سرشناسه : صفره، حسين، 1339 -
عنوان و نام پديدآور : تاريخ حديث شيعه : در سده هاي دوازدهم و سيزدهم هجري/ حسين صفره.
مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1390.
مشخصات ظاهري : 407 ص.
فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 207. مجموعه تاريخ حديث شيعه؛ 2.
شابك : 65000 ريال
يادداشت : كتابنامه.
موضوع : احاديث شيعه -- تاريخ
شناسه افزوده : دار الحديث. مركز چاپ و نشر
رده بندي كنگره : BP106/5/الف3ت26 1389
رده بندي ديويي : 297/29
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
سخنى با خوانندهحديث ، در طول حيات خويش ، از بدو ظهور تا كنون ، فراز و نشيب هاى بسيارى به خود ديده است . شناخت اين مسير و ويژگى هاى آن را «تاريخ حديث» بر عهده دارد _ كه رشته اى واسطه ميان دو دانش حديث شناسى و تاريخ است _ . چگونگى ظهور حديث ، برخورد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم با آن و نيز شيوه هاى برخورد عالمان بزرگ با اين منبع مهم و اصلى شريعت ، از مباحث مهم تاريخ حديث به شمار مى آيد . مطالعه تاريخ حديث ، شرط لازم براى تحقيق صحيح در حوزه هاى مختلف علوم حديث است ؛ چرا كه به هر حال ، حديث ، يك پديده تاريخى است كه نمى توان بدون در نظر گرفتن مسير تاريخى اش ، در زواياى آن ، بحث دقيقى ارائه كرد . قطعا مطالعه در سند حديث يا متن آن و يا هر موضوع ديگرِ مرتبط با آن ، به صورت موردى و بدون توجه به همه يا بخش هايى از تاريخ حديث ، تنها مطالعه اى ذهنى و انتزاعى خواهد بود و در موارد بسيارى ، بيم آن وجود دارد كه نتيجه اين گونه مطالعات ، به دور از واقعيت باشد . از سوى ديگر ، حديث ، به عنوان پديده اى تاريخى ، مورد هجوم شبهات تاريخى هم قرار گرفته است ؛ شبهاتى كه نمى توان آنها را بدون مطالعه تاريخ حديث ، پاسخ گفت . به علاوه ، اتصال حديث به عصر معصوم و در امان ماندن آن از دستان تحريفگر پيدا و پنهان را بايد با مطالعات تاريخى به اثبات رساند و بِدين گونه ، پشتوانه علمى حديث را شناخت و شناساند . با توجه به اين مجموعه ضرورت ها ، گروه تاريخ حديثِ «پژوهشكده علوم و
.
ص: 6
معارف حديث» بر آن شد تا مطالعه جامعى را در اين موضوع ، به انجام رسانَد . بر اين اساس ، مجموعه «تاريخ حديث شيعه (از قرن اوّل تا عصر حاضر)» پى ريزى گرديد . در اين مجموعه ، به ترتيب تاريخى ، اطلاعات مربوط به حديث شيعه را گرد آورده ايم . مباحثى كه در هر دوره موردبحث (يا در هر يك از مقالات) موردتوجه بوده اند ، عبارت اند از : شرايط اجتماعى _ فرهنگى ، حوزه هاى علمى _ جغرافيايى ، عالمان حديث پژوه ، زمينه هاى فعاليت هاى حديثى ، گونه هاى نگارش هاى حديثى ، علوم حديث ، اجازات و مشايخ اجازه . معرّفى مهم ترين فعاليت هاى حديثى هر عصر نيز از ديگر اطلاعات موجود در اين مجموعه است . عناوين مجلّدات اين مجموعه ، به قرار زير است : جلد اوّل . تاريخ حديث شيعه از شكل گيرى تا پايان سده سوم هجرى جلد دوم . تاريخ حديث شيعه در سده هاى چهارم تا هفتم هجرى جلد سوم . تاريخ حديث شيعه در سده هاى هشتم تا يازدهم هجرى جلد چهارم . تاريخ حديث شيعه در سده هاى دوازدهم و سيزدهم هجرى جلد پنجم . تاريخ حديث شيعه از آغاز سده چهاردهم هجرى تا امروز. كتاب حاضر _ كه به صورت تفصيلى ، تاريخ حديث شيعه را در قرن هاى دوازدهم و سيزدهم هجرى بررسى كرده است _ در واقع ، چهارمين مجلّد از مجموعه پنج جلدى تاريخ حديث شيعه است كه به يارى خدا ، به تدريج ، به دست نشر سپرده خواهد شد . در اين جا بر خود ، لازم مى دانيم كه از زحمات آقاى حسين صفره _ كه نگارش اين جلد را به عهده داشته اند _ كمال تشكّر را به عمل آوريم . اميدواريم كه با يارى خداوند بزرگ ، ساير مجلّدات اين مجموعه و فهرست ها و نمايه هاى آن نيز به زودى آماده نشر گردد . گروه تاريخ حديث پژوهشكده علوم و معارف حديث
.
ص: 7
پيش گفتارنگارنده ، در اين نوشتار با بررسى تاريخ حديث شيعه در دو قرن دوازدهم و سيزدهم هجرى ، بر آن است تا وضعيت حديث شيعه را در اين دو قرن ، از جهاتى چند ، بررسى نمايد و از جمله معلوم كند كه در اين مقطع زمانى چه كارهايى درباره حديث و كتاب هاى حديثى شيعه انجام گرفته است و از ميان دانشمندان شيعه ، چه كسانى در عرصه حديث و علوم مربوط به آن ، قلم به دست گرفته اند و چه خدماتى انجام داده اند . روشن است كه عنوان «تاريخ» در اين جا ، مباحث تاريخى صرف (مانند تاريخ انبيا ، تاريخ اسلام و يا ديگر عناوين تاريخى) نيست ؛ چه اين كه مطالبى كه محتواى تاريخ حديث را تشكيل مى دهند ، با امثال مباحث ياد شده متفاوت اند ، بخصوص با توجّه به اين كه حديث شيعه ، پيچ و خم هاى اصلى و مراحل اساسى مسير خود ، از قبيل مرحله صدور ، مرحله نگارش ، شكل گيرى اصول حديثى ، تدوين جوامع چهارگانه و... را در دوره هاى پيشين ، پشت سر گذاشته و سهم دوره مورد بحث در سرگذشت حديث شيعه ، به اندازه دوره هاى اوّليه نيست. از اين رو ، اگر در فصل اوّل به وضع فرهنگى _ اجتماعى اين دو قرن اشاره مى شود، هدف، اين است كه بستر و زمينه هاى فعّاليت در عرصه حديث ، روشن گردد و يا احيانا پاره اى انحرافات فكرى كه ممكن است از برداشت هاى نادرست نسبت به آيات و روايات حاصل شده باشد ، مورد اشاره قرار گيرد. گو اين كه ممكن است در
.
ص: 8
يك زمان ، هيچ رابطه مستقيمى ميان اوضاع فرهنگى و حديث ، نتوان برقرار كرد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين نوشتار ، كارى رجالى نيست؛ چرا كه در علم رجال به احوال راويان حديث ، از آن جهت كه در ردّ و قبول گفته آنان مؤثّر است ، پرداخته مى شود و در اين مجال ، به چنين مسئله اى پرداخته نشده است. همچنين ، نگارنده با تنظيم فصل دوم ، سوم و چهارم اين نوشتار ، صرفا درصدد نگارش فهرست آثار مربوط به حديث و علوم حديثى نيست ؛ بلكه با تفكيك موضوعات و قرار دادن مدخل براى هر عنوان ، قصد دارد چارچوبى از فعّاليت هاى حديثى در اين مقطع زمانى را به نمايش بگذارد. نيز با رعايت ترتيب تاريخى آثار ، امكان مقايسه كمّى و احيانا كيفى آنها را براى خوانندگان ، فراهم آورد. در فصل پنجم ، با ذكر شرح حال مختصر و فهرست آثار حديثى بيش از هفتاد نفر از دانشمندان شيعه كه نقش بيشترى در عرصه حديث ايفا كرده اند ، آشنايى هر چند اندكى نسبت به اين دانشمندان و سهم آنان در نشر حديث ، حاصل مى شود. روشن است كه اين كار ، بخشى از تاريخ حديث در اين دوره است . در عين حال ، نقش اين دانشمندان در عرصه حديث ، يكسان نيست. برخى داراى نقش بيشتر و مؤثّرترى بوده اند كه اين مسئله نيز در نگاه به تأليفات آنان ، نمايان مى گردد. با توجّه به اين كه تدارك شرح حال هر چند اجمالى براى تمام صاحبان اثر ، ميسّر نشد ، شرح حال بيش از نيمى از افرادى كه نوشته اى در باب حديث و يا علوم مربوط به آن دارند ، در اين كتاب ، نيامده و شرح حال بسيار اجمالى بيش از 140 تن از صاحبان آثار حديثى نيز در پانوشت ها آمده است. اين كار ، تنها براى حفظ يك دستى مطالب كتاب ، صورت گرفته و ممكن است خواننده را با سؤالاتى رو به رو كند ، از جمله اين كه : چرا شرح حال برخى از افراد ، نيامده است؟ و اى بسا برخى را به داورى هاى شتابزده بكشاند ، مانند اين كه : مگر فلان دانشمند ، چه برترى اى بر فلان دانشمند ديگر دارد كه شرح حال يكى آمده و شرح حال ديگرى نيامده است؟ يا اين
.
ص: 9
كه گاه آن دانشمندى كه شرح حالش ذكر نشده ، از ديدگاه خواننده نسبت به ديگران ، جايگاه والاترى دارد ، حال آن كه نگارنده با اين كار ، قصد ارزشيابى دانشمندان و تعيين رتبه براى آنان نداشته است ؛ بلكه با وجود تلاش بسيار ، به شرح حال برخى از صاحبان اثر ، دست نيافته است ، گذشته از اين كه بسيارى از اين گونه اطلاعات نيز در چارچوب اين نوشتار نمى گنجيد ؛ چون در آن صورت ، حجم كتاب ، بيش از حدّ مورد نظر مى گرديد. در پايان ، خداى مهربان را سپاس گزارم كه توفيق مطالعه و كندوكاو در آثار دانشمندان پُر تلاش و ربّانى شيعه را نصيبم فرمود. همين قدر كه توانستم از اين بزرگان و خدمات آنان به علوم آل محمّد عليهم السلام يادى بكنم ، خشنود و شادمانم. همچنين ، لازم مى دانم از راهنمايى هاى بى شائبه دوستان فاضل و محقّق در پژوهشكده علوم و معارف حديث ، بويژه جناب آقاى قاسم جوادى (صفرى) ، تشكّر و قدردانى كنم و از خداى منّان ، توفيق روز افزون برايشان مسئلت نمايم. حسين صفره
.
ص: 10
. .
ص: 11
فصل يكم : كلياتوضعيت فرهنگى _ اجتماعى شيعه در سده هاى دوازدهم و سيزدهمدوره صفويهنسبت صفوى در نام پادشاهان سلسله اى كه به كوشش شاه اسماعيل در سال 905 ق ، تأسيس شد ، از نام جدّ اين دودمان ، يعنى شيخ صفى الدين ابو اسحاق اردبيلى (650_735ق) گرفته شده است. بررسى تحوّلات فرهنگى ،اجتماعى و سياسى ايران در دوره پادشاهان مختلف اين سلسله از آغاز تا انجام ،از چارچوب اين نوشتار ، خارج است ؛ زيرا مقطع زمانى مورد بحث ما تنها دو قرن دوازدهم و سيزدهم ( از سال 1112 تا 1312 ق) است. بر اين اساس ، تا زوال كامل سلسله صفوى كه در 24 شوّال 1148 ، با تاج گذارى نادر شاه افشار رخ داد ، 36 سال از اواخر دوره حكومت صفوى به بحث ما مربوط مى شود. سه ، چهار دهه آخر حكومت سلسله صفويه نيز شاهد تحوّلات فرهنگى ، اجتماعى اى بوده است كه البته بخشى از آن ريشه در گذشته اين حكومت دارد و از اشاره به آن گريزى نيست . در دوره صفويه ، با تبليغ و تلاش مستمر شيعى ، تشيّع به صورت مذهب رسمى و واحد ايران در آمد و درميان مردم ، جايگاه ويژه خود را يافت. در اين دوران ، با شكل گيرى حوزه علميه اصفهان ، مهاجرت دانشمندان شيعى جبل عامل به ايران و رواج تحقيق و گفتگوهاى علمى مستمر ، ابعاد اعتقادى ، فقهى و
.
ص: 12
حديثى شيعه ، رشد همگونى يافت و در نتيجه تلاش هاى دانشمندان بزرگ شيعه ، مانند علّامه مجلسى و ديگران در نشر علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، معارف دينى در ميان توده هاى مردم مسلمان ، رواج و گسترش درخورى پيدا كرد و بسيارى از زمينه هاى انحراف ، از ميان رفت. فقها و محدّثان ، با بهره گيرى از امكانات سياسى موجود ، تلاش گسترده اى را براى تبويب و تنظيم مجموعه هاى روايى و تشريح مسائل فقهى آغاز كردند و اصفهان ، به صورت مركز فعّال و پُر تحرك تشيّع ، نياز علمى و فكرى بخش هاى مختلف جهان شيعه را تأمين مى كرد. پس از مرگ شاه سليمان ، امرا ، پسر بزرگ او سلطان حسين ميرزا را در سال 1106 ق ، به سلطنت رساندند و چون وى شخصى ضعيف النفس ، بردبار و بسيار محجوب بود ، بدين ترتيب ، آنان مى توانستند در سايه بى كفايتى او ، هر گونه كه بخواهند رفتار كنند. (1) با وجود اين ، در چند سال اوّل حكومت شاه سلطان حسين ، به سبب قدرت معنوى و علمى و توان اجتماعى علّامه مجلسى ، نيروى مذهبى نسبت به دربار ، برترى يافت، (2) چنان كه به خواست علّامه ، شاه دستور داد شراب خانه ها تعطيل شود و در اصلاح اوضاع اخلاقى جامعه ، تلاش هايى صورت گرفت ؛ امّا با نقشه درباريان ، شاه به شرب خمر وا داشته شد و سپس ، اسير آن گرديد و بساط عيش و نوش ، ديگر بار در دربار برقرار گشت. علاوه بر درباريان ، فحشا و منكرات در ميان عامّه مردم نيز رواج يافت. شاه سلطان حسين ، در شرايطى بر تخت سلطنت نشست كه اخباريان بر مسند قضا نشسته و بر مساجد و مدارس ، مسلّط بودند و گرايش صفويان به اخباريان و فشار آنان نسبت به اهل عقل و عرفان ، و متّهم كردن آنان به كفر و الحاد و بدعت ،
.
ص: 13
وضعى را پيش آورده بود كه برخى از عالمان براى در امان ماندن از مزاحمت جاهلان و مأموران حكومت ، لقب «اَخبارى» براى خود انتخاب مى كردند و تظاهر به اخباريگرى مى كردند ، و گرنه به سرنوشت ملّا صدرا دچار مى شدند كه با اعمال فشار اخباريان بر شاه عبّاس ، حكم تبعيد و آوارگى وى صادر شد و اين ، نمونه اى از تسلّط اخباريان بر اوضاع بود. البته شاه سلطان حسين نيز با حكيم ملّا صادق اردستانى به همان شيوه عمل كرد. (1) در اين زمان با روى آوردن برخى از «شيخ الاسلام»ها ، قاضيان و يا فرزندان آنها به دنيا طلبى و زندگى اشرافى ، پايه هاى مذهبى جامعه دچار ترديد و تزلزل گرديد. اختلاف در بين عالمان منسوب به صوفيگرى و مجتهدان از يك سو ، و دانشمندان اخبارىْ مسلك و فقيهان اصولى ، از سوى ديگر ، از نظر فرهنگى و مذهبى در ميام مردم ، انعكاس نامطلوبى داشت. اين گروه ها كه هر كدام ديگرى را فاقد ايمان مى دانست و بر ضدّ يكديگر به تأليف كتاب مى پرداختند ، مردم را نيز دچار تفرقه كرده ، به تدريج ، نسبت به آنان بى اعتماد مى نمود. (2) در ادامه اين نوشتار و در بحث از جريان هاى فرهنگى به پاره اى از اين اختلاف ها و درگيرى ميان اين گروه ها اشاره خواهد شد. شاه سلطان حسين ، مردى خرافاتى و طبق عقايد صوفيان معتقد بود كه انسان در كار خود ، اختيارى ندارد و عقل و تدبير ، داراى نقش نيست. همو به جاى توجّه به تربيت قهرمانان جنگى و مردان سياست ، به رقّاصان حرم سرا و شرب خمر ، مشغول بود. كرنليوس دوبروين ، نقّاش هلندى مى نويسد: پادشاه ، شيفته و فريفته زنان و پاى بند شهوت و هرزگى شده است و توجّهى به امور مملكت ندارد. در نتيجه رفتار ناپسند او ، عدل و داد از كشور ، رخت
.
ص: 14
بربسته و هرج و مرج و فساد ، رايج شده است. به همين علّت در راه هايى كه سابق امن بود ، اكنون دزد و راهزن مى بينم. (1) در چنين اوضاع اجتماعى نابه سامانى ، افغان ها به ايران حمله كردند و با محاصره اصفهان و سرانجام تصرّف آن ، علاوه بر ايجاد قحطى و كشتار فاجعه آميز عدّه بسيارى از مردم ، از نظر فرهنگى و علمى نيز ضايعات بسيارى پديد آوردند و عدّه اى از دانشمندان در اصفهان ، قزوين و شيراز و... كشته شدند. به عنوان نمونه ، به موارد زير مى توان اشاره كرد: 1. علّامه محمّد على سكّاكى شيرازى ، در هنگام تسلّط افغانيان مهاجم بر شيراز در سال 1135ق ، به شهادت رسيد. 2. سيّد ميرزا مهدى شيرازى در همان غائله سلطه افغان ها بر شيراز در سال 1135 ق ، به شهادت رسيد. 3. آقا محمّد مهدى مازندرانى در سال 1140 ق ، پس از تسلّط افغان ها بر اصفهان به دست افغان هاى قندهارى شهيد شد. 4. حاج محمّد رضى قزوينى ، در حدود سال 1135 ق ، در آشوب افغانيان به شهادت رسيد. 5. محمّد رضا (رضا) قزوينى ، از علماى بزرگ شيعه در مبارزه با مهاجمان افغانى در ديال آباد قزوين بعد از سال 1136ق ، به شهادت رسيد. (2) برخى عالمان ، از اصفهان متوارى شدند و به عراق يا جاهاى ديگر ، فرار كردند ، چنان كه ملّا محمّد جعفر بن طاهر خراسانى (زنده در 1151 ق) در حاشيه اش بر منهج المقال مى گويد:
.
ص: 15
تأليف آن ، در روزگار حمله افغان ها به ايران و تصرّف اصفهان ، انجام گرفت. من از اصفهان گريختم و در يكى از كوه هاى ناحيه باكو در سال 1134 ق ، مخفى شدم و هنگام تأليف ، جز تعدادى اندك ، كتابى نزدم نبود. (1) عالمانى هم كه در اصفهان باقى مانده بودند ، در شرايط اسفبار و بسيار سختى به سر مى بردند. ملّا اسماعيل خواجويى در آخر شرح چهل حديث خود مى گويد : در جايى آن را تأليف كردم كه چشم بصيرت و ضمير تيره و تار و خون مسلمين كه در كتاب و سنّت ، ريختن آن حرام گرديده ،بر زمين ريخته شد و آبروهايى كه مصون بود ، به دست كافران فاجر بر باد رفت و اموال ، غارت گرديد و اولاد به اسارت در آمد ، درياهاى ستم در تلاطم و ابرهاى همّ و غم ، متراكم ... و افكار ، پريشان. در اين احوال ، ذهن ثاقب و فكر صائب ، يافت نمى شود. (2) افغان ها تنها به كشتن انسان هاى بى گناه اكتفا نكردند ؛ بلكه به تخريب علمى و فرهنگى نيز پرداختند ، چنان كه وقتى اشرف افغان ، محمود را كه _ دچار جنون شده بود _ كشت و خود بر تخت پادشاهى تكيه زد ، در وسط شهر ، بنايى برافراشت كه به خاطر آن ، حدود پانصد حمّام ، مدرسه و مسجد در كمتر از مدّت شش ماه خراب گرديد. (3) بدين ترتيب ، زوال حكومت صفويه فرا رسيد. شاهان صفويه كه از نيروى مذهبى تشيّع براى تحكيم قدرت خود ، بهره اى بسيار بردند ، در اواخر به سبب ضعف تدبير و عيّاشى و... قادر به حفظ دولت خويش نبودند ، امّا در طول اين دوران ، تشيّع از چنان موقعيت محكم و استوارى برخوردار شده بود كه نه زوال صفويه ، و نه هيچ يك از تحوّلات نظامى و سياسى بعد از آن ، در جايگاه اجتماعى شيعه ، اثر تعيين كننده اى نداشت و هر يك از قدرت هاى افشارى ، زندى و... كه استقرار يافتند ،
.
ص: 16
ناگزير از رعايت حريم مذهب و نيروى مذهبى بودند. (1)
دوره افشاريهحكومت افشارى با تاج گذارى رسمى نادر شاه (تهماسب قلى خان) در سال 1148 ق ، آغاز شد. (2) در اين دوره ، بيشتر به امور نظامى توجّه مبذول مى شد و به گفته برخى دوره زمامدارى نادر از ابتداى ورود به خدمت شاه تهماسب تا واپسين لشكركشى به مرزهاى باختر را بايد روزگار پادشاهى نظامى تمام عيار در ايران دانست ؛ زيرا سرگرم بودن نادر به كار سپاه ، توجّه او به تشكيل وحدت ارضى ايران ، دفع اجانب و باز پس گرفتن ولايات از دست رفته ، مجال براى توجّه او به امور داخلى و استقرار سازمان هاى اجتماعى و انتظامات ادارى باقى نگذاشت. بايد گفت با وجود پيروزى هاى درخشان و خدمات شايان نادر و حيثيت و اعتبارى كه او براى ايران به دست آورد ، ايرانيان از همان آغاز كار ، از وى ناخشنود بودند ، چه ، بر خلاف مفاد شروط عرضه شده توسط نادر در روز نخست تاجگذارى در دشت مغان مبنى بر به رسميت شناختن تشيّع ، به عنوان مذهب جعفرى و ركن پنجم در كنار چهار مذهب اهل سنّت و حمايت از آن _ كه به عقيده برخى براى به دست آوردن قلوب ايرانيان يا فريب آنان بوده است _ از آن جا كه از خانواده اى سنّى بود ، در بر انداختن مذهب شيعه ، جلوگيرى از آداب و مراسم دينى شيعيان و ضبط موقوفات آنان ، كوشش بسيار داشت ؛ چنان كه در همان شوراى تاريخى دشت مغان ، شاه اسماعيل صفوى را به باد انتقاد گرفت و وى را متّهم كرد كه: بنابر صلاح دولت خود ، مذهب تسنّن را متروك ، و تشيّع را شايع و مسلوك داشت. علاوه بر آن ، سبّ و رفض را كه فعل بيهوده و مايه مفاسد
.
ص: 17
است ، در السنه و افواه عوام و اوباش ، جارى كرد و شرر شرارت را به چخماق دو به هم زنى برانگيخت و خاك ايران را به خون فتنه و فساد آميخت! . سپس ، يكى از شرايط خود براى پذيرفتن پادشاهى را اين نكته اعلام كرد كه ايرانيان ، بايد اعمال مربوط به مذهب شيعه را كه به وسيله شاه اسماعيل اوّل اعلام گرديد ، ترك كنند. (1) همچنين در سال 1148 ق ، پس از تاجگذارى ، بخش نامه اى به سراسر ايران فرستاد مبنى بر اين كه: «چون طريقه هاى مذهبى حنفى و جعفرى به هم نزديك اند ، بايد عموم اهالى ايران به سه خليفه اوّل ، احترام بگذارند و در اذان و اقامه ، سخنان مخالف اهل سنّت بر زبان نياورند». (2) امّا نادر با وجود شدّت عمل ، در منع تعزيه خوانى و عزادارى شيعيان ، توفيقى نيافت و با اين كه ايل افشار از اركان مستحكم پادشاهان صفوى بود ، نادر ، صفويان را «رافضى» مى خواند و تلاش مى كرد تا نام و نشان صوفيه را از ميان بردارد و مردم را به فراموش كردن آن خاندان و از ياد بردن آثار خيرشان وادار كند. وى گذشته از زندانى نگاه داشتن تهماسب دوم ، عبّاس سوم را نيز از نظرها دور نگاه مى داشت تا خاطره آل صفى از ذهن مردم ايران ، زدوده شود. به عقيده صاحب نظران ، دليل عمده ناكامى وى در اين كار ، رابطه عميقى بود كه شاهان صفوى در طى دو قرن و نيم ميان خود ، مذهب و مردم به وجود آورده بودند و نادر _ كه تنها به نيروى شمشير به سلطنت رسيده بود _ به همان سادگى قادر نبود كه مهر و علقه پادشاهان صفوى را كه بر اثر تبليغات ممتد با عواطف و احساسات مذهبى
.
ص: 18
مردم عجين شده بود ، از دل ايرانيان ، بيرون ببرد. (1) نادر ، پس از نشستن بر تخت شاهى ، پنهانى در صدد آن بود كه به همراه افغان ها ، سران شيعه را از ميان بردارد؛ امّا جنگ هاى پياپى به وى مجال نداد و اين خواسته او عملى نشد. (2) برخى از محقّقان ، رفتار نادر نسبت به شيعه را تنها يك سياست مذهبى مى دانند كه وى پس از ظهور دلاورى هايى از افغانى هاى ارتش نادرى ، آن را در پيش گرفت و پيش از آن ، وى بيشتر به هموطنان شيعى مذهب خود ، توجّه و تكيه داشت. وى ، پس از نبرد دلاورانه افغان ها در آن سوى پل بغداد ، از راه الفت و محبّت نسبت به سنّيان افغان در آمد و گروهى را مأمور جلوگيرى از بى حرمتى به مزار ابو حنيفه نمود و به تزيين مقبره او همّت گماشت ؛ (3) ولى سخنان صريح و مواضع نادر نسبت به شيعه در روز تاج گذارى ، خلافِ اين را مى رساند و بيانگر آن است كه او از آغاز با شيعه سرِ ستيز داشته است. با اين احوال ، برخى ديگر او را از قبيله قرخلوى افشار و جزو طوايف شاهسون دانسته ، مى گويند در شيعه بودن آنان ، ترديدى نمى توان داشت و نام هاى فرزندان وى و برادرش (رضا قلى ، مرتضى قلى ، امامقلى ، عليقلى) را از شواهد شيعه بودن او دانسته اند ؛ (4) ولى چنين شواهدى چندان قابل اعتنا نيست.
تلاش براى اتّحاد مذاهب اسلامىنادر پس از اين كه به سبب تعصّب كوركورانه عالمان اهل سنّت عثمانى و اغتشاش هاى پياپى داخلى نتوانست سياست هاى اعلام شده قبلى خود را به اجرا
.
ص: 19
درآورد ، ناچار شد در آخر كار با گرد آوردن عالمان شيعه و سنّى از سراسر ايران و مواجهه آنان با شيخ الاسلام و برخى ديگر از عالمان عثمانى ، نوعى توافق ميان آنان پديد آورد تا شايد بتواند از دامنه اختلاف ها بكاهد و از حالت دشمنى و خصومت را كه در اين ميان وجود داشت ، بكاهد. اين تلاش نادر به سال 1156 ق ، در بغداد به انجام رسيد. امّا عالمان عثمانى دست به دست ديگر مردم آن سرزمين دادند و از تمكين نسبت به قرارداد بين عالمان شيعه و سنّى سر باز زدند. (1) با وجود احترام ظاهرى نادر شاه نسبت به عالمان دينى شيعه ، وضعيت فرهنگى _ اجتماعى جامعه چندان مطلوب نبود و دانشمندان شيعه ، امنيت جانى نداشتند و نادر با كمترين بهانه با گزارش هاى نارواى توطئه گران ، آنان را به شهادت مى رساند. در اين باره ، مى توان از شهادت عالمانى مانند علّامه ميرزا محمّد حسين پير ، قاضى ارتش نادر ، ياد كرد. وى از شكوه و جلال و هوش سرشار برخوردار بود و نادر به سبب اين ويژگى ها ، قصد كشتن او را كرد ، بدين ترتيب كه او را از سمت قضا بر كنار كرد و به حكومت اصفهان گمارد و پس از يك سال به بهانه اى او را در سال 1159 ق ، به شهادت رساند. همچنين ، محمّد زكى بن ابراهيم ، دانشمند و خطيب كرمانشاهى (م 1159 ق) ، محمّد رضا شيرازى از نوادگان ملّا صدرا (م 1161 ق) و سيّد نصراللّه بن حسين حائرى معروف به سيّد شهيد (م 1154 ق) ، توسط نادر به شهادت رسيدند. (2) در دوره جانشينان نادر نيز كه همچنان درگير رقابت و كشمكش هاى نظامى بودند ، تحوّل چشمگيرى در امور اجتماعى و فرهنگى ايران ، مشاهده نمى شود.
.
ص: 20
دوره زنديهافراد ايل زند ، پيرو آيين تشيّع بودند. كريم خان ، مؤسّس زنديه نيز خود ، مردى متديّن و پايبند به حفظ آداب و مراسم مذهبى بود و حتّى به تقليد شاهان صفوى ، در ايّام محرّم ، مراسم سوگوارى بر پا مى كرد. كريم خان ، گرچه مردى متديّن بود ، ولى در امور مذهبى ، تعصّب چندانى نداشت و مانند شاهان دوره آخر صفويه ، باورهاى شخصى او به مقاصد سياسى زيانى نمى رساند. وى ، پيروان تمام اديان را محترم مى شمرد و از لحاظ پيمان هاى اجتماعى و مقرّرات كشورى ، ميان افراد ملّت ، فرقى نمى گذاشت. بنا به گفته بيشتر تاريخنگاران ، كريم خان ، خواندن و نوشتن نمى دانست ؛ ولى نسبت به دانشمندان ، رفتارى احترام آميز داشت و بويژه به عرفا و مشايخ ايشان ، بسيار دلبسته بود. همچنين ، وجود برخى از وزراى دانش دوست ، مانند: محمّد حسين فراهانى ، متخلّص به «وفا» كه به همراه ميرزا محمّد جعفر ، از منشيان قديم نادرشاه ، امور كشور را اداره مى كرد ، در ترويج علوم و معارف در آن زمان ، بى تأثير نبود. كريم خان ، پس از استقرار حكومت خود ، جز گشودن بصره ، كار نظامى ديگرى نكرد ؛ بلكه بيشتر اوقات خود را در شيراز ، صرف خوشگذرانى مى كرد و در رفاه حال مردم مى كوشيد و همين كوشش وى در فراهم آوردن آسايش مردم و دفع بيداد از ايشان ، او را نزد هم زمانانش دوست داشتنى و از ديد تاريخ ، سر بلند و نيك نام ساخته است. (1) سلسله زنديه ، از سال 1163 تا 1193 ق ، بر تمام ايران ، به استثناى خراسان كه در دست شاهرخ افشارى بود ، حكومت مى كرد. پس از مرگ كريم خان در سيزدهم صفر
.
ص: 21
1193 تا 1209 ق ، در مجموع ، هشت نفر به حكومت رسيدند كه در اين فاصله ، جز ناآرامى ، رقابت ، درگيرى و كور ساختن و قتل رقيبان ، چيز قابل توجّهى به چشم نمى خورد و قريب دوازده سال ، بين آقا محمّد خان قاجار و شاهزادگان زنديه ، زد و خورد بود و اين كشمكش ها ، در نهايت به پيروزى آقا محمّدخان قاجار گرديد. (1)
دوره قاجاريهقاجاريه ، طايفه اى اند در اصل از نژاد مغول و ظاهرا از قبايلى بودند كه به همراه كشور گشايان تاتار در دوره چنگيز و بازماندگان او از مغولستان به سرزمين هاى اسلامى آمدند و در قسمت بين شام و ايران ، بخصوص در نواحى ارمنستان ، ماندگار شدند. (2) حكومت اين سلسله بر ايران با پادشاهى آقا محمّد خان ، فرزند بزرگ تر محمّد حسن خان قاجار ، آغاز گرديد. شاهان سلسله قاجار ، داراى اعتقادات مذهبى متعصّبانه اى بودند و از لحاظ كاربردى نيز سياست مذهبى اى پيشه مى كردند تا جامعه و رهبران دينى را نسبت به خويش ، بدبين نكنند و از تضادّ ميان حاكميت و نهادهاى دينى و مذهبى پيشگيرى كنند. (3) در اين ميان ، فتحعلى شاه قاجار ، بيش از ديگر شاهان اين سلسله در جلب نظر و كسب رضايت عالمان تراز اوّل شيعه نسبت به خود ، تلاش مى كرد. به عبارت بهتر ، در اين زمينه ، از هيچ كوششى فروگذار نمى كرد. وى از آغاز حكومت خود بر آن شد تا با كسب تفويض حكومت از سوى مراجع دينى شيعيان ، به سلطنت خود ، وجهه شرعى ببخشد؛ امّا فقيهانى مانند: ميرزاى قمى و كاشف الغطاء ، تنها حقّ حاكميت
.
ص: 22
سياسى شاه را ، آن هم بدون مشروعيت ، پذيرفتند و با او نوعى همكارى كردند و با اتّخاذ شيوه اى دقيق و حكيمانه ، ضمن رعايت مصلحت امّت اسلامى ، از هر گونه سوء استفاده شاه جلوگيرى مى كردند. (1) در اين جا به چند نمونه از تلا ش هاى فتحعلى شاه براى تأمين نظر عالمان دين ، اشاره مى شود: در سال 1235 ق ، فقهاى گيلان ، در نامه اى به شاه اطلّاع دادند كه «خدّام شاهزاده محمّد رضا ميرزا و على خان اصفهانى ، وزير او ، با درويشان نعمة اللهى ارادتى به نهايت دارند و به تسويلات ايشان شاهزاده نيز از ارادت كيشان درويشان است و هم اكنون از بى قيدى اين جماعت ، كس نام از جمعه و جماعت نبرد و آيات شريعت ، منهدم و مطموس باشد». فتحعلى شاه ، به بهانه شكار تا طارم مى رود و شاهزاده محمّد رضا ميرزا و ملازمان او را حاضر كرده ، مورد عتاب قرار مى دهد و وزير او را عزل مى كند. (2) همچنين در سال 1240 ق ، نامه اى از عالمان اصفهان به شاه مى رسد كه حاجى هاشم خان در هتك حرمت مردم و اخذ مال ايشان ، از هيچ چيز ، فروگذار نيست. شاه به سوى اصفهان حركت مى كند و پس از احضار هاشم خان ، او را كور مى كند و حاكم اصفهان را كه به جهت رابطه فاميلى در تأديب هاشم خان كوتاهى كرده ، به پرداخت پنجاه هزار تومان زرِ مسكوك به خزانه شاه ، جريمه مى كند و با خود دارى حاكم از پرداخت اين مبلغ ، شاه او را عزل كرده ، سلطان محمّد ميرزا را به حكومت اصفهان ، نصب مى كند. (3)
.
ص: 23
اين گونه نامه ها و گزارش ها بيانگر آن است كه گماشتگان شاه در ولايات ، نه تنها در تأمين آسايش و رفاه مردم و بهبود وضع اجتماعى _ فرهنگى منطقه تحت حاكميت خود ، تلاش نمى كردند ، بلكه برعكس ، آنان را از جهات مختلف در تنگنا قرار مى دادند. وقتى شاه حاكمى را عزل مى كرد ، معلوم نبود جايگزين او تا چه حد در رفع كاستى ها و مفاسد به جاى مانده از نفر قبلى كوشش مى نمود. اقدامات مفيدى كه در دوران قاجاريه به عمل آمد ، بيشتر در دوره ناصرالدين شاه و به دست ميرزا تقى خان امير كبير بود. از آن جمله است اصلاح امور مالى ، اصلاح نظام ، تأسيس مدرسه دارالفنون و استخدام معلّمان اروپايى براى تدريس و اعزام دانشجو به اروپا براى تحصيل در صنايع مختلف و تأسيس روزنامه ، ترجمه و انتشار كتب خارجى ، توسعه صنايع و ايجاد كارخانه و تأسيس پست خانه. امير كبير در سال 1267 ق ، در همه شهرهاى معتبر كشور ، چاپارخانه تأسيس كرد و اوّلين خطّ تلگراف در زمان ناصرالدين شاه احداث شد و به تدريج ، تكميل گرديد و ضرّاب خانه كه تا آن زمان وضع مطلوبى نداشت ، اصلاح شد. در دوران قاجاريه ، ايران با تمدّن غرب ، آشنا شد و با كشورهاى غربى رابطه پيدا كرد. هر چند كه در فاصله بين انقراض دولت صفويه و قاجاريه ، دولت ايران با كشورهاى اروپايى روابط اندكى داشت ، ولى معاهده هاى بين ايران و كشورهاى غربى در دوران قاجاريه منعقد شد. (1)
جريان هاى فرهنگى سده هاى دوازدهم و سيزدهمجريان هاى فرهنگى عمده در جهان تشيّع در دو قرن هاى دوازدهم و سيزدهم عبارت است از: 1. صوفيگرى
.
ص: 24
2. اخباريگرى 3. اصوليگرى 4. شيخيگرى 5. بابيگرى 6. بهاييگرى .
1. صوفيگرىتصوّف ، طريقه اى معنوى است كه پيروان آن معتقدند به وسيله تصفيه باطن و تزكيه نفس ، انوار حقايق بر قلب شخص ، اشراق مى كند. اين طريقه در اديان هندى (برهمايى و بودايى) ، يهود ، مسيحيت ، مانويت و اسلام ، وجود دارد. صوفيان اسلامى مى گويند: تصوّف ، در حقيقت ، جز علم باطن نيست و اين ، همان علمى است كه از طريق ارث ، از رسول خدا به على بن ابى طالب عليه السلام رسيد. (1) برخى از محقّقان ، ابوهاشم كوفى را كه در اواخر دوره بنى اميّه مى زيست ، اوّلين بنيان گذار تصوّف و نخستين كسى مى دانند كه در اسلام به «صوفى» شهرت يافت (2) و اين ، به سبب آن بود كه او مانند رهبانان ، جامه هاى پشمين و خشن مى پوشيد. مقدّس اردبيلى ، در حديقة الشيعة نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام درباره او فرمود: إنَّهُ فاسِدُ العَقيدةِ جِدّا و هُوَ الَّذى ابتَدَعَ مَذهبا يُقالُ لَهُ التَّصَوُفُ وَ جَعَلَهُ مَفرّا لِعَقيدَتِهِ الخَبيثِة . (3) ابو هاشم ، عقيده بسيار فاسدى داشت. او كسى است كه مذهبى را با نام تصوّف اختراع كرد و آن را گريزگاهى براى عقيده پليد خود ساخت.
.
ص: 25
مقدّس اردبيلى ، از احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى و محمّد بن اسماعيل بن بَزيع ، از امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: مَن ذُكِرَ عِندَهُ الصوفية و لم ينكرهم بلسانه و قلبه فليس منّا و من أنكرهم فكانما جاهد الكفّار بين يدى رسول اللّه صلى الله عليه و آله . هر كس نزد او از صوفيه ياد شود و آنها را با زبان و دلش انكار نكند ، از ما نيست و هر كه آنان را رد كند ، گويى پيش روى رسول خدا با كافران ، جهاد كرده است. (1)
تأويل آيات و روايات و جعل حديثنكته قابل توجّهى كه به رابطه صوفيه و حديث شيعه مربوط مى شود ، اين است كه دست كم گروهى از اين طايفه ، آيات قرآن كريم و احاديث خاندان عصمت و طهارت را وفق مراد خود ، تفسير و تأويل مى كنند تا بدين وسيله ، مدّعاى خود را اثبات كنند و نظر ديگران را به خود ، جلب نمايند. از جمله احاديثى كه اينان براى تأييد رأى خود مورد استفاده قرار داده اند ، حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربَّه» (2) است. (3) از سوى ديگر ، بر اساس پاره اى شواهد ، برخى از صوفيه براى توجيه اعمال خود از جعل حديث نيز ابايى نداشته اند ، چنان كه مقدّس اردبيلى مى گويد: [فرقه عشاقيه صوفيه] اكثر از غايت بى ديانتى و خدا ناترسى ، بر پيغمبر خدا افترا زنند و گويند جمله «المجاز قنطرة الحقيقة» ، حديث است و پيغمبر ، چنين فرموده است و با محمل قرار دادن چنين دروغ هايى ، در عشق ورزيدن مَجازى ، خود را مُجاز مى شمارند. (4) نمونه ديگر اين است كه عين القضاة همدانى (م ق 6) به پيامبر اسلام نسبت
.
ص: 26
مى دهد كه: «رأيتُ ربّى ليلة المعراج على صورة شابّ أمرَدٍ». (1) احتجاج امام صادق عليه السلام با گروهى از صوفيه در باب لزوم طلب رزق نيز گواه روشنى بر انحراف و اعوجاج فكرى ، دستِ كم در ميان عدّه اى از اين افراد و استفاده نادرست آنان از آيات و روايات است. (2) نكته جالب ديگر اين كه صوفيان ، در منابر و مجالس خود ،بسيارى از گفته هاى امامان معصوم عليهم السلام را مورد تفسير و تأويل قرار مى دادند ؛ امّا آن گفته ها و اخبار را به مشايخ خود نسبت مى دادند. برخى در توجيه اين نسبت هاى دروغ گفته اند: اين كار ، از باب تقيّه و كتمان اسرار و براى در امان ماندن آنان از شرّ تكفير و انتساب به بدعت و گرفتارى هاى ديگر بوده است. در اين جا چند مورد از احاديثى كه به مشايخ صوفيه نسبت داده اند ، آورده مى شود: _ «سلونى قبل أن تفقدونى» . حديث از امام على عليه السلام است كه به مالك دينار ، نسبت داده اند. (3) _ «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» . اين حديث نيز از امام على عليه السلام است كه به سهل بن عبد اللّه شوشترى نسبت داده اند. _ «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» . از پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام روايت شده كه به جنيد ، نسبت داده شده است. (4) _ «أحقّ الناس بالرضا عن البدا أهل المعرفة». از امام صادق عليه السلام است ، (5) امّا آن را به
.
ص: 27
فضيل عيّاض نسبت داده اند. (1) سيّد حيدر آملى ، معتقد است كه تصوّف و تشيّع ، مأخذ و مشربشان يكى است كه همان قول خداى تعالى و رسول صلى الله عليه و آله و ائمه معصوم عليهم السلام است ، با اين تفاوت كه صوفيان ، اصول دين را به حَسَب باطن ، از لحاظ طريقت از ائمه عليهم السلام گرفته اند و شيعه ،آن اصول را به حَسَب ظاهر ، يعنى از لحاظ شريعت ، از امامان خويش عليهم السلام دريافت كرده اند. (2) شهيد مرتضى مطهرّى ، در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران ، عرفان و تصوّف را به عنوان يك مدخل ، مورد بحث قرار مى دهد. وى ، عرفان و تصوّف را يكى از علومى كه در دامان فرهنگ اسلامى زاده شده ، معرّفى مى كند و با ذكر دو بخش نظرى و عملى براى عرفان ، سه ديدگاه را درباره عرفان بيان مى كند كه صاحبان دو ديدگاه (گروهى از فقها و محدّثان اسلامى و گروهى از متجدّدان عصر حاضر) هر يك با انگيزه اى ، معتقدند عرفان با اسلام در مخالفت و تضاد است. گروه سوم ، ضمن پذيرفتن انحرافات و بدعت هاى فراوان در فرقه عرفان و تصوّف كه با قرآن و سنّت معتبر ، موافق نيست ، عارفان را ضدّ اسلام نمى دانند و معتقدند اشتباهات عرفا ، مانند اشتباهات ساير طبقات فرهنگى مانند: متكلّمان ، فيلسوفان ، مفسّران و فقيهان ، از روى سوء نيّت نبوده است. شهيد مطهّرى ، پس از بيان نظرياتى درباره منشأ و خاستگاه عرفان و تصوّف ، تاريخچه مختصرى براى آن تا پايان قرن نهم هجرى ذكر مى كند و معتقد است كه تصوّف رسمى ايران پس از قرن نهم ، بيشتر غرق در آداب و ظواهر و احيانا بدعت هايى كه ايجاد كرده ، مى شود. (3)
.
ص: 28
شايد بتوان گفت به دليل همين مفاسدى كه در عرصه اعتقاد و عمل از پاره اى صوفيان به ظهور رسيد ، عدّه اى از دانشمندان شيعه در ردّ صوفيه به نگارش كتاب و رساله دست زدند. از آن جمله است: _ درايه نثار فَتحَ اللّه بِهِ أعين الأبصار ، به فارسى ، از محمّد علم الهدى بن فيض كاشانى (م1115ق) كه در آن ، غالبا از صوفيه به طايفه خنياگران ، مغنيان و اهل طرب ، ياد مى كند. (1) _ الردّ على الصوفية ، از حاج محمّد رضى قزوينى كه آن را در حدود سال 1135 ق ، نگاشته است. (2) _ فى أصناف الصوفية و ما ينجرّ الى الكفر ، از عبد الحى رضوى كاشانى (م بعد از 1152 ق) كه در كتاب حديقة الشيعه خود ، بابى را با عنوان «فى أصناف الصوفية و ما ينجرّ الى الكفر» به صوفيه اختصاص داده است. وى مى گويد: صوفيه زمان ما اكثرشان مصداق «ملعون من ألقى كلّه على الناس» هستند. (3) _ الردّ على الصوفية الملعونة ، از ملّا محمّد اسماعيل بن محمّد حسين مازندرانى (خواجويى) (م1173 ق). (4) _ الردّ على الصوفية ، از ملّا احمد بن محمّد تونى بشروى. (5) _ الردّ على الصوفية ، از سيّد اعظم بنگورى ، از شاگردان سيّد دلدار على نقوى. (6) _ الردّ على الصوفية ، از ملّا حسن بن محمّد على يزدى كه در 27 محرّم سال
.
ص: 29
1231ق ، از نگارش آن ، فارغ شده است. (1) _ الردّ على الصوفية ، به فارسى ، از سيّد دلدار على بن محمّد معين نقوى نصيرآبادى (م1235 ق). (2) _ ارشاد المنصفين و الزام الملحدين الردّ على الصوفية المبدعين ، از ملّا محمّد كاظم بن محمّد شريف هزار جريبى حائرى (از شاگردان وحيد بهبهانى) (م بين 1232 _ 1238ق). (3) _ رسالة فى ردّ الصوفية ، از ملّا محمّد باقر بن مهدى حائرى كه در سال 1258 ق ، از نگارش آن ، فراغت يافته است. (4) _ تنبية الغافلين و ايقاظ الراقدين ، در ردّ صوفيه ، از آقا محمود بن محمّد على كرمانشاهى ، ساكن تهران (م 1269 ق). (5) پديده تصوّف كه با ظهور حكومت صفويان (منسوب به شيخ صفى الدين اردبيلى) ، جايگاه ويژه اى يافت ، به تدريج در اثر عوامل مختلف ، از جمله بى اعتنايى و رفتار تحقيرآميز شاه عبّاس نسبت به طبقه صوفيه و مبارزه دانشمندان شيعه ، بخصوص علّامه مجلسى دوم با آن ، كم كم اعتبار و اهمّيت خود را از دست داد و سرانجام در آغاز قرن دوازدهم ، به فرمان شاه سلطان حسين صفوى ،«تكيه فيض» ويران شد ، درويشان از شهر رانده شدند و فعّاليت صوفيان در اصفهان ، متوقّف گرديد. بنا به اظهار برخى محققّان ، پس از زوال حكومت صفويه ، خطّ فكرى صوفيه
.
ص: 30
در ايران نيز زايل گرديد و تا سال 1190 يا 1194 ق ، از دراويش و طريقه آنان ، اسم و رسمى باقى نماند. در اين زمان ، شاه عليرضا دكنى (دوازدهمين قطب بعد از شاه نعمة اللّه ولى) دو نفر از دست پروردگان خود را براى احياى رسوم صوفيه از هند به ايران فرستاد و آنان با به راه انداختن جنب و جوش در شهرهاى ايران ، تصوّف را حيات دوباره اى بخشيدند. (1) اكثر فقهاى اين دوره نيز مانند اواخر دوران صفوى ، در مخالفت با صوفيگرى ، هم داستان بودند. بخصوص فقيه مبارز اين عصر ، آقا محمّد على كرمانشاهى (م1216 ق) كه پس از پدرش وحيد بهبهانى ، مرجع بزرگ و صاحب نفوذ ايران بود. وى كتاب خيراتيه را در ابطال طريقه صوفيه نوشت و باعث شد تا تعدادى از سران صوفيه تبعيد شوند و معصومعلى شاه ، اعدام شود. (2) از ديگر فقهاى بزرگ اين دوره ، ميرزاى قمى (م1231ق) و هم عصر فتحعلى شاه قاجار است كه او نيز در مبارزه با صوفيه ، شدّت بسيار به خرج داد و سران صوفيه را با تير طعن و لعن خود ، مورد اصابت قرار داد. از جمله تأليفات او در اين زمينه ، جامع الشتات فى أجوبة السؤلات است كه بخشى از آن ، رد صوفيه و طعن به برخى از مشايخ آنان (مانند: بايزيد ، ملّاى رومى ، محيى الدين و...) است. (3) وى رساله الردّ على الصوفية و الغلاة را نيز به رشته تحرير درآورد. تهديد و فشار نسبت به صوفيه ، در اين دوره به اوج خود رسيد؛ امّا با روى كار آمدن محمّد شاه قاجار (1250 ق) و صدارت ميرزا آقاسى ، در حكومت او دوباره اوضاع دگرگون شد و صوفيان ، مورد توجّه ويژه قرار گرفتند و در دوره محمّد شاه و
.
ص: 31
سپس ناصرالدين شاه قاجار ، مورد حمايت بودند. (1)
2 و 3 . اخباريگرى و اصوليگرىعلاوه بر صوفيگرى ، دو جريان فرهنگى عمده اخباريگرى و اصوليگرى نيز در قرن هاى دوازدهم و سيزدهم با يكديگر در ستيز و رويارويى شديد بودند كه به اختصار به آنها مى پردازيم. برخى از محقّقان ، آغاز پيدايش اخباريگرى را در قرن يازدهم هجرى مى دانند و حساب اخباريان را از محدّثان متقدّم ، جدا مى كنند و مى گويند كه آنان ، مكتبى با اصول مشخّص نداشتند و چنين سرسخت با اجتهاد ، مخالفت نكردند. (2) عدّه اى نيز اخباريگرى را به سه مرحله تقسيم مى كنند:
مرحله اوّل: اخباريه متقدّماين مرحله ، شامل محدّثان دوره متقدّم است ، با اين توضيح كه قدماى اخباريان كه اصحاب حديث و اهل اخبار ناميده مى شدند ، هم در اهل سنّت و هم در شيعه وجود داشتند و در كتب رجال به احوال برخى از آنان اشاره شده است. براى مثال ، در مورد احمد بن محمّد بن خالد برقى آمده است: إنّه كان ثقة فى نفسه غير أنّه أكثر الرواية عن الضعفاء و اعتمد المراسيل ، و كان لا يبالى عمّن أخذ على طريقة أهل الأخبار. و در مورد محمّد بن زكريا آمده است: إنّه وجها من وجوه أصحابنا بالبصرة و كان أخباريا واسع العلم... . (3) شيخ مفيد نيز در وصف آنان مى گويد:
.
ص: 32
اصحاب اخبارى ما ساده و كُند ذهن و از زيركى كم بهره اند و درباره آنچه از احاديث كه مى شنوند ، به طور سطحى برخورد مى كنند و سند آنها را مورد بررسى قرار نمى دهند... . (1) برخى ، اين مرحله از نگرش اخبارى را ، سطحى از تفكّر فقهى مى دانند ، نه يك جهتگيرى خاص كه مسلك ويژه اى در استنباط دارد. (2)
مرحله دوم: اخباريه جديداين مرحله از اخباريگرى ، در اوايل قرن يازدهم به وسيله ملّا محمّد امين استرآبادى (م 1036) آغاز شد. شيخ يوسف بحرانى ، درباره او مى گويد: او اولين كسى است كه باب طعن و بدگويى نسبت به مجتهدان را گشود و تقسيم بندى اخبارى و مجتهد را به وجود آورد. (3) علّامه محمّد رضا مظفّر كه اين مرحله را ورود «اخباريه جديد» مى نامد ، در بيان بازتاب اين حركت مى گويد: عكس العمل آن ، اين است كه مردم ، يكسره از اعتماد به عقل و تفكّر فلسفى روى مى گردانند و در هر چيزى راه تعبد به ظواهر شرع (به معناى اكتفا كردن به اخبارى كه در كتاب هاى مورد وثوق ، وارد شده است) را در پيش مى گيرند ، آن هم با جمود بر ظواهر آن اخبار. (4) تفكّر اخبارى ، از دهه چهارم قرن يازدهم ، در نجف و ساير مراكز علمى بين النهرين نفوذ كرد و به زودى بسيارى از عالمان اصولى را تحت تأثير خود قرار داد و مورد پيروى بيشتر فقهاى آن ديار ، قرار گرفت. در ايران نيز از اواسط قرن يازدهم ،
.
ص: 33
طرفدارانى يافت و بسيارى از فقها در شهرستان هاى مختلف ، از آن جانبدارى كردند. در آن زمان ، كار اين گرايش هنوز به افراط نرسيده بود و درگيرى در ميان اخباريان و اصوليان در اواخر همين قرن ، پديدار گرديد. (1) با زمينه هايى كه گرايش اخبارى در قرن يازدهم هجرى پديد آورد ، دانشمندانى چون علّامه مجلسى ، فيض كاشانى و شيخ حرّ عاملى ، نيروى خود را بر اخبار و روايات ، متمركز كردند و در تدوين كتاب هاى حديث يا شرح و تفسير آثار حديثى ، تلاش هاى چشمگيرى از خود ، نشان دادند و جوامع حديثى ارزشمندى مانند الوافى ، وسائل الشيعة و بحار الأنوار و شرح هايى بر كتب اربعه ، همچون روضة المتقين ، مرآة العقول و ملاذ الأخيار ، و صدها كتاب حديثى كوچك و بزرگ ديگر در اين دوره به رشته نگارش در آمد. اين نهضت حديثى ، در قرن دوازدهم نيز به راه خود ادامه داد و ده ها تن از دانشمندان شيعه كه بسيارى از شاگردان علّامه مجلسى ، شيخ حرّ عاملى ، فيض كاشانى و... بودند ، همچون گذشته ، توجّه به حديث را در دستور كار خود قرار دادند و كتاب هاى متعدّدى را در زمينه حديث و شرح حديث و يا علوم حديثى ، تأليف نمودند كه نمونه هاى آن ، در فصل هاى دوم تا چهارم خواهد آمد. اخباريگرى ، از دهه هاى نخستين قرن دوازدهم ، بر همه مراكز علمى شيعه در ايران و عراق غلبه كرد و به مدّت چند دهه ، فقه شيعى را در انحصار خود داشت و آن چنان رشد كرد كه در طىّ قرن دوازدهم ، عدّه بسيارى از دانشمندان بزرگ شيعه ، اخبارى بودند. از آن جمله اند: سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م1112 ق) محمّد بن محمّد محسن ، معروف به علم الهدى كاشانى (م1115 ق)
.
ص: 34
عبد اللّه بن نور اللّه بَحرانى سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق) عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م1135 ق) محمّد جعفر بن محمّد طاهر خراسانى (زنده در 1150 ق) يوسف بن احمد بحرانى (م1186 ق) ميرزا محمّد اخبارى (م1232 ق) .
مرحله سوم: اخباريه معتدل (1)اين مرحله با زعامت شيخ يوسف بحرانى (م1186 ق) شروع مى شود. وى ، نقش معتدلى را در ميان اخباريان و اصوليان ، ايفا نمود و در تخفيف آراى غلوآميز استرآبادى و پيروان او _ كه بخشى از آن در كتاب الفوائد المدنية ذكر گرديده _ و كاهش اختلافات اين دو جريان ، بسيار مؤثّر بود. ايشان در كتاب الحدائق مى گويد: من در ابتداى امر از حاميان مذهب اخباريان بودم و با برخى از مجتهدان معاصر ، در اين باره ، بحث فراوان مى كردم... تا اين كه بعد از تأمّل كافى و امعان نظر در سخن علماى اعلام ، براى من روشن شد كه از اين باب ، چشم پوشى كنم. (2) وى در ادامه سخن ، دلايلى را براى كار خود ، يعنى ترك تعصّب نسبت به اخباريگرى ، ذكر مى كند. از جمله اين كه پس از تأمل معلوم مى شود كه بسيارى از اختلافات اصوليان و اخباريان ، در حقيقت ، اختلاف اثر بخشى نيست. از سوى ديگر ، در مورد برخى از اين اختلافات ، بخصوص ادلّه احكام ، ميان خود اخباريان يا مجتهدان نيز اختلاف نظر وجود دارد. (3)
.
ص: 35
البته با وجود چنين نگرش ملايمى از سوى شيخ يوسف بحرانى ، دانشمندانى مانند: ميرزا محمّد اخبارى (م1231 ق) در ناسزاگويى نسبت به مجتهدان و مخالفت با اجتهاد ، از هيچ كوششى فروگذار نمى كردند و سرانجام نيز جان خود و فرزندانشان را در اين راه از دست دادند.
اختلافات اصوليان و اخبارياناز مسائل قابل توجّه ، اختلافات اخباريان و اصوليان و مبارزه شديد اين دو گروه با يكديگر است كه از اواخر قرن يازدهم ، نمايان گرديد. گرايش اخبارى ، روش اجتهاد و تفكّر تعقّلى و تحليلى را در فقه شيعى محكوم مى نمود و به پيروى از ظاهر احاديث مذهبى دعوت مى كرد. ملّا محمّد امين استرآبادى ، در كتاب الفوائد المدنية ، با استدلالاتى حجّيت عقل را براى كشف حقايق ، مورد ترديد قرار داد و اصول فقه شيعى را كه بر اساس استدلالات و تحليل عقلى بنا گرديده است ، به شدّت رد كرد و منطق ارسطويى را كه اساس اجتهاد و استدلالات و فقهاى اصولى است ، بى اعتبار شمرد. مى توان گفت كه مهم ترين اختلاف ميان دو گرايش اخبارى و اصولى در فقه شيعه ، همين مسئله اعتبار يا عدم اعتبار عقل در مباحث مذهبى بود. (1) براى اخباريان و اصوليان ، اختلافات فراوانى برشمرده اند كه بسيارى از آنها با يكديگر قابل جمع است و در عمل نيز در دوره هاى بعد ، اين دو جريان تا حدّ زيادى به هم نزديك شدند. برخى از اختلافات عمده اين دو مشرب فكرى به قرار زير است: 1. اصوليان ، اجتهاد را واجب عينى يا تخييرى مى دانند و اخباريان ، آن را حرام و اخذ روايت از معصوم عليه السلام را واجب مى دانند.
.
ص: 36
ملّا محمّد امين استرآبادى ، در كتاب الفوائد المدنية ، به تفصيل ، اجتهاد و تمسّك به استنباطات ظنّى را رد مى كند. (1) 2. اصوليان ، ادلّه استنباط احكام را كتاب ، سنّت ، اجماع و عقل مى دانند. اخباريان ، تنها كتاب و سنّت و برخى از آنان فقط سنّت را به عنوان دليل احكام مى پذيرند و از قرآن ، جز آنچه تفسيرش از ائمه عليهم السلام وارد شده است ، قابل درك نمى دانند؛ مانند شيخ عبد اللّه بن صالح سماهيجى كه از عمل به ظاهر قرآن ، منع مى كرد و مدّعى بود كه همه قرآن ، متشابه است. (2) در مورد سنّت نيز تنها اخبار اهل بيت عليهم السلام را حجّت مى دانند. (3) 3. اصوليان ، احاديث را به چهار قسم: صحيح ، حسن ، موثّق و ضعيف ، و اخباريان به دو قِسم صحيح و ضعيف ، تقسيم مى كنند و صحيح را به خبر محفوف به قرائن كه موجب علم به صدور آن از معصوم عليه السلام است ، تفسير مى كنند. علاوه بر ملّا محمّد امين استرآبادى در الفوائد المدنية ، ملّا محسن فيض كاشانى در الوافى (4) و شيخ حرّ عاملى نيز در فايده نهم خاتمة وسائل الشيعة ، به تفصيل ، اصطلاح جديد در تقسيم حديث را رد كرده اند. (5) 4. اصوليان ، معتقدند كه در كتب اربعه ، انواع احاديث صحيح ، حسن ، موثّق و ضعيف وجود دارد و اخباريان ، بر اين باورند كه تمام روايات كتب اربعه ، صحيح و قطعى الصدور است ، چنان كه ملّا محمّد امين استرآبادى در كتاب الفوائد المدنية ، فصلى را به ذكر وجوه دلالت كننده بر صحّت اخبار كتب اربعه اختصاص داده و
.
ص: 37
دوازده وجه در اين باره بيان كرده است. (1) آية اللّه خويى رحمه الله در مقدّمه معجم رجال الحديث ، هر دو ادّعاى صحيح و قطعى الصدور دانستن تمام روايات كتب اربعه را با دلايل متعدّد ، رد كرده است. از جمله دلايل وى در ردّ ادعاى صحّت تمام احاديث الكافى ، موارد زير است: 1. شيخ كلينى ، احاديث فراوانى را از غير معصومان و از افرادى همچون: هشام بن حكم ، ابو ايوب نحوى ، اسيد بن صفوان ، اسحاق بن عمار و... نقل مى كند. 2. روايات مُرسل يا احاديثى كه در اسناد آنها راويان مجهول و دروغگو مانند ابو البخترى وجود دارد ، در الكافى يافت مى شود. 3. روايات شاذ كه دست كم به هيچ روى نمى توان به صدور آنها از معصوم عليه السلام اطمينان پيدا كرد ، در الكافى وجود دارد. 4. كسانى چون شيخ صدوق ، به صحّت تك تكِ روايات الكافى باور ندارند. (2) وى در ردّ قطعى الصدور بودن تمام احاديث كتب اربعه نيز دلايلى دارد كه موارد زير ، از آن جمله است: 1. اصحاب امامان، گرچه در پاسدارى احاديث از نابودى ، بيشترين تلاش را از خود نشان داده اند ، امّا در دوران تقيّه مى زيستند و نتوانستند آشكارا احاديث را منتشر نمايند. 2. اگر به فرض ، اهتمام شاگردان ائمه عليهم السلام در حفظ و حراست روايات ، موجب علم شود ، در نهايت ، موجب علم به صدور اصول روايى از صاحبان آنهاست. 3. اگر به فرض ، صاحب اصل يا كتابى دروغ نبسته باشد و دچار خطا نشود ، احتمال دارد راوى از او در روايتش ، خلاف بگويد يا دچار اشتباه شود. (3)
.
ص: 38
اين اختلافات ، هر يك از دو گروه را به مبارزه شديد با طرف مقابل ، وا داشته بود و كار را در مواردى به سبّ و شتم و لعن و تكفير ، رسانده بود تا اين كه ملّا محمّد باقر بن محمّد اكمل ، وحيد بهبهانى (م1206 ق) ، براى مبارزه جدّى با اخباريگرى و دفاع از اجتهاد اصولى به كربلا _ كه مركز اخباريان بود _ رفت (1) و در آن جا ، از يك سو با برپا كردن تدريس اصول ، و از سوى ديگر ، با مناظره هاى پياپى با اخباريان ، بخصوص با شيخ يوسف بحرانى _ كه در آن زمان ، رئيس اخباريان بود _ مبارزه خود را شدّت بخشيد ، تا اين كه در اين مبارزه ، پيروز گرديد و چنان كه در سطور پيش اشاره شد ، مناقشات او سبب شد شيخ يوسف بحرانى ، از تعصّب نسبت به آراى خود ، عدول كند و در زمره اخباريان معتدل در آيد. (2) شيخ يوسف بحرانى ، كه از عظمت روحى خاصّى برخوردار بود ، در برابر برخوردهاى شديد وحيد بهبهانى ، از جمله ممنوع كردن شركت در درس و نماز او ، با ملايمت و مهربانى برخورد كرد و در عين شهرت و محبوبيت فراوان ، مقابله به مثل نكرد ، بلكه به رشد وحيد ، كمك مى نمود و چنان كه گذشت ، نقش او در كاهش اختلافات اين دو جريان ،بسيار مؤثّر بود . حتّى در پيروزى وحيد بهبهانى نيز نبايد نقش او را ناديده گرفت.
نگارش ردّيه بر اخباريگرىپس از شكست خوردن اخباريان از وحيد بهبهانى و افتادن گوى به دست دانشمندان اصولى ، در اواخر قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم ، شاهد نگارش ردّيه هاى متعدّد بر اخباريان هستيم. (3) خود وحيد بهبهانى ، كتاب الاجتهاد و الأخبار را در ردّ اخباريه و
.
ص: 39
ذكر كيفيت اجتهاد و مقدّمات و اقسام آن نوشت. از ديگر نمونه هاى ردّ بر اخباريه ، موارد زير را مى توان نام برد: 1 . عقد اللآلى البهية فى الردّ على الطائفة الغبية ، (1) از محمّد بن اسماعيل (ابو على حائرى) (م1216 ق) 2 . الردّ على الأخبارية ، از سيّد محمّد جواد بن محمّد حسين عاملى (م1226 ق) 3 . الحق المبين فى تصويب المجتهدين و تخطئة الجهّال الأخباريين ، از جعفر بن خضر كاشف الغطاء (م1228 ق) 4 . أساس الأصول ، از سيّد دلدار على نقوى (م1235 ق) كه آن را در ردّ الفوائد المدنيةى استرآبادى ، با متانت و به دور از طعن و اُشتلم گويى كه شيوه برخى از اخباريان و گاه برخى اصوليان بود ، با تكيه بر عقل و نقل ، نوشته است. (2) 5 . الحق المبين فى تصويب المجتهدين ، از سيّد احمد على حسينى محمّد آبادى (م بعد از 1255 ق) 6 . الحق الحقيق فى الردّ على بعض مقالات الأخباريين ، از عبد النبى بن على كاظمى (م1256 ق) 7 . الرسالة الدمستانية فى الردّ على الأخبارية ، از على بن عبد اللّه بحرانى دمستانى 8 . الردّ على الأخبارية ، از حسنعلى بن نوروز على تويسركانى (م 1286 ق) (3)
.
ص: 40
9 . الردّ على الأخبارية ، از دخيل بن محمّد حكّاكى نجفى (م1305ق) 10 . الردّ على من ادّعى قطعية صدور الأحاديث المروية فى الكتب الأربعة ، از ملّا حسين تربتى (م1300 ق) 11 . الردّ على الأخبارية ، از محمّد على بن محمّد كاظم شاهرودى 12 . أصل الأصول فى الردّ على الأخباريين ، از سيّد محمّد بن دلدار على نقوى (م1284 ق) 13 . الردّ على الأخبارية المجرمين ، از سيّد على محمّد بن دلدار على نقوى (م1312ق). در برابر اين حمله ها ، اخباريان نيز به مقابله پرداخته ، به تأليف كتاب يا انشاى قصايد هجوآميز در ردّ اجتهاد پرداختند. ملّا فتحعلى شيرازى ، از نوادگان كريم خان زند در فايده پنجم كتاب خود الفوائد الشيرازية ، (1) بيش از صد نفر از دانشمندان مخالف اجتهاد و عمل به ظن را نام مى برد و در فايده هفتم نيز بيش از بيست كتاب كه در ردّ اجتهاد نوشته شده است ، ذكر مى كند ، از جمله هفت كتاب در اين باره از استادش ميرزا محمّد بن عبد النبى اخبارى كه از اخباريان متعصّب بود و سرانجام نيز در اين راه كشته شد ، ياد مى كند كه از آن جمله است: 1 . مصادر الأنوار فى تحقيق الاجتهاد و الأخبار ، كه الحقّ المبينِ كاشف الغطاء ، ردّ بر اين كتاب است. 2 . منيع المرتاد فى ذكر نفاة الاجتهاد 3 . معاول العقول لقلع «أساس الأصولِ» سيد دلدار على نقوى 4 . البنيان المرصوص بالبراهين و النصوص
.
ص: 41
5 . الحكمة البالغة 6 . الدمدمة الكبرى فى الردّ على الزنادقة الصغرى 7 . الصارم البتار لقد الفجار و قسط الأشرار و الكفّار (در شش مجلّد) 8 . الصيحة بالحق على من ألحد و تزندق ، در رد «حق المبين» كاشف الغطاء (1) 9 . دفع اعتراضات المجتهدين على الأخباريين ، از على بن محمّد فرزند ميرزا محمّد اخبارى (م بعد از 1141 ق) 10 . وسيلة المعاد فى ذمّ الاجتهاد ، از محمّد صالح هروى (ق 12ق). (2) به عقيده برخى از محقّقان ، اگر گرايش هاى اخبارى توسّط وحيد بهبهانى از ميدان به در برده نمى شد و در متن شيوه فقهى شيعه قرار مى گرفت ، علاوه بر آن كه دست شريعت را از دايره مسائل مستحدثه كوتاه مى كرد و متشرّعان را از حضور فعّال در مسائل اجتماعى منزوى مى ساخت ، رابطه عالمان دينى با ديگران را در حدّ رابطه محدّث و راوى با مستمع و شنونده ، كاهش مى داد ، به اين معنا كه عالمان دينى ، تنها متن احاديث را براى مردم ، بازگو و در صورت لزوم ،ترجمه مى كردند و استنباط و استخراج احكام بر اساس ادلّه چهارگانه ، منتفى مى شد ، حال آن كه با پيروزى اصوليان موقعيت اجتماعى مرجعيت تشيّع ، به عنوان يك نهاد فعّال و پُر تحرّك دينى ، روز به روز افزايش يافت و از حيث حضور در متن مسائل اجتماعى _ سياسى و ظهور قدرت نيروى مذهبى شيعه در تحوّلات اجتماعى دوران قاجار به اوج خود رسيد. علاوه بر وحيد بهبهانى ،ميرزاى قمى ، صاحب جواهر ، كاشف الغطاء ، شيخ
.
ص: 42
انصارى و آخوند خراسانى ، از شخصيت هاى فقهى و اصولى كم نظير در تاريخ تشيّع اند كه هر يك در رشد موقعيت سياسى و اجتماعى شيعه و تحرّك اعتقادى نيروى مذهبى سهيم بودند و سبب شدند كه جايگاه علمى تشيّع در دوران قاجار ، از جهت كمّيت و كيفيت (حضور قدرت مذهب در تحوّلات اجتماعى) ، در نقطه اى برتر نسبت به گذشته تاريخى خود قرار گيرد. (1)
4 . شيخيگرىيكى ديگر از جريان هاى فكرى و فرهنگى اى كه حدودا در اواسط قرن سيزدهم ظهور كرد ، شيخيه يا كشفيه است. شيخيه به پيروان شيخ احمد احسايى (م1241 ق) اطلاق مى شود. وجه نامگذارى كشفيه نيز ، كشف و الهامى است كه او و پيروانش براى او ادّعا مى كنند. (2) شيخ احمد احسايى ، در رجب سال 1166 ، در احساء به دنيا آمد. اجداد او از اهل سنّت و جماعت بوده اند. وى ، دوران كودكى ممتازى براى خود بازگو مى كند ، چنان كه در پنج سالگى از خواندن قرآن ، فارغ مى شود ، همواره در حال تفكّر و مشغول ذكر است ، در بازى با كودكان ، تنها جسمش شركت دارد ، در تنهايى به نظر عبادت به جهان مى نگرد و به ياد گذشتگان عالم ، مى گِريد . (3) شيخ ، در بيست سالگى مقدّمات عربى را آموخت. سپس به كربلا و نجف مهاجرت كرد و در درس سيّد بحر العلوم و وحيد بهبهانى و ديگر عالمان بزرگ ، شركت جست. پس از ترك عراق به علّت شيوع طاعون و اقامت چهار ساله در بحرين ، در سال 1212 ق ، دوباره به كربلا بازگشت و پس از ملاقات با رئيس
.
ص: 43
اخباريان ، شيخ يوسف بحرانى ، به روش آنان ،اظهار تمايل كرد. او در سال 1221 ق ، با تعدادى از همراهانش براى زيارت امام رضا عليه السلام راهى ايران شد و مدّتى در شهرهاى يزد و اصفهان ،اقامت داشت و با دعوت و اصرار فراوان فتحعلى شاه ، به حضور او رفت و مورد اكرام و احترام قرار گرفت. سه سال نيز در كرمانشاه زيست. سپس به كربلا بازگشت و سرانجام در نزديكى مدينه در 75 سالگى درگذشت و در قبرستان بقيع ، مدفون شد. (1)
افكار شيخ احمد احسايىسيّد شفيع موسوى ، در الروضة البهيّة فى الطرق الشفيعية مى گويد: شيخ احمد ، غالبا مشغول ذكر و در حال تفكّر بود و جز در مورد علم و در جواب سؤالات علمى (اعم از اصول و فروع دين و حديث) سخن نمى گفت و مشغول تدريس بود و اصول الكافى و الاستبصار تدريس مى كرد و از او جز نيكى نديديم. امّا گروهى از دانشمندان معاصر او را مذمّت كرده اند و برخى بر اساس آنچه از سخن او استفاده مى شود ، او را تكفير كرده اند. (2) طبق نظر برخى محقّقان ، اساس شيخيه بر مبناى امتزاج تعبيرات فلسفى قديم متأثّر از آثار سهروردى با اخبار آل محمّد عليهم السلام است. از اين رو ، عدّه اى او را مبتكر روش جديدى در حكمت و عرفان مى دانند؛ روشى كه با مبانى فيلسوفان و عارفان اسلامى نمى ساخت. همچنين ، مخالف روش اخباريان ، محدّثان و فقهاى شيعه بود. وى به گمان خود ، بين دو مذاق فلسفه و حديث را جمع نمود و ائتلافى در اين دو مبحث ، به وجود آورد كه كليد آن ، تصرّف در هر دو بود. او حكمت و عرفان را از آن مقصدى كه هدف حكيمان و عارفان است ، خارج كرد و آيات و روايات را نيز بدون
.
ص: 44
هيچ دليل و مدركى ، توجيه و تأويل كرد. (1) توجّه به سخن خود شيخ احمد احسايى در مقدّمه شرح زيارت جامعه مى تواند تا حدّى بيانگر افكار وى و چگونگى بيان مطالب توسّط او باشد. شيخ كه اين شرح را به درخواست شخصى به نام سيّد حسين اشكورى نوشته است ، مى گويد: در قبول خواسته وى ، تعلّل و تسويف مى كردم؛ زيرا... اثبات هر آنچه برايم حاضر مى شد ، ممكن نبود ، از آن رو كه بيان پاره اى از آن به صورت عبارت ، برايم ميسّر نبود و بيان و اشاره اى درباره آن نداشتم؛ و بيان پاره اى ديگر نيز نيكو نبود ، زيرا ارائه برهان براى آن ، دشوار بود و پاره اى از آن تقريبا براى افكار خوانندگان ، قابل تحمّل نبود و در انكار آن مى شتافتند... و از طرفى نيز سؤال كننده ، بيان ظاهر كلمات و عبارات را از من نمى خواست. (2) چنان كه ملاحظه مى شود ، خود شيخ به دشوارى ارائه دليل و برهان براى پاره اى از تأويلاتش نسبت به روايات و احاديث ، اعتراف مى كند. برخى نيز روش او را روشى بين اخبارى و اصولى دانسته اند؛ امّا بيشتر سخنان او و پيروانش در اطراف روايات ، دور مى زند و مى توان گفت: شيخيه ، انشعابى از اخباريه است. به طور كلّى مى توان گفت كه وى ، علوم و حقايق را به تمامى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام مى داند و از ديدگاه او حكمت _ كه علم به حقايق اشياست _ با ظاهر و باطن شريعت ، از هر جهت سازگارى دارد. او معتقد است كه عقل ، آن گاه مى تواند به ادراك امور ، نايل شود كه از انوار اهل بيت عليهم السلام ، روشنى بگيرد. اين شرط ، در شناخت هاى نظرى و عملى ، يكسان وجود دارد. درست است كه تعقّل در اصول ومعارف دين ، واجب است؛ ولى از آن جا كه حقيقت با اهل بيت عليهم السلام همراهى دارد ، صدق احكام
.
ص: 45
عقل ، در گرو نورى است كه از ايشان مى گيرد. (1) شيخ احمد احسايى ، همان طور كه شيوه اهل ظاهر را در بسنده كردن به ظاهر شريعت نمى پذيرد ، روش آن دسته از صوفيان را هم كه در پرداختن به باطن شريعت از پايبندى به ظاهر آن ، بازمانده اند ، مردود مى شمارد ، (2) چنان كه برخى گفته اند وى ، دشمن حكما و صوفيان بود و بخصوص با ملّا محسن فيض ، مخالفت مى كرد. (3) علاوه بر اين ، شيخ درباره كيفيت معاد جسمانى ، ديدگاه خاصّى دارد. او مى گويد ، بعد از انحلال جسم ، عنصرى كه باقى مى ماند ، جسم لطيفى است كه به اصطلاح وى ، هورقليايى است. (4) وى مى گويد: آدمى را دو جسم است ، يكى مركّب از عناصر زمانى كه به منزله اعراض جسم حقيقى است و مانند جامه اى است كه انسان ، آن را مى پوشد و از تن بيرون مى آورد. آنچه پس از مرگ مى پوسد و از ميان مى رود ، همين جسم است . ديگر ، سرشتى است كه آدمى از آن آفريده شده است و زمانى نيست و از عالم هورقلياست و در گور او باقى خواهد ماند و آنچه در روز رستاخيز به هيئت آن ، زنده خواهد شد ، همين جسم مثالى است و ثواب و عقاب اخروى ، مربوط به همين جسم است. (5) ظاهرا همين افكار سبب شد كه وى به وسيله ملّا محمّد تقى برغانى (شهيد ثالث) در قزوين مورد تكفير قرار گيرد . (6) حتّى ميرزا احمد مجتهد تبريزى ، به كفر
.
ص: 46
شاگردان و پيروان شيخ احمد احسايى نيز فتوا داد و فرمان داد كه ايشان به حمّام مسلمانان نروند و مردم از مسّ ايشان با رطوبت بپرهيزند. (1) از آن پس ، دانشمندان متعدّد به ردّ افكار او پرداختند ، از جمله افراد زير: 1. ملّا على اكبر بن محمّد باقر اژه اى (ايجئى) اصفهانى (م1232 ق) 2. شيخ سليمان بن احمد آل عبد الجبار قطيفى 3. شيخ عبد اللّه بن عبّاس سترى بحرانى 4. شيخ على بن احمد آل عبد الجبار قطيفى 5. سيّد حيدر بن ابراهيم حسينى (م1265 ق). (2) ربط جريان شيخيه به تاريخ حديث شيعه ، با بيان گوشه هايى از افكار شيخ احمد احسايى ، تا حدّ بسيار ، روشن گرديد. مى توان گفت مبانى فكرى شيخ احمد احسايى _ كه به پاره اى از آنها اشاره شد _ بر ادراك امور و حقايق در پرتو انوار اهل بيت عليهم السلام ، استوار است. بى ترديد ، بخش قابل توجهى از انوار اهل بيت عليهم السلام ، از كلمات نورانى و احاديث آنان ، ساطع است ، چنان كه در پرتو اين نور ، قرن هاست كه اسلام ناب ، در قالب تشيّع به حيات و پويايى خود ، ادامه داده است. از آثار علمى شيخ احمد احسايى به دست مى آيد كه عمده تلاش هاى او بر محور احاديث اهل بيت عليهم السلام مى چرخد و قسمت قابل توجّهى از آثار او به شرح و تأويل احاديث و پاسخ به سؤالات مربوط به حديث ، اختصاص دارد و شرح الزيارة الجامعة ، مهم ترين اثر وى ، گوياى اين نكته است. گرچه بهره مندى از نور هدايت اهل بيت، تنها منحصر به روايات نيست و آن پيشوايان حق ، علاوه بر هدايت تشريعى به وسيله هدايت تكوينى و هدايت به امر نيز به افاضه فيض الهى
.
ص: 47
مى پردازند ، (1) چنان كه شيخ احمد احسايى نيز به بهره مندى خود از آبشخور علمى اهل بيت عليهم السلام از طريق رؤيا تصريح مى كند. (2) به عقيده برخى از محقّقان ، شيخ احمد با نهضت علمى خود ، نه تنها خدمتى به علم و اسلام نكرد ، بلكه ضربتى سخت بر قرآن و حديث وارد نمود و در تفسير و توجيه آيات و روايات و تحريف مقاصد كتاب و سنّت ، باب گستاخى و خود رأيى را به روى ديگران گشود. مراجعه به كتاب ها و رسالات شيخ ، اين مطالب را روشن مى كند و تعليمات شيخ و شاگردش سيّد كاظم رشتى ، زمينه ادعاهاى باطل را پس از آنها فراهم ساخت.
5 و 6. بابيگرى و بهاييگرى (3)وقتى شيخ احمد احسايى ، كه شيخيه او را «شيخ جليل» مى گفتند ، در سال 1241 ق ، درگذشت ، شاگرد ممتاز وى ، سيّد كاظم رشتى ، كه «سيّد نبيل» خوانده مى شد ، به عنوان جانشين شيخ از سوى پيروان وى ، مورد پذيرش واقع گرديد. او كه در جوانى با رفتن به يزد به شيخ احمد احسايى پيوست و با او رهسپار كربلا شد ، تا پايان عمر در آن جا ماند و با جدّيت تمام ، به تقويت و بسط افكار شيخ احمد پرداخت و بيش از يكصد و پنجاه كتاب و رساله نوشت كه بيشتر آنها رمزگونه و نامفهوم است. مهمترين كتاب وى شرح القصيدة است كه در آن ، قصيده اى را كه پاشا عبد الباقى براى امام كاظم عليه السلام سروده است ، به روش شيخيه شرح مى كند. به گفته سيّد كاظم ، مدينة العلم (شهر علم) در آسمان قرار دارد و حديث «أنا مدينة العلم و علىّ بابها» به
.
ص: 48
آن اشاره دارد. او در شرح القصيدة ، آسمان را داراى 22 محلّه مى داند كه در وسط محلّه بيست و دوم ، 160 كوچه را نام مى برد و نام و نشان هر كوچه را با اسامى عجيب و غريب ، ياد مى كند. به اعتقاد برخى ، اين اثر ، شبيه رسالة الغفران ابوالعلاى معرّى و كمدى الهى دانته است. نقل است كه وقتى اين شرح را براى پاشا عبد الباقى خواندند ، گفت: «خدا مى داند كه آنچه سيّد گفته ، خارج از منظور و خيالات شعرى من است». پس از درگذشت سيّد كاظم رشتى در سال 1259 يا 1263 ق ، در ميان شاگردان وى ، بر سرِ جانشينى او اختلاف پديد آمد و افرادى چند ، هر يك خود را سزاوار جانشينى وى معرّفى كردند. از آن جمله مى توان افراد زير را نام برد: محمّد كريم خان كرمانى (1225 _ 1288 ق) كه در كرمان به سر مى برد. ميرزا محمّد مامقانى (حجّة الاسلام نيّر) (م1269 ق) كه در آذربايجان ، به تبليغ آراى شيخ احمد احسايى پرداخت. ميرزا محمّد باقر اسكويى (1230 _ 1301 ق) كه وى نيز پس از درگذشت سيّد كاظم ، ادّعاى جانشينى وى نمود. فرزندان او كه از مراجع شيخيه اند ، به «احقاقى» معروف اند. (1) سيّد كاظم ، به قدرى موضوع شيعه كامل را بزرگ جلوه داد و درباره آن سخن گفت و به طور تلويحى ، خود را حائز آن مقام جلوه داد كه بر همين پايه ، مريدان بسيارى گرد آورد و بذر انحراف را در وجود شاگردان خود ، از جمله محمّد كريم خان كرمانى و سيّد على محمّد باب ، كاشت و آنان را براى ادّعاهاى بزرگ ، آماده نمود. به اعتقاد برخى ، جريان بابيه كه در نيمه دوم قرن سيزدهم ظاهر شد ، محصول افكار و تعليمات شيخ احسايى و سيّد كاظم رشتى است ، امّا حق اين است كه
.
ص: 49
نمى توان به صورت قاطع ، چنين حكمى را صادر كرد و شيخ احمد احسايى را با چنان جايگاه والايى ، در انحرافات برخى از شاگردان يا مدّعيان طرفدارى از وى ، شريك دانست ، بخصوص ، با توجّه به داورى هاى بزرگانى نظير فقيه نامدار حاج محمّد ابراهيم كلباسى درباره شيخ ، آن جا كه مى گويد: منسوب داشتن شيخ به برخى امور ناشايست ، بويژه از جانب كسانى كه به مطالب و اصطلاحات او وقوفى ندارند ، جرئت زيادى مى طلبد. (1) البته افرادى مانند آقاى مدرّسى چهاردهى نيز درباره او چنين اظهار نظر كرده اند كه: روح آن مرد بزرگ ، از چنين توطئه هايى منزّه بوده است ؛ ولى آن شيوه ، اين انحراف را طبعا به وجود آورد. (2) و خلاصه پاره اى قرينه ها بيانگر آن است كه دستِ كم شيوه بيان مطالب توسط شيخ احمد و شاگردش رشتى در ايجاد زمينه انحراف ، بى تأثير نبوده است. از جمله آن قرينه ها اين است كه نخستين كسانى كه به باب گرويدند و هسته مبلّغان بابيگيرى را تشكيل دادند ، جملگى از پيروان شيخيه و جزو شاگردان شيخ احمد احسايى و سيّد كاظم رشتى بودند. جريان بابيه ، منسوب به سيّد على محمّد شيرازى (1235 _ 1266 ق) است. وى فرزند سيّد محمّد رضا بزّاز است. پدرش در كودكىِ وى ، وفات نمود و او تحت سرپرستى دايى خود ، حاج سيد على به شغل پدرش مشغول شد. تحصيلات مقدّماتى على محمّد در شيراز ، نزد شيخ عابد معلّم بود. پس از آن به بوشهر رفت و در آن جا به تجارت پرداخت و به علّت دانستن پاره اى ادعيه و اوراد و اذكار در نزد عموم به «سيّد ذكر» معروف شد . وى پس از مدّتى توقّف
.
ص: 50
در بوشهر به شيراز بازگشت ، تجارت را رها كرد و به كربلا رفت و در آن جا در درس سيّد كاظم رشتى حاضر شد و مورد توجّه سيّد كاظم قرار گرفت. پس از فوت سيّد كاظم رشتى ، در 25 سالگى تحوّلى در فكر او ايجاد شد. نخست ، ادّعاى بابيت كرد و خود را باب امام زمان معرّفى كرد و گفت: من از طرف امام غايب ، به اظهار كتاب بيان به جاى قرآن مأمورم . در مدّتى اندك ، هجده تن به او گرويدند كه عموم آنان از شيخيه بودند. به تعبير مؤلّف ناسخ التواريخ ، «بعض از مردم كه بلاهتى داشتند ، به ارادت او سر نهادند و گروهى را كه كياستى بود ، به اميد رياست بدو پيوستند». برخى بر آن اند كه سواد سيّد على محمّد باب در علوم حوزوى ، مانند صرف و نحو ، منطق و فقه و اصول ، از يك طلبه متوسّط ، كمتر بود. برخى نيز در ردّ اين نظر مى گويند: كسى كه سواد او از متوسّط كمتر است ، نمى تواند در علوم دينى ، روش تحقيق داشته باشد. امّا بايد گفت كه نگاهى اجمالى به كتاب بيان وى كه به عربى نگاشته شده ، پايين بودن سطح سواد يا به عبارت بهتر ، بى سوادى او را به خوبى نمايان مى سازد. در كتاب بيان وى ، ده ها ، بلكه صدها مورد غلط دستورى را مى توان يافت. براى مثال ، وى در موارد بسيار ، تفاوت تركيب وصفى و اضافى را ناديده گرفته است. (1) امام خمينى رحمه الله ، در كتاب كشف اسرار ، در وصف باب و بهاء مى گويد: آنها مردمى بودند كه از اشخاص عادى هم كمتر بودند ... . (2)
.
ص: 51
گوشه هايى از مناظره علما با بابملاحظه سخنان باب در مناظراتى كه عالمان با او داشته اند ، برخى از ابهامات را درباره او از بين مى برد . در جريان مناظره عالمان اصفهان با باب ، وقتى آقا محمّد مهدى ، فرزند حاجى ابراهيم كلباسى خطاب به باب گفت : «اين مردم كه طريقت شريعت مى سپارند ، از دو فرقه بيرون نباشند؛ يا مسائل شرعى خود را از اخبار و احاديث ، استخراج و استنباط نمايند؛ و گرنه مقلّد مجتهدى باشند» ، باب گفت: «من تقليد كسى نكرده ام و نيز هر كس با ظن خويش عمل كند ، حرام دانم». آقا محمّد مهدى گفت: «امروز ، باب علم ، مسدود است و حجّت خداى غايب است ، بى آن كه امام وقت را ديدار كنى و مسائل فقه را از زبان او اصغا فرمايى(بشنوى) ، چگونه با يقين پيوسته شوى و كار با يقين كنى؟ با من بگوى اين علم از كجا اندوختى و اين يقين از كه آموختى؟». باب در جواب گفت: «تو متعلّم نقل و كودك ابى جادى و مرا مقام ذكر و فؤاد است. تو را نرسد كه با من از آنچه ندانى ، سخن كنى». آن گاه ميرزا حسن ، پسر ملّا على نورى كه در حكمت صدرايى ، جزو افراد توانا و در مجلس حاضر بود ، باب را به جهت ادّعاى مقام فؤاد به چالش مى كشاند و با طرح چند مسئله از مسائل حكمى ، او را درمانده مى كند. همچنين ، در مناظره باب با عالمان تبريز ، پوشالى بودن ادّعاهاى وى ، بيش از پيش نمايان مى شود. نظام العلما (1) از باب پرسيد: «آيا شما رضا داده ايد كه مردمان ، تو را باب نام
.
ص: 52
كرده اند؟» . باب گفت: «اين نام ، مردمان بر من نبسته اند؛ بلكه خداى ، مرا بدين نام خواند . همانا من باب علمم». بنا به نقل ديگر ، وقتى يكى از عالمان مجلس پرسيد: «باب چه معنى دارد؟» ، جواب داد : «كلام شريف أنا مدينة العلم و على بابها را چگونه فهميديد؟» . نظام العلما گفت: «نيكو گفتى . امير المؤمنين على عليه السلام كه باب علم بود ، سلونى قبل أن تفقدونى مى فرمود و از طبقات زمين و صفحات آسمان ها ، اگر كسى پرسشى مى كرد ، بر حسب آرزو جواب مى گرفت. اكنون تو باب علمى . مشكلات خويش را در علوم ، با تو عرضه خواهم داشت. نخست از علم طب ، سؤالى كنم». باب گفت: «من طب نخوانده ام». نظام العلما گفت: «از علم دين ، پرسشى كنم و علم دين ، بى فهم قرآن و حديث ، نتوان دانست و فهم قرآن ، بى علم نحو و صرف و معانى و بيان و... نشود». آن گاه ، سؤالى از علم صرف ، طرح كرد. باب پاسخ داد: «علم صرف ، در كودكى تلمّذ كرده ام و اينك در نزد من حاضر نيست». آن گاه وى از تفسير آيه اى از قرآن و تركيب نحوى آن و شأن نزول سوره كوثر سؤال كرد ، كه باب به فكر فرو رفت و مهلت خواست. نظام العلما باز پرسيد: «معنى اين حديث بگوى كه در ميان خليفه عبّاسى با
.
ص: 53
حضرت امام رضا عليه السلام طرح شد. «قال مأمون: ما الدليل على خلافة جدّك على بن ابى طالب عليه السلام ؟ قال: آية أنفسنا ، قال : لولا نسائنا ، قال: لولا أبنائنا! فسكت مأمون». باب گفت: «اين ، حديث نيست». عالمان مجلس گفتند: حديث است. نظام العلما گفت: «گرفتيم حديث نيست. آخر مقالتى از عرب است. معنى آن به فارسى بگوى». باب ، همچنان مهلت طلبيد. نظام العلما گفت: «شرح اين حديث كن كه مى فرمايد: لعن اللّه العيون فإنّها ظلمت العين الواحدة ». باب ، باز لَختى سر فرو كرد و گفت: اكنون چيزى ندانم. آن گاه ، سر بر آورد و گفت: «مگر ندانسته ايد كه من ، مرتجلاً خطبه فصيح همى گويم و نويسم و برخواند: الحمد للّه الذى رفع السموات و الارض...» و اين جمله را به فتح تا و كسر ضاد خواند! ولى عهد كه در مجلس حاضر بود ، گفت: «و ما بتا و ألف قد جمعايكسر فى النصب و فى الجرّ معا» . آن گاه ، رو به باب كرد و گفت: «اين سخنان بيهوده تا چند ، و مردم عامّه را تا چه اغوا كنى و به ضلالت افكنى و چرا خويش را صاحب الأمر خوانى؟ ائمه ما عليهم السلام ، آن هنگام كه به حكمت هاى يزدانى بايد مظلوم باشند ، همچنان ، صابر و شاكر بودند و يك يك ، به دست بنى اميّه و بنى عبّاس ، شهيد شدند و اگر صاحب الأمر ، همى خواست مظلوم و مغلوب باشد ، غيبت اختيار نمى فرمود. اين غيبت از بهر آن است كه چون ظاهر شود ، معجزه تمام انبيا با او باشد و بنمايد
.
ص: 54
و بر همه عالميان ، غلبه فرمايد و همه دين ها و آيين ها را يكى كند و هيچ كس ، سر از چنبر حكم او بيرون نتوان كرد. هزار سال غيبت نفرموده كه [چون آشكار شود ، مغلوب باشد؛ حال آن كه تو را گاهى حسين خان نظام الدوله با چوب ادب كند و گاهى در محبس چهريق ، در تَعَب باشى...». (1) در مناظره ديگرى كه باب در تبريز با علما داشته است ، وقتى حاجى ملّا محمود ، خطاب به باب مى گويد: «شنيده مى شود كه تو مى گويى من ، نايب امام هستم و باب هستم و بعضى كلمات گفته اى كه دليل بر امام بودن ، بلكه پيغمبرى توست» ، باب مى گويد: «بلى ، حبيب من! نايب امام هستم ، باب هستم و آنچه گفته ام و شنيده ايد ، راست است. اطاعت من بر شما واجب است ، به دليل : ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا (2) » . آن گاه مى افزايد : «ليكن اين كلمات را من نگفته ام. آن كه گفته است ، گفته است» . مى پرسند : «گوينده كيست؟» . جواب مى دهد: «آن كه به كوه طور ، تجلّى كرد. روا باشد «أنا الحق» از درختىچرا نَبْود روا از نيك بختى؟ منى در ميان نيست. اينها را خدا گفته است . بنده به منزله شجره طور هستم. آن وقت ، در او ]صوت [خلق مى شد ، الآن در من خلق مى شود. به خدا قسم ، كسى كه از صدر اسلام تاكنون ، انتظار او را مى كشيديد ، منم . آن كه چهل هزار ]نفر] از علما منكر او خواهند شد ، منم». پرسيدند : «اين حديث در كدام كتاب است كه چهل هزار [نفر] از علما منكر خواهند شد؟» . باب مى گويد: «اگر چهل هزار نباشد ، چهار هزار كه هست!» .
.
ص: 55
عالم ديگرى به نام ملّا مرتضى قلى مى گويد: «در احاديث است كه وقتى آن حضرت ، ظهور مى كند... مواريث انبيا از قبيل زره داوود ، نگين سليمان و يد بيضا [و عصاى موسى] با آن جناب خواهد بود . كو عصاى موسى؟ كو يد بيضا؟». باب ، جواب مى دهد: «من مأذون به آوردن اينها نيستم». (1) از ملاحظه مجموع گفته ها و دگرگونى متعدّد و مكرّر در مواضع و ادّعاهاى باب ، به دست مى آيد كه اين احتمال كه قواىِ دماغى او دچار آسيب شده باشد ، دور نيست. وى در آغاز ، خود را باب امام زمان (عج) معرّفى مى كند ؛ ولى چنان كه گذشت ، وقتى از او معناى باب را مى پرسند ، خود را باب علم مى داند. وقتى ديگر ، خود را امام منتظر و مهدى موعود عليه السلام معرّفى مى كند و مقام بابيت را به ملّا حسين بشرويه تفويض مى كند و او را آقا سيّد على مى نامد. مدّتى بعد ، خود را در كتاب بيان ، پيامبرى مى داند كه آدم عليه السلام نسبت به او در مقام نطفه است و او نوجوانى دوازده ساله. از سويى ديگر ، وقتى درد تازيانه و چوب را در كفِ پاهاى خود احساس مى كند ، همه ادّعاهاى خويش را انكار مى كند و گاه توبه نامه كتبى مى نويسد. باز ، چندى بعد ، همان بازى ها را از سر مى گيرد. به هر حال ، باب در كتاب بيان ، دست به تشريع احكام زد و حلال و حرام هايى وضع نمود. در تعاليم باب رابطه مستقيم بندگان با خداى متعال ، زير سؤال مى رود و شأن مظهر خداوند (ركن رابع) تا الهيت ، بالا مى رود. (2) خاتميت پيامبر اكرم ، نفى مى شود ، از سوى باب ادّعاى پيامبرى مى شود و او وعده آمدن پيامبران بعدى را مى دهد و درمجموع ، اصول دين را هر يك به نحوى انكار مى كند و پيروان او ، مانند زمان
.
ص: 56
جاهليت ، به جاى سلام ، يكديگر را ترحيب مى كردند و «مَرحبا بك» مى گفتند و معتقد بودند مادام كه سلطنت باب در تمام جهان ظاهر نگشته ، دوران فترت است و هيچ تكليفى بر مردم ، واجب نيفتاده است. (1) بابيان ، معتقدند آن حقيقت روحانى اى كه از خداى سبحان صادر شده است ، به صورت مادّى و جسمانى ، در شخص باب ، حلول يافته است و تمام انبيا از آدم عليه السلام تا حضرت خاتم صلى الله عليه و آله نيز در او تجسّد يافته اند و او ، نماينده همه آنان و رسالتشان است. آنان ، معاد را _ كه اسلام از آن سخن گفته است _ انكار مى كنند و ظهور باب را همان معاد و قيامت و بهشت و جهنّم ياد شده در قرآن ، به حساب مى آورند. بابيان ، همه اديان و شرايع آسمانى را لغو نموده ، معتقدند با ظهور دين جديد (بابيت) ، همه شرايع ، از جمله شريعت قرآن ، نسخ شده است. لذا همه احكام عبادى و شرعى را با احكامى جديد و مغاير با آن ، تغيير دادند. (2) از لحاظ سياسى ، سيّد على محمّد باب ، در مقابل دو مركز قدرت اصلى موجود در نظام اجتماعى آن زمان ، موضع مخالف گرفته است: ايستادگى در برابر دولت با تبليغ ظلم ستيزى ، و مبارزه با روحانيت با معرّفى خود به عنوان «بابِ امام زمان عليه السلام » و سپس ، فرقه سازى. (3)
.
ص: 57
زمينه هاى اجتماعى ظهور بابيهبه عقيده برخى از محقّقان ، روحيه شكست خورده مردم ايران پس از جنگ هاى ايران و روس ، و نااميدى از اقتدار دولت و روحانيت _ كه هر دو وارد ميدان شده بودند _ فقر مردم و ظلم شديد حاكمان ، زمينه روانى اى را فراهم نمود تا برخى از مردم به نيرويى فراتر از آنچه موجود بود ، تمايل پيدا كنند و زمينه براى ظهور مدّعيان ارتباط با امام زمان عليه السلام به عنوان منجى بشر ، تسهيل گردد. (1) بر اين اساس ، عدّه بسيارى از مردم كه اغلب از ميان روستاييان ، پيشه وران جزء و يا طلّاب شيخىْ مسلك بودند ، به سيّد على محمّد باب اقبال نمودند و در برخى مناطق (مانند: مازندران ، زنجان ، تبريز و...) بر ضدّ حاكمان محلّى و حتّى شخص ناصرالدين شاه ، به مبارزه پرداختند و خواستند او را بكشند كه موفّق نشدند. (2) در طىّ اين شورش ها عدّه بسيارى از مردم ، كشته شدند. آنان با در دست داشتن شمشير و با فرياد «يا صاحب الزمان!» ، حمله مى كردند كه توسّط نيروهاى دولتى ، قتل عام شدند. مدّت زيادى از آغاز ادّعاى باب نگذشته بود كه با موانع و مخالفت هاى جدّى از سوى روحانيت و دولت وقت ، روبه رو شد. چون از يك سو با شورش هاى پيروانش ، امنيت كشور و حكومت قاجار را در معرض خطر جدّى قرار داده بود و از سوى ديگر ، ادّعاهاى او ، دليل بر خروج وى از دين اسلام و مجازات آن ، اعدام بود. امّا علما به سبب احتمال جنون وى ، در صدور فتواى قتل او تعلّل مى كردند. به هر ترتيب ، دولت وقت ، حكم زندان او را صادر كرد و او در شيراز ، زندانى شد . سپس ، وى را به اصفهان فرارى دادند و سرانجام به زندان «چهريق» در تبريز انتقال يافت و دو سال در آن جا زندانى بود.
.
ص: 58
پس از به قدرت رسيدن ناصرالدين شاه ، به دستور امير كبير و با موافقت شاه در تبريز ، پس از مناظره سيّد على محمّد باب و عالمان تبريز _ كه بخش هايى از آن گذشت _ باب ، محكوم شد و در نهايت ، به فتواى سه نفر از علما ، وى را تير باران كردند.
پيدايش بهائيهبعد از اعدام سيّد على محمّد باب ، ميرزا يحيى نورى و برادرش ميرزا حسينعلى نورى ، با ادّعاى جانشينى باب ، به تبليغ افكار او پرداختند. البته در اثر رقابتى كه اين دو برادر با يكديگر داشتند ، كارشان به اختلاف و درگيرى كشيد و در نهايت ميرزا حسينعلى ، برادر را از ميدان به در كرد و خود با عنوان «بهاء اللّه » يكّه تاز ميدان شد و از آن پس ، پيروان او را «بهايى» ناميدند. حسينعلى نورى (1233 _1309ق) ، در 27 سالگى به باب گرويد. وى در كم سوادى ، همانند مقتدايش باب بود و نوشته هايش نيز تقريبا به همان سبك على محمّد باب است. او در مقام ادّعا ، حتّى از باب نيز پا را فراتر گذاشت و با نگارش كتاب اقدس ، برخى از احكام كتاب بيان را نسخ كرد و كتاب وى نيز جاى بيان را گرفت. وى با گستاخى تمام ، ادّعاى الوهيّت كرد ، در حالى كه تا پايان عمر از رعشه و فتق ، رنج مى برد. بنا به گفته برخى پژوهشگران ، وى در مدّت نزديك به دو سال _ كه در اواخر اقامت خود در بغداد به كوه هاى سليمانيه رفته بود _ در اثر حشر و نشر با دراويش نقش بندى با مشرب صوفيگرى و اصطلاحات آن ، خو گرفته و به سبب كمىِ سواد ، با خلط برخى عبارات صوفيان و پريشان گويى هاى خود ، كلماتى مُهمَل ، سرهم بندى كرد و به نام الواح و آيات نازل شده از آسمان ، به پيروان خود ، تحميل نمود. (1)
.
ص: 59
از توجّه به برخى اسناد و سوابق اين دو برادر در ارتباط داشتن با بيگانگان ، به دست مى آيد كه اين تفكّر انحرافى ، از تشويق و حمايت بيگانگان ، بى بهره نبوده است. (1) سرانجام ، در اثر مشكلاتى كه بهائيان براى حكومت قاجار و مردم ايجاد كردند ، مبلّغان اين فرقه ، تبعيد و پايگاه آنها به خارج از كشور ، منتقل شد؛ امّا با حمايت بيشتر كشورهاى دشمن اسلام (روسيه ، انگليس و رژيم صهيونيستى) از آنان ، دست به نشر افكار خود زدند و پيروانى هم يافتند ، ولى هرگز نتوانستند خواسته اربابان خود را برآورده كنند. (2)
رابطه بابيت و بهائيت با تاريخ حديث شيعهعلاوه بر زمينه هايى كه در افكار شيخ احمد احسايى و سيّد كاظم رشتى ، از جهت تأويل و تفسير احاديث و روايات براى پيدايش ادّعاهاى باب و پيروانش وجود داشت ، گم راهانى كه از آن پس به اين اوهام گرويدند نيز با تأويل نادرست و تفسير به رأىِ پاره اى از آيات متشابه و احاديث مجمل ، براى پندارهاى پوچ و بى اساس باب و بها شاهد و مؤيّد تراشيده اند و براى تحريف عقايد مستحكم مسلمانان ، كوشش بيهوده كرده اند ، (3) كه در اين جا برخى از آن روايات را مى آوريم: 1. پيامبر اكرم ، خطاب به امام على عليه السلام فرمود:
.
ص: 60
أما ترضى أن تكون منّى بمنزلة هارون من موسى إلا أنّه لا نبىّ بعدى. (1) 2. و نيز روايت شده كه پيامبر خدا به على عليه السلام فرمود: أنت منّى بمنزلة هارون من موسى إلا أنّه لا نبىّ بعدى. (2) به توهّم بهائيان ، معناى «لا نبىّ بعدى» و نيز «خاتم النبيين» در قرآن كريم ، چنان نيست كه مسلمانان پنداشته اند و آيات قرآن و احاديث ، به هيچ وجه بر عدم تجديد شريعت ، دلالت نمى كند. بايد گفت كه صراحت آيات قرآن و تواتر رواياتى كه بيانگر خاتميت نبوّت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله است ، راه هر نوع ادّعاى بى اساسى را تا ابد ، بسته است. با مراجعه به كتاب هاى مربوط به اصول عقايد ، اين حقيقتْ روشن مى شود. 3. از اهل سنّت روايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: أنا آخِر الأنبياء و مسجدى هذا آخِر المساجد. (3) آن گاه مى گويند: ... با توجّه به قسمت اخير حديث (مسجدى هذا آخِر المساجد) ، اگر آخر به معناى خاتمه باشد ، پس مسجد پيامبر هم خاتمه مسجدهاست. جدا از اين كه اين حديث را از نظر سند و شأن صدور ، بايد بررسى كرد ، قسمت اخير حديث ، تعيين نوع مسجد است و نظر به مسجد خاصّى ندارد و شامل تمام مساجد اسلامى مى شود. چنان كه اگر مى فرمود: قرآن من ، آخرين كتاب آسمانى است ، همه نسخه هاى قرآن را كه در جهان اسلام منتشر شده است و از اين پس انتشار خواهد يافت ، در بر مى گرفت . از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: انَّ اللّه ختم بنبيّكم النبييّنَ فلا نبىّ بعده أبدا و ختم بكتابكم الكتبَ فلا كتاب بعده أبدا. (4)
.
ص: 61
4. سيوطى در الدرّ المنثور به نقل از عايشه از پيامبر خدا روايت كرده كه فرمود: قولوا خاتم النبيين و لا تقولوا لا نبىّ بعده . (1) در پاسخ بهاييان بايد گفت: با وجود برهان هاى محكم در اثبات خاتميت ، چنين جمله اى از عايشه ، با فرض صدور نيز هيچ اعتبارى ندارد و در برابر نص ، قرار دارد. 5. امام على عليه السلام فرموده است: أنا أمير المؤمنين ، و يعسوب المتّقين ، و آية السّابقين ، و لسان الناطقين ، و خاتم الوصيّين و... . (2) بهاييان مى گويند: اگر بنا به گفته عالمان شيعه ، لفظ خاتم النبيّين ، به معناى آخرين پيامبر باشد كه پس از آن ديگر پيامبرى نيايد ، ناچار ، خاتم الوصيّين هم به معناى آخرِ اوصياست كه پس از او وصىّ ديگرى نبايد بيايد. در پاسخ ، بايد گفت: معناى خاتم الوصيّين ، اين است كه پس از امام على عليه السلام ، وصىّ پيامبر ديگرى نخواهد بود و اين نكته منافاتى با وصايت امامان ديگر ندارد؛ زيرا آنان نيز وصىّ پيامبر اسلام اند ، نه وصىّ پيامبر ديگر. 6. يقوم القائم بأمرٍ جديدٍ و كتابٍ جديدٍ و قضاءٍ جديدٍ على العرب شديدٌ ليس شأنه إلاّ بالسيف لايستنيب أحدا و لا تأخذه لومةُ لائمٍ. (3) 7. عن عبد اللّه بن عطا ، قال: سألت ابا جعفر الباقر عليه السلام فقلت: إذا قام القائم بأىّ سيرة يسير فى النّاس فقال عليه السلام : يهدم ما قبله كما صنع رسول اللّه و يستأنف الإسلام جديدا. (4) نويسنده بهايى، بر اساس توهّم خويش ، كتاب جديد را در تأييد كتاب بيان على
.
ص: 62
محمّد باب و يا اقدس حسينعلى نورى ، امر جديد را دين جديد و قضاى جديد را به قضاوت جديد طبق دين جديد تفسير كرده و عبارت «يهدم ما قبله» را نابودىِ اديان پيشين دانسته است. حال آن كه وقتى اين روايات در كنار احاديث ديگر قرار گيرد ، معناى آن به خوبى روشن مى شود و به دست مى آيد كه كتاب جديد ، يا قرآنى است كه توسّط امام على عليه السلام گردآورى شد و حاوى تفسير و تأويل نيز هست و يا صحيفه اختصاصى امام است ، مشتمل بر وظايف امامت ايشان ، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: إن لكلٍّ واحد منّا صحيفة فيها ما يحتاج إليه أن يعمل به فى مدّته فإذا انقضى فيها ممّا اُمر به عرف أنّ أجله قد حضر. (1) قضاى جديد نيز ، يعنى داورى بدون طلب بيّنه (گواه) و امر جديد ، كشتار گسترده گردنكشان و ستمگران جهان است كه بر مردم گران خواهد آمد. انهدام امور قبل از ظهور به دست امام مهدى عليه السلام ، نسخ شريعت و نابودى دين نيست ؛ بلكه از بين بردن بدعت ها و رسوم باطل است ، چنان كه در دعاى ندبه مى خوانيم. رشته اى ديگر از تلاش هاى مذبوحانه بابيان و بهاييان ، انكار معجزات پيامبران الهى است كه ميرزا ابوالفضل گلپايگانى ، مروّج مذهب باب و بها ، در كتاب فرائد ، به آن دامن زده است. امام خمينى رحمه الله در اين باره مى گويد : نكته انكار كردن كرامات و معجزات توسّط ابوالفضل گلپايگانى ، اين بود كه چون دست باب و بها از آن كوتاه بود و آنها مردمى بودند كه از اشخاص عادى هم كمتر بودند _ چنان كه كتاب آنها و كلمات آنها كه در دست است و مباحثه باب با نظام العلماى تبريزى كه در تواريخ محفوظ است ، مطلب را روشن مى كند _ ، از اين
.
ص: 63
جهت ، چاره نديدند ، مگر آن كه معجزات را يكسره انكار كنند تا كسى از آنها مطالبه معجزه نكند. (1)
وضعيت فرهنگى _ اجتماعى اهل سنّت در سده هاى دوازدهم و سيزدهمبررسى جامع اوضاع فرهنگى _ اجتماعى اهل سنّت در اين دوره ، به مجال و مقال ديگرى نياز دارد. از اين رو ، در اين جا تنها به جريان فرهنگى مهمّى كه در قرن دوازدهم در ميان بخشى از اهل سنّت پديد آمد ، يعنى جريان سلفيگرى و به تعبير ديگر ، وهّابيگرى مى پردازيم.
وهّابيگرىپيشينه پاره اى از عقايد اين فرقه ، به قرن اوّل تا سوم هجرى بر مى گردد. امامت احمد بن محمّد حنبل (164 _ 241 ق) در عصر متوكّل عبّاسى ، سبب شد تا عقايد اهل سنّت ، تدوين شود و ديگر فرقه هاى اهل حديث ، تحليل بروند و حمايت حكومت از احمد ، ديگر محدّثان را به ترك روش خود ناچار نمود و بر اثر كتمان ، به تدريج ، نابود شدند. بعد از آن ، ابوالحسن اشعرى قَدَرى ، به تعديل مكتب ابن حنبل پرداخت و جايگاه او را تضعيف نمود؛ ولى احمد بن تيميه حرّانى دمشقى (م728 ق) در قرن هشتم ، دوباره مكتب احمد را مطرح كرد و سلفيگرى را مورد توجّه قرار داد. (2) ابن تيميه ، احاديث تشبيه و تجسيم و جهت داشتن خدا را بار ديگر طرح نمود و فراتر از كار ابن حنبل ، برخى از فروع دين را در اصول دين ، وارد كرد. وى سفر براى زيارت رسول خدا را بدعت و حرام شمرد و هر نوع توسّل به پيشوايان اسلام و اولياى الهى را شرك و مخالف با اصل توحيد دانست. همچنين بوسيدن سنگ قبر
.
ص: 64
و ضريحشان و بنا كردن ساختمان براى قبرها را نيز شرك دانست. (1) علاوه بر آن ، احاديث فراوانى را كه درباره فضائل اهل بيت عليهم السلام وارد شده و خود ابن حنبل و شاگردان وى نيز آنها را نقل كرده اند ، نادرست خواند و همه را انكار كرد و مسئله تربيع و اين كه امام على عليه السلام چهارمين خليفه اسلامى است را موهون و سست اعلام كرد. عدّه اى نيز در مصر و شام ، پيرو او گرديدند. بر اساس افكار ابن تيميه ، بسيارى از مسلمانان ، مشرك به شمار مى آمدند. با مرگ ابن تيميه ، دعوت به سلفيگرى تقريبا به فراموشى سپرده شد؛ ولى افكار او در لابه لاى كتاب ها باقى ماند ، تا اين كه در اواسط قرن دوازدهم محمّد بن عبد الوهّاب نجدى(1115 _ 1206 ق) به احياى انديشه هاى او گرايش خاصّى پيدا كرد و مسئله توحيد و شرك را محور دعوت خود قرار داد. وى با جلب همكارى محمّد بن سعود ، بسيارى از قبايل عرب را پيرو خود ساخت (2) و با نيرو و سرمايه آنان به تجاوز و قتل و غارت مسلمانان پرداخت كه نمونه اى از آن فجايع ، هجوم وهّابيان به كربلا در سال 1216 ق ، و غارت اشياى نفيس و طلاهاى حرم امام حسين عليه السلام و كشتن حدود سه هزار نفر از شيعيان است. (3) اين حركت ارتجاعى به نام توحيد و محو آثار شرك ، بيشتر آثار اسلامى از جمله خانه عبد اللّه ، پدر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله كه مدفن او نيز بود ، مدرسه امام صادق عليه السلام ، خانه هاى بنى هاشم ، خانه ابو ايوّب انصارى ، گنبد و بارگاه ائمه بقيع عليهم السلام و... را نابود كرد. شگفت اين كه همين مدّعيان توحيد ، آثار يهود (مانند: قلعه هاى خيبر و قلعه
.
ص: 65
كعب بن اشرف) را بازسازى و با عنوان آثار باستانى ثبت كردند. (1) اين جريان بر اساس برخى شواهد تاريخى ، از حمايت و دخالت استعمار نيز برخوردار بوده است. (2) و دولت انگلستان ، در راستاى سياست تفرقه افكنى بين مسلمانان و تجزيه ممالك اسلامى براى سلطه بيشتر و راحت تر خود بر آنها ، از اوايل كار محمّد بن عبد الوهاب ، مشوّق او بوده است و در ادامه راه نيز با حكّام سعودى ، قرار و مدارهايى داشته اند. بر اساس آنچه همفر ، جاسوس انگليس در ممالك اسلامى ، در كتاب خاطرات خود ، درباره رابطه خود و محمّد بن عبد الوهاب مى گويد ، (3) بى ترديد مى توان گفت كه وهّابيگرى ، ساخته و پرداخته استعمار انگليس بوده است. همين توطئه ها يكى از عوامل سقوط دولت عثمانى و مستعمره شدن بسيارى از كشورهاى اسلامى بوده است. قابل توجّه اين كه وهّابيگرى ، از همان ابتدا ، حتّى در ميان اهل سنّت ، مخالفانى داشته است. از جمله سليمان بن عبد الوهاب نجدى(م پس از 1206 ق) كه بدعت هاى برادرش را مورد تقبيح و انتقاد قرار داد و كتاب هايى در ردّ او تأليف كرد كه از جمله آنهاست : 1 . الصواعق الإلهية فى الردّ على الوهّابية. 2 . فصل الخطاب فى الردّ على محمّد بن عبد الوهّاب. (4) علاوه بر وى ، ديگر دانشمندان مسلمان ، اعم از شيعه و سنّى ردّيه هاى متعدّدى بر وى نوشته اند كه بيش از 23 مورد از آنها در الذريعة ذكر شده است. (5)
.
ص: 66
همچنين سيد مرتضى رضوى ، در مقاله اى با عنوان: «العلماء الرادّون على ابن عبد الوهّاب المعاصرون له و المتأخّرون عنه إلى وقتنا هذا» كه آن را به البراهين الجلية فى رَفع تشكيكات الوهّابية از آية اللّه سيدمحمّد حسن قزوينى حائرى ملحق نموده است ، 77 نفر از دانشمندانى را كه در ردّ ابن عبدالوهّاب ، كتاب نوشته اند و يا سخن گفته اند ، ذكر كرده است . در اين جا از ميان چند مسئله اى كه وهّابيان به شيعه ، بلكه به بسيارى از مسلمانان ايراد مى گيرند ، يعنى : شفاعت ، توسّل ، زيارت قبر امامان عليهم السلام و اوليا ، تزيين حرم امامان عليهم السلام با طلا و نقره و روشن كردن چراغ و ايجاد سايبان ، بنا كردن قبر ، سه مورد نخست را به همراه پاسخ با تصرّف و تلخيص از كتاب البراهين الجلية فى رفع تشكيكات الوهّابية (1) مى آوريم. در اين كتاب ارزشمند ، تك تك عقايد بى اساس و بدعت آميز ابن عبد الوهّاب و پيروان او ، با استناد به آيات قرآن و سنّت و سيره نبوى مورد نقد قرار گرفته و وجه بطلان آنها ، بر همگان روشن شده است. بى پايگى ساير ادّعاهاى آنان را نيز به همين ترتيب ، در اين كتاب و ساير ردّيه ها ببينيد.
1 . مسئله شفاعتوهّابى ها مى گويند : «شفاعت انبيا و اوليا ، در دنيا قطع گرديده است و تنها در آخرت از آن برخوردارند. از اين رو ، اگر بنده ميان خود و خدا ، كسانى از بندگان او را واسطه قرار دهد و از آنان شفاعت بخواهد ، اين كار ، شرك و عبادت غيرِ خدا به حساب مى آيد». در پاسخ بايد گفت: اولاً آنان براى اين ادّعا دليلى ندارند و ثانيا آيات قرآن ، بر جايز بودن شفاعت ، دلالت دارد. به عنوان نمونه به آيات زير توجّه كنيد:
.
ص: 67
1. وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّ_لَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا . (1) اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر نيز براى آنان ، طلب آمرزش مى كرد ، قطعا خدا را توبه پذير مهربان مى يافتند. اگر طلب شفاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله و واسطه قرار دادن ايشان براى طلب آمرزش از خدا ، شرك بود ، گناهكاران ، خدا را توبه پذير مهربان نمى يافتند ، زيرا خدا مسلّما شرك ورزيدن نسبت به خود را نمى بخشايد: إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ . (2) 2. مَّن يَشْفَعْ شَفَ_عَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا . (3) هر كس شفاعت پسنديده كند ، براى وى از آن ، نصيبى خواهد بود. اين آيه ، شفاعت نيكوى مؤمنان در حقّ همديگر را جايز و پسنديده مى داند. اگر توسّل به شفيع ، شرك بود ، خداى متعال ، بدان اذن نمى داد و نمى فرمود: «يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا».
2 . مسئله توسّلوهّابيان مى گويند: توسّل به مردگان ، از جمله كسانى كه شأن و منزلت والاى آنان نزد خدا ثابت است و واسطه قرار دادن آنان براى رفع نيازها ، جايز نيست؛ زيرا خطاب به معدوم ، از نظر عقل ، زشت است ، چون مُرده ، دعاى شما را نمى شنود و اگر بشنود ، توان اجابت ندارد و از سوى ديگر ، اين كار شرك است. (4)
.
ص: 68
پاسخ شيعه چنين است : درخواست رفع نياز و گرفتارى ، از پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام پس از وفات آنان جايز است ، همان طور كه در حال حيات آنان ، جايز است؛ زيرا اين كار ، اوّلاً خطاب به معدوم نيست و ثانيا شرك به حساب نمى آيد. نظر وهّابيان مبنى بر اين كه مرگ ، نيستى است ، به اجماع دانشمندان مسلمانِ پيش و پس از آنان مردود است. از سوى ديگر ، در ردّ نظر آنان و تأييد وجود ادراك براى مردگان و اثبات ادامه حيات پس از مرگ ، در قرآن كريم آيات بسيارى وجود دارد ، از جمله اين آيات: 1. حَتَّى إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صَ__لِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئلُهَا وَ مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ . (1) تا آن گاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد ، مى گويد: «پروردگارا! مرا بازگردانيد. شايد من در آنچه وا نهاده ام ، كار نيكى انجام دهم». چنين نيست. اين سخنى است كه او گوينده آن است و پيشاپيش آنان ، برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد. 2. النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ. (2) صبح و شام ، بر آتش ، عرضه مى شوند و روزى كه رستاخيز برپا شود [ ، فرياد مى رسد كه ] : «فرعونيان را در سخت ترين عذاب ، درآوريد» . 3. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَا بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. (3) هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند ، مرده مپندار؛ بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان ، روزى داده مى شوند.
.
ص: 69
از جمله آيات قرآن كه در ردّ عقيده وهّابيان مبنى بر شرك بودن توسّل به اوليا و امامان عليهم السلام صراحت دارد ، آيات مربوط به پسران خطاكار حضرت يعقوب عليه السلام است ، آن جا كه مى فرمايد: قَالُواْ يَ_أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَ_طِ_ئينَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . (1) [برادران يوسف] گفتند: اى پدر! براى گناهان ما آمرزش بخواه كه ما خطاكار بوديم. گفت: به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، كه او همانا آمرزنده مهربان است. برادران يوسف ، بعد از پشيمانى از كردار بد خود ، به پدرشان متوسّل شدند و او را وسيله آمرزش به درگاه خدا قرار دادند. يعقوب عليه السلام نيز در پاسخ آنان نفرمود: «شما خطاى ديگرى مرتكب شديد و با توسّل به من و طلب شفاعت از من ، مشرك شديد ، برويد و خودتان از خدا آمرزش بخواهيد»؛ بلكه خواسته آنان را پذيرفت و با تصريح به آمرزنده و مهربان بودن خدا ، اميد به قبول شفاعت را نيز در آنان ايجاد كرد. (2) همچنين ، روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر سرِ چاهى كه كشتگان بدر را در آن افكنده بودند ، آمد و خطاب به آنان ، آيه «انّا قد وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟» (3) را تلاوت كرد . كسى به ايشان گفت: آيا مردگان را مى خوانى؟ فرمود: «تو از آنان ، شنواتر نيستى ، ولى پاسخ نمى دهند». (4) عمر بن خطّاب نيز مى گويد: رسول خدا فرمود: «وقتى آدم ، آن خطا را مرتكب شد ، گفت : يا رب أسألك بحقّ محمّد لمّا غفرت لى ...» . (5)
.
ص: 70
نكته بسيار مهمّى كه بايد به آن اشاره كرد ، اين است كه وهّابيان ، دچار اين توهّم اند كه شيعيان ، معصوم عليه السلام را شخصى مستقل و توانا در رفع نيازها ، بدون احتياج به استمداد از خداوند مى دانند ، چنان كه او هم معبودى مستحقّ خضوع است. اين اعتقاد ، به طور قطعى ، كفر و شرك است و به گفته آية اللّه مشكينى ،«بى ترديد ، احدى از تشيّع (يعنى اماميه) كه لباس اين بهتان را بر قامت آنان دوخته اند ، چنين عقيده اى ندارد و همه آنها اين نوع اعتقاد را كفر و شرك مى شمارند». (1)
3 . زيارت قبر امامان عليهم السلاموهّابيان مى گويند: زيارت قبر امامان و سفر طولانى از راه دور براى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله جايز نيست و اين كار ، شرك و عبادتِ غير خداست. (2) پاسخ: زيارت قبر مؤمنان ، جايز ، بلكه از نظر شرعى مستحبّ است ، چه رسد به زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله . دليل اين جواز: 1. تواتر احاديث صحيح و صريح در استحباب آن است. پيامبر خدا فرمود: زوروا القبور فإنها تذكّركم الآخرة . (3) قبرها را زيارت كنيد كه شما را به ياد آخرت مى اندازد. 2. عمل عموم مسلمانان از زمان پيامبر صلى الله عليه و آله تاكنون ، دليل ديگر است . علاوه بر اين ، سيره پيامبر صلى الله عليه و آله در زيارت شهيدان احد و حضور ايشان براى زيارت بقيع نيز دليل محكمى بر صحّت نظر شيعه است. 3. استدلال ابن تيميه به حديث ابن عبّاس در حرمت زيارت قبور ، اولاً خبر
.
ص: 71
واحد ظنّى است و در برابر اخبار متواتر ، قطعا اعتبار ندارد. ثانيا قبل از نسخ حكم زيارت قبور بوده است. (1)
وضعيت حديث اهل سنّت در سده هاى دوازدهم و سيزدهمچنان كه آثار و تأليفات دانشمندان اهل سنّت نشان مى دهد ، عمده فعاليت ها در تدوين كتب حديث (اعم از: صحيح و مسند و...) ، مربوط به دوره متقدّمان اهل سنّت است و پس از قرن سوم ، بيشتر به كار بر روى آثار حديثى پيش از آن مى پردازند و در جهت ملحق كردن جوامع حديثى به يكديگر و تدوين جوامع بزرگ تر ، نگارش شرح بر صحاح و مسانيد ، ترتيب و تهذيب كتب حديث ، گام بر مى دارند و يا به تأليف در زمينه علوم حديث (اعم از: رجال و جرح و تعديل و كتب ثقات و...) مى پردازند. البته اين آثار هم به طور عمده تا قرن دهم تدوين شده است و در قرون بعدى ، جز آثار اندكى كه در گوشه و كنار تدوين گرديده ، كار قابل ملاحظه اى انجام نشده است. اين آثار در محورهاى زير پديد آمده است:
الف . جمع احاديث جعلىتاريخ حديث در ميان اهل سنّت ، وضعيت ويژه خود را دارد. از طرفى ، بيش از يك قرن منع نگارش و نقل در صدر اسلام را پشت سر گذاشته است و از سوى ديگر ، دستگاه حكومت خلفاى بعدى ، بخصوص بنى اميّه ، در جعل حديث و نشر اكاذيب براى نفى فضايل اهل بيت عليهم السلام ، تلاش بسيار كردند. (2) از اين رو ، شناخت احاديث «موضوع» و جمع آورى آنها در يك كتاب ، توسّط برخى عالمان سنّى مورد توجّه قرار گرفته است. از جمله اين آثار است:
.
ص: 72
_ الفوائد المجموعة فى الأحاديث الموضوعة ، از قاضى ابو عبد اللّه محمّد بن على شوكانى عينى (م1250 ق) .
ب . تخريج احاديثدر گفتار برخى مؤلّفان در علوم مختلف ، اعم از عقايد ، فقه ، اصول و تفسير ، شروح حديث و... احاديث بسيارى به عنوان استدلال يا استشهاد ذكر مى شوند. همچنين ، در زمان هاى مختلف ، احاديثى بر زبان مردم ، بخصوص عوام جارى است كه آنها را به عنوان مثل به كار مى بردند كه پاره اى از آنها صحيح ، برخى ضعيف ، و تعدادى نيز دروغين و ساختگى است. در هر دو زمينه ، برخى از حافظان حديث ، به گردآورى آنها پرداخته و در كتاب هايى تدوين كرده اند ، از جمله: _ تحفة الراوى فى تخريج أحاديث البيضاوى ، از شيخ محمّد بن حسن همات زاده محدّث (م1175 ق) ؛ _ كشف الخفاء و مُزيل الألباس عمّا اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، از حافظ اسماعيل بن محمّد عجلونى (م1162 ق) كه كتاب پُر فايده اى است و در دو مجلّد ، در مصر ، چاپ شده است.
ج. شرح حديثدر شرح حديث در اين دو قرن ، آثار اندكى پديد آمده ، كه از آن جمله است: 1 _ سبل السلام فى شرح «بلوغ المرام من أحاديث الأحكام» ، از محمّد بن اسماعيل صنعانى (م1182 ق) كه در چهار جزء ، در مصر به چاپ رسيده است. 2 _ فتح العلوم فى شرح «بلوغ المرام» ، از صديق خان (م1307) كه در مصر ، چاپ شده است. 3 _ ظفر الأمانى فى شرح «مختصر» الجرجانى ، از محمّد عبد الحى لكهنويى هندى (م1304 ق) كه شرح كتاب المختصر فى مصطلح الأثر از مير سيّد شريف جرجانى
.
ص: 73
(م816) است و در هند به چاپ رسيده است. محمّد محمّد ابو زهو ، پس از ذكر نمونه هايى از تلاش دانشمندان اهل سنّت در جوامع نگارى ، زوايد نويسى ، تخريج حديث و نگارش كتب اطراف الحديث (1) و... مى گويد: اين ، مهم ترين فعّاليت هاى علما درباره جمع كردن حديث و ترتيب آن ، در اين دوره (از656 ق ، به بعد) است و جز آنها شروح و مختصرات بعضى از كتب حديث است [كه نمونه هاى آن ذكر شد] . با اين حال [همين آثار اندك و بسيار محدود نيز] غالبا از قرن يازدهم و بخشى از قرن دوازدهم ، تجاوز نمى كند و امّا بعد از آن تا عصر كنونى ما ، همّت ها حتى نسبت به قرائت كتب حديث ، سست شده است ، چه رسد به پرداختن به كار تدوين ، و مردم چنان شده اند كه صحيح البخارى را تنها براى تبرّك مى خوانند. (2)
.
ص: 74
. .
ص: 75
فصل دوم : متون حديثىدر ابتداى تتبّع در آثار حديثى مربوط به دو قرن دوازدهم و سيزدهم ، در صدد احصاى كامل و استقصاى آثار بوديم ؛ ولى در اثناى كار دريافتيم كه چنين كارى با فرصت محدود و امكانات موجود ، عملى نيست ، بخصوص از اين جهت كه مبناى عمده جستجو ، فهرست كتاب ها و نسخه هاى خطّى است و تعداد بسيارى از نسخه هاى خطّى ، هنوز فهرست نشده اند . براى مثال ، كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، داراى بيش از شصت هزار عنوان نسخه خطّى در 31 هزار مجلّد است كه از اين تعداد ، كمى بيش از يك سوم ، فهرست شده و منتشر گرديده است. (1) به هر حال ، در مجموع بيش از يكهزار اثر مربوط به حديث ، اعم از متون حدثى ، علوم حديث و يا ديگر فعّاليت هاى حديثى ، در اين كتاب ، ياد شده است كه اين فصل ، به متون حديثى با عناوين فرعى : جوامع حديثى ، موضوعات خاص و سَبْك هاى خاص تقسيم شده است .
1 _ 2 . جوامع بزرگ حديثىوقتى كه جوامع حديثى چهارگانه شيعه ، يعنى : الكافى شيخ كلينى ، كتاب من لايحضره
.
ص: 76
الفقيه شيخ صدوق و تهذيب الأحكام و الاستبصار شيخ طوسى پا به عرصه وجود گذاشت ، عمده نياز فقيهان براى استنباط احكام و احتياج جويندگان حقيقت براى دستيابى به معارف ناب اسلامى برطرف گرديد ؛ زيرا صاحبان اين چهار جامع بزرگ كه به «سه محمّد اوّل» معروف اند ، در مجموع ، بخش عمده احاديث و روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را چه در اصول و چه در فروع دين ، گِرد آوردند ؛ ليكن در واقع ، كار آنان به طور كامل ، پاسخگوى نياز فقيهان و محدّثان شيعه نبود و از نظر شمول مطالب و ترتيب شايسته ، كاستى ها و نارسايى هاى متعدّدى داشت. بدين جهت ، محدّثان بزرگ متأخّر ، از جمله ملّا محمّد محسن فيض كاشانى ، شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى و ملّا محمّد باقر مجلسى كه به «سه محمّد متأخّر» معروف اند ، به ترتيب ، جوامع حديثى الوافى ، وسائل الشيعة و بحار الأنوار را تأليف نمودند و بدين ترتيب ، هريك به سهم خويش ، گام مهمّى در جهت رفع نيازهاى علمى و معنوى جامعه دينى برداشتند . پس از تأليف جوامع حديثى الوافى ، وسائل الشيعة و بحار الأنوار ، عدّه ديگرى از محدّثان با بررسى اين كتاب هاى بزرگ ، دريافتند كه آنها خالى از عيب و كاستى نيست. از اين رو ، اينان نيز درصدد رفع نقص جوامع حديثى متأخّر بر آمدند و كتاب هاى بزرگى چون عوالم العلوم ، الأوفى ، الشفاء فى أخبار آل مصطفى عليهم السلام و جامع الأحكام را پديد آوردند. علاوه بر كتاب هاى ياد شده ، برخى از دانشمندان شيعه نيز به تدوين كتاب هاى مشتمل بر احاديث فقهى پرداختند و آثارى مانند : جواهر البحرين فى أحكام الثقلين ، مشارق المهتدين فى الأحكام المأثورة عن الهداه المهديين و جامع الأحكام فى مسائل الحلال و الحرام را پديد آوردند. برخى از دانشمندان نيز به تأليف كتاب هاى حديثى كوچك تر در موضوعات مختلف پرداختند.
.
ص: 77
در اين جا از ميان آثارى كه با گرد آورى متون حديث شكل گرفته است ، ابتدا جوامع بزرگ حديثى و سپس ، در بند بعدى كتاب هاى كم حجم تر را به ترتيب زمان ، مى آوريم : 1. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال ، از عبد اللّه بن نور اللّه بحرانى (ق12 ق). اين مجموعه مفصّل ، شامل يكصد «كتاب» در 128 جزء است كه نويسنده ، آن را از بحار الأنوار استادش علّامه مجلسى اخذ نموده و به صورتى دقيق ، مرتّب نموده است. عدّه اى بر او خرده گرفته و كتابش را اقتباس و اصلاحى ناپسند از بحار الأنوار شمرده اند. (1) نسخه هاى خطّى اجزاى اين كتاب ، در كتاب خانه هاى مهم ، موجود است. (2) در سال 1318 ق ، برخى از مجلّدات اين كتاب ، به چاپ رسيد و در سال هاى اخير نيز بيش از 23 مجلّد آن ، با تحقيق مؤسسه امام مهدى (عج) در قم ، به همراه مستدركاتى از سيّد محمّد باقر ابطحى چاپ و منتشر گرديده است. 2. الأوفى ، از فضلعلى بيگ بن شاهوردى بن خلف توشمال باشى (ق12 ق). اين كتاب بعد از الوافى فيض كاشانى تأليف شده است و به حسب تقسيم مؤلّف ، شامل يك مقدّمه شش فصلى و 24 «كتاب» در دو قسم است. دوازده كتاب قسم نخست آن ، مربوط به اصول و دوازده كتاب قسم دوم ، در فروع دين است. مقدّمه به ذكر مصادر و اسانيد و احوال عدّه اى از راويان و دانشمندان ، اختصاص دارد و بحثى در اوامر و نواهى را نيز در بر دارد. قسم اوّل : در اصول دين ، اخلاق و ذكر احوال است و دوازده كتاب با
.
ص: 78
عناوين زير دارد : 1. كتاب التوحيد 2. كتاب العقل و العلم 3. كتاب النبوّة و الإمامة 4. كتاب فضل القرآن 5. كتاب الاحتجاج و الموعظة الحسنة 6. كتاب الإيمان و الكفر و الأخلاق 7. كتاب ذكر أحوال أولاد المعصومين عليهم السلام 8. كتب ذكر أحوال الرواة و الصحابة 9. كتاب السماء و العالم 10. كتاب الدعاء 11. كتاب الخطب و الكلم 12. كتاب ذكر أحوال البرزخ و الحشر و النار و الجنة. قسم دوم : در فروع دين است و دوازده كتاب با عنوان هاى زير دارد : 1. كتاب الطهارة و الزى و التجمّل 2. كتاب الصلاة 3. كتاب الصوم و الزكاة و الخمس و الصدقات و الكفّارات 4. كتاب الحج و العمرة 5. كتاب المزار و أحكام المساجد و الاعتكاف 6. كتاب المعايش و المكاسب 7. كتاب الجهاد و الحسبة
.
ص: 79
8. كتاب المطاعم و المشارب 9. كتاب القضاء و الحدود و الديات 10. كتاب أحكام النساء 11. كتاب الصيد و الذبائح (أحوال الوحوش و الطيور حلالها و حرامها) 12. كتاب المعالجات و الجنائز و المواريث. مولّف ، پيش از نقل روايات ، آيات مناسب موضوع را به ترتيب سوره ها ذكر مى كند. همچنين ، روايات كتاب هاى چهارگانه را بدون اسناد ، و احاديث ديگر كتاب ها را با ذكر اسانيد مى آورد. نكته ديگر اين كه مؤلّف ، دعاهاى كتاب را جدا نموده و در كتاب كنز الحق گرد آورده است. نسخه اى از آن كه جزء اوّل ودوم (كتاب التوحيد و كتاب العقل و العلم) را در بردارد ، در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است. (1) آية اللّه مرعشى ، در تقريظى بر نسخه موجود در كتاب خانه خويش ، نوشته است : از نوشته مؤلّف در ابتداى مجلّد دوم پيداست كه او هنگامى كه به تأليف اين كتاب مشغول بود ، باخبر شد كه علّامه مجلسى و فيض ، مشغول تأليف بحار الأنوار و الوافى هستند. آن دو كتاب را به دست آورد و پس از ملاحظه ، دريافت كه آنها براى مقصود او كافى نيستند. از اين رو ، مصمّم شد كتاب خود الاوفى را تكميل نمايد. اين كتاب ، در مقاله اى با عنوان «دائرة المعارف حديثى الأوفى» توسّط آقاى على صدرايى نيا در فصل نامه علوم حديث نيز معرّفى شده است. (2)
.
ص: 80
3. جامع الأحكام فى مسائل الحلال و الحرام ،از رضى الدين محمّد بن محمّد تقى موسوى شيرازى(ق 12 ق). مؤلّف ، در اين كتاب ، احاديث فقهى را در چهار «منهج» : (عبادات ، معاملات ، عقود و ايقاعات) و تقريبا به روش شرائع الإسلام ، مرتّب نموده ، اسناد روايت ها را آورده و براى منابع ، رمزهايى قرار داده و در مواردى نيز توضيحاتى افزوده است. نسخه مجلّد اوّل كتاب در فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى (ج 14 ، ص 75 ، ش 5289) ، ذكر شده است. 4. ناصر الإخوان فى الأخبار الواردة عن الأئمة الأطهار عليهم السلام ، از ابو الحسن ناصر بن مساعد كربلايى (ق 12 ق). كتاب مفصّلى است در جمع احاديث مختلف ، بدون ذكر سند ، با اكتفا به نام راوى آخر يا نام معصوم عليه السلام . هر مجلّد اين كتاب ، داراى اجزاى كوچك تر است. شيخ عبّاس قمى ، يك مجلّد آن ، شامل جزء ده تا پانزده را ديده است كه مؤلّف ، آن را به خطّ خود ، تصحيح كرده است. (1) 5 . هادى النجاة من جميع المهلكات فى أحاديث الأئمة الهداة ، از محمّد شريف بن شهاب الدين شهميرزادى (ق 12 ق). وى ، احاديث اعتقادى ، فقهى ، اخلاقى و فضايل اهل بيت عليهم السلام را در 142 باب ، مرتّب نموده است كه در 1115 ق ، به اتمام رسيده است. (2) 6. جواهر البحرين فى أحكام الثقلين ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م1135 ق). احاديث كتاب هاى چهارگانه حديثى (الكافى ، كتاب من لايحضره الفقيه ، تهذيب الأحكام و الاستبصار) در اين كتاب به روشى غير از روش فيض در الوافى و شيخ حرّ عاملى در
.
ص: 81
وسائل الشيعة گرد آمده است و مؤلّف ، گاه توضيحاتى با عنوان «أقول» بدان افزوده است. به نظر مى رسد مجلّد مربوط به طهارت و صلات تا باب مواقيت ، به اتمام رسيده است. (1) 7. مجموعة الأخبار ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق). اين كتاب ، احتمالاً همان رياض الجنان است كه در چند مجلّد ، تأليف شده است. (2) 8. جامع الأحكام والسنن ، از محمّد بن خطّى سليمانى (م 1138 ق) . اين كتاب، در اخبار مربوط به احكام شرعى و سنن نبوى و برگرفته از غير كتب اربعه است. (3) 9. فوائد الأخبار للأصدقاء و الأخيار ، از محمّد جعفر بن محمّد طاهر خراسانى (م 1175 ق). نويسنده ، احاديث فقهى را به ترتيب كتاب هاى فقه ، گِرد آورده است. مبناى كار وى ، نام راويان آخر حديث ، و در صورت مرسل بودن ، كلمه اوّل حديث است. سپس به شرح مى پردازد و از گفته هاى فيض و علّامه مجلسى نيز استفاده مى كند. مجلّد اوّل در فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى (ج 5 ، ص 3 ، ش 1601) معرّفى شده است. 10. الشفاء فى أخبار آل المصطفى ، از محمّدرضا بن عبد المطّلب تبريزى (م 1208 ق) . اين كتاب در چند مجلّد، تنظيم شده و مشتمل بر احاديث كتب الوافى ، بحار الأنوار ، وسائل الشيعة و ديگر كتب معروف و غير معروف است كه به شيوه بحار الأنوار ، تأليف شده است.
.
ص: 82
مؤلّف ، در مقدّمه مى گويد : سمّيته بالشفاء فى أخبار آل المصطفى جامع جميع أحاديث الوافى و البحار و الوسائل. سپس ، اشكالات سه جامع حديثى بحار الأنوار ، الوافى و وسائل الشيعة را ذكر نموده و از سه كتاب ياد شده ، بدين گونه انتقاد مى كند : الوافى از اخبار غريب مورد نياز فقيه ، خالى است و ترتيب كتب فقهى را ندارد. وسائل الشيعة ، جامع همه اخبار غريب نيست ، ابوابش پراكنده يا مكرّر است و احاديث مربوط به هر باب را نياورده ، بلكه به تقدّم و تأخّر ، ارجاع داده است. بحار الأنوار ، گرچه داراى بيشترين روايات غريب است ، از روايات كتب اربعه خالى است و در تحقيق مسائل فقهى و نقل اقوال ، چنان سخن را طولانى مى كند كه جنبه فقهى كتاب ، بر جنبه خبرى آن ، غالب شده و موجب ملال و رنجورى است. وى ، سپس كتاب خود را به خالى بودن از همه آن اشكالات و داراى حُسن ترتيب بودن و... وصف نموده است. مؤلّف ، در ابتداى هر حديث ، صحيح ، حَسن ، ضعيف و مرسل بودن آن را ذكر مى كند. سپس بعد از ذكر هر راوى كه در سند قرار دارد ، مى گويد كه او ثقه ، مجهول يا ضعيف است و هر يك از اين اظهار نظرها را با رنگ سرخ ، نشان داده است. مؤلّف ، نگارش هفت مجلّد بزرگ از اين كتاب را به پايان رسانده است. شيخ عبد النبى قزوينى ، اين كتاب را «الشافى الجامع بين البحار و الوافى» دانسته كه گويا با اين تعبير ، درصدد وصف كتاب بوده ، و گرنه ، نام كتاب همان است كه ذكر شد. (1) 11. جامع المعارف و الأحكام ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق) . اين
.
ص: 83
كتاب ، يكى از مجامع حديثى بزرگ است كه از آن به عنوان جامع الأحكام نيز ياد شده است و در آن ، احاديث اصول و فروع دين از كتب اربعه و ساير كتاب هاى معتبر برگرفته شده و در چهارده مجلّد بزرگ ، تدوين گرديده است . موضوع هر مجلّد ، به ترتيب ، عبارت است از : 1. التوحيد 2. الكفر و الإيمان 3. المبدأ و المعاد 4. الاُصول الأصلية (كه به طور مستقل نيز از آن ياد مى شود) 5. الطهارة 6. الصلاة 7. الزكاة و الخمس و الصوم و الاعتكاف 8. الحج 9. المزار ، الجهاد و الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر 10. المطاعم و المشارب 11. الغصب و المواريث إلى آخر الدّيات 12. النكاح 13. المعاملات 14. الخاتمة الرجالية . مؤلّف ، در آغاز هر باب ، آيات مربوط به آن را نيز مى آورد و پس از ذيل برخى روايات ، مطالبى با عنوان «بيان» مى افزايد. (1)
.
ص: 84
12. المستطرفات فى جمع الأخبار و الروايات ، از محسن بن محمّد رفيع گيلانى (م 1290ق) در بيش از بيست مجلّد. (1)
2 _ 2 . كتاب هاى حديثى كوچك ترعلاوه بر جوامع ياد شده كه حجم زيادى از روايات را با ترتيب و عناوين ويژه در خود جاى داده اند ، محدّثان و دانشمندان شيعه ، بنا به سليقه خويش و با توجّه به احساس نياز به پاسخگويى به سؤالات ، كتاب هاى كوچك ترى را بر مدار روايات و احاديث خاندان عصمت و طهارت ، تدوين كرده اند كه هر يك در جاى خويش ، گنجينه اى ارزشمند و آبشخورى روحبخش براى جويندگان حقيقت و طالبان معارف الهى است. كتاب هاى زير ، از آن جمله است : 1. الأنوار النعمانية فى بيان معرفة النشأة الانسانية ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 112 ق) . اين كتاب ، در احوال انسان از آغاز خلقت تا حشر و نشر وى ، برگرفته از آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام و نقل از بزرگانى است كه مى توان به آنها اطمينان كرد. كتاب ، شامل سه باب با عنوان «نور_ نور» است. مؤلّف ، درباره انگيزه تأليف خود مى گويد : چون اكثر كتب تاريخى ، از تواريخ يهود نقل شده و غالبا پُر از اكاذيب است ، از اين رو ، بر آن شدم كه آنچه از طريق اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام رسيده ، بنگارم و از غير آن ، خوددارى كنم. (2) اين كتاب در سال 1271 ق ، چاپ سنگى و در سال 1404 ق ، در بيروت در چهار مجلّد ، به چاپ رسيده است.
.
ص: 85
2. غرائب الأخبار و نوادر الآثار ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى. اين كتاب ، شامل احاديثى است كه به نظر مؤلّف ، غريب بوده است و براى هر يك از معصومان عليهم السلام ، بابى گشوده است. (1) 3. معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمة ، از محمّد بن محمّد محسن علم الهدى كاشانى (م 1115 ق). مجموعه اى از نامه هاى ائمه عليهم السلام است كه به مناسبت هاى مختلف ، نوشته شده است. اين كتاب به سال 1388 ق ، در يزد ، توسّط انتشارات وزيرى ، و نيز در سال 1409 ق ، با تعليقات على احمدى ميانجى به همّت انتشارات جامعه مدرّسين حوزه علميه قم ، چاپ شده است. (2) 4. مقرّب الجنة و مبعّد النار ، از حسين بن اسماعيل بافقى (اوليا) (ق 12ق) . اين كتاب ، در دو مجلّد و شامل احاديث فقهى اهل بيت عليهم السلام ، از طهارت تا ديات و نيز اصول دين ، فضايل اهل بيت عليهم السلام و... است. (3) 5 . محيى القلوب ، از محمّد رفيع بن محمّد شفيع قزوينى (ق 12 ق). اين اثر ، در اصول و فروع دين است و از كتب معتبر حديث و آثار برجسته فقها ، برگزيده شده است. مؤلّف ، احاديث را از الكافى و كتاب من لايحضره الفقيه گرفته و به صورت تحت اللفظى ترجمه كرده است. (4) 6. جواهر الأحاديث ، از محمّد نصير بن محمّد معصوم بارفروشى (ق 12 ق). (5)
.
ص: 86
وى ، احاديثى را از كتب روايى شيعه ، بدون توضيحى ، گرد آورده و در فصولى با عنوان : «جوهر» مرتّب نموده است. (1) 7. الصحيفة السجادية الثالثة ، از عبد اللّه بن عيسى افندى تبريزى (م 1130 ق). (2) 8 . الدرر المنثورة فى الأحكام المأثورة ، از سيّد عبد الكريم بن جواد موسوى جزايرى (م 1215) ، داراى اجازه از سيّد بحرالعلوم. وى در اين كتاب ، به ذكر واجبات و محرّمات ، بسنده نكرده ؛ بلكه همه احكام شرعى را كه نصّ مأثور دارد ، شامل يك مقدّمه و 35 «كتاب» ، كه مقدّمه در اصول دين و اصول فقه و بقيه آن به ترتيب كتب فقه است. (3) 9. مجموعة الأحاديث ، از محمّد بن رضا چوبه اى رشتى (م بعد از 1232 ق) ، جدّ ميرزا ابراهيم سلماسى كاظمى. شيخ آقا بزرگ مى گويد اين كتاب را در كتاب خانه سيّد صدر در كاظمين ديده است. (4) 10. دُرر الأخبار ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى (م ح 1238 ق). (5) 11. مجموعة فى الأخبار ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى. 12. الاُصول الأصلية و القواعد الشرعية ، از سيد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م1242 ق) . اين كتاب ، شامل آيات و رواياتى است كه در آنها به مسائل اصول فقه ، با
.
ص: 87
ذكر اسانيد و رمزهايى براى منابع حديثى اشاره شده است. در مجموع ، 134 آيه و 1903 حديث ، در آن گِرد آمده است و در واقع ، جزء چهارم از كتاب جامع المعارف و الأحكام است. (1) 13. الأنوار الساطعة فى العلوم الأربعة ، از سيد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر . اين اثر ، درباره معارف پنجگانه دين ، اخلاق ، عجايب مخلوقات و فقه است و نسخه آن در كتاب خانه سيّد حسن صدر كاظمى موجود است. (2) 14. عجائب الأخبار و نوادر الآثار ، از سيّد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر. (3) 15. الطبّ المروى ، از سيّد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر. اين كتاب ، بخشى از جامع حديثى بزرگ مؤلّف است. (4) 16. طبّ الأئمة عليهم السلام ، از سيّد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر. (5) 17. أحسن التقويم فيما يتعلق بالنجوم ، از سيد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر . اين كتاب درباره نجوم است و بر اساس آنچه در شرع مقدّس وارد شده ، نگاشته شده و شامل مقدمه ، ابواب و فصول است. اين كتاب ، در بمبئى به چاپ رسيده است. (6) 18. تحفة الملوك فى السير و السلوك (العقل و الجهل و الأخبار الواردة فيهما) ، از سيّد جعفر بن ابى اسحاق ابراهيم موسوى دارابى كشفى(1189_1267ق). (7) اين كتاب به نام
.
ص: 88
فتحعلى شاه قاجار نوشته شده و در سال 1276 ق ، به چاپ رسيده است. (1) 19. خطب و أشعار أهل البيت عليهم السلام و أنصارهم ، از سيّد ابوالحسن بن محمّد هادى حسينى تنكابنى(1215 _ 1286 ق) (2) . (3) 20. فصل الخطاب الهادى إلى طريق الصواب ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى (م1288 ق). مؤلّف ، رواياتى را كه در استنباط مسائل فقهى لازم است ، با حذف اسانيد ، در يك «مقدّمه» و چند «كتاب» به روش كتب فقهى ، گرد آورده است و گاه بيانى با عنوان «أقول» بر آن مى افزايد. اين كتاب ، در سال 1302 ق ، در تهران و در سال 1352 ق ، در كرمان ، چاپ شده است. (4) 21. جامع الأحاديث ، از محمّد نجف كرمانى مشهدى (م 1292ق). (5) 22. ينابيع الحكم فى الأخبار ، از محمّدتقى بن عليرضا قمى ، مشهور به حاج سيّد جواد (م 1303 ق). (6)
.
ص: 89
3 _ 2. موضوعات خاصدر اين بند ، آن دسته از آثار حديثى را كه بر اساس موضوع تدوين يافته است ، ذكر مى كنيم. اين موضوعات عبارت اند از : 1 . نگارش مناقب ، فضايل و شرح حال معصومان عليهم السلام 2 . اعتقادات ، آداب و اخلاق 3 . تفاسير روايى 4 . ادعيه و زيارات .
1 _ 3 _ 2. نگارش مناقب ، فضايل و شرح حال معصومان عليهم السلاممناقب ، جمع «منقبت» است و در لسان العرب به معناى اخلاق آمده است :«فى فلانٍ مناقب جميلةٌ أى أخلاق جميلة» و «هو حَسَنُ النقيبة أى حُسن الخليقة». (1) نيز در معناى آن گفته اند :«آنچه از خصلت هاى نيك و هنرهايى كه موجب ستودگى مى گردد» (2) و اصطلاحا براى مدايح و فضايل امامان شيعه عليهم السلام به كار مى رود. ستودن وارستگان ، رسولان الهى و امامان حق و ذكر فضايل آنان ، به جهت آثار هدايت بخشى كه بر آن مترتّب است ، بخشى از فرهنگ قرآن كريم را به خود اختصاص داده و خداوند متعال ، در جاى جاىِ كتاب خود ، به ذكر فضايل بندگان صالح خويش مى پردازد. (3) از آن جا كه تبيين فضائل ائمّه عليهم السلام ، موجب شناخت مردم نسبت به آنان و روى آوردن به آن ستارگان هدايت مى شد و از سوى ديگر ، مدّعيان دروغين خلافت براى
.
ص: 90
مردم شناخته مى شدند ، پيامبر اكرم ، در فرصت هاى گوناگون به بيان فضايل اهل بيت عليهم السلام ، بويژه امير مؤمنان على عليه السلام مى پرداخت. احاديث فراوانى كه در مجامع حديثى شيعه و سنّى در اين باره نقل شده ، گوياى اين حقيقت است. با وجود منع نقل و نگارش حديث كه به طور عمده در ميان اهل سنّت مطرح بود و به رغم تلاش دشمنان براى خاموش كردن نور اهل بيت عليهم السلام به شيوه هاى مختلف ، از جمله جعل حديث و فضيلت تراشى (1) براى غاصبان حقوق اهل بيت عليهم السلام ، امروز عالم تشيّع از مجموعه هاى گران بهايى از احاديث خاندان عصمت عليهم السلام در زمينه هاى مختلف ، از جمله فضايل اهل بيت عليهم السلام ، بهره مند است و دانشمندان شيعه ، در راستاى بيان مناقب و فضايل ائمه عليهم السلام و اثبات حقّانيت آنان ، كتاب هاى فراوانى به رشته تأليف در آورده اند. اين كتاب ها به طور عمده به روايات پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السلام متّكى است ؛ گرچه در برخى از آنها ، مؤلّف ، سخن را توسعه داده و به ذكر تاريخ زندگى اهل بيت عليهم السلام ، اشعار شاعران در منقبت آنان و پاره اى مسائل ديگر نيز پرداخته است. ترديدى نيست كه آگاهى از تاريخ زندگى و شرح احوال و سيره پيامبران الهى و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام براى انسان هايى كه در پىِ رشد و تكامل انسانى خويش اند ، امرى ضرورى است ؛ زيرا اين انسان هاى برگزيده ، گل هاى سرسبد آفرينش و الگوى تمام عيار براى كسانى هستند كه به دنبال كشف رمز و راز بندگى و دستيابى به حيات طيّبه مى كوشند. تمام زواياى زندگى اين پاكان ، از جمله چگونگى ارتباط آنان با خدا و خلق ، براى ديگران ، سرمشق است . از اين رو ، نگارش احوال آنان ، از نظر دانشمندان متعهّد شيعه ، دور نمانده و كتاب هاى متعدّدى در اين باب به رشته تحرير درآمده است.
.
ص: 91
شايان ذكر است كه برخى از اين كتاب ها ، علاوه بر احوال اهل بيت عليهم السلام ، گاه از تاريخ انبياى الهى و همچنين خلفا ، دانشمندان و حتّى احوال موجودات زمين و آسمان ، ياد كرده اند ؛ امّا از آن جا كه محور كار ما در اين مجال ، مناقب و احوال اهل بيت عليهم السلام است ، به تبع ، همه را در ذيل يك عنوان آورديم. اينك ، كتب مربوط به فضايل و شرح احوال اهل بيت عليهم السلام كه در قرن هاى دوازدهم و سيزدهم تأليف شده ، معرّفى مى شوند.
قرن دوازدهم1 . رياض الأبرار فى مناقب الأئمة الأطهار ، از سيّد نعمة اللّه جزايرى (م 1112 ق). اين كتاب ، در سه مجلّد بزرگ در بيان احوال و فضايل و مناقب چهارده معصوم عليهم السلام است. مجلّد اوّل ، درباره پيامبر خدا و وصىّ او امام على عليه السلام ؛ مجلّد دوم ، درباره فاطمه عليهاالسلام و ده تن از امامان عليهم السلام كه از فرزندان ايشان اند ؛ و مجلّد سوم ، درباره حجّت منتظر و غيبت او. (1) 2 . النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين ، از سيّد نعمة اللّه جزايرى . مؤلّف در مقدّمه كتاب مى گويد: پس از فراغت از تأليف رياض الأبرار كه خود ، تحقيقى موشكافانه است در شرح احوال پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام ... _ كه حاوى اسرار و شگفتى هاى بكر و ناگفته هاى بسيار از حيات اين بزرگان است _ ، گروهى از دانشمندان ، مرا مورد لطف قرار داده ، درخواست كردند تا كتابى جامع در شرح زندگانى انبياى گذشته ، تدوين نمايم كه خود ، مكمّلى براى كتاب رياض الأبرار باشد تا هر پگاه و شامگاه و در بستر زمان ، داستان هايش سينه به سينه نقل شود و جاودانه بماند. اين كتاب ، شامل يك مقدّمه ، چند باب و فصل و يك خاتمه است.
.
ص: 92
با توجّه به تكيه جزايرى بر روايات خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله در نگارش كتاب هاى خود ، اين كتاب نيز چندان از احاديث سرشار است كه نگاهى اجمالى به محتواى آن ، كتابى حديثى را در نظر خواننده تداعى مى كند و نسبت به ديگر كتاب هاى قصص انبيا از جهت سند و اعتبار مطالب ، از امتياز ويژه اى برخوردار است. اين كتاب ، توسط آقاى يوسف عزيزى به فارسى ترجمه و به همّت انتشارات هاد (چاپ اوّل ، 1380 ش) منتشر گرديده است. 3 . الدرّ المسلوك فى أخبار الأنبياء و الأوصياء و الخلفاء و الملوك ، از احمد بن حسن حرّ عاملى (م بعد از 1120 ق) . (1) كتاب ، در يك «مقدّمه» ، سه «مسلك» و يك «خاتمه»، ترتيب يافته است . مقدّمه ، درباره ابتداى آفرينش آسمان ها و زمين و شگفتى هاى آنهاست . مسلك اوّل ، شامل تاريخ قبل از آفرينش آدم عليه السلام تا رحلت پيامبر اكرم است. مسلك دوم ، از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله تا رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام در سال 260 ق ، بيان شده كه در آن ، از تاريخ زندگى فاطمه عليهاالسلام ، امامان معصوم ، خلفاى پيشين ، دانشمندان و مجتهدان ياد شده است. مسلك سوم ، از رحلت امام عسكرى عليه السلام تا زمان تيمور لنگ در سال 803 ق ، شرح شده و خاتمه، درباره احوال آخر زمان ، قيامت و حساب است. حرّ عاملى ، اين كتاب را روض الناظرين فى علم الأولين و الآخرين نيز ناميده است. ظاهرا وى نام و ترتيب كتاب را از تاريخ محمّد بن شحنه حلبى با نام روض المناظر فى تاريخ الأوائل و الأواخر گرفته است. (2) 4 . حدائق المقرّبين ، از مير محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى (م1126 ق).
.
ص: 93
اين كتاب در برترى برخى از ملائكه بر برخى ديگر و برترى پيامبران بر ملائكه و برترى پيامبر اكرم و اهل بيت ايشان بر تمام موجودات است. (1) 5 . المناقب و المثالب ، از حيدر على بن محمّد شيروانى (م بعد از 1129 ق) . اين كتاب ، شامل فضايل اهل بيت عليهم السلام و مثالب دشمنان آنان است . مؤلّف ، همه احاديث و دلايل را از كتب معتبر محدّثان و مفسّران اهل سنّت ، نقل و در يك «مقدمه» و چهارده «باب» ، مرتّب كرده است. (2) 6 . فضائل السادات ، از محمّد اشرف بن عبد الحسيب علوى اصفهانى (م1145 ق). كتاب ، در بيان فضايل و محبّت فرزندان پيامبر اكرم ، بخصوص حضرت زهرا عليهاالسلام و ائمه اطهار است و از كتب معتبر شيعه و سنّى انتخاب شده است. (3) 7 . ذريعة النجاة من مهالك تتوجه بعد الممات ، از اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق) . كتاب ، در باب برخى فضايل امير مؤمنان و فرزندان معصوم ايشان است ، با استدلال به برخى آيات و روايات. (4) 8 . بشارات الشيعة ، از اسماعيل بن محمّد حسين خداجويى. كتاب ، در هشت «فصل» نوشته شده و در هر فصل ، به نوعى به بشارت ، اشاره است و گفته اند: بهترين كتابى است كه در اين زمينه ، نوشته شده است. پاره اى از واژه ها _ كه هنگام تقيّه نزد مخالفان و منافقان ، به صورت كنايه و رمز به كار مى رفته است _ نيز در آن آمده است ؛ واژه هايى مانند: عجل ، سامرى ، عتل ، نعثل ، زنيم و... . (5)
.
ص: 94
9 . تفريج الكروب و تكفير الذنوب ، از سيّد ضياء الدين اسحاق بن يوسف حسنى (م 1173 ق). كتاب ، شامل روايات مربوط به فضايل اهل بيت عليهم السلام است ، به ترتيب حروف و با ذكر منبع كه اختلاف روايت ها و گفتار مؤلّف را نيز در بردارد. (1) 10 . نور العيون ، از محمّد باقر بن محمّد تقى رضوى اصفهانى (م بعد از 1179 ق). اين كتاب ، با عناوين «تنوير» و «مظهر» ، شامل معرفت و فضايل معصومان عليهم السلام و نيز حاوى دوازده «تبصير» درباره مثالب و مطاعن دشمنان ايشان است كه در سال 1179 ق ، تأليف شده است. (2) 11 . غديرية ، از محمّد جعفر بن محمّد صالح قارى (ق 12 ق) . كتاب ، شامل پاره اى از مناقب امير مؤمنان و برخى از رويدادهاى روز غدير است در يك «مقدمه» و پنج «باب» و يك «خاتمه». (3)
قرن سيزدهم12 . مثير الحزن الكامن فى مقتل الامام الثامن ، از حسين بن محمّد عصفورى درازى بحرانى (م 1216 ق). كتاب ، شامل مناقب و مصائب امام رضا عليه السلام است. (4) 13 . مناقب أمير المؤمنين عليه السلام ، از محمّد مهدى بن محمّد حسن (م 1221 ق). (5) 14 . مصائب الأبرار و نوائب الأخبار ، از قلى بن شاه ميرزاى سلماسى (م 1223). كتاب ، در بيان زندگانى و فضايل چهارده معصوم عليهم السلام است كه از كتب معروف شيعه ، مانند بحار الأنوار ، الاحتجاج ، الكافى و... گِرد آمده و در چهارده «مجلس» ، ترتيب
.
ص: 95
يافته است. (1) 15 . الشهاب الثاقب لمبغضى الأئمة الأطائب ، از [محمّد] شريف بن رضا شيروانى (م بعد از 1226 ق). در اين كتاب ، فضايل و مناقب امير مؤمنان بيان شده و شامل آيات و رواياتى است كه درباره ايشان آمده است. (2) كتاب با اين نام هم ياد شده است: الشهاب الثاقب فى مناقب على بن أبى طالب و أولاده الأطائب. (3) 16 . نور الأنوار فى مدح الأئمة الأطهار ، از [محمّد ] شريف بن رضا شيروانى . كتاب در فضائل ائمه عليهم السلام در دوازده باب است. (4) 17 . الكتاب المبين والنهج المستبين ، از ميرزا محمّد بن عبد النبى اخبارى (م 1232 ق). اين كتاب ، در فضايل معصومان عليهم السلام است و مثالب دشمنان ايشان ، از كتب مختلف اهل سنّت و شيعه ، گِرد آمده است. (5) 18 . عجائب الأخبار عن الإمام الحيدر الكرّار ، از سيّد حسين بن عبد الجبار حسينى بحرانى (م بعد از 1236 ق). كتاب ، شامل روايات مرسلى از امام على عليه السلام در مناقب و غيب گويى هاى ايشان و خطبة البيان است. (6) 19 . معارف الأنوار ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع استرآبادى هزار جريبى (م ح 1238 ق). اين كتاب ، در هشت مجلّد به فارسى است. مجلّد اوّل ، در فضايل و مناقب ، ولايت و امامت و معجزات امام على عليه السلام است. (7) 20 . معارف الأئمة ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع استرآبادى. كتاب در يك مجلّد
.
ص: 96
بزرگ ، شامل رواياتى است كه در فضايل ائمه معصوم و برترى آنان بر ملائكه و انبيا (بجز نبى اكرم) و ساير خلايق است. (1) 21 . جلاء العيون ، از سيّد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر (م 1242 ق). كتاب درباره زندگى معصومان عليهم السلام در دو مجلّد است. اين كتاب ، برگردان فارسى به عربى جلاء العيون علّامه مجلسى با پاره اى تصرّفات است. مؤلّف، اسانيد احاديث را افزوده و مآخذ را بيان كرده است و الفاظى كه به شرح نياز داشته ، توضيح داده است. (2) 22 . قصص الأنبياء على ما روى عن الائّمة المعصومين عليهم السلام ، از سيّد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر. كتاب ، شامل «مقدّمه» چند «باب» و «خاتمه» است. (3) 23 . فضايل الإمام على عليه السلام ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار (م 1263 ق). كتاب ، شامل احاديث متفرّقه اى است در فضايل امير مؤمنان ، بدون ترتيب. (4) 24 . مصائب المعصومين عليهم السلام ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى (م 1268 ق) . اين كتاب ، شامل 62 «مجلس» است در بيان فضايل و مصايب و مواعظ معصومان عليهم السلام ، با استناد به آيات و روايات. (5) اين اثر به چاپ رسيده است. 25 . مناقب المعصومين عليهم السلام ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى كه به چاپ رسيده است. (6) 26 . جامع فضايل الائمة عليهم السلام ، از محمّد مهدى بن محمّد جعفر موسوى تنكابنى ساروى (م بعد از 1269 ق). كتاب در فضايل ائمه عليهم السلام ، بخصوص امام على عليه السلام و مثالب
.
ص: 97
دشمنان ايشان است. (1) 27 . طوالع الأنوار فى فضايل الائمة الأطهار ، از محمّد مهدى بن محمّد جعفر موسوى تنكابنى ساروى (م بعد از 1269 ق). (2) 28 . كنز الواعظين فى أحوال الأئمة الطاهرين عليهم السلام ، از محمّد صالح بن محمّد برغانى (م 1283 ق). كتاب ، در تاريخ ائمه و حاوى احاديث در فضايل آنان ، در چهار مجلّد مفصّل است. (3) 29 . فضيلت على عليه السلام بر صحابه ، از سيّد محمّد بن دلدار على نقوى (م 1284 ق) . (4) در اين كتاب به آيات و روايات و گفته هاى اهل سنّت ، استناد شده است. (5) 30 . جواهر الايقان ، از آقا بن عابد شيروانى (فاضل دربندى) (م 1285 ق) (6) . كتاب ، شامل فضايل و مصايب سيّد الشهداء عليه السلام و ياران ايشان است در چهارده باب كه به نام ناصر الدين شاه قاجار ، نگارش يافته است. (7) 31 . الدمعة الساكبة فى المصيبة الراتبة و المناقب و المثالب العائبة ، از محمّد باقر بن عبد الكريم دهدشتى بهبهانى (م 1285 ق) ، كتابى است ممتاز در پنج مجلّد بزرگ و
.
ص: 98
شامل زندگانى ، فضايل و مناقب و مصايب خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ، و معايب و مثالب دشمنان ايشان. (1) 32 . براهين الإماميّة ، از سيّد ابوالقاسم بن محمّد نبى حسينى (ميرزا بابا ذهنى شيرازى) (م1286 ق). كتابى است در مناقب امير مؤمنان و اثبات امامت ايشان ، شامل 110 باب كه هر باب ، چهل حديث منقول از طريق شيعه و سنّى را در بردارد. (2) اين كتاب ، در سال 1334 ش ، در تبريز ، چاپ شده است. (3) 33 . نعيم الأبرار و جحيم الفجّار ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى (م 1288 ق). اين كتاب ، در فضايل و مناقب معصومان عليهم السلام و چگونگى خلقت نور آنان و نكوهش دشمنان ايشان ، در هشت باب است. (4) 34 . الأنوار القدسية فى الفضائل الأحمدية ، از زين العابدين گلپايگانى (1218 _ 1289 ق). (5) كتابى است شامل فضايل پيامبر اكرم و تفسير آيه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَ_ل_ءِكَتَهُو يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ...» (6) در هشت باب. (7) 35 . نخبة المعجزات ، از محمّد تقى بن حسين دلدار على نقوى (1234 _ 1289 ق). كتاب به فارسى نگاشته شده است. (8)
.
ص: 99
36 . مناقب الأئمة عليهم السلام ، از سيّد اسد اللّه بن محمّد باقر شفقى (م 1290 ق). (1) 37 . حقائق الشيعة ، از محسن بن محمّد رفيع گيلانى رشتى (م 1290 ق). كتاب ، شامل احاديثى در فضايل شيعيان ائمه عليهم السلام و صفات آنان است. (2) 38 . البوارق الحيدرية فى أحوال الأئمة الأطهار ، از محمّد بن على بن محمّد كاظم شاهرودى (م 1293 ق). (3) 39 . أسرار الأنوار فى مناقب الأئمة الأطهار ، از محمّد تقى بن محمّد على كاشانى (م 1297 ق). (4) 40 . التحفة الرضويه ، از نوروز على بن محمّد باقر (فاضل بسطامى) (م 1309 ق). كتابى است در بيان سرگذشت ، فضايل و كرامات و آداب و زيارات على بن موسى الرضا عليه السلام . (5) 41 . الرسالة الفاطمية ، از محمّد بن سليمان تنكابنى (م 1310 ق). كتاب ، در فضايل و كرامات فاطمه معصومه عليهاالسلام است و در سه «فصل» ترتيب يافته است. (6) 42 . صحيفة الأبرار فى مناقب الأئمة الأطهار ، از محمّد تقى بن محمّد مامقانى تبريزى (حجّة الإسلام نيّر) (1248 _ 1312 ق). (7)
.
ص: 100
43 . وجيزة البحار فى مناقب الأئمة الأطهار ، از محمّد بن على اصغر قائنى (ق 13 ق). مؤلّف ، روايات مربوط به اهل بيت عليهم السلام را با حذف سند و بدون تغيير در ترتيب كتاب ، از بحار الأنوار ، انتخاب كرده است . در نسخه آن (1) تنها مختصر «كتاب الحجة» آمده است. 44 . فضائل ، از محمّد على سبزوارى (ق 13 ق). كتاب در بيان فضايل امام على عليه السلام است كه از بحار الأنوار برگزيده شده و در سى باب ، ترتيب يافته است. (2) 45 . مجمع المصائب فى نوائب الأطائب ، از قريش بن محمّد حسينى ساوجبلاغى (ق 13 ق). اين كتاب ، در بيان فضايل و مناقب حسين بن على عليهماالسلام ، و شهادت ايشان در پنج «مقدمه» ، چهارده «مجمع» و يك «خاتمه» است. (3) نسخه اى نيز با همين عنوان و شامل فضايل و مناقب پيامبر اكرم، امام على ، فاطمه زهرا ، امام حسن مجتبى ، موسى بن جعفر و على بن موسى الرضا عليهم السلام در شش «مقصد» ، موجود است. (4) 46 . فضايل أهل البيت عليهم السلام ،از على بن محمّد صادق قشلاقى (ق 13 ق). كتاب ، در چهارده باب نگاشته شده است. (5) 47 . فضيلت صلوات بر آل رسول ، از ابوالقاسم بن محمّد كاظم خبوشانى (م 13 ق). (6) كتاب ، در بردارنده برخى از روايات منقول از اهل سنّت است. (7)
.
ص: 101
از مجموع 47 اثرى كه از آنها ياد شده ، تنها دوازده اثر در قرن دوازدهم تأليف شده است؛ يعنى در قرن سيزدهم ، سه برابر قرن دوازدهم در موضوع فضايل و مناقب معصومان عليهم السلام كتاب نوشته شده است. با نگاهى به اوضاع فرهنگى قرن سيزدهم كه جهان تشيّع مورد هجوم تبليغاتى جريان هاى انحرافى (مانند وهابيت از خارج و شيخيگرى ، بابيگرى و بهاييگرى از داخل) بود ، به طور طبيعى ، دانشمندان شيعه نسبت به اين مسئله واكنش نشان داده اند. با محاسبه شش اربعين مربوط به فضايل اهل بيت عليهم السلام كه در قسمت اربعين نگارى از آنها ياد شد ، در مجموع ، 53 كتاب درباره مناقب و فضايل و شرح حال اهل بيت عليهم السلام در اين مقطع زمانى به رشته تأليف در آمده است. البته شايان ذكر است كه برخى از كتاب هاى ياد شده به اثبات امامت و عقايد شيعه نيز مرتبط بود و اگر در بند بعدى نيز مى آمد ، به جا بود .
2 _ 3 _ 2 . اعتقادات ، آداب و اخلاقابتدا لازم است درباره هر يك از سه اصطلاح اعتقادات ، آداب و اخلاق ، توضيح مختصرى بياوريم تا اهمّيت و نقش هر يك در زندگى انسان ، روشن گردد.
1 . اعتقاداتاعتقادات اسلامى ، زيربناى اخلاق و احكام عملى و آداب اسلامى است و بايد بر مبناى تعقّل ، تحقيق و برهان ، استوار گردد و ايمان عميق و اعتقاد صحيح ، بى ترديد ، پايه ديندارى انسان است و همه امور زندگى او ، چه افكار ، چه كردار و چه صفات ، از اعتقادات و ايمان ، اثر مى پذيرد. قرآن كريم ، با بيدار كردن فطرت انسان ها و دعوت آنان به تفكّر و تعقّل درباره مبدأ و معاد ، راه دستيابى به اعتقادات درست را به آنها ياد داده است ، تا با شناخت عميق حقايق جهان آفرينش و درك هدف از زندگى ، جايگاه والاى انسانى خويش را دريابند و با كسب ايمان استوار و سپس تخلّق به اخلاق الهى و صفات حق تعالى ، پا از
.
ص: 102
محدوده زندگى حيوانى فراتر بگذارند و در عالم معنويت به طَيَران در آيند ؛ چه اين كه ، سرگرمى به خور و خواب و خشم و شهوت ، و به فراتر از آنها نپرداختن ، سبب مى شود كه انسان ، در وجه مشترك با حيوان ، اسير بماند و به شَغَب و جهل و ظلمت ، گرفتار آيد و از كمالات انسانى و بهشت الهى محروم شده ، سزاوار آتش گردد. إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّ__لِحَ_تِ جَنَّ_تٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَ_رُ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَ_مُ وَ النَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ . (1) خداوند ، كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، در باغ هايى كه زير [درختان] آنها نهرها روان است ، در مى آورد ، حال آن كه كسانى كه كافر شده اند ، [در ظاهر] بهره مى برند و همان گونه كه چارپايان مى خورند ، مى خورند ، و جايگاه آنان ، آتش است. پيامبر اكرم و ائمه اطهار نيز در راستاى آموزش هاى قرآنى به بيدارى عقل ها و فطرت هاى دست نخورده انسان ها پرداخته اند و همان طور كه به بيان احكام فرعى اسلام ، توجّه داشته اند ، زمينه ايمان و اعتقاد به اصول دين را در آنان ، فراهم كرده و معارف الهى را براى انسان هاى حقيقت جو ، بيان نموده اند. بخش اصول كتاب الكافى و قسمت هاى بسيارى از بحار الأنوار و ديگر كتاب هاى حديث ، شاهد اين مطلب است.
2 . آدابعلّامه سيد محمّد حسين طباطبايى ، در تعريف ادب مى گويد : بنا بر آنچه از معناى آن (ادب) استفاده مى شود ، هيئت زيبا و پسنديده اى است كه طبع و سليقه چنين سزاوار مى داند كه عمل انسان بر طبق آن هيئت انجام شود ؛ چه آن عمل ، مشروع دينى باشد (مانند دعا و امثال آن) ، چه مشروع عقلى باشد (مانند ديدار دوستان). به عبارت ديگر ، ادب ، عبارت است از ظرافت عمل و
.
ص: 103
روشن است كه عمل ، وقتى ظريف و زيبا جلوه مى كند كه اوّلاً مشروع باشد و منع تحريمى نداشته باشد ؛ چون در ظلم و دروغ و خيانت و كارهاى زشت ، ادب ، معنا ندارد. دوم اين كه عمل اختيارى باشد ؛ يعنى ممكن باشد كه آن را به چند شكل و هيئت در آورد و شخص به اختيار خود ، آن را به وجهى انجام دهد كه مصداق ادب است. آن گاه مى افزايد : گرچه در معناى اصلى ادب ، يعنى حُسن و ظرافت عمل و موافقت آن با غرض زندگى اختلافى نيست ؛ ليكن در تطبيق اين معنا با مصاديق در جوامع ، اقوام ، ملّت ها و مذاهب مختلف ، اختلاف بسيار است و اين اختلاف ، از جهتى است كه در تشخيص كار نيك و بد دارند. (1) به گفته علّامه طباطبايى ، ادب الهى ، هيئت زيباى اعمال مربوط به دين است كه از غايت و غرض دين ، يعنى عبوديت و بندگى حكايت مى كند و از آن جا كه هدف اسلام ، سر و سامان دادن به همه جهات زندگى انسان است و هيچ يك از شئون انسانيت را از قلم نينداخته است ، بر اين اساس ، سر تا پاى زندگى را داراى ادب نموده و براى هر عملى از اعمال زندگى ، هيئت زيبايى ترسيم نموده است كه از غايت آن ، حكايت مى كند. بايد توجّه داشت كه بخش عظيمى از آداب اسلامى به عنوان احكام فرعى در موضوع عبادات ، معاملات و... در جوامع حديثى و كتاب هاى فقهى ، تدوين شده است.
3. اخلاقاخلا ق، جمع «خُلق» و به معناى «خوى ها» است و هر گاه از آن به عنوان علم اخلاق و يا تهذيب نفس ياد مى شود ، مراد ، شناخت خوى هاى نيك و بد و تدبير انسان براى
.
ص: 104
نفس خود است كه يكى از شاخه هاى حكمت عملى است. (1) ابو حامد غزالى مى گويد : خُلق ، عبارت است از حالتى استوار در نفس كه به سبب آن ، به راحتى و بدون احتياج به فكر و تأمّل ، فعل ها و رفتارها از انسان سر مى زند. اگر در آن حالت ، افعال زيبا و پسنديده عقلى و شرعى سر زند ، «خُلق حَسَن» (يا خوى نيكو) ، و اگر افعال زشت سر زند ، «خُلق سيّئ» (يا خوى بد و ناپسند) ناميده مى شود. (2) علّامه طباطبايى معتقد است كه ملكات فاضله (خُلق حَسَن) و تهذيب نفس ، تنها با تمرين و تكرار اعمال شايسته متناسب با صفات اخلاقى به دست مى آيد ؛ زيرا بر اثر تكرار عمل در هر مورد ، علمى خاص در روح انسان نقش مى بندد و بر اثر تراكم به جايى مى رسد كه اثر آن ، غير قابل زوال مى شود يا دستِ كم به آسانى زايل نخواهد شد. اين مقصود ، به يكى از دو راه زير حاصل مى شود : 1. توجّه كردن به آثار دنيوى فضايل اخلاقى ، مانند : عفّت ، قناعت ، علم ، شجاعت ، عدالت ، صبر و... ، و نيز توجّه به پيامدهاى منفى رذايل اخلاقى كه در برابر صفات ياد شده قرار دارد. 2. توجّه به فوايد اخروى اين صفات پسنديده ، مانند : هدايت ، بهشت ، پاداش بى حساب و رضوان الهى. (3) رابطه آداب و اخلاق در برخى از روايات به رابطه تنگاتنگ اخلاق و آداب ، تصريح شده و رعايت آداب اسلامى و داشتن حُسن ادب ، وسيله تزكيه اخلاق ، معرّفى گرديده است ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد :
.
ص: 105
سببُ تزكيةِ الأخلاق حسنُ الأدب. (1) روايت ديگرى كه اين رابطه را روشن تر بيان مى كند ، اين روايت از امام صادق عليه السلام است كه مى فرمايد : انَّ اللّه عز و جل أدّبَ نَبيَّهُ فأحسَنَ أدَبَه فَلَمّا أكْمَلَ لَهُ الأدَبَ قال : « وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ ». ثُمَّ فَوَّضَ إليهِ أمْرَ الدّينِ و الأُمَّة لِيَسوسَ عِبادَه. (2) خداى بزرگ ، پيامبر خود را ادب آموخت و ادب او را نيكو ساخت و چون ادب را در او به كمال رساند ، فرمود : «و راستى كه تو داراى خُلقى عظيمى» . آن گاه ، كار دين و امّت را به او سپرد تا بندگانش را اداره كند. همان طور كه از اين روايت شريف بر مى آيد ، وقتى ادب به كمال برسد ، خُلق عظيم حاصل مى گردد و چنان كه اشاره شد ، ادب انتخاب زيباترين و بهترين روش در انجام عمل است ؛ يعنى شيوه پسنديده موافق عقل و شرع. ناگفته پيداست كسى كه در تمام لحظه ها و احوال و در ارتباط با خدا ، خود و خَلق خدا ، ملازم آداب شرع باشد ، اين التزام ، باطن او را به مكارم اخلاق ، آراسته مى كند و جز رفتار نيكو از او سر نمى زند و به همان اندازه كه در رعايت آداب مى كوشد ، از حُسن اخلاق ، بهره مند است. براى تحقّق اين هدف ، يعنى تكميل مكارم اخلاق ، اسلام براى اصلاح صفات باطنى و پاك كردن دل از آلودگى ها و آراستن آن به ملكات فاضله و صفات پسنديده ، معارف ناب و روشى درخورِ اين مكتب جاودانى دارد كه در آيات و روايات ، بيان گرديده است. اين مبناى اعتقادى و دستورهاى تربيتى ، از طريق آيات قرآن و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، در اختيار مسلمانان قرار گرفته است. دانشمندان اسلامى ، بخصوص انديشمندان شيعه ، براى بهره مندى بيشتر
.
ص: 106
مؤمنان ، كتاب هاى بسيارى در اين باب تدوين كرده اند. بخشى از اين آثار ، در قرن دوازدهم و سيزدهم نگاشته شد كه به دليل آميختگى و ارتباط مطالب و محتواى كتاب ها در حوزه هاى اعتقادات ، آداب و اخلاق ، بدون تفكيك موضوع ، و به ترتيب زمانى معرّفى مى شوند :
قرن دوازدهم1 . تقويم الايمان و تحقيق الايمان ، از اسماعيل بن محمّد باقر حسينى خاتون آبادى (م 1116 ق). اين كتاب ، در اثبات امامت على عليه السلام و عقايد شيعه دوازده امامى است كه مؤلّف بيشتر آن را از صحاح معروف اهل سنّت ، برگزيده است. (1) 2 . جواهر الكلام فى الخصال المحمودة فى الأنام ، از احمد بن حسن حرّ عاملى (م بعد از 1120 ق). (2) 3 . جوامع الكلم ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق) . اين اثر ، شامل رواياتى در اصول دين و منقول از امام رضا عليه السلام است. (3) 4 . جمال الصالحين السالكين ، از ملّا حسن بن عبد الرزاق لاهيجى (م 1121 ق). (4) كتاب ، شامل احاديث مربوط به فضايل ، اعمال ، محاسن اخلاق ، عبادات ، آداب و سنن در دوازده باب است. فهرست ابواب آن در الذريعة (ج 50 ، ص 130 ) آمده است. (5)
.
ص: 107
5 . مختصر جمال الصالحين ، از ملّا حسن بن عبد الرزاق لاهيجى. (1) 6 . التوحيد و الحجة ، از حيدر على بن محمّد شيروانى (م بعد از 1129 ق). مؤلّف ، احاديث مربوط به توحيد و خداشناسى و نيز رواياتى را كه درباره شناخت حجتّ هاى الهى است ، در اين كتابْ گِرد آورده است. برخى نسخ اين كتاب ، در دو مجلّد ، ترتيب يافته است. (2) 7 . العروة الوثقى فى إمامة أئمة الهدى ، از محمّد نعيم بن محمّد تقى شريف طالقانى (ملّا نعيما) (م بعد از 1158 ق). مؤلّف ، دانشمندى بزرگ و در علوم عقلى و نقلى متبحّر است و در كتابشناسى ، اطّلاعات وسيعى دارد. اين كتاب در اثبات امامت ائمه عليهم السلام ، به روش عقل و نقل و بيشتر مستند به احاديثى است كه شيعه و سنّى در تفاسير و كتب حديث خود ، نقل كرده اند. (3) 8 . مشرق الأنوار الملكوتية فى أصول الدين على ما هو المأثور ، از محمّد بن على بن عبد النبى مقابى بحرانى (م بعد از 1168 ق) . (4) مؤلّف ، در اين كتاب ، احاديث ائمه اطهار را به اختصار آورده و در ردّ اهل حكمت ، سخن گفته است. وى ، كتاب را در شش باب ، مرتّب نموده است : باب اوّل : توحيد. باب دوم : صفات ثبوتى ، سلبى و فعلى. باب سوم : عدل. باب چهارم : نبوّت. باب پنجم : امامت ، كه دو سوم كتاب را در
.
ص: 108
بر دارد. باب ششم : معاد. (1) 9 . جوامع الآداب ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى (1103 _ 1180 ق). (2) 10 . آداب معاشرت ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى (1180 ق) . (3) 11 . نور اليقين فى أصول الدين ، از محمّد نصير بن محمّد معصوم بارفروشى (ق 12 ق). كتاب با عناوين «مرآت» ، مشتمل بر اخبار و روايات درباره اصول الدين است. مؤلّف ، در اين كتاب ، فلاسفه را سختْ مورد انتقاد قرار داده است. (4) 12 . رسالة فى معنى البداء ، از غلامرضا بن عبد العظيم كاشانى (ق 12 ق). اين كتاب ، تحقيق مبسوطى در معنى «بداء» است و با استناد به اخبار و احاديث ائمه اطهار ، فراهم آمده است. (5)
قرن سيزدهم13 . الردّ على «نواقض الروافض» لمخدوم بن عبد الباقى ، از عبد النبى بن محمّد (اوچاق قلى شرف الدين) طسوجى تبريزى (1117 _ 1203 ق).چنان كه از نام كتاب بر مى آيد ، ردّى است بر نواقض الروافض مخدوم بن عبد الباقى ، از نوادگان شريف جرجانى (م 995 ق). (6) 14 . معائب النواصب فى الردّ على «نواقض الروافض» ، از ابو على محمّد بن اسماعيل حائرى (م 1216 ق). (7)
.
ص: 109
15 . القول الشارح و الحجّة فيما ورد عمّن هو على العباد حجة ، از حسين بن محمّد عصفورى بحرانى (م 1216 ق). كتاب ، در بيان اعتقادات صحيحى است كه از قرآن كريم و اخبار اهل بيت عليهم السلام بر مى آيد ، نه آن طور كه از كتاب هاى فلسفه استفاده شده است. (1) 16 . سنة الهداية لهداية السنة ، از محمّد على بن محمّد باقر بهبهانى كرمانشاهى (م 1216 ق). كتاب ، شامل بحث هايى است مبتنى بر احاديث اهل سنّت در امامت و خلافت بلافصل امير مؤمنان و بطلان خلافت ديگران. (2) 17 .دوحة الأخبار ، از محمّد شريف بن رضا شيروانى (م بعد از 1226 ق). كتاب ، شامل ، احاديث مربوط به آداب و سنن اسلامى و اخلاق است در 56 فصل ، با حذف اسانيد و روايات. (3) 18 . كنز السعادات فى الآداب و العادات ، از اسماعيل بن محمّد ملك عَقدايى (م 1230ق). (4) 19 . كنز الفوائد ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى (م ح 1238 ق). اين كتاب ، در بيان مسائل اخلاقى است ، با استفاده از آيات و روايات. (5) 20 . جواهر الأخبار و معتقد الأخيار ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى. اين اثر ، در باب امامت و شامل ذكر اوصاف امام ، شرايط و برخى معجزات ائمه عليهم السلام است ،
.
ص: 110
در يك «مقدّمه» ، چهار «باب» و يك «خاتمه» به فارسى. (1) 21 . محك ايمان ، از محمّدكاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى. كتاب ، در اخلاق و اوصاف مؤمنان و به فارسى است. (2) 22 . العصمة و الرجعة ، از احمد بن زين الدين اَحسايى (م 1241 ق). اين اثر ، شامل بحث در عصمت ائمه عليهم السلام و رجعت آنان از ديدگاه اخبار و روايات است. (3) 23 . تسلية الفؤاد فى بيان الموت و المعاد ، از سيّد عبد اللّه شبّر (م 1242 ق). (4) كتاب ، مشتمل بر احاديثى درباره مرگ و منازل آخرت است كه در صورت لزوم با توضيحاتى كوتاه همراه با آنها آمده است. (5) 24 . مسكّن الفؤاد فى روايات المبدأ و المعاد ، از سيّد عبد اللّه شبّر . آقا بزرگ تهرانى ، كتابى با اين عنوان از شبّر ، فهرست كرده است (6) كه احتمال دارد با تسلية الفؤاد ، يكى باشد. 25 . منهج السالكين و زاد العارفين ، از سيّد عبد اللّه شبّر. اين كتاب ، خلاصه علم اخلاق ، برگرفته از آيات قران و احاديث اهل بيت عليهم السلام و گفتار بزرگان دين است. (7) 26 . الحقّ اليقين فى معرفه اُصول الدين ، از سيّد عبد اللّه شبّر . در اين كتاب ، دلايل عقلى و نقلى با هم جمع شده و تطبيق داده شده است. اين كتاب ، در دو جزء به سال
.
ص: 111
1353 ق، در صيدا به چاپ رسيده است. (1) 27 . البلاغ المبين فى أصول الدين ، از سيّد عبد اللّه شبّر. (2) 28 . الدرر المنثورة و الكلمات المأثورة ، از سيّد عبد اللّه شبّر. اين كتاب در مواعظ ، حكم و مكارم اخلاق است ، بدون نظم و ترتيب. (3) 29 . نهج العارفين ، از سيّد عبد اللّه شبّر. كتاب ، در اخلاق و شامل «مقدّمه» و هفده «باب» است كه نسخه آن در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است. (4) 30 . بركات القائم لإيقاظ النائم ، از ابوالحسن بن محمّد كاظم جاجرمى (م بعد از 1258 ق ). (5) اين اثر ، در بيان زيان ظلم و كيفر ظالمان است با استفاده از آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام در اين باره . (6) 31 . رسالة أخلاق الأولياء ، از ابوالحسن بن محمّد كاظم جاجرمى. اين كتاب منظوم ، به فارسى و شامل بيش از سيصد و چند «خُلق» است. مؤلّف ، مستند گفته هاى خود را از آيات ، روايات و گفتار حكما آورده است. (7) 32 . ينابيع الحكمة ، از ابوالحسن بن محمّد كاظم جاجرمى. كتاب شامل احاديثى در مواعظ و اخلاق است كه مؤلّف به فارسى ترجمه كرده است. وى كتاب خود را با احاديث قدسى آغاز كرده و با مواعظ چهارده معصوم عليهم السلام ادامه مى دهد و مواعظ مسيح عليه السلام ، لقمان و ابوذر را نيز در پى آنها مى آورد. ينابيع ، در هفده «اصل» و يك
.
ص: 112
«خاتمه» ترتيب يافته كه «خاتمه» به سخنان خود مؤلّف ، اختصاص دارد. (1) اين كتاب در سال 1304 ق ، به چاپ رسيده است. 33 . تحفة العراق فى علم الأخلاق ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار (م 1263 ق). مختصرى در اخلاق و برگرفته از احاديث اهل بيت عليهم السلام است. در آغاز هر فصل ، چند روايت آمده و جاى گفته هاى مؤلّف ، خالى گذاشته شده است. (2) 34 . أصول الدين ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار. مختصرى در اصول دين ، با استفاده از احاديث در پنج باب است. (3) 35 . معين الطلّاب ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى (م 1266 ق). كتاب ، شامل دستورهايى براى موفّقيت در كسب علم ، برگرفته از آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام در پنج باب است. (4) 36 . النجاح الجامع لأسرار الفوز و الفلاح ، از محمّد تقى بن مير مؤمن قزوينى (م 1270 ق). كتابى است در فضايل ، اخلاق و آداب و مواعظ. (5) 37 . مشكاة العارفين فى معرفة أصول الدين ، از محمّد على بن محمّد برغانى (م 1272 ق). كتاب ، در بيان اصول دين و كيفيت ايجاد مخلوقات و احوال عوالم ، با استفاده از آيات قرآن كريم و احاديث اهل بيت عليهم السلام است. (6) 38 . جواهر الأخبار ، از نجفعلى بن محمّد رضا زنوزى (بعد از 1280 ق). كتاب در ذكر فضايل ، مواعظ و ادعيه است كه تأليف آن در سال 1280 ق ، به اتمام رسيده و پيش از 1309 ق ، در تبريز ، چاپ سنگى شده است. (7)
.
ص: 113
39 . كنز الواعظين ، از محمّد صالح بن محمّد برغانى قزوينى (م 1283 ق). احاديثى كه در امر به معروف و نهى از منكر و مواعظ و آداب اسلامى از پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام نقل شده ، در اين كتاب ، گرد آمده است. (1) 40 . زينة العباد ، از احمد بن شكر نجفى (م 1286 ق). اين كتاب در موضوع اخلاق است. (2) 41 . الإمام الثانى عشر ، از سيّد محمّد بن عبد الصمد حسينى شهشهانى (م 1287 ق). (3) كتاب ، در بيان راه پيدا كردن ادلّه اى است كه اصول و فروع دين بر آن استوار است ، با استفاده از كتاب خدا و اخبار صحيح اهل بيت ، بدون دخالت معيارهاى عقلى. (4) 42 . فصل الخطاب ، از سيّد محمّد بن عبد الصمد حسينى شهشهانى. احاديثى درباره اصول و فروع دين در 1507 صفحه در قطع بزرگ ، در اين كتاب آمده است. (5) 43 . الدرّة اليتيمة ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى (م 1288 ق). اين كتاب ، در تهذيب نفس و پرهيز از تشكيك در آنچه از شرع رسيده ، و نكوهش تكيه بر عقل در امور دينى است و برگرفته از آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام . (6) 44 . روضات الجنان فى كمال الايمان ، از محمّد على بن محمّد كاظم شاهرودى (م 1293 ق) . كتاب ، در اصول دين و كلّيات اخلاق و مواعظ است ، با استفاده از آيات
.
ص: 114
و روايات و شرح آنها در چند فصل. (1) 45 . عبقات الأنوار فى إمامة الأئمة الأطهار ، از مير حامد حسين بن محمّد قلى لكهنويى هندى (م 1306 ق). اين كتاب ، به فارسى و در موضوع امامت است و مهم ترين كتاب در اين باب ، از صدر اسلام تاكنون به حساب مى آيد و در واقع ردّ باب امامت از كتاب تحفه اثنى عشريه عبد العزيز دهلوى از علماى اهل سنّت (م 1239 ق) است كه در آن ، پاره اى از احاديث وارد شده درباره امامت امام على عليه السلام با عباراتى خارج از آداب مناظره ، انكار شده است. مير حامد حسين ، در عبقات ، (2) متواتر بودن و صحّت سند احاديث مورد بحث را به صورت ابتكارى و بر اساس كتب رجال خود اهل سنّت ، اثبات كرده است. كتاب وى ، بزرگ ترين كتاب در نوع خود ، با بيش از بيست مجلّد سند و استدلال است. اين كتاب شريف ، داراى دو «منهج» است: منهج اوّل ، درباره اثبات دلالت آياتى چند از قرآن بر امامت است ؛ مانند آيات ، «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...» ، «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ» و...كه اين مجلّد ، چاپ نشده است و در كتاب خانه مؤلّف در لكهنو موجود است. منهج دوم ، درباره احاديث دوازده گانه در باب امامت است. اين منهج ، دوازده مجلّد است. هر حديث در يك مجلّد آمده و برخى از اين مجلّدات ، خود در چندين مجلّد ، چاپ شده است. (3) احاديث دوازده گانه عبقات عبارت اند: 1. حديث غدير ، 2.حديث منزلت ، 3. حديث ولايت ، 4. حديث طير ، 5. حديث مدينة العلم ، 6.حديث تشبيه ، 7. حديث مناصبت ، 8 . حديث نور ، 9. حديث رايت ، 10. حديث
.
ص: 115
حق ، 11. حديث تأويل ، 12. حديث ثقلين. عبقات الأنوار ، توسط سيّد على حسينى ميلانى ، تلخيص و به عربى ترجمه شده است و با عنوان خلاصة عبقات الأنوار فى إمامة الأئمة الأطهار ، در سال 1405 ق ، در تهران به چاپ رسيده است. (1) 46 . جواهر مخزون ، از محمّد على بن محمّد كاظم شاهرودى (م 1293 ق). كتاب ، در بيان اسرار عصمت و ولايت و رجعت اهل بيت عليهم السلام ، با استفاده از آيات قرآن ، روايات بسيار و گفتار دانشمندان كلام است. (2) 47 . سرور المقبلين و نبهة الغافلين ، از على بن حسين ركينى عاملى (ق 13 ق) . مؤلّف ، در اين كتاب ، احاديث مربوط به توحيد ، نبوّت ، امامت و بعضى از آداب اخلاق اسلامى را بدون ذكر سند و با حذف نام منابع ، در پانزده باب آورده و در شعبان 1262 ، به اتمام رسانده است. وى از شاگردان سيّد كاظم رشتى بوده و اعتقادات او بر مبناى روش شيخيه است. (3) 48 . وسيلة النجاة ، از سيّد عبد الرزاق بن محمّد حسينى لواسانى (ق 13 ق). كتاب در اثبات امامت ائمه عليهم السلام با مقدّمه اى در توحيد است و بيشتر ، از احاديث بهره گرفته شده است. (4) 49 . مرآةُ القلوب ، از سيّد صادق بن حسين صرّاف توشخانگى (ق 13 ق). كتاب در مواعظ و نصايح منقول از كتاب هاى معتبر حديث ، احاديث قدسى و برخى از آيات قرآن ، و نيز حاوى مباحث كلامى درباره لزوم رسالت پيامبران و اوصياى آنان است. (5)
.
ص: 116
50 . رياض الأنوار لرياضة الأبرار ، از محمّد جعفر حسينى سبزوارى (ق 13 ق). كتاب با عناوين «روضه» ، مشتمل بر احاديث منقول از اهل بيت عليهم السلام درباره آداب و سنن ، مواعظ و مناقب است كه از كتب معتبر ، برگزيده شده و اسناد آنها ، حذف شده اند. (1) 51 . بهجة الناظرين ، از محمّد حسين بن محمّد محسن كرمانشاهى (ق 13 ق). اين كتاب ، شامل احاديث متفرّقه اى بيشتر در پند و اندرز است و در سال 1260 ق ، به پايان رسيده است. (2) 52 . سراج النفوس ، از محمّد على بن يوسف تويسركانى (ق 13 ق). كتاب ، در اخلاق و آداب اسلامى و برگرفته از آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام است. (3) 53 . انوار ، از رحيم بن محمّد نصير (ق 13 ق). اين كتاب ، مشتمل بر 23 «نور» در بيان آداب و سنن و اخلاق اسلامى و سعد و نحس ايام است. (4) از مجموع آثارى كه در موضوع اعتقادات و اخلاق بر شمرديم ، تنها يازده مورد ، مربوط به قرن دوازدهم بود و ساير آثار در قرن سيزدهم نوشته شده است. اين نكته ، بيانگر آن است كه در قرن سيزدهم ، توجّه دانشمندان شيعه به مباحث اعتقادى و اخلاقى بيشتر بوده است. چنان كه قبلاً نيز اشاره شد ، شايد بتوان گفت كه يكى از دلايل اين امر ، ظهور انحرافات فكرى و اعتقادى و القاى شبهات از سوى دشمنان و شدّت يافتن نفوذ فرهنگ و تمدّن غرب در ميان مسلمانان در اين مقطع تاريخى بوده كه به طور طبيعى ، عالمان شيعه را به مقابله وا داشته است.
3 _ 3 _ 2 . تفاسير روايىتفسير ، در لغت به معناى آشكار كردن و بيان معناى چيزى است و در اصطلاح ، به
.
ص: 117
علمى اطلاق مى شود كه به وسيله آن ، معانى قرآن كريم بيان شود و حكمت هاى آن ، استخراج گردد. (1) تفسير نقلى يا تفسير مأثور ، در اصطلاح ، هم شامل تفسير آيات قرآن كريم به وسيله خود آيات شريف ، هم تفسير آيات توسّط روايات پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السلام ، و هم تفسير آيات با استفاده از اقوال رسيده از صحابيان بيان مى شود. (2) البته تفسير نوع سوم ، به شرط صحّت شرايط ، مورد قبول است. نكته ديگر اين كه بسيارى از روايات نيز به تفسير آيات قرآن به وسيله آيات ديگر ، اشتمال دارد. چنان كه از برخى آيات قرآن پيداست ، يكى از وظايف پيامبر اكرم در كنار ابلاغ وحى تلاوت آيات قرآن بر مردم ، تبيين و تفسير آيات شريف قرآن است ، از جمله اين آيه شريف كه مى فرمايد: «وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ». (3) علّامه طباطبايى ، در تفسير اين آيه مى گويد: مقصود از «ذكر مُنزَل» ، لفظ قرآن كريم است و مراد از «ما نُزِّلَ إليهم» ، معانى احكام و شرايع و ساير مطالب شرع است. (4) همچنين ، ايشان مى گويد كه در آيه « هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَ_تِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَ_بَ وَ الْحِكْمَةَ» ، (5) منظور از تعليم كتاب ، بيان الفاظ و تفسير معانى مشكل قرآن است ، در مقابل تعليم حكمت ، كه عبارت از معارف حقيقى اى است كه قرآن ، متضمّن آن است. (6)
.
ص: 118
برخى محقّقان نيز از پاره اى روايات ، چنين استفاده مى كنند كه پيامبر اكرم ، بخشى از معانى آيات قرآن و تفسير آنها را از طريق وحى دريافت مى نمود . به عبارت ديگر ، دو گونه وحى بر ايشان نازل مى شد: وحى قرآنى و وحى تفسيرى يا بيانى. يكى از روايات ناظر به اين معنا ، اين روايت است: أيَحسَبُ أحَدُكُم مُتَّكِئا عَلى أريكَتِه قد يَظُنُّ أنَّ اللّه لَمْ يُحَرِّمْ شَيْئا إلاّ مَا فى هَذَا القرآن ، ألا وَ إنِّى وَعَظْتُ و أمَرْتُ و نَهَيتُ عَنْ اَشياءَ أنّها لَمِثْلُ القرآن أَو أكْثَر... . (1) آيا يكى از شما درحالى كه به تخت [خلافت] تكيه زده ، از روى گمان مى گويد: خداوند ، جز آنچه در قرآن آمده است ، چيزى را حرام نكرده است؟ بدانيد كه من ، موعظه نمودم و امر كردم و از چيزهايى نهى كردم كه مثل آنهايى است كه در قرآن آمده يا بيشتر از آن است. علّامه سيّد مرتضى عسكرى مى گويد: يك معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله (أنّها لمثل القرآن) ، اين است كه آن مواعظ و امر و نهى ها را نيز از طريق وحى ، دريافت نموده و در شرح احكام الهى ، بيشتر از قرآن است. (2) بايد گفت: گرچه مواعظ و امر و نهى هاى رسول اكرم ، در حكم وحى است و بر اساس نصّ قرآن كريم ، پيامبر خدا ، «لاَ يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» ؛ ولى در اين روايت ، ظاهرا تعبير «لمثل القرآن» ، بيانگر حجم بيانات شريف نبوى است ، نه دريافت آنها از طريق وحى و لفظ «أو اكثَر» هم مؤيّد اين نكته است. به هر ترتيب ، پيامبر اكرم ، آيات قرآن را براى اصحاب ، تفسير و تبيين مى نمود و محكم و متشابه ، مجمل و مبيّن ، ناسخ و منسوخ ، و فروع احكام و جزئيات معارف قرآن را بيان مى كرد. برخى از اصحاب ايشان نيز بر اساس سخنان ايشان ، به تفسير قرآن مى پرداختند. (3) البته امام على عليه السلام دست پرورده پيامبر صلى الله عليه و آله و باب شهر دانش آن
.
ص: 119
حضرت بوده و جايگاه خاصّ خود را دارد و ديگر صحابيان ، با ايشان ، قابل مقايسه نيستند. ساير امامان معصوم عليهم السلام نيز هر يك به اقتضاى زمان خويش ، در باب تفسير آيات قرآن كريم ، تلاش هاى فراوان نمودند و شاگردانشان نيز در ثبت و ضبط بيانات تفسيرى آنان ، كوشش بسيار كرده اند كه حاصل آن ، به صورت روايات تفسيرى در كتب تفسير روايى و جوامع حديثى در دسترس مردم قرار دارد. دانشمندان شيعه نيز در دوره هاى مختلف ، نسبت به گردآورى و تدوين اين روايات ، توجّه ويژه اى داشته اند و در هر دوره ، كتاب هايى در اين زمينه ، نگاشته شده است. دو قرن دوازدهم و سيزدهم كه موضوع بحث اين جستار است ، نيز از اين نكته ، مستثنا نيست و ما شاهد تأليف كتاب هاى ارزشمندى در باب تفسير روايى هستيم كه اينك در اين مجال ، بدانها اشاره مى شود : 1 . نور الثقلين ، از عبد على بن جمعه عروسى حويزى (م 1112 ق) . مؤلّف ، فقيه و محدّث بزرگ شيعه ، هم عصر علّامه ، شيخ حرّ عاملى و سيّد هاشم بحرانى و از استادان سيد نعمة اللّه جزايرى در شيراز بوده است. وى ، مشرب اخبارى داشته ، در شيراز ساكن بوده و در آن جا به تدريس مشغول بوده است. وى به سال 1112 ق ، در بصره درگذشت. در تفسير ارزشمند نور الثقلين ، تنها از كتب معتبر شيعه ، حديث نقل شده و نام مأخذ ، در ابتداى هر حديث ، آمده و برخى احاديث نيز تقطيع شده است. در بيشتر موارد ، از زنجيره سند ، به اختصار ياد شده است. مؤلّف در برخورد با اخبار متعارض ، اظهار نظر نمى كند و تحقيق را به عهده خواننده مى گذارد. (1) 2 . المعين فى تفسير الكتاب المبين ، از نور الدين محمّد بن شاه مرتضى كاشانى (اخبارى) (م 1115 ق). اين كتاب ، برگرفته از احاديث است و بيشتر به تفسير الصافى فيض ، ارجاع داده است. (2) اين تفسير با تحقيق آقاى حسين درگاهى ، توسّط انتشارات
.
ص: 120
كتاب خانه آية اللّه مرعشى در سال 1370 ش ، به چاپ رسيده است. 3 . تفسيرالشيخ أحمد ، از احمد بن حسن حرّ عاملى ، معروف به «شيخنا» (م بعد از 1120 ق) . روش اين تفسير ، اخبارى است. (1) 4 . الأمان من النيران فى تفسير القرآن ، از ميرزا عبد اللّه بن عيسى افندى (م 1130 ق). اين كتاب ، بيشتر اخبار روايت شده از اهل بيت عليهم السلام در تفسير قرآن را در بردارد. (2) 5 . أنوار الهداية فى التفسير بالرواية ، از على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق). اين كتاب ، در سه فصل ، ترتيب يافته است. فصل اوّل ، در تفسير آيه: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَ_نَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِى نَفْسُهُ» . (3) فصل دوم ، در تفسير آيه «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِى». (4) فصل سوم ، در بيان علوم دينى و نقل پاره اى از سخنان شيخ بهايى در اربعين وى. نسخه اى از اين كتاب در كتاب خانه آستان قدس رضوى در مشهد مقدّس ، موجود است. (5) 6 . مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار ، از ملّا ابو الحسن بن محمّد طاهر عاملى غروى اصفهانى (م 1140 ق). مؤلّف ، از اجداد صاحب جواهر و خواهرزاده مير محمّد صالح خاتون آبادى است. او در اين كتاب ، تنها به آنچه در متون روايات آمده ، بسنده كرده و جز بخشى از مقدّمات آن به انجام نرسيده است كه آن هم در يك مجلّد ، به چاپ رسيده است. (6) 7 . صوافى الصافى بختيارى ، از يعقوب بن ابراهيم بختيارى (م 1147 ق). كتاب ، گزيده اى از الصافى فيض كاشانى در يك مجلّد بزرگ است. (7)
.
ص: 121
8 . قلائد الدُّرَر فى بيان آيات الأحكام بالأثر ، از شيخ احمد بن اسماعيل بن عبد النبى جزايرى (م 1151 ق) . (1) 9 . مجمع النورين فى هداية كافة الثقلين (موجود در 1156 ق) ، از مؤلّفى ناشناخته. تفسيرى است مأثور از ائمه عليهم السلام كه از الكافى و تفسير القمى گردآورى شده است. (2) 10 . كنز الدقائق و بحر الغرائب ، از ميرزا محمّد بن محمّد رضا مشهدى قمى (م 1125 ق). استاد وى ، در تقريظى بر اين كتاب مى گويد: اين تفسير ، به آنچه از اهل بيت عليهم السلام وارد شده ، بسنده كرده و نظير نور الثقلين و به جهاتى از آن ، نيكوتر است. از جمله آن جهات است: ذكر اسانيد ، بيان ربط آيات و ذكر اعراب .گويى از نور الثقلين اقتباس نموده و زياداتى با آن ، همراه كرده است. (3) وى آيات قرآن را با شرح مزجى: قرائت ، لغت ، نحو ، اِعراب و بلاغت ، ذكر كرده و سپس ، نقل اخبار را شروع مى كند و گاه ، سخنانى در مخالفت با آنچه در نور الثقلين است ، بر زبان مى آورد. (4) اين كتاب ، با تحقيق آقاى حسين درگاهى ، توسّط انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در چهارده مجلّد ، به سال 1369 ش ، و نيز با تحقيق آقاى مجتبى عراقى ، به همّت مؤسسة النشر الإسلامى به سال 1366 ش ، و همچنين توسّط خود وى در قم به سال 1370 ش ، به چاپ رسيده است. 11 . الجوهر الثمين فى تفسير القرآن المبين ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق). تفسيرى مزجى مانند الصافى است ، بدون مقدّمات و در دو مجلّد بزرگ. (5)
.
ص: 122
12 . صفوة التفاسير ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. اين كتاب ، نسبت به الجواهر الثمين ، تفسيرى متوسّط است. (1) 13 . غنائم العارفين فى تفسير القرآن المبين ، از محمّد على بن محمّد برغانى قزوينى (م 1272 ق) . تفسير مفصّلى است با استناد به احاديث اهل بيت عليهم السلام ، داراى رمزهايى براى منابع حديث. مؤلّف ، مطالبى را نيز به روشى مايل به شيخيه به طور مفصّل مى آورد و از شيخ احمد احسايى با عنوان «قطب العارفين» ، نقل قول مى كند. (2) 14 . بحر العرفان و معدن الإيمان ، از محمّد صالح بن محمّد برغانى قزوينى (م 1283 ق). تفسير جامعى است در هفده مجلّد ، شامل معانى ظاهر و باطن آيات ، بنا بر آنچه در روايات معصومان عليهم السلام آمده است . مؤلّف ، احاديث روايت شده از ائمه عليهم السلام در تفسير را جمع آورى كرده است و در پىِ هر آيه ، احاديث مربوط به آن ، سپس مطالب لغوى ، اعراب ، شأن نزول و . . . را مى آورد. (3) 15 . مفتاح الجنان فى حلّ رموز القرآن المبين ، از محمّد صالح بن محمّد برغانى قزوينى. اين كتاب ، مختصر تفسير بحر العرفان ياد شده است و خود را مقيّد كرده است كه فقط از آنچه از معصومان عليهم السلام در تفسير روايت شده ، استفاده كند. اين كتاب در سال 1363 ش ، در تهران توسّط انتشارات جهان ، منتشر شده است. (4) 16 . التفسير بالمأثور ، از على اصغر بن محمّد حسن قائنى (م 1310 ق). (5) 17 . بصائر الإيمان فى تفسير القرآن (درّة الصفا فى تفسير أئمّة الهدى) ، از سيّد صبغة اللّه بن سيّد جعفر كشفى دارابى(ق 13 ق). مؤلّف ، از شاگردان صاحب جواهر و شيخ
.
ص: 123
انصارى است كه در نجف به دنيا آمد و در كربلا وفات نمود. كتاب وى ، تفسيرى مزجى و بزرگ ، نزديك به روش الصافى است ، در سه مجلّد. (1) 18 . أحسن التفاسير ، از محمّد باقر بن عبد الصاحب خشتى دوانى (ق 13 ق). مؤلّف به نقل روايات اهل بيت عليهم السلام بسنده كرده است. او ابتدا تا آخر تفسير سوره فاتحه را به طور مفصّل نوشته است. سپس ، از اتمام آن صرف نظر نموده و تفسيرى مختصرتر نوشته و آن را به فارسى ترجمه كرده است. (2) با توجّه به محدود بودن روايات تفسيرى و اين كه دانشمندان قرون گذشته نيز در عرصه تفسير روايى آثارى داشته اند ، نگارش اين تعداد تفسير ، قابل تحسين است . قابل توجّه اين كه برخى از اين تفاسير ، مانند بحر العرفان و معدن الإيمان از ملّا محمّد صالح قزوينى به جمع آورى همه روايات تفسيرى اهل بيت عليهم السلام پرداخته اند.
4 _ 3 _ 2 . ادعيه و زياراتدعا ، در لغت به معناى استغاثه ، به يارى طلبيدن ، عبادت ، و درخواست عفو و رحمت از خدا آمده است و از آن جهت كه اين درخواست ها از سوى انسان ، معمولاً با تعابيرى همچون : «يا اللّه » و «يا رب» و... شروع مى شود ، «دعا» ناميده شده و جمع آن ، ادعيه است. (3) و در اصطلاح اهل شرع ، دعا به معناى گفتگو كردن با حق تعالى به نحو طلب ، حاجت و درخواست حلّ مشكلات از درگاه او ، و يا به نحو مناجات و ياد صفات جلال و جمال ذات اقدس اوست (4) و به معناى خواندن جمله هاى منقول از پيامبر اكرم و امامان معصوم عليهم السلام در اوقات معيّن يا نامعين براى طلب آمرزش و بر آورده شدن
.
ص: 124
حاجات ، نيز آمده است. (1) حاجى خليفه ، در كشف الظنون آورده است: علم ادعيه و اوراد . در اصطلاح ، علمى است كه از دعاهاى مأثور و وردهاى مشهور ، بحث مى كند و تصحيح ، ضبط ، روايت ، بيان خواص ، عدد تكرار ، اوقات و شرايط قرائت آن را مورد توجّه قرار مى دهد. مبادى آن ، بر علوم شرعى بنا شده و غرض از آن ، شناخت ادعيه است ، تا با به كار بردن آنها به فوايد دينى و دنيايى برسند. به جهت استمداد اين علم از كتب احاديث ، از فروع علم حديث ، شمرده مى شود. (2) البته بايد دانست كه دعاهاى نقل شده از ائمه اطهار ، تنها به شرطى كه از قواعد روايت تبعيت كند ، مصداق حديث خواهد بود و ممكن است همانند ديگر متون حديثى ، اقسام مختلفى چون: مسند ، مُرسَل ، مرفوع ، صحيح و ضعيف داشته باشد. خداوند متعال ، در قرآن كريم ، نسبت به دعا توجّه ويژه اى دارد . در برخى از آيات ، بندگان خود را به دعا امر كرده (3) و در آياتى ، دعاى بندگان را موجب عنايت پروردگار به آنان دانسته است. علاوه بر آن ، آيات بسيارى از قرآن كريم به نقل دعاهاى پيامبران الهى و مؤمنان و بندگان صالح خدا ، اختصاص يافته است. (4) در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز دعا ، جايگاه والايى دارد. پيامبر خدا ، دعا را سلاح مؤمن ، ستون دين و نور آسمان ها و زمين دانسته (5) و ترك آن را گناه شمرده است. (6) بنا به گزارش صاحب الذريعة ، اين توجّه و اهتمام نسبت به دعا ، از دوره پيامبر
.
ص: 125
اكرم آغاز شده و پس از ايشان ، در دوران ائمه عليهم السلام ادامه يافته و به غيبت صغرا ختم گرديده است. در طول اين مدّت ، اصحاب ائمه، احاديث مشتمل بر دعا را ، همچون ساير سخنان آن بزرگواران در اصول و احكام دين ، با احتياط تمام در دفاتر و كتاب هاى خود به نگارش در مى آوردند و تلاش مى كردند تا الفاظ دعاهاى مأثور از ائمه عليهم السلام از تغيير و تبديل ، در امان بماند . بدين وسيله ، در ميان اصول و كتاب هاى روايى اصحاب ائمه عليهم السلام تعدادى از آنها به دعا اختصاص يافت. (1) دانشمندان شيعه نيز در قرون مختلف ، همواره نسبت به دعاهاى مأثور ، اهتمام ورزيده اند و كتاب هايى را در اين مورد ، تدوين نموده اند و يا به شرح و تفسير پاره اى از ادعيه پرداخته اند. توجّه به اين كار در دو قرن دوازدهم و سيزدهم نيز چشمگير است و آثار قابل توجّهى به گردآورى يا شرح دعاهاى مأثور ، اختصاص يافته است كه بسيارى از دعاهاى مندرج در اين كتب ، با ترتيب و تنظيم خاصّى در تأليفات قرن اخير به چاپ رسيده و بخشى از آنها نيز به صورت نسخه هاى دست نويس در كتاب خانه هاى مهم ، موجود است. در اين جا اين آثار را به ترتيب زمانى مى آوريم.
قرن دوازدهم1 . الأدعية الكافية ، از نور الدين محمّد بن شاه مرتضى كاشانى (م 1115 ق). (2) 2 . تحفة الرضا عليه السلام ، از محمّد حسين بن مرتضى قلى پيش نماز (م بعد از 1119 ق). (3) اين كتاب ، مكمّل هداية السالكين يا زاد السالكين مؤلّف و در بيان مسائل حج
.
ص: 126
و ادعيه و آداب مشعر الحرام و چگونگى زيارت پيامبر اكرم ، فاطمه زهرا و ائمه بقيع عليهم السلام است. (1) 3 . الكلم الطيّب و الغيث الصيّب ، از سيّد على خان بن احمد شيرازى (م 1120 ق) . اين كتاب ، شامل ادعيه و حرزهايى است كه در اوقات و حالات مختلف خوانده مى شود و در احاديث اهل بيت عليهم السلام آمده است. (2) اين كتاب ، به چاپ رسيده است. 4 . الكلم الطّيب ، از سيّد على خان بن احمد شيرازى. اين كتاب ، غير از كتاب پيشين است. (3) از اين كتاب در الذريعة ياد نشده است. 5 . تحفة المسافر ، از حسن بن عبد الرزاق لاهيجى (م 1121 ق). كتاب ، شامل آداب و دعاهاى سفر و گزيده جمال الصالحين مؤلّف است. (4) 6 . المنارات الظاهرة فى الاستخارات المأثورة عن العترة الطاهرة ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق). (5) 7 . جناح النجاح إلى براح الرباح ، از محمّد بن محمّد محسن (علم الهدى) كاشانى (م 1123 ق) دعاهايى است كه در موارد مختلف بايد خواند . (6) 8 . سرور صدور اوليا ، از محمّد بن محمّد محسن كاشانى . اين كتاب ، درباره چگونگى صلوات فرستادن بر ائمه عليهم السلام است كه در روايات وارد شده يا انشاى بزرگان و خود مؤلّف است. (7)
.
ص: 127
9 . عروة الأخبات فيما يقال عند الأوقات ، از محمّد بن محمّد محسن كاشانى. اين كتاب در هشت باب ترتيب يافته است. (1) 10 . مرقاة الجنان إلى روضات الجنان ، از محمّد بن محمّد محسن كاشانى. كتاب ، شامل دعاهاى شب و روز و ايّام هفته و ماه و... است كه در هشت «درجه» بيان شده است . اين اثر ، مختصر عروة الأخبات است. (2) 11 . مقلاد الرشاد ، از محمّد بن محمّد محسن كاشانى. اين كتاب ، شامل دعاهايى است كه مكلّف در هفته بايد بخواند. (3) 12 . ادعيه و زيارات ، از محمّد (جمال الدين) بن حسين خوانسارى (م 1125 ق). (4) 13 . مزار ، از جمال الدين خوانسارى. كتاب ، شامل زيارات مخصوص امام رضا عليه السلام است. (5) 14 . زبدة الدعوات و الآداب ، از محمّد سليمان بن تاريقلى جرجى (بعد از 1125 ق). (6) اين كتاب ، شامل اذكار و ادعيه براى مقاصد مختلف است . (7) 15 . ذريعة النجاح ، از مير محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى (م 1126 ق).
.
ص: 128
كتاب ، شامل اعمال و دعاهاى ايّام سال در دوازده باب است. (1) 16 . حدائق الجنان ، از مير محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى. كتاب ، شامل آن دسته از زيارات معصومان عليهم السلام است كه داراى سند و متنى قوى است. (2) 17 . آداب دعا ، از سيّد محمّد باقر بن اسماعيل حسينى خاتون آبادى (م 1127 ق) (3) . (4) 18 . تعقيبات نمازها ، از سيّد محمّد باقر بن اسماعيل حسينى خاتون آبادى. (5) 19 . عين الحياة ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م 1129 ق). كتاب مفصّلى است در بيان دعاهاى منقول از ائمه عليهم السلام كه مخصوص وقت خاصّى نيست. (6) 20 . كتاب الزيارات ، از محمّد حسين بن حسن لنبانى گيلانى (م 1129 ق) (7) . (8) 21. مختصر مصباح المتهجد ، از حيدر على بن محمّد شيروانى (م بعد از 1129 ق). (9) 22. المزار ، از حيدر على بن محمّد شيروانى. كتاب ، شامل زيارات معصومان عليهم السلام
.
ص: 129
است كه از منابع صحيح ، گردآورى شده است. (1) 23 . الدُّرر المنظومة المأثورة فى جمع اللئالى الأدعية السجادية المشهورة (الصحيفة السجادية) ، از عبد اللّه بن عيسى افندى (م 1130 ق). اين كتاب در سال 1324 ق، در تهران ، چاپ سنگى شده و در سال 1400 ق ، توسّط مكتبة الثقلين در قم به چاپ رسيده است. (2) 24 . لسان الواعظين و جنّات المتّعظين ، از عبد اللّه بن عيسى افندى. كتاب ، در اعمال سال و در چند مجلّد است. (3) 25 . المزار ، از محمّد قاسم بن محمّد رضا هزار جريبى (م بعد از 1132 ق). (4) 26 . الكلم الطيب و العمل الصالح و الغيث الصيب و الميزان الراجح ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق). اين كتاب ، در شش فصل ، شامل تعقيبات مشترك و مختصّ نمازها و دعاهاى صبح و شام ، همراه با توضيحات فقهى است. (5) 27 . الصحيفة العلوية و التحفة المرتضوية ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى. مؤلّف ، در اين كتاب ، 156 دعا از دعاهاى امام على عليه السلام را از كتاب هاى معتبر و مشهور ، گرد آورده و نام منابع را ذكر و اسناد احاديث را حذف نموده است. وى ، دعاهاى كتاب را در چهل موضوع ، تنظيم كرده است. 26 نسخه خطّى از اين كتاب ، توسّط محقّقان ،
.
ص: 130
شناسايى شده كه دو نسخه مهم آن در كتاب خانه مجلس و كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است. (1) اين كتاب ، پيش از چاپ حروفى ، بيش از هفت بار چاپ سنگى شده است. (2) 28 . الدعوات و الأحراز ، از عبد الكريم بن محمّد يحيى قزوينى (م 1135 ق) (3) . (4) 29 . منهج الزائرين السليمانية ، از ابن علاء الدين محمّد طاهر ابهرى اصفهانى. اين كتاب ، مزار فارسى است كه مؤلّف به نام شاه سليمان صفوى (م 1136 ق) نگاشته و شامل مقدّمه و نُه باب در زيارات همه معصومان عليهم السلام است. (5) 30 . الرفيق ، از محمّد رضى (رضا) بن محمّد نبى قزوينى (م 1136 ق). (6) اين كتاب در آداب و دعاهاى سفر است. (7) 31 . روضه الرضوان فى أعمال شهر رمضان ، از على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق). اين كتاب در «مقدّمه» ، دوازده «فصل» و «خاتمه» ترتيب يافته و مؤلّف ، آن را به خواهش يكى از دوستانش به عربى نگاشته و سپس با شرح ، به فارسى ترجمه كرده است. (8)
.
ص: 131
32 . المزار ، از سيّد محمّد حسنى طباطبايى (م بعد از 1140 ق). اين اثر ، در آداب زيارت پيامبر اكرم و ائمه معصوم عليهم السلام است. (1) 33 . سلاح المؤمنين ، از محمّد ابراهيم بن محمّد معصوم حسينى قزوينى (م 1149 ق). كتاب ، در بيان پاره اى از ادعيه و اذكار مأثور در قضاى حاجت ها و رفع بلاهاست. (2) 34. مجموعة الأدعية و الأذكار ، از محمّد ابراهيم بن محمّد معصوم حسينى قزوينى. (3) 35 . الأدعية المأثورة و بعض التسبيحات ، از ميرزا احمد نيريزى (خطّاط) (م بعد از 1151 ق) (4) . (5) 36 . رسالة فى أدعية التعقيبات و أيّام الاُسبوع ، از ميرزا احمد نيريزى. (6) 37 . الألواح السماوية فى اختيارات الأيام والسنة ، از سيّد محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى (م 1151 ق). (7) 38 . خزائن جواهر سلطانى ، از سيّد محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى. اين كتاب ، شامل دعاها و اعمالى است كه در روز و شب هاى دوازده ماه سال ، شايسته انجام دادن است و در دوازده «خزينه» مرتّب گرديده است. (8)
.
ص: 132
39 . مفتاح الفرج ، از سيّد محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى. كتاب ، در آداب و اعمال استخاره و دعاهايى است كه بدين منظور ، روايت شده است. (1) 40 . نوروز نامه ، از سيّد محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى. در آداب و اعمال نوروز است ، چنان كه در احاديث آمده است. (2) 41 . علاج الأسقام و دفاع الآلام ، از محمّد على بن محمّد رضا تونى خراسانى (م بعد از 1151 ق). (3) كتاب ، درباره معالجه دردها و بيمارى ها ، ادعيه و ادويه و تعويذات و حِرزهاى روايت شده از ائمه معصوم در 24 باب است . (4) 42 . كفاية المتعبّدين ، از محمّد على بن محمّد رضاتونى خراسانى. كتاب در ادعيه ، زيارات و حرزهاست ، شامل مقدّمه ، چهار باب و خاتمه است. (5) 43 . أنيس الأسفار و جليس الأبرار ، از محمّد شفيع بن محمّد مقيم شيرازى (م بعد از 1152 ق) (6) . (7) 44 . المصباح ، از سيّد ابوالقاسم جعفر بن حسين خوانسارى (جعفر كبير) (1090 _ 1158 ق). كتاب در ادعيه نادرى است كه از ديدگاه مؤلّف ، مجرّب بوده است. (8)
.
ص: 133
45 . ادعية الليالى و الأيّام ، از محمّد بن محمّد باقر رضوى (م 1160 ق). (1) 46 . ادعيه منقول از ائمه عليهم السلام ، از محمّد بن محمّد باقر رضوى. (2) 47 . احاديث و ادعيه متفرّقه ، از محمّد بن محمّد باقر رضوى. (3) 48 . الدعوات و الزيارات المأثورة المعتبرة ، از على بن عبد الخالق حسن رازى (بعد از 1175 ق). (4) 49 . مختصر الدعوات و الزيارات ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى گيلانى (م 1180 ق). (5) 50 . الدعوات الصالحات و الأسماء الحسنى ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى گيلانى. (6) 51 . دعوة الأسماء و الأذكار ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى گيلانى. (7) 52 . ادعيه و ادويه ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى گيلانى. (8) 53 . مجمع التبيان فى أعمال شهر رمضان ، از ابن اصفهانى (ق 12 ق). (9) 54 . مصباح النجاح ، از ابو على بن محمّد باقر حسينى (ق 12 ق). دعاها و حرزهاى مربوط به برآورده شدن حاجت ها و رفع گرفتارى هاست در هشت «باب» و دوازده «حصن» و يك «اختتام». 10
.
ص: 134
55 . سفينة النجاة ، از على اصغر بن محمّد يوسف قزوينى (ق 12 ق). كتابى است در آداب دعاها و دعاهاى روزها و هفته ها و ماه ها و اعمال سال و زيارت هاى معصومان عليهم السلام ، شامل پنج «مقاله» و هر كدام ، در يك مجلّد. (1) 56 . تبصرة الأعياد السليمانية ، از فضلعلى بيگ بن شاهوردى توشمال باشى (ق 12 ق). كتابى است در آداب مستحب مربوط به اعياد اسلامى ، در هشت باب . (2) 57 . كنز الحق ، از فضلعلى بيگ بن شاهوردى توشمال باشى. مؤلّف ، دعاهاى الأوفى را در اين كتاب ، گرد آورده است. (3) 58 . مصباح الهدى ، از فضلعلى بيگ بن شاهوردى توشمال باشى. اين كتاب تلخيص كنز الحق است. (4) 59 . العروة الوثقى ، از فضلعلى بيگ بن شاهوردى توشمال باشى. اين كتاب ، تلخيص مصباح الهدى و به فارسى است كه در يك «مقدمه» و چهارده «مفتاح» ، ترتيب يافته است. (5) 60 . مقاليد الفلاح ، از فضلعلى بيگ بن شاهوردى توشمال باشى. اين كتاب ، مختصر مصباح الهدى ، با حذف اسانيد است. (6) 61 . مزار رضوى ، از فضلعلى بيگ بن شاهوردى توشمال باشى. اين كتاب ، شامل
.
ص: 135
آداب زيارت امام رضا عليه السلام و ساير معصومان عليهم السلام به فارسى است. (1) 62 . روضة الأذكار ، از شرف الدين محمّد بن محمّد تبريزى (مجذوب) (ق 12 ق). كتابى است در اعمال ماه ها و هفته ها و زيارات و ادعيه مختلف ، در دوازده باب. (2) 63 . كتاب دعا ، از محمّد ابراهيم بن نور محمّد هزار جريبى (ق 12ق). كتاب ، شامل دعاهاى پراكنده و زيارات معصومان عليهم السلام است. (3) 64 . مفتاح النجاح ، از محمّد جعفر بن محمّد تقى مجلسى (ق 12 ق). كتابى است در آداب نماز و مستحبّات وضو و طهارت و تعقيبات مشترك و مخصوص و دعاهاى متفرّقه ديگر. (4) 65 . بحر المغفرة ، از سيّد محمّد رضا بن محمّد قاسم قزوينى (ق 12 ق). اين كتاب ، درباره اعمال روزهاى سال ، آداب متفرّقه زيارات معصومان عليهم السلام و دعاهاى مختلف است. (5) 66 . ذخيرة العباد ، از محمّد كاظم رودسرى گيلانى (ق 12 ق). كتابى است در تعقيبات نمازهاى پنجگانه. (6) 67 . كتاب الدعاء ، از محمّد كريم بن محمّد صادق مجلسى (ق 12 ق). شامل دعاهاى مختلف از منابع مختلف با دستور خواندن و بيان ثواب آنها ، بدون ترتيب. (7) 68 . أدعية الاُسبوع ، از عبد اللّه يزدى (نيمه اوّل ق12 ق). (8) 69 . نخبة الدعوات ، از صادق بن احمد (ق 12ق). كتابى است در تعقيبات
.
ص: 136
نمازها ، اعمال روز و شب و... . (1) 70 . أنيس الصالحين ، از محمّد صالح هروى (نيمه اوّل ق 12 ق). (2) كتابى است شامل اعمال ، آداب و ادعيه ماه رجب ، شعبان و رمضان و ساير ماه ها بر اساس روايات رسيده از ائمه عليهم السلام . (3) 71 . آداب و تعقيبات نماز ، از محمّد كاظم بن محمّد فاضل شريف خادم (اوايل ق 12 ق). كتاب ، علاوه بر تعقيبات نمازها ، مطالبى درباره فضيلت مسواك زدن و آداب آن و ادعيه وضو را نيز در بردارد. (4) 72 . الجواهر المنثورة فى الأدعية المأثورة ، از سيّد محمّد بن احمد علوى فاطمى (نيمه اوّل ق 12 ق). كتابى است حاوى بيش از 33 دعاى مأثور. (5) 73 . صراط الزاهدين ، از سيّد محمّد بن احمد علوى فاطمى. اين كتاب ، در اعمال و ادعيه ماه هاى رمضان ، ذى قعده و ذى حجّه و ايّام هفته است. (6)
قرن سيزدهم74 . إكمال الأعمال فى إستكمال الإقبال ، از امير عبد الباقى بن امير حسين خاتون آبادى (م 1207 ق) (7) . (8)
.
ص: 137
75 . الجامع فى أعمال رمضان ، از امير عبد الباقى بن امير حسين خاتون آبادى. كتابى است شامل دعاها ، آداب و اعمال ماه رمضان با ذكر منابع. (1) 76 . رياض الجنان فى أعمال شهر رمضان ، از سيّد احمد بن محمّد على بغدادى (عطّار) (1125 _ 1215 ق). (2) اين كتاب در سال 1332 ق ، در بغداد ، چاپ شده است. (3) 77 . أوراد موظّفة ، از محمّد تقى بن محمّد كاظم طريقى كرمانى (م 1215 ق). به اين كتاب ، كبريت احمر و كنز الأسرار نيز گفته مى شود. (4) 78 . وسيلة النجاة ، از محمّد حسن بن عبد الرسول زنوزى (1172 _ 1218 ق). كتابى است در تعقيبات نمازهاى پنجگانه ، اوراد ايّام هفته ، اذكار صبح و شام و اعمال ماه هاى سال. (5) 79 . زبدة الأعمال فى الأدعية و الآداب ، از محمّد حسن بن عبد الرسول زنوزى. كتابى است شامل تعقيبات نماز ، ادعيه هفته ، اعمال جمعه ، اعمال سال ، زيارات و آداب ديگر عادات. نسخه خطّى آن در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است. (6) 80 . الأدعية و الزيارات ، از محمّد رحيم بن محمّد شريف كرمانى (م بعد از 1228 ق). (7) 81 . كتاب الأدعية ، از محمّد حسين مازندرانى (م بعد از 1228 ق). كتابى است
.
ص: 138
شامل تعقيبات نمازها و دعاهاى ديگر. (1) 82 . الأدعية و الأخبار ، از محمّد بن ابى الحسن كاشانى (م بعد از 1228 ق). مجموعه اى است از دعاها با شرح لغات در حاشيه آن. (2) 83 . رجل جراد ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى (م 1232 ق). گزيده اى است از أسماء الحسنى ، شامل ادعيه و اذكارى كه سبب توجّه به حق و دفع دشمن و گشايش در كارها مى شود. (3) 84 . مجموعة الأدعية و الأحراز ، از اسد اللّه بن اسماعيل دزفولى (م 1235 ق). (4) 85 . فضايل الصلوات على النبى و آله ، از سيّد احمد بن محمّد حسين اردكانى (م بعد از 1238 ق). (5) در اين كتاب ، احاديث مربوط به فضيلت صلوات فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت ايشان در هشت فصل ، گرد آمده است. (6) 86 . التعقيبات المختصّة بكلّ واحد من الفرائض ، از عبد العلى بن محسن يزدى (نوّاب) (م 1240 ق) . (7) 87 . تحفة الزائر ، از سيّد عبد اللّه بن محمد رضا شبّر (م 1242 ق). ترجمه عربى تحفة الزائر ، اثر فارسى علّامه مجلسى است. مؤلّف ، ظاهرا كتاب ديگرى با نام
.
ص: 139
تحيّة الزائر دارد. (1) 88 . سلاح العابدين و أنيس الذاكرين ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. اين كتاب ، شامل اعمال ، دعاها و اذكارى است كه هر روز ، ماه و سال ، تكرار مى شوند و نيز آنچه به عبادات و عادات و معاملات و معاشرات مربوط است و صحّت آنها مورد اطمينان است. (2) 89 . أعمال الاُسبوع ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. كتابى است در اعمال روز و شب هفته و ذكرهاى ديگر. (3) 90 . إرشاد المستبصر فى الاستخارات ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. اين كتاب ، در هشت باب ترتيب يافته و در سال 1358 ش ، در كتاب خانه بصيرتى در قم ، منتشر شده است. (4) 91 . أنيس الزائر ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. كتابى است در زيارات. (5) 92 . روضة العابدين و نزهة الذاكرين فى أعمال الشهور و السنين ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. (6) 93 . أنيس الذاكرين ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. اين كتاب ، مختصر عجائب الأخبار و نوادر الآثار مؤلّف است. (7) 94 . ادعيه ، از ابو القاسم كرمانى (م بعد از 1242 ق). كتابى شامل نوزده دعاى
.
ص: 140
منتخب از صحيفه سجاديه و دعاى كميل و... (1) 95 . الدعوات المأثورة و بعض السور القرآنية ، از ابو القاسم كرمانى در سال 1243 ق ، آن را تدوين كرده است . (2) 96 . تعقيبات فرائض يوميه ، از محمّد شفيع بن محمّد على تبريزى (م بعد از 1243 ق). (3) 97 . زبدة الأسرار فى الأدعية و الأوراد و الأذكار ، از سيّد احمد بن عبد اللّه بن محمّد رحيمِ كبير (م 1243 ق) . (4) 98 . الأدعية و الأوراد ، از سيّد كاظم بن محسن اعرجى (م 1246 ق). (5) 99 . كتاب الأدعية ، از محمّد رحيم ساروى (م بعد از 1247 ق). نسخه آن در كتاب خانه مدرسه سپه سالار ، موجود است . (6) 100 . الأدعية و الزيارات ، از سيّد عبد الوهاب طباطبايى (م بعد از 1250 ق) از موقوفات مدرسه سپه سالار است . (7) 101 . زاد الزائرين و جامع الزيارة ، از محمّد حسن بن محمّد عسكرى سمنانى (زنده در 1251 ق). (8) كتابى است در هجده باب و 63 فصل. (9)
.
ص: 141
102 . منهاج العارفين و معراج العابدين ، از محمّد حسن بن محمّد عسكرى سمنانى. كتابى مفصّل در ادعيه و برخى آداب و سنن و امور اعتقادى است. (1) 103 . أبواب الجنان و بشائر الرضوان ، از خضر بن شلال آل خدام عفكاوى نجفى (1180 _1255 ق). (2) كتابى است در زيارات و اعمال و ادعيه ، در هشت باب . (3) اين كتاب به مزار شيخ خضر نيز معروف است . 104 . كتاب الأدعية ، از خضر بن شلال آل خدام عفكاوى نجفى. (4) 105 . مجموعة الأدعية ، از خضر بن شلال آل خدام عفكاوى نجفى. (5) 106 . اختصار الإقبال ، از عبد النبى بن على كاظمى مدنى (م 1254 ق). (6) 107 . تحفة المسافر ، از عبد النبى بن على كاظمى مدنى. كتابى است در آداب سفر. (7) 108 . فلاح المؤمنين ، از محمّد زمان بن محمّد طاهر تبريزى (م 1258 ق). اين كتاب در ادعيه ، به فارسى و در شش فصل است. (8) 109 . زيارات ، از عبد الوهاب بن محمّد رفيع مازندرانى (م 1261 ق). كتابى است شامل شش زيارت ، با ضميمه ادعيه و اشعار. (9)
.
ص: 142
110 . ملاذ الواعى و معاذ الساعى ، از لطفعلى بن احمد معانى تبريزى (م 1262 ق). كتابى است شامل دعاهايى كه به نظر مؤلّف ، معتبر بوده است. (1) 111 . أعمال مسجد الكوفة ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار (م 1263ق). مؤلّف سعى كرده روايت هاى مختلف را به طور صحيح ، در اين كتاب ، جمع كند. (2) 112 . مائدة الزائرين ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار. (3) 113 . هداية الاُمة فى زيارة الأئمة ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار. اين كتاب ، ترجمه مائدة الزائرين خود مؤلّف است. (4) 114 . أنيس الزاهدين و جليس العابدين ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار كتاب . در تعقيبات نمازها ، ادعيه ساعات و ادعيه مشهور است. (5) 115 . عمدة الزائر و عدّة المسافر ، از سيّد حيدر بن ابراهيم حسنى كاظمى (1205 _ 1265 ق) . (6) كتابى است در ادعيه و زيارات كه در سال 1350ق ، در نجف به چاپ رسيده و چاپ ديگر نيز به همّت دار التعارف در نجف به سال 1396ق ، صورت گرفته است . 116 . مناجات ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى (م 1268 ق). اين كتاب ، به فارسى نوشته شده است. (7)
.
ص: 143
117 . مجموعة الأدعية و الزيارات ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى ، در سه مجلّد. (1) 118 . الدعوات و الزيارات ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى. (2) 119 . أنيس العابدين ، از محمّد مهدى بن محمّد جعفر موسوى تنكابنى (م بعد از 1269 ق). (3) 120 . الأدعية و الزيارات ، از غلامرضا خراسانى (م بعد از 1271 ق). (4) 121 . أدعيه ، از حسن بن محمّد على حسينى (نگارش 1271 ق). (5) 122 . كتاب الأدعية ، از محمّد حسين اصفهانى ، ملقّب به «سالك» (م بعد از 1273 ق). (6) 123 . الأدعية المتفرقة، از احمد بن عبد اللّه خوانسارى ملايرى (م بعد از 1279 ق) (7) . نسخه آن در كتاب خانه مدرسه سپه سالار موجود است . (8) 124 . كنز الزائرين فى زيارات سادتنا الأكرمين ، از محمّد صالح بن محمّد بَرَغانى قزوينى (م 1283 ق). كتاب به فارسى و در هجده «كنز» است. (9) 125 . كنز الأخبار ، از محمّد صالح بن محمّد بَرَغانى قزوينى. كتاب به عربى نوشته
.
ص: 144
شده است. (1) 126 . زيارات ، از سيّد كاظم رضوى گلپايگانى (م بعد از 1283 ق). كتاب به فارسى است. (2) 127 . الدُّرّة الفاخرة فى زيارات العترة الطاهرة ، از محمّد صادق بن محمّد لنكرانى قفقازى نمينى(م 1285 ق) (3) . (4) 128 . زينة الأعياد و فرحة العباد ، از احمد [بن] شكر بن حسين جباوى نجفى (م 1285 ق). كتابى است در فضيلت و اعمال و اسرار روز و شب جمعه. (5) در الذريعة ، نام كتاب فقط زينة الأعياد ضبط شده است ، نام مؤلّف آن احمد بن شكر بغدادى و كتاب با عنوان رسالة فى أعمال الجمعة آمده است. (6) در جاى ديگرى از الذريعة ، درباره آن آمده است: در اعمال و فضايل روز جمعه است. (7) 129 . باقيات صالحات ، از سيّد ابو الحسن بن محمّد هادى حسينى تنكابنى (م 1286 ق). كتابى است در دعا و زيارات و نمازهايى كه در اوقات گوناگون خوانده مى شود ، در هشت باب. (8) 130 . ادعيه ، از سيّد ابو القاسم بن محمّد نبى حسينى (ميرزا بابا ذهبى شيرازى) (م 1286 ق). (9)
.
ص: 145
131 . عنوان الصواب فى أقسام الاستخارة من الأئمة الأطياب ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى (م 1288 ق). (1) 132 . علاج الأرواح ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى. كتابى است در حرزها ، عوذات و عزائم و ... كه بيشتر آن ، از احاديث اهل بيت عليهم السلام گرفته شده است. (2) 133 . الدعوات الفاخرة فى الأدعية المأثورة عن العترة الطاهرة ، از سيّد محمّد تقى بن حسين نقوى (1234 _ 1289 ق). (3) 134 . الإرشاد ، از سيّد محمّد تقى بن حسين نقوى. اين كتاب ، در تشويق به دعا و فضيلت و حقيقت و آثار آن است. (4) 135 . نخبة الدعوات ، از سيّد محمّد تقى بن حسين نقوى. (5) 136 . الدعوات و الاستغاثات ، از سيّد محمّد تقى بن حسين نقوى. (6) 137 . أنيس الصالحين فى الأدعية ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى (م 1290 ق). (7) 138 . أنيس العباد فى بعض الأوراد ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى. (8) 139 . بحر الأسرار فى الأدعية ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى. (9) 140 . بحر الأقلام فى الأدعية ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى. 10
.
ص: 146
141 . بحر الإمكان فى الأدعية ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى. (1) 142 . ضياء العيون فى الأذكار ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى. (2) 143 . مجمع الأذكار و مخزن الأسرار ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى. (3) 144 . هدية السادات و مجموعة السعادات ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى . كتابى است در اعمال ماه هاى سال . (4) 145 . آداب و اعمال نوروز ، از احمد بن محمّد شفيع شيرازى (وقار) (م 1298 ق) . (5) 146 . زيارات ، از على بن محمّد حسن مشهدى (نگارش 1302 ق). (6) 147 . فيروزجات طوسيه ، از سيّد حسين بن مرتضى طباطبايى يزدى (م 1307 ق). اين كتاب ، شامل اذكار ، دعاها و ختم هاست. (7) 148 . ذخيرة المعاد للتقى من العباد ، از سيّد محمّد تقى بن محمّد حسين مرعشى حسينى شهرستانى (1213 _1307 ق). مؤلّف از شاگردان صاحب جواهر و شيخ مرتضى انصارى است و از آنان ، اجازه دارد. اين كتاب ، مجموعه اى جامع از ادعيه و اعمال روزها ، هفته ، ماه ها و اذكار ديگر است. (8) 149 . الهدية الرضوية (التحفة الرضوية) ، از محمّد كريم بن محمّد بروجردى مشهدى (م 1309 ق). كتابى است در ادعيه و زيارات. 9
.
ص: 147
150 . أنيس الذاكرين ، از محمّد بن سليمان تنكابنى (م ح 1310 ق). كتابى است شامل بيست مناجات از مناجات هاى منظوم ائمه عليهم السلام با ترجمه به نثر يا نظم فارسى. (1) 151 . طريق الرشاد ، از محمّد بن سليمان تنكابنى. كتابى است شامل آداب ، دعاها و تعقيبات و ترجمه نمازها و دعاهاى وضو و غسل. (2) 152 . خلاصة الأذكار ، از عبد الصمد بن عبد الكريم (شيخ الإسلام) (ق 13 ق). (3) 153 . مائدة العارفين ، از حسين بن على بن حسن بن عبد العلى كرمانى (ق 13 ق). كتابى است شامل ، «مقدّمه» و سى «مجلس» به عدد روزهاى ماه رمضان كه مؤلّف در هر مجلس ، به تفسير ادعيه و مواعظ و نصايحِ مناسب ، پرداخته است. اين كتاب ، منتخب زاد المسافرين مؤلّف است. (4) 154 . مائده سماويه ، از حسين بن عبد العلى (ق 13 ق). اين كتاب ، گزيده مائدة العارفين مؤلّف است. (5) 155 . ادعيه ، از محمّد جعفر خوش نويس (ق 13 ق). (6) 156 . مقاصد الصالحين ، از سيّد محمّد باقر بن محمّد شيرازى (ملّا باشى) (ق 13 ق). كتابى است در اعمال و زيارات و تعقيبات نمازها و اوراد و استخاره. (7) 157 . سراج المجتهدين ، از نوروز على بن محمّد باقر فاضل بسطامى (ق 13 ق). كتابى است در آداب نماز شب و مناجات. (8) 158 . مسلك النجاة ، از سيّد محمّد على بن ابى تراب طباطبايى (ق 13 ق). كتابى
.
ص: 148
است در آداب دعا و نماز و تعقيبات دعاهاى ماه ، با شرح برخى دعاها. (1) 159 . تسهيل الدواء لتحصيل الشفاء ، از محمّد بن عبد المطّلب بن غياث الدين (ق 13 ق). اين كتاب ، شامل عوذات ، رقيات و ادويه مجرّبى است كه از ائمه معصوم و علماى دين ، نقل شده است. (2) 160 . جواهر الدعوات ، از مير محمّد بن عبد الباقى خاتون آبادى (ق 13 ق). كتابى است در اعمال ، ادعيه و زيارات. (3) 161 . جواهر مكنونه ، از مصطفى بن محمّد خويى (ق 13 ق). كتابى است شامل اوراد و اذكار و ختم هاى مربوط به اوقات مختلف ، در ده باب. (4) 162 . مقاليد نجات ، از محمّد عباس بن بهادر على (م ق 13). (5) 163 . تحفة الصالحين ، از محمّد حسن بن على شيرازى (ميرزا جان) (م ق 13). كتاب نسبتا جامعى در ادعيه و زيارات و در دوازده باب است (نگارش: 1250 ق). (6) 164 . ادعيه ، از محمّد بن محمّد على نايينى (ق 13 ق). (7) 165 . زينة الصالحين ، از يحيى بن محمّد على نايينى (ق 13 ق). كتابى است درباره ثواب و خواصّ اعمال و ادعيه و عباداتى كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام آمده است،با توضيحاتى از مؤلّف. (8) 166 . كمال الاُسبوع ، از خلف بن عبد على آل عُصفور بحرانى (ق 13 ق). كتابى
.
ص: 149
است در ادعيه و اعمال شب ها و روزهاى هفته ، در هفت باب. (1) 167 . ادعيه ، از جعفر بن محمّد ابراهيم خوش نويس (ق 13 ق). (2) 168 . اللئالى المخزونة ، از احمد بن عبّاس يزدى (ق 13 ق). كتابى است شامل اوراد و ختم ها ، در هشت باب كه در سال 1271 ق ، در ايران و بمبئى در حاشيه مفتاح الجنان ، به چاپ رسيده است. (3) 169 . ادعيه ، از عبد العلى تبريزى (نوّاب) (ق 13 ق) .كتابى است شامل ادعيه ، تعقيبات نمازهاى روزانه و آيات قرآن كه در سال 1221 ق ، نگارش يافته است. (4) 170 . ذريعة الرضوان ، از اسد اللّه بن محمّد ابراهيم قزوينى (ق 13 ق) . گزيده اى از كتاب رضوان اكبر مؤلّف و در اعمال و دعاهاى روزها و هفته ها و ماه هاى سال است. (5) 171 . الحبل المتين و العروة الوثقى للمتمسّكين ، از اسد اللّه بن محمّد ابراهيم قزوينى. كتابى است شامل دعاهاى متفرّقه ، اعم از تعقيبات ، نوافل و فضيلت قرائت سوره هاى قرآن. (6) 172 . التحفة العلوية ، از عبد الكريم بن مرشد گيلانى (ق 13 ق). كتابى است در آداب زيارت و دعا و زيارات ائمه عليهم السلام ، از كتب معتبر ، در دوازده باب. (7) 173 . ادعيه ، از محمّد حسين بن محمّد يزدى (نيمه دوم ق 13 ق). (8) 174 . ادعيه ، از عبد اللّه محلّاتى (نيمه دوم ق 13 ق). (9)
.
ص: 150
175 . ادعيه ، از زين العابدين سلطانى (نيمه دوم ق 13 ق). (1) 176 . ادعيه ، از محمّد بن محمّد صادق شريف موسوى (ق 13 ق). (2) 177 . الصحيفة السجادية الرابعة ، از محمّد حسن بن محمّد على زاهدى گيلانى (ق 13 ق). كتاب ، در سال 1299 ق ، نوشته شده است. (3) توجّه عالمان شيعه در اين دوره به دعا و زيارت و نگارش كتاب هاى بسيار در اين دوره ، مانند دوره هاى ديگر ، بيانگر اهمّيت دعا و مناجات با خدا و زيارت معصومان عليهم السلام و جايگاه والاى اين ارتباط معنوى در زندگى مؤمنان است.
4 _ 2 . سبك هاى خاصمراد از سبك خاص ، شيوه اى است كه مؤلّف بر اساس آن به نگارش و تأليف كتاب حديث پرداخته است . براى مثال ، سندنويسى و اربعين نگارى ، هر كدام يك سبك است كه در يكى ، مؤلّف ، روايات هر يك از صحابيان را جداگانه و به ترتيب الفبا ذكر مى كند و در ديگرى مؤلّف چهل حديث را در يك يا چند موضوع ، در كتابى گِرد مى آورد و گاه به شرح و توضيح آنها مى پردازد . در اين جا تنها به اربعين نگارى مى پردازيم :
1 _ 4 _ 2. نگارش چهل حديث (اربعين نگارى)اربعين نگارى ، از ديرباز در ميان دانشمندان دينى مسلمان ، اعم از شيعه و سنّى ، رايج بوده است. مبناى كار اين عالمان در تدوين چهل حديث در موضوعات مختلف و پرداختن به شرح و توضيح آنها ، حديثى از پيامبر اكرم است كه مى فرمايد:
.
ص: 151
مَنْ حَفِظَ مِن اُمّتى أربعينَ حديثا ينتفِعونَ بِها فى أمرِ دينِهمْ بَعَثَهُ اللّهُ يومَ القيامةِ فقيها عالما. (1) هر كه براى نفع امّت من در كار دينشان ، چهل حديث را حفظ كند ، خداى متعال ، او را در قيامت ، فقيهى دانشمند بر مى انگيزد. درباره مراد از حفظ اين حديث شريف ، علّامه مجلسى ، دو قول : «حفظ حديث در سينه ها» و «حفظ حديث از نابودى به هر طريق» را ذكر مى كند و درباره مراتب حفظ نيز نكاتى را بيان مى دارد. (2) وى ، ظاهرترين مصداق حفظ را كتابت حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام دانسته و سيره بزرگان در تأليف كتاب هاى چهل حديث را شاهد آن مى داند. در باب اعتبار روايت «چهل حديث» ، محدّثان و علماى رجال ، ديدگاه هاى مختلفى بيان داشته اند كه بدانها اشاره مى شود.
_ برخى ، روايت «چهل حديث» را «مشهور» و «مستفيض» مى دانندشيخ بهايى مى گويد : بايد دانست كه اين حديث ، در ميان دانشمندان مخالف و موافق ، مشهور است ، چنان كه برخى به تواتر آن ، حكم كرده اند. (3) فيض كاشانى نيز درباره آن مى گويد : اين حديث در ميان شيعه و سنّى ، مشهور و مستفيض است ؛ بلكه بعضى آن را متواتر دانسته اند و علماى شيعه با اندكى اختلاف در لفظ ، آن را به طرق مختلف ، روايت كرده اند. (4) علّامه مجلسى نيز درباره آن ، چنين اظهار نظر مى كند :
.
ص: 152
اين حديث ، در ميان خاصّه و عامه ، مشهور و مستفيض است ؛ بلكه برخى گفته اند متواتر است. (1)
_ برخى نيز اين حديث را ضعيف دانسته اندشرف الدين نَوَوى ، درباره آن مى گويد : حافظان حديث ، در ضعيف دانستن اين حديث ، اتّفاق نظر دارند ، گرچه طرق روايت آن ، بسيار است. (2) حاجى خليفه نيز مى گويد : از طرق بسيار و به روايات متنوّع ، وارد شده است كه پيامبر خدا فرمود : «هر كس چهل حديث حفظ كند...» و [محدّثان ]در عين فراوانى طرق نقل ، به اتّفاق ، آن را ضعيف شمرده اند. (3) البته اين دو دانشمند ، هر دو از عالمان اهل سنّت هستند و سخن آنان مبنى بر اتّفاق نظر بر ضعف حديث اربعين ، بيان كننده نظر دانشمندان سنّى است.
_ برخى معتقدند كه ضعف اين حديث ، قابل جبران استاز جمله صاحبان اين ديدگاه ، ملّا اسماعيل خواجويى (م 1173 ق) است . وى مى گويد : گرچه در بين رجال سند اين حديث ، افراد مجهول و غير قابل اعتماد نيز هست ؛ ليكن همه آنها چنين نيستند و افراد قابل اعتماد نيز در سلسله سندها وجود دارد و با فرض ضعيف شمردن سند ، شهرتى كه در ميان شيعه و سنّى از گذشته تاكنون به هم زده است ، اين ضعف را جبران مى كند. (4) به هرحال ، اين مضمون ، سبب گرديده كه دانشمندان مسلمان ، بخصوص
.
ص: 153
شيعيان ، ده ها كتاب را به نگارش «چهل حديث» ، اختصاص دهند. اين كتاب ها در موضوعات متنوّع ، اعم از اصول اعتقادى ، مناقب اهل بيت عليهم السلام ، آداب و اخلاق ، احكام و... تدوين شده است. برخى از اين كتاب ها توسّط مؤلّفان ، با عنوان خاصّى نام گذارى شده اند و پاره اى ديگر ، نام خاصى ندارند ، بلكه با عنوان عام «الأربعون حديثا» يا «چهل حديث» خوانده مى شوند. شيخ آقا بزرگ ، در الذريعة ، تعداد بسيارى از اين كتاب ها را نام برده است. در قرن دوازدهم و سيزدهم نيز بخشى از همّت عالمان شيعه به تدوين يا شرح چهل حديث صرف گرديده كه تعدادى از آنها را شناسايى و به ترتيب زمانى ، معرّفى مى كنيم :
قرن دوازدهم1 . الأربعون حديثا (مدراج اليقين فى فضائل أمير المؤمنين) ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق). چهل حديث منتخب از كتب اهل سنّت در فضيلت امام على عليه السلام است كه هر يك به طور مفصّل ، شرح گرديده است. (1) 2 . الأربعون حديثا فى الطب (الأربعين الطبية) ، از محمّد شريف بن محمّد صادق خاتون آبادى (م بعد از 1121 ق). اين مجموعه شامل احاديث مربوط به پزشكى با شرح و بيان كامل است. (2) 3 . الأربعون حديثا ، از على بن حسين جامعى عاملى (نگارش 1124 ق). (3) 21
.
ص: 154
حديث از احاديث كتاب در باب طهارت ، شرح داده شده است (1) نسخه خطّى آن در كتاب خانه آستان قدس رضوى موجود است . 4 . الماء المعين فى شرح الأربعين ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م ح 1129 ق). وى ، احاديث اهل بيت عليهم السلام را با ذكر سند و مأخذ انتخاب و به تفصيل به همراه مطالب فقهى ، ادبى و تفسيرى بسيار ، شرح داده است. كتاب ، مقدّمه اى با شش «مطلب» و چند «فهرست» دارد . (2) 5 . الأربعون حديثا ، از على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق) . نسخه اى از آن در كتاب خانه ملك ، موجود است. (3) 6 . الأربعون فى إثبات إمامة أمير المؤمنين عليه السلام ، از محمّد مفيد بن حسين شيرازى (م ح 1150 ق). (4) چهار نسخه از آن در كتاب خانه هاى مختلف ، موجود است. از جمله در كتاب خانه آية اللّه مرعشى (فهرست ، ج 4 ، ص 311 ش 1508 با عنوان الفوائد المرتضوية و الدرّة النجفية) . اين اثر ، با تحقيق آقاى محمّد بركت ، در ميراث حديث شيعه (دفتر سوم ، ص 34 _ 137) به چاپ رسيده است. 7 . نظم اللئالى ، از سيّد قوام الدين محمّد بن محمّد مهدى حسينى قزوينى (م1150 ق). ترجمه منظوم چهل حديث از ائمه اطهار عليهم السلام است كه با تحقيق آقاى حسين گودرزى در ميراث حديث شيعه (دفتر دوم ، ص 365 _ 392 ) به چاپ رسيده است. 8 . أربعون حديثا،از يعقوب بن ابراهيم بختيارى (م 1150 ق).
.
ص: 155
9 . شرح رسالة فى أربعين حديثا ، از سيّد محمّد بن باقر خاتون آبادى (م 1160 ق). گزيده اى از كتب اهل سنّت در فضايل امير مؤمنان است. اصل رساله ، از يكى از علماى بحرين است و نسخه آن در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است . (1) 10 . الأربعون حديثا ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين مازندرانى خواجويى (م 1173 ق). بيشتر اين كتاب ، احاديث فقهى است كه با حذف سند ، انتخاب گرديده و از جهت فقهى شرح داده شده است. (2) اين كتاب با تحقيق سيّد مهدى رجايى توسّط انتشارات كتاب خانه آية اللّه صدر خادمى ، به سال 1412 ق ، در قم به چاپ رسيده است. 11 . الأربعون حديثا ، از يوسف بن احمد بحرانى (م 1186 ق) . گزيده اى از كتب اهل سنّت در فضايل امير مؤمنان است. (3) 12 . الأربعون حديثا ، از سيّد شبّر بن محمّد مشعشعى (م ح 1190 ق). (4) 13 . شرح چهل حديث ، از محمّدرضا بن محمّد نصير خاتون آبادى (ق 12 ق). (5) كتاب ، شامل احاديث اخلاقى است و به طور مفصّل ، شرح گرديده است. نويسنده ، اين كتاب را به نام سلطان حسين صفوى نوشته است. (6) 14 . المنجاة فى مناقب سفن النجاة ، از محمّدكاظم رودسرى گيلانى (ق 12 ق) شامل چهل حديث در فضائل امير مؤمنان است. (7)
.
ص: 156
15 . أربعون حديثا ، از عابد بن داوود مشهدى (ق 12 ق). 16 . الأربعون حديثا ، از رجبعلى بن محمّد صالح (صادق) طوسى اصفهانى (ق 12 ق). اين اثر ، به درخواست محمّد ولى ميرزا ، از شاهزادگان قاجار ، انتخاب ، ترجمه و به سبك شيخيه ، شرح داده شده است. (1) 17 . الأربعون حديثا ، با عنوان الصراط المستقيم ، از محمّدعلى بن احمد انصارى (ق 12 ق). كتاب به فارسى است و در سال 1300 ق ، به چاپ رسيده است. (2)
قرن سيزدهم18 . الأربعون حديثا فى فضل العلم و العلماء ، از سيّد دلدار على بن محمّد معين نقوى (1166 _ 1235 ق). (3) كتاب ، در فضيلت علم و عالمان است و در هند به چاپ رسيده است. (4) 19 . الأربعون حديثا ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى (م ح 1238 ق). كتاب به فارسى و مختصر است. شيخ آقا بزرگ ، درباره آن مى گويد : «به همراه پاره اى از آثار مؤلّف ، در كتاب خانه شيخ عبد الحسين در كربلا موجود است». (5) 20 . الأربعون حديثا ، از محمّد شفيع استر آبادى (م ح 1240 ق). كتاب در فضايل امامان معصوم است كه از كتاب هاى اهل سنّت ، استخراج شده است. (6)
.
ص: 157
21 . الأربعون حديثا ، از محمّد بن عبد على بن محمّد آل عبد الجبار خطّى (م 1241 ق) . احاديث با حذف سند انتخاب شده اند و با استناد به احاديث و برخى مطالب لغوى و عقلى ، به طور مفصّل ، شرح و بسط داده شده اند و معلوم نيست كه به پايان رسيده يا نه. (1) 22 . الأربعون حديثا ، از سيّد عبد اللّه بن محمّدرضا شبّر (م 1242 ق). كتاب ، بر اساس حروف الفبا مرتّب شده است. (2) 23 . الأربعون حديثا ، از ناد على بن غلامعلى بروجردى (م بعد از 1255 ق) . اين اثر ، در فضايل امام على عليه السلام است. (3) 24 . أربعون حديثا ، از محمّد جعفر بن سيف الدين استر آبادى (شريعتمدار) (م 1263 ق) . كتابى در فضايل امير مؤمنان است كه شيخ آقا بزرگ ، آن را به همراه ترجمه فارسى در سامرّا ديده است. (4) 25 . الأربعون ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى (م 1268 ق). (5) 26 . الأربعون حديثا فى المتعة ، از سيّد محمّد مهدى بن محمّد جعفر موسوى تنكابنى (م بعد از 1269 ق). چهل حديث است كه در حلّيت متعه و ثواب آن ، با شرح و توضيح و در پايان ، تتميمى درباره علّت تحريم آن توسّط عمر ، آمده است. 6 27 . الأربعون حديثا فى غير المتعة ، از سيّد محمّد مهدى بن محمّد جعفر موسوى تنكابنى.
.
ص: 158
28 . الأربعون حديثا (التبيان) ، از سيّد محمّد مهدى بن محمّد جعفر موسوى تنكابنى . مؤلّف ، هر سه اربعينى را كه در آخر خلاصة الأخبار چاپ شده ، از آثار خود دانسته است. (1) 29 . الأربعون حديثا ، از محسن بن محمّد رفيع گيلانى (م 1290). (2) 30 . الأربعون حديثا ، از محمّد تقى حسينعلى هروى (م 1299 ق). كتاب ، شامل احاديث مشكل و در اصول دين است و به طور مفصّل ، شرح گرديده است. (3) 31 . چهل حديث ، از سيّد ابراهيم بن محمّد موسوى دزفولى كرمانشاهى (م 1300 ق) (4) . (5) 32 . روح الايمان ، از مير محمّد عبّاس بن على اكبر موسوى (م1306 ق). شامل چهل حديث در اصول دين است. (6) 33 . لسان الصادقين فى شرح الأربعين ، از سيّد على حسين بن خيراتعلى زنجيفورى (م 1310 ق) . مؤلّف در آن ، به آيات و احاديث بسيارى استشهاد كرده و كمتر به مباحث ادبى و لغوى مى پردازد در 23 صفر 1299 ، نگارش آن به پايان رسيده است. (7) 34 . اللمعات القدسية ، از احمد بن محمّد ابراهيم اردكانى (ق 13 ق). شرح چهل حديث از احاديث مشكل و بيشتر در توحيد است. اسناد ذكر شده و سبك شرح ،
.
ص: 159
فلسفى _ عرفانى است مؤلّف ، در ضمن شرح به حلّ بعضى از ديگر اخبار و آيات قرآن اشاره مى كند . (1) 35 . أربعين فى كشف اليقين ، از محمّد شفيع بن محمّد حسين كزّازى (ق 13 ق). 36 . تحفة الأبرار ، از ولى اللّه (ق 13 ق) . شامل چهل حديث در فضايل و مناقب و معجزات چهارده معصوم عليهم السلام ، در قالب چهارده «نهر» است كه به دستور عروس فتحعلى شاه قاجار ، از بحار الأنوار ، انتخاب و ترجمه شده است. (2) 37 . أربعون حديثا ، از رجبعلى بن محمّد صادق (صالح) طوسى اصفهانى (م 13 ق) . مؤلّف ، از عالمان شيخيه و شاگرد شيخ احمد احسايى است. (3) چنان كه ملاحظه مى شود ، شش مورد از كتاب هاى چهل حديث نيز به فضايل و مناقب اهل بيت عليهم السلام مربوط است. در پاره اى نيز به شرح چهل حديث ، پرداخته شده است كه براى روشن شدن وضعيت اربعين نگارى در اين دوره ، همه را در اين قسمت آورديم. با محاسبه مواردى كه احيانا از نظر نگارنده دور مانده ، مى توان گفت در اين دو قرن ، دستِ كم چهل كتاب «چهل حديث» ، توسط دانشمندان شيعه به رشته نگارش در آمده است.
.
ص: 160
. .
ص: 161
فصل سوم : علوم حديثدانشمندان پُر تلاش شيعه ، از دير باز ، علاوه بر نگارش و تدوين كتاب هاى حديثى ، در شكل گيرى و تدوين علوم حديث ، مانند : درايه و رجال نيز گام هاى بلندى برداشته اند و آثار ارزشمندى پديد آورده اند . كه تك تكِ آنها قابل توجّه و در خورِ سپاس است ، بخشى از اين تلاش ها در دو قرن دوازدهم و سيزدهم انجام يافته است . در اين فصل به پژوهش هاى انجام گرفته در دراية الحديث ، رجال و فقه الحديث مى پردازيم و اجازات حديثى را نيز در پىِ رجال ، ذكر مى كنيم .
1 _ 3 . دراية الحديثدراية ، در لغت از «دَرى ، يَدرى ، دِريَة و دِرايَة» گرفته شده و به معناى علم است ، چنان كه در جمله «أتى فُلانٌ الأمرَ مِن غير دِرية» ، عبارت «من غير درية» ، يعنى «من غير علم». (1) بيشتر دانشمندان لغت شناس ، درايه را مترادف با علم مى دانند. (2) در تعريف اصطلاحى درايه ، آمده است: علمى است كه در آن ، متن حديث و سند آن ، از جهت صحت و سقم و شرايط مورد
.
ص: 162
نياز براى قبول و ردّ حديث ، مورد بحث قرار مى گيرد. (1) علمى است كه در آن ، از سند و متن حديث ، چگونگى دريافت و آداب نقل آن ، بحث مى شود. (2) علمى است كه در آن ، از احوال و عوارض مربوط به سند حديث ، بحث مى شود. (3) نيز درباره وجه اشتراك علم درايه و رجال ، آمده است: وجه اشتراك علم درايه و رجال ، در بحث از يك موضوعِ واحد است و آن ، عبارت است از سند حديث ؛ ولى جهت بحث ، مختلف است. در علم درايه ، از احوال خودِ سند ، بحث مى شود و در علم رجال ، از احوال اجزاى سند و اعضاى آن كه سند از آن تشكيل شده است. در مقابل اين دو ، علم ديگرى است كه «فقه الحديث» نام دارد و در موضوع ، با اين دو مخالف است ؛ چه ، موضوع فقه الحديث ، تنها متن حديث است. (4) برخى اظهار كرده اند وقتى به مباحث مطرح شده در كتاب هاى درايه توجّه شود ، اين نكته به دست مى آيد كه عمده مباحث آن ، بر محور سند و عوارض آن مى چرخد و بحث از متن حديث ، به صورت يك پديده علمى كه جزء واقعيت اين علم به حساب آيد ، تقريبا وجود ندارد و تنها گاه به صورت گذرا به پاره اى مسائل مربوط به متن (مثل تحريف و تصحيف و. . .) اشاره دارد. (5) بر اساس اين ديدگاه ، تعريف سوم با واقعيت مباحث علم درايه ، مطابقت بيشترى دارد. از سوى ديگر ، ملاحظه مى شود كه شمار قابل توجّهى از اصطلاحات علم درايه يا مصطلح الحديث (مانند: مُدرَج ، مطروح ، مزيد ، ناسخ و منسوخ ،
.
ص: 163
محكم و متشابه ، نص ، مجمل ، مبيّن ، مقبول ، مردود ، مشكل ، مضطرب ، موضوع) ، مربوط به اوصاف متن احاديث است. اين نكته ، دقيق بودن ديدگاه ياد شده را مخدوش مى سازد. دراية الحديث را قواعد الحديث ، اصول الحديث ، ومصطلح الحديث مى نامند . وجه نامگذارى آن به قواعد الحديث يا اصول الحديث ، اين است كه به بيان اصول و قواعد كلّى خاص علم حديث (حديث شناسى) مى پردازد . ناميدن آن به مصطلح الحديث نيز از باب نامگذارى كُلّ به جزء است؛ چون مصطلح الحديث ، بخشى از مباحث اين علم (اقسام حديث) را در برمى گيرد . (1) پاره اى از كتاب هاى مربوط به درايه كه در دو قرن دوازدهم و سيزدهم نگارش يافته اند ، عبارت است از: 1 . سبب الإختلاف فى الأخبار و بيان طريق جمعها ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى (م 1180 ق). (2) 2 . ثمرات النظر فى علم الأثر ، از سيّد محمّد بن اسماعيل امير (م 1182 ق). در معناى بدعت ، غلوّ ، فسق ، عدالت و امثال اينها و در واقع ، ردّ گفته هاى ابن حجر عسقلانى در شرح نخبة الفكر است. (3) 3 . شرح دراية الحديث (شرح الوجيزه) ، از عبد النبى بن [محمّد] مفيد بحرانى شيرازى (ق 12 ق) (4) . (5) 4 . نهاية الدراية فى شرح الوجيزة للبهائى ، از محمّد بن عنايت احمد كشميرى
.
ص: 164
دهلوى (م 1235 ق). (1) 5 . دراية الحديث ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق). شامل كلّياتى است در مباحث درايه و قواعد كلّى شناخت حديث كه به منزله مقدّمه اى بر جامع المعارف مؤلّف است. (2) 6 . الهداية المكية ، از ابوالحسن بن محمّد كاظم جاجَرمى (زنده در 1245 ق). ارجوزه اى عربى در درايه است كه مؤلّف ، به سال 1245ق ، در سفر حج ، آن را سروده است . (3) 7 . تعليقات على الهداية المكية ، از نصر اللّه بن ابوالحسن جاجَرمى (م بعد از 1258). شامل تعليقات مؤلّف بر ارجوزه پدرش در درايه است. (4) 8 . دراية الحديث ، از سيّد مهدى بن اسماعيل موسوى هروى خراسانى (م ح 1270 ق). (5) 9 . اصطلاحات المحدّثين ، از محمّد زمان بن كلبعلى خان جلاير كلاتى خراسانى (ساقى) (م 1286 ق) (6) . (7) 10 . الفوائد الغروية فى علم الدراية و الرجال ، از ابو طالب بن ابى تراب حسينى قائنى (م 1293 ق). (8)
.
ص: 165
11 . سبل الهداية فى علم الدراية ، از على بن خليل رازى تهرانى (1296 ق). (1) اين كتاب به وسيله سيّد محمّد رضا حسينى جلالى مورد تحقيق قرار گرفته است. (2) 12 . منبع الأحكام ، از محمّد بن سليمان تنكابنى (م 1302 ق) . ارجوزه اى است در 78 بيت در قواعد علم درايه و شناخت حديث. (3) 13 . دراية الحديث ، از محمود بن على اصغر تبريزى (م 1310 ق). (4)
1 _ 1 _ 3 . اجازات الحديثيكى ديگر از موضوعات مربوط به حديث ، «اجازه» است. اجازه ، يكى از طُرُق حمل حديث است (5) كه در ميان دانشمندان دينى ، بخصوص محدّثان ، مرسوم بوده است. شيخ آقا بزرگ ، در تعريف اجازه مى گويد: «اجازه ، سخن اجازه دهنده و انشاى اذن او در روايت حديث از وى است». (6) شخص اجازه گيرنده ، معمولاً كتاب هاى مورد اجازه و سلسله مشايخ روايت خود را نيز در متن اجازه _ كه گاه كوتاه و گاه بلند و در حدّ يك كتاب است _ ذكر مى كند تا اسناد حديث به معصوم عليه السلام برسد. برخى از محقّقان معتقدند كه اجازه ، در صورتى مفيد و معتبر است كه شامل نقل احاديثى باشد كه درستى آنها نزد شيخ و استاد حديث ، تأييد شده است تا بدين وسيله ، يك نسخه خطّى حديث از نسلى به نسلى ، يا از سرزمينى به سرزمين ديگر و. . . به طور درست ، انتقال يابد ؛ و گرنه اجازه براى نقل حديث از كتاب هاى چاپ
.
ص: 166
شده يا نسخه هاى متواتر ، جز امرى تشريفاتى نيست كه براى تيمّن و تبرّك ، صادر مى شود. (1) بر اين اساس ، غالب اجازات حديث در قرون اخير ، تنها از باب تيمّن و تبرّك بوده است ؛ گرچه فى الجمله ، سلسله استاد و شاگرد را در بين علما نشان مى دهد و اين خود ، امرى مطلوب است. البته برخى اجازات ، علاوه بر سلسله مشايخ و مصنّفات آنها ، گاه شرح حال افراد بسيارى را نيز در بردارد و به صورت يك كتاب ترجمه قابل استفاده درآمده است. نكته اى كه بايد افزود ، اين است كه هر گاه شيخِ روايت ، اجازه روايت كتابى حديثى ، ولو چاپ شده را به شاگرد مى دهد ، معلوم مى شود كه آن كتاب ، از نظر او معتبر بوده است و آن شاگرد نيز شايستگى روايت آن را دارد. در دو قرن دوازدهم و سيزدهم نيز رسم اجازه دادن و گرفتن ، در بين عالمان دينى شيعه جارى بوده است و آنان ، اجازات متعدّدى را از خود به يادگار گذاشته اند كه نمونه هاى زير ، از آن جمله است : (2)
قرن دوازدهم1 . اجازة الحديث ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق). ماحوزى ، اين اجازه را براى شيخ احمد ، پدر شيخ يوسف بحرانى ، در سال 1119 ق ، نوشته است. (3) 2 . مجمع الإجازات ، از محمّد محسن بن عبد العلى (م 1125 ق). شامل سيزده اجازه طولانى و سودمند است. (4)
.
ص: 167
3 . اجازة الحديث ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق). اجازه مفصّلى است و براى شيخ ناصر بن محمّد جارودى خطّى در 23 صفر 1128 ، نوشته شده است. (1) اين اجازه با نام الاجازة الكبيرة و با تحقيق شيخ مهدى عوازم قطيفى در سال 1419 ق ، در قم ، چاپ شده است. 4 . اجازه براى احمد بن محمد مهدى خاتون آبادى و فرزندش ملّا محمّد مهدى ، از مير محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى (م 1151 ق). (2) 5 . اجازة الحديث ، از مير محمّد بن حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى. اجازه مفصّلى است كه خاتون آبادى براى شاگردش زين الدين خوانسارى نوشته است. (3) 6 . اجازه براى سيّد محمّد حسينى عاملى ، از محمّد باقر بن [محمّد] حسين نيشابورى مكّى (م اوايل 1144 ق) (4) . (5) 7 . الإجازة الكبيرة ، از سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م 1173 ق). اجازه مفصّلى است كه جزايرى ، براى شيخ محمّد بن كرم اللّه حويزى و ابراهيم بن عبد اللّه حويزى نوشته و تعداد ديگرى را نيز در آن شركت داده است. اين اجازه ، با مقدّمه مرحوم آية اللّه مرعشى نجفى و تحقيق محمّد سمامى حائرى ، توسّط انتشارات كتاب خانه آية اللّه مرعشى در سال 1409 ق ، براى بار اوّل به چاپ رسيده است. (6) 8 . لؤلؤة البحرين فى الإجازة لقرتى العين ، از يوسف بن احمد بحرانى (م 1186 ق).
.
ص: 168
اجازه مفصّلى است كه بحرانى ، براى شيخ حسين بن محمّد عصفورى و خلف بن عبدعلى عصفورى نوشته و احوال 133 نفر از علماى بزرگ شيعه را نيز در آن آورده است. (1) اين اجازه با تحقيق و تعليق سيّد محمّد صادق بحر العلوم در نجف اشرف و نيز توسّط مؤسّسه آل البيت عليهم السلام در قم ، به چاپ رسيده است. 9 . اجازة الحديث ، از يوسف بن احمد بحرانى. اين اجازه براى سيّد مهدى بحر العلوم نوشته شده و اجازه دهنده در آن ، طُرُق روايتى خود را ذكر كرده است. (2) 10 . اجازة الحديث ، از حسين بن محمّد بن عبد النبى بحرانى (م 1192 ق). (3) اين اجازه ، براى حسين بن عبد اللّه بحرانى نوشته شده است. (4)
قرن سيزدهم11 . اجازة الحديث ، از سيّد محمّد مهدى بحر العلوم (م 1212 ق). اين اجازه براى سيّد عبد الكريم بن جواد موسوى جزايرى نوشته شده است. (5) 12 _ 18. اجازه ، از سيّد محمّد مهدى بحر العلوم . اين اجازات در كتاب اجازات الرواية و الوارثة فى القرن الأخيرة الثلاثة ، تأليف شيخ آقا بزرگ تهرانى آمده است. بحر العلوم ، اين اجازات را براى شش تن از شاگردان خود نوشته است. اين كتاب در دفتر هفتم ميراث حديث شيعه (ص 529 _ 546) معرّفى شده ، ولى هنوز به چاپ نرسيده است. 19 _ 47. اجازات ميرزا مهدى بن ابو القاسم شهرستانى (1130 _ 1216 ق). (6) 28 اجازه
.
ص: 169
براى دانشمندان مختلف قرن سيزدهم و به كوشش سيّد احمد حسينى اشكورى در دفتر پنجم ميراث حديث شيعه ، ص (521 _ 549) چاپ شده است. 48. اجازة الحديث ، از حيدر على بن عزيز اللّه مجلسى (م ح 1220 ق). اجازه مبسوطى است كه حيدر على براى فرزندانش و چند تن ديگر از علما نوشته و احوال خاندان مجلسى را نيز به تفصيل ، در آن آورده است. از اين رو ، گاه از آن به أنساب المجلسى تعبير كرده اند. (1) 49. اجازه ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى (م 1232 ق). اخبارى ، اين اجازه را براى عالمى محمّد حسن نام ، نوشته است. (2) 50. اجازه نامه ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى. اجازه اى است از اخبارى براى برادر زاده اش محمّد باقر بن محمّد على. (3) 51. اجازات الشيخ أحمد الأحسائى (م 1241 ق). اين اجازه با تعليقات دكتر حسينعلى محفوظ در سال 1390 ق ، در نجف ، توسّط مطبعة الآداب ، به چاپ رسيده است. 52. اجازه ، از سيّد كاظم رشتى (م 1259 ق). اين اجازه براى حسين بن عبد اللّه حسينى در سال 1242 ق ، نوشته شده است. (4) 53. اجازه ، از سيّد محمّد باقر بن محمّد تقى شفتى (حجّة الإسلام) (م 1260 ق).
.
ص: 170
شفتى اين اجازه را براى دامادش ملّا محمّد مهدى نوشته است. (1) 54. اجازه ، از سيّد محمّد باقر بن محمّد تقى شفتى. اجازه اى است براى محمّد بن محمّد ابراهيم كرباسى. (2) 55. الإجازات ، از سيّد محمّد باقر بن محمّد تقى شفتى. اجازه اى است براى سيزده تن از دانشمندان. (3) 56. اجازه ، از محمّد ابراهيم بن محمّد مهدى كرباسى (م 1267 ق). اجازه اى است براى سيّد محمّد هادى بن مهدى. (4) 57. اجازه ، از محمّد ابراهيم بن محمّد مهدى كرباسى. اجازه اى است به محمّد حسين كاشانى. (5) 58. اجازة الحديث ، از سيّد محمّد بن دلدار على نقوى (م 1284 ق). اجازه اى است براى سيّد محمّد هادى بن مهدى. (6) 59. اجازة الحديث ، از سيّد حسين بن دلدار على نقوى (1211 _ 1273 ق). (7) اجازه اى است براى يكى از علما. (8) اين اجازه در چاپ خانه محمديه در لكهنو ، چاپ
.
ص: 171
شده است. 60. الروضة البهية فى الإجازة الشفيعية ، از محمّد شفيع بن على اكبر جابلقى (م 1280 ق). (1) اين اجازه ، در سال 1280 ق ، بعد از وفات جابلقى ، چاپ شده است. (2) 61. كتاب الإجازات ، گردآورى عبد الحسين بن على تهرانى (شيخ العراقين) (م 1286 ق). (3) 62. اجازه ، از سيّد محمّد باقر خوانسارى (صاحب روضات). اجازه اى است براى سيّد محمّد مهدى بن محمّد حسينى بروجردى ، به تاريخ 1290 ق. (4) 63. اجازة الحديث ، از سيّد حسين بن محمّد على حسينى كاشانى (م 1296 ق). (5) اجازه مبسوطى است براى محمّد حسين بن محمّد باقر آرانى. (6) 64. الشجرة المورّقة و المشيخة المؤنّقة ، از محمّد بن عبد الوهاب (ابن داوود همدانى) (م 1303 ق). ظاهرا مجموعه اى از اجازات اجتهاد بزرگان براى ابن داوود همدانى است. (7)
.
ص: 172
65. اجازة الحديث ، از احمد بن على اكبر تربتى (م ق 13 ق). اجازه اى است كه براى سيّد اسد اللّه بن محمّد باقر شفقى نوشته شده است. (1) تعدادى ديگر از اجازات علما در مجموعه اى با شماره 6062 در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است. (2)
2 _ 3 . فقه الحديث (شرح و مفهوم شناسى حديث)چنان كه در تعريف «درايه» گذشت ، برخى از دانشمندان براى آن ، معنايى وسيع در نظر مى گيرند ، كه متن ، سند ، چگونگى تحمّل و آداب نقل حديث ، همه را مورد بحث قرار مى دهد . برخى ديگر نيز دايره آن را به بررسى احوال و عوارض سند ، محدود كرده اند . اگر درايه را با معناى گسترده آن بنگريم ، فقه الحديث ، شاخه و زير مجموعه آن است؛ ولى اگر معناى محدودتر آن را بپذيريم ، فقه الحديث ، در موضوع ، با آن مخالف مى شود ، چنان كه تعريف شيخ آقا بزرگ ، درباره درايه و فقه الحديث ، مؤيّد اين نظر است . وى در تعريف «فقه الحديث» مى گويد : «موضوع فقه الحديث ، با رجال و درايه متفاوت است؛ زيرا فقه الحديث ، تنها شامل متن حديث است . از اين رو ، در آن ، از شرح واژه هاى حديث و بيان حالات متن ، مانند : نص يا ظاهر ، عام يا خاص ، مطلق يا مقيّد ، مُجمل يا مبيَّن ، و معارض يا غير معارض بودن آن ، بحث مى شود» . (3) در توضيح اين مطالب بايد گفت كه دانشمندان كوشا و محقّق شيعه ، پس از فراغت از تحقيق و بررسى سند حديث و تعيين درجه اعتماد به آن ، براى فهم محتواى حديث و درك پيام آن ، امور مهمّى را ذكر نموده اند كه به عنوان فقه الحديث ، مطرح است . از جمله آن امور ، موارد زير را مى توان ياد كرد :
.
ص: 173
1 . عرضه محتواى حديث بر قرآن و سنّت قطعى؛ چنان كه پيامبر اكرم ، ضمن ايراد خطبه اى در مِنا فرموده است : أيُّها الناسُ مَا جَاءَكم عَنِّى يُوافِقُ كتابَ اللّه فَأنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخالِفُ كتابَ اللّهِ فَلَمْ أقُلْهُ . اى مردم! آنچه [ به نقل ] از من به شما مى رسد كه موافق كتاب خداست ، من آن را گفته ام و آنچه به شما مى رسد كه مخالف كتاب خداست ، من آن را نگفته ام . 2 . تحقيق درباره شأن صدور حديث و آنچه در فهم معناى آن دخالت دارد؛ 3 . توجّه به اين كه الفاظ حديث از معصوم عليهم السلام است يا نقل به معنا صورت گرفته است؛ 4 . توجّه به اين كه آيا حديث ، حمل بر ظاهر مى شود يا مراد ، چيز ديگرى است (حديث محكم است يا متشابه) 1 ؛ 5 . شناخت عام و خاص ، و مطلق ومقيّد احاديث؛ (1) 6 . شناخت ناسخ و منسوخ احاديث؛ 7 . آگاهى از اين كه آيا حديث ، حمل بر تقيّه مى شود يا نه . (2) از اين رو ، در راستاى فهم احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، شرح و
.
ص: 174
حاشيه نويسى بر احاديث و كتاب هاى حديثى ، يكى از محورهاى عمده تلاش دانشمندان شيعه در حوزه حديث را تشكيل داده است. اين كار كه به طور عمده از اوايل قرن يازدهم هجرى آغاز شد ، در قرن هاى دوازدهم و سيزدهم نيز ادامه داشت ؛ چه اين كه در طول قرن دوازدهم ، اخباريگرى ، همچنان رايج بود و صفويه در سه چهار دهه پايانى حكومت خويش نيز مانند دوره هاى پيش از آن ، از تشويق دانشمندان شيعه در توجّه به كتب مذهبى نقلى ، دريغ نورزيدند. شرح و حاشيه نويسى بر احاديث ، به چند صورت انجام گرفته است ، از جمله آن كه برخى كتاب هاى حديثى به طور كامل شرح گرديده اند . ديگر آن كه بخشى از كتاب يا خطبه اى از خطبه هاى مأثور ، شرح داده شده است. برخى از دانشمندان نيز در يك رساله به شرح يك حديث خاص پرداخته اند. فهرست شروح و حواشى حديث در قرن دوازدهم و سيزدهم ، به ترتيب زير است:
1 _ 2 _ 3 . شرح و حاشيه نويسى بر احاديث :يك . شرح و حاشيه نويسى بر كتب اربعه حديث : _ شرح و حاشيه بر كتاب الكافى _ شرح و حاشيه نويسى بر كتاب من لايحضره الفقيه _ شرح و حاشيه نويسى بر تهذيب الأحكام _ شرح و حاشيه نويسى بر الاستبصار دو . شرح و حاشيه بر نهج البلاغة سه . شرح و حاشيه بر الصحيفة السجّادية چهار . شرح و حاشيه نويسى بر ديگر كتاب هاى حديثى : _ شرح و حاشيه بر الوافى
.
ص: 175
_ شرح وسائل الشيعة _ حاشيه بر الصافى _ شرح كتاب هاى حديثى گوناگون پنج . شرح برخى خطبه ها شش . شرح يك يا چند حديث هفت . شرح ادعيه و زيارات
يك . شرح و حاشيه نويسى بر كتب اربعه حديثبا توجّه به جايگاه والاى چهار كتاب حديثى متقدّم در بين شيعيان ، دانشمندان شيعه در دو قرن دوازدهم و سيزدهم نيز بر تمام يا بخشى از اين كتاب ها ، شرح و حاشيه بسيارى نگاشته اند كه به ترتيب زمانى به ذكر آنها مى پردازيم:
شرح و حاشيه نويسى بر «الكافى»كتاب الكافى ، تأليف ابو جعفر محمّد بن يعقوب كلينى(م 369 ق) ، نخستين كتاب از چهار كتاب حديثى شيعه است كه به دليل در برداشتن احاديث مربوط به اصول دين و فروع فقهى ، و نيز شأن والاى مؤلّف آن در ميان محدّثان ، از اهمّيت و اعتبار ويژه اى برخوردار است. از جمله شروح و حواشى نگارش يافته بر الكافى در قرن دوازدهم و سيزدهم ، موارد زير را مى توان ذكر كرد: 1 . شرح روضة الكافى (نزهة الإخوان و تحفة الخلّان) ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112 ق). (1) 2 . شرح فروع كافى ، از محمّد هادى بن محمّد صالح مازندرانى(م 1120 ق). (2)
.
ص: 176
شامل شرح كتاب زكات ، صوم و حج الكافى است . (1) 3 . حاشيه بر اصول كافى ، از محمّد حسين بن يحيى نورى (م ح 1127 ق). (2) از اين كتاب به شرح نيز ياد شده است. (3) 4 . توضيح الكافى ، از محمّد قاسم بن محمّد رضا شريف (م 1127 ق). اين اثر ، ترجمه و شرح روايات كتاب ايمان و كفر الكافى است كه به دستور سلطان حسين صفوى ، نگارش يافته و بيشتر ، جنبه اعتقادى _ فلسفى دارد. (4) 5 . شرح الكافى ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م 1129 ق). (5) 6 . حاشيه بر كافى ، از حيدر على بن محمّد شيروانى (بعد از 1129 ق). اين كتاب ، مبسوط است. (6) 7 . شرح أصول الكافى ، از محمّد زمان بن كلبعلى تبريزى (م ح 1131 ق). (7) شرحى دقيق بر كتاب عقل و علم الكافى است كه شارح ، علاوه بر بررسى آراى علما ، نظر
.
ص: 177
خود را با عنوان «أقول _ قلت» بيان مى كند. (1) 8 . حاشيه بر الكافى ، از ابو الحسن بن محمّد طاهر فتونى (م 1138 ق). (2) 9 . شرح فروع كافى ، از يعقوب بن ابراهيم بختيارى (م 1148 ق). شرح ، از اوّل كتاب زكات تا اواخر اطعمه و اشربه الكافى را در بردارد. (3) 10 . حاشيه بر كافى ، از احمد بن اسماعيل جزايرى (م 1151 ق). (4) 11 . شواهد الإسلام ، از محمّد رفيع بن فرج گيلانى ملّا رفيعا (ميرزا رفيعا) (1070 _ ح 1155 ق). (5) اين كتاب ، حاشيه مختصرى بر بخش اصول الكافى است و كتاب هاى عقل و علم و توحيد و حجّت را در بردارد. (6) 12 . حاشيه بر كافى ، از سيّد شبّر بن محمّد موسى حويزى (م ح 1190 ق). اين شرح ، كوتاه و بر قسمت هايى از اصول الكافى است. (7) 13 . حاشيه بر كافى ، از على بن زين الدين عاملى (ق 12 ق). شرح ، شامل كتاب توحيد از اصول الكافى است. (8)
.
ص: 178
14 . الحاشيه على الكافى ، از عبد النبى بن محمّد طسوجى (م 1203 ق). (1) 15 . شرح التوحيد من كتاب الكافى ، از احمد بن كمال [الدين] الشريف (ق 12 ق). (2) 16 . شرح الكافى ، از نظر على بن محسن گيلانى (م قبل از 1217 ق). شرحى متوسّط بر توحيد اصول الكافى است. شارح از مبانى فلسفى _ كلامى استفاده مى كند و گاه ، به بحث رجال حديث نيز اشاره مى كند. (3) 17 . شرح اصول كافى ، از محمّد باقر بن محمّد ابراهيم حسينى رضوى (م 1218 ق). (4) 18 . هدى العقول إلى أحاديث الاُصول ، از محمّد بن عبد على آل عبد الجبّار قطيفى (م 1241 ق). شرحى مفصّل در چهارده مجلّد است. (5) 19 . شرح اصول كافى ، از ملّا محمّد تقى گلپايگانى (م 1298 ق). (6) 20 . جامع الشتات فى ترجمة الروايات الواردة فى المسائل الفرعيات ، از محمّد نصير بن احمد نراقى (ق 13 ق) . شرح و تعليقه نسبتا مبسوطى است با عناوين «قال رض» ، بركتاب هاى طهارت ، صلات ، زكاة و خمس الكافى كلينى. (7) 21 . حاشيه شرح كافى ، از عبد العزيز بن احمد شيروانى (ق 13 ق). حاشيه اى بر شرح اصول الكافى ملّا صدراى شيرازى است ، شامل بخش عقل و علم كه در سه مجلّد
.
ص: 179
است و در آن ، صدر المتألهين را سخت مورد انتقاد قرار داده است . (1)
شرح و حاشيه نويسى بر «كتاب من لايحضره الفقيه»كتاب من لايحضره الفقيه ، تأليف ابو جعفر محمّد بن على موسى بن بابويه قمى ، معروف به شيخ صدوق (م 381 ق) ، دومين كتاب حديثى شيعه است كه تنها شامل احاديث فقهى و مورد توجّه دانشمندان و فقهاى شيعه بوده و هست . البته با وجود اهميّت بسيار كتاب من لايحضره الفقيه ، برخى از فقها كتاب هاى شيخ طوسى را بر آن ، ترجيح مى دهند. در دو قرن دوازدهم و سيزدهم ، بر اين كتاب نيز شروح و حاشيه هايى چند ، نگارش يافته كه از آن جمله است: 1 . حاشيه بر [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از [محمّد] مراد بن محمّد صادق كشميرى (م 1124 ق) (2) . (3) 2 . حاشيه بر [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از محمّد بن حسين خوانسارى (آقا جمال) (م 1125 ق) در جامع الرواة ، از آن به عنوان تعليقات ياد شده است . (4) 3 . حواشى بر [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از عبد اللّه بن عيسى افندى (م 1130 ق). (5) 4 . من لايحضره النبيه فى شرح [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق). (6)
.
ص: 180
5 . شرح أسانيد [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى. (1) 6 . شرح [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى (م 1126 ق). (2) 7 . معراج النبيه فى شرح [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از يوسف بن احمد بحرانى (م 1186 ق). (3) 8 . الحاشية على [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از عبد النبى بن محمّد طسوجى (م 1203 ق). (4) 9 . الحاشية على [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از محمّد جعفر بن محمّد على كرمانشاهى (م 1254 ق). (5) 10 . شرح مشيخة «الفقيه» ، از محمّد حسين بن على اصغر قاضى طباطبايى حسنى تبريزى (1210 _ 1294 ق) (6) . (7) 11 . مفتاح النبيه فى شرح الفقيه ، از محمّد بن عبد النبى نيشابورى اخبارى (م 1232 ق). (8) 12 . الحاشية على [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از محمّد تقى بن حسينعلى هروى
.
ص: 181
(م 1299 ق). (1)
شرح و حاشيه نويسى بر «تهذيب الأحكام»تهذيب الأحكام ، يكى ديگر از كتاب هاى چهارگانه حديث شيعه در دوره متقدّمان است كه به وسيله ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى (م 460 ق) تأليف شد. اين كتاب كه 13590 روايت را در قالب 23 كتاب فقهى و 393 باب در خود جاى داده ، همواره مورد مراجعه فقها و محدّثان شيعه بوده است و شروح و حواشى متعدّدى بر آن نگاشته اند. بخشى از اين شروح ، در قرن هاى دوازدهم و سيزدهم بوده است كه بدانها اشاره مى شود: 1 . مقصود الأنام فى شرح تهذيب الأحكام ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112 ق). كتاب در دوازده مجلّد ، نگاشته شده است. (2) 2 . غاية المرام فى شرح تهذيب الأحكام ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى. اين كتاب ، اختصار مقصود الأنام در هشت مجلّد است. شارح به چند روايت هر باب ، يك جا اشاره كرده و سپس ، درباره متن و سند هر يك ، بحث مى كند. نسخه هايى از آن در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است . هر يك از اين نسخه ها ، شامل برخى مجلّدات كتاب است. (3) دو مجلّد آن با تحقيق سيّد طيّب جزايرى در قم به چاپ رسيده است. 3 . الحاشية على التهذيب ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق). (4) 4 . الحاشية على التهذيب ، از محمّد بن حسين خوانسارى (آقا جمال)
.
ص: 182
(م 1125 ق). (1) 5 . شرح مشيخة تهذيب الأحكام ، از محمّد اشرف بن عبد الحسيب عاملى اصفهانى (م 1145 ق). (2) 6 . شرح التهذيب ، از احمد بن اسماعيل جزايرى (م 1151 ق). (3) 7 . توضيح المرام فى شرح تهذيب الأحكام ، از محمّد نعيم بن محمّد تقى عرفى طالقانى (ملّا نعيما) (م بعد از 1158 ق يا 1177 ق). شرحى است به روش «قال _ أقول» ، داراى تحقيقات بسيار و مناقشات سودمند ، به همراه نقل گفته هاى بسيار از عالمان حديث و فقه. (4) نسخه كتاب ، توسّط سيّد صادق حسينى اشكورى ، معرّفى شده است. (5) 8 . الحاشية على التهذيب ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين مازندرانى خواجويى (م 1173 ق). (6) 9 . الحاشية على التهذيب ، از محمّد باقر بن محمّد طاهر خراسانى كرباسى (م 1175 ق) (7) . (8) اين اثر ، تدوين حاشيه هاى پراكنده استاد مؤلّف (علّامه مجلسى) ، با
.
ص: 183
اضافاتى از خود اوست. 10 . الحاشية على تهذيب الأحكام ، از عبد النبى بن محمّد طسوجى (م 1203 ق). (1) 11 . الحاشية على التهذيب ، از محمّد باقر بن محمّد اكمل (وحيد بهبهانى) (م 1206 ق). (2) 12 . الحاشية على التهذيب ، از سيّد محمّد بشير گيلانى (معاصر وحيد بهبهانى). (3) 13 . شرح مشيخة التهذيب ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رحيم كبير (1165 _ 1243 ق). مؤلّف ، در اين كتاب از استادش وحيد بهبهانى ، بسيار نقل قول مى كند. (4)
شرح و حاشيه نويسى بر «الاستبصار»كتاب الاستبصار فى ما اختلف من الأخبار ، ديگر كتاب حديثى شيخ طوسى است. وى در اين كتاب ، تنها به ذكر اخبار معارض و روش جمع بين آنها مى پردازد. الاستبصار نيز در كنار سه جامع حديثى ديگر ، از زمان تأليف تاكنون ، مورد توجّه فقها و محدّثان شيعه بوده و شروح و حواشى متعدّدى بر آن نگاشته شده است ، از جمله موارد زير كه در دو قرن دوازدهم و سيزدهم ، نگاشته شده است:
قرن دوازدهم1 . كشف الأسرار فى شرح الاستبصار ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112 ق) . شرح مفصّلى در سه مجلّد است. (5)
.
ص: 184
2 . شرح الاستبصار ، از محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى (م 1126 ق). (1) 3 . حاشيه بر الاستبصار ، از سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م 1173). (2) 4 . تعليقات بر الاستبصار ، از عبّاس بن حسن بلاغى (م بعد از 1178 ق) (3) . (4) 5 . شرح الاستبصار ، از عبد الرضا بن عبد الصمد اولى بحرانى (ق 12 ق). (5) 6 . تعليقات رجالى و فقهى بر الاستبصار ، از حسن بن عباس بلاغى (ق 12 ق). (6) 7 . تعليقات على الكتب الأربعة ، از سيّد ابو القاسم بن محمّد اسماعيل حسينى اصفهانى (مدرس) (م 1203 ق) (7) . (8) 8 . شرح الاستبصار ، از محمّد حسن بن عبد الرسول زنوزى (1172 _ 1218 ق). كتاب در چند مجلّد است. (9)
.
ص: 185
9 . شرح الاستبصار ، از سيّد محسن بن حسن حسينى اعرجى (1130 _ 1227 ق) (1) .شرح برخى ابواب كتاب صلات الاستبصار است. (2) 10 . شرح الاستبصار ، از عبد الرضا طفيلى نجفى (م بعد از 1305 ق). (3)
دو . شرح و حاشيه نويسى بر «نهج البلاغة» (4)كتاب گُهربار نهج البلاغة كه حاوى خطبه ها ، نامه ها و سخنان كوتاهى از امام على عليه السلام است و لقب «برادر قرآن» گرفته است ، همواره مورد توجّه دوستداران وپيروان اهل بيت عليهم السلام بوده است. از اين رو ، بر همه يا قسمتى از آن ، شرح هاى متعدّد نگاشته اند ، جز شرح چند خطبه _ كه در قسمت مربوط به شرح يك خطبه مى آيد _ ساير شروح بر كل يا قسمتى از نهج البلاغه را در اين جا مى آوريم.
قرن دوازدهم1 . الحواشى الضافية و الموازين الوافية ، از سيّد نعمة اللّه جزايرى (م 1112 ق). تعليقاتى است بر نهج البلاغة ، به روش «قوله قوله» كه به عنوان حاشية نهج البلاغة نيز از آن ياد شده است. (5) 2 . نصايح الملوك ، از ابو الحسن بن محمّد طاهر فتونى (م 1138 ق). شرح فرمان على عليه السلام به مالك اشتر است. (6)
.
ص: 186
3 . شرح نهج البلاغة ، از ميرزا محمّد مهدى بن سيّد مرتضى حسينى خاتون آبادى (م 1150 ق). (1) 4 . شرح نهج البلاغة ، از محمّد رفيع بن فرج گيلانى (ملّا رفيعا) (م ح 1155 ق). مؤلّف ، در اين شرح ، بين روش ابن ميثم و ابن ابى الحديد ، جمع كرده است. (2) 5 . شرح نهج البلاغة ، از محمّد ابراهيم بن غياث الدين محمّد خوزانى اصفهانى(م 1160 ق) (3) . (4) 6 . شرح گزيده هايى از نهج البلاغة ، از محمود بن محمّد تقى مشهدى (م بعد از 1172 ق). مؤلّف ، اين شرح را به سال 1172 ق ، نوشته است. (5) 7 . شرح پاره اى از كلمات قصار نهج البلاغة ، از اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق). (6) 8 . شرح بعضى خطب امير المؤمنين عليه السلام ، از محمّد على بن ابى طالب گيلانى (حزين) (م 1180 ق). اين كتاب به فارسى نگاشته شده است. (7) 9 . سلاسل الحديد لتقييد ابن أبى الحديد ، از يوسف بن احمد بحرانى (م 1186 ق). مؤلّف ، مقدّمه اى شافى در موضوع امامت نگاشته كه جا دارد كتابى مستقل به حساب
.
ص: 187
آيد. سپس ، از شرح نهج البلاغةى ابن ابى الحديد ، آنچه را مربوط به مباحث امامت است ، استخراج كرده و خلل و فساد آنها را به تفصيل ، بيان كرده است. كتاب ، در دو مجلّد است كه مجلّد نخست و قسمتى از مجلّد دوم ، به اتمام رسيده است. (1) 10 . شرح على نهج البلاغة ، از ابو الحسن بن محمّد بحرانى (م 1193 ق) (2) . (3) 11 . شرح نهج البلاغة ، از عبد النبى بن محمّد طسوجى (م1203ق) . (4) 12 . شرح و ترجمه عهد مالك اشتر ، از محمّد كاظم بن محمّد فاضل مشهدى (م اوايل ق 12 ق). مؤلّف ، اين شرح را به درخواست شاه قلى خان نگاشته است. اين كتاب ، به تصحيح مهدى انصاريان در سال 1373 ش ، در قم به چاپ رسيده است. (5)
قرن سيزدهم13 . تحفة الولىّ ، از محمّد حسين بن احمد يزدى (م 1227 ق). اين كتاب ، شرح و ترجمه سفارش نامه على عليه السلام به مالك اشتر است. (6) 14 . شرح نهج البلاغة الكبير (نخبة الشرحين) ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق). مؤلّف ، اين شرح را از دو شرح ابن ابى الحديد و ابن ميثم ، برگزيده است ، بدين ترتيب كه در تواريخ و قصص ، به شرح ابن ابى الحديد ، و در اعراب و تحقيق ، به شرح ابن ميثم ، تكيه كرده است. (7)
.
ص: 188
15 . شرح نهج البلاغة الصغير ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. (1) 16 . شرح [و ترجمه] نهج البلاغة ، از محمّد باقر بن محمّد ، معروف به ميرزا باقر نوّاب لاهيجى (م 1245 ق). (2) كتاب ، به فارسى است و به امر فتحعلى شاه قاجار ، نوشته شده است. اين اثر ، در سال هاى 1317 ، 1325 و 1356 ق ، در تهران به چاپ رسيده است. (3) 17 . منهج المعرفة ، از سيّد صدر الدين بن محمّد باقر موسوى دزفولى (م 1256 ق). اين كتاب ، شرح نهج البلاغة است. (4) 18 . شرح نهج البلاغة ، از محمّد تقى بن مير مؤمن (م 1270 ق). شرح مبسوط ، ولى ناتمامى است. (5) 19 . شرح نهج البلاغة ، از ابوالقاسم بن محمّد حسين بختيارى اصفهانى (م 1272 ق). (6) 20 . شرح نهج البلاغة ، از محمّد تقى بن محمّد على سپهر كاشانى (م 1297 ق). اين كتاب ، ترجمه بخشى از خطبه ها ، نامه ها و سخنان كوتاه نهج البلاغة است. 7 21 . رموز الإمارة ، از احمد بن محمّد شفيع شيرازى (وقار) (م 1298 ق). شرح فرمان امير مؤمنان به مالك اشتر ، به نظم فارسى است و در سال 1331 ق ، در شيراز
.
ص: 189
چاپ شده است. (1) 22 . شرح عهد مالك اشتر ، از محمّد ابراهيم بن محمّد مهدى نوّاب تهرانى (بدايع نگار) (م 1299 ق). مؤلّف ، اين كتاب را براى ناصر الدين شاه ، نوشته است. (2) 23 . شرح نهج البلاغة ، از احمد بن على اكبر مراغى (م 1300 ق) .اين كتاب ، شرح نكات مشكل نهج البلاغه ، به شيوه تعليق است. (3) 24 . مظهر البينات و مظهر الدلالات ، از نصر اللّه تراب بن فتحعلى (لطفعلى) دزفولى (م 1311 ق) . ترجمه شرح نهج البلاغةى ابن ابى الحديد به فارسى است كه در واقع ، شرح شرح است كه به دستور ناصر الدين شاه ، در تاريخ 1295 ق ، در چهار مجلّد ، نگاشته شده است. نسخه آن در كتاب خانه دانشگاه تهران ، موجود است . (4)
سه. شرح و حاشيه نويسى بر «صحيفه سجّاديه»صحيفه سجّاديه ، مشتمل بر 54 دعا با مضامين بلند از سيّد الساجدين على بن حسين عليه السلام است. (5) بر اين كتاب شريف كه به «زبور آل محمّد صلى الله عليه و آله » نيز شهرت دارد ، شرح و حاشيه هاى بسيارى نوشته شده است كه اينك ، شروح و حواشى نگاشته شده در قرن دوازدهم و سيزدهم ، معرّفى مى شود.
قرن دوازدهم1 . نور الأنوار فى شرح كلام خير الأخيار ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112ق).
.
ص: 190
اين شرح ، در سال 1316 ق ، در تهران به چاپ رسيده است. (1) 2 . شرح ملحقات الصحيفة السجادية ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى. (2) 3 . الفوائد الصحيحة فى شرح الصحيفة ، از احمد بن محمّد امين قزوينى (م بعد از 1117 ق) (3) . (4) 4 . شرح الصحيفة ، از [محمّد] هادى بن محمّد صالح مازندرانى (م 1120 ق). اين شرح به فارسى است و به عنوان ترجمه نيز از آن ، ياد شده است. (5) 5 . رياض السالكين فى شرح صحيفة سيّد الساجدين ، از سيّد صدر الدين على خان بن احمد مدنى شيرازى (م 1120 ق). شرح بسيار مفصّلى است بر صحيفه سجّاديه. اين كتاب از سال 1271 تا 1412 ق ، شش بار به چاپ رسيده است كه چاپ آخر آن با تحقيق سيّد محسن امينى ، توسّط انتشارات جامعه مدرّسين حوزه علميه قم ، در هفت مجلّد ، صورت گرفته است. (6) 6 . شرح الصحيفة السجّادية ، از حسن بن عبد الرزاق لاهيجى قمى (م 1121 ق). (7) 7 . شرح الصحيفة السجّادية ، از محمّد سليمان بن تاريقلى گرجى اصفهانى (م بعد از 1125 ق). (8)
.
ص: 191
8 . شرح الصحيفة السجادية ، از محمّد حسين بن حسن ديلمانى گيلانى لنبانى (م 1129 ق) (1) . (2) 9 . حاشية الصحيفة السجادية الكاملة ، از عبد اللّه بن عيسى افندى (م 1130 ق). (3) 10 . تعليقات على شرح الصحيفة لعلى خان مدنى ، از محمّد بن محمّد باقر مختارى (م 1133 ق). (4) 11 . شرح الصحيفة ، از ابوالحسن بن محمّد طاهر فتونى (م 1138 ق). (5) 12 . شرح الصحيفة السجادية ، از يعقوب بن ابراهيم بختيارى (م 1148 ق). (6) 13 . شرح الصحيفة ، از سيّد محمّد ابراهيم بن محمّد معصوم (م 1149 ق). (7) 14 . حاشيه بر رياض السالكين ، از سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م 1173 ق). (8) 15 . شرح الصحيفة الكاملة ، از سيّد عبد الدين بن نور الدين جزايرى. (9) 16 . شفاء الصدور فى شرح الزبور ، از سيّد عبد الرحيم بن محمّد حسينى موسوى شهرستانى (ق 12 ق). اين شرح از شروح مفصّل صحيفه سجّاديه است. (10) 17 . شرح الصحيفة السجّادية ، از سيّد قوام الدين بن نصير الدين مرعشى (ق 12 ق). شرح مزجى متوسّطى است كه مؤلّف در آن ، بيشتر به جنبه هاى ادبى توجّه دارد. (11)
.
ص: 192
18 . رياض العارفين ، از شاه محمّد بن محمّد شيرازى دارابى (ق 12 ق). شرح مزجى مختصرى بر صحيفه سجّاديه است و در آن ، بيشتر به ضبط نسخه صحيح و جنبه هاى ادبى اهتمام شده است. (1) 19 . شرح الصحيفة السجّادية ، از محمّد بن محمّد رضا مشهدى قمى (ق 12 ق). (2) 20 . شرح الصحيفة السجّادية ، از حسن بن عباس بن محمّد بلاغى ربعى نجفى (م ق12 ق). (3)
قرن سيزدهم21 . اللوامع (لوامع الأنوار) العرشية فى شرح الصحيفة السجادية ، از سيّد ميرزا محمّد باقر بن محمّد طبيب موسوى شيرازى ملّا باشى (م 1229 ق). شرح مزجى بسيار مفصّلى ، شامل مطالب فلسفى است كه به شرح سيّد على خان مدنى نزديك است و به گفته برخى از اهل فضل ، از شرح ابن ميثم ، دقيق تر است. (4) اين كتاب ، چاپ شده است. 22 . شرح الصحيفة ، از محمّد باقر حسينى فارسى شيرازى (م بعد از 1231 ق). (5) 23 . شرح الصحيفة ، از محسن بن احمد شامى حسينى يمانى زيدى (م 1251 ق). (6) 24 . آمال العارفين فى شرح صحيفة سيّد الساجدين ، از عبد الوهاب بن محمّد صالح بَرَغانى قزوينى (م ح 1295 ق). شرحى مزجى و بسيار مفصّلى است حاوى احاديث ، گفته هاى فلسفى ، عرفانى و نظريات سيّد على خان مدنى. (7)
.
ص: 193
25 . شرح صحيفة سجاديه ، از [محمّد بن] سليمان تنكابنى (م 1310 ق). ترجمه و شرح مختصرى از صحيفه است. (1) 26 . شرح صحيفه ، از مصطفى بن محمّد خويى (ق 13 ق). (2)
چهار . شرح و حاشيه نويسى بر ديگر كتاب هاى حديثىعلاوه بر كتب چهارگانه حديث شيعه و دو كتاب گران بهاى نهج البلاغه و صحيفه سجّاديه ، ديگر كتاب هاى حديثى نيز به وسيله دانشمندان شيعه مورد توجّه قرار گرفته و بر آنها نيز شرح و حاشيه نوشته اند. سهمى از اين فعّاليت به قرن دوازدهم و سيزدهم اختصاص دارد كه به ترتيب زير بدانها مى پردازيم.
شرح و حاشيه بر «الوافى»الوافى ، از جوامع حديثى شيعه در دوره متأخّر است كه به وسيله ملّا محسن فيض كاشانى (م 1091 ق) تدوين شده است. در اين كتاب ، احاديث كتب اربعه ، بجز مكرّرات ، با تبويب خاصّى گرد آمده است. بر اين جامع حديثى نيز شرح و حاشيه هايى چند توسّط دانشمندان شيعه در قرون دوازدهم و سيزدهم ، نگاشته شده است ، از جمله: 1 . الحاشية على الوافى ، از فضل اللّه بن محمّد شريف كاشانى (ق 12 ق). شامل حاشيه بر كتاب عقل و علم الوافى است و بيشتر به شرح متن احاديث ، اختصاص دارد و گاه به اسانيد نيز مى پردازد. 2 . الحاشية على الوافى ، از عبد اللّه بن عيسى افندى (م 1130 ق). (3)
.
ص: 194
3 . شرح الوافى ، از سيّد ابراهيم بن محمّد باقر رضوى (م بعد از 1168 ق) (1) . (2) 4 . الحاشية على الوافى ، از سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م 1173 ق). (3) 5 . الحاشية على الوافى ، از محمّد باقر بن محمّد اكمل (وحيد بهبهانى) (م 1206 ق). (4) 6 . شرح طهارة الوافى ، از محمّد تقى بن محمّد رحيم تهرانى ايوانكيفى اصفهانى (م 1248 ق). (5) اين كتاب تقريرات درس استاد مؤلّف ، بحر العلوم است. (6) 7 . شرح الوافى ، از سيّد محمّد جواد بن محمّد عاملى ، صاحب مفتاح الكرامة (ح 1160 _ 1226 ق). (7) اين شرح از افادات استاد مؤلّف ، بحر العلوم است و احاديث
.
ص: 195
الوافى را نظر متن و سند ، بررسى كرده است. به عنوان تقريرات نيز از آن ، ياد شده است. (1) 8 . الحاشية على الوافى ، از محمّد رضا بن محمّد مؤمن قمى (ق 13 ق). اين كتاب ، مختصر و به روش «قوله قوله» نوشته شده است. (2)
شرح «وسائل الشيعة»تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة ، تأليف شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى و از جوامع حديثى معتبر و مورد اعتناى فقها و محدّثان شيعه است كه دو شرح زير بر آن نگاشته شده است: 1 . مجمع الأحكام فى معرفة مسائل الحلال و الحرام ، از محمّد بن على بن عبد النبى مقابلى بحرانى (م بعد از 1168 ق). شرح استدلالى مفصّلى بر كتاب وسائل الشيعة است. اين كتاب ، گويا تا كتاب صدم وسائل الشيعة را شرح كرده و در چهار مجلّد بزرگ ، انجام يافته است. (3) 2 . شرح على كتاب الطهارة و الصلاة من وسائل الشيعة ، از محمّد رضا (رضا) قزوينى (م بعد از 1136 ق). (4)
حاشيه بر «الصافى»الصافى فى تفسير القرآن ، از تفاسير پُر ارزش روايى و نوشته ملّا محمّد محسن فيض
.
ص: 196
كاشانى است. وى در مقدّمه تفسير خود ، از رواج تفسير به رأى و انحراف مسلمانان از راه اهل بيت عليهم السلام شِكوه مى كند و تفاسير غير روايى موجود را تفسير قشرى قرآن و آنها را دور از مقصد قرآن مى داند. وى همچنين مى گويد: در ميان همه مفسّران ، در عين كثرت و فراوانى تفاسيرشان ، تاكنون كسى را نديده ام كه تفسيرى مهذّب و صافى و وافى عرضه كرده باشد كه از آراى عوام ، منزّه و برگرفته از احاديث اهل بيت عليهم السلام باشد. فيض ، پس از وصف تفسير روايى مورد نظر خود ، مى گويد: اميدوارم كه اين كتاب ، همان تفسير باشد و شايسته است كه اين تفسير الصافى ناميده شود ، به سبب اين كه از كدورت هاى آراى اهل سنّت و افكار حيرت آورِ متنافى ، پاك است. (1) تفسير الصافى ، دوازده مقدّمه ارزشمند درباره قرآن و تفسير و تلاوت آن دارد. بر اين كتاب نيز حاشيه هايى چند ، نگاشته شده كه از آن جمله است: 1 . الحاشية على الصافى ، از عبد الرحيم بن يونس دماوندى (م 1160 ق). (2) 2 . حاشية تفسير الصافى ، از اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق). حاشيه مفصّلى است با عنوان «قوله» و مؤلّف ، بعد از هر حاشيه ، وجه ارتباط آيه مورد بحث با آيات پيشين را بيان مى كند. (3) 3 . الحاشية على الصافى ، از محمّد بن محمّد رضا مشهدى قمى ، صاحب تفسير كنز الدقائق (م ق 12 ق). (4)
.
ص: 197
4 . الحاشية على الصافى ، از محمّد على بن محمّد طباطبايى مدرّسى يزدى (وامق) (م 1240 ق). (1) 5 . الحاشية على الصافى ، از فضل اللّه بن محمّد شريف كاشانى (ق 12 ق). بيشتر ، ايرادهاى مؤلّف بر فيض كاشانى است. (2) 6 . الحاشية على الصافى ، از احمد بن مصطفى خويى (ملّا آقا قزوينى) (1247 _ 1307 ق) (3) . (4)
شرح كتاب هاى حديثى ديگر1 . لوامع الأنوار فى شرح عيون الأخبار ، از سيد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112 ق). شرحى حاشيه گونه است بر عبارت هاى دشوار عيون أخبار الرضا عليه السلام . (5) 2 . نور البراهين فى بيان أخبار السادة الطاهرين ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112 ق). شرح مزجى مختصرى بر كتاب التوحيد شيخ صدوق و شامل بحث هاى ادبى و كلامى است. (6) 3 . أنس الوحيد فى شرح التوحيد ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى. شرح ديگرى بر التوحيد صدوق است. (7) اين كتاب با گردآورى سيّد مهدى رجايى ، توسّط
.
ص: 198
انتشارات اسلامى به سال 1376 ش ، در دو مجلّد ، چاپ شده است. (1) 4 . الجواهر الغوالى فى شرح «عوالى اللئالى» لابن أبى جمهور ، از سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112 ق). (2) 5 . الذهبية الرضوية ، از عبد الواسع بن علامى تونى (م بعد از 1119 ق). (3) 6 . حافظ الأبدان ، از محمّد شريف بن محمّد صادق خاتون آبادى (م بعد از 1121 ق). شرح پاره اى از احاديث طبّى است كه در اصول روايى متقدّم ، از ائمه اطهار ، روايت شده است. از جمله كسانى كه به گردآورى آنها اقدام كرده اند ، شيخ كفعمى و محمّد بن ادريس حلّى را مى توان نام برد. وى ، اين كتاب را در 1121 ق ، به نام شاه سلطان حسين صفوى و به زبان فارسى نگاشته است. (4) 7 . شرح طبّ الأئمة عليهم السلام ، از محمّد شريف بن محمّد صادق خاتون آبادى. (5) 8 . شرح طبّ الرضا عليه السلام (الرسالة الذهبية) ، از محمّد شريف بن محمّد صادق خاتون آبادى. (6) 9 . شرح طبّ النبى صلى الله عليه و آله ، از محمّد شريف بن محمّد صادق خاتون آبادى. (7) 10 . شرح غرر الحِكَم و درر الكَلِم ، از محمّد بن حسين خوانسارى (آقا جمال) (م 1125 ق). اين كتاب ، به پيشنهاد شاه سلطان حسين صفوى نوشته شده است. مؤلّف ، علاوه بر ترجمه لغوى احاديث و توضيح مفاهيم آنها ، كتاب را از فوايد
.
ص: 199
كلامى ، حديثى ، ادبى ، اخلاقى ، تفسيرى ، فقهى و فلسفى لبريز كرده است. اين شرح با مقدّمه ، تصحيح و تعليقات محقّقانه مير جلال الدين محدّث اُرمَوى در شش مجلّد ، توسط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسيده است. مرحوم محدّث ، فهرستى موضوعى به عنوان مجلّد هفتم ، بدان افزوده است (1) . (2) 11 . حاشية الأربعين ، از سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م 1173 ق). ردّ و ايرادهايى است بر الأربعون حديثا نوشته شيخ بهايى. (3) 12 . حاشية الأمالى للصدوق ، از سيد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى. (4) 13 . حاشية الأربعين ، از اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق) . حاشيه مفصّلى بر الأربعين شيخ بهايى با مشرب فلسفى است. (5) 14 . شرح عيون أخبار الرضا عليه السلام ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى گيلانى (حزين) (م 1180 ق). (6) 15 . شرح مصباح الشريعة ، از محمّد على بن ابى طالب (م 1180 ق). (7) 16 . مشارق المهتدين فى الأحكام المأثورة عن الهداة المهديين ، از محمّد باقر بن محمّد تقى قمى (م ح 1181 ق). اين كتاب ، شرح بداية الهدايةى شيخ حرّ عاملى است كه شامل احاديث مربوط به واجبات و محرّمات و به صورت كتاب فقهى است. (8)
.
ص: 200
17 . شرح الاحتجاج طبرسى ، از ابو الحسن بن محمّد بحرانى (م 1193 ق). (1) 18 . شرح معانى الأخبار ، از عبد النبى بن محمّد طسوجى (م 1203 ق). (2) 19 . الأنوار الضوية فى شرح الأخبار الرضوية ، از حسين بن محمّد عصفورى (م 1216 ق). (3) شرح چهارصد حديث در شرايع دين است كه امام رضا عليه السلام به مأمون ، املا فرمود . (4) 20 . مصابيح الأنوار فى حلّ مشكلات الأخبار ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق). مؤلّف ، در اين كتاب ، 362 حديث مشكل را از جهت لفظى و معنايى به طور مبسوط ، شرح داده است. اين كتاب ، در دو مجلّد ، توسّط كتاب خانه بصيرتى در قم به چاپ رسيده است. (5) 21 . شرح طبّ الرضا عليه السلام ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق). (6) 22 . شرح طبّ الرضا عليه السلام (كنز الذهب) ، از محمّد بن محمّد حسن مشهدى (1182 _ 1257 ق). كتابى است شامل متن ، شرح و ترجمه فارسى ، با تحقيقات طبّى بسيار. (7)
.
ص: 201
23 . مرشد الخواص ، از محمّد بن محمّد حسن مشهدى. كتابى است در حلّ برخى آيات و روايات مشكل. (1) 24 . شرح عيون أخبار الرضا عليه السلام ، از ملّا هادى بنابى (م 1281 ق). (2) 25 . مناهج أنوار المعرفة فى شرح مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة ، از سيّد ابو القاسم بن محمّد نبى (ميرزا بابا ذهبى) (م 1286 ق). (3) 26 . ضياء المصباح ، از سيّد يحيى بن محسن موسوى (م بعد از 1286 ق). ترجمه و توضيح بسيار مختصرى است بر كتاب مصباح الشريعة كه منسوب به امام صادق عليه السلام است. (4) 27 . شرح طبّ الرضا عليه السلام ، از نوروز على بن محمّد باقر بسطامى (م 1309 ق). (5) 28 . شرح الرسالة الذهبية ، از سيّد ابوالحسن محمّد طباطبايى رضوى (ق 13 ق) (6) . (7)
پنج . شرح برخى خطبه هابرخى خطبه هايى كه از معصومان عليهم السلام صادر شده است ، به سبب مضامين بلند ، توجّه انديشمندان بزرگ شيعه را به خود ، جلب نموده و آنان به نگارش شرح جداگانه بر اين خطبه ها پرداخته اند. از جمله اين خطبه ها ، خطبه شقشقيه ، خطبه حضرت
.
ص: 202
زهرا عليهاالسلام و خطبه همّام در وصف پرهيزگاران و برخى خطبه هاى ديگر را مى توان نام برد. پاره اى از شروح اين خطبه ها كه در قرن دوازدهم و سيزدهم نوشته شده اند ، به ترتيب زمانى عبارت اند از: 1 . شرح خطبة الاستسقاء ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق). (1) 2 . شرح خطبه قاصعه ، از عبد الكريم بن محمّد يحيى قزوينى (م 1135 ق). (2) 3 . شرح خطبه همّام ، از مير آصف حسينى (قزوينى) (م ح 1136 ق) (3) . (4) 4 .شرح بعض خطب أمير المؤمنين: از محمّد على بن ابى طالب ، حزين لاهيجى (م1103 _ 1180 ق). (5) 5 . كشف المحجّة فى شرح خطبة اللمّة ، از سيّد عبد اللّه بن محمد رضا شبّر (م 1242 ق). مؤلّف ، در وجه نام گذارى اين خطبه به «خطبة اللمّة» مى گويد: سُمّيت بها لأنّها خطَبَتها فى المسجد فى لَمّة من النساء. [خطبة اللمّة] ناميده شده است ، زيرا [زهرا عليهاالسلام] آن را در مسجد در ميان جمعيتى از زنان ، ايراد فرمود» . بايد گفت كه زهرا عليهاالسلام همراهانى از زنان داشت ، نه اين كه خطبه تنها براى زنان ايراد گرديد . وى ، در ابتدا اسانيد خطبه را از طرق مخالف و موافق ، ذكر مى كند. سپس ، متن
.
ص: 203
آن را به روايت احتجاج به صورت مزجى شرح مى دهد و به موارد اختلاف خطبه نيز اشاره مى نمايد. (1) 6 . شرح خطبة التُّطُنجية ، از سيّد كاظم بن قاسم رشتى (م 1263 ق). شرحى مفصّل و پُر از معمّاست به روش شيخيه. اين خطبه ، منسوب به امام على عليه السلام است اين شرح به سال 1270 ق ، در تبريز چاپ سنگى شده است. (2) 7 . شرح خطبة الرضا عليه السلام فى التوحيد ، از حسن بن على گوهرى قراچه داغى (م بعد از 1261 ق). (3) شرح خطبه اى است از عيون أخبار الرضا عليه السلام . (4) 8 . الخطبة الشقشقية و شرحها ، از سيّد كاظم بن قاسم رشتى (م 1263 ق). اين اثر در سال 1377 ق ، در تبريز ، در ضمن مجموعه رسائل وى ، چاپ سنگى شده است. 9 . شرح خطبه شقشقيه ، از محمّد تقى بن مير مؤمن (م 1270 ق). اين كتاب ، به نظم است. (5) 10 . شرح خطبه شقشقيه ، از ملّا هادى بنابى (م 1281 ق). (6) 11 . شرح خطبة اللمة ، از ملّا هادى بنابى. (7) 12 . شرح الخطبة الزينبية ، از ملّا هادى بنابى. شرح خطبه حضرت زينب عليهاالسلام در مجلس يزيد در شام است. (8)
.
ص: 204
13 . معالم التأويل و التبيان فى شرح خطبة البيان ، از ميرزا بابا ذهبى (م 1286 ق). كتاب ، به نظم و نثر است. (1) اين كتاب ، در سال 1343 و 1346 ش ، در شيراز به چاپ رسيده است. 14 . إيضاح الجوامع ، از زين العابدين گلپايگانى (م 1289 ق). شرح خطبه پيامبر اكرم در فضايل ماه رمضان است كه به چاپ رسيده است. (2) 15 . شرح خطبه شقشقيه (هاتمة التصانيف) ، از محسن بن محمّد رفيع گيلانى اصفهانى(م 1290 ق). شرح خطبه شقشقيه ، به نظم و نثر است. (3) 16 . شرح خطبة الزهراء ، از محمّد نجف كرمانى (م 1292 ق). (4) 17 . شرح خطبة اللّمة (5) ، از محمّد نجف كرمانى. (6) 18 . فيروزجات طوسية فى شرح الخطبة الرضوية ، از سيّد محمّد باقر بن مرتضى طباطبايى يزدى (1239 _ 1298 ق). (7) شرح خطبه امام رضا عليه السلام است كه هنگام ولايتِ عهدى ايراد فرموده است. در نيمه اوّل آن ، شرح سفارش نامه امام على عليه السلام به مالك اشتر نيز ترجمه شده است. مؤلّف ، اين شرح را به نام ناصر الدين شاه ، نوشته
.
ص: 205
است و نسخه آن در كتاب خانه آيه اللّه مرعشى موجود است . (1) 19 . شرح خطبه شقشقيه ، از مير محمّد عبّاس بن على اكبر شوشترى لكهنويى (م 1306 ق). اين شرح ، به دستور سيّد محمّد خان بهادر و به فارسى نوشته شده و با تعليقات شارح به عربى در حاشيه آن ، به سال 1286 ق ، در هند ، چاپ شده است. (2) 20 . اللّمعة البيضاء فى شرح خطبة الزهراء(شرح خطبة اللمة) ، از محمّد على انصارى قراچه داغى (زنده در 1306 ق). اين كتاب چاپ شده است. (3) 21 . شرح خطبة اللمة ، از سيّد على محمّد بن محمّد (تاج العلماء) (م 1312 ق). (4) 22 . شرح الخطبة الشِّقشقية ، از سيّد على محمّد بن محمّد تاج العلماء. (5)
شش . شرح يك يا چند حديثبرخى از احاديث ، به خاطر در برداشتن مضمون عالى ، مهم و يا گاه پيچيده و دشوار ، دانشمندان شيعه را بر آن داشته است كه رساله هايى را به شرح اين گونه احاديث ، اختصاص دهند. البته گاه پرسش و درخواست ديگران ، آنان را به نگارش شرح حديث ، واداشته است. در طول دو قرن دوازدهم و سيزدهم نيز نوشته هاى قابل توجّهى در اين زمينه ، از عالمان شيعه به جاى مانده است كه آثار زير ، از آن جمله است:
قرن دوازدهم1 . شرح حديث البيضة ، از رضى الدين محمّد بن حسين خوانسارى (م 1113 ق). (6) اين
.
ص: 206
شرح ، به همراه دو رساله به ضميمه كتاب مائده سماويهى مؤلّف ، در سال 1287ق ، به چاپ رسيده است . 2 . شرح الأحاديث المسلسلة بالآباء ، از سيّد على خان مدنى (م 1120 ق). شرح پنج حديث كه (1) از طريق پدران وى ، از زيد شهيد ، از امام على عليه السلام ، از رسول اكرم ، نقل شده است. (2) 3 . شرح حديث «فإن قال : فلِمَ جُعل صومٌ السنة» ، از سيّد محمّد بن احمد حسينى لاهيجانى (م بعد از 1120 ق). اين حديث در عيون أخبار الرضا عليه السلام آمده است و به راز تشريع برخى از احكام ، مربوط است. (3) 4 . شرح حديث «نيّةُ المؤمنِ خيرٌ مِنْ عَمَلِهِ» ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق). (4) 5 . شرح حديث نبوى «من صام رمضان و أتبعه بست من شوّال» ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. (5) 6 . جواهر العقود فى شرح الركود ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. شرح حديثى از امام باقر عليه السلام است درباره چگونگى حركت آفتاب يا ركود آن كه در كتاب من لايحضره
.
ص: 207
الفقيه آمده است. (1) 7 . شرح حديث نبوى «فضِّلتُ على آدم بخصلتَيْن» ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. (2) 8 . العجالة فى شرح حديث ابولبيد مخزومى ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. (3) 9 . الفوائد النجفية ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى.در اين كتاب ، مجموعه اى از احاديث دشوار ، به تدريج گرد آمده و شرح و توضيح داده شده است. (4) 10 . شرح الأحاديث المتفرقة ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. يكى از شاگردان مؤلّف ، به نام محمّد بن عبد اللّه مقابى آن را در 1145 ق ، تدوين كرده است. (5) 11 . شرح حديث البساط ، (6) از جمال الدين محمّد بن حسين خوانسارى (م 1125 ق). (7) 12 . شرح أحاديث الطينة و التوفيق بينها بما لايستلزم الجبر ، از جمال الدين محمّد بن حسين خوانسارى. (8) 13 . شرح حديث «الهلال اذا طلب فى الشرق غدوةً فَلمْ يُرَ...» ، از محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى (م 1126 ق). اين حديث در باب نوادر تهذيب الاحكام ، آمده است. (9)
.
ص: 208
14 . شرح حديث «عرفت اللّه بفسخ العزائم و حل العقود» ، از ابو طالب بن عبد اللّه زاهدى گيلانى (م 1127 ق) (1) . (2) 15 . شرح حديث الأسماء ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق). (3) 16 . شرح حديث «نية المؤمن خير من عمله» ، از على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق).اين اثر با تحقيق سيّد صادق حسينى اشكورى به چاپ رسيده است. (4) 17 . شرح حديث عمران الصابى ، از محمّد خليل بن محمّد اشرف قائنى (م 1136 ق). (5) 18 . شرح رساله «الجبر و التفويض و نفيهما و اثبات الأمر بين الأمرين» منسوب به امام هادى عليه السلام ، از محمّد خليل بن محمّد اشرف قائنى. اين حديث در تحف العقول نقل شده است. (6) 19 . شرح حديث عمران صابى ، از محمّد بن محمّد باقر مختارى (م 1140 ق). (7) 20 . شرح حديث «الشقىُّ شقىٌّ فى بطن اُمِّه» ، از ياسين بن صلاح الدين بحرانى (زنده در 1147 ق). مؤلّف ، درباره اين شرح مى گويد: «ده دليل در آن آورده ام كه كسى بدان
.
ص: 209
توجّه نداشته است». (1) 21 . شرح حديث عمران صابى ، از خليل بن محمّد زمان قزوينى (م 1148 ق). (2) 22 . شرح حديث «العبودية جوهرة كنهها الربوبية» ، از سيّد صدر الدين محمّد بن محمّد باقر قمى (م ح 1160 ق). (3) 23 . شرح حديث الحقيقة ، (4) از عبد الرحيم بن يونس دماوندى (م 1160 ق). (5) 24 . شرح حديث علوى «صورته عارية عن المواد عالية عن القوة و الاستعداد» ، از عبد الرحيم بن يونس دماوندى. اين شرح ، فلسفى است. (6) 25 . شرح حديث رأس جالوت ، از عبد الرحيم بن يونس دماوندى. اين شرح ، عرفانى است و بر اساس گفتار بزرگان تصوّف است. (7) 26 . شرح كلام الأمير عليه السلام فى العالم العلوى ، از عبد الرحيم بن يونس دماوندى. (8) 27 . شرح حديث «ما من أحد يدخله عمله الجنة...» ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق). در اين رساله ، مردود بودن اين حديث ، اثبات مى شود. (9) 28 . شرح حديث «انهم يأنسون بكم فإذا غبتم عنهم استوحشوا» ، درباره زيارت اهل قبور است كه با تحقيق مهدى رجايى ، ضمن كتاب الرسائل الاعتقاديةى شارح ، به سال 1411 ق، در قم چاپ شده است. (10)
.
ص: 210
29 . شرح حديث نبوى «أعلمُكم بنفسه أعلمُكم بربِّه» ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى. (1) 30 . شرح حديث «لا يموت لمؤمن ثلاثة من الأولاد فتمسّه النار إلّا تحلّه القسم» ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى. (2) 31 . شرح حديث «لو عَلِمَ أبوذرّ ما فى قلب سلمان لَقَتَلَهُ» ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى. شارح با استفاده از مضمون ساير احاديث ، مى گويد: «معناى حديث اين است كه اگر ابوذر بداند سلمان چه دارد ، دانستن وى ، او را مى كشد». (3) 32 . شرح حديث «مَنْ أحبَّنا اهلَ البيتِ فليَعد لِلفقر جلبابا» ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى. (4) 33 . شرح حديث «توضوء...» ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى . اين اثر ، شرحى استدلالى است. (5) 34 . شرح حديث «صورته عارية عن المواد...» ، از محمّد صالح بن محمّد سعيد خلخالى (1095 _ 1175ق). 6 اين شرح، فلسفى است. مؤلّف درباره آن مى گويد: «ملّا عبد الرحيم دماوندى ، مطالب را در شرح اين حديث ، درك نكرده و بيان وى ، وافى به
.
ص: 211
مقصود نيست». (1) 35 . شرح حديث «العالم العلوى» ، از محمّد صالح بن محمّد سعيد خلخالى. (2) 36 . شرح حديث «معنى الصمد» ، از محمّد على بن ابى طالب حزين گيلانى (م 1180 ق). شرح حديثى است كه امام حسين عليه السلام در پاسخ اهل بصره نوشت. (3) 37 . شرح حديث «عرفتُ اللّه بفسخ العزائم...» ، از محمّد على بن ابى طالب حزين گيلانى. ترجمه فارسى كتاب پدرش با همين عنوان است كه در شماره 14 معرّفى شد. (4) 38 . الكلام على حديث ولاية اثنى عشر رجلاً ، از سيّد محمّد بن اسماعيل الأمير (م 1182 ق). پاسخ پرسشى است درباره روايت نبوى «لا يزال أمر الناس ماضيا ما وليهم إثنا عشر رجلاً». (5) 39 . شرح حديث «بم يُعرَفُ الناجى» ، از محمّد باقر بن محمّد اكمل (وحيد بهبهانى) (م 1206 ق). (6) 40 . ترجمه [و شرح] حديث احتجاج ، از مير آصف حسينى قزوينى (ق 12 ق). اين كتاب ، شامل ترجمه و شرح مبسوط حديثى از احاديث الاحتجاج احمد بن على طبرسى است كه احتجاج پيامبر اكرم با فرق پنجگانه ضاله (يهود، نصارا، دهريّه، ثنويّه ومشركان عرب) را در بردارد. (7)
.
ص: 212
41 . كاشف النكات فى شرح الكلمات ، از احمد بن ابى الحسن على بن ابراهيم (ق 12 ق). (1) شرح صد جمله از سخنان كلمات گهربار امير مؤمنان با عباراتى روان و رساست . اين كتاب با تحقيق آقاى محمّد بركت ، در دفتر ميراث حديث شيعه به چاپ رسيده است . (2) 42 . شرح حديث نبوى ، از حاجى بابا فرزند محمّد صالح قزوينى (ق 12 ق) (3) . (4) اين رساله ، به كوشش آقاى محمّدرضا بندرچى در فصل نامه علوم حديث ، چاپ شده است. (5) 43 . شرح حديث «اتفق الجميع لا تمانع بينهم من جهة الرؤية» ، از صدر الدين محمّد بن محمّد صادق حسينى (ق 12 ق). (6) اصل روايت در الكافى (باب رؤيت) درباره انكار ديدن خدا در دنيا و آخرت ، نقل شده است. (7) 44 . شرحُ حديثَىْ «لا أدرى أيُّهُم أعظم أجرا...» ، از صدر الدين محمّد بن محمّد صادق حسينى.شرح دو حديث الخصال شيخ صدوق است. (8) 45 . شرح حديث «أنا اللّه الذى لا الهَ الَا انا...». (9) از محمّد مؤمن بن قوام الدين محمّد
.
ص: 213
حسينى (ق 12 ق) (1) . (2) اين شرح ، با تحقيق آقاى على فرج در دفتر سوم ميراث حديث شيعه به چاپ رسيده است. (3) 46 . شرح الاحاديث المستصعبة ، از محمّد سعيد بن محمّد صالح مازندرانى بارفروشى (اشرف) (ق 12 ق). (4)
قرن سيزدهم47 . رسالة فى حل حديث «من سهى فى السهو و لم يلتفت» ، از سيّد حسين بن مير ابراهيم (مير حسينا) قزوينى (1126 _ 1208 ق) (5) . (6) 48 . رسالة فى حلّ حديث «أنا أصغر من ربّى بسنتين (ستين)» ، از سيّد حسين بن مير ابراهيم قزوينى. (7) 49 . رسالة مجملة فى حلّ حديث «ما الحقيقة» ، از سيّد حسين بن مير ابراهيم قزوينى . حديث ، از كميل بن زياد ، نقل شده است. (8) 50 . شرح حديث التوحيد ، (التوحيد ظاهره فى باطنه و باطنه فى ظاهره . ظاهره موصوف لا يرى و باطنه موجود لا يخفى...) ، از محمّد بن على آل عبد الجبار قطيفى (م بعد از 1215 ق). اين حديث در معانى الأخبار از امام على عليه السلام نقل شده است. (9)
.
ص: 214
51 . شرح حديث الحقيقة ، از مظفر على شاه كرمانشاهى (م 1215 ق). (1) 52 . شرح حديث «انَّ اللّه خَلَقَ آدمَ علَى صورتِه» ، از نظر على بن محمّد محسن گيلانى (م بعد از 1217 ق). (2) 53 . شرح جمله اى از خطبة البيان ، از ابو القاسم بن حسن (ميرزاى قمّى) (م 1231ق). (3) 54 . فتحيه ، از ابو القاسم بن حسن ميرزاى قمى. در بيان علّت تقدّم حمد بر تهليل ، در خطبه خواستگارى امام جواد عليه السلام از امّ الفضل است. (4) 55 . شرح حديث «أمر ابليس ان يسجد لآدم» ، از ابو القاسم بن حسن ميرزاى قمى. (5) 56 . شرح حديث «أنا الطين» منسوب به امير المؤمنين عليه السلام ، از ابو القاسم بن حسن ميرزاى قمى. در آخر كتاب الغنائم با حاشيه ملّا على نورى در سال 1319 ق ، چاپ شده است. (6) 57 . شرح حديث «رأس الجالوت» ، از ابو القاسم بن حسن ميرزاى قمى. شرحى فلسفى است. (7) 58 . شرح حديث «هل رأيت رجلاً» ، از ابو القاسم بن حسن ميرزاى قمى. ملّا على نورى بر آن ، حاشيه و ايراد دارد. (8)
.
ص: 215
59 . كوثر الأسرار فى شرح مشكلات الأخبار ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى (م 1232 ق). (1) 60 . الدُرَرُ الصافية فى ترجمة بعض الكلمات القصار لأمير المؤمنين عليه السلام ، از محمّد كاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى (م ح 1238 ق). (2) 61 . شرح حديث نبوى «أنا أصغر من ربّى بستين» ، از محمّد جعفر بن صفر خان قراگزلو كبودر آهنگى (مجذوب على شاه) (پيش از 1179 _ 1239 ق) (3) . (4) 62 . شرح حديث «بِنَا عُرِفَ اللّه » ، از احمد بن زين الدين احسايى (م 1241 ق). اين شرح ، در جوامع الكلم ، چاپ شده است. (5) 63 . شرح حديث «خلق الأسماء» (انّ اللّه خلق أسماء بالحروف غير مصوّت و باللفظ غير منطق) ، از احمد بن زين الدين احسايى. شرح حديثى از امام صادق عليه السلام است كه در الكافى آمده است. (6) 64 . شرح حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، از احمد بن زين الدين احسايى. (7) 65 . شرح حديث «لولاك لما خلقت الأفلاك» ، از احمد بن زين الدين احسايى. اين شرح ، در جوامع الكلم ، چاپ شده است. (8)
.
ص: 216
66 . شرح حديث «رأس الجالوت» ، از احمد بن زين الدين احسايى. (1) 67 . شرح حديث «إنّ الزمانَ كهيئتِه يومَ خلق السموات...» ، از احمد بن زين الدين احسايى. (2) 68 . شرح حديث «إنَّ الميّت يبلى جسده إلا طينته فستبقى مستديرة» ، از احمد بن زين الدين احسايى. (3) ضمن رسائل وى چاپ شده است. 69 . معنى حديث «العبودية جوهرة...» ، از احمد بن زين الدين احسايى. (4) 70 . شرح الأحاديث ، از احمد بن زين الدين احسايى. اين شرح را شاگرد مؤلّف ، ملّا محمّد حسين باقى گِرد آورده و شامل شرح بيست و چند حديث است. (5) 71 . أجوبة مسائل الشيخ محمّد القطيفى ، از احمد بن زين الدين احسايى. پرسش هايى است درباره بعضى از روايت هاى مشكل كه مؤلّف ، به طور مزجى ، پاسخ و شرح داده است. (6) 72 . أجوبة مسائل بعض العلماء ، از احمد بن زين الدين احسايى. پاسخ پرسش هايى است درباره رواياتى كه در الكافى و تهذيب الأحكام آمده و با هم تعارض دارند. (7) 73 . أجوبة المسائل الثلاث ، از احمد بن زين الدين احسايى. سه پرسش درباره مراد از ثقل اكبر و ثقل اصغر در احاديث ، معناى حديث كميل درباره حقيقت ، و فرق ميان قلب ، نفس ، صدر ، وهم ، خيال ، فكر و مدركات آنهاست. (8)
.
ص: 217
74 . أجوبة مسائل من اصفهان ، پاسخ پرسش هايى است كه از اصفهان درباره معناى برخى از روايت هاى مشكل از مؤلّف شده است . اين مجموعه با عنوان: «الإصفهانية» در ضمن جوامع الكلم ، چاپ شده است. (1) 75 . شرح حديث «جسد الميّت... طينته» ، از احمد بن مهدى نراقى (1185 _ 1245 ق) (2) . (3) 76 . شرح الأحاديث المشكلة (البدر الباهر) ، از محمّد على بن محمّد باقر هزار جريبى (1188 _ 1245 ق). (4) اين كتاب ، در تفسير آيات و قصص و بعضى از احاديث مشكل است. (5) 77 . شرحان لحديث «هل رأيت رجلاً» ، از على بن جمشيد نورى (م 1246 ق). (6) اين دو شرح با تحقيق آقاى حامد ناجى اصفهانى در ميراث حديث شيعه به چاپ
.
ص: 218
رسيده است. (1) 78 . حاشيه بر حديث العلوى ، از على بن جمشيد نورى . اين حاشيه در سال 1319 ق ، ضمن غنائم الأيام ، در تهران چاپ شده است. (2) 79 . شرح حديث «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ ربَّه» ، از سيّد صدر الدين بن محمّد باقر موسوى كاشف دزفولى (م 1256 ق). (3) 80 . الأنوار الجليلة فى كشف أسرار الحقائق العلوية ، از عبد اللّه بن خان بابا زُنوزى (مدرسّ) (م بعد از 1257 ق). (4) شرحى فلسفى _ عرفانى و مفصّل بر «حديث حقيقت» كميل است كه از امام على عليه السلام روايت شده است. (5) اين اثر با تحقيق سيّد جلال الدين آشتيانى در سال 1354 ش ، در تهران ، چاپ شده است. 81 . شرح حديث «هل رأيت رجلاً» ، از عبد اللّه خان بابا زُنوزى (مدرّس). (6) 82 . شرح جمله «الهى هب لى كمال الانقطاع اليك...» ، از عبد اللّه خانبابا زنوزى (مدرّس) كه شرحى به روش عرفا و صوفيه است. (7) 83 . شرح حديث «رأس جالوت» ، از محمّد بن محمّد حسن مشهدى (م 1257 ق). (8) 84 . شرح الأحاديث الخمسة ، از محمّد مهدى بن محمّد شفيع استرآبادى
.
ص: 219
(م 1259 ق) ، در فضايل امير مؤمنان و به فارسى است. (1) 85 . شرح حديث نبوى «ستلقون بعدى أثرة فاصبروا» ، (2) از امير سبحانعلى خان هندى (م بعد از 1260 ق) كه پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرموده و شارح ، آن را دالّ بر امامت دانسته است. (3) 86 . شرح حديث ثقلين ، از امير سبحانعلى هندى. (4) 87 . شرح حديث الحوض ، از امير سبحانعلى هندى. (5) 88 . شرح حديث زراره ، در مورد نماز جماعت ، از محمّد بن احمد بحرانى (م بعد از 1261 ق). (6) 89 . رسالة فى معنى الحديث: «علماء اُمّتى أفضل من أنبياء بنى اسرائيل» ، از حسن بن على گوهرى قراچه داغى (م بعد از 1261 ق) ، كه با مجموعه نُه رساله ديگر مؤلّف در تبريز ، چاپ شده است. (7) 90 . شرح بعض الأحاديث ، از حسن بن على گوهرى قراچه داغى (م بعد از 1261 ق). (8) 91 . شرح حديث عمران صابى ، از سيّد كاظم بن قاسم رشتى (م 1263 ق) كه به همراه كتاب ديگر وى اللوامع الحسينية به سال 1271 ق ، در تبريز به چاپ رسيده است. (9)
.
ص: 220
92 . حثيث الفلجة فى شرح حديث الفرجة، (1) از سيد كاظم بن قاسم رشتى. (2) 93 . شرح مقبوله عمر بن حنظله ، از سيّد صدر الدين محمّد بن صالح عاملى (1193 _ 1264 ق). (3) 94 . شرح حديث «إن الغضب من الشيطان...» ، از ملّا احمد گوگدى گلپايگانى (م بعد از 1264 ق). اين شرح به كوشش رضا استادى در فصل نامه علوم حديث ، چاپ شده است. (4) 95 . شرح حديث قدسى «ما ترددت فى شى ء أنا فاعله» ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى (م 1268 ق). (5) اين رساله به كوشش آقاى مهدى مهريزى در مجله علوم حديث ، چاپ شده است. (6) 96 . تعريف تحصيل العلم ، از عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى ، كه شرح حديث «الناس كلّهم هالكون إلاّ العالمون» است. (7) 97 . شرح حديث «من عرف نفسه...» ، از سيد محمّد مهدى بن محمّد جعفر تنكابنى (م بعد از 1269 ق) ، كه هفده معنا براى آن ذكر مى كند و در سال 1268 ق ، پايان يافته است. (8) اين شرح با تحقيق آقاى مهدى مهريزى در دفتر اوّل ميراث حديث شيعه (ص 143 _ 172) چاپ شده است. 98 . شرح حديث الرضوى، از سيّد محمّدمهدى تنكابنى (م بعد از 1269 ق)، كه آن را
.
ص: 221
در آخر كتابش خلاصة الأخبار ذكر كرده است. (1) 99 . شرح حديث البساط ، از محمود بن محمّد على كرمانشاهى (1200 _ 1271 ق) (2) . (3) 100 . شرح حديث «حسينٌ مِنَّى وَ أنَا مِنْ حسَيْن» ، از سيّد محمّد بن دلدار على نقوى (م 1284 ق) كه به فارسى است و به چاپ رسيده است. (4) 101 . التحفة الناصرية ، از شمس المعالى محمّد حسين مشهدى (م بعد از 1286 ق). (5) در شرح و توجيه احاديثى است كه درباره طينت انسان ها وارد شده و مورد اختلاف دانشمندان كلام است. (6) 102 . طباشير الحكمة (التحفة الناصرية) ، از ميرزا بابا ذهبى (م 1286 ق). شرحى است بر حديث خلقت نور پيامبر اكرم ، كه در سال 1319 ش ، در شيراز و در 1393 ق ، در تبريز به چاپ رسيده است. (7) 103 . غفوريه ، از سيّد يحيى بن محسن موسوى (م بعد از 1286 ق) كه شرحى بر حديث «ليس من إمام يمضى الّا و أوتى من بعد مثل ما أوتى الأول و زيادة خمسة أجزاء» از امام
.
ص: 222
صادق عليه السلام است. (1) 104 . شرح حديث «من عرف نفسه...» ، از على بن احمد آل عبد الجبار قطيفى (م 1287 ق). (2) 105 . شرح حديث «لولا محمّد و على و الائمة ما خلق اللّه الخلق» (3) ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى. (م 1288 ق). (4) 106 . شرح حديث «المعرفة بالنورانية» ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى. به روش شيخيه. (5) 107 . شرح حديث «الحر و البرد ممن يكونان...» ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى. (6) 108 . شرح حديث «حقيق على اللّه أن يدخل الضلال الجنّة» ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى. (7) 109 . شرح حديث علوى «معرفتى بالنورانية معرفة اللّه » ، از هادى بن مهدى سبزوارى (1212 _ 1289 ق). (8) اين رساله ، در ضمن مجموعه رسائل حكيم سبزوارى به تصحيح استاد سيّد جلال الدين آشتيانى به چاپ رسيده است. 110 . شرح حديث الحقيقة ، از هادى بن مهدى سبزوارى. اين شرح در كتاب شرح
.
ص: 223
الأسماء وى ، مندرج است. (1) 111 . رساله اى در شرح حديث ضبّ (2) ، از زين العابدين گلپايگانى (م 1289 ق). (3) 112 . حاشية على أحاديث صوم رمضان (4) ، از محمّد محسن بن محمّد رفيع گيلانى (م 1290 ق). نگارش آن در 1270 ق ، پايان يافته است. (5) 113 . شرح حديث «رأس الجالوت» ، از محمّد بن احمد كاشانى نراقى (عبد الصاحب) (م 1297 ق). اين شرح ، با تحقيق آقاى محمّد رضا حسينى ، در دفتر دوم ميراث حديث شيعه به چاپ رسيده است. (6) 114 . ريحانة الأدب ، از احمد بن محمّد شفيع شيرازى (وقار) (م 1298 ق). ترجمه و شرح حديثى نبوى درباره زنان عرب است. (7) 115 . شرح حديث «تعلموا الفرائض فانها نصف العلم» ، از سيّد ابراهيم بن محمّد موسوى دزفولى (م ح 1300 ق). (8) 116 . رفع القلم فى بعض الأعياد ، از حسن بن عبد الرحيم مراغه اى (م 1300 ق). در برخى روايات آمده است كه در برخى از عيدهاى اسلامى ، از گناهان مؤمنان رفع قلم مى شود. وى اين روايت ها را تفسير مى كند به اين كه دراين روزها ، مؤمنان ، بيشتر به طاعات و ولايت ائمه عليهم السلام توجّه مى كنند. پس گناهى از آنان سر نمى زند تا چيزى در
.
ص: 224
نامه آنها نوشته شود. (1) 117 . شرح حديث ابن طاب ، از سيّد مهدى قزوينى حلّى (م 1300 ق). (2) 118 . شرح حديث «هل رأيت رجلاً» ، از محمّد بن سليمان تنكابنى (م 1310 ق). شرحى بر شرح ميرزاى قمى درباره اين حديث است. (3) 119 . شرح حديث الحقيقة ، از محمّد بن سليمان تنكابنى. (4) 120 . الشمسة فى الأحاديث الخمسة ، از سيّد على بن حسين رنجفورى هندى (م 1310 ق) (5) . (6) 121 . شرح حديث «أنا النقطة» ، (7) از محمّد تقى بن محمّد مامقانى (م 1312 ق) . در آخر چاپ دوم كتاب ديگرى از مؤلّف به نام آتشكده ، چاپ شده در سال 1346 ق ، از آن ياد شده است. (8) 122 . شرح حديث العقل و الجهل و جنودهما ، از محمّد على بن محمّد نقوى هندى (م 1312 ق). (9) 123 . عبائر المعضلات و تواتر المشكلات ، از احمد بن حسن يزدى (1312 ق). شامل
.
ص: 225
شرح معضلات و مشكلات برخى از آيات و احاديث است با عناوين «معضلة». (1) 124 . كوه و كتل ، از محمّد بن محمّد صالح دماوندى روح افزايى (ق 13 ق). رساله اى علمى _ عرفانى است در شرح حديث «أمر بين الأمرين». (2) 125 . شرح حديث «من عرف نفسه...» ، از احمد بن صالح قطيفى (ق 13 ق). كتاب نفيسى است كه مؤلّف ، معارف پنجگانه را به طور كامل از حديث ياد شده ، استخراج كرده است. (3) 126 . شرح حديث المعراج ، از سيد حسين بن مرتضى حسنى حسينى (ق 13 ق). اين شرح ، در سال 1268 ق ، نگارش يافته است. (4) 127 . شرح حديث «يا ثار اللّه و ابن ثاره» ، از على اكبر بن محمّد امين لارى (ق 13 ق). (5) 128 . مرقاة النفوس ، از مصطفى بن محمّد خويى (ق 13 ق). شرح عبارت «الهى قلبى محجوب...» است. (6) 129 . مرآة الموحدين ، از مصطفى بن محمّد خويى. عبارت «تنزه عن مجالسة المخلوقين» است. (7) 130 . شرح حديث «أنا مدينة العلم و على بابها» ، از سيّد محمّد هاشم بن زين العابدين (ق 13 ق). (8) 131 . أنيس الأخيار ، از محمّد بن محمّد على حسينى (ق 12 و 13 ق). مختصر جليس
.
ص: 226
الأبرار مؤلّف در شرح مشكلات برخى از روايات نبوى و... است. (1) 132 . سببُ تسميةِ الائمّةِ باُمِّ الكتاب ، از ميرزا حسن مراغه اى (ق 13 ق). در برخى روايات ، ائمه عليهم السلام «امُّ الكتاب» ناميده شده اند. در اين رساله ، سبب اين نامگذارى مورد بحث قرار گرفته است. (2) 133 . شرح حديث العقل و الجهل و جنودهما ، از [محمّد على بن] محمّد كاظم شاهرودى (م 1293 ق). (3) 134 . شرح منظومه عقل و جهل ، از سيّد محمّد صادق رضوى (ق 13 ق). شرح و بسطى است با استناد به اخبار اهل بيت عليهم السلام بر منظومه عقل و جهل ، به همراه خطبه شقشقيه كه آن نيز به همين منظور ، تفسير گرديده است. (4)
هفت . شرح ادعيه و زياراتمعصومان عليهم السلام ، در گفتگوى با مردم ، جانب درك و فهم مخاطب را رعايت مى كردند و متناسب با فهم شنونده به انشاى سخن مى پرداختند ؛ امّا در مقام مناجات با قاضى الحاجات ، محدوديت رعايت فهم شنونده را نداشتند ، هر چند دعاهايى را كه به اصحاب خود تعليم مى دادند ، مى تواند ويژگى ساير احاديث را داشته باشد. از اين رو ، عمده دعاهاى مأثور از اوج عرفان و معنويت صادر شده و از مقام ولايت و عصمت ، حكايت مى كند و به تعبير امام خمينى رحمه الله ، «قرآنِ صاعد است». فهم عمق محتواى چنين دعاهايى ، همواره بى نياز از شرح و تفسير نيست. بر اين اساس ، دانشمندان بزرگ شيعه ، به طور طبيعى به اين نكته عنايت داشته اند و شرح هاى متعدّدى را بر ادعيه و زيارات ، از خود بر جاى گذاشته اند. در قرن هاى
.
ص: 227
دوازدهم و سيزدهم نيز مجموعه اى از اين آثار به ظهور رسيده است كه به ذكر آنها مى پردازيم:
شرح دعاى صباحاين دعا كه مفتاح الفلاح و مصباح النجاح نيز نام گرفته است ، منسوب به امام على عليه السلام است و از شرح هاى متعدّد آن پيداست كه همواره ، مورد توجّه دانشمندان شيعه بوده است. علّامه مجلسى ، اين دعا را در بحار الأنوار (ج 91 ، ص 228 ، باب 40 ، احراز مولانا أمير المؤمنين عليه السلام ) آورده و مى گويد اين دعا ، از ادعيه مشهور است و آن را در كتب معتبر نيافته است ، جز در المصباح سيّد بن باقى رحمه الله . دعا با اين عبارت آغاز مى شود: «اللهم يا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه....». علّامه مجلسى مى گويد: در يكى از كتاب ها اين سند را براى اين دعا يافته است: شريف يحيى بن قاسم علوى مى گويد: به پوست نوشته بلندى دست يافتم كه به خطّ آقا و جدّم امير مؤمنان و پيشواى روسپيدان و شير پيروزمندان ، على بن ابى طالب _ كه برترين درودها بر او باد _ در آن نوشته شده بود: «بسم اللّه الرحمن الرحيم. اين دعايى است كه رسول خدا به من آموخت و هر صبح ، بدان دعا مى كرد...» . (1) پاره اى از شروح بر اين دعا كه در دو قرن دوازدهم و سيزدهم ، نگاشته شده ، عبارت اند از: 1 . شرح دعاء الصباح ، از اصغر بن محمّد قمى (م بعد از 1115 ق). مؤلّف ، آن را در حدود 1115 ق، در اصفهان به نگارش در آورده است و خود وى بر آن ، حاشيه نوشته است. (2)
.
ص: 228
2 . جناح النجاح فى شرح دعاء الصباح ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م 1129 ق). (1) 3 . شرح دعاء الصباح ، از محمّد اشرف بن عبد الحسيب عاملى اصفهانى (م 1145 ق). (2) 4 . مفتاح الفلاح فى شرح دعاء الصباح ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق). كتابى است مفصّل كه كلامى و فلسفى است. (3) اين شرح در حاشيه زاد المعاد با قطع بزرگ ، چاپ شده است (4) . روشن است كه اين كتاب با مفتاح الفلاح شيخ بهايى كه در اعمال شبانه روز است ، يكى نيست. (5) 5 . شرح دعاء الصباح ، از قطب الدين محمّد حسين نيريزى (م 1173 ق). (6) اين شرح ، ضمن ترجمه تحت اللفظى ، هر بند از دعا را در چند رباعى به نظم كشيده و برخى الفاظ را در حاشيه ، توضيح داده است. (7) اين اثر با تحقيق محمّد ترابيان فردوسى در دفتر ششم ميراث حديث شيعه (ص 239 _ 268) چاپ شده است.
.
ص: 229
6 . شرح دعاء الصباح ، از محمّد جعفر شيرازى (ق 12 ق). (1) مؤلّف در اين شرح ، ضمن شرح لغات به گفته هاى اهل سنّت ، پاسخ داده است. (2) 7 . شرح دعاء الصباح ، از رضى الدين محمّد بن محمّد شوشترى (ق 12 ق). اين شرح ، بيشتر به مسائل اعتقادى توجّه دارد. (3) 8 . شرح دعاء الصباح ، از محمّد بن محمّد رضا مشهدى (ق 12 ق). (4) 9 . شرح دعاء الصباح ، از محمّد هادى بن محمّد صالح مازندرانى (ق 12 ق). (5) 10 . شرح دعاء الصباح ، از محمّد مهدى بن محمّد جعفر تنكابنى (م بعد از 1269 ق). (6) 11 . شرح دعاء الصباح ، از ملّا هادى بن مهدى سبزوارى (1212 _ 1289 ق). شرحى فلسفى است كه مؤلّف در آن به تأويل پرداخته است. (7) اين كتاب ، دومين اثر حكيم سبزوارى پس از كتاب مفصل شرح الأسماء ، در باب شرح دعاهاى مأثور است كه آن را در هفدهم رمضان 1267 ، به پايان برده و خود بر آن ، حاشيه نوشته است. (8) اين اثر با تحقيق دكتر نجفقلى حبيبى به سال 1372 ش ، توسط انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است. 12 . شرح دعاء الصباح ، از محمّد نجف كرمانى (عارف اخبارى) (م 1292 ق). (9)
.
ص: 230
13 . شرح دعاء الصباح ، از جعفر بن حسينعلى لواسانى (حكيم الهى) (م 1298 ق). (1) 14 . شرح دعاء الصباح ، از احمد بن حسن يزدى (م 1310 ق). شرحى مختصر است. (2) 15 . شرح دعاء الصباح ، از سيّد على بن محمّد بن محمّد لكهنويى (تاج العلماء) (م 1312 ق). (3) 16 . مشكاة الأرواح (شرح دعاى صباح) ، از سيّد جعفر بن عبد اللّه حسينى (ق 13 ق). عمده مطالب آن از كتاب هاى فيض كاشانى ، شيخ احمد احسايى و گاه ميرداماد ، نقل شده است. (4) 17 . شرح دعاء الصباح ، از مصطفى بن محمّد خويى (ق 13 ق). اين كتاب ، بيشتر جنبه ادبى و عرفانى دارد. (5) 18 . مفتاح النجاح فى شرح دعاء الصباح ، از سيّد محمّد هادى بن احمد موسوى (ق 13 ق). شرح مزجى مفصّلى است. (6)
شرح دعاى سماتدعاى سمات ، به دعاى «شبّور» نيز معروف است. شيخ كفعمى ، آن را نقل كرده و مى گويد:
.
ص: 231
دعا كردن ، بدان در ساعت آخر روز جمعه مستحب است. دعاى سمات ، با اين عبارات آغاز مى شود: «اللّهم إنّى أسألك باسمك العظيم الأعظم الأعزّ الأجلّ الأكرم الذى إذا دعيت به على مغالق أبواب السماء للفتح بالرحمة انفتحت وإذا دعيت به على مضايق أبواب الأرض للفرج بالرحمة انفرجت وإذا دُعيت به على العسر لليسر تيسّرت و إذا دُعيت به على الأموات للنشور انتشرت و إذا دعيت به على كشف البأساء و الضرّاء انكشفت...». (1) شيخ عباس قمى نيز در مفاتيح الجنان درباره آن مى گويد: اين دعا از ادعيه مشهور است و بيشتر علماى سَلَف بر اين دعا مواظبت مى نموده اند و در مصباح شيخ طوسى ، جمال الأُسبوع سيّد بن طاووس و كتاب هاى كفعمى به سندهاى معتبر از محمّد بن عثمان عمرى _ رضوان اللّه عليه _ كه از نايبان [چهار گانه] حضرت صاحب الأمر عليه السلام است و از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلامروايت شده است و علّامه مجلسى ، آن را با شرح در بحار ، ذكر كرده است. (2) شروحى كه بر اين دعا در قرن هاى دوازدهم و سيزدهم هجرى نوشته شده ، عبارت اند از: 1 . شرح دعاء السمات ، از سيّد محمّد جعفر طباطبايى شولستانى (بعد از 1113 ق). (3) 2 . شرح دعاء السمات ، از محمّد هاشم هروى خراسانى (م بعد از 1128 ق). (4) 3 . وسيلة النجاة فى شرح دعاء السمات ، از عبد الواسع بن علامى تونى (ق 12 ق). (5) 4 . كشف الحجاب للدعاء المستجاب ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر
.
ص: 232
(م 1242 ق). (1) 5 . شرح دعاء السمات ، از سيّد كاظم رشتى (م 1259 ق). شرحى است به روش شيخيه كه مؤلّف در سال 1238 ق ، از نگارش آن ، فراغت يافته است. اين اثر به سال 1277 ق، ضمن مجموعه رسائل شارح ، در تبريز چاپ شده است. (2) 6 . شرح دعاء السمات ، از حسن بن محمّد باقر قره باغى (م بعد از 1261 ق). (3) نسخه آن در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است . 7 . مفتاح النجاة فى شرح دعاء السمات ، از محمود بن محمّد على كرمانشاهى (م 1269 يا 1271 ق). شرح مفصّلى است. (4) 8 . شرح دعاء السمات ، از درويش على بن حسين بغدادى (م 1277 ق). (5) 9 . دُرّ منثور در شرح دعاى شبور ، از عبد الجليل بن نصر اللّه (ق 13 ق). همان دعاى سمات است. (6)
شرح دعاى عرفهاين دعا از حضرت امام حسين عليه السلام است و از آن معدنِ علم و معرفت ، در روز عرفه صادر شده است. در فقرات مختلف اين دعا ، تلاطم امواج درياى توحيد و ربوبيّت و بندگى مشهود است. اين دعاى شريف در كتب معتبرى مانند البلد الأمين (ص 246 _ 258) و بحار الأنوار ، ج 95 ، ص 216 آمده است. از جمله شروح آن در دوره مورد بحث ، موارد زير را مى توان نام برد:
.
ص: 233
10 . شرح دعاء عرفه ، از سيّد ماجد بن ابراهيم حسينى (زنده در 1152 ق). (1) شرح جمله «ها أنا أتوسّل إليك بفقرى اليك...» است. (2) 11 . شرح دعاى عرفه ، از محمّد على بن ابى طالب زاهدى لاهيجى گيلانى (م 1180 ق). (3) 12 . كنوز المعرفة فى شرح دعاء عرفه ، از سيّد على اكبر بن نصر اللّه شيرازى (مولوى) (ق 13 ق). شامل مسائل ادبى ، لغوى ، بلاغى ، امثال و حِكَم ، و آيات و روايات است. (4)
شرح دعاى كميلسيّد بن طاووس در كتاب إقبال الأعمال ، چنين نقل مى كند : كميل بن زياد مى گويد: با مولايم امير مؤمنان ، در مسجد بصره بودم. گروهى از اصحاب نيز با وى بودند. يكى از آنان گفت: [معناى ]گفته خداى عز و جل : «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» (5) چيست؟ فرمود : «شب نيمه شعبان. سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هيچ بنده اى نيست ، مگر اين كه آنچه از خوبى و بدى بر او جارى مى شود ، در شب نيمه شعبان براى او تا چنين شبى در سال آينده قسمت مى شود ؛ و هيچ بنده اى آن را احيا ندارد و با دعاى خضر عليه السلام دعا نكند ، مگر اين كه پاسخ داده شود». وقتى امام عليه السلام برگشت ، رفتم درِ خانه ايشان را زدم . فرمود: «چه چيز تو را اين جا آورد ، اى كميل؟». گفتم: دعاى خضر ، اى امير مؤمنان! فرمود: «بنشين ، كميل! وقتى اين دعا را حفظ كردى ، هر شب جمعه ، يا ماهى
.
ص: 234
يك بار ، يا سالى يك بار ، يا در دوره عمرت يك بار ، بدان دعا كن. خداوند ، تو را كفايت و يارى مى كند و تو را روزى مى دهد و آمرزش را از دست نمى دهى. اى كميل! سابقه دوستى تو برما واجب مى كند كه آنچه خواستى ، به تو ببخشيم». سپس فرمود: «بنويس : اللّهم إنى أسألك برحمتك الّتى وسعت كلّ شى ء...». (1) شروح دعاى كميل در قرون مورد بحث ، اينهاست: 1 . جنة الأمان فى شرح دعاء كميل ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى (م 1290 ق). (2) 2 . شرح دعاى كميل ، از صفر على اشرفى (ق 13 ق). اين شرح با نقل مطالب فلسفى از ملاّصدرا همراه است. (3) 3 . شرح دعاى كميل ، از محمّد نجف كرمانى (ق 13 ق). (4) 4 . شرح دعاى كميل ، از محمّد بن سليمان تنكابنى (م 1310 ق). (5)
شرح دعاى عديلهشيخ عباس قمى ، از ميرزا حسين نورى چنين نقل مى كند: دعاى معروف به «عديله» ، تأليف يكى از اهل علم است و مأثور نيست و در كتاب هاى حاملان حديث و حديث شناسان ، موجود نيست. (6) البته در كتب معتبر حديث و دعا ، موضوع پناه بردن به خدا در عدول از اعتقادات حق به عقايد باطل در هنگام مرگ ، مطرح است و در كتاب هاى روايى دعاهايى در اين باره موجود است ، مانند: «...اللَّهُمَّ إنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ العَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوتِ وَ مِنْ شَرِّ الْمَرجِعِ
.
ص: 235
فِى القُبُورِ وِ مِنِ النَّدَامَةِ يَوْمَ القِيَامَةِ...». (1) شرح هاى نوشته شده بر اين دعا در قرن هاى مورد بحث ، اينهاست: 1 . شرح دعاء العديلة ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى (م 1232 ق). شارح ، آن را به طور كامل در كتابش ميزان التمييز ، به فارسى آورده است. (2) 2 . شرح دعاء العديلة ، از ملّا على خداوردى تبريزى (م بعد از 1246 ق). (3) شارح ، در سال 1246 ق ، در نجف اشرف از نگارش آن ، فراغت يافته است. (4) 3 . شرح دعاء العديلة ، از محمّد تقى بن مير مؤمن حسينى قزوينى (م 1270 ق). ترجمه و شرح كوتاهى است. (5) 4 . العقائد الناجية ، از حسين بن جهانگير ميرزا (ق 13 ق). اين اثر ، ترجمه و شرح دعاى عديله است. (6) 5 . شرح دعاء العديلة (نجاة المؤمنين) ، از محمّد على بن صادق نجفى نيشابورى (ق 13 ق). (7)
شرح زيارت جامعهزيارت جامعه كبيره ، از جمله زيارت نامه هاى معتبر ، بسيار پُر محتوا و سرشار از معارف الهى و انوار تابان مقام امامت و ولايت است كه براى همه امامان معصوم عليهم السلام ،
.
ص: 236
خوانده مى شود. اين زيارت نامه در كتاب من لايحضره الفقيه با عنوان «زيارة جامعة لجميع الأئمة عليهم السلام » و با اين سند : «رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إسْمَاعيِلَ الْبَرْمَكِىُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عَبْدِ اللّهِ النَّخَعِىُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ أبِى طَالِبٍ عليه السلام ...» ، آمده است. راوى از امام هادى عليه السلام چنين درخواست مى كند : اى پسر رسول خدا! سخنى رسا و كامل به من بياموز تا هر گاه يكى از شما را زيارت كنم ، آن را بر زبان آورم. امام عليه السلام مى فرمايد: چون به درِ مزار رسيدى ، بِايست و در حالى كه غسل كرده اى ، «شهادتين» را بر زبان بران. پس چون داخل شدى و قبر را ديدى ، بِايست و سى بار «اللّه اكبر» بگو و آن گاه ، گامى چند بردار و خود را در هاله اى از آرامش و وقار قرار ده و گام هايت را نزديك به هم بردار. آن گاه ، بِايست و سى بار «تكبير» بگو و پس از آن به قبر نزديك شو و چهل بار تكبير بگوى كه مجموع تكبيرها به صد برسد. سپس بگو: السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْل بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلاَئِكَةِ وَ مَهبِطَ الْوَحْىِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ قَادَةَ الاُمَمِ وَ أَولِيَاء النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الاَبْرَارِ وَ دعَائِمَ الأخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أرْكَانَ الْبِلاَدِ وَ أبْوَابَ الايمَان وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلَالَةَ النَّبيِّنَ وَ صَفْوَةَ الْمُرسَلينَ وَ عِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ... . (1) اين زيارت در منابع ديگر ، مانند: تهذيب الأحكام (ج 6 ، ص 95) ، البلد الأمين وسائل الشيعة (ج 14 ، ص 29) ، مستدرك الوسائل (ج 10 ، ص 416 / باب نوادر) آمده است. مضامين بلند و محتواى سرشار از معرفت زيارت جامعه ، برخى دانشمندان شيعه را به شرح و تفسير واداشته كه موارد زير از آن جمله است:
.
ص: 237
1 . شرح الزيارة الجامعة الكبيرة ، از بهاءالدين محمّد بن محمّد باقر مختارى (م 1140 ق). (1) 2 . شرح الزيارة الجامعة الكبيرة ، از احمد بن زين الدين احسايى (م 1242 ق). شرح مزجى مفصّلى است و نمودار آن بخش از آراى احسايى است كه سبب حمله به او شده است. احسايى ، اين كتاب را به درخواست سيّد حسين بن سيّد محمّد قاسم اشكورى گيلانى نگاشته است. (2) شايان ذكر است كه مؤلّف ، اين شرح را با استناد به آيات و روايات بسيار به رشته تحرير در آورده است و در حدّ ضرورت به شرح لغات نيز پرداخته كه در نوع خود ، اعجاب انگيز است. اين شرح در چهار مجلّد و در بيروت ، به چاپ رسيده است. (3) 3 . الأنوار اللامعة فى شرح الزيارة الجامعة ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد شبّر (م 1242 ق). اين شرح ، توسّط مؤسسه انتشارات بعثت ، در سال 1366 ش چاپ شده است. (4) 4 . شرح الزيارة الجامعة ، از علينقى بن سيّد حسن طباطبايى (1226 _ 1289 ق). (5) شرحى مفصّل به صورت مزجى ، ولى ناتمام است. (6)
.
ص: 238
شرح زيارت عاشورابر اساس روايات متعدّد ، زيارت ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام در شب و روز عاشورا ، بلكه در همه اوقات ، فضيلت بسيار دارد. (1) در اين باره ، زيارت نامه هايى با الفاظ مختلف در كتب حديث ، موجود است كه از آن ميان ، دو زيارت نامه از شهرت فراوان برخوردار است : يكى زيارت عاشوراى معروف و ديگرى زيارت عاشوراى غير معروف است كه هر دو در كتاب مفاتيح الجنان آمده است. زيارت عاشوراى معروف ، در كتاب گران سنگ البلد الأمين (ص 269 _ 271) ، جزو اعمال ماه محرّم ذكر شده است و با عبارت «السلام عليك يا أبا عبد اللّه ...» آغاز مى شود. بر اين زيارت نامه ، شرح هايى و در چگونگى زيارت ابا عبد اللّه عليه السلام رساله هايى نگاشته شده است كه تعدادى از آنها مربوط به قرن دوازدهم و سيزدهم است كه بدانها اشاره مى شود: 1 . شرح زيارة عاشوراء ، از سيّد حسين بن جعفر خوانسارى (م 1191 ق). (2) 2 . رسالة فى كيفية زيارة العاشور ، از محمّد محسن بن محمّد سميع كاشانى (م 1222 ق). شارح ، از نوادگان فيض كاشانى است. (3) 3 . رسالة فى زيارة العاشوراء ، از محمّد جعفر بن سيف الدين استرآبادى (شريعتمدار) (1198 _ 1263 ق). (4) 4 . رسالة فى زيارة العاشوراء و كيفيتها ، از سيّد محمّد باقر بن محمّد تقى گيلانى (حجّة الإسلام) (1175 _ 1260). (5) اين رساله ، چاپ شده است. 5 . الدرّة الحمراء فى شرح كيفية زيارة العاشوراء ، از محمّد بن ابى الحسن نايينى
.
ص: 239
مصاحبى (م 1278 ق). (1) 6 . زيارة عاشوراء ، از محمّد على بن محمّد حسين شهرستانى (م ح 1290 ق). پسر مؤلّف محمّد حسين ، در زوائد الفوائد ، از آن ياد كرده است. (2) 7 . شرح زيارة عاشوراء ، از سيّد اسد اللّه بن محمّد باقر شفتى (م 1290 ق). (3) 8 . رسالة فى زيارة عاشوراء ، از محمّد حسن بن محمّد باقر هزار جريبى (1239 _ 1300 ق). 9 . تحقيق فى زيارة العاشوراء ، از حسن بن ابراهيم حسينى ساوجى (ق 13 ق) (4) . (5)
شرح ادعيه و زيارات ديگر1 . شرح و ترجمه زيارت رجبيه ، از محمّد بن محمّد رضا مشهدى (ق 12 ق). (6) 2 . شرح الزيارة الرجبية ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (بعد از 1129 ق). نسخه آن در كتاب خانه آستان قدس رضوى ، موجود است. (7) 3 . شرح الزيارة الرجبية (بغية الطلب فى شرح الزيارة الجامعة فى الرجب) ، از درويش على بن حسين بغدادى (1220 _ 1277 ق) (8) . (9)
.
ص: 240
4 . الروضات ، از محمّد بن مقيم اشرفى مازندرانى (م 1276 ق). شرح مزجى بر زيارت رجبيه «الحمد للّه الذى أشهدنا...» است. (1) 5 . نواصيص العجب فى شرح زيارة الرجب ، از احمد بن حسن يزدى مشهدى (م 1310 ق). شارح ، واعظ ساكن مشهد بوده و كتاب او مفصّل و همراه با توضيحات لغوى و اعتقادى است. (2) 6 . الرسالة الرجبية ، از محمّد بن سليمان تنكابنى (م 1310 ق). شرح دعاى «يا من أرجوه لكلّ خير» به سبك عرفانى است. (3) 7 . شرح دعاى ابو حمزه ، از سيّد حسين بن جعفر خوانسارى (م 1191 ق) (4) . 8 . شرح دعاى ابو حمزه ، از محمّد تقى بن حسين دلدارعلى نقوى (1234 _ 1289 ق). (5) 9 . شرح دعاى ابو حمزه ثمالى ، از محمّد تقى بن حسينعلى هروى (م 1299 ق). (6) 10 . شرح دعاء الجوشن الكبير ، از محمّد نجف كرمانى (ق 13 ق). (7) 11 . شرح دعاى جوشن كبير ، از ملّا هادى بن مهدى سبزوارى (1212 _ 1289 ق) . شرحى فلسفى و مهم است. (8) اين كتاب با تحقيق آقاى نجفقلى حبيبى در سال
.
ص: 241
1372 ش ، توسّط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسيده است. 12 . شرح دعاى جوشن صغير (حرز سليمانى) ، از محمّد مؤمن بن قوام الدين محمّد حسينى (ق 12 ق). (1) 13 . شرح دعاء مكارم الأخلاق ، از سيّد على خان بن احمد مدنى (م 1120 ق). (2) 14 . شرح الزيارة الرضوية ، از محمّد بن سليمان تنكابنى(م 1301 ق). (3) 15 . سنا برق فى شرح البارق من المشرق ، از سيّد جعفر بن ابى اسحاق ابراهيم دارابى كشفى (1189 _ 1267 ق). شرح مبسوطى بر دعاى «اللّهم إنّى أسألك بمعانى جميع ما يدعوك به ولاة أمرك» است كه بر زبان ولى عصر (عج) جارى شده است. اين شرح ، داراى مطالب فلسفى است. (4) 16 . نواميس العرفان فى شرح الصلوات الواردة فى شعبان ، از احمد بن حسن يزدى (م 1310 ق). (5) 17 . شرح الزيارة السابعة لأمير المؤمنين عليه السلام ، از محمّد على بن محمّد كاظم شاهرودى (م 1293 ق). (6) 18 . رسالة فى شرح دعاء أبى حمزة فى السحر ، از سيّد ابو القاسم جعفر بن حسين خوانسارى (م 1158 ق). (7)
.
ص: 242
19 . شرح دعاى سحر ، از محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى (م 1288 ق). اين اثر ، در سال 1318 ق، چاپ سنگى شده است. (1) 20 . موائد المتسحّرين ، از احمد بن حسن يزدى (م 1310 ق) شرح دعاى سحر (اللّهم إنّى أسألك من بهائك بأبهاه و...) است. (2) 21 . شرح دعاء السحر ، از محمّد بن سليمان تنكابنى (م 1310 ق). (3) 22 . شرح دعاء الندبة ، از ملّا حسين تربتى (م ح 1300 ق) (4) . (5) 23 . شرح دعاء الاسابيع ، از سيّد كاظم بن قاسم رشتى (م 1259 يا 1263 ق). (6) 24 . شرح دعاء ليلة الجمعة ، از سيد كاظم بن قاسم رشتى. (7) 25 . حواشى بر كتاب «الدعوات» ، از محمّد صادق بن محمّد تنكابنى اصفهانى (1082 _ زنده در ح 1130) (8) . (9) 26 . فلق الأصباح فى شرح مفتاح الفلاح، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م1121ق). (10)
.
ص: 243
27 . حاشية مفتاح الفلاح ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق). (1) 28 . دليل الدعاة فى شرح عين الحياة ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م 1129 ق).عين الحياة ، مجموعه اى از ادعيه و از خودِ شارح است. (2) 29 . ذخر العالمين فى شرح دعاء الصنمين ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى. شرح مفصّلى در يكصد «اصل» بر دعاى مشهور به «دعاى صنمَىْ قريش» است. (3) 30 . رساله قنوتيه ، از سيّد ابو القاسم بن محمّد نبى (ميرزا بابا ذهبى) (م 1286 ق). شرحى بر دعاى امام على عليه السلام است كه مى فرمايد: «اللّهم نوِّر ظاهرى بِطاعَتِك». (4) اين رساله در سال 1323 ق ، به همراه أسرار الولايةى مؤلّف ، در تبريز به چاپ رسيده است. (5) 31 . شرح دعاى «اللّهم نوّر ظاهرى بطاعتك» ، از محمّد جعفر بن صفرخان قراگزلو كبودرآهنگى (مجذوب على شاه) (م 1239 ق). او چند حديث ديگر را نيز شرح داده است. (6) 32 . شرح دعاى «اللّهم إنّى أسألك باسمك الذى به ابتدعت عجائب الخلق» ، از محمّد كريم خان كرمانى (م 1288 ق). (7) 33 . شرح دعاى «هَيْهاتَ مَا ذلكَ الظنُّ بِك» ، از محمّد بن سليمان تنكابنى
.
ص: 244
(م 1310 ق). (1) 34 . الأنوار اللامعة ، از محمّد بن مقيم اشرفى (م 1276 ق). شرح مفصّلى است بر دعاى «يا على يا عظيم يا غفور يا رحيم». (2) 35 . شرح دعاء كلّ يوم ، از سيّد كاظم بن قاسم رشتى (م 1263 ق). در سال 1277 ق ، به همراه رسائل مؤلّف در تبريز به چاپ رسيده است. (3)
2 _ 2 _ 3 . ترجمه احاديث و ادعيهبنا به گفته برخى محقّقان و گواهى پاره اى از ترجمه ها ، از زمان شاه طهماسب صفوى (930 _ 984 ق) به اين سو ، حركتى آغاز شد كه بايد آن را «نهضت ترجمه» نام نهاد. در اين نهضت ، انگيزه رواج و نشر مذهب تشيّع ، زمينه اى فراهم كرد تا اغلب آثار اصيل كه تا پيش از آن به زبان عربى بود ، به دستور شاه طهماسب ، به تدريج به فارسى ترجمه گردد و در اختيار توده هاى مردم ايران كه به زبان فارسى سخن مى گفتند ، قرار گيرد. (4) از مترجمان بسيار مشهور اين دوره ، ابوالحسن على بن حسن زواره اى است كه از شاگردان محققّ كَرَكى و كار اصلى او ترجمه متون عربى شيعى به فارسى بود . از جمله آثارى كه او به فارسى ترجمه كرد ، كتاب هاى زير را مى توان نام برد: 1 . كشف الغمة ، از على بن عيسى اِربلى ، با عنوان ترجمة المناقب. 2 . التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام ، با نام آثار الأخبار. 3 . عدة الدّاعى ، از ابن فهد حلّى با نام مفتاح النجاح.
.
ص: 245
4 . الإحتجاج ، از ابو منصور احمد بن على طَبَرِسى. جنبش ترجمه ، بخصوص در عرصه احاديث و آثار مربوط به اهل بيت عليهم السلام ، به راه خود ادامه داد تا اين كه در دوره ملّا محمّد تقى مجلسى اوّل ، رواج چشمگيرى يافت و شكوفايى ويژه اى پيدا كرد و توسّط فرزندش ملّا محمّد باقر مجلسى دوم به اوج رسيد. تأليفات فارسى اين دو دانشمند بزرگ كه به طور عمده ، ترجمه احاديث اهل بيت عليهم السلام است ، شاهد اين مدّعاست. البته دانشمندان ديگر شيعه ، از جمله سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى (م ح 1130 ق) ، محمّد هادى بن محمّد صالح مازندرانى ، معروف به هادى مترجم (م ح 1120 ق) و محمّد بن حسين خوانسارى (آقا جمال) (م 1125 ق) ، در عرصه ترجمه روايات اهل بيت عصمت و طهارت ، اهتمام ويژه اى از خود نشان دادند كه آثار ايشان در ترجمه حديث ، خواهد آمد. بدين ترتيب با ترجمه احاديث اهل بيت، عموم فارسى زبانان از اين آبشخور جانفزا ، بهره مند شدند. نكته اى كه توجّه به آن مهم است اين كه با روى كار آمدن حكومت قاجار ، بيشتر توجّه مترجمان به آثار و نگارش هاى تمدّن و تفكّر غرب ، معطوف گرديد. (1) به هر حال ، سهمى كه دانشمندان دو قرن دوازدهم و سيزدهم هجرى در مسير ترجمه حديث داشته اند ، قابل توجّه و شايسته تحسين است. موارد زير از جمله اين آثار با ارزش است.
قرن دوازدهم1 . ترجمه الجنّة الواقية و الجنة الباقية ، از عبد العالى بن محمّد مقيم فريدنى خوانسارى (م بعد از 1116 ق). وى از مترجمان ، مدرّسان و مصنّفان شيعه در اوايل قرن دوازدهم هجرى است و ترجمه او تحت اللفظى و نيكوست. ترجمه المصباح
.
ص: 246
كفعمى نيز از اوست. (1) 2 . روائح النسمات (ترجمه دعاى سمات) ، از عبد الواسع بن علامى تونى (م 1119 ق). (2) مترجم ، شرحى نيز بر اين دعا دارد كه در قسمت شرح ادعيه از آن ياد شد. 3 . ترجمه صحيفه سجّاديه ، از محمّد هادى بن محمّد صالح بن احمد مازندرانى اصفهانى (م ح 1120 ق). مترجم ، در ذى حجّه سال 1082 ، از نگارش آن فارغ شده است. (3) 4 . ترجمه بخشى از نهج البلاغة ، از عبد الكريم بن محمّد يحيى قزوينى (م 1135 ق) (معاصر شاه سلطان حسين صفوى). (4) 5 . أصداف الدُّرَر ، از عبد الكريم بن محمّد يحيى قزوينى. ترجمه كامل متن غرر الحكم و درر الكلم است كه در سال 1344 ش ، در شيراز به چاپ رسيده است. (5) مترجم ، سپس غرر الحكم را در 99 باب و هر باب را در موضوعى خاص ، منظّم گردانيده و در ذيل پاره اى كلمات ، آيه يا آياتى از قرآن و چند حديث از ائمه اطهار را افزوده است و علاوه بر ترجمه احاديث ، قصص و اشعار را نيز با آن همراه نموده و آن را نظم الغرر و نضذ الدُّرَر ، ناميده است. پنج مجلّد از اين كتاب ، در دست است كه يك مجلّد آن با تصحيح رسول جعفريان و توسّط انتشارات كتاب خانه آية اللّه مرعشى در سال 1371 ش ، به چاپ
.
ص: 247
رسيده است. (1) براى اطّلاع بيشتر از نسخه هاى كتاب به دانش نامه امام على عليه السلام (ج 12 ، ص 258 ) مراجعه شود. 6 . ترجمه الإرشاد شيخ مفيد ، از محمّد مسيح كاشانى ، مشهور به ملّا مسيحا (م ق 12 ق). مترجم ، شاگرد و داماد آقا حسين خوانسارى بوده است و قبل از آقا جمال (1125 ق) ، دارفانى را وداع گفته است. اين كتاب در ايران به سال 1303 ق ، به چاپ رسيده است. (2) 7 . ترجمه مفتاح الفلاح ، از محمّد بن حسين خوانسارى ، (آقا جمال) (م 1125 ق). مترجم ، اين كتاب را به نام شاه صفى ثانى (شاه سليمان) نوشته و در بمبئى و جاهاى ديگر ، چاپ شده است. (3) 8 . ترجمه غرر الحكم ، از آقا جمال خوانسارى ، كه يكى از زيباترين نمونه هاى نثر فارسى در دوره صفوى است. اين ترجمه در لابه لاى شرح آقا جمال بر غرر الحكم ، گنجانيده شده است كه در قسمت مربوط به شرح احاديث ، از آن ياد شد. 9 . ترجمه الفصول المختارة من العيون و المحاسن. اصل كتاب از شيخ مفيد (م 413 ق) ، گزينش آن از سيّد مرتضى و ترجمه اش از آقا جمال خوانسارى (م 1125 ق) است. (4) اين كتاب با تصحيح خانبابا مشار در تهران در سال 1362 ش ، توسّط انتشارات نويد در دو مجلّد به چاپ رسيده است. 10 . ترجمة الصحيفة السجادية ، از آقا جمال خوانسارى (م 1125 ق). (5)
.
ص: 248
11 . ترجمه اختيار المصباح ابن باقى ، از مير محمّد حسين بن عبد الحسين حسينى (م بعد از 1127 ق) (1) . (2) 12 . ترجمه البلد الأمين و الدّرع الحصين ، از سيّد محمّد باقر بن اسماعيل مدرّس خاتون آبادى زوارى اصفهانى (م 1127 ق). مترجم ، آن را به نام شاه سلطان حسين صفوى نوشته است. (3) 13 . وسيلة السعادة و ذريعة الشفاعة ، از محمّد مهدى بن محمّد هادى مازندرانى (م بعد از 1136 ق). (4) ترجمه روان مهج الدعوات به فارسى است. (5) 14 . ترجمه رساله ذهبيه ، از سيّد محمّد بن محمّد بديع رضوى مشهدى (از اجداد سيّد محمّد باقر بن اسماعيل مدرّس در مشهد) (م بعد از 1135 ق). (6) 15 . ترجمه مهج الدعوات ، از محمّد تقى بن على طبسى (م بعد از 1130 ق). ترجمه روان و تحت اللفظى مهج الدعوات به فارسى است كه به دستور شاه سلطان حسين صفوى انجام شده است. (7) 16 . ترجمه أدعية الأسابيع ، از محمّد تقى بن على نقى طبسى. (8) 17 . مراد المريد فى ترجمة مزار الشهيد ، از على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق). مترجم ، كتاب را براى شاه سلطان حسين صفوى نوشته است. (9)
.
ص: 249
18 . تحريم خمر ، از بهاء الدين محمّد بن تاج الدين حسن اصفهانى (فاضل هندى). (1062 _ 1137 ق). (1) 19 . ترجمه مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة ، از احمد بن عبد الواحد كرمانى ، ملقّب به نظام على شاه ، خليفه مجذوب على شاه (م 1142 ق). مترجم ، كتاب را در قالب جنّت ششم و مرتّب بر يكصد لمعه به جنات الوصول ، مثنوى عرفانى _ اخلاقى نور على شاه ، ملحق نموده است. (2) 20 . الإيضاح ، از قوام الدين محمّد بن محمّد مهدى سيفى قزوينى (م 1150 ق). ترجمه روان خلاصة الأذكار و اطمينان القلوب فيض كاشانى است. (3) 21 . كاشف الأستار فى ترجمة جامع الأخبار ، از شرف الدين محمّد بن رضا خويدكى. مترجم ، آن را براساس اصل كتاب ، مرتّب نموده و در سال 1157 ق ، از نگارش آن ، فراغت يافته است. اين كتاب ، در سال 1357 ق ، در نجف و در سال 1371 در تهران ، چاپ شده است. چاپ ديگرى نيز در سال 1403 ق ، توسّط انتشارات اسلاميه در تهران ، صورت گرفته است. (4) 22 . ترجمه دعاى مشلول ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى (حزين) (1103_1180 ق). (5) 23 . ترجمه دعاى صباح ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى. (6)
.
ص: 250
24 . ترجمه دعاى جوشن صغير ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى. (1) 25 . ترجمه دعاى معروف به علوى مصرى ، از محمّد على بن ابى طالب لاهيجى. (2) 26 . ترجمه ثواب الأعمال ، از سيّد عبد الرحيم بن محمّد حسين شهرستانى (ق 13 ق). (3) 27 . ترجمه دعاهاى امير المؤمنين عليه السلام ، از سيّد محمّد بن محمّد امين حسينى (ق 12 ق). ترجمه زيرنويس نيكويى از دعاى صباح و دعاى روزهاى هفته ، منسوب به امام على عليه السلام است كه به نام شاه سلطان حسين صفوى نوشته شده است. (4) 28 . ترجمه البلد الأمين ، از داوود بن محمّد كربلايى (ق 12 ق) . اين كتاب به دستور شاه سلطان حسين صفوى نوشته شده است. (5) 29 . هداية الأحكام و بداية الأنام ، از محمّد حسن بن محمّد صالح هروى (ق 12 ق). ترجمه كتاب من لايحضره الإمام شيخ حرّ عاملى است. (6) 30 . ترجمه شرحى بر دعاى علوى مصرى ، از صدر الدين محمّد بن محمّد صادق حسينى (ق 12 ق). (7) 31 . ترجمه إكمال الدين و إتمام النعمة ، از سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى حسينى اصفهانى (م ح 1130 ق) (معاصر صاحب رياض). (8) 32 . ترجمه الأمالى شيخ صدوق ، از سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى حسينى
.
ص: 251
اصفهانى. (1) 33 . ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام ، از سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى حسينى اصفهانى. (2) 34 . ترجمه المصباح الكبير ، از سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى حسينى اصفهانى. (3) 35 . ترجمه مِصباح المتهجد الصغير شيخ طوسى ، از سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى حسينى اصفهانى. (4) 36 . ترجمه مهج الدعوات سيّد بن طاووس ، از سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى حسينى اصفهانى. (5) 37 . ترجمه البلد الأمين و الدّرع الحصين ، از محمّد حسين بن شاه محمّد. اين ترجمه به دستور شاه سلطان حسين صفوى انجام شده است. (6) 38 . ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام (زلال العيون) ، از محمّد شفيع بن بهاء الدين محمّد (شيخ الاسلام قزوين) (م بعد از 1185 ق) . وى برخى از آثار خود را به نام كريم خانِ زند (م 1193 ق) نوشته و او را مدح گفته است. (7) 39 . صحيفة المتقين و منهج اليقين ، از محمّد رضى بن محمّد نصير مجلسى (ق12 ق) . ترجمه مجلّد سوم بحار الأنوار و تكمله حيات القلوب و در بيان امامت و ولايت و فضايل و زندگانى امام على عليه السلام است. (8)
.
ص: 252
40 . غرائب العلوم ، از ابو جعفر محمّد قاسم بن محمّد رضا الشريف (ق 12 ق). (1) شامل ترجمه رواياتى در معنى حروف ابجد است كه مترجم ، آن را به سلطان حسين صفوى تقديم كرده است. (2)
قرن سيزدهم41 . ترجمة الأربعين ، از مير محمّد عبّاس بن على اكبر موسوى (م 1306 ق). ترجمه فارسى روح الإيمان مترجم است. (3) 42 . روضة الآمال فى ترجمة زبدة الأعمال ، از محمّد حسن بن عبد الرسول زنوزى (1172 _ 1218 ق). (4) 43 . سرور المؤمنين فى أحوال أمير المؤمنين عليه السلام ، از احمد بن محمّد حسينى اردكانى (م پس از 1238 ق). كتاب ، در هفت مجلّد است. سپس ، هفت مجلّد ديگر در احوال تعداد ديگرى از معصومان عليهم السلام بر آن افزوده شده است. چهار مجلّد آن ، ترجمه چهار كتاب العوالم است. (5) 44 . هدية القاصر إلى مولاه الإمام الباقر ، از سيّد محمّد على بن على رضا طباطبايى مدرّسى يزدى (م 1240 ق). ترجمه فارسى مجلّدى از العوالم است كه در احوال امام باقر عليه السلام است. نسخه آن در كتاب خانه آية اللّه مرعشى موجود است. (6)
.
ص: 253
45 . مزار ، از سيّد عبد اللّه شبّر (م 1242 ق). ترجمه نيكويى است از أنيس الزائرين سيد عبداللّه شبّر. (1) 46 . ترجمه الأنوار النعمانية ، از محمّد تقى بن عبد الرحيم تهرانى (م 1248 ق). اين ترجمه به چاپ رسيده است. (2) 47 . ترجمه نهج البلاغه (منهج المعرفة) ، از سيّد صدر الدين موسوى دزفولى (م 1256ق) . شرح حال مترجم در الكرام البررة (ص 667) آمده است. (3) 48 . گل جعفرى ، از محمّد بن حسن مشهدى (1257 ق) . ترجمه الرسالة الإهليلجية است كه در آن ، امام صادق عليه السلام به طبيب هندى پاسخ داده است و به آن طبّ هندى نيز گفته مى شود. (4) 49 . ترجمه تفسير العسكرى ، از سيّد ابو القاسم بن محمّد نبى حسينى ذهبى شيرازى (ميرزا بابا) (م 1286 ق). (5) 50 . ترجمه و شرح الرسالة الذهبية (محموديه) ، از ابو القاسم بن محمّد كاظم شريف موسوى زنجانى (م 1286 ق). اين كتاب در يك «مقدّمه» ، 29 «قانون» ، «خاتمه» و «جداول» به نام محمود خان كلانتر نوشته شده است. (6) 51 . ترجمه مئة كلمة من كلمات أمير المؤمنين عليه السلام ، از احمد بن محمّد شفيع شيرازى (وقار) (م1288ق). (7)
.
ص: 254
52 . ترجمه منظوم نامه امام على عليه السلام به عثمان بن حنيف ، از احمد بن محمّد شفيع شيرازى. (1) 53 . ترجمه أمالى شيخ صدوق ، از سيّد صادق بن حسين توشخانكى (ساكن مشهد رضوى). مترجم در سال 1301 ق ، از نگارش آن ، فراغت يافته است. (2) 54 . ترجمه عدة الداعى ، از سيّد صادق بن حسين توشخانكى. (3) 55 . ترجمه مجموعة ورّام (تنبيه الخواطر و نزهة النواظر) ، از سيّد صادق بن حسين توشخانكى. (4) 56 . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد (مظهر البيّنات و مظهر الدلالات) ، از نصر اللّه تراب بن فتحعلى (/ لطفعلى) دزفولى ، متخلّص به شاكر (م 1311 ق). مترجم از شاگردان شيخ انصارى است. وى به دستور ناصر الدين شاه ، اين ترجمه را آغاز كرد و آن را در چهار مجلّد و هر مجلّد را در پنج «قسم» با مقدّمه مستقل ، مرتّب نموده است. (5) در قسمت شروح نهج البلاغة نيز به اين اثر ، اشاره شد. 57 . ترجمه تفسير منسوب به امام عسكرى ، از عبد اللّه بن نجم الدين ، مشهور به فاضل قندهارى (م 1311 ق). (6) 58 . ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام ، از سيّد ذبيح اللّه بن هداية اللّه موسوى اصفهانى (ق 13 ق). (7)
.
ص: 255
59 . ترجمه و شرح دعاى كميل ، از محمّد حسن بن محمّد تقى اديب خراسانى (ق 13 ق). ترجمه فارسى دعا به نظم است. (1) 60 . ترجمه مائدة الزائرين ، از ملّا اسماعيل استر آبادى (ق 13 ق). اصل كتاب از ملّا محمّد جعفر شريعتمدار است. (2) 61 . ترجمه مجلّد سيزدهم بحار الأنوار (مجلّد 51 _ 53 چاپ جديد) ، از حسن بن محمّد ولى اُرومى (م ق 1300 ق). (3) اين كتاب با عنوان مهدى موعود(عج) ، يك بار توسّط مكتبه علميه اسلاميه به سال 1398ق ، و بار ديگر توسّط انتشارات مسجد مقدّس جمكران در دو مجلّد به سال 1376 ش ، چاپ شده است. 62 . ترجمه عهدنامه مالك اشتر ، از محمّد ابراهيم بن محمّد مهدى نوّاب تهرانى (مدايح نگار) (م1299 ق). اين ترجمه با اثر ديگرى از مترجم با نام فيض الدموع در سال 1286 ق، چاپ شده است. (4) احتمالاً با اثر ديگر مترجم با عنوان شرح عهد نامه مالك اشتر ، يكى است. 63 . ترجمه مناجات علوى ، از ابو محمّد حسينى موسوى خادم (ق 13 ق). اين ترجمه به شاه سلطان حسين صفوى تقديم شده است. (5) 64 . ترجمه خطبه شقشقيه به نثر و نظم ، از محمّد تقى بن محمّد مقيم ساروى (ق 13 ق). مترجم ، فاضل ، اديب و شاعر فارسى زبان شيعه است و به علوم قرآن ، اشتغال داشته است. (6)
.
ص: 256
3 _ 3 . رجال الحديثيكى ديگر از محورهاى فعّاليت علمى دانشمندان شيعه در قرن دوازدهم و سيزدهم ، تلاش در حوزه علم رجال است. در اين جا پس از مقدّمه كوتاهى در اين باره ، به آثار مربوط به اين حوزه در اين دو قرن ، اشاره مى كنيم.
تعريف علم رجالدر تعريف علم رجال ، آمده است: علم رجال ، علمى است كه در آن ، از احوال و اوصاف راويان حديث ، بحث مى شود ؛ آن اوصافى كه در قبول و ردّ گفته آنان ، دخالت دارد. (1) بر اساس برخى از روايات نبوى ، پيامبر اكرم از فراوانىِ كسانى كه بر وى دروغ مى بندند ، خبر داده و نسبت به اين موضوع ، هشدار مى داد. از جمله اين روايات ، به دو مورد زير مى توان اشاره كرد: أيّها النّاس! قد كثُر علىّ الكذابة فمن كذب عَلَىّ متعمّدا فليتبوأ مقعده من النار . (2) اى مردم ! كسانى كه بر من دروغ مى بندند ، فراوان شده اند. هر كس به عمد بر من دروغ ببندد ، جايگاهش از آتش خواهد بود. نيز ايشان فرموده است: حدّثوا عنّى بما تسمعون ولا تقولوا إلّا حقا و من كذب علىّ بُنى له بيتٌ فى جهنم يرتع فيه. (3) بدانچه از من مى شنويد ، حديث نقل كنيد و جز حق نگوييد . هر كه بر من دروغ ببندد ، خانه اى در جهنّم براى او بنا مى شود كه در آن به سر ببرد . از اين روايات به دست مى آيد كه در بين افرادى كه از پيامبر اكرم حديث نقل
.
ص: 257
مى كردند ، دروغگويانى هم وجود داشت . در مورد اهل بيت عليهم السلام نيز با تأسّف بايد گفت كه همين ستم روا داشته شده است ، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: إنا أهل بيت صادقون لا نخلو عن كذّاب يكذب علينا فيسقط صدقنا بكذبه. (1) ما خاندانى راست گفتاريم. از دروغگويى كه بر ما دروغ مى بندند و راستى ما را با دروغش ساقط مى كند ، هرگز در امان نيستيم. حال بايد گفت و با توجّه به وجود دروغگويان در بين راويان احاديث ، هر كس بخواهد درستى صدور احاديث را از معصومان عليهم السلام تشخيص دهد و راويان مورد اعتماد را از دروغگويان باز شناسد ، ناگزير از آشنايى با علم رجال است. از سوى ديگر ، بخش وسيعى از احكام شرعى و معارف الهى مبتنى بر احاديث خاندان عصمت و طهارت است و مجتهد ، براى استنباط احكام ، ناچار از توجّه به سند احاديث و احوال راويان است. به همين دليل ، علماى شيعه از صدر اسلام تاكنون ، در تأليف كتاب هايى در خصوص اين علم ، اهتمام ورزيده اند و اسامى راويان را به همراه برخى اوصاف ضرورى آنان در كتاب هاى خود ياد كرده اند. بخشى از اين تلاش ها در قرن دوازدهم و سيزدهم و به طور عمده به صورت شرح و حاشيه نويسى بر كتب مربوط ، انجام گرفته است. شايان ذكر است كه در فاصله اواخر قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم ، پنج كتاب رجالى مهم تأليف گرديد كه عبارت اند از: مجمع الرجال عناية اللّه قهپايى (م بعد از 1016 ) ، جامع الرواة اردبيلى (م 1111 ق) ، نقد الرجال تفرشى (م بعد از 1015 ق) ، منهج المقال استرآبادى (م 1028 ق) و منتهى المقال ابوعلى (م 1216). به اعتقاد صاحب نظران ، مؤلفان اين كتاب ها در جمع قرائن براى اثبات وثاقت راوى يا ضعف او كوشش بسيار نموده و به حدسيات و تقريبات نيز اعتماد كرده اند. (2)
.
ص: 258
در اين ميان ، منتهى المقال بوعلى ، كتاب مهمّى است كه در اين دوره نگارش يافته است و در جاى خود به اختصار ، معرّفى خواهد شد. علاوه بر آن ، آثار رجالى بسيارى در اين دوره نگاشته شده است كه بخش قابل توجّهى از آنها به تعليقه ، حاشيه و شرح بر كتب مهم رجالى اختصاص دارد ، بخشى به تلخيص كتاب هاى رجال مربوط است و پاره اى نيز در تكميل آنها نگارش يافته است . در اين جا كتاب هاى مربوط به رجال را در اين دو قرن ، به ترتيب تاريخى ، معرّفى مى كنيم.
قرن دوازدهم1 . الحاشية على نقد الرجال للتفرشى ، از سيّد نعمة اللّه جزايرى (م 1112 ق). سيّد احمد بن حسين شوشترى نجفى ، آن را با نام التعليقة اليسيرة ، تدوين كرده است. (1) 2 . رجال السيّد نعمة اللّه ، از سيّد نعمة اللّه جزايرى . (2) در اين كه آيا اين كتاب با اثر قبلى مؤلّف يكى است يا نه ، قرينه اى در الذريعة ذكر نشده است. 3 . رجال ، از محمّد اسماعيل بن محمّد باقر حسينى خاتون آبادى (م 1116 ق). (3) 4 . رجال الشيخ محمّد أمين الكاظمى (هداية المحدّثين الى طريقة محمدّين) و معروف به مشتركات كاظمى ، از محمّد امين بن محمّد على كاظمى (م بعد از 1118 ق). شرح باب دوازدهم جامع المقال است كه آن را جداگانه نگاشته است . از اين رو ، از آن به عنوان شرح جامع المقال نيز ياد شده است. (4) اين كتاب با تحقيق سيّد مهدى رجايى توسّط انتشارات كتاب خانه آية اللّه مرعشى در قم به سال 1405 ق ، منتشر گرديده است.
.
ص: 259
5 . الدرجات الرفيعة فى طبقات الإمامية من الشيعة ، از سيّد على خان بن احمد مدنى (م 1120 ق). مؤلّف در مقدّمه ، كتاب خود را شامل دوازده «طبقه» مى داند كه به ترتيب عبارت اند از: صحابيان ، تابعيان ، محدّثانِ راوى ائمه، محدّثان و مفسّران و فقها ، حكيمان و متكلّمان ، دانشمندان عرب ، سادات صوفيه ، پادشاهان ، اميران ، وزيران ، شاعران و زنان. اين اثر با تحقيق و مقدّمه سيّد محمّد صادق بحرالعلوم به سال 1397 ق ، توسّط انتشارات بصيرتى در قم و پيش از آن نيز به سال 1382 ق، در نجف به چاپ رسيده است. شايان ذكر است كه اين چاپ ، همه طبقات ياد شده را در بر ندارد و تنها طبقه اوّل و بخشى از طبقه چهارم و يازدهم را شامل مى شود. نام هاى طبقات الإمامية و الشيعة (الذريعة ، ج 15 ، ص 147) و طبقات الشيعة (الذريعة ، ج 15 ، ص 151) نيز براى آن ذكر شده است. (1) 6 . سلافة العصر فى محاسن أعيان العصر ، از سيّد على خان بن احمد مدنى. (2) الذريعة نام آن را با عنوان سلافة العصر فى محاسن الشعراء بكلّ مصر ذكر كرده است. نگارنده ، آن را به سبك يتيمة الدهر ثعالبى نگاشته و در پنج قسمت ، مرتّب كرده و تراجم بسيارى را به آن پيوست نموده است. سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى بر آن ، تذييل نوشته است. اين كتاب در مصر چاپ شده است. (3) 7 . كتاب أحوال الصحابة و التابعين ، از سيّد على خان بن احمد مدنى گويا همان الدرجات الرفيعة است . (4)
.
ص: 260
8 . معراج أهل الكمال الى معرفة الرجال ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق). شرحى است بر الفهرست شيخ طوسى. مؤلف در اين شرح ، با ترتيب و تنظيم نام ها بر اساس الفبا ، در هر مورد ، پس از گفته شيخ طوسى نظر خود را مى آورد. (1) اين كتاب با تحقيق سيّد مهدى رجايى در چاپ خانه سيّد الشهداء در قم ، به سال 1412 ق ، به چاپ رسيده است. 9 . بلغة المحدثين ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. كتابى مختصر درباره رجال موثّق ، ممدوح و مذموم است. (2) اين كتاب با تحقيق عبد الزهراء عوينانى ، به همراه كتاب قبلى مؤلّف ، چاپ شده است. 10 . ترجمة محمّد بن اسماعيل ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. مؤلّف ، با ذكر هفت وجه اثبات مى كند محمّد بن اسماعيلِ موجود در آغاز اسانيد كلينى ، ابن بزيع نيست و محمّد بن اسماعيل بُندقى نيشابورى است. (3) اين اثر با عنوان «رسالة فى تعيين محمّد بن اسماعيل» ، با تحقيق محمّد بركت در دفتر چهارم ميراث حديث شيعه (ص 283 _ 310) به چاپ رسيده است. 11 . تعيين محمّد بن سنان ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. در اين اثر ، از اين بحث شده آيا «محمّد بن سنان» و «عبداللّه بن سنان» در اسناد الاستبصار ، يكى است يا نه. (4) 12 . الحاشية على خلاصة الأقوال ، از سليمان بن عبد اللّه ماحوزى. خلاصة الأقوال ، اثر علّامه حلى (م 726 ق) است. حاشيه نگار در اجازه خود به پدر صاحب حدائق و ديگران ، به اين حاشيه اشاره كرده است. (5)
.
ص: 261
13 . نضد الإيضاح فى ترتيب إيضاح الاشتباه ، از محمّد بن فيض كاشانى (علم الهدى) (م 1123 ق). مؤلّف ، به طرز دقيق ترى إيضاح الاشتباه علّامه حلّى را مرتّب نموده است. (1) اين اثر ، به همراه الفهرست شيخ طوسى چاپ شده است. (2) 14 . ترتيب فهرس الشيخ الطائفة (رجال الشيخ على) ، از على بن عبد اللّه بن عبد الصمد اصبعى (م 1127 ق). (3) 15 . رساله اى در احوال رجال قزوين ، از محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م 1129 ق). (4) 16 . رسالة فى أحوال الصحابة ، از ملّا حيدر على بن محمّد شيروانى (م بعد از 1129 ق). مؤلّف ، داماد و خواهر زاده علّامه مجلسى است. (5) 17 . رسالة فى أحوال السفراء و النواب الأربعة (تراجم السفراء) ، از حيدر على بن محمّد شيروانى. (6) 18 . الحاشية على منهج المقال (الرجال الكبير) ، از عبد اللّه بن عيسى اَفَندى (م 1130 ق). (7) 19 . تعليقه بر نقد الرجال تفرشى ، از عبد اللّه بن عيسى افندى. (8) 20 . رياض العلماء و حياض الفضلاء ، از عبد اللّه بن عيسى افندى. مؤلّف در اين كتاب ، شرح حال عالمان مسلمان پس از غيبت كبرا را به ترتيب حروف ، در دو بخش جداگانه (بخش اوّل ، در احوال عالمان شيعه و بخش دوم ، در احوال
.
ص: 262
دانشمندان اهل سنّت) بيان كرده است. پايه مطالب كتاب ، بيشتر بر اساس تحقيقات مؤلّف بنا شده و يادداشت هايى است كه در سفرهاى بسيار و با مطالعه كتاب ها گِرد آورده است. هر بخش اين كتاب ، پنج مجلّد است و در مجموع ، شامل ده مجلّد مى شود ، ولى متأسّفانه ، جز پنج مجلّد (سه مجلّد از شيعه و دو مجلّد از اهل سنّت) در دست نيست. (1) اين كتاب با تحقيق سيّد احمد حسينى با ضميمه بخش القاب ، در هفت مجلّد ، به چاپ رسيده است. 21 . تعليقه بر أمل الآمل ، از عبداللّه بن عيسى افندى . اين اثر با تحقيق سيّد احمد حسينى ، توسط انتشارات كتاب خانه آية اللّه مرعشى در سال 1410ق ، چاپ شده است . 22 . رجال المولى محمّد زمان بن كلبعلى (م 1131 ق). اين اثر ، شرحى بر بخش اوّل الكافى (الاُصول) است و در ضمن شروح اصول الكافى معرّفى شد. (2) 23 . إرشاد الذهن النبيه فى شرح أسانيد [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق). با عنوان إرتياد الذهن النبيه نيز از آن ياد شده است. شيخ آقا بزرگ مى گويد: ارتياد الذهن النبيه تصحيف است و إرشاد الذهن النبيه ، صحيح است. چنان كه مؤلّف در اجازه خود براى ناصر جارودى ، اين نام را آورده است. (3) 24 . تحفة الرجال و زبدة المقال ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى كه ارجوزه اى است در يكهزار بيت (سطر) در احوال راويانى كه شناختن آنها احتياج به كاوش دارد. مبناى آن ، آراى شيخ سليمان بن عبد اللّه ماحوزى است. (4) شيخ آقا بزرگ ، از اين اثر با عنوان أرجوزة فى الرجال و رجال شيخ عبد اللّه ياد مى كند. (5)
.
ص: 263
25 . البلغة الصافية و التحفة الوافية ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى. كتاب ، در احوال رجال است. مؤلّف ، تكميل اين اثر را از خداى متعال ، مسئلت كرده است. (1) 26 . الحاشية على تلخيص الأقوال (الرجال الوسيط استرآبادى) ، از عبد اللّه بن صالح سماهيجى . شيخ آقا بزرگ مى گويد كه آن را به خطّ شيخ عبد اللّه بر نسخه اى از تلخيص الأقوال ديده است. (2) 27 . تنقيح المقال فى خلاصة الرجال ، از على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق). (3) 28 . تنزيه القمّيين ، از ابو الحسن بن محمّد طاهر فتونى (م 1138 ق). كتاب ، درباره راويان قمى بحث كرده و آنها را از نسبت جبر و تشبيه ، مبرّا دانسته است و فهرستى از راويان مورد اعتماد اشعرى قم و ديگر راويان معتبر اين شهر را با شرح حال مختصرى معرّفى كرده است. اين كتاب يك مقدّمه ، دو فصل و يك خاتمه دارد و در سال 1328 ق ، در چاپ خانه تابش قم ، منتشر شده و مجددا با تحقيق آقاى محمّد تقى جواهرى در سال 1418 ق در مجلّه تراثنا چاپ گرديده است. (4) 29 . رجال السيّد محمّد اشرف ، از محمّد اشرف بن عبد الحسيب عاملى (م 1145 ق). (5) 30 . شرح مشيخة التهذيب ، از محمّد اشرف بن عبد الحسيب عاملى. ظاهرا اين شرح با كتاب رجال مؤلّف ، يكى نيست ؛ چه ، صاحب الذريعة مى گويد: رجال السيّد... له شرح مشيخة.... (6)
.
ص: 264
31 . رسالة فى عدم اعتبار قول علماء الرجال لكثرة اشتباهاتهم ، از ياسين بن صلاح الدين بحرانى (م بعد از 1145 ق). وى ، كتاب خود را با نادرست شمردن تقسيم اخبار به چهار نوع: صحيح ، حَسَن ، موثّق و ضعيف ، آغاز نموده و سپس به نقد گفته هاى علماى رجال پرداخته است و در موارد بسيار به كتاب ديگر خود معين النبيه ارجاع داده است. (1) 32 . معين النبيه فى رجال [كتاب] من لايحضره الفقيه ، از ياسين بن صلاح الدين بحرانى. مؤلّف ، مشيخه كتاب من لايحضره الفقيه را تنظيم كرده و حالات راويان را گرد آورده و چهارده «مقدّمه» در قواعد درايه و علم حديث و دو «مطلب» در ذكر مشايخ و راويان طرق شيخ طوسى بدان افزوده است. (2) 33 . رجال الشيخ ياسين ، از ياسين بن صلاح الدين بحرانى. (3) 34 . رسالة فى اصحاب الإجماع ، از سيّد حسن بن ابى طالب طباطبايى (م 1169 ق). شرح حال مؤلّف ، در تتميم أمل الآمل ذكر شده است. اين كتاب با عنوان هاى ديگر نيز در الذريعة آمده است. (4) 35 . إكليل المنهج فى تحقيق المطلب ، از محمّد جعفر بن محمّد طاهر كرمانى اصفهانى (1080 _ 1151 ق). تعليقه اى بر منهج المقال (رجال كبير) است. اين كتاب ، توسّط انتشارات دار الحديث در سال 1425 ق ، چاپ و منتشر شده است . (5) 36 . كتاب أصحاب النبى صلى الله عليه و آله الممدوحين و أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام ، از محمّد جعفر بن محمّد طاهر كرمانى اصفهانى. (6)
.
ص: 265
37 . تتميم الإفصاح فى ترتيب الإيضاح (إيضاح الاشتباه) ، از سيّد ابو القاسم جعفر بن حسين (م 1158 ق). به خاطر اين كه علّامه حلّى ، ترتيب متعارف را در كتاب خود ، رعايت نكرده است ، وى آن را بدون تصرّف ، مرتّب نموده است. از آن به عنوان كتاب رجال نيز ياد شده است . (1) 38 . رسالة السلاسل فى إلحاق الأواخر بالأوائل ، از محمّد بن عبد اللّه بحرانى (م بعد از 1170 ق). اين رساله در موضوع رجال و بر اساس ترتيب الفبا در اسامى ، القاب و كنيه ها تدوين گرديده است و حدود دويست سطر آن ، ضمن مجموعه اى در كتاب خانه مدرسه بروجردى در نجف ، موجود است. (2) 39 . منظومة فى الرجال ، از محمّد بن عبد اللّه بحرانى. مؤلّف ، آن را در 1150 بيت به سال 1170 ق، به نظم در آورده است. شيخ آقا برزرگ ، نسخه آن را در مدرسه بروجردى نجف ، ديده است. (3) آغاز آن ، اين بيت است: الحمد للّه العلى العدلذى المجد و الإفضال ثم الفضل . 40 . رجال الشيخ يوسف بن عبد اللّه بحرانى (م 1171 ق). به گفته شاگردش محمّد بن على آل ابى شبانه ، وى داراى كتاب بزرگى در رجال بوده است. (4) 41 . الحاشية على منهج [المقال] ، از سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م 1173). در فهرست تصانيف وى ، از آن ياد شده است. (5) 42 . الحاشية على [نقد الرجال] لمير مصطفى بن حسين تفرشى (م 1021) ، از سيد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى. مؤلّف در اجازه اش گفته است كه اين اثر ، غير مدوّن اس_ت . (6)
.
ص: 266
43 . معترك المقال فى علم الرجال ، از سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى. از ولادت ، وفات ، ويژگى ها و شهرهاى راويان در آن ياد شده است. (1) 44 . الفوائد الرجالية ، از ملّا اسماعيل بن محمّد حسين مازندرانى اصفهانى خواجويى (م 1173 ق). اين اثر در فوايد متفرّقه رجالى است (2) و با تحقيق سيّد مهدى رجايى ، توسّط مجمع البحوث الاسلامية در مشهد به سال 1413 ق ، به چاپ رسيده است و چاپ ديگرى نيز از آن به همّت انتشارات آستان قدس رضوى انجام شده است. 45 . ترجمة محمّد بن أبى عمير و سيرته و أحواله ، از محمّد على بن ابى طالب (شيخ على حزين) (م 1180 يا 1181 ق). (3) 46 . انتخاب الجيّد من تنبيهات السيّد ، از سيّد عز الدين حسن بن ابى الفتح محمّد دهان دمستانى بحرانى (م 1181 ق). (4) سيّد هاشم بحرانى ، كتابى به نام تنبيه الأريب فى إيضاح رجال التهذيب نوشته كه دمستانى به تنظيم و اختصار آن پرداخته و در هشتم جمادى اوّل 1173 ، از نگارش آن ، فراغت يافته است. (5) 47 . رجال الشيخ حسن بن محمّد ، از سيّد عز الدين حسن بن ابى الفتح محمّد هادى
.
ص: 267
دهان دمستانى بحرانى. (1) 48 . إرشاد النقاد إلى تيسير الاجتهاد ، از سيّد محمّد بن اسماعيل امير (م 1182ق). در توثيق يا تضعيف راوى و لزوم اجتهاد در اين باره است. (2) 49 . الفوائد الرجالية ، از يوسف بن احمد بحرانى (م 1186 ق). (3) 50 . رجال السيّد شَبَّر ، از سيّد شبّر بن محمّد بن ثنوان موسوى حويزى مشعشعى (1122 _ بعد از 1186 ق). (4) 51 . مختصر رجال العلامة المجلسى ، از سيّد شبّر بن محمّد بن ثنوان موسوى حويزى مشعشعى. گويا همان رجال السيّد شبّر است . (5) 52 . كنز السعادة فى ترجمة جملة من العلماء السادة ، از سيّد شبّر بن محمّد بن ثنوان موسوى حُوَيزى مشعشعى. (6) 53 . توضيح الاشتباه و الإشكال فى تصحيح الأسماء و النسب و الألقاب من الرجال ، از محمّد على بن محمّد رضا ساروى مازندرانى (م بعد از 1193 ق) (7) . (8) اين اثر با تحقيق سيّد جلال الدين محدّث اُرمَوى در كتابى با عنوان سه رساله در علم رجال ، در سال 1344 ش ، در تهران چاپ شده است. رجال ملّا محمّد على نيز ناميده شده است. (9) 54 . تتميم أمل الآمل ، از عبد النبى بن محمّد تقى قزوينى يزدى (1125 _ زنده در
.
ص: 268
1197 ق). (1) كتابى است در شرح حال علما ، كه تكميل أمل الآمل شيخ حرّ عاملى است و به چاپ رسيده است. 55 . تنقيح المقال فى كيفية طريق الاستدلال ، از حسن بن عباس بلاغى (ق 12 ق). درباره پاره اى از قواعد علم الحديث و شناخت راويان احاديث و در واقع ، ردّ بر اخباريان است. از آن به رجال الشيخ حسن نيز ياد شده است. (2) 56 . رجال الكشميرى ، از محمّد مراد بن صادق كشميرى (م ق 12 ق). كتابى است مشهور به مراد ، شامل نام راويان و رجال ، به ترتيب حروف آغازين نام آنها ، با رمزهايى براى منابع رجالى. (3) 57 . ترجمة خلاصة الأقوال فى علم الرجال ، از محمّد باقر بن محمّد حسين تبريزى (م ق 12 ق) . مؤلّف ، اين اثر را در سال 1129 ق ، به اتمام رسانيده است. (4) 58 . المقال فى معرفة الرجال ، از محمّد بن على اوالى بحرانى (م ق 12 ق). مؤلّف در اين كتاب ، از صحابيان ، تابعيان و مشايخ مصنّفان ، اعم از اصوليان و اخباريان ، ياد كرده است. (5) 59 . مختصر المقال فى معرفة الرجال ، از محمّد باقر بن محمّد حسين تبريزى. چون كتاب المقال فى معرفة الرجال مؤلّف ، مفصّل بوده ، آن را در اين كتاب ، مختصر نموده
.
ص: 269
است. وى چنان كه خود مى گويد ، در اين كتاب به معرّفى صاحبان «كتاب»و «اصل» و مشايخ مشهور اجازات ، بسنده كرده است. شيخ آقا بزرگ ، از يك نسخه اين كتاب با تاريخ 1204 ق ، خبر داده است. (1) 60 . رجال الشيخ داوود بن حسن بحرانى (معاصر صاحب حدائق و استادش عبد اللّه بن صالح سماهيجى _ م 1135 ق _ و داماد مير مصطفى تفرشى) . از آن به ترتيب رجال الكشى و ترتيب رجال النجاشى نيز ياد شده است. (2) 61 . مشيخة التلعكبرى ، از سيّد كمال الدين بن حيدر حسينى موسوى (ق 12 ق). (3) مؤلّف ، اين كتاب را از رجال الكبير استرآبادى استخراج نموده و در جمادى اوّل سال 1099 ق ، از نگارش آن ، فراغت يافته است. از آن به رجال السيّد كمال الدين نيز ياد شده است و در واقع ، مشيخه شيخ ابو محمّد هارون بن موسى تلعكبرى است. (4) 62 . الحاشية على منهج المقال (التعليقة البهبهانية) ، از محمّد باقر بن محمّد اكمل (وحيد بهبهانى) (م 1206 ق) . تعليقاتى است بر كتاب منهج المقال (رجال الكبير) استرآبادى كه با عناوين «قوله _ قوله» ترتيب يافته و در آغاز ، پنج فايده رجالى مهم دارد. اين كتاب ، به سال 1306 ق، در تهران ، در 517 صفحه رحلى ، چاپ سنگى شده است. (5) . (6)
.
ص: 270
63 . الفوائد الرجالية ، از سيّد حسين بن مير ابراهيم بن مير معصوم قزوينى (مير حسينا) (1126 _ 1208 يا 1209 ق). مؤلّف ، از استادان سيّد بحر العلوم (م 1212 ق) است. با عناوين مختصر جامع الرواة ، ملخص جامع الرواة الأردبيلية و رسالة فى الرجال نيز از آن ياد شده است. اين كتاب ، شامل فوائد رجالى مهمّى است به عنوان مقدّمه معارج الأحكام در شرح شرائع الإسلام كه در شش مبحث ، ترتيب يافته است. (1) 64 . رجال السيّد بحر العلوم ، از سيّد محمّد مهدى بحر العلوم (م 1212 ق). اين كتاب ، با تحقيق سيّد محمّد صادق و سيّد حسين آل بحر العلوم و در چهار مجلّد ، توسّط مكتبة الصادق عليه السلام در سال 1363 ش ، در تهران ، چاپ شده است. اين اثر به الفوائد الرجالية نيز شهرت دارد. باب اوّل آن ، مربوط به خاندان هاى رجال حديث است كه با «آل» آغاز مى شود ، مانند: آل ابى رافع ، آل ابى شعبه ، آل اعين و ... . همچنين ، شرح حال افرادى كه آگاهى از آنها ضرورى است و نام راويان ، با ترتيبى نيكو و قابل تحسين ، به همراه نكات رجالى ديگر آمده است. مؤلّف ، ملحقاتى را نيز براى اين كتاب ، نگاشته است. 65 . أرجوزة فى أصحاب الإجماع ، از سيّد حسين بن مير ابراهيم بن مير معصوم قزوينى. (2)
.
ص: 271
قرن سيزدهم66 . اُرجوزة فى الرجال ، از سيّد احمد بن محمّد بن على حسنى حسينى بغدادى (عطّار بغدادى) (1125 _ 1215ق). اين كتاب با اين بيت ، پايان مى يابد: و هذه اُرجوزة مختصرةعن جلّ أحوال الرواة مخبرة. اين اثر به چاپ رسيده است. مؤلّف ، شرحى نيز بر ابيات مجمل ارجوزه اش نگاشته است كه در الذريعة از آن ياد شده است. (1) 67 . رجال السيّد احمد ، از سيّد احمد بن محمّد بن على حسنى حسينى بغدادى. (2) 68 . منتهى المقال فى أحوال الرجال ، از ابو على محمّد بن اسماعيل حائرى (1159 _ 1216 ق). مؤلّف ، در مورد هر شخص ، ابتدا ، كلام ميرزا محمّد استرآبادى در منهج المقال را مى آورد. سپس ، آنچه وحيد بهبهانى در تعليقه خود بر الرجال الكبير (منهج المقال) بيان كرده ، ذكر مى كند . آن گاه ، سخن ديگران ، از جمله المشتركات كاظمى را مى آورد. در واقع ، انگيزه اصلى وى ، تلخيص الرجال الكبير ، با حذف مجهول ها و تلفيق با ديگر گفته ها بوده است ؛ چه ، وى مى گويد مردم ، از كتاب هاى مفصّل ، روى گردان اند. بر اين اساس ، از ذكر برخى از راويان ، به گمان اين كه مجهول اند و ذكر آنها فايده اى ندارد ، خوددارى مى كند. (3) از اين رو ، دانشمندان ديگر به تكميل آن پرداخته و يا بر آن ، حاشيه نوشته اند كه برخى از آنها در همين بند ، ذكر خواهد شد. منابع منتهى المقال ، علاوه بر منهج المقال ، تعليقات وحيد و مشتركات كاظمى ، عبارت اند از: رجال الكشى ، رجال النجاشى ، الفهرست و الرجال طوسى ، رجال ابن داوود ،المناقب ابن شهر آشوب ، الفهرست على بن عبيد اللّه بن بابويه ، مجمع الرجال ملّا
.
ص: 272
عناية اللّه قهپايى ، الحاوى جزايرى ، نقد الرجال تفرشى ، أمل الآمل شيخ حرّ عاملى و چند منبع ديگر. روش مؤلّف در اين كتاب ، چنين است كه ابتدا به ذكر مواليد پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام مى پردازد . سپس ، رجال را به ترتيب نام و بر اساس حروف الفبا معرّفى مى كند. اين نام ها از آدم ابوالحسين آغاز شده است ، سپس به ذكر كنيه ها و در پى آن ، به لقب ها مى پردازد و در ادامه ، راويان زن را معرّفى مى نمايد. وى ، كتاب را با يك خاتمه ، شامل دوازده فايده رجالى كه از رجال الكبير اخذ نموده ، به پايان مى برد. (1) اين كتاب ، در هفت مجلّد ، توسّط مؤسسة آل البيت لإحياء التراث ، تحقيق و به سال 1416 ق ، منتشر گرديده است. 69 . حاشية على نقد الرجال ، از محمّد على بن محمّد باقر كرمانشاهى (1144 _ 1216 ق). ميرزا حسين نورى در خاتمه مستدرك الوسائل از آن ، بسيار نقل كرده است. (2) 70 . معترك الأقوال فى أحوال الرجال ، از محمّد على بن محمّد باقر كرمانشاهى. (3) 71 . رسالة فى أحوال الصحابة ، از محمّد على بن محمّد باقر كرمانشاهى (4) كه از آن به عنوان رجال آقا محمّد على ، نيز ياد شده است . (5) 72 . رياض الجنة ، از محمّد حسين بن عبد الرسول حسينى زنوزى (1172 _ 1218 ق). اين كتاب ، در تاريخ ، تراجم و رجال است و شيخ آقا بزرگ نقل كرده كه
.
ص: 273
هشت مجلّد است . مجلّد اوّل آن ، در احوال معصومان عليهم السلام و مساجد و مشاهد مقدّس ، مجلّد دوم ، در احوال افراد شرير ، مجلّد سوم ، در احوال موجودات عالم و مجلّد چهارم ، در احوال دانشمندان شيعه و سنّى است كه بر اساس حروف الفبا مرتّب شده است. مجلّد پنجم ، درباره شاعران عرب ، فارس و ترك ، مجلّد ششم ، درباره پادشاهان قبل و بعد از اسلام ، مجلّد هفتم ، درباره وزيران و نويسندگان ، و مجلّد هشتم ، شامل حكايت هاى نادر و مسائل پراكنده است. فهرست مطالب كتاب در مجلّد اوّل آمده است. (1) دو مجلّد اين كتاب با تحقيق على رفيعى علا مرودشتى ، توسّط انتشارات كتاب خانه آية اللّه مرعشى در قم ، به سال 1378 ش ، منتشر گرديده است. چنان كه از عناوين مجلّدات آن بر مى آيد ، اين كتاب ، رجالىِ صرف نيست و تنها مجلّد چهارم آن به رجال نيز مربوط مى شود؛ ليكن نظر به اهميّت آن در اين جا ذكر گرديد . 73 . زبدة الرجال ، از حسن بن محمّد (م بعد از 1222 ق). مؤلّف ، از شاگردان وحيد بهبهانى است كه تا حمله وهّابيان به كربلا در سال 1216 ق ، در آن جا ساكن بود و پس از آن ، به ايران فرار نمود. به برخى نسخه هاى اين كتاب ، در الذريعة اشاره شده است. (2) 74 . رجال السيّد جواد العاملى (م 1226 ق). مؤلّف ، شاگرد سيّد بحر العلوم است و ظاهرا اين اثر ، تعليقات وى بر الفوائد الرجاليةى استادش است. (3) 75 . عدة الرجال ، از سيّد محسن بن حسن اعرجى كاظمينى (م 1227 ق). شامل هجده فايده رجالى مفصّل است. (4) از جمله مباحث كتاب ، تاريخ اهل بيت عليهم السلام و برخى فِرَق شيعه ، جرح و تعديل ، اصحاب اجماع ، عدّه كلينى ، تمييز مشتركات و... است. عدة الرجال با عناوين ديگر مانند رجال الكاظمى و رجال السيّد محسن الأعرجى نيز ياد
.
ص: 274
شده است. (1) اين كتاب با تحقيق مؤسسة الهداية لإحياء التراث ، توسّط انتشارات اسماعيليان در قم به سال 1415 ق ، در دو مجلّد ، چاپ شده است. 76 . شرح الفوائد الرجالية ، از ملّا اسماعيل بن عبدالملك عقدايى يزدى (1176 _ 1230 ق). (2) مؤلّف از شاگردان ممتاز سيّد بحرالعلوم بوده است. شرح وى مربوط به فوائد رجالى وحيد بهبهانى و ناتمام است. (3) 77 . الرجال ، از ملّا اسماعيل بن عبدالملك عقدايى يزدى. (4) 78 . فائدة فى اصحاب الإجماع ، از ملّا اسماعيل بن عبدالملك عقدايى يزدى. (5) احتمال دارد كه با اثر قبلى يكى باشد . 79 . رسالة فى معرفة مشايخ الإجازة من الرواة ، از ميرزا ابو القاسم بن حسن گيلانى قمى (م 1231 ق). مؤلّف در اين كتاب به ذكر كسانى پرداخته است كه دانشمندان رجالى ، به صراحت ، آنان را از مشايخ اجازه شمرده اند. (6) 80 . صحيفة الصفا فى ذكر أهل الإجتباء و الإصطفاء ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى نيشابورى (1178 _ 1232 ق). كتاب ، در دو مجلّد است: مجلّد اوّل ، شامل فوائدى در درايه و رجال ، و مجلّد دوم ، در اسامى ، كنيه ها و القاب است. مؤلّف ، در رجال الكبير ،
.
ص: 275
تقويم الرجال را نيز از تصانيف خود ، شمرده است كه ظاهرا با صحيفة الصفا ، يكى است. (1) 81 . رجال النيسابورى ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى نيشابورى. (2) 82 . كليات الرجال ، از محمّد بن عبد النبى اخبارى نيشابورى. (3) 83 . تقويم الرجال ، از محمّد بن عبدالنبى اخبارى . سه اثر اخير ، مستقل هستند . (4) 84 . نتيجة الخلف فى ذكر السلف ، از محمّد بن عبدالنبى اخبارى نيشابورى. مؤلّف ، پس از تتبع در كتاب هاى رجال ، آن را در پنج مجلّد ، تدوين كرده است. (5) 85 . تنبيه أهل الكمال و الانصاف على إختلال رجال أهل الخلاف ، از محمّد بن عنايت احمد كشميرى دهلوى ، ملقّب به علّامه و متخلّص به كامل (م 1235 ق). (6) چنان كه از عنوان كتاب پيداست ، در رجال اهل سنّت است و در آن ، نام راويان كذّاب ، وضّاع ، مجهول ، خارجى و ضعيف كه صاحبان صحاح ششگانه اهل سنّت از آنان روايت كرده اند ، به همراه اوصاف و شرح حال آنان ، آمده است. منبع تحقيق مؤلّف در اين موضوع ، التقريب ابن حجر عسقلانى بوده است. (7) 86 . ايضاح المقال فى توجيه الأقوال ، از محمّد بن عنايت احمد كشميرى دهلوى. اين
.
ص: 276
كتاب ، در تأويل گفته هاى راوايان حديث شيعه است. (1) 87 . رجال الميرزا نصر اللّه ، از ميرزا نصر اللّه بن ابى القاسم حسينى (م ح 1239 ق). در حاشيه آن ، تعليقاتى از مؤلّف است كه تبحّر وى را در رجال مى رساند. (2) 88 . جامع المقال فى معرفة الرواة و الرجال ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق). در آن ، اسامى رجال شيعه ، به ترتيب حروف آمده و صفت هر يك ، از كتب رجال ، بيان شده است. (3) 89 . ملخص المقال فى الرجال ، از سيّد عبداللّه بن محمّد رضا شبّر . تلخيص كتاب جامع المقال مؤلّف است . (4) 90 . الكليات الرجالية ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. مؤلّف ، در اجازه اش براى سيّد محمّد تقى نامى ، به سال 1240 ق ، بدان ، تصريح كرده است. (5) 91 . الخاتمة الرجالية ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. در واقع ، مجلّد چهاردهم و خاتمه جامع المعارف و الأحكام مؤلّف است. (6) 92 . عمدة المقال فى تحقيق أحوال الرجال ، از سيّد مجاهد محمّد بن على طباطبايى (م 1242 ق). اين اثر ، بر اساس حروف الفبا مرتّب شده و با اسم «احمد» آغاز شده و به ذكر كنيه ها و لقب ها پايان مى يابد. شيخ آقا بزرگ ، آن را با عنوان رجال السيّد المجاهد محمّد....نيز ياد كرده ، مى گويد كه آن را به خطّ مؤلّف ، نزد نوه اش سيّد حسين ، ديده است. (7)
.
ص: 277
93 . رجال ، از ابو الحسن بن حسين يزدى (م 1244 ق). مؤلّف ، در 1237 ق، از تأليف آن ، فراغت يافته است. (1) ترجمه نقد الرجال و وجيزة فى الدراية نيز از مؤلّف است. 94 . إكمال منتهى المقال ، از محمّد على بن قاسم آل كشكول حائرى (م بعد از 1245 ق). مؤلّف ، همه راويان مجهول را كه بوعلى در منتهى المقال ذكر نكرده است ، مى آورد ، به علاوه بسيارى از راويان معلوم كه بوعلى در ذكر آنها اهمال كرده است. (2) 95 . التنبيهات السنية فى المصطلحات الرجالية ، از محمّد على بن قاسم آل كشكول حائرى. (3) 96 . حديقة الأنظار فى مشيخة الفقيه و التهذيب و الاستبصار ، از محمّد على بن قاسم آل كشكول حائرى. اين اثر ، در واقع ، فايده پنجم كتاب التنبيهات السنية است كه مؤلّف ، آن را به صورت كتاب مستقلّى در آورده است. (4) 97 . الفوائد الغاضرية فى علم الرجال و مصطلحات المحدّثين ، از محمّد على بن قاسم آل كشكول حائرى. (5) 98 . السراج المنير فى الفوائد الرجالية ، از محمّد على بن محمّد باقر هزار جريبى (1188 _ 1245 ق) . مؤلّف ، از شاگردان ممتاز ميرزاى قمى و پدرش از مشايخ سيّد بحر العلوم و ميرزاى قمى بوده است. (6) 99 . معيار التميز فى شرح الوجيز ، از ملّا محمّد اسماعيل ، موصوف به «مجتهد» كه در سال 1245 ق ، منظومه العقيدة الوحيدة را سروده است. معيار التميز ، شرح الوجيزةى علّامه
.
ص: 278
مجلسى در رجال است. (1) 100 . ترجمة أبى بصير ، از سيّد محمّد مهدى بن حسن موسوى خوانسارى (م 1246 ق). اين اثر ، در سال 1276 ق ، در ضمن كتاب الجوامع الفقهية چاپ شده است. و از آن با نام عديمة النظير فى شرح حال أبى بصير نيز ياد شده است. (2) 101 . رجال السيّد مهدى بن حسن ، از سيّد محمّد مهدى بن حسن موسوى خوانسارى. (3) احتمالاً با شماره پيش ، يكى است 102 . رسالة فى الموثقين ، از سيّد عبد الفتّاح بن على حسينى مراغى (م 1250 ق). مؤلّف ، شاگرد على بن جعفر كاشف الغطاء است. وى در اين رساله ، به ذكر حدود پنجاه نفر از كسانى مى پردازد كه با اجتهاد خويش به توثيق آنها دست يافته است. شيخ آقا بزرگ ، نسخه اين رساله را در كتابخانه سيّد هادى كاشف الغطاء ديده است. (4) از آن به رجال المير عبد الفتاح نيز ياد شده است. (5) 103 . الفوائد الرجالية ، از سيّد [محمّد] رضا بن محمّد مهدى بحرالعلوم (1189 _ 1253 ق). (6) اين كتاب با بحث درباره اصحاب اجماع ، آغاز مى شود. سپس با ذكر حال ابو بصير ، بيان اين كه وكالت امامان عليهم السلام افاده مدح مى كند ، موارد نياز و عدم نياز به علم رجال ، ذكر حدود هشت مسئله از موارد اختلافى و... ادامه مى يابد. (7) 104 . كشف القناع عن تراجم أصحاب الإجماع ، از سيّد محمّد رضا بن محمّد مهدى
.
ص: 279
بحر العلوم. كتاب مبسوطى است و در ضمن الفوائد الرجاليةى مؤلّف ، آمده است. (1) 105 . رسالة فى الرجال ، از محمّد صادق بن محمّد مهدى خوانسارى (م 1255 ق) (2) . (3) 106 . تكملة نقد الرجال ، از عبد النبى بن على بن احمد كاظمى (م 1254 ق). مؤلّف ، شاگرد سيّد عبد اللّه شبّر است. اين كتاب ، تكمله نقد الرجال تفرشى است و با تحقيق سيّد محمّد صادق بحر العلوم ، توسّط مطبعة الآداب در نجف ، در دو مجلّد ، چاپ شده است. (4) 107 . رجال شيخ حسن بروجنى (م بعد از 1257 ق). تعليقاتى بر مشيخه كتاب من لايحضره الفقيهاست كه در بردارنده تحقيقات بسيارى در احوال رجال حديث است و نگارنده در سال 1257 ق، از نگارش آن ، فراغت يافته است. نسخه آن به شماره 1874 در كتاب خانه مدرسه سپه سالار ، موجود است. (5) 108 . رجال سيّد حسين حسينى خراسانى ، از سيّد حسين حسينى خراسانى. مؤلّف در سال 1258 ق ، با خطّ خود ، نسخه اى از نقد الرجال را استنساخ نمود و تعليقات خود را بر آن نگاشت. شيخ آقا بزرگ ، اين تعليقات را با عنوان ياد شده ، آورده است. (6) 109 . الرسائل الرجالية ، از سيّد محمّد باقر بن محمّد تقى شفتى (حجّة الإسلام) (1175 _ 1260 ق). (7) شامل رساله ها و يادداشت هاى تحقيقى ارزشمندى در رجال و
.
ص: 280
حديث است كه نسخه هاى خطّى آنها در كتاب خانه هاى مهم ، موجود است. اين رساله ها عبارت اند از: 1) رسالة فى تحقيق الحال فى أبان بن عثمان و أصحاب الإجماع. (1) اين رساله درباره احوال ابان بن عثمان ، با تحقيق سيّد عبد الكريم محمّد موسوى ، به طور جداگانه نيز در نشريه تراثنا (ش 53 و 54 ، ص 355 _ 442) چاپ شده است. از اين رساله با عنوان تراجم أصحاب الإجماع نيز ياد شده است. (2) 2) رسالة فى تحقيق الحال فى ابراهيم بن هاشم. (3) 3) إرشاد الخبير البصير إلى تحقيق الحال فى أبى بصير. (4) 4) رسالة فى تحقيق الحال فى أحمد بن محمّد بن خالد البرقى. (5) 5) رسالة فى تحقيق الحال فى أحمد بن محمّد بن عيسى الأشعرى. (6) 6) رسالة فى تحقيق الحال فى إسحاق بن عمّار. (7) 7) رسالة فى تحقيق الحال فى حسين بن خالد. (8)
.
ص: 281
8) رسالة فى تحقيق الحال فى حمّاد بن عيسى. (1) 9) رسالة فى تحقيق الحال فى سهل بن زياد الآدمى . (2) 10) رسالة فى تحقيق الحال فى شهاب بن عبد ربّه. (3) 11) رسالة فى تحقيق الحال فى عبد الحميد العطار و ابنه. (4) 12) رسالة فى تحقيق الحال فى عمر بن يزيد. (5) 13) رسالة فى بيان الأشخاص الذين لقبوا بماجيلويه. (6) 14) رسالة فى تحقيق الحال فى محمّد بن أحمد الراوى عن العمركى. (7) 15) رسالة فى تعيين محمّد بن اسماعيل. (8) 16) رسالة فى تحقيق الحال فى محمّد بن عيسى بن خالد البرقى. (9) 17) رسالة فى تحقيق الحال فى محمّد بن عيسى اليقطينى. (10) 18) رسالة فى تحقيق الحال فى محمّد بن فضيل. (11) 19) رسالة فى تحقيق الحال فى معاوية بن شريح. (12) 20) رسالة فى تحقيق الحال فى محمّد بن سنان. (13)
.
ص: 282
اين مجموعه رسائل ، با تحقيق سيّد مهدى رجايى ، توسّط انتشارات كتاب خانه مسجد سيّد حجّة الإسلام شفتى ، در سال 1417 ق ، به چاپ رسيده است و پيش از آن در سال 1305 ق ، چاپ سنگى شده است. 36 شماره از رساله هاى سيّدِ شفتى ، در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى موجود است. (1) 110 . أصحاب العدّة ، از سيّد محمّد باقر بن محمّد تقى شفتى. (2) 111 . لبُّ اللّباب فى علم الرجال ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار استر آبادى (م 1263 ق). اين كتاب ، شامل قواعد كلّى علم داريه و رجال ، آميخته با مطالب اصولى ، در هشت باب است. (3) اين رساله ، با تحقيق محمّد حسين مولوى در دفتر دوم ميراث حديث شيعه به چاپ رسيده است. 112 . الرجال ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار استر آبادى. اين اثر ، گزيده اى در قواعد علم رجال است كه براى يادگيرى و نسخه بردارى آسان طلّاب ، نگاشته شده و گويا همان لُبّ اللّباب است . (4) 113 . الإيجاز فى قواعد الدراية و الرجال ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريتعمدار استر آبادى ، شامل كلّياتى درباره «عدّه» و تفسير اين اصطلاح رجالى كه مختصر لبّ اللباب است. (5) 114 . شرح طرق الشيخ الطوسى ، از محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار استر آبادى. مؤلّف ، مشيخه تهذيب الأحكام را متن كتاب قرار داده و به صورت «قال
.
ص: 283
أقول» بحث مى كند. (1) با عنوان شرح مشيخة التهذيب و الاستبصار نيز از آن ياد شده است. (2) اين اثر ، با تحقيق على فرّخ در دفتر دوم ميراث حديث شيعه (ص 497 _ 534) چاپ شده است. 115 . المجال فى الرجال ، از سيّد صدر الدين محمّد بن صالح عاملى اصفهانى (م 1263 ق). با عنوان رجال السيّد صدر الدين هم از آن ياد شده است. (3) 116 . حاشية على نقد الرجال للتفرشى ، از سيّد صدر الدين محمّد بن صالح عاملى اصفهانى. از آن با عنوان تعليقات نيز ياد شده است. (4) 117 . نكت الرجال على منتهى المقال ، از سيّد صدر الدين محمّد بن صالح عاملى اصفهانى. تعليقه اى بر كتاب رجالى بوعلى است و برادرزاده اش سيّد حسن صدر ، آن را تدوين كرده است. (5) 118 . رجال الشيخ محمّد حسين تهرانى ، از محمّد حسين تهرانى (م بعد از 1264 ق). شامل شرح حال شيخ صدوق ، شيخ كلينى و نوّاب چهارگانه امام زمان (عج) است كه به دستور محمّد شاه قاجار (م 1264 ق) نگاشته شده است و نسخه آن در كتاب خانه مَلِك ، موجود است. (6) 119 . رجال الميرزا محمّد بن محمّد هادى النائنى ، از ميرزا محمّد بن محمّد هادى نايينى. مؤلّف ، نگارش مجلّد نخست اين كتاب رجالى را به سال 1265 ق ، به اتمام رسانيده و اجازه حجّة الإسلام سيّد محمّد باقر شفتى براى او ، در صفحه اوّل آن ، درج شده است. (7)
.
ص: 284
120 . الرشحات فى علم الرجال ، از محمّد مهدى بن محمّد جعفر موسوى تنكابنى (م بعد از 1269 ق). (1) 121 . انموذج الرجال ، از محمود بن محمّد على بهبهانى كرمانشاهى (م 1269 ق). مؤلّف ، اين «انموذج» را باب سوم كتاب اصولى خود ، مهمّات الأحكام ، قرار داده است و با وجود وعده خويش در آغاز آن ، رجال مجهول و ضعيف را ذكر نكرده و به آوردن راويان موثّق و ممدوح ، بسنده نموده است. اسامى ، بر اساس حروف الفبا از آدم تا يونس ، مرتّب شده است. شيخ آقا بزرگ ، از آن به رجال آقا محمود نيز ياد مى كند. (2) 122 . كتاب الرجال ، از ملّا نصر الدين بن زين العابدين رشتى (م ح 1270 ق). اين اثر ، تعليقه اى بر منهج المقال است كه مؤلّف ، آن را با خطّ خود در يك مجلّد ، تدوين كرده است. (3) 123 . رجال السيّد مهدى بن اسماعيل الموسوى الهروى ، از سيّد مهدى بن اسماعيل موسوى هروى (م ح 1270 ق) . مؤلّف از شاگردان صاحب جواهر است. شيخ آقا بزرگ مى گويد كه تصنيفات او در اصول ، فقه ، درايه و رجال را نزد دامادش سيّد محمّد بن ابراهيم لواسانى ديده است . (4) 124 . حواشى نقد الرجال ، از سيّد محمّد شفيع بن محمّد موسوى جزايرى (1211 _ 1274 ق). (5) 125 . المستطرفات من الكنى و الألقاب و الأنساب ، از سيّد حسين بن [محمّد ]رضا بروجردى (1228 _ 1276 ق) (6) . وى نام ، كنيه و لقب رجال حديث را كه نياز به ضبط
.
ص: 285
داشته ، از كتاب نقد الرجال ، منتهى المقال ، و كتاب هاى رجالى ديگر ، به علاوه اصطلاحات خاص فيض در الوافى و علّامه مجلسى در بحار الأنوار ، به ترتيب حروف آغازين آنها ، در اين كتاب ، گزارش كرده است . (1) به همراه منظومه نخبة المقال مؤلّف ، به سال 1313 ق، چاپ شده است. (2) 126 . نخبة المقال فى علم الرجال ، از سيّد حسين بن محمّد رضا بروجردى. ارجوزه اى است در 1313 بيت ، در شناخت راويان حديث . اين منظومه به نام زبدة المقال نيز به چاپ رسيده است. مؤلّف ، راويان مجهول و عدّه اى از علماى معاصر خود را در آن ، ذكر نكرده است از اين رو ، على عليارى تبريزى (م 1327 ق) ، منظومه اى با عنوان منتهى الآمال در تتميم آن ، تدارك ديده است. وى ، علاوه بر آن ، شرحى را با عنوان بهجة الآمال براى زبدة المقال و منتهى الآمال ، در پنج مجلّد ، نوشته است. اين شرح با تصحيح هداية اللّه مسترحمى ، در سال 1364 ش ، توسّط منظمة الثقافة الإسلامية در ايران ، چاپ شده است. (3) 127 . الرجال ، از مرتضى بن محمّد امين انصارى (1214 _ 1281 ق). (4) مؤلّف ، در
.
ص: 286
اين كتاب ، راويان موثّق و ممدوحى را كه خود به روايت آنان عمل مى كرده ، گِرد آورده است. و در آخر آن ، كنيه ها و القاب و اسانيد تهذيب الأحكام و كتاب من لا يحضره الفقيه و فوايد رجالى ديگرى را ذكر مى كند . (1) 128 . تذكرة العلماء ، از سيّد مهدى على نجف على رضوى (م بعد از 1283 ق). كتاب ، در يك «مقدّمه» و دو «فصل» ، تدوين گرديده است. مقدّمه ، در جمع قرآن و علوم اختصاصى امامان عليهم السلام است. فصل اوّل ، به ذكر اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام تا عصر غيبت صغرا اختصاص دارد و در فصل دوم ، دانشمندان ، محدّثان و مجتهدان متقدّم و متأخّر و معاصر مؤلّف ، ياد مى شوند. وى در سال 1283 ق، از نگارش آن ، فراغت يافته است. (2) 129 . المشتركات ، از ابو القاسم حائرى. مؤلّف در سال 1284 ق ، از نگارش كتاب ، فارغ گرديده است و در آن ، از جامع الرواة اردبيلى ، مشتركات كاظمى ، مشتركات طريحى ، و ميرزا محمّد استر آبادى و سيّد تفرشى ، بسيار مطلب نقل كرده است. شيخ آقا بزرگ درباره آن مى گويد: «بهترين كتابى است كه در مشتركات نوشته شده است». (3) 130 . ترجمة محمّد بن سنان ، از ملّا محمّد على بن احمد محلّاتى شيرازى (م 1284 ق). نسخه آن ، جزو موقوفات مدرسه حسن خان در كربلاست. (4) 131 . محافل المؤمنين ، از سيّد محمّد شفيع بهاء الدين محمّد حسينى عاملى (م بعد از 1185 ق). مستدرك مجالس المؤمنين (5) است. با عنوان رجال سيّد محمّد شفيع نيز از آن
.
ص: 287
ياد شده است. (1) 132 . القواميس فى الرجال و الدراية ، از آقا بن عبد (فاضل دربندى) (م 1285 ق). فوايدى در بيان اقسام اسناد و طُرُق حديثى ، با نقل برخى از گفته هاى بزرگان اهل سنّت است كه در ده فصل مرتّب شده است. (2) اين كتاب با عناوين ديگر ، مانند طبقاة الرواة ، قواميس القواعد و... در الذريعة ياد شده است. (3) از اين مؤلّف ، اثرى با نام المنتفى النفيس من دُرر القواميس ، با تحقيق سيّد محمّد رضا جلالى در مجلّه تراثنا چاپ شده است كه ظاهرا همين اثر يا گزيده آن است. (4) 133 . طبقات الرواة [و تعليقات منتهى المقال] ، از عبد الحسين بن على تهرانى حائرى (شيخ العراقين) (م 1286 ق). از اين كتاب ، با عنوان رجال الشيخ عبد الحسين هم ياد شده است. (5) 134 . رجال ، از سيّد اعجاز حسين لكهنويى (م 1286 ق). (6) 135 . رجال السيّد أسد اللّه الإصفهانى ، از سيّد اسد اللّه بن سيّد محمّد باقر شفتى (م 1290 ق). (7) 136 . رجال آقا رفيع شريعتمدار ، از آقا رفيع شريعتمدار (1211 _ 1292 ق). وى شاگرد حجّة الإسلام شفتى اصفهانى و شيخِ اجازه ميرزا محمّد بن عبد الوهاب ، امام الحرمين
.
ص: 288
همدانى است. (1) 137 . بحر الآمال فى أحوال الرجال ، از محسن بن محمّد رفيع اصفهانى رشتى (م 1290 ق). (2) 138 . الفوائد الغروية فى علمى الدراية و الرجال ، از ابو طالب بن ابى تراب حسينى قائنى (م 1293 ق). (3) اين كتاب ، در دو جزء است . جزء اوّل آن ، در علم دراية الحديث و جزء دوم ، در مباحث علم رجال ، از جمله احوال عدّه اى از رجالى است كه بين علماى مهم رجال ، مورد اختلاف اند. مؤلّف ، اين كتاب را در سال 1268 ق ، نوشته است و شاگردش شيخ محمّد باقر قائنى بيرجندى ، شرحى با نام العوائد الغروية بر آن نوشته است. اين اثر در بند مربوط به درايه نيز ياد شد . (4) 139 . تصحيح سند تفسير العسكرى ، از ميرزا محمّد حسن (حسين ) بن على اصغر طباطبايى (م 1294 ق). (5) 140 . رجال السيّد محمّد حسين ، از ميرزا محمّد حسين بن على اصغر طباطبايى. (6) 141 . متقن المقال فى تلخيص جامع المقال ، از عبد الحسين بن نعمة بن علاء الدين طريحى (م 1295 ق). مؤلّف در سال 1262 ق ، از نگارش اين كتاب ، فارغ گرديده
.
ص: 289
است. وى ضمن تلخيص جامع المقال جدّ خود فخر الدين طريحى ، موارد دشوار آن را نيز شرح داده است. (1) 142 . مجمع المقال فى علم الرجال ، از نعمة اللّه بن علاء الدين طريحى نجفى (م 1293 ق) (2) . (3) 143 . الفوائد الرجالية ، از ملّا على بن ميرزا خليل طبيب تهرانى نجفى (1226 _ 1297 ق). (4) 144 . شرح الفوائد الرجالية ، از ملّا على بن ميرزا خليل طبيب تهرانى نجفى (1226 _ 1297 ق). از اين اثر كه شرح الفوائد الرجاليةى وحيد بهبهانى است ، با عنوان هاى ديگرى ، مانند : الحاشية على التعليقة ، شرح التعليقة و تعليقة الفوائد الرجالية نيز ياد شده است. (5) 145 . الحاشية على منتهى المقال ، از ملّا على بن ميرزا خليل طبيب تهرانى نجفى. (6) 146 . نهاية الآمال فى كيفية الرجوع إلى علم الرجال ، از محمّد تقى بن حسينعلى هروى اصفهانى (م 1299 ق). فوائد رجالى مهمّى است شامل «مقدّمه» ، شش «باب» و «خاتمه». نسخه دست نويس مؤلّف در كتاب خانه صدر ، موجود است. (7) 147 . الردّ على من إدّعى قطعية صدور الأحاديث المروية فى الكتب الأربعة ، از ملّا حسين
.
ص: 290
تربتى سبزوارى (م 1300 ق). (1) 148 . حسن المقال فى أحوال الرجال ، از سيّد على بن حسن بن سلمان حسينى جزايرى (معروف به حلو) (م ح 1300 ق). (2) 149 . رجال السيّد على ، از سيّد على بن محمّد حسينى نجفى (ملقّب به حكيم) (م 1300 ق). مؤلّف ، از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصارى است. (3) 150 . تذييل سلافة العصر ، از سيّد على بن محمّد حسينى نجفى . (4) 151 . حواشى بر رجال كبير ، از سيّد على بن محمّد حسينى نجفى. (5) 152 . رجال السيّد مهدى ، از سيّد مهدى بن حسن قزوينى (م 1300 ق). (6) 153 . الوجيزة ، از محمّد رضا بن اسماعيل (م بعد از 1300 ق). اين اثر در موضوع رجال و منتخب خلاصة الأقوال علّامه حلّى است و در حاشيه كتاب مدائن العلوم ، به سال 1276 ق ، به چاپ رسيده است. (7) 154 . توضيح المقال فى علم الرجال ، از ملّا على كنى (1220 _ 1306 ق). (8) كتاب ، در «مقدّمه» ، سه «باب» و يك «خاتمه» و شامل شرح حال شصت نفر از مشايخ حديث است (9) كه به همراه رجال بوعلى چاپ شده است (10) و در سال 1379 ش ، نيز با تحقيق
.
ص: 291
محمّد حسين مولوى ، توسّط انتشارات دار الحديث ، در 344 صفحه منتشر گرديده است. 155 . مرآة المراد فى تحقيق شبهات رجال الإسناد ، از احمد بن مصطفى خويى قزوينى (ملّا آقا) (م 1307 ق). كتابى است درباره قواعد رجال و احوال برخى راويان. (1) 156 . كتابٌ فى الرجال ، از سيّد على محمّد بن محمّد نقوى (تاج العلماء) (م 1312 ق). (2) 157 . رجال ، از محمّد جعفر بن محمّد صفى آباده اى (ق 13 ق). تعليقاتى بر رجال الوسيط استرآبادى است. (3) 158 . صحة الاُصول الأربعة ، از محسن بن محمّد رفيع رشتى اصفهانى (م 1290 ق). (4) اين كتاب ، در اثبات صحّت احاديث كتاب الكافى ، كتاب من لا يحضره الفقيه ، تهذيب الأحكام و الاستبصار و اين كه از اصول اربعمئة گرفته شده اند، نگاشته شده و نگارش آن در سال 1267 ق ، به پايان رسيده است . 159 . الاُصول الأربعمئة ، از سيّد ابو تراب بن محمّد موسوى اصفهانى (ق 13 ق). (5) در پاسخ پرسشى درباره «اصول چهارصدگانه» و اهميّت آنها و صحّت روايات آنها نگارش يافته است. (6) 160 . الفهرست ، از محمّد باقر بن محمّد على اخبارى (ق 13 ق). شامل فهرست نام
.
ص: 292
رجاليان ، به ترتيب الفبا و ذكر «كتاب» يا «اصل» آنهاست. (1) 161 . رجال ، از محمّد تقى گلپايگانى (ق 13 ق). (2) 162 . تكملة رجال أبى على ، از ملّا درويش على حائرى (ق 13 ق). مؤلّف از شاگردان ابوعلى بوده و راويان مجهولى را كه ابوعلى در منتهى المقال جا انداخته است ، ذكر مى كند. (3) 163 . رسالة فى مسائل الدراية و الرجال ، از محمّد بن احمد احسايى (ق 13 ق). (4) 164 . جواهر الكلمات فيما يتعلّق بأحوال الرواة ، از ملّا احمد بن محمّد مفيد هزار جريبى (ق 13 ق). كتاب در يك «مقدّمه» و چند «مقصد» ، مرتّب گرديده است. (5) 165 . رجال السيّد محمّد بن معصوم الرضوى ، از سيّد محمّد بن معصوم رضوى (سيّد محمّد قصير) (ق 13 ق). (6) 166 . رجال المولى صفر على لاهيجانى (م ق 13 ق). مؤلّف ، ساكن قزوين و از شاگردان سيّد محمّد مجاهد ، بوده است. (7)
.
ص: 293
فصل چهارم : فعّاليت هاى حديثىدر اين فصل به پاره اى از فعاليت هاى مربوط به حديث از قبيل : ترجمه ، انتخاب (گزيده نويسى) ، تلخيص ، استدراك و فهرست نگارى اشاره مى شود .
1 _ 4. منتخب ، خلاصه ، مستدرك و فهرست نگارىدانشمندان بزرگ ، وقتى با همّت والاى خود به تدوين كتاب ها و جوامع بزرگ حديثى مى پرداختند ، هر چند در تنظيم كتاب خود ، ابتكار عمل و دقّت بسيار مبذول مى داشتند ، امّا باز حجم بسيار محتوا و گستردگى كار ، پاره اى مسائل را از نظر آنان ، دور نگه مى داشت. گاه چگونگى تنظيم باب ها و انتخاب عنوان ها چندان دقيق نبود ، گاه پاره اى از روايات و مطالب مربوط به محتواى كتاب از نظر مؤلّف ، دور مانده بود و پيوستن آنها به كتاب ، بر غناى آن مى افزود و گاه ، اطناب مطالب ، برخى خوانندگان را دچار ملال مى نمود و... از اين رو ، استفاده از كتاب براى خوانندگان در طيف هاى مختلف و بويژه پژوهشگران ، مشكلات پيش بينى نشده و در عين حال ، قابل حلّى را به همراه داشت. براى حلّ اين مشكلات و استفاده آسان تر از محتواى اين كتاب هاى بزرگ ،
.
ص: 294
برخى از دانشمندان شيعه ، به تهيه فهرست ، منتخب ، خلاصه و يا مستدرك براى كتاب هاى جامع ، دست زده اند كه نمونه هاى زير ، محصول اين تلاش هاست: 1 . مستدرك الوافى ، از نور الدين محمّد هادى بن شاه مرتضى كاشانى اخبارى (م 1115 ق). (1) رواياتى كه در بحار الأنوار آمده و فيض كاشانى در الوافى ذكر نكرده ، با همان ترتيب الوافى در اين كتاب ، مرتّب شده است . به عبارت ديگر ، ترتيب بحار الأنوار به روش الوافى ، با حذف مكرّرات و در چهارده مجلّد است . 2 . دُرَر البحار المصطفى من بحار الأنوار (منتخب بحار الأنوار) ، از نور الدين محمّد هادى بن شاه مرتضى كاشانى اخبارى. سه مجلّد اين كتاب به پايان رسيده است. مجلّد اوّل ، شامل ابواب عقل و جهل تا آخر معاد است. مجلّد دوم ، در مناقب اصحاب كساء تا آخر باب رجعت است و مجلّد سوم ، در امامت است. (2) اين مجلّد ، به اهتمام ابو القاسم خوانسارى و محمّد صادق حسينى به سال 1301 ق ، در تهران ، چاپ سنگى شده است. (3) 3 . منتخب بحار الأنوار ، از محمّد صادق بن محمّد زمان كاشانى (ق 12 ق). مؤلّف ، در اين كتاب ، آيات مندرج در بحار الأنوار و پاره اى از احاديث را حذف نموده است و آن را در سال 1130 ق ، به پايان رسانده است. (4) 4 . منتخب شرح نهج البلاغه ى حديدى ، از سلطان محمود بن غلامعلى طبسى (ق 12 ق). (5)
.
ص: 295
5 . منتخب شرح نهج البلاغة به نام التقاط الدرر النخل ، از محمّد بن حاج قنبر كور على مدنى كاظمى (م ح 1300 ق). اين كتاب ، گزيده شرح نهج البلاغةى ابن ابى الحديد است كه شامل مباحث مربوط به اخلاق ، حكم و آداب است. (1) 6 . رموز التفاسير الواقعة فى الكتب الأربعة ، از على اصغر بن محمّد يوسف قزوينى (ق 12 ق) (2) . (3) 7 . فهرس ما فى البحار ، از سيّد محمّد بن احمد حسينى لاهيجانى (م بعد از 1120 ق). (4) كتاب هايى كه در بحار الأنوار از آنها نقل شده ، در 27 باب ، معرّفى گرديده اند . (5) 8 . مختصر جلاء العيون ، از آقا على اكبر ، خواهر زاده علّامه مجلسى كه در ماه رمضان 1123 ق ، از نگارش آن ، فراغت يافته است. (6) 9 . ترتيب معانى الأخبار ، از داوود بن حسن بن يوسف اوالى بحرانى .مؤلّف ، شاگرد عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق) است و كتاب را بر اساس ترتيب حروف الفبا سامان داده است. (7)
.
ص: 296
10 . الاعتبار فى اختصار الاستبصار ، از يعقوب بن ابراهيم بختيارى (م 1147 ق). مؤلّف ، اسناد و روايات و مطالب شيخ طوسى در جمع بين اخبار را حذف كرده است و گاه ، توضيحات كوتاهى در حاشيه مى نگارد. (1) 11 . مخلص جامع المعارف و الأحكام فى الاُصول و الحلال و الحرام ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق). مؤلّف ، در اين كتاب ، جامع الأحكام را با حذف اسانيد و احاديث تكرارى در آن ، خلاصه كرده است. (2) اين كتاب ، توسّط مجمع الذخائر الاسلامية در قم به سال 1398 ق ، به چاپ رسيده است. 12 . دُرر الآثار و الأخبار ، از سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر. اين كتاب ، تلخيص دوم جامع المعارف است. (3) 13 . منتخب جلاء العيون ، از سيّد عبد اللّه محمّد رضا شبّر . مؤلّف ، جلاء العيون مجلسى را به عربى برگردانيده و سپس ، دست به گزينش آن زده است. (4) 14 . فهرست الكتب الأربعة ، از سيّد ابو القاسم احمد بن محمّد حسنى اصفهانى (پس از 1259 ق). (5) 15 . فهرس الكافى ، از محمّد جعفر بن محمّد صفى فارسى آباده اى (م 1280 ق). (6)
.
ص: 297
مؤلّف ، در اين كتاب ، عناوين باب هاى الكافى (مانند : اصل و موضوع روايات) را ذكر مى كند. (1) 16 . منتخباتى از «كتاب السماء و العالم» بحار الأنوار ، از محمّد تقى گلپايگانى نجفى (م 1298 ق). (2) 17 . منتخباتى از بحار الأنوار در نجوم ، از محمّد تقى گلپايگانى نجفى. (3) 18 . طرائف الحكمة و بدائع المعرفة ، از محمّد تقى بن مير مؤمن قزوينى (ق 13 ق). اين كتاب ، مختصر نهج البلاغة است. (4) 19 . جليس الصالحين ، از سيّد زين العابدين بن ابى القاسم طباطبايى تهرانى (سيّد آقا) (م ح 1303 ق). كتابى است در جمع كلمات قصار اميرمؤمنان عليه السلام كه از غرر الحكم و درر الكلم آمدى برگزيده شده است. 20 . أنيس السالكين ، از سيد زين الدين بن ابى القاسم طباطبايى تهرانى. اين كتاب ، گزيده جليس الصالحين مؤلّف است. (5) 21 . ترصيع الجواهر السنية فى الأحاديث القدسية ، از مير محمّد عبّاس بن على اكبر لكهنويى(م 1306 ق). مؤلّف ، آن را از الجواهر السنيةى شيخ حرّ عاملى برگزيده و استخراج كرده است. (6)
.
ص: 298
فصل پنجم : محدّثان و مشايخ اجازهدانشمندانى كه در اين نوشتار از آنان ، يك يا چند اثر در زمينه حديث و علوم مربوط به آن ياد شده ، بيش از 470 نفرند. (1) از آن جا كه براى همه صاحبان آثار حديثى به شرح حال هر چند مختصر ، دست نيافتيم ، از اين رو ، در مورد عدّه اى كه اكثريت را تشكيل مى دهند ، تنها به ذكر اثر آنها در فصل دوم تا چهارم و در بند مربوط به آن ، بسنده شده است. البته در صورت يافتن شرح حال براى همه آنان نيز ، ذكر آن ، اين نوشتار را از مسير خود ، خارج مى كرد. در مورد تعدادى ديگر از عالمان صاحب يك يا دو اثر كوچك حديثى در پانوشت هاى فصل دوم تا چهارم ، در جايى كه از كتاب آنها ياد مى شود و در صورتى كه بيش از يك اثر داشته باشند ، در پى نوشت نخستين اثر ، شرح حال بسيار مختصرى از آنها آمده است. و سرانجام ، دسته سوم ، بيش از هفتاد نفر از كسانى هستند كه سهم بيشترى در عرصه حديث و علوم مربوط به آن به خود اختصاص داده اند و در همين فصل پنجم ، ابتدا شرح حال اجمالى آنان و در پى آن ، فهرست آثار حديثى شان ذكر مى شود تا معلوم گردد آنها در اين زمينه چه كرده اند. البته در مورد هر دانشمند
.
ص: 299
و محدّث ، تا حدّ امكان ، نام مشايخ و استادان و شاگردان وى ، به اختصار ذكر شده است . از اين جهت ، محتواى اين فصل با عنوان آن (محدّثان و مشايخ اجازه) در مجموع مطابق است . شايان ذكر است كه نگارنده در اين نوشتار ، تنها آثار دانشمندان رشته حديث و علوم مربوط به آن (به اصطلاح ، محدّثان ) را ذكر نكرده است؛ چه ، در اين مقطع زمانى ، تعداد محدّثان به معناى دقيق كلمه ، بسيار نيست. از سوى ديگر ، براى به دست آوردن نگاهى نسبتا جامع به وضع حديث در اين دو قرن ، بهتر است در حدّ امكان به همه آثار مربوط به آن ، اشاره شود. از اين رو ، همه دانشمندان شيعه ، اعم از فقيه ، محدّث ، حكيم ، اديب و حتى شاعر و خوش نويس كه در عرصه حديث و علوم مربوط به آن ، دستى به قلم برده و اثرى پديد آورده اند ، ياد كرده است ، به طور مسلّم ، ادّعاى استقصا نداريم ، ولى براى دستيابى به حدّاكثر آثار ، كوشش بسيار شده است. در اين فصل ، فهرست آثار هر دانشمند ملاحظه مى شود كه موضوع پاره اى از كتاب ها و رساله ها از عنوان آنها پيداست و به موضوع برخى نيز در كنار نام آنها ، اشاره شده است. اطّلاع بيشتر درباره هر كتاب ، با رجوع به فصل و مدخل مربوط به آن به دست مى آيد. يعنى اگر صرفا كتابْ حديثى است ، به فصل دوم كه متون حديثى كه در چند بند تنظيم شده است ، مراجعه گردد و اگر شرح حديث و دعاست ، به قسمت مربوط به شرح احاديث در فصل سوم ، و اگر مربوط به رجال ، درايه و اجازه است ، هر يك را در مدخل مربوط به آن در فصل ياد شده مى توان يافت. تا آن جا كه ميسّر بوده است ، در مورد بسيارى از آثار ، به نسخه هاى خطّى و يا چاپى آنها اشاره شده و سبك تدوين و فصول و ابواب آن ، بيان شده است ؛ گرچه در پاره اى موارد نيز جز نام كتاب ، دانستنى بيشترى به دست نيامد.
.
ص: 300
قرن دوازدهمسيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (م 1112 ق)وى از فقها و محدّثان بزرگ شيعه است كه به سال 1050 ق ، در صباغيه ، دهى از دهات جزاير از توابع بصره به دنيا آمد. وى نزد دانشمندانى چون علّامه محمّد باقر مجلسى ، سيّد محمّد باقر محقّق سبزوارى ، جمال الدين محقّق خوانسارى ، پسرش آقا حسين خوانسارى ، شيخ حرّ عاملى ، ميرزا رفيعا نايينى و ملّا محسن فيض كاشانى درس خواند. وى پيش از ورود به اصفهان ، علوم نقلى را از شيخ صالح بن عبد الكريم بحرانى و ديگران ، اخذ نموده و پس از ورود به اصفهان ، از خواصّ شاگردان علّامه مجلسى گرديد ، بخش بسيارى از علوم عقلى و نقلى و تعدادى از كتب حديث را نزد وى خواند و از او ، اجازه روايت دريافت نمود. وى ، در شب جمعه 23 شوّال سال 1112 در جايدر درگذشت و در آن جا هم دفن گرديد. مزار او اكنون زيارتگاه است. (1) سيد نعمة اللّه ، بيش از پنجاه كتاب و رساله دارد كه در آنها اهتمام ويژه اى به حديث و شرح كتب حديثى است. از جمله آثار اوست: _ الأنوار النعمانية فى بيان معرفة النشأة الانسانية _ اُنس الوحيد فى شرح التوحيد _ الحاشية على الوافى _ الحواشى الضافية و الموازين الوافية (حواشى على نهج البلاغة) _ الحاشية على شرح ابن أبى الحديد
.
ص: 301
_ الحاشية على أمل الآمل _ الحاشية على نقد الرجال للتفرشى _ الجواهر الغوالى فى شرح عوالى اللآلى _ تحفة الأسرار فى الجمع بين الأخبار _ رياض الأبرار فى مناقب الأئمة الأطهار _ شرح روضة الكافى (نزهة الإخوان و تحفة الخلان) _ غايه المرام فى شرح تهذيب الأحكام _ غرائب الأخبار و نوادر الآثار _ كشف الأسرار فى شرح الاستبصار _ كنز الطالب و وسيلة الراغب _ مقصود الأنام فى شرح تهذيب الأحكام _ لوامع الأنوار فى شرح عيون الأخبار _ مسكن الشجون فى حكم الفرار من الوباء و الطاعون _ مقامات النجات فى شرح الأسماء الحسنى _ نور الأنوار فى شرح كلام خير الأخيار _ شرح ملحقات الصحيفة السجادية _ نوادر الأخبار (2 مجلّد) _ نور البراهين فى بيان أخبار السادة الطاهرين _ النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين . سيّد نعمة اللّه ، در عين مجتهد بودن ، جزو اخباريان به حساب مى آيد و ملّا فتحعلى شيرازى ، كتاب غرائب الأخبار و نوادر الآثار وى را مؤيّد روش اخباريگرى او
.
ص: 302
شمرده است؛ (1) ولى با توجّه به نزديكى و ملازمت وى با علّامه مجلسى ، شايد بتوان او را از نظر روش ، يك اخبارىِ معتدل برشمرد. برخى نيز او را نابغه فقه و حديث دانسته اند.
نورالدين محمّد بن شاه مرتضى كاشانى (م 1115 ق)وى نوه برادر فيض كاشانى و معروف به «نورالدين اخبارى» است. او از فيض كاشانى ، پدرش ، علّامه مجلسى و شيخ قاسم بن محمّد كاظم ، اجازه روايت گرفته است. فرزندش بهاء الدين محمّد ، در سال 1114 ق ، و سيّد عبد المطلب كلهرى كاشانى در سال 1113 ق ، از وى اجازه روايت گرفته اند. از آثار اوست: _ المعين فى تفسير الكتاب المبين _ مستدرك الوافى _ دُرَر البحار المصطفى من بحار الأنوار _ الأدعية الكافية. (2)
محمّد بن محمّد محسن ، ابوالخير كاشانى (علم الهدى) (م 1115 ق)وى در آغاز ماه ربيع اوّل 1039 به دنيا آمد. او نزد پدرش فيض ، شاگردى مى نمود و از او و عمويش عبد الغفور ، عبد اللّه بن محمّد تقى مجلسى ، محمّد مهدى بيدگلى ، محمّد باقر سبزوارى ، سيّد نعمة اللّه جزايرى ، شيخ حرّ عاملى و سيّد على نواب بن حسين مرعشى روايت مى كند. علم الهدى ، مجالس وعظ برپا مى كرد و به حديث ، عنايت ويژه اى داشت و كتب حديث ، از جمله الوافى پدرش را تدريس مى كرد. دانشجويان دينى ، به او توجّه بسيار
.
ص: 303
داشتند و از او كسب علم مى كردند و عدّه بسيارى از او روايت كرده اند ، از جمله فرزندانش: اسحاق ، سليمان ، محمّد ، احمد و فاطمه ، سيّد احمد حسينى ، سيّد محمّد معصوم حسينى ، محمّد شفيع كاشانى و.... وى ، بيش از شصت كتاب تأليف كرده است كه در اين مقاله ، هفت مورد از آنها در حوزه حديث ، ذكر مى شود: _ جناح النجاح إلى براح الرباح _ سرور صدور اوليا در چگونگى صلوات فرستادن بر ائمه _ عروة الأخبات فيما يقال عند الأوقات _ مرقاة الجنان إلى روضات الجنان (در ادعيه) _ مقلاد الرشاد (در ادعيه) _ معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمة و توقيعاتهم _ نضد الايضاح فى ترتيب إيضاح الاشتباه . (1)
سيّد صدرالدين على خان بن احمد حسنى حسينى شيرازى (1052 _ 1120 ق)وى از نوادگان سيّد صدرالدين ، متكلّم مشهور است كه نسبش به زيد بن على عليه السلام مى رسد. (2) او در مدينه به دنيا آمد ، سپس به مكّه رفت و از آن جا به حيدر آباد هند ، كوچ كرد و مدّتى طولانى در آن جا ماند. سپس به حج رفت و از آن جا به ايران آمد. وى به واسطه پدرش و شيخ جعفر بحرانى و ديگران ، از صاحب مدارك و صاحب معالم و شيخ بهايى روايت مى كند. سيّد محمّد صالح حسينى خاتون آبادى نيز از او روايت مى كند. شش اثر از وى در اين مقاله معرّفى مى شود كه از آن جمله
.
ص: 304
است: _ الدرجات الرفيعة فى طبقات الإمامية _ سلافة العصر فى محاسن أعيان العصر _ كتاب أحوال الصحابة و التابعين _ رياض السالكين فى شرح صحيفة سيّد الساجدين _ شرح دعاء مكارم الأخلاق _ شرح الأحاديث المسلسلة بالآباء. (1)
سيّد محمّد بن احمد حسينى لاهيجانى (م بعد از 1120 ق)وى فقيه و دانشمند شيعى و از شاگردان علّامه مجلسى است كه به حديث و علوم آن ، اهتمام داشته ، چنان كه به تبحّر در اخبار ، مشهور بوده است. او در شهر لاهيجان ، حوزه علميه و كرسى تدريس داشته است و ملّا عبد النبى طسوجى ، از شاگردان اوست. وى در سال 1120 ق ، زنده بوده است. از آثار اوست: _ شرح حديث: «ثلاثة لا أدرى أيّهم أعظم أجرا» _ شرح حديث: «فان قال فلم جعل الصوم» _ فهرس ما فى البحار (2)
سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (محقّق بحرانى) (م 1121 ق)وى فقيه و رجالى شيعه و از دانشمندان بزرگ عصر خويش است كه در نيمه ماه رمضان سال 1057 ، در ماحوز به دنيا آمد. وى نزد دانشمندانى چون: سليمان بن على
.
ص: 305
بحرانى ، سليمان بن على شاخورى ، احمد بن محمّد مقابى ، جعفر بن على بن سليمان قدمى ، صالح بن عبد الكريم كرزكانى ، محمّد بن ماجد بحرانى و سيّد هاشم بن سليمان بحرانى ، علم آموخت. او از علّامه مجلسى ، سيّد هاشم بحرانى و... اجازه روايت دارد. وى پس از سيّد هاشم ، در بحرين به مقام مرجعيت رسيد. ماحوزى ، شاگردان بسيارى ، از جمله: عبد اللّه بن صالح سماهيجى و احمد بن ابراهيم عصفورى را تربيت كرد و بيش از يكصد كتاب و رساله تأليف كرده كه به طور عمده در فقه است. بيش از بيست اثر از وى ، در اين نوشتار معرّفى مى شود: _ اجازه به شيخ احمد بحرانى (پدر شيخ يوسف بحرانى) _ الأربعون حديثا _ بلغة المحدّثين (درباره رجال موثق) _ تحفة المسافر _ ترجمة محمّد بن اسماعيل _ تعيين محمّد بن سنان _ جمال الصالحين _ جوامع الكلم (شامل رواياتى در اصول دين) _ جواهر العقود فى شرح حديث الركود _ الحاشية على التهذيب _ شرح الأحاديث المتفرّقة _ شرح حديث نبوى «فضّلت على آدم بخصلتين» _ شرح حديث «نيّة المؤمن خير من علمه» _ شرح خطبة الاستسقاء
.
ص: 306
_ شرح حديث «من صام رمضان و اتبعه بست من الشوّ ال...» _ العجالة فى شرح حديث أبو لبيد مخزومى _ فلق الاصباح فى شرح مفتاح الفلاح _ الفوائد النجفية _ مدارج اليقين فى شرح أربعين الحديث فى الإمامة _ معراج أهل الكمال إلى معرفة أحوال الرجال _ المنارات الظاهرة فى الاستخارات المأثورة عن العترة الطاهرة. (1)
محمّد شريف بن محمّد صادق خاتون آبادى (م بعد از 1121 ق)وى از اديبان فاضلى است كه در پزشكى نيز تبحّر دارد و نسبت به ولايت اهل بيت عليهم السلام به شدّت تعصّب دارد و بيشتر تأليفات خود را با معجزاتى از آنان ، شروع مى كند. او ساكن مشهد مقدّس است و چون از خادمان روضه رضوى بوده است ، در برخى آثارش لقب «خادم» به خود مى دهد. از آثار اوست: _ الأربعون حديثا فى الطب _ حافظ الأبدان _ تحفة الأبرار _ شرح طبّ الرضا عليه السلام _ شرح طبّ الأئمة عليهم السلام _ شرح طبّ النبى صلى الله عليه و آله . (2)
.
ص: 307
جمال الدين ، محمّد بن حسين خوانسارى (آقا جمال) (م1125 ق) (1)وى حكيم ، فقيه و محدّث شيعى است كه نزد پدرش محقّق خوانسارى و دايى اش محمّد باقر محقّق سبزوارى درس خواند. او در اصفهان به تدريس معقول پرداخت و از علماى طراز اوّل و رئيس حوزه علميه اصفهان بود. وى از علّامه مجلسى روايت مى كند و عدّه اى از دانشمندان نيز از وى اجازه روايت دارند. (2) آثار زير در ترجمه و شرح حديث و ادعيه از اوست: _ ادعيه و زيارات _ ترجمه مفتاح الفلاح _ ترجمه و شرح غررالحكم _ ترجمه الصحيفة السجادية _ ترجمه «الفصول المختارة من العيون و المحاسن» _ الحاشية على [كتاب] من لايحضره الفقيه _ الحاشية على التهذيب _ شرح حديث اللبس _ شرح حديث البيضة _ شرح أحاديث الطينة و التوفيق بينها بما لا يستلزم الجبر _ المزار. (3)
.
ص: 308
محمّد بن محمّد رضا مشهدى قمى (م1125 ق)وى ، مفسّر و محدّث جامع شيعى است كه از علّامه مجلسى ، اجازه روايت دارد. از آثار حديثى اوست: _ كنز الدقائق و بحرالغرائب (در تفسير روايى) _ شرح الصحيفة _ شرح الزيارة الرجبية _ شرح دعاى صباح. (1)
مير محمّد صالح بن عبد الواسع حسينى خاتون آبادى (1126 ق)وى كه فقيه و محدّث شيعى است و در تفسير كلام نيز دست داشته ، در سال 1058 ق ، به دنيا آمد و نزد حسين بن جمال الدين محمّد خوانسارى و علّامه محمّد باقر مجلسى و محمّد بن حسين شيروانى درس خواند و از علّامه مجلسى ، اجازه روايت گرفت. سيّد نور الدين بن نعمة اللّه جزايرى ، ابوالحسن بن محمّد طاهر فتونى ، احمد بن اسماعيل جزايرى و سيّد احمد علوى خاتون آبادى از شاگردان او هستند. وى در سال 1126 ق ، در اصفهان درگذشت. از آثار اوست: _ حدائق الجنان (در زيارات ) _ حدائق المقرّبين (در احوال ملائكه ، پيامبران و ائمه عليهم السلام ) _ ذريعة النجاح (در ادعيه و اعمال سال) _ روادع النفوس (در اخلاق و مواعظ) _ شرح [كتاب] من لا يحضره الفقيه _ شرح الاستبصار
.
ص: 309
_ شرح حديث «الهلال إذا طلب فى الشرق غدوة فلم ير» (در باب نوادر التهذيب). (1)
حيدر على بن محمّد شيروانى (م بعد از 1129 ق)وى ، خواهر زاده و داماد علّامه مجلسى است. او نزد پدرش درس خوانده و از ميرزا عبد اللّه افندى روايت كرده است. شيروانى در علوم مختلف ، دست به تأليف زده است و نسبت به اصول عقايد ، اهتمام ويژه دارد. او آراى منحصر به فردى دارد كه بر اساس گفته ها و اخبار نادر شيعه است ، بخصوص در مورد اجتهاد ، نظريه خاصّى داشت كه با نظر اهل اجتهاد و اخباريان ، مغاير بود. از آثار اوست: _ الحاشية على الكافى _ كتابى در رجال _ رساله اى در فضل اهل بيت (ع) _ رساله اى در شرح حال نوّاب چهارگانه امام زمان (عج) _ مختصر مصباح المتهجد _ المزار _ المناقب و المثالب. (2)
محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م1129 ق)وى ، عالم و فاضل ، داراى انشاى نيكو و از شاگردان رضى الدين قزوينى است. (3)
.
ص: 310
هفت اثر مربوط به حديث از وى شناسايى شد: _ جناح النجاح فى شرح دعاء الصباح _ دليل الدعاة فى شرح عين الحياة _ ذخر العالمين فى شرح دعاء الصنمين _ رساله اى در احوال رجال قزوين _ شرح الزيارة الرجبية _ شرح الكافى _ عين الحياة (در دعاهاى منقول از ائمه عليهم السلام كه مربوط به وقت خاصّى نيست).
عبد اللّه بن عيسى اَفَندى تبريزى اصفهانى (م1130 ق)وى در هفت ماهگى ، مادر و در هفت سالگى ، پدر خود را از دست داد و تحت تربيت برادر بزرگش محمّد جعفر قرار گرفت. از ديگر استادان او در فقه ، اصول ، حديث و حكمت ، حسين بن جمال الدين محمّد خوانسارى ، محمّد باقر بن محمّد مؤمن سبزوارى ، محمّد بن حسن شيروانى ، علّامه محمّد باقر مجلسى ، فاضل هندى ، سيّد على نوّاب بن وزير حسين بن رفيع الدين محمّد حسينى مرعشى هستند. او بيش از سى سال از عمر خود را در سفر به كشورهاى مختلف و ديدار با علما گذراند و از علّامه مجلسى ، شيخ حرّ عاملى و... روايت مى كند. در أعيان الشيعة ، 25 اثر از وى در علوم مختلف ، ياد شده است كه از جمله آثار مربوط به حديث وى ، موارد زير است: _ الإجازات _ تعليقه بر أمل الآمل _ تعليقه بر نقد الرجال تفرشى
.
ص: 311
_ حاشيه بر تهذيب الأحكام _ حاشيه بر [كتاب] من لايحضره الفقيه _ حاشيه بر الوافى _ حاشيه بر صحيفه سجاديّه _ حاشيه بر منهج المقال استرآبادى _ رياض العلماء و حياض الفضلاء _ الصحيفة الثالثة السجّادية _ لسان الواعظين و جنات المتّعظين (در اعمال سال). (1)
سيّد بهاء الدين محمّد بن محمّد باقر حسينى مختارى (1080 _ 1133 ق)وى از فقها و محدّثان بزرگ شيعه است كه در حدود سال 1080 ق ، در اصفهان ديده به جهان گشود. او ملازم علّامه مجلسى بود و ساليان دراز ، نزد او درس خواند. شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى و بهاء الدين محمّد بن حسن اصفهانى (فاضل هندى) از او اجازه روايت دارند. از آثار اوست: _ تعليقات على شرح الصحيفة (تأليف سيّد على خان مدنى) _ حثيث الفلجة فى شرح حديث الفرجة _ شرح حديث عمران صابى _ شرح الزيارة الجامعة الكبيرة. (2)
.
ص: 312
محمّد اشرف بن عبد الحسيب علوى عاملى (م1133 ق)وى محدّث متتبّع ، اديب و شاعر شيعى ، شاگرد علّامه مجلسى و نوه ميرداماد است. او از ملّا محمّد سراب تنكابنى اجازه روايت دارد. از آثار اوست: _ فضائل السادات _ شرح مشيخه تهذيب الأحكام _ شرح دعاء الصباح _ رجال. (1)
عبد اللّه بن صالح سماهيجى بحرانى (م 1135 ق)وى فقيه ، محدّث و اديب شيعى و از دانشمندان بزرگ اخبارى است كه در سال 1076 ق ، به دنيا آمد. وى ، شاگرد شيخ سليمان ماحوزى است و از او و جمعى از علما ، روايت مى كند. از ديگر استادان و مشايخ او ، محمود بن عبد السلام مَعْنى بحرانى ، احمد بن على بن حسن سارى بحرانى ، محمّد بن يوسف بحرانى ، ناصر بن محمّد جارودى خطّى ، على بن جعفر بن على بن سليمان بحرانى ، احمد بن ابراهيم بن احمد عصفورى درازى ، ابوالحسن بن محمّد طاهر فتونى عاملى ، احمد بن اسماعيل جزايرى نجفى ، سيّد محمّد بن على بن حيدر عاملى و محمّد قاسم اصفهانى هزار جريبى را نام برده اند. وى در تطبيق و جمع اخبار معارض ، تبحّر بسيار داشت و در ردّ اهل اجتهاد ، افراط مى نمود و در جدا كردن مسلك اخباريان و مجتهدان ، اصرار فراوان داشت. وى ، اشعارى در نكوهش علم اصول و اجتهاد و نيز مدح و ستايش اخباريان سروده است. از نظر او همه قرآن براى مردم (رعيّت) متشابه است و از عمل كردن به ظاهر
.
ص: 313
قرآن ، منع مى كرد. وى پس از تسلّط خوارج بر بحرين در سال 1130 ق ، به دنبال ديگر عالمان اخبارى بحرين از آن جا مهاجرت نمود و در بهبهان ، سكونت گزيد و سرانجام در نهم جمادى ثانى سال 1135 ، در همان جا درگذشت. آثار زير از وى در اين نوشتار ذكر مى شود: _ اجازة الحديث _ إرتياد ذهن النبيه فى شرح [كتاب] من لايحضره الفقيه _ تحفة الرجال و زبدة المقال _ جواهر البحرين فى أحكام الثقلين (جامع روايات كتب اربعه) _ شرح حديث الأسماء _ الصحيفة العلوية و التحفة المرتضوية _ الكلم الطيّب و العمل الصالح و الغيث الصيب و الميزان الراحج (در ادعيه). (1)
على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق)وى داراى اطّلاعات وسيع در علوم اسلامى است و كتاب ها و رساله هاى متعدّدى در علوم مختلف نگاشته است. وى ، از شاگردان علّامه محمّد باقر مجلسى است. كلبعلى بن خانبابا شريف كرهرودى ، محمّد امين بن محمّد على شريف استرآبادى و آقا الياس خان بكا ، از شاگردان او هستند. از آثار اوست: _ الأربعون حديثا _ أنوار الهداية فى التفسير بالرواية
.
ص: 314
_ تنقيح المقال فى خلاصة الرجال _ روضة الرضوان فى أعمال شهر رمضان _ شرح حديث «نيّة المؤمن خير من عمله» _ مراد المريد فى ترجمة مزار الشهيد. (1)
ابو الحسن بن محمّد طاهر فتونى اصفهانى (م 1138 يا 1139 ق)وى ، فقيه اصولى شيعى است كه در حديث و علوم قرآن نيز متبحّر است. اصل او از جبل عامل است و در حدود سال 1070 ق ، در اصفهان به دنيا آمد. او نزد گروهى از فقها و محدّثان ، شاگردى كرد و از آنان ، اجازه روايت يافت. از آن جمله اند: علّامه محمّد باقر مجلسى ، شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى ، سيّد نعمة اللّه جزايرى ، احمد بن محمّد بن يوسف بحرانى ، قاسم بن محمّد كاظمى ، محمّد حسين بن حسن ميسى ، عبدالواحد بن محمّد بن احمد بورانى ، محمود بن على ميمندى و سيّد محمّد صالح خاتون آبادى. وى ، در مشهد مقدّس به تدريس و تأليف مشغول بود و عدّه بسيارى از او كسب علم و روايت كرده اند . چهار اثر از وى در حديث و رجال ، عبارت اند از: _ تنزيه القميين _ حاشيه بر الكافى _ شرح صحيفه سجاديه _ نصايح الملوك و آداب السلوك. (2)
.
ص: 315
يعقوب بن ابراهيم بختيارى حويزى (1147 ق)وى فقيه و نحوى شيعى است كه در شيراز و شوشتر ، نزد سيّد نعمة اللّه جزايرى ، شاگردى نمود. او در فقه ، حديث و ادبيات عرب ، تبحّر يافت و در ديگر علوم نيز دست داشت ، فقه و تفسير تدريس مى نمود ، فتوا مى داد و به تصنيف مى پرداخت. به علّت شتابزدگى در افتا و اعتماد فراوان به روايات شاذ ، آثار فقهى او متروك است. وى عمرى طولانى داشت. از جمله شاگردانش سيّد عبد اللّه بن نورالدين جزايرى است. از آثار اوست: _ الأربعون حديثا _ الاعتبار فى اختصار الاستبصار _ تفسير صوافى الصافى _ شرح فروع الكافى _ شرح الصحيفة السجادية. (1)
ياسين بن صلاح الدين بحرانى شيرازى (زنده در 1147 ق)وى ، فقيه ، محدّث و رجالى شيعى است كه امامت جمعه و جماعت را بر عهده داشت و رياست امور قضا و حسبيه در بحرين را در اختيار داشت. پس از هجوم خوارج به بحرين ، به شيراز و اطراف آن پناه برد و در شهر جويم ، سكونت گزيد. وى از محمّد بن يوسف بحرانى و عالمان ديگر ، روايت مى كند. سيّد نصر اللّه بن حسين فائزى ، از او اجازه روايت دارد. آثار زير از اوست:
.
ص: 316
_ رسالة فى عدم اعتبار قول العلماء الرجال لكثرة اشتباهاتهم _ شرح حديث «الشقى ، شقى فى بطن اُمّه» _ معين النبيه فى رجال [كتاب] من لايحضره الفقيه. (1)
محمّد ابراهيم بن محمّد معصوم قزوينى (م1149 ق)وى ، فقيه شيعى و در اصل ، تبريزى است كه نزد پدرش و محمّد بن حسين خوانسارى و قاضى جعفر كمره اى درس خوانده و از علّامه مجلسى ، روايت مى كند. تمام عمرش را در تحصيل علوم و به دست آوردن و تصحيح كتاب ها و نسخه ها گذراند. از اوست: _ سلاح المؤمنين (در ادعيه و اذكار مأثور) _ مجموعة الأدعية و الأذكار _ شرح الصحيفة. (2)
مير محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى (م1151 ق)وى ، يكى از علماى تراز اوّل شيعه است و نزد عدّه بسيارى از عالمان بزرگ درس خواند و از آنان ، روايت مى كند كه از جمله آنهاست پدرش محمّد صالح ، جدّ مادرى اش علّامه محمّد باقر مجلسى ، جمال الدين محمّد بن حسين خوانسارى ، محمّد بن عبد الفتاح سراب تنكابنى ، ابوالحسن بن محمّد طاهر فتونى ، سيّد عليخان بن احمد مدنى ، سليمان بن عبد اللّه ماحوزى و شاه محمّد بن محمّد دارابى شيرازى. وى ، سال هاى طولانى منصب «شيخ الإسلام» و اقامه نماز جمعه را در اصفهان به
.
ص: 317
عهده داشت . صالح آبادى ، توسّط افغان ها مورد ضرب و شتم قرار گرفت و زندانى شد و اموال او ضبط گرديد. وى ، ناگزير به خاتون آباد (دهى در دو فرسخى اصفهان) كوچ كرد. از آثار اوست: _ الألواح السماوية فى اختيارات أيام الاُسبوع و السنة _ خزائن جواهر سلطانى (دعاها و اعمال روز و شب در دوازده ماه) _ السبع المثانى (در زيارت ائمه عراق عليهم السلام و...) _ فهرس تصانيف المجلسى _ مناقب الفضلاء و رياض العلماء (اجازه بزرگ او براى زين الدين خوانسارى است). _ مفتاح الفرج (آداب و اعمال استخاره) _ نوروز نامه (آداب و اعمال نوروز). (1)
احمد بن اسماعيل جزايرى (م 1151 ق)وى كه فقيه ، محدّث و از مجتهدان بزرگ شيعه است ، در خوزستان متولّد شد و در نجف ، وفات يافت. او از ابوالحسن بن محمّد طاهر فتونى ،عبد الواحد بن محمّد بورانى ، صفى الدين بن فخرالدين طريحى ، احمد بن محمّد بن يوسف بحرانى ، حسين بن عبد على خمايسى ، مير محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى ، محمّد قاسم بن محمّد صادق استرآبادى و محمّد نصير بن عبد اللّه بن محمّد تقى مجلسى روايت مى كند. از آثار حديثى وى است: _ الحاشية على الكافى
.
ص: 318
_ شرح تهذيب الأحكام _ قلائد الدرر فى بيان آيات الأحكام بالأثر. (1)
سيّد ابو القاسم جعفر بن حسين خوانسارى (م1158 ق)سيّد ابوالقاسم خوانسارى ، موصوف به «جعفر كبير» _ در برابر نوه اش جعفر بن حسين (م1240 ق) كه به «جعفر صغير» معروف است _ ، در يكشنبه بيستم صفر 1090 در اصفهان به دنيا آمد. وى در جوانى نزد علّامه مجلسى ، درس خواند و از او اجازه روايت گرفت. بيشتر تحصيلات وى نزد دايى اش ، فقيه متكلّم ، حسين بن حسن گيلانى و آقا جمال خوانسارى بوده است و از محمّد صادق بن محمّد سراب تنكابنى و محمّد طاهر بن مقصود على اصفهانى روايت مى كند. عبّاس بن حسن بن عبّاس بلاغى نجفى (م 1178 ق) شاگرد اوست وى در اثر حمله افغان ها به اصفهان در اوايل سال 1132 ق ، به خوانسار مهاجرت كرد و در سيزدهم ذى قعده سال 1158 در قريه قودجان ، در سه فرسخى خوانسار ، درگذشت. از آثار اوست: _ رجال _ رسالة فى شرح دعاء أبى حمزة الثمالى _ المصباح (در ادعيه). (2)
سيّد صدر الدين محمّد بن محمّد باقر رضوى قمى (م قبل از 1160 ق)وى از مراجع دينى و محقّقان شيعه است و در اصفهان ، نزد آقا جمال خوانسارى و قاضى جعفر كمره اى درس خواند. سپس به قم رفت و به ارشاد و تدريس پرداخت.
.
ص: 319
پس از فتنه افغان ها به همدان و از آن جا به نجف رفت و نزد ابوالحسن فتونى و احمد بن اسماعيل جزايرى شاگردى كرد و خود به تدريس و تأليف ، همّت گماشت و جايگاه عظيمى نزد مردم يافت. وحيد بهبهانى ، از شاگردان اوست. وى در 65 سالگى در نجف درگذشت. از آثار اوست: _ أدعية الليالى و الأيّام _ ادعيه منقول از ائمه عليهم السلام _ احاديث و ادعيه متفرّقه _ رسالة فى حديث الثقلين _ شرح حديث «العبودية جوهرة كنهها الربوبية». (1)
عبد الرحيم بن محمّد يونس دماوندى (م1160 ق)وى حكيم ، عارف و صوفى بوده و از شاگردان ملّا صادق اردستانى (م1134 ق) است. سيّد عبد اللّه جزايرى ، درباره او مى گويد: «عالم وارسته و مقبولى بود. او را در مشهد ديدم و در برخى مسائل ، با هم گفتگو كرديم . او امام جماعت در مسجد بود» (2) از آثار اوست: _ شرح حديث «صورته عارية...» _ شرح حديث «رأس الجالوت» _ شرح حديث عالم عِلْوى _ حاشيه بر الصافى _ شرح حديث الحقيقة
.
ص: 320
اسماعيل بن محمّد حسين خواجويى (م 1173 ق)وى از حكيمان و متكلّمان بزرگ شيعه است كه در فقه و حديث و تفسير نيز تبحّر بسيار داشت. او در درايه و رجال نزد محمّد جعفر بن محمّد طاهر كرمانى اصفهانى درس خواند و سلسله اجازه اش به فاضل هندى مى رسد. ملّا محمّد مهدى نراقى (م1209 ق) و آقا محمّد بيدآبادى و ابوالقاسم مدرّس اصفهانى و ملّا محراب ، عارف مشهور ، از شاگردان او هستند. وى نزد پادشاهان ، محترم و نسبت به اهل بيت عليهم السلام ، ولايى خالص بود. خواجويى در شعبان سال 1173 ، درگذشت و در تخت فولاد اصفهان ، دفن گرديد. سيّد محسن امين ، درباره او مى گويد: «حدود يكصد و پنجاه تأليف در علوم مختلف دارد كه بيشتر آنها از نسخه اصل ، فراتر نمى رود ، بجز شرح الأربعين او كه گفته اند همه اش متقن و متين است». امين همچنين مى افزايد : «وى ، سند خود به روايات را ، چنان كه روش معمول مؤلّفان شرح اربعين است ، در ابتداى شرح اربعين خود ذكر نكرده است و به خاطر ترك اسناد خود به معصومان عليهم السلام ، عذر خواسته است ، عذرى نامناسب». (1) از آثار اوست: _ الأربعون حديثا _ بشارات الشيعة _ تعليقات على شرح الاربعين حديثا (از شيخ بهايى) _ حاشيه بر تهذيب الأحكام _ شرح دعاء الصباح (شرح حديث «ما من أحد يدخله عمله الجنة...») _ شرح حديث «إنّهم يأنسون بكم فإذا غبتم عنهم استوحشوا»
.
ص: 321
_ شرح حديث نبوى «أعلمُكم بنفسه أعلمُكم بربِّه» _ شرح حديث «لا يموت لمؤمن ثلاثة من الأولاد فتمسّه النّار إلّا تحلّه القسم» _ شرح حديث «لو عَلِمَ أبوذرّ ما فى قلب سلمان لَقَتَلَهُ» _ شرح حديث «مَنْ أحبَّ_نا أهلَ البيتِ فَليعد لِلفقر جلبابا» _ شرح حديث «تواضئو...» _ فوائد فى الرجال.
سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م1173 ق)وى ، فقيه ، اديب ، شاعر و مورّخ شيعى است كه در شعبان 1112 ، در شوشتر به دنيا آمد. وى فقه ، حديث ، تفسير و عربى را نزد پدرش آموخت و از او و گروهى از علما ، از جمله: سيّد احمد علوى خاتون آبادى ، شمس الدين بن صفر بصرى ، سيّد على بن عزيز اللّه موسوى جزايرى ، محمّدرضا بن محمّد هادى طبرسى ، نظرعلى بن محمّد امين زجاج شوشترى ، يعقوب بن ابراهيم بختيارى ، فرج اللّه بن محمّد حسين شوشترى ، محمّد بن جان احمد دزفولى ، سيّد نصر اللّه بن حسين فائزى حائرى و سيّد محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى روايت مى كند. عدّه بسيارى هم نزد او كسب علم كردند. (1) وى آثار متعدّدى دارد كه تعدادى از آنها شرح كتب رجال و حديث است ، مانند: _ حاشيه بر شرح الصحيفة السجادية (رياض السالكين) از سيّد على خان مدنى. _ حاشيه بر الأمالى صدوق _ حاشيه بر مقدّمات الوافى فيض _ حاشيه بر الاستبصار
.
ص: 322
_ حاشيه بر الأربعون حديثا شيخ بهايى _ حاشيه بر منهج المقال استرآبادى _ حاشيه بر نقد الرجال تفرشى _ الإجازة الكبيرة. (1)
محمّد على بن ابن طالب زاهدى لاهيجى (1130 _ 1180 ق)وى ، جامع فنون و صاحب تصانيف در علوم مختلف بود و در سال 1103 ق ، در اصفهان به دنيا آمد. او نزد عالمانى چون: پدرش ابوطالب (م1127 ق) ، خليل اللّه طالقانى ، محمّد طاهر بن حسن قائنى ، محمّد مسيح بن اسماعيل فسوى و محمّد صادق اردستانى درس خواند. بعد از محاصره اصفهان توسّط افغان ها ، براى زيارت به عتبات مقدّس عراق رفت و حج به جا آورد و سپس به بحرين ، بندرعباس و هند رفت و در بنارس ، ماندگار شد تا اين كه در سال 1180 ق ، درگذشت. از آثار اوست: _ آداب معاشرت _ ادعيه و ادويه _ ترجمه دعاى مشلول _ ترجمه دعاى صباح _ ترجمه دعاى جوشن صغير _ ترجمه دعاى معروف به «علوى مصرى» _ جوامع الآداب _ الدعوات الصالحات و الأسماء الحسنى _ دعوة الأسماء و الأذكار
.
ص: 323
_ سبب الاختلاف فى الأخبار و بيان طريق جمعها _ شرح بعض خطب أمير المؤمنين عليه السلام _ شرح حديث «معنى الصَّمَد» _ شرح حديث «عرفت اللّه بفسخ العزائم» _ شرح دعاى عرفه _ شرح عيون أخبار الرضا عليه السلام _ شرح مصباح الشريعة _ مختصر الدعوات و الزيارات. (1)
يوسف بن احمد بحرانى (صاحب حدائق) (م1186 ق)وى ، فقيه و محدّث بزرگ شيعه است كه در سال 1107 ق ، در قريه ماحوز بحرين به دنيا آمد و نزد پدرش و حسين بن محمّد جعفر ماحوزى ، درس خواند. وى از رفيع الدين محمّد بن فرج (/فرّخ) گيلانى مشهدى ، سيّد عبد اللّه بن علوى بحرانى ، سيّد بحر العلوم ، محمّد مهدى فتونى و ملّا مهدى نراقى روايت مى كند. بحرانى ، از سال 1135 ق ، به ايران آمد و در شهرهاى مختلف ، از جمله كرمان ، شيراز و فسا اقامت داشت و به تدريس و تصنيف و اقامه جماعت ، مشغول بود و پيش از سال 1169 ق ، به كربلا (از مراكز علمى بزرگ آن روزگار) رفت. شيخ يوسف ، مناظرات بسيارى با وحيد بهبهانى داشت كه در نتيجه ، وى از رويه اخبارى محض به شيوه اى معتدل (مانند روش علّامه مجلسى) روى آورد كه در اين باره ، در فصل اوّل ، مطالبى بيان شد. او شاگردان بسيارى تربيت كرد و تأليفات فراوانى دارد. آثار زير در زمينه حديث و رجال از اوست:
.
ص: 324
_ أربعون حديثا _ اجازة الحديث _ الحدائق الناضرة فى الأحكام العترة الطاهرة (1) _ الفوائد الرجالية _ لؤلؤة البحرين فى الاجازة لقّرتى العين _ معراج النبيه فى شرح [كتاب] من لايحضره الفقيه. (2)
سيّد شَبَّر بن محمّد مُشَعشَعى (م ح 1190 ق)وى ، فقيه و محدّث شيعى است كه در ربيع اوّل 1122 در هُويزه به دنيا آمد. از مشايخ او سيّد نصر اللّه بن حسين حسينى حائرى ، احمد بن اسماعيل جزايرى و پسرش سعد بن احمد جزايرى ، سيّد محمّد بن عبد الكريم حسنى طباطبايى ، يوسف بن احمد بحرانى ، حسين بن محمّد ماحوزى ، سيّد رضى الدين بن محمّد بن على موسوى عاملى مكّى ، سيّد عبد العزيز بن احمد موسوى نجفى . سيّد كاظم عميدى نجفى و سيّد صدر الدين بن محمّد باقر رضوى قمى را مى توان نام برد. سيد شبّر ، علاوه بر فقه و حديث ، به انساب و رجال نيز آگاه بود و در علوم ديگر نيز دست داشت. او در امر به معروف ، كوشا بود ، چنان كه با لشكرى ده هزار نفرى بر ضدّ سپاه عثمانى قيام كرد. وى در حدود سال 1190 ق ، در نجف اشرف درگذشت. آثار او به طور عمده در فقه است و در حديث و رجال نيز آثار زير را از او مى توان نام برد: _ الأربعون حديثا
.
ص: 325
_ حاشيه بر الكافى _ تعليقاتى بر مجمع البحرين _ فهرست وسائل الشيعة _ مختصر رجال مجلسى. (1)
عبد النبى بن محمّد (اوچاق قلى ، شرف الدين) طسوجى تبريزى (م1203 ق)او فقيه و محدّث شيعى است كه در علوم مختلف دست داشت و در سال 1117 ق ، در طسوج يا خوى به دنيا آمد و نزد سيّد محمّد لاهيجى در لاهيجان و نزد محمّد رفيع بن فرج گيلانى (شاگرد علّامه مجلسى و م1155 ق) در مشهد ، درس خواند. سيّد محمّد حسن زنوزى ، از شاگردان اوست. وى در سال 1196 ق ، به عراق رفت و در 1203 ق ، در كربلا ، بدرود حيات گفت. وى ، حواشى متعدّدى بر كتب حديث دارد ، از جمله: _ حاشية على الكافى _ حاشية على تهذيب الأحكام _ حاشية على [كتاب] من لايحضره الفقيه _ الردّ على نواقص الروافض مخدوم بن عبد الباقى _ شرح نهج البلاغة _ شرح الصحيفه السجادية _ حاشية على كتاب السماء و العالم من بحار _ شرح معانى الأخبار. (2)
.
ص: 326
محمّد باقر بن محمّد اكمل (وحيد بهبهانى) (م1205 يا 1206 ق)وى ، از علماى بزرگ و مرجع شيعه در عصر خود است كه در سال 1117 ق ، در اصفهان ، متولّد شد و نزد پدرش و ديگر عالمان بزرگ ، از جمله سيّد صدرالدين محمّد بن محمّد باقر قمى همدانى نجفى و سيّد محمّد بن عبد الكريم طباطبايى (جدّ سيّد مهدى بحر العلوم) درس خواند. او از بهبهان به كربلا (مركز اخباريان آن روز) رفت و با تدريس اصول و برپايى مناظرات ، جريان اخباريگرى را به شكست وا داشت. وحيد ، شاگردان مبرّز بسيارى تربيت كرد كه از آن جمله اند: سيّد بحر العلوم ، شيخ جعفر كاشف الغطاء ، ملّا مهدى نراقى ، سيّد محمّد مهدى شهرستانى ، سيّد على صاحب رياض ، ابو على حائرى ، ميرزاى قمى ، سيّد دلدار على نقوى و حجة الاسلام شفتى. (1) وحيد ، كتاب هاى متعدّدى نگاشت كه از آن جمله است: _ حاشيه بر منهج المقال _ تعليقه بر رجال سيّد مصطفى خويى _ شرح الفوائد الرجالية _ الحاشية على التهذيب _ الحاشية (شرح) على الوافى _ شرح حديث «بِمَ يُعرَفُ النّاجى». (2)
محمّد رضا بن عبد المطّلب تبريزى (م ح 1208 ق)وى ، فقيه ، محدّث ، خطيب و شاعر شيعى است و نزد پدرش عبد المطّلب و فقهاى
.
ص: 327
بزرگ كربلا و نجف (مانند: محمّد مهدى فتونى عاملى نجفى ، محمّد باقر هزار جريبى و محمّد باقر بن محمّد اكمل بهبهانى) درس خواند. سپس به تبريز بازگشت و به وعظ و خطابه پرداخت و امامت جماعت را بر عهده گرفت و مدّتى در شيراز ، قاضى لشكر كريم خان بود. وى در حدود سال 1208 ق ، در قزوين درگذشت. از آثار اوست : _ الشفا فى أخبار آل المصطفى (جامع حديثى بزرگ) _ الشافى الجامع بين «البحار» و «الوافى» . (1)
فضلعلى بيگ بن شاهوردى بن خلف توشمال باشى (ق 12 ق)وى ، شاگرد علّامه مجلسى است و از مجلسى ، سيّد ماجد بن هاشم بحرانى و شيخ محمّد بن حسن صاحب معالم ، روايت نقل مى كند. برخى از شهرت او به «توشمال باشى» كه در دربار صفويان ، مقام رئيس مباشران مطبخ يا خوان سالار عالى شاه ايران بود ، احتمال داده اند كه وى خوان سالارى دربار صفوى را به عهده داشته است. از آثار اوست: _ الأوفى (جامع بزرگ حديثى) _ تبصرة الأعياد السليمانية (در آداب مستحبّات به مربوط به اعياد) _ كنز الحق (شامل دعاهاى الأوفى) _ مصباح الهدى (تلخيص كنز الحق) _ العروة الوثقى (تلخيص مصباح الهدى به فارسى) _ مقاليد الفلاح (مختصر مصباح الهدى با حذف اسانيد)
.
ص: 328
_ مزار رضوى (آداب زيارت امام رضا عليه السلام و ساير معصومان عليهم السلام ، به فارسى). (1)
حسن بن عبّاس بلاغى (ق 12 ق)وى ، رجالى ، فقيه و اصولى بزرگى بود كه در حديث ، تبحّر بسيار داشت. وى ، نزد پدرش و محمّد بن حسن شيروانى ، كسب علم نمود و از عبد على بن محمّد خمايسى نجفى (م1084 ق) و على بن زين الدين بن محمّد بن حسن بن شهيد ثانى اجازه روايت دارد. از اوست: _ شرح الصحيفة السجادية(در دو مجلّد) _ تعليقات رجالى و فقهى بر الاستبصار _ تنقيح المقال فى كيفية طريق الاستدلال. (2)
عبد اللّه بن نور اللّه بحرانى (ق 12 ق)وى ، محدّث شيعى و از شاگردان علّامه محمّد باقر مجلسى است كه بيست سال نزد وى شاگردى نمود و از او اجازه روايت دارد. وى ، كتاب عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال را كه شامل يكصد كتاب در 129 جزء است ، از بحار الأنوار اخذ نمود و با تنظيمى دقيق ، تدوين كرد . شيخ آقا بزرگ تهرانى ، اين كتاب را جامع تر و بزرگ تر از بحار الأنوار دانسته است. عدّه اى نيز بر او خرده گرفته اند و كتاب او را اصلاح و اقتباسى نامطلوب از بحار الأنوار شمرده اند. (3)
.
ص: 329
محمّد بن محمّد تقى حسينى موسوى شيرازى (ق 12 ق)وى ، كه «رضى الدين» خوانده مى شد ، نزد صالح بن عبد الكريم ، شيخ حرّ عاملى و قاسم بن محمّدكاظم، درس خواند و از آنان، اجازه روايت دارد. او عنايت ويژه اى به احاديث اهل بيت عليهم السلام داشته و در مسجدى در تخت فولاد ، امام جماعت بوده است. كتاب حديثى بزرگ جامع الأحكام فى مسائل الحلال و الحرام ، از اوست. (1)
محمّد باقر بن محمّد تقى حسينى رضوى اصفهانى (ق 12 ق)وى از عالمان اخبارى مقيم اصفهان است و فقه و حديث را از ميرزا محمّد تقى الماسى آموخت و در سال 1152 ق ، از او اجازه روايت گرفت. از ديگر مشايخى كه وى از آنان اجازه روايت دارد ، پدرش ميرزا محمّد تقى شريف رضوى ، شيخ يوسف بحرانى ، ميرزا محمّد رحيم شيخ الاسلام ، محمّد بن محمّد زمان كاشانى و شيخ ابوالحسن شريف تونى را مى توان نام برد. وى ، مشارق المجتهدين فى الأحكام المأثورة را در سال 1181 ق ، تأليف كرده است. (2)
قرن سيزدهمسيّد محمّد مهدى بن مرتضى طباطبايى (بحرالعلوم) (م1212 ق)وى كه علّامه ذو فنون و مرجع شيعيان در دوره خود بود ، در شوّال 1155 ، در كربلا به دنيا آمد و نزد پدرش سيّد مرتضى ، محمّد باقر وحيد بهبهانى ، شيخ يوسف بن احمد بحرانى ، محمّد مهدى فتونى ، محمّد تقى دروقى ، محمّد باقر هزار جريبى و سيّد محمّد مهدى بن هداية اللّه خراسانى شهيد ، (3) درس خواند.
.
ص: 330
سيّد بحر العلوم ، از نظر مراتب سير و سلوك نيز ممتاز بود. وى ، شاگردان بسيارى تربيت كرد كه پسرش سيّد محمّد رضا ، جعفر بن خضر جناحى نجفى (كاشف الغطاء) ، زين العابدين سلماسى ، سليمان بن احمد قطيفى ، سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبر ، سيّد محمّد جواد عاملى ، سيّد محسن بن حسن اعرجى و سيّد محمّد رضا شبر از آن جمله اند. از آثار اوست: _ الفوائد الرجالية (در ردّ اخباريان ، معروف به رجال سيّد بحرالعلوم) _ ارجوزه اى درباره اصحاب اجماع _ اجازة الحديث و چند اجازه ديگر. (1)
محمّد بن اسماعيل مازندرانى (ابو على حائرى) (م1216 ق)وى فقيه و رجالى شيعى است كه در ذى حجّه 1159 در كربلا به دنيا آمد. به گفته او نسبش به ابن سينا مى رسد. حائرى ، كمتر از ده سال داشت كه پدرش از دنيا رفت و او زندگى را به سختى گذراند. وى نزد وحيد بهبهانى و سيّد على بن محمّد على طباطبايى ، صاحب رياض ، درس خواند. از آثار اوست: _ رساله عقد اللآلى البهية (در ردّ اخباريان) _ معائب النواصب فى الردّ على نواقض الروافض _ منتهى المقال فى أحوال الرجال (رجال بوعلى). (2)
.
ص: 331
محمّد على بن محمّد باقر كرمانشاهى (1144 _ 1216 ق)وى ، فقيه بزرگ شيعه و جامع معقول و منقول است و نزد پدرش و شيخ يوسف بحرانى و ديگر علما ، درس خواند ، در كرمانشاه ساكن شد و در آن جا ، جايگاهى بلند يافت. از آثار اوست: _ حاشية على نقد الرجال _ رسالة فى أحوال الصحابة _ رجال آقا محمّد على _ سنة الهداية لهداية السنة _ معترك الأقوال فى أحوال الرجال. (1)
محمّد حسن بن عبد الرسول حسينى زنوزى (1172 _ 1218 ق)وى ، رجالى بزرگ شيعه است و ابتدا نزد ملّا محمّد شفيع گلپايگانى تبريزى و شيخ عبد النبى بن محمّد طسوجى درس خواند . او در سال 1195 ق ، به عتبات مقدس عراق رفت و در محضر دانشمندان متعدّدى از جمله وحيد بهبهانى ، ميرزا محمّد مهدى شهرستانى ، سيّد على صاحب رياض ، تحصيل نمود. زنوزى ، درسال 1203 ق ، به مشهد مقدس مشرف شد و دو سال نزد ميرزا مهدى شهيد ، شاگردى كرد ، در سال 1205 ق ، مدّتى به اصفهان رفت ، سپس به خوى بازگشت و به تأليف ، مشغول گرديد. او شعر نيز مى سرود و «فانى» تخلّص مى نمود. از آثار اوست: _ روضة الآمال فى ترجمة زبدة الأعمال _ رياض الجنة (در تراجم و رجال) (هشت مجلّد)
.
ص: 332
_ زبدة الأعمال فى الأدعية و الآداب _ شرح الاستبصار _ وسيلة النجاة فى الأدعية و الأوراد وى كتابى با عنوان بحر العلوم نيز دارد كه فارسى ملمّع و بدون ترتيب مانند كشكول است كه از فوايد هر علمى در آن آورده و هفت مجلّد است. (1)
ابو القاسم بن حسن (محمّد حسن) گيلانى (ميرزاى قمى) (م1231 ق)وى فقيه ، مجتهد ، اصولى پُر اطّلاع و ملقّب به «محقّق قمى» است و در سال 1150 ق ، در جاپَلَق از توابع بروجرد به دنيا آمد. نزد پدرش و سيّد حسين بن جعفر خوانسارى (م1191 ق) و وحيد بهبهانى درس خواند و از آنان و محمّد مهدى بن محمّد فتونى و محمّد باقر بن محمّد باقر هزار جريبى روايت مى كند. وى ، سرانجام در قم ساكن شد و به تدريس و تأليف و ارشاد ، مشغول شد تا به مرجعيت رسيد ، چنان كه در فصل اوّل گذشت. وى در مخالفت با صوفيه ، شدّت بسيار به خرج مى داد. او شاگردان بسيارى تربيت كرد و كتاب هاى فراوان ، تأليف نمود كه از آن جمله است: _ رسالة فى معرفة مشايخ الإجازة من الرواة _ شرح حديث «رأس الجالوت» _ شرح حديث «أمر ابليس أن يسجد لآدم» _ شرح حديث «أنا الطّين» _ شرح حديث «هل رأيت رجلاً» _ شرح جمله اى از «خطبة البيان» _ فتحيه (در بيان نكته اى در خطبه امام جواد عليه السلام ). (2)
.
ص: 333
سيّد محمّد بن عبد النبى اخبارى (م1232 ق)وى ، فقيه ، محدّث ، متكلّم شيعه و از عالمان مشهور اخبارى و سخت متعصّب است كه در سال 1178 ق ، در هند به دنيا آمد. او در سال 1198 ق ، به حج رفت و از آن جا عازم عراق گرديد و در نجف ، كاظمين و كربلا اقامت گزيد و نزد سيّد محمّد مهدى شهرستانى ، درس خواند و از او و محمّد على بن محمّد باقر بهبهانى و موسى بن على بحرانى ، اجازه روايت دارد. اخبارى ، در اثر فشار اصوليان ، ناگزير شد عراق را ترك كند و به ايران بيايد. وى ، مدّتى در مشهد و تهران بود (1) و باز ناچار شد به عراق باز گردد و در كاظمين بماند. سرانجام ، داوود پاشا ، رقيب اسعد پاشا در كار وزارت ، چون از رابطه دوستانه اسعد پاشا با ميرزا محمّد و قدرت ميرزا آگاه شد ، ترسيد و با بهانه اختلافات اخباريان و اصوليان ، با شورانيدن نهانى اوباش بغداد بر ضدّ ميرزا محمّد ، باعث شد تا او و پسر بزرگش سيّد احمد كشته شوند. ميرزا محمّد ، بيش از هشتاد اثر از خود به جاى گذاشته است كه در بسياى از آنها مخالفت با اجتهاد را وجهه همّت خود قرار داده است كه آن جمله است : _ اجازه به محمّد باقر بن محمّد على _ اجازة الحديث _ البنيان المرصوص بالبراهين و النصوص
.
ص: 334
_ تقويم الرجال _ حرمة التنباكو و القهوة _ الحكمة البالغة _ الدمدمة الكبرى فى الردّ على الزنادقة الصغرى _ رجال النيسابورى _ رجال جراد (در ادعيه) _ شرح دعاء العديلة _ الصارم البتار لقد الفجّار و قسط الأشرار و الكفّار (در شش مجلّد) _ الصيحة بالحق على من الحد و تزندق (در ردّ حق المبين كاشف الغطاء) _ صحيفة أهل الصفاء فى ذكر أهل الاجتباء و الاصطفاء _ الكتاب المبين و النهج المستبين (در فضايل معصومان عليهم السلام ) _ كلّيات الرجال _ كوثر الأسرار فى شرح معضلات الأخبار _ مصادر الأنوار فى تحقيق الاجتهاد و الأخبار _ مفتاح النبيه فى شرح «الفقيه» _ منيع المرتاد فى ذكر نفاة الاجتهاد _ معاول العقول لقلع «أساس الاُصول سيّد دلدار على نقوى (1) _ نتيجة الخلف فى ذكر السلف (در رجال) (2)
.
ص: 335
برخى از اين آثار در فصل اوّل نيز به مناسبت بحث اخباريگرى ياد شد.
محمّد كاظم بن محمّد شفيع هزار جريبى (م ح 1238 ق)وى از دانشمندان بزرگ شيعه است كه در كربلا ، نزد وحيد بهبهانى درس خواند و از او و سيّد محمّد مهدى شهرستانى و سيّد على بن محمّد على صاحب رياض ، روايت مى كند. او به علوم و معارف اهل بيت عليهم السلام توجّه ويژه اى داشت. از آثار اوست : _ الأربعون حديثا _ تحفة المجاورين _ جواهر الأخبار و معتقد الأخيار (در امامت) _ درر الأخبار _ الدرر الصافية فى ترجمة بعض الكلمات القصار لأمير المؤمنين عليه السلام _ السراج المنير فى الفوائد الرجالية _ محك ايمان در اخلاق مؤمنان _ معارف الأنوار _ معارف الأئمة عليهم السلام . (1)
احمد بن زين الدين اَحسايى (م 1241 ق)شرح حال وى در فصل اوّل گذشت. او بر احاديث متعدّدى شرح دارد كه عمده آنها در كتاب جوامع الكلم (2) به چاپ رسيده و از آن جمله است : _ اجوبة مسائل الشيخ محمّد القطيفى (در شرح چند روايت مشكل)
.
ص: 336
_ أجوبة مسائل بعض العلماء (درباره روايات متعارض) _ أجوبة مسائل من اصفهان (شرح حديث) _ أجوبة المسائل الثلاث (شرح حديث) _ اجازات الشيخ أحمد الأحسائى _ شرح الأحاديث _ شرح حديث «بنا عرف اللّه ...» _ شرح حديث «خلف الأسماء...» _ شرح حديث «لولاك لما خلقت الأفلاك» _ شرح حديث «رأس الجالوت» _ شرح حديث «إنّ الزّمان كهيئة يوم خلق السموات» _ شرح حديث «العبودية جوهرة كنهها الربوبية» _ شرح حديث «إن الميّت يبلى جسده...» _ شرح حديث «من عرف نفسه ، فقد عرف ربّه» _ شرح الزيارة الجامعة الكبيرة. (1)
سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شَبَّر (م1242 ق)وى ، فقيه ، اصولى ، محدّث ، مفسّر و از شخصيت هاى علمى بارز شيعه است كه در سال 1188 ق ، در نجف اشرف در خانواده آل شبّر از خانواده هاى علمى مشهور عراق به دنيا آمد. وى نزد پدرش سيّد محمّد رضا ، سيّد محسن بن حسن اعرجى ، اسد اللّه بن اسماعيل شوشترى و ديگر عالمان دينى درس خواند و از سيّد محسن اعرجى و
.
ص: 337
شيخ جعفر كاشف الغطاء و شيخ احمد احسايى و ديگران ، اجازه روايت دارد. سيّد شبّر ، از دانشمندان پُركار است و در دوره خود ، به «مجلسى ثانى» معروف بود و شاگردان بسيارى نيز داشت. شبّر در رجب سال 1242 ، بدرود حيات گفت و در رواق مطهّر حرم امام كاظم و امام جواد عليهماالسلام دفن گرديد. اينك ، بيش از چهل اثر از وى آورده مى شود : _ أحسن التقويم فيما يتعلّق بالنجوم على حسب ما ورد فى الشرع الأقدس _ الأربعون حديثا _ إرشاد المستبشر فى الاستخارات _ الاُصول الأصلية و القواعد المستنبطة من الآيات و الأخبار المروية _ أعمال الاُسبوع _ الأنوار اللامعة فى شرح الزيارة الجامعة _ الأنوار الساطعة فى العلوم الأربعة (معارف پنجگانه دين ، اخلاق ، عجائب المخلوقات و فقه) _ أنيس الزائر _ أنيس الذاكرين _ البلاغ المبين فى اُصول الدين _ تحفة الزائر _ تسلية الفؤاد فى فقد الاُولاد _ جامع المعارف و الأحكام _ جامع المقال فى معرفة الرواة و الرجال _ جلاء العيون (ترجمه عربى جلاء العيون علّامه مجلسى در زندگى معصومان عليهم السلام )
.
ص: 338
_ الجوهر الثمين فى تفسير القرآن المبين _ الحقّ اليقين فى معرفة اُصول الدين _ الخاتمة الرجالية _ الدرر المنثورة و الكلمات المأثورة _ درر الآثار و الأخبار (تلخيص دوم جامع المعارف) _ روضة العابدين و نزهة الذاكرين (در دعا و اعمال سال) _ زينة المؤمنين و أخلاق المتّقين _ سلاح العابدين _ شرح طبّ الرضا عليه السلام _ شرح نهج البلاغة الكبير (نخبة الشرحين) (گزيده دو شرح ابن ابى الحديد و ابن ميثم بحرانى با تعليق) _ شرح نهج البلاغة الصغير _ صفوة التفاسير _ طبّ الأئمة عليهم السلام (شامل روايات مربوط به بهداشت) _ الطبّ المروى _ عجائب الأخبار و نوادر الآثار _ علم اليقين فى طريقة القدماء و المحدّثين _ قصص الأنبياء على ما روى عن الأئمة المعصومين عليهم السلام _ كشف الحجاب للدعاء المستجاب (در شرح دعاى سمات) _ كشف المحجّة فى شرح خطبة اللمة _ الكلّيات الرجالية
.
ص: 339
_ مزار _ مسكّن الفؤاد فى روايات المبدأ و المعاد _ مصابيح الأنوار فى حلّ مشكلات الأخبار _ ملخص جامع المعارف والأحكام _ ملخص المقال فى أحوال الرجال _ منتخب جلاء العيون _ منهج السالكين و زاد العارفين (در اخلاق) _ نهج العارفين (در اخلاق ، به فارسى) شيخ عبد النبى كاظمى ، شاگرد سيّد شبّر ، شرح حال مفصّل او و تأليفاتش را كه نزديك به شصت عنوان است ، در تكمله نقد الرجال ، ذكر كرده است. شايان ذكر است كه سيّد عبد اللّه شبّر ، با اين همه عنايت و توجّه به احاديث و روايات اهل بيت عصمت و طهارت ، اخبارىْ مسلك نيست و روش مجتهدان اصولى را بر حق مى داند. دو كتاب وى كه شاهد اين مدّعاست ، عبارت است از : منية المحصّلين فى حقية طريقة المجتهدين و بغية الطالبين فى حقيقة طريقة المجتهدين. (1)
عبد النبى بن على شيبى كاظمى عاملى (م1256 ق)وى ، دانشمند و محقّق شيعى و آگاه به فقه ، اصول ، حديث و رجال بوده و در سال 1198 ق ، در كاظمين به دنيا آمد. او نزد سيّد محمّد رضا ، سيّد عبد اللّه شبّر و اسد اللّه بن اسماعيل شوشترى درس خواند و كوشيد تا در بسيارى از علوم ، توانا
.
ص: 340
گرديد. وى ، بعد از 1244 ق ، به قريه جويا در ساحل صور رفت و در آن جا جايگاه بلندى يافت. محمّد حسن بن ياسين كاظمى ، از شاگردان اوست و احمد بن محمّد بن احمد حرّ عاملى ، از او اجازه روايت دارد. آثار زير از اوست: _ اختصار الإقبال فى أعمال السنّة _ تحفة المسافر فى آداب السفر _ تكملة نقد الرجال للتفرشى _ الحقّ الحقيق فى الردّ على الأخبارية. (1)
محمّد بن محمّد حسن مشهدى (م1257 ق)وى ، از فقهاى شيعه است كه در مشهد مقدّس به دنيا آمد و در عراق ، نزد عالمانى چون كاشف الغطاء و سيّد على صاحب رياض ، درس خواند. او پس از بازگشت به مشهد ، كتاب خانه بزرگى تأسيس كرد و به تدريس و تأليف پرداخت و عدّه بسيارى از علم او بهره جستند. وى ، توجّه ويژه اى به شاگردانش داشت. از آثار اوست : _ شرح حديث «رأس الجالوت» _ شرح طبّ الرضا عليه السلام (كنز الذهب) _ گل جعفرى (ترجمه «رساله اِهليلَجَيه») _ مرشد الخواص (در حلّ برخى آيات و روايات مشكل و گزيده اى از ادعيه و زيارات). (2)
.
ص: 341
سيّد كاظم بن قاسم رشتى (م1263 ق)وى فقيه شيعى و رئيس شيخيه بعد از شيخ احمد احسايى است كه در سال 1212 ق ، در رشت به دنيا آمد و در كربلا ، نزد شيخ احمد احسايى ، شاگردى كرد و از خواصّ او گرديد و در ترويج مرام او سعى فراوان نمود. او از سبّ فقهاى اصولى ، ابايى نداشت و در يازدهم ذى حجّه 1263 و به قول ديگر 1259 ق ، در كربلا درگذشت. در فصل اوّل نيز به گوشه هايى از افكار او اشاره شد. بيش از هشت اثر وى در شرح احاديث و ادعيه بدين قرار است : _ الخطبة الشِّقشقية و شرحها _ شرح دعاء السمات _ شرح حديث «عمران صابى» _ شرح حديث «هل رأيت رجلاً...» _ شرح دعاء «إلهى هب لى كمال الانقطاع إليك» _ شرح حديث «علىٌّ باطن الأنبياء» _ شرح خطبة الطُّتُنجية _ شرح دعاء الأسابيع _ شرح دعاء ليلة الجمعة. (1)
محمّد جعفر بن سيف الدين اِستر آبادى (شريعتمدار) (م1263 ق)وى ، فقيه ، مجتهد و از مراجع دينى شيعه بود و در سال 1198 ق ، در نوكنده استر آباد به دنيا آمد. او نزد سيّد على بن محمّد على صاحب رياض ، درس خواند و از او اجازه
.
ص: 342
روايت گرفت و با سيّد محمّد مجاهد ، در جهاد بر ضدّ نيروهاى روسى شركت كرد. وى با دعوت محمّد شاه قاجار ، از مشهد به تهران آمد و به عنوان مرجع دينى به تدريس و قضاوت و افتا پرداخت. او حدود شصت كتاب و رساله در علوم مختلف نگاشته است كه بيش از يكْ سوم آنها به حديث و علوم آن مربوط است كه از آن جمله است : _ الأربعون حديثا _ أنيس الزاهدين و جليس العابدين _ أعمال مسجد الكوفة _ فضائل الامام على عليه السلام _ مائدة الزائرين _ هداية الاُمة فى زيارة الأئمة عليهم السلام _ شرح طرق الشيخ الطوسى (شرح مشيخة التهذيب) _ لبّ اللّباب فى الدراية و علم الرجال _ الرجال _ الايجاز. (1)
سيّد صدر الدين محمّد بن صالح عاملى (م1264 ق)وى ، فقيه ، اصولى ، محدّث و رجالى بارز شيعى است كه در سال 1193 ق ، در قريه شدغيث جبل عامل به دنيا آمد. او در عراق ، نزد پدرش سيّد صالح ، سيّد محمّد مهدى بحر العلوم ، سيّد على بن محمّد على صاحب رياض ، سيّد محسن بن حسن اعرجى ،
.
ص: 343
شيخ سليمان بن معتوق ، اسد اللّه بن اسماعيل شوشترى ، سيّد محمّد مهدى شهرستانى ، سيّد محمّد جواد بن محمّد عاملى و شيخ جعفر كاشف الغطاء درس خواند. در سال 1210 ق ، صاحب رياض به او اجازه عام (اجتهاد) داد. وى سپس به قم آمد و از محضر ميرزاى قمى بهره جست. وى سرانجام در سال 1227 ق ، به اصفهان رفت و در آن جا اقامت گزيد و به تدريس و اقامه حدود و احكام پرداخت. سيّد صدرالدين شاگردانى تربيت كرد و كتاب هايى به رشته تحرير درآورد كه از آن جمله است : _ المجال فى الرجال _ تعليقة على نقد الرجال للتفرشى _ نكت الرجال على منتهى المقال _ شرح مقبولة عمر بن حنظلة. (1)
عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى مشهدى (م1268 ق)وى ، عالم ، واعظ و مدرّس بزرگ شيعى است كه در سال 1206 ق ، به دنيا آمد. او در كربلا ، نزد شيخ احمد احسايى و شريف العلماء مازندرانى شاگردى كرد و سپس ، در مشهد ساكن شد و به تدريس و ارشاد پرداخت. وى ، از جمله دانشمندان شيخى است كه با تبليغات ملّا حسين بشرويه در مشهد به باب گرويد و به سبب حمايت بى دريغ از سيّد على محمّد باب ، توسّط علما تكفير شد و فرزندش شيخ على را در قلعه طبرسى ، در دفاع از باب ، از دست داد و پس از ادّعاى مهدويت باب ، به شدّت پشيمان و از وى روى گردان شد. از جمله آثار اوست :
.
ص: 344
_ تعريف تحصيل العلم _ رسالة فى فضل العلم _ شرح حديث «ما تردَّدتُ فى شى ء أنا فاعله...» _ مجموعة الأدعية و الزيارات (در سه مجلّد) _ مصائب المعصومين عليهم السلام _ معين الطلّاب _ مناقب المعصومين عليهم السلام . (1)
محمّد مهدى بن محمّد جعفر تنكابنى (م بعد از 1269 ق)وى ، فقيه شيعى و جامع فنون است و نزد علماى عصر خود ، درس خواند. تأليفات او حاوى تحقيقات علمى جالبى است. بخشى از آثار او در حديث و رجال است كه از آنهاست : _ الأربعون حديثا (التبيان) (درباره مطلق احاديث) _ الأربعون حديثا فى المتعة _ الأربعون حديثا فى غير المتعة _ ملحقات الأربعين _ الرشحات فى علم الرجال _ خلاصة الأخبار _ طوالع الأنوار فى فضائل الأئمة الأطهار _ شرح دعاء الصباح
.
ص: 345
_ شرح حديث «من عرف نفسه...» _ شرح الحديث الرضوى _ أنيس العابدين(در ادعيه). (1)
سيّد محمّد تقى بن مير مؤمن حسينى قزوينى (م1270 ق)وى ، فقيه ، اصولى ، متكلّم ، شاعر و عارف شيعى است و تحصيلات علمى خود را نزد دانشمندان كربلا و نجف ، تكميل كرد. از جمله ، نزد محمّد شريف بن حسن على مازندرانى ، سيّد باقر بن احمد نجفى (م1246 ق) ، اسماعيل بن محمّد ملك عَقْدايى يزدى ، سيّد سليمان طباطبايى يزدى ، شيخ احمد بن زين الدين احسايى ، سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر و سيّد محمّد مجاهد بن على طباطبايى درس خواند و از آنان اجازه روايت دارد. سيّد محمّد مهدى قزوينى و سيّد ابوالقاسم اصفهانى نيز از او اجازه روايت دارند. وى در سال 1270 ق ، در قزوين ، دار فانى را وداع گفت. از آثار اوست : _ طرائف الحكمة و بدائع المعرفة (منتخب نهج البلاغة) _ شرح نهج البلاغه (فارسى) _ شرح خطبه شقشقيه _ شرح دعاى عديله _ النجاح الجامع لأسرار الفوز و الفلاح (در اخلاق). (2)
محمّد على بن محمّد بَرَغانى (م1272 ق)وى فقيه ، متكلّم و حكيم شيعى است كه در بَرَغان ، متولّد شد و نزد دانشمندان بزرگ ،
.
ص: 346
از جمله : ميرزاى قمى ، ملّا على بن جمشيد نورى ، شيخ جعفر كاشف الغطاء ، ميرزا محمّد اخبارى و شيخ احمد اَحسايى درس خواند. وى ، چند سال ملازم شيخ احمد احسايى بود و از او اجازه روايت دارد. از آثار اوست : _ حاشية على تفسير الصافى _ غنائم العارفين فى تفسير القرآن المبين _ هدية القاصر إلى مولاه الإمام الباقر (ترجمه فارسى برخى مجلدات عوالم). (1)
محمّد بن مقيم درزى بار فروشى مازندرانى (م1276 ق)وى از عالمان شيعه در مازندران است و نزد حجة الإسلام شفتى و سيّد محمّد مجاهد ، درس خواند. او در اصفهان با شيخ احمد احسايى برخورد و احسايى ، او را به مطالعه كتاب هايش توصيه كرد. از اين رو ، به تعاليم «شيخيه» گرايش پيدا كرد و گويا بدين سبب ، عالمان مازندران ، او را از خود رانده اند ؛ چرا كه در برخى تأليفاتش ، از آنان بسيار شكايت مى كند. (2) دو اثر معروف وى ، عبارت است از : _ الروضات (در شرح زيارت رجبيه) _ الأنوار اللامعة (شرح «يا على يا عظيم») .
ملّا هادى بنابى (م1281 ق)از فقها و محدّثان معاصر شيخ انصارى است و از او روايت مى كند. وى ، اهل بناب ، از دهستان هاى مراغه در آذربايجان است. ميرزا حبيب اللّه رشتى ، از او روايت مى كند. از آثار اوست : _ شرح عيون أخبار الرضا عليه السلام
.
ص: 347
_ شرح الخطبة الشقشقية _ شرح خطبة اللمة _ شرح الخطبة الزينبية. (1)
محمّد صالح بن محمّد برغانى قزوينى (م1283 ق)وى ، فقيه ، محدّث ، مفسّر ، متكلّم و از مجتهدان بزرگ شيعه در عصر قاجار به شمار مى رود كه در سال 1200 ق ، در برغان به دنيا آمد و نزد دانشمندان بزرگى مانند ميرزا ابوالقاسم قمى و سيّد محمّد مجاهد ، درس خواند. او در قزوين به تدريس ، تأليف و ارشاد مشغول بود و در اواخر عمر ، در كربلا اقامت گزيد و در آن جا درگذشت. از آثار اوست : _ مصباح الجنان لإيضاح أسرار القرآن _ مفتاح الجنان فى حلّ رموز القرآن _ كنز الأخبار _ كنز المعادن _ بحر العرفان و معدن الإيمان _ كنز الباكين _ مفتاح البكاء و كنز الواعظين . (2)
سيّد ابوالقاسم بن محمّد نبى حسينى ذهبى شيرازى (م1286 ق)وى عالم دينى ، مفسّر ، شاعر و عارف شيعى ، متخلّص به «دراز» و معروف به «آقا ميرزا بابا» ، از قطب هاى مشهور فرقه ذهبى صوفيه در دوره قاجار در ايران است. وى
.
ص: 348
در 1202 ق ، در شيراز به دنيا آمد . فقه و تفسير را نزد شيخ محمّد حسين قزوينى آموخت و روش سير و سلوك را از پدرش فراگرفت. وى ، پس از وفات پدرش در سال 1231 ق، مرشد روحانى ذهبيه گرديد و متولّى حرم سيّد احمد بن موسى عليهماالسلام ، شاه چراغ ، در شيراز شد. وى در جوار حرم امام رضا عليه السلام مدفون است. (1) از آثار اوست : _ ادعيه _ براهين الامامية (در مناقب و امامت امام على عليه السلام ) _ ترجمه تفسير العسكرى _ طباشير الحكمة (در شرح حديث خلقت نور پيامبر صلى الله عليه و آله ) _ معالم التأويل و التبيان فى شرح خطبة البيان _ مناهج المعرفة فى شرح مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة _ رساله قنوتيه در شرح دعاى «اللّهم نوّر ظاهرى بطاعتك و...».
محمّد كريم خان بن ابراهيم خان كرمانى (م 1288 ق)وى ، محدّث و متكلّم و از شاگردان سيّد كاظم رشتى است و در هجدهم محرّم 1225 در كرمان به دنيا آمد . رياست شيخيه در كرمان به او رسيد و از رقباى سيّد على محمّد باب بود. او از ملّا حسين گنجوى كرمانى ، اجازه روايت دارد. وى اصل «ركن رابع» را در شيخيه بنا نهاد و از اين رو ، پيروان او را «ركنيه» نيز مى گويند كه در فصل اوّل به اين موضوع ، اشاره شد. تأليفات او به 246 و به نقل ديگر به 260 كتاب و رساله مى رسد كه از آن ميان ، علم اليقين را در اصول فقه و مناقشه با اصوليان نوشته است. وى در 22 شعبان 1288
.
ص: 349
درگذشت و جنازه اش به كربلا انتقال يافت. اين آثار از وى است : _ فصل الخطاب الهادى إلى الطريق الصواب (شامل احاديث فقهى) _ نعيم الأبرار و جحيم الفجّار (در فضايل معصومان عليهم السلام ) _ علاج الأرواح _ عنوان الصواب فى أقسام الاستخارة _ شرح دعاء السحر _ شرح حديث «المعرفة بالنورانية...» _ شرح حديث «حقيق على اللّه أن يدخل الضلال الجنة...» _ شرح حديث «الحرّ و البرد ممّن يكونان...» _ شرح حديث «لو لا محمّد و على و الأئمة ، ما خلق اللّه الخلق» _ شرح دعاى «اللّهم إنّى أسألك باسمك الذى به ابتدعت عجائب الخلق». 1
سيّد محمّد تقى بن حسين بن دلدار على نقوى (م1289 ق)وى ، فقيه ، مفسّر ، متكلّم و اديب شيعه ، ملقّب به «ممتاز العلماء» است كه در 1234 ق ، در لكهنوى هند به دنيا آمد. او نزد پدر و عمويش سيّد محمّد (م1284 ق) درس خواند و از آنها و صاحب جواهر روايت كرده است. در ميان نوادگان سيّد دلدار على ، سيّد محمّد از همه عالم تر بود و بعد از پدرش زعامت دينى را بر عهده گرفت. آثار زير از اوست :
.
ص: 350
_ الإرشاد إلى حُسن الدعاء _ حديقة الواعظين فى المواعظ و الحكم _ الدعوات الفاخرة فى الأدعية المأثورة عن العترة الطاهرة _ الدعوات و الاستخارات _ شرح دعاء أبى حمزة الثمالى _ نخبة الدعوات _ نخبة المعجزات _ نزهة الواعظين فى المواعظ و العبر. (1)
هادى بن مهدى سبزوارى (م1289 ق)وى ، فقيه و فيلسوف بزرگ شيعى و جامع معقول و منقول است كه در سال 1212 ق ، در سبزوار به دنيا آمد. او پس از فراگيرى ادبيات و منطق به اصفهان رفت و ساليان متمادى ملازم دو حكيم: ملّا على بن جمشيد نورى و اسماعيل بن سميع اصفهانى گرديد. وى مدّتى در مشهد و كرمان بود و سپس در سبزوار ماندگار شد و به تهجّد و تدريس و تأليف پرداخت و شاگردان بسيارى را تربيت كرد و كتاب هاى فراوانى را به رشته تأليف درآورد. از اوست : _ شرح دعاء الجوشن الكبير (شرح الأسماء) _ شرح دعاء الصباح _ شرح حديث علوى _ شرح حديث الحقيقة. (2)
.
ص: 351
سيّد اسد اللّه بن محمّد باقر موسوى رشتى اصفهانى (م1290 ق)وى ، از فقهاى بزرگ شيعه است كه در سال 1227 ق ، در اصفهان به دنيا آمد و نزد پدرش حجّه الإسلام شَفتى و دانشمندان كربلا و نجف ، از جمله سيّد ابراهيم بن محمّد باقر قزوينى و شيخ نوح بن قاسم جعفرى قرشى ، بهره برد. سپس ، ملازم شيخ محمّد حسن نجفى (صاحب جواهر) گرديد و نزد او به درجه اجتهاد ، نايل آمد. پس از وفات پدرش ، در سال 1260 ق ، مرجع عالم شيعه در ايران گرديد. وى در نجف اشرف ، مدفون است. سه اثر زير ، از وى است : _ مناقب الأئمة عليهم السلام _ رجال _ شرح زيارت عاشوراء. (1)
محسن بن محمّد رفيع اصفهانى رشتى (م1290 ق)وى ، فقيه ، اصولى ، واعظ و جامع علوم است كه به سال 1224 يا 1229 ق ، در اصفهان به دنيا آمد. او نزد پدرش محمّد رفيع ، سيّد ميرمحمّد شهشهانى ، سيّد محمّد باقر حجّة الإسلام شَفتى ، سيّد ابوتراب اصفهانى و شيخ عبد العلى ماسوله اى درس خواند. او از سال 1257 تا 1267 ق ، در رشت و لاهيجان بود و سپس در قزوين ساكن گرديد. وى براى وعظ و ارشاد ، بسيار مسافرت مى كرد و تأليفات بسيارى دارد كه تعدادى از آنها به حديث و ادعيه و رجال مربوط است ، از جمله : _ الأربعون حديثا _ أنيس الصالحين فى الأدعية _ أنيس العبّاد فى بعض الأوراد
.
ص: 352
_ بحر الآمال فى أحوال الرجال _ بحر الأسرار فى الأدعية _ بحر الأقلام فى الأدعية _ بحر الإمكان فى الأدعية _ تبصرة الناظرين فى كشف مدارك أحكام فروع الدين _ جنّة الأمان فى شرح دعاء كميل _ حاشية على أحاديث صوم رمضان _ حقائق الشيعة (در فضايل شيعيان) _ خاتمة التصانيف (شرح خطبه شقشقيه) _ صحّة الاُصول الأربعمئة _ ضياء العيون فى الأذكار _ مجمع الأذكار و مخزن الأسرار (در ادعيه) _ المستطرفات فى جمع الأخبار و الروايات (در بيش از بيست مجلّد) _ هدية السادات و مجموعة السعادات(در اعمال ماه ها). (1)
محمّد نجف كرمانى مشهدى (م1292 ق)وى ، فقيه و محدّث شيعى است كه در حدود سال 1200 ق ، به دنيا آمد. تحصيلات خود را در فقه ، اصول ، تفسير ، حديث و رجال ، در مشهد به انجام رسانيد ، به ضبط اخبار و حفظ احوال رجال و راويان ، توجّه ويژه داشت و به روش اخباريان متمايل بود. از آثار اوست :
.
ص: 353
_ جامع الأحاديث _ شرح دعاى كميل _ شرح خطبة الزهراء عليهاالسلام . (1)
محمّد على بن محمّد كاظم خراسانى شاهرودى (م1293 ق)وى ، فقيه و متكلّم شيعى است كه در علوم مختلف ، دست داشت. او نزد عالمان عصر خود ، درس خواند و از سيّد ابراهيم قزوينى (صاحب ضوابط) ، اجازه روايت دارد و بيشتر همّت خود را در تأليف و اداى مسئوليت هاى دينى صرف كرد و 52 اثر نيز از خود باقى گذاشته كه از آن جمله است : _ البوارق الحيدرية فى أحوال الأئمة الأطهار _ روضات الجنان فى المواعظ و الأخلاق _ الردّ على الأخبارية _ شرح الزيارة السابعة لأمير المؤمنين عليه السلام _ لمعات الأنوار المشرقة من أخبار الأئمة الأطهار. (2)
احمد بن محمّد شفيع شيرازى (وقار) (1298 ق)وى ، دانشمند ، شاعر ، نويسنده و خوش نويس شيعى است كه در سال 1232 ق ، در شيراز به دنيا آمد. وى ، پسر بزرگ محمّد شفيع ، مشهور به ميرزا كوچك و متخلّص به وصال است. وى به عراق و هند ، سفر كرد. وقار در سال 1298 ق ، در 66 سالگى در شيراز به علّت بيمارى استسقا در گذشت. وى ، تأليفات بسيار به نظم دارد كه تعدادى
.
ص: 354
از آنها مربوط به حديث است و از آن جمله است : _ رموز الإمارة - ترجمه منظوم نامه امام على عليه السلام به عثمان بن حُنَيف _ آداب و اعمال نوروز _ ريحانة الأدب (در ترجمه و شرح احاديث نبوى و احوال زنان عرب و ايرانى) _ ترجمة مئة كلمة من كلمات أمير المؤمنين عليه السلام . (1)
محمّد تقى گلپايگانى نجفى (م1298 ق)وى ، فقيه ، مجتهد ، حكيم و فيلسوف بزرگ شيعى است كه در حدود سال 1218 ق ، به دنيا آمد. او نزد دايى اش و فقيه مشهور اسد اللّه بروجردى در ايران و نزد شيخ مرتضى انصارى ، سيّد ابراهيم بن محمّد باقر قزوينى و على بن جعفر كاشف الغطاء در عراق ، درس خواند. گلپايگانى ، به علم طب ، رياضيات و كيميا توجّه داشت ، راه زهد و رياضت مى پيمود و از ازدواج ، خوددارى نمود. وى در يكى از حجره هاى صحن مطهّر بارگاه امام على عليه السلام ساكن بود و مكانى را در آن جا براى تدريس و مباحثه قرار داده بود. سيّد حسن صدر ، از شاگردان اوست. از آثار اوست : _ شرح أصول الكافى _ كتاب فى الرجال _ منتخباتى از بحار الأنوار (السماء و العالم) _ منتخباتى از بحار الأنوار در نجوم. (2)
.
ص: 355
محمّد تقى بن حسينعلى هَرَروى اصفهانى (م1299 ق)وى كه فقيه اصولى ، جامع فنون و از دانشمندان بزرگ شيعه است ، در سال 1217 ق ، در هرات به دنيا آمد. او در اصفهان نزد دانشمندان مشهورى مانند سيّد محمّد باقر شفتى (حجّة الإسلام) ، محمّد ابراهيم كلباسى و محمّد تقى ايوانكيفى درس خواند . سپس به عراق رفت و در درس صاحب جواهر ، سيّد كاظم بن قاسم رشتى و على نقى مجاهد طباطبايى شركت كرد. وى ، سپس در اصفهان اقامت گزيد و در آن جا به مرجعيت رسيد. از سال 1275 ق ، نيز به كربلا رفت و تا پايان عمر در آن جا ماند . او با اين كه رساله اى در ردّ على محمّد باب نوشت و از او برائت جُست ، به بابيگرى متّهم گرديد. از آثار اوست : _ نهاية الآمال فى كيفية الرجوع الى علم الرجال _ الأربعون حديثا _ حاشية بر [كتاب] من لايحضره الفقيه _ السبع المثانى فى أحوال المعصومين عليهم السلام _ شرح دعاى ابو حمزه. (1)
محمّد بن سليمان (طيب تنكابنى) (م1310 ق)وى ، در حدود سال 1230 ق ، ولادت يافت. تنكابنى نزد سيّد ابراهيم (صاحب ضوابط) و عالمان ديگر درس خواند و در حدود 1310 ق ، بدرود حيات گفت. (2) آثار وى در اين نوشتار ، ياد شده كه عبارت اند از : _ أنيس الذاكرين _ الرسالة الفاطمية (در فضائل فاطمه عليهاالسلام)
.
ص: 356
_ الرسالة الرجبية _ شرح صحيفه سجّاديه _ قصص العلماء _ شرح دعاء السحر _ شرح دعاء كميل _ شرح حديث الحقيقة _ شرح حديث «هل رأيت رجلاً...» _ شرح دعاى «هيهات ما ذلك الظنّ بك» _ طريق الرشاد (در آداب ، دعا و...) _ منبع الأحكام (در درايه و شناخت حديث) .
احمد بن حسن بيرجندى يزدى مشهدى (م1312 ق)وى ، عالم دينى ، خطيب توانا و شاعر شيعى است كه در حدود 1234 ق ، در يزد به دنيا آمد. اصل او از بيرجند است و نزد دانشمندان اصفهان ، از جمله شيخ محمّد جعفر آباده اى ، درس خواند و از آنان ، اجازه روايت گرفت. وى ، سرانجام در مشهد ساكن گرديد و به وعظ و ارشاد پرداخت و در آن جا بدرود حيات گفت. پنج اثر وى در اين نوشتار ذكر شده كه عبارت اند از : _ شرح دعاى صباح _ عبائر المعضلات و تواتر المشكلات (در شرح مشكلات برخى آيات و احاديث) _ نواصيص العجب فى شرح زيارة الرجب _ نواميس العرفان فى شرح الصلوات الواردة فى شعبان _ موائد المتسحّرين. (1)
.
ص: 357
فهرست ها
.
ص: 358
. .
ص: 359
فهرست صاحبان آثار حديثى در سده هاى دوازدهم و سيزدهمقرن دوازدهمآقا على اكبر ، خواهر زاده علّامه مجلسى (م بعد از 1123 ق) ابن اصفهانى (ق 12 ق) ابن علاء الدين محمّد طاهر ابهرى اصفهانى (ق 12 ق) ابو الحسن بن محمّد بحرانى (م 1193 ق) _ 3 پ (1) ابو الحسن بن محمّد طاهر عاملى غروى اصفهانى (م 1140 ق) ابو الحسن بن محمّد طاهر فتونى (م 1138 ق) _ 4 ابو الحسن ناصر بن مساعد كربلايى (ق 12 ق) ابو جعفر محمّد قاسم بن محمّد رضا شريف (ق 12 ق) ابو طالب بن عبد اللّه زاهدى گيلانى (م 1127 ق) ابو على بن محمّد باقر حسينى (ق 12 ق) احمد بن ابى الحسن على بن ابراهيم (ق 12 ق) _ پ احمد بن اسماعيل بن عبد النبى جزايرى (م 1151 ق) _ 2
.
ص: 360
احمد بن حسن حرّ عاملى (م بعد از 1120 ق) _ 2 احمد بن عبد الواحد كرمانى ،ملقّب به نظام على شاه ، خليفه مجذوب على شاه (م 1142 ق) احمد بن كمال [الدين] شريف (ق 12 ق) احمد بن محمّد امين قزوينى (م بعد از 1117 ق) احمد نيريزى (خطّاط) (م بعد از 1151 ق) _ 2 پ اسماعيل بن محمّد حسين مازندرانى خواجويى (م 1173 ق) _ 16 اصغر بن محمّد قمى (م بعد از 1115 ق) بهاء الدين محمّد بن حسن (تاج الدين اصفهانى ، فاضل هندى) (1062 _ 1137 ق) بهاء الدين محمّد بن محمّد باقر مختارى (م 1140 ق) _ 3 جمال الدين محمّد بن حسين خوانسارى (آقا جمال) (م 1125 ق) _ 10 حاجى بابا ابن محمّد صالح قزوينى (ق 12 ق) حسن بن عبّاس بلاغى (ق 12 ق) _ 3 حسن بن عبد الرزاق لاهيجى (م 1121 ق) _ 5 پ حسين بن اسماعيل بافقى (اوليا) (ق 12 ق) حسين بن محمّد بن عبد النبى بحرانى (م 1192 ق) _ پ خليل بن محمّد زمان قزوينى (م 1148 ق) داوود بن حسن بحرانى (معاصر صاحب حدائق و استادش سماهيجى) (م 1135 ق) - 2 داوود بن محمّد كربلايى (ق 12 ق) رجبعلى بن محمّد صادق (صالح) طوسى اصفهانى (ق 12 ق) _ 2 رضى الدين محمّد بن حسين خوانسارى (م1113 ق) _ پ
.
ص: 361
رضى الدين محمّد بن محمّد تقى موسوى شيرازى (ق 12 ق) رضى الدين محمّد بن محمّد شوشترى (ق 12 ق) سلطان محمود بن غلامعلى طبسى (ق 12 ق) سليمان بن عبد اللّه ماحوزى (م 1121 ق) _ 17 پ. سيّد ابراهيم بن محمّد باقر رضوى(م بعد از 1168 ق) سيّد ابو القاسم جعفر بن حسين خوانسارى (م 1158 ق) _ 3 سيّد حسن بن ابى طالب طباطبايى (م 1169 ق) سيّد حسين بن جعفر خوانسارى (م 1191 ق) _ 2 سيّد شبّر بن محمّد مشعشعى (1122 _ 1190 ق) _ 2 سيّد صدر الدين محمّد بن باقر قمى (م ح 1160 ق) سيّد ضياء الدين اسحاق بن يوسف حسنى (م 1173 ق) سيّد عبد الرحيم بن محمّد حسينى موسوى شهرستانى (ق 12 ق) _ 2 سيّد عبد اللّه بن نور الدين جزايرى (م 1173 ق) _ 9 سيّد عزّ الدين حسن بن ابى الفتح محمّد دهان دمستانى بحرانى (م 1181 ق)_ 2پ سيّد على بن محمّد بن اسد اللّه امامى حسينى اصفهانى (ق 12 ق) _ 6 سيّد على خان بن احمد مدنى شيرازى (م 1120 ق) _ 8 سيّد قوام الدين بن نصير الدين مرعشى (ق 12 ق) سيّد قوام الدين محمّد بن محمّد مهدى حسينى قزوينى (م 1150ق) _ 2 سيّد كمال الدين بن حيدر حسينى موسوى (ق 12 ق) سيّد ماجد بن ابراهيم حسينى (زنده در 1152 ق) _ پ سيّد محمّد ابراهيم بن محمّد معصوم حسينى قزوينى (م 1149 ق) _ 3 سيّد محمّد باقر بن اسماعيل مدرّس خاتون آبادى زوارى اصفهانى (م 1127 ق)
.
ص: 362
سيّد محمّد بن احمد حسينى لاهيجانى (م بعد از 1120 ق) _ 3 پ سيّد محمّد بن احمد علوى فاطمى (نيمه اوّل ق 12 ق) _ 2 سيّد محمّد بن اسماعيل الامير (م 1182 ق) _ 3 سيّد محمّد بن باقر خاتون آبادى (م 1160 ق) سيّد محمّد بن محمّد امين حسينى (ق 12 ق) سيّد محمّد بن محمّد بديع رضوى مشهدى (م بعد از 1135ق) سيّد محمّد بن محمّد هادى مازندرانى (م بعد از 1136 ق) _ پ سيّد محمّد جعفر طباطبايى شولستانى (م بعد از 1113 ق) سيّد محمّد حسنى طباطبايى (م بعد از 1140 ق) سيّد محمّد حسين بن محمّد صالح خاتون آبادى (م 1151 ق) _ 6 سيّد محمّد رضا بن محمّد قاسم قزوينى (ق 12 ق) سيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه جزايرى (1050 _ 1112 ق) _ 16 شاه محمّد بن محمّد شيرازى دارابى (ق 12 ق) شرف الدين محمّد بن رضا خويدكى (م بعد از 1157 ق) شرف الدين محمّد بن محمّد تبريزى (مجذوب) (ق 12 ق) صادق بن احمد (ق 12 ق) صدر الدين محمّد بن محمّد صادق حسينى (ق 12 ق) _ 2 پ عابد بن داوود مشهدى (ق 12 ق) عبّاس بن حسن بلاغى (م بعد از 1178 ق) _ پ عبد الرحيم بن يونس دماوندى (م 1160 ق) _ 5 عبد الرضا بن عبد الصمد اوّلى بحرانى (ق 12 ق) عبد العالى بن محمّد مقيم فريدنى خوانسارى (م بعد از 1116 ق) عبد الكريم بن محمّد يحيى قزوينى (م 1135 ق) - 5 پ
.
ص: 363
عبد اللّه بن صالح سماهيجى (م 1135 ق) _ 12 عبد اللّه بن عيسى افندى تبريزى (م 1130 ق) _ 11 عبد اللّه بن نور اللّه بحرانى (ق 12 ق) عبد اللّه يزدى (نيمه اوّل ق 12) عبد النبى بن محمّد تقى قزوينى يزدى (1125 _ زنده در 1197 ق) _ پ عبد النبى بن [محمّد] مفيد بحرانى شيرازى (ق 12 ق) _ پ عبد الواسع بن علاّمى تونى (م بعد از 1119 ق) _ 3 عبد على بن جمعه عروسى حويزى (م 1112 ق) على اصغر بن محمّد يوسف قزوينى (ق 12 ق)_ 2 پ على بن حسين جامعى عاملى (م بعد از 1124 ق) _ پ على بن حسين كربلايى (زنده در 1136 ق) على بن زين الدين عاملى (ق 12 ق) على بن عبد الخالق حسن رازى (م بعد از 1175 ق) على بن عبد اللّه بن عبد الصمد اصبعى (م 1127 ق) غلامرضا بن عبد العظيم كاشانى (ق 12 ق) فضل اللّه بن محمّد شريف كاشانى (ق 12 ق) _ 2 فضلعلى بيگ بن شاهوردى توشمال باشى (ق 12 ق) _ 7 قطب الدين محمّد حسينى نيريزى (م 1173 ق) _ پ محمّد ابراهيم بن غياث الدين محمّد خوزانى اصفهانى (م 1160 ق) _ پ محمّد ابراهيم بن نور محمّد هزار جريبى (ق 12 ق) محمّد اسماعيل بن محمّد باقر حسينى خاتون آبادى (م 1116 ق) _ 2 محمّد اشرف بن عبد الحسيب علوى اصفهانى (م 1145 ق) _ 5 محمّد امين بن محمّد على كاظمى (م بعد از 1118 ق)
.
ص: 364
محمّد باقر بن محمّد تقى رضوى اصفهانى (م بعد از 1179 ق) محمّد باقر بن محمّد تقى قمى (م ح 1181 ق) محمّد باقر بن محمّد حسين تبريزى (ق 12 ق) محمّد باقر بن [محمّد] حسين نيشابورى مكّى (م اوايل 1144 ق) - پ محمّد بن سليمان خطّى سليمانى (م 1138 ق) محمّد بن عبد اللّه بحرانى (م بعد از 1170 ق) _ 2 محمّد بن على اُوالى بحرانى (ق 12 ق) _ 2 محمّد بن على بن عبد النبى مقابى بحرانى (م بعد از 1168 ق) _ 2 پ محمّد بن محمّد باقر رضوى (م 1160 ق) محمّد بن محمّد رضا مشهدى قمى (ق 12 ق) _ 5 محمّد بن محمّد على حسينى (ق 12 و 13 ق) محمّد بن محمّد محسن (علم الهدى) كاشانى (م 1115 ق) _ 7 محمّد تقى بن على نقى طبسى (م بعد از 1130 ق) _ 2 محمّد جعفر بن محمّد تقى مجلسى (ق 12 ق) محمّد جعفر بن محمّد صالح قادرى (ق 12 ق) محمّد جعفر بن محمّد طاهر خراسانى كرباسى (م 1175 ق) _ 2 محمّد جعفر بن محمّد طاهر كرمانى اصفهانى (1080 _ 1151 ق) _ 2 محمّد جعفر شيرازى (ق 12 ق) _ پ محمّد حسن بن محمّد صالح هروى (ق 12 ق) محمّد حسين بن حسن لنبانى گيلانى (م 1129 ق) _ 2 پ محمّد حسين بن شاه محمّد (معاصر شاه سلطان حسين صفوى) محمّد حسين بن مرتضى قلى پيش نماز (م بعد از 1119 ق) _ پ محمّد حسين بن يحيى نورى (م ح 1127 ق) _ پ
.
ص: 365
محمّد خليل بن محمّد اشرف قائنى (م 1136 ق) _ 2 پ محمّد رضا بن محمّد نصير خاتون آبادى (ق 12 ق) _ پ محمّد رضا (رضا) قزوينى (م بعد از 1136 ق) محمّد رضى بن محمّد نصير مجلسى (ق 12 ق) محمّد رضى (/ رضا) بن محمّد نبى قزوينى (م 1136 ق) _ پ محمّد رفيع بن فرج گيلانى (ميرزا ملا رفيعا) (1070 _ ح 1155 ق) _ 2 پ محمّد رفيع بن محمّد شفيع قزوينى (ق 12 ق) محمّد زمان بن كلبعلى تبريزى (م ح 1131 ق) _ 3 پ محمّد سعيد بن محمّد صالح مازندرانى بارفروشى (ق 12 ق) محمّد سليمان بن تاريقلى جرجى (م بعد از 1125 ق) _ 2 پ محمّد شريف بن شهاب الدين شهمرزادى (ق 12 ق) محمّد شريف بن محمّد صادق خاتون آبادى (بعد از 1121 ق) _ 5 محمّد شفيع بن بهاء الدين محمّد ، حسينى عاملى (م بعد از 1185 ق) _ 2 محمّد شفيع بن محمّد مقيم شيرازى (م بعد از 1152 ق) _ پ محمّد صادق بن محمّد تنكابنى اصفهانى (1082 _ زنده در حدود 1130) _ پ محمّد صادق بن محمّد زمان كاشانى (ق 12 ق) محمّد صالح بن محمّد سعيد خلخالى (1095 _ 1175 ق) _ 2 محمّد صالح هروى (نيمه اوّل ق 12 ق) _ پ محمّد على بن ابى طالب گيلانى (حزين) (م 1180 ق) _ 17 محمّد على بن احمد انصارى (ق 12 ق) محمّد على بن محمّد رضا تونى خراسانى (م بعد از 1151 ق) _ 2 پ محمّد على بن محمّد رضا ساروى مازندرانى (م بعد از 1193 ق) _ پ محمّد قاسم بن محمّد رضا شريف (م 1127 ق)
.
ص: 366
محمّد قاسم بن محمّد رضا هزار جريبى (م بعد از 1132 ق) _ پ محمّد كاظم بن محمّد فاضل شريف خادم (اوايل ق12 ق) _2 محمّد كاظم رودسرى گيلانى (ق 12 ق) _2 محمّد كريم بن محمّد صادق مجلسى (ق 12 ق) محمّد محسن بن عبد العلى (م 1125 ق) محمّد مراد بن محمّد صادق كشميرى (ملّا مراد) (م 1124 ق) _ 2 پ محمّد مسيح كاشانى ، (ملّا مسيحا) (م ق 12 ق) محمّد مفيد بن حسين شيرازى (م ح 1150 ق) _ پ محمّد مهدى بن على اصغر قزوينى (م ح 1129 ق) _ 7 محمّد مؤمن بن قوام الدين محمّد حسينى (ق 12 ق) _ 2 پ محمّد نصير بن محمّد معصوم بارفروشى (ق 12 ق) _ 2 پ محمّد نعيم بن محمّد تقى شريف طالقانى (ملّا نعيما) (م بعد از 1158) _ 2 محمّد هادى بن محمّد صالح مازندرانى (م 1120 ق) _ 4 پ محمّد هاشم هروى خراسانى (م بعد از 1128 ق) محمود بن محمّد تقى مشهدى (م بعد از 1172 ق) مير آصف حسينى قزوينى (م ح 1136 ق) _ 2 پ مير محمّد حسين بن عبد الحسين حسينى (م بعد از 1127 ق) _ پ مير محمّد صالح بن عبد الواسع خاتون آبادى (م 1126 ق) _ 6 مير محمّد مهدى بن سيّد مرتضى حسينى خاتون آبادى (م 1150 ق) ناشناخته (ق 12 ق) نور الدين محمّد هادى بن شاه مرتضى كاشانى اخبارى(م 1115 ق) _ 4 پ ياسين بن صلاح الدين بحرانى (زنده در 1147 ق) _ 4 يعقوب بن ابراهيم بختيارى (م 1147 ق) _ 5
.
ص: 367
يوسف بن احمد بحرانى (م 1186 ق) _ 6 يوسف بن عبد اللّه بحرانى (م 1171 ق)
قرن سيزدهمآقا بن عابد شيروانى (فاضل دربندى) (م 1285 ق) _ 2 پ آقا رفيع شريعتمدار (شاگرد حجّة الإسلام شفتى) (1211 _ 1292 ق) ابو الحسن بن حسين يزدى (م 1244 ق) ابو الحسن بن محمّد كاظم جاجرمى (بعد از 1258 ق) _ 3 پ ابو الحسن بن محمّد كاظم جاجرمى (زنده در 1245 ق) ابو القاسم بن حسن شفتى (ميرزاى قمى) (م 1231 ق) - 7 ابو القاسم بن محمّد حسين بختيارى اصفهانى (م 1272 ق) ابو القاسم بن محمّد كاظم خبوشانى (م 13 ق) _ پ ابو القاسم بن محمّد كاظم شريف موسوى زنجانى (م 1292 ق) ابو القاسم حائرى (م بعد از 1284 ق) ابو القاسم كرمانى (م بعد از 1242 ق) _ 2 ابو طالب بن ابى تراب حسينى قائنى (م 1293 ق) _ 2 ابو على محمّد بن اسماعيل حائرى (1159 _ 1216 ق) _ 2 ابو محمّد حسينى موسوى خادم (ق 13 ق) احمد بن حسن يزدى مشهدى (1312 ق) _ 5 احمد بن زين الدين احسايى (م 1241 ق) _ 15 احمد بن شكر نجفى (م 1286 ق) _ 2 احمد بن صالح قطيفى (ق 13 ق) احمد بن عبّاس يزدى (ق 13 ق) احمد بن عبد اللّه خوانسارى ملايرى (م بعد از 1279 ق) _ پ
.
ص: 368
احمد بن على اكبر تربتى (م ق 13 ق) احمد بن على اكبر مراغى (م 1300 ق) احمد بن محمّد ابراهيم اردكانى (ق 13 ق) احمد بن محمّد شفيع شيرازى (وقار) (م 1298 ق) _ 5 احمد بن محمّد مفيد هزار جريبى (ق 13 ق) احمد بن مصطفى خويى (ملّا آقا قزوينى) (1247 _ 1307 ق) _ 2 پ احمد بن مهدى نراقى (1185 _ 1245 ق) _ پ اسد اللّه بن اسماعيل دزفولى (م 1235 ق) اسد اللّه بن محمّد ابراهيم قزوينى (ق 13 ق) _ 2 اسماعيل بن عبد الملك عَقْدايى يزدى (1176 _ 1230 ق) _ 4 پ امير سبحانعلى خان هندى (م بعد از 1260 ق) _3 امير عبد الباقى بن امير حسين خاتون آبادى (م 1207 ق) _ 2 پ جعفر بن حسينعلى لواسانى (حكيم الهى) (م 1298 ق) جعفر بن خضر كاشف الغطا (م 1228 ق) جعفر بن محمّد ابراهيم خوش نويس (ق 13 ق) حسن بن ابراهيم حسينى ساوجى (ق 13 ق) حسن بن عبد الرحيم مراغه اى (م 1300 ق) حسن بن على گوهرى قراچه داغى (م بعد از 1261 ق) _ 2 حسن بن محمّد (از شاگردان وحيد بهبهانى) (م بعد از 1222 ق) حسن بن محمّد باقر قره باغى (م بعد از 1261 ق) حسن بن محمّد على حسينى (م بعد از 1271 ق) حسن بن محمّد ولى ارومى (م ق 13 ق) حسين بن جهانگير ميرزا (ق 13 ق)
.
ص: 369
حسين بن دلدار على نقوى (1221 _ 1273 ق) _ پ حسين بن عبد العلى (ق 13 ق) حسين بن محمّد عصفورى درازى بحرانى (م 1216 ق) _ 4 پ حسينعلى بن نوروزعلى تويسركانى (م 1286 ق) حيدر على بن عزيز اللّه مجلسى (م ح 1220 ق) حيدر على بن محمّد شيروانى (م بعد از 1229 ق) _ 6 خضر بن شلال آل خدام عفكاوى نجفى (1180 _ 1255 ق) _ پ خلف بن عبد على آل عصفور بحرانى (ق 13 ق) درويش على بن حسين بغدادى (1220 _ 1277 ق) _ 2 پ درويش على حائرى (شاگرد ابو على) (ق 13 ق) رحيم بن محمّد نصير (ق 13 ق) زين العابدين سلطانى (نيمه دوم ق 13 ق) زين العابدين گلپايگانى (1218 _ 1289 ق) _ 3 پ سيّد ابراهيم بن محمّد موسوى دزفولى كرمانشاهى (م 1300 ق) _ 2 پ سيّد ابو الحسن بن محمّد هادى حسينى تنكابنى (1215 _ 1286 ق) _ 2 پ سيّد ابو الحسن محمّد طباطبايى رضوى (ق 13 ق) سيّد ابو الحسن محمّد طباطبايى رضوى (ق 13 ق) _ پ سيّد ابو القاسم احمد بن محمّد حسنى اصفهانى (م بعد از 1259 ق) سيّد ابو القاسم بن محمّد اسماعيل حسينى اصفهانى (مدرّس) (م 1203 ق) سيّد ابو القاسم بن محمّد نبى حسينى (ميرزا بابا ذهبى شيرازى) (م 1286 ق)_ 7 سيّد ابو تراب بن محمّد موسوى اصفهانى (ق 13 ق) _ پ سيّد احمد بن عبد اللّه بن محمّد رحيم كبير (م 1243 ق) سيّد احمد بن محمّد بن على حسنى حسينى بغدادى(عطّار)(1125-1215ق)-3
.
ص: 370
سيّد احمد بن محمّد حسينى اردكانى (م بعد از 1238 ق) _ 2 پ سيّد احمد على حسينى محمّد آبادى (م بعد از 1255 ق) سيّد اسد اللّه بن محمّد باقر شفتى (م 1290 ق) _ 3 سيّد اعجاز حسين لكهنويى (م 1286 ق) سيّد جعفر بن ابى اسحاق ابراهيم موسوى دارابى كشفى (1189 _ 1267 ق) _2 پ سيّد جعفر بن عبد اللّه حسينى (ق 13 ق) سيّد جواد عاملى (شاگرد سيّد بحر العلوم) (م 1226 ق) سيّد حسين بن عبد الجبّار حسينى بحرانى (م بعد از 1236 ق) سيّد حسين بن محمّد على حسينى كاشانى (م 1296 ق) سيّد حسين بن مرتضى حسنى حسينى (ق 13 ق) سيّد حسين بن مرتضى طباطبايى يزدى (م 1307 ق) سيّد حسين بن مير ابراهيم بن مير معصوم قزوينى (مير حسينا) (1126 _ 1208 يا 1209 ق) _ 3 سيّد حسين بن [محمّد] رضا بروجردى (1228 _ 1276 ق) _ 2 پ سيّد حيدر بن ابراهيم حسنى كاظمى (1205 _ 1265 ق) _ پ سيّد دلدار على بن محمّد معين نقوى (1166 _ 1235 ق) _ 2 پ سيّد ذبيح اللّه بن هداية اللّه موسوى اصفهانى (ق 13 ق) سيّد زين العابدين بن ابى القاسم طباطبايى تهرانى (سيّد آقا) (م ح 1303 ق) سيّد صادق بن حسين صرّاف توشخانگى (ق 13 ق) - 4 سيّد صبغة اللّه بن سيّد جعفر كشفى دارابى (ق 13 ق) سيّد صدر الدين بن محمّد باقر موسوى دزفولى (م 1256 ق) _ 3 سيّد صدر الدين محمّد بن صالح عاملى (1193 _ 1264 ق) 4 سيّد عبد الرزاق بن محمّد حسينى لواسانى (ق 13 ق)
.
ص: 371
سيّد عبد الفتاح بن على حسينى مراغى (م 1250 ق) _ 2 سيّد عبد الكريم بن جواد بن عبد اللّه بن نور الدين بن نعمة اللّه موسوى جزايرى (م 1215 ق) سيّد عبد اللّه بن محمّد رحيم كبير (1165 _ 1243 ق) سيّد عبد اللّه بن محمّد رضا شبّر (م 1242 ق) _ 43 سيّد عبد الوهاب طباطبايى (م بعد از 1250 ق) سيّد على اكبر بن نصر اللّه شيرازى (مولوى) (ق 13 ق) سيّد على بن حسين بن خيراتعلى زنجيفورى (م 1310 ق) _ 2 سيّد على بن حسين بن سلمان حسينى جزايرى (حلو) (م ح1300ق) سيّد على بن محمّد حسينى نجفى (حكيم) (م 1300 ق) _ 3 سيّد على محمّد بن محمّد لكهنويى (تاج العلماء) (م 1312 ق) _ 4 سيّد على محمّد دلدار على نقوى (م 1312 ق) سيّد كاظم بن قاسم رشتى (م 1263 ق) _ 11 سيّد كاظم بن محسن اعرجى (م 1246 ق) سيّد كاظم رضوى گلپايگانى (م بعد از 1283 ق) سيّد مجاهد محمّد بن على طباطبايى (م 1242 ق) سيّد محسن بن حسن حسينى اعرجى (1130 _ 1227 ق) _ 2 پ سيّد محمّد باقر بن محمّد تقى شفتى گيلانى (حجّه الإسلام)(1175-1260ق)-5 سيّد محمّد باقر بن مرتضى طباطبايى يزدى (1239 _ 1298 ق) _ 2 پ سيّد محمّد باقر خوانسارى (صاحب روضات الجنّات) (م بعد از 1290 ق) سيّد محمّد بشير گيلانى (معاصر وحيد بهبهانى) سيّد محمّد بن دلدار على نقوى (م 1284 ق) _ 4 پ سيّد محمّد بن عبد الصمد حسينى شهشهانى (م 1287 ق) _ 2 پ
.
ص: 372
سيّد محمّد بن معصوم رضوى (سيّد محمّد قصير) (ق 13 ق) سيّد محمّد تقى بن محمّد حسين مرعشى حسينى شهرستانى (1213 _ 1307 ق) سيّد محمّد جواد بن محمّد عاملى ، صاحب مفتاح الكرامة (ح 1160 _ 1226 ق) _ 2 پ سيّد محمّد شفيع بن محمّد موسوى جزايرى (1211 _ 1274 ق) سيّد محمّد صادق رضوى (ق 13 ق) سيّد محمّد على بن ابى تراب طباطبايى (ق 13 ق) سيّد محمّد على بن عليرضا طباطبايى مدرّسى يزدى (م 1240 ق) سيّد محمّد مهدى بحر العلوم (م 1212 ق) _ 4 سيّد محمّد مهدى بن حسن موسوى خوانسارى (م 1246 ق) _ 2 سيّد محمّد مهدى بن محمّدجعفر موسوى تنكابنى ساروى(م بعد از 1269)-11 سيّد محمّد هادى بن احمد موسوى (ق 13 ق) سيّد مهدى بن اسماعيل موسوى هروى (م ح 1270 ق) _ 2 سيّد مهدى على بن نجفعلى رضوى (م بعد از 1283 ق) سيّد مهدى قزوينى حلّى (م 1300 ق) سيّد يحيى بن محسن موسوى (م بعد از 1286 ق) سيّد [محمّد] رضا بن محمّد مهدى بحر العلوم (1189 _ 1253 ق) _ 2 پ شمس المعالى محمّد حسين مشهدى (م بعد از 1286) شيخ حسن بروجنى (م بعد از 1257 ق) شيخ محمّد حسين تهرانى (م بعد از 1264 ق) صفر على اشرفى (ق 13 ق) عبد الجليل بن نصر اللّه (ق 13 ق) عبد الحسين بن على تهرانى حائرى (شيخ العراقين) (م 1286 ق) _ 2
.
ص: 373
عبد الحسين بن نعمة بن علاء الدين طريحى (م 1295 ق) عبد الخالق بن عبد الرحيم يزدى (م 1268 ق) _ 9 عبد الرضا طفيلى نجفى (م بعد از 1305 ق) عبد الصمد بن عبد الكريم (شيخ الاسلام) (ق 13 ق) عبد العزيز بن احمد شيرازى (ق 13 ق) عبد العلى بن محسن يزدى (نوّاب) (م 1240 ق) عبد العلى تبريزى (نوّاب) (ق 13 ق) عبد الكريم بن مرشد گيلانى (ق 13 ق) عبد اللّه بن خانبابا زنوزى (مدرّس) (بعد از 1257 ق) _ 3 پ عبد اللّه بن نجم الدين مشهدى (فاضل قندهارى) (م 1311 ق) عبد اللّه محلّاتى (نيمه دوم ق 13 ق) عبد النبى بن على كاظمى مدنى (م 1254 ق) _ 4 عبد النبى بن محمّد طسوجى (م 1203 ق) _ 7 عبد الوهاب بن محمّد رفيع مازندرانى (م 1261 ق) عبد الوهاب بن محمّد صالح برغانى قزوينى (م ح 1295 ق) على اصغر بن محمّد حسن قائنى (م 1310 ق) على اكبر بن محمّد امين لارى (ق 13 ق) على بن احمد آل عبد الجبّار قطيفى (م 1287 ق) على بن جمشيد نورى (م 1246 ق) _ 2 على بن حسين ركينى عاملى (ق 13 ق) على بن خليل رازى تهرانى (م 1296 ق) على بن محمّد حسن مشهدى (م بعد از 1302 ق) على بن محمّد صادق قشلاقى (ق 13 ق)
.
ص: 374
على بن ميرزا خليل طبيب طهرانى نجفى (1226 _ 1297 ق) _ 2 علينقى بن سيّد حسن طباطبايى (1226 _ 1289 ق) _ پ غلامرضا خراسانى (م بعد از 1271 ق) قريش بن محمّد حسينى ساوجبلاغى (ق 13 ق) قلى بن شاه ميرزاى سلماسى (م 1223 ق) لطفعلى بن احمد معانى تبريزى (م 1262 ق) محسن بن محمّد رفيع گيلانى رشتى (م 1290 ق) _ 17 محمّد ابراهيم بن محمّد مهدى كرباسى (م 1267 ق) _ 2 محمّد ابراهيم بن محمّد مهدى نواب تهرانى (بدايع نگار) (م 1299 ق) _ 2 محمّد اسماعيل مجتهد (م بعد از 1245 ق) محمّد باقر بن عبد الكريم دهدشتى بهبهانى (م 1285 ق) محمّد باقر بن محمّد ابراهيم حسينى رضوى (م 1218 ق) محمّد باقر بن محمّد اكمل (وحيد بهبهانى) (م 1206 ق) _ 5 محمّد باقر بن محمّدِ طبيب موسوى شيرازى (سيّد ميرزا ملّا باشى) (م 1229 ق) محمّد باقر بن محمّد على اخبارى (ق 13 ق) _ پ محمّد باقر بن محمّد ، (ميرزا باقر نوّاب لاهيجى) (م 1245 ق) محمّد باقر حسينى فارسى شيرازى (م بعد از 1231 ق) محمّد بن ابى الحسن كاشانى (م بعد از 1228 ق) محمّد بن ابى الحسن نايينى مصاحبى (م 1278 ق) محمّد بن احمد احسايى (ق 13 ق). محمّد بن احمد بحرانى (م بعد از 1261 ق) محمّد بن احمد كاشانى نراقى (عبد الصاحب) (م 1297 ق) محمّد بن حاج قنبر كور على مدنى كاظمى (م ح 1330 ق)
.
ص: 375
محمّد بن حسن مشهدى (1182 _ 1257 ق) _ 5 پ محمّد بن رضا چوبه اى رشتى (م بعد از 1232 ق) محمّد بن سليمان تنكابنى (م 1310 ق) _ 11 محمّد بن عبد المطّلب بن غياث الدين (ق 13 ق) محمّد بن عبد النبى اخبارى (م 1232ق) _ 16 محمّد بن عبد الوهاب (ابن داوود همدانى) (م 1303 ق) محمّد بن عبد على بن محمّد آل عبد الجبار خطّى (م 1241 ق) _ 2 محمّد بن على آل عبد الجبار قطيفى (م بعد از 1215 ق) محمّد بن على اصغر قائنى (ق 13 ق) محمّد بن عنايت احمد كشميرى دهلوى (م 1235 ق) _ 3 پ محمّد بن محمّد صادق شريف موسوى (ق 13 ق) محمّد بن محمّد صالح دماوندى روح افزايى (ق 13 ق) محمّد بن محمّد على نايينى (ق 13 ق) محمّد بن محمّد هادى نايينى (م بعد از 1265 ق) محمّد بن مقيم اشرفى مازندرانى (م 1276 ق) _ 2 محمّد تقى بن حسين بن دلدار على نقوى (1234 _ 1289 ق) _ 4 محمّد تقى بن حسينعلى هروى (م 1299 ق) _ 4 محمّد تقى بن عبد الرحيم تهرانى (م 1248 ق) محمّد تقى بن عليرضا (مشهور به: حاج سيّد جواد قمى) (م 1303 ق) محمّد تقى بن محمّد رحيم تهرانى ايوانكيفى اصفهانى (م 1248 ق) _ پ محمّد تقى بن محمّد على كاشانى (سپهر) (م 1297 ق) _ 2 پ محمّد تقى بن محمّد كاظم طريقى كرمانى (م 1215 ق) محمّد تقى بن محمّد مامقانى تبريزى (حجّة الإسلام نيّر) (1248_1312 ق)_2 پ
.
ص: 376
محمّد تقى بن محمّد مقيم ساروى (ق 13 ق) محمّد تقى بن مير مؤمن قزوينى (م 1270 ق) _ 6 محمّد تقى گلپايگانى نجفى (م 1298 ق) _ 4 محمّد جعفر بن سيف الدين استرآبادى (شريعتمدار) (م 1263 ق) _ 13 محمّد جعفر بن صفر خان قراگزلو كبودر آهنگى (مجذوب على شاه) (م 1239 ق) _ 2 پ محمّد جعفر بن محمّد صفى فارسى آباده اى (م 1280 ق) _ 2 پ محمّد جعفر بن محمّد على كرمانشاهى (م 1254 ق) محمّد جعفر حسينى سبزوارى (ق 13 ق) محمّد جعفر خوش نويس (ق 13 ق) محمّد حسن بن عبد الرسول حسينى زنوزى (م 1218 ق) _ 5 محمّد حسن بن على شيرازى (ميرزا جان) (م بعد از 1250 ق) محمّد حسن بن محمّد باقر هزار جريبى (1239 _ 1300 ق) محمّد حسن بن محمّد تقى (اديب خراسانى) (ق 13 ق) محمّد حسن بن محمّد عسكرى سمنانى (زنده در 1251 ق) _ 2 پ محمّد حسن بن محمّد على زاهدى گيلانى (ق 13 ق) محمّد حسين اصفهانى ، (سالك) (م بعد از 1273 ق) محمّد حسين بن احمد يزدى (م 1227 ق) محمّد حسين بن على اصغر طباطبايى (م 1294 ق) محمّد حسين بن على اصغر قاضى طباطبايى حسنى تبريزى (1210-1294ق)-3 محمّد حسين بن محمّد محسن كرمانشاهى (ق 13 ق) محمّد حسين بن محمّد يزدى (نيمه دوم ق 13) محمّد حسين مازندرانى (م بعد از 1228 ق)
.
ص: 377
محمّد رحيم بن محمّد بروجردى مشهدى (م 1309 ق) محمّد رحيم بن محمّد شريف كرمانى (م بعد از 1227 ق) محمّد رحيم ساروى (بعد از 1247 ق) محمّد رضا بن اسماعيل (م بعد از 1300 ق) محمّد رضا بن عبد المطّلب تبريزى (م 1208 ق) محمّد رضا بن محمّد مؤمن قمى (ق 13 ق) محمّد زمان بن كلبعلى خان جلاير كلايى خراسانى (ساقى) (م 1286 ق) _ پ محمّد زمان بن محمّد طاهر تبريزى (م 1258 ق) [محمّد] شريف بن رضا شيروانى (م بعد از 1226 ق) _ 3 محمّد شفيع استرآبادى (م ح 1240 ق) محمّد شفيع بن على اكبر جابلقى (م 1280 ق) محمّد شفيع بن محمّد على تبريزى (م بعد از 1243 ق) محمّد شفيع بن محمّد كزّازى (ق 13 ق) محمّد صادق بن محمّد لنكرانى قفقازى نمينى (م 1285 ق) _ پ محمّد صادق بن محمّد مهدى خوانسارى (م 1255 ق) _ پ محمّد صالح بن محمّد برغانى (م 1283 ق) _ 6 محمّد عبّاس بن بهادر على (ق 13 ق) محمّد على انصارى قراچه داغى (زنده در 1306 ق) محمّد على بن احمد محلّاتى شيرازى (م 1284 ق) _ 4 پ محمّد على بن صادق نجفى نيشابورى (ق 13 ق) محمّد على بن قاسم آل كشكول حائرى (م بعد از 1245 ق) _ 4 محمّد على بن محمّد باقر بهبهانى كرمانشاهى (1144 _ 1216 ق) _ 5 محمّد على بن محمّد باقر هزار جريبى (1188 _ 1245 ق) _ 2 پ
.
ص: 378
محمّد على بن محمّد بَرَغانى (م 1272 ق) _ 2 محمّد على بن محمّد حسين شهرستانى (م ح 1290 ق) محمّد على بن محمّد طباطبايى مدرّسى يزدى (وامق) (م 1240 ق) محمّد على بن محمّد كاظم شاهرودى (م 1293 ق) _ 5 محمّد على بن محمّد نقوى هندى (م 1312 ق) محمّد على بن يوسف تويسركانى (ق 13 ق) محمّد على سبزوارى (ق 13 ق) محمّد كاظم بن محمّد شفيع استرآبادى هزار جريبى (م 1238 ق) _ 7 محمّد كريم خان بن ابراهيم كرمانى (م 1288 ق) _ 11 محمّد محسن بن محمّد سميع كاشانى (م 1222 ق) محمّد مهدى بن محمّد حسن (م 1221 ق) محمّد مهدى بن محمّد شفيع استرآبادى (م 1259 ق) محمّد نجف كرمانى مشهدى (م 1292 ق) _ 6 محمّد نصير بن احمد نراقى (ق 13 ق) محمود بن على اصغر تبريزى (م 1310 ق) محمود بن محمّد على كرمانشاهى (1200 _ 1271 ق) _ 3 مرتضى بن محمّد امين انصارى (1214 _ 1281 ق) _ پ مصطفى بن محمّد خويى (ق 13 ق) _ 5 مظفّر على شاه كرمانشاهى (م 1215 ق) ملّا احمد گوگدى گلپايگانى (م بعد از 1264 ق) ملّا اسماعيل استرآبادى (ق 13 ق) ملّا حسين تربتى (م ح 1300 ق) _ 2 پ ملّا صفر على لاهيجى (م ق 13 ق)
.
ص: 379
ملّا على خداوردى تبريزى (م بعد از 1246 ق) ملّا على كنى (1220 _ 1306 ق) ملّا هادى بنابى (م 1281 ق) _ 5 مهدى بن ابو القاسم شهرستانى (1130 _ 1216 ق) _ 28 پ مير حامد حسين بن محمّد قلى لكهنويى هندى (م 1306 ق) ميرزا حسن مراغه اى (ق 13 ق) ميرزا نصر اللّه بن ابى القاسم حسينى (م ح 1239 ق) مير محمّد بن عبد الباقى خاتون آبادى (ق 13 ق) مير محمّد عبّاس بن على اكبر موسوى (م 1306 ق) _ 5 ناد على بن غلامعلى بروجردى (م بعد از 1255 ق) نجفعلى بن محمّد رضا زنوزى (م بعد از 1280 ق) نصر الدين بن زين العابدين رشتى (م ح 1270 ق) نصر اللّه بن ابو الحسن جاجرمى (م بعد از 1258) نصر اللّه تراب بن فتحعلى (لطفعلى) دزفولى (م 1311 ق) _ 2 نظر على بن محسن گيلانى (م بعد از 1217 ق) _ 2 نعمة اللّه بن علاء الدين طريحى نجفى (م 1293 ق) _ 2 نوروز على بن محمّد باقر (فاضل بسطامى) (م 1309 ق) _ 3 ولى اللّه (ق 13 ق) هادى بن مهدى سبزوارى (م 1289 ق) _ 4 يحيى بن محمّد على نايينى (ق 13 ق)
.
ص: 380
فهرست احاديث شرح شده توسّط علماى سده هاى دوازدهم و سيزدهمحديث علوى : «معرفتى بالنورانية معرفة اللّه » (بحار الأنوار ، ج 26 ، ص 1). _ حديث التوحيد ، از امام على عليه السلام : «التوحيد ظاهره فى باطنه و باطنه فى ظاهره ، ظاهره موصوف لا يرى و باطنه موجود لا يخفى...» (معانى الأخبار ، ج 10 ؛ متشابه القرآن ، ج 1 ، ص 105 ؛ بحار الأنوار ، ج 4 ، ص 263). _ حديث : «إنّ اللّه خلق آدم على صورته» (الكافى ، ج 1 ، ص 134 ؛ بحار الأنوار ، ج 4 ، ص 11). _ حديث : «أمر إبليس أن يسجد لآدم» (الكافى ، ج 1 ، ص 150). _ حديث : «بنا عبد اللّه و بنا عرف اللّه و بنا وحد اللّه _ تبارك و تعالى _ و محمّد حجاب اللّه _ تبارك و تعالى _» (الكافى ، ج 1 ، ص 145). _ حديث : «لو لاك لما خلقت الأفلاك» (بحار الأنوار ، ج 16 ، ص 405 ؛ تأويل الآيات ، ص 430). _ حديث : «إنّ الزمان قد استدار كهيئة يوم خلق اللّه السموات و الارض...» (شرح نهج البلاغة ، ج 1 ، ص 126). _ حديث : «العبودية جوهرة كنهها الربوبية...» (مصباح الشريعة ، ص 7). _ حديث : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 32 ؛ نور الثقلين ، ج 1 ، ص 85 ؛ الجواهر السنية ، ص 116 ؛ عوالم العلوم ، ج 2 ، ص 325 و...).
.
ص: 381
_ حديث «اثرة» از پيامبر اكرم : «ستلقون بعدى أثرة فاصبروا حتّى تلقونى على الحوض» (بحار الأنوار ، ج 31 ، ص 47). _ دعاى : «الهى! هب لى كمال الانقطاع إليك...» (مفتاح الجنان ، مناجات شعبانيه) . _ حديث : «أنا مدينة العلم و علىّ بابها وهل تدخل المدينة إلّا من بابها» (وسائل الشيعة ، ج 27 ، ص 34 ؛ بحار الأنوار ، ج 10 ، ص 119). _ حديث : «من صام رمضان و اتبعه بست من شوّال فكأنّما صام السنة [الدهر]» (بحار الأنوار ، ج 94 ، ص 108 ، باب 59 ؛ البلد الأمين ، ص 243 ؛ المصباح كفعمى ، ص 646 ؛ مستدرك الوسائل ، ج 7 ، ص 509). _ حديث : «نيّة المؤمن خير من عمله و نية الكافر شرّ من عمله و كلّ عامل يعمل على نيّته» (الكافى ، ج 2 ، ص 84 ؛ وسائل الشيعة ، ج 1 ، ص 50). _ حديث : «عرفتُ اللّه بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم» (بحار الأنوار ، ج 5 ، ص 197 ، ج84 ، ص 303 و ج 92 ، ص 49 ؛ شرح نهج البلاغة ، ج 19 ، ص84). _ حديث : «الشقىّ ، شقىّ فى بطن أُمه» (كنز الفوائد ، ج 1 ، ص 216). _ حديث : «إنّ الغضب من الشيطان وإنّ الشيطان خلق من النار و إنّما يطفئ النار الماء و فإذا غضب أحدكم ، فليتوضّأ» (بحار الأنوار ، ج 70 ، ص 272). _ حديث : «ما ترددت فى شى ء أنا فاعله كتردّدى فى موت عبدى المؤمن....» (الكافى ، ج 2 ، ص 246). _ حديث : «حسين منى و أنا منه أحبّ اللّه من أحب حسينا...» (بحار الأنوار ، ج 38 ، ص 241). _ حديث ثقلين : «إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى...» (وسائل الشيعة ، ج 27 ، ص 33). _ حديث الأسماء ، از امام صادق عليه السلام : «إنّ اللّه خلق إسما بالحروف غير متصوّت و باللفظ غير منطق...» (الكافى ، ج 1 ، ص 112 ؛ بحار الأنوار ، ج 4 ، ص 166).
.
ص: 382
_ حديث : «من أحبنا أهل البيت فليعدّ للفقر جلبابا» (بحار الأنوار ، ج 25 ، ص 15 ، ج26 ، ص 118. _ حديث : «لو علم أبوذر ما فى قلب سلمان لقتله...» (الكافى ، ج 1 ، ص 401). _ حديث : «تعلّموا الفرائض فإنها نصف العلم» (عوالى اللئالى ، ج 3 ، ص 491 ؛ كشف الغُمّة ، ج 1 ، ص 131). _ حديث : «أين كان ربّنا قبل أن يخلق الخلق؟ قال صلى الله عليه و آله : كان فى عماء ما تحته هواء و ما فوقه هواء» (الصراط المستقيم ، ج 3 ، ص 225 ؛ الطرائف ، ج 2 ، ص 354). قسمت دوم حديث ، در اين دو مأخذ ، چنين آمده است : «كان فى غمام تحته هواء و فوقه هواء ، ثمّ خلق عرشه على الماء» . _ حديث الفرجة : حديثى است از امام صادق عليه السلام كه در جواب زنديقى مى فرمايد : «..ان ادّعيت إثنتين فرجة بينهما حتّى يكونا إثنتين فصارت الفرجة ثالثا بينهما قديما معهما...» (الكافى ، ج 1 ، ص 80). _ حديث : «الهلال إذا طلب المشرق غدوة فلم ير» (تهذيب الأحكام ، ج 4 ، ص 333) . _ حديث : «العقل و الجهل و جنودهما» (الكافى ، ج 1 ، ص 21 ؛ تحف العقول ، ص 401). _ حديث : «أنا النقطة . . .» كه به صورت هاى مختلف از امام على عليه السلام نقل شده است : (1) 1 . «ظهرت الموجودات عن باء بسم اللّه الرحمن الرحيم و أنا النقطة التى تحت الباء» (ميراث حديث شيعه ، ج 1 ، ص 175 . 2 . «العلم نقطة كثرها الجاهلون و الألف وحدة عرفها الراسخون» (ينابيع المودّة ، ص 69 و 408).
.
ص: 383
3 . «أنا النقطة أنا الخط أنا الخط أنا النقطة أنا النقطة و الخط» (بحار الأنوار ، ج 40 ، ص 165). _ حديث العالَم العِلوى : «صورته عارية عن المواد ، عالية عن القوة و الاستعداد...» (بحار الأنوار ، ج 40 ، ص 165). _ حديث «أمر بين الأمرين» . حديث با اين عبارت از امام صادق عليه السلام آمده است : «لا جبر و لا تفويض ، ولكن منزلة بين المنزلتين» (تحف العقول ، ص 460). همچنين رساله اى بلند در اين باره از امام هادى عليه السلام نقل شده است (تحف العقول ، ص 458 _ 476) . برخى گفته اند اين رساله ، منسوب به امام صادق عليه السلام است. _ حديث معراج : «ليس شى ء أفضل عندى من التوكّل علىّ و الرّضا بما قسمت...» (إرشاد القلوب ، ج 1 ، ص 199 _ 206). _ حديث : «إتّفق الجميع لا تمانع بينهم من جهة الرؤية» (الكافى ، ج1 ، ص95) . _ حديث البيضة (الكافى ، ج 1 ، ص 79). _ حديث : «فلم جعل صوم السنة» (علل الشرائع ، ج1 ، ص271) . _ حديث : «ثلاثة لا أدرى أيُّهم أعظمُ أجرا» (الخصال : ج1 ، ص191 ؛ تهذيب الأحكام ، ج1 ، ص462) . _ احاديث صوم رمضان (الأمالى ، صدوق ، ص48) . _ حديث رضوى ، در آخر خلاصة الأخبار تنكابنى . _ حديث : «ليس من إمام يمضى إلّا وأوتى الذى من بعده مثل ما أوتى الأول و زيادة خمسه أجزاء» (ص221) . _ حديث : «لولا محمّد رسول اللّه و على وصيّه الإمام و الأئمة الأحد عشر من ولده ما خلق اللّه الخلق و هم نور من نور واحد» (ص222 ، پاورقى) . _ حديث : «هل رأيت رجلاً...» (ص214) . _ حديث : «اللّهم نوّر ظاهرى بطاعتك و باطنى بمحبتّك...» (ص243) .
.
ص: 384
_ حديث : «إنّ الميّت يبلى جسده...» _ حديث : «إن الميّت يبلى جسده إلاّ طينته فستبقى مستديرة...» (ص216) . _ حديث عمران صابى (بحار الأنوار ، ج10 ، ص317) . _ حديث حوض (ص 219) . _ حديث زراره درباره نماز جماعت (الكافى ، ج3 ، ص371) . _ حديث خلقت نور پيامبر صلى الله عليه و آله (بحار الأنوار ، ج1 ، ص97) . _ حديث : «الحرّ و البَرْد ممّن يكونان...» (ص222) . _ حديث نبوى در شأن زنان عرب (ص223) . _ احاديث «رفع القلم فى بعض الأعياد» (ص223) . _ حديث ابن طالب كه در المنظومةى بحر العلوم آمده است. _ حديث : «يا ثار اللّه و ابن ثاره» (الكافى ، ج4 ، ص575) . _ حديث : «إلهى! قلبى محجوب ونفسى معيوب و عقلى مغلوب...» (بحار الأنوار ، ج84 ، ص339) . حديث «تنزه عن مجالسة المخلوقين» (ص225) . _ حديث «معنى الصمد» (معانى الأخبار ، ص 6 _ 8). _ حديث : «إنّهم يأنسون بكم فإذا غبتم عنهم استوحشوا» (الكافى ، ج 3 ، ص 228). _ حديث : «لا يزال أمر الناس ماضيا ما ولّاهم إثنى عشر رجلاً» (بحار الأنوار ، ج 36 ، ص 239). _ حديث امام صادق عليه السلام : «حقيق على اللّه عز و جل أن يُدخل الضُّلّالَ الجنة ، فقيل : كيف ذلك جعلت فداك؟ قال:يموت الناطق و لا ينطق الصامت ؛ فيموت المرء فيدخله الجنة» (مصابيح الأنوار فى حلّ مشكلات الأخبار ، سيّد عبد اللّه شبّر ، ج 1 ، ص 323) . سيّد شبّر ، در شرح اين حديث شريف مى گويد : اگر كسى قبل از اين كه امام حقّى امامِ بعدى خود را معرّفى كند ، بميرد ، در شناخت امام زمانش كوتاهى نكرده و بر
.
ص: 385
خداست كه او را وارد بهشت كند . _ حديث رأس الجالوت : «سأل رأس الجالوت مولانا الرضا عليه السلام فقال : يا مولاى! مَا الكفر و ما الإيمان؟ و ما الكفران؟ و ما الجنّة و النيران؟ و ما الشيطانان اللذان كلاهما مرجوّان؟...» (ميراث حديث شيعه ، دفتر دوم ، ص 241 _ 242). _ حديث حقيقت : روايتى است كه كميل بن زياد نخعى ، آن را از امام على عليه السلام نقل مى كند. در اين روايت ، كميل ابتدا از حقيقت مى پرسد و امام عليه السلام ، از پاسخ دادن ، سر باز مى زند و با اصرار كميل ، گوشه هايى از حقيقت را به وى مى نماياند. متن روايت اين است : سأل كميل بن زياد عن على عليه السلام : ما الحقيقة؟ فقال عليه السلام : ما لَكَ و الحقيقة؟ فقال : أوَلَسْتُ صاحبَ سرّك؟ قال : بلى! و لكن يرشح عليك منّى ما يطفح منى. فقال : أو مثلك يخيب سائلاً؟ فقال عليه السلام : الحقيقة كشف سبحات الجلال من غير إشارة . فقال : زدنى فيه بيانا. قال عليه السلام : محو الموهوم مع صحو المعلوم. فقال : زدنى بيانا. قال عليه السلام : هتك الستر وغلبة السرّ . فقال : زدنى بيانا . قال عليه السلام : جذب الأحدية لصفة التوحيد. فقال : زدنى بيانا. قال عليه السلام : نورٌ يشرق من صبح الأزل فيلوح على هياكل التوحيد آثاره . فقال : زدنى بيانا . قال عليه السلام : أطف السراج فقد طلع الصبح (شرح الأسماء ، ص 382 ؛ روضات الجنّات ، ج 6 ، ص 62 ؛مجالس المؤمنين ، ج 2 ، ص 12). _ حديث البساط : وجه نام گذارى اين حديث به «بساط» ، اين است كه قطعه ابرى براى امير مؤمنان فرود مى آيد و به امر ايشان ، مانند فرشى بر زمين گسترده مى شود. آن گاه امام عليه السلام و همراهان ايشان بر آن مى نشينند و باد ، آنها را بلند مى كند تا به كوه قاف مى رسند (الذريعة ، ج 13 ، ص 191). _ الأحاديث المسلسلة بالآباء ، پنج حديث منقول از طريق پدران سيد على خان شيرازى است . نخستين حديث ، اين است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند : خداوند در معراج ، با چه زبانى با تو سخن گفت؟ در پاسخ فرمود : خاطبنى بلسان علىّ (فهرست نسخ
.
ص: 386
خطى كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى ، ج22 ، ص2 . نيز متن همين كتاب ، قسمت شرح احاديث) _ حديث الركود (ص206) . _ حديث : «فُضّلتُ على آدم بخصلتين» (ص207) . _ حديث ابولبيد مخزومى (بحار الأنوار ، ج52 ، ص106 ؛ ج82 ، ص383) . _ أحاديث طينت : «كُنتُ نبيّا و آدمُ بينَ الماء والطّين» (بحار الأنوار ، ج16 ، ص402) . _ حديث : «ما من أحد يدخله عمله الجنة...» (ص209) . _ حديث : «أعلمكم بنفسه ، أعلمكم بربّه» ، با تعبير «أعرفكم بنفسه ، أعرفكم بربّه» (جامع الأخبار ، ص4 ؛ روضة الواعظين ، ج1 ، ص20) . _ حديث : «لا يموت لمؤمن ثلاثه من الأولاد فتمسّه النّار إلاّ تحلّه القسم» (ص210) . _ حديث : «التوضّؤ . . .» (ص210) . _ حديث : «بم يعرف الناجى» (ص211) . _ حديث احتجاج پيامبر صلى الله عليه و آله با فِرَق پنجگانه ضالّه (يهود ، نصارا ، دهريّه ، ثنويه و مشركان عرب) (الاحتجاج ، ج1 ، ص47 _ 64 ؛ بحار الأنوار ، ج9 ، ص269) . _ احاديث در معنى حروف ابجد (شرح توحيد الصدوق ، قاضى سعيد قمى ، تصحيح و تعليق : نجفقلى حبيبى ، ج3 ، ص347 و 351 ، فى تفسير حروف الجُمّل) . _ حديث : «أنا اللّه الذى لا إله إلاّ أنا» (ص212) . _ حديث «أنا الطين» ، منسوب به امير المؤمنين عليه السلام (ص214) . _ حديث : «الناس كلّهم هالكون إلا العالمون...» (ص220) .
.
ص: 387
_ حديث : «يقوم القائم بأمرٍ جديدٍ وكتابٍ جديدٍ وقضاءٍ جديدٍ على العرب شديد ، ليس شأنه إلّا بالسيف» (بحار الأنوار ، ج13 ، ص195) . _ حديث : «إذا قام القائم يهدم ما قبلَه كما صنع رسول اللّه صلى الله عليه و آله ويستأنف الإسلام جديدا» (بحار الأنوار : ج52 ، ص352) . _ حديث : «إنّ لكلّ واحدٍ منّا صحيفة فيها ما يحتاج إليه أن يعمل به فى مدّته» (الكافى ، ج1 ، ص283) . _ احاديث نبوى دوازده گانه نقل و بحث شده در عبقات الأنوار : 1 . حديث غدير : «من كنت مولاه ، فعلىٌّ مولاه . اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه» (الكافى ، ج1 ، ص295) . 2 . حديث منزلت : «أما ترضى أن تكون منّى بمنزلة هارون من موسى ، إلّا أنّه لا نبىّ بعدى؟» (بحار الأنوار ، ج2 ، ص225) . 3 . حديث ولايت : «إنَّ عليّا منّى وأنا من علىًّ وهو ولىّ كلّ مؤمن من بعدى» (بحار الأنوار ، ج40 ، ص83) . 4 . حديث طير (طائر) : «اللّهمّ أئتنى بأحب الناس إليك يأكل معى» (نهج الحق ، ص220) . 5 . حديث مدينة العلم : «أنا مدينة العلم وعلىٌّ بابها» (بحار الأنوار ، ج10 ، ص119) . 6 . حديث تشبيه : «من أراد أن ينظر إلى آدم فى علمه وإلى نوح فى تقواه وإلى إبراهيم فى حلمه وإلى موسى فى هيبته وإلى عيسى فى عبادته ، فلينظر إلى علىّ بن أبى طالب» (بحار الأنوار ، ج39 ، ص39) . 7 . حديث مُناصَبَت : «مَن ناصَبَ عليّا للخلافة بعدى فهو كافر قد حاربَ اللّه ورسولَه ومَن شكّ فى علىّ فهو كافر» (بحار الأنوار ، ج38 ، ص150) .
.
ص: 388
8 . حديث نور : «كنتُ أنا وعلىٌّ نورا بين يدى اللّه قبل أن يخلق آدم بأربعة عشر ألف عام ، فلمّا خلق اللّه تعالى آدم قسَّم ذلك النّور جزئين فجزءٌ أنا و جزءٌ على» (بحار الأنوار ، ج35 ، ص24) . 9 . حديث رايَت : «لَاُعطينَّ الرّاية غدا رجلاً يحبّ اللّه ورسوله ويحبُّه اللّه ورسوله كرّارا غير فرّارٍ لا يرجع حتّى يفتح اللّه على يديه» (الكافى ، ج8 ، ص349) . 10 . حديث حق : «رحم اللّه عليّا . اللّهمّ أدِرِ الحقَّ معه حيثُ دارَ» (بحار الأنوار ، ج38 ، ص36) . 11 . حديث تأويل : «إنّك تُقاتل على تأويل القرآن كما قاتَلتَ على تنزيله» (بحار الأنوار ، ج29 ، ص461) . 12 . حديث ثقلين : «إنّى تاركٌ فيكم الثِّقلين ، ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا : كتاب اللّه وعترتى أهل بيتى وإنّهما لن يَفترقا حتّى يَرِدا علىَّ الحوضَ» (بحار الأنوار ، ج2 ، ص99) . عبقات الأنوار ، خلاصه و تصحيح و تحقيق و تعريب شده و با نام نفحات الأزهار چاپ شده است .
.
ص: 389
فهرست منابع و مآخذ1. إرشاد القلوب (دو جلد در يك مجلّد) ، حسن بن ابى الحسن الديلمى ، قم : شريف رضى ، 1412 ق. 2. استناد نهج البلاغة ، امتياز على خان العرشى ، ترجمه ، تعليقات و حواشى : سيّد مرتضى آية اللّه زاده شيرازى ، تهران : امير كبير ، 1363 ش. 3. اصطلاحات تصوّف ، جواد نوربخش ، ناشر : مؤلّف ، 1372 ش ، سوم. 4. اُصول الحديث ، عبد الهادى الفضلى ، بيروت : مؤسّسة اُمّ القرى ، 1416 ق ، دوم. 5. إقبال الأعمال ، سيّد على بن موسى موسوى (ابن طاووس) ، تهران : دار الكتب الإسلامية ، 1367 ق. 6. الإجازة الكبيرة ، سيد عبد اللّه جزائرى ، تحقيق : محمّد سمامى ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1409 ق. 7. الإحتجاج ، أحمد بن على الطَّبَرسى ، مشهد : مرتضى ، 1403 ق. 8. الأربعون حديثا ، محمّد اسماعيل خواجويى ، تحقيق : سيّد مهدى رجايى ، اصفهان : كتاب خانه آية اللّه صدر خادمى ، 1412 ق ، اوّل. 9. الأربعون حديثا ، بهاء الدين محمّد بن حسين العاملى (الشيخ البهائى) ، قم : مؤسّسة النشر االإسلامى ، چاپ اوّل ، 1415 ق ، اوّل .
.
ص: 390
10. الأربعون فى إثبات إمامة أمير المؤمنين عليه السلام ، محمّد مفيد بن حسين شيرازى ، تحقيق : محمّد بركت (منتشر شده در ، ميراث حديث شيعه ، دفتر سوم ، ص 34 _ 137). 11. الأقدس (ضميمه البابيون و البهائيون) ، حسينعلى نورى ، صيدا : مطبعة العرفان ، 1381 ق ، سوم. 12. البابيون و البهائيون فى حاضرهم وماضيهم ، عبد الرزاق الحسينى ، صيدا : مطبعة العرفان ، 1381 ق، سوم. 13. البراهين الجليّة فى رفع تشكيكات الوهابية ، (1) سيّد محمّد حسن قزوينى حائرى ،مقدّمه : سيّد محمّد كاظم قزوينى ، قاهره : مطبوعات النجاح ، 1410 ق / 1990 م ، اوّل. 14. البرهان فى علوم القرآن ، محمّد بن عبد اللّه الزركشى ، تحقيق : محمّد ابوالفضل ابراهيم ، بيروت : دار المعرفة . 15. البلد الأمين ، ابراهيم بن على عاملى ، سنگى. 16. البيان (ضميمه البابيون و البهائيون) ، سيّد على محمّد باب ، صيدا : مطبعة العرفان ، 1381 ق، سوم. 17. التفسير و المفسّرون ، محمّد هادى معرفت ، مشهد : دانشگاه علوم اسلامى رضوى ، 1377 ش ، اوّل. 18. الحدائق الناضرة فى أحكام العترة الطاهرة ، يوسف بن أحمد البحرانى ، نجف : دار الكتب الإسلامية ، 1376 ش. 19. الحديث و المحدّثون (عناية الاُمة الإسلامية بالسنّة النبوية) ، محمّد أبو زهو ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1404 ق.
.
ص: 391
20. الذريعة الى تصانيف الشيعة ، آقا بزرگ تهرانى ، بيروت : دار الأضواء ، 1403 ق ، سوم. 21. الرعاية فى علم الدراية ، زين الدين بن على عاملى ، تحقيق : عبد الحسين محمّد على بقّال ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1413ق ، دوم. 22. الصافى ، محمّد محسن الفيض الكاشانى ، تصحيح و مقدّمه و تعليق : حسين اعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى للمطبوعات ، 1399 ق. 23. الغدير ، [علامه] عبد الحسين الأمينى ، تهران : دار الكتب الاسلامية ، 1374 ش ، ششم. 24. الفوائد المدنية ، محمّد امين استرآبادى ، قم : دار النشر لأهل البيت عليهم السلام . 25. القرآن الكريم و روايات المدرستين ، السيّد مرتضى العسكرى ، تهران : مجمع علمى اسلامى ، 1416 ق ، دوم. 26. الكافى ، محمّد بن يعقوب كلينى ، تهران : دار الكتب الإسلامية ، 1365 ش ، چهارم. 27. المصباح المنير ، على مشكينى ، قم : الهادى ، 1370 ش، دوم. 28. الميزان فى تفسير القرآن ، السيّد محمّد حسين الطباطبائى ، تهران : دار الكتب الاسلامية ، 1372 ش ، پنجم. 29. النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين ، سيّد نعمة اللّه جزائرى ، ترجمه : يوسف عزيزى ، تهران : هاد ، 1380 ش ، اوّل. 30. الوافى ، محمّد محسن الفيض الكاشانى ، اصفهان : كتاب خانه امير المؤمنين عليه السلام ، 1365 ش. 31. الوجيزة ، بهاء الدين محمّد بن حسين العاملى (الشيخ البهائى) ، شرح و ترجمه : سيّد مهدى مرعشى. 32. أعيان الشيعة ، السيّد محسن الأمين ، تحقيق : السيّد حسن الأمين ، بيروت : دار التعارف ، 1403 ق.
.
ص: 392
33. بحار الأنوار ، محمّد باقر المجلسى ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1404 ق. 34. تاريخ اجتماعى ايران در عصر افشاريه ، رضا شعبانى ، تهران : قومس ، 1375 ش ، دوم. 35. تاريخ ايران ، حسن پيرنيا و عبّاس اقبال آشتيانى ، تهران : كتابفروشى خيّام ، 1364 ش ، چهارم. 36. تاريخ ايران (دوره صفويان) ، ترجمه : يعقوب آژند ، تهران : جامى ، 1380 ش ، اوّل. 37. تاريخ تفسير قرآن كريم ، حبيب اللّه جداليان ، تهران : اُسوه ، 1372 ش ، اوّل. 38. تاريخ صفويه ، احمد تاجبخش ، شيراز : نويد ، 1372 ش ، اوّل. 39. تاريخ علم اصول از نگاه شهيد صدر ، سيّد محمّد كاظم روحانى ، قم ، 1379 ش. 40. تاريخ مكّه ، محمّد هادى الأمينى ، ترجمه : محسن آخوندى ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1372 ش ، اوّل. 41. تحف العقول ، حسن بن شعبه الحرانى ، قم : جامعه مدرّسين ، 1404 ق. 42. تذكرة المعاصرين ، محمدعلى حزين لاهيجى ، تصحيح : معصومه سالك ، تهران : ميراث مكتوب ، 1375 . 43. تراجم الرجال ، سيّد ابوالفضل برقعى ، 10 ج ، چاپ اتّحاد. 44. تراجم الرجال ، سيّد احمد حسينى ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1414 ق. 45. ترتيب كتاب العين ، خليل بن أحمد الفراهيدى ، تحقيق : مهدى مخزومى و ديگران ، تهران : اُسوه ، 1414 ق ، اوّل. 46. تصحيح الإعتقاد ، محمّد بن محمّد بن نعمان (الشيخ المفيد) ، بيروت : دار المفيد ، 1414 ق ، دوم. 47. تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة ، محمّد بن حسن الحرّ عاملى ، قم : مؤسسه آل البيت عليهم السلام .
.
ص: 393
48. تلامذة العلامة المجلسى و المجازون منه ، سيد احمد حسينى ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1410 ق. 49. تلخيص المقباس ، على اكبر غفّارى ، تهران : دانشگاه امام صادق عليه السلام چاپ اول ، 1369 ش . 50. تهذيب الأحكام ، 10 ج ، محمّد بن حسن الطوسى (الشيخ الطوسى) ، تهران : دار الكتب الإسلاميه ، 1365 ش. 51. جامعه و حكومت در ايران (كتاب اوّل : دوران قاجار) ، على باقرى ، تهران : مركز نشر بين الملل ، 1371 ش ، اوّل. 52. جوامع الكلم ، أحمد بن زين الدين الأحسائى ، تبريز : 1273ق ، سنگى. 53. جهان گشاى نادرى ، ميرزا مهدى خان استرآبادى ، به اهتمام سيّد عبد اللّه انوار ، تهران : انجمن آثار و مفاخر فرهنگى ، 1377 ش ، اوّل. 54. چهل سال تاريخ ايران(المآثر و الآثار) ، محمّد حسن خان اعتماد السلطنه ، به كوشش : ايرج افشار ، ج 1 ، تهران : اساطير ، 1363 ش ، اوّل. 55. حديث پيمانه ، حميد پارسانيا ، قم : معارف ، 1379 ش ، چهارم. 56. حديقة الشيعة ، أحمد بن محمّد المقدّس الأردبيلى ، تصحيح : صادق حسن زاده و على اكبر زمانى نژاد ، قم : انصاريان ، 1377 ش ، اوّل. 57. خاتميت و پاسخ به ساخته هاى بهائيت ، على اميرپور ، تهران : سازمان مطبوعاتى جهان ، 1343 ش ، دوم. 58. خدمات متقابل اسلام و ايران ، مرتضى مطهّرى ، تهران : صدرا ، 1376 ش ، بيست و چهارم. 59. دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، زير نظر : سيّد كاظم موسوى بجنوردى ، تهران : مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، 1373 ش ، اوّل.
.
ص: 394
60. ده گفتار ، مرتضى مطهّرى ، تهران : صدرا ، 1371 ش ، هفتم. 61. رجال اصفهان در علم و ادب و عرفان و هنر ، سيّد محمّد باقر كتابى ، اصفهان : گل ها ، 1375 ش ، اوّل. 62. روضات الجنّات فى أحوال العلماء و السادات ، سيّد محمّد باقر موسوى خراسانى ، بيروت : الدار الإسلامية ، 1411 ق ، اوّل. 63. رياض الجنة ، محمّد حسن الزنوزى ، تحقيق : على رفيعى ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1378 ش ، اوّل. 64. رياض العلماء و حياض الفضلاء ، ميرزا عبد اللّه الأفندى الإصفهانى ، تحقيق : سيّد احمد حسينى ، قم : چاپ خانه خيّام ، 1401 ق. 65. ريحانة الأدب فى تراجم المعروفين بالكنية و اللقب ، محمّد على مدرّس ، تبريز : كتابفروشى خيّام ، دوم. 66. سيماى مكّه، سيّد عليرضا سيّد كبارى ، قم : سازمان تبليغات اسلامى ، 1376 ش ، اوّل. 67. شرح اصطلاحات تصوّف ، سيّد صادق گوهرين ، تهران : زوّار ، 1368 ش ، اوّل. 68. شرح الأسماء أو شرح دعاء الجوشن الكبير ، ملّا هادى سبزوارى ، تحقيق : نجفقلى حبيبى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1372 ش. 69. شرح الزيارة الجامعة الكبيرة ، أحمد بن زين الدين الأحسايى ، 4 ج ، بيروت : دار المفيد للطباع و النشر و التوزيع ، 1420 ق ، اوّل. 70. شرح حال رجال ايران ، مهدى بامداد ، تهران : زوّار ، 1371 ش ، چهارم. 71. شرح دعاى صباح ، قطب الدين محمّد حسينى نيريزى (م 1173 ق) ، تحقيق : محمّد ترابيان فردوسى (منتشر شده در : ميراث حديث شيعه ، دفتر ششم ، 239 _ 268).
.
ص: 395
72. شرح طرق الشيخ الطوسى ، محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار ، تحقيق : على فرّخ (منتشر شده در : ميراث حديث شيعه ، دفتر دوم ، ص 497 _ 534). 73. شرح نهج البلاغة ، ابن أبى الحديد ، تصحيح : محمّد ابوالفضل ابراهيم ، بيروت : دار إحياء الكتاب العربى ، 1378 ق. 74. شهداء الفضيلة (شهيدان راه فضيلت) ، [علامه] عبدالحسين امينى ، ترجمه : جلال الدين فارسى ، تهران : روزبِه ، 1632 ش ، سوم. 75. شيخيگرى و بابيگرى از نظر فلسفه ، تاريخ و اجتماع ، مرتضى مدرّسى چهاردهى ، تهران : كتابفروشى فروغى. 76. طبقات أعلام الشيعة (الكواكب المنتشرة فى القرن الثانى بعد العشرة) ، آقا بزرگ تهرانى ، ج 6 ، تحقيق : علينقى منزوى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1372 ش ، اوّل. 77. عالم آراى نادرى ، محمّد كاظم مروى (وزير مرو) ، تهران : علم ، 1369 ش، دوم. 78. عبقات الأنوار فى إمامة الأئمة الأطهار ، مير حامد حسين لكنهويى ، تحقيق : غلامرضا مولانا بروجردى ، قم : محققّ ، 1404 ق ، اوّل. 79. علم الحديث و دراية الحديث ، كاظم مدير شانه چى ، قم : اسلامى ، 1372 ش ، پنجم. 80. علوم حديث (فصل نامه) ، قم : دار الحديث ، ش 15 و 21. 81. فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى ، جعفر سبحانى ، قم : صحيفه ، 1369 ش ، اوّل. 82. فرهنگ فارسى ، محمّد معين ، تهران : امير كبير ، 1376 ش ، يازدهم. 83. فرهنگ فرق اسلامى ، محمّد جواد مشكور ، مشهد : بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى ، 1368 ش ، اوّل. 84. فقهاى نامدار شيعه ، عبدالرحيم عقيقى بخشايشى ، قم : كتابخانه آية اللّه مرعشى ، 1405 ق. 85. فوائد رضويه ، شيخ عبّاس قمى ، قم : جامعه مدّرسين ، 1368ش (اُفست) .
.
ص: 396
86. فهرس التراث ، سيّد محمّد حسين حسينى جلالى ، تحقيق : سيّد محمّد جواد حسينى جلالى ، قم : دليل ما. 1422 ق. 87. فهرست الفبايى كتب خطّى كتاب خانه مركزى آستان قدس رضوى ، محمّد آصف فكرت ، مركز پژوهش هاى آستان قدس رضوى ، 1369 ش. 88. فهرست كتاب هاى فارسى شده چاپى از آغاز تا سال 1370 ، موسى الرضا باشتينى و ديگران ، مشهد : بنياد پژوهش هاى آستان قدس رضوى ، 1380 ش ، اوّل . 89. فهرست كتب خطّى كتاب خانه مركزى و مركز اسناد آستان قدس رضوى ، براتعلى غلامى مقدّم ، مركز پژوهش هاى آستان قدس رضوى ، 1376 ش. 90. فهرست مشاهير ايران از آغاز دوران هاى افسانه اى تا زمان حاضر ، ابوالفتح حكيميان ، تهران : انتشارات دانشگاه ملّى ايران ، 1357 ش. 91. فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آستان قدس رضوى ، ج 6 ، مشهد : چاپ خانه طوس ، 1344 ش. 92. فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى ، ابوالفضل عرب زاده ، قم : دار القرآن الكريم ، 1378 ش. 93. فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، سيّد احمد حسينى ، زير نظر : سيّد محمود مرعشى ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1365 ش. 94. فهرست نسخ خطّى كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى ، ايرج افشار و ديگران ، 1347 ش. 95. فهرست نسخ خطّى كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى ، على صدرايى خويى ، قم : دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميّه ، قم : 1377 ش ، اوّل. 96. فهرست نسخ خطّى كتاب خانه مدرسه سپه سالار ، محمّد تقى دانش پژوه و علينقى منزوى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1340 ش.
.
ص: 397
97. فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه فاضل خوانسارى ، سيّد جعفر حسينى ، مؤسّسه علمى و فرهنگى آية اللّه فاضل خوانسارى ، 1374 ش ، اوّل. 98. فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه گنج بخش ، احمد منزوى ، اسلام آباد : مركز تحقيقات فارسى ايران و پاكستان ، بهمن 1357 ش. 99. فهرست نسخه هاى خطّى مركز احياى ميراث اسلامى ، سيّد احمد حسينى ، 1377 ش ، اوّل. 100. كتاب من لايحضره الفقيه ، محمّد بن على الصدوق (الشيخ الصدوق) ، ترجمه : صدر بلاغى ، تهران : صدوق ، 1378 ش ، اوّل. 101. كشف اسرار ، سيّد روح اللّه موسوى (امام خمينى رحمه الله) قم : آزادى ، بى تا. 102. كشف الظنون عن أسامى الكتب و الفنون ، حاجى خليفه چلبى. مكتبة العالم ، 1310 ش ، اوّل. 103. گنجينه تاريخ ايران (صفويان ، افشاريان ، زنديه و قاجار) ، ج 12 ، عبد العظيم رضايى ، تهران : اطلس ، 1378 ش ، اوّل. 104. لبّ اللباب فى علم الرجال ، محمّد جعفر بن سيف الدين شريعتمدار ، تحقيق : محمّد حسين مولوى (منتشر شده در : ميراث حديث شيعه ، دفتر دوم ، ص 395 _ 496). 105. لسان العرب ، جمال الدين محمّد بن مكرم ، قم : نشر أدب الحوزة ، 1405 ق. 106. لغت نامه ، على اكبر دهخدا ، تهران : دانشگاه تهران ، 1382 (لوح فشرده ، آخرين ويرايش) . 107. لؤلؤة البحرين فى الإجازة لقرّتى العين ، يوسف بن أحمد البحرانى ، تحقيق و تعليق : سيّد محمّد صادق بحر العلوم ، نجف . 108. مستدرك الوسائل ، ميرزا حسين نورى ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1408 ق.
.
ص: 398
109. مصادر الاستنباط بين الاُصوليين و الأخباريين ، محمّد عبد الحسن الغراوى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1413 ق ، 51 _ 52. 110. معارف الرجال ، محمد بن على حرزالدين ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1405ق (اُفست) . 111. معانى الأخبار، محمّد بن على الصدوق (الشيخ الصدوق)، قم: جامعه مدرسين، 1361ش. 112. معجم المطبوعات العربية فى ايران ، عبد الجبّار الرفاعى ، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1414 ق. 113. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة ، السيّد ابو القاسم الخوئى ، قم : مركز نشر آثار الشيعة ، چهارم . 114. معراج أهل الكمال الى معرفة الرجال ، سليمان بن عبد اللّه ماحوزى ، تحقيق : سيّد مهدى رجايى ، قم : چاپ خانه سيد الشهداء ، 1412 ق. 115. مفاخر آذربايجان، عبد الرحيم عقيقى بخشايشى ، قم : آذربايجان ، 1374 _ 1375ش . 116. مفاخر اسلام (ج7 : دانشمندان لاهيجان) ، على دوانى ، تهران : مركز فرهنگى قبله ، 1372 ش ، اوّل. 117. مقباس الهداية فى علم الدراية ، عبد اللّه المامقانى ، تحقيق : محمّد رضا المامقانى ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، اوّل. 118. مقدّمه اى بر فقه شيعه ، سيّد حسين مدرّسى طباطبايى ، ترجمه : محمّد آصف فكرت ، مشهد : بنياد پژوهش هاى آستان قدس رضوى ، 1368 ش. 119. مقدّمه جامع السعادات (از : ملّا مهدى نراقى ، محمّد رضا مظفّر و سيّد جلال الدين مجتبوى) ، تهران : حكمت ، 1370 ش ، چهارم.
.
ص: 399
120. مكارم الآثار در احوال رجال ، محمّد على معلم حبيب آبادى ، اصفهان : اداره كلّ فرهنگ و هنر اصفهان. 121. ملخص جامع المعارف و الأحكام فى الاُصول و الحلال و الحرام ، سيّد عبد اللّه شبّر ، قم : مجمع الذخائر الاسلامية ، 1398 ق ، اوّل. 122. موسوعة طبقات الفقهاء ، زير نظر : جعفر سبحانى ، مؤسسة الإمام الصادق عليهم السلام ، 1422 ق ، اوّل. 123. موسوعة مؤلّفى الإمامية ، تحقيق و نشر : مجمع الفكر الإسلامى ، 1420 ق ، اوّل. 124. موضع تشيّع در برابر تصوّف ، داوود الهامى ، مكتب اسلام ، 1378 ش ، اوّل. 125. ميراث حديث شيعه (نيم سال نامه) ، قم : دارالحديث . 126. ميزان الحكمة ، محمّد محمّدى رى شهرى ، تحقيق : دار الحديث ، ترجمه : حميد رضا شيخى ، قم : دار الحديث ، 1377 ش. 127. ناسخ التواريخ (تاريخ قاجاريه) ، محمّد تقى سپهر ، به اهتمام : جمشيد كيانفر ، تهران : اساطير ، 1377 ش ، اوّل. 128. نظيم اللئالى ، تحقيق : حسين گودرزى (منتشر شده در : ميراث حديث شيعه ، دفتر دوم ، ص 365 _ 392).
.
ص: 400
. .
ص: 401
فهرست تفصيلى .
ص: 402
. .
ص: 403
. .
ص: 404
. .
ص: 405
. .
ص: 406
. .
ص: 407
. .