دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي جلد 15

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان قراردادي : موسوعه معارف الكتاب و السنه . فارسي

عنوان و نام پديدآور : دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي/ محمدي ري شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران ؛ ترجمه حميدرضا شيخي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 99 .

شابك : 1500000 ريال: دوره : 978-964-493-494-0 ؛ ج. 4 : 978-964-493-587-9 ؛ ج. 5: 978-964-493-588-6 ؛ ج. 7: 978-964-493-590-9 ؛ ج. 8: 978-964-493-591-6 ؛ ج. 9: 978-964-493-592-3 ؛ ج. 10 : 978-964-493-593-0 ؛ ج. 12: 978-964-493-595-4 ؛ ج. 13: 978-964-493-596-1 ؛ ج. 14: 978-964-493-597-8 ؛ ج. 15 : 978-964-493-598-5 ؛ ج. 16: 978-964-493-599-2

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد چهارم .

يادداشت : اين كتاب با حمايت و مشاركت معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است .

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم

شناسه افزوده : ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. معاونت امور فرهنگي

رده بندي كنگره : BP136/9/م34د2 1390

رده بندي ديويي : 297/212

شماره كتابشناسي ملي : 2747877

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

45 . تبليغ

اشاره

45 . تبليغدرآمدفصل يكم : جايگاه تبليغفصل دوم : جايگاه مبلّغفصل سوم : رسالت مبلّغفصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغفصل پنجم : ابزارهاى تبليغفصل ششم : آداب تبليغفصل هفتم : آفات تبليغفصل هشتم : آثار تبليغ علمىفصل نهم : روش تبليغ در قرآن

.

ص: 8

. .

ص: 9

درآمد

تبليغ ، در لغت

درآمدتبليغ ، در لغتواژه «تبليغ» ، از ريشه «بلوغ» و «بَلاغ» (1) به معناى رساندن كاملِ پيام ، خبر ، انديشه و سخن به ديگرى است و «مبلّغ» ،كسى است كه با همه توان ، تلاش مى كند تا موادّ تبليغى همراه خود را به مقصد نهايى _ كه انديشه و دل مخاطب است _ ، برساند . در قرآن كريم ، واژه «تبليغ» و مشتقّات آن ، 28 بار به كار رفته اند . (2) عناوين ديگرى مانند : هدايت ، دعوت ، موعظه ، تبشير ، تخويف ، اِنذار ، امر به معروف و نهى از منكر نيز با عنوان تبليغ ، ارتباطى نزديك دارند؛ امّا هيچ يك ، از بار فرهنگى واژه «تبليغ» در انتقال پيام ها برخوردار نيستند . از منظر قرآن و احاديث ، رساندن پيام هاى سازنده خداوند مهربان به انديشه و دل مردم ، مهم ترين وظيفه انبياى الهى و ادامه دهندگان راه آنان است . به انجام

.


1- .الكافي ، ج 2 ، ص 149 ، ح 6 .
2- .البلوغ والبلاغ ، الانتهاء إلى أقصى المقصد والمنتهى ؛ مكانا كان أو زمانا أو أمرا من الاُمور المقدّرة . و ربما يعبّر به عن المشارفة إليه و إن لم ينته إليه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 144 مادّه «بلغ») .

ص: 10

عوامل موفّقيت مبلّغ

.

.

ص: 11

انگيزه مبلّغ

رساندن اين وظيفه ، تا آن جا اهمّيت دارد كه قرآن ، خطاب به پيامبر اسلام ، تأكيد مى فرمايد : « إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ . (1) جز رساندن پيام ، بر عهده تو نيست» . و پيامبر بزرگوار اسلام ، خود را به عنوان يك «مبلّغ» به مردم معرفى مى كند و مى فرمايد : إنَّما أنَا مُبَلِّغٌ . (2) من ، فقط مبلّغم .

عوامل موفّقيت مبلّغبر اساس آنچه امروزه در دانش هاى روان شناسى ، ارتباطات اجتماعى و مديريت مطرح است ، موفّقيت يا شكست مبلّغان و برنامه سازان تبليغاتى در رسيدن به اهداف خود ، به پنج عامل باز مى گردد : 1 . انگيزه مبلّغ ، 2 . محتواى تبليغ ، 3 . ويژگى هاى مبلّغ ، 4 . ابزارهاى تبليغ ، و 5 . شيوه تبليغ . در اسلام ، همه اين عوامل ، مورد توجّه قرار دارند و ما در اين مَدخَل ، با الهام گرفتن از قرآن و حديث ، تلاش مى كنيم تا ضمن تقويت انگيزه تبليغ ، مبلّغان را با اصلى ترين پيام هايى كه بايد به مردم منتقل كنند ، ويژگى هايى كه براى مبلّغ ، ضرورى است و ضامن موفّقيت وى در تبليغ است ، ابزار تبليغ ، و شيوه هايى كه در موفّقيت مبلّغ ، مؤثّرند ، آشنا سازيم . اينك اشاره اى كوتاه به جمع بندى متون اسلامى در باره عوامل موفّقيت

.


1- .آل عمران : آيه 20 ، نساء : آيه 63 ، مائده : آيه 67 (دو بار) و 92 و 99 ، انعام : آيه 149 ، اعراف : آيه 62 و 68 و 79 و 93 ، هود : آيه 57 ، رعد : آيه 40 ، ابراهيم : آيه 52 ، نحل : آيه 35 و 82 ، انبيا : آيه 106 ، نور : آيه 54 ، عنكبوت : آيه 18 ، احزاب : آيه 39 ، يس : آيه 17 ، شورا : آيه 48 ، احقاف : آيه 23 و 35 ، قمر : آيه 5 ، تغابن : آيه 12 ، جن : آيه 23 و 28 .
2- .شورا : آيه 48 .

ص: 12

رسالت مبلّغ

مبلّغ داريم :

انگيزه مبلّغبدون ترديد ، انگيزه ، قبل از هر چيز ديگر ، ضامن موفّقيت مبلّغ و برنامه هاى تبليغى اوست . هر چه انگيزه قوى تر باشد ، اميد موفّقيت، بيشتر است . تأمّل در متون دينى اى كه در باره جايگاه تبليغ و مبلّغ در اسلام سخن مى گويند ، مى تواند زمينه ساز تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى باشد . در اين متون ، ضرورت تبليغ به عنوان يك تكليف الهى و وظيفه دينى ، شمرده شده و اهمّيت و آثار و بركات آن براى مبلّغ از يك سو و براى مردم از سوى ديگر ، مورد تأكيد قرار گرفته و تبليغ ، به عنوان پايگاه اِحياى معنوى مردم و يارى رساندن به خدا معرّفى شده است . (1) همچنين مبلّغ ، نماينده خدا ، نماينده پيامبر خدا ، نماينده كتاب خدا ، و حجّت خدا بر مردم، معرّفى شده است . (2) مبلّغ ، ترجمان حق ، سفير خالق و فرا خواننده مردم به سوى خداست . (3) مبلّغ ، مجاهدى است كه با سلاح سخن و قلم ، به يارى خدا (يعنى دفاع از همه ارزش هاى انسانى و مبارزه و جهاد با همه زشتى ها و ناهنجارى ها) بر مى خيزد و جامعه را به مقصد اعلاى انسانيت ، دعوت مى كند . (4) بدين سان ، يك مبلّغ ، ارزشمندتر از هزاران عابد است ؛ چرا كه همّت عابد ، در جهت نجات خويش است و همّت مبلّغ ، در جهت نجات مردم و خدمت به خلق ،

.


1- .خلاصة الأقوال ، ص 120 ، الرقم 3 .
2- .ر . ك : ص23 (زنده كردن مردم) و ص 27 (يارى كردن خدا) .
3- .ر . ك : ص31 (فضيلت مبلّغ) .
4- .ر . ك : ص 33 ح 24 و 25 .

ص: 13

ويژگى هاى مبلّغ

ابزارهاى تبليغ

و از اين روست كه در قيامت به عابد گفته مى شود : اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ ! (1) به سوى بهشت برو ! امّا به مبلّغ گفته مى شود : قِف ! تَشفَع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (2) درنگ كن و به پاداش آن كه مردم را نيكو تربيت كردى ، آنها را شفاعت كن . اين فضايل ، براى همه مبلّغانِ واجد شرايط است ؛ امّا كسانى كه در هدايت مردم ، تلاش و ابتكار بيشترى دارند ، از كمالات برترى برخوردارند و مبلّغى كه براى تبليغ ، به بلاد شرك و كفر سفر كند و در اين راه ، جان بدهد ، به سان ابراهيم خليل ، در قيامت به صورت امّت واحدى محشور مى گردد . (3) افزون بر اين ، آنچه در باره حقوق مبلّغ و ثواب تبليغ در احاديث اسلامى آمده است ، در جهت تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى است . (4) البتّه جايگاه رفيع مبلّغ ، مسئوليت بسيار سنگينى را بر دوش او مى گذارد و آيات و احاديثى كه در اين باره (5) و نيز در مورد مبلّغان نمونه 6 وارد شده است ، براى مبلّغان ، سختْ هشدار دهنده است .

رسالت مبلّغمحتواى تبليغ ، يكى ديگر از اركان موفّقيت آن است . هر چه محتواى تبليغ با

.


1- .ر . ك : ص 225 (فصل پنجم : ابزارهاى تبليغ) .
2- .ر . ك : ص 52 ح 65 .
3- .ر . ك : ص 35 (مبلّغى كه به صورت يك امّت محشور مى شود) .
4- .ر . ك : ص41 (حقوق مبلّغ) و ص43 (پاداش مبلّغ) .
5- .ر . ك : ص37 (مسئوليت مبلّغ) .

ص: 14

موازين عقلى، سازگارتر و پيام مبلّغ از غناى فرهنگى بيشترى برخوردار باشد ، ميزان موفّقيت و تأثيرگذارى تبليغ در مردم ، افزايش خواهد يافت . آنچه در فصل سوم تحت عنوان «رسالت مبلّغ» آمده است ، علاوه بر اين كه مبلّغ را با مهم ترين وظايف تبليغى و جهتگيرى هاى صحيح در پيام رسانى آشنا مى كند ، نشان دهنده غناى فرهنگى پيام اسلام و انطباق آن با موازين فطرى و عقلى است .

ويژگى هاى مبلّغسومين ركن موفّقيت مبلّغ ، ويژگى هاى شخصى اوست . مبلّغ ، در صورتى مى تواند در جايگاه واقعى خود ، تداوم بخش راه انبياى الهى باشد و از ارزش هاى دينى دفاع كند كه از نظر علمى ، اخلاقى و عملى ، واجد ويژگى هايى باشد كه اسلام براى دعوت كنندگان مردم به خدا و ارزش هاى انسانى و اسلامى ضرورى مى داند . مشروح اين ويژگى ها در فصل چهارم اين عنوان خواهد آمد . مبلّغ ، اگر از حدّ اقلّ ضرورى اين ويژگى ها برخوردار نباشد ، نه تنها تلاش هاى تبليغى او سودمند نيست ، بلكه براى جامعه و حتّى براى شخص او ، زيانبار و خطرناك خواهد بود .

ابزارهاى تبليغمبلّغ ، علاوه بر داشتن انگيزه قوى و پيام فرهنگى غنى و ويژگى هاى شخصى لازم ، براى موفّقيت ، به ابزار نياز دارد . سخن ، مهم ترين ابزار تبليغ و به مفهوم عامّ آن ، تنها ابزار تبليغ در طول تاريخ است كه در قالب هاى : موعظه ، خطابه ، مناظره ، و نثر و نظم ، پيام مبلّغ را به انديشه و دل مردم منتقل مى كند . جالب توجّه است كه در احاديث اسلامى ، نوشتار نيز از مصاديق «سخن» شمرده شده و خط را «زبانِ دست» خوانده اند . بر اين اساس ، وسايل اطّلاع رسانى

.

ص: 15

شيوه تبليغ

مهم ترين نكته تبليغى

جديد ، مانند : سينما و تئاتر نيز از اَشكال گوناگون سخن محسوب مى شوند . در فصل پنجم اين عنوان ، قدرت فوق العاده و سِحرآميز «سخن» و اطّلاع رسانى و شيوه هاى سخن گفتن با مردم ، مورد توجّه قرار گرفته است . مهم ترين نكته در اين فصل ، اين است كه از نظر احاديث اسلامى ، «سخن» ، از بالاترين قدرت در تحقّق اهداف فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى برخوردار است . ابزارهاى انتقال سخن و اطّلاع رسانى به مردم ، مؤثّرتر از ابزارهاى نظامى و اقتصادى اند و قدرت آنها از قدرت نظامى و اقتصادى ، افزون تر است . اين ، ره نمودى است بس مهم و ارزنده براى مبلّغان و برنامه سازان تبليغى مسلمان ، كه متأسّفانه ، تا كنون ، آن گونه كه شايسته است، مورد توجّه قرار نگرفته است و امروز ، دشمنان اسلام ، بيش از دوستان ، از اين سلاح استفاده مى كنند . امام خمينى رحمه الله در اين باره مى فرمايد : تبليغات ، مسئله اى است پُر اهمّيت و حسّاس؛ يعنى دنيا با تبليغات ، حركت مى كند . آن قدرى كه دشمنان ما از حربه تبليغات استفاده مى كنند ، از طريق ديگرى نمى كنند و ما بايد به مسئله تبليغات ، بسيار اهمّيت دهيم و از همه چيزهايى كه هست ، بيشتر به آن توجّه كنيم . (1) آنچه امروز براى مبلّغان و حوزه هاى علميّه و سازمان هاى تبليغاتى اسلامى اهمّيت دارد ، اين است كه علاوه بر بهره گيرى از شكل هاى سنّتى تبليغ ، همگام با زمان ، از قالب هاى جديد سخن گفتن و اطّلاع رسانى به مردم و استدلال و اثرگذارى و اِقناع ، غفلت نورزند و خود را به ابزارهاى جديد اطّلاع رسانى مجهّز سازند . (2)

شيوه تبليغپنجمين ركن موفّقيت مبلّغ ، شيوه تبليغ است . تبليغ ، يك هنر بزرگ است و مبلّغ كامل ، يك هنرمند بزرگ . مبلّغ بايد علاوه بر توجّه به عوامل چهارگانه اى كه شرح آنها گذشت ، از هنر تبليغ نيز برخوردار باشد ، و گر نه شايسته اين عنوان نيست . هنر تبليغ ، به كار گرفتن شيوه هاى مؤثّر و اجتناب از شيوه هاى نادرست در انتقال پيام هاى تبليغى است كه در فصل ششم و هفتم اين عنوان ، مورد توجّه قرار گرفته است .

مهم ترين نكته تبليغىدر پايان بايد گفت : مهم ترين نكته اى كه مبلّغان بايد مورد توجّه قرار دهند ، اين است كه كارآيى «سخن» در انتقال پيام هاى الهى ، در مقابل كارآيى «عمل» ، ناچيز است . سخن ، قدرت سحرآميز دارد؛ امّا عمل، اعجاز مى كند . از اين رو ، پيشوايان دينىِ ما، بيش از تبليغ با سخن ، بر تبليغ با عمل ، تأكيد دارند . (3) در فصل هشتم اين عنوان ، نمونه هايى از آثار اعجازآميز عمل ، در گرايش مردم به اسلام و ارزش هاى اسلامى ارائه شده است .

.


1- .صحيفه نور : ج 17 ص 157 .
2- .ر . ك : ص167 (نقش زمان و مكان در تبليغ) .
3- .ر . ك : ص341 (فصل هشتم : آثار تبليغ عملى) .

ص: 16

الفصل الأوّل : مكانة التّبليغ1 / 1وُجوبُ التَّبليغِالكتاب«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» . (1)

«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (2)

«يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» . (3)

«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ» . (4)

«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» . (5)

.


1- .التوبة : 122 .
2- .آل عمران : 104 .
3- .المائدة : 67 .
4- .الغاشية : 21 .
5- .الذاريات : 55 .

ص: 17

فصل يكم : جايگاه تبليغ

1 / 1 وجوب تبليغ

فصل يكم : جايگاه تبليغ1 / 1وجوب تبليغقرآن« و شايسته نيست مؤمنان ، همگى [براى جهاد] كوچ كنند . پس چرا از هر فرقه اى از آنان ، دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و ]در دين ، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را _ وقتى به سوى آنان باز گشتند _ ، بيم دهند ، باشد كه آنان [از مجازات خداوند] بترسند؟! » .

« و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند ، و آنان همان رستگاران اند » .

« اى پيامبر ! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ، و اگر نكنى ، پيامش را نرسانده اى ، و خدا تو را از [گزند ]مردم ، نگاه مى دارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند » .

« پس تذكّر ده ، كه تو، تنها تذكّر دهنده اى » .

«و پند ده كه مؤمنان را پند ، سود مى دهد » .

.

ص: 18

«قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَإِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِى بَرِى ءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ» . (1)

«قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَارًا» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنّي اُجَدِّدُ القَولَ : ألا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ ، وآتُوا الزَّكاةَ ، وَأمُروا بِالمَعروفِ ، وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ . ألا وإنَّ رَأسَ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ أن تَنتَهوا إلى قَولي ، وتُبَلِّغوهُ مَن لَم يَحضُر ، وتَأمُروهُ بِقَبولِهِ ، وتَنهَوهُ عَن مُخالَفَتِهِ ؛ فَإِنَّهُ أمرٌ مِنَ اللّهِ عز و جل ومِنّي . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :وَاصطَفى سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ [أي آدَمَ عليه السلام ] أنبِياءَ ، أخَذَ عَلَى الوَحيِ ميثاقَهُم ، وعَلى تَبليغِ الرِّسالَةِ أمانَتَهُم . (4)

عنه عليه السلام :أعِن أخاكَ عَلى هِدايَتِهِ . (5)

1 / 2أهَمِّيَّةُ التَّبليغِإرشاد القلوب :رُوِيَ أنَّ داودَ عليه السلام خَرَجَ مُصحِرا مُنفَرِدا ، فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : يا داودُ ، ما لي أراكَ وَحدانِيّا ؟ فَقالَ : إلهِي ! اشتَدَّ الشَّوقُ مِنّي إلى لِقائِكَ ، فَحالَ بَيني وبَينَكَ خَلقُكَ . فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : اِرجِع إلَيهِم ؛ فَإِنَّكَ إن تَأتِني بِعَبدٍ آبِقٍ اُثبِتكَ فِي اللَّوحِ جَميلاً . (6)

.


1- .الأنعام : 19 .
2- .نوح : 5 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 157 ح 32 عن علقمة بن محمّد الحضرمي ، روضة الواعظين : ص 111 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام وليس فيه «والنّهي عن المنكر» ، بحار الأنوار : ج 37 ص 215 ح 86 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
5- .غررالحكم : ج 2 ص 178 ح 2281 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 76 ح 1834 .
6- .إرشاد القلوب : ص 171 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 40 ح 26 .

ص: 19

1 / 2 اهمّيت تبليغ

« بگو : «گواهىِ چه كسى از همه برتر است ؟» . بگو : «خدا ميان من و شما گواه است ، و اين قرآن ، به من وحى شده تا به وسيله آن ، شما و هر كس را كه [اين پيام به او ]برسد ، هشدار دهم . آيا واقعا شما گواهى مى دهيد كه در كنار خدا ، خدايان ديگرى است ؟» . بگو : «من گواهى نمى دهم» . بگو : «او تنها معبودى يگانه است ، و بى ترديد ، من از آنچه شريك [او] قرار مى دهيد ، بيزارم» » .

« [نوح] گفت : پروردگارا ! من قوم خود را در شب و روز ، دعوت كردم » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد ! من اين سخن را تكرار مى كنم : هان ! نماز را به پاى داريد و زكات بپردازيد و امر به معروف و نهى از منكر كنيد . بدانيد كه اساس امر به معروف و نهى از منكر ، آن است كه به سخن من بينجامد و آن [سخن] را به كسى كه حاضر نيست ، برسانيد و او را به پذيرش آن ، فرمان دهيد و از مخالفتش باز داريد كه آن ، فرمانى از جانب خداوند و من است .

امام على عليه السلام :خداوند سبحان، از ميان فرزندان او (آدم عليه السلام ) پيامبران را برگزيد و از آنان بر وحى ، پيمان گرفت و امانت تبليغ رسالت را به آنان سپرد .

امام على عليه السلام :برادرت را براى هدايتش يارى رسان .

1 / 2اهمّيت تبليغإرشاد القلوب :نقل شده است كه داوود عليه السلام به تنهايى به صحرا رفت . خداوند به او وحى فرستاد : «اى داوود ! چرا تو را تنها مى بينم ؟» . داوود گفت : خدايا ! اشتياق من به ديدار تو ، زياد شده و خلقِ تو ميان من و تو فاصله انداخته است . خداوند به او وحى فرستاد : «به سوى مردم باز گرد ، كه اگر بنده گريزپايى را نزدم آورى ، نام تو را به زيبايى در لوح ثبت خواهم كرد» .

.

ص: 20

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لأََن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ . (1)

المطالب العالية عن عبد الرحمن بن عائذ :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ : تَأَلَّفُوا النّاسَ ، وتَأَنَّوا بِهِم ، ولا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم ؛ فَما عَلَى الأَرضِ مِن أهلِ بَيتِ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ إلّا وإن تَأتوني بِهِم [مُسلِمينَ] أحَبُّ إلَيَّ مِن أن تَقتُلوا رِجالَهُم وتَأتوني بِنِسائِهِم . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لَمّا وَجَّهَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى اليَمَنِ قالَ : يا عَلِيُّ ، لا تُقاتِل أحَدا حتَّى تَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ ؛ وَايمُ اللّهِ ، لَأَن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ وغَرَبَت ، ولَكَ وِلاؤُهُ يا عَلِيُّ . (3)

عنه عليه السلام :نِعمَ الهَدِيَّةُ المَوعِظَةُ . (4)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 691 ح 6537 ، المعجم الكبير : ج 1 ص332 ح994 و ص 315 ح 930 كلّها عن أبي رافع ، كنز العمّال : ج 13 ص 107 ح 36350 ؛ مجمع البيان : ج 5 ص 113 وفيه «نسمة» بدل «رجلاً» ، الإقبال : ج 2 ص 58 بزيادة «إلى الإسلام» بعد «رجلاً» ، الأمالي للشجري : ج 1 ص 48 عن أبي رافع .
2- .المطالب العالية : ج 2 ص 166 ح 1962 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 460 الرقم 3339 ، تاريخ دمشق : ج 34 ص 450 ح 7058 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 4 ص 469 ح 11396 .
3- .الكافي : ج 5 ص 36 ح 2 عن مسمع بن عبد الملك عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 28 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 141 ح 240 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الجعفريّات : ص 77 ، النوادر للراوندي : ص 139 ح 187 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 193 ح 508 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 361 ح 3 .
4- .غررالحكم : ج 6 ص 157 ح 9884 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9129 .

ص: 21

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! اگر خداوند به دستان تو انسانى را هدايت كند ، از آنچه خورشيد بر آن تابيده ، براى تو بهتر است .

المطالب العالية_ به نقل از عبد الرحمان بن عائذ _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه دسته اى را گسيل مى داشت ، [به آنان] مى فرمود : «با مردم ، الفت بگيريد و به آنان فرصت دهيد ، و تا آنان را [به اسلام] فرا نخوانده ايد ، بر آنان هجوم نياوريد ، كه بر روى زمين ، هيچ خانواده روستانشين يا چادرنشينى نيست ، مگر آن كه اگر آنان را مسلمان پيش من آوريد ، برايم دوست داشتنى تر از آن است كه مردانشان را بكشيد و زنانشان را نزد من آوريد» .

امام على عليه السلام :هنگامى كه پيامبر خدا مرا به سوى يمن روانه ساخت ، فرمود : «اى على ! با هيچ كس پيش از آن كه او را به اسلام فرا خوانى ، جنگ مكن . سوگند به خدا ، اگر خداوند به دست تو انسانى را هدايت كند ، از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب كرده ، برايت بهتر است و ولاى او با توست ، اى على !».

امام على عليه السلام :پنددهى ، بهترين هديه است .

.

ص: 22

عنه عليه السلام :مَن وَعَظَكَ أحسَنَ إلَيكَ . (1)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :لَيسَ كُلُّ ذي عَينٍ يُبصِرُ ، ولا كُلُّ ذي اُذُنٍ يَسمَعُ . فَتَصَدَّقوا عَلى اُولِي العُقولِ الزَّمِنَةِ (2) وَالأَلبابِ الحائِرَةِ بِالعُلومِ الَّتي هِيَ أفضَلُ صَدَقاتِكُم . ثُمَّ تَلا : «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» (3) . (4)

1 / 3إحياءُ النّاسِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ» . (5)

«مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَاءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِى الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» . (6)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي احتِجاجِهِ عَلَى الزِّنديقِ _ :. . . «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَاءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ، ولِلإِحياءِ في هذَا المَوضِعِ تَأويلٌ فِي الباطِنِ لَيسَ كَظاهِرِهِ ، وهُوَ «مَن هَداها» ؛ لأَِنَّ الهِدايَةَ هِيَ حَياةُ الأَبَدِ ، ومَن سَمّاهُ اللّهُ حَيّا لَم يَمُت أبَدا ، إنَّما يَنقُلُهُ مِن دارِ مِحنَةٍ إلى دارِ راحَةٍ ومِنحَةٍ . (7)

.


1- .غررالحكم : ج 5 ص 190 ح 7924 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 175 وفيه «أشفق عليك» بدل «أحسن إليك» .
2- .الزَّمانة : العاهة (لسان العرب : ج 13 ص 199 «زمن») .
3- .البقرة : 159 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 267 ح 104 .
5- .الأنفال : 24 .
6- .المائدة : 32 .
7- .الاحتجاج : ج 1 ص 592 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 117 ح 1 .

ص: 23

1 / 3 زنده كردن مردم

امام على عليه السلام :هر كس تو را موعظه كند ، به تو نيكى كرده است .

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد:_ در بيان حكمت هاى منسوب به امير مؤمنان عليه السلام _ :امام على عليه السلام فرمود: «هر صاحب چشمى نمى بيند ، و هر صاحب گوشى نمى شنود . پس به صاحبان عقل هاى بيمار و خِرَدهاى سرگردان ، علوم را صدقه دهيد كه بالاترين صدقه شما همين است» و آن گاه اين آيه را تلاوت نمود : «كسانى كه نشانه هاى روشن و ره نمودى را كه فرو فرستاده ايم ، پس از آن كه آن را براى مردم در كتاب توضيح داده ايم ، نهفته مى دارند ، خدا آنان را لعنت مى كند و لعنت كنندگان ، لعنتشان مى كنند» .

1 / 3زنده كردن مردمقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! چون خدا و رسول ، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد ، آنان را اجابت كنيد» .

«از اين رو بر بنى اسرائيل ، مقدّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر ]فسادى در زمين بكُشد ، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است، و قطعا پيامبران ما ، دلايل آشكار براى آنان آوردند .[با اين همه] پس از آن ، بسيارى از ايشان در زمين ، زياده روى مى كنند» .

حديثامام على عليه السلام_ در مناظره با شخصى مُلحد _ : «از اين رو ، بر بنى اسرائيل ، مقدّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكُشد ، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است و هر كس كسى را زنده بدارد ،چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» . زنده كردن در اين جا ، تأويلى باطنى دارد كه غير از ظاهر آن است و آن ، زنده كردن به معناى هدايت كردن است ؛ زيرا هدايت ، حيات ابدى است و كسى كه خداوند، زنده اش ناميده ، هرگز نمى ميرد . خداوند، تنها او را از خانه رنج و محنت، به خانه راحت و لطف ، انتقال مى دهد .

.

ص: 24

تفسير العيّاشي عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ : «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؟ قالَ : مَنِ استَخرَجَها مِنَ الكُفرِ إلَى الإِيمانِ . (1)

الكافي عن فضيل بن يسار :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ : «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؟ قالَ : مِن حَرقٍ أو غَرَقٍ . قُلتُ : فَمَن أخرَجَها مِن ضَلالٍ إلى هُدىً ؟ قالَ : ذاكَ تَأويلُهَا الأَعظَمُ . (2)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ _ صَلواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ لِرَجُلٍ : أيُّهُما أحَبُّ إلَيكَ : رَجُلٌ يَرومُ قَتلَ مِسكينٍ قَد ضَعُفَ ، أتُنقِذُهُ مِن يَدِهِ ؟ أو ناصِبٌ يُريدُ إضلالَ مِسكينٍ مُؤمِنٍ مِن ضُعَفاءِ شيعَتِنا ، تَفتَحُ عَلَيهِ ما يَمتَنِعُ المِسكينُ بِهِ مِنهُ ويُفحِمُهُ ويَكسِرُهُ بِحُجَجِ اللّهِ تَعالى ؟ قالَ : بَل إنقاذُ هذَا المِسكينِ المُؤمِنِ مِن يَدِ هذَا النّاصِبِ ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؛ أي : ومَن أحيَاها وأَرشَدَها مِن كُفرٍ إلى إيمانٍ فَكَأَ نَّما أحيا النّاسَ جَميعاً ، مِن قَبلِ أن يَقتُلَهُم بِسُيوفِ الحَديدِ . (3)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 313 ح 88 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 21 ح 61 .
2- .الكافي : ج 2 ص 210 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 363 ح 782 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 20 ح 57 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 348 ح 231 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 9 ح 17 .

ص: 25

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام باقر عليه السلام [تفسير اين آيه:] «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» را پرسيدم . فرمود : «يعنى كسى كه ديگرى را از كفر به سوى ايمان بكشد» .

الكافى_ به نقل از فُضَيل بن يسار _ :به امام باقر عليه السلام اين سخن خداوند در قرآن را : «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» گفتم . فرمود : «يعنى او را از آتش يا غرق شدن ، نجات دهد» . گفتم : [و يا] آن كس كه او را از گم راهى به سوى هدايت بياورد ؟ فرمود : «اين ، بالاترين تأويل آن است» .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :حسين بن على عليهماالسلام به مردى گفت : «كدام يك از اين دو كار ، نزد تو محبوب تر است : مردى مى خواهد مستمند ناتوانى را به قتل برساند . آيا تو او را از دست آن مرد ، رها مى سازى ، يا مرد ناصبى اى كه مى خواهد ناتوانى از ناتوانان شيعيان ما را گم راه سازد ، تو باب استدلال به برهان هاى الهى را بر او مى گشايى تا جلوى گم راه ساختن او را بگيرد و او را مجاب سازد و در هم شكند ؟» . مرد پاسخ داد : بلكه نجات دادن اين مؤمن ناتوان از دست اين ناصبى [در نزد من، محبوب تر است] ؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد : «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده بدارد» ؛ [يعنى] هر كس كسى را زنده كند و او را از كفر به سوى ايمان ره نمون سازد ، گويا همه مردم را پيش از آن كه آنان را با شمشيرهاى آهنين بكشد ، زنده كرده است .

.

ص: 26

1 / 4نُصرَةُ اللّه عزّوجلِّالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» . (1)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِى إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَامَنَت طَّ_ائِفَةٌ مِّن بَنِى إِسْرَاءِيلَ وَ كَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِينَ» . (2)

راجع : آل عمران : 52 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ في اُمَّةٍ قَبلي إلّا كانَ لَهُ مِن اُمَّتِهِ حَوارِيّونَ وأَصحابٌ ، يَأخُذونَ بِسُنَّتِهِ ، ويَقتَدونَ بِأَمرِهِ . ثُمَّ إنَّها تَخلُفُ مِن بَعدِهِم خُلوفٌ ؛ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ، ويَفعَلونَ ما لا يُؤمَرونَ . فَمَن جاهَدَهُم بِيَدِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ، ومَن جاهَدَهُم بِلِسانِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ، ومَن جاهَدَهُم بِقَلبِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ؛ لَيسَ وَراءَ ذلِكَ مِنَ الإِيمانِ حَبَّةُ خَردَلٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اُنصُرِ اللّهَ بِقَلبِكَ ولِسانِكَ ويَدِكَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد تَكَفَّلَ بِنُصرَةِ مَن يَنصُرُهُ . (4)

.


1- .محمّد : 7 .
2- .الصفّ : 14 .
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 70 ح 80 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 181 ح 4379 وليس فيه ذيله من «فمن جاهدهم بيده ...»، السنن الكبرى: ج 10 ص 154 ح 20178 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال : ج 3 ص 69 ح 5532 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 208 ح 2382 .

ص: 27

1 / 4 يارى كردن خداوند

1 / 4يارى كردن خداوندقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اگر خدا را يارى كنيد ، يارى تان مى كند و گام هايتان را استوار مى دارد» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! ياران خدا باشيد ، همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريان گفت : «ياران من در راه خدا چه كسانى اند ؟» . حواريان گفتند : «ما ياران خداييم» . پس طايفه اى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و طايفه اى كفر ورزيدند ، و كسانى را كه گرويده بودند ، بر دشمنانشان يارى كرديم تا چيره شدند» .

ر . ك : آل عمران : آيه 52 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هيچ پيامبرى را پيش از من در ميان امّتى برنينگيخت ، مگر آن كه از ميان امّتش ، حواريان و يارانى داشت كه به سنّت او عمل و به فرمان او اقتدا مى كردند ؛ امّا پس از آنان ، جانشينانى به جاى ايشان نشستند كه آنچه را انجام نمى دهند ، مى گويند و بدانچه فرمان ندارند ، عمل مى كنند . هر كس با آنان با دست خود جهاد كند ، مؤمن است و هر كس با آنان با زبان يا قلبش جهاد كند ، مؤمن است و كمتر از اين، به اندازه دانه خَر دَلى ايمان نيست .

امام على عليه السلام :خدا را با قلب ، زبان و دستت يارى كن ؛ زيرا خداوند سبحان ، يارى آن كس را كه او را يارى رسانَد ، بر عهده گرفته است .

.

ص: 28

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أعانَنا بِلِسانِهِ عَلى عَدُوِّنا أنطَقَهُ اللّهُ بِحُجَّتِهِ يَومَ مَوقِفِهِ بَينَ يَدَيهِ عز و جل . (1)

راجع : ميزان الحكمة : ج 7 ص 346 (أدنى مراتب النهي عن المنكر) .

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 33 ح 7 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 135 ح 36 .

ص: 29

امام باقر عليه السلام :هر كس ما را با زبانش بر ضدّ دشمنانمان يارى رسانَد ، خداوند در هنگام حضور [بنده] در پيشگاهش ، زبان او را براى بيان عذر ، گويا مى سازد .

ر . ك : ميزان الحكمة : ج 7 ص 346 (كمترين مرتبه نهى از منكر) .

.

ص: 30

الفصل الثاني : مكانة المبلّغ2 / 1فَضلُ المُبَلِّغِالكتاب«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَضَّرَ اللّهُ عَبدا سَمِعَ مَقالَتي فَوَعاها وحَفِظَها ، وبَلَّغَها مَن لَم يَسمَعها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :نَضَّرَ اللّهُ امرَأً سَمِعَ مِنّا شَيئا فَبَلَّغَهُ كَما سَمِعَ ؛ فَرُبَّ مُبَلِّغٍ أوعى مِن سامِعٍ . (3)

.


1- .فصّلت : 33 .
2- .الكافي : ج 1 ص 403 ح 1 ، الخصال : ص 149 ح 182 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 186 ح 13 عن أبي خالد القمّاط عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 2 ص 148 ح 22 ؛ سنن ابن ماجة : ج 1 ص 86 ح 236 عن أنس ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 615 ح 16738 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 162 ح 294 كلاهما عن جبير بن مطعم ، كنز العمّال : ج 10 ص 220 ح 29164 .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 34 ح 2657 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 85 ح 232 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 136 ح 4157 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 10 ص 221 ح 29166 ؛ كنز الفوائد : ج 2 ص 31 وفيه «فأدّاه» بدل «فبلّغه» ، بحارالأنوار : ج 2 ص 160 ح 11 .

ص: 31

فصل دوم : جايگاه مبلّغ

2 / 1 فضيلت مبلّغ

فصل دوم : جايگاه مبلّغ2 / 1فضيلت مبلّغقرآن«و كيست خوش گفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد : «من [در برابر خدا] از تسليم شدگانم»» ؟

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، شاد گردانَد آن بنده اى را كه سخنم را بشنود و بفهمد و حفظ كند و به كسى كه آن را نشنيده ، برساند !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، شاد كند كسى را كه چيزى از ما مى شنود و آن را همان گونه كه شنيده ، به ديگران مى رساند ! چه بسا رساننده، گنجايشى بيشتر از شنونده دارد !

.

ص: 32

عنه صلى الله عليه و آله :لا خَيرَ فِي العَيشِ إلّا لِمُستَمِعٍ واعٍ ، أو عالِمٍ ناطِقٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أمَرَ بِالمَعروفِ ونَهى عَنِ المُنكَرِ فَهُوَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، وخَليفَةُ رَسولِ اللّهِ ، وخَليفَةُ كِتابِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي مَن دَعا إلَى اللّهِ تَعالى ، وحَبَّبَ عِبادَهُ إلَيهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائي ، قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ومَن خُلَفاؤُكَ ؟ قالَ : الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدي ، يَرْوونَ حَديثي وسُنَّتي . (4)

عنه عليه السلام :رُسُلُ اللّهِ سُبحانَهُ تَراجِمَةُ الحَقِّ ، وَالسُّفَراءُ بَينَ الخالِقِ وَالخَلقِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ لِنَفسِهِ وخاصَّتِهِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلنا مِن دُعاتِكَ الدّاعينَ إلَيكَ ، وهُداتِكَ الدّالّينَ عَلَيكَ ، ومِن خاصَّتِكَ الخاصّينَ لَدَيكَ ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . (6)

.


1- .النوادر للراوندي : ص 132 ح 166 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 369 ح 791 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «علم» بدل «العيش» ، تحف العقول : ص 397 عن الإمام الكاظم عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 81 عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام علي عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «راحة» بدل «خير» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 154 ح 30 ؛ كنز العمّال : ج 2 ص 288 ح 4027 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .مجمع البيان : ج 2 ص 807 عن الحسن ؛ الفردوس : ج 3 ص 586 ح 5834 عن ثوبان ، كنزالعمّال : ج 3 ص 75 ح 5564 .
3- .كنز العمّال : ج 10 ص 152 ح 28779 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة .
4- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 420 ح 5919 ، معاني الأخبار : ص 375 ح 1 عن محمّد بن عمر عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 37 ح 94 عن عامر بن سليمان الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 144 ح 4 ؛ المعجم الأوسط : ج 6 ص 77 ح 5846 عن ابن عبّاس عنه صلى الله عليه و آله ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 111 ح 29 عن ابن عبّاس عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 221 ح 29167 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 99 ح 5433 .
6- .الصحيفة السجّادية : ص 37 الدعاء 5 .

ص: 33

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زندگى جز براى شنونده پذيرا يا عالم گويا سودمند نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس امر به معروف و نهى از منكر كند ، جانشين خداوند در زمين و جانشين پيامبر خدا و جانشين كتاب خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ امّت من ، كسى است كه به سوى خداوند متعال فرا خوانَد و بندگانش را با او دوست سازد .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «خدايا ! جانشينان مرا رحمت كن» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! جانشينان شما چه كسانى هستند ؟ فرمود : «آنان كه پس از من مى آيند و حديث و سنّت مرا روايت مى كنند» .

امام على عليه السلام :فرستادگان خداوند سبحان ، مترجمان حق و سفيران بين خالق و خلق اند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش براى خود و نزديكانش _ :خداوندا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و ما را از دعوت كنندگانى كه به سوى تو فرا مى خوانند ، و هدايت كنندگانى كه [مردم را] به تو ره نمون اند ، و از خواصّت كه نزد تو ويژه اند ، قرار ده ، اى مهربان ترينِ مهربانان !

.

ص: 34

الإمام الباقر عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ _ :يا أخي ، إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ في كُلٍّ مِنَ الرُّسُلِ بَقايا مِن أهلِ العِلمِ ، يَدعونَ مَن ضَلَّ إلَى الهُدى ، ويَصبِرونَ مَعَهُم عَلَى الأَذى ، يُجيبونَ داعِيَ اللّهِ ، ويَدعونَ إلَى اللّهِ . فَأَبصِرهُم ، رَحِمَكَ اللّهُ !فَإِنَّهُم في مَنزِلَةٍ رَفيعَةٍ وإن أصابَتهُم فِي الدُّنيا وَضيعَةٌ . إنَّهُم يُحيونَ بِكِتابِ اللّهِ المَوتى ، ويُبَصِّرونَ بِنورِ اللّهِ مِنَ العَمى . كَم مِن قَتيلٍ لإِِبليسَ قَد أحيَوهُ ! وكَم مِن تائِهٍ ضالٍّ قَد هَدَوهُ ! يَبذُلونَ دِماءَهُم دونَ هَلَكَةِ العِبادِ . وما أحسَنَ أثَرَهُم عَلَى العِبادِ ! وأَقبَحَ آثارَ العِبادِ عَلَيهِم ! (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :فَقيهٌ واحِدٌ يُنقِذُ يَتيما مِن أيتامِنَا _ المُنقَطِعينَ عَنّا وعَن مُشاهَدَتِنا _ بِتَعليمِ ما هُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ ، أشَدُّ عَلى إبليسَ مِن ألفِ عابِدٍ ؛ لأَِنَّ العابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفسِهِ فَقَط ، وهذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفسِهِ ذاتُ عِبادِ اللّهِ وإمائِهِ ؛ لِيُنقِذَهُم مِن يَدِ إبليسَ ومَرَدَتِهِ ، فَلِذلِكَ هُوَ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن ألفِ ألفِ عابِدٍ وأَلفِ ألفِ عابِدَةٍ . (2)

2 / 2المُبَلِّغُ الَّذي يُحشَرُ اُمَّةً واحِدَةًالأمالي للطوسي عن شريف بن سابق التّفليسيّ عن حمّاد السّمدريّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : إنّي أدخُلُ بِلادَ الشِّركِ ، وإنَّ مَن عِندَنا يَقولُ : إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ مَعَهُم ؟ قالَ : فَقالَ لي : يا حَمّادُ ، إذا كُنتَ ثَمَّ ، تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَإِذا كُنتَ في هذِهِ المُدُنِ _ مُدُنِ الإِسلامِ _ تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : لا . فَقالَ لي : إنَّكَ إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ اُمَّةً وَحدَكَ ، وسَعى نورُكَ بَينَ يَدَيكَ . (3)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 56 ح 17 عن حمزة بن بزيع ، بحار الأنوار : ج 78 ص 363 ح 3 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 13 ح 8 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عليه السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 343 ح 222 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 5 ح 10 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 46 ح 54 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 634 ح 635 وفيه «السمندري» بدل «السمدري» ، بشارة المصطفى : ص 68 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 129 ح 60 .

ص: 35

2 / 2 مبلّغى كه به صورت يك امّت، محشور مى شود

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به سعد الخير _ :اى برادرم ! خداوند عز و جل براى تمام پيامبران ، جانشينانى از علما قرار داد تا آن كه را گم راه شده ، به هدايتْ فرا خوانند و بر آزارشان بردبارى كنند ، دعوت الهى را اجابت نمايند و به سوى خداوند ، فرا خوانند . خداوند ، تو را رحمت كند ! آنان را بشناس ؛ زيرا جايگاه ايشان بلند است ، هرچند در دنيا با خوارى رو به رو شوند . آنان به كمك كتاب خدا ، مردگان را زنده مى كنند و با نور الهى ، كوردلى را به بصيرت ، تبديل مى نمايند . چه بسيار كشته ابليس را كه زنده كردند و چه بسيار سرگردان گم راهى را كه هدايت نمودند ! به پاى هلاك نشدن بندگان ، خون خود را نثار مى كنند ، و چه قدر تأثير آنان بر مردم نيكوست و چه قدر آثار برخورد مردم با آنان ، زشت است !

امام كاظم عليه السلام :دين شناسى كه يكى از ايتام ما را _ كه از ما دور و از ديدار ما محروم اند _ با آموزش آنچه مورد نياز اوست ، نجات دهد ، براى ابليس از هزار عابد ، دردآورتر است؛ زيرا همّت عابد ، تنها خودِ اوست ، در حالى كه همّت دين شناس ، در كنار خود ، مرد و زن از بندگان خدايند تا آنان را از دست ابليس و لشكريان او نجات بخشد . بدين خاطر است كه او نزد خداوند ، از يك ميليون مرد و يك ميليون زن عابد ، برتر است .

2 / 2مبلّغى كه به صورت يك امّت، محشور مى شودالأمالى، طوسى_ به نقل از شريف بن سايق تفليسى، از حمّاد سَمْدَرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من وارد شهرهاى مشركان مى شوم . برخى از دوستان مى گويند : اگر در آن جا بميرى ، با آنان محشور خواهى شد» . به من فرمود : «اى حمّاد ! هر گاه در آن جا هستى ، آيا كار [امامت] ما را به ياد مى آورى و [مردم را] به سوى آن فرا مى خوانى ؟» . گفتم : آرى . فرمود : «هر گاه در اين شهرها (شهرهاى اسلامى) هستى ، آيا كار [امامت] ما را به ياد مى آورى و به سوى آن، دعوت مى كنى ؟» . گفتم : نه . فرمود : «اگر تو در آن جا (شهرهاى مشركان) بميرى ، به تنهايى به صورت يك امّت، محشور مى شوى و نور تو پيشاپيش تو در حركت خواهد بود» .

.

ص: 36

2 / 3مَسؤولِيَّةُ المُبَلِّغِالكتاب«فَلَنَسْئلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» . (1)

«مَّاعَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ» . (2)

«فَإِنْ أَعْرَضُواْ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ . . .» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعاشِرَ قُرّاءِ القُرآنِ ، اِتَّقُوا اللّهَ عز و جل في ما حَمَّلَكُم مِن كِتابِهِ ؛ فَإِنّي مَسؤولٌ وإنَّكُم مَسؤولونَ ؛ إنّي مَسؤولٌ عَن تَبليغِ الرِّسالَةِ ، وأَمّا أنتُم فَتُسأَلونَ عَمّا حُمِّلتُم مِن كِتابِ اللّهِ وسُنَّتي . (4)

سنن الترمذي :قالَ رَسولُ اللّهِ : ما مِن داعٍ دَعا إلى شَيءٍ إلّا كانَ مَوقوفا يَومَ القِيامَةِ ، لازِما بِهِ لا يُفارِقُهُ ، وإن دَعا رَجُلٌ رَجُلاً . ثُمَّ قَرَأَ قَولَ اللّهِ : «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئولُونَ * مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ» (5) . (6)

.


1- .الأعراف : 6 .
2- .المائدة : 99 .
3- .الشورى : 48 .
4- .الكافي : ج 2 ص 606 ح 9 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 283 ح 8 .
5- .الصافّات : 24 و 25 .
6- .سنن الترمذي : ج 5 ص 364 ح 3228 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 467 ح 3610 و ح 3611 نحوه وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 220 ح 1110 .

ص: 37

2 / 3 مسئوليت مبلّغ

2 / 3مسئوليت مبلّغقرآن«پس قطعا از كسانى كه [پيامبران] به سوى آنان فرستاده شده اند ، خواهيم پرسيد ، و قطعا از [خودِ ]فرستادگان [نيز ]خواهيم پرسيد» .

«بر رسول ، [وظيفه اى] جز ابلاغ [رسالت] نيست ، و خداوند ، آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى داريد ، مى داند» .

«پس اگر روى بر تابند ، ما تو را بر آنان ، نگهبان نفرستاده ايم . بر عهده تو جز رسانيدن [پيام ]نيست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه قاريان قرآن ! در آنچه خداوند در قرآن به شما آموخته ، از خدا پَروا كنيد ، كه من و شما مسئول هستيم . از من در باره تبليغ رسالت سؤال خواهد شد؛ امّا از شما در باره آنچه از قرآن و سنّتِ من كه به شما ياد داده شده ، سؤال خواهد شد .

سنن التّرمذى:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس به چيزى فرا خوانَد ، روز قيامت ، در گِروِ آن خواهد بود و آن چيز ، مُلازم اوست و از او جدا نخواهد شد ، اگرچه فقط يك نفر را فرا خوانده باشد» . آن گاه اين آيه را خواند : «و بازداشتشان نماييد كه آنها مسئول اند . شما را چه شده است كه همديگر را يارى نمى كنيد ؟» .

.

ص: 38

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أنَا مُبَلِّغٌ ، وَاللّهُ يَهدي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ داعِيا ومُبَلِّغا ، ولَيسَ إلَيَّ مِنَ الهُدى شَيءٌ . وخُلِقَ إبليسُ مُزَيِّنا ، ولَيسَ إلَيهِ مِنَ الضَّلالَةِ شَيءٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يَسأَلُ العَبدَ عَن فَضلِ عِلمِهِ كَما يَسأَلُهُ عَن فَضلِ مالِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أخَذَ اللّهُ الميثاقَ عَلَى الخَلقِ أن يَتَعَلَّموا حَتّى أخَذَ عَلَى العُلَماءِ أن يُعَلِّموا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَسكُتَ عَلى عِلمِهِ ، ولا يَنبَغي لِلجاهِلِ أن يَسكُتَ عَلى جَهلِهِ ؛ قالَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (5) . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :مِنَ المَفروضِ عَلى كُلِّ عالِمٍ أن يَصونَ بِالوَرَعِ جانِبَهُ ، وأَن يَبذُلَ عِلمَهُ لِطالِبِهِ . (7)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 327 ( القسم السادس / الفصل الأوّل : وجوب التعليم ) .

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 33 ح 16934 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 389 ح 914 ، الفردوس : ج 1 ص 42 ح 100 كلّها عن معاوية بن أبي سفيان ، كنز العمّال : ج 6 ص 350 ح 16010 .
2- .معجم السفر : ص 320 ح 1079 ، الفردوس : ج 2 ص 11 ح 2094 كلاهما عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : ج 1 ص 116 ح 546 .
3- .الجامع الصغير : ج 1 ص 291 ح 1911 ، كنزالعمّال : ج 10 ص 188 ح 28983 كلاهما نقلاً عن الطبراني في الأوسط عن ابن عمر .
4- .أعلام الدين : ص 80 وراجع : الفردوس : ج 4 ص 84 ح 6262 .
5- .النحل : 43 .
6- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 298 ح 5365 عن جابر ، كنز العمّال : ج 10 ص 238 ح 29264 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 31 ح 9365 .

ص: 39

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من، تنها ، ابلاغ كننده هستم و خداوند است كه هدايت مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من دعوت كننده و رساننده بر انگيخته شدم و چيزى از هدايت ، در دست من نيست ، و ابليس به عنوان زينت دهنده ، آفريده شده است و گم راهى در توان او نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال از سَرريزِ دانش بنده سؤال خواهد كرد ، همان گونه كه از زيادى مالش خواهد پرسيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، پيش از آن كه از مردم براى فراگرفتن دانش ، پيمان بگيرد ، از علما براى تعليم آن ، پيمان گرفته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار نيست عالم با داشتن علم ، خاموشى گزيند و سزاوار نيست نادان بر نادانىِ خود ، سكوت كند . خداوند متعال مى فرمايد : «پس اگر نمى دانيد ، از اهل ذكر ، جويا شويد» .

امام على عليه السلام :بر هر عالمى واجب است كه با پرهيزگارى [و پَروامندى] ، خود را نگاه دارد و دانش خود را به جوينده آن ، بى دريغ ، ببخشد .

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 2 ص 445 (فصل يكم : ضرورت آموزش) .

.

ص: 40

2 / 4حُقوقُ المُبَلِّغِسنن أبي داود عن قبيصة بن ذؤيب :عَن تَميمٍ الدّارِيِّ أنَّهُ قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا السُّنَّةُ فِي الرَّجُلِ يُسلِمُ عَلى يَدَيِ الرَّجُلِ مِنَ المُسلِمينَ ؟ قالَ : هُوَ أولَى النّاسِ بِمَحياهُ ومَماتِهِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَعَلَّمتَ مِنهُ حَرفا صِرتَ لَهُ عَبدا . (2)

منية المريد :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن عَلَّمَ أحَدا مَسأَ لَةً مَلَكَ رِقَّهُ . قيلَ : أيَبيعُهُ ويَشتَريهِ ؟ قالَ : لا ، بَل يَأمُرُهُ ويَنهاهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُعَلِّمونَ خَيرُ النّاسِ ؛ كُلَّما (4) أخلَقَ الذِّكرُ جَدَّدوهُ . أعطوهُم ، ولا تَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم ؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ إذا قالَ لِلصَّبِيِ : قُل : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، فَقالَ ، كَتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِيِّ ، وبَراءَةً لِلمُعَلِّمِ ، وبَراءَةً لِأَبَوَيهِ مِنَ النّارِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :أنَا عَبدُ مَن عَلَّمَني حَرفا واحِدا ؛ إن شاءَ باعَ ، وإن شاءَ أعتَقَ ، وإن شاءَ استَرَقَّ . (6)

المناقب لابن شهرآشوب :إنَّ عَبدَ الرَّحمنِ السُّلَمِيَّ عَلَّمَ وَلَدَ الحُسَينِ الحَمدَ ، فَلَمّا قَرَأَها عَلى أبيهِ أعطاهُ ألفَ دينارٍ ، وأَلفَ حُلَّةٍ ، وحَشا فاهُ دُرّا . فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، قالَ : وأَينَ يَقَعُ هذا مِن عَطائِهِ ؟ ! يَعني تَعليمَهُ . وأَنشَدَ الحُسَينُ عليه السلام : إذا جادَتِ الدُّنيا عَلَيكَ فَجُد بِهاعَلَى النّاسِ طُرّا قَبلَ أن تَتَفَلَّتِ فَلَا الجودُ يُفنيها إذا هِيَ أقبَلَتولَا البُخلُ يُبقيها إذا ما تَوَلَّتِ (7)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 127 ح 2918، سنن ابن ماجة: ج 2 ص 919 ح 2752 ، مسند ابن حنبل: ج 6 ص 35 ح 16945 وفيهما بزيادة «من أهل الكتاب» بعد «في الرجل» ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 239 ح 2869 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 500 ح 21458 بزيادة «من أهل الكفر» بعد «يسلم» ، كنز العمّال : ج 11 ص 83 ح 30707 .
2- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 292 ح 163 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 .
3- .منية المريد : ص 243 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 71 ح 43 نحوه ، بحار الأنوار : ج 108 ص 16 .
4- .في الطبعة المعتمدة : «كما» ، والصحيح ما أثبتناه .
5- .الفردوس : ج 4 ص 193 ح 6597 عن ابن عبّاس .
6- .آداب المتعلّمين : ص 74 بهامشه نقلاً عن تعليم المتعلّم طريقَ التعلُّم للزرنوجي .
7- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 66 ، الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 72 نحوه وفيه الشعر فقط ، بحارالأنوار : ج 44 ص 191 ح 3 .

ص: 41

2 / 4 حقوق مبلّغ

2 / 4حقوق مبلّغسنن أبى داوود_ به نقل از قَبيصة بن ذُؤَيب _ :از تميمِ دارى نقل شده كه گفته است : اى پيامبر خدا ! سنّت در باره مردى كه به دست مسلمانى اسلام آورَد ، چيست ؟ فرمود : «آن مسلمان ، به زندگى و مرگ او از همه مردم ، سزاوارتر است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از هر كس يك حرف بياموزى ، بنده اش شده اى .

مُنْية المريد :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس به شخصى يك مسئله بياموزد ، مالك او شده است» . گفته شد : آيا [مى تواند] او را بفروشد و بخرد ؟ فرمود : «نه ؛ بلكه [مى تواند] به او، امر و نهى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آموزگاران ، بهترينِ مردم اند ، كه هر گاه ياد خدا كهنه شود ، احيايش مى كنند . به آنها [مال] عطا كنيد و آنان را اجير نگيريد كه مايه حَرَج و سختى آنان خواهد شد . وقتى آموزگار به طفل بگويد : «بگو : بسم اللّه الرحمن الرحيم» و آن طفل [اين جمله را] بر زبان جارى كند ، خداوند براى طفل و آموزگار و پدر و مادر آموزگار ، برائت از آتش را مى نويسد .

امام على عليه السلام :من بنده آنم كه يك حرف به من بياموزد . اگر خواست ، [مرا] بفروشد و اگر خواست ، آزاد كند و اگر خواست ، به بندگى در آورد .

المناقب ، ابن شهرآشوب :عبد الرحمان سُلَمى به فرزند حسين عليه السلام ، سوره حمد را آموخت . هنگامى كه طفل ، اين سوره را براى پدرش خواند ، [امام عليه السلام ] به او (عبد الرحمان) هزار دينار و هزار جامه بخشيد و دهانش را پُر از دُر كرد . به خاطر كثرت عطا، به ايشان اعتراض شد . [حسين عليه السلام ] فرمود : «اين [كه من بدو دادم] ، در برابر عطاى او (يعنى آموزش سوره حمد)، كجا برابر است ؟ !». حسين[ عليه السلام ] اين شعر را سرود : هر گاه دنيا به تو سخاوتمندانه روى آورد تو نيز آن را پيش از آن كه كاستى گيرد ، به همه مردم ببخش . چرا كه اگر دنيا روى آورَد ، جود و بخشش ، آن را به پايان نمى رسانَد و اگر پشت كند ، بخل، آن را نگاه نخواهد داشت .

.

ص: 42

الكافي عن الفضل بن أبي قرّة :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هؤُلاءِ يَقولونَ : إنَّ كَسبَ المُعَلِّمِ سُحتٌ ؟ ! فَقالَ : كَذَبوا أعداءُ اللّهِ ، إنَّما أرادوا ألّا يُعَلِّمُوا القُرآنَ ، ولَو أنَّ المُعَلِّمَ أعطاهُ رَجُلٌ دِيَةَ وَلَدِهِ لَكانَ لِلمُعَلِّمِ مُباحا . (1)

معاني الأخبار عن حمزة بن حمران :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ . فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ! إنَّ في شيعَتِكَ ومَواليكَ قَوما يَتَحَمَّلونَ عُلومَكُم ويَبُثّونَها في شيعَتِكُم ، فَلا يَعدَمونَ عَلى ذلِكَ مِنهُمُ البِرَّ وَالصِّلَةَ وَالإِكرامَ ! فَقالَ عليه السلام : لَيسَ اُولئِكَ بِمُستَأكِلينَ ؛ إنَّمَا المُستَأكِلُ بِعِلمِهِ : الَّذي يُفتي بِغَيرِ عِلمٍ ولا هُدىً مِنَ اللّهِ عز و جل ؛ لِيُبطِلَ بِهِ الحُقوقَ ؛ طَمَعا في حُطامِ الدُّنيا . (2)

راجع : ص 322 ( سؤال الأجر ) .

2 / 5ثَوابُ المُبَلِّغِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 121 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 365 ح 1046 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 163 ح 3597 بزيادة «أولادهم» قبل «القرآن» ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 112 ح 22225 .
2- .معاني الأخبار : ص 181 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 14 .
3- .المعجم الكبير : ج 8 ص 91 ح 7461 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 15 ص 777 ح 43064 .

ص: 43

2 / 5 پاداش مبلّغ

الكافى_ به نقل از فضل بن ابى قرّه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : اينان مى گويند درآمد آموزگار ، حرام است ؟ ! فرمود : «دشمنان خدا ، دروغ مى گويند . آنان مى خواهند كه آموزگاران ، قرآن نياموزند . [حتّى] اگر شخصى ديه فرزندش را به آموزگار بدهد ، براى آموزگار ، مباح است» .

معانى الأخبار_ به نقل از حمزة بن حمران _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود : «هر كس از راه علمش نان بخورد ، فقير خواهد شد» . به ايشان گفتم : فدايت شوم ! در ميان شيعيان و دوستدارانِ شما گروهى هستند كه علوم شما را فراگرفته اند و آن را ميان شيعيان شما انتشار مى دهند و در مقابل ، از نيكى ها ، اَنعام و هداياى آنان ، بى بهره نمى مانند . فرمود : «اينان ، كسانى نيستند كه با علم خود ، نان مى خورند . آن كس با علم خود ، نان مى خورد كه بدون داشتن علم يا ره نمودى از جانب خداوند عز و جل ، فتوا مى دهد تا به طمع متاع دنيا ، حقوق [مردم] را ضايع سازد» .

ر . ك : ص 323 (درخواست مزد) .

2 / 5پاداش مبلّغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا را براى مردم ، محبوب سازيد تا خداوند ، شما را دوست داشته باشد .

.

ص: 44

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أسلَمَ عَلى يَدَيهِ رَجُلٌ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدّى إلى اُمَّتي حَديثا يُقيمُ بِهِ سُنَّةً أو يَثلِمُ بِهِ بِدعَةً ، فَلَهُ الجَنَّةُ . (2)

مشكاة الأنوار :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُحَدِّثُكُم عَن أقوامٍ لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ ، يَغبِطُهُم يَومَ القِيامَةِ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ بِمَنازِلِهِم مِنَ اللّهِ ، عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ ؟ قيلَ : مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : هُمُ الذَّينَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ ، ويُحَبِّبونَ اللّهَ إلى عِبادِهِ . قُلنا : هذا حَبَّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ ، فَكَيفَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ ؟ قالَ : يَأمُرونَهُم بِما يُحِبُّ اللّهُ ، ويَنهَونَهُم عَمّا يَكرَهُ اللّهُ ، فَإِذا أطاعوهُم أحَبَّهُمُ اللّهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَجيءُ الرَّجُلُ يَومَ القِيامَةِ ولَهُ مِنَ الحَسَناتِ كَالسَّحابِ الرُّكامِ أو كَالجِبالِ الرَّواسي ، فَيَقولُ : يا رَبِّ ، أنّى لي هذا ولَم أعمَلها ؟ ! فَيَقولُ : هذا عِلمُكَ الَّذي عَلَّمتَهُ النّاسَ يُعمَلُ بِهِ مِن بَعدِكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَلَّمَ عِلما فَلَهُ أجرُ مَن عَمِلَ بِهِ ، لا يَنقُصُ مِن أجرِ العامِلِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن داعٍ يَدعو إلى هُدىً إلّا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَنِ اتَّبَعَهُ ، لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا . (6)

.


1- .المعجم الكبير : ج 17 ص 285 ح 786 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 271 الرقم 1361 كلاهما عن عقبة بن عامر ، كنز العمّال : ج 4 ص 306 ح 10629 .
2- .حلية الأولياء : ج 10 ص 44 الرقم 468 عن ابن عبّاس ؛ منية المريد : ص 371 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 152 ح 43 .
3- .مشكاة الأنوار : ص 240 ح 692 ، روضة الواعظين : ص 17 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 24 ح 73 ؛ شعب الإيمان : ج 1 ص367 ح409 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 75 ح 5565 .
4- .بصائر الدرجات : ص 5 ح 16 عن الحمّاد الحارثي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 18 ح 44 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 88ح 240 عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال : ج 10 ص 139ح 28703 ؛ إرشاد القلوب : ص 14 وفيه «إلى يوم القيامة» بدل «لا ينقص من أجر العامل» .
6- .الموطّأ : ج 1 ص 218 ح 41 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2060 ح 2674 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 75 ح 206 ، حلية الأولياء : ج 9 ص 305 الرقم 458 كلّها عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 788 ح 43121 .

ص: 45

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه كسى به دست او اسلام آورد ، بهشت برايش واجب خواهد شد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس حديثى را به امّتم برساند كه با آن ، سنّتى را برپا دارد يا بدعتى را در هم شكند ، بهشت از آنِ او خواهد بود .

مشكاة الأنوار :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا براى شما از اقوامى بگويم كه با آن كه پيامبر يا شهيد نبودند ، در روز قيامت ، پيامبران و شهيدان ، به خاطر مقامى كه نزد خداوند دارند و بر روى منبرهايى از نورند ، به آنان غبطه مى خورند ؟» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! آنان كيان اند ؟ فرمود : «آنان ، كسانى هستند كه خدا را در نظر مردم و مردم را در نظر خداوند ، محبوب مى سازند» . گفتيم : اين كه خداوند را در نظر بندگان ، محبوب مى سازند ، روشن است ؛ امّا چگونه بندگان خدا را در نظر خداوند ، محبوب مى سازند ؟ فرمود : «آنان را بدانچه خداوند دوست مى دارد ، فرمان مى دهند و از آنچه خداوند ، ناپسند مى شمارد ، نهى مى كنند . وقتى مردم از آنان اطاعت كنند ، خداوند ، آنها را دوست خواهد داشت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شخصى روز قيامت مى آيد ، در حالى كه حَسَنات او به سانِ ابر متراكم يا همچون كوه هاى استوار است . مى گويد : پروردگارا ! چگونه اينها از من است ، در حالى كه بدانها عمل نكرده ام ؟ ! خداوند مى فرمايد : «اين، دانش توست كه به مردم آموختى و پس از تو بِدان عمل شده است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را تعليم دهد ، پاداش آن كه به آن عمل كند ، از آنِ اوست ، بى آن كه از پاداش عمل كننده كاسته شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر دعوت كننده اى به هدايت ، همسان با پاداش آن كه از او پيروى كند ، پاداش خواهد داشت ، بى آن كه چيزى از پاداش آنان (پيروى كنندگان) كاسته شود .

.

ص: 46

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما داعٍ دَعا إلَى الهُدى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثلُ اُجورِهِم ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن رِضوانِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت ، يَكتُبُ اللّهُ عز و جللَهُ بِها رِضوانَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . وإنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن سَخَطِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت ، يَكتُبُ اللّهُ عز و جل بِها عَلَيهِ سَخَطَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعا عَبدا مِن شِركٍ إلَى الإِسلامِ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ إسماعيلَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ إلى رَجُلٍ مِن أهلِهِ _ :أبلِغ مَن لَقيتَ مِنَ المُسلِمينَ عَنِّي السَّلامَ ، وَادعُ النّاسَ إلَى الإِسلامِ ، وأَيقِن أنَّ لَكَ بِكُلِّ مَن أجابَكَ عِتقَ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ يَعقوبَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :الآمِرُ بِالمَعروفِ كَفاعِلِهِ . (5)

.


1- .التبيان في تفسير القرآن : ج 6 ص 372 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 127 ؛ سنن ابن ماجة : ج 1 ص 75 ح 205 عن أنس نحوه .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 375 ح 15852 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 559 ح 2319 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1313 ح 3969 كلاهما نحوه وكلّها عن بلال بن الحارث المزني ، كنز العمّال : ج 3 ص 551 ح 7856 وراجع : الأمالي للطوسي : ص 536 ح1162 .
3- .مسند زيد : ص 390 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه الإمام عليّ عليهم السلام .
4- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 81 ح 45 عن زيد بن عليّ عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص134 ح44 .
5- .كنز العمّال : ج 3 ص 73 ح 5552 نقلاً عن يعقوب بن سفيان في مشيخته والفردوس عن عبد اللّه بن جراد .

ص: 47

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به هدايت دعوت كند و [دعوتش] پذيرفته شود ، همسان با پاداشِ هدايت شوندگان ، پاداش خواهد داشت ، بى آن كه از پاداش آنان ، چيزى كاسته شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شخصى سخنى از رضوان الهى مى گويد و حدس نمى زند تا كجا پيش خواهد رفت . خداوند عز و جلبراى او به خاطر اين سخن ، خشنودى خود تا روز قيامت را مى نويسد ؛ و شخصى سخنى از روى خشم الهى مى گويد و حدس نمى زند تا كجا پيش خواهد رفت . خداوند عز و جلبراى او به خاطر اين سخن ، خشم خود تا روز قيامت را مى نويسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه بنده اى را از شرك به سوى اسلام فرا خوانَد ، به سان آزاد ساختن بنده اى از فرزندان اسماعيل ، پاداش خواهد داشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به مردى از خاندانش _ :به هر مسلمانى كه بر مى خورى ، سلامم را به او برسان ، و مردم را به اسلام فرا خوان ، و يقين بدان كه به ازاى هر كس كه [دعوت] تو را اجابت كند ، [به اندازه] آزاد كردن بنده اى از فرزندان يعقوب ، پاداش خواهى داشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امر كننده به معروف ، به سانِ انجام دهنده آن معروف است .

.

ص: 48

عنه صلى الله عليه و آله :الدّالُّ عَلَى الخَيرِ كَفاعِلِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أمَرَ بِمَعروفٍ ، أو نَهى عَن مُنكَرٍ ، أو دَلَّ عَلى خَيرٍ ، أو أشارَ بِهِ ، فَهُوَ شَريكٌ . ومَن أمَرَ بِسوءٍ ، أو دَلَّ عَلَيهِ ، أو أشارَ بِهِ ، فَهُوَ شَريكٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أشَدُّ مِن يُتمِ اليَتيمِ الَّذِي انقَطَعَ عَن اُمِّهِ وأَبيهِ يُتمُ يَتيمٍ اِنقَطَعَ عَن إمامِهِ ، ولا يَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَيهِ ، ولا يَدري كَيفَ حُكمُهُ في ما يُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دينِهِ . ألا فَمَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِعُلومِنا ، وهذَا الجاهِلُ بِشَريعَتِنا المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا يَتيمٌ في حِجرِهِ ؛ ألا فَمَن هَداهُ وأَرشَدَهُ وعَلَّمَهُ شَريعَتَنا كانَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الأَعلى . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِشَريعَتِنا ، فَأَخرَجَ ضُعَفاءَ شيعَتِنا مِن ظُلمَةِ جَهلِهِم إلى نورِ العِلمِ الَّذي حَبَوناهُ بِهِ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ وعَلى رَأسِهِ تاجٌ مِن نورٍ يُضيءُ لأَِهلِ جَميعِ العَرَصاتِ ، وحُلَّةٌ لا يُقَوَّمُ لِأَقَلِّ سِلكٍ مِنهَا الدُّنيا بِحَذافيرِها . ثُمَّ يُنادي مُنادٍ : يا عِبادَ اللّهِ ، هذا عالِمٌ ، مِن تَلامِذَةِ بَعضِ عُلَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ألا فَمَن أخرَجَهُ فِي الدُّنيا مِن حَيرَةِ جَهلِهِ فَليَتَشَبَّث بِنورِهِ لِيُخرِجَهُ مِن حَيرَةِ ظُلمَةِ هذِهِ العَرَصاتِ إلى نُزَهِ الجِنانِ . فَيَخرُجُ كُلُّ مَن كانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنيا خَيرا ، أو فَتَحَ عَن قَلبِهِ مِنَ الجَهلِ قُفلاً ، أو أوضَحَ لَهُ عَن شُبهَةٍ . (4)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 27 ح 4 ، الخصال : ص 134 ح 145 كلاهما عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 380 ح 813 ، الجعفريّات: ص 171 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار: ج 71 ص 16 ح 28 ؛ مسند ابن حنبل : ج 8 ص 319 ح 22423 عن شاذان ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 34 ح 2384 عن سهل بن سعد ، كنز العمّال : ج 6 ص 359 ح 16052 .
2- .الخصال : ج 138 ح 156 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، السرائر : ج 3 ص 643 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : ص 89 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 143 ح 196 كلّها بزيادة «مَن شفَع شفاعة حسنة» في أوّله ، بحار الأنوار : ج 100 ص 76 ح 24 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 9 ح 2 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 339 ح 214 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 2 ص 2 ح 1 .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 10 ح 3 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيار عن الإمام العسكريّ عليه السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 339 ح 215 عن الإمام العسكري عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 2 ح 2 وراجع : عوالي اللآلي : ج 1 ص 17 ح 2 .

ص: 49

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :راه نمايى كننده به خير ، به سانِ انجام دهنده آن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس امر به معروف يا نهى از منكر كند يا به كار خير راه نمايى يا اشاره نمايد ، [با انجام دهنده آن كار ]شريك است ؛ و هر كس به بدى فرمان دهد يا به آن راه نمايى يا اشاره نمايد ، [با انجام دهنده آن ]شريك است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخت تر از يتيمىِ آن كه مادر و پدرش را از كف داده ، يتيمىِ كسى است كه از امامش دور افتاده و توان دست يافتن به او را ندارد و در موارد ابتلاى احكام دينى اش نمى داند حكم امام چيست . آگاه باشيد ! هر كس از شيعيان ما كه دانا به علوم ماست ، اين شخصِ جاهل به شريعت ما و دور افتاده از ديدار ما ، چون يتيمى در دامن اوست . بدانيد هر كس او را هدايت و ارشاد كند و شريعت ما را به او بياموزد ، در رفيق اعلا با ما خواهد بود .

امام على عليه السلام :هر كس از شيعيان ما كه به شريعت ما عالم باشد و شيعيانِ ناتوان ما را از تاريكى جهلشان به روشنايى دانشى كه ما ارزانى اش داشته ايم ، ره نمون شود ، روز قيامت ، در حالى مى آيد كه بر سر خود ، تاجى از نور خواهد داشت كه به مردم تمام عرصه هاى قيامت ، روشنايى خواهد داد ، و [بر تن ، ]جامه اى خواهد داشت كه ارزش كوچك ترين نخ آن ، از تمام دنيا فزون تر است . آن گاه ، ندا كننده اى آواز سر خواهد داد : اى بندگان خدا ! اين ، عالمى از شاگردان برخى علماى خاندان محمّد است . بدانيد هر كس كه او در دنيا از سرگردانى جهالتْ خارجش ساخته ، [اينك دوباره مى تواند] به نور او چنگ زند تا او را از سرگردانى تاريكىِ اين عرصه ها تا بوستان هاى بهشت ، بيرون برد . [بدين ترتيب] هر كس كه وى در دنيا چيزى به او آموخته ، يا گره جهل را از قلب او گشوده يا [پاسخ ]شبهه اى را براى او آشكار ساخته ، بيرون مى آيد .

.

ص: 50

الإمام الحسين عليه السلام :مَن دَعا عَبدا مِن ضَلالَةٍ إلى مَعرِفَةِ حَقٍّ فَأَجابَهُ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ نَسَمَةٍ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن عَلَّمَ بابَ هُدىً فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِهِ ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا . ومَن عَلَّمَ بابَ ضَلالٍ كانَ عَلَيهِ مِثلُ أوزارِ مَن عَمِلَ بِهِ ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن أوزارِهِم شَيئا . (2)

عنه عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : . . . إلهي ، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا كافِرَةً إلَى الإِسلامِ ؟ قالَ : يا موسى ، اُذِنَ يَومَ القِيامَةِ فِي الشَّفاعَةِ لِمَن يُريدُ . قالَ : إلهي ، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا مُسلِمَةً إلى طاعَتِكَ ، ونَهاها عَن مَعصِيَتِكَ ؟ قالَ : يا موسى ، أحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ في زُمرَةِ المُتَّقينَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ بِكَلِمَةِ حَقٍّ فَاُخِذَ بِها ، إلّا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن أخَذَ بِها ، ولا يَتَكَلَّمُ بِكَلِمَةِ ضَلالٍ يُؤخَذُ بِها إلّا كانَ عَلَيهِ مِثلُ وِزرِ مَن أخَذَ بِه_ا . (4)

.


1- .مسند زيد : ص 391 عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام .
2- .الكافي : ج 1 ص 35 ح 4 عن أبي عبيدة الحذّاء ، تحف العقول : ص 297 ، المحاسن : ج 1 ص 96 ح 60 عن محمّد بن مسلم ، منية المريد : ص 111 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 19 ح 53 .
3- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 89 ح 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : ص 277 ح 307 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام وفيه صدره ، بحار الأنوار : ج 69 ص 413 ح 131 .
4- .ثواب الأعمال : ص 160 ح 1 عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه ، الاختصاص : ص 250 ، تحف العقول : ص 375 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 19 ح 52 .

ص: 51

امام حسين عليه السلام :هر كس بنده اى را به بيرون رفتن از گم راهى با شناخت حق ، دعوت كند و او اجابتش كند ، براى دعوت كننده ، به سان آزاد كردن انسانى ، پاداش خواهد بود .

امام باقر عليه السلام :هر كس راه هدايتى بياموزد ، به سان پاداش هر كس كه به آن عمل كند ، از آنِ او خواهد بود و از پاداش عمل كنندگان ، چيزى كاسته نخواهد شد ؛ و هر كس راه گم راهى را ياد دهد ، به سان گناه كسانى كه بِدان عمل كنند ، بر گردن او گناه خواهد بود ، بى آن كه چيزى از گناه عمل كنندگان ، كاسته شود .

امام باقر عليه السلام :هنگامى كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن مى گفت ، موسى گفت : ... خدايا ! پاداش آن كس كه انسان كافرى را به اسلام دعوت كند ، چيست ؟ خداوند فرمود : «اى موسى ! در روز قيامت به او اجازه داده مى شود تا براى هر كس كه مى خواهد ، شفاعت كند» . موسى گفت : خدايا ! پاداش كسى كه فرد مسلمانى را به اطاعت تو دعوت كند و از نافرمانى ات نهى كند ، چيست ؟ خدا فرمود : «اى موسى ! او را در روز قيامت ، در زمره پرهيزگاران محشور مى كنم» .

امام صادق عليه السلام :كسى سخن حقّى كه مورد عمل قرار گيرد ، نمى گويد ، جز آن كه پاداش آن كه بِدان عمل كند ، از آنِ او خواهد بود ؛ و كسى سخن باطلى كه مورد عمل قرار مى گيرد، نمى گويد ، جز آن كه گناه آن كه بِدان عمل كند ، برگردنِ او خواهد بود .

.

ص: 52

عنه عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ بَعَثَ اللّهُ عز و جل العالِمَ وَالعابِدَ ، فَإِذا وَقَفا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل قيلَ لِلعابِدِ : اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ ، وقيلَ لِلعالِمِ : قِف ! تَشفَع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ فَيَكتُبُ اللّهُ بِها إيمانا في قَلبِ آخَرَ ، فَيَغفِرُ لَهُما جَميعا . (2)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 333 (القسم السادس / الفصل الثاني : فضل التعليم) .

2 / 6المُبَلِّغُ المِثالِيُّالكتاب«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قَالَ الْمَلأَُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (3)

«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِى سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 394 ح 11 ، بصائر الدرجات : ص 7 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 16 ح 36 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 361 ح 778 عن أبي بكر الحضرمي ، مشكاة الأنوار : ص 193 ح 509 وفيه «العبد» بدل «الرجل» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 73 ح 38 .
3- .الأعراف : 59 _ 62 .
4- .الأعراف : 65 _ 68 .

ص: 53

2 / 6 مبلّغ نمونه

امام صادق عليه السلام :روز قيامت ، خداوند عز و جل عالم و عابد را بر مى انگيزد . وقتى آن دو نزد خداوند عز و جل حاضر مى شوند ، به عابد گفته مى شود : «به سوى بهشت برو» و به عالم گفته مى شود : «بِايست و به خاطر ادب نيكى كه به مردم آموختى ، شفاعتشان كن» .

امام صادق عليه السلام :شخصى سخنى بر لب جارى مى كند و خداوند به يُمن آن ، ايمان را در قلب شخصى ديگر ثبت مى كند و در پى آن ، هر دو را با هم مى بخشد .

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 2 ص 453 (بخش ششم / آموزش / فصل دوم : فضيلت آموزش) .

2 / 6مبلّغ نمونهقرآن«همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم . پس گفت : «اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست . من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم» . سران قومش گفتند : واقعا ما تو را در گم راهى آشكارى مى بينيم . گفت : «اى قوم من ! هيچ گونه گم راهى اى در من نيست؛ بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم . پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم و چيزهايى از خدا مى دانم كه [شما] نمى دانيد»» .

«و به سوى عاد ، برادرشان هود را [فرستاديم] . گفت : «اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست . پس آيا پرهيزگارى نمى كنيد ؟» . سران قومش كه كافر بودند ، گفتند : در حقيقت ، ما تو را در [نوعى ]سفاهت مى بينيم و جدّا تو را از دروغگويان مى پنداريم . گفت : «اى قوم من ! در من سفاهتى نيست ؛ بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم . پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم»» .

.

ص: 54

«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَهُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِى الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِ كَافِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَاصَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» . (1)

«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ * قَالُواْ مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَانُ مِن شَىْ ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ * قَالُواْ رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ * وَ مَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ * قَالُواْ إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ * قَالُواْ طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَإِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُواْ مَن لَا يَسْئلُكُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ * وَ مَا لِىَ لَا أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنِى وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ * ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَانُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّى شَفَاعَتُهُمْ شَيْئا وَ لَا يُنقِذُونِ * إِنِّى إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * إِنِّى ءَامَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَالَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِى رَبِّى وَ جَعَلَنِى مِنَ الْمُكْرَمِينَ» . (2)

«وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ * يَاقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِى الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ * وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَاقَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ يَاقَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ * وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِى شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّى إِذَاهَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ» . (3) راجع : هود : 57 ، آل عمران : 20 ، المائدة : 92 _ 99 ، الرعد : 40 ،

.


1- .الأعراف : 73 _ 79 .
2- .يس : 13 _ 27 .
3- .غافر : 28 _ 34 .

ص: 55

«و به سوى [قوم] ثمود ، صالح ، برادرشان را [فرستاديم] . گفت : «اى قوم من ! خدا را بپرستيد . براى شما معبودى جز او نيست . در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است . اين ، ماده شترِ خدا براى شماست ، كه پديده اى شگرف است . پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورَد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا ]شما را عذابى دردناك فرو گيرد ؛ و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [قوم] عاد ، جانشينان [آنان ]گردانيد و در زمين به شما جاى [مناسب] داد . در دشت هاى آن [براى خود] كاخ هايى اختيار مى كرديد ، و از كوه ها خانه هايى [زمستانى ]مى تراشيديد . پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين ، سر به فساد بر مداريد» . سران قوم او كه استكبار مى ورزيدند ، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند ، گفتند : آيا مى دانيد كه صالح ، از طرف پروردگارش فرستاده شده است ؟ گفتند : «بى ترديد ، ما به آنچه وى بِدان رسالت يافته است ، مؤمنيم» . كسانى كه استكبار مى ورزيدند ، گفتند : ما به آنچه شما بِدان ايمان آورده ايد ، كافريم . پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود ، سر پيچيدند و گفتند : اى صالح ! اگر از پيامبرانى ، آنچه را به ما وعده مى دهى ، براى ما بياور . آن گاه زمين لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا در آمدند . پس [صالح] از ايشان روى بر تافت و گفت : «اى قوم من ! به راستى ، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد»» .

«[داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بِدان جا آمدند ، براى آنان مَثَل بزن ، آن گاه كه دو تن سوى آنان فرستاديم ، و[لى ]آن دو را دروغزن پنداشتند ، تا با [فرستاده] سومين [آنان را] تأييد كرديم . پس [رسولان] گفتند : «ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم» . گفتند : شما جز بشرى مانند ما نيستيد و [خداى] رحمان ، چيزى نفرستاده و شما جز دروغ نمى پردازيد . گفتند : «پروردگار ما مى داند كه ما واقعا به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم ، و بر ما [وظيفه اى ]جز رسانيدن آشكار [پيام ]نيست» . پاسخ دادند : ما [حضور ]شما را به شگونِ بد گرفته ايم . اگر دست بر نداريد ، سنگسارتان مى كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد . [رسولان ]گفتند : «شومىِ شما ، با خود شماست . آيا اگر شما را پند دهند [ ، باز كفر مى ورزيد] ؟ بلكه شما قومى اسرافكاريد» و [در اين ميان ]مردى از دورترين جاىِ شهر ، دوان دوان آمد [و ]گفت : «اى مردم ! از اين فرستادگان ، پيروى كنيد . از كسانى كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود[نيز] بر راه راست قرار دارند ، پيروى كنيد . آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوى او بازگشت مى يابيد ؟ آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [خداى] رحمان بخواهد به من گزندى برساند ، نه شفاعتشان به حالم سود مى دهد و نه مى توانند مرا برهانند ؟ در آن صورت ، من قطعا در گم راهى آشكارى خواهم بود . من به پروردگارتان ايمان آوردم . [اقرار ]مرا بشنويد» . [سرانجام به جرم ايمان ، كشته شد و بدو ]گفته شد : به بهشت وارد شو! گفت : «اى كاش ، قوم من مى دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزان قرار داد!»» .

«و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت ، گفت : «آيا مردى را مى كُشيد كه مى گويد : پروردگار من خداست و مسلّما براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده ؟ و اگر دروغگو باشد ، دروغش به زيان اوست ، و اگر راستگو باشد ، برخى از آنچه به شما وعده مى دهد ، به شما خواهد رسيد ؛ چرا كه خدا كسى را كه افراطكار دروغزن باشد ، هدايت نمى كند . اى قوم من ! امروز ، فرمان روايى از آنِ شماست [و] در اين سرزمين مسلّطيد ؛ و[لى] چه كسى ما را از بلاى خدا _ اگر به ما برسد _ حمايت خواهد كرد ؟» . فرعون گفت : جز آنچه مى بينم ، به شما نمى نمايم و شما را جز به راه راست ، راهبر نيستم . و كسى كه ايمان آورده بود ، گفت : «اى قوم من ! من از [روزى ]مثل روز دسته ها[ى مخالف خدا] بر شما مى ترسم ، [از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند] ، و[گر نه ]خدا بر بندگان [خود] ، ستم نمى خواهد ؛ و _ اى قوم من _ من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [به يارى هم ]ندا در مى دهند ، بيم دارم . روزى كه پشت كنان [به عُنف] باز مى گرديد ، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كس را خدا گم راه كند ، او را راهبرى نيست» . و به يقين ، يوسف پيش از اين ، دلايل آشكارى براى شما آورد ، و از آنچه براى شما آورد ، همواره در ترديد بوديد تا وقتى كه از دنيا رفت ، گفتيد : «خدا پس از او هرگز فرستاده اى را بر نخواهد انگيخت» . اين گونه ، خدا هر كه را افراطگر شكّاك است ، بى راه مى گرداند» .

ر . ك : هود : آيه 57 ، آل عمران : آيه 20 ، مائده : آيه 92 _ 99 ، رعد : آيه 40 ، نمل : آيه 35 _ 38 ، نور : آيه 54 ، عنكبوت : آيه 18 ، تغابن : آيه 12 ، جن : آيه 23 .

.

ص: 56

الحديثالخصال عن عبد اللّه بن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَجَّةِ الوَداعِ _ :إنَّ اللّهَ عز و جل حَرَّمَ عَلَيكُم دِماءَكُم وأَموالَكُم وأَعراضَكُم ، كَحُرمَةِ يَومِكُم هذا في شَهرِكُم هذا في بَلَدِكُم هذا ، إلى يَومِ تَلقَونَهُ . ألا فَليُبَلِّغ شاهِدُكُم غائِبَكُم ؛ لا نَبِيَّ بَعدي ، ولا اُمَّةَ بَعدَكُم . ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ حَتّى إنَّهُ لَيُرى بَياضُ إبطَيهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اشهَد أنّي قَد بَلَّغتُ . (1)

بحار الأنوار عن زيد بن أرقم :خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حُجّاجا ، حَتّى إذا كُنّا بِالجُحفَةِ بِغَديرِ خُمٍّ صَلَّى الظُّهرَ ، ثُمَّ قامَ خَطيبا فينا ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، هَل تَسمَعونَ ؟ إنّي رَسولُ اللّهِ إلَيكُم ؛ إنّي اُوشِكُ أن اُدعى ، وإنّي مَسؤولٌ ، وإنَّكُم مَسؤولونَ . إنّي مَسؤولٌ ؛ هَل بَلَّغتُكُم ؟ وأَنتُم مَسؤولونَ ؛ هَل بُلِّغتُم ؟ فَماذا أنتُم قائِلونَ ؟ قالَ : قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، بَلَّغتَ وجَهَدتَ . قالَ : اللّهُمَّ اشهَد ، وأَنَا مِنَ الشّاهِدينَ . (2)

.


1- .الخصال: ص 487 ح 63، بحارالأنوار: ج 21 ص 381 ح 8 وراجع : الكافي: ج 7 ص 273 ح 12 وكتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 93 ح 5151 و مسند ابن حنبل : ج 7 ص 376 ح 20720 وكنز العمّال : ج 5 ص 293 ح 12919 .
2- .بحار الأنوار : ج 37 ص 191 نقلاً عن كتاب منقبة المطهرين .

ص: 57

حديثالخصال_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [در حَجّة الوداع ، در روز عيد قربان ، در مِنا ]فرمود : «خداوند عز و جل به سان حرمت امروز و اين ماه و اين سرزمين ، خون و مال و آبروى شما را تا روز قيامت بر شما حرام كرده است . آگاه باشيد ! بايد شاهدان شما [سخنم را] به غايبانتان برسانند . پيامبرى پس از من و امّتى پس از شما نخواهد بود» . آن گاه دو دست خود را چنان بالا برد كه سفيدى زير بغل هايش آشكار شد . آن گاه فرمود : «خداوندا ! گواه باش كه من ابلاغ كرده ام» .

بحار الأنوار :زيد بن ارقم مى گويد : همراه پيامبر خدا پس از انجام دادن حج ، به راه افتاديم تا آن كه در جُحفه به غدير خم رسيديم . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] نماز ظهر را اقامه كرد . آن گاه براى سخنرانى در ميان ما برخاست و فرمود : «اى مردم ! آيا مى شنويد ؟ من ، فرستاده خدا به سوى شما هستم . من به زودى [به سوى خدا ]فراخوانده خواهم شد و از من و از شما سؤال خواهد شد . از من پرسش خواهد شد كه آيا به شما ابلاغ كرده ام ، و از شما خواهند پرسيد : آيا به شما ابلاغ شده است ؟ در اين صورت ، شما چه خواهيد گفت ؟» . زيد بن اَرقم مى گويد كه گفتيم : اى پيامبر خدا ! تو ابلاغ كردى و كوشش نمودى . فرمود : «خدايا ! گواه باش و من از جمله گواهان خواهم بود» .

.

ص: 58

مسند ابن حنبل عن سمرة بن جندب :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ ! أنشُدُكُم بِاللّهِ إن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي قَصَّرتُ عَن شَيءٍ مِن تَبليغِ رِسالاتِ رَبّي عز و جل لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ ؛ فَبَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي كَما يَنبَغي لَها أن تُبَلَّغَ ، وإن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي بَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ . قالَ : فَقامَ رِجالٌ فَقالوا : نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ ، وقَضَيتَ الَّذي عَلَيكَ . (1)

المستدرك على الصحيحين عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ آخِرُ ما تَكَلَّمَ بِهِ : «جَلالَ رَبِّي الرَّفيعَ فَقَد بَلَّغتُ» ، ثُمَّ قَضى صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :. . . وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . . . صَدَعَ بِما أمَرَهُ رَبُّهُ ، وبَلَّغَ ما حَمَّلَهُ ، حَتّى أفصَحَ بِالتَّوحيدِ دَعوَتَهُ ، وأَظهَرَ فِي الخَلقِ أن «لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» حَتّى خَلَصَت لَهُ الوَحدانِيَّةُ ، وصَفَت لَهُ الرُّبوبِيَّةُ ، وأَظهَرَ اللّهُ بِالتَّوحيدِ حُجَّتَهُ ، وأَعلى بِالإِسلامِ دَرَجَتَهُ . (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ أعطِ مُحَمَّدا _ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ _ مِن كُلِّ كَرامَةٍ أفضَلَ تِلكَ الكَرامَةِ... نَشهَدُ أنَّهُ قَد بَلَّغَ الرِّسالَةَ ، وأَدَّى النَّصيحَةَ ، وَاجتَهَدَ لِلاُمَّةِ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 265 ح 20198 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 479 ح 1230 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 471 ح 6361 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 323 ح 38818 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 59 ح 4387 ، كنز العمّال : ج 7 ص 147 ح 18445 .
3- .التوحيد : ص 72 ح 26 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 123 ح 15 كلاهما عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 223 ح 2 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 83 ح 239 عن عليّ بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام ، مصباح المتهجّد : ج 557 ح 651 من دون إسناد إلى احد من اهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 127 ح 3 .

ص: 59

مسند ابن حنبل :سَمُرة بن جُندَب مى گويد : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مردم ! شما را به خدا سوگند مى دهم . اگر مى دانيد كه من در رساندن چيزى از رسالت هاى پروردگارم كوتاهى كرده ام ، مرا از آن باخبر سازيد تا رسالت هاى پروردگارم را چنان كه شايسته رساندن است ، ابلاغ كنم ، و اگر مى دانيد كه من رسالت هاى پروردگارم را رسانده ام ، مرا از آن باخبر كنيد» . سَمُره مى گويد : اشخاصى برخاستند و گفتند : گواهى مى دهيم كه تو رسالت هاى پروردگارت را ابلاغ كرده اى و براى امّتت خيرخواهى نموده اى و آنچه بر عهده داشته اى ، ادا كرده اى .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَنَس _ :آخرين سخنى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود ، اين جمله بود : «اى پروردگارِ باجلالت و بلندمرتبه ! ابلاغ كردم» . آن گاه جان به جان آفرين تسليم كرد .

امام على عليه السلام_ در خطبه اى از ايشان _ :و شهادت مى دهم كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست... ؛ آنچه را پروردگارش به او فرمان داده بود ، آشكار كرد و آنچه را بر دوشش نهاده بود ، ابلاغ نمود ، تا آن كه دعوتش را با توحيد ، پديدار ساخت و كلمه «لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له» را در ميان مردم ، آشكار نمود تا وحدانيت براى خداوند ، خالص گردد و ربوبيت الهى پيراسته شود ، و خداوند ، بُرهانش را با توحيد ، ظاهر ساخت و مرتبه اش را با اسلام ، بالا برد .

امام على عليه السلام :خداوندا ! به محمّد _ كه درود تو بر او و خاندانش باد _ از هر كرامتى، برترينِ آن را عطا كن... . شهادت مى دهيم كه او رسالت را ابلاغ كرد و خيرخواهى را به انجام رسانيد و براى امّت ، كوشش نمود .

.

ص: 60

الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ :نَزَلَ جَبرَئيلُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . . . فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ يَقرَؤُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : جَزاكَ اللّهُ عَن تَبليغِكَ خَيرا ؛ فَقَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ ، وأَرضَيتَ المُؤمِنينَ ، وأَرغَمتَ الكافِرينَ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ أحوالِ يَومِ الحِسابِ _ :. . . فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ : هَل بَلَّغتَ اُمَّتَكَ ما بَلَّغَكَ جَبرَئيلُ مِن كِتابي وحِكمَتي وعِلمي ؟ فَيَقولُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : نَعَم ، يا رَبِّ ، قَد بَلَّغتُ اُمَّتي ما اُوحِيَ إلَيَّ مِن كِتابِكَ وحِكمَتِكَ وعِلمِكَ ، وجاهَدتُ في سَبيلِكَ . فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ : فَمَن يَشهَدُ لَكَ بِذلِكَ ؟ فَيَقولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله : يا رَبِّ ، أنتَ الشّاهِدُ لي بِتَبليغِ الرِّسالَةِ ، ومَلائِكَتُكَ ، وَالأَبرارُ مِن اُمَّتي ، وكَفى بِكَ شَهيدا . فَيُدعى بِالمَلائِكَةِ ، فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ . ثُمَّ يُدعى بِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، فَيُسأَلونَ : هَل بَلَّغَكُم مُحَمَّدٌ رِسالَتي وكِتابي وحِكمَتي وعِلمي ، وعَلَّمَكُم ذلِكَ ؟ فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ ، وَالحكمَةِ ، وَالعِلمِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في زِيارَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّهِ ، وأَشهَدُ أنَّكَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، وأشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لِاُمَّتِكَ ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 78 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 119 ح 185 ، بشارة المصطفى : ص 65 ، الفضائل : ص 7 كلّها عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 38 ص 114 ح 51 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 192 عن ضريس ، بحار الأنوار : ج 7 ص 281 ح 3 .
3- .الكافي : ج 4 ص 550 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 5 ح 8 ، كامل الزيارات : ص 48 ح 27 كلّها عن معاوية بن عمّار ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 567 ح 3157 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 150 ح 17 .

ص: 61

امام باقر عليه السلام_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :جبرئيل ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد... و گفت : اى محمّد ! [همانا ]خداوند به تو سلام مى رساند و به تو مى فرمايد : «خداوند، تو را به خاطر ابلاغت پاداش خير دهد كه به راستى ، رسالت هاى پروردگارت را رساندى و براى امّتت خيرخواهى كردى و مؤمنان را خشنود ساختى و بينى كافران را به خاك ماليدى!» .

امام باقر عليه السلام_ در بيان حالات روز قيامت _ :خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله خواهد فرمود : «آيا قرآن ، حكمت و علم مرا كه جبرئيل به تو رسانده به امّتت ابلاغ كردى ؟». پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواهد گفت : آرى ، اى پروردگارم ! آنچه از قرآن ، حكمت و علمت به من وحى شده ، به امّتم ابلاغ كردم و در راه تو تلاش نمودم . خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله خواهد فرمود : «چه كسى بر اين مدّعا ، گواه توست ؟». محمّد صلى الله عليه و آله خواهد گفت : پروردگارا ! تو و فرشتگانت و نيكان امّتم ، شاهد من در تبليغ رسالتيد والبته شهادت تو ، بس است . پس [خداوند] ، فرشتگان را فرا مى خواند و آنان شهادت مى دهند كه محمّد صلى الله عليه و آله ، رسالت را تبليغ كرده است . آن گاه ، امّت محمّد فرا خوانده مى شوند و از آنان سؤال مى شود : آيا محمّد ، رسالت ، قرآن ، حكمت و علم مرا به شما رسانيده و اينها را به شما آموخته است ؟ آنان شهادت مى دهند كه محمّد صلى الله عليه و آله ، رسالت و حكمت و علم را تبليغ كرده است .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :شهادت مى دهم كه تو فرستاده خدا هستى ، و شهادت مى دهم كه تو محمّد بن عبد اللّه هستى ، و شهادت مى دهم كه تو رسالت هاى پروردگارت را رسانده اى و براى امّتت خيرخواهى كرده اى و در راه خدا تلاش كرده اى .

.

ص: 62

عنه عليه السلام_ في زِيارَة الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ ، ووَفَيتَ وأَوفَيتَ ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ ، ومَضَيتَ لِلَّذي كُنتَ عَلَيهِ شَهيدا ومُستَشهِدا وشاهِدا ومَشهودا . (1)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ عَنِ اللّهِ عز و جل ما اُمِرتَ بِهِ ، ولَم تَخشَ أحَدا غَيرَهُ ، وجاهَدتَ في سَبيلِهِ ، وعَبَدتَهُ صادِقا حَتّى أتاكَ اليَقينُ . . . أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم عَنِ اللّهِ ما أمَرَكُم بِهِ ، ولَم (2) تَخشَوا أحَدا غَيرَهُ . . . صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ ، أشهَدُ أنَّكَ عَبدُ اللّهِ وأَمينُهُ ، بَلَّغتَ ناصِحا ، وأَدَّيتَ أمينا ، وقُتِلتَ صِدّيقا ، ومَضَيتَ عَلى يَقينٍ ، لَم تُؤثِر عَمىً عَلى هُدىً ، ولَم تَمِل مِن حَقٍّ إلى باطِلٍ . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :أشهَدُ أنَّكَ وِترُ اللّهِ المَوتورُ فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وأَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ . (4)

كامل الزيارات عن عمرو بن هاشم عن رجل من أصحابنا عن أحدهم عليهم السلام_ في زِيارَةِ أئِمَّةِ البَقيعِ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلَيكُم أيُّهَا الحُجَجُ عَلى أهلِ الدُّنيا ، السَّلامُ عَلَيكُم أيُّهَا القُوّامُ فِي البَرِيَّةِ بِالقِسطِ ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ الصَّفوَةِ ، السَّلامُ عَلَيكُم آلَ رَسولِ اللّهِ ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ النَّجوى ، أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم ، ونَصَحتُم ، وصَبَرتُم في ذاتِ اللّهِ ، وكُذِّبتُم ، واُسِيءَ إلَيكُم فَغَفَرتُم . (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 576 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 55 ح 131 ، كامل الزيارات : ص 365 ح 618 كلّها عن الحسين بن ثوير ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 595 ح 3199 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 152 ح 3 .
2- .في الطبعة المعتمدة «ولن» وهو تصحيف ، والتصحيح من سائر المصادر .
3- .الكافي : ج 4 ص 573 ح 1 عن يونس الكناسي ، كامل الزيارات : ص 369 ح619 عن يوسف الكناسي نحوه ، بحار الأنوار : ج 101 ص158 ح5 .
4- .الكافي : ج 4 ص 576 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 55 ح 131 بزيادة «وابن وتره» بعد «وتر اللّه » ، كامل الزيارات : ص 365 ح 618 كلّها عن الحسين بن ثوير ، بحار الأنوار : ج 101 ص 152 ح 3 .
5- .كامل الزيارات : ص 118 ح 130 ، الكافي : ج 4 ص 559 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 79 وفيهما «فعفوتم» بدل «فغفرتم» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 575 ، مصباح المتهجّد : ص 713 ح 797 كلّها من دون إسناد الى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 203 ح 1 .

ص: 63

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :شهادت مى دهم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى و وفا كردى و به كمال رساندى و در راه خدا ، جهاد كردى و در راه آن كه به او شهيد و شهادتخواه و شاهد و مشهود هستى ، راه سپردى .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :خداوند بر تو درود فرستد _ اى ابا عبد اللّه _ ! شهادت مى دهم كه آنچه از جانب خداوند عز و جل فرمان گرفتى ، ابلاغ كردى ، و جز او ، از كسى نترسيدى و در راهش جهاد كردى و صادقانه تا دم مرگ ، او را عبادت كردى... . شهادت مى دهم كه آنچه را از جانب خداوند ، فرمان داشتى ، ابلاغ كردى و جز او ، از كسى نترسيدى... . خداوند بر تو درود فرستد ! شهادت مى دهم كه تو بنده و امين خدايى و خيرخواهانه ابلاغ كردى و با امانت ادا نمودى و در زمره صدّيقان (راستْ دينان) ، به شهادت رسيدى و با يقين ، ره سپردى ، كوردلى را بر هدايت بر نگزيدى و از حق به سوى باطل ، گرايش نداشتى .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :شهادت مى دهم كه تو خونى هستى كه خداوند در آسمان ها و زمين ، خونخواه آن است و تاوانش گرفته نشده است ، و شهادت مى دهم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى .

كامل الزيارات_ به نقل از عمرو بن هاشم ، از يكى از راويان شيعه ، از يكى از امامان عليهم السلام ، در زيارت امامان بقيع عليهم السلام _ :سلام بر شما ، اى حجّت هاى خدا بر مردم دنيا ! سلام بر شما ، اى برپا دارندگان قسط در ميان انسان ها ! سلام بر شما ، اى گروه برگزيده ! سلام بر شما ، اى خاندان پيامبر خدا ! سلام بر شما ، اى صاحبان نجوا ! شهادت مى دهم كه شما ابلاغ كرديد و خيرخواهى نموديد و در راه خدا شكيبايى نموديد و مورد تكذيب قرار گرفتيد و به شما بى احترامى شد ؛ امّا شما بخشيديد .

.

ص: 64

الفصل الثّالث : رسالة المبلّغ3 / 1إثارَةُ الفِطرَةِ وَالعَقلِالكتاب«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وواتَرَ إلَيهِم أنبِياءَهُ ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، ويُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ . (2)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ ، وأَحمَى مَواسِمَهُ . يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ، مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ . مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ . (3)

.


1- .النحل : 44 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 319 ح 5564 .

ص: 65

فصل سوم : رسالت مبلّغ

3 / 1 بر انگيختن فطرت و عقل

فصل سوم : رسالت مبلّغ3 / 1بر انگيختن فطرت و عقلقرآن«و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، توضيح دهى ؛ و اميد كه آنان بينديشند» .

حديثامام على عليه السلام_ در خطبه ايشان _ :پس [خداوند] ، فرستادگان خود را ميان ايشان بر انگيخت ، و پيامبرانش را يك به يك به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرتش را از آنان ، باز ستانند ، و نعمت فراموش شده خدا را به يادشان آورند و با تبليغ ، حجّت را بر آنان تمام كنند ، و انديشه هاى پنهان آنان را بر انگيزانند ، و نشانه هاى قدرت [الهى ]را به آنان نشان دهند .

امام على عليه السلام_ در يادكرد از پيامبر صلى الله عليه و آله _ :طبيبى بود كه با طبابتش در گردش بود . مرهم هاى خود را محكم به كار مى بست ، و داغ هاى خود را بر زخم ها مى نهاد و هر آن جا كه نيازْ اقتضا داشت ، اعم از قلب هاى نابينا ، گوش هاى ناشنوا و زبان هاى گُنگ ، به كارش مى بست . با داروهايش جايگاه هاى غفلت و موارد سرگردانى [مردم] را مى جُست .

.

ص: 66

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ؛ فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، وأَعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأَكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

راجع : كتاب العقل والجهل : ص 63 (الفصل الثالث : التعقّل) .

3 / 2إخراجُ النّاسِ مِنَ الظُّلُماتِ إلَى النُّورِالكتاب«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِايَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (2)

«كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» . (3)

«يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :اِختارَهُ مِن شَجَرَةِ الأَنبِياءِ ، ومِشكاةِ الضِّياءِ ، وذُؤابَةِ العَلياءِ ، وسُرَّةِ البَطحاءِ ، ومَصابيحِ الظُّلمَةِ ، ويَنابيعِ الحِكمَةِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30 .
2- .إبراهيم : 5 .
3- .إبراهيم : 1 .
4- .المائدة : 16 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 136 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 381 ح 94 .

ص: 67

3 / 2 خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نور

امام كاظم عليه السلام_ به هشام بن حَحَم _ :خداوند ، پيامبران و فرستادگان خود را تنها براى اين كه او را بشناسند ، به سوى مردم فرستاد . نيك پذيرش ترينِ آنان ، خوش شناخت ترينِ آنان [نسبت به خداوند] است و آگاه ترينِ آنان ، خردمندترينِ آنان است و عاقل ترينِ آنان ، بلندمرتبه ترين آنان در دنيا و آخرت است .

ر . ك :خردگرايى در قرآن و حديث : ص 73 (فصل سوم : خردورزى) .

3 / 2خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نورقرآن«و در حقيقت ، موسى را با آيات خود فرستاديم[و به او فرموديم] كه : قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آر ، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن ، كه قطعا در اين [يادآورى] ، براى هر شكيباى سپاس گزارى ، عبرت هاست» .

«كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى ؛ به سوى راه آن شكست ناپذيرِ ستوده» .

«خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند ، به وسيله آن [كتاب] به راه هاى سلامت ، ره نمون مى شود ، و به توفيق خويش ، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد ، و به راهى راست ، هدايتشان مى كند» .

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[خداوند ،] او را از تبار پيامبران ، چشمه روشنايى ، كاكُل بزرگوارى ، قلب حجاز ، چراغ هاى شبْ شكاف و سرچشمه هاى حكمت برگزيد .

.

ص: 68

3 / 3الدَّعوَةُ إلى مَصالِحِ الدّينِ وَالدُّنياالكتاب«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا» . (1)

راجع : آل عمران : 148 ، يونس : 26 ، النحل : 98 ، العنكبوت : 27 .

الحديثالإرشاد :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جَمَعَ خاصَّةَ أهلِهِ وعَشيرَتِهِ فِي ابتِداءِ الدَّعوَةِ إلَى الإِسلامِ فَعَرَضَ عَلَيهِمُ الإِيمانَ .. . ثُمَّ قالَ . . . : يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّ اللّهَ بَعَثَني إلَى الخَلقِ كافَّةً ، وبَعَثَني إلَيكُم خاصَّةً ، فَقالَ عز و جل : «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» ، وأَنَا أدعوكُم إلى كَلِمَتَينِ خَفيفَتَينِ عَلَى اللِّسانِ ، ثَقيلَتَينِ فِي الميزانِ ، تَملِكونَ بِهِمَا العَرَبَ وَالعَجَمَ ، وتَنقادُ لَكُم بِهِمَا الاُمَمُ ، وتَدخُلونَ بِهِمَا الجَنَّةَ ، وتَنجونَ بِهِما مِنَ النّارِ : شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَ نّي رَسولُ اللّهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إعلَموا عِبادَ اللّهِ أنَّ المُتَّقينَ ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَةِ ، فَشارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، ولَم يُشارِكوا أهلَ الدُّنيا في آخِرَتِهِم ، سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت ، وأَكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت فَحَظوا مِنَ الدُّنيا بِما حَظِيَ بِهِ المُترَفونَ ، وأَخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَةُ المُتَكَبِّرونَ ، ثُمَّ انقَلَبوا عَنها بِالزّادِ المُبَلِّغِ وَالمَتجَرِ الرّابِحِ المُربِحِ ، أصابوا لَذَّةَ زُهدِ الدُّنيا في دُنياهُم ، وتَيَقَّنوا أ نَّهُم جيرانُ اللّهِ غَداً في آخِرَتِهِم ، لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيبٌ مِن لَذَّةٍ . (3)

.


1- .النساء : 134 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 48 ، كشف اليقين : ص 49 ح 26 ، إعلام الورى : ج 1 ص 322 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 27 ، بحارالأنوار : ج 33 ص 581 ح 726 وراجع : الأمالي للمفيد : ص 263 ح 3 والأمالي للصدوق : ص 26 ح 31 و تحف العقول : ص 178 و الغارات : ج 1 ص 235 .

ص: 69

3 / 3 دعوت به مصالح دين و دنيا

3 / 3دعوت به مصالح دين و دنياقرآن«هر كس پاداش دنيا را مى خواهد ، [ بداند كه ] پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست ، و خدا شنواى بيناست»

.ر . ك : آل عمران : آيه 148 ، يونس : آيه 26 ، نحل : آيه 98 ، عنكبوت : آيه 27.

حديثالإرشاد :پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت به اسلام ، گروهى برگزيده از خانواده و تبار خود را گِرد آورد و ايمان را بر آنان عرضه نمود . آن گاه فرمود... : «اى فرزندان عبد المطّلب ! خداوند ، مرا براى تمام مردم و بخصوص شما برانگيخته است و فرموده است : «و خاندان نزديكت را هشدار ده» . من ، شما را به دو كلمه كه بر زبان ، سبك بار ، امّا در ميزان [عمل] ، گران بارند ، دعوت مى كنم . شما به كمك اين دو كلمه ، عرب و عجم را مالك خواهيد شد ، و امّت ها به كمك آن ، فرمان بردار شما خواهند شد و با آنها وارد بهشت شده ، از آتش نجات خواهيد يافت . [آن دو كلمه اين است : ]شهادت به اين كه خدايى جز خداى يكتا نيست و شهادت به رسالت من» .

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا ! بدانيد كه پرهيزگاران ، بهره دنياى گذرا و آخرت ديرپا را بردند . با مردم دنيا در دنيايشان شريك شدند و در آخرتشان با آنان شريك نشدند . در دنيا به بهترين وجه زيستند و نعمت آن را به بهترين وجه خوردند . از دنيا به سان خوش گذرانان ، بهره بردند و به ميزان بر گرفتن سركشان متكبّر ، از دنيا بر گرفتند . آن گاه از اين دنيا با توشه اى رساننده [به مقصد] و تجارتى سودآور ، رخت بر بستند . در دنيايشان لذّت زهد دنيا را دريافتند و يقين كردند كه فردا در آخرتشان ، همسايگان خدا خواهند بود . دعايشان رد نمى شود و بهره شان از لذّت ، كاستى نمى يابد .

.

ص: 70

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» _ :فَمَن عَمِلَ لِلّهِ تَعالى أعطاهُ أجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما . (1)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ؛ فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :الجُمُعَةُ مَشهَدٌ عامٌّ ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ إلى مَوعِظَتِهِم وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ ، وتَرهيبِهِم مِنَ المَعصِيَةِ وفِعلِهِم وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادوا مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم ، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الآفاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ . (3)

3 / 4الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالغَيبِ«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» . (4)

«. . . إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ . . .» . (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 262 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 26 ح 31 ، بشارة المصطفى : ص 44 كلّها عن أبي إسحاق الهمداني ، بحارالأنوار : ج 7 ص 260 ح 9 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، تحف العقول : ص 239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 295 ح 3 ؛ تذكرة الخواصّ : ص 120 عن عبد اللّه بن صالح العجلي .
3- .علل الشرائع : ص 265 ح 9 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 111 ح 1 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 73 ح 1 .
4- .البقرة : 3 .
5- .فاطر : 18 .

ص: 71

3 / 4 دعوت به ايمان آوردن به غيب

امام على عليه السلام_ در تفسير آيه شريف : «و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود» _ :هر كس براى خداوند متعال عمل كند ، خداوند ، پاداش او را در دنيا و آخرت به او عطا مى كند و كار او را در دنيا و آخرت ، كفايت مى نمايد .

امام على عليه السلام :خدايا ! تو مى دانى آنچه توسط ما انجام گرفت ، به خاطر رغبت در قدرت و يا خواستن چيزى از زيادتى متاع دنيا نبوده است ؛ بلكه مى خواستيم تا شعارهاى دينت را به جاى نخستين ، باز گردانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم ، تا بندگان ستم ديده ات ايمنى يابند و حدود تعطيل شده ات ، اقامه گردند .

امام رضا عليه السلام_ در تبيين حكمتِ خطابه روز جمعه _ :جمعه ، روز اجتماع عموم[مردم ]است . [خداوند] خواست تا امام از ره گذر خطابه ، آنان را موعظه كند و به اطاعت ، تشويقشان كند ، و آنان را از معصيت و ارتكاب آن ، بر حذر دارد ، و آنان را بر آنچه در مصلحت دين و دنيايشان مى خواهند ، موفّق سازد ، و از زيان هايى كه ديده اند و حالاتى كه براى آنان زيان آور يا سودآور است ، باخبر سازد .

3 / 4دعوت به ايمان آوردن به غيب«آنان كه به غيب ايمان مى آورند ، و نماز را برپا مى دارند ، و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند» .

«[تو] تنها ، كسانى را كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند ، هشدار مى دهى» .

.

ص: 72

«. . . وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ . . .» . (1)

«تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ» . (2)

راجع : المائدة : 94 ، يوسف : 102 ، الأنبياء : 49 ، يس : 11 ، ق : 33 ، الملك : 12 .

3 / 5الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالتَّوحيدِالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (3)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (4)

راجع : هود : 50 _ 52 و 61 و 84 _ 86 ، الأعراف : 65 .

الحديثالكافي عن الزّهريّ :دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ فَسَأَلوهُ : كَيفَ الدَّعوَةُ إلَى الدّينِ ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أدعوكُم إلَى اللّهِ عز و جل ، وإلى دينِهِ . وجِماعُهُ أمرانِ : أحَدُهُما : مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل ، وَالآخَرُ : العَمَلُ بِرِضوانِهِ . وإنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل : أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ ، وَالرَّأفَةِ ، وَالرَّحمَةِ ، وَالعِزَّةِ ، وَالعِلمِ ، وَالقُدرَةِ ، وَالعُلُوِّ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، وأَنَّهُ النّافِعُ الضّارُّ ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ ، وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ . وأَنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأَنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ . فَإِذا أجابوا إلى ذلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ ، وعَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ . (5)

.


1- .الحديد : 25 .
2- .هود : 49 .
3- .الأنبياء : 25 .
4- .النحل : 36 .
5- .الكافي : ج 5 ص 36 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 141 ح 239 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 31 ح 1 .

ص: 73

3 / 5 دعوت به ايمان آوردن به توحيد

«تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان ، او و پيامبرانش را يارى مى كند» .

«اين ، از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم . پيش از اين ، نه تو آن را مى دانستى و نه قوم تو . پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] ، از آنِ تقواپيشگان است» .

ر . ك : مائده : آيه 94 ، يوسف : آيه 102 ، انبيا : آيه 49 ، يس : آيه 11 ، ق : آيه 33 ، ملك : آيه 12 .

3 / 5دعوت به ايمان آوردن به توحيدقرآن«و پيش از تو ، هيچ پيامبرى نفرستاديم ، مگر اين كه به او وحى كرديم كه : «خدايى جز من نيست . پس مرا بپرستيد»» .

«و در حقيقت ، در ميان هر امّتى ، فرستاده اى بر انگيختيم [تا بگويد :] «خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد» . پس ، از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده ، و از ايشان ، كسى است كه گم راهى بر او سزاوار است . بنا بر اين ، در زمين بگرديد و ببينيد كه فرجام تكذيب كنندگان ، چگونه بوده است» .

ر . ك : هود : آيه 50 _ 52 و 61 و 84 ، اعراف : آيه 65.

حديثالكافى_ به نقل از زُهْرى _ :مردانى از قريش به نزد امام زين العابدين عليه السلام آمدند و از ايشان پرسيدند : دعوت به دين ، چگونه است ؟ فرمود : «بگويى : بسم اللّه الرحمن الرحيم . من شما را به خداوند عز و جل و به دينش دعوت مى كنم و همه آن ، دو چيز است : نخست ، شناخت خداوند عز و جل و ديگرى عمل به رضايت او . شناخت خداوند عز و جل ، به اين است كه او به يكتايى ، مهربانى ، رحمت ، عزّت ، علم ، قدرت و برترى بر هر چيز ، شناخته شود ، و به اين كه او سود دهنده و زيان رساننده و قاهر بر هر چيز است و او كسى است كه ديده ها او را در نمى يابند و او ديده ها را در مى يابد و او لطيف و خبير است ، و به اين كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست و آنچه از جانب خداوند عز و جلآورده ، حق است و هر آنچه جز آن باشد ، باطل است . اگر آنان [كه به اسلامشان فرا خوانده ايد] ، اين دعوت را اجابت كردند ، تمام حقوق مسلمانان ، براى آنان نيز خواهد بود و هر آنچه بر عهده مسلمانان است ، بر عهده آنان نيز خواهد بود .

.

ص: 74

3 / 6الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالنُّبُوَّةِالكتاب«وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ . . .» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في جَوابِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَ لَهُ : مِن أينَ أثبَتَّ الأَنبِياءَ وَالرُّسُلَ ؟ _ :إنّا لَمّا أثبَتنا أنَّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عَنّا وعَن جَميعِ ما خَلَقَ ، وكانَ ذلِكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُز أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ ، ولا يُلامِسوهُ ، فَيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ ، ويُحاجَّهُم ويُحاجّوهُ ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ يُعَبِّرونَ عَنهُ إلى خَلقِهِ وعِبادِهِ ، ويَدُلّونَهُم عَلى مَصالِحِهِم ومَنافِعِهِم ، وما بِهِ بَقاؤُهُم وفي تَركِهِ فَناؤُهُم . فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ ، وهُمُ الأَنبِياءُ عليهم السلام وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، حُكَماءُ ؛ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ ، مَبعوثينَ بِها ، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ _ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَالتَّركيبِ _ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم ، مُؤَيَّدينَ مِن عِندِ الحَكيمِ العَليمِ بِالحِكمَةِ . (2)

.


1- .الأنعام : 91 .
2- .الكافي : ج 1 ص 168 ح 1 ، التوحيد : ص 249 ح 1 ، علل الشرائع : ص 120 ح 3 كلّها عن هشام بن الحكم ، الاحتجاج : ج 2 ص 213 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 29 ح 20 .

ص: 75

3 / 6 دعوت به ايمان آوردن به نبوّت

3 / 6دعوت به ايمان آوردن به نبوّتقرآن«و آن گاه كه [يهوديان] گفتند : «خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده» ، بزرگىِ خدا را چنان كه بايد ، نشناختند» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در پاسخ به ملحدى كه از ايشان سؤال كرده بود : پيامبران و رسولان را چگونه اثبات مى كنى ؟ _ :وقتى ما ثابت كرديم كه داراى آفريننده و صانعى هستيم كه از ما و از تمام آفريده هايش برتر است و آن صانع ، حكيم و متعالى است و امكان ندارد كه آفريده هايش او را مشاهده يا لمس كنند تا مستقيما با آنان در ارتباط باشد و آنان با وى در ارتباط باشند ، و [نيز امكان ندارد كه] آنان را ملاقات كند يا آنان وى را ملاقات كنند ، ثابت مى شود كه خدا در ميان خلق خود ، سفيرانى دارد تا او را به مردم و بندگانش معرّفى نمايند و آنان را به مصالح و منافعشان ، و آنچه مايه ماندگارى ايشان و در صورت ترك ، مايه هلاك ايشان است ، ره نمون گردند . پس ثابت مى شود كه خداوندِ حكيم و عليم ، در ميان خلق خود ، امر كننده و نهى كننده و معرّفى كنندگانى براى خود دارد . اينان ، همان پيامبران و برگزيدگان از ميانِ خلق او هستند ؛ انسان هاى حكيمى كه با حكمت ، تأديب گشته اند و به همين حكمت ، برانگيخته شده اند ، و به رغم مشاركتشان با مردم در آفرينش و تركيب [جسمانى] ، در هيچ يك از حالاتشان با آنان شركت ندارند . آنان با حكمت از سوى خداى حكيم و عليم ، مورد تأييدند .

.

ص: 76

الإمام الرضا عليه السلام_ في عِلَّةِ وُجوبِ مَعرِفَةِ الرُّسُلِ وَالإِقرارِ بِهِم وَالإِذعانِ لَهُم بِالطّاعَةِ _ :لِأَ نَّهُ لَمّا لَم يَكُن في خَلقِهِم وقُواهُم ما يُكمِلونَ (1) بِهِ مَصالِحَهُم ، وكانَ الصّانِعُ مُتَعالِيا عَن أن يُرى ، وكانَ ضَعفُهُم وعَجزُهُم عَن إدراكِهِ ظاهِرا ؛ لَم يَكُن بُدٌّ لَهُم مِن رَسولٍ بَينَهُ وبَينَهُم ، مَعصومٍ ، يُؤَدّي إلَيهِم أمرَهُ ونَهيَهُ وأَدَبَهُ ، ويَقِفُهُم عَلى ما يَكونُ بِهِ اجتِرارُ مَنافِعِهِم ودَفعُ مَضارِّهِم ، إذ لَم يَكُن في خَلقِهِم ما يَعرِفونَ بِهِ ما يَحتاجونَ إلَيهِ مِن مَنافِعِهِم ومَضارِّهِم . فَلَو لَم يَجِب عَلَيهِم مَعرِفَتُهُ وطاعَتُهُ ، لَم يَكُن لَهُم في مَجيءِ الرَّسولِ مَنفَعَةٌ ولا سَدُّ حاجَةٍ ، ولَكانَ يَكونُ إتيانُهُ عَبَثا لِغَيرِ مَنفَعَةٍ ولا صَلاحٍ ، ولَيسَ هذا مِن صِفَةِ الحَكيمِ الَّذي أتقَنَ كُلَّ شَيءٍ . (2)

3 / 7الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالمَعادِالكتاب«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» . (3)

الحديثلقمان عليه السلام_ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ _ :يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . (4)

.


1- .في الطبعة المعتمدة «يكملوا» ، وهو تصحيف .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 100 ح 1 ، علل الشرائع : ص 253 ح 9 نحوه وكلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحارالأنوار : ج 11 ص 40 ح 40 .
3- .المؤمنون : 115 .
4- .قصص الأنبياء للراوندي: ص190 ح239 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار: ج7 ص42 ح13.

ص: 77

3 / 7 دعوت به ايمان آوردن به معاد

امام رضا عليه السلام_ در بيان علّت وجوب شناخت پيامبران و اقرار به رسالت آنان و اذعان به اطاعتشان _ :از آن جا كه در خلقت مردم و توانايى آنان ، آنچه موجب تكميل مصالحشان باشد ، وجود ندارد و از طرفى آفريننده ، برتر از آن است كه ديده شود ، و ضعف و ناتوانى آنان از ادراك خداوند ، آشكار است ، چاره اى جز اين نبود كه فرستاده اى معصوم ميان خداوند و مردم در بين باشد تا امر و نهى و تعاليم الهى را به آنان برساند ، و آنان را بر راه هاى جلب منافع و دفع زيان ها آگاه سازد ؛ زيرا در [تركيب] آفرينش مردم ، آنچه به كمك آن ، نيازمندى هاى خود را اعم از منافع و زيان ها بشناسند ، وجود ندارد . اگر شناخت و اطاعت خداوند بر مردم واجب نبود ، آمدن پيامبران ، براى آنان سودى نداشت و نيازى را برطرف نمى كرد ، و آمدن پيامبران به خاطر فقدان سود و مصلحت ، لغو و بيهوده بود و كار لغو ، به دور از صفت خداوندِ حكيمى است كه هر چيزى را استوار قرار داده است .

3 / 7دعوت به ايمان آوردن به معادقرآن«آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما باز گردانيده نمى شويد؟» .

حديثلقمان عليه السلام_ به فرزندش ، در حالى كه به او اندرز مى داد _ :اى پسركم ! اگر در باره مرگ در شك هستى ، خواب را از خود دور كن ، در حالى كه هرگز بر آن قادر نيستى ؛ و اگر در باره رستاخيز ترديد دارى ، بيدار شدن را از خود دور كن ، در حالى كه هرگز بر آن توانا نيستى .

.

ص: 78

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّ الرّائِدَ لا يَكذِبُ أهلَهُ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ لَتَموتُنَّ كَما تَنامونَ ، ولَتُبعَثُنَّ كَما تَستَيقِظونَ ، وما بَعدَ المَوتِ دارٌ إلّا جَنَّةٌ أو نارٌ ، وخَلقُ جَميعِ الخَلقِ وبَعثُهُم عَلَى اللّهِ عز و جل كَخَلقِ نَفسٍ واحِدَةٍ وبَعثِها ؛ قالَ اللّهُ تَعالى : «وَما خَلْقُكُم وَلا بَعْثُكُم إلّا كَنَفسٍ واحِدَةٍ» . (1)

الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا خَطَبَ حَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : «أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ أصدَقَ الحَديثِ كِتابُ اللّهِ ، وأَفضَلَ الهُدى هُدى مُحَمَّدٍ ، وشَرَّ الاُمورِ مُحدَثاتُها ، وكُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ» ، ويَرفَعُ صَوتَهُ ، وتَحمارُّ وَجنَتاهُ ، ويُذَكِّرُ السّاعَةَ وقِيامَها ، حَتّى كَأَنَّهُ مُنذِرُ جَيشٍ ؛ يَقولُ : «صَبَّحَتكُمُ السّاعَةُ ، مَسَّتكُمُ السّاعَةُ» ، ثُمَّ يَقولُ : «بُعِثتُ أنَا وَالسّاعَةُ كَهاتَينِ _ ويَجمَعُ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ مَن تَرَكَ مالاً فَلِأَهلِهِ ، ومَن تَرَكَ دَينا فَعَلَيَّ وإلَيَّ» . (2)

3 / 8الدَّعوَةُ إلَى الاُلفَةِ وَاجتِنابِ الفُرقَةِالكتاب«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» . (3)

.


1- .الاعتقادات للصدوق : ص 64 ح 19 ، بحارالأنوار : ج 7 ص 47 ح 31 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 211 ح 1 عن غياث بن إبراهيم ، الأمالي للطوسي : ص 337 ح 686 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 180 عن جابر وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 256 ح 36 ؛ صحيح مسلم : ج 2 ص 592 ح 43 مسند ابن حنبل : ج 5 ص 44 ح 14340 كلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص10 ح 30405 .
3- .الأنبياء : 92 .

ص: 79

3 / 8 دعوت به الفت و پرهيز از تفرقه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فرزندان عبد المطّلب ! هيچ بَلَد و راه نمايى به خانواده اش دروغ نمى گويد . سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخته است ، همان گونه كه مى خوابيد ، خواهيد مُرد ، و همان گونه كه از خواب بر مى خيزيد ، برانگيخته خواهيد شد و پس از مرگ ، خانه اى جز بهشت يا آتش نيست ، و آفرينش و بر انگيختن تمام آفريده ها براى خداوند عز و جل ، به سان آفرينش و بر انگيختن يك آفريده است . خداوند متعال مى فرمايد : «آفرينش و بر انگيختن شما [در نزد ما]، جز مانند [آفرينش ]يك تن نيست» .

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرش، از جدّش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هرگاه خطبه مى خواند ، خداوند را ستايش مى نمود و بر او ثنا مى فرستاد . آن گاه مى فرمود : «امّا بعد ، همانا راست ترين گفتار ، كتاب خدا و بالاترين هدايت ، هدايت محمّد و بدترين كار ، بدعت است و هر بدعتى ، گم راهى است» . وقتى قيامت و رستاخيز را به مردم يادآور مى شد ، صدايش بلند و گونه هايش سرخ مى شد ، به گونه اى كه گويا لشكرى را هشدار مى دهد . مى فرمود : «قيامت ، بامداد و شبانگاه ، به شما روى كرده است» . آن گاه در حالى كه دو انگشت شهادت و وسط خود را جمع مى كرد ، مى فرمود : «ميان بعثت من و قيامت ، اين چنين است (يعنى: ميان بعثت من و زمان ظهور قيامت ، فاصله اندك است) . هر كس مالى بر جاى گذاشته ، براى خانواده اش خواهد بود و هر كس دَينى بر جاى نهاده ، بر عهده من و به سوى من خواهد بود» .

3 / 8دعوت به الفت و پرهيز از تفرقهقرآن«اين است امّت شما كه امّتى يگانه اند ، و منم پروردگار شما . پس مرا بپرستيد» .

.

ص: 80

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (1)

راجع : البقرة : 213 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلى أهلِ حَقِّها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :وَايمُ اللّهِ ، مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ باطِلُها عَلى حَقِّها ، إلّا ما شاءَ اللّهُ . (3)

عنه عليه السلام :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم (حالَهُم) ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم : مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ عَلَيها ، وَالتَّواصي بِها . وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأَوهَنَ مُنَّتَهُم : مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم . . . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً (/ مُتَّفِقَةً) ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً (/ مُتَرافِدَةً) ، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ ! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ (/ مُتَحازِبينَ) ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا للمُعتَبِرينَ . (4)

.


1- .آل عمران : 103 .
2- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 370 ح 7754 عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 1 ص 183 ح 929 ؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي : ج 2 ص570 ح2 عن الإمام عليّ عليه السلام ، شرح الأخبار : ج 2 ص 158 ح 486 ، بحارالأنوار : ج 32 ص 270 ح 534 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 235 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 5 كلّها عن الأصبغ بن نباتة ، وقعة صفين : ص 224 عن أبيسنان الأسلمي بزيادة «أهل» قبل «باطلها» ، بحارالأنوار: ج 32 ص 464 ح 402 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 181 عن أبي سنان عن أبيه بزيادة «أهل» قبل «باطلها» وقبل «حقها» .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 81

«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد ، و نعمت خدا را بر خود ، ياد كنيد . آن گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد ، پس ميان دل هاى شما الفت انداخت ، تا به لطف او برادران هم شديد ، و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد . اين گونه ، خداوند ، نشانه هاى خود را براى شما روشن مى كند . باشد كه شما راه يابيد» .

ر . ك : بقره : آيه 213.

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرشان اختلاف نكردند ، جز آن كه باطلْ كيشان [__ِ آن امّت] بر حقْ مداران چيره شدند .

امام على عليه السلام :سوگند به خدا ، هيچ امّتى پس از پيامبرشان اختلاف نكردند ، جز آن كه باطلِ آنها بر حقّشان چيره شد ، مگر آن كه خدا بخواهد .

امام على عليه السلام :و سختى هايى كه به علّت كارهاى ناشايست و اعمال ناروا بر امّت هاى پيش از شما رسيد ، بپرهيزيد ، و احوال نيك و بد ايشان را به ياد آوريد ، و از اين كه همانند آنان باشيد ، حذر كنيد . پس هنگامى كه در تفاوت احوال آنان انديشيديد ، به هر كارى كه موجب عزّت شأن آنان شده و دشمنان را از ايشان دور ساخته و به يُمن آن ، آسايش طولانى يافته اند و نعمت بر ايشان سر فرود آورده (فراوان شده) و كرامت را به ايشان پيوند زده ، پايبند باشيد ، از قبيل : پرهيز از تفرقه ، و ملازمت با الفت و تشويق و سفارش يكديگر به آن ؛ و از هر كارى (همچون كينه ورزى دل ها ، دشمنى سينه ها ، پشت كردن به يكديگر ، و يارى نرساندن دست ها به هم) كه مُهره پشتشان را شكسته و نيرويشان را سست كرده ، بپرهيزيد . و در احوال مؤمنانِ پيش از خود ، تفكّر كنيد... . پس بنگريد آن هنگام كه اجتماعات مردمى گرد هم مى آمدند (يكى مى شدند) و خواسته ها به هم مى پيوستند و دل ها ميانه رو مى گشتند و دست ها يار هم مى شدند و شمشيرها به يارى هم مى شتافتند ، و ديده ها تيز مى شدند و تصميم ها يكى مى گشتند ، حالشان چگونه بوده است . آيا در بخش هاى زمين ، سَرور نبودند و بر جهانيان ، پادشاهى نداشتند ؟ پس فرجام كارشان را آن هنگام كه بينشان تفرقه افتاد و همبستگى شان از هم گسست و سخنِ دل هايشان اختلاف يافت و به دسته هاى مختلف ، پراكنده شدند و به جنگ با يكديگر (به چند گونه حزب) از هم جدا شدند ، در نگريد . خداوند ، جامه كرامت خود را از آنان بر كَند ، و خوشى نعمتش را از آنان سلب نمود و داستان اخبارشان در ميان شما بر جاى ماند تا براى عبرت گيرندگان ، مايه عبرت باشد .

.

ص: 82

عنه عليه السلام :إنَّما أنتُم إخوانٌ عَلى دينِ اللّهِ ، ما فَرَّقَ بَينَكُم إلّا خُبثُ السَّرائِرِ ، وسوءُ الضَّمائِرِ ؛ فَلا تَوازَرونَ (/ تَأزِرونَ) ولا تَناصَحونَ ، ولا تَباذَلونَ ولا تَوادّونَ . (1)

3 / 9الدَّعوَةُ إلَى القِيامِ بِالقِسطِالكتاب«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ » . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ أهلِ الذِّكرِ _ :يَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 113 .
2- .الحديد : 25 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحارالأنوار : ج 4 ص 261 ح 9 .

ص: 83

3 / 9 دعوت به برپا داشتن قسط

امام على عليه السلام :شما در دين خدا با يكديگر برادريد و جز پليدى باطن و بدى سرشت ها ، ميان شما جدايى نيفكنده است . بار يكديگر را بر دوش نمى كشيد و نسبت به هم خيرخواه نيستيد و به هم بذل نمى كنيد و يكديگر را دوست نمى داريد .

3 / 9دعوت به برپا داشتن قسطقرآن«به راستى ، [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار ، روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف بر خيزند ، و آهن را كه در آن براى مردم ، خطرى سخت و سودهايى است ، پديد آورديم ، تا خدا معلوم بدارد كه چه كسى در نهان ، او و پيامبرانش را يارى مى كند . آرى ، خدا نيرومندِ شكست ناپذير است» .

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف ذاكران _ :به قسط ، فرمان مى دهند و خود از آن ، فرمان مى پذيرند و از منكر ، نهى مى كنند و خود از آن ، اجتناب مى نمايند .

.

ص: 84

3 / 10الدَّعوَةُ إلى قِيادَةِ الإِمامِ العادِلِالكتاب«يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» . (1)

«. . . الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَامَ دِينًا . . .» . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالصَّومِ ، وَالحَجِّ ، وَالوَلايَةِ . ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نودِيَ بِالوَلايَةِ . (3)

الكافي عن حريز بن عبد اللّه عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسَةِ أشياءَ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالحَجِّ ، وَالصَّومِ ، وَالوَلايَةِ . قالَ زُرارَةُ : فَقُلتُ : وأَيُّ شَيءٍ مِن ذلِكَ أفضَلُ ؟ فَقالَ : الوَلايَةُ أفضَلُ ؛ لِأَ نَّها مِفتاحُهُنَّ ، وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهِنَّ . (4)

.


1- .المائدة : 67 .
2- .المائدة : 3 .
3- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 445 ح 1033 ، الخصال : ص 278 ح 21 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، الأمالي للصدوق : ص 340 ح 404 عن المفضل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 68 ص 329 ح 1 .
4- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 446 ح 1034 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 191 ح 109 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 332 ح 10 .

ص: 85

3 / 10 دعوت به رهبرى امام عادل

3 / 10دعوت به رهبرى امام عادلقرآن«اى پيامبر ! آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن، و اگر نكنى ، پيامش را نرسانده اى ، و خدا تو را از [گزند ]مردم ، نگاه مى دارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند» .

«امروز ، دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم» .

حديثامام باقر عليه السلام :اسلام بر پنج اصل، بنياد نهاده شده است : نماز ، زكات ، روزه ، حج و ولايت ، و به هيچ چيز به اندازه ولايت ، ندا داده نشده است .

الكافى_ به نقل از حُرَيز بن عبد اللّه ، از زُراره _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «اسلام بر پنج چيز ، بنيان شده است : نماز ، زكات ، حج ، روزه و ولايت» . گفتم : كدام يك از اينها برتر است ؟ فرمود : «ولايت ، بالاتر است ؛ زيرا كليد آنهاست و امام است كه به آنها ره نمون است» .

.

ص: 86

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم ! (1)

الإمام العسكريّ عليه السلام :اِتَّقوا اللّهَ ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا . جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ . (2)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 1 ص 511 ( القسم الثالث / الفصل العاشر : حديث الغدير ) وهذه الموسوعة : ج 10 ص 354 (عناوين حقوقهم/ الولاية) .

3 / 11الدَّعوَةُ إلَى الحُرِّيَّةِ الهادِفَةِالكتاب«قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» . (3)

«. . . وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ . . .» . (4)

راجع : الشعراء : 18 ، 19 _ 22 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن كِتابِهِ إلى أهالي نَجرانَ _ :بِسمِ إلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ . مِن مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى اُسقُفِّ نَجرانَ وأَهلِ نَجرانَ ، إن أسلَمتُم فَإِنّي أحمَدُ إلَيكُمُ اللّهَ إلهَ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ . أمّا بَعدُ ، فَإِنّي أدعوكُم إلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وأَدعوكُم إلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص229 ح293 عن أبي بصير ، الاعتقادات للصدوق : ص 109 ، الأمالي للمفيد : ص 31 ح 4 عن محمّد بن سويد الأشعري وفيه «يكرهنا» بدل «يبغضنا» ، مشكاة الأنوار : ص 317 ح 1002 عن عليّ بن أبي حمزة ، بحارالأنوار : ج 52 ص 347 ح 96 .
2- .تحف العقول : ص 488 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 372 ح 12 .
3- .آل عمران : 64 .
4- .الأعراف : 157 .
5- .دلائل النبوّة للبيهقي : ج 5 ص 385 عن يونس ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 81 نحوه ، بحارالأنوار : ج 21 ص 285 .

ص: 87

3 / 11 دعوت به آزادى هدفمند

امام صادق عليه السلام :خداوند ، رحمت آورَد بر كسى كه ما را در نظر مردم ، محبوب گرداند و مبغوض نسازد !

امام عسكرى عليه السلام :از خدا پروا كنيد ، و مايه زينت باشيد ، نه مايه سرشكستگى . هر دوستى اى را به سوى ما گرايش دهيد و هر زشتى اى را از ما دور كنيد .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 2 ص ؟؟؟ (بخش سوم / فصل دهم / حديث غدير) . و همين دانش نامه : ج 10 ص 355 (فصل هشتم : حقوق اهل بيت / ولايت) .

3 / 11دعوت به آزادى هدفمندقرآن«بگو : «اى اهل كتاب ! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است ، بِايستيم كه : جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما ، بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد» . پس اگر اعراض كردند ، بگوييد : «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]»» .

«و از [دوش] آنان ، قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است ، بر مى دارد» .

ر . ك : شعرا : آيه 18 _ 22.

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از نامه ايشان به اهالى نجران _ :به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ! از محمّد ، فرستاده خدا ، به اسقف نجران و مردم نجران . اگر اسلام بياوريد ، من به همراه شما ، خداى يكتا ، خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ، را ستايش خواهم كرد . امّا بعد ، من شما را از عبادتِ بندگان به عبادت خداوند ، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند ، فرا مى خوانم .

.

ص: 88

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ ، ومِن وَلايَةِ عِبادِهِ إلى وَلايَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ الغايَةِ مِنَ البِعثَةِ _ :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأَحكَمَهُ ؛ لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ . (2)

عنه عليه السلام :لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وقَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا ، وما خَيرُ خَيرٍ لا يُنالُ إلّا بِشَرٍّ ، ويُسرٍ لا يُنالُ إلّا بعُس_رٍ ؟ ! (3)

عنه عليه السلام :ألا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لِأَهلِها ؟ ! إنَّهُ لَيسَ لِأَنفُسِكُم ثَمَنٌ إلَا الجَنَّةَ ، فَلا تَبيعوها إلّا بِها . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى بَعضِ خُلَفاءِ بَني اُمَيَّةَ _ :ومِن ذلِكَ ما ضُيِّعَ الجِهادُ الَّذي فَضَّلَهُ اللّهُ عز و جل عَلَى الأَعمالِ وفَضَّلَ عامِلَهُ عَلَى العُمّالِ ؛ تَفضيلاً فِي الدَّرَجاتِ وَالمَغفِرَةِ وَالرَّحمَةِ ؛ لِأَنَّهُ ظَهَرَ بِهِ الدّينُ وبِهِ يُدفَعُ عَنِ الدّينِ ، وبِهِ اشتَرَى اللّهُ مِنَ المُؤمِنينَ أنفُسَهُم وأَموالَهُم بِالجَنَّةِ بَيعا مُفلِحا مُنجِحا اِشتَرَطَ عَلَيهِم فيهِ حِفظَ الحُدودِ ، وأَوَّلُ ذلِكَ الدُّعاءُ إلى طاعَةِ اللّهِ مِن طاعَةِ العِبادِ ، وإلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وإلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 386 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، فلاح السائل : ص 372 ح 248 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 365 ح 34 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، بحارالأنوار : ج 18 ص 221 ح 55 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 77 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 526 ح 9579 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 214 ح 1 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 456 ، تحف العقول : ص 391 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 108 ح 3381 و 2382 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 132 ح 136 .
5- .الكافي : ج 5 ص 3 ح 4 .

ص: 89

امام على عليه السلام :خداوند متعال ، محمّد را به حق بر انگيخت تا بندگانش را از عبادت بندگان خدا به عبادت خداوند ، و از پيمان هاى بندگان به پيمان هاى خداوند ، و از اطاعت بندگان به اطاعت خداوند ، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند ، ره نمون گردد .

امام على عليه السلام_ در بيان حكمت بعثت _ :پس خداوند ، محمّد را به حق بر انگيخت تا به قرآن كه آن را تبيين كرده و به آن استوارى بخشيده ، بندگانش را از عبادت بت ها به عبادت خود ، و از اطاعت شيطان به اطاعت خود آورَد ، تا بندگان كه پروردگار خويش را نمى شناختند ، بشناسند و پس از انكارش ، به او اقرار آورند و پس از منكر بودنِ او ، اثباتش كنند .

امام على عليه السلام :بنده ديگرى مباش ، كه خدا تو را آزاد قرار داده است . آن خيرى كه جز با شر به دست نمى آيد ، خير نيست ، و آن آسانى اى كه جز با سختى به دست نمى آيد ، آسانى نيست .

امام على عليه السلام :آيا آزاده اى نيست كه اين تَه مانده[ى دنيا] را به اهلش واگذارد ؟ همانا براى جان شما ، بهايى جز بهشت نيست . آن را جز به بهشت نفروشيد .

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به يكى از خلفاى بنى اميّه _ :از جمله آن (حدود ضايع شده) ، ضايع شدن جهادى است كه خداوند عز و جل آن را بر ساير كارها برترى داده و جهادگر را بر ساير عمل كنندگان در مراتب و بخشش و رحمت ، فضيلت بخشيده است ؛ زيرا دين با جهاد ، پيروز شد و با جهاد است كه از دين ، دفاع مى شود و خداوند با جهاد ، جان ها و مال هاى مؤمنان را در برابر بهشت ، در معامله اى كه مايه رستگارى و موفّقيت است ، از آنان خريدارى كرده و در اين معامله ، حفظ حدود را بر آنان شرط نموده است و نخستين شرط ، فرا خواندن [مردم] از اطاعت ، عبادت و ولايت بندگان به اطاعت ، عبادت و ولايت خداوند است .

.

ص: 90

الإمام الصادق عليه السلام :خَمسُ خِصالٍ مَن لَم تَكُن فيهِ خَصلَةٌ مِنها فَلَيسَ فيهِ كَثيرُ مُستَمتَعٍ ، أوَّلُهَا : الوَفاءُ ، وَالثّانِيَةُ : التَّدبيرُ ، وَالثّالِثَةُ : الحَياءُ ، وَالرّابِعَةُ : حُسنُ الخُلقِ ، وَالخامِسَةُ _ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ _ : الحُرِّيَّةُ . (1)

3 / 12الدَّعوَةُ إلى مَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ بِالحَقِّالكتاب«بَلْ قَالُواْ إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَارِهِم مُّهْتَدُونَ * وَ كَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَارِهِم مُّقْتَدُونَ * قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ ءَابَاءَكُمْ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ» . (2)

راجع : المائدة : 104 ، يونس : 78 ، الأنبياء : 53 ، الشعراء : 74 ، لقمان : 21 .

الحديثالأمالي للمفيد عن الأصبغ بن نباتة :دَخَلَ الحارِثُ الهَمدانِيُّ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في نَفَرٍ مِنَ الشّيعَةِ وكُنتُ فيهِم ، فَجَعَلَ الحارِثُ يَتَأَوَّدُ في مِشيَتِهِ ، ويَخبِطُ (3) الأَرضَ بِمِحجَنِهِ (4) ، وكانَ مَريضا ، فَأَقبَلَ عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام _ وكانَت لَهُ مِنهُ مَنزِلَةٌ _ فَقالَ : كَيفَ تَجِدُكَ يا حارِثُ ؟ فَقالَ : نالَ الدَّهرُ ، يا أميرَ المُؤمِنينَ ، مِنّي ، وزادَني اُوارا (5) وغَليلاً اِختِصامُ أصحابِكَ بِبابِكَ . قالَ : وفيمَ خُصومَتُهُم ؟ قالَ : فيكَ وفِي الثَّلاثَةِ مِن قَبلِكَ ؛ فَمِن مُفرِطٍ مِنهُم غالٍ ، ومُقتَصِدٍ تالٍ ، ومِن مُتَرَدِّدٍ مُرتابٍ ، لا يَدري أيُقدِمُ أم يُحجِمُ . فَقالَ : حَسبُكَ يا أخا هَمدانَ ، ألا إنَّ خَيرَ شيعَتِي النَّمَطُ الأَوسَطُ ؛ إلَيهِم يَرجِعُ الغالي ، وبِهِم يَلحَقُ التّالي . فَقالَ لَهُ الحارِثُ : لَو كَشَفتَ _ فِداكَ أبي واُمّي _ الرَّينَ عَن قُلوبِنا ، وجَعَلتَنا في ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ مِن أمرِنا . قالَ عليه السلام : قَدكَ (6) فَإِنَّكَ امرُؤٌ مَلبوسٌ عَلَيكَ ؛ إنَّ دينَ اللّهِ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ ، بَل بِآيَةِ الحَقِّ ، فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ . يا حارِثُ ، إنَّ الحَقَّ أحسَنُ الحَديثِ ، وَالصّادِعُ بِهِ مُجاهِدٌ . (7)

.


1- .الخصال : ص 284 ح 33 عن أبي خالد السجستاني وص 298 ح 69 عن أبي خالد العجمي ، مشكاة الأنوار : ص 435 ح 1456 كلاهما نحوه وفيهما «الدين والعقل والأدب» بدل «الوفاء والتدبير والحياء» ، بحارالأنوار : ج 69 ص387 ح52 .
2- .الزخرف : 22 _ 24 .
3- .الخَبْط : الضرْب (المصباح المنير : 163 «خبط») .
4- .المِحْجَن : عصا مُعقَّفة الرأس كالصَّولَجان ، والميم زائدة (النهاية : 1 ص 347 «حجن») .
5- .الاُوار _ بالضمّ _ : حرارة النار والشمس والعطش (النهاية : 1 ص 80 «أور») .
6- .قَدْ : بمعنى حَسْب ، ويقال للمخاطب : قَدْكَ ؛ أي حَسْبُكَ (النهاية : 4 ص 19 «قد») .
7- .الأمالي للمفيد : ص 3 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 625 ح 1292 وفيه «في شأنك والبليّة» بدل «فيك وفي الثلاثة» و«قالٍ» بدل «تالٍ» ، بشارة المصطفى : ص 4 وفيه «والٍ» بدل «تالٍ» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 649 ح 11 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 37 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 6 ص 178 ح 7 .

ص: 91

3 / 12 دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق

امام صادق عليه السلام :پنج خصلت است كه در هر كس يكى از آنها نباشد ، چندان بهره اى نخواهد داشت : اوّل ، وفا ، و دوم ، تدبير ، و سوم ، حيا ، و چهارم ، حُسن خلق ، و پنجم _ كه جامع همه اين خصلت هاست _ ، آزادگى !

3 / 12دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حققرآن«بلكه گفتند : «ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [هم با] پيگيرى از آنان ، راه يافتگانيم» و بدين گونه ، در هيچ شهرى پيش از تو هشدار دهنده اى نفرستاديم ، مگر آن كه خوش گذرانان آن گفتند : «ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافته ايم و ما از پى ايشان ره سپاريم» . گفت : هر چند هدايت كننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد ، براى شما بياورم ؟ گفتند : «ما [نسبت ]به آنچه بِدان فرستاده شده ايد ، كافريم»» .

ر . ك : مائده : آيه 104 ، يونس : آيه 78 ، انبيا : آيه 53 ، شعرا : آيه 74 ، لقمان : آيه 21.

حديثالأمالى ، مفيد_ به نقل از اصبغ بن نُباته _ :حارث هَمْدانى با گروهى از شيعيان كه من نيز در ميان آنان بودم ، بر امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام وارد شد . حارث در حالى كه بيمار بود ، خميده راه مى رفت و با عصايش بر زمين مى كوبيد . از آن جا كه حارث نزد امير مؤمنان عليه السلام منزلتى داشت ، [امام] به او رو كرد و فرمود : «حالت چه طور است ، اى حارث ؟» . حارث گفت : اى امير مؤمنان ! روزگار ، پيرم ساخته و مشاجره يارانت با يكديگر در جلوى خانه ات ، به آتشِ عطش و تشنگى من افزوده است . فرمود : «مشاجره آنان در چيست ؟» . حارث گفت : در باره تو و سه تن [خليفه] پيش از تو مشاجره دارند . برخى به افراط گراييده ، گزافه مى گويند . گروهى ميانه رو و پيروند ، و جمعى در حالت ترديد و شك به سر مى برند و نمى دانند گامى پيش يا وا پس نهند . فرمود : «بس كن ، اى برادر هَمْدانى ! بدان كه بهترينِ شيعيانم ، گروه ميانه روند ، كه غلو كننده به سوى آنها باز مى گردد و عقب مانده به آنها مى پيوندد» . حارث به امام گفت : پدر و مادرم فدايت ! اى كاش زنگار از دل هايمان بر گيرى و ما را در اين باره به بينشى برسانى . فرمود : «بس است ! تو كسى هستى كه كار بر تو مشتبه شده است . دين خدا با انسان ها شناخته نمى شود ؛ بلكه با نشانه حق ، شناخته مى شود . پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى . اى حارث ! حق ،بهترين سخن است و آن كه آن را آشكار سازد ، مجاهد است» .

.

ص: 92

البيان والتبيين :نَهَضَ الحارِثُ بنُ حَوطٍ اللَّيثِيُّ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وهُوَ عَلَى المِنبَرِ ، فَقالَ : أتَظُنُّ أنّا نَظُنُّ أنَّ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ كانا عَلى ضَلالٍ ؟ قالَ : يا حارِ ، إنَّهُ مَلبوسٌ عَلَيكَ ، إنَّ الحَقَّ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ ؛ فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ . (1)

.


1- .البيان والتبيين : ج 3 ص211 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 273 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 210 نحوه وراجع : نهج البلاغة : الحكمة 262 وروضة الواعظين : ص 39 .

ص: 93

البيان و التبيين :در حالى كه على بن ابى طالب عليه السلام بالاى منبر بود ، حارث بن حوط لَيثى در برابر ايشان ايستاد و گفت : تو گمان مى برى كه ما گمان داريم طلحه و زبير بر گم راهى اند ؟ [امام] فرمود : «اى حارث ! [حق] بر تو مشتبه شده است . حق با افراد ، شناخته نمى شود . پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسى» .

.

ص: 94

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى أهلِ مِصرَ ، لَمّا وَلّى عَلَيهِمُ الأَشتَرَ _ :أمّا بَعدُ ، فَقَد بَعَثتُ إلَيكُم عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ ، لا يَنامُ أيّامَ الخَوفِ ، ولا يَنكِلُ عَنِ الأَعداءِ ساعاتِ الرَّوعِ ، أشَدُّ عَلَى الفُجّارِ مِن حَريقِ النّارِ ؛ وهُوَ مالِكُ بنُ الحارِثِ أخو مَذحِجٍ ، فَاسمَعوا لَهُ وأَطيعوا أمرَهُ في ما طابَقَ الحَقَّ . (1)

3 / 13الدَّعوَةُ إلَى التَّقوى وَالوَرَعِالكتاب«إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» . (2)

«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ» . (3)

«إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّه وَ أَطِيعُونِ» . (4)

«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» . (5)

«كَذَّبَ أَصْحَ_بُ الْأيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ» . (6)

الحديثالمراسيل عن هشام عن أبيه :أكثَرُ ما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا قَعَدَ عَلَى المِنبَرِ يَقولُ : «اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا» (7) . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 38 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 595 ح 741 وراجع : الأمالي للمفيد : ص 81 ح4 والاختصاص : ص 80 .
2- .الشعراء : 105 و 106 .
3- .الشعراء : 123 و 124 .
4- .الشعراء : 142 _ 144 .
5- .الشعراء : 160 _ 162 .
6- .الشعراء : 176 _ 179 .
7- .الأحزاب : 70 .
8- .المراسيل مع الأسانيد : ص 93 ح 9 ، الزهد الكبير : ص 350 ح 960 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 476 كلاهما عن عائشة نحوه .

ص: 95

3 / 13 دعوت به پَروامندى و پرهيزگارى

امام على عليه السلام_ در نامه اش به مردم مصر ، آن هنگام كه اَشتر را بر آنان گمارد _ :امّا بعد ، من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزگار ترس نمى خوابد و در ساعت هاى وحشت ، از دشمنان روى بر نمى گردانَد . بر بدكاران ، از سوزش آتش ، سخت تر است . او مالك بن حارث از قبيله مَذحِج است . در آنچه حق است ، سخن او را بشنويد و فرمان او را اطاعت كنيد .

3 / 13دعوت به پَروامندى و پرهيزگارىقرآن«چون برادرشان نوح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم» .

«عاديان ، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟» .

«آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم . از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد» .

«قوم لوط ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم» .

«اصحاب اَيكه ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه شعيب به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم . از خدا پروا داريد و مرا فرمان ببريد» .

حديثالمَراسيل_ به نقل از هشام ، از پدرش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بيشتر مواقعى كه بر منبر مى نشست ، مى فرمود : «از خدا پروا داريد و سخنى استوار بگوييد» .

.

ص: 96

الإمام الباقر عليه السلام_ لِفُضَيلٍ _ :يا فُضَيلُ ، بَلِّغ مَن لَقيتَ مِن مَوالينا عَنَّا السَّلامَ ، وقُل لَهُم : أنّي أقولُ : إنّي لا اُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِوَرَعٍ ؛ فَاحفَظوا ألسِنَتَكُم ، وكُفّوا أيدِيَكُم ، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قالَ : «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (1) . (2)

ثواب الأعمال عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام :كانَ في ما ناجى بِهِ اللّهُ موسى عليه السلام عَلَى الطّورِ : أن يا موسى ، أبلِغ قَومَكَ أنَّهُ ما يَتَقَرَّبُ إلَيَّ المُتَقَرِّبونَ بِمِثلِ البُكاءِ مِن خَشيَتي ، وما تَعَبَّدَ لِيَ المُتَعَبِّدونَ بِمِثلِ الوَرَعِ عَن مَحارِمي ، ولا تَزَيَّنَ لِيَ المُتَزَيِّنونَ بِمِثلِ الزُّهدِ فِي الدُّنيا عَمّا بِهِمُ الغِنى عَنهُ . قالَ : فَقالَ موسى عليه السلام : يا أكرَمَ الأَكرَمينَ ، فَماذا أثَبتَهُم عَلى ذلِكَ ؟ فَقالَ : يا موسى ، أمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالبُكاءِ مِن خَشيَتي فَهُم فِي الرَّفيقِ الأَعلى ، لا يَشرَكُهُم فيهِ أحَدٌ . وأَمَّا المُتَعَبِّدونَ لي بِالوَرَعِ عَن مَحارِمي فَإِنّي اُفَتِّشُ النّاسَ عَن أعمالِهِم ولا اُفَتِّشُهُم ؛ حَياءً مِنهُم . وأَمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالزُّهدِ فِي الدُّنيا فَإِنّي أمنَحُهُمُ الجَنَّةَ بِحَذافيرِها ، يَتَبَوَّؤونَ مِنها حَيثُ يَشاؤونَ . (3)

.


1- .البقرة : 153 .
2- .مستطرفات السرائر : ص 74 ح 17 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 68 ح 123 ، مشكاة الأنوار : ص 94 ح 203 كلّها عن الفضيل ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 133 عن الإمام الباقر عليه السلام وفي الثلاثة الأخيرة «إنّ اللّه مع الصابرين» بدل الآية ، بحار الأنوار : ج 70 ص 308 ح 36 .
3- .ثواب الأعمال : ص 205 ح1 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 313 ح17 وراجع : المعجم الكبير : ج 12 ص 94 ح 12650 .

ص: 97

امام باقر عليه السلام_ به فُضَيل _ :اى فضيل ! به هر يك از دوستان ما كه رسيدى ، سلام ما را برسان و به آنان بگو كه من مى گويم : من جز با ورع [آنان] ، كارى در برابر خداوند برايشان نمى توانم انجام دهم . پس زبانتان را حفظ كنيد ، و دست هايتان را نگاه داريد ، و بر شما باد بردبارى و نماز ، كه خداوند مى فرمايد : «از شكيبايى و نماز ، يارى جوييد ؛ زيرا خدا با شكيبايان است» .

ثواب الأعمال_ به نقل از وصّافى ، از امام باقر عليه السلام _ :در مناجات خداوند با موسى عليه السلام در كوه طور ، اين جملات بود : «اى موسى ! به مردمت برسان كه طالبان قربت ، به چيزى مثل گريه از ترسم به من نزديك نمى شوند ، و عبادتگران ، به چيزى مثل وَرَع و پرهيز از حرام هاى من ، عبادتم نكرده اند ، و طالبان آراستگى ، به چيزى مثل زهد و بى رغبتى در دنيا از آنچه مايه غناى آنهاست ، خود را براى من نياراسته اند» . موسى صلى الله عليه و آله گفت : اى گرامى ترينِ گراميان ! براى آنان ، در ازاى اين كار ، چه قرار داده اى ؟ خداوند فرمود : «اى موسى ! آنان كه از راه گريه از ترسم به من تقرّب مى جويند ، بى آن كه كسى با آنان سهيم باشد ، در جايگاه والا [بهشت] خواهند بود ؛ و آنان كه با پرهيز از حرام هاى من ، مرا عبادت مى كنند ، با آن كه اعمال مردم را وارسى مى كنم ، به جهت شرم از آنان ، اعمالشان را وارسى نمى كنم ؛ و آنان كه با زهد در دنيا به من تقرّب مى جويند ، من بهشت را با تمام جوانب آن به آنان مى بخشم كه هر كجا بخواهند ، سُكنا گزينند» .

.

ص: 98

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أمَرَ بِالتَّقوى فَقَد أفلَحَ (1) المَوعِظَةَ . (2)

عنه عليه السلام :_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يَابنَ جُندَبٍ ، بَلِّغ مَعاشِرَ شيعَتِنا وقُل لَهُم : لا تَذهَبَنَّ بِكُمُ المَذاهِبُ ، فَوَاللّهِ لا تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فِي الدُّنيا (3) ، ومُواساةِ الإِخوانِ فِي اللّهِ ، ولَيسَ مِن شيعَتِنا مَن يَظلِمُ النّاسَ . (4)

3 / 14الدَّعوَةُ إلى مَكارِمِ الأَخلاقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ ومَحاسِنِها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ حُسنَ الأَخلاقِ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ صالِحَ الأَخلاقِ . (8)

.


1- .في بحار الأنوار : «أبلَغَ» ، وهو الأنسب .
2- .بصائر الدرجات : ص 526 ح 1 عن المفضّل ، بحار الأنوار : ج 24 ص 286 ح 1 .
3- .أي بالورع والاجتهاد حالَ الدنيا . ويحتمل سقوط كلمة «والزهد» قبل قوله : «في الدنيا» ، ويؤيّده تكرّر مجيئها في مواضع عديدة ذُكرت في أبوابها .
4- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 281 ح 1 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 596 ح 1234 عن إسحاق بن جعفر عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 425 ح 1423 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 16 ص 287 ح 142 .
6- .السنن الكبرى : ج 10 ص 323 ح 20782 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 192 ح 1165 كلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 11 ص 420 ح 31969 ؛ مكارم الأخلاق : ص 36 ، بحارالأنوار : ج 16 ص 210 .
7- .الموطأ : ج 2 ص 904 ح 8 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 193 كلاهما عن مالك ، كنزالعمّال : ج 3 ص 16 ح 5218 .
8- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 323 ح 8961 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 670 ح 4221 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 323 ح 20782 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 11 ص 425 ح 31996 .

ص: 99

3 / 14 دعوت به ارزش هاى اخلاقى

امام صادق عليه السلام :كسى كه به تقوا فرمان دهد ، موعظه را به رساترين صورت انجام داده است .

امام صادق عليه السلام_ در وصيّتش به عبد اللّه بن جُندَب _ :اى پسر جندب ! به جماعت شيعيان ما برسان و به آنان بگو : راه ها شما را از راه به در نبرَد ، كه _ سوگند به خدا _ ولايت ما جز با پرهيزگارى و كوشش در دنيا و يارى دادن به برادران دينى ، به دست نمى آيد و آن كس كه به مردم ستم مى كند ، از شيعيان ما نيست .

3 / 14دعوت به ارزش هاى اخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من براى بزرگوارى ها و نيكى هاى اخلاقى برانگيخته شدم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنها براى تكميلِ بزرگوارى هاى اخلاقى برانگيخته شدم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى تكميل اخلاق نيكو برانگيخته شدم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنها براى تكميل اخلاق شايسته برانگيخته شدم .

.

ص: 100

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ بَعَثَني بِتَمامِ مَكارِمِ الأَخلاقِ ، وكَمالِ مَحاسِنِ الأَفعالِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِمُعاذٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ _ :يا مُعاذُ ، عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ ، وأَحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ . (2)

مسند ابن حنبل عن أنس :ما خَطَبَنا نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا قالَ : لا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ ، ولا دينَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في آخِرِ خُطبَتِهِ : طوبى لِمَن طابَ خُلقُهُ ، وطَهُرَت سَجِيَّتُهُ ، وصَلُحَت سَريرَتُهُ ، وحَسُنَت عَلانِيَتُهُ ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأَمسَكَ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، وأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ لِعَبدِ العَظيمِ الحَسَنِيِّ _ :يا عَبدَ العَظيمِ ، أبلِغ عَنّي أولِيائِي السَّلامَ ، وقُل لَهُم : أن لا يَجعَلوا لِلشَّيطانِ عَلى أنفُسِهِم سَبيلاً ، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِي الحَديثِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ ، ومُرهُم بِالسُّكوتِ ، وتَركِ الجِدالِ في ما لا يَعنيهِم ، وإقبالِ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، وَالمُزاوَرَةِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةٌ إلَيَّ ، ولا يَشغَلوا (5) أنفُسَهُم بِتَمزيقِ بَعضِهِم بَعضا ؛ فَإِنّي آلَيتُ عَلى نَفسي أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِكَ وأَسخَطَ وَلِيّا مِن أولِيائي دَعَوتُ اللّهَ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنيا أشَدَّ العَذابِ ، وكانَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ . وعَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لِمُحسِنِهِم ، وتَجاوَزَ عَن مُسيئِهِم إلّا مَن أشرَكَ بِهِ ، أو آذى وَلِيّا مِن أولِيائي ، أو أضمَرَ لَهُ سوءا ؛ فَإِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ لَهُ حَتّى يَرجِعَ عَنهُ ، فَإِن رَجَعَ وإلّا نَزَعَ روحَ الإِيمانِ عَن قَلبِهِ ، وخَرَجَ عَن وَلايَتي ، ولَم يَكُن لَهُ نَصيبٌ (6) في وَلايَتِنا ، وأَعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ ! (7)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 74 ح 6895 عن جابر بن عبداللّه ، تفسير القرطبي : ج 18 ص 227 وفيه «لاُتمم» بدل «بتمام» ، كنزالعمّال : ج 11 ص 415 ح 31947 .
2- .تحف العقول : ج 25 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 126 ح 33 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص271 ح12386 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 423 ح 194 ، السنن الكبرى : ج 6 ص471 ح12690 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 98 ح 2606 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 387 ح 3432 ، كنز العمّال : ج 3 ص 62 ح 5503 .
4- .الكافي : ج 2 ص 144 ح 1 ، عن أبي حمزة الثمالي ، الاختصاص : ص 228 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 97 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 30 ح 22 .
5- .في الطبعة المعتمدة «يشتغلوا» ، والتصويب من بحارالأنوار .
6- .في الطبعة المعتمدة «نصيبا» ، والتصويب من بحارالأنوار .
7- .الاختصاص : ص 247 عن عبد العظيم ، بحار الأنوار : ج 74 ص 230 ح 27 .

ص: 101

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، مرا به تكميل بزرگوارى هاى اخلاقى و نيكى هاى اعمال ، برانگيخته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مُعاذ ، آن هنگام كه او را به سوى يمن فرستاد _ :اى مُعاذ ! كتاب خدا (قرآن) را به آنان بياموز و آنان را با اخلاق شايسته بپرور .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى نمى كرد ، مگر آن كه مى فرمود : «آن كس كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد و آن كس كه پيمان شكن است ، دين ندارد» .

امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا در پايان خطابه اش مى فرمود : «خوشا به حال آن كسى كه خُويش نيكو ، رفتارش پاك ، نهانش شايسته ، و ظاهرش نيك باشد ، و مازاد مالش را انفاق كند ، و از زياد گويى بپرهيزد ، و به مردم از جانب خود ، انصاف دهد!» .

امام رضا عليه السلام_ به عبد العظيم حسنى _ :اى عبد العظيم ! به دوستانم از طرف من سلام برسان و به آنان بگو : «راهى براى شيطان بر خويش قرار ندهند» و آنان را به راستگويى در گفتار و اداى امانت و خاموشى و ترك جدال در موارد بى فايده و رويكرد نسبت به يكديگر و به ديدار هم رفتن فرمان بده ، كه [اين كارها] موجب نزديكى به من اند . [بگو كه] خويش را به كوبيدن يكديگر مشغول نكنند ، كه من به جانم سوگند خورده ام كه هر كس چنين كند و يكى از دوستانم را خشمگين سازد ، از خدا درخواست كنم كه او را در دنيا به شديدترين عذاب، دچار سازد و در آخرت ، از زيانكاران باشد . به آنان بياموز كه خداوند ، نيكوكارشان را مى بخشد و از بدكارشان در مى گذرد ، مگر آن را كه به او شرك ورزيده باشد ، يا يكى از دوستانم را آزار برساند ، يا كينه او را در دل خود جاى دهد ، كه خداوند ، او را مادام كه از اين كار روى بر نتابد ، نخواهد بخشيد . پس اگر باز گردد ، كه هيچ ، و گر نه ، روح ايمان از جانش خارج مى گردد ، و از ولايت من بيرون مى رود ، و در ولايت ما بهره اى نخواهد داشت . من از چنين فرجامى به خدا پناه مى برم .

.

ص: 102

3 / 15الدَّعوَةُ إلى مَحاسِنِ الأَعمالِالكتاب«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (1)

الحديثسنن الدّارميّ عن عمران بن حصين :ما خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا أمَرَنا فيها بِالصَّدَقَةِ ، ونَهانا عَنِ المُثلَةِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِخَيثَمَةَ _ :أبلِغ شيعَتَنا أنَّهُ لا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بِالعَمَلِ . وأَبلِغ شيعَتَنا أنَّ أعظَمَ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ . وأَبلِغ شيعَتَنا أنَّهُم إذا قاموا بِما اُمِروا أنَّهُم هُمُ الفائِزونَ يَومَ القِيامَةِ . (3)

.


1- .النحل : 97 .
2- .سنن الدارمي : ج 1 ص 418 ح 1611 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 199 ح 19878 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 340 ح 7843 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 185 ح 6138 وج 7 ص 376 ح 7769 عن سمرة بن جندب ، كنز العمّال : ج 6 ص 570 ح 16970 ؛ الأمالي للطوسي : ص 359 ح 747 ، بحارالأنوار : ج 104 ص 216 ح 4 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 370 ح 796 عن عليّ بن عليّ ابن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 300 ح 5 عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «وأبلغ شيعتنا أنّهم إذا ...» ، بحارالأنوار : ج 2 ص 29 ح 12 .

ص: 103

3 / 15 دعوت به كارهاى نيكو

3 / 15دعوت به كارهاى نيكوقرآن«هر كس از مرد يا زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد ، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى ]بخشيم ، و مسلّما به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .

حديثسنن الدارمى_ به نقل از عمران بن حصين _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى نمى كرد ، جز آن كه در آن ، ما را به صدقه دادن امر مى كرد و از مُثله كردن (بريدن اعضاى بدن كشتگان دشمن) نهى مى نمود .

امام باقر عليه السلام_ به خَيثَمه _ :به شيعيان ما برسان كه بدانچه نزد خداست ، جز با عمل كردن نتوان دست يافت ، و به شيعيان ما برسان كه در روز قيامت ، بيشترين حسرتِ مردم ، از آنِ كسى است كه خود ، عدل را ستوده باشد و آن گاه خود با [عمل كردن به] غير آن ، با آن مخالفت كرده باشد ، و به شيعيان ما برسان كه اگر بدانچه فرمان مى دهند ، خود عمل كنند ، روز قيامت ، برنده خواهند بود .

.

ص: 104

عنه عليه السلام_ أيضا _ :يا خَيثَمَةُ ، أبلِغ مَن تَرى مِن مَوالينَا السَّلامَ ، وأَوصِهِم بِتَقوَى اللّهِ العَظيمِ ، وأَن يَعودَ غَنِيُّهُم عَلى فَقيرِهِم ، وقَوِيُّهُم عَلى ضَعيفِهِم ، وأَن يَشهَدَ حَيُّهُم جَنازَةَ مَيِّتِهِم ، وأَن يَتَلاقَوا في بُيوتِهِم ؛ فَإِنَّ لُقيا بَعضِهِم بَعضا حَياةٌ لِأَمرِنا ، رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا ! يا خَيثَمَةُ ، أبلِغ مَوالينا أنّا لا نُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِعَمَلٍ ، وأَنَّهُم لَن يَنالوا وَلايَتَنا إلّا بِالوَرَعِ ، وأَنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفِيِّ _ :يا جابِرُ ، بَلِّغ شيعَتي عَنِّي السَّلامَ ، وأَعلِمهُم أنَّهُ لا قَرابَةَ بَينَنا وبَينَ اللّهِ عز و جل ، ولا يُتَقَرَّبُ إلَيهِ إلّا بِالطّاعَةِ لَهُ . يا جابِرُ ، مَن أطاعَ اللّهَ وأَحَبَّنا فَهُوَ وَلِيُّنا ، ومَن عَصَى اللّهَ لَم يَنفَعهُ حُبُّنا . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى أوحى إلى داودَ عليه السلام : أن بَلِّغ قَومَكَ أنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِنهُم آمُرُهُ بِطاعَتي فَيُطيعَني ، إلّا كانَ حَقّا عَلَيَّ أن اُطيعَهُ واُعينَهُ عَلى طاعَتي ، وإن سَأَلَني أعطَيتُهُ ، وإن دَعاني أجَبتُهُ ، وإنِ اعتَصَمَ بي عَصَمتُهُ ، وإنِ استَكفاني كَفَيتُهُ ، وإن تَوَكَّلَ عَلَيَّ حَفِظتُهُ مِن وَراءِ عَوراتِهِ ، وإن كادَهُ جَميعُ خَلقي كُنتُ دونَهُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 175 ح 2 ، الاُصول الستّة عشر : ص 79 كلاهما عن خيثمة ، مصادقة الإخوان : ص 136 ح 6 وفيه «بالعمل» بدل «بالورع» ، أعلام الدين : ص 83 نحوه وكلاهما عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 33 ح 106 عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 343 ح 2 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 296 ح 582 ، بشارة المصطفى : ص 189 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي ، الفضائل : ص 7 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 179 ح 28 .
3- .عدّة الداعي : ص 292 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 198 ح 251 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 37 ح 13 .

ص: 105

امام باقر عليه السلام_ به خيثمه _ :اى خيثمه ! به دوستانمان كه آنها را مى بينى ، سلام برسان و به آنان ، پروا از خداوند بزرگ را سفارش كن ، و به اين كه دارايشان به فقيرشان و قوى شان به ضعيفشان سر بزند ، و زنده هاشان در تشييع جنازه مرده هاشان حاضر شوند ، و در خانه هاى يكديگر به ديدار هم بروند ؛ زيرا ديدار متقابل آنان ، مايه حيات [و پويايى] امر ما مى شود . خداوند رحمت كند آن بنده اى كه امر ما را احيا كند ! اى خيثمه ! به دوستان ما برسان كه جز با عمل ، در برابر خداوند ، كارى از ما برايشان ساخته نيست و آنان جز با وَرَع ، به ولايت ما دست نخواهند يافت ، و در روز قيامت ، بيشترين حسرت ، از آنِ كسى است كه عدل را ستوده باشد . آن گاه خود با [عمل كردن به] غير آن ، با آن مخالفت كرده باشد .

امام باقر عليه السلام_ به جابر بن يزيد جعفى _ :: اى جابر ! به شيعه ام از طرف من سلام برسان و به آنان اعلام كن كه ميان ما و خداوند عز و جل ، خويشاوندى نيست ، و جز به اطاعت خداوند ، تقرّب به او حاصل نمى شود . اى جابر ! هر كس از خدا اطاعت كند و ما را دوست داشته باشد ، دوست ماست و هر كس نافرمانى خدا كند ، دوستى ما به حالش سودى نمى بخشد .

امام باقر عليه السلام :خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى كرد : «به مردمت برسان كه هر يك از بندگانم كه به اطاعتم فرمانش دهم و او اطاعت كند ، اين حق بر عهده من است كه از او اطاعت كنم و او را بر اطاعتم يارى رسانم ، و اگر از من درخواست كند ، به او پاسخ دهم ، و اگر به من پناه جويد ، پناهش دهم ، و اگر از من كفايت كارش را بخواهد ، او را كفايت كنم ، و اگر بر من توكّل كند ، او را در پسِ زشتى هايش حفاظت كنم و اگر تمام خلقم به او نيرنگ زنند ، پشتيبانش باشم» .

.

ص: 106

3 / 16الدَّعوَةُ إلى عِبادَةِ اللّه عزّوجلِّ«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» . (1)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها ، وأَحَبَّها بِقَلبِهِ ، وباشَرَها بِجَسَدِهِ ، وتَفَرَّغَ لَها ، فَهُو لا يُبالي عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا ؛ عَلى عُسرٍ أم عَلى يُسرٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :التَّفَكُّرُ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ عِبادَةُ المُخلِصينَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن حَقيقَةِ العُبودِيَّةِ _ :ثَلاثَةُ أشياءَ : أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ في ما خَوَّلَهُ اللّهُ إلَيهِ مُلكا ؛ لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مُلكٌ ، يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِهِ ، ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيرا ، وجُملَةُ اشتِغالِهِ في ما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى بِهِ ونَهاهُ عَنهُ . . . فَهذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ العُبّادَ ثَلاثَةٌ : قَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل خَوفا فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل حُبّا لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ ، وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ . (6)

.


1- .الذاريات : 56 .
2- .البقرة : 21 .
3- .الكافي : ج 2 ص 83 ح 3 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 203 ح 541 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : ص 232 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 70 ص 253 ح 10 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 49 ح 1792 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 53 ح 1387 .
5- .مشكاة الأنوار : ص 563 ح 1901 عن عنوان البصري ، بحارالأنوار : ج 1 ص 225 ح 17 .
6- .الكافي : ج 2 ص 84 ح 5 عن هارون بن خارجة ، بحار الأنوار : ج 70 ص 255 ح 12 .

ص: 107

3 / 16 دعوت به پرستش خداوند

3 / 16دعوت به پرستش خداوندقرآن«و جن و انس را نيافريدم ، جز براى آن كه مرا بپرستند» .

«اى مردم ! پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده اند ، آفريده است ، پرستش كنيد. باشد كه به تقوا گراييد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم ، كسى است كه عاشق عبادت شود ، و ملازم آن گردد ، و با جانش دوستش داشته باشد ، و با بدنش انجامش دهد ، و خود را براى [انجام دادن ]آن ، فارغ سازد . چنين كسى را ، در رخدادهاى دنيا _ كه به سوى سختى يا آسانى است _ ، باكى نخواهد بود .

امام على عليه السلام :پرستش مخلصان ، تفكّر در ملكوت آسمان ها و زمين است .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه در باره حقيقت بندگى از ايشان سؤال شد _ :[بندگى] سه چيز است : اين كه بنده براى خود در آنچه خداوند به او عطا كرده ، مالكيت نبيند ؛ زيرا بندگان ، مالكيت ندارند . مال را مال خدا مى دانند و هر آنچه را كه خداوند متعال فرمانشان دهد ، به كار مى گيرند؛ و بنده براى خود ، تدبيرى نينديشيده باشد و تمام اهتمام او در آن چيزى باشد كه خداوند متعال ، بِدان فرمان داده يا از آن ، نهيش كرده است... و اين ، نخستين مرتبه پرهيزگاران است .

امام صادق عليه السلام :[همانا] عبادتگران ، سه دسته اند : گروهى خداوند عز و جل را از ترس عبادت مى كنند . اين ، عبادت بردگان است ؛ و گروهى خداوند متعال را به طلب پاداش ، عبادت مى كنند . اين ، عبادت مزدوران است ؛ و گروهى خداوند عز و جل را به خاطر دوستى او مى پرستند . اين ، عبادت آزادگان و برترين عبادت است .

.

ص: 108

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ عِلَّةِ العِبادَةِ _ :لِئَلّا يَكونوا ناسينَ لِذِكرِهِ ، ولاتارِكينَ لِأَدَبِهِ ، ولا لاهينَ عَن أمرِهِ ونَهيِهِ ، إذا كانَ فيهِ صَلاحُهُم وقِوامُهُم ، فَلَو تُرِكوا بِغَيرِ تَعَبُّدٍ لَطالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ ؛ فَقَسَت قُلوبُهُم . (1)

عنه عليه السلام :أوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ . (2)

3 / 17الدَّعوَةُ إلى مَحَبَّةِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ» . (3)

«قُلْ إِن كَانَ ءَابَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» . (4)

راجع : آل عمران : 31 ، المائدة : 20 _ 57 ، التوبة : 25 ، الشعراء : 77 _ 81 ، الجمعة : 6 .

.


1- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 2 ص 103 ح 1 ، علل الشرائع : ص 256 ح 9 بزيادة «وفسادهم» بعد «صلاحهم» وكلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 63 ح 1 .
2- .التوحيد : ص 34 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 150 ح 51 كلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ ابن أبي طالب عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 253 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان عن الإمام عليّ عليه السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 475 ح 114 ، تحف العقول : ص 61 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 49 ص 128 ح 2 .
3- .البقرة : 165 .
4- .التوبة : 24 .

ص: 109

3 / 17 دعوت به دوست داشتن خداوند

امام رضا عليه السلام_ در بيان حكمت عبادت _ :تا [بندگانْ] فراموش كننده ياد خدا نباشند ، و ترك كننده تأديبش نباشند ، و به بازى گيرنده امر و نهى او _ كه مصلحت و پايدارى آنان در آن است _ نباشند ، و اگر بدون عبادت خداوند ، رها مى شدند ، زمان زيادى بر ايشان مى گذشت و دل هايشان قساوت پيدا مى كرد .

امام رضا عليه السلام :آغاز عبادت خداوند ، شناخت اوست .

3 / 17دعوت به دوست داشتن خداوندقرآن«و برخى از مردم ، در برابر خدا ، همانندهايى [براى او] بر مى گزينند و آنها را چون دوستى خدا ، دوست مى دارند ؛ ولى كسانى كه ايمان آورده اند ، به خدا محبّت بيشترى دارند» .

«بگو : «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما ، و اموالى كه گرد آورده ايد ، و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد ، و سراهايى را كه خوش مى داريد ، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى ، دوست داشتنى تر است ، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد» و خداوند ، گروهِ فاسقان را راه نمايى نمى كند» .

ر . ك : آل عمران : آيه 31 ، مائده : آيه 20 _ 57 ، توبه : آيه 25 ، شعرا : آيه 77 _ 81 ، جمعه : آيه 6 .

.

ص: 110

الحديثإرشاد القلوب :أوحَى اللّهُ إلى موسى : ذَكِّر خَلقي نَعمائي ، وأَحسِن إلَيهِم ، وحَبِّبني إلَيهِم ؛ فَإِنَّهُم لا يُحِبّونَ إلّا مَن أحسَنَ إلَيهِم . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ إلى نَجِيِّهِ موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا موسى ، أحبِبني ، وحَبِّبني إلى خَلقي . قالَ : يا رَبَّ ، إنّي اُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟ قالَ : اُذكُر لَهُم نَعمائي عَلَيهِم وبَلائي عِندَهُم ؛ فَإِنَّهُم لا يَذكُرونَ ؛ إذ لا يَعرِفونَ مِنّي إلّا كُلَّ خَيرٍ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسى عليه السلام : حَبِّبني إلى خَلقي ، وحَبِّبِ خَلقي إلَيَّ . قالَ : يا رَبِّ ، كَيفَ أفعَلُ ؟ قالَ : ذَكِّرهُم آلائي ونَعمائي لِيُحِبّوني ، فَلَأَن تَرُدَّ آبِقا عَن بابي أو ضالّاً عَن فِنائي ، أفضَلُ لَكَ مِن عِبادَةِ مِائَةِ سَنَةٍ بِصِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ داودَ عليه السلام قالَ في ما يُخاطِبُ رَبَّهُ عز و جل : يا رَبِّ ، أيُّ عِبادِكَ أحَبُّ إلَيكَ ، اُحِبُّهُ بِحُبِّكَ ؟ قالَ : يا داودُ ، أحَبُّ عِبادي إلَيَّ : نَقِيُّ القَلبِ ، نَقِيُّ الكَفَّينِ ، لا يَأتي إلى أحَدٍ سوءا ، ولا يَمشي بِالنَّميمَةِ ، تَزولُ الجِبالُ ولا يَزولُ ، وأَحَبَّني ، وأَحَبَّ مَن يُحِبُّني ، وحَبَّبَني إلى عِبادي . قالَ : يا رَبِّ ، إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي اُحِبُّكَ ، واُحِبُّ مَن يُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى عِبادِكَ ؟ قالَ : ذَكِّرهُم بِآياتي وبَلائي ونَعمائي . (4)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 116 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 484 ح 1058 عن أيّوب بن نوح عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 176 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 18 ح 12 .
3- .منية المريد : ص 116 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 108 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 342 ح 219 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 4 ح 6 .
4- .شعب الإيمان : ج 6 ص 119 ح 7668 ، الفردوس : ج 3 ص 195 ح 4543 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 872 ح 43467 .

ص: 111

حديثإرشاد القلوب :خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد : «نعمت هايم را به ياد بندگانم بياور ، و به آنان نيكى كن ، و محبّت مرا در دلشان بنشان ، كه آنان جز كسى را كه به ايشان نيكى كند ، دوست نمى دارند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به همرازش موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد : «اى موسى ! مرا دوست بدار و مرا نزد بندگانم محبوب گردان» . [موسى] گفت : پروردگارا ! من تو را دوست دارم ؛ امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم ؟ [خداوند] فرمود : «نعمت ها و آزمايش هايم را به يادشان بياور ؛ زيرا آنان به ياد نمى آورند ؛ چرا كه از من جز خوبى سراغ ندارند» .

امام زين العابدين عليه السلام :خداوند عز و جل به موسى عليه السلام وحى كرد : «مرا نزد بندگانم و آنان را نزد من ، محبوب گردان !» . [موسى] گفت : پروردگارا ! چه كار كنم ؟ فرمود : «لطف ها و نعمت هايم را به يادشان بياور تا مرا دوست بدارند ، كه اگر يك گريزپا از دَرَم يا گم راه از خانه ام را باز گردانى ، برايت از عبادت صد سالى كه روزها را روزه و شب ها بيدار باشى ، برتر است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :داوود عليه السلام در گفتگويش با پروردگار عز و جل گفت : پروردگارا ! كدام يك از بندگانت ، در نزد تو محبوب تر است كه به خاطر دوستىِ تو ، او را دوست بدارم ؟ خداوند فرمود : «اى داوود ! محبوب ترينِ بندگان نزد من ، پاك دل پيراسته دست است . بدى به كسى نمى رساند ، دنبال سخن چينى نمى رود ، كوه ها از جا كنده نمى شود و او از جا كنده نمى شود و دوستدار من و آن كسى است كه مرا دوست مى دارد ، و مرا نزد بندگانم محبوب مى گردانَد» . [داوود] گفت : پروردگارا ! تو نيك مى دانى كه من تو را دوست دارم و دوستدار كسى هستم كه تو را دوست دارد؛ امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب سازم ؟ [خداوند] فرمود : «نشانه ها ، آزمايش ها و نعمت هايم را به يادشان آر» .

.

ص: 112

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل لِداودَ عليه السلام : أحبِبني ، وحَبِّبني إلى خَلقي . قالَ : يا رَبِّ ، نَعَم أنَا اُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟ قالَ : اُذكُر أيادِيَّ عِندَهُم ؛ فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أحَبّوني . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ . (2)

3 / 18التَّذكيرُ بِأَيّامِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِايَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخطُبُنا ، فَيُذَكِّرُنا بِأَيّامِ اللّهِ ، حَتّى نَعرِفَ ذلِكَ في وَجهِهِ ، وكَأَ نَّهُ نَذيرُ قَومٍ يُصَبِّحُهُمُ الأَمرُ غُدوَةً . وكانَ إذا كانَ حَديثَ عَهدٍ بِجِبريلَ لَم يَتَبَسَّم ضاحِكا حَتّى يَرتَفِعَ عَنهُ . (4)

.


1- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 205 ح 266 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 37 ح 16 .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 91 ح 7461 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 15 ص 777 ح 43064 .
3- .إبراهيم : 5 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 354 ح 1437 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 109 ح 2634 وفيه «رجل يخاف» بدل «نذير قوم» وكلاهما عن عبد اللّه بن سلمة ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 324 ح 673 عن الزبير من دون إسناد إليه عليه السلام وفيه «منذر جيش» بدل «نذير قوم» كنز العمّال : ج 12 ص 420 ح 35469 .

ص: 113

3 / 18 يادآورى كردن روزهاى خدا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به داوود عليه السلام فرمود : «مرا دوست بدار و مرا نزد آفريده هايم محبوب گردان» . داوود گفت : پروردگارا ! بارى ، من تو را دوست دارم ؛ امّا چگونه تو را نزد مردم ، محبوب گردانم ؟ [خداوند] فرمود : «مرحمت هايم را به يادشان آر ، كه اگر آنها را به يادشان آرى ، مرا دوست خواهند داشت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا را نزد بندگانش محبوب گردانيد تا خداوند ، شما را دوست داشته باشد .

3 / 18يادآورى كردن روزهاى خداقرآن«و در حقيقت ، موسى را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه: «قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن ، كه قطعا در اين [يادآورى] ، براى هر شكيباىِ سپاس گزارى ، عبرت هاست» .

حديثامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما خطبه مى خواند و روزهاى خدا را به ياد ما مى آورد ، به گونه اى كه نشان آن را در چهره او مى ديديم كه گويا به مردمى هشدار مى دهد كه خطر ، فردا دامنگيرشان مى شود . هر گاه به تازگى با جبرئيل ديدار داشت ، تا برطرف شدن اثر آن ، خنده بر لب نداشت .

.

ص: 114

3 / 19التَّعليمُ وَالتَّزكِيَةُالكتاب«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (1)

«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (2)

«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ» . (3)

الحديثإرشاد القلوب :رُوِيَ في قَولِهِ تَعالى : «إنَّ إبراهيمَ كانَ اُمَّةً قانِتًا للّهِِ حَنيفًا ولَم يَكُ مِنَ المُشرِكينَ» (4) أنَّهُ كانَ يُعَلِّمُ الخَيرَ . (5)

سنن ابن ماجة عن عبد اللّه بن عمرو :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَدَخَلَ المَسجِدَ فَإِذا هُوَ بِحَلقَتَينِ : إحداهُما يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ ، وَالاُخرى يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : كُلٌّ عَلى خَيرٍ ؛ هؤُلاءِ يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ ، فَإِن شاءَ أعطاهُم وإن شاءَ مَنَعَهُم ، وهؤُلاءِ يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ ، وإنَّما بُعِثتُ مُعَلِّما . فَجَلَسَ مَعَهُم . (6)

.


1- .البقرة : 129 .
2- .الجمعة : 2 .
3- .البقرة : 151 .
4- .النحل : 120 .
5- .إرشاد القلوب : ص 14 ؛ وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 305 ح 4188 .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 83 ح 229 ، مسند الدارمي : ج 1 ص 105 ح 355 ، مسند الطيالسي : ص 298 ح 2251 ، جامع بيان العلم : ج 1 ص 50 وكلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 147 ح 28751 ؛ منية المريد : ص 106 نحوه .

ص: 115

3 / 19 تعليم و تزكيه

3 / 19تعليم و تزكيهقرآن«پروردگارا ! در ميان آنان ، فرستاده اى از خودشان بر انگيز ، تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند ؛ زيرا تو خود ، شكست ناپذيرِ حكيمى» .

«اوست آن كسى كه در ميان بى سوادان ، فرستاده اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد ؛ و [آنان ]قطعا پيش از آن ، در گم راهىِ آشكارى بودند» .

«همان طور كه در ميان شما فرستاده اى از خودتان روانه كرديم ، [كه] آيات ما را بر شما مى خوانَد و شما را پاك مى گرداند ، و به شما كتاب و حكمت مى آموزد و آنچه را نمى دانستيد ، به شما ياد مى دهد» .

حديثإرشاد القلوب :در تفسير سخن خداوند كه مى فرمايد : «به راستى ابراهيم ، پيشواى مطيع خدا [و] حقگرا بود و از مشركان نبود» نقل شده است كه ابراهيم ، خير و نيكى را تعليم مى داد .

سنن ابن ماجه_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از يكى از اتاق هاى خود بيرون آمد و وارد مسجد شد . در مسجد ، دو حلقه جمعيت ديد : يك دسته قرآن مى خواندند و به مناجات با خدا مشغول بودند و حلقه دوم ، مشغول آموختن و آموزش دادن بودند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «همگى كار خوبى انجام مى دهيد . اين دسته ، مشغول تلاوت قرآن و مناجات با خدايند . اگر خداوند بخواهد ، به آنان مى بخشد يا از آنان دريغ مى كند ، و اين دسته ، مى آموزند و آموزش مى دهند و به راستى كه من معلّم برانگيخته شدم» . آن گاه با آنان (حلقه دوم) نشست .

.

ص: 116

3 / 20الأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِالكتاب«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (1)

«لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (2)

راجع : آل عمران : 110 ، لقمان : 17 ، التوبة : 71 ، هود : 116 ، المائدة : 79 .

الحديثالإمام الحسين عليه السلام_ فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ _ :اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ إذ يَقولُ : «لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ» ، وقالَ : «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِى إِسْرَاءِيلَ _ إلى قَولِهِ _ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ» (3) . وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ وَالفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ ؛ رَغبَةً في ما كانوا يَنالونَ مِنهُم ، ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ ، وَاللّهُ يَقولُ : «فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ» (4) ، وقالَ : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» . (5) فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ ؛ لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها هَيِّنُها وصَعبُها ؛ وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ، ومُخالَفَةِ الظّالِمِ ، وقِسمَةِ الفَيءِ ، والغَنائِمِ ، وأَخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها ، ووَضعِها في حَقِّها . ثُمَّ أنتُم ، أيَّتُهَا العِصابَةُ ، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ ، وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ ، وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ ، وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مُهابَةٌ ، يَهابُكُمُ الشَّريفُ ، ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ ، ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ ، تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتَنَعَت مِن طُلّابِها ، وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ . ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ ؟ ! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ ، فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم ، وأَمّا حَقُّكُم بِزَعمِكُم فَطَلَبتُم . فَلا مالاً بَذَلتُموهُ ، ولا نَفساً خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها ، ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأَماناً مِن عَذابِهِ ! لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم ، أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ ، أن تَحِلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ ؛ لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها ، ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ ، وأَنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ ! وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ ، وأَنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكُم تَفزَعونَ ، وذِمَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَحقورَةٌ !وَالعُميُ وَالبُكمُ وَالزَّمنى فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ لا تَرحَمونَ ، ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ ، ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ ، وبِالإِدهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ ! كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّهيِ وَالتَّناهي ، وأَنتُم عَنهُ غافِلونَ ! وأَنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً ؛ لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ ، لَو كُنتُم تَشعُرونَ ! ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ ، وما سُلِبتُم ذلِكَ إلّا بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ ، وَاختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ ! ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ ، كانَت اُمورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ ، وعَنكُم تَصدُرُ ، وإلَيكُم تَرجِعُ ؛ ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم ، وَاستَسلَمتُم اُمورَ اللّهِ في أيديهِم ! يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ، ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ ، وإعجابُكُم بِالحَياةِ الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم ، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم ؛ فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ ، وبَينِ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ ، يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم ، ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ ؛ اقتِداءً بِالأَشرارِ وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ ، في كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ . فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ ، وأَيديهِم فيها مَبسوطَةٌ ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ (6) ، لا يَدفَعونَ يَدَ لامِسٍ ، فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ ، وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ ، مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ ، فَيا عَجَبا ! وما لي لا أعجَبُ وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرِ رَحيمٍ ! فَاللّهُ الحاكِمُ في ما فيهِ تَنازَعنا ، وَالقاضي بِحُكمِهِ في ما شَجَرَ بَينَنا ! اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُساً في سُلطانٍ ، ولَا التِماساً مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنُرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ، ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأَحكامِكَ ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيكُم ، وعَمِلوا في إطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم . وحَسبُنَا اللّهُ ، وعَلَيهِ تَوَكَّلنا ، وإلَيهِ أنَبنا ، وإلَيهِ المَصيرُ . (7)

.


1- .آل عمران : 104 .
2- .المائدة : 63 .
3- .المائدة : 78 و 79 .
4- .المائدة : 44 .
5- .التوبة : 71 .
6- .الخَوَل : حَشَم الرجُل وأتباعه ، واحدهم خائِل (النهاية : 2 ص 88 «خول») .
7- .تحف العقول : ص 237 _ 239 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 79 ح 37 .

ص: 117

3 / 20 امر به معروف و نهى از منكر

3 / 20امر به معروف و نهى از منكرقرآن«و بايد از ميان شما ، گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند و آنان ، همان رستگاران اند» .

«چرا ربّانيان و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه[آلود ] و حرام خوارگى شان باز نمى دارند ؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى دادند!» .

ر . ك : آل عمران : آيه 110 ، لقمان : آيه 17 ، توبه : آيه 71 ، هود : آيه 116 ، مائده : آيه 79 .

حديثامام حسين عليه السلام_ در باره امر به معروف و نهى از منكر _ :اى مردم ! از پندى كه خداوند با بدستايى نسبت به دانشمندان يهود به دوستانش داده است ، عبرت بگيريد ، آن جا كه مى فرمايد : «چرا ربّانيان و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه آلودشان ، باز نمى دارند ؟» و نيز مى فرمايد : «از ميان بنى اسرائيل ، آنان كه كفر ورزيدند ، مورد لعنت قرار گرفتند» تا آن جا كه مى فرمايد : «چه بد بود آنچه مى كردند !» . خداوند ، از اين جهت ، آنان را نكوهش نمود كه مى ديدند ستمكاران ، در حضور آنان مرتكب كارهاى منكر و فساد مى شوند ؛ ولى به خاطر چشمداشت و دستيابى به عطاى آنان ، يا از ترس آنچه مايه خوف آنها بود ، آنان را از اين كار ، باز نمى داشتند ، در حالى كه خداوند مى فرمايد : «از مردم نترسيد و از من بترسيد» و مى فرمايد : «و مردان و زنان باايمان ، دوستان يكديگرند ، كه به كارهاى پسنديده وا مى دارند و از كارهاى ناپسند ، باز مى دارند» . بدين سبب ، خداوند ، از امر به معروف و نهى از منكر ، به عنوان نخستين واجب ، ياد كرده است ؛ زيرا مى دانست كه با انجام دادن و برپا داشتن آن ، تمام واجباتِ آسان و دشوار ، پا بر جا مى ماند ؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر ، در كنار بازپرداخت مظالم ، و مخالفت با ستمكار ، و تقسيم فَى ء و غنايم و گرفتن صدقات از موارد آن و مصرف آنها در جاى مناسب ، دعوت به اسلام است . امّا شما _ اى جمعى كه به دانش ، مشهوريد و به نيكى از شما ياد مى شود و به خيرخواهى شناخته شده هستيد و به نام «اللّه » ، در دل مردم ، هيبت داريد و انسانِ با شرافت ، از شما حساب مى بَرد و ضعيف ، شما را گرامى مى دارد و كسى كه بر او برترى نداريد و منّتدار لطف شما نيست ، شما را ترجيح مى دهد و اگر درخواست ها از طالبان آن دريغ شود ، شما را به وساطت مى طلبند و در راهِ با هيبتِ پادشاهان و كرامت بزرگان ، گام مى نهيد ! آيا چنان نيست كه همه اينها را بدين خاطر داريد كه اميد مى رود حقّ الهى را ادا كرده ايد ؟ گرچه در اداى بسيارى از حقّ الهى كوتاهى مى كنيد . بدين ترتيب ، حقّ پيشوايان را سَبُك شمرده ايد ، و حقّ ضعيفان را ضايع كرده ايد ، و [نيز] حقّتان را كه گمان داريد ، طلب كرده ايد . نه مالى بذل كرده ايد و نه جان را به خاطر كسى كه آن را آفريده ، به خطر افكنده ايد ، و نه به خاطر رضايت خداوند ، با خويشاوندى ، درگير شده ايد . با اين وجود ، شما از خداوند ، خواهان بهشت و همسايگى پيامبران و ايمنى از عذاب او هستيد . من بر شما _ اى تمنّا كنندگان از خداوند _ ، بيمناكم كه عذاب او شما را در رسد ؛ زيرا شما از كرامت الهى به مرتبه اى رسيده ايد كه به خاطر آن ، برترى يافته ايد ، در حالى كه آن را كه به [بندگى] خداوند شناخته شده است ، گرامى نمى داريد ، به رغم آن كه شما به خاطر خداوند ، در ميان بندگانش گرامى داشته مى شويد . مى بينيد كه پيمان هاى خدا شكسته مى شود ؛ امّا بر نمى آشوبيد ، در حالى براى آبروى پدرانتان بر مى آشوبيد كه آبروى پيامبر خدا مورد اهانت قرار مى گيرد . نابينايان ، لال ها و زمينگيرها در شهرها رها شده اند و شما به آنان رحم نمى كنيد ، به اقتضاى جايگاهتان عمل نمى كنيد ، و به آن كه جايگاهش را پاس داشت ، يارى نمى رسانيد ، و با چرب زبانى و سازشكارى ، نزد ستمكاران، پناه مى جوييد . اينها همه امورى بودند كه خداوند به شما به نهى و پرهيز از آنها فرمان داده است ؛ امّا شما از آن غافليد . اگر مى فهميديد ، مصيبت شما از همه مردم ، بيشتر است ؛ چرا كه خود را در جايگاه علما جا زده ايد ؛ زيرا جريان امور و احكام ، به دست عالمان خداشناس و امينان حلال و حرام خداست و اين جايگاه ، از شما سلب شده است ، و اين جايگاه ، تنها به خاطر جدايى شما از مسير حق و اختلافتان در سنّت ، با وجود نشان هاى آشكار ، از شما سلب شده است . و اگر بر آزارها ، بردبارى پيشه مى كرديد و رنج ها را براى خدا تحمّل مى كرديد ، ورود و خروج و بازگشت امور الهى ، به دست شما انجام مى گرفت ؛ امّا شما جايگاهتان را در اختيار ستمگران قرار داديد و امور الهى را به دست آنان تسليم كرديد ، با آن كه آنان به شبهات ، عمل مى كنند و در شهوات ، ره مى سپُرَند .گريز شما از مرگ و فريفته شدن شما به زندگى اى كه از شما جدا شدنى است ، آنان را بر امور الهى مسلّط كرده است . شما ناتوانان را به دست آنان سپرديد . گروهى از آنان ، رانده و مورد خشم واقع شده اند و گروهى مستضعف ، در اداره زندگى مانده اند . آنان با رأى خود ، حكومت را مى گردانند و با هوس هايشان ، همگام با اشرار و از روى گستاخى بر خداوند جبّار ، لباس خوارى به تن مردمان كرده اند . در هر شهرى سخنورى از آنان بر منبر دين ، بانگ مى زند . زمين برايشان خالى است ، دست چپاولشان در آن گسترده است ، و مردم ، مايَملك آنان اند ، كه دست هيچ لمس كننده اى را از خود دور نمى كنند . از آنها ، برخى گردنكشِ كينه توزند و برخى داراى قدرت اند و بر ناتوانان ، سختگير . فرمانشان اطاعت مى شود ؛ امّا آغازگر و فرجامْ ده را نمى شناسند . شگفتا ! و چرا در شگفت نباشم كه زمين ، از ستمكارِ بيدادگر و خَراگير بى انصاف و كارگزار مؤمنان كه بر ايشان مهربان نيست ، لبريز است ؟! و البته خدا در آنچه با ما به ستيز برخاسته ، داور است ، و اوست كه در مرافعه ميان ما ، با قضاوت خود ، داورى خواهد كرد . خدايا ! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد ، براى رغبت به سلطنت يا درخواست زيادتى متاع دنيا نبود ؛ بلكه مى خواستيم نشانه هاى دينت را نشان دهيم ، و اصلاح را در شهرهايت آشكار سازيم ، و بندگان ستم ديده ات ايمنى يابند ، و به واجبات و سنّت ها و احكامت عمل شود . پس اگر ما را يارى نمى كنيد و با انصاف با ما رفتار نمى كنيد ، ستمكاران بر شما قوّت خواهند گرفت و براى خاموش كردن فروغ پيامبرتان خواهند كوشيد ، و البته خدا براى ما بسنده است و بر او توكّل مى كنيم و به سوى او انابه مى آوريم ، و بازگشت ، به سوى اوست .

.

ص: 118

. .

ص: 119

. .

ص: 120

. .

ص: 121

. .

ص: 122

3 / 21مُكافَحَةُ البِدَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها ، فَمَن كانَ عِندَهُ عِلمٌ فَليَنشُرهُ ؛ فَإِنَّ كاتِمَ العِلمِ يَومَئِذٍ كَكاتِمِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِلّهِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكيدُ الإِسلامَ وأَهلَهُ مَن يَذُبُّ عَنهُ ، ويَتَكَلَّمُ بِعَلاماتِهِ ، فَاغتَنِموا تِلكَ المَجالِسَ بِالذَّبِّ عَنِ الضُّعَفاءِ ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ ، وكَفى بِاللّهِ وَكيلاً . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 54 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 361 ح 776 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 2 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 70 ح 39 ، بحارالأنوار : ج 57 ص 234 ؛ الفردوس : ج 1 ص 321 ح 1271 عن أبي هريرة .
2- .تاريخ دمشق : ج 54 ص 80 ح 11366 عن معاذ بن جبل ، كنزالعمّال : ج 1 ص 179 ح 903 و ج 10 ص 216 ح 29140 .
3- .حلية الأولياء : ج 10 ص 400 الرقم 691 عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 12 ص 193 ح 34624 .

ص: 123

3 / 21 مبارزه با بدعت ها

3 / 21مبارزه با بدعت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وقتى بدعت ها در ميان امّتم آشكار گردند ، عالِم بايد علمش را آشكار سازد ، و هر كس چنين نكند ، نفرين خدا بر او باد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هنگامى كه بدعت ها پديدار شوند و آخر اين امّت ، اوّل آن را نفرين كند ، هر كس علمى داشته باشد ، بايد آن را منتشر سازد . همانا پنهان كننده دانش در چنين روزى ، همچون پنهان كننده آن چيزى است كه خداوند بر محمّد ، نازل كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، در هر بدعتى كه نيرنگ زدن به اسلام و مسلمانان را هدف گرفته باشد ، كسى را دارد كه از اسلام دفاع كند و نشانه هاى آن را باز گويد . پس با دفاع از ضعيفان ، اين مجالس را غنيمت بشماريد و بر خدا توكّل كنيد كه خداوند ، براى اعتماد كردن ، بسنده است .

.

ص: 124

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن اُمَّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي ؛ يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ ، وَتَأويلَ الجاهِلينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ فينا أهلَ البَيتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً ؛ يَنفونَ عَنهُ تَحريفَ الغالينَ ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ ، وتَأويلَ الجاهِلينَ . (2)

علل الشرائع عن يونس بن عبد الرّحمن :رُوّينا عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا : إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ أن يُظهِرَ عِلمَهُ ؛ فَإِن لَم يَفعَل سُلِبَ مِنهُ نورُ الإِيمانِ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ص 312 ( كتمان العلم ) .

3 / 22التَّبشيرُ وَالإِنذارُالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا * وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا» . (4)

.


1- .كمال الدين : ج 1 ص 221 ح 7 عن أبي الحسين الليثي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 77 ح 250 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الفصول المختارة : ص 325 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 245 ، بحارالأنوار : ج 23 ص 30 ح 46 ؛ تاريخ دمشق : ج 7 ص 38 ح 1596 عن إبراهيم بن عبد الرحمن العذري نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 176 ح 28919 .
2- .الكافي : ج 1 ص 32 ح 2 ، الاختصاص : ص 4 كلاهما عن أبي البختري ، منية المريد : ص 372 ، بحارالأنوار : ج 2 ص92 ح21 .
3- .علل الشرائع : ص 236 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 113 ح 2 ، الغيبة للطوسي : ص 64 ح 66 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 786 ح 946 ، بحارالأنوار : ج 48 ص 252 ح 1 .
4- .الأحزاب : 45 و 46 .

ص: 125

3 / 22 نويد و بيم دادن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هر پشتى از امّتم ، عادلى از اهل بيتم هست كه تحريف غلو كنندگان ، دين تراشى باطل كيشان و تأويل نادانان را از اين دين ، دور سازد .

امام صادق عليه السلام :در ميان ما اهل بيت ، در هر پشتى ، عادلانى هستند كه تحريف غلو كنندگان ، دين تراشىِ باطل كيشان و تأويل نادانان را از آن (دين) ، دور مى سازند .

علل الشرائع_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :از امام صادق و امام باقر عليه السلام براى ما روايت شده كه فرمودند : «هر گاه بدعت ها پديدار شوند ، بر عالِم است كه علمش را آشكار سازد ، كه اگر چنين نكند ، نور ايمان از او سلب مى گردد» .

ر . ك : ص 313 (دريغ داشتن علم) .

3 / 22نويد و بيم دادنقرآن«اى پيامبر ! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم ، و دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او ، و چراغى تابناك» .

.

ص: 126

«وبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيرًا» . (1)

«وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» . (2)

راجع : البقرة : 119 ، النساء : 165 ، الأنعام : 48 ، يونس : 2 ، هود : 2 و 3 و 25 ، الإسراء : 105 ، الأنبياء : 45 ،الحجّ :49 ، الفرقان : 56 ، الأحزاب : 45 و 46 ، فاطر : 23 .

الحديثسنن الدّارميّ عن النّعمان بن بشير :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخطُبُ فَقالَ : أنذَرتُكُمُ النّارَ ! أنذَرتُكُمُ النّارَ ! أنذَرتُكُمُ النّارَ ! فَما زالَ يَقولُها حَتّى لَو كانَ في مَقامي هذا لَسَمِعَهُ أهلُ السّوقِ ، وحَتّى سَقَطَت خَميصَةٌ (3) كانَت عَلَيهِ عِندَ رِجلَيهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أمينُ وَحيِهِ ، وخاتَمُ رُسُلِهِ ، وبَشيرُ رَحمَتِهِ ، ونَذيرُ نِقمَتِهِ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نَذيرا لِلعالَمينَ . (6)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :بَلَّغَ عَن رَبِّهِ مُعذِرا ، ونَصَحَ لِاُمَّتِهِ مُنذِرا ، ودَعا إلَى الجَنَّةِ مُبَشِّرا ، وخَوَّفَ مِنَ النّارِ مُحَذِّرا . (7)

.


1- .الأحزاب : 47 .
2- .سبأ : 28 .
3- .الخَميصَةُ : كساء أسود مُعلَمُ الطرفين ، ويكون من خزٍّ أو صوف (المصباح المنير : ص 182 «خمص») .
4- .سنن الدارمي : ج 2 ص 786 ح 2708 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 383 ح 18426 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 424 ح 1058 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 293 ح 5756 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 12 ح 43715 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 173 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 249 ح 1000 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 26 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 226 ح 68 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، غرر الحكم : ج 3 ص 270 ح 4457 وفيه صدره إلى : «مبشّرا» .

ص: 127

«و مؤمنان را مژده ده كه براى آنان ، از جانب خدا ، بخشايشى فراوان خواهد بود» .

«و ما تو را بجز بشارت دهنده و هشدار دهنده براى تمام مردم نفرستاديم ؛ ليكن بيشتر مردم نمى دانند» .

ر . ك : بقره : آيه 119 ، نساء : آيه 165 ، انعام : آيه 48 ، يونس : آيه 2 ، هود : آيه 2 _ 3 و 25 ، اسرا : آيه 105 ، انبيا : آيه 45 ، حج : آيه 49 ، فرقان : آيه 56 ، احزاب : آيه 45 _ 46 ، فاطر : آيه 23.

حديثسنن الدارمى_ به نقل از نعمان بن بشير _ :شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سخنرانى مى كرد و فرمود : «شما را از آتش ، بيم مى دهم ! شما را از آتش ، بيم مى دهم ! شما را از آتش ، بيم مى دهم !» . پيوسته اين جمله را مى فرمود ، به گونه اى كه اگر در اين جا _ كه من ايستاده ام _ مى بود ، بازاريان [آن سوى شهر نيز] آن را مى شنيدند ، تا جايى كه جامه سياه نقشدار ايشان زير پايش افتاد .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :او امينِ وحى ، و آخرينِ فرستادگان ، و بشارت دهنده رحمت ، و هشدار دهنده عقوبت خداست .

امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را هشدار دهنده اى براى جهانيان برانگيخت .

امام على عليه السلام_ در يادكرد پيامبر صلى الله عليه و آله _ :رسالت پروردگار خود را ابلاغ كرد تا بهانه اى نماند ، و با هشدار دادن ، براى امّت خود ، خيرخواهى نمود ، و با بشارت دادن ، به بهشت فرا خواند ، و با هشدار دادن ، از آتش ترساند .

.

ص: 128

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ . (1)

عنه عليه السلام :ألا اُخبِرُكُم بِالفَقيهِ حَقِّ الفَقيه ؟ مَن لَم يُقَنِّطِ النّاسَ مِن رَحمَةِ اللّهِ ، ولَم يُؤَمِّنهُم مِن عَذابِ اللّهِ ، ولَم يُرَخِّص لَهُم في مَعاصِي اللّهِ . (2)

3 / 23إقامَةُ الحُجَّةِالكتاب«رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» . (3)

«وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى» . (4)

راجع : القصص : 47 ، الأنعام : 130 ، الملك : 8 _ 10 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :بَعَثَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ لِتَكونَ لَهُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى خَلقِهِ، ويَكونَ رُسُلُهُ إلَيهِم شُهَداءَ عَلَيهِم، وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ ومُنذِرينَ؛ لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ ، ويَحيا مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ ، ولِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَ ما أنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَ ما عَضَدوا . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 160 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 285 ح 136 .
2- .الكافي : ج 1 ص 36 ح 3 ، منية المريد : ص 162 كلاهما عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام ، معاني الأخبار : ص 226 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 90 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 318 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص48 ح8 ؛ سنن الدارمي : ج 1 ص 95 ح 303 عن يحيى بن عباد ، كنز العمّال : ج 10 ص 181 ح 28943 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق نحوه .
3- .النساء : 165 .
4- .طه : 134 .
5- .التوحيد : ص 45 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 287 ح 19 .

ص: 129

3 / 23 برپا داشتن حجّت

امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را نشان قيامت ، بشارت دهنده به بهشت و بيم دهنده از عقوبت ، قرار داد .

امام على عليه السلام :آيا به شما خبر دهم كه دين شناس واقعى ، چه كسى است ؟ او كسى است كه مردم را از رحمت خداوند ، نوميد نمى سازد و از عذاب خداوند ، ايمنى نمى دهد و در انجام دادن معصيت هاى خداوند ، مُجازشان نمى دارد .

3 / 23برپا داشتن حجّتقرآن«و پيامبرانى كه بشارت دهنده و هشدار دهنده بودند ، تا براى مردم ، پس از [آمدن] پيامبران ، در مقابل خدا حجّتى نباشد ، و خدا توانا و حكيم است» .

«و اگر ما آنان را قبل [از آمدنِ قرآن] به عذابى هلاك مى كرديم ، قطعا مى گفتند : پروردگارا ! چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم ، از آيات تو پيروى كنيم ؟» .

ر . ك : قصص : آيه 47 ، انعام : آيه 130 ، ملك : آيه 8 _ 10 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خطبه اى از ايشان _ :[خداوند ،] پيامبران را به سوى مردم برانگيخت تا بر مردم ، حجّت تام (دليل غير قابل انكار) داشته باشد و پيامبرانش بر مردم ، شاهد باشند ، و در ميان آنان ، پيامبران را براى نويد و بيم دادن مبعوث كرد ، تا آن كه هلاك مى شود ، از روى دليل آشكار باشد و آن كه حيات مى يابد ، از روى دليل آشكار باشد ، و تا بندگان ، آنچه را در باره پروردگارشان نمى دانند ، به عقلشان در يابند ، و او را پس از انكار ، به پروردگارى بشناسند ، و پس از انباز قرار دادن براى او ، به يكتايىِ او در پروردگارى ، گردن نهند .

.

ص: 130

الإمام عليّ عليه السلام :بَعَثَ اللّهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُم بِهِ مِن وَحيِهِ ، وجَعَلَهُم حُجَّةً لَهُ عَلى خَلقِهِ ؛ لِئَلّا تَجِبَ الحُجَّةُ لَهُم بِتَركِ الإِعذارِ إلَيهِم ، فَدَعاهُم بِلِسانِ الصِّدقِ إلى سَبيلِ الحَقِّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن حِكمَةِ النُّبُوَّةِ _ :لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ مِن بَعدِ الرُّسُلِ ، ولِئَلّا يَقولوا : ما جاءَنا مِن بَشيرٍ ولا نَذيرٍ ، ولِتَكونَ حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم . ألا تَسمَعُ اللّهَ عز و جليَقولُ _ حِكايَةً عَن خَزَنَةِ جَهَنَّمَ وَاحتِجاجِهِم عَلى أهلِ النّارِ بِالأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ _ : «ألَمْ يأتِكُمْ نَذِيرٌ . . .» الآيَة ؟ ! (2)

3 / 24دَعوَةُ الأَقرِباءِ قَبلَ دَعوَةِ الآخَرينَالكتاب«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» . (3)

«وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» . (4)

«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلاً» . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 144 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 315 ح 11 .
2- .علل الشرائع : ص 121 ح 4 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 11 ص 39 ح 37 .
3- .طه : 132 .
4- .الشعراء : 214 .
5- .الأحزاب : 28 .

ص: 131

3 / 24 فرا خواندن نزديكان ، پيش از دعوت ديگران

امام على عليه السلام :خداوند ، پيامبرانش را با وحى خود _ كه به آنان اختصاص داده _ ، برانگيخت و آنان را بر مخلوقات خود ، حجّت قرار داد ، تا فرستاده نشدن پيامبران ، عذر و حجّتى براى آنان نباشد ، و با زبان راستى ، آنان را به راه حق فرا خواند .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه از حكمت نبوّت از ايشان سؤال شد _ :تا با آمدن پيامبران ، مردم بر خداوند ، عذر و حجّتى نداشته باشند و نگويند : «بشارت دهنده و هشدار دهنده نزد ما نيامده است» و حجّت خداوند بر آنها تمام باشد . آيا نشنيده اى كه خداوند ، از زبان خازنان دوزخ در احتجاج آنان به پيامبران و فرستادگان ، عليه دوزخيان مى فرمايد : «آيا هشدار دهنده اى براى شما نيامده است ؟ . . .» .

3 / 24فرا خواندن نزديكان ، پيش از دعوت ديگرانقرآن«و كسان خود را به نماز ، فرمان ده و خود بر آن ، شكيبا باش» .

«و خويشانِ نزديكت را هشدار ده» .

«اى پيامبر ! به همسرانت بگو : اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آنيد ، بياييد تا مهرتان را بدهم و [خوش و ]خرّم ، شما را رها كنم» .

.

ص: 132

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» . (1)

«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» . (2)

الحديثصحيح البخاري عن ابن عبّاس :لَمّا اُنزِلَت : «وأَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأقْرَبينَ» صَعِدَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى الصَّفا ، فَجَعَلَ يُنادي : «يا بَني فِهرٍ ، يا بَني عَدِيٍّ» لِبُطونِ قُرَيشٍ ، حَتَّى اجتَمَعوا ، فَجَعَلَ الرَّجُلُ إذا لَم يَستَطِع أن يَخرُجَ أرسَلَ رَسولاً لِيَنظُرَ ما هُوَ فَجاءَ أبو لَهَبٍ وقُرَيشٌ ، فَقالَ : «أرَأَيتَكُم لَو أخبَرتُكُم أنَّ خَيلاً بِالوادي تُريدُ أن تُغيرَ عَلَيكُم أكُنتُم مُصَدِّقِيَّ» . قالوا : نَعَم ، ما جَرَّبنا عَلَيكَ إلّا صِدقاً . قالَ : «فَإِنّي نَذيرٌ لَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ» . فَقالَ أبو لَهَبٍ : تَبّا لَكَ سائِرَ اليَومِ ! ألِهذا جَمَعتَنا؟! فَنَزَلَت : «تَبَّتْ يَدَا أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا كَسَبَ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» قالَ النّاسُ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ نَقي أنفُسَنا وأَهلينا ؟ قالَ : اِعمَلُوا الخَيرَ، وذَكِّروا بِهِ أهليكُم؛ فَأَدِّبوهُم عَلى طاعَةِ اللّهِ . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : ألا تَرى أنَّ اللّهَ يَقولُ لِنَبِيِّهِ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» ، وقالَ : «وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا » ؟ ! (5)

.


1- .التحريم : 6 .
2- .مريم : 54 و 55 .
3- .المسد : 1 و 2 .
4- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1787 ح 4492، صحيح مسلم : ج 1 ص 193 ح 208 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 602 ح 2544 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 451 ح 3363 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 200 كلّها نحوه .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 .

ص: 133

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد . بر آن [آتش] ، فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده]اند . از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه بِدان مأمورند ، انجام مى دهند» .

«و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا او درستْ وعده و فرستاده اى پيامبر بود ، و خاندان خود را به نماز و زكات ، فرمان مى داد ، و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود» .

حديثصحيح البخارى_ به نقل از ابن عبّاس _ :هنگامى كه آيه «خويشاوندان نزديكت را هشدار ده» نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر [ كوه ] صفا بالا رفت و خطاب به تيره هاى قريش ، ندا سر داد : «اى فرزندان فِهر ! اى فرزندان عدى !» . آنان گِرد آمدند . حتّى آن كه نمى توانست بيايد ، فرستاده اى فرستاد تا از نزديك ، شاهد ماجرا باشد . ابو لهب و قريش آمدند . آن گاه [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «به نظرتان اگر به شما خبر دهم كه سپاهى در دشت مى خواهد بر شما هجوم آورد ، مرا تصديق مى كنيد ؟» . گفتند : آرى ، ما به تجربه ، جز راستى از تو نديده ايم . فرمود : «من شما را از عذابى سخت در پيش رويتان بيم مى دهم» . ابو لهب گفت : مرگ بر تو باد ، همه روزگار ! آيا ما را بدين خاطر ، گرد آورده اى ؟ در پى آن ، اين آيه فرود آمد : «بريده باد دو دست ابو لهب و مرگ بر او باد ! دارايى او و آنچه اندوخت ، بى نيازش نكرد» .

امام صادق عليه السلام :هنگامى كه اين آيه : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتش ، حفظ كنيد» نازل شد ، مردم گفتند : اى پيامبر خدا ! چگونه خود و خانواده مان را حفظ كنيم ؟ [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] فرمود : «كار خوب انجام دهيد ، و آن را به خانواده تان يادآور شويد ، و آنان را بر اطاعت خداوند ، تربيت كنيد» . آيا نمى بينى كه خداوند به پيامبرش مى گويد : «خانواده ات را به نماز ، امر كن و بر آن ، شكيبا باش» و نيز مى گويد : «و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا او درستْ وعده و فرستاده اى پيامبر بود ، و خاندان خود را به نماز و زكات ، فرمان مى داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود» ؟

.

ص: 134

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا » ، جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ يَبكي وقالَ : أنَا عَجَزتُ عَن نَفسي كُلِّفتُ أهلي ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِما تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ وتَنهاهُم عَمّا تَنهى عَنهُ نَفسَكَ . (1)

الزّهد للحسين بن سعيد عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» فَقُلتُ : هذِهِ نَفسي أقيها ، فَكَيفَ أقي أهلي ؟ فَقالَ : تَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ بِهِ ، وتَنهاهُم عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنهُ ؛ فَإِن أطاعوكَ كُنتَ قَد وَقَيتَهُم ، وإن عَصَوكَ كُنتَ قَد قَضَيتَ ما عَلَيكَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» (3) _ :عَلِّموا أنفُسَكُم وأَهليكُمُ الخَيرَ . (4)

الكافي عن سليمان بن خالد :قُلتُ لأَِبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ لي أهلَ بَيتٍ وهُم يَسمَعونَ مِنّي ، أفَأَدعوهُم إلى هذَا الأَمرِ ؟ فَقالَ : نَعَم ؛ إنَّ اللّهَ يَقولُ في كِتابِهِ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاس وَ الْحِجَارَةُ» (5) . (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 62 ح 1 عن عبد الأعلى مولى آل سام ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1527 ، بحار الأنوار : ج 100 ص92 ح83 .
2- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح 36 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 377 ، الكافي : ج 5 ص 62 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 179 ح 365 ، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 375 عن الإمام الرضا عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1526 والأربعة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار : ج 100 ص 74 ح 12 .
3- .التحريم : 6 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 536 ح 3826 عن ربعي ، المصنف لعبد الرزاق : ج 3 ص 49 ح 4741 ، كنز العمّال : ج 2 ص 539 ح 4676 .
5- .التحريم : 6 .
6- .الكافي : ج 2 ص 211 ح1 ، المحاسن : ج 1 ص 362 ح 780 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 20 ح 55 .

ص: 135

امام صادق عليه السلام :هنگامى كه اين آيه : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتش ، حفظ كنيد» نازل شد ، يكى از مسلمانان ، شروع به زارى نمود و گفت : من از خود ، ناتوانم . حال به [تربيت] خانواده ام مكلّف شده ام ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين كه آنان را بدانچه به خودت امر مى كنى ، فرمان دهى و از آنچه خودت را از آن نهى مى كنى ، بازشان دارى ، تو را بس است» .

الزهد ، حسين بن سعيد_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق صلى الله عليه و آله از تفسير اين آيه : «خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» پرسيدم و گفتم : من خودم را مى توانم حفظ كنم ؛ امّا چگونه خانواده ام را حفظ كنم ؟ فرمود : «آنان را بِدانچه خدا فرمان داده ، امر كن و از آنچه خدا نهى شان نموده ، باز دار . در اين صورت ، اگر از تو اطاعت كنند ، تو آنان را حفظ كرده اى ؛ امّا اگر نافرمانى ات كنند ، تو آنچه را به گردن داشته اى ، ادا كرده اى» .

امام على عليه السلام_ در تفسير سخن خداوند كه: «خودتان و كسانتان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :به خود و خانواده تان ، خوبى ياد دهيد .

الكافى_ به نقل از سليمان بن خالد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند . آيا آنان را به اين امر (امامت شما) فرا خوانم ؟ فرمود : «آرى . خداوند در قرآن مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» » .

.

ص: 136

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ عَلى أبي عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ ! اُحَدِّثُ أهلي ؟قالَ : نَعَم ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» ، وقالَ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» . (1)

عنه عليه السلام :لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعاً ، حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . (2)

.


1- .الاُصول الستة عشر : ص 232 ح 265 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 2 ص 25 ح 92 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 .

ص: 137

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پدرم [امام] باقر عليه السلام آمد و گفت : خدايت رحمت كند ! آيا به خانواده ام حديث بگويم ؟ فرمود : «آرى. خداوند مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» و فرموده است : «و كسان خود را به نماز ، فرمان ده و خود بر آن ، شكيبا باش» » .

امام صادق عليه السلام :بنده مؤمن ، پيوسته به خانواده اش علم و ادبِ شايسته مى آموزد ، تا آن جا كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه اى از ايشان جدا افتد ، وارد بهشت مى كند ؛ و بنده گناهكار ، پيوسته به خانواده اش سوء ادب مى آموزد ، تا آن جا كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه از ايشان جدا افتد ، وارد دوزخ مى نمايد .

.

ص: 138

مهم ترين وظايف مبلّغ

سير منطقى مباحث تبليغى

مهم ترين وظايف مبلّغوظيفه مبلّغ ، در واقع ، همان وظيفه انبياى الهى است كه قرآن ، آن را «تبليغ رسالت هاى خدا» مى نامد ، با اين تفاوت كه انبيا ، پيام خدا را از طريق وحى دريافت مى كردند؛ امّا مبلّغ ، پيام خدا را از طريق انبيا و اوصياى آنان دريافت مى نمايد . بنا بر اين ، وظيفه مبلّغ ، رساندن همه پيام هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى پيامبران خدا به مردم و آشنا كردن آنان با تمام برنامه هايى است كه آفريدگار انسان براى تكامل مادّى و معنوى او ، ارائه كرده است .

سير منطقى مباحث تبليغىمبلّغ ، براى انجام دادن اين رسالت سنگين ، علاوه بر تلاش نمودن براى احراز شرايط تبليغ و زمينه سازى براى تحقّق اركان علمى ، اخلاقى و عملى آن در كار خويش ، بايد با شيوه تبليغ از جهت القاى پيام هاى تبليغى به ترتيب اهمّيت آنها آشنا باشد . مبلّغ بايد بداند كه براى آشنا كردن مردم ، بخصوص نسل جوان با پيام دين ، چه بايد بگويد ، از كجا بايد آغاز كند و جهتگيرى مباحث او به كدام سو بايد باشد . آنچه در فصل سوم آمده ، در واقع ، اشاره اى به پاسخ اين سؤالات و بيان سير منطقى مباحث تبليغى بر اساس اهمّيت پيام هاست . مبلّغ ، در نخستين گام براى آشنا كردن مخاطب خود با مكتب انبيا ، بايد براى

.

ص: 139

بيدارسازى فطرت و وجدان او برنامه ريزى نمايد و كارى كند كه او به انديشه و تفكّر ، وادار شود . (1) انسان با بازگشت به فطرت و باز شدن راه تعقّل و تفكّر بر او ، در حقيقت ، از تاريكى جهل خارج مى شود و به روشنايى نور فطرت و عقل ، گام مى نهد و بدين سان ، زمينه براى شناخت حقايقى كه انبياى الهى براى هدايت بشر به راه تكامل آورده اند ، فراهم مى گردد . (2) پس از آماده شدن مخاطب براى دريافت پيام خداوند متعال ، نخستين پيامى كه بايد به او منتقل شود ، اين است كه برنامه تكاملى اى كه خداوند از طريق پيامبران براى انسان فرستاده ، تنها شامل مصالح معنوى و اُخروى او نيست؛ بلكه مصالح مادّى و دنيوى وى را نيز تأمين خواهد كرد و در صورت تحقّق جامعه انسانىِ مورد نظر انبيا ، از بهترين زندگى ها در دنيا و آخرت ، برخوردار خواهد بود . (3) انسان ، موجودى است ناشناخته . علم با همه پيشرفت هايى كه داشته ، هنوز نتوانسته رازهاى اين موجود پيچيده را به درستى كشف كند . از اين رو ، انديشه بشر از ارائه راه تكامل مادّى و معنوى او ناتوان است و بايد براى آشنايى با اين راه ، با جهان غيب ، ارتباط پيدا كند و آن جهان را بشناسد و باور كند . چنين ارتباطى ، جز از طريق انبياى الهى امكان پذير نيست . (4) نخستين پيام تكامل آفرين انبيا _ كه خلاصه همه برنامه هاى آنهاست _ ، توحيد است . (5) نخستين پيام اجتماعى توحيد نيز قيام براى تحقّق عدالت اجتماعى است

.


1- .ر . ك : ص65 (بر انگيختن فطرت وعقل) .
2- .ر . ك : ص67 (خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نور) .
3- .ر . ك : ص69 (دعوت به مصالح دين و دنيا) .
4- .ر . ك : ص71 (دعوت به ايمان آوردن به غيب) و ص75 (دعوت به ايمان آوردن به نبوّت) و ص77 (دعوت به ايمان آوردن به معاد) .
5- .ر . ك : ص73 (دعوت به ايمان آوردن به توحيد) .

ص: 140

و اين هدف بلند ، جز از طريق الفت و اتّحاد مردم و اجتماع آنان در پيرامون امام عادل ، امكان پذير نيست . (1) تحقّق و تداوم حاكميت عدالت در جامعه ، در گرو وجود آزادى هاى مشروع و سازنده (2) ، و نيز آگاهانه بودن انتخاب هاى مردم است و مبلّغ ، وظيفه دارد تا در توسعه اين آزادى ها و آگاهى ها تلاش كند . (3) يكى از مسائل بسيار مهمّى كه زمينه را براى تحقّق و تداوم حاكميت عدالت اجتماعى آماده مى كند ، توانمندى توده هاى مردم در تجزيه و تحليل مسائل فرهنگى ، سياسى و اجتماعى است . مبلّغ بايد مردم را به گونه اى تربيت كند كه حق گرا باشند و نه مطلق گرا و از هيچ كس ، كوركورانه تبعيت نكنند . معيار آنان براى پيروى از شخصيت ها و احزاب ، حق باشد و نه شخصيت هاى بزرگ و مورد احترام . حق را با معيار حق بشناسند ، نه با معيار شخصيت ها؛ بلكه شخصيت ها را نيز با عيار حق ، محك بزنند . (4) عدالت اجتماعى در مكتب انبياى الهى ، مقدّمه شكوفا شدن استعدادهاى انسانى و رسيدن انسان به مقصد اعلاى انسانيت است . آنچه آدمى را به اين هدف ، نزديك مى كند ، پرهيز از اخلاق و رفتار نكوهيده و آراستگى به مكارم اخلاق و محاسن اعمال است . (5) در فرهنگ انبياى الهى ، همه كارهايى كه انسان را با خدا مرتبط مى كنند و از اين

.


1- .ر . ك : ص79 (دعوت به الفت و پرهيز از تفرقه) و ص83 (دعوت به برپاداشتن قسط) و ص85 (دعوت به رهبرى امام عادل) .
2- .مقصود ، آزادى هاى سياسى _ اجتماعى است كه با آزادى معنوى (آزادگى) ، تفاوت دارند .
3- .ر . ك : ص87 (دعوت به آزادى هدفمند) .
4- .ر . ك : ص91 (دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق) .
5- .ر . ك : ص95 (دعوت به پروامندى و پرهيزگارى) و ص99 (دعوت به ارزش هاى اخلاقى) و ص103 (دعوت به كارهاى نيكو) .

ص: 141

مهم ترين رسالت مبلّغ

طريق ، او را به تكامل مادّى و معنوى مى رسانند ، عبادت ناميده مى شوند . (1)

مهم ترين رسالت مبلّغآنچه بيش از هر چيز ديگر براى تأثيرگذارى تبليغات بر سازندگى انسان ها اهمّيت دارد ، هدفگيرى و سمت و سوى تبليغات است . مبلّغ ، بايد نقطه اى را هدفگيرى كند كه بيشترين آثار و بركات را براى سازندگى انسان و نزديك كردن او به كمال مطلق داشته باشد و آن نقطه ، دوست داشتن خداست . (2) محبّت خدا ، كيمياى خودسازى و سازندگى است . عشق به حق تعالى ، همه زشتى هاى اخلاقى و عملى را يك جا درمان و همه صفات نيكو را يك جا به عاشق ، هديه مى كند . (3) بنا بر اين ، مهم ترين رسالت مبلّغ ، اين است كه هدف نهايى وى ، عاشق سازى باشد و نه مقدّس سازى ، و براى رسيدن به اين هدف ، همه برنامه هاى تبليغى او بايد چاشنى محبّت داشته باشند . براى دستيابى مخاطب به كيمياى محبّت ، مبلّغ بايد همه ابزارهاى تبليغاتى را به سوى اين هدف نشانه گيرى كند . گفتارهاى و نوشتارهاى تبليغى او ، مواعظ ، تذكّرات و خطابه هاى او ، تعليم و تربيت او ، امر به معروف و نهى از منكر او ، پيكارهاى او با بدعت ها و سرانجام ، بشارت ها و بيم هاى او ، همه و همه بايد سمت و سوى محبّت داشته و از عطر دل انگيز محبّت ، سرشار باشند . (4)

.


1- .ر . ك : ص107 (دعوت به پرستش خداوند) .
2- .الرجال لابن داود ، ص 196 ، الرقم 1639 .
3- .ر . ك : ص109 (دعوت به دوست داشتن خداوند) .
4- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث و كيمياى محبّت ، هر دو از محمد محمدى رى شهرى .

ص: 142

بهترين روش نفوذ تبليغات در دل
بزرگ ترين پاداش مبلّغ

بهترين روش نفوذ تبليغات در دلراه كار تبليغىِ «به كارگيرى محبّت» ، بهترين روش عبور دادن پيام هاى الهى از مرز حس و عقل ، و نفوذ دادن آنها به عمق جان هاست . پيام الهى ، علاوه بر نفوذ در عقل ها ، بايد در دل ها نفوذ كند و در عمق روح ، وارد شود تا همه قواى انسان را در اختيار بگيرد . (1) مبلّغ ، با تكيه بر شيوه تبليغاتى «محبّت» ، به سادگى مى تواند از عهده اين كار بر آيد و با نفوذ دادن پيام هاى سازنده الهى در عمق جان ، انسان را متحوّل سازد و او را در راه رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت و جامعه برتر توحيدى ، به حركت در آورد .

بزرگ ترين پاداش مبلّغبركات به كارگيرى اين شيوه سازندگى براى مبلّغ ، فراتر از بركات آن براى مخاطب است ؛ زيرا خداوند متعال ، عاشق مبلّغى مى شود كه «عاشق خدا» مى سازد (2) و كسى كه عاشق او شود ، رنگ خدايى پيدا مى كند ، چنان كه در حديث قُرب نوافل مى خوانيم : فَإِذا أحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذى يَسمَعُ بِهِ ، و بَصَرَهُ الَّذى يُبصِرُ بِهِ ، و لِسانَهُ الَّذى يَنطِقُ بِهِ ، و يَدَهُ الَّتى يَبطِشُ بِها ؛ إن دَعانى أجَبتُهُ و إن سَأَلَنى أعطَيتُهُ . (3) پس هر گاه دوستش داشته باشم ، گوشش خواهم بود كه بِدان مى شنود ، و چشمش خواهم بود كه با آن مى بيند ، و زبانش خواهم بود كه با آن سخن مى گويد ، و دستش خواهم بود كه با آن نيرو مى گيرد . اگر مرا بخواند ، اجابتش خواهم كرد و اگر از من درخواستى كند ، به او خواهم بخشيد .

.


1- .ر . ك : تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى : ص 70 .
2- .معالم العلماء ، ص 126 ، الرقم 853 .
3- .ر . ك : ص 43 ح 45 .

ص: 143

اِقامه حجّت
دعوت نزديكان

اِقامه حجّتآنچه تا كنون در باره وظايف مبلّغ بِدان اشارت رفت ، در جايى است كه مخاطب ، آمادگى دارد تا سخن حق را بپذيرد و راه درست زندگى را انتخاب كند؛ امّا مسئوليت مبلّغ در مواردى كه مخاطب از اين آمادگى برخوردار نيست ، اقامه حجّت (دليل آوردن) براى اوست (1) تا راه هر گونه بهانه جويى را بر او ببندد و نتواند به خدا اعتراض كند كه : « لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى ؟ (2) چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم ، از آيات تو پيروى كنيم ؟» .

دعوت نزديكانو آخرين نكته در باره وظايف مبلّغ ، اين است كه مبلّغ ، اگر در انجام رسالت تبليغى ، به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تأسّى كند و دعوت به ارزش هاى دينى را از نزديكان خود ، آغاز نمايد ، توفيق بيشترى در هدايت ديگران خواهد داشت .

.


1- .ر . ك : ص129 (برپا داشتن حجّت) .
2- .طه : آيه 134 .

ص: 144

الفصل الرابع : خصائص المبلّغ4 / 1الخَصائِصُ العِلمِيَّةُأ _ الفِقهُ فِي الدّينِالكتاب«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» . (1)

«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَأمُر بِالمَعروفِ ولا تَنهَ عَنِ المُنكَرِ حَتّى تَكونَ عالِما ، وتَعلَمَ ما تَأمُرُ . (3)

راجع : ص 202 ح 252 و ص 208 ح 260 .

.


1- .التوبة : 122 .
2- .يوسف : 108 .
3- .الفردوس : ج 5 ص 69 ح 7486 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 74 ح 5560 .

ص: 145

فصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغ

4 / 1 ويژگى هاى علمى
الف - دين شناسى

فصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغ4 / 1ويژگى هاى علمىالف _ دين شناسىقرآن«و شايسته نيست كه مؤمنان ، همگى [براى جهاد] كوچ كنند . پس چرا از هر فرقه اى از آنان ، دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و] در دين ، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان باز گشتند ، بيم دهنده باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند؟» .

«بگو : اين است راه من ، كه من و هر كس مرا پيروى كرد ، با بينايى ، به سوى خدا دعوت مى كنيم ، و منزّه است خدا ، و من از مشركان نيستم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امر به معروف و نهى از منكر مكن ، مگر آن كه عالِم باشى و بدانى كه به چه امر مى كنى .

ر . ك : ص 203 ح 252 و ص 209 ح 260 .

.

ص: 146

ب _ الإِحاطَةُ بِالدّينِ مِن جَميعِ جَوانِبِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ دينَ اللّهِ لَن يَنصُرَهُ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَقومُ بِدينِ اللّهِ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّمَا المُستَحفَظونَ لِدينِ اللّهِ هُمُ الَّذينَ أقامُوا الدّينَ ونَصَروهُ ، وحاطوهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ ، وحَفِظوهُ عَلى عِبادِ اللّهِ ورَعَوهُ . (3)

ج _ الاِستِنادُ إلى كَلامِ رَسولِ اللّهِ وَأهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم ! أمَا وَاللّهِ لَو يَروونَ مَحاسِنَ كَلامِنا لَكانوا بِهِ أعَزَّ ، ومَا استَطاعَ أحَدٌ أن يَتَعَلَّقَ عَلَيهِم بِشَيءٍ ، ولكِنَّ أحَدَهُم يَسمَعُ الكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إلَيها عَشرا . (4)

معاني الأخبار عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام يَقولُ : رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا ! فَقُلتُ لَهُ : فَكَيفَ يُحيي أمرَكُم ؟ قالَ : يَتَعَلَّمُ عُلومَنا ويُعَلِّمُهَا النّاسَ ؛ فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا . (5)

.


1- .دلائل النبوة للبيهقي : ج 2 ص 426 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 296 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس : ج 1 ص 234 ح 897 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 171 ح 28886 .
2- .السيرة النبوية لابن كثير : ج 2 ص 168 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 299 ، الفردوس : ج 5 ص 190 ح 7920 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 84 ح 5612 نقلاً عن أبي نعيم وكلّها عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 389 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 95 ح 3912 .
4- .الكافي : ج 8 ص 229 ح 293 عن أبي بصير ، مشكاة الأنوار : ص 317 ح 1002 عن علي بن أبي حمزة ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 61 عن الإمام الباقر عليه السلام كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 348 ح 5 .
5- .معاني الأخبار : ص 180 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 307 ح 69 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 30 ح 13 .

ص: 147

ب - آگاهى همه جانبه بر دين
ج - استناد به كلام پيامبر خداصلى الله عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام

ب _ آگاهى همه جانبه بر دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دين خداوند متعال را تنها كسى يارى مى رساند كه به تمام جوانب آن ، احاطه داشته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دين خداوند را تنها كسى به پا مى دارد كه به تمام جوانب آن ، احاطه داشته باشد .

امام على عليه السلام :حافظان دين خداوند ، كسانى هستند كه دين را به پا مى دارند و يارى مى رسانند ، و به تمام جوانب آن ، احاطه دارند ، و آن را براى بندگان خدا حفظ و مراقبت مى كنند .

ج _ استناد به كلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلامامام صادق عليه السلام :خداوند بر آن بنده اى رحمت آوَرَد كه ما را نزد مردم ، محبوب گردانَد و نزد آنان مبغوض نسازد ! بدانيد _ سوگند به خدا _ كه اگر [شيعيان ما] زيبايى هاى گفتار ما را [بدون كم و زيادْ] نقل مى كردند، در سايه آن، موفّق تر بودند و هيچ كس نمى توانست اِشكالى به آنان وارد سازد ؛ بلكه چنين است كه آنان ، گفتار [ما ]را مى شنوند و ده تا [از پيش خود] بر آن مى افزايند.

معانى الأخبار_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «خداوند ، رحمت كند بنده اى را كه امر (امامتِ) ما را زنده كند !» . گفتم : چگونه امر (امامتِ) شما را زنده مى كند ؟ فرمود : «علوم ما را فرا گيرد و به مردم بياموزد ، كه اگر مردم ، زيبايى هاى گفتار ما را مى دانستند ، از ما پيروى مى كردند» .

.

ص: 148

د _ مَعرِفَةُ النّاسِالكتاب«ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» . (1)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (2)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» . (3)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ» . (4)

راجع : الأنعام : 36 و 51 ، الرعد : 21 ، الأحقاف : 12 ، مريم : 97 ، الروم : 52 و 53 الأنبياء : 45 _ 49 ، النور : 51 ، فاطر : 18 ، يس : 6 _ 11 ، يونس : 101 ، الزمر : 23 ، النازعات : 45 ، الأعلى : 10 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَجِدونَ النّاسَ مَعادِنَ ؛ فَخِيارُهُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم في الإِسلامِ إذا فَقِهوا ، وتَجِدونَ مِن خَيرِ النّاسِ في هذَا الأَمرِ أكرَهَهُم لَهُ قَبلَ أن يَقَعَ فيهِ ، وتَجِدونَ مِن شِرارِ النّاسِ ذا الوَجهَينِ . (5)

الأمالي للمفيد عن كميل بن زياد النخعيّ :كُنتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في مَسجِدِ الكوفَةِ وقَد صَلَّينَا العِشاءَ الآخِرَةَ ، فَأَخَذَ بِيَدي حَتّى خَرَجنا مِنَ المَسجِدِ ، فَمَشى حَتّى خَرَجَ إلى ظَهرِ الكوفَةِ لا يُكَلِّمُني بِكَلِمَةٍ ، فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ ثُمَّ قالَ : يا كُمَيلُ ، إنَّ هذِهِ القُلوبَ أوعِيَةٌ ؛ فَخَيرُها أوعاها . اِحفَظ عَنّي ما أقولُ ؛ النّاسُ ثَلاثَةٌ : عالِمٌ رَبّانِيٌّ ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ ، وهَمَجٌ رَعاعٌ ، أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ ، يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ ، لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ ، ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ . . . . هاه ! هاه ! إنَّ هاهُنا _ وأَشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ _ لَعِلما جَمّا ، لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ! بَلى ، اُصيبُ لَهُ لَقِنا غَيرَ مَأمونٍ ، يَستَعمِلُ آلَةَ الدّينِ فِي الدُّنيا ، ويَستَظهِرُ بِحُجَجِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ وبِنِعَمِهِ عَلى عِبادِهِ ؛ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفاءُ وَليجَةً دونَ وَلِيِّ الحَقِّ ، أو مُنقادا للحِكمَةِ لا بَصيرَةَ لَهُ في أحنائِهِ ، فَقَدَحَ الشَّكُّ في قَلبِهِ بِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ ، ألا لا ذا ولا ذاكَ . فَمَنهومٌ بِاللَّذّاتِ ، سَلِسُ القِيادِ لِلشَّهَواتِ ، مُغرىً بِالجَمعِ وَالاِدِّخارِ ، لَيسَ مِن رُعاةِ الدّينِ ، أقرَبُ شَبَها بِهؤُلاءِ الأَنعامُ السّائِمَةُ ، كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ . اللّهُمَّ بَلى ، لا تُخلَى الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ ظاهِرٍ مَشهورٍ ، أو مُستَتِرٍ مَغمورٍ ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ ، فَإِنَّ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا ، الأَعظَمونَ خَطَرا . (6)

.


1- .البقرة : 2 .
2- .الأحقاف : 10 .
3- .المنافقون : 6 .
4- .الزمر : 3 .
5- .صحيح مسلم : ج 4 ص1958 ح 199 ، صحيح البخاري : ج 3 ص1288 ح3304 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 616 ح 10795 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 10 ص 153 ح 28781 .
6- .الأمالي للمفيد : ص 247 ح 3 ، الإرشاد : ج 1 ص 227 ، الخصال : ص 186 ح 257 ، كمال الدين : ص 290 ح 2 ، تحف العقول : ص 169 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 1 ص 187 ح 4 ؛ كنزالعمّال : ج 10 ص 262 ح 29391 .

ص: 149

د - شناخت مردم

د _ شناخت مردمقرآن«اين است كتابى كه در [حقّانيت] آن ، هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت پرواپيشگان است» .

«به راستى ، خداوند ، مردم ستمكار را هدايت نمى كند» .

«به راستى خداوند ، مردم تباهكار را هدايت نمى كند» .

«به راستى ، خداوند ، كسى را كه دروغپردازِ ناسپاس است ، هدايت نمى كند» .

ر . ك : انعام : آيه 36 و 51 ، رعد : آيه 21 ، احقاف : آيه 12 ، مريم : آيه 97 ، روم : آيه 52 _ 53 ، انبيا : آيه 45 _ 49 ، نور : آيه 51 ، فاطر : آيه 18 ، يس : آيه 6 _ 11 ، يونس : آيه 101 ، زمر : آيه 23 ، نازعات : آيه 45 ، اعلى : آيه 10 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم را معدن هايى مى يابيد . پس نيكان آنان در دوران جاهليت ، در صورت دين شناس شدن ، نيكان در دوران اسلام هستند ، و در ميان بهترينْ مردم در اسلام ، كسانى را مى يابيد كه پيش از پذيرش اسلام ، ناخشنودترينِ مردم نسبت به اسلام بودند ، و در ميان بدنهادان ، دوچهره ها را مى بينيد .

الأمالى، مفيد_ به نقل از كميل بن زياد نخعى _ :همراه امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد كوفه بودم . نماز عشا را كه به جاى آورديم ، ايشان دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم و آن قدر پيش رفت تا به پشت كوفه رسيد . تا اين هنگام ، حتّى يك كلمه با من صحبت نكرد . هنگامى كه وارد بيابان شد ، آه كشيد و آن گاه فرمود : «اى كميل ! اين دل ها ظرف هايند و بهترين آنها ، گُنجاترينِ آنهاست . آنچه مى گويم ، از من به ياد بسپار . مردم ، سه دسته اند : عالم ربّانى ، آموزنده در مسير رستگارى ، و مگسان فرومايه كه در پىِ هر بانگ ، روان اند و با هر بادى ، به سويى مى گرايند ؛ به نور دانش ، روشنى نمى گيرند ، و به بنيادى استوار ، پناه نمى جويند... . آه ! آه !» در اين جا امام عليه السلام با دستش به سينه خود اشاره كرد و افزود : «دانشى است انباشته ، اگر براى آن ، فراگيرانى مى يافتم ! بارى ، گاه كسى را يافتم كه متينْ دريافت بود ؛ امّا امين نبود ، دين را دست افزار كسب دنيا مى ساخت و با حجّت هاى خداوند ، بر خلق، و با نعمت هاى او بر بندگان ، برترى مى جست ، تا ضعيفان به جاى ولىّ حق ، او را دستاويز خود گيرند . گروهى ديگر نيز كه به حكمت ، سرِ تسليم فرود مى آورند ، بى آن كه نكته هاى آن را در يابند ، با رهيافت نخستين ، شبهه شك و ترديد در دلشان رخنه مى كرد . بدانيد كه نه اين گروه و نه آن گروه ، مطلوب نيستند و نه كسى كه سخت در پى لذّات است و براى شهوت ها بندها را رها كرده و شيفته جمع كردن و انباشتن مال است ! او پاسدار دين نيست و بيشتر به چارپايان چرنده ، همانند است . چنين است كه علم با مرگ فراگيران آن مى ميرد . خدايا ! بارى ، زمين از كسانى كه دين خدا را به حجّت [و برهان] بر پاى مى دارند ، تهى نمى ماند ، خواه آشكار و شُهره باشند يا پنهان و ترسان ، تا حجّت ها و نشانه هاى خداوند از ميان نرود . به راستى ، آنان به شمار ، اندك اند ؛ ولى به منزلت ، بلندمرتبه» .

.

ص: 150

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :إنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأَرضِ الخالِيَةِ ؛ ما اُلقِيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتهُ . فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يَقسُوَ قَلبُكَ ويَشتَغِلَ لُبُّكَ . (1)

عنه عليه السلام :الرِّجالُ ثَلاثَةٌ : عاقِلٌ ، وأَحمَقُ ، وفاجِرٌ ؛ فَالعاقِلُ الدّينُ شَريعَتُهُ ، وَالحِلمُ طَبيعَتُهُ ، وَالرَّأيُ سَجِيَّتُهُ ؛ إن سُئِلَ أجابَ ، وإن تَكَلَّمَ أصابَ ، وإن سَمِعَ وَعى ، وإن حَدَّثَ صَدَقَ ، وإنِ اطمَأَنَّ إلَيهِ أحَدٌ وَفى . وَالأَحمَقُ إنِ استُنبِهَ بِجَميلٍ غَفَلَ ، وإنِ استُنزِلَ عَن حَسَنٍ نَزَلَ ، وإن حُمِلَ عَلى جَهلٍ جَهِلَ ، وإن حَدَّثَ كَذَبَ . لا يَفقَهُ ، وإن فُقِّهَ لا يَتَفَقَّهُ . والفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، وإن صاحَبتَهُ شانَكَ ، وإن وَثِقتَ بِهِ لَم يَنصَحكَ . (2)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، خصائص الأئمّة : ص 116 ، تحف العقول : ص 70 ، كشف المحجّة : ص 161 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 223 ح 12 ؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 157 ح 114 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 169 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
2- .الخصال : ص 116 ح 96 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 70 ص 9 ح 6 وراجع : تحف العقول : ص 323 .

ص: 151

امام على عليه السلام_ در وصيّت خود به فرزندش حسن عليه السلام _ :دل جوان ، به سان زمينِ تهى است كه هر چيزى در آن افكنده شود ، پذيرايش مى گردد . از اين رو ، به تربيت تو ، پيش از آن كه دلت سخت شود و انديشه ات مشغول گردد ، پيشْ دستى كردم .

امام على عليه السلام :افراد ، سه دسته اند : عاقل ، احمق و بدكار . عاقل ، كسى است كه دين ، شريعت و مَنش اوست ، بردبارى ، سرشت او و انديشيدن ، خوى او . اگر از او پرسش شود ، پاسخ مى دهد و اگر سخن بگويد ، به صواب است و اگر بشنود ، پذيراست و اگر سخن بگويد ، راست مى گويد و اگر كسى به او اطمينان يابد ، وفادارى مى كند . و احمق ، كسى است كه اگر نيكى را به او يادآور شوند ، غافل است و اگر از نيكى دورش سازند ، دور مى شود و اگر به نادانى وادارش كنند ، نادانى مى كند و اگر سخن بگويد ، دروغ مى گويد ، و نمى فهمد ، هر چند كه تفهيمش كنند . و بدكار ، كسى است كه اگر به او امانت بسپارى ، خيانت مى كند و اگر همراهى اش نمايى ، مايه بدنامى ات مى شود و اگر به او اطمينان كنى ، برايت خيرخواهى نمى كند .

.

ص: 152

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ مَعادِنُ كمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ؛ فَمَن كانَ لَهُ فِي الجاهِلِيَّةِ أصلٌ فَلَهُ فِي الإِسلامِ أصلٌ . (1)

الكافي عن إسماعيل بن عبد الخالق :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ لِأَبي جَعفَرٍ الأَحوَلِ _ وأَنَا أسمَعُ _ : أتَيتَ البَصرَةَ ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ : كَيفَ رَأَيتَ مُسارَعَةَ النّاسِ إلى هذَا الأَمرِ ودُخولَهُم فيهِ ؟ قالَ : وَاللّهِ إنَّهُم لَقَليلٌ ، ولَقَد فَعَلوا ، وإنَّ ذلِكَ لَقَليلٌ . فَقالَ : عَلَيكَ بِالأَحداثِ ؛ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ ثَلاثَةٌ : جاهِلٌ يَأبى أن يَتَعَلَّمَ ، وعالِمٌ قَد شَفَّهُ عِلمُهُ ، وعاقِلٌ يَعمَلُ لِدُنياهُ وآخِرَتِهِ . (3)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَن بَعضِهِم عليهم السلام : النّاسُ أربَعَةٌ : رَجُلٌ يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ عالِمٌ فَاتَّبِعوهُ ، ورَجُلٌ يَعلَمُ ولا يَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ غافِلٌ فَأَيقِظوهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ لا يَعلَمُ ، فَذاكَ جاهِلٌ فَعَلِّموهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ ضالٌّ فَأَرشِدوهُ . (4)

راجع : ص 242 ( الفصل السادس : آداب التبليغ) و ص 254 (مراعاة أهلية المخاطب ) و ص 258 (مراعاة طاقة المخاطب ) .

.


1- .الكافي : ج 8 ص 177 ح 197 ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1522 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 121 نحوه .
2- .الكافي : ج 8 ص 93 ح 66 ، قرب الإسناد : ص 128 ح 450 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 236 ح 2 .
3- .تحف العقول : ص 324 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 238 ح 78 .
4- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 79 ح 74 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 195 ح 15 وراجع : معدن الجواهر : ص 41 .

ص: 153

امام صادق عليه السلام :مردم ، معدن هايى به سانِ معدن هاى طلا و نقره اند . آن كه در دوران جاهليت ريشه دارد ، در اسلام نيز داراى ريشه است .

الكافى_ به نقل از اسماعيل بن عبد الخالق _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام به ابو جعفرِ اَحوَل مى فرمود _ و من مى شنيدم _ : «آيا بصره رفتى ؟» . ابو جعفر احول گفت : آرى . فرمود : «شتاب مردم و ورود آنان را به اين امر (امامت) چگونه ديدى ؟» . گفت : به خدا سوگند ، آنان ، اندك اند . هرچند كه چنين كرده اند [و به شما پيوسته اند] ، ولى اندك اند . فرمود : «جوانان را در ياب كه به هر خيرى ، پُرشتاب ترند» .

امام صادق عليه السلام :مردم ، سه دسته اند : نادانى كه از فراگرفتن ابا دارد ؛ و دانايى كه دانشش او را نزار كرده است ؛ و عاقلى كه براى دنيا و آخرتش عمل مى كند .

عوالى اللآلى :از يكى از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است كه : مردم بر چهار دسته اند : شخصى مى داند و مى داند كه مى داند . اين شخص ، عالم است . پس ، از او پيروى كنيد ؛ و شخصى مى داند و نمى داند كه مى داند . اين شخص ، غافل است . پس بيدارش كنيد ؛ و شخصى نمى داند و مى داند كه نمى داند . او جاهل [ و ناآگاه ] است . پس به او دانش بياموزيد [ و آگاهى بدهيد ] ؛ و شخصى نمى داند و مى پندارد كه مى داند . اين فرد ، گم راه است . پس ، او را راه نمايى كنيد .

ر . ك : ص 243 (فصل ششم : آداب تبليغ) و ص 255 (مراعات شايستگى مخاطب) و ص 259 (مراعات توان مخاطب) .

.

ص: 154

. .

ص: 155

مخاطب شناسى در تبليغ
1 . برنامه ريزى صحيح تبليغى
ميزان تأثيرپذيرى مخاطب

مخاطب شناسى در تبليغروان شناسىِ مخاطب ، پس از اسلام شناسى ، مهم ترين ركن تبليغ و رمز موفّقيت مبلّغ است . مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نيازهاى تبليغى وى آگاهى نداشته باشد ، بى ترديد ، در رسيدن به اهداف تبليغى خود ، ناكام خواهد ماند . مخاطب شناسى در برنامه ريزى صحيح تبليغى ، درگير نشدن مبلّغ با خواست هاى فطرى مردم ، و نيز توجّه ويژه به نسل جوان در برنامه ريزى ها ، در اين كار، نقش اساسى دارد .

1 . برنامه ريزى صحيح تبليغىنخستين پيش نياز هر گونه برنامه ريزى براى تبليغات ، مخاطب شناسى است . مبلّغ ، تا وقتى كه ظرفيت فكرى و روحى مخاطب خود را نداند و از زمينه هاى ذهنى و روانى و ميزان تأثيرپذيرى مخاطب ، اطّلاعات كافى نداشته باشد و موانع تأثيرپذيرى مخاطب را تشخيص ندهد ، نمى تواند برنامه ريزى صحيحى براى تبليغ داشته باشد .

ميزان تأثيرپذيرى مخاطبيكى از نكات مهمّى كه در قرآن و احاديث اسلامى در ارتباط با مخاطب شناسى، به

.

ص: 156

تفاوت استعدادهاى طبيعى
تفاوت استعدادهاى اكتسابى

آن توجّه شده ، تفاوت مردم از نظر ظرفيت ها و استعدادهاى طبيعى و اكتسابى ، و ميزان تأثيرپذيرى آنان از تبليغات مفيد و سازنده است . با در نظر گرفتنِ اين تفاوت ها ، هر سخنى براى هر كسى مفيد و سازنده نيست . چه بسا نوعى از تبليغات براى فرد يا جمعى مفيد باشد ، امّا براى فرد يا جمعى ديگر ، غير مفيد و حتّى زيانبار باشد . از اين رو، انبياى الهى موظّف بوده اند كه در تبليغات خود ، ظرفيت فكرى و روحى مردم را در نظر داشته باشند . (1)

تفاوت استعدادهاى طبيعىاز نگاه احاديث اسلامى ، مردم از نظر استعدادهاى ذاتى ، مانند معادن زمين ، متفاوت اند . (2) برخى چون معدن طلا از استعدادهاى بالايى برخوردارند ، برخى مانند معدن نقره هستند و... . همان طور كه انواع معادن زمين ، براى جامعه بشر ، مفيد و كارسازند ، امّا بهره بردارى از آنها به شناخت و برنامه ريزى نياز دارد ، انواع استعدادهاى فطرى انسان ها نيز براى اداره جامعه انسانى ، مفيد و سازنده اند، ولى بهره گيرى از آنها نيازمند شناخت درست و برنامه ريزى صحيح است .

تفاوت استعدادهاى اكتسابىظرفيت اكتسابى انسان ها ، مانند ظرفيت ذاتى آنان ، متفاوت است . نُصوص (متون) اسلامى ، به طور كلّى ، انسان ها را بر اساس ميزان تأثيرپذيرى از تبليغات سازنده ، به سه دسته تقسيم كرده اند : دسته اوّل ، كسانى هستند كه فطرت پاك انسانى خود را با كارهاى ناشايست و بخصوص ظلم كردن ، آلوده نكرده اند . اينان ، از تقواى عقلى برخوردارند و ظرفيت

.


1- .ر . ك : ص259 (مراعات توان مخاطب) .
2- .رجال النجاشي ، ص 102 ، الرقم 254 .

ص: 157

مناسبى براى پذيرش تبليغات سازنده دارند . در احاديث اسلامى ، از اين گروه ، به انسان هاى «عاقل» و «فراگيرنده در مسير نجات (متعلّمٌ على سبيل النَّجاة)» تعبير شده است . اين گروه ، مخاطب اصلى تبليغات اسلام و همه انبياى الهى هستند و كلمه «المتّقين» در آيه دوم سوره بقره : «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ؛ اين است كتابى كه در [حقّانيت] آن ، هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است» ، به همين گروه اشاره دارد . جوان ، به دليل اين كه در آغاز راه زندگى است و فطرت انسانى او آلوده نشده است ، بيشترين تأثيرپذيرى را از تبليغات سازنده دارد و به همين دليل ، جوانان در صف مقدّم مخاطبان انبياى الهى قرار دارند و در احاديث اسلامى ، توصيه شده كه مبلّغان ، توجّه ويژه اى به نسل جوان داشته باشند . (1) دسته دوم، كسانى هستند كه فطرت انسانى خود را با كارهاى ناشايست ، آلوده كرده اند و از تقواى عقلى برخوردار نيستند ؛ امّا آلودگى آنها به مرحله خطرناك و غير قابل علاج نرسيده است . از نظر انبياى الهى ، اين دسته از مخاطبان ، به بيمارى موانع شناخت، مبتلا هستند؛ ولى بيمارى آنان قابل درمان است . از اين رو ، انبيا بنا بر مسئوليت تبليغى اى كه از جانب خداوند دارند ، همچون طبيبى حاذق و مهربان ، خود به سراغ بيمارى مى روند و با برنامه ريزى هاى مناسب ، گاه با نرمش و گاه با تندى ، موانع آگاهى را از ذهن و دل بيمار ، پاك مى كنند و او را از دسته دوم مخاطبانِ خود ، خارج مى كنند و در دسته اوّل قرار مى دهند . امام على عليه السلام ، اين هنر بزرگ تبليغاتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را

.


1- .ر . ك : ص 153 ح 185 .

ص: 158

چنين توضيح مى دهد : طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ ، و أَحمى مَواسِمَهُ ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ مِن قُلوبٍ عُمىٍ ، و آذانٍ صُمٍّ ، و أَلسِنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ و مَواطِنَ الحَيرَةِ . (1) طبيبى است كه در ميان بيماران مى گردد تا دردشان را درمان كند . داروها و مرهم هاى خود را مهيّا كرده است و ابزار جرّاحى خويش را گداخته است تا هر زمان كه نياز شود ، آن را بر دل هاى نابينا و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى ناگويا بگذارد . با داروهاى خود ، در پىِ يافتن غفلت زدگان است يا سرگشتگان وادى ضلالت . استاد شهيد مرتضى مطهّرى رحمه الله ، توضيح جالبى در باره اين سخن دارد كه متن ، آن چنين است : پيغمبر صلى الله عليه و آله ، ابزار و وسايلى به كار مى بُرد . يك جا قدرت و مِيسَم (/ داغ) به كار مى بُرد ، يك جا مرهم . يك جا با خشونت و صلابت ، رفتار مى كرد ، يك جا با نرمى ؛ ولى مواردش را مى شناخت... . در همه جا از اين وسايل كه استفاده مى كرد ، در جهت بيدارى و آگاهى مردم استفاده مى كرد . شمشير را جايى مى زد كه مردم را بيدار كند ، نه به خواب كند . اخلاق را در جايى به كار مى بُرد كه سبب آگاهى و بيدارى مى شد . شمشير را در جايى به كار مى بُرد كه دل كورى را بينا مى كرد ، گوش كرى را شنوا مى كرد، چشم كورى را باز مى كرد ، زبان گنگى را گويا مى كرد ؛ يعنى تمام وسايلى كه پيغمبر به كار مى بُرد ، در جهت بيدارى مردم بود . (2) دسته سوم ، كسانى هستند كه آلودگىِ اكتسابى آنان ، به مرحله خطرناك و غير قابل علاج رسيده است . اين گروه ، در مكتب انبياى الهى ، مرده اى ميان زندگان (ميّتُ الأحياء) و مرده روحى و فكرى شمرده مى شوند ؛ زيرا زنگارهاى اعمال

.


1- .ر . ك : ص 64 ح 81 .
2- .تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى : ص 186 .

ص: 159

زشت و غير منطقى ، چنان ذهن و روان آنان را تيره كرده كه نمى توانند حقايق مفيد و سازنده را بپذيرند . از اين رو ، تبليغات ، كمترين اثرى در هدايت و سازندگى آنان ندارد و به همين دليل ، قرآن كريم ، تصريح و تأكيد مى فرمايد : « إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ . (1) تنها كسانى [دعوت تو را] اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند ، و [امّا] مردگان را خداوند ، بر خواهد انگيخت» . « إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ * وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ . (2) البتّه تو مردگان را شنوا نمى گردانى ، و اين ندا را به كران ، چون پشت بگردانند ، نمى توانى بشنوانى ، و راهبرِ كوران از گم راهى شان نيستى» . بدين سان ، كسانى كه در اثر آلودگى ها به مرگ روانى مبتلا شده اند ، نمى توانند از تبليغات مفيد ، بهره مند شوند . نكته قابل تأمّل ، اين است كه وقتى انسان در اثر كارهاى ناشايست ، به مرگ انديشه و روانْ مبتلا شد ، حقيقت را مى فهمد؛ ولى نمى تواند بپذيرد . قرآن كريم ، در باره چنين شخصى مى گويد : « أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ . (3) پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گم راه گردانيده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است ؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد ؟! آيا پند نمى گيريد ؟» .

.


1- .انعام : آيه 36 .
2- .نمل : آيه 80 و 81 .
3- .جاثيه : آيه 23 .

ص: 160

مسئوليت برنامه سازى براى تبليغ
2 . درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردم

هنگامى كه در اثر تراكم آلودگى ها ، هوس بر انسانْ چيره گردد و بُتى براى پرستش وى شود ، چنين انسانى ديگر قابل هدايت نيست . نه اين كه سخن حق را نمى فهمد؛ بلكه مى فهمد ؛ امّا نمى تواند بپذيرد . از اين رو ، او گم راهى است كه راه را مى داند . نكته ديگر ، اين كه بى اثر بودن تبليغات در سازندگى اين گروه ، موجب سلب مسئوليت تبليغىِ مبلّغ نمى گردد . از نظر قرآن ، مبلّغ بايد براى اين دسته از مردم نيز برنامه تبليغى داشته باشد؛ امّا نه به اميد هدايت ، بلكه براى اتمام حجّت ، تا هنگامى كه گرفتار عواقب شوُم و خطرناك سوء استفاده از آزادى مى شوند ، به خدا اعتراض نكنند كه چرا راه نمايى براى آنان نفرستاده است . (1)

مسئوليت برنامه سازى براى تبليغبا تأمّل در ميزان تأثيرپذيرى مخاطبان و تفاوت ظرفيت هاى ذاتى و اكتسابى مردم ، مشخّص مى شود كه برنامه ريزى صحيح تبليغى ، تا چه اندازه مهم و مشكل است و اين واقعيت ، مسئوليت مبلّغان و سازمان هاى تبليغى و مراكز فرهنگى و بخصوص صدا و سيما را در نظام اسلامى ، در ساختن برنامه هاى مناسب و مفيد ، مضاعف مى نمايد .

2 . درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردميكى از آفات تبليغ ، به طور عام ، تبديل شدن آن به ضدّ خود ، توسّط مبلّغ است . بارها اتّفاق افتاده است كه تبليغات در زمينه هاى مختلف سياسى ، اجتماعى و فرهنگى ، اثر معكوس بر جاى گذارده است . يكى از دلايل آن ، اين است كه روان شناسى مخاطب ، مورد توجّه قرار نگرفته است و تبليغات ، در برابر نيازهاى طبيعى و فطرى مخاطب ، قرار گرفته است . استاد مطهّرى در اين باره مى گويد :

.


1- .ر . ك : ص143 (اقامه حجّت) .

ص: 161

از نظر روان شناسى مذهبى ، يكى از موجبات عقبگرد مذهبى ، اين است كه اولياى مذهب ، ميان مذهب و يك نياز طبيعى ، تضاد برقرار كنند ، مخصوصا هنگامى كه آن نياز در سطح افكار عمومى ظاهر شود . (1) اگر در برنامه ريزى تبليغ دينى ، ميان دين و حقوق سياسى ، اجتماعى و يا فردى مردم ، تضاد برقرار شود ، تبليغ نه تنها موفّق نخواهد بود ، بلكه به ضدّ تبليغ ، تبديل خواهد شد . از اين رو ، كسانى كه ديندارى را به محترم نبودن حقوق سياسى مردم ، عدم آزادى انديشه ، ترك دنيا ، مخالفت با شادى ، گريز از خَلق و ترك ازدواج و مانند اينها تفسير مى كنند ، در واقع ، عليه دين ، تبليغ مى نمايند . شهيد مطهّرى مى گويد : درست در مرحله اى كه استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم ، تشنه اين انديشه بودند كه حقّ حاكميت ، از آنِ مردم است ، [از سوى] كليسا يا طرفداران كليسا و يا با اتّكا به افكار كليسا ، اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت ، فقط تكليف و وظيفه دارند ، نه حق . همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضدّ كليسا ، بلكه بر ضدّ دين و خدا به طور كلّى بر انگيزد . (2) يكى از ويژگى هاى اسلام ناب ، اين است كه همه تمايلات فطرى انسان را در نظر گرفته است . فطرى بودن دين ، بدين معناست كه همه برنامه هاى دينى (اعم از عقايد ، اخلاق و احكام) ، ريشه در فطرت انسان ها دارد . از اين رو ، مبلّغ ، اگر به واقع ، اسلام شناس باشد و نيازهاى فطرى مخاطب را بداند ، هرگز به نام دين و براى تبليغ اسلام ، با خواست فطرى مردم و حقوق طبيعى آنها درگير نمى شود .

.


1- .ر . ك : ص143 (اقامه حجّت) .
2- .ر.ك: ص 143 (اقامه حجّت).

ص: 162

ه _ مَعرِفَةُ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ بِزَمانِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم . (1)

عنه عليه السلام :حَسبُ المَرءِ . . . مِن عِرفانِهِ عِلمُهُ بِزَمانِهِ . (2)

عنه عليه السلام :مَن عانَدَ الزَّمانَ أرغَمَهُ ، ومَنِ استَسلَمَ إلَيهِ لَم يَسلَم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسُ . (4)

الإمام الهادي عليه السلام_ في جَوابِ ابنِ السِّكّيتِ عَن عِلَّةِ بَعثِ موسى بِالعَصا ويَدِهِ البَيضاءِ وآلَةِ السِّحرِ ، وبَعثِ عيسى بِآلَةِ الطِّبِّ ، وبَعثِ مُحَمَّدٍ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وعَلى جَميعِ الأَنبِياءِ ، بِالكَلامِ وَالخُطَبِ _ :إنَّ اللّهَ لَمّا بَعَثَ موسى عليه السلام كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ السِّحرَ ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن في وُسعِهِم مِثلُهُ ، وما أبطَلَ بِهِ سِحرَهُم ، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . وإنَّ اللّهَ بَعَثَ عيسى عليه السلام في وَقتٍ قَد ظَهَرَت فيهِ الزَّماناتُ وَاحتاجَ النّاسُ إلَى الطِّبِّ ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن عِندَهُم مِثلُهُ ، وبِما أحيا لَهُمُ المَوتى ، وأَبرَأَ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ بِإِذنِ اللّهِ ، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . وإنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله في وَقتٍ كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ الخُطَبَ وَالكَلامَ _ وأَظُنُّهُ قالَ : والشِّعرَ _ فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ مِن مَواعِظِهِ وحِكَمِهِ ما أبطَلَ بِهِ قَولَهُم ، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . (5)

.


1- .خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 115 ، مسكّن الفؤاد : ص 21 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 66 ح 1674 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 374 ح 395 عن الجاحظ .
2- .كشف الغمّة : ج 3 ح 138 عن أحمد بن عليّ بن ثابت عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص80 ح66 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 432 ح 9054 .
4- .الكافي : ج 1 ص 27 ح 29 عن مفضّل بن عمر ، تحف العقول : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 269 ح 109 .
5- .الكافي : ج 1 ص 24 ح 20 عن أبي يعقوب البغدادي ، بحار الأنوار : ج 17 ص 210 ح 15.

ص: 163

ه - زمان شناسى
اشاره

ه _ زمان شناسىامام على عليه السلام :مردم ، به زمانشان بيشتر شبيه اند تا به پدرانشان .

امام على عليه السلام :در اهل شناخت بودنِ انسان ، همين بس كه... زمان خود را بشناسد .

امام على عليه السلام :هر كس با زمان دشمنى كند ، [زمان] بر زمينش مى كوبد و هر كس تسليم آن شود ، به سلامت نمى ماند .

امام صادق عليه السلام :شبهات (ترديدها) ، به كسى كه زمان خود را بشناسد ، يورش نمى آورند .

امام هادى عليه السلام_ در پاسخ ابن سِكّيت كه پرسيده بود : سبب برانگيخته شدن موسى عليه السلام با عصا ، يد بيضا و ابزار سحر ، و عيسى عليه السلام با ابزار طبابت ، و محمّد صلى الله عليه و آله با گفتار و خطابه چيست ؟ _ :خداوند ، هنگامى موسى عليه السلام را برانگيخت كه جادو بر مردم عصر او غلبه داشت . از اين رو ، براى آنان از جانب خداوند ، معجزه اى آورد كه نظير آن در توان آنان نبود ، تا با آن ، جادوى آنان را باطل سازد و حجّت را بر ايشان تمام نمايد . و خداوند متعال ، عيسى عليه السلام را در زمانى به رسالت برانگيخت كه در ميان مردم ، بيمارى هاى مُزمن پديد آمده بود ، مردم به طب نياز داشتند و عيسى عليه السلام از جانب خداوند ، براى آنان معجزه اى آورد كه نظير آن ، نزد ايشان وجود نداشت . او مردگان را براى ايشان زنده مى كرد ، و كور مادرزاد و مبتلا به پيسى را با اذن الهى شفا مى داد و با اين معجزات ، حجّت را بر آنان تمام مى كرد . خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را در زمانى به رسالت برانگيخت كه خطابه و سخنورى _ و به گمانم امام عليه السلام افزود : و شعر _ (1) بر مردم عصر ايشان غلبه داشت . از اين رو ، او از جانب خداوند ، براى ايشان موعظه ها و حكمت هايى آورد تا با آنها ، ادّعاى آنان را باطل و حجّت را بر ايشان تمام نمايد .

.


1- .اين جمله ، از راوى است.

ص: 164

الإمام المهديّ عليه السلام :وأَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا ؛ فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيكُم وأَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم . (1)

راجع : العلم والحكمة فيالكتاب والسنة: ص756 (القسم السابع / الفصل الثاني: آداب العالم / التوقّف عند الجهل).

.


1- .كمال الدين : ص 484 ح 4 ، الغيبة للطوسي : ص 290 ح 247 ، الاحتجاج : ج 2 ص 542 ح 344 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1114 ح 30 كلّها عن إسحاق بن يعقوب ، بحار الأنوار : ج 53 ص 181 ح 10 .

ص: 165

امام مهدى عليه السلام :امّا در رخدادهاى پيش آمده ، به راويانِ احاديثِ ما مراجعه كنيد ، كه آنان ، حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا بر آنانم .

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ص 579 (بخش هفتم / فصل دوم : آداب دانشمند / توقّف هنگام ندانستن) .

.

ص: 166

. .

ص: 167

نقش زمان و مكان در تبليغزمان شناسى و مكان شناسى ، مانند مخاطب شناسى ، از اركان علمى تبليغ شمرده مى شوند . اين ، بِدان معناست كه بدون شناخت زمان و مكان ، مبلّغ نمى تواند برنامه ريزى صحيح و پاسخگويى مناسب به نيازهاى تبليغى داشته باشد ؛ زيرا همان طور كه ظرفيت طبيعى و اكتسابى انسان ها متفاوت است و بدون در نظر گرفتن اين تفاوت ها ، برنامه ريزى صحيح تبليغى ممكن نيست ، مقتضيات تبليغىِ زمان ها و مكان هاى مختلف نيز تفاوت دارند و بدون در نظر گرفتن زمان و مكان تبليغ ، نمى توان براى تبليغ سازنده ، برنامه ريزى كرد .

نقش زمان در تبليغزمان شناسى ، اين امكان را به برنامه ريزان تبليغى مى دهد كه از زمان ، عقب نمانند و بر حسب مقتضيات آن ، ابزارها و شيوه هاى تبليغى را متحوّل كنند . روش پيامبران بزرگ الهى در بهره گيرى از ابزار تبليغى مورد نياز هر زمان ، براى برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى ، بسيار آموزنده است . در دورانى كه جادوگرى در جامعه حرف اوّل را در تبليغات مى زند ، مهم ترين ابزار تبليغى موسى عليه السلام ، اژدها شدن عصا و يد بيضاست . در زمانى كه مردم ، بيش از هر زمان ديگرى به درمان دردهايشان نياز دارند ، بزرگ ترين ابزار تبليغاتى عيسى عليه السلام ، درمان

.

ص: 168

كردن بيماران غير قابل علاج و زنده كردن مردگان است ، و در عصرى كه سخن ، بيشترين تأثيرگذارى فرهنگى را دارد ، بزرگ ترين ابزار تبليغى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن است كه معجزه اى كلامى است . 1 برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى در عصر حاضر نيز بايد متناسب با مقتضيات زمان و در حدّ امكان ، از ابزارهاى تبليغاتى برتر براى سازندگى جامعه استفاده كنند . زمانى ، سخنرانى و كتاب و مسجد و منبر ، بهترين راه تبليغ با بالاترين ميزان تأثيرگذارى بود؛ ولى امروزه راه هاى تبليغى ديگرى (مانند : راديو ، تلويزيون ، تئاتر ، سينما ، نشريات ، اينترنت ، محصولات رايانه اى وابزارهاى جديد مخابراتى) نيز گشوده و فراهم شده كه تأثيرگذارى آنها بر افراد و بخصوص بر نسل جوان ، بسيار است . از اين رو، برنامه ريزى تبليغات اسلامى بايد متناسب با مقتضيات زمان ، متحوّل گردد ، چنان كه بايد با نوگرايى در شيوه ها و ابزارهاى قديم تبليغ ، بر كارآيى و جاذبه آنها افزود . مثلاً مناظره ، يكى از شيوه هاى كهن تبليغات است؛ امّا طرح كردن آن در قالب جديد «گفتگوى تمدّن ها» ، چنان مورد استقبال جامعه جهانى قرار گرفت كه سال 2001 ميلادى ، «سال گفتگوى تمدّن ها» ناميده شد . (1)

نقش مكان در تبليغرعايت مقتضيات مكانى ، مانند رعايت مقتضيات زمانى ، براى موفّقيت تبليغات ، ضرورى است . برنامه هاى تبليغى اسلامى در مساجد ، نماز جمعه و عيدهاى فطر و قربان ، برنامه هاى تبليغى حج ، ابلاغ پيام برائت از مشركان در عرفات و مِنا ، ره نمودهاى تبليغاتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فرستادگان ايشان براى تبليغ و... ، نمونه هاى

.


1- .ر . ك : ص 163 ح 190 .

ص: 169

توجّه پيشوايان اسلام به نقش مكان در پيشبرد اهداف تبليغى است .

نوگرايى در محتواى تبليغنقش زمان و مكان ، منحصر به تحوّل و نوگرايى در ابزار و شيوه تبليغ نيست؛ بلكه شامل محتوا و مضمون آن نيز مى شود ؛ چرا كه بسيارى از احكام اسلام ، تابع زمان و مكان خاص است . امام خمينى رحمه اللهدر اين باره مى فرمايد : زمان و مكان ، دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند . مسئله اى كه در قديم ، داراى حكمى بوده است ، به ظاهر ، همان مسئله ، در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ، ممكن است حكم جديدى پيدا كند ، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجتماعى و سياسى ، همان موضوع اوّل كه از نظر ظاهر با قديمْ فرقى نكرده است ، واقعا موضوع جديدى شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد . (1) از اين رو ، رشته تبليغ ، نياز به اجتهاد دارد و مبلّغ كامل ، كسى است كه توان تطبيق محتواى تبليغ خود را با احكامى كه تابع شرايط خاص زمان و مكان اند ، داشته باشد . به همين دليل ، مردم ، موظّف اند در رويدادهاى جديد ، به دين شناسان آگاه به زمانْ رجوع كنند تا آنان با شناختى كه از اسلام (بر اساس ره نمودهاى پيامبرش واهل بيت عليهم السلام ) دارند و با در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان ، مردم را در شبهات و رويكردهاى جديد اجتماعى ، فرهنگى و سياسى ، راه نمايى نمايند .

.


1- .الكافي ، ج 1 ، ص 472 ، ح 1 .

ص: 170

و _ زِيادَةُ العِلمِ عَلَى النُّطقِالإمام عليّ عليه السلام :يَنبَغي أن يَكونَ عِلمُ الرَّجُلِ زائِدا عَلى نُطقِهِ ، وعَقلُهُ غالِبا عَلى لِسانِهِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَتَكَلَّم بِكُلِّ ما تَعلَمُ ، فَكَفى بِذلِكَ جَهلًا . (2)

ز _ الوُقوفُ عِندَ حَدِّ العِلمِالكتاب«وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لا تُخبِر بِما لَم تُحِط بِهِ عِلما . (4)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ ، ولَم يَتَعَدَّ طَورَهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن وَقَفَ عِندَ قَدرِهِ أكرَمَهُ النّاسُ . (6)

عنه عليه السلام :مَن تَعَدّى حَدَّهُ أهانَهُ النّاسُ . (7)

الكافي عن زرارة بن أعين :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام : ما حَقُّ اللّهِ عَلَى العِبادِ ؟ قالَ : أن يَقولوا ما يَعلَمونَ ، ويَقِفوا عِندَ ما لا يَعلَمونَ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 445 ح 10946 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 553 ح 10189 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 266 ح 10187 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9398 .
3- .الإسراء : 36 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 265 ح 10179 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 520 ح 9455 .
5- .المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 عن أحمد بن أبي طاهر ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 118 ، شرح ابن ميثم على المئة كلمة : ص 59 ، مطلوب كلّ طالب : ص 19 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 261 ح 4762 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 333 ح 8617 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 460 ح 8341 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 333 ح 8618 .
8- .الكافي : ج 1 ص 43 ح 7 ، التوحيد : ص 459 ح 27 وفيه «حجّة اللّه » بدل «حقّ اللّه » ، الأمالي للصدوق : ص 506 ح 701 ، منية المريد : ص 215 ، روضة الواعظين : ص 513 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 113 ح 2 .

ص: 171

و _ فزونى علم بر گفتارامام على عليه السلام :سزاوار است كه دانش انسان ، بيش از گفتارش ، و عقلش مسلّط بر زبانش باشد .

امام على عليه السلام :به هر چه مى دانى ، زبان مگشا ، كه اين كار ، براى نادانى تو بس است .

ز _ درنگ در مرز علمقرآن«و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن ؛ زيرا گوش و چشم و قلب ، همه مورد پرسش قرار خواهند گرفت» .

حديثامام على عليه السلام :از آنچه احاطه علمى بِدان ندارى ، خبر مده .

امام على عليه السلام :خداوند ، رحمت كند كسى را كه اندازه خود را بشناسد و از حدّ خود ، تجاوز نكند !

امام على عليه السلام :هر كس در اندازه خود توقّف كند ، مورد احترام مردم است .

امام على عليه السلام :هر كس از حدّش در گذرد ، مورد اهانت مردم قرار مى گيرد .

الكافى_ به نقل از زُرارة بن اَعيَن _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : حقّ خداوند بر بندگان چيست ؟ فرمود : «آنچه را مى دانند ، بگويند و در باره هر آنچه نمى دانند ، درنگ كنند» .

.

ص: 172

4 / 2الخَصائِصُ الأَخلاقِيَّةُأ _ الإِخلاصُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ماِمن عَبدٍ يَخطُبُ خُطبَةً إلَا اللّهُ سائِلُهُ عَنها ما أرادَ بِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، ما مِن خَطيبٍ إلّا عُرِضَت عَلَيهِ خُطبَتُهُ يَومَ القِيامَةِ ، وما أرادَ بِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قامَ بِخُطبَةٍ لا يَلتَمِسُ بِها إلّا رِياءً ، أوقَفَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ القِيامَةِ مَوقِفَ رِياءٍ وسُمعَةٍ . (3)

ب _ الشَّجاعَةُالكتاب«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَ لَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا» . (4)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 391 عن الحسن ، شعب الإيمان : ج 2 ص 287 ح 1787 ، كنز العمّال : ج 10 ص 192 ح 29012 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 530 ح 1162 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 55 ، أعلام الدين : ص 193 كلّها عن أبي ذر ؛ شعب الإيمان : ج 4 ص 250 ح 4968 عن عامر نحوه .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 438 ح 16073 ، الثقات لابن حبّان : ج 3 ص 31 ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 429 ، التاريخ الصغير : ج 1 ص 188 كلّها عن بشير بن عقربة الجهني ، كنز العمّال : ج 3 ص 483 ح 7532 .
4- .الأحزاب : 39 .

ص: 173

الف - اخلاص
ب - شجاعت

4 / 2ويژگى هاى اخلاقىالف _ اخلاصپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بنده اى خطابه اى ايراد كند ، خداوند [در قيامت] از او مى پرسد كه هدف او از خطابه چه بوده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر ! هيچ سخنرانى نيست ، مگر آن كه روز قيامت ، سخنرانى اش و هدف او از آن سخنرانى ، به او نشان داده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خطابه اى ايراد كند و تنها مقصودش ريا و خودنمايى باشد ، خداوند عز و جلروز قيامت ، او را در جايگاه ريا و سُمعه نگاه مى دارد .

ب _ شجاعتقرآن«همان كسانى كه پيام هاى خدا را ابلاغ مى كنند و از او مى ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند ، و خدا براى حسابرسى كفايت مى كند» .

.

ص: 174

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (1)

راجع : يس : 13 _ 27 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا أعرِفَنَّ (2) رَجُلاً مِنكُم عَلِمَ عِلما فَكَتَمَهُ فَرَقا (3) مِنَ النّاسِ . (4)

سنن ابن ماجة عن أبي سعيد :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يُحَقِّر أحَدُكُم نَفسَهُ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ يُحَقِّرُ أحَدُنا نَفسَهُ ؟ ! قالَ : يَرى أمرا للّهِِ عَلَيهِ فيهِ مَقالٌ ثُمَّ لا يَقولُ فيهِ ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لَهُ يَومَ القِيامَةِ : ما مَنَعَكَ أن تَقولَ فِيَّ كَذا وكَذا ؟فَيَقولُ : خَشيَةُ النّاسِ . فَيَقولُ : فَإِيّايَ كُنتَ أحَقَّ أن تَخشى ! (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم رَهبَةُ النّاسِ أن يَقولَ بِحَقٍّ إذا رَآهُ أو شَهِدَهُ ؛ فَإِنَّهُ لا يُقَرِّبُ مِن أجَلٍ ، ولا يُباعِدُ مِن رِزقٍ أن يَقولَ بِحَقٍّ ، أو يُذَكِّرَ بِعَظيمٍ . (6)

.


1- .المائدة : 54 ، وراجع : يس : 13 _ 27 .
2- .في الطبعة المتداولة : «لأعرفنّ» ، وما اُثبتناه من «كنزالعمّال» .
3- .الفَرَق _ بالتحريك _ : الخوف (الصحاح : 4 ص 1541 «فرق») .
4- .تاريخ دمشق : ج 20 ص 377 عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 10 ص 217 ح 29152 وص 306 ح 29532 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص1328 ح4008 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص146 ح11699 ، السنن الكبرى : ج 10 ص155 ح20184 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 69 ح 5534 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 115 ح 34 عن أبي سعيد الخدري نحوه .
6- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 102 ح 11474 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 162 ح 2804 وفيه «يذكّر بعظيم» بدل «شهده» ، مسند أبى يعلى : ج 2 ص 72 ح 1207 نحوه ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 128 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 75 ح 5567 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 3 نحوه .

ص: 175

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هر كس از شما از دين خود برگردد ، به زودى ، خدا گروهى [ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند ، با مؤمنان ، فروتن ، [و ]بر كافرانْ سركش اند ، در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند . اين ، فضل خداست . آن را به هر كه بخواهد ، مى دهد ، و خدا گشايشگرِ داناست» .

ر . ك : يس : آيه 13 _ 27.

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از شما دانشى را بداند ، امّا از ترس مردم ، كتمانش كند ، من هرگز او را نمى شناسم . (1)

سنن ابن ماجة_ به نقل از ابو سعيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ يك از شما خود را كوچك نكند» . گفتند : اى پيامبر خدا ! چگونه ما خود را كوچك مى كنيم ؟ ! فرمود : «كسى در كارى در مى يابد كه از ناحيه خداوند ، عهده دار سخن گفتن است ؛ امّا خاموش مى مانَد . خداوند عز و جل در روز قيامت به او مى فرمايد : چه چيزْ مانع شد كه در باره ام چنين و چنان بگويى ؟ . مى گويد : ترس از مردم . خداوند مى فرمايد : سزاوارتر بود از من مى ترسيدى !» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبادا بيم از مردم ، كسى از شما را با ديدن و مشاهده حق ، از گفتن آن باز دارد ؛ زيرا گفتن حق يا يادآورى امر بزرگ (آخرت) ، نه مرگ را نزديك مى كند و نه روزى را دور مى سازد .

.


1- .يعنى : از امّت من نيست و از شفاعت من بى بهره است.

ص: 176

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم مَخافَةُ النّاسِ أن يَتَكَلَّمَ بِحَقٍّ إذا عَلِمَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعُمّالِهِ إلَى اليَمَنِ _ :تَعَهَّدُوا النّاسَ بِالتَّذكِرَةِ وَالمَوعِظَةِ ، وأَتبِعُوا المَوعِظَةَ المَوعِظَةَ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي أنتُم إلَيهِ راجِعونَ ، ولا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :قُلِ الحَقَّ ، ولا تَأخُذكَ فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ . (3)

الخصال عن أبي ذرّ رحمه الله :أوصاني رَسولُ اللّهِ بِسَبعٍ : أوصاني أن أنظُرَ إلى مَن هُوَ دوني ، ولا أنظُرَ إلى مَن هُوَ فَوقي ، وأَوصاني بِحُبِّ المَساكينِ وَالدُّنُوِّ مِنهُم ، وأَوصاني أن أقولَ الحَقَّ وإن كانَ مُرّا ، وأَوصاني أن أصِلَ رَحِمي وإن أدبَرَت ، وأَوصاني ألّا أخافَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، وأَوصاني أن أستَكثِرَ مِن قَولِ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ» ؛ فَإِنَّها مِن كُنوزِ الجَنَّةِ . (4)

ج _ شَرحُ الصَّدرِالكتاب«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَ يَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى» . (5)

«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص182 ح11869 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 154 ح 20180 ، سنن الترمذي : ج 4 ص483 ح2191 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1328 ح 4007 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 76 ح 5568 .
2- .اُسد الغابة : ج 3 ص 14 الرّقم 2494 ، الفردوس : ج 2 ص 44 ح 2252 نحوه وكلاهما عن عبيد بن صخر بن لوذان ، كنز العمّال : ج 15 ص 857 ح 43410 .
3- .حلية الأولياء : ج 1 ص 241 عن ابن عمر .
4- .الخصال : ص 345 ح 12 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 107 ح 3 ؛ مسند ابن حنبل : ج 8 ص 95 ح 21472 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 194 ح 449 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 156 ح 1649 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 245 ح 44319 .
5- .طه : 25 _ 28 .
6- .الشرح : 1 .

ص: 177

ج - سعه صدر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترس از مردم ، مانع شما نشود كه با دانستن حق ، از گفتن آن امتناع كنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به كارگزاران اعزامى به يمن _ :عهده دار تذكّر و اندرز مردم باشيد و مدام ، اندرزشان دهيد ، و از خدايى كه به سوى او باز مى گرديد ، پروا كنيد ، و در راه خدا از سرزنش ملامتگر نترسيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حق را بگو و در راه خدا ، از سرزنش ملامتگر ، ترسى به خود راه مده .

الخصال_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله خدا مرا به هفت كار سفارش نمود : به من سفارش نمود كه به پايين تر از خود بنگرم و به بالاتر از خود نظر نكنم ، و به دوست داشتن مستمندان و نزديك شدن به آنان سفارش كرد ، و سفارش كرد كه حق را هرچند تلخ باشد ، بگويم ، و سفارش نمود كه با خويشاوندانم ديد و بازديد داشته باشم ، هرچند آنان به من پشت كنند ، و سفارش نمود كه در راه خدا از سرزنشِ هيچ سرزنش كننده اى نترسم ، و فراوان بگويم : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلىّ العظيم» ، كه [اين ذكر] از گنج هاى بهشت است .

ج _ سعه صدرقرآن«گفت : پروردگارا ! سينه ام را گشاده گردان ، و كارم را براى من آسان ساز ، و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند» .

«آيا براى تو سينه ات را نگشاده ايم ؟» .

.

ص: 178

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أكثَرُ دُعائي ودُعاءِ الأَنبِياءِ قَبلي بِعَرَفَةَ . . . : اللّهُمَّ اجعَل في قَلبي نورا ، وفي سَمعي نورا ، وفي بَصَري نورا . اللّهُمَّ اشرَح لي صَدري ، ويَسِّر لي أمري . (1)

د _ الصِّدقُالإمام عليّ عليه السلام :إذا نَطَقتَ فَاصدُق . (2)

عنه عليه السلام :قَلَّما يُنصِفُكَ اللِّسانُ في نَشرِ قَبيحٍ أو إحسانٍ . (3)

الكافي عن عمرو بن أبي المقدام :قالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام _ في أوَّلِ دَخلَةٍ دَخَلتُ عَلَيهِ _ : تَعَلَّمُوا الصِّدقَ قَبلَ الحَديثِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا بِصِدقِ الحَديثِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ . (5)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :أحسَنُ المَواعِظِ ما لا يُجاوِزُ القَولُ حَدَّ الصِّدقِ ، وَالفِعلُ حَدَّ الإِخلاصِ . (6)

.


1- .السنن الكبرى : ج 5 ص 190 ح 9475 ، المصنف لابن أبي شيبة : ج 4 ص 473 ح 3 كلاهما عن عبد اللّه بن عبيدة عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 5 ص 190 ح 12567 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 114 و 117 ح 3973 و 3989 وفيه «حدّثت» بدل «نطقت» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 133 ح 2997 .
3- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، غررالحكم : ج 4 ص 495 ح 6724 ، عيون الحكم والمواعظ : ح 369 ح6219 ؛ دستور معالم الحكم : ص 24 .
4- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 4 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 188 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 3 ح 4 .
5- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 1 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 188 كلاهما عن الحسين بن أبي العلاء ، مشكاة الأنوار : ص 96 ح 213 بزيادة «فإنّ الأمانة مؤدّاة» بعد «أداء الأمانة» ، بحار الأنوار : ج 71 ص 2 ح 1 .
6- .مصباح الشريعة : ص 395 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 84 ح 53 .

ص: 179

د - راستگويى

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين دعاى من و دعاى پيامبرانِ پيش از من در عَرَفه ، اين دعاست : «... خدايا ! در دلم و گوشم و چشمم ، نور قرار بده . خدايا ! به من شرح صدر (1) بده و كارم را آسان كن» .

د _ راستگويىامام على عليه السلام :هر گاه سخن مى گويى ، راست بگو .

امام على عليه السلام :چه كم است كه زبانت در انتشار بدى يا نيكى ، انصاف دهد !

الكافى_ به نقل از عمرو بن ابى مِقدام _ :امام باقر عليه السلام در نخستين ورودم به محضرش به من فرمود : «پيش از سخن گفتن ، راستگويى را بياموزيد» .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل هيچ پيامبرى را به رسالت برنينگيخت ، مگر [با سفارش] به راستگويى و اداى امانت به نيكوكار يا بدكار .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :بالاترينِ اندرزها آن است كه سخن ، از مرز راستگويى ، و عمل ، از مرز اخلاص ، فراتر نرود .

.


1- .شرح صدر : گشادگى و فَراخى سينه ؛ قدرت تحمّل ؛ طاقت معنوى ؛ نَستوهى ؛ ظرفيت و گنجايش روحى ؛ توان روحى خداداد براى تحمّل سختى ها و مخالفت ها ؛ سِعه صدر ؛ روحيّه.

ص: 180

ه _ الصَّبرُالكتاب«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَ هُوَ مَكْظُومٌ» . (1)

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ » . (2)

«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِايَاتِنَا يُوقِنُونَ» . (3)

«يَابُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» . (4)

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ» . (5)

«وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لَا تَكُ فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ» . (6)

«وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِىْ الْمُرْسَلِينَ» . (7)

راجع : المائدة : 41 ، يونس : 65 ، الأعراف : 60 و 61 _ 67 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمَّا اتُّهِمَ بِأَنَّهُ لَم يَعدِل فِي القِسمَةِ _ :فَمَن يَعدِلُ إذا إذا لَم يَعدِلِ اللّهُ ورَسولُهُ ؟! رَحِمَ اللّهُ موسى ! قَد اُوذِيَ بِأَكثَرَ مِن هذا فَصَبَرَ . (8)

.


1- .القلم : 48 .
2- .الأحقاف : 35 .
3- .السجدة : 24 .
4- .لقمان : 17 .
5- .الروم : 60 .
6- .النحل : 127 .
7- .الأنعام : 34 .
8- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1148 ح 2981 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 739 ح 140 ، صحيح ابن حبّان : ج 11 ص 160 ح 4829 كلّها عن عبداللّه ، كنزالعمّال : ج 11 ص 505 ح 32362 ؛ تفسير العيّاشي : ج 2 ص 92 ح 72 نحوه ، بحارالأنوار : ج 21 ص 178 ح 13 .

ص: 181

ه - شكيبايى

ه _ شكيبايىقرآن«پس در [امتثال] حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى (يونس) مباش ، آن گاه كه اندوه زده ندا در داد» .

«پس همان گونه كه پيامبرانِ نستوه ، شكيبايى كردند ، شكيبايى كن و براى آنان ، شتاب زدگى به خرج مده . روزى كه آنچه را وعده داده مى شوند ، بنگرند ، گويى كه آنان ، جز ساعتى از روز را [در دنيا ]نمانده اند . [اين ]ابلاغى است . پس آيا جز مردم نافرمان ، هلاكت خواهند يافت؟» .

«و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند ، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند» .

«اى پسرك من ! نماز را برپاى دار ، و به كار پسنديده وا دار ، و از كار ناپسند باز دار ، و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است ، شكيبا باش . اين، [حكايت كننده] از عزم در امور است» .

«پس شكيبايى كن، كه وعده خدا حق است ، و زنهار تا كسانى كه يقين ندارند ، تو را به سَبُك سرى وا ندارند!» .

«و شكيبايى كن و شكيبايى تو ، جز به [توفيق] خدا نيست ، و بر آنان اندوه مخور ، و از آنچه نيرنگ مى كنند ، دل ، تنگ مدار» .

«و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند ؛ ولى بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند ، شكيبايى كردند تا يارى ما به آنان رسيد ، و براى كلمات خدا هيچ تغيير دهنده اى نيست ، و مسلّما اخبار پيامبران به تو رسيده است» .

ر . ك : مائده : آيه 41 ، يونس : آيه 65 ، اعراف : آيه 61 _ 67 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هنگامى كه گفته شد ايشان در تقسيم [غنائم] به قسط ، رفتار نمى كند _ :اگر خداوند و پيامبرش به عدالت رفتار نمى كنند ، پس چه كسى عدالت مى ورزد ؟! خداوند ، رحمت كند موسى را كه بيشتر از اين ، آزار ديد ؛ امّا شكيبايى پيشه كرد !

.

ص: 182

الشفا عن عائشة_ في ذِكرِ خَصائِصِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :ولَقَد كُنتُ أبكي لَهُ رَحمَةً مِمّا أرى بِهِ ... وأَقولُ : نَفسي لَكَ الفِداءُ ، لَو تَبَلَّغتَ مِنَ الدُّنيا بِما يَقوتُكَ! فَيَقولُ : يا عائِشَةُ مالي وللدنيا؟ إخواني مِن اُولِي العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ صَبَروا عَلى ما هُوَ أشَدُّ مِن هذا ، فَمَضَوا عَلى حالِهِم ، فَقَدِموا عَلى رَبِّهِم ، فَأَكرَمَ مَآبَهُم ، وأَجزَلَ ثَوابَهُم . فَأَجِدُني أستَحيي إن تَرَفَّهتُ في مَعيشَتي أن يُقَصَّرَ بي غَدا دونَهُم ؛ وما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ اللُّحوقِ بِإِخواني وأَخِلّائي . قالَت : فَما أقامَ بَعدُ إلّا شَهرا حَتّى تُوُفِّيَ صلى الله عليه و آله . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةِ الجُمُعَةِ _ :... ونَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، أرسَلَهُ بِالحَقِّ داعِيا إلَى الحَقِّ ، وشاهِدا عَلَى الخَلقِ ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ كَما أمَرَهُ ... ونَصَحَ لَهُ في عِبادِهِ صابِراً مُحتَسِبا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ ، وأَدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :أبَى اللّهُ عز و جل أن يُطلِعَ عَلى عِلمِهِ إلّا ممتَحَنا لِلإِيمانِ بِهِ ، كَما قَضى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يَصبِرَ عَلى أذى قَومِهِ ، ولا يُجاهِدَهُم إلّا بِأَمرِهِ ، فَكَم مِنِ اكتِتامٍ قَدِ اكتَتَمَ بِهِ ؛ حَتّى قيلَ لَهُ : «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» (4) . وَايمُ اللّهِ أن لَو صَدَعَ قَبلَ ذلِكَ لَكانَ آمِناً ، ولكِنَّهُ إنَّما نَظَرَ فِي الطّاعَةِ ، وخافَ الخِلافَ فَلِذلِكَ ؛ كَفَّ . (5)

.


1- .الشفا : ج 1 ص 143 ، تفسير الثعالبي : ج 5 ص 332 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 102 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 209 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 428 ح 1263 ، مصباح المتهجّد : ص 381 ح 508 عن زيد بن وهب ، بحارالأنوار : ج 89 ص 237 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 318 .
3- .الكافي : ج 1 ص 445 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 369 ح 80 .
4- .الحجر : 94 .
5- .الكافي : ج 1 ص 243 ح 1 عن الحسن بن العباس بن الحريش عن الإمام الجواد عن الإمام الصادق عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 13 ص 398 ح 4 .

ص: 183

الشفا_ به نقل از عايشه ، در توصيف ويژگى هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :من براى [رنج هاى ]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى گريستم... و مى گفتم : جانم فدايت ! اى كاش از دنيا به آنچه نياز دارى ، بهره مند مى شدى ! مى فرمود : «اى عايشه ! برادرانم از پيامبران اولو العزم ، بر دشوارى هايى سخت تر از اين ، شكيبايى كردند و بر همين حال ، زندگى شان را به پايان بردند و به بارگاه پروردگارشان وارد شدند ، و خداوند ، بازگشتشان را گرامى داشت و پاداششان را كامل پرداخت . من شرم دارم كه در اثر رفاه طلبى در زندگى ام ، در روز قيامت ، مقامى فروتر از آنان بيابم ، و هيچ چيز در نظرم ، از ملحق شدن به برادران و دوستانم ، محبوب تر نيست» . پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن ، ماهى ديگر را به پايان نرسانده ، از دنيا رحلت نمود .

امام على عليه السلام_ در خطبه نماز جمعه _ :گواهى مى دهيم كه محمّد ، بنده و فرستاده خداوند است ، كه او را بر اساس حقيقت براى دعوت مردم به حق فرستاده و او را گواه بر آنان قرار داده است ، و او هم پيام هاى پروردگارش را همان گونه كه به او فرمان داده بود ، ابلاغ كرد... و شكيبا براى خداوند ، در باره بندگان او ، خيرخواهى نمود .

امام صادق عليه السلام_ در خطبه اى از ايشان _ :پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنچه را بِدان فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد و آنچه را فرمان داشت ، آشكار ساخت و بارهاى رسالت را كه به دوش داشت ، به سرمنزل رساند و براى پروردگارش شكيبايى نمود .

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل از اين كه كسى را از دانش خود آگاه سازد ، ابا دارد ، جز آن كس كه با «ايمان به او» آزموده شده باشد ، چنان كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حكم كرد كه بر آزار قومش شكيبايى كند و جز به فرمان او ، با آنان ، جهاد ننمايد . پس بَسا مواردى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سبب دستور الهى ، پنهانكارى كرد تا آن كه به او گفته شد : «پس آنچه را بِدان مأمورى ، آشكار كن و از مشركان ، روى برتاب» و _ سوگند به خدا _ اگر پيش از نزول اين آيه ، رسالتش را آشكار مى ساخت ، همچنان ايمان آورنده بود ؛ امّا او به اطاعت الهى در نگريست و از مخالفت ترسيد و بدين جهت ، از آشكار ساختن آن ، اجتناب كرد .

.

ص: 184

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ يُوشَعَ بنَ نونَ قامَ بِالأَمرِ بَعدَ موسى صابِرا مِنَ الطَّواغيتِ عَلَى اللَأواءِ (1) وَالضَّرّاءِ وَالجَهدِ وَالبَلاءِ ، حَتّى مَضى مِنهُم ثَلاثُ طَواغيتَ ، فَقَوِيَ بَعدَهُم أمرُهُ . (2)

و _ الاِستِقامَةُالكتاب«فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» . (3)

«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لَا تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» . (4)

الحديثالسّيرة النّبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق_ في ذِكرِ مُواجَهَةِ مُشرِكي قُرَيشٍ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله في بِدايَةِ الدَّعوَةِ _ :قالوا : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ ابنَ أخيكَ قَد سَبَّ آلِهَتَنا ، وعابَ دينَنا ، وسَفَّهَ أحلامَنا ، وضَلَّلَ آباءَنا ؛ فَإِمّا أن تَكُفَّهُ عَنّا ، وإمّا أن تُخَلِّيَ بَينَنا وبَينَهُ ؛ فَإِنَّكَ عَلى مِثلِ ما نَحنُ عَلَيهِ مِن خِلافِهِ فَنَكفيكَهُ . فَقالَ لَهُم أبو طالِبٍ قَولاً رَفيقاً ، ورَدَّهُم رَدّا جَميلاً ، فَانصَرَفوا عَنهُ . ومَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى ما هُوَ عَلَيهِ ؛ يُظهِرُ دينَ اللّهِ ويَدعو إلَيهِ ، ثُمَّ شَرَى (5) الأَمرُ بَينَهُ وبَينَهُم حَتّى تَباعَدَ الرِّجالُ وَتَضاغَنوا ، وأَكثَرَت قُرَيشٌ ذِكرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَها ، فَتَذامَروا فيهِ ، وحَضَّ بَعضُهُم بَعضاً عَلَيهِ . ثُمَّ إنَّهُم مَشَوا إلى أبي طالِبٍ مَرَّةً اُخرى ، فَقالوا لَهُ : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ لَكَ سِنّا وشَرَفا ومَنزِلَةً فينا ، وإنّا قَدِ استَنهَيناكَ مِنِ ابنِ أخيكَ فَلَم تَنهَهُ عَنّا ، وإنّا وَاللّهِ لا نَصبِرُ عَلى هذا مِن شَتمِ آبائِنا ، وتَسفيهِ أحلامِنا ، وعَيبِ آلِهَتِنا ، حَتّى تَكُفَّهُ عَنّا ، أو نُنازِلَهُ وإيّاكَ في ذلِكَ حَتّى يَهلِكَ أحَدُ الفَريقَينِ . . . إنَّ قُرَيشا حينَ قالوا لِأَبي طالِبٍ هذِهِ المَقالَةَ ، بَعَثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : يَا بنَ أخي ، إنَّ قَومَكَ قَد جاؤوني ، فَقالوا لي كَذا وكَذا... فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَمِّ، وَاللّهِ لَو وَضَعُوا الشَّمسَ في يَميني وَالقَمَرَ في يَساري عَلى أن أترُكَ هذَا الأَمرَ حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ أو أهلِكَ فيهِ ، ما تَرَكتُهُ . قالَ : ثُمَّ استَعبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَكى ، ثُمَّ قامَ ، فَلَمّا وَلّى ناداهُ أبو طالِبٍ ، فَقالَ : أقبِل يَا بنَ أخي . قالَ : فَأَقبَلَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اِذهَب يَا بنَ أخي فَقُل ما أحبَبتَ ، فَوَاللّهِ لا اُسلِمُكَ لِشَيءٍ أبَدا . (6)

.


1- .اللَأْواء : الشدّة وضِيق المعيشة (النهاية : 4 ص 221 «لأو») .
2- .كمال الدين : ص 154 ح 17 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 179 ح 207 كلاهما عن محمّد بن عمارة ، بحار الأنوار : ج 13 ص 445 ح 10 .
3- .الشورى : 15 .
4- .هود : 112 .
5- .شَرَى : أي عَظُمَ وتَفاقَمَ (لسان العرب : ج 14 ص 430 «شري») .
6- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 1 ص 283 ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 325 نحوه ، الكامل في التاريخ : ج 1 ص 489 ؛ تفسير القمي : ج 2 ص 228 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 58 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 35 ص 86 ح 31 .

ص: 185

و - پايدارى

امام صادق عليه السلام :يوشع بن نون ، پس از موسى[ عليه السلام ] ، زمام كار را به دست گرفت و بر تنگ گرفتن ، سختى ، و رنج و بلاى طاغوت ها شكيبايى كرد ، تا آن كه سه طاغوت از پىِ هم گذشتند و كار او پس از آنان ، قوّت گرفت .

و _ پايدارىقرآن«بنا بر اين ، به دعوت بپرداز ، و همان گونه كه مأمورى ، ايستادگى كن ، و از هوس هاى آنان پيروى مكن ، و بگو : «به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم و مأمورم شده ام كه ميان شما عدالت كنم . خدا ، پروردگار ما و پروردگار شماست . اعمال ما ازآنِ ما ، و اعمال شما ازآنِ شماست . ميان ما و شما خصومتى نيست . خدا ميان ما را جمع مى كند و فرجام ، به سوى اوست» .

«پس همان گونه كه دستور يافته اى ، ايستادگى كن ، و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] ، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست» .

حديثالسيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق ، در بيانِ رو به رو شدن مشركان قريش با پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت _ :گفتند: اى ابو طالب! برادرزاده ات، به خدايان ما دشنام مى دهد و دين ما را نكوهش مى كند و ما را در خِرَد ، سفيه مى شمارد و پدران ما را گم راه مى داند . يا او را از اين كارها باز دار ، يا سدّ راه ما و او نشو كه تو نيز همچون ما با او مخالفى . پس بگذار ما شرّ او را از سر تو كوتاه كنيم . ابو طالب با ملايمت با آنان سخن گفت و با نرمى و خوشى به آنها پاسخ داد . آنان باز گشتند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همچنان كار خود را پى گرفت . او آشكارا از دين خدا دم مى زد و مردم را به آن فرا مى خواند . كار ميان او و قريش بالا گرفت ، تا بدان جا كه مردم از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم كينه توز شدند ؛ و قريش ، فراوان از پيامبر خدا صحبت مى كردند [و او را عامل اين حوادث مى دانستند] و خشم خود را نسبت به او ابراز نموده ، يكديگر را عليه ايشان تشويق مى كردند . تا آن كه آنان براى بار دوم نزد ابو طالب آمدند و به او گفتند : اى ابو طالب ! تو نزد ما از نظر سن ، شرافت و مقام ، محترمى و ما پيش از اين ، از تو خواستيم كه مانع برادرزاده ات شوى ؛ امّا تو مانع او نشدى و _ سوگند به خدا _ ، ديگر ما دشنام گويى به پدرانمان ، سفيه دانستن خردهايمان و نكوهش خدايانمان را تحمّل نمى كنيم ، مگر آن كه او را باز دارى ، يا آن كه او و تو را به كارزار مى كشانيم تا سرانجام ، يك گروه نابود شود... ! هنگامى كه قريشْ اين سخنان را به ابو طالب گفتند ، ابو طالب ، در پى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرستاد و به او گفت : اى برادرزاده ! قومت نزد من آمدند و به من ، چنين و چنان گفتند... . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به وى فرمود : «اى عمو ! سوگند به خدا ، اگر خورشيد را در دست راستم ، و ماه را در دست چپم بگذارند تا اين كار را رها كنم، آن را تا بِدان جا كه يا خداوند ، اين دين را پيروز كند و يا من در اين راه كشته شوم ، رها نخواهم كرد» . آن گاه اشك هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جارى شد و گريست . سپس از جا برخاست . هنگامى كه خواست برود ، ابو طالب صدايش كرد و گفت : اى برادرزاده ! پيش آى . پيامبر خدا به طرف او رفت . آن گاه گفت : برادرزاده ام ! برو و هر چه دوست دارى ، بگو كه _ به خدا سوگند _ هرگز تو را در برابر هيچ چيزى تسليم نخواهم كرد .

.

ص: 186

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما اُوذِيَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذيتُ فِي اللّهِ . (1)

.


1- .حلية الأولياء : ج 6 ص 333 عن أنس ، تفسير الفخر الرّازي : ج 4 ص 172 وفيه «ما اُوذيَ نبيٌ مثلَ ما اُوذيتْ» ، كنزالعمّال : ج 3 ص 130 ح 5818 ؛ التمحيص : ص 4 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 327 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 247 وفيهما «ما اُوذيَ نبيٌ مثلَ ما اُوذيت» ، بحارالأنوار : ج 39 ص 56 .

ص: 187

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس بدان گونه كه من در راه خدا آزار شده ام ، آزار نديده است .

.

ص: 188

عنه صلى الله عليه و آله :لَقَد اُخِفتُ فِي اللّهِ وما يُخافُ أحَدٌ . ولَقَد اُوذيتُ فِي اللّهِ وما يُؤذى أحَدٌ . ولَقَد أتَت عَلَيَّ ثَلاثونَ مِن يَومٍ ولَيلَةٍ وما لي ولِبِلالٍ طَعامٌ يَأكُلُهُ ذو كَبِدٍ إلّا شَيءٌ يُواريهِ إبطُ بِلالٍ ! (1)

الطّبقات الكبرى عن إسماعيل بن عيّاش :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أصبَرَ النّاسِ عَلى أوزارِ النّاسِ . (2)

صحيح ابن خزيمة عن طارق المحاربيّ :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ في سُوقِ ذِي المَجازِ وعَلَيهِ حُلَّةٌ حَمراءُ ، وهُوَ يَقولُ : «يا أيُّهَا النّاسُ ، قولوا : لا إلهَ إلَا اللّهُ تُفلِحوا» ، ورَجُلٌ يَرميهِ بِالحِجارَةِ وقَد أدمى كَعبَيهِ وعُرقُوبَيهِ (3) ، وهُوَ يَقولُ : يا أيُّها النّاسُ ، لا تُطيعوهُ فَإِنَّهُ كَذّابٌ ! فَقُلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامُ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ . فَقُلتُ : مَن هذَا الَّذي يَتبَعُهُ يَرميهِ بِالحِجارَةِ ؟ قالوا : هذا عَبدُ العُزّى أبو لَهَبٍ . (4)

المعجم الكبير عن منيب الأزدي :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الجاهِلِيَّةِ وهُوَ يَقولُ لِلنّاسِ : قُولوا : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» تُفلِحوا ، فَمِنهُم مَن تَفَلَ في وَجهِهِ ، ومِنهُم مَن حَثا عَلَيهِ التُّرابَ ، ومِنهُم مَن سَبَّهُ ، حَتَّى انتَصَفَ النَّهارُ ، فَأَقبَلَت جارِيَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فَغَسَلَ وَجهَهُ أو يَدَيهِ وقالَ : يا بُنَيَّةُ ، لا تَخشَي عَلى أبيكِ عَيلَةً ولا ذِلَّةً . فَقُلتُ : مَن هذِهِ ؟ قالوا : زَينَبُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وهِيَ جارِيَةٌ وَضيئَةٌ . (5)

.


1- .سنن الترمذى¨: 4 ص645 ح2472، سنن ابن ماجة: 1 ص54 ح151 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص242 ح12213 ، وفي الأخيرين «ثلاثة» بدل «ثلاثون» وكلّها عن أنس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 491 ح 16678 .
2- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 378 ، سبل الهدى والرشاد : ج 1 ص 477 وفيه «أقذار» بدل «أوزار» ، كنز العمّال : ج 7 ص 1781835 .
3- .العُرْقُوب : عَصَبٌ مُوَثق خلف الكعبين (المصباح المنير : ص 405 «عرقب») .
4- .صحيح ابن خزيمة: ج 1 ص82 ح159 ، سنن الدار قطني: ج 3 ص 44 ح 186 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 21 ح 19026 عن ربيعة بن عباد وكلاهما نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 449 ح 35538 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 56 نحوه ، بحارالأنوار : ج 18 ص 202 .
5- .المعجم الكبير : ج 20 ص 343 ح 805 ، التاريخ الكبير : ج 8 ص 14 الرقم 1977 ، تاريخ دمشق : ج 57 ص 188 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 264 الرقم 5131 ، الإصابة : ج 6 ص 179 الرقم 8268 كلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 451 ح 35541 .

ص: 189

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در حالى در راه خدا ترسانده شدم كه هيچ كس ، چنان ترسانده نشده بود ، و در راه خدا آزارى ديدم كه هيچ كس نديده بود و گاهى بر من سى شب و روز گذشت ، در حالى كه من و بلال ، خوراكى كه يك نفر بخورد ، جز آن مقدار اندك كه مى شد زير بغل بلال پنهان كرد ، نداشتيم .

الطبقات الكبرى_ به نقل از اسماعيل بن عيّاش _ :پيامبر خدا بر مشكلات مردم ، از همه بردبارتر بود .

صحيح ابن خزيمة_ به نقل از طارق مُحاربى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در حالى ديدم كه جامه اى سرخ فام برتن داشت و از بازار ذو المجاز مى گذشت و مى فرمود : «اى مردم ! بگوييد : خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد» . در اين هنگام ، مردى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله سنگ پرتاب كرد و استخوان قوزك و پىِ پاشنه پاى ايشان را خونين كرد و در اين حال مى گفت : اى مردم ! از او پيروى نكنيد كه دروغگوست ! من [كه تا آن روز ، پيامبر را نمى شناختم] گفتم : اين شخص كيست ؟ گفتند : جوانى از فرزندان عبد المطّلب است . گفتم : اين شخص كه او را دنبال كرده است و به او سنگ پرتاپ مى كند ، كيست ؟ گفتند : اين ، عبد العزّى ابو لهب [پسر عبد المطّلب] است .

المعجم الكبير_ به نقل از مُنيب اَزْدى _ :در دوران جاهليت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه خطاب به مردم مى گفت : «بگوييد : خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد» . برخى بر چهره ايشان آب دهان انداختند ، برخى بر روى ايشان ، خاك ريختند و برخى ، او را دشنام مى دادند ، تا آن كه روز به نيمه رسيد . آن گاه دختركى با يك كاسه بزرگ آب ، نزد او آمد و پيامبر خدا ، چهره و دستان خود را شست و گفت : «دختركم ! از تنگ دستى و بى كسى پدرت ، بيمى به خود راه مده» . پرسيدم : اين زن كيست ؟ گفتند : زينب ، دختر پيامبر خداست . و او دخترى زيبا بود .

.

ص: 190

صحيح البخاري عن عبد اللّه :كَأَنّي أنظُرُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَحكي نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ ، ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ ، وهُو يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ويَقولُ : اللّهُمَّ اغفِر لِقَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ ! (1)

ز _ النُّصحُالكتاب«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» . (2)

«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (3)

«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ فَضيلَةِ الرَّسولِ الكَريمِ _ :بَعَثَهُ وَالنّاسُ ضُلّالٌ في حَيرَةٍ ، وحاطِبونَ في فِتنَةٍ . . . فَبالَغَ صلى الله عليه و آله فِي النَّصيحَةِ ، ومَضى عَلَى الطَّريقَةِ ، ودَعا إلَى الحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3290 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1417 ح 1792 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1335 ح 4025 وراجع : الإقبال : ج 1 ص 385 وبحارالأنوار : ج 98 ص 167 .
2- .الأعراف : 68 .
3- .الأعراف : 62 .
4- .الأعراف : 79 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 95 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 219 ح 51 .

ص: 191

ز - خيرخواهى

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه _ :گويى پيامبر صلى الله عليه و آله را مى بينم كه چون ديگر پيامبران ، از طرف قومش مضروب و خونين مى شود و او در حالى كه خون از چهره خويش پاك مى كند ، مى گويد : «خدايا ! قوم مرا ببخش كه ناآگاه اند» .

ز _ خيرخواهىقرآن«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم» .

«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم ، و چيزهايى از خدا مى دانم كه [شما ]نمى دانيد» .

«پس [صالح] از ايشان روى برتافت و گفت : اى قوم من ! به راستى ، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد» .

حديثامام على عليه السلام_ در بيان فضيلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :[خداوند،] زمانى او را به رسالت برانگيخت كه مردم ، در سرگردانى ، گم راه و در فتنه ، غرق بودند... . خيرخواهى را به نهايت رساند و در مسير راست ، ره پيمود و [مردم را] به حكمت و اندرز نيكو فرا خواند .

.

ص: 192

ح _ الرِّفقُالكتاب«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْر فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» . (1)

«اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَسِّروا ولا تُعَسِّروا ، وسَكِّنوا ولا تُنَفِّروا . (3)

صحيح مسلم عن أبي موسى :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ أحَدا مِن أصحابِهِ في بَعضِ أمرِهِ قالَ : بَشِّروا ولا تُنَفِّروا ، ويَسِّروا ولا تُعَسِّروا . (4)

صحيح مسلم عن أبي بردة عن أبيه :بَعَثَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومُعاذا إلَى اليَمَنِ ، فَقالَ : اُدعُوَا النّاسَ ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا . (5)

صحيح البخاري عن أبي بردة عن أبيه :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَعَثَ مُعاذا وأَبا موسى إلَى اليَمَنِ ، قالَ : يَسِّرا ولا تُعَسِّرا ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، وتَطاوَعا ولا تَختَلِفا . (6)

.


1- .آل عمران : 159 .
2- .طه : 43 و 44 .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2269 ح 5774 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1359 ح 8 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 263 ح 12335 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 173 ح 4157 كلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 3 ص49 ح5429 ؛ رسائل الشريف المرتضى : ج 2 ص 246 وفيه «أسكنو» بدل «سكنوا» ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 381 ح 5 وفيه «بشّروا» بدل «سكّنوا» .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص1358 ح6 ، سنن أبي داود : ج 4 ص260 ح4835 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص139 ح19589 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 94 ح 18127 .
5- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1587 ح 71 ، صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 197 ح 5376 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 506 ح 17363 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 29 ح 5306 .
6- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1104 ح 2873 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1359 ح 7 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 165 ح 19719 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 147 ح 20150 ، كنز العمّال : ج 3 ص 33 ح 5326 .

ص: 193

ح - مُدارا

ح _ مُداراقرآن«پس به [بركت] رحمت الهى ، با آنان نرم خو شدى ، و اگر تندخو و سخت دل بودى ، قطعا از پيرامون تو پراكنده مى شدند . پس ، از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه ، و در كار[ها] با آنان مشورت كن ، و چون تصميم گرفتى ، بر خدا توكّل كن ؛ زيرا خداوند ، توكّل كنندگان را دوست مى دارد» .

«به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته است و با او سخنى نرم گوييد ، شايد كه پند پذيرد يا بترسد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم :آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد ، و آرامش دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو موسى [اشعرى] _ :هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يكى از اصحاب خود را پى كارى مى فرستاد ، مى فرمود : «[به مردم ]بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد» .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو بُرده، از پدرش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله من و معاذ را به طرف يمن فرستاد و فرمود : «مردم را دعوت كنيد و بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد» .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو بُرده ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، معاذ و ابو موسى [اشعرى] را به يمن فرستاد و فرمود : «آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد ، و بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد ، و از روى ميلْ دعوت كنيد و با هم اختلاف نكنيد» .

.

ص: 194

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :لَمّا نَزَلَت «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا» (1) ، دَعَا النَّبِيُّ عَلِيّا ومُعاذا _ وقَد كانَ أمَرَهُما أن يَخرُجا إلَى اليَمَنِ _ فَقالَ : اِنطَلِقا ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا ؛ فَإِنَّهُ قَد اُنزِلَت عَلَيَّ : «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ . . .» . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُمِرتُ بِمُداراةِ النّاسِ كَما اُمِرتُ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في ما وَصّى بِهِ عَمرَو بنَ مُرَّةَ لَمّا بَعَثَهُ إلى قَومِهِ _ :عَلَيكَ بِالرِّفقِ ، وَالقَولِ السَّديدِ ، ولا تَكُ فَظّا ، ولا غَليظا ، ولا مُستَكبِرا ، ولا حَسودا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لينُ الكَلامِ قَيدُ القَلبِ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ مِنَ الكَرَمِ لينَ الكَلامِ . (6)

.


1- .الأحزاب : 45 .
2- .المعجم الكبير : ج 11 ص 247 ح 11841 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 624 نقلاً عن ابن أبي حاتم وابن عساكر ، كنز العمّال : ج 3 ص 33 ح 5326 .
3- .تحف العقول : ص 48 ، مشكاة الأنوار : ص 311 ح 973 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 151 ح 97 .
4- .كنز الفوائد : ج 1 ص 210 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 104 ح 4 ؛ تاريخ دمشق : ج 46 ص 345 وليس فيه «ولا غليظا» ، السيرة النبوية لابن كثير : ج 1 ص 315 ، إمتاع الأسماع : ج 4 ص 11 وفي الأخيرين «متكبّرا» بدل «مستكبرا» ، كنز العمّال : ج 13 ص 500 ح 37292 .
5- .المواعظ العدديّة : ص 60 .
6- .الكافي : ج 8 ص 24 ح 4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 98 ، بحار الأنوار : ج 77 ص287 ح 1 .

ص: 195

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :هنگامى كه اين آيه : «اى پيامبر ! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم» ، نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و مُعاذ را _ كه از آنان خواسته بود به سوى يمن ره سپار شوند _ طلبيد و فرمود : «ره سپار شويد و بشارت دهيد ، و بيزارى ايجاد نكنيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد ، كه بر من اين آيه فرود آمده است : «اى پيامبر ! . . .» » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همان گونه كه به تبليغ رسالت ، مأموريت يافته ام ، به مدارا با مردم فرمان دارم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به عَمرو بن مُرّه ، آن هنگام كه او را به سوى قومش گسيل داشت _ :بر تو باد مدارا ، و سخنِ استوار گفتن ! و درشت خو ، خشن ، برترى جو و حسود مباش» .

امام على عليه السلام :نرمى گفتار ، بند دل هاست .

امام على عليه السلام :نرمى گفتار ، از كرامت است .

.

ص: 196

عنه عليه السلام :لا تُكثِرِ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ . وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَقُّ المُستَنصِحِ أن تُؤَدِّيَ إلَيهِ النَّصيحَةَ ، وَليَكُن مَذهَبُكَ الرَّحمَةَ لَهُ ، وَالرِّفقَ بِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ يَقولُ : لِيَجتَمِع في قَلبِكَ الاِفتِقارُ إلَى النّاسِ وَالاِستِغناءُ عَنهُم؛ فَيَكونَ افتِقارُكَ إلَيهِم في لينِ كَلامِكَ وحُسنِ بِشرِكَ، ويَكونَ استِغناؤُكَ عَنهُم في نَزاهَةِ عِرضِكَ وبَقاءِ عِزِّكَ. (3)

عنه عليه السلام_ لِعُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ _ :يا عُمَرُ ، لا تُحَمِّلوا عَلى شيعَتِنا ، وَارفُقوا بِهِم ؛ فَإِنَّ النّاسَ لا يَحتَمِلونَ ما تَحمِلونَ . (4)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :كُن رَفيقا في أمرِكَ بِالمَعروفِ ، وشَفيقا في نَهيِكَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا تَدَعِ النَّصيحَةَ في كُلِّ حالٍ . (5)

الإمام العسكري عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :قالَ الصّادِقُ عليه السلام : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ» كُلِّهِم «حُسْنًا» (6) مُؤمِنِهِم ومُخالِفِهِم ؛ أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وبِشرَهُ ، وأَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لِاجتِذابِهِم إلَى الإِيمانِ . (7)

.


1- .تحف العقول : ص 84 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 92 ، كشف المحجّة (طبعة مطبعة الحيدرية نجف) : ص 170 كلاهما نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9424 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 231 ح 2 ؛ دستور معالم الحكم : ص 63 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 181 ح 44215 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص624 ح3214 ، الخصال : ص 570 ح1 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 304 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص8 ح 1 وراجع : تحف العقول : ص 269 .
3- .الكافي : ج 2 ص 149 ح 7 عن عمّار الساباطي ، معاني الأخبار : ص 267 ح 1 عن يحيى بن عمران ، تحف العقول : ص 204 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 226 ح 625 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 158 ح 9 .
4- .الكافي : ج 8 ص 334 ح 522 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 426 ح 1 .
5- .مصباح الشريعة : ص 256 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 160 ح 17 .
6- .البقرة : 83 .
7- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 353 ح 240 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 .

ص: 197

امام على عليه السلام :زياد سرزنش مكن ، كه كينه به دنبال مى آورد و به دشمنى مى انجامد . اگر به منصرف شدن كسى اميد دارى ، راه بازگشت را براى او باز بگذار .

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ اندرزخواه ، آن است كه او را اندرز دهى ؛ امّا شيوه تو مى بايد مهربانى و مدارا با او باشد .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان _ كه درود خدا بر او باد _ مى فرمود : «بايد در دل تو ، نياز به مردم و بى نيازى از آنان جمع شود . نمودِ نياز تو به آنان ، در نرمى گفتار و خوش رويى توست و نمودِ بى نيازى تو از آنان ، در پاكْ ماندن آبرويت و حفظ عزّتت .

امام صادق عليه السلام_ به عمر بن حنظله _ :اى عُمَر ! بار [سنگين] بر دوش شيعيان ما مگذاريد و با آنان مدارا كنيد ، كه مردم ، آنچه را بر دوش آنان مى گذاريد ، به دوش نمى گيرند .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :در امر به معروف ، اهل مدارا باش ، و در نهى از منكر ، مهربان باش و در هيچ حال ، خيرخواهى را فرو مگذار .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :امام صادق عليه السلام فرمود : « «با مردم به نيكى سخن بگوييد» يعنى [با همه مردم ،] چه با مؤمنان و چه با مخالفان . با مؤمنان ، با چهره گشاده و شاد ، رو به رو مى شود و با مخالفان ، براى جذبشان به ايمان ، با مدارا سخن مى گويد» .

.

ص: 198

ط _ الأَدَبُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ آمِرا بِمَعروفٍ ؛ فَليَكُن أمرُهُ ذلِكَ بِمَعروفٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ أن . . . تَتَكَلَّمَ في غَيرِ أدَبٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ هُوَ . . . زينَةُ اللِّسانِ . (3)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وما يُستَهجَنُ مِنَ الكَلامِ ؛ فَإِنَّهُ يَحبِسُ عَلَيكَ اللِّئامَ ، ويُنَفِّرُ عَنكَ الكِرامَ . (4)

تحف العقول :قيلَ [لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ] : فَمَا العِيُّ ؟ قالَ : العَبَثُ بِاللِّحيَةِ ، وكَثرَةُ التَّنَحنُحِ عِندَ المنَطِقِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :وحَقُّ اللِّسانِ : إكرامُهُ عَنِ الخَنا (6) ، وتَعويدُهُ الخَيرَ . (7)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 285 ح 465 عن أبي برزة ، شعب الإيمان : ج 6 ص 99 ح 7603 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، الفردوس : ج 3 ص 585 ح 5833 عن عبد اللّه بن عمرو وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 66 ح 5523 .
2- .أعلام الدين : ص 273 .
3- .أعلام الدين : ص 84 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 314 ح 2722 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 99 ح 285 .
5- .تحف العقول : ص 226 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 195 وفيه «النزق عند المخاطبة» بدل «كثرة التنحنح عند المنطق» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 104 ح 2 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 ، حلية الاولياء : ج 2 ص 36 كلاهما عن الحارث وفيهما «البزق عند المخاطبة» بدل «كثرة التنحنح عند المنطق» .
6- .الخَنا : الفُحش في القول (النهاية : ج 2 ص 86 «خنا») .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 619 ح 3214 ، الخصال : ص 566 ح 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 256 بزيادة «وحَمْلُه علَى الأدب» في آخره ، مشكاة الأنوار : ص 301 ح 932 وفيه «الزامه» بدل «اكرامه» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 211 .

ص: 199

ط - ادب

ط _ ادبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه امر كننده به معروف است ، بايد امرش همراه با نيكى باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر حذر باش از اين كه... بدون رعايت ادب ، سخن بگويى .

امام على عليه السلام :ادب ، ... زينت زبان است .

امام على عليه السلام :از گفتار زشت بر حذر باش ، كه فرومايگان را به دور تو گِرد مى آورد ؛ امّا بزرگواران را از تو مى پراكند .

تحف العقول :[از امام حسن بن على عليهماالسلام] پرسيدند : درماندگى چيست ؟ فرمود : «بازى كردن با مَحاسن و زياد سينه صاف كردن در حال صحبت» .

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ زبان ، اين است كه آن را با ترك زشتگويى ، گرامى بدارى و به خوبى عادتش دهى .

.

ص: 200

ي _ التَّواضُعُالكتاب«وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» . (1)

«وَ قَالُواْ مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشِى فِى الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا» . (2)

الحديثتنبيه الخواطر :صَنَعَ عيسى عليه السلام لِلحَوارِيّينَ طَعاما ، فَلَمّا أكَلوا وَضَّأَهُم بِنَفسِهِ ، وقالوا : يا روحَ اللّهِ ، نَحنُ أولى أن نَفعَلَهُ مِنكَ ! قالَ : إنَّما فَعَلتُ هذا لِتَفعَلوهُ بِمَن تُعَلِّمونَ . (3)

الكافي عن محمّد بن سنان رفعه :قالَ عيسى بنُ مَريَمَ عليه السلام : يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ ، لي إلَيكُم حاجَةٌ ، اِقضوها لي . قالوا : قُضِيَت حاجَتُكَ يا روحَ اللّهِ ، فَقامَ فَغَسَلَ أقدامَهُم ، فَقالوا : كُنّا نَحنُ أحَقَّ بِهذا يا روحَ اللّهِ ! فَقالَ : إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدمَةِ العالِمُ ؛ إنَّما تَواضَعتُ هكَذا لِكَيما تَتَواضَعوا بَعدي فِي النّاسِ كَتَواضُعي لَكُم . بِالتَّواضُعِ تَعمُرُ الحِكمَةُ لا بِالتَّكَبُّرِ ، وكَذلِكَ فِي السَّهلِ يَنبُتُ الزَّرعُ لا فِي الجَبَلِ . (4)

ك _ جَوامِعُ ما يَنبَغي لِلمُبَلِّغِالكتاب«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» . (5)

.


1- .الشعراء : 215 .
2- .الفرقان : 7 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 83 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 326 ح 43 .
4- .الكافي : ج 1 ص 37 ح 6 ، منية المريد : ص 183 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 62 ح 5 .
5- .التوبة : 128 .

ص: 201

ى - فروتنى
ك - كلّيات آنچه شايسته يك مبلّغ است

ى _ فروتنىقرآن«و براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كرده اند ، بال خود را فرو گستر» .

«و گفتند : اين چه پيامبرى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود !؟ چرا فرشته اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشدار دهنده باشد؟!» .

حديثتنبيه الخواطر :عيسى عليه السلام براى حواريان ، غذايى تهيّه نمود . وقتى از آن تناول كردند ، خود ، عهده دار شستن دست آنان شد . آنان گفتند : اى روح خدا ! ما به انجام دادن اين كار ، از شما سزاوارتريم . [عيسى عليه السلام ] فرمود : «اين كار را تنها براى آن انجام دادم كه با كسى كه از او دانش مى آموزيد ، چنين كنيد» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن سِنان ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند _ :عيسى فرزند مريم گفت : «اى جميع حواريان ! نيازى به شما دارم . آن را برآورده سازيد» . گفتند : اى روح خدا ! حاجتت برآورده است . [عيسى عليه السلام ] برخاست و پاهاى آنان را شست . حواريان گفتند : اى روح خدا ! ما به اين كار ، سزاوارتريم . فرمود : «سزاوارترينِ مردم به خدمت ، عالِم است . من ، اين چنين فروتنى كردم تا شما پس از من ، به سان فروتنى ام با شما ، در ميان مردم ، تواضع كنيد ، كه حكمت ، با فروتنى آباد مى شود ، نه با گردنكشى ، چنان كه زراعت ، در زمين هموار مى رويد ، نه در كوه» .

ك _ كلّيات آنچه شايسته يك مبلّغ استقرآن«قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد ؛ به [هدايت ]شما حريص ، و نسبت به مؤمنان ، دلسوزِ مهربان است» .

.

ص: 202

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَأمُرُ بِالمَعروفِ ولا يَنهى عَنِ المُنكَرِ إلّا مَن كانَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفيقٌ بِما يَأمُرُ بِهِ ، رَفيقٌ بِما يَنهى عَنهُ ؛ عَدلٌ في ما يَأمُرُهُ ، عَدلٌ في ما يَنهى عَنهُ ؛ عالِمٌ بِما يَأمُرُ بِهِ ، عالِمٌ بِما يَنهى عَنهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :أرسَلَهُ داعِيا إلَى الحَقِّ ، وشاهِدا عَلَى الخَلقِ ؛ فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيرَ وانٍ ولا مُقَصِّرٍ ، وجاهَدَ فِي اللّهِ أعداءَهُ غَيرَ واهِنٍ ولا مُعَذِّرٍ . إمامُ مَنِ اتَّقى ، وبَصَرُ مَنِ اهتَدى . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأَهلِ بَيتِهِ _ :اِبتَعَثَهُ بِالنّورِ المُضيءِ ، وَالبُرهانِ الجَلِيِّ ، وَالمِنهاجِ البادي ، وَالكِتابِ الهادي . اُسرَتُهُ خَيرُ اُسرَةٍ ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ شَجَرَةٍ ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ ، وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ . مَولِدُهُ بِمَكَّةَ ، وهِجرَتُهُ بِطَيبَةَ . عَلا بِها ذِكرُهُ ، وَامتَدَّ مِنها صَوتُهُ . أرسَلَهُ بِحُجَّةٍ كافِيَةٍ ، ومَوعِظَةٍ شافِيَةٍ ، ودَعوَةٍ مُتَلافِيَةٍ . أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ ، وبَيَّنَ بِهِ الأَحكامَ المَفصولَةَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ سُبحانَهُ وتَعالى _ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ؛ تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ . وما بَرِحَ للّهِِ _ عَزَّت آلاؤُهُ _ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ ، وفي أزمانِ الفَتَراتِ ، عِبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم ، وكَلَّمَهُم في ذاتِ عُقولِهِم ، فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِي الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَةِ ، يُذَكِّرونَ بِأَيّامِ اللّهِ ، ويُخَوِّفونَ مَقامَهُ ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِي الفَلَواتِ . مَن أخَذَ القَصدَ حَمِدوا إلَيهِ طَريقَهُ ، وبَشَّروهُ بِالنَّجاةِ ، ومَن أخَذَ يَمينا وشِمالاً ذَمّوا إلَيهِ الطَّريقَ ، وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَكَةِ ، وكانوا كَذلِكَ مَصابيحَ تِلكَ الظُّلُماتِ ، وأَدِلَّةَ تِلكَ الشُّبُهاتِ . (4)

.


1- .النوادر للراوندي : ص 143 ح 195 ، الجعفريّات : ص 88 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 358 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 368 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 100 ص 87 ح 64 ؛ الفردوس : ج 5 ص 137 ح 7741 عن أنس بن مالك نحوه ، كنزالعمّال : ج 3 ص 74 ح 5561 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 116 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 158 ، مصباح المتهجّد : ص 381 ص 508 عن زيد بن وهب نحوه ، بحارالأنوار : ج 18 ص 220 ح 53 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 161 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 222 ح 58 ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 451 ح 9 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، إرشاد القلوب : ص 59 نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 157 ح 3405 وفيه صدره إلى «المعاندة» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .

ص: 203

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امر به معروف و نهى از منكر انجام نمى دهد ، جز كسى كه در او سه خصلت است : در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند ، اهل مدارا باشد ، و در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند ، اهل عدالت باشد، و در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند ، عالم باشد .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[خداوند ،] او را دعوت كننده به حق و گواه بر خلق فرستاد . بدون هيچ سستى و كوتاهى اى ، رسالت هاى پروردگارش را ابلاغ كرد و بدون سستى و عذرتراشى ، در راه خدا با دشمنان خدا جهاد نمود . پيشواى هر پرهيزگار و ديده هر هدايتجويى است .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت او _ :او را به نور افروزنده و برهان آشكار و راه ظاهر و كتاب هدايتگر برانگيخت . تبار او بهترين تبار ، و شجره او بهترين شجره ، و شاخه هاى آن ، معتدل ، و ميوه هاى آن ، در دسترس است . زادگاهش مكّه و هجرتش به مدينه بود . در آن سرزمين ، نامش جهانگير شد و بانگش از آن جا گسترش يافت . خداوند ، او را با دليل كافى و موعظه شفابخش ، و دعوت تدارك كننده به رسالت فرستاد ، و شريعت هاى ناشناخته را به دست او آشكار ساخت ، و بدعت هاى ناصواب را به دست او در هم شكست ، و احكام متروك را تبيين كرد .

امام على عليه السلام :خداوند سبحان ، ياد [خود] را مايه صفاى دل ها قرار داد كه پس از سنگينى ، با آن گوش فرا مى دهد ، و پس از ضعف بينايى ، با آن مى نگرد ، و پس از دشمنى ، با آن مطيع مى شود . خداوند _ كه نعمت هايش والاست _ ، هماره در هر بُرهه اى از زمان پس از برهه اى ديگر و در فواصل زمانى ، بندگانى دارد كه در انديشه شان با آنان به نجوا مى پردازد و در كُنه عقل هايشان با آنان به گفتگو مى نشيند ، و آنان با نور بيدارى در چشم ها و گوش ها و دل ها به سان راه نمايان بيابان ها ، چراغِ راه مى شوند ، و روزهاى خدا را به ياد مردم مى آورند ، و [مردم را] از مقام و جايگاهى الهى بيم مى دهند . هر كس راه ميانه را در پيش گيرد ، سلوكش را مى ستايند ، و به او مژده نجات مى دهند ، و هر كس راه راست و چپ را در پيش گيرد ، سلوك او را مورد نكوهش قرار مى دهند ، و او را از هلاكت بر حذر مى دارند . آنان ، اين چنين ، چراغ هاى آن تاريكى ها و ره نمون هاى آن شبهات اند .

.

ص: 204

الإمام الصادق عليه السلام :. . . فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ ، وأَدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ ، وجاهَدَ في سَبيلِهِ ، ونَصَحَ لِاُمَّتِهِ ، ودَعاهُم إلَى النَّجاةِ ، وحَثَّهُم عَلَى الذِّكرِ ، ودَلَّهُم عَلى سَبيلِ الهُدى بِمَناهِجَ ودَواعٍ أسَّسَ لِلعِبادِ أساسَها ، ومَنارٍ رَفَعَ لَهُم أعلامَها ؛ كَيلا يَضِلّوا مِن بَعدِهِ ، وكانَ بِهِم رَؤوفا رَحيما . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ فَصَلَّ عَلى مُحَمَّدٍ أمينِكَ عَلى وَحيِكَ ، ونَجيبِكَ مِن خَلقِكَ ، وصَفِيِّكَ مِن عِبادِكَ ، إمامِ الرَّحمَةِ ، وقائِدِ الخَيرِ ، ومِفتاحِ البَرَكَةِ ، كَما نَصَبَ لِأَمرِكَ نَفسَهُ ، وعَرَّضَ فيكَ لِلمَكروهِ بَدَنَهُ ، وكاشَفَ فِي الدُّعاءِ إلَيكَ حامَّتَهُ ، وحارَبَ في رِضاكَ اُسرَتَهُ ، وقَطَعَ في إحياءِ دينِكَ رَحِمَهُ ، وأَقصَى الأَدنَينَ عَلى جُحودِهِم ، وقَرَّبَ الأَقصَينَ عَلَى استِجابَتِهِم لَكَ ، ووالى فيكَ الأَبعَدينَ ، وعادى فيكَ الأَقرَبينَ ، وأَدأَبَ نَفسَهُ في تَبليغِ رِسالَتِكَ ، وأَتعَبَها بِالدُّعاءِ إلى مِلَّتِكَ ، وشَغَلَها بِالنُّصحِ لِأَهلِ دَعوَتِكَ ، وهاجَرَ إلى بِلادِ الغُربَةِ ومَحَلِّ النَّأيِ عَن مَوطِنِ رَحلِهِ ، ومَوضِعِ رِجلِهِ ، ومَسقَطِ رَأسِهِ ، ومَأنَسِ نَفسِهِ ؛ إرادَةً مِنهُ لِاءِعزازِ دينِكَ ، وَاستِنصارا عَلى أهلِ الكُفرِ بِكَ ، حَتَّى استَتَبَّ لَهُ ما حاوَلَ في أعدائِكَ ، وَاستَتَمَّ لَهُ ما دَبَّرَ في أولِيائِكَ ، فَنَهَدَ إلَيهِم مُستَفتِحا بِعَونِكَ ، ومُتَقَوِّيا عَلى ضَعفِهِ بِنَصرِكَ ، فَغَزاهُم في عُقرِ دِيارِهِم ، وهَجَمَ عَلَيهِم في بُحبوحَةِ قَرارِهِم ، حَتّى ظَهَرَ أمرُكَ ، وعَلَت كَلِمَتُكَ ، ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 445 ح 17 عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : ج 16 ص 369 ح 80 .
2- .الصحيفة السجّادية : ص 25 الدعاء 2 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 178 وراجع : المزار الكبير : ص 67 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 186 .

ص: 205

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه براى آن فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد ، و آنچه را بِدان فرمان داشت ، آشكار ساخت ، و بارهاى نبوّت را كه بر دوش داشت ، به سرمنزل رساند ، و براى پروردگارش شكيبايى پيشه كرد ، و در راه خدا جهاد نمود ، و براى امّتش خيرخواهى كرد ، و آنان را به نجات و رهايى فرا خوانْد ، و ايشان را به ياد [خدا ]ترغيب نمود ، و با شيوه ها و انگيزه هايى كه خود ، آنها را براى مردم ، بنيان گذاشت ، و چراغدانى كه خود ، نشانه هاى آن را براى ايشان برافراشت ، آنان را به راه هدايتْ ره نمون شد ، تا پس از او گم راه نشوند ، و نسبت به مردم ، رئوف و مهربان بود .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى خود _ :خداوندا ! بر محمّد ، درود فرست ؛ همان كه امانتدار وحى تو و منتخب از ميان خلق تو ، و برگزيده از ميان بندگانت ، و پيشواى رحمت ، وپيشاهنگ خير و نيكى ، و كليد بركت بود ، چنان كه براى انجام دادن فرمان تو ، جان خود را گذاشت ، و بدنش را در راه تو آماج آزار ساخت ، و در راه دعوت به سوى تو ، خويشاوندانش را به ميدان آورد ، و در راه خشنودى تو با خاندانش به جنگ پرداخت ، و براى زنده كردن دينت از خويشانش بُريد ، و نزديكان را به خاطر انكارشان دور ساخت ، و بيگانگان را به خاطر پاسخگويى به دعوت تو ، نزديك ساخت ، و در اين راه ، با دورترين ، دوستى كرد و با نزديك ترين ، دشمنى ورزيد ، و در راه رساندن رسالتت ، خود را خسته كرد ، و با فرا خواندن مردم به دينت ، خود را به رنج در افكند ، و خود را به خيرخواهى براى مخاطبانت مشغول ساخت ، و به شهرهاى غريب و به مكانى كه از ديار خويشاوندان و جاى قدم و مكان ولادت و محل انس او دور بود ، به خاطر تصميم به بر افراشتن دينت و يارى خواستن عليه كافران به تو ، هجرت كرد ، تا اين كه آنچه در باره دشمنانت خواسته بود ، به دست آمد ، و آنچه در باره دوستانت تدبير كرده بود ، انجام يافت . آن گاه ، در حالى كه با يارى ات به دنبال پيروزى بر آنان بود ، و به يُمن يارى ات بر ضعف خود ، نيرو مى يافت ، به آنان يورش آورد و در ميان خانه هاشان با آنان جنگيد ، و در دل جايگاهشان بر آنان تاخت ، تا آن كه سلطنت آشكار شد ، و سخنت بالا گرفت ، هر چند كه مشركان را ناخوشايند آيد .

.

ص: 206

الإمام الباقر عليه السلام :شيعَتُنَا المُنذِرونَ فِي الأَرضِ ، سُرُجٌ وعَلاماتٌ ونورٌ لِمَن طَلَبَ ما طَلَبوا ، وقادَةٌ لِأَهلِ طاعَةِ اللّهِ ، شُهَداءُ عَلى مَن خالَفَهُم مِمَّنِ ادَّعى دَعواهُم ، سَكَنٌ لِمَن أتاهُم ، لُطَفاءُ بِمَن والاهُم ، سُمَحاءُ ، أعِفّاءُ ، رُحَماءُ . فَذلِكَ صِفَتُهُم فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ العَظيمِ . (1)

الإمام الصّادق عليه السلام_ في كِتابِهِ الَّذي دَفَعَهُ إلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ _ :اللّهُمَّ إنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله كَما وَصَفتَهُ في كِتابِكَ ؛ حَيثُ قُلتَ _ وقَولُكَ الحَقُّ _ : «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» (2) ، فَأَشهَدُ أنَّهُ كَذلِكَ ... اللّهُمَّ إنِّي ابتَدَأتُ لَهُ الشَّهادَةَ ، ثُمَّ الصَّلاةَ عَلَيهِ ، وإن كُنتُ لا أبلُغُ مِن ذلِكَ رِضا نَفسي ، ولا يُعَبِّرُهُ لِساني عَن ضَميري ، ولا أبنِ إلّا عَلَى التَّقصيرِ مِنّي ، فَأَشهَدُ لَهُ _ وَالشَّهادَةُ مِنّي دُعائي ، وحَقٌّ عَلَيَّ ، وأَداءٌ لِمَا افتَرَضتَ لي _ أن قَد بَلَّغَ رِسالَتَكَ غَيرَ مُفَرِّطٍ في ما أمَرتَ ، ولا مُقَصِّرٍ عَمّا أرَدتَ ، ولا مُتَجاوِزٍ لِما نَهَيتَ عَنهُ ، ولا مُعتَدٍ لِما رَضيتَ لَهُ . فَتَلا آياتِكَ عَلى ما نَزَلَ بِهِ إلَيهِ وَحيُكَ ، وجاهَدَ في سَبيلِكَ مُقبِلاً عَلى عَدُوِّكَ غَيرَ مُدبِرٍ ، ووَفى بِعَهدِكَ ، وصَدَعَ بِأَمرِكَ ، لا تَأخُذُهُ فيكَ لَومَةُ لائِمٍ ، وباعَدَ فيكَ الأَقرَبينَ ، وقَرَّبَ فيكَ الأَبعَدينَ ، وأَمَرَ بِطاعَتِكَ وَائتَمَرَ بِها ، ونَهى عَن مَعصِيَتِكَ وَانتَهى عَنها ، سِرّا وعَلانِيَةً ، ودَلَّ عَلى مَحاسِنِ الأَخلاقِ وأَخَذَ بِها ، ونَهى عَن مَساوِئِ الأَخلاقِ ورَغِبَ عَنها ، ووالى أولِياءَكَ بِالَّذي تُحِبُّ أن تُوالَوا (3) بِهِ قَولاً وعَمَلاً ، ودَعا إلى سَبيلِكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ ، وعَبَدَكَ مُخلِصا حَتّى أتاهُ اليَقينُ ، فَقَبَضتَهُ إلَيكَ نَقِيّا تَقِيّا زَكِيّا ، قَد أكمَلتَ بِهِ الدّينَ . . . . (4)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 65 .
2- .التوبة : 128 .
3- .لعلّ المناسب للسياق أن يقال : «يُوالَوا» .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 43 ح 26 وراجع : مصباح المتهجّد : ص 387 ح 517 .

ص: 207

امام باقر عليه السلام :شيعيان ما ، بيم دهندگان در زمين اند ، و براى آن كه طالب است ، تا آن هنگام كه طالب است ، چراغ و نشانه و نورند ، و براى اطاعت كنندگانِ خداوند ، راه نمايند ، و بر مخالفانشان كه با ادّعاى آنان همسو شوند ، گواه اند ، و مايه آرامش آن كس اند كه نزدشان بيايد ، و با دوستان خود ، بالطف و خوش رو و پاك دامن و مهربان اند . توصيف آنان در تورات ، انجيل و قرآن عظيم ، اين چنين است .

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى كه به جعفر بن محمّد بن اشعث داده است _ :خدايا ! محمّد ، همان كسى است كه تو او را در كتابت توصيف كردى ، آن جا كه گفتى _ و سخنت بر حق است _ : «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد . به [هدايت ]شما حريص ، و نسبت به مؤمنان ، دلسوز و مهربان است» . پس گواه باش كه او چنين است... . خدايا ! من با شهادت به پيامبرى او و آن گاه درود به او آغاز مى كنم ، اگر چه به آن درجه اى كه رضايت خاطرم را فراهم آورد ، نايل نشوم ، و زبانم از اندرونم گويا نباشد ، كه اين را جز بر كوتاهى خويش حمل نمى كنم . شهادت مى دهم _ و شهادت من ، دعاى من است و حقّى است بر عهده من ، و اداى چيزى است كه بر من واجب كرده اى _ كه: او ، رسالت تو را ابلاغ كرده است ، بى آن كه در آنچه فرمان داده اى ، كوتاهى كند ، يا از آنچه اراده كرده اى ، كوتاهى كرده باشد ، يا از آنچه از آن نهى كردى ، تجاوز كرده باشد ، يا در آنچه براى او خشنود بوده اى ، از حد گذشته باشد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] طبق آنچه وحى تو نزد او فرود آمد ، آيات تو را [براى مردم] تلاوت كرد ، و در راه تو ، رويارو با دشمن و بى آن كه پشت كند ، جهاد نمود ، و به پيمان تو وفا كرد ، و دين تو را آشكار ساخت ، و در راه تو به سرزنش [هيچ ]ملامتگرى توجّه نكرد ، و در راه تو ميان نزديكان ، جدايى انداخت ، و در راهت بيگانگان را به هم نزديك ساخت . به اطاعت تو فرمان داد ، و خود ، بِدان تن داد ، و از نافرمانى ات نهى كرد ، و خود در پيدا و نهان ، از آن اجتناب ورزيد . به نيكى هاى اخلاقى ، ره نمون شد و خود ، به آنها عمل كرد ، و از زشتى هاى اخلاق ، نهى كرد ، و خود از آنها روى بر تافت . دوستانت را تحت ولايت كسى بُرد كه دوست داشتى در گفتار و عمل ، پايبند به آن ولايت باشند ، و [مردم] را با حكمت و اندرز نيكو به راهت دعوت كرد ، و تو را تا رسيدن مرگ ، خالصانه پرستش نمود ، و تو او را پاك ، پاكيزه و پيراسته به سوى خود ، فرا خواندى ، در حالى كه دينت را با او كامل كردى... .

.

ص: 208

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :صاحِبُ الأَمرِ بِالمَعروفِ يَحتاجُ أن يَكونَ عالِما بِالحَلالِ وَالحَرامِ ، فارِغا مِن خاصَّةِ نَفسِهِ مِمّا يَأمُرُهُم بِهِ ويَنهاهُم عَنهُ ، ناصِحا لِلخَلقِ ، رَحيما بِهِم ، رَفيقا ، داعِيا لَهُم بِاللُّطفِ وحُسنِ البَيانِ ، عارِفا بِتَفاوُتِ أحلامِهِم ؛ لِيُنزِلَ كُلّاً مَنزِلَتَهُ ، بَصيرا بِمَكرِ النَّفسِ ومَكايِدِ الشَّيطانِ ، صابِرا عَلى ما يَلحَقُهُ ، لا يُكافِئُهُم بِها ، ولا يَشكو مِنهُم ، ولا يَستَعمِلُ الحَمِيَّةَ ، ولا يَتَغَلَّظُ لِنَفسِهِ ، مُجَرِّدا بِنِيَّتِهِ للّهِِ تَعالى ، مُستَعينا بِهِ ، ومُبتَغِيا لِثَوابِهِ ، فَإِن خالَفوهُ وجَفَوهُ صَبَرَ ، وإن وافَقوهُ وقَبِلوا مِنهُ شَكَرَ ، مُفَوِّضا أمرَهُ إلَى اللّهِ تَعالى ، ناظِرا إلى عَيبِهِ . (1)

4 / 3الخَصائِصُ العَمَلِيَّةُأ _ تَطابُقُ القَلبِ وَاللِّسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى قالَ : لَقَد خَلَقتُ خَلقا ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ ، فَبي حَلَفتُ لَاُتيحَنَّهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ ! فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! (2)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 362 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 83 ح 52 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص605 ح2405 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 379 ح 8931 نحوه ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص685 ح5324 وفيه «السكر» بدل «العسل» ، الفردوس : ج 3 ص 175 ح 4473 كلّها عن ابن عمر ، الجامع الصغير : ج 1 ص 268 ح 1753 .

ص: 209

4 / 3 ويژگى هاى عملى
اشاره
الف - هماهنگى دل و زبان

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :آن كه امر به معروف مى كند ، نيازمند آن است كه : به حلال و حرام آنچه آنان را بِدان امر مى كند يا از آن نهى مى نمايد ، عالم باشد ، از خودخواهى فارغ شده باشد ، نسبت به مردم ، خيرخواه ، مهربان و اهل مدارا باشد ، و آنان را با لطف و گفتار نيك ، دعوت كند . تفاوت خردهاى آنان را بشناسد ، تا با هر كس ، طبق سطح و مرتبه اش رفتار نمايد . از نيرنگ نفس و خدعه هاى شيطان ، آگاه باشد . در برابر آنچه به او مى رسد ، بردبار باشد ، و مردم را به خاطر آن [آزارها ]مكافات نكند ، و از آنان شكايت نكند و تعصّب نورزد ، و براى خود ، خشونت به كار نبرد ، و نيّت خود را براى خدا خالص سازد ، و از او كمك بگيرد و جوياى پاداش او باشد . اگر آنان با او مخالفت كردند و به او ستم نمودند ، بردبارى پيشه كند ، و اگر با او موافقت كردند و از او پذيرفتند ، سپاس گزار باشد . كار خود را به خداوند متعال وا گذارَد و به عيب خود ، نگاه كند .

4 / 3ويژگى هاى عملىالف _ هماهنگى دل و زبانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد : «مردمى را آفريدم كه زبانشان شيرين تر از عسل ، امّا دل هايشان تلخ تر از شبيار (1) است . به خودم سوگند ، آنان را در فتنه اى در خواهم افكند كه خردمندشان را در سرگردانى وا گذارد ! آيا به [رحمت] من مغرور شده اند ؟ يا بر من جرئت يافته اند ؟ !

.


1- .صبر يا شبيار ، گياهى است تلخ.

ص: 210

عنه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ إلى بَعضِ أنبِيائِهِ : قُل لِلَّذينَ يَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ الدّينِ ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ ، ويَطلُبونَ الدُّنيا لِغَيرِ الآخِرَةِ ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ الكِباشِ وقُلوبُهُم كَقُلوبِ الذِّئابِ ، ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وأَعمالُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ : إيّايَ يُخادِعونَ؟! لَاُتيحَنَّ لَهُم (1) فِتنَةً تَذَرُ الحَكيمَ حَيرنا . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا طابَقَ الكَلامُ نِيَّةَ المُتَكَلِّمِ قَبِلَهُ السّامِعُ ، وإذا خالَفَ نِيَّتَهُ لَم يَحسُن مَوقِعُهُ مِن قَلبِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الكَلِمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فِي القَلبِ ، وإذا خَرَجَت مِنَ اللِّسانِ لَم تَجاوَزِ الآذانَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أنزَلَ كِتابا مِن كُتُبِهِ عَلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ ، وفيهِ : أن يَكونَ خَلقٌ مِن خَلقي يَختَتِلونَ الدُّنيا بِالدّينِ ؛ يَلبَسونَ مُسوكَ الضَّأنِ عَلى قُلوبٍ كَقُلوبِ الذِّئابِ ، أشَدَّ مَرارَةً مِنَ الصَّبِرِ ، وأَلسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وأَعمالُهُم الباطِنَةُ أنتَنُ مِنَ الجِيَفِ . فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم إيّايَ يُخادِعونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! فَبِعِزَّتي حَلَفتُ ، لَأَبعَثَنَّ عَلَيهِم فِتنَةً تَطَأُ في خِطامِها حَتّى تَبلُغَ أطرافَ الأَرضِ ، تَترُكُ الحَكيمَ مِنها حَيرانَ ، [يَبطُلُ] (5) فيها رَأيُ ذِي الرَّأيِ وحِكمَةُ الحَكيمِ ، اُلبِسُهُم شِيعا ، واُذيقُ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ ، أنتَقِمُ مِن أعدائي بِأَعدائي ، فَلا اُبالي بِما اُعَذِّبُهُم جَميعا ، ولا اُبالي ! (6)

.


1- .في الطبعة المعتمدة من المصدر : «ولاُتيحنّ لكم» ، والتصويب من بحارالأنوار .
2- .عدّة الدّاعي : ص 70 ، إرشاد القلوب : ص 14 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 213 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 1 ص 224 ح 15 ؛ جامع بيان العلم : ج 1 ص 189 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 19 كلاهما نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 200 ح 29054 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 193 ح 4173 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 131 ح 2954 وفيه «لم يقع موقعه» بدل «لم يحسن موقعه من قلبه» .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 287 ح 279 .
5- .سقط ما بين المعقوفين من الطبعة المعتمدة ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
6- .ثواب الأعمال : ص 304 ح 2 ، قرب الإسناد : ص 28 ح 93 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصّادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 298 ص 30 ؛ تفسير الطبري : ج 2 الجزء الثاني ص 313 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 359 كلاهما عن نوف ، تفسير القرطبي : ج 3 ص 15 نقلاً عن الترمذي وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 201 ح 29055 .

ص: 211

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به برخى از پيامبران ، وحى كرد : «به كسانى كه براى غير دين ، دنبال دين آموزى هستند ، و براى غير عمل، دانش مى آموزند ، و دنيا را براى غير آخرت ، طلب مى كنند ، و براى مردم ، لباس گوسفندان به تن مى كنند ، در حالى كه دل هايشان به سان دل گرگان است ، و زبان هاى آنان ، شيرين تر از عسل ، امّا كارهايشان تلخ تر از شبيار (برگ صبر) است ، بگو : آيا به من نيرنگ مى زنند ؟ قطعا آنها را در فتنه اى در خواهم افكند كه حكيم را سرگردانْ وا گذارد !» .

امام على عليه السلام :هر گاه گفتار گوينده با نيّت او همگون گردد ، شنونده گفتارش را مى پذيرد ، و هر گاه گفتار او ، ناهمگون با نيّت او باشد ، گفتارش به خوبى در دل شنونده نمى نشيند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر گاه سخنى از دل بر خيزد ، بر دل مى نشيند ، و هر گاه از زبان بيرون آيد ، از مرز گوش ها در نمى گذرد .

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل يكى از كتاب هاى خود را براى يكى از پيامبرانش فرو فرستاد . در آن ، اين چنين آمده بود : «گروهى از آفريدگان من ، با دين ، با [مردم] دنيا ، فريبكارى مى كنند . بر روى دل هايى كه به سان دل گرگ هاست ، لباس ميش مى پوشند ، و دل هايشان از شبيار (برگ صبر) ، تلخ تر و زبانشان از عسل ، شيرين تر ، و اعمال پنهانشان از مُردار ، بدبوتر است . آيا به [رحمت] من مغرور شده اند ؟! يا به من نيرنگ مى زنند ؟! يا بر من جرئت يافته اند ؟ ! به عزّتم سوگند مى خورم كه فتنه اى بر آنها بر خواهم انگيخت كه افسارش را در نوردد و به تمام گوشه هاى زمين برسد و افراد حكيم را در سرگردانى رها سازد . آن فتنه ،انديشه صاحب انديشه و حكمت حكيم را باطل مى سازد . آنان را دسته دسته مى كنم . و بدى يكديگر را به آنان مى چشانم و به دست دشمنانم ، از دشمنانم انتقام مى گيرم و مرا باكى نيست كه همه آنان را عذاب كنم ! و البته باكم نيست» .

.

ص: 212

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :أدنى حَدِّ الصِّدقِ ألّا يُخالِفَ اللِّسانُ القَلبَ ، ولَا القَلبُ اللِّسانَ . (1)

ب _ الدَّعوَةُ بِالعَمَلِ قَبلَ اللِّسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَتِ الحَوارِيّونَ لِعيسى : يا روحَ اللّهِ ، مَن نُجالِسُ ؟ قالَ : مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّهَ رُؤيَتُهُ ، ويَزيدُ في عِلمِكُم مَنطِقُهُ ، ويُرَغِّبُكُم فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما ، فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، وَليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ ؛ ومُعَلِّمُ نَفسِهِ ومُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم . (3)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 411 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 11 ح 18 .
2- .الكافي : ج 1 ص 39 عن الفضل بن أبي قرة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 44 ، عدّة الدّاعي : ص 111 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 203 ح 18 ؛ تاريخ دمشق : ج 47 ص 453 عن مالك بن أنس ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 325 ح 722 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، كنزالعمّال : ج 9 ص 178 ح 25588 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 73 ، أعلام الدّين : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 33 .

ص: 213

ب - دعوت با عمل ، پيش از زبان

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :پايين ترين مرز راستى ، آن است كه زبان با دل ، و دل با زبان ، مخالفت نكند .

ب _ دعوت با عمل ، پيش از زبانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حواريان به عيسى عليه السلام گفتند : اى روح خدا ! با چه كسى هم نشينى كنيم ؟ فرمود : «آن كس كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد ، و گفتارش به دانش شما بيفزايد ، و عمل او ميل شما را به آخرت ، بيشتر كند» .

امام على عليه السلام :هر كس خود را در سِمَت پيشوايى مردم منصوب كند ، مى بايد پيش از آموزش ديگران ، از تعليم خود آغاز كند ، و مى بايد پيش از تأديب با زبان ، با منش و عمل خود ، ادب آموزد ؛ و آن كس كه خود را علم و ادب مى آموزد ، از آن ديگرى كه به مردم علم و ادب مى آموزد ، به تكريم و بزرگداشت ، سزاوارتر است .

.

ص: 214

عنه عليه السلام :إنَّ لِلذِّكرِ لَأَهلاً أخَذوهُ مِنَ الدُّنيا بَدَلاً ، فَلَم تَشغَلهُم تِجارَةٌ ولا بَيعٌ عَنهُ ، يَقطَعونَ بِهِ أيّامَ الحَياةِ ، ويَهتِفونَ بِالزَّواجِرِ عَن مَحارِمِ اللّهِ في أسماعِ الغافِلينَ ، ويَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الوَعظَ الَّذي لا يَمُجُّهُ سَمعٌ ولا يَعدِلُهُ نَفعٌ : ما سَكَتَ عَنهُ لِسانُ القَولِ ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُ الفِعلِ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لَمّا ضُرِبَ _ :وإنَّما كُنتُ جارا جاوَرَكُم بَدَني أيّاما ، وسَتُعقَبونَ مِنّي جُثَّةً خَلاءً ، ساكِنَةً بَعدَ حَرَكَةٍ ، وكاظِمَةً بَعدَ نُطقٍ ، لِيَعِظَكُم هُدُوّي وخُفوتُ إطراقي ، وسُكونُ أطرافي ، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ . (3)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنّي وَاللّهِ ما أحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ إلّا وأَسبِقُكُم إلَيها ، ولا أنهاكُم عَن مَعصِيَةٍ إلّا وأَتَناهى قَبلَكُم عَنها . (4)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ صِفاتِ المُتَّقينَ _ :قَد خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ ، وتَخَلّى مِنَ الهُمومِ إلّا هَمّا واحِدا انفَرَدَ بِهِ ، فَخَرَجَ مِن صِفَةِ العَمى ومُشارَكَةِ أهلِ الهَوى ، وصارَ مِن مَفاتيحِ أبوابِ الهُدى ومَغاليقِ أبوابِ الرَّدى . قَد أبصَرَ طَريقَهُ ، وسَلَكَ سَبيلَهُ ، وعَرَفَ مَنارَهُ ، وقَطَعَ غِمارَهُ ، وَاستَمسَكَ مِنَ العُرى بِأَوثَقِها ، ومِنَ الحِبالِ بِأَمتَنِها ، فَهُوَ مِنَ اليَقينِ عَلى مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ . قَد نَصَبَ نَفسَهُ للّهِِ سُبحانَهُ في أرفَعِ الاُمورِ ؛ مِن إصدارِ كُلِّ وارِدٍ عَلَيهِ ، وتَصييرِ كُلِّ فَرعٍ إلى أصلِهِ . مِصباحُ ظُلُماتٍ ، كَشّافُ عَشَواتٍ ، مِفتاحُ مُبهَماتٍ ، دَفّاعُ مُعضِلاتٍ ، دَليلُ فَلَواتٍ . يَقولُ فَيُفهِمُ ، ويَسكُتُ فَيَسلَمُ . قَد أخلَصَ للّهِِ فَاستَخلَصَهُ ، فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ وأَوتادِ أرضِهِ . قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ ، فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ . يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، غرر الحكم : ج 2 ص 559 ح 3575 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .
2- .غررالحكم : ج 2 ص 540 ح 3538 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 155 ح 3372 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 131 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
3- .الكافي : ج 1 ص 299 ح 6 ، نهج البلاغة : الخطبة 149 وفيه «فإنه أوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ والقول المسموع» بدل ذيله ، بحارالأنوار : ج 42 ص 207 ح 11 .
4- .نهج البلاغة: الخطبة 175، الطرائف : ص 509 ، غرر الحكم : ج 3 ص 45 ح 3781 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 169 ح 3559 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 40 ص 191 ح 75 ؛ ينابيع المودّة : ج 1 ص 208 ح 8 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 128 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 36 ؛ دستور معالم الحكم : ص 116 نحوه ، ينابيع المودّة : ج 3 ص 431 ح 1 .

ص: 215

امام على عليه السلام :ياد خدا ، شايستگانى دارد كه به جاى دنيا ذكر را دنبال مى كنند ، و تجارت يا خريد و فروش ، آنان را مشغول نمى سازد . با ذكر خدا ، روزگار را سپرى مى كنند ، و در گوش غافلان ، آواز ترك مُحرّمات الهى را ندا مى دهند ، و به انصاف ، فرمان مى دهند و خود ، بِدان عمل مى كنند ، و از منكر ، نهى مى كنند و خود از آن ، اجتناب مى نمايند .

امام على عليه السلام :اندرزى كه گوش از آن سنگينى نمى كند و هيچ سودى با آن هم سنگ نيست ، اندرزى است كه زبان گفتار ، از آن خاموش است و زبان عمل ، به آن گوياست .

امام على عليه السلام_ در وصيّت خود ، آن هنگام كه ضربت خورد _ :من براى شما همسايه اى بودم كه پيكرم چند روزى در كنار شما بود و به زودى ، پيكر بى جان مرا تشييع خواهيد كرد ؛ پيكرى كه حركت داشته و آرام گرفته و سخن مى گفته و ديگر خاموش گشته است . اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم ، شما را اندرز دهد ، كه البته اين براى شما اندرزگوتر از گوينده سخنور است .

امام على عليه السلام :اى مردم ! سوگند به خدا ، من شما را به اطاعتى تشويق نكردم ، مگر آن كه خود به آن از شما پيشى گرفتم ، و از معصيتى نهى نكردم ، مگر آن كه پيش از شما ، خود از آن ، پرهيز نمودم .

امام على عليه السلام_ در توصيف پرهيزگاران _ :جامه هاى شهوات را از خود بر كَنده ، و از تمام اندوه ها خود را رهانيده ، جز يك اندوه كه خود را تنها به آن مشغول ساخته است . بدين ترتيب ، از صفت كوردلى و شريك بودن با هواپرستان ، فاصله گرفته است ، و به كليدهاى باب هدايت ، و قفل هاى باب تباهى ، مبدّل شده است . راه خود را با بينش ، دريافته و در راهش گام برداشته و چراغ فراسوى راهش را شناخته و امواجش را در نورديده است . از ميان دستاويزها ، به استوارترين ، و از ميان ريسمان ها به محكم ترين آنها ، چنگ زده است . او در يقين ، به مانند تابناكى خورشيد است . خود را در بالاترين كارها براى خداوند سبحان قرار داده ، به گونه اى كه هر چيزِ وارد بر خود را بر او عرضه مى كند ، و هر فرع را به ريشه و اصل آن باز مى گرداند . او چراغ تاريكى ها ، و برگيرنده پرده از شبهات ، و كليد ابهام ها ، و پاسخ دهنده پرسش هاى پيچيده ، و ره نمون كژى هاست . وقتى سخن مى گويد ، مى فهمانَد و وقتى سكوت مى كند ، به سلامت مى رَهَد . خود را براى خدا خالص كرده و خدا نيز او را براى خود ، خالص ساخته است . پس او از كان هاى دين و ميخ هاى زمين خداست . او جانش را به عدل ، پايبند ساخته است و نخستين عدالت او ، اين است كه خواهش نفس را از خود ، دور ساخته است و حق را توصيف مى كند و بِدان عمل مى نمايد .

.

ص: 216

عنه عليه السلام :أصلِحِ المُسيءَ بِحُسنِ فِعالِكَ ، ودُلَّ عَلَى الخَيرِ بِجَميلِ مَقالِكَ . (1)

عنه عليه السلام :كونوا مَصابيحَ الهُدى ، ولا تَكونوا أعلامَ ضَلالَةٍ ، وَاكرَهُوا المِزاحَ بِما يُسخِطُ اللّهَ ، وَليَهُن عَلَيكُمُ الذَّمُّ في ما يُرضِي اللّهَ . عَلِّمُوا النّاسَ الخَيرَ بِعَبَرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا دُعاةً لَهُم بِفِعلِكُم . وَالزَمُوا الصِّدقَ وَالوَرَعَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِالخَيرِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ؛ لِيَرَوا مِنكُمُ الاِجتِهادَ وَالصِّدقَ وَالوَرَعَ . (3)

عنه عليه السلام :كونوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعمالِكُم ، ولا تَكونوا دُعاةً بِأَلسِنَتِكُم . (4)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ قَوما كانوا سِراجا ومَنارا ؛ كانوا دُعاةً إلَينا بِأَعمالِهِم ومَجهودِ طاقَتِهِم . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 182 ح 2304 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1974 وفيه «الجميل» بدل «الخير» .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 210 .
3- .الكافي : ج 2 ص 105 ح 10 و ص 78 ح 14 نحوه ، الاُصول الستّة عشر : ص 359 ح 602 وليس فيه «بالخير» ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 12 كلّها عن عبد اللّه بن أبي يعفور ، مشكاة الأنوار : ص 300 ح 926 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 7 ح 8 .
4- .قرب الإسناد : ص 77 ح 251 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 5 ص 198 ح 19 .
5- .تحف العقول : ص 301 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 280 ح 1 .

ص: 217

امام على عليه السلام :با نيك رفتارى ات ، بدكار را اصلاح كن ، و با خوب گفتارى ات ، ره نمون به خوبى باش .

امام على عليه السلام :چراغ هاى هدايت باشيد ، نه نشانه هاى گم راهى ، و آن شوخى اى را كه مايه خشم خداست ، ناپسند بشماريد ، و سرزنش ، آن جا كه مايه خشنودى خداست ، بايد بر شما آسان باشد . با سخنانتان خير را به مردم بياموزيد و با عملتان ، آنان را به خير دعوت كنيد و همواره پايبند راستى و پرهيزگارى باشيد .

امام صادق عليه السلام :مردم را به غير از زبانتان به خوبى فرا خوانيد ، تا در شما كوشش ، راستى و پرهيزگارى ببينند .

امام صادق عليه السلام :مردم را با اعمالتان فرا خوانيد و با زبان هايتان ، دعوت كنندگان مردم نباشيد .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، آن جمعيت را رحمت كند كه چراغ و مناره[ى هدايت] اند و مردم را با اعمال و نهايت توانشان به سوى ما فرا مى خوانند !

.

ص: 218

عنه عليه السلام :قالَ أبي عليه السلام : كونوا مِنَ السّابِقينَ بِالخَيراتِ ، وكونوا وَرَقاً لا شَوكَ فيهِ ؛ فَإِنَّ مَن كانَ قَبلَكُم كانوا وَرَقاً لا شَوكَ فيهِ ، وقَد خِفتُ أن تَكونوا شَوكا لا وَرَقَ فيهِ ، وكونوا دُعاةً إلى رَبِّكُم ، وأدخِلُوا النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا تُخرِجوهُم مِنهُ ، وكَذلِكَ مَن كانَ قَبلَكُم ؛ يُدخِلونَ النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا يُخرِجونَهُم مِنهُ . (1)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ ، وَالوَرَعِ ، وَالاِجتِهادِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ ، وحُسنِ الخُلقِ ، وحُسنِ الجِوارِ ، وكونوا دُعاةً إلى أنفُسِكُم بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا ، وعَلَيكُم بِطولِ الرُّكوعِ وَالسُّجودِ ؛ فَإِنَّ أحَدَكُم إذا أطالَ (2) الرُّكوعَ وَالسُّجودَ هَتَفَ إبليسُ مِن خَلفِهِ وقالَ : يا وَيلَهُ ! أطاعَ وعَصَيتُ ، وسَجَدَ وأَبَيتُ . (3)

عنه عليه السلام :إنّي لَاُحَدِّثُ الرَّجُلَ بِحَديثٍ وأَنهاهُ عَنِ الجِدالِ وَالمِراءِ في دينِ اللّهِ تَعالى ، وأَنهاهُ عَنِ القِياسِ ، فَيَخرُجُ مِن عِندي فَيَتَأَوَّلُ حَديثي عَلى غَيرِ تَأويلِهِ ! . . . إنَّ أصحابَ أبي كانوا زَينا أحياءً وأَمواتا ؛ أعني زُرارَةَ ، ومُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ، ومِنهُم لَيثٌ المُرادِيُّ ، وبُرَيدٌ العِجلِيُّ ؛ هؤُلاءِ القَوّامونَ بِالقِسطِ ، هؤُلاءِ القائِلونَ بِالصِّدقِ ، هؤُلاءِ السّابِقونَ السّابِقونَ اُولئِكَ المُقَرَّبونَ . (4)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ _ :أي مُفَضَّلُ ، قُل لِشيعَتِنا : كونوا دُعاةً إلَينا ؛ بِالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وَاتِّباعِ رِضوانِ اللّهِ ؛ فَإِنَّهُم إذا كانوا كَذلِكَ كانَ النّاسُ إلَينا مُسارِعينَ . (5)

.


1- .الاُصول الستة عشر : ص 231 ح 260 عن جابر ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 241 ح 13997 .
2- .في الطبعة المعتمدة «طال» ، والتصويب من طبعة مركز بحوث دارالحديث وبحارالأنوار .
3- .الكافي : ج 2 ص 77 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 83 ح 50 نحوه وكلاهما عن أبي اُسامة ، بحارالأنوار : ج 70 ص 299 ح 9 وراجع : الزهد للحسين بن سعيد : ص 80 ح 43 وتحف العقول : ص 26 و مشكاة الأنوار : ص 255 ح 752 ونزهة الناظر : ص 48 ح 92 .
4- .رجال الكشّي : ج 2 ص 508 ح 433 و ج 1 ص 399 ح 287 وليس فيه «هؤلاء القوّامون بالصّدق» وكلاهما عن داوود بن سرحان ، بحار الأنوار : ج 2 ص 309 ح 73 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 58 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 506 ح 1453 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 309 ح 73 .

ص: 219

امام صادق عليه السلام :پدرم (باقر عليه السلام ) فرمود : «جزو پيشى گيرندگان در كارهاى خير باشيد ، و برگ [گلى ]باشيد كه خارى ندارد ، كه كسانى كه پيش از شما بودند ، برگ هاى بدون خار بودند ، و مى ترسم كه شما خارى باشيد كه برگ ندارد . دعوت كنندگان به سوى پروردگارتان باشيد و مردم را وارد اسلام كنيد و از اسلام ، بيرونشان نكنيد . آنان كه پيش از شما بودند ، اين چنين بودند كه مردم را وارد اسلام مى كردند ، نه آن كه آنان را از آن ، خارج سازند» .

امام صادق عليه السلام :بر تو باد پَروا كردن از خدا ، و پرهيزگارى ، و كوشش ، و راستگويى ، و اداى امانت ، و خوش خلقى ، و خوب همسايه دارى ! به غير زبان ، فراخوان مردم به خويش باشيد ، و مايه زينت باشيد ، نه مايه سرشكستگى (ننگ) . و بر شما باد ركوع و سجود طولانى ، كه اگر كسى از شما ركوع و سجود خود را طولانى سازد ، ابليس در پس او بانگ بر مى دارد و مى گويد : واى بر من ! او اطاعت كرد و من نافرمانى كردم . او سجده كرد و من ابا ورزيدم .

امام صادق عليه السلام :گاه براى كسى حديثى مى گويم و او را از مجادله و بگومگو در دين خداى متعال و از قياس ، نهى مى كنم ؛ امّا وقتى از نزدم بيرون مى رود ، گفتارم را به صورتى ناصحيح به تأويل مى بَرد... . ياران پدرم يعنى: زراره ، محمّد بن مسلم ، و از جمله ليث مرادى و بُرَيد عِجلى ، در حال حيات و مرگ ، مايه زينت بودند . آنان ، برپا دارندگان قسط بودند و گويندگان سخن راست بودند . آنان ، پيشى گيرندگانِ پيشى گيرندگان بودند و آنها مقرّب اند .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل _ :اى مفضّل ! به شيعيان ما بگو كه با اجتناب از حرام هاى خداوند، و پرهيز از گناهانش، و پيروى از رضايت خداوند، به سوى ما فرا بخوانيد، كه اگر چنين باشند ، مردم ، با شتاب به سوى ما رو مى آورند .

.

ص: 220

عنه عليه السلام :خالِقُوا النّاسَ بِأَخلاقِهِم ، صَلّوا في مَساجِدِهِم ، وعودوا مَرضاهُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وإنِ استَطَعتُم أن تَكونُوا الأَئِمَّةَ وَالمُؤَذِّنينَ فَافعَلوا ؛ فَإِنَّكُم إذا فَعَلتُم ذلِكَ قالوا : هؤُلاءِ الجَعفَرِيَّةُ ؛ رَحِمَ اللّهُ جَعفَرا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ! (1)

عنه عليه السلام :صِلوا عَشائِرَكُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وعودوا مَرضاهُم ، وأدّوا حُقوقَهُم ؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم إذا وَرِعَ في دينِهِ وصَدَقَ الحَديثَ وأدَّى الأَمانَةَ وحَسُنَ خُلقُهُ مَعَ النّاسِ ، قيلَ : هذا جَعفَرِيٌّ ؛ فَيَسُرُّني ذلِكَ ، ويَدخُلُ عَلَيَّ مِنهُ السُّرورُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ . وإذا كانَ عَلى غَيرِ ذلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاؤُهُ وعارُهُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ . فَوَاللّهِ لَحَدَّثَني أبي عليه السلام أنَّ الرَّجُلَ كانَ يَكونُ فِي القَبيلَةِ مِن شيعَةِ عَلِيٍّ عليه السلام فَيَكونُ زَينَها ؛ آداهُم لِلأَمانَةِ ، وأَقضاهُم لِلحُقوقِ ، وأَصدَقَهُم لِلحَديثِ ، إلَيهِ وَصاياهُم ووَدائِعُهُم ، تُسأَلُ العَشيرَةُ عَنهُ فَتَقولُ : مَن مِثلُ فُلانٍ ! إنَّهُ لآَدانا لِلأَمانَةِ وأَصدَقُنا لِلحَديثِ . (2)

دعائم الإسلام :رُوينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : أنَّ نَفَرا أتَوهُ مِنَ الكوفَةِ مِن شيعَتِهِ ؛ يَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ ، فَأَقاموا بِالمَدينَةِ _ ما أمكَنَهُمُ المُقامُ _ وهُم يَختَلِفونَ إلَيهِ ، ويَتَرَدَّدونَ عَلَيهِ ، ويَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ . فَلَمّا حَضَرَهُمُ الاِنصِرافُ ووَدَّعوهُ ، قالَ لَهُ بَعضُهُم : أوصِنا يَا بنَ رَسولِ اللّهِ . فَقالَ : اُوصيكُم بِتَقَوى اللّهِ ، وَالعَمَلِ بِطاعَتِهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم ، وحُسنِ الصَّحابَةِ لِمَن صَحِبتُموهُ ، وأَن تَكونوا لَنا دُعاةً صامِتينَ . فَقالوا : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، وكَيفَ نَدعو إلَيكُم ونَحنُ صُموتٌ ؟ ! قالَ : تَعمَلونَ ما أمَرناكُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ ، وتَتَناهَونَ عَمّا نَهَيناكُم عَنهُ مِنِ ارتِكابِ مَحارِمِ اللّهِ ، وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ ، وتُؤَدّونَ الأَمانَةَ ، وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ ، وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا يَطَّلِعُ النّاسُ مِنكُم إلّا عَلى خَيرٍ ؛ فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَيهِ قالوا : هؤُلاءِ الفُلانِيَّةُ ، رَحِمَ اللّهُ فُلانا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ! وعَلِموا فَضلَ ما كانَ عِندَنا فَسارَعوا إلَيهِ . أشهَدُ عَلى أبي ؛ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍ _ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ ورَحمَتُهُ وبَرَكاتُهُ _ لَقَد سَمِعتُهُ يَقولُ : كانَ أولِياؤُنا وشيعَتُنا في ما مَضى خَيرَ مَن كانوا فيهِ ؛ إن كانَ إمامُ مَسجِدٍ فِي الحَيِّ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ فِي القَبيلَةِ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ يَقصُدونَهُ لِدينِهِم ومَصالِحِ اُمورِهِم كانَ مِنهُم . فَكونوا أنتُم كَذلِكَ ؛ حَبِّبونا إلَى النّاسِ ، ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم . (3)

راجع : ص 208 ( تطابق القلب واللسان ) و ص 280 ( مخالفة الفعل للقول ) و ص 340 ( الفصل الثامن : آثار التبليغ العملىّ ) .

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 383 ح 1128 عن زيد الشحّام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 66 وفيه «بأحسن أخلاقهم .. . هؤلاء الفلانيّة ، رحم اللّه .. . فلانا» بدل «بأخلاقهم ... هؤلاء الجعفريّة ، رحم اللّه جعفرا» ، وسائل الشيعة : ج 5 ص 477 ح 1 .
2- .الكافي : ج 2 ص 636 ح 5 ، مشكاة الأنوار : ص 132 ح 301 نحوه وكلاهما عن أبي اُسامة زيد الشحام ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 398 ح 2 وراجع : الحكايات (المطبوعة في المجلّد 10 من كتب المؤتمر) : ص 93 وتحف العقول : ص 488 و بشارة المصطفى : ص 222 .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 56 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 310 ح 9521 وراجع : صفات الشيعة : ص 102 ح 39 و مشكاة الأنوار : ص 255 ح 753 وشرح الأخبار : ج 3 ص 506 ح 1452 وبحارالأنوار : ج 74 ص 162 ح 25 .

ص: 221

امام صادق عليه السلام :با مردم ، طبق اخلاق خودِ آنها رفتار كنيد ، و در مساجد آنان ، نماز بخوانيد ، و بيمارانشان را عيادت كنيد ، و در تشييع جنازه هاى آنان شركت كنيد ، و اگر مى توانيد ، عهده دار امامت و اذان گويى شويد ، كه اگر اين گونه انجام دهيد ، خواهند گفت : «اينها پيروان جعفرند . خداوند ، جعفر را رحمت كند ! چه قدر يارانش را نيكو تربيت كرده است !» .

امام صادق عليه السلام :با [ اقوام و ] خويشان خود ، پيوند برقرار كنيد و در تشييع جنازه هايشان حاضر شويد ، و بيمارانشان را عيادت كنيد ، و حقوق آنان را ادا كنيد ، كه اگر شخصى از شما در دينش پرهيزگار و راستگو باشد و امانت را ادا كند و اخلاقش با مردم خوب باشد ، گفته مى شود : «اين شخص ، پيرو جعفر است» و اين ، مرا شادمان مى كند و از اين ره گذر ، به من خوش حالى مى رسد و گفته مى شود : «اين ، تربيت شده جعفر است» ؛ امّا اگر بجز اين حالت باشد ، گرفتارى و ننگ آن بر من وارد مى شود و گفته مى شود : «اين ، تربيت شده جعفر است !» . به خدا سوگند ، پدرم برايم روايت كرد كه: فردى از شيعيان على عليه السلام در ميان يك قبيله ، مايه زينت [و مباهات] آن قبيله بود . در ميان آنان ، در اداى امانت ، از همه پيش تر ، در پرداخت حقوق ، از همه برتر ، و در سخن ، از همه راستگوتر بود و آنان ، سفارش ها و امانت هاى خود را به او مى سپردند . وقتى از آن جمعيت سؤال مى شد كه : اين شخص چگونه است ؟ مى گفتند : «چه كسى مثل فلانى است ؟! او از همه ما در اداى امانت ، پيش تر و راستگوتر است» .

دعائم الإسلام :در باره امام صادق عليه السلام براى ما نقل شده است كه گروهى از شيعيان ايشان ، از كوفه براى شنيدن و فراگيرى علم ، نزد ايشان آمدند و تا آن جا كه درنگْ امكان داشت ، در مدينه ماندند و پيوسته نزد ايشان ، آمد و شد داشتند و از ايشان حديث و دانش فرا مى گرفتند . هنگامى كه زمان بازگشت و خداحافظى با امام عليه السلام فرا رسيد ، يكى از آنان گفت : اى پسر پيامبر خدا ! ما را نصيحت كن . [امام] فرمود : «شما را سفارش مى كنم به پروا كردن از خدا و عمل به طاعت او و ترك گناهانش و اداى امانت به آن كه شما را امين دانسته و مصاحبت نيكو با آن كه با او همنشينيد ، و اين كه با خاموشى ، به سوى ما فرا خوانيد» . گفتند : اى فرزند پيامبر خدا ! چگونه در حالى كه خاموشيم ، به سوى شما فرا خوانيم ؟ فرمود : «چنان كه به عمل به طاعت خداوند ، فرمانتان داديم ، عمل كنيد ، و چنان كه از انجام دادن حرام هاى خداوند ، نهيتان كرديم ، از آنها اجتناب كنيد . با مردم با راستى و عدالت رفتار كنيد ، و امانت را ادا كنيد ، و امر به معروف و نهى از منكر نماييد ، و مردم ، جز به خوبى شما آگاهى نداشته باشند ، كه اگر شما را بر اين حال ببينند ، خواهند گفت : اينها پيرو فلانى هستند . خداوند ، فلانى را رحمت كند كه چه قدر خوب يارانش را تربيت كرده است ! و آن وقت ، ارزش آنچه را كه نزد ماست ، مى شناسند و به سوى آن ، شتاب خواهند كرد . من شهادت مى دهم كه از پدرم (باقر عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: دوستان و شيعيان ما در گذشته ، بهترين مردم دوران خود بودند . اگر در قبيله اى امامى بود ، از ايشان بود ، و اگر در قبيله اى مؤذّنى بود ، از ميان آنان بود ، و اگر نگاه دارنده امانت يا سپرده[ى مردم] بود ، از آنان بود ، و اگر عالمى در ميان مردم وجود داشت كه براى دين و مصلحتِ كارشان به دنبال او بودند ، از ايشان بود . شما نيز چنين باشيد . ما را در نظر مردم ، محبوب كنيد و در نظرشان مبغوض نسازيد» .

ر . ك : ص 209 (هماهنگى دل با زبان) و ص 281 (ناهمگونى كردار با گفتار) و ص 341 (فصل هشتم : آثار تبليغ عملى) .

.

ص: 222

. .

ص: 223

. .

ص: 224

الفصل الخامس : وسائل التّبليغ5 / 1دَورُ الكَلامِ فِي التَّبليغِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا ، ومِنَ العِلمِ جَهلاً ، ومِنَ الشِّعرِ حُكما ، ومِنَ القَولِ عِيّا . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ أنفَذُ مِن سِهامٍ . (2)

عنه عليه السلام :رُبَّ قَولٍ أنفَذُ مِن صَولٍ . (3)

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَلّامٌ (4) . (5)

.


1- .الجعفريّات : ص 230 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 379 ح 5805 وفيه «إنّ من الشعر لحكمة ، وإنّ من البيان لسحرا» ، تحف العقول : ص 57 وليس فيه «ومن الشعر حكما»، النوادر للراوندي : ص 155 ح 225 عن الإمام الكاظم عنه صلى الله عليه و آله وفيه «عيالاً» بدل «عيّا»، بحار الأنوار : ج 1 ص 218 ح 39 ؛ سنن أبي داود : ج 4 ص303 ح5012 عن بريدة نحوه ، وفيه «عيالاً» بدل «عيّا» ، كنز العمّال : ج 3 ص 579 ح 7986 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 69 ح 5322 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4892 .
3- .نهج البلاغة: الحكمة 394، غرر الحكم : ج 4 ص 60 ح 5292 وفيه «أشدّ» بدل «أنفذ» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4883 ، بحارالأنوار: ج 71 ص 291 ح 62 .
4- .التكليم : التجريح. كَلَمَه كَلما : جَرَحَهُ . والتكليم : التجريح (لسان العرب : ج 12 ص 522 «كلم») .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 56 ح 5272 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4859 .

ص: 225

فصل پنجم : ابزارهاى تبليغ
5 / 1 نقش گفتار در تبليغ

فصل پنجم : ابزارهاى تبليغ5 / 1نقش گفتار در تبليغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برخى از گفتارها سِحر و برخى از علم ها نادانى و برخى از اشعار ، حكمت و برخى از سخنان ، درماندگى اند .

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه اثرگذارتر از تيرهاست .

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه كارى تر از قدرت است .

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه بُرنده است .

.

ص: 226

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَالحُسامِ . (1)

الكافي عن مسعدة عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهماالسلام :أنَّهُ قالَ لِرَجُلٍ _ وقَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ، فَقالَ _ : أيُّهَا الرَّجُلُ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَ اللّهَ عز و جللَم يَبعَث رُسُلَهُ _ حَيثُ بَعَثَها _ ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ، ولكِن بَعَثَها بِالكَلامِ؛ وإنَّما عَرَّفَ اللّهُ _ جَلَّ وعَزَّ _ نَفسَهُ إلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ. (2)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :لَيسَ عَلَى الجَوارِحِ عِبادَةٌ أخَفُّ مَؤونَةً وأَفضَلُ مَنزِلَةً وأَعظَمُ قَدرا عِندَ اللّهِ مِنَ الكَلامِ في رِضَا اللّهِ ولِوَجهِهِ ونَشرِ آلائِهِ ونَعمائِهِ في عِبادِهِ ؛ ألا تَرى أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَجعَل في ما بَينَهُ وبَينَ رُسُلِهِ مَعنىً يَكشِفُ ما أسَرَّ إلَيهِم مِن مَكنوناتِ عِلمِهِ ومَخزوناتِ وَحيِهِ غَيرَ الكَلامِ ! وكَذلِكَ بَينَ الرُّسُلِ وَالاُمَمِ . فَثَبَتَ بِهذا أنَّهُ أفضَلُ الوَسائِلِ ، وأَلطَفُ العِبادَةِ . (3)

5 / 2المَوعِظَةُالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ» . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 56 ح 5273 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4860 .
2- .الكافي : ج 8 ص 148 ح 128 ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 533 ح 5 .
3- .مصباح الشريعة : ص 260 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 285 ح 39 .
4- .يونس : 57 .

ص: 227

5 / 2 اندرز دادن

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه به سان شمشير است .

الكافى_ به نقل از مَسعَده ، از امام صادق عليه السلام _ :پدرم به مردى كه با او بسيار سخن گفته بود ، فرمود : «اى مرد ! آيا گفتار را حقير و كوچك مى شمارى ؟ بدان كه خداوند عز و جلپيامبرانش را، آن هنگام كه آنان را به رسالت بر مى انگيخت ، با طلا يا نقره مبعوث نكرد ؛ بلكه با گفتار، برانگيخت و خداوند عز و جل ، خود را با كلام و دليل ها و نشانه ها به آفريده هاى خود ، شناسانده است» .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :هيچ عبادتى بر اعضا ، سبُك بارتر و در نزد خدا از جهت منزلت و قدر ، برتر از سخن گفتن در راه رضايتِ خداوند و براى خاطر او و انتشار نعمت هاى ظاهرى و باطنى اش در ميان بندگانش نيست . آيا نمى نگرى كه خداوند عز و جلميان خود و پيامبرانش ، و همچنين ميان پيامبران و امّت ها تنها از راه گفتار، از مفاهيمى پرده بر مى دارد كه جزء دانش مكنون او و وحى پنهان اوست كه با آنان در ميان گذاشته است ؟ بنا بر اين ، ثابت مى شود كه گفتار ، برترين ابزار و لطيف ترين عبادت است .

5 / 2اندرز دادنقرآن«اى مردم ! به يقين براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى ، و درمانى براى آنچه در سينه هاست ، و ره نمود و رحمتى براى گروندگان آمده است» .

.

ص: 228

الحديثعيسى عليه السلام :قَد أبلَغَ مَن وَعَظَ ، وأَفلَحَ مَنِ اتَّعَظَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ _ :أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ . (2)

عنه عليه السلام :المَواعِظُ حَياةُ القُلوبِ . (3)

عنه عليه السلام :المَواعِظُ صِقالُ النُّفوسِ ، وجِلاءُ القُلوبِ . (4)

عنه عليه السلام :بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفلَةُ . (5)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الوَعظِ الاِنتِباهُ . (6)

الإمام الصّادق عليه السلام :قامَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : هَمّامٌ _ وكانَ عابِدا ناسِكا مُجتَهِدا _ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَخطُبُ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، صِف لَنا صِفَةَ المُؤمِنِ كَأَنَّنا نَنظُرُ إلَيهِ ، فَقالَ[ عليه السلام ] : ... . فَصاحَ هَمّامٌ صَيحَةً ، ثُمَّ وَقَعَ مَغشِيّا عَلَيهِ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أمَا وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ ! وقالَ : هكَذا تَصنَعُ المَوعِظَةُ البالِغَةُ بِأَهلِها ! (7)

راجع : ميزان الحكمة : ج 13 ص 253 (الموعظة) .

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 650 ح 884 عن منصور بن حازم ، روضة الواعظين : ص 490 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 73 ص 121 ح 110 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 ، كشف المحجّه : ص 221 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، نزهة النّاظر : ص 96 ح 171 عن ابن عبّاس ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2046 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 217 ح 2 ؛ كنزالعمّال : ج 16 ص 168 ح 44215 نقلاً عن وكيع .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 85 ح 321 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 17 ح 2 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 357 ح 1354 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 200 ح 4191 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3807 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 322 ح 4588 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4164 .
7- .الكافي : ج 2 ص 226 و 230 ح 1 عن عبداللّه بن يونس ، نهج البلاغة : الخطبة 193 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصّادق عليه السلام ، صفات الشيعة : ص 101 عن عبدالرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 314 ح 49 .

ص: 229

حديثعيسى عليه السلام :آن كس كه اندرز داد ، [پيام را] ابلاغ كرد و آن كه پند گرفت ، رستگار شد .

امام على عليه السلام_ در سفارش خود به فرزندش كه او را اندرز مى داد _ :دلت را با اندرز ، زنده كن .

امام على عليه السلام :موعظه ها ، حيات دل هايند .

امام على عليه السلام :موعظه ها ، موجب صيقل جان ها و صفاى دل هايند .

امام على عليه السلام :پرده غفلت ، با اندرزها كنار مى رود .

امام على عليه السلام :نتيجه اندرز ، بيدار شدن است .

امام صادق عليه السلام :يكى از ياران امير مؤمنان عليه السلام به نام هَمّام _ كه مردى عابد و كوشا و اهل عمل بود _ برخاست و به امام عليه السلام كه خطبه مى خواند ، گفت : اى امير مؤمنان ! مؤمنان را براى من چنان توصيف كن كه گويا بِدانها مى نگرم . فرمود : ... . همّام ، چنان ضجّه اى زد كه بيهوش شد [و جان باخت] . آن گاه امير مؤمنان فرمود : «بدانيد كه _ سوگند به خدا _ از اندرز دادن به او بيم داشتم» . آن گاه فرمود : «اندرز بليغ با مخاطبان خود ، چنين مى كند !» .

ر . ك : ميزان الحكمة : ج 13 ص 253 (اندرز) .

.

ص: 230

5 / 3الخُطبَةُ 1الكتاب«وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ وَءَاتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ» . (1)

الحديثالإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :لِأَنَّ الجُمُعَةَ مَشهَدٌ عامٌّ ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ لِمَوعِظَتِهِم ، وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ ، وتَرهيبِهِم عَنِ المَعصِيَةِ ، وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادَ مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم ، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الأَوقاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ . (2)

راجع : ص 276 : ( الفصل السادس : مراعاةُ الاختصار ) و ص 314 ( الفصل السابع / التكلّف ) و ص 318 ( الإطالة ) .

.


1- .ص : 20 .
2- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 2 ص111 ح 1 ، علل الشرائع : ص 265 نحوه وكلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 73 .

ص: 231

5 / 3 سخنرانى

5 / 3سخنرانى 1قرآن«و پادشاهى اش را استوار نموديم و او را حكمت و كلامِ فيصله دهنده عطا كرديم» .

حديثامام رضا عليه السلام_ در تبيين حكمت خطبه روز نماز جمعه _ :زيرا جمعه ، محلّ اجتماع مردم است ، و خداوند خواست تا امام [جمعه] ، راهى براى اندرز دادن به آنان ، تشويقشان به اطاعت خدا و ترساندنشان از نافرمانى داشته باشد ، تا آنان را به آنچه مصلحت دين و دنيايشان در آن است ، آگاه نمايد ، و نيز آنان را از اوضاع زمانه و كارهايى كه مايه زيان و سود آنان است ، باخبر سازد .

ر . ك : ص 277 (فصل ششم / رعايت اختصار) و ص 315 (فصل هفتم / خود را به زحمت انداختن) و ص 319 (طولانى كردن سخن) .

.

ص: 232

5 / 4الشِّعرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا ، وإنَّ مِنَ الشِّعرِ حِكَما . (1)

السنن الكبرى عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك عن أبيه :أنَّهُ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جلقَد أنزَلَ فِي الشِّعرِ ما أنزَلَ ! (2) قالَ : إنَّ المُؤمِنَ يُجاهِدُ بِسَيفِهِ ولِسانِهِ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! لَكَأَنَّ ما تَرمونَهُم بِهِ نَضحُ النَّبلِ . (3)

المستدرك على الصّحيحين عن البراء بن عازب :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أبا سُفيانَ بنَ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ يَهجوكَ . فَقامَ ابنُ رَواحَةَ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اِيذَن لي فيهِ . قالَ : أنتَ الَّذي تَقولُ : ثَبَّتَ اللّهُ ؟ قالَ : نَعَم قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ : فَثَبَّتَ اللّهُ ما أعطاكَ مِن حَسَنٍتَثبيتَ موسى ونَصرا مِثلَ ما نُصِروا قالَ : وأَنتَ يَفعَلُ اللّهُ بِكَ خَيرا مِثلَ ذلِكَ . قال : ثُمَّ وَثَبَ كَعبٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اِيذَن لي فيهِ . فَقالَ : أنتَ الَّذي تَقولُ : هَمَّت ؟ قالَ : نَعَم قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ : هَمَّت سَخينَةُ أن تُغالِبَ رَبَّهافَلَيُغلَبَنَّ مُغالِبُ الغَلّابِ قالَ : أما اِنَّ اللّهَ لَم يَنسَ ذلِكَ لَكَ . (4)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 303 ح 5011 عن ابن عبّاس ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 711 ح 6569 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 341 ح 7671 كلاهما عن أبي بكرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 582 ح 8003 ؛ الأمالي للصدوق : ص 718 ح987 عن عبد اللّه بن زهير ، بحارالأنوار : ج 71 ص 415 ح 36 .
2- .يوجد في بعض المصادر هنا هذه الزيادة : «فكيف ترى فيه» .
3- .السنن الكبرى : ج 10 ص 404 ح 21108 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 335 ح 27244 نحوه ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 263 ح 20500 وفيه «بنفسه» بدل «بسيفه» ، كنزالعمّال : ج 3 ص 862 ح 8964 ؛ مجمع البيان : ج 7 ص 326 عن عبد الرحمن بن كعب نحوه .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 556 ح 6065 ، تاريخ دمشق : ج 12 ص 405 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 336 نقلاً عن ابن سعد وكلاهما نحوه .

ص: 233

5 / 4 شعر

5 / 4شع_رپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برخى از گفتارها سِحر ، و برخى از اشعار ، حكمت اند .

السنن الكبرى_ به نقل از عبد الرحمان بن كعب بن مالك _ :پدرم به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : خداوند عز و جل در باره شعر ، آن چيزى را كه [لازم بوده ]فرو بفرستد ، فرو فرستاده است ؟ فرمود : «مؤمن ، با شمشير و زبانش جهاد مى كند . سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، شعرى كه با آن ، با آنان مبارزه مى كنيد ، مانند تيرى است كه به سوى آنان مى افكنيد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از بَراء بن عازب _ :به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر داده شد و به ايشان گفته شد كه : اى پيامبر خدا ! ابو سفيان بن حارث بن عبد المطّلب ، شما را دشنام مى دهد . ابن رواحه گفت : اى پيامبر خدا ! در باره او به من اجازه بده [كه هَجوَش را بسُرايم] . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «آيا تو گفته اى : ثبّت اللّه ! (خداوند ، پايدار نگاه دارد !) ؟» . ابن رواحه گفت : آرى ، اى پيامبر خدا ! چنين گفتم : خداوند، نيكويى اى را كه به تو عطا كرده ، ثابت و پايدار نگاه دارد چنان كه به موسى ثبات بخشيد و به سان آنان كه يارى شدند ، يارى نصيب شما گردد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «هان ! خداوند نيز به سان آن ، به تو خير رسانَد» . آن گاه ، كعب ، گام پيش گذاشت و گفت : اى پيامبر خدا ! در باره او به من اجازه بده [كه هَجوَش را بسُرايم] ! [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «آيا تو گفته اى : هَمَّت (خواست) ؟» . كعب گفت : آرى ، اى پيامبر خدا ! گفتم : قريش خواست بر پروردگارش چيره شود و هر كس بخواهد بر خداى قاهر چيره گردد ، قطعا خود ، مغلوب خواهد شد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «بدان كه خداوند ، اين گفتار را براى تو از ياد نبرده است» .

.

ص: 234

الإمام الصادق عليه السلام :مَن قالَ فينا بَيتَ شِعرٍ ، بَنَى اللّهُ تَعالى لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (1)

عنه عليه السلام :ما قالَ فينا قائِلٌ بَيتا مِنَ الشِّعرِ حَتّى يُؤَيَّدَ بِروحِ القُدُسِ . (2)

5 / 5الحِوارُرجال الكشّي عن أبي خالد الكابليّ :رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ صاحِبَ الطّاقِ ، وهُوَ قاعِدٌ فِي الرَّوضَةِ قَد قَطَعَ أهلُ المَدينَةِ أزرارَهُ ، وهُوَ دائِبٌ يُجيبُهُم ويَسأَلونَهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ ، فَقُلتُ : إنَّ أباعَبدِ اللّهِ عليه السلام نَهانا عَنِ الكَلامِ ، فَقالَ : أمَرَكَ أن تَقولَ لي ؟ فَقُلتُ : لا ، ولكِنَّهُ أمَرَني ألّا اُكَلِّمَ أحَدا . قالَ : فَاذهَب فَأَطِعهُ في ما أمَرَكَ . فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَخبَرتُهُ بِقِصَّةِ صاحِبِ الطّاقِ وما قُلتُ لَهُ وقَولِهِ لي : «اِذهَب وأَطِعهُ في ما أمَرَكَ» . فَتَبَسَّمَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وقالَ : يا أبا خالِدٍ ، إنَّ صاحِبَ الطّاقِ يُكَلِّمُ النّاسَ فَيَطيرُ ويَنقَضُّ ، وأَنتَ إن قَصّوكَ لَن تَطيرَ ! (3)

.


1- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 1 ص 7 ح 1 ، بشارة المصطفى : ص 208 كلاهما عن عبد اللّه بن الفضل الهاشمي ، بحارالأنوار : ج 26 ص 231 ح 3 .
2- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 1 ص 7 ح 2 عن علي بن سالم عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 231 ح 4 .
3- .رجال الكشّي : ج 2 ص 424 ح 327 .

ص: 235

5 / 5 گفتگو

امام صادق عليه السلام :هر كس در باره ما يك بيت شعر بگويد ، خداوند متعال براى او خانه اى در بهشت بنا مى كند .

امام صادق عليه السلام :هيچ كس در باره ما يك بيت شعر نمى سرايد ، مگر آن كه مورد تأييد روح القدس قرار مى گيرد .

5 / 5گفتگورجال الكشّى_ به نقل از ابو خالد كابلى _ :ابو جعفر صاحبُ الطاق را در حالى ديدم كه در روضه (ميان منبر و قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ) نشسته و مردم مدينه ، [گويى] لباس هاى او را [مى كشند و ]پاره مى كنند و او پيوسته مى چرخد و پاسخ آنان را مى دهد و آنان از او سؤال مى كنند . به او نزديك شدم و گفتم : امام صادق عليه السلام ما را از سخن گفتن (مناظره) باز داشته است . گفت : آيا به تو فرموده تا اين را به من بگويى ؟ گفتم : نه ؛ امّا ايشان به من فرمان داده تا با هيچ كس سخن نگويم . صاحب الطاق گفت : پس برو و از آنچه امام عليه السلام به تو فرمان داده ، اطاعت كن . من نزد امام صادق عليه السلام رفتم و ماجراى صاحب الطاق و آنچه به او گفتم و سخن او _ كه به من گفت : «برو و آنچه امام به تو فرمان داده ، اطاعت كن» _ ، همه را براى امام ، بازگو كردم . امام صادق عليه السلام لبخندى زد و فرمود : «صاحب الطاق با مردم سخن مى گويد و گاه مى گويد و گاه چون مرغ مى پرد و گاه مى نشيند ؛ امّا اگر كلام تو را قطع كنند ، نمى توانى بپرى !» .

.

ص: 236

رجال الكشّي عن عبد الأعلى :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ النّاسَ يَعتُبونَ عَلَيَّ بِالكَلامِ ، وأَنَا اُكَلِّمُ النّاسَ . فَقالَ : أمّا مِثلُكَ مَن يَقَعُ ثُمَّ يَطيرُ فَنَعَم ، وأَمّا مَن يَقَعُ ثُمَّ لا يَطيرُ فَلا . (1)

رجال الكشّي عن الطّيّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : بَلَغَني أنَّكَ كَرِهتَ مِنّا مُناظَرَةَ النّاسِ، وكَرِهتَ الخُصومَةَ؟ فَقالَ: أمّا كَلامُ مِثلِكَ لِلنّاسِ فَلا نَكرَهُهُ ؛ مَن إذا طارَ أحسَنَ أن يَقَعَ وإن وَقَعَ يُحسِنُ أن يَطيرَ، فَمَن كانَ هكَذا فَلانَكرَهُ كَلامَهُ. (2)

5 / 6القَلَمُالكتاب«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» . (3)

«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ» . (4)

الحديثالمعجم الأوسط عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ تَعالى : «أوْ أثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ» _ :جَودَةُ الخَطِّ . (5)

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 610 ح 578 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 404 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 638 ح 650 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 136 ح 39 .
3- .العلق : 4 .
4- .القلم : 1 .
5- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 151 ح 472 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 493 ح 3695 ، فتح البارى : ج 8 ص 576 ، الدر المنثور : ج 7 ص 434 .

ص: 237

5 / 6 قلم

رجال الكشّى_ به نقل از عبد الأعلى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مردم با گفتگو [و مناظره ]با من ، به دنبال تباه ساختن [دين ]من هستند و من با آنان به گفتگو مى پردازم . فرمود : «بر امثال تو كه مى نشيند و سپس مى پَرَد ، رواست [كه مناظره كند] ؛ امّا آن كه مى نشيند ، امّا نمى پَرَد ، [مناظره كردنش ]صلاح نيست» .

رجال الكشّى_ به نقل از طيّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : باخبر شدم كه مناظره و جدال با مردم را ناپسند مى شماريد ؟ فرمود : «گفتگوى مثل تو را با مردم ، ناپسند نمى شمارم . [بارى ،] كسى كه وقتى مى پَرَد ، نيك مى نشيند و وقتى مى نشيند ، نيك مى پَرَد ، هر كس كه چنين باشد ، ما از مناظره كردن او كراهت نداريم» .

5 / 6قلمقرآن«آن كه با قلم آموخت» .

«ن ، و سوگند به قلم و آنچه مى نگارند» .

حديثالمعجم الأوسط_ به نقل از ابن عبّاس ، در [تفسير] سخن خداوند متعال : «يا نشانه اى از علم» _ :مقصود ، خوشْ خطّى است .

.

ص: 238

الدّرّ المنثور عن عطاء بن يسار :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الخَطِّ ، فَقالَ : عُلِّمَهُ نَبِيٌّ ، ومَن كانَ وافَقَهُ عُلِّمَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألِقِ الدَّواةَ (2) ، وحَرِّفِ القَلَمَ ، وَانصِبِ الباءَ ، وفَرِّقِ السّينَ ، ولا تُعَوِّرِ الميمَ ، وحَسِّنِ اللّهَ ، ومُدَّ الرَّحمنَ ، وجَوِّدِ الرَّحيمَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِصاحِبِ القَلَمِ يَومَ القِيامَةِ في تابوتٍ مِن نارٍ مُقفَلٍ عَلَيهِ بِأَقفالٍ مِن نارٍ ، فَيُنظَرُ قَلَمُهُ فيمَ أجراهُ ؛ فَإِن كانَ أجراهُ في طاعَةِ اللّهِ ورِضوانِهِ فُكَّ عَنهُ التّابوتُ ، وإن كانَ أجراهُ في مَعصِيَةِ اللّهِ هَوى بِهِ التّابوتُ سَبعين خَريفا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الخَطُّ لِسانُ اليَدِ . (5)

عنه عليه السلام_ في ما قالَ لِكاتِبهِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ أبي رافعٍ _ :ألِق دَواتَكَ ، وأَطِل جِلفَةَ (6) قَلَمِكَ ، وفَرِّج بَينَ السُّطورِ ، وقَرمِط (7) بَينَ الحُروفِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أجدَرُ بِصَباحَةِ الخَطِّ . (8)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 434 نقلاً عن سعيد بن منصور ، سبل الهدى والرشاد : ج 6 ص 266 نحوه .
2- .لاقَ الدواةَ وألاقَها : أصلح مدادَها (تاج العروس : ج 13 ص 433 «ليق») .
3- .منية المريد : ص 350 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 152 ح 41 ؛ تفسير القرطبي : ج 13 ص 353 ، الشفا : ج 1 ص 358 ، الفردوس : ج 5 ص 394 ح 8533 كلّها عن معاوية بن أبي سفيان ، أدب الإملاء : ص 188 عن مكحول ، كنزالعمّال : ج 10 ص 314 ح 29566 .
4- .المعجم الكبير : ج 11 ص 151 ح 11450 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 260 ح 1922 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 86 ح 14957 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 186 ح 706 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 50 ح 1298 .
6- .جِلْفَة القَلَم : سِنانه (مجمع البحرين : ج 1 ص 306 «جلف») .
7- .القَرْمَطَة في الخطّ : دِقّة الكتابة وتَدانِي الحروف ( لسان العرب : 7 ص 377 « قرمط » ) .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 315 ، غرر الحكم : ج 2 ص 232 ح 2459 ، بحارالأنوار : ج 34 ص 320 ح 1094 ؛ كنزالعمّال : ج 10 ص 312 ح 29563 نقلاً عن تاريخ بغداد نحوه .

ص: 239

الدرّ المنثور_ به نقل از عطاء بن يسار _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره خط سؤال شد . فرمود : «خط به پيامبر آموخته شده است و هر كس با او همسو باشد ، به او آموخته مى شود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در ميان دوات ، ليقه بگذار و قلم را بتراش . [حرف] «باء» را بكش و ميان دندانه هاى [حرف] «سين» ، فاصله بگذار و دايره [حرف ]«ميم» را پُر نكن و «اللّه » را نيك بنويس و «رحمن» را بكش و «رحيم» را خوب بنويس .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صاحب قلم (نويسنده) را روز قيامت در ميان تابوتى از آتش _ كه با قفل هايى از آتش ، سربسته است _ ، مى آورند و به قلم او نگريسته مى شود كه آن را در چه راهى به كار گرفته است . پس اگر آن را در راه اطاعت و خشنودى خداوند به كار گرفته باشد ، سرِ تابوت برايش گشوده مى شود و اگر قلمش را در راه نافرمانى خدا به كار بسته باشد ، هفتاد پاييز در تابوت مى ماند .

امام على عليه السلام :خطّ زبان ، دست است .

امام على عليه السلام_ در آنچه به كاتب خود ، عبيد اللّه بن ابى رافع فرمود _ :در ميان دواتت ليقه بگذار و زبانه قلمت را دراز بتراش و ميان خط ها فاصله بگذار و حرف ها را نزديك به هم بنويس ، كه اين شيوه ، براى زيبايى خط ، شايسته تر است .

.

ص: 240

عنه عليه السلام :عُقولُ الفُضَلاءِ في أطرافِ أقلامِها . (1)

عنه عليه السلام :رَسولُكَ ميزانُ نُبلِكَ ، وقَلَمُكَ أبلَغُ مَن يَنطِقُ عَنكَ . (2)

راجع : ص 398 ( دور الزمان والمكان في التبليغ ) .

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 365 ح 6339 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 343 ح 5856 وفيه «الرجال» بدل «الفضلاء» .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 100 ح 5437 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 269 ح 4948 .

ص: 241

امام على عليه السلام :عقل هاى برجستگان ، در نوك قلم هاى آنهاست .

امام على عليه السلام :فرستاده تو ، نشان دهنده اندازه انديشه توست ، و قلمت ، از آن كه درباره ات سخن بگويد ، رساتر است .

ر . ك : ص167 (نقش زمان و مكان در تبليغ) .

.

ص: 242

الفصل السّادس : آداب التّبليغ6 / 1الاِفتِتاحُ بِالبَسمَلَةِمسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُلُّ كَلامٍ أو أمرٍ ذي بالٍ لا يُفتَحُ بِذِكرِ اللّهِ عز و جل فَهُوَ أبتَرُ _ أو قالَ : أقطَعُ _ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :قولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَدَّثَني عَنِ اللّهِ عز و جل أنَّهُ قالَ : كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لَم يُذكَر «بِسمِ اللّهِ» فيهِ فَهُوَ أبتَرُ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل: ج 3 ص 281 ح 8720 .
2- .التوحيد : ص 232 ح 5 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 28 ح 9 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 233 ح 14 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 25 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 242 ح 48 ؛ الدرّ المنثور : ج 1 ص 26 نقلاً عن عبد القادر الرهاوي في الأربعين عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 555 ح 2491 .

ص: 243

فصل ششم : آداب تبليغ
6 / 1 آغازگرى با «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»

فصل ششم : آداب تبليغ6 / 1آغازگرى با «بسم اللّه الرحمن الرحيم»مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گفتار يا كارى كه ارزشمند باشد و با ياد خداى عز و جل آغاز نشود ، بى فرجام است» يا كه فرمود : «قطع شده است» .

امام على عليه السلام :در آغاز هر كار كوچك يا بزرگ بگوييد : «بسم اللّه الرحمن الرحيم» .

امام على عليه السلام :همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از خداوند عز و جل براى من نقل كرد كه چنين فرموده است : «هر كار ارزشمندى كه در آن بسم اللّه گفته نشود ، بى فرجام است» .

.

ص: 244

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَدَع «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» وإن كانَ بَعدَهُ شِعرٌ . (1)

6 / 2التَّحميدُ للّهِِ وَالصَّلاةُ عَلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آلهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ كَلامٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِالحَمدِ للّهِِ فَهُوَ أجذَمُ 2 . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِحَمدِ اللّهِ وَالصَّلاةِ عَلَيَّ فَهُوَ أقطَعُ أبتَرُ ، مَمحوقٌ مِن كُلِّ بَرَكَةٍ . (3)

فائدةقال ابن قتيبة : تَتّبعت خطب رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، فوجدت أوائل أكثرها : «الحَمدُ للّهِِ ، نَحمَدُهُ ونَستَعينُهُ ، ونُؤمِنُ بِهِ ، ونَتَوَكَّلُ عَلَيهِ ، ونَستَغفِرُهُ ، ونَتوبُ إلَيهِ ، ونَعوذُ بِاللّهِ مِن شُرورِ أنفُسِنا ، ومِن سَيِّئاتِ أعمالِنا . مَن يَهدِهِ اللّهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ ، ومَن يُضلِل فَلا هادِيَ لَهُ . وأَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» . ووجدت في بعضها : «اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَى اللّهِ ، وأَحُثُّكُم عَلى طاعَتِهِ» . ووجدت في خطبة له _ بعد حمد اللّه والثّناء عليه _ : «أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ لَكُم مَعالِمَ فَانتَهوا إلى مَعالِمِكُم ، وإنَّ لَكُم نِهايَةً فَانتَهوا إلى نِهايَتِكُم . إنَّ المُؤمِنَ بَينَ مَخافَتَينِ : بَينَ أجَلٍ قَد مَضى لا يَدري مَا اللّهُ صانِعٌ بِهِ ، وبَينَ أجَلٍ قَد بَقِيَ لا يَدري مَا اللّهُ قاضٍ فيهِ ؛ فَليَأخُذِ العَبدُ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ ، ومِن دُنياهُ لِاخِرَتِهِ ، ومِنَ الشَّبيبَةِ قَبلَ الكِبَرِ ، ومِنَ الحَياةِ قَبلَ المَوتِ . وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، ما بَعدَ المَوتِ مُستَعتَبٌ ، ولا بَعدَ الدُّنيا دارٌ إلَا الجَنَّةَ أوِ النّارَ» . ووجدت كلّ خطبة مفتاحها «الحمد» إلّا خطبة العيد ؛ فإنّ مفتاحها «التّكبير» . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 672 ح 1 عن جميل بن درّاج ، مشكاة الأنوار : ص 250 ح 733 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 495 .
2- .سنن أبي داود : ج 4 ص 261 ح 4840 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 610 ح 1894 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 296 ح 5768 كلّها عن أبي هريرة وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 558 ح 2509 ؛ عدّة الداعي : ص 245 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 31 وفيهما «أقطع» بدل «أجذم» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 216 ح 21 .
3- .كنز العمّال : ج 1 ص 558 ح 2510 نقلاً عن الرهاوي عن أبي هريرة .
4- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 231 وراجع : نثر الدرّ : ج 1 ص 151 .

ص: 245

6 / 2 حمد خدا گفتن و درود فرستادن بر پيامبر خدا
نكته :

امام صادق عليه السلام :«بسم اللّه الرحمن الرحيم» را رها نكن ، حتّى اگر پس از آن ، شعر باشد .

6 / 2حمد خدا گفتن و درود فرستادن بر پيامبر خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گفتارى كه با سپاس خدا شروع نشود ، چون دستِ بريده ، گفتارى ناقص است . 1

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كار ارزشمندى كه با ستايش الهى و درود بر من آغاز نشود ، گفتارى بى فرجام و ناقص است و از هر بركتى محروم است .

نكته:ابن قتيبه مى گويد : خطبه هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را دنبال كردم و دريافتم كه در آغاز اكثر آنها چنين است : «ستايش ، خداى راست . او را ستايش مى كنيم و از او يارى مى جوييم ، و به او ايمان مى آوريم ، و بر او توكّل مى كنيم ، و از او طلب بخشايش مى كنيم ، و به سوى او توبه مى كنيم ، و از شرّ نفس خود و بدى اعمالمان به خدا پناه مى بريم . هر كس خدا او را هدايت كند ، هيچ گم راه كننده اى نخواهد داشت ، و هر كس خدا گم راهش كند ، هدايت كننده اى نخواهد داشت ؛ و شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست . او يكتاست و انبازى ندارد» . و در برخى از خطبه ها چنين ديدم : «اى بندگان خدا ! شما را به پروا كردن از خداوند ، سفارش مى كنم و شما را به طاعت او فرا مى خوانم». و در خطبه اى از ايشان ديدم كه پس از حمد و ثناى خداوند ، چنين آمده بود : «اى مردم ! براى شما نشانه هايى است . پس به سوى نشانه هاى خود ، راه پوييد و براى شما پايانه اى است . پس به آن پايانه ملحق شويد . همانا مؤمن بين دو بيم است : بين زمانى كه بر او گذشته و نمى داند كه خداوند با او چه خواهد كرد ، و زمانى كه باقى مانده و نمى داند كه خداوند در آن ، چه قضايى دارد . پس بنده بايد از جان خود براى خود ، و از دنيايش براى آخرتش ، و از جوانى پيش از پيرى ، و از زندگانى پيش از مرگ ، توشه بر گيرد . سوگند به آن كه جان محمّد به دست اوست ، پس از مرگ ، عذرى پذيرفته نيست و پس از دنيا ، خانه اى جز بهشت يا دوزخ نيست». و دريافتم كه در آغاز هر خطبه ، ستايش خداست ، به استثناى خطبه عيد كه آغاز آن ، تكبير است .

.

ص: 246

6 / 3الوُضوحُ فِي الكَلامِالكتاب« وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (1)

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (2)

«فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (3)

.


1- .المائدة : 92 .
2- .إبراهيم : 4 .
3- .النحل : 35 .

ص: 247

6 / 3 روشن بودن سخن

6 / 3روشن بودن سخنقرآن«و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد ، و بر حذر باشيد ! پس اگر روى گردانديد ، بدانيد كه بر عهده پيامبر ما ، فقط رساندن [پيام] آشكار است» .

«بر پيامبر [خدا ، وظيفه اى] جز ابلاغ [رسالت] نيست ، و خداوند ، آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى داريد ، مى داند» .

«و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم ، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند . پس خدا هر كه را بخواهد ، بى راه مى گذارد و هر كه را بخواهد ، هدايت مى كند ، و اوست ارجمند حكيم» .

.

ص: 248

«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (1)

«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» . (2)

«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى» . (3)

الحديثصحيح البخاري عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحَدِّثُ حَديثا، لَو عَدَّهُ العادُّ لَأَحصاهُ. (4)

مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَسرُدُ سَردَكُم هذا ؛ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ بَينَهُ فَصلٌ ، يَحفَظُهُ مَن سَمِعَهُ . (5)

سنن أبي داود عن عائشة :كانَ كَلامُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَلاما فَصلاً ؛ يَفهَمُهُ كُلُّ مَن سَمِعَهُ . (6)

الإمام الحسن عليه السلام عَن هِندِ بنِ أبي هالَةَ التَّميمِيِ_ وكانَ وَصّافا لِحِليَةِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . . . يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصلاً ، لا فُضولَ فيهِ ولا تَقصيرَ . (7)

.


1- .النحل : 82 .
2- .مريم : 97 .
3- .طه : 27 و 28 .
4- .صحيح البخاري : ج 3 ص1307 ح3374، صحيح مسلم: ج 4 ص2298 ح71، سنن أبي داود : ج 3 ص 320 ح 3654 نحوه ، كنز العمّال: ج 7 ص 146 ح 18438 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 115 ح 26269 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 600 ح 3639 نحوه ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 375 وليس فيه «بينه» ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 3 ص 983 ح 1705 نحوه .
6- .سنن أبي داود : ج 4 ص 261 ح 4839 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 210 ح 3 ، الأذكار المنتخبة : ص 286 ، رياض الصّالحين : ص 307 ، كنز العمّال : ج 7 ص 145 ح 18433 .
7- .معاني الأخبار : ص 81 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 43 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 16 ص 150 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 22 ص 156 ح 414 ، الشمائل المحمّديّة : ص 109 ح 226 ، شعب الإيمان : ج 2 ص 155 ح 1430 .

ص: 249

«و آيا جز ابلاغ آشكار ، بر پيامبران [وظيفه اى] است؟!» .

«پس اگر روى گردان شوند ، بر تو فقط ابلاغ آشكار است» .

«در حقيقت ، ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بِدان ، نويد و مردم ستيزه جو را بِدان بيم دهى» .

«و از زبانم گره بگشاى ، [تا] سخنم را بفهمند» .

حديثصحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنى مى گفت ، اگر كسى آن را مى شمُرد ، مى توانست آن را بشمارد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سان شما ، پشت سر هم سخن نمى گفت . وقتى سخنى مى گفت ، بين آن ، چنان فاصله مى انداخت كه هر كس مى شنيد ، به خاطر مى سپرد .

سنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :گفتار پيامبر خدا ، گفتارى با فاصله [و آشكار ]بود ، كه هر كس آن را مى شنيد ، مى فهميد .

امام حسن عليه السلام_ به نقل از هند بن ابى هاله تميمى ، كه توصيف كننده زيبايى پيامبر صلى الله عليه و آله بود _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ... به تمام جوامع كَلِم (گفتارهاى جامع) ، آشكارا زبان مى گشود ، بى آن كه در سخن وى ، فزونى يا كاستى باشد .

.

ص: 250

6 / 4السَّدادُ فِي القَولِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا» . (1)

«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :مَن سَدَّدَ مَقالَهُ ، بَرهَنَ عَن غَزارَةِ فَضلِهِ . (3)

عنه عليه السلام :أحسَنُ القَولِ السَّدادُ . (4)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ ، وفَهِمَهُ الخاصُّ وَالعامُّ . (5)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما لا تَمُجُّهُ الآذانُ ، ولا يُتعِبُ فَهمُهُ الأَفهامَ . (6)

راجع : ص 194 ح 235 .

6 / 5التَّلويحُ في ما لا يَنبَغِي التَّصريحُ بِهِسنن أبي داود عن عائشة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّيءُ لَم يَقُل: «ما بالُ فُلانٍ يَقولُ ؟ !» ، ولكِن يَقولُ : «ما بالُ أقوامٍ يَقولونَ كَذا وكَذا ؟ !» . (7)

.


1- .الأحزاب : 70 .
2- .النحل : 125 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 291 ح 8419 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7946 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 374 ح 2865 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2605 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 463 ح 3304 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 485 ح 3371 .
7- .سنن أبي داود : ج 4 ص 250 ح 4788 ، البداية النهاية : ج 6 ص 38 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 68 ، سبل الهدى والرّشاد : ج 7 ص 23 ، كنز العمّال : ج 7 ص 137 ح 18383 .

ص: 251

6 / 4 استوارى در گفتار
6 / 5 اشاره، در آن جا كه صراحت ، روا نباشد

6 / 4استوارى در گفتارقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد» .

«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن ، و با آنان به آن [شيوه اى] كه نيكوتر است ، مجادله نماى . در حقيقت ، پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [حال ]راه يافتگان [نيز ]داناتر است» .

حديثامام على عليه السلام :كسى كه با استوارى سخن گويد ، بسيارىِ فضل خود را آشكار ساخته است .

امام على عليه السلام :بهترين سخن ، سخن استوار است .

امام على عليه السلام :بهترين گفتار ، آن است كه ترتيب نيك ، بِدان آراستگى بخشد و خاص و عام ، آن را بفهمند .

امام على عليه السلام :بهترين گفتار ، آن است كه گوش ها از آن بيزارى نجويند و فهمش فكرها را خسته نسازد .

ر . ك : ص 195 ح 235 .

6 / 5اشاره، در آن جا كه صراحت ، روا نباشدسنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :هر گاه چيزى (سخن ناروايى) از فردى به ايشان مى رسيد ، نمى فرمود : «فلانى را چه شده كه چنين مى گويد؟!» ؛ بلكه مى فرمود : «مردم را چه شده كه چنين و چنان مى گويند ؟ !» .

.

ص: 252

المعجم الكبير عن خوّات بن جبير :نَزَلنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ الظَّهرانِ ، فَخَرَجتُ مِن خِبائي ، فَإِذا أنَا بِنِسوَةٍ يَتَحَدَّثنَ فَأَعجَبنَني ، فَرَجَعتُ فَاستَخرَجتُ عَيبَتي ، فَاستَخرَجتُ مِنها حُلَّةً فَلَبِستُها وجِئتُ فَجَلَستُ مَعَهُنَّ ، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن قُبَّتِهِ فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ، ما يُجلِسُكَ مَعَهُنَّ ؟ فَلَمّا رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله هِبتُهُ وَاختَلَطتُ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ جَمَلٌ لي شَرَدَ ، فَأَنَا أبتَغي لَهُ قَيدا ، فَمَضى . . . وتَوَضَّأَ فَأَقبَلَ وَالماءُ يَسيلُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ _ أو قالَ : يَقطُرُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ _ فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ جَمَلِكَ ؟ ثُمَّ ارتَحَلنا ، فَجَعَلَ لا يَلحَقُني فِي المَسيرِ إلّا قالَ : السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ ؟ فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ تَعَجَّلتُ إلَى المَدينَةِ وَاجتَنَبتُ المَسجِدَ وَالمُجالَسَةَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا طالَ ذلِكَ تَحَيَّنتُ ساعَةَ خَلوَةِ المَسجِدِ ، فَأَتَيتُ المَسجِدَ فَقُمتُ اُصَلّي ، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَجأَةً ، فَصَلّى رَكعَتَينِ خَفيفَتَينِ ، وطَوَّلتُ رَجاءَ أن يَذهَبَ ويَدَعَني ، فَقالَ : طَوِّل أبا عَبدِ اللّهِ ما شِئتَ أن تُطَوِّلَ ؛ فَلَستُ قائِما حَتّى تَنصَرِفَ . فَقُلتُ في نَفسي : وَاللّهِ لَأَ عتَذِرَنَّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولَاُ برِئَنَّ صَدرَهُ . فَلَمّا قالَ : السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ ؟ فَقُلتُ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ، ما شَرَدَ ذلِكَ الجَمَلُ مُنذُ أسلَمَ (1) . فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ ! _ ثَلاثا _ ثُمَّ لَم يَعُد لِشَيءٍ مِمّا كانَ . (2)

.


1- .كذا في الطبعة المعتمدة ، وفي كنز العمّال : «أسلمتُ» .
2- .المعجم الكبير : ج 4 ص 203 ح 4146 ، تهذيب الكمال : ج 8 ص 348 الرقم 1734 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 190 الرقم 1489 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 210 ح 18664 وراجع : تاريخ الإسلام للذهبي : ج 3 ص 620 والإصابة : ج 2 ص 292 الرقم 2303 .

ص: 253

المعجم الكبير_ به نقل از خوّات بن جبير _ :به همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در منطقه مرَّ الظهران فرود آمديم . من از چادرم خارج شدم . ناگهان ، زنانى را ديدم كه با يكديگر سخن مى گويند و از گفتگوى آنان خوشم آمد . به خيمه باز گشتم و جامه دانم را بيرون آوردم و از ميان آن ، جامه اى برداشتم و پوشيدم و آمدم با آن زنان نشستم . در اين هنگام ، پيامبر خدا از خيمه خود خارج شد و فرمود : «اى ابو عبد اللّه ! براى چه با زنان نشسته اى ؟» . چون پيامبر خدا را ديدم ، هول كردم و خود را باختم . گفتم : اى پيامبر خدا ! شترم گريخته و به دنبال ريسمانى براى او هستم... . پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و وضو گرفت و در حالى كه آب از محاسن ايشان بر سينه شان جارى بود (يا آن كه گفت : قطرات آب وضو از محاسن ايشان بر سينه شان جارى بود) ، باز گشت و فرمود : «اى ابو عبد اللّه ! سرانجامِ گريختن شترت ، چه شد ؟» . آن گاه كوچ كرديم . پيامبر صلى الله عليه و آله در راه ، هر گاه به من برمى خورد ، مى فرمود : «سلام بر تو ، اى ابوعبد اللّه ! سرانجامِ گريختن آن شتر ، چه شد ؟» . وقتى اين را ديدم ، به سوى مدينه شتاب كردم و از رفتن به مسجد و هم نشينى با پيامبر صلى الله عليه و آله اجتناب كردم . پس از مدّتى با استفاده از ساعتِ خلوتى مسجد ، وارد مسجد شدم و براى نماز خواندن ايستادم . ناگهان پيامبر خدا از يكى از اتاق هاى خود خارج شد و دو ركعت نماز كوتاه خواند . من به اميد آن كه ايشان برود و مرا تنها بگذارد ، نماز را طولانى كردم . فرمود : «اى ابوعبد اللّه ! هر قدر كه مى خواهى ، نمازت را طولانى كن كه من تا نماز را تمام كنى ، همچنان خواهم ايستاد» . با خود گفتم : سوگند به خدا ! پيش پيامبر خدا عذر خواهم خواست و ايشان را راحت مى كنم . از اين رو ، هنگامى كه فرمود : «سلام بر تو ، اى ابو عبد اللّه ! سرانجامِ گريختن شترت ، چه شد ؟» ، گفتم : سوگند به آن كه تو را به حق ، به رسالت بر انگيخته ، آن شتر ، از آن زمان كه تمكين كرد ، ديگر نگريخته است . آن گاه [پيامبر خدا] سه بار فرمود : «خدا تو را رحمت كند !» و ديگر هرگز به آن ماجرا اشاره نكرد .

.

ص: 254

6 / 6مُراعاةُ أهلِيَّةِ المُخاطَبِعيسى عليه السلام :يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ ، لا تُلقُوا اللُّؤلُؤَ لِلخِنزيرِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَصنَعُ بِهِ شَيئا . ولا تُعطُوا الحِكمَةَ مَن لا يُريدُها ؛ فَإِنَّ الحِكمَةَ أحسَنُ مِنَ اللُّؤلُؤِ ، ومَن لا يُريدُها أشَرُّ مِنَ الخِنزيرِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَطرَحُوا الدُّرَّ تَحتَ أرجُلِ الخَنازيرِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ : إنَّ التّارِكَ شِفاءَ المَجروحِ مِن جُرحِهِ شَريكٌ لِجارِحِهِ لا مَحالَةَ ؛ وذلِكَ أنَّ الجارِحَ أرادَ فَسادَ المَجروحِ ، وَالتّارِكَ لِاءِشفائِهِ لَم يَشَأ صَلاحَهُ ، فَإِذا لَم يَشَأ صَلاحُهُ فَقَد شاءَ فَسادَهُ اضطِرارا . فَكَذلِكَ لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ غَيرَ أهلِها فَتَجهَلوا ، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَأثَموا . وَليَكُن أحَدُكُم بِمَنزِلَةِ الطَّبيبِ المُداوي ؛ إن رَأى مَوضِعا لِدَوائِهِ ، وإلّا أمسَكَ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ ، وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قامَ في بَني إسرائيلَ ، فَقالَ : يا بَني إسرائيلَ، لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ الجُهّالَ فَتَظلِموها ، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُم . (5)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 118 عن عكرمة ، عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 124 وفيه «بني إسرائيل» بدل «الحواريّين» ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 214 نقلاً عن ابن عساكر عن عكرمة .
2- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 219 .
3- .الكافي : ج 8 ص 345 ح 545 عن أبان بن تغلب ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 401 ح 5 وراجع : حلية الأولياء : ج 7 ص 273 .
4- .سنن الدارمي : ج 1 ص 158 ح 629 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 190 ح 7 ، مشكاة المصابيح : ج 1 ص 88 ح 265 ، جامع بيان العلم : ج 1 ص 108 كلّها عن الأعمش ، كنز العمّال : ج 10 ص 184 ح 28960 و راجع : التبيان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 198 والإجازات للمجلسي (المطبوعة في ج 108 من بحارالأنوار) : ص 16 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 400 ح 5858 ، معاني الأخبار : ص 196 ح2 كلاهما عن جميل بن صالح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 1 ص 42 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 66 ح 7 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 301 ح 7707 عن محمّد بن كعب القرظي نحوه ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 213 نقلاً عن ابن عساكر عن ابن عبّاس وفيه «غير أهلها» بدل «الجهّال» و «يا معشر الحواريّين» بدل «يا بنى إسرائيل» .

ص: 255

6 / 6 مراعات شايستگى مخاطب

6 / 6مراعات شايستگى مخاطبعيسى عليه السلام :اى جمعيت حواريان ! گوهر را بر گردن خوك نيفكنيد ، كه با آن ، كارى انجام نمى دهد ، و حكمت را به آن كه خواهان آن نيست ، ندهيد ؛ زيرا حكمت ، بهتر از گوهر است ، و آن كه خواهان حكمت نيست ، بدتر از خوك است .

عيسى عليه السلام :دُر را زير پاى خوكان نيفكنيد .

امام صادق عليه السلام :مسيح عليه السلام مى فرمود : كسى كه درمان جراحت مجروح را رها كند ، لاجرم با مجروح كننده آن شخص [در اين جرم] شريك است ؛ زيرا كسى كه مجروح كرده ، نابودى مجروح را مى خواسته ، و آن كه درمانش را رها كرده ، به دنبال خيرخواهى او نبوده است . پس اگر خير او را نمى خواسته ، پس به ناگزير ، نابودى او را خواسته است . به همين ترتيب ، حكمت را براى نااهل ، بازگو نكنيد كه مايه جهالت شما خواهد بود ، و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه گناهكار خواهيد بود ؛ بلكه بايد هر يك از شما به سان طبيبِ مداواكننده باشد كه هر جا نياز به مداوا ديد ، اقدام كند و در غير اين صورت ، از مداوا باز ايستد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آفت علم ، فراموشى است و ضايع كردن آن ، به اين است كه آن را براى نااهل ، بازگو كنى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام در ميان بنى اسرائيل ايستاد و گفت : «اى بنى اسرائيل ! حكمت را براى نادانان بازگو مكنيد كه در اين صورت ، به حكمت ، ستم كرده ايد ، و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه در اين صورت ، به آنان ستم كرده ايد» .

.

ص: 256

عنه صلى الله عليه و آله :واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ ، كَمُقَلِّدِ الخَنازيرِ الجَوهَرَ وَاللُّؤلُؤَ وَالذَّهَبَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُعَلِّقُوا الدُّرَّ في أعناقِ الخَنازيرِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَطرَحُوا الدُّرَّ في أفواهِ الكِلابِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ عليه السلام _ :مِن صِفَةِ العالِمِ ألّا يَعِظَ إلّا مَن يَقبَلُ عِظَتَهُ ، ولا يَنصَحَ مُعجَبا بِرَأيِهِ ، ولا يُخبِرَ بِما يَخافُ إذاعَتَهُ . (4)

عنه عليه السلام :واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ ظالِمٌ لَهُ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :نَقلُ الصُّخورِ مِن مَواضِعِها أهوَنُ مِن تَفهيمِ مَن لا يَفهَمُ . (6)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 81 ح 224 ، مشكاة المصابيح : ج 1 ص 76 ح 218 ، تهذيب الكمال : ج 24 ص 127 ، جامع بيان العالم : ج 1 ص 111 ، تاريخ دمشق : ج 43 ص 141 الرقم 5010 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 131 ح 28652 ؛ بحار الأنوار : ج 65 ص 241 .
2- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 350 الرقم 4907 عن أنس ، تفسير القرطبي : ج 2 ص 185 ؛ منية المريد : ص 184 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
3- .تاريخ بغداد : ج 11 ص 310 الرقم 6107 ، أمثال الحديث للرامهرمزي : ص 122 ح 86 كلاهما عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 247 ح 29320 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 269 ح 76 .
4- .العدد القويّة : ص 358 ح 22 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 235 ح 3 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 241 ح 10127 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9228 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 326 ح 732 .

ص: 257

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه علم را نزد نااهل مى سپارد ، به سان كسى است كه جواهر و لؤلؤ و طلا را به گردن خوك ها آويخته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوهر را به گردن خوك ها نياويزيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوهر را در ميان دهان سگ ها نيندازيد .

امام على عليه السلام_ در وصيّت خود به امام حسن عليه السلام _ :از ويژگى هاى عالِم ، آن است كه تنها كسى را اندرز مى دهد كه پذيراى آن باشد ، و آن را كه فريفته رأى و نظر خويش است ، اندرز نمى دهد ، و آنچه را كه از انتشارش بيم دارد ، گزارش نمى كُند .

امام على عليه السلام :آن كه علم را به نااهل مى سپارد ، بِدان ستم كرده است .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :جا به جا كردن صخره ها از جايگاه آنها ، از فهماندن به آن كه نمى فهمد ، آسان تر است .

.

ص: 258

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اِحذَر كَلامَ مَن لا يَفهَمُ عَنكَ ؛ فَإِنَّهُ يُضجِرُكَ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :لا تُحَدِّث بِالعِلمِ السُّفَهاءَ فَيُكَذِّبوكَ ، ولَا الجُهّالَ فَيَستَثقِلوكَ ، ولكِن حَدِّث بِهِ مَن يَتَلَقّاهُ مِن أهلِهِ بِقَبولٍ وفَهمٍ ؛ يَفهَمُ عَنكَ ما تَقولُ ، ويَكتُمُ عَلَيكَ ما يَسمَعُ ؛ فَإِنَّ لِعِلمِكَ عَلَيكَ حَقّا كَما أنَّ عَلَيكَ في مالِكَ حَقّا ؛ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ ، ومَنعُهُ عَن غَيرِ مُستَحِقِّهِ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اِحتَرِس مِن ذِكرِ العِلمِ عِندَ مَن لا يَرغَبُ فيهِ ، ومِن ذِكرِ قَديمِ الشَّرَفِ عِندَ مَن لا قَديمَ لَهُ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُحقِدُهُما عَلَيكَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ الحُكَماءَ ضَيَّعُوا الحِكمَةَ لَمّا وَضَعوها عِندَ غَيرِ أهلِها . (4)

6 / 7مُراعاةُ طاقَةِ المُخاطَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُحَدِّثُوا النّاسَ بِما لا يَعرِفونَ ؛ أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! (5)

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ! أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوا ما يُنكِرونَ . (6)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 282 ح 231 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 273 ح 155 وراجع : غرر الحكم : ج 6 ص 316 ح 10367 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 322 ح 696 .
4- .قصص الأنبياء للرّاوندي : ص 160 ح 176 عن محمّد بن عبيدة عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 345 ح 3 .
5- .الغيبة للنعماني : ص 34 ح 2 عن أنس ، بحارالأنوار : ج 2 ص 77 ح 61 ؛ صحيح البخاري : ج 1 ص 59 ح 127 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 402 ، الأذكار للنووي : ص 283 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
6- .تهذيب الكمال : ج 28 ص 265 الرقم 6086 عن أبي الطفيل ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 597 ، كنزالعمّال : ج 10 ص 304 ح 29523 ؛ الاصول الستة عشر : ص 331 ح 549 ، الغيبة للنعماني : ص 34 ح 1 كلاهما عن أبي الطفيل نحوه ، بحارالأنوار : ج 2 ص 77 ح 60 .

ص: 259

6 / 7 مراعات توان مخاطب

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از سخن گفتن با آن كه گفتارت را نمى فهمد ، پرهيز كن ، كه تو را سخت رنج خواهد داد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :دانش را براى سفيهان ، بازگو مكن كه تو را تكذيب مى كنند ، و براى نادانان ، بازگو مكن كه در پذيرش آن ، سنگينى مى كنند ؛ بلكه براى كسى بازگو كن كه شايسته آن باشد و آن را از روى فهميدن ، پذيرا باشد ؛ آنچه را به او مى گويى ، بفهمد و آنچه را از تو مى شنود ، مكتوم بدارد ؛ زيرا دانش تو بر تو حقّى دارد ، همان گونه كه مالت بر تو حقّى دارد ، كه آن را بايد به مستحقّ آن ببخشى و از آن كه استحقاق آن را ندارد ، دريغ نمايى .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از يادكردِ علم نزد آن كه بِدان اشتياق ندارد ، بپرهيز ، و از يادكردِ آن كه داراى شرافت ديرينه است ، نزد آن كه در شرافت ، ديرينه اى ندارد ، اجتناب كن كه موجب كينه جويى او به تو مى شود .

امام على عليه السلام :حكيمان ، چون حكمت را به غير اهل آن سپردند ، آن را ضايع كردند .

6 / 7مراعات توان مخاطبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مردم ، آنچه را نمى دانند [و نمى پذيرند] ، بازگو نكنيد . آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش تكذيب شوند؟

امام على عليه السلام :اى مردم ! آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش ، تكذيب شوند ؟ براى مردم ، آنچه را مى پذيرند ، بازگو كنيد و از گفتن آنچه انكارش مى كنند ، پرهيز نماييد .

.

ص: 260

دعائم الإسلام :عَنهُ [الإِمامِ الصّادِقِ] عليه السلام قالَ لِأَصحابٍ لَهُ اجتَمَعوا إلَيهِ وتَذاكَروا ما يَتَكَلَّمونَ بِهِ عِندَهُ ، فَقالَ لَهُم : حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوا ما يُنكِرونَ ؛ أتُحِبّونَ أن يُسَبَّ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! قالوا : وكَيفَ يُسَبُّ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ قالَ : يَقولونَ إذا حَدَّثتُموهُم بِما يُنكِرونَ : «لَعَنَ اللّهُ قائِلَ هذا» ، وقَد قالَهُ اللّهُ عز و جلورَسولُهُ صلى الله عليه و آله ! (1)

عنه عليه السلام :ما كَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله العِبادَ بِكُنهِ عَقلِهِ قَطُّ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّا مَعاشِرَ الأَنبِياءِ اُمِرنا أن نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ كُلُّ العِلمِ يَستَطيعُ صاحِبُ العِلمِ أن يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النّاسِ ؛ لِأَنَّ مِنهُمُ القَوِيَّ وَالضَّعيفَ ، ولِأَنَّ مِنهُ ما يُطاقُ حَملُهُ ومِنهُ ما لا يُطاقُ حَملُهُ ، إلّا مَن يُسَهِّلُ اللّهُ لَهُ حَملَهُ وأَعانَهُ عَلَيهِ مِن خاصَّةِ أولِيائِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :لا تُعامِلِ العامَّةَ في ما اُنعِمَ بِهِ عَلَيكَ مِنَ العِلمِ كَما تُعامِلُ الخاصَّةَ . وَاعلَم أنَّ للّهِِ سُبحانَهُ رِجالاً أودَعَهُم أسرارا خَفِيَّةً ، ومَنَعَهُم عَن إشاعَتِها . وَاذكُر قَولَ العَبدِ الصّالِحِ لِموسى _ وقَد قالَ لَهُ : «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (4) ، قالَ : «إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْرًا * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا » (5) . (6)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 60 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 292 ح 14116 .
2- .الكافي : ج 1 ص 23 ح 15 ، الأمالي للطوسي : ص 481 ح 1050 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره ، تحف العقول : ص 37 ، المحاسن : ج 1 ص 310 ح 615 كلاهما عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحارالأنوار : ج 1 ص 106 ح 4 ؛ الفردوس : ج 1 ص 398 ح 1611 عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 242 ح 29282 .
3- .التوحيد : ص 268 عن أبي معمر السعداني ، بحار الأنوار : ج 6 ص 142 ح 6 .
4- .الكهف : 66 .
5- .الكهف : 67 و 68 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 345 ح 968 وراجع : منية المريد : ص 179 .

ص: 261

دعائم الإسلام :ايشان (امام صادق عليه السلام ) به عدّه اى از ياران خود كه بر گرد ايشان جمع شده بودند و در باره اين كه در نزد ايشان چه بگويند ، مذاكره مى كردند ، فرمود : «براى مردم ، آنچه را مى پذيرند ، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند ، وا گذاريد . آيا دوست داريد كه به خدا و پيامبرش دشنام داده شود ؟» . گفتند : چگونه به خدا و پيامبرش دشنام داده مى شود ؟ فرمود : «وقتى شما چيزى را كه انكارش مى كنند ، براى آنها بازگو مى كنيد ، مى گويند : خداوند ، گوينده اين گفتار را لعنت كند ! ، در حالى كه خداوند عز و جل و پيامبر او ، آن را گفته اند» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز با مردم با ژرفاى عقل خود ، سخن نگفته است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : «ما جمعيت پيامبران ، فرمان گرفته ايم كه با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوييم» .

امام على عليه السلام :تمام علم ، چنان نيست كه صاحب آن بتواند آن را براى تمام مردم بيان كند ؛ زيرا برخى از مردم [در عقل]، قوى و برخى ضعيف اند ، و برخى دانش ها قابل تحمّل و بعضى غير قابل تحمّل اند ، مگر براى آن كه از اولياى مخصوص خداوند باشد كه خدا شنيدن آن را برايش آسان كند و او را در اين كار ، كمك رساند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :با عموم مردم ، در نعمت علم كه به تو ارزانى شده ، به سان خواصّ آنان برخورد نكن و بدان كه خداوند ، بندگانى دارد كه رازهاى نهانى را به آنان وا گذاشته و آنان را از انتشار آنها باز داشته است . سخن عبد صالح (1) به موسى عليه السلام را به ياد بياور كه وقتى موسى عليه السلام به او گفت : «آيا تو را به شرط اين كه از بينشى كه آموخته شده اى به من ياد دهى ، پيروى كنم ؟» ، آن عبد صالح در پاسخش گفت : «تو هرگز نمى توانى همپاى من شكيبايى كنى ، و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى، شكيبايى كنى ؟» .

.


1- .مقصود ، خضر عليه السلام است .

ص: 262

عنه عليه السلام :خالِطُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوهُم مِمّا يُنكِرونَ ، ولا تَحمِلوهُم عَلى أنفُسِكِم وعَلَينا ؛ إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحتَمِلُهُ إلّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، أو عَبدٌ قَدِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ المُستَنصِحِ : فَإِنَّ حَقَّهُ أن . . .تُكَلِّمَهُ مِنَ الكَلامِ بِما يُطيقُهُ عَقلُهُ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ عَقلٍ طَبَقَةً مِنَ الكَلامِ يَعرِفُهُ ويَجتَنِبُهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ذَكَرتُ التَّقِيَّةَ يَوما عِندَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام ، فَقالَ : وَاللّهِ ، لَو عَلِمَ أبو ذَرٍّ ما في قَلبِ سَلمانَ لَقَتَلَهُ ! (3)

الكافي عن عبد العزيز القراطيسيّ :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا عَبدَ العَزيزِ ، إنَّ الإِيمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ ؛ بِمَنزِلَةِ السُّلَّمِ ، يُصعَدُ مِنهُ مِرقاةً بَعدَ مِرقاةٍ ، فَلا يَقولَنَّ صاحِبُ الاِثنَينِ لِصاحِبِ الواحِدِ : «لَستَ عَلى شَيءٍ» ، حَتّى يَنتَهِيَ إلَى العاشِرِ ؛ فَلا تُسقِط مَن هُوَ دونَكَ فَيُسقِطَكَ مَن هُوَ فَوقَكَ . وإذا رَأَيتَ مَن هُوَ أسفَلُ مِنكَ بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ إلَيكَ بِرِفقٍ ، ولا تُحَمِّلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكسِرَهُ ؛ فَإِنَّ مَن كَسَرَ مُؤمِنا فَعَلَيهِ جَبرُهُ . (4)

الكافي عن عبد الأعلى :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّهُ لَيسَ مِنِ احتِمالِ أمرِنَا التَّصديقُ لَهُ وَالقَبولُ فَقَط . مِنِ احتِمالِ أمرِنا سَترُهُ وصِيانَ_تُه مِن غَيرِ أهلِهِ . فَاقرَأهُمُ السَّلامَ وقُل لَهُم : رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ . حَدِّثوهُم بِما يَعرِفونَ ، وَاستُروا عَنهُم ما يُنكِرونَ . (5)

.


1- .الخصال : ص 624 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بصائر الدرجات : ص 26 ح2 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 794 ح 3 كلاهما عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «عبد مؤمن» ، غرر الحكم : ج 3 ص 443 ح 5051 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 241 ح 4601 وليس فيهما ذيله من «لا يحتمله» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 102 ح 1 .
2- .تحف العقول : ص 269 ح 41 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 19 ح 2 .
3- .الكافي : ج 1 ص 401 ح 2 عن مسعدة بن صدقة ، رجال الكشّي : 1 ص 70 ح 40 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 124 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عنه عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 190 ح 25 .
4- .الكافي : ج 2 ص 45 ح 2 ، الخصال : ص 447 ح 48 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 165 ح 4 .
5- .الكافي : ج 2 ص 222 ح 5 بزيادة « _ يعني الشيعة _ » قبل «وقل لهم» الأمالي للطوسي : ص 86 ح 131 وفيه «اقرأ أصحابنا» بدل «فاقرأهم» ، بشارة المصطفى : ص 97 كلاهما عن مدرك بن زهير ، الغيبة للنعماني : ص 34 ح 3 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 61 بزيادة «إليناوَ» بعد «الناس» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 371 ح 92 .

ص: 263

امام على عليه السلام :با مردم ، طبق آنچه مى پذيرند ، برخورد كنيد و از آنچه انكارش مى كنند ، اجتناب نماييد ، و بار آنان را بر دوش خود يا ما نگذاريد ؛ زيرا امر (ولايت) ما دشوار و پيچيده است كه جز فرشته اى مقرّب يا پيامبرى فرستاده شده يا بنده اى كه خداوند ، دل او را به ايمانْ آزموده باشد ، تاب تحمّل آن را ندارد .

امام زين العابدين عليه السلام :امّا حقّ آن كه پند مى گيرد ؛ حقّ او ، آن است كه... به او سخنى بگويى كه عقلش تاب آن را دارد ؛ زيرا براى هر سطح عقل ، طيفى از گفتار است كه آن را مى شناسد و از آن ، اجتناب مى كند .

امام صادق عليه السلام :روزى نزد على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام از «تقيّه» ياد كردم . فرمود : «سوگند به خدا ، اگر ابو ذر از آنچه در دل سلمان بود ، آگاهى داشت ، او را مى كشت !» .

الكافى_ به نقل از عبد العزيز قَراطيسى _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى عبد العزيز ! ايمان به مثابه نردبان ، ده پلّه دارد كه از آن ، پلّه پلّه بايد بالا رفت . بنا بر اين ، نبايد آن كه از دو درجه ايمان برخوردار است ، به آن كه از يك درجه برخوردار است ، بگويد : تو چيزى نيستى ، تا آن كه به درجه دهم برسد . پس آن را كه در درجه پايين تر از توست ، ساقط شده مدان كه آن كه در درجه اى بالاتر از توست ، تو را ساقط شده خواهد دانست ؛ و هر گاه به كسى بر مى خورى كه يك درجه از تو پايين تر است ، او را با مدارا و نرمى تا درجه ات بالا ببر ، و آنچه را تاب ندارد ، بر او تحميل نكن ، كه او را در هم خواهى شكست ، و هر كه مؤمنى را در هم شكند ، جبران آن برعهده خود اوست» .

الكافى_ به نقل از عبد الأعلى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «پذيرش امر (ولايت) ما ، تنها به تصديق آن نيست ؛ بلكه از جمله پذيرش آن ، پنهان ساختن آن و حفظ آن از نااهل است . به آنان سلام برسان و به ايشان بگو : خداوند ، رحمت كند بنده اى را كه محبّت مردم را به سوى خود جلب كند ! براى مردم ، آنچه را بر مى تابند ، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند ، از آنان پنهان نماييد» .

.

ص: 264

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ ؛ فَحَدَّثَهُم بِما يَعرِفونَ وتَرَكَ ما يُنكِرونَ . (1)

التّوحيد عن محمّد بن عبيد :دَخَلتُ عَلَى الرِّضا عليه السلام ، فَقالَ لي : قُل لِلعَبّاسِيِّ يَكُفَّ عَنِ الكَلامِ فِي التَّوحيدِ وغَيرِهِ ، ويُكَلِّمَ النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ويَكُفَّ عَمّا يُنكِرونَ . وإذا سَأَلوكَ عَنِ التَّوحيدِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ » . (2) وإذا سَأَلوكَ عَنِ الكَيفِيَّةِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» . (3) وإذا سَأَلوكَ عَنِ السَّمعِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (4) . فَكَلِّمِ النّاسَ بِما يَعرِفونَ . (5)

الكافي عن يعقوب بن الضّحّاك عن رجل من أصحابنا سرّاجٍ_ وكانَ خادِما لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام _ :بَعَثَني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في حاجَةٍ _ وهُوَ بِالحيرَةِ _ أنَا وجَماعَةً مِن مَواليهِ . قالَ : فَانطَلَقنا فيها ، ثُمَّ رَجَعنا مُغتَمّينَ . قالَ : وكانَ فِراشي فِي الحائِرِ الَّذي كُنّا فيهِ نُزولاً ، فَجِئتُ وأَنَا بِحالٍ ، فَرَمَيتُ بِنَفسي ، فَبَينا أنَا كَذلِكَ إذا أنَا بِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام قَد أقبَلَ . قالَ : فَقالَ : قَد أتَيناكَ _ أو قالَ : جِئناكَ _ فَاستَوَيتُ جالِسا ، وجَلَسَ عَلى صَدرِ فِراشي ، فَسَأَلَني عَمّا بَعَثَني لَهُ ، فَأَخبَرتُهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ . ثُمَّ جَرى ذِكرُ قَومٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ! إنّا نَبرَأُ مِنهُم ؛ إنَّهُم لا يَقولونَ ما نَقولُ . قالَ : فَقالَ : يَتَوَلَّونا ولا يَقولونَ ما تَقولونَ ؛ تَبرَؤونَ مِنهُم ؟ ! قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَهُوَ ذا عِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، فَيَنبَغي لَنا أن نَبرَأَ مِنكُم ؟ !قالَ : قُلتُ : لا ، جُعِلتُ فِداكَ ! قالَ : وهُوَ ذا عِندَ اللّهِ ما لَيسَ عِندَنا ، أفَتَراهُ اطَّرَحَنا ؟ ! قالَ : قُلتُ : لا وَاللّهِ ، جُعِلتُ فِداكَ ! ما نَفعَلُ ؟ قالَ : فَتَوَلَّوهُم ، ولا تَبرَؤوا مِنهُم ؛ إنَّ مِنَ المُسلِمينَ مَن لَهُ سَهمٌ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَهمانِ ، ومِنهُم مَن لَهُ ثَلاثَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ أربَعَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ خَمسَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سِتَّةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَبعَةُ أسهُمٍ ؛ فَلَيسَ يَنبَغي أن يُحمَلَ صاحِبُ السَّهمِ عَلى ما هُوَ عَلَيهِ صاحبُ السَّهمَينِ ، ولا صاحِبُ السَّهمَينِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الثَّلاثَةِ ، ولا صاحِبُ الثَّلاثَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الأَربَعَةِ ، ولا صاحِبُ الأَربَعَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الخَمسَةِ ، ولا صاحِبُ الخَمسَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السِّتَّةِ ، ولا صاحِبُ السِّتَّةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّبعَةِ . وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً : إنَّ رَجُلاً كانَ لَهُ جارٌ _ وكانَ نَصرانِيّا _ فَدَعاهُ إلَى الإِسلامِ وزَيَّنَهُ لَهُ ، فَأَجابَهُ ، فَأَتاهُ سَحيرا فَقَرَعَ عَلَيهِ البابَ ، فَقالَ لَهُ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ . قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ فَقالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ ، ومُرَّ بِنا إلَى الصَّلاةِ . قالَ : فَتَوَضَّأَ ولَبِسَ ثَوبَيهِ وخَرَجَ مَعَهُ . قالَ : فَصَلَّيا ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ صَلَّيَا الفَجرَ ، ثُمَّ مَكَثا حَتّى أصبَحا . فَقامَ الَّذي كانَ نَصرانِيّا يُريدُ مَنزِلَهُ ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : أينَ تَذهَبُ ! النَّهارُ قَصيرٌ ، وَالَّذي بَينَكَ وبَينَ الظُّهرِ قَليلٌ ؟ قالَ : فَجَلَسَ مَعَهُ إلى أن صَلَّى الظُّهرَ . ثُمَّ قالَ : وما بَينَ الظُّهرِ وَالعَصرِ قَليلٌ . فاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى العَصرَ . قالَ : ثُمَّ قامَ وأَرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ هذا آخِرُ النَّهارِ ، وأَقَلُّ مِن أوَّلِهِ . فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ . ثُمَّ أرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّما بَقِيَت صَلاةٌ واحِدَةٌ . قالَ : فَمَكَثَ حَتّى صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ ، ثُمَّ تَفَرَّقا . فَلَمّا كانَ سَحيرا ، غَدا عَلَيهِ فَضَرَبَ عَلَيهِ البابَ ، فَقالَ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ . قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ وَاخرُج بِنا فَصَلِّ ، قالَ : اُطلُب لِهذَا الدّينِ مَن هُوَ أفرَغُ مِنّي ؛ أنَا إنسانٌ مِسكينٌ ، وعَلَيَّ عِيالٌ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أدخَلَهُ في شَيءٍ أخرَجَهُ مِنهُ ! _ أو قالَ : أدخَلَهُ مِن مِثلِ ذِه وأَخرَجَهُ مِن مِثلِ هذا ! (6)

.


1- .الخصال : ص 25 ح 89 ، الأمالي للصدوق : ص 159 ح 156 كلاهما عن مدرك بن الهزهاز ، الأمالي للطوسي : ص 86 ح 131 ، بشارة المصطفى : ص 15 كلاهما عن مدرك بن زهير وفى الثلاثة الأخيرة «إلينا» بدل «إلى نفسه» ، روضة الواعظين : ص 404 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 65 ح 4 .
2- .الإخلاص : 1 _ 4 .
3- .الشورى : 11 .
4- .البقرة : 137 .
5- .التوحيد : ص 95 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 297 ح 25 .
6- .الكافي : ج 2 ص 42 ح 2 ، الخصال : ص 354 ح 35 عن عمّار بن أبي الأحوص ، مشكاة الأنوار : ص 164 ح 428 عن عمّار بن الأحوص وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 161 ح 2 .

ص: 265

امام صادق عليه السلام :خداوند ، رحمت كند بنده اى را كه محبّت مردم را به سوى خود بكشاند ! پس براى آنان آنچه را بر مى تابند ، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند ، وا نهيد .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن عُبيد _ :خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم . به من فرمود : «به آن مرد عبّاسى بگو از سخن گفتن در باره توحيد و جز آن ، اجتناب كند و براى مردم ، بدانچه آن را بر مى تابند ، سخن گويد و از آنچه انكار مى كنند ، دست بشويد ، و هر گاه از تو در باره توحيد مى پرسند ، همان سخن خداوند عز و جل را بدانان بازگو كن : «بگو : او خدايى است يكتا؛ خداى بى نياز . نه كسى را زاده ، و نه از كسى زاييده شده ، و او هيچ همتايى ندارد» ، و هر گاه از تو در باره چگونگى [خداوند] مى پرسند ، همان سخن خداوند عز و جل را به آنان بگو : «چيزى به سان او نيست» ، و هر گاه از تو در باره صفت شنوايى خدا پرسش كنند ، همان گونه كه خداوند عز و جلفرموده ، بگو : «او شنواى آگاه است» . پس با مردم ، بدانچه آن را بر مى تابند ، سخن بگويند» .

الكافى_ به نقل از يعقوب بن ضحّاك ، به نقل از مردى از شيعيان كه زين اسب مى ساخت و خدمت گزار امام صادق عليه السلام بود _ :امام صادق عليه السلام در حالى كه در حيره بود ، من و گروهى از اصحاب خود را براى كارى فرستاد . ما براى آن كار ، ره سپار شديم . آن گاه ناراحت باز گشتيم . بستر من در منزلى (سَردابى) بود كه در آن فرود آمديم . من به همان حالت اندوه ، آمدم و خود را روى بستر انداختم . در همين هنگام ديدم كه امام صادق عليه السلام مى آيد . فرمود : «ما نزد شما آمديم» يا فرمود : «آمديم پيش شما» . من به صورت نشسته در جاى خود قرار گرفتم و [امام عليه السلام ] بالاى سرِ بستر من نشست و در باره كارى كه به دنبال آن روانه ام كرده بود ، از من پرسيد . من گزارش كار را به ايشان دادم . پس خدا را سپاس گفت . آن گاه از گروهى سخن به ميان آمد . گفتم : فدايت شوم ! ما از آنان بيزارى مى جوييم . آنان ، بدانچه ما معتقديم ، اعتقاد ندارند . فرمود : «آنان ولايت ما را پذيرايند ؛ امّا آنچه شما مى گوييد ، نمى گويند . آيا از آنان برائت مى جوييد ؟» . گفتم : آرى . فرمود : «پس به نظرت چون آنچه نزد ماست ، نزد شما نيست ، شايسته است كه [ما هم] از شما بيزارى بجوييم ؟» . گفتم : نه ، فدايت شوم ! فرمود : «آنچه نزد خداست ، نزد ما نيست . آيا به نظرت خداوند ، ما را رها كرده است ؟» . گفتم : فدايت شوم ! به خدا سوگند ، نه ! پس چه كنيم ؟ فرمود : «با آنان دوست باشيد و از آنان بيزارى نجوييد ؛ زيرا برخى از مسلمانان ، داراى يك سهم ، و برخى داراى دو سهم ، و برخى داراى سه سهم ، و برخى داراى چهار سهم ، و برخى داراى پنج سهم ، و برخى داراى شش سهم ، و برخى داراى هفت سهم [از ايمان] اند ؛ و شايسته نيست آنچه بر دوش صاحب دو سهم است ، بر آن كه داراى يك سهم است ، تحميل شود ، و آنچه بر دوش صاحب سه سهم است ، بر آن كه داراى دو سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب چهار سهم است ، بر آن كه داراى سه سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب پنج سهم است ، بر آن كه داراى چهار سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب شش سهم است ، بر آن كه داراى پنج سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب هفت سهم است ، بر آن كه داراى شش سهم است ، تحميل شود . برايت مَثَلى مى زنم . مردى همسايه اى مسيحى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و اسلام را برايش زيبا تصوير نمود و آن مرد مسيحى نيز دعوتش را پاسخ داد [و مسلمان شد] . آن گاه سحرگاه نزد او (مسيحى) رفت و درِ خانه اش را كوفت . همسايه اش گفت : كيست؟ گفت : من فلانى [همسايه مسلمان تو] هستم . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و مهيّاى نماز خواندن با ما باش . آن مرد تازه مسلمان ، وضو گرفت و لباس هايش را پوشيد و به همراه آن همسايه مسلمان ، ره سپار شد . آن دو ، فراوان نماز خواندند . آن گاه نماز صبح را خواندند و سپس تا بامداد در مسجد ماندند . مرد مسيحى به قصد خانه اش برخاست . همسايه مسلمان به او گفت : كجا مى روى ؟ روز ، كوتاه است و تا ظهر ، وقتِ اندكى مانده است . آن مرد تا نماز ظهر ، همراه او نشست . همسايه مسلمان گفت : بين نماز ظهر و عصر ، زمان كوتاهى مانده است . از اين رو ، مرد تازه مسلمان را تا نماز عصر نگاه داشت . مرد نصرانى برخاست تا به خانه اش برود ؛ امّا همسايه مسلمانش گفت : ديگر آخرِ روز است و از آغاز آن ، كوتاه تر است . بدين ترتيب ، آن مرد را تا خواندن نماز مغرب نگاه داشت . آن گاه وقتى آن مرد خواست به سوى خانه اش ره سپار شود ، باز همسايه مسلمان گفت : تنها يك نماز مانده است . آن مرد تازه مسلمان ، ماند تا نماز عشا را خواند و آن گاه از هم جدا شدند . وقتى سحرگاه روز دوم شد ، همسايه مسلمان ، مجدّدا درِ خانه تازه مسلمان را كوفت . آن مرد گفت : كيستى ؟ گفت : من فلانى ام . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و براى اداى نماز ، بيرون بيا . تازه مسلمان گفت : براى چنين دينى ، به دنبال كسى باش كه از من بى كارتر باشد . من انسانى تهى دست و عيالمندم . همسايه مسلمان ، آن مرد مسيحى را به چيزى داخل كرد كه از آن خارجش ساخت» يا آن كه فرمود : «او را بدين ترتيب ، وارد اسلام كرد و بدين ترتيب ، خارجش ساخت!» .

.

ص: 266

. .

ص: 267

. .

ص: 268

6 / 8مُراعاةُ نَشاطِ المُخاطَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي لَأَتَخَوَّلُكُم (1) بِالمَوعِظَةِ تَخَوُّلاً ؛ مَخافَةَ السَّأمَةِ عَلَيكُم . (2)

.


1- .قال ابن الأثير : يتخوّلنا بالموعظة : أي يتعهّدنا . . . وقال أبو عمرو : الصواب : يَتَحَوَّلُنا ، بالحاء ؛ أي : يطلب الحال التي ينشطون فيها للموعظة فيعظهم فيها ، ولا يكثر عليهم فيملّوا (النهاية : 2 ص 88 «خول») .
2- .الأمالي للطوسي : ص 491 ح 1077 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عن جابر بن عبداللّه الأنصاري ، مجمع البيان : ج 8 ص 765 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 20 ح 17 ؛ صحيح البخاري : ج 1 ص 38 ح 68 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2173 ح 83 كلاهما عن عبداللّه بن مسعود نحوه .

ص: 269

6 / 8 مراعات شادابى مخاطب

6 / 8مراعات شادابى مخاطبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از بيم خسته شدن شما ، براى موعظه كردن ، به دنبال فرصت مناسب مى گردم .

.

ص: 270

مسند ابن حنبل عن قيس بن أبي حازم عن أبيه :رَآنِي النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَخطُبُ وأَنَا فِي الشَّمسِ ، فَأَمَرَني فَحَوَّلتُ إلَى الظِّلِّ . (1)

صحيح البخاري عن عكرمة عن ابن عبّاس :حَدِّثِ النّاسَ كُلَّ جُمُعَةٍ مَرَّةً ، فَإِن أبَيتَ فَمَرَّتَينِ ، فَإِن أكثَرتَ فَثَلاثَ مِرارٍ . ولا تُمِلَّ النّاسَ هذَا القُرآنَ . و لا اُلفِيَنَّكَ تَأتِي القَومَ وهُم في حَديثٍ مِن حَديثِهِم فَتَقُصُّ عَلَيهِم ، فَتَقطَعُ عَلَيهِم حَديثَهُم فَتُمِلُّهُم ؛ ولكِن أنصِت ، فَإِذا أمَروكَ فَحَدِّثهُم وهُم يَشتَهونَهُ ، فَانظُرِ السَّجعَ مِنَ الدُّعاءِ فَاجتَنِبهُ ؛ فَإِنّي عَهِدتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأَصحابَهُ لا يَفعَلونَ إلّا ذلِكَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مَن لَم يَنشَط لِحَديثِكَ فَارفَع عَنهُ مُؤنَةَ الاِستِماعِ مِنكَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ لِلقُلوبِ شَهوَةً وإقبالاً وإدبارا ، فَائتوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها وإقبالِها ؛ فَإِنَّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ . (4)

6 / 9مُراعاةُ مُقتَضَى الحالِالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَم مَراهِمَهُ ، وأَحمى مَواسِمَهُ ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ؛ مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ومَواطِنَ الحَيرَةِ . (5)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 362 ح 18333 و ج 5 ص 285 ح 15518 وليس فيه «وأنا في الشمس» ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 353 ح 1453 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 26 ح 7281 ، الطبقات الكبرى : ج 6 ص 36 كلّها نحوه .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2334 ح 5978 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 39 ح 25878 عن عائشة ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 258 ح 978 عن ابن أبي سائب عن عائشة وكلاهما نحوه .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 314 ح 609 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 193 ، خصائص الأئمّة : ص 112 ، نزهة النّاظر : ص 74 ح 145 ، غرر الحكم : ج 2 ص 602 ح 3631 نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 61 ح 41 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، غرر الحكم : ج 4 ص 260 ح 6033 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 319 ح 5564 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 240 ح 999 .

ص: 271

6 / 9 مراعات مقتضاى حال

مسند ابن حنبل_ به نقل از قيس بن ابى هازم ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سخنرانى مى كرد ، مرا ديد كه ميان آفتابم . فرمان داد تا جايم را به سايبان تغيير دادم .

صحيح البخارى_ به نقل از عكرمه ، از ابن عبّاس _ :براى مردم در هر جمعه تنها يك بار سخن بگو ، و اگر اصرار دارى ، [فقط] دو بار باشد ، و اگر بيشتر مى خواهى ، [فقط ]سه بار باشد و با اين قرآن ، ملامت مردم را فراهم نكن . مبادا نزد گروهى بروى و در حالى كه در حال گفتگو هستند ، سخن آنان را ببُرى و با سخن گفتنت موجب خستگى آنان بشوى ؛ بلكه خاموش بمان و هر گاه از تو خواستند ، برايشان سخن بگو ، كه در اين صورت ، بِدان مشتاق خواهند بود ، و در دعا از آهنگين گويى [متكلّفانه] اجتناب كن . من با پيامبر خدا و ياران وى هم روزگار بودم و نديدم كه جز اين ، رفتار كنند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر كس كه براى سخن تو نشاط نشان نمى دهد ، زحمت شنيدن سخنت را از او بردار .

امام على عليه السلام :دل ها داراى ميل ، اقبال و اِدبارند . شما از ره گذر ميل و اقبال آنها ، بِدانها راه يابيد ، كه دل ، اگر به كارى وادار شود ، كور مى شود .

6 / 9مراعات مقتضاى حالامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :طبيبى بود در گردش . مرهم هاى خود را به محكمى به كار مى بست ، و داغ هاى خود را به جا مى نهاد ، و هر آن جا كه نياز بود ، به كار مى بست ، اعم از : دل هاى كور و گوش هاى كر و زبان هاى نا گويا . با دواى خود ، در پى جايگاه هاى غفلت و مكان هاى سرگردانى مى گشت .

.

ص: 272

زاد المعاد لابن قيّم الجوزيّة :كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] يَخطُبُ في كُلِّ وَقتٍ بِما تَقتَضيهِ حاجَةُ المُخاطَبينَ ومَصلَحَتُهُم . (1)

عنه عليه السلام :لا تَتَكَلَّمَنَّ إذا لَم تَجِد لِلكَلامِ مَوقِعا . (2)

عنه عليه السلام :كُن كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ ؛ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيثُ يَنفَعُ . (3)

الإمام الحسين عليه السلام_ لِابنِ عَبّاسٍ _ :يَا بنَ عَبّاسٍ ، لا تَكَلَّمَنَّ في ما لا يَعنيكَ ؛ فَإِنَّني أخافُ عَلَيكَ فيهِ الوِزرَ . ولا تَكَلَّمَنَّ في ما يَعنيكَ حَتّى تَرى لِلكَلامِ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ قَد تَكَلَّمَ بِالحَقِّ فَعيبَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَكَلَّم بِما لا يَعنيكَ ، ودَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيكَ حَتّى تَجِدَ لَهُ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ تَكَلَّمَ بِالحَقِّ بِما يَعنيهِ في غَيرِ مَوضِعِهِ فَتَعِبَ . (5)

عنه عليه السلام_ لِأَصحابِهِ _ :اِسمَعوا مِنّي كَلاما هُوَ خَيرٌ لَكُم مِنَ الدُّهمِ (6) المُوَقَّفَةِ : لا يَتَكَلَّم أحَدُكُم بِما لا يَعنيهِ ، وَليَدَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيهِ حَتّى يَجِدَ لَهُ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ في غَيرِ مَوضِعِهِ جَنى عَلى نَفسِهِ بِكَلامِهِ . (7)

.


1- .. زاد المعاد لابن قيّم : ص 61 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 286 ح 10274 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 522 ح 9508 .
3- .مصباح الشريعة : ص 370 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 53 ح 21 وراجع : منية المريد : ص 198 .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 32 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 127 ح 10 .
5- .تحف العقول : ص 379 ، الاختصاص : ص 231 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 265 ح 176 .
6- .الأدْهَم : الأسود ، يكون في الخَيْل والإبِل وغيرهِما . والعرب تقول : مُلوك الخَيل دُهْمُها . والدُّهْمة من ألوان الإبل : أن تشتدّ الوُرْقَةُ حتّى يذهب البياضُ . والدَّهماء من الضَّأن : الحمراء الخالصة الحُمرة . ودابّة موقَّفة : في قوائمها خُطوطٌ سودٌ ( لسان العرب : ج12 ص209 و210 و ج9 ص362 ) .
7- .الأمالي للطوسي : ص 225 ح 391 عن عبيداللّه بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 196 ح 17 وراجع : الصّمت وآداب اللّسان : ص 75 ح 114 .

ص: 273

زاد المعاد_ به نقل از ابن قيّم جوزى _ :[پيامبر خدا] ، هماره به مقتضاى نياز و مصلحت مخاطبان ، خطابه ايراد مى كرد .

امام على عليه السلام :وقتى براى گفتار ، زمان مناسبى نمى بينى ، سخن مگو .

امام على عليه السلام :به سان طبيبِ مداراگر باش كه دوا را در آن جايى كه سود بخشد ، مى نهد .

امام حسين عليه السلام_ به ابن عبّاس _ :اى ابن عبّاس ! در آنچه سودى به تو نمى بخشد ، سخن مگو ، كه من مى ترسم گناهى بر دوش تو باشد ؛ و بدانچه سود مى بخشد ، تنها هنگامى سخن بگو كه براى گفتار ، فرصت را مناسب مى بينى . بسا گوينده اى كه به حقْ سخن گويد ؛ امّا مورد نكوهش قرار گيرد !

امام صادق عليه السلام :بدانچه به تو مربوط نيست ، زبان مگشا ، و بسيارى از كلام مربوط به خودت را هم وا گذار ، مگر آن كه فرصت را براى آن مناسب بيابى . اى بسا گوينده اى كه مفيد و به حقْ سخن مى گويد ؛ امّا چون به جايش نيست ، به زحمت مى افتد .

امام صادق عليه السلام_ به يارانش _ :از من گفتارى بشنويد كه براى شما از شتران سياه مو 1 بهتر است : هيچ كس بدانچه سودش نمى بخشد ، و در آن جا كه مفيد است ، بسيارى از گفتار را وا نهد ، مگر آن كه زمانِ مناسب بيابد . بسا گوينده اى كه نابه جا سخن مى گويد و با گفتارش بر خود جفا مى كند .

.

ص: 274

6 / 10مُراعاةُ الأَهَمِّ فَالأَهَمِّصحيح البخاري عن ابن عبّاس :لَمّا بَعَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مُعاذَ بنَ جَبَلٍ إلى نَحوِ أهلِ اليَمَنِ ، قالَ لَهُ : إنَّكَ تَقدَمُ عَلى قَومٍ مِن أهلِ الكِتابِ ، فَليَكُن أوَّلَ ما تَدعوهُم إلى أن يُوَحِّدُوا اللّهَ تَعالى ، فَإِذا عَرَفوا ذلِكَ فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَيهِم خَمسَ صَلَواتٍ في يَومِهِم ولَيلَتِهِم ، فَإِذا صَلَّوا فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ افتَرَضَ عَلَيهِم زَكاةً في أموالِهِم تُؤخَذُ مِن غَنِيِّهِم فَتُرَدُّ عَلى فَقيرِهِم ، فَإِذا أقَرّوا بِذلِكَ فَخُذ مِنهُم ، وتَوَقَّ كَرائِمَ أموالِ النّاسِ . (1)

التّوحيد عن ابن عبّاس :جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسأَلَ عَن غَرائِبِهِ ؟ !قالَ الرَّجُلُ : ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . قالَ الأَعرابِيُّ : وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ؟ قالَ : تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ ، وأَنَّهُ واحِدٌ أحَدٌ ظاهِرٌ باطِنٌ أوَّلٌ آخِرٌ ، لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ ، فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ . (2)

تنبيه الغافلين عن عبد اللّه بن مسوّر الهاشميّ :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وقالَ: جِئتُكَ لِتُعَلِّمَني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ ؟ قالَ : وما رَأسُ العِلمِ ؟ قالَ: هَل عَرَفتَ الرَّبَّ عز و جل ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَماذا فَعَلتَ في حَقِّهِ ؟ قالَ : ما شاءَ اللّهُ. قالَ : وهَل عَرَفتَ المَوتَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَماذا أعدَدتَ لَهُ ؟ قالَ : ما شاءَ اللّهُ . قالَ : اِذهَب فَاحكُم بِها هُناكَ ، ثُمَّ تَعالَ حَتّى اُعَلِّمَكَ مِن غَرائِبِ العِلمِ . فَلَمّا جاءَهُ بَعدَ سِنينَ ، قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ضَع يَدَكَ عَلى قَلبِكَ ، فَما لا تَرضى لِنَفسِكَ لا تَرضاهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ ، وما رَضيتَهُ لِنَفسِكَ فَارضَهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ ، وهُوَ مِن غَرائِبِ العِلمِ . (3)

.


1- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2685 ح 6937 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 51 ح 31 نحوه ، السنن الكبرى : ج 7 ص 3 ح1312 ، كنز العمّال : ج 6 ص 295 ح 15772 .
2- .التوحيد : ص 284 ح 5 ، مشكاة الأنوار : ص 40 ح 10 ، منية المريد : ص 366 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 269 ح 4 .
3- .تنبيه الغافلين : ص 36 ح 20 ، جامع بيان العلم : ج 2 ص 5 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 24 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «فلمّا جاءه» وراجع : روضة الواعظين : ص 537 .

ص: 275

6 / 10 مراعات ترتيب اهمّيت

6 / 10مراعات ترتيب اهمّيتصحيح البخارى_ به نقل از ابن عبّاس _ :هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، معاذ بن جبل را به سوى مردم يمن فرستاد ، به او فرمود : «تو نزد گروهى از اهل كتاب مى روى . از اين رو ، بايد نخستين دعوت تو از آنان ، يكتاپرستى خداوند متعال باشد . اگر توحيد را شناختند ، به آنان باز گو كه خداوند در شبانه روزشان پنج نماز بر آنان واجب كرده است و هر گاه نماز را به پاى داشتند ، به آنان بگو كه خداوند ، در اموالشان زكات قرار داده تا از بى نيازشان ستانده شود و به تهى دستشان داده شود . پس هر گاه بِدان اذعان كردند ، از آنان زكات بگير و از گزيده اموال مردم ، اجتناب كن .

التوحيد_ به نقل از ابن عبّاس _ :مردى باديه نشين نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! از شگفتى هاى دانش به من بياموز . فرمود : «تو با اساس علم ، چه كرده اى كه حال ، خواهان شگفتى هاى آن هستى ؟ !» . آن مرد گفت : اساس علم چيست ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «شناخت خداوند ، چنان كه بايسته اوست» . اعرابى گفت : شناخت بايسته خداوند چيست ؟ فرمود : «او را بشناسى كه نظير و شبيه و شريك ندارد و او يگانه و يكتا و ظاهر و باطن و اوّل و آخر است و همسنگ و همسان ندارد . اين است حقّ شناخت خداوند» .

تنبيه الغافلين_ به نقل از عبد اللّه بن مُسوَّر هاشمى _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : نزد شما آمدم تا از شگفتى هاى دانش به من بياموزى . فرمود : «تو با اساس علم ، چه كرده اى ؟» . مرد گفت : اساس علم چيست ؟ فرمود : «آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «در اداى حقّش چه كرده اى ؟» . گفت : آنچه خدا خواسته است . فرمود : «آيا مرگ را شناخته اى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «براى مرگ ، چه فراهم كرده اى ؟» . گفت : آنچه خدا خواسته است . فرمود : «برو و بر اين كار ، استوار باش . آن گاه بيا تا از شگفتى هاى علم به تو بياموزم» . پس از آن كه آن مرد ، پس از گذشت ساليانى باز گشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دستت را بر دلت بگذار و هر آنچه را براى خود نمى پسندى ، براى برادر مسلمانت نپسند ، و هر آنچه را براى خود مى پسندى ، براى برادر مسلمانت بپسند . اين ، از شگفتى هاى دانش است» .

.

ص: 276

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ . . . أَن أبتَدِئَكَ بِتَعليمِ كِتابِ اللّهِ عز و جل وتَأويلِهِ ، وشَرائِعِ الإِسلامِ وأَحكامِهِ ، وحَلالِهِ وحَرامِهِ ، لا اُجاوِزُ ذلِكَ بِكَ إلى غَيرِهِ . (1)

6 / 11مُراعاةُ الاِختِصارِالمعجم الكبير عن أبي اُمامة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميرا قالَ : أقصِرِ الخُطبَةَ ، وأَقِلَّ الكَلامَ . (2)

سنن أبي داود عن عمّار بن ياسر :أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِإِقصارِ الخُطَبِ . (3)

سنن أبي داود عن جابر بن سمرة السّوائيّ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُطيلُ المَوعِظَةَ يَومَ الجُمُعَةِ ، إنَّما هُنَّ كَلِماتٌ يَسيراتٌ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 71 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 219 ح 48 ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 439 ح 10 .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 144 ح 7640 و ص 154 ح 7662 بزيادة «فإنّ من الكلام سحرا» في آخره ، كنز العمّال : ج 7 ص 94 ح 18126 .
3- .سنن أبي داود : ج 1 ص 289 ح 1106 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 426 ح 1066 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 295 ح 5766 .
4- .سنن أبي داود : ج 1 ص 289 ح 1107 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 427 ح 1067 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 294 ح 5762 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 63 ح 17969 .

ص: 277

6 / 11 رعايت اختصار

امام على عليه السلام_ از وصيّت ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :و در تربيت تو ، بر آن شدم ... كه به آموزش قرآن و تأويل آن و شرايع و احكام اسلام و حلال و حرام آن به تو ، آغاز كنم و از تو به ديگرى نگذرم .

6 / 11رعايت اختصارالمعجم الكبير_ به نقل از ابو اُمامه _ :هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرماندهى را گسيل مى داشت ، مى فرمود : «خطابه را كوتاه كن و كم سخن بگو» .

سنن أبى داوود_ به نقل از عمّار بن ياسر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را به كوتاه كردن خطابه ها فرمان داد .

سنن أبى داوود_ به نقل از جابر بن سَمُره سوّايى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، موعظه روز جمعه را طولانى نمى كرد و خطابه ايشان ، تنها چند كلمه كوتاه بود .

.

ص: 278

الإمام عليّ عليه السلام :جَودَةُ الكَلامِ فِي الاِختِصارِ . (1)

عنه عليه السلام :الكَلامُ كَالدَّواءِ ؛ قَليلُهُ يَنفَعُ ، وكَثيرُهُ قاتِلٌ . (2)

عنه عليه السلام :اِختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ . (3)

عنه عليه السلام :خَيرُ الكَلامِ ما لا يُمِلُّ ولا يَقِلُّ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ حينَ قيلَ لَهُ : مَا البَلاغَةُ ؟ _ :مَن عَرَفَ شَيئا قَلَّ كَلامُهُ فيهِ . وإنَّما سُمِّيَ البَليغُ ؛ لِأَنَّهُ يُبلِغُ حاجَتَهُ بِأَهوَنِ سَعيِهِ . (5)

راجع : ص 318 (التبليغ / الفصل السابع / الإطالة في الكلام) .

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 55 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 159 ح 2182 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 67 ح 1692 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 320 ح 2735 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2293 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 424 ح 4969 .
5- .تحف العقول : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 241 ح 28 .

ص: 279

امام على عليه السلام :زيبايى گفتار ، در كوتاه بودن آن است .

امام على عليه السلام :گفتار ، مثل داروست كه اندك آن ، سود مى بخشد و زيادى آن ، كُشنده است .

امام على عليه السلام :تا آن جا كه روا مى دانى ، گفتارت را مختصر كن ؛ چون براى تو مناسب تر و به فضيلت تو ره نمون تر است .

امام على عليه السلام :بهترين گفتار ، آن است كه نه ملال آور و نه نارسا باشد .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه به ايشان گفته شد : بلاغت چيست ؟ _ :آن است كه هر كس چيزى را شناخته ، سخنش در باره آن ، اندك باشد . به بليغ ، از آن جهت ، «بليغ (رَسا)» گفته شده است كه با كمترين تلاش ، مى تواند خواسته خود را برساند .

ر . ك : ص 319 (تبليغ / فصل هفتم / طولانى كردن سخن) .

.

ص: 280

الفصل السّابع : آفات التّبليغ7 / 1مُخالَفَةُ الفِعلِ لِلقَولِأ _ التَّحذيرُ مِن مُخالَفَةِ الفِعلِ لِلقَولِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ » . (1)

«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُون» . (2)

الحديثسعد السّعود_ فيما أوحَى اللّهُ إلى داودَ عليه السلام فِي الزَّبورِ _ :أفصَحتُم فِي الخُطبَةِ ، وقَصَّرتُم فِي العَمَلِ ، فَلَو نَصَحتُم فِي العَمَلِ وقَصَّرتُم فِي الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم ، ولكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتي فَاتَّخَذتُموها هُزُوا ، وإلى مَظالِمي فَاشتَهَرتُم بِها ، وعَلِمتُم أن لا هَرَبَ مِنّي ، وأَسَّستُم فَجائِعَ الدُّنيا . (3)

.


1- .الصفّ : 2 و 3 .
2- .البقرة : 44 .
3- .سعد السعود : ص 51 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 48 .

ص: 281

فصل هفتم : آفات تبليغ
7 / 1 ناهمگونى كردار با گفتار
الف - بر حذر داشتن از ناهمگونى كردار با گفتار

فصل هفتم : آفات تبليغ7 / 1ناهمگونى كردار با گفتارالف _ بر حذر داشتن از ناهمگونى كردار با گفتارقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! چرا چيزى مى گوييد كه [ خودتان ] انجام نمى دهيد ؟ ! نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد» .

«آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد ، با اين كه شما كتاب [خدا] را مى خوانيد ؟ آيا [هيچ ]نمى انديشيد ؟» .

حديثسَعد السُّعود_ از جمله آنچه خداوند در زبور به داوود عليه السلام وحى كرد _ :در خطابه ، رسا سخن گفتيد ؛ امّا در عمل ، كوتاهى كرديد ، در حالى كه اگر در عمل ، خيرخواهى مى كرديد و سخنرانى را كوتاه مى كرديد ، براى شما مايه اميدوارى بيشترى بود ؛ امّا شما آهنگ آيات مرا كرديد و آنها را به استهزا گرفتيد ، و به ستمگرى روى آوريد و به ستمكارى نام آور شديد ، و دانستيد كه از من گريزى نيست و خيانت هاى دنيا را بنيان گذاشتيد .

.

ص: 282

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى عيسَى بنِ مَريَمَ : يا عيسى ، عِظ نَفسَكَ بِحِكمَتي ، فَإِنِ انتَفَعتَ فَعِظِ النّاسَ ، وإلّا فَاستَحِ مِنّي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكونَنَّ مِمَّن يَهدِي النّاسَ إلَى الخَيرِ ويَأمُرُهُم بِالخَيرِ وهُوَ غافِلٌ عَنهُ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» . . . . يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكُن مِمَّن يُشَدِّدُ عَلَى النّاسِ ويُخَفِّفُ عَن نَفسِهِ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، مَن وافَقَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذاكَ الَّذي أصابَ حَظَّهُ ، ومَن خالَفَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذلِكَ المَرءُ إنَّما يُوَبِّخُ نَفسَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ بَعدي أئِمَّةٌ يُعطَونَ الحِكمَةَ عَلى مَنابِرِهِم ، فَإِذا نَزَلوا نُزِعَت مِنهُم ، قُلوبُهُم وأَجسادُهُم شَرٌّ مِنَ الجِيَفِ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 144 ح 513 عن أبي موسى ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 206 نقلاً عن أحمد عن مالك بن دينار نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 795 ح 43156 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 360 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 109 ح 1 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 528 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 365 ح 2661 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 53 كلّها عن أبي الأسود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 77 ح 3 ؛ تاريخ أصبهان : ج 2 ص 245 ح 1576 ، الصمت وحفظ اللسان : ص 285 ح 627 ، تاريخ دمشق : ج 33 ص 172 كلّها عن ابن مسعود من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 10 ص 307 ح 29540 .
4- .حلية الأولياء : ج 2 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 123 كلاهما عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 210 ح 29108 نقلاً عن المعجم الكبير .
5- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 80 ح 6910 ، الفردوس : ج 2 ص 316 ح 3433 وفيه «نزعوا» بدل «نزلوا» و «الجيفة» بدل «الجيف» و كلاهما عن أبي هريرة ، ربيع الأبرار : ج 4 ص 251 نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 74 ح 14898 .

ص: 283

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به عيسى بن مريم وحى كرد : اى عيسى ! با حكمت من ، خود را اندرز ده . پس اگر از آن سود بردى ، مردم را موعظه كن ، و گر نه از من شرم نما .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابن مسعود _ :اى ابن مسعود ! از كسانى نباش كه مردم را به نيكى هدايت مى كنند و آنان را به نيكى فرمان مى دهند ؛ امّا خود از آن غافل اند . خداوند متعال مى فرمايد : «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد ؟ !» . اى ابن مسعود ! از كسانى نباش كه بر مردم ، سخت و بر خود ، آسان مى گيرند . خداوند متعال مى فرمايد : «چرا چيزى مى گوييد كه [ خودتان ]انجام نمى دهيد ، ؟!» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابو ذر _ :اى ابو ذر ! آن كه گفتارش با كردارش هماهنگ باشد ، كسى است كه به بهره اش رسيده است ؛ امّا آن كه سخنش با كردارش ناهمگون است ، كسى است كه خويشتن را توبيخ مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم را به گفتار يا كردارى فرا خوانَد ، امّا خود بِدان عمل نكند ، پيوسته مشمول خشم خدا خواهد بود تا آن كه از آن باز ايستد ، يا اين كه بدانچه مى گويد يا به سوى آن فرا مى خواند ، عمل نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پس از من ، پيشوايانى خواهند بود كه روى منبرهايشان به حكمت ، موعظه مى كنند ؛ امّا چون از منبر فرود مى آيند ، حكمت از آنان بر كَنده مى شود . دل ها و تن هاى آنان ، از مُردار ، بدتر است .

.

ص: 284

الإمام عليّ عليه السلام :إنّي لَأَرفَعُ نَفسي أن أنهَى النّاسَ عَمّا لَستُ أنتَهي عَنهُ ، أو آمُرَهُم بِما لا أسبِقُهُم إلَيهِ بِعَمَلي ، أو أرضى مِنهُم بِما لا يُرضي رَبّي . (1)

عنه عليه السلام :لا تَكُن مِمَّن . . . يُبالِغُ فِي المَوعِظَةِ ولا يَتَّعِظُ ، فَهُوَ بِالقَولِ مُدِلٌّ ، ومِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ ، يُنافِسُ فيما يَفنى ، ويُسامِحُ فيما يَبقى ، يَرَى الغُنمَ مَغرَما ، وَالغُرمَ مَغنَما . (2)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن يُنكِرُ عُيوبَ النّاسِ ونَفسُهُ أكثَرُ شَيءٍ مَعابا ولا يُبصِرُها ! (3)

عنه عليه السلام :أحمَقُ النّاسِ مَن أنكَرَ عَلى غَيرِهِ رَذيلَةً وهُوَ مُقيمٌ عَلَيها . (4)

عنه عليه السلام :مَن أنكَرَ عُيوبَ النّاسِ ورَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن نَظَرَ في عُيوبِ النّاسِ فَأَنكَرَها ثُمَّ رَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ بِعَينِهِ . (6)

عنه عليه السلام :يَقبُحُ عَلَى الرَّجُلِ أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ مُنكَراتٍ ، ويَنهاهُم عَن رَذائِلَ وسَيِّئاتٍ ، وإذا خَلا بِنَفسِهِ ارتَكَبَها ، ولا يَستَنكِفُ مِن فِعلِها . (7)

عنه عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ غَوايَةً أن يَأمُرَ النّاسَ بِما لا يَأتَمِرُ بِهِ ، ويَنهاهُم عَمّا لا يَنتَهي عَنهُ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 45 ح 3780 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 170 ح 3566 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 150 ، أعلام الدين : ص 146 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 200 ح 30 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 340 ح 6267 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 330 ح 5651 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 315 ذيل ح 13138 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 474 ح 3343 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 125 ح 2856 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 385 ح 8865 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8291 .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 349 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 279 وفيه «ورضاها لنفسه» بدل «فأنكرها ثمّ رضيها لنفسه» ، روضة الواعظين : ص 516 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 49 ح 12 ؛ مطالب السوؤل : ص 236 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 480 ح 11037 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 556 ح 10251 .
8- .غرر الحكم : ج 4 ص 584 ح 7072 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6522 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 207 ذيل ح 13895 .

ص: 285

امام على عليه السلام :من خود را از اين ، پيراسته ساختم كه مردم را از كارى نهى كنم كه خود از آن اجتناب نمى كنم ، يا آنان را به كارى فرمان دهم كه خود ، در عمل به آن ، بر ايشان پيشى نمى گيرم ، يا از آنان به خاطر كارى كه مورد رضايت پروردگارم نيست ، راضى باشم .

امام على عليه السلام :از جمله كسانى مباش كه ... در اندرز دادن ، فراوان مى كوشند ؛ امّا خود بِدان پند نمى گيرند . او كسى است كه در گفتار ، دراز سخن ، امّا در عمل ، كوتاه دست است . در آنچه فانى مى شود ، به رقابت مى پردازد ؛ امّا در آنچه ماندگار است ، مسامحه مى كند . سود را خسارت و خسارت را سود مى انگارد .

امام على عليه السلام :از كسى در شگفتم كه عيب هاى مردم را به زشتى ياد مى كند ؛ امّا نفْس او به عيب بيشترى دچار است و او خود نمى بيند !

امام على عليه السلام :احمق ترينِ مردم ، كسى است كه رذيلت اخلاقى را در ديگرى زشت مى شمارد ؛ امّا خود بر آن رذيلت ، پايدار است .

امام على عليه السلام :آن كه عيب هاى مردم را زشت شمارد ، امّا خود بِدانها رضا دهد ، احمق است .

امام على عليه السلام :آن كه در عيب هاى مردم در نِگَرد و آنها را زشت شمرد ، امّا همانها را براى خود بپسندد ، او همان احمق است .

امام على عليه السلام :براى انسان ، زشت است كه كارهاى نارواى مردم را زشت شمارد و آنان را از رذيلت ها و بدى ها نهى كند ؛ امّا وقتى با خود خلوت كرد ، مرتكب آنها شود و از انجام دادن آنها خوددارى نورزد .

امام على عليه السلام :در گم راهى شخص ، همين بس كه مردم را بِدانچه خود به آن عمل نمى كند ، فرمان دهد و از آنچه خود از آن اجتناب نمى كند ، نهى نمايد .

.

ص: 286

عنه عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ ما يَأتي مِثلَهُ . (1)

عنه عليه السلام :كَيفَ يَهدي غَيرَهُ مَن يُضِلُّ نَفسَهُ ؟ ! (2)

عنه عليه السلام :أشَدُّ النّاسِ نِفاقا مَن أمَرَ بِالطّاعَةِ ولَم يَعمَل بِها ، ونَهى عَنِ المَعصِيَةِ ولَم يَنتَهِ عَنها . (3)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :يا بُنَيَّ . . . كُن آخَذَ النّاسِ بِما تَأمُرُ بِهِ ، وأَكَفَّ النّاسِ عَمّا تَنهى عَنهُ . (4)

عنه عليه السلام :رُبَّ واعِظٍ غَيرِ مُرتَدِعٍ . (5)

عنه عليه السلام :كُن آمِرا بِالمَعروفِ عِاملاً بِهِ ، ولا تَكُن مِمَّن يَأمُرُ بِهِ ويَنأى عَنهُ ؛ فَيَبوءَ بِإِثمِهِ ، ويَتَعَرَّضَ مَقتَ رَبِّهِ . (6)

الاحتجاج :رُوِيَ أنَّ زَينَ العابِدينَ عليه السلام مَرَّ بِالحَسَنِ البَصرِيِّ وهُوَ يَعِظُ النّاسَ بِمِنى ، فَوَقَفَ عليه السلام عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمسِك ، أسأَلُكَ عَنِ الحالِ الَّتي أنتَ عَلَيها مُقيمٌ ، أتَرضاها لِنَفسِكَ فيما بَينَكَ وبَينَ اللّهِ لِلمَوتِ إذا نَزَلَ بِكَ غَداً ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَتُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالتَّحَوُّلِ وَالاِنتِقالِ عَنِ الحالِ الَّتي لا تَرضاها لِنَفسِكَ إلَى الحالِ الَّتي تَرضاها ؟ (قالَ) : فَأَطرَقَ مَلِيّا ، ثُمَّ قالَ : إنّي أقولُ ذلِكَ بِلا حَقيقَةٍ . قالَ : أفَتَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله يَكونُ لَكَ مَعَهُ سابِقَةٌ ؟قالَ : لا . قالَ : أفَتَرجو دارا غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها تُرَدُّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَرَأَيتَ أحَدا بِهِ مُسكَةُ عَقلٍ رَضِيَ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ بِهذا ؟ ! إنَّكَ عَلى حالٍ لا تَرضاها ، ولا تُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالاِنتِقالِ إلى حالٍ تَرضاها عَلى حَقيقَةٍ ، ولا تَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولا داراً غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها فَتُرَدَّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها ، وأنتَ تَعِظُ النّاسَ ! قالَ : فَلَمّا وَلّى عليه السلام قالَ الحَسَنُ البَصرِيُّ : مَن هذا ؟ قالوا : عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ . قالَ : أهلُ بَيتِ عِلمٍ . فَما رُئِيَ الحَسَنُ البَصرِيُّ بَعدَ ذلِكَ يَعِظُ النّاسَ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 584 ح 7073 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6524 .
2- .غررالحكم : ج 4 ص 565 ح 6997 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 383 ح 6471 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 464 ح 3309 و ص 440 ح 3214 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2775 وفيهما «أظهر» بدل «أشدّ» ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 206 ذيل ح 13895 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 387 ح 5834 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 419 ح 21209 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 78 ح 5361 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4846 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 616 ح 7189 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 392 ح 6636 .
7- .الاحتجاج : ج 2 ص 140 ح 179 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 146 ح 2 .

ص: 287

امام على عليه السلام :در نادانى شخص ، همين بس كه كارى را كه خود انجام مى دهد ، براى مردم ، زشت شمارد .

امام على عليه السلام :چگونه كسى كه خود را گم راه مى سازد ، ديگرى را هدايت مى كند ؟ !

امام على عليه السلام :نفاق آن كه به اطاعت ، فرمان مى دهد و خود ، بِدان عمل نمى كند و از نافرمانى نهى مى كند و خود از آن پرهيز نمى نمايد ، از همه مردم بيشتر است .

امام على عليه السلام_ در سفارش خود به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :اى پسركم ! به آنچه به مردم فرمان مى دهى ، بيشتر از همه آنان ، عمل كن و از آنچه نهيشان كنى ، بيشتر از همه آنان اجتناب كن .

امام على عليه السلام :بسا اندرز دهنده كه خود ، پايبند بِدان نيست !

امام على عليه السلام :امر كننده به معروف و عمل كننده به آن باش و از كسانى مباش كه بِدان فرمان مى دهند و خود از آن فاصله مى گيرند و گناه آن را به دوش مى كشند و خود را در معرض خشم پروردگارشان قرار مى دهند .

الاحتجاج :روايت شده كه زين العابدين عليه السلام از كنار حسن بَصرى _ كه در مِنا مردم را موعظه مى كرد _ ، گذشت و بالاى سرش ايستاد و آن گاه فرمود : «دست نگه دار ! مى خواهم از حالى كه الآن دارى ، از تو بپرسم . آيا بين خود و خدايت راضى هستى كه با همين حالى كه دارى ، فردا مرگت در رسد ؟» . حسن بصرى گفت : نه . فرمود : «آيا با خود ، در باره تغيير و تحوّل از حالى كه براى نفست نمى پسندى ، به حالى كه مايه رضايت توست ، به گفتگو نشسته اى ؟» . حسن بصرى سرش را لَختى به زير انداخت . آن گاه گفت : من در اين باره سخن مى گويم ؛ امّا بدون حقيقت . [امام عليه السلام ] فرمود : «آيا به پيامبرى پس از محمّد[ صلى الله عليه و آله ] ، دل بسته اى كه با آن برايت سابقه اى فراهم شود ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا به خانه اى غير از خانه اى كه در آن هستى ، دل بسته اى تا تو را بِدان باز گردانند و در آن ، عمل كنى ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا ديده اى كسى داراى گوهر عقل باشد و براى خويشتن ، اين چنين رضا دهد ؟ ! تو بر حالتى هستى كه بِدان راضى نيستى و با نفْس خودت در باره انتقال از اين حالت به حالتى كه مايه خشنودى تو باشد ، از روى حقيقت ، سخن نمى گويى و به پيامبرى پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، دل نبسته اى و به خانه اى غير از خانه اى كه در آن هستى ، براى باز گشتن و عمل كردن در آن ، دل نبسته اى . با اين حال ، مردم را موعظه مى كنى ؟ !» . هنگامى كه [امام عليه السلام ] گذشت ، حسن بصرى گفت : اين كيست ؟ گفتند : على بن الحسين (زين العابدين) است . گفت : اهل بيتِ دانش اند ! ديگر پس از آن ، ديده نشد كه حسن بصرى ، مردم را موعظه كند .

.

ص: 288

أعلام الدين :رُوِيَ عَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُ دَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ فَرَأَى الحَسَنَ البَصريَّ وحَولَهُ جَماعَةٌ مِنَ النّاسِ وهُوَ يَعِظُهُم ، وكانَ يُعرَفُ مِنهُ أن يَرى رَأيَ المُعتَزِلَةِ في تَخليدِ مَن يَعمَلُ ذَنبا كَبيرا فِي النّارِ ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : يا هذا ، أنتَ عَلى حالٍ تَرضى لِنَفسِكَ مَعَهَا المَوتَ ؟ فَقالَ لَهُ : لا . فَقالَ : فَأَنتَ عَلى ثِقَةٍ مِنَ البَقاءِ لِوَقتٍ تُدرِكُ فيهِ التَّوبَةَ ؟ فَقالَ : لا . فَقالَ لَهُ: أفَعِندَ المَوتِ نَظِرَةٌ؟ فَقالَ لَهُ: لا. فَقالَ لَهُ : أفَبَعدَ المَوتِ عَمَلٌ ؟ فَقالَ : لا . فَقالَ : فَعِظ نَفسَكَ ودَعِ النّاسَ يَطوفوا بِهذَا البَيتِ الَّذي قَد جاؤوا إلَيهِ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داودَ : يَا بنَ آدَمَ ، كَيفَ تَتَكَلَّمُ بِالهُدى وأَنتَ لا تُفيقُ عَنِ الرَّدى ؟ ! (2)

.


1- .أعلام الدين : ص 328 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 203 ح 346 عن سعد بن زياد ، إرشاد القلوب : ص 84 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 36 ح 10 .

ص: 289

أعلام الدين :روايت شده است كه زين العابدين[ عليهماالسلام] وارد مسجد الحرام شد و حسن بصرى را در حالى ديد كه گروهى از مردم به دور او گِرد آمده اند و او مشغول موعظه آنان است ، و معروف بود كه او طبق رأى معتزله ، معتقد است كه هر كس مرتكب گناه كبيره شود ، در آتش ، جاودانه است . زين العابدين به او فرمود : «فلانى ! آيا بر حالتى هستى كه با وجود آن ، راضى به مرگ خود باشى ؟» . حسن بصرى گفت : نه . فرمود : «آيا اطمينان دارى كه تا زمانى كه فرصت توبه داشته باشى ، ماندگار خواهى بود ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا هنگام مرگ ، درنگى هست ؟» . او در پاسخ امام عليه السلام گفت : نه . آن گاه [امام عليه السلام ] به او فرمود : «آيا پس از مرگ ، عملى هست ؟» . گفت : نه . فرمود : «پس خود را موعظه كن و مردم را وا گذار تا به دور اين خانه كه از راه دور به سوى آن آمده اند ، به طواف بپردازند» .

امام باقر عليه السلام :در حكمت آل داوود آمده است : اى پسر آدم ! چگونه به هدايتْ زبان مى گشايى ، در حالى كه خود از هلاكت ، بيدار نمى شوى ؟ !

.

ص: 290

الخرائج والجرائح عن أبي بصير :كُنتُ اُقرِئُ امرَأَةً القُرآنَ بِالكوفَةِ ، فَمازَحتُها بِشَيءٍ ، فَلَمّا دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام عاتَبَني وقالَ : مَنِ ارتَكَبَ الذَّنبَ فِي الخَلاءِ لَم يَعبَأِ اللّهُ بِهِ . أيُّ شَيءٍ قُلتَ لِلمَرأَةِ ؟ فَغَطَّيتُ وَجهي حَياءً ، وتُبتُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : لا تَعُد . (1)

تفسير العيّاشي عن يعقوب بن شعيب عن أبي عبد اللّه عليه السلام :قُلتُ : قَولُهُ : «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» ؟ قالَ : فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى حَلقِهِ ؛ قالَ : كَالذّابِحِ نَفسَهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العالِمَ إذا لَم يَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلوبِ كَما يَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفا . (3)

عنه عليه السلام :تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ ، خَطيبا مِصقَعا ، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ ! وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ ! (4)

عنه عليه السلام :إذا رَأَيتَ الحَقَّ قَد ماتَ وذَهَبَ أهلُهُ . . . ورَأَيتَ المَنابِرَ يُؤمَرُ عَلَيها بِالتَّقوى ولا يَعمَلُ القائِلُ بِما يَأمُرُ . . . فَكُن عَلى حَذَرٍ ، وَاطلُب إلَى اللّهِ عز و جلالنَّجاةَ . (5)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :مَثَلُ الواعِظِ وَالمَوعوظِ كَاليَقظانِ وَالرّاقِدِ ؛ فَمَنِ استَيقَظَ مِن رَقدَةِ غَفلَتِهِ ومُخالَفاتِهِ ومَعاصيهِ صَلُحَ أن يوقِظَ غَيرَهُ مِن ذلِكَ الرُّقادِ . وأَمَّا السّائِرُ في مَفاوِزِ الاِعتِداءِ ، الخائِضُ في مَراتِعِ الغَيِّ وتَركِ الحَياءِ بِاستِحبابِ السُّمعَةِ وَالرِّياءِ وَالشُّهرَةِ وَالتَّصَنُّعِ فِي الخَلقِ ، المُتَزَيّي بِزِيِّ الصّالِحينَ ، المُظهِرُ بِكَلامِهِ عِمارَةَ باطِنِهِ وهُوَ فِي الحَقيقَةِ خالٍ عَنها ، قَد غَمَرَتها وَحشَةُ حُبِّ المَحمَدَةِ ، وغَشِيَها ظُلمَةُ الطَّمَعِ ، فَما أفتَنَهُ بِهَواهُ !وأَضَلَّ النّاسَ بِمَقالَتِهِ ! (6)

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 594 ح 5 ، دلائل الإمامة : ص 232 ح 160 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 182 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 247 ح 35 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 43 ح 37 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 84 ح 55 .
3- .الكافي : ج 1 ص 44 ح 3 عن عبد اللّه بن القاسم الجعفري ، منية المريد : ص 146 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 39 ح 68 ؛ تاريخ بغداد : ج 4 ص 110 الرقم 1769 ، عن مالك نقلاً عن التوراة ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 11 ص 71 عن مالك بن دينار من دون إسناد إلى أحد من اهل البيت عليهم السلام وليس فيه ذيله .
4- .الكافي : ج 2 ص 422 ح 1 عن عمرو .
5- .الكافي : ج 8 ص 37 و 41 ح 7 عن حمران ، أعلام الدين : ص 217 وليس فيه صدره إلى «أهله» ، بحارالأنوار : ج 52 ص 256 ح 147 .
6- .مصباح الشريعة : ص 396 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 84 ح 53 .

ص: 291

الخرائج و الجرائح_ به نقل از ابو بصير _ :در كوفه به زنى قرآن مى آموختم . در اين بين با او در موردى شوخى كردم . هنگامى كه نزد امام باقر عليه السلام رفتم ، مرا نكوهش كرد و فرمود : «كسى كه در خلوت ، مرتكب گناه مى شود ، خداوند به او اعتنا نمى كند . به آن زن ، چه گفتى ؟» . چهره ام را از روى شرم پوشاندم و توبه كردم . امام باقر عليه السلام فرمود : «ديگر تكرار نكن» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از يعقوب بن شعيب _ :به ايشان (امام صادق عليه السلام ) گفتم : اين سخن خداوند به چه معناست : «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خودتان را فراموش مى كنيد ؟ !» ؟ امام عليه السلام ، دستش را بر گلويش گذاشت و فرمود : «به سان كسى كه خود را گردن بزند» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه عالم به علمش عمل نكند ، موعظه اش از دل ها محو مى شود ، همان گونه كه باران از روى سنگ صاف مى گذرد .

امام صادق عليه السلام :گاه به شخصى بر مى خورى كه يك «لام» و «واو» را نمى اندازد . سخنورى است زبان آور ؛ امّا دلش از شب ديجور ، تاريك تر است ، و [در مقابل] به شخصى بر مى خورى كه نمى تواند با زبانش آنچه را در دلش هست ، بازگو كند ؛ امّا دلش به سان روشنايى چراغ ، روشنايى دارد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه ديدى كه حق ، مُرده و اهلش از بين رفته اند ... و ديدى كه بالاى مَنابر به پرهيزگارى فرمان مى دهند ، امّا گوينده بِدانچه فرمان مى دهد ، عمل نمى كند ... ، آن هنگام ، هشيار باش و از خداوند عز و جل نجات بطلب .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :مَثَل موعظه كننده و شنونده موعظه ، به سان بيدار و خواب است . هر كس از خواب غفلت و مخالفت ها و نافرمانى ها بيدار شود ، شايسته است كه ديگرى را از آن خواب ، بيدار كند ؛ امّا آن كه در پرتگاه هاى مرزشكنى سير مى كند و با دوست داشتن سُمعه ، ريا ، شهرت و ظاهرسازى ميان مردم ، در دشت هاى انحراف و ترك حيا غوطه ور است و خود را به زيور صالحان آراسته است و با گفتارش ، آبادى درونْ مايه اش را به رخ مى كشد ، امّا در حقيقت ، عارى از آنهاست ، وحشت ستايشْ دوستى ، او را در خود فرو برده و تاريكىِ آز ، بر او پرده افكنده است . وه كه هواى نفس ، چه قدر او را در فتنه فرو افكنده و چه قدر مردم را با سخنانش گم راه كرده است !

.

ص: 292

الإمام الرضا عليه السلام :لِلإِمامِ عَلاماتٌ . . . يَكونُ آخَذَ النّاسِ بِما يَأمُرُهُم بِهِ ، وأَكَفَّ النّاسِ عَمّا يَنهى عَنهُ . (1)

راجع : ص 208 ( تطابق القلب واللّسان ) و ص 212 ( الدعوة بالعمل قبل اللّسان ) و ص 340 (الفصل الثامن : آثار التبليغ العملى) .

ب _ خَطَرُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي لا أخافُ عَلى اُمَّتي مُؤمِنا ولا مُشرِكا ؛ أمَّا المُؤمِنُ فَيَمنَعُهُ اللّهُ بِإِيمانِهِ ، وأَمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ بِشِركِهِ . ولكِنّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ ، عالِمِ اللِّسانِ ، يَقولُ ما تَعرِفونَ ، ويَفعَلُ ما تُنكِرونَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ صِفاتِ الفُسّاقِ _ :وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأَضاليلَ مِن ضُلّالٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ ، وقَولِ زورٍ . قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ . يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ . يَقولُ : أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ ، وفيها وَقَعَ ، ويَقولُ : أعتَزِلُ البِدَعَ ، وبَينَهَا اضطَجَعَ . فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ . لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ . وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ . (3)

.


1- .الخصال : ص 527 ح1 ، معاني الأخبار : ص 102 ح 4 ، عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 1 ص213 ح1 ، الاحتجاج : ج 2 ص448 ح311 كلّها عن الحسن بن فضّال ، بحار الأنوار : ج 25 ص 116 ح 1 .
2- .نهج البلاغة: الكتاب 27 ، الأمالي للمفيد : ص 268 ح3 ، الأمالي للطوسي : ص 30 ح 31 ، تحف العقول : ص 179 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 582 ح 726 ؛ المعجم الأوسط : ج 7 ص 128 ح 7065 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 10 ص 199 ح 29046 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 128 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 57 ح 36 .

ص: 293

ب - خطر مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كند

امام رضا عليه السلام :براى امام ، نشانه هايى است : ... بدانچه به مردم فرمان مى دهد ، بيشتر از آنان عمل مى كند و از آنچه آنان را نهى مى كند ، بيشتر از آنان اجتناب مى كند .

ر . ك : ص 209 (هماهنگى دل با زبان) و ص 213 (دعوت با عمل ، پيش از زبان) و ص 341 (فصل هشتم : آثار تبليغ عملى) .

ب _ خطر مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از مؤمن يا مشرك بر امّتم نمى ترسم ؛ زيرا خداوند ، به خاطر ايمان ، مؤمن را باز مى دارد و به خاطر شرك ، مشرك را ريشه كن مى كند ؛ امّا بر شما از كسى بيم دارم كه منافقْ دل و زبان آور است : آنچه را معروف مى دانيد ، مى گويد ؛ امّا بدانچه منكر مى شماريد ، عمل مى كند .

امام على عليه السلام_ در بيان ويژگى هاى فاسقان _ :و شخصى ديگر كه عالم نام گرفته ، امّا عالم نيست ؛ بلكه نادانى ها را از جاهلان و گم راهى ها را از گم راهان بر مى گيرد ، و براى مردم ، از رشته هاى غرور و سخن دروغ ، دام ها تعبيه مى كند ، قرآن را بر آراى خود حمل مى كند و حق را بر هواهاى نفسانى اش مى پيوندد ، مردم را از [انجام دادن ]گناه هاى بزرگ ، ايمن مى گرداند ، و جرم هاى بزرگ را آسان جلوه مى دهد . مى گويد : «در برابر شبهه ها توقّف مى كنم» ؛ امّا در آنها فرو مى افتد ، و مى گويد : «از بدعت ها گوشه مى گيرم» ؛ امّا در ميان آنها فرو مى خُسبد . صورت او صورت انسان است ؛ امّا دلش دل حيوان است . نه باب هدايت را مى شناسد تا از آن پيروى كند ، و نه باب كوردلى را مى شناسد ، تا از آن باز ايستد . چنين شخصى ، مُرده زندگان است .

.

ص: 294

عنه عليه السلام :إنَّ أبغَضَ الخَلائِقِ إلَى اللّهِ رَجُلانِ : رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ فَهُوَ جائِرٌ عَن قَصدِ السَّبيلِ ، مَشغوفٌ بِكَلامِ بِدعَةٍ ودُعاءِ ضَلالَةٍ ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَن افتَتَنَ بِهِ ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ وبَعدَ وَفاتِهِ ، حَمّالُ خَطايا غَيرِهِ ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ . ورَجُلٌ قَمَشَ جَهلاً ، موضِعٌ في جُهّالِ الاُمَّةِ ، عادٍ في أغباشِ الفِتنَةِ ، عَمٍ بِما في عَقدِ الهُدنَةِ ، قَد سَمّاهُ أشباهُ النّاسِ عالِما ولَيسَ بِهِ . (1)

ج _ جَزاءُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أتَيتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ ، كُلَّما قُرِضَت وَفَت ، فَقُلتُ : يا جِبريلُ ، مَن هؤُلاءِ ؟ قالَ : خُطَباءُ اُمَّتِكَ الَّذينَ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ، ويَقرَؤونَ كِتابَ اللّهِ ولا يَعمَلونَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَرَرتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ ، قالَ : قُلتُ : مَن هؤُلاءِ ؟ قالوا : خُطَباءُ مِن أهلِ الدُّنيا ، كانوا يَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ ويَنسَونَ أنفُسَهُم ، وهُم يَتلونَ الكِتابَ ، أفَلا يَعقِلونَ ؟ ! (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 17 ، الإرشاد : ج 1 ص 231 ، كشف اليقين : ص 228 ح 256 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 97 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 2 ص 284 ح 2 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 209 نحوه وراجع : تاريخ دمشق : ج 42 ص 505 .
2- .شعب الإيمان : ج 2 ص 283 ح 1773 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 360 ح 12856 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 111 ح 3979 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 195 ح 29026 ؛ المجازات النبويّة : ص 245 ، إرشاد القلوب : ص 16 كلاهما نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 205 ح 13889 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 242 ح 12212 ، المصنّف لابن أبى شيبة : ج 8 ص 446 ح 7 ، مسند أبى يعلى : ج 4 ص 11 ح 3979 نحوه وعن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 209 ح 29106 ؛ مجمع البيان : ج 1 ص 215 عن أنس ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 215 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 223 .

ص: 295

ج - مجازات مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كند

امام على عليه السلام :مبغوض ترينِ آفريدگان نزد خدا ، دو تن اند : آن كه خداوند ، او را به خود وا گذاشته و او از جادّه ميانه و راست ، منحرف شده و از گفتار بدعت آميز و فراخوانى به گم راهى ، شادمان است . او براى آن كس كه به او فريفته شود ، فتنه است . او از هدايت پيشينيان ، گم راه است و براى هر كس كه در زمان حيات و پس از مرگش به او اقتدا كرده ، گم راه كننده . او خطاهاى ديگران را به دوش مى كشد و در گروِ گناهان خويشتن است و كسى است كه لباس نادانى به تن كرده و در ميان نادانانِ مردم ، جاى گرفته و با شتاب در تاريكى هاى فتنه ره سپار است و به آنچه در پيمان سازش است ، نابيناست . آدمى صورتان ، او را عالِم مى نامند ، در حالى كه عالم نيست .

ج _ مجازات مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند و هر چه بُريده مى شد ، جايش پُر مى شد . گفتم : اى جبرئيل ! اينها چه كسانى اند ؟ گفت : سخنوران امّت تو اند كه بدانچه مى گويند ، عمل نمى كنند و كتاب خدا را مى خوانند ؛ امّا آن را به كار نمى بندند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند . گفتم : اينان چه كسانى اند ؟ گفتند : سخنورانى از مردم دنيا كه مردم را به نيكوكارى فرمان مى دهند ؛ امّا خود را فراموش مى كنند ، در حالى كه قرآن مى خوانند . آيا نمى انديشند ؟!

.

ص: 296

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في جَهَنَّمَ أرحِيَةً تَدورُ بِالعُلَماء ، فَيُشرِفُ عَلَيهِم مَن كانَ عَرَفَهُم فِي الدُّنيا ، فَيَقولونَ : مَن صَيَّرَكُم إلى هذا وإنَّما كُنّا نَتَعَلَّمُ مِنكُم ؟ ! قالوا : كُنّا نَأمُرُكُم بِأَمرٍ ونُخالِفُكُم إلى غَيرِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، يَطَّلِعُ قَومٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ إلى قَومٍ مِن أهلِ النّارِ ، فَيَقولونَ : ما أدخَلَكُمُ النّارَ ، وإنَّما دَخَلنَا الجَنَّةَ بِفَضلِ تَأديبِكُم وتَعليمِكُم ؟ ! فَيَقولونَ : إنّا كُنّا نَأمُرُكُم بِالخَيرِ ولا نَفعَلُهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يُجاءُ بِالرَّجُلِ يَومَ القِيامَةِ فَيُلقى فِي النّارِ ، فَتَندَلِقُ أقتابُهُ فِي النّارِ ، فَيَدورُ كَما يَدورُ الحِمارُ بِرَحاهُ ، فَيَجتَمِعُ أهلُ النّارِ عَلَيهِ فَيَقولونَ : أي فُلانُ ! ما شَأنُكَ ؟ ألَيسَ كُنتَ تَأمُرُنا بِالمَعروفِ وتَنهانا عَنِ المُنكَرِ ؟ ! قالَ : كُنتُ آمُرُكُم بِالمَعروفِ ولا آتيهِ ، وأَنهاكُم عَنِ المُنكَرِ وآتيهِ . (3)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 220 ح 845 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 208 ح 29102 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 527 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 كلاهما عن أبي الأسود الدؤلي، تنبيه الخواطر : ج 2 ص135 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 76 ح 3 ؛ المعجم الكبير : ج 22 ص 150 ح 405 عن الوليد بن عقبة ، تفسير الفخر الرازى : ج 3 ص 50 عن الشعبى من دون إسنادٍ إلى احدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 189 ح 28991 .
3- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1191 ح 3094، صحيح مسلم : ج 4 ص 2991 ح 51 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 183 ح 21843 ، المستدرك على الصحيحين: 4 ص 101 ح 7010 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 162 ح 20209 كلّها عن اُسامة والاربعة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 41 ح 14767 .

ص: 297

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در جهنّم ، آسياب هايى است كه با عالِمان مى چرخد . آنان كه در دنيا ايشان را مى شناختند ، چون آنها را مى بينند ، مى گويند : چه كسى شما را بدين جا كشانده ، در حالى كه ما از شما دانش آموخته ايم ؟ مى گويند : ما شما را به كارى فرمان مى داديم و خود ، با انجام دادن كارى ديگر ، با شما مخالفت مى كرديم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به ابو ذر _ :اى ابو ذر ! گروهى از بهشتيان ، گروهى از جهنّميان را مى بينند . به آنان مى گويند : چه چيزى شما را در آتش در افكنده ، در حالى كه ما به يُمن ادب و علم آموزى از شما ، به بهشت وارد شده ايم ؟ در پاسخ مى گويند : ما شما را به نيكى فرمان مى داديم ؛ امّا خود به آن عمل نمى كرديم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، شخصى را مى آورند و در آتش افكنده مى شود و روده هاى او در آتش فرو مى افتند و چنان كه الاغ به دور آسيابش مى چرخد ، دور خود مى چرخد . جهنّميان به دور او گِرد آمده ، مى گويند : فلانى ! تو را چه شده است ؟ آيا تو ما را به معروف ، فرمان نمى دادى و ما را از منكر ، باز نمى داشتى ؟ مى گويد : شما را به معروف فرمان مى دادم ؛ امّا خود بِدان عمل نمى كردم ، و از منكر ، نهيتان مى كردم ؛ امّا خود از آن اجتناب نمى نمودم .

.

ص: 298

عنه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِعُلَماءِ السَّوءِ يَومَ القِيامَةِ فَيُقذَفونَ في نارِ جَهَنَّمَ ، فَيَدورُ أحَدُهُم في جَهَنَّمَ بِقُصبِهِ (1) كَما يَدورُ الحِمارُ بِالرَّحى ، فَيُقالُ لَهُ : يا وَيلَكَ ! بِكَ اهتَدَينا ، فَما بالُكَ ؟ ! قالَ : إنّي كُنتُ اُخالِفُ ما كُنتُ أنهاكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ عَشَرَةُ أصنافٍ مِن اُمَّتي أشتاتا . . . بَعضُهُم صُمٌّ بُكمٌ لا يَعقِلونَ ، وبَعضُهُم يَمضَغونَ ألسِنَتَهُم فَيَسيلُ القَيحُ مِن أفواهِهِم . . . وَالَّذينَ يَمضَغونَ بِأَلسِنَتِهِم فَالعُلَماءُ وَالقُضاةُ الذَّينَ خالَفَ أعمالُهُم أقوالَهُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِيَزيدَ الصّائِغِ _ :يا يَزيدُ ، إنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ الَّذينَ وَصَفُوا العَدلَ ثُمَّ خالَفوهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ تَعالى : «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنْبِ اللَّه» (5) . (6)

.


1- .القُصْب _ بالضمّ _ : المِعَى . وقيل : القُصْب : اسمٌ للأمعاء كلّها . وقيل : هو ما كان أسفَل البطن من الأمعاء (النهاية : 4 ص 67 «قصب») .
2- .كنز العمّال : ج 10 ص 207 ح 29097 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة .
3- .مجمع البيان : ج 10 ص 642 عن البراء بن عازب ، بحار الأنوار : ج 7 ص 89 ؛ تفسير القرطبي : ج 19 ص 175 عن معاذ بن جبل ، تفسير الثعلبي : ج 10 ص 115 عن البراء بن عازب ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 393 نقلاً عن مردويه عن البراء بن عازب .
4- .حلية الأولياء : ج 2 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 124 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 210 ح 29108 .
5- .الزمر : 56 .
6- .المحاسن : ج 1 ص 212 ح 382 عن يزيد الصائغ ، الكافي : ج 2 ص 176 ح 2 و ص 300 ح 5 عن خيثمة ، تحف العقول : ص 298 ، قرب الإسناد : ص 33 ح 106 عن بكر بن محمّد الأزدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، كشف الريبة : ص 96 عن خيثمة وليس فيها الآية الشريفة ، بحار الأنوار : ج 2 ص 30 ح 15 .

ص: 299

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، عالمان بد را مى آورند و در آتش جهنّم مى افكنند ، و برخى از ايشان به روده ، به سان چرخيدن الاغ به دور آسياب ، چرخانده مى شوند . به او گفته مى شود : واى بر تو ! ما به دست تو هدايت شده ايم . تو را چه شده است ؟! مى گويد : در آنچه شما را نهى مى كردم ، با شما هم صدا نبودم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ده دسته از امّت مرا به صورت پراكنده محشور مى كنند : ... برخى از آنان كَر و لال و فاقد عقل اند ، و برخى زبانشان را مى جَوَند و چرك از دهانشان خارج مى شود ... . آنان كه زبان هاى خود را مى جَوَند ، علما و قضات اند كه كردارشان با گفتارشان هماهنگ نبوده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم را به گفتار يا رفتارى دعوت كند و خود بدان عمل نكند ، هماره مشمول خشم خداست تا آن كه از اين كار باز ايستد ، يا بدانچه مى گويد يا بدان فرا مى خواند ، عمل كند .

امام باقر عليه السلام_ به يزيد صائغ _ :اى يزيد ! حسرت آنان كه عدالت را توصيف كرده اند ، امّا با آن به مخالفت برخاسته اند ، در روز قيامت ، از همه شديدتر است ، و شاهد آن ، اين سخن خداوند متعال است : «تا آن كه [مبادا] كسى بگويد : دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم !» .

.

ص: 300

7 / 2الإِكراهُالكتاب«لَا إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (1)

«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» . (2)

«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَن تَوَلَّى وَ كَفَرَ» . (3)

«وَ مَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ» . (4)

«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ» . (5)

«فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا * إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» . (6)

الحديثالتّوحيد عن أبي الصّلت عبد السّلام بن صالح الهرويّ :سَأَلَ المَأمونُ يَوما عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، ما مَعنى قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام : أنَّ المُسلِمينَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَو أكرَهتَ _ يا رَسولَ اللّهِ _ مَن قَدَرتَ عَلَيهِ مِنَ النّاسِ عَلَى الإِسلامِ كَثُرَ عَدَدُنا وقَوينا عَلى عَدُوِّنا ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عز و جل بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إلَيَّ فيها شَيئا ، وما أنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ . فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : يا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا» عَلى سَبيلِ الإِلجاءِ وَالاِضطِرارِ فِي الدُّنيا كَما يُؤمِنونَ عِندَ المُعايَنَةِ ورُؤيَةِ البَأسِ فِي الآخِرَةِ ، ولَو فَعَلتُ ذلِكَ بِهِم لَم يَستَحِقّوا مِنّي ثَوابا ولا مَدحا ، لكِنّي اُريدُ مِنهُم أن يُؤمِنوا مُختارينَ غَيرَ مُضطَرّينَ ؛ لِيَستَحِقّوا مِنِّي الزُّلفى وَالكَرامَةَ ودَوامَ الخُلودِ في جَنَّةِ الخُلدِ . (7)

.


1- .البقرة : 256 .
2- .يونس : 99 .
3- .الغاشية : 21 _ 23 .
4- .ق : 45 .
5- .الشعراء : 3 و 4 .
6- .الكهف : 6 و 7 .
7- .التوحيد : ص 341 ح 11 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 394 ح 302 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 50 ح 80 .

ص: 301

7 / 2 وادار كردن

7 / 2وادار كردنقرآن«در دين ، هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است . پس هر كس به طاغوت ، كفر ورزد و به خدا ايمان آورد ، به يقين به دستاويزى استوار _ كه آن را گسستنى نيست _ چنگ زده است ، و خداوند ، شنواى داناست» .

«و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا هر كه در زمين است ، همه آنها يكسر ايمان مى آوردند . پس آيا تو مردم را ناگزير مى كنى كه بگروند ؟» .

«پس تذكّر ده ، كه تو تنها تذكّر دهنده اى . بر آنان تسلّطى ندارى ، مگر كسى كه روى بگردانَد و كفر ورزد» .

«و تو به زور ، وادارنده آنان نيستى . پس به [وسيله] قرآن ، هر كه را از تهديد [من] مى ترسد ، پند ده» .

«شايد تو از اين كه [مشركان] ايمان نمى آورند ، جان خود را تباه سازى . اگر بخواهيم ، معجزه اى از آسمان بر آنان فرود مى آوريم تا در برابر آن ، گردن هايشان خاضع گردد» .

«شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند ، تو جان خود را از اندوه ، در پيگيرى [از كار] آنان تباه كنى . در حقيقت ، ما آنچه را كه بر روى زمين است ، زيورى براى آن قرار داديم ، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند» .

حديثالتوحيد_ به نقل از ابو صَلت ، عبد السلام بن صالح هروى _ :روزى مأمون از على بن موسى الرضا عليه السلام پرسيد : اى فرزند پيامبر خدا ! معناى اين آيه شريف : «و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا همه آنان كه در زمين اند ، ايمان مى آوردند . پس آيا تو مردم را ناگزير مى كنى كه بگروند ؟» چيست ؟ فرمود : «پدرم موسى بن جعفر ، به نقل از پدرش جعفر بن محمّد ، به نقل از پدرش محمّد بن على ، به نقل از پدرش على بن الحسين ، به نقل از پدرش حسين بن على ، به نقل از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام برايم روايت كرد كه مسلمانان به پيامبر خدا گفتند : اى پيامبر خدا ! اگر هر تعداد از مردم را كه مى توانستى به اسلام وادار كنى ، وادار مى كردى ، شمارِ ما فراوان مى شد و بر دشمنانمان قوّت مى يافتيم . پيامبر خدا فرمود : من خداوند عز و جل را با بدعتى كه برايم بنيان نگذاشته ، ملاقات نخواهم كرد و من از كسانى نيستم كه از پيش خود ، چيزى مى سازند . در پى آن ، خداوند متعال ، اين آيه را فرو فرستاد : اى محمّد ! «و اگر پروردگار تو مى خواست ، همه آنان كه در زمين اند ، ايمان مى آوردند» ، امّا به شيوه وادار ساختن و از روى ناچارى در دنيا ، همان گونه كه در آخرت با مشاهده عذاب ، ايمان مى آورند ؛ ولى اگر با آنان چنين كنم ، استحقاق پاداش يا ستايش ندارند ؛ امّا من خواسته ام تا آنان از روى اختيار ، بدون ناچارى ، ايمان بياورند تا از سوى من ، استحقاق قربت ، كرامت و جاودانگى در بهشت جاويد را پيدا كنند .

.

ص: 302

7 / 3الكَذِبُالكتاب«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ» . (1)

«قُلْ أَرَءَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَالاً قُلْ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ» . (2)

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» . (3)

راجع : آل عمران : 94 ، النساء : 50 ، يونس : 69 ، العنكبوت : 13 ، الحاقّة : 44 _ 47 .

.


1- .النحل : 116 .
2- .يونس : 59 .
3- .هود : 18 .

ص: 303

7 / 3 دروغگويى

7 / 3دروغگويىقرآن«و براى آنچه زبان شما به دروغ مى پردازد ، مگوييد : «اين حلال است و آن حرام» تا بر خدا دروغ بنديد ؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند ، رستگار نمى شوند» .

«بگو : «به من خبر دهيد به آنچه از روزى كه خدا براى شما فرو آورده . [چرا] بخشى از آن را حرام و [بخشى را] حلال گردانيده ايد ؟» . بگو : آيا خدا به شما اجازه داده ، يا بر خدا دروغ مى بنديد ؟» .

«و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد ؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند ، و گواهان خواهند گفت : «اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند . هان ! لعنت خدا بر ستمكاران باد !» .

ر . ك : آل عمران : آيه 94 ، نساء : آيه 50 ، يونس : آيه 69 ، عنكبوت : آيه 13 ، حاقّه : آيه 44 _ 47 .

.

ص: 304

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأيِهِ فَقَدِ افتَرى عَلَى اللّهِ الكَذِبَ . (1)

المعجم الكبير عن مالك بن عبد اللّه الغافقيّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عَلَيكُم بِالقُرآنِ ؛ فَإِنَّكُم سَتَرجِعونَ إلى قَومٍ يَشتَهونَ الحَديثَ عَنّي ، فَمَن عَقَلَ شَيئا فَليُحَدِّث بِهِ ، ومَنِ افتَرى عَلَيَّ فَليَتَبَوَّأ مَقعَدا ، أو شَيئا ، مِن جَهَنَّمَ _ لا أدري أيُّهُما قالَ _ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ كَذِبا عَلَيَّ لَيسَ كَكَذِبٍ عَلى أحَدٍ ؛ مَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدا فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! ثَلاثٌ لا دينَ لَهُم : لا دينَ لِمَن دانَ بِجُحودِ آيَةٍ مِن كِتابِ اللّهِ ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِفِريَةِ باطِلٍ عَلَى اللّهِ ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِطاعَةِ مَن عَصَى اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِأَبِي النُّعمانِ _ :يا أبَا النُّعمانِ ، لا تَكذِب عَلَينا كَذبَةً ؛ فَتُسلَبَ الحَنيفِيَّةَ . . . فَإِنَّكَ مَوقوفٌ _ لا مَحالَةَ _ ومَسؤولٌ ، فَإِن صَدَقتَ صَدَّقناكَ ، وإن كَذَبتَ كَذَّبناكَ . (5)

.


1- .كمال الدين : ص 257 ح 1 ، التحصين لابن طاووس : ص 625 كلاهما عن عبد الرحمن بن سمرة ، بحار الأنوار : ج 36 ص 227 ح 3 .
2- .المعجم الكبير : ج 19 ص296 ح658 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص6 ح18968 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص196 ح385 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 197 ح 996 .
3- .صحيح البخاري: ج 1 ص 434 ح 1229 ، صحيح مسلم: ج 1 ص 10 ح 4 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص341 ح18227 كلّها عن المغيرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 625 ح 8233 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 65 ح 9 عن أبي سخيلة ، الكافي : ج 2 ص 373 ح 4 ، الأمالي للمفيد : ج 308 ح 7 ، الاختصاص : ج 258 كلّها عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 19 .
5- .الكافي : ج 2 ص338 ح1 ، الأماليللمفيد : ص 182 ح5 وفيه «لا تُحقِّقنّ» بدل «لا تكذب» كلاهما عن أبي النعمان ، بحارالأنوار : ج 72 ص 233 ح 1 .

ص: 305

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس قرآن را طبق رأى خود تفسير كند ، بر خداوند ، دروغ بسته است .

المعجم الكبير_ به نقل از مالك بن عبد اللّه غافقى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «همواره همراه قرآن باشيد . به زودى به سوى قومى باز مى گرديد كه شيداى حديث كردن از من هستند . پس هر كس كه [درستى] چيزى را به عقل دريافته ، بازگو كند ، و هر كس بر من افترا بزند ، بايد جايى را در جهنّم ، براى خود ، فراهم بداند» يا فرمود : «چيزى از جهنّم را» . نمى دانم كدام يك را فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دروغ بستن بر من ، به سان دروغ بستن بر كس ديگر نيست . هر كس بر من از روى عمد دروغ بندد ، بايد جايگاهش را از آتش فراهم سازد .

امام على عليه السلام :اى مردم ! سه دسته دين ندارند : كسى كه منكر يك آيه از قرآن باشد ، و كسى كه به باطلى دروغين بر خداوند ، اعتقاد داشته باشد ، و كسى كه به اطاعت از آن كه خداوند متعال را نافرمانى مى كند ، اعتقاد داشته باشد .

امام باقر عليه السلام_ به ابو نعمان _ :اى ابو نعمان ! بر ما دروغى را نسبت مده ، كه دين حنيف ... از تو سلب مى شود كه تو _ به ناگزير _ نگاه داشته و سؤال خواهى شد . پس اگر راست گفته باشى ، تو را تصديق مى كنيم و اگر دروغ گفته باشى ، تكذيبت مى كنيم .

.

ص: 306

الإمام الصادق عليه السلام :الكَذِبُ عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الكَبائِرِ (1) . 2

.


1- .الكافي : ج 2 ص 339 ح 5 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 569 ح 4941 ، ثواب الأعمال : ص 318 ح 1 وفيها زيادة «وعلى الأوصياء عليهم السلام » وكلّها عن أبي خديجة ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 17 .

ص: 307

امام صادق عليه السلام :دروغ بستن بر خدا و پيامبرش ، از جمله گناهان كبيره است .

.

ص: 308

الإمام الكاظم عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِتَّقوا تَكذيبَ اللّهِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وكَيفَ ذاكَ ؟ قالَ : يَقولُ أحَدُكُم : «قالَ اللّهُ» ، فَيَقولُ اللّهُ : «كَذَبتَ ، لَم أقُلهُ» ، أو يَقولُ : «لَم يَقُلِ اللّهُ» ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : «كَذَبتَ ، قَد قُلتُهُ» . (1)

7 / 4القَولُ بِغَيرِ عِلمٍالكتاب«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَ هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَتَكَلَّم بِالعِلمِ إلّا بِشَيءٍ سَمِعتَهُ ورَأَيتَهُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لا يَقبِضُ العِلمَ انتِزاعا يَنتَزِعُهُ مِنَ النّاسِ ، ولكِن يَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ ، وإذا لَم يَبقَ عالِمٌ اِتَّخَذَ النّاسُ رُؤَساءَ جُهّالاً ، فَسَأَلوهُم فَقالوا بِغَيرِ عِلمٍ ، فَضَلّوا وأَضَلّوا . (5)

.


1- .معاني الأخبار : ص 390 ح 31 عن إبراهيم بن عبد الحميد ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 16 وراجع : الطبقات الكبرى : ج 6 ص 190 .
2- .النور : 15 .
3- .الإسراء : 36 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 355 ح 2660 عن عبداللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 105 ح 1 .
5- .الأمالي للمفيد : ص 20 ح 1 عن عبد اللّه بن عمر ، تحف العقول : ص 37 نحوه ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 96 وفيه «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا»، بحار الأنوار: 2 ص121 ح37؛ صحيح البخاري : ج 1 ص50 ح100 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2058 ح 13 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 31 ح 2652 وفيها «حتّى إذا لم يترك عالما» بدل «وإذا لم يبقَ عالم» ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 20 ح 52 وفيها «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا» وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال : ج 10 ص 187 ح 28981 .

ص: 309

7 / 4 سخن گفتن بدون علم

امام كاظم عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «از تكذيب خداوند ، پروا كنيد !» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! تكذيب خدا چگونه است ؟ فرمود : «شخصى از شما مى گويد : خداوند فرمود ؛ امّا خداوند مى فرمايد : تو دروغ مى گويى . من آن را نگفته ام . يا مى گويد : خداوند نفرموده است وخداوند عز و جل مى فرمايد : دروغ مى گويى . من آن را گفته ام .

7 / 4سخن گفتن بدون علمقرآن«آن گاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مى گرفتيد و با زبان هاى خود ، چيزى را مى گفتيد كه بِدان علم نداشتيد و مى پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است ، با اين كه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابن مسعود _ :اى ابن مسعود ! در باره چيزى ، از روى علم [و يقين ]سخن نگو ، مگر آن را شنيده يا ديده باشى ؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد : «و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن ؛ زيرا گوش و چشم و قلب ، همه مورد پرسش قرار خواهند گرفت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، علم را با كشيدن ، از مردم ، باز پس نمى گيرد ؛ بلكه با گرفتن علما از مردم ، علم را از آنان پس مى گيرد ، و هر زمان كه عالمى باقى نمانَد ، مردم ، نادانان را بزرگان خود مى سازند ، و از آنان مى پرسند و آنان نيز از روى جهل ، پاسخ مى دهند . بدين طريق ، خود ، گم راه مى شوند و ديگران را گم راه مى سازند .

.

ص: 310

الإمام عليّ عليه السلام_ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :دَعِ القَولَ في ما لا تَعرِفُ ، وَالخِطابَ في ما لَم تُكَلَّف ، وأَمسِك عَن طَريقٍ إذا خِفتَ ضَلالَتَهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَقُل ما لا تَعلَمُ وإن قَلَّ ما تَعلَمُ ، ولا تَقُل ما لا تُحِبُّ أن يُقالَ لَكَ . (2)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالكَلامَ في ما لا تَعرِفُ طَريقَتَهُ ولا تَعلَمُ حَقيقَتَهُ ! فَإِنَّ قَولَكَ يَدُلُّ عَلى عَقلِكَ ، وعِبارَتَكَ تُنبِئُ عَن مَعرِفَتِكَ . فَتَوَقَّ مِن طولِ لِسانِكَ ما أمِنتَهُ ، وَاختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَقُل ما لا تَعلَمُ ؛ فَتُتَّهَمَ بِإِخبارِكَ بِما تَعلَمُ ! (4)

عنه عليه السلام :مِنَ الحِكمَةِ أن . . . ولا تَتَكَلَّمَ في ما لا تَعلَمُ . (5)

عنه عليه السلام :العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ ، وتَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 ، غرر الحكم : ج 4 ص 20 ح 5138 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 200 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة ؛ وراجع : دستور معالم الحكم : ص 59 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، كشف المحجّة : ص 226 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 626 ح 3215 ، تحف العقول : ص 74 ، الاختصاص : ص 231 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 203 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 320 ح 2735 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2293 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 341 ح 10426 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 530 ح 9639 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 47 ح 9450 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 473 ح 8681 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 150 ح 2141 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 66 ح 1678 .

ص: 311

امام على عليه السلام_ به فرزندش حسن عليه السلام _ :در آنچه نمى دانى ، سخن را وا گذار ، و مخاطب ساختن را در آن جا كه بِدان مكلّف نيستى ، وا نِه ، و از راهى كه از گم راهى اش بيم دارى ، اجتناب كن .

امام على عليه السلام :آنچه را نمى دانى ، نگو ، هرچند آنچه را مى دانى اندك باشد ، و آنچه را كه دوست ندارى در باره ات گفته شود ، نگو .

امام على عليه السلام :از سخن گفتن در باره آنچه راهبُردش را نمى شناسى و از حقيقت آن آگاه نيستى ، پرهيز كن ؛ زيرا گفتارت ره نمون عقل توست و جملات تو ، از آگاهى تو خبر مى دهد . تا آن جا كه در ايمنى هستى ، از طولانى كردن گفتار ، اجتناب كن ، و تا آن جا كه مى توانى ، گفتارت را كوتاه كن ؛ زيرا براى تو مناسب تر است و بر فضيلت تو دلالت بيشترى دارد .

امام على عليه السلام :آنچه را نمى دانى ، مگو ، كه با خبر دادن در آن جا كه مى دانى ، مورد اتّهام قرار مى گيرى .

امام على عليه السلام :از جمله حكمت ، آن است كه ... در باره آنچه نمى دانى ، سخن مگويى .

امام على عليه السلام :عقل ، آن است كه آنچه را مى دانى ، بگويى و بدانچه سخن مى گويى ، عمل كنى .

.

ص: 312

عنه عليه السلام :لا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ ؛ فَإِنَّ أكثَرَ الحَقِّ في ما تُنكِرونَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يَا بنَ جُندَبٍ ، لا تَقُل فِي المُذنِبينَ مِن أهلِ دَعوَتِكُم إلّا خَيرا . . . فَكُلُّ مَن قَصَدَنا ووالانا ولَم يُوالِ عَدُوَّنا ، وقالَ ما يَعلَمُ ، وسَكَتَ عَمّا لا يَعلَمُ أو أشكَلَ عَلَيهِ ، فَهُوَ فِي الجَنَّةِ . (2)

7 / 5كِتمانُ العِلمِالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (3)

«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كَتَمَ عِلما مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ ؛ أمرِ الدّينِ (5) ، ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 87، غرر الحكم : ج6 ص278 ح10245، بحار الأنوار : ج34 ص209 ح986 .
2- .تحف العقول : ص 302 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 280 ح 1 .
3- .البقرة : 174 .
4- .آل عمران : 187 .
5- .قوله صلى الله عليه و آله : «أمرِ الدينِ» مجرور على البدليّة من قوله : «في أمرِ الناسِ» .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 97 ح 265 عن أبي سعيد الخدري ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 565 ح 10492 عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص182 ح346 عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 19610 ح 29031 ؛ منية المريد : ص 136 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 71 ح 40 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 78 ح 66 .

ص: 313

7 / 5 دريغ داشتن علم

امام على عليه السلام :آنچه را نمى دانيد ، مگوييد ، كه بيشترين حق ، در آن چيزى است كه نمى دانيد .

امام صادق عليه السلام_ به عبد اللّه بن جُندَب _ :اى فرزند جندب ! در باره مخاطبانِ گناهكار خود ، جز به نيكى سخن مگوييد ... . هر كس ما را دنبال كند و ولايت ما را بپذيرد ، و ولايت دشمنان ما را نپذيرد و آنچه را مى داند ، بگويد و از آنچه نمى داند يا بر او دشوار آمده ، خاموش مانَد ، در بهشت است .

7 / 5دريغ داشتن علمقرآن«كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده ، پنهان مى دارند و بِدان ، بهاى ناچيزى به دست مى آورند ، آنان ، جز آتش در شكم هاى خويش فرو نمى برند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناك خواهند داشت» .

«و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده ، پيمان گرفت كه حتما بايد آن را [به وضوح] براى مردم بيان نمايند و كتمانش مكنيد . پس آن [عهد ]را پشت سر خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند و چه بد معامله اى كردند ! » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را كه خداوند ، بِدان در كار مردم يا كار دين ، سود مى رساند ، كتمان كند ، خداوند ، دهان او را با لگامى از آتش ، لگام مى زند .

.

ص: 314

الإمام عليّ عليه السلام :لا تُمسِك عَن إظهارِ الحَقِّ إذا وَجَدتَ لَهُ أهلاً . (1)

عنه عليه السلام :أشبَهُ النّاسِ بِأَنبِياءِ اللّهِ أقوَلُهُم لِلحَقِّ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ _ :العُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ ؛ إن رَأَوا تائِها ضالّاً لا يَهدونَهُ ، أو مَيِّتا لا يُحيونَهُ ، فَبِئسَ ما يَصنَعونَ ! لِأَنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ : أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما اُمِروا بِهِ ، وأَن يَنهَوا عمّا نُهوا عَنهُ ، وأَن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، ولا يَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ . (3)

راجع : ص 122 ( مكافحة البدع ) .

7 / 6التَّكَلُّفُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يُشَقِّقونَ الكَلامَ 4 تَشقيقَ الشَّعرِ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 266 ح 10188 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9399 .
2- .غرر الحكم : ح 3172 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 116 ح 2578 .
3- .الكافي : ج 8 ص 54 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 361 ح 2 .
4- .المجازات النبويّة : ص 374 ح 338 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 26 ح 16900 عن معاوية وفيه «لعن رسول اللّه » بدل «لعن اللّه » .

ص: 315

7 / 6 خود را به زحمت انداختن

امام على عليه السلام :هر گاه براى حق ، [مخاطب] شايسته اى يافتى ، از اظهار آن ، خوددارى مكن .

امام على عليه السلام :شبيه ترينِ مردم به پيامبران الهى ، حقگوترينِ آنان است .

امام باقر عليه السلام_ در نامه ايشان به سعدُ الخير _ :اگر عالمان ، نصيحت را دريغ كنند ، خود خيانتكارند ، اگر با ديدن سرگردانِ گم راهى ، او را هدايت نكنند ، يا با ديدن مرده اى ، او را زنده نكنند ، و چه كار بدى انجام مى دهند ؛ زيرا خداوند متعال در قرآن ، از آنان پيمان گرفته كه به معروف و به آنچه مأمور شده اند ، امر كنند و از آنچه از انجام دادنش نهى شده اند ، نهى كنند ، و اين كه بر كار نيك و تقوا ، يكديگر را يارى رسانند و بر گناه و دشمنى به يكديگر ، كمك نرسانند !

ر . ك : ص123 (مبارزه با بدعت ها) .

7 / 6خود را به زحمت انداختنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، لعنت كند كسانى را كه به سان شكافتن مو ، در كلام ، موشكافى (1) مى كنند !

.


1- .سيّد رضى رحمه الله مى گويد : «در اين سخن ، مَجاز به كار رفته است و مقصود ، كسانى هستند كه در كلام ، پيجويى مى كنند در معانى آن ، به موشكافى و ژرف انديشى مى پردازند ، و پيامبر خدا ، اين كارشان را به شكافتن مو تشبيه كرده است ؛ زيرا تارهاى مو ، چنان نازك اند كه وقتى انسان به شكافتن آنها مى پردازد ، به خاطر نازكى مو ، به جايى مى رسد كه ديگر امكان شكافتن فراتر از آن وجود ندارد ، و نفرين اين روايت ، هر كس را در بر مى گيرد كه در موشكافى گفتار ، به چنين حدّى برسد تا باطل را به حق ، مشتبه سازد و با گم راهى از مرز هدايت در گذرد» (المجازات النبويّة : ص 418 ح 336) .

ص: 316

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا مُبَلِّغا ، وإنَّ تَشقيقَ الكَلامِ وَالخُطَبِ مِنَ الشَّيطانِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِقِلَّةِ الكَلامِ ، ولا يَستَهوِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ ؛ فَإِنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِن شَقاشِقِ (2) الشَّيطانِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَبدِ اللّهِ بنِ رَواحَةَ _ :كُفَّ عَنِ السَّجعِ ؛ فَما اُعطِيَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ في لِسانِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ كَثيرا مِنَ الخُطَبِ مِن شَقاشِقِ الشَّيطانِ (5) . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ ممّا يُنسَبُ إلَيهِ في مِصباحِ الشَّريعَةِ _ :آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ : . . . وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ . (7)

7 / 7التَّعَنُّترسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما بَعَثَنِي اللّهُ مُبَلِّغا ، ولَم يَبعَثني مُعَنِّتا (8) . (9)

.


1- .نثر الدرّ : ج 1 ص 258 وراجع : مسند ابن حنبل : ج 2 ص 408 ح 5691 .
2- .في المصدر : «شقائق» ، وما أثبتناه من الإصابة وهو الصحيح .
3- .اُسد الغابة : ج 1 ص 491 الرقم 643 ، الإصابة : ج 1 ص 544 الرقم 1024 عن حكيم بن جابر عن أبيه وليس فيه «ولا يستهوينَّكم الشيطان» ، كنز العمّال : ج 3 ص 552 ح 7863 .
4- .تفسير القرطبي : ج 12 ص 281 ، الفردوس : ج 4 ص 120 ح 6373 عن ابن عبّاس وليس فيه «كُفّ عن السجع» ، كنز العمّال : ج 3 ص 556 ح 7892 .
5- .قال في اللسان _ بعد نقل الحديث _ : فجعل للشيطان شَقاشقَ ونَسبَ الخُطبَ إليه لِما يدخل فيها من الكذب (لسان العرب : ج 10 ص 185 «شقق») .
6- .النهاية : ج 2 ص 489 ، لسان العرب : ج 10 ص 185 ؛ بحار الأنوار : ج 102 ص 195 .
7- .مصباح الشريعة : ص 366 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 52 ح 18 .
8- .عَنَّته تعنِيتا : شَدَّد عليه وألزَمَه بما يصعب عليه أداؤه ويشقّ عليه تحمّلُه (تاج العروس : ج 3 ص 94 «عنت») .
9- .سنن الترمذي : ج 5 ص423 ح3318 ، صحيح مسلم : ج 2 ص1113 ح35 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 60 ح 13267 ، كلاهما نحوه وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 11 ص 426 ح 31998 .

ص: 317

7 / 7 ديگران را به رنج افكندن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل ، هيچ پيامبرى را جز به عنوان مبلّغ ، بر نينگيخت ، و موشكافى گفته ها و خطابه ها ، از شيطان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد كم سخن گفتن ! و شيطان ، شما را به هواخواهى نكشاند ، كه موشكافى گفتار ، از رخنه هاى شيطان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به عبد اللّه بن رواحه _ :از آهنگين گويى [متكلّفانه] اجتناب كن ، كه بدتر از زبان آورى ، به بنده اى داده نشده است .

امام على عليه السلام :بسيار از خطابه ها ، از رخنه هاى شيطان اند . (1)

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ :آفت عالمان ، ده چيز است : ... و خود را به زحمت انداختن با آراستن گفتار به الفاظ زايد .

7 / 7ديگران را به رنج افكندنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مرا تنها به عنوان مبلّغ ، بر انگيخته ، نه به عنوان زحمت دهنده .

.


1- .مؤلّفِ لسان العرب ، پس از نقل حديث مى گويد : «امام عليه السلام ، از ژاژخايى شيطان گفت و اين گونه خطبه ها را به شيطان نسبت داد ، به سبب دروغ هايى كه به اين گونه سخن ها راه مى يابد» (لسان العرب : ج 10 ص 185) .

ص: 318

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَم يَبعَثني مُعَنِّتا ولا مُتَعَنِّتا ، ولكِن بَعَثَني مُعَلِّما مُيَسِّرا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا ؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَيرٌ مِنَ المُعَنِّفِ (2) . (3)

7 / 8الإِطالَةُ في الْكَلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسى عليه السلام لَقِيَ الخَضِرَ عليه السلام ، فَقالَ : أوصِني . فَقالَ الخَضِرُ : يا طالِبَ العِلمِ ، إنَّ القائِلَ أقَلُّ مَلالَةً مِنَ المُستَمِعِ ، فَلا تُمِلَّ جُلَساءَكَ إذا حَدَّثتَهُم . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ ، ولكِن فَصلٌ في ما يُحِبُّ اللّهُ عز و جل . (5)

أعلام الدّين :رَأَى [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ] أعرابِيّا يَتَكَلَّمُ فَطَوَّلَ ، فَقالَ لَهُ : كَم دونَ لِسانِكَ مِن حِجابٍ ؟ فَقالَ : شَفَتايَ وأَسناني . فَقالَ عليه السلام : فَتَثَبَّت وَاقتَصِر ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَكرَهُ الاِنبِعاقَ (6) فِي الكَلامِ ، فَنَضَّرَ اللّهُ وَجهَ امرِئٍ أوجَزَ في كَلامِهِ ، وَاقتَصَرَ عَلى حاجَتِهِ ! (7)

.


1- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1105 ح 29 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 61 ح 13268 وليس فيه «ولا متعنّتا» وكلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 11 ص 424 ح31989 .
2- .التَّعنِيف : التّوبِيخ والتَّقرِيع واللَّوم (النهاية : ج 3 ص 309 «عنف») .
3- .شعب الإيمان : ج 2 ص276 ح1749 ، الفقيه والمتفقّه : ج 2 ص137 ، جامع بيان العلم : ج 1 ح 128 ، الفردوس : ج 3 ص9 ح4004 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 249 ح 29321 ؛ منية المريد : ص 193 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 102 عن إسماعيل ابن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 9 .
4- .منية المريد : ص 140 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 226 ح 18 ؛ المعجم الأوسط : ج 7 ص 78 ح 6908 ، تاريخ دمشق : ج 16 ص 414 ح 3191 كلاهما عن عمر بن الخطّاب ، كنزالعمّال : ج 16 ص 143 ح 44176 .
5- .الفردوس : ج 3 ص 399 ح 5215 ، موارد الظمآن : ص 492 ح 2010 وفيه «ولكن البيان الفصل في الحقّ» بدل «ولكن فصل في ما يحبّ اللّه » وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 192 ح29010 .
6- .الانبِعاق في الكلام : التوسُّع فيه والتكثُّر منه (لسان العرب : ج 10 ص 22 «بعق») .
7- .أعلام الدين : ص 275 .

ص: 319

7 / 8 طولانى كردن سخن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مرا براى رنج دادن ديگران يا رنج دهنده به خود بر نينگيخت ؛ بلكه مرا به عنوان آموزنده و آسان گيرنده مبعوث كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بياموزيد و توبيخ نكنيد ، كه آموزنده ، از توبيخ كننده بهتر است .

7 / 8طولانى كردن سخنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :موسى عليه السلام ، خضر عليه السلام را ملاقات كرد و به او گفت : مرا اندرز ده ! خضر گفت : اى خواهان علم ! خستگى گوينده ، از شنونده كمتر است . پس هنگام سخن گفتن ، هم نشينانت را خسته مكن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيان (سخنوَرى) ، فزونى گفتار نيست ؛ بلكه گفتارى فيصله دهنده است در موردى كه خداوند عز و جلدوست دارد .

أعلام الدين :[ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] مرد باديه نشينى را ديد كه سخن مى گويد و آن را طولانى كرده است . به او فرمود : «زبانت چند حجاب دارد ؟» . گفت : دو لب و دندان هايم . فرمود : «استوار و كوتاه سخن بگو ؛ زيرا خداوند متعال ، فزونى در گفتار را ناپسند مى شمُرَد . خداوند ، چهره كسى را كه گفتارش را كوتاه كند و به نيازش بسنده كند ، شاداب سازد !» .

.

ص: 320

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبغَضَكُم إلَيَّ وأَبعَدَكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ الثَّرثارونَ (1) ، وَالمُتَشَدِّقونَ (2) ، وَالمُتَفَيهِقونَ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِشِرارِكُم ؟ هُمُ الثَّرثارونَ المُتَشَدِّقونَ . ألا اُنَبِّئُكُم بِخِيارِكُم ؟ أحاسِنُكُم أخلاقا . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الكَلامِ الإِطالَةُ . (6)

عنه عليه السلام :مَن أطالَ الحَديثَ في ما لا يَنبَغي فَقَد عَرَّضَ نَفسَهُ لِلمَلامَةِ . (7)

عنه عليه السلام :الإِكثارُ يُزِلُّ الحَكيمَ ، ويُمِلُّ الحَليمَ ؛ فَلا تُكثِر فَتُضجِر ، وتُفَرِّط فَتُهَن . (8)

عنه عليه السلام :أقبَحُ مِنَ العِيِّ ، الزِّيادَةُ عَلَى المَنطِقِ عَن مَوضِعِ الحاجَةِ . (9)

راجع : ص 276 ( مراعاة الاختصار ) .

.


1- .الثرثارون : هم الذين يُكثِرون الكلام تكلُّفا وخروجا عن الحقّ (النهاية : ج 1 ص 209 «ثرثر») .
2- .المتشدّقون : المتوسّعون في الكلام . . . وقيل : المتشدّق : المستهزئ بالناس (النهاية : ج 2 ص 453 «شدق») .
3- .المتفيهقون : هم الذين يتوسّعون في الكلام ويفتحون به أفواههم . مأخوذ من الفَهْق ؛ وهو الامتلاء والاتّساع (النهاية : ج 3 ص 482 «فهق») .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 370 ح 2018 عن جابر ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 220 ح 17747 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 326 ح 20799 وفيهما «في الآخرة مَساوِئكُم أخلاقا» بدل «مجلسا يوم القيامة» وكلاهما عن أبي ثعلبة الخشني ، كنز العمّال : ج 3 ص 10 ح 5181 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 72 ح 135 نحوه .
5- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 301 ح 8830 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 326 ح 20800 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 556 ح 7890 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 111 ح 3966 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3696 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 391 ح 8892 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 462 ح 8413 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 109 ح 2009 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1528 وفيه «ويذل اللئيم» بدل «ويمل الحليم» .
9- .غرر الحكم : ج 2 ص 447 ح 3244 .

ص: 321

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبغوض ترينِ شما نزد من و دورترينِ شما از من در روز قيامت ، كسانى اند كه از روى تكلّف ، پُرگويى مى كنند ، بيهوده مى گويند ، و دهانشان را به زياده گويى باز مى گذارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا بدترينتان را به شما معرّفى كنم ؟ آنان ، پُرگويان و پُرحرف ها هستند . آيا بهترينتان را به شما معرّفى كنم ؟ آن كه اخلاقش از همه بهتر است .

امام على عليه السلام :آفت گفتار ، طول دادن است .

امام على عليه السلام :هر كس سخن را در آنچه شايسته نيست ، طولانى سازد ، خود را در معرض نكوهش قرار داده است .

امام على عليه السلام :زياده گويى ، موجب لغزش حكيم و خستگى بردبار است . پس زياده گويى مكن كه مايه رنج خواهى بود و تفريط مكن كه مايه اهانت خواهى بود .

امام على عليه السلام :زشت تر از درماندگى ، درازگويىِ بيشتر از حدّ نياز است .

ر . ك : ص277 (رعايت اختصار) .

.

ص: 322

7 / 9سُؤالُ الأَجرِالكتاب«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ» . (1)

«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ» . (2)

«كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ » . (3)

«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ » . (4)

«كَذَّبَ أَصْحَ_بُ الْأيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ » . (5)

«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ» . (6)

«قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» . (7)

«قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» . (8)

.


1- .الشعراء : 105 _ 109 .
2- .الشعراء : 123 _ 127 .
3- .الشعراء : 141 _ 145.
4- .الشعراء : 160 _ 164 .
5- .الشعراء : 176 _ 180 .
6- .الأنعام : 90 .
7- .ص : 86 .
8- .الشورى : 23 .

ص: 323

7 / 9 درخواست مزد
اشاره

7 / 9درخواست مزدقرآن«قوم نوح ، پيامبران را تكذيب كردند ، چون برادرشان نوح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگارِ جهانيان نيست » .

«عاديان ، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست» .

«ثموديان ، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست» .

«قوم لوط ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد ، و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز برعهده پروردگار جهانيان نيست» .

«اصحاب اَيكه ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه شعيب به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست» .

«اينان ، كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است . پس به هدايت آنان اقتدا كن . بگو : «من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت ]نمى طلبم . اين [قرآن] ، جز تذكّرى براى جهانيان نيست»» .

«بگو : مزدى بر اين [رسالت] از شما طلب نمى كنم و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [و به خدا نسبت دهم] » .

«بگو : به ازاى آن [رسالت] ، پاداشى از شما خواستار نيستم ، مگر دوستى درباره خويشاوندان» .

.

ص: 324

«قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً» . (1)

«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» . (2)

راجع : يونس : 72 ، هود : 29 ، 51 ، المؤمنون : 72 ، يس : 21 ، الطور : 40 ، القلم : 46 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَكتوبٌ فِي الكِتابِ الأَوَّلِ : يَا بنَ آدَمَ ، عَلِّم مَجّانا كَما عُلِّمتَ مَجّانا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ : رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ ، ولَم يَأخُذ عَلَيهِ طُعما ، ولَم يَشرِ بِهِ ثَمَنا ، فَذلِكَ يَستَغفِرُ لَهُ حيتانُ البَحرِ ، ودَوابُّ البَرِّ ، وَالطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ ، ويَقدُمُ عَلَى اللّهِ سَيِّدا شَريفا حَتّى يُرافِقَ المُرسَلينَ . ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأَخَذَ عَلَيهِ طُعما ، وشَرى بِهِ ثَمَنا ، فَذلِكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ ، ويُنادي مُنادٍ : هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأَخَذَ عَلَيهِ طُعما ، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا . وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُحِبُّ العَبدَ يَتَّخِذُ المِهنَةَ لِيَستَغنِيَ بِها عَنِ النّاسِ ، ويُبغِضُ العَبدَ يَتَعَلَّمُ العِلمَ يَتَّخِذُهُ مِهنَةً . (5)

.


1- .الفرقان : 57 .
2- .سبأ : 47 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 125 ح 6387 عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 10 ص 241 ح 29279 . وعن أبي العالية في قوله تعالى : «وَ لَا تَشْتَرُواْ بِايَاتِى ثَمَنًا قَلِيلاً» قال : لا تأخذ على ما عَلَّمتَ أجرا ؛ فإنّما أجر العلماء والحكماء والحلماء على اللّه عز و جل وهم يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة : «يابن آدم عَلِّم مجّانا كما عُلِّمتَ مجّانا» (حلية الأولياء : 2 ص 220 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 155) .
4- .منية المريد : ص 136 ، روضة الواعظين : ص 15 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص54 ح25 ؛ المعجم الأوسط : ج 7 ص171 ح7187 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 206 ح 29090 .
5- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 543 .

ص: 325

«بگو : بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم ، جز اين كه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد» .

«بگو : «هر مزدى از شما خواستم ، آن از خودتان ! مزد من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است» .

ر . ك : يونس : آيه 72 ، هود : آيه 29 و 51 ، مؤمنون : آيه 72 ، يس : آيه 21 ، طور : آيه 40 ، قلم : آيه 46 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در كتاب نخستين ، نوشته شده است : اى پسر آدم ! همان گونه كه علم را رايگان فرا گرفتى ، آن را رايگان [به ديگران] بياموز .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عالمان اين امّت ، دو تن اند : يكى آن كه خداوند به او دانشى ارزانى داشته و او آن را بر مردم ، نثار مى كند و براى آن ، مزدى نمى گيرد و آن را به بهايى نمى فروشد . اين ، كسى است كه ماهيان دريا و چارپايان خشكى و پرنده آسمان براى او طلب بخشش مى كنند ، و با سَرورى و شرافت ، نزد خداوند مى آيد ، تا آن كه هم نشين پيامبران مى شود . و ديگر ، آن كه خداوند به او دانشى داده ؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بُخل مى ورزد و براى آن ، مزد مى گيرد و آن را به بهايى مى فروشد . بر دهان چنين كسى در روز قيامت ، از آتش ، لگام مى زنند و كسى آواز مى دهد : «اين ، كسى است كه خداوند به او دانش داده ؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بخل كرده و براى آن مزد گرفته و آن را به بهايى فروخته است» . اين چنين خواهد بود تا از حساب ، فارغ شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، بنده اى را دوست دارد كه كارى را پيشه خود سازد تا با آن ، از مردم ، بى نياز شود ؛ امّا بنده اى را كه دانش را براى پيشه قرار دادن مى آموزد ، دشمن دارد .

.

ص: 326

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَّمَ اللّهُ عز و جل آدَمَ ألفَ حِرفَةٍ مِنَ الحِرَفِ ، فَقالَ لَهُ : قُل لِوُلدِكَ وذُرِّيَّتِكَ : إن لَم تَصبِروا فَاطلُبُوا الدُّنيا بِهذِهِ الحِرَفِ ، ولا تَطلُبوها بِدينٍ ؛ فَإِنَّ الدّينَ لي وَحدي خالِصا ، وَيلٌ لِمَن طَلَبَ بِالدّينِ الدُّنيا ! وَيلٌ لَهُ !! (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكونُ العالِمُ عالِما حَتّى . . . لا يَأخُذَ عَلى عِلمِهِ شَيئا مِن حُطامِ الدُّنيا . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مَن كَتَمَ عِلما أحَدا ، أو أخَذَ عَلَيهِ أجرا رِفدا ، فَلا يَنفَعُهُ أبَدا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم في دينِهِم ، فَيَسأَلُهُمُ الاُجرَةَ ، كانَ حَقيقا عَلَى اللّهِ تَعالى أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ . (4)

راجع : ص 40 ( حقوق المبلّغ ) .

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 42 ح 4105 عن عطيّة بن بسر ، كنز العمّال : ج 10 ص 206 ح 29091 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 437 ح 10921 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 544 ح 10109 .
3- .حلية الأولياء : ج 3 ص 140 عن موسى بن أبي حبيب .
4- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 71 ح 42 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 78 ح 68 .

ص: 327

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به آدم ، هزار حرفه از ميان حرفه ها آموخت و به او فرمود كه به فرزندان و نسلت بگو : «اگر صبر نمى كنيد ، از ره گذر اين حرفه ها دنيا را طلب كنيد و از راه دين ، در جستجوى دنيا نباشيد ؛ زيرا دين ، تنها براى من است . واى بر كسى كه از راه دين ، دنيا را طلب كند ! واى بر او !» .

امام على عليه السلام :عالم ، تنها زمانى عالم است كه ... براى دانش خود ، چيزى از متاع دنيا را دريافت نكند .

امام زين العابدين عليه السلام :هر كس دانش را از يك تن ، پنهان سازد يا بر آن ، مزد و پاداشى دريافت نمايد ، آن دانش ، هرگز سودى به او نمى رساند .

امام صادق عليه السلام :كسى كه مردم به او نياز دارند تا دين را به آنان بياموزد و او از آنان مزد بخواهد ، بر خداوند متعال ، شايسته است كه او را در آتش جهنّم در افكند .

ر . ك : ص41 (حقوق مبلّغ) .

.

ص: 328

. .

ص: 329

بحثى درباره مُزد تبليغ
اشاره

بحثى درباره مُزد تبليغچنان كه گذشت ، سيره قطعى انبياى الهى ، عدم درخواست مزد در برابر تبليغ بوده است . آنان به طور مكرّر و مؤكّد ، اعلام مى كردند كه در برابر تلاش هايى كه براى ابلاغ پيام هاى الهى داشته اند ، از مردم ، چيزى نمى خواهند . نخستين پيامبر اولوا العزم ، نوح عليه السلام ، صريحا اعلام كرد كه خدماتش به جامعه ، رايگان است . پيامبران ديگر (همچون : هود ، صالح ، لوط و شعيب عليه السلام ) نيز بدين شيوه عمل مى كردند ؛ امّا نكته در خور تأمّل ، اين است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، با دستور خداوند متعال ، اين چنين مكلّف مى شود كه : « قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى . (1) بگو : در مقابل تبليغ رسالت ، پاداشى از شما نمى خواهم ، مگر دوستىِ خويشاوندانم » . و در پاسخ اين سؤال كه «حكمت اين درخواست چيست ؟» ، به امر الهى توضيح مى دهد : « قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ . (2) بگو : آنچه از شما به عنوان مزد رسالت خواستم ، به سود شماست . پاداش من ، فقط با خداست » .

.


1- .شورا : آيه 23 .
2- .سبأ : آيه 47.

ص: 330

يعنى بگو : من هرگز چيزى در مقابل رساندن پيام الهى از شما نمى خواهم و من نيز همچون ساير انبياى الهى ، بى مزد و منّت ، خدمت گزار مردم هستم و آنچه بر آن نامِ مزد نهاده ام ، در واقع ، چيزى نيست كه منافع شخصى مرا تأمين كند ؛ بلكه به عكس ، براى تأمين منافع شماست كه با اين تعبير لطيف و عاطفى ، خواستم شما را بر حفظ آن بر انگيزم تا پس از من ، از راه صحيح و استوار ، منحرف نگرديد . همچنين براى توضيح بيشتر فرمود : « قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً . (1) براى تبليغ رسالتم ، مزدى نمى خواهم ، مگر اين كه هر كس بخواهد ، راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد » . بنا بر اين ، آنچه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عنوان مزد رسالت خواست ، در حقيقت ، انتخاب راه خداست كه همان راه ارزش هاى دينى و تكامل مادّى و معنوى انسان است كه در رهبرى الهى تجسّم پيدا مى كند و اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، كامل ترين مصاديق رهبران الهى هستند . (2) با عنايت به اين مقدّمه در مورد مزد تبليغ ، چند پرسش ، قابل طرح است : 1 . حكمتِ آن همه تأكيد انبياى الهى بر نخواستن مزد براى تبليغ رسالت چيست ؟ و آيا با عنايت به سيره پيامبران الهى ، مبلّغان _ كه وارثان آنها هستند _ مى توانند در مقابل تبليغ ، از مردم ، مزد طلب كنند ؟ 2 . گرفتن پاداش تبليغ ، بدون درخواست آن ، چه حكمى دارد ؟ 3 . در صورتى كه تبليغْ رايگان باشد ، نيازهاى اقتصادى مبلّغ ، چگونه تأمين مى گردد ؟

.


1- .فرقان : آيه 57 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 333 (عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام ) . نيز ، ر . ك : رهبرى در اسلام ، رى شهرى : ص 88 .

ص: 331

الف - آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ
1 . از ميان رفتن اخلاص

الف _ آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغبراى پاسخ گفتن به سؤال اوّل و پى بردن به حكمت تأكيد انبياى الهى بر رايگان بودن تبليغ آنها كافى است قدرى در آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ ، تأمّل كنيم :

1 . از ميان رفتن اخلاصنخستين ركن اخلاقى تبليغ دين ، اخلاص است كه با درخواست مزد براى تبليغ ، اين ركن اساسى صدمه خواهد ديد و مبلّغ ، مصداق كسانى خواهد شد كه امام على عليه السلام در باره آنان فرموده است : يَطلُبُ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةَ ، و لا يَطلُبُ الآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنيا . (1) دنيا را با اعمالى طلب مى كند كه از آنِ آخرت اند و آخرت را با اعمالى طلب نمى كند كه از آنِ دنيايند . بدين سان ، كسى كه مى تواند امور مربوط به زندگى دنيوى خود را با انگيزه الهى ، به امور اخروى تبديل نمايد ، (2) اينك با درخواست پاداش براى تبليغ _ كه امرى الهى و معنوى است _ ، آن را وسيله امرار معاش و تأمين زندگى (و به تعبير امام على عليه السلام : دنياخواهى) كرده است . در اين باره ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه : مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم فى دينهِم ، فَيَسأَلُهُم الاُجرَةَ ، كانَ حَقيقاً عَلَى اللّهِ أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ . (3) هر كس كه مردم براى فراگيرى دينشان به او نيازمند باشند و او از آنان مزد بخواهد ، بر خداوند ، رواست كه او را در آتش جهنّم در اندازد .

.


1- .نهج البلاغه : خطبه 32 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 5 ح 54 .
2- .ر . ك : ميزان الحكمة : ج 12 عنوان 527 (نيّت) .
3- .عوالى اللآلى : ج 4 ص 71 ح 42 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 78 ح 68 .

ص: 332

2 . كاهش اثر تبليغ
3 . تحريف ارزش هاى دينى

2 . كاهش اثر تبليغبا صدمه ديدن ركن اخلاقى اخلاص ، اثر «تبليغ» در سازندگى ديگران ، كاهش مى يابد و گاه به صفر مى رسد ؛ بلكه گاهى چنين تبليغى نتيجه عكس مى دهد ؛ زيرا مردم ، حق دارند به كسانى كه دين خدا را وسيله تأمين دنياى خود كرده اند ، با ديده اتّهام بنگرند و آنان را خيرخواه خود ندانند ، چنان كه عيسى عليه السلام در اين باره مى فرمود : الدّينارُ داءُ الدّينِ ، وَ العالِمُ طَبيبُ الدّينِ ؛ فَإِذا رَأَيتُمُ الطَّبيبَ يَجُرُّ الدّاءَ إلى نَفسِهِ فَاتَّهِموهُ، وَ اعلَموا أنَّهُ غَيرُ ناصِحٍ لِغَيرِهِ . (1) دينار ، بيمارى [و آفت] دين است و عالِم ، طبيب دين است . پس اگر طبيبى را ديديد كه بيمارى را به سوى خود مى كشد ، به او بدگمان باشيد و بدانيد كه او خيرخواه ديگرى نيست .

3 . تحريف ارزش هاى دينىزيانبارترين اثر تبليغى كه در برابر پاداش انجام گيرد ، تحريف ارزش هاى دينى است . هنگامى كه تبليغ به صورت كالا در آيد ، مبلّغ به جاى آن كه نياز مخاطب را در نظر بگيرد ، خواست او را مورد توجّه قرار مى دهد . از اين رو ، سعى مى كند كالاى خود را مطابق ميل وى تنظيم كند و بدين سان ، چه بسا بايد ارزش هاى دينى را تحريف كند تا دنياى خود را تأمين نمايد ! از ديدگاه قرآن كريم ، تحريف كتب آسمانى پيشين ، به همين ريشه خطرناك مى رسد ، بدين صورت كه جمعى از مبلّغان و پيشوايان دينى ، در برابر بهايى اندك ، براى تأمين خواست صاحبان زور و زر ، حقايق دينى را تحريف كردند . (2)

.


1- .من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 25 ، ح 38 .
2- .ر . ك : بقره : آيه 41 .

ص: 333

ب - گرفتن مزد تبليغ ، بدون درخواست
اشاره

ب _ گرفتن مزد تبليغ ، بدون درخواستآثار زيانبارى كه بدانها اشارت رفت ، هنگامى پديد مى آيند كه مبلّغ ، درست به عكسِ انبياى الهى عمل كند ؛ يعنى بر خلاف روش انبيا كه مى گفتند : «ما مزد تبليغ نمى خواهيم» ، او بگويد كه مزد تبليغ مى خواهد و با دين خدا مانند يك كالا معامله كند ؛ امّا اگر مبلّغ ، مزدى درخواست نكند و مردم براى تأمين زندگى وى ، به او چيزى اهدا كنند ، پذيرفتن آن ، منعى ندارد . در اين باره ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است : المُعَلِّمُ لا يُعَلِّمُ بِالأَجرِ ، وَ يَقبَلُ الهَدِيَّةَ إذا اُهدِىَ إلَيهِ . (1) معلّم ، براى مزد ، تعليم نمى دهد ؛ امّا اگر هديه اى به او داده شود ، آن را قبول مى كند . همچنين حمزة بن حُمران ، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود : مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ . (2) هر كس از راه علمش نان بخورد ، مستمند خواهد شد . حمزه مى گويد : به ايشان گفتم : فدايت شوم ! ميان شيعيان و دوستداران شما گروهى هستند كه دانش هاى شما را فرا مى گيرند و آن را ميان شيعيانتان منتشر مى سازند و در مقابل آن ، از اِنعام و هديه آنان ، بى بهره نمى مانند . فرمود : «اينان ، كسانى نيستند كه با علم خود ، نان مى خورند» . نكته در خور توجّه ، اين است كه گرفتن پاداش تبليغ ، بدون درخواست آن ، هرچند منعى ندارد و با برخى از مراتب اخلاص نيز سازگار است ؛ امّا ترك آن ، اولى محسوب مى شود ، چنان كه انبياى الهى و رهروان كامل آنها ، از پذيرفتن پاداش هاى

.


1- .الكافي ، ج 7 ، ص 125 ، ح 3 ، وكذا في كثير من روايات الكافي .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 365 ح 1047 .

ص: 334

داستانى از اخلاص موسى عليه السلام

اين گونه اجتناب مى كردند و نه تنها در مورد تبليغ ، بلكه در مورد هر كارى كه عمل اُخروى محسوب مى شود و براى خدا انجام مى دادند ، حتّى در سخت ترين شرايط اقتصادى ، حاضر نبودند پاداشى دريافت كنند . در اين باره ، داستان بسيار آموزنده اى از موسى عليه السلام نقل شده است كه در پى مى آيد .

داستانى از اخلاص موسى عليه السلامموسى عليه السلام ، قبل از نبوّت ، پس از آن كه از چنگ فرعونيان گريخت ، با تحمّل مشكلات فراوان ، خود را به شهر «مَديَن» (شهر شعيب عليه السلام ) رساند . در نزديكى هاى شهر ، چاه آبى بود كه شبان ها براى آب دادن گوسفندان خود ، اطراف آن ، جمع شده بودند . در كنار شبانان ، دو دختر را مشاهده كرد كه به چاه ، نزديك نمى شوند . متوجّه شد كه آنان براى آب دادن گوسفندان خود ، به كمك نياز دارند . به آنها كمك كرد و گوسفندان ، سيراب شدند و دختران ، همراه گوسفندان خود باز گشتند . گرسنگى ، موسى عليه السلام را سخت آزار مى داد . دست به دعا برداشت و گفت : « رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ . (1) پروردگارا ! من به هر خيرى كه به سويم بفرستى ، سختْ نيازمندم » . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : وَاللّهِ ما سَأَلَهُ إلّا خُبزا يَأكُلُهُ ! (2) سوگند به خدا كه موسى ، جز نانى براى خوردن ، درخواست نكرد . در اين هنگام ، يكى از آن دو دختر ، باز گشت و به موسى عليه السلام گفت :

.


1- .قصص : آيه 24 .
2- .نهج البلاغه : خطبه 160 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 50 ح 20 .

ص: 335

« إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا . (1) پدرم تو را مى طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [گوسفندان] براى ما ، مزد دهد » . موسى عليه السلام ، همراه او به خانه آنها رفت . معلوم شد دخترانى كه در كنار چاه آب ديده و به آنها كمك كرده بود ، فرزندان شعيبِ پيامبر هستند . هنگامى كه موسى عليه السلام وارد خانه شعيب عليه السلام شد ، وقت شام بود و غذا آماده . شعيب عليه السلام به جوان تازه وارد ، تعارف كرد و فرمود : يا شابُّ ! اِجلِس فَتَعَشَّ . اى جوان ! بنشين و شام بخور . امّا موسى عليه السلام ، همچنان ايستاده بود و بر سرِ سفره نمى نشست و در پاسخ ميزبان گفت : أعوذُ بِاللّهِ ! به خدا پناه مى برم ! شعيب عليه السلام كه از اين برخورد او شگفت زده شده بود ، گفت : ولِمَ ذلِكَ ؟ ألَستَ بِجائِعٍ ؟ ! چرا چنين مى گويى ؟ آيا تو گرسنه نيستى ؟ موسى عليه السلام در پاسخ گفت : بَلى ، و لكِن أخافُ أن يَكونَ هذا عِوَضا لِما سَقيتُ لَهُما ؛ و إنّا أهلُ بَيتٍ لا نَبيعُ شَيئا مِن عَمَلِ الآخِرَةِ بِمِل ءِ الأَرضِ ذَهَبا ! آرى [گرسنه ام] ؛ امّا مى ترسم كه اين شام در مقابل آب دادن به گوسفندان آن دو دختر باشد ، و ما خاندانى هستيم كه هيچ عملِ مربوط به آخرت را به زمينِ انباشته از طلا نمى فروشيم .

.


1- .قصص : آيه 25 .

ص: 336

ج - راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ
1 . كسب در كنار تبليغ

شعيب عليه السلام گفت : لا وَ اللّهِ يا شابُّ ، و لكِنَّها عادَتى و عادَةُ آبائى ؛ نُقرِى الضَّيفَ و نُطعِمُ الطَّعامَ . اى جوان ! به خدا قصد ما اين نيست ؛ بلكه اين ، مرام من و پدران من است كه ميهمان نوازى مى كنيم و اطعام مى نماييم . در اين هنگام ، موسى عليه السلام ، كنار سفره نشست و مشغول خوردن شد . (1)

ج _ راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغبنا بر اين مبنا كه گرفتن مزد تبليغ ، از نظر اسلام ، در هر صورتْ نكوهيده است ، اين سؤال ، قابل طرح است كه : نيازهاى مبلّغ ، از چه طريقى بايد تأمين شود ؟

1 . كسب در كنار تبليغجمعى از روشن فكرنماها ، از حدود نيم قرن پيش ، چنين ترويج مى كردند كه مبلّغ دين (روحانى) بودن ، اساسا شغل نيست و مبلّغان ، بايد ضمن اشتغال به شغل هاى ديگر ، به ترويج ارزش هاى دينى و هدايت مردم بپردازند . آنان مى گفتند : اگر روحانيان ، در كنار تبليغ ، به كسب و كار نيز بپردازند و نيازى به مردم نداشته باشند ، مى توانند اسلام را آن گونه كه هست ، به مردم ارائه كنند و تحت تأثير خواست كسانى كه نيازهاى اقتصادى آنان را تأمين مى كنند ، قرار نگيرند . هر چند نياز مستقيم روحانيان به مردم ، آثار زيانبارى دارد _ كه توضيح آن گذشت _ ؛ امّا اين راه حل هم صحيح نيست و به فرموده امام خمينى رحمه الله ، اين فكر ، بيشتر از ناحيه كسانى مطرح شده است كه با اساس روحانيت و اسلام ، مخالف هستند . روحانى بودن ، كارى است مثل كارهاى ديگر و در شرايط كنونى ، ممكن

.


1- .بحار الأنوار : ج 13 ص 21 و ج 77 ص 103 .

ص: 337

2 . تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ توسّط حكومت
3 . خودگردانى اقتصادى

نيست كسى در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تخصّص داشته باشد و در ضمن ، كار ديگرى هم براى تأمين نيازهاى زندگى داشته باشد .

2 . تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ توسّط حكومتدر شرايطى كه نظام اسلامى موفّق به اجراى احكام نورانى اسلام به طور كامل شده باشد و بيت المال مسلمانان ، به طور متمركز در اختيار دولت اسلامى باشد و از سوى ديگر ، نيازى به نظارت حوزه هاى علميّه و پيشوايان دينى بر دستگاه هاى اجرايى و تقنينى و قضايى نباشد ، شايد بهترين راه تأمين نيازهاى اقتصادى روحانيان و از جمله مبلّغان ، دولت اسلامى باشد ؛ امّا چنين شرايطى شايد تنها در عصر حكومت امام مهدى عليه السلام تحقّق يابد . در شرايط كنونى ، استقلال اقتصادى روحانيان ، ضرورى به نظر مى رسد و عدم استقلال روحانيان ، به معناى تبعيّت و دنباله روى از سياست هاى حكومت خواهد بود ، در صورتى كه روحانيان بايد راه نما و مرشد زمامداران باشند .

3 . خودگردانى اقتصادىسومين راه تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغان ، خودگردانى اقتصادى طبقه روحانى است ، بدين معنا كه مديران حوزه هاى علميّه ، بودجه هاى ويژه تحصيل و تبليغ علوم دينى را به گونه اى سامان دهند كه بتوانند زندگى متوسّط و شرافتمندانه اى را براى همه محصّلان ، محقّقان و مبلّغان ، فراهم سازند . ترديدى نيست كه با مديريت صحيحِ بودجه هايى كه در حال حاضر در اختيار روحانيان است (مانند : خمس ، زكات و هداياى مردمى و... ) ، تأمين نيازهاى اقتصادى طبقه روحانى و نظام روحانيت ، به سادگى امكان پذير است .

.

ص: 338

4 . تقويت بنيه معنوى
تضمين اقتصادى خداوند متعال

4 . تقويت بُنيه معنوىشايد برخى وقتى مى شنوند كه تقويت معنويت ، يكى از راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى است ، شگفت زده شوند؛ ولى عقل و نقل ، و روايت و درايت ، مؤيّد اين مدّعايند . پيش از هر گونه توضيح در اين باره ، گفتنى است كه در مورد تأمين هزينه زندگى روحانيان ، وظيفه اى بر عهده مديران مراكز دينى و تبليغى است و وظيفه اى نيز بر عهده يكايك كسانى كه متصدّى ارشاد و هدايت مردم هستند . وظيفه مديران مجامع روحانى _ چنان كه بِدان اشاره شد _ ، ساماندهى بودجه هايى است كه در اسلام براى اين كار ، پيش بينى شده است ؛ امّا آنچه در اين جا و در ادامه بحث ، در صدد بيان آن هستيم ، وظيفه شخص مبلّغ است ، كه نه تنها منافاتى با وظيفه مديران تشكيلات روحانيت ندارد ، بلكه مكمّل آن است .

تضمين اقتصادى خداوند متعالدر احاديث متعدّدى ، تصريح شده است كه خداوند متعال ، علاوه بر اين كه ضامن روزى همه مردم و همه جنبندگان است ، (1) ضمانت ويژه اى براى اهل علم و كسانى كه خود را وقف ارشاد و هدايت مردم كرده اند ، دارد . پيامبر اكرم در اين باره مى فرمايد : إنَّ اللّهَ تَعالى قَد تَكَفَّلَ لِطالِبِ العِلمِ بِرِزقِهِ خاصَّةً عَمّا ضَمِنَهُ لِغَيرِهِ . (2) خداوند متعال ، روزى اى را كه براى ديگران ضمانت كرده ، بخصوص براى طلب كننده علم ، متكفّل شده است .

.


1- .الكافي ، ج 6 ، ص 202 .
2- .«وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا ؛ و هيچ جنبنده اى در زمين نيست ، مگر آن كه روزى اش بر [عهده] خداوند است » (هود : آيه 6) .

ص: 339

مَن تَفَقَّهَ فى دينِ اللّهِ ، كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ ، و رَزَقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ . (1) هر كس در دين خداوند به ژرفكاوى بپردازد ، خداوند ، كار او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى بَرد ، روزى اش مى رساند . اين احاديث ، در حقيقت ، شرح اين آيات اند كه : « وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ . (2)و هر كس از خدا پروا كند ، [خدا] براى او راه بيرون شدن قرار مى دهد و از جايى كه حسابش را نمى كند ، به او روزى مى رساند ، و هر كس بر خدا اعتماد كند ، او براى وى بس است » . بى ترديد ، يكى از مصاديق بارز تقوا و توكّل ، تفقّه (ژرفكاوى) در دين براى خدا و خدمت به خلق است . كسى كه بنيه معنوى خود را تقويت كرده و با سرمايه تقوا و توكّل ، به فراگيرى دانش و تحقيق و ارشاد مردم پرداخته است ، خداوند متعال ، ضمانت كرده كه زندگى او را «مِن حيثُ لا يَحتَسِب» و از راهى كه تنها خود مى داند ، تأمين كند . تجربه قطعى اهل علم نيز مؤيّد اين پيشگويى قرآن كريم و احاديث اسلامى است .

.


1- .منية المريد : ص 160 ، الأنوار النعمانيّة : ج 3 ص 341 .
2- .جامع بيان العلم : ج 1 ص 45 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 32 ، كنز العمّال : ج 10 ص 165 ح 28855 . نيز ، ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 1 (بخش پنجم : آموختن / فصل دوم / بهره هاى جستجوى دانش / به عهده گرفتن روزى) .

ص: 340

الفصل الثّامن : آثار التّبليغ العملي8 / 1أثَرُ الرَّحمَةِ بِالصِّبيانِالمناقب لابن شهرآشوب عن اللّيث بن سعد :إنَّ النَّبِيَّ كانَ يُصَلّي يَوما في فِئَةٍ وَالحُسَينُ صَغيرٌ بِالقُربِ مِنهُ ، وكانَ النَّبِيُّ إذا سَجَدَ جاءَ الحُسَينُ فَرَكِبَ ظَهرَهُ ، ثُمَّ حَرَّكَ رِجلَيهِ وقالَ : حِل حِل ، وإذا أرادَ رَسولُ اللّهِ أن يَرفَعَ رَأسَهُ أخَذَهُ فَوَضَعَهُ إلى جانِبِهِ ، فَإِذا سَجَدَ عادَ عَلى ظَهرِهِ وقالَ : حِل حِل ، فَلَم يَزَل يَفعَلُ ذلِكَ حَتّى فَرَغَ النَّبِيُّ مِن صَلاتِهِ . فَقالَ يَهودِيٌّ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّكُم لَتَفعَلونَ بِالصِّبيانِ شَيئا ما نَفعَلُهُ نَحنُ ! فَقالَ النَّبِيُّ : أمَا لَو كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ لَرَحِمتُمُ الصِّبيانَ . قالَ : فَإِنّي اُومِنُ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ _ فَأَسلَمَ لَمّا رَأى كَرَمَهُ مِن عِظَمِ قَدرِهِ . (1)

8 / 2أثَرُ حُسنِ الصُّحبَةِالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام صاحَبَ رَجُلاً ذِمِّيّا، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : أينَ تُريدُ يا عَبدَ اللّهِ ؟ فَقالَ : اُريدُ الكوفَةَ . فَلَمّا عَدَلَ الطَّريقُ بِالذِّمِّيِ عَدَلَ مَعَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : ألَستَ زَعَمتَ أنَّكَ تُريدُ الكوفَةَ ؟ ! فَقالَ لَهُ : بَلى . فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : فَقَد تَرَكتَ الطَّريقَ ! فَقالَ لَهُ : قَد عَلِمتُ . قالَ : فَلِمَ عَدَلتَ مَعي وقَد عَلِمتَ ذلِكَ ؟ ! فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : هذا مِن تَمامِ حُسنِ الصُّحبَةِ ؛ أن يُشَيِّعَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هُنَيئَةً إذا فارَقَهُ ، وكَذلِكَ أمَرَنا نَبِيُّنا صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : هكَذا قالَ ؟ ! قالَ :نَعَم . قالَ الذِّمِّيُ : لا جَرَمَ ، إنَّما تَبِعَهُ مَن تَبِعَهُ لِأَفعالِهِ الكَريمَةِ ، فَأَنَا اُشهِدُكَ أنّي عَلى دينِكَ . ورَجَعَ الذِّمِّيُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَلَمّا عَرَفَهُ أسلَمَ . (2)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 71 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 86 ح 1013 ، بحارالأنوار : ج 43 ص 296 ح 57 .
2- .الكافي : ج 2 ص 670 ح 5 ، قرب الإسناد : ص 10 ح 33 كلاهما عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 74 ص 157 ص 4 .

ص: 341

فصل هشتم : آثار تبليغ عملى
8 / 1 تأثير مهربانى با كودكان
8 / 2 تأثير حُسن هم نشينى

فصل هشتم : آثار تبليغ عملى8 / 1تأثير مهربانى با كودكانالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از ليث بن سعد _ :روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى نماز مى گزارْد و حسين[ عليه السلام ] در حالى كه خُردسال بود ، نزديك ايشان بود . هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به سجده مى رفت ، حسين مى آمد و بر پشت ايشان سوار مى شد . آن گاه پاهاى خود را مى جنبانْد و مى گفت : «هى ! هى !» . هر گاه پيامبر خدا مى خواست سر از سجده بر دارد ، حسين را مى گرفت و در كنار خويش مى نهاد و وقتى به سجده مى رفت ، حسين ، مجدّدا بر پشت ايشان سوار مى شد و مى گفت : «هى ! هى !» . او پيوسته چنين مى كرد ، تا آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله از نمازش فارغ شد . در اين هنگام ، مردى يهودى گفت : اى محمّد ! شما با كودكان كارى انجام مى دهيد كه ما چنين نمى كنيم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هان ! اگر شما به خدا و پيامبرش ايمان داشته باشيد ، با كودكان ، مهربانى مى كنيد» . مرد يهودى گفت : پس من به خدا و فرستاده اش ايمان مى آورم . بدين ترتيب ، با ديدن اين بزرگوارى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، با آن عظمت جايگاه ، اسلام آورد .

8 / 2تأثير حُسن هم نشينىامام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :امير مؤمنان با مردى ذِمّى (اهل كتاب) همراه شد . مرد ذمّى گفت : اى بنده خدا ! مقصدت كجاست ؟ فرمود : «مقصد من ، كوفه است» . هنگامى كه ذمّى راهش را كج كرد . امير مؤمنان نيز همگام با او راهش را كج نمود . ذمّى به ايشان گفت : آيا مقصد تو كوفه نبود ؟ به او فرمود : «آرى» . مرد ذمّى به ايشان گفت : تو كه راهت را رها كردى ! به او فرمود : «مى دانم !» . آن مرد گفت : تو با آن كه مى دانى ، راهت را با من كج كردى ؟ امير مؤمنان به او فرمود : «اين ، از كمالِ همراهى است كه شخص به هنگام جدا شدنِ همراه خود ، براى بدرقه اش چند قدمى بر دارد . پيامبرِ ما به ما چنين دستورى داده است» . ذمّى به ايشان گفت : آيا پيامبر تان ، اين چنين گفته است ؟ فرمود : «آرى» . ذمّى گفت : لابد آن كه از ايشان تبعيت كرده ، به خاطر اعمال بزرگوارانه اش بوده است . پس من تو را گواه مى گيرم كه بر دين تو هستم . و آن مرد ذمّى با امير مؤمنان باز گشت و هنگامى كه امام را شناخت ، اسلام آورد .

.

ص: 342

8 / 3أثَرُ الإِحسانِ إلَى الشّاتِمِالمناقب لابن شهرآشوب عن المبرّد وابن عائشة :إنَّ شامِيّا رَآهُ [أيِ الإِمامَ الحَسَنَ عليه السلام ]راكِبا ، فَجَعَلَ يَلعَنُهُ وَالحَسَنُ لا يَرُدُّ . فَلَمّا فَرَغَ ، أقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام فَسَلَّمَ عَلَيهِ وضَحِكَ ، وقالَ : أيُّهَا الشَّيخُ ، أظُنُّكَ غَريبا ، ولَعَلَّكَ شَبَّهتَ ؛ فَلَوِ استَعتَبتَنا أعتَبناكَ ، ولَو سَأَلتَنا أعطَيناكَ ، ولَوِ استَرشَدتَنا أرشَدناكَ ، ولَوِ استَحمَلتَنا حَمَلناكَ ، وإن كُنتَ جائِعا أشبَعناكَ ، وإن كنُتَ عُريانا كَسَوناكَ ، وإن كُنتَ مُحتاجا أغنَيناكَ ، وإن كُنتَ طَريدا آوَيناكَ ، وإن كانَ لَكَ حاجَةٌ قَضَيناها لَكَ ، فَلَو حَرَّكتَ رَحلَكَ إلَينا وكُنتَ ضَيفَنا إلى وَقتِ ارتِحالِكَ كانَ أعوَدَ عَلَيكَ ؛ لِأَنَّ لَنا مَوضِعا رَحبا وجاها عَريضا ومالاً كَبيرا . فَلَمّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلامَهُ بَكى ، ثُمَّ قالَ : أشهَدُ أنَّكَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ، وكُنتَ أنتَ وأَبوكَ أبغَضَ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ ، وَالآنَ أنتَ أحَبُّ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ . وحَوَّلَ رَحلَهُ إلَيهِ ، وكانَ ضَيفَهُ إلى أنِ ارتَحَلَ ، وصارَ مُعتَقِدا لِمَحَبَّتِهِم . (1)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 19 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 344 ح 16 .

ص: 343

8 / 3 تأثير نيكى به دشنام دهنده

8 / 3تأثير نيكى به دشنام دهندهالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از مبرَّد و ابن عايشه _ :مردى شامى ، او (امام حسن عليه السلام ) را سواره ديد . شروع كرد به نفرين كردن به ايشان ؛ امّا حسن عليه السلام ، پاسخ او را نمى داد . هنگامى كه آن مرد از دشنام دادن فارغ شد ، حسن عليه السلام به سوى او آمد و به او سلام كرد و خنديد و فرمود : «اى پيرمرد ! به گمانم مرد غريبى هستى و شايد مرا اشتباه گرفته اى . پس اگر از ما طلب بخشش كنى ، از تو در مى گذريم ، و اگر از ما مالى بخواهى ، به تو مى دهيم ، و اگر از ما راه نمايى بخواهى ، راه نمايى ات مى كنيم ، و اگر از ما مَركب بخواهى ، مركبى برايت فراهم مى كنيم ، و اگر گرسنه باشى ، تو را سير مى كنيم ، و اگر برهنه باشى ، تو را مى پوشانيم ، و اگر نيازمند باشى ، تو را بى نياز مى سازيم ، و اگر رانده شده باشى ، پناهت مى دهيم ، و اگر نيازى داشته باشى ، برايت برآورده مى سازيم . اگر بار و بُنه ات را به سوى ما حركت دهى و تا زمان كوچيدن ، ميهمان ما باشى ، برايت سودآورتر است ؛ زيرا ما جايى فراخ و موقعيت و اعتبارى خوب و ثروتى انبوه داريم» . هنگامى كه آن مرد ، سخن او را شنيد ، گريست و آن گاه گفت : گواهى مى دهم كه تو جانشين خداوند در زمين هستى ، و خدا داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد . تو و پدرت ، مبغوض ترينِ خلق خدا نزد من بوديد ؛ امّا اينك ، محبوب ترينِ خلق خدا نزد من هستيد . آن گاه بار و بنه اش را به خانه حسن عليه السلام منتقل كرد و تا زمان كوچيدن ، ميهمان او بود و به محبّت آنان ، باور پيدا كرد .

.

ص: 344

المناقب لابن شهرآشوب :قالَ لَهُ [ أيِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام ] نَصرانِيٌّ : أنتَ بَقَرٌ ! قالَ : أنَا باقِرٌ . قالَ : أنتَ ابنُ الطَّبّاخَةِ ! قالَ : ذاكَ حِرفَتُها . قالَ : أنتَ ابنُ السَّوداءِ الزِّنجِيَّةِ البَذِيَّةِ ! قالَ : إن كُنتَ صَدَقتَ غَفَرَ اللّهُ لَها ، وإن كُنتَ كَذَبتَ غَفَرَ اللّهُ لَكَ . قالَ : فَأَسلَمَ النَّصرانِيُّ . (1)

8 / 4أثَرُ التَّعليمِ غَيرِ المُباشِرِالمناقب لابن شهرآشوب عن الرّؤيانيّ :إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ مَرّا عَلى شَيخٍ يَتَوَضَّأُ ولا يُحسِنُ ، فَأَخَذا بِالتَّنازُعِ ؛ يَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما : أنتَ لا تُحسِنُ الوُضوءَ . فَقالا : أيُّهَا الشَّيخُ ، كُن حَكَما بَينَنا ؛ يَتَوَضَّأُ كُلُّ واحِدٍ مِنّا سَوِيَّةً . ثُمَّ قالا : أيُّنا يُحسِنُ ؟ قالَ : كِلاكُما تُحسِنانِ الوُضوءَ ، ولكِن هذَا الشَّيخُ الجاهِلُ هُوَ الَّذي لَم يَكُن يُحسِنُ ، وقَد تَعَلَّمَ الآنَ مِنكُما ، وتابَ عَلى يَدَيكُما بِبَرَكَتِكُما وشَفَقَتِكُما عَلى اُمَّةِ جَدِّكُما . (2)

8 / 5أثَرُ سَعَةِ الصَّدرِ فِي الحِوارِالمحتضر عن عبد العزيز بن يحيى الجلوديّفي كِتابِ الخُطَبِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : سَلوني ؛ فَإِنّي لا اُسأَلُ عَن شَيءٍ دونَ العَرشِ إلّا أجَبتُ فيهِ ، كَلِمَةً لا يَقولُها بَعدي إلّا جاهِلٌ مُدَّعٍ أو كَذّابٌ مُفتَرٍ . فَقامَ رَجُلٌ مِن جانِبِ مَسجِدِهِ في عُنُقِهِ كِتابٌ كَأَنَّهُ مُصحَفٌ _ وهُوَ رَجُلٌ آدَمُ ضَربٌ ، طُوالٌ (3) ، جَعدُ الشَّعرِ ، كَأَنَّهُ مِن مُهَوَّدَةِ العَرَبِ _ وقالَ رافِعا صَوتَهُ : أيُّهَا المُدَّعي ما لا يَعلَمُ وَالمُقَلِّدُ ما لا يَفهَمُ ! أنَا سائِلٌ فَأَجِب . فَوَثَبَ بِهِ أصحابُ عَلِيٍّ وشِيعَتُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ وهَمّوا بِهِ ، فَنَهاهُم عليه السلام وقالَ لَهُم : دَعوهُ ولا تَعجَلوهُ ؛ فَإِنَّ الطَّيشَ لا تَقومُ بِهِ حُجَجُ اللّهِ ، ولا تَظهَرُ بِهِ بَراهينُ اللّهِ . ثُمَّ التَفَتَ إلَى الرَّجُلِ وقالَ : سَل بِكُلِّ لِسانِكَ وما في جَوانِحِكَ ، فَإِنّي مُجيبٌ ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى لا تَعتَلِجُ عَلَيهِ الشُّكوكُ ، ولا يَهيجُهُ وَسَنٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : كَم بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ؟ فَقالَ عليه السلام : مَسافَةُ الهَواءِ . قالَ : وما مَسافَةُ الهَواءِ ؟ فَقالَ : دَوَرانُ الفَلَكِ . قالَ : وما قَدرُ دَوَرانِ الفَلَكِ ؟ فَقالَ : مَسيرَةُ يَومٍ لِلشَّمسِ . قالَ : صَدَقتَ ، فَمَتَى القِيامَةُ ؟ فَقالَ عليه السلام : عِندَ حُضورِ المَنِيَّةِ وبُلوغِ الأَجَلِ . قالَ : صَدَقتَ ، فَكَم عُمرُ الدُّنيا ؟فَقالَ عليه السلام : يُقالُ : سَبعَةُ آلافٍ ثُمَّ لا تَحديدَ . قالَ : صَدَقتَ ، فَأَينَ بَكَّةُ مِن مَكَّةَ ؟قالَ عليه السلام : بَكَّةُ مَوضِعُ البَيتِ ، ومَكَّةُ أكنافُ الحَرَمِ . قالَ : فَلِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ مَكَّةَ ؟قالَ عليه السلام : لِأَنَّ اللّهَ تَعالى مَكَّ الأَرضَ مِن تَحتِها . قالَ : صَدَقتَ ، فَلِمَ سُمِّيَت تِلكَ بَكَّةَ ؟ فَقالَ : لِأَنَّها بَكَّت رِقابَ الجَبّارينَ وعُيونَ المُذنِبينَ . قالَ : صَدَقتَ ، وأَينَ كانَ اللّهُ قَبلَ أن يَخلُقَ عَرشَهُ ؟ فَقالَ : سُبحانَ مَن لا يُدرِكُ كُنهَ صِفَتِهِ حَمَلَةُ عَرشِهِ عَلى قُربِ زُمَرِهِم مِن كُرسِيِّ كَرامَتِهِ ، ولَا المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ مِن أنوارِ سُبُحاتِ جَلالِهِ . وَيحَكَ ! لا يُقالُ لَهُ أينَ ، ولا ثَمَّ ، ولا فيمَ ، ولا لِمَ ، ولا أنّى ، ولا حَيثُ ، ولا كَيفَ . قالَ : صَدَقتَ ، فَكَم مِقدارُ ما لَبِثَ اللّهُ (4) عَرشُهُ عَلَى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ ؟قالَ : أتُحسِنُ أن تَحسِبَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : لَعَلَّكَ لا تُحسِنُ ! قالَ : لا ، بَل إنّي لَاُحسِنُ الحِسابَ ! فَقالَ عليه السلام : أرَأيتَ لَو صُبَّ خَردَلٌ فِي الأَرضِ حَتّى سُدَّ الهَواءُ وما بَينَ الأَرضِ وَالسَّماءِ ، ثُمَّ اُذِنَ لِمِثلِكَ أن تَنقُلَهُ عَلى ضَعفِكَ حَبَّةً حَبَّةً مِنَ المَشرِقِ إلَى المَغرِبِ ، ثُمَّ مُدَّ في عُمرِكَ واُعطيتَ القُوَّةَ عَلى ذلِكَ حَتّى تَنقُلَهُ ، وأَحصَيتَهُ ، لَكانَ ذلِكَ أيسَرَ مِن إحصاءِ عَدَدِ أعوامِ ما لَبِثَ عَرشُهُ عَلى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ ، وإنَّما وَصَفتُ لَكَ بَعضَ عُشرِ عَشيرِ العَشيرِ مِن جُزءِ مِائَةِ ألفِ جُزءٍ ، وأَستَغفِرُ اللّهَ مِنَ التَّقليلِ فِي التَّحديدِ . قالَ : فَحَرَّكَ الرَّجُلُ رَأسَهُ وقالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (5)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 207 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 289 ح 12 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 400 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 319 ح 2 .
3- .الآدَمُ من الناس : الأسمر . والضَّرْب : الرجُل الخفيف اللحم . والطُّوال _ بالضمّ _ : الطويل (الصحاح : ج 5 ص 1859 «أدم» وج 1 ص 168 «ضرب» وج 5 ص 1754 «طول») .
4- .كذا في الطبعة المعتمدة وبحار الأنوار نقلاً عن المصدر ، وفي إرشاد القلوب «ما لبث عرشه» ، وهو الصحيح ، ويؤيده انصباب جواب الإمام عليه السلام بعد قليل على ذكر العرش .
5- .المحتضر : ص 88 ، إرشاد القلوب : ص 377 نحوه وفيه «وأنشأ بعدُ يقول : أنت أصيل العلم يا ذا الهدى .. .» بدل «وشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، بحارالأنوار : ج 57 ص 231 ح 183 .

ص: 345

8 / 4 تأثير آموزش غير مستقيم
8 / 5 تأثير سِعه صدر در گفتگو

المناقب ، ابن شهرآشوب :مردى نصرانى به او (امام باقر عليه السلام ) گفت : تو بَقَرى (گاوى) ! فرمود : «من باقر هستم» . گفت : تو پسرِ زن آشپزى ! فرمود : «آشپزى ، پيشه او بود» . گفت : تو پسرِ زن زنگىِ سياهِ بد دهن هستى ! فرمود : «اگر تو راست مى گويى ، خداوند ، او را ببخشايد ، و اگر دروغ مى گويى ، خداوند ، تو را ببخشد» . مرد نصرانى ، اسلام آورد .

8 / 4تأثير آموزش غير مستقيمالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از رؤيانى _ :حسن و حسين [ عليهماالسلام] به پيرمردى برخوردند كه به خوبى وضو نمى گرفت . آنان شروع به كشمكش [ظاهرى] با يكديگر كردند . هر يك از آنان مى گفت : «تو خوب وضو نمى گيرى» . آن گاه گفتند : «اى پيرمرد ! تو ميان ما داور باش . هر كدام از ما جداگانه يك وضو مى گيريم» . آن گاه گفتند : «كدام يك از ما خوب وضو نمى گيرد ؟» . پيرمرد گفت : هر دوى شما خوب وضو مى گيريد ؛ امّا اين پيرمردِ نادان است كه خوب وضو نمى گيرد و اينك ، از شما دو تن فرا گرفته و به دست بابركت شما و مهربانى اى كه بر امّت جدّ خود داريد ، توبه كرده است .

8 / 5تأثير سِعه صدر در گفتگوالمحتضر_ به نقل از عبد العزيز يحيى جُلودى در كتاب خُطَب أمير المؤمنين _ :امير مؤمنان عليه السلام در خطابه اى كه ايراد كرد ، فرمود : «از من بپرسيد ؛ چرا كه از هيچ چيزى فراتر از عرش ، از من پرسش نشده ، مگر آن كه پاسخش را به گونه اى داده ام كه پس از من ، جز نادانى ادّعا كننده يا دروغگويى افترا زننده بر زبان جارى نمى كند» . در اين هنگام ، مردى از گوشه مسجد ، در حالى كه در گردنش كتاب و گويا مُصحفى بود ، برخاست . او مردى بود گندمگون و كم گوشت و بلندقامت ، با موهاى مجعّد . گويا از يهود اعراب بود . او با صداى بلند گفت : اى آن كه ادّعاى چيزى دارد كه نمى داند و چيزى را كه نمى فهمد ، به گردن مى گيرد ! من مى پرسم و تو پاسخ بده . ياران و شيعيان على[ عليه السلام ] از هر طرف به قصد [تأديب] او يورش بردند و هجوم آوردند . [امام عليه السلام ]آنان را نهى كرد و به آنان فرمود : «او را وا گذاريد و در باره اش شتاب مكنيد ، كه با سَبُك سرى ، حجّت هاى خداوند برپا نمى شود و با آن ، برهان هاى خداوند ، آشكار نمى گردد» . آن گاه به آن مرد ، رو كرد و فرمود : «به هر زبانى كه مى خواهى و بدانچه در دل توست ، بپرس . من پاسخ مى دهم . ترديدها خداوند متعال را به غضب نمى آورد و هيچ نيازى ، او را به خشم نمى آورد» . آن مرد گفت : بين مشرق و مغرب ، چه قدر فاصله است ؟ فرمود : «مسافت هوا» . پرسيد : مسافت هوا چيست ؟ فرمود : «گردش فلك است» . گفت : اندازه گردش فلك چيست ؟ فرمود : «سيرِ يك روزه خورشيد» . گفت : راست گفتى . پس قيامت ، چه زمانى است ؟ فرمود : «هنگامى كه مرگ در رسد و مهلت ، پايان پذيرد» . گفت : راست گفتى . پس عمر دنيا چه قدر است ؟ فرمود : «گفته مى شود هفت هزار [سال] . آن گاه ديگر اندازه اى ندارد» . گفت : راست گفتى . پس بكّه در كجاى مكّه است ؟ فرمود : «بَكّه ، جايگاه خانه[ ى خدا] است و [شهر] مكّه ، اطراف حرم است» . گفت : چرا به مكّه ، مكّه مى گويند ؟ فرمود : «چون خداوند متعال ، زمين را از زير آن گسترانْد» . گفت : راست گفتى . پس چرا به آن بكّه مى گويند ؟ فرمود : «زيرا آن [خانه] ، گردنِ گردنكشان و چشمِ گناهكاران را در هم كوفته است» . گفت : راست گفتى . [بگو] خداوند ، پيش از آن كه عرش خود را بيافريند ، كجا بود ؟ فرمود : «منزّه است خداوندى كه حاملان عرشِ او با وجود نزديك بودن انبوهشان به كرسى كرامتش ، از درك كُنه و حقيقت صفت وى ، ناتوان اند ، چنان كه فرشتگان مقرّب ، از درك انوار عظمت جلالش محروم اند . واى بر تو ! در باره خدا گفته نمى شود كه كجاست يا كدام سوست ، يا در ميان چه يا براى چه يا از كجا يا از چه زمان است ، يا چگونه است» . گفت : راست گفتى . پس [بگو] پيش از آن كه خداوند ، زمين و آسمان را بيافريند ، عرش خداوند ، چه مدّت بر روى آب بوده است ؟ فرمود : «آيا شمردن را نيك مى دانى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «شايد نيك ندانى» . گفت : نه ؛ بلكه نيك مى شمارم . فرمود : «اگر دانه هاى خَردَل بر زمين چنان ريخته شود كه هوا و بين زمين و آسمان را پُر كند ، آن گاه به مثل تو اجازه داده شود كه به رغم ناتوانى ات ، دانه دانه ، آنها را از مشرق به مغرب منتقل سازى ، و چنان عمرت طولانى شود و به تو توان اين كار داده شود تا بتوانى آنها را منتقل سازى و آن دانه ها را بشمارى ، اين كار از شمارش سال هايى كه عرش خداوند ، پيش از آفرينش زمين و آسمان بر آب ، درنگ داشته ، آسان تر است ، و من ، تنها برايت يك دهم از يك دهم ها از يك جزء از يكصد هزار جزء را توصيف كردم و از اين كه در شمارش كم گذاشتم از خداوند ، طلب بخشش مى كنم» . آن مرد ، سرش را تكان داد و گفت : شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و شهادت مى دهم كه محمّد ، رسول خداست .

.

ص: 346

. .

ص: 347

. .

ص: 348

التّوحيد عن عليّ بن منصور :قالَ لي هِشامُ بنُ الحَكَمِ : كانَ زِنديقٌ بِمِصرَ يَبلُغُهُ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام عِلمٌ ، فَخَرَجَ إلَى المَدينَةِ لِيُناظِرَهُ فَلَم يُصادِفهُ بِها ، فَقيلَ لَهُ : هُوَ بِمَكَّةَ . فَخَرَجَ الزِّنديقُ إلى مَكَّةَ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقارَبَنَا الزِّنديقُ _ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي الطَّوافِ _ فَضَرَبَ كَتِفُهُ كَتِفَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ جَعفرٌ عليه السلام : مَا اسمُكَ ؟ قالَ : اِسمي عَبدُ المَلِكِ . قالَ : فَما كُنيَتُكَ ؟ قالَ : أبو عَبدِ اللّهِ . قالَ : فَمَنِ المَلِكُ الَّذي أنتَ لَهُ عَبدٌ ؛ أمِن مُلوكِ السَّماءِ أم مِن مُلوكِ الأَرضِ ؟ وأَخبِرني عَنِ ابنِكَ ؛ أعَبدُ إلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إلهِ الأَرضِ ؟ فَسَكَتَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قُل ما شِئتَ تُخصَمُ . قالَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ : قُلتُ لِلزِّنديقِ : أما تَرُدُّ عَلَيهِ ؟ فَقَبَّحَ قَولي . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَأتِنا . فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أتاهُ الزِّنديقُ ، فَقَعَدَ بَينَ يَدَيهِ ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ ، فَقالَ لِلزِّنديقِ : أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَدَخَلتَ تَحتَها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَما يُدريكَ بِما تَحتَها ؟ قالَ : لا أدري ، إلّا أنّي أظُنُّ أن لَيسَ تَحتَها شَيءٌ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَالظَّنُّ عَجزٌ ما لَم تَستَيقِن . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : فَصَعِدتَ السَّماءَ ؟ قالَ : لا . قالَ : فَتَدري ما فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَأَتَيتَ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ فَنَظَرتَ ما خَلفَهُما ؟ قالَ : لا . قالَ : فَعَجَباً لَكَ ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ ، ولَم تَنزِل تَحتَ الأَرضِ ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ ، ولَم تَخبُر هُنالِكَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ ، وأَنتَ جاحِدٌ ما فيهِنَّ ! وهَل يَجحَدُ العاقِلُ ما لا يَعرِفُ ؟ ! فَقالَ الزِّنديقُ : ما كَلَّمَني بِهذا أحَدٌ غَيرُكَ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَأَنتَ في شَكٍّ مِن ذلِكَ ؛ فَلَعَلَّ هُوَ ، أو لَعَلَّ لَيسَ هُوَ . قالَ الزِّنديقُ : ولَعَلَّ ذاكَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أيُّهَا الرَّجُلُ ، لَيسَ لِمَن لا يَعلَمُ حُجَّةٌ عَلى مَن يَعلَمُ ، فَلا حُجَّةَ لِلجاهِلِ عَلَى العالِمِ . يا أخا أهلِ مِصرَ ، تَفَهَّم عَنّي ! فَإنّا لا نَشُكُّ فِي اللّهِ أبَدا ؛ أما تَرَى الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ يَلِجانِ ولا يَشتَبِهانِ ، يَذهَبانِ ويَرجِعانِ ، قَدِ اضطُرّا لَيسَ لَهُما مَكانٌ إلّا مَكانَهُما ؟ ! فَإن كانا يَقدِرانِ عَلى أن يَذهَبا ، فَلا يَرجِعانِ (1) ، فَلِمَ يَرجِعانِ ؟ وإن لَم يَكونا مُضطَرَّينِ فَلِمَ لا يَصيرُ اللَّيلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَيلاً ؟ ! اِضطُرّا وَاللّهِ _ يا أخا أهلِ مِصرَ _ إلى دَوامِهِما ، وَالَّذِي اضطَرَّهُما أحكَمُ مِنهُما وأَكبَرُ مِنهُما . قالَ الزِّنديقُ : صَدَقتَ . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أخا أهلِ مِصرَ ، الَّذي تَذهَبونَ إلَيهِ وتَظُنّونَهُ بِالوَهمِ فَإِن كانَ الدَّهرُ يَذهَبُ بِهِم لِمَ لايَرُدُّهُم ؟ ! وإن كانَ يَرُدُّهُم لِمَ لايَذهَبُ بِهِم ؟ ! القَومُ مُضطَرّونَ . يا أخا أهلِ مِصرَ ، السَّماءُ مَرفوعَةٌ ، وَالأَرضُ مَوضوعَةٌ ، لِمَ لا تَسقُطُ السَّماءُ عَلَى الأَرضِ ؟! ولِمَ لا تَنحَدِرُ الأَرضُ فَوقَ طاقَتِها فَلا يَتَماسَكانِ ولا يَتَماسَكُ مَن عَلَيهِما ؟! فَقالَ الزِّنديقُ : أمسَكَهُما وَاللّهِ رَبُّهُما وسَيِّدُهُما ! فَآمَنَ الزِّنديقُ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . فَقالَ لَهُ حُمرانُ بنُ أعيَنَ : جُعِلتُ فِداكَ ! إن آمَنَتِ الزَّنادِقَةُ عَلى يَدَيكَ فَقَد آمَنَتِ الكُفّارُ عَلى يَدَي أبيكَ . فَقالَ المُؤمِنُ الَّذي آمَنَ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : اِجعَلني مِن تَلامِذَتِكَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ : خُذهُ إلَيكَ فَعَلِّمهُ . فَعَلَّمَهُ هِشامٌ ، فَكانَ مُعَلِّمَ أهلِ مِصرَ وأَهلِ الشّامِ ، وحَسُنَت طَهارَتُهُ حَتّى رَضِيَ بِها أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (2)

.


1- .إنّما جاء الفعل مرفوعا بثبوت النون باعتبار أنّ جملة «فلا يرجعان» معترضة . ويؤيده استقامة الكلام بدونها ، كما عليه رواية الاحتجاج .
2- .التوحيد : ص 293 ح4 ، الكافي : ج 1 ص73 ح1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 204 ح 217 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 3 ص51 ح25 .

ص: 349

التوحيد_ به نقل از على بن منصور _ :هِشام بن حَكَم به من گفت : به گوش مُلحدى در مصر رسيد كه امام صادق عليه السلام داراى علم فراوانى است . به سوى مدينه ره سپار شد تا با ايشان مناظره كند ؛ امّا به ايشان بر نخورْد . به او گفته شد : ايشان در مكّه است . آن ملحد به سوى مكّه روانه شد و در حالى كه ما با امام صادق عليه السلام در حال طواف بوديم ، چنان به ما نزديك شد كه شانه او به شانه امام صادق عليه السلام خورد . امام عليه السلام به او فرمود : «نام تو چيست ؟» . گفت : نام من ، عبد الملك (بنده پادشاه) است . فرمود : «كُنيه تو چيست ؟» . گفت : ابو عبد اللّه . فرمود : «آن پادشاهى كه تو بنده او هستى ، كيست ؟ آيا از پادشاهان آسمان است ، يا از پادشاهان زمين ؟ و به من بگو كه پسرت ، بنده خداى آسمان است ، يا بنده خداى زمين ؟» . آن مرد ، خاموش ماند . امام صادق عليه السلام فرمود : «هر چه براى مناظره مى خواهى ، بگو» . من به آن ملحد گفتم : آيا پاسخ ايشان را نمى دهى ؟ او سخن مرا زشت شمرد . امام صادق عليه السلام فرمود : «هر گاه از طوافْ فارغ شدم ، نزد ما بيا» . هنگامى كه امام صادق عليه السلام از طوافْ فارغ شد ، آن محلد آمد و نزد ايشان نشست ، در حالى كه ما نزد او حاضر بوديم . به ملحد فرمود : «آيا مى دانى زمين ، زير و بالايى دارد ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا زير آن رفته اى ؟» . گفت : نه . فرمود : «مى دانى زيرِ زمين چيست ؟» . گفت : نه ؛ امّا به گمانم زير آن چيزى نيست . امام صادق عليه السلام فرمود : «مادام كه يقين ندارى ، گمان ، ناتوان است [و راه به جايى نمى برد] . آيا به آسمان ، بالا رفته اى ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا مى دانى بالاى آسمان چيست ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا به مشرق و مغرب رفته اى تا پشت آنها را ببينى ؟» . گفت : نه . فرمود : «شگفت است از تو ! نه به مشرق رفته اى و نه به مغرب ، و نه زيرِ زمين رفته اى و نه به بالاى آسمان ، عروج نموده اى و از آن جا خبرى ندارى تا بدانى پشت آنها چيست . با اين حال ، منكر چيزى هستى كه در ميان آنهاست ! آيا عاقل ، چيزى را كه نمى داند ، انكار مى كند ؟» . ملحد گفت : هيچ كس جز تو اين حرف را به من نگفته است . امام صادق عليه السلام فرمود : «تو نسبت به اين امر ، ترديد دارى كه شايد درست يا نادرست باشد!» . ملحد گفت : شايد همين باشد . امام صادق عليه السلام فرمود : «آن كه نمى داند ، بر آن كه مى داند ، حجّتى ندارد . بنا بر اين ، جاهل بر عالم ، حجّتى ندارد . اى برادر مصرى! سخنم را در ياب ! ما هرگز در باره خداوند ، ترديد نمى كنيم . آيا نمى بينى خورشيد و ماه و شب و روز ، سر بر مى آورند و اشتباه نمى كنند و مى روند و باز مى گردند و ناگزيرند و مكانى جز مكانشان براى آنها نيست ؟ اگر مى توانستند كه بروند و بر نگردند (1) ، پس چرا بر مى گردند ؟ و اگر ناگزير نيستند ، چرا شب ، روز و روز ، شب نمى شود ؟ به خدا سوگند _ اى برادر مصرى _ تا زمانى كه هستند ، ناگزيرند ، و آن كه آنان را به ناگزير مى گردانَد ، استوارتر و بزرگ تر از خود آنهاست» . ملحد گفت : راست گفتى . آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود : «اى برادر مصرى ! آن [دهر] كه شماها به وى اعتقاد داريد و در پندارتان به [خالقيّت ]وى گمان مى بريد ، اگر [اين دَهرْ] آنها (خورشيد و ماه و شب و روز) را مى بَرَد ، پس چرا آنها را باز نمى گرداند ؟ و اگر [اين دَهرْ] آنها را باز مى گرداند ، پس چرا آنها را نمى بَرد ؟! جملگى ناگزيرند . اى برادر مصرى ! آسمان ، برافراشته و زمين ، در زير [آن] ، گسترده است . چرا آسمان بر زمين ، سقوط نمى كند ؟ وچرا زمين ، [بارهاى] بيش از طاقتش را سرريز نمى كند؟ در حالى كه [زمين و آسمانْ] نه خود ، نگه دارنده اى دارند و نه كسانى كه بر روى آنها هستند ؟» . ملحد گفت : سوگند به خدا ، پروردگار و سَرورشان آنها را نگاه مى دارد ! بدين ترتيب ، آن مرد ملحد ، به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد . حُمران بن اَعيَن به ايشان گفت : فدايت شوم ! اگر ملحدان به دست شما ايمان مى آورند ، كافران نيز به دست جدّ شما ايمان آورده اند . آن مؤمن كه به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد ، گفت : مرا از زمره شاگردانت قرار ده . امام عليه السلام به هشام بن حكم فرمود : «او نزد تو باشد و به او دانش بياموز» . هشام به او علم آموخت و آن شخص ، معلّم مردم مصر و شام شد و پاك مردى شد ، تا بدان جا كه امام صادق عليه السلام از او راضى گرديد .

.


1- .در متن عربى حديث ، فعل «يرجعان» به صورت مرفوع (با باقى ماندن نون مضارعه) آمده است ؛ زيرا جمله «فلا يرجعان» ، معترضه است . شاهد معترضه بودن اين جمله ، آن است كه اگر آن را در نظر نگيريم ، كلامْ تمام است ، چنان كه روايت الاحتجاج ، چنين است .

ص: 350

. .

ص: 351

. .

ص: 352

. .

ص: 353

. .

ص: 354

بحار الأنوار عن محمّد بن سنان :حَدَّثَنَا المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ قالَ : كُنتُ ذاتَ يَومٍ بَعدَ العَصرِ جالِسا فِي الرَّوضَةِ بَينَ القَبرِ وَالمِنبَرِ ، وأَنَا مُفَكِّرٌ في ما خَصَّ اللّهُ بِهِ سَيِّدَنا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنَ الشَّرَفِ وَالفَضائِلِ ، وما مَنَحَهُ وأَعطاهُ وشَرَّفَهُ بِهِ وحَباهُ مِمّا لا يَعرِفُهُ الجُمهورُ مِنَ الاُمَّةِ ، وما جَهِلوهُ مِن فَضلِهِ وعَظيمِ مَنزِلَتِهِ وخَطَرِ مَرتَبَتِهِ ، فَإِنّي لَكَذلِكَ إذ أقبَلَ ابنُ أبِي العَوجاءِ ، فَجَلَسَ بِحَيثُ أسمَعُ كَلامَهُ . فَلَمَّا استَقَرَّ بِهِ المَجلِسُ إذا رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَد جاءَ فَجَلَسَ إلَيهِ ، فَتَكَلَّمَ ابنُ أبِي العَوجاءِ فَقالَ : لَقَد بَلَغَ صاحِبُ هذَا القَبرِ العِزَّ بِكَمالِهِ ، وحازَ الشَّرَفَ بِجَميعِ خِصالِهِ ، ونالَ الحُظوَةَ في كُلِّ أحوالِهِ . فَقالَ لَهُ صاحِبُهُ : إنَّهُ كانَ فَيلَسوفا اِدَّعَى المَرتَبَةَ العُظمى وَالمَنزِلَةَ الكُبرى ، وأَتى عَلى ذلِكَ بِمُعجِزاتٍ بَهَرَتِ العُقولَ ، وضَلَّت فيهَا الأَحلامُ ، وغاصَتِ الأَلبابُ عَلى طَلَبِ عِلمِها في بِحارِ الفِكرِ ، فَرَجَعَت خاسِئاتٍ وهِيَ حَسيرٌ ، فَلَمَّا استَجابَ لِدَعوَتِهِ العُقَلاءُ وَالفُصَحاءُ وَالخُطَباءُ دَخَلَ النّاسُ في دينِهِ أفواجا ؛ فَقُرِنَ اسمُهُ بِاسمِ ناموسِهِ ، فَصارَ يُهتَفُ بِهِ عَلى رُؤوسِ الصَّوامِعِ _ في جَميعِ البُلدانِ وَالمَواضِعِ الَّتِي انتَهَت إلَيها دَعوَتُهُ ، وعَلَت بِها كَلِمَتُهُ ، وظَهَرَت فيها حُجَّتُهُ ، بَرّا وبَحرا وسَهلاً وجَبَلاً _ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ خَمسَ مَرّاتٍ ، مُرَدَّدا فِي الأَذانِ وَالإِقامَةِ ؛ لِيَتَجَدَّدَ في كُلِّ ساعَةٍ ذِكرُهُ ، لِئَلّا يَخمُلَ أمرُهُ . فَقالَ ابنُ أبِي العَوجاءِ : دَع ذِكرَ مُحَمَّدٍ _ صلى الله عليه و آله _ فَقَد تَحَيَّرَ فيهِ عَقلي ، وضَلَّ في أمرِهِ فِكري ، وحَدِّثنا في ذِكرِ الأَصلِ الَّذي يَمشي بِهِ . ثُمَّ ذَكَرَ ابتِداءَ الأَشياءِ ، وزَعَمَ أنَّ ذلِكَ بِإِهمالٍ لا صَنعَةَ فيهِ ولا تَقديرَ ، ولا صانِعَ لَهُ ولا مُدَبِّرَ ؛ بَلِ الأَشياءُ تَتَكَوَّنُ مِن ذاتِها بِلا مُدَبِّرٍ ، وعَلى هذا كانَتِ الدُّنيا لَم تَزَل ولا تَزالُ . قالَ المُفَضَّلُ : فَلَم أملِك نَفسي غَضَبا وغَيظا وحَنَقا ، فَقُلتُ : يا عَدُوَّ اللّهِ !ألحَدتَ في دينِ اللّهِ ، وأَنكَرتَ البارِيَ _ جَلَّ قُدسُهُ _ الَّذي خَلَقَكَ في أحسَنِ تَقويمٍ ، وصَوَّرَكَ في أتَمِّ صورَةٍ ، نَقَلَكَ في أحوالِكَ حَتّى بَلَغَ بِكَ إلى حَيثُ انتَهَيتَ ، فَلَو تَفَكَّرتَ في نَفسِكَ وصَدَّقَكَ لَطيفُ حِسِّكَ لَوَجَدتَ دَلائِلَ الرُّبوبِيَّةِ وآثارَ الصَّنعَةِ فيكَ قائِمَةً ، وشَواهِدَهُ _ جَلَّ وتَقَدَّسَ _ في خَلقِكَ واضِحَةً ، وبَراهينَهُ لَكَ لائِحَةً ! فَقالَ : يا هذا ، إن كُنتَ مِن أهلِ الكَلامِ كَلَّمناكَ ؛ فَإِن ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعناكَ ، وإن لَم تَكُن مِنهُم فَلا كَلامَ لَكَ ، وإن كُنتَ مِن أصحابِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ فَما هكَذا يُخاطِبُنا ، ولا بِمِثلِ دَليلِكَ يُجادِلُنا ! ولَقَد سَمِعَ مِن كَلامِنا أكثَرَ مِمّا سَمِعتَ ، فَما أفحَشَ في خِطابِنا ، ولا تَعَدّى في جَوابِنا . وإنَّهُ لَلحَليمُ الرَّزينُ العاقِلُ الرَّصينُ ؛ لا يَعتَريهِ خُرقٌ ولا طَيشٌ ولا نُزقٌ . ويَسمَعُ كَلامَنا ، ويُصغي إلَينا ، ويَستَعرِفُ حُجَّتَنا ، حَتَّى استَفرَغنا ما عِندَنا وظَنَنّا أنّا قَد قَطَعناهُ أدحَضَ حُجَّتَنا بِكَلامٍ يَسيرٍ وخِطابٍ قَصيرٍ ، يُلزِمُنا بِهِ الحُجَّةَ ، ويَقطَعُ العُذرَ ، ولا نَستَطيعُ لِجَوابِهِ رَدّا ، فَإِن كُنتَ مِن أصحابِهِ فَخاطِبنا بِمِثلِ خِطابِهِ ... . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 57 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 355

بحار الأنوار_ به نقل از محمّد بن سنان _ :مفضّل بن عمر براى ما چنين روايت كرد : روزى پس از عصر ، در روضه (ميان قبر و منبر پيامبر خدا) نشسته بودم و در باره شرافت و فضيلت هايى كه خداوند به پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله اختصاصا ارزانى داشته ، و نيز در باره لطف و عطاى الهى و كرامت و منزلتى كه به ايشان بخشيده و اكثر امّت از آن بى اطّلاع اند ، و در باره جهل آنان به فضيلت و بزرگى جايگاه و عظمت درجه پيامبر صلى الله عليه و آله مى انديشيدم . در اين حالت بودم كه ابن ابى العَوجا آمد و چنان نزديك نشست كه سخنش را مى شنيدم . وقتى در جاى خود قرار گرفت ، يكى از دوستانش آمد و كنارش نشست . ابن ابى العوجا ، شروع به صحبت كرد و گفت : صاحب اين قبر ، به كمال عزّت رسيده و در تمام خصلت هاى خود ، به شرافتْ دست يافته و در تمام حالات خود ، به بهره خود ، نائل شده است . هم نشينش به او گفت : او فيلسوفى بود كه ادّعاى مرتبه عالى و درجه والا داشت و براى ادّعاى خود ، معجزاتى آورده كه عقل ها را مبهوت و فكرها را حيران ساخته است و انديشه ها براى دستيابى به دانش او در درياهاى تفكّر ، غوطه خورده اند ؛ امّا بى آن كه بهره اى به كف آورند ، پشيمان ، به جاى نخستين خود باز گشته اند ، و هنگامى كه عاقلان ، فصيحان و سخنوران ، دعوت ايشان را پاسخ گفتند ، مردم ، گروه گروه در دين او وارد شدند و نام او به نام آفريننده اش قرين شد ، و نام او پنج بار در روز ، بين اذان و اقامه بر بالاى عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهايى كه دعوت او بدان جا رسيده و شعارش در آن جا فرازمند شده و حجّت او در آن جا آشكار گشته ، اعم از خشكى و دريا و دشت و كوه ، صلا داده مى شود تا در هر ساعت ، يادش تجديد گردد تا رسالت او خاموش نشود . ابن ابى العوجا گفت : ياد محمّد را وا گذار كه عقلم در باره اش متحيّر و انديشه ام در باره اش گم راه شده است . از اصل و ريشه اى سخن بگو كه او دعوت كننده به آن است . آن گاه از سر آغاز اشيا ، سخن به ميان آورد و به پندار خود ، مدّعى شد كه آغاز اشيا به صورت رها بوده و صنعت يا برنامه و سازنده يا تدبيركننده اى نداشته است ؛ بلكه اشيا از ذات خود ، بدون داشتن مدبّر ، پديد آمده اند ، و بدين خاطر است كه دنيا هميشه بوده و هماره خواهد بود . مفضّل گفت : من از روى خشم و نفرتى كه گلويم را مى فشرد ، ديگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم : اى دشمن خدا ! در دين خدا الحاد مى ورزى و سازنده منزّهى را كه تو را به بهترين قواره آفريد و با كامل ترين چهره آرايى آراست و در حالات گوناگون ، تو را انتقال داد ، تا تو را به جايى كه رسيده اى، رساند ، انكار مى كنى ؟ اگر در جان خود انديشه كنى ، حسّ نازك انديشت تو را تصديق مى كند . ره نمون هاى ربوبيّت و نشانه هاى آفرينش الهى در تو پابرجاست و گواهان خداوند سبحان ، در آفرينش تو پديدار و برهان هايش برايت روشن اند . ابن ابى العوجا گفت : اى مرد ! اگر از متكلّمانى ، با تو مناظره مى كنيم و چنانچه بُرهان تو ثابت شد ، ما از تو پيروى مى كنيم ، و اگر جزو متكلّمان نيستى ، با تو سخنى نداريم ؛ و اگر از ياران جعفر بن محمّد صادق هستى ، او با ما اين چنين سخن نمى گويد و با مثل دليل تو با ما به مناظره نمى پردازد ، كه او بيش از آنچه تو از ما شنيدى ، از ما شنيده است ؛ امّا در گفتگو با ما ، به زشتى ، سخن نگفته و در پاسخ ما مرزشكنى ننموده است . او انسانى بردبار ، متين ، عاقل و استوار است كه هيچ نادانى و سبُك سرى و پرخاشى در او راه ندارد . گفتار ما را مى شنود و به ما گوش مى دارد و به دنبال شناخت برهان ماست ، تا هنگامى كه برهان ما پايان مى پذيرد و ما گمان مى بريم كه ديگر ، او را مجاب ساخته ايم ؛ امّا او با گفتارى اندك و سخنى كوتاه ، برهان ما را در هم مى شكند و برهان خود را بر ما تمام مى سازد ، و راه گريز را مى بندد ، به گونه اى كه توان پاسخگويى به او را نداريم . پس اگر تو از ياران اويى ، به سانِ گفتار او با من سخن بگو ... .

.

ص: 356

الكافي عن أبي منصور المتطبّب :أخبَرَني رَجُلٌ مِن أصحابي قالَ : كُنتُ أنَا وَابنُ أبِي العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : تَرَونَ هذَا الخَلقَ ؟ _ وأَومَأَ بِيَدِهِ إلى مَوضِعِ الطَّوافِ _ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِيَّةِ إلّا ذلِكَ الشَّيخَ الجالِسَ _ يَعني أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام _ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ وبَهائِمُ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ : وكَيفَ أوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّيخِ دونَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : لِأَ نّي رَأَيتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ : لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فيهِ مِنهُ . فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّي أخافُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ ما في يَدِكَ ! فَقالَ : لَيسَ ذا رَأيَكَ ولكِن تَخافُ أن يَضعُفَ رَأيُكَ عِندي في إحلالِكَ إيّاهُ المَحَلَّ الَّذي وَصَفتَ ! فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : أمّا إذا تَوَهَّمتَ عَلَيَّ هذا فَقُم إلَيهِ ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ ، ولا تَثنِ عِنانَكَ إلَى استِرسالٍ ؛ فَيُسَلِّمَكَ إلى عِقالٍ ، وسِمَهُ ما لَكَ أو عَلَيكَ . فَقامَ ابنُ أبِي العَوجاءِ وبَقيتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَينِ ، فَلَمّا رَجَعَ إلَينَا ابنُ أبِي العَوجاءِ قالَ : وَيلَكَ يَا بنَ المُقَفَّعِ ! ما هذا بِبَشَرٍ ! وإن كانَ فِي الدُّنيا روحانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِراً ويَتَرَوَّحُ إذا شاءَ باطِناً فَهُوَ هذا ! فَقالَ لَهُ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : جَلَستُ إلَيهِ ، فَلَمّا لَم يَبقَ عِندَهُ غَيرِي ابتَدَأَني فَقالَ : إن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما يَقولُ هؤُلاءِ ، وهُوَ عَلى ما يَقولونَ _ يَعني أهلَ الطَّوافِ _ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم ، وإن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما تَقولونَ _ ولَيسَ كَما تَقولونَ _ فَقَدِ استَوَيتُم وهُم . فَقُلتُ لَهُ : يَرحَمُكَ اللّهُ !وأَيُّ شَيءٍ نَقولُ ؟ وأَيُّ شَيءٍ يَقولونَ ؟ ما قَولي وقَولُهُم إلّا واحِدا . فَقالَ : وكَيفَ يَكونُ قَولُكَ وقَولُهُم واحِدا وهُم يَقولونَ : أنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا ، ويَدينونَ بِأَنَّ فِي السَّماءِ إلهاً ، وأَنَّها عُمرانٌ ، وأَنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَيسَ فيها أحَدٌ ؟ ! قالَ : فَاغتَنَمتُها مِنهُ فَقُلتُ لَهُ : ما مَنَعَهُ _ إن كانَ الأَمرُ كَما يَقولونَ _ أن يَظهَرَ لِخَلقِهِ ويَدعُوَهُم إلى عِبادَتِهِ ؛ حَتّى لا يَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأَرسَلَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولَو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أقرَبَ إلَى الإِيمانِ بِهِ . فَقالَ لي : وَيلَكَ ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؟ ! نُشوءَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ ، وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَكَ بَعدَ بُغضِكَ ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ ، وعَزمَكَ بَعدَ أناتِكَ ، وأَناتَكَ بَعدَ عَزمِكَ ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ، ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِكَ ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ . ومازالَ يَعُدُّ عَلَيَّ قُدرَتَهُ الَّتي في نَفسِي الَّتي لا أدفَعُها ، حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُ سَيَظهَرُ في ما بَيني وبَينَهُ ! (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 74 ح 2 ، التوحيد : ص 125 ح 4 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 42 ح 18 .

ص: 357

الكافى_ به نقل از ابو منصور طبيب _ :يكى از شيعيان به من خبر داد و گفت : من و ابن ابى العوجا و عبد اللّه بن مقفَّع در مسجد الحرام نشسته بوديم . ابن مقفّع با دستش به محلّ طوافْ اشاره كرد و گفت : آيا اين مردم را مى بينيد ؟ بر هيچ كدام از آنان نام انسانْ صدق نمى كند ، جز آن پيرمرد نشسته _ و مقصودش امام صادق عليه السلام ) _ ؛ امّا باقى مانده مردم ، فرومايگان و چارپايان اند . ابن ابى العوجا به او گفت : چگونه نام انسانْ را از ميان مردم ، تنها بر اين پيرمرد مى گذارى ؟ ابن مقفّع گفت : من در او چيزى مى بينم كه نزد ديگران نيست . ابن ابى العوجا به او گفت : لازم است در باره ادّعايى كه در باره او دارى ، آزمايشى انجام شود . ابن مقفّع به وى گفت : اين كار را نكن . من مى ترسم كه انديشه تو را تباه سازد ! گفت : مقصود تو ، اين نيست ؛ بلكه مى ترسى كه جايگاهى كه براى او توصيف كردى ، باطل در آيد و انديشه ات در نظرم سست جلوه كند . ابن مقفّع گفت : اگر چنين گمانى در باره ام دارى ، پس برخيز ، و نزد او برو و تا مى توانى ، خود را از لغزش، نگاه دار و افسارت را سراسر رها نكن كه تو را به بندى ، بند مى كند و به نشانى ، نشاندارت مى سازد . ابن ابى العوجا برخاست و من و ابن مقفّع ، بر جاى خود نشستيم . هنگامى كه ابن ابى العوجا نزد ما بازگشت ، گفت : واى بر تو ، اى ابن مقفّع ! اين شخص ، بشر نيست و اگر در دنيا يك روح هست كه هر گاه بخواهد ، در قالب جسد ، ظاهر مى گردد و هر گاه بخواهد ، در باطن به صورت روح در مى آيد ، اين شخص است ! ابن مقفّع به او گفت : ماجرا چه بود ؟ گفت : نزدش نشستم . وقتى كسى نزد او جز من نماند ، با من آغاز به سخن كرد و گفت : «اگر حقيقت ، همان باشد كه اينان مى گويند _ كه حقيقت ، همان گفته آنان (طواف كنندگان) است _ ، آنان به سلامت رسته اند و شما زيان كرده ايد ، و اگر حقيقت ، چنان است كه شما مى گوييد _ كه حقيقت ، گفته شما نيست _ شما و آنان برابريد» . به او گفتم : خدايت رحمت كند ! ما چه مى گوييم و آنان چه مى گويند ؟ سخن من و آنان ، يكى است . فرمود : «چگونه سخن تو و آنان برابر است ، در حالى كه آنان مى گويند : معاد و ثواب و عقاب دارند و معتقدند كه در آسمان ، خداوند است و آسمان ، آباد است ؛ ولى شما مى پنداريد كه آسمان ، ويران است و كسى در آن جا نيست !؟» . ابن ابى العوجا گفت : من فرصت را غنيمت شمردم و به او گفتم : اگر حقيقت ، چنان است كه اينان مى گويند ، چه مانعى دارد كه خدا خود را براى آفريده هايش آشكار سازد و آنان را به پرستش خود ، فرا خوانَد ، تا حتّى دو تن در باره او اختلاف نكنند ، و براى چه خود را از آنان پوشيده مى داشت و پيامبران را به سوى آنان مى فرستاد ؟ و اگر خود ، كارِ هدايت مردم را مستقيما به عهده مى گرفت ، براى ايمان آوردن به او راهى نزديك تر بود . به من فرمود : «واى بر تو ! چگونه كسى كه قدرت خود را در جانت به تو نشان داده ، خود را پنهان نگاه داشته است ؟ تو نبودى . او تو را پديد آورد . پس از كودكى ات تو را بزرگ كرد ، و پس از ناتوانى ات تو را توانايى داد ، و پس از توانايى ات ، ناتوانت كرد ، و پس از سلامتت بيمارت ساخت ، و پس از بيمارى ات به تو سلامت داد ، و پس از خشمت به تو خشنودى داد ، و پس از خشنودى ات به تو خشم داد ، و پس از شادى ات تو را محزون كرد ، و پس از حزنت تو را شاد ساخت ، و حبّ تو پس از بغضت ، و بغض تو پس از حبّت ، و تصميم تو پس از سستى ات ، و سستى تو پس از تصميمت ، و خواستت پس از ناخشنودى ات ، و ناخشنودى ات پس از خواستت ، و اشتياقت پس از بيمت ، و بيمت پس از اشتياقت ، و اميدت پس از نااميدى ات ، و نااميدى ات پس از اميدت ، و يادآورى آنچه در انديشه ات نبود و محو كردن آنچه در ذهنت بِدان معتقد بودى ، همه از خداست» و آن چنان قدرت خداوند در جانم را برايم بر شمرد كه من ، توان پاسخگويى به او را نداشتم و پنداشتم بر من چيره شده است !

.

ص: 358

. .

ص: 359

. .

ص: 360

8 / 6أثَرُ استِجابَةِ الإِمامِ وَانصِياعُهُ لِلقَضاءِالسّنن الكبرى عن الشعبيّ :خَرَجَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ إلَى السّوقِ ، فَإِذا هُوَ بِنَصرانِيٍّ يَبيعُ دِرعاً ، فَعَرَفَ عَلِيٌّ الدِّرعَ فَقالَ : هذِهِ دِرعي ، بَيني وبَينَكَ قاضِي المُسلِمينَ _ وكانَ قاضِيَ المُسلِمينَ شُرَيحٌ ؛ كانَ عَلِيٌّ استَقضاهُ _ فَلَمّا رَأى شُرَيحٌ أميرَ المُؤمِنينَ قامَ مِن مَجلِسِ القَضاءِ وأَجلَسَ عَلِيّا في مَجلِسِهِ ، وجَلَسَ شُرَيحٌ قُدّامَهُ إلى جَنبِ النَّصرانِيِّ . فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ : أما يا شُرَيحُ لَو كانَ خَصمي مُسلِما لَقَعَدتُ مَعَهُ مَجلِسَ الخَصمِ ولكِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «لا تُصافِحوهُم ولا تَبدَؤوهُم بِالسَّلامِ .. . وصَغِّروهُم كَما صَغَّرَهُمُ اللّهُ» ، اِقضِ بَيني وبَينَهُ يا شُرَيحُ . فَقالَ شُرَيحٌ : تَقولُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ : هذِهِ دِرعي ذَهَبَت مِنّي مُنذُ زَمانٍ . فَقالَ شُرَيحٌ : ما تَقولُ يا نَصرانِيُّ ؟ فَقالَ النَّصرانِيُّ : ما اُكَذِّبُ أميرَ المُؤمِنينَ ، الدِّرعُ هِيَ دِرعي . فَقالَ شُرَيحٌ : ما أرى أن تَخرُجَ مِن يَدِهِ ، فَهَل مِن بَيِّنَةٍ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : صَدَقَ شُرَيحٌ . فَقالَ النَّصرانِيُّ : أما أنَا أشهَدُ أنَّ هذِهِ أحكامُ الأَنبِياءِ ، أميرُ المُؤمِنينَ يَجيءُ إلى قاضيهِ وقاضيهِ يَقضي عَلَيهِ ! هِيَ وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ دِرعُكَ اتَّبَعتُكَ مِنَ الجَيشِ وقَد زالَت عَن جَمَلِكَ الأَورَقِ فَأَخَذتُها ؛ فَإِنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أما إذا أسلَمتَ فَهِيَ لَكَ . وحَمَلَهُ عَلى فَرَسٍ عَتيقٍ . (1)

.


1- .السنن الكبرى : ج 10 ص 230 ح 20465 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 4 ، كنز العمّال : ج 7 ص 24 ح 17789 ؛ الغارات : ج 1 ص124 نحوه ، بحارالأنوار : ج 104 ص 290 .

ص: 361

8 / 6 اثر تن دادن امام عليه السلام به داورى

8 / 6اثر تن دادن امام عليه السلام به داورىالسنن الكبرى_ به نقل از شَعبى _ :على بن ابى طالب عليه السلام به بازار رفت و ناگهان به مسيحى اى برخورد كه زرهى را مى فروخت . على ، زره را شناخت و گفت : «اين ، زره من است و ميان من و تو ، قاضى مسلمانان ، داورى كند» . در آن روز ، قاضى مسلمانان ، شُرَيح بود كه على عليه السلام او را به قضاوت ، منصوب كرده بود . شريح ، هنگامى كه امير مؤمنان را ديد ، از جايگاه قضاوت برخاست و على را بر جاى خود نشاند و شريح ، در برابر او و در كنار مرد مسيحى نشست . على عليه السلام به او گفت : «هان ، اى شريح ! اگر طرف دعواى من مسلمان بود ، با او در جايگاه دعوا مى نشستم ؛ امّا من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : با آنان (مسيحيان) مصافحه نكنيد و به آنان ، ابتدا به سلام نكنيد ... و آنان را تحقير كنيد ، چنان كه خداوند ، آنان را تحقير كرده است . اى شريح ! ميان من و او داورى كن» . شريح گفت : بفرماييد ، اى امير مؤمنان ! على گفت : «اين ، زره من است كه مدّتى است گم شده است» . شريح گفت : اى مسيحى ! تو چه مى گويى ؟ مسيحى گفت : من امير مؤمنان را تكذيب نمى كنم ؛ امّا زره ، زره من است . شريح [به على عليه السلام ] گفت : طبق رأى من ، زره از دست او خارج نمى شود . آيا بيّنه اى دارى ؟ على گفت : شريح ، درست مى گويد . مسيحى گفت : امّا من گواهى مى دهم كه اين ، احكامِ پيامبران است كه خليفه مسلمانان ، نزد قاضى خود مى آيد و قاضى او ، عليه او داورى مى كند . اى امير مؤمنان ! سوگند به خدا ، اين ، زره توست . من در پىِ سپاه ، به دنبال تو بودم كه از شترت افتاد و من آن را برداشتم . شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، رسول خداست . على گفت : «حال كه اسلام آورده اى ، زره از آنِ تو باشد» و اسب گران بهايى نيز به او بخشيد .

.

ص: 362

8 / 7أثَرُ إحسانِ الاِبنِ إلى اُمِّهِ النَّصرانِيَّةِالكافي عن زكريّا بن إبراهيم :كُنتُ نَصرانِيّا ، فَأَسلَمتُ وحَجَجتُ ، فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقُلتُ : إنّي كُنتُ عَلَى النَّصرانِيَّةِ ، وإنّي أسلَمتُ . فَقالَ : وأَيُّ شَيءٍ رَأَيتَ فِي الإِسلامِ ؟ قُلتُ : قَولَ اللّهِ عز و جل : «مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْاءِيمَانُ وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ» (1) . فَقالَ : لَقَد هَداكَ اللّهُ . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اهدِهِ ! _ ثَلاثا _ : سَل عَمّا شِئتَ يا بُنَيَّ . فَقُلتُ : إنَّ أبي واُمّي عَلَى النَّصرانِيَّةِ وأَهلَ بَيتي ، واُمّي مَكفوفَةُ البَصَرِ ، فَأَكونُ مَعَهُم وآكُلُ في آنِيَتِهِم ؟ فَقالَ : يَأكُلونَ لَحمَ الخِنزيرِ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولا يَمَسّونَهُ . فَقالَ : لا بَأسَ ، فَانظُر اُمَّكَ فَبِرَّها ، فَإِذا ماتَت فَلا تَكِلها إلى غَيرِكَ ؛ كُن أنتَ الَّذي تَقومُ بِشَأنِها ، ولا تُخبِرَنَّ أحَدا أنَّكَ أتَيتَني ، حَتّى تَأتِيَني بِمِنى إن شاءَ اللّهُ . قالَ : فَأَتَيتُهُ بِمِنى وَالنّاسُ حَولَهُ كَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبيانٍ ؛ هذا يَسأَلُهُ ، وهذا يَسأَلُهُ ، فَلَمّا قَدِمتُ الكوفَةَ ألطَفتُ لِاُمّي ، وكُنتُ اُطعِمُها ، واُفَلّي ثَوبَها ورَأسَها ، وأَخدِمُها . فَقالَت لي : يا بُنَيَّ ، ما كُنتَ تَصنَعُ بي هذا وأَنتَ عَلى ديني ، فَمَا الَّذي أرى مِنكَ مُنذُ هاجَرتَ فَدَخَلتَ فِي الحَنيفِيَّةِ ؟ ! فَقُلتُ : رَجُلٌ مِن وُلدِ نَبِيِّنا أمَرَني بِهذا . فَقالَت : هذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِيٌّ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولكِنَّهُ ابنُ نَبِيٍّ . فَقالَت : يا بُنَيَّ ، إنَّ هذا نَبِيٌّ ؛ إنَّ هذِهِ وَصايَا الأَنبِياءِ . فَقُلتُ : يا اُمَّه ، إنَّهُ لَيسَ يَكونُ بَعدَ نَبِيِّنا نَبِيٌّ ، ولكِنَّهُ ابنُهُ . فَقالَت : يا بُنَيَّ ، دينُكَ خَيرُ دينٍ ، اِعرِضهُ عَلَيَّ . فَعَرَضتُهُ عَلَيها ، فَدَخَلَت فِي الإِسلامِ وعَلَّمتُها ، فَصَلَّتِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ . ثُمَّ عَرَضَ لَها عارِضٌ فِي اللَّيلِ ، فَقالَت : يا بُنَيَّ أعِد عَلَيَّ ما عَلَّمتَني . فَأَعَدتُهُ عَلَيها ، فَأَقَرَّت بِهِ وماتَت . فَلَمّا أصبَحَت كانَ المُسلِمونَ الذَّينَ غَسَّلوها ، وكُنتُ أنَا الَّذي صَلَّيتُ عَلَيها ونَزَلتُ في قَبرِها . (2)

.


1- .الشورى : 52 .
2- .الكافي : ج 2 ص 160 ح 11 ، مشكاة الأنوار : ص 278 ح 839 بزيادة «الصلاة» بعد «علّمتها» ، بحار الأنوار : ج 47 ص 374 ح 97 .

ص: 363

8 / 7 تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اش

8 / 7تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اشالكافى_ به نقل از زكريّا بن ابراهيم _ :من مسيحى بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم . آن گاه نزد امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم : من بر دين مسيح بوده ام كه حال ، اسلام آورده ام . فرمود : «در اسلام چه ديده اى ؟» . گفتم : اين ، سخن خداوند عز و جل كه : «تو ، نه كتاب را مى شناختى و نه ايمان را؛ ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه را بخواهيم ، با آن هدايت مى كنيم» . فرمود : «به راستى خداوند ، تو را هدايت كرده است» و آن گاه سه بار فرمود : «خداوندا! او را هدايت كن» وافزود : «هر چه مى خواهى ، بپرس ، اى فرزندم !» . گفتم : پدر و مادرم و خانواده ام مسيحى هستند و مادرم نابيناست . من با آنها هستم و در ظرف هاى آنان غذا مى خورم ؟ فرمود : «آيا گوشت خوك مى خورند ؟» . گفتم : نه و به خوك ، دست نمى زنند . فرمود : «باكى نيست . مراقب مادرت باش و به او نيكى كن ، و اگر از دنيا رفت ، او را به ديگرى وا مگذار . تو خود ، كار [تدفين] او را به عهده بگير و به كسى نگو كه نزد من آمده اى ، تا آن كه _ إن شاء اللّه _ در مِنا نزد من آيى» . در مِنا نزد ايشان رفتم و مردم ، چنان دور ايشان جمع بودند كه گويا او معلّم خُردسالان است . اين شخص از او مى پرسيد و آن شخص از او مى پرسيد . هنگامى كه به كوفه رسيدم ، به مادرم محبّت كردم و خودم به او غذا مى دادم و جامه و سرش را از شپش ، پاك مى كردم و به او خدمت مى نمودم . مادرم به من گفت : اى پسركم ! تو وقتى بر دين من بودى ، اين چنين با من رفتار نمى كردى . اين ، چه رفتارى است كه پس از مهاجرتت و پذيرش اسلام در تو مى بينم ؟ گفتم : مردى از فرزندان پيامبرمان ، مرا به اين رفتار ، فرمان داده است . مادرم گفت : آيا اين شخص ، خود ، پيامبر است ؟ گفتم : نه ؛ بلكه پسر پيامبر است . گفت : پسركم ! اين شخص ، پيامبر است و اين از وصاياى پيامبران است . گفتم : مادر ! پس از پيامبر ما ، پيامبرى نيست ؛ بلكه او فرزند پيامبر است . گفت : فرزندم ! دين تو ، بهترين دين است . آن را بر من عرضه كن . من آن دين را بر او عرضه كردم و او اسلام را پذيرفت و [مسائل] دين را به او آموختم . او نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشا را خواند . آن گاه در شب به او عارضه اى روى كرد . گفت : اى فرزندم ! آنچه را به من آموختى ، دوباره برايم باز گو . من دوباره برايش بازگو كردم . او به آن ، اقرار كرد و از دنيا رفت . صبح هنگام ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم .

.

ص: 364

. .

ص: 365

. .

ص: 366

8 / 8أثَرُ الإِحسانِ إلَى المُسيءِالطّبقات الكبرى عن سالم مولى أبي جعفر :كانَ هِشامُ بنُ إسماعيلَ يُؤذي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ وأَهلَ بَيتِهِ ، يَخطُبُ بِذلِكَ عَلَى المِنبَرِ ويَنالُ مِن عَلِيٍّ عليه السلام ، فَلَمّا وَلِيَ الوَليدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ عَزَلَهُ وأَمَرَ بِهِ أن يوقَفَ لِلنّاسِ . فَكانَ يَقولُ : لا وَاللّهِ ، ما كانَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ أهَمَّ إلَيَّ مِن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ؛ كُنتُ أقولُ : رَجُلٌ صالِحٌ يُسمَعُ قَولُهُ فَوُقِفَ لِلنّاسِ . فَجَمَعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وُلدَهُ وحامَّتَهُ ونَهاهُم عَنِ التَّعَرُّضِ . وغَدا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ مارّاً لِحاجَةٍ فَما عَرَضَ لَهُ ، فَناداهُ هِشامُ بنُ إسماعيلَ : اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ! (1)

العدد القويّة عن الزّهريّ :خَرَجَ [عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ] يَوماً مِنَ المَسجِدِ ، فَتَبِعَهُ رَجُلٌ فَسَبَّهُ ، فَلَحِقَهُ العَبيدُ وَالمَوالي ، فَهَمّوا بِالرَّجُلِ ، فَقالَ : دَعوهُ . ثُمَّ قالَ : ما سَتَرَ اللّهُ عَنكَ مِن أمرِنا أكثَرُ ، ألَكَ حاجَةٌ نُعينُكَ عَلَيها ؟ فَاستَحَى الرَّجُلُ ، فَأَلقى عَلِيٌّ عَلَيهِ قَميصَةً كانَت عَلَيهِ ، وأَعطاهُ ألفَ دِرهَمٍ . فَكانَ الرَّجُلُ إذا رَآهُ بَعدَ ذلِكَ يَقولُ : أشهَدُ أنَّكَ مِن أولادِ الرَّسولِ ! (2)

الإرشاد عن أبي محمّد الحسن بن محمّد عن جدّه عن غير واحد من أصحابه ومشايخه :إنَّ رَجُلاً مِن وُلدِ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ كانَ بِالمَدينَةِ يُؤذي أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام ، ويَسُبُّهُ إذا رَآهُ ، ويَشتُمُ عَلِيّا عليه السلام ، فَقالَ لَهُ بَعضُ جُلَسائِهِ يَوما : دَعنا نَقتُل هذَا الفاجِرَ ، فَنَهاهُم عَن ذلِكَ أشَدَّ النَّهيِ ، وزَجَرَهُم أشَدَّ الزَّجرِ ، وسَأَلَ عَنِ العُمَرِيِّ ، فَذُكِرَ أنَّهُ يَزرَعُ بِناحِيَةٍ مِن نَواحِي المَدينَةِ . فَرَكِبَ ، فَوَجَدَهُ في مَزرَعَةٍ ، فَدَخَلَ المَزرَعَةَ بِحِمارِهِ ، فَصاحَ بِهِ العُمَرِيُّ : لا توطِئ زَرعَنا ! فَتَوَطَّأَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالحِمارِ ، حَتّى وَصَلَ إلَيهِ ، فَنَزَلَ وجَلَسَ عِندَهُ ، وباسَطَهُ وضاحَكَهُ ، وقالَ لَهُ : كَم غَرِمتَ في زَرعِكَ هذا ؟ فَقالَ لَهُ : مِئَةُ دينارٍ . قالَ : فَكَم تَرجو أن تُصيبَ فيهِ ؟قالَ : لَستُ أعلَمُ الغَيبَ . قالَ : إنَّما قُلتُ لَكَ : كَم تَرجو أن يَجيئَكَ فيهِ ؟ قالَ : أرجو فيهِ مِئَتَي دينارٍ . فَأَخرَجَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلام صُرَّةً فيها ثَلاثُمِئَةِ دينارٍ ، وقالَ : هذا زَرعُكَ عَلى حالِهِ ، وَاللّهُ يَرزُقُكَ فيهِ ما تَرجو . فَقامَ العُمَرِيُّ فَقَبَّلَ رَأسَهُ وسَأَلَهُ أن يَصفَحَ عَن فارِطِهِ ، فَتَبَسَّمَ إلَيهِ أبُو الحَسَنِ عليه السلام وَانصَرَفَ . وراحَ إلَى المَسجِدِ فَوَجَدَ العُمَرِيَّ جالِساً ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ قالَ : اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ! فَوَثَبَ أصحابُهُ إلَيهِ فَقالوا لَهُ : ما قِصَّتُكَ ؟ قَد كُنتَ تَقولُ غَيرَ هذا ! فَقالَ لَهُم : قَد سَمِعتُم ما قُلتُ الآنَ ، وجَعَلَ يَدعو لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام ، فَخاصَموهُ وخاصَمَهُم . فَلَمّا رَجَعَ أبُو الحَسَنِ إلى دارِهِ ، قالَ لِجُلَسائِهِ الَّذينَ سَأَلوهُ في قَتلِ العُمَرِيِّ : أيُّما كانَ خَيرا : ما أرَدتُم أم ما أرَدتُ ؟! إنَّني أصلَحتُ أمرَهُ بِالمِقدارِ الَّذي عَرَفتُم ، وكَفَيتُ بِهِ شَرَّهُ ! (3)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 5 ص 220 ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 260 ح 1162 نحوه .
2- .العدد القويّة : ص 319 ح 20 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 293 نحوه ، بحارالأنوار : ج 46 ص 99 ح 87 ؛ تهذيب الكمال : ج 20 ص 397 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 394 كلاهما عن عبد الغفّار بن القاسم ، مطالب السوؤل : ص 95 عن طاووس بن كيسان .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 233 ، إعلام الورى : ج 2 ص 26 ، دلائل الإمامة : ص 311 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 18 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 48 ص 102 ح 7 .

ص: 367

8 / 8 تأثير نيكى كردن به گناهكار

8 / 8تأثير نيكى كردن به گناهكارالطبقات الكبرى_ به نقل از سالم ، غلام امام باقر عليه السلام _ :هشام بن اسماعيل ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام و خانواده ايشان را آزار مى رساند . بالاى منبر در خطبه چنين مى كرد و به على عليه السلام اهانت مى كرد . هنگامى كه وليد بن عبد الملك به حكومت رسيد ، او را عزل كرد و دستور داد كه او براى بازجويى ، نزد مردم ، نگاه داشته شود . هشام بن اسماعيل با خود مى گفت : براى خدا چنين مكنيد ! من از هيچ كس به اندازه على بن الحسين، بيمناك نيستم . نيز با خود مى گفت : على بن الحسين ، مرد صالحى است و گفتار او مورد توجّه خواهد بود [و اگر لب به شكايت بگشايد ، وليد بن عبد الملك ، مرا كيفر خواهد داد] . بدين ترتيب ، او را نگاه داشتند ؛ امّا على بن الحسين عليه السلام ، فرزندان و خاندان خود را گِرد آورد و آنان را از تعرّض [به هشام] ، باز داشت . على بن الحسين براى كارى ره سپار شد و خود را با او رو به رو نكرد . در اين هنگام ، هشام بن اسماعيل ، او را مخاطب ساخت كه : خداوند ، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد !

العُدَد القَويّة_ به نقل از زُهْرى _ :روزى [زين العابدين عليه السلام ] از مسجد بيرون آمد . مردى او را دنبال كرد و دشنامش داد . بندگان و غلامان ، سر رسيدند و به آن مرد ، هجوم آوردند . ايشان فرمود : «او را وا گذاريد !» . آن گاه [به آن مرد ]فرمود : «آنچه از كار [و قدرت] ما كه خداوند بر تو پنهان داشته ، بيشتر است . آيا كارى دارى كه تو را يارى رسانم ؟» . آن مرد ، شرم كرد . زين العابدين جامه اى را كه بر دوش داشت ، بر او افكند و به او هزار درهم داد . آن مرد ، پس از آن روز ، هر گاه ايشان را مى ديد ، مى گفت : شهادت مى دهم كه تو از فرزندان پيامبرى .

الإرشاد_ به نقل از ابو محمّد حسن بن محمّد ، از جدّش ، از بسيارى از ياران و اساتيدش _ :مردى از فرزندان عمر بن خطّاب كه در مدينه بود ، امام كاظم عليه السلام را مى آزرد و هر گاه ايشان را مى ديد ، به ايشان و على عليه السلام دشنام مى داد . روزى برخى از هم نشينان ايشان گفتند : «ما را وا گذار تا اين فاجر را بكُشيم» ؛ امّا ايشان به شدّت ، آنان را از اين كار ، نهى كرد و آنان را به شدّت ، باز داشت و از حال آن عُمَرى پرسيد . به ايشان گفته شد كه او در اطراف مدينه ، مشغول زراعت است . امام عليه السلام ، سوار مَركب شد و او را در مزرعه اى يافت . با الاغش وارد آن مزرعه شد . عُمَرى فرياد زد : زراعت ما را لگدمال مكن ! امام كاظم عليه السلام با الاغش به ميان مزرعه رفت تا به او رسيد و از مركب ، فرود آمد و نزد او نشست و با او به خوش رويى و شوخى پرداخت و به او فرمود : «در اين زراعت خود ، چه قدر خرج كرده اى ؟» . گفت : صد دينار . فرمود : «چه قدر اميد دارى كه از اين زراعت نصيبت شود ؟» . گفت : غيب نمى دانم . فرمود : «به تو گفتم كه چه قدر اميد دارى كه از اين زراعت ، نصيبت شود ؟» . گفت : اميدم در آن ، دويست دينار است . امام كاظم عليه السلام كيسه اى بيرون آورد كه در آن ، سيصد دينار بود و فرمود : «زراعت تو نيز مال تو باشد و خداوند ، همان مقدار كه اميد دارى ، به تو روزى مى رسانَد» . عُمَرى برخاست و سر امام عليه السلام را بوسيد و از ايشان درخواست كرد كه از جسارتش در گذرد . ايشان به او لبخند زد و دور شد . آن گاه روانه مسجد شد و عُمَرى را نشسته يافت . هنگامى كه چشم او به امام عليه السلام افتاد ، گفت : خداوند ، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد ! يارانش دور او جمع شدند و به او گفتند : داستان تو چيست ؟ پيش از اين ، چيز ديگرى مى گفتى ! عمرى به آنان گفت : آنچه اينك گفتم ، شنيديد . و شروع به دعوت به امامت امام كاظم عليه السلام كرد و متقابلاً ميان ايشان ، جدال در گرفت . هنگامى كه امام كاظم عليه السلام به خانه اش بازگشت ، به هم نشينان خود كه خواهان كشتن عُمَرى بودند ، فرمود : «كدام بهتر بود ؟ آنچه شما مى خواستيد ، يا آنچه من مى خواستم ؟ من با همين مقدارى كه ديديد ، او را اصلاح كردم و شرّ او را از خود ، باز داشتم» .

.

ص: 368

. .

ص: 369

. .

ص: 370

تنبيه الخواطر :حُكِيَ أنَّ مالِكا الأَشتَرَ رضى الله عنه كانَ مُجتازا بِسوقِ الكوفَةِ وعَلَيهِ قَميصٌ خامٌ وعِمامَةٌ مِنهُ ، فَرَآهُ بَعضُ السّوقَةِ فَازدَرى بِزِيِّهِ ، فَرَماهُ بَبُندُقَةٍ تَهاوُنا بِهِ ، فَمَضى ولَم يَلتَفِت . فَقيلَ لَهُ : وَيلَكَ ! أتَدري بِمَن رَمَيتَ ؟ فَقالَ : لا ، فَقيلَ لَهُ : هذا مالِكٌ صاحِبُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . فَارتَعَدَ الرَّجُلُ ومَضى إلَيهِ لِيَعتَذِرَ مِنهُ ، فَرَآهُ وقَد دَخَلَ مَسجِدا وهُوَ قائِمٌ يُصَلّي ، فَلَمَّا انفَتَلَ أكَبَّ الرَّجُلُ عَلى قَدَمَيهِ يُقَبِّلُهُما ، فَقالَ : ما هذَا الأَمرُ ؟ فَقالَ : أعتَذِرُ إلَيكَ مِمّا صَنَعتُ . فَقالَ : لا بَأسَ عَلَيكَ ؛ فَوَاللّهِ ما دَخَلتُ المَسجِدَ إلّا لِأَستَغفِرَنَّ لَكَ . (1)

راجع : ص 208 ( تطابق القلب واللسان ) وص 212 ( الدعوة بالعمل قبل اللسان ) . و ص 280 (مخالفة الفعل للقول) .

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 2 ، بحارالأنوار : ج 42 ص 157 ح 25 .

ص: 371

تنبيه الخواطر :حكايت شده كه مالك اشتر در ميان بازار كوفه مى گذشت . جامه و عمامه اى بافته از پنبه بر تن داشت . يكى از بازاريان ، او را ديد و به شخصيت او اهانت كرد و فندقى به عنوان اهانت ، به سوى او پرتاب كرد . مالك اشتر گذشت و اعتنا نكرد . به آن مرد گفتند : واى بر تو ! آيا مى دانى به چه كسى پرتاب كردى ؟ گفت : نه! به او گفتند : اين ، مالك اشتر ، يار امير مؤمنان است . مرد به خود لرزيد و به سوى مالك ، ره سپار شد تا از او عذرخواهى كند . او را ديد كه وارد مسجد شده و نماز مى خوانَد . هنگامى كه نمازش تمام شد ، آن مرد ، خود را بر پاهاى مالك انداخت تا آنها را ببوسد . مالك گفت : اين ، چه كارى است ؟ گفت : از كارى كه انجام دادم ، عذر مى خواهم . مالك گفت : باكى بر تو نيست ! سوگند به خدا ، به مسجد نيامدم ، مگر آن كه [از خداوند ]برايت طلب بخشش كنم .

ر . ك : ص 209 (هماهنگى دل با زبان) و ص213 (دعوت با عمل ، پيش از زبان) و ص 281 (ناهمگونى كردار با گفتار) .

.

ص: 372

الفصل التاسع : اُسلوب التّبليغ في القرآن9 / 1الاِستِنادُ إلَى الحِكمَةُأ _ الحَثُّ عَلَى التَّعَقُّلِ وَالتَّفَكُّرِالكتاب«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» . (1)

« كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (2)

« وَ هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلَافُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ أفَلَا تَعْقِلُونَ » . (3)

« كَذَلِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (4)

« لَقَدْ أنزَلْنَا إلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أفَلَا تَعْقِلُونَ » . (5)

.


1- .الزمر : 17 و 18 .
2- .البقرة : 242 .
3- .المؤمنون: 80 .
4- .البقرة: 73 .
5- .الأنبياء: 10 .

ص: 373

فصل نهم : روش تبليغ در قرآن
9 / 1 استناد به حكمت
الف - تشويق به خردورزى و انديشيدن

فصل نهم : روش تبليغ در قرآن9 / 1استناد به حكمتالف _ تشويق به خردورزى و انديشيدنقرآن«پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند . اينان ، كسانى هستند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان» .

«خداوند ، آيات [ خود ] را اين گونه براى شما بيان مى كند . اميد كه بينديشيد» .

«و اوست آن كس كه زنده مى كند و مى ميراند ، و اختلاف شب و روز ، از اوست . مگر نمى انديشيد؟» .

«اين گونه ، خدا مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما مى نماياند . باشد كه بينديشيد» .

«در حقيقت ، ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه يادِ شما در آن است . آيا نمى انديشيد؟» .

.

ص: 374

«وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أنفُسِكُمْ أزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (2)

«هُوَ الَّذِى أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ * يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنَابَ وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (3)

راجع : البقرة : 164 ، الأنعام: 32 و 151 ، الأعراف: 169 ، هود: 51 ، يوسف: 2 و 109 ، الرعد: 4 ، النحل : 12 و 67 ، الحجّ : 46 ، النور: 61 ، القصص: 60 ، العنكبوت: 35 ، الروم: 24 و 28 ، يس: 62 و 68 ، ص: 29 ، غافر: 67 و 70 ، الزخرف: 3 ، الجاثية: 5 و 13 ، الحديد: 17 .

الحديثالإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَشَّرَ أهلَ العَقلِ وَالفَهمِ في كِتابِهِ فَقالَ : «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَئِكَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» . يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ، ونَصَرَ النَّبِيّينَ بِالبَيانِ ، ودَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأَدِلَّةِ ، فَقالَ : «وَ إلَهُكُمْ إلَهٌ وَاحِدٌ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * إنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (4) يا هِشامُ ، قَد جَعَلَ اللّهُ ذلِكَ دَليلاً عَلى مَعرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُم مُدَبِّرا ، فَقالَ : «وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتُ بِأَمْرِهِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (5) وقالَ : «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أجَلًا مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، (6) وقالَ : «إنَّ فِى اختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ وما أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزقٍ فَأَحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وتَصريفِ الرِّياحِ (7) لَاياتٍ لِقَومٍ يَعقِلونَ» ، (8) وقالَ : «يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْايَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، (9) وقالَ : «وَ جَنَّاتٌ مِّنْ أعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَ غَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِى الْأُكُلِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» ، (10) وقالَ : «وَ مِنْ ءَايَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْىِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يعْقِلُونَ» ، (11) وقالَ : «قُلْ تَعَالَوْاْ أتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ألَّا تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئا وَبِالْوَالِدَيْنِ إحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُواْ أوْلَادَكُم مِّنْ إمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، (12) وقالَ : «هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاءَ فِى مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (13) . . . يا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، وأَعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأَكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (14)

.


1- .الجاثية : 13 .
2- .الروم : 21 .
3- .النحل : 10 و 11 .
4- .البقرة: 163 و 164 .
5- .النحل: 12 .
6- .غافر: 67.
7- .في الطبعة المعتمدة هنا : «والسحاب المسخّر بين السماء والأرض» فحذفناها طبقا لطبعة مركز بحوث دار الحديث .
8- .إشارة إلى الآية 5 من سورة الجاثية : «وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » . وفي مرآة العقول : ج 1 ص 42 : « والظاهر أنَّ التغيير من النسّاخ أو الرواة ، أو نقل بالمعنى » .
9- .الحديد: 17 .
10- .الرعد: 4 .
11- .الروم: 24 .
12- .الأنعام: 151 .
13- .الروم: 28 .
14- .الكافي : ج 1 ص 13 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 383 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30 .

ص: 375

«و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است ، به سود شما رام كرد . همه از اوست . قطعاً در اين ، براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هايى است» .

«و از نشانه هاى او ، اين كه از [ نوع ] خودتان ، همسرانى براى شما آفريد تا بِدانها آرام گيريد ، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد . آرى ، در اين [ نعمت ] براى مردمى كه مى انديشند ، قطعاً نشانه هايى است» .

«اوست كسى كه از آسمان ، آبى فرود آورد كه آشاميدنىِ شما از آن است ، و روييدنى[ هايى ] كه [ رمه هاى خود را ] در آن مى چرانيد [ نيز ] از آن است . به وسيله آن ، كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ ديگر ] براى شما مى روياند . قطعاً در اينها براى مردمى كه انديشه مى كنند ، نشانه اى است» .

ر.ك : بقره : آيه 164، انعام: آيه 32 و 151 ، اعراف: آيه 169 ، هود: آيه 51 ، يوسف: آيه 2 و 109 ، رعد: آيه 4 ، نحل : آيه 12 و 67 ، حج : آيه 46 ، نور: آيه 61 ، قصص: آيه 60 ، عنكبوت: آيه 35 ، روم: آيه 24 و 28 ، يس: آيه 62 و 68 ، ص: آيه 29 ، غافر: آيه 67 و 70 ، زخرف: آيه 3 ، جاثيه: آيه 5 و 13 ، حديد: آيه 17 .

حديثامام كاظم عليه السلام_ به هشام بن حكم _ :اى هشام! خداوند _ تبارك و تعالى _ در كتابش به صاحبان خرد و فهم ، بشارت داده و فرموده است : «پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند . اينان ، كسانى هستند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان» . اى هشام! خداوند _ تبارك و تعالى _ به واسطه خردها ، حجّت ها را براى مردمان ، كامل گردانيد ، و پيامبران را با بيان ، يارى داد ، و آنان را با دلايل ، به ربوبيّت خويش ، راه نمايى نمود و فرمود : «معبود شما ، معبود يگانه اى است كه جز او هيچ معبودى نيست ، [ و اوست ]بخشايشگر مهربان. به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين ، و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز ، و كشتى هايى كه در دريا روان اند ، با آنچه به مردم سود مى رساند ، و [ همچنين ] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن ، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده ، و در آن ، هر گونه جنبنده اى را پراكنده كرده ، و [ نيز در ] گردانيدن بادها ، و ابرى كه ميان آسمان و زمين ، آرميده است ، براى گروهى كه مى انديشند ، واقعاً نشانه هايى [ گويا ] است» . اى هشام! خداوند ، اينها را دليلى براى شناخت او و اين كه آنها مدبّرى دارند ، قرار داده و فرموده است : «و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد ، و ستارگان به فرمان او مسخّر شده اند. مسلّماً در اين [ پديده ها ] ، براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هاست» ، و نيز فرموده : «او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، آن گاه از علقه اى ، و سپس شما را [ به صورت ] كودكى بر مى آوَرَد ، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد _ و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيش رس مى يابد و تا [ سرانجام ] به مدّتى كه مقرّر است ، برسيد ، و اميد كه در انديشه فرو رويد» ، و فرموده : «و راستى كه در پىِ يكديگر آمدن شب و روز ، و آنچه خدا از روزى ، از آسمان فرود آورده و به وسيله آن ، زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است ، و [ همچنين در ]گردش بادها ، براى مردمانى كه مى انديشند ، نشانه هايى است» (1) ، و فرموده : «زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند. در اين [ هم ] براى مردمى كه مى انديشند ، قطعاً نشانه هايى است» ، و فرموده : «و باغ هايى از انگور و كشتزارها و درختان خرما ، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه ، كه با يك آب ، سيراب مى گردند ، و [ با اين حال ]برخى از آنها را در ميوه [ از حيث مزه و نوع و كيفيت ]بر برخى ديگر ، برترى مى دهيم. بى گمان ، در اين [ امر نيز ]براى مردمى كه مى انديشند ، دلايل [ روشنى ]است» ، و فرموده : «و از نشانه هاى او [ اين كه ] برق را براى شما بيم آور و اميدبخش مى نماياند ، و از آسمان ، به تدريج ، آبى فرو مى فرستد كه به وسيله آن ، زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند. در اين [ امر هم ]براى مردمى كه مى انديشند ، قطعاً نشانه هايى است» ، و فرموده : «بگو : «بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده ، براى شما بخوانم : چيزى را با او شريك قرار مدهيد ، و به پدر و مادر[تان] احسان كنيد ، و فرزندان خود را از بيم تنگ دستى مكشيد _ [كه] ما شما و آنان را روزى مى رسانيم _ ، و به كارهاى زشت _ چه علنى آن و چه پوشيده[ اش ] _ نزديك نشويد ، و نَفْسى را كه خدا حرام گردانيده ، جز به حق مكشيد. اينهاست كه [ خدا ]شما را به [ انجام دادن ]آنها سفارش كرده است . باشد كه بينديشيد» ، و فرموده : «آيا در آنچه به شما روزى داده ايم ، شريكانى از بردگانتان داريد كه در آن [ مال ، با هم ]مساوى باشيد و همان طور كه شما از يكديگر بيم داريد ، از آنها بيم داشته باشيد؟ اين گونه ، آيات خود را براى مردمى كه مى انديشند ، به تفصيل ، بيان مى كنيم» ... . اى هشام! خداوند ، پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگان خود نفرستاد ، مگر براى اين كه در باره خدا تعقّل كنند . بنا بر اين ، آنان كه پذيرششان [از دعوت پيامبران] بهتر است ، شناختشان بهتر است ، و آنان كه خداشناس ترند ، خردشان نيكوتر است ، و آنان كه خردشان كامل تر است ، مقام و درجه شان در دنيا و آخرت ، بالاتر است .

.


1- .اين متن ، اشاره به آيه 5 از سوره جاثيه است .

ص: 376

. .

ص: 377

. .

ص: 378

تفسير الفخر الرازي عن قتادة_ في قَولِهِ تَعالى : «أيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلًا» (1) _ :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يَقولُ : أيُّكُم أحسَنُ عَقَلاً . ثُمَّ قالَ : أتَمُّكُم عَقلاً أشَدُّكُم للّهِِ خَوفا ، وأَحسَنُكُم فيما أمَرَ اللّهُ بِهِ ونَهى عَنهُ نَظَرا . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ إلَى ابنِ مَسعودٍ _ :يَا بنَ مَسعودٍ ، إذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَل بِعِلمٍ وعَقلٍ ، وإيّاكَ وأن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَيرِ تَدَبُّرٍ وعِلمٍ ، فَإِنَّهُ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : «وَلَا تَكُونُواْ كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أنكَاثًا» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أصدَقُ المُؤمِنينَ إيمانًا أشَدُّهُم تَفَكُّرا في أمرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (5)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة : ج 1 ص 205 (المعرفة / القسم الثانى : العقل / الفصل الثالث : التعقّل ) .

.


1- .الملك : 2 ، هود : 7 .
2- .تفسير الفخر الرازي : ج 30 ص 56 ، الكشّاف : ج 2 ص 208 ، تفسير القرطبي : ج 9 ص 9 عن ابن عمر وكلاهما نحوه ، تفسير الثعلبي : ج 9 ص 355 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 484 عن ابي قتادة نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 233 .
3- .النحل : 92 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 361 ح 2660 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 110 ح 1 .
5- .أعلام الدين : ص 273 .

ص: 379

تفسير الفخر الرازى_ به نقل از قَتاده ، در باره آيه : «كدام يك از شما كردارش نيكوتر است؟» _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم . فرمود : «مى گويد : كدام يك از شما خردش نيكوتر است ؟» . سپس فرمود : «آن كه از شما خردش كامل تر است ، از خدا پروادارتر است ، و در مواردى كه خداوند ، امر يا نهى كرده ، نيكونظرترينِ شماست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! هر گاه كارى انجام دادى ، از روى دانايى و خردمندى انجام بده ، و مبادا كارى را بدون انديشه و شناخت ، انجام دهى ؛ چرا كه خداوند بزرگ مى فرمايد : «و مانند آن [ زنى ] نباشيد كه رشته خود را پس از محكم بافتن ، [ يكى يكى ]از هم مى گسست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :استوارترينِ مؤمنان در ايمان ، كسى است كه در كار دنيا و آخرت ، بيشتر انديشه كند .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 255 (معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل سوم : خردورزى) .

.

ص: 380

ب _ الحَثُّ عَلى إتيانِ البَيِّنَةِ وَالبُرهانِالكتاب«هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ» . (1)

«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (2)

«قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَكَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ » . (3)

«أَوْ تَقُولُواْ لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِايَاتِ اللَّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِى الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ ءَايَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصْدِفُونَ» . (4)

«أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَاءَهُم» . (5)

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» . (6)

«قُلْ إِنِّى نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِىَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّى وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» . (7)

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (8)

.


1- .آل عمران : 138 وراجع : البقرة : 66 والمائدة : 46 والنور : 34 .
2- .الأنفال: 42 .
3- .الأنعام : 57 .
4- .الأنعام: 157 .
5- .محمّد : 14 .
6- .البقرة: 159 .
7- .غافر: 66 .
8- .النحل: 43 و 44 .

ص: 381

ب - تشويق به آوردن دليل روشن و برهان

ب _ تشويق به آوردن دليل روشن و برهانقرآن«اين [ قرآن ] براى مردم ، بيانى ، و براى پرهيزگاران ، ره نمود و اندرزى است» .

«تا كسى كه [ بايد ] هلاك شود ، با دليلى روشن ، هلاك گردد و كسى كه [ بايد ] زنده شود ، با دليلى روشن ، زنده بماند ، و خداست كه در حقيقت ، شنواى داناست» .

«بگو : من از جانب پروردگارم ، دليلى آشكار [ همراه ] دارم ، و شما آن را دروغ پنداشتيد ، [ و ]آنچه را به شتاب خواستار آنيد ، در اختيار من نيست . فرمان ، جز به دست خدا نيست ، كه حق را بيان مى كند ، و او بهترينِ داوران است» .

«يا نگوييد : «اگر كتاب بر ما نازل مى شد ، قطعاً از آنان هدايت يافته تر بوديم» . اينك حجّتى از جانب پروردگارتان براى شما آمده و ره نمود و رحمتى است . پس كيست ستمكارتر از آن كس كه آيات خدا را دروغ پندارد و از آنها روى گرداند؟ به زودى ، كسانى را كه از آيات ما روى مى گردانند ، به سبب [ همين ] اعراضشان ، به عذابى سخت ، مجازات خواهيم كرد» .

«آيا كسى كه بر حجّتى از جانب پروردگار خويش است ، چون كسى است كه بدىِ كردارش براى او زيبا جلوه داده شده و هوس هاى خود را پيروى كرده است» .

«كسانى كه نشانه هاى روشن و ره نمودى را كه فرو فرستاده ايم ، پس از آن كه آن را براى مردم در كتاب ، توضيح داده ايم ، نهفته مى دارند ، آنان را خدا لعنت مى كند و [نيز] لعنت كنندگان ، آنان را لعنت مى كنند» .

«بگو : من نهى شده ام از اين كه جز خدا كسانى را كه [ شما ] مى خوانيد ، پرستش كنم ، [ آن هم ]هنگامى كه از جانب پروردگارم برايم دلايل روشن رسيده است ، و مأمورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم» .

«و پيش از تو [ هم ] جز مردانى را كه بديشان وحى مى كرديم ، گسيل نداشتيم . پس اگر نمى دانيد، از پژوهندگان كتاب هاى آسمانى جويا شويد ؛ [ زيرا آنان را ] با دلايل آشكار و نوشته ها [ فرستاديم ] و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، توضيح دهى . و اميد كه آنان بينديشند» .

.

ص: 382

«وَ لَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ » . (1)

«وَ إِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِى إِسْرَاءِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِى مِن بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ» . (2)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا» . (3)

«أَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِىَ وَ ذِكْرُ مَن قَبْلِى بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ» . (4)

«وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ» . (5)

«أَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» . (6)

«اسْلُكْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْهِ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا فَاسِقِينَ» . (7)

«وَ نَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ » . (8)

.


1- .الزخرف : 63 .
2- .الصف : 6 .
3- .النساء: 174 .
4- .الأنبياء: 24 .
5- .المؤمنون: 117 .
6- .النمل: 64 .
7- .القصص: 32 .
8- .القصص : 75 .

ص: 383

«و چون عيسى دلايل آشكار آورد ، گفت : به راستى براى شما حكمت آوردم ، و تا در باره بعضى از آنچه در آن اختلاف مى كرديد ، برايتان توضيح دهم . پس ، از خدا بترسيد و فرمانم ببريد» .

«و هنگامى را [به ياد آور] كه عيسى پسر مريم گفت : «اى فرزندان اسرائيل! من ، فرستاده خدا به سوى شما هستم . تورات را كه پيش از من بوده ، تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نام او احمد است ، بشارتگرم» . پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد ، گفتند : اين ، سحرى آشكار است!» .

«اى مردم! در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان ، برهانى آمده است ، و ما به سوى شما ، نورى تابناك فرو فرستاده ايم» .

«آيا به جاى او ، خدايانى براى خود گرفته اند؟ بگو : «برهانتان را بياوريد» . اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده ؛ [ نه! ] بلكه بيشترشان حق را نمى شناسند و در نتيجه از آن ، روى گردان اند» .

«و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند _ كه براى آن برهانى نخواهد داشت _ ، حسابش فقط با پروردگارش است . در حقيقت ، كافران ، رستگار نمى شوند» .

«يا آن كس كه خلق را آغاز مى كند و سپس آن را باز مى آورد ، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا معبودى با خدا هست؟ بگو : اگر راست مى گوييد ، برهان خويش را بياوريد» .

«و دستت را در گريبانت كن تا سپيدِ بى عيب ، بيرون آيد . و [ براى رهايى ] از هراس ، بازويت را به پهلويت بچسبان . اين دو نشان ، از جانب پروردگارت است ، [ كه بايد ]به سوى فرعون و سرانش [ ببرى ] ؛ چرا كه آنان ، مردمى فاسق اند» .

«و از ميان هر امّتى ، گواهى بيرون مى كشيم و مى گوييم : «برهان خود را بياوريد» . پس بدانند كه حق ، از آنِ خداست و آنچه بر مى بافتند ، از دستشان مى رود» .

.

ص: 384

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ» . (1)

راجع : البقرة: 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 ، 258 ؛ آل عمران : 20 ، 61 ، 65 ، 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 ، 184 ؛ النساء: 153 ، 165 ؛ المائدة : 32 ، 110 ؛ الأنعام : 80 ، 83 ، 149 ؛ الأعراف : 73 ، 85 ، 101 ، 105 ؛ التوبة : 70 ؛ يونس : 13 ، 15 ، 74 ؛ هود : 17 ، 28 ، 53 ، 63 ، 88؛ يوسف : 24 ؛ إبراهيم : 9 ؛ الإسراء : 101 ؛ مريم : 73 ؛ طه : 72 ، 133 ؛ الحجّ : 16 ، 72 ؛ النور : 1 ، 34 ، 46 ؛ القصص : 36 ، العنكبوت : 35 ، 39 ، 49 ؛ الروم : 9 ، 47 ؛ سبأ : 43 ؛ فاطر : 25 ، 40 ؛ غافر : 22 ، 28 ، 34 ، 50 ، 83 ؛ الشورى : 15 ، 16 ؛ الجاثية : 17 ، 25 ؛ الأحقاف : 7 ؛ الحديد : 9 ؛ المجادلة : 5 ؛ التغابن : 6 ؛ البيّنة : 1 ، 4 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن خِيارِ اُمّتي _ فيما نَبَّأَنِي المَلَأُ الأَعلى فِي الدَّرَجاتِ العُلى _ قَومَا . . . يَتَقَرَّبونَ بِالوسيلَةِ ، يَلبَسون الخِلقانَ ، ويَتبَعونَ البُرهانَ ، ويَتلونَ الفُرقانَ ، ويُقَرِّبونَ القُربانَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في فَضلِ الإِسلامِ _ :هُوَ عِندَ اللّهِ وَثيقُ الأَركَانِ ، رَفيعُ البُنيانِ ، مُنيرُ البُرهانِ ، مُضيءُ النّيرانِ ، عَزيزُ السُّلطانِ . (3)

فاطمة عليهاالسلام_ في خُطبَةٍ لَها _ :كِتابُ اللّهِ بَيِّنَةٌ بَصائِرُهُ ، وآيٌ مُنكَشِفةٌ سَرائِرهُ ، وبُرهانٌ مُتَجَلِّيَةٌ ظَواهِرُهُ . (4)

.


1- .الأنعام: 149 .
2- .حلية الاُولياء : ج 1 ص 16 عن عِياض بن غَنم وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 19 ح 4294 و كنز العمّال : ج 1 ص 162 ح 815 وج 2 ص 27 ح 3000 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 345 ح 16 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 567 ح 4940 ، علل الشرائع : ص 248 ح 2 كلاهما عن زينب بنت عليّ عليهماالسلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 258 ح 49 عن عبد اللّه بن الحسن عن آبائه عليهم السلام ، دلائل الإمامة : ص 113 عن زيد بن علي عن آبائه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 109 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 6 ص 107 ح 1 .

ص: 385

«بگو : برهانِ رسا ، ويژه خداست و اگر [ خدا ] مى خواست ، قطعاً همه شما را هدايت مى كرد» .

ر .ك : بقره: آيه 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 و 258 ، آل عمران : آيه 20 ، 61 ، 65 _ 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 _ 184 ، نساء: آيه 153 و 165 ، مائده : آيه 32 و 110 ، انعام : آيه 80 ، 83 و 149 ، اعراف : آيه 73 ، 85 ، 101 و 105 ، توبه : آيه 70 ، يونس : آيه 13 ، 15 ، 74 ، هود : آيه 17 ، 28 ، 53 ، 63 و 88 ، يوسف : آيه 24 ، ابراهيم : آيه 9 ، اسرا : آيه 101 ، مريم : آيه 73 ، طه : آيه 72 و 133 ، حج : آيه 16 و 72 ، نور : آيه 1 ، 34 و 46 ، قصص : آيه 36 ، عنكبوت : آيه 35 ، 39 و 49 ، روم : آيه 9 و 47 ، سبأ : آيه 43 ، فاطر : آيه 25 و 40 ، غافر : آيه 22 ، 28 ، 34 ، 50 و 83 ، شورا : آيه 15 _ 16 ، جاثيه : آيه 17 و 25 ، احقاف : آيه 7 ، حديد : آيه 9 ، مجادله : آيه 5 ، تغابن : آيه 6 ، بيّنه : آيه 1 و 4 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله بهترين هاى امّت من _ بر اساس خبرهايى كه در جمع آسمانيان (ملكوت) در يافتم _ آن مردمانى هستند كه ... با وسايل تقرّب ، خود را به خدا نزديك مى سازند ، جامه هاى كهنه و ژنده بر تن دارند ، از برهانْ پيروى مى كنند ، فُرقان (قرآن) را تلاوت مى كنند و قربانى تقديم مى نمايند .

امام على عليه السلام_ در برترى اسلام _ :اسلام در نزد خداوند ، اركانش استوار ، بنايش بلند ، برهانش روشن ، آتش هايش فروزان ، و قدرتش شكست ناپذير است .

فاطمه عليهاالسلام_ در يكى از خطبه هايش _ :كتاب خدا ، دلايلش روشن است ، و آياتى است كه اسرارش [براى اهل آن ]پيداست ، و برهانى است كه ظواهرش نمايان است .

.

ص: 386

9 / 2الاِستِعانَةُ بِالمَوعِظَةِأ - مَواعِظُ اللّهِ عز و جلالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ» . (1)

«فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ» . (2)

«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَواْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَواْ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَواْ فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَي فَلَهُ مَاسَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (3)

«هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ» . (4)

«وَقَفَّيْنَا عَلَى ءَاثَارِهِم بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَءَاتَيْنَاهُ الْاءِنجِيلَ فِيهِ هُدىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ» . (5)

«وَكَتَبْنَا لَهُ فِى الأَْلْوَاحِ مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَىْ ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُوْرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ» . (6)

«وَ كُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَ نبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ جَاءَكَ فِى هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ» . (7)

.


1- .يونس : 57 .
2- .البقرة : 66 .
3- .البقرة : 275 .
4- .آل عمران : 138 .
5- .المائدة : 46 .
6- .الأعراف : 145 .
7- .هود : 120 .

ص: 387

9 / 2 كمك گرفتن از اندرز
الف - اندرزهاى خدا

9 / 2كمك گرفتن از اندرزالف _ اندرزهاى خداقرآن«اى مردم! به يقين ، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى ، و درمانى براى آنچه در سينه هاست ، و ره نمود و رحمتى براى ايمان آورندگان [ به خدا] آمده است» .

«و ما آن ( عقوبت ) را براى حاضران و [ نسل هاى ] پس از آنان ، عبرتى ، و براى پرهيزگاران ، پندى قرار داديم» .

«كسانى كه ربا مى خورند ، [ از گور ] بر نمى خيزند ، مگر مانند برخاستنِ كسى كه شيطان بر اثر تماس ، او را آشفته سر كرده است . اين ، بِدان سبب است كه آنان گفتند : «داد و ستد ، صرفاً مانند رباست» و حال آن كه خدا ، داد و ستد را حلال ، و ربا را حرام گردانيده است . پس هر كس ، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسيد و [ از رباخوارى ] باز ايستاد ، آنچه گذشته ، از آنِ اوست ، و كارش به خدا واگذار مى شود ، و كسانى كه [ به رباخوارى ]باز گردند ، آنان اهل آتش اند و در آن ، ماندگار خواهند بود» .

«اين [ قرآن ] براى مردم ، بيانى ، و براى پرهيزگاران ، ره نمود و اندرزى است» .

«و عيسى پسر مريم را به دنبال آنان ( پيامبران پيشين ) در آورديم ، در حالى كه تورات را كه پيش از او بود ، تصديق مى كرد ، و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن ، هدايت و نورى است و تصديق كننده توراتِ قبل از آن است ، و براى پرهيزگاران ، ره نمود و اندرزى است» .

«و در الواح [ تورات ] ، براى او در هر موردى پندى ، و براى هر چيزى ، تفصيلى نگاشتيم . پس [ فرموديم : ]«آن را به جِد و جهد بگير و قوم خود را وادار كن كه بهترينِ آن را فرا گيرند . به زودى ، سراى نافرمانان را به شما مى نمايانم»» .

«و هر يك از سرگذشت هاى پيامبران [ خود ] را كه بر تو حكايت مى كنيم ، چيزى است كه دلت را بِدان استوار مى گردانيم ، و در اينها حقيقت براى تو آمده ، و براى مؤمنان ، اندرز و تذكّرى است» .

«بگو : برهانِ رسا ، ويژه خداست و اگر [ خدا ] مى خواست ، قطعاً همه شما را هدايت مى كرد» .

ر .ك : بقره: آيه 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 و 258 ، آل عمران : آيه 20 ، 61 ، 65 _ 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 _ 184 ، نساء: آيه 153 و 165 ، مائده : آيه 32 و 110 ، انعام : آيه 80 ، 83 و 149 ، اعراف : آيه 73 ، 85 ، 101 و 105 ، توبه : آيه 70 ، يونس : آيه 13 ، 15 ، 74 ، هود : آيه 17 ، 28 ، 53 ، 63 و 88 ، يوسف : آيه 24 ، ابراهيم : آيه 9 ، اسرا : آيه 101 ، مريم : آيه 73 ، طه : آيه 72 و 133 ، حج : آيه 16 و 72 ، نور : آيه 1 ، 34 و 46 ، قصص : آيه 36 ، عنكبوت : آيه 35 ، 39 و 49 ، روم : آيه 9 و 47 ، سبأ : آيه 43 ، فاطر : آيه 25 و 40 ، غافر : آيه 22 ، 28 ، 34 ، 50 و 83 ، شورا : آيه 15 _ 16 ، جاثيه : آيه 17 و 25 ، احقاف : آيه 7 ، حديد : آيه 9 ، مجادله : آيه 5 ، تغابن : آيه 6 ، بيّنه : آيه 1 و 4 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله بهترين هاى امّت من _ بر اساس خبرهايى كه در جمع آسمانيان (ملكوت) در يافتم _ آن مردمانى هستند كه ... با وسايل تقرّب ، خود را به خدا نزديك مى سازند ، جامه هاى كهنه و ژنده بر تن دارند ، از برهانْ پيروى مى كنند ، فُرقان (قرآن) را تلاوت مى كنند و قربانى تقديم مى نمايند .

امام على عليه السلام_ در برترى اسلام _ :اسلام در نزد خداوند ، اركانش استوار ، بنايش بلند ، برهانش روشن ، آتش هايش فروزان ، و قدرتش شكست ناپذير است .

فاطمه عليهاالسلام_ در يكى از خطبه هايش _ :كتاب خدا ، دلايلش روشن است ، و آياتى است كه اسرارش [براى اهل آن ]پيداست ، و برهانى است كه ظواهرش نمايان است .

.

ص: 388

الحديثالإمامُ عليّ عليه السلام :فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي نَفَعَكُم بِمَوعِظَتِهِ ، ووَعَظَكُم بِرِسالَتِهِ ، وَامتَنَّ عَلَيكُم بِنِعمَتِهِ ، فَعَبِّدوا أنفُسَكُم لِعِبادَتِهِ ، وَاخرُجوا إلَيهِ مِن حَقِّ طاعَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام :اِنتَفِعوا بِبَيانِ اللّهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَواعِظِ اللّهِ ، وَاقبَلوا نَصيحَةَ اللّهِ . (2)

ب _ مَواعِظُ عيسى عليه السلامالكتاب«مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» . (3)

الحديث (4)عيسى عليه السلام :طُوبى لِلمُتَراحِمينَ ، اُولئِكَ هُمُ المَرحومونَ يَومَ القِيامَةِ . طُوبى لِلمُصلِحينَ بَينَ النّاسِ ، اُولئِكَ هُمُ المُقَرَّبونَ يَومَ القِيامَةِ . طُوبى لِلمُطَهَّرَةِ قُلوبُهُم ، اُولئِكَ يَزُورونَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ . طُوبى لِلمُتَواضِعينَ فِي الدُّنيا ، اُولئِكَ يَرِثونَ مَنابِرَ المُلكِ يَومَ القِيامَةِ . (5)

عنه عليه السلام :يا عَبيدَ السّوءِ ، تَلومونَ النّاسَ عَلَى الظَّنِّ ولا تَلُومونَ أنفُسَكُم عَلَى اليَقينِ!... يا عَبيدَ الدُّنيا ، تَحلِقونَ رُؤوسَكُم ، وتُقَصِّرونَ قُمُصَكُم ، وتُنَكِّسونَ رُؤوسَكُم ، ولا تَنزِعونَ الغِلَّ (6) مِن قُلوبِكُم ! يا عَبيدَ الدُّنيا ، مَثَلُكُم كَمَثَلِ القُبورِ المُشَيَّدةِ ؛ يُعجِبُ النّاظِرَ ظَهرُها ، وداخِلُها عِظامُ المَوتى ، مَملُوءَةً خَطايا . يا عَبيدَ الدُّنيا ، إنّما مَثَلُكُم كمَثَلِ السِّراجِ ؛ يُضِيءُ لِلنّاسِ ويُحرِقُ نَفسَهُ ! يابَني إسرائيلَ ، زاحِموا العُلَماءَ في مَجالِسِهِم ولَو حَبوا عَلَى الرُّكَبِ (7) ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحيِي القُلوبَ المَيِّتَةَ بِنورِ الحِكمَةِ ، كَما يُحيِي الأرضَ المَيِّتَةَ بِوابِلِ المَطرِ . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 86 ح 6 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، أعلام الدين : ص 105 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 180 ح 1 ؛ ينابيع المودة : ج 3 ص 436 ح 9 وراجع : تحف العقول : ص 273 .
3- .المائدة : 117 .
4- .الأحاديث الآتية هي نماذج من مواعظ عيسى عليه السلام غير القرآنية .
5- .تحف العقول : ص 501 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 201 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 147 عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلاموكلاهما نحوه ؛ التواضع والخمول : ص 153 ح 117 عن سعد الطائي نحوه .
6- .الغلّ : الحقد والشحناء (النهاية : ج 3 ص 381 «غلل») .
7- .حبا الصبيّ على اِسته : إذا زحَفَ (الصحاح : ج 6 ص 2307 «حبا») .
8- .تحف العقول : ص 501 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 305 ح 17 ؛ وراجع : الموطأ : ج 2 ص 1002 ح 1 و المعجم الكبير : ج 8 ص 199 ح 7810 و الزهد لابن حنبل : ص 133 و تاريخ دمشق : ج 68 ص 62 و كنز العمّال : ج 10 ص 187 ح 28976 .

ص: 389

ب - اندرزهاى عيسى عليه السلام

حديثامام على عليه السلام :پس بترسيد از خدايى كه با اندرز خود ، شما را سود بخشيد و با پيام خويش به شما اندرز داد و با نعمتش شما را نواخت . پس جان هاى خود را به عبادت و بندگىِ او در آوريد و حقّ اطاعت او را بگزاريد .

امام على عليه السلام :از بيان خداوند ، بهره مند شويد و از اندرزهاى خدا پند بگيريد و نصيحت خدا را بپذيريد .

ب _ اندرزهاى عيسى عليه السلامقرآن«جز آنچه مرا بِدان فرمان دادى ، [ چيزى ] به آنان نگفتم [ و گفته ام كه ] : «خدا ، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد» و تا وقتى در ميانشان بودم ، بر آنان گواه بودم . پس چون روح مرا گرفتى ، تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چيزى ، گواهى» .

حديث (1)عيسى عليه السلام :خوشابه حال رحم كنندگان بر يكديگر! آنان اند كه در روز رستاخيز ، مورد رحمت قرار مى گيرند . خوشا به حال آنان كه ميان مردم ، صلح (آشتى) برقرار مى كنند! آنان اند كه در روز رستاخيز ، مقرّب [درگاه الهى ]اند . خوشا به حال پاك دلان! آنان اند كه در روز رستاخيز ، خدا را ديدار مى كنند . خوشا به حال فروتنان در دنيا! آنان اند كه در روز رستاخيز ، وارث تخت هاى پادشاهى اند .

عيسى عليه السلام :اى بندگان بد! مردم را بر اساس گمان ، سرزنش مى كنيد و خويشتن را با وجود يقين [به بدى و گناهكارى خود] ، سرزنش نمى كنيد؟! ... . اى بندگان دنيا! [همچون زاهدانْ] سرهايتان را مى تراشيد ، و جامه هاى كوتاه مى پوشيد ، و سرهايتان را به زير مى افكنيد ؛ امّا كينه [و ناخالصى] را از دل هايتان بيرون نمى كشيد؟! اى بندگان دنيا! مَثَل شما ، مَثَل گورهاى آراسته است كه بيرونشان بيننده را خوش مى آيد و درونشان استخوان هاى مردگان و آكنده از گناهان است . اى بندگان دنيا! مَثَل شما ، مَثَل چراغ است كه به مردم ، نور مى دهد و خودش را مى سوزاند . اى بنى اسرائيل! حتّى اگر شده ، با خزيدن بر زانوهايتان ، خود را به مجلس هاى عالمان برسانيد ؛ زيرا خداوند ، دل هاى مرده را با نور حكمت ، زنده مى كند ، همچنان كه زمينِ مرده را با باران هاى سيل آسا زنده مى كند .

.


1- .احاديث اين جا ، به عنوان نمونه هايى از اندرزهاى غير قرآنى عيسى عليه السلام آمده اند .

ص: 390

ج _ مَواعِظُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالكتاب«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» . (1)

«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَي ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَىْ عَذَابٍ شَدِيدٍ» . (2)

الحديث (3)رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ كُن كَأَنَّكَ فِي الدُّنيا غَرِيبٌ أو كَعابِرِ سَبيلٍ ، وعُدَّ نَفسَكَ مِن أصحابِ القُبورِ ، يا أبا ذَرٍّ إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالمَساءِ ، وإذا أمسَيتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالصَّباحِ ، وخُذ مِن صِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ ، ومِن حَياتِكَ قَبلَ مَوتِكَ ؛ فَإِنَّكَ لا تَدري مَا اسمُكَ غَدا . (4)

.


1- .النحل : 125 .
2- .سبأ : 46 .
3- .الأحاديث الآتية هي نماذج من مواعظ رسول اللّه صلى الله عليه و آله غير القرآنية .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 ، الأمالي للطوسي : ص 526 ح 1162 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 52 كلّها عن أبي ذر ، أعلام الدين : ص 339 عن ابن عمر ، بحار الأنوار : ج 77 ص 77 ح 3 ؛ تاريخ دمشق : ج 34 ص 398 الرقم 7042 عن ابن عمر نحوه .

ص: 391

ج - اندرزهاى پيامبرصلى الله عليه وآله

ج _ اندرزهاى پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [ شيوه اى ] كه نيكوتر است ، مجادله نماى . در حقيقت ، پروردگار تو به [ حال ] كسى كه از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [ حال ] راه يافتگان [ نيز ]داناتر است» .

«بگو : من فقط به شما يك اندرز مى دهم كه : دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد . سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد . او براى شما ، جز هشدار دهنده اى به عذاب سختى كه در پيش است ، نيست» .

حديث (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابو ذر _ :اى ابو ذر ! در دنيا چنان باش كه گويى غريبه اى يا ره گذرى هستى ، و خودت را از مردگان به شمار آور ، و چون صبح خويش را آغاز كردى ، وعده شب به خود مده ، و چون شبت را آغاز نمودى ، وعده صبح به خويشتن مده ، و از دوران تن درستى ات براى هنگام بيمارى ات بهره گير ، و از زندگى ات براى مرگت ؛ زيرا تو نمى دانى كه فردا چه نام خواهى گرفت .

.


1- .احاديث اين جا ، به عنوان نمونه براى اندرزهاى غير قرآنىِ پيامبر صلى الله عليه و آله ارائه شده اند .

ص: 392

عنه صلى الله عليه و آله :ما لي أرى حُبَّ الدُّنيا قَد غَلَبَ عَلى كَثيرٍ مِنَ النّاسِ ؛ حَتّى كَأنَّ المَوتَ في هذِهِ الدّنيا عَلى غَيرِهِم كُتِبَ ! ... أما يَتَّعِظُ آخِرُهُم بِأوَّلِهِم ؟! لَقَد جَهِلوا ونَسوا كُلَّ واعِظٍ في كِتابِ اللّهِ ، وأَمِنوا شَرَّ كُلِّ عاقِبَةِ سوءٍ ! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! كَأَنَّ الحَقَّ فيها عَلى غَيرِنا وَجَبَ ، وكَأَنَّ المَوتَ فيها على غَيرِنا كُتِبَ ، وكَأَنَّ الَّذينَ نُشَيِّعُ مِنَ الأَمواتِ سَفرٌ عَمّا قَليلٍ إلَينا عائِدونَ ، نُبَوِّئُهُم أجداثَهُم ، ونَأكُلُ تُراثَهُم ، كَأَ نّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم ، قَد نَسينا كُلَّ واعِظَةٍ ، وأَمِنّا كُلَّ جائِحَةٍ ! طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ النّاسِ ، وأَنفَقَ مِن مالٍ اكتَسَبَهُ مِن غَيرِ مَعصِيَةٍ ، وخالَطَ أهلَ الفِقهِ وَالحِكمَةِ ، وجانَبَ أهلَ الذُّلِّ وَالمَعصِيَةِ ! طوبى لِمَن ذَلَّ في نَفسِهِ ، وحَسُنَت خَليقَتُهُ ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأَمسَكَ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ولَم يَعدُها إلَى البِدعَةِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 168 ح 190 عن أبي مريم عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه ، نهج البلاغة : الحكمة 122 و 123 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 379 كلاهما نحوه ، تحف العقول : ص 29 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 125 ح 32 .
2- .مسند الشهاب : ج 1 ص 359 ح 614 ، سير أعلام النبلاء : ج 13 ص 557 الرقم 281 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 240 ح 11480 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 142 ح 44175 ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 100 ، أعلام الدين : ص 331 ح 1 عن أنس وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 10 .

ص: 393

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه شده است كه مى بينم دنيادوستى بر بسيارى از مردم ، چيره آمده است ، تا جايى كه گويى مرگ در اين دنيا ، براى غير آنان نوشته شده است!؟ ... آيا ماندگانشان از رفتگانشان اندرز نمى گيرند؟! اينان نمى دانند و هر اندرزگوى كتاب خدا را از ياد برده اند و خود را از شرّ هر فرجام بدى ، در امان مى دانند!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! گويى حق در آن [دنيا] ، بر غير ما واجب گشته است ، و انگار مرگ در اين دنيا ، براى غير ما نوشته شده ، و گويى مردگانى كه تشييع مى كنيم ، مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند! آنها را در گورهايشان جاى مى دهيم و ميراث آنان را چنان مى خوريم كه گويى پس از آنها جاودانه ايم . هر اندرزى را از ياد برده ايم و خود را از هر بلاى سخت و بنيادكنى ، ايمن مى پنداريم ! خوشا آن كه عيبش او را از پرداختن به عيب هاى مردم باز دارد ، و از مالى كه از راه حلال و غير معصيت به دست آورده است ، خرج كند و با مردمان فهميده و خردمند بياميزد ، و از اهل گناه و ذلّت ، دورى گزيند! خوشا آن كه در پيش خودش خوار ، و خُلق و خويَش نيكو باشد ، و زيادىِ مالش را انفاق كند ، و زيادىِ گفتارش را نگه دارد ، و در قلمرو سنّت ، گام بر دارد و آن را به بدعت نكشاند!

.

ص: 394

عنه صلى الله عليه و آله :تَيَقَّظوا بِالعِبَرِ ، وتأهَّبوا لِلسَّفَرِ ، وتَقَنَّعوا بِاليَسيرِ ، وتَأهَّبوا لِلمَسيرِ . (1)

9 / 3الاِستِعانَةُ بِالجِدالِ الأَحسَنِالكتاب« ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ » . (2)

« وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِى أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مُرُوا الأَحداثَ بِالمِراءِ وَالجِدالِ ، وَالكُهولَ بِالفِكرِ ، والشُّيوخَ بِالصَّمتِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ وقَد بَلَغَهُ مَوتُ الطَّيّارِ _ :رَحِمَ اللّهُ الطَّيّارَ ولَقّاهُ نَضرَةً وسُرورا ؛ فَلَقَد كانَ شَديدَ الخُصومَةِ عَنّا أهلَ البَيتِ . (5)

رجال الكشّي عن أبي القاسم نصر بن الصّباح :عَبدُالرَّحمن بنُ الحَجّاجِ شَهِدَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلام بِالجَنَّةِ ، وكانَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام يَقولُ لِعَبدِ الرَّحمنِ : يا عَبدَالرَّحمنِ ، كَلِّم أهلَ المَدينَةِ فَإِنّي اُحِبُّ أن يُرى في رِجالِ الشّيعَةِ مِثلُكُ . (6)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 120 .
2- .النحل : 125 .
3- .العنكبوت : 46 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 285 ح 260 .
5- .تصحيح الاعتقاد (المطبوعة في ج 5 من كتب المؤتمر) : ص 17 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 638 ح 651 عن هشام بن الحكم و ح 652 عن أبي جعفر الأحول وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 404 .
6- .رجال الكشّي : ج 2 ص 741 ح 830 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 136 ح 42 .

ص: 395

9 / 3 كمك گرفتن از مجادله پسنديده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با عبرت ها بيدار شويد و براى سفر ، آماده گرديد و به اندك ، قناعت ورزيد و براى رفتن ، حاضر شويد .

9 / 3كمك گرفتن از مجادله پسنديدهقرآن«با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [ شيوه اى ] كه نيكوتر است ، مجادله نما . در حقيقت ، پروردگار تو به [ حال ] كسى كه از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [ حال ] راه يافتگان [ نيز ] داناتر است» .

«و با اهل كتاب ، جز به آن [ شيوه اى ] كه بهتر است ، مجادله مكنيد _ مگر [ با ] كسانى از آنان كه ستم كرده اند _ و بگوييد : به آنچه به سوى ما نازل شده و [ آنچه ] به سوى شما نازل گرديده ، ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم» .

حديثامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :جوانانتان را به بحث و مجادله كردن ، و ميان سالانتان را به انديشيدن ، و پيرانتان را به خاموشى گزيدن ، سفارش كنيد .

امام صادق عليه السلام_ وقتى كه خبر رحلت طيّار به وى رسيد _ :خداوند ، طيّار را رحمت كند و روحش را خرّم و شاد گرداند! او از ما خاندان ، سرسختانه دفاع مى كرد .

رجال الكشّى_ به نقل از ابو القاسم نصر بن صباح _ :ابو الحسن [امام كاظم] عليه السلام بر بهشتى بودن عبد الرحمان بن حَجّاج ، شهادت داد . امام صادق عليه السلام به عبد الرحمان مى فرمود : «اى عبد الرحمان! با مردم مدينه بحث هاى كلامى كن ؛ زيرا من دوست دارم كه در ميان شيعه ، مانند تو ديده شود» .

.

ص: 396

رجال الكشّي عن حمّاد :كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام يَأمُرُ مُحَمَّدَ بنَ حَكيمٍ أن يُجالِسَ أهلَ المَدينَةِ في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأَن يُكَلِّمَهُم ويُخاصِمَهُم ، حَتّى كَلَّمَهُم في صاحِبِ القَبرِ ، فَكانَ إذَا انصَرَفَ إلَيهِ قالَ لَهُ : ما قُلتَ لَهُم ؟ وما قالوا لَكَ ؟ ويَرضى بِذلِكَ مِنهُ . (1)

الاحتجاج عن الإمام العسكري عليه السلام :ذُكِرَ عِندَ الصّادِقِ عليه السلام الجِدالُ فِي الدّينِ ، وأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالأَئِمَّةَ عليهم السلام قَد نَهَوا عَنهُ ، فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : لَم يُنهَ عَنهُ مُطلَقا ، ولكِنَّهُ نُهِيَ عَنِ الجِدالِ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ ، أما تَسمَعونَ اللّهَ عز و جل يَقولُ : « وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ » وقَولَهُ : « ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ » ؟ فَالجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ قَد قَرَنَهُ العُلَماءُ بِالدّينِ ، وَالجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ مُحَرَّمٌ ، حَرَّمَهُ اللّهُ عَلى شيعَتِنا . وكَيفَ يُحَرِّمُ اللّهُ الجِدالَ جُملَةً وهُوَ يَقولُ : « وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى » ، وقالَ اللّهُ تَعالى : « تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » (2) ، فَجَعَلَ عِلمَ الصِّدقِ وَالإِيمانِ بِالبُرهانِ ، وهَل يُؤتى بِبُرهانٍ إلّا فِي الجِدالِ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ؟ فَقيلَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ! فَمَا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ؟ وَالَّتي لَيسَت بِأَحسَنَ ؟ قالَ : أمَّا الجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ فَأَن تُجادِلَ بِهِ ، مُبطِلاً فَيورِدُ عَلَيكَ باطِلاً ، فَلا تَرُدُّهُ بِحُجَّةٍ قَد نَصَبَهَا اللّهُ ، ولكِن تَجحَدُ قَولَهُ ، أو تَجحَدُ حَقّا ، يُريدُ ذلِكَ المُبطِلُ أن يُعينَ بِهِ باطِلَهُ ، فَتَجحَدُ ذلِكَ الحَقَّ مَخافَةَ أن يَكونَ لَهُ عَلَيكَ فيهِ حُجَّةٌ ، لِأَنَّكَ لاتَدري كَيفَ المَخلَصُ مِنهُ ، فَذلِكَ حَرامٌ عَلى شيعَتِنا أن يَصيروا فِتنَةً عَلى ضُعَفاءِ إخوانِهِم وعَلَى المُبطِلينَ . أمَّا المُبطِلونَ فَيَجعَلونَ ضَعفَ الضَّعيفِ مِنكُم إذا تَعاطى مُجادَلَتَهُ ، وضَعفَ ما في يَدِهِ ، حُجَّةً لَهُ عَلى باطِلِهِ . وأَمَّا الضُّعَفاءُ مِنكُم فَتُغَمُّ قُلوبُهُم لِما يَرَونَ مِن ضَعفِ المُحِقِّ في يَدِ المُبطِلِ . وأَمَّا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ، فَهُوَ ما أمَرَ اللّهُ تَعالى بِهِ نَبِيَّهُ أن يُجادِلَ بِهِ مَن جَحَدَ البَعثَ بَعدَ المَوتِ وإحياءَهُ لَهُ ، فَقالَ اللّهُ تَعالى حاكِيا عَنهُ : « وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ » (3) فَقالَ اللّهُ تَعالى فِي الرَّدِّ عَلَيهِ : « قُلْ _ يا مُحَمَّد _ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ * الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ » إلى آخِرِ السّورَةِ . فَأَرادَ اللّهُ مِن نَبِيِّهِ أن يُجادِلَ المُبطِلَ الَّذي قالَ : كَيفَ يَجوزُ أن يُبعَثَ هذِهِ العِظامُ وهِيَ رَميمٌ ؟ فَقالَ اللّهُ تَعالى : « قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ » (4) أفَيَعجُزُ مَنِ ابتَدَأَ بِهِ لا مِن شَيءٍ أن يُعيدَهُ بَعدَ أن يَبلى ؟ بَلِ ابتِداؤُهُ أصعَبُ عِندَكُم مِن إعادَتِهِ . ثُمَّ قالَ : « الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا » (5) أي إذا أكمَنَ النّارَ الحارَّةَ فِي الشَّجَرِ الأَخضَرِ الرَّطبِ ، ثُمَّ يَستَخرِجُها فَعَرَّفَكُم أنَّهُ عَلى إعادَةِ ما بَلِيَ أقدَرُ . ثُمَّ قالَ : « أَوَ لَيْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ » (6) أي : إذا كانَ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ أعظَمَ وأَبعَدَ في أوهامِكُم وقَدَرِكُم أَن تَقدِروا عَلَيهِ مِن إعادَةِ البالي ، فَكَيفَ جَوَّزتُم مِنَ اللّهِ خَلقَ هذَا الأَعجَبِ عِندَكُم ، وَالأَصعَبِ لَدَيكُم ، ولَم تُجَوِّزوا مِنهُ خَلقَ ما هُوَ أسهَلُ عِندَكُم مِن إعادَةِ البالي ؟ فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : فَهذَا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ، لِأَنَّ فيها قَطعَ عُذرِ الكافِرينَ وإزالَةَ شُبَهِهِم . وأَمَّا الجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ ، فَأَن تَجحَدَ حَقّا لايُمكِنُكَ أن تُفَرِّقَ بَينَهُ وبَينَ باطِلِ مَن تُجادِلُهُ ، وإنَّما تَدفَعُهُ عَن باطِلِهِ ، بِأَن تَجحَدَ الحَقَّ ، فَهذا هُوَ المُحَرَّمُ ، لِأَنَّكَ مِثلُهُ ، جَحَدَ هُوَ حَقّا ، وجَحَدتَ أنتَ حَقّا آخَرَ . وقالَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ العَسكَرِيُّ عليه السلام : فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ آخَرُ وقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أفجادَلَ رَسولُ اللّهِ ؟ فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : مَهما ظَنَنتَ بِرَسولِ اللّهِ مِن شَيءٍ ، فَلا تَظُنَّنَّ بِهِ مُخالَفَةَ اللّهِ . ألَيسَ اللّهُ قَد قالَ : « وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ » ؟! وقالَ : « قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ » (7) ؟ ! لِمَن ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً ؟ أفَتَظُنُّ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خالَفَ ما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ ، فَلَم يُجادِل بِما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ ، ولَم يُخبِر عَن أمرِ اللّهِ بِما أمَرَهُ أن يُخبِرَ بِهِ عَنهُ ؟! 8

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 746 ح 844 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 137 ح 44 .
2- .البقرة : 111 .
3- .يس : 78 .
4- .يس : 79 .
5- .يس : 80 .
6- .يس : 81 .
7- .الاحتجاج : ج 1 ص 23 ح 20 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 527 ح 322 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 125 ح 2 .

ص: 397

رجال الكشّى_ به نقل از حمّاد _ :امام كاظم عليه السلام به محمّد بن حكيم مى فرمود كه با مردم مدينه در مسجد پيامبر خدا بنشيند و با آنان مباحثه و مجادله كند ، تا جايى كه در باره ميّت در قبرش با آنان مباحثه كرد و چون به خدمت امام عليه السلام بر مى گشت ، به او مى فرمود : «به آنها چه گفتى؟ آنها به تو چه گفتند؟» و از او اظهار رضايت مى نمود .

الاحتجاج :امام عسكرى عليه السلام فرمود : «نزد صادق عليه السلام از جدال كردن در دين و اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امامان اهل بيت عليهم السلام از اين كار نهى كرده اند ، سخن به ميان آمد . صادق عليه السلام فرمود : از اين كار به طور مطلق ، نهى نشده ؛ بلكه از مجادله كردن با روشى جز روش پسنديده تر ، نهى شده است . مگر نمى شنويد كه خداوند عز و جل مى فرمايد : «و با اهل كتاب ، جز به آن [ شيوه اى ] كه بهتر است ، مجادله مكنيد» و مى فرمايد : «با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [ شيوه اى ] كه نيكوتر است ، مجادله نما» ؟ . پس دانشمندان ، مجادله كردن با نيكوترين روش را در كنار دين قرار داده اند ، و مجادله كردن با روشى جز روش پسنديده تر ، حرام است و خداوند ، اين را بر شيعيان ما حرام كرده است . چگونه خداوند ، مجادله كردن را به طور مطلقْ حرام كند ، در حالى كه مى فرمايد : «و گفتند : هرگز كسى به بهشت وارد نمى شود ، مگر آن كه يهودى يا ترسا باشد» و خداوند متعال [در پاسخ اين ادّعا] فرمود : «اين ، آرزوهاى [ واهىِ ]ايشان است. بگو : اگر راست مى گوييد ، بُرهان خود را بياوريد» و شناخت راستگويى و ايمان را در گروِ برهان (استدلال) برهان قرار داد ، و آيا برهان ، جز در مجادله به روش نيكوتر آورده مى شود؟» . گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! مجادله به روش نيكوتر چيست؟ و مجادله به روشى كه نيكو نيست ، چگونه است؟ فرمود : «مجادله به روشى كه نيكوتر نيست ، آن است كه با طرفدار باطل به مجادله بپردازى و او بر تو مطلب باطلى را ارائه كند و تو آن را با حجّتى كه خداوند اقامه نموده است ، رد نكنى ؛ بلكه [فقط] گفته او را انكار كنى يا حقّى را منكِر شوى كه آن طرفدار باطل مى خواهد از آن در تأييد باطل خود كمك بگيرد ، و تو از بيم اين كه در آن حق ، حجّتى به نفع او بر ضدّ تو باشد ، به انكار آن مى پردازى ؛ زيرا نمى دانى كه چگونه خود را از آن خلاص كنى ، و اين ، بر شيعيان ما حرام است كه سبب گم راهى برادران ناتوان خود و اهل باطل شوند ؛ زيرا اهل باطل ، ناتوانىِ ناتوانانِ شما را در هنگام مجادله با آنها و ضعيف بودن دلايل آنان را ، حجّتى براى خود در تأييد باطل خويش قرار مى دهند و ناتوانانِ شما هم از اين كه شخصِ بر حق را در برابر اهل باطل ، ناتوان مى بينند ، دل هايشان غمگين مى شود . و امّا مجادله با روش نيكوتر ، همان است كه خداوند متعال ، پيامبرش را به در پيش گرفتن آن ، امر نموده و فرموده است كه با آن روش با كسانى كه منكِر رستاخيز و زنده شدنشان به وسيله خداوند هستند ، مجادله كند . خداوند متعال به نقل از آن منكِر فرموده است : «و براى ما مَثَلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد . گفت : چه كسى اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است ، زندگى مى بخشد؟» و خودِ خداوند متعال در پاسخ به او فرموده : «بگو : همان كسى كه نخستين بار ، آن را پديد آورد و اوست كه به هر [ گونه ]آفرينشى داناست ؛ همو كه برايتان در درخت سبزفام ، اخگر نهاد كه از آن [ چون نيازتان افتاد ] ، آتش مى افروزيد» تا آخر سوره . بنا بر اين ، خداوند از پيامبرش خواسته كه با باطل گرايى كه گفت : چگونه ممكن است اين استخوان هاى پوسيده ، دوباره زنده شوند؟ ، مجادله كند و فرمود : «بگو : همان كسى كه نخستين بار ، آن را پديد آورد» و آيا كسى كه آن را از هيچ ، آفريده ، نمى تواند پس از آن كه پوسيده شد ، دوباره ايجادش كند؟ آرى ، در نظر شما ، آفريدنش [از هيچ] ، دشوارتر از ايجاد دوباره اوست . سپس فرمود : «همو كه برايتان در درخت سبزفام ، اخگر نهاد» ؛ يعنى آتش سوزان را در دل درخت سبز و تَر نهان كرده است و سپس آن را بيرون مى كشد ، و با اين كار به شما شناسانده كه به بازآفرينى استخوان هاى پوسيده ، تواناتر است . آن گاه فرمود : «آيا كسى كه آسمان ها و زمين را آفريده ، توانا نيست كه [ باز ]مانند آنها را بيافريند؟ آرى ، اوست آفريننده دانا» ؛ يعنى اگر آفريدن آسمان ها و زمين در نظر شما مهم تر و بعيدتر از بازآفرينى استخوان هاى پوسيده است ، پس چگونه شما كه آفريدن آنچه را به نظرتان شگفت انگيزتر و در نزدتان دشوارتر است ، براى خدا ممكن مى دانيد ؛ امّا [آفريدن] آنچه در نظر شما آسان تر است _ يعنى بازآفرينى پيكر پوسيده من _ را ، به وسيله او ، ممكن نمى دانيد؟ صادق عليه السلام فرمود : اين ، همان مجادله به شيوه نيكوتر است ؛ چرا كه دلايل كافران را ابطال ، و شبهات آنان را برطرف مى كند ؛ ولى در مجادله به غير شيوه نيكوتر ، تو حقّى را انكار مى كنى كه نمى توانى ميان آن و باطلِ كسى كه با او مجادله مى كنى ، فرق بگذارى و در حقيقت ، باطل او را از طريق انكار كردن حق ، دفع مى كنى ، و اين ، همان چيزى است كه حرام است ؛ چون تو هم مانند او هستى . او حقّى را انكار مى كند و تو حقّى ديگر را انكار مى كنى » . امام عسكرى عليه السلام فرمود : «مرد ديگرى برخاست و به صادق عليه السلام گفت : اى پسر پيامبر خدا! آيا پيامبر خدا مجادله كرده است؟ صادق عليه السلام فرمود : هر گمانى كه به پيامبر خدا مى برى ، ببر ؛ امّا هرگز مخالفت كردن او با خدا را گمان مبر. مگر نه اين است كه خداوند فرموده است : «با ايشان به روشى كه نيكوتر است ، مجادله كن» ؟! و فرموده است : «بگو : آن را همان كسى زنده مى كند كه نخستين بار ، ايجادش كرد» ؟! خدا براى چه كسى مثال زده است؟ آيا گمان مى كنى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از فرمانى كه خدا به او داد ، سرپيچى نمود ، و با روشى كه خداوند به او دستور داد ، مجادله نكرد ، و بر خلاف فرمانِ خدا به او كه از كار خدا خبر دهد ، از كار او خبر نداد؟! » .

.

ص: 398

. .

ص: 399

. .

ص: 400

9 / 4الاِستِعانَةُ بِالأَمثالِأ _ الحث على التَّدَبُّرِ في أمثالِ القُرآنِ وَالرُّجوعِ فيها إلى أهلِ البَيتِ عليهم السلامالكتاب«وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِايَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ» . (1)

.


1- .الروم : 58 .

ص: 401

9 / 4 كمك گرفتن از مَثَل ها
الف - تشويق به انديشيدن در مَثَل هاى قرآن و

9 / 4كمك گرفتن از مَثَل هاالف _ تشويق به انديشيدن در مَثَل هاى قرآن ومراجعه به اهل بيت عليهم السلام در باره آنهاقرآن«و به راستى در اين قرآن براى مردم ، از هر گونه مَثَلى آورديم ، و چون براى ايشان آيه اى بياورى ، آنان كه كفر ورزيده اند ، حتماً خواهند گفت : شما جز بر باطل نيستيد» .

.

ص: 402

«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :القُرآنُ ضُرِبَ فيهِ الأَمثالُ لِلنّاسِ وخاطَبَ اللّهُ نَبِيَّهُ بِهِ ونَحنُ ، فَلَيسَ يَعلَمُهُ غَيرُنا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أمثالَ القُرآنِ لَها فَوائِدُ ؛ فَأَنعِمُوا (3) النَّظَرَ فيها ، وأَكثِرُوا التَّفَكُّرَ وَالتَّدَبُّرَ في مَعانيها ، ولا تَمُرّوا بِها . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا ... ، حَتّى توصِلَ إلى قُلوبِنا فَهمَ عَجائِبِهِ وزَواجِرَ أمثالِهِ ، الَّتي ضَعُفَتِ الجِبالُ الرَّواسي عَلى صَلابَتِها عَنِ احتِمالِهِ . (5)

ب _ التَّحذيرُ مِن عَدَمِ التَّدَبُّرِ في أمثالِ القرآنِالكتاب«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا» . (6)

.


1- .الحشر : 21 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 425 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 24 ص 72 ح 5 .
3- .أنعم النظر في الشيء : أطال التفكّر فيه ( النهاية : ج 5 ص 83 « نعم » ) .
4- .مِصباح البراعة للراوندي : ج 1 ص 94 ، رياض السالكين : ج 5 ص 461 ، شرح الكافي لِمُلّا صالح : ج 12 ص 221 .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 159 الدعاء 42 ، مصباح المتهجّد : ص 520 الدعاء 603 ، الإقبال : ج 1 ص 451 .
6- .الإسراء : 89 .

ص: 403

ب - نهى از نينديشيدن در مَثَل هاى قرآن

«اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم ، يقيناً آن [ كوه ] را از بيم خدا ، فروتن [ و ] از هم پاشيده مى ديدى ، و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم . باشد كه آنان بينديشند» .

حديثامام باقر عليه السلام :در قرآن براى مردم ، مَثَل ها زده شده و خداوند با آنها ، پيامبرش و ما را مخاطب ساخته است . بنا بر اين ، جز ما كسى آن را نمى داند .

امام صادق عليه السلام :مَثَل هاى قرآن ، فوايدى دارند . پس ، در آنها دقّت نظر كنيد ، و در معانى آنها بسيار انديشه و تدبّر نماييد ، و از كنارشان نگذريد .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و قرآن را در تاريكى شب ها ، مونس ما قرار بده ... تا فهميدن شگفتى هاى آن و بازدارندگى هاى مَثَل هايش را _ كه كوه هاى استوار با همه صلابتشان ، توان تحمّل آن را ندارند _ ، به دل هاى ما برسانى .

ب _ نهى از نينديشيدن در مَثَل هاى قرآنقرآن«و به راستى ، در اين قرآن ، از هر گونه مَثَلى ، گوناگون آورديم ؛ ولى بيشتر مردم ، جز سرِ انكار ندارند» .

.

ص: 404

«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ أَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلًا» . (1)

«وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِايَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ» . (2)

«وَ سَكَنتُمْ فِى مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ» . (3)

الحديثمصباح الشريعة :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام لِقاضٍ : هَل تَعرِفُ النّاسِخَ وَالمَنسوخَ ؟ قالَ : لا . (قالَ : فَهَل أشرَفتَ عَلى مُرادِ اللّهِ في أمثالِ القُرآنِ؟ قالَ : لا) (4) . قالَ عليه السلام : إذاً هَلَكتَ وأَهلَكتَ ! وَالمُفتي يَحتاجُ إلى مَعرِفَةِ مَعانِي القُرآنِ ، وحَقائِقِ السُّنَنِ ، وبَواطِنِ الإِشاراتِ . (5)

9 / 5نَماذِجُ مِن أمثالِ القُرآنِأ _ مَثَلُ نورِ اللّه عزّوجلِّ«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» . (6)

.


1- .الكهف : 54 .
2- .الروم : 58 .
3- .إبراهيم : 45 .
4- .ما بين القوسين سقط من المصدر ، وأثبتناه من طبعة مؤسسة الأعلمي للمطبوعات : ص 17 وبحار الأنوار .
5- .مصباح الشريعة : ص 355 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 121 ح 34 وراجع : تفسير العيّاشي : ج 1 ص 12 ح 9 .
6- .النور : 35 .

ص: 405

9 / 5 نمونه هايى از مَثَل هاى قرآن
الف - مَثَل نور خدا

«و به راستى ، در اين قرآن ، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم ؛ ولى انسان بيش از هر چيز ، سرِ جدال دارد» .

«و به راستى ، در اين قرآن ، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم ، و چون براى ايشان آيه اى بياورى ، آنان كه كفر ورزيده اند ، حتماً خواهند گفت : شما جز بر باطل نيستيد» .

«و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند ، سكونت گزيديد ، و براى شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم ، و مَثَل ها براى شما زديم» .

حديثمصباح الشريعة :امير مؤمنان عليه السلام به قاضى اى فرمود : «آيا ناسخ و منسوخ [قرآن] را مى شناسى؟» . گفت : خير . فرمود : «آيا مراد خداوند را در مَثَل هاى قرآن مى دانى؟» . گفت : خير . فرمود : «پس هم خود ، هلاك شده اى و هم [ديگران را] به هلاكت افكنده اى . فتوا دهنده بايد معانى قرآن و حقايق سنّت ها و باطن اشارات را بشناسد» .

9 / 5نمونه هايى از مَثَل هاى قرآنالف _ مَثَل نور خدا«خدا نور آسمان ها و زمين است . مَثَلِ نور او ، چون چراغدانى است كه در آن ، چراغى ، و آن چراغ ، در شيشه اى است . آن شيشه ، گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى ، افروخته مى شود . نزديك است كه روغنش _ هر چند بِدان آتشى نرسيده باشد _ روشنى بخشد . روشنى بر روى روشنى است . خدا هر كه را بخواهد ، با نور خويش هدايت مى كند ، و اين مَثَل ها را خدا براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست» .

.

ص: 406

ب _ مَثَلُ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْاءِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْئهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا» . (1)

ج _ مَثَلُ الحَقِّ وَالباطِلِ«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ» . (2)

د _ مَثَلُ كَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ ومَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ«أَلَمْ تَرَكَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» . (3)

.


1- .الفتح : 29 .
2- .الرعد : 17 .
3- .إبراهيم : 24 _ 26 .

ص: 407

ب - مَثَل ياران پيامبرصلى الله عليه وآله
ج - مَثَل حق و باطل
د - مَثَل سخن پاك و مَثَل سخن ناپاك

ب _ مَثَل ياران پيامبر صلى الله عليه و آله«محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست و كسانى كه با اويند ، بر كافران ، سختگير [ و ] با همديگر مهربان اند . آنان را در ركوع و سجود مى بينى . فضل و خشنودى خدا را خواستارند . علامتِ [ مشخصّه ] آنان بر اثر سجود ، در چهره هايشان است . اين صفت ايشان است در تورات ، و مَثَلِ آنها در انجيل ، چون كشته اى است كه جوانه خود را بر مى آورد و آن را مايه مى دهد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بِايستد و دهقانان را به شگفت آورد ، تا از [ انبوهىِ ] آنان [ خدا ] كافران را به خشم در اندازد . خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است» .

ج _ مَثَل حق و باطل«[ همو كه ] از آسمان ، آبى فرو فرستاد . پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خود ، روان شدند ، و سيل ، كفى بلند روى خود برداشت ، و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى ، در آتش مى گدازند هم ، نظير آن ، كفى بر مى آيد . خداوند ، حق و باطل را چنين مَثَل مى زند . امّا كف ، بيرون افتاده ، از ميان مى رود ؛ ولى آنچه به مردم سود مى رساند ، در زمين [ باقى ]مى ماند . خداوند ، مَثَل ها را چنين مى زند» .

د _ مَثَل سخن پاك و مَثَل سخن ناپاك«آيا نديدى خدا چگونه مَثَل زده؟ سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است ، [و ]ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مى دهد. و البته خدا مَثَل ها را براى مردم مى زند . شايد كه آنان پند گيرند . و مَثَلِ سخنى ناپاك ، چون درختى ناپاك است كه از روى زمين ، كنده شده و قرارى ندارد» .

.

ص: 408

ه _ أمثالٌ في بَيانِ خَصائِصِ المُؤمِنِ والكافِرِ«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» . (1)

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَىْ ءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ يَسْتَوُنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَىْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَ مَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (2)

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (3)

«أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (4)

«أَفَمَن يَمْشِى مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِى سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (5)

«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا * كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُكُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئا وَ فَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا * وَ كَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرًا * وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا * وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّى لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا * قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً * لَّكِنَّاْ هُوَ اللَّهُ رَبِّى وَ لَا أُشْرِكُ بِرَبِّى أَحَدًا * وَ لَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَ وَلَدًا * فَعَسَى رَبِّى أَن يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِّن جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا * أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا * وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِيهَا وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَالَيْتَنِى لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّى أَحَدًا» . (6)

.


1- .هود : 24 .
2- .النحل : 75 و 76 .
3- .الزمر : 29 .
4- .الأنعام : 122 .
5- .الملك : 23 .
6- .الكهف : 32 _ 42 .

ص: 409

ه - مَثَل هايى براى بيان ويژگى هاى مؤمن و كافر

ه _ مَثَل هايى براى بيان ويژگى هاى مؤمن و كافر«مَثَل اين دو گروه ، چون نابينا و كر [ در مقايسه ] با بينا و شنواست . آيا در مَثَل ، يكسان اند؟ پس آيا پند نمى گيريد؟» .

«خدا مَثَلى مى زند : بنده اى است زرخريد كه هيچ كارى از او بر نمى آيد . آيا [ او ] با كسى كه به وى از جانب خود ، روزىِ نيكو داده ايم و او از آن ، در نهان و آشكار ، انفاق مى كند ، يكسان است؟ ستايش ، خداى راست ؛ [ نه! ]بلكه بيشترشان نمى دانند . و خدا مَثَلى [ ديگر ]مى زند : دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او بر نمى آيد و او سربار خداوندگارش است . هر جا كه او را مى فرستد ، خيرى به همراه نمى آورد . آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى دهد و خود بر راه راست است ، يكسان است؟» .

«خدا مَثَلى زده است : مردى است كه چند خواجه ناسازگار ، در [ مالكيت ] او شراكت دارند [ و هر يك ، او را به كارى مى گمارند ]و مردى است كه تنها ، فرمانبر يك مرد است . آيا اين دو ، در مَثَل ، يكسان اند؟ ستايش ، خداى راست ؛ [ نه! ] بلكه بيشترشان نمى دانند» .

«آيا كسى كه مرده[ دل ] بود و زنده اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن ، در ميان مردم راه برود ، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكى هاست و از آن ، بيرون آمدنى نيست؟ اين گونه براى كافران ، آنچه انجام مى دادند ، زينت داده شد» .

«پس آيا آن كس كه نگونسار راه مى پيمايد ، هدايت يافته تر است ، يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مى رود؟» .

«و براى آنان ، آن دو مرد را مَثَل بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [ باغ ]را با درختان خرما پوشانديم ، و ميان آن دو را كشتزارى قرار داديم . هر يك از اين دو باغ ، محصول خود را [ به موقع ]مى داد و از [ صاحبش ]چيزى دريغ نمى ورزيد ، و ميان آن دو [ باغ ] ، نهرى روان كرده بوديم . و براى او ميوه فراوان بود . پس به رفيقش _ در حالى كه با او گفتگو مى كرد _ گفت : «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم» و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود ، داخل باغ شد [ و ] گفت : «گمان نمى كنم اين نعمت ، هرگز زوال پذيرد و گمان نمى كنم كه رستاخيز ، بر پا شود ، و اگر هم به سوى پروردگارم باز گردانده شوم ، قطعاً بهتر از اين را در بازگشت ، خواهم يافت» . رفيقش _ در حالى كه با او گفتگو مى كرد _ به او گفت : «آيا به آن كسى كه تو را از خاك [و] سپس از نطفه آفريد ، آن گاه تو را [ به صورت ] مردى در آورد ، كافر شدى؟ امّا من [ مى گويم ] : اوست خدا ، پروردگار من ، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى سازم . و چون داخل باغت شدى ، چرا نگفتى : ما شاء اللّه . نيرويى جز از سوى خداى يكتا نيست ؟ اگر مرا از حيث مال و فرزند ، كمتر از خود مى بينى ، اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا فرمايد ، و بر آن [ باغ تو ] ، آفتى از آسمان بفرستد ، تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد ، يا آب آن [ در زمين ]فروكش كند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى» . [ پس به او رسيد آنچه بايد برسد ] و [ آفت آسمانى ]ميوه هايش را فرا گرفت . پس براى [ از كف دادن ] آنچه در آن [ باغ ]هزينه كرده بود ، دست هايش را بر هم مى زد ، در حالى كه داربست هاى آن ، فرو ريخته بود و [ به حسرت ]مى گفت : اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى ساختم!» .

.

ص: 410

و _ مَثَلُ الكافِرِ«وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» . (1)

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ» . (2)

ز _ مَثَلُ المُشرِكِ«مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ» . (3)

«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍ سَحِيقٍ» . (4)

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَىْ ءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِى ضَلَالٍ» . (5)

.


1- .البقرة : 171 .
2- .الأنفال : 22 .
3- .العنكبوت : 41 .
4- .الحجّ : 31 .
5- .الرعد : 14 .

ص: 411

و - مَثَل كافِر
ز - مَثَل مُشرك

و _ مَثَل كافِر«و مَثَل [ دعوت كننده ] كافران ، چون مَثَل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [ مبهم ، چيزى ]نمى شنود ، بانگ مى زند . [ آرى ، ] كرند ، لال اند ، كورند ، [ و ] در نمى يابند» .

«قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا ، كران و لالانى اند كه نمى انديشند» .

ز _ مَثَل مُشرك«داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كرده اند ، همچون داستان عنكبوت است كه [ با آب دهان خود ، ] خانه اى براى خويش ساخته است و در حقيقت _ اگر مى دانستند _ سست ترينِ خانه ها ، همان خانه عنكبوت است» .

«در حالى كه ايمان آورندگانِ خالص به خدا باشيد ، نه شريك گيرندگان [ براى ] او! و هر كس به خدا شرك ورزد ، چنان است كه گويى از آسمان ، فرو افتاده و مرغان [ شكارى ] ، او را ربوده اند ، يا باد ، او را به جايى دور افكنده است» .

«دعوت حق ، براى اوست ، و كسانى كه جز او را مى خوانند ، به آنان هيچ جوابى نمى دهند ، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [ آب ] به دهانش برسد ، در حالى كه [ آب ] به [ دهان ] او نخواهد رسيد ، و دعاى كافران جز بر هدر نيست» .

.

ص: 412

ح _ مَثَلُ المُنافِقِ«مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ» . (1)

«أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطُ بِالْكَافِرِينَ» . (2)

ط _ مَثَلُ الإِنفاقِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل«مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَا لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواْ مَنًّا وَ لَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذىً وَاللَّهُ غَنِىٌّ حَلِيمٌ * يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ * وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» . (3)

ي _ مَثَلُ الإِنفاقِ رِئاءَ النّاسِ«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» . (4)

.


1- .البقرة : 17 .
2- .البقرة : 19 .
3- .البقرة : 261 _ 265 .
4- .البقرة : 264 .

ص: 413

ح - مَثَل منافق
ط - مَثَل انفاق كردن در راه خدا
ى - مَثَل انفاق كردن ريايى

ح _ مَثَل منافق«مَثَل آنان ، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد ، خدا نورشان را برد و آنان را در ميان تاريكى هايى كه نمى بينند ، رها ساخت» .

«يا چون [ كسانى كه در معرض ] رگبارى از آسمان _ كه در آن ، تاريكى ها و رعد و برقى است _ [ قرار گرفته اند] ، از [ نهيب ]آذرخش [و] از بيم مرگ ، سر انگشتان خود را در گوش هايشان مى نهند ؛ ولى خدا بر كافران ، احاطه دارد» .

ط _ مَثَل انفاق كردن در راه خدا«مَثَل [ صدقاتِ ] كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى كنند ، همانند دانه اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه اى ، صد دانه باشد و خداوند براى هر كس كه بخواهد ، [ آن را ] چند برابر مى كند ، و خداوند ، گشايشگر داناست . كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى كنند ، سپس در پىِ آنچه انفاق كرده اند ، منّت و آزارى روا نمى دارند ، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان [ محفوظ ]است ، و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى شوند . گفتارى پسنديده [ در برابر نيازمندان ] و گذشت [ از اصرار و تندىِ آنان ] ، بهتر از صدقه اى است كه آزارى به دنبال آن باشد ، و خداوند ، بى نياز بردبار است . اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هاى خود را با منّت و آزار ، باطل مكنيد ، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم ، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين ، ايمان ندارد . پس مَثَلِ او ، همچون مَثَلِ سنگ خارايى است كه بر روى آن ، خاكى [ نشسته ] است ، و رگبارى به آن رسيده و آن [ سنگ ]را سخت و صاف بر جاى نهاده است . آنان ( رياكاران ) نيز از آنچه به دست آورده اند ، بهره اى نمى برند ، و خداوند ، گروه كافران را هدايت نمى كند . و مَثَل [ صدقاتِ ] كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى كنند ، همچون مَثَلِ باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد [ كه اگر ] رگبارى بر آن برسد ، دو چندان محصول بر مى آورد ، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد ، بارانِ ريزى [ براى آن بس است ] و خداوند به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست» .

ى _ مَثَل انفاق كردن ريايى«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هاى خود را با منّت و آزار ، باطل مكنيد ، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم ، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين ، ايمان ندارد . پس مَثَلِ او همچون مَثَلِ سنگ خارايى است كه بر روى آن ، خاكى [ نشسته ]است ، و رگبارى به آن رسيده و آن [ سنگ ]را سخت و صاف بر جاى نهاده است . آنان ( رياكاران ) نيز از آنچه به دست آورده اند ، بهره اى نمى برند ، و خداوند ، گروه كافران را هدايت نمى كند» .

.

ص: 414

ك _ مَثَلُ الحَياةِ الدُّنيا«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ مُّقْتَدِرًا» . (2)

«اعْلَمُواْ أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِى الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَ فِى الْأَخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» . (3)

ل _ مَثَلُ أعمالِ الكُفّارِ«مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِى يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَىْ ءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ» . (4)

«وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابِ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْئانُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ» . (5)

.


1- .يونس : 24 .
2- .الكهف : 45 .
3- .الحديد : 20 .
4- .إبراهيم : 18 .
5- .النور : 39 .

ص: 415

ك - مَثَل زندگى دنيا
ل - مَثَل كردارهاى كافران

ك _ مَثَل زندگى دنيا«در حقيقت ، مَثَلِ زندگى دنيا ، به سان آبى است كه آن را از آسمان ، فرو ريختيم . پس گياه زمين _ از آنچه مردم و دام ها مى خورند _ با آن در آميخت ، تا آن گاه كه زمين ، پيرايه خود را بر گرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند . شبى يا روزى ، فرمان [ ويرانىِ ] ما آمد و آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است . اين گونه ، نشانه ها[ ى خود ] را براى مردمى كه انديشه مى كنند ، به روشنى بيان مى كنيم» .

«و براى آنان ، زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان ، فرو فرستاديم . سپس گياه زمين با آن در آميخت و [ چنان ] خشك گرديد كه بادها پراكنده اش كردند ، و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست» .

«بدانيد كه زندگى دنيا ، در حقيقت ، بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشىِ شما به يكديگر و فزون جويى در اموال و فرزندان است . [ مَثَل آنها ] چون مَثَل بارانى است كه كشاورزان را رُستنىِ آن [ باران ] ، به شگفتى مى اندازد ، سپس [ آن كشت ]خشك شود و آن را زرد ببينى ، آن گاه خاشاك شود . و در آخرت ، [ دنياپرستان را ]عذابى سخت است و [ مؤمنان را ] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است ، و زندگانى دنيا ، جز كالاى فريبنده نيست» .

ل _ مَثَل كردارهاى كافران«مَثَل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند ، كردارهايشان به خاكسترى مى ماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد . از آنچه به دست آورده اند ، هيچ [ بهره اى ] نمى توانند بُرد . اين است همان گم راهىِ دور و دراز» .

«و كسانى كه كفر ورزيدند ، كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه ، آن را آبى مى پندارد ، تا چون بِدان رسد ، آن را چيزى نيابد و خدا را نزد خويش يابد و حسابش را تمام به او بدهد و خدا زودشمار است» .

.

ص: 416

م _ مَثَلُ القُلوبِ القاسِيَةِ«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» . (1)

ن _ مَثَلُ الجاهِلِ«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» . (2)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ * وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ * وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لأََّسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ » . (3)

س _ مَثَلُ العالِمِ بِلا عَمَلٍ«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (4)

«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ * سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ كَانُواْ يَظْلِمُونَ» . (5)

.


1- .البقرة : 74 .
2- .الفرقان : 44 .
3- .الأنفال : 20 _ 23 .
4- .الجمعة : 5 .
5- .الأعراف : 175 _ 177 .

ص: 417

م - مَثَل دل هاى سخت
ن - مَثَل نادان
س - مَثَل عالم بى عمل

م _ مَثَل دل هاى سخت«سپس دل هاى شما پس از اين [ واقعه ] سخت گرديد ، همانند سنگ ، يا سخت تر از آن ؛ چرا كه از برخى سنگ ها ، جوى هايى بيرون مى زند ، و پاره اى از آنها مى شكافند و آب از آن خارج مى شود ، و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى ريزند ، و خدا از آنچه مى كنيد ، غافل نيست» .

ن _ مَثَل نادان«آيا مى پندارى كه بيشتر آنان مى شنوند يا مى انديشند؟ آنان نيستند ، مگر مانند چارپايان ؛ بلكه گم راه ترند» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا و فرستاده او را فرمان بريد ، و از او روى بر نتابيد ، در حالى كه [سخنان او را ]مى شنويد ، و مانند كسانى مباشيد كه گفتند : «شنيديم» ، در حالى كه نمى شنيدند . قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا ، كران و لالانى اند كه نمى انديشند . و اگر خدا در آنان خيرى مى يافت ، قطعاً شنوايشان مى ساخت ، و اگر آنان را شنوا مى كرد ، حتماً باز به حال اِعراض ، روى بر مى تافتند» .

س _ مَثَل عالم بى عمل«مَثَل كسانى كه [ عمل به ] تورات بر آنان بار شد [ و بِدان مكلّف گرديدند ] ، آن گاه آن را به كار نبستند ، همچون مَثَلِ الاغى است كه كتاب هايى را بر پشت مى كشد . [ وه ] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند! و البته خدا مردم ستمگر را راه نمى نمايد» .

«و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم ، براى آنان بخوان كه از آنها عارى گشت . آن گاه شيطان ، او را دنبال كرد و از گم راهان شد . و اگر مى خواستيم ، قدر او را به وسيله آن [ آيات ] ، بالا مى برديم ؛ امّا او به زمين [ دنيا ] گراييد و از هوس خود ، پيروى كرد . از اين رو داستانش چون داستان سگ است [ كه ] اگر بر آن حمله ور شوى ، زبان از كام بر مى آورد ، و اگر آن را رها كنى ، [ باز هم ]زبان از كام بر مى آورد . اين ، مَثَل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند . پس اين داستان را [ براى آنان ]حكايت كن ، شايد كه آنان بينديشند . چه زشت است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب و به خود ، ستم مى نمودند!» .

.

ص: 418

ع _ مَثَلُ الزَّوجِ الصّالِحِ وَالطّالِحِ«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّا خِلِينَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» . (1)

ف _ مَثَلُ الكُفرِ بِنِعمَةِ اللّه عزّوجلِّ«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (2)

9 / 6الاِستِعانَةُ بِالقَسَمِأ _ القَسَمُ بِلَفظِ الجَلالَةِ«وَ يَجْعَلُونَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ» . (3)

«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (4)

ب _ القَسَمُ بِالرَّبِّ«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» . (5)

.


1- .التحريم : 10 و 11 .
2- .النحل : 112 .
3- .النحل : 56 .
4- .النحل : 63 .
5- .النساء : 65 .

ص: 419

ع - مَثَل همسر خوب و بد
ف - مَثَل ناسپاسى از نعمت خدا
9 / 6 كمك گرفتن از سوگندها
الف - سوگند خوردن به لفظ جلاله (اللَّه)
ب - سوگند خوردن به پروردگار

ع _ مَثَل همسر خوب و بد«خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند ، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [ كه ] هر دو ، در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [ شوهران ] آنها در برابر خدا ساخته نبود ، و [به آن دو زن] گفته شد : «با داخل شوندگان ، داخل آتش شويد» ، و خدا براى كسانى كه ايمان آورده اند ، همسر فرعون را مَثَل آورده ، آن گاه كه گفت : پروردگارا! پيش خود در بهشت ، خانه اى برايم بساز ، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده ، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان» .

ف _ مَثَل ناسپاسى از نعمت خدا«و خدا شهرى را مَثَل زده است كه امن و امان بود [ و ] روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد . پس [ ساكنانش ]نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند ، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى دادند ، طعم گرسنگى و هراس را به [ مردم ]آن چشانيد» .

9 / 6كمك گرفتن از سوگندهاالف _ سوگند خوردن به لفظ جلاله (اللّه )«و از آنچه به ايشان روزى داديم ، نصيبى براى آن [ خدايانى ] كه نمى دانند [ چيست ] ، مى نهند . به خدا سوگند كه از آنچه به دروغ بر مى بافتيد ، حتماً سؤال خواهيد شد» .

«سوگند به خدا كه به سوى امّت هاى پيش از تو [ رسولانى ] فرستاديم ؛ ولى شيطان ، اعمالشان را برايشان آراست و امروز [ هم ]سرپرستشان هموست و برايشان عذابى دردناك است» .

ب _ سوگند خوردن به پروردگار«ولى چنين نيست و به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند ، مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است ، داور گردانند ، سپس از حكمى كه كرده اى ، در دل هايشان احساس ناراحتى [ و ترديد ] نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» .

.

ص: 420

«فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ» . (1)

«فَوَرَبِّكَ لَنَسْئلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (2)

«فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّيَاطِينَ» . (3)

«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ» . (4)

«زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَن لَّن يُبْعَثُواْ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» . (5)

«وَ يَسْتَنبِئونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِى وَ رَبِّى إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ» . (6)

«فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ» . (7)

ج _ القَسَمُ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ * فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ» . (8)

«لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ» . (9)

.


1- .المعارج : 40 و 41 .
2- .الحجر : 92 و 93 .
3- .مريم : 68 .
4- .سبأ : 3 .
5- .التغابن : 7.
6- .يونس : 53 .
7- .الذاريات : 23 .
8- .الحجر : 72 و 73 .
9- .البلد : 1 _ 4 .

ص: 421

ج - سوگند خوردن به پيامبرصلى الله عليه وآله

«[ هرگز! ] به پروردگار خاوران و باختران ، سوگند ياد نمى كنم كه ما تواناييم به جاى آنان ، بهتر از ايشان را بياوريم ، و بر ما پيشى نتوانند جُست» .

«به پروردگارت سوگند كه از همه آنان ، پرسش خواهيم كرد ، از كارهايى كه مى كرده اند» .

«پس به پروردگارت سوگند كه آنها را با شياطين ، محشور خواهيم ساخت» .

«و كسانى كه كافر شدند ، گفتند : «رستاخيز براى ما نخواهد آمد» . بگو : چرا! سوگند به پروردگارم ، [همان ]داناى نهان ، كه [رستاخيز ]حتماً براى شما خواهد آمد» .

«كسانى كه كفر ورزيدند ، پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد . بگو : «آرى ، سوگند به پروردگارم ، حتماً برانگيخته خواهيد شد . سپس شما را به [ حقيقت ] آنچه كرده ايد ، قطعاً آگاه خواهند ساخت ، و اين بر خدا آسان است»» .

«و از تو خبر مى گيرند : «آيا آن راست است؟» . بگو : آرى! سوگند به پروردگارم كه آن قطعاً راست است و شما نمى توانيد [ خدا را ]درمانده كنيد» .

«به پروردگار آسمان و زمين ، سوگند كه آن ، حق است ، همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد» .

ج _ سوگند خوردن به پيامبر صلى الله عليه و آله«به جان تو سوگند ، كه آنان در مستى خود ، سرگردان بودند . پس به هنگام طلوع آفتاب ، فرياد [ مرگبار ] ، آنان را فرا گرفت» .

«سوگند به اين شهر ، و حال آن كه تو در اين شهر ، جاى دارى . سوگند به پدرى [ چنان ] و آن كسى را كه به وجود آورد . به راستى كه انسان را در رنج آفريده ايم» .

.

ص: 422

د _ القَسَمُ بِالقُرآنِ الكَريمِ«يس * وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (1)

«ص وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ * كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَواْ وَّ لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ * وَ عَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَحِرٌ كَذَّابٌ * أَجَعَلَ الْأَلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَىْ ءٌ عُجَابٌ» . (2)

«ق وَ الْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ * بَلْ عَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَىْ ءٌ عَجِيبٌ» . (3)

«حم * وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ * أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ» . (4)

«حم * وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ» . (5)

ه _ القَسَمُ بِالعَصرِ«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْاءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ » . (6)

و _ القَسَمُ بِالنُّجومِ ومَواقِعِها«وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى» . (7)

«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» . (8)

.


1- .يس : 1 _ 4 .
2- .ص : 1 _ 5 .
3- .ق : 1 و 2 .
4- .الدخان : 1 _ 5 .
5- .الزخرف : 1 _ 4 .
6- .العصر : 1 و 2 .
7- .النجم : 1 _ 4 .
8- .الواقعة : 75 _ 79 .

ص: 423

د - سوگند خوردن به قرآن كريم
ه - سوگند خوردن به عصر
و - سوگند خوردن به ستارگان و جايگاه هاى آنها

د _ سوگند خوردن به قرآن كريم«يا سين . سوگند به قرآن حكمت آموز ، كه قطعاً تو از [ جمله ] پيامبرانى ، بر راهى راست» .

«صاد . سوگند به قرآن پراندرز . آرى ، آنان كه كفر ورزيدند ، در سركشى و ستيزه اند . چه بسيار نسل ها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ ما را ] به فرياد خواندند ؛ ولى ديگر مجال گريز نبود! و از اين كه هشدار دهنده اى از خودشان برايشان آمده ، در شگفت اند ، و كافران مى گويند : «اين ، ساحرى شيّاد است . آيا خدايان [ متعدّد ] را خداى واحدى قرار داده؟ اين واقعاً چيزى عجيب است!»» .

«قاف . سوگند به قرآنِ باشكوه [ كه آنان نگرويدند ] ؛ بلكه از اين كه هشدار دهنده اى از خودشان برايشان آمد ، در شگفت شدند و كافران گفتند : اين [ محمّد و حكايت معاد ] ، چيزى عجيب است!» .

«حا ميم . سوگند به كتاب روشنگر ، [ كه ] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم ، كه ما هشدار دهنده بوديم . در آن [ شب ] ، هر [ گونه ]كارى [ به نحوى ] استوار ، فيصله مى يابد . [ اين ] كارى است [ كه ] از جانب ما [ صورت مى گيرد ] . ما فرستنده[ ى پيامبران ] بوديم» .

«حا _ ميم . سوگند به كتاب روشنگر . ما آن را قرآنى عربى قرار داديم _ باشد كه بينديشيد _ و همانا كه آن در كتاب اصلى ( لوح محفوظ ) به نزد ما ، سخت والا و پرحكمت است» .

ه _ سوگند خوردن به عصر«سوگند به عصر ، كه انسان واقعاً دستخوشِ زيان است» .

و _ سوگند خوردن به ستارگان و جايگاه هاى آنها«سوگند به اختر ؛ چون فرود مى آيد [ كه ] يار شما ، نه گم راه شده و نه در نادانى مانده ، و از سر هوس ، سخن نمى گويد . اين سخن ، جز وحيى كه وحى مى شود ، نيست» .

«نه[ چنين است كه مى پنداريد ]! سوگند به جايگاه هاى [ ويژه و فواصل معيّن ] ستارگان _ و اگر بدانيد ، آن سوگندى سخت بزرگ است _ كه اين [ پيام ] ، قطعاً قرآنى است ارجمند ، در كتابى نهفته ، كه جز پاك شدگان ، به آن دست نمى زنند» .

.

ص: 424

ز _ القَسَمُ بِالسَّماءِ«وَ الذَّارِيَاتِ ذَرْوًا * فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا * فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا * فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ * وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ * إِنَّكُمْ لَفِى قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ» . (1)

ح _ تِلكَ الأَقسامُ«وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا * فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا * إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ» . (2)

«وَ الذَّارِيَاتِ ذَرْوًا * فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا * فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا * فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ» . (3)

«وَ الطُّورِ * وَ كِتَابٍ مَّسْطُورٍ * فِى رَقٍّ مَّنشُورٍ * وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ * وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ * وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ * إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَاقِعٌ * مَّا لَهُ مِن دَافِعٍ» . (4)

«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ * مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ * وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» . (5)

«فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ * وَ مَا لَا تُبْصِرُونَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ * وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ * تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ» . (6)

«وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَ مَا هِىَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ * كَلَّا وَ الْقَمَرِ * وَ الَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ * إِنَّهَا لَاءِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ * لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ» . (7)

.


1- .الذاريات : 1 _ 8 .
2- .الصافّات : 1 _ 4 .
3- .الذاريات : 1 _ 6 .
4- .الطور : 1 _ 8 .
5- .القلم : 1 _ 4 .
6- .الحاقّة : 38 _ 43 .
7- .المدّثّر : 31 _ 37 .

ص: 425

ز - سوگند خوردن به آسمان
ح - اين سوگند

ز _ سوگند خوردن به آسمان«سوگند به بادهاى ذرّه افشان ، و ابرهاى گرانبار ، و سَبُك سِيران ، و تقسيم كنندگان كار[ ها] ، كه آنچه وعده داده شده ايد ، راست است و [ روز ] پاداش ، واقعيت دارد . سوگند به آسمان مشبّك ، كه شما [ در باره قرآن ] در سخنى گوناگونيد» .

ح _ و اين چند سوگند«سوگند به صف بستگان _ كه صفى [ باشُكوه ] بسته اند _ و به بازدارندگان _ كه به سختى باز مى دارند _ و به تلاوت كنندگان [ آيات الهى ] ، كه قطعاً معبود شما يگانه است» .

«سوگند به بادهاى ذرّه افشان ، و ابرهاى گرانبار ، و سبُك سِيران ، و تقسيم كنندگان كارها ، كه آنچه وعده داده شده ايد ، راست است» .

«سوگند به طور ، و كتابى نگاشته شده ، در طومارى گسترده . سوگند به آن خانه آباد [ خدا ] . سوگند به بام بلند [ آسمان ] و آن درياى سرشار [ و افروخته ] ، كه عذاب پروردگارت واقع شدنى است [و ]آن را هيچ بازدارنده اى نيست» .

«نون . سوگند به قلم و آنچه مى نويسند [ كه ] تو ، به لطف پروردگارت ، ديوانه نيستى ، و بى گمان ، تو را پاداشى بى منّت خواهد بود ، و راستى كه تو را خويى والاست» .

«پس نه[ چنان است كه مى پنداريد] . سوگند ياد مى كنم به آنچه مى بينيد ، و آنچه نمى بينيد ، كه [ قرآن ] قطعاً گفتار فرستاده اى بزرگوار است ، و آن ، گفتار شاعرى نيست كه كمتر [ به آن ] ايمان داريد ، و نه گفتار كاهنى كه كمتر [ از آن ] پند مى گيريد . [ پيامِ ] فرود آمده اى است از جانب پروردگار جهانيان» .

«و [ شماره ] سپاهيان پروردگارت را جز او نمى داند ، و اين [ آيات ] ، جز تذكارى براى بشر نيست . نه چنين است [ كه مى پندارند ]! سوگند به ماه ، و سوگند به شامگاه ، چون پشت مى كند ، و سوگند به بامداد ، چون آشكار مى شود ، كه آيات [ قرآن ] از پديده هاى بزرگ است . براى بشر ، هشدار دهنده است ، براى هر كه از شما كه بخواهد پيشى جويد يا باز ايستد» .

.

ص: 426

«لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ * وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ * أَيَحْسَبُ الْاءِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ * بَلْ يُرِيدُ الْاءِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ * يَسْئلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ» . (1)

«وَ الْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا * فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا * وَ النَّاشِرَاتِ نَشْرًا * فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا * فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا * عُذْرًا أَوْ نُذْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ» . (2)

«وَ النَّازِعَاتِ غَرْقًا * وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا * وَ السَّابِحَاتِ سَبْحًا * فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا * فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا * يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ * قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ * أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ» . (3)

«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * الْجَوَارِ الْكُنَّسِ * وَ الَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ » . (4)

«فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ * وَ الَّيْلِ وَ مَا وَسَقَ * وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ * لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ * فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * وَ إِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْءَانُ لَا يَسْجُدُونَ» . (5)

«وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ * وَ مَا نَقَمُواْ مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» . (6)

«وَ السَّمَاءِ وَ الطَّارِقِ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ * النَّجْمُ الثَّاقِبُ * إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ ». (7)

.


1- .القيامة : 1 _ 6 .
2- .المرسلات : 1 _ 7 .
3- .النازعات : 1 _ 9 .
4- .التكوير : 15 _ 21 .
5- .الإنشقاق : 16 _ 21 .
6- .البروج : 1 _ 8 .
7- .الطارق : 1 _ 4 .

ص: 427

«نه! سوگند به روز رستاخيز ، و [ باز ] نه سوگند به وجدان سرزنشگر . آيا انسان مى پندارد كه هرگز ريزه استخوان هايش را گرد نخواهيم آورد؟! آرى ، تواناييم كه [ حتّى خطوط ] سر انگشتانش را [ يكايك ] درست [ و بازسازى ] كنيم ؛ ولى انسان مى خواهد كه در پيشگاه او ، فسادكارى كند . مى پرسد : روز رستاخيز ، چه وقت است؟» .

«سوگند به فرستادگانِ پى در پى ، كه سخت توفنده اند ، و سوگند به افشانندگانِ افشانگر ، كه [ ميان حق و باطل ] جُداگرند و القا كننده وحى اند _ خواه عذرى باشد يا هشدارى _ كه آنچه وعده يافته ايد ، قطعاً رخ خواهد داد» .

«سوگند به فرشتگانى كه به سختى جان مى ستانند ، و به فرشتگانى كه جان را به آرامى مى گيرند ، پس در پيشى گرفتن سبقت گيرنده اند و كار را تدبير مى كنند ، آن روز كه لرزنده بلرزد و از پى آن ، لرزه اى [دگر] افتد ، در آن روز ، دل هايى ، سخت هراسان اند [و] ديدگان آن فرو افتاده اند» .

«نه ، نه! سوگند به اختران گردان ، [ كه از ديده ] نهان مى شوند و از نو مى آيند . سوگند به شب ، چون پشت مى گرداند . سوگند به صبح ، چون دميدن مى گيرد ، كه [ قرآن ]سخن فرشته بزرگوارى است ؛ نيرومند [ كه ] پيش خداوند عرش ، بلندپايگاه است . در آن جا ، [ هم ] مُطاع [ و هم ] امين است» .

«نه ، نه! سوگند به شَفَق ، سوگند به شب و آنچه [ شب ] فرو مى پوشاند ، سوگند به ماه ، چون [ بَدْرِ ]تمام مى شود ، كه قطعاً از حالى به حالى بر خواهيد نشست . پس چرا آنان باور نمى دارند؟ و چون بر آنان قرآن تلاوت مى شود ، چهره بر خاك نمى سايند؟» .

«سوگند به آسمانِ آكنده از برج ، و به روزِ موعود ، و به گواه و موردِ گواهى . مرگ بر گروه [آتش افروز در ]خندق ؛ همان آتش مايه دار [ و انبوه] ، آن گاه كه آنان بالاى آن [ خندق به تماشا ]نشسته بودند ، و خود بر آنچه بر [ سرِ ] مؤمنان مى آوردند ، گواه بودند ، و بر آنان عيبى نگرفته بودند ، جز اين كه به خداى ارجمند ستوده ، ايمان آورده بودند!» .

«سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد . و تو چه مى دانى كه اختر شبگرد چيست؟ آن اختر فروزان . هيچ كس نيست ، مگر اين كه نگاهبانى بر او [ گماشته شده ]است» .

.

ص: 428

«وَ الْفَجْرِ * وَ لَيَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ * وَ الَّيْلِ إِذَا يَسْرِ * هَلْ فِى ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْرٍ» . (1)

«لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ» . (2)

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا * وَ السَّمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا * وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» . (3)

«وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى * وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى» . (4)

«وَ الضُّحَى * وَ الَّيْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى * وَ لَلْاخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى * وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» . (5)

«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» . (6)

«وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحًا * فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا * فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا * فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا * إِنَّ الْاءِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ * وَ إِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ * وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ» . (7)

.


1- .الفجر : 1 _ 5 .
2- .البلد : 1 _ 4 .
3- .الشمس : 1 _ 10 .
4- .الليل : 1 _ 4 .
5- .الضحى : 1 _ 5 .
6- .التين : 1 _ 6 .
7- .العاديات : 1 _ 8 .

ص: 429

«سوگند به سپيده دم ، و به شب هاى دهگانه ، و به زوج و فرد ، و به شب ، وقتى سپرى مى شود . آيا در اين ، براى خردمند ، [ نياز به ] سوگندى [ ديگر ] است؟» .

«نه ، سوگند مى خورم به اين شهر ، در حالى كه تو در اين شهر ، ساكنى . سوگند مى خورم به پدرى و فرزندش ، كه به راستى ، ما انسان را در رنج آفريديم» .

«سوگند به خورشيد و تابندگى اش . سوگند به ماه ، چون پى [ خورشيد ] مى رود . سوگند به روز ، چون [ زمين را ] روشن مى گرداند . سوگند به شب ، چون پرده بر آن مى پوشد . سوگند به آسمان و آن كس كه آن را بر افراشت . سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد . سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد [و] سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد ، كه هر كس آن را پاك گردانيد ، قطعاً رستگار شد ، و هر كه آلوده اش ساخت ، قطعاً در باخت» .

«سوگند به شب ، چون پرده مى افكند . سوگند به روز ، چون جلوه گرى مى آغازد و [ سوگند به ] آن كه نر و ماده را آفريد ، كه همانا تلاش شما پراكنده است» .

«سوگند به روشنايى روز ، سوگند به شب ، چون آرام مى گيرد ، [ كه ] پروردگارت تو را وا نگذاشته و دشمن نداشته است ، و قطعاً آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود ، و به زودى ، پروردگارت به تو عطا خواهد داد ، تا خرسند گردى» .

«سوگند به [ كوه ] تين و زيتون ، و طور سينا ، و اين شهر امن [ و امان ، كه ] به راستى ، انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم . سپس او را به پست ترين [ مراتبِ ] پستى ، باز گردانيديم ، مگر كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، كه پاداشى بى منّت خواهند داشت» .

«سوگند به ماديان هايى كه با همهمه تازان اند و با سم[ هاى ] خود ، از سنگ ، آتش مى جهانند و برق [ از سنگ ]همى مى جهانند ، و صبحگاهان ، هجوم مى آورند ، و با آن [ يورش ] ، گَردى بر مى انگيزند ، و بِدان [ هجوم ] ، در دل گروهى در مى آيند ، كه انسان نسبت به پروردگارش ، سخت ناسپاس است و او خود بر اين [ امر ] ، نيك گواه است ، و به راستى ، او سخت شيفته مال است» .

.

ص: 430

. .

ص: 431

46 . آزمايش الهى

اشاره

46 . آزمايش الهىدرآمدفصل يكم : آزمايش ، قانون الهىفصل دوم : حكمت آزمايشفصل سوم : چيزهايى كه انسان با آنها آزموده مى شودفصل چهارم : سخت ترين آزمايش ها

.

ص: 432

. .

ص: 433

درآمد

بلا و ابتلا ، در لغت

درآمدبلا و ابتلا ، در لغتواژه هاى «بلاء» و «ابتلاء» ، مصدر از ريشه «بلو» يا «بلى» و به معناى امتحان و آزمايش اند . ابن منظور در اين باره نوشته است : بَلَوتُ الرَّجُلَ بَلوا وَ بَلاءً وَ ابتَلَيتُهُ : اِختَبَرتُهُ ، وَ بَلاهُ يَبلوهُ بَلوا : إذا جَرَّبَهُ وَ اختَبَرَهُ . (1) [جمله] «بَلَوتُ الرَّجُلَ بَلوا وَ بَلاءً وَ ابتَلَيتُهُ ، يعنى او را آزمودم . گفته مى شود : «بَلاهُ يَبلوهُ بَلوا» ، هر گاه شخص را آزموده و امتحان كرده باشد . امّا ابن فارس بر اين باور است كه ريشه «بلاء»، داراى دو معناست : يكى كهنه شدن چيزى و ديگرى نوعى آزمايش . متن گفته او اين است : الباءُ وَ اللّامُ وَ الواوُ وَ الياءُ ، أصلانِ : أحَدُهُما إخلاقُ الشَّى ءِ ، وَ الثّانى : نَوعٌ مِنَ الاِختِبارِ ، وَ يُحمَلُ عَلَيهِ الإِخبارُ أيضا . (2) بلوى، دو اصل است : يكى فرسوده كردن چيز ، و ديگرى، گونه اى از آزمودن است . براى خبر دادن هم به كار مى رود . راغب در المفردات، بدين سان، دو معناى ياد شده را به هم پيوند داده است :

.


1- .لسان العرب : ج 14 ص 83 مادّه «بلو» .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 292 مادّه «بلوى» .

ص: 434

بلا ، در قرآن و حديث

بَلِىَ الثَّوبُ بِلىً وَ بَلاءً : أى خَلَقَ ... وَ بَلَوتُهُ : اِختَبَرتُهُ ، كَأَنّى أخلَقتُهُ مِن كَثرَةِ اختِبارى لَهُ . (1) [جمله] «بَلِىَ الثَّوبَ بِلىً وَ بَلاءً» ، يعنى : لباس ، مندرس شد . «بَلَوتُهُ» ، يعنى : آن را چنان آزمودم كه گويى از زيادى آزمودن ، آن را پاره و فرسوده كردم . گفتنى است كه واژه هاى «اختبار» ، «امتحان» ، «بلا» و «فتنه» ، همگى به معناى آزمايش اند ؛ ليكن به نظر مى رسد كه در نوع و مراتب آزمايش، با هم تفاوت هايى دارند ، گرچه ممكن است گاهى از باب توسّع يا تسامح ، به جاى هم نيز به كار روند . شايد با عنايت به ريشه لغوى بتوان گفت به آزمايشى «امتحان» گفته مى شود كه دقيق تر از آزمونى است كه «اختبار» (سنجش) ناميده مى شود ؛ زيرا اختبار، هم به وسيله سختى است و هم به وسيله غير آن ؛ ولى امتحان معمولاً با محنت و سختى است . همچنين «بلا» دقيق تر و سخت تر از امتحان ، و «فتنه» سخت ترين و دقيق ترين نوع آزمايش است . (2)

بلا ، در قرآن و حديثواژه «بلاء» و مشتقّات آن در قرآن، 38 بار به كار رفته كه در اكثر قريب به اتّفاق آنها، مقصود ، آزمون الهى از انسان است . كلمه «فتنه» و مشتقّات آن نيز شصت بار در قرآن به كار رفته كه بخشى از آنها به همين معنايند آمده است . (3) همچنين مادّه «امتحان»، دو بار در اين كتاب آسمانى در معناى آزمون الهى به كار رفته است . (4)

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 145 .
2- .در معجم الفروق اللغوية (ص 396) آمده : «الفرق بين الفتنة والاختبار : أنّ الفتنة أشدّ الاختبار و أبلغه ، و أصله عرض الذهب على النار لتبيّن صلاحه من فساده» .
3- .نقد الرجال ، ج 5 ، ص 40 _ 42 ، الرقم 1 .
4- .عنكبوت: آيه 3،انعام : آيه 53، اعراف: آيه 155، طه: آيه 40 و 85 و 90، ص: آيه 24 و 34، دخان: آيه 17 و... .

ص: 435

معناى آزمايش خداوند

معناى آزمايش خداوندهنگامى كه موضوع «آزمايش» الهى مطرح مى شود ، اين پرسش ، پيش مى آيد كه : كسى به امتحان و آزمايش نياز دارد كه از نتيجه امتحان و سرانجام كار ، آگاه نيست . بنا بر اين، خداوند متعال كه همه چيز را مى داند و آشكار و پنهان براى او يك سان است ، چه نيازى به امتحان بندگان خود دارد ؟ و يا در يك جمله، حكمت آزمايش الهى چيست ؟ پاسخ اين سؤال، اين است كه بى ترديد، مفهوم آزمايش در مورد خداوند متعال و انسان، متفاوت است و امتحان الهى معنا و هدف ديگرى دارد ؛ چرا كه انسان به دليل نارسايى دانش خود، براى كشف حقيقت، به آزمايش نياز دارد و اين معنا براى داناى مطلق ، نامعقول است . راغب اصفهانى در تبيين معناى آزمايش الهى مى گويد : وَ إذا قيلَ : اِبتَلى فُلانٌ كَذا وَ أَبلاهُ فَذلِكَ يَتَضَمَّنُ أمرَينِ : أحَدُهُما تَعَرُّفُ حالِهِ وَ الوُقوفُ عَلى ما يُجهَلُ مِن أمرِهِ . وَ الثّانى : ظُهورُ جَودَتِهِ وَ رَداءَتِهِ ، وَ رُبَّما قُصِدَ بِهِ الأَمرانِ ، وَ رُبَّما يُقصَدُ بِهِ أحَدُهُما ، فَإِذا قيلَ فِى اللّهِ تَعالى : بَلا كَذا وَ أَبلاهُ فَلَيسَ المُرادُ مِنهُ إلّا ظُهورَ جَودَتِهِ وَ رَداءَتِهِ ، دونَ التَّعَرُّفِ لِحالِهِ وَ الوقوفِ عَلى ما يُجهَلُ مِن أمرِهِ إذ كانَ اللّهُ عَلّامَ الغُيوبِ . (1) هر گاه گفته شود : «اِبتَلى فُلانٌ كَذا وَ أَبلاهُ» ، شامل دو چيز مى شود : يكى شناختن حال آن و اطّلاع از امور ناشناخته آن . دوم ، و آشكار شدن خوبى و بدىِ آن . اى بسا كه هر دوى اينها و اى بسا كه يكى از آن دو ، منظور نشود هر گاه در باره خدا گفته شود : «بَلا كَذا وَ أَبلاهُ» ، منظور ، تنها آشكار شدن خوبى و بدىِ چيز است و نه شناخت حال آن و آگاه شدن بر امور ناشناخته اش ؛ چرا كه خداوند، دانا به نهان هاست .

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 146 .

ص: 436

توضيح مطلب، اين كه: امتحان و آزمايش، گاه به منظور معلوم شدن چيزى است كه حقيقت آن براى آزمايشگر روشن نيست و گاه براى آشكار ساختن چيزى است كه حقيقتش براى آزمايشگر روشن است . نوع دوم آزمايش ، از دو راه، امكان پذير است : راه نخست، اين كه: آزمايش كننده ، پرده از واقعيتى بر مى دارد تا آن واقعيت ، همان گونه كه هست، آشكار شود . راه دوم، اين كه: آزمايشگر ، زمينه رشد و پرورشِ چيزى را فراهم مى نمايد تا در اثر شكوفايى ، قابليت هاى نهفته آن آشكار گردد ، مانند : فراهم ساختن شرايط رشد و تكامل يك دانه و يا هسته ، كه استعدادها و خصوصيات نهان آن را آشكار مى سازد . نكته قابل توجّه، اين كه : آزمايش در صورت اخير ، به معناى پرده بردارى از راز پنهان نيست؛ بلكه به معناى پرورش دادن استعدادهاى نهفته است . آزمايش خداوند متعال از بندگان، درست به همين معناست . بر اين اساس ، دليل آزمايش الهى ، دانستنِ راز پنهان و يا نمايان ساختن آن براى ديگران نيست ؛ بلكه حكمت آن ، پرورش استعدادهاى نهفته انسان با اراده و انتخاب اوست . توضيح، اين كه : تكامل انسان ، اختيارى است . از اين رو ، در آغاز آفرينش ، دو نوع استعداد متضاد در متن وجود او نهفته است كه يكى «خرد» و ديگرى «هوس» ناميده مى شود . اين تركيب شگفت ، هم زمينه رشد انسان را به گونه اى فراهم كرده كه مى تواند برتر از فرشته شود و هم زمينه انحطاط او را به گونه اى مهيّا نموده تا پست تر از حيوانات گردد (1) و آزمايش الهى، چيزى جز فراهم كردن ابزار و امكانات

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 9 ص 29 (انسان / فصل يكم: تعريف انسان / تركيب خرد و خواهش) .

ص: 437

تكامل اختيارى و يا انحطاط ارادى نيست . (1) در حديثى از امام على عليه السلام در تبيين اين سخن خداوند متعال: «بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش اند» (2) آمده : أنَّهُ يَختَبِرُهُم بِالأموالِ وَ الأولادِ لِيَتَبَيَّنَ السّاخِطَ لِرِزقِهِ وَ الرّاضِىَ بِقِسمِهِ ، وَ إن كانَ سُبحانَهُ أعلَمَ بِهِم مِن أنفُسِهِم ، وَ لكِن لِتَظهَرَ الأفعالُ الَّتى بِها يُستَحَقُّ الثَّوابُ وَ العِقابُ . (3) معنايش اين است كه خداوند، آنان را به وسيله دارايى ها و فرزندان مى آزمايد تا معلوم شود كه چه كسى از روزىِ او ناخرسند و چه كسى به قسمت او، خرسند است ، اگر چه خداوند سبحان، از خود آنان هم به آنان داناتر است؛ امّا آزمايش براى اين است تا اعمالى كه با آنها پاداش و كيفر سزاوار مى گردند ، معلوم شوند. همچنين در حديثى ديگر از ايشان نقل شده : ألا إنَّ اللّهَ تَعالى قَد كَشَفَ الخَلقَ كَشفَةً ، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم وَ مَكنونِ ضَمائِرِهِم ، وَ لكِن لِيَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ، فَيَكونَ الثَّوابُ جَزاءً وَ العِقابُ بَواءً (4) . (5) هان ! خداوند متعال ، درون مردمان را [از طريق امتحان،] آشكار ساخت، نه اين كه از رازهاى نهفته و درون هاى پوشيده شان آگاه نبود ؛ بلكه تا آنان را بيازمايد كه كدامشان نيك كردارتر است ، تا ثواب ، سزا [ى كار نيك آنان] باشد و عقاب ، كيفر [كار بدشان] . بنا بر اين ، مى توان گفت كه آزمايش الهى در فرهنگ قرآن و حديث، عبارت

.


1- .«كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا » (اسرا : آيه 20) .
2- .انفال : آيه 28 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 16 ص 18 ح 78 .
4- .قوله : «و العقاب بواءً»: أى مكافأةً (شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 9 ص 85) .
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 16 ص 22 ح 83 .

ص: 438

حكمت آزمايش خداوند

آزمايش ، سنّت فراگير و مستمرّ خداوند

است از: بسترسازى براى تكامل و يا انحطاط اختيارى انسان . (1)

حكمت آزمايش خداوندبا تأمّل در معناى «آزمايش» الهى ، حكمت آن نيز مشخّص مى گردد . حكمت آزمايش و هدف اصلى آن، رشد و شكوفايى استعدادهاى انسان است. البتّه ممكن است انسان از اراده خود، سوء استفاده كند و در اين آزمايش، مردود شود و به جاى راه تكامل ، راه انحطاط خود را طى نمايد . بنابراين ، آنچه در قرآن و احاديث اسلامى در باره حكمت آزمايش الهى آمده (مانند : نمايان شدن باور قلبى به اسلام و ميزان خلوص و نيرومندى آن ، آشكار شدن تقوا و ميزان خلوص و نيرومندى آن ، آشكار شدن تقوا و ميزان فرمانبرى از خداوند متعال ، آشكار شدن كسانى كه از كمالات بيشترى برخوردارند و ...) (2) ، همگى ناظر به هدف اصلى آزمايش الهى يعنى تكامل اختيارى انسان اند .

آزمايش ، سنّت فراگير و مستمرّ خداوندبا در نظر گرفتن معنا و حكمت «آزمون» الهى ، مشخّص مى گردد همه موجوداتى كه از اراده و اختيار برخوردارند و تكامل آنها ، اختيارى است ، براى رسيدن به هدف آفرينش خود، راهى جز آزمايش ندارند . از اين رو ، امتحان، از جمله سنّت هاى قطعى و فراگير و مستمرّ الهى است . (3) قرآن كريم در باره فراگير و جارى اين سنّت در مورد همه انسان ها مى فرمايد :

.


1- .گفتنى است كه اين معنا ، حكمت اصلى آزمون الهى است و حكمت هاى ديگرى نيز مى توانند بر آن مترتّب شوند كه حكمت هاى فرعى اند ، مانند: تبيين جايگاه انسان كامل يا ابليس براى فرشتگان .
2- .رجال النجاشي ، ص 38 ، الرقم 78 ؛ نقد الرجال ، ج 5 ، ص 42 ، الرقم 3 .
3- .ر.ك : ص 445 (فصل يكم : آزمايش ، قانون الهى ) .

ص: 439

آزمايش شدن به وسيله «خير» و «شر»

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ . (1) آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند: «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و آزمايش نمى گردند ؟ و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم ، تا خدا آنان را كه راست گفته اند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم دارد» . البتّه امتحان همگان ، در يك سطح و همسان نيست ؛ بلكه آزمون هر كس، در خور امكانات و استعدادهاى اوست و از اين رو، امتحان انبياى الهى و انسان هاى برجسته، از ديگران دشوارتر است ، چنان كه در حديثى، از امام صادق عليه السلام آمده : إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم . (2) پر رنج و بلاترين مردمان ، پيامبران اند ، سپس پيروان آنها ، سپس پيروان پيروان آنها ، بعد پيروانِ پيروانِ پيروانِ آنها .

آزمايش شدن به وسيله «خير» و «شر»يكى از نكاتى كه در شناخت سنّت آزمون، بسيار قابل توجّه و تأمّل است، اين است كه اين سنّت ، بر اساس حكمت بالغه خداوند ، از دو طريق ، اجرا مى گردد كه در نگاه ابتدايى، يكى خير و زيبا ، و ديگرى شر و نازيباست. به اين آيات توجّه فرماييد : «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ . (3) و ما شما را از راه آزمايش به بد و نيك مى آزماييم و به سوى ما باز گردانيده مى شويد» .

.


1- .عنكبوت : آيه 2 _ 3 .
2- .السنن الكبرى، نسائى : ج 4 ص 380 ح 7613 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 306 ح 27147 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 5 ص 260 ح 2413 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 245 ح 628 ، كنز العمّال : ج 3 ص 327 ح 6782 ؛ التمحيص : ص 35 ح 30 ، الكافى : ج 2 ص 252 ح 1 و ص 253 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 241 ح 71 .
3- .انبيا : آيه 35 .

ص: 440

فرق «بلا» و «نقمت»

«وَ بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ . (1) و آنها را به خوبى ها و بدى ها آزموديم ، شايد كه باز گردند» . در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده كه: امير مؤمنان عليه السلام بيمار شد . جمعى به عيادت ايشان رفتند و هنگامى كه احوال ايشان را پرسيدند ، ايشان بر خلاف متعارف فرمود : أصبحت بشرّ ! با بدى ، [شب را] صبح كردم ! مردم كه توقّع اين گونه پاسخ را از ايشان نداشتند، با تعجّب گفتند : «سبحان اللّه ! اين سخن، شايسته شخصى مانند شما نيست !»، كه امام عليه السلام براى توضيح پاسخِ خود ، آيه : «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً ؛ و ما شما را از راه آزمايش به بد و نيك مى آزماييم» را تلاوت نمود و فرمود كه مقصود از «خير»، سلامت بدن و ثروتمندى و مقصود از «شر»، بيمارى و بينوايى است كه خداوند متعال، انسان ها را با آنها آزمايش مى نمايد . (2) بديهى است كه آنچه در كلام امام عليه السلام آمده، به عنوانِ نمونه مواردى است كه انسان به آنها امتحان مى شود، و گر نه دنيا براى انسان بستر آزمون است و آنچه در زندگى از خوشى ها و ناخوشى ها و به تعبير برخى از احاديث، «هر قبض و بسطى» (3) كه براى او پيش مى آيد، وسيله آزمايش انسان است .

فرق «بلا» و «نقمت»بنا برآنچه گفتيم ، «بلا» معنايى متفاوت با «نقمت» دارد . بلا، گاه در ضرر به كار

.


1- .الرجال لابن داود ، ص 283 ، الرقم 545 .
2- .الرجال لابن داود ، ص 199 ، الرقم 1671 ؛ نقد الرجال ، ج 5 ، ص 43 ، الرقم 4 .
3- .اعراف : آيه 168 .

ص: 441

زيبايى و نازيبايى «بلا»

مى رود و گاه در نفع ، مانند : «وَلِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ؛ (1) و تا مؤمنان را بدين وسيله به آزمايشى نيكو بيازمايد » ، در جايى كه خداوند ، مؤمنان را به وسيله «شكست دشمن»، آزمايشى نيكو مى نمايد ؛ ولى نقمت، هميشه در ضرر و كيفر كارهاى ناپسند به كار مى رود . (2) بر اين اساس ، «بلا» زيبا و نازيبا دارد؛ ولى «نقمت» هميشه نازيباست .

زيبايى و نازيبايى «بلا»نكته قابل توجّه، اين كه: زيبايى و زشتى «بلا» و يا خير و شرّ آزمايش ، ظاهرى و موقّتى است و در صورتى واقعى و دائمى مى گردد كه انسان در آزمون الهى ، موفّقيت كسب كند و يا شكست بخورد . به عبارت ديگر ، سلامت و ثروت و ساير نعمت هاى الهى، در صورتى حقيقتا براى انسان خير و خوبى اند كه وى از آنها براى خوش بختى و سعادت و آسايش هميشگى خود، بهره مند شود و بيمارى و بينوايى و ساير سختى ها و مصائب زندگى ، هنگامى براى انسان شرّ واقعى و دائمى اند كه موجب انحراف اعتقادى و آلودگى هاى اخلاقى و عملى گردند . حال اگر سلامت و ثروت، موجب انحراف و آلودگى شوند ، شرّ واقعى و دائمى و اگر بينوايى و بيمارى، موجب پيشگيرى از انحراف و آلودگى و يا بازگشت از آن گردند ، خير حقيقى اند . از اين رو، در حديثى از امام عسكرى عليه السلام آمده : ما مِن بَلِيَّةٍ إلّا وَ للّهِِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها . (3) هيچ گرفتارى و بلايى نيست، مگر آن كه نعمتى از خداوند، آن را در ميان گرفته

.


1- .انفال : آيه 17 .
2- .و فى معجم الفروق اللغوية : الفرق بين البلاء والنقمة : أنّ البلاء يكون ضررا ويكون نفعا ، وإذا أردت النفع قلت : أبليته ، وفي القرآن : «وَلِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا » ومن الضر بلوته ، وأصله أن تختبره بالمكروه وتستخرج ما عنده من الصبر به ويكون ذلك ابتداءً والنقمة لا تكون إلّا جزاءً وعقوبةً وأصلها شدَّة الإنكار تقول : نقمت عليه الإمر إذا أنكرته عليه وقد تُسَمَّى النقمة بلاءً والبلاء لا يسمى نقمةً إذا كان ابتداءً والبلاء أيضا اسم للنعمة وفي كلام الأحنف : البلاء ثمَّ الثناء أي النعمة ثمَّ الشكر (معجم الفروق اللغويه : ص 105) .
3- .تحف العقول : ص 489 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 374 ح 34 .

ص: 442

است . و در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام آمده : إنَّ اللّهَت أنعَمَ عَلى قَومٍ بِالمَواهِبِ فَلَم يَشكُروا ، فَصارَت عَلَيهِم وَبالاً ، وَ ابتَلى قَوما بِالمَصائِبِ فَصَبَروا ، فَصارَت عَلَيهِم نِعمَةً . (1) خداوندت به مردمى نعمت هايى داد ؛ امّا آنان شكر آنها را به جاى نياوردند . در نتيجه ، آن نعمت ها وبال آنان شد ، و مردمى را به مصيبت ها گرفتار كرد ؛ ليكن آنان صبر كردند و در نتيجه ، آن مصائب به نعمت تبديل شدند . بر اين اساس ، نه تنها آزمايش به وسيله مشكلات و مصائب زندگى، سخت و كسب موفّقيت در آنها دشوار است، بلكه موفّقيت در آزمايش به وسيله نعمت و رفاه نيز سخت است ؛ بلكه گاه ، موفّقيت در آزمايش به وسيله نعمت، به مراتب دشوارتر از موفّقيت در آزمايش به وسيله مصيبت است . چه بسا انسان هايى كه در آزمونِ سختى ها ، مقاومت كردند و سربلند و پيروز شدند ؛ امّا در آزمون نعمت و قدرت و رياست ، شكست خوردند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز پيش بينى مى نمود كه مسلمانان صدر اسلام كه در آزمون سختى ها مقاومت كردند و پيروز شدند ، در آزمون نعمت و قدرت، شكست بخورند . از اين رو، در حديثى ، خطاب به آنان فرمود : فَوَ اللّهِ لَا الفَقرَ أخشى عَلَيكُم ، وَ لكِن أخشى عَلَيكُم أن تُبسَطَ عَلَيكُمُ الدُّنيا ، كَما بُسِطَت عَلى مَن كانَ قَبلَكُم ، فَتَنافَسوها كَما تَنافَسوها ، وَ تُهلِكُكُم كَما أهلَكَتهُم . 2

.


1- .كذا في الأصل ، وفي المصدر : الحسن .

ص: 443

به خدا سوگند ، من از فقر بر شما نمى ترسم ؛ بلكه از اين بر شما مى ترسم كه دنيا بر شما گسترده شود ، چنان كه براى پيشينيان شما گسترده شد، و بر سرِ دنيا به رقابت برخيزيد ، همچنان كه آنان به رقابت برخاستند، و دنيا شما را به هلاكت افكند ، همچنان كه آنان را به هلاكت افكند. پيش بينى پيامبر صلى الله عليه و آله پس از ايشان تحقّق يافت . دومين زمامدار جامعه اسلامى پس از ايشان، صريحا اعتراف مى كند كه : بُلينا بِالضَّرّاءِ فَصَبرنا ، وَ بُلينا بِالسَّرّاءِ فَلَم نَصبِر . (1) در آزمايش با سختى ها، مقاومت كرديم؛ ولى در آزمايش با خوشى ها، پايدار نبوديم . حوادث صدر اسلام پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، شاهد صحّت اين سخن است . بديهى است كه اين موضوع، به مسلمانان صدر اسلام اختصاص ندارد ؛ بلكه در همه دوران هاى تاريخ و از جمله تاريخ انقلاب اسلامى ايران نيز مى توان نمونه هايى براى آن ارائه كرد . و اكنون ، متن آيات و احاديثى كه در آنها «بلا» يا واژه هاى معادل آن، در معناى «آزمون» به كار رفته اند، در پنج فصل ارائه مى گردد . گفتنى است مواردى كه اين واژه ها در معناى مصيبت و شُرور استعمال شده اند، در عناوين خاصّ خود ، به تفصيل خواهند آمد، إن شاء اللّه .

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 377 ح 222 ، الأمالى، صدوق : ص 302 ح 4 ، تحف العقول : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 41 ح 31 .

ص: 444

الفصل الأوّل : الابتلاء سنّة من سنن اللّه1 / 1اِبتِلاءُ إبليسَالكتاب«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لِادَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» . (1)

راجع : الأعراف : 11 ، الحجر : 30 و 31 ، الإسراء : 61 ، الكهف : 50 ، طه : 116 ، ص : 74 .

الحديثالإمام علي عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :اِستَأدَى (2) اللّهُ سُبحانَهُ المَلائِكَةَ وَديعَتَهُ لَدَيهِم ، وعَهدَ وَصِيَّتِهِ إلَيهِم ، فِي الإِذعانِ بِالسُّجودِ لَهُ ، وَالخُنوعِ لِتَكرِمَتِهِ ، فَقالَ سُبحانَهُ : « اسْجُدُواْ لِادَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ» اِعتَرَتهُ الحَمِيَّةُ ، وغَلَبَت عَلَيهِ الشِّقوَةُ ، وتَعَزَّزَ بِخِلقَةِ النّارِ، وَاستَوهَنَ خَلقَ الصَّلصالِ، فَأَعطاهُ اللّهُ النَّظِرَةَ؛ استِحقاقا لِلسُّخطَةِ ، وَاستِتماما لِلبَلِيَّةِ، وإنجازا لِلعِدَةِ ، فَقالَ : « إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (3) ، ثُمَّ أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ دارا أرغَدَ فيها عَيشَهُ ، وآمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ ، وحَذَّرَهُ إبليسَ وعَداوَتَهُ ، فَاغتَرَّهُ (4) عَدُوُّهُ ؛ نَفاسَةً عَلَيهِ بِدارِ المُقامِ ومُرافَقَةِ الأَبرارِ . (5)

.


1- .البقرة : 34 .
2- .أي طلب منهم أداءها (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 1 ص 97).
3- .الحجر : 37 و 38 .
4- .الغِرَّة: الغفلة. واغترّه: أتاه على غرّةٍ منه (الصحاح: ج 2 ص 768 «غرر»).
5- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 63 ص 212 ح 48 .

ص: 445

فصل يكم : آزمايش ، قانون الهى

1 / 1 آزمايش ابليس

فصل يكم : آزمايش ، قانون الهى1 / 1آزمايش ابليسقرآن«و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم : بر آدم سجده كنيد ، آنها سجده كردند، مگر ابليس كه سر باز زد و بزرگى نمود و از كافران شد» .

حديثامام على عليه السلام_ در يكى از خطبه هايش _ :خداوندِ پاك، از فرشتگان، سپرده اش را كه نزد آنان داشت، طلبيد و از ايشان خواست تا سفارشى را كه در باره تن دادن به سجده بر آدم و كرنش كردن براى احترام به او كرده است، به جا آورند و فرمود : «بر آدم سجده كنيد و آنها سجده كردند، مگر ابليس» كه غرور و تعصّب، او را فرا گرفت ، و سيه روزى بر وى چيره گشت ، و به آفرينش خود از آتش باليد ، و آفرينش [آدم از ]گِل خشك را خوار شمرد . پس خدا او را مهلت داد تا سزامند خشم [الهى] شود ،و آزمايش، كامل گردد ، و وعده[اى را كه به او داده بود،] تحقّق بخشد . آن گاه فرمود : «تو از مهلت داده شدگانى ، تا روز [فرا رسيدن ]زمانِ مشخّص» . سپس خداى سبحان، آدم را در سرايى كه در آن، زندگى او را پرنعمت و جايگاهش را امن قرار داده بود ، سُكنا داد ، و او را از ابليس و دشمنى وى بر حذر داشت . پس دشمنِ آدم ، چون او را در سراى جاودانى و همدم نيكوكاران مى ديد، بر وى حسد برد و فريبش داد .

.

ص: 446

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المَلائِكَةَ كانوا يَحسَبونَ أنَّ إبليسَ مِنهُم ، وكانَ في عِلمِ اللّهِ أنَّهُ لَيسَ مِنهُم ، فَاستَخرَجَ ما في نَفسِهِ بِالحَمِيَّةِ (1) وَالغَضَبِ ، فَقالَ : «خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :... فَأَمّا إبليسُ فَعَبدٌ خَلَقَهُ لِيَعبُدَهُ ويُوَحِّدَهُ ، وقَد عَلِمَ حينَ خَلَقَهُ ما هُوَ وإلى ما يَصيرُ إلَيهِ ، فَلَم يَزَل يَعبُدُهُ مَعَ مَلائِكَتِهِ حَتَّى امتَحَنَهُ بِسُجودِ آدَمَ ، فَامتَنَعَ مِن ذلِكَ حَسَدا وشَقاوَةً غَلَبَت عَلَيهِ ، فَلَعَنَهُ عِندَ ذلِكَ ، وأَخرَجَهُ عَن صُفوفِ المَلائِكَةِ ، وأَنزَلَهُ إلَى الأَرضِ مَلعونا مَدحورا (4) ، فَصارَ عَدُوَّ آدَمَ ووُلدِهِ بِذلِكَ السَّبَبِ . (5)

1 / 2ابتِلاءُ آدَمَ«وَيَاادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ * فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِىَ لَهُمَا مَاوُورِىَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ * فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ * قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» . (6)

راجع : البقرة : 35 و طه : 115 و 120 و 121 .

1 / 3 .


1- .الحَميّةُ : الأنَفَةُ ( المصباح المنير : ص 153 «حمى») .
2- .الأعراف : 12 .
3- .الكافي : ج 2 ص 308 ح 6 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 9 ح 5 وليس فيه «والغضب» ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 89 ح 62 نحوه وكلّها عن داود بن فرقد ، بحار الأنوار : ج 63 ص 259 ح 133 .
4- .الدَّحرُ : الطردُ والإبعاد (مفردات ألفاظ القرآن : ص 308 «دحر») .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 218 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 138 ح 2 .
6- .الأعراف : 19 _ 23 .

ص: 447

1 / 2 آزمايش آدم عليه السلام

امام صادق عليه السلام :فرشتگان، گمان مى كردند كه ابليس از [جنس] آنان است ، و خدا مى دانست كه از آنها نيست . پس او به سبب تعصّب و خشم، آنچه را در درونش بود، بيرون ريخت و گفت : «مرا از آتشى آفريدى و او را از گِلى خلق كردى» .

امام صادق عليه السلام :ابليس ، بنده اى است كه خداوند، او را آفريد تا بندگى اش كند و او را به يگانگى بپرستد ، در حالى كه وقتى او را خلق مى كرد، مى دانست كه او چيست و چه سرانجامى دارد . ابليس به همراه فرشتگان، همچنان خدا را عبادت مى كرد تا آن كه خداوند، او را با سجده بر آدم آزمود ؛ ولى ابليس بر اثر حسادت و چيره آمدن تيره بختى بر او ، از اين كار سر باز زد . در اين هنگام، خدا او را از رحمت خود، دور ساخت و از صف فرشتگان ، بيرونش كرد و او را لعنت و رانده شده، به زمين فرو فرستاد . بدين سبب، او دشمن آدم و فرزندان او شد .

1 / 2آزمايش آدم عليه السلامقرآن«اى آدم ! تو و جفتت در بهشت، ساكن شويد و از هر جا كه خواستيد، بخوريد؛ ولى به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران خواهيد شد . پس شيطان، آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتشان كه برايشان پوشيده داشته شده بود ، براى آن دو آشكار سازد ، و گفت : پروردگارتان شما دو تن را از اين درخت منع نكرد، مگر براى اين كه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از جاودانان شويد . و براى آن دو، سوگند خورد كه: من قطعا خيرخواه شما هستم . پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد ، و چون آن دو از آن درخت چشيدند، عورت هايشان برايشان آشكار شد و به چسبانيدن برگ [هاى درختانِ] بهشت بر خود آغاز كردند ، و پروردگارشان بر آن دو، ندا داد كه : «مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه شيطان ، دشمن آشكار [و قسم خورده ]شماست ؟» گفتند : پروردگارا ! ما بر خويشتن ستم كرديم ، و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى، قطعا از زيانكاران خواهيم بود» .

ر . ك : بقره : آيه 35 و طه : آيه 115 و 120 و 121 .

1 / 3

.

ص: 448

اِبتِلاءُ بَني آدَمَالكتاب«إِنَّا خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا» . (1)

«إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ» . (2)

«يَابَنِى ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ» . (3)

«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْأَخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ اللّهَ قَد أعاذَكُم مِن أن يَجورَ عَلَيكُم ، ولَم يُعِذكُم مِن أن يَبتَلِيَكُم ، وقَد قالَ جَلَّ مِن قائِلٍ : «إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ» (5) . (6)

.


1- .الإنسان : 2 .
2- .المؤمنون : 30 .
3- .الأعراف : 27 .
4- .المائدة : 27 .
5- .المؤمنون : 30 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 103 ، إرشاد القلوب : ص 35 وفيه «يحم» بدل «يجور» ، بحار الأنوار : ج 5 ص 220 ح 16 .

ص: 449

1 / 3 آزمايش فرزندان آدم (همه انسان ها)

آزمايش فرزندان آدم (همه انسان ها)قرآن«ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم . پس او را شنوا و بينا قرار داديم» .

«در حقيقت ، در اين [ماجرا] عبرت هايى است و قطعا ما آزمايش كنندگان بوديم» .

«اى فرزندان آدم ! زنهار ! شيطان شما را گم راه نسازد ، چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد ، لباسشان را از آن دو بر كند تا عورت هايشان را بر آنان نمايان سازد . او و دار و دسته اش ، شما را از آن جا كه آنان را نمى بينيد ، مى بينند . ما شياطين را دوستان كسانى قرار داده ايم كه ايمان نمى آورند» .

«و داستان دو پسر آدم را به درستى برايشان بخوان، آن گاه كه [هر يك از آن دو] قربانى اى تقديم كردند و از يكى از آن دو پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد . [اين دومى] گفت : حتما تو را خواهم كشت . [هابيل] گفت : خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد» .

حديثامام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :اى مردم ! خداوند، شما را از اين پناه داده است كه بر شما ستم روا دارد ؛ ولى پناهتان نداده است كه آزمايشتان نكند . آن گوينده بزرگوار فرموده است : «در حقيقت، در اين [ماجرا] عبرت هايى است و قطعا ما آزمايش كنندگان بوديم» .

.

ص: 450

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَقولَنَّ أحَدُكُم : «اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفِتنَةِ» ؛ لِأَنَّهُ لَيسَ أحَدٌ إلّا وهُوَ مُشتَمِلٌ عَلى فِتنَةٍ ، ولكِن مَنِ استَعاذَ فَليَستَعِذ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَقولُ : «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» (1) . (2)

الإمام الرّضا عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ المَأمونُ عَن قَولِهِ تَعالى : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» _ :إنَّهُ عز و جل خَلَقَ خَلقَهُ لِيَبلُوَهُم بِتَكلِيفِ طاعَتِهِ وعِبادَتِهِ ، لا عَلى سَبيلِ الاِمتِحانِ وَالتَّجرِبَةِ ؛ لِأَ نَّهُ لَم يَزَل عَليماً بِكُلِّ شَيءٍ . (3)

1 / 4اِبتِلاءُ الاُمَمِ الماضِيَةِالكتاب«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» . (4)

.


1- .الأنفال : 28 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 93 ، مجمع البيان : ج 4 ص 824 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 197 ح 6 ؛ تفسير الطبري : ج 6 الجزء 9 ص 224 عن ابن مسعود من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه وليس فيه صدره إلى «الفتنة».
3- .التوحيد : ص 321 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 كلّها عن أبي الصلت الهروي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 80 ح 5 .
4- .البقرة : 214 .

ص: 451

1 / 4 آزمايش امّت هاى گذشته

امام على عليه السلام :هيچ يك از شما نگويد : «خدايا ! من از آزمايش به تو پناه مى برم [و مرا آزمايش نكن]» ؛ زيرا هيچ كس نيست كه از آزمايش [الهى ]بر كنار باشد ؛ بلكه كسى كه به خدا پناه مى برد ، از گم راه شدن در آزمايش ها [به خدا] پناه ببرد ؛ زيرا خداوند سبحان مى فرمايد : «بدانيد كه دارايى ها و فرزندان شما ، در حقيقت ، [وسيله ]آزمايش اند» .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ سؤال مأمون در باره آيه شريف: «تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما خوش كردارتر است» _ :خداوندت، خلق خود را آفريد تا از طريق مكلّف كردن آنان به طاعت و عبادتش ، آنها را بيازمايد، نه اين كه بخواهد [براى خود ]امتحان و تجربه كند ؛ زيرا او همواره به همه چيز، آگاه بوده است .

1 / 4آزمايش امّت هاى گذشتهقرآن«آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد و حال آن كه هنوز مانند آنچه برسر پيشينيان شما آمده بر سر شما نيامده است ؟ به آنان سختى و زيان رسيد و متزلزل شدند ، تا جايى كه پيامبر خدا و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند : يارى خدا، كِى خواهد بود ؟ هان! يارى خدا نزديك است» .

.

ص: 452

الحديثسنن أبي داود عن خبّاب :أتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُردَةً في ظِلِّ الكَعبَةِ ، فَشَكَونا إلَيهِ ، فَقُلنا : ألا تَستَنصِرُ لَنا ، ألا تَدعُو اللّهَ لَنا ؟ فَجَلَسَ مُحمَرّا وَجهُهُ فَقالَ : قَد كانَ مَن قَبلَكُم يُؤخَذُ الرَّجُلُ فَيُحفَرُ لَهُ فِي الأَرضِ ، ثُمَّ يُؤتى بِالمِنشارِ فَيُجعَلُ عَلى رَأسِهِ فَيُجعَلُ فِرقَتَينِ ، ما يَصرِفُهُ ذلِكَ عَن دينِهِ . ويُمشَطُ بِأَمشاطِ الحَديدِ ما دونَ عَظمِهِ مِن لَحمٍ وعَصَبٍ ، ما يَصرِفُهُ ذلِكَ عَن دينِهِ . وَاللّهِ ! لَيُتِمَّنَّ اللّهُ هذَا الأَمرَ ، حَتّى يَسيرَ الرّاكِبُ ما بَينَ صَنعاءَ وحَضرَ مَوتَ ما يَخافُ إلَا اللّهَ تَعالى ، وَالذِّئبَ عَلى غَنَمِهِ ، ولكِنَّكُم تَعجَلونَ . (1)

المستدرك على الصحيحين عن خبّاب :أَتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُضطَجِعٌ تَحتَ شَجَرَةٍ واضِعٌ يَدَهُ تَحتَ رَأسِهِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَدعُو اللّهَ عَلى هؤُلاءِ القَومِ الَّذينَ قَد خَشينا أن يَرُدّونا عَن دينِنا ؟ فَصَرَفَ عَنّي وَجهَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، كُلُّ ذلِكَ أقولُ لَهُ فَيَصرِفُ وَجهَهُ عَنّي ، فَجَلَسَ فِي الثّالِثَةِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! اتَّقُوا اللّهَ وَاصبِروا ، فَوَاللّهِ إن كانَ الرَّجُلُ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم لَيوضَعُ المِنشارُ عَلى رَأسِهِ فَيُشَقُّ بِاثنَتَينِ وما يَرتَدُّ عَن دينِهِ ، اتَّقُوا اللّهَ ، فَإِنَّ اللّهَ فاتِحٌ لَكُم وصانِعٌ . (2)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 47 ح 2649 ، صحيح البخاري : ج 3 ص 1398 ح 3639 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 454 ح 21130 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 3 ص 450 ح 5893 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 263 ح 1320 ؛ إعلام الورى : ج 1 ص 121 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 210 ح 38 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 432 ح 5643 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 65 ح 3648 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 119 ح 2666 وليس في الأخيرين «واصبروا» ، كنز العمّال : ج 1 ص 266 ح 1334 .

ص: 453

حديثسنن أبى داوود_ به نقل از خبّاب _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه در سايه كعبه، ردايى را زير سرش گذاشته [و دراز كشيده ]بود ، رفتيم و به او شِكوه كرديم و گفتيم : آيا براى ما [از خدا ]طلب يارى نمى كنى ؟! آيا برايمان دعا نمى كنى ؟ ! ايشان با چهره اى برافروخته نشست و فرمود : «[در روزگارانِ] پيش از شما چنين بود كه شخص [مؤمن] را مى گرفتند و گودالى برايش مى كندند [و او را در آن قرار مى دادند] . سپس ارّه مى آوردند و با آن او را از فرق سرش به دو نيم مى كردند ؛ امّا اين كار، او را از دينش بر نمى گرداند . با شانه هاى آهنى، گوشت و پى بدنش را تا استخوان مى كندند؛ امّا اين كار، او را از دينش بر نمى گرداند . به خدا سوگند كه خداوند حتما اين كار را تمام [و اسلام را همه گير] مى كند، به طورى كه سوار از صنعا تا حضرموت را مى پيمايد و جز از خداوند متعال و از حمله گرگ به گوسفندش [از چيز ديگرى] نمى ترسد (همه جا امن مى شود)؛ ليكن شما عجله مى كنيد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از خَبّاب _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه زير درختى دراز كشيده و دستش را زير سرش نهاده بود ، رفتم و گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا اين مردم را كه مى ترسيم ما را از دينمان برگردانند، نفرين نمى كنى ؟ من سه مرتبه اين جمله را گفتم و هر بار، ايشان صورتش را از من مى گرداند . بار سوم نشست و فرمود : «اى مردم ! از خدا بترسيد و شكيبا باشيد ، كه _ به خدا سوگند _ [در روزگارانِ ]پيش از شما ، مرد مؤمن را مى گرفتند و او را با ارّه از فرق سر، دو شقّه مى كردند؛ ولى از دينش بر نمى گشت . از خدا بترسيد ، كه خدا براى شما گشايش و كارسازى خواهد كرد» .

.

ص: 454

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :تَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ (1) وَالبَلاءِ ، ألَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً ، وأَجهَدَ العِبادِ بَلاءً ، وأَضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً ؟ اتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المِرارَ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ وقَهرِ الغَلَبَةِ ، لا يَجِدونَ حيلَةً فِي امتنِاعٍ ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ . حَتّى إذا رَأَى اللّهُ سُبحانَهُ جَدَّ الصَّبرَ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ ، وَالاِحتمالَ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا ، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما ، وأَئِمَّةً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في وَصفِ ظُهورِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :فَما تَمُدّونَ أعيُنَكُم؟ ألَستُم آمِنينَ ؟ لَقَد كانَ مَن قَبلَكُم مَن هُوَ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، يُؤخَذُ فَيُقطَعُ يَدُهُ ورِجلُهُ ويُصلَبُ . ثُمَّ تَلا : «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ» . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :قَد كانَ قَبلَكُم قَومٌ يُقتَلونَ ويُحرَقونَ ويُنشَرونَ بِالمَناشيرِ ، وتَضيقُ عَلَيهِمُ الأَرضُ بِرُحبِها ، فَما يَرُدُّهُم عَمّا هُم عَلَيهِ شَيءٌ مِمّا هُم فيهِ ، مِن غَيرِ تِرَةٍ (4) وَتَروا مَن فَعَلَ ذلِكَ بِهِم ولا أذىً ، بَل ما نَقَموا مِنهُم إلّا أن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميدِ ؛ فَاسأَلوا رَبَّكُم دَرَجاتِهِم ، وَاصبِروا عَلى نَوائِبِ دَهرِكُم ، تُدرِكوا سَعيَهُم . (5)

الغيبة للطوسي عن خالد العاقولي عن الإمام الصّادق عليه السلام_ أنَّهُ قالَ _ :فَما تَمُدّونَ أعيُنَكُم ؟ فَما تَستَعجِلونَ ؟ ألَستُم آمِنينَ ؟ ألَيسَ الرَّجُلُ مِنكُم يَخرُجُ مِن بَيتِهِ فَيَقضي حَوائِجَهُ ثُمَّ يَرجِعُ لَم يُختَطَف ؟ ! إن كانَ مَن قَبلَكُم مَن هُوَ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، لَيُؤخَذُ الرَّجُلُ مِنهُم فَتُقطَعُ يَداهُ ورِجلاهُ ويُصلَبُ عَلى جُذوعِ النَّخلِ ويُنشَرُ بِالمِنشارِ ، ثُمَّ لا يَعدو ذَنبَ نَفسِهِ . (6) ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» . (7)

.


1- .التَمحيصُ : التزكية والتطهير (مفردات ألفاظ القرآن : ص 761 «محص») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .
3- .الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1155 ح 61 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 197 .
4- .الوَترُ : الجناية التي يجنيها الرجل على غيره من قتلٍ أو نهبٍ أو سبي (لسان العرب : ج 5 ص 274 «وتر») .
5- .الكافي : ج 8 ص 248 ح 347 عن جميل بن درّاج .
6- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : قوله : «لا يعدو ذنب نفسه» ؛ أي لا ينسب تلك المصائب إلّا إلى نفسه وذنبه . أو : لا يلتفت مع تلك البلايا إلّا إلى إصلاح نفسه وتدارك ذنبه (بحار الأنوار : ج 52 ص 130) .
7- .الغيبة للطوسي : ص 458 ح 469 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 105 ح 310 عن المُعافى بن إسماعيل ، مشكاة الأنوار : ص 497 ح 1665 وليس فيه صدره إلى «لم يُختطف» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 130 ح 28 .

ص: 455

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :در سرگذشت مؤمنان گذشته پيش از خودتان بينديشيد كه در حال امتحان و آزمايش [الهى] ، چگونه بودند . آيا گرانبارترين انسان ها ، و پر رنج و بلاترين بندگان ، و در تنگناترين مردمان دنيا نبودند ؟ فرعونان ، آنها را به بندگى گرفتند و بدترين شكنجه ها را بر آنان روا داشتند و حرارت ها به آنان چشاندند و پيوسته خوار و مقهور بودند . نه چاره اى براى سر باز زدن داشتند ، و نه راهى براى دفاع مى يافتند . تا آن كه چون خداوند سبحان ديد به عشق او در برابر آزار و اذيّت ها سرسختانه شكيبايى مى كنند ، و از ترس او ناملايمات را تحمّل مى نمايند ، از تنگناهاى بلا براى آنان گشايشى قرار داد و ضعف و ذلّت آنان را به قدرت و عزّت ، و ترسشان را به امنيت بدل كرد و به پادشاهانى فرمان فرما و پيشوايانى راه نما تبديل شدند ، و چنان كرامتى از جانب خداوند ، شامل حال آنها شد كه حتّى آرزوى آن را هم در سر نمى پروراندند .

الخرائج و الجرائح:امام زين العابدين عليه السلام در وصف ظهور امام مهدى عليه السلام فرمود : «چرا اين قدر چشم به راهيد ؟ مگر در امنيت به سر نمى بريد [كه چنين بى تابى مى كنيد و ظهور قريب الوقوع قائم را انتظار مى كشيد] ؟ پيش از شما كسانى بودند كه عقيده شما را داشتند و دستگير مى شدند و دست و پايشان قطع مى شد و به دار آويخته مى گشتند !». امام عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت كرد : «آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد و حال آن كه هنوز مانند آنچه برسر پيشينيان شما آمده، بر شما نگذشته است ؟ به آنان سختى و زيان رسيد و متزلزل شدند» .

امام صادق عليه السلام :پيش از شما مردمى بودند كه كشته و سوزانده و ارّه مى شدند ، و زمين با همه فراخى اش بر آنان تنگ مى گشت ؛ ولى هيچ يك از اين كارها آنان را از عقيده شان بر نمى گردانْد . آنان نه جنايتى كرده و نه آزارى رسانده بودند كه سزاوار اين رفتارها باشند ؛ بلكه تنها بدين سبب از آنان انتقام گرفته مى شد كه به خداى توانا و ستودنى، ايمان داشتند . از پروردگارتان درجات آنان را مسئلت كنيد ، و بر سختى ها و گرفتارى هاى روزگار خود، شكيبايى ورزيد تا به پاى آنها برسيد .

.

ص: 456

1 / 5اِبتِلاءُ الأَنبِياءِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما زِلتُ أنَا ومَن كانَ قَبلي مِنَ النَّبِيِّينَ وَالمُؤمِنينَ مُبتَلَينَ بِمَن يُؤذِينا ، ولَو كانَ المُؤمِنُ عَلى رَأسِ جَبَلٍ لَقَيَّضَ (1) اللّهُ عز و جل لَهُ مَن يُؤذِيهِ ؛ لِيَأجُرَهُ عَلى ذلِكَ . (2)

.


1- .قيّض اللّه ُ فلانا لفلان: أي جاء به وأتاحه له، ومنه: «وَ قَيَّضْنَا لَهُمْ» (الصحاح: ج 3 ص 1104 «قيض»).
2- .علل الشرائع : ص 45 ح 3 عن عبد اللّه بن الحسن عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 209 ح 4 .

ص: 457

1 / 5 آزمايش پيامبران عليهم السلام

الغيبة، طوسى_ به نقل از خالد عاقولى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «چرا چشم [به رفاه ديگران ]مى دوزيد ؟ چرا عجله مى كنيد ؟ آيا در امنيت به سر نمى بريد ؟ مگر نه اين است كه هر يك از شما از خانه اش بيرون مى رود و كارهايش را انجام مى دهد و بر مى گردد، بدون آن كه ربوده شود ؟ ! پيش از شما كسانى به سر مى بردند كه با شما هم عقيده بودند ؛ ولى آنها را دستگير مى كردند و دست و پاهايشان را مى بريدند و از تنه هاى درختان خرما آويزانشان مى ساختند و با ارّه دوشقّه شان مى كردند . با اين حال از گناهان خودشان فراتر نمى رفتند . (1) ايشان سپس اين آيه را تلاوت كرد : «آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد، حال آن كه هنوز آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر شما نگذشته است ؟ به ايشان سختى و زيان رسيد و متزلزل گشتند، تا آن جا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند، گفتند : پس يارى خدا، كِى خواهيد رسيد ؟ هان ! يارى خدا نزديك است» .

1 / 5آزمايش پيامبران عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هم من و هم پيامبران و مؤمنان پيش از من، همواره گرفتار كسانى بوده ايم كه به ما آزار و آسيب مى رسانده اند . اگر مؤمن بر قلّه كوهى باشد، خداوندت كسى را بر او مى گمارد كه آزار و اذيّتش كند تا بِدان سبب به او مزد دهد .

.


1- .علّامه مجلسى قدس سره در بيان اين جمله اخير مى گويد : يعنى آن رنج ها و مصيبت ها را جز به خود و گناهان خود، نسبت نمى دادند [و خود را مقصّر مى دانستند] ، يا : با وجود آن بلاها و شكنجه ها جز به اصلاح خود و جبران گناهانشان توجّه نمى كردند و به آن بلاها اهمّيتى نمى دادند .

ص: 458

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم . (1)

يعقوب عليه السلام :إنّا مَعشَرَ الأَنبِياءِ أسرَعُ شَيءٍ البَلاءُ إلَينا، ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ مِنَ النّاسِ . (2)

1 / 6اِبتِلاءُ إبراهيمَ عليه السلامالكتاب«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» . (3)

راجع : ص 260 ( ابتلاء إسماعيل عليه السلام ) .

الحديثمجمع البيان_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» _ :رُوِيَ عَنِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ مَا ابتَلاهُ اللّهُ بِهِ في نَومِهِ مِن ذَبحِ وَلَدِهِ إسماعيلَ أبِي العَرَبِ ، فَأَتَمَّها إبراهيمُ وعَزَمَ عَلَيها وسَلَّمَ لِأَمرِ اللّهِ ، فَلَمّا عَزَمَ [قالَ] (4) اللّهُ تَعالى ثَوابا لَهُ لِما صَدَّقَ وعَمِلَ بِما أمَرَهُ اللّهُ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» . (5)

.


1- .السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 380 ح 7613 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 306 ح 27147 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 5 ص 260 ح 2411 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 245 ، كنز العمّال : ج 3 ص 327 ح 6782 ؛ التمحيص : ص 35 ح 30 ، الكافي : ج 2 ص 252 ح 1 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ثمّ الأمثل فالأمثل» بدل «ثمّ الذين يلونهم» الثانية والثالثة وص 253 ح 4 عن فضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 241 ح 71 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 189 ح 61 عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 311 ح 127 .
3- .البقرة : 124 .
4- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر، وأثبتناه من بحار الأنوار .
5- .مجمع البيان : ج 1 ص 377 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 56 .

ص: 459

1 / 6 آزمايش ابراهيم عليه السلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پر رنج و بلاترينْ مردمان ، پيامبران اند ، سپس پيروان آنها ، سپس پيروان پيروان آنها ، سپس پيروانِ پيروان پيروانِ آنها .

يعقوب عليه السلام :بلا به سوى ما جماعت پيامبران، شتابنده تر از هر چيزى مى آيد و سپس به سوى كسانى كه در مرتبه بعد و بعدتر قرار دارند .

1 / 6آزمايش ابراهيم عليه السلامقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش به چند كار آزمود و او آنها را انجام داد ، [خدا] گفت : من تو را پيشواى مردم قرار دادم . [ابراهيم] گفت : و از دودمانم [چه] ؟ گفت : پيمان من به بيدادگران نمى رسد» .

ر . ك : ص 461 (آزمايش اسماعيل عليه السلام ) .

حديثمجمع البيان_ در تفسير آيه شريف: «و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش با چند كار ، آزمود و او آنها را انجام داد» _ :از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه مراد، خوابى است كه ابراهيم در باره ذبح فرزندش اسماعيل ، پدر عرب ، ديد و در برابر فرمان خدا سر تسليم فرود آورد و تصميم به انجام دادن اين كار [در عالم بيدارى ]گرفت ، و چون آهنگ اين كار كرد ، خداوند به پاداش آن كه رؤيايش را تصديق كرد و فرمان خدا را به جاى آورد ، فرمود : «من تو را پيشواى مردم قرار دادم» .

.

ص: 460

علل الشرائع عن محمّد بن القاسم عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ سارَةَ قالَت لِاءِبراهيمَ : يا إبراهيمُ ، قَد كَبِرتَ ، فَلَو دَعَوتَ اللّهَ عز و جل أن يَرزُقَكَ وَلَدا تَقَرُّ أعيُنُنا بِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ قَدِ اتَّخَذَكَ خَليلاً ، وهُوَ مُجيبٌ لِدَعوَتِكَ إن شاءَ ؟ قالَ : فَسَأَلَ إبراهيمُ رَبَّهُ أن يَرزُقَهُ غُلاما عَليما ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : إنّي واهِبٌ لَكَ غُلاما عَليما ، ثُمَّ أبلوكَ بِالطّاعَةِ لي... . (1)

تفسير ابن كثير عن ابن عبّاس :الكَلِماتُ الَّتِي ابتَلَى اللّهُ بِهِنَّ إبراهيمَ فَأَتَمَّهُنَّ : فَراقُ قَومِهِ فِي اللّهِ حينَ أمَرَ بِمُفارَقَتِهِم ، ومُحاجَّتُهُ نَمروذَ فِي اللّهِ حينَ وَقَفَهُ عَلى ما وَقَفَهُ عَلَيهِ مِن خَطَرِ الأَمرِ الَّذي فيهِ خِلافُهُ ، وصَبَرُهُ _ عَلى قَذفِهِ إيّاهُ فِي النّارِ لِيُحرِقوهُ _ فِي اللّهِ ، عَلى هَولِ ذلِكَ مِن أمرِهِم ، وَالهِجرَةُ بَعدَ ذلِكَ مِن وَطَنِهِ وبِلادِهِ فِي اللّهِ حينَ أمَرَهُ بِالخُروجِ عَنهُم ، وما أمَرَهُ بِهِ مِنَ الضِّيافَةِ وَالصَّبرِ عَلَيها بِنَفسِهِ ومالِهِ ، ومَا ابتُلِيَ بِهِ مِن ذَبحِ ابنِهِ حينَ أمَرَهُ بِذَبحِهِ . فَلَمّا مَضى عَلى ذلِكَ مِنَ اللّهِ كُلِّهِ وأَخلَصَهُ لِلبَلاءِ ، قالَ اللّهُ لَهُ : « أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ » (2) . (3)

1 / 7اِبتِلاءُ إسماعيلَ عليه السلامالكتاب«فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَابُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَ نَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاؤُاْ الْمُبِينُ * وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 38 ح 2 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 244 ح 25 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 79 ح 9 .
2- .البقرة : 131 .
3- .تفسير ابن كثير : ج 1 ص 238 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 1 ص 220 ح 1167 نحوه .
4- .الصافات : 101 _ 107 .

ص: 461

1 / 7 آزمايش اسماعيل عليه السلام

امام صادق عليه السلام :ساره به ابراهيم گفت : اى ابراهيم ! تو سال خورده شده اى . كاش دعا مى كردى كه خداوندت به تو فرزندى روزى كند تا ديدگانمان به وجود او روشن شود ؛ چون خداوند، تو را دوست برگزيده اش قرار داده و دعايت را ، اگر بخواهد ، اجابت مى كند . ابراهيم عليه السلام از پروردگارش تقاضا كرد كه پسرى دانا روزى اش فرمايد ، و خداىت به او وحى فرمود كه : «من پسرى دانا به تو خواهم بخشيد . سپس تو را مى آزمايم كه تا چه حد از من فرمان مى برى» .

تفسير ابن كثير_ به نقل از ابن عبّاس _ :كارهايى كه خداوند با آنها ابراهيم را آزمايش كرد و او آن كارها را انجام داد ، يكى جدا شدن از قومش به خاطر خدا بود ، آن گاه كه مأمور به جدا شدن از آنان شد. ديگر، مناظره اش با نمرود به خاطر خدا بود، آن گاه كه او را بر اهمّيت آنچه در آن اختلاف داشتند، واقف [و او را محكوم ]كرد . ديگر، شكيبايى اش در راه خدا بر اقدام هولناك نمرود در افكندن ابراهيم در آتش و سوزاندن او ، و سپس ترك وطن و سرزمينش به خاطر خدا بود، آن گاه كه خداوند به او دستور داد از ميان آنان خارج شود . ديگر ، اطاعت فرمان خداوند در پذيرايى از مهمان و تحمّل زحمت و مخارج آن بود. ديگر ، آزمودن او به سر بريدن فرزندش بود، آن گاه كه به او فرمان داد وى را ذبح كند . پس چون به مدد خداوند از عهده همه اين آزمايش ها بر آمد و خداوند، او را با بلا و آزمايش خالص گردانيد ، به او فرمود : تسليم شو . و [او] گفت : به پروردگار جهانيان، تسليم شدم» .

1 / 7آزمايش اسماعيل عليه السلامقرآن«پس او را به پسرى بردبار مژده داديم . و وقتى كه او به سنّ كار و تلاش رسيد ، گفت : اى پسرك من ! در خواب، چنين مى بينم كه تو را سر مى برم . پس بنگر چه به نظرت مى آيد . گفت : اى پدر من ! آنچه را مأمورى، انجام بده . به خواست خدا، مرا از شكيبايان خواهى يافت . پس چون هر دو، تن در دادند و پسر را به پيشانى بر زمين افكند ، او را ندا داديم كه: اى ابراهيم ! رؤياى خود را حقيقت بخشيدى . ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم . به راستى كه اين، همان آزمايش آشكار بود و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم» .

.

ص: 462

الحديثعيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسين بن عليّ بن الفضّال :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام عَن مَعنى قَولِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : «أنَا ابنُ الذَّبيحَينِ» ، قالَ : يَعني إسماعيلَ بنَ إبراهيمَ الخَليلِ عليهماالسلام ، وعَبدَ اللّهِ بنَ عَبدِ المُطَّلِبِ . أمّا إسماعيلُ فَهُوَ الغُلامُ الحَليمُ الَّذي بَشَّرَ اللّهُ بِهِ إبراهيمَ ، «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» ، وهُوَ لَمّا عَمِلَ مِثلَ عَمَلِهِ «قَالَ يَابُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» ، ولَم يَقُل : يا أبَتِ افعَل ما رَأَيتَ ، «سَتَجِدُنِي إِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِين» ... . (1)

1 / 8اِبتِلاءُ يَعقوبَ عليه السلامالكتاب«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَاأَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ * قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ» . (2)

الحديثتفسير العيّاشي عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام :اِشتَدَّ حُزنُهُ _ يَعني يَعقوبَ _ حَتّى تَقَوَّسَ ظَهرُهُ ، وأَدبَرَتِ الدُّنيا عَن يَعقوبَ ووُلدِهِ حَتَّى احتاجوا حاجَةً شَديدَةً ، وفَنِيَت ميرَتُهُم ، فَعِندَ ذلِكَ قالَ يَعقوبُ لِوُلدِهِ : «اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَاْيْئسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَاْيْئسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» (3) . فَخَرَجَ مِنهُم نَفَرٌ وبَعَثَ مَعَهُم بِبِضاعَةٍ يَسيرَةٍ ، وكَتَبَ مَعَهُم كِتابا إلى عَزيزِ مِصَر يَتَعَطَّفُهُ عَلى نَفسِهِ ووُلدِهِ ، وأَوصى وُلدَهُ أن يُبدوا بِدَفعِ كِتابِهِ قَبلَ البِضاعَةِ ، فَكَتَبَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، إلى عَزيزِ مِصرَ و مُظهِرِ العَدلِ ومُوفِي الكَيلِ ، مِن يَعقوبَ بنِ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ صاحِبِ نُمرودَ ، الَّذي جَمَعَ لِاءِبراهيمَ الحَطَبَ وَالنّارَ لِيُحرِقَهُ بِها ، فَجَعَلَهَا اللّهُ عَلَيهِ بَردا وسَلاما وأَنجاهُ مِنها ، اُخبِرُكَ أيُّهَا العَزيزُ ، إنّا أهلُ بَيتٍ قَديمٍ لَم يَزَلِ البَلاءُ إلَينا سَريعا مِنَ اللّهِ ؛ لِيَبلُوَنا بِذلِكَ عِندَ السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، وأَنَّ مَصائِبَ تَتابَعَت عَلَيَّ مُنذُ عِشرينَ سَنَةً ، أوَّلُها أنَّهُ كانَ لِيَ ابنٌ سَمَّيتُهُ يوسُفَ ، وكانَ سُروري مِن بَينِ وُلدي وقُرَّةَ عَيني وثَمَرَةَ فُؤادي ، وإنَّ إخوَتَهُ مِن غَيرِ اُمِّهِ سَأَلوني أن أبعَثَهُ مَعَهُم يَرتَعُ ويَلعَبُ ، فَبَعَثتُهُ مَعَهُم بُكرَةً ، وإنَّهُم جاؤوني عِشاءً يَبكونَ ، وجاؤوني عَلى قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ فَزَعَموا أنَّ الذِّئبَ أكَلَهُ ، فَاشتَدَّ لِفَقدِهِ حُزني وكَثُرَ عَلى فِراقِهِ بُكائي ، حَتَّى ابيَضَّت عَينايَ مِنَ الحُزنِ . وإنَّهُ كانَ لَهُ أخٌ مِن خالَتِهِ ، وكُنتُ بِهِ مُعجَبا وعَلَيهِ رَفيقا ، وكانَ لي أنيسا ، وكُنتُ إذا ذَكَرتُ يوسُفَ ضَمَمتُهُ إلى صَدري فَيَسكُنُ بَعضُ ما أجِدُ في صَدري ، وإنَّ إخوَتَهُ ذَكَروا لي أنَّكَ أيُّهَا العَزيزُ سَأَلتَهُم عَنهُ وأَمَرتَهُم أن يَأتوكَ بِهِ ، وإن لَم يَأتوكَ بِهِ مَنَعتَهُمُ الميرَةَ (4) لَنا مِنَ القَمحِ مِن مِصرَ ، فَبَعَثتُهُ مَعَهُم لِيَمتاروا لَنا قَمحا ، فَرَجَعوا إلَيَّ فَلَيسَ هُوَ مَعَهُم ، وذَكَروا أنَّهُ سَرَقَ مِكيالَ المَلِكِ ! ونَحنُ أهلُ بَيتٍ لا نَسرِقُ ، وقَد حَبَستَهُ وفَجَعتَني بِهِ ، وقَدِ اشتَدَّ لِفِراقِهِ حُزني حَتّى تَقَوَّسَ لِذلِكَ ظَهري ، وعَظُمَت بِهِ مُصيبَتي مَعَ مَصائِبَ مُتَتابِعاتٍ عَلَيَّ ، فَمُنَّ عَلَيَّ بِتَخلِيَةِ سَبيلِهِ وإطلاقِهِ مِن مَحبَسِهِ ، وطَيِّب لَنَا القَمحَ ، وَاسمَح لَنا فِي السِّعرِ ، وعَجِّل بِسَراحِ آلِ يَعقوبَ . فَلَمّا مَضى وُلدُ يَعقوبَ مِن عِندِهِ نَحوَ مِصرَ بِكِتابِهِ ، نَزَلَ جَبرَئيلُ عَلى يَعقوبَ فَقالَ لَهُ : يا يَعقوبُ ، إنَّ رَبَّكَ يَقولُ لَكَ : مَنِ ابتَلاكَ بِمَصائِبِكَ الَّتي كَتَبتَ بِها إلى عَزيزِ مِصرَ ؟ قالَ يَعقوبُ : أنتَ بَلَوتَني بِها عُقوبَةً مِنكَ وأَدَبا لي ، قالَ اللّهُ : فَهَل كانَ يَقدِرُ عَلى صَرفِها عَنكَ أحَدٌ غَيري ؟ قالَ يَعقوبُ : اللّهُمَّ لا ، قالَ : أفَمَا استَحيَيتَ مِنّي حينَ شَكَوتَ مَصائِبَكَ إلى غَيري ولَم تَستَغِث بي وتَشكو ما بِكَ إلَيَّ ؟ فَقالَ يَعقوبُ : أستَغفِرُكَ يا إلهي وأَتوبُ إلَيكَ ، وأَشكو بَثّي وحُزني إلَيكَ . فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : قَد بَلَغتُ بِكَ يا يَعقوبُ وبِوُلدِكَ الخاطِئينَ الغايَةَ في أدَبي ، ولَو كُنتَ يا يَعقوبُ شَكَوتَ مَصائِبَكَ إلَيَّ عِندَ نُزولِها بِكَ ، وَاستَغفَرتَ وتُبتَ إلَيَّ مِن ذَنبِكَ ، لَصَرَفتُها عَنكَ بَعدَ تَقديري إيّاها عَلَيكَ ، ولكِنَّ الشَّيطانَ أنساكَ ذِكري ، فَصِرتَ إلَى القُنوطِ مِن رَحمَتي ، وأَنَا اللّهُ الجَوادُ الكَريمُ ، اُحِبُّ عِبادِيَ المُستَغفِرينَ التّائِبينَ الرّاغِبينَ إلَيَّ فيما عِندي . يا يَعقوبُ ، أنَا رادٌّ إلَيكَ يوسُفَ وأَخاهُ ، ومُعيدٌ إلَيكَ ما ذَهَبَ مِن مالِكَ ولَحمِكَ ودَمِكَ ، ورادٌّ إلَيكَ بَصَرَكَ ، ومُقَوِّمٌ لَكَ ظَهرَكَ ، فَطِب نَفسا وقَرَّ عَينا ، وإنَّ الَّذي فَعَلتُهُ بِكَ كانَ أدَبا مِنّي لَكَ ، فَاقبَل أدَبي . قالَ : ومَضى وُلدُ يَعقوبَ بِكِتابِهِ نَحوَ مِصرَ ، حَتّى دَخَلوا عَلى يوسُفَ في دارِ المَملَكَةِ فَقالوا : «يَاأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا» (5) بِأَخينَا ابنِ يامينَ ، وهذا كِتابُ أبينا يَعقوبَ إلَيكَ في أمرِهِ ، يَسأَ لُكَ تَخلِيَةَ سَبيلِهِ وأَن تَمُنَّ بِهِ عَلَيهِ . قالَ : فَأَخَذَ يوسُفُ كِتابَ يَعقوبَ ، فَقَبَّلَهُ ووَضَعَهُ عَلى عَينَيهِ ، وبَكى وَانتَحَبَ حَتّى بَلَّت دُموعُهُ القَميصَ الَّذي عَلَيهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيهِم فَقالَ : «هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ» (6) مِن قَبلُ وأَخيهِ مِن بَعدُ ؟ «قَالُواْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا» (7) ، «قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا» (8) فَلا تَفضَحنا ولا تُعاقِبنَا اليَومَ وَاغفِر لَنا ، «قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ» (9) . (10)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 210 ح 1 ، الخصال : ص 56 ح 78 عن الحسن بن علي بن فضّال ، بحار الأنوار : ج 12 ص 123 ح 1 .
2- .يوسف : 84 و 85 .
3- .يوسف: 87.
4- .الميرَةُ : الطعام (الصحاح : ج 2 ص 821 «مير») .
5- .يوسف : 88 .
6- .يوسف : 89 .
7- .يوسف : 90 .
8- .يوسف : 91 .
9- .يوسف : 92 .
10- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 190 ح 65 ، مجمع البيان : ج 5 ص 399 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 312 ح 129 .

ص: 463

1 / 8 آزمايش يعقوب عليه السلام

حديثعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسين بن على بن فضّال _ :از امام رضا عليه السلام در باره معناى اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «من، پسر دو ذبيح هستم» ، سؤال كردم . فرمود : «مقصود، اسماعيل بن ابراهيم خليل عليه السلام و عبد اللّه بن عبد المطّلب است . اسماعيل، همان پسر بردبارى است كه خداوند، مژده او را به ابراهيم داد . «پس وقتى او به سنّ كار و تلاش رسيد [ابراهيم] گفت : اى پسرك من ! در خواب، چنين مى بينم كه تو را سر مى برم . پس بنگر چه به نظرت مى آيد. [اسماعيل] گفت : اى پدر من ! آنچه را مأمورى، انجام بده» و نگفت : اى پدر من ! آنچه را [در خواب ]ديده اى، انجام ده. [ و افزود : ] «به خواست خدا، مرا از شكيبايان خواهى يافت» » .

1 / 8آزمايش يعقوب عليه السلامقرآن«و از آنان روى گردانيد و گفت : اى دريغ بر يوسف ! و در حالى كه اندوه خود را فرو مى خورد ، چشمانش از اندوه، سپيد شد . [پسران او] گفتند : به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى كنى تا بيمار شوى يا از بين بروى!» .

حديثتفسير العيّاشى_ به نقل از ابو بصير، از امام باقر عليه السلام _ :اندوه او _ يعنى يعقوب _ شدّت گرفت، چندان كه پشتش خميده گشت . دنيا از يعقوب و فرزندان او برگشت ، به طورى كه سخت نيازمند شدند و آذوقه شان تمام شد . در اين وقت ، يعقوب به فرزندانش گفت : «برويد و از يوسف و برادرش كسب خبر كنيد و از لطف خدا نوميد نگرديد ، كه از لطف خدا نوميد نمى شود، مگر گروه كافران» . پس شمارى از آنان خارج شدند و يعقوب، سرمايه اى اندك همراه آنان كرد و نامه اى در باره اوضاع رقّت انگيز خود و فرزندانش به عزيز مصر نوشت و به فرزندانش سفارش كرد كه پيش از دادن مال التجاره ، نامه او را به عزيز بدهند . او چنين نوشت : «به نام خداى مهرگستر مهربان . به عزيز مصر و گستراننده داد و دهنده پيمانه به كمال ، از يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل اللّه و هم روزگار نمرود ؛ همو كه هيمه و آتش فراهم ساخت تا ابراهيم را در آن بسوزاند ؛ ليكن خداوند، آن آتش را بر او سرد و بى گزند ساخت و از آن نجاتش داد . به آگاهى عزيز مى رساند كه ما خاندانى قديمى هستيم كه همواره بلا از جانب خداوند به سوى ما مى شتافته است تا بِدان وسيله ما را در خوشى و ناخوشى بيازمايد . بيست سالى است كه مصيبت پشت مصيبت بر من مى رسد . نخستينِ آنها وقتى بر من رسيد كه پسرى داشتم به نام يوسف . او سوگلىِ من در ميان فرزندانم و نور ديده و ميوه دلم بود . روزى برادران نامادرى اش از من خواستند او را همراه ايشان بفرستم تا تفريح و بازى كند . من هم صبحگاهان، او را با آنان فرستادم؛ ولى شامگاهان، گريان نزدم آمدند و پيراهنش را كه با خونى دروغين آغشته بود، برايم آوردند و گفتند: گرگ، او را خورده است . با از دست دادن او، چنان غمى بر من مستولى شد و در فراق او چندان گريستم كه چشم هايم از اندوه، سفيد گشتند . او برادرى از خاله اش داشت كه به او نيز علاقه مند بودم و انيس و همدم من بود ، به طورى كه هر گاه به ياد يوسف مى افتادم، او را به سينه ام مى چسباندم و كمى آرام مى گرفتم . برادرانش به من گفتند كه تو _ اى عزيز _ او را از آنان مطالبه كرده اى و دستور داده اى وى را نزد تو بياورند و اگر نياورند، به آنان آذوقه گندم مصر نمى دهى . من هم او را با آنان فرستادم تا گندم برايمان بياورند ؛ ولى وقتى باز گشتند ، او با آنان نبود ، و گفتند كه پيمانه پادشاه را دزديده است ، حال آن كه ما خاندان ، اهل دزدى نيستيم . تو او را نگه داشته اى و مرا دردمند او ساخته اى . از فراق او، چندان اندوهگين شدم كه پشتم خميده شد و مصيبت او و مصيبت هاى پياپى اى كه بر من وارد شده، غم مرا سنگين و گران كرده است . پس بر من، منّتى گذار و او را آزاد و از محبس رهايش كن ، و گندم مرغوب با قيمتى سخاوتمندانه به ما عطا كن ، و هر چه زودتر ، خاندان يعقوب را بفرست . چون فرزندان يعقوب با نامه او ره سپار مصر شدند ، جبرئيل بر يعقوب نازل گشت و به او گفت : اى يعقوب ! پروردگارت به تو مى فرمايد : «چه كسى تو را به اين مصائبى كه براى عزيز مصر نوشتى ، مبتلا كرد ؟». يعقوب گفت : تو مرا به آنها مبتلا ساختى تا كيفرى و تنبيهى از جانب تو بر من باشد . خدا فرمود : «پس آيا هيچ كس جز من مى تواند آن مصائب را از تو دور كند ؟». يعقوب گفت : بار خدايا ! نه . خدا فرمود : «پس آيا شرم نكردى كه از مصائبت، به غير من شكايت كردى و از من كمك نطلبيدى و به من شكايت ننمودى ؟». يعقوب گفت : معبودا ! از تو آمرزش مى طلبم و به درگاهت توبه مى كنم و از غم و اندوهم به تو شِكوه مى نمايم . خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : «من تنبيهم را نسبت به تو _ اى يعقوب _ و فرزندان خطاكارت به نهايت رساندم ، در صورتى كه _ اى يعقوب _ اگر همان وقت كه مصيبت ها بر تو نازل شد، از آنها به من شكايت و از گناهت استغفار و توبه كرده بودى ، آنها را پس از آن كه بر تو مقدّر كرده بودم ، از تو بر مى گرداندم ؛ ليكن شيطان، مرا از ياد تو برد و تو از رحمت من نوميد شدى ؛ ولى من خدايى با جود و كَرَم هستم و بندگانم را كه استغفار و توبه مى كنند و ملتمسانه آنچه را نزد من است، از من مى خواهند، دوست مى دارم . اى يعقوب ! من، يوسف و برادرش را به تو بر مى گردانم ، و آنچه را از دارايى و گوشت و خون تو رفته است، دوباره به تو مى دهم ، و بينايى ات را به تو باز مى گردانم ، و پشتت را راست مى سازم . پس خوش حال و شادمان باش . آنچه با تو كردم، براى تنبيه تو بود . پس تنبيه مرا بپذير» . فرزندان يعقوب با نامه او ره سپار مصر شدند، تا اين كه به حضور يوسف در كاخ رسيدند و گفتند : «اى عزيز ! به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه اى ناچيز آورده ايم . بنا بر اين، پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن» برادرمان بن يامين را . اين، نامه پدرمان يعقوب است كه در باره او به تو نوشته است و از تو تقاضا كرده كه بر او منت نهى و بنيامين را آزاد كنى . يوسف، نامه يعقوب را گرفت و بوسيد و بر ديده اش نهاد و زار زار گريست، چندان كه پيراهن تَنَش از اشكش تَر شد . سپس رو به آنها كرد و گفت : «آيا دانستيد كه با يوسف چه كرديد» قبلاً ، و بعدا با برادرش ؟ «گفتند : آيا تو خود، يوسفى ؟ گفت : من يوسفم و اين، برادر من است . به راستى، خدا بر ما منّت نهاده است» . «گفتند : به خدا سوگند كه به راستى، خدا تو را بر ما برترى داده است» . پس امروز ما را رسوا مساز و مجازاتمان مكن و ما را ببخش. «گفت : امروز بر شما سرزنشى نيست . خدا شما را مى بخشد» .

.

ص: 464

. .

ص: 465

. .

ص: 466

. .

ص: 467

. .

ص: 468

المحاسن عن سالم بن مكرم عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّمَا ابتُلِيَ يَعقوبُ عليه السلام بِيوسُفَ عليه السلام ؛ أنَّهُ ذَبَحَ كَبشا سَمينا ، ورَجُلٌ مِن أصحابِهِ يُدعى «فيومَ» مُحتاجٌ لَم يَجِد ما يُفطِرُ عَلَيهِ ، فَأَغفَلَهُ فَلَم يُطعِمهُ ، فَابتُلِيَ بِيوسُفَ عليه السلام . قالَ : فَكانَ بَعدَ ذلِكَ يُنادي مُناديهِ كُلَّ صَباحٍ : مَن لَم يَكُن صائِما فَليَشهَد غَداءَ يَعقوبَ ، وإذا أمسى نادى : مَن كانَ صائِما فَليَشهَد عَشاءَ يَعقوبَ . (1)

راجع : العنوان الآتي .

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 161 ح 1442 و ص 162 ح 1443 عن الكاهلي نحوه ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 167 ح 4 وفيه «بقوم» بدل «فيوم» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 348 ح 5 .

ص: 469

امام صادق عليه السلام :علّت مبتلا شدن يعقوب به [فراق] يوسف، آن بود كه قوچ فربهى را ذبح كرد؛ ولى يكى از يارانش به نام «فيوم» را كه محتاج بود و چيزى براى افطار كردن نداشت ، فراموش نمود كه اطعامش كند . از اين رو، به غم [فراق] يوسف گرفتار آمد . از آن پس ، جارچى يعقوب، هر بامداد، جار مى زد : «هر كس روزه نيست، بر خوانِ صبحانه يعقوب حاضر شود» ، و شامگاه كه مى شد ، جار مى زد : «هر كه روزه دارد، بر خوان افطارىِ يعقوب حاضر شود» . ر . ك : ص 471 (آزمايش يوسف عليه السلام ) .

1 / 9 .

ص: 470

1 / 9اِبتِلاءُ يوسُفَ عليه السلامالكتاب« إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَاأَبَتِ إِنِّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى سَاجِدِينَ * قَالَ يَابُنَىَّ لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَى إِخْوَاتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْاءِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ » . (1)

« فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَ أَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِى غَيَابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ » . (2)

« وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ » . (3)

« قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ * قَالُواْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ » . (4)

الحديثعلل الشرائع عن الثُّماليّ :صَلَّيتُ مَعَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام الفَجرَ بِالمَدينَةِ يَومَ جُمُعَةٍ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن صَلاتِهِ وسُبحَتِهِ نَهَضَ إلى مَنزِلِهِ وأَنَا مَعَهُ ، فَدَعا مَولاةً لَهُ تُسَمّى سُكَينَةَ ، فَقالَ لَها : لا يَعبُر عَلى بابي سائِلٌ إلّا أطعَمتُموهُ ، فَإِنَّ اليَومَ يَومُ الجُمُعَةِ ، قُلتُ لَهُ : لَيسَ كُلُّ مَن يَسأَلُ مُستَحِقّاً ! فَقالَ : يا ثابِتُ ، أخافُ أن يَكونَ بَعضُ مَن يَسأَ لُنا مُحِقّا (5) فَلا نُطعِمَهُ ونَرُدَّهُ ، فَيَنزِلَ بِنا أهلَ البَيتِ ما نَزَلَ بِيَعقوبَ وآلِهِ ، أطعِموهُم أطعِموهُم . إنَّ يَعقوبَ كانَ يَذبَحُ كُلَّ يَومٍ كَبشاً ، فَيَتَصَدَّقُ مِنهُ ويَأكُلُ هُوَ وعِيالُهُ مِنهُ ، وإنَّ سائِلاً مُؤمِناً صَوّاماً مُحِقّا (6) لَهُ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةٌ ، وكانَ مُجتازاً غَريباً اعتَرَّ (7) عَلى بابِ يَعقوبَ عَشِيَّةَ جُمُعَةٍ عِندَ أوانِ إفطارِهِ، يَهتِفُ عَلى بابِهِ : «أطعِمُوا السّائِلَ المُجتازَ الغَريبَ الجائِعَ مِن فَضلِ طَعامِكُم» ، يَهتِفُ بِذلِكَ عَلى بابِهِ مِراراً وهُم يَسمَعونَهُ وقَد جَهِلوا حَقَّهُ ولَم يُصَدِّقوا قَولَهُ ، فَلَمّا يَئِسَ أن يُطعِموهُ وغَشِيَهُ اللَّيلُ ، استَرجَعَ (8) وَاستَعبَرَ وشَكا جوعَهُ إلَى اللّهِ عز و جل ، وباتَ طاوِياً (9) ، وأَصبَحَ صائِماً جائِعاً صابِراً حامِداً للّهِِ ، وباتَ يَعقوبُ وآلُ يَعقوبَ شِباعاً بِطاناً (10) ، وأَصبَحوا وعِندَهُم فَضلَةٌ مِن طَعامِهِم . قالَ : فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى يَعقوبَ في صَبيحَةِ تِلكَ اللَّيلَةِ : لَقَد أذلَلتَ يا يَعقوبُ عَبدي ذِلَّةً استَجرَرتَ بِها غَضَبي ، وَاستَوجَبتَ بِها أدَبي ونُزولَ عُقوبَتي وبَلوايَ عَلَيكَ وعَلى وُلدِكَ ، يا يَعقوبُ ! إنَّ أحَبَّ أنبِيائي إلَيَّ وأَكرَمَهُم عَلَيَّ مَن رَحِمَ مَساكينَ عِبادي وقَرَّبَهُم إلَيهِ وأَطعَمَهُم ، وكانَ لَهُم مَأوىً ومَلجَأً ، يا يَعقوبُ ! أما رَحِمتَ ذِميالَ عَبدِيَ المُجتَهِدَ في عِبادَتِي القانِعَ بِاليَسيرِ مِن ظاهِرِ الدُّنيا عِشاءَ أمسِ لَمَّا اعتَرَّ بِبابِكَ عِندَ أوانِ إفطارِهِ وهَتَفَ بِكُم : أطعِمُوا السّائِلَ الغَريبَ المُجتازَ القانِعَ ؟ فَلَم تُطعِموهُ شَيئاً ، فَاستَرجَعَ وَاستَعبَرَ وشَكا ما بِهِ إلَيَّ ، وباتَ طاوِياً حامِداً لي ، وأَصبَحَ لي صائِماً ، وأَنتَ يا يَعقوبُ ووُلدُكَ شِباعٌ ، وأَصبَحتَ وعِندَكُم فَضلَةٌ مِن طَعامِكُم ! أوَ ما عَلِمتَ يا يَعقوبُ أنَّ العُقوبَةَ وَالبَلوى إلى أولِيائي أسرَعُ مِنها إلى أعدائي ؟ وذلِكَ حُسنُ النَّظَرِ مِنّي لِأَولِيائي وَاستِدراجٌ مِنّي لِأَعدائي . أما وعِزَّتي ! لَاُنزِلُ عَلَيكَ بَلوايَ ، ولَأَجعَلَنَّكَ ووُلدَكَ غَرَضاً لِمَصابي (11) ، ولَاُوذِيَنَّكَ (12) بِعُقوبَتي ، فَاستَعِدّوا لِبَلوايَ ، وَارضَوا بِقَضائي، وَاصبِروا لِلمَصائِبِ . فَقُلتُ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ مَتى رَأى يوسُفُ الرُّؤيا ؟ فَقالَ : في تِلكَ اللَّيلَةِ الَّتي باتَ فيها يَعقوبُ وآلُ يَعقوبَ شِباعاً وباتَ فيها ذِميالُ طاوِياً جائِعاً ، فَلَمّا رَأى يوسُفُ الرُّؤيا وأَصبَحَ يَقُصُّها عَلى أبيهِ يَعقوبَ ، فَاغتَمَّ يَعقوبُ لِما سَمِعَ مِن يوسُفَ مَعَ ما أوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ أنِ استَعِدَّ لِلبَلاءِ ، فَقالَ يَعقوبُ لِيوسُفَ : لا تَقصُص رُؤياكَ هذِهِ عَلى إخوَتِكَ ؛ فَإِنّي أخافُ أن يَكيدوا لَكَ كَيداً . فَلَم يَكتُم يوسُفُ رُؤياهُ وقَصَّها عَلى إخوَتِهِ . قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : وكانَت أوَّلُ بَلوى نَزَلَت بِيَعقوبَ وآلِ يَعقوبَ الحَسَدَ لِيوسُفَ لَمّا سَمِعوا مِنهُ الرُّؤيا . قالَ : فَاشتَدَّت رِقَّةُ يَعقوبَ عَلى يوسُفَ ، وخافَ أن يَكونَ ما أوحَى اللّهُ عز و جلإلَيهِ مِنَ الاِستِعدادِ لِلبَلاءِ هُوَ في يوسُفَ خاصَّةً ، فَاشتَدَّت رِقَّتُهُ عَلَيهِ مِن بَينِ وُلدِهِ ، فَلَمّا رَأى إخوَةُ يوسُفَ ما يَصنَعُ يَعقوبُ بِيوسُفَ وتَكرِمَتَهُ إيّاهُ وإيثارَهُ إيّاهُ عَلَيهِمُ ، اشتَدَّ ذلِكَ عَلَيهِم ، وبَدَأَ البَلاءُ فيهِم ، فَتَآمَروا فيما بَينَهُم وقالوا : إنَّ يوسُفَ وأَخاهُ «أَحَبُّ إِلَي أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ » (13) ؛ أي تَتوبونَ ، فَعِندَ ذلِكَ « قَالُواْ يَاأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ * أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ » الآيَةَ . (14) فَقالَ يَعقوبُ : « إِنِّى لَيَحْزُنُنِى أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ » (15) ، فَانتَزَعَهُ حَذَراً عَلَيهِ مِن أن تَكونَ البَلوى مِنَ اللّهِ عز و جلعَلى يَعقوبَ في يوسُفَ خاصَّةً ؛ لِمَوقِعِهِ مِن قَلبِهِ وحُبِّهِ لَهُ . قالَ : فَغَلَبَت قُدرَةُ اللّهِ وقَضاؤُهُ ونافِذُ أمرِهِ في يَعقوبَ ويوسُفَ وإخوَتِهِ ، فَلَم يَقدِر يَعقوبُ عَلى دَفعِ البَلاءِ عَن نَفسِهِ ولا عَن يوسُفَ ووُلدِهِ ، فَدَفَعَهُ إلَيهِم وهُوَ لِذلِكَ كارِهٌ مُتَوَقِّعٌ لِلبَلوى مِنَ اللّهِ في يوسُفَ . فَلَمّا خَرَجوا مِن مَنزِلِهِم لَحِقَهُم مُسرِعاً ، فَانتَزَعَهُ مِن أيديهِم فَضَمَّهُ إلَيهِ وَاعتَنَقَهُ وبَكى ، ودَفَعَهُ إلَيهِم ، فَانطَلَقوا بِهِ مُسرِعينَ مَخافَةَ أن يَأخُذَهُ مِنهُم ولا يَدفَعَهُ إلَيهِم . فَلَمّا أمعَنوا بِهِ أتَوا بِهِ غَيضَةَ (16) أشجارٍ ، فَقالوا : نَذبَحُهُ ونُلقيهِ تَحتَ هذِهِ الشَّجَرَةِ فَيَأكُلُهُ الذِّئبُ اللَّيلَةَ ، فَقالَ كَبيرُهُم : « لَا تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِى غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ » (17) ، فانطَلَقوا بِهِ إلَى الجُبِّ فَأَلقَوهُ فيهِ وهُم يَظُنُّونَ أنَّهُ يَغرَقُ فيهِ ، فَلَمّا صارَ في قَعرِ الجُبِّ ناداهُم : يا وُلدَ رومينَ ! أقرِؤوا يَعقوبَ مِنِّي السَّلامَ ، فَلَمّا سَمِعوا كَلامَهُ قالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : لا تَزالوا مِن هاهُنا حَتّى تَعلَموا أنَّهُ قَد ماتَ . فَلَم يَزالوا بِحَضرَتِهِ حَتّى أمسَوا ورَجَعوا إلى أبيهِم « عِشَاءً يَبْكُونَ * قَالُواْ يَاأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ » (18) ، فَلَمّا سَمِعَ مَقالَتَهُمُ استَرجَعَ وَاستَعبَرَ ، وذَكَرَ ما أوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ مِنَ الاِستِعدادِ لِلبَلاءِ ، فَصَبَرَ وأَذعَنَ لِلبَلاءِ ، وقالَ لَهُم : « بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا » (19) . وما كانَ اللّهُ لِيُطعِمَ لَحمَ يوسُفَ لِلذِّئبِ مِن قَبلِ أن رَأى تَأويلَ رُؤياهُ الصّادِقَةِ . قالَ أبو حَمزَةَ : ثُمَّ انقَطَعَ حَديثُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام عِندَ هذا ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ غَدَوتُ عَلَيهِ فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّكَ حَدَّثتَني أمسِ بِحَديثِ يَعقوبَ ووُلدِهِ ثُمَّ قَطَعتَهُ ، ما كانَ مِن قِصَّةِ إخوَةِ يوسُفَ وقِصَّةِ يوسُفَ بَعدَ ذلِكَ ؟ فَقالَ : إنَّهُم لَمّا أصبَحوا قالوا : انطَلِقوا بِنا حَتّى نَنظُرَ ما حالُ يوسُفَ ، أماتَ أم هُوَ حَيٌّ ، فَلَمَّا انتَهَوا إلَى الجُبِّ وَجَدوا بِحَضرَةِ الجُبِّ سَيّارَةً وقَد أرسَلوا وارِدَهُم فَأَدلى دَلوَهُ ، فَلَمّا جَذَبَ دَلوَهُ إذا هُوَ بِغُلامٍ مُتَعَلِّقٍ بِدَلوِهِ ، فَقالَ لِأَصحابِهِ : يا بُشرى ! هذا غُلامٌ ، فَلَمّا أخرَجوهُ أقبَلَ إلَيهِم إخوَةُ يوسُفَ فَقالوا : هذا عَبدُنا سَقَطَ مِنّا أمسِ في هذَا الجُبِّ ، وجِئنَا اليَومَ لِنُخرِجَهُ ! فَانتَزَعوهُ مِن أيديهِم ، وتَنَحَّوا بِهِ ناحِيَةً فَقالوا : إمّا أن تُقِرَّ لَنا أنَّكَ عَبدٌ لَنا فَنَبيعَكَ عَلى بَعضِ هذِهِ السَّيّارَةِ ، أو نَقتُلَكَ ، فَقالَ لَهُم يوسُفُ عليه السلام : لا تَقتُلوني وَاصنَعوا ما شِئتُم ، فَأَقبَلوا بِهِ إلَى السَّيّارَةِ فَقالوا : أمِنكُم مَن يَشتَري مِنّا هذَا العَبدَ ؟ فَاشتَراهُ رَجُلٌ مِنهُم بِعِشرينَ دِرهَماً ، وكانَ إخوَتُهُ فيهِ مِنَ الزّاهِدينَ . وسارَ بِهِ الَّذي اشتَراهُ مِنَ البَدوِ حَتّى أدخَلَهُ مِصرَ ، فَباعَهُ الَّذِي اشتَراهُ مِنَ البَدوِ مِن مَلِكِ مِصرَ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « وَ قَالَ الَّذِى اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِى مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا » (20) . قالَ أبو حَمزَةَ : فَقُلتُ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : اِبنَ كَم كانَ يوسُفُ يَومَ ألقَوهُ فِي الجُبِّ ؟ فَقالَ : كانَ ابنَ تِسعِ سِنينَ ، فَقُلتُ : كَم كانَ بَينَ مَنزِلِ يَعقوبَ يَومَئِذٍ وبَينَ مِصرَ ؟ فَقالَ : مَسيرَةَ اثنَي عَشَرَ يَوماً . قالَ : وكانَ يوسُفُ مِن أجمَلِ أهلِ زَمانِهِ ، فَلَمّا راهَقَ يوسُفُ راوَدَتهُ امرَأَةُ المَلِكِ عَن نَفسِهِ ، فَقالَ لَها : مَعاذَ اللّهِ ! أنَا مِن أهلِ بَيتٍ لا يَزنونَ ، فَغَلَّقَتِ الأَبوابَ عَلَيها وعَلَيهِ وقالَت : لا تَخَف ، وأَلقَت نَفسَها عَلَيهِ ، فَأَفلَتَ مِنها هارِباً إلَى البابِ فَفَتَحَهُ ، فَلَحِقَتهُ فَجَذَبَت قَميصَهُ مِن خَلفِهِ فَأَخرَجَتهُ مِنهُ ، فَأَفلَتَ يوسُفُ مِنها في ثِيابِهِ : « وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ » . (21) قالَ : فَهَمَّ المَلِكُ بِيوسُفَ لِيُعَذِّبَهُ ، فَقالَ لَهُ يوسُفُ : وإلهِ يَعقوبَ ما أرَدتُ بِأَهلِكَ سوءاً ، بَل « هِىَ رَاوَدَتْنِى عَن نَّفْسِى » (22) ، فَسَل هذَا الصَّبِيَّ أيُّنا راوَدَ صاحِبَهُ عَن نَفسِهِ . قالَ : وكانَ عِندَها مِن أهلِها صَبِيٌّ زائِرٌ لَها ، فَأَنطَقَ اللّهُ الصَّبِيَّ لِفَصلِ القَضاءِ ، فَقالَ : أيُّهَا المَلِكُ ، انظُر إلى قَميصِ يوسُفَ ، فَإِن كانَ مَقدوداً مِن قُدّامِهِ فَهُوَ الَّذي راوَدَها ، وإن كانَ مَقدوداً مِن خَلفِهِ فَهِيَ الَّتي راوَدَتهُ . فَلَمّا سَمِعَ المَلِكُ كَلامَ الصَّبِيِّ ومَا اقتَصَّ ، أفزَعَهُ ذلِكَ فَزَعاً شَديداً ، فَجيءَ بِالقَميصِ فَنَظَرَ إلَيهِ ، فَلَمّا رَآهُ مَقدوداً مِن خَلفِهِ قالَ لَها : « إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ» (23) ، وقالَ لِيوسُفَ : «أَعْرِضْ عَنْ هَذَا » (24) ، ولا يَسمَعهُ مِنكَ أحَدٌ وَاكتُمهُ . قالَ : فَلَم يَكتُمهُ يوسُفُ وأَذاعَهُ فِي المَدينَةِ ، حَتّى قُلنَ نِسوَةٌ مِنهُنَّ : « امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ » (25) ، فَبَلَغَها ذلِكَ ، فَأَرسَلَت إلَيهِنَّ وهَيَّأَت لَهُنَّ طَعاماً ومَجلِساً ، ثُمَّ أتَتهُنَّ بِاُترُجٍّ (26) «وَ ءَاتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا » ، ثُمَّ قالَت لِيوسُفَ : « اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ » (27) وقُلنَ ما قُلنَ . فَقالَت لَهُنَّ : هذَا الَّذي لُمتُنَّني فيهِ ؛ يَعني في حُبِّهِ . وخَرَجنَ النِّسوَةُ مِن عِندِها ، فَأَرسَلَت كُلُّ واحِدَةٍ مِنهُنَّ إلى يوسُفَ سِرّاً مِن صاحِبَتِها تَسأَ لُهُ الزِّيارَةَ ، فَأَبى عَلَيهِنَّ وقالَ : « إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّى كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ » (28) ، فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُ كَيدَهُنَّ . فَلَمّا شاعَ أمرُ يوسُفَ وأَمرُ امرَأَةِ العَزيزِ وَالنِّسوَةِ في مِصرَ ، بَدا لِلمَلِكِ بَعدَما سَمِعَ قَولَ الصَّبِيِّ لَيَسجُنَنَّ يوسُفَ ، فَسَجَنَهُ فِي السِّجنِ ، ودَخَلَ السِّجنَ مَعَ يوسُفَ فَتَيانِ ، وكانَ مِن قِصَّتِهِما وقِصَّةِ يوسُفَ ما قَصَّهُ اللّهُ فِي الكِتابِ . قالَ أبو حَمزَةَ : ثُمَّ انقَطَعَ حَديثُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام . 29

.


1- .يوسف : 4 و5 .
2- .يوسف : 15 .
3- .يوسف : 23 و 24 .
4- .يوسف : 89 و 90 .
5- .في بحار الأنوار : «مستحقّا» .
6- .اعترّه واعترّ به : إذا أتاه فطلب معروفه (لسان العرب : ج 4 ص 557 «عرر») .
7- .استرجع : أي قال : إنّا للّه وإنا إليه راجعون (لسان العرب : ج 8 ص 117 «رجع») .
8- .الطوى : الجوع (الصحاح : ج 6 ص 2415 «طوى») .
9- .بَطِنَ _ بالكسر _ يبطن بطنا: عظم بطنه من الشبع (الصحاح: ج 5 ص 2079 «بطن»).
10- .في بحار الأنوار : «لمصائبي» .
11- .في بعض المصادر كالجواهر السنيّة : ص 28 وتفسير نور الثقلين : ج 2 ص 412 : «ولَاُؤَدِّ بَنَّكَ» بدل «ولاُذينّك» وهو الأصحّ .
12- .يوسف : 8 و 9 .
13- .يوسف : 11 و 12 .
14- .يوسف : 13 .
15- .الغيضة : الأجمّة ، وهي مغيض ماء يجتمع فينبت فيه الشجر (الصحاح : ج 3 ص 1097 «غيض») .
16- .يوسف : 10 .
17- .يوسف : 16 و 17 .
18- .يوسف : 18 .
19- .يوسف : 21 .
20- .يوسف : 25 .
21- .يوسف: 26.
22- .يوسف : 28 .
23- .يوسف : 29 .
24- .يوسف : 30 .
25- .الاُترُجّ _ بضمّ الهمزة وتشديد الجيم _ : فاكهة معروفة (مجمع البحرين : ج 1 ص 221 «ترج») .
26- .يوسف : 31 .
27- .يوسف : 33 .
28- .علل الشرائع : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 271 ح 48 .

ص: 471

1 / 9 آزمايش يوسف عليه السلام

آزمايش يوسف عليه السلامقرآن«[ياد كن] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت : «اى پدر ! من [در خواب] ، يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم . ديدم [آنها ]براى من سجده مى كنند . [يعقوب] گفت: اى پسرك من ! خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى انديشند ؛ زيرا شيطان براى انسان، دشمنى آشكار است» .

«پس وقتى او را بردند و هم داستان شدند تا او را در نهان خانه چاه بگذارند و [چنين كردند ،] و به او وحى كرديم كه: قطعاً آنان را از اين كارشان _ در حالى كه نمى دانند _ باخبر خواهى كرد» .

«و آن بانو كه وى (يوسف) در خانه اش بود، خواست از او كام گيرد ، و درها را [پياپى ]چفت كرد و گفت : بيا كه برايت آماده است . [يوسف] گفت : «پناه به خدا ! او آقاى من است . به من جاى نيكو داده است . قطعا ستمكاران، رستگار نمى شوند» . [آن زن ]آهنگ او كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مى كرد . چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او باز گردانيم؛ چرا كه او از بندگان مخلَص ما بود» .

«گفت : آيا دانستيد ، وقتى كه نادان بوديد ، با يوسف و برادرش چه كرديد ؟ گفتند : آيا تو خود ، يوسفى ؟ گفت : من يوسفم و اين برادر من است . به راستى، خدا بر ما منّت نهاده است . بى گمان، هر كه تقوا و شكيبايى پيشه كند ، خدا مزد نيكوكاران را تباه نمى كند» .

حديثعلل الشرائع_ به نقل از ثُمالى _ :نماز صبح روز جمعه را در مدينه با امام زين العابدين عليه السلام خواندم. وقتى ايشان از نماز و تسبيحات فارغ شد، از جا برخاستيم و به اتّفاق، به طرف منزل ايشان رفتيم . به درِ منزل ايشان كه رسيديم ، كنيز خود به نام سكينه را صدا زد و به او فرمود : «به هر سائلى كه از درِ منزل من عبور كرد، حتما غذا بدهيد ؛ چرا كه امروز ، روز جمعه است» . كنيز گفت : حتّى سائلى كه مستحق نباشد؟ فرمود : «مى ترسم برخى از سائلان، مستحق باشند و ما آنها را غذا نداده، رد كنيم و آنچه بر يعقوب نازل شد ، بر ما خاندان نيز نازل گردد . بنا بر اين به هر سائلى غذا بدهيد و حتما او را بهره مند نماييد . يعقوب، هر روز، قوچى را سر مى بريد و از آن، صدقه مى داد و خود و عيالش نيز از آن تناول مى كردند . شب جمعه اى، هنگام غروب، وقتى يعقوب مى خواست غذا بخورد، سائلى مؤمن كه روزه دار و مستحق بود، و از خانه وى عبور مى كرد، فرياد زد : سائلى غريب و گرسنه را از زيادىِ غذاى خود، غذا بدهيد . چند بار اين خواسته را تكرار كرد و يعقوب و اهل خانه اش آن را مى شنيدند و چون به استحقاقش واقف نبودند ، گفته اش را تصديق نكردند . سائل، چون از احسان آنها مأيوس شد و شب فرا رسيد ، كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد و اشك ريخت و از گرسنگى خود به حق تعالى شِكوه نمود و آن شب را با گرسنگى و دهان روزه به صبح رساند، در حالى كه شكيبايى پيشه كرده و سپاس گزار خدا بود . از سوى ديگر ، يعقوب و خانواده اش سير و با شكم پر، شب را به صبح رسانده بودند و زيادىِ غذايشان هم نزدشان بود . خداوندت در صبح آن شب به يعقوب وحى فرمود : «اى يعقوب ! بنده مرا بسيار خوار نمودى و بدين وسيله خشم مرا بر انگيختى و مستوجب تنبيه و نزول عذابم و گرفتارى خود و فرزاندانت شدى . اى يعقوب! محبوب ترينِ انبيا و گرامى ترينِ آنها نزد من، كسى است كه به مساكينِ بندگانم ترحّم كند و آنها را به خود، نزديك نمايد و غذايشان بدهد و پشت و پناه آنها باشد . اى يعقوب ! چرا شب گذشته به بنده ما ذِميال كه در پرستش ما سخت كوشا بود و از ظاهر دنيا به اندكى بسنده نمود ، و هنگام افطارش به در منزل تو رسيد و فرياد زد : به سائل غريب ره گذر و بنده قانع ، ترحّم كنيد و غذا بدهيد ، يك ذرّه هم غذا نداديد؟! او پس از آن كه مأيوس از درِ خانه تو گذشت ، كلمه استرجاع (إنّا للّهِِ وَ إنّا إلَيهِ راجِعون) بر زبان ، جارى كرد و اشك ريخت و شكايت حالش را نزد من نمود و شب را در حالى كه ستايش مرا به جا مى آورد، با گرسنگى به سر برد و صبح نمود، در حالى كه روزه دار بود . تو _ اى يعقوب _ با فرزندانت سير خوابيديد و شب را به صبح رسانديد، حال، آن كه زيادىِ غذا نزدتان مانده بود . اى يعقوب ! آيا نمى دانى كه عقوبت و مؤاخذه من در باره دوستانم، سريع تر و زودتر از تنبيه و عقوبت دشمنانم است؟ و اين نيست، مگر حسن نظر من به دوستان و در استدراج قرار دادن دشمنانم . به عزّت و جلال خودم سوگند ، بلايم را بر تو نازل خواهم نمود ، تو و فرزندانت را در معرض مصيبت قرار خواهم داد و با عقوبتم آزارت خواهم نمود . پس آماده بلاى من باشيد و به قضاى من راضى و در مصيبت ها شكيبا باشيد» . به امام على بن حسين عليه السلام گفتم : فدايت شوم ! يوسف در چه وقت، آن خواب را ديد؟ امام عليه السلام فرمود : «در همان شبى كه يعقوب و خاندانش سير خوابيدند و ذميال با شكمى خالى و گرسنه شب را سپرى نمود . هنگامى كه يوسف خواب ديد و بامدادان آن را براى پدرش يعقوب تعريف نمود ، يعقوب وقتى خواب را شنيد، با توجّه به وحى خداوند به وى كه : آماده بلا باش ، غمگين شد و به يوسف فرمود : خوابت را براى برادرانت تعريف مكن ؛ چون مى ترسم بر ضدّ تو نقشه اى بكشند . يوسف، خواب را كتمان نكرد ؛ بلكه آن را براى برادرانش تعريف نمود» . امام زين العابدين عليه السلام فرمود : «اوّلين بلايى كه بر يعقوب و خانواده اش وارد شد ، حسد برادران يوسف، پس از شنيدن خواب او بود» . امام عليه السلام فرمود : «مهر يعقوب بر يوسف، از آن پس زياد شد و بيمناك گرديد كه مبادا آنچه خداىت به او وحى نموده كه آماده بلا باشد ، تنها در باره يوسف باشد . از اين رو در بين فرزندان ، بخصوص به يوسف، مهربانى زيادى نشان مى داد . برادران يوسف، وقتى آن را از يعقوب نسبت به يوسف مشاهده كردند و ديدند كه پدر چگونه يوسف را تعظيم مى نمايد و وى را بر ايشان ترجيح مى دهد، بر آنان گران آمد و در بينشان گرفتارى آغاز شد و آن، اين بود كه در باره يوسف به مشورت پرداختند و گفتند : يوسف و برادر او «در پيش پدر ما، از ما محبوب ترند ، در حالى كه ما چندين برادريم . اشتباه او در دوست داشتن يوسف، نيك پديدار است . [كسى گفت :] يوسف را بكشيد يا در ديارى دور از پدر بيفكنيد كه توجّه پدر به طرف شما جلب مى شود . و بعد از آن (كشتن يا دور كردن يوسف) ، مردمى درستكار شويد، يعنى توبه مى كنيد» . اين جا بود كه «فرزندان يعقوب به پدر گفتند : اى پدر! چرا تو ما را بر يوسف، امين نمى دانى ، در صورتى كه ما برادران، همه خيرخواه او هستيم . فردا او را با ما به صحرا فرست كه بگردد» تا آخر آيه . يعقوب فرمود : «اين كه او را ببريد، سخت مرا نگران مى كنيد و مى ترسم كه گرگ، او را بخورد» . يعقوب عليه السلام به خاطر آن كه در خصوص يوسف _ كه موقعيت ويژه اى در قلب او داشت و علاقه زيادى به او در خود احساس مى كرد _ مورد آزمايش خداىت قرار نگيرد ، يوسف را از برادرانش گرفت تا نگذارد وى را به صحرا ببرند» . امام عليه السلام فرمود : «قدرت خدا و قضاى مقدّرش غالب گرديد و درباره يعقوب و يوسف و برادران او ، مشيّت الهى نافذ شد . از اين رو ، يعقوب نتوانست اين بلا را از خود و يوسف و برادرانش دفع كند و با اين كه ناراضى بود ، يوسف را به ايشان داد و به انتظار آزمايش خدا در باره يوسف نشست . برادران يوسف، وقتى از منزل بيرون رفتند ، يعقوب به سرعت، خود را به ايشان رساند و يوسف را از ايشان گرفت و به سينه چسبانيد و با او معانقه كرد و گريست و بعد وى را به آنها سپرد . برادران، به شتاب، يوسف را با خود بردند ؛ چون بيم داشتند يعقوب او را از دستشان بگيرد و به آنها ندهد . چون وى را همراه خود بردند و از پدر دور نمودند ، به نيزارى رسيدند . گفتند : يوسف را در همين مكان مى كُشيم و زير اين درختان مى اندازيم تا امشب گرگ او را بخورد . برادر بزرگ گفت : «يوسف را نكشيد؛ بلكه اگر در صدد انجام كارى هستيد ، او را در نهان خانه چاه انداخته تا برخى از كاروانيان [كه از آن جا عبور مى كنند]، او را بيابند» . يوسف را بر سر چاهى بردند و سپس وى را به درون چاه افكندند . آنها گمان داشتند كه يوسف در آب چاه غرق مى شود ؛ ولى وقتى يوسف در ته چاه قرار گرفت ، برادران را صدا زد و گفت : اى فرزندان رومين ! سلام مرا به يعقوب برسانيد . برادران وقتى سخنان يوسف را شنيدند ، برخى به بعضى ديگر گفتند : از اين جا به جاى ديگر نرويد تا يقين كنيد يوسف مرده است . پس از حوالى چاه جدا نشدند تا شب فرا رسيد . به طرف پدر باز گشتند و شبانه در حالى كه مى گريستند ، «گفتند : اى پدر! ما در صحرا براى مسابقه رفته بوديم و يوسف را در كنار اثاث خود گذارديم . يوسف را گرگ خورد» . يعقوب وقتى سخنان آنان را شنيد ، كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد و اشك ريخت و آنچه را كه خداىت به وى وحى فرموده بود كه آماده بلا باش ، به ياد آورد ، پس شكيبايى پيشه كرد و خود را براى بلا آماده ساخت و به فرزندان فرمود : «[اين طور كه مى گوييد، نيست؛ ]بلكه اين امر زشت را نفْس در نظر شما زيبا جلوه داد» . پيش از آن كه يوسف، تأويل خواب راستش را ببيند ، ممكن نيست خداىت، گوشت او را طعمه گرگ نمايد» . امام عليه السلام سخنانش كه به اين جا رسيد ، لب از گفتار فرو بست . روز بعد كه خدمت آن سَرور مشرّف شدم ، گفتم : فدايت شوم! ديروز، قصّه يعقوب و فرزندانش را بيان نموديد و به ماجراى يوسف و برادران او كه رسيديد ، سخنانتان را قطع نموديد . تقاضا دارم آن را ادامه دهيد . فرمود : «صبح كه شد ، برادران يوسف گفتند : برويم ببينيم آيا يوسف زنده است يا مرده! وقتى به سر چاه رسيدند ، كاروانى آن جا رسيد و سقّاى قافله را براى آب فرستادند . سقّا دلوش را در چاه، سرازير نمود تا آب بكشد و وقتى دلو را بالا كشيد ، ديد پسرى به دلو آويزان است . به همراهانش گفت : مژده باد شما را به اين پسر ! وقتى يوسف را از چاه بيرون آوردند، برادران وى جلو آمدند و گفتند : اين پسر ، برده ماست كه ديروز در چاه افتاد و امروز آمده ايم تا او را بيرون آوريم . پس يوسف را از دست كاروانيان گرفتند و او را به گوشه اى بردند و به وى گفتند : يا اقرار كن كه برده ما هستى تا تو را به يكى از اين كاروانيان بفروشيم و يا تو را خواهيم كُشت! يوسف فرمود : مرا نكشيد و هر چه خواستيد، انجام دهيد . برادران، او را نزد كاروانيان آوردند و گفتند : آيا از شما كسى هست كه اين برده را از ما بخرد؟ مردى از ميان آنها يوسف را به بيست درهم خريد ، در حالى كه پسران يعقوب، چندان راغب اين فروش نبودند . بارى! خريدار يوسف، او را از صحرا به شهر آورد و وى را به پادشاه فروخت ، چنان كه خداىت در قرآن مى فرمايد : «آن شخص مصرى كه يوسف را خريد، به همسر خويش سفارش نمود كه : مقامش را گرامى بدار كه اين غلام، اميد است كه به ما نفع بخشد ، يا او را به فرزندى برگزينيم» . به امام زين العابدين عليه السلام گفتم: روزى كه يوسف را در چاه انداختند، چند سال داشت؟ فرمود : «نُه سال از عمرش گذشته بود» . گفتم : در آن روز، بين منزل يعقوب تا مصر، چه قدر فاصله بود؟ فرمود : «دوازده روز راه» و سپس فرمود : «يوسف، زيباترينِ مردم زمان خود بود و وقتى به سنّ نزديك بلوغ رسيد ، همسر عزيز مصر تلاش كرد با او ارتباط برقرار كند . يوسف به او فرمود : به خدا پناه مى برم! من از خاندانى هستم كه گرد زنا نمى گردند . همسر عزيز وقتى چنين ديد ، درهاى قصر را به روى خود و يوسف بست و گفت : نترس! آن گاه خود را به روى يوسف افكند . يوسف به طرف درِ قصر فرار كرد و وقتى به در رسيد ، آن را باز نمود . در اين وقت، همسر عزيز به او رسيد و از پشت، پيراهن يوسف را چنگ زد و گرفت و آن را از بدن يوسف بيرون آورد ؛ ولى يوسف از چنگالش گريخت. در اين هنگام، «هر دو در كنار درِ قصر ، به عزيز رسيدند . همسر عزيز گفت : مجازات كسى كه به ناموس تو نظر بد داشته باشد ، يا زندان و يا عذاب دردناك است» » . امام عليه السلام فرمود : «عزيز مصر تصميم گرفت يوسف را تنبيه كند . يوسف به او گفت : به خداى يعقوب سوگند ، من به ناموس تو، قصد سوئى نكردم ؛ بلكه «او با من قصد رابطه گذاشت» . براى اين كه به درستى گفته من اطمينان پيدا كنى ، از اين كودك سؤال كن كه كدام يك از ما دو نفر، متعرّض ديگرى شديم» . امام عليه السلام فرمود : «نزد آن زن ، كودكى از اقوامش بود كه به ديدن او آمده بود و وقتى عزيز از آن كودك پرسيد ، خداوند، او را به سخن آورد و او گفت : اى پادشاه ! به پيراهن يوسف، نگاه كن . اگر از جلو چاك خورده باشد ، او متعرّض همسر تو شده و اگر از پشت، چاك شده است ، همسرت متعرّض او گرديده است . عزيز، وقتى سخن آن كودك و قصّه اى را كه او بازگو كرد ، شنيد ، سخت به فغان آمد . پس پيراهن را طلبيد و به آن نگريست و وقتى ديد كه پيراهن از پشت، چاك خورده است ، به همسرش گفت : «اين از حيله شماست» و سپس رو به يوسف نمود و گفت : اى پسر ! «از اين قصّه در گذر» . مبادا كسى آن را از تو بشنود . آن را پنهان دار» . امام عليه السلام فرمود : «يوسف، اين راز را پنهان نكرد ؛ بلكه در شهر پخش كرد ، تا جايى كه زنان شهر، آگاه شدند و گفتند : «همسر عزيز، قصد رابطه با غلام خويش را داشته است» . اين خبر به گوش همسر عزيز رسيد . در پى آنان فرستاد و از آنها دعوت نمود و غذايى تهيّه كرد و مجلسى بياراست . «پس از آن، به هر زنى، ترنجى و كاردى داد» و سپس به يوسف دستور داد كه : «وارد مجلس شو ! چون زنان مصر، چشمشان به او (يوسف) افتاد، وى را بزرگ [و شگرف{يافتند و ]به جاى ترنج،] دست هاى خود را بريدند» و گفتند آنچه را كه گفتند . همسر عزيز، خطاب به ايشان گفت : اين است جوانى كه مرا در محبّتش ملامت كرديد . زنان از نزد همسر عزيز رفتند و هر كدام به طور پنهانى دنبال يوسف فرستادند و از او تقاضاى ملاقات كردند . يوسف از اين خواسته [ى آنان] امتناع ورزيد و به درگاه خدا عرضه داشت : «اگر تو حيله اينان را از من دفع نكنى ، به آنها ميل مى كنم و از جاهلان خواهم شد» . پس خداىت، حيله زنان را از او دفع نمود . بارى! پس از آن كه قصّه يوسف و حكايت همسر عزيز و داستان زنان، در مصر شايع شد، با آن كه پاك دامنى يوسف براى پادشاه با گفته آن كودك روشن شد ، [پادشاه ]تصميم گرفت يوسف را چندى به زندان بفرستد . پس، او را زندان نمود و با يوسف، دو جوان ديگر زندان شدند و قصّه آن دو با يوسف را خداىت در قرآن كريم نقل نموده است» . سخنان امام زين العابدين عليه السلام به اين جا كه رسيد ، ايشان لب از گفتار فرو بست .

.

ص: 472

. .

ص: 473

. .

ص: 474

. .

ص: 475

. .

ص: 476

. .

ص: 477

. .

ص: 478

. .

ص: 479

. .

ص: 480

. .

ص: 481

. .

ص: 482

الإمام الباقر عليه السلام :أنَّهُ كانَ مِن خَبَرِ يوسُفَ عليه السلام أنَّهُ كانَ لَهُ أحَدَ عَشَرَ أخاً ، فَكانَ لَهُ مِن اُمِّهِ أخٌ واحِدٌ يُسَمّى بِنيامينَ ، وكانَ يَعقوبُ إسرائيلَ اللّهِ ومَعنى إسرائيلِ اللّهِ : خالِصُ اللّهِ _ ابنَ إسحاقَ نَبِيِّ اللّهِ ابنِ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ . فَرَأى يوسُفُ هذِهِ الرُّؤيا ولَهُ تِسعُ سِنينَ ، فَقَصَّها عَلى أبيهِ ، فَقالَ يَعقوبُ : «يَابُنَىَّ لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْاءِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ » . [قَولُهُ] (1) : «فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا » أي يَحتالوا عَلَيكَ . فَقالَ يَعقوبُ لِيوسُفَ : « وَ كَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى ءَالِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ » (2) . وكانَ يوسُفُ مِن أحسَنِ النَّاسِ وَجهاً ، وكانَ يَعقوبُ يُحِبُّهُ ويُؤثِرُهُ عَلى أولادِهِ ، فَحَسَدوهُ إخوَتُهُ عَلى ذلِكَ ، وقالوا فيما بَينَهُم ما حَكَى اللّهُ عز و جل : «إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» أي جَماعَةٌ «إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (3) ، فَعَمَدوا عَلى قَتلِ يوسُفَ ، فَقالوا : نَقتُلُهُ حَتّى يَخلُوَ لَنا وَجهُ أبينا ! فَقالَ لاوي : لا يَجوزُ قَتلُهُ ، ولكِن نُغَيِّبُهُ عَن أبينا ونَحنُ نَخلو بِهِ ، فَقالوا كَما حَكَى اللّهُ عز و جل : «قَالُواْ يَاأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ * أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ» أي يَرعَى الغَنَمَ ويَلعَبُ «وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» فَأَجرَى اللّهُ عَلى لِسانِ يَعقوبَ : «إِنِّى لَيَحْزُنُنِى أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ» فَقالوا كَما حَكَى اللّهُ : «لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ» (4) ؛ وَالعُصبَةُ عَشَرَةٌ إلى ثَلاثَةَ عَشَرَ . «فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَ أَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِى غَيَ_بَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ» أي لَأَخبَرَنَّهُم (5) بِما هَمُّوا بِهِ . (6)

.


1- .ما بين المعقوفين ليس في المصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
2- .يوسف: 6.
3- .يوسف : 8 .
4- .يوسف: 14.
5- .في بحار الأنوار : « تُخبِرُهُم » بدل « لأخبرنّهم » .
6- .تفسير القمّي : ج 1 ص 339 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 12 ص 217 .

ص: 483

امام باقر عليه السلام :از اخبار مربوط به يوسف عليه السلام ، اين است كه او يازده برادر و نيز يك برادر مادرى به نام بنيامين داشت . يعقوب ، اسرائيل اللّه _ اسرائيل اللّه ، يعنى مخلص خدا _ پسر اسحاق نبى اللّه ، پسر ابراهيم خليل اللّه بود . يوسف، اين خواب را در نُه سالگى ديد و آن را براى پدرش بازگو كرد . يعقوب گفت : «اى پسرم خوابت را براى برادرانت بازگو نكن ، تا مبادا حيله اى در باره تو به كار برند، كه شيطان، دشمن آشكار انسان است» . اين سخن خداوند: «حيله اى در باره تو به كار برند» يعنى : عليه تو نقشه بكشند . يعقوب به يوسف فرمود : «اين چنين، پروردگارت تو را برگزيده ، و تأويل رخدادها را به تو آموخته ، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام كرده است ، همان گونه كه نعمتش را پيش تر بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرده است ؛ چرا كه پروردگار تو داناى حكيم است» . يوسف، زيباترينِ مردم بود . يعقوب، او را دوست داشت و بر ديگر فرزندانش ترجيح مى داد . برادرانش به خاطر اين ، بر وى حسد بردند و بر اساس آنچه خداوندت حكايت كرده ، در ميان خود گفتند : «هنگامى كه گفتند : يوسف و برادرش، محبوب تر از ما نزد پدرمان است ، در حالى كه ما عصبه ايم» يعنى چندين نفريم . «همانا پدرمان در گم راهى آشكارى است» . آنان دست به كارِ كشتن يوسف شدند و گفتند : او را مى كشيم تا توجّه پدر ما، به ما باشد . لاوى گفت : كشتن يوسف، درست نيست ؛ امّا او را از جلوى چشم پدرمان دور مى كنيم . ما او را از اين جا مى بريم . آنان _ همان گونه كه خداىت حكايت كرده _ ، «گفتند : اى پدر ! چرا تو ما را در باره يوسف، امين نمى دانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم ؟ او را فردا با ما بفرست تا بگردد و بازى كند» ، يعنى همان گونه كه گوسفند مى گردد و مى چرد و بازى مى كند . «ما به خوبى، نگهبان او هستيم» . خداوند بر زبان يعقوب آورد كه : «اين كه شما او را ببريد ، سخت مرا نگران مى كند و مى ترسم كه گرگ، او را بخورد و شما از او غفلت كنيد» . آنان _ همان گونه كه خداوند، حكايت كرده _ ، گفتند : «اگر گرگ او را بخورد ، با اين كه ما عُصبه اى ، ما خسارت زده خواهيم بود» . عصبه ، يك گروه ده تا سيزده نفره است . «پس وقتى يوسف را بردند ، هم داستان شدند كه او را در نهان خانه چاه قرار دهند . به او وحى كرديم كه: قطعا آنان را در باره از اين كارشان _ در حالى كه نمى دانند _ با خبر خواهى كرد» .

.

ص: 484

تفسير القمّي عن حنان بن سدير عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : أخبِرني عَن يَعقوبَ حينَ قالَ لِوُلدِهِ : « يَابَنِىَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ » (1) ، أكانَ عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ وقَد فارَقَهُ مُنذُ عِشرينَ سَنَةً وذَهَبَت عَيناهُ مِنَ البُكاءِ عَلَيهِ ؟ قالَ : نَعَم عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ ، حَتّى إنَّهُ دَعا رَبَّهُ فِي السَّحَرِ أن يَهبِطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ ، فَهَبَطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ في أطيَبِ رائِحَةٍ وأَحسَنِ صورَةٍ ، فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنا مَلَكُ المَوتِ ، ألَيسَ سَأَلتَ اللّهَ أن يُنزِلَني عَلَيكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : ما حاجَتُكَ يا يَعقوبُ ؟ قالَ لَهُ : أخبِرني عَنِ الأَرواحِ ، تَقبِضُها جُملَةً أو تَفاريقاً ؟ قالَ : يَقبِضُها أعواني مُتَفَرِّقَةً ثُمَّ تُعرَضُ عَلَيَّ مُجتَمِعَةً . قالَ يَعقوبُ : فَأَسأَ لُكَ بِإِلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، هَل عُرِضَ عَلَيكَ فِي الأَرواحِ روحُ يوسُفَ ؟ فَقالَ : لا . فَعِندَ ذلِكَ عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ ، فَقالَ لِوُلدِهِ : « اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَاْيْئسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَاْيْئسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ » . فَكَتَبَ عَزيزُ مِصرَ إلى يَعقوبَ : أمّا بَعدُ ، فَهذَا ابنُكَ قَدِ اشتَرَيتُهُ بِثَمَنٍ بَخسٍ دَراهِمَ مَعدودَةٍ ، وهُوَ يوسُفُ وَاتَّخَذتُهُ عَبداً ، وهذَا ابنُكَ بِنيامينُ وقَد وَجَدتُ مَتاعي عِندَهُ وَاتَّخَذتُهُ عَبداً . فَما وَرَدَ عَلى يَعقوبَ شَيءٌ أشَدَّ عَلَيهِ مِن ذلِكَ الكِتابِ ، فَقالَ لِلرَّسولِ : مَكانَكَ حَتّى اُجيبَهُ . فَكَتَبَ إلَيهِ يَعقوبُ عليه السلام : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، مِن يَعقوبَ إسرائيلِ اللّهِ ابنِ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ ، أمّا بَعدُ ، فَقَد فَهِمتُ كِتابَكَ تَذكُرُ فيهِ أنَّكَ اشتَرَيتَ ابني وَاتَّخَذتَهُ عَبداً ، وأَنَّ البَلاءَ مُوَكَّلٌ بِبَني آدَمَ ؛ إنَّ جَدِّي إبراهيمَ ألقاهُ نُمرودُ مَلِكُ الدُّنيا فِي النَّارِ فَلَم يَحتَرِق وجَعَلَهَا اللّهُ عَلَيهِ بَرداً وسَلاماً ، وإنَّ أبي إسحاقَ أمَرَ اللّهُ تَعالى جَدّي أن يَذبَحَهُ بِيَدِهِ ، فَلَمّا أرادَ أن يَذبَحَهُ فَداهُ اللّهُ بِكَبشٍ عَظيمٍ ، وإنَّهُ كانَ لي وَلَدٌ لَم يَكُن فِي الدُّنيا أحَدٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُ ، وكانَ قُرَّةَ عَيني وثَمَرَةَ فُؤادي ، فَأَخرَجُوهُ إخوَتُهُ ثُمَّ رَجَعوا إلَيَّ وزَعَموا أنَّ الذِّئبَ أكَلَهُ ، فَاحدَودَبَ لِذلِكَ ظَهري وذَهَبَ مِن كَثرَةِ البُكاءِ عَلَيهِ بَصَري ، وكانَ لَهُ أخٌ مِن اُمِّهِ كُنتُ آنَسُ بِهِ ، فَخَرَجَ مَعَ إخوَتِهِ إلى مُلكِكَ لِيَمتاروا (2) لَنا طَعاماً ، فَرَجَعوا وذَكَروا أنَّهُ سَرَقَ صُواعَ المَلِكِ وأَنَّكَ حَبَستَهُ ، وإنّا أهلُ بَيتٍ لا يَليقُ بِنَا السَّرَقُ ولَا الفاحِشَةُ ، وأَنَا أسأَ لُكَ بِإِلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، إلّا مَنَنتَ عَلَيَّ بِهِ وتَقَرَّبتَ إلَى اللّهِ ورَدَدتَهُ إلَيَّ» . فَلَمّا وَرَدَ الكِتابُ عَلى يوسُفَ أخَذَهُ ووَضَعَهُ عَلى وَجهِهِ وقَبَّلَهُ وبَكى بُكاءً شَديداً ، ثُمَّ نَظَرَ إلى إخوَتِهِ فَقالَ : « هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ » فَقالوا: «أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ » (3) ، فَقالوا كَما حَكَى اللّهُ عز و جل : « لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئينَ * قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ » ، أي لا تَعييرَ « يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ » (4) . قالَ : فَلَمّا وَلَّى الرَّسولُ إلَى المَلِكِ بِكِتابِ يَعقوبَ ، رَفَعَ يَعقوبُ يَدَيهِ إلَى السَّماءِ فَقالَ : «يا حَسَنَ الصُّحبَةِ ، يا كَريمَ المَعونَةِ ، يا خَيرا كُلُّهُ ، ائتِني بِرَوحٍ مِنكَ وفَرَجٍ مِن عِندِكَ» . فَهَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا يَعقوبُ ! ألا اُعَلِّمُكَ دَعَواتٍ يَرُدَّ اللّهُ عَلَيكَ بَصَرَكَ وَابنَيكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : قُل : «يا مَن لا يَعلَمُ أحَدٌ كَيفَ هُوَ إلّا هُوَ ، يا مَن شَيَّدَ السَّماءَ بِالهَواءِ ، وكَبَسَ الأَرضَ عَلَى الماءِ ، وَاختارَ لِنَفسِهِ أحسَنَ الأَسماءِ ، ائتِني بِرَوحٍ مِنكَ وفَرَجٍ مِن عِندِكَ» . قالَ : فَمَا انفَجَرَ عَمودُ الصُّبحِ حَتّى اُوتيَ بِالقَميصِ فَطُرِحَ عَلَيهِ ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِ بَصَرَهُ ووَلَدَهُ . (5)

.


1- .يوسف : 87 .
2- .يمتار : يجلب ، وأكثر استعماله في الطعام ( راجع : مجمع البحرين : ج 4 ص 253) .
3- .يوسف : 89 و 90 .
4- .يوسف : 91 و 92 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 350 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 244 ح 11، وراجع : تفسير العيّاشي : ج 2 ص 195 ح 78 .

ص: 485

تفسير القمّى_ به نقل از حنّان بن سَدير، از پدرش _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : مرا از گفتار يعقوب به فرزندان خود، آگاه كن كه وقتى گفت : «اى پسران من! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد» . آيا مى دانست كه يوسف، زنده است ، در حالى كه پس از بيست سال جدايى از او ، چشمانش در اثر گريه نابينا شده بود؟ فرمود : «آرى ، يعقوب عليه السلام مى دانست كه يوسف زنده است . او حتّى سحرگاهان از پروردگارش درخواست كرد كه فرشته مرگ بر او نازل شود . پس عزرائيل با بهترين صورت و خوش بوترين بو، نزد او حاضر شد . يعقوب گفت : تو كيستى؟ او گفت : من فرشته مرگم . مگر تو از پروردگارت درخواست فرود مرا نكردى؟ يعقوب گفت : آرى! فرشته گفت : حاجتت چيست؟ يعقوب گفت : مرا باخبر كن كه ارواح مردمان را پراكنده و متفرّق مى ستانى، يا دسته جمعى؟ فرشته مرگ گفت : ملائكه دستيار من، آنها را جداگانه قبض روح مى كنند و همگى با هم بر من عرضه مى شوند . يعقوب گفت : تو را به خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب سوگند مى دهم ، آيا در ميان آن ارواح ، روح يوسف نيز بوده است؟ فرشته مرگ گفت : خير. و از همين جا يعقوب مطمئن بود كه يوسف زنده است . به همين دليل به فرزندانش فرمان داد كه : «به دنبال يوسف و برادرش بگرديد و از رحمت خدا نااميد نشويد كه از رحمت خدا جز گروه كافران، نااميد نمى شود» . آن وقت، عزيز مصر به يعقوب نامه نوشت كه : امّا بعد ، اين پسر تو را به بهايى اندك خريدم و او يوسف است كه من وى را به بندگى گرفتم و اين پسرت بنيامين است كه من او را براى اين كه متاعم را نزد او يافتم ، نگه داشتم و او را به بندگى گرفتم . هيچ چيزى دشوارتر از دريافت اين نامه نبود . از اين رو به قاصد گفت : همين جا باش تا جواب نامه را بدهم. و آن وقت به عزيز مصر نوشت : بسم اللّه الرحمن الرحيم . اين نامه از جانب يعقوب اسرائيل اللّه ، پسر اسحاق پسر ابراهيم خليل اللّه است . امّا بعد، من نامه تو را كه در آن نوشته اى كه دو پسر مرا به بندگى گرفته اى، دريافت كردم . همانا در همه حال ، بلا بر بنى آدم ، حاكم است ، همان طور كه جدّم ابراهيم را نمرود در آتش انداخت و او نسوخت؛ بلكه خداوند، آن را بر او سرد و سلامت نمود ، و پدرم اسحاق را كه خدا پدرش ابراهيم را به ذبح او مأمور كرد و وقتى تصميم گرفت كه او را سر ببرد ، خداوند، قوچى بزرگ را فداى او قرار داد . من هم فرزندى داشتم كه هيچ كس در دنيا نزد من محبوب تر از او نبود ؛ امّا برادرانش او را از من جدا كردند و بردند ، و باز گشتند و ادّعا نمودند كه او را گرگ خورده است . پس از فراق او ، پشتم خميده و از شدّت گريه بر او ، چشمانم نابينا گشت او يك برادر مادرى داشت كه من با وى مأنوس بودم . او با برادرانش بيرون رفت و به جانب تو آمدند تا آذوقه اى براى ما فراهم آورند ، و آن وقت به سوى ما باز گشتند و گفتند كه او پيمانه پادشاه را دزديده و پادشاه، او را حبس كرده است ، در حالى كه دزدى و كار زشت، از ما خاندان نبوّت، دور است و هرگز شايسته ما نيست و من از تو مى خواهم به خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب كه بر من منّت گذارى و خود را به خدا نزديك سازى و آن دو را به من باز گردانى . وقتى اين نامه به يوسف رسيد ، آن را گرفت و بر صورت نهاد و بوسيد و سخت گريست. سپس به برادرانش نگريست و به آنها گفت : «آيا مى دانيد آن زمانى كه جاهل بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟» . آنها با تعجّب گفتند : «آيا تو يوسف هستى؟! گفت : آرى ، من يوسفم و اين، برادرم است كه خداوند بر ما منّت نهاده است . همانا هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى نمايد ، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند» . آنها _ همان گونه كه خداوند، حكايت كرده _ گفتند : «به تحقيق، خدا تو را بر ما برترى داده و ما به راستى، خطاكاريم . [يوسف] گفت : امروز ، توبيخى بر شما نيست» ، يعنى سرزنشتان نمى كنم . [و افزود :] «خدا شما را مى آمرزد و او مهربان ترينِ مهربانان است» . وقتى فرستاده يعقوب، نامه او را به طرف پادشاه مصر برد ، يعقوب ، دست خود را به سوى آسمان، بلند كرد و گفت : اى بهترين همنشين ! اى بزرگوارترين ياور! و اى كه همه اش خير است ! از جانب خود، رحمت و گشايشى بر من ارزانى بدار . آن وقت جبرئيل نازل شد. به او گفت : اى يعقوب ! آيا مى خواهى به تو دعاهايى را تعليم دهم كه با آن ، خداوند، بينايى تو و پسرانت را به تو باز گرداند؟ گفت : آرى . جبرئيل گفت : بگو : اى آن كه كسى به غير از خودت نمى داند تو چگونه اى! اى آن كه آسمان را با هوا استحكام بخشيدى و زمين را بر روى آب گستردى و براى خود، بهترين نام ها را برگزيدى ! به من رحمت و گشايشى از جانب خود ارزانى بدار . پس سپيدىِ صبح نزده بود كه پيراهن يوسف بر چشمان او افكنده شد و خداوند، بينايى او و سپس پسرانش را به او باز گرداند .

.

ص: 486

. .

ص: 487

. .

ص: 488

. .

ص: 489

. .

ص: 490

تفسير العيّاشي عن بعض أصحابنا عن الإمام الباقر عليه السلام قال :أيَّ شَيءٍ يَقولُ النّاسُ في قَولِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ : « لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ » (1) ؟ قُلتُ : يَقولونَ : رَأى يَعقوبَ عاضّا عَلى إصبَعِهِ ، فَقالَ : لا لَيسَ كَما يَقولونَ ، فَقُلتُ : فَأَيَّ شَيءٍ رَأى ؟ قالَ : لَمّا هَمَّت بِهِ وهَمَّ بِها ، قامَت إلى صَنَمٍ مَعَها فِي البَيتِ فَأَلقَت عَلَيهِ ثَوبا ، فَقالَ لَها يوسُفُ : ما صَنَعتِ ؟ قالَت : طَرَحتُ عَلَيهِ ثَوبا ؛ أستَحيي أن يَرانا . قالَ : فَقالَ يوسُفُ : فَأَنتِ تَستَحيي (2) مِن صَنَمِكِ وهُوَ لا يَسمَعُ ولا يُبصِرُ ، ولا أستَحي أنَا مِن رَبّي ؟ (3)

قصص الأنبياء للراوندي عن هشام بن سالم :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : ما بَلَغَ مِن حُزنِ يَعقوبَ عَلى يوسُفَ ؟ قالَ : حُزنَ سَبعينَ ثَكلى . (4) قالَ : ولَمّا كانَ يوسُفُ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ فِي السِّجنِ ، دَخَلَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَعالَى ابتَلاكَ وَابتَلى أباكَ ، وإنَّ اللّهَ يُنجيكَ مِن هذَا السِّجنِ ، فَاسأَلِ اللّهَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وأَهلِ بَيتِهِ أن يُخَلِّصَكَ مِمّا أنتَ فيهِ . فَقالَ يوسُفُ : «اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وأَهلِ بَيتِهِ ، إلّا عَجَّلتَ فَرَجي وأَرَحتَني مِمّا أَنا فيهِ» . قالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : فَأَبشِر أيُّهَا الصِّدّيقُ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى أرسَلَني إلَيكَ بِالبِشارَةِ بِأَنَّهُ يُخرِجُكَ مِنَ السِّجنِ إلى ثَلاثَةِ أيّامِ ، ويُمَلِّكُكَ مِصرَ وأَهلَها ، تَخدِمُكَ أشرافُها ، ويَجمَعُ إلَيكَ إخوَتَكَ وأَباكَ ، فَأَبشِر أيُّهَا الصِّديقُ إنَّكَ صَفِيُّ اللّهِ وَابنُ صَفِّيِةِ . فَلَم يَلبَث يوسُفُ عليه السلام إلّا تِلكَ اللَّيلَةَ حَتّى رَأَى المَلِكُ رُؤيا أفزَعَتهُ . (5)

راجع : ص 462 ( ابتلاء يعقوب عليه السلام ) .

1 / 10 .


1- .يوسف : 24 .
2- .في بحار الأنوار : «تستحين» .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 174 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 301 ح 97 و ص 275 ح 48 .
4- .الثكلُ : فِقدانُ المرأةُ ولدها ، فهي ثاكل وثكلى (الصحاح : ج 4 ص 1647 «ثكل») .
5- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 132 ح 135 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 291 ح 76 .

ص: 491

تفسير العيّاشى_ به نقل از يكى از شيعيان _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «مردم درباره اين سخن خداوندت : «اگر برهان پروردگارش را نديده بود» چه مى گويند؟». گفتم : مى گويند : يعقوب را ديد كه به انگشتش فشار مى دهد . فرمود : «اين طور نيست كه مى گويند» . گفتم : پس چه چيزى را ديد؟ فرمود : «وقتى آن زن به سمت يوسف ، روى آورد و يوسف با او ديگر شد ، آن زن برخاست و به سمت بتى كه در خانه اش بود، رفت و پارچه اى را بر روى او انداخت . يوسف به وى گفت : چه كردى؟ او گفت : پارچه اى بر روى او انداختم . شرم دارم كه او ما را ببيند . يوسف گفت : تو از بتت كه نه مى شنود و نه مى بيند ، شرم مى كنى ؛ ولى من از پروردگارم شرم نكنم؟!» .

قصص الأنبياء ، راوندى_ به نقل از هشام بن سالم _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : اندوه يعقوب براى يوسف چه قدر بود ؟ فرمود : «به اندازه اندوه هفتاد مادر داغ ديده» . فرمود : «زمانى كه يوسف عليه السلام در زندان بود ، جبرئيل عليه السلام نزد او آمد و گفت : خداى متعال، تو را و پدرت را آزمايش كرد . خدا تو را از اين زندان ، نجات مى دهد . پس به حقّ محمّد و خاندان او ، از خدا بخواه كه تو را از وضعيتى كه دارى ، رهايى بخشد . يوسف گفت : بار پروردگارا ! به حقّ محمّد و خاندان او از تو مى خواهم كه هر چه زودتر برايم گشايشى حاصل كنى و مرا از اين وضع كه دارم، آسوده گردانى جبرئيل عليه السلام گفت : مژده باد _ اى صدّيق _ كه خداى متعال، مرا فرستاد تا به تو بشارت دهم كه تا سه روز ديگر ، از زندان بيرونت مى آورد و تو را بر مصر و مردم آن ، سلطنت مى بخشد ، به طورى كه بزرگان آن ، خدمت تو مى كنند ، و برادرانت و پدرت پيش تو مى آيند . پس مژده باد _ اى صدّيق _ كه تو برگزيده خدا و فرزند برگزيده او هستى . پس يوسف ، بيش از همان شب در زندان نماند . در آن شب ، پادشاه ، خوابى ديد كه او را هراسان نمود» .

ر . ك : ص 463 (آزمايش يعقوب عليه السلام ) .

1 / 10 .

ص: 492

اِبتِلاءُ قَومِ ثَمودَالكتاب«كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ * فَقَالُواْ أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ * أَءُلْقِىَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ * سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ * إِنَّا مُرْسِلُواْ النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ » . (1)

« وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِى الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِ كَافِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَاصَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ » . (2)

راجع : هود : 61 _ 68 .

.


1- .القمر : 23 _ 27
2- .الأعراف : 73 _ 79

ص: 493

1 / 10 آزمايش قوم ثمود

آزمايش قوم ثمودقرآن«قوم ثمود ، هشدار دهندگان را تكذيب كردند و گفتند : آيا يك بشرى را كه از جنس خود ماست ، پيروى كنيم ؟ در اين صورت، ما واقعا در گم راهى و آتش دوزخ خواهيم بود . آيا از ميان ما [وحى ]بر او القا شده است ؟ [نه؛] بلكه او دروغگويى گستاخ است . به زودى ، فردا بدانند دروغگوى گستاخ كيست . ما براى آزمايش آنان ، [آن] ماده شتر را فرستاديم و [به صالح گفتيم :] «مراقب آنان باش و شكيبايى كن»» .

«و به سوى [قوم] ثمود ، برادرشان صالح را فرستاديم . گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد ، شما را معبودى جز او نيست . در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان ، دليلى آشكار آمده است . اين ، ماده شتر خدا ، براى شماست كه پديده اى شگرف است . پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا ]شما را عذابى دردناك فرا گيرد . و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از قوم عاد ، جانشينان [آنان] گردانيد و در زمين به شما جاى [مناسب] داد . در دشت هاى آن [براى خود ]كاخ هايى اختيار مى كرديد و از كوه ها خانه هايى مى تراشيديد . پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين، سر به فساد بر مداريد . سران قوم او كه استكبار مى ورزيدند ، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند ، گفتند : آيا مى دانيد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است ؟ گفتند : ما به آنچه وى بِدان فرستاده شده است ، باور داريم . كسانى كه استكبار مى ورزيدند ، گفتند : ما به آنچه شما بِدان باور آورده ايد ، كافريم . پس آن ماده شتر را پِى كردند و از فرمان پروردگار خود ، سر پيچيدند و گفتند : اى صالح ! اگر از پيامبرانى ، آنچه را به ما وعده مى دهى ، براى ما بياور . آن گاه زمين لرزه، آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان به زانو در آمدند . پس [صالح] از ايشان روى برتافت و گفت : اى قوم من ! به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد» .

ر . ك : هود : آيه 61 _ 68 .

.

ص: 494

الحديثالكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : « كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ * فَقَالُواْ أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ * أَءُلْقِىَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ » ؟ قالَ : هذا كانَ بِما كَذَّبوا بِهِ صالِحاً ، وما أهلَكَ اللّهُ عز و جلقَوماً قَطُّ حَتّى يَبعَثَ إلَيهِم قَبلَ ذلِكَ الرُّسُلَ فَيَحتَجُّوا عَلَيهِم ، فَبَعَثَ اللّهُ إلَيهِم صالِحاً ، فَدَعاهُم إلَى اللّهِ فَلَم يُجيبوا وعَتَوا عَلَيهِ ، وقالوا : لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تُخرِجَ لَنا مِن هذِهِ الصَّخرَةِ ناقَةً عُشَراءَ (1) ، وكانَتِ الصَّخرَةُ يُعَظِّمُونَها ويَعبُدونَها ويُذَبِّحونَ عِندَها في رَأسِ كُلِّ سَنَةٍ ، ويَجتَمِعونَ عِندَها ، فَقالوا لَهُ : إن كُنتَ كَما تَزعُمُ نَبِيّاً رَسولاً فَادعُ لَنا إلهَكَ حَتّى يُخرِجَ (2) لَنا مِن هذِهِ الصَّخرَةِ الصَّمّاءِ ناقَةً عُشَراءَ . فَأَخرَجَهَا اللّهُ كَما طَلَبوا مِنهُ . ثُمَّ أوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعَالى إلَيهِ : أن يا صالِحُ ، قُل لَهُم إنَّ اللّهَ قَد جَعَلَ لِهذِهِ النّاقَةِ مِنَ الماءِ شِربَ يَومٍ ولَكُم شِربَ يَومٍ ، وكانَتِ النّاقَةُ إذا كانَ يَومُ شِربِها شَرِبَتِ الماءَ ذلِكَ اليَومَ ، فَيَحلُبونَها فَلا يَبقى صَغيرٌ ولا كَبيرٌ إلّا شَرِبَ مِن لَبَنِها يَومَهُم ذلِكَ ، فَإِذا كانَ اللَّيلُ وأَصبَحوا غَدَوا إلى مائِهِم فَشَرِبوا مِنهُ ذلِكَ اليَومَ ولَم تَشرَبِ النّاقَةُ ذلِكَ اليَومَ ، فَمَكَثوا بِذلِكَ ما شاءَ اللّهُ . ثُمَّ إنَّهُم عَتَوا عَلَى اللّهِ ، ومَشى بَعضُهُم إلى بَعضٍ وقالوا : اِعقِرُوا هذِهِ النّاقَةَ وَاستَريحوا مِنها ، لا نَرضى أن يَكونَ لَنا شِربُ يَومٍ ولَها شِربُ يَومٍ ، ثُمَّ قالوا : مَنِ الَّذي يَلي قَتلَها ونَجعَلَ لَهُ جُعلاً (3) ما أحَبَّ؟ فَجاءَهُم رَجُلٌ أحمَرُ ... شَقِيٌّ مِنَ الأَشقِياءِ مَشؤومٌ عَلَيهِم ، فَجَعَلوا لَهُ جُعلاً ، فَلَمَّا تَوَجَّهَتِ النّاقَةُ إلَى الماءِ الَّذي كانَت تَرِدُهُ ، تَرَكَها حَتّى شَرِبَتِ الماءَ وأَقبَلَت راجِعَةً ، فَقَعَدَ لَها في طَريقِها فَضَرَبَها بِالسَّيفِ ضَربَةً فَلَم تَعمَل شَيئاً ، فَضَرَبَها ضَربَةً اُخرى فَقَتَلَها ، وخَرَّت إلَى الأَرضِ عَلى جَنبِها ، وهَرَبَ فَصيلُها حَتّى صَعِدَ إلَى الجَبَلِ ، فَرَغى ثَلاثَ مَرّاتٍ إلَى السَّماءِ ، وأَقبَلَ قَومُ صالِحٍ، فَلَم يَبقَ أحَدٌ مِنهُم إلّا شَرِكَهُ في ضَربَتِهِ ، وَاقتَسَموا لَحمَها فيما بَينَهُم ، فَلَم يَبقَ مِنهُم صَغيرٌ ولا كَبيرٌ إلّا أكَلَ مِنها . فَلَمّا رَأى ذلِكَ صالِحٌ أقبَلَ إلَيهِم فَقالَ : يا قَومِ! ما دَعاكُم إلى ما صَنَعتُم ؟ أعَصَيتُم رَبَّكُم ؟ فَأَوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى إلى صالِحٍ عليه السلام : إنَّ قَومَكَ قَد طَغَوا وبَغَوا ، وقَتَلوا ناقَةً بَعَثتُها إلَيهِم حُجَّةً عَلَيهِم ، ولَم يَكُن عَلَيهِم فيها ضَرَرٌ ، وكانَ لَهُم مِنها أعظَمُ المَنفَعَةِ ، فَقُل لَهُم : إنّي مُرسِلٌ عَلَيكُم عَذابي إلى ثَلاثَةِ أيّامٍ ، فَإِن هُم تابوا ورَجَعوا قَبِلتُ تَوبَتَهُم وصَدَدتُ عَنهُم ، وإن هُم لَم يَتوبوا ولَم يَرجِعوا بَعَثتُ عَلَيهِم عَذابي فِي اليَومِ الثَّالِثِ . فَأَتَاهُم صالِحٌ عليه السلام فَقالَ لَهُم : يا قَومِ ، إنّي رَسولُ رَبِّكُم إلَيكُم ، وهُوَ يَقولُ لَكُم : إن أنتُم تُبتُم ورَجَعتُم وَاستَغفَرتُم ، غَفَرتُ لَكُم وتُبتُ عَلَيكُم . فَلَمّا قالَ لَهُم ذلِكَ كانوا أعتى (4) ما كانوا وأَخبَثَ ، وقالوا : يا صالِحُ! ائتِنا بِما تَعِدُنا إن كُنتَ مِنَ الصّادِقينَ (5) ... . فَلَمّا كانَ نِصفُ اللَّيلِ أتاهُم جَبرَئيلُ عليه السلام فَصَرَخَ بِهِم صَرخَةً خَرَقَت تِلكَ الصَّرخَةُ أسماعَهُم ، وفَلَقَت قُلوبَهُم ، وصَدَعَت أكبادَهُم ... فَماتوا أجمَعونَ في طَرفَةِ عَينٍ ... فَأَصبَحوا في دِيارِهِم ومَضاجِعِهِم مَوتى أجمَعينَ ، ثُمَّ أرسَلَ اللّهُ عَلَيهِم مَعَ الصَّيحَةِ النّارَ مِنَ السَّماءِ ، فَأَحرَقَتهُم أجمَعينَ . وكانَت هذِهِ قِصَّتَهُم . (6)

.


1- .ناقَةٌ عُشَراء : أتى على حَملِها عشرة أشهر (المصباح المنير : ص 411 «عشر») .
2- .في المصدر : «تخرج» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .الجُعلُ : الاُجرَةُ على الشيء فعلاً أو قولاً (النهاية : ج 1 ص 276 «جعل») .
4- .عَتا : استَكبَرَ (المصباح المنير : ص 392 «عتا») .
5- .إشارة إلى الآية 77 من سورة الأعراف .
6- .الكافي : ج 8 ص 187 ح 214 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 97 ح 90 نحوه ، بحار الأنوار : ج 11 ص 388 ح 14 .

ص: 495

حديثالكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين آيات : «قوم ثمود، هشدار دهندگان را تكذيب كردند و گفتند : آيا يك بشرى را كه از جنس خود پيروى كنيم؟ در اين صورت، ما واقعا در گم راهى و آتش دوزخ خواهيم بود . آيا از ميان ما [وحى] بر او القا شده است ؟ [نه؛] بلكه او دروغگويى، گستاخ است» پرسيدم . فرمود : «اين [عذاب قوم ثمود] بِدان سبب بود كه صالح را تكذيب كردند . خداوندت هرگز هيچ قومى را نابود نمى كند، مگر آن كه پيش تر، پيامبران را به سوى آنان مى فرستد تا برايشان حجّت آورند . از اين رو خداوند، صالح را به سوى ثمود فرستاد و او آنها را به خدا فرا خواند؛ ليكن اين قوم، دعوتش را نپذيرفتند و در برابرش سركشى نمودند و گفتند : ما به تو ايمان نمى آوريم، مگر آن كه از اين كوه، ماده شترى ده ماه حامله را برايمان بيرون آورى . ثموديان، آن كوه را گرامى مى داشتند و مى پرستيدند و سَرِ هر سال ، نزد آن قربانى مى كردند و در پاى آن ، اجتماع مى نمودند . از اين رو به او گفتند : اگر آن طور كه ادّعا مى كنى ، به پيامبرى فرستاده شده اى ، از خدايت برايمان بخواه كه از اين كوه، ماده شترى ده ماه حامله بيرون آورده شود . و خدا آن را همان گونه كه خواسته بودند ، بيرون آورد . سپس خداى _ تبارك و تعالى _ به او وحى فرمود كه : اى صالح ! به آنها بگو خدا چنين مقرّر كرده است كه حقّابه، يك روز از آنِ اين ماده شتر باشد و يك روز از آنِ شما . چون روز آشاميدن ماده شتر مى شد، آن روز، [ماده شتر] آب مى نوشيد و مردم، آن را مى دوشيدند و كوچك و بزرگ در آن روز از شيرش مى خوردند ، و چون شب مى شد و صبح روز بعد فرا مى رسيد، مردم به طرف آب مى رفتند و آن روز از آن مى نوشيدند و ماده شتر در آن روز نمى آشاميد . مدّت ها بدين منوال گذشت، تا آن كه مردم در برابر خدا سركشى آغازيدند و نزد يكديگر رفتند و گفتند : اين ماده شتر را بكُشيد و از شرّ آن راحت شويد . خوش نداريم كه يك روز، او بياشامد و يك روز، ما بياشاميم . سپس گفتند : چه كسى حاضر است آن را بكشد ؟ هر چه قدر مزد خواست، به او مى دهيم . مردى سُرخه... و تيره بخت و بدشگون نزدشان آمد و آنها مزدى برايش قرار دادند . چون ماده شتر طبق معمول به طرف آب آمد ، مَرد، آن را به حال خود وا گذاشت تا آشاميد و بر گشت . آن گاه بر سر راهش نشست و ضربه اى به آن زد كه كارگر نيفتاد . ضربه اى ديگر زد و آن حيوان را كشت ، كه به پهلو به زمين افتاد ، و كرّه اش گريخت و بالاى كوه رفت و سه بار به طرف آسمان، بانگ بر آورد . قوم صالح آمدند و هر يك از آنان ضربه اى بر شتر زدند و گوشت آن را ميان خود ، قسمت كردند و كوچك و بزرگ ، همگى ، از آن خوردند . صالح، چون اين رخداد را ديد ، نزد ايشان آمد و گفت : اى قوم من ! چرا اين كار را كرديد ؟! آيا از پروردگارتان نافرمانى نموديد ؟ ! خداى _ تبارك و تعالى _ به صالح عليه السلام وحى فرمود كه : قوم تو سركشى و تجاوز كردند . ماده شترى را كه به سان [معجزه و] حجّتى بر آنان فرستادم ، كشتند ، در صورتى كه نه تنها برايشان زيانى در بر نداشت، بلكه بيشترين سود را به آنان مى رسانْد . پس به آنان بگو : من تا سه روز ديگر، عذابم را بر آنان خواهم فرستاد . اگر [در اين مدّت ]توبه كردند و برگشتند، توبه شان را مى پذيرم و عذابم را از آنان باز مى دارم ؛ ولى اگر توبه نكردند و بر نگشتند، در روز سوم، عذابم را بر آنان فرود مى آورم . صالح عليه السلام نزد آنان رفت و گفت : من پيك پروردگارم به سوى شما هستم . او به شما مى فرمايد : اگر توبه كرديد و باز گشتيد و آمرزش طلبيديد، شما را مى آمرزم و توبه تان را مى پذيرم . چون صالح، اين سخن را به آنان گفت، بر سركشى و پليدى خويش افزودند و گفتند : اى صالح ! آنچه را به ما وعده مى دهى، براى ما بياور، اگر از راستگويانى !... . چون شب به نيمه رسيد ، جبرئيل عليه السلام نزدشان آمد و بر آنان چنان بانگى زد كه از آن بانگ، پرده هاى گوششان پاره شد ، و دل هايشان تركيد و جگرهايشان از هم شكافت... و همگى در طرفة العينى مُردند... و صبحگاهان در خانه ها و بسترهايشان پيكرهايى بى جان بودند . سپس خداوند، افزون بر آن بانگ ، آتشى از آسمان فرستاد كه تمام آنها را سوزاند . اين، ماجراى آنان بود» .

.

ص: 496

. .

ص: 497

. .

ص: 498

1 / 11اِبتِلاءُ موسى عليه السلام«إِذْ تَمْشِى أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِى أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَامُوسَى » . (1)

1 / 12اِبتِلاءُ أصحابِ موسى عليه السلامالكتاب«وَ اختارَ موسى قَومَهُ سَبعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا فَلَمّا أخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ قالَ رَبِّ لَو شِئتَ أَهلَكتَهُم مِن قَبلُ وَ إِيّايَ أ تُهلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِن هِيَ إِلاّ فِتنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَن تَشاءُ وَ تَهدي مَن تَشاءُ أنتَ وَلِيُّنا فاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وأَنتَ خَيرُ الغافِرينَ» . (2)

راجع : البقرة : 54 ، 92 و 93 ، النساء : 153 ، الدخان : 17 _ 37 .

.


1- .طه : 40 .
2- .الأعراف : 155 .

ص: 499

1 / 11 آزمايش موسى عليه السلام

1 / 12 آزمايش ياران موسى عليه السلام

1 / 11آزمايش موسى عليه السلامقرآن«آن گاه[را به ياد آور] كه خواهر تو مى رفت و مى گفت : آيا شما را بر كسى كه عهده دار او گردد، راه نمايى كنم ؟ پس تو را به سوى مادرت باز گردانيديم تا ديده اش روشن شود و غم نخورد ، و سپس شخصى را كشتى و ما تو را از اندوه رهانيديم ، و تو را بارها آزموديم ، و سالى چند در ميان اهل مدين ماندى . سپس _ اى موسى _ ، در زمان مقدّر [و مقتضى] آمدى» .

1 / 12آزمايش ياران موسى عليه السلامقرآن«و موسى از ميان قومش، هفتاد مرد براى ميعاد برگزيد ، و چون زلزله آنان را فرا گرفت ، گفت : پروردگارا ! اگر مى خواستى ، آنان را و مرا پيش از اين، هلاك مى ساختى . آيا ما را به [سزاى] آنچه بى خردانِ ما كرده اند، هلاك مى كنى ؟ اين جز آزمايش تو نيست كه هر كه را بخواهى، به وسيله آن، گم راه و هر كه را بخواهى، هدايت مى كنى . تو ولىّ مايى . پس ما را بيامرز و به ما رحم كن و تو بهترينِ آمرزندگانى» .

ر . ك : بقره : آيه 54 و 93 ، نساء : آيه 153 ، دخان : آيه 17 _ 37 .

.

ص: 500

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ فيما ناجَى اللّهُ بِهِ موسى عليه السلام أن قالَ : يا رَبِّ ! هذَا السَّامِرِيُّ صَنَعَ العِجلَ ، الخُوارُ مَن صَنَعَهُ ؟ فَأَوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى إلَيهِ : أنَّ تِلكَ مِن فِتنَتي فَلا تُفصِحَنَّ عَنها . (1)

1 / 13اِبتِلاءُ يونُسَ عليه السلامالكتاب«وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ» . (2)

الحديثعيون أخبار الرضا عليه السلام عن عليّ بن محمّد بن الجهم :حَضَرتُ مَجلِسَ المَأمونِ وعِندَهُ الرِّضا عَلِيُّ بنُ موسى عليه السلام ، فَقالَ لَهُ المَأمونُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ألَيسَ مِن قَولِكَ إنَّ الأَنبِياءَ مَعصومونَ ؟ قالَ : بَلى ، قالَ : ... فَأَخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَ_ضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ» ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : ذاكَ يونُسُ بنُ مَتّى عليه السلام «ذَّهَبَ مُغَاضِبًا» لِقَومِهِ ، «فَظَنَّ» بِمَعنَى استَيقَنَ «أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ» ؛ أي لَن نُضَيِّقَ عَلَيهِ رِزقَهُ ، ومِنهُ قَولُهُ عز و جل : «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ» ؛ أي (3) ضَيَّقَ وقَتَّرَ ، «فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ» _ أي ظُلمَةِ اللَّيلِ وظُلمَةِ البَحرِ ، وظُلمَةِ بَطنِ الحوتِ _ : «أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» بِتَركي مِثلَ هذِهِ العِبادَةِ الَّتي قَد فَرَّغتَني لَها في بَطنِ الحوتِ ، فَاستَجابَ اللّهُ لَهُ وقالَ عز و جل : «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» . (4) فَقالَ المَأمونُ : للّهِِ دَرُّكَ (5) يا أبَا الحَسَنِ . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 442 ح 1024 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 29 ح 80 كلاهما عن عبيداللّه بن الوليد الوصافي ، بحار الأنوار : ج 5 ص 217 ح 8 .
2- .الأنبياء : 87 و 88 .
3- .في المصدر : «أو» بدل «أي» ، والصواب ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى .
4- .الصافات : 143 و 144 .
5- .للّه ِ دَرُّكَ : أي للّه ِ ما خرج منك من خير (لسان العرب : ج 4 ص 279 «درر») .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 195 _ 201 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 423 _ 432 ح 308 وفيه «قرّت عيني بها» بدل «فرّغتني لها» ، بحار الأنوار : ج 11 ص 82 ح 8 .

ص: 501

1 / 13 آزمايش يونس عليه السلام

حديثامام باقر عليه السلام :از جمله نجواهاى خدا با موسى عليه السلام اين بود كه گفت : بار پروردگارا ! اين سامرى، گوساله را ساخت . بانگ [آن] را كه ساخت ؟ خداى _ تبارك و تعالى _ به او وحى فرمود كه : «آن، جزئى از آزمايش من بود . پس، از اين راز، پرده بر مدار» .

1 / 13آزمايش يونس عليه السلامقرآن«وذو النون را [ياد كن] آن گاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم ، تا در دل تاريكى ها ندا در داد كه : «معبودى جز تو نيست . منزّهى تو ! به راستى كه من از ستمكاران بودم» . پس دعاى او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم ، و مؤمنان را [نيز] چنين مى رهانيم» .

حديثعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از على بن محمّد بن جهم _ :به مجلس مأمون وارد شدم. امام رضا عليه السلام نزد او بود . مأمون به او گفت : اى پسر پيامبر خدا! آيا تو نمى گويى [و معتقد نيستى ]كه پيامبران معصوم اند ؟ فرمود : «چرا» . مأمون گفت : ... پس مرا از اين سخن خداىت باخبر كن كه : «و ذو النون را [ياد كن] آن گاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم» . امام رضا عليه السلام فرمود : «مراد، يونس بن متّاست كه از قومش «به خشم آمد و رفت و پنداشت» ، يعنى: يقين داشت «كه ما هرگز بر او تنگ نمى گيريم» يعنى: هرگز روزى اش را بر او تنگ نمى كنيم . شاهدش، اين سخن خدايت است كه : «و امّا آن گاه او را گرفتار كرد و روزى اش را بر او تنگ نمود» ، يعنى: او را در مضيقه و تنگى قرار داد . «پس در تاريكى ها ندا در داد» يعنى: در تاريكى شب و تاريكى دريا و تاريكى شكم ماهى «كه معبودى جز تو نيست . منزّهى تو ! راستى كه من از ستمكاران بودم» ؛ زيرا چنين عبادتى را كه در شكم ماهى فرصتش را برايم فراهم نمودى، ترك كردم . پس خداوند، دعاى او را مستجاب كرد و فرمود : «اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود ، قطعا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، در شكم ماهى مى ماند» . مأمون گفت : آفرين بر تو، اى ابو الحسن !

.

ص: 502

1 / 14اِبتِلاءُ داوودَ عليه السلامالكتاب«وَ هَلْ أَتَاكَ نَبَؤُاْ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُواْ الْمِحْرَابَ * إِذْ دَخَلُواْ عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُواْ لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَ اهْدِنَآ إِلَى سَوَآءِ الصِّرَاطِ * إِنَّ هَذَا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَ عَزَّنِى فِى الْخِطَابِ * قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَآءِ لَيَبْغِى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ وَ ظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعًا وَ أَنَابَ * فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسْنَ مَئابٍ» . (1)

.


1- .ص : 21 _ 25 .

ص: 503

1 / 14 آزمايش داوودعليه السلام

1 / 14آزمايش داوود عليه السلامقرآن«و آيا خبرِ دادخواهان _ چون از ديوار خانه يا محراب او بالا رفتند _ به تو رسيد ، آن گاه كه [ناگهان ]بر داوود وارد شدند و او از آنان به هراس افتاد ؟ گفتند : نترس . دو مدّعى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى تجاوز كرده است . پس ميان ما به حق داورى كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست، راهبر باش . اين [شخص]، برادر من است . او را نود و نُه ميش است و مرا يك ميش و مى گويد : آن را به من وا گذار ، و در سخنورى، بر من غالب آمده است . [داوود] گفت : قطعا او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميش هاى خويش، بر تو ستم كرده و در حقيقت، بسيارى از شريكان به همديگر ستم روا مى دارند ، به استثناى كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، و اينها بس اندك اند . و داوود دانست كه ما او را آزمايش كرده ايم . پس ، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو در افتاد و توبه كرد . و بر او اين [ماجرا] را بخشوديم و در حقيقت ، براى او پيش ما تقرّب و فرجامى خوش خواهد بود» .

.

ص: 504

الحديثالإمام الرضا عليه السلام_ في رَدِّ نِسبَةِ الإِثمِ إلى داوودَ عليه السلام _ :إنَّ داوودَ إنَّما ظَنَّ أن ما خَلَقَ اللّهُ عز و جل خَلقاً هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، فَبَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ المَلَكَينِ فَتَسَوَّرَا المِحرابَ فَقالا : «خَصمانِ بَغى بَعضُنا عَلى بَعضٍ فاحكُم بَينَنا بِالحَقِّ وَ لا تُشطِط وَ اهدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ * إِنَّ هذا أخِي لَهُ تِسعٌ وَ تِسعونَ نَعجَةً وَ لِيَ نَعجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أكفِلنِيها وَ عَزَّنِي فِي الخِطابِ» ، فَعَجَّلَ داوودُ عليه السلام عَلَى المُدَّعى عَلَيهِ فَقالَ : «لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ» ، ولم يَسأَلِ المُدَّعِيَ البَيِّنَةَ عَلى ذلِكَ ، ولَم يُقبِل عَلَى المُدَّعى عَلَيهِ فَيَقولَ لَهُ : ما تَقولُ ؟ فَكانَ هذا خَطِيئَةَ حُكمِهِ ، لا ما ذَهَبتُم إلَيهِ . ألا تَسمَعُ قَولَ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «يَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» إلى آخِرِ الآيَةِ ؟ (1)

1 / 15اِبتِلاءُ سُلَيمانَ عليه السلامالكتاب«وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ» . (2)

«وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَآ أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِى الْأَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ» . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 152 ح 148 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 194 ح 1 كلاهما عن أبي الصلت الهروي ، بحار الأنوار : ج 11 ص 73 ح 1 وراجع : مجمع البحرين : ج 2 ص 1228 .
2- .ص : 34 .
3- .البقرة : 102 .

ص: 505

1 / 15 آزمايش سليمان عليه السلام

حديثامام رضا عليه السلام_ در ردّ نسبت دادن گناه به داوود عليه السلام _ :داوود پنداشت كه خداوندت مخلوقى داناتر از او نيافريده است . از اين رو، خداوندت دو فرشته به سوى او فرستاد و آن دو از ديوار خانه يا محراب او بالا رفتند و گفتند : «ما دو مدّعى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى تجاوز كرده است . پس ، ميان ما به حق داورى كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست، راهبر باش . اين، برادر من است . او را نود و نُه ميش است و مرا يك ميش و مى گويد : آن را به من وا گذار ، و در سخنورى، بر من غالب آمده است» . داوود عليه السلام در قضاوت عليه كسى كه بر ضد او ادعا شده بود (مدّعى عليه)، شتاب كرد و گفت : «قطعا او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميش هاى خويش، بر تو ستم كرده است» و از ادّعا كننده ، دليل و گواه بر ادّعايش نخواست ، و به مدّعى عليه نيز رو نكرد و نگفت : تو چه مى گويى ؟ اين خطاى او در شيوه قضاوتش بود ، نه آنچه شما فكر كرده ايد . آيا نمى شنوى سخن خداىت را كه مى فرمايد : «اى داوود ! ما تو را در زمين، جانشين قرار داديم . پس ميان مردم به حق ، داورى كن و از هوس، پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در مى كند» ؟ !

1 / 15آزمايش سليمان عليه السلامقرآن«وما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم ، سپس به توبه باز آمد» .

«و آنچه را كه شيطان ها در سلطنت سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند ، پيروى كردند ، و سليمان كفر نورزيد؛ ليكن آن شيطان ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى آموختند ، و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته ، هاروت و ماروت ، در بابل فرو فرستاده شده بود [، پيروى كردند] ، با اين كه آن دو [فرشته ]هيچ كس را تعليم [سحر] نمى كردند، مگر آن كه [قبلاً به او] مى گفتند : «ما [وسيله ]آزمايشى [براى شما] هستيم . پس ، زنهار كافر نشوى !»؛ ولى آنها از آن دو [فرشته] چيزهايى مى آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند . هر چند بدون فرمان خدا نمى توانستند به وسيله آن به كسى زيان برسانند . و [خلاصه] چيزى مى آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى رساند ! و قطعا [يهوديان] در يافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع ]باشد، در آخرت، بهره اى ندارد . وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند ، اگر مى دانستند!» .

.

ص: 506

«وَ دَاوُودَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَ كُلاًّ ءَاتَيْنَا حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فَاعِلِينَ» . (1)

الحديثتفسير القمّي : «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكًا لَا يَنبَغِى لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» ؛ وهُوَ أنَّ سُلَيمانَ لَمّا تَزَوَّجَ بِاليَمانِيَّةِ وُلِدَ مِنهَا ابنٌ وكانَ يُحِبُّهُ ، فَنَزَلَ مَلَكُ المَوتِ عَلى سُلَيمانَ وكانَ كَثيرا ما يَنزِلُ عَلَيهِ ، فَنَظَرَ إلَى ابنِهِ نَظَرا حَديدا ، فَفَزِعَ سُلَيمانُ مِن ذلِكَ ، فَقالَ لِاُمِّهِ : إنَّ مَلَكَ المَوتِ نَظَرَ إلَى ابني نَظرَةً أظُنُّهُ قَد اُمِرَ بِقَبضِ روحِهِ . فَقالَ لِلجِنِّ وَالشَّياطينِ : هَل لَكُم حيلَةٌ في أن تُفِرّوهُ مِنَ المَوتِ ؟ فَقالَ واحِدٌ مِنهُم : أنَا أضَعُهُ تَحتَ عَينِ الشَّمسِ فِي المَشرِقِ ، فَقالَ سُلَيمانُ : إنَّ مَلَكَ المَوتِ يُخرِجُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ . فَقالَ واحِدٌ مِنهُم : أنَا أضَعُهُ فِي الأَرضِ السّابِعَةِ ، فَقالَ : إنَّ مَلَكَ المَوتِ يَبلُغُ ذلِكَ . فَقالَ آخَرُ : أنَا أضَعُهُ فِي السَّحابِ وَالهَواءِ . فَرَفَعَهُ ووَضَعَهُ فِي السَّحابِ . فَجاءَ مَلَكُ المَوتِ فَقَبَضَ روحَهُ فِي السَّحابِ ، فَوَقَعَ جَسَدُهُ مَيِّتا عَلى كُرسِيِّ سُلَيمانَ ، فَعَلِمَ أنَّهُ قَد أخطَأَ ، فَحَكَى اللّهُ ذلِكَ في قَولِهِ : «وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكًا لَا يَنبَغِى لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ * فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ» (2) . (3)

مجمع البيان :رُوِيَ أنَّ الجِنَّ وَالشَّياطينَ لَمّا وُلِدَ لِسُلَيمانَ عليه السلام ابنٌ ، قالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : إن عاشَ لَهُ وَلَدٌ لَنَلقَيَنَّ مِنهُ ما لَقينا مِن أبيهِ مِنَ البَلاءِ . فَأَشفَقَ عليه السلام مِنهُم عَلَيهِ ، فَاستَرضَعَهُ فِي المُزنِ ؛ وهُوَ السَّحابُ . فَلَم يُشعِر إلّا وقَد وُضِعَ عَلى كُرسِيِّهِ مَيِّتا ؛ تَنبيها عَلى أنَّ الحَذَرَ لا يَنفَعُ عَنِ القَدَرِ ، فَإِنَّما عوتِبَ عليه السلام عَلى خَوفِهِ مِنَ الشَّياطينِ . عَنِ الشَّعبِيِّ ، وهُوَ المَروِيُّ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (4)

.


1- .الأنبياء : 78 و 79 .
2- .ص : 34 _ 36 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 235 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 99 ح 1 .
4- .مجمع البيان : ج 8 ص 741 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 107 .

ص: 507

«و داوود و سليمان را [ياد كن] آن گاه كه در باره آن كشتزار _ كه گوسفندان مردم، شب هنگام در آن چريده بودند _ داورى مى كردند ، و ما شاهد داورى آنان بوديم . پس آن [داورى] را به سليمان فهمانديم ، و به هر يك [از آن دو]، حكمت و دانش عطا كرديم ، و كوه ها را با داوود و پرندگان را به نيايش وا داشتيم ، و ما كننده[ى اين كار ]بوديم» .

حديثتفسير القمّى : «و ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم. سپس به توبه باز آمد . گفت : پروردگارا ! مرا ببخش و مُلكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، كه به راستى، تو بسيار بخشنده اى» . داستان، اين است كه چون سليمان با يمانيه ازدواج كرد، از او صاحب پسرى شد كه بسيار دوستش مى داشت . روزى فرشته مرگ بر سليمان نازل شد . _ كه او بر سليمان زياد نازل مى شد _ و نگاه تندى به پسر او كرد، به طورى كه سليمان از آن نگاه ترسيد . پس به مادر او گفت : فرشته مرگ ، به پسرم نگاهى كرد كه گمان مى كنم به گرفتن جان او مأمور بود . از اين رو به پريان و ديوان گفت : آيا شما فكرى داريد كه او را از مرگ بگريزانيد ؟ يكى از آنها گفت : من او را در زير چشمه خورشيد در خاور قرار مى دهم . سليمان گفت : فرشته مرگ ، آنچه را ما بين خاور و باختر است، بيرون مى آورد . ديگرى گفت : من او را در زمين هفتم قرار مى دهم . سليمان گفت : فرشته مرگ به آن جا نيز دسترس دارد . سومى گفت : من او را در ابرها و فضا قرار مى دهم . و پسر را بالا برد و او را در ميان ابرها قرار داد . ملك الموت آمد و جان او را در همان ميان ابرها گرفت و پيكر بى جانش بر روى تخت سليمان افتاد و سليمان دانست كه اشتباه كرده است . خداوند، اين ماجرا را در اين آيات آورده است : «و بر تخت او جسدى بيفكنديم . سپس به توبه باز آمد . گفت : پروردگارا ! مرا ببخش و مُلكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، كه به راستى، تو بسيار بخشنده اى . و ما باد را مسخّر او كرديم كه هر جا تصميم مى گرفت ، به فرمان او نرم ، روان مى شد» .

مجمع البيان :روايت شده است كه چون براى سليمان عليه السلام پسرى به دنيا آمد ، پريان و ديوان به يكديگر گفتند : اگر از او فرزندى بماند، همان رنج ها كه از پدرش ديديم، از او نيز خواهيم ديد. از اين رو سليمان عليه السلام از آنان بر جان پسرش بيمناك شد و او را براى شير دادن، به ابر سپرد ؛ امّا ناگهان پيكر بى جان او بر تخت سليمان افتاد ، تا به او بفهماند كه در برابر تقدير، از احتياط، كارى ساخته نيست ، و سليمان عليه السلام به سبب هراسان شدنش از ديوان، مورد سرزنش قرار گرفت . اين روايت ، از شَعبى است ، كه عينا از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است .

.

ص: 508

1 / 16اِبتِلاءُ أيّوبَ عليه السلامالكتاب«وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ ءَاتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ» . (1)

«وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ» . (2)

الحديثالإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام :إنَّ أيّوبَ عليه السلام ابتُلِيَ مِن غَيرِ ذَنبٍ ، وإنَّ الأَنبِياءَ لا يُذنِبونَ ؛ لِأَ نَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ ، لا يُذنِبونَ ولا يَزيغونَ ، ولا يَرتَكِبونَ ذَنبا صَغيرا ولا كَبيرا . وقالَ عليه السلام : إنَّ أيّوبَ عليه السلام مَعَ جَميعِ مَا ابتُلِيَ بِهِ لَم يُنتِن لَهُ رائِحَةٌ ، ولا قَبُحَت لَهُ صورَةٌ ، ولا خَرَجَت مِنهُ مِدَّةٌ (3) مِن دَمٍ ولا قَيحٍ ، ولَا استَقذَرَهُ أحَدٌ رَآهُ ، ولَا استَوحَشَ مِنهُ أحَدٌ شاهَدَهُ ، ولا يُدَوَّدُ شَيءٌ مِن جَسَدِهِ ، وهكَذا يَصنَعُ اللّهُ عز و جلبِجَميعِ مَن يَبتَليهِ مِن أنبِيائِهِ وأَولِيائِهِ المُكَرَّمينَ عَلَيهِ ، وإنَّمَا اجتَنَبَهُ النّاسُ لِفَقرِهِ وضَعفِهِ في ظاهِرِ أمرِهِ ؛ لِجَهلِهِم بِما لَهُ عِندَ رَبِّهِ _ تَعالى ذِكرُهُ _ مِنَ التَّأييدِ وَالفَرَجِ . وقَد قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : «أعظَمُ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ، ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ» . وإنَّمَا ابتَلاهُ اللّهُ عز و جلبِالبَلاءِ العَظيمِ الَّذي يَهونُ مَعَهُ عَلى جَميعِ النّاسِ ؛ لِئَلّا يَدَّعوا لَهُ الرُّبوبِيَّةَ إذا شاهَدوا ما أرادَ اللّهُ أن يوصِلَهُ إلَيهِ مِن عَظائِمِ نِعَمِهِ مَتى شاهَدوهُ ؛ لِيَستَدَلّوا بِذلِكَ عَلى أنَّ الثَّوابَ مِنَ اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ عَلى ضَربَينِ : استِحقاقٍ وَاختِصاصٍ ؛ ولِئَلّا يَحتَقِروا ضَعيفا لِضَعفِهِ ، ولا فَقيرا لِفَقرِهِ ، ولا مَريضا لِمَرَضِهِ . ولِيَعلَموا أنَّهُ يُسقِمُ مَن يَشاءُ ، ويَشفي مَن يَشاءُ مَتى شاءَ كَيفَ شاءَ بِأَيِّ سَبَبٍ شاءَ ، ويَجعَلُ ذلِكَ عِبرَةً لِمَن يَشاءُ ، وشَقاوَةً لِمَن يَشاءُ ، وسَعادَةً لِمَن يَشاءُ ، وهُوَ في جَميعِ ذلِكَ عَدلٌ في قَضائِهِ ، وحَكيمٌ في أفعالِهِ ، لا يَفعَلُ بِعِبادِهِ إلَا الأَصلَحَ لَهُم ، ولا قُوَّةَ لَهُم إلّا بِهِ . (4)

.


1- .الأنبياء : 83 و 84 .
2- .ص : 41 .
3- .المِدّة _ بالكسر _ : ما يجتمع في الجرح من القيح (الصحاح: ج 2 ص 537 «مدد»).
4- .الخصال : ص 399 ح 108 عن محمّد بن عُمارة ، بحار الأنوار : ج 12 ص 348 ح 13 وراجع : قصص الأنبياء للراوندي : ص 139 ح 148 .

ص: 509

1 / 16 آزمايش ايّوب عليه السلام

1 / 16آزمايش ايّوب عليه السلامقرآن«و ايّوب را [ياد كن] آن گاه كه پروردگارش را ندا داد كه : «به من آسيب رسيده است و تويى مهربان ترينِ مهربانان» . پس دعاى او را اجابت كرديم و آسيب وارد شده بر او را برطرف نموديم ، و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجدّدا] به وى عطا كرديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت كنندگان باشد» .

«و ياد كن بنده ما ايّوب را آن گاه كه پروردگارش را ندا داد كه : شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد» .

حديثامام صادق_ از پدرش عليه السلام _ :ايّوب عليه السلام به آن بلاها گرفتار شد، بدون آن كه گناهى مرتكب شده باشد . پيامبران ، گناه نمى كنند؛ چون معصوم و پاك اند ؛ نه گناه مى كنند و نه منحرف مى شوند . هيچ گناهى از كوچك و بزرگ ، مرتكب نمى شوند . ايّوب با همه آن بلاهايى كه بر سرش آمد ، نه كمترين بوى تعفّنى گرفت ، نه چهره اش زشت و بدنما شد ، نه خون و چركى از او آمد ، نه كسى با ديدن او مشمئز شد ، نه كسى با مشاهده اش از او متنفّر گرديد ، و نه جايى از بدنش كرم افتاد. آرى ، خداوند با همه پيامبران و اولياى گرامى اش كه آنان را مبتلا مى سازد ، اين گونه رفتار مى كند . اگر مردم از او دورى كردند ، در حقيقت ، به سبب فقر و پريشان حالى ظاهرى او بود ؛ زيرا مردم نمى دانستند كه او از جانب خداى متعال، تأييد مى شود و به زودى، در كارش، گشايش پديد مى آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : «پر رنج و بلاترين مردمان، پيامبران اند و سپس كسانى كه در مرتبه بعد و بعدتر قرار دارند» . خداوند ايّوب را به آن بلاى بزرگ _ كه به سبب آن در نظر همه مردم، خوار گرديد _ ، مبتلا ساخت تا هر گاه نعمت هاى بزرگى را كه مى خواست بعدا به او عطا كند ، مشاهده كردند، در باره وى ادّعاى ربوبيت نكنند و به اين وسيله پى ببرند كه پاداش خداوند، بر دو گونه است : استحقاقى و اختصاصى ،و نيز تا اين كه هيچ ناتوان و نادار و بيمارى را به خاطر ناتوانى و نادارى و بيمارى اش حقير نشمارند ، و بدانند كه اين خداست كه هر كس را بخواهد، بيمار مى گرداند و هر كه را بخواهد، شفا مى بخشد ، در هر زمان و به هر گونه و با هر وسيله اى كه خود بخواهد ، و اين ابتلاها و شفا بخشيدن ها را براى هر كه بخواهد، مايه عبرت و براى هر كه بخواهد، موجب شقاوت و يا سعادت قرار مى دهد ، و خداوند در همه اين كارها ، حكمش عادلانه و كارهايش از روى حكمت است ، و با بندگانش آن مى كند كه برايشان سودمندتر است ، و هر نيرويى كه بندگان دارند، از اوست .

.

ص: 510

الإمام الصادق عليه السلام :اُبتُلِيَ أيّوبُ عليه السلام سَبعَ سِنينَ بِلا ذَنبٍ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى ابتَلى أيُّوبَ عليه السلام بِلا ذَنبٍ ، فَصَبَرَ حَتّى عُيِّرَ (2) ، وإنَّ الأَنبِياءَ لا يَصبِرونَ عَلَى التَّعييرِ . (3)

.


1- .الخصال : ص 399 ح 107 ، علل الشرائع : ص 75 ح 3 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 139 ح 147 كلّها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 12 ص 347 ح 9 .
2- .عَيَّرته بهِ : قَبَّحتُه عليه (مجمع البحرين : ج 2 ص 1297 «عير») .
3- .علل الشرائع : ص 75 ح 4 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 139 ح 147 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 347 ح 10 .

ص: 511

امام صادق عليه السلام :ايّوب عليه السلام هفت سال مبتلا شد، بدون آن كه گناهى مرتكب شده باشد .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ ايّوب را ، بدون هيچ گناهى ، به آن بلاها گرفتار كرد و او شكيبايى ورزيد، تا آن گاه كه سرزنش شد و پيامبران، سرزنش را تحمّل نمى كنند .

.

ص: 512

. .

ص: 513

سخنى در باره آزمون هاى انبيا عليهم السلام

اشاره

سخنى در باره آزمون هاى انبيا عليهم السلام (1)آزمايش و گرفتارى، از يك سو مستلزم نوعى فرسايش ، آسيب و دگرگونى ظاهرى و از سوى ديگر، مايه سنجش و ارزيابى است . فشارهاى صبورى آفرين و استواركننده اراده در اين زمينه ، هم به تقويت روح ، منجر مى شوند و هم به ورزيدگى و استوارى جسم ، و به علاوه ، كنار رفتن تن پرورى و تنبلى را نيز به همراه دارند . بنا بر اين، ابتلائات، مردآفرين و مايه نمود و پرورش جوهره انسانيت اند . از همين رو، خداى متعال با ابزار «ابتلا (آزمون)»، همه انبيا و اوليا را مشمول الطاف پنهان و عنايات ويژه خويش گردانيد ، به گونه اى كه بر اساس قاعده «البلاء لِلولاء (آزمايش به خاطر دوستى است)»، در احاديث آمده است: أعظَمُ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ. (2) پر رنج و بلاترين مردمان، پيامبران اند و سپس كسانى كه در مرتبه بعد و بعدتر قرار دارند . نيز از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نقل شده است كه :

.


1- .متن اين مقاله ، توسّط جناب حجّة الإسلام آقاى على شاه عليزاده تهيّه و به وسيله پژوهشگر ارجمند، حجّة الإسلام و المسلمين جناب آقاى محمّد احسانى فر، بازبينى و تكميل گرديده است .
2- .الخصال : ص 40 ح 108 .

ص: 514

1 . آدم عليه السلام

ما اُوذَىَ نَبِىٌّ مِثلَ ما اُوذيتُ. (1) هيچ پيامبرى به آن گونه كه من اذيّت شدم، اذيّت نشد. گرچه اصل در «ابتلا»، آزمون به سختى و گرفتارى است ، ليكن با توجّه به ويژگى غفلت آفرينى نعمت و رفاه و اين كه بر آمدن از عهده آزمون با راحتى و رفاه معمولاً از موفّقيت در آزمون با سختى ها، سخت تر است ، در قرآن و احاديث، واژه «ابتلاء» گاهى در موارد آزمون به خوشى ها و نعمت ها نيز به كار رفته است . بر اين اساس، در باب ابتلائات پيامبران عليهم السلام ، علاوه بر حجم عظيم امتحان و ابتلا به سختى ها و محنت ها و ناگوارى ها ، ابتلا به نعمت ها و خوشى ها و شيرينى ها نيز مشاهده مى گردد . قرآن كريم در اين باره نمونه هايى از ابتلائات انبيا عليهم السلام را ترسيم مى نمايد كه موارد ذيل از آن جمله، شايسته درنگ و ژرف نگرى است :

1 . آدم عليه السلامآدم عليه السلام ، پدر نسل موجود از انسان ها در زمين و نخستين پيامبر الهى است كه در زمين مبعوث گشت . او از آغاز براى زمين آفريده شده بود ؛ امّا خداى متعال، چنين مقدّر فرموده بود كه وى و همسرش، پيش از فرود آمدن به زمين _ كه سراى تكليف است _ ، به عنوان نمونه اى از انسان ها و نه به عنوان انسان معصوم ، دوره زندگى آزمايشى را در بهشتى خوش و راحت و برخوردار از انواع نعمت ها تجربه نمايند و كشش هاى جسمى و زمينى، آنان را به سوى درختِ نهى شده بكشاند و متأثّر از سوگندها و وسوسه هاى شيطان، از آن درخت تناول نمايند و از آن بهشت، اخراج و گرفتار زندگى در سراى رنج و محنت زمين گردند ، تا اين حقيقت را بياموزند كه در سراى تكليف نيز اگر نافرمانى نمايند، علاوه بر اين سرا ، در سراى بعدى يعنى

.


1- .المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 3 ص 42 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 56 .

ص: 515

2 . ادريس عليه السلام

آخرت، زندگى بسيار سخت و پر رنج و عذابى خواهند داشت . پس از خروج آدم عليه السلام از بهشت و فرود آمدن به زمين ، محنت محروميت از بهشتِ نخستين و گونه هاى رنج زندگى در زمين ، چندان او را دچار ابتلائات و گرفتارى ها نمود كه روزگارى طولانى را به گريه گذراند و از بَكّائانِ برگزيده شمرده شد . برخى از رنج ها و ابتلائات آدم عليه السلام ، عبارت اند از : 1 . نزديكى به درختِ نهى شده ، پيش از فرود آمدن به سراى تكليف ، (1) 2 . ابتلاى به وسوسه هاى شيطان ، (2) 3 . داغ كشته شدن هابيل و تلخى گم راهى قابيل ، (3) 4 . دشمنى پيوسته شيطان با آدم و همسر و فرزندانش ، (4) 5 . زندگى زمينى پس از فرود آمدن از بهشت ، (5) 6 . نزول شريعت و تكليف ، پس از فرود آمدن به زمين ، (6) 7 . مرگ و جدايى از عزيزان . (7)

2 . ادريس عليه السلامخداوند در قرآن در دو جا از ادريس عليه السلام ياد مى كند : آيه 56 از سوره مريم و آيه 85 از سوره انبيا . در سوره انبيا، خداوند، او را در كنار صابرانى چون : ايّوب ، اسماعيل و

.


1- .ر . ك : بقره : آيه 35 ، اعراف : آيه 13 و 22 ، طه : آيه 120 _ 121 .
2- .ر.ك: بقره : آيه 35 ، اعراف : آيه 19 _ 22 ، طه : آيه 115 _ 119 .
3- .ر.ك: مائده : آيه 27 _ 32 .
4- .ر.ك: طه : آيه 117 .
5- .ر.ك: بقره : آيه 36 .
6- .ر.ك: بقره : آيه 38 .
7- .ر.ك: اعراف : آيه 25 .

ص: 516

3 . نوح عليه السلام

ذو الكَفل ، ياد نموده ، سپس در وصف جمعىِ آنان مى فرمايد : «كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ . (1) همه از شكيبايان بودند» . در ادامه و پس از وى نيز از ذو النون _ يعنى يونسِ مبتلا به حبس در شكم ماهى _ و زكريّا و مريم و ابتلائات وى ياد مى كند . اين سخنان، به اين نكته اشاره دارند كه ميان انبياى الهى نيز سهم ادريس عليه السلام از ابتلائات و گرفتارى ها بيشتر و پرحجم تر بوده است .

3 . نوح عليه السلامزندگىِ نوح عليه السلام با بار گران رسالت در بيش از هزار سال در ميان قومى نافهم و سركش و مستكبر و لجوج كه تنها نهصد و پنجاه سال آن، پيش از توفان معروف بوده ، مملو از صحنه هاى سخت و پرچالش و ناگوار است . قرآن كريم ، براى دلجويى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و دلدارى اين امّت ، در جاهاى متعدّد قرآن، به ذكر ابتلائات نوح عليه السلام اشاره مى كند كه برخى از آنها، عبارت اند از : 1 . سنگينى بار رسالت و شريعت مستقل، (2) 2 . استكبار ، سركشى ، عناد و سرسختى قومش و نيز تكذيب رسالت او، (3) 3 . شكيبايى در رسالتى بيش از هزار ساله ، (4) 4 . تحمّل تمسخر قومش نسبت به او و پيروانش ، (5)

.


1- .ر.ك: انبيا : آيه 85 .
2- .تهذيب الأحكام ، ج 6 ، ص 202 ، ح 8 ، وص 386 ، ح 267 .
3- .ر . ك : آل عمران : آيه 33 و انعام : آيه 84 .
4- .ر . ك : نوح : آيه 5 _ 9 و شعرا : آيه 116 .
5- .عنكبوت : آيه 14 ، نوح : آيه 5 _ 9 و شعرا : آيه 116 .

ص: 517

4 . ابراهيم عليه السلام

5 . توهين و تحقير ايمان آورندگان به او از سوى قومش ، (1) 6 . گم راهى و هلاكت فرزند ، (2) 7 . كفر همسرش و همكارى وى با كفّار و خيانت و سنگ اندازى وى در تبليغ رسالت . (3)

4 . ابراهيم عليه السلامبرخى جادوگران و خواب گزاران دربار نمرود، پيشگويى مى كنند كه كودكى متولّد مى شود كه بساط ملك وى را بر باد خواهد داد . از اين رو نمرود براى دوره اى، مانع از باردارى زنان مى گردد . ابراهيم، در چنين روزگارى متولّد مى شود و پنهانى و در شرايطى سخت، نشو و نما مى يابد و در منتهاى رشد جوانى، به رسالتى بس سنگين مبعوث مى گردد . او مبارزه با بت پرستى و برپايى و تحكيم توحيد و اقامه ارزش هاى توحيدى را چندان پى مى گيرد كه به «پدر اُمم توحيدى» موسوم مى گردد . نه كوهى از آتش نمرودى كه وى را به درون آن پرتاب مى كنند و نه آزار رساندن به او و پيروانش و اسارت برخى آنان و نه غربت از ديار وطن يعنى بابِل ، او را از پاى نمى افكنند . او كه تا بيش از صد سالگى فرزندى نداشت ، زمانى كه خداوند، اسماعيل عليه السلام را بدو عطا مى كند ، به بهانه رشك بردن همسرش ساره به اسماعيل و مادرش ، آن دو را به فرمان الهى در سرزمين خشك و فاقد شرايط حيات و زندگى مكّه اسكان مى دهد ، تا پايه عبوديت و نمازگزارى، استوار گردد . او در اوان جوانى اسماعيل

.


1- .ر . ك : هود: آيه 38 .
2- .ر.ك: هود : آيه 27 و 30 .
3- .ر.ك: مؤمنون : آيه 27 و هود : آيه 43 _ 47 .

ص: 518

5 . اسماعيل عليه السلام

و ايام سال خوردگى خود ، مأموريت مى يابد كه به ذبح اين فرزند اقدام نمايد . اينها تنها اندكى از ابتلائات بسيارِ ابراهيم عليه السلام است . از جمله ابتلائات ابراهيم خليل كه در قرآن كريم آمده، مى توان به موارد زير اشاره كرد: 1 . قيام در برابر بت پرستى و تحمّل پيامدها و لوازم آن ، (1) 2 . قيام به جهاد براى رهايى لوط عليه السلام از اسارت كافران ، (2) 3 . هجرت از زادگاه به سرزمينى دور براى پيگيرى مسئوليت رسالت ، (3) 4 . جدايى از زن و فرزند و وا نهادن آنان در سرزمين فاقد لوازم معيشت ، براى اقامه امر خدا و نهادينه كردن نماز و ديگر آموزه هاى دينى ، (4) 5 . قيام به فرمان خداوند و اقدام به ذبح اسماعيل عليه السلام . (5)

5 . اسماعيل عليه السلامدر بخش ابتلائات ابراهيم عليه السلام به زمينه ابتلائات اسماعيل عليه السلام ، اشاره شده است . اختصاص لقب «ذبيح اللّه » براى اسماعيل ، تنها، فصلى از ابتلائات اين پيامبر مرسل و امام برگزيده الهى را حكايت مى كند . از جمله ابتلائات اسماعيل عليه السلام كه قرآن كريم بدانها اشاره مى كند ، اين مواردند: 1 . تحمّل گذران طفوليت و ديگر ادوار زندگى در دورى از پدر و در سرزمينى خشك و سنگلاخ ، (6)

.


1- .ر . ك : انبيا : آيه 59 _ 69 ، صافّات : آيه 97 _ 98 .
2- .ر . ك : وسائل الشيعة : ج 15 ص 144 ح 20176 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 119 ح 12584 .
3- .ر.ك: صافّات : آيه 99 ، انبيا : آيه 71 ، عنكبوت : آيه 26 .
4- .ر.ك: ابراهيم : آيه 37 .
5- .ر . ك : صافّات : آيه 101 _ 108 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1 ، ص 279 ، ح 1 .

ص: 519

6 . يعقوب عليه السلام
7 . يوسف عليه السلام

2 . پذيرش ذبح به دست پدر . (1)

6 . يعقوب عليه السلاميعقوب عليه السلام همچون پدرش اسحاق عليه السلام ، شريعت و سُنن و سيره جدّش ابراهيم عليه السلام را دنبال مى كند . اگرچه او به مشكلاتى در حد و از نوع آنچه ابراهيم با آن روبه رو بود ، گرفتار نمى گردد ، ليكن به رغم احترامى كه در ميان قوم خود دارد ، سنّت الهى و لطف بسيار خداوند، اقتضا مى كند كه يعقوب نيز به گونه هايى ديگر از آزمون هاى سخت، مبتلا گردد . از جمله : 1 . فراق پسرش يوسف عليه السلام ، (2) 2 . خيانت و جفاى طولانى فرزندانش به وى ، (3) 3 . اسارت پسرش بنيامين ، (4) 4 . نابينايى چشم در پى گريه هاى بسيار در فراق يوسف عليه السلام . (5)

7 . يوسف عليه السلامدست تقدير خداى حكيم، چنين رقم مى زند كه يوسف زيباروى و دُردانه پدر، در ساليان آغازين كودكى ، از سوى عمّه اش _ كه او را به شدّتْ دوست مى دارد _ ، به دزدى متّهم شود تا بدين بهانه او را از پدر ، جدا ساخته، با خود نگه دارد . يوسف _ كه علاوه بر ادب و زيبايى و ديگر كمالات ذاتى اش ، نور نبوّت و

.


1- .ر.ك: ابراهيم : آيه 37 .
2- .ر . ك : يوسف : آيه 19 _ 21 .
3- .ر . ك : يوسف : آيه 7 _ 20 .
4- .ر . ك : يوسف : آيه 63 _ 66 .
5- .ر . ك : يوسف : آيه 84 و 85 .

ص: 520

ولايت الهى براى او مقدَّر گرديده _ ، مورد محبّت سرشار پدر و مورد رَشك و آزار برادران قرار مى گيرد و خداوند، او را به اين محبّت و رشك، مى آزمايد و اين، سرآغازى براى ابتلائات بعدى يوسف مى شود . يوسف را به چاه مى افكنند و به عنوان برده در معرض فروش مى گذارند و پس از ساليان دراز بردگى ، تنها به جرم تقوا و پاك دامنى، سال ها به زندان مى افتد ؛ ليكن در سنّت تغييرناپذير الهى ، اين ابتلائات بزرگ، مقدّمه نعمت هاى بزرگ است و بدين سان، يوسف صدّيق و پاك دامن ، با روسفيدى و افتخار، از زندان بيرون مى آيد و عزيز مصر مى گردد ، تا اين قدرت و مكنت بسيار. زمينه اى براى نفى بت پرستى و رونق يافتن توحيد و اقامه ارزش هاى توحيدى گردد . از ابتلائات ياد شده يوسف عليه السلام در قرآن كريم ، مى توان موارد زير را برشمرد : 1 . متهم شدن به دزدى، (1) 2 . حسادت و جفاى برادران و توطئه آنان براى قتل او ، (2) 3 . جدايى از پدر و خاندان، (3) 4 . تحمّل سال هاى بردگى ، (4) 5 . مبارزه با نفس و وسوسه هاى شيطان و خواهش توأم با سماجت و فشار و آزار همسر عزيز مصر و ساير زنان درباريان ، (5) 6 . تحمّل بهتان خيانت به ناموس عزيز مصر ، 6

.


1- .الكافي ، ج 6 ، ص 435 ، ح 25 .
2- .ر.ك: يوسف : آيه 77 .
3- .ر.ك: يوسف : آيه 5 _ 15 .
4- .ر.ك: يوسف : آيه 21 .
5- .ر.ك: يوسف : آيه 23 _ 24 .

ص: 521

8 . موسى عليه السلام

7 . تحمّل سال هاى طولانى و پرمشقّت زندان ، بدون ارتكاب كمترين جرمى ، (1) 8 . پذيرش بار سنگين مسئوليت در حكومت فراعنه ، براى برپايى آيين توحيد . (2)

8 . موسى عليه السلامآشنايى با ابعاد ابتلائات موسى عليه السلام ، پيشوا و منجى بنى اسرائيل ، نيازمند توجّه به دو نكته است : الف . قرآن كريم از هيچ قومى از اقوام پيشين، به اندازه بنى اسرائيل ، ياد نمى كند . بررسى زواياى متنوّع ، پيچيده و عجيب اين قوم در قرآن، آنان را به سان مجموعه اى از گونه هاى متنوّع رذايل اخلاقى و رفتارى، نشان مى دهد . ب . حاكميت فرعون مصر و قبطيان كفركيش و ستمكار بر تمام امور و شئون بنى اسرائيل و نوع تعامل با آنان . همين دو نكته مى تواند حجم و عمق ابتلائات موساى كليم را به صورت اجمالى نمايان سازد. برخى از اين ابتلائات، عبارت اند از : 1 . ابتلاى قومى و خانوادگى موسى به دوران پر بيم و فشار كشتار جنين ها و نوزادان ، (3) 2 . مشاهده پيوسته مظلوميت ها و محروميت هاى قومش به دست فرعونيان و قِبطيان ، (4)

.


1- .ر.ك: يوسف : آيه 25 .
2- .ر.ك: يوسف : آيه 33 _ 35 .
3- .ر . ك : قصص : آيه 7 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 25 ح 2 .
4- .ر . ك : قصص : آيه 17 .

ص: 522

9 . يونس عليه السلام

3 . فرار از مصر به سوى مَديَن ، در پى نقشه فرعونيان براى قتل او ، (1) 4 . شبانى چند ساله در مدين ، پس از زندگى در كاخ فرعون ، (2) 5 . دشمنى ها و پيمان شكنى هاى پيوسته فرعونيان با موسى عليه السلام ، در دوره رسالتش ، (3) 6 . اذيّت و آزاررسانى به موسى عليه السلام و قوم او، (4) 7 . گرفتار شدن در ميان قومى سركش ، خودخواه و بهانه جو و زيادتخواه ، (5) 8 . وا نهادن موسى با دشمنش در جهاد و ترك يارى او . (6)

9 . يونس عليه السلاميونس بن متّا عليه السلام كه در دوره نخست نبوّتش، با تكذيب و سركشى قوم خود، مواجه مى شود و جز اندكى، بدو ايمان نمى آورند ، به مرور از هدايت و اصلاح سركشان امّتش، نوميد مى گردد و براى آنان درخواست عذاب مى نمايد . وحى مشتمل بر وعده عذاب قوم ، بر يونس عليه السلام نازل مى شود و او مردم را از آن آگاه مى كند و با خشم، از آنان جدا مى گردد ؛ ليكن عالمى ربّانى از جمع مؤمنان به يونس _ كه نشانه هاى عذاب را نيز در آسمان مشاهده مى كند _ ، نسبت به قوم خود، ترحّم نموده، خطر را مى پذيرد و با نشان دادن ابرهاى متراكم نفسگير و حامل عذاب به مردم ، آنان را موعظه مى كند و به توبه جمعى فرا مى خواند . اين كوشش، نتيجه

.


1- .ر . ك : قصص : آيه 21 _ 23 .
2- .ر . ك : قصص : آيه 27 و 28 .
3- .ر . ك : شعرا : آيه 29 و 34 ، غافر : آيه 24 و اسرا : آيه 101 .
4- .ر . ك : اعراف : آيه 127 _ 129 .
5- .ر . ك : نساء : آيه 153 ، بقره : آيه 54 و 93 ، طه : آيه 85 _ 98 و مائده : آيه 20 _ 26 .
6- .ر . ك : مائده : آيه 24 .

ص: 523

10 . داوودعليه السلام

مى بخشد . با پذيرش آيين توحيد و توبه و انابه از سوى مردم، خداى متعال، عذاب نازل شده را بر مى گرداند و يونس عليه السلام دوباره براى هدايت و پيشوايى آنان باز مى گردد . امّا در اين مدّت براى يونس عليه السلام نيز ابتلاى بسيار سختى پديد مى آيد كه او را شكيباتر و براى رهبرى مردمِ دوره جديد، موفّق تر مى سازد . برخى از ابتلائات يونس عليه السلام كه در قرآن بيان شده ، عبارت اند از : 1 . بار سنگين رسالت ، با قومى كه پذيراى براهين و مواعظ نبودند ، (1) 2 . گرفتار آمدن در شكم ماهى ، پس از خشم گرفتن بر قومش و ترك آنان . (2)

10 . داوود عليه السلامجهاد داوود در ركاب طالوت ، بر ضدّ جالوت ، و قتل فرمانده و فرمان رواى كفر كه با مايه ايمان و توكّل همراه با درايت و قدرت و زبردستى انجام مى گيرد ، شرايط عمومى را براى فرمان روايى اين پيشواى الهى و جوان پارسا فراهم مى آورد تا در پرتو رهبرى وى ، مردم خداپرست بنى اسرائيل، از شرّ دشمنان كفركيش از كيان خود دفاع نمايند . چنان كه در بحث مربوط به ابتلائات موسى عليه السلام اشاره شد ، آگاهى از روحيات و ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى قوم بنى اسرائيل و توجّه به گذشت روزگارى طولانى از عمر داوود عليه السلام در كار جهاد و پيكار با كفّار، كافى است كه از كمّ و كيف بخشى از ابتلائات آن پيشواى بزرگ الهى ، به صورت اجمالى آگاه گرديم، كه برخى از آنها

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 498 _ 500 ، الرقم 956 .
2- .ر.ك: نساء : آيه 163 .

ص: 524

11 . سليمان عليه السلام

عبارت اند از : 1 . جهاد در مقابل جالوت و ساير كافران و ستمگران ، (1) 2 . آزمون سخت الهى در قضيّه داورى ميان صاحبان ميش ها ، (2) 3 . مسئوليت امامت و حاكميت، علاوه بر بار سنگين رسالت . (3)

11 . سليمان عليه السلاماز آن جا كه جانشينى سليمان عليه السلام به جاى پدرش داوود عليه السلام ، مربوط به دوران استقرار حكومت است ، جهادها و پيكارها با مشكلاتى چندانى همراه نيستند ؛ زيرا گستردگى ملك او در اقاليم متعدّد و منطقه اى بس پهناور است و جِن و انس و پرندگان و ديگر جانوران را نيز به زير پرچم دارد ؛ ليكن مشكلات زمامدارى اين ملك عظيم و بى نظير را نيز بايد از نوع خود و متفاوت با مشكلات ديگر زمامدارى ها شمرد ؛ زيرا ديگر زمامداران در كار مُلك و مديريت، از تجربيات همگنان خويش، بهره مى بردند ؛ ولى سليمان عليه السلام كه به عنوان عبد صالح خدا، خود را به دادگرى و عدالت ورزى و رعايت مكارم اخلاق مقيّد مى بيند ، در ملك و مديريت طوايف مختلف شياطين و جانوران، از تجارب چه كسى مى تواند ، بهره بگيرد ؟ ! به علاوه كه كار پيشوايى قوم بنى اسرائيل نيز مشكلات خاصّ خود را دارد ؟! امّا شايد بزرگ ترين آزمون سليمان عليه السلام را بتوان آزمون به نعمت ها دانست ؛ زيرا بر اساس مفاد احاديث، به دليل ويژگى غفلت زايى نعمت ها ، براى مردان خدا و انسان هاى پايبند به عبوديت خداى متعال ، آزمون به مُلك و مكنت و نعمت ، به مراتب از آزمون به

.


1- .ر . ك : بقره : آيه 251 .
2- .ر . ك : ص : آيه 21 _ 25 .
3- .ر . ك : ص : آيه 26 .

ص: 525

12 . ايّوب عليه السلام

سختى هاى صبرخيز و مردپرور، دشوارتر است . از ابتلائات برجسته سليمان عليه السلام مى توان موارد زير را برشمرد : 1 . فتنه سِحر ساحران و شياطين، (1) 2 . ابتلاى سخت به ملك عظيم و بى نظير ، (2) 3 . مرگ فرزند. (3)

12 . ايّوب عليه السلامايّوب عليه السلام ، چنان مقام رفيعى در شكيبايى و بردبارى و فرو خوردن خشم مى يابد كه ضرب المثل مى شود . در آغاز روزگارش، از نعمت و عافيت برخوردار بوده و هر چه بر نعمتش افزوده مى شود ، شكرش را افزون مى نمايد . از اين ره گذر، در شكرگزارى، به مقام بالايى دست مى يابد ؛ ليكن از پى آن، خداى متعال، به مدّت هفت سال، سخت ترين گونه هاى متنوّع مشكلات و ابتلائات صبرسوز را متوجّه وى مى نمايد؛ ولى اين همه جز بر شكيبايى و بردبارى اش نمى افزايد . و اين گونه است كه شايسته اين ستايش بلند الهى مى گردد كه : « إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ. (4) ما او را شكيبا يافتيم. چه نيكو بنده اى! به راستى، او توبه كار بود» . از ابتلائاتى كه قرآن كريم براى ايّوب عليه السلام ، ذكر كرده، مى توان به اين موارد، اشاره كرد:

.


1- .الاستبصار ، ج 4 ، ص 221 ، ح 10 .
2- .ر.ك: بقره : آيه 102 .
3- .ر.ك: ص : آيه 35 _ 40 .
4- .ر.ك: ص : آيه 44 .

ص: 526

13 . عيسى عليه السلام

1 . نادارى شديد و شماتت راهبان و مردمان زمان، (1) 2 . بيمارى توأم با رنج و درد شديد، (2) 3 . از دست دادن فرزندان ، (3) 4 . بدخُلقى و ناسازگارى همسر در سخت ترين شرايط ابتلائات ايّوب عليه السلام . (4)

13 . عيسى عليه السلاممسيح عليه السلام فرزند مريم عليهاالسلام عذراست . مريم كه از كودكى تحت كفالت زكريّا بود ، پيوسته مورد رشك و انواع آزار راهبان يهود بود . باردارى و زايمان معجزه آميز وى، بهانه مناسبى براى شدّت يافتن آزار و فشار يهوديان مى گردد . عيسى عليه السلام علاوه بر اين كه از دوران طفوليت، شاهد مظلوميت مادرش است، خود نيز مورد آزار دشمنان قرار مى گيرد . از سوى ديگر، توجّه به فشارها و اذيّت هاى تشكيلات كاهنان يهود نسبت به مجموعه خانواده اش بويژه زكريّا و يحيى، فضاى زندگى مملو از محروميت ها و گرفتارى هاى او را بهتر نمايان مى سازد . و معلوم است ، پيامبرى كه از چنان خاستگاه خانوادگىِ محروم و آزار ديده اى برخاسته ، وقتى از پيامبران اولو العزم قرار مى گيرد و بار رسالتى سنگين با شريعتى مستقل را به دوش مى كشد ، چه اندازه تحت آزار و تعقيب چنان دشمنان لجوج و عنودى خواهد بود ، تا جايى كه در ادامه تعقيبش، خداى حكيم بر او عنايت نموده،

.


1- .ر.ك: ص : آيه 41 .
2- .ر.ك: انبيا : آيه 83 .
3- .ر.ك: انبيا : آيه 84 .
4- .چنان كه آيه « وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِّهِ وَ لَا تَحْنَثْ ؛ و جبه او گفتيم:ج يك بسته تركه به دستت بگير و جهمسرت راج با آن بزن و سوگند مشكن» (ص : آيه 44) بِدان اشاره دارد .

ص: 527

دشمن دوست نما و خائن را در چهره وى به دشمنان نمايش مى دهد تا او را دستگير و كيفر نمايند و خود مسيح عليه السلام را به سوى آسمان مى برد . از ابتلائات برجسته اى كه در قرآن براى عيسى عليه السلام شمرده نشده ، اين مواردند : 1 . بهتان عظيم يهود به او و مادرش در باره طهارت مولدش ، (1) 2 . آزار و اذيّت پيوسته از سوى حكومت و نيز سران و روحانيان يهود ، (2) 3 . تعقيب او براى اجراى توطئه قتل وى . (3)

.


1- .الكافي ، ج 2 ، ص 550 ، ح 12 .
2- .مريم : آيه 28 .
3- .آل عمران : آيه 52 .

ص: 528

1 / 17اِبتِلاءُ أصحابِ السَّبتِالكتاب«وَسْئلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِى كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِى السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ» . (1)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في أصحابِ السَّبتِ _ :كانَ هؤُلاءِ قَوماً يَسكُنونَ عَلى شاطِئِ بَحرٍ ، نَهاهُمُ اللّهُ وأَنبِياؤُهُ عَنِ اصطِيادِ السَّمَكِ في يَومِ السَّبتِ ، فَتَوَصَّلوا إلى حيلَةٍ لِيُحِلُّوا بِها لِأَنفُسِهِم ما حَرَّمَ اللّهُ ، فَخَدُّوا أخادِيدَ وعَمِلوا طُرُقاً تُؤَدّي إلى حِياضٍ يَتَهَيَّأُ لِلحِيتانِ الدُّخولُ فيها مِن تِلكَ الطُّرُقِ ، ولا يَتَهَيَّأُ لَهَا الخُروجُ إذا هَمَّت بِالرُّجوعِ مِنها إلَى اللُّجَجِ (2) ، فَجاءَتِ الحِيتانُ يَومَ السَّبتِ جارِيَةً عَلى أمانِ اللّهِ لَها ، فَدَخَلَتِ الأَخاديدَ وحَصَلَت فِي الحِياضِ وَالغُدرانِ . فَلَمَّا كانَت عَشِيَّةَ اليَومِ هَمَّت بِالرُّجوعِ مِنها إلَى اللُّجَجِ لِتَأمَنَ صائِدَها ، فَرامَتِ الرُّجوعَ فَلَم تَقدِر ، واُبقِيَت لَيلَتَها في مَكانٍ يَتَهَيَّأُ أخذُها يَومَ الأَحَدِ بِلَا اصطِيادٍ ؛ لِاستِرسالِها فيهِ وعَجزِها عَنِ الاِمتِناعِ لِمَنعِ المَكانِ لَها ، فَكانوا يَأخُذُونَها يَومَ الأَحَدِ ويَقولونَ : مَا اصطَدنا يَومَ السَّبتِ ، إنَّمَا اصطَدنا فِي الأَحَدِ ! وكَذَبَ أعداءُ اللّهِ ، بَل كانوا آخِذينَ لَها بِأَخاديدِهِمُ الَّتي عَمِلوها يَومَ السَّبتِ ، حَتّى كَثُرَ مِن ذلِكَ مالُهُم وثَراؤُهُم ، وتَنَعَّموا بِالنِّساءِ وغَيرِهِنَّ؛ لِاتِّساعِ أيديهِم بِهِ . وكانوا فِي المَدينَةِ نَيِّفاً وثَمانينَ ألفاً ، فَعَلَ هذا مِنهُم سَبعونَ ألفاً وأَنكَرَ عَلَيهِمُ الباقونَ ، كَما قَصَّ اللّهُ تَعالى : «وَسْئلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِى كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ» الآيَةَ . وذلِكَ أنَّ طائِفَةً مِنهُم وَعَظوهُم وزَجَرُوهُم ، ومِن عَذابِ اللّهِ خَوَّفوهُم ، ومِنِ انتِقامِهِ وشَديدِ بَأسِهِ حَذَّرُوهُم ، فَأَجابوهُم عَن وَعظِهِم : «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ» بِذُنوبِهِم هَلاكَ الاِصطِلامِ (3) «أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا» . فَأَجابُوا القائِلينَ لَهُم هذا : «مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ» ؛ هذَا القَولُ مِنّا لَهُم مَعذِرَةٌ إلى رَبِّكُم ، إذ كَلَّفَنَا الأَمرَ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ ، فَنَحنُ نَنهى عَنِ المُنكَرِ لِيَعلَمَ رَبُّنا مُخالَفَتَنا لَهُم وكَراهَتَنا لِفِعلِهِم ، قالوا : «وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» (4) ، ونَعِظُهُم أيضاً لَعَلَّهُم تَنجَعُ فيهِمُ المَواعِظُ فَيَتَّقوا هذِهِ الموبِقَةَ ويَحذَروا عُقوبَتَها . قالَ اللّهُ تَعالى : «فَلَمَّا عَتَوْاْ» ؛ حادُّوا وأَعرَضوا وتَكَبَّرُوا عَن قَبولِهِمُ الزَّجرَ «عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئينَ» (5) مُبعَدينَ عَنِ الخَيرِ مُقصَينَ . قالَ : فَلَمّا نَظَرَ العَشَرَةُ الآلافِ وَالنَّيِّفُ أنَّ السَّبعينَ ألفاً لا يَقبَلونَ مَواعِظَهُم ولا يَحفِلونَ بِتَخويفِهِم إيّاهُم وتَحذيرِهِم لَهُم ، اعتَزَلوهُم إلى قَريَةٍ اُخرى قَريبَةٍ مِن قَريَتِهِم ، وقالوا : نَكرَهُ أن يَنزِلَ بِهِم عَذابُ اللّهِ ونَحنُ في خِلالِهِم . فَأَمسَوا لَيلَةً فَمَسَخَهُمُ اللّهُ كُلَّهُم قِرَدَةً خاسِئينَ (6) ، وبَقِيَ بابُ المَدينَةِ مُغلَقاً لا يَخرُجُ مِنهُ أحَدٌ ولا يَدخُلُهُ أحَدٌ . وتَسامَعَ بِذلِكَ أهلُ القُرى فَقَصَدُوهُم وتَسَنَّموا (7) حِيطانَ البَلَدِ فَاطَّلَعوا عَلَيهِم ، فَإِذا هم كُلُّهُم _ رِجالُهُم ونِساؤُهُم _ قِرَدَةٌ يَموجُ بَعضُهُم في بَعضٍ ، يَعرِفُ هؤُلاءِ النّاظِرُونَ مَعارِفَهُم وقَراباتِهِم وخُلَطاءَهُم ، يَقولُ المُطَّلِعُ لِبَعضِهِم : أنتَ فُلانٌ ؟ أنتِ فُلانَةُ؟ فَتَدمَعُ عَينُهُ ويومِئُ بِرَأسِهِ بِلا أو نَعَم . فَما زَالوا كَذلِكَ ثَلاثَةَ أيّامٍ ، ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ عز و جل عَلَيهِم مَطَراً ورِيحاً فَجَرَفَهُم إلَى البَحرِ ، وما بَقِيَ مَسخٌ بَعدَ ثَلاثَةِ أيّامٍ ، وأَمَّا (8) الَّذينَ تَرَونَ مِن هذِهِ المُصَوَّراتِ بِصُوَرِها فَإِنَّما هِيَ أشباهُها لا هِيَ بِأَعيَانِها ولا مِن نَسلِها . (9)

.


1- .الأعراف : 163 .
2- .اللُّجّة: الماء الكثير الذي لايُرى طرفاه (تاج العروس: ج 3 ص 470 «لجج»).
3- .الاصطِلامُ : الاستِئصالُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1046 «صلم») .
4- .الأعراف : 164 .
5- .الأعراف: 166.
6- .الخاسِئ : المطرود (لسان العرب : ج 1 ص 65 «خسأ») .
7- .تسنّمه: أي علاه (الصحاح: ج 5 ص 1954 «سنم»).
8- .في المصدر: «وإنّما» ، والتصويب من بحار الأنوار.
9- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 268 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 56 ح 13 .

ص: 529

1 / 17 آزمايش شنبه اى ها

1 / 17آزمايش شنبه اى هاقرآن«و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود ، از ايشان جويا شو ، آن گاه كه به [حكمِ] روز شنبه تجاوز مى كردند ، آن گاه كه روز شنبه آنان ، ماهى هايشان روى آب مى آمدند ، و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى آمدند . اين گونه ما آنان را به سبب آن كه نافرمانى مى كردند ، مى آزموديم» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در باره ياران شنبه _ :اينان قومى بودند كه در ساحل يك دريا زندگى مى كردند و خدا و پيامبرانش صيد ماهى در روز شنبه را بر آنان ممنوع ساختند و آن قوم، به حيله اى متوسّل شدند تا از طريق آن، آنچه را خداوند برايشان حرام كرده بود ، بر خود روا سازند . بدين جهت ، گودال هايى كندند و با حفر آبراهه هايى، آنها را به دريا وصل كردند، به طورى كه ماهى ها از آن آبراهه ها وارد گودال ها و آبگيرها مى شدند؛ ولى زمانى كه مى خواستند به دريا باز گردند، بيرون رفتن از آنها برايشان ممكن نبود . پس در روز شنبه، ماهى ها _ كه خداوند، آن روز را برايشان امن قرار داده بود _ مى آمدند و وارد گودال ها و آبگيرها مى شدند و چون شب فرا مى رسيد، مى خواستند به دريا باز گردند تا از صيّادانشان در امان بمانند ؛ امّا هر چه سعى كردند ، نتوانستند و آن شب را به ناچار در مكانى مى ماندند و روز يكشنبه آنها را بدون صيد كردن ، مى گرفتند ؛ چون در آن مكان گرفتار بودند و راه فرارى نداشتند . مردم در روز يكشنبه آنها را مى گرفتند و مى گفتند: ما در روز شنبه صيد نكرده ايم ؛ بلكه در روز يكشنبه صيد كرده ايم . دروغ مى گفتند اين دشمنان خدا ! بلكه به واسطه گودال هايى كه روز شنبه حفر كرده بودند ، ماهى ها را صيد مى كردند ، تا آن كه از اين طريق، مال و ثروت آنها زياد شد و از زن و غير زن، متنعّم گشتند ؛ زيرا دستشان در اين زمينه باز بود . در آن شهر، هشتاد و چند هزار نفر زندگى مى كردند كه هفتاد هزار نفرشان اين كار را مى كردند و بقيّه مخالف بودند ، چنان كه خداى متعال حكايت كرده است : «و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود ، از ايشان جويا شو» تا آخر آيه . گروهى از ايشان ، آنها را نصيحت و منع كردند و از عذاب خدا مى ترساندند و از انتقام او و خشم شديدش بر حذر مى داشتند ؛ ولى ديگران در جواب نصيحت هاى آنها مى گفتند: نه! «چرا مردمانى را نصيحت مى كنيد كه خدا هلاك كننده ايشان است؟» ، يعنى آنها را به سبب گناهانشان ريشه كن «يا به عذابى سخت عذابشان مى كند» . و نصيحت كنندگان ، در جواب كسانى كه اين سخن را به آنان مى گفتند ، اظهار مى داشتند : «تا نزد پروردگارتان عذرى باشد» ، يعنى اين نصيحت هاى ما به آنها، براى اين است كه نزد پروردگارتان معذور باشيم ؛ زيرا او ما را مكلّف به امر به معروف و نهى از منكر كرده است . پس ما نهى از منكر مى كنيم تا پروردگارمان بداند كه ما با ايشان مخالفيم و عمل آنها را خوش نمى داريم . گفتند : «و شايد كه آنان بپرهيزند» ، يعنى : همچنين به اين دليل، آنها را موعظه و نصيحت مى كنيم تا بلكه موعظه ها در آنها كارگر افتد و از اين گناه مهلك و از كيفر آن، دورى ورزند . خداوند متعال مى فرمايد : «پس چون سركشى كردند» يعنى مخالفت كردند و روى گرداندند و از سر تكبّر حاضر نشدند كه باز ايستند، «از آنچه از آن نهى شده بودند ، پس به آنان گفتيم : بوزينگانى رانده شده باشيد» ، يعنى دور و رانده شده از خير . وقتى آن ده هزار و اندى نفر ديدند كه آن هفتاد هزار نفر، نصيحت هاى آنها را نمى پذيرند و به بيم و هشدارهاى آنان اعتنايى نمى كنند ، با رفتن به آبادى ديگرى در نزديك آبادى شان ، از آنها كناره گرفتند و گفتند : خوش نداريم كه وقتى عذاب خدا بر آنها نازل مى شود، ما نيز در ميانشان باشيم . پس يك شب، خداوند، همه آنها را به بوزينگانى رانده شده مبدّل ساخت، به طورى كه دروازه شهر، همچنان بسته ماند و هيچ كسى به آن، رفت و آمد نداشت . اين خبر به گوش مردم آبادى ها رسيد و به جانب آنان حركت كردند و از ديوارهاى شهر بالا رفتند و آنها را تماشا كردند . ديدند همگى ، از مرد و زن ، بوزينگانى هستند كه از سر و كول هم بالا مى روند . تماشاگران، آشنايان و نزديكان و دوستان خود را مى شناختند . به بعضى از آنها مى گفتند : «تو فلان مرد هستى ؟» «تو فلان زن هستى ؟» و آن كس اشك مى ريخت و با سرش اشاره مى كرد كه: آرى ، يا نه . آنان سه روز، بدين حال بودند . سپس خداوند عز و جل باران و بادى بر آنان فرستاد كه همگى شان را به دريا برد ، و سپس از سه روز، ديگر مسخ شده اى باقى نماند ، و آنچه شما از اين حيواناتى كه به صورت آنها هستند، مى بينيد ، در واقع ، شبيه آنها هستند ، نه خودشان و نه از نسل ايشان .

.

ص: 530

. .

ص: 531

. .

ص: 532

تفسير القمّي عن أبي عبيدة عن الإمام الباقر عليه السلام :وَجَدنا في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ قَوما مِن أهلِ أيلَةَ (1) مِن قَومِ ثَمودَ ، وإنَّ الحيتانَ كانَت سَبَقَت إلَيهِم يَومَ السَّبتِ لِيَختَبِرَ اللّهُ طاعَتَهُم في ذلِكَ ، فَشَرَعَت إلَيهِم يَومَ سَبتِهِم في ناديهِم وقُدّامَ أبوابِهِم في أنهارِهِم وسَواقيهِم ، فَبادَروا إلَيها فَأَخَذوا يَصطادونَها ، فَلَبِثوا في ذلِكَ ما شاءَ اللّهُ ، لا يَنهاهُم عَنهَا الأَحبارُ ولا يَمنَعُهُمُ العُلَماءُ مِن صَيدِها ، ثُمَّ إنَّ الشَّيطانَ أوحى إلى طائِفَةٍ مِنهُم : إنَّما نُهيتُم عَن أكلِها يَومَ السَّبتِ فَلَم تُنهَوا عَن صَيدِها ، فَاصطادوا يَومَ السَّبتِ وكُلوها فيما سِوى ذلِكَ مِنَ الأَيّامِ . فَقالَت طائِفَةٌ مِنهُم : الآنَ نَصطادُها ، فَعَتَت (2) ، وَانحازَت طائِفَةٌ اُخرى مِنهُم ذاتَ اليَمينِ ، فَقالوا : نَنهاكُم عَن عُقوبَةِ اللّهِ أن تَتَعَرَّضوا لِخِلافِ أمرِهِ ، وَاعتَزَلَت طائِفَةٌ مِنهُم ذاتَ اليَسارِ فَسَكَتَت فَلَم تَعظِهُم ، فَقالَت لِلطّائِفَةِ الَّتي وَعَظَتهُم : «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا» ؟ فَقالَتِ الطّائِفَةُ الَّتي وَعَظَتهُم : «مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» . قالَ : فَقالَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ : «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ» (3) ؛ يَعني لَمّا تَرَكوا ما وُعِظوا بِهِ مَضَوا عَلَى الخَطيئَةِ ، فَقالَتِ الطّائِفَةُ الَّتي وَعَظَتهُم : لا وَاللّهِ لا نُجامِعُكُم ولا نُبايِتُكُمُ اللَّيلَةَ في مَدينَتِكُم هذِهِ الَّتي عَصَيتُمُ اللّهَ فيها ؛ مَخافَةَ أن يَنزِلَ بِكُمُ البَلاءُ فَيَعُمَّنا مَعَكُم . قالَ : فَخَرَجوا عَنهُم مِنَ المَدينَةِ ؛ مَخافَةَ أن يُصيبَهُمُ البَلاءُ ، فَنَزَلوا قَريبا مِنَ المَدينَةِ فَباتوا تَحتَ السَّماءِ ، فَلَمّا أصبَحَ أولِياءُ اللّهِ المُطيعونَ لِأَمرِ اللّهِ ، غَدَوا لِيَنظُروا ما حالُ أهلِ المَعصِيَةِ ، فَأَتَوا بابَ المَدينَةِ فَإِذا هُوَ مُصمِتٌ ، فَدَّقوهُ فَلَم يُجابوا ولَم يَسمَعوا مِنها خَبَرا واحِدا (4) ، فَوَضَعوا سُلَّما عَلى سورِ المَدينَةِ ثُمَّ أصعَدوا رَجُلاً مِنهُم فَأَشرَفَ عَلَى المَدينَةِ ، فَنَظَرَ فَإِذا هُوَ بِالقَومِ قِرَدَةً يَتَعاوَونَ . فَقالَ الرَّجُلُ لِأَصحابِهِ : يا قَومِ! أرى وَاللّهِ عَجَبا ، قالوا : وما تَرى ؟ قالَ : أرَى القَومَ قَد صاروا قِرَدَةً يَتَعاوَونَ ولَها أذنابٌ . فَكَسَرُوا البابَ . قالَ : فَعَرَفَتِ القِرَدَةُ أنسابَها مِنَ الإِنسِ ولَم تَعرِفِ الإِنسُ أنسابَها مِنَ القِرَدَةِ ، فَقالَ القَومُ لِلقِرَدَةِ : ألَم نَنهَكُم ؟ ! فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ ! إنّي لَأَعرِفُ أنسابَها مِن هذِهِ الاُمَّةِ ، لا يُنكِرونَ ولا يُغَيِّرونَ ، بَل تَرَكوا ما اُمِرُوا بِهِ فَتَفَرَّقوا ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (5) ، فَقالَ (6) اللّهُ : «أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ» (7) . (8)

.


1- .في المصدر : «أيكة» ، والتصويب من المصادر الاُخرى . وأيلة : مدينة على ساحل بحر القلزم [البحر الأبيض المتوسّط] ممّا يلي الشام ، وهي مدينة صغيرة عامرة بها زرع يسير ، وهي مدينة لليهود الذين حرّم اللّه عليهم صيد السمك يوم السبت ، فخالفوا فمُسخوا قردة وخنازير (معجم البلدان : ج 1 ص 292) .
2- .عَتا : كَبِرَ وَوَلّى (مجمع البحرين : ج 2 ص 1164 «عتو») .
3- .الأعراف: 165.
4- .في بحار الأنوار : «حِسَّ أحَدٍ» بدل «خبرا واحِدا» .
5- .المؤمنون : 41 .
6- .في تفسير العيّاشي : «وقال» بدل «فقال» .
7- .الأعراف : 165 .
8- .تفسير القمّي : ج 1 ص 244 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 33 ح 93 ، سعد السعود : ص 118 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 52 ح 5 .

ص: 533

امام باقر عليه السلام :در كتاب على عليه السلام يافتيم كه جماعتى از مردم اَيكه، (1) از قوم ثمود بودند كه در روز شنبه، ماهى ها به جانب آنان پيش مى آمدند تا خداوند در اين باره آنان را بيازمايد . در روز شنبه، ماهى ها وارد جوى ها و نهرهايى مى شدند كه از جلوى خانه ها و مراكز تجمّع آنها مى گذشت ، و آن مردم به صيد آنها مى پرداختند . مدّت ها اين كار را مى كردند و ملّايان و عالمانشان آنها را از اين كار، نهى و منع نمى نمودند . سپس شيطان به گروهى از آنها القا كرد كه شما در حقيقت از خوردن ماهى در روز شنبه نهى شده ايد، نه از صيد كردن آن . بنا بر اين روز شنبه صيد كنيد و روزهاى ديگر، آنها را بخوريد . گروهى از آنان گفتند : اينك ما آنها را صيد مى كنيم ، و بدين ترتيب [از فرمان خدا ]سرپيچى كردند . گروهى از ايشان، موضع مثبت گرفتند و گفتند : با فرمان خدا مخالفت نكنيد كه به كيفر او گرفتار مى شويد . و گروهى ديگر، بى طرفى اختيار كردند و خاموشى گزيدند و آنها را نصيحت نكردند و به گروهى كه آنان را نصيحت مى كردند ، گفتند : «چرا مردمى را كه خدا هلاكشان خواهد كرد يا با عذابى سخت عذابشان خواهد نمود، نصيحت مى كنيد ؟» . گروهى كه آنها را نصيحت مى كردند ، گفتند : «نزد پروردگارتان عذرى باشد و [نيز] شايد كه آنان بپرهيزند» . خداوندت فرمود : «پس ، هنگامى كه آنچه را بِدان تذكّر داده شده بود، از ياد بردند» ، يعنى : چون اندرزى را كه به آنها [در باره ترك نافرمانى خدا و صيد ماهى ]داده شده بود، پشت گوش انداختند و به گناه ادامه دادند ، گروهى كه آنها را نصيحت كرده بودند ، گفتند : به خدا سوگند كه ديگر با شما گرد نمى آييم و امشب را در اين شهرتان كه در آن، خدا را نافرمانى كرده ايد، با شما به سر نمى بريم ؛ زيرا مى ترسيم بر شما بلا نازل شود و ما را نيز در بر گيرد . از اين رو ، از ترس اين كه بلا به ايشان رسد، شهر را ترك گفتند و جايى نزديك شهر رفتند و شب را زير آسمان به سر بردند . صبح كه شد، اين اولياى خدا و فرمانبرانِ فرمانِ او رفتند تا از حال و روز نافرمانان، خبر بگيرند و چون به دروازه شهر رسيدند، آن را بسته يافتند . در زدند؛ امّا جوابى نشنيدند و يك خبر هم از آن به گوششان نرسيد . پس نردبانى به ديوار شهر تكيه دادند و از بين خود، يك نفر را بالا فرستادند . او از بالاى ديوار، شهر را نگاه كرد و ناگاه ديد كه مردم به صورت بوزينه در آمده اند و بر يكديگر بانگ مى زنند . مرد به همراهانش گفت : اى مردم ! به خدا كه صحنه عجيبى مى بينم . گفتند : چه مى بينى ؟ گفت : مى بينم كه مردم به صورت بوزينه در آمده اند و دُم دارند و بر يكديگر بانگ مى زنند . مردم، در را شكستند . بوزينه ها خويشان انسى خود را شناختند؛ امّا اين انسان ها خويشانِ بوزينه شده خود را نمى شناختند . آن عدّه به بوزينگان گفتند : نگفتيم اين كار را نكنيد ؟ على عليه السلام فرمود : سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، من و نَسب هاى آنها را در ميان اين امّت مى شناسم كه نهى از منكر نمى كنند و در صدد تغيير گناهان بر نمى آيند ؛ بلكه آنچه را بِدان فرمان داده شده بودند، وا نهادند و تار و مار شدند . خداوندت مى فرمايد : «[از رحمت خدا] دور باد هر ستمكارى !» و مى فرمايد : «كسانى را كه از [كار] بد باز مى داشتند، نجات داديم و كسانى را كه ستم كردند ، به سزاى آن كه نافرمانى مى كردند ، به عذابى سخت گرفتار نموديم» .

.


1- .در تفسير القمى ، «اَيكه» آمده ، كه نام تاريخى دو منطقه تبوك و مَديَن در شرق خليج عَقبه و درياى سرخ است و از مناطق جنوبى شام ، محسوب مى شود ؛ اما در ديگر منابع ، «اَيله» آمده ، كه بندرى كوچك بر ساحل خليج عقبه بوده است ، تقريبا همان كه امروزه بندر عقبه واقع است (ر . ك : جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى : ج 1 ص 157 و ج 2 ص 85 _ 89) .

ص: 534

. .

ص: 535

. .

ص: 536

تفسير الطبري عن ابن عبّاس :إنَّ اللّهَ إنَّمَا افتَرَضَ عَلى بَني إسرائيلَ اليَومَ الَّذِي افتَرَضَ عَلَيكُم في عيدِكُم يَومَ الجُمُعَةِ ، فَخالَفوا إلَى السَّبتِ فَعَظَّموهُ وتَرَكوا ما اُمِروا بِهِ ، فَلَمّا أبَوا إلّا لُزومَ السَّبتِ ابتَلاهُمُ اللّهُ فيهِ ، فَحَرَّمَ عَلَيهِم ما أحَلَّ لَهُم في غَيرِهِ . وكانوا في قَريَةٍ بَينَ أيلَةَ وَالطّورِ يُقالُ لَها «مَديَنَ» ، فَحَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِم فِي السَّبتِ الحيتانَ ؛ صَيدَها وأَكلَها ، وكانوا إذا كانَ يَومُ السَّبتِ أقبَلَت إلَيهم شُرَّعا إلى ساحِلِ بَحرِهِم ، حَتّى إذا ذَهَبَ السَّبتُ ذَهَبنَ ، فَلَم يَرَوا حوتا صَغيرا ولا كَبيرا . حَتّى إذا كانَ يَومُ السَّبتِ أتَينَ إلَيهِم شُرَّعا ، حَتّى إذا ذَهَبَ السَّبتُ ذَهَبنَ . فَكانوا كَذلِكَ ، حَتّى إذا طالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ وقَرِموا (1) إلَى الحيتانِ ، عَمَدَ رَجُلٌ مِنهُم فَأَخَذَ حوتا _ سِرّا _ يَومَ السَّبتِ فَخَزَمَهُ (2) بِخَيطٍ ثُمَّ أرسَلَهُ فِي الماءِ ، وأَوتَدَ لَهُ وَتِدا فِي السّاحِلِ ، فَأَوثَقَهُ ثُمَّ تَرَكَهُ ، حَتّى إذا كانَ الغَدُ جاءَ فَأَخَذَهُ ؛ أي إنّي لَم آخُذهُ في يَومِ السَّبتِ ! ثُمَّ انطَلَقَ بِهِ فَأَكَلَهُ . حَتّى إذا كانَ يَومُ السَّبتِ الآخَرُ عادَ لِمِثلِ ذلِكَ ، ووَجَدَ النّاسُ ريحَ الحيتانِ ، فَقالَ أهلُ القَريَةِ : وَاللّهِ لَقَد وَجَدنا ريحَ الحيتانِ ، ثُمَّ عَثَروا عَلى ما صَنَعَ ذلِكَ الرَّجُلُ . قالَ : فَفَعَلوا كَما فَعَلَ ، وأَكَلوا سِرّا زَمانا طَويلاً ، لَم يُعَجِّلِ اللّهُ عَلَيهِم بِعُقوبَةٍ حَتّى صادوها عَلانِيَةً وباعوها بِالأَسواقِ . وقالَت طائِفَةٌ مِنهُم مِن أهلِ التَّقِيَّةِ : وَيَحكُمُ ، اتَّقُوا اللّهَ ! ونَهَوهُم عَمّا كانوا يَصنَعونَ . وقالَت طائِفَةٌ اُخرى لَم تَأكُلِ الحيتانَ ولَم تَنهَ القومَ عَمّا صَنَعوا : «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ» لِسَخَطِنا أعمالَهُم «وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» . (3)

.


1- .القَرَمُ : هي شِدَّةُ شهوَة اللحم حتّى لا يصبر عنه (النهاية : ج 4 ص 49 «قرم») .
2- .الخِزامَةُ : حَلَقَةٌ من شعرٍ تُجعل في أحد جانبي منخري البعير (لسان العرب : ج 12 ص 174 «خزم») .
3- .تفسير الطبري : ج 1 الجزء 1 ص 330 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 151 وراجع : تفسير الآلوسي : ج 9 ص 93 .

ص: 537

تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس _ :خداوند، روز جمعه را كه براى شما عيد [و تعطيلى] قرار داده است، براى بنى اسرائيل نيز روز عيد [و تعطيلى] قرار داد ؛ امّا آنها بر خلاف فرمان خدا ، شنبه را تعطيلى خود قرار دادند و آن را بزرگ داشتند و فرمان خدا را وا نهادند ، و چون حاضر شدند از روز شنبه دست بردارند، خداوند، آن روز را وسيله آزمايششان قرار داد و آنچه را در روزهاى ديگر برايشان روا شمرده بود، در آن حرام كرد . آنان در آبادى اى ميان اَيله و طور ، به نام «مدين» ، زندگى مى كردند . خداوند، صيد و خوردن ماهى در روز شنبه را بر آنان حرام نمود . چون روز شنبه مى شد، ماهى ها به ساحل دريايشان هجوم مى آوردند و شنبه كه مى گذشت ، مى رفتند و حتّى يك ماهى ، كوچك يا بزرگ ، ديده نمى شد ، و باز شنبه كه مى رسيد، هجوم مى آوردند و شنبه كه سپرى مى شد ، مى رفتند . اين وضع ادامه داشت تا آن كه مدّتى دراز گذشت و مردم به شدّت، ماهى هوس كردند . مردى از آنان در روز شنبه مخفيانه ماهى اى گرفت و آن را با نخى بست و سپس در آب رهايش كرد و ميخى در ساحل كوبيد و سر آن نخ را به ميخ، محكم بست و رفت و فردايش آمد و آن ماهى را گرفت ؛ يعنى اين كه من آن را شنبه نگرفته ام و سپس آن را برد و خورد . او شنبه آينده نيز همين كار را كرد . مردم ، بوى ماهى شنيدند . اهل آبادى گفتند : به خدا كه بوى ماهى مى شنويم . سپس متوجّه كارى كه آن مرد كرده بود ، شدند و آنها نيز همان كارِ او را انجام دادند. زمانى دراز ، مخفيانه مى خوردند و خداوند در مجازات آنان شتاب نكرد، تا آن كه آشكارا به صيد ماهى و فروختن آن در بازارها پرداختند . گروهى از ايشان _ كه اهل پرهيزگارى بودند _ ، گفتند : «واى بر شما ! از خدا بترسيد » و آنها را از كارى كه مى كردند ، باز مى داشتند . گروهى ديگر كه ماهى نمى خوردند و آن ماهيگيران را هم از كارشان باز نمى داشتند ، [به آن گروه اوّل ]گفتند : «چرا مردمى را نصيحت مى كنيد كه خدا ايشان را هلاك خواهد كرد يا با عذابى سخت عذابشان خواهد نمود ؟ گفتند : تا نزد پروردگارتان عذرى باشد» كه ما از كردار آن عدّه ناخشنوديم «و [نيز] شايد كه بپرهيزند» .

.

ص: 538

1 / 18اِبتِلاءُ أصحابِ طالوتَالكتاب«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُواْ اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ جَلَّ ذِكرُهُ : «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى» _ :فَشَرِبوا مِنهُ إلّا ثَلاثَمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، مِنهُم مَنِ اغتَرَفَ ومِنهُم مَن لَم يَشرَب ، فَلَمّا بَرَزوا قالَ الَّذينَ اغتَرَفوا : «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» ، وقالَ الَّذينَ لَم يَغتَرِفوا : «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :القَليلُ الَّذينَ لَم يَشرَبوا ولَم يَغتَرِفوا ثَلاثُمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، فَلَمّا جاوَزُوا النَّهَرَ ونَظَروا إلى جُنودِ جالوتَ ، قالَ الَّذينَ شَرِبوا مِنهُ : «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» ، وقالَ الَّذينَ لَم يَشرَبوا : «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» (3) . فَجاءَ داودُ عليه السلام حَتّى وَقَفَ بِحِذاءِ جالوتَ ، وكانَ جالوتُ عَلَى الفيلِ وعَلى رَأسِهِ التّاجُ ، وفي [جَبهَتِهِ] (4) ياقوتٌ يَلمَعُ نورُهُ ، وجُنودُهُ بَينَ يَدَيهِ ، فَأَخَذَ داودُ مِن تِلكَ الأَحجارِ حَجَرا فَرَمى بِهِ في مَيمَنَةِ جالوتَ ، فَمَرَّ فِي الهَواءِ ووَقَعَ عَلَيهِم فَانهَزَموا ، وأَخَذَ حَجَرا آخَرَ فَرمى بِهِ في مَيسَرَةِ جالوتَ فَوَقَعَ عَلَيهِم فَانهَزَموا ، ورَمى جالوتَ بِحَجَرٍ ثالِثٍ فَصَكَّ (5) الياقوتَةَ في جَبهَتِهِ ووَصَلَ إلى دِماغِهِ ، ووَقَعَ إلَى الأَرضِ مَيِّتا ، فَهُوَ قَولُهُ : «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَءَاتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ» (6) . (7)

.


1- .البقرة : 249 .
2- .الكافي : ج 8 ص 316 ح 498 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 134 ح 443 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 13 ص 438 ح 1 .
3- .البقرة : 250 .
4- .مابين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
5- .الصَكُّ : الضَربُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1040 «صكك») .
6- .البقرة : 251 .
7- .تفسير القمّي : ج 1 ص 83 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 441 ح 4 .

ص: 539

1 / 18 آزمايش ياران طالوت

1 / 18آزمايش ياران طالوتقرآن«و چون طالوت با لشكريان [خود] بيرون رفت ، گفت : خداوند، شما را به وسيله رودى خواهد آزمود . پس هر كس از آن بنوشد، از [پيروانِ] من نيست ، و هر كس از آن نچشد، او از من است ، مگر كسى كه با دستش كفى بر گيرد . پس [همگى] جز اندكى از آنها ، از آن نوشيدند ، و هنگامى كه [طالوت ]با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند . از آن نهر گذشتند ، گفتند : امروز، ما را ياراى [مقابله با ]جالوت و سپاهيانش نيست . [امّا] كسانى كه به ديدار خدا يقين داشتند ، گفتند : بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار ، به اذن خدا پيروز شوند ، و خدا با شكيبايان است» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداىِ بلندنام : «خدا شما را با رودخانه اى خواهد آزمود . پس هر كس كه از آن بنوشد، از من نيست و هر كس از آن نچشد، او از من است» _ :همه آنها از آن رودخانه نوشيدند، بجز سيصد و سيزده نفر كه از اين عدّه ، برخى شان كف آبى نوشيدند و برخى شان هيچ ننوشيدند . و چون كسانى كه كف آبى نوشيده بودند، [با سپاه جالوت ]روياروى شدند ، گفتند : «امروز، ما را ياراى [مقابله با] جالوت و سپاهيانش نيست» ؛ امّا كسانى كه كف آبى هم ننوشيده بودند ، گفتند : «بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار ، به اذن خدا پيروز شوند و خدا با شكيبايان است» .

امام صادق عليه السلام :آن تعداد اندكى كه آب ننوشيدند و كف آبى هم بر نگرفتند ، سيصد و سيزده نفر بودند . هنگامى كه از رودخانه گذشتند و چشمشان به سپاه جالوت افتاد ، كسانى كه از آن نوشيده بودند، گفتند : «امروز، ما را ياراى [مقابله با ]جالوت و سپاهيان او نيست» و كسانى كه نياشاميده بودند، گفتند : «پروردگارا ! بر دل هاى ما شكيبايى فرو ريز و گام هايمان را استوار بدار و ما را بر كافران، پيروز گردان» . در اين هنگام، داوود عليه السلام پيش آمد، تا اين كه رو به روى جالوت ايستاد . جالوت ، سوار بر فيل بود و تاجى بر سر داشت و بر پيشانى اش ياقوتى مى درخشيد و سپاهيانش مقابل او صف كشيده بودند . داوود، يكى از آن سه سنگ را برداشت و به جناح راست سپاه جالوت ، پرتاب كرد. سنگ، فضا را شكافت و بر روى آنان افتاد . تار و مار شدند . سنگ دوم را برداشت و آن را به طرف جناح چپ سپاه جالوت ، پرتاب نمود و سنگ بر روى آنان افتاد و تار و مار شدند . سنگ سوم را به سوى جالوت ، پرتاب كرد كه به دانه ياقوت پيشانى او خورد و تا مغزش را شكافت ، و جنازه اش نقش بر زمين شد . اين است سخن خداى متعال كه : «پس به اذن خدا آنان را در هم شكستند و داوود ، جالوت را كشت و خدا به او سلطنت و حِكمت داد» .

.

ص: 540

1 / 19اِبتِلاءُ المُسلِمينَ في عَصرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَآءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا * إِذْ جَاءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَ إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِيدًا» . (1)

.


1- .الأحزاب : 9 _ 11 .

ص: 541

1 / 19 آزمايش مسلمانان در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله

1 / 19آزمايش مسلمانان در عصر پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! نعمت خدا را در حقّ خود، به ياد آوريد، آن گاه كه لشكرهايى به سوى شما آمدند . پس، به سوى آنان تندبادى فرستاديم و [نيز] لشكرهايى كه آنها را نمى ديديد _ و البتّه خدا به آنچه مى كنيد، بيناست _ ، هنگامى كه از بالاى سر شما و از زير پاى شما آمدند ، و آن گاه كه چشم ها خيره شدند و جان ها به گلوگاه ها رسيدند ، و به خدا گمان هايى [نابه جا] مى برديد . آن جا بود كه مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند» .

.

ص: 542

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» . (1)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الصَّلاةِ عَلى أتباعِ الرُّسُلِ ومُصَدِّقيهِم _ :اللّهُمَّ وأَصحابَ مُحَمَّدٍ خاصَّةً الَّذينَ أحسَنُوا الصَّحابَةَ ، وَالَّذينَ أبلَوُا البَلاءَ الحَسَنَ في نَصرِهِ ، وكانَفوهُ (2) وأَسرَعوا إلى وِفادَتِهِ ، وسابَقوا إلى دَعوَتِهِ ، وَاستَجابوا لَهُ حَيثُ أسمَعَهُم حُجَّةَ رِسالاتِهِ ، وفارَقُوا الأَزواجَ وَالأَولادَ في إظهارِ كَلِمَتِهِ ، وقاتَلُوا الآباءَ وَالأَبناءَ في تَثبيتِ نُبُوَّتِهِ ، وَانتَصَروا بِهِ ، ومَن كانوا مُنطَوينَ عَلى مَحَبَّتِهِ ، يَرجونَ تِجارَةً لَن تَبورَ في مَوَدَّتِهِ ، وَالَّذينَ هَجَرَتهُمُ العَشائِرُ إذ تَعَلَّقوا بِعُروَتِهِ ، وَانتَفَت مِنهُمُ القَراباتُ إذ سَكَنوا في ظِلِّ قَرابَتِهِ ؛ فَلا تَنسَ لَهُمُ اللّهُمَّ ما تَرَكوا لَكَ وفيكَ ، وأَرضِهِم مِن رِضوانِكَ ، وبِما حاشُوا الخَلقَ عَلَيكَ ، وكانوا مَعَ رَسولِكَ دُعاةً لَكَ إلَيكَ ، وَاشكُرهُم عَلى هَجرِهِم فيكَ دِيارَ قَومِهِم ، وخُروجِهِم مِن سَعَةِ المَعاشِ إلى ضيقِهِ ، ومَن كَثَّرتَ في إعزازِ دينِكَ مِن مَظلومِهِم . (3)

1 / 20اِبتِلاءُ المُسلِمينَ بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالكتاب«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» . (4)

.


1- .البقرة : 214 .
2- .كَنَفَهُ : حَفِظَهُ وأعانَهُ (لسان العرب : ج 9 ص 308 «كنف») .
3- .الصحيفة السجّادية : ص 31 الدعاء 4 .
4- .العنكبوت : 2 و 3 .

ص: 543

1 / 20 آزمايش مسلمانان، پس از پيامبرصلى الله عليه وآله

«آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد و حال آن كه هنوز مانند آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر سر شما نيامده است ؟ به آنان سختى و زيان رسيد و متزلزل شدند ، تا جايى كه پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده بودند ، گفتند : يارى خدا، كِى خواهد بود ؟ هان ! يارى خدا نزديك است» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در درود فرستادن بر پيروان و تصديق كنندگان پيامبران _ :بار خدايا ! [به آمرزش و خشنودى خود، ياد كن] ياران محمّد را ، بويژه آنان كه حقّ يارى را نيكو گزاردند ، و در يارى اش دلاورى ها نمودند ، و از او حفاظت كردند ، و به ديدار او شتافتند ، و در پذيرش دعوت او پيشى گرفتند ، و چون حجّت رسالتش را به گوش آنان رسانيد ، به او پاسخِ قبول دادند ، و براى پيروز و چيره گردانيدن دعوت او ، از زن و فرزند خويش جدا شدند ، و در راه استوار نمودن نبوّت او، با پدران و پسران خود جنگيدند ، و به [بركت ]وجود او پيروز شدند . [بار خدايا ! به آمرزش و خشنودى خود، ياد كن] كسانى را كه محبّت او را در دل داشتند ، و در بازار محبّت او به تجارتى اميد بستند كه هرگز بى رونق نمى شود ، و كسانى را كه چون چنگ در دستگيره او زدند ، خاندان و عشيره از ايشان دورى گزيدند ، و چون در سايه قرابت او آرميدند ، خويشان از آنان بريدند . پس _ خداوندا _ آنچه را كه آنان براى تو و در راه تو وا گذاشتند، فراموش منما و آنان را به خشنودى خويش خشنود فرماى ؛ زيرا مردم را براى اعتلاى دين تو گرد آوردند ، و همراهِ پيامبر خدا ، دعوتگرانِ تو به سوى تو بودند ، و از اين كه در راه تو از سرزمين قوم خويش هجرت كردند و فراخى و آسايش زندگى را رها نمودند و سختى و تنگى آن را به جان خريدند ، پاداش نيك عطايشان فرما ، و نيز [پاداش ده] آن گروه از ستم ديدگان را كه در راه تقويت دينت بر شمارشان افزودى .

1 / 20آزمايش مسلمانان، پس از پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : ايمان آورديم ، رها مى شوند و آزمايش نمى شوند ؟ و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم ، تا خدا آنان را كه راست گفته اند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم دارد» .

.

ص: 544

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا قامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرنا عَنِ الفِتنَةِ ، وهَل سَأَلتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنها ؟ _ :إنَّهُ لَمّا أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ قَولَهُ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» ، عَلِمتُ أنَّ الفِتنَةَ لا تَنزِلُ بِنا ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أظهُرِنا ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الفِتنَةُ الَّتي أخبَرَكَ اللّهُ تَعالى بِها ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ اُمَّتي سَيُفتنَونَ مِن بَعدي . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَلَيسَ قَد قُلتَ لي يَومَ اُحُدٍ حَيثُ استُشهِدَ مَنِ استُشهِدَ مِنَ المُسلِمينَ ، وحِيزَت عَنِّي الشَّهادَةُ فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيَّ ، فَقُلتَ لي : أبشِر ، فَإِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِكَ ؟ فَقالَ لي : إنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ ، فَكَيفَ صَبرُكَ إذَن ؟ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَيسَ هذا مِن مَواطِنِ الصَّبرِ ، ولكِن مِن مَواطِنِ البُشرى وَالشُّكرِ . وقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ القَومَ سَيُفتَنونَ بِأَموالِهِم ، ويَمُنّونَ بِدينِهِم عَلى رَبِّهِم ، ويَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ ، ويَأمَنونَ سَطوَتَهُ ، ويَستَحِلّونُ حَرامَهُ بِالشُّبُهاتِ الكاذِبَةِ وَالأَهواءِ السّاهِيَةِ ، فَيَستَحِلّونَ الخَمرَ بِالنَّبيذِ وَالسُّحتَ بِالهَدِيَّةِ ، وَالرِّبا بِالبَيعِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَبِأَيِّ المَنازِلِ اُنزِلُهُم عِندَ ذلِكَ ؟ أبِمَنزِلَةِ رِدَّةٍ ، أم بِمَنزِلَةِ فِتنَةٍ ؟ فَقالَ : بِمَنزِلَةِ فِتنَةٍ . (1)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 156 ، أعلام الدين : ص 104 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 241 ح 191 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 193 ح 44216 نقلاً عن الوكيع .

ص: 545

حديثامام على عليه السلام_ آن گاه كه مردى برخاست و گفت : اى امير مؤمنان ! از فتنه برايمان بگو ، و اين كه آيا در باره آن از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيده اى ؟ _ :چون خداى سبحان، اين آيه : «الف ، لام ، ميم . آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : ايمان آورديم، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند ؟» را فرو فرستاد ، دانستم كه تا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان ما هست، اين فتنه [و آزمايش] بر سر ما نمى آيد . پس گفتم : اى پيامبر خدا ! اين فتنه كه خداى متعال، شما را از آن خبر داده است ، چيست ؟ فرمود : «اى على ! زودا كه امّتم پس از من آزموده شوند» . گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا در روز اُحُد كه شمارى از مسلمانان شهيد شدند و شهادت ، نصيب من نشد و اين بر من سخت آمد ، به من نفرمودى كه : «بشارت باد كه شهادت ، پيش روى توست» ؟ به من فرمود : «همين گونه است ؛ امّا در آن زمان، شكيبايى تو چگونه خواهد بود ؟» . گفتم : اى پيامبر خدا ! اين ، نه از جاهاى شكيبايى ، كه از جاهاى شادى و شُكر است . فرمود : «اى على ! اين مردم به زودى با دارايى هايشان آزموده مى شوند ، و به واسطه ديندارى خود، بر پروردگارت منّت مى نهند و به رحمت او آرزومندند و خويش را از خشم او در امان مى پندارند ، و با شبهات دروغين و هوس هاى غفلت زا ، حرام او را حلال مى شمارند ، مثلاً شراب را به نام آب انگور ، روا مى دارند و رشوه را به نام هديه ، و ربا را به نام معامله» . گفتم : اى پيامبر خدا ! در آن هنگام ، آنان را در چه جايگاهى بگذارم ؟ در جايگاه ارتداد ، يا در جايگاه فتنه [و آزمايش] ؟ فرمود : «در جايگاه فتنه [ و آزمايش ]» .

.

ص: 546

عنه عليه السلام :لَمّا نَزَلَت : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الفِتنَةُ ؟ قالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّكَ مُبتَلىً بِكَ ، وإنَّكَ مُخاصَمٌ فَأَعِدَّ لِلخُصومَةِ . (1)

مجمع البيان_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ» (2) _ :في تَفسيرِ الكَلبِيِّ : أنَّهُ لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ قامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَتَوَضَّأَ وأَسبَغَ وُضوءَهُ ، ثُمَّ قامَ وصَلّى فَأَحسَنَ صَلاتَهُ ، ثُمَّ سَأَلَ اللّهَ سُبحانَهُ أن لا يَبعَثَ عَلى اُمَّتِهِ عَذابا مِن فَوقِهِم ولا مِن تَحتِ أرجُلِهِم ، ولا يُلبِسَهُم شِيَعا ، ولا يُذيقَ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ ، فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى سَمِعَ مَقالَتَكَ ، وأَنَّهُ قَد أجارَهُم مِن خَصلَتَينِ ، ولَم يُجرِهُم مِن خَصلَتَينِ ؛ أجارَهُم مِن أن يَبعَثَ عَلَيهِم عَذابا مِن فَوقِهِم أو مِن تَحتِ أرجُلِهِم ، ولَم يُجِرهُم مِنَ الخَصلَتَينِ الاُخرَيَينِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا جَبرَئيلُ ، ما بَقاءُ اُمَّتي مَعَ قَتلِ بَعضِهِم بَعضا ؟ فَقامَ وعادَ إلَى الدُّعاءِ ، فَنَزَلَ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» الآيَتَينِ ، فَقالَ : لا بُدَّ مِن فِتنَةٍ تُبتَلى بِهَا الاُمَّةُ بَعدَ نَبِيِّها ؛ لِيَتَبَيَّنَ الصّادِقُ مِنَ الكاذِبِ ؛ لِأَنَّ الوَحيَ انقَطَعَ ، وبَقِيَ السَّيفُ وَافتِراقُ الكَلِمَةِ إلى يَومِ القِيامَةٍ . (3)

.


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 427 ح 2 عن عبد اللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 203 عن الإمام الحسين عنه عليهماالسلام وفيه «مبتلى ومبتلىً بك» بدل «مبتلىً بك» ، بحار الأنوار : ج 24 ص 228 ح 26 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 565 ح 602 عن عبيد اللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عنه عليهماالسلاموفيه «مبتلى ومبتلى بك» بدل «مبتلىً بك» وليس فيه ذيله .
2- .الأنعام : 65.
3- .مجمع البيان : ج 4 ص 487 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 88 .

ص: 547

امام على عليه السلام :چون آيه : «الف ، لام ، ميم. آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند ايمان آورديم ، رها مى شوند و آزمايش نمى شوند» نازل شد ، من گفتم : اى پيامبر خدا ! اين آزمايش چيست ؟ فرمود : «اى على ! تو وسيله آزمايش قرار مى گيرى ، و با تو خصومت خواهد شد . پس خود را براى خصومت ، آماده كن» .

مجمع البيان :در تفسير آيه شريف: «بگو : او قادر است كه از [آسمانِ] بالاى سرتان يا از [زمينِ ]زير پاهايتان، عذابى را بفرستد يا شما را گروه گروه گرداند و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند» _ : در تفسير الكلبى آمده است كه: چون اين آيه نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و وضويى كامل و با آداب ساخت . سپس به نماز ايستاد و نمازى نيكو گزارد . آن گاه از خداى سبحان، مسئلت نمود كه بر امّت او از بالاى سرشان و از زير پاهايشان عذابى نفرستد و آنان را گروه گروه نگرداند و عذاب برخى از آنان را به برخى ديگر نچشاند . جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : اى محمّد ! خداى متعال، سخن تو را شنيد و آنان را از دو چيز، پناه داد و از دو چيز پناه نداد [و حفظشان نمى كند] : از اين كه از بالاى سرشان يا از زير پاهايشان برايشان عذاب فرستد، پناه داد و از دو كار آخر، پناهشان نداد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جبرئيل ! در صورتى كه امّتم يكديگر را بكشند، ديگر از آنان چه باقى مى ماند ؟». بدين جهت، برخاست و دوباره دست به دعا برداشت. پس اين آيات، نازل شد : «الف ، لام ، ميم . آيا مردم پنداشته اند كه چون گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند و آزمايش نمى شوند ؟» . آن گاه فرمود : «چاره اى جز آزمايش امّت، پس از پيامبرش نيست تا راستگو از دروغگو باز شناخته شود ؛ چرا كه وحى ، قطع مى شود و شمشير و تفرقه تا روز قيامت بر جا مى ماند» .

.

ص: 548

الإمام زين العابدين عليه السلام :قَدِ انتَحَلَت طَوائِفُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ _ بَعدَ مُفارَقَتِها أئِمَّةَ الدّينِ وَالشَّجَرَةَ النَّبَوِيَّةَ _ إخلاصَ الدِّيانَةِ ، وأَخَذوا أنفُسَهُم في مَخايِلِ (1) الرَّهبانِيَّةِ ، وتَغالَوا فِي العُلومِ ، ووَصَفُوا الإِسلامَ بِأَحسَنِ صِفاتِهِم ، وتَحَلَّوا بِأَحسَنِ السُّنَّةِ ، حَتّى إذا طالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ وبَعُدَت عَلَيهِمُ الشُّقَّةُ ، وَامتُحِنوا بِمِحَنِ الصّادِقينَ ، رَجَعوا عَلى أعقابِهِم ناكِصينَ عَن سَبيلِ الهُدى وعَلَمِ النَّجاةِ ، يَتَفَسَّحونَ تَحتَ أعباءِ الدِّيانَةِ ، تَفَسُّحَ حاشِيَةِ الإِبِلِ تَحتَ أوراقِ البُزَّلِ (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ لَمّا بويِعَ بَعدَ مَقتَلِ عُثمانَ _ :ألا إن بَلِيَّتَكُم قَد عادَت كَهَيئَتِها يَومَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله ، وَالَّذي بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلبَلُنَّ بَلبَلَةً (4) ، ولَتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً ، حَتّى يَعودَ أسفَلُكُم أعلاكُم وأَعلاكُم أسفَلَكُم ، ولَيَسبِقَنَّ سَبّاقونَ كانوا قَصَّروا ، وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبّاقونَ كَانوا سَبَقوا ، وَاللّهِ ما كَتَمتُ وَسمَةً ، ولا كَذَبتُ كَذِبَةً ، ولَقَد نُبِّئتُ بِهذَا المَقامِ وهذَا اليَومِ . (5)

.


1- .المخايل : جمع المخيلة ؛ وهي ما يوقع في الخيال ، يعني به الإمارات (مجمع البحرين: ج 1 ص 722 «خيل») .
2- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : الحاشية : صِغار الإبل . والأوراق : جمع أورق ؛ وهو من الإبل ما في لونه بياض إلى سواد . والبُزَّل _ كرُكَّع _ : جمع بازل ؛ وهو جمل أو ناقة طلع نابُهما وذلك في السنة التاسعة . والحاصل : أنّه شبّه عليه السلام ضَعفهم عن إقامة السنن ونفورهم عنها لألفهم بالبدع بناقةٍ صغيرة ضرب عليها فحل قويّ بازل لا تطيقه فتمتنع منه . والأصوب أنّه «أرواق» كما في بعض النسخ ؛ أي الأحمال الثقيلة تُحمل على الإبل الكاملة القويّة ، فإنّ صغار الإبل لا تطيقها (بحار الأنوار : ج 27 ص 194) .
3- .كشف الغمّة : ج 2 ص 310 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 193 ح 52 .
4- .البَلبَلة : جمعها البلابل ؛ وهي الهموم والأحزان ( راجع : النهاية : ج 1 ص 150 « بلبل » ) .
5- .الكافي : ج 1 ص 369 ح 1 و ج 8 ص 67 ح 23 ، الغيبة للنعماني : ص 201 ح 1 كلّها عن يعقوب السرّاج وعلي بن رئاب عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 16 ، المسترشد : ص 404 ح 137 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 218 ح 12 .

ص: 549

امام زين العابدين عليه السلام :گروه هايى از اين امّت ، پس از جدا شدنشان از پيشوايان دين و شجره نبوى ، از اخلاص در ديانت ، دم زدند و خود را در ظواهر رهبانيت فرو بردند و در علوم غرق شدند ، و اسلام را به نيكوترين شكل وصف نمودند ، و به زيباترين سنّت، آراسته گشتند ، تا آن كه روزگارى دراز بر آنان گذشت و راهى دراز پيمودند و با آزمايش هاى راستگويان [و مؤمنان راستين] آزموده شدند . [آنان ]از راه درست و طريق نجات به عقب باز گشتند و همچون بچّه شترانى كه از زير اشتران نر خاكسترى رنگ پهلو تهى مى كنند ، از زير بارهاى ديندارى، پهلو تهى كردند . (1)

امام على عليه السلام_ از سخنرانى ايشان در پى بيعت مردم با ايشان پس از كشته شدن عثمان _ :هان ! آزمايش و فتنه ، همچون روزى كه خداوند، پيامبرش را برانگيخت ، باز گشته است . سوگند به آن كه او را به حق فرستاد ، چنان در هم آميخته و چنان غربال شويد كه آن كه از شما پايين است، رو آيد و آن كه بالاست، به زير رود ، و پيشى جويندگانى كه عقب مانده اند، پيشى گيرند ، و پيشى گيرندگانى كه جلو افتاده اند، عقب مانند . به خدا سوگند كه هيچ [گفته و] نشانى را پنهان نكردم و هرگز دروغى نگفته ام ، و من از اين وضعيت و از اين روز ، [توسّط پيامبر صلى الله عليه و آله ] خبر داده شده ام .

.


1- .امام عليه السلام روى آوردن اين گروه به بدعت ها و ضعفشان را در برپايى سنّت هاى دينى و تنفّرشان را از آنها ، به شتر كوچكى تشبيه كرده است كه مى خواهند او را با شترى قوى هيكل و درشت، باردار كنند و طاقتش را ندارد و از آن سر باز مى زند . صحيح تر، آن است كه به جاى «أوراق»، «أرواق» باشد _ چنان كه در برخى نسخه ها چنين است _ و «أرواق» يعنى بارهاى سنگينى كه با شترهاى كامل قوى، حمل مى شوند و بچّه شتران توان حمل آنها را ندارند (بحار الأنوار: ج 27 ص 194) .

ص: 550

1 / 21اِبتِلاءُ المُسلِمينَ بِمَحَبَّةِ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامتفسير الثعلبي عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :أتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما في مَسجِدِ المَدينَةِ ، فَذَكَرَ بَعضُ أصحابِهِ الجَنَّةَ ... فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدانا بِكَ ، وكَرَّمَنا وشَرَّفَنا . فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، أما عَلِمتَ أنَّ مَن أحَبَّنا وَانتَحَلَ مَحَبَّتَنا أسكَنَهُ اللّهُ تَعالى مَعَنا ؟ وتَلا هذِهِ الآية : «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ» (1) . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ _ :يا عَلِيُّ ، أنتَ أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ إيمانا بِاللّهِ ورَسولِهِ ، وأَوَّلُهُم هِجرَةً إلَى اللّهِ ورَسولِهِ ، وآخِرُهُم عَهدا بِرَسولِهِ ، لا يُحِبُّكَ _ وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ _ إلّا مُؤمِنٌ قَدِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ ، ولا يُبغِضُكَ إلّا مُنافِقٌ أو كافِرٌ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ اسمُهُ _ امتَحَنَ بي عِبادَهُ . (4)

عنه عليه السلام :أما إنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِن عِبادِ اللّهِ مِمَّنِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ ، إلّا وهُوَ يَجِدُ مَوَدَّتَنا عَلى قَلبِهِ فَهُوَ يُحِبُّنا . (5)

.


1- .القمر : 55 .
2- .تفسير الثعلبي : ج 9 ص 174 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 470 ح 1141 ، الفردوس : ج 5 ص 377 ح 8484 نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 422 ح 35474 ؛ الفضائل : ص 104 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 630 ح 2 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 130 ح 120 نقلاً عن كتاب المحتضر للحسن بن سليمان .
3- .الأمالي للطوسي : ص 472 ح 1031 عن ابن أبي رافع ، كشف الغمّة : ج 2 ص 33 عن هند بن أبي هالة ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 184 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 127 ح 46 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 67 ح 18 .
4- .الكافي : ج 8 ص 26 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام .
5- .الأمالي للمفيد : ص 271 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 34 ح 34 كلاهما عن الحارث الأعور و ص 148 ح 243 عن ميثم التمّار ، بشارة المصطفى : ص 48 عن الحارث الأعور ، شرح الأخبار : ج 3 ص 499 ح 1430 عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلاموالثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 80 ح 19 .

ص: 551

1 / 21 آزمايش مسلمانان با دوستدارى اهل بيت عليهم السلام

1 / 21آزمايش مسلمانان با دوستدارى اهل بيت عليهم السّلامتفسير الثعلبى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :روزى در مسجد مدينه خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم . يكى از يارانش ، از بهشت، سخن به ميان آورد... . على عليه السلام فرمود : ستايش، خدايى را كه به واسطه تو (پيامبر)، ما را هدايت فرمود و به ما ارجمندى و بزرگى بخشيد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على ! آيا نمى دانى كه هر كس ما را دوست بدارد و محبّت ما را بپذيرد، خداى متعال، او را در كنار ما سكونت مى دهد ؟» و اين آيه را تلاوت فرمود : «در جايگاه راستى، نزد پادشاهى توانايند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :تو نخستين فرد اين امّت بودى كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردى ، و نخستينِ آنان بودى كه به سوى خدا و پيامبرش هجرت كردى، و آخرين ديدار را با پيامبر او، تو دارى . سوگند به آن كه جانم در دست اوست، تو را جز مؤمنى كه خداوند، دلش را براى ايمان آزموده است، دوست نمى دارد ، و جز منافق يا كافر، كسى دشمنت نمى دارد .

امام على عليه السلام :خداوند _ كه نامش بزرگ باد _ مرا مِحَك آزمايش بندگانش قرار داده است .

امام على عليه السلام :آگاه باشيد ! هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند، دلش را براى ايمان آزموده باشد ، مگر اين كه محبّت ما را در دلش احساس مى كند و چنين كسى است كه ما را دوست دارد .

.

ص: 552

1 / 22اِبتِلاءُ المُؤمِنينَ في آخِرِ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :أما إنَّهُ سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَكونُ الحَقُّ فيهِ مَستورا ، وَالباطِلُ ظاهِرا مَشهورا ؛ وذلِكَ إذا كانَ أولَى النّاسِ بِهِم أعداهُم لَهُ ، وَاقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ ، وعَظُمَ الإِلحادُ ، وظَهَرَ الفَسادُ «هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِيدًا» (1) ، ونَحَلَهُمُ الكُفّارُ أسماءَ الأَشرارِ ، فَيَكونُ جُهدُ المُؤمِنِ أن يَحفَظَ مُهجَتَهُ مِن أقرَبِ النّاسِ إلَيهِ ، ثُمَّ يُتيحُ اللّهُ الفَرَجَ لِأَولِيائِهِ ، ويُظهِرُ صاحِبَ الأَمرِ عَلى أعدائِهِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :وَاللّهِ ! لَتُمَحَّصُنَّ (3) يا مَعشَرَ الشّيعَةِ _ شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ _ كَمَخيضِ (4) الكُحلِ فِي العَينِ ؛ لِأَنَّ صاحِبَ الكُحلِ يَعلَمُ مَتى يَقَعُ فِي العَينِ ولا يَعلَمُ مَتى يَذهَبُ ، فَيُصبِحُ أحَدُكُم وهُوَ يَرى أنَّهُ عَلى شَريعَةٍ مِن أمرِنا فَيُمسي وقَد خَرَجَ مِنها ، ويُمسي وهُوَ عَلى شَريعَةٍ مِن أمرِنا فَيُصبِحُ وقَد خَرَجَ مِنها . (5)

عنه عليه السلام :إنَّما مَثَلُ شيعَتِنا مَثَلُ أندَرٍ _ يَعني بَيدَرا (6) فيهِ طَعامٌ _ فَأَصابَهُ آكِلٌ فَنُقِّيَ ، ثُمَّ أصابَهُ آكِلٌ فَنُقِّيَ ، حَتّى بَقِيَ مِنهُ ما لا يَضُرُّهُ الآكِلُ ؛ وكَذلِكَ شيعَتُنا يُمَيَّزونَ ويُمَحَّصونَ حَتّى تَبقى مِنهُم عِصابَةٌ لا تَضُرُّهَا الفِتنَةُ . (7)

.


1- .الأحزاب : 11 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 590 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 116 ح 1 .
3- .يُمَحّصون : أي يُختَبرون كما يُختَبَرُ الذهب (النهاية : ج 4 ص 302 «محص») .
4- .المَخيضُ : اللبن الذي مُخِّضَ واُخذ زبده (مجمع البحرين : ج 3 ص 1678 «مخض»). فلعلّه شبّه مايبقى من الكحل في العين باللبن الذي يُمخّض ؛ لأنّها تقذفه شيئا فشيئا .
5- .الغيبة للطوسي : ص 339 ح 288 ، الغيبة للنعماني : ص 206 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 101 ح 2 .
6- .البيدر: الموضع الذي يُداس فيه الطعام (الصحاح: ج 2 ص 587 «بدر»).
7- .الغيبة للنعماني : ص 211 ح 18 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 52 ص 116 ح 38 .

ص: 553

1 / 22 آزمايش مؤمنان در آخر الزمان

1 / 22آزمايش مؤمنان در آخر الزمانامام على عليه السلام :هان ! به زودى زمانى فرا مى رسد كه حق در آن زمان، پوشيده ، و باطل، آشكار و زبانزد است ، و آن، هنگامى است كه دشمن ترينِ مردم با حق ، خود را نزديك ترين كس به آن مى داند ، و وعده درست، نزديك شده و كجروى شدّت يافته ، و تباهى ، همه جا را گرفته است. «آن جاست كه مؤمنان، آزموده شدند و سخت تكان خوردند» و كافران، نام اشرار را بر آنها بستند. در آن هنگام، تمام سعى مؤمن ، اين است كه خونش را از نزديك ترين كسان خود، حفظ كند . آن گاه است كه خداوند براى دوستانش گشايش فراهم مى آورد ، و صاحب الأمر را بر دشمنانش پيروز مى گرداند .

امام باقر عليه السلام :به خدا سوگند كه شما _ اى گروه شيعه ؛ شيعه خاندان محمّد _ تصفيه مى شويد، همانند تصفيه شدن سُرمه در چشم ؛ چرا كه سرمه كش مى داند كه چه وقت سرمه به چشم كشيده مى شود؛ امّا نمى داند كه چه وقت، از بين مى رود . به همين سان ، هر يك از شما در آغاز روز، خود را بر راهى از مذهب ما مى بيند و شب كه مى شود، از آن راه ، خارج شده است ، و شب را بر راهى از مذهب ما سپرى مى كند و صبح كه مى شود، از آن ، خارج شده است .

امام باقر عليه السلام :حكايت شيعيان ما، حكايت خرمنى است كه به آن، آفت مى افتد و از آفت، پاكش مى كنند ، و دوباره آفت مى افتد و باز آن را از آفت، پاك مى كنند تا اين كه از آن ، چيزى باقى مى ماند كه ديگر آفت زده نمى شود . شيعيان ما نيز اين گونه اند . پيوسته سَرَند مى شوند و تصفيه مى گردند تا اين كه گروهى از آنان بر جاى مى مانند كه فتنه، گزندى به آنها نمى رساند .

.

ص: 554

عنه عليه السلام :وَاللّهِ لَتُمَيَّزُنَّ ، وَاللّهِ لَتُمَحَّصُنَّ ، وَاللّهِ لَتُغَربَلُنَّ كَما يُغرَبَلُ الزُّؤانُ (1) مِنَ القَمحِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :وَاللّهِ لَتُكسَرُنَّ كَسرَ الزُّجاجِ ، وإنَّ الزُّجاجَ يُعادُ فَيَعودُ كَما كانَ ، وَاللّهِ لَتُكسَرُنَّ كَسرَ الفَخّارِ ، وإنَّ الفَخّارَ لا يَعودُ كَما كانَ ، وَاللّهِ لَتُمَيَّزُنَّ ، وَاللّهِ لَتُمَحَّصُنَّ ، وَاللّهِ لَتُغَربَلُنَّ كَما يُغَربَلُ الزُّؤانُ مِنَ القَمحِ . (3)

عنه عليه السلام :وَاللّهِ لَتُمَحَّصُنَّ ، وَاللّهِ لَتُمَيَّزُنَّ ، وَاللّهِ لَتُغَربَلُنَّ حَتّى لا يَبقى مِنكُم إلَا الأَندَرُ . قُلتُ : ومَا الأَندَرُ ؟ قالَ : البَيدرُ ؛ وهُوَ أن يُدخِلَ الرَّجُلُ فيهِ الطَّعامَ ، يُطَيِّنُ عَلَيهِ ثُمَّ يُخرِجُهُ قَد أكَلَ بَعضُهُ بَعضا ، فَلا يَزالُ يُنَقّيهِ ، ثُمَّ يُكِنُّ عَلَيهِ ثُمَّ يُخرِجُهُ ، حَتّى يَفعَلَ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، حَتّى يَبقى ما لا يَضُرُّهُ شَيءٌ . (4)

كمال الدين عن محمّد بن مسلم :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ قُدّامَ القائِمِ عَلاماتٌ تَكونُ مِنَ اللّهِ عز و جل لِلمُؤمِنينَ ، قُلتُ : وما هِيَ جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ ؟ قالَ : ذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَلَنَبْلُوَنَّكُم» يَعنِي المُؤمِنينَ قَبلَ خُروجِ القائِمِ عليه السلام «بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (5) ؛ قالَ : يَبلوهُم بِشَيءٍ مِنَ الخَوفِ مِن مُلوكِ بَني فُلانٍ في آخِرِ سُلطانِهِم ، «وَ الْجُوعِ» بِغَلاءِ أسعارِهِم ، «وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ» ؛ قالَ : كَسادُ التِّجاراتِ وقِلَّةُ الفَضلِ ، «وَ» نَقصٍ مِنَ «الْأَنفُسِ» ؛ قالَ : مَوتٌ ذَريعٌ ، «وَ» نَقصٍ مِنَ «الثَّمَرَاتِ» ؛ قالَ : قِلَّةُ رَيعِ ما يُزرَعُ ، «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» عِندَ ذلِكَ بِتَعجيلِ خُروجِ القائِمِ عليه السلام . ثُمَّ قالَ لي : يا مُحَمَّدُ ، هذا تَأويلُهُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» (6) . (7)

.


1- .الزؤان : حَبٌّ يكون في الحنطة تُسمّيه أهل الشام «الشيلم» (لسان العرب : ج 13 ص 200 «زون») .
2- .الغيبة للنعماني : ص 205 ح 8 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 52 ص 114 ح 32 .
3- .الغيبة للطوسي : ص 340 ح 289 عن الربيع بن محمّد المُسلي ، الغيبة للنعماني : ص 207 ح 13 عن مِهزَم بن أبي بردة الأسدي نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 101 ح 3 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 199 ح 146 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 216 ح 1 .
5- .البقرة : 155 .
6- .آل عمران : 7 .
7- .كمال الدين : ص 649 ح 3 ، الإرشاد : ج 2 ص 377 وليس فيه ذيله ، الغيبة للنعماني : ص 250 ح 5 ، دلائل الإمامة : ص 483 ح 478 ، إعلام الورى : ج 2 ص 280 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 202 ح 28 .

ص: 555

امام باقر عليه السلام :به خدا سوگند كه شما سره و ناسره مى شويد ! به خدا سوگند كه شما تصفيه مى شويد ! به خدا سوگند كه شما غربال مى شويد، چنان كه زَوان (1) را با غربال كردن، از گندم ، جدا مى كنند .

امام صادق عليه السلام :به خدا سوگند كه شما مانند آبگينه مى شكنيد ، و آبگينه بازسازى مى شود و به حالت اوّلش بر مى گردد ! به خدا سوگند كه شما چونان سفال مى شكنيد و سفال به حالت اوّلش بر نمى گردد ! به خدا سوگند كه شما سره و ناسره مى شويد ! به خدا سوگند كه شما تصفيه مى شويد ! به خدا سوگند كه شما غربال مى شويد، چنان كه تلخك را با غربال كردن، از گندم جدا مى كنند !

تفسير العيّاشى:امام صادق عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند كه شما سره و ناسره مى شويد ! به خدا سوگند كه شما غربال مى شويد، تا جايى كه از شما جز اَندر، باقى نمى ماند !» گفتم : اندر چيست ؟ فرمود : «خرمنگاه ، و آن چنين است كه شخص، گندم هايش را در كندو مى ريزد و سر آن را گِل مى گيرد . سپس آن را بيرون مى آورد و مى بيند كه خوره افتاده است . آنها را تميز مى كند و دوباره در كندو مى ريزد ، و بار ديگر بيرون مى آورد ، و اين كار را سه مرتبه انجام مى دهد تا اين كه چيزى باقى مى ماند كه [گندم سالم و مقاوم است و] آفت نمى گيرد» .

كمال الدين_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «پيش از [ظهور ]قائم، نشانه هايى از جانب خداوندت براى مؤمنان پديد مى آيد». گفتم : آن نشانه ها چيست ، قربانت گردم ؟ فرمود : «سخن خداىت كه : «بى گمان، شما را مى آزماييم» يعنى مؤمنان را پيش از ظهور قائم، «به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهش در مال ها و جان ها و محصولات ، و شكيبايان را مژده ده» » و فرمود : «آنان را به اندكى ترس از پادشاهان بنى فلان در آخر سلطنتشان، و گرسنگى با گرانى قيمتها، و كاهش در اموال، مى آزمايد» و فرمود : «كساد كسب و كار و اندك شدن بركت و كاهش در جان ها و فرمود : «مرگ فراگير (/ سريع) و كاهشى در ميوه ها و فرمود : «يعنى كاستى در محصولات زراعى. [و افزود : ]«شكيبايان را در اين هنگام، به نزديك شدن ظهور قائم عليه السلام مژده ده» . ايشان سپس به من فرمود : «اى محمّد ! اين است تأويل آيه . خداى متعال مى فرمايد : «و تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم، كسى نمى داند» » .

.


1- .زوان : شلمك يا شليم گياهى است از تيره گندميان ، داراى خوشه هاى كوچك ، يا چنگك است كه باريك تر و كوچك تر از جو و تلخ است و مخلوط غلّه مى شود و آن را تلخ مى كند (ر.ك: لغت نامه دهخدا: مادّه «شليم» و «شلمك») .

ص: 556

الكافي عن ابن أبي يعفور :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : وَيلٌ لِطُغاةِ العَرَبِ مِن أمرٍ قَدِ اقتَرَبَ ، قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، كَم مَعَ القائِمِ مِنَ العَرَبِ ؟ قالَ : نَفَرٌ يَسيرٌ ، قُلتُ : وَاللّهِ إنَّ مَن يَصِفُ هذَا الأَمرَ مِنهُم لَكَثيرٌ ! قالَ : لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أن يُمَحَّصوا ويُمَيَّزوا ويُغَربَلوا ، ويُستَخرَجُ فِي الغَربالِ خَلقٌ كَثيرٌ . (1)

قرب الإسناد عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام :كانَ جَعفَرٌ عليه السلام يَقولُ : وَاللّهِ لا يَكونُ الَّذي تَمُدّونَ إلَيهِ أعناقَكُم حَتّى تُمَيَّزونَ وتُمَحَّصونَ ، ثُمَّ يَذهَبُ مِن كُلِّ عَشَرَةٍ شَيءٌ ، ولا يَبقى مِنكُم إلّا نَزرٌ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ» (2) . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 370 ح 2 ، العدد القوية : ص 74 ح 123 ، الغيبة للنعماني : ص 204 ح 6 عن أبي بصير وليس فيه صدره إلى «جُعلت فداك» وح 7 ، دلائل الإمامة : ص 456 ح 436 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 114 ح 31 .
2- .آل عمران : 142 .
3- .قرب الإسناد : ص 369 ح 1321 ، الغيبة للطوسي : ص 336 ح 283 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1170 نحوه وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 52 ص 113 ح 24 .

ص: 557

الكافى_ به نقل از ابن ابى يعفور _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «واى بر سركشانِ عرب، از واقعه اى كه نزديك شده است!» . گفتم : قربانت گردم ! از عرب، چند نفر با قائم هستند ؟ فرمود : «شمارى اندك» . گفتم : به خدا سوگند ، عرب هايى كه از اين كار (پيروى از ولايت و منتظر قائم بودن) دم مى زنند ، بسيارند ! فرمود : «مردم بايد تصفيه و سَره و ناسَره و غربال شوند ، و جمعيتى انبوه ، از غربال ، رد مى شوند [و باقى نمى مانند]» .

قرب الإسناد_ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر _ :امام رضا عليه السلام فرمود : «جعفر صادق عليه السلام مى فرمود : به خدا سوگند، آنچه به انتظارش گردن مى كشيد (ظهور قائم)، واقع نخواهد شد، مگر آن گاه كه سره و ناسره و تصفيه شويد ، به طورى كه از هر ده نفر، مقدارى حذف مى شوند و جز اندكى از شما باقى نمى ماند» . امام عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «آيا پنداشتند كه به بهشت مى روند، بى آن كه خداوند، جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد ؟» .

.

ص: 558

الإمام الصادق عليه السلام :إيّاكُم وَالتَّنويهَ (1) ، أما وَاللّهِ لَيَغيبَنَّ إمامُكُم سِنينا مِن دَهرِكُم ، ولَتُمَحَّصُنَّ حَتّى يُقالَ : ماتَ ، قُتِلَ ، هَلَكَ ، بِأَيِّ وادٍ سَلَكَ ؟ ولَتَدمَعَنَّ عَلَيهِ عُيونُ المُؤمِنينَ ، ولَتُكفَؤُنَّ كَما تُكفَأُ السُّفُنُ في أمواجِ البَحرِ ، فَلا يَنجو إلّا مَن أخَذَ اللّهُ ميثاقَهُ ، وكَتَبَ في قَلبِهِ الإِيمانَ ، وأَيَّدَهُ بِروحٍ مِنهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في غَيبَةِ القائِمِ عليه السلام _ :إنَّ اللّهَ عز و جل يُحِبُّ أن يَمتَحِنَ الشّيعَةَ ، فَعِندَ ذلِكَ يَرتابُ المُبطِلونَ . (3)

الكافي عن منصور الصيقل :كُنتُ أنَا وَالحارِثُ بنُ المُغيرَةِ وجَماعَةٌ مِن أصحابِنا جُلوسا وأَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَسمَعُ كَلامَنا ، فَقالَ لَنا : في أيِّ شَيءٍ أنتُم ؟ هَيهاتَ ، هَيهاتَ ! لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى تُغَربَلوا ، لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى تُمَحَّصوا ، لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى تُمَيَّزوا ، لا وَاللّهِ ما يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم إلّا بَعدَ إياسٍ ، لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى يَشقى مَن يَشقى ويَسعَدَ مَن يَسعَدُ . (4)

.


1- .لعلّ المراد تنويه أمره وغيبته وتشهيرها عند المخالفين (شرح اُصول الكافي للمازندراني : ج 6 ص 251 ) .
2- .الكافي : ج 1 ص 336 ح 3 ، الغيبة للطوسي : ص 337 ح 285 ، كمال الدين : ص 347 ح 35 وليس فيه «قتل» وكلّها عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 52 ص 281 ح 9 .
3- .الكافي : ج 1 ص 337 ح 5 ، كمال الدين : ص 342 ح 24 و ص 346 ح 32 وفيه «خلقه» بدل «الشيعة» ، الغيبة للطوسي : ص 334 ح 279 وكلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 52 ص 146 ح 70 .
4- .الكافي : ج 1 ص 370 ح 6 ، الغيبة للطوسي : ص 335 ح 281 ، الغيبة للنعماني : ص 209 ح 16 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 112 ح 23 .

ص: 559

امام صادق عليه السلام :از فرياد زدن [نام قائم] خوددارى كنيد . به خدا سوگند كه امام شما ساليان سال، غايب مى شود ، و شما در بوته آزمايش نهاده مى شويد ، تا جايى كه گفته مى شود : او مرده ، كشته شده ، از بين رفته ، در كدام وادى به سر مى برد ؟ ولى ديدگان مؤمنان بر او اشك خواهد ريخت ، و شما همچون كشتى هايى كه در امواج دريا پشت و رو مى شوند ، پشت و رو خواهيد شد ، و تنها آن كس نجات مى يابد كه خداوند از او پيمان [بر شكيبايى و مقاومت] گرفته و ايمان را در دلش نگاشته ، و با روحى از جانب خود، تأييدش كرده باشد .

امام صادق عليه السلام_ در باره غيبت قائم عليه السلام _ :خداىت دوست دارد كه شيعيان را بيازمايد . در اين هنگام (غيبت قائم عليه السلام ) است كه اهل باطل دچار شك و ترديد مى شوند .

الكافى_ به نقل از منصور صيقل _ :من و حارث بن مغيره و گروهى از يارانمان نشسته بوديم و امام صادق عليه السلام به سخنان ما گوش مى داد . پس به ما فرمود : «چه مى گوييد شما ؟ ! هيهات ، هيهات ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، تا اين كه تصفيه شويد ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، تا آن كه سره و ناسره شويد ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، مگر پس از مأيوس شدن ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، تا اين كه صفوف شقاوتمندان از سعادتمندان جدا گردد !

.

ص: 560

الإمام الكاظم عليه السلام :إذا فُقِدَ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ (1) ، فَاللّهَ اللّهَ في أديانِكُم لا يُزيلُكُم عَنها أحَدٌ . يا بُنَيَّ ! إنَّهُ لا بُدَّ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ مِن غَيبَةٍ ، حَتّى يَرجِعَ عَن هذَا الأَمرِ مَن كانَ يَقولُ بِهِ ، إنَّما هِيَ مِحنَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل امتَحَنَ بِها خَلقَهُ . (2)

.


1- .السابع موسى بن جعفر عليه السلام ، والخامس هو الصاحب المنتظر (شرح اُصول الكافي للمازندراني : ج 6 ص 249 ) .
2- .الكافي : ج 1 ص 336 ح 2 ، كمال الدين : ص 359 ح 1 ، الغيبة للطوسي : ص 166 ح 128 وليس فيه «لا يزيلكم عنها أحد» وكلّها عن عليّ بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 51 ص 150 ح 1 .

ص: 561

امام كاظم عليه السلام :هر گاه آن پنجمين از نسل هفتمينْ غايب شود ، خدا را ، خدا را ، مراقب عقايد خود باشيد ! مبادا كسى شما را از آنها منحرف گرداند ! اى پسرم ! صاحب اين امر (امامت) را چنان غيبتى خواهد بود كه حتّى معتقدان به او هم از اين امر (امامت) بر مى گردند . اين [غيبت] ، در واقع، آزمونى از جانب خداىت است كه با آن، خلق خود را مى آزمايد .

.

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

ص: 595

. .

ص: 596

. .

ص: 597

. .

ص: 598

. .

ص: 599

. .

ص: 600

. .

ص: 601

. .

ص: 602

. .

ص: 603

. .

ص: 604

. .

ص: 605

. .

ص: 606

. .

ص: 607

. .

ص: 608

. .

ص: 609

فهرست تفصيلى .

ص: 610

. .

ص: 611

. .

ص: 612

. .

ص: 613

. .

ص: 614

. .

ص: 615

. .

ص: 616

. .

ص: 617

. .

ص: 618

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109