جغرافياي ري

مشخصات كتاب

سرشناسه : ملكي ميانجي، علي

عنوان و نام پديدآور : جغرافياي ري/تاليف علي ملكي ميانجي.

مشخصات نشر : قم: دارالحديث، 1383

مشخصات ظاهري : 200 ص:نقشه

فروست : مجموعه آثار كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلام

شابك : 7000 ريال:964-7489-89-7

وضعيت فهرست نويسي : فهرست نويسي توصيفي

يادداشت : .پشت جلد به انگليسي: Ali Maleki Miyanagi. Geography of Rey

يادداشت : كتابنامه: ص. [185]-196؛ همچنين به صورت زيرنويس

موضوع : ري

شماره كتابشناسي ملي : 1122951

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

بسم الله الرّحمن الرّحيم تاريخ بشر را هماره ستارگانِ فروزانى مشعلدار بوده اند، تا آدمى بر جهالت و تاريكى فائق آيد و بتواند وديعه خداوندىِ نهفته در درونش را بپرورَد و خويشتن را از نادانى، درنده خويى و پستى برهاند. طلايه داران اين منظومه فروزان، پيامبران الهى و جانشينان پاك نهاد و معصوم آنان اند و در صف بعد، دست پروردگان آنها، يعنى عالمان دين، محدّثان، مفسّران و... كه در دانش و سلوك، پاى در جاى پاى آنان نهادند. شهر رى به عنوان يكى از پايگاههاى كهن تشيع، مَهْد رشد و بالندگى عالمانى از اين تبار (چون ثقة الاسلام كلينى، شيخ صدوق، ابوالفتوح رازى و...) بوده است، و حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام را مى توان پايه گذار اين مَهْد و حركت علمى و فرهنگى دانست. آستان حضرت عبدالعظيم و مؤسسه فرهنگى دارالحديث (دانشكده، پژوهشكده، انتشارات)، طرحى را با عنوان «گراميداشت بزرگان و عالمان رى» در دست گرفت تا در پرتو شناساندن اين چهره هاى ماندگار، برخى فعاليتهاى پژوهشى و فرهنگى نيز سامان يابد. در اين طرح، نخستْ چهار تن از بزرگان و عالمان رى انتخاب شدند كه در صدر آنان حضرت عبدالعظيم عليه السلام جاى مى گيرد. حضرت عبدالعظيم عليه السلام مشعل فروزانى است كه از دوران حيات خويشتن تاكنون برتاريخ تشيع و ايران، پرتو افكنده و بر معنويت، دانش و فرهنگ شيعه در اين مرز و بوم، تأثيرگذار بوده است. از اين رو، نخستين گام در اجراى طرح، كنگره بزرگداشت ايشان خواهد بود. اهدافى كه برگزارى اين كنگره دنبال مى كند، عبارت است از: 1 . معرفى و بزرگداشت شخصيت علمى و معنوى حضرت عبدالعظيم عليه السلام ؛ 2 . ترويج معارف حديثى اهل بيت عليهم السلام ؛ 3 . تحقيق و پژوهش در ميراث حديثى حضرت عبدالعظيم عليه السلام ؛ 4 . شناخت جايگاه آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام و تأثيرآن برتحولات تاريخ تشيّع در ايران. اين طرح، در آبان ماه 1380 در نخستين جلسه شوراى سياستگذارى _ كه از عالمان و فرزانگان و نخبگان فرهنگى اند _ به تصويب رسيد و كميته علمى كنگره از خرداد 1381 كار خود را آغاز كرد. كميته علمى با فرصت اندكى كه در اختيار داشت، برنامه هاى خود را در پنج حوزه ساماندهى كرد: 1 . تأليف، تصحيح و گردآورى آثار مربوط به حضرت عبدالعظيم و شهر رى (كتاب و مقاله). 2 . سفارش و فراخوان نگارش مقاله. 3 . سفارش انتشار ويژه نامه هايى از سوى نشريات، همزمان با برگزارى كنگره. 4 . انتشار لوح فشرده (CD)توليدات علمى كنگره. 5 . انتشار خبرنامه. با يارى خداوند و مدد قدسى روح حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، در حوزه نخست، بيش از بيست و پنج جلد كتاب آماده شد كه همزمان با برگزارى كنگره، توزيع گرديد. همچنين مقالات منتخب و تأييد شده علمى در چهار جلد، عرضه شد. دو ويژه نامه از سوى مجلات علمى و نيز خبرنامه كنگره در پنج شماره عرضه شد. همه اين آثار، علاوه بر نشر مكتوب، بر روى يك لوح فشرده (CD)تا هنگام برپايى كنگره در اختيار علاقه مندان قرار گرفت. گفتنى است با فرصت اندك و حجم گسترده برنامه هاى علمى، وجود نقايص، امرى طبيعى است كه اهل فضل و دانش آن را بر ما خواهند بخشيد و ما را از نصايح عالمانه خويش بهره مند خواهند ساخت. اميد است اين مجموعه، مقبول درگاه الهى و مورد عنايت روح بزرگ و قدسى حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام قرار گيرد و در گسترش و بالندگى فرهنگ و معارف تشيع، سودمند افتد. در پايان از همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين برنامه ها سهم وافر داشتند؛ توليت محترم آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام و رياست محترم مؤسسه فرهنگى دارالحديث، شوراى عالى سياستگذارى، مديران محترم آستان حضرت عبدالعظيم و مؤسسه فرهنگى دارالحديث و به ويژه فاضل گرانقدر جناب آقاى على اكبر زمانى نژاد _ كه بار عمده بر دوش ايشان بود _ سپاسگزارى مى شود. مهدى مهريزى دبير كميته علمى بهار 1382

.

ص: 6

. .

ص: 7

. .

ص: 8

. .

ص: 9

. .

ص: 10

. .

ص: 11

M490_T1_File_681112.jpg

.

ص: 12

M490_T1_File_681113.jpg

.

ص: 13

M490_T1_File_681114.jpg

.

ص: 14

M490_T1_File_681115.jpg

.

ص: 15

پيشگفتار

پيشگفتاربشر به مقتضاى نهاد و سرشت خويش، طالب علم و آگاهى است و شناخت از اوضاع طبيعى و اقتصادى و انسانى محيط زندگى خود و تاريخ گذشته آن، از پرجاذبه ترين آگاهى هاى انسان است كه به وسيله آن، اهميت موقعيت و جايگاه زندگى خويش را بهتر مى شناسد و به هويت منطقه اى و تاريخى خود واقف مى گردد. نوشتار حاضر در راستاى شناخت جغرافيا و جغرافياى تاريخى و تاريخ رى سامان يافته است. اين ناحيه به لحاظ موقعيت جغرافيايى و پيشينه تاريخى از اهميت خاصى برخوردار است. به طورى كه رى، امّ البلاد (مادر شهرهاى ايران) و شيخ البلاد (كهن ترين شهرها) لقب يافته است. اين مهم در متون كهن و گذشته از رى به خوبى نمايان است. بزرگ ترين شهر ماد؛ بهترين زمينهاى آفريده شده؛ عروس بلاد؛ گذرگاه و چهارراه دنيا؛ شهر بزرگ؛ شهرى مشهور؛ رى با شكوه؛ از با شكوه ترين نواحى؛ شهرى بزرگ و آبادان؛ يكى از مفاخر اسلام؛ از امّهات بلاد و شهرهاى سرشناس؛ از جمله اوصاف رى هستند. اين توصيفات بيش تر بيان گر ارزش هاى طبيعى اين ناحيه است و با بررسى ابعاد تمدّنى و سياسى رى، جايگاه رفيع اين شهر بيش تر نمايان مى شود. نقش رى در سير مذاهب و تمدّن ها و دانش و فرهنگ ادوار مختلف، در اين نوشتار به اختصار عرضه شده است و تفصيل آن در تاريخ تمدن و تاريخ سياسى ايران باستان و ايران دوره اسلامى قابل بررسى و ارائه است. مهم ترين ويژگى اين شهر در دوران اسلامى آن است كه شهر رى به عنوان مدفن حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام از شخصيت هاى عاليقدر اسلامى، يكى از شهرهاى مذهبى جهان تشيع به حساب مى آيد و اين بارگاه مقدس، پيوسته مطاف شيعيان و علاقه مندان خاندان عصمت و طهارت بوده و در اصل تداوم كيان و رونق رى مرهون اين مدفن شريف است. امّا ناحيه رى به عنوان منطقه اى مهم از دوران مادها تا زمان حاضر، اهميت سياسى خود را با نوساناتى حفظ كرده است. در طى اين دوران، پايتخت، پايتخت فصلى، مركز ناحيه اى وسيع، مركز استان بوده است. اگر چه بعد از حمله مغول، شهر رى مركزيت سياسى و رونق پيشين خود را از دست داد، اما ناحيه رى همچنان عظمت خود را حفظ نموده است. چرا كه ميراث شكوه و بزرگى شهر رى به شهر همجوارش تهران منتقل شد. شهرى كه روزگارى يكى از قصبات حومه شهر رى به حساب مى آمد و از دوران صفويه تا زمان حاضر، استمرار ارتقا و اعتلاى سياسى آن تا حد كمال تداوم يافته است. نوشتار حاضر هرچند مشتمل بر جغرافياى رى و خلاصه اى از تاريخ آن است، امّا بخش بزرگى از محتواى آن پژوهشى است جامع در نماياندن جايگاه سياسى رى و سير تقسيمات كشورى آن. و اين برجسته ترين ويژگى اين كتاب است. با اين حال، به يقين، اين مكتوب خالى از كاستى و نقصان نيست كه اميد است با ارشادات اهل نظر، در رفع آن توفيق حاصل شود. در پايان، شكر و سپاس فراوان خود را به درگاه اقدس ربوبى تقديم مى دارم كه توفيق تدوين اين اثر را به اين ناقابل عطا فرمود. و از دست اندركاران و مسؤولان محترم كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام تشكر مى كنم؛ به ويژه از تلاش هاى بى شائبه برادر دانشور جناب آقاى على اكبر زمانى نژاد كه با شكيبايى و اخلاق درخور تحسين در مراحل مختلف اعم از ويرايش و غلط گيرى و آماده سازى نشر و طبع اين اثر اهتمام خاصى مبذول نمودند، تشكر مى نمايم. ومن اللّه التوفيق وعليه التكلان 1382. قم. على ملكى ميانجى

.

ص: 16

. .

ص: 17

مقدمه

مقدمهشرح وضعيت جغرافيايى هر منطقه، نيازمند بررسى جغرافياى طبيعى، اقتصادى، انسانى، سياسى، تاريخى، ارائه اطلاعات گردشگرى و شرح آثار باستانى و تاريخى آن منطقه است. و اين عناوين خود در بر گيرنده سرفصل ها و عناوين فرعى ديگرى است. امّا وضعيت شهرستان رى، به گونه اى است كه ارائه برخى از معلومات جغرافيايى مستقل به سان ديگر مناطق، حتى در سطح عناوين اصلى هم كاملاً ممكن نيست؛ زيرا محدوده رى در سال هاى گذشته، بارها به واحدهاى كوچك تر تجزيه شده است و پيوستگى و قرب مكانى شهر رى با بخش عظيمى از اين واحدها به ويژه شهر و شهرستان تهران موجب گشته است كه اطّلاعات اختصاصى يا مهمّ جغرافيايى نتواند در شأن و جايگاه خود ظاهر شود. اين مهم، هم در عوارض طبيعى و هم در وضعيت ادارى، خود را نشان داده است. حتّى در برهه اى از زمان معاصر، واحد سياسى مستقلّ رى منحل و ضميمه شهر تهران گرديد و پس از مدتى مجدّداً به صورت واحد مستقلى احيا گرديد. (1) با اين همه، در حال حاضر، شهردارى آن، در شمار يكى از اجزاى شهردارى تهران منظور شده است (2) ؛ و يا شهرستان رى فاقد برخى امكانات ادارى است. امّا رى به لحاظ موقعيت جغرافيايى و پيشينه تاريخى از اهميت ويژه اى برخوردار است به طورى كه «امّ البلاد ايران» (مادر شهرهاى ايران) و «شيخ البلاد» (كهن ترين شهرها) لقب يافته است. (3) لذا جغرافياى تاريخى آن داراى سوابق درخشان و نيازمند شرحى است دراز دامن. و مى توان گفت بيشتر شهرستان هاى فعلى استان تهران و بخش كمى از استان هاى همجوار همگى از اجزاى رى به حساب مى آمدند و مجموعه هويت طبيعى و اقتصادى و سياسى آنان سيماى رى را تشكيل مى داد. و در برخى از زمان ها محدوده توابع آن، به تمام يا بخشى از استان هاى همجوار بلكه فراتر از آن نيز مى رسيد كه شرح آن خواهد آمد. از اين رو، در نوشتار حاضر، در حدّ ميسور از وضعيت جغرافيايى رى، سخن به ميان آمده است ولى بيشترين حجم آن به جغرافياى تاريخى رى اختصاص يافته است تا اهميّت تاريخى اين سامان در گذر تاريخ روشن گردد. لازم به ذكر است كه عظمت اين سامان به گذشته تاريخى آن محدود نمى شود؛ بلكه در حال حاضر هم، ميراث بزرگى و شكوه آن به شهر همجوارش، تهران منتقل شده است كه پايتخت ايران و مركز ثقل سياسى و انسانى و اقتصادى و ارتباطى آن است. شهر تهران روزگارى يكى از قراى معظمِ ناحيه غار در حومه شهر رى بوده است. (4)

.


1- . شرح مستند اين موضوع در سير تقسيمات كشورى رى آمده است.
2- . مطابق آمار سال 1375 ش جمعيّت شهر رى مركز شهرستان رى، شامل 356079 نفر در منطقه 20 تهران و 341 نفر در منطقه 15 است. اين آمار مستند است به پاسخ خانم گيتى مرتضائيان كارشناس آمار از سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران به چند آمار جغرافيايى رى، استعلامى نگارنده، اسفند 1381.
3- . نزهة القلوب، حمداللّه مستوفى، ص 52.
4- . همان مأخذ، ص 54 .

ص: 18

. .

ص: 19

جغرافياى طبيعى

موقعيت و وسعت

جغرافياى طبيعىموقعيت و وسعترى يكى از شهرستان هاى استان تهران مى باشد كه از شمال به شهرستان تهران و از جنوب به شهرستان قم و از مشرق به شهرستان هاى پاكدشت و ورامين و از مغرب به شهرستان هاى اسلام شهر، رباط كريم، زرنديه محدود مى گردد. (1) وسعت آن بالغ بر 2293 كيلومتر مربع است. (2) مساحت بخش هاى سه گانه شهرستان رى: بخش مركزى 174؛ بخش كهريزك 543؛ و فشاپويه 1645 كيلومتر مربع مى باشد. (3) يعنى در مجموع مساحت شهرستان رى 2362 كيلومتر مربع است. شهر رى مركز شهرستان رى است كه بين مختصات جغرافيايى طول جغرافيايى َ26 و ْ51 و عرض جغرافيايى َ36 و ْ35 واقع شده است. ارتفاع اين شهر از سطح دريا 1062 متر است. (4) شهر رى در جنوب شرقى شهر تهران و متّصل به اين شهر است. فاصله رى تا مركز شهر تهران بالغ بر 14 كيلومتر است. (5) و فاصله رى تا تهران 8 كيلومتر است. (6) مختصات جغرافيايى شهر رى (در حرم مطهّر حضرت عبدالعظيم عليه السلام ) ً45 و َ35 و ْ35 عرض شمالى و ً15 و َ26 و ْ51 طول شرقى است. (7)

.


1- . سالنامه آمارى استان تهران 1380، نقشه استان تهران، اوّلين صفحه مقدّمه. با اعمال تغييرات جديد تقسيمات كشورى .
2- . همان مأخذ، ص 9.
3- . نمابر اداره كل امور اجتماعى استاندارى تهران در پاسخ به چند آمار جغرافيايى شهرستان رى؛ استعلامى نگارنده، فروردين 1382.
4- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور جمهورى اسلامى ايران، (تهران)، سازمان جغرافيايى نيروهاى مسلّح، ج 38، ص 171.
5- . همان مأخذ، ص 171.
6- . فرهنگ جغرافيايى ايران، از انتشارات دايره جغرافيايى ارتش، 1328 شمسى (تجديد طبع 1355 ش) جلد نخست، ص 102.
7- . شناسنامه جغرافياى طبيعى ايران، عباس جعفرى، ص 11.

ص: 20

آب و هوا

ناهموارى ها

آب و هواهواى شهر رى معتدل و خشك مى باشد. حداكثر درجه حرارت در تابستان ها به 42 درجه بالاى صفر و حدّاقل آن در زمستان ها به 4 درجه زير صفر مى رسد. ميزان باران ساليانه شهر رى به طور متوسّط 200 ميليمتر است. (1)

ناهموارى هاشهرستان رى در دشت واقع گرديده و كوه هاى آن ارتفاع زيادى ندارند. اين كوه ها عبارتند از: 1. بى بى شهربانو: اين كوه در شرق شهر رى و متصل به آن مى باشد. (2) كوه بى بى شهربانو در خاور شهر رى و ارتفاعش از سطح دريا 1535 متر است. (3) 2. كوه آراد: اين كوه در مركز شهرستان رى حدّ فاصل بخش هاى كهريزك و فشاپويه قرار گرفته است. كوه آراد در 9 كيلومترى شمال شرقى حسن آباد واقع شده و ارتفاع آن 1428 متر است. (4) از اين كوه با نام «اراده» هم ياد شده است. (5) همچنين در يك نقشه متعلّق به 1307 قمرى دوره ناصرالدين شاه قاجار كه توسط دو نفر از مهندسين ايرانى وقت ترسيم شده، از كوه آراد با نام كوه «اراد» ياد شده است. (6) نيز در كتاب جغرافياى مفصل ايران كوه آراد با نام كوه «حسن آباد و كناره گرد» ذكر شده است. (7) 3. كوه مره: اين كوه در جنوب غربى شهر رى و جنوب شهر حسن آباد و رود شور قرار گرفته است و ارتفاع آن 1503 متر است. (8) مطابق نقشه000,501 مصوب هيئت دولت، اين كوه با نام «مرى» و با ارتفاع 1514 متر از سطح دريا در مرز استان قم و شهرستان رى استان تهران واقع شده و مرز دو استان از رأس اين كوه عبور مى كند. (9) 4. دامنه هاى شمالى كوه كورابلاغ: كوه كورابلاغ يكى از كوه هاى ناحيه مركزى ايران است كه درمحل تلاقى چهار شهرستان زرنديه و ساوه و رى و قم واقع شده است. قسمت عمده اين كوه و دو ارتفاع بلند آن 1915 متر و 1940متر در شمال استان قم واقع شده است. جنوب غرب شهرستان رى به دامنه هاى شمالى اين كوه ختم مى شود. و بخش شرقى كوه «گوى داغ» در شمال كوه كورابلاغ در شهرستان رى واقع شده است. (10)

.


1- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 171.
2- . همان مأخذ، ص 171.
3- . كوه ها و كوهنامه ايران، عباس جعفرى، ص 123.
4- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 248 و نقشه شماره 130، البرز مركزى، گيتاشناسى.
5- . كوه ها و كوهنامه ايران، ص 55.
6- . جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج 3، نقشه مابين ص 164 و 165.
7- . همان مأخذ، ج 2، ص 358. لازم به ذكر است كه در شناسنامه آبادى هاى كشور شهرستان رى سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375، ص 2 و 6 به جاى كناره گرد؛ كنارگرد بالا و پايين از بخش فشاپويه ذكر شده است.
8- . ر.ك: نقشه شماره 130 البرز مركزى، گيتاشناسى؛ جغرافياى استان تهران، 1363، ص 35.
9- . نقشه 000,501 III 6260 از استاندارى قم.
10- . ر.ك: نقشه 000,501 II 6160 از استاندارى قم؛ نقشه 183 گيتاشناسى؛ كوه ها و كوهنامه ايران، ص 453.

ص: 21

. .

ص: 22

رودخانه ها

رودخانه هاچندين رود مشهور و مهمّ ايران كه به حوضه آبريز مركزى ايران روان هستند همانند رودهاى كرج، شور فشاپويه، جاجرود (در ناحيه مرز شرقى شهرستان رى) در شهرستان رى جارى هستند. نيز چندين رود كوچك ديگر كه از البرز سرچشمه مى گيرند در شهرستان رى جريان يافته سپس به رودهاى كرج و جاجرود مى پيوندند. (1) 1. رودخانه كرج: رود كرج از كوه البرز سرچشمه گرفته و پس از عبور از چندين شهرستان استان تهران به حوضه درياچه نمك قم مى ريزد، يك رودخانه دائمى و طولش 245 كيلومتر است. اين رودخانه با جهت شمال غربى _ جنوب شرقى سرتاسر عرض شهرستان رى را طى مى نمايد و از جمله از مجاورت شمال حسن آباد مركز بخش فشاپويه عبور مى كند. رود كرج پس از پيوستن به يكى از شاخه هاى جاجرود به نام جارجارو به درياچه نمك قم مى ريزد. (2) 2. رودخانه جاجرود _ رودخانه جاجرود يكى از رودهاى دائمى (3) و مهم شرق استان تهران است كه با مسير كلّى جنوبى جارى است و در نهايت به درياچه نمك استان قم مى ريزد. شاخه اى از اين رود از ناحيه مرز شرقى شهرستان رى عبور مى كند. رودخانه جاجرود در شمار يكى از رودهاى شهرستان رى هم ذكر شده كه در زمستان ها و اوايل بهار از 20 كيلومترى جنوب خاورى شهر رى، مركز اين شهرستان جريان مى يابد. (4) 3. رود شور فشاپويه: رود طولانى شور با جهت شمال غربى _ جنوب شرقى، عرض شهرستان رى را طى مى كند. اين رود از 6 كيلومترى جنوب حسن آباد فشاپويه عبور مى كند و به شوره زار شرق حوض سلطان قم مى ريزد. (5) رود شور در بخشى از شهرستان رى به موازات رود كرج و در جنوب آن و با فاصله متوسط 10 كيلومترى روان است و با طىّ يك قوس بزرگ راستگرد از فشاپويه رى خارج و به دهستان قمرود شهرستان قم وارد مى شود. اين رود، دائمى و 420 كيلومتر طول دارد. (6) رود شور از استان زنجان سرچشمه گرفته و پس از عبور از استان قزوين و جنوب غرب استان تهران و شهرستان زرنديه، به شهرستان رى مى رسد. شاخه هاى مشهور اين رود عبارتند از: خررود، ابهررود، كردان، سرود _ در شهرستان زرنديه _ . 4. چندين رودخانه كوتاه هم از شهرستان رى عبور مى كنند كه به تعدادى از آن ها اشاره مى شود. الف)رودخانه جعفرآباد يا دربند كه از دامنه جنوبى كوه توچال سرچشمه گرفته و پس از عبور از خاور شهر رى و روستاهاى امين آباد و اشرف آباد و چند روستاى ديگر به رودخانه جاجرود ختم مى شود. (7) ب) رودخانه سرخه حصار _ اين رودخانه از ارتفاعات شرق تهران سرچشمه گرفته و به رودخانه جعفرآباد پيوسته و از شرق شهر رى عبور مى كند. (8) ج) رودخانه كن _ اين رود از ارتفاعات شمال شرقى امامزاده داود سرچشمه مى گيرد و در مسير خود ريزابه هاى متعددى را هم دريافت مى كند. به اين رودخانه، سولقان هم مى گويند. رودخانه كن از بخش كهريزك شهرستان رى هم عبور مى كند و در انتها به رود كرج مى ريزد. (9)

.


1- . در آمارنامه استان تهران 1373، ص 25، علاوه بر سه رود اصلى استان تهران، نام تعداد قابل توجّهى از رودهاى فرعى اين استان هم ذكر شده است.
2- . ر.ك: رودها و رودنامه ايران، عباس جعفرى، ص 388.
3- . ر.ك: همان مأخذ، ص 163.
4- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 166.
5- . ر.ك: همان مأخذ، ص 248.
6- . ر.ك: رودها و رودنامه ايران، ص 307.
7- . ر.ك: همان مأخذ، ص 167.
8- . ر.ك: همان مأخذ، ص 268.
9- . ر.ك: همان مأخذ، ص 280؛ فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 296.

ص: 23

. .

ص: 24

پوشش گياهى

پوشش گياهىشهرستان رى به لحاظ آب و هواى نيمه صحرايى، داراى جنگل طبيعى نيست. و جنگل دشت كاشت آن بالغ بر 387 هكتار است؛ امّا از نظر مرتع نسبتاً غنى است و با 166200 هكتار در ميان 12 شهرستان استان تهران پس از فيروزكوه، ساوجبلاغ، دماوند رتبه چهارم را داراست. (1) درختان گز و از گياهانى كه كاربرد دارويى دارند مانند خاكشير، گل گاوزبان، كاسنى، كرچك و پونه در بسيارى نقاط مى رويد. (2)

.


1- . ر.ك: سالنامه آمارى استان تهران، 1380، ص 15. لازم به ذكر است كه هم اينك در آخرين تغييرات تقسيمات كشورى، شهرستان ساوجبلاغ به دو شهرستان نظرآباد و ساوجبلاغ (با محدوده جديد) تقسيم شده است و شهرستان هاى تهران به 13 رسيده است.
2- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 167.

ص: 25

جغرافياى اقتصادى

كشاورزى

جغرافياى اقتصادىشهرستان رى يكى از قطب هاى كشاورزى و دامدارى استان تهران است. بازرگانى و صنعت هم در اين شهرستان رونق دارد.

كشاورزىاستان تهران را مى توان از نظر اقليمى به دو ناحيه تقسيم كرد: يكى ناحيه كوهستانى و معتدل كوهستانى و ديگرى ناحيه دشت ها و كوهپايه هاى جنوبى البرز. شهرستان رى در جنوب تهران داراى آب و هواى نيمه صحرايى با بارندگى كم و فصل خشك طولانى است. با اين همه داراى زمين هاى مناسب و مستعدّ كشاورزى است. امّا كمبود آب و شوره زار دو عامل محدود كننده زراعت و دامدارى اين شهرستان بخصوص در نواحى جنوبى آن است. زمين هاى شهرستان رى از آبرفت هاى سيلابى دامنه جنوبى ارتفاعات البرز مركزى و آبرفت هاى اطراف كوه آراد تشكيل يافته است كه به وسيله قنات ها، مسيل ها و همچنين كانال هايى كه از پايين دست رود كرج منشعب مى شوند مشروب مى شود. (1) جهت آبيارى زمين هاى زير كشت و باغات شهرستان رى از چاه هاى ژرف و نيمه ژرف و قنوات استفاده مى گردد. ضمناً براى هدايت آب رودخانه كن به منطقه كم آب فشاپويه كانالى در 2 فاز حفر شده است. (2) سطح زير كشت محصولات سالانه و دائمى شهرستان رى در سال زراعى 80 _ 1379 شمسى بالغ بر 33151 هكتار _ حدود 7/16% اراضى استان _ بوده و پس از شهرستان ورامين مقام دوم را در سطح استان تهران داراست. (3) شهرستان رى با توليد 61117 تن گندم آبى (حدود 5/31% استان) و جو آبى با توليد 19769 تن (حدود 3/16% استان) و با توليد 53294 تن گوجه فرنگى (حدود 25% استان) پس از شهرستان ورامين مقام دوم را در استان تهران داراست. (4) شهرستان رى در توليد ذرت دانه اى با 509 تن (حدود 5/89% استان) و توليد 184935 تن سبزيجات (حدود 42% استان) و توليد ساير نبات علوفه اى (غير از يونجه) با 224605 تن (حدود 8/40% استان) مقام اوّل استان تهران را به خود اختصاص داده است. (5) شهرستان رى در توليد هندوانه و يونجه در رتبه سوم، و در توليد پنبه در رتبه چهارم استان تهران قرار دارد. (6) شهرستان رى از نظر باغدارى و سطح زير كشت باغات مثمر و غير مثمر غنى نيست و رتبه نُهم از ميان 12 شهرستان استان تهران را داراست. (7)

.


1- . ر.ك: جغرافياى استان تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1363، ص 34.
2- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 167.
3- . سالنامه آمارى استان تهران، 1380، ص 190.
4- . همان مأخذ، ص 200 و 206.
5- . همان مأخذ، ص 201 و 206 و 209.
6- . ر.ك: همان مأخذ، ص 207 و 209.
7- . همان مأخذ، ص 191.

ص: 26

. .

ص: 27

دامدارى

معادن

دامدارىشهرستان رى با 165000 رأس گوسفند و بره، و 40000 رأس بز و بزغاله، و 54215 رأس گاو و گوساله به ترتيب، رتبه سوم در تعداد گوسفندان و بزها و رتبه دوم در گاو و گوساله در سطح استان تهران است. و با 1650 نفر شتر (حدود 52% استان) مقام اوّل را در سطح استان تهران دارا مى باشد. (1) در شهرستان رى تعداد قابل ملاحظه اى مرغدارى صنعتى وجود دارد كه به توليد مرغ گوشتى و تخمى اشتغال دارند. همچنين پرورش ماهى در منابع آبى طبيعى و نيمه طبيعى رايج است و شهرستان رى در پرورش با اين روش با 195 تن (حدود 90% محصولات استان) در رده اوّل استان تهران قرار دارد. نيز در پرورش ماهى در مزارع گرم آبى با 32 تن مقام دوم استان را داراست. (2)

معادنشمارى از معادن فعّال شهرستان رى عبارتند از منگنز محمدآباد، سولفات دوسود فشاپويه، كوارتزيت غنى آباد، سنگ آهك لپه زنگ، دولت آباد، صفائيه و چاه حمزه، بى بى شهربانو. در ضمن در مسير رودخانه كرج معادن شن و ماسه موجود است كه در چندين نقطه استخراج و مورد بهره بردارى قرار مى گيرد. (3)

.


1- . همان مأخذ، ص 212 و 213.
2- . همان مأخذ، ص 244 و 246.
3- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 166 _ 167.

ص: 28

صنايع و بازرگانى

راه هاى ارتباطى

صنايع و بازرگانىاستان تهران يكى از مراكز بزرگ و مهاجرپذير و صنعتى كشور است. و شهرستان رى به عنوان سومين مكان تمركز جمعيّتى استان، بخش مهمّى از اين صنايع را در خود جاى داده است. و صدها كارگاه و كارخانه كوچك و بزرگ صنعتى در اين شهرستان داير است. و چندين كارخانه مشهور كشور همانند پالايشگاه بزرگ نفت از جمله آن هاست. در سالنامه آمارى استان تهران، تعداد برخى از اين واحدهاى توليدى و صنعتى به صورت مجزّا و برخى در شمار مجموعه استان تهران ارائه شده است. (1) صنايع دستى و كارگاه هاى سنتى و بازرگانى و ديگر مشاغل خدماتى، شغل و پيشه بخش مهمى از ساكنان اين شهر را تشكيل مى دهد. وجود حرم مطهّر حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام هم، موجب آمد و شد زائران فراوان به اين شهر گرديده است. از اين رو بُعد مذهبى اين شهر هم باعث پديد آمدن مشاغل خدماتى در اين زمينه گشته است.

راه هاى ارتباطىشهرستان رى در جنوب تهران در مسير آزادراه ها و بزرگراه ها و راه هاى تهران به قم و جنوب ايران و منطقه ورامين قرار دارد. نيز راه آهن تهران _ مشهد و تهران شمال از شهر رى مى گذرد. مجموع راه هاى اصلى و فرعى شهرستان رى بالغ بر 8/412 كيلومتر است و مشتمل است بر: 3/91 كيلومتر آزادراه و 2/97 كيلومتر بزرگراه (چهار خطه) و 6/149 كيلومتر راه اصلى معمولى و 5/13 كيلومتر راه فرعى آسفالته درجه يك و 2/61 كيلومتر راه شنى است. (2) مجموع راه هاى روستايى شهرستان هم، بالغ بر 307 كيلومتراست كه مشتمل است بر 171 كيلومتر آسفالته و 82 كيلومتر شوسه و 56 كيلومتر دسترسى. (3) اوّلين راه آهن ايران از تهران به رى كشيده شد. در گزارش عصر ناصرى تاريخ تهران آمده است: در سال 1299 ه .ق (عهد ناصرالدين شاه قاجار) مهندس بواتال امتياز احداث خط آهن تهران _ شهر رى و يا به عبارتى شاه عبدالعظيم را از دولت ايران تحصيل نمود و پس از چندى، ساختمان اين خط شروع شد. و لرد كرزن در اين باره مى نويسد: مى گويند هر ساله 000,300 (سيصد هزار) نفر از تهران به آنجا براى زيارت مى روند. دسترسى آسان، اين محل را نقطه مورد علاقه اى در ايّام تعطيل و زيارتگاهى محبوب نموده است. (4) در ژوييه 1888 (ذيقعده 1305 _ تير ماه 1267) شاه (ناصرالدين شاه) آن خط را افتتاح نمود. بهاى بليت بسته به درجات مختلف يك سره دو قران و يك قران و نيم و ده شاهى است. (5) اين راه آهن 8365 متر طول داشته است. (6) اوّلين ايستگاه راه آهن شمال در قسمت خاور شهر رى واقع است. (7) اين ايستگاه در مسير راه آهن مشهد و خراسان و آسياى ميانه هم قرار دارد. و كثرت زائران مشهد رضوى عليه السلام به حدى است كه امروزه اين خط آهن پرترافيك ترين خط حمل و نقل مسافرى ريلى ايران محسوب مى شود.

.


1- . ر.ك: سالنامه آمارى استان تهران 1380، ص 281 _ 323 (بخش صنعت)؛ ص 385 _ 413 (بخش بازرگانى، رستوران و هتلدارى).
2- . سالنامه آمارى استان تهران 1380، ص 425 و 426، برگرفته از آمار اداره كل راه و ترابرى استان تهران.
3- . همان مأخذ، ص 427، برگرفته از آمار سازمان جهاد كشاورزى استان تهران.
4- . تهران به روايت تاريخ، مسعود نوربخش، ج 2، ص 966.
5- . همان مأخذ، ص 967.
6- . جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج 2، ص 358.
7- . فرهنگ جغرافيايى ايران، از انتشارات سازمان جغرافيايى ارتش، 1328 ش، ص102.

ص: 29

. .

ص: 30

. .

ص: 31

جغرافياى انسانى

جمعيّت

بخش مركزى

جغرافياى انسانىجمعيّتشهرستان رى طبق آخرين سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375، جمعيتى بالغ بر 556245 نفر است كه از اين تعداد 421020 نفر جمعيت شهرى و 135225 نفر جمعيّت روستايى را تشكيل مى دهد. (1) مطابق اين آمار تراكم نسبى جمعيت كل شهرستان رى حدود 243 نفر در كيلومتر مربع است. بر مبناى آمار سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران (2) جمعيت كل شهرستان رى 699074 نفر است كه 158542 نفر از آن جمعيت روستايى و 540532 نفر جمعيّت شهرى را تشكيل مى دهد. و مجموع خانوارهاى شهرستان رى بالغ بر 163853 مى باشد كه 35260 خانوار از آن روستايى و 128593 نفر شهرى هستند.

بخش مركزىجمعيّت شهر رى مركز شهرستان رى، مطابق آمار 1375، بالغ بر 356420 نفر مى باشد. (3) همچنين جمعيت ساكن در نقاط روستايى اين بخش، 62960 نفر است. (4) تراكم نسبى جمعيت بخش مركزى بالغ بر حدود 2410 نفر در كيلومتر مربع مى باشد.

.


1- . سالنامه آمارى استان تهران 1380، ص 61.
2- . اين آمار، مستند است به پاسخ چند آمار جغرافيايى رى، استعلامى نگارنده از سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران، شهريور 1382.
3- . پاسخ خانم گيتى مرتضائيان كارشناس آمار از سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران به چند آمار جغرافيايى شهرستان رى، استعلامى نگارنده، اسفند 1381.
4- . شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى، سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375، ص 14.

ص: 32

بخش كهريزك

بخش كهريزكجمعيت بخش كهريزك مطابق سرشمارى 1375، بالغ بر 128744 نفر است. (1) و تراكم نسبى آن حدود 237 نفر در كيلومتر مربع است. بخش كهريزك در حال حاضر داراى دو شهر به نام هاى كهريزك (مركز بخش) و باقرشهر است. مطابق سرشمارى 1375 جمعيّت شهر كهريزك بالغ بر 7815 نفر است. (2) همچنين باقرشهر داراى 45607 نفر جمعيت مى باشد. 3 نيز بر مبناى برآورد آمارى 1379، شهرهاى كهريزك 15479 نفر و باقرشهر 52780 نفر جمعيت دارند. (3) بخش كهريزك، بخشى است پرجمعيّت؛ امّا تعداد جمعيت آن بعد از بخش مركزى در رتبه دوم قرار دارد.

.


1- . همان مأخذ، ص 6.
2- . همان مأخذ، ص 14.
3- . همان مأخذ.

ص: 33

بخش فشاپويه

زبان و مذهب

بخش فشاپويهبخش فشاپويه مطابق سرشمارى 1375، بالغ بر 16817 نفر است (1) و تراكم نسبى آن حدود 10 نفر در كيلومتر مربع است. اين بخش كم تراكم ترين ناحيه شهرستان رى است. حتى نسبت به ساير نقاط ايران هم ناحيه پرجمعيّت، محسوب نمى شود. شهر حسن آباد مركز بخش فشاپويه مطابق سرشمارى 1375 جمعيّتى بالغ بر 11178 نفر مى باشد. (2) همچنين اين شهر بر مبناى برآورد آمارى 1379 ش، داراى 14835 نفر جمعيت است. (3)

زبان و مذهبمردم شهرستان رى، مسلمان و شيعه اثنى عشرى هستند. و زبان بيشتر مردم اين سامان فارسى و تركى است. (4) بر مبناى آمار اداره كل اوقاف و امور خيريه استان تهران، شهرستان رى، تعداد 28 اماكن متبرّكه اسلامى و 425 مسجد و 72 تكيه و حسينيّه دارد. 5

.


1- . همان مأخذ. براى محاسبه آمار جمعيّت بخش، آمار جعيت شهر حسن آباد 11178 نفر مستند به سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران، بر آمار جمعيّت روستائى بخش 6639 نفر مستند به شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى (ص 2) با لحاظ نمودن تغييرات جديد تقسيمات كشورى 1381 افزوده شد.
2- . و 4. همان مأخذ.
3- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 167.
4- . سالنامه آمارى استان تهران 1380، ص 669.

ص: 34

شهر زيارتى

شهر زيارتىواقع شدن مرقد مطهّر حضرت عبدالعظيم عليه السلام در شهرستان رى، باعث گرديده كه اين شهر در شمار يكى از شهرهاى معروف مذهبى ايران درآيد و سالانه پذيراى هزاران زائر گردد. همچنين مدفن عده اى از امامزادگان و برخى از امرا و رجال دينى و سياسى در اين شهرستان قرار دارد.

.

ص: 35

جغرافياى سياسى

تقسيمات كشورى

جغرافياى سياسىتقسيمات كشورىشهر رى يكى از شهرهاى كهن ايران با تاريخى پر فراز و نشيب، به ويژه پس از حمله مغول در مجموع دوران افول و سير نزولى خود را پيموده است و گاه از نظر اهميّت به ضعيف ترين موقعيت خود تنزل نموده و با عنوان روستا (قريه) از آن ياد شده است. (1) شرح تفصيلى آنچه گفته شد در بخش جغرافياى تاريخى رى، اين نوشتار عرضه شده است؛ امّا از حدود بيش از يك قرن پيش تا كنون شهر رى و ناحيه آن به تدريج و آرام آرام از ترقّى تقسيمات سياسى كشورى برخوردار شده است و از قريه به قصبه و شهر و همچنين به بلوك و بخش و سپس شهرستان، ارتقاء يافته است. ناصرالدين شاه در اواسط دوران پادشاهى اش مملكت را به چهار ايالت و بيست و سه ولايت تقسيم نمود. ولايت تهران يكى از بيست و سه ولايات ايران محسوب مى شد. (2) مسعود كيهان در كتاب جغرافياى مفصل ايران مطبوع به سال 1311ش نوشته است: در حال حاضر ايران به 27 قسمت نابرابر تقسيم شده است. بر حسب اهميّت داراى حكامى هستند كه به اسامى مختلف والى براى ايالت و حاكم بر ولايت و نايب الحكومه براى بلوك و غيره ناميده مى شود. والى ها از طرف شخص پادشاه و حكام از طرف وزارت داخله معين مى شوند و نايب الحكومه ها از طرف والى ها و حكام منصوب شده و مسئول آنها مى باشند. (3) با شرحى كه گذشت مى توان نتيجه گرفت هر ولايت از چند بلوك و هر بلوك از چند قريه و روستا تشكيل مى شده است. مسعود كيهان، تقسيمات حكومتى ولايت تهران را 13 بلوك ذكر كرده است. از جمله از هشتمين بلوك با نام بلوك غار و پشاپويه ياد كرده است. (4) امّا وى در جدول ديگرى تعداد بلوك هاى تهران را 14 و غار و پشاپويه را جداگانه ذكر كرده است. در اين جدول مراكز بلوك ها و جمعيّت و تعداد روستاهاى آن ها آمده است. از جمله شمار آبادى هاى بلوك «غار» را 174 قريه با جمعيت تقريبى 29156 نفر نوشته است. در شمار شهرها و قصبات اين بلوك، از حضرت عبدالعظيم نام برده است. همچنين بلوك پشاپويه داراى 55 روستا و 4937 نفر ذكر شده است. براى اين بلوك قصبه يا شهرى نوشته نشده است. مطابق اين جدول، دو بلوك غار و پشاپويه جمعاً با 229 روستا و 34093 نفر جمعيت؛ در آن تاريخ از نظر جمعيّت، بعد از بلوك تهران و حومه رتبه اوّل را دارا بوده است و از نظر تعداد روستا هم اوّل بوده است. (5) (تعداد روستاى حومه تهران در جدول نيامده است). مسعود كيهان در شرح مبسوط ديگرى از هشتمين بلوك ولايت تهران مجدداً با نام بلوك غار و پشاپويه ياد كرده است و غار و پشاپويه را يك بلوك به حساب آورده است. وى نوشته است: بلوك غار و پشاپويه از شمال محدود است به كوه سه پايه و حومه تهران و بلوك كن و از مغرب به بلوك شهريار و از جنوب به درياچه قم و كوير و از مشرق به بلوك ورامين. قسمت شمالى آن موسوم به «غار» و قسمت جنوبى آن «پشاپويه» است. مركز اين بلوك، قصبه حضرت عبدالعظيم است. (6) در سال 1316 در قانون تقسيمات كشورى ايران تغييرات مهمّى رخ نمود و واحدهاى استان و شهرستان و بخش پديد آمد. استان دوم به مركزيت سارى بود و شهرستان هاى تابعه آن سارى، گرگان، سمنان، تهران، قم، كاشان بود. (7) سپس در تقسيمات استانى تغييرات ديگرى رخ نمود واستان مركزى به مركزيت تهران با 6 شهرستان تهران، قزوين، قم، دماوند، ساوه و محلات پديد آمد. (8) شهر رى مطابق اصلاح قانون تقسيمات كشورى مصوب 19 دى 1316 به عنوان «بخش حضرت عبدالعظيم» از توابع شهرستان تهران استان دوم اعلام گرديد. (9) در 1317 ه .ش، فرهنگستان ايران، نام شاه عبدالعظيم را به شهر رى تغيير داد و از آن پس در نامه نگارى هاى رسمى و دولتى، شهر رى ناميده شد. ولى مردم محل هنوز هم شاه عبدالعظيم مى گويند. (10) شهرستان تهران به چندين بخش تقسيم مى شد. يكى از بخش هاى آن، بخش رى به مركزيت شهر رى بود اين بخش از دو دهستان غار و فشافويه تشكيل مى گرديد. (11) هيئت وزيران در جلسه مورّخه 13/9/1336 بنا بر پيشنهاد 5357/5/54422 وزارت كشور طبق تبصره 2 از مادّه 2 قانون تقسيمات كشورى مصوّب آبان ماه سال 1316 تصويب نمودند بخش رى به شهرستان تبديل و بخش هاى حومه و فشاپويه از بخش هاى تابعه آن باشند. (12) در تاريخ 17/3/1355 شهرستان رى منحل گرديده و در شهرستان تهران ادغام گرديد. (13) در تاريخ 25/7/1357 همزمان با تأسيس استان تهران، مجدداً شهرستان رى با سه بخش مركزى، كهريزك و فشاپويه به عنوان يكى از شهرستان هاى استان تهران موجوديت يافت. (14) لازم به ذكر است كه در سال هاى 1356 و 1357 در استان مركزى سابق به مركزيت تهران، تغييراتى به وجود آمد. و آن ناحيه تبديل به دو استان گرديد. يكى استان تهران به مركزيت تهران، ديگرى استان مركزى به مركزيت اراك. همچنين قسمت هايى از استان مركزى سابق به استان هاى سمنان و اصفهان و زنجان _ قبل از تأسيس استان قزوين _ ضميمه گرديد. در 1364 شمسى يك بخش بر بخش هاى شهرستان رى اضافه گرديد. نام اين چهارمين بخش، اسلام شهر بود. (15) امّا ديرى نپاييد كه اين بخش بسيار كم وسعت ولى پرجمعيت در سال 1373 ش به صورت شهرستانى مستقل از رى جدا گرديد 16 و تعداد بخش هاى شهرستان به سه تا تقليل يافت. شهرستان رى داراى 155 روستا و 6 دهستان و 3 بخش و 4 شهر مى باشد. از اين مجموع، 120 روستا داراى سكنه و 35 روستا و مكان ديگر خالى از سكنه است. 17 بخش هاى شهرستان رى به ترتيب: مركزى، كهريزك و فشاپويه از شمال به جنوب به صورت پلكانى واقع شده اند. مركزى و كهريزك در نيمه كم عرض شمالى و فشاپويه با عرض زياد در نيمه جنوبى شهرستان قرار گرفته است.

.


1- . حدائق السياحه، زين العابدين شروانى، ص 254.
2- . ر.ك: بلوچستان و سيستان، اقبال يغمائى، ص 7.
3- . جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج 2، ص 136 _ 137.
4- . همان مأخذ، ص 312.
5- . همان مأخذ، ص 326.
6- . همان مأخذ، ص 358.
7- . جغرافياى مفصل ايران، ربيع بديعى، ج 2، ص 222.
8- . ر.ك: فرهنگ جغرافيايى ايران از انتشارات دايره جغرافيايى ستاد ارتش، جلد نخست، 1328 ش، جدول صفحه ماقبل يك.
9- . يادداشت هاى مخطوط از اسناد تقسيمات كشورى مستند به آرشيو اسناد وزارت كشور توسط آقاى نعمت اللّه محرمى از اعضاى واحد تقسيمات كشورى وزارت كشور.
10- . پژوهشى در نام شهرهاى ايران، ايرج افشار سيستانى، ص 362.
11- . ر.ك: جغرافياى تاريخى رى _ تهران، ميرحسين يكرنگيان، ص 48 _ 50.
12- . يادداشت هاى مخطوط از اسناد تقسيمات كشورى مستند به آرشيو اسناد وزارت كشور توسّط آقاى نعمت اللّه محرمى.
13- . و 5. همان مأخذ.
14- . و 2. همان مأخذ.
15- . سالنامه آمارى استان تهران 1380، ص 11. لازم به ذكر است كه تعداد كل روستاهاى شهرستان رى در سالنامه آمارى استان تهران، 1380، 164 تا و تعداد روستاهاى مسكون 129 تا نوشته شده است؛ امّا بر اثر تغييرات تقسيمات كشورى بخش فشاپويه در سال 1381ش، 9 روستا از شهرستان رى جدا گرديده است و تعداد روستاهاى كل و مسكون اين شهرستان به ترتيب به 155 و 120 تقليل يافته است كه شرح اين تغييرات در ارائه ديگر اطلاعات جغرافيايى اين نوشتار آمده است.

ص: 36

. .

ص: 37

. .

ص: 38

. .

ص: 39

بخش مركزى

بخش مركزىبخش مركزى به مركزيت شهر رى جمعاً داراى 23 روستا مى باشد. اين بخش داراى دو دهستان است به نام هاى دهستان خلازير به مركزيت روستاى خلازير با 7 روستا در غرب اين بخش، و دهستان غنى آباد به مركزيت روستاى غنى آباد با 16 روستا (11 تا مسكونى و 5 تا خالى از سكنه) در شرق آن. بخش مركزى داراى يك شهر است و آن شهر رى مركز شهرستان رى است. (1) اين بخش كه مركز ثقل درجه اوّل جمعيّتى شهرستان رى است. مساحتى بالغ بر 174 كيلومتر مربع (2) و حدود 36/7% وسعت شهرستان را تشكيل مى دهد.

.


1- . همان مأخذ، ص 11؛ شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى، سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375، مركز آمار ايران، نقشه صفحه پيش تر از يك (1).
2- . نمابر اداره كل امور اجتماعى استاندارى تهران در پاسخ به چند آمار جغرافيايى شهرستان رى، استعلامى نگارنده، فروردين 1382.

ص: 40

بخش كهريزك

بخش كهريزكبخش كهريزك به مركزيت شهر كهريزك در جنوب بخش مركزى شهرستان رى قرار دارد كه داراى 83 روستا است. اين بخش داراى دو دهستان است به نام هاى دهستان قلعه نو به مركزيت روستاى قلعه نو با 22 روستا (20 تا مسكونى و 2 تا غير مسكونى) در شرق اين بخش، و دهستان كهريزك به مركزيت شهر كهريزك با 61 روستا (48 تا مسكونى و 13 تا غير مسكونى) در نيمه غربى بخش. همچنين بخش كهريزك داراى دو شهر به نام هاى كهريزك (مركز بخش) و باقرشهر است. اين بخش از نظر جمعيت و وسعت در سطح شهرستان رى حائز رتبه دوم است و با مساحتى بالغ بر 543 كيلومتر مربع حدود 23% وسعت شهرستان را تشكيل مى دهد. (1)

.


1- . ر.ك: همان مأخذ؛ سالنامه آمارى استان تهران 1380، ص 11؛ شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى، سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375.

ص: 41

بخش فشاپويه

بخش فشاپويهاين بخش يكى از بخش هاى قديمى رى است كه حتى در متون قرن چهارم هجرى هم از آن ياد شده است (1) كه در بخش جغرافياى تاريخى اين نوشتار شرح آن ارائه گرديده است. از اين بخش با نام «بشاويه» (2) و «فشابويه» (3) و «بسا» (4) ياد شده است. بخش فشاپويه به مركزيت شهر حسن آباد در جنوب بخش كهريزك و به طور كلى نيمه جنوبى و عريض شهرستان رى قرار دارد. اين بخش داراى دو دهستان است. نيز داراى يك شهر به نام حسن آباد است كه مركز بخش محسوب مى شود. اين بخش كم جمعيت ترين ناحيه شهرستان رى است؛ (5) امّا از نظر وسعت، وسيع ترين بخش شهرستان محسوب مى شود. بخش فشاپويه با مساحتى بالغ بر 1645 كيلومتر مربع (6) حدود 70% وسعت شهرستان رى را تشكيل مى دهد. بخش فشاپويه مطابق سالنامه آمارى استان تهران 1380 داراى 58 روستا بود كه شامل دهستان وهن آباد با 9 روستا (8 تا مسكونى و 1 غير مسكونى) و دهستان حسن آباد با 49 روستا (35 تا مسكونى و 14 تا غير مسكونى). (7) در سال 1381 در تقسيمات كشورى اين بخش تغييراتى پديد آمد و مطابق مصوبه 29/5/1381 هيئت دولت، دهستان وهن آباد بخش فشاپويه از اين بخش منتزع و به بخش مركزى شهرستان رباط كريم الحاق گرديد. (8) نيز روستاى صنعتى چرم شهر مطابق مصوبه 10/7/1381 از بخش فشاپويه منتزع و به دهستان بهنام عرب جنوبى بخش جوادآباد ورامين پيوست. (9) همچنين مطابق مصوبه 29/5/1381 هيئت دولت دهستان كلين به مركزيت روستاى كلين در نيمه شرقى بخش فشاپويه ايجاد و تأسيس گرديد. (10) يعنى در حقيقت دهستان حسن آباد سابق به دو دهستان كلين و حسن آباد (با محدوده كوچك تر فعلى) تقسيم گرديد. در حال حاضر بخش فشاپويه داراى 49 روستا و دو دهستان مى باشد. دهستان كلين به مركزيت كلين با 19 روستا (مسكون) و دهستان حسن آباد به مركزيت شهر حسن آباد با 30 روستا (15 مسكون و 15 غير مسكون). (11)

.


1- . صورة الارض، ابن حوقل، ترجمه جعفر شعار، ص 121.
2- . همان مأخذ، ص 121.
3- . نزهة القلوب، ص 54.
4- . المسالك و الممالك، استخرى، ص 171.
5- . سالنامه آمارى استان تهران 1380، ص 11 و نقشه شهرستان رى در ششمين صفحه ابتداى كتاب؛ شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى، سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375، ص 2، و نقشه شهرستان رى در صفحه ماقبل يك.
6- . نمابر اداره كل امور اجتماعى استاندارى تهران در پاسخ به چند آمار جغرافيايى شهرستان رى، استعلامى نگارنده، فروردين 1382.
7- . سالنامه آمارى استان تهران، ص 11.
8- . روزنامه رسمى جمهورى اسلامى، قوه قضائيه مورخ 9/6/1381، ش 16750، ص 7 . لازم به ذكر است كه دهستان وهن آباد مجموعاً داراى 9 روستا بود كه يكى از آن ها خالى از سكنه و نامش فرودگاه بين المللى هفت تير. در پاسخ استعلامى نگارنده از سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران در موضوع انتزاع دهستان وهن آباد، آمده است كه كل دهستان وهن آباد از رى جدا شده است. ظاهر مصوّبه هيئت دولت هم بر اين معنا دلالت دارد. امّا در تماس با استاندارى تهران و فرماندارى رباط كريم گفته شد كه مكان خالى از سكنه فرودگاه بين المللى هفت تير جزو بخش فشاپويه باقى مانده است. به ويژه مطابق پاسخ استاندارى تهران، اين تغييرات در نقشه ضميمه اعمال شده است. چون مصوبه هيئت دولت به همراه نقشه ضميمه است. لذا در اين نوشتار، فرودگاه بين المللى هفت تير جزو شهرستان رى لحاظ گرديده است و جمع روستاهاى جدا شده از رى، مجموعاً 9 تا (8 تا الحاقى به رباط كريم و يكى به ورامين) محاسبه شده است.
9- . روزنامه رسمى جمهورى اسلامى، قوه قضائيه، مورخ 24/7/1381، ش 16788، ص 1 .
10- . همان مأخذ، ش 16750، ص 7 .
11- . ر.ك: همان مأخذ؛ شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى، سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375 با اعمال تقسيمات جديد كشورى 1381.

ص: 42

. .

ص: 43

. .

ص: 44

روستاهاى شهرستان رى

بخش مركزى

روستاهاى شهرستان رىشهرستان رى در حال حاضر 155 روستا و مكان و مزرعه دارد كه اسامى روستاهاى مسكون به تفكيك دهستان و بخش و آمار جمعيت مراكز دهستان ها و روستاهاى با بيش از 2000 نفر بر مبناى آمار سال 1375 اين چنين است. (1)

بخش مركزىدهستان خلازير به مركزيت خلازير مشتمل بر 7 روستا و 16529 نفر جمعيّت است: حسن آباد باقراف، خلازير (1889نفر)، شهرك رسالت (9771 نفر)، صالح آباد _ سيدآباد (2377 نفر)، كريم آباد، مرتضى گرد، يوسف آباد خلازير. دهستان غنى آباد به مركزيت غنى آباد مشتمل بر 16 روستا (11 تا مسكون و 5 تا خالى از سكنه) و 46431 نفر جمعيّت است: اسلام آباد (4162 نفر)، پادگان انصار الحسين، توتك، خاورشهر (9511 نفر)، خورايين، سنگ تراشان، شركت موزاييك سازى، غنى آباد، قيام دشت (28307 نفر)، لپه زنگ، مسگرآباد (2834 نفر).

.


1- . ر.ك: شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى سرشمار عمومى نفوس و مسكن 1375. لازم به ذكر است كه تعداد روستاهاى بخش كهريزك مطابق آمار 1375 و 1380 داراى اندكى اختلاف است. و محتملاً اين اختلاف بر اثر ادغام دو واحد جغرافيايى در محدوده بخش يا الحاق به شهرستان هاى همجوار به وجود آمده است.

ص: 45

بخش كهريزك

بخش كهريزكدهستان كهريزك به مركزيت شهر كهريزك با 61 روستا (48 روستاى مسكون و 13 روستاى خالى از سكنه) است كه در آمار 1375 تعداد روستاهاى مسكون 52 و جمعيت روستايى آن قبل از تأسيس دو شهر باقر شهر و كهريزك، بالغ بر 84818 نفر ذكر شده است. اسماعيل آباد، اسماعيل آباد معين، بى بى مريم، پادگان مخابرات كهريزك، تبايين، تورقوزآباد، جعفرآباد باقراف، حسين آباد گردنه، حمزه آباد، خيرآباد، درسون آباد، دوتوهه سفلى، دوتوهه عليا، ده نو، رشيدآباد، سعيدآباد آهن چى، سلمان آباد، سلمبر (2696 نفر)، شريف آباد، شهرسنگ، شهرك امام حسن مجتبى (4405 نفر)، شهرك جعفرآباد (4604 نفر)، صادق آباد، عبداللّه آباد اجاق، عبدل آباد گردنه، عظيم آباد، على آباد باقراف، قاسم آباد شورآباد (2129 نفر)، قاسم آبادِ قنات شور، قلعه پروان، قلعه سنگى، قلعه سيد، قلعه شريفى، قلعه شيخ (2279 نفر)، قلعه نو چمن زمين، قلعه نو حاجى موسى، قمصر (3993 نفر)، قوچ حصار (3965 نفر)، قيصرآباد، كبيرآباد، كريم آباد موقوفه، كك آباد، مافتون، محمدآباد امين، محمودآباد، مزرعه زه كش، مقصودآباد، مهدى آباد، ميان آباد، نعمت آباد غار. دهستان قلعه نو به مركزيت روستاى قلعه نو با 22 روستا (20 تا مسكون و 2 تا خالى از سكنه) است كه در آمار 1375 جمعيت اين دهستان 43926 نفر و تعداد روستاها 25 تا مسكون و 2 تا خالى از سكنه ذكر شده است. چاله طرخان، حسن آباد قنات كوچك، حميدآباد، ده خير (2194 نفر)، زمان آباد، طالب آباد (2307 نفر)، عباس آباد علاقبند، عشق آباد، على آباد قيصريه، فرون آباد (9264 نفر)، فيروزآباد (8290 نفر)، قاسم آباد تهرانچى، قشلاق حاجى آباد، قشلاق فرون آباد، قشلاق قلعه نو املاك، قلعه درويش، قلعه نو املاك، قلعه نو خالصه (4993 نفر)، قمى آباد، كريم آباد تهرانچى، گل تپه كبير، محمودآباد (3795 نفر)، مقيم آباد، نجم آباد، نظرآباد.

.

ص: 46

بخش فشاپويه

بخش فشاپويهدهستان حسن آباد به مركزيت شهر حسن آباد با 30 روستا (15 تا مسكون و 15 تا خالى از سكنه) مطابق آمار 1375، داراى 3016 نفر جمعيت است. احمدآباد، حاجى آباد، سد خاكى فشاپويه، سلمان آباد، شركت كشت و صنعت احنام، شركت كشت و صنعت حساماك، شمس آباد، عزيزآباد، قلعه محمد عليخان، قلعه نو فشاپويه، كماليه، كنارگرد بالا، كنارگرد پايين، ويجين بالا، ويجين پايين. دهستان كلين به مركزيت روستاى كلين با 19 روستا و مطابق آمار 1375، داراى 3623 نفر جمعيت است. ابراهيم آباد، آراد، اسدآباد، اشتهازان، انيس آباد، بوالقيطاس، حسين آباد، حصارچوپان، خانلق، خمارآباد، دولت آباد خرابه، زلف آباد، زيوان، صفرآباد، على آباد موقوفه، قنبرآباد، كلين (490 نفر)، كوشك، محمدآباد. (1)

.


1- . همان مأخذ، روزنامه رسمى جمهورى اسلامى، قوه قضائيه، ش 16750 و 16788 شهريور و مهر 1381.

ص: 47

تذكر مهمّتدوين اين نوشتار در اواخر سال 1381 آغاز گرديد و براى ارائه آخرين آمار و اطلاعات رسمى شهرستان رى، سالنامه آمارى استان تهران، 1380 مطبوع در آذر 1381 و پاسخ هاى سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران و استاندارى تهران به چندين آمار جغرافيايى استعلامى نگارنده به تاريخ اسفند 1381 و فروردين 1382، مبناى آمارى قرار گرفت. امّا در نيمه تابستان 1382 و به هنگام تحقيق و تكميل مباحث جغرافيايى اين نوشتار معلوم گرديد كه در تقسيمات كشورى بخش فشاپويه تغييراتى رخ نموده است. براى آگاهى پيرامون اين تغييرات؛ درارتباط متعدد بامسئولين استاندارى تهران وفرماندارى رى و بخشدارى فشاپويه و فرماندارى رباط كريم و سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران، از برخى اطلاعات لازم بهره مند گرديد. امّا اين اطلاعات، كامل و كافى نبود كه لازم است در اين جا مواردى را متذكر شود. 1. از 1366 شمسى تغييرات وسيعى در اجزاى تقسيمات كشورى در سطح دهستان و بخش و شهرستان در ايران رخ نموده است و شهرستان رى هم از اين تحولات بركنار نمانده است. مقايسه سالنامه آمارى 1373 و 1380 در تعداد روستاهاى دهستان هاى رى اختلاف هاى فاحشى را نشان مى دهد. ازاين رو حتى در موارد آمارى، همچون مساحت واحدهاى جغرافيايى كه در شمار آمارهاى ثابت محسوب مى شود؛ نمى توان به آمارهاى پيشين اكتفانمود و يا با محاسبه و كم و زياد كردن آمارها اجتهاد نمود و به نتيجه رسيد. زيرامحاسبه، نيازمند آگاهى از جزييات تغييرات تقسيماتى است و بايستى فقط به جديدترين منابع رسمى و معتبر استناد شود. 2. مساحت بخش ها و جمعيّت نسبى هر كدام از آن ها بر مبناى پاسخ مورخه فروردين 1382 استاندارى تهران محاسبه شده است و معلوم نيست كه مساحت دهستان انتزاعى وهن آباد، از مساحت بخش فشاپويه كم شده است يا نه؟ 3. بر مبناى پاسخ استاندارى تهران مورخه فروردين 1382، مساحت بخش هاى مركزى و كهريزك و فشاپويه به ترتيب: (174) (543) و (1645) كيلومتر مربع و در مجموع مساحت شهرستان رى بالغ بر 2362 كيلومتر مربع است. امّا مطابق پاسخ مورخه شهريور 1382 استاندارى تهران مساحت رى بالغ بر 177/2507 كيلومتر مربع است با وجود انتزاع 9 روستا از اين شهرستان. 4. مساحت دهستان كلين در دسترس نبود. 5. مساحت نواحى شهرى در دسترس نبود. 6. مطابق پاسخ مورخه شهريور 1382 استاندارى تهران بنابر آمار 1376 مساحت دهستان هاى خلازير (14)، غنى آباد (113)، قلعه نو (198)، كهريزك (384)، حسن آباد (با محدوده پيشين) (1376) كيلومتر مربع است. همچنين مطابق پاسخ مورخه مذكور مساحت بخش فشاپويه 1584 كيلومتر مربع است. 7. شهرستان رى، از جنوب غربى به بخش زرند شهرستان ساوه اتصال داشت. در جديدترين تغييرات تقسيمات كشورى، شهرستان زرنديه از تجزيه شهرستان ساوه تأسيس گرديده است و در تماس با فرماندارى زرنديه گفته شد كه شهرستان هاى رى و ساوه ديگر با هم مرز مشتركى ندارند. اما تحقيق دقيق تر در اين موضوع ميسور نگشت.

.

ص: 48

. .

ص: 49

جغرافياى تاريخى رى

اشاره

جغرافياى تاريخى رىرى يكى از كهن ترين شهرهاى جهان و خاورميانه است كه از نظر قدمت با نينوا و بابل هم عهد بوده است و از نظر عظمت، در سده هاى نخستين اسلامى از مهم ترين شهرها به شمار مى آمده است و جز بغداد و نيشابور شهرى با آن قابل رقابت نبوده است. (1) شكوه و اعتبار رى همچنان در حال تداوم است؛ چرا كه تهران در گذشته با رى، كه روزى جزو آن بوده است، شريك است. تهران از نظر زمانى ادامه رى و از نظر مكانى بخشى از آن است. مركز اين دو شهر كه در گذشته حدود يك فرسنگ فاصله داشته، امروز به هم پيوسته است. تهران كه دويست سال است پايتخت شده اكنون كلان شهرى است كه جايگزين رى، اين شهر باستانى شده كه در عهد شكوفايى خود، قبل از هجوم مغولان، امّ البلاد به شمار مى آمده است. (2) پرداختن به جغرافياى تاريخى چنين منطقه اى از كشور در حجم محدود اين نوشتار ميسور نيست با اين همه، گزارشى كوتاه عرضه شده است مشتمل بر نام هاى قديم رى، تاريخ رى، اهميّت رى در گذشته، رى در متون كهن، اوصاف جغرافيايى رى و تقسيمات سياسى تاريخى آن.

.


1- . ر.ك: شهرهاى ايران، به كوشش محمد يوسف كيانى، ج 2، ص 118 مقاله آقاى دكتر حسين كريمان.
2- . ر.ك: تهران به روايت تاريخ، مسعود نوربخش، ج 1، ص 2.

ص: 50

نام هاى قديم رى

نام هاى قديم رىرى در دوران تاريخى پرسابقه خود، اسم ها و لقب هاى متعددى را بر گرفته است. فهرستى از اين اسم ها كه با استناد به منابع قديم و جديد در فرهنگنامه تطبيقى مكان هاى جغرافيايى ارائه شده، اين چنين است. آرساسيا، آرساكيا، ارازى، ارساگيا، ارشكيه، اروپوس، اَلرِّىْ، اورپا، اورپُس، اورپوس، ائوروپوس، بت رازيكايه، حضرت عبدالعظيم، دورا، رِ، راجيس، راجيش، راجيك، راز، رازى، رازوك، راژس، راك، راكس، راكيا، راگ، راگا، راگاى، راگز، راگس، راگو، راگيا،، راگيانا، رام اردشير، رام پيروز (رام فيروز)، رائى، راورُپُس، راى، رغه، رك، رگ، رگا، رگس، رگه، رى اردشير، ريشهر، شيخ البلاد، ماد پايين، ماد راجيانا، ماد رازى، ماد راگيان، ماد راگيانا، ماد رگيانا، ماد سفلا، محمّديه، مدى، ئوروپوس. (1) در مقدّمه فرهنگنامه تطبيقى، كثرت صور و ضبط بخشى از اسامى و القاب ذكر شده رى به علت تفاوت در تلفّظ ها، گويش ها و ضبط ها و حتّى احتمالاً بر اثر اشتباه ناسخان به صورت هاى مختلف بيان شده است. (2) نكته ديگر آن كه اسامى رى كامل نقل نشده و نياز به تتبع بيشترى دارد. در اينجا برخى از اين نام ها ذكر مى شود. «عروس البلاد» (3) و «امّ البلاد ايران» (4) دو تا از القاب مشهور رى در فهرست بالا، از قلم افتاده است. همچنين در يك تأليف متعلّق به 520 ه . آمده است: منوچهر پيشدادى، شهر رى را كه خراب بود از نو بنا نهاد و آن را «ماه جان» ناميد. (5) شاردن سياح و جهانگرد در دوره صفوى نيز، در شمار القاب و عناوين رى «باب الابواب الارض»، «سوق العالم» و «بلدة البلاد» را ذكر مى كند. (6) نيز در مورد نام رى، در الواح بيستون در آن لوحى كه به زبان مادى مى باشد راگا ثبت كرده و در لوح ديگر كه به زبان تورانى است «راگ كا آن». (7) همچنين در يك متن جغرافيايى قرن چهارم هجرى از رى با نام «مهديه» ياد شده و در علّت اين نامگذارى نوشته است: زيرا مهدى در روزگار منصور در رى اقامت داشت و رشيد در آنجا زاده شد. (8)

.


1- . فرهنگنامه تطبيقى نام هاى قديم و جديد مكان هاى جغرافيايى ايران و نواحى مجاور، عليرضا چكنگى، ص 212.
2- . ر.ك: همان مأخذ، ص 8.
3- . هفت اقليم، امين احمد رازى، ج 3، ص 3.
4- . نزهة القلوب، ص 52.
5- . مجمل التواريخ و القصص، ص 43.
6- . سياحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسى، ج 3، ص 55.
7- . تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ايران، محمدحسن خان اعتماد السلطنة، ص 95.
8- . آكام المرجان، اسحاق بن حسين منجّم، تحقيق فهمى سعد، ترجمه محمّد آصف فكرت، ص 67.

ص: 51

تاريخ استعمال نام هاى رى

تاريخ استعمال نام هاى رىدر پيش از اسلام نام رى در دو منبع متعلّق به يهود، در توبيت به صورت «راگس» (Rages) و در ژوديت «راگو» (Ragau)، و در اوستا «رغه» (Ragha)و در كتيبه بيستون (كتيبه اى از داريوش هخامنشى) «رگا» (Raga) ذكر شده است. نام رى در منابع يونانى «راگَوْ» (Rhagoe)، «راگا» (Rhaga)، «راگيا» (Rhageia)، در سريانى «Rai»، در ارمنى «Re»، در پهلوى «Rak»، «Rag»، «Ragh»، «Rai» و در زبان هاى اروپايى نيز بدان صورت كه در توبيت آمده ناميده اند. (1) رى را سلوكيان «اورپا» (Europa) يا «اورپوس» و «اورپُس» (Europus)، (Europos) و اشكانيان «ارشكيه» (Arsakia)گفته اند. (2) در عهد ساسانيان، به گفته ارباب مسالك و تواريخ آن را «رى «و «رى اردشير» و «رام اردشير» يا «ريشهر» و نيز «رام فيروز» مى ناميده اند. (3) در منابع جغرافيايى عربى آمده است كه در دوران جاهليت رى را «أزارى» مى خواندند. (4) از مشهورترين نام هاى دوران اسلامى اين شهر «رى» و «محمّديه» (5) است. نويسندگان عرب آن را با الف و لام تعريف به صورت «الرَّىّ» مى نوشتند. (6)

.


1- . رى باستان، ج 1، ص 67.
2- . همان مأخذ، ص 68؛ در كتاب تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ايران، ص 58 نوشته است: پادشاهان اشكانى به شهر رى يا به قسمتى از اين شهر كه خودشان بنا كرده بودند «آرساكيا» مى گفتند.
3- . همان مأخذ، ص 68.
4- . ر.ك: معجم البلدان، ياقوت حموى، ج 3، ص 118.
5- . جغرافياى سرزمين هاى خلافت شرقى، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 231.
6- . همان مأخذ، ص 231.

ص: 52

نسبت رى

نسبت رىمنسوبين به رى را «رازى» گويند. همچنين با افزودن ياى نسبت به رى «ريى» هم استعمال شده است. از جمله حمداللّه مستوفى از شخصى به نام ملك فخرالدين «ريى» نام برده است. (1) ابن خلف تبريزى نوشته است: رى نام شهرى است در عراق و نام پادشاه زاده اى هم بوده گويند او را برادرى بود «راز» نام داشت. هر دو به اتفاق شهرى بنا كردند در تسميه آن ايشان را با هم نزاع شد. هرچه يك مى خواستند به نام خود كنند بزرگان آن زمان براى دفع نزاع شهر را به نام «رى» و اهل شهر را به نام «راز» كردند و حالا نيز شهر را «رى» گويند و اهل شهر را «رازى». (2) چنان كه پيشتر بيان شد «راز» يكى از اسم هاى شهر رى بود. و با افزودن ياى نسبت به آسانى واژه «رازى» به دست مى آيد. و در حدائق السياحه وصف رى به صورت مستقل و همچنين در ذيل كلمه «راز» آمده است. (3)

.


1- . نزهة القلوب، ص 53.
2- . برهان قاطع، ابن خلف تبريزى به اهتمام محمد معين، ج 2، ص 985؛ فرهنگ جهانگيرى، مير جمال الدين حسين انجوى شيرازى، ويراسته رحيم عفيفى، ج 1، ص 327.
3- . حدائق السياحه، ص 254.

ص: 53

وجه تسميه رى

وجه تسميه رىدر مورد وجه تسميه رى بيانات مختلفى عرضه شده است كه مشتمل بر دو بخش است. در بخش اوّل رى يا ديگر نام هاى اين شهر، نام اشخاصى بوده است كه بناى رى را به آنها نسبت داده اند و مستندات آن در اين نوشتار و در فصل نام هاى قديم رى و تاريخ استعمال اين نام و نسبت رى ارائه گرديده است. بخش دوم هم شامل معناى لغوى يا افسانه هاى منقول است. شيخ ربوه دمشقى (متوفى 727ه) نوشته است. رى به معنى نيكويى است. (1) همچنين «راج» يا «راك» از نام هاى رى به معناى مشعشع است. (2) اعتماد السلطنه افسانه اى را به نقل از ياقوت آورده و مى نويسد: در تواريخ قديم ايران مى نويسند كه كيكاوس اختراع ارابه نمود و آلاتى در آن قرار داد كه به واسطه آن به آسمان رود. حق تعالى به باد حكم داد آن ارابه را به ابر رساند و از آن جا سرنگون كند. كيكاوس با ارابه اش به درياى جرجان افتاد. كيخسرو پسر سياوش چون به تخت نشست همان ارابه را مرمت كرد كه به شهر بابل برد يعنى با ارابه به آنجا رود به محل شهرى رى كه رسيد مردم او را ديده فرياد برآوردند كه «به رى آمد» يعنى با ارابه آمد، چه رى در لغت فرس قديم به معناى ارابه است. كيخسرو حكم كرد در آن محل شهرى بنا كردند و آن را رى نام نهادند. (3) اعتماد السلطنه در صحت اين افسانه ها ترديد مى كند.

.


1- . نخبة الدهر، شمس الدين دمشقى معروف به شيخ ربوه، ترجمه سيد حميد طبيبيان، ص 313.
2- . تاريخ اشكانيان (درر التيجان)، محمدحسن خان اعتماد السلطنة، به كوشش نعمت احمدى، ص 814.
3- . همان مأخذ، ص 814 و 815؛ معجم البلدان، ج 3، ص 116.

ص: 54

. .

ص: 55

جغرافياى تاريخى توابع رى

اشاره

جغرافياى تاريخى توابع رىسرزمين تاريخى رى داراى روستاها و قصبات و شهرهاى متعددى بوده و از قضا نام تعداد زيادى از آن ها در متون كهن آمده است و اين به علّت موقعيت ممتاز رى به ويژه مركزيت ارتباطى آن است كه در حوادث مهم نام اين نواحى ثبت شده است. مرحوم دكتر كريمان حدود 240 تا از اين نواحى را بر شمرده است. كه تعدادى از آن ها تكرارى است. و در صورت حذف مكررات هم شمارشان قابل توجه است. (1) و تحقيق و بررسى اجمالى جغرافياى تاريخى اين نواحى نوشتار مستقلى را مى طلبد، حتى تبيين حدود و دايره تقسيماتى برخى از نواحى و قرى و مزارع فعلى شهرستان رى كه در متون كهن و شرح موقوفات ذكر شده نيازمند تحقيق است. از اين روى در پايان اين بخش فقط به ذكر اسامى توابع پيشين و فعلى تاريخى رى بسنده مى شود. امّا از ميان آن نواحى به ضرورت، به جغرافياى تاريخى فشاپويه يكى از بخش هاى شهرستان رى در زمان معاصر پرداخته مى شود. بخش فشاپويه يكى از بخش هاى سه گانه فعلى شهرستان رى است. اين بخش از بخش هاى قديمى رى است كه در ادوار مختلف جزو رى باقى مانده است. ابن حوقل با نام «بشاويه» از آن ياد كرده است. (2) در مسالك و ممالك استخرى هم با نام «بسا» ياد شده است. (3) در منتقلة الطالبية از منابع قرن پنجم آمده است: فشافويه از رُستاق رى است. (4) ياقوت هم در شمار رساتيق مشهور رى از بشاويه نام مى برد. (5) مستوفى هم براى ولايت رى چهار ناحيه ذكر مى كند يكى از آن ها را فشاپويه ذكر مى كند و مى نويسد: سيوم ناحيت «فشابويه» است و در او سى پاره ديه است. كوشك و علياباد و كيلين و جرم و قوچ آغاز معظم قراى آنجاست. (6) احمد امين رازى هم فشاپويه را يكى از بلوك هاى رى نوشته است. (7) در تقسيمات كشورى اواخر دوره قاجار واوايل پهلوى، فشاپويه يكى از بلوكات ولايت تهران آمده است. (8) در تقسيمات كشورى پس از سال 1316ش فشاپويه يكى از دهستان هاى بخش رى و سپس به عنوان يكى از بخش هاى شهرستان رى محسوب شده است. (9) و هم اينك هم اين بخش وسيع ترين بخش شهرستان رى است. كلين: در فرهنگ جغرافيايى ايران به سال 1328ش آمده است: روستاى كلين جزو دهستان فشافويه بخش مركزى رى شهرستان تهران، 38 كيلومترى جنوب باختر شهر رى و 5 كيلومترى خاور راه شوسه قم واقع است. (10) ارتفاع كلين از سطح دريا بالغ بر 935 متر و طول جغرافيايى آن َ18 و ْ51 و عرض جغرافياييش َ20 و ْ35 است. (11) در شناسنامه آبادى هاى كشور، روستاى كلين در شمار روستاهاى بخش فشاپويه رى ذكر شده است و جمعيّت آن مطابق آمار 1375 ش، 490 نفر نوشته شده است. (12) نام كلين در برخى از متون قديمى آمده است. از جمله فيروزآبادى هم در كتابش قاموس المحيط نوشته است: كلين يكى از روستاهاى رى است كه محمد بن يعقوب كلينى از فقهاى شيعه از آنجاست. (13) در دوره قاجار در سفرنامه ناصرالدين شاه از كهريزك مركز بخش كهريزك فعلى و حسن آباد مركز بخش فشاپويه و روستاى قلعه محمدعلى خان از اين بخش نام برده شده است. (14) در فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران) آمده است: از قرارى كه نقل كرده اند مكان فعلى كهريزك در قديم محل جمع آورى كاه بوده و به همين دليل به كاه ريزك نامگذارى گرديده و به مرور زمان كاه ريزك و بر اثر كثرت استعمال به كهريزك تبديل شده است. (15)

.


1- . ر.ك: رى باستان، ج 2، ص 477 _ 642.
2- . صورة الارض، ص 121.
3- . المسالك و الممالك استخرى، ص 171.
4- . منتقلة الطالبيّه، ص 236.
5- . معجم البلدان، ج 3، ص 117.
6- . نزهة القلوب، ص 54.
7- . هفت اقليم، ج 3، ص 4.
8- . جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج 2، ص 326.
9- . ر.ك: به بخش تقسيمات كشورى كتاب .
10- . فرهنگ جغرافيايى ايران، جلد نخست، سال 1328 ش، ص 183.
11- . فرهنگ آبادى ها و مكان هاى مذهبى كشور، محمدحسين پاپلى يزدى، ناشر بنياد پژوهش هاى اسلامى، آستان قدس رضوى، مشهد، 1367ش.
12- . شناسنامه آبادى هاى كشور، شهرستان رى سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375، ص 2.
13- . قاموس المحيط، مجدالدين فيروزآبادى، ج 4، ص 265.
14- . دو سفرنامه از جنوب ايران، تصحيح و اهتمام سيد على آل داود، چاپ اوّل، اميركبير، 1368.
15- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 296.

ص: 56

. .

ص: 57

. .

ص: 58

اسامى توابع رى در گذشته

اسامى توابع رى در گذشتهدر كتاب رى باستان نام هاى توابع رى در گذشته اين چنين آمده است (1) : 1. آپامه 2. آبه غار، مشهور به ده خير 3. آشب (بخشى از ناحيه طالقان) 4. آوه 5. آه 6. مزرعه ابروهه 7. ابهر 8. أذون 9. اردهن 10. ارنبويه (رنبويه) 11. ازدورقان 12. اسان 13. استاذ خرد 14. استاذ افزون 15. استناباذ (استوناوند) (استوناوند = استناباد و جَرْهُد) 16. اسحق آباد 17. اسفذن 18. اسْفيذَن 19. أسك 20. افرندين (افريدون يا افريدن) 21. مشهد امامزاده حسن 22. أنبابه 23. أنبامه (نام امروزى امامه است) 24. اندرمان 25. اوين (ايوين) 26. اهواز 27. ايرين 28. ايلمان 29. ايوانك يا ايوان كيف يا ايوان كى 30. بالغ آباد 31. بامهر 32. بانك 33. برا (بوأ) 34. برزيان 35. برسنين (ورزنين) 36. بشاويه (فشابويه) 37. بشم 38. بلنكومى 39. مزرعه بند كردان 40. بوسنه 41. بهزان (بهنان) 42. بهنام 43. مزرعه بى بى مريم 44. بيستى 45. بيل 46. تجريش (طجرشت) 47. مزرعه ترسناباد 48. تهران (طهران) 49. جائج 50. جال كولى 51. جاموران 52. جرا 53. جراذين (خراذين) 54. جرجنبان 55. جرم 56. جلال آباد غار رى 57. جوسق (معرب كوشك) 58. جوسق 59. جى 60. جيلان 61. چال گاويان 62. چهار هرز 63. خاراكس 64. خالدآباد 65. خاوه 66. خرماباد 67. خسراهاباد (خسرو آباد) 68. خشاب 69. خوار 70. خوايه 71. خومين 72. خوى (در مرز استان قم) 73. خيل 74. داشيلوا 75. مزرعه دانگه استره 76. داود آباد 77. دبيران (ديبران) 78. درميه 79. درود 80. مزرعه دز 81. دزاه يا دزك در ورامين 82. دزاه قصران 83. دستبى (دشتپى _ دشته) 84. دستجرد 85. دشتك 86. دماوند 87. دوريست (طرشت _ درشت) 88. دولاب 89. دولت آباد 90. ده خاتون 91. دهك 92. ديرالجص يا ديرگچين يا ديركرد شير 93. راشدة شنست 94. رام فيروز 95. رباط خمار تكين 96. روده 97. زامين 98. ساوجبلاغ 99. ساوه 100. سبور قرج (قَرْجْ) 101. سُد 102. سرخاباد 103. سُر 104. سلوقان 105. سن 106. سونقين يا سوسنقين 107. سيدآباد 108. مزرعه سيد عبداللّه ابيض 109. سيرا 110. سيروان (شيروان) 111. سينك 112. مزرعه سينك 113. شاش 114. مزرعه شاهى (مزرعه شرقى) 115. شخره 116. شكرآب 117. شلمبه يا شلنبه 118. شميران 119. شندر 120. شنده 121. شنشت 122. شهرزور 123. شهرستانك 124. شهريار 125. قلعه صيد 126. طالقان 127. طورين 128. طولان 129. طيبه 130. عباس آباد 131. عرادان خوار رى 132. مزرعه علائين (در بلوك غار رى) 133. على آباد (كنار كيلومتر 4 خط راه آهن شمال واقع گشته) 134. على آباد (در زير قلعه طبرك) 135. على آباد (2) 136. عيالانه 137. مزرعه عيساباد 138. مزرعه عين آباد 139. غار (قار) 140. فرزاد (فره زاد، فرح زاد، برزاد) 141. فورارد 142. فهرمد 143. فيروزان 144. فيروز بهرام 145. قلعه فيروزكوه 146. قَرْجْ (ظاهراً همان ناحيه سبورقَرْجْ قديم است) 147. قزوين 148. قسطانه 149. قصر الملح 150. قصران [داخل و خارج] 151. قلوس (3) 152. قم 153. قوچ آغاز 154. قوسين 155. قوهه دشتپى (قها، كها، قوهذ) 156. قوهه سبور قرج 157. قها سبور قرج (دوقوهه عليا و سفلى) 158. كاسب 159. كاواص 160. كرج 161. كرمانشاهان 162. كرمانه 163. كسكانه 164. كشتانه 165. كلين فشابويه (كيلين) 166. كلين بهنام ورامين 167. كن 168. كوشك 169. كوشك دشت 170. كومين 171. كهده (كهنده) 172. كياسارباد 173. كيس 174. كيسب (4) 175. لواسان 176. مزرعه مافتان 177. مامهن (نامهند) (5) 178. دشت ماوه 179. مزرعه مبارك آباد، معروف به خيرآباد 180. محله باغ 181. مرجبى (مركوى) 182. مزدقان 183. مسكويه (مشكويه) 184. مشكاذين 185. مفصل آباد (مفضّل آباد) 186. مقام خونى 187. موسى آباد 188. مهران 189. مهرقان 190. نرمق (نارمك) 191. نرنمين 192. نوبهار 193. وارنا 194. واريان 195. واريز 196. ورام 197. ورامين 198. وزيق 199. وسفنارد 200. وسقند 201. ونداد 202. ونك 203. وَهْبَن 204. وَهْرَنْدازان 205. وهشتاباد 206. ويمه 207. هاشميه 208. هرشير 209. هسنجان يا هسنگان 210. هشتاد رودان 211. هفتاد بولان 212. هنزك يا حنزك 213. مزرعه هوسنه 214. يزدآباد والسلام

.


1- . ر.ك: رى باستان، ج 2، ص 476 _ 642.
2- . در ذكر فشاپويه آمده است به زمان حاضر در فشاپويه سه ديه به نام على آباد موجود است، و معلوم نيست كه منظور از قريه فوق كدام يك از اين هاست، ليكن ظاهراً به قرينه محل كوشك و كيلين گويا على آبادى كه در آن حدود به نزديكى راه قم واقع است مراد بوده است. در حوزه رى باستان، در عصر حاضر بر روى هم بالغ بر هجده ديه به نام على آباد موجود است. كه بى گمان قدمت پاره اى از آن ها به قرون نخستين اسلامى مى رسد. (ر.ك: رى باستان، ج 2، ص 594)
3- . (قلوصه به احتمال قوى نام ديگر اين منطقه بوده است. ر.ك: رى باستان، ج 2، ص 607).
4- . در ديدگاه دكتر كريمان (احتمال اتحاد سه ديه اخير را قوتى است).
5- . به نظر مؤلف رى باستان ظاهراً اين محل با بومهن يا رودهن قابل انطباق است.

ص: 59

. .

ص: 60

. .

ص: 61

. .

ص: 62

. .

ص: 63

. .

ص: 64

تاريخ رى

1. پيدايش رى

تاريخ رى1. پيدايش رىحمداللّه مستوفى در بناى نخستين اين شهر مى نويسد: شهر رى را شيث بن آدم پيغمبر عليه السلام ساخت. هوشنگ پيشدادى _ از شاهان اساطيرى باستان _ عمارت آن افزود و شهرى بزرگ شد. بعد از خرابى، منوچهر بن ايرج بن فريدون تجديد عمارتش كرد. (1) همچنين مؤلف هفت اقليم مى نويسد: در بناى شهر رى اختلاف بسيار كرده اند بعضى بر اينند كه رى را راز بن اصفهان بن فلوح بنا كرده و برخى گويند راز بن خراسان ساخته و بعضى نقل مى كنند هوشنگ. (2) و كسانى هم روايت مى كنند كيخسرو بن سياوش. (3) همچنين مى گويند: رى شهرى است كه فيروز بن يزدجرد بنا كرد و آن را رام فيروز نام نهاد. (4) در فرهنگ دهخدا آمده است: بانى رى، راز بن فارس بن لواسان و به قولى شيث بن آدم است. (5) عدّه اى بناى رى را به «روى» از فرزندان نوح و يا رى بن بيلان بن اصفهان بن فلوخ نسبت داده اند. (6) حمزة بن حسن اصفهانى تاريخ آمد و شد و اقامت مهدى عباسى به رى را در سال هاى نيمه قرن دوم هجرى بيان نموده است. (7) ياقوت از جعفر بن محمد رازى نقل مى كند: مهدى عباسى در زمان پدرش منصور به رى آمد و بنا نهاد شهر رى را آن چنانى كه امروزه مردم در آن هستند و پيرامون آن خندقى قرار داد و در آن بنا كرد مسجدى جامع... و عمليات وى در سال 158 پايان يافت. (8) حمداللّه مستوفى به فراز و نشيب هاى خرابى و آبادانى رى در دوران پيش از اسلام اشاره نموده و مى نويسد: خرابى به رى راه يافت مهدى عباسى احياى عمارت آن كرد و شهر عظيم شد. (9) همچنين لسترنج مى نويسد: در زمان خلفاى عباسى، نام رسمى يعنى دولتى رى، «محمّديه» بود به مناسبت اين كه، محمد، كه همان مهدى خليفه عباسى است، در زمان خلافت پدرش منصور در رى اقامت گزيد و بيشتر آن شهر را تجديد عمارت كرد و پسرش هارون الرشيد نيز در آنجا متولّد گرديد. شهر محمديه، مهم ترين ضرابخانه آن ايالت بود و نام آن روى بسيارى از سكه هاى دوره خلفاى عباسى ديده مى شود. (10)

.


1- . نزهة القلوب، ص 53.
2- . هفت اقليم، ج 3، ص 3.
3- . معجم البلدان، ص 116.
4- . همان مأخذ، ص 116.
5- . فرهنگ دهخدا، ج 22، حرف راء، ص 242.
6- . ر.ك: رى باستان، ج 1، ص 70_71؛ در معجم البلدان، ج 3، ص 117 بناى شهر رى را به مردى به نام رى، از بنى شيلان بن اصفهان بن فلوج _ بن سام بن نوح _ نسبت داده است.
7- . ر.ك: تاريخ پيامبران و شاهان (سنى ملوك الارض و الانبياء)، حمزة بن حسن اصفهانى، ترجمه جعفر شعار، ص 200.
8- . معجم البلدان، ج 3، ص 118.
9- . نزهة القلوب، ص 53.
10- . جغرافياى سرزمين هاى خلافت شرقى، ص 231.

ص: 65

. .

ص: 66

2. رى قبل از اسلام

2. رى قبل از اسلامچنان كه پيشتر گذشت، رى را مركز دينى و پايگاه بزرگ مغان و زرتشتيان دانسته اند وگفته شده است كه محلّ تولد زرتشت و مادرش رى بوده است. (1) در دوره آشوريان، رى يكى از پنج ايالت ماد بود كه در تصرف آنان بود.يهوديان قديم رى از يهوديان كوچانده شده به ماد از جانب آشوريان هستند. (2) هووخشتر پادشاه ماد، آشوريان را از سرزمين ماد راند و آن قوم را پس از قرن ها حكومت منقرض كرد. در طى سال هاى 610 تا 590 قبل از ميلاد پادشاهى ماد نه تنها پادشاهى آشور را از پاى درآورد بلكه پادشاهى هاى ماننا و اسكيت و اورارتو را نيز مطيع خويش ساخت. (3) رى در دوران ماد از اهميت خاصى برخوردار بود كه در تقسيمات سياسى تاريخى رى شرح آن عرضه شده است. كورش ماد را گشود و رى را به يكى از فرزندانش واگذار كرد. (4) داريوش پس از فتح بابل، شخصى به نام فرورتيش كه ياغى شده بود شكست داد و او را كه به رى فرار كرده بود دستگير و در همدان به دار آويختند. (5) نام رى در كتيبه بيستون كه از داريوش به جا مانده به صورت «رگا» درج شده است. (6) اسكندر در متلاشى كردن دولت هخامنشى و جنگ با داريوش سوم به رى رسيد و پنج روز در رى ماند و به قشون استراحت داد. (7) گفته شده است از رى سپاهى به كمك اسكندر رفته است و اعتمادالسلطنه اين همكارى را به مردم پارت كه بعدها سلسله اشكانيان از ميان آنها برخاستند، نسبت داده است. (8) در سال 316 پيش از ميلاد، «آنتيگن» يكى از سرداران اسكندر در جنگ با رقيب خود «اومنس» از رى عبور كرد اين سردار مقتدرترين مرد آسياگرديد. (9) در زمان سلوكيان زلزله اى شديد شهر رى را ويران كرد و سلوكوس اوّل معروف به نيكاتر (312 _ 280 قبل از ميلاد) خرابى ها را مرمت و شهر را بار ديگر آباد گردانيد و نام موطن خويش اورپس را بر آن نهاد. (10) سلوكيان در پهنه رى و آبادى هاى ديگر نظير آپامه كه در آن حدود به وجود آورده بودند گروهى از مردم مقدونى را به منظور ترويج يونانيت مقيم گردانيدند. (11) رى در زمان اشكانيان اهميتى ويژه يافت و «ارشكيه» ناميده شد و پايتخت بهاره اشكانيان بود. (12) گفته شده است كه اردشير پس از قتل اردوان و به زنى گرفتن دختر وى در شهر رى در كاخ اردوان چندى به سرير شاهى تكيه زد. مرزبانى رى به عهد ساسانيان به خاندان مهران واگذار گرديد. از حوادث مهم دوران ساسانى پادشاهى بهرام چوبينه رازى و عصيان وى نسبت به هرمز و خسرو پرويز و سكه زدن درهم در شهر رى و تصميم خسروپرويز به تخريب اين شهر است. خسروپرويز بعد از شكست بهرام چوبينه واستقرار مجدد بر تخت پادشاهى، رى و گرگان و خراسان را به بندوى و بسطام، دايى هاى خويش داد. 13

.


1- . ر.ك: رى باستان، ج 1، ص 62.
2- . همان مأخذ، ج 2، ص 93.
3- . تاريخ ماد، دياكونف، ترجمه كريم كشاورز، ص 275 _ 295.
4- . رى باستان، ج 2، ص 96.
5- . همان مأخذ، ص 97.
6- . همان مأخذ، ص 98.
7- . ايران باستان، ج 2، ص 1429 _ 1431.
8- . رى باستان، ج 2، ص 100.
9- . و 4. همان مأخذ، ج 2، ص 101.
10- . ر.ك: ايران باستان، ج 3، ص 2115؛ رى باستان، ج 2، ص 102.
11- . ر.ك: تاريخ اشكانيان (درر التيجان)، ص 814؛ ايران باستان، ج 3، ص 2645.
12- . رى باستان، ج 2، ص 112 _ 114.

ص: 67

. .

ص: 68

3. فتح رى به دست مسلمانان

3. فتح رى به دست مسلمانانپس از شكست سنگين نهاوند فروپاشى امپراطورى ساسانى آغاز شد و شهرها يكى پس از ديگرى سقوط كرد. فتح رى را به تفاوت ميان سال هاى 18 _24 هجرى ذكر كرده اند. (1) يعقوبى فتح رى را در سال 23 ه . به دست قرظة بن كعب الانصارى دانسته است. (2) طبرى فتح رى را به سال 22 ه . به دست نُعيم بن مقرّن دانسته است. (3) دكتر كريمان پس از ارائه اقوال مختلف متون تاريخى فتح رى مى نويسد: درميان اين متون نام هفت تن به عنوان فاتح رى به چشم مى خورد. يكى از اسباب اين اختلاف، عدم تسليم يكباره مردم رى در برابر سپاه اعراب مسلمان بوده است كه پس از فتح نخستين در هرفرصتى شورشى به پا مى داشتند كه سردارى از عرب آن را فرو مى نشاند وآن را فتحى به حساب مى آوردند و آن سردار را فاتح مى شناختند. (4) بلاذرى رى را از جمله شهرهايى نوشته است كه مردم آن با قبول جزيه و خراج بر مذهب خود باقى ماندند و آتشكده آنان خراب نگرديد. (5)

.


1- . همان مأخذ، ج 1، ص 152.
2- . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 157.
3- . تاريخ طبرى، ابن جرير طبرى، ج 4، ص 150.
4- . رى باستان، ج 1، ص 160 _ 161.
5- . فتوح البلدان، بلاذرى، ج 2، ص 390.

ص: 69

4. رى بعد از اسلام

4. رى بعد از اسلام (1)در اواخر خلافت عمر، مغيرة بن شعبه والى كوفه، كثير بن شهاب حارثى را والى رى گردانيد. وى مردم رى را كه نقض عهد كرده بودند دوباره مطيع ساخت. كثير در زمان معاويه نيز چندى والى اين شهر شد و به اميرالمؤمنين عليه السلام دشنام فراوان مى داد. عثمان در سال 24ه براء بن عازب را والى رى گردانيد. سعد بن ابى وقاص چون بار دوم والى كوفه شد، در آغاز سال 25 ه . براى سامان دادن به اوضاع پريشان رى به آنجا آمد و سپس به كوفه بازگشت. آخرين كس كه رى را فتح نمود قرظة بن كعب انصارى در دوران ولايت ابوموسى در خلافت عثمان بود. در سال مرگ عثمان والى رى، سعيد بن قيس بود. حضرت على عليه السلام يزيد بن قيس الارحبى را والى رى و همدان و اصفهان گردانيد. همچنين يزيد بن حجبه از سوى على عليه السلام والى رى و دشتپى گرديد. نيز ربيع بن خُثَيْم از طرف آن حضرت فرمانده جمعى از سپاهيان در رى و قزوين گرديد. در زمان معاوية بن ابى سفيان حكومت بصره و رى و خراسان تا سال 51 با زياد بن ابيه بود. زمانى كه عبيداللّه بن زياد از سوى يزيد حكومت كوفه را بر عهده داشت، با فرمان مشروط و جداگانه رى به عمر بن سعد و شمر آن دو را در راه ارتكاب جنايت هولناك كربلا و شهادت سيدالشهداء عليه السلام و ياران پاكبازش تشويق نمود. پس از مرگ يزيد، در سال 64 مردم رى به رهبرى «فرخان رازى» سر به طغيان برداشتند عامر بن مسعود امير كوفه، محمد بن عمير را به سركوبى ايشان فرستاد لكن او كارى از پيش نبرد. و عامر، عتاب بن ورقاء را گسيل داشت و در نبرد سختى، فرخان كشته شد و همدستانش فرار كردند. در سال 66 پس از استيلاى مختار بر كوفه يزيد بن ابى نجبة فرازى از سوى وى به حكومت رى منصوب گشت و به مدّت 18 ماه خراج اين شهر به او مى رسيد. در سال 68 گروهى از خوارج به رى حمله كردند و جمعى از مردم آن ها را يارى دادند عامل رى در اين حمله كشته شد. مصعب بن زبير عتاب بن ورقاء را فرستاد. او خوارج را شكست داد و غنايم زيادى به دست آورد. بنى اميّه سلطه و نفوذ كامل به رى يافتند و ميل اكثر مردم رى به سوى امويان و كارشان با والى خراسان بود. يكى از حوادث مهم رى، خروج سنباد خرمى است. مولانا اولياءاللّه مى نويسد: منصور مصمم بود ابومسلم را از ميان بردارد و او را با فريب پيش خود خواند و وزرا ابومسلم را از مراجعت منع كردند نشنيد و ابا كرد. سنباد نام نايبى را بر سر مصالح و عمل بگذاشت و از رى پيش منصور بازگشت تا ديد آنچه ديد تا آخر گفت: تركت الرأى بالرى. چون خبر كشته شدن ابومسلم رسيد، سنباد به خونخواهى برخاست و رو به رى نهاد و ابوعبيده حاكم آنجا را شكست داد. و تمامت خزاين و اموال و نعمت ابومسلم را به دست آورد. و قريب صدهزار كس به گردش فراهم آمدند. منصور نيرويى به فرماندهى جمهور به رى گسيل داشت و سنباد شكست خورد و شصت هزار از نيروهاى او كشته شدند. سنباد با فرستادن تحف و هداياى فراوان از حاكم طبرستان اسفهبد خورشيد پناهندگى خواست و او هم قبول كرد. و پسر عمويش طوس را به استقبال وى فرستاد؛ امّا بر اثر سوءتفاهمى كه در مراسم استقبال پيش آمد، سنباد به وسيله طوس كشته شد. جمهور پس از پيروزى بر سنباد در رى، عَلَم طغيان برافراشت. منصور لشكرى فرستاد و جمهور از رى گريخت و سرانجام در آذربايجان به دست كسانش كشته شد. منصور پسرش مهدى را براى مأموريت نظامى سوى خراسان فرستاد. مهدى در سال 142 ه . به مرو آمد. او به رى بازگشت و تا سال 144 در آنجا اقامت كرد. سپس به بغداد و بار ديگر به سال 146 به رى بازگشت و تا سال 151 در آنجا ماند. آنگاه به بغداد رفت. مهدى دستور داد تا آن بخش از رى كه در قرون سوم و چهام آباد بود، پى افكندند. اين بخش همان رى زيرين است. رى از سال 149 هجرى به نام محمد بن مهدى، «محمديه» خوانده مى شد. ولادت هادى چهارمين خليفه عباسى را به سال 146 در سيروان رى، نوشته اند. گفته شده است موسى هادى در حيات پدرش به رى آمد و روستاى موسى آباد رى را ساخت. هارون الرشيد برادر هادى و فرزند مهدى پنجمين خليفه عباسى در سال 148 ه . در رى متولد شد، هارون به رى علاقه خاصى داشت. وى فضل بن يحيى را والى رى، جرجان و طبرستان نمود. در سال 195 ه . كه دامنه اختلاف بين امين و مأمون بالا گرفت، امين سپاهى را به فرماندهى على بن عيسى براى دفع برادر روانه خراسان كرد. امّا قبل از آن كه اين سپاه به خراسان برسد طاهر ذواليمينين او را در نزديكى رى مغلوب و مقتول كرد. با ظهور و آغاز حكومت هاى نيمه مستقل و مستقل ايرانى، بيشتر نيمه اوّل قرن سوم هجرى رى در اختيار طاهريان قرار گرفت. حسن بن زيد علوى داعى كبير كه در رى اقامت داشت، بنا به دعوت اهالى مازندران غربى در رمضان 250 ه . به شمال رفت و حاكم محلى آنجا را شكست سختى داده و در شوال همان سال به آمل رسيد. و پس از آن كه طبرستان را به تصرف خود درآورد سپاهى به فرماندهى مردى از خاندان خويش براى تسخير رى فرستاد، سردار مذكور رى را تسخير كرد و عامل طاهريان از رى گريخت. مجدداً طاهريان به رى آمدند و سرانجام نماينده طاهريان شكست خورده و كشته شد. و رى براى داعى، مسلم گشت. در سال 255 رى از طرف خليفه عباسى المعتز سقوط كرد و از دست داعى بيرون شد و وى مجدداً در زمان معتمد، و به سال 257 رى را به دست آورد. رى دوباره در سال 259 ه . از دست داعى بيرون رفت در سال 266 اساتكين نامى از تركان بر رى غلبه يافت. در سال 275 احمد بن حسن ماردانى بر رى غلبه يافت و به قول ياقوت تشيع را در آن ديار ظاهر گردانيد. در سال 281 المعتضد پسر خويش على المكتفى را به رى فرستاد و رى و پاره اى از شهرهاى جبال را به وى سپرد. به هنگام اقامت مكتفى در رى، جايگاهى در آنجا بنا گرديد به نام مقام مكتفى. المكتفى عهد و لواء خراسان را براى امير اسماعيل سامانى فرستاد با ذكر آن كه امارت پس از او با پسرش احمد باشد و عهد و لواء ولايت رى و قزوين و زنجان را نيز بدان ضمّ كرد. و بدين گونه در سال 289 ه . رى در اختيار سامانيان قرار گرفت. نوشته اند كه سامانيان از نژاد بهرام چوبينه رازى و خاندان مهران بوده و در اصل از اهل رى بوده اند. اسماعيل ولايت رى را به برادرزاده اش ابوصالح منصور بن اسحاق سپرد وى شش سال در رى ماند. محمّد بن زكريّاى رازى دانشمند مشهور رى، كتاب معروف طبّ منصورى (الكنّاشه) را به نام وى تصنيف كرد. در 304ه . يوسف بن ابى الساج والى آذربايجان و ارمنيّه با تزوير، رى را تصرف كرد. پسر ابى الساج تا سال 307ه . پس از جنگ هاى متمادى بيرون رفت، در سال 310 مقتدر، حكومت رى و قزوين و ابهر و زنجان و آذربايجان را به يوسف بن ابى الساج سپرد. وى مجدداً در سال 311ه . به رى آمد. و سرانجام در سال 314ه . رى به تصرف سامانيان در آمد. در 316ه . اسفار بن شيرويه بر رى و كرج (محلى در حوالى اراك فعلى) غلبه كرد. و بعد از كشته شدن وى مردآويج زيارى تا 318ه . در رى اقامت داشت. مردآويج نيز رى را به پايتختى خويش برگزيد و بناهايى استوار در آن ساخت. اما دولت او مستعجل بود. حكومت آل بويه از 320ه . آغاز شد و پس از قتل مردآويج، حسن ركن الدوله ديلمى از سوى برادر، اصفهان را فتح كرد و به گشودن همدان، رى، قم، قزوين و كاشان عازم شد، اما در 327ه . وشمگير زيارى اصفهان را از دست حسن بيرون آورد. در 21 ربيع الاول 329 جنگ سختى در رى افتاد در اين جنگ ابوعلى چغانى از امراى سامانى با حسن و على از آل بويه به صورت محرمانه همكارى نموده و به جنگ ماكان عامل وشمگير و وشمگير پرداختند. ماكان با وجود نهايت رشادت در رى كشته شد. و وشمگير به طبرستان گريخت. ابوعلى رى را گرفت و سر ماكان را با اسراى زياد، به بخارا نزد امير نصر سامانى فرستاده و حدود قلمرو سامانيان را تا حلوان (سرپل ذهاب امروزى) رساند. ركن الدوله در سال 335 از نو بر رى و ساير اعمال جبال دست يافت. قلمرو آل بويه اعمال رى، جبل، فارس، اهواز و عراق تا نواحى شام و حجاز همه ايشان را شد و دو شهر بزرگ دنياى آن روز، يعنى بغداد و رى را پايتخت خود قرار دادند. در سال 337 ه . مرزبان مسافرى در رى طمع كرده و به قصد رى حركت كرد. نيروهاى ركن الدوله مرزبان را شكستى سخت دادند و آذربايجان را از دست پدر او و برادرش وهسودان گرفتند و ابومنصور طوسى يكى از فرماندهان اعزامى ركن الدوله يكسال در آذربايجان بود. رى تا سال 420 قلمرو جانشينان ركن الدوله ديلمى بوده است. يكى از شخصيت هاى مشهور ديالمه رى و همدان و اصفهان، صاحب ابوالقاسم اسماعيل بن عباد (326 _ 385) بود. وى از منشيان و بلغاى بسيار معروف زبان عربى است. او مردى كريم و فضل دوست و بخشنده و نسبت به شعرا بذّال و مشوّق بوده و در رى و اصفهان همه وقت در گرد او جمع كثيرى از اهل علم و بحث و شعر و ادب مى زيسته و به نام او شعر مى گفته و كتاب مى نوشته اند. صاحب، مالك كتابخانه اى در رى بوده كه جهت كثرت عدد كتاب و امتياز نسخ در آن ايّام بى مانند به شمار مى رفته است. صاحب بن عباد در مذهب شيعه و حبّ اهل بيت عليهم السلام يگانه زمان بوده تا جايى كه اهل اصفهان مذهب شيعه را به او نسبت مى دادند. و كسى را كه شيعه بود مى گفتند آن كس بر مذهب صاحب بن عباد است. مؤيدالدوله بر تمام عراق عجم و گرگان و طبرستان امارت مى كرد. او اين ممالك را به تدبير و كفايت وزير ناميش صاحب بن عباد اداره مى كرد. اين وزير لايق در زمان فخرالدوله ديلمى هم نفوذى فوق العاده داشت و در صفر 385 در رى وفات يافت و به اصفهان حمل و در آنجا دفن گرديد. در سال 420 محمود غزنوى رى را تصرف كرد و فجايع زيادى در آنجا مرتكب گرديد. محمود خود حنفى و اشعرى متعصب بود؛ در رى دست به قتل و غارت و بيدادگرى ها زد و دستور داد بى رحمانه جمع بسيارى از شيعيان آنجا را كه كثرتى داشتند به اتهام باطنى و قرمطى بودن از دم تيغ گذرانند و دويست چوبه دار بر پا كرد و بزرگان آنها را به دار كشيد و كارها را از ايشان گرفت و به تركان سنى مذهب داد. معتزله رى را به خراسان فرستاد. و نيز به دستور او كتابخانه بزرگ رى را در آتش سوزاندند و بخشى از كتاب هايش را به خراسان فرستاد. در سال 427 ه . تركان غز به رى حمله بردند و تا سال 430 ه . حملات آنها ادامه داشت. در سال 434 ه . طغرل اول، مؤسس سلسله سلجوقى به رى آمد و حوادث بسيارى در زمان او رخ داد. طغرل، رى را به پايتختى خود انتخاب كرد. وى در سال 455 ه . در رى درگذشت. در جمادى الاول سال 495 محمد سلجوقى با لشكرى فراوان به رى آمد و با برادرش بركيارق روبرو شد. اما پيش از جنگ سپاهيان او پراكنده شدند و محمّد با هفتاد سوار به طرف اصفهان منهزم گرديد. در 511 در دوره سلاجقه شاه غازى رستم بن على بن شهريار پنجمين پادشاه از فرقه ثانيه آل باوند ملوك طبرستان، يك سال و هشت ماه بر رى مسلط بود؛ زيرا در گرفتارى سنجر به دست تركان غز برادرزاده اش سليمان شاه گريخته و نزد شاه غازى آمده و شاه غازى او را به همدان برد و بر تخت نشاند. سليمان شاه اعمال رى را تا مشكو به شاه غازى مسلّم داشت. و خواجه نجم الدين حسن عميدى يك سال و هشت ماه به نيابت ملك غازى در رى بود. شاه غازى مدرسه اى در رى بنا نهاد كه از مدارس معروف شيعه بود. در سال 522 سلطان سنجر از خراسان به رى آمد. در سال 555 ه . اينانج يكى از غلامان سلجوقى بر رى استيلا يافت. در سال 564 ايلدگز از اتابكان آذربايجان لشكرى به رى برد و آنجا را گرفت و اينانج به دست غلامانش به قتل رسيد. در 590 ه . طغرل سوم به دست خوارزمشاهيان در رى كشته شد. تكش خوارزمشاه پس از سقوط سلاجقه، رى را به پسر خود يونس خان سپرد. رى از 590 تا 592 بين قتلغ اينانج پسر جهان پهلوان و با همدستى وزير خليفه از سويى و خوارزمشاهيان از سوى ديگر و همچنين در ائتلافى جديد و ديگر قتلغ اينانج و خوارزمشاهيان عليه وزير خليفه، دست به دست گشت و سرانجام در اختيار تكش خوارزمشاه قرارگرفت. آى تُغْمِشْ يكى از غلامان اتابكان آذربايجان از سال 600 بر رى و همدان و بلاد جبل استيلا يافت. شمس آى تغمش تا 608 بر همدان، اصفهان و رى حكومت مى كرد. در سال 608، ناصرالدين مِنگُلى يكى از زيردستان آى تغمش بود كه بر او شوريد و آى تغمش به بغداد گريخت. منگلى تا 612 ه . بر عراق (منظور عراق عجم است كه رى هم جزو آن محسوب مى شد) حكومت كرد و در اين سال در ساوه كشته شد. درگيرى هاى مذهبى 582 ه . رى خسارت بار بود. در جنگ شيعه و سنى (حنفى و شافعى) سنى ها پيروز شدند و عدّه زيادى از اهالى كشته و شيعيان جلاى وطن نمودند. ياقوت گويد كه حنفى ها و شافعى ها پيروان شيعه، نصف جمعيت شهر را قلع و قمع كردند. و متعاقب آن، جنگ بين حنفى ها و شافعى ها درگرفت وشافعى ها پيروز شدند. وحنفى ها خسارات سنگينى را متحمّل شدند. در 617 ه . چنگيز، جبه و سوبداى را با سى هزار تن سوار مأمور تعقيب سلطان محمد خوارزمشاه كرد كه از خراسان با شتابى هر چه تمام تر از برابر سپاه مغول به عراق مى گريخت جبه گروهى از سپاهيان را برداشت از راه جوين عازم مازندران شد. سوبداى نيز با دسته ديگر متوجّه طوس و خبوشان و اسفراين و دامغان گرديد. و راه رى را در پيش گرفت. خوارزمشاه در فرار خود به رى رسيد و از آنجا به قلعه فرزين و سپس گيلان و مازندران و جزيره آبسكون رفت و سرانجام در آنجا مرد. نيروهاى مغول به رهبرى سبتاى از شاهراه دامغان و سمنان به رى آمدند و جبه هم پس از غارت مازندران به خصوص آمل، به رى رسيد. مغولان در رى شهر را غارت كردند. گروه انبوهى را به قتل رساندند و اطفال و زنان را اسير كردند و از ظلم و كشت و كشتار و غارت و جنايت چنان كردند كه تا به آن روز گوشى نشنيده و چشمى نديده بود. اندكى از مردم توانستند به سوى پناهگاه هاى كوهستانى قصران فرار كنند. پس از اين همه فجايع، مغولان به طلب خوارزمشاه از رى بيرون رفتند. پس از پايان يافتن فجايع مغول در رى و درگذشت خوارزمشاه در آبسكون، پسرش سلطان غياث الدين كه كرمان، جبال و رى به نام او بود، پس از تحركاتى در كرمان و فارس و ... در زمستان 619 وارد رى شد و به شاهى نشست. سلطان جلال الدين چون از سلطه برادر در عراق آگاهى يافت خود را از هند به مكران و كرمان و شيراز و اصفهان رسانيد و در بين راه بسيارى از لشكريان او به خاطر بدى آب و هوا تلف شدند. در اينجا جلال الدين اطلاع يافت كه برادرش غياث الدين در رى است سپس عازم آنجا گرديد. چون غياث الدين خبر آمدن برادر و استيلاى او را شنيد، با سى هزار سوار به جلوگيرى او آمد؛ ولى جلال الدين به وسيله فرستادن سفيرى برادر را از جنگ بازداشت و غياث الدين به رى برگشت و غالب رؤساى لشكرىِ او امر جلال الدين را پذيرفتند. غياث الدين چون اين حال را مشاهده كرد از جلوى برادر گريخت و جلال الدين به رى مسلّط گرديد و برادر را امان داد. وى در سال 621 ه . راه همدان را در پيش گرفت. در اين هنگام گروهى ديگر از تاتارها به دستور چنگيز به رى و بلاد ديگر آن حدود تاختند و آنچه از مردم كه در تهاجم نخستين جان سالم به در برده و به شهر رى بازگشته بودند دچار قتل و غارت مغولان شدند. فاجعه عظمى حمله مغول در 617 و 621 چنان ضربتى بر رى وارد آورد كه ديگر هيچ گاه اين شهر آبادى و اعتبار پيشين را به دست نياورد و به قول نجم الدين دايه رازى از يك شهر رى كمابيش هفتصد هزار آدمى به قتل آمده و اسير گشت. پس از افول قدرت خوارزمشاهيان، ايلخانان مغول در ايران از جمله در ناحيه رى حكومت كردند. رى جزو منطقه نفوذ طغاتيموريان (739 _ 752) قرار گرفت؛ اما ديرى نپاييد كه اين شهر در اختيار شاهان آل بادوسپان مازندران در آمد. امير ولى، سرزمين رى را از دست آل بادوسپان خارج ساخت. سلطان اويس جلايرى در 772 ه . رى را از دست امير ولى گرفت و حكومت رى را به يكى از امراى خود قتلغ شاه واگذاشت. قتلغ شاه دو سال بعد مرد و مقام او، نصيب عادل آقا از امراى جلايرى شد. امير ولى بار ديگر به عزم تسخير عراق (عجم) به اين ديار آمد و شهر ساوه را گرفت و به جرجان برگشت. در سال 784 سلطان حسين جلايرى با گسيل اكثر سپاهيان خود به سلطانيه و با استعانت از عادل آقا در صدد گرفتن بعضى از قلاع رى از چنگ امير ولى بود كه به صورت ناگهانى توسط برادرش كشته شد. در 786 سپاهيان امير تيمور رى را تصرف و به كشت و كشتار مردم پرداختند. رى مدّتى در تصرف تيموريان بود. در 823 اسكندر و جهانشاه قراقويونلو، در جنگ با شاهرخ تيمورى، رى را از دست دادند. از 850 ه . جهانشاه بر عراق عجم و فارس و كرمان مستولى شد. از 873 اوزن حسن آق قويونلو، بر اكثر نواحى ايران از جمله رى مسلط شد. بعد از قدرت يافتن صفويان رى در تصرف آنان درآمد. در دوران حكومت شاه طهماسب اول صفوى، تهران كه يكى از قصبات اطراف رى بود وارث شهر كهن رى شد. امّا هنوز رى از نظر اسمى اهميّت خود را حفظ كرده بود و نام عمومى منطقه به نام رى خوانده مى شد هرچند مركز منطقه، ديگر شهر تاريخى رى نبود. امّا كم كم اين اهميت اسمى هم كم رنگ شد. به خصوص پس از انتخاب تهران در سال هاى نخستين قرن سيزدهم هجرى به عنوان پايتخت، دارالخلافه تهران شهرت و آوازه اش فراگير شد. امّا بر خلاف حركت صعودى و شتاب دار تهران، رى در مسير تاريخى خود چنان تنزّل نمود كه از آن به عنوان قريه و قصبه حضرت عبدالعظيم نام برده مى شد. در د اى اخير مجدداً رى ابتدا به صورت بخش و سپس شهرستان ترقى نمود و به عنوان شهرى پرجمعيت در اتصال به كلان شهر تهران، به موجوديت جديد خود ادامه مى دهد.

.


1- . در تقرير اين بخش از منابع ذيل استفاده گرديد: اخبار الطوال، دينورى؛ الكامل، ابن اثير؛ راحة الصدور، راوندى؛ معجم البلدان، ياقوت حموى؛ تاريخ رويان، اولياءاللّه آملى؛ تاريخ غزنويان و سامانيان و آل بويه از جامع التواريخ، رشيدالدين فضل اللّه ؛ حبيب السير، خواندمير؛ تتمه المنتهى، محدث قمى؛ تاريخ مفصل ايران، عباس اقبال آشتيانى؛ رى باستان، حسين كريمان؛ كليّات جغرافياى طبيعى و تاريخى ايران، عزيزاللّه بيات؛ تاريخ آل بويه، على اصغر فقيهى؛ يادداشت هاى نگارنده در كتابى با عنوان روزشمار تاريخ ايران از 607 _ 907 ه .

ص: 70

. .

ص: 71

. .

ص: 72

. .

ص: 73

. .

ص: 74

. .

ص: 75

. .

ص: 76

. .

ص: 77

. .

ص: 78

. .

ص: 79

اهميّت رى

اهميّت رىشهر رى را، پيش از اسلام، مركز دينى و پايگاه بزرگ مغان و زرتشتيان دانسته اند. شهرى مقدس به شمار مى آمده، و نوعى حكومت دينى، نظير حكومت پاپ در واتيكان، به وسيله موبدان موبد، كه عنوان «زرتوشترتمه» (Zarathoushtrotema) يعنى همان زرتشت داشته، در آنجا برقرار بوده است. (1) در آناهيتا نوشته شده است: در سنت ايرانيان، دغدويه، زن پورشسب و مادر زرتشت، از رى بوده است. در حبيب السير هم ذكر گرديده كه مادر زرتشت از رى بوده است. در كتاب مزديسنا نيز از قول هرتسلفد چنين آمده: زرتشت در خانه پدر خويش پورشاسپه (پورشاسپ)، در رگا (رى) متولّد گرديد. (2) دياكونوف احتمال مى دهد كه مصمغان مقيم استوناوند دماوند رى، جانشينان قدرت جسمانى و غير روحانى زرتشت باشند كه در رى رئيس ايالت بود. (3) قلعه استوناوند يا استناباد قلعه اى است كه ميان رى و آمل قرار داشته و گفته اند از تاريخ بناى آن سه هزار سال مى گذشته. اين محل جايگاه دائمى مصمغان (مسمغان = مه مغان يعنى بزرگ تر مغان) بوده است كه تا سال 141 هجرى حكومتى مستقل داشتند و در اين سال به فرمان منصور دوانيقى از ميان برداشته شدند. (4) نام رى در كتاب توبيت از داستان هاى دوره اسارت يهود آمده است. توبيت از بزرگان يهود بوده است. مذكور افتادن نام رى در داستان توبيت، بدان صورت كه وى را بدانجا اميدى بوده، ظاهراً ارج و احترامى به اين شهر باستانى به نزد معتقدان به وى بخشيده بود. نيز رى اقامتگاه يهوديانى بوده كه سلم نصر _ آشورى _ آنان را تبعيد كرده است. (5) امّا رى در عهد اسلامى نيز تا قبل از حمله مغول يكى از مناطق ممتاز و با عظمت محسوب مى شده است. در جوامع روايى (در ذيل بلاد مذموم و ممدوح) (6) و متون جغرافيايى، احاديثى در مورد رى نقل شده است. آقاى دكتر حسين كريمان در پژوهش مفصل خود در اين زمينه، يك روايت در مدح رى از احسن التقاسيم نقل كرده است كه آن هم خبر مرفوع و غير مسند است. در مقابل در بسيارى از منابع، احاديثى در ذمّ رى وارد شده است. از جمله در بحار از امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده است كه «... أهل المدينة تدعى الرّى هم أعداء اللّه و أعداء رسوله و أعداء أهل بيته...». (7) همچنين در معجم البلدان از امام جعفر صادق عليه السلام و اهل بيت عليهم السلاماحاديثى نقل شده است كه رى از شهرهاى ملعونه و شوم برشمرده شده است. (8) ابن اثير در گزارش حوادث اواخر بنى اميّه، اكثر مردم شهر رى را هواخواه امويان و سفيانى كيش بر مى شمارد. «أكثر أهلها لميلهم إلى بنى اُميّة، لأنهم كانوا سفيانيّة...». (9) اسكافى هم رى را در شمار شهرهايى مى آورد كه قبلاً مردم آن جا ناصبى بوده و سپس مستبصر گشته اند. (10) امّا به مرور زمان تشيع در رى گسترش يافت به طورى كه عدّه زيادى از اكابر اصحاب ائمه عليهم السلام و علما و محدثين شيعه از اين شهر برخاستند و سرانجام مذهب شيعه، مذهب عموم مردم گرديد. از اين رو، علامه مجلسى مى نويسد: دور نيست كه احاديث ذمّ برخى از بلاد، همانند رى مربوط به همان زمان (معصومين) باشد نه تا زمان قيامت. (11) كجورى نيز در مورد حديث امام جعفر صادق عليه السلام مى نويسد: محمول است بر وقت و زمان، يعنى همه وقت نيست. (12) دكتر كريمان هم مى نويسد: گمان مى رود آن چه در ذمّ رى گفته شده، مخصوص همان زمان معصومان عليهم السلام بوده است نه تا به ابد. (13) شكوه رى در تاريخ اسلام با خاطره اى تلخ همراه است. حمداللّه مستوفى مى نويسد: ملك رى به عظمتى بوده كه حكومتش در اول عمر سعد عليه اللعنة باعث قتل اميرالمؤمنين حسين بن على رضعهما شد و آن حكايت مشهور است. (14) طمع به حكومت رى باعث رقابت و مسابقه در ارتكاب جنايت هولناك كربلا، از سوى عمر بن سعد و شمر گرديده بود. و سرانجام اين طمع، عمر بن سعد را فريفت و دستش را به خون سومين امام معصوم عليه السلام و ياران پاكش آلوده ساخت. اين دو بيت شعر به عمر بن سعد، منسوب است: أَ أَتركُ مُلك الرّيّ و الرّىّ رَغَبهٌأم أَرجعُ مذموماً بقتل حُسَيْن و فى قتله النار التى ليس دونَهاحجابٌ و ملكُ الرّىّ قُرّةُ عَيْن (15) آيا حكومت رى را كه خواسته و آرزوى من است، فروگذارم يا با كشتن حسين نكوهيده شوم و در قتل حسين آتشى است كه در برابر آن سپرى وجود ندارد. و حكومت رى مايه روشنى چشم است. شروانى آورده است: يثرب به باد رفت به تعمير ملك شامبطحا خراب شد به تمنّاى ملك رى (16)

.


1- . رى باستان، ج 1، ص 62.
2- . همان مأخذ، ص 62 _ 63.
3- . تاريخ ماد، ص 347.
4- . ر.ك: برخى از آثار بازمانده از رى قديم، حسين كريمان، ص 21.
5- . ر.ك: همان مأخذ، ص 109 _ 110.
6- . براى نمونه ر.ك: بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 60، باب الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها.
7- . همان مأخذ، ص 206.
8- . ر.ك: معجم البلدان، ج 3، ص 118.
9- . الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 480.
10- . المعيار والموازنة، ابوجعفر اسكافى، ص 32.
11- . بحارالانوار، ج 5، ص 27.
12- . جنة النعيم، ص 393.
13- . رى باستان، ج 1، ص 112.
14- . نزهة القلوب، ص 52.
15- . معجم البلدان، ج 3، ص 118.
16- . رياض السياحه، زين العابدين شروانى، ص 669.

ص: 80

. .

ص: 81

. .

ص: 82

. .

ص: 83

رى در متون كهن و گذشته

رى در متون كهن و گذشتهرى در بسيارى از متون تاريخى و جغرافيايى و ... آمده است و پژوهشى در اين همه، نيازمند چندين جلد كتاب و حتى دائرة المعارف است. امّا براى نمونه به برخى از منابع كهن و تاريخى كه از اوصاف رى سخن رفته است اشاره مى شود. ايزيدور خاراكسى يونانى درباره رى مى گويد: رى از تمامى شهرهاى ماد بزرگ تر بود. (1) در يكى از نوشته هاى پارسى ميانه كه به زبان و خط پهلوى است. نام رى به عنوان يكى از شهرستان هاى كوست آتورپاتكان آمده است. (2) ابن رسته در كتابش الاعلاق النفيسه كه در 290ه .ق تأليف يافته مى نويسد: «رى شهر بزرگى است كه رود روذه از آن مى گذرد. و مقابل مسجد جامع، قلعه رى واقع است كه بر سر كوهى بلند و صعب العبور قرار گرفته است. وقتى بر اين قلعه بالا رفتى تمام پشت بام هاى شهر رى را مى بينى». (3) ابن خردادبه در قرن سوم هجرى مى نويسد: «و دانشمندان گويند: بهترين زمين هاى آفريده شده، رى است كه در آنجا (خيابان هاى) سُرُّ و سَرْبان نيكو است». (4) ابن فقيه در وصف رى در مختصر البلدان مى گويد: فهى عروس الأرض وسكة الدنيا و واسطة خراسان وجرجان والعراق وطبرستان وهى أحسن الارض مخلوقة؛ (5) پس آن (رى) عروس زمين وگذرگاه و چهارراه دنيا وحلقه اتصال خراسان وگرگان وعراق وطبرستان است وآن بهترين زمين آفريده شده است. ابودلف جهانگرد معروف قرن چهارم به اوصاف رى پرداخته مى نويسد: «در وسط رى شهر عجيبى با دروازه هاى آهنى و باروى عظيم وجود دارد». (6) استخرى رى را در شمار ديار طبرستان و ديلم و بزرگ ترين شهر ناحيه شرق مى داند. وى مى نويسد: و بزرگ ترين شهرى از اين كى ياد كرديم از عراق گذشته بر حدود مشرق شهر رى است. دروازه هاى معروف دارد. يكى را دروازه باب طاق خوانند كى سوى كوهستان و عراق رود. و دروازه بليسان كى سوى قزوين رود، و دروازه كوهك سوى قم. 7 استخرى، اوصاف رى و محصولات آن را شرح مى دهد. و شهرها و روستاهاى اطراف رى را بر مى شمارد. از جمله از «بسا» يا «بشاويه»، بخش فشاپويه امروزى نام مى برد.(2) ابن حوقل مى گويد: «رى شهر بزرگى است مقدار عمارت آن يك فرسخ و نصف است در يك فرسخ و نصف. افزون بر قنات ها دو نهر در شهر جارى است. از آنجا پنبه خيزد به فراوانى. و پنبه آن را به عراق برند». (7) مقدسى در قرن چهارم به تحسين و تمجيد فراوان رى پرداخته است. وى محصولات كشاورزى و غذاها و بازرگانى و بازار و كاروانسراها و گرمابه هاى تميز و مردم شهر و روستاهاى بزرگ رى را ستوده است. ديگر تعابير و سخنان مقدسى در مورد رى چنين است: «رى الجليله»، «و الرّىّ من أجلّ ممالكهم»، «و هو بلد كبير»، «الرى بلد جليل بهىّ نبيل» و «هو أحد مفاخر الاسلام». (8) و اين تعابير همگى تأكيدى است به بزرگى و جلالت و شأن و درخشش شهر رى و اين كه اين شهر يكى از افتخارات جهان اسلام محسوب مى شده است. در كتاب اشكال العالم متعلق به قرن چهارم هجرى، رى در شمار ولايت ديلمان ذكر شده و در وصف رى آمده است: بزرگ تر شهرى كه از شهرهاى ديالمه است رى مى باشد. شهرى است كه چون از عراق بگذرى تا آخر اسلام بيرون از نشابور هيچ شهرى بزرگ تر و معمورتر و با مال تر و نعمت دارتر از آن نيست. اما عمارت آن به يكديگر نزديك و دهات سواد رى بيشتر است. درازى شهر يك فرسنگ باشد در مانند آن پهنا. بناهاى ايشان از گچ و خشت پخته باشد.... (9) در كتاب حدود العالم از تأليفات قرن چهارم هجرى آمده است: رى شهرى است عظيم و آبادان، با خواسته و مردم و بازرگانان بسيار، مستقر پادشاه جبال. (10) ابو عبيد بكرى اندلسى متوفى 487هق مى نويسد: الرى كورة معروفه؛ رى ناحيه اى است مشهور. (11) ياقوت حموى متوفى 626ه .ق در معجم البلدان، اطلاعات مبسوطى را در مورد تاريخ و جغرافياى رى عرضه داشته است. از جمله مى نويسد: و هي _ الرّىّ _ مدينة مشهورة من أُمّهات البلاد و أعلام المُدن، كثيرة الفواكه و الخيرات، و هى محطّ الحاجّ على طريق السابله و قصبة بلاد جبال؛ (12) و آن (رى) شهرى مشهور و يكى از امّهات بلاد و شهرهاى سرشناس است. داراى ميوه ها و نعمت هاى فراوان، منزلگاه حاجيان است به راه سابله، و مركز بلاد جبال است. همچنين ياقوت در ضمن شمردن نواحى اطراف رى از «بشاويه» يعنى بخش فشاپويه نام مى برد. (13) در يك متن جغرافيايى ديگر قرن چهارم هجرى آمده است: رى شهرى است باشكوه و مردمان آن آميخته از فارسى و عرب و ترك... و شهرى است پردرخت. (14) عبدالجليل قزوينى رازى مى نويسد: رى از امهات بلاد عالم است. (15) در يك متن جغرافيايى قرن ششم هجرى آمده است: «الرى مدينة كبيرة؛ رى شهرى بزرگ است». نيز آمده است: رى شهرى بزرگ... وداراى بازارهاى آباد وبازرگانى با رونق است. (16) عماد الدين زكرياى قزوينى متوفى 682ه . مى نويسد: رى شهرى مشهور و يكى از امّهات بلاد و شهرهاى سرشناس است. (17) صفى الدين بغدادى متوفى 739ه . مى نويسد: الرّىّ بفتح اوّله و تشديد ثانيه، مدينة مشهورة من اُمّهات البلاد و أعلام المدن. (18) ابوالفداء متوفى 732 ه .ق به نقل از ابن حوقل گويد: رى شهر بزرگى است مقدار عمارت آن يك فرسخ و نصف است در يك فرسخ و نصف فرسخ. همچنين از اللباب نقل مى كند كه رى شهرى است از بلاد ديلم ميان قومس و جبال و منسوب بدان را رازى گويند به الحاق زاء در آخرش. (19) ابوالفداء، خود رى را در جدول بلاد جبل آورده است. (20) حمداللّه مستوفى مورخ و جغرافى دان مشهور در 740ه .ق در كتابش نزهة القلوب به تفصيل در مورد رى، سخن به ميان آورده است. وى رى را به عنوان يكى از نواحى مهم عراق عجم، آورده و نوشته است: رى از اقليم چهارم است و ام البلاد ايران و به جهت قدمت آن را شيخ البلاد خوانند. (21) همچنين مى نويسد: مهدى خليفه عباسى احياى عمارت رى كرد و شهر عظيم شد چنان كه گويند سى هزار مسجد و دو هزار و هفت صد و پنجاه مناره در آن بود. شهر را بر سر سنگى با هم مخاصمت افتاد زيادت از صد هزار آدمى به قتل آمدند و خرابى تمام به حال شهر راه يافت و در فترت مغول به كلى خراب شد. (22) حمداللّه مستوفى در شرح عراق عجم، از چهار شهر مهمّ اين ناحيه يعنى قم، اصفهان، همدان و رى نام مى برد كه در شعر شاعرى بدان اشاره شده است و از جمله در وصف رى سروده شده است: معدن مردمى و كان كرم شاه بلادرى بود كه چو رى در همه عالم نبود (23) محمد بن عبدالمنعم الحميرى مى نويسد: رى ناحيه اى است مشهور منسوب به بلاد جبل. امّا از آنجا نيست بلكه به خراسان نزديكتر است. (24) كلاويخو جهانگرد دوره تيمورى بعد از ديدن خرابه هاى رى مى نويسد: اين آثار همان شهرى است كه در گذشته بزرگترين شهر آن منطقه بوده. (25) امين احمد رازى مؤلف هفت اقليم كه از مصنفات 1002 قمرى است در باب رى مطالبى را آورده و از جمله نوشته است: ملك رى شهريار، ولايتى است با نام... ، اصمعى آورده كه «الرى عروس الدنيا». (26) و اصل شهر رى درحادثه چنگيزخان چنان چه گذشت نوعى خراب گرديد كه آبادانى نقش بالكليه از وى محو گشت و امروز دارالملك يكى طهران و ديگرى ورامين است. (27) شاردن جهانگرد معروف عهد صفويان مى نويسد: در... مشرق ساوه ... در گوشه و كنار اطلال و آثار باقيه شهر معروف رى، بزرگترين بلاد آسيا مشاهده مى شود. تعريفات فوق العاده حيرت آورى كه از رى مى كنند، باور كردنى نمى باشد، ولى با وجود اين، مورد تصديق تمام تاريخ نويسان است، به علاوه عدّه اى نيز با مشاهدات عينى خود آن ها را تأييد مى كنند. در علم معرفة البُلدان ايرانى آمده است كه در دوره خلافت المهدى محمد بن عبداللّه دوانيقى كه در سده نهم ميلادى (قرن سوم هجرى) (28) مى زيسته، بلده رى به نود و شش بخش و ناحيه قسمت مى شده است، و در هر يك از اين بخش ها چهل و شش خيابان و در هر خيابانى چهارصد باب خانه، باغچه و ده باب مسجد وجود داشته است. شش هزار و چهارصد باب مدرسه، شانزده هزار و ششصد باب گرمابه، پانزده هزار مناره مسجد، دوازده هزار آسياب، هزار و هفتصد رشته آب چشمه، سيزده هزار باب كاروانسرا آبادى اين سواد اعظم را تشكيل مى داده است. من جرأت نمى ورزيدم كه شماره منازل و خانه هاى مسكونى شهر را ذكر كنم؛ زيرا تعداد نفوس اين بلده را فقط بالغ بر نيمه اين شماره مى توانم باور كنم، با وجود اين علماى جغرافى اروپايى در اين مورد به دعاوى نويسندگان شرقى اعتماد مى كنند. مورّخين عرب نيز تأييد مى كنند كه در سده سوم هجرى، يعنى درست در دوره مورد بحث، رى پر جمعيت ترين بلده آسيا بوده است، و مدّعى هستند كه در روى زمين غير از بابل هيچ شهرى از لحاظ كثرت نفوس و يا از جهت ثروت و مكنت اين قدر معظم و معتبر نبوده است، به همين جهات، در كتب تاريخى، القاب و عناوين عاليه براى بلده رى مشاهده مى شود: ام البلاد، باب الابواب الارض، سوق العالم، بلدة البلاد. (29) شروانى در مورد رى مى نويسد: «رى از بلاد قديمه و مداين عظيمه بوده» (30) ، «رى مدينه مشهوره بوده، روزگارش چنان خراب نموده كه اكنون جز خرابه چند وآثار پست و بلند چيزى ندارد. (31) راز ولايتى است مشهور و ديارى است معمور. رى دارالملك راز بوده وبعضى رى را راز گويند والاول هو الاصح (32) ». كتاب حديقه الاقاليم كه مؤلف آن در اواخر دوره صفوى و حكومت افشاريه و زنديه مى زيسته و در خدمت امراى هند بوده در مورد رى نوشته است: رى ولايتى است با نام. سپس شرحى از خصائص عرضه مى دارد از جمله اين كه: رى داراى 15035 يخچال و 1400 طاحونه (آسياب) بوده و در هر مسجد هزار چراغ داشته و هر شب روشن مى كردند. وى در گزارش خود در مورد رى، برخى آمار ديگر ارائه نموده است كه باورش مشكل است. سپس در انتها مى نويسد: در حادثه چنگيزخان اين شهر را نوعى خراب كردند كه نقش آبادى به كلى از وى محو شد و بعد از آن دارالملك رى، تهران مقرر شد. (33) محمد پادشاه درباره رى مى نويسد: شهر مشهور است. (34)

.


1- . ايران باستان، پيرنيا، ج 3، ص 2645.
2- . چهار سو، حسين شهيدى، ص 71.
3- . الاعلاق النفيسه، ابن رسته، ترجمه حسين قره جانلو، ص 198.
4- . المسالك و الممالك، ابن خردادبه، ترجمه حسين قره جانلو، ص 147.
5- . مختصر كتاب البلدان، ابن الفقيه، ص 270.
6- . سفرنامه ابودلف، با تحقيقات مينورسكى، ترجمه سيّد ابوالفضل طباطبايى، ص 72 _ 76.
7- . تقويم البلدان، ابوالفدا، ترجمه عبدالمحمد آيتى به نقل از ابن حوقل، ص 489.
8- . ر.ك: احسن التقاسيم، مقدسى، ص 384، 390، 391 و 399.
9- . اشكال العالم، ابوالقاسم بن احمد جيهانى، ترجمه على بن عبدالسلام كاتب، تعليقه فيروز منصورى، ص 146 _ 147.
10- . حدود العالم، مؤلف ناشناخته، ترجمه ميرحسين شاه، مقدمه و. بارتولد، تعليقات و. مينورسكى، تصحيح مريم ميراحمدى و غلامرضا ورهرام، ص 391 _ 392.
11- . معجم ما استعجم، ابو عبيد عبداللّه بن عبدالعزيز البكرى، ج 1 و 2، ص 690.
12- . معجم البلدان، ج 3، ص 116.
13- . همان مأخذ، ص 117.
14- . آكام المرجان، اسحاق بن حسين منجم، ترجمه محمد آصف فكرت، ص 67.
15- . النقض، عبدالجليل قزوينى رازى، ص 404.
16- . نزهة المشتاق، شريف ادريسى، ج 1، ص 453 و ج 2، ص 673.
17- . آثار البلاد و اخبار البلاد، عمادالدين زكرياى قزوينى، ص 375.
18- . مراصد الاطلاع، صفى الدين بغدادى، تحقيق على محمد البجاوى، ج 2، ص 651.
19- . تقويم البلدان، ابوالفدا، ترجمه عبدالمحمد آيتى، ص 489.
20- . همان مأخذ، ص 488.
21- . نزهة القلوب، ص 52.
22- . همان مأخذ، ص 53.
23- . همان مأخذ، ص 47. شعرى هم از مجد همگر در وصف برخى از شهرهاى عراق عجم از جمله رى سروده شده است. (ر.ك: تاريخ تهران قسمت شمالى و مضافات، عبدالحجت بلاغى، ص 4).
24- . روض المعطار، محمد بن عبدالمنعم الحميرى، ص 278.
25- . سفرنامه كلاويخو، ص 176.
26- . هفت اقليم، ج 3، ص 3.
27- . همان مأخذ، ص 6.
28- . تاريخ حيات مهدى عباسى در متن بالا صحيح ذكر نشده؛ مهدى عباسى از 158 _ 169ه . حكومت كرد كه برابر نيمه قرن دوم هجرى و اواخر قرن هشتم ميلادى است.
29- . سياحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسى، ج 3، ص 54 _ 55.
30- . رياض السياحه، ص 669.
31- . بستان السياحه، زين العابدين شروانى، ص 330.
32- . حدائق السياحه، ص 254.
33- . حديقة الاقاليم، مرتضى حسين مصاحب المخاطب به آله يار عثمانى بلگرامى، ص 332.
34- . فرهنگ آنندراج، محمد پادشاه، زير نظر محمد دبير سياقى، ج 3، ص 2165.

ص: 84

. .

ص: 85

. .

ص: 86

. .

ص: 87

. .

ص: 88

. .

ص: 89

. .

ص: 90

. .

ص: 91

. .

ص: 92

. .

ص: 93

اوصاف جغرافيايى رى در گذشته

1. محلّ رى قديم

اوصاف جغرافيايى رى در گذشته1. محلّ رى قديمدر باب مكان و محل رى قديم، آراء و عقايد مختلفى اظهار شده است. برخى محلّ شهر رى را در خرابه هاى قلعه ايرج كنونى و اطراف آن مى دانند. (1) راولنسن نيز محل رى را در ورامين جستجو مى كرده است. (2) در رى باستان از دكتر مهدى بهرامى نقل شده است كه روى هم رفته محل واقعى رى معلوم نيست. (3) اعتماد السلطنه مى نويسد: «به زعم بعضى از فضلا راگز يا رى قلعه ايرج است كه نزديك شهر ورامين مى باشد امّا ظنّ قريب به يقين شهر رى همان حدود اراضى جنوب شرقى دارالخلافه تهران است، كه زاويه حضرت عبدالعظيم از آن اراضى مى باشد، و جلگه رى چون تا ورامين منبسط است، قلعه ايرج در انتهاى شرقى جلگه مزبوره واقع و در آن وقت قلعه نظامى معتبرى بوده و سلاطين كيان آن را براى حفظ مملكت مدى، و محروس داشتن آن از تطاول و حمله هاى قبايل تورانى ساخته وقشون وساخلو درآن گذاشته، و چون در جلگه رى بنا شده، و چندان از شهر رى دورنبوده، يمكن كه آن را هم قلعه راگز مى گفته اند...». (4) مرحوم دكتر حسين كريمان در تحقيقى متين و مستند به منابع و متون كهن فراوان و بقايا و آثار موجود و اكتشافات باستان شناسى مى نويسد: بناى اوّليه و هسته اصلى رى قديم در 6 كيلومترى جنوب شرقى تهران در اطراف چشمه على، شهر رى (كنونى) واقع بوده است. در نزديكى مظهر اين چشمه تپه هايى وجود دارد كه بسيار كهنه و باستانى است و در كاوشهاى علمى كه به عمل آمده است معلوم گرديد كه در آن آثارى نهفته است كه از تمدّنى كهن داستانها دارد. ضمن كاوشهاى علمى كه به سال 1935م به كوشش هيئتى آمريكايى در دامنه جنوبى كوه چشمه على، و اراضى مشرف به باغ صفاييه به عمل آمد، ظروف سفالين مربوط به حدود 4 تا 6 هزار سال پيش پيدا شد و نشان داد كه در كنار و امتداد اين چشمه قديمى، انسانهاى متمدّنى زندگى مى كرده اند و اين ها همان سكنه نخستين پهنه رى هستند. مرحوم كريمان تشريح و تعيين محل رى قديم را به تفصيل و مستند مورد بحث قرار داده و مى نويسد: بدون ترديد رى قديم همان مكانى است كه وى حدود آن را مشخص كرده است. (5) حتى آن مرحوم محدوده رى به قياس آبادى هاى كنونى را هم مشخص نموده كه اين چنين است: حدّ شهر از جانب شمال غرب، از اراضى «منصور آباد» و «جوانمرد قصاب» آغاز مى شده، و از جهت شمال، اراضى «حسين آباد» و «تقى آباد» و «امين آباد» را در ميان مى گرفته، از «امين آباد» به سوى جنوب تا حدود اراضى «فيروزآباد» پيش مى رفته، از آن جا به سمت مغرب از حدود «حاجى آباد» مى گذشته، و تا زمينهاى «كوه حصار» امتداد داشته، سپس به سمت شمال غرب از مشرق «مرقد حضرت عبدالعظيم» مى گذشته است، چنان كه اين مزار از طرف مغرب در خارج شهر و نزديك به آن قرار مى گرفته، حد شهر سپس از جنوب «امامزاده عبداللّه» به سوى شمال غرب ممتد مى شده، و به اراضى «جوانمرد قصاب» اتصال مى يافته است. (6)

.


1- . ايران باستان، ج 3، ص 2217.
2- . رى باستان، ج 1، ص 25.
3- . همان مأخذ، ج 1، ص 25.
4- . درر التيجان، ج 2، ص 34.
5- . ر.ك: شهرهاى ايران، ج 2، به كوشش محمد يوسف كيانى، مقاله حسين كريمان، ص 118؛ رى باستان، ج 1، بخش اعظم فصل اوّل.
6- . رى باستان، ج 1، ص 23.

ص: 94

. .

ص: 95

رى برين و رى زيرين

رى برين و رى زيرينپهنه شهر باستانى رى از نظر قدمت و تازگى به دو بخش ممتاز تقسيم مى گردد: 1. رى كهنه باستانى 2. رى مستحدث ادوار بعد. بخش نخستين آن قسمت از شهر رى است كه در جنوب چشمه على، ميان باروى عظيمى كه به روزگاران پيش از اسلام احداث شده بوده، قرار داشته است، كه آن را «رى برين» يا «رى عليا» مى گفته اند و به تدريج از سوى جنوب شرقى گسترش مى يافته و پيش مى رفته است. بخش دوم يا رى قرون بعد، در جنوب شرقى بخش نخستين، و جنوب كوه بى بى شهربانو پى افكنده شده بوده است، و آن را «رى زيرين» يا «رى سفلى» مى ناميده اند. (1) در مجمل التواريخ متعلق به سال 520ه . آمده است: (بعد از خرابى كامل رى) منوچهر بدين جايگاه از نو بنا نهاد. و آن را «ماه جان» نام كرد و آن خرابه را «رى برين» خواندندى و ديگر «رى زيرين» مهدى اميرالمؤمنين درآن بيفزود، محمّديه خواندند. (2) رى همانند ديگر شهرهاى بزرگ از سه قسمت تشكيل مى يافت: يكى شهرستان (شهر درونى، يا شارستان) و ديگرى كهندژ (شهر بيرونى يا قلعه) و سوم بازار (ربض). ارك بر بالاى كوهى منفرد و كوچك قرار داشت كه از آنجا تمام شهر ديده مى شد. (3)

.


1- . همان مأخذ، ج 1، ص 167.
2- . مجمل التواريخ و القصص، ص 43.
3- . ر.ك: جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج 2، ص 359؛ طبرسى و مجمع البيان، حسين كريمان، ج 1، ص 124؛ رى باستان، ج 1، ص 173.

ص: 96

2. موقعيت اقليمى رى

2. موقعيت اقليمى رىجهان در گذشته به هفت اقليم تقسيم مى شد. و حتى برخى از كتب جغرافيايى، شهرها را با تقسيم بندى اقليمى ارائه مى نمودند. حمداللّه مستوفى رى را از اقليم چهارم دانسته و در مورد طالع آن نيز مى نويسد: طالع عمارت رى را برج عقرب دانسته اند. وى طول و عرض جغرافيايى رى به مقياس قديم را هم اين چنين نوشته است: طولش از جزاير خالدات «عو. ك» و عرض از خط استوا «له. ل» است. (1) ياقوت به نقل از بطلميوس نوشته است: طول آن 85 درجه و عرضش 37 درجه و 36 دقيقه. (2) شروانى مى نويسد: رى از اقليم چهارم و طولش از جزاير خالدات «فوك» است و عرضش از خط استوا «له ها» (3) . به نوشته ياقوت رى در بروج دوازده گانه به دومين برج «الثور» تعلق داشت. (4)

.


1- . نزهة القلوب، ص 52 و 53.
2- . معجم البلدان، ج 3، ص 116.
3- . حدائق السياحه، ص 254.
4- . معجم البلدان، ج 1، ص 33.

ص: 97

3. زبان مردمان رى

3. زبان مردمان رىچون رى از نظر تاريخى وابسته به سرزمين ماد است. زبان مردم رى در گذشته مادى بوده است. اين زبان با فارسى باستان قرابت داشته و زبان شاهان قوم ماد و مردم مغرب و مركز ايران بوده است. امّا زبان رى به عنوان يكى از اجزاى مهم ناحيه ماد هيچ وقت بى تأثير از ديگر زبان هاى ايرانى و همچنين زبان هاى بيگانه نماند. تصرف بخشى از سرزمين ماد از جمله رى توسط آشوريان و حمله اسكندر به ايران موجب گسترش زبان آشورى و فرهنگ و زبان و مظاهر يونان و يونانى گرى در اين سامان گرديد. زبان اوستايى و زبان پارسى باستان _ زبان رسمى ايران دوره هخامنشيان _ و زبان پارتى يا پهلوى اشكانى _ زبان مخصوص قوم پارت _ و زبان پهلوى يا پارسى ميانه _ زبان رسمى ايران دوره ساسانى _ و زبان هاى عربى و تركى و گويش طبرى ره آورد حكومت هاى علويان وديالمه و برخى ديگر حكومت هاى محلّى مازندران و گيلان، هر كدام در مقاطع تاريخى خاص، موجب گسترش و رسوخ آن زبان ها در رى گشته است. امّا از همه مهمتر رواج زبان «درى» يا پارسى نو در اين ديار است كه به از بين رفتن تدريجى زبان پهلوى انجاميد. زبان فارسى نو (درى)، دنباله پارسى باستان و ميانه است كه از قرن سوم و چهارم هجرى به بعد و پس از تشكيل دربارهاى مشرق در عهد اسلامى به صورت زبان رسمى درآمد. حاكميت حاكمان خراسان بر رى در اين ادوار موجب ترويج زبان درى در رى گشت كه تا هم اكنون ادامه داشته و هم اينك زبان رسمى مردم رى و ايران است. (1) لازم به ذكر است كه هرچند زبان مادى رى به دلايل سلطه و نفوذ حكام و وزراى دربارهاى مشرق اسلامى و خط مشى فرهنگى آنان دچار استحاله گرديد. امّا در تاريخ زبان ها و لهجه هاى كهن ايرانى، از جايگاه ويژه اى برخوردار است. در كتاب تاريخ مردم ايران مذكور است: در پايان عهد آل بويه در سرزمين جبال كه نيز ولايت فهله نام داشت و زبان مردم آن نواحى به همين سبب فهلوى نيز خوانده مى شد ادبياتى عاميانه نيز در لهجه هاى محلى انعكاس داشت. در رى كه زبان آن تدريجاً به لغت درى نزديك تر از پهلوى مى شد ترانه هايى به لهجه رازى رايج بود. (2) همچنين در كتاب مزبور آمده است: ولايت جبال و آذربايجان در ايجاد نظم و نثر درى به اندازه خراسان و ماوراءالنهر كه اسباب كار هم در آنجاها بيش تر جمع بود، علاقه نشان نمى داد. در رى هر چند منطقى رازى و غضايرى ظاهراً بيش تر به زبان درى شعر مى سرودند امّا عامه مردم به آن چه بندار رازى و ديگران در لهجه پهلوى رى _ كه رازى خوانده مى شد _ نظم مى كردند شوق و علاقه بيشتر نشان مى دادند. (3) تاريخ ماد نيز، زبان آريزانتيان (يكى از اقوام شش گانه ماد) را لسان مشترك تمام قبايل ماد نوشته است. و علّت آن را سواركار بودن ايشان و يا به ديگر سخن داشتن عرابه هاى اسبى آنان ذكر كرده است. همچنين نوشته است: مكان و مقر هر يك از قبيله هاى عضو اتحاديه مزبور (اتحاديه اقوام ماد) به درستى معلوم نيست. فقط حدس زده مى شود كه آريزانتيان در اقصى نقاط مشرق ماد زندگى مى كردند و محتملاً مغ ها (مغان) نيز در همان حدود مى زيستند (نزديك رغه كه در قرون وسطى رى خوانده مى شد. نزديك تهران كنونى). (4) پس مى توان نتيجه گرفت اگر اين سخن واقعيت داشته باشد كه محل سكونت آريزانتيان ها رغه بوده است؛ زبان مردم رى، زبان مشترك سرتاسر سرزمين ماد بوده است.

.


1- . ر.ك: ايران باستان، ج 1، ص 13 و 220 ؛ رى باستان، ج 1، ص 603 _ 611؛ دستور زبان فارسى، سيد مصطفى آرنگ، محمدعلى خيّر، ص 5 _ 9.
2- . تاريخ مردم ايران، عبدالحسين زرين كوب، ج 2، ص 496.
3- . همان مأخذ، ج 2، ص 497.
4- . ر.ك: تاريخ ماد، ص 146.

ص: 98

. .

ص: 99

. .

ص: 100

4. مذهب مردم رى

4. مذهب مردم رىمذهب مغ ها مذهب رسمى ماديها بود. (1) در مذهب مغ ها اطّلاعاتى در دست نيست و محققاً نمى توان گفت كه مذهب زرتشت در اين زمان در ماد منتشر بوده يا نه؟ (2) مغان كه رى مركز ايشان بود گويا نيز از مردم همان سرزمين بوده اند. (3) و در باب توجه مغان و مردم رى در عهد دولت ماد و هخامنشيان به آتش و آتشكده و احترام و ستايش اين عنصر كه لازمه آن آباد بودن آتشكده است ترديدى وجود ندارد. (4) نيز چنان كه پيشتر گذشت شهر رى در ديدگاه زرتشتيان از جايگاه ويژه اى برخوردار بود و اين مذهب قرن ها در اين سامان رواج داشت و آثار و بقاياى تاريخى مقابر يا آتشكده زرتشتيان در حوالى رى مشهود است. پيش از اسلام، اقليتى از يهود هم در رى زندگى مى كردند و اين شهر در نزد پيروان تورات و انجيل از احترام برخوردار بود. نيز خرمدينان هم در رى نفوذ داشتند. پس از ظهور اسلام كه به سقوط ساسانيان انجاميد. رى توسّط مسلمين به سال 23ه . فتح شد. (5) سرانجام مردم اين ناحيه مذهب تسنن را پذيرفتند. در دوران بنى اميّه، شهر رى يكى از نواحى هوادار امويان بود. اما طولى نكشيد كه مذهب شيعه هم در رى گسترش يافت. ياقوت حموى نوشته است احمد بن حسن ماردانى كه مذهب شيعه داشت در سال 275ه . بر رى سلطه يافت و مذهب تشيع را در آنجا رايج گردانيد. (6) امّا نفوذ علويان به رى و كثرت راويان و اصحاب رازى امامان معصوم از زمان حضرت باقر عليه السلام تا زمان امام عسكرى عليه السلام بيان گر وجود رجال شيعى اهل رى، پيش تر از تاريخ ذكر شده است و اين حاكى از نفوذ و سابقه ديرينه تر تشيع در رى است. همچنين تدوين قديمى ترين جوامع حديثى شيعه، كتاب شريف كافى توسط ثقة الاسلام كلينى رازى كه در قرن سوم و چهارم هجرى مى زيست؛ نشانى بر قدمت تشيع در ناحيه رى است. رى به عهد علويان و ديالمه و ساير حكومت هاى محلّى شيعى ناحيه شمال ايران، شاهد گسترش بيشتر مذهب تشيع بود؛ امّا شيعيان رى در حمله غزنويان متحمل خسارات سنگينى گرديدند. با اين همه در دوره سلاجقه اكثريت رى، شيعه بودند. (7) و بقيّه اهالى آن شافعى و حنفى بوده اند كه شماره شافعيان كمتر و حنفيان بيشتر بودند. در آن عصر بخشى از جمعيت ناحيه رى را زيدى ها تشكيل مى دادند. (8) فرقه اسماعيليه هم در ناحيه رى پيروانى داشته است. (9) بنابر نوشته ياقوت در نواحى اطراف رى، جز شيعيان نمى زيستند و اندكى داراى مذهب حنفى بوده و شافعى در ميان آن ها وجود نداشت. و اهل شهر نصفش شيعه و بقيّه شافعى و حنفى بودند كه شافعى كمتر و حنفى بيشتر بودند. (10) حمداللّه مستوفى در قرن هشتم در مورد مذهب مردمان رى مى نويسد: اهل شهر و اكثر ولايات، شيعه اثناعشريند الا ديه قوهه و چند موضع ديگر كه حنفى باشند. (11) كجورى مى نويسد: در اين شهر سه طايفه بوده اند: شيعه و حنفى و شافعى. امّا شيعه بيشتر بوده اند و در سواد اعظم آن مسكن داشته اند و حنفى بيشتر از شافعى و اهالى قراى شهر رى هم شيعى بودند. (12) دكتر كريمان مى نويسد: بيشتر اهل شهر رى شيعه بودند. چنان كه صاحب فضايح الروافض كه خود از مردم رى و از دشمنان شيعه است، گويد: در رى اغلب رافضيند. (13) وى همچنين مى نويسد: در عصر طبرسى، سنّيان در شمال و شايد نيز شمال شرقى شهر، و شيعه در مغرب و جنوب غربى و جنوب شهر ساكن بوده اند. (14) نيز همو در مورد بافت مذاهب اسلامى محله هاى رى در ادوار پيش از مغول مى نويسد: در رشقان، در عابس، در مصلحگاه، دروازه آهنين، دروازه جاروب بندان، ديرينه قبه، قسمتى از مغرب باطان، قسمتى از شمال و جنوب روده، زامهران، زعفران چاى، فخرآباد، قسمتى از مشرق فليسان، كلاهدوزان، كوى اصفهانيان، كوى فيروزه، ناهك يا ناهق، مشهد اميرالمؤمنين، سرداب از محله هاى شيعه نشين محسوب مى شده است. قسمتى از مشرق باطان، پالانگران، جيلاباد، در شهرستان، در كنده، مركز روده يا قطب روده، رويان، ساربانان، سراى ايالت، سيزين، مهدى آباد، نصرآباد (پيش از تعمير فخرالدوله و تبديل به فخرآباد) در شمار محلّه هاى سنى نشين بوده اند. (15) در شهر رى آرا و فرق و نحله هاى مذهبى و كلامى متعددى وجود داشته است. مرحوم كريمان مى نويسد حدود ده فرقه اسلامى و دو فرقه غير اسلامى در شهر رى مقيم بودند كه اين خود تشتّت و درگيرى هاى فرقه اى را در اين سامان دامن مى زده است و از علل خرابى و پس رفت رى به حساب مى آمده. (16) ابن اثير در ضمن حوادث سال 582 به جنگ خونين بين شيعه و سنى در رى اشاره مى كند. (17) ياقوت هم به جنگ شيعه و سنى در رى اشاره مى كند كه در اين جنگ فرقه هاى حنفى و شافعى غالب شده اند و پس از آن، جنگ، بين شافعيان و حنفيان رى رخ داد كه با وجود قلّت شافعيان، آن ها پيروز ميدان نبرد شدند. (18) اختلاف حنفى ها و شافعى ها به حدى بود كه خواندمير كشتار حنفى ها توسّط مغولان را به تشويق شافعى ها نسبت داده است. خواندمير مى نويسد: شافعيان به استقبال جبه و سويداى (سبتاى) از سرداران مغول رفتند و مغولها را به جنايات هولناك يعنى قتل نصف شهر كه حنفى مذهب بودند دعوت و تحريض نمودند. و مغولان نخست حنفيان را از دم تيغ بى دريغ گذرانيده و بعد از آن با خود گفتند كه از مردمى كه در خون هم وطنان خود سعى مى نمايند توقع چه خوبى مى توان داشت آنگاه شافعيان را از عقب حنفيان روان كردند. (19) مذهب شهر رى در آغاز نفوذ اسلام با گرايش اموى گرى و ناصبى (20) شروع و به تدريج به سوى تشيع تمايل پيدا نمود تا در قرن هشتم هجرى به نوشته مستوفى اكثريت قاطع آن به تشيع اثنى عشرى گرويدند. پس از حمله مغول، ظهور حكومت هاى شيعى در ايران همانند ايلخانان، جلايريان، مرعشيان، سربداران، قراقويونلوها و ... و سرانجام صفويان منجر به سيطره تشيع، حتى در مناطق سنّى نشين گرديد. و طبعاً شهرى همانند رى و با اكثريتى شيعى در اين تحولات، يكسره به تشيع گرويد.

.


1- . ايران باستان، ج 1، ص 220.
2- . همان مأخذ، ج 1، ص 220.
3- . رى باستان، ج 2، ص 3.
4- . همان مأخذ، ج 2، ص 28.
5- . البلدان يعقوبى، ص 40. در مورد سال فتح رى اقوال ديگرى هم وجود دارد كه به اختصار در بخش تاريخ رى آمده است.
6- . معجم البلدان، ج 3، ص 121.
7- . النقض، ص 489 و 490.
8- . همان مأخذ، ص 458.
9- . رى باستان، ج 2، ص 58.
10- . معجم البلدان، ج 3، ص 117.
11- . نزهة القلوب، ص 54.
12- . جنة النعيم، ص 392.
13- . طبرسى و مجمع البيان، ج 1، ص 124.
14- . همان مأخذ، ص 127.
15- . رى باستان، ج 2، ص 88 .
16- . ر.ك: رى باستان، ج 2، ص 59 و بخش مذهب در رى.
17- . الكامل، ج 7، ص 319.
18- . معجم البلدان، ج 3، ص 117.
19- . ر.ك: حبيب السير، ج 3، ص 32 و 33. مرحوم دكتر كريمان نام سردار مغول را سوبداى (Subuday) نوشته است. تهران در گذشته و حال، ص 78 و عباس اقبال هم نام وى را سبتاى نوشته است. تاريخ مفصل ايران، ص 431.
20- . اسكافى رى را در شمار مناطقى مى آورد كه پيش تر مردم آن جا ناصبى بوده و سپس مستبصر گشته اند. (المعيار والموازنة، ص 32).

ص: 101

. .

ص: 102

. .

ص: 103

. .

ص: 104

دانش و فرهنگ رى

دانش و فرهنگ رىرى از ديرباز به لحاظ مركزيت سياسى و موقعيت اقليمى يكى از مراكز انواع علوم و فنون بوده و كتابخانه ها و مدارس مشهور در آنجا به وجود آمد و بزرگانى كم نظيرى در اين شهر باليده اند. در اين باره شاردن مى نويسد: شهر رى زادگاه دانشمندان بزرگى بوده و طى قرون، علماى بزرگى در دامان خود پرورده است كه مايه افتخار و سرافرازى مشرق زمين بل جامعه بشرى است. (1) و شرح اين مدارس و كتابخانه ها و شخصيّت ها در منابع مختلف علمى عمومى و يا تك نگاريها و منابع اختصاصى پيرامون ناحيه رى به تفصيل مذكور است. براى نمونه، در جلد اوّل كتاب رى باستان برخى از اين مدارس و كتابخانه ها ذكر شده است. همچنين در جلد دوم رى باستان و كتاب جنة النعيم و اختران فروزان رى و تهران و دو جلد 16 و 17 از مجموعه آثار كنگره عبدالعظيم حسنى عليه السلام شرح احوال رجال رى آمده است، و دو جلد اثر اخير، در برگيرنده معرفى 555 نفر از رجال و معاريف قديم و جديد ناحيه رى است با گرايش هاى علمى متنوع و با مسالك و مذاهب مختلف. از جمله در اين اثر 54 تن از صحابيان امامان معصوم معرفى شده اند. 2 نفر از اصحاب حضرت باقر عليه السلام ، 11 نفر امام جعفر صادق عليه السلام ، 6 نفر امام كاظم عليه السلام ، 9 نفر امام رضا عليه السلام ، 8 نفر امام جواد عليه السلام ، 11 نفر امام هادى عليه السلام و 4 نفر امام عسكرى عليه السلام . كثرت اصحاب امامان عليهم السلام از اهالى رى يكى از نشانه هاى ريشه دار بودن تشيّع در رى است با توجه به بعد مسافت رى با محل سكونت ائمه عليهم السلام و اختلاف زبان ايرانيان، وجود اين تعداد زياد صحابى و محدث، نشان از اهميت تشيع و عظمت رى است. (2)

.


1- . سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال يغمايى، ج 2، ص 518.
2- . ر.ك: آينه پژوهش، ش 80؛ بزرگان رى، على مختارى، ص 83 .

ص: 105

. .

ص: 106

وابستگى منطقه اى رى

سرزمين ماد

وابستگى منطقه اى رىرى از نظر شأن سرزمينى و محدوده سياسى و جايگاهش در مجموعه كشورى و منطقه اى از اهميّت ويژه اى برخوردار بوده است. اين سامان در ادوار مختلف تاريخى وابستگى تقسيمات كشورى و ناحيه اى خاصى را سير كرده است كه اين چنين است: پيش از اسلام، از شهرهاى بزرگ ماد، ماد راگيانا، ماد پايين، رَگَ، پهله، پادوسپان شمال، بعد از اسلام از نواحى جبال (كوهستان)، ديلم و طبرستان، خراسان، عراق عجم، عراق، خره رى، تومان رى، ولايت رى، الكاى رى، بيگلربيگى رى، دارالخلافه تهران، ولايت تهران، استان دوم، استان مركزى و استان تهران. در بررسى تاريخى اين نواحى روشن مى شود كه بيشتر مورّخان و جغرافى دانان در اكثر ادوار تاريخى، رى را از نواحى ماد يا جبال يا عراق عجم برشمرده اند. هر چند در پاره اى از مقاطع به خاطر سلطه حكومت ها و يا تغيير تقسيمات كشورى، اين چنين نبوده است. يا در مقاطعى از تاريخ، رى از نظر تقسيماتى در شمار نواحى خاصه و تيول واحدهايى از نظامِ وقتِ كشور محسوب مى شده است.

سرزمين مادقوم ماد يكى از اقوام آريايى و ايرانى محسوب مى شود. ويلبر مى نويسد: مادها در ايران غربى مستقر شدند و مدّتى توأم با پارس ها تحت نفوذ دولت آشور بودند ولى بسى نگذشت نيرومند و مستقل شدند. (1) مغان ماد را كانون و قلب ايران مى دانسته اند. (2) پيرنيا مى نويسد: ماديها مردمانى بودند آريايى نژاد كه در ابتداى قرن هفتم يا آخر قرن هشتم قبل از ميلاد دولت ماد را تأسيس كردند. (3) محدوده نفوذ مادها هميشه يكسان نبوده است. پيرنيا در اين مورد مى نويسد: جغرافياى عهد قديم به دو ماد قائل شده اند ماد بزرگ كه با عراق عجم قرون بعد تطبيق مى شود و ماد كوچك كه همان آذربايجان بود با قسمتى از كردستان. (4) وى همچنين مى نويسد: كه دولت ما در زمان هووخشتر به اعلى درجه وسعت خودرسيد از طرف مغرب حدود آن معين است رود هاليس يا قزل آيرماق كنونى آن را از ليديه جدا مى كرد. از طرف جنوب غربى با بابل هم حدّ بود و از طرف شمال نيز معلوم است كه مملكت وان ارمنستان زمان بعد، جزو اين دولت گرديد. نيز وى مى نويسد: ساير حدود محققاً معلوم نيست... بايد عقيده داشت كه عيلام اين زمان هم از تركه آسور، جزء يا دست نشانده دولت ماد گرديده بود. و در باب پارس هم از روايت هرودوت و وقايع بعد مى دانيم كه تا قيام كورش دست نشانده دولت ماد به شمار مى رفت. راجع به ممالك شرق ايران ظن قوى اين است كه اين صفحات هم جزء ماد بودند، زيرا هرودوت گويد كه فرورتيش اين ممالك را تسخير كرد... مى توان ظنّ قوى داشت، كه حدود ماد از طرف مشرق تا با باختر و جيحون ممتد بوده (بعضى عقيده دارند كه به سيحون مى رسيده است). راجع به گيلان و مازندران اختلاف نظر حاصل است. (5) سرزمين ماد يكى از شعب آريائى ها عبارت بوده است از قسمت وسطاى ايران شامل آذربايجان و همدان و رى و بخشى از لرستان و بخش خاور آسياى صغير. (6) استرابون مورخ يونانى دوره اشكانى ماد را دو بخش مى دانسته است. مدى كبير كه دارالملك آن اكباتان... و مدى صغير مشهور به «آت روپاتين» آذربايجان بوده است. (7) داريوش اوّل اين مملكت را ماد ناميده اين كلمه در زمان ساسانيان «ماى» و در قرون اسلامى «ماه» شد. چنان كه ماه بصره و ماه نهاوند و غيره و در جمع «ماهات» مى گفتند. (8) در عهد اشكانيان و ساسانيان ماد را «ماى» و «ماه» و «مار» و در قرون اسلامى «ماه» مى گفته اند. (9) سرزمين ماد با اوصافى كه گذشت ناحيه اى است كه رى از اجزاى آن به حساب مى آيد. امّا با اين توضيح كه در تقسيمات ماد آرا متفاوت است. پيرنيا مى نويسد: بعضى به سه ماد قائلند: 1. ماد بزرگ يا عراق عجم قرون بعد. 2. ماد كوچك يا آذربايجان. 3. ماد رازى يا مملكت رى. امّا وى مى نويسد: بيشتر ماد رازى را جزء ماد بزرگ به شمار مى آورند. چنان كه رى تا اين اواخر جزء عراق عجم به شمار مى آمد. (10) اعتقاد عدّه اى به ماد رازى در تقسيمات سياسى دوران مادها حاكى از اهميّت رى در دولت ماد بوده است كه شرح آن در بخش ماد راجيانا اين نوشتار ارائه شده است.

.


1- . رى باستان، ج 1، ص 40.
2- . همان مأخذ، ص 44.
3- . تاريخ ايران باستان، ج 1، ص 168.
4- . همان مأخذ، ج 1، ص 207.
5- . همان مأخذ، ج 1، ص 199 _ 200.
6- . ايران زمين، جليل زاهد، محمدرضا زهتابى، ص 20.
7- . مرآت البلدان، ج 4، ص 2064.
8- . ايران باستان، ج 1، ص 207.
9- . رى باستان، ج 1، ص 45.
10- . ايران باستان، ج 1، ص 207 و ج 3، ص 2217.

ص: 107

. .

ص: 108

. .

ص: 109

ماد راگيانا

ماد راگياناجايگاه مهم رى به لحاظ اقتصادى و سياسى و ارتباطى و فرهنگى به گونه اى بوده است كه برخى رى را يكى از اجزاى سه گانه تقسيماتى امپراطورى ماد مى دانند. پيرنيا نوشته است: بعضى به سه ماد قائلند: 1. ماد بزرگ يا عراق عجم قرون بعد. 2. ماد كوچك يا آذربايجان 3. ماد رازى يا مملكت رى. (1) همچنين وى مى نويسد: صفحه رى كه جزء ماد بزرگ بود، ماد راگيان (ماد رازى) ناميده اند. نويسندگان اينها هستند: ايزيدور خاراكسى (پارت، بند 7)، سترابون (كتاب 11، فصل 13، بند 7)، ديودور سيسيلى (كتاب 19، بند 44) و بطلميوس (جغرافيا، فصل 6، بند 2). (2) اعتماد السلطنه بعد از وصف جلگه رى و نواحى آن و آبادى فوق العاده اين ديار مى نويسد: كرسى اين ايالت و اين ناحيه در انتهاى شرقى جلگه واقع و جزو قلمرو بزرگ (مِدْ) كه حالا عراق عجم معروف است بوده و در آن ازمنه آن را «مِدْ راجيانا» مى ناميده اند. (3)

.


1- . همان مأخذ، ج 1، ص 207 و ج 3، ص 2217.
2- . همان مأخذ، ج 3، ص 2217.
3- . درر التيجان، ج 2، ص 34.

ص: 110

ماد پائين

ماد پائيناز ناحيه رى با نام ماد پائين هم ياد شده است. پيرنيا ضمن برشمردن نام ممالك پارت كه به وسيله ولات اداره مى شد. از همدان با نام (ماد بالا) و از رى با نام ماد پائين يا ماد رازى نام برده است. (1) دياكونوف مى نويسد: سرزمين تاريخى ماد را خطوط مقسم المياه دره ها به 12 ناحيه جغرافيايى اصلى تقسيم مى كنند. (2) سپس وى در شرح اين 12 قسمت، آن را در سه بخش جداگانه ارائه مى دهد: الف) ماد آتروپاتن (آتروپاتكان) شامل هشت ناحيه. ب) ماد سفلى شامل سه ناحيه. ج) ماد پارتاكنا شامل يك ناحيه. دياكونوف رى را در شمار بخش ماد سفلى و ناحيهِ دهم ماد مى آورد. و مى نويسد: «اين ناحيه را آشوريان «سرزمين رودكها» مى گفتند. وى همچنين مى نويسد: اين ناحيه در مركز ماد سفلى بوده است. و در عهد باستان رى يا رغه يكى از شهرهاى مهم ماد شمرده مى شده است. (3)

.


1- . ايران باستان، ج 3، ص 2651.
2- . تاريخ ماد، ص 85.
3- . ر.ك: همان مأخذ، ص 85 _ 90.

ص: 111

رَگَ

رَگَدر اوستا اسامى شانزده مملكت ذكر شده است كه يكى از شانزده مملكت اوستايى، رَگَ يا همان رى است. (1) سرزمين ايران در زمان داريوش به چند ايالت (ساترايى) تقسيم شده بود كه هر يك از آن ها در تحت حكومت يك نفر كه خَشَتْرَ پاوان (ساتراپ) ناميده مى شد قرار داشت كه خَشَتْرَ به معنى ولايت و پاوان يعنى نگاهبان است و اگر به زبان امروز ترجمه نماييم پاسبان ولايت بايد گفت. (2) ابتدا اين ساتراپى ها بيش از 23 نبوده كه بعدها در اواخر سلطنت داريوش آن ها را به 31 رسانيده است. (3) يكى از ساتراپ هاى دوره هخامنشيان به عنوان «مادى» ذكر شده است. (4) آقاى كيهان «مادى» را معادل رَگَه يا رى در اوستا دانسته است. (5) وى بر اين برداشت خود منبعى را ذكر نكرده است. همچنين وى در جدولى اسامى بعضى از ساتراپى هاى ايران را چنان كه در كتيبه هاى داريوش و اوستا و كتب مورّخين يونانى مسطور است به انضمام نام هاى كنونى آن ها، درج نموده است. از جمله ساتراپ ها، ماد است كه شرح اسامى آن در جدول مذكور اين چنين آمده است: در كتيبه هاى داريوش: مادَ؛ از سوى هردُت: مِدِرْ؛ استرابن: مِديا ماگنا (بزرگ)، مِديا آترُپاتِن ؛ ايزيدُر: ماتيانا، گامبادِن، مدياى عليا و سفلى؛ آمى يان: مِدى؛ موسى خورِنى: مدى، راى، اهماتان، آترپاتكان، گيلان؛ اوستا: رَگَ (رَغَه)؛ نام هاى كنونى: عراق عجم، آذربايجان، كردستان، گيلان. (6) مجموع طوايف ماد در قديم شامل شش طايفه بزرگ مى شد. يكى از اين طوايف، اريزا نتوئى (=Arizantoi) نام داشت. احتمال داده اند اين طايفه در نواحى شرق ماد و شايد در حدود رى (= راگا) مى زيسته اند. (7) در تاريخ ماد نيز مذكور است: اسبانى كه در جلگه نسا در سرزمين ماد پرورش مى يافتند در دنياى قديم شهرت خاصى داشتند و آشوريان از مردم ماد به جاى خراج فقط اسب مى گرفتند. شايد سبب اين كه آريزانتيان توانستند در اتحاديه قبايل ماد، چنان مقام مهمى را احراز كنند كه زبانشان، لسان مشترك قبايل مزبور گردد، اين بود كه ايشان سواركار و يا به ديگر سخن داراى عرابه هاى اسبى بودند. مكان و مقر هر يك از قبيله هاى عضو اتحاديه مزبور به درستى معلوم نيست. فقط حدس زده مى شود كه آريزانتيان در اقصى نقاط مشرق ماد زندگى مى كردند و محتملاً مغ ها (مغان) نيز در همان حدود مى زيستند (نزديك رغه كه در قرون وسطى رى خوانده مى شد. نزديك تهران كنونى). (8)

.


1- . ايران باستان، ج 1، ص 153.
2- . جغرافياى مفصل ايران، ج 2، ص 5.
3- . همان مأخذ، ص 15.
4- . همان مأخذ، ص 13.
5- . همان مأخذ، ص 13.
6- . همان مأخذ، ص 16 و 17.
7- . تاريخ مردم ايران، عبدالحسين زرين كوب، ج 1، ص 83.
8- . تاريخ ماد، ص 146.

ص: 112

. .

ص: 113

پَهله

پَهلهپهله نامى است كه اطلاق مى شده است بر اصفهان و رى و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان (ابن مقفع به نقل ابن نديم)؛ نام قسمت شمال غربى ايران يعنى قطعه اى كه يونانيان قديم آن را ميديا مى ناميدند و عبارت بود از ناحيه رى واصفهان و ... (قاموس الاعلام تركى) (1) . رى يكى از پنج ناحيت پهله است. (ابن مقفع به نقل ابن نديم). (2) فهله يا پهله يعنى غرب ايران. (3) سرزمين جبال ولايت فهله نام داشت و زبان مردم اين نواحى به همين سبب فهلوى نيز خوانده مى شد. (4) مستندات بالا، گوياى آن است كه به ناحيه نيمه غربى و شمال غرب ايران «پهله» هم گفته مى شد. و منطقه رى يكى از اركان اصلى اين ناحيه محسوب مى شده است.

.


1- . فرهنگ دهخدا، حرف پ، ص 585.
2- . همان مأخذ، حرف راء، ص 242.
3- . دانشنامه جهان اسلام، ج 5، ص 829.
4- . تاريخ مردم ايران، ج 2، ص 496.

ص: 114

پادوسپان شمال

پادوسپان شمالتقسيمات كشورى هخامنشيان، تقريباً در دوره سلوكيان و اشكانيان و بخشى از ساسانيان هم پابرجا بود. در اين تقسيمات، ماد يكى از ايالات امپراطورى ايران بود. امّا در بخشى ديگر از دوره ساسانيان در تقسيمات كشورى ايران تغييراتى ايجاد شد و ايران آن روز به چهار بخش بزرگ يا فاذوسفان (پادوسپان) تقسيم گرديد. اين چهار ناحيه بزرگ خور آسان، خوربران، جنوب، شمال نام داشتند. (1) ايالت ماد يا جبال با اين تقسيمات جديد انطباق نداشت. زيرا بخش غربى ماد در شمار ناحيه بزرگ خوربران (ناحيه غربِ امپراطورى وقت ايران) محسوب مى شد. انوشروان بر هر يك از اين نواحى اصبهبذ (سپهبد)ى نيز تعيين كرد كه فرماندهى سپاه ناحيه را داشت. ابن خردادبه در مسالك و ممالك عنوانى دارد وصف جَرْبى (ربع شمالى). وى مى نويسد: جَربى سرزمينهاى شمال است و آن يك چهارم كشور است كه زير نفوذ اسپهبد شمال بوده كه در زمان فارسيان، آذرباذگان اسپهبد ناميده مى شده است. (2) ارمنستان و آذربايجان و رى و دماوند (به اصطلاح آن روز «دنباوند») كه مركز آن شلنبه بود در اين حيّز قرار داشت با طبرستان و گيلان و «ببر» و طيلسان (تالشان) و خزر و لان (ارّان) و صقالب (اسلاوها) و «اَبَر». (3) بدين ترتيب رى قبل از اسلام در بيشتر ادوار جزء ماد محسوب مى شده ولى در برهه اى از زمان جزء پادوسپان شمال و تابع آذرباذگان اسپهبد. دفتر ديگر (از نبشته هاى پارسى ميانه) به نام شهرستان هاى ايران يا شترستان هاى ايران مى باشد و در آن نيز از «چهار كوست» نام برده شده است. اين نامه كه به زبان و خط پهلوى است، نبشته اى است درباره نام هاى جغرافيايى، كه شامل شرح بنا و جايگاه عده اى از شهرهاى بزرگ مى باشد. نام رى به عنوان يكى از شهرستان هاى كوست آتور پاتكان آمده است. در اين دفتر، شمال با نام ويژه خود يعنى باختر يا اپاختر نيامده است و به جاى آن با نام آتور پاتكان به كار رفته است. چنان كه در برخى از نبشته هاى تاريخى، از جمله تاريخ طبرى و مفاتيح العلوم نيز همين نام آمده است. (4)

.


1- . ر.ك: جغرافياى مفصل ايران، ج 2، ص 216 و 217؛ جغرافياى استان آذربايجان شرقى از راقم سطور، ص 2.
2- . المسالك و الممالك، ابن خردادبه، ترجمه حسين قره جانلو، ص 96.
3- . ر.ك: همان مأخذ، ص 96 و 97؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 196 مقاله عباس زرياب خويى.
4- . چهار سو، ص 71 _ 72.

ص: 115

رى از مضافات ديلم و خراسان

رى از مضافات ديلم و خراساناما بعد از اسلام هم در بيشتر زمانها رى جزء بلاد جبال يا عراق عجم بوده است ولى در برخى از مقاطع از مضافات خراسان و ديلم و طبرستان محسوب مى شده است. و علّت اين وابستگى به جهت حكومت حاكمان نواحى شمال و خراسان بر رى بوده است، كه در بخش تاريخ رى به برخى از آنها اشاره شد. همانند حكومت حاكمان علوى و ديلمى و آل باوند بر رى. يا حكومت برخى از سلسله هاى ايرانى بعد از اسلام خراسان بر رى. به مانند حكام طاهرى و سامانى و ... همچنين كاهش يا گسترش حوزه شمول برخى از محدوده و اسامى جغرافيايى، در زمان هاى مختلف، متفاوت بوده است. همانند خراسان بزرگ شامل بخشى از نواحى شمال شرقى فعلى ايران و بخش بزرگى از افغانستان و كشورهاى آسياى ميانه بود. امّا هيچ گاه داراى مرزهاى ثابت جغرافيايى نبوده است. براى نمونه در غرب خراسان گاهى ناحيه قومس را كه مركز آن دامغان بود و يا ناحيه جرجان را از نظر جغرافياى سياسى يا حوزه مالياتى و اقتصادى از مضافات خراسان محسوب مى داشتند. (1) و فراتر از اين در مقطعى از تاريخ، لفظ خراسان حتى بر نواحى مركزى و غربى ايران تا مرز عراق عرب اطلاق گرديده است. ابوالفدا نوشته است: مردم عراق گويند كه خراسان از رى باشد تا جاى بر آمدن خورشيد و برخى گويند خراسان از كوههاى حلوان (سرپل ذهاب استان كرمانشاه) است تا جاى بر آمدن خورشيد. (2) از اين رو در برخى از منابع كهن جغرافيايى، رى را از مضافات ديلم و خراسان به شمار آورده اند. در اللباب آمده است كه رى شهرى است از بلاد ديلم. (3) سمعانى هم مى نويسد: رى شهرى بزرگ از بلاد ديلم است. (4) استخرى مى نويسد: و پيش از اين گفته آمدست كى قومس را با ديلمان اضافت كرديم و همچنين گرگان و طبرستان و رى و آنچه بدان پيوسته است. (5) و اما رى گفتيم كى بر حدود ولايت ديلمان است. و هم از جبال بود و هم از خراسان. (6) در تقويم البلدان نوشته است: از بيان ابن حوقل كه رى را با ديلم آورده است برمى آيد كه او معتقد بوده است كه رى از ديلم است. (7) بكرى مى نويسد: رى ناحيه اى است معروف، منسوب به جبل و از آنجا نيست. و رى نزديك تر است به خراسان. (8)

.


1- . نزهة القلوب، ص 147، 159 و 161.
2- . تقويم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آيتى، ص 508.
3- . همان مأخذ، ص 489.
4- . الانساب، سمعانى، ج 3، ص 23.
5- . مسالك و ممالك، استخرى، ترجمه فارسى قرن 5 و 6 هجرى، ص 202.
6- . همان مأخذ، ص 166.
7- . تقويم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آيتى، ص 489.
8- . معجم ما استعجم، ج 1 و 2، ص 690.

ص: 116

. .

ص: 117

سرزمين جبال (قهستان و كوهستان)

سرزمين جبال (قهستان و كوهستان)ابوريحان بيرونى سرزمين جبال را همان ناحيه ماد نوشته است. (1) لسترنج مى نويسد: ناحيه كوهستانى پهناورى كه يونانيان آن را مديا مى گفتند و از باختر به جلگه هاى بين النهرين و از خاور به كوير بزرگ ايران محدود بود نزد جغرافى نويسان عرب به نام ايالت جبال معروف بود. (2) ياقوت با اشاره به مصطلح شدن عراق عجم از بلاد جبل ياد مى كند. و قزوينى نام قوهستان (كوهستان) را كه مرادف فارسى كلمه جبال است براى اين ناحيه استعمال مى كند. (3) چهار شهر بزرگ قرميسين (كرمانشاه كنونى)، همدان، رى و اصفهان از زمان قديم بزرگترين شهرهاى نواحى چهارگانه ايالت جبال بود. (4) تذكر دو نكته در اينجا ضرورى است: نخست تسامحى در تعابير بيرونى و لسترنج مشاهده مى شود بلاد جبال بر سرزمين ماد منطبق نيست. چون سرزمين ماد شامل ماد خرد (آذربايجان)، ماد بزرگ و ماد راگيان بود. بلكه بلاد جبال منطبق بر ماد بزرگ يا مجموع ماد بزرگ و ماد راگيان است. دوم اين كه بلاد جبال يا قهستانِ مشهور، مشتمل بر همين نواحى مركزى و غربى ايران بوده است. يعقوبى طبرستان را هم در شمار مناطق بلاد جبل نوشته است. (5) اما يك ناحيه ديگرى هم به نام كوهستان مشهور است. اين ناحيه شامل جنوب خراسان فعلى و ناحيه طبس استان يزد و بخش شرقى شهرستان نائين در كوير بود كه مركز اين ناحيه شهر قاين بود. استخرى اين كوهستان را بخشى از خراسان به حساب آورده است. (6) و حمداللّه مستوفى با عنوان بلاد قهستان و نيمروز و زاولستان آورده و نوشته است حقوق ديوانيش داخل مملكت خراسان است. (7) در جهان نامه متن تأليف شده در 605ه . در وصف قهستان آمده است: قهستان عراق _ اين ولايت را جبال خوانند و آن رى و همدان و قم و قاسان و سپاهان باشد، و در اين مواضع كوه بسيار باشد، اما ميان رى و قم و همدان كوه كمتر بود و قهستان معروف اين است. و آن قهستان كه تون و قاين آنجاست ذكر آن در كتب نديده ايم. (8) همچنين ابوالفدا از ناحيه ديگرى كه قوهستان نام دارد و در منابع جغرافيايى مشهور نيامده است، نام مى برد. وى مى نويسد: قوهستان شهرى است در كرمان نزديك جيرفت ميان آن و جبال بلوص و قُفْص، داراى نخلستان هاى بسيار. (9) در حدود العالم متن جغرافيايى قرن چهارم هجرى، ضمن وصف شايستگى هاى كشاورزى و عمران و آبادى و نيروى انسانى ناحيه جبال حدود آن را اين چنين ترسيم مى كند: جبال ناحيتى است مشرق وى بعضى از حدود پارس است و بعضى از بيابان كركس كوه و بعضى از خراسان. و جنوب وى حدود خوزستان است. مغربِ وى بعضى از حدود عراق است و بعضى از حدود آذربادگان، شمال وى كوه ديلمان است. (10) همچنين، رى مقرّ پادشاهان جبال ذكر شده است. (11) نام رى در بسيارى ديگر از متون كهن، جزو جبال ذكر شده است. يعقوبى مورّخ شهير، رى را از بلاد جبال نوشته است. (12) مقدسى نخستين خُره اقليم جبال ازسمت رحاب را ، رى نوشته است. (13) ياقوت و صاحب مراصد رى را از جبال شمرده اند. (14) ابوالفدا رى را در جدول طول و عرض جغرافيايى بلاد جبل آورده است. (15)

.


1- . آثار الباقيه، ص 112.
2- . جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت شرقى، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 200.
3- . همان مأخذ، ص 201.
4- . همان مأخذ، ص 201.
5- . تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 176.
6- . مسالك و ممالك، استخرى، ترجمه قرن 5 و 6، ص 215.
7- . نزهة القلوب، ص 142.
8- . جهان نامه، محمد بن نجيب بكران، ص 56.
9- . تقويم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آيتى، ص 512.
10- . حدود العالم، ص 388.
11- . همان مأخذ، ص 392.
12- . تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 176.
13- . احسن التقاسيم، مقدسى نيشابورى، ص 385. رحاب نامى است كه مقدسى بر ناحيه شمال غرب ايرانِ بزرگ انتخاب كرده است. ناحيه اى كه امروزه مشتمل است بر استان هاى آذربايجان شرقى و غربى و اردبيل و زنجان و جمهورى هاى قفقاز و بخشى از شرق تركيه .
14- . معجم البلدان، ج 3، ص 116؛ مراصد الاطلاع، ج 2، ص 651.
15- . تقويم البلدان، ابوالفدا، ترجمه عبدالمحمد آيتى، ص 488.

ص: 118

. .

ص: 119

. .

ص: 120

خُره رى

خُره رىكوره معرّب خُره است به معناى شهرستان، ناحيه. (1) نيز كوره معادل استان است. (2) در منابع قديم جغرافيايى مانند احسن التقاسيم و معجم البلدان و ... كوره يا خُره بر استان بزرگ هم اطلاق گرديده است. حتى برخى از خُره ها، از مجموع چهار تا از استان هاى فعلى كشور هم بزرگ تر بودند. تقسيمات كشورى مهم منطقه جبال، از ديدگاه مقدسى به 2 درجه تقسيم مى شد. كه اصفهان و رى و همدان درجه يك و كوره محسوب مى شدند. و هفت ناحيه از جمله قم و كاشان و كرج (شهرى نزديك اراك امروزى) و دماوند را درجه 2. نواحى هفتگانه و شهرهاى عادى تابع خره ها بودندو كل منطقه جبال شامل همان سه كوره مذكور بود. مقدسى شهرهاى آوه و ساوه و قزوين و ابهر، خوار (گرمسار فعلى) و چند شهر و روستاى ديگر و نيز ناحيه قم و دماوند را از توابع كوره رى مى شمارد. قم قبلاً جزء كوره اصفهان بوده و بعد به رى پيوسته است. وى كوره رى را وسيع نوشته است. (3)

.


1- . فرهنگ معين، ج 3، ص 3121.
2- . ر.ك: فرهنگ معين، ج 1، ص 239؛ معجم البلدان، ج 1، ص 36.
3- . احسن التقاسيم، ص 385 و 386. لازم به توضيح است كه دماوند در يك توضيح در شمار ناحيه ها نيامده است و در توضيح ديگر جزو نواحى ذكر شده است.

ص: 121

عراق، عراق عجم

عراق، عراق عجمقسمت سفلاى بين النهرين با شهرها و روستاها و با محدوده معينى كه در گذر زمان با تغييراتى همراه بوده است، عراق ناميده مى شود. يعنى همان عراق عرب. گاهى چنانچه ياقوت نوشته است: دو شهر مهم عراق، كوفه و بصره را عراقين خوانده اند. (1) در جهان نامه نوشته شده است: عراق، كوفه و بصره را مى خوانده اند و اين دو شهر را عراقين نيز گفته اند. بعد از آن حد عراق زيادت گرفته اند تا بدان جايى كه بعضى از رى بگذشت آن همه شهرها را عراق يا عراقين پندارند. (2) لسترنج بعد از تعريف محدوده بلاد جبال مى نويسد: اين نام بعدها متروك شد و در قرن ششم هجرى در زمان سلجوقيان به غلط آن را عراق عجم ناميدند تا با عراق عرب كه مقصود قسمت سفلاى بين النهرين بود، اشتباه نشود. (3) حافظ ابرو در جغرافياى خود ذكر مى كند: اصل عراق در قديم زمين بابل را گويند و در عرب مياه بنى سعد بن مالك و بنى مازن را عراق خوانند... و آنچه از بلاد عجم آن را عراق خوانند، و مقيد كنند به عراق عجم، آن نيز به طريق مجاز است، به سبب آن كه متصل است به زمين عراق، و الاّ در كتبى كه اصحاب اين فن نوشته اند آن را بلاد جبل خوانند.... (4) در متون كهن و گذشته، عراق، بدون پسوند عجم و به تنهايى نيز براى ناحيه جبال استعمال شده است. و تشخيص آن از عراق (عرب) با دقت در قراين عبارات ميسور است. اطلاقات ومرزهاى عراق وعراق عجم در ادوار تاريخى يكسان نبوده است. الف) برخى عراق عجم را معادل بلاد جبال دانسته اند. اعتماد السلطنه در مرآت البلدان مى نويسد: جبال عبارت است از عراق عجم حاليه. (5) وى در درر التيجان هم بلاد جبال و مدى و عراق عجم را مترادف دانسته و رى را دومين شهر مهم عراق عجم نوشته است. (6) ب) عده اى نيز بخش عظيمى از شرق اسلامى يعنى فراتر از نواحى مركزى و نيمه غربى ايران بلكه تا سند و هند را هم داخل عراق نوشته اند و اين بيشتر در عصر امويان و در منطقه شام، معمول بوده است. و ياقوت از قول مدائنى آورده است: عمل عراق از هيت (شهرى در كنار فرات و از استان غربىِ رمادى عراق) است تا چين و سند و هند و رى و خراسان و سيستان و طبرستان تا ديلم و جبال. (7) حافظ ابرو هم از مدائنى عبارت بالا را با برخى اختلاف مضامين نقل مى كند. (8) ج) حمداللّه مستوفى كه در قرن هشتم مى زيسته ايالت جبال را دو قسمت مى كند. قسمت كوچك تر با عنوان كردستان در باختر مشتمل بر ناحيه كرمانشاه و بخشى از كردستان عراق و اندكى از لرستان و قسمت بزرگ تر، عراق عجم در خاور. در اين تقسيمات مستوفى، ناحيه رى از مناطق مهم عراق عجم محسوب مى شود تذكر اين نكته لازم است كه لفظ عراق علاوه بر عنوان مترادف با جبال و عراق عجم بر ناحيه محدودى از عراق عجم يعنى منطقه اراك با عنوان ولايت عراق اطلاق مى شد. (9) و اين نام قبل از تغييرات وسيع تقسيمات كشورى 1316 شمسى رايج و مستعمل بود.

.


1- . معجم البلدان، ج 4، ص 92.
2- . جهان نامه، ص 68.
3- . جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى، ص 200.
4- . رى باستان، ج 1، ص 39 به نقل از جغرافياى حافظ ابرو، ورق 64 صفحه A .
5- . مرآت البلدان، ج 4، ص 2063.
6- . درر التيجان، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، به كوشش نعمت احمدى، ص 814.
7- . معجم البلدان، ج 4، ص 94.
8- . رى باستان، ج 1، ص 38 به نقل از جغرافياى حافظ ابرو، ورق 64 ص A.
9- . جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج 2، ص 137.

ص: 122

. .

ص: 123

تومان رى

تومان رىدر قرن هشتم هجرى و در دوره ايلخانان مغول، حمداللّه مستوفى در نزهة القلوب گزارش ارزشمندى از وضعيت جغرافيايى و تقسيمات كشورى ايران آن روز ارائه مى دهد. يكى از واحدهاى تقسيماتى وى تومان است. و نواحى بزرگ آن روز هر كدام به چندين تومان تقسيم مى شد. وسعت تومان ها يكسان نبود ولى مى توان گفت بيشتر تومان ها معادل يك استان كوچك يا متوسّط امروزى بود. در نزهة القلوب، عراق عجم شامل نُه تومان و چهل شهر است. و رى و اصفهان و همدان و قم معتبرترين شهرهاى آن محسوب مى شود. يكى از تومان هاى نه گانه عراق عجم، تومان رى است كه به چهار ناحيه تقسيم مى شده و تهران و ورامين و ايوان كيف (از شهرستان گرمسار) از شهرها و قصبات آن محسوب مى شدند. (1)

.


1- . ر.ك: نزهة القلوب، ص 47 _ 74.

ص: 124

ولايت رى

ولايت رىرى در گوشه شمال شرق ايالت جبال قرار داشت. و بخشى از ايالت جبال يا عراق عجم را ولايت رى تشكيل مى داد كه دامنه وسعت آن در ادوار مختلف تاريخى، متفاوت بود. حوزه عمل رى در نيمه دوم قرن چهارم به عهد بوئيان بسيار وسيع بوده وگويا اين شهرها تا آخر عهد بوئيان رى همچنان جزء عمل رى بوده است. (1) در هفت اقليم از تأليفات 1002ه .ق نام هاى ده بلوكى كه رى داشته آمده است. (2) در جغرافياى تاريخى رى _ تهران هم آن ده بلوك رى ذكر شده است كه اين چنين است. غار، فشاپويه، بهنام، سبورقرج، خوار، زرند، اسفجان، شميران، شهريار، ساوجبلاغ. (3) در حقيقت اين ده بلوك شامل استان تهران فعلى و قسمت هاى نسبتا كوچكى از استان هاى همجوار مى باشد. محدوده رى با احتساب اين ده بلوك از نظر وسعت، ناحيه اى متوسّط به شمار مى رود. چنان كه در زمان آل بويه ناحيه اى بزرگ و وسيع بوده است. از طرفى ياقوت حموى رى را مشتمل بر هفده رستاق مى داند. (4) مؤلف رى باستان نوشته است كه ظاهراً از قرن سوم تا قرن هفتم آبادى هاى اطراف رى بر هفده رستاق منقسم بوده است. امّا پس از فاجعه مغول به تدريج دائره آن حوزه تنگ گرديد. و رودبار قصران به عهد غازان خان جزو ولايت رستمدار مازندران گرديد. و در آغاز قرن هشتم از هفده رستاق رى تنها (چهار رستاق) بهنام، سبور قَرجْ و فشابويه و غار به نام رى باقى ماند. (5) و اين چهار ناحيه كه حمداللّه مستوفى در نيمه اول قرن هشتم هجرى نام مى برد، (6) مشتمل است بر ناحيه مركزى و جنوب شرقى استان تهران فعلى به اضافه بخش كوچكى از نواحى غربى استان سمنان كنونى. لازم به ذكر است كه رستاق يكى از واحدهاى تقسيمات كشورى قديم بوده است كه تقريباً معادل محدوده يك شهرستان و يا يك بخش بوده است. و هر ايالت بزرگ به ترتيب به چند استان يا كوره و هر كوره يا استان به چند رستاق و هر رستاق به چند طسوج و هر طسوج به چند روستا تقسيم مى شده است. (7)

.


1- . رى باستان، ج 2، ص 475.
2- . هفت اقليم، ج 3، ص 4.
3- . جغرافياى تاريخى رى _ تهران، ص 3.
4- . معجم البلدان، ج 3، ص 119.
5- . رى باستان، ج 2، ص 475.
6- . نزهة القلوب، ص 53.
7- . معجم البلدان، ج 1، ص 37.

ص: 125

. .

ص: 126

بيگلربيگى رى

بيگلربيگى رىدر ابتداى دوره صفوى معمولاً حكمرانان را از هر درجه فقط حاكم مى گفتند. بعدها حكام ايالات بزرگ عنوان بيگلربيگى يافتند. گاهگاه نيز به جاى بيگلربيگى «اميرالامرا» و خيلى به ندرت «خانلرخانى» به كار مى بردند. (1) اسكندر منشى در زمان فوت شاه عباس اوّل 1038 براى سيزده ايالت ايران بيگلربيگى ذكر مى كند. (2) براى نمونه در دوران سلطنت شاه محمد خدابنده صفوى 996 _ 985، سراسر آذربايجان يك نفر بيگلربيگى داشت كه مقرّش تبريز بود و اداره سرزمين وسيعى را (تمام آذربايجان) تا ناحيه شيروان و مغان، ارّان، ايروان و كردستان به عهده داشت. (3) با توضيحات بالا، اهميت بيگلربيگى روشن مى شود. از اين روست كه دو تن از نويسندگان عهد قاجار محمدتقى خان حكيم و محمدحسن خان اعتماد السلطنه موضوع بيگلربيگى ناحيه رى را شايسته ذكر دانسته و مى نويسند: «اوّل سلطانى كه بيگلربيگى براى تهران و بلوكات الى فيروزكوه معين كرد، شاه عباس بزرگ بود. (4) لازم به ذكر است دارالملك رى در اوايل حكومت شاه عباس اوّل صفوى، شهر تهران بوده است كه توضيح آن در بخش مركزيت سياسى رى اين نوشتار عرضه شده است. تعريف واحد تقسيمات كشورى بيگلربيگى و همچنين تعلق اين واحد به ناحيه رى، نيازمند شرح و تبيين است. از بررسى منابع تاريخ نظام ادارى ايران استفاده مى شود كه واژه بيگلربيگى نام يكى از واحدهاى عالى تقسيمات كشورى ايران در دوران ميانى صفويه و پس از آن محسوب مى شده است. بيگلر بيگى ها قدرت فائقه داشتند. (5) حتى به امراى چهار ايالت برجسته والى نشين كه در رده اوّل تقسيماتى قرار داشتند به مانند بيگلربيگى هاى مقتدر، اميرالامرا اطلاق نمى شده است. (6) امّا اين به معناى هم ارز بودن بيگلربيگى ها نبوده است. در مواردى بيگلربيگى يك ناحيه مسئول چندين بيگلربيگى يك ايالت بزرگ بود. رُهربُرن مى نويسد: دستور شهرياران منبعى از اواخر دوره صفويه، حاكم هرات را بيگلربيگى كل خراسان مى نامد. (7) و يا مثلاً بيگلربيگى آذربايجان خود شامل چندين بيگلربيگى مى شد چنانچه دروويل در سفرنامه اش براى هر كدام از شهرهاى تبريز، اروميه، خوى، مراغه، مرند، ايروان، نخجوان، اهر، اردبيل، ميانه يك بيگلربيگى به عنوان حكمران ذكر مى كند. (8) در مواردى نيز حاكم يك بيگلربيگى بر بيگلربيگى هاى مجاور هم حكومت مى كرد. همانند بيگلربيگى فارس كه حاكم آن در عين حال حكومت بيگلربيگى كوه گيلويه را هم داشته است و يا قلمرو على شكر (همدان) كه بيگلربيگى آن در عين حال حكومت عراق عرب را هم داشته است. (9) در كتاب تهران به روايت تاريخ با استناد به كتاب زندگانى شاه عباس اوّل اسامى 13 بيگلربيگى را ذكر مى كند كه نام تهران در ميان آن ها نيست سپس ديدگاه اعتماد السلطنه را در اعطاى بيگلربيگى به تهران (مركز ناحيه رىِ آن زمان) توسط شاه عباس اول را نفى نموده و تهران را «خان نشين» دانسته است. (10) امّا با بررسى مصادر تاريخ نظام ادارى ايران در عهد جديد (از صفويه به بعد) نمى توان به نفى مطلق اعطاى بيگلربيگى تهران (رى) يا اثبات حتمى آن دست يافت. از اين رو اعتنا و اتكا به سخن اعتمادالسلطنه اعتمادى عادى و نسبى و ظنّى است و ممكن است در مقطعى از زمان، تهران داراى بيگلربيگى بوده است. البته نفى و اثبات قطعى آن نيازمند تحقيق و بررسى جامع اسناد و مكاتبات ملكى و ادارى و تاريخى مقطع زمانى مورد نظر است. در اين جا لازم است بر استنتاج پيش گفته، شرح اجمالى از مستندات ارايه گردد. آن چه آقاى نصراللّه فلسفى در زندگانى شاه عباس اوّل در مورد نظام تقسيماتى دوره صفويه ذكر كرده است مستند به كتاب تذكرة الملوك ميرزا سمعيا در دوره صفوى است. در نوشته ميرزا سمعيا امراى سرحد ايران به ترتيب اهميت به چهار طبقه تقسيم مى شدند: وُلات، بيگلربيگيان و خانان و سلطانان. كه اين دو دسته اخير عزل و نصبشان با ولات و بيگلربيگيان بود. نواحى والى نشين چهار ناحيه عربستان (خوزستان) و لرستان و كردستان و گرجستان بودند. ميرزا سمعيا در مورد بيگلربيگى ها مى نويسد: بيگلربيگيان عظيم الشأن ايران سيزده است: قندهار، شيروان، هرات، آذربايجان، چخورسعد، قراباغ و گنجه، استرآباد، كوه گيلويه، كرمان، مرو شاهى جهان، قلمرو على شكر، مشهد مقدس معلى، دارالسلطنه قزوين. (11) نام بيگلربيگى تهران در اين ليست نيامده است. واقعيت اين است كه نيامدن نام تهران دليل بر نبودن بيگلربيگى آن نيست. زيرا خود ميرزا سمعيا در شرح تفصيلى بلاد و ولايات، از بيگلربيگى عراق و قلمرو توابين آن نام برده است كه نامش در ليست بيگلربيگى سيزده گانه نيامده است و الكاى رى را در شمار نواحى همين بيگلربيگى عراق (عجم) آورده است. (12) و نبايد گمان كرد كه بيگلربيگى عراق (عجم) با بيگلربيگى قلمرو على شكر (همدان) كه آن هم بخشى از عراق عجم محسوب مى شده يكى بوده است. زيرا فهرست تفصيلى نواحى آنان متفاوت است. و در ديگر منابع هم به صورت دو واحد مجزا آمده اند. نيز وجود بيگلربيگى عراق عجم به معناى اثبات قطعى بيگلربيگى تهران نيست كه شرح آن خواهد آمد. همچنين نام منطقه فارس در شمار بيگلربيگيان سيزده گانه نيامده است. در صورتى كه خود آقاى فلسفى كمى بعد مى نويسد: در زمان شاه عباس، مقام و قدرت خان فارس كه به عنوان اميرالامرا و بيگلربيگى هر دو خوانده مى شد از همه حكام ايران برتر و بيشتر بود. (13) رهر بُرن نيز به نقل از اسكندر منشى، اسامى ايالاتى كه در زمان شاه عباس اوّل داراى بيگلربيگى بودند را سيزده تا ذكر مى كند. (14) امّا ليست هاى سيزده گانه اسكندرمنشى و ميرزا سمعيا در مجموع در هفت بيگلربيگى متفاوتند و هيچكدام از آن دو، نام رى را نياورده اند. رهر برن در جاى ديگرى از 19 ايالت نام مى برد كه شمارشان از نوشته اسكندر منشى و ميرزا سمعيا بيشتر است. (15) در اين تقسيم بندى نيز نام ناحيه رى به عنوان يكى از ايالات نيامده است امّا عراق عجم به دو بخش تقسيم شده است. الف) قلمرو على شكر يعنى همدان. ب) بقيه عراق عجم. در شرح ناحيه «بقيه عراق عجم» نوشته است كه اين منطقه از بعضى جهات در قبال ساير ايالات وضع خاصى داشت. پايتخت و شهرهاى نواحى آن اصولاً به عنوان حاكم نشين تلقّى مى شدند. اما اغلب اين نواحى را به عنوان تيول به صاحب منصبان دربارى مى دادند و اين صاحب منصبان ديگر تحت نظر بيگلربيگى خاصى نبودند. (16) نيز همو مى نويسد حداكثر از اوايل قرن يازدهم هجرى حكومت رى با منصب «ايشك آقاسى باشى» توأم گرديد. (17) در رستم التواريخ متن تأليفى متعلق به قرن 12 و 13 هجرى اسامى ولات و بيگلربيگيان و حكام دوره كريم خان زند ذكر شده است. از جمله از بيگلربيگى كل بلاد آذربايجان و بيگلربيگى مناطق اصفهان، قره داغ و قره باغ، تبريز، شيروان، شوشى، خوى، كرمان، مراغه و كرمانشاهان نام برده شده است. (18) نام برخى از اين بيگلربيگى ها در منابع نظام ادارى مذكور پيشين نيامده است. همچنين در شمار نام حكام برخى از نواحى حاكم نشين (مناطق پايين تر از بيگلربيگى ها) از حاكم رى به نام عاليجاه غفورخان نام برده شده است. نيز از حاكم همدان. (19) در اين گزارش به جهت تغييرات تقسيماتى، همدان با تنزل درجه سازمان ادارى روبرو شده است. همدان در چندين منبع دوره صفوى با نام بيگلربيگى قلمرو على شكر كه بر بيگلربيگىِ عراق عرب هم حكومت مى كرده، آمده است. در نتيجه در بررسى منابع تقسيماتى مشهور دوره صفوى نامى از بيگلربيگى رى نيامده است. امّا اين دليل نمى تواند نفى مطلق اين موضوع محسوب شود. چون اسناد مدون و دقيق و كامل نظام ادارى دوران صفويه در دست نيست. و اختلاف اسامى بيگلربيگى ها در چند منبع نقل شده بيان گر اين حقيقت است. همچنين واحدهاى ادارى، شاهد تنزل و ترقى و تغييرات پى در پى هم بوده است چنان كه به وضعيت بيگلربيگى همدان اشاره شد و ممكن است در يك مقطع از دوره صفوى، تهران داراى بيگلربيگى بوده باشد. چنان كه اعتماد السلطنه نقل كرده است. وى در كتاب المآثر والآثار از حاكم تهران به عنوان عيسى خان قاجار بيگلربيگى ياد مى كند. (20) و شارح اين كتاب نوشته است. پسر دوازدهم حاجى محمد باقر خان بيگلربيگى قاجار دولو كه پس از پدرش بيگلربيگى تهران شد. (21) وى بر سخن خود مأخذى ارائه ننموده است.

.


1- . نظام ايالات در دوره صفويه، رُهر بُرن، ترجمه كيكاووس جهاندارى، ص 29.
2- . همان مأخذ، ص 29.
3- . همان مأخذ، ص 7.
4- . گنج دانش، محمدتقى خان حكيم، ص 458؛ مرآت البلدان، ج 1، ص 595.
5- . ر.ك: نظام ايالات در دوره صفويه، ص 69.
6- . ر.ك: همان مأخذ، ص 131.
7- . ر.ك: همان مأخذ، ص 26.
8- . سفرنامه دروويل، ترجمه جواد محيى، ص 12.
9- . نظام ايالات در دوره صفويه، ص 2.
10- . تهران به روايت تاريخ، ج 1، ص 76 و 77.
11- . تذكرة الملوك، ص 5.
12- . همان مأخذ، ص 84.
13- . زندگانى شاه عباس اوّل، نصراللّه فلسفى، ج 1 و 2، ص 805.
14- . نظام ايالات در دوره صفويه، ص 29.
15- . همان مأخذ، ص 2.
16- . همان مأخذ، ص 10.
17- . همان مأخذ، ص 44.
18- . رستم التواريخ، محمد هاشم آصف (رستم الحكما)، ص 351.
19- . همان مأخذ، ص 351.
20- . چهل سال تاريخ ايران (المآثر و الآثار)، محمدحسن اعتماد السلطنه، ج 1، ص 53.
21- . همان مأخذ با تعليقات حسين محبوبى اردكانى، ج 2، ص 575.

ص: 127

. .

ص: 128

. .

ص: 129

. .

ص: 130

. .

ص: 131

. .

ص: 132

الكاى رى

الكاى رىاُلكا، اُلكه يعنى كشور، ناحيه، قسمتى از ايالت. (1) در سازمان ادارى دوره صفوى، القاب و مواجب و ماليات مناطق مختلف ايران در ذيل نام الكاى هر كدام از نواحى ياد مى شود. برخى از الكاها كم اهميّت و در حدّ يك شهرستان كوچك بودند و بعضى متوسط و برخى بزرگ. ميرزا سمعيا در اواخر دوره صفوى درآمد «حاكم الكاى رى» را 1802 تومان و 7550 دينار نوشته است. (2) ميرزا على نقى نصيرى در قرن دوازدهم هجرى نوشته است: بابتى كه از «الكاى رى و شهريار» به صيغه تيول بازيافت مى نمايد 2675 تومان و 1000 دينار و كسرى است. (3) مقايسه ماليات الكاى رى با ديگر الكاها نشان مى دهد كه رى از جايگاه مهمّى برخوردار بوده است. مثلاً الكاى نيشابور 2213 تومان و يك هزار دينار و الكاى اردبيل بالغ بر 2009 تومان و 3819 دينار تبريزى و حاكم مراغه و ايل مقدم 3999 تومان و 3922 دينار تبريزى مداخل داشته اند. (4)

.


1- . القاب و مواجب دوره سلاطين صفويه، ميرزا على نقى نصيرى، ص 114.
2- . تذكرة الملوك، ميرزا سميعا با حواشى و تعليقات مينورسكى، به كوشش سيد محمد دبير سياقى، ص 85.
3- . القاب و مواجب دوره سلاطين صفويه، ص 16.
4- . ر.ك: همان مأخذ، ص 103 و 106.

ص: 133

دارالخلافه تهران

ولايت تهران

دارالخلافه تهراناعتماد السلطنه يكى از شخصيت هاى دوره ناصرى، در كتاب المآثر و الآثار در مورد تقسيمات كشورى ايران گزارش مبسوط و گسترده اى را آورده است كه با وجود تفصيل، كامل و جامع و دقيق نيست. بنابر نوشته وى يكى از اصطلاحات ادارى دوره قاجاريه، دارالخلافه تهران بود كه داراى تشكيلاتى جدا از نظام تقسيماتى ديگر نواحى بود. و يكى از نواب بلوكات دارالخلافه، ميرزا مهدى، نايب بلوك ورامين و شهريار و غار و فشاپويه بود. نام واحد سياسى رى در اين زمان «غار و فشافويه» بود. (1)

ولايت تهراندر دوره صفويه ايران به چهار والى نشين و سيزده بيگلربيگى نشين تقسيم مى شد. بعد از صفويه ندرتاً در ايران تقسيمات كشورى جديدى صورت گرفت بلكه حكومت هاى بعدى مانند افشاريه و زنديه و حتى قاجاريه بيشتركار خود را به روال گذشته قرار داده بودند. (2) فتحعلى شاه، ايران را به پنج ايالت و چند ولايت كوچك و بزرگ تقسيم كرد. (3) اعتماد السلطنه از واحدها و مشاغل سياسى ادارى قاجار اين چنين نام مى برد. «مملكت» و «ايالت» و «ولايت»و «والى»و «فرمانفرما»و «صاحب اختيار»و «حكمران»و «نايب الحكومه» و «خطط متوسطه اى كه سمت سپردگى و سيور غالى داشتند». وى هر كدام از واحدهاى سياسى را مشخص كرده است. مثلاً در اين تقسيمات، فارس، مملكت و ايالت؛ و گيلان و طوالش، ايالت ؛ قزوين، ولايت ؛ نطنز، نايب الحكومه محسوب مى شد. اين نظام تقسيماتى با سازمان هاى پيشين ادارى و سياسى متفاوت بود. (4) جرج. ن. كرزن نيز واحدهاى ادارى ايران را بدون تعيين درجه بندى آن ها در جدولى مى آورد. (5) ناصرالدين شاه در اواسط دوره سلطنتش مملكت را به چهار ايالت و بيست و سه ولايت تقسيم نمود. يكى از ولايات تهران بود. (6) ايران تا 1316 شمسى به همان 27 قسمت تقسيم شده بود. يعنى 4 ايالت و 23 ولايت. و يكى از ولايات تهران بود. (7) در دوره قاجاريه، با انتخاب تهران به پايتختى ايران منطقه رى به تدريج حتى از نظر نام ناحيه اى نيز تغيير نام يافت و دارالخلافه و ولايت تهران جايگزين آن گرديد. ولايت تهران چهارده بلوك داشت. از قرار ذيل: 1. تهران و حومه، 2. فيروزكوه. 3. دماوند. 4. لواسان و رودبار و لورا و شهرستانك. 5. طالقان. 6. خوار (گرمسار). 7. ورامين. 8. (دو بلوك) غار و پشاپويه (8) 9. شميران. 10. كن و سولقان و ارتگه. 11. ساوجبلاغ. 12. شهريار. 13. ايوانكى. (9) ولايت تهران آن روز معادل استان تهران كنونى به اضافه شهرستان گرمسار (كه امروزه تابع استان سمنان است) بوده است. بلوك هاى بالا از نظر تعداد روستا و جمعيت اختلاف فاحشى داشتند. بلوك ايوانكى داراى هشت روستا و بلوك غار با 174 روستا و 29156 نفر جمعيت و پشاپويه با 55 روستا و 4937 نفر در مجموع 34093 نفر جمعيت و 229 روستا داشت كه از نظر جمعيّت بعد از تهران، رتبه اول را دارا بوده و از نظر تعداد روستا هم اوّل بوده است (تعداد روستاهاى حومه تهران نيامده است). مركز بلوك غار و پشاپويه قصبه حضرت عبدالعظيم عليه السلام بود. (10)

.


1- . چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهى ناصرالدين شاه (المآثر و الآثار) محمدحسن خان اعتماد السلطنه، ج 1، ص 375 _ 379.
2- . جغرافياى مفصل ايران، ربيع بديعى، ج 2، ص 219.
3- . بلوچستان و سيستان، اقبال يغمائى، ص 7.
4- . چهل سال تاريخ ايران (المآثر و الآثار)، ج 1، ص 52 _ 61 و ص 420 _ 430.
5- . ايران و قضيه ايران، جرج. ن. كرزن، ترجمه غلامعلى وحيدمازندرانى، ج 2، ص572 و 574.
6- . بلوچستان و سيستان، ص 7.
7- . شرح مبسوط ايالات و ولايات ايران در جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج دوم آمده است. اين كتاب در 1311ش به زيور طبع آراسته است.
8- . غار و پشاپويه در جدول كتاب جغرافياى مفصل ايران، از مسعود كيهان، ج 2، ص 326 به صورت دو بلوك جداگانه ذكر گرديده و در ص 312 همان كتاب با هم ذكر شده است.
9- . جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ص 326 و 312.
10- . ر.ك: همان مأخذ، ص 326.

ص: 134

. .

ص: 135

استان دوم، استان مركزى، استان تهران

استان دوم، استان مركزى، استان تهراندر 1316ه .ش در تقسيمات كشورى ايران تغييرات وسيعى يافت و ايران به 10 استان و 49 شهرستان تقسيم گرديد. ناحيه تهران با عنوان شهرستان تهران در شمار شهرهاى استان دوم به مركزيت سارى قرار گرفت (1) و اندكى بعد، استان جديدى به نام استان مركزى به مركزيت تهران تأسيس گرديد با شش شهرستان تهران و قزوين و قم و دماوند و ساوه و محلات. در اين تقسيمات شهرستان تهران به بخش هاى رى، ورامين، شميران، افجه، كن، شهريار، كرج، طالقان تقسيم شده بود. (2) در سال 1336 بخش رى به شهرستان تبديل شد. تا سال 1357ه .ش تهران جزو استان مركزى و مركز آن بود. در 1356 و 1357ش استان مركزى سابق به دو استان تهران و مركزى (اراك) تجزيه شد و بخشى از آن هم به استان هاى همجوار الحاق گرديد. (3) هم اينك استان تهران داراى 13 شهرستان به نام هاى ذيل است: اسلامشهر، پاكدشت، تهران، دماوند، رباط كريم، رى، ساوجبلاغ، شميرانات، شهريار، فيروزكوه، كرج، نظرآباد، ورامين. (4)

.


1- . جغرافياى مفصل ايران، ربيع بديعى، ج 2، ص 221.
2- . فرهنگ جغرافيايى ايران، زير نظر رزم آرا، جلد نخست، جدول صفحه ماقبل يك.
3- . يادداشت هاى مخطوط از اسناد تقسيمات كشورى توسّط آقاى نعمت اللّه محرّمى از اعضاى واحد تقسيمات كشورى وزارت كشور.
4- . سالنامه آمارى استان تهران، 1380ش، ص 9. با اعمال تغييرات جديد تقسيمات كشورى.

ص: 136

. .

ص: 137

مركزيت سياسى و ادارى تاريخى رى

اشاره

مركزيت سياسى و ادارى تاريخى رىسرزمين رى به لحاظ موقعيت مطلوب فرهنگى، سياسى، اقتصادى و ارتباطى، در پيش از اسلام و بعد از آن، از جايگاه شايسته اى در مركزيت سياسى و ادارى برخوردار بوده است. دامنه و ابعاد اين اهميّت با شدت و ضعف و فراز و فرودهايى همراه بوده است. و حتى بعد از حمله مغول نيز با وجود تغييرات در مركزيت آن، اعتبار ناحيه اى اين سامان نه تنها تداوم يافت بلكه بيش از دو قرن است كه پايتخت و مركزيت سياسى كشور بزرگ آسياى جنوب غربى يعنى ايران در اين سرزمين واقع است. به لحاظ محدوديت اين نوشتار شرح اجمالى مركزيت سياسى و ادارى تاريخى رى در سه بخش ارائه مى گردد؛ بخش اصلى و نخست، شامل شرح و بررسى كمى و كيفى مركزيت سياسى و ادارى اين سامان در ادوار مختلف تاريخى است. و دو بخش ديگر در تغيير مركزيت سياسى و اسمى سرزمين رى و نوسانات حوزه سرزمينى و سياسى آن است. شهر رى در تاريخ طولانى خود، داراى درجات مختلف مركزيت سياسى و ادارى بوده است. همانند: پايتخت، پايتخت دوم، مركز منطقه وسيع، مركز منطقه نسبتاً وسيع، مركز منطقه اى در حدود استان و مركز منطقه اى كوچك تر از استان. شمس الدين دمشقى (م727ه) در وصف شهرهاى جبال از شهر رى نام مى برد و مى نويسد: «ديگر شهر رى است كه پايتخت پادشاهان آل بويه بوده و رى به معنى نيكويى است. رى، رام فيروز و رى اردشير نيز خوانده شده است. چه هر يك از اين پادشاهان را در آن اثرى است و نيز به سبب محمّد پسر مهدى پسر منصور كه زمانى در اين شهر سكونت داشته محمديه نام يافته است». (1) همچنين دمشقى مى نويسد: «اشكانيان بر عراق عرب و عجم فرمانروايى داشتند و جايگاه دولتشان در رى بود». (2) پيرنيا مى نويسد: «از نگارشات سترابون چنين بايد استنباط كرد كه دربار اشكانى پس از گذشتن زمستان از تيسفون حركت كرده و به طرف گرگان مى رفته و در شهرهايى مانند همدان و رى و شهر صد دروازه توقف مى كرده تا به گرگان مى رسيده». در باب رى، آتنه گويد: «اقامتگاه شاهان اشكانى در بهار بوده (يعنى پايتخت بهاره اشكانيان بوده است) و اين خبر بايد صحيح باشد، زيرا رى را ارشكيّه مى ناميدند. و به قول ايزيدور خارا كسى رى از تمامى شهرهاى ماد بزرگ تر بود و بهار همچنان كه معلوم است در رى غالباً خوب است». (3) اعتماد السلطنه مى نويسد: اما پايتخت سلاطين اشكانى، به زعم مورخين عرب و عجم رى بوده است. ولى اين حرف، به طريق اطلاق سهو است و صحيح نيست. يمكن [كه] بعد از نضج و قوام و سلطنت، چند نفر از اين سلسله از سلاطين، پايتخت خود را به رى آورده باشند. (4) شهر رى از دوران هخامنشى يكى از نقاط آباد و مهم ايران بوده است و در قرون اوّليه اسلام نيز از بزرگ ترين مراكز آبادانى و سياسى ايران محسوب مى شد و مدّت ها پايتخت سلسله آل بويه بوده و در عهد سلجوقيان نيز شهرى بسيار مهم و بزرگ و پرجمعيت به شمار مى رفته و در مواقعى پايتخت آن سلسله نيز بوده است. و بر اثر حمله مغول و سوانح ديگر به كلى ويران گرديد. (5) مردآويج بنيان گذار سلسله آل زياد در 316ه .ق در رى مستقر شد. (6) مردآويج رى را به پايتختى خويش برگزيد و بناهاى مشيّد در آن به وجود آورد. وليكن عهد وى، ديرى نپاييد. (7) اعمال رى، جبل، فارس، اهواز و عراق تا نواحى شام و حجاز، همه در سلطه آل بويه بود. آنها دو شهر بزرگ دنياى آن روزگار يعنى بغداد و رى را دارالملك ساختند و حسن ركن الدوله يكى از سه پسران مشهور بويه در رى استقرار يافت (8) و بعد از وى چندين تن از پادشاهان آل بويه پايتخت شان رى بود. طغرل اوّل از 429 _ 455 قريب 26 سال سلطنت كرد و در رى از دنيا رفت. (9) وى از سلاجقه بزرگ محسوب مى شد. سلاجقه بزرگ شعبه اصلى اين خاندان يعنى طغرل اول، الب ارسلان، ملكشاه، بركيارق محمد و سنجر است. در دوره سلاجقه بزرگ، طغرل رى را به پايتختى خود انتخاب نمود. (10) اهميت رى در دوره سلاجقه چنان بود كه در سال 463ه رومانوس ديوجانس پادشاه روم، براى فتح بلاد از دست رفته ارمنستان و حدود غربى ممالك خود، با سپاهى، دويست هزار نفرى، كه از يونانيان، گرجيان، مردم بلغار، روسيه و فرانسه تشكيل يافته بود، براى نبرد با الب ارسلان به آسياى صغير آمد و در شهر ملازگرد اردو زد. الب ارسلان، پادشاه روم را به صلح دعوت كرد ولى امپراطور مغرور روم گفت كه در شهر رى با يكديگر صلح خواهيم نمود. (11) در حدود العالم رى شهرى عظيم و آبادان و مستقر پادشاه جبال، معرفى شده است. (12) خواجه رشيدالدين فضل اللّه وزير همدانى در شرح تاريخ غزنويان به مناسبت از رى اين چنين نام مى برد: «سلطان محمود... هفده هزار مرد به وى (مسعود غزنوى) داد تا به شهر رى و دارالملك عراق متمكن و راضى شد». (13) ياقوت حموى و صاحب مراصد، از رى به عنوان قصبه بلاد جبال ياد كرده اند. (14) لسترنج مى نويسد: در زمان ديالمه يعنى در قرن چهارم، چنان كه ابن حوقل مى گويد: دستگاه ادارى دولت در رى بود. (15) همو مى نويسد: رى در قرن چهارم هجرى بزرگ ترين مراكز چهارگانه ايالت جبال بوده است. (16) شروانى محدوده ولايت راز را كه تقريباً با استان فعلى تهران معادل است بيان مى كند و مى نويسد: ولايت راز محتويست بر بلاد قديمه و نواحى عظيمه همگى از اقليم چهارم، و دارالملك آن شهر رى بوده.... (17) در فرهنگ معين آمده است: رى ناحيه اى است قديم كه در عهد هخامنشى بين دربند (دروازه بحر خزر) و درياى خزر و ماد قرار داشت ولى جزو ماد بزرگ به شمار مى آمد. داريوش در كتيبه بيستون از آن ياد كرده است. مركز ناحيه مذكور، شهر رى (در جنوب تهران كنونى) و آن شهرى بزرگ و مركز جبال محسوب مى شد. (18)

.


1- . نخبة الدهر، شمس الدين انصارى دمشقى، ترجمه سيدحميد طبيبيان، ص 313 و 314.
2- . همان مأخذ، ص 437.
3- . تاريخ ايران باستان، ج 3، ص 2645.
4- . تاريخ اشكانيان (درر التيجان)، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، به كوشش نعمت احمدى، ص 253.
5- . آثار باستانى تهران، ص 122.
6- . تاريخ مفصل ايران، ص 129.
7- . رى باستان، ج 2، ص 156.
8- . همان مأخذ، ج 2، ص 156.
9- . تاريخ مفصل ايران، ص 320.
10- . رى باستان، ج 2، ص 179 و 180.
11- . تاريخ مفصل ايران، ص 326؛ رى باستان، ج 2، ص 183.
12- . حدود العالم، ص 392.
13- . تاريخ غزنويان و سامانيان و آل بويه از جامع التواريخ، رشيدالدين فضل اللّه وزير همدانى، ص 160.
14- . معجم البلدان، ج 3، ص 116؛ مراصد الاطلاع، ج 2، ص 651.
15- . جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى، ص 201.
16- . همان مأخذ، ص 231.
17- . حدائق السياحه، ص 254.
18- . فرهنگ معين، ج 5، ص 636.

ص: 138

. .

ص: 139

. .

ص: 140

. .

ص: 141

. .

ص: 142

سرزمين رى بعد از حمله مغول

سرزمين رى بعد از حمله مغولشهر رى در ادوار اسلامى داراى تاريخى پرفراز و نشيب بوده است. برهه اى از زمان ها به لحاظ مركزيت و پايتخت بودن و عنايت پاره اى از امرا و وزرا به اين سامان، مدارج صعود و عمران و آبادى را پيمود. و از سويى ديگر به خاطر بلاياى طبيعى همانند زلزله و درگيرى ها و تشتت هاى فرقه اى و اجتماعى و از همه بدتر حمله سلطان محمود غزنوى شاه متعصّب حنفى و حمله تركان غز و برخى درگيرى هاى ديگر آسيب فراوان ديد. با اين همه بزرگى و شكوه خود را تا حمله مغول حفظ كرده بود. متأسفانه در دو حمله وحشيانه مغول ها در سال 617 و 621ه رى ويران شد و بنا بر نقل هاى تاريخى صدها هزار نفر از ساكنان آن قتل عام شدند. (1) افول بخت و اقبال مركز ناحيه رى يعنى شهر رى از اين تاريخ آغاز مى شود. و اين شهر تاريخى شكوه و عظمت ديرينه خود را از دست مى دهد؛ به طورى كه متون تاريخى و جغرافيايى يك صدا حاكى از ويرانى رى است. پرسش هايى در وضعيت شهر رى بعد از حمله مغول و در ادوار بعدى وجود دارد از اين قرار: آيا رى مجدداً معمور و مسكون گرديد؟ يا به كلى از بين رفت؟ اگر مسكون گرديد دامنه آبادانى آن در حدود روستا يا شهر يا شهر بزرگ بوده است؟ و اين تغييرات در چه دوره هايى رخ داده است؟ همچنين مركزيت ادارى رى چگونه فرجامى يافت؟ در پاسخ بايد گفت بنا بر شواهد و مستندات متون گذشته، رى به طور كلى ويران گرديده است امّا مجدداً بخش اندكى از آن معمور و مسكون گرديده و زلزله اواخر قرن هشتم و حمله تيموريان بر وخامت آن افزوده است. ترقى رى به استثناى زمان معاصر، در نهايت از حدود قصبه و شهر كوچك تجاوز نكرده است. ومركزيت ادارى و سياسى به ورامين و تهران منتقل شده است. با وجود اين، نزديك به شش قرن يعنى تا اوايل قرن سيزدهم هجرى هنوز حاكميت اسمى رى پابرجا بوده است. و از حدود دويست سال و اندى پيش تا كنون با انتخاب يكى از شهرهاى ناحيه رى يعنى تهران به پايتختى ايران، نام اين شهر جايگزين رى گرديد همان طورى كه قبلاً از نظر مركزيت ادارى و سياسى جايگزين آن گرديده بود. شهر رى به نام قريه يا قصبه حضرت عبدالعظيم خوانده مى شد. ودر سال 1317 به بخش رى تغيير نام يافت و در سال 1336 به شهرستان رى ارتقا يافت (2) و هم اينك شهر رى متصل به كلان شهر تهران، وخود شهرى بزرگ ومركز شهرستان رى از استان تهران به شمار مى رود. آن چه ذكر گرديد چكيده گزارش وضعيت رى بعد از حمله مغول است و شرح اجمالى مستندات آن، اين چنين است: مستوفى در نيمه اوّل قرن هشتم مى نويسد: «رى در فترت مغول به كلى خراب شد». (3) همچنين مى نويسد: «اكنون كه رى خراب است ورامين شهر آنجاست». (4) در هفت اقليم از مصنفات سال 1002ه . آمده است: «اصل شهر رى درحادثه چنگيزخان نوعى خراب گرديده كه آبادانى آن به طور كلى محو گشت و امروز دارالملك (رى) يكى تهران و ديگرى ورامين است». (5) در زينت المجالس كه در سال 1004 ه . تأليف شده، آمده است: شهر رى از زمان قتل عام مغول تا كنون خراب مانده و الحال تهران و ورامين شهر آنجاست. (6) در حدائق السياحه كه در 1242ه . به زمان فتحعلى شاه تأليف شده، آمده است: اكنون اصل شهر _ رى _ ويران است و شهر تهران كه از قصبات _ رى _ و در يك فرسخى آنجاست، دارالملك ايران است. (7) كلاويخو رئيس تشريفات سلطنتى اسپانيا كه در سال 1404 ميلادى برابر با اواخر سال 806 ه . از رى عبور كرده، مى نويسد: شهر تهران محلى است بسيار پهناور و بر گرد آن ديوارى نيست و جايگاهى خرم و فرح زاست كه در آن، همه وسايل آسايش يافته مى شود. تهران در ناحيه اى واقع است كه به نام رى معروف است... سه شنبه بعد به هنگام غروب آفتاب از تهران به راه افتاديم و پس از پيمودن دو فرسخ در جانب راست، بناهاى شهرى عظيم را ديديم كه متروك مانده و ويران گشته بود. اما بسيارى از برج هاى آن، هنوز هم برپا بود و خرابه هاى چند مسجد را ديديم. اين آثار همان شهر رى است كه در گذشته بزرگ ترين شهر همه آن منطقه بود. امّا اكنون ديگر اين شهر به كلى خالى از سكنه است. (8) به نظر مى رسد رى در حمله مغول، به طور كلى ويران گرديده ولى مجدداً بخش كوچكى از آن به سرعت به صورت مسكونى درآمده است. شايد يكى از علل مهم اين اسكان مجدد را بقعه حضرت عبدالعظيم عليه السلام و ديگر امامزادگان رى دانست. حمداللّه مستوفى مى نويسد: در عهد غازان خان (694 _ 703 ه .)، ملك فخرالدين رئى به حكم يرليغ درو (رى) اندك عمارتى افزود و جمعى را ساكن گردانيد. (9) بنا بر آنچه ذكر شد اسكان مجدد و محدود در رى مسلّم به نظر مى رسد. و تغيير مركزيت ادارى و سياسى رى به ورامين و تهران هم فى الجمله قطعى است. و از طرفى در بسيارى از حوادث پس از مغول در ده ها منبع مختلف نام رى به ميان آمده است. مى توان نتيجه گرفت استعمال رى به صورت اشتراك لفظى بوده است هم بر ناحيه رى و هم بر بقاياى شهر كهن و بزرگ رى. پيرامون چگونگى سرنوشت رى پس از مغول دو ديدگاه متضاد مطرح شده است كه هر دو قابل نقد و بررسى است. يكى ديدگاه ايران شناس معروف، مينورسكى و ديگر محقق ارجمند روانشاد دكتر حسين كريمان. در رى باستان، فصلى به ماجراى خرابى رى و سبب درآمدن از صورت شهرى بزرگ در طى چند قرن به حالت ديهى خرد، اختصاص يافته است. از جمله ديدگاه مينورسكى را در اين باب چنين آورده است: سپاهيان تيمور به سال 1384م برابر 786ه . رى را بدون هيچ گونه مقاومتى به تصرف درآوردند. امّا اين كار در حوزه رى صورت گرفت نه شهر رى. زيرا كلاويخو كه سال 1404 م از آن ناحيه عبور كرده تأييد مى كندكه رى ديگر مسكون نيست. به ذكر رى در عهد شاهرخ در مطلع السعدين تحت وقايع سال 841 ه _ 1437م وهمچنين عهد شاه اسماعيل در حبيب السير نبايد اهميت داد. (10) دكتر كريمان به تفصيل به نقد ديدگاه مينورسكى پرداخته و شواهد و مداركى را عرضه داشته كه اثبات نمايد نه تنها رى بعداز حمله مغول مسكون بوده بلكه از شهرهاى بزرگ هم به حساب مى آمده است وبعداً به صورت روستا درآمده است. خلاصه مستندات وى چنين است: رى دارالضرب بوده و سكه هاى مضروب آن به سال 704 _ 733ه . در دوران خدابنده و ابوسعيد ايلخانى به دست آمده است. در سال 756ه . در رى شورشى به وجود آمد. در تاريخ جهانگشا مشاهدات شرف الدين خوارزمى از ساكنين رى پس از سال 642 گزارش شده است. در تحفه سامى به رى، شهر رى خطاب شده، در زينت المجالس به حيات شهرى عشر عشيرى از آبادانى اوّليه رى اقرار شده است. علامه قزوينى در يادداشت هايش آورده، شهر رى تا سنه 772 هنوز سرپا و باقى بوده است. چون مكرّر از تسخير رى و فتح قلاع آن در اين سنه و سنوات آن صحبت مى كند. آنچه در ظفرنامه تيمورى و تاريخ طبرستان صحبت از اين است گمان نرود كه مراد از رى نواحى آن است زيرا در اخبار تيمور، ذكر رى و نواحى هر كدام جداگانه مذكور افتاده است. بر تداوم عمران و آبادى رى، نبايد به منابع مختلف ديگر بى اعتنا بود همانند تاريخ جهانگشا، آثار البلاد قزوينى، نخبة الدهر، جامع التواريخ، مجمل فصيحى، مطلع السعدين، تاريخ رويان اولياءاللّه ، تاريخ طبرستان مرعشى، ظفرنامه تيمورى، ظفرنامه شامى، ديار بكريه، تاريخ جهان آرا، لبّ التواريخ، شرف نامه، تحفه سامى و حبيب السير. (11) دكتر كريمان در يك جمع بندى در اين موضوع مى نويسد: «رى هيچ گاه به صورت كلى خراب نشد و هرگز از جمعيت خالى نگرديد بلكه خرابى اى كه در آنجا از قرون چهار و پنج تا اوائل قرن هفتم و پيش از حمله مغول به وجود آمده بود، در فاجعه مغول بيش از پيش توسعه يافت با اين حال پس از هجوم تاتار رى هنوز از بلاد معظم عصر به شمار بود. خرابى در اين شهر همچنان افزونى يافت تا بار ديگر گرفتار تاخت و تاز سپاهيان عظيم يعنى لشكر تيمور و نيز ظاهراً زلزله اى سخت گرديد و آسيبى فراوان ديد. لكن هنوز هم، صورت بقعتى مسكون را داشت. اين شهر نيمه جان از اين پس نيز تا قرن دهم و اوائل عهد صفويان كه به صورت ديهى درآمد همچنان به موجوديت خويش ادامه داد. چنان كه در آثار اين عهد، هنوز از آن به نام شهر رى ياد مى شده است. و در منابع مورد استفاده وصف خرابه يا كلمه اى مشابه آن در باب اين شهر به نظر نرسيد و سبب اين خرابى نيز حمله چنگيز يا هجوم تيمور نبود. (12) دكتر كريمان اضافه مى كند كه خرابى رى بيشتر ناشى از تفرقه و تشتت شديد فرهنگى و مذهبى و نبودن اتّحاد كلمه فكرى و وحدت مذهبى بوده است. (13) وى در بخش ديگرى از كتاب رى باستان با اشاره به سخن نجم الدين دايه رازى در تلفات هفتصد هزار نفرى اهالى رى در فتنه مغول مى نويسد: با اين حال رى پس از واقعه مغول هنوز از امّهات بلدان محسوب بوده و عظمت و اعتبارى داشته و تا دو سه قرن بعد نامش در پاره اى از وقايع تاريخى كه شرحش بيايد درج مى آمده و در اوايل عهد صفويان از رى هنوز به صفت شهر، ياد مى شده است. زكرياى قزوينى در آثار البلاد كه در سال 674 يعنى بيش از نيم قرن پس از واقعه مغول تأليف كرده از رى بدين صورت ياد كرده است: الرى مدينة مشهورة من اُمّهات بلاد الاسلام و أعلام المدن. (14) چنان كه پيشتر بيان شد هر دو ديدگاه مينورسكى و مرحوم كريمان قابل نقد و بررسى است. روشن است اگر نظريه مينورسكى اين باشد كه رى پس از مغول مسكون نبوده و نام رى فقط بر حوزه رى اطلاق مى شده نه بر شهر رى، فاقد صحت است؛ چرا كه حمداللّه مستوفى به اسكان جمعى از مردم در رى توسط غازان خان اشاره نموده است. (15) و از طرفى، اماكن متبركه رى حتماً مورد عنايت بوده و علاوه بر زوّار نمى توانسته خالى از مجاورين باشد. البتّه خرابى كلى رى توسّط مهاجمان مغول، بنا بر نقل منابع كهن روى داده است؛ ولى به نظر مى رسد مجدداً بخش اندكى از آن معمور ومسكون گرديده است وآن هم يك شهر زيارتى مثل رى. و گويا اين سرنوشت براى بسيارى از شهرهاى ايران رخ داده است. برخى از شهرها بعد از حمله و خرابى مغولان در راه تجديد حيات مجدّد، ابتدا به صورت روستا وبعدها به صورت شهر درآمده اند. وبرخى قرن ها در همان حدّ روستا يا حداكثر قصبه و شهرك مانده اند و ديگر به شكل شهرىِ سابق خود برنگشته اند. براى نمونه حمداللّه مستوفى مى نويسد: كاغذكنان شهر وسط بود. اكنون خراب است و مقدار ديه وسط مانده، در فترت مغول خراب شده است. (16) يا نوشته است: سجاس و سهرورد در اوّل دو شهر بوده است و در فترت مغول خراب شد اكنون به هر يك از مقدار ديهى مانده است. (17) ظاهراً رى نيز به سرنوشت همانند ديگر شهرهاى ويران شده حمله مغول، مبتلا مى شود و با وجود شهر زيارتى حداقل از اين شهر بايستى به اندازه ديهى باقى بماند نه اين كه كلاًّ تبديل به ناحيه غير مسكونى شود. از طرفى انتقال مركز سياسى و ادارى رى به ورامين وتهران هم قطعى است. پس نام رى، بر ناحيه رى هم اطلاق مى شد. امّا نه به صورت مطلق بلكه به صورت اشتراك لفظى هم بر شهر و هم بر ناحيه رى استعمال مى شده است. امّا در بررسى آراى دكتر كريمان مشخص مى شود كه اثبات پاره اى از آنها، محلّ تأمل است. و در اين نوشتار به سه مورد از آنها پرداخته مى شود. نخست يكى از علل انحطاط رى بعد از حمله مغول، عدم وحدت و تفرقه مذهبى و فكرى مردم بيان شده است نه حمله چنگيز و تيمور. واقعيت اين است كه تشتت آرا و مذهب يكى از علل خرابى هاى پى در پى رى قبل از مغول و در حمله مغول بوده است. چنانكه در تاريخ رى گذشت. و اين تفرقه به حدى بوده است كه بنا بر نقل حبيب السير شافعيان رى مشوّق مغولان براى قتل عام اكثريت حنفى اين شهر بوده اند. (18) امّا در دوره ايلخانان مغول بافت مذهبى رى دگرگون شده بود. حمداللّه مستوفى مى نويسد: اهل شهر (منظور ورامين است) واكثر ولايات (رى) شيعه اثنى عشرى اند الاّ ديه قوهه و چند موضع ديگر كه حنفى باشند. (19) از اين روى به نظر نمى رسد كه تشتّت مذهبى، عامل اصلى انحطاط رى بعد از ادوار مغولان باشد. علّت و يا علل ديگر، نيازمند كاوش و بررسى دقيق است. و شايد جاذبه ورامين و تهران مخصوصاً تهران در يك فرسخى رى، يكى از علل و موانع رشد درازمدت رى شده باشد. و همّت مردم در تجمّع بر ورامين و تهران متمركز شده باشد. بارتُلد مى نويسد: علّت ترجيح ورامين به رى تا اندازه اى به واسطه كثرت آب ورامين بوده كه از جاجرود مهمترين رودخانه اين محل استفاده كرده است. (20) همچنين در كتاب جغرافياى تاريخى تهران آمده است: شهر عظيمى كه كلاويخو بدان اشاره كرده است شهر رى است كه در آن هنگام به كلى خراب و خالى از سكنه مى نموده است، اما مسلماً مردمان فقيرى كه فرصت يا پول نداشتند تا به نقاط دوردست نقل مكان كنند، هنوز هم در آن جا يافت مى شدند كه غالباً به شهرها و روستاهاى پيرامون رى، به ويژه ورامين روى آور شدند. ورامين به سبب برخوردارى از كشتزارهاى گسترده و مخصوصاً قلعه استوارى كه داشت بيشتر از ساير نقاط، مردم گريزان و خانه به دوش رى را به سوى خود كشاند و مركزيتى يافت. (21) آن گاه مؤلف كتاب مزبور در مورد ارزش دفاعى و امنيّتى حصار شهرها در برابر تاخت و تاز و قتل و غارت توضيحاتى را آورده و مى نويسد: پس از ويرانى رى، ورامين كه داراى يك قلعه مستحكم و برج و بارو بود، رونق گرفت وتوسعه يافت ومخصوصاً در سال هاى نخست حكومت صفوى از رزمگاههاى عمده و هدفهاى مطلوب نظامى بود. سپس با استناد به منابع دوره صفوى ارزش قلعه ورامين در تحولات سياسى و نظامى دوران شاه اسماعيل صفوى را بيان كرده و نتيجه گيرى مى كند پس از شهر رى، ورامين اهميت و مركزيت داشته و به سبب حصار و قلعه خود مورد توجّه بوده است. (22) امّا تهران نيز در گزارش هاى جغرافياى تاريخى مورد عنايت ويژه قرار گرفته است. در متون قرن هفتم هجرى نام آن مذكور گشته و در قرن هشتم حمداللّه مستوفى مى نويسد: تهران قصبه معتبر است و آب و هوايش خوش تر از رى است و در حاصل مانند آن و در ماقبل اهل آنجا كثرتى عظيم داشته اند. (23) و كلاويخو در اواخر دوران حيات تيمور لنگ نوشته است: شهر تهران محلى است بسيار پهناور و جايگاهى خرم و فرح زاست كه در آن همه وسايل آسايش يافته مى شود. (24) و در منابع دوره صفوى نيز تهران مبالغه آميز وصف شده است. امّا حمله مغولان در كوتاه مدت در عدم رشد رى بسيار تأثير داشته است. حمداللّه مستوفى در شرح تومان رى، حقوق ديوانى گذشته آن را هفتصد تومان ذكر كرده و حقوق ديوانى زمان خودش (ايلخانان مغول) را پانزده تومان و يك هزار و پانصد دينار. (25) دوم، آقاى دكتر كريمان، نام رى در ذكر حوادث تاريخى قرون بعد از مغول را متوجّه شهر رى دانسته است. امّا اين اطلاق صحيح نيست و بايستى با قرائن قابل قبول مشخص شود؛ چرا كه همان طور كه پيشتر بيان شد، رى هم بر ناحيه رى اطلاق مى شد و هم بر مركز رى. و در ادامه بحث اسناد اين سخن عرضه خواهد شد. سوم، مؤلف محترم رى باستان نوشته است: حتى پس از فاجعه مغول وهجوم تاتار رى هنوز از بلاد معظم عصر به شمار بود. ظاهراً استناد ايشان به سخن زكرياى قزوينى در آثار البلاد است كه در سال 674ه . بيش از نيم قرن پس از واقعه مغول از رى با نام امهات بلاد اسلام و اعلام مُدن ياد كرده است؛ امّا واقعيت اين است كه سخن آثار البلاد قابل اعتنا نيست. مؤلف آثار البلاد در 600 يا حدود 605 ه . در قزوين به دنيا آمد و سپس براى تحصيل به دمشق رفت وبعد به عراق عرب آمده ودر حلّه و واسِط، منصب قضا داشته ودر682ه. در واسط درگذشته و جنازه او را به بغداد آورده اند. (26) لذا نوجوانى زكرياى قزوينى مصادف با حمله مغول است. وى بزرگى رىِ قبل از حمله مغول را شنيده است. نيز وصف او از رى مى تواند ناظر به گذشته رى باشد. چنانكه صاحب مراصد الاطلاع كه در سال 739 ه . و متأخرتر از زكرياى قزوينى درگذشته است در كتابش مراصد الاطلاع كه تلخيص معجم البلدان است با وجود گذشت بيش از صد سال ازفاجعه مغول اوصاف رى را مدينة المشهورة من امّهات البلاد و اعلام المدن (27) عين تعابير معجم البلدان آورده است. (28) از قضا تعبير زكرياى قزوينى هم همانند ياقوت است. (29) و وصف ياقوت از رى متعلق به پيش از حمله مغول و مقارن آن مى باشد. از طرفى گزارش حمداللّه مستوفى به روز و تازه است. وى به هنگام افول دولت ايلخانان، مى نويسد: رى در فترت مغول به كلى خراب شد. اكنون كه رى خراب است ورامين شهر آنجاست. (30) افزون بر آن، زكرياى قزوينى، هرچند قزوينى است ولى در خارج از منطقه بلاد جبال و در عراق عرب زندگى مى كرده امّا حمداللّه مستوفى در ايران زندگى مى كرد و داراى مشاغل عالى حكومتى بود. او از خاندان قديم مستوفيان قزوينى است. جدّ دوم و عموزادگان وى در ديوان عراق (عجم) مقامات مهمى داشتند برادر او نيز از كتّاب و شعرا و شغل ديوانى داشته است. خود مستوفى نيز از خواص و كتّاب زيردست خواجه رشيدالدين فضل اللّه همدانى بود. مستوفى حكومت و استيفاى ابهر و زنجان و طارم را بر عهده داشت. همچنين در سلك ملازمان خواجه غياث الدين محمّد پسر خواجه رشيدالدين فضل اللّه از وزراى شهير ايلخانى هم بود. (31) از اين رو اطلاعات او از وضعيت رى، ارزش افزون ترى بر زكريّاى قزوينى دارد. در نتيجه، بعيد به نظر مى رسد كه خود شهر رى بعد از حمله مغول از امّهات بلاد به شمار رفته باشد. رى در طول اين قرون به صورت روستا و قصبه و شهرك بوده و زمان معاصر به صورت شهرى قابل توجه در آمده است.

.


1- . ر.ك: بخش تاريخى اين نوشتار.
2- . ر.ك: بخش تقسيمات كشورى رى در همين مقاله.
3- . نزهة القلوب، ص 53.
4- . همان مأخذ، ص 52.
5- . ر.ك: هفت اقليم، ج 3، ص 6.
6- . گنج دانش، ص 456 به نقل از زينت المجالس.
7- . حدائق السياحه، ص 255.
8- . سفرنامه كلاويخو، ص 176.
9- . نزهة القلوب، ص 53.
10- . ر.ك: رى باستان، ج 2، ص 429.
11- . ر.ك: رى باستان، ج 2، ص 423 _ 443.
12- . همان مأخذ، ج 2، ص 445.
13- . همان مأخذ، ص 445 _ 452.
14- . همان مأخذ، ص 432.
15- . نزهة القلوب، ص 53.
16- . نزهة القلوب، ص 66.
17- . همان مأخذ، ص 64.
18- . ر.ك: حبيب السير، ج 3، ص 32 و 33.
19- . نزهة القلوب، ص 54.
20- . تذكرة جغرافياى تاريخى ايران، و. بارتُلد، ترجمه حمزه سردادور، ص 150.
21- . جغرافياى تاريخى تهران، محسن معتمدى، ص 14.
22- . ر.ك: همان مأخذ، ص 14.
23- . همان مأخذ، ص 55.
24- . سفرنامه كلاويخو، ص 176.
25- . نزهة القلوب، ص 52 و 55.
26- . تاريخ مغول، عباس اقبال آشتيانى، ص 504؛ آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه جهانگير ميرزا قاجار، تصحيح ميرهاشم محدث، ص 11.
27- . مراصد الاطلاع، ج 2، ص 651.
28- . معجم البلدان، ج 3، ص 116.
29- . آثار البلاد و اخبار العباد، ص 375.
30- . نزهة القلوب، ص 52 _ 53 .
31- . تاريخ مغول، ص 523 و 524.

ص: 143

. .

ص: 144

. .

ص: 145

. .

ص: 146

. .

ص: 147

. .

ص: 148

. .

ص: 149

. .

ص: 150

. .

ص: 151

. .

ص: 152

. .

ص: 153

. .

ص: 154

تغيير مركزيت ادارى و اسمى سرزمين رى

تغيير مركزيت ادارى و اسمى سرزمين رىچنانچه گذشت پس از حمله مغول، مركزيت ادارى رى تغيير كرد و ورامين و تهران مركز ناحيه رى گرديدند. (1) و نزديك به شش قرن، حكومت ناحيه از نظر اسمى رى بود و مركزش ورامين و تهران. و در بيش از دو قرن اخير اسم ناحيه هم به تهران تغيير نام يافت. از اين رو در بسيارى از منابع نام رى به صورت مشترك لفظى بر ناحيه رى و شهر رى اطلاق گرديده است. و مشخص نمودن هر يك نيازمند توضيح يا قرائن قابل قبول است. در برخى از متون ورامين و تهران و رى جدا ذكر گرديده است كه شرح مستند آن در اين نوشتار عرضه خواهد شد. براى مثال ابن بطوطه در حوادث پس از مرگ سلطان ابوسعيد مى نويسد: حسن خواجه پسر دمرتاش چوپان كه به... و كاشان و رى و ورامين استيلا يافت. (2) يا در تاريخ رويان از تهران و رى نام برده شده است. (3) ولى در بسيارى از منابع ديگر، رى به صورت مطلق وبدون مشخص شدن اينكه ناحيه رى است يا شهر رى، آمده است. در دوران پس از مغول، ورامين و تهران مركز ناحيه رى بودند. امين احمد رازى و صاحب زينت المجالس نوشته اند كه شهر رى در حادثه مغول خراب گرديد و امروز دارالملك يكى تهران و ديگرى ورامين است. (4) سؤالى كه به ذهن مى آيد آيا اين دو شهر با هم مركزيت داشته اند يا به توالى. به نظر مى رسد دومى صحيح باشد يعنى نخست ورامين مركز ناحيه رى بوده و بعد تهران. و اين موضوع از ضميمه سخنان مستوفى و احمد امين رازى به دست مى آيد. مستوفى در قرن هشتم فقط ورامين را به عنوان شهر و مركز ناحيه رى اسم مى برد. (5) احمد امين رازى در بخشى از هفت اقليم از مصنفات 1002ه . مى نويسد: امروز دارالملك رى، تهران و ديگرى ورامين است. (6) و در بخش ديگرى از هفت اقليم از ورامين نام مى برد و مى نويسد: در زمان سابق، حاكم نشين بوده است. (7) پس روشن است كه ابتدا ورامين سپس تهران، مركز ناحيه رى محسوب مى شده و در ارائه مستندات بعدى روشن خواهد شد كه در زمان مؤلفِ هفت اقليم، تهران مركز ناحيه رى بوده است. پايان مركزيت ورامين و آغاز مركزيت تهران نيازمند تحقيق و بررسى است؛ امّا مشخص است كه تهران از دوره شاه طهماسب صفوى به شهر نسبتاً مهمّى تبديل گرديد (8) و در زمان شاه عباس اوّل چنانكه در هفت اقليم مذكور است مركز ناحيه رى محسوب مى شد. و از آن پس، مورد توجه و مدارج عالى ترقى را تا پايان دوره صفويه و در دوران افشاريه و زنديه پيمود و در اوان قاجاريه به پايتختى كل ايران انتخاب گرديد. پيشتر گفته شد كه نام رى حدود شش قرن پابرجا بود و بعد در قرن سيزدهم هجرى نام اين ناحيه به تهران تبديل گرديد. در اين راستا تومان رى، ولايت رى، الكاى رى و بيگلربيگى رى. نام ناحيه رى بود. احمد امين رازى در هفت اقليم از يك قاضى به نام قاضى مسعود نام مى برد و مى نويسد: پدر اين قاضى از قزوين به رى آمد و قاضى اين ديار گرديد بعد از فوت پدرش منصب قضاوت رى به وى رسيد حق تعالى او را در تهران نه پسر نيكو ارزانى داشت. (9) در اين گزارش دايره قضائى ناحيه، رى نام داشته و مركز ناحيه، تهران. پيترو دلاواله در تاريخ 1028 ه . برابر با 1618 م مى گويد: تهران شهرى است بزرگ تر از كاشان و اضافه مى كند كه حيطه و قلمرو اقتدار حاكم آن تا فيروزكوه بسط دارد. (10) در ترجمه سفرنامه دلاواله آمده است:... تهران پايتخت ايالتى است كه به همين نام خوانده مى شود. (11) به نظر مى رسد اين سخن دلاواله سياح ايتاليايى در اواخر حكومت شاه عباس اول صفوى نافى حاكميت اسمى رى نباشد زيرا در مواردى كه مراكز ناحيه با خود آن همنام نيستند. برخى ها نام مركز را بر خود ناحيه هم استعمال مى كنند. در ترجمه سفرنامه تاورنيه كه در دوران سلطنت احفاد و جانشينان شاه عباس اوّل صفوى به ايران سفر كرده، آمده است:... بايد مذاكره خاصى از ايالت تهران و شهر كرسى نشين آن كه ايرانى ها شهريار مى نامند، بنمايم. (12) به نظر مى رسد در اين جا سهوى رخ داده باشد. زيرا ناحيه تهران، «الكاى رى و شهريار» نام داشت (13) و شهر كرسى نشين اين ايالت، تهران بود. سرتامس هربرت در 1037ه . برابر با 1627 م در تهران، 3000 خانه شمرده بود. به هر حال در امور ادارى، نام شهر باستانى رى هنوز(دائرة المعارف اسلامى E.Iنگاه كنيد) اسم پايتخت آينده ايران را تحت الشعاع قرارمى داده است. (14) ميرزا سمعيا در اواخر صفويه از حكومت رى نام مى برد. وى مى نويسد: «ايشيك آقاسى باشيان ديوان» كه حكومت رى با ايشان بوده و قشون مقرّرى نيز داشته اند. (15) جواهر كلام مى نويسد: نام تاريخى رى تا زمان شاه عباس صفوى و پايان قرن يازدهم هجرى برپا بوده است و باز هم گروهى از علماى نامى در اين زمان به آن منسوب شده اند. نظام الدين محمد بن الحسين قرشى ساوجى ساكن شهر عبدالعظيم، شاگرد شيخ بهائى و مدرس در مدرسه عبدالعظيم در رى است؛ شاه عباس صفوى تدريس مدرسه مزبور را به وى واگذار كرد... در سال 1022 از تأليفش فراغت يافته.... (16) جواهر كلام ادامه مى دهد: انقراض نام تاريخى رى بعد از قرن يازدهم هجرى شده و به جاى آن نام تاريخى تهران آمده است. و ظاهراً نخستين شخص نامى از علما و مؤلفين كه به تهران بعد از انقراض رى منسوب شده است محمد يوسف بن حسين تهرانى مؤلف كتاب نقد الاصول در علم منطق مى باشد كه تأليف خود را در 1104 انجام داده است. (17) به نظر مى رسد سخن جواهر كلام در انقراض نام تاريخى رى دقيق نيست. چنان كه پيش تر گذشت تقسيمات كشورى دوران صفويه تقريباً در دوره افشاريه و زنديه ادامه يافت. همچنين ميرزا سمعيا مؤلف تذكرة الملوك كه كتابش را در فاصله سال هاى 1137 تا 1142 ه . تأليف كرده يعنى در نزديكى نيمه قرن دوازدهم ازحكومت رى نام برده است. (18) ميرزا على نقى نصيرى نيز در قرن دوازدهم از الكاى رى و شهريار نام برده است. (19) همچنين منسوب بودن مؤلف نقد الاصول به تهران، دليل انقراض نام تاريخى رى نيست. حتى در قرن سوم و زمان بزرگى رى كسانى همچون محمد بن حمّاد تهرانى منسوب به تهران بودند. (20) به نظر مى رسد تا اوايل قرن سيزدهم و دوره قاجاريه نام رى با وجود پايتخت بودن تهران پابرجا بوده است. محمّد هاشم آصف (رستم الحكما) از نويسندگان دوره زنديه و اوايل قاجار در رستم التواريخ در چندين موضع از رى اسم مى برد. وى صورت ماليات نواحى مختلف ايران در دوره كريم خان را با القاب شهرها عرضه نموده و مى نويسد: دارالخلافه رى مع توابع دوازده هزار تومان. (21) نيز مى نويسد: (آغا محمد خان قاجار) از شيراز با دبدبه و كوكبه شهنشاهى به جانب رى كه مقرّ سلطنتش بود شتافته و در اوّل قوس از شهر تهران... حركت كرد. (22) همچنين مى نويسد: آن شاه جمجاه (فتحعلى شاه قاجار) با لشكر بسيار از رى آمده... . (23) در يك مورد هم در گزارش فتوحات آغا محمد خان قاجار اين تعبير را به كار برده است: رى و تهران روحبخش دلنشين. (24) رستم الحكما در مواردى از دارالخلافه تهران هم نام برده است. (25) اصطلاحى كه به نظر مى رسد پس از پايتخت شدن تهران در اوايل قرن سيزدهم به تدريج جايگزين دارالخلافه رى شده است. شروانى در 1241 ه . در حدائق السياحه، در ذكر ولايات در عنوانى مستقل از راز و رى اسم برده و نوشته است: قريه شاه عبدالعظيم اكنون قصبه اى است شهر مانند و طرف جنوب رى واقع است مزار فيض آثار سيدّ عبدالعظيم در آن ديار و مطاف طوايف اهل روزگار است. آن قصبه محتويست قرب دو هزار خانه... . (26) سيّد محمدباقر واعظ خلخالى در اوايل قرن چهاردهم هجرى در جغرافياى مشاهد مى نويسد: بدان كه رى دارالملك عراق عجم و شهرى بود معظم... اكنون خرابه و در اراضى اش بلاد جديده احداث كرده اند از قبيل دارالخلافه تهران و بلده حضرت عبدالعظيم و غيره بنا كرده اند. (27) همچنين وى مى نويسد: مسافت تهران الى خرابه هاى رى دو ميل و الى قصبه حضرت عبدالعظيم قريب يك فرسخ مى شود. 28 نيز خلخالى به نقل قول از علماى جغرافيا آورده است: كه نفوس و جمعيّت حضرت عبدالعظيم را 000/20 تخمين كرده اند. 29 امّا برخى ديگر منابع جغرافيايى مشهور دوره قاجار، رى را در شرح تهران يا مناطق جغرافيايى تاريخى مثل عراق عجم و جبال، آورده اند.

.


1- . ر.ك: هفت اقليم، ج 3، ص 6؛ گنج دانش، ص 456 به نقل از زينت المجالس.
2- . سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلى موحد، ج 1، ص 250.
3- . ر.ك: تاريخ رويان، ص 131.
4- . هفت اقليم، ج 3، ص 6؛ گنج دانش، ص 456 به نقل از زينت المجالس.
5- . نزهة القلوب، ص 52.
6- . هفت اقليم، ج 3، ص 6.
7- . همان مأخذ، ص 49.
8- . توجّه شاه طهماسب صفوى به تهران در منابع مختلف تاريخى و جغرافيايى ذكر شده است. از جمله در تاريخ تهران (قسمت مركزى و مضافات)، سيد عبدالحجت بلاغى، ص 31 به بناى باروى تهران و 114 برج آن و بناى ارگ سلطنتى توسّط دومين پادشاه خاندان صفوى اشاره شده است.
9- . هفت اقليم، ج 3، ص 58.
10- . تذكرة الملوك، ميرزا سمعيا با تعليقات مينورسكى، به كوشش محمد دبير سياقى، ترجمه مسعود رجب نيا، ص 203.
11- . سفرنامه پيترو دلاواله، ترجمه شعاع الدين شفا، ص 288.
12- . سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نورى، ص 288.
13- . القاب و مواجب دوره سلاطين صفوى، ص 16.
14- . تذكرة الملوك، ص 203.
15- . همان مأخذ، ص 54.
16- . تاريخ تهران، عبدالعزيز جواهر كلام، ص 63 و 64 .
17- . همان مأخذ، ص 64.
18- . تذكرة الملوك، ص 54.
19- . القاب و مواجب دوره سلاطين صفويه، ص 16.
20- . تهران در گذشته و حال، حسين كريمان، ص 12.
21- . رستم التواريخ، ص 321.
22- . همان مأخذ، ص 452.
23- . همان مأخذ، ص 461.
24- . و 3. همان مأخذ، ص 454.
25- . حدائق السياحه، ص 255.
26- . مجموعه آثار كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، ج 9، ص 228.
27- . و 2. همان مأخذ، ص 231.

ص: 155

. .

ص: 156

. .

ص: 157

. .

ص: 158

. .

ص: 159

. .

ص: 160

. .

ص: 161

نوسانات حوزه سياسى رى

نوسانات حوزه سياسى رىبرخى از نواحى استان تهران، همانند ورامين و شهر رى و تهران هميشه جزو ولايت رى محسوب مى شدند. و بعضى نواحى ديگر گاهى جزو ايالت رى بوده و گاهى نبوده است. براى مثال ساوجبلاغ در عهد سلاجقه جزو رى بوده و در قرن هشتم جزو تومان قزوين محسوب مى شده است. (1) در دوره تيموريان هم ساوجبلاغ جزو رى ذكر شده است. (2) و در جواهر الاخبار در شرح سال 915 ه . آمده است: قزوين و ساوجبلاغ و رى به زينل خان شاملو دادند. (3) در اين گزارش جدا از رى آمده است. ساوجبلاغ در تقسيمات اواخر قاجار هم جزو رى آمده است. (4) يا شهر گرمسار يا خوار قديم در بسيارى از ادوار جزو رى بوده و ياقوت هم جزو رى نوشته است. (5) حتى آرادان گرمسار در شمار نواحى رى آمده است. (6) امّا مستوفى خوار را جزو ناحيه قومس ذكر كرده است. (7) بحث تفصيلى تغييرات تقسيماتى مناطقى كه نام برده شد و ديگر نواحى تابعه رى خارج از حوصله اين مقال است.

.


1- . نزهة القلوب، ص 63.
2- . زبدة التواريخ، حافظ ابرو، ج 3، ص 64.
3- . جواهر الاخبار، بوداق منشى قزوينى، ص 125.
4- . جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، ج 2، ص 312.
5- . معجم البلدان، ج 2، ص 394.
6- . ذيل تاريخ گزيده، زين الدين بن حمداللّه مستوفى، ص 87.
7- . نزهة القلوب، ص 161.

ص: 162

. .

ص: 163

آثار تاريخى و باستانى

1. بقاع و اماكن متبرّكه

مرقد مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام

آثار تاريخى و باستانىرى يكى از شهرهاى كهن، با سابقه چند هزار ساله است و آثار تاريخى و كاوش هاى باستانى همگى گوياى اين قدمت و پيشينه است. آثارى كه در سرزمين رى از روزگاران گذشته بر جاى مانده است، به سه دسته تقسيم مى شوند: دسته اوّل آن هايى هستند كه امروز نيز همانند گذشته، معمور و آباد هستند. اين دسته اماكن مقدّس دينى هستند كه مدفن امام زادگان و بزرگان مذهبى ديگر مى باشد كه صحت انتساب برخى از اين مرقدها به ثبوت رسيده است. همچنين به لحاظ بافت مذهبى اين ديار كه مذهب عموم مردم، شيعه است؛ مزارها و مراقد شيعى پر رونق و معمور است. دسته دوم آثارى هستند كه اكنون از آبادانى گذشته برخوردار نيستند. برخى خرابه اى بيش نيستند با ديوارهاى خراب و يا به كلى ويران، و برخى كه از عمر كمترى برخوردارند با تعميرهاى مكرر هنوز پابرجا هستند. دسته سوم آثارى هستند از سفال ها و نقشينه ها و مسكوكات متعلّق به ادوار پيش از اسلام و پس از آن.

1. بقاع و اماكن متبرّكهمرقد مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلامحضرت عبدالعظيم فرزند عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن امام حسن مجتبى عليه السلام است. آن حضرت از شاه زمان خويش ترسيد و گريخت و در شهرها به عنوان قاصد و پيك گردش مى كرد تا داخل رى شد (1) و در ساربانان مخفى شد. (2) ورود ايشان به رى را از طبرستان نوشته اند. (3) سرانجام آن حضرت در رى درگذشت. (4) حضرت عبدالعظيم از اصحاب امام نهم و دهم به شمار مى رود (5) به ويژه نزد امام دهم حضرت هادى عليه السلام منزلتى رفيع داشت. به طورى كه در روايت منقول از آن حضرت، زيارت حضرت عبدالعظيم مثل زيارت امام حسين عليه السلام ذكر شده است. (6) در كتاب جنة النعيم مذكور است: كه جناب عبدالعظيم حسنى عليه السلام به فرمان حضرت امام على النقى عليه السلام در دوره خلافت المعتز باللّه عباسى از سامره هجرت و به رى وارد شده و حدود 250ه و در پيش از سال 254ه (سال شهادت امام دهم) رحلت نموده است. (7) رحلت حضرت عبدالعظيم عليه السلام در قبل از سال 254 (سال شهادت امام دهم) صحيح به نظر مى رسد؛ امّا تعيين تقريبى سال 250 براى مهاجرت يا وفات آن حضرت و همزمانى اين تاريخ با دوران خلافت المعتز درست به نظر نمى رسد. در جنة النعيم، ص 402 و رى باستان، حسين كريمان، ج 1، ص 384 وفات حضرت عبدالعظيم عليه السلام به رى را در زمان المعتز و سال 250 نوشته اند. در حالى كه خلافت المعتز از 252ه آغاز مى شود. 8 به طور قطع و يقين محل قبر شريف و مطهّر حضرت عبدالعظيم در همين محل مشهور فعلى است. و اين مسأله، اتّفاقى تمام علماء سابقين و لاحقين است. (8) و اين محل را كه باغى در خارج شهر رى از سوى مغرب، از آنِ عبدالجبار بن عبدالوهاب بوده، به مناسبت درخت سيبى كه آن حضرت را در كنار آن دفن كرده اند «الشجرة» ناميده اند. (9) آستانه متبرك حضرت عبدالعظيم كه هنگام آبادى رى در بيرون باروى جنوب غربى شهر مزبور واقع بود پس از انهدام آن شهر مهم و عظيم تاريخى كه يكى از نتايج حمله مغول به ايران است، بر اثر توجّه روزافزون شيعيان نه تنها مجدداً آباد شد بلكه چند برابر بيش از زمان آبادانى رى بر شكوه و عظمت آن افزوده گشت و موجب آبادى قصبه فعلى حضرت عبدالعظيم در هفت كيلومترى جنوب تهران شده كه اخيراً به سابقه آبادى رى قديم آن را نيز شهر رى ناميده اند. (10) مؤلف آستانه رى مى نويسد: مجد الملك قمى وزير بركيارق بن ملكشاه سلجوقى اولين كسى است كه به امر او بقعه عبدالعظيم حسنى در رى بنا گرديده است. (11) اما بناى اولين بقعه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام توسّط مجدالملك قمى در دوران سلاجقه با حقايق تاريخى سازگار نيست. زيرا قبل از سلاجقه اين مرقد شريف مى توانست مورد توجّه حكومت هاى شيعى علويان و آل بويه قرار گيرد. در بخش ضمائم كتاب آثار تاريخى تهران آمده است: بناى اصلى ونخستين اين آستانه يعنى حرم آن در نيمه دوم قرن سوم هجرى توسط محمّد پسر زيد داعى علوى تعمير اساسى يافت ودرگاه اصلى ورودى آن كه درسمت شمال واقع است نخست به فرمان پادشاهان آل بويه وسپس به همت مجدالملك قمى تكميل گشت و آذين يافت. اقدام مجدالملك در فواصل سال هاى 480 تا 490ه . صورت گرفته است. (12) نيز در كتاب بناهاى آرامگاهى، با اشاره به تعمير اساسى بقعه، توسط داعى علوى آمده است: متخصصان، پس از پژوهش در اطراف ديوار آجرى درگاه اصلى حرم، كه داراى كتيبه اى از روزگار سلجوقى است يادآور شده اند كه قسمت هايى از زير و كنار ديواره هاى آن كتيبه در اطراف درگاه ورودى، از آثار آل بويه است. از اين رو مى توان گمان كرد كه دست كم همه اين بخش از حرم، ساخته دوره آل بويه بوده وسپس در روزگار سلجوقيان به دست مجدالملك قمى نوسازى شده است. (13) حسام الدوله ملك اردشير بن علاءالدوله حسن از ملوك طبقه دوم آل باوند (567 _ 601 يا 602) همه ساله دويست دينار به مزار عبدالعظيم حسنى عليه السلام مى فرستاد. (14) در صندوق مطهر حضرت عبدالعظيم عليه السلام و درب عتيقه آهنى و سردر قديمى و يك در منبّت، مى توان آثار قرن هشتم (725 ه .) دوره ايلخانان مغول و 847 ه . دوره شاهرخ تيمورى و 945 ه . دوره شاه طهماسب صفوى را مشاهده نمود. همچنين آثارى از دوران صفوى تا زمان معاصر. (15) حرم حضرت عبدالعظيم حسنى پيوسته مطاف شيعيان و علاقه مندان خاندان عصمت و طهارت بوده و اين نام مبارك مترادف با شهر رى بوده به طورى كه يكى از نامهاى مشهور شهرستان رى، «حضرت عبدالعظيم» است. (16) و در اصل، تداوم كيان و رونق رى مرهون اين مدفن شريف است.

.


1- . مستدرك الوسايل، حاج ميرزا حسين نورى، ج 3، ص 614.
2- . مفاتيح الجنان، محدث قمى، ص 734.
3- . منتقلة الطالبية، ابراهيم بن ناصر بن طباطبا، ص 156.
4- . مفاتيح الجنان، ص 734.
5- . همان مأخذ، ص 735.
6- . ر.ك: مستدرك الوسايل، ج 3، ص 614.
7- . ر.ك: جنة النعيم، محمدباقر كجورى، ص 402.
8- . جنة النعيم، ص 403.
9- . رى باستان، ج 1، ص 384.
10- . آستانه حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، سيد محمدتقى مصطفوى، مقدمه مقاله، 1330 ش.
11- . آستانه رى، محمدعلى هدايتى، ص 21.
12- . آثار تاريخى تهران، سيد محمدتقى مصطفوى، بخش ضمائم، ص 291 و 295.
13- . بناهاى آرامگاهى، حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى، ص 599.
14- . ر.ك: رى باستان، ج 1، ص 390.
15- . آستانه حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، ص 16 _ 35؛ آستانه رى، ص 21 _ 27.
16- . قبلاً شهرستان رى، قصبه حضرت عبدالعظيم خوانده مى شد. بعد از تغيير نام به شهرستان رى هنوز هم بسيارى از مردم، از شهرستان رى با نام شاه عبدالعظيم ياد مى كنند. ر.ك: بخش تقسيمات كشورى شهرستان رى در اين نوشتار.

ص: 164

. .

ص: 165

. .

ص: 166

. .

ص: 167

. .

ص: 168

مرقد امامزاده حمزه

مرقد امامزاده طاهر و امامزاده مطهّر

مرقد امامزاده عبداللّه

مرقد امامزاده حمزهيكى از مرقدهاى تاريخى و مشهور رى، مرقد امامزاده حمزه است كه در جوار حضرت عبدالعظيم واقع شده است. سابقه اين مرقد را پيش تر از حضرت عبدالعظيم عليه السلام مى دانند. امامزاده حمزه را يكى از اولاد يا احفاد حضرت امام موسى كاظم عليه السلام نوشته اند. (1)

مرقد امامزاده طاهر و امامزاده مطهّريكى ديگراز مرقدهاى مشهور رى، مرقد امامزاده طاهر و امامزاده مطهر است كه در جوار حضرت عبدالعظيم واقع است. «... در كتاب سرّ الانساب نقل نموده اين بزرگوار از كسانى است كه در شهر رى وارد شد، و او را پسرى مطهّر نام بود، و نسب را به حضرت على بن الحسين مى رساند. (2) در دوران قاجار، محمد شاه و ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه قاجار، در عمران و تأسيس بناى اين مرقد كوشش به عمل آمده است. (3)

مرقد امامزاده عبداللّهمدفن عبداللّه ابيض در جانب شمالى شهر رى بقعه شيواى متناسبى است كه به احتمال قوى تصور مى رود در قرن يازدهم هجرى احداث شده باشد. (4) پنج پشت نسب كريمه امامزاده عبداللّه منتهى مى شود به حضرت امام زين العابدين عليه السلام . (5)

.


1- . جنّة النعيم، ص 486؛ رى باستان، ج 1، ص 395.
2- . جنة النعيم، ص 495.
3- . ر.ك: آثار تاريخى تهران، ص 161 و 293.
4- . همان مأخذ، ص 162.
5- . جنة النعيم، ص 490.

ص: 169

مرقد امامزاده هادى

مرقد امامزاده ابوالحسن

سه دختران و دو برادران

بقعه بى بى شهربانو

مرقد امامزاده هادىمرقد امامزاده هادى، كنار جادّه قديم شهر رى به تهران بالاتر از بقعه ابن بابويه قرار دارد و داراى بناى آجر متناسبى از دوران صفوى است. در مكتوباتى از اين مرقد، اين امامزاده وخواهرش از نوادگان امام موسى كاظم عليه السلام مرقوم رفته است. (1)

مرقد امامزاده ابوالحسنمرقد امامزاده ابوالحسن در قريه آب اندرمان شهر رى در سه كيلومترى مغرب قصبه كنونى شهر رى قرار دارد. اين امامزاده را از نوادگان امام جعفر صادق عليه السلام ذكر مى كنند. (2)

سه دختران و دو برادراندو بقعه كوچك به نام سه دختران و دو برادران در كرانه باغستان هاى شرقى شهر رى فعلى است. (3)

بقعه بى بى شهربانودر شمال امين آباد به فاصله يك كيلومتر و نيم، از دامنه جنوبى كوه رى (كوه بى بى شهربانو) بر فراز صخره اى كوهستانى كه از دامنه كوه پيش آمده، بنايى با گنبدى مينايى واقع است، كه هنگام تابش آفتاب تلألؤ و درخشندگى جالب و زيباى آن از فاصله هاى دور نظر هر بيننده را به سوى خود مى كشد. اين بنا را مردم محل آرامگاه بى بى شهربانو دختر يزدگرد سوم و زوجه امام حسين عليه السلام و مادر امام سجاد عليه السلام مى دانند... انتساب اين مكان به بى بى شهربانو در هيچ يك از كتب مسالك و تواريخ و رجال قديمى مذكور نيست. (4)

.


1- . ر.ك: آثار تاريخى تهران، ص 163.
2- . همان مأخذ، ص 165.
3- . رى باستان، ج 1، ص 403.
4- . همان مأخذ، ص 403.

ص: 170

بقعه بى بى زبيده

بقعه ابن بابويه

بقعه بى بى زبيدهبقعه اى بر فراز مكان بلندى در زمين هاى حسين آباد، در كنار خيابان شهر رى از سوى مغرب، در محاذات كارخانه گليسيرين واقع است. (1) آقاى دكتر حسين كريمان انتساب شخص مدفون در اين بقعه را از سوى مردم عامى به عنوان دختر امام حسين عليه السلام نفى نموده و مى نويسد: اگر در اين مكان بانويى به نام زبيده مدفون شده باشد، بى ترديد وى زبيده خاتون دختر عمّ و زن ملكشاه، مادر بركيارق دختر ياقوتى بن داود است. (2)

بقعه ابن بابويهديگر از بقاع موجود در پهنه رى قديم، بقعه ابن بابويه، به نزديكى برج طغرل است. (3) ابن بابويه ملقب به صدوق يكى از شخصيّت هاى بزرگ تاريخ تشيع محسوب مى شود و نويسنده ده ها كتاب پرارزش از جمله كتاب من لا يحضره الفقيه يكى از كتب اربعه شيعه است. شيخ صدوق در سال 381ه .ق درگذشت و در رى مدفون گرديد. (4)

.


1- . همان مأخذ، ص 416.
2- . همان مأخذ، ص 420.
3- . همان مأخذ، ص 424.
4- . ر.ك: هدية الاحباب، محدث قمى، ص 57؛ ريحانة الادب، محمدعلى مدرس خيابانى، ج 3، ص 434 _ 440.

ص: 171

مدفن ابوالفتوح رازى

بقعه جوانمرد قصاب

مدفن ابوالفتوح رازىابوالفتوح رازى يكى از بزرگان علم و دين و صاحب تفسير مشهور شيعى به نام روض الجنان و رَوح الجنان به زبان فارسى است. وى از عالمان قرن پنجم و ششم هجرى است. تفسير قرآنِ وى نخستين تفسير فارسى شيعى است. (1) مدفن وى در جنوب شرقى بقعه حضرت عبدالعظيم عليه السلام قرار گرفته است.

بقعه جوانمرد قصاباين بقعه در اراضى منصورآباد به فاصله تقريبى يك كيلومترى مغرب جادّه تهران به شهر رى، و به مسافت كمى در شمال خط آهن فرعى كارخانه هاى گليسيرين و سيمان واقع است. (2) آقاى دكتر حسين كريمان نوشته است: در باب احوال جوانمرد قصّاب هيچ گونه ذكرى در منابعى كه نگارنده بدان ها دسترسى داشت به نظر نرسيد. ظاهراً در آن حدود كه بقعه جوانمرد افتاده، بعهد آبادانى رى، سنّيان مقيم بوده اند. (3) حمداللّه مستوفى در نيمه اول قرن هشتم هجرى از مدفن جوانمرد قصاب در رى نام مى برد. (4) آقاى مصطفوى اين بقعه را در شمار بقاعى كه داراى اهميت تاريخى و هنرى زيادى نيستند، نام مى برد. (5)

.


1- . ر.ك: هدية الاحباب، ص 39؛ ريحانة الادب، ج 7، ص 227؛ رى باستان، ج 1، ص 429.
2- . آثار تاريخى تهران، ص 168.
3- . رى باستان، ج 1، ص 428.
4- . نزهة القلوب، ص 54.
5- . آثار تاريخى تهران، ص 169.

ص: 172

ديگر بقعه ها و مدفن ها

2. برخى از آثار و بناهاى باستانى

بقاياى آتشكده رى و تپه ميل

ديگر بقعه ها و مدفن هاشهر رى به لحاظ اهميّت فرهنگى و مذهبى مدفن بسيارى از شخصيّت ها و مشاهير است. برخى از بقعه و مدفن اين مشاهير در حال حاضر نامعلوم است به خصوص برخى از بقاع كه از سنّيان و يا مشايخ تصوف بوده اند به مرور زمان از بين رفته است. امّا مدفن و قبور برخى ديگر از مشاهير سلاطين و امرا و علما و دانشمندان در شهر رى، معلوم و روشن است كه در جوار حضرت عبدالعظيم عليه السلام و ديگر بقاع متبرّك، به خاك سپرده شده اند. و مدفونين در رى خود مى تواند نوشتار و كتاب مستقلى را تشكيل دهد. (1)

2. برخى از آثار و بناهاى باستانىبقاياى آتشكده رى و تپه ميليك بناى آجرى عظيم در فاصله قريب هفت كيلومترى مشرق قصبه فعلى شهر رى (حضرت عبدالعظيم) بر فراز تپه واقع بوده كه هنوز قسمت هايى از ديوار سنگى و آجرى آن با دهليزها و اطاق هايى چند باقى است و تپه مزبور نيز به مناسبت دو پايه بزرگ موجود از بناى قديم به نام «تپه ميل» خوانده مى شود. (2) بقاياى آتشكده رى در دوازده كيلومترى جنوب شرقى حضرت عبدالعظيم، بر فراز تپه اى به نام تپه ميل، آثار بنايى كهنه از عهد ساسانيان به چشم مى خورد. اين آثار بقايا و رسوم و اطلال آتشكده بزرگ رى است. هرچند بناى موجودرا از عهد ساسانيان دانسته اند، لكن به موجب پاره اى اسناد ظاهراً قدمت بناء آتشكده در رى به زمان هاى پيش از زردشت مى رسد. (3)

.


1- . دو جلد 18 و 19 از مجموعه آثار كنگره عبدالعظيم حسنى عليه السلام با عنوان دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم عليه السلام و شهر رى به كوشش آقاى على رضا هزار سامان يافته است. در اين اثر از 198 نفر از مدفونين در رى، از رجال قديم و جديد با مسالك و مذاهب مختلف ياد شده است.
2- . آثار تاريخى تهران، ص 119.
3- . رى باستان، ج 1، ص 342.

ص: 173

تپه چال ترخان و تپه مرتضى كرد

كاخ اشكانيان

تپه چال ترخان و تپه مرتضى كردتپه هاى ديگرى به نام تپه مرتضى كرد و تپه چال ترخان در چند كيلومترى جنوب غربى قصبه فعلى شهر رى قرار دارد كه بقاياى كاخ هاى ساسانى است وضمن حفّارى هاى سابق الذكر گچ برى ها و نقوش برجسته و ستون هاى سترگ با تزئينات گچ برى به دست آمده كه نمونه هاى مهم تر آنها در موزه ايران باستان زينت بخش غرفه ساسانى مى باشد. و در ميان آنها نقش بهرام و آزاده ديده مى شودكه بر شتر، سوار هستند و در شكارگاه به صيد آهوان مشغول بوده و بهرام سم وگوش آهويى را با پيكان به هم دوخته و آزاده چنگ مى نوازد. (1)

كاخ اشكانيانرى را با خاندان اشكانى ارتباطى خاص بوده است و علاوه بر پايتخت بودن به عهد آن سلاله، نام هاى اماكن منسوب بدان همچون باب بليسان (بلاشان) و دز رشكان (ارشكان) و نهر سورين (منسوب به خاندان سورن) و نيز نام رى به صورت ارشكيّه كه به ما رسيده اين نظر را مؤيدى توانند بود. (2) در كوه رشكان، آثار بنايى عظيم كه از بالاى كوه شروع مى شده و تا دامنه آن ادامه مى يافته هنوز باقى است. هرچند نمى توان دانست كه كهنگى چه مقدار از اين آثار تا به عهد اشكانيان مى رسد. (3)

.


1- . آثار تاريخى تهران، ص 119.
2- . رى باستان، ج 1، ص 347.
3- . و 2. همان مأخذ، ص 350.

ص: 174

باروى بزرگ رى برين

سراى صاحب بن عباد

گنبد مردآويج زيارى و ركن الدوله

باروى بزرگ رى بريناين بارو كه هنوز قسمتى از آن در شمال چشمه على، و پهنه كارخانه گليسيرين و كارخانه سيمان، و به نزديكى قلعه گبرى به چشم مى خورد، ظاهراً نيمه شرقى آن به طور كامل، و پى هاى آن در ديگر جهات در آغاز عهد قاجاريان باقى بود، و حدود رى پيش از اسلام را نشان مى داد. (1)

سراى صاحب بن عبادصاحب بن عباد يكى از وزراى مشهور آل بويه در رى سرايى مجلل و باشكوه داشت. (2) آقاى دكتر حسين كريمان تلّ بزرگى را كه بازمانده از يك بناى عظيم است و هم اكنون در قسمت «رى برين» در محلّت دز رشكان قديم در شمال غربى ابن بابويه و جنوب غربى چشمه على در مشرق راه آهن سابق حضرت عبدالعظيم با ديوارهاى كهنه آجرى به چشم مى خورد، منطبق بر سراى صاحب بن عباد مى داند. (3)

گنبد مردآويج زيارى و ركن الدولهبقاياى ساختمان هاى سنگى معظم كوهسار امين آباد كه در 25 سال قبل بر اثر كشف پارچه هاى ذى قيمت قرون اوّليه اسلام معلوم شد مدفن سلاطين آل بويه است. (4) آقاى دكتر حسين كريمان در مورد مدفن ركن الدوله تحليلى را عرضه نموده و مكانى را كه در شمال محله جيلاباد از بناهاى مردآويج قرار داشته آرامگاه ركن الدوله مى پندارد. 5

.


1- . همان مأخذ، ص 359.
2- . همان مأخذ، ص 356.
3- . آثار تاريخى تهران، ص 121.
4- . رى باستان، ج 1، ص 450.

ص: 175

گنبد فخرالدوله

برج طغرل

گنبد فخرالدولهيك برج سنگى از ميان رفته رى با كتيبه اى به خط كوفى، تصويرش در اسناد سياحان اروپايى قرن هاى گذشته موجود است؛ دكتر حسين كريمان مى نويسد: گنبد فخرالدوله به احتمال قريب به يقين در مغرب كوه هاى رى ميان كوه نقاره خانه و مرتفعات غربى آن، در پاى تپه مرتفع در شمال رشته قنات باير واقع بوده، و برجى كه در نقشه رى كرپرتر انگليسى به رمز (F)نموده گويا ظاهراً همين گنبد فخرالدوله است. (1)

برج طغرلبرج طغرل در مشرق ابن بابويه در ميان باغى كه از باغ بزرگ طغرليّه سابقاً باقى مانده است؛ خوشبختانه در 1301ه .ق به فرمان ناصرالدين شاه قاجار تعمير و تجديد آن عملى گرديد. اين برج منسوب به آرامگاه طغرل بيك آخرين شهريار سلجوقى (573 _ 590) است، هرچند منسوب به طغرل است. لكن ساختمان اصلى آن به آثار قرن هفتم هجرى شباهت دارد. (2) اقبال آشتيانى آغاز سلطنت طغرل سوم آخرين سلطان سلجوقى را 571ق و قتل وى را 590ق نوشته است. (3) همو سلطنت طغرل اوّل از سلاجقه بزرگ و اولين سلطان سلجوقيان را از 429 _ 455 نوشته است. (4) در چند منبع معتبر ديگر اين برج را محل دفن طغرل اوّل نوشته اند. در كتاب راحة الصدور متعلق به قرن ششم، و تاريخ گزيده متعلق به قرن هشتم درگذشت طغرل اوّل به سال 455 ه .ق در رى نوشته شده است. (5) مؤلف النقض كه در عصر سلجوقيان مى زيسته گورخانه طغرل اوّل در رى را ذكر كرده است. (6) همچنين در مجمل التواريخ متعلق به 520 قرن ششم هجرى آمده است: سلطان طغرل بيك به شهر رى وفات رسيد و تربتش آنجا بر جاى است. نيز در همان جا نوشته شده است: سلطان طغرل بن ارسلان (طغرل سوم) به شهر رى در تربت سلطان طغرل بيك مدفون است. (7) محمدحسن خان اعتمادالسلطنه هم در شرح باغ طغرل، برج طغرل را آرامگاه طغرل بيك اول سلجوقى نوشته است. (8) دكتر كريمان نيز وفات و مدفن طغرل اول را رى ذكر كرده (9) و در تحقيقاتى سودمند نوشته است: طغرل اول و زوجه وى و طغرل سوم در رى مدفون شده اند، مدفنشان به حكم معمول زمان در همان سراى ايالت واقع بوده است. (10) وى در توضيحى سراى ايالت را همان ارگ سلطنتى شاهان سلجوقى دانسته و مى نويسد: برج طغرل فعلى ظاهراً بازمانده آن (سراى ايالت) است. (11) همچنين در بحث ديگرى بيان مى كند: طغرل اوّل را در گورخانه مجللى در رى دفن كردند كه ظاهراً برج طغرل فعلى قسمتى از بقاياى آن بناست. طغرل سوم را هم پس از قتل در تربت طغرل اول به خاك سپردند. سپس در استنتاجى گورخانه طغرل در رى را آرامگاه خاندان آل سلجوق در رى دانسته است. (12)

.


1- . همان مأخذ، ص 13 و ص 451 _ 459.
2- . آثار تاريخى تهران، ص 145.
3- . تاريخ مفصّل ايران، عباس اقبال آشتيانى، ص 375 _ 379.
4- . همان مأخذ، ص 309.
5- . راحة الصدور، محمد بن على بن سليمان راوندى، ص 112؛ تاريخ گزيده، حمداللّه مستوفى، ص 430.
6- . النقض، عبدالجليل قزوينى رازى، ص 631.
7- . مجمل التواريخ و القصص، مؤلف ناشناخته، تصحيح ملك الشعراى بهار، ص 465. اين كتاب متعلّق به 520ه است. امّا مدفن طغرل سوم مقتول به 590ق در اين كتاب آمده است. در مقدمه كتاب، محمد قزوينى نويسنده مشهور در اين مورد مى نويسد: تاريخ تأليف كتاب به تصريح مكرر مؤلف در سنه 520 بوده است ولى با اين وجود يكى از قراء متآخر اين كتاب كه گويا قريب العهد به عصر مؤلف بوده است در بعضى مواضع ذيل وقايع را الى حدود سنه 590 و 600 امتداد داده و جا به جا در اثنا كتاب علاوه نموده است. (ص لز، مجمل التواريخ و القصص).
8- . المآثر و الآثار، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، ص 56.
9- . رى باستان، ج 1، ص 459.
10- . همان مأخذ، ص 204.
11- . همان مأخذ، ص 203 _ 204.
12- . همان مأخذ، ج 2، ص 182.

ص: 176

. .

ص: 177

. .

ص: 178

استودان بزرجوميد

دخمه گبرها يا قلعه گبرها

آثار نقاره خانه (گور اينانج)

استودان بزرجوميداين اثر تاريخى متعلق به يك زرتشتى دوران آل بويه است كه در سياست نامه از تغيير نام اين محل به «ديده سپاه سالاران» سخن به ميان رفته است. توصيفات نظام الملك از اين اثر، آن را با برج كوچكى كه هم اكنون در بالاى كوه نقاره خانه مشهود است منطبق مى سازد. (1)

دخمه گبرها يا قلعه گبرهااين قلعه در دامنه شمالى كوه رى، در آن حدود كه مزار بى بى شهربانو و كوه طبرك در سوى جنوبى آن قرار دارد، واقع است. ظاهراً اين دخمه كهنه و قديمى است، و گويا تاريخ آن به عهد ساسانيان و يا جلوتر مى كشد. (2)

آثار نقاره خانه (گور اينانج)در دامنه كوهسار مجاور كارخانه هاى مواد نسوز و موادّ شيميايى واقع در تقى آباد در جانب شمال شرقى شهر رى بقاياى برج بسيار زيباى دوازده ترك آجرى در وسط صفّه بزرگ دايره شكل سنگى (به قطر 36 متر) واطاق دو طبقه سنگ و گچى مستحكم و شيوا قرار دارد و برج هشت ضلعى آجر و سنگى هم بالاى همان قسمت كوهستان خودنمايى مى كند. كليّه اين آثار مقابر بزرگان عهد ديلمى و سلجوقى بوده است. (3) كوه طبرك همان است كه ما به آن نقاره خانه مى گوييم و بقاياى گنبد اينانج به طور مسلم آنجاست. (4) سنقر اينانج از فرماندهان سلجوقى بود كه مدتى بر رى و نواحى مجاور آن سلطه يافت و در 564 ه .ق به قتل رسيد. بقاياى برج آجرى نقاره خانه كه داراى هشت ترك آجرى است از بناهاى دوره سلجوقى است كه در فراز كوهى به همين نام آثار آن باقى مانده است. شماره ثبت تاريخى آن 203 است. (5)

.


1- . همان مأخذ، ج 1، ص 477.
2- . همان مأخذ، ص 479 _ 480.
3- . آثار تاريخى تهران، ص 139.
4- . ر.ك: رى باستان، ج 1، ص 467 _ 480.
5- . فهرست بناهاى تاريخى و اماكن باستانى ايران، نصرت اللّه مشكوتى، ص 214.

ص: 179

بقاياى قلعه طبرك

بقاياى قلعه طبركنشانه هايى كه از محل قلعه طبرك در منابع مختلف ثبت افتاده، مسلم مى سازد كه اين دز بر فراز كوه نقاره خانه در شمال تقى آباد كنونى، در فاصله اى نزديك به دو كيلومترى جنوب غربى بى بى شهربانو، در پاى كوه بزرگ رى (كوه بى بى شهربانو) واقع بوده است. اين قلعه به سال 588 به امر طغرل سوم خراب و با زمين يكسان شد و ديگر اثرى از آن به جاى نماند. (1) اكنون نيز پاره آجرهاى كهنه قديمى و كلوخ هاى گچ و خاك قلعه طبرك بر فراز كوه موجود است. (2) آقاى سيّد محمّد تقى مصطفوى نيز مى نويسد: ... بر فراز اين كوه قرار داشت و ضمن خاك بردارى هاى كارخانه سيمان، بقاياى ديوارها و برج ها و ساختمان هاى مختلف عهد ديلميان و سلجوقيان از زير خاك بيرون آمده است. (3)

.


1- . رى باستان، ج 1، ص 487.
2- . همان مأخذ، ص 492.
3- . آثار تاريخى تهران، ص 139.

ص: 180

سرسره فتحعلى شاه

چهار بناى سنگى مكعب شكل

سرسره فتحعلى شاهنقش سرسره فتحعلى شاه قاجار كه نقش برجسته اين شهريار را در حال شكار شير نشان مى دهد، با حاشيه اى از اشعار مديحه و مورّخ به 1246 ه .ق در ميان دامنه جنوبى همين كوه (كوه چشمه على) وجود داشت و محلّ سر خوردن كه شبيه سرسره هاى عهد زنديه در شيراز در مجاورت اين نقش درست كرده بودند نيز بر سمت چپ (جانب غربى نقش) تعبيه كرده بودند كه تمامى اين آثار بر اثر انفجارهاى كوه جهت كارخانه سيمان از ميان رفته است. بالاى نقش فتحعلى شاه محل حجارى قديم تر نمايان بود كه طرح ساده اى از پيكر انسان از آجر عهد ساسانى يا به احتمال بيشتر از آغاز دوران اسلام در آن حجارى كرده بودند و مقارن احداث نقش فتحعلى شاه تا اندازه اى آن را محو نموده بودند و با از بين رفتن نقش فتحعلى شاه و سرسره، بقاياى نقش قديم تر نيز معدوم گشت. (1)

چهار بناى سنگى مكعب شكلاثر تاريخى مهم و بسيار قابل توجه ديگر، چهار بناى مكعب شكل سنگى ساده اى است كه در پشت كارخانه سيمان و به مسافت چند صد مترى مشرق آن قرار دارد. طول و عرض و ارتفاع هر يك از اين چهار بناى مكعب شكل، هر كدام در حدود چهار متر بوده، و وسط آن ها مانند تنور يا چاه حفره اى خالى وجود دارد. و به جز از يكى از آن ها كه از وسط منهدم شده سه بناى ديگر كم و بيش صورت محفوظى دارد. (2)

.


1- . همان مأخذ، ص 139 _ 140.
2- . همان مأخذ، ص 145.

ص: 181

زندان هارون

پل صفوى حسن آباد

زندان هارونبناى تاريخى زندان هارون كه در 10 كيلومترى جاده تهران به خراسان و در دامنه كوه هاى مسگرآباد واقع گرديده از سنگ هاى نامنظم سياه رنگ با ملاط گچ و طاق آجرى ساخته شده است. (اكنون طاق آجرى اين بنا تخريب گرديده) زندان هارون داراى دو طبقه است كه هر طبقه شامل چهار صفه مى باشد. ساختمان اين بناى عجيب در قرن چهارم هجرى قمرى و مربوط به دوران آل بويه مى باشد. (1) مرحوم مهدى بازرگان در مقاله اى كوتاه در مورد آثار باستانى زندان هارون مى نويسد: اين بناى منفرد دور افتاده در 9700 مترى مشرق حضرت عبدالعظيم سمت چپ جاده قديم خراسان در دامنه كوه هاى مسگرآباد در كنار ديهى كه آن را زندان گويند قرار گرفته است. وى با توصيف اين بنا و ارائه تحليلى معتقد است كه اين بنا زندان نبوده، بلكه معبد و آتشكده بوده است و مردم تصور كرده اند كه زندان هارون است. (2)

پل صفوى حسن آباداين پل بر روى رودخانه شور، در مسير جاده كاروان رو تهران _ قم و در 10 كيلومترى جنوب كنارگرد حسن آباد به طرف حوض سلطان واقع و از آثار دوره صفوى است كه در دوره هاى بعد، بازسازى شده و گسترش يافته است. آب رودخانه شور كه امروز از جنوب پل مى گذرد در بهار به قدرى زياد است كه ساخت اين پل را ايجاب مى كرده است. طول پل 110 متر و عرض آن در بخش ميانى (شامل سه دهانه و چهار پايه) 9 متر و در دو رأس پل 7/8 متر است. (3)

.


1- . فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور (تهران)، ج 38، ص 169.
2- . آثار تاريخى تهران، ص 125 به نقل از آقاى مهدى بازرگان از مجله صنعت (نشريه كانون مهندسين) ش 20 خرداد 1323 ش.
3- . دايرة المعارف بناهاى تاريخى ايران: بناهاى عام المنفعه، كاظم ملازاده، مريم محمدى، ص 91.

ص: 182

پل قاجارى حسن آباد

3. آثار هنرى و مسكوكات رى

پل قاجارى حسن آباداين پل در 10 كيلومترى جنوب غربى حسن آباد و در مجاورت پل جديد اتوبان، بر روى رودخانه شور واقع گرديده و ظاهراً از ساخته هاى اواخر دوره قاجاريه است كه در دوره پهلوى مرمّت گشته و با افزودن دهانه هايى گسترش يافته است. راه كاروان رو و قديمى تهران، از طريق اين پل به طرف على آباد، منظريه و غرب درياچه قم كشيده مى شد. پل مزبور به طول 157 متر (با احتساب دو انتهاى آن) و عرض 7/8 متر با 7 دهانه در يك خط مستقيم بر بستر رودخانه شور كشيده شده است. بستر رودخانه در محل برپايى پل سنگ فرش شده كه بقاياى آن امروز در زير چهار دهانه بخش قديم تر پل ديده مى شود. (1)

3. آثار هنرى و مسكوكات رىشهرستان رى يكى از مراكز مهم فرهنگى و هنرى گذشته ايران است و مسكوكات و آثار هنرى فراوانى از اين ناحيه كشف و ثبت شده است. آقاى دكتر حسين كريمان تصاوير متعددى را در اين زمينه عرضه داشته است. از جمله تصاوير كاسه ها و كوزه ها و خمره و پيه سوز و مجسّمه و شيشه و كنده كارى در محراب و گچ برى با نقش و نگار متعلق به ادوار پيش و پس از اسلام. برخى از اين تصاوير مستند به كتاب ها هستند و برخى هم مستند به موزه تهران كه خود اين آثار در آنجا نگهدارى مى شوند. (2) همچنين شهر رى، پيش از اسلام و بعد از آن، محلّ ضرب نقود بوده و در آنجا بدان جا دينار و درهم سكّه مى زده اند. جرج مايلز سكه شناس معروف آمريكايى كتابى فراهم آورده به نام تاريخ سكه شناسى رى يا تاريخ رى از لحاظ سكّه شناسى و در آن قريب 279 سكّه را كه ميان سال هاى 21 هجرى تا 733 هجرى در رى ضرب شده و تاكنون به دست آمده شرح داده و مشخصات هر يك را باز گفته و تصوير پاره اى از آنها را نيز در آن كتاب درج كرده است. سكّه ها از زمان امويان، عباسيان، طاهريان، سامانيان، بوئيان، غزنويان، سلجوقيان و مغولان است. از جمله يكى از اين سكّه ها، سكّه مضروب به فرمان حضرت امام رضا عليه السلام است به هنگام ولايت عهدى، در المحمديه (رى) به سال 202 ه ؛ كه شماره 103 در كتاب تاريخ سكّه شناسى رى است. (3)

.


1- . همان مأخذ، ص 91.
2- . ر.ك: رى باستان، ج 1، ص 557 _ 580.
3- . همان مأخذ، ص 594 _ 595.

ص: 183

. .

ص: 184

. .

ص: 185

منابع و مآخذ

كتابنامه1. آثار الباقيه عن القرون الخاليه، ابوريحان بيرونى، بغداد: مكتبة المثنى، [بى تا]. 2. آثار البلاد و اخبار العباد، زكريا بن محمد بن محمود قزوينى، بيروت: دار صادر،[بى تا]. 3. آثار البلاد و اخبار العباد، زكريا بن محمد بن محمود قزوينى، ترجمه با اضافات جهانگير ميرزا قاجار، تصحيح و تكميل ميرهاشم محدّث، چاپ اوّل، تهران: انتشارات اميركبير، 1373 . 4. آثار تاريخى تهران، سيد محمدتقى مصطفوى، تنظيم و تصحيح ميرهاشم محدث، چاپ اوّل، تهران: نشر انجمن آثار ملى، 1361 . 5. آستانه حضرت عبدالعظيم، محمدتقى مصطفوى، [بى جا]: چاپ تابان، شهريور 1330. 6. آستانه رى، محمدعلى هدايتى، تهران، 1344. 7. آكام المرجان فى ذكر المدائن المشهورة فى كل مكان (متن جغرافيايى سده چهارم هجرى)، اسحاق بن حسين منجم، ترجمه محمد آصف فكرت، تحقيق فهمى سعد، چاپ اوّل، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1370. 8. آل بويه، على اصغر فقيهى، [بى جا]: انتشارات صبا، 1357. 9. آمارنامه استان تهران 1373، تهران: سازمان برنامه و بودجه، 1375. 10. احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، مقدسى نيشابورى، چاپ دوم، ليدن: مطبعه بريل، 1906م. 11. اخبار الطوال، دينورى، تحقيق عبدالمنعم العامر، جمال الدين الشيال، چاپ اوّل، قاهره: دار احياء الكتب العربيه، 1960م. 12. اشكال العالم، ابوالقاسم بن احمد جيهانى، ترجمه على بن عبدالسلام كاتب، تصحيح و تعليق فيروز منصورى، چاپ اوّل، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوى، 1368. 13. الاعلاق النفيسه، ابن رسته، ترجمه و تعليق حسين قره جانلو، چاپ اوّل، تهران: اميركبير، 1365. 14. القاب و مواجب دوره سلاطين صفويّه، ميرزا على نقى نصيرى، تصحيح يوسف رحيم لو، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسى، 1372. 15. الانساب، سمعانى، مقدمه و تعليقه عبداللّه عمر البارودى، چاپ اوّل، بيروت: دارالجنان، 1408ق/1988م. 16. ايران باستان، حسن پيرنيا، چاپ دوم، تهران: دنياى كتاب، 1362. 17. ايران زمين، جليل زاهد و محمدرضا زهتابى، تهران: پديده، مجوز كتابخانه ملّى، [1348]. 18. ايران و قضيه ايران، جرج. ن. كرزن، ترجمه غلامعلى وحيد مازندرانى، چاپ چهارم، علمى و فرهنگى، تهران، 1373. 19. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران: دارالكتب الاسلامية، 1386ق. 20. برخى از آثار بازمانده رى قديم،حسين كريمان، تهران: انتشارات دانشگاه ملّى، 1350. 21. برهان قاطع، ابن خلف تبريزى، به اهتمام دكتر معين، جلد دوم، تهران: اميركبير، 1361. 22. بستان السياحه، زين العابدين شروانى، [بى جا]: انتشارات كتابخانه سنائى و كتابفروشى محمودى، [بى تا]، افست چاپ سنگى. 23. البلدان، احمد بن ابى يعقوب، چاپ سوم، نجف: منشورات حيدريه، 1377ق/1957م. 24. بلوچستان و سيستان، اقبال يغمائى، از انتشارات اداره كل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، 1355. 25. بناهاى آرامگاهى حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى، ، چاپ اوّل، تهران، 1376. 26. پاسخ به چند آمار جغرافيايى شهرستان رى، استعلامى نگارنده از اداره كل امور اجتماعى استاندارى تهران و سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران. 27. پژوهشى در نام شهرهاى ايران، ايرج افشار، چاپ اوّل، تهران: انتشارات روزنه، 1378. 28. تاريخ اشكانيان (درر التيجان فى تاريخ بنى اشكان)، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، به كوشش نعمت احمدى، چاپ اوّل، تهران: انتشارات اطلس، 1371. 29. تاريخ پيامبران و شاهان (سنى ملوك الارض و الانبياء)، حمزة بن حسن اصفهانى، ترجمه جعفر شعار، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1346. 30. تاريخ تهران، عبدالعزيز جواهر كلام، ج 1، چاپ اوّل، تهران، 1325. 31. تاريخ تهران (قسمت شمالى و مضافات)، سيد عبدالحجت حسينى بلاغى، [بى جا]، [بى نا]]بى تا] . 32. تاريخ تهران (قسمت مركزى و مضافات)، سيد عبدالحجت حسينى بلاغى،[بى جا]، [بى نا]، 1350. 33. تاريخ حبيب السير، خواندمير، غياث الدين بن همام الدين، تصحيح محمد دبير سياقى مقدمه جلال الدين همايى، چاپ سوم، تهران: انتشارات خيام، [بى تا]. 34. تاريخ روضة الصفا، خواند شاه، ميرمحمد بن سيد برهان الدين، تهران: انتشارات مركزى، خيام، پيروز، [بى تا]. 35. تاريخ رويان، مولانا اولياءاللّه آملى، تصحيح عباس خليلى، تهران: انتشارات كتابخانه اقبال، 1313. 36. تاريخ طبرى، ابن جرير طبرى، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت: دار اسويدان، [بى تا]. 37. تاريخ غزنويان و سامانيان و آل بويه از جامع التواريخ، رشيد الدين فضل اللّه وزير همدانى، با مقدمه و حواشى محمد دبير سياقى، تهران: كتابفروشى فروغى، 1338. 38. تاريخ گزيده، حمداللّه مستوفى، به اهتمام عبدالحسين نوائى، چاپ سوم انتشارات اميركبير تهران: 1364. 39. تاريخ ماد، دياكونوف، ترجمه كريم كشاورز، چاپ دوم، تهران: انتشارات پيام، 1357. 40. تاريخ مردم ايران، عبدالحسين زرين كوب، چاپ هفتم، تهران: اميركبير، 1381. 41. تاريخ مغول، عباس اقبال آشتيانى، چاپ چهارم، تهران: انتشارات اميركبير، 1356. 42. تاريخ مفصل ايران، عباس اقبال آشتيانى، به كوشش محمّد دبير سياقى، بى جا: انتشارات كتابخانه خيام، [بى تا]. 43. تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، چاپ اوّل، قم: منشورات شريف رضى، 1414ق/1373. 44. تتمة المنتهى، محدث قمى، تصحيح على محدث زاده، چاپ سوم، قم: انتشارات كتابفروشى داورى، 1397ق. 45. تذكره جغرافياى تاريخى ايران، و. بارتلد، ترجمه حمزه سردادور، چاپ دوم، تهران: انتشارات توس، 1358 . 46. تذكرة الملوك، ميرزا سمعيا، به كوشش سيد محمد دبير سياقى، تعليقات مينورسكى (سازمان ادارى حكومت صفوى) چاپ دوم، تهران: اميركبير، 1368. 47. تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ايران، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، تصحيح مير هاشم محدث، چاپ اوّل، تهران: اميركبير، 1363. 48. تقويم البلدان، ابوالفدا، ترجمه عبدالمحمد آيتى، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349. 49. تهران به روايت تاريخ، مسعود نوربخش، چاپ اوّل، تهران: نشر علم، 1381. 50. تهران در گذشته و حال، حسين كريمان، تهران: انتشارات دانشگاه ملى، 1355. 51. جغرافياى استان تهران، شركت چاپ و نشر ايران، وزارت آموزش و پرورش، چاپ سال هاى 1363 و 1372 و 1373. 52. جغرافياى تاريخى ايران، محسن معتمدى، چاپ اول، تهران: مركز نشر دانشگاهى، 1381. 53. جغرافياى تاريخى رى _ تهران، مير حسين يكرنگيان، تهران: [بى نا]، 1332. 54. جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، چاپ دوم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1364. 55. جغرافياى مفصل ايران، ربيع بديعى، جلد 1 و 2، چاپ چهارم، تهران: انتشارات اقبال، 1372. 56. جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان، سه جلد، تهران: مطبعه مجلس شوراى ملى، 1311. 57. جنة النعيم و العيش السليم، محمدباقر كجورى، تهران: چاپ سنگى، 1296ق. 58. جواهر الاخبار، بوداق منشى قزوينى، تصحيح و تعليقات محسن بهرام نژاد، چاپ اول، ميراث مكتوب، 1378. 59. جهان نامه، محمد بن نجيب بكران، به كوشش محمد امين رياحى، تهران: انتشارات كتابخانه ابن سينا، 1342. 60. چهار سو و نگرشى كوتاه بر تاريخ و جغرافياى تاريخى، حسين شهيدى، چاپ اول، تهران: اميركبير، 1365. 61. چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهى ناصرالدين شاه (المآثر والآثار)، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، به كوشش ايرج افشار، جلد اوّل، چاپ اوّل، انتشارات اساطير، تهران، 1363؛ نيز جلد دوم همين كتاب به كوشش ايرج افشار، با تعليقات و شرح حسين محبوبى اردكانى، چاپ اوّل، تهران: انتشارات اساطير، تهران، 1368. 62. حدائق السياحه، زين العابدين شروانى، [بى جا]، سازمان چاپ دانشگاه، 1348. 63. حدود العالم، مؤلف ناشناخته، ترجمه ميرحسين شاه، تصحيح مريم ميراحمدى و غلامرضا ورهرام، مقدمه و . بارتولد، تعليقات و . مينورسكى، نشر دانشگاه الزهراء، 1372. 64. حديقة الاقاليم، مرتضى حسين مصاحب المخاطب به آله يار عثمانى بلگرامى (از متون قرن دوازده هجرى)، مطبع نامى منشى نول كشور (هند). 65. دانشنامه جهان اسلام. زير نظر غلامعلى حداد عادل، ج 5، تهران: بنياد دايرة المعارف اسلامى، 1379. 66. دايرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، ج اول، تهران: 1374. 67. دايرة المعارف بناهاى تاريخى ايران: بناهاى عام المنفعه، تهيّه و تدوين كاظم ملازاده، مريم محمدى، چاپ اوّل، تهران: حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى، 1379. 68. دايرة المعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، تهران: انتشارات فرانكلين، 1345. 69. درر التيجان فى تاريخ بنى الاشكان، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، چاپ سنگى، 1309ق. 70. دوره كامل دستور زبان فارسى، سيد مصطفى آرنگ، محمّدعلى خيّر، [بى جا]،[بى نا]، 1349. 71. دو سفرنامه از جنوب ايران، تصحيح و اهتمام سيد على آل داود، چاپ اوّل، تهران: اميركبير، 1368. 72. ذيل تاريخ گزيده، زين الدين بن حمداللّه مستوفى قزوينى، به كوشش ايرج افشار، تهران: مجموعه انتشارات ادبى و تاريخى موقوفات دكتر افشار يزدى، 1372. 73. راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، محمد بن على بن سليمان الراوندى، تصحيح محمد اقبال، تهران، علمى، [بى تا]. 74. رستم التواريخ، محمد هاشم آصف (رستم الحكما)، به اهتمام محمد مشيرى، چاپ سوم، تهران: شركت سهامى كتاب هاى جيبى با همكارى انتشارات اميركبير، 1357. 75. رودها و رودنامه ايران، عباس جعفرى، چاپ اوّل، تهران: گيتاشناسى، 1376. 76. روزنامه جمهورى اسلامى (روزنامه رسمى كشور)، انتشارات قوه قضائيه، سال 1358، شماره 16750 و 16788، 1381. 77. روض المعطار فى خبر الاقطار، محمد بن عبدالمنعم الحميرى، تحقيق احسان عباس، چاپ دوم، بى جا: مؤسسه ناصر للثقافة، 1980م. 78. رياض السياحه، زين العابدين شروانى، تصحيح اصغر حامد (ربانى)، تهران: كتابفروشى سعدى، [بى تا]. 79. رى باستان، حسين كريمان، تهران: انجمن آثار ملّى، 1345. 80. ريحانة الادب، محمدعلى مدرس خيابانى تبريزى، چاپ دوم، تبريز: كتابفروشى خيام، [بى تا]. 81. زبدة التواريخ، حافظ ابرو، تصحيح سيد كمال حاج سيد جوادى، چاپ اوّل، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380. 82. زبدة التواريخ، محمد محسن مستوفى، به كوشش بهروز گودرزى، تهران: مجموعه انتشارات ادبى و تاريخى موقوفات دكتر افشار يزدى، 1375. 83. زندگانى شاه عباس اوّل، نصراللّه فلسفى، جلد 1 و 2، چاپ پنجم، تهران: انتشارات علمى، 1371. 84. سالنامه آمارى استان تهران 1380، سازمان مديريت و برنامه ريزى استان تهران، تهران، 1381. 85. سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلى موحّد، جلد اوّل، چاپ دوم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359. 86. سفرنامه ابودلف در ايران (در سال 341)، با تعليقات و تحقيقات ولاديمير مينورسكى، ترجمه سيد ابوالفضل طباطبايى، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوّار، 1354. 87. سفرنامه پيترو دلاواله، ترجمه شعاع الدين شفا، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1370. 88. سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نورى، تصحيح حميد شيرانى، چاپ دوم، اصفهان: كتابفروشى تأييد، 1336. 89. سفرنامه دروويل، ترجمه جواد محيى، چاپ دوم، انتشارات كتابخانه گوتمبرك، 1348. 90. سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال يغمائى، چاپ اوّل، توس، 1374. 91. سفرنامه كلاويخو، ترجمه مسعود رجب نيا، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374. 92. سفرنامه ناصرخسرو، به كوشش نادر وزين پور، چاپ نهم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372. 93. سياحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسى، تهران: اميركبير، 1350. 94. سى مقاله، رضا استادى، چاپ اوّل، قم: انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1373. 95. شناسنامه آبادى هاى كشور شهرستان رى استان تهران (سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375) تهران: مركز آمار ايران، 1376. 96. شناسنامه جغرافياى طبيعى ايران، عباس جعفرى، چاپ اول، تهران: گيتاشناسى، [بى تا] . 97. شهرهاى ايران، به كوشش محمد يوسف كيانى، ج 2، با همكارى جهاد دانشگاهى، 1366. 98. صورة الارض، ابن حوقل، ترجمه جعفر شعار، بنياد فرهنگ ايران، 1345؛ صورة الارض، ابن حوقل، بيروت: منشورات دار مكتبة الحياة، 1979م. 99. طبرسى و مجمع البيان، حسين كريمان، ج اوّل، انتشارات دانشگاه تهران، 1361. 100. فتوح البلدان، بلاذرى، تصحيح صلاح الدين المنجد، ج 2، مكتبة النهضة المصريّة، [بى تا]. 101. فرهنگ آبادى ها و مكان هاى مذهبى كشور، محمد حسين پاپلى يزدى، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1367. 102. فرهنگ آنندراج، محمد پادشاه، زير نظر محمد دبير سياقى، انتشارات خيام، 1336. 103. فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور جمهورى اسلامى ايران، جلد 38، تهران: سازمان جغرافيايى نيروهاى مسلح، 1370. 104. فرهنگ جغرافيايى ايران، زير نظر رزم آرا، انتشارات جغرافيايى ستاد ارتش، 1328. 105. فرهنگ جهانگيرى، ميرجمال الدين حسين بن فخرالدين حسن انجو شيرازى، ويراسته رحيم عفيفى، جلد اول، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه مشهد، 1351. 106. فرهنگ دهخدا، حرف پ و راء و شين. 107. فرهنگ معين، محمد معين، چاپ سيزدهم، تهران: اميركبير، 1378. 108. فرهنگنامه تطبيقى نام هاى قديم و جديد مكان هاى جغرافيايى ايران و نواحى مجاور، عليرضا چكنگى، چاپ اول، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1378. 109. فهرست بناهاى تاريخى و اماكن باستانى ايران، نصرت اللّه مشكوتى، چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر، 1349. 110. القاموس المحيط، مجدالدين فيروزآبادى، چاپ سوم، مكتبه مصطفى البابى الحلبى و اولاده، مصر، 1371ق/1952م. 111. الكامل فى التاريخ، ابن اثير، چاپ چهارم، بيروت: مؤسسه التاريخ العربى، 1414ق/1994م. 112. كليات جغرافياى طبيعى و تاريخى ايران، عزيزاللّه بيات، چاپ سوم، تهران، اميركبير، 1379. 113. كوه ها و كوهنامه ايران، عباس جعفرى، تهران: گيتاشناسى. 114. گنج دانش، محمدتقى خان حكيم، به اهتمام محمدعلى صوتى و جمشيد كيانفر، چاپ اوّل، تهران: انتشارات زرّين، 1366. 115. المآثر و الآثار، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، چاپ سنگى، از انتشارات كتابخانه سنائى، 1306ق. 116. مجمل التواريخ و القصص، مؤلف ناشناخته، تصحيح ملك الشعراى بهار، به كوشش محمد رمضانى، چاپ دوم، [بى جا]، [بى نا]، [بى تا] . 117. مجموعه آثار كنگره و بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، چاپ اوّل، قم: دارالحديث، 1382. 118. مختصر كتاب البلدان، ابى بكر احمد بن محمد الهمدانى معروف به ابن الفقيه، دار صادر بيروت، افست ليدن، 1302ق. 119. مرآت البلدان، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، تصحيح و حواشى عبدالحسين نوائى و ميرهاشم محدث، دانشگاه تهران، 1367. 120. مراصد الاطلاع، صفى الدين عبدالمؤمن بغدادى، تحقيق و تعليق على محمد البجاوى، چاپ اول، دار احياء الكتب العربيه، 1373ق/1954م. 121. مروج الذهب، مسعودى، تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، قاهره: مطبعة سعادة، 1367ق. 122. المسالك و الممالك، ابن خردادبه، ترجمه حسين قره جانلو، چاپ اول، تهران: 1370. 123. مسالك و ممالك، ابو اسحاق ابراهيم استخرى، ترجمه فارسى قرن پنجم / ششم هجرى، به اهتمام ايرج افشار، چاپ سوم، تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1368. 124. مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى، ج 3، چاپ سنگى، ناشر: مؤسسه اسماعيليان قم و المكتبة الاسلامية تهران، [بى تا]. 125. معجم البلدان، ياقوت حموى، بيروت: دار بيروت للطباعة و النشر، 1408ق/1988م. 126. معجم مااستعجم من اسماء البلاد والمواضع، ابوعبيد عبداللّه بن عبدالعزيز البكرى الاندلسى، تصحيح مصطفى السقّا، چاپ سوم، بيروت، عالم الكتب، 1403ق/1983م. 127. المعيار و الموازنه، ابوجعفر اسكافى، تحقيق محمدباقر محمودى، چاپ اوّل، بى جا، 1402ق/1981م. 128. مفاتيح الجنان، محدث قمى، تصحيح، كشفى بروجردى، انتشارات جهان، تهران، [بى تا]. 129. منتقلة الطالبيّه، ابراهيم بن ناصر بن طباطبا، تحقيق سيد محمدمهدى سيد حسن خرسان، چاپ اول، نجف: منشورات مطبعه حيدرى، 1388ق/1983م. 130. نخبة الدهر فى عجائب البر و البحر، شمس الدين محمد بن ابى طالب انصارى دمشقى، ترجمه سيد حميد طبيبيان، فرهنگستان ادب و هنر ايران، 1357. 131. نزهة القلوب، حمداللّه مستوفى، به اهتمام و تصحيح گاى ليسترانج، چاپ اوّل، تهران: دنياى كتاب، 1362. 132. نزهة المشتاق، شريف ادريسى، چاپ اول، بيروت: عالم الكتب، 1409ق/1989م. 133. نظام ايالات در دوره صفويه، رُهر بُرن، ترجمه كيكاوس جهاندارى، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1357. 134. نقشه 000/501 II 6160. 135. نقشه 000/501 III 6260. 136. نقشه شماره 130 البرز مركزى، گيتاشناسى. 137. نقشه 183 گيتاشناسى. 138. النقض، عبدالجليل قزوينى رازى، تصحيح مير جلال الدين محدث، تهران: 1331. 139. هدية الاحباب، محدث قمى، چاپ دوم، تهران: اميركبير، 1363. 140. هفت اقليم، امين احمد رازى، تصحيح جواد فاضل، كتابفروشى على اكبر علمى و كتابفروشى ادبيّه. 141. يادداشت هاى آقاى نعمت اللّه محرمى از اسناد تقسيمات كشورى ايران مستند به آرشيو اسناد وزارت كشور از اعضاى واحد تقسيمات كشورى وزارت كشور . 142. يادداشت هاى نگارنده مقاله در «روزشمار تاريخ ايران و مناطق پيرامون آن از 607 ه . تا 907ه .»، «جغرافياى استان آذربايجان شرقى»، «تحولات تاريخى تقسيمات كشورى ايران».

.

ص: 186

. .

ص: 187

. .

ص: 188

. .

ص: 189

. .

ص: 190

. .

ص: 191

. .

ص: 192

. .

ص: 193

. .

ص: 194

. .

ص: 195

. .

ص: 196

. .

ص: 197

فهرست مطالب .

ص: 198

. .

ص: 199

. .

ص: 200

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109