گرفت در صورتي كه مجبورش كند، او را بكشد (و اين) به خاطر خشمي (بود) كه بر او گرفت. از اين رو الله كشتن او (زليخا) و هرزگي را از وي گرداند و اين همان كلام الله است: *كَذٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ _ هم چنان از او بدي* يعني كشتن *وَ الْفَحْشاءَ _ و فحشاء را گردانديم* يعني زنا.

و امّا داوود، درباره او از جانب شما چه مي گويند؟ عليّ بن الجهم گفت: مي گويند داوود در محرابش نماز مي خواند كه شيطان به شكل زيباترين پرنده اي در نظرش مجسّم شد. او نمازش را بريد و خواست آن را بگيرد. پرنده به حياط پريد. دنبال او بيرون رفت. پرنده به بام پريد. دنبال او بالاي بام رفت. پرنده در خانه اوريا پسر حتان پريد. داوود به دنبال او بدان خانه سر كشيد و زن اوريا مشغول غسل كردن بود و داوود او را ديد و عاشق او شد. حال آنكه داوود، اوريا را در برخي جنگ هايش به جبهه فرستاده بود. داوود به فرمانده او نوشت كه اوريا را به ميدان بفرست. اوريا به ميدان رفت و بر مشركان پيروز شد. اين بر داوود ناگوار آمد. دوباره نوشت او را جلوي تابوت، به جنگ بفرست. اين بار كشته شد. پس داوود زنش را تزويج كرد.

امام رضا(ع) با دست مبارك به پيشاني خود زدند و فرمودند: *إِنّا لِلَّهِ وَ إِنّا

ص:113

إِلَيْهِ راجِعُونَ*(1) شما به پيامبري از پيامبران خداوند نسبت داديد كه به نمازش بي اعتنايي كرد تا آنجا كه به دنبال پرنده اي (از محراب) بيرون رفت. سپس به او نسبت هرزگي داده ايد و بعد نسبت قتل!!! عرض كرد: اي فرزند پيامبرخدا! خطاي او چه بود؟ فرمود: واي بر تو! همانا داوود گمان كرد خداوند خلقي داناتر از او نيافريده است. از اين رو خداوند عزّوجل دو فرشته را به سوي او فرستاد تا از ديوار محرابش بالا آمدند و گفتند: *خَصْمانِ بَغٰى بَعْضُنا عَلٰى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلٰى سَواءِ الصِّراطِ * إِنَّ هٰذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَ عَزَّني فِي الْخِطابِ _ ما دو طرف هستيم كه يكي بر ديگري ستم كرده است. بدين جهت به حق ميان ما حكم كن و خلاف مگو و ما را به راه حق راهنمايي كن. به راستي كه اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم و مي گويد آن يكي را هم به من بده و به من درشت گويي مي كند*. داوود(ع) بر مدّعي عليه، شتاب كرد و گفت: *لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلٰى نِعاجِهِ _ به درستي كه به تو ستم كرده است كه يك ميش تو را هم خواسته است*. و از مدّعي بر آن دليل نخواست و به طرف او هم نگفت كه در جوابش چه مي گويي؟ اين خطاي او در حكمش بود نه آنچه شما مي گوييد. مگر نمي شنوي كه خداوند عزّوجل مي فرمايد: *يا داوُدُ! إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ إِلٰى آخِرِ الْآيَةِ_ اي داوود! به راستي ما تو را خليفه در زمين قرار داديم، بنابراين ميان مردم درست حكم كن تا آخر آيه*.

(راوي گويد:) عرضه داشتم: اي فرزند پيامبرخدا! پس داستان او با اوريا


1- كنايه از رويارويي با مصيبت.

ص:114

چه بود؟ امام رضا(ع) فرمودند: در روزگار داوود، چون شوهر زني مي مرد يا كشته مي شد ديگر ازدواج نمي كرد و نخستين كسي كه خداي عزّوجل براي او مباح كرد كه پس از قتل شوهر زني، وي را تزويج كند، داوود(ع) بود و اين امر بر اوريا سخت و ناگوار آمد.

و امّا پيامبرش محمّد(ع) و كلام خداوند عزّوجل در مورد ايشان: *وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ _ در دل نهان كني آنچه را كه الله آشكار مي سازد و از مردم مي ترسي و الله سزاوارتر است كه از او بترسي*، بدان جهت است كه خداي عزّوجل پيامبرش(ع) را از نام زنان ايشان در دنيا و آخرت و اينكه آنان امّ المؤمنين هستند، آگاه كرد. يكي از كساني كه براي ايشان نام برد، زينب دختر جحش بود كه آن زمان، زن زيد بن حارثه بود. از اين رو پيغمبر(ع) نام او را در دل خود پنهان كرد و به او (زيد) نگفت، مبادا منافقين طعن زنند كه زن شخص ديگري را در زن هاي خود نام مي برد و امّ المؤمنين مي شمرد و از بدگويي منافقين بيم كرد. خداي عزّوجل فرمود: *وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ _ و خداوند سزاوارتر است كه در درونت از او بترسي* و همانا خداي عزّوجل متصدّي تزويج احدي از خلق خود نگرديد مگر تزويج حواء به آدم و زينب به رسول خدا(ع) و فاطمه به علي(ع). (راوي گويد:) عليّ بن الجهم گريست و گفت: اي فرزند رسول خدا! من به درگاه خداي عزّوجل توبه كارم از آنكه درباره رسولان الله چيزي را جز آنچه شما يادآور شُديد، بگويم.

در ادامه ي پاسخ، خلاصه سخن شيخ طبرسي را مي آوريم كه چنين است: معصيت هم در مقابل واجب گفته مي شود و هم در مخالفت امر مستحب.

ص:115

پس مانعي نيست كه ترك كننده مستحب را عاصي بنامند. آن گاه مي نويسد: شكّي نيست كه احتمال دارد *فغوٰي* به معناي نااميدي باشد. (يعني) جايز است معناي *فغوٰي* اين باشد كه آدم از رسيدن به جاودانگي نااميد شد يعني از درخت خورد ولي به آرزوي خود نرسيد.

معصيت حضرت آدم در مقابل امر ارشادي بود نه امر مولوي و وجوبي. پيامبران از معصيت و مخالفت حق معصوم هستند... . اين است معناي سخت گوينده (كه مي گويد): انبياء با آنكه معصوم هستند مانعي نيست ترك اولي از آنها سر بزند. خوردن آدم از شجره، ترك اولي بود.

*وَ عَصٰى آدَمُ رَبَّه * گفتيم اين عصيان معصيت نبوده حتّي مكروه هم نبوده است. زيرا در اينجا نهي ارشادي است يعني خلاف صلاح خود اقدام نمودند. به خصوص به قرينه ي *فغوٰي _ به ضرر خود اقدام كرد*. (كه واژه غوي خلاف رشد است).

پرسش دوّم: فَتَلَقّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ

ص:116

*فَتَلَقّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ*(1).

پاسخ

*فَتَلَقّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ* نشان مي دهد كه توفيق و الهام توبه از جانب الله بوده است. پس توبه ي بنده در پي توفيق و عنايت الهي است. در روايات آمده است كه *كَلِماتٍ* همان سوگند آدم(ع) است كه الله را به حقّ پيامبر، اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه، امام مجتبي و سيّدالشّهدا صلوات الله عليهم قسم داد.

*فَتابَ عَلَيْهِ*: توبه و متاب به معناي رجوع است. «تاب» اگر به «إلي» متعدّي شود، فعل عبد، به معناي بازگشت به سوي الله است مانند: *إِنّي تُبْتُ إِلَيْك _ همانا به سوي (فرمان برداري از) تو بازگشتم*(2). و اگر به «عَليٰ» متعدّي شود، فعل خدا، به معناي پذيرش توبه است مانند همين آيه *فَتابَ عَلَيْهِ _ پس توبه ي او را پذيرفت*. توبه ي بنده آن است كه با ترك گناه از نافرماني الله به سوي اطاعت او بازگردد و توبه ي خداوند آن است كه با لطف و عنايت و قبول توبه، بنده را مشمول رحمت خود قرار دهد.

وجوب توبه از طرف بنده مطلبي عقلي است؛ زيرا توبه دفع ضرر است و دفع ضرر به اندازه ي امكان ضروري است. اوامر شرعي نسبت به توبه، ارشادي است و در آن ها اِعمال مولويّت نشده است؛ زيرا اگر امر مولوي بود مستلزم اين بود كه هرگاه توبه به تأخير افتد، يك معصيت، موجب عقوبات غيرمتناهي شود؛


1- (٢) سوره البقرة: آيه٣٨.
2- (٤٦) سوره الأحقاف: آيه١٦.

ص:117

زيرا هر لحظه كه در توبه تأخير شود يك معصيت محسوب شده و اين بالضّرورة باطل و منافي آيه شريفه: *وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزٰى إِلاَّ مِثْلَها _ و هركس گناهي بياورد (انجام دهد)، جز به مانند (عقوبت) آن، جزا داده نخواهد شد(1)*

خواهد بود.

*فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ*: «توّاب» همواره در وصف الله آمده جز در اين آيه: *إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ*(2). قبول توبه ي آدم آن نشد كه به جاي اوّل بازگردد ولي با ره روي راه الله و عمل به احكامي كه از جانب الله خواهد آمد، به رحمت حضرت الله خواهد رسيد.

پرسش سوّم: فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ


1- (٦) سوره الأنعام: آيه ١٦١.
2- (٢) سوره البقرة: آيه٢٢٣.

ص:118

حضرت نوح: *قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ*.(1) (نوح صبر نكرد و اعتراض كرد).

پاسخ

در اين آيه جواب نوح و نقض استدلال او آمده است. منظور خداوند از *أَهْلِكَ* در آيه، اهلي است كه شايسته و نيكوكار باشد و چون پسر حضرت نوح يك پارچه عمل ناصالح بود، پس در زمره ي اهلي كه براي آنها وعده نجات داده شد، نبود. جمله *إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ* نشان مي دهد كه مراد از *أَهْلِكَ*، اهلِ صالح و نيكوكار است و پسر نوح به دليل نداشتن اين قيد و وصف، از اهل بودن خارج شده است.

ناگفته نماند كه استدلال حضرت نوح(ع) اين بود: «خدايا پسرم از اهل من است، وعده ي تو در نجات دادن اهل من حق است». ديگر از خداوند درخواست نكرد كه بايد پسرم نجات يابد و زنده شود و چيزي را كه نمي دانست از الله نخواست. بنابراين لازمه ي جمله ي *فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ* اين نيست كه نوح چيزي را كه بدان آگاه نبوده، از الله تعالي درخواست كرد، بلكه نهي به طور مطلق و بدين معناست كه چنين چيزي نخواهد.

همچنين لازمه ي جمله *إِنّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ* آن نيست كه آن حضرت در زمره ي جاهلين داخل شود. اين در صورتي بود كه نجات پسرش را از


1- (١١) سوره هود(ع): آيه ٤٧.

ص:119

خداوند مي خواست.

خلاصه ي سخن آنكه: اي نوح براي نجات يافتن از غرق شدن، ايمان و عمل شرط است. ياران تو كه نجات يافتند مصداق *مَنْ آمَنَ* بودند امّا پسر تو چنان ناصالح است، گويا در عمل ناشايست محو و يكپارچه عمل غيرصالح شده است.

اين جريان، نشان مي دهد كه حضرت نوح(ع)، علم گسترده اي نداشتند نه اينكه صبر نكردند يا اعتراض كردند.

پرسش چهارم: وَ إِنْ لا تَغْفِرْ لي وَ تَرْحَمْني أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ

ص:120

*قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لي بِهِ عِلْمٌ وَ إِنْ لا تَغْفِرْ لي وَ تَرْحَمْني أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ*.(1)

پاسخ

ترجمه آيه فوق بدين شرح است: «نوح عرض كرد: پروردگارم، همانا من به تو پناه مي برم از اينكه از تو چيزي را بخواهم كه نسبت به آن آگاهي ندارم و اگر تو مرا مشمول بخشش و رحمت خود قرار ندهي، از زيان كاران خواهم بود».

چون بر حضرت نوح(ع) روشن شد كه اقدام و استدلال او نزديك به لغزش بود ولي الله تعالي او را حفظ كرد، در مقام استعاذه برآمد. جمله ي *أَعُوذُ بِكَ أَنْ...* نشان مي دهد آنچه را نمي دانسته، از خداوند درخواست نكرده است. با اين وجود شايسته بود از خداوند طلب مغفرت و رحمت كند. آيه نشان مي دهد كه هم در مواقع گناه مي شود از خداوند طلب مغفرت كرد و هم در غير آن. بنابراين معناي استغفار در قسمت دوّم آيه اين است كه خداوند به او توفيق دهد تا به خطا نيافتد.

پرسش پنجم: قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً


1- (١١) سوره هود(ع): آيه٤٨.

ص:121

حضرت موسي: *قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً * قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً * قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْرا*(1). حضرت موسي _ نستجير بالله _ مثل عوام به كارها اعتراض مي كرد.

پاسخ

امام صادق(ع) فرمودند:إِنَّما مَثَلُ عَلِيٍّ وَ مَثَلُنا مِنْ بَعْدِهِ مِنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ مُوسَى النَّبِيِّ عَلٰي نَبِيِّنا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ الْعالِمِ حينَ لَقِيَهُ وَ اسْتَنْطَقَهُ وَ سَأَلَهُ الصُّحْبَةَ فَكانَ مِنْ أَمْرِهِما مَا اقْتَصَّهُ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ(ع) في كِتابِهِ وَ ذٰلِكَ أَنَّ اللَّهَ قالَ لِمُوسٰى: *إِنّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النّاسِ بِرِسالاتي وَ بِكَلامي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ*(2) ، ثُمَّ قالَ: *وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ ءٍ *(3)، وَ قَدْ كانَ عِنْدَ الْعالِمِ عِلْمٌ لَمْ يُكْتَبْ لِمُوسٰى فِي الْأَلْواحِ وَ كانَ مُوسٰى يَظُنُّ أَنَّ جَميعَ الْأَشْياءِ الَّتي يَحْتاجُ إِلَيْها [في تابُوتِهِ] وَ جَميعَ الْعِلْمِ قَدْ كُتِبَ لَهُ فِي الْأَلْواح _ همانا مَثَل حضرت علي و مَثَل ما پس از او، از اين امّت، مانند مَثَل موسيِ پيامبر علي نبيّنا و آله و عليه السّلام است چون عالم (حضرت خضر) او (حضرت موسي) را ملاقات كرد و (حضرت موسي) او را به سخن آورد و از او خواستار همنشيني شد.

از جمله ي امر آنها، چيزي است كه خداوند براي پيامبرش(ع) در قرآن بيان كرده و آن چنين است كه خداوند به موسي فرمود: *إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ


1- (١٨) سوره الكهف: آيات٦٨، ٧٣ و ٧٦.
2- (٧) سوره الأعراف: آيه١٤٥.
3- (٧) سوره الأعراف: آيه١٤٦.

ص:122

بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرينَ _ همانا من تو را بر مردم به رسالت هايم و كلامم برگزيدم، بنابراين آنچه را به تو دادم بگير و از جمله ي شكرگزاران باش*. سپس فرمود: *وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ ءٍ _ و براي او در الواح از هر چيزي موعظه اي و براي هر چيزي تفصيلي نگاشتيم* در حالي كه نزد حضرت خضر علمي بود كه براي موسي در الواح نوشته نشده بود. حال آنكه موسي گمان مي كرد تمام چيزهايي كه به آنها نيازمند است در تابوت اوست و تمام علم براي او در الواح نوشته شده است.(1)

عن جعفر بن محمّد أنّه قال: إِنَّ الْخَضِرَ كانَ نَبِيّاً مُرْسَلاً بَعَثَهُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالٰى إِلٰى قَوْمِهِ فَدَعاهُمْ إِلٰى تَوْحيدِهِ وَ الْإِقْرارِ بِأَنْبِيائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ آيَتُهُ أَنَّهُ كانَ لا يَجْلِسُ عَلٰى خَشَبَةٍ يابِسَةٍ وَ لا أَرْضٍ بَيْضاءَ إِلّا أَزْهَرَتْ خُضْراً وَ إِنَّما سُمِّيَ خَضِراً لِذٰلِكَ وَ كانَ اسْمُهُ بالِيا [تالِيا] بْنَ مِلْكانَ بْنِ عابِرِ بْنِ أَرْفَخْشَدَ بْنِ سامِ بْنِ نُوحٍ(ع).

وَ إِنَّ مُوسٰى لَمّا كَلَّمَهُ اللَّهُ تَكْليماً وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ التَّوْراةَ وَ كَتَبَ لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ جَعَلَ آيَتَهُ في يَدِهِ وَ عَصاهُ وَ فِي الطُّوفانِ وَ الْجَرادِ وَ الْقُمَّلِ وَ الضَّفادِعِ وَ الدَّمِ وَ فَلْقِ الْبَحْرِ وَ غَرَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِرْعَوْنَ وَ جُنُودَهُ وَ عَمِلَتِ الْبَشَرِيَّةُ فيهِ حَتّىٰ قالَ في نَفْسِهِ: ما أَرٰى أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ خَلْقاً أَعْلَمَ مِنّي، فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلٰى جَبْرَئيلَ: يا جَبْرَئيلُ! أَدْرِكْ عَبْدي مُوسٰى قَبْلَ أَنْ يَهْلِكَ وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ عِنْدَ مُلْتَقَى الْبَحْرَيْنِ رَجُلاً عابِداً فَاتَّبِعْهُ وَ تَعَلَّمْ مِنْهُ.

فَهَبَطَ جَبْرَئيلُ عَلٰى مُوسٰى بِما أَمَرَهُ بِهِ رَبُّهُ عَزَّوَجَلَّ فَعَلِمَ مُوسٰى أَنَّ ذٰلِكَ لِما


1- تفسير العيّاشي:٢/٣٣٠ ح٤٦، الإختصاص:٢٥٨، بحارالأنوار:٢/٢٠٧ ب٢٦ ح١٠٠ از آن دو و ج١٣/٣٠٤ ب١٠ ح٣١ از تفسير العيّاشي، تفسير شريف البرهان: ٢/١٣٦ ح٢٥٨٥/[٥] از الإختصاص.

ص:123

حَدَّثَتْ بِهِ نَفْسُهُ فَمَضٰى هُوَ وَ فَتاهُ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ(ع) حَتَّى انْتَهَيا إِلٰى مُلْتَقَى الْبَحْرَيْنِ فَوَجَدا هُناكَ الْخَضِرَ(ع) يَتَعَبَّدُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ كَما قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ في كِتابِهِ: *فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً * قالَ لَهُ مُوسٰى: هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلٰى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً؟(1) * قالَ لَهُ الْخَضِرُ: *إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً(2) * لِأَنّي وُكِّلْتُ بِعِلْمٍ لا تُطيقُهُ وَ وُكِّلْتَ أَنْتَ بِعِلْمٍ لا أُطيقُهُ.

قالَ مُوسٰى لَهُ: بَلْ أَسْتَطيعُ مَعَكَ صَبْراً. فَقالَ لَهُ الْخَضِرُ: إِنَّ الْقِياسَ لا مَجالَ لَهُ في عِلْمِ اللَّهِ وَ أَمْرِهِ *وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلٰى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً؟ (3)* قالَ مُوسٰى: *سَتَجِدُني إِنْ شاءَاللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِيَ لَكَ أَمْراً (4)* فَلَمَّا اسْتَثْنَى الْمَشِيَّةَ قَبِلَهُ *قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْ ءٍ حَتّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً *(5) فَقالَ مُوسٰى(ع): لَكَ ذٰلِكَ عَلَيَّ.

*فَانْطَلَقا حَتّىٰ إِذا رَكِبا فِي السَّفينَةِ خَرَقَها* الْخَضِرُ(ع) فَقالَ لَهُ مُوسٰى(ع): *أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً * قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً *(6) قالَ مُوسٰى: *لا تُؤاخِذْني بِما نَسيتُ* أَيْ بِما تَرَكْتُ مِنْ أَمْرِكَ *وَ لا تُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْراً * فَانْطَلَقا حَتّىٰ إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ* الْخَضِرُ(ع) فَغَضِبَ مُوسٰى وَ أَخَذَ بِتَلابيبِهِ وَ قالَ لَهُ: *أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً(7) *. قالَ لَهُ الْخَضِرُ: إِنَّ الْعُقُولَ لا تَحْكُمُ عَلٰى أَمْرِ اللَّهِ تَعالَى ذِكْرُهُ بَلْ أَمْرُ اللَّهِ


1- (١٨) سوره الكهف: آيه٦٦-٦٧.
2- آيه٦٨.
3- آيه٦٩.
4- آيه٧٠.
5- آيه٧١.
6- آيات٧٢-٧٣.
7- آيات٧٤-٧٥.

ص:124

يَحْكُمُ عَلَيْهَا فَسَلِّمْ لِما تَرٰى مِنّي وَ اصْبِرْ عَلَيْهِ فَقَدْ كُنْتُ عَلِمْتُ أَنَّكَ *لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً*(1) . قالَ مُوسٰى: *إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنّي عُذْراً* (2).

*فَانْطَلَقا حَتّىٰ إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ* وَ هِيَ النّاصِرَةُ وَ إِلَيْها تُنْسَبُ النَّصارٰى وَ *اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ* فَوَضَعَ الْخَضِرُ(ع) يَدَهُ عَلَيْهِ *فَأَقامَهُ* فَقالَ لَهُ مُوسٰى: *لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً* (3). قالَ لَهُ الْخَضِرُ: *هذا فِراقُ بَيْني وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْويلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً* (4).

فَقالَ: *أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ* صالِحَةٍ *غَصْباً*(5) فَأَرَدْتُ بِما فَعَلْتُ أَنْ تَبْقٰى لَهُمْ وَ لا يَغْصِبَهُمُ الْمَلِكُ عَلَيْها. فَنَسَبَ الْأَنانِيَّةَ في هٰذَا الْفِعْلِ إِلٰى نَفْسِهِ لِعِلَّةِ ذِكْرِ التَّعْييبِ لِأَنَّهُ أَرادَ أَنْ يَعيبَها عِنْدَ الْمَلِكِ إِذا شاهَدَها فَلا يَغْصِبُ الْمَساكينَ عَلَيْها. وَ أَرادَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ صَلاحَهُمْ بِما أَمَرَهُ بِهِ مِنْ ذٰلِكَ.

ثُمَّ قالَ: *وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ* وَ طَلَعَ كافِراً وَ عَلِمَ اللَّهُ تَعَالٰى ذِكْرُهُ إِنْ بَقِيَ كَفَرَ أَبَواهُ وَ افْتَتَنا بِهِ وَ ضَلّا بِإِضْلالِهِ إِيّاهُمَا فَأَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعالٰى ذِكْرُهُ بِقَتْلِهِ وَ أَرادَ بِذٰلِكَ نَقْلَهُمْ إِلٰى مَحَلِّ كَرامَتِهِ فِي الْعاقِبَةِ فَاشْتَرَكَ بِالْأَنانِيَّةِ بِقَوْلِهِ:*فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً * فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً*(6)


1- آيه٧٦.
2- آيه٧٧.
3- آيه٧٨.
4- آيه٧٩.
5- آيه٨٠.
6- آيات٨١-٨٢.

ص:125

وَ إِنَّمَا اشْتَرَكَ فِي الْأَنانِيَّةِ لِأَنَّهُ خَشِيَ _ وَ اللَّهُ لا يَخْشٰى لِأَنَّهُ لا يَفُوتُهُ شَيْ ءٌ وَ لا يَمْتَنِعُ عَلَيْهِ أَحَدٌ أَرادَهُ وَ إِنَّما خَشِيَ الْخَضِرُ مِنْ أَنْ يُحالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ما أَمَرَ فيهِ فَلا يُدْرِكُ ثَوابَ الْإِمْضاءِ فيهِ وَ وَقَعَ في نَفْسِهِ أَنَّ اللَّهَ تَعالٰى ذِكْرُهُ جَعَلَهُ سَبَباً لِرَحْمَةِ أَبَوَيِ الْغُلامِ فَعَمِلَ فيهِ وَسَطَ الْأَمْرِ مِنَ الْبَشَرِيَّةِ مِثْلَ ما كانَ عَمِلَ في مُوسٰى(ع) لِأَنَّهُ صارَ فِي الْوَقْتِ مُخْبِراً وَ كَليمُ اللَّهِ مُوسٰى(ع) مُخْبِراً وَ لَمْ يَكُنْ ذٰلِكَ بِاسْتِحْقاقٍ لِلْخَضِرِ(ع) لِلرُّتْبَةِ عَلٰى مُوسٰى(ع) وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْخَضِرِ بَلْ كانَ لِاسْتِحْقاقِ مُوسٰى لِتَبْيينِ [لِلتَّبْيينِ].

ثُمَّ قالَ: *وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِي الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً* وَ لَمْ يَكُنْ ذٰلِكَ الْكَنْزُ بِذَهَبٍ وَ لا فِضَّةٍ وَ لٰكِنْ كانَ لَوْحاً مِنْ ذَهَبٍ فيهِ مَكْتُوبٌ: عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَحْزَنُ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ كَيْفَ يَظْلِمُ عَجَبٌ لِمَنْ يَرَى الدُّنْيا وَ تَصَرُّفَ أَهْلِها حالاً بَعْدَ حالٍ كَيْف يَطْمَئِنُّ إِلَيْها. وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً كانَ بَيْنَهُما وَ بَيْنَ هٰذَا الْأَبِ الصّالِحِ سَبْعُونَ أَباً. فَحَفِظَهُمَا اللَّهُ بِصَلاحِهِ. ثُمَّ قالَ: *فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما* فَتَبَرَّأَ مِنَ الْأَنانِيَّةِ في آخِرِ الْقِصَصِ وَ نَسَبَ الْإِرادَةَ كُلَّها إِلَى اللَّهِ تَعالٰى ذِكْرُهُ في ذٰلِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بَقِيَ شَيْ ءٌ مِمّا فَعَلَهُ فَيُخْبِرَ بِهِ بَعْدُ وَ يُصَيِّرَ مُوسٰى(ع) بِهِ مُخْبِراً وَ مُصْغِياً إِلٰى كَلامِهِ تابِعاً لَهُ فَتَجَرَّدَ مِنَ الْأَنانِيَّةِ وَ الْإِرادَةِ تَجَرُّدَ الْعَبْدِ الْمُخْلِصِ ثُمَّ صارَ مُتَنَصِّلاً مِمّا أَتاهُ مِنْ نِسْبَةِ الْأَنانِيَّةِ في أَوَّلِ الْقِصَّةِ وَ مِنِ ادِّعاءِ الِاشْتِراكِ في ثانِي الْقِصَّةِ فَقالَ: *رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري ذٰلِكَ تَأْويلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً*(1) .

ثُمَّ قالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع): إِنَّ أَمْرَ اللَّهِ تَعالٰى ذِكْرُهُ لا يُحْمَلُ عَلَى الْمَقاييسِ وَ مَنْ حَمَلَ أَمْرَ اللَّهِ عَلَى الْمَقاييسِ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ إِنَّ أَوَّلَ مَعْصِيَةٍ ظَهَرَتِ الْأَنانِيَّةِ عَنْ إِبْليسَ اللَّعينِ حينَ أَمَرَ اللَّهُ تَعالٰى ذِكْرُهُ مَلائِكَتَهُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَسَجَدُوا وَ أَبٰى إِبْليسُ


1- آيه٨٣.

ص:126

اللَّعينُ أَنْ يَسْجُدَ. فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: *ما مَنَعَكَ أَلّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ(1) * فَكَانَ أَوَّلُ كُفْرِهِ قَوْلَهُ: أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ، ثُمَّ قِياسَهُ بِقَوْلِهِ: خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ. فَطَرَدَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْ جِوارِهِ وَ لَعَنَهُ وَ سَمّاهُ رَجيماً وَ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ لا يَقيسُ أَحَدٌ في دينِهِ إِلّا قَرَنَهُ مَعَ عَدُوِّهِ إِبْليسَ في أَسْفَلِ دَرَكٍ مِنَ النّارِ _ حضرت امام جعفر بن محمّد الصّادق فرمودند: خضر، پيامبر فرستاده شده اي بود كه خداوند تبارك و تعالي او را به سوي قومش فرستاد. وي ايشان را به سوي يگانگي خداوند و اقرار به پيامبرانش و فرستادگانش و كتاب هايش دعوت نمود. معجزه ي آن حضرت اين بود كه هيچ گاه روي چوب خشك يا زمين سپيدي (بي آب و علف) نمي نشست مگر آنكه بلافاصله آن چوب يا خاك سبز مي شد و به همين خاطر او را خضر ناميدند. حال آنكه اسم آن حضرت باليا بود و نسبت آن جناب به اين شرح مي باشد: باليا بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع).

و همانا چون خداوند با او (حضرت موسي(ع)) سخن گفت چنان سخني، و تورات را بر او نازل كرد و براي او در الواح از هر موضوعي پندي و براي هر چيزي تفصيلي نوشت و معجزه ي او را در دست و عصايش قرار داد و به منظور اثبات حقّانيّت و آگاه ساختن قوم او، آنها را به طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون شدن آب مبتلا ساخت و به جهت سركوب نمودن دشمنش دريا را شكافت و فرعون و لشكريانش را در آن غرق نمود و آنچه لازمه ي كمال بشريّت است در او اعمال كرده و فراهم ساخت. تا آنجا كه با خود گفت: نمي بينم (گمان ندارم) كه


1- (٧) سوره الأعراف: آيه١٢.

ص:127

خداوند عزّوجل مخلوقي داناتر از من آفريده باشد. از اين رو خداوند عزّوجل به جبرئيل چنين وحي نمود: اي جبرئيل! بنده ام موسي را درياب پيش از آنكه هلاك شود، و به او بگو: در مكاني كه دو دريا با هم تلاقي نموده اند، مرد عابدي است. از او پيروي كن و از او بياموز.

جبرئيل با آنچه خدايش _ عزّوجل _ به او امر كرده بود، بر موسي نازل شد. موسي دانست كه اين (فرمان الهي) به خاطر آن چيزي است كه نفسش گفته بود. موسي و رفيق جوانمردش، يوشع بن نون(ع)، حركت كردند تا به ملتقي البحرين رسيدند. در آنجا خضر(ع) را يافتند در حالي كه خداي عزّوجل را عبادت مي كرد چنانچه خداي عزّوجل در كتابش مي فرمايد: *فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً * قالَ لَهُ مُوسٰى: هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلٰى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً؟ _ (موسي و يوشع بن نون) بنده اي از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتي عطا كرديم و از نزد خود به وي علمي لدنّي آموختيم. موسي به او گفت: آيا تو را پيروي كنم تا از آنچه آموخته اي از رشد و تعالي، به من بياموزي؟* خضر به او گفت: *إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً _ تو هرگز نمي تواني با من صبر پيشه كني*؛ زيرا من واگذار به علمي شده ام كه تو طاقت آن را نداري و تو واگذار به علمي شده اي كه من طاقت آن را ندارم.

موسي به او گفت: من مي توانم در همراهي با تو صبر پيشه سازم. خضر به او گفت: در علم و امر خداوند قياس راه ندارد *وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلٰى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً؟ _ تو چگونه مي تواني بر امري كه به آن احاطه ي علمي نداري، شكيبايي پيشه سازي؟* موسي گفت: *سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَاللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي لَكَ أَمْراً _

ص:128

ان شاءالله به زودي مرا صابر خواهي يافت و خواهي ديد كه در هيچ امري از تو نافرماني نخواهم كرد*. چون او (موسي) كلمه ي مشيّت (ان شاءالله) را به كار برد،(خضر همراه شدن با) او را پذيرفت.*قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْ ءٍ حَتّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً _ (خضر) گفت: اگر تابع من شدي درباره هيچ چيز از من نپرس تا وقتي كه خودم تو را از آن آگاه سازم*. موسي(ع) گفت: پذيرفتم.

هر دو رفتند تا اينكه سوار كشتي شدند. حضرت خضر(ع) كشتي را شكافت و شكست. از اين رو موسي(ع) به او گفت: *أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً*قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً _ آيا كشتي را مي شكافي تا سرنشينان آن را غرق كني؟ عمل بسيار زشت و ناپسندي مرتكب شده اي * (خضر) گفت: آيا نگفتم تو هرگز نمي تواني با من صبر پيشه كني؟* موسي گفت: *لا تُؤاخِذْني بِما نَسيتُ _ مرا به خاطر آنچه فراموش كردم، مؤاخذه مكن*. يعني به خاطر آنچه از امر تو ترك كردم. *وَ لا تُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْراً * فَانْطَلَقا حَتّىٰ إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ _ و بر من به خاطر اين كارم سخت مگير * پس با هم روان شدند تا پسري را ديدند، (خضر) پسر را كشت*. موسي عصباني شد و يقه او (خضر) را گرفت و به او گفت: *أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً_ آيا نفس محترمي كه كسي را نكشته بود (بي گناه) كشتي، به راستي كه كار بسيار ناپسندي كردي*. خضر به او گفت: همانا عقول بر امر خداوند حاكم نيستند بلكه امر خدا بر آن حكومت مي كند. بنابراين در مقابل آنچه از من مي بيني تسليم باش و صبر كن و من مي دانستم كه تو *لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً _ هرگز در همراهي با من توانايي شكيبايي نداري*. موسي گفت: *إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ

ص:129

شَيْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنّي عُذْراً _ اگر از اين پس از تو درباره چيزي پرسيدم، مرا همراهي نكن چرا كه در ترك رفاقتت با من عذر داري*.

*فَانْطَلَقا حَتّىٰ إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ _ (موسي و خضر) راهي شدند تا اينكه به اهل روستايي رسيدند*. آن روستا، روستاي ناصره بود و آن روستايي است كه مسيحيان را به آن منسوب مي كنند. *اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فيها جِداراً يُريدُ أَنْ يَنْقَضَّ_ از اهل آن روستا درخواست غذا كردند، مردم از اينكه آنها را مهماني دهند، امتناع كردند. آنها (از آن قريه به عزم خروج، حركت كردند تا نزديكي دروازه آن قريه) ديواري را يافتند كه نزديك به انهدام بود*. خضر(ع) دست خود را روي آن ديوار نهاد *فَأَقامَهُ _ سپس آن را برپا داشت (استوار كرد)*. موسي به او گفت: *لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً _ كاش براي انجام اين كار مزدي مي گرفتي (تا با آن براي خود غذا تهيه مي كرديم)*. خضر به او گفت: *هذا فِراقُ بَيْني وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْويلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً_ اين عذر مفارقت بين من و تو است، به زودي تو را از تأويل آنچه كه نتوانستي بر آن شكيبايي ورزي، آگاه مي سازم*.

سپس گفت: *أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ* امّا كشتي، از آنِ بي نواياني بود كه در دريا كار مي كردند، خواستم آن را معيوب سازم زيرا به دنبال آنها پادشاهي بود كه تمام كشتي هاي سالم را غصب مي كرد. پس قصدم از كاري كه انجام دادم اين بود كه كشتي بدين وسيله براي صاحبانش بماند و پادشاه، كشتي آن بي نوايان را غصب نكند.

ص:130

پس (خضر(ع)) اين كار (يعني شكستن كشتي و امتيازي كه براي كشتي مساكين پديد آمد) را به خود نسبت داد (نه به خداوند) زيرا بيان پيدا شدن امتياز مزبور با ذكر لفظ تعييب صورت گرفته (و ادب مقتضي بود آن را به خداي تعالي نسبت ندهد) چون خضر خواست كشتي را معيوب كند تا سلطان با مشاهده عيب، از غصبش صرف نظر كند و خداوند عزّوجل (از دادن فرمان مزبور به خضر) صلاح مساكين را اراده فرموده بود (و ادب اقتضا مي كند كه مجري فرمان، پديد آوردن عيب را به حضرتش نسبت ندهد بلكه آن را فعل خويش معرّفي كند. از اين رو خضر(ع) فرمود: اعيبها _ آن را معيوب كنم).

سپس گفت: *وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ _ و امّا آن نوجوان: پدر و مادر او مؤمن بودند* و او كافر متولّد شد(1) و خداوند تعالي مي دانست كه اگر او (زنده) باقي بماند، پدر و مادر او كافر شده و فريفته ي وي مي شدند و از گمراهي او پيروي مي كردند. بدين جهت خداوند تعالي مرا به كشتن او امر كرد و با اين كار اراده فرمود كه سرانجام پدر و مادر او را، به محلّ كرامت خويش انتقال دهد. خضر در اِخبار از اين فعل، خلاف فعل قبلي، از فاعل فعل تعبير مشترك آورد، يعني خود را با خداوند در فعل شريك قرار داد و گفت: *فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً * فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً _ ما باك داشتيم كه آن پسر آنها (پدر و مادرش) را به كفر و طغيان بكشد * پس خواستيم پروردگارشان به جاي او فرزندي بهتر و صالح تر از حيث سرپرستي ارحام به آنها


1- در عالم ذر كافر شده بود.

ص:131

عطا كند*.

و همانا دليل اينكه (خضر) فاعل دو فعل را مشترك آورد («خَشينا» و «أَرَدْنا»، در حالي كه مناسب تر آن بود كه «باك» را به خود و «اراده» را به الله نسبت دهد. اين است كه وقتي خدا، او را به قتل آن پسر مأمور نمود و به وي خبر داد كه به زودي كفرش ظاهر خواهد شد، جناب خضر از وقوع بداء در امان نبود) و بيم داشت ولي خدا هراس و بيم نداشته زيرا هيچ فعلي از او فوت نشده و بين او و انجام هيچ عملي، در حقّ او مانعي تصوّر نمي شود. و همانا خضر بيم آن داشت كه بين او و آنچه به انجام آن مأمور شد، فاصله افتد و مانعي پيدا شود و بدين ترتيب از امضا و انجام كاري كه به آن مأمور شده بود، محروم شده و ثواب آن را درك نكند. امّا در عين حال در نفس جناب خضر خطور كرد كه خداوند _ تعالي ذكره _ او را سببي براي رحمت پدر و مادر آن پسر قرار داده است. (پس چون پيدا شدن اين بيم و خشيت در او به واسطه ي اخبار خداي عزّوجل بود از اين رو در وسط كلام دو فعل «خشيت» و «اراده» را به خدا نسبت داد، نسبت _ خشيت به خود بالمباشره (اقدام خودش) و به خدا بالتسبيب مي باشد (فرمان از خدا است) چنانچه در اراده نسبتش به خدا بالمباشره و به خضر تبعاً صورت گرفته است). خضر در وسط كلام به جنبه ي بشري عمل نمود (و خشيت را به خود و خدا نسبت داد) چنانچه در برخورد و عملش با موسي(ع) چنين كرد زيرا وي در آن هنگام خبر دهنده بود و كليم الله حضرت موسي(ع) گيرنده ي خبر. نه اينكه خضر(ع) مقام و رتبه اش بر موسي(ع) ترجيح داشت بلكه وي افضل از خضر بود، بلكه بدين جهت كه موسي مستحق بود به او گفته شود كه وي همه چيز را

ص:132

ندانسته و جاهلي است كه فقط به تعليم خداوند علم برايش حاصل مي شود، ناگزير خضر واسطه و مأمور براي رساندن اين خبر به موسي شده بود.

سپس فرمود: *وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِي الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً _ و امّا آن ديوار، از آنِ دو پسر بچّه ي يتيم در آن شهر بود و زير آن ديوار گنجي از آنِ آنان بود و پدرشان مردي نيكوكار بود*. آن گنج طلا و نقره نبود، بلكه نوشته اي از طلا بود كه در آن نوشته شده بود: شگفت است از كسي كه به مرگ يقين دارد و چگونه شاد و مسرور است؟! تعجّب است از كسي كه يقين به قَدَر دارد و چگونه محزون است؟! شگفت است از كسي كه به زنده _ شدن در روز رستاخيز يقين دارد و چگونه ستم مي كند؟! تعجّب است از كسي كه بي ثباتي و بي اعتباري دنيا را ديده و مشاهده مي كند كه اهل آن از حالي به حالي ديگر دگرگون مي شوند ولي با اين حال به آن اطمينان دارد.

پدر اين دو پسر مردي نيكوكار بود. بين او و اين دو پسر هفتاد پدر ديگر قرار داشتند كه خداوند تعالي به سبب صلاحش اين دو پسر را محافظت فرمود. سپس گفت: *فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما _ پروردگار تو چنين اراده نمود كه آن دو پسر به حدّ رشد رسند و (به كمك لطف او) خودشان گنجشان را خارج سازند*.

(خضر(ع)) هنگام خبر دادن در آخرين قصّه ها (سوّمين قصّه)، از اسناد فعل به خويش، خود را بر حذر داشت بلكه اراده را در آن به طور كلّي به خداوند _ تعالي ذكره _ نسبت داد چرا كه غير از فعل اوّل و دوّم كه اوّلي را به خود نسبت داد و دوّمي را مشترك بين خويش و خدا معرّفي كرد، عمل ديگري باقي نماند كه

ص:133

مستند به او و اراده اش باشد تا وي از آن خبر داده و موسي(ع) هم شنونده اش باشد. از اين رو در هنگام اِخبار از فعل سوّم، به طور كلّي خود را مجرّد از انجام آن دانست و اراده ي فعل را نيز از خدا قرار داد بدون اين كه براي خودش كوچك ترين دخالت و شراكتي در فعل و اراده ي آن قايل شود، چنانچه بنده ي مخلص در درگاه الهي چنين كند. سپس (خضر(ع)) از نسبت دادن فعل در اوّلين قصّه به خود و از ادّعاي اشتراك در فعل با خداوند در دوّمين قصّه به نحوي تبرّي جست و گفت: *رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذٰلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً_ پروردگار تو اراده ي اين معنا كرده از جهت رحمت و بخششي كه دارد و من اين كارها را از روي نظر خويش انجام ندادم بلكه به فرمان خداوند تعالي بود، اين است تأويل كارهايي كه تو طاقت و ظرفيّت صبر بر آنها را نداشتي*.

سپس امام جعفر بن محمّد صادق فرمود: امر خداوند تعالي بر قياس ها حمل نمي شود و كسي كه امر خداوند را حمل بر قياس كند هلاك شده و ديگران را نيز هلاك نمايد. اوّلين معصيتي كه در عالم به ظهور رسيد، اظهار فضل و برتري از ناحيه ي ابليس لعين بود و آن در وقتي صورت گرفت كه خداوند _ تعالي ذكره _ تمام فرشتگان را مأمور به سجده در مقابل آدم نمود. جملگي سجده كردند مگر ابليس لعين كه از سجود امتناع كرد. خداوند عزّوجل فرمود: *ما مَنَعَكَ أَلّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ _ وقتي به تو امر كردم چه چيز تو را از سجده كردن بازداشت؟ گفت: من از او بهتر هستم زيرا مرا از آتش و او را از گل آفريدي*.

پس اوّلين كفري را كه مرتكب شد اين بود كه گفت: من بهتر از آدم هستم،

ص:134

سپس قياسي كه نمود و گفت: مرا از آتش و او را از گل آفريدي. در نتيجه خداوند عزّوجل او را از جوار قرب خويش رانده و لعنت فرمود و او را رجيم (رانده شده از رحمت خويش) ناميد و به عزّت خود قسم ياد نمود كه هر كسي در دين خدا قياس نمايد، نباشد مگر اينكه او را قرين و همراه دشمن خود، شيطان، در پايين ترين جاي آتش (جهنّم) جاي دهد.(1)

امام باقر(ع) فرمودند: لَقَدْ سَأَلَ مُوسَى الْعالِمَ مَسْأَلَةً لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ جَوابٌ وَ لَوْ كُنْتُ شاهِدَهُما لَأَخْبَرْتُ كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما بِجَوابِهِ وَ لَسَأَلْتُهُما مَسْأَلَةً لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُما فيها جَوابٌ _ موسي، از عالم (حضرت خضر) سؤالي پرسيد كه جوابش نزد او (خضر) نبود و اگر من شاهد آن دو بودم، هر كدام از آنها را به پاسخ آن آگاه مي كردم. و حتماً از آن دو سؤالي را مي پرسيدم كه جوابي براي آن نزد آنها نبود.(2)

امام باقر(ع) فرمودند: لَقَدْ سَأَلَ مُوسَى الْعالِمَ مَسْأَلَةً لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ جَوَابُها وَ لَقَدْ سَأَلَ الْعالِمُ مُوسٰى مَسْأَلَةً لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ جَوابُها وَ لَوْ كُنْتُ بَيْنَهُما لَأَخْبَرْتُ كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما بِجَوابِ مَسْأَلَتِهِ وَ لَسَأَلْتُهُما عَنْ مَسْأَلَةٍ لا يَكُونُ عِنْدَهُما جَوابُها _ به راستي كه موسي از عالم (خضر) سؤالي پرسيد كه خودش جواب آن را نمي دانست و همانا عالم نيز از موسي سؤالي كرد كه خودش جواب آن را نمي دانست. و اگر من


1- علل الشّرائع:١/٦٢ ب٥٤ ح١ به سندش از امام صادق(ع)، تفسير شريف البرهان:٣/٦٤٥ ح٦٧٠٨/[٢] از شيخ صدوق.
2- بحارالأنوار:٢٦/٢٠٠ ب١٥ ح١٣ از كتاب سيّد حسن بن كبش به سند خود از كثير بن ابي عمران.

ص:135

ميان آن دو بودم، هر آينه هريك از آن دو را به پاسخ سؤالش آگاه مي كردم و حتماً از آنها سؤالي مي پرسيدم كه هيچ كدام جوابش را نمي دانستند.(1)

سدير از امام باقر(ع) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: لَمّا لَقِيَ مُوسٰى الْعالِمَ كَلَّمَهُ وَ ساءَلَهُ نَظَرَ إِلٰى خُطّافٍ يَصْفَرُّ يَرْتَفِعُ فِي السَّماءِ وَ يَتَسَفَّلُ فِي الْبَحْرِ. فَقالَ الْعالِمُ لِمُوسٰى: أَ تَدْرِي ما يَقُولُ هٰذَا الْخُطّافُ؟ قالَ: وَ ما يَقُولُ؟ قالَ: يَقُولُ «وَ رَبِّ السَّماءِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ ما عِلْمُكُما في عِلْمِ رَبِّكُما إِلّا مِثْلَ ما أَخَذْتُ بِمِنْقارِي مِنْ هٰذَا الْبَحْرِ». قالَ: فَقالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): أَما لَوْ كُنْتُ عِنْدَهُما لَسَأَلْتُهُمَا عَنْ مَسْأَلَةٍ لا يَكُونُ عِنْدَهُما فيهَا عِلْمٌ _ وقتي موسي با عالم (خضر) ملاقات كرد، با او سخن گفت و از او پرسيد. به چلچله اي نظر افكند كه در آسمان بالا مي رود و در دريا پايين مي آيد. عالم به موسي گفت: آيا مي داني اين چلچله چه مي گويد؟ پرسيد: چه مي گويد؟ گفت: مي گويد «سوگند به پروردگار آسمان و سوگند به پروردگار زمين! علم شما در مقابل علم پروردگارتان، نيست مگر مانند همين مقدار آب كه با منقارم مي گيرم نسبت به اين دريا. راوي گويد: حضرت باقر(ع) فرمودند: اگر من نزد آن دو بودم، هر آينه از آنها درباره سؤالي مي پرسيدم كه نزد آنها درباره آن هيچ علمي نبود (جواب آن سؤال را به هيچ عنوان نمي دانستند)(2).

سيف تمّار گويد: همراه با امام صادق(ع) در «حِجْر» بوديم. حضرت فرمود: يك نفر مراقب ماست. ما متوجّه چپ و راست شديم، كسي را نديديم. عرض


1- بصائرالدّرجات:٢٢٩ ب٦- باب في أئمّة(ع) أفضل من موسي و الخضر ح١ به سند خود از كثير بن أبي حمران از امام باقر(ع)، بحارالأنوار:٢٦/١٩٥ ب١٥ ح٤ از بصائر الدّرجات، الخرائج و الجرائح:٢/٧٩٧ ب١٦، تفسير شريف البرهان:٣/٤٤٥ ح٦١١٨.
2- بحارالأنوار:٢٦/١٩٦ ب١٥ ح٥ از بصائرالدّرجات به سند خود از سدير از امام باقر(ع).

ص:136

كردم: كسي مراقب ما نيست. فرمود: وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ رَبِّ الْبَيْتِ ثَلاثَ مَرّاتٍ لَوْ كُنْتُ بَيْنَ مُوسٰى وَ الْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُما أَنّي أَعْلَمُ مِنْهُما وَ لَأَنْبَأْتُهُما بِما لَيْسَ في أَيْديهِما لِأَنَّ مُوسٰى وَ الْخَضِرَ أُعْطِيا عِلْمَ ما هُوَ كائِنَ وَ لَمْ يُعْطَيا عِلْمَ ما هُوَ كائِنٌ إلٰي يَوْمِ الْقِيامَةِ. وَ إنَّ رَسُولَ اللَّهِ أُعْطِيَ عِلْمَ ما كانَ وَ ما هُوَ كائِنُ إلٰي يَوْمِ الْقِيامَةِ فَوَرِثْناهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ع) وِراثَةً _ قسم به پروردگار كعبه و پروردگار خانه (سه مرتبه اين عبارت را فرمود)، اگر من بين موسي و خضر بودم، به آن دو خبر مي دادم كه از آنان عالم تر هستم. و به آنها از چيزي اطّلاع مي دادم كه در دستان آنها نبود (به علم آن آگاهي نداشتند)؛ زيرا موسي و خضر علم گذشته را داشتند ولي به آنها علم آينده تا روز قيامت داده نشده بود. و همانا علم گذشته و آينده تا روز قيامت به پيامبرخدا داده شده و ما آن علم را از رسول الله(ع) به ارث برده ايم.(1)

پرسش ششم: فَغَفَرْنا لَهُ ذٰلِكَ


1- بصائرالدّرجات:١٢٩ ب٧ ح١، الكافي شريف:١/٢٦٠ باب أنّ الأئمّة(ع) يعلمون علم ما كان و... ح١ و دلائل الإمامة:١٣٢ و بحار الأنوار:٢٦/١١١ ب٦ ح٩ از بصائر و ج١٣/٣٠٠ ب١٠ ح٢٠ و تفسير شريف البرهان:٣/٤٤٥ ح٦١٢٢ از الكافي، همگي با اندك اختلافي به سند صحيح از سيف تمّار.

ص:137

حضرت داوود: *فَغَفَرْنا لَهُ ذٰلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفٰى وَ حُسْنَ مَآبٍ*(1). گناه داوود چه بود؟ معروف است با اينكه ايشان همسران زيادي داشته زن زيبايي را مي خواسته و با سؤال او را متوجّه ساخته اند.

پاسخ

مطلب بيان شده نه تنها معروف نيست بلكه يكي از اقوال ضعيف است و در تفسير تبيان از ضعف اين بيان سخن رفته و مردود دانسته شده است. اين مطلب نه مصدر معتبر و نه سند معتبري دارد و از هيچ معصومي نقل نشده است. و ربّ مشهور لا أصل له. همچنين همان طور كه در پاسخ به نخستين پرسش در اين فصل از امام رضا(ع) بيان شد، جرياني كه در رابطه با حضرت داوود(ع) نقل مي كنند، به هيچ عنوان صحّت ندارد و به حدّي مسأله عميق است كه مولانا امام رضا(ع) با دست بر پيشاني مبارك زده و استرجاع فرمودند. شرح ماجرا در همان حديث بيان شده است. در مورد اينكه چرا ايشان طلب آمرزش كرد به پاسخ پرسش بعد توجّه كنيد.

پرسش هفتم: فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَناب


1- (٣٨) سوره ص: آيه٢٦.

ص:138

*قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلٰى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلٰى بَعْضٍ إِلاّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَناب(1)*.

پاسخ

شرح اين جريان در پاسخ به نخستين پرسش اين فصل از امام رضا(ع) نقل شده است. در اين رابطه افرادي كه به مخاصمه بر داوود وارد شدند، ملائكه ي خدا بودند و خدا آنان را به سوي وي فرستاد تا امتحانش كند. ليكن خصوصيّات اين داستان دلالت مي كند كه آن، يك واقعه ي طبيعي (هرچند به صورت آمدن ملائكه به نزد حضرت) نبوده، زيرا اگر طبيعي بود بايد آن اشخاص كه فرشته بوده اند، از راه طبيعي بر داوود وارد مي شدند، نه از ديوار و نيز با اطّلاع قبلي مي آمدند نه به طوري كه او را دچار فزع كنند. ديگر اينكه اگر اين جريان، امري عادي بود، داوود از كجا فهميد كه آن، تنها صحنه اي براي امتحان وي بوده است؟

از جمله ي *يا داوُدُ! إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوٰى...*(2) نيز چنين برمي آيد كه خداوند او را با اين صحنه آزمود تا راه درست داوري كردن را به او ياد بدهد و او را در خلافت و حكم راني بين مردم، استاد سازد. در نتيجه واقعه ي مذكور چيزي بيش از يك تمثّل نظير رؤيا نبوده كه در آن حالت افرادي را ديده كه از ديوار محراب بالا آمدند و ناگهان بر او وارد


1- (٣٨) سوره ص: آيه٢٥.
2- (٣٨) سوره ص: آيه٢٧.

ص:139

شدند. يكي گفته است: من يك ميش دارم و اين ديگري نود و نه ميش دارد، مي خواهد يك ميش مرا هم از من بگيرد. و در آن حالت به صاحب يك ميش گفته: رفيق تو به تو ظلم مي كند... .

پس سخن داوود(ع) به فرض اينكه حكم رسمي و قطعي او بوده باشد، در حقيقت حكمي در ظرف تمثّل است. همان طور كه اگر اين صحنه را در خواب ديده بود و در آن عالم حكم خلافي صادر كرده بود، گناه شمرده نمي شد، خلاف حكم كردن در عالم تمثّل نيز گناه و خلاف نيست، چون عالم تمثّل، مانند عالم خواب، عالم تكليف نيست. از طرفي اگر مسأله اي را تقديري يا فرضي مطرح كنند و انسان با فرض صحّت آنچه به وي گفته شده، به خلاف حكم كند، مرتكب گناه نشده است، لكن نبايد پيش از آنكه از طرفين دعوا اطمينان يابد، حكم كند.

ظرف تكليف تنها عالم مشهود و بيداري است كه عالم مادّه است. در عالم مشهود و واقع، نه كسي به داوود(ع) مراجعه كرد، نه ميشي در كار بود و نه ميش هايي. پس خطاي داوود(ع) خطا در عالم تمثّل بوده است و در آنجا تكليفي نيست، هم چنان كه درباره خطا و عصيان آدم گفتيم كه عصيان در بهشت بوده است. هنگامي كه در بهشت از درخت خورد هنوز به زمين هبوط نكرده بود و هنوز شريعت و ديني نيامده بود.

امّا درباره اين كه با اين وصف، استغفار و توبه چه معنايي دارد؟ بايد گفت: استغفار و توبه ي آن عالم نيز مانند خطا در آن عالم و درخور آن است، مانند استغفار و توبه ي آدم. نكته ي ديگر اين كه استغفار انبيا براي انجام معصيت نيست بلكه به خاطر ترك اولي است و اين منافاتي با عصمت ايشان ندارد.

ص:140

كلمات «استغفر _ أناب _ غفرنا» حكايت از اين دارند كه آن حضرت مي بايست دقّت كند تا ديگر چنين جرياني پيش نيايد. جمله ي *وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفٰى وَ حُسْنَ مَآبٍ(1) * براي گرامي داشتن ايشان و جهت جبران و تدارك اين جريان است كه مبادا فكر، نسبت به ايشان عوض شود چرا كه آن فقط يك امتحان با شرايط و هدف خاصّي بود. بنابراين ساحت مقدّس داوود(ع) منزّه از نافرماني خداست و خداي تعالي براي اينكه متوجّه شويم ايشان مرتكب گناهي نشده، درباره ايشان چنين مي فرمايد. حضرت داوود نزد خدا جايگاه ارزشمندي دارد و در آينده اهل بهشت است و بازگشت خوبي دارد. نكره آمدن «زلفي» و «حسن مآب» نيز براي تفخيم است. از طرفي، در جاي ديگر خدا آن جناب را خليفه ي خود خوانده، همان طور كه به خلافت آدم(ع) در كلام خود تصريح نموده است.

بنابراين حضرت داوود(ع) در اين مورد مرتكب گناهي نشدند چرا كه مسأله در عالم تمثّل يا تقدير و فرض بوده و براي آموزش صحيح قضاوت كردن و درست حكم صادر نمودن به ايشان بوده است.

معناي آيه نيز به اين ترتيب است: *... وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَناب _ داوود دانست اين واقعه امتحاني بود كه ما وي را بدان آزموديم (و فهميد در قضاوت خطا كرده است) بدين جهت از پروردگار خود آمرزش طلبيد و (به خاطر آنچه از او سر زده بود) بي درنگ به ركوع درآمد و توبه كرد*.

پرسش هشتم: وَ لَقَدْ فَتَنّا سُلَيْمانَ وَ...


1- - (٣٨) سوره ص: آيه٢٦.

ص:141

حضرت سليمان: *وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلٰى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ

أَنابَ(1).

پاسخ

ترجمه ي آيه چنين است: «به درستي كه ما سليمان را آزموديم و بر كرسي او جسدي افكنديم، سپس به درگاه خدا توبه كرد و به سوي او بازگشت».

«و بعضي از مفسّرين از صادق آل محمّد(ع) چنين روايت مي كنند: خدا پسري به سليمان كرامت فرموده بود و آن پسر را بسيار دوست مي داشت. جنّيان از ترس اينكه آن پسر آنان را بعد از پدر مسخّر نمايد، اجتماع بر قتل وي نمودند. سليمان او را به ملائكه سپرد كه او را حفظ كنند و از شرّ ديوان محفوظ ماند. به قضاي الهي آن پسر مرد و ديوها او را بر تخت سليمان انداختند».(2)

از ميان اقوال مختلف اين قول را مي توان پذيرفت: سليمان كودكي داشته است. خداوند او را بميراند و بر تخت سليمان انداخت در حالي كه سليمان به آينده آن كودك اميد بسته بود. مردن او سليمان را آگاه كرد كه كار خويش را به خدا بسپارد و به او دل نبندد. به نظر مي آيد كه اين بهترين تفسير از ميان تفاسير گوناگون است.

«ثمّ أناب» نشان مي دهد كه مردن آن كودك و گذاشته شدن جنازه اش روي تخت سليمان، او را متوجّه كرد كه نمي بايست به او دل بسته و مطمئن باشد، لذا به خدا روي آورده و توبه كرده است.


1- (٣٨) سوره ص: آيه٣٥.
2- تفسير منهج الصّادقين:٨/٥٣ از شعبي و بعضي از مفسّرين از امام جعفر صادق(ع).

ص:142

قرآن آزمايش سخت سليمان و حكومت گسترده او را بازگو مي كند و نشان مي دهد كه انسان به هر پايه اي از قدرت برسد باز از خود چيزي ندارد و هر چه هست، از جانب خداوند است.

نخست درباره يكي از آزمايش هايي سخن مي گويد كه خدا درباره سليمان انجام داد، آزموني كه با «ترك اولي» روبرو شد كه به دنبال آن، سليمان به درگاه خداوند روي آورد و از اين «ترك اولي» توبه كرد.

«سليمان» آرزو داشت فرزندان برومند شجاعي نصيبش شود كه در اداره كشور و مخصوصاً جهاد با دشمنان، به او كمك كنند. او داراي همسران متعدّد بود. با خود گفت: من با آنها همبستر مي شوم تا فرزندان متعدّدي نصيبم گردد و به هدف هاي من كمك كنند، ولي چون در اينجا غفلت كرد و لفظ «ان شاءالله» _ جمله اي كه بيانگر اتّكاي انسان به خدا در همه حال است _ را به كار نبرد، در آن زمان هيچ فرزندي از همسرانش متولّد نشد، جز فرزندي ناقص الخلقة، مانند جسدي بي روح، كه آن را آوردند و بر كرسي او افكندند! سليمان سخت در فكر فرو رفت و ناراحت شد كه چرا يك لحظه از خدا غفلت كرده و بر نيروي خود تكيه كرده است، پس توبه كرد و به درگاه خدا بازگشت. قرآن توبه سليمان را بازگو كرده مي فرمايد: *قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي _ گفت: پروردگارا! مرا ببخش* (1).

پرسش نهم: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ


1- (٣٨) سوره ص: آيه٣٦.

ص:143

و در مورد انبياء گفته مي شود هرگز پيروي هواي نفس ندارند: *يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ*(1). اين آيه ي شريفه يعني چه؟

پاسخ

ترجمه ي آيه بدين قرار است: اي پيامبر! چرا آنچه را كه خدا بر تو حلال فرموده است، (بر خود) حرام مي كني؟ (با اين كار) مي خواهي رضايت همسرانت را به دست آوري. و به راستي كه خداوند بسيار بخشنده و بسيار مهربان است.

مراد از «تحريم» در جمله *لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ*، تحريم از طرف خدا نيست، بلكه تحريم به وسيله نذر و سوگند است. آيه ي بعدي نيز بر اين معنا دلالت دارد، چون در آن سخن از سوگند آمده است: *قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُم...(2)* . بنابراين آشكار است كه آن جناب با سوگند، آن حلال را بر خود حرام كرده است؛ زيرا خاصيت سوگند همين است كه وقتي به انجام عملي متعلّق شود آن را واجب و چون به ترك عملي متعلّق شود آن را حرام مي كند. پس معلوم مي شود آن جناب سوگند به ترك آن عمل خورده است و آن عمل را بر خود حرام كرده است، امّا حرام به وسيله ي سوگند.

بنابراين حضرت(ع)، حرمت آن عمل را براي شخص خود يا سايرين تشريع نفرموده؛ زيرا پيغمبر نمي تواند چيزي را كه خدا حلال كرده است، بر خود يا بر


1- (٦٦) سوره التّحريم: آيه٢.
2- (٦٦) سوره التّحريم: آيه٣.

ص:144

همه تحريم كند و چنين اختياري ندارد و هرگز متعرّض چنين كاري نمي شود، بلكه فكر سهو و خطا نيز به قلب مبارك ايشان خطور نمي كند.

«لم تحرّم» خطابي است آميخته با عتاب خفيف و در مقام دلسوزي، مانند: *عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ *(1).

و به اين معنا كه چرا آن جناب پاره اي از حلال هاي خدا را بر خود حرام كرده است. ولي در آيه به صراحت نيامده كه آنچه حرام كرده اند، چيست و جريان چه بوده است؟ چيزي كه هست اينكه جمله ي «(با اين كار) مي خواهي رضايت همسرانت را به دست آوري» اشاره دارد بر اينكه آنچه آن جناب بر خود حرام كرده است، عملي از اعمال حلال بوده كه پيامبرخدا(ع) آن را انجام مي داده اند و بعضي از همسران ايشان از انجام آن عمل ناراضي بوده، آن جناب را در تنگنا قرار مي دادند و اذيّت مي كردند تا ناگزير شود سوگند بخورد كه ديگر آن عمل را انجام ندهد.

و مي بينيم كه در جمله «يا أيّها النّبي» خطاب متوجّه ايشان است بدان جهت كه نبي است و نه بدان جهت كه رسول است و اين دلالت دارد كه مسأله ي مورد عتاب، مسأله ي شخصي آن جناب بوده، نه مسأله اي كه جزو رسالت هاي ايشان براي مردم باشد. وقتي صحيح و مناسب است بفرمايد «يا أيّها الرّسول» كه موضوع مربوط به يكي از رسالت هاي پيامبر باشد و اينجا چنين نيست.

*تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِك _ با اين تحريم، مي خواهي رضاي زنان خود را به


1- (٩) سوره التّوبه: آيه٤٣.

ص:145

دست بياوري*: اين جمله بدل از جمله «لم تحرّم» است. البته ممكن است كه حال از فاعل آن باشد. اين جمله قرينه اي است بر اينكه عتاب مذكور در حقيقت متوجّه زنان آن حضرت است، نه خود ايشان. جمله *وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ* و جمله *إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما(1)* نيز اين معنا را تأييد مي كند.

اينكه انسان براي مصلحتي چيزي را بر خود حرام كند، گناه نيست نظير اين آيه: *كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلٰى نَفْسِهِ(2)* . آيه در اين رابطه است كه حضرت يعقوب براي مصلحتي گوشت شتر را بر خود تحريم نمود.

دليل آمدن واژه ي «النّبي» به جاي «الرّسول» اين است كه خطاب مخصوص شخص پيامبر است و ربطي به ديگران ندارد خلاف اين آيه: *يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ*(3) .

از عبارت *تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ* نيز آشكار است كه پيامبر(ع) اين كار را به خاطر همسران خود انجام داده اند. در شأن نزول آمده است كه آن، شربت عسل و يا ماريه بود.

*وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ* حاكي است كه خدا نمي خواهد انسان چنين مشقّتي را بر خود هموار كند و نيز حاكي است كه راه چاره باز است و مي شود در شكستن قسم از غفران خدا استفاده كرد.


1- (٦٦) سوره التّحريم: آيه٥.
2- (٣) سوره آل عمران: آيه٩٤.
3- (٥) سوره المائده: آيه٦٨.

ص:146

در پايان آيه «والله غفور رحيم» اين غفران و رحمت نسبت به همسران آن حضرت است كه توطئه نمودند تا اينكه پيامبر(ع) قسم ياد كند و بر خود برخي از حلال را حرام نمايد كه اگر توبه راستين كنند، مشمول مغفرت و رحمت الهي قرار بگيرند.

در آيهٴ بعد «قد فرض اللّه لكم...» اضافه مي فرمايد كه خداوند با دادن كفّارهٴ قسم راه گشودن سوگندها و آزاد كردن خودتان را روشن نموده است كه از روايات نقل شده برمي آيد كه پس از نزول اين آيه پيامبر(ع) برده اي را آزاد نمودند و خود را از قسم رها فرمودند.

در آيه چهارم اين سوره، خداوند آشكار مي نمايد كه رازي را به برخي از همسران خود فرمودند و او اين راز را آشكار نمود و خداوند آن حضرت را از اين خيانت آگاه فرمود و از اين آيه معلوم مي شود كه بعضي از همسران پيامبر با سخنان و عدم رازداري آن حضرت را آزار مي دادند. منظور از آنان عايشه و حفصه مي باشند و در ادامه خداوند آنان را مخاطب فرموده: «ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبكما _ اگر شما از كار خودتان توبه نماييد دلهايتان با اين كارهايتان از حق منحرف گشته است».

«و إن تظاهرا عليه فإنّ الله هو مولاه و جبرئيل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهيرا». و اگر بر ضد پيامبر باشيد و دست به دست هم دهيد كاري از پيش نمي بريد چون خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و صالح از مؤمنين و فرشتگان پس از او پشتيبان او مي باشند

و در آيه ششم سخن از طلاق دادن آنان است: «عَسٰى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ

ص:147

أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً»(1).

در اين آيه نيز آنها را تهديد مي فرمايد تا تصوّر نكنند كه پيامبر هرگز آنان را طلاق نمي دهد و يا اگر طلاق دهد همسراني بهتر و برتر از آنان را نخواهد گرفت و به همسري او درنمي آيند.

از مجموع اين آيات برمي آيد كه اين كار پيامبر و آيات كريمه آشكار نمودن توطئهٴ همسران پيامبر را حكايت مي كند و دفع توطئهٴ آنان بوده است.

علم و عصمت اهل بيت(ع)؟؟؟

استدلال پرسش گر


1- (66) سوره التّحريم: آيه6.

ص:148

ص:149

ص:150

در اخبار و روايات فرمايش سيّد المرسلين آمده است: «أوّل ما خلق الله نوري» و آنها انواري بودند ١٤٠٠٠ سال قبل از خلقت آدم در ساق عرش، خدا را تسبيح و تقديس مي كردند و ملائكه از آنها تسبيح و تقديس را ياد گرفتند.

و اينكه مي گوييم: «أشهد أنّك كنت نوراً في الأصلاب الشّامخة و الأرحام المطهّرة» و اينكه آن ها عالم به گذشته و آينده هستند و هر چيز را مي دانند:

*إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ _ همانا ما هستيم كه مردگان را زنده كرده و آنچه را از پيش فرستاده و آثار آنان را مكتوب مي داريم و ما همه چيز را در امامي مبين، به شماره درآورده ايم*.(1)

*وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفٰى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ _ و آنان كه كفر ورزيدند مي گويند: تو پيامبر نيستي، (به آنان) بگو: خداوند و آنكه علم الكتاب نزد اوست، براي گواه بودن ميان من و شما، كافي هستند*.(2)

بعضي از آيات قرآني طوري است كه با مطالب بالا ظاهراً تناقض دارد:

بيان

اشاره


1- (٣٦) سوره يس(ع): آيه١٣.
2- (١٣) سوره الرّعد: آيه٤٤.

ص:151

متن كامل فرمايش رسول الله(ع) درباره ي اينكه نور ايشان، اوّل ما خلق الله بوده است، در پاورقي آمده است.

ص:152

سپس خداوند عرش، لوح، خورشيد، روشنايي روز و روشنايي ديدگان، عقل، معرفت، ديدگان بندگان، گوش ها و قلب هاي آنان را از نور من آفريد در حالي كه نور من، مشتق از نور (برگزيده ي) خداوند بود. بنابراين ما هستيم اوّلين و آخرين (مقدّم بر ديگران در تمامي فضيلت ها) و ما هستيم پيشي گيرندگان و ما هستيم تسبيح گويان و ما هستيم شفاعت كنندگان. ما هستيم كلمةالله. ما هستيم بندگان ويژه ي خداوند. ماييم كساني كه خدا را دوست داريم و خدا آنان را دوست دارد. ما وجه الله، جنب الله و يمين الله هستيم. ما افراد مورد اطمينان خداوند (در دريافت اسرار الهي) هستيم. ما هستيم گنجينه هاي وحي پروردگار. ما هستيم پرده داران و نگاه بانان غيب خداوند. ما هستيم معدن تنزيل و معني تأويل و جبرئيل (تنها) در خانه هاي ما فرود مي آيد. و ما جايگاه قدس خدا و چراغ هاي حكمت و كليد هاي رحمت و سرچشمه هاي نعمت هستيم. ما باعث شرافت امّت هستيم. ما هستيم سروران تمامي پيشوايان (پيشوايان برجسته). و ما هستيم نواميس زمان و دانشمندان روزگار. ما هستيم رهبر مردم و زمام دار تمامي شهرها. ما هستيم كفايت كنندگان و ولايت داران و پشت و پناهان و سقايت كنندگان و محافظان و (تنها) راه نجات. ما هستيم راه (_ي كه منتهي به رضاي خداوند ست) و چشمه ي سلسبيل. ما راه پايدار و طريق مستقيم هستيم. هركس به (ولايت و فضيلت هاي) ما ايمان آورد به راستي كه به خدا ايمان آورده است و هركس (ولايت و فضيلت هاي) ما را انكار كند، به راستي كه (اراده و انتخاب) خدا را انكار كرده است. و آن كه درباره (مراتب و پيروي از) ما شك كند، درباره خداوند شك كرده است. و كسي كه نسبت به (مراتب و حقوق) ما، شناخت (آگاهي همراه با ايمان) داشته باشد، چنان است كه نسبت به خدا شناخت داشته باشد. آنكه از ما روي گرداند، از خدا روي گردانده است. آنكه ما را پيروي كند، خدا را فرمان برداري كرده است. و به راستي كه ما هستيم وسيله به سوي (درگاه) خدا و ما هستيم مايه ي رسيدن به رضايت خدا. و تنها مختصّ به ماست (تمام) پاكي و جايگاه جانشيني (خليفةاللّهي) و منزل گاه هدايت (به حق). نبوّت و ولايت و امامت در ماست و ما هستيم معدن حكمت و يگانه درب رحمت و درخت عصمت. ما هستيم كلمه ي تقوا و مَثَل اعلي و حجّت عظمي و محكم ترين ريسمان كه هركس بدان چنگ زند نجات يابد.

ص:153

اهل بيت انواري بودند كه چهارده هزار سال پيش از خلقت آدم، در ساق عرش الهي، خداوند را تسبيح مي گفتند. ملائكه، تسبيح و تقديس را از ايشان آموختند و ايشان بودند كه تسبيح و تقديس را به آنان آموزش دادند. اهل بيت در پشت مردان پاك و رحم زنان پاك بوده اند و اين موارد مكرّراً در روايات، با تعابير مختلف بيان شده است.(1) درباره اين نكته نيز كه اهل بيت علم به گذشته و آينده دارند هيچ ترديدي وجود ندارد و مواردي از آن ذكر خواهد شد.

مراد از «امام مبين» در آيه سيزدهم سوره يس(ع)، لوح محفوظ است و اهل بيت(ع) هستند كه بدان عالم اند.(2)


1- تهذيب الأحكام:٦/١١٣ در زيارت اربعين امام حسين(ع) از امام صادق(ع) آمده است: بِأَبي أَنْتَ وَ أُمّي يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الْأَرْحامِ الطّاهِرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِيابِها _ پدر و مادرم به فدايت اي فرزند پيامبرخدا! گواهي مي دهم كه تو نوري بود در پشت افراد عالي مقام و رحم هاي پاك. هرگز جاهليّت شما را به آلودگي خود ناپاك نگرداند و هرگز اندكي از لباس هاي تاريكي ها (_ي شرك و كفر) بر شما پوشيده نشد.
2- معاني الأخبار:٩٥ باب معني الإمام المبين... ح١ و الأمالي صدوق:١٧٠ المجلس٣٢ ح٥ به سندش از امام باقر(ع) از پدرش از جدّ گرامي اش نقل مي كند كه فرمود: لَمّا نَزَلَتْ هٰذِهِ الْآيَةُ عَلٰى رَسُولِ اللَّهِ(ع) *وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبِينٍ* قامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ مِنْ مَجْلِسِهِما فَقالا: يارَسُولَ اللَّهِ! هُوَ التَّوْراةُ؟ قالَ: لا. قالا: فَهُوَ الْإِنْجيلُ؟ قالَ: لا. قالا: فَهُوَ الْقُرْآنُ؟ قالَ: لا. قالَ: فَأَقْبَلَ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ(ع) فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ع): هُوَ هٰذا. إِنَّهُ الْإِمامُ الَّذي أَحْصَى اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالٰى فيهِ عِلْمَ كُلِّ شَيْ ءٍ _ هنگامي كه آيه *وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبِينٍ* بر پيامبرخدا(ع) نازل شد، ابوبكر و عمر از جاي خود برخاستند و گفتند: آيا مقصود (از امام مبين در آيه) تورات است؟ فرمود: نه. هر دو گفتند: پس آن انجيل است؟ فرمود: نه. هر دو گفتند: پس آن قرآن است؟ فرمود: نه. فرمود: پس اميرالمؤمنين علي(ع) پيش آمدند. پس پيامبرخدا(ع) فرمود: آن (امام مبين) اوست. همانا او امامي است كه خداوند تبارك و تعالي دانش هر چيزي را در ايشان، گرد آورده است. المناقب:٣/٦٤ از الأمالي، بحارالأنوار:٣٥/٤٢٧ ب٢٣ ح٢ از معاني الأخبار. بحارالأنوار:٤٠/١٧٦ ب٩٣ ح٥٨ از كتاب الرّوضة و الفضائل ابن شاذان از عمّار ياسر نقل مي كند كه گفت: كنت عند أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب في بعض غزواته فمررنا بواد مملوء نملاً. فقلت: يا أميرالمؤمنين! ترٰى يكون أحد من خلق اللّه تعالى يعلم عدد هذا النّمل؟ قال: نَعَمْ يا عَمّارُ. أَنَا أَعْرِفُ رَجُلاً يَعْلَمُ عَدَدَهُ وَ كَمْ فيهِ ذَكَرٌ وَ كَمْ فيهِ أُنْثٰى. فقلت: من ذلك الرّجل، يا مولاي؟ فقال: ياعَمّارُ! ما قَرَأْتَ في سُورَةِ يس: *وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ*؟ فقلت: بلى يا مولاي. فقال: أَنَا ذٰلِكَ الْإِمامُ الْمُبينُ _ با اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب در بعضي جنگ هاي ايشان، همراه بودم. از بياباني گذشتيم كه پر از مور بود. به حضرت عرض كردم: اي اميرالمؤمنين! به نظر شما كسي از آفريدگان خداي تعالي هست كه شمار اين مورچه ها را بداند؟ فرمود: آري، اي عمّار. من كسي را مي شناسم كه شمار اين مورچه ها را مي داند و اينكه چند تاي آنها نر و ماده هستند (را نيز مي داند). پس عرض كردم: آن مرد كيست، مولاي من؟ فرمود: اي عمّار! در سوره ي ياسين نخوانده اي:*وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ*؟ عرض كردم: آري، اي مولاي من. فرمود: آن «امام مبين» من هستم.

ص:154

مراد از علم الكتاب در آيه چهل و چهارم سوره الرّعد، لوح محفوظ است كه قابل تغيير نيست و دارنده ي علم آن، اهل بيت(ع) هستند.(1)


1- الكافي:١/٢٢٩ باب أنّه لم يجمع القرآن كلّه الّا الأئمّة(ع) و أنّهم يعلمون علمه كلّه... ح٦- بريد بن معاويه گويد: به امام باقر آيه شريفه را عرض كردم، فرمود: إِيّانا عَنٰى، وَ عَلِيٌّ أَوَّلُنا وَ أَفْضَلُنا وَ خَيْرُنا بَعْدَ النَّبِيِّ _ (خداوند در اين آيه) ما را قصد نموده و حضرت علي اوّلينِ ما و برترين ما و بهترين ما خاندان بعد از پيغمبر است.الأمالي صدوق:٥٦٥ المجلس٨٣ ح٣ به سندش از ابوسعيد خدري، گويد: از رسول خدا درباره اين سخن خداي تعالي: *قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ _ گفت آن كس كه نزد او علمي از كتاب بود ((٢٧) سوره النمل: آيه٤١)* پرسيدم، فرمود: ذٰاكَ وَصِيُّ أَخي سُلَيْمانَ بْنِ داوُدَ. فقلت له: يا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: *قُلْ كَفٰى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ*؟ قَالَ: ذاكَ أَخي عَلِيُّ بْنُ أَبي طالِبٍ _ او (آن كه علمي از كتاب نزد او بود) وصيّ برادرم، سليمان بن داوود بود (مقصود آصف بن برخيا است). عرضه داشتم: يارسول الله! پس در كلام ديگر خداي عزّوجل:*قُلْ كَفٰى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ _ (اي پيامبر به آنان) بگو: براي گواه ميان من و شما، خداوند و آن كسي كه علم الكتاب نزد اوست، كفايت مي كند* (آن كه علم الكتاب نزد اوست، كيست؟) فرمود: او، برادرم عليّ بن ابي طالب است.

ص:155

بنابراين «امام مبين»، لوح محفوظ است و لوح محو و اثبات نيست كه در آن براي خداي تعالي بدا حاصل مي شود. لذا اميرالمؤمنين(ع) در حديثي به اين امر تصريح فرمودند كه: اگر نبود آيه ي*يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب _ آنچه را خداوند اراده كند، محو و ثبت نمايد و نزد اوست اُمّ الكتاب(1)* هر آينه به شما خبر مي دادم از آنچه صورت گرفته و آنچه در حال شدن است و آنچه در آينده صورت خواهد پذيرفت.(2)


1- (١٣) سوره الرّعد: آيه٤٠.
2- التّوحيد:٣٠٤ ب٤٣ ح١، الأمالي شيخ صدوق:٣٤١ المجلس٥٥ ح١، الإختصاص شيخ مفيد:٢٣٥، إرشادالقلوب:٢/٣٤٧، روضةالواعظين:١/١١٨، الإحتجاج:١/٢٥٨ همه به سند خود از اميرالمؤمنين(ع) نقل كرده اند كه حضرت در آغاز خلافت بر منبر رفته و در ضمن خطبه اي فرمودند: وَ لَوْ لا آيَةٌ في كِتابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِما كانَ وَ ما يَكُونُ وَ بِما هُوَ كائِنٌ إِلٰى يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَ هِيَ هٰذِهِ الْآيَةُ: *يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب*_ و اگر يك آيه در كتاب خداوند عزّوجل نبود، همانا به شما از آنچه صورت گرفته و آنچه در حال شدن است و آنچه تا روز قيامت انجام خواهد شد، خبر مي دادم و آن آيه اين است:*يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب*. تفسير العيّاشي:٢/٢١٥ ح٥٩- از زراره از امام باقر(ع) نقل مي كند كه حضرت فرمود: امام سجّاد(ع) مي فرمود: لَوْ لا آيَةٌ في كِتابِ اللَّهِ لَحَدَّثْتُكُمْ بِما يَكُونُ إِلٰى يَوْمِ الْقِيامَةِ. فقلت: أيّة آية؟ قال: قَوْلُ اللَّهِ: *يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ* _ اگر يك آيه در كتاب خدا نبود، همانا به شما از آنچه تا روز قيامت انجام خواهد شد، خبر مي دادم. زراره مي گويد: به حضرت عرض كردم: كدام آيه است؟ فرمود: سخن خدا: *يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب*. قرب الإسناد:١٥٥ الجزء٣- امامان بزرگوار باقر، صادق، سجّاد، سيّدالشّهداء، امام مجتبي و اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: وَ اللَّهِ لَوْ لا آيَةٌ في كِتابِ اللَّهِ لَحَدَّثْناكُمْ بِما يَكُونُ إِلٰى أَنْ تَقُومَ السّاعَةُ *يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ* _ به خدا سوگند! اگر يك آيه در كتاب خداوند عزّوجل نبود، همانا به شما خبر مي داديم به آنچه تا روز قيامت انجام خواهد شد: *يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ*. بحارالأنوار:٤/٩٧ ب٣ ح٤ از الإحتجاج و ج٤/١١٨ ب٣ ح٥٢ از تفسير العيّاشي و ج١٠/١١٧ ب٨ ح١ از التّوحيد و الأمالي شيخ صدوق.

ص:156

لازم به ذكر است: مواردي كه در احاديث اهل بيت(ع)، «امام مبين» تفسير به ائمّه ي معصومين(ع) شده، به اين معناست كه آنان، لوح محفوظ هستند كه در آن مقدّرات محتوم و اطّلاعات مربوط به آن، ثبت شده است، يعني علم به مقدّرات محتوم و تفسير اطّلاعات راجع به آن ها، نزد اهل بيت است.

پرسش ها

پرسش يكم: ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ

ص:157

وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لٰكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلٰى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ _ (1)...*.

پاسخ

شكّي نيست كه سياق كلام براي بيان اين مطلب است: اي پيامبر! آنچه از معارف و شرايع _ كه به آن تلبّس و مردم را به سوي آن دعوت مي كني _ نزد توست، مُدرَكات نفساني و نظرات شخصي تو نيست بلكه امري است كه از جانب ما نازل شده و منبع آن وحي است و بدون آن، هرگز توانايي آگاهي يافتن از كتاب تكوين و تشريع و ايمان را نداشتي.

اگر وحي از جانب ما نبود، هرگز به خودي خود، از كتاب وحي (اجمالاً و تفصيلاً) آگاهي نداشتي و از ايمان نيز بي اطّلاع بودي و براي تو راهي براي آگاهي يافتن از آن ها نبود. اين مختص به پيامبر ما نيست بلكه ساير پيامبران نيز به خودي خود، از كتاب و ايمان آگاهي ندارند و تنها راه آگاهي يافتن از آن وحي است. بنابراين براي آگاهي از كتاب و ايمان و دست يابي به حقايق آنها، حتماً بايد از طريق وحي و روح الإمري وارد شد.

*وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا _ هم چنان كه انحاء وحي (گونه هاي وحي) را به تو و پيامبران قبل از تو ايحاء كرديم (وحي كرديم)، بر تو نيز اين


1- (٤٢) سوره الشّوري: آيه٥٣.

ص:158

قرآن كريم را وحي نموديم روحي از جانب ما (كه اعظم و اشرف از ساير ملائكه است)*.

وحي به صورت هاي زير انجام مي گيرد:

١- بدون واسطه *وحياً*

٢- با واسطه ي خفي: *من وراء حجاب*

٣- با واسطه ي مرئي: *رسولاً*

٤- *و كذلك أوحينا إليك روحاً من أمرنا*

واژه ي *كذلك* در آيه اشاره به سه گونه وحي دارد كه در آيه ي پيشين از آنها سخن رفته است. سپس گونه ي چهارم كه وحي روح الأمري است، ذكر شده است.

مطلب ديگر اينكه سياق كلام مجراي «إيّاك أعني و اسمعي يا جارة» است كه مردم بدانند پيامبر آنچه از كتاب، تشريع، معارف و ايمان گفته و آورده است، ساخته و پرداخته فكر، عقل و نظر خودش نيست.

همانند آيه ي كريمه ي: *وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل _ اگر (پيامبر) پاره اي سخنان را (به دروغ) به ما نسبت مي داد* (1).

اين بدان جهت است كه مردم اطمينان داشته باشند كه پيامبر هيچ يك از مطالب معارف را از روي نظر خود نياورده است و از جانب خود هيچ حلال و حرامي را اعلام نفرموده است و اِعمال نظر شخصي نمي كند. نكته ي ديگري كه


1- (٦٩) سوره الحاقّة: آيه٤٥.

ص:159

در اين آيات وجود دارد اين است كه اصلاً در كار علم كتاب تكوين و تشريع، بدون وحي، نمي شود راه به جايي برد و اين ممكن نيست.

ترجمه ي صحيح آيه چنين است: و همچنين (مانند سه قسم ديگر وحي كه در آيه قبل بيان شد) روحي از امر خود را بر تو وحي نموديم. اگر چنين نبود (از منبع وحي نبود) تو را اين گونه از كتاب و ايمان آگاهي نبود (چرا كه كتاب و ايمان ساخته تو نيست).

برخي از نكات موجود در آيه:

الف. هم چنان كه از سه قسم پيشين وحي بر تو نازل كرديم و تو معارف و احكام را دريافت مي نمودي، از اين قسم چهارم نيز بر تو وحي نموديم كه وحي روح الأمري است.

ب. اگر بر تو وحي نمي شد، هرگز از كتاب (به اجمال و تفصيل) و ايمان و حقايق ايمان آگاهي نمي يافتي.

ج. لكن ما اين وحي روح الأمري را نور (منوّر و روشن گر) قرار داديم تا از ميان بندگانمان هركس را مشيّت خودمان اقتضا كرد، به صراط مستقيم هدايت كنيم.

د. و به راستي كه تو نيز حتماً به صراط مستقيم هدايت مي كني.

ه_. هدايت الرّسول نيز به حتم و جزم هدايت الله است.

و. با توجّه به اين قسمت از آيه *إِنَّكَ لَتَهْدي إِلٰى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ* و وجود ادات تأكيد «إنّ» و «لَ_» براي هدايت الرّسول، آشكار است كه ابزار هدايت الرّسول از جانب خداوند بوده و منبع آن وحي است و ساخته و پرداخته پيامبر

ص:160

نيست.

البته ما در اين نوشته تنها درصدد پاسخ گويي به شبهات يا اشكالاتي هستيم

كه بعضاً به نظر مي رسد و قصد تفسير آيات را نداريم وگرنه معارف بسياري در آيه هست كه با بيان اهل بيت(ع) مي توان به آن پي برد.

پرسش دوّم: فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ

ص:161

*فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ*.(1)

پاسخ

ترجمه ي آيه بدين صورت است: «اگر در آنچه بر تو نازل كرده ايم ترديدي داري، از كساني كه كتاب(هاي) آسماني پيش از تو را مي خوانند بپرس. به درستي كه آنچه از جانب پروردگارت براي تو آمد، حق است. بنابراين در شمار ترديدكنندگان نباش».

يحيي بن اكثم براي امام جواد(ع) نامه اي نوشت و از امام درباره مسايلي پرسش نمود از جمله اينكه: مرا از اين كلام خداوند تبارك و تعالي:*فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ* آگاه كنيد كه مخاطب آيه كيست؟ چنان چه مخاطب در اين آيه پيامبر(ع) بوده است، آيا به اين معنا نيست كه ايشان به آنچه خداوند نازل فرمود، شك كرد؟ و چنان چه مخاطب اين كلام، كسي جز پيامبر اكرم بوده، در اين صورت قرآن بر كسي جز ايشان نازل شده است. موسي (برادر امام(ع)) در جواب نوشت از برادرم حضرت امام عليّ بن محمّد(ع) پرسيدم و آن حضرت فرمود: فَأَمّا قَوْلُهُ: *فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ* فَإِنَّ الْمُخاطَبَ بِذٰلِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ع) وَلَمْ يَكُ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ لٰكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةُ كَيْفَ لا يَبْعَثُ إِلَيْنا نَبِيّاً مِنَ الْمَلائِكَةِ إِنَّهُ لَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَهُ وَ (2)بَيْنَ غَيْرِهِ فِي الإِسْتِغْناءِ عَنِ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ وَ


1- (١٠) سوره يونس: آيه٩٥.
2- در تفسير العيّاشي آمده است: نبيّه.

ص:162

الْمَشْيِ فِي الْأَسْواقِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلٰى نَبِيِّهِ: *فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ* بِمَحْضَرِ الْجَهَلَةِ هَلْ بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً قَبْلَكَ إِلّا وَ هُوَ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَشْرَبُ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ، وَ لَكَ بِهِمْ أُسْوَةٌ. وَ إِنَّما قالَ: *فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ* وَ لَمْ يَكُنْ وَ لٰكِنْ لِيَتْبَعَهُمْ كَما قالَ لَهُ(ع): *فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ (1)*، وَ لَوْ قالَ: تَعالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ لَمْ يَكُونُوا يَجيئُونَ لِلْمُباهَلَةِ وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّ نَبِيَّكُمْ مُؤََدٍّ عَنْهُ رِسالَتَهُ وَ ما هُوَ مِنَ الْكاذِبينَ. وَ كَٰذلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ أَنَّهُ صادِقٌ فيما يَقُولُ، وَ لٰكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ _ امّا اين كلام خداوند كه فرمود: *فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ* به درستي كه مخاطب در اين آيه پيامبرخدا(ع) هستند در حالي كه هرگز در آنچه خداوند نازل فرموده است، شكّي نداشتند. ولي افراد بسيار نادان مي گفتند: چگونه است كه خدا براي ما پيامبري از جنس فرشتگان نمي فرستد؟ (تا با ما متفاوت باشد). خدا ميان پيامبرش و ديگران از جهت احتياج به خوردني ها و نوشيدني و رفتن به بازارها (براي رفع نياز) تفاوتي نگذارده است (پس او امتيازي بر ما ندارد و نمي تواند پيامبر و اطاعتش بر ما واجب باشد). از اين رو خدا به پيامبرش چنين وحي نمود: *فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ* در حضور اين افراد نادان، از كساني كه كتاب(هاي) آسماني پيش از تو را مي خوانند بپرس آيا خدا پيش از تو پيامبري فرستاده است جز اينكه غذا مي خورده و مي آشاميده و به بازار مي رفته است (يا تمام پيامبران چون سايرين اين كارها را انجام مي داده اند)؟ و تو نيز (اي پيامبر) هم چون آنها هستي. (پس ايراد چنين اشكالاتي از جانب آنان بر تو وجهي


1- (٣) سوره آل عمران: آيه٦٢.

ص:163

ندارد).

و همانا خداوند فرموده است: *فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ _ پس اگر ترديدي داري* و نفرمود: «و لكن» (قطعاً پيامبر نسبت به آنچه بر ايشان نازل شده بود، هيچ ترديدي نداشت و خداوند از اين موضوع آگاه بود و بايد در آيه «و لكن» آورده مي شد امّا چنين نيامده است و اين به جهت آن است كه ترديد از جانب افراد نادان بوده و) براي تبعيّت ظاهري از آنان، عبارت چنين بيان شده است. چنان چه خدا به پيامبر(ع) فرموده است: *فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ _ حال كه چنين است به آنان بگو: بياييد ما فرزندان خود و شما فرزندان خود، ما زنان خود و شما زنان خود و ما آن كساني را كه به منزله ي جانمان هستند و شما آناني را كه به منزله ي جانتان هستند بخوانيم، سپس مباهله كنيم و اين گونه دروغ گويان را مورد لعنت خداوند قرار دهيم*.

اين در حالي است كه اگر به آنان گفته مي شد: «تَعالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ _ بياييد به مباهله برخيزيم و اين گونه لعنت خداوند را بر شما قرار دهيم» (نصاراي نجران) براي مباهله نمي آمدند. (از اين رو كلام به صورت خطاب آورده نشد تا آنها براي مباهله حاضر شوند) اين در حالي بود كه خداوند به راستي آگاه بود كه پيامبر شما، رسالتش را از جانب خدا ادا نموده است و هرگز از شمار دروغ گويان نبوده و نيست. همچنين پيامبر عليه و آله السّلام نيز آگاه بود كه در آنچه مي فرمايد، راستگو است امّا دوست داشت كه آنان حضرت را تصديق

ص:164

كنند و به خانه ي انصاف درآيند. (از اين رو كلام اين گونه بيان شد).(1)

عن أبي عبدالله(ع) قال: لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ(ع) إِلَى السَّماءِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ في عَلِيٍّ(ع) ما أَوْحٰى ما يَشاءُ مِنْ شَرَفِهِ وَ عِظَمِهِ عِنْدَ اللَّهِ وَرَدَ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ جَمَعَ لَهُ النَّبِيّينَ فَصَلَّوْا خَلْفَهُ عَرَضَ في نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ(ع) مِنْ عِظَمِ ما أُوحِيَ إِلَيْهِ في عَلِيٍّ(ع) فَأَنْزَلَ اللَّهُ *فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ* يَعْنِي الْأَنْبِياءَ فَقَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ في كُتُبِهِمْ مِنْ فَضْلِهِ ما أَنْزَلْنا في كِتابِكَ *لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرينَ*(2) فَقالَ الصّادِقُ(ع): فَوَ اللَّهِ ما شَكَّ وَ لا سَأَلَ _ امام صادق(ع) فرمودند: هنگامي كه پيامبرخدا(ع) را در شب معراج به سوي آسمان بردند، خداوند به ايشان آنچه را كه مي خواست درباره شرافت و عظمت حضرت علي صلوات الله عليه وحي نمود. پيامبر به بيت المعمور برده شدند و تمامي پيامبران به خاطر حضور ايشان گرد هم آمدند. سپس پشت سر ايشان به نماز ايستادند. در جان پيامبرخدا(ع) از عظمت آنچه بر ايشان درباره حضرت علي(ع) وحي شده بود، (نپذيرفتن آن از طرف اكثر مردم) عارض شد. از اين رو خدا بر ايشان چنين وحي نمود: *فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ _ اگر در آنچه بر تو نازل كرده ايم ترديدي داري، از


1- تفسير العيّاشي:٢/١٢٨، تفسير نورالثّقلين:٣٥٠ ح١٦٧ از كتاب علل الشّرائع به سند خود از امام جواد(ع) در تفسير آيه مانند فرمايش امام هادي(ع) در حديث قبل را نقل كرده است. تفسير شريف البرهان:٤/٨٣١ ح٩٥٤٥/[٣] از كتاب الإختصاص شيخ مفيد به سندش از امام هادي(ع) با اختلافي روايت نموده است.
2- (١٠) سوره يونس: آيه95.

ص:165

كساني كه كتاب(هاي) آسماني پيش از تو را مي خوانند بپرس* يعني (از) پيامبران (بپرس). چرا كه ما همان مطالبي را كه در فضيلت هاي ايشان (حضرت علي(ع)) در كتاب تو (قرآن) نازل كرده ايم، بر آنان نيز در كتاب هايشان نازل كرده ايم. *لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرينَ _ به درستي كه آنچه از جانب پروردگارت براي تو آمد، حق است. بنابراين در شمار ترديد كنندگان نباش و از آن كساني نباش كه به آيات خداوند دروغ بستند، چرا كه در اين صورت از زيان كاران خواهي بود*. امام صادق(ع) پس از تلاوت اين آيات فرمود: به خدا سوگند! پيامبر ترديد نكرد و از پيامبران ديگر نيز در اين باره سؤالي نفرمود.(1)

اين آيات متضمّن استشهادي است كه بر حقّانيّت معارف مبدأ و معاد و قصص انبياء و امّت هاي آنان دلالت دارند. خطاب در اين آيات از باب «ايّاك اعني و اسمعي يا جارة» است بدين صورت كه در آيه آمده است: *فَإِنْ كُنْتَ _ اگر چنين بود*، نه اينكه تو حتماً در ترديد هستي بلكه خداوند در اين آيه پيامبر را به كنايه از آن افراد نادان مخاطب قرار داده است.

خطاب در اين آيه مانند آيه *يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ... _ اي پيامبر! چون خواستيد زنان را طلاق بدهيد*(2) است. بنابراين آيه قضيه ي شرطيّه و فرضيّه است و تا شرط آن تحقّق نيابد، مشروط آن نيز محقّق نمي شود.


1- بحارالأنوار١٧/٨٢ ب١٥ ح٦ و ج٣٦/٩٤ ب٣٩ ح٢٥ و تأويل الآيات الظّاهرة:٢٢٦، از تفسير شريف القمّي:١/٣١٦ به سندش از امام صادق(ع).
2- (٦٥) سوره الطّلاق: آيه٢.

ص:166

از طرفي، اين گونه سخن گفتن، روشي است كه در عرف تخاطب و تفاهم شايع است. مثلاً وقتي بخواهند امري از امور را اثبات كنند، نخست به دليلي كه دارند استدلال مي كنند سپس به مخاطب مي گويند: اگر در اين باره شك داري و يا فرض كنيم قانع نشده اي، دليل ديگري نيز هست و آن فلان دليل است و خيال نكن كه آنچه پيش از اين گفتيم تنها دليل ما بود (كنايه از اينكه دلايل اين مطلب محدود نيست).

خلاصه اينكه مقصود آيه بيان اين مطلب است: دليل نبوّت پيامبر و راستيِ آنچه بر ايشان نازل شده است، منحصر به دعوي نبوّت و اقامه ي معجزه نيست، بلكه در كتب پيامبران پيشين نيز به مبعوث شدن ايشان بشارت داده شده و اين كتاب ها اگرچه تحريف شده اند، ولي هنوز بشارت هاي زيادي (تقريباً شست مورد) در آنها باقي مانده و در دست اهل كتاب است.

پرسش سوّم: وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً

ص:167

*وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً_ ...*(1).

پاسخ

امام صادق(ع) فرمودند: آنچه كه خداوند عزّوجل در قرآن با آن، پيامبر را به ظاهر مورد سرزنش قرار داده است، مانند آنكه فرموده: *وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً* در حقيقت شخص ديگري را قصد نموده است.(2)

واژه ي «لَوْ» در آيه «امتناعيّه» است به اين معنا كه قطعاً خدا، انبيا و اولياي _ خود را به واسطه ي افاضه ي مقام عصمت و علم و ايمان راسخ از هر نوع لغزش طوري حفظ مي كند كه حتّي خيال مخالفت در قلوب آنها خطور نكرده و سهو، خطا و اشتباه از آنها سر نمي زند. به همين جهت قول و فعل و تقرير آنان حجّت است.

لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً: اين جمله جزاي «لولا» است بدين معنا: البته بر فرض محال (اي پيامبر) اگر داراي مقام عصمت نبودي، با مكرهاي كفّار و مشركين هر آينه نزديك بود اندكي به مساعدت آنها تمايل كني. يعني هرچند نفس ايمان مانع از مساعدت كفر و شرك است امّا نياز به تأييدات پياپي الهي همواره پابرجاست.

امام حسن بن عليّ زكيّ عسكري(ع) فرمود: كَأَنّي بِكُمْ وَ قَدِ اخْتَلَفْتُمْ بَعْدي فِي الْخَلَفِ مِنّي أَما إِنَّ الْمُقِرَّ بِالْأَئِمَّةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ع) الْمُنْكِرَ لِوَلَدي كَمَنْ أَقَرَّ بِجَميعِ أَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ ثُمَّ أَنْكَرَ نُبُوَّةَ رَسُولِ اللَّهِ(ع) وَ الْمُنْكِرُ لِرَسُولِ اللَّهِ(ع) كَمَنْ أَنْكَرَ جَميعَ الْأَنْبِياءِ اللَّهِ لِأَنَّ طاعَةَ آخِرِنَا كَطاعَةِ أَوَّلِنا وَ الْمُنْكِرَ لآِخِرِنا كَالْمُنْكِرِ لِأَوَّلِنا


1- (١٧) سوره الإسراء: آيه٧٥.
2- تفسير نورالثّقلين:٣/١٩٨ ح٣٦٢.

ص:168

أَما إِنَّ لِوَلَدي غَيْبَةً يَرْتابُ فِيهَا النّاسُ إِلّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ _ گويا مي بينم شما را در حالي كه پس از من درباره ي جانشينم اختلاف داريد. آگاه باشيد! همانا هركس به امامان بعد از رسول خدا(ع) اعتراف كند و منكر امامت فرزندم شود، چون كسي است كه به تمامي پيامبران خدا و فرستادگان او اعتراف كند و منكِر نبوّت رسول خدا(ع) شود و انكاركننده ي رسول خدا(ع) مانند كسي است كه تمام پيامبران خدا را انكار كند؛ زيرا فرمان برداري از آخرين نفر از ما اهل بيت، مانند اطاعت از نخستين فرد ماست و كسي كه آخرينِ ما را انكار كند، مانند كسي است كه نخستين ما را انكار كند. آگاه باشيد! همانا فرزندم غيبتي دارد كه همه ي مردم در آن به شك افتند مگر آن كس كه خداي عزّوجل او را حفظ كند.(1)

در حديث آمده است: بر همه ي مكلّفين از جمله پيامبر و ائمّه ي هدي نيز واجب است نماز بگزارند و نماز بدون فاتحة الكتاب، نماز نيست:

محمّد بن مسلم مي گويد: درباره ي كسي كه نماز را بدون سوره ي فاتحه بخواند از امام باقر(ع) پرسيدم، ايشان فرمودند: لا صَلاةَ لَهُ إِلّا أَنْ يَبْدَأَ بِها في جَهْرٍ أَوْ إِخْفاتٍ. قلت: أيّهما أحبّ إليك إذا كان خائفاً أو مستعجلاً يقرأ بسورةٍ أو فاتحة الكتاب؟ قال: فاتِحَةَ الْكِتَاب _ نماز (اين شخص صحّت) ندارد مگر اينكه (نماز را با سوره ي فاتحه به جهر يا اخفات آغاز كند. عرض كردم: اگر ترسان يا شتاب زده باشد، سوره بخواند يا فاتحة الكتاب را؟ حضرت فرمود: فاتحة الكتاب را.(2)


1- شيخ صدوق در كتاب شريف كمال الدّين و تمام النّعمة:٢/٤٠٩ ب٣٨ ح٨ به سند خود از موسي بن جعفر بن وهب بغدادي از امام عسكري(ع).
2- الكافي شريف:٣/٣١٧ باب قراءة القرآن... ح٢٨ به سند خود از ابن مسلم.

ص:169

محمّد بن مسلم مي گويد: از امام باقر(ع) درباره ي كسي كه نماز را بدون سوره ي فاتحه بخواند پرسيدم، فرمودند: لا صَلاةَ لَهُ إِلّا أَنْ يَقْرَأَ بِها في جَهْرٍ أَوْ إِخْفاتٍ _ نماز (او صحّت) ندارد مگر اينكه سوره فاتحه را به جهر يا اخفات بخواند.(1)

و در سوره ي فاتحة الكتاب آمده است: *إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ _ ما را به راه راست هدايت فرما*.(2)

محمّد بن عليّ حلبي گويد: در حالي كه پشت سر امام صادق(ع) نماز مي گزاردم، شنيدم بي شمار مي فرمود:إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ.(3)

در تفسير منسوب به امام حسن زكيّ عسكري(ع) آمده است كه درباره ي آيه *إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ* فرموده باشند: نَقُولُ أَدِمْ لَنا تَوْفيقَكَ الَّذي أَطَعْناكَ في ماضي أَيّامِنا حَتّىٰ نُطيعَكَ كَذٰلِكَ في مُسْتَقْبَلِ أَعْمارِنا _ توفيقي را كه از جانب خود به ما ارزاني داشتي كه به واسطه ي آن، تو را در روزهاي گذشته، اطاعت مي كرديم، به ما عطا فرما تا تو را همان گونه در روزهاي آينده ي عمرهايمان، فرمان برداري كنيم.(4)

همه ي اين ها براي دوام توفيق و زيادت معرفت و تضرّع ايشان به درگاه خداوند و آموزش دادن به ديگران است.

پرسش چهارم: لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ


1- تهذيب الأحكام:٢/١٤٦ ب٩ ح٣١ به سند خود از ابن مسلم.
2- (١) سوره فاتحة الكتاب: آيه٦.
3- مستدرك الوسائل:٤/٢٢١ ب٥٠ ح٤٥٤٣- ٤.
4- بحارالأنوار:٨٩/٢٥٢ ب٢٩ از تفسير الإمام(ع).

ص:170

*وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ

مِنَ الْخاسِرينَ*(1).

پاسخ

ترجمه ي آيه ي آورده شده بدين قرار است: «و به درستي كه به تو و به آنان كه پيش از تو بودند (ساير پيامبران) وحي شد، به يقين اگر براي خداوند، شريك قائل شوي، عمل تو نابود خواهد شد و از جمله ي زيان كاران خواهي بود».

امام صادق(ع) فرمودند: نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِيّاكِ أَعْني وَ اسْمَعي يا جارَةُ _ قرآن براساس «تو را خطاب مي كنم ولي همسايه، تو گوش فرا ده» نازل شده است (ظاهر خطاب تو هستي ولي مقصود شخص ديگري است است، به در مي زنند تا ديوار گوش دهد)(2).

همچنين از جمله ي اين خطاب ها آن است كه امام صادق(ع) فرمودند: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ نَبِيَّهُ بِإِيّاكِ أَعْني وَ اسْمَعي يا جارَة، وَ الدَّليلُ عَٰلى ذٰلِكَ قَوْلُهُ: *بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرينَ (3)* وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ نَبِيَّهُ(ع) يَعْبُدُهُ وَ يَشْكُرُهُ وَ لٰكِنِ اسْتَعْبَدَ نَبِيَّهُ بِالدُّعاءِ إِلَيْهِ تَأْديباً لِأُمَّتِهِ _ همانا خداي تعالي پيامبرش را به «إيّاك أعني و اسمعي يا جارة» برانگيخته است و دليل بر آن، اين كلام اوست كه فرمود: *بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ _ البته تنها خدا را بپرست (اطاعت كن) و از شمار


1- (٣٩) سوره الزّمر: آيه٦٦.
2- الكافي:٢/٦٣٠ باب النّوادر ح١٤ به سند خود از عبدالله بن بكير از امام صادق(ع)، تفسير شريف البرهان:١/٥٠ ح١٦٩/[١] به نقل از الكافي.
3- (٣٩) الزّمر: آيه٦٧.

ص:171

شكرگزاران باش* حال آن كه خدا مي دانست پيامبرش(ع) او را مي پرستد و سپاس گزاري مي كند، لكن از پيامبرش خواست او را بپرستد به جهت تأديب و آموزش امّت حضرت (ظاهر خطاب، پيامبر(ع) و مقصود امّت ايشان هستند)(1).

عليّ بن محمّد بن الجهم گويد: در مجلس مأمون حاضر شدم در حالي كه امام رضا(ع) حضور داشتند. (مأمون) به حضرت عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! آيا از سخنان شما نيست كه فرموديد: پيامبران معصوم اند؟ فرمود: آري. (مأمون سؤالاتي از حضرت پرسيد از جمله اين سؤال): اي اباالحسن! مرا از معناي اين سخن خداوند تعالي *عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ _ خدا تو را مورد بخشش خود قرار داد، از چه رو به آنان اجازه دادي؟*(2) آگاه كن. راوي گويد: امام رضا(ع) به او فرمودند: هٰذا مِمّا نَزَلَ بِإِيّاكِ أَعْني وَ اسْمَعي يا جارَة، خاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذٰلِكَ نَبِيَّهُ() وَ أَرادَ بِهِ أُمَّتَهُ، وَ كَذٰلِكَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ: *لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ* وَ قَوْلُهُ تَعالٰي: *وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً* (3). قال: صدقت يابن رسول اللّه ()_ اين آيه از جمله مواردي است كه براساس خطاب ايّاك أعني و اسمعي يا جارة نازل شده است. خداوند، پيامبرش() را با اين آيه مخاطب قرار داده ولي مراد او، امّت ايشان بوده اند. و هم چنين است اين كلام خداي عزّوجل كه فرمود: *لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ* و اين سخن خداي _ متعال: *وَ لَوْ لا أَنْ


1- تفسير شريف القمّي:٢/٢٥١.
2- (٩) سوره التّوبة: آيه٤٣.
3- (١٧) سوره الإسراء آيه٧٥.

ص:172

ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً*. (اين آيات نيز از باب إيّاك أعني و اسمعي يا جارة هستند). مأمون گفت: اي فرزند رسول خدا () راست گفتي.(1)

پرسش پنجم: وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ... وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ


1- تفسير شريف البرهان:٤/٧٢٦ ح٩٢٨١/[٥] از شيخ صدوق به سند خود از عليّ بن محمّد بن الجهم.

ص:173

*ذٰلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ*.(1)

پاسخ

ترجمه ي آيه چنين است: «آن از جمله خبرهاي غيب است كه به تو وحي مي كنيم، آن دم كه قلم هاي خويش را مي افكندند تا (تصميم بگيرند) كدام يك از آنان مريم را سرپرستي كند و نيز آن دم كه با هم كشمكش مي كردند، تو در كنار آنها حاضر نبودي».

آيه كريمه تصريح دارد كه آگاهي پيامبر نسبت به اجتماع آنان، به وسيله ي وحي به دست آمده است بدين معنا كه منبع اطّلاعات نبي، وحي از جانب پروردگار است و اين مطلب گوياي جهل ايشان نبوده و تناقضي با علم ايشان ندارد. بنابراين در اين آيه قسمتي وجود ندارد كه با علم يا عصمت پيامبر(ع)، تعارضي داشته باشد و اين مطلب نيازي به توضيح ندارد.

پرسش ششم: ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هٰذا


1- (٣) سوره آل عمران: آيه٤٥.

ص:174

*تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقينَ *(1).

پاسخ

مسلّم است كه اهل بيت _ پيامبر اكرم، دخت گرامي ايشان، اميرالمؤمنين و امامان صلوات الله عليهم اجمعين _ هيچ چيز را بالاستقلال ندارند و آنچه دارند (از علم و عصمت و ولايت و...) همه از جانب خداي تعالي به ايشان افاضه شده است. بنابراين هيچ نداشتند تا آن گاه كه خداوند به ايشان افاضه فرمود.

اين زمان هنگامه ي خلقت انوار ايشان بود. هم چنان كه پيامبر(ع) فرمودند: اوّلين مخلوق من بودم و فرمودند: اوّلين مخلوق عقل بود. بنابراين وجود ايشان با عقل قرين و عين عقل است. يا حضرت امام محمّد باقر(ع) درباره حضرت زهرا فرمودند: لَمّا وُلِدَتْ فاطِمَةُ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلٰى مَلَكٍ فَأَنْطَقَ بِهِ لِسانَ مُحَمَّدٍ(ع) فَسَمّاها فاطِمَةَ. ثُمَّ قالَ: إِنّي فَطَمْتُكِ بِالْعِلْمِ وَ فَطَمْتُكِ عَنِ الطَّمْثِ. ثُمَّ قالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): وَ اللَّهِ لَقَدْ فَطَمَهَا اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالٰي بِالْعِلْمِ وَ عَنِ الطَّمْثِ بِالْميثاقِ _ چون حضرت فاطمه متولّد شدند، خداوند عزّوجل به يكي از فرشتگان وحي نمود تا نام فاطمه را بر زبان پيامبرخدا(ع) جاري نمايد. بدين سبب پيامبر ايشان را فاطمه ناميدند. سپس (خدا) به ايشان (حضرت زهرا) فرمود: من تو را با علم و دانش همراه (از جهل بريده) و از پليدي پاك نمودم. سپس امام باقر(ع) فرمودند: به خدا سوگند! خداي تبارك و تعالي، فاطمه را در


1- (١١) سوره هود(ع): آيه٥٠.

ص:175

روز عهد و ميثاق (عالم ذر) با علم قرين كرده و از پليدي ها و حيض جدا نمود.(1) و هم چنان كه اهل بيت(ع) فرمودند: ما تسبيح و تقديس و... را به فرشتگان آموزش داديم.

نكته ي ديگر اينكه خداوند هماره به خلق علم مشغول است: *يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ _ آن كساني كه در زمين و آسمان هستند از او درخواست مي كنند، او هر روز در كاري است*(2) .

خداوند اين علوم را طيّ مراحل خاصّي به حضرات معصومين(ع) مي دهد. در روايات بسياري آمده است كه هر لحظه اين افاضه ي علوم از سوي خداوند براي ايشان صورت مي گيرد. ابتدا به پيامبر اكرم و سپس به ساير معصومين تا امام زمان حي (زنده) صلوات الله عليهم داده مي شود.

ابوحمزه ثمالي گويد: به امام زين العابدين(ع) عرض كردم: از شما سه پرسش دارم كه مي خواهم بدون تقيّه به من پاسخ دهيد. فرمودند: پذيرفتم. عرض كردم: درباره آن دو نفر از شما مي پرسم، فرمود: فَعَلَيْهِما لَعْنَةُ اللَّهِ بِلَعَناتِهِ كُلِّها ماتا وَ اللَّهِ وَ هُما كافِرانِ مُشْرِكانِ بِاللَّهِ الْعَظيمِ. ثمّ قلت: الأئمّة يحيون الموتى و يبرءون الأكمه و الأبرص و يمشون على الماء؟ قال: ما أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً شَيْئاً قَطُّ إِلّا وَ قَدْ أَعْطاهُ مُحَمَّداً(ع) وَ أَعْطاهُ ما لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ. قلت: و كلّ ما كان عند رسول اللّه(ع) فقد أعطاه أميرالمؤمنين(ع)؟ قال: نَعَمْ ثُمَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ثُمَّ مِنْ بَعْدُ كُلَّ إِمامٍ إِلٰى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَعَ الزِّيادَةِ الَّتي تَحْدُثُ في كُلِّ سَنَةٍ وَ في كُلِّ شَهْرٍ إِي وَ اللَّهِ


1- بحارالأنوار:٤٣/١٣ ب٢ ح٩ از علل الشّرائع:١/١٧٩ ح٤ به سندش از امام باقر(ع). علّامه مجلسي گويد: مانند اين روايت را شيخ هاشم در مصباح الأنوار نقل كرده است.
2- (٥٥) سوره الرّحمان: آيه٣٠.

ص:176

في كُلِّ ساعَةٍ _ بر آن دو باد لعنت خداوند به تمامي لعنت هايش. آنان از دنيا رفتند در حالي كه كافر و مشرك به خداي عظيم بودند. سپس عرض كردم: آيا امامان، مردگان را زنده كرده و كور و پيسي دار را شفا مي دهند و روي آب راه مي روند؟ فرمود: خداوند به هيچ پيامبري چيزي (از معجزات و علوم) نداده است مگر اينكه آن را به محمّد(ع) نيز داده است و افزون بر آن، چيزهايي به آن حضرت داده است كه به آنان (ساير پيامبران) نداده است. عرض كردم: و تمام آنچه نزد رسول الله(ع) بوده است، تحقيقاً به اميرالمؤمنين(ع) داده است؟ فرمود: آري، سپس (به) حسن و حسين، سپس بعد از آنان، (از) هر امامي به امام ديگر (داده است) تا روز قيامت، به اضافه ي علوم افزون در هر سال و هر ماه و به خدا سوگند در هر ساعتي كه اتّفاق مي افتد.(1)

ابوحمزه ثمالي گويد: به امام سجّاد(ع) عرض كردم: آنچه (از علوم) نزد پيامبر(ع) بود، همه را به اميرالمؤمنين(ع) دادند؟ سپس به امام حسن و امام حسين سپس به همه ي امامان(ع) تا هنگامه ي برپايي روز قيامت (سپرده) مي شود؟ فرمود: نَعَمْ مَعَ الزِّيادَةِ الَّتي تَحْدُثُ في كُلِّ سَنَةٍ وَ في كُلِّ شَهْرٍ إِي وَ اللَّهِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ _ آري، به اضافه ي علم زيادتي نسبت به حوادثي كه در هر سال و در هر ماه و به خدا سوگند در هر ساعت، رخ مي دهد.(2)

امام محمّد باقر(ع) فرمودند: لَوْ لا أَنّا نَزْدادُ لَأَنْفَدْنا. قال قلت: تزدادون شيئاً لا يعلمه رسول اللّه(ع) قال: أَما إِنَّهُ إِذا كانَ ذٰلِكَ عُرِضَ عَلٰى رَسُولِ اللَّهِ(ع) ثُمَّ عَلٰى


1- بحارالأنوار:٢٧/٢٩ ب١٣ ح١ از بصائرالدّرجات.
2- بحارالأنوار:٢٦/٩١ ب٣ ح١٤ از دو كتاب شريف بصائرالدّرجات و الإختصاص.

ص:177

الْأَئِمَّةِ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنا _ اگر افزايش علمي پيدا نكنيم، بي علم مي مانيم. عرض كردم: آيه به علم شما چيزي اضافه مي شود كه پيامبرخدا(ع) آن را نمي دانستند؟ فرمود: هرگاه بناي افزايش علم باشد، نخست به پيامبرخدا(ع) عرضه مي شود، سپس بر امامان تا برسد به ما.(1)

صفوان بن يحيي مي گويد: شنيدم امام رضا(ع) فرمود: امام صادق(ع) مي فرمود: لَوْ لا أَنّا نَزْدادُ لَأَنْفَدْنا _ اگر نبود كه ما را علم افزوده مي شد، هر آينه بي علم مي شديم.(2)

امام جعفر صادق(ع) فرمود: لَيْسَ يَخْرُجُ شَيْ ءٌ مِنْ عِنْدِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتّىٰ يَبْدَأَ بِرَسُولِ اللَّهِ(ع) ثُمَّ بِأَميرِالْمُؤْمِنينَ(ع) ثُمَّ بِواحِدٍ بَعْدَ واحِدٍ لِكَيْلا يَكُونَ آخِرُنا أَعْلَمَ مِنْ أَوَّلِنا _ چيزي (از علم) از نزد خداي عزّوجل خارج نشود، جز اينكه (افاضه از) رسول خدا(ع) آغاز شود، سپس به اميرالمؤمنين(ع) رسد و سپس به امامان ديگر، يكي پس از ديگري، بدان جهت كه امام آخر از امام اوّل عالم تر نباشد.(3)

ابوبصير گويد: از امام صادق(ع) شنيدم چنين مي فرمود: إِنّا لَنَزْدادُ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ لَوْ لَمْ نُزَدْ لَنَفِدَ ما عِنْدَنا _ به درستي كه در هر شب و روز (بر علم) ما (اهل بيت) افزوده مي شود. و اگر بر (علم) ما فزوني نيايد، هر آينه آنچه نزد ما


1- الكافي:١/٢٥٥ باب لولا أنّ الأئمّة(ع) يزدادون لنفد ما عندهم... ح٣.
2- بحارالأنوار:٢٦/٩٠ ب٣ ح١٢ و ١٣.
3- الكافي:١/٢٥٥ باب لولا أنّ الأئمّة(ع) يزدادون لنفد ما عندهم... ح٤.

ص:178

است، تمام شود.(1)

عمر بن يزيد گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: إِذا مضى الإمام يفضي من علمه في اللّيلة الّتي يمضي فيها إلى الإمام القائم من بعده مثل ما كان يعلم الماضي؟

قال: وَ ما شاءَ اللَّهُ مِنْ ذٰلِكَ يُورَثُ كُتُباً وَ لا يُوكَلُ إِلٰى نَفْسِهِ وَ يُزادُ في لَيْلِهِ وَ نَهارِهِ _ آيا چون امامي از دنيا برود، آنچه علم دارد را در شبي كه از دنيا مي رود، به امام قائم پس از خود مي سپارد، همان گونه كه امامان پيش از او چنين كردند؟ فرمود: و آنچه مشيّت خداوند بر آن تعلّق گيرد، كتاب هايي به ارث مي برد و به خود واگذار نمي شود و در هر شب و روز به علم و آگاهي او افزوده مي شود.(2)

همچنين روايات بسياري وجود دارد كه بيان مي دارد اين افاضه ي علوم در شب هاي جمعه براي اهل بيت(ع) رخ مي دهد و در آن شب تمام ايشان به عرش خدا رفته و در آنجا علوم جديد را تحويل مي گيرند.

امام جواد(ع) از رسول الله(ع) نقل كردند كه ايشان فرمودند: إِنَّ أَرْوَاحَنا وَ أَرْواحَ النَّبِيّينَ تُوافِي الْعَرْشَ كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ فَتُصْبِحُ الْأَوْصِياءُ وَ قَدْ زيدَ ِي عِلْمِهِمْ مِثْلُ جَمِّ الْغَفيرِ مِنَ الْعِلْمِ _ به درستي كه روح ما (اهل بيت) و روح پيامبران در هر شب جمعه به عرش مي روند. در نتيجه اوصيا (جانشينان پيامبر) صبح مي كنند در حالي كه به دانش آنان، جمع بسيار فراواني از دانش، افزوده شده باشد.(3)

امام جواد(ع) از امام صادق(ع) نقل نمود كه فرمودند: وَ اللَّهِ إِنَّ أَرْوَاحَنا وَ


1- بحارالأنوار:٢٦/٩١ ب٣ ح١٥ از بصائر الدّرجات.
2- بحارالأنوار:٢٦/٩٤ ب٣ ح٢٨ از بصائرالدّرجات به دو سند.
3- - بحارالأنوار:٢٦/٩١ ب٣ ح١٠ از بصائر الدّرجات.

ص:179

أَرْواحَ النَّبِيّينَ لَتُوافِي الْعَرْشَ كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ فَما تَرِدُ في أَبْدانِنَا إِلّا بِجَمِّ الْغَفيرِ مِنَ الْعِلْمِ _ به خدا سوگند! همانا روح هاي ما (اهل بيت) و روح پيامبران در هر شب جمعه به عرش مي روند و به بدن هاي ما بازنمي گردند مگر با علم فراواني.(1)

ابويحيي صنعاني مي گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: يا أَبايَحْيٰى! إِنَّ لَنا في لَيالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ. قال: قلت: جعلت فداك! و ما ذاك الشّأن؟ قال: يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِياءِ الْمَوْتٰى(ع) وَ أَرْواحِ الْأَوْصِياءِ الْمَوْتٰى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذي بَيْنَ ظَهْرانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِها إِلَى السَّماءِ حَتّىٰ تُوافِيَ عَرْشَ رَبِّها فَتَطُوفَ بِهِ أُسْبُوعاً وَ تُصَلِّيَ عِنْدَ كُلِّ قائِمَةٍ مِنْ قَوائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدانِ الَّتي كانَتْ فيها. فَتُصْبِحُ الْأَنْبِياءُ وَ الْأَوْصِياءُ قَدْ مُلِئُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذي بَيْنَ ظَهْرانَيْكُمْ وَ قَدْ زيدَ في عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفيرِ _ اي ابايحيي! براي ما در شب هاي جمعه شأن بزرگي است. گويد: عرض كردم: قربانت شوم! آن شأن چيست؟ فرمود: به ارواح پيغمبران و اوصياي درگذشته(ع) و روح وصيّي كه در ميان شما است (امام زمان) اجازه داده مي شود كه به آسمان بالا روند تا به عرش پروردگارشان برسند. در آن جا هفت دور طواف كنند و نزد هر ركني از اركان عرش دو ركعت نماز گزارند، سپس به كالبدهاي پيشين خود برگردند. چون صبح شود، پيامبران و اوصيا، از شادي سرشار باشند و آن وصيّي كه در ميان شماست در حالي كه مقدار زيادي به علم او افزوده شده باشد، صبح مي كند.(2)

مفضّل بن عمرو گويد: روزي امام صادق(ع) به من فرمودند: إِنَّ لَنا في كُلِّ


1- بحارالأنوار:٢٦/٩١ ب٣ ح١٠ از بصائر الدّرجات.
2- الكافي:١/٢٥٤ باب في أنّ الأئمّة(ع) يزدادون في ليلة الجمعة... ح١، بحارالأنوار: ٢٦/٩١ ب٣ ح٨ از بصائر الدّرجات مانند آن.

ص:180

لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سُرُوراً. قلت: زادك اللّه و ما ذاك؟ قال: إِذا كانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وافٰى رَسُولُ اللَّهِ(ع) الْعَرْشَ وَ وافَى الْأَئِمَّةُ(ع) مَعَهُ وَ وافَيْنا مَعَهُمْ فَلا تُرَدُّ أَرْواحُنا إِلٰى أَبْدانِنا إِلّا بِعِلْمٍ مُسْتَفادٍ وَ لَوْ لا ذٰلِكَ لَأَنْفَدْنا _ براي ما در هر شب جمعه سروري (ويژه) است. عرض كردم: خدا براي شما فزوني بخشد، آن سرور چيست؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پيغمبرخدا(ع) به عرش خدا برآيد و ائمّه(ع) همراه ايشان برآيند و ما نيز همراه با ايشان برآييم. پس ارواح ما به بدن هاي ما بازنگردد مگر با علمي سودبخش و اگر چنين نباشد، به يقين علم ما نابود شود.(1)

امام صادق(ع) فرمود: ما مِنْ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ إِلّا وَ لِأَوْلِياءِ اللَّهِ فيها سُرُورٌ. قلت: كيف ذلك جعلت فداك؟ قال: إِذا كانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وافٰى رَسُولُ اللَّهِ(ع) الْعَرْشَ وَ وافَى الْأَئِمَّةُ(ع) وَ وافَيْتُ مَعَهُمْ فَما أَرْجِعُ إِلّا بِعِلْمٍ مُسْتَفادٍ وَ لَوْلا ذٰلِكَ لَنَفِدَ ما عِنْدي _ شب جمعه اي نيست جز اينكه در آن براي اولياي خداوند، سُروري (ويژه) است. (راوي گويد) عرض كردم: قربانت شوم! آن سرور چيست؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پيغمبرخدا(ع) و ائمّه(ع) به عرش برآيند و من هم با ايشان برآيم و جز با علمي سودبخش بازنمي گردم و اگر چنين نبود، به يقين آنچه نزد من است، نابود مي شد.(2)

امام صادق(ع) فرمودند: إِنَّ لَنا في كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ وَفْدَةً إِلٰى رَبِّنا فَلا نَنْزِلُ إِلّا بِعِلْمٍ مُسْتَطْرَفٍ _ به درستي كه براي ما در هر شب جمعه ورودي است به درگاه


1- الكافي:١/٢٥٤ باب في أنّ الأئمّة(ع) يزدادون في ليلة الجمعة... ح٢، بحارالأنوار: ٢٦/٨٩ ب٣ ح٦ از بصائرالدّرجات.
2- بحارالأنوار:٢٦/٩١ ب٣ ح٧ از بصائرالدّرجات.

ص:181

پروردگارمان. پس از آن، فرود نمي آييم مگر با علمي جديد و نو.(1)

امام صادق(ع) فرمودند: ما مِنْ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ إِلّا وَ لِأَوْلِياءِ اللَّهِ فيها سُرُورٌ. قلت: كيف ذاك جعلت فداك؟ قال: إِذا كانَتْ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وافٰى رَسُولُ اللَّهِ(ع) الْعَرْشَ وَ وافَيْتُ مَعَهُ فَما أَرْجِعُ إِلّا بِعِلْمٍ مُسْتَفادٍ وَ لَوْ لا ذٰلِكَ لَنَفِدَ ما عِنْدَنا _ شب جمعه اي نيست مگر اينكه براي اولياي خدا (امامان)، در آن شب شادماني (مخصوصي) است. (راوي گويد:) عرض كردم: جانم به فدايت! آن (شادماني) چگونه است؟ فرمود: هنگامي كه شب جمعه شود، پيامبر(ع) به عرش برود و من نيز همراه با ايشان به عرش مي روم. از آنجا (به زمين) بازنمي گردم مگر همراه با علمي سودبخش و اگر چنين نبود (هر شب جمعه به دانش ما افزوده نمي شد) هرآينه آن چه (از علم) نزد ماست، تمام مي شد.(2)

امام صادق(ع) به داوود رقّي فرمودند: أَيُّكُمْ يَنالُ السَّماءَ؟ فَوَ اللَّهِ إِنَّ أَرْواحَنا وَ أَرْواحَ النَّبِيّينَ لَتَنالُ الْعَرْشَ كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ... _ كدام يك از شما، به آسمان (منبع علوم الهي) دسترسي دارد؟! پس به خدا سوگند! همانا روح ما (اهل بيت) و روح پيامبران در هر شب جمعه به عرش الهي مي رسد... .(3)

روايات بسيار ديگري نيز وجود دارد كه شب قدر را جزو اين شب ها بيان مي كند. در اين شب فرشته ي روح كه مقامي عظيم تر از مقام جبرئيل و ميكائيل(ع) دارد، نازل مي شود و علوم مربوط به هر چيزي را _ كه تمام اين


1- بحارالأنوار:٢٦/٩١ ب٣ ح٧ از بصائرالدّرجات.
2- بحارالأنوار:٢٦/٩١ ب٣ ح٩ از بصائرالدّرجات.
3- بحارالأنوار:٢٦/٩٧ ب٣ ح٣٦ از بصائرالدّرجات.

ص:182

علوم صحيح و سلام هستند _ همچنين تمامي مقدّرات را به امام زمان حي تحويل مي دهند و ايشان بر مقدّرات مهر تأييد مي زنند و اجازه ي دست بردن در آن را نيز دارند.

امام جواد فرمودند: قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ: *فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ(1) * يَقُولُ يَنْزِلُ فيها كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ وَ الْمُحْكَمُ لَيْسَ بِشَيْئَيْنِ إِنَّما هُوَ شَيْ ءٌ واحِدٌ فَمَنْ حَكَمَ بِما لَيْسَ فيهِ اخْتِلافٌ فَحُكْمُهُ مِنْ حُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ حَكَمَ بِأَمْرٍ فيهِ اخْتِلافٌ فَرَأَىٰ أَنَّهُ مُصيبٌ فَقَدْ حَكَمَ بِحُكْمِ الطّاغُوتِ. إِنَّهُ لَيَنْزِلُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ إِلٰى وَلِيِّ الْأَمْرِ تَفْسيرُ الْأُمُورِ سَنَةً سَنَةً يُؤْمَرُ فيها في أَمْرِ نَفْسِهِ بِكَذا وَ كَذا وَ في أَمْرِ النّاسِ بِكَذا وَ كَذا وَ إِنَّهُ لَيَحْدُثُ لِوَلِيِّ الْأَمْرِ سِوٰى ذٰلِكَ كُلَّ يَوْمٍ عِلْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْخاصُّ وَ الْمَكْنُونُ الْعَجيبُ الْمَخْزُونُ مِثْلُ ما يَنْزِلُ في تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنَ الْأَمْرِ. ثُمَّ قَرَأَ: *وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ * (2)_ خداوند عزّوجل درباره شب قدر مي فرمايد: *فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ_ در آن (شب) هر چيز محكم و استواري، از يكديگر جدا مي شوند* (خداوند در اين آيه) مي فرمايد: در آن (شب) هر امر محكمي نازل مي شود و امر محكم دو چيز نيست بلكه به يقين يك چيز است. بنابراين هركس درباره چيزي كه در آن اختلافي نيست حكم كند، حكم او از حكم خداي عزّوجل است و هركس درباره چيزي حكم كند كه درباره آن اختلاف باشد و (حكم و باور) خود را حق بداند، به حكم طاغوت حكم كرده باشد. همانا به درستي در شب قدر تفسير امور سال به سال بر وليّ امر نازل و به او ابلاغ مي شود كه درباره


1- (٤٤) سوره الدّخان: آيه٥.
2- (٣١) سوره لقمان: آيه٢٨.

ص:183

خود چنين و چنان دستور دارد و درباره مردم چنين و چنان. و همانا براي وليّ امر (امام معصوم زمان(ع)) علاوه بر اين مورد، هر روز، علم مخصوص و مكنون (باطني) و شگفت انگيز خداوند عزّوجل پديد مي آيد، مانند همان چيزي كه در شب قدر از امر نازل مي شود. سپس اين آيه را تلاوت نمود: *وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ _ و اگر هر درختي در زمين است قلم شود و دريايي مداد گردد و هفت درياي ديگر بدان پيوندند، كلمات خدا تمام نشود همانا خدا عزيز و حكيم است*.(1)

بنابراين اهل بيت(ع) بالاستقلال از خود هيچ ندارند و آنچه دارند به افاضه ي الهي بوده و هست و اين مطلب هيچ تضادّي با عصمت و علم ايشان ندارد بلكه گوياي فزوني لحظه به لحظه ي علم ايشان و آگاهي از علوم جديده است كه از جانب خداي تعالي به آنان افاضه مي شود.

نتيجه ي اين احاديث:

١- روح امامان معصوم و روح پيامبران خدا، در هر شب جمعه، به عرش مي رسند و از آنجا بازنمي گردند مگر اينكه علمي فراوان به آن ها ارزاني شده است. كه اگر چنين نبود، علم آنان تمام مي شد.

٢- تمامي علوم پيامبران و امامان پيشين، به امام وقت مي رسد.

٣- علم عطا شده، علم تفصيلي نسبت به حوادث لحظه به لحظه است.


1- الكافي شريف:١/٢٤٨ باب في شأن إنّا أنزلناه في ليلة القدر و تفسيرها... ح٣، تفسير نورالثّقلين:٤/٢١٥ ح٩٠، بحارالأنوار:٢٥/٧٩ ب٣ ح٦٦.

ص:184

٤- چون اراده مي شود كه به علم امامان زيادتي شود، از پيامبر(ع) آغاز شده و سپس به امامان تك تك تا امام وقت افاضه مي شود.

٥- علم تمام اهل بيت(ع)، همه از يك منبع است و به همه ي آنان به طور مساوي داده مي شود و همه در علم يكسان هستند.

٦- روح پيامبران گذشته و امامان پيشين و روح امام وقت، همه، در دريافت علوم جديد الهيّه همراه هستند.

٧- همه چيز به امام واگذار نمي شود بلكه در هر شبانه روز به علم ايشان افزوده مي شود.

٨- اهل بيت(ع) به منبع علوم الهيّه دسترسي دارند.

البته احاديث بسيار ديگري نيز وجود دارند كه دالّ بر اين معاني هستند. بنابراين علم آنان رو به زيادت است و به تفصيل حوادث و آنچه متعلّق به آنهاست و... آگاهي مي يابند و علم حق و بالتّبع علم اهل بيت(ع) ايستايي ندارد. نكته ي ديگر اينكه خداوند هفتاد و سه حرف علم دارد كه تنها دوازده تاي آن را به تمام انبياء داده است و در اين ميان، هفتاد و دو حرف را به اهل بيت(ع) داده است. يك حرف ديگر علم كه به آن «علم مستأثر» مي گويند، تنها نزد خداوند است كه علم مختص به اوست و اين علم را به هيچ كس نمي دهد.

ص:185

تَناوَلَ السَّريرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عادَتِ الْأَرْضُ كَما كانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنا مِنَ الإِسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ واحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعالٰى اسْتَأْثَرَ بِهِ في عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظيمِ _ به راستي نام اعظم خدا، هفتاد و سه حرف است و همانا يك حرف از آن را آصف داشت و آن را به زبان آورد و زمين ميان او و تخت بلقيس (از بيت المقدّس تا صنعاء يمن، در حدود دو ماه راه) فرو رفت و به هم درنورديد تا آن تخزمين به حال خود برگشت. اين كار در كمتر از يك چشم بر هم زدن انجام شد. هفتاد و دو حرف از اسم اعطم نزد ما است و يك حرف از آن مخصوص خدا است كه براي خويش در علم غيب برگزيده و لا حول و لا قوّة الّا بالله العليّ العظيم.

و در همان كتاب حديث ٣ به سند خود از امام هادي(ع) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ ثَلاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً كانَ عِنْدَ آصَفَ حَرْفٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ فيما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَبَإٍ فَتَناوَلَ عَرْشَ بِلْقيسَ حَتّىٰ صَيَّرَهُ إِلٰى سُلَيْمانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ الْأَرْضُ في أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ عِنْدَنا مِنْهُ اثْنانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ في عِلْمِ الْغَيْبِ _ اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. آصف يك حرف داشت و (آن يك حرف را) به زبان آورد و زمين ميان او تا سبأ (در يمن) شكافت و تخت بلقيس را در بر گرفت و به سليمان(ع) رسانيد و سپس در كمتر از يك چشم به هم زدن، زمين باز شد و به حال خود برگشت. هفتاد و دو حرف آن نزد ماست و يك حرف مخصوص خداست كه در علم غيب، آن را مخصوص خود قرار داده است.

و بحارالأنوار:٥٠/١٧٦ ب٣ ح١٠ از كشف الغمّة از كتاب الدّلائل حميري آورده است.

پرسش هفتم: وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدٰى

ص:186

وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدٰى *.

پاسخ

امام عليّ بن موسي الرّضا(ع) در احتجاج با مأمون عبّاسي در تفسير آيه *أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوٰى _ آيا (خداوند) تو را يتيم نيافت، سپس پناه داد*، فرمودند: يَقُولُ أَ لَمْ يَجِدْكَ وَحيداً فَآوٰى إِلَيْكَ النّاسَ *وَ وَجَدَكَ ضالّاً* يَعْني عِنْدَ قَوْمِكَ *فَهَدٰى* أَيْ هَداهُمْ إِلٰى مَعْرِفَتِكَ *وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنٰى*(1) يَقُولُ أَغْناكَ

بِأَنْ جَعَلَ دُعاءَكَ مُسْتَجاباً. قال المأمون: بارك اللّه فيك يا بن رسول اللّه... _ خدا (در اين آيه) مي فرمايد: آيا تو را تنها نيافت و مردم را به سوي تو سوق داد؟ *وَ وَجَدَكَ ضالّاً _ و تو را راه گم گشته يافت* يعني نزد قوم خود گم شده و ناشناخته بودي، *فَهَدٰى _ پس راه نمود* يعني مردم را به سوي شناخت تو راهنمايي فرمود. *وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنٰى _ و نيازمندت يافت پس بي نياز و توانگر ساخت*. يعني با پذيرش دعايت تو را بي نياز كرد. مأمون گفت: خداوند به وجودت بركت دهد اي فرزند رسول خدا.(2)

زراره از امام باقر يا امام صادق(ع) (ترديد از زراره است) نقل كرده كه درباره اين كلام خدا *أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوٰى* فرمود: فَآوٰى إِلَيْكَ النّاسَ *وَ وَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدٰى* أَيْ هَدٰى إِلَيْكَ قَوْماً لا يَعْرِفُونَكَ حَتّىٰ عَرَفُوكَ *وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنٰى* أَيْ وَجَدَكَ تَعُولُ أَقْواماً فَأَغْناهُمْ بِعِلْمِكَ _ (اين آيه يعني) خدا مردم را به


1- (٩٣) سوره الضّحي: آيه٧-٩.
2- الإحتجاج علي أهل اللّجاج:٢/٤٢٩.

ص:187

سوي تو پناه داد. *وَ وَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدٰى* يعني قوم تو را در حالي كه تو را نمي شناختند، به سويت هدايت كرد تا نسبت به (مقام و فضيلت) تو آگاهي يابند. *وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنٰى* يعني خداوند تو را در حالي يافت كه قوم هايي را سرپرستي مي نمايي، پس آنان را به وسيله ي علم تو بي نياز نمود.(1)

پرسش هشتم: لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ


1- تفسير القمّي:٣/٤٢٧ به سند خود از زراره.

ص:188

*لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً*.(1)

پاسخ

محمّد بن هرب هلالي، امير مدينه، از امام صادق(ع) نقل مي كند كه حضرت فرمود: پيامبر به حضرت علي(ع) فرمودند: يا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالٰى حَمَلَني ذُنُوبَ شيعَتِكَ ثُمَّ غَفَرَها لي وَ ذٰلِكَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ: *لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّر*_ اي علي! همانا خداوند تبارك و تعالي گناهان شيعيان تو را بر من حمل نمود، سپس آنها را براي من بخشيد و آن (معناي) سخن خداي عزّوجل است كه فرمود: *لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ*.(2)

از امام هادي(ع) درباره اين كلام خداي متعال *لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ* پرسيده شد، فرمودند: وَ أَيُّ ذَنْبٍ كانَ لِرَسُولِ اللَّهِ(ع) مُتَقَدِّماً أَوْ مُتَأَخِّراً؟ وَ إِنَّما حَمَلَهُ اللَّهُ ذُنُوبَ شيعَةِ عَلِيٍّ(ع) مِمَّنْ مَضٰى مِنْهُمْ وَ بَقِيَ ثُمَّ غَفَرَها لَه _ و كدامين گناه در پيش و پس براي پيامبرخدا(ع) بود؟! همانا خدا گناهان شيعيان علي(ع)، كساني از آنان كه گذشته اند و آنان كه باقي مانده اند را بر او (پيامبر) حمل نمود، سپس آن (گناهان) را براي ايشان بخشيد.(3)


1- (٤٨) سوره الفتح: آيه ٣.
2- علل الشّرائع:١/١٧٣-١٧٥ ب١٣٩ ح١ و معاني الأخبار:٣٥٠-٣٥٢ باب معني حمل النّبي(ع)... ح١ به سند خود از ابن حرب هلالي، تفسير شريف البرهان:٣/٥٧٦ ح٦٥٢٨/[٧] و بحارالأنوار:٣٨/٧٩-٨٢ ب٦٠ ح٢ به نقل از معاني الأخبار و علل الشّرائع.
3- بحارالأنوار:٢٤/٢٧٣ ب٦٣ ح٥٧ از كنزجامع الفوائد و تأويل الآيات الظّاهرة.

ص:189

مفضّل بن عمرو از امام صادق(ع) نقل مي كند كه كسي درباره اين آيه از حضرت پرسيد، فرمودند: وَ اللَّهِ ما كانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ ضَمِنَ لَهُ أَنْ يَغْفِرَ ذُنُوبَ شيعَةِ عَلِيٍّ(ع) ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِمْ وَ ما تَأَخَّرَ _ به خدا سوگند! پيامبر هيچ گناهي نداشت و لكن خداوند سبحان براي او تضمين نمود كه گناهان شيعيان حضرت علي(ع) را ببخشد، از گناهان گذشته و آينده آنان.(1)

اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: هنگامي كه آيه *لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ* بر پيامبرخدا نازل شد، به جبرئيل فرمودند: يا جَبْرَئيلُ! مَا الذَّنْبُ الْماضي وَ مَا الذَّنْبُ الْباقي؟ قالَ جَبْرَئيلُ: لَيْسَ لَكَ ذَنْبٌ يَغْفِرُها لَكَ _ اي جبرئيل! گناه گذشته و باقي مانده چيست؟! جبرئيل عرض كرد: تو را گناهي نيست تا برايت بخشوده شود.(2)

امام صادق(ع) در پاسخ به پرسش درباره اين آيه فرمود: ما كانَ لَهُ مِنْ ذَنْبٍ وَ لا هَمَّ بِذَنْبٍ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شيعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَها لَهُ _ پيامبر هيچ گناهي نداشت و براي انجام هيچ گناهي همّت نكرده بود. و لكن خدا گناهان شيعيانش را بر او حمل نمود، سپس برايش بخشيد.(3)

سخن پاياني


1- بحارالأنوار:٦٨/٢٤ ب٦١.
2- تفسير شريف الفرات:٤١٩ ح٥٥٦ به سندش از امام صادق از پدران بزرگوارشان از اميرالمؤمنين(ع)، بحارالأنوار:١٧/٩٠ ب١٥ ح٢١ از تفسير الفرات.
3- تفسير شريف القمّي:٢/٣١٤ به سند خود از سابري.

ص:190

ص:191

اينكه از آيات قرآن كريم (بدون تمسّك به اهل بيت(ع)) يا از روايات اهل بيت(ع) (بدون تمسّك به قرآن كريم)، تناقض هايي برداشت شود، امر جديدي نيست، بلكه در زمان اهل بيت _ از جمله اميرالمؤمنين(ع) _ نيز چنين برداشت هايي وجود داشته كه با تمسّك به اهل بيت و راهنمايي ايشان، پرسش به خوبي پاسخ داده شده است و به علاوه درهاي بسيار ديگري از علم _ به روي آن كس كه خانه را از درب آن وارد مي شود _ باز شده است.

بنابراين دليل پيدايش چنين برداشت هايي، مراجعه مستقيم به متون نقلي، بدون استفاده از ارشاد اهل بيت وحي است. در حالي كه خداي تعالي در آياتي چند فرموده است: (اي پيامبر) ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا تو (آن را) براي مردم تبيين نمايي.(1)


1- - (١٦) سوره النحل: آيه٤٥: *بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون _ و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا تو (اي پيامبر) براي مردم روشن سازي آنچه را به سوي آنها نازل شده است و شايد انديشه كنند!*(١٦) سوره النّحل: آيه٦٥: وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ _ ما قرآن را بر تو (اي پيامبر) نازل نكرديم مگر براي اينكه آنچه را (مردم) در آن اختلاف دارند، براي آنها روشن كني و هدايت و رحمتي است براي قومي كه ايمان مي آورند!* (٤) سوره النّساء: آيه ٨٤: *وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً_ و اگر (به منافقين) خبر ايمني پيروزي و يا هراس از شكست برسد (آن را) شايع مي كنند. ولي اگر آن را (بدون تحليل و پذيرش خود) به پيامبر و اولي الأمر باز مي گرداندند (تا آنان حقيقت را بگويند)، هر آينه استنباط كنندگان، (حقيقت) آن را مي دانستند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز اندكي از شما، (همه) از شيطان پيروي كرده بوديد*. بحارالأنوار:٢٣/٢٩٥ ب١٧ ح٣٦ از تفسير العيّاشي به سندش از امام رضا(ع) در تفسير اين آيه كريمه فرمود: عُنِي آلَ مُحَمَّدٍ(ع) وَ هُمُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَ مِنَ الْقُرْآنِ وَ يَعْرِفُونَ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ هُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلٰى خَلْقِهِ _ مقصود (خداوند از اولي الأمري كه توانايي استنباط از قرآن را دارند)، آل محمّد(ع) هستند و همانان هستند كساني كه از قرآن استنباط مي كنند و حلال و حرام را مي شناسند و آنان هستند حجّت هاي خداوند بر آفريدگانش.

ص:192

و فرموده است: از تأويل قرآن جز خدا و راسخان در دانش _ كه همانا اهل بيت(ع) هستند _ (هيچ كس ديگري) آگاهي ندارد.(1)


1- (٣) سوره آل عمران: آيه٨:*وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ _ در حالي كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در دانش، نمي دانند. آنها مي گويند: «ما به آن ايمان آورديم: همه از سوي پروردگار ماست» و جز خردمندان، متذكّر نمي شوند (و اين حقيقت را درك نمي كنند)*. الكافي:١/٢١٣ باب أنّ الرّاسخين في العلم الأئمّة(ع)... ح٢ به سندش از بريد بن معاويه از يكي از دو امام (باقر يا صادق) روايت كرده كه در تفسير آيه كريمه *وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ...* فرمودند: فَرَسُولُ اللَّهِ(ع) أَفْضَلُ الرَّاسِخينَ فِي الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَميعَ ما أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزيلِ وَ التَّأْويلِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئاً لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْويلَهُ وَ أَوْصِياؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ تَأْويلَهُ إِذا قالَ الْعالِمُ فيهِمْ بِعِلْمٍ فَأَجابَهُمُ اللَّهُ بِقَوْلِهِ: *يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا* وَ الْقُرْآنُ خاصٌّ وَ عامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشابِهٌ وَ ناسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ فَالرّاسِخُونُ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَهُ _ رسول الله(ع) برترين راسخون در دانش است. به تحقيق خداي عزّوجل به او آموخته است تمام آنچه را بر او نازل فرموده از تنزيل و تأويل. و خداوند چيزي كه تأويل آن را به ايشان نياموخته بود، بر ايشان نازل نمي كرد و جانشينان ايشان، پس از وي نيز تمام آن (تأويل) را مي دانند و كساني كه تأويل آن را نمي دانند و چون عالم (امام) _ كه ميان آنها است _ از روي علم به آنها سخن بگويد، خدا پذيرش (ايمان) آنها را با اين كلام خود اعلام كرده است: *يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا_ مي گويند ما بدان ايمان داريم، همه ي آن از جانب پروردگار ماست* و قرآن خاص و عام دارد، محكم و متشابه دارد، ناسخ و منسوخ دارد. و راسخون در علم همه ي آن ها را مي دانند.

ص:193

و پيامبراكرم(ع) در موارد بسياري، از جمله در حديث ثقلين _ كه به سندهاي فوق حدّ تواتر از فرقه حقّه شيعه اماميّه _ پيروان چهارده معصوم(ع) _ و نيز مخالفين آنها لعنة الله عليهم به ما رسيده است _ تصريح فرموده اند كه قرآن و عترت هرگز از يكديگر جدا نمي شوند.(1)


1- الكافي:٢/٤١٤ باب أدني ما يكون به العبد مؤمنا أو كافراً أو ضالاً... ح١- به سندش از سليم بن قيس گويد: شنيدم حضرت علي(ع) مي فرمودند: پيامبر(ع) در آخرين خطبه ي خود در روزي كه خداوند عزّوجل جان ايشان را گرفت، فرمود: إِنّي قَدْ تَرَكْتُ فيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتي أَهْلَ بَيْتي فَإِنَّ اللَّطيفَ الْخَبيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّىٰ يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لا أَقُولُ كَهاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطٰى فَتَسْبِقَ إِحْداهُمَا الْأُخْرٰى فَتَمَسَّكُوا بِهِما لا تَزِلُّوا وَ لا تَضِلُّوا وَ لا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا _ همانا من در ميان شما دو چيز (به امانت) مي گزارم تا زماني كه به آن دو چنگ زنيد، هرگز پس از من، گمراه نشويد: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم. كه همانا خداي لطيف و بسيار آگا نزد من پيمان داده است كه آنها از هم جدا نشوند تا آنگاه كه بر سر حوش بر من وارد شوند مانند اين دو انگشت _ در اين حال دو انگشت مسبّحه (اشاره) خود را (از دو دست) كنار هم قرار داد _ و نمي گويم مانند اين دو _ در حالي كه انگشت مسبّحه و ميانه را (از يك دست) كنار هم قرار داد _ تا (در اين صورت) يكي بر ديگري پيشي گيرد. به آن دو چنگ زنيد تا نلغزيد و گمراه نشويد. و از آنها پيشي نگيريد كه در اين صورت گمراه شويد. كمال الدّين و تمام النّعمة:١/٢٤٠ ب٢٢ ح٦٣ به سندش از سليم بن قيس از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي كند كه فرمود: إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالٰى طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلٰى خَلْقِهِ وَ حُجَجاً في أَرْضِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنا لا نُفارِقُهُ وَ لا يُفارِقُنا _ به درستي كه خداي تبارك و تعالي ما را پاكيزه و معصوم كرد و ما را گواه بر خلق خود و حجّت هايي در زمينش قرار داد و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد. نه ما از آن جدا شويم و نه آن از ما جدا شود.

ص:194

در اين زمينه، احاديث بسيار ديگري نيز وجود دارد كه اعلام مي كنند تنها آناني كه مورد خطاب قرآن اند _ كه همانا اهل بيت(ع) هستند _ شناخت و آگاهي كامل و صحيح از قرآن دارند.(1)

و نيز فرموده اند: عقل مردانِ غير معصوم بر حقايق قرآن و وحي نمي رسد.(2)


1- الكافي:٨/٣١١ حديث الفقهاء و العلماء... ح٤٥٨ به سند خود از امام باقر(ع) در احتجاج با قتاده فقيه بصره فرمودند: وَيْحَكَ يا قَتادَةُ! إِنَّما يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ _ واي بر تو اي قتاده! قرآن را تنها آن كس مي فهمد كه بدان خطاب شده است (مقصود حضرات چهارده معصوم(ع) هستند).
2- وسائل الشّيعة:٢٧/١٩٢ ب١٣ ح٣٣٥٧٢- جابر بن يزيد گويد: از امام باقر(ع) درباره چيزي از تفسير، پرسيدم. حضرت به من جواب دادند. سپس دوباره از ايشان پرسيدم، پاسخ ديگري به من فرمودند. از اين رو به ايشان عرض كردم: شما به من درباره اين پرسش، پاسخي جز اين فرموديد. امام فرمود: ياجابِرُ! إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً [وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً] وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَّهْرِ ظَهْرٌ. يا جابِرُ! وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجالِ مِنْ تَفْسيرِ الْقُرْآنِ. إِنَّ الْآيَةَ يَكُونُ أَوَّلُها في شَيْ ءٍ وَ آخِرُها في شَيْ ءٍ وَ هُوَ كَلامٌ مُتَّصِلٌ مُتَصَرِّفٌ عَلٰى وُجُوهٍ _ اي جابر! همانا قرآن باطني دارد [و باطن نيز باطني ديگر دارد] و ظاهري دارد و ظاهر نيز ظاهري ديگر دارد. اي جابر! چيزي مانند تفسير قرآن دورتر از (توان درك) عقل مردان، نيست. همانا آيه، اوّل آن درباره چيزي است و آخر آن درباره چيز ديگري است، در حالي كه كلامي پيوسته است و بر وجوه متعدّدي (و مواردي چند) متصرّف مي شود (تفسير و تأويل آيات قرآني، چيزي نيست كه بتوان با تكيه بر عقل و انديشه _ و حتّي عقل و انديشه جمع بسياري) بدان دست يافت).

ص:195

نتيجه اينكه علوم قرآن و وحي منحصراً در اختيار محمّد و آل محمّد(ع) است و براي فهم آيات قرآن و تبيين، تفسير و تأويل آنها و تمامي اطّلاعات قرآن كريم، همچنين براي درايت و آگاهي از مرادات (منظور و مفهوم) بيانات قرآن و عترت(ع)، بايد به سوي فرهنگ و ميراث غني خاندان عصمت و طهارت صلوات الله عليهم اجمعين دست برآوريم تا دچار برداشت هاي غلط، سردرگمي و گمراهي نشويم، والله العاصم.

قال مولانا و مقتدانا الإمام أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب صلوات الله و سلامه عليهما: ...عَصَمَنَا اللَّهُ وَ إِيّاكُمْ بِالْهُدٰى، وَ ثَبَّتَنا وَ إِيّاكُمْ عَلَى التَّقْوٰى، وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لي وَ لَكُمْ.(1)

ميلاد سبط اكبر حضرت امام حسن مجتبي(ع)

پانزدهم ماه مبارك رمضان ١٤٣٠ه_.ق

حيدر حسين التّربتي الكربلائي

عفي الله عن والديه و عنه

آمين

فهرست ها

فهرست آيات


1- الكافي:١/١٤٢ باب جوامع التّوحيد... ح٧ به سندش از اميرالمؤمنين(ع) كه در خطبه اي چنين فرمودند.

ص:196

ص:197

سوره/آيه صفحه

پيشگفتار

يٰا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ (٥)المائده:٣٦ 8

يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ... (١٢) يوسف(ع):٨٩ ٨

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون (١٦) النحل:٤٤

و (٢١) الأنبياء(ع):٨ ٨

...وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ... (٦) الأنعام:٢٠ 9

الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ... (١٤) ابراهيم(ع):٢ 9

...وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ (١٦) النحل:٤٥ ٩

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ... (١٦) النحل:٦٥ ٩

وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا... (٤٢) الشوري:٨ ٩

رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ... (٦٥) الطلاق:١٢ ٩

...وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (٢٦) الشعراء:٢٢٨ ١٤

قسمت يكم: جبر

بخش يكم:

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ (7) الأعراف:7 20

فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (١٥) الحجر:٩٣-٩٤ 20

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ كُلُّ أُول_ٰئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤولاً (١٧)الأسراء:٣٧ 20

أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ... (٣٨) ص:٢٩ 21

أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ * ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(٦٨) القلم:٣٦-٣٧ 21

أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّ_يِّئاتِ أَنْ... (٤٥) الجاثيه:٢٢ 21

ص:198

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلاً (٧٣) المزمل:٢٠

و (٧٦) الإنسان:٣٠ 22

إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً (٧٦) الإنسان:٤ 23

وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ (١٨) الكهف:٣٠ 23

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ... (٢٥) الفرقان:٥٨ 23

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ... (١٧) الإسراء:٦٥ 28

إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا... (١٦) النحل:١٠٠ 31

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ... (٧) الأعراف:١٧٣ 33

أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ... (13) الرعد:٢٠-٢٢ 33

وَ الَّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ... (13) الرعد:20 34

يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ (٢) البقره:١٨٦ 34

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً (٧٢) الجن:١٧ 35

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً... (٤٣) الزخرف:٣٧-٣٨ 39

مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً... (٥) النساء:١١٧- ١١٩ 40

لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ (١٥) الحجر:٤٠،

و (٣٨) ص:٨٣ 40

فَريقاً هَدٰى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ ... (٧) الأعراف:٣١ 41

إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُون (7) الأعراف:28 41

فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلٰى مَوْتِهِ... (34) سبأ: 15 41

يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ... (٨) الأنفال: ١٢ 42

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ... إِلاّ فاجِراً كَفّاراً (٧١) نوح(ع):٢٧-٢٨ 48

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ... (6) الأنعام:96

و (30) الرّوم:20 49

ص:199

وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ... (٧) الأعراف:٥٩ 50

...صُنْعَ اللَّهِ الَّذي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ ء... (٢٧) النمل:٨٩ 51

وَ اكْتُبْ لَنا في هٰذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً... (٧) الأعراف:١٥٧ 51

قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلٰى شاكِلَتِهِ... (١٧) الإسراء:٨٥ 53

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ... (٧) الأعراف:١٨٠ 55

وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ... (٤٧) محمّد(ع):١٣ 56

إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً (٧٦) الإنسان:٤ 57

وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ... الْجَزاءَ الْأَوْفٰى (٥٣) النجم:٤٠-٤٢ 57

عَسٰى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ... (١٧) الإسراء:٩ 57

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها (٣٢) السجده:١٤ 59

قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ * لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ... (٣٨) ص:٨٥-٨٦ 60

وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ... (٦) الأنعام:١١٣ 61

وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمينَ... (٢٥) الفرقان:٣٢ 61

إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ... (٢٨) القصص:٥٧ 62

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ... أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (٣٦) يس(ع):٨-١١ 64

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ... (٣٦) يس(ع):١٢ 64

قسمت يكم: جبر

بخش دوّم:

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ... (٢٣) المؤمنون:١٥ 74

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ... (٧) الأعراف:١٧٣ 77

تِلْكَ الْقُرٰى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها... (٧) الأعراف:١٠٢ 80

فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها (٣٠) الروم:٣١ 81

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ... (١٠) يونس(ع):٧٥ 81

ص:200

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها*فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (٩١) الشّمس:٨-٩ 86

وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ... (١٣) الرعد:٥ 102

قسمت دوّم: عصمت انبياء(ع)

فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما... (٢٠) طه(ع):١٢٢ 107

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً... (٢١) الأنبياء(ع):٨٨ 107

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها.. (١٢) يوسف(ع):٢٥ 107

...وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ... (٣٨) ص:٢٥ 107

وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ... (٣٣) الأحزاب:٣٨ 107

وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ... (٣) آل عمران:٨ 107

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفٰى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ... (٣) آل عمران:٣٤ 108

وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ... (٨٩) الفجر:١٧ 108

...إِنّا لِلَّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (٢) البقره:١٥٧ 109

خَصْمانِ بَغٰى بَعْضُنا... وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ (٣٨) ص:٢٣-٢٤ 109

لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلٰى نِعاجِهِ (٣٨) ص:٢٥ 109

يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ... (٣٨) ص:٢٧ 109

فَتَلَقّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ... (٢) البقرة:٣٨ 116

...إِنّي تُبْتُ إِلَيْك... (٤٦) الأحقاف:١٦ 116

...وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزٰى إِلاَّ مِثْلَها... (٦) الأنعام:١٦١ 117

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ... (٢) البقرة:٢٢٣ 117

قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ... (١١) هود(ع):٤٧ 118

قالَ رَبِّ إِنّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ... (١١) هود(ع):٤٨ 120

قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً (١٨) الكهف:٦٨ 121

ص:201

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً (١٨) الكهف:٧٣ 121

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْرا (١٨) الكهف:٧٦ 121

إِنّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النّاسِ بِرِسالاتي... (٧) الأعراف:١٤٥ 121

وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ... (٧) الأعراف:١٤٦ 121

فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا... مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً؟ (١٨) الكهف:٦٦-٦٧ 123

إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً (١٨) الكهف:٦٨ 123

وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلٰى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً؟ (١٨) الكهف:٦٩ 123

سَتَجِدُني إِنْ شاءَاللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصٰي لَكَ أَمْراً (١٨) الكهف:٧٠ 123

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني... (١٨) الكهف:٧١ 123

فَانْطَلَقا حَتّى إِذا رَكِبا... لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً (١٨) الكهف:٧٢-٧٣ 123

لا تُؤاخِذْني... لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (١٨) الكهف:٧٤-٧٥ 123

لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً (١٨) الكهف:٧٦ 124

إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ ءٍ بَعْدَها... (١٨) الكهف:٧٧ 124

فَانْطَلَقا حَتّىٰ إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ... (١٨) الكهف:٧٨ 124

هٰذا فِراقُ بَيْني وَ بَيْنِكَ... (١٨) الكهف:٧٩ 124

أَمَّا السَّفينَةُ... (١٨) الكهف:٨٠ 124

وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ... وَ أَقْرَبَ رُحْماً (١٨) الكهف:٨١-٨٢ 124

وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِي الْمَدينَةِ... (١٨) الكهف:٨٣ 125

ما مَنَعَكَ أَلّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ... (٧) الأعراف:١٢ 126

فَغَفَرْنا لَهُ ذٰلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفٰى وَ... (٣٨) ص:٢٦ 137

قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلٰى نِعاجِهِ... (٣٨) ص:٢٥ 138

يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ... (٣٨) ص:٢٧ 138

...وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفٰى وَ حُسْنَ مَآبٍ (٣٨) ص:٢٦ 140

وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً... (٣٨) ص:٣٥ 141

ص:202

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي... (٣٨) ص:٣٦ 142

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ... (٦٦) التّحريم:٢ 143

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُم... (٦٦) التّحريم:٣ 143

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ... (٩) التّوبه:٤٣ 144

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما... (٦٦) التّحريم:٥ 145

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ... (٣) آل عمران:٩٤ 145

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ... (٥) المائده:٦٨ 145

عَسٰى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ... (66) التّحريم: 6 146

قسمت سوّم: علم و عصمت أهل بيت(ع)

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتٰى... (٣٦) يس(ع):١٣ 150

وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً... (١٣) الرّعد:٤٤ 150

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ... (٣) آل عمران:١١١ 151

يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب (١٣) الرّعد:٤٠ 155

قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب... (٢٧) النمل:٤١ 155

وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا... (٤٢) الشّوري:٥٣ 157

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل (٦٩) الحاقّة:٤٥ 158

فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ... (١٠) يونس(ع):٩٥ 161

فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ... (٣) آل عمران:٦٢ 162

لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ... (١٠) يونس(ع):95 164

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ... (٦٥) الطّلاق:٢ 165

وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً (١٧) الإسراء:٧٥ 167

إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ (١) فاتحة الكتاب:٦ 169

وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ... (٣٩) الزّمر:٦٦ 170

ص:203

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ (٣٩) الزّمر:٦٧ 170

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ... (٩) التّوبة:٤٣ 171

وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً (١٧) الإسراء ٧٥ 171

ذٰلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ... (٣) آل عمران:٤٥ 173

تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ... (١١) هود(ع):٥٠ 174

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ (٥٥) الرّحمان:٣٠ 175

فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ (٤٤) الدّخان:٥ 182

وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ... (٣١) لقمان:٢٨ 182

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوٰى (٩٣) الضّحي:٧ 186

وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدٰى (٩٣) الضّحي:٨ 186

وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنٰى (٩٣) الضّحي:٩ 186

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ... (٤٨) الفتح:٣ 188

سخن پاياني

بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ... (١٦) النحل:٤٥ 190

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ... (١٦) النّحل:٦٥ 190

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ... (٤) النّساء:٨٤ 191

وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ... (٣) آل عمران:٨ 191

فهرست منابع و مأخذ

ص:204

الذّكر الحكيم: كلام الله تبارك و تعالى.

1- الإحتجاج: أبو منصور أحمد بن عليّ بن أبي طالب الطّبرسي (ت560ه_)، منشورات دارالنّعمان- النّجف الأشرف. و طبع دار الأسوة- طهران،١٤١٦ه_.

٢- الإختصاص: محمّد بن محمّد بن نعمان العكبري البغدادي المفيد (ت٤١٣ه_)، انتشارات كنگره جهاني شيخ مفيد قم، ١٤١٣ه.ق.

٣- إرشاد القلوب: حسن بن أبي الحسن محمّد الدّيلمي، من أعلام القرن الثّامن، نشر الرّضي- قم، الطّبعة الثّانية 1409 ه_. و طبع دارالأسوة، طهران1417ه_ .

٤- الأمالي: أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ه_)، المكتبة الإسلاميّة، 1362ش.

٥- الأمالي: أبوجعفرمحمّد بن الحسن الطّوسي (ت460ه_)، مطبعة دارالثقافة- قم، الطّبعة الأولي، 1414ه_. طبع مؤسّسة البعثة- قم، الطّبعة الأولي1414ه_.

٦- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار(ع): العلّامة محمّد باقر المجلسي (ت1111ه_) ، دار الكتب الإسلاميّة - طهران، الطّبعة الرّابعة 1362ش. و طبع مؤسّسة الوفاء- بيروت، 1403.

٧- بصائر الدّرجات: محمّد بن حسن الصفّار(ت290ه_)، انتشارات كتابخانه آيةالله مرعشى نجفى، چاپ دوم.

٨- تأويل الآيات الظّاهرة في فضائل العترةالطّاهرة(ع): السّيّد شرف الدّين عليّ الحسيني الأسترآبادي النجفي، من أعلام القرن العاشر، مطبعة أمير- قم، الطّبعة الأولي1407ه_.

٩- تحف العقول: حسن بن شعبه حرانى(القرن الرّابع)، نشر جامعه مدرسين قم، 1404 ه.ق.

١٠- البرهان في تفسير القرآن: المحدِّث الجليل السيّد هاشم بن سليمان البحراني (ت1107ه_)، مؤسّسه بعثت- قم، الطّبعة الأولي1415ه_.

١١- تفسير العيّاشي: محمّد بن مسعود العيّاشي(ت٣٢٠ه_)، المطبعة علميه- طهران، 1380 ه_.

ص:205

١٢- تفسير فرات الكوفي: أبي القاسم فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي (من أعلام الغيبة الصّغري)، طبع الإرشاد- طهران، ١٤١٠ه_.

١٣- تفسير القمّي: أبو الحسن عليّ بن إبراهيم القمّي (ت329ه_)، مطبعة مؤسّسة دارالكتاب- قم، الطّبعة الثّالثة1404ه_.

١٤- تفسير منهج الصّادقين: ملافتح الله الكاشاني (القرن العاشر)، كتاب فروشي محمّدحسن علمي، تهران - ١٣٣٦ش.

١٥- تفسير نورالثّقلين: شيخ عبد علي بن جمعة العروسي الحويزي(ت١١١٢ه_)، تحقيق سيّدهاشم الرّسولي المحلّاتي، طبع و نشر مؤسّسة اسماعيليان- قم.

١٦- التّوحيد: محمّد بن عليّ بن بابويه القمّي الصّدوق (ت٣٨١ه_)، انتشارات جامعة مدرّسين- قم، ١٣٩٨ه_.

١٧- تهذيب الأحكام: أبوجعفر محمّد بن الحسن الطّوسي (ت460ه_)، نشر دارالكتب الإسلاميّة 1365ش.

١٨- الخرائج و الجرائح: أبو جعفر سعيد بن هبة الله القطب الرّاوندي (ت573ه_)، مؤسّسة الإمام المهدي(ع)- قم، الطّبعةالأولي، 1409ه_.

١٩- الخصال: أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ه_)، جامعة المدرّسين في الحوزة العلميّة- قم.

٢٠- الدّمعة السّاكبة: محمّد باقر بن عبد الكريم البهبهاني (ت١٢٨٥ه_)، مؤسّسةالأعلمي- بيروت، الطّبعة الأولي ١٤٠٩ه_.

٢١- دلائل الإمامة: جرير بن رستم الطّبري الصّغير (من أعلام القرن الخامس)، مؤسّسة البعثة- قم، ١٤١٣ه_.

٢٢- ذريعة النّجاة: ميرزا رفيع گرمرودي، انتشارات كتاب فروشي بني هاشمي- تبريز.

٢٣- روضة الواعظين: محمّد بن الفتّال النّيشابوري، (استشهد في سنة508ه_)، منشورات الرّضي- قم. و طبع نشر دليل ما- قم، الأولي1423.

ص:206

٢٤- شرح نهج البلاغة: عبدالحميد بن ابي الحديد المعتزلي(ت656ه_)، چاپ دار احياء الكتب العربيّة، 1385ه_.

٢٥- علل الشّرائع: أبوجعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ه_)، المطبعة الحيدريّة- النّجف الأشرف،1386ه_.

٢٦- عوالي اللآلي العزيزيّة في الأحاديث الدّينيّة: محمّد بن عليّ بن إبراهيم الإحسائي، إبن أبي جمهور (ت880ه_)، تحقيق مجتبي العراقي، من منشورات مطبعة سيّدالشّهداء- قم.

٢٧- عيون أخبار الرّضا(ع): أبوجعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ه_)، نشر مؤسّسة الأعلمي- بيروت.

٢٨- فلاح السّائل: السّيّد أبوالقاسم عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد الطّاووس (ت664ه_)، انتشارات دفتر تبليغات الحوزة العلميّة- قم.

٢٩- الكافي: ثقةالإسلام أبوجعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرّازي (ت329ه_)، نشر دارالكتب الإسلاميّة- طهران، الطّبعة الثّالثة 1388ه_.

٣٠- كمال الدّين و تمام النّعمة: أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي الصّدوق (ت381ه_)، مؤسّسة النّشر الإسلامي- قم، 1405ه_.

٣١- المحاسن: الشّيخ احمد بن محمد بن خالد البرقي (ت280ه_)، نشر دارالكتب الإسلاميّة.

٣٢- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل: الحاج ميرزا حسين النّوري الطّبرسي (ت1320ه_)، مؤسّسة آل البيت(ع) - قم، 1407ه_.

٣٣- معالي السّبطين: الشّيخ محمّد مهدي المازنداراني (توفّي في قرن14)، منشورات الشّريف الرّضي- قم، الطّبعة الثّانية 1363ه_.ش.

٣٤- معاني الأخبار: الشّيخ الصّدوق محمّد بن عليّ بن حسين بن بابويه القمّي (ت٣٩١ه_)، تصحيح علي اكبر الغفّاري، نشر مكتبة صدوق- طهران ١٣٧٩ه_.

٣٥- وسائل الشّيعة إلي تحصيل مسائل الشّريعة: محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (ت1104ه_)، تحقيق مؤسّسة آل البيت(ع)- قم ، الطّبعة الأوّلي1411ه_.

فهرست مطالب

ص:207پيش گفتار.............................................................................................................................................................................................٥

قسمت يكم: جبر؟؟؟

بيان.............................................................................................................................................................................................20

بخش يكم: برداشت جبر از برخي آيات قرآني..............................................................................28

پرسش يكم: وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ...........................................................................28

پرسش دوّم: وَ لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً.......................................................................................48

پرسش سوّم: وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاّ نَكِداً...........................................................................50

پرسش چهارم: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلٰى شاكِلَتِهِ...............................................................................53

پرسش پنجم: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ.........................................55

پرسش ششم: وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها....................................................................59

پرسش هفتم: وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا........................................................................61

پرسش هشتم: وَ لٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ...................................................................................62

پرسش نهم: وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ............................64

قسمت يكم: جبر؟؟؟

بخش دوّم: برداشت جبر از برخي احاديث.......................................................................................67

پرسش يكم: تو بي حساب مي كشي...................................................................................................67

پرسش دوّم: من بعضي از بندگانم را كافر خلق كردم........................................................68

پرسش سوّم: هركس آن را بخورد از او مؤمن متولّد مي شود....................................73

پرسش چهارم: من أحبّنا فليحمدالله علي اوّل النّعم... ..............................................75

پرسش پنجم: ... و كلّ مولود يولد منه فهو نجس..........................................................85

پرسش ششم: ملئت بطونهم من الحرام....................................................................................93

پرسش هفتم: و إن كنت عندك في أمّ الكتاب شقيّاً... ......................................................98

پرسش هشتم: أم للشّقاء ولدتني أمّي........................................................................................100

پرسش نهم: الكيّس في القصير و الطّرش في الطّويل...............................................102

قسمت دوّم: عصمت انبياء(ع)

بيان..............................................................................................................................................................................................................106

ص:208

پرسش يكم: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوٰى............................................................................................107

پرسش دوّم: فَتَلَقّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ........................................................116

پرسش سوّم: فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.......................................................................118

پرسش چهارم: وَ إِنْ لا تَغْفِرْ لي وَ تَرْحَمْني أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ...........................120

پرسش پنجم: قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً..................................................................121

پرسش ششم: فَغَفَرْنا لَهُ ذٰلِكَ...........................................................................................................137

پرسش هفتم: فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَناب...............................................................138

پرسش هشتم: وَ لَقَدْ فَتَنّا سُلَيْمانَ وَ... ......................................................................................141

پرسش نهم: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ.......................................................143

قسمت سوّم: علم و عصمت اهل بيت(ع)

استدلال پرسش گر..........................................................................................................................................................150

بيان..........................................................................................................................................................................................151

پرسش يكم: ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ......................................................157

پرسش دوّم: فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ... ..........................................................161

پرسش سوّم: وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً..................167

پرسش چهارم: لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ........................................................................170

پرسش پنجم: وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ... وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ....................173

پرسش ششم: ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هٰذا.....................................174

پرسش هفتم: وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدٰى.............................................................................................186

پرسش هشتم: لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ... ..........................188

سخن پاياني.................................................................................................................................................................................191

فهرست ها

فهرست آيات..................................................................................................................................................197

فهرست منابع و مآخذ..............................................................................................................................204

فهرست مطالب.............................................................................................................................................207

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109