سبك زندگي بر اساس آموزه هاي اسلامي (با رويكرد رسانه اي)

مشخصات كتاب

سرشناسه: فاضل قانع، حميد، 1353

عنوان و نام پديدآور: سبك زندگي بر اساس آموزه هاي اسلامي( با رويكرد رسانه اي)/ حميد فاضل قانع.

مشخصات نشر: قم: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، مركز پژوهش هاي اسلامي، 1392.

مشخصات ظاهري: 246ص.

شابك: :978-964-514-275-7

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

موضوع: شيوه زندگي -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

موضوع: زندگي -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

شناسه افزوده: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. مركز پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: 1392 2س2ف/258BP

رده بندي ديويي: 297/72

شماره كتابشناسي ملي: 3112919

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ديباچه

ديباچه

موضوع سبك زندگي و مباحث پيراموني آن، بهصورتي كه امروزه از اين اصطلاح خاص اراده ميشود، از نيمه قرن نوزدهم ميلادي در ادبيات جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعي و سپس در حوزه مطالعات فرهنگي وارد شد؛ گو اينكه هر جامعه براي شكلگيري و رشد اجتماعي، نيازمند بهرهمندي از الگوهاي متعدد رفتاري و كنشي در سطوح گوناگون است. مدتي است كه در جامعه ما نيز به ادبيات ويژه اين موضوع توجه مي شود، ولي طبيعي است به اقتضاي اسلامي بودن جامعه ايراني، بر سبك زندگي اسلامي _ ايراني تأكيد ويژهاي شود. بر اين اساس، براي نهادهاي اثرگذار فرهنگي، همچون خانواده، آموزش و رسانه، توجه به آموزه هاي اسلامي و الهام گرفتن از الگوهاي معرفي شده در اين آموزهها، براي شكل دادن به نوعي از سبك زندگيِ متناسب با شاخصهاي فرهنگي خاص جامعه ايراني، مهم خواهد بود. پژوهش حاضر نيز كه با اهتمام مركز پژوهشهاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران آغاز شده است، ميكوشد بهعنوان يكي از نخستين گامها در اين عرصه، برخي از شاخصهاي سبك زندگي اسلامي را در سطح فردي و اجتماعي استخراج و معرفي كند.

گروه مطالعات اجتماعي

اداره كل پژوهش

ص: 8

ص: 9

پيش گفتار

پيش گفتار

در حوزه مطالعات فرهنگي، سبك زندگي مجموعه رفتارها و الگوهاي كنش هر فرد است كه به ابعاد هنجاري و معنايي زندگي اجتماعي نظر داشته باشد. طبيعي است بر اساس چنين رويكردي، سبك زندگي افزون بر اينكه بر ماهيت و محتواي خاص تعاملات و كنشهاي اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و بيانگر اغراض، نيات، معاني و تفسيرهاي فرد در جريان عمل روزمره و زندگي روزانه است، نشاندهنده كمّ و كيف نظام باورها و ارزش هاي افراد نيز خواهد بود. بدين ترتيب، از سبك زندگي، مجموعهاي از الگوها و عناصر رفتاري نظاممند و مرتبط اراده ميشود كه يك كل متمايز از كلهاي ديگر را پديد ميآورد. البته چنين برداشتي از مفهوم سبك زندگي افزون بر اينكه پشتيباني آخرين و جديدترين ديدگاههاي صاحبنظران اين عرصه را به همراه دارد، از قابليت خوبي براي بومي سازي مفهوم سبك زندگي بر اساس اقتضائات جامعه ايراني _ اسلامي برخوردار است.

مسئله مهم در رسانه ملي براي كاوش و پژوهش درباره سبك زندگي آن است كه يكي از الگوهاي مهم در سبك زندگي كه آموزههاي اسلامي نيز به

ص: 10

آن توجه ويژه دارند، چگونگي ترويج و تبليغ مجموعهاي از الگوهاي زندگي به منظور پذيرش بهتر و گستردهتر اجتماعي است. در آموزههاي دين مبين اسلام همواره بر اين نكته تبليغي تأكيد ويژهاي شده است كه مخاطب، هماهنگي آموزههاي ديني را با نيازها و فطرت خود به درستي درك كند. طبيعي است در پي فراهم آمدن چنين درك و برداشتي، مخاطب به آساني اين آموزهها را مي پذيرد و الگوهاي پيشنهادي را در مسير زندگي خود به كار خواهد گرفت. در اين راستا، اگر رسانههاي عمومي جامعه اسلامي به عنوان يكي از گذرگاه هاي مهم تبليغ و ترويج الگوهاي رفتاري، قصد داشته باشند براي انسان امروز، الگويي از سبك زندگي ديني ترسيم كنند و آن را در سطحي فراگير نهادينه سازند، بايد بكوشند با تصرف حس زيبايي شناسي مخاطب، سازگاري آموزههاي اصيل ديني و الگوهاي رفتاري برآمده از اين آموزهها را با فطرت انساني تبيين و آشكار كنند.

اهميت اين نكته زماني چند برابر ميشود كه متوجه باشيم سبك زندگي، صرفاً بحثي كتابخانه اي يا آرشيوي نيست، بلكه مي خواهد در همه جاي زندگي فردي و اجتماعي انسانها حضوري پيوسته و پررنگ داشته باشد. پس نميتوان همه چيز آن را در قالب قانون، بخش نامه و دستور العمل ارائه كرد. بر اين اساس، بسياري از جنبه هاي آن نيازمند ضمانت اجراي دروني است و بخشهاي مهمي از آن بايد با تبليغ هميشگي و اقبال عمومي به صورت هنجارهاي اجتماعي درآيد. در اين مرحله، نقش رسانههاي همگاني، به ويژه رسانه ملي به عنوان نهادي مهم در جامعه پذيري افراد، كاملاً پررنگ است تا به كمك ابزارهاي ديداري و شنيداري خود، از ظرفيتهاي گسترده زيبايي شناختي و هنري براي ترويج و تثبيت سبك زندگي اسلامي بهره برد.

ص: 11

نوشتار حاضر كه به اندازه ضرورت به مباحث كلاسيك سبك زندگي اشاره و تا حدي به ديدگاههاي انديشمندان غربي توجه كرده است، بيشتر مي كوشد بر رويكرد آموزه هاي اسلامي متمركز شود و از اين آموزهها، الگوهايي در قالب سبك زندگي اسلامي به دست دهد. پس هدف از پژوهش حاضر، بررسي آموزه هاي اسلامي و كاوش در آن براي معرفي مجموعهاي از الگوهاي زندگي ديني، متناسب با فرهنگ و ويژگيهاي خاص جامعه ايراني است. نيز به دليل بديع بودن چنين رويكردي در پژوهشهاي ديني، اطلاق عنوان كلي «سبك زندگي» بر اين مجموعه دشوار خواهد بود. اميد است همين ورود ناقص به مبحث مهم و اساسي سبك زندگي، صاحبنظران و انديشمندان علاقه مند به اين عرصه را با پشتكار بيشتري به تلاش روزافزون و اقدامات عملي تشويق كند.

پيش فرض كلي بحث هاي اين نوشتار، آن است كه جامع بودن آموزههاي اسلامي، همه جنبه ها و زواياي زندگي انسان را در بر مي گيرد. پيشفرض ديگر، توجه به آموزههاي اسلامي به عنوان يك نظام مفهومي كامل است كه اجزاي آن با همديگر ارتباط مستحكم دارد و هدف هر بخش، تكميل كننده اهداف ديگر بخش هاست. طبيعت كار در اين گونه پژوهشها كه ميكوشد با واكاوي در آموزههاي ديني و در چارچوب هاي پذيرفته شده علمي و منطقي به استخراج و استنتاج مفاهيم، شاخصها و الگوها بپردازد، آن را خارج و فراتر از چارچوبهاي نظري متداول و متعارف قرار ميدهد. ماهيت استقرايي اين پژوهش اقتضا ميكند براي تحقيق از روش توصيفي استفاده شود؛ هرچند در مواردي به تحليل و تبيين نيز پرداختهايم.

براي تأمين هدف پژوهش، پرسش هاي زير را پي مي گيريم:

ص: 12

1. منشأ، پي آمدها و كاركردهاي سبك زندگي چيست؟

2. دين در شكلگيري سبك زندگي جامعه چه نقشي ميتواند عهده دار شود و اساساً در اين عرصه چه جايگاهي مي توان براي دين در نظر گرفت؟

3. قلمرو سبك زندگي اسلامي چيست و چگونه ميتوان آن را دستهبندي كرد؟

بنابراين، ساختار كلي اثر را در پنج فصل تنظيم كرده ايم. در فصل نخست، به كلياتي همچون بررسي مفهومي سبك زندگي، تمايزهاي آن با مفهوم فرهنگ و نقش دين در شكلگيري سبك زندگي پرداخته ايم. همچنين به منابع قابل اتكا براي بررسي آموزههاي اسلامي درباره الگوهاي زندگي به طور گذرا اشاره كرده ايم. باور ما آن است كه سبك زندگي، نه تنها گسسته و بريده از نظام باورها و ارزشهاي حاكم بر جامعه نيست، كه نگرش و گرايشهاي برآمده از آموزه هاي ديني، هم بخشي از سبك زندگي را تشكيل ميدهد و هم در شكلگيري ديگر بخشهاي آن به صورت جدي و ژرف، اثرگذار است.

بنابراين، در فصل دوم، بخشي از نگرش برآمده از آموزههاي اسلامي، همچون ديدگاه اسلام درباره فطرت، هويت انساني و معناجويي انسان را براي زندگي تبيين كرده ايم. و در فصل سوم، به برخي از ارزشها و هنجارهاي متكي بر آموزه هاي ديني، با تأكيد بر مواردي پرداخته ايم كه جلوه بيشتري در سبك زندگي دارد. مباحث ارائه شده در اين دو فصل، صبغه معرفتي پررنگي دارد، اما به عنوان پشتوانه الگوهاي رفتاري و عيني قابل مشاهده در سطح جامعه، از اهميت بازخواني و توجه دگرباره برخوردار است.

در فصل چهارم، به الگوهاي عينيتر و ملموستر سبك زندگي در حوزه هاي گوناگون فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مي پردازيم. نوع موضوعات و

ص: 13

مسائل اين فصل، اقتضا ميكرد حجم بيشتري داشته باشد و صفحه هاي بيشتري به خود اختصاص دهد. مباحثي مانند الگوي مصرف، اوقات فراغت، ميانهروي در رفتار، مناسبات توليد و توجه به محيط زيست انساني، از مهمترين موضوع هاي مطرح در اين بخش است. هرچند گستره موضوعات قابل طرح در اين زمينه بسيار فراتر از موضوعات اندكي است كه در اين فصل به آنها پرداخته ايم، در اين نوشتار كوشيده ايم فقط به مهمترين موارد قابل ارائه و مرتبط ترين موضوعات با مباحث سبك زندگي، بسنده كنيم.

در فصل پنجم برآنيم بر اساس سبك زندگي هنجاري و تجويزي ارائه شده در فصل هاي پيشين، به وضعيت موجود الگوهاي زندگي در جامعه ايراني، توجه و آن را با معيارهاي برآمده از الگوهاي ديني ارزيابي كنيم. روشن است در سراسر فصل ها و مباحث، به نقش اثرگذار رسانه و نيز نقاط ضعف و قوّت كنوني آن در ايفاي نقش خود پرداخته ايم.

پژوهش حاضر، يكي از گامهاي نخست در قلمرو سبك زندگي با رويكرد ديني است و هرچند ضرورت طرح چنين مباحثي در جامعه اسلامي كاملاً روشن است، چنين كارهايي را آغازي ديرهنگام در اين مباحث و رويكردها مي توان دانست. پس شايسته و بايسته است اهالي دين و فرهنگ، به صورت جدي تر اين مباحث را پي گيري كنند و روند تكاملي آن را سرعت بخشند.

ص: 14

ص: 15

فصل اول: كليات

اشاره

فصل اول: كليات

زير فصل ها

درآمد

فرهنگ و سبك زندگي

منابع اسلامي سبك زندگي

درآمد

درآمد

براي آشنايي با الگوهاي رفتاري كه آموزههاي اسلامي تأييد، ترويج يا معرفي كرده است و براي اينكه بتوانيم به كمك اين الگوها، يك مجموعه منسجم رفتاري، ارزشي و اعتقادي را بهعنوان يك سبك زندگي فراهم آوريم، ابتدا بايد دست كم به اجمال با ادبيات مباحث مرتبط با مفهوم سبك زندگي آشنا شويم و ميزان تمايز و تطابق آن را با مفاهيم همجوار، مانند فرهنگ و هويت بشناسيم. همچنين ضروري است نقش و جايگاه دين را در فرآيند شكل گيري سبك يا سبكهاي زندگي بررسي كنيم. اين مهم به ما كمك مي كند بر اساس پيشفرض هايي كه در مقدمه به آنها اشاره كرديم، سير مباحث را با دقت بيشتري به پيش بريم. يكي ديگر از نكته هاي مورد اشاره در اين فصل، بررسي پيشينه اين گونه مباحث در منابع اسلامي است. روشن است كه ما با ادبيات خاص مربوط به «سبك زندگي» نميتوانيم در منابع اسلامي به كاوش بپردازيم، ولي در طول چهارده قرني كه از ظهور آيين اسلام گذشته است، ميتوانيم منابعي را شناسايي كنيم كه با ادبيات ديني، به مباحث متناظري اشاره كردهاند كه اكنون در مفهوم نوپاي سبك زندگي به آنها توجه مي شود.

ص: 16

مفهوم شناسي سبك زندگي

ماهيت علوم انساني به ويژه علوم اجتماعي، به دليل سروكار داشتن با انسان و رفتارهاي او و نيز چندلايه بودن واقعيت اجتماعي، به گونه اي است كه انديشمندان اين عرصه را براي ارائه تعريفهاي يكسان از مفاهيم مورد بحث، دچار سرگرداني مي سازد. براي مثال، جامعه شناسان با وجود تلاش هاي بسيار تا كنون درباره تعريف مفهوم هايي چون فرهنگ، كجروي و نهاد به اتفاق نظر نرسيده اند. از اين رو، معمولاً ميكوشند بر ويژگيهاي اساسي مفاهيم تأكيد كنند و خود همين مسئله، موجب بسياري از اختلاف نظرها در حوزه علوم انساني شده است. با اين توضيح، روشن است كه ما نيز در اين نوشتار ناچاريم به برخي از تفاوتها در حوزه مفهومي الگوهاي زندگي توجه كنيم كه از آن با عنوان كلي سبك زندگي» ياد ميشود. افزون بر اينكه در حوزه مطالعات سبك زندگي، از واژگان متعددي بهره ميبرند كه رعايت نكردن مرزبندي مفهومي ميان آنها، از مهمترين نقاط ضعف اين مباحث به شمار مي رود. «سبك زندگي» در ادبيات موجود علوم اجتماعي، مفهومي به نسبت جديد است؛ تا جايي كه پديدار شدن «سبك زندگي»، در شمار ويژگي هاي «جامعه مدرن متأخر» شمرده شده است. البته اگر سبك زندگي را در مفهومي تحت اللفظي و ختني بررسي كنيم، تلقي آن به عنوان امري نوظهور اندكي شگفت خواهد بود؛ زيرا زندگي افراد بشر در زمانها و جوامع گوناگون، همواره بر اساس مجموعه اي از قواعد و مناسبات معين نظم و نسبق يافته است و ميتواند واجد سبك قلمداد شود. روشن است كه در ادبيات علوم اجتماعي، مفهوم سبك زندگي، محتوايي فراتر از اين دارد و به دليل همين محتواي مشخص، از اصليترين نشانه هاي تحولات اجتماعي و فرهنگي جامعه غربي در چند دهه اخير به شمار مي رود.

ص: 17

سبك زندگي به عنوان يكي از مفاهيم و اصطلاحات به كار رفته در علوم اجتماعي، پيوندي تنگاتنگ با مجموعه اي از مفاهيم مانند فرهنگ، جامعه، رفتار و معنا (نگرش، ارزش و هنجار)، اخلاق، ايدئولوژي، شخصيت، هويت، خلاقيت، توليد، مصرف، طبقه اجتماعي، سليقه و نياز، منزلت و مشروعيت دارد. بي گمان، بدون شناخت اين روابط، درك درستي از مفهوم «سبك زندگي» و نظريه هاي مربوط به آن به دست نخواهد آمد. بر اين اساسي، هر پژوهشگر علاقه مند به مطالعه در اين حوزه بايد معناي دقيق سبك زندگي و رابطه آن را با مفاهيم همجوار تبيين كند.(1)

در زبان فارسي، واژه «سبك» در روند مفهومي خود، ابتدا و به صورت غالب در سبك شناسي ادبي و هنري به كار ميرفت.(2) ولي به تدريج، در ديگر حوزه ها نيز كاربرد يافته است. همچنين واژه «سبك» در زبان عربي به معناي گداختن و قالب گيري كردن زر و نقره، آمده است.(3) هرچند امروزه از واژه «اسلوب» براي معناي مورد نظر بهره ميبرند.(4) تركيب «سبك زندگي»(5) نيز در كتاب هاي لغت، به معناي روش خاصي از زندگي و فعاليت يك شخص يا گروه آمده است.(6) در اين راستا، به مواردي چون عادتها، نگرش ها، سليقه ها، معيارهاي اخلاقي و سطح اقتصادي توجه ميشود كه با هم، شيوه زندگي فرد يا گروه انساني را شكل ميدهد.

پيگيري تاريخي مفهوم سبك زندگي، ما را به مواردي از كاربرد آن در متون جامعه شناختي سال هاي آغازين قرن بيستم رهنمون ميشود. اين


1- ال.بي هندري و ديگران، اوقات فراعتي است كه اين گيجيان، ترجمه: فرامرز ككوئي دزفولي و مرتضي ملانظر، ص 228
2- محمدتقي بهار، سبك شناسي، ج 1، ص 16؛ علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ذيل واژه سبك
3- ابن منظور، لسان العربي، ذيل واژه «سبك»
4- آذرتاشي آذرنوشي، فرهنگ معاصر عربي-فارسي، ص 5.
5- Lifestyle
6- Oxford Advanced Learner's Dictionary, "Lifestyle"

ص: 18

ريشه يابي، عناصري از واقعيت را نيز با خود همراه دارد، ولي روشن است كه در اينجا نيز مفهوم جديد سبك زندگي، فراتر از چيزي است كه در مفهوم بندي هاي نخستين بازتاب يافته است. براي نمونه، ماكس وبر(1) (1864 - 1920م.) با صراحت، تعريف دقيقي براي سيك زندگي ارائه نميكند، ولي از سخنان او مي توان دريافت كه وي به مفهومي ناظر بر ارزشها و رسم هاي مشتركي توجه داشته است كه به گروه احساس هويت مي بخشد. وي سبك زندگي را از جنس رفتار مي دانست كه تمايلات و ترجيحات، آن را هدايت ميكند و فرصتهاي زندگي، بستر پيدايش آن را فراهم مي آورد.(2) وبر، مفهوم سبك زندگي را ذيل مقوله منزلت يا احترام تعريف مي كرد. در اين تعريف، عملاً سبك زندگي معنايي كم و بيش مترادف با فرهنگ مي يافت. با وجود اينكه مفهوم جديد سبك زندگي در زمينه مباحثاتي شكل گرفته است كه از كار وير به طور عام، و دسته بندي سه گانه ثروت، قدرت و منزلت به طور خاصي اثر مي پذيرد، در ادبيات جديد جامعه شناسي فرهنگ و مطالعات فرهنگي، سبك زندگي اساساً امري متفاوت با فرهنگ و البته مرتبط با آن تعريف مي شود. اين تفكيك بيش از هر چيز به سبب نسبتي است كه ميان مفهوم سبك زندگي با گسترش فرديت و اخلاق فردگرايانه در جامعه جديد برقرار ميشود. فرهنگ، مجموعه منسجمي از ايده ها، ارزش ها، هنجارها، نمادها و آداب و رسوم است كه فرد به واسطه دريافت و تطبيق خود با آنها، امكان مشاركت در زندگي اجتماعي را مي يابد، ولي سبك زندگي در مفهوم جديد آن، بيشتر محصولي از انسان فرديت يافته اي است كه آن را مي آفريند. البته نبايد انكار كرد كه سبك زندگي، مسئلهاي اجتماعي هم به شمار مي رود. به عبارت ديگر، مي توان آن را پازلي دانست كه اجزاي به كار رفته در آن، از


1- Max Weber
2- اوقات فراغت و سكاهاي زندگي جوانان، ص232

ص: 19

متن زندگي اجتماعي فراهم مي آيد، ولي نوع تلفيق و تركيب آنها چيزي است كه انسان فرديت يافته، آن را بر اساس ذوق و سليقه خود مي سازد. اين سليقه، به شدت سيلو متغير است، ولي همان باورها، ارزشها و هنجارهاي فرهنگي در جهت دهي اين سليقه نقش دارد. از ميان پيشكسوتان جامعه شناسي، زيمل (1)

(1858- 1918م.)، بيش از همه به معناي جديد سبك زندگي نزديك شد. او براي نخستين بار مفهوم سبك زندگي را در نسبت مستقيم با فردگرايي مدرن تعريف كرد. از عبارتهاي گوناگون او مي توان دريافت كه سبك زندگي از نظر وي، مجموعه صورتهاي رفتاري است كه فرد يا گروه، بر اساس انگيزه هاي دروني خود و در راستاي تلاشي براي ايجاد توازن ميان شخصيت ذهني و زيست محيط عيني و انساني خود برگزيده است. (2)

مفهوم جديد سبك زندگي را بايد در نسبت مستقيم با تحولات انديشه در علوم اجتماعي و همزمان با دهه هاي پاياني قرن بيستم بررسي كرد. اين تحولات كه گاه با عنوان «چرخش فرهنگي» از آن ياد ميشود، به اهميت يافتن بيشتر مفهوم فرهنگ و مشتقات آن در علوم اجتماعي انجاميد و اصلي ترين شكل آن، انتقال مركز ثقل جامعه جديد از توليد به مصرف و از اقتصاد به فرهنگ بود. دگرگوني هاي گسترده اجتماعي در طول يك قرن، شكل بندي جامعه را كاملاً تغيير داده بود. به ويژه مي توان به پديد آمدن طبقه متوسط جديد بزرگ و رو به گسترشي اشاره كرد كه بخش اعظم صحنه اجتماعي را اشغال مي كرد. در چنين وضعيتي كه از قدرت تحليل هاي طبقاتي


1- Georg Simmel
2- محمد سعيد مهدوي كني, دين و سبك زندگي, ص52.

ص: 20

شد كه از آن با واژگاني چون جامعه اطلاعاتي، جامعه پساصنعتي و وضعيت پست مدرن ياد ميشود، اين مفهوم به عنوان يك ابزار تحليلي مناسب براي سخ شناسي و دسته بندي افراد اين جامعه نيز برگزيده شد. از عبارت بورديو(1)

(1930-2002م.) مي توان دريافت كه او سبك زندگي را فعاليت هاي نظام مندي مي داند كه از ذوق و سليقه فرد سرچشمه مي گيرد و بيشتر جنبه عيني و خارجي دارد و در عين حال، به صورت نمادين به فرد، هويت مي بخشد و بدين ترتيب، ميان قشرهاي گوناگون اجتماعي تمايز به وجود مي آورد.(2) گيدنز (3)

(متولد 1938م.) نيز سبك زندگي را مجموعه اي از عملكردها ميداند كه فرد با بهره گيري از آنها، افزون بر رفع نيازهاي جاري خود، روايت خاصي از هويت شخصي خود را در برابر ديگران مجسم ميسازد. بر اين اساس، از نظر گيدنز، انتخاب هاي ما براي چگونه زيستن، تصميم هايي است كه ما نه تنها درباره چگونه عمل كردن، بلكه درباره چگونه بودن خويش اجرا مي كنيم. (4)

از تحليل تعريفهاي ارائه شده براي سبك زندگي مي توان دريافت كه هرچند اين مفهوم در سطح فردي نيز قابل بررسي است، عموم جامعه شناسان آن را الگويي جمعي برشمرده اند. دليل اين مسئله آن است كه عناصر گوناگون يك سبك زندگي، غالباً به شكل هاي گوناگون گرد ميآيد و بدين ترتيب، شماري از افراد در نوع خاصي از سبك زندگي مشترك مي شوند. به عبارت ديگر، گروه هاي اجتماعي معمولاً يك نوع سبك زندگي خاص دارند. از تأكيد انديشمندان بر دو مفهوم وحدت» و تمايز در تمامي گفته هايشان درباره سبك


1- Pierre Bourdieu
2- پي ير بورديو, نقد اجتماعي قضاوت هاي ذوقي, ترجمه: حسن چاوشيان، صص 286 و 337.
3- Anthony Giddens
4- آنتوني گيدنز، تجدد و تشخص, ترجمه: ناصر موفقيان، ص 12.

ص: 21

زندگي مي توان دريافت كه سبك زندگي از مجموعه عناصري حكايت ميكند كه كم و بيش به طور نظام مند با هم ارتباط دارند و يك كل را پديد ميآورند و همين اتحاد و نظام مندي، اين كل را از كل هاي ديگر جدا ميسازد.(1) از سوي ديگر، بر نمادين بودن الگوهاي موجود در سبك زندگي تأكيد شده است. زيمل، سبك زندگي را نماد فرديت برتر، و بر اين مفهوم را نماد منزلت اجتماعي و بورديو و گيدنز، نماد «هويت فردي و اجتماعي دانسته اند. بدين ترتيب، هرچند گستره مفهومي سبك زندگي ميان انديشمندان علوم اجتماعي خالي از مناقشه نيست، اين گرايش كه سبك زندگي افزون بر رفتار و نمودهاي بيروني فرد، شامل ذهنيت و نگرش او نيز ميشود. رويكرد اصلي و مطرح در ميان ديدگاه هاي مربوط به سبك زندگي است.

خلاقانه و گزينشي بودن اجزا و عناصر سبك زندگي موجب تمايز اين مفهوم از مفهوم هاي مشابه همچون فرهنگ و هويت مي شود؛ هرچند هر گزينشي تنها در چارچوب مدلهاي رفتاري خاص هر گروه شكل ميگيرد تا وحدت دروني و تمايز بيروني آن سبك و شيوه زندگي محفوظ بماند. پس همانگونه كه گيدنز با پيروي از بورديو يادآور شده، تفاوتهاي شيوه زندگي بين گروه ها، شكل هاي ساختاري و مقدماتي براي لايه بندي هاي اجتماعي است».(2)

تا اينجا با تعدادي از ديدگاههاي گوناگون انديشمندان درباره مفهوم سبك زندگي آشنا شديم. افزون بر اين ديدگاههاي اين انديشمندان در مقام عمل نيز شاخص هايي براي سبك زندگي ارائه كردهاند كه مي تواند ما را به درك بهتري از اين مفهوم برساند. مهمترين شاخص ها در اين زمينه عبارت است از: الگوي مصرف و شيوه تغذيه، پوشاك و نوع مسكن، شيوه گذران اوقات فراغت،


1- دين و سبك زندگي, ص55
2- تجدد و تشخص, ص121

ص: 22

الگوهاي مربوط به شيوه تمركز بر علاقه مندي ها، آداب معاشرت و چشم اندازهاي اخلاقي، الگوهاي زندگي خانوادگي و بهداشت و سلامت. البته روشن است كه بيان عناصر و اجزاي يادشده براي سبك زندگي، به معناي شمارش كامل همه اجزاي آن نيست و بسنده كردن به نمونه هاي اصلي است. بررسي دقيق اين شاخصي ها نشان مي دهد انديشمندان در مطالعات خود درباره سبك زندگي، خواسته يا ناخواسته، به محوري عمومي توجه كردهاند كه مي توان از آن با عنوان كلي سليقه،(1) ياد كرد.(2) بر اين اساس، تقريباً تمام اين شاخص ها به جنبه هايي از زندگي انسان مربوط است كه فرد با توجه به ذوق و سليقه خود يا گروهي كه در آن عضو است، در مورد آن دست به انتخاب ميزند. شايد مهمترين كاري كه درباره مفهوم سليقه در علوم اجتماعي انجام شده، مربوط به بورديو باشد. او بر اساس نظريه هاي مصرف و نظريه هاي فرهنگي در اقد زيبايي شناسي كانتي (3) به تحليل جامعه بر مبناي سليقه مي پردازد. از نظر بورديو، سليقه، مبناي همه چيزهايي است كه فرد در اختيار دارد و هويت او را براي ديگران رقم ميزند. از اين راه، فرد، خود را طبقه بندي مي كند و از سوي ديگران نيز طبقه بندي مي شود.(4) او در مقام بيان ارتباط سليقه و سبك زندگي مي نويسد: سليقه، منبع نظام ويژگي هاي متمايزي است كه هر كسي... بايد آن را به مثابه تجلي سيستماتيك طبقه خاصي از شرايط وجودي، به مثابه سبك زندگي متمايز تشخيص دهد... اين نظام طبقه بندي كننده كه محصول دروني شدن ساختار فضاي اجتماعي است... موجب كاركردهايي ميشود كه با نظم و ترتيبهاي دروني اين شرايط


1- Taste
2- محمد سعيد مهدوي كني، مفهوم سبك زندگي و گستره آن در علوم اجتماعي، اصلي نامه علمي پژوهشي تحقيقات فرهنگي،1386، شماره 1، صص 199-230
3- تمايز- نقد اجتماعي قضاوت هاي ذوقي, صص 665-675
4- تمايز- نقد اجتماعي قضاوت هاي ذوقي, ص93

ص: 23

هماهنگي دارند... و بدون هيچ گونه جبر مكانيكي، مجموعه انتخاب هاي سازنده سبك هاي زندگي را به بار مي آورد. (1)

بورديو در توضيح ويژگي انتخابي بودن سليقه، همواره مي كوشد آن را نوعي عادت واره معرفي كند كه كاملاً از فرآيند جامعه پذيري و آموزش (اعم از رسمي و غير رسمي) و موقعيت فرد در محيط اجتماعي يا به تعبير او، حوزه يا ميدان سرچشمه مي گيرد.(2) وي تفاوت ها و شباهت هاي موجود در سليقه را معلول فضاهاي اجتماعي و موقعيت افراد در اين فضاهامي داند و بدين ترتيب، سليقه را كاملاً اكتسابي معرفي ميكند. بورديو در هماهنگي كامل با انديشه هاي وبر، سليقه را ناشي از دروني كردن نظام طبقه بندي موجود در فضاي اجتماعي دانسته است. بدين ترتيب، سبك زندگي، نمادي از نظام قشربندي اجتماعي است و سليقه، در واقع، به انتخاب هايي از ميان گزينه هايي معين، ولي متعدد، محدود است. بر اين اساس، مي توان ادعا كرد سليقه، اين توانايي گزينش فردي يا گروهي را به انسانها مي دهد كه آنها را به جايگاهي متناسب با اندوخته هاي مادي و معنوي خودشان در نظام قشربندي اجتماعي و همچنين نمادها و جلوه هاي عيني آن برساند. از مجموع آنچه در اين مبحث گذشت، مي توان دريافت كه به مرور زمان و در فرآيندي تاريخي، توجه انديشمندان در مقام بررسي سبك زندگي، از توجه محض به رفتارهاي مصرفي و تكيه بر رفتارهاي عيني، به سوي جنبه هاي ذهني تر مانند روابط انساني و گرايشها و نگرش ها سوق يافته است.(3) خاستگاه چنين ادعايي از آنجا سرچشمه ميگيرد كه در وراي بسياري از رفتارها، باورها


1- تمايز- نقد اجتماعي قضاوت هاي ذوقي, صص 244 و 245
2- «مفهوم سبك زندگي و گستره آن در علوم اجتماعي، ص 219
3- تجدد و تشخص, ص120

ص: 24

و انديشه هاي ما، ارزش ها و نگرش ما از هويتمان نمايان ميشود. از اين رو، مفهوم هايي چون ارزش و هويت، نقشي كاملاً مركزي و پراهميت در تعريف سبك زندگي بر عهده دارد. به عبارت ديگر، ارزش هاي فرهنگي كه يك فرد مي پذيرد، اجزاي بنيادين هويت او را شكل ميدهد و هويت نيز در سبك زندگي انسانها نقشي بسيار مهم دارد. بدين ترتيب، براي بررسي وجوه گوناگون سبك زندگي و به دست آوردن وضعيت هنجاري و شايسته آن از آموزه هاي اسلامي بايد بعدهاي متعدد و متنوع سبك زندگي را در سه دسته كلي نگرش، گرايش و كنش بررسي كنيم. بر اين اساس، در بخش نگرش، به مجموعه اي نظام مند از باورهاي ديني مي پردازيم كه هويت انسان بر اساس آن تعريف و ترسيم مي شود. بديهي است نمودهاي عيني و رفتاري سبك زندگي انسان مسلمان و جامعه اسلامي بايد با تكيه بر همين هويت، ظهور يابد. در بخش گرايش نيز ارزشها و هنجارهايي را بررسي ميكنيم كه سليقه و توانايي ترجيح افراد و گروههاي اجتماعي را جهت دهي مي كند. در بخش كنش، به الگوها و شيوههاي رفتارهاي عيني برگرفته از آموزه هاي اسلامي اشاره مي كنيم. مي توان گفت مجموعه اين موارد در بخش هاي سه گانه، مي تواند نمايي كلي از سبك زندگي اسلامي را ترسيم كند.

اما آنچه درباره سبك زندگي و مفاهيم مرتبط با آن بيان شد، همپوشاني گسترده و ارتباط تنگاتنگ آن را با مفهوم «فرهنگ» نشان ميدهند. به همين دليل، ضروري است در فصل كليات، مبحث ديگري را به مقوله فرهنگ اختصاص دهيم تا ضمن تبيين مفهوم فرهنگ، جايگاه و موقعيت مفهوم سبك زندگي در رابطه با آن روشن شود.

ص: 25

فرهنگ و سبك زندگي

فرهنگ و سبك زندگي

واژه «فرهنگ» در كاربردهاي متأخر و امروزين خود، اصطلاحي علمي است كه در دو سده گذشته و همزمان با شكوفايي و گسترش دانشهايي مانند مردمشناسي و سپس انسانشناسي، در محافل علمي و مجامع دانشگاهي تثبيت گرديده است و معناي دقيق و خاصي از آن اراده ميشود.(1) حتي معناي آن در مورد فرد و جامعه نيز متفاوت و متمايز است. بر اين اساس، هنگامي كه در مورد فرد به كار ميرود، معناي فرهيخته يا پرورشيافته را ميرساند، ولي زماني كه در مورد جامعه به كار ميرود، دستهاي از ويژگيها و دستاوردهاي خاص جامعه انساني اراده مي شود كه انتقال آن از نسلهاي پيشين به نسل هاي پسين، در چهارچوبي خاص صورت ميگيرد كه جامعه شناسان آن را فرآيند «جامعهپذيري» ميخوانند.

ادوارد تايلور(2) (1832_ 1917م) نخستين انسانشناس برجسته بريتانيايي است كه همزمان با پژوهش هاي مردم شناسي خود درباره تاريخ آغازين بشر و توسعه تمدن، در سال 1871 ميلادي كتابي با عنوان فرهنگ ابتدايي(3) نوشت كه سرآغاز آن، نخستين تعريف رسمي و فني فرهنگ را در بر داشت: «فرهنگ يا تمدن به مفهوم وسيع كلمه در قومشناسي، عبارت از مجموعه علوم، دانشها، هنرها، افكار و عقايد، اخلاقيات، مقررات و قوانين، آداب و رسوم و ساير آموختهها و عاداتي است كه انسان به عنوان عضوي از جامعه كسب ميكند.»(4) تعريف تايلور به مفهومي پايه در پژوهشهاي بعدي انسان شناسان تبديل شد. در ابتدا بدون توجه به فرهنگ و جامعه اي خاص،


1- چنگيز پهلوان، فرهنگ شناسي: گفتارهايي در زمينه فرهنگ و تمدن، ص7.
2- Edvard B. Taylor.
3- Primitive Culture.
4- فرهنگ شناسي: گفتارهايي در زمينه فرهنگ و تمدن، ص48.

ص: 26

محورهاي اساسي فراگير و جهاني مورد توجه بود و انديشمندان بيش از آنكه در جستوجوي تفاوتهاي فرهنگي باشند، در پي تشابه ها بودند. بر اساس چنين رويكردي، ذهن انسان در همه زمان ها و مكان ها داراي پايههاي يكسان بود و تاريخ بشر نيز مجموعه به هم پيوستهاي در نظر گرفته ميشد كه قابليت تبيين آن در چارچوب يك نظريه كلي وجود دارد.(1) اندك اندك اين رويكرد تضعيف شد و نظريهپردازان به تكثر و تفاوت فرهنگها و همچنين نسبيت فرهنگي توجه كردند. بدين ترتيب، هر انديشمندي با توجه به زاويه نگاه خويش، تعريفي براي فرهنگ ارائه كرد.

با دقت در اين تعريف ها مي توان دريافت كه در مجموع «فرهنگ»، ويژگي خاص نوع انسان دانسته شده است. به عبارت ديگر، فرهنگ، مفهومي است كه انسان و شيوه زيستن او را از حيوانات جدا ميكند؛ زيرا ويژگيهاي رفتاري هر نوعي از حيوانات از راه وراثت زيستي منتقل ميشود و در زندگي او براي فرآيند آموزش نميتوان نقش چنداني قائل شد. اين مسئله در مورد نوع انسان به صورت معكوس است؛ بدين معنا كه فرهنگ در تكوين ذات او نقش اساسي دارد و حتي طبيعت و آنچه از راه وراثت زيستي، او را همراهي ميكند، در چارچوب فرهنگ، معاني و ارزش هاي اجتماعي خاص پديدار مي شود.(2) بر اين اساس و پس از گذار چندين نسل، يك جامعه انساني از مجموعه عظيمي از دارايي هاي مادي و معنوي برخوردار خواهد شد كه مي تواند فرهنگ آن جامعه ناميده شود.(3) اين گونه است كه هر فردي از جامعه در فضاي آن فرهنگ زاده مي شود و هماهنگ با اصول آن پرورش مييابد. بدين ترتيب، هر فرد انساني كه در جامعه اي خاص و فرهنگي ويژه رشد مييابد، واجد چيزي خواهد شد كه آن


1- باقر ساروخاني، درآمدي بر دايرة المعارف علوم اجتماعي، ج1، ص175.
2- داريوش آشوري، تعريف ها و مفهوم فرهنگ، ص109.
3- علي رضا شايانمهر، دايرة المعارف تطبيقي علوم اجتماعي، ج1، ص400.

ص: 27

را در روانشناسي، «شخصيت» مي خوانند و در جامعهشناسي و انسان شناسي، «هويت فرهنگي» مي نامند. همين هويت در گرايشهاي فكري و جهت گيري هاي رفتاري او نقشي بي بديل و انكارناپذير دارد.

بر اساس اين توضيحات، در مقام ارائه تعريف مي توان فرهنگ را «مجموعه در هم تنيده و رو به تكاملي از ويژگيهاي خاص زندگي اجتماعي انسان» دانست كه در سايه اين ويژگيها، او از ديگر حيوانات متمايز مي شود.

اين مجموعه در هم تنيده، ارزشهاي مورد توجه اعضاي يك جامعه يا گروه معيّن و هنجارهايي را در برمي گيرد كه از آن پيروي ميكنند. حتي كالاهاي مادي كه اعضاي جامعه توليد ميكنند و چگونگي بهره برداري از آن ها را ميتوان جزو فرهنگ دانست. بدين ترتيب، افزون بر هنر، ادبيات، موسيقي و نقاشي، كه فرآورده هاي متعالي ذهن به شمار ميروند،(1) چگونگي لباس پوشيدن اعضاي جامعه، مراسم ازدواج، زندگي خانوادگي، الگوهاي كار و فعاليت، مراسم مذهبي، انواع سرگرمي، شيوه گذران اوقات فراغت و مواردي از اين دست نيز جزو فرهنگ به شمار مي آيد. اين مجموعه و اندوخته عظيم كه دستاورد نسلهاي متمادي يك جامعه انساني است، در هر نسلي بنا بر مقتضيات زمان، دچار تغييرات و تحولات لازم مي گردد و سپس به آيندگان سپرده ميشود.

بر اساس تعريف فرهنگ، انسان را مي توان موجودي فرهنگي ناميد. اين فرهنگ دقيقاً از چه اجزايي تشكيل شده است؟ واقعيت آن است كه شناخت حقيقت فرهنگ و اجزاي اساسي آن، مستلزم شناخت هدف انسان و رفع نيازهاي او در چارچوب روابط چهارگانه او با طبيعت، ماوراي طبيعت، خويشتن و انسان هاي ديگر است. هر كدام از اين روابط نيز به گونه اي است كه نمي توان آن را به تنهايي و جداي از ديگر روابط ارزيابي كرد؛ زيرا رويكرد حاكم بر هر


1- آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه: منوچهر صبوري، ص56.

ص: 28

كدام از اين روابط، بر ديگر روابط نيز اثرگذار خواهد بود. بررسي دقيق اين روابط، ما را به سه نظام در هم تنيده، شامل نظام بينش، نظام گرايش و نظام كنش رهنمون ميشود كه البته هر كدام، در مقام يك مرتبه يا سطح هستند كه در طول يكديگر قرار دارند و اجزاي اساسي فرهنگ تلقي ميشوند.

منظور از نظام بينش، مجموعه منسجمي از شناختها و باورهاست كه شالوده فعاليت هاي بشر را در گستره انديشه تشكيل مي دهد و از تصورها، آموزهها و شيوههاي استدلالي درباره تفسير انسان، جهان، زندگي و چگونگي رابطه انسان با طبيعت و ماوراي آن پديد ميآيد. در مرحله دوم، نظام گرايش قرار دارد كه در قالب آموزه هايي مانند ارزش ها، اخلاق و حقوق به معناي عام آن، ميان مقولاتي مانند خوب و بد، شايسته و ناشايست و مطلوب و نامطلوب مرزبندي مي كند. در چارچوب اين نظام و در پرتو نظام حاكم بر آن، يعني نظام بينش، انسانها ميآموزند درباره خويشتن و ديگران چگونه بينديشند و به چه چيزهايي اهتمام بورزند و از چه چيزهايي بپرهيزند. در آخرين سطح، نظام كنش قرار دارد. اين نظام بهعنوان حاصل دو نظام بينش و گرايش، از تمام آموختهها و اندوختههايي تشكيل شده است كه هماهنگ سازي رفتار آدمي با افعال ديگران را ممكن ميسازد. در اين قلمرو، گزارههاي دو نظام ديگر امكان ظهور مي يابد و با توجه به آنها، آموزههاي عملي و فنون رفتاري انسان شكل مي گيرد و ترسيم ميشود.(1)

با تكيه بر فرهنگ به عنوان وجه جداساز انسان از ديگر حيوانات، مي توانيم بهجاي آنكه انسان را موجودي اجتماعي بناميم، او را موجودي فرهنگي بدانيم. بر اين اساس، «جامعه» در واقعيت، نظام روابط متقابلي است كه افرادِ با فرهنگ مشترك را به يكديگر مربوط ميسازد. از سوي ديگر،


1- محمدرضا كاشفي، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، ص27.

ص: 29

گوناگوني ابعاد وجودي انسان، در بيشتر موارد، او را از هماهنگ ساختن كامل اين ابعاد ناتوان ميسازد. طبيعي است كه جوامع مختلف بشري به سوي گوناگونيِ عناصر فرهنگي و در نهايت، به تفاوت در فرهنگ سوق داده شود. از اين پديده نزد جامعه شناسان و انسانشناسان با عنوان «تنوع فرهنگي» ياد ميشود. همچنين فرهنگ، همانگونه كه در يك جامعه از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود، مي تواند از جامعه اي به جامعه ديگر نيز انتقال يابد. از اين پديده نيز در جامعهشناسي با عنوان «اشاعه فرهنگ» ياد ميشود. ميدانيم كه هر فرهنگي، الگوهاي رفتاري منحصر به خود را دارد و براي ديگر جوامع با زمينههاي فرهنگي متفاوت، بيگانه مينمايد. به همين دليل، در اين مورد نيز اشاعه فرهنگ و انتقال عناصري از آن به فرهنگ ديگر، معمولاً به سختي و كندي صورت ميگيرد و جامعه هدف اگر فرهنگ غني و قدرتمندي داشته باشد، مي كوشد در صورت پذيرش يك عنصر فرهنگي، تا حد توان آن را با ديگر عناصر فرهنگي خود، همسان و يكنواخت سازد.

اشاعه فرهنگي نيز كه پيش تر به آن اشاره شد، در جامعه هدف مي تواند به دگرگوني فرهنگي بينجامد. بديهي است اعضاي يك جامعه انساني، در برابر رها كردن سنتها، ارزشها و آداب و رسوم خود براي پذيرش سنت ها، ارزشها و رسوم تازه، بسيار انعطافناپذير و سختگير هستند. با اين حال، شايد نتوانيم فرهنگي را بيابيم كه در طول تاريخ دچار دگرگوني و تحول نشده باشد. بر اساس رويكرد جامعهشناختي، هرجا عناصر جديد و مجموعهاي از شاخصهاي نوين به گونه اي در يك فرهنگ ظهور يابد كه محتوا و ساخت آن فرهنگ را تغيير دهد، پديده دگرگوني فرهنگي رخ داده است.(1) دگرگوني فرهنگي ميتواند از حضور يك دين جديد كه تغييرات


1- بروس كوئن، مباني جامعه شناسي، ترجمه: غلام عباس توسلي و رضا فاضل، ص67.

ص: 30

بسيار گسترده و فراگير را به همراه دارد، تا ورود يك فن آوري ساده به يك منطقه عقبمانده روستايي را در برگيرد. بنابراين، پديده دگرگوني فرهنگي زماني رخ ميدهد كه افراد جامعه، شيوههاي نوين رفتار و برخورد با امور و اشياي پيرامون خود را پذيرفته باشند. بدين ترتيب، افراد جامعه به عدول از اين شيوهها متمايل مي شوند و فرهنگ به تدريج و بر اساس اسلوب نوين بازتوليد ميگردد.

خاستگاه اصلي فرهنگ غالب در جامعه، در جهتگيري عمومي اعضاي آن جامعه ريشه دارد و اين انتخاب همگاني، بر ارتكازات جامعه و هنجارهاي شكليافته آن مبتني است. حس كمال جويي انسان و پيدايش نيازهاي جديد كه معلول شرايط متغير فرهنگي، اقتصادي و سياسي در جامعه است، ضرورت حركت تكاملي جامعه و ارتقاي علمي، فكري و تمدني آن را ايجاب ميكند. بر اساس چنين رويكردي، اگرچه اقتصاد و سياست در تحولات فرهنگي مؤثرند، اصلي ترين عامل دگرگوني فرهنگي، خواست و جهتگيري مردم بر اساس آرمانها و ارزشهاي متعالي و بالندهاي است كه برگزيده اند.

بدين ترتيب، در جامعهاي كه از رويكرد تكاملگرايي فرهنگي پيروي ميكند، ارزشها، آرمانها و باورهاي مطلوب، ثابت است، ولي ارزشها و باورهاي محقق، دستخوش تغيير و دگرگوني ميشود كه به دنبال آن، روشها، ابزارها و محصولات فرهنگي پيوسته در حال بازتوليد خواهد بود.(1) جهت گيري آن نيز به صورتي خواهد بود كه شيوه زيستِ آرامتر، معنويتر و انسانيتري را به ارمغان آورد. بر اساس چنين رويكردي، جامعه ميتواند وضعيت موجود خود را با گذشته آن بسنجد و دريابد آيا به سمت تعالي فرهنگي رفته است يا خير؟ حتي با چنين رويكردي، جامعه ميتواند به آساني و بر محور جهتگيري ديني و الهي


1- علي رضا پيروزمند، مباني و الگوي مهندسي فرهنگي، ص42.

ص: 31

كه دگرگوني هاي گسترده و فراگير اجتماعي را به همراه دارد، به استقبال دگرگوني تكاملي برود و در آن مسير گام بردارد.

هر جامعه انساني براي آنكه بتواند در قالب فرهنگ معيّني زندگي كند و ارتباط متقابل و موفقي براي اعضاي خود به ارمغان آورد، گونههاي شخصيتي خاصي را كه با فرهنگ آن جامعه و عناصر آن هماهنگي داشته باشد، پرورش ميدهد. جامعه شناسان به اين پديده كه به صورت فرآيندي فراگير در همه جوامع رخ مي دهد، جامعه پذيري مي گويند. بر اين اساس، جامعه پذيري يا اجتماعي شدن، فرايندي است كه در آن، «هر انساني تدريجاً به شخصي خودآگاه، دانا و ورزيده در شيوههاي فرهنگي جامعهاي كه در آن متولد شده، تبديل ميشود.»(1) در واقع، هر جامعهاي ميكوشد از راه اين فرآيند فرهنگي، اندوختههاي مادي و معنوي خود را كه در طول نسل هاي متمادي بهدست آورده است، به نسلهاي بعد، منتقل و آن را حفظ كند. بدين ترتيب، نسلهاي مختلف جامعه به يكديگر پيوند مي خورند و درك درستي از كنشهاي اجتماعي و نمادهاي فرهنگي خود به دست مي آورند. البته جامعهپذيري را نمي توان نوعي برنامهريزي فرهنگي كاملاً اجباري پنداشت كه افراد جامعه بايد آن را به طور انفعالي جذب كنند، بلكه نيازها و خواسته هاي تازهاي كه در هر نسل به وجود ميآيد، ميتواند فرهنگ جامعه را در روندي ملايم دچار تحول و تكامل سازد و بدين ترتيب، بر اندوخته هاي اجتماعي آن بيفزايد.

از آنچه گذشت، ميزان همپوشاني گسترده مفهوم فرهنگ و مفهوم سبك زندگي روشن مي شود. حقيقت آن است كه سبك زندگي را بدون فرهنگ و جداي از آن نميتوان در نظر گرفت. همچنين تأثير متقابل سبك زندگي و


1- جامعه شناسي، ص86 .

ص: 32

فرهنگ انكارناپذير است، ولي چگونگي اثرگذاري آن دو بر يكديگر همسان و يكنواخت نيست. سبك زندگي از فرهنگ زاده ميشود و در پرتو سه نظام در هم تنيده بينش، گرايش و كنش برخاسته از فرهنگ رشد ميكند، ولي نقش سبك زندگي آن است كه در توسعه و نفوذ فرهنگ در بخشهاي گوناگون جامعه اثرگذار خواهد بود.

روشن است كه چنين نقشي با اثر دگرگونسازي و هدايتگري كه فرهنگ ايفا ميكند، يكسان نيست و اصلاً قابل مقايسه با آن نخواهد بود. پس بهتر و دقيق تر آن است كه فرهنگ و سبك زندگي را دو پديده مستقل، ولي در هم تنيده بدانيم كه دوگونه نسبت ميان آنها برقرار است:

1. نسبت زيربنا و روبنا؛ به اين معنا كه فرهنگ و شاخصهاي آن، شالوده و زيربناي سبك زندگي را تشكيل ميدهد.

2. نسبت اثرپذيري و اثرگذاري متقابل؛ يعني همان گونه كه سبك زندگي، دستاورد عيني فرهنگ است، فرهنگ نيز در متن الگوهاي برآمده از سبك زندگي غني و بارور ميشود.

بر اين اساس، ميتوان ادعا كرد فرهنگ، جوهر اصلي سبك زندگي را تشكيل ميدهد و سبك زندگي نيز بخشي از جلوه عيني و مصداق خارجي فرهنگ شمرده مي شود؛ يعني فرهنگ با اثرگذاري در ساختهها و اندوخته هاي مادي و معنوي جامعه انساني، در قالب سبك زندگي نمايان مي گردد. سخن در اينجا پايان نمي پذيرد؛ زيرا خود فرهنگ نيز آبشخور ديگري دارد كه بررسي آن بسيار مهم است و در پژوهش حاضر، ريشه يابي آن اهميتي دوچندان مي يابد. اين موضوع را در مبحث بعدي پي مي گيريم.

ص: 33

دين و سبك زندگي

گفتيم كه فرهنگ حاكم بر جامعه و شاخصهاي آن، بنيان الگوهاي موجود در يك سبك زندگي خاصي را تشكيل مي دهد، ولي روشن است كه خود فرهنگ نيز از عوامل متعددي اثر مي گيرد كه مهمترين عامل آن، دين و آموزه هاي وحياني است. بررسي تاريخ در جوامع گوناگون بشري، درستي اين مدعا را ثابت ميكند. براي شناخت حقيقات فرهنگ، نيازمند شناخت هدف انسان و همچنين نوع روابط او با طبيعت، ماوراي طبيعت، خويشتن و ديگر انسانها هستيم و روشن است كه دين در اين زمينه، آموزه هاي صريح و گويايي دارد. دين در مقام نوعي هدايت الهي كه در چارچوب ارسال پيامبراني براي جامعه انساني صورت مي گيرد، دگرگوني ژرف و گستردهاي در انديشه و روح انسان ها پديد مي آورد. در پرتو اين دگرگوني كه نظام شناخت ها و باورها، ارزش ها و گرايشها و رفتارها و كردارهاي انسان را در برمي گيرد، استعدادهاي دروني و فطري بشر شكوفا و هدايت ميشود و در مسيري خاصي به تكامل مي رسد. دراين باره مي توان گفت هرچه دين، جهان شمول تر باشد يا گرايش هاي جهاني بيشتري داشته باشد و بتواند معيارهاي خود را بر شمار بيشتري از افراد داراي فرهنگ هاي گوناگون تطبيق دهد، فرهنگ سازتر خواهد بود. اين رابطه به گونه اي تقويت و نهادينه مي شود كه در سطح ناخودآگاه افراد، نوعي يگانگي ميان دين و فرهنگ شكل مي گيرد و انسانها بر اساس آن، انديشه هاي نويني مي آفرينند، برنامه طراحي ميكنند، استدلال مي آورند و به تأسيس سازمان ميپردازند. اگر دين را ابزار سرپرستي سعادت بشر در تمام شئون فردي، اجتماعي و تاريخي بدانيم، لازمه چنين باوري آن است كه آموزه هاي دين را بر شكل گيري تمام باورها، ارزشها و هنجارهاي لازم براي جهت دهي و الگوبخشي به رفتار و كنش انساني حاكم بدانيم. در واقع، محدود نكردن دين به فهم زماني خاص،

ص: 34

اعتقاد به تكامل پديده فرهنگ بشري و سهيم بودن اراده انسانها در آن و نيز تبيين درست ارتباط ميان فرهنگ متغير و دين ثابت، ما را به اين ديدگاه رهنمون مي شود كه دين و آموزههاي وحياني آن ميتواند منشأ شكل گيري فرهنگ باشد. يادآوري اين نكته ضروري است كه اثرگذاري دين، همواره به معناي تغيير در فرهنگ گذشته يا تأسيس فرهنگي كاملاً متفاوت نيست، بلكه به خدمت گرفتن شاخصهاي مناسب فرهنگ گذشته نيز اگر با آموزه هاي ديني مغايرت نداشته باشد، ميتواند مورد توجه و تأييد دين قرار گيرد؛ زيرا بسياري از دانشها و يافته هاي بشر كه در طول تاريخ به دست آمده است و جزو اندوخته هاي مادي و معنوي جامعه بشري به شمار ميرود، با كمك نيروي عقلاني به دست آمده كه خود از مواهب الهي است و در هندسه معرفت ديني ميتواند جايگاهي والا داشته باشد. اصولاً دانش و معرفت علمي، خارج از حوزه معرفت ديني نيست، بلكه عقل غيرتجريدي كه عهده دار شناخت تجربي طبيعت است، در صورتي كه معرفت يقيني يا شناختي همراه با طمأنينه به دست دهد، مي تواند در هندسه معرفت ديني جاي گيرد. (1)

از آنچه گفتيم، مي توان چنين استفاده كرد كه الگوهاي رايج در سبك زندگي يك گروه اجتماعي، متأثر و برخاسته از خواسته ها و ترجيح هايي است كه خود از نظام معنايي تعريف شده در آن گروه اثر مي پذيرد. پس در يك رابطه طولي ميتوان چنين گفت كه دين، فرهنگ جامعه را شكل مي دهد. فرهنگ نيز نظام معنايي خاصي براي زندگي فردي و اجتماعي تعريف ميكند و اين نظام معنايي، سرچشمه و خاستگاه مجموعه در هم تنيده اي از الگوهاي خاصي براي زندگي است كه يك كل منسجم و متمايز را در قالب سبك زندگي پديد ميآورد. بدين ترتيب، آنچه در اين بحث


1- عبدالله جوادي آملي، منزلت عقلي در هندسه معرفت ديني، ص 15

ص: 35

پيگيري مي شود، ناظر به اين موضوع است كه عموم اديان، داراي نظام معنايي، آموزه ها، نهادها و ساختارهايي هستند كه با بهره گيري از آن، پيروان خود را در ايجاد سبك هاي زندگي ديني، توانمند مي سازند. به عبارت ديگر، بحث بر سر رابطه هوشيارانه و انتخابي ميان دين و سبك زندگي پيروان آن دين و فرهنگ برآمده از آموزه هاي آن دين است.

رابطه ذاتي فرهنگ و دين، مسئله اي است كه انديشمندان غربي به آن توجه كرده اند،(1) ولي مهم براي ما، توجه انديشمندان به نقاشي دين در ايجاد الگوهاي مناسب براي زندگي است. زيمل (2) با توجه خاص به نقش دين در شكل گيري سبك زندگي، معتقد است در موقعيت هاي برآمده از ناسازگاري دروني انسان، دين در مقام شيوه زيستن ديده مي شود، ولي منظور آن نيست كه ما دين را شبيه به ملودي خاصي در سمفوني حيات ببينيم، بلكه دين، به كليدي مي ماند كه كل اثر بر اساس آن اجرا ميشود. بدين ترتيب، فضاي زندگي كه تماماً از خرسندي، از اعمال و تقدير از افكار و احساساتي درباره جهان پر شده است، با وحدت دروني منحصر به فردي ميان فروتني و جسارت، اضطراب و آرامش، مخاطره و تقديس كه صرفاً ميتوان آن را ديني ناميد، فرا گرفته مي شود.(3)

مسئله اساسي و بار نيز در اثر مشهورشي، اخلاقي پروتستان و روح سرمايه داري (4) اين است كه آيا درك بشر از جهان هستي و علاقه هاي


1- ساموئل هانتينگتون، تمدنها و بازسازي نظام جهاني، ترجمه: مينو احمدسرتيپ، ص 71 2.
2- Simmel
3- گئورك زيمل، مقالاتي درباره دين, ترجمه شهناز مسمی پرست ص 91
4- حاص این پژوهش با عنوان آلمانی, Die protestantische Ethik und der Geist des Kapitalisms ابتدا در سال 1905 ميلادي، به صورت يك مقاله دو قسمتي در رشته علوم اجتماعي و سياست اجتماعي كه ويراز سردبيرانشي بود منتشر شد. شكل كنوني كتاب شامل اين مقاله دو قسمتی و مقدمه وير(1920م) بر كتاب جامعه شناسي ديني است كه پارسونز در سال 1930ميه انگليسي ترجمه او منتشر كرد. اين كتاب در زبان فارسي با عنوان حلاقي پروتستان واحي سرمايه داري چاپ شده است.

ص: 36

ديني شان در قالب چنان ادراكي ميتواند مناسبات اجتماعي و كنشهاي عيني شان را به ويژه در حوزه كنش اقتصادي متأثر سازد؟(1) ويژگي مهم روش وبر در اين اثر، نشان دادن وجوه مطابقت يا همخواني ميان گرايشهاي ذهني بر اساس نظام هاي معنايي است. او براي اينكه گرايش ها و باورهاي ديني را به عنوان يك عامل مستقل مهم در فرآيند توسعه اقتصادي نوين در نظر بگيرد، اين مسئله را از راه رديابي شيوهاي بررسي كرد كه اين انديشههاي الهياتي بر اساس آن، به علاقه هاي صرفاً ديني معتقدان پاسخ ميدهد. وبر نشان داد كه اخلاق پروتستاني(2) چگونه از وضعيت اوليه كالونيستي(3) (يعني وضعيتي كه در آن، فرد هيچ نشانه اي از برگزيده بودن يا مقدر بودن رستگاري اش نداشت) به وضعيتي تحول يافت كه در آن، موفقيت در تكليف دنيوي مي تواند نشانه اي از برگزيده بودن و رستگاري پنداشته شود.(4) اين نگراني كاملاً ديني سبب شد اعتقاد پروتستاني دوباره در جهتي هدايت شود كه اتفاقاً موجب همخواني بيشتر آن با اين نوع از روحيه مورد نياز سرمايه داري جديد گردد.(5) اكنون پس از گذشت سالها، ظرفيتهاي تحول آفرين ايدئولوژي هاي ديني در چارچوب بررسي دوباره نظريه وبر و كاربردهاي تطبيقي و تحليلي آن در


1- كنت تامپسون، دين و ساختار اجتماعي, ترجمه علي بهرام پور و حسن محدثي، ص 62
2- "Protestant" يكي از شاخه ها و مذهبي از آيين مسيحيت است كه بر اثر نهضت اصلاح طلبي به رهبري مارتين لوتر، و به دليل ايستادگي در برابر برخي از قوانين كليساي كاتوليك, در قرن شانزدهم ميلادي پديد آمده است. كليساهاي پروتستان گرچه در عقيده و عمل، انواع گوناگوني دارند. وجه مشترك همه آنها اهميت دادن به آموزههاي كتاب مقدسي است (توماس ميشل، كلام مسيحي, ترجمه: حسین توفيقي، ص 162) اگرچه اين اهتمام، در مراحل بعدي او در زمان حال تا حدودي كاهش يافته است.
3- داشتن جديت اخلاقي از ويژگي هاي كلون (Calvin) و پيروان اوست. كلونيست ها با سرگرمي هاو مشغوليت هاي دنيايي مانند بازي هاي رقصي رفتن به تمايشي خانه خواندن رمان، جشنواره هاي عمومي از قبيل رقص خرمن به شدت مخالفت مي ورزيدند و بر اعمال پارسايانه كاتوليك ها تأكيد خاص داشتند. (هنري لوكاس، تاريخي تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، .ج2, ص 848)
4- ماکس وبر, اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری, ترجمه: عبدالمعبود انصاری صص 134-156
5- دين و ساختار اجتماعي، صي 69

ص: 37

سطحي گسترده تر، ذهن جامعه شناسان را به خود مشغول كرده است. به نظر مي رسد در بحث جايگاه دين در فرآيند شكل گيري سبك زندگي مي توان از مدل وبر به عنوان مدل كنش به معناي عام آن بهره برد. بر اساس اين مدل، تعامل تمايلات و منابع مي تواند انتخاب هاي فردي و گروهي يا همان كنشي را پدید آورد. مجموع اين كنش ها، الگوهايي را ترسيم مي كند كه مي توان آن را «سبك زندگي» ناميد. بر اين اساس، تمايلات و ترجيحات فردي و جمعي، جهت كنش را تعيين مي كند و منابع در دسترسي كه در پيوند با عوامل ساختاري، فرصت هاي زندگي را پديد ميآورد. بستر بروز كنش را فراهم مي سازد.(1) بورديو نيز در تعبير ساختگرايانه تري از اين مدل، نظام اجتماعي را مجموعهاي از ميدان ها(2) مي داند كه بر اساس توزيع سرمايه طبقه بندي مي شود و افراد در آن براي كسب بيشتر سرمايه و در نتيجه، قدرت به رقابت مي پردازند. هر فرد بر اساس موقعيت خود با دروني كردن اين ميدان ها، نظام هاي طبقه بندي شدهاي را در ذهن خويش پديد ميآورد. هريك از اين نظام ها مي تواند از يك سو، ظرفيت توليد فعاليت هاي قابل طبقه بندي (توليد بي پاياني از الگوهاي رفتار) و از سوي ديگر، ظرفيت طبقه بندي و درك اهميت فعاليت ها و محصولات (يعني تمايلات و ترجيحات يا سليقه) را در فرد به وجود آورد. فرد بر اساس ارزيابي يا همان سليقه، الگوي رفتاري خاصي را براي دستيابي به سرمايه بيشتر (اعم از اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نمادين) در هر ميدان برمي گزيند. اين الگوها و جلوه هاي عيني آنها، سيكهاي زندگي هستند.(3)

بدين ترتيب، مي توان گفت سرمايه فرهنگي برآمده از جهان بيني و نظام معنايي دين، در كنار نمادهاي آييني و شعاير مئي مي تواند مجموعه پيروان


1- دين و سبك زندگي, ص219
2- Field
3- تمايز-نقد اجتماعي قضاوت هاي ذوقي صص 237-245.

ص: 38

يك دين را به صورت منسجم در شكل دهي ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي، و همچنين سليقه هاو ترجيح هاي برامده از ان ياري دهد. البته اين موضوع مي تواند به شكل گيري الگوهاي خاصي براي زندگي بينجامد و نوعي از سبك زندگي ديني را پديد آورد.

منابع اسلامي سبك زندگي

اشاره

منابع اسلامي سبك زندگي

از آنجا كه جامعيت دين اسلام، بُعدهاي اعتقادي، اخلاقي و عملي زندگي انسان را به يكديگر پيوند مي زند و ايمان و عمل را در كنار يكديگر مي طلبد،(1) آموزههاي اين آيين به گونهاي ارائه شده است كه همواره به جلوه هاي بيروني و عينيِ اعتقاد و ايمان قلبي توجه و چگونگي آن را تبيين مي كند. قرآن كريم، اين مهمترين منبع آموزههاي اسلامي، سرشار از الگوهايي است كه شيوه زيست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفي ميكند. در پرتو آيات نوراني قرآن، شيوه زيستن پيامبر گرامي اسلام كه در قالب رفتار آن حضرت در تاريخ ثبت گرديده، اسوه و نمونه عالي زندگي است كه به تمام مسلمانان معرفي شده است. همچنين سخنان و حكايت هاي فراواني از اهل بيت عليهم السلام در اختيار جامعه مسلمان قرار دارد كه با الهام از آموزه هاي نوراني قرآن كريم، نمونه هاي عيني تر و ملموستري از شيوهها و الگوهاي زندگي مبتني بر آموزههاي ديني را بيان مي كند. از اين رو، انديشمندان مسلمان در طول سدههاي گذشته و با اثرپذيري ژرف از اين گنجينههاي ارزشمند، آثاري


1- مروري بر آيات قرآن كريم نشان ميدهد در موارد متعدد، ايمان و عمل صالح در كنار يكديگر بيان شده و به صورت مجموعه اي مورد توجه قرار گرفته است. ازجمله در آيه 82 سوره بقره آمده است: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند.» همچنين در آيه 29 سوره رعد مي خوانيم: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ؛ كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامي دارند».

ص: 39

نگاشته اند و در آن، ديدگاههاي استنباطي و اجتهادي خود را درباره الگوهاي زندگي متناسب با آموزههاي اسلامي بيان كردهاند. بدين ترتيب، مي توانيم ميراث گرانقدري را كه درباره معرفي سبك زندگي مبتني بر آموزههاي اسلامي در اختيار داريم، در قالب چهار گروه اصلي، شامل قرآن كريم، سيره پيامبرگرامي اسلام، جوامع روايي و حديثي و دستاوردهاي علمي و فكري انديشمندان مسلمان دستهبندي كنيم كه به بررسي آنها مي پردازيم.

_ قرآن كريم

_ قرآن كريم

مسلمانان كه در پرتو آموزه هاي اسلام، قرآن كريم را هادي و راهنماي انسان،(1) درمان دردهاي بشر،(2) كاملكننده دين،(3) چراغ راه،(4) بهار دلها و سودمندترين بيان(5) مي دانستند، براي پاسداري از آن و نيز برداشت درست از آيات آن، اهميت ويژهاي قائل بودند. بر اساس توصيه و تأكيد قرآن به تدبّر در آيات(6) و نيز به دليل مسائلي همچون بلنداي فصاحت و بلاغت قرآن، سبك ويژه قرآن در ارائه معارف، تبيين اصول و كليات، محتواي فراطبيعي قرآن و تفاوتهاي فكري مردم و مراتب حقايق قرآن، مسلمانان از ضرورت فهم روشمند و مضبوط كلام خدا آگاه شدند.(7) اين مسئله كه اهتمام ويژه مسلمانان را در پي داشت، به تدريج زمينهساز شكلگيري دانشي گرديد كه در اصطلاح، «دانش تفسير قرآن» ناميده ميشود.


1- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه 167، ص174.
2- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه 158، ص159.
3- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه 183، ص194.
4- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه 198، ص234.
5- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه 110، ص107.
6- «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛ [اين] كتابي خجسته است كه آن را به سوي تو فرو فرستاديم، تا در آيات آن تدبر كنند و تا خردمندان متذكر شوند». (ص: 29)
7- محمدباقر سعيدي روشن، علوم قرآن، صص 225 _ 228.

ص: 40

پس از پيامبر گرامي اسلام كه به تصريح آيات قرآن، وظيفه تبيين آيات را بر عهده داشته است،(1) امام علي عليه السلام ، برترين و نخستين مفسر قرآن در تاريخ اسلام است كه قرآن ناطق بود و گواهي صادق بر عظمت قرآن صامت:

ذلكَ القرآنُ فَاستَنطِقوهُ وَ لَن يَنطِقَ وَ لكِن اُخبِرُكُم عَنهُ؛ از قرآن بخواهيد تا سخن بگويد و هرگز سخن نگويد، اما من شما را از آن خبر ميدهم.(2)

پس از آنكه مباحث تفسيري بر اساس مشربهاي گوناگون كلامي گسترش يافت، بهتدريج، دانشمندان مسلمان به تأليف و تدوين تفسير قرآن پرداختند. مفسران مسلمان در طول تاريخ، با توسعه دانش تفسير، صدها تفسير عظيم و عميق را پديد آورده و به جامعه بشري تقديم كردهاند. اين تفسيرها با توجه به رويكردهاي گوناگون حاكم بر گرايش و روش انديشمندان مسلمان، تنوع بسياري دارد. اختلاف منابع و ابزارهاي تفسير، جهتگيريهاي عصري مفسران و نيز تخصص مفسران در علوم خاص، از جمله مواردي است كه شيوههاي گوناگوني در تفسير قرآن كريم پديد آورده است.(3)

حاصل بخشي از اين تلاشهاي گسترده و گوناگون، ارائه تفسيرها و برداشتهايي از قرآن در زمينههاي اجتماعي، تربيتي، اخلاقي، علمي و فقهي است(4) كه بهرهگيري از آنها، ميتواند دستاوردهاي ارزشمندي در


1- «... وَ أنزَلنا إلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلناسِ ما نُزِّلَ إلَيهِم وَ لَعَلَّهُم يَتَفَكّرونَ؛ و آگاه كننده (= قرآن) را به سوي تو فرستاديم تا آنچه را بهسوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكر كنند». (نحل: 44)
2- نهج البلاغه، خطبه 158، ص159.
3- محمدعلي رضايي اصفهاني، منطق تفسير قرآن، ج2، صص 29 و 30.
4- براي آشنايي با انواع كتاب هاي تفسيري و روشها و گرايشهاي موجود در آنها، ميتوان به كتاب هايي چون التفسير و المفسرون في ثوبة القشيب، اثر ارزشمند مرحوم آيتالله محمدهادي معرفت، روشهاي تفسير قرآن اثر حجتالاسلام و المسلمين دكتر سيدرضا مؤدب، و آشنايي با تاريخ تفسير و مفسران، اثر جناب آقاي حسين علويمهر مراجعه كرد.

ص: 41

زمينه آشنايي با الگوهاي زندگي مطلوب و مورد نظر اسلام در پي داشته باشد. در اين زمينه، به ويژه ميتوان به تفسير آلاء الرحمن از بلاغي، الكاشف از مغنيه، من هدي القرآن از سيد محمدتقي مدرسي، پرتوي از قرآن از آيت الله طالقاني، الميزان از علامه طباطبايي، تفسير نمونه از آيتالله مكارم شيرازي، المنار از شيخ محمد عبده و في ظلال القرآن از سيد قطب اشاره كرد. نويسندگان اين آثار كوشيده اند تا با گرايش به مسائل اجتماعي و تربيتي، قرآن را تفسير كنند و با رويكردي نوين و با هدف حل معضلات اجتماعي، تربيتي و اخلاقي، به آيات قرآن بنگرند. بدين ترتيب، بهترين راه براي آشنايي با الگوهاي پيشنهادي اسلام در زمينه سبك زندگي مؤمنانه، رجوع به اين دسته از تفسيرهاست كه از مباحث آن ميتوان نكته هاي بسياري به دست آورد.

_ سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله

_ سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله

«سيره» در لغت به معناي شيوه رفتار انسان و در فرهنگ مسلمانان، به معناي مجموعه اخبار و رواياتي است كه به احوال زندگي پيامبر گرامي اسلام پرداخته است.(1) «سيره» در زبان عربي از ماده «سِير» گرفته شده است. «سير» بهمعناي حركت و رفتن است و «سيره» بر حالت و نوع راه رفتن و سبك رفتار(2) دلالت ميكند. پس هرگاه سخن از سيره و رفتار پيامبر گرامي اسلام مطرح ميشود، منظور، آشنايي با سبك رفتاري ايشان است. مثلاً روش تبليغي پيامبر در ترويج آموزههاي ديني، شيوه رهبري سياسي و مديريت اجتماعي آن حضرت، چگونگي قضاوت ميان مردم، روش ايشان در گذران


1- مهوش صفايي، «سيره و سيره نويسي»، دايرة المعارف تشيع، ج 9، ص480.
2- محمد بن يعقوب فيروزآبادي، القاموس المحيط، ذيل «سيره»؛ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ذيل «سيره».

ص: 42

زندگي شخصي و شيوه تعامل او با همسران و فرزندان خود يا شيوه معاشرت آن حضرت با ياران و رفتار با دشمنان، از جمله مواردي است كه ميتوان با مطالعه سيره پيامبر اسلام به آنها دست يافت.

در ميان تمام انبياي الهي، تنها پيامبر اسلام است كه جزئيات تاريخ زندگي او به روشني ثبت و ضبط شده و در اختيار آيندگان قرار گرفته است. اين در حالي است كه داستان زندگي ديگر انبيا، مدتي پس از آن بزرگواران، با تحريف هاي فراوان روبه رو گرديده و همراه با انواع تهمت ها نوشته شده است. استاد مرتضي مطهري در اين زمينه مي نويسد:

تاريخ پيغمبر ما، تاريخ بسيار روشن و مستندي است. ... حتي دقايق و جزئياتي از زندگي پيغمبر اكرم به صورت قطع و مسلّم امروز در دست است كه درباره هيچ كس ديگر چنين نيست؛ از سال و ماه و حتي روز تولدش و حتي روز هفتم تولدش، دوران شيرخوارگياش، دوراني كه در صحرا زندگي كرده است، دوران قبل از بلوغش، مسافرتهايش به خارج عربستان، شغلهايي كه قبل از نبوت مجموعاً داشته است، ازدواجش در چه سن و سالي بوده است، چه فرزنداني براي او متولد شدهاند و آنهاشان كه قبل از خودش از دنيا رفتهاند، در چه سني از دنيا رفتهاند، و امثال اينها. تا ميرسد به دوران رسالت و بعثتش كه اطلاعات دقيقتر ميگردد؛ چون حادثه بزرگي ميشود. اول كسي كه به او ايمان آورد، كه بود؟ دومين و سومين فرد كه بود؟ فلان كس در چه سالي ايمان آورد؟ چه سخناني ميان او و ديگران مبادله شد؟ چه كارهايي كرد؟ چه روشي داشت؟(1)

اهميت موضوع «سيره نبوي» در آن است كه ما مسلمانان بر اساس آموزه هاي اسلامي، وظيفه داريم افزون بر گفتار پيامبر اسلام، از شيوه رفتاري


1- مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي، ص39.

ص: 43

و سبك زندگي آن حضرت نيز الگوبرداري كنيم(1) و شيوه كنش و عمل ايشان را اسوه و نمونه اصلي زندگي مؤمنانه خويش قرار دهيم؛ زيرا رفتار و سبك زندگي پيامبر اسلام آنقدر ژرف و آميخته با اصول ثابت ديني است كه «از جزئيترين كار پيغمبر ميشود قوانين استخراج كرد. يك كار كوچك پيغمبر، يك چراغ است، يك شعله است، يك نورافكن است براي انسان كه تا مسافتهاي بسيار دور را نشان مي دهد.»(2) روشن است كه الگو بودن پيامبر گرامي اسلام در تمامي جنبه هاي زندگي، بررسي دقيق رفتار آن حضرت را مي طلبد و به همين دليل، ما گزارشهاي بسيار دقيقي از زندگي و شخصيت آن حضرت را در اختيار داريم.(3) قرآن كريم با صراحت كامل، الگوگيري از سبك زندگي پيامبر اسلام را اين گونه بيان داشته است:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً. (احزاب: 21)

به يقين، براي شما در [اقتدا به] رسول خدا، سرمشقي نيكوست براي آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي كند.

خداوند در اين آيه، از اصطلاح «اسوه» بهره برده است. اسوه در اصل به معناي حالتي است كه انسان هنگام پيروي از ديگري به خود ميگيرد و به تعبير ديگر، همان تأسي كردن و اقتدا كردن است.(4) بر اين اساس، اقتدا كردن به پيامبر گرامي اسلام در شيوه زندگي ميتواند فرد مسلمان را در مسير مورد


1- سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص305.
2- سيري در سيره نبوي، ص47.
3- رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام: سيره رسول خدا، ص18.
4- ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج17، ص243.

ص: 44

نظر آموزههاي اسلامي قرار دهد كه همان «صراط مستقيم» است.(1) بدين ترتيب، ميتوان گفت اسلام و آموزههاي پيشرفته آن براي هدايت انسانها به سوي كمال مطلوب، از يكسو در قالب كلمات و آيات نوراني قرآن ظهور يافته و از سوي ديگر، در قالب رفتار پيامبر گرامي اسلام و پيشوايان معصوم جلوهگر شده است.(2) روشن است كه اگر انسان، «اسوه» و مقتداي خود را در عرصه زندگي بهدرستي برنگزيند، دچار انحراف يا سرگرداني خواهد شد. از امام باقر عليه السلام نقل شده است:

كُلُّ مَن دانَ اللهَ عزّوجلّ بعبادةٍ يُجهِدُ فيها نَفسَهُ ولا إمامَ له مِنَ اللهِ فَسَعيُهُ غير مقبولٍ و هو ضالٌّ مُتَحيرٌ واللهُ شانئٌ لِاعماله ومثلُه كمَثَلِ شاةٍ ضَلّت عَن راعيها وقَطيعها... .(3)

هركه براي عبادت خداي عزوجل خود را به زحمت اندازد، ولي پيشوايي از سوي خدا نداشته باشد، كوشش او ناپذيرفته و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را دشمن دارد. حكايت او، حكايت گوسفندي است كه از چوپان و گله خود گم شده است... .

تأكيد اسلام بر ضرورت معرفي الگوي رفتاري به دليل آن است كه بر اساس آموزههاي اسلامي، اين امكان براي انسان وجود دارد كه در شرايط


1- «وَ قَالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصَارَي تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ... فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ [اهل كتاب] گفتند: يهودي يا مسيحي شويد، تا هدايت يابيد! بگو: [اين آيين هاي تحريف شده، هرگز نمي تواند موجب هدايت گردد،] بلكه از آيين خالص ابراهيم پيروي كنيد و او هرگز از مشركان نبود... اگر آنها نيز به مانند آنچه شما ايمان آورده ايد ايمان بياورند، هدايت يافته اند؛ و اگر سرپيچي كنند، از حق جدا شده اند و خداوند، شر آنها را از تو دفع مي كند؛ و او شنونده و داناست». (بقره: 135 و 137)
2- مصطفي دلشاد تهراني، سيره نبوي: منطق عملي، ص26.
3- كليني، اصول كافي، ص 205.

ص: 45

گوناگون اجتماعي و اقتصادي و نيز در موقعيت هاي طبقاتي گوناگون، منطق عملي ثابتي داشته باشد. اين منطق عملي، دربردارنده مجموعهاي از معيارها و ارزش هاي متعالي است كه شرايط اجتماعي، اوضاع اقتصادي و موقعيتهاي طبقاتي نمي تواند آنها را تغيير دهد و دگرگون سازد. تاريخ زندگي تربيت شدگان واقعي مكتب اسلام و در رأس آنها پيامبر گرامي نشان داده است كه بشر ميتواند چنين باشد. در اين راستا و بر اساس آموزههاي مترقي مذهب تشيع، مسلمانان افزون بر دوران 23 ساله نبوت ميتوانند از شيوه زندگي امامان معصومي كه در طول 250 سال بعد از پيامبر زيستهاند، الگوبرداري كنند و سبك زندگي آنان را نيز سرمشق زندگي خود قرار دهند.

بر اين اساس، سيره، منطق عملي اسلام و مشتمل بر اصولي است كه سبك زندگي اسلامي و الگوهاي متناسب با آموزههاي ديني را ارائه ميكند.

_ جوامع روايي و حديثي

_ جوامع روايي و حديثي

در كنار قرآن كريم كه اصليترين منبع آموزههاي اسلامي به شمار ميرود، سخنان پيامبر گرامي اسلام و همچنين روايت هايي كه از پيشوايان معصوم نقل شده، دومين منبع مهم براي استخراج و استنباط آموزههاي مترقي اسلام شمرده ميشود. اين مجموعه سترگ و ارزشمند، در عرصهها و حوزه هاي گوناگون كاربرد دارد. كثرت و تنوع موضوعي روايات موجب شده است بسياري از انديشمندان مسلمان براي بهرهگيري آسانتر و مؤثرتر از آنها، به دستهبندي آنها در ذيل موضوعات گوناگون اقدام كنند. به همين دليل، دسته بندي و عرضه موضوعي احاديث پيامبر اسلام و پيشوايان از قديم امري رايج در ميان محدثان و به ويژه شيعيان بوده است.

بدون شك، از بسياري از روايت هايي كه درباره احكام و تكاليف انسان مسلمان، يا جنبه هاي تربيتي و زندگي اجتماعي اوست، ميتوان براي استخراج

ص: 46

الگوهاي زندگي متناسب با حيات پاك و سبك زندگي مورد نظر اسلام بهره برد. از ميان اين مجموعه، آنچه به مقصود ما نزديكتر است، احاديثي است كه رويكرد اجتماعي آنها برجستهتر و پررنگتر است. مقصود از احاديث اجتماعي، «احاديثي است كه كل و يا جزئي از آن مربوط به موضوع اجتماع، زندگي جمعي، اجزاي بخش ها، عوارض، حالات و تبعات آن از قبيل خانواده، معيشت، حكومت، جنگ و صلح، شهرنشيني و روستانشيني، اعتلا و انحطاط اصناف، طبقات و نابرابريهاي اجتماعي باشد».(1)

از اين مجموعه ارزشمند از روايات ميتوان در استخراج الگوهاي مناسب براي سبك زندگي اسلامي، از مسائل كلاني مثل مصالح و مفاسد اجتماعي، تا موارد عينيتري همچون مسائل مربوط به خانواده، الگوي مصرف، شيوهها و چارچوب گذران اوقات فراغت و حتي خوردن و آشاميدن بهره برد. گنجينه هاي ارزشمند روايي همچون فروع و روضه كافي، خصال شيخ صدوق، كنز العمال علاءالدين متقي هندي، بحار الانوار علامه مجلسي، وسائل الشيعه شيخ حر عاملي، نهج البلاغه سيد رضي، غُرَرالحِكَم و دُرَر الكَلِم تميمي آمدي و نهج الفصاحه ابوالقاسم پاينده، از مهمترين كتاب هايي است كه در اين زمينه به كار مي آيد. همچنين مجموعههاي حديثي كه در زمان ما مؤسسه دارالحديث بر اساس موضوعات گوناگون فرهنگي و اجتماعي تهيه و ارائه مي كند، مي تواند بسيار سودمند باشد.

_ دستاوردهاي انديشمندان مسلمان

_ دستاوردهاي انديشمندان مسلمان

با ظهور آيين اسلام و در پي تكوين فرهنگ و تمدن اسلامي، نوعي نگرش جديد مبتني بر جهان بيني توحيدي به ذهن انديشمندان راه يافت كه وجوه


1- محمود تقي زاده داوري، «ارائه نظام واره اي احاديث اجتماعي»، فصل نامه علمي _ پژوهشي شيعه شناسي، 1388، ش 25، ص 8 .

ص: 47

تمايز آشكاري با نگرشهاي بشري و حتي اديان پيشين داشت. در فرهنگ پيشرو اسلامي، انسان براي دريافت حقيقت هستي و درك روابط موجود ميان پديده هاي جهان، به طبيعت و مظاهر آن ارجاع داده و راهنمايي مي شود تا خود از آنچه در محيط پيرامون خويش مي بيند، به وجود صانع پي ببرد. ميراث معرفت بشري در قالب فرهنگ و انديشه اسلامي، چنان آميزه درخشاني پديد آورد كه زمينه ساز تحولات بسياري در عرصه هاي گوناگون معارف و علوم بشري شد و انديشمندان مسلمان، مراتبي از معارف و علوم را به جامعه انساني عرضه داشتند كه به گونه اي پايدار آبشخور ذهن پژوهش گران بسياري در طول تاريخ گرديد.

انديشه اجتماعي مسلمانان نيز در همين زمينه هاي فرهنگي و تاريخي ريشه دارد. بنابراين، هر تحليلي در باب انديشه اجتماعي مسلمانان، بدون در نظر گرفتن متن شريعت اسلام، بنياني سست خواهد داشت. بي گمان، تأمل در آيات قرآن و سيره نبوي و احاديث پيشوايان ديني، سرچشمه هاي روشن درك معارف اجتماعي اسلام را آشكار مي سازد. آنچه در قرآن درباره روابط و مناسبات اجتماعي، مسئوليت انسان و نيز درباره موضوعاتي چون عدل، قسط، تاريخ شناسي و مردم شناسي آمده است، بسيار شگفت انگيز مي نمايد. قرآن كريم، پذيرش بسياري از عبادت ها و تكليف ها را به قبول انجام وظايف اجتماعي و مسئوليت مسلمانان در برابر حقوق فردي و جمعي افراد مسلمان و حتي غير مسلمان مشروط كرده است. همچنين ولايت و رهبري كلان جامعه در اسلام، از اركان ديني به شمار آمده است. در اين زمينه، انديشمندان مسلمان اساساً به تجزيه و تحليل و تفسير مفاد آيات و احاديث اسلامي در زمينه جامعه و تاريخ پرداخته اند و اين مسئله، بيانگر فراگيري الگوهاي نظري اسلام در تبيين روندهاي تاريخي و اجتماعي است.

ص: 48

يكي از مهمترين ويژگيهاي انديشمندان مسلمان كه از آموزههاي اسلامي گرفته شده، آن است كه در كنار روش تجربي، به روش تعقلي و وحياني نيز توجه كرده اند و اين روش را در شمار مهمترين منابع معرفتي دانسته اند و بر همين اساس، در بررسي مسائل اجتماعي از آن سود جستهاند. براي مثال، از استدلال هاي كلامي و فلسفي و اثبات مدعيات اجتماعي با بيان تعقلي در آراي خواجه نصيرالدين طوسي و ابنخلدون ميتوان ياد كرد. بهرهگيري از روش وحياني نيز جلوههاي فراواني در ديدگاه هاي انديشمندان مسلمان دارد. ابن خلدون، فارابي و اخوان الصفا در موارد متعددي براي مدعاي خويش، به آيات و روايات، استناد و استشهاد و از آن اقتباس كرده اند. همچنين انديشمندان مسلمان، جهان بيني اسلامي و بر اساس آن، نقش عوامل ماورايي را در جهان و ساماندهي آن پذيرفتهاند. تصويري كه اين انديشمندان از آغاز و انجام جهان و سازماندهي اين جهان و عناصر مؤثر و نقشآفرين در آن دارند، در تحليلهاي آنان از مسائل اجتماعي نمايان است. انسانشناسي انديشمندان مسلمان نيز از مباني ديني آنان اثر پذيرفته است. بحث فطرت در ديدگاههاي بسياري از انديشمندان مسلمان، دوبعدي دانستن انسان و نقش عوامل روحي در رفتار او، عناصر سازنده شخصيت در ديدگاه انديشمندان مسلمان، آزادي و اختيار انسان و چگونگي ايجاد هماهنگي ميان اين عناصر، از جمله مباني انسانشناختي انديشمندان مسلمان است كه لوازم خاص خود را در آراي اجتماعي آنان دارد.

در همين زمينه، انديشمندان مسلمان به آرمانگرايي و ارائه طرحي از جامعه آرماني توجه كرده اند كه دربردارنده نوعي خاص از الگوهاي زندگي انساني است. هرچند اين نوع نگرش در بين انديشمندان يونان باستان و ديگر فيلسوفان اجتماعي نيز وجود داشته، طرح تكميلي و تصحيح شده ايده جامعه

ص: 49

آرماني از سوي دانشمندان مسلمان، از انتخاب آگاهانه ايشان و احساس ضرورت در تبيين آن خبر مي دهد. همچنين همسازي اين ديدگاهها با مباني ارزشي و عقيدتي اسلام به ويژه در آثار فارابي، نشان نوآوري و باور آنان به اين مسئله است؛ به گونهاي كه آرمانگرايي را ضرورتي براي دگرگونسازي جامعه و طرح سبك نويني از زندگي دانسته اند.

رويكرد خاص انديشمندان مسلمان به الگوهاي ويژه زندگي در جامعه مطلوب آنان، تحت تأثير اين موضوع است كه در آموزههاي ديني، همواره به بُعد اجتماعي انسان توجه شده و بخش عمدهاي از آموزه هاي اديان الهي را به خود اختصاص داده است. جامعه مقصود پيامبران الهي، در ادامه همان اقتضاي فطري بشر است و نقش پيامبران در اين زمينه، جهت دادن و رشد صحيح همان استعدادهاي انساني است. اسلام هم بهعنوان آييني اجتماعي كه حتي احكام فردي آن نيز آهنگ اجتماعي دارد و از آنها در راه اصلاح و تقويت روابط اجتماعي و اجراي اهداف جامعه بهره ميگيرد، ميان عبادت هاي فردي و اجتماعي پيوند برقرار كرده است. مثلاً نماز كه نماد ايمان و اعلام وابستگي و نياز به پروردگار يگانه است، هرچند در آغاز به صورت فردي تشريع گرديد، ولي در مراحل بعد، بُعد اجتماعي آن بهصورت اكيد از مسلمانان خواسته شد. روزه نيز كه عبادتي كاملاً فردي و خالي از نمود خارجي است، با فرارسيدن عيد فطر و برپايي نماز عيد، بُعدي اجتماعي مي يابد.

پس هدف اسلام، تنها پرورش افراد ديندار و پرهيزكار نيست، بلكه ساختن جامعهاي مطلوب و نمونه است كه در قالب تمدني شكوه مند جلوه گر شود؛ تمدني كه روابط اجتماعي و الگوهاي رفتاري فردي و گروهي در آن، بر اساس اهداف و احكام دين سامان گيرد؛ تمدني ارزشمدار، معتدل و جهاني كه در آن، سعادت فرد با سعادت جامعه پيوند خورده و ميان مسئوليتهاي اجتماعي و

ص: 50

ايمان اسلامي، ارتباطي قوي و جداييناپذير به وجود آمده است. جامعه مطلوب فرهنگ اسلامي، جامعه منظم و هماهنگي است كه افراد آن، هدف مشتركي دارند كه همانا رسيدن به كمال حقيقي در سايه خداشناسي و خداپرستي است. اين وحدت در هدف، اشتراك در راه و روش واحد را نيز به همراه دارد. بنابراين، در جامعه آرماني اسلام، هيچ مرز و مبنايي به جز عقيده و ايمان _ يعني اساس هدف و راه مشترك افراد آن جامعه _ وجود ندارد.(1)

بر اين اساس، ميتوان گفت برخلاف انديشمندان ديگر كه در عالم خيال به تصوير جامعه آرماني خود پرداختهاند، انديشمندان مسلمان كه قرآن كريم و آموزههاي راهگشاي آن را چونان منبعي براي استخراج شاخص هاي جامع_ه مطلوب و برخوردار از والاترين الگوهاي رفتاري در اختيار داشت_ه اند، بيشتر به تفسير و تشريح آن پرداختهاند، نه وضع و ابداع؛(2) زيرا مسلمانان، خود را وارث و صاحب تاريخ و فرهنگي ميدانند كه هرچند در ابعاد كوچك مدينة النبي و در زمان اندك صدر اسلام جلوهگر شد، قابليت هاي بسياري از خود نشان داد و ثابت كرد مي تواند در ابعادي جهاني، جامعهاي مطلوب و تمدني نمونه را سامان دهد.

نتيجه

نتيجه

_ توجه روزافزون به مفهوم سبك زندگي، معلول اهميت يافتن فرهنگ و انتقال مركز ثقل جامعه جديد از توليد به مصرف و از اقتصاد به فرهنگ است. در اين وضعيت كه از قدرت تحليلهاي مبتني بر طبقات اجتماعي كاسته شده، مفهوم سبك زندگي، ابزار تحليليِ مناسبي براي سنخشناسي و دستهبندي افراد جامعه به شمار ميرود.


1- هدايت الله ستوده، تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام از فارابي تا شريعتي، ص16.
2- عزت الله رادمنش، قرآن، جامعه شناسي، اتوپيا، ص410.

ص: 51

_ سبك زندگي، مجموعهاي از رفتارها و الگوهاي كنش هر فرد است كه به بُعدهاي هنجاري و معنايي زندگي اجتماعي نظر داشته باشد. چنين مجموعهاي ميتواند يك كل متمايز را پديد آورد كه در كنار دلالت بر ماهيت و محتواي خاص تعاملات و كنشهاي اشخاص، نشاندهنده كمّ و كيف نظام باورها و ارزشهاي افراد نيز باشد.

_ در فرآيندي تاريخي، توجه انديشمندان در مقام بررسي سبك زندگي از توجه محض به رفتارهاي عيني، بهسوي جنبههاي ذهنيتر، مانند روابط انساني و گرايشها و نگرشها كشيده شده است. از اين رو، مفهوم هايي چون ارزش و هويت، نقشي مركزي و پراهميت در تعريف سبك زندگي بر عهده دارد.

_ براي بررسي سبك زندگي و نتيجه گيري وضعيت هنجاري و شايسته آن از آموزههاي اسلامي بايد وجوه گوناگون آن را در سه دسته كلي نگرش (مجموعهاي نظاممند از باورهاي ديني كه هويت انسان بر اساس آن تعريف و ترسيم ميشود)، گرايش (ارزشها و هنجارهايي كه سليقه و توانايي ترجيح افراد و گروههاي اجتماعي را جهتدهي مي كند) و كنش (الگوها و شيوههاي رفتارهاي عينيِ برگرفته از آموزه هاي اسلامي) بررسي كنيم.

_ فرهنگ, «مجموعه در هم تنيده و رو به تكاملي از ويژگيهاي خاص زندگي اجتماعي انسان» است كه در سايه اين ويژگيها، او از ديگر حيوانات متمايز ميگردد. فرهنگ، جوهر اصلي سبك زندگي را تشكيل ميدهد و سبك زندگي نيز بخشي از جلوه عيني و مصداق خارجي فرهنگ به شمار مي رود.

_ درباره رابطه دين و سبك زندگي نيز ميتوان گفت دين، فرهنگ جامعه را شكل مي دهد. فرهنگ نيز نظام معنايي خاصي براي زندگي فردي و اجتماعي تعريف ميكند و اين نظام معنايي، سرچشمه و خاستگاه مجموعه در هم تنيدهاي از الگوهاي خاص براي زندگي است كه يك كل منسجم و متمايز را در قالب سبك زندگي پديد مي آورد.

ص: 52

_ سرمايه فرهنگي برآمده از جهانبيني و نظام معنايي دين اسلام، در كنار نمادهاي آييني و شعاير ديني مي تواند به شكلگيري الگوهاي خاصي براي زندگي مبتني بر آموزه هاي اسلامي بينجامد. آيات قرآن كريم، سرشار از الگوهايي است كه شيوه زيست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفي ميكند و در همين راستا، قرآن, شيوه زيستن پيامبر گرامي اسلام را اسوه و نمونه عالي زندگي به تمام مسلمانان معرفي كرده است.

_ روايت ها و حكايت هاي فراواني از اهل بيت عليهم السلام در اختيار جامعه مسلمان قرار دارد كه با الهام از آموزه هاي نوراني قرآن كريم، نمونه هاي عينيتر و ملموستري از شيوه ها و الگوهاي زندگيِ مبتني بر آموزه هاي ديني را تبيين و معرفي كرده است.

_ انديشمندان مسلمان در طول سدههاي گذشته، با اثرپذيري ژرف از اين منابع و گنجينههاي ارزشمند، آثاري نگاشته اند و در آن، ديدگاههاي استنباطي و اجتهادي خود را درباره الگوهاي زندگي متناسب با آموزههاي اسلامي بيان كردهاند كه در طول منابع اسلامي پيشگفته، ميتوان به آن توجه كرد.

ص: 53

فصل دوم: نگرش در سبك زندگي اسلامي

اشاره

فصل دوم: نگرش در سبك زندگي اسلامي

زير فصل ها

درآمد

هويت انسان

معناي زندگي

معيار زندگي

سنت هاي اجتماعي

نتيجه

درآمد

درآمد

بر اساس يافتههاي ما در فصل نخست، سبك زندگي تنها به جلوههاي عيني رفتار، مانند الگوي مصرف يا شيوه گذران اوقات فراغت محدود نيست، بلكه باورها و نگرشهاي افراد و گروههاي اجتماعي را نيز دربرمي گيرد. به علاوه، اين باورها در سطوح رفتاري افراد نيز اثرگذار است و از راه ايجاد ارزشها و هنجارهاي اجتماعي، مي تواند در جهتگيري رفتاري افراد، كه از آن با عناويني چون سليقه يا ترجيحات فردي و گروهي ياد ميشود، تعيينكننده و مؤثر باشد. در اين فصل مي كوشيم مهم ترين باورهاي مرتبط با مفهوم سبك زندگي را با تكيه بر آموزههاي اسلامي بازخواني كنيم. اين فصل در واقع، چارچوب كلي را كه يك مسلمان يا يك جامعه (مطلوب) اسلامي بايد ارزشها، سليقه ها و ترجيحات خود را براي نمايش دادن رفتارهاي عيني بر اساس آن تنظيم كند، مشخص ميسازد. بر اين اساس، به نوع نگاه اسلام به انسان و تعريف آموزههاي ديني از او، معنا و ماهيت و هدف زندگي انساني و همچنين قوانين و قواعد كلي حاكم بر زندگي آدمي، همچون پي آمدهاي حاصل از انتخاب يك سبك زندگي خاص، در اين فصل توجه شده است.

ص: 54

هويت انسان

اشاره

هويت انسان

زير فصل ها

_ تعريف انسان

_ فطرت انسان

_ كرامت انسان

_ اختيار انسان

_ تعريف انسان

_ تعريف انسان

دانشمندان فلسفه و منطق در مقام تعريف انسان و بيان جنس و فصل آن، او را حيوان ناطق معرفي كردهاند. در فرهنگ قرآن، بر اساس اين مبنا كه انسان، تركيبي از دو بعد جسماني و روحاني است و بعد روحاني او اصالت الهي دارد،(1) انسان حقيقي كسي است كه در محدوده تنگ حيات حيواني و طبيعي نايستد و حتي انسانيت خود را تنها به نطق يا تفكر محدود نسازد، بلكه بايد با شكوفايي استعدادهاي نهفته در وجود خويشتن، حيات الهي و جاوداني خود را به فعليت برساند. چنين روندي، سيري بيانتهاست كه مراحل تكامل انسان را تا مقام خلافت الهي و مظهريت اسماي حسناي الهي پيش ميبرد. پس در فرهنگ اسلامي، شناخت و تعريف درست انسان، تنها در پرتو شناسايي رابطه او با خدا شدني است. از اين نظر، «هستي انسان عين ربط به خداست و بريدن و جدا كردن او از خدا، هويت واقعياش را در پرده ابهام فرو ميبرد.»(2) بدين ترتيب، از منظر فرهنگ قرآني، همه انسانها «حي متألّه» هستند,(3) ولي بسياري از انسانها اين فطرت الهي را با جهل و عصيان پوشانيده و با سرسپردگي به اميال، طاغوت ها و شياطين، آن را به بوته فراموشي سپردهاند. قرآن كريم چنين افرادي را از زندگي واقعي بيبهره دانسته است: «لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ؛ تا هركس را كه زنده [دل] است, هشدار دهد و گفتار [سنتگونه و وعده عذاب] بر كافران تحقق يابد». (يس: 70)


1- «... إنّا لِله وَ إنّا إلَيهِ راجِعونَ؛ در حقيقت ما از آنِ خداييم و در واقع ما فقط بهسوي او بازمي گرديم». (بقره: 156)
2- محمود رجبي، انسان شناسي، ص71.
3- عبدالله جوادي آملي، اسلام و محيط زيست، تنظيم و تحقيق: عباس رحيميان، ص70.

ص: 55

خداوند در اين آيه، حي و كافر را در تقابل با يكديگر معرفي كرده است. پس انسان زنده، غير از كافر است و كافر حيات واقعي ندارد و مرده تلقي ميشود. البته اصطلاح تحليلي قرآن، مانع اطلاق عرفي انسان و بشر بر افراد عادي نيست؛ همانگونه كه در آيات قرآن نيز اين كاربرد متداول است.

بر خلاف اين ديدگاه متعالي كه از جامعيت و اتقان كافي برخوردار است و در بينش ساختاري خود به مبدأ و معاد نيز توجه دارد، ديدگاههاي بشري كه با نقص هاي بسياري روبه روست، داوري كارآمد و مورد اتفاق ندارد و از تبيين مهمترين پديدههاي انساني و معنايابي زندگي او ناتوان است. اين رويكردها كه معمولاً مي كوشد انسان را از نظر هويت، موجودي كاملاً مستقل، خودكفا و فارغ از هرگونه تكليفي بپندارد، به طور معمول به انسان مداري افراطي گرايش مي يابد. شاخصهاي اصلي اين انسانمداري افراطي كه در اصطلاح اومانيسم(1) خوانده ميشود، عبارت است از: خردگرايي و تجربهگرايي افراطي، زيادهروي در آزاديخواهي، تساهل و تسامح و سكولاريسم(2). يكي از آسيبهاي جدي اين رويكرد براي هويت اصلي انسان، پديده از خود بيگانگي(3) است.

پديده از خود بيگانگي زماني رخ ميدهد كه انسان بهدليل حركت در مسير نادرست، هويت واقعي و حقيقي خود را فراموش مي كند و از آن غافل ميشود. غفلت از هويت واقعي، انسان را در سيطره نيروهاي غير خودي قرار ميدهد و در پي آن، انسان موجودي فروتر از خود را به اشتباه، خويشتن مي پندارد و همه تلاشها و رفتار او متناسب با آن موجود فرودين شكل مي گيرد. اين مسئله،


1- Humanism.
2- انسان شناسي، ص61.
3- اين مفهوم كه در زبان انگليسي و اصطلاح دانشمندان غربي از آن با عنوان Alienation ياد مي شود، در زبان فارسي نيز معادلهاي متعددي دارد كه از جمله ميتوان به اين موارد اشاره كرد: ناخويشتني، با خود بيگانگي، خودفراموشي، خود ديگر پنداري و... . گزينش اصطلاح از خود بيگانگي در اين نوشتار، بهدليل رواج و شيوع آن در مباحث مرتبط است.

ص: 56

همان فراموش كردن رابطه انسان با خداست كه اساس هويت او را تشكيل مي داد. از نظر قرآن كريم، غفلت انسان از خود حقيقي، به انحطاط آدمي مي انجامد؛ زيرا وقتي آدمي خود را موجودي فرودين تصور كند، آن گاه در زياني آشكار، خود را به بهايي اندك ميفروشد و دچار خودزياني مي گردد.(1) البته انسان گاهي بهكلي از خود بيگانه ميشود، و گاه در بعدي از ابعاد و شأني از شئون خود به انحراف مي افتد، و بر اين اساس، زماني تمام هويت خويشتن و گاه بعضي از ابعاد هويتي خود را از دست مي دهد.

از خود بيگانگي ميتواند در بعد اجتماعي نيز ديده شود. در اين مرحله ممكن است يك جامعه، جامعه ديگري را اصل قرار دهد و هويت آن را هويت اجتماعي خود بپندارد. بدين ترتيب، غافل از مسائل و مشكلات اجتماعي و فرهنگي جامعه خودي، مسائل جامعه غير خودي را مشكل جامعه خود ميپندارد و حتي بر اساس آن برنامهريزي ميكند. با چنين رويكرد انفعالي، بهتدريج در فرهنگ آن جامعه ديگر هضم مي شود و ديگر انتخابي براي خود باقي نميگذارد. اهميت اين مسئله براي موضوع سبك زندگي بسيار روشن وكاربردي است و مشخص ميكند اگر جامعه اسلامي بخواهد سبك زندگي اسلامي داشته باشد و دنبالهرو جوامع غير مسلمان نباشد، بايد به خويشتنِ خويش بازگردد و در پرتو جهانبيني الهي، هويت از دست رفته خود را بازيابد؛ هويتي كه بر اساس عناوين نژادي، طبقاتي و زباني بنا نگرديده، بلكه بر اساس رابطه انسان و جامعه انساني با خدا استوار است و در كلمه اسلام و تسليم خدا بودن خلاصه ميشود.(2)


1- «بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ؛ خودشان را به بد (بهايي) فروختند؛ كه آنچه خدا فرستاده بود انكار كردند». (بقره: 90)
2- «بَلَي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آري، كسي كه روي خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند». (بنابراين، بهشت خدا در انحصار هيچ گروهي نيست.) (بقره: 112)

ص: 57

_ فطرت انسان

_ فطرت انسان

حكيمان مسلمان در مباحث مربوط به شناختشناسي ثابت كردهاند شناخت عقلاني بشر بهصورت قوّه و استعداد در انسان وجود دارد و بهمرور زمان، فعليت مييابد. در آيات و روايات اسلامي نيز مي توان عبارت هايي را يافت كه با صراحت بر وجود حقيقت ويژه انساني و طبيعت مشترك انسانها دلالت دارد. در اين ميان، بيشتر از همه به مسئله فطرت الهي, توجه شده و قرآن كريم به روشني از آن سخن به ميان آورده است.

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ... . (روم: 30)

در حالي كه به حق روي ميآوري، به طور كامل هم سوي دين باش؛ با سرشت خدايي كه مردم را بر آن سرشته, همگام باش. آفرينش الهي تغييرناپذير است... .

اين آيه با صراحت از وجود نوعي فطرت الهي در انسان خبر ميدهد كه بر اساس آن، انسان به صورت ذاتي با خدا آشناست و در ذات او كششي به سوي توحيد وجود دارد. با توجه به اين آيه و روايت هاي مطرح ذيل آن و نيز با تكيه بر بعضي ديگر از آموزههاي اسلامي ميتوان نتيجه گرفت انسان در ابعاد بينشي، گرايشي و توانشي خود، عناصري سرشتي دارد كه برخي از آنها بالفعل و برخي ديگر بالقوه است و براي به فعليت رسيدن، به عوامل خارجي و فراهم شدن زمينهها نياز دارد. از سوي ديگر، هرچند برخي از اين عناصر سرشتي، مانند فطرت خداجويي و خداپرستي، داراي جهتگيري خاص بهسوي ذات اقدس الهي است، بسياري از آنها جهت گيري خاصي ندارد و عنصر تعيينكننده جهت آن ها، گزينش و تصميمگيري آگاهانه انسان است كه البته نقش محيط پيش و پس از تولد و محيط طبيعي و اجتماعي نيز

ص: 58

در اين گزينش مؤثر خواهد بود.(1) حتي بخشي كه از جهتگيري بهسوي خير و صلاح بهرهمند است، در صورت برخورد انفعالي يا همراه با غفلت انسان با طبيعت مشترك و ديگر عوامل مؤثر در رفتار آدمي ميتواند كارآيي لازم را از دست بدهد. بر اين اساس، فرستادن پيامبران و نزول كتاب هاي آسماني، همگي در راستاي فعال ساختن فطرت انسان و بهره گيري درست او از مجموعه عناصر سرشتي خود ارزيابي ميشود.

پس هرگاه انسان به ژرفاي وجود خويش توجه كند، رابطهاي ژرف با آفريننده خود احساس ميكند. زمينه چنين شهودي اگرچه در همه انسانها موجود است، بيشتر مردم، به ويژه در روزگار عادي زندگي، به اين رابطه قلبي و دروني توجه ندارند و فقط هنگامي كه توجه آنها از همه چيز بريده گردد و اميدشان از همه اسباب قطع شود، ميتوانند اين احساس را دريابند:

فَإذا رَكِبوا في الفُلكِ دَعَوُا اللهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّاهُم إلَي البَرِّ إذا هم يُشرِكونَ. (عنكبوت: 65)

و هنگامي كه بر كشتي سوار ميشوند, خدا را پاكدلانه ميخوانند و چون آنان را به خشكي رساند و نجاتشان داد، ناگاه شرك ميورزند.

وَما بِكُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ إذا مَسَّكُم الضُرُّ فَإليهِ تَجئَرونَ. (نحل: 53)

و هر نعمتي كه داريد, از خداست. سپس چون آسيبي به شما رسد، به سوي او روي ميآوريد و ميناليد.

نكته ديگر آن است كه شخصيت هر فرد كه شامل ويژگيهاي فردي او نيز ميشود، معلول عوامل متعدد طبيعي و اجتماعي است. تفاوتهاي وراثتي و ژنتيكي، عامل تربيت، محيط و شرايط اجتماعي، موفقيتها يا ناكاميها، شرايط اقليمي و جغرافيايي بهويژه قدرت اختيار و انتخاب و تجربه هاي


1- انسان شناسي، ص 131.

ص: 59

شخصي، هريك سهمي در شكلگيري شخصيت فرد دارد. اصل فطرت الهي و اخلاقي بشر و ديگر زمينه هاي ذاتي و فطري انسان نيز در كنار عوامل يادشده، بهعنوان عامل مشترك در ساختار شخصيت فرد مؤثر است.

بر اساس آنچه با عنوان مشتركات فطري انسان مطرح كرديم، مي توان گفت برخي از اين ويژگي هاي مشترك ميتواند در مسير تكامل زندگي اجتماعي انسان نقش مهمي ايفا كند. استعداد آدمي در حفظ و گردآوري تجربه ها، توانايي او در يادگيري، به ويژه از راه زبان و قلم كه موجب هموار شدن راه انتقال تجربه ها به نسل هاي بعدي ميشود و همچنين ميل ذاتي و علاقه فطري بشر به نوآوري و آفرينش، همگي موجب مي گردد انسان، همواره جامعه خود را رو به جلو هدايت كند.(1) اين حركت و دگرگوني پيوسته مي تواند بخشي از فرهنگ جامعه انساني را پديد آورد و در چارچوب آن، شيوه هاي معيّن و الگوهاي مشخص رفتاري انسان را نيز تعريف و تبيين مي كند.

_ كرامت انسان

_ كرامت انسان

در قرآن كريم، آيات بسياري به موضوع آفرينش آدم عليه السلام و نسل وي پرداخته است، ولي تعبيري والا و ژرف در قرآن كريم براي آفرينش آدم عليه السلام به كار رفته كه اوج عظمت وجودي او را نشان ميدهد و آن، اصطلاح خلافت و جانشيني است.

وَ إذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائكَةِ إنّي جاعِلٌ فِي الأرضِ خَليفَةً قالوا أتَجعَلُ فيها مَن يُفسِدُ فيها وَ يَسفِكُ الدّماءَ وَ نحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إنّي أعلَمُ ما لاتَعلَمونَ. (بقره: 30)

و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقيقت, من در زمين جانشيني قرار ميدهم. [فرشتگان] گفتند: آيا در آن,


1- مرتضي مطهري، جامعه و تاريخ، صص 248 و 249.

ص: 60

كسي را قرار ميدهي كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ در حالي كه ما به ستايش تو تنزيه ميگوييم و تو را پاك ميشماريم. (پروردگار) گفت: در واقع, من آنچه را نميدانيد, مي دانم.

بر اساس اين آيه ميتوان گفت:

1. مقصود از خلافت، جانشيني خداست؛ زيرا خداوند بهطور مطلق مي فرمايد «من جانشيني قرار ميدهم» و نميفرمايد جانشين چه كسي. بهعلاوه، تنها جانشيني از خدا ميتواند موجب آمادگي فرشتگان براي سجده بر آدم باشد(1) و جانشيني از غيرخدا چنين نقشي نخواهد داشت. همچنين براي جانشيني غيرخدا، دانستن همه اسما يا توان فراگيري آنها لازم نيست،(2) در حالي كه قرآن تصريح ميكند كه خدا تمام اسما را به آدم عليه السلام آموخت.(3)

2. اين جانشيني از خدا، جانشيني اعتباري نيست، بلكه مقصود از آن، جانشيني تكويني است. آموختن تمامي اسما به آدم عليه السلام و دستور خدا به سجده فرشتگان بر او نيز ميتواند تأييدي بر اين دريافت باشد كه خليفه خدا، ولايت تكويني و توانايي تصرف در حقايق عيني را دارد. به عبارت ديگر، به نظر ميرسد مقصود از نام هايي كه خدا به آدم عليه السلام آموخت، هم اسماي موجودات، هم اسماي وسايط فيض و هم اسماي الهي است. بر اين اساس، «آگاهي آدم از اسماي مخلوقات، اشراف بر قلمرو جانشيني و خلافت از خدا را در اختيار او قرار ميدهد و آگاهي از اسماي خداوند، توانمندي مظهر اسماي خدا شدن، يعني ولايت تكويني را به او اعطا ميكند و دانستن اسماي وسايط فيض، شيوه تصرف در قلمرو خلافت را به او مينماياند».(4)


1- «وَ إذ قُلنا لِلملائكةِ اسجُدوا لِآدَمَ فَسَجَدوا...؛ و [ياد كن] هنگامي را كه به فرشتگان فرموديم: براي آدم سجده كنيد. و (همگي) سجده كردند...». (بقره: 34)
2- الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص116.
3- «وَ علَّمَ آدمَ الأسماءَ كلَّها...؛ و (خدا) همه نامها را به آدم آموخت...». (بقره: 31)
4- انسان شناسي، ص153.

ص: 61

نكته ديگر درباره اين آيه آن است كه اين خلافت خدا، انحصار در شخص آدم عليه السلام ندارد و مي تواند در نسل او ادامه يابد. اعتراض فرشتگان نيز كه با عبارت «أتَجعَل فيها مَن يفسِد فيها و يسفكُ الدّماءَ» در آيه آمده است، نشان ميدهد آنان نيز اين جانشيني را منحصر در يك نفر نميديدند؛ وگرنه، دليلي نداشت به فساد و خون ريزي آدميان اشاره كنند. پس خدا با آفرينش آدم عليه السلام ، نوعي از موجودات را در پهنه گيتي آفريد كه امكان خلافت خدا را دارا هستند. هر چند كساني كه در عمل به اين مقام والا مي رسند، تنها تعداد اندكي از خيل كثير آدميان خواهند بود. از پيشوايان معصوم كه زبان گوياي آموزههاي اسلامي هستند، روايت شده كه جامعه بشري در هيچ زماني از خليفه الهي كه انسان كامل و حجت خدا بر روي زمين است، خالي نخواهد بود و در هر زمان، دستكم فردي از آنان حضور دارد.(1)

چنين موجودي از نظر قرآن كريم، كرامت ذاتي و تكويني دارد؛ يعني خداوند, انسان را بهگونهاي آفريده كه در مقايسه با بسياري از موجودات ديگر، از نظر ساختمان وجودي مزاياي بيشتري داشته و ساختار امكاناتش به شكل بهتري تنظيم شده است و دارايي و غناي بيشتري دارد.(2) قرآن با صراحت اعلام ميدارد نوع بشر از اين نظر بر بسياري از آفريده هاي الهي برتري داده شده است:(3)

وَ لَقَد كَرَّمنا بَني آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِي البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّيباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلي كَثيرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضيلاً. (إسراء: 70)


1- اصول كافي، ج1، صص 199- 201.
2- انسان شناسي، ص 155.
3- علامه طباطبائي منشأ كرامت ذاتي انسان را افاضه عقل به آدمي دانسته است، كه به وسيله آن، انسان خير را از شر، و نيك را از بد تشخيص مي دهد، (الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص 166) اما آيتالله جوادي آملي معتقد است «مايه كرامت آدم و نسل آدم، همان روح الهي اوست، و چون خداوند اين روح الهي را به انسان داد، فرمود: فََتَبارَك اللهُ اَحسنََ الخالِقين». (عبدالله جوادي آملي، كرامت در قرآن، ص97)

ص: 62

و به يقين, فرزندان آدم را گرامي داشتيم و آنان را در خشكي و دريا [بر مركبها] سوار كرديم و آنان را از پاكيزهها روزي داديم و ايشان را بر بسياري از كساني كه آفريديم كاملاً برتري داديم.(1)

همچنين همه آنچه در آسمان ها و زمين است، براي انسان تسخير گرديده يا براي او آفريده شده است.(2) انسان ميتواند در پرتو اعمال اختياري خود و با بهرهگيري از امكاناتي كه خداوند در اختيارش قرار داده است، به نوع ديگري از كرامت برسد كه برخاسته از تلاش اوست و با تكيه بر ارزشهاي والاي انساني و الهي به دست مي آيد.(3) از آنجا كه همه انسانها استعداد رسيدن به اين كرامت اكتسابي را دارند، بر اساس آن ميتوان انسانها را با يكديگر يا با ديگر موجودات مقايسه كرد. برخلاف كرامت تكويني كه در وجود انسانها نهفته است، در كرامت اكتسابي، تلاش انسان به منزله پلي براي رسيدن به درجات بالاتر ايفاي نقش ميكند. در حقيقت، انسانها استعداد رسيدن به كمالات را دارند، ولي برخي با اختيار و اراده خود به آن مي رسند و برخي ديگر راه مقابل را مي پيمايند. بر اين اساس است كه قرآن كريم، برخي افراد و گروههاي انساني را كه از اين امكان بهره نبرده و از آن فاصله گرفتهاند، در مرتبه


1- از مجموع ديدگاههايي كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان آورده، ميتوان دريافت كه منظور از تكريم بنيآدم آن است كه خدا آنان را به نطق، عقل، قدرت تشخيص، چهره زيبا، قامت استوار، تدبير امر معاش و معاد، چيرگي آنان بر هر آنچه در زمين است، و به اختيار گرفتن ديگر حيوانات، تكريم كرده است (فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج6، صص 661 و 667). همچنين علامه طباطبائي نيز ذيل اين آيه بيان كرده است كه مقصود از آيه، بيان حال همه انسانها با قطع نظر از كرامت الهي و قرب و فضيلت روحي خاص براي پارهاي از افراد است. پس اين كلام شامل مشركان، كافران و فاسقان هم ميشود، وگرنه مفهوم امتنان وعتاب تحقق پيدا نميكند. (الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص 165)
2- «هُو الّذي خَلَقَ لَكُم ما فِي الارضِ جَميعاً...؛ او كسي است كه همه آنچه را در زمين است براي شما آفريد». (بقره: 29) «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً...؛ آيا نظر نكردهايد كه خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مسخّر شما ساخت، و نعمتهايش را آشكارا و پنهاني بر شما گسترده و تمام كرد؟» (لقمان: 20)
3- انسان شناسي، ص156.

ص: 63

«اسفل سافلين»(1) وارد مي سازد يا در تراز چارپايان(2) مي داند يا آنها را بدترين موجودات معرفي مي كند.(3)

خداي تعالي به تمام اين نكته ها در قرآن اشاره كرده است تا انسان با توجه به آن و در پرتو توانمندي دروني و كرامت ذاتي خود و نيز با تكيه بر امكانات بيروني و اينكه جهان هستي مسخر او گرديده است، بكوشد و در چارچوب الگوهاي رفتاري برآمده از آموزههاي ديني، به آباداني زمين بپردازد و جامعه خود را ارتقا بخشد. به يقين, از اين رهگذر, انسان ميتواند توشه لازم و كافي را براي نيك بختي اخروي و جاودانه خود گردآوري كند.

_ اختيار انسان

_ اختيار انسان

در فرهنگ راستين اسلامي، انسان, موجودي مختار معرفي شده است كه در افعال خود مجبور نيست، ولي به خود واگذاشته و مستقل نيز تلقي نميشود، بلكه نوعي رابطه طولي ميان فعل انسان و اراده و علم الهي برقرار است. بر اساس اين ديدگاه، آزادي و اختيار انسان عين واقعيت و مقتضاي شناخت درست خدا و انسان و درك صحيح و دقيق ماهيت فعل اختياري است. قرآن كريم نيز در آيات خود با اشاره به سابقه انديشه جبرگرايي در جوامع بشري, آن را نكوهش كرده است:

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّي ذَاقُواْ بَأْسَنَا... . (انعام: 148)


1- «لَقد خَلَقنا الإنسانَ في أحسَنِ تَقويمٍ _ ثُمَّ رَدَدناهُ أسفَلَ سافِلينَ؛ به يقين انسان را در بهترين [نظام معتدل و] استوار آفريديم. سپس او را به فروترين [و خوارترين مرحله] فروتران بازگردانديم». (تين: 4 و 5)
2- «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَ_ئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَ_ئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در واقع بسياري از جن و انسان[ها] را براي جهنم آفريديم؛ [زيرا] برايشان دلها [و عقلها]يي است كه با آنها فهم عميق نميكنند؛ و برايشان چشمهايي است كه با آنها نمي بينند؛ و برايشان گوشهايي است كه با آنها نمي شنوند؛ آنان همانند چارپايانند، بلكه آنان گمراهترند؛ تنها آنان غافلانند». (اعراف: 179)
3- «إنّ شَرّ الدّوابِّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ البُكمُ الّذينَ لايَعقلونَ؛ بهراستي كه بدترين جنبندگان نزد خدا ناشنوايان [و] گنگهايند كه خردورزي نميكنند». (أنفال: 22)

ص: 64

كساني كه شرك ورزيدند، به زودي مي گويند: «اگر [بر فرض] خدا مي خواست ما و پدرانمان شرك نمي ورزيديم و هيچ چيزي را ممنوع نميكرديم. كساني [هم] كه پيش از آنان بودند، همين گونه تكذيب كردند تا سرانجام، سختي [مجازات] ما را چشيدند... .

قَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ. (زخرف: 20)

و گفتند: اگر [بر فرض خداي] رحمان ميخواست, ما آنها را پرستش نميكرديم. براي آنان بر اين ادعا هيچ علمي نيست؛ جز اين نيست كه آنان حدس مي زنند.

مسئله اختيار آدمي از نظر عقل و نقل(1) و تجربه دروني، مسئله اي انكارناشدني است و شواهد تجربي فراواني نيز بر آن گواهي مي دهد، ولي به دلايل گوناگوني مانند بهره برداري هاي سياسي در طول تاريخ، برداشت هاي نادرست فلسفي و ناتواني برخي مكتب هاي فكري از حل شبهه هاي مطرح درباره اختيار انسان، بعضي از گروه هاي اسلامي و غير اسلامي به ورطه جبرگرايي افتاده اند.(2)


1- افزون بر آيات قرآن كريم، در روايات اهلبيت: نيز ديدگاه جبرگرا مردود اعلام شده است. امام علي عليه السلام در پاسخ كسي كه از قضا و قدر الهي برداشتي نادرست و متناسب با ديدگاه جبري داشت، فرمود: «أتَظنّ أنّهُ كانَ قضاءً حتماً و قدراً لازماً؟ لَو كانَ كذلكَ لَبَطلَ الثّوابُ و العقابُ و الامر و النّهي ...؛ آيا گمان ميكني [آنچه در صفين و طول سفر انجام داديم] قضا و قدر حتمي خارج از اختيار ما و جبري بوده است؟ اگر چنين بود، پاداش و كيفر و امر و نهي، نادرست بوده و توجيهي نداشت». (صدوق، التوحيد، ص 380)
2- علم مطلق الهي و اين آموزه كه هيچ پديدهاي خارج از دايره خواست و اذن الهي نيست، و همچنين دلايلي كه ميگويد سرنوشت انسانها از قبل تعيين شده است، مورد استناد برخي از مكاتب فكري اسلامي قرار گرفته تا بر اساس آن تفويض را نفي نمايند و ثابت كنند خداي متعال از ابتداي آفرينش جهان تا ابد, فعال و دستاندركار جهان است. اما هيچ يك از اين موارد نميتواند دليل مجبور بودن انسان باشد؛ زيرا آگاهي خداوند از فعل افراد، به معناي روي دادن آن كار با حفظ كليه قيود و شرايط است كه يكي از قيود در افعال اختياري انسان، انجام آن توسط فرد از روي سنجش، گزينش و تصميمگيري است. قضا و قدر الهي نيز به معناي آن است كه براي تحقق هر پديده، وجود شرايط لازم و كافي ضروري است كه از جمله شرايط، همان تصميم انسان بعد از انتخاب است. همچنين اين نكته كه همه چيز در قلمرو خواست و اذن الهي است بدان معناست كه اراده ما در طول اراده الهي ميتواند نقشآفرين باشد.

ص: 65

بدين ترتيب، انسان از ديدگاه اسلام، موجودي داراي اختيار معرفي شده است كه ميتواند از ميان راه ها و كارهاي گوناگون و متعدد پيش رو، با بررسي و سنجش، يكي را برگزيند و با تصميم و اختيار خود، در راه نيك يا بد گام بردارد و سرنوشت خود را رقم زند. بنابراين، بررسي، انتخاب و تصميم گيري، سه عنصر اساسي در مسئله اختيار انسان به شمار ميرود.(1) برخي از آيات قرآن كريم، با صراحت به مسئله اختيار اشاره كردهاند:

وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ. (كهف: 29)

و بگو حق از طرف پروردگار شماست، و هر كس ميخواهد, پس ايمان آورد و هر كس خواهد, پس كفر ورزد... .

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا. (انسان: 3)

در واقع, ما او را به راه [راست] راهنمايي كرديم، در حالي كه يا سپاسگزار است يا بسيار ناسپاس.

همچنين آياتي كه از ارسال پيامبران و انزال كتاب هاي آسماني در جوامع بشري براي اتمام حجت(2) سخن گفتهاند، ميتوانند به مسئله اختيار انسان نظر داشته باشند. وگرنه، اين ارسال و انزال، كاري بيهوده خواهد بود كه از خداي حكيم به دور است. به همين ترتيب، آياتي كه بر مورد امتحان و ابتلا قرار گرفتن انسانها دلالت دارند(3) و آياتي كه از انذار و تبشير، وعد و وعيد، مدح و نكوهش و مانند آن خبر مي دهند,(4) در صورتي معنادارند كه انسان را موجودي مختار بدانيم.

در بعد اجتماعي نيز برخي از جامعهشناسان كه به اصالت جامعه معتقدند و براي افراد هويتي مستقل از جامعه قائل نيستند، بر جبر اجتماعي و تاريخي تأكيد


1- انسان شناسي، ص170.
2- انفال: 42؛ نساء: 165.
3- كهف: 7.
4- توبه: 68.

ص: 66

كردهاند. از نظر آنها، جامعه چونان موجودي مقتدر، شخصيت و هويت افراد را شكل ميدهد(1) و بدين ترتيب، تمام جنبه هاي بينش، گرايش و كنش افراد بر اساس اقتضائات اجتماعي شكل مي گيرد و فرد انساني در اين فرآيند، هيچ اختيار و انتخابي ندارد. آن دسته از فيلسوفان تاريخ نيز كه براي تاريخ، هويت و مراحل تغييرناپذير معتقدند، بر اين باورند كه اراده، خواست و تلاش انسان ها و جوامع انساني در چارچوب تاريخ و اقتضائات آن شكل ميگيرد.(2)

با وجود آنكه جامعه، تركيبي از افراد است و اگر افراد نباشند، جامعه نيز وجود نخواهد داشت، ولي آموزه هاي اسلامي چنين اصالتي را براي جامعه و تاريخ كه فرد انساني را بي اختيار كند، نمي پذيرد.(3) البته نمي توان نيرومندي عوامل اجتماعي و تاريخي در شكلدهي ساختار شخصيتي افراد را منكر شد، ولي هيچ كدام از اين عوامل، برطرفكننده اختيار انسان


1- اميل دوركيم (David Emile durkheim) جامعهشناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتداي قرن بيستم، بر اساس نظريه مشهور خود با عنوان «وجدان جمعي» معتقد است: «مجموعه اعتقادات و احساساتي كه در ميان معدل اعضاي يك جامعه مشترك است... سيستم يا دستگاه معيّني را با يك زندگي مخصوص ميسازد كه داراي حيات خاص خويش است». (ريمون آرون، مراحل اساسي سير انديشه در جامعهشناسي، ترجمه: باقر پرهام، ص 364) او همچنين با صراحت ميگويد: جامعه، حاصل جمع ساده افراد نيست، بلكه تركيب مخصوصي از افراد است كه واقعيتي ويژه را پديد مي آورد. دوركيم در ادامه تحليل خود به جايي ميرسد كه مينويسد: «انسان، انسان نيست، مگر آنكه متمدن باشد و متمدن شدن انسان هم در جامعه و از طريق جامعه صورت ميگيرد». (محمدتقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص71) در نهايت بدينجا ميرسد كه جامعه، كانوني آرماني و موضوعي براي احترام و پرستش است، و مذهب، چيزي جز پرستش جامعه بهصورتي ديگر نيست. (مراحل اساسي سير انديشه در جامعهشناسي، ص 409)
2- در همين راستا ميتوان به انديشه هگل (Georg Wilhelm Friedrich Hegel) اشاره كرد كه معتقد بود تاريخ, اهداف خود را دنبال مي كند و انسانها اگرچه ميپندارند قواي خود را به فعليت ميرسانند، فقط ابزار روح حاكم بر تاريخ هستند. (گئورگ ويلهلم فردريش هگل، عقل در تاريخ، ترجمه: حميد عنايت، ص 96) انديشههاي ماركس هم در اين زمينه كاملاً مشهور است كه فرد انساني را محصول جامعه و تاريخ مي دانست و معتقد بود همه شئون فرهنگي، اجتماعي، مذهبي و هنري انسان بر شيوه توليد و روابط اقتصادي حاكم بر جامعه استوار است.
3- جامعه و تاريخ، ص29؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص159.

ص: 67

نيست و او را مجبور نميسازد. شواهد بسياري نيز ميتوان در تاريخ مشاهده كرد كه نشان ميدهد نه تنها انسان توانايي مقابله با اين عوامل را داراست، بلكه بالاتر از آن، توانسته است در سرنوشت جامعه نيز اثرگذار باشد. اين مسئله، به خوبي از آيات قرآن كريم درباره رفتار پيامبران الهي و مقابله آنها با ارزشهاي جاهليِ حاكم بر جوامع و ارائه ارزشهاي جاي گزين و حركتآفرين به دست مي آيد.

همانگونه كه برخي انديشمندان به درستي بيان كردهاند، تحقق هر عمل اختياري دست كم به سه عنصر شناخت، گرايش و توانايي نيازمند است.(1) انسان در عمل اختياري خود براي گزينش درست، حكيمانه و عقل پسند، نيازمند شناخت و آگاهي است. از اين رو، انسان بايد كمال واقعي خود را بشناسد و براي اين منظور، اسلام مي كوشد توجه بشر را به شناخت مبدأ، معاد و رابطه دنيا و آخرت معطوف سازد. با اين وصف، روشن است گزينش فردي كه به خدا و نزديكي به او توجه ندارد، با گزينش انساني كه خود و تمام هستي را وابسته به خدا و كمال خود را در نزديك شدن به خدا ميداند، متفاوت خواهد بود. قرآن كريم در آيات متعدد از حواس، عقل و دل با عنوان ابزارهاي عمومي شناخت ياد كرده و از نقش آنها در نيك بختي انسان و سپاسگزاري از خدا سخن گفته است.(2) البته بايد توجه داشت كه اين ابزارها براي آنكه انسان را متوجه


1- انسان شناسي، ص197.
2- «وَ اللهُ أخرَجَكُم مِّن بُطونِ أمَّهاتِكُم لاتَعلَمونَ شَيئاً وَ جَعلَ لَكُمُ السَّمعَ وَ الأبصارَ وَ الأفئدَةَ لَعلّكُم تَشكُرونَ؛ و خدا شما را از شكمهاي مادرانتان بيرون آورد درحالي كه هيچ چيزي نميدانستيد و براي شما گوش و چشمها و دلها[ي سوزان] قرار داد تا شايد شما سپاسگزاري كنيد». (نحل: 78) همچنين در آيه دوم از سوره انسان، به نقش مهم بينا و شنوا بودن انسان در فراهم شدن زمينه آزمايش و در نتيجه صعود و سقوط وي اشاره كرده است: «إنّا خَلَقنا الإنسانَ مِن نُطفةٍ أمشاجٍ نَبتَليهِ فَجَعَلناهُ سَميعاً بَصيراً؛ در حقيقت, ما انسان را از آب اندك سيال مخلوط آفريديم، در حالي كه او را ميآزماييم و او را شنوا و بينا قرار داديم». (انسان: 2)

ص: 68

كند و شناختهاي كلي درباره مبدأ و معاد به او بدهد، مناسب است، ولي به دليل خطاپذيري، تحت تأثير قرار گرفتن، تكامل تدريجي و محدوديتهاي خاص، براي شناخت تفصيلي مسير سعادت و كشف كامل رابطه دنيا و آخرت كافي نيست. به همين دليل، انسان در ادامه به معارف وحياني نيازمند است تا نيك بختي واقعي و نهايي خود را بشناسد و آن را به دست آورد.(1)

گرايش و ميل، دومين عنصر لازم براي تصميمگيري اختياري انسان است. ميل ها و گرايشهاي متعدد نهفته شده در وجود انسان، گاه در تعارض با يكديگر قرار ميگيرد و انسان به ناچار بايد يكي را برگزيند و ديگري را محدود كند. در اين مرحله نيز رويكرد اسلامي با ديگر رويكردها متفاوت ميشود. قرآن مجيد در نگاهي كلي، ترجيح گرايشهاي متعالي را بر گرايش هاي مادي توصيه ميكند:

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. (آلعمران: 14)

محبت, امور دوستداشتني از زنان و پسران و ثروتهاي فراوان از طلا و نقره و اسبهاي نشاندار و دامها و زراعت، براي مردم آراسته شده است. اينها مايه بهرهمندي زندگي پست (دنيا) است و بازگشت نيكو نزد خداست.

در اين مرحله، تقويت و جهتدهي به ميل هاي متعالي, مورد توجه و تأكيد قرآن است. از جمله مي توان به جهت دهي به ميل هايي چون


1- انسان شناسي، ص204.

ص: 69

شخصيت طلبي،(1) جاودانگي(2) و گرايش فطري به خدا(3) اشاره كرد. پس, از نظر قرآن كريم معيار انسان در مقام انتخاب ميل هاي خود و ترجيح يكي بر ديگري بايد كمالآفريني و لذتآوري بيشتر و بادوام باشد كه البته فقط در عالم آخرت بهدست ميآيد.

سومين عنصر اساسي در فعل اختياري انسان، توانايي است كه بر اساس آن، انسان بايد به گونهاي باشد كه بتواند در پرتو شناخت و با استفاده از گرايشهاي خود، چيزي را كه در راستاي كمال واقعي خود ميداند, تحقق بخشد و از موانع آن نيز دوري كند. در بينش قرآني، انسان در تمام مراحل از اين امكان برخوردار است و همواره مي تواند اعمال قدرت كند.

با توجه به اين توضيحات، اكنون ميتوانيم بگوييم در نظام اخلاقي اسلام، مختار بودن انسان يك اصل موضوعه تلقي ميشود. از سوي ديگر، در مبحث جهانبيني روشن شد كه انسان ميتواند در زندگي خود، هدف و مطلوبي نهايي داشته باشد كه از نظر اسلام، اين هدف نهايي كه به صورت فطري براي انسان, مطلوب است، سعادت جاودان است و در عالم آخرت بدان مي رسد. اصل سومي كه در اينجا و بهعنوان حاصل بخشي از مباحث گذشته به آن اشاره مي كنيم، تأثير تلاش انسان در رسيدن به هدف اوست. بي گمان, آگاهي انسان از تأثير رفتار او بر سرنوشتش مي تواند انگيزهاي قوي به وي ببخشد. قرآن كريم اين حقيقت را در جامعترين شكل ممكن تبيين كرده است:


1- «مَن كانَ يُريدُ العِزَّةَ فَلِلّهِ العِزّةَ جَميعاً...؛ كسي كه همواره عزت ميخواهد پس [از خدا بخواهد، چرا كه] همه عزت فقط از آن خداست... ». (فاطر: 10)
2- «وَ الآخِرَةُ خَيرٌ وَ أبقي؛ در حالي كه آخرت, بهتر و پايدارتر است». (أعلي: 17)
3- آيات 75 تا 79 سوره انعام كه ماجراي حضرت ابراهيم7 را در برابر پرستندگان ماه و خورشيد و ستارگان بيان ميكند، به شايستگي گوياي آن است كه همه انسانها به سوي موجودي غروبنكردني تمايل دارند. خواست و ميل پرستش بايد به چيزي تعلق گيرد كه هميشه حاضر باشد، محبوبي كه بتوان هميشه در كنار او بود؛ و او جز الله نيست.

ص: 70

ألّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أخري _ وَ أن لَيسَ لِلإنسانِ إلّا ما سَعي _ وَ أنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُري. (نجم: 38 _ 40)

همانا هيچ باربرداري بار سنگين (گناه) ديگري را برنميدارد، و اينكه براي انسان جز كوشش او نيست و اينكه كوشش او در آينده ديده ميشود.

بدين ترتيب، انسان مسلمان و جامعه اسلامي با تكيه بر آموزههاي والاي دين مبين اسلام تشويق مي شود دنياي خود را با بهره گيري از امكانات عقلي و طبيعي كه خداوند در اختيار او نهاده است، به زيباترين شكل ممكن بسازد و از آن براي رسيدن به سعادت جاودان آخرت بهرهبرداري كند.

معناي زندگي

معناي زندگي

خدا، انسان و جهان، سه محور اساسي هستند كه شالوده و محتواي انديشه بشري را در طول تاريخ و در تمام جوامع تشكيل ميدهند. در اين ميان، شناخت انسان و حل رازهاي نهفته آن، چنان اهميت دارد كه انديشمندان فراواني را در دانشهاي گوناگون به خود مشغول ساخته است. در آموزه هاي اديان آسماني به ويژه در آموزه هاي دين مبين اسلام، «انسان» يكي از محوريترين مسائلي به شمار آمده كه امور مهمي مانند آفرينش جهان، فرستادن پيامبران و نزول كتابهاي آسماني براي رسيدن او به سعادت نهايي صورت گرفته است. در جهانبيني قرآني، هرچند همه موجودات، آفريده خدا هستند و هيچ چيز در عرض وجود او قرار نميگيرد، ميتوان جهان را از منظر قرآن همچون دايرهاي با دو نقطه استناد به مختصات اصلي، يكي در بالا (خدا) و ديگري در پايين (انسان) در نظر گرفت.(1)


1- توشي هيكو ايزوتسو، خدا و انسان در قرآن: معناشناسي جهان بيني قرآني، ترجمه: احمد آرام، ص92.

ص: 71

جالب آن است كه با وجود گستردگي و سابقه ديرينه تلاشهاي علمي بشر در زمينه توجيه جهان و معنايابي زندگي، انسانشناسان بزرگ بر اين نكته تأكيد دارند كه ابزارهاي شناخت بشر، از پاسخگويي صحيح و كامل به بسياري از پرسشهاي مهم درباره انسان و زواياي وجود او ناتوان است. واقعيت آن است كه جهانبيني انسان در جوامع و فرهنگهاي گوناگون، تصويرهاي مختلفي از زندگي به او ميدهد كه بر اساس آن, زندگي او بامعنا يا بيمعنا خواهد شد. مثلاً اگر در تصوير ترسيم شده، انسان, هدف معقول و متناسبي نداشته باشد كه در طول زندگي خود به سوي آن حركت كند يا اگر انسان, موجودي تصوير شود كه محكوم به جبر زيستي، اجتماعي، تاريخي يا الهي است و خود نتواند سرنوشت خويشتن را رقم زند، در اين صورت، زندگي او بيمعنا، پوچ و بيهوده خواهد بود. اگر انسان را موجودي برخوردار از هدفي معقول و متناسب و داراي اختيار تصوير كرديم كه ميتواند با تلاش اختياري خويش به آن هدف والا برسد، زندگي وي معقول و بامعنا ميشود. ثمره اين تفاوت نيز در ترجيح و نوع گزينش الگوهاي رفتاري جلوهگر مي شود كه در مجموع ميتواند سبك زندگي خاصي را پديد آورد.

از نظر اديان آسماني، زندگي انسان در اين جهان، منحصر در حيات مادي و طبيعي نيست و آدمي براي اينكه از حيات خود به طور كامل بهرهمند باشد، بايد از پوچي دور بماند و اين جز از راه پاسخگويي به پرسشهاي اساسي درباره فلسفه زيستن، يعني «از كجا آمدهام؟»، «در كجا هستم؟» و «به كجا ميروم؟» ميسر نيست. دين به اين پرسشهاي سرنوشتساز، پاسخ صريح و شفاف ميدهد و تاريكيها و ابهامهاي زندگي را ميزدايد. البته عقل آدمي تا حدودي ميتواند به اين پرسشها پاسخ دهد، ولي محدوديتهاي انكارشدني

ص: 72

آن موجب ميشود از حل نهايي و كامل اين مسئله ناتوان باشد. بدين ترتيب، ميتوان گفت براي معنادار شدن زندگي، انسان بايد از يكسو اصول و معارفي را بپذيرد كه زندگي را هدفمند ميسازد و از سوي ديگر، با آموزههايي مشخص، رنجهاي اين جهاني را تحملپذير و نامحسوس كند و آن را از زندگي بيرون براند.

در اين راستا، انسان بيدين براي زندگي خود، هدف و عشق والايي نمي يابد، و به همين دليل، يا به نابودي خود دست ميزند يا با رشد افسارگسيخته صنعت و فن آوري و نفي هرگونه قناعت در توليد كه الگوهاي خاصي از رفتار را ترويج ميكند، خواسته يا ناخواسته به نابودي ديگر انسان ها و جهان ميپردازد. در پي پديداري چنين سبكي از زندگي و شكل گيري الگوهاي متناسب با آن، فيلسوفان مكتب اگزيستانسياليسم در زمينه اضطراب، دلهره، ترس و معناداري، بزرگترين دغدغه را داشتهاند. كي ير كگارد(1) (1813 _ 1855 م)، مؤسس انديشه اگزيستانسياليستي با طرح اصالت وجود انسان، به اصل اين بحرانها اشاره كرده است؛ هرچند خود اين مكتب فلسفي، در نهايت براي حل اين بحران، به دو نحله الحادي و الهي تقسيم شد كه تنها فيلسوفان نحله الهي توانستهاند با اعتقاد به خدا، عناصر معناداري، ترس، دلهره و اضطراب را براي خود حل كنند و فيلسوفان الحادي از درمان اين بحرانها ناتوان ماندهاند.(2)

در مقابل، آموزههاي وحياني دين در اين زمينه، تصاويري كاملاً روشن از اهداف و قلمرو اختيار و آزادي انسان ترسيم كرده است و هر فردي در پرتو


1- Soren Kierkegaard.
2- عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، ص265.

ص: 73

آن ميتواند معناي زندگي خود را به آساني تعريف كند. اين تصاوير را مي توان از آموزههاي اساسي دين درباره توحيد، نبوت و معاد به دست آورد. در جهانبيني دين مبين اسلام، به مبدأ و معاد انسان به عنوان دو بخش اساسي وجود انسان توجه گشته و جزئيات رابطه زندگي انسان در اين جهان با مبدأ و معاد به تفصيل بيان شده است. در اين بينش ساختاري، ارتباط حوزه هاي گوناگون زندگي انسان با يكديگر به خوبي ترسيم شده و گذشته، حال و آينده انسان، ساحت هاي جسم و جان، مادي و معنوي، بينش، گرايش و كنش وي و ارتباط آنها و اثرگذاري و اثرپذيري هريك بر ديگري، مورد توجه دقيق قرار گرفته است. شايد بههمين دليل است كه از نظر حكيمان اسلامي، استوارترين دليل ضرورت بعثت پيامبران، بر ضرورت آگاهي از رابطه دنيا و آخرت و بايد و نبايدهاي مؤثر در سعادت انسان و ناتواني عقل و تجربه بشري از دستيابي به آن مبتني است.(1)

بر اين اساس، رهاورد بعثت پيامبر گرامي اسلام، آموزه هاي روحبخشي بود كه با دگرگوني هاي ژرف در نوع نگاه و جهانبيني پيروان اين آيين، جامعهاي پديد آورد كه شرايط فرهنگي، اقتصادي و سياسي حاكم بر آن، زمينه ساز و مشوّق شكلگيري سبك خاصي از زندگي انديشهمحور و متوازن و متعادل گرديد. در توضيح اين مطلب, بايد به اين نكته اشاره كرد كه انسان ها همواره در زندگي خود ميكوشند رابطه خود را با ديگران و طبيعت تعريف كنند. شيوه تسلط بر طبيعت با تكيه بر اندوختههاي علمي و فناورانه، يكي از نمونه هاي اين تلاش هاست. اگر فرهنگ جامعه از پشتوانه معرفتي برآمده از آموزههاي وحياني, فاصله يا در تقابل با آن قرار گيرد، با غلبه انسان بر محيط طبيعي بدون در نظر گرفتن رابطه خود با خالق و بدون چيره شدن


1- محمدتقي مصباح يزدي، راه و راهنماشناسي، ص44.

ص: 74

بر ضعفهاي نفساني كه تنها از راه تربيت و تهذيب به دست مي آيد، سبكي از زندگي و الگوهاي رفتاري شكل ميگيرد كه اندك اندك به سلطه همين روش و فن آوري بر اراده بشر خواهد انجاميد. به عبارت ديگر، ضعف بشر در برابر طبيعت، به ضعف و تسليم در برابر فن آوري خودساخته او بدل مي شود كه البته جلوهاي از ناتواني آدمي در برابر طغيان نفس سركش به شمار ميرود. در اين ميان, بينش ديني كه مسلمانان از آموزههاي اسلام به دست ميآورند، آنها را در برابر اين ناتواني، توانمند ميسازد.

در واقع، لذتجوييهاي نامحدود و بيهدف تمدن مادي كه معلول رفاه ناشي از كنترل و تصرف جهان مادي است، در فرهنگ برخاسته از آموزههاي ديني، اصالت خود را از دست ميدهد و در چارچوب محدوديتهاي اخلاقي و ديني تعديل مي گردد و جهتدهي ميشود. از اين رو، پديدهاي مانند رفاه مادي و ريشهكني فقر، با اين عنوان كه راهگشاي تعالي روح انسان است، مطلوب تلقي خواهد شد. بدين ترتيب، در پرتو چنين بينشي ميتوان ادعا كرد مثلاً توسعه اجتماعي و اقتصادي مطلوب و مورد نظر اسلام، از آن گونه رفاه اجتماعي نيست كه حتي توسعه فرهنگي را در خدمت اهداف خود قرار ميدهد، بلكه توسعهاي مورد نظر اسلام است كه انسان را در پيمودن راه بهسوي علت غايي وجود خويش ياري كند و اين همان است كه در قرآن از آن با عنوان «سبيل الرشد»(1) يادشده است.

آموزههاي اسلامي در آيات و روايات گوناگون بر اين نكته تأكيد كردهاند كه سرچشمه دگرگوني هاي فردي و اجتماعي، خواست و اراده انسان است. البته روشن است كه سمت و سوي اين خواست و اراده ميتواند بر اثر هم نشيني با انديشه اي جديد تغيير كند. بنابراين، در هر گروه، ملت و امت،


1- نك: اعراف: 146.

ص: 75

معناي زندگيِ برآمده از جهان بيني و ايدئولوژي، مهم ترين عنصر جهت دهنده به رفتارهاي فردي و اجتماعي و الگوهاي كلي اين كنشها به شمار ميرود؛ زيرا همانگونه كه در تعريف ايدئولوژي بيان شده، ايدئولوژي عبارت است از نظامي از ايده ها و قضاوت هاي روشن و صريح و عموماً سازمانيافته كه موقعيت يك گروه يا جامعه را توجيه، تفسير، تشريح و اثبات، و با الهام و اثرپذيري شديد از ارزش ها، جهت يابي معيّن و مشخصي را براي كنش اجتماعي آن گروه يا آن جامعه پيشنهاد و ارائه مي كند.(1) از سوي ديگر، وقتي مجموعهاي انساني كه در پرتو آموزههاي ديني، معناي زندگي و هدف والايي بيابند كه كمال مطلوب آنها تلقي شود و با قدرت و انگيزهبخشي كافي بتواند در خواسته ها و احساسات آن جامعه، وحدت بيافريند، موجي اجتماعي پديد مي آيد كه ميتواند چنين جامعه اي را با جهشي عظيم به پيش براند و اعضاي آن جامعه را تشويق كند كه از تمام امكانات براي رسيدن به هدف مطلوب خود بهره برند. حتي اين اعتقاد مي تواند به مرحلهاي برسد كه از فداكردن جان خود نيز دريغ نورزند.

ثمره فرآيند يادشده آن است كه در چنين جامعهاي كه انسانها معناي زندگي خود را از آموزه هاي آسماني اسلام فرامي گيرند و رهبر گرامي آن، در اين راستا مأمور ابلاغ دين و دعوت براي ساختن انسان و جامعهاي جديد است،(2) بسياري از امور جاي گزين اموري ديگر ميشود؛ از جمله يكتاپرستي به جاي شرك؛ ارزش هاي اسلامي به جاي ارزش هاي جاهلي؛


1- گوستاو لوبون، تطور ملل، ترجمه: علي دشتي، صص 82 و 83 .
2- «أدعُ إلي سَبيلِ رَبّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظةِ الحَسَنةِ وَ جادِلهُم بِالّتي هِي أحسَنُ إنَّ رَبّكَ هُو أعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ وَ هُوَ أعلَمُ بِالمُهتَدينَ؛ با حكمت و پند نيكو به راه پروردگارت فرا خوان، و با آنان به آن [شيوهاي] كه نيكوتر است مناظره كن. در حقيقت پروردگارت خود به كسي كه از راهش گمراه گشته داناتر است و او به [حال] رهيافتگان داناتر است». (نحل: 125)

ص: 76

مسئوليت پذيري به جاي مسئوليت گريزي؛ وسيله بودن ثروت براي كسب خير به جاي دزدي، غصب، تنبلي، غارت، فقر و هدف بودن ثروت؛ كمك به نيازمندان و آزاد كردن بندگان به جاي بيگاري از مستضعفان و بردگي آن ها؛ منافع اسلامي و انساني به جاي منافع قبيله اي و گروهي؛ تلاش براي رسيدن به آينده بهتر به جاي ركود و حفظ وضع موجود؛ رهبري الهي به جاي شيخوخيت قبيله اي؛ معادباوري به جاي باور به آينده اي پوچ؛ كار، توليد، مالكيت و غنا به جاي دزدي، غصب و تنبلي؛ فضيلت هاي اخلاقي به جاي رذيلت هاي اخلاقي؛ نگاه جهاني و فراگير انساني به جاي حكومت قبيله اي؛ اعتماد به جاي بياعتمادي؛ ايثار، عدل و انصاف به جاي غارت و ستم. بدين ترتيب، چنين پشتوانه معرفتي ميتواند دغدغهها و مسائل متفاوتي را در نظر افراد جامعه جلوهگر سازد و سمت و سوي رفتار و كنش افراد جامعه را در چارچوب قالبهاي برتر رفتاري سامان دهد.

معيار زندگي

معيار زندگي

از ويژگي هاي جهان بيني اسلامي آن است كه با تكيه بر آموزه توحيد، خداي يكتا را تنها مؤثر حقيقي مي داند. قرآن كريم نيز در بيان پديدههاي اجتماعي و تحليل تحولات جوامع بشري، همواره بر ارتباط تمامي آنها با خدا تأكيد مي ورزد و آنها را بريده و گسسته از مبدأ الهي نميداند.(1) در عين حال، از نظر قرآن كريم، اين مسئله سبب مسئوليت نداشتن افراد نيست و بر مسئوليت


1- «أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ؛ آيا اطلاع نيافتهاند كه پيش از آنان چه بسيار گروههايي را هلاك كرديم كه در زمين به آنان امكاناتي داديم كه براي شما آنچنان امكاناتي فراهم نكرديم؛ و [بارانهاي] پي در پي آسمان را بر آنان فرستاديم، و نهرهايي قرار داديم كه از زير [شهرهاي] آنان روان باشد، و آنان را به خاطر پيامدهاي [گناهان]شان هلاك ساختيم و گروههاي ديگري بعد از آنان پديد آورديم». (أنعام: 6)

ص: 77

آنان در قبال افعال فردي و اجتماعي خود تأكيد ميورزد.(1) بر اين اساس، از آيات قرآن ميتوان استفاده كرد كه هرگاه جامعهاي به دليل انتخاب و تصميم نادرست خود مستحق عذاب الهي شود، نظام اجتماعي آنان از نظر تكويني به سويي پيش ميرود كه بعضي از اعضاي آن جامعه به فسق و فجور بپردازند و ناهنجاريهاي رفتاري آنان، الگوهاي نامناسبي را در جامعه ترويج كند:

وَ إذا أرَدنا أن نُهلِكَ قَريةً أمرنا مُترَفيها فَفَسَقوا فيها فَحَقّ عَلَيها القَولُ فَدَمّرناها تَدميراً. (أسراء: 16)

و هرگاه بخواهيم آبادي را هلاك كنيم، به سردمداران ثروتمندش فرمان ميدهيم و در آنجا نافرماني مي كنند. پس آن گفتار (وعده عذاب) بر آن آبادي تحقق يابد و آن را كاملاً در هم ميكوبيم.

پس اراده تكويني خدا به اين امر تعلق گرفته است كه در نظام احسن، انسانها امتحان شوند و گروهي با سوء اختيار و انتخاب خود، راه خطا را برگزينند و زمينه نزول عذاب را فراهم سازند.(2)

در كنار اين نظام فاعليِ مطرح شده از سوي قرآن كريم، يك علت غايي و هدف نهايي براي انسان ترسيم گرديده كه بر اساس دو مرحلهاي بودن زندگي انسان و اشتمال آن بر مرحله دنيا و مرحله آخرت تعريف شده است. از نظر قرآن، اين كمال مطلوب و هدف نهايي، سعادت بشر است كه مطلوبيت ذاتي دارد و همه مكتب هاي اخلاقي آن را ميپذيرند، ولي تفاوت ديدگاه اسلام در بيان مصداق آن است كه با توجه به كيفيت و كميت، تأكيد قرآن بر سعادت


1- «مَن اهتَدي فَإنّما يَهتَدي لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلّ فَإنّما يَضِلُّ عَلَيها وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخري وَ ما كُنّا مُعَذّبينَ حَتّي نَبعَثَ رَسولاً؛ هر كس راه يابد پس فقط به نفع خودش راه مييابد، و هر كس گمراه شود پس فقط به زيان خود گمراه ميشود و هيچ باربرداري بار سنگين [گناه] ديگري را برنمي دارد و ما عذابكننده [كسي] نيستيم تا اينكه فرستاده اي برانگيزيم». (إسراء: 15)
2- در مباحث كلامي و فلسفي اثبات شده است كه اين اعتقاد مستلزم جبر نيست؛ زيرا افعال اختياري انسان در نهايت از مجراي اختيار او عبور مي كند و گزينش فاعل مختار جزئي از علت تامه تحقق آن است.

ص: 78

اخروي و معنوي انسان است و پيوسته اين حقيقت را بيان ميكند كه لذت آخرت در مقايسه با لذت دنيا، از نظر كيفي, بهتر و از نظر كمّي, پايدارتر است.(1) پس اسلام در جهانبيني خود، به انسان ميآموزد كه از يكسو, هستي وي كاملاً وابسته به خداوند است و از سوي ديگر، زندگي او منحصر به زندگي دنيا نيست.(2) بدين ترتيب، رابطه انسان با مبدأ و معاد تعريف مي شود.

آنچه گذشت, به اين معنا نيست كه اسلام ترك كلي دنيا را به انسان توصيه مي كند، بلكه به اين معناست كه انسان بايد رابطه دنيا را با زندگي جاودان آخرت, حفظ و اندازهاش را در مسير رسيدن به سعادت جاودانه خود رعايت كند. در اين زمينه، از نظر اسلام، زندگي دنيا, وسيله و مقدمه رسيدن به سعادت اخروي است كه بايد از آن درست بهره برد. در كنار اين چارچوب كلي كه گوياي رابطه كلي انسان با خداست، رابطه انسان با خودش، با ديگران و با طبيعت نيز تعريف ميشود و اينگونه نيست كه آسياب تكليف، تنها بر محور آخرت بچرخد و دنيا از قلمرو آن خارج باشد.

يكي از مباني انديشه اسلامي، پيوند خاص انسان با جهان طبيعت و نعمتها و امكانات الهي در دنياي مادي است. بر اين اساس، نوع رفتار آدمي و سبك زندگي او در پيدايش و افزايش يا كاهش نعمتهاي جهان نقش آفرين است(3) و انسان ميتواند با عمل خويش، جهان را شكل دهد و از امكانات طبيعت در راستاي آباداني زمين و ايجاد تمدني بالنده بهره برد.(4) با


1- «وَ الآخِرَةُ خَيرٌ و أبقي؛ و آخرت بهتر و پايدارتر است». (أعلي: 17)
2- محمدتقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش: محمدحسين اسكندري، ج1، ص100.
3- «وَ ضَربّ اللهُ مَثلاً قَريةً كانَت ءامِنةً مُطمئنةً يَأتيها رِزقُها رَغَداً مِن كُلِّ مَكانٍ فَكَفرَت بِأنعُمِ اللهِ فَأذاقَها اللهُ لِباسَ الجوعِ وَ الخَوفِ بِما كانوا يَصنَعونَ؛ خدا مثلي زده: آبادي كه امن [و] آرام بود، [و] روزياش از هرجا فراوان و گوارا به [مردم] آن ميرسيد، و[لي] نعمتهاي خدا را ناسپاسي كردند، پس خدا به خاطر آنچه همواره با زيركي انجام ميدادند، [طعم] پوشش گرسنگي و ترس را به آن [مردم] چشاند». (نحل: 12)
4- اسلام و محيط زيست، ص173.

ص: 79

توجه به اين نكته، بايد رابطه انسان با جهان طبيعت و تكليف وي را در برابر نعمتهاي هستي بشناسيم. از نظر اسلام، رابطه انسان با طبيعت، در صورتي كه ارزش وجودي خود بشناسد و آن را در چارچوب رابطه با خدا حفظ كند، رابطه تسخيري خواهد بود؛(1) يعني ميتواند با اذن الهي از تمام امكانات طبيعت در راه پيشبرد اهداف فردي و مصالح اجتماعي استفاده كند.

بر اساس چنين بينشي است كه در اسلام بر كار و تلاش خستگيناپذير به عنوان يك الگوي رفتاري تأكيد شده است(2) تا جامعه اسلامي بتواند به اهداف عالي اجتماعي خود برسد. در مقابل، كمكاري و تنبلي نيز به شدت نكوهش شده(3) و رخوت و سستي از منفورترين ويژگي هاي اخلاقي بشر است كه هم دنياي انسان و هم آخرت او را تباه ميكند.(4) پس ديگر نه تنها نميتوان تلاش براي آباد كردن دنيا و فراهم ساختن لوازم زندگي مادي را سرپيچي از آخرت طلبي و ايمان واقعي به معاد دانست، بلكه بر اساس آموزههاي اسلامي، اين الگوي رفتاري ميتواند نوعي عبادت و طاعت خدا به شمار آيد.(5)


1- اسلام و محيط زيست، ص168.
2- پيامبر گرامي اسلام فرموده است: «إن قامَت الساعةُ وَ في يَد أحَدكُم الفسيلة فَإن استطاعَ أن لاتَقومَ الساعة حتي يغرسها فليغرسها؛ اگر خوشه يا نشاني در دست توست و قيامت هم در آستانه برپايي است، چنانچه ميتواني تا قيامت برپا نشده اين نهال را بكار». (علاءالدين متقي هندي، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، ج3، ص892، ح 9056 ؛ ميرزا حسين نوري طبرسي، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج13، ص460)
3- از امام كاظم7 نقل شده است: «إنّ اللهَ لَيُبغض العَبدَ الفارِغ؛ خداوند به بنده بيكار خشم مي ورزد». (محمدبن حسن حرعاملي، تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج17، ص58)
4- امام كاظم7 مي فرمايد: «إيّاكَ وَ الكَسَلَ و الضَّجَر فإنّهُما يَمنعانِكَ حَظَّك مِنَ الدّنيا و الآخرة؛ از تنبلي و بيحوصلگي بپرهيز كه اين دو شما را از بهرهمندي دنيا و آخرت منع ميكند». (همان، ج16، ص22، ح20860)
5- در اين زمينه، ميتوان به ماجراي اعتراض فردي اشاره كرد كه تلاش امام باقر7 در مزرعه خود را در هواي گرم تابستان، نوعي دنياطلبي مذموم پنداشته بود, آن حضرت به او يادآور شد كه اگر در اين حال از دنيا برود, در حالت طاعت خدا جان داده است. (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج46، ص287)

ص: 80

آنچه در فرهنگ اسلامي بهعنوان دنيا نكوهش شده، تمام آن چيزهايي است كه انسان را از ياد خدا غافل كند و رنگ و بوي معصيت داشته باشد.(1) بهعبارت ديگر، دنيا زماني كه هدف اصلي انسان قرار گيرد و سبك زندگي او را به گونهاي شكل دهد كه وي را از مقصود اصلي آفرينش دور كند، ناپسند است؛ وگرنه در فرهنگ قرآني، آسمان، زمين، دريا، صحرا، درختان و ستارگان جزو آيات الهي شمرده شده و قرآن از آنها با عظمت ياد كرده است.(2) به عبارت ديگر، ميتوان گفت از نظر قرآن، دنيا و آخرت، دو وضعيت زندگي هستند كه يكي زندگي فعلي و نزديك تر و ديگري، زندگي آينده و دورتر را نشان ميدهد.(3) پس زندگي دنيا بهخودي خود، نه تنها ارزش منفي ندارد، بلكه در مقام مقدمه و پل زندگي اخروي، ميتواند داراي ارزش مثبت باشد؛ زيرا زندگي آخرت را رفتار اختياري انسانها در دنيا مي سازد و شكل ميدهد.(4) در پرتو چنين رويكردي، زندگي دنيا ميتواند ارزش والايي داشته باشد؛ زيرا انسان در مدت كوتاه بهرهوري از آن مي تواند با بهره گيري از الگوهاي رفتاري مناسب، نيك بختي بينهايت آخرت و لذت جاودان آن را به دست آورد.


1- اسلام و محيط زيست، ص240.
2- «إنَّ في السّمواتِ وَ الارضِ لَآياتٍ لِلمؤمنينَ _ وَ في خَلقِكُم وَ ما يَبُثُّ مِن دابَّةٍ ءاياتٌ لِقَومٍ يوقِنونَ _ وَ اختلافِ الليلِ و النهارِ وَ ما أنزَلَ اللهُ مِنَ السّماءِ مِن رزقٍ فَأحيا بِهِ الارضَ بَعدَ مَوتها وَ تصريفِ الرياحِ ءاياتٌ لِقَومٍ يعقِلونَ _ تِلكَ آياتُ اللهِ نتلوها عليكَ بِالحقّ فَبأي حديثٍ بعد اللهِ وَ آياتهِ يُؤمِنونَ؛ قطعاً در آسمانها و زمين نشانههايي براي مؤمنان است. و در آفرينش شما و آنچه از جنبندگان پراكنده ميكند، نشانههايي است براي گروهي كه يقين آورند. و [در] پي در پي آمدن شب و روز و آنچه از روزيها كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردنش زنده نمود، و [در] دگرگوني بادها نشانه هايي است براي گروهي كه خردورزي ميكنند. آن آيات خداست كه آن را به حق بر تو مي خوانيم. پس به كدام سخن بعد از خدا و آياتش ايمان ميآورند؟» (جاثيه: 3- 6)
3- اخلاق در قرآن، ج1، ص220.
4- «... إنّما تُوَفّونَ أجورَكُم يومَ القيامةِ...؛ در قيامت فقط [نتايج] كارهايتان را برداشت ميكنيد». (آل عمران: 185)

ص: 81

سنت هاي اجتماعي

سنت هاي اجتماعي

سيري گذرا در آموزههاي قرآني، ما را به اين نكته رهنمون ميگردد كه جهان هستي از دو حقيقت تشكيل شده است: سنّت و آيت. قرآن كريم تمام پديده هاي هستي از جمله انسان را آيت ميداند؛ يعني نشانههاي راهنما كه بايد در آن تفكر و تأمل كرد.(1) اشاره به پديدههاي جهان هستي را ميتوان مهم ترين كاربرد واژه «آيه» در قرآن دانست(2) و ما در اين كتاب آسماني، شاهد دستورهاي فراوان و پرتأكيدي هستيم كه آدمي را به مشاهده، انديشه ورزي و جست وجو در اين نشانهها فرا ميخواند و انديشه ورزان را ميستايد:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ. (آل عمران: 190)

همانا در آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب و روز، نشانههايي براي خردمندان است.

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ. (روم: 20)

و از نشانههاي خدا آن است كه شما را از خاك آفريد. سپس انسان هايي شديد كه در زمين انتشار يافتيد.

پديدههاي جهان هستي انواعي دارد كه مهم براي ما در اين نوشتار، پديده هاي اجتماعي است.(3) اين پديده هاي خاص و تحولات مرتبط با آن، بر


1- راغب در مفردات ميگويد: آيه به معناي علامت آشكار ملازم با چيز پنهان است؛ بهگونهاي كه انسان با آگاهي از آن علامت، به چيز پنهان نيز دست مييابد؛ مانند نشانه راه كه با ديدن آن، راه آشكار ميگردد. (مفردات الفاظ القرآن، ص101) مفسران قرآن نيز براي واژه «آيه» معاني گوناگوني ذكر كردهاند كه البته ميتوان آن را در همه اين موارد به همان معناي علامت و نشانه بازگرداند.
2- علي خراساني، «آيات خدا»، دايرة المعارف قرآن كريم، ج1، ص352.
3- برخي از جامعهشناسان، پديده اجتماعي را واقعيتي اجتماعي دانستهاند كه براي همه آشكار بوده، عيني باشد و قابل ترديد و اعتراض هم نباشد, (منوچهر محسني، جامعهشناسي عمومي، ص17) اما به نظر ميرسد اين تعريف كاملاً رويكردي پوزيتويستي دارد؛ حال آنكه بسياري از پديدهها و واقعيتهاي اجتماعي، براي همگان عيني و آشكار نيست. ريتزر در كتاب نظريه جامعهشناسي در دوران معاصر براي واقعيت اجتماعي به تفصيل، پيوستاري ذهني _ عيني ترسيم ميكند كه از خُردترين فراگردهاي رواني و فردي تا كلانترين ساختارهاي اجتماعي در آن حضور دارد. (جرج ريتزر، نظريه جامعهشناسي در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثي، ص638)

ص: 82

اساس يك سلسله قوانين ويژه شكل ميگيرد. پيروزي، شكست، كاميابي، عزت و ذلت جوامع گوناگون بشري، حساب دقيق و منظمي دارد كه با شناخت آن ميتوان بر جريان ها و پديدههاي عصر حاضر آگاهي يافت و از آنها در راه نيك بختي مردم و تعالي جامعه انساني بهره جست. اين روابط خاص را ميتوان «قانون اجتماعي» ناميد(1) كه در فرهنگ قرآني، «سنت» ناميده ميشود.

واژه سنت به معناي سيره و روش است(2) و در متون ديني بي_شتر به س_يره و روشي گفته مي شود كه مردم از آن پيروي ميكنند. قصد ما در اينجا، بررسي تركيب اضافي «سنت الله» است. اين اصطلاح «عبارت از روشي است كه خداوند متعال از روي حكمت خويش، حسب رفتار و سلوكي كه مردم با شريعت او دارند، نسبت به آنان اعمال ميدارد.»(3) در واقع، ميتوان آن را مجموعه قوانين اساسي و ثابت تكويني و تشريعي خداوند دانست كه گاه ناظر به علل فراز و فرود تمدنهاست و زماني از هدفدار بودن جهان هستي خبر مي دهد و گاه مشخصاً به معناي كشف قواعد حاكم بر پديدههاي هستي و تأثير و تأثر آنها بر يكديگر است.(4) پس بر جامعه انساني لازم است با اين قوانين و سنت هاي اجتماعي آشنا شوند و در آن تأمل كنند و به منظور بهره گيري از آنها براي تأمين سعادت خود، با جديت به كشف آنها و تنظيم جريان زندگي بر اساس آن بپردازند.(5) مهمترين دليل ذكر سنت هاي الهي در اين فصل نيز توجه دادن به همين نكته است كه تحقق و جاري شدن اين سنتها بهعنوان قوانين تكويني الهي، از يكسو، معلول انتخاب يك سبك


1- بنياد نهج البلاغه، مسائل جامعهشناسي از ديدگاه امام علي عليه السلام، ص249.
2- فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج6، ص268؛ حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص287.
3- احمد خالقي، فرهنگ نامه موضوعي قرآن كريم، ج2، ص2118.
4- حامد الگار، درس گفتارهاي حامد الگار، ترجمه: اسحاق اكبريان, ص91.
5- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص289.

ص: 83

زندگي خاص در جامعه انساني است و از سوي ديگر، خود ميتواند علتي براي شكلگيري برخي الگوهاي زندگي در جامعه باشد.

در روايات بسياري از پيامبر گرامي اسلام و پيشوايان معصوم، به مواردي از اينگونه سنتها اشاره شده است. از جمله ميتوان به روايتي از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله اشاره كرد كه به روشني ميان برخي از كنشها و رفتارهاي نابهنجار اجتماعي و واكنش هاي طبيعي يا اجتماعيِ آن رابطه برقرار كرده است:

هرگاه پس از م_ن، عمل من_افي عفت افزايش ياب_د، مرگ ناگهاني فزون_ي ميگيرد. هرگاه كمفروشي متداول شود، خداوند آنان را به قحطي و كمبود مجازات كند. اگر از پرداخت زكات منع كنند، زمين بركت خود را از كشتزار و باغ و معادن برميدارد. اگر به ستم حكم كنند، بر گناه و دشمني گرد آيند. زماني كه پيمانها را بشكنند، خدا دشمنانشان را بر ايشان مسلط سازد. هرگاه از ارحام خود فاصله گيرند، اموال آنها به دست اشرار افتد. زماني كه به معروف امر نكنند و از منكر نهي ننمايند و پيرو بهترينهاي اهلبيت من نباشند، خدا اشرار را بر ايش_ان مسلط س_ازد. پس در آن زمان, هرچه نيكانشان دعا كنند، مستجاب نگردد.(1)

اين قوانين و سنتهاي اجتماعي ويژگي هايي دارد:

_ الهي است و حاكميت خداوند را تحقق ميبخشد. البته اين بدان معنا نيست كه الهي بودن، جايگزين رابطه علّي باشد و اصولاً منافاتي با رابطه علّي و معلولي ميان آنها در يك ارتباط طولي ندارد، بلكه قرآن, روابط و پيوندهاي موجود را به خدا نسبت مي دهد و آن را تعبيري از حكمت خدا ميداند.(2) قدرت خداوند نيز در قالب اين سنتها و قوانين آشكار مي شود. بر اين اساس، قرآن كريم افزون بر اينكه تمام افعال و انفعالات پديدههاي طبيعي را به خدا نسبت مي دهد، افعال


1- ابن شعبه حراني، تحف العقول عن آل الرسول، ص42.
2- سيد محمدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص74.

ص: 84

انسانيِ فردي و اجتماعي را نيز به خدا نسبت ميدهد. تأكيد قرآن بر الهي بودن سنتها براي تقويت و تبيين انديشه وابستگي انسان به خداست؛ به اين معنا كه انسان زماني مي تواند از نظم كامل جهان در ميدانهاي گوناگون قوانين و سنت هاي حاكم بر جهان هستي برخوردار باشد كه از خداوند فاصله نگيرد؛ زيرا او قدرتش را از خلال همين سنتها اعمال ميكند. منظور از برخورداري از سنتها، بهره گيري شايسته از آنها براي سعادت حقيقي است وگرنه سنت هاي الهي در هر حال جريان دارد.

_ همگاني و هميشگي است. اين روابط و قوانين ميان رفتارهاي جمعي انسانها، به جامعه و جغرافياي خاص اختصاص ندارد و در زمان و عصر معيّني منحصر نيست. پس همانگونه كه انسانها صرفنظر از تعلقشان به نژاد، زبان و جغرافياي خاص و در طول تاريخ, مسير مشتركي را مي پيمايند و كنشهاي كم و بيش مشابهي از آنان ديده مي شود، سنتهاي اجتماعي نيز در موقعيتهاي مشابه تكرارپذير است.(1)

در اين زمينه به اصطلاح قرآني «سير في الارض»(2) ميتوان اشاره كرد كه مقصود از آن، انديشه در حوادث تاريخي بهمنظور پندآموزي است؛ حال آنكه «اگر هر واقعه تاريخي، پديده اي منحصر به فرد و مختص يك جامعه معيّن بود و در ساير اوضاع و احوال تكرار نميشد، ژرفنگري در آن، چه سودي


1- قرآن كريم در سوره شعراء سرگذشت هفت قوم (موسي، ابراهيم، نوح، عاد، ثمود، لوط و شعيب) را بيان ميكند و پس از بيان سرگذشت هريك، يادآور ميشود: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ». (شعراء: 8، 67، 103، 121، 139، 158، 174، 190) اين آيات نيز بر اين دلالت دارند كه جوامع گذشته، حال و آينده جهات مشتركي دارند كه درس گرفتن از گذشتگان را براي آيندگان، ممكن و مطلوب ميسازد.
2- درباره اين اصطلاح ميتوان به آيه 137 سوره آل عمران اشاره كرد: «قَد خَلَت مِن قَبلِكُم سُنَنٌ فَسيروا في الأرضِ فانظُروا كيف كانَ عاقبة المُكذّبين».

ص: 85

داشت؟»(1) آيت الله محمدباقر صدر اين ويژگي سنت هاي اجتماعي را با قدري مسامحه، حكايتگر نوعي جنبه علميت سنتها ميداند؛ زيرا اين ويژگي قوانين علمي است كه كلي و تخلف ناپذير باشند.(2)

_ ضروري و عيني است. منظور از عينيت آن است كه اين روابط حاكم بر كنشهاي جمعي انسانها، خارجي و تكويني است و اعتباري نيست. منظور از ضرورت آن است كه حتمي و قطعي است و تصادف و تحويل و تبديل در آن راه ندارد.(3)

_ نفيكننده اختيار و اراده انسانها نيست؛ زيرا سنت «مانند هر پديده ديگري، تابع اصل عليت است؛ با اين تفاوت كه همواره يكي از اجزاي علت تامه، اراده خود انسان است.»(4) اصولاً نقش انسان در اين ميان، نقش تماشاچي و ناظر نيست، بلكه انسانها ميتوانند از راه آگاهي و آشنايي با سنتهاي اجتماعي، به تغيير رفتار و كنش خود بپردازند و موضوع و متغير يك رابطه ضروري را از بين ببرند و در نتيجه، از وقوع محمول و تابع آن جلوگيري كنند. پس انسان ميتواند قانوني را برگزيند كه او را به سعادت برساند يا قانوني را انتخاب كند كه او را به سوي بدبختي بكشاند. بدين ترتيب، انسان اين توانايي را دارد كه با هر انتخابي، آينده خود را تغيير دهد. اصلاً اين پندار كه جوامع منتظر باشند نيرويي از خارج برسد و شرايط آنان را تغيير دهد، اشتباه و مورد نكوهش قرآن است، بلكه اين تغيير بايد از خود جامعه آغاز


1- جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص150.
2- المدرسة القرآنية، ص69.
3- در آيه 43 سوره فاطر ميخوانيم: «... فَهل يَنظُرون إلا سُنّتَ الأوّلين، فَلَن تَجِد لسُنّتِ الله تبديلاً، و لَن تَجِد لِسنّت الله تحويلاً؛ آيا جز روش [و سرنوشت] پيشينيان را انتظار دارند؟ و براي روش [و قانون] خدا هيچ دگرگوني نخواهي يافت، و هيچ تغييري براي روش [و قانون] خدا نخواهي يافت».
4- جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص158.

ص: 86

شود و تا آنها به مرحلهاي از تذكر و بيداري نرسند و خودشان را نسازند، سرنوشتشان تغيير نميكند.

در عرصه اجتماعي ميتوان بر اساس آموزههاي شيعي، مسئله «بداء» را بر اين موضوع تطبيق داد كه بهمعناي قدرت انسان و جامعه در ايجاد يك ضرورت و برداشتن ضرورتي ديگر به واسطه تغيير كنش هاي اجتماعي است؛(1) زيرا در انديشه قرآني، انسان در گرو انديشه و اعمال خويش است(2) و خدا آنچه را در قومي هست, تغيير نميدهد تا اينكه خودشان آنچه را هست, تغيير دهند؛(3) چنان كه امام علي عليه السلام فرمودهاند:

ما كان قومٌ قطُّ في غَضّ نِعمَةٍ مِن عَيشٍ فَزالَ عنهُم إلاّ بِذنوبٍ اجترحوها، لأنّ الله لَيسَ بظلّامٍ لِلعبيدِ. و لو أنَّ الناسَ حينَ تَنزِلُ بِهمُ النّقَم و تَزولُ عنهُم النّعَمُ فَزِعوا إلي ربّهِم بِصدقٍ مِن نيّاتِهم و وَلهٍ من قلوبهم لَرَدّ عليهم كلَّ شاردٍ، و أصلحَ لهم كلّ فاسد.(4)

هرگز مردم زندگاني خرم و نعمت فراهم را از كف ندادند، مگر به سبب گناهاني كه انجام دادند؛ زيرا خدا بر بندگان، ستمكار نيست. اگر مردم هنگامي كه بلا بر آنان فرود آيد و نعمت ايشان راه زوال پيمايد، با نيت درست و دلهايي سرشار از بيم و اندوه از پروردگار فرياد خواهند، هر رميده اي را به آنها بازگرداند و هر فاسدي را اصلاح گرداند.

از نظر آموزههاي دين مبين اسلام، فراز و فرود و توان و كاستي تمدنها، همواره به دنبال پيدايش عوامل و تحقق شرايط پديد ميآيد و اعضاي جامعه ميتوانند با آگاهي از اين امور، به پيرايش جامعه خود از حركات انحطاطي و


1- جعفر سبحاني، البداء في الكتاب و السنة، ص33.
2- «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ». (مدثر: 38)
3- «إنّ الله لا يُغَيّرُ ما بِقَومٍ حتّي يُغيّروا ما بأنفُسِهم»؛ (رعد: 11) مضامين مشابهي نيز در آيه 53 سوره انفال مطرح شده است.
4- نهج البلاغه، ص186، خطبه 178.

ص: 87

گرايش به رفتار متعالي روي آورند و تكامل اجتماعي را پديد آورند. در واقع، اساس دين و هر نظام اخلاقي و حقوقي، بر اراده آزاد انسان استوار است وگرنه ديگر نبايست قرآن از ما مي خواست با تأمل در روزگار گذشتگان، به نفع و صلاح خود از آن بهرهگيري كنيم.

بدين ترتيب، شناخت سنتهاي اجتماعي به عنوان قوانين ثابت و تغييرناپذيري كه در گذشته، حال و آينده جريان دارد، به انديشمندي كه در پي يافتن گونههاي مشابه و نمونههاي همسان در جوامع مختلف است، كمك ميكند تا از تقارن آنها و قياس يكي با ديگري، به شناخت و درك پديده هاي مجهول برسد و آنها را توضيح دهد و تبيين كند. «ميتوان چيزي را كه قبلاً به وجود آمده و دوباره به وجود ميآيد يا وجود آن باقي است، دوباره شناخت. بنابراين، ميتوان آينده بعضي از پديدارها را از روي گذشته آنها يا پديدارهايي كه مشاب_ه آنها شناخت_ه شده است، پيشبيني كرد.»(1) البته اهميت شناخت سنتهاي الهي زماني روشن ميشود كه بدانيم «قرآن كريم اگر نمونههايي از قوانين الهي را بيان ميكند، نميخواهد بگويد كه قوانين حيات انسانها منحصر در همين موارد معدود است. هيچ دليلي بر اين انحصار وجود ندارد، بلكه ميخواهد بگويد كه اين وظيفه خود انسانهاست كه سنتها را بشناسند و استخراج كنند.»(2) در پرتو اين شناخت از سنتها و نيز پي آمدهاي آن است كه آدمي ميكوشد سمت و سوي رفتارهاي خود را تعديل كند و در تلاش است تا افعال او با صراط مستقيم الهي زاويه و انحراف نيابد. روشن است كه چنين رويكردي به صورت طبيعي، افراد و گروههاي انساني را به سوي انتخاب و گزينش الگوهاي برتر رفتاري مي كشاند تا در نتيجه پيروي از آنها، خير دنيا و آخرت خود را تأمين و تضمين كنند.


1- ژان فوراستيه، وضع و شرايط روح علمي، ترجمه: علي محمد كاردان، ص208.
2- المدرسة القرآنية، ص67.

ص: 88

نتيجه

نتيجه

_ فصل دوم بر اين پيشفرض استوار است كه سبك زندگي، به جلوههاي عيني رفتار محدود نيست و باورها و نگرشهاي افراد را نيز دربرمي گيرد. از اين رو، هدف اين فصل، بازخواني مهمترين باورهاي اسلامي مرتبط با مفهوم و عناصر سبك زندگي است.

_ بر اساس آموزههاي اسلامي، انسان حقيقي كسي است كه با شكوفايي استعدادهاي نهفته در وجود خويشتن، حيات الهي خود را به فعليت برساند و سعادت جاوداني خود را پي گيرد. قرار گرفتن در چارچوب اين نظام معنايي، انسان و جامعه را از گرفتار آمدن در پديده «از خود بيگانگي» حفظ و ترجيح ها و سليقه هاي او را در تغيير الگوهاي رفتاري به سوي سبك زندگي مبتني بر آموزههاي ديني هدايت ميكند.

_ انسان در بُعدهاي بينشي، گرايشي و توانشي خود، از عناصري سرشتي برخوردار است كه گزينش و تصميمگيري آگاهانه انسان، جهتگيري بسياري از آنها را مشخص ميكند. بعثت پيامبران و فرو فرستادن كتاب هاي آسماني، همگي در راستاي فعال ساختن فطرت انسان و بهره گيري درست او از مجموعه عناصر سرشتي خود ارزيابي ميشود. اين حركت و دگرگوني ميتواند بخشي از فرهنگ جامعه انساني را پديد آورد و شيوههاي معيّن و الگوهاي مشخص رفتاري انسان را نيز تعريف و تبيين كند.

_ انسان از نظر قرآن كريم, كرامت ذاتي و تكويني دارد و همه آنچه در آسمانها و زمين است، براي او تسخير گرديده است تا در پرتو اعمال اختياري خود، به نوع ديگري از كرامت برسد كه برخاسته از تلاش اوست و با تكيه بر ارزشهاي والاي انساني و الهي به دست ميآيد. بدين ترتيب، انسان در چارچوب الگوهاي رفتاري برآمده از آموزههاي ديني، به آباداني

ص: 89

زمين مي پردازد، جامعه خود را ارتقا مي بخشد و از اين رهگذر، توشه لازم و كافي را براي نيك بختي اخروي و ابدي خود گردآوري ميكند.

_ از ديدگاه اسلام، انسان موجودي داراي اختيار معرفي شده است، ولي تحقق هر عمل اختياري، نيازمند شناخت، گرايش و توانايي است. در حوزه شناخت، اسلام مي كوشد توجه بشر را به رابطه مبدأ و معاد معطوف كند؛ زيرا گزينش انساني كه خود و تمام هستي را وابسته به خدا و كمال خود را در نزديك شدن به خدا ميداند، متفاوت با ديگران خواهد بود. در حوزه گرايش نيز اسلام به ترجيح گرايشهاي متعالي بر گرايشهاي مادي توصيه ميكند.

_ در آموزههاي اسلامي بر اين نكته تأكيد شده كه سرچشمه دگرگوني هاي فردي و اجتماعي، خواست و اراده انسانهاست، ولي سمت و سوي اين اراده ميتواند بر اثر هم نشيني با انديشه اي جديد تغيير كند. بنابراين، در هر گروه، ملت و امت، معناي زندگي برآمده از جهان بيني و ايدئولوژي، مهم ترين عنصر جهت دهنده به رفتارهاي فردي و اجتماعي و الگوهاي كلي اين كنش ها به شمار ميرود. پشتوانه معرفتي مبتني بر آموزه هاي ديني ميتواند كنش افراد جامعه را در چارچوب قالبهاي برتر رفتاري سامان دهد.

_ اسلام در جهانبيني خود، به انسان ميآموزد از يكسو, هستي وي كاملاً وابسته به خداوند است و از سوي ديگر، زندگي او منحصر به زندگي دنيا نيست. بر اين اساس، زندگي دنيا، وسيله و مقدمه رسيدن به نيك بختي اخروي است كه بايد از آن درست بهرهبرداري كرد و بر كار و تلاش خستگيناپذير بهعنوان يك الگوي رفتاري تأكيد شده است.

_ سنتهاي اجتماعي برگرفته از آيات قرآن و روايات، در واقع، قوانين و قواعد كلي حاكم بر زندگي انسان است كه ميتوان آنها را پيامد گزينش يك سبك زندگي خاص در زندگي دانست.

ص: 90

ص: 91

فصل سوم: ارزش و گرايش در سبك زندگي اسلامي

اشاره

فصل سوم: ارزش و گرايش در سبك زندگي اسلامي

زير فصل ها

درآمد

ارزش ها و هنجارها

گروه هاي مرجع

نتيجه

درآمد

درآمد

باورها و نگرشهاي انسانيِ حاكم بر انديشه افراد و گروههاي اجتماعي، خاستگاه ارزشهايي است كه گسترش آن در جامعه ميتواند به تدريج هنجارها و قواعد رفتاري را تنظيم كند كه از سوي بيشتر افراد جامعه به عنوان معيار عمل مورد پذيرش قرار مي گيرد. در واقع، اين ارزشها و هنجارها مي تواند سليقه افراد و ملاك ترجيح آنان را در كنشهاي فردي و اجتماعي جهت بخشد. موضوع گروه هاي مرجع و قشربندي اجتماعي نيز اگرچه خود مي تواند نتيجه نوع ارزش هاي حاكم بر يك جامعه باشد، اما به دليل آنكه خود مستقلاً مي توانند به عنوان يك ارزش يا هنجار حاكم بر جامعه، خاستگاه سليقه و ترجيحات بسياري باشند، در اين فصل مورد توجه جداگانه قرار گرفته است.

ارزش ها و هنجارها

اشاره

ارزش ها و هنجارها

زير فصل ها

_ تعريف

_ آزادي

_ برابري

_ عدالت

_ خردورزي

_ تعريف

_ تعريف

ارزشها، بخشي از باورهاي فردي يا اجتماعي است كه بر اساس آن مشخص ميشود چيزي مطلوب يا نامطلوب است. ارزشها، قطبنماي مسير

ص: 92

زندگي انسان است و رفتار آدمي در هر شرايط تحت تأثير آن قرار دارد. در تعريف هاي گوناگون ارزش، معمولاً بر عنصر مطلوبيت تأكيد شده است؛ زيرا وقتي از رفتار با ارزش يا هر چيز با ارزشي سخن به ميان مي آيد، در واقع، مطلوبيت آن در تحقق يك هدف يا اهداف خاص مورد توجه است. مهم آن است كه مطلوبيت بدون ملاك نيست و هر مكتب يا جامعه انساني، ملاك هاي متفاوتي براي مطلوبيت در نظر مي گيرد. در برخي رويكردها، ملاك مطلوبيت، تنها ارضاي خواهشهاي دروني و نفساني افراد است. بعضي از مكتب ها نيز ملاك آن را وفاق جمعي يا نفع عمومي و مانند آن مي دانند. در نظام فرهنگي مبتني بر آموزههاي اسلامي، منشأ مطلوبيت و ارزش هر چيز، به ميزان نقش و اثرگذاري آن در تأمين سعادت و كمال انسان بازمي گردد كه همان قرب الهي است.

بنابراين، ارزش هاي جامعه، تابعي از باورها و آرمان هايي است كه بر مبناي معيارهاي پذيرفته شده در فرهنگ آن جامعه مطلوب پنداشته ميشود. پس هنگام سخن گفتن از ارزشهاي اجتماعي، قيد «اجتماعي» افزون بر اينكه به ظرف تحقق آن اشاره دارد، از نظر جامعهشناختي به منشأ پيدايش آن نيز توجه مي كند؛ يعني مطلوبيت ارزش ها در ضمير خودآگاه افراد وجود داشته است و جامعه به آن توجه كامل دارد. فراتر از توجه افراد و جامعه، شرط اساسي در مطلوب بودن يا نبودن يك رفتار، پي آمد مثبت يا منفي آن براي افراد و جامعه است كه در اين صورت ميتوان گفت ارزشها اساساً بر امري حقيقي تكيه مي كند و فرهنگ جامعه، تحت تأثير آن و مبتني بر اين واقعيت خواهد بود. بدين ترتيب، هنگامي كه مصلح اجتماعي، در بررسي ارزش هاي مطلوب جامعه، آن را منشأ بسياري از آسيب هاي اجتماعي و انساني آن جامعه تشخيص دهد، ميتواند با تكيه بر حقيقت فراتر از فرهنگ

ص: 93

منحرفشده جامعه، آن را به بيداري و خودآگاهي فرابخواند و براي رسيدن به حيات انسانيِ والاتر و امنيت روحي و رواني بيشتر، اصول ارزشي حقيقي را معرفي كند. پيامبران در طول تاريخ، چنين نقشي را بر عهده داشته اند و با تكيه بر جهانبيني الهي كوشيده اند بحرانها و آسيبهاي اجتماعي بشر را با معرفي و جايگزيني ارزشهاي والاي انساني اصلاح كنند.

ارزشها بهتدريج در جامعه انساني، تعين مي يابد و به نوعي از قاعده به رفتار تبديل ميشود. جامعهشناسان اين ارزشهاي تعينيافته را هنجار ناميده اند. هنجارها، قوانين يا قواعدي است كه از نظر اجتماعي انتظار ميرود افراد و گروهها به آن رجوع كنند و رفتارشان را بر اساس آن شكل دهند.(1) پس ميتوان گفت باورهاي اجتماعي، سازنده ارزش است و ارزشها در طول زمان به صورت هنجار و قاعده رفتاري درميآيند، و رفتار، در واقع، جلوه و ظهور عيني هنجارهاي اجتماعي به شمار مي رود و سبب تثبيت آن در جامعه ميشود. از اين رو، جامعه شناسان, رفتاري را كه بر اساس هنجارهاي يك جامعه صورت مي گيرد، رفتار بهنجار مي نامند.

بر اساس آنچه در بخش نخست بيان كرديم و فرهنگ را جوهر و اساس سبك زندگي دانستيم، طبيعي است كه در شكلگيري هر سبكي از زندگي، ارزشها و هنجارهاي اجتماعي بهعنوان بخشي از فرهنگ جامعه، نمود معيّن و روشني داشته باشد. پس جامعهاي كه فرهنگ آن بر باورهاي اسلامي مبتني است، به صورت كاملاً طبيعي، ارزشها و هنجارهاي آن نيز يا برگرفته از آموزههاي اسلامي است يا در هماهنگي كامل با آن قرار دارد. روشن است كه اين مسئله بايد در انواع الگوهاي رفتاري آن كاملاً نمايان باشد.


1- مباني جامعهشناسي، ص61.

ص: 94

نظام ارزشي اسلام، همانگونه كه در ابتداي ظهور، دگرگوني فرهنگي بزرگي را در جوامع بشري پديد آورد، در هر زماني ميتواند با تكيه بر حقيقت و غناي معرفتي خود، ارزشهاي حقيقي و مطلوب انساني را به تمام جامعه بشري معرفي كند. ارزشهاي مورد نظر اسلام، همگي ذيل عنوان كلي ايمان و عمل صالح قرار ميگيرد و همانگونه كه پيش تر گفتيم، مطلوب بودن هر چيزي در فرهنگ اسلامي، بر اساس نقشي تعريف ميشود كه در نيك بختي انسان و نزديكي او به خدا دارد. بر اين اساس، برخي از ارزشهاي مورد توجه و تأكيد اسلام را كه به نظر ميرسد از اهميت بيشتري در شكل گيري سبك زندگي متناسب با آموزههاي اسلامي دارد، به اجمال بررسي مي كنيم.

_ آزادي

_ آزادي

آزادي، مسئلهاي است كه عقل عملي بشر آن را اصلي در زندگي اجتماعي مي داند كه بنيان تعليم و تربيت عمومي بر آن استوار است و امكان شكوفايي استعدادها و پرورش نيروي تفكر را به همگان مي دهد. با آزادي ممكن است انسان به عاليترين كمالات و مقامات برسد يا به مرتبه «اسفل السافلين» سقوط كند. آموزههاي اسلامي نيز تأكيد بسياري بر آزادي انسان دارد، ولي آن را در چارچوب يكتاپرستي معنا و تفسير ميكند. اذعان به وجود خداوند يكتا، باوري را در انسان به وجود ميآورد كه عامل بازدارنده وي از بردگي و كرنش در برابر غير خداست و موجب پايداري انسان در برابر تجاوز و ستمگري است. از ديدگاه اسلام، آزادي يك حق است و از استعدادها و تمايلات عالي انساني سرچشمه مي گيرد. البته مهم آن است كه اين آزادي، نخست از درون آدمي آغاز

ص: 95

مي شود و تا انسان از بند اسارتهاي دروني آزاد نگردد، از اسارت طاغوتها و عوامل بيروني رها نخواهد شد.(1)

آزادي يك امكان است كه انسان ميتواند با كمك آن به كمال مطلوب خود برسد، ولي بايد توجه داشته باشيم كه هرچه را انسان اراده كرد، لزوماً مطلوب و ارزشمند نيست. در نتيجه، بايد چگونگي بهره وري از آزادي، ارزشگذاري شود. از نظر بسياري از انديشمندان و مكتب هاي فكري مغرب زمين، ريشه و منشأ آزادي را خواسته هاي انسان تشكيل ميدهد. مثلاً از ديدگاه مكتب اومانيسم، اراده و خواست بشر، ارزش اصلي، بلكه منبع ارزش گذاري است و ارزش هاي ديني كه در سطحي برتر و در عالم اعلي تعيين مي شود، تا سر حد اراده انساني سقوط مي كند.(2) حتي برخي از پيروان اين مكتب به گونه اي افراطي معتقدند مردم را نبايد بر اساس قوانين اجتماعي كه همانند قوانين علمي هستند، سامان داد و نظام مند ساخت.(3) در نتيجه، آزادي، ابزاري براي تأمين خواسته هاي شخصي است و قانون نمي تواند وراي آن براي انسان ها طرح و برنامه اي در نظر بگيرد. روشن است كه در نگاه چنين مكاتبي، آزادي ارزش ذاتي دارد و تنها بهخاطر خودش مطلوب است.

بنابراين، در نگاه ليبراليستي غرب، آزادي، ارزشي بنيادين، بالذات و اوليه به شمار مي رود كه همه چيز بايد بر محور آن سنجيده شود و حد آزادي نيز چيزي جز خودش نمي تواند باشد؛ يعني هركس تا آنجا آزاد است كه به آزادي ديگران آسيب وارد نكند. شهيد مطهري در اين زمينه مينويسد:


1- «... وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ...؛ و تكليف سنگينشان و غلهايي را كه بر آنان بوده، از [دوش] آنها برميدارد». (أعراف: 156)
2- آنتوني آربلاستر، ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه: عباس مخبر, ص140.
3- توني ديويس، اومانيسم، ترجمه: عباس مخبر, ص34.

ص: 96

بشر اروپايي براي آزادي، ارزش فوق العاده اي قائل است و حتي آن را لايق پرستش مي داند. ... مي گويند آزادي را هيچ چيز نميتواند محدود كند، مگر آزادي ديگران؛ يعني آزادي در همه چيز براي انسان هست و هيچ حدي ندارد، مگر آنكه به آزادي ديگران لطمه وارد آيد. ... فلسفه اروپايي از لحاظ بيان فلسفه و منشأ آزادي و همچنين از لحاظ بيان علت لزوم احترام آزادي عقيم است. ... خود آزادي، حق نيست، بلكه تكليف است كه متوجه ديگران است و منشأ انتزاع آن، حقي است در طبيعت كه عبارت است از استعداد كمالي انسان... . عقيده ما در باب ريشه احترام آزادي، همان حيثيت ذاتي انسان است، ولي اين حيثيت ذاتي از آن جهت مبناي لزوم احترام است كه ناموس غايي خلقت، يعني حق ايجاب مي كند و منشأ حق، نظام غايي وجود است.(1)

بدين ترتيب، ارزش آزادي در اسلام، به هدف و مقصد آن بستگي دارد. اگر آزادي در مسير سعادت انسان و موجب تعالي فرهنگي جامعه باشد، امري كاملاً ارزشمند است، ولي در غير اين صورت، بي ارزش و گاهي ضد ارزش خواهد بود. از اين رو، اسلام در عين اينكه با بيان اصل «لا إكراه في الدين»،(2) احترام به فكر و آزادي عقيده را بيان ميكند، هرگز باورهايي را كه از راه تقليد كوركورانه و به شيوه هاي غيرعقلاني بر انسان ها تحميل ميشود، تأييد نميكند. بر اثر همين آزادي فكر و عقيده بود كه علماي مذاهب و دانشمندان ماديگرا، آزادانه و فارغ از هرگونه هراس، با پيشوايان ديني و انديشمندان مسلمان مباحثه ميكردند؛ زيرا بر اساس آموزههاي اسلامي، همگان آزادند در صورتي كه به اسلام و ديگران زيان نرسانند، در شرايط


1- مرتضي مطهري، يادداشت هاي استاد مطهري، ج1، صص 63، 70، 74 و 128.
2- نك: بقره: 256.

ص: 97

سالم و به دور از توطئه، عقيده خود را مطرح سازند. اساساً همين دوگانگي انديشه ها موجب رشد و تعالي جامعه مي شود. همچنين اسلام، تفتيش عقايد را برنمي تابد و اگر فردي با زبان به پذيرش دين اسلام اقرار كند، آن را ميپذيرد. علت اينكه اسلام, آزادي عقيده و بيان را براي همگان محترم ميشمارد و از طرف داران جدي تبادل انديشه به شمار مي رود، اين است كه غنا و گستردگي بالايي دارد و در تأمين نيازهاي متعدد افراد، ضعف و كمبودي در آن ديده نمي شود.

_ برابري

_ برابري

دين مبين اسلام بر اساس كرامت ذاتي انسان، تمام افراد بشر را برابر مي داند و ملاك و معيار برتري را تنها در كرامت اكتسابي انسان برمي شمارد كه آن هم بر اساس رشد و ارتقاي ايمان و تقواي هر فرد تعيين مي شود:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ. (حجرات: 13)

اي مردم! در واقع ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را نژادها و قبيلههايي قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا، خودنگهدارترين [و پارساترين] شماست. به راستي كه خدا, داناي آگاه است.

در اين آيه شريفه، دو عبارت «خَلَقنا» و «جَعَلنا» به اين نكته اشاره دارند كه جنس انسانها و نژاد آنها، خلق و جعل خداست و نبايد موجب تفاخر يا تحقير باشد. تفاوت انسانها در شكل و قيافه و نژاد، فعل حكيمانه خدا براي شناسايي انسانها از يكديگر است. بدين ترتيب، قرآن تمام تبعيضهاي

ص: 98

نژادي، حزبي، قومي، قبيلهاي، اقليمي، اقتصادي، فكري، فرهنگي و اجتماعي را مردود مي داند. از آنجا كه برتريجويي در فطرت انسان قرار داده شده است، آموزههاي اسلامي به اين خواسته فطري جهت ميدهد و تقوا و رشد معنوي را ملاك و معيار برتري افراد برمي شمارد.(1)

با تكيه بر چنين مبنايي است كه پيامبر گرامي اسلام، در مقام مصلحي اجتماعي مي كوشيد ارزشهاي جامعه را جهت دهي و اصلاح كند. از اين رو، وقتي پيامبر اسلام به يكي از تازه مسلمانان توصيه كرد ازدواج كند و او در مقابل گفت: نه حسب دارم و نه نسب؛ نه مال دارم و نه جمال، حضرت به تغيير ارزشهاي اجتماعي به سبب آموزههاي اسلامي اشاره كرد و فرمود:

انَّ اللهَ قَد وضع بِالاسلامِ مَن كانَ في الجاهليةِ شَريفاً، وَ شرف بِالاسلامِ مَن كانَ فِي الجاهليةِ وَضيعاً، وَ أعَزّ بِالاسلامِ مَن كانَ فِي الجاهليةِ ذليلاً، وَ أذهبَ بِالاسلامِ ما كانَ مِن نخوةِ الجاهليةِ وتفاخرها بعشايرها و باسق


1- اثرپذيري از همين آموزه مترقي در صدر اسلام، در كوتاهمدت موجبات پذيرش و اقبال عمومي جوامع به اين آيين نوظهور را پديد آورد و در ميان مدت پايه هاي تمدن اسلامي را بنيان نهاد. جوامع پيش از اسلام به حسب و نسب و نژاد خود اهميت بسياري ميدادند و اين مسئله در ميان عرب جاهلي عربستان و به ويژه ميان قبيله قريش از اهميت مضاعفي برخوردار بود. اما آموزههاي اسلامي با جهتدهي به گرايشهاي عمومي اجتماع، توانست تا حد زيادي ارزشهاي اجتماعي را اصلاح كند. در تاريخ آمده است كه بعضي از مهاجران قريشي كه هنوز رسوبات فرهنگ جاهلي كاملاً از فضاي فكر و انديشه آنان پاك نشده بود، گاهي در سخنان خود، بر همان ملاكهاي جاهلي تكيه و تأكيد ميكردند. تحقير سلمان فارسي از سوي برخي از مهاجران در مدينه، نمونهاي از اين موارد است. از امام باقر7 روايت شده است كه روزي سلمان با چند نفر از قريش در مسجد نشسته بود. آنان كه نسب خود را به رخ يكديگر ميكشيدند، از سلمان خواستند او نيز پدر و ريشه و خاندان خود را معرفي كند. اما سلمان در كلامي سنجيده و برگرفته از آموزههاي مترقي اسلام گفت: «من مسلمانم و پسر بندهاي از بندگان خدا هستم. گمراه بودم خدا به وسيله محمد9 مرا هدايت فرمود. تهيدست و نيازمند بودم، خدا به وسيله محمد9 بينياز و توانگرم كرد. برده بودم خدا به وسيله آن حضرت آزادم نمود. اين حسب و نسب من است.» پيامبر گرامي اسلام نيز پس از شنيدن اين رويداد، با اشاره به آيه 13 سوره حجرات فرمود: «براي هيچ يك از اينان برتري و فضيلتي نيست مگر در پرتو تقوا. اگر تقواي تو از آنها بيشتر باشد تو از آنان برتر و بالاتري». (محمدبن يعقوب كليني، روضة الكافي، ص154، ح203)

ص: 99

أنسابها؛ فالناسُ اليومَ كُلّهُم أبيضُهم وَ أسوَدُهم وَ قُرَشِّيهُم وَ عَربيّهم وَ عجمِيّهم مِن آدم، وَ انَّ آدم خلقَهُ اللهُ مِن طين، وَ انّ أحَب الناس إلي اللهِ أطوَعُهُم لَهُ وَ أتقاهُم، وَ ما أعلَمُ يا جويبر لاحدٍ مِن المسلمين عليكَ اليومَ فضلاً إلا لِمَن كان أتقي لله مِنكَ وَ أطوَع.(1)

بسياري از افراد در نظام غلط جاهليت, محترم بودند و اسلام آنها را سرنگون كرد و از اعتبار انداخت و بسياري در جاهليت, بي ارزش بودند و اسلام آنها را بلند كرد. اسلام غرور و نخوت جاهلي و تفاخر قومي و نسبي را رفع كرده است. [در پرتو اين آموزه والا] تمام مردم سفيد و سياه، قرشي و غير قرشي و عرب و عجم همه فرزندان آدمند، و آدم هم از خاك آفريده است. محبوب ترين مردم نزد خدا كسي است كه در برابر امر خدا مطيع تر باشد و امروز هيچ كس از مسلمانان بر تو برتري ندارند، مگر به ميزان و مقياس تقوا.

روشن است كه اگر اين ديدگاه والا، معيار عمل اجتماعي قرار گيرد، همه موانع جداكننده ملت ها و افراد از يكديگر، مانند تفاخر نژادي، سرزميني و زباني از ميان برداشته مي شود و با همكاري و همگرايي و در نظر گرفتن نقاط مثبت، اعتماد عمومي بهعنوان بخشي از سرمايه اجتماعي در جامعه تثبيت ميشود. در اين صورت، رفتارها و كنشهاي فردي و اجتماعي, بالنده و متعالي خواهد شد؛ زيرا تقوا، راهي بهسوي سازندگي و تكامل است و محور شور و نشاط و فعاليت به شمار مي رود. برتر دانستن نژاد، سرزمين و نظير آن، انسان را در دايره اي بسته و تنگ نگاه مي دارد و نمي گذارد صاحب چنين انديشه اي از چارچوب تعصب جاهلي خارج شود و در نتيجه، الگوهاي رفتاري او نيز تنگنظرانه و دنيايي مي گردد و نوعي خودخواهي و خودبرتربيني را مي گستراند.


1- وسائل الشيعه، ج20، ص68، ح25055.

ص: 100

اصول مهمي مانند اصل انتساب همه انسانها به يك منشأ،(1) مخلوق بودن همه آنها به دست يك آفريدگار(2) و نيز اصل تكريم انسانها(3) كه همگاني است،(4) مقتضي برابري همه انسانها در برخورداري از زيربنايي ترين حقوق فردي و جمعي، مانند حق حيات، امنيت مالي و جاني، حق تملك و تصرف و اكتساب، حق كار و استحقاق اجرت و ديگر حقوق و آزاديهاي اساسي از ديدگاه اسلام است. با اين حال, اين نگاه برابر به انسان ها، به منزله ناديده انگاشتن تفاوتهاي موجود ميان آنها از نظر استعداد، لياقت، كوشش، ارائه كار سودمند و پاداش و نيز نفي درجات و مراتب اجتماعي نيست و چه بسا ناديده گرفتن اين مسئله، در واقع، ستم به فرد و جامعه است.(5) اصولاً تفاوت استعدادها و وجود رتبهها و مقامات اجتماعي براي استقرار نظام اجتماعي اجتناب ناپذير است. آيه 32 سوره زُخرف نيز به همين واقعيت اشاره دارد: «...وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا...؛ ... و رتبههاي برخي آنان را بر برخي برتري داديم تا برخي از آنان, برخي ديگر را به خدمت گيرند...» .

بدين ترتيب، منظور از برابري در عرصه زندگي اجتماعي را بايد برابري در فرصتها و امكانات دانست تا هر كس به فراخور قابليت و كوشش خود از اين فرصتها بهره برد. در واقع، اين بحث به اين ديدگاه بازميگردد كه از نظر آموزههاي اسلامي، برابري در ارتباطي كامل با اصلي مهمتر و اساسيتر،


1- «وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ...». (انعام: 98) همچنين نك: نساء: 1؛ أعراف: 189؛ زمر: 6.
2- افزون بر آيات قرآن، به اين مسئله در روايات نيز اشاره شده است؛ از جمله, نك: بحار الانوار، ج10، ص170.
3- نك: إسراء: 70.
4- الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص165.
5- مرتضي مطهري، بيست گفتار، صص 128 و 129.

ص: 101

يعني عدالت قرار دارد؛ زيرا هدف نهايي از برانگيختن پيامبران و تنها عامل اصلاح جامعه از نگاه ديني، تحقق قسط و عدالت اجتماعي است.(1)

_ عدالت

_ عدالت

مفهوم عدل، يكي از قطعيترين ارزشهاي اخلاق اجتماعي است و در طول تاريخ, كمتر كسي درباره جايگاه والاي اين ارزش به ترديد افتاده است. بررسي تاريخ فلسفه نشان ميدهد انكار ارزش عدالت، معمولاً در انكار اصالت اخلاق ريشه دارد و معنايش اين است كه ارزشهاي اخلاقي، مطلق و اصيل نيست، بلكه نسبي و تابع خواستهاي انسانها و جوامع انساني است. غير از كساني كه منكر اصالت ارزشهاي اخلاقي هستند، تمامي نظامهاي اخلاقي، عدالت را يك ارزش معتبر ميدانند.(2)

بر اين اساس، هر فرد انساني اگرچه تنها عضوي از يك جامعه شمرده ميشود، مي تواند همه جامعه را در نظر بگيرد و بينديشد كه تمام انسانهاي جامعه، كمالاتي دارند و خداي متعال ايشان را براي هدفي آفريده است كه بايد تحقق يابد و اين درست نيست كه هر فرد، تنها به فكر منافع و اهداف خود باشد. تأكيد آيات و روايات بر لزوم رعايت عدالت(3) نيز تأكيد بر حكم بديهي عقل است؛ زيرا در انسان، انگيزه هاي نيرومندي براي مخالفت با اين حكم عقلي وجود دارد و لازم است به او كمك شود تا از عقل پيروي كند و انگيزههاي خلاف عدالت، وي را به جهات ديگر نكشاند.(4)


1- جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن، ج2، ص490.
2- اخلاق در قرآن، ج3، ص122.
3- «إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ و الإحسانِ ...؛ همانا خدا به عدالت و احسان فرمان ميدهد...». (نحل: 90)
4- اخلاق در قرآن، ج3، ص131.

ص: 102

با توجه به تعبير رايج متفكران مسلمان از عدل «إعطاءُ كُلِّ ذي حقٍّ حَقَّهُ»(1) براي برقراري عدل در جامعه و تحقق عدالت اجتماعي بايد مصداق هاي حق را بشناسيم. براي شناسايي اين مصداق ها بايد بدانيم روابط ميان انسانها چگونه بايد باشد تا موجب كمال آنان شود؛ يعني ملاك عدالت اين است كه ارتباط افراد و اعضاي جامعه با هم به گونهاي تنظيم شود كه به تكامل آنان كمك كند. در اين مورد اگرچه عقل داراي حكم است و در درك برخي از ملاكها تواناست، در مواردي كه روابط پيچيده افعال انسان با كمال نهايي او براي عقل محدود ما روشن نيست، آموزههاي وحياني وظيفه تعيين ملاك را به عهده ميگيرد. بدين ترتيب، بار ديگر جامعه در مسير پيشرفت و ارتقاي خود، نيازمند وحي و آموزههاي آسماني خواهد بود.

در آموزههاي اسلامي، عدالت چنان جايگاه والايي دارد كه جزو اصول دين اسلام بهشمار آمده است. پيشوايان ديني اسلام نيز همواره بدان توجه داشته و تصدي بسياري از مسئوليتهاي اجتماعي را به احراز عدالت در افراد وابسته كردهاند. امام علي عليه السلام در مقام توصيف پيامبر والامقام اسلام فرموده است:

سيرتُهُ القَصدُ و سُنتهُ الرُّشد و كلامُهُ الفَصل و حُكمُه العدل.(2)

رفتار او ميانهروي در كار است و شريعت او راهِ حق را نمودار. سخنش حق را از باطل جدا سازد و داوري او عدالت است (و ستمكار را براندازد).

تبليغ مؤثر اين آموزه و اعمال الگوهاي رفتاري متناسب با آن سبب شد حتي پس از پيامبر اسلام، شيوه رفتاري و سبك زندگي مسلمانان در فتوحات گسترده و فراگير ايشان به گونهاي كاملاً متفاوت شكل گيرد. بر اين اساس، چگونگي برخورد مسلمانان با مردمان شكستخورده برخلاف رويه


1- «حق هر كسي را به او بدهند».
2- نهج البلاغه، ص87.

ص: 103

جنگ هاي مرسوم، با عدالت، مهر و احترام به آنها همراه بود. اين وضعيت براي صاحبان تمدنهاي مغلوب، بي سابقه و ستودني مي نمود. مسلمانان با آنان به گونه اي برخورد مي كردند كه حتي حاكمان و فرماندهان خودشان چنين رفتاري با زيردستان خود نداشتند. به همين دليل، رمز موفقيت مسلمانان در پيشرفتهاي خود، بيش از آنكه بر زور شمشير و تجهيزات نظامي مبتني باشد، بر الگوهاي رفتار اسلامي و سبك زندگي برآمده از آموزههاي اسلام متكي بوده است و همين موضوع، مقدمه شكلگيري و گسترش سريع تمدن اسلامي را فراهم ساخت.

_ خردورزي

_ خردورزي

خردورزي، بنيان همه پيشرفتهاي مادي و معنوي بشر در طول تاريخ است و بر اين اساس، امور مختلف انسان به دست عقل تدبير ميشود. برخلاف انديشه رايج در تمدن موجود غربي كه منبع معرفت و شناخت را به عقل ابزاري و تجربه محدود كرده است، در انديشه اسلامي افزون بر آن، عقل عملي، عقل نظري و وحي نيز از منابع مهم معرفت بهشمار مي آيند. روشن است كه اين نگاه ميتواند پيامدهاي متفاوتي در تمدن اسلامي به دنبال آورد؛ زيرا عقل نظري از هست هايي خارج از حوزه اراده انسان پرده برميدارد و وجود حقيقي را از وجود غيرحقيقي تمييز ميدهد. عقل عملي نيز درباره بايدها و نبايدها سخن مي گويد.(1) زماني هم كه انسان به تشخيص ابزارهاي مورد نياز زندگي مي پردازد يا به نظريه سازي براي تسخير طبيعت و بهره گيري هرچه بهتر از منابع با كم ترين هزينه و بيشترين بهره وري مشغول است، از عقل ابزاري يا عقل معاش بهره ميبرد.


1- حميد پارسانيا، «از عقل قدسي تا عقل ابزاري»، فصلنامه علمي پژوهشي علوم سياسي، ش19، 1381، سرمقاله.

ص: 104

اسلام هم اگرچه تمام انسانها را به ايمان فرامي خواند، اين ايمان را همراه با انديشه ورزي مي خواهد. بههمين دليل، همراه با ستودن سطوح سه گانه عقل، انسان را به بهره گيري هرچه بيشتر از اين نعمت الهي فرامي خواند و كساني را كه از آن بهره نمي برند, با شديدترين عبارت ها نكوهش مي كند.(1)

توجه كامل و به دور از افراط و تفريط به عقل، پويايي هميشگي اسلام را در پي داشته است و تا زماني كه اين ويژگي باقي است و مسلمانان به آن اهتمام بورزند، رفتار آنان نيز از انحراف هايي چون خرافات درامان خواهد بود. هيچ ديني مانند اسلام با عقل پيوند نزديك نداشته و براي آن حق قائل نشده است. حق دخالت عقل از آنجا پيدا شده است كه مقررات اسلامي با واقعيت زندگي سر و كار دارد.(2) برخي از انديشمندان بزرگ مسلمان، دو ويژگي هماهنگي اسلام با عقل و هماهنگي با فطرت را عامل پويايي و جاودانگي اين دين آسماني دانسته اند؛ زيرا عنصر نخست، اسلام را در پاسخ گويي به نيازهاي انسان در هر عصر, اجتهادپذير و توانا ميسازد و به دليل تبديل ناپذيري و فراگير بودن فطرت، اسلام نيازهاي ثابت و هميشگي انسان را براي هدايت و شناخت كمالات براي هميشه فراهم كرده است.(3)


1- «وَ لَقد ذَرَأنا لِجَهنّمَ كَثيراً مِنَ الجِنّ وَ الإنسِ لَهُم قُلوبٌ لايَفقَهونَ بِها وَ لَهُم أعيُنٌ لايُبصِرونَ بِها وَ لَهم ءاذانٌ لايَسمَعونَ بِها اولئكَ كَالأنعامِ بَل هُم اَضَلُّ اولئكَ هُمُ الغافِلونَ؛ و در واقع بسياري از جن و انسان[ها] را براي جهنم آفريديم؛ [زيرا] برايشان دلها [و عقلها]يي است كه با آنها فهم عميق نميكنند؛ و برايشان چشمهايي است كه با آنها نميبينند؛ و برايشان گوشهايي است كه با آنها نمي شنوند؛ آنان همانند چارپايانند، بلكه آنان گمراهترند؛ تنها آنان غافلانند». (أعراف: 179) «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ؛ به راستي كه بدترين جنبندگان نزد خدا ناشنوايان [و] گنگهايند كه خردورزي نميكنند». (أنفال: 22)
2- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص191.
3- عبدالله جوادي آملي، «اسلام، دين هميشه جاويد»، پاسدار اسلام، ش297، 1385، ص 7.

ص: 105

آيات متعددي در قرآن كريم, انسانها را پيوسته به انديشه ورزي توصيه كردهاند و در سخنان معصومان نيز بر لزوم انديشيدن و بهكارگيري عقل تأكيد فراواني شده است تا جايي كه اندك زماني انديشه ورزي، بر مدتها عبادت برتري دارد.(1) امام علي عليه السلام مي فرمايد:

ألا لاخيرَ في علمٍ ليس فيه تفهم؛ ألا لاخيرَ في قرائةٍ ليس فيها تدبر؛ ألا لاخيرَ في عبادةٍ ليس فيها تفكر.(2)

آگاه باشيد دانشي كه در آن انديشه نباشد، سودي ندارد. آگاه باشيد تلاوت قرآني كه در آن تدبر نباشد، نفعي ندارد. آگاه باشيد عبادتي كه در آن انديشيدن نباشد، بي اثر است.

برانگيختگي براي خردورزي در صورتي معنا و نتيجه ميدهد كه به دستاوردهاي عقل و خرد بشري اعتماد شود. البته بايد مراقب بود كه اين پديده، به بتوارگي عقل و خردورزي نينجامد؛ چون بتوارگي هر پديدهاي به ايستايي آن پديده خواهد انجاميد. خردورزي نيز از اين وضعيت، استثنا نميشود. اسلام از همان ابتدا با بُت شدن و سنگوارگي عقلانيت انساني مخالفت كرده است و به همين دليل، آموزههاي اسلامي، عقلانيت بشري را فرايندي در حال تكامل، نقدپذير، خطاپذير و داراي محدوديت ميداند. از اين كلام امام علي عليه السلام كه فرموده است: «هر كس مدعي رسيدن به پايان علم باشد، نهايت ناداني خود را آشكار ساخته است»،(3) افزون بر ماهيت تكاملي عقلانيت بشري ميتوان ويژگي نقدپذيري آن را نيز به دست آورد; زيرا تكامل، بدون گذر از مرحله نقد بهدست نمي آيد و تنها پس از نقد و پيراستن زوايد است كه عقل رشد مييابد.


1- عبدالواحد آمدي، تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص57.
2- كليني، فروع الكافي، ج1، ص36، ح3.
3- تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص46.

ص: 106

گروه هاي مرجع

اشاره

گروه هاي مرجع

در اصطلاح جامعهشناسي، گروههاي مرجع به مجموعههاي انسانيِ برخوردار از ويژگيهاي خاص از نظر پايگاه، هنجار و نقش گفته ميشود كه افراد براي داوري يا ارزيابي خود، به آنها به عنوان معيار و ميزان توجه ميكنند و بر اساس آن، بينش، گرايش و كنش خود را شكل ميدهند. به عبارت ديگر، «ما براي آنكه رفتار، استعداد، ظواهر بدني، ارزشها و اموري از اين قبيل را در مورد خود بيازماييم و ارزيابي كنيم، به معيارهايي رجوع ميكنيم كه گروههاي مرجع در اختيار ما قرار مي دهند.»(1) گروه مرجع ميتواند از گروه هايي باشد كه فرد، متعلق به آنهاست؛ مانند گروههاي قومي، جنسيتي، جغرافيايي و سني كه فرد به آنها تعلق دارد و از طريق اين گروهها شناخته ميشود. نيز ميتواند از گروههايي باشد كه فرد آنها را مي ستايد و خواستار يكسان شدن با آن هاست، ولي در عين حال به آنها تعلق ندارد.

بر اين اساس، گروههاي مرجع دو كاركرد اصلي دارند:

1. هنجارها، رويه ها، ارزش ها و باورهايي را به ديگران القا ميكنند؛

2. معيارهايي در اختيار كنشگران مي گذارند تا كنش و نگرش خود را بر اساس آن محك بزنند.(2)

اصطلاح گروه مرجع، تنها به گروههاي اجتماعي مصطلح در جامعه شناسي محدود نمي شود، بلكه ميتواند حتي افراد را نيز دربربگيرد.(3)


1- مباني جامعهشناسي، ص138.
2- رحمتالله صديق سروستاني و سيدضياء هاشمي، «گروههاي مرجع در جامعهشناسي و روان شناسي اجتماعي با تأكيد بر نظريههاي مرتن و فستينگر»، نامه علوم اجتماعي، 1381، ش20، صص 149- 167.
3- رحمتالله صديق سروستاني و سيدضياء هاشمي، «گروههاي مرجع در جامعهشناسي و روان شناسي اجتماعي با تأكيد بر نظريههاي مرتن و فستينگر»، نامه علوم اجتماعي، 1381، ش20، ص162.

ص: 107

با توجه به اينكه گروههاي مرجع نقش مؤثري در فرآيند جامعهپذيري بر عهده دارند و ميتوانند سمت و سوي رفتارها را تعيين كنند، در آموزههاي اسلامي نيز با موارد بسياري روبه رو ميشويم كه تلاش شده با معرفي الگوهاي مناسب، هنجارهاي جاهلي موجود در جامعه اصلاح شود و تازه مسلمانان با الگوگيري از اين افراد و گروهها، در باورها و رفتار خود دگرگوني هاي اساسي پديد آورند. روشن است كه اين دگرگوني ها، ترك عادت هايي را به همراه دارد كه ريشه هاي عميقي در ناخودآگاه اين افراد داشته است. برانداختن چنين عادت هايي بسيار دشوار است و براي پديد آوردن عادت ها و انديشه هاي جديدي به همان استواري عادت ها و انديشه هاي پيشين، چندين نسل زمان لازم است.(1) پيامبر اسلام در مكه براي سرعت بخشي به اين روند، به نخبهپروري و نيروسازي پرداخت. اين نخبگان، همان صحابه و ياران اصلي آن حضرت بودند كه ميتوانستند در پرتو آموزه ها و سرپرستي مستقيم ايشان، به الگو و مرجع مناسبي براي تمام مسلمانان در طول تاريخ تبديل شوند. اين يك واقعيت تاريخي است كه نوآورترين و مترقي ترين نخبگان را مي توان در ميان نخبگان معنوي و ايدئولوژيكي يافت.(2) اين افراد، نماد هاي زنده اي از تفكر، وجود و عملند و جاذبه شان موجب مي شود ديگران از آنها تقليد كنند و در همانندسازي خود با آنها بكوشند. در فرهنگ اسلامي به چنين افرادي, اسوه مي گويند.

بر اساس تصريح قرآن كريم، برترين و كاملترين اسوه در جامعه اسلامي، شخص پيامبر گرامي اسلام است(3) كه در همه زمينهها ميتواند الگوي تمام


1- اصغر منتظر القائم، تاريخ اسلام تا سال 40 هجري، ص59.
2- تطور ملل، ص124.
3- «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛ بهيقين براي شما در [روش] فرستاده خدا، [الگويي براي] پيروي نيكوست؛ براي كساني كه اميد به خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد ميكنند». (احزاب: 21)

ص: 108

انسانها باشد. بنابراين، همانگونه كه در فصل نخست گفتيم، توجه به ويژگيهاي شخصيتي آن حضرت ميتواند مهمترين عامل پويايي جامعهاي شمرده شود كه خود را پيرو ايشان مي داند. شايد مسلمانان به همين دليل در طول تاريخ به سيره نويسي و ثبت دقيق كنشها و رفتار پيامبر اسلام توجه و علاقه شديد نشان داده اند.

قرآن كريم افزون بر معرفي پيامبر اسلام با عنوان اسوه حسنه، به معرفي بسياري از پيامبران(1) و نيز انسانهايي(2) ميپردازد كه سرآمد جامعه بشري به شمار ميروند و مي توانند الگويي مناسب براي جامعه اسلامي باشند تا گرايشها و كنشهاي خود را به مراتب عالي گرايش و كنش اين بزرگان جامعه انساني نزديك سازند. مهمترين دليل قرآن براي الگو بودن اين افراد آن است كه اين انسانهاي والا، در پرتو تلاشهاي توحيدي خود، از سوي خدا برگزيده شده و همواره در راه راست گام برداشتهاند.(3) اين ويژگي موجب مي شود خداوند با صراحت به دنباله روي از ايشان در اين راه دعوت كند: «اولئكَ الّذينَ هَدَي اللهُ فَبِهُداهُمُ اقتَدِه...؛ آنان كساني هستند كه خدا راهنمايي كرده است پس, از هدايت آنان پيروي كن».


1- «وَ اذكُر في الكتابِ إبراهيمَ إنّه كانَ صِدّيقاً نَبيا؛ و در كتاب [قرآن] ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو و پيامبر بود». (مريم: 41) «قَد كانَت لَكُم أسوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إبراهيمَ وَ الّذينَ مَعَهُ ...؛ بهيقين براي شما در [روش] ابراهيم و كساني كه همراه اويند [الگويي براي] پيروي نيكوست». (ممتحنه: 4)
2- «وَ اذكُر في الكِتابِ مريمَ ...». (مريم: 16) «وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ؛ ما به لقمان حكمت داديم [و به او گفتيم:] شكر خدا را به جاي آور هر كس شكرگزاري كند، تنها به سود خويش شكر كرده و آن كس كه كفران كند، [زياني به خدا نمي رساند]؛ چرا كه خداوند بي نياز و ستوده است». (لقمان: 12)
3- «... وَ اجتَبَيناهُم وَ هَدَيناهُم إلي صَراطٍ مستَقيمٍ؛ آنان را برگزيديم و ايشان را به راه راست راهنمايي كرديم». (أنعام: 87) «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛ جز افراد سفيه و نادان، چه كسي از آيين ابراهيم، [با آن پاكي و درخشندگي،] روي گردان خواهد شد؟! ما او را در اين جهان برگزيديم و او در جهان ديگر، از صالحان است». (بقره: 130)

ص: 109

امير مؤمنان، علي عليه السلام نيز كه الگوگيري خود را از پيامبر گرامي اسلام چونان بچهشتري دانسته است كه همواره در پي مادر ميرود، از همگان مي خواهد در همه امور به آن اسوه الهي تأسي كنند:

فَتَأسِّ بِنَبيّكَ الأطيَبِ الأطهَرِ صلي الله عليه و آله ، فَإنَّ فيهِ أسوَةً لِمَن تَأسَّي، وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّي، وَ أحَبُّ العِبادِ إلي اللهِ المُتَأسّي بِنَبِيّهِ وَ المُقتَصُّ لِأثَرِهِ.

پس به پيامبر پاكيزه و پاك خود اقتدا كن، كه در _ رفتار _ او خصلتي است آن را كه زدودن اندوه خواهد و مايه شكيبايي است براي كسي كه شكيبايي طلبد و دوستداشتنيترين بندگان نزد خدا كسي است كه رفتار پيامبر را سرمشق خود كند و به دنبال او رود.(1)

قشربندي اجتماعي

قشربندي اجتماعي

انديشمندان علاقه مند به تحليلهاي اجتماعي معمولاً مي كوشند مفاهيم اجتماعي را از راه دستهبندي و طبقه بندي شباهت ها و تمايزهاي اشخاص، رفتارها، نگرشها، ارزشها و هنجارها، قابل درك و تبيين سازند. روشن است كه ميزان موفقيت اين سنخشناسي، به معنادار بودن طبقه بنديهاي يادشده در تحليل تفاوتها و شباهتها بستگي دارد. از سوي ديگر، ميدانيم سخن گفتن از ويژگي هاي اجتماعي، باورها، ارزشها، رفتارها و نگرشهاي متمايز گروههاي اجتماعي، به معناي سخن گفتن از هويت اجتماعي(2) آنهاست. در واقع, هويت اجتماعي، تعريفي است كه فرد بر مبناي عضويت در گروههاي اجتماعي از خويشتن دارد و اين مسئله اساساً از راه مقايسههاي اجتماعي شكل ميگيرد. بنابراين، اگر براي فرد ويژگيها و جايگاهي تعريف شود كه تنها در مقايسه با ديگران و در ارتباط با آنها معنا مييابد، هويت اجتماعي او تعريف شده است.


1- نهج البلاغه، ص222.
2- Social Identity .

ص: 110

مبناي شكلگيري هويت اجتماعي چيست؟ در جوامع سنتي معمولاً به ويژگيهاي انتسابي توجه شده است. پيشينه اين مسئله را تا زمان افلاطون و ارسطو پيش بردهاند و مثلاً درباره مسئله نابرابري اجتماعي از ارسطو نقل شده است كه وجود نابرابري در جامعه انساني، امري كاملاً طبيعي است و بر همين اساس، گروهي آزاد و گروهي ديگر برده آفريده شدهاند.(1) نابرابريهاي موجود در جوامع بشري، به عنوان واقعيتي كه همواره در تاريخ بشر ديده شده، يك مفهوم محوري و اساسي با عنوان طبقات اجتماعي را در بررسي و مقايسه گروههاي اجتماعي بنيان نهاده است. بر همين اساس، به تدريج در جوامع مدرن براي تحليل و ريشهيابي هويت اجتماعي، توجه بسياري از انديشمندان به فعاليت مولّد و جايگاه فرد در نظام توليد معطوف شد. به همين دليل، توجه به طبقه اجتماعي، در انديشههاي انتقادي كارل ماركس(2) (1818_ 1883م) نيز جايگاهي محوري دارد و او طبقه را جايگاه انسان در فرآيند توليد تعريف كرده است. از نظر ماركس، طبقه، تعيينكننده رفتارها، احساسات، انديشهها و نگرشهاي افراد و روابط اجتماعي آنان است و بر اين اساس، الگوي موجوديت و هويت اجتماعي آنان را تعيين ميكند.(3) ژان ژاك روسو(4) (1712- 1778م) نيز در تقابل با انديشه و استدلال ارسطو، مقوله نابرابري اجتماعي را به چالش كشيد و آن را محكوم كرد. روسو كه به برابري انسانها باور داشت، علت نابرابري به وجود آمده در جوامع انساني را


1- محمد مظلوم خراساني، بررسي مسائل اجتماعي ايران، ص179.
2- karl marx.
3- يوسف علي اباذري و حسن چاووشيان، «از طبقه بندي تا سبك زندگي، رويكردهاي نوين در تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي»، نامه علوم اجتماعي، پاييز و زمستان 1381، ش20، صص 3 _ 27.
4- Jean-Jacques Rousseau.

ص: 111

پيدايش مالكيت خصوصي دانست.(1) شايد انديشههاي ماركس و روسو، واكنشي در برابر جامعه طبقاتي و پر از ستم دوران قرون وسطاي اروپا بود كه تحرك اجتماعي را ناممكن مي ساخت و اين انديشه را القا ميكرد كه يگانه تعيينكننده سلسله مراتب اجتماعي و منزلت و سرنوشت انسانها، تعلقات خوني و وراثتي است.

بسياري از انديشمندان علوم اجتماعي، به اهميت ارزشگذاري در نظام هاي اجتماعي و نقش آن در به وجود آمدن سلسله مراتب اجتماعي و نابرابري توجه كرده اند. دوركيم، منشأ نابرابري اجتماعي را در قوانين اجتماعي و الگوهاي رفتاري مي جست. دارندورف(2) (1929- 2009م) نيز اثرگذاري جبري هنجارها بر اعمال مردم را عامل پديد آمدن سلسله مراتب اجتماعي مي پنداشت.(3) وبر نيز اگرچه نقش مالكيت خصوصي را در ايجاد قشربندي اجتماعي و نابرابري مي پذيرفت، دو عامل ديگر را مي افزود: يكي، عامل سياسي يعني قدرت و ديگري، عامل اجتماعي يعني شأن و منزلت. بر اين اساس، داشتن يا نداشتن مالكيت، منشأ نابرابري اجتماعي است. تقسيم نابرابر قدرت، به تشكيل گروهها و گرايشهاي سياسي مي انجامد و شأن اجتماعي نيز منشأ پيدايش قشرهاي اجتماعي است كه پايگاههاي اجتماعي مشابهي دارند. از مجموع اين ديدگاهها ميتوان دريافت كه براي مدتي طولاني، تحليل مسائل اجتماعي بر اساس اصل طبقهبندي قشرهاي گوناگون جامعه صورت مي گرفت و پويش هاي اجتماعي و هويت اجتماعي نيز بر اساس همين مفهوم كليدي تحليل مي شد. با نگرش دقيق تر، متوجه مي شويم شالوده آنها بر توجه به فعاليت مولّد و جايگاه فرد در


1- رالف دارندورف، «درباره منشأ نابرابري اجتماعي»، ترجمه: ح. قاضيان، نامه فرهنگ، 1371، ش7، صص 39 _ 47.
2- Ralf Gustav Dahrendorf .
3- «درباره منشأ نابرابري»، صص39 _ 47.

ص: 112

نظام توليد استوار بود(1) و رفتار افراد و حتي انتخابهاي آنان نيز بر همين مبنا تفسير و تحليل مي شد. مثلاً شيوه گذران اوقات فراغت، سرگرميها، تفريحات و ورزش و حتي شيوه گفتار طبقات بالاي جامعه، كاملاً با موارد متناظر آن در طبقات پايين جامعه تفاوت داشت.

به نظر ميرسد جامعهشناسان در حال حاضر با چرخشي معنادار در زمينه تحليل چگونگي تغيير شالوده اجتماعي هويت، بيش از تأكيد بر جبرگرايي تحليلهاي ساختاري، به بازتابندگي شكلگيري هويتها توجه مي كنند و اولويت فرهنگ را بر ساختار اجتماعي توليد پذيرفتهاند. دليل اين چرخش نيز آن است كه در جامعه امروزي، ديگر نميتوان بر اساس مفهوم «طبقه» كه تا مدتها اصل طلايي تبيين بود، تصويري روشن از جهان اجتماعي ترسيم كرد. «سبك زندگي» به دليل برخورداري از انعطاف بيشتر ميتواند جايگزين مناسبي براي مفهوم طبقه در تحليلهاي اجتماعي باشد.(2) مفهوم سبك زندگي در ابتدا به عنوان شاخصي براي سنجش طبقه اجتماعي وارد مباحث جامعه شد، ولي اندك اندك به آن به عنوان مفهوم مستقلي توجه كردند كه نشان دهنده رويكرد تحليلي تازهاي به موضوع قشربندي و تمايزات و تحركات اجتماعي بود. اختلاف اساسي سبك زندگي با مفهوم طبقه، توجه به مصرف به جاي تأكيد بر توليد است. تذكر اين نكته نيز ضروري است كه منظور از مفهوم مصرف در اينجا، گستردهترين معناي ممكن براي آن است و تمامي انواع فعاليتهاي اجتماعي را دربرمي گيرد كه در تعيين ويژگيها و هويت افراد و گروهها نقش دارد.(3)


1- «از طبقه بندي تا سبك زندگي، رويكردهاي نوين در تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي»، صص 3 _ 27.
2- «از طبقه بندي تا سبك زندگي، رويكردهاي نوين در تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي»، ص7.
3- «از طبقه بندي تا سبك زندگي، رويكردهاي نوين در تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي»، ص21.

ص: 113

از اين رو، بورديو براي اشاره به تمايزهاي اجتماعي، به مجموعه متنوعي از اعمال اجتماعي، همچون تعطيلات، ورزشها، مطالعه، موسيقي، سينما و ديگر امور ذوقي توجه مي كند و بر اين باور است كه اين زمينه ها را از نظر ميزان سرمايههاي اقتصادي و فرهنگيِ كساني ميتوان بررسي كرد كه در آنها جاي دارند و نقشه اجتماعي و فرهنگي موقعيت اجتماعي و خط سير اجتماعي آنها را هم در جامعه ميتوان كشيد.(1) در برداشت متفاوت بورديو از طبقه، عوامل فرهنگي به موازات عوامل اقتصادي نقش دارد و هيچ يك بر ديگري برتري و اولويت ندارد. به همين دليل، وي به مفهوم «فضاي اجتماعي» به جاي «طبقه اجتماعي» توجه مي كند(2) و منظور از آن، توزيع چندبعدي صورتهاي مؤثر قدرت (اعم از اقتصادي، فرهنگي يا اجتماعي) است كه زيربناي موقعيت اجتماعي به شمار ميرود.

براي آشنايي با ديدگاه اسلام در اين زمينه ابتدا بايد به اين نكته توجه كنيم كه زندگي اجتماعي در درون خود، دربرگيرنده اختلاف ها و تضادهاست؛ زيرا انسان به دليل خوي و قريحه اش، چيزهايي مي طلبد كه گاه در تضاد با خواست ديگران است و كشمكش ها و اختلاف ها از همين جا آشكار مي شود. اين اختلاف ها، مستند به علل متنوع و متفاوتي است. اسلام، آن دسته از تفاوتهاي اجتماعي را كه در تفاوتهاي فردي و عوامل طبيعي ريشه دارد، ميپذيرد. علامه طباطبايي بر اساس ديدگاه خاص خود مشهور به «نظريه استخدام»، اين مسئله را چنين تبيين مي كند:

انسان به دليل دارا بودن قريحه استخدام، براي رفع برخي حوايج خويش به سوي سلطه گري و سلطه پذيري كشيده مي شود. انسان هر


1- نقد اجتماعي قضاوت هاي ذوقي، صص 35 _ 145.
2- نقد اجتماعي قضاوت هاي ذوقي، صص 149 _ 152.

ص: 114

روز به علم و قدرت خويش براي دستيابي خواستها و چگونگي استفاده از تمايلات افزوده و متوجه مزيت هاي جديد شده و نسبت به راه دقيق بهره وري آگاه مي گردد. در بين ايشان، هم توان مندان و صاحبان سلطه و ارباب قدرت و هم ضعفا و ضعيفان پديد مي آيد و اين منشأ ظهور اختلاف است. اين گرايش به اختلاف فطري است كه به قريحه استخدام دعوت مي كند؛ چنانكه خود اين قريحه به زندگي اجتماعي و مدنيت دعوت مي كند و تزاحم بين دو حكم فطري، آنگاه كه فوق آن حكم ثالثي باشد كه بين آن دو حكم، داوري و قضاوت كند و موجب اعتدال امر و اصلاح شأن آنها گردد، اشكالي ندارد. ... خداوند اين تنافي را به واسطه بعثت انبيا و با بشارت دادن و انذار دادن آنان و انزال كتابي كه بين اختلافهاي مردم حكم كند، رفع مي كند.(1)

فراتر از اين تفاوتها، آن بخش از نابرابري اجتماعي كه زاييده نظام فرهنگي و ارزشي حاكم بر جوامع بشري است و با اختيار افراد و گرايش هاي آنان به وجود ميآيد، از نظر اسلام قابل اصلاح و تعديل است. مثلاً در بعد اقتصادي، اسلام، مدافع برابري مطلق تمام افراد جامعه از نظر مادي نيست، اين را هم نميپذيرد كه در سايه تبعيض هاي فرهنگي و ارزشي نادرست اجتماعي، تعدادي محروم، روز به روز گرسنه تر و محرومتر شوند و ثروت مندان پيوسته بر ثروت خود بيفزايند. براين اساس، اسلام تفاوت فاحش اقتصادي را نميپذيرد و با گرفتن مالياتهاي گوناگون، بخشي از ثروت توانگران را به محرومان اختصاص ميدهد.(2) بدين ترتيب، از نظر اسلام، اين امكان پذيرفتني است كه اختلاف در برخورداري از قدرت، ثروت و منزلت،


1- الميزان في تفسير القرآن، ج2، صص 128 و 129.
2- جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص268.

ص: 115

موجب اختلاف در طبقات اجتماعي مي شود، ولي هيچگاه نبايد اين اختلاف طبقاتي، نشانه برتري برخي از طبقات بر بعضي ديگر از آنها پنداشته شود؛ زيرا آموزههاي اسلامي با صراحت و تأكيد اعلام كرده است كه تنها ملاك برتري نزد خدا تقواست:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَي وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ. (حجرات: 13)

اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. [اينها ملاك امتياز نيست] گرامي ترين شما نزد خداوند, باتقواترين شماست. خداوند, دانا و آگاه است.

چنين ديدگاهي اين قابليت را دارد كه حتي با فروكش كردن تب تحليل هاي مبتني بر طبقه اجتماعي و توجه به مصرف بهعنوان عامل تمايز قشرهاي جامعه، باز هم عاملي براي سوگيري ارزشهاي اجتماعي باشد. بدين ترتيب، ملاك مناسبي براي انتخابها و ترجيحات افراد و گروههاي اجتماعي در اختيار ايشان قرار ميدهد كه خود, زمينهساز پذيرش يك سبك زندگي متعالي است.

نتيجه

نتيجه

_ ارزش هاي جامعه، تابعي از باورها و آرمان هايي است كه بر مبناي معيارهاي پذيرفته شده در فرهنگ آن جامعه، مطلوب دانسته ميشود. در نظام فرهنگي اسلام، منشأ مطلوبيت و ارزش هر چيز، به ميزان نقش و اثرگذاري آن در تأمين سعادت و كمال انسان بازمي گردد كه همان قرب الهي است. ارزشها بهتدريج در جامعه انساني، به نوعي از قاعده رفتار تبديل ميشوند كه جامعهشناسان اين ارزشهاي تعيّنيافته را هنجار مينامند.

ص: 116

_ در جامعهاي كه فرهنگ آن بر باورهاي اسلامي مبتني است، بهصورت كاملاً طبيعي، ارزشها و هنجارهاي آن نيز يا برگرفته از آموزههاي اسلامي است يا در هماهنگي كامل با آن قرار دارد و اين مسئله بايد كاملاً در انواع الگوهاي رفتاري آن نمايان باشد.

_ آزادي به عنوان يك امكان كه انسان را در رسيدن به كمال مطلوب ياري ميكند، بايد در چگونگي و نوع بهرهوري ارزشگذاري شود. در اسلام نيز ارزش آزادي به هدف و مقصد آن بستگي دارد؛ يعني اگر در مسير سعادت انسان و موجب تعالي فرهنگي و آموزشي و پرورشي جامعه باشد، امري ارزشمند بهشمار ميرود.

_ بر اساس كرامت ذاتي انسان، اگر توجه به برابري تمام انسانها ملاك عمل اجتماعي قرار گيرد، همه موانع جداكننده ملت ها و افراد از ميان برداشته مي شود و با همكاري، همگرايي و در نظر گرفتن نقاط مثبت، اعتماد عمومي بهعنوان بخشي از سرمايه اجتماعي در جامعه تثبيت ميگردد. در اين صورت، رفتارها و كنشهاي فردي و اجتماعي, بالنده و متعالي خواهد شد.

_ توجه به مفهوم ارزشي عدالت نيز زيربنايي براي رفتار و كنش فردي و اجتماعي پديد ميآورد كه ميتواند مورد توجه و اقبال عمومي جوامع بشري باشد. از نظر اسلام، ملاك عدالت اين است كه ارتباط افراد و اعضاي جامعه با هم به گونهاي تنظيم شود كه به تكامل مجموعي آنان كمك كند.

_ خردورزي از ارزشهاي مورد تأكيد آموزههاي اسلامي است؛ تا جايي كه ايمان نيز همراه با انديشه ورزي تأييد شده است؛ زيرا در پرتو خردورزي, ايمان و عمل انسانها از انحراف ها و در افتادن به گرداب خرافه ها درامان خواهد ماند و سبك زندگي مطلوب دين در جامعه رواج مييابد.

ص: 117

_ گروههاي مرجع دو كاركرد اساسي دارند: از يك سو، ارزشها و باورهايي را در جامعه تبليغ و نهادينه ميسازند كه مي تواند سنگبناي شكل گيري سبك زندگي خاص باشد و از سوي ديگر، تراز و معياري براي سنجش و ارزيابي فاصله يا انحراف الگوهاي رفتاري موجود با وضعيت مطلوب بهشمار ميروند. اين دو كاركرد ميتواند اهميت و نقش گروههاي مرجع را در كشاندن جامعه يا گروه انساني به سوي سبك زندگي مطلوب ديني نشان دهد.

_ سلسله مراتب اجتماعي، يكي از ابزارهاي ارزشگذاري در نظام اجتماعي به شمار ميرود و بر اساس آن نيز الگوهاي رفتاري و سبك زندگي افراد و گروههاي اجتماعي تعيين و تعريف ميشود. اسلام تنها آن دسته از تفاوتهاي اجتماعي را مي پذيرد كه در تفاوتهاي فردي و عوامل طبيعي ريشه دارد و آن بخشي از نابرابري اجتماعي كه زاييده نظام فرهنگي و ارزشي حاكم بر جوامع بشري است و با اختيار افراد و گرايشهاي آنان به وجود ميآيد، از نظر اسلام قابل اصلاح و تعديل است.

_ امروزه تحليلهاي اجتماعي از تأكيد بر طبقه و نظام مبتني بر توليد دست شسته و به سوي تحليل هاي فرهنگي و مبتني بر مفهوم سبك زندگي گرايش يافته است. با اين حال, ديدگاه متعادل اسلام اين قابليت و امكان را دارد كه در اين شرايط نيز ملاك مناسبي براي انتخابها و ترجيحات افراد و گروههاي اجتماعي در اختيار ايشان قرار دهد تا اين ترجيحات و سليقهها، خود, زمينهساز پذيرش يك سبك زندگي متعالي باشد.

ص: 118

ص: 119

فصل چهارم: كنش در سبك زندگي اسلامي

اشاره

فصل چهارم: كنش در سبك زندگي اسلامي

زير فصل ها

درآمد

حوزه فرهنگ

حوزه اجتماع

حوزه اقتصاد

حوزه سياست

درآمد

درآمد

در اين فصل به الگوهاي پيشنهادي برگرفته از آموزههاي اسلامي براي عيني ترين سطح زندگي اجتماعي، يعني رفتار و كنش افراد و گروهها مي پردازيم. اين رفتارها اگرچه در چهار گروه فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي دستهبندي شده است، همپوشاني اين حوزهها و همچنين نگاه جامع و نظام مند اسلام به رفتارها و روابط فردي و اجتماعي، جداسازي كامل مباحث را عملاً ناممكن ساخته است. ملاك گزينش موضوع هاي مطرح در هر كدام از حوزههاي چهارگانه نيز شدت ارتباط آن موضوع ها با گستره مفهومي سبك زندگي بوده است. البته روشن است كه موضوع هاي قابل طرح هرگز محدود به اين موارد اندك نيست. در اين ميان، موضوع الگوهاي گذران اوقات فراغت و همچنين الگوي مصرف، به دليل اهميت آنها در مباحث مرتبط با سبك زندگي، با تفصيل بيشتري بررسي شده است.

ص: 120

حوزه فرهنگ

اشاره

حوزه فرهنگ

زير فصل ها

_ اخلاق گرايي

_ اعتدال

_ خرافه ستيزي

_ اوقات فراغت

_ اخلاق گرايي

_ اخلاق گرايي

يكي از عوامل موفقيت هر آيين و تثبيت پايههاي آن در جامعه، نفوذ شاخصها و ارزشهاي آن دين در باور و انديشه افراد جامعه است. همچنين از عوامل توسعه و گسترش يك آيين در جوامع گوناگون، پذيرش و اقبال عمومي و اجتماعي است. پس زماني كه بيشترين افراد و جوامع موجود در يك عصر، آرمانهاي خود را در قالب آموزههاي يك دين خاص جلوهگر ببينند و به آن گرايش داشته باشند، بدون ترديد آن دين در نقطه اوج رشد و شكوفايي خود قرار خواهد گرفت. نفوذ ارزشي يك دين در دلهاي توده مردم افزون بر آنكه معلول عقلانيت است، ميتواند بر بعد اخلاقي و عاطفي آموزههاي آن نيز متكي باشد.

بررسيهاي تاريخي نشان ميدهد عموم مردم و طبقات گوناگون جوامعي كه به اسلام گرويدند و در رشد و شكوفايي تمدن اسلامي سهيم گرديدند، بيشتر مجذوب فضيلت ها و مكارم اخلاقي دين اسلام شدهاند. به ويژه در آغاز ظهور اين دين آسماني، سيره و رفتار خاص پيامبر گرامي اسلام و اخلاق گرايي آن حضرت كه در رفتار پيروان ايشان نيز اثر گذاشته بود، سبب گرايش افراد به دين اسلام شد. قرآن كريم به اين ويژگي خاص در پيامبر رحمت چنين اشاره ميكند: «فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظّاً غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ ... ؛ و به سبب رحمتي از جانب خدا با آنان نرمخو شدي و اگر [بر فرض] تندخويي سختدل بودي، حتماً از پيرامونت پراكنده ميشدند». (آلعمران: 159)

ص: 121

بعد اخلاقي آموزههاي والاي اسلامي، در پيروزيهاي گسترده مسلمانان پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام نيز اثرگذار بوده است و اگر نفوذ قلبي اين آموزهها نبود، مسلمانان تنها با تكيه بر نيروي نظامي هيچگاه نميتوانستند با اين سرعت و گستردگي به قلمرو وسيع آن روز خود دست يابند. گوستاو لوبون،(1) (1841 _ 1931م) انديشمند بزرگ فرانسوي، در اثر ماندگار خود، تمدن اسلام و عرب مينويسد: اسلام به همين سبب است كه يكي از بزرگ ترين اديان به شمار مي آيد و اثرگذاري آن در دلهاي مردم از همه اديان ديگر بيشتر و استوارتر است.(2) وي در بيان دلايل پيشرفت سريع اسلام تصريح ميكند:

زور شمشير نيز موجب پيشرفت قرآن نگشت؛ زيرا رسم اعراب اين بود كه هركجا را فتح مي كردند، مردم آنجا را در دين خود آزاد مي گذاردند و اينكه مردم مسيحي از دين خود دست برمي داشتند و به دين اسلام ميگرويدند و زبان عرب را بر زبان مادري خود انتخاب مي كردند، بدان جهت بود كه عدل و دادي كه از آن عربهاي فاتح مي ديدند، مانندش را از زمامداران پيشين خود نديده بودند؛ و براي آن سادگي و سهولتي بود كه در دين اسلام مشاهده مي نمودند، و نظيرش را در كيش قبلي سراغ نداشتند... . پيشرفت قرآن تنها به وسيله دعوت و تبليغ بود. همين تبليغ بود كه ملت هاي ترك و مغول را پس از ظهور اسلام، هنگامي كه بر سر اعراب مسلط شدند، با اينكه اعراب مغلوب آنها بودند، مسلمان كرد.(3)

تأكيد آموزههاي اسلام بر اخلاق والاي انساني تا جايي است كه پيامبر گرامي اسلام فلسفه بعثت خود را نمايش نقطه اوج مكارم اخلاقي معرفي


1- Gustave Le Bon.
2- گوستاو لوبون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه: سيد محمدتقي فخرداعي گيلاني، ص141.
3- گوستاو لوبون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه: سيد محمدتقي فخرداعي گيلاني، صص 145 و 146.

ص: 122

ميكند(1) و ميفرمايد: «إنّما بُعِثتُ لِأتَمّمَ مكارمَ الأخلاق.»(2) سيره نبوي و الگوهاي رفتاري آن حضرت در زندگي فردي و اجتماعي خود، مخاطبان آموزههاي اسلام را كه از ستم صاحبان قدرت به ستوه آمده بودند، با شخصيت والايي روبه رو ميساخت كه مهرباني، دل سوزي و غمخواري او با ديگران، همگان را تحت تأثير قرار ميداد و كتاب آسماني اسلام اينگونه به آن توجه نشان داده است:

لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَئُوفٌ رَّحِيمٌ. (توبه: 128)

به يقين فرستادهاي از خودتان بهسوي شما آمد كه رنجهاي شما بر او سخت است؛ [و] بر [هدايت] شما حريص است؛ [و نسبت] به مؤمنان، مهرباني مهرورز است.

يكي از حوزههاي دشوار براي رعايت اخلاق و پايبندي به آن، حوزه سياست و حكومت است كه تنها انسانهاي كماليافته در پرتو آموزههاي ناب ديني ميتوانند به اين مهم دست يابند. الگوي نمونه و آشكار اسلام در اين زمينه كه همواره، چه در زمان حيات و چه پس از شهادت، از سوي دوست و دشمن ستايش شده، اميرمؤمنان علي عليه السلام است كه اخلاقگرايي ايشان در حكومت داري، شهره آفاق است. ديدگاه آن حضرت كه در سراسر كتاب شريف نهجالبلاغه بازتاب يافته است، نشان ميدهد ايشان هيچگاه


1- كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، ج3، ص16، ح5217.
2- در ميان آثار عالمان شيعه، نخستين كتابي كه اين روايت را نقل كرده، تفسير مجمع البيان مرحوم امينالاسلام طبرسي (متوفاي 548 ق) است كه ذيل آيه «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم: 4) آن را بهعنوان مؤيد آورده است. علامه مجلسي در بحار الانوار و محدث نوري در مستدرك الوسائل، نيز روايت يادشده را به نقل از مجمع البيان آورده اند. به نظر ميرسد محدثان شيعه اين روايت را پذيرفته و برخي از مفسران همچون علامه طباطبائي از آن با عنوان روايت معروفه ياد كردهاند. (الميزان في تفسير القرآن، ج20، ص36)

ص: 123

سياست را به دور از اخلاق نميپذيرد. نامه امام علي عليه السلام به مالك اشتر كه براي حكومت مصر منصوب شده بود و توصيه امام با وي مبني بر مهرورزي به عموم مردم، پرهيز از سختگيري بيمورد و منتگذاري بر مردم و ترحم بر فرودستان، به روشني، درستي اين ادعا را ثابت مي كند.(1)

_ اعتدال

اشاره

_ اعتدال

اعتدال بهمعناي ميانهروي و انحراف نيافتن به جانب افراط يا تفريط است. انديشه ورزي در آموزه هاي اسلامي نشان مي دهد اگر اصل توحيد در تار و پود احكام و مقررات اسلام و آيات و روايات و سيره پيشوايان معصوم وجود دارد، اصل اعتدال نيز در تشريع احكام فردي و اجتماعي اسلام در نظر گرفته شده است. بر همين اساس، قرآن كريم، امت اسلام را امت ميانه و وسط ناميده است:

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا (بقره: 143)

و اين گونه، شما را امتي ميانه (معتدل) ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه باشد.

از اين آيه ميتوان دريافت كه در آموزههاي آيين اسلام، هيچ گونه افراط و تفريطي وجود ندارد. پس پيروان اين آيين حنيف نيز برخلاف ديگر فرقهها و اديان، اگر دنبالهرو مقررات و قوانين اصيل اسلامي باشند، از هرگونه انحرافي در امان خواهند بود و پيوسته در مسير هدايت و صراط مستقيم گام برمي دارند. از نظر اسلام، نظام هستي بر بنيان عدالت و اعتدال نهاده شده و انسان كامل نيز معتدلترين شخصيت در همه حوزههاست. از اين رو، مطالبه


1- نهج البلاغه، صص 325 _ 347.

ص: 124

دين از تمام انسانها آن است كه براي رسيدن به كمال مطلق، تقرب الي الله و زندگي سعادتمند در دنيا و آخرت، ميانهروي را در زندگي پيشه كنند و هرگز به افراط و تفريط گرايش نيابند.

انسان ميانهرو و متعادل، انساني است كه در باور و انديشه خويش، انحراف و گرايشي به باطل ندارد، در پي حق و حقيقت است و در رفتار خود هرگز مناسبات ميان اشيا را ناديده نمي گيرد. بر اساس آنچه در فصل هاي گذشته درباره نگرش و گرايش ديني گفتيم، ميتوان در چارچوب نظام معنايي توحيدي، انسان يكتاپرست و تسليم امر الهي را انسان معتدل دانست؛ زيرا چنين شخصي با درك درست از تناسب ميان روابط هستي،(1) حق هر چيزي را به درستي ادا مي كند و در نتيجه چنين بينش و نگرشي، از افراط و تفريط و كژي به دور است.(2) چنين انساني در رفتارها، گفتارها و مناسبات اجتماعي خويش نيز ميانهروي و تعادل را مراعات ميكند و در انفاق و ديگر امور اجتماعي نيز از جاده اعتدال خارج نميشود؛(3) زيرا مي داند حتي در كارهاي عبادي نيز بايد تناسب را رعايت كند و سازگاري و تناسب را در كمّ و كيف در نظر بگيرد. بدين ترتيب، هر انساني با گرايش به اعتدال و ميانه روي، در مسير خردمندي و كمال گرايي قرار مي گيرد و گرفتار شرك در باور و عمل نمي شود و راه نقصان و باطل را نمي پيمايد.

بر اين اساس، اصل اعتدال، در تمام شئون زندگي پيامبر گرامي اسلام و پيشوايان معصوم ظهوري آشكار دارد. امير مؤمنان، علي عليه السلام در مقام توصيف پيامبر اسلام، سيره و رفتار ايشان را رفتاري ميانه و معتدل معرفي ميكند.(4) يكي


1- نك: بقره: 131.
2- نك: بقره: 135؛ آلعمران: 67 و 95؛ نساء: 125؛ نحل: 120 و 123.
3- 3.نك: فرقان: 63 و 67.
4- نهج البلاغه، ص87، خطبه 94.

ص: 125

از مهمترين موارد اعتدال نزد مؤمنان، توجه به رابطه ميان دنيا و آخرت است. شايد چنين به ذهن خطور كند كه آموزههاي يك دين آسماني، به صورت معمول بايد پيروان خود را به ترك دنيا و توجه كامل به آخرت فراخواند، ولي جامعيت و كمال آموزههاي اسلامي، مجموعهاي از احكام را پديد آورده كه به تمام نيازهاي مادي و معنوي بشر پاسخ ميدهد و اگر بر اساس آن عمل شود، دنياي ما نيز كه حلقه اي از حلقه هاي دست يابي به كمال و سعادت جاودان است، تأمين ميگردد. در واقع، اگر دنيا را به چشم بخشي از مسير تكاملي انسان بنگريم كه ميتوان براي ادامه راه تكامل از آن، توشه برگرفت،(1) ديگر ميان تلاش در دنيا و آخرت گرايي منافاتي وجود نخواهد داشت.

از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «لَيسَ مِنّا مَن تَركَ دُنياهُ لِآخرِتِه و لا آخِرَتَه لِدُنياه؛ كسي كه دنياي خود را به خاطر آخرت ترك كند يا آنكه آخرت خويش را براي دنيا ناديده بگيرد، از ما نيست».(2)

از ديدگاه اسلام، اعتدال و ميانهروي، قلمرو گسترده اي دارد و در همه جا با عنوان يك اصل خلل ناپذير اسلامي مطرح مي شود و بُعدهاي فردي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي را از جزئيترين تا مهم ترين موضوعات دربرمي گيرد. اين نوشتار، برخي از اين موارد، مثل الگوي مصرف و اوقات فراغت را به دليل تناظر موضوعات آن با مهمترين عناصر مفهوم سبك زندگي، به صورت خاص و


1- اميرمؤمنان، علي عليه السلام در توصيفي بسيار زيبا، جايگاه دنيا را چنين بيان كرده است: «دنيا سراي راستي است براي كسي كه [گفتار] آن را باور دارد. سراي ايمني [از عذاب الهي] است براي كسي كه فهميد و آنچه را خبر داد، دريافت. سراي توانگري است براي كسي كه از آن توشه بردارد. سراي پند است براي كسي كه از آن پند گيرد. جاي عبادت و بندگي دوستان خدا و جاي نماز گزاردن فرشتگان خدا، و جاي فرود آمدن وحي خدا، و جاي بازرگاني و تجارت دوستان خداست كه در آن رحمت و فضل [او را] به دست آورند و سودشان بهشت باشد». (نهج البلاغه، حكمت 131)
2- تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج17، ص76، ح22025.

ص: 126

مباحث جداگانهاي مطرح كرده است. اكنون به بعضي ديگر از جنبه هاي ميانه روي در الگوهاي مناسب براي سبك زندگي اسلامي مي پردازيم.

1. اعتدال در عبادت

1. اعتدال در عبادت

بر اساس نگرش و بينش قرآني، آفرينش انسان براي خداپرستي بوده است. قرآن كريم هم با صراحت اعلام مي كند: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ ما انسانها و جنيان را جز براي پرستش خدا نيافريديم.» (ذاريات: 56) با اين همه، اعتدال و ميانهروي در حوزه عبادي نيز مورد تأكيد و تشويق آموزههاي اسلامي قرار گرفته است. پيامبر گرامي اسلام درباره اعتدال در عبادت مي فرمايد: «دين اسلام استوار و متين است. پس با ملايمت در آن درآييد و عبادت خدا را بر بندگان خدا با كراهت تحميل نكنيد؛ وگرنه مانند سواركاري خواهيد بود كه بر اثر تندروي، نه به مقصد رسيده و نه مركبي باقي گذاشته است».(1)

2. اعتدال در گفتار

2. اعتدال در گفتار

سخن گفتن، از نعمتهاي بزرگ الهي و مهمترين عامل انتقال مكنونات ضمير آدمي است كه خداوند آن را مايه امتياز انسان بر ديگر آفريدگان خود قرار داده است.(2) با اين حال، اگر سخن گفتن از حد اعتدال، خارج و به پرگويي بدل شود، به جاي نعمت، نقمت خواهد شد. از اين رو، انديشمندان مسلمان و دانشمندان علم اخلاق با الهام از آموزههاي اسلامي، در غير موارد ضرور، سكوت را برتر از كلام دانستهاند؛ زيرا كسي كه بسيار سخن ميگويد، به طور معمول، ميزان خطا و اشتباهش نيز بسيار افزايش خواهد يافت.(3) بنابراين، سخن گفتن بايد عاقلانه،


1- تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج1، ص109.
2- نك: الرحمن: 4.
3- نهج البلاغه، حكمت 349.

ص: 127

حكيمانه، سنجيده و به دور از افراط و تفريط باشد تا انسان در گرداب زيانهاي اخلاقي و اجتماعي آن گرفتار نشود.

3. اعتدال در خوراك

3. اعتدال در خوراك

خوردن و آشاميدن از مسائلي است كه بسياري از مردم در آن گرفتار افراط و تفريط و البته بيشتر افراط مي شوند. انسان براي زنده ماندن به غذا نياز دارد، ولي مطلب مهم آن است كه مقدار غذاي مورد نياز يك انسان چقدر است و آيا زيادهروي در خوردن، به سود اوست يا به زيان او؟ امام رضا عليه السلام مي فرمايد:

«بدان كه بدن انسان همانند زمين پاكيزهاي است كه براي آباد كردن آن، اگر اعتدال رعايت گردد و آب به مقدار لازم به آن داده شود، نه آن اندازه زياد كه زمين زير آب غرق شود و نه آن اندازه كم كه تشنه بماند، چنان زميني آباد ميشود و محصول فراواني ميدهد. اما اگر از رسيدگي درست غفلت شود، آن زمين فاسد و تباه ميگردد. بدن انسان نيز چنين است. با توجه و مراقبت در خوردنيها و نوشيدنيها، بدن سلامت و صحت مييابد و نعمت و عافيت به دست مي آورد».(1)

4. اعتدال در پاسخ گويي به غريزه جنسي

4. اعتدال در پاسخ گويي به غريزه جنسي

ميانهروي در پاسخگويي به غريزه جنسي، يكي ديگر از الگوهاي رفتاري در سبك زندگي اسلامي است. اين الگو، راه ميانهاي است در برابر رويكرد تفريطي برخي از گرايشهاي مسيحي كه تجرد را برتر ميدانند و رويكرد افراطي و افسارگسيخته حاكم بر بسياري از جوامع كه بر اساس ديدگاه هاي نادرست خود، غريزه جنسي را در عرصه گستردهاي تفسير مي كنند و معتقدند به طور كلي تمام ارتباطهاي اجتماعي، يا طبعاً خصيصه جنسي دارد يا داراي اصل و ريشه جنسي است. اسلام


1- بحار الانوار، ج59، ص310.

ص: 128

با تأكيد بر الگوي ازدواج و نهي از شهوتراني و فساد جنسي، ارضاي غريزه جنسي را در محدودهاي معتدل توصيه كرده است.(1) در آموزههاي اسلام، همان گونه كه الگوي ازدواج و تشكيل خانواده بسيار توصيه شده و امري مقدس به شمار آمده، در مقابل آن، رويگرداني از ازدواج و باقي ماندن در تجرد نيز پليد شمرده و به شدت نكوهش شده است.(2) بر اين اساس، پيامبر گرامي اسلام، در مقام بزرگ ترين الگوي رفتاري مورد نظر اسلام، ازدواج را سنت و شيوه خود دانسته و ارتباط و وابستگي ايماني خود را با كساني كه از اين سنت پيروي نمي كنند، رد كرده است.(3) از سوي ديگر و با وجود تأكيد بسيار اسلام بر ازدواج، از آزادي جنسي و ارضاي افراطي غريزه جنسي نهي كرده و درباره پيامدهاي آن هشدار داده است. اميرمؤمنان، علي عليه السلام فرموده است: «مَن تَسرَّعَ الَي الشَّهَواتِ تَسرَّعَ الَيهِ الآفاتُ; كسي كه در شهوت ها تندروي كند، آفت ها با سرعت به سوي او مي شتابد».(4)

5. اعتدال در مناسبات اجتماعي

5. اعتدال در مناسبات اجتماعي

بر اساس آموزههاي اسلامي، انسان مسلمان موظف است در مناسبات اجتماعي و برخوردهاي ميان فردي نيز جانب اعتدال و ميانهروي را رعايت كند. مقولهاي مانند اعتماد متقابل، يكي از مهمترين مؤلفههاي سرمايه اجتماعي(5) به شمار مي رود و تقويت آن، موجب افزايش عملكرد افراد در جامعه مي شود و اديان


1- «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ... وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ _ إِلاَّ عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ؛ مؤمنان رستگار شدند؛ ... و آنها كه دامان خود را [از آلوده شدن به بي عفتي] حفظ مي كنند؛ تنها آميزش جنسي با همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهره گيري از آنان ملامت نمي شوند». (مؤمنون 1_6)
2- پيامبر اسلام فرموده است: «اكثر اهل النار العزاب؛ بيشتر اهل جهنم، افراد مجرد هستند». (وسائل الشيعه، ج20، ص20، ح24919)
3- وسائل الشيعه، ج20، صص 13 _ 21.
4- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص304، ح6933.
5- امان الله فصيحي، «دين و سرمايه اجتماعي»، معرفت، ش123، 1386، ص79.

ص: 129

آسماني(1) بهويژه دين اسلام از بالاترين توانمندي و ظرفيت براي شكلگيري و تقويت سرمايه اجتماعي برخوردارند با اين حال، حتي در اين زمينه نيز اعتماد بيش از حد به ديگران، به ويژه در مسائل سرنوشتساز، با موازين عقلي و شرعي سازگار نيست. از امام صادق عليه السلام روايت شده است: «لا تثقنَّ بأخيك كلَّ الثقة فان صَرعةَ الْاِسْتِرسالِ لَاتُستقَالُ؛ به برادرت زياد اطمينان و اعتماد مكن؛ زيرا زمين خوردن در اثر اعتماد بي جا جبران شدني نيست».(2)

انسان مسلمان در روابط دوستي خود نيز بايد ميانهرو باشد و جانب احتياط و اعتدال را رعايت كند و نبايد با زيادهروي در روابط دوستانه، از دايره خرد خارج شود. امام علي عليه السلام در عبارتي بسيار زيبا، اين نكته را چنين يادآور شده است:

أحبِبْ حَبيبَكَ هوناً مّا، عَسي أن يكون بَغيضَكَ يوماً مّا، و أبغِض بَغيضَك هوناً مّا، عَسي أن يكون حَبيبَكَ يوماً مّا.(3)

با دوست خود در حد اعتدال دوستي كن؛ زيرا ممكن است آن دوست، روزي دشمن تو شود. در دشمني نيز معتدل باش؛ زيرا ممكن است همان دشمن، روزي دوست تو شود.

همچنين از ايشان چنين روايت شده است: ميانهروي حتي در دشمني يا قطع رابطه نيز بايد رعايت گردد و مسلمان نبايد به گونهاي رفتار كند كه در قطع روابط، تمام پلهاي پشت سر خود را خراب سازد و هيچ راهي براي بازگشت به رابطه پيشين باقي نگذارد.(4)


1- علي رضا شجاعي زند، عرفي شدن در تجربه مسيحي و اسلامي، ص485.
2- بحار الانوار، ج71، ص173.
3- نهج البلاغه، ص410، حكمت 268.
4- نهج البلاغه، ص306، نامه 31.

ص: 130

_ خرافه ستيزي

_ خرافه ستيزي

اسطورهگرايي مادي، تقليد كوركورانه از آيينها و آداب و رسوم فرهنگي و اجتماعي و گرايش به خرافه، از عواملي است كه از سهم واقعي آدمي در زندگي ميكاهد. در پيش گرفتن چنين رويكردي و شيوع اجتماعي آن، در نهايت به حاكميت ديدگاه جبرگرا در جامعه مي انجامد كه بر اساس آن، آدمي آنچه را به عهده اش نهاده شده است، به «ديگراني در وراي زمين و زمان احاله ميدهد.»(1) بهعبارت ديگر، حاكميت تقديرگرايي موجب سلطه انديشه جبرمحور بهجاي انديشه كارمحور مي شود و انگيزههاي لازم را براي كسب موفقيت در نهاد انسانها سركوب ميكند. بي گمان، هرچه جامعه بشري پشتوانه خردمندي و تعقل كمتري داشته باشد، بيشتر در اين ورطه غوطهور ميشود.

همچنين زماني كه بنيان نظام معرفتي در يك جامعه بر پايه خرافه استوار شود، ذهن گرايي، شايعهسازي و ارتباط شفاهي نامطمئن در آن جامعه به صورت گسترده رواج مييابد و در پي آن، اثرپذيري غيرمنطقي انسان از ديگران و اوجگيري احساسات همگاني گسترش پيدا ميكند. اين پديدهاي است كه به گواهي تاريخ، شايد بيش از هر اجتماعي در جامعه عرب پيش از اسلام ديده شده است.(2) خرافه را ميتوان بهعنوان زوايد ساختگي زندگي بشر، امري غير واقعي، باطل، بياساس و برخوردار از عنصر هيجان دانست كه با معيارهاي عقلي و ديني سازگار نيست و معمولاً با تكيه بر عادت ها و سنت هاي پيشينيان در يك فرآيند زماني شكل ميگيرد. پس از شكلگيري آن از سوي ذهن آدمي، انسانهاي ضعيف براي آن اثراتي در زندگي خود قائل


1- نجف لك زايي، سيره پيامبر اعظم در گذر از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي، ص33.
2- براي آگاهي از برخي خرافات رايج در ميان عرب جاهلي، نك: جعفر سبحاني، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، صص 21- 23.

ص: 131

ميشوند. فالگيري، تكيه بر سحر و جادو در تصميمگيريها و رفتار و همچنين باور به سعد و نحس بودن برخي زمانها و مكانها، از نمونه هاي اساسي خرافهگرايي است.

بدين ترتيب، روشن ميشود كه پيدايش و شكلگيري خرافه، بيشتر به ضعف فكري و ناكارآمدي عقلي بسياري از انسانها، و فهم ناقص آنها از هستي و درك نادرست ايشان از رمز و رازهاي آن بازميگردد. به عبارت ديگر، چون معرفتشناسي بيشتر آنان بر استدلال و عقلانيت مبتني نيست و عوامل حقيقي وجود براي آنها مبهم است، به دامان خرافه پناه ميبرند و پندارهاي خود را از راههاي نادرست توجيه ميكنند. توسل به اشيا، گياهان و مسائلي كه هيچگونه جايگاهي در دين و عقل ندارد، يا منتسب كردن امور به مسائل موهوم ماورايي، همگي در ضعف فكري و عقلي مردم ريشه دارد.

قرآن كريم، اين كتاب زندگي و سعادت و كمال بشر، همواره با تأكيد بر انديشه ورزي و آموختن، به مبارزه با انديشههاي خرافي و غيرواقعي و همچنين تقليدهاي كوركورانه پرداخته است. به همين دليل، قرآن، اشيا و اجسامي را كه در طول تاريخ بشر و در جوامع گوناگون با عنوان بت مورد احترام بود و پرستش و تقديس مي شد، به عنوان يكي از جلوههاي خرافه گرايي و تقليد كوركورانه از گذشتگان نكوهش كرد. پيامبران الهي نيز همواره مي كوشيدند بي اثر بودن اين اشيا را در زندگي فردي و اجتماعي انسانها به آنها گوشزد كنند.(1) خداوند درباره تعصب بي جاي مشركان در پيروي ناروا از گذشتگان ميفرمايد:


1- آيات 51 تا 70 سوره مباركه انبيا، حكايتگر مبارزه قاطع و صريح ابراهيم7 با شيوه رفتاري بتپرستان، و پيروي نابخردانه آنان از رويه گذشتگان خود است. آن حضرت زماني كه مي كوشد فطرت خفته آنان را بيدار كند، ميفرمايد: «أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ»؛ پس آيا جز خدا چيزي را ميپرستيد كه هيچ چيزي به شما سود نميرساند و زياني براي شما ندارد؟!». (أنبياء: 66)

ص: 132

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ. (بقره: 170)

و هنگامي كه به آنان گفته شود: آنچه خدا فرو فرستاده است، پيروي كنيد، ميگويند: بلكه از آنچه نياكانمان را بر آن يافتيم، پيروي مي كنيم. آيا اگر [بر فرض] نياكان آنان درباره چيزي خردورزي نمي كردند و راهنمايي نميشدند، [باز هم از آنان پيروي ميكرديد]

پيروي از گذشتگان اگر بهصورت تقليد كوركورانه باشد، نتيجهاي جز عقبگرد و ارتجاع اجتماعي نخواهد داشت. آداب و سنت هاي اجتماعي و فرهنگي گذشتگان را بايد خردمندانه بررسي كرد و آنچه را با عقل و خرد سازگار است، برگرفت و آنچه را در گذر زمان به خرافه و امور موهوم تبديل شده، كنار گذاشت.(1) روشن است كه اين مهم نيازمند كوشش است و به همين دليل، معمولاً در طول تاريخ، بسياري از انسانها راه آسانتر، يعني خيالپردازي موهوم را برگزيدهاند. «انسان وقتي بخواهد علت قضايا را بفهمد، بايد از طريق علمي و عقلي، كاوش، تفكر، جست وجو و تفحص كند تا علت واقعي اشيا را درك كند. ولي با خيال، همه قضايا را زود ميشود حل كرد. ... با يك كلمه، خودمان را راحت مي كنيم؛ ميگوييم علت اينكه ما در اين جنگ شكست خورديم، اين بود كه مثلاً در روز چهارشنبه شروع كرديم يا روز 13 بود».(2)

سنت نبوي نيز در مقام يكي از منابع آموزههاي اسلامي، سرشار از خرافه ستيزي است. براي نمونه، ميتوان به ماجراي همزماني مرگ فرزند دو


1- اين مسئله به گذشته خيلي دور اختصاص ندارد، بلكه در عصر مدرنيته نيز ميتوان به آساني مظاهري از آن را مشاهده كرد. براي نمونه، نحس دانستن عدد سيزده هماكنون نيز در بسياري از جوامع رواج دارد؛ تا جايي كه به دليل اين پندار، در برخي از شهرها، ساختمانهاي بلند، طبقه سيزده ندارد و يا در برخي از هواپيماها رديف سيزده ثبت نميشود.
2- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج25، ص402.

ص: 133

ساله پيامبر اسلام و گرفتن خورشيد در آن روز اشاره كرد. مردم دلباخته حضرت كه از علت طبيعي گرفتگي خورشيد آگاه نبودند، وقتي از يكسو رحلت فرزند پيامبر، و از سوي ديگر اندوه آن حضرت را مي ديدند،(1) با تكيه بر يك ديدگاه خرافي، تصور مي كردند آسمان و كائنات نيز در اين غم با رسول خدا همنوايي كرده و در نتيجه، خورشيد گرفته است. اين شايعه دهان به دهان در تمام مدينه پيچيد. پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله كه چنين ديد، بلافاصله به منبر رفت و در اجتماع مردم سخناني ايراد فرمود كه مضمون آن چنين است:

اي مردم! بدون ترديد، خورشيد و ماه، دو نشانه از نشانههاي قدرت خدا هستند كه به امر او جريان مييابند و فرمان بردار او هستند. خورشيد و ماه نه براي وفات كسي مي گيرند و نه براي حيات كسي. پس وقتي در هر دو، يا يكي از آن دو گرفتگي پديد آمد، نماز بگزاريد.(2)

سپس از منبر فرود آمد و با مردم نماز آيات خواند.(3)

در اين واقعه نيز روشن است كه اسلام و بزرگان آن، از هر فرصتي براي هدايت مردم بهسوي خردورزي و جهتدهي گرايشهاي آنان در چارچوب يكتاپرستي استفاده ميكنند. عشق و دل باختگي برخي از ياران پيامبر و همچنين تصورات بسيار جذاب و شيرين آنان در اين واقعه و موارد مشابه، به صورت طبيعي ميتوانست به راحتي مورد پذيرش همگاني قرار گيرد و حتي در كوتاهمدت سبب تقويت اسلام و جذب افراد بيشتري به اين دين


1- از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه پيامبر در مرگ فرزند خود گريست و اينگونه فرمود: «تَدمَعُ العَينُ وَ يَحزُن القَلبُ وَ لا نَقولُ مَا يَسخَط الربُّ، وَ اِنّا بِك يا ابراهيمُ لَمحزُونون؛ چشم گريان، و دل محزون و اندوهناك است، ولي سخني كه موجب خشم پروردگار گردد بر زبان جاري نخواهم ساخت، اما بدان اي ابراهيم! كه ما در مرگ تو اندوهناك هستيم». (فروع الكافي، ج1، ص134)
2- «ايُّها الناسُ اِنَّ الشَّمسَ وَ القَمرَ آيتانِ مِن آياتِ الله يَجريانِ بِامرِهِ، مُطيعانِ لَه، لا يَنكسِفُ لِمَوتِ اَحدٍ وَ لا لِحَياتِه، فِاذَا انْكَسَفا اوَ اَحَدُهما صَلَوّا».
3- بحار الانوار، ج22، صص 155 و 156.

ص: 134

گردد. برخلاف دنياطلبان كه در هر فرصتي مي كوشند از ناداني مردم استفاده كنند و براي خود قداستي به دست آورند و حاكميت خود را گسترش دهند، پيامبر اسلام كوشيد جاهلان را آگاه كند و خرافات را از ذهن هاي آنان بزدايد. اين مسئله مهم ممكن نيست، مگر آنكه انسان و جامعه انساني به سلاح علم، ايمان، عقل و منطق مجهز شود تا خود بتواند در پرتو آن، خرافات را از معنويات و اوهام را از واقعيت ها باز شناسد. قرآن كريم اين رويكرد پيامبر گرامي اسلام را چنين شرح ميدهد:

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ... . (أعراف: 157)

[همان] كساني كه از فرستاده [خدا]، پيامبر درسنخوانده پيروي مي كنند؛ آن [پيامبري] كه [صفات] او را در تورات و انجيل نزدشان نوشته مييابند؛ در حالي كه آنان را به [كار] پسنديده فرمان ميدهد، و آنان را از [كار] ناپسند منع ميكند، و برايشان [خوراكيهاي] پاكيزه را حلال ميشمرد، و پليديها را بر آنان حرام ميكند؛ و تكليف سنگينشان، و غلهايي را كه بر آنان بوده، از [دوش] آنها بر ميدارد.

بر اين اساس، قرآن، خرافات را به منزله غل و زنجيرهايي ميداند كه بشر بر دست و پاي انديشه و روح خود بسته است. در قرآن كريم، اغلال، هم درباره دنيا و هم درباره آخرت به كار رفته است. منظور از غل و زنجير در دنيا، زنجير ناداني، انواع تبعيض ها، زندگي طبقاتي، بت پرستي و خرافه است كه پيامبران برانگيخته شدند تا از راه فراخواني پي گير به دانش، آن را از

ص: 135

دست و پاي مردم بردارند. اسلام با دعوت به انديشه ورزي، انسانها را از پذيرش بيدليل و تقليد كوركورانه از ديگران بازداشته است.(1) در آموزههاي اسلام تأكيد شده است كه براي هر پديده، علتي خاص وجود دارد تا ما دست به دامان بخت، اتفاق و خرافه هايي مثل آن نشويم. امام صادق عليه السلام در اين باره ميفرمايد:

أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِي الْأَشْياءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَي ءٍ سَبَباً... .(2)

خداوند متعال نخواسته است كارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس براي هر چيزي سبب و وسيله اي قرار داد... .

_ اوقات فراغت

اشاره

_ اوقات فراغت

اوقات فراغت و شيوه گذران آن، از مسائلي است كه با دگرگوني نظام اجتماعي در دوران گسترش صنعت و سازمانيافتگي بيشتر اشتغال، اهميت بيشتري يافته است،(3) بي گمان، اصل اين مسئله در همه تمدن ها و دوران هاي تاريخ بشر مورد توجه جوامع انساني بوده و هر جامعه بر اساس ارزشهاي اجتماعي حاكم بر فرهنگ خود، به الگوهاي گوناگون براي گذران اوقات فراغت توجه كرده است.

در فرهنگها و خردهفرهنگهاي گوناگون، برداشتهاي متفاوتي از مفهوم فراغت ديده مي شود. برخي فراغت را به معناي وقت آزاد براي استراحت كردن مي دانند و به آن، به صورت منفعل مينگرند. بعضي ديگر، فراغت را به معناي تفريح در نظر ميگيرند. گروهي نيز درك متفاوتي از اوقات فراغت دارند و با نگاهي فعالانه به اين مقوله مي نگرند و آن را زماني


1- تفسير نمونه، ج6، ص400.
2- اصول كافي، ج1، ص205.
3- مريم رفعتجاه، «فراغت و ارزشهاي فرهنگي»، تحقيقات فرهنگي، ش1، 1390، صص 151_ 190.

ص: 136

مناسب براي شكوفايي استعدادها و تقويت ديگر بُعدهاي وجودي خود برمي شمارند. ويژگي مشترك تمامي اين برداشتها، جدا انگاشتن فراغت از فعاليتهاي اجباري و فاصله گرفتن از الزامهاي فرهنگي _ اجتماعي است. بر اين اساس، ميتوان اوقات فراغت را به مجموعهاي از زمانها در طول زندگي تعريف كرد كه افراد با دور شدن از ضرورتهاي شغلي، خانوادگي و اجتماعي، براي تأمين رضايت خاطر خود برميگزينند و استراحت، تفريح، دانشافزايي و گسترش تواناييهاي فردي را دربرمي گيرد.

شيوه بهره گيري از اوقات فراغت و چگونگي گذران آن در طبقات گوناگون هر جامعه، ميتواند نشان دهنده ارزشهاي حاكم بر زندگي افراد و گروههاي مختلف اجتماعي باشد. به عبارت ديگر، الگوهاي گذران اوقات فراغت، به روشني ميتواند سبك زندگي انتخابي افراد و ريشههاي معرفتي آن را نمايان سازد. در اين ميان، الگوهاي مورد توجه جوانان براي گذران اوقات فراغت، به آساني دگرگوني هاي ارزشي جامعه و همچنين جهت گيريهاي نوين اجتماعي را آشكار مي سازد. شايد بتوان گفت رفتار جوانان و الگوهاي مورد توجه آنان، تابلويي از ارزشها و سبك زندگي آينده نزديك هر جامعه به شمار ميرود.

با توجه به آنچه درباره الگوهاي گذران اوقات فراغت مطرح كرديم، مي توان اوقات فراغت را يكي از مؤلفههاي مهم در بررسي و مطالعه سبك زندگي دانست. در واقع، گوناگونيِ شيوه هاي گذران اوقات فراغت، آن را به ابزار مناسبي براي درك سبك زندگي تبديل ميكند.(1) بر اين اساس، يكي از حوزههاي مهمي كه در مطالعات اجتماعي و پژوهش هاي فرهنگي براي


1- ناصر فكوهي، «شكل گيري هويتي و الگوهاي محلي، ملي و جهاني»، جامعهشناسي ايران، ش4، 1381، صص 127 _ 161.

ص: 137

شناخت تحولات ارزشي و نگرشي مي تواند مورد توجه باشد و براي شكل دهي يك سبك زندگي مطلوب بايد بر روي آن سرمايه گذاري كرد، همين عرصه فراغت؛ به ويژه شيوه گذران اوقات فراغت جوانان است؛ زيرا اين عرصه به دليل داشتن الزام هاي كمتر و آزادي عمل بيشتر، از انعطاف بسياري براي تغيير و تحول برخوردار است و روحيه تغييرپذيري جوانان نيز اين ويژگي را تقويت ميكند.

البته اين ويژگي، بهسان شمشيري دو لبه است و همانگونه كه ميتواند فرصتي براي اصلاح اجتماعي و فرهنگي و القاي ارزشها و نگرشهاي ديني به شمار آيد، ميتواند چالشي دشوار در برابر برنامهريزيهاي اجتماعي و فرهنگي پديد آورد و جهتگيريهاي اجتماعي را به سوي دوري از آرمان هاي ديني بكشاند. در چنين وضعيتي، نقش بيبديل رسانههاي جمعي ديداري و شنيداري و حساسيت اقدامات آنها كاملاً آشكار مي شود. تأكيد رسانههاي همگاني بر الگوهايي كه پايگاه معرفتي مناسبي در چگونگي گذران اوقات فراغت ندارد يا شيوه نادرست تبليغ الگوهايي كه داراي اصالت ديني است، ولي به درستي به مخاطب القا نميشود، همواره اثر معكوس خواهد داشت. در شرايط كنوني، اين يك واقعيت است كه رسانه هاي همگاني، با برنامه هاي خود ميتوانند بر درك و برداشت مخاطب از مفهوم فراغت و همچنين بر شيوه گذران اوقات فراغت افراد، اثرگذار و تعيينكننده باشند. به ويژه آنكه بسياري از مخاطبان رسانههاي همگاني را جوانان تغييرخواه و تنوعطلب تشكيل ميدهند؛ جواناني كه در اين روزگار، به دليل طولاني بودن زمان تحصيل، ورود ديرهنگام به بازار كار و همچنين افزايش سن ازدواج، زمان نسبتاً طولانيتري را با عنوان دوره جواني مي گذرانند.

ص: 138

نگاهي گذرا به پژوهشهايي كه درباره جوانان با تأكيد بر شيوه گذران اوقات فراغت صورت گرفته، نشان ميدهد ناآگاهي و همچنين برنامهريزي غلط و اجراي نادرست سياستهاي فرهنگي _ اجتماعي، از عوامل اثرگذار بر تفريحات انحرافي جوانان و نوجوانان بوده است.(1) همچنين بررسيهاي صورت گرفته درباره علل آسيب هاي اجتماعي در ميان جوانان نشان ميدهد بيكاري و نداشتن برنامه براي چگونگي گذران اوقات فراغت و نيز نداشتن تحرك و فعاليتهاي سالم و مورد علاقه جوانان، تأثير بسزايي در كج روي و انحراف آنان دارد.

بدين ترتيب، حساسيت و اهميت برنامهريزي و سياستگذاري درست براي غنيسازي اوقات فراغت افراد جامعه، به ويژه جوانان و رسالت خطيري كه راديو و تلويزيون در اين زمينه بر عهده دارد، روشن مي شود. رسانه مي تواند در يك بازه زماني نهچندان طولاني، نسلي تربيت كند كه با بهره گيري از الگوهاي معرفي شده رسانه، براي اوقات فراغت خود فردي، انفعالي، خانگي، رسانه محور و غالباً بدون برنامه باشد(2) يا آنكه جوانان را به سويي سوق دهد كه در اوقات فراغت خود، فعال، اجتماعي و بابرنامه باشند.

فراغت و شيوه گذران اوقات فراغت در هر جامعه، به صورت كاملاً طبيعي با پايگاه اجتماعي و اقتصادي افراد ارتباطي تنگاتنگ دارد، ولي حقيقت آن است كه از رشد فكري و فرهنگي، بهعنوان يكي از مهمترين كاركردهاي اوقات فراغت هرگز نبايد غفلت شود و از چشم برنامهريزان اجتماعي و سياستگذاران فرهنگي مخفي بماند. اگر كاركردهاي سودمند


1- سازمان ملي جوانان، بررسي وضعيت اوقات فراغت جوانان، ص39.
2- «فراغت و ارزشهاي فرهنگي»، ص157.

ص: 139

اوقات فراغت همچون بازيابي آرامش، شكوفايي استعدادها و رشد فكري و فرهنگي به بوته فراموشي سپرده شود، آنگاه زمينه براي نفوذ الگوهايي فراهم مي آيد كه با كاركردهاي منفي خود، فلسفه اوقات فراغت را زير سؤال مي برد و به جاي آرامشبخشي در سطح جامعه، با ايجاد تنشهاي بيشتر، آرامش را از همگان مي گيرد. يكي از اين الگوهاي منفي براي گذران اوقات فراغت، روي آوردن افراد جامعه به مصرف متظاهرانه و نمايشي است. بر اين اساس، افراد مي كوشند براي جلب توجه ديگران، با مصرف نمايشي و روي آوردن به ابزار و امكانات گرانقيمت تفريحي، موقعيت اجتماعي خود را بالاتر از ديگران نشان دهند.

با چيره شدن چنين فرهنگي، به صورت كاملاً طبيعي، افراد طبقات پايين اجتماعي نيز مي كوشند با الگوبرداري از شيوه گذران اوقات فراغت طبقات بالا و با تظاهر به اين شيوه، درصدد كسب موقعيت اجتماعي بالاتر برآيند.(1) بي گمان، با گسترش چنين فرهنگي در سطح جامعه، فراغت از معنا و مقصد خود فاصله و تحت الزامها و اجبارهاي اجتماعي و اقتصادي قرار ميگيرد. به همين دليل، از صنعت فرهنگسازي رايج در غرب كه اوقات فراغت مردم را نيز ابزاري براي سلطه ساختاري بيشتر قرار داده است،(2) به شدت انتقاد مي شود.

بورديو كه تأملات گستردهاي درباره فعاليتهاي اوقات فراغت و ارتباط آن با سبك زندگي داشته، معتقد است انسان بر اساس تجربههاي خود در دوران زندگي و به ويژه از زمان كودكي، به يك «منش» خاص مي رسد كه مجموعهاي از ادراكها، سليقهها، علاقه ها، احساسات و كنشهاست. فرد بر


1- تورستاين وبلن، نظريه طبقه تنآسا، ترجمه: فرهنگ ارشاد، ص16.
2- ماكس هوركهايمر و تئودور آدورنو، «صنعت فرهنگ سازي، روشن گري به مثابه فريب توده اي»، ترجمه: مراد فرهادپور، ارغنون، ش18، 1380، صص 35 _ 84.

ص: 140

اساس اين منش كه در ذهن و درون او تثبيت شده، به صورت ناخودآگاه عمل ميكند و سليقه، علاقه و فعاليت فراغتي او نيز بر پايه همين بنيان شكل مي گيرد و نمود مي يابد. به عبارت ديگر، افراد از راه شكل گرفتن منش، به برخي شايستگي هاي فرهنگي دست مييابند كه انواع خاصي از فعاليتهاي اوقات فراغت را براي ايشان امكانپذير ميسازد.(1) بدين ترتيب، منش افراد كه بر اساس منطق تجربه شكل گرفته، بهصورت ناخودآگاه در تمام سليقهها، علاقه ها و فعاليتهاي فراغتي، از ورزش و هنر گرفته تا عضويت در انجمن ها و رفتن به مسافرت در روزهاي تعطيل و فعاليتهاي غير رسمي، مانند استفاده از برنامههاي رسانه همگاني و فراغتهاي خانهمحور بروز مي كند.

پس گذران فراغت، موضوعي است كه ارتباط تنگاتنگي با نظام ارزشها و نگرشها، باورها و نوع نگاه انسان به زندگي دارد. بر اساس همين نوع نگاه به زندگي است كه چارچوب خاصي براي گذران اوقات فراغت پديد ميآيد و افرادي كه در نوع نگاه به زندگي خاستگاه مشترك فرهنگي دارند، شيوهها و الگوهاي معيّن و مشتركي براي گذران اوقات فراغت خود برمي گزينند. به عبارت ديگر، فعاليتهاي فراغتي را ميتوان بخشي از سازوكار تمايز اجتماعي و بازنمايي هويت فردي و اجتماعي برشمرد(2) و به راحتي ارتباط تنگاتنگ اين بحث را با مباحث مطرح شده در فصل سوم، يعني گرايش در سبك زندگي و همچنين مبحث سليقه در فصل نخست دريافت. اگر آموزههاي ديني در جامعهاي، بنيان ارزشها و هنجارهاي


1- «فراغت و ارزشهاي فرهنگي»، صص 161_ 162.
2- رسول رباني و حامد شيري، «اوقات فراغت و هويت اجتماعي: بررسي جامعهشناختي الگوهاي گذران اوقات فراغت جوانان در تهران»، تحقيقات فرهنگي، دوره دوم. ش8 ، 1388، صص 209- 242.

ص: 141

اجتماعي را تشكيل داده باشد، به صورت طبيعي، بر گرايشها و سليقههاي افراد نيز اثرگذار خواهد بود. اجتماعي نيز كه گرايش و سليقه آن در چارچوب آموزههاي ديني تعريف شده باشد، نوع الگوهايي كه براي گذران اوقات فراغت برميگزيند، به گونهاي است كه از اين چارچوب خارج نشود.

از اين نظر ميتوان به برخي آموزههاي دين اسلام توجه كرد كه از قابليت خوبي براي استخراج الگوهايي مناسب براي شيوه گذران اوقات فراغت برخوردار است. نخستين موضوع قابل توجه درباره ديدگاه اسلام درباره اوقات فراغت، معنا و مفهوم اوقات فراغت در فرهنگ اسلامي است؛ زيرا درك و برداشتي كه از اين مفهوم صورت ميگيرد، اثر قابل توجهي در تعيين الگوها و چگونگي گذران آن خواهد داشت. در فرهنگ اسلامي، انسان، موجودي مسئوليتپذير است كه بايد در چارچوب نظام معنايي توحيدي براي لحظه لحظه نعمت عمر خود پاسخگو باشد. پس هيچ زماني فارغ از حركت در مسير تكاملي اش وجود ندارد. در قرآن كريم مي خوانيم:

وَ الْعَصْرِ٭ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ٭ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. (عصر: 1 _ 3)

قسم به عصر؛ كه انسان در خسارت و زيان است، مگر آنان كه ايمان آوردند و نيكوكار شدند و يكديگر را به درستي و راستي و پايداري سفارش كردند.

مفسران معتقدند واژه «عصر» در اين سوره ميتواند بهمعناي مطلق زمان و دوران تاريخ بشر، يا بخشي از زمان، مانند عصر ظهور اسلام باشد. توجه به اين نكته ضروري است كه سوگندهاي قرآن، همواره متناسب با مطلبي است كه ذيل آن سوگند مطرح ميشود و آنچه در اينجا ذيل سوگند به عصر آمده،

ص: 142

خسران انسانها در زندگي، به دليل گذراندن عمر و از كف دادن اين سرمايه ارزشمند است.(1) «خُسر» و «خسران» نيز در لغت عربي بهمعناي كم شدن سرمايه آمده است.(2) پس، از نظر قرآن كريم، همه انسانها در برابر از دست دادن سرمايه عمر خود زيانكارند،(3) مگر آناني كه در مقابل از دست دادن اين سرمايه، سرمايهاي گرانبهاتر به دست ميآورند و از عمر خود به گونهاي بهره مي برند كه در پرتو ايمان حقيقي، با كردار شايسته خويش، اندوختهاي مناسب براي مراحل بعدي حيات خود در وراي اين جهان فراهم ميآورند.

بنابراين، انسان مسلمان حتي زماني كه از تعهدات و وظايف شغلي، خانوادگي و اجتماعي خود فارغ است، هر فعاليتي كه براي انجام برمي گزيند يا حتي استراحت و تفريح او نيز بايد زمينه و مقدمهاي باشد براي بروز استعدادها و خلاقيتهاي خدادادي، تا در پرتو آن و البته با آمادگي بهتر و توانايي بيشتر در مسير تكاملي خود به سوي هدف آفرينش گام بردارد. چنين رويكردي، به مفهوم بهرهوري و استفاده بهينه از عمر آدمي بازمي گردد. از مهمترين ويژگيهاي بهرهوري، حاكميت روحيه «نارضايتي خلاق» بر فعاليتهاي روزانه افراد است. نارضايتي خلاق، بهمعناي نقادي هميشگي وضع موجود و تلاش براي ارتقاي آن است. نارضايتي خلاق از دستاوردهاي زندگي موجب ميشود هدف «امروز، بهتر از ديروز و فردا، بهتر از امروز» همواره مورد توجه ما باشد. اين مهم را در سخنان پيشوايان معصوم با توجه و تأكيد ميتوان مشاهده كرد. امام صادق عليه السلام فرموده است:


1- تفسير نمونه، ج27، صص 293 و 294.
2- مفردات الفاظ القرآن، ذيل «خسر».
3- فخر رازي در تفسير اين آيات، از دست دادن سرمايه عمر را همانند ذوب شدن يخ براي انسان يخفروشي ميداند كه اگر هرچه سريعتر آن را نفروشد و به سرمايهاي ماندگار تبديل نكند، زيانكار خواهد بود. (فخرالدين رازي، التفسير الكبير، ج 11، ص278)

ص: 143

هر كس دو روز از عمرش مساوي باشد، زيان ديده است؛ اگر فردايش از امروزش بدتر باشد، دچار فتنه و هلاكت شده؛ اگر متوجه پيشرفت يا زيان خود نباشد، بي گمان در حال انحطاط و عقب افتادن است و به هرحال، مرگ براي چنين كسي سودمندتر خواهد بود.(1)

بر اين اساس، روشن ميشود اسلام با تأكيد بر آيندهنگر بودن فرد مسلمان، از پيروان خود انتظار دارد در انتخاب الگوهاي گذران اوقات فراغت، از رويكرد انفعالي بپرهيزند(2) و فعالانه براي غنيسازي اوقات فراغت خود بكوشند. در اين زمينه، توجه و تأكيد بيشتري درباره جوانان وجود دارد؛ زيرا جوانان، بخش عظيمي از پوياترين گروههاي اجتماعي اند كه از يكسو، وجودي سرشار از توان، انرژي و اميد دارند و از سوي ديگر، داراي خواستهاي مشروعي هستند كه اگر به آنان پاسخي مناسب داده شود، دنياي آنها به دنياي خوبيها، شاديها، بالندگيها و نوآوريها بدل ميشود و رشد شخصيت و شكوفايي استعدادهاي آنها را در پي خواهد داشت. اميرمؤمنان، علي عليه السلام يكي از ويژگيهاي مؤمن را فعاليت هميشگي او دانسته(3) و از دست دادن فرصتها را موجب غصه و ناراحتي برشمرده است.(4) همچنين از آن حضرت نقل شده كه دنيا براي آزمايش است و هر كس ساعتي در آن دست از كار بكشد، همين ساعت بيكاري، موجب حسرت و پشيماني او در قيامت


1- بحار الانوار، ج68، ص173.
2- اين نكته را ميتوان از فرمايش امير مؤمنان، علي عليه السلام دريافت؛ آنجا كه مي فرمايد: «نفس المرء خُطاه إلي أجله؛ نفسهاي انسان، گامهاي او بهسوي مرگ است». (نهج البلاغه، 1370:حكمت 74) بنابراين، هر ضربان قلب انسان، او را يك گام به پايان نعمت عمر نزديكتر ميكند؛ پس بايد به گونهاي زندگي كند كه در برابر از دست دادن سرمايه عمر، زيان نكند.
3- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص91.
4- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص473.

ص: 144

خواهد شد.(1) چرا چنين نباشد، درحالي كه فرصتها به سرعت مي گذرد و بزرگترين زيان براي فرد و جامعه، از دست دادن فرصتها و استفاده نكردن شايسته و لازم از آن است. به خوبي روشن است كه جبران نكردن فرصتها براي پيشرفت جامعه و فرد، آن را به غم بار ترين غصهها تبديل خواهد كرد. به همين دليل، مشغول شدن انسان به كارهاي بيهوده و سرگرمي هاي ناسودمند، از بدترين چيزهايي دانسته شده است كه انسان وقت و عمر خود را صرف آنها مي كند.(2) همچنين از پيامبر گرامي اسلام روايت شده است كه يكي از پرسش هاي روز قيامت آن است كه بنده، جواني خود را در چه راهي صرف كرده است.(3) نكته قابل توجه آنكه هرچند جواني، بخشي از عمر انسان است، در اين روايات به صورت جداگانه بر آن تأكيد شده است تا اهميت و نقش اثرگذار آن بر تمام عمر آدمي را بيان كند.

بدين ترتيب، ميتوان دريافت كه گذران اوقات فراغت به شكل هدفمند، اصولي و برنامهريزي شده، از توصيهها و خواسته هاي دين اسلام است و در آموزههاي اسلامي، فراغت، از بطالت و بيهودگي فاصله بسياري دارد. پس در نظر انسان مسلمان نيز اوقات فراغت نميتواند به معناي زماني براي بيهودگي باشد؛ زيرا وقتي توجه انسان به خدا باشد و برنامه هدفمندي براي زندگي خود داشته باشد، ديگر حتي تفريح و سرگرمي او نيز رنگ و بوي خدايي ميگيرد. چنين انساني به آنجا مي رسد كه نماز، عبادت، مرگ و زندگياش،


1- نهج البلاغه، نامه 59.
2- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص476.
3- «لا تَزولُ قَدمُ عَبدٍ يَومَ القيامةِ حَتَّي يُساَلَ عَن اَربِعِة: عَن عُمرِه فِيما اَفَناهُ، وَ عَن شَبَابِه فَيما اَبلاَه، و...؛ در قيامت هيچ بنده اي قدم از قدم برنمي دارد تا به اين پرسش ها پاسخ دهد: اول آنكه عمرش را در چه كار فاني نموده است و دوم جواني اش را چگونه و در چه راه تمام كرده است و ...». (بحارالانوار، ج27، ص311؛ محمد بن علي بن بابويه صدوق، الخصال، ص253)

ص: 145

همگي در چارچوب نظام معنايي توحيدي تعريف و ترسيم ميشود: «إِنَّ صَلاَتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حيات و ممات من، همه براي خداست كه پروردگار جهانيان است». (انعام: 162)

در آموزههاي قرآني، همواره كنشهايي كه انسان را از حقيقت دور مي سازد، نكوهش شده است(1) و از انسان، توجه به فرصتها و اوقاتي را مطالبه ميكند كه در زندگي براي مؤمن پيش ميآيد و در پرتو تلاش خود ميتواند از اين فرصتها براي خوديابي و رشد و تعالي بهره برد: «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ وَ إِلَي رَبِّكَ فَارْغَبْ. (انشراح: 7 _ 8)

پس هنگامي كه از كار مهمي فارغ مي شوي، به كار مهم ديگري بپرداز. و به سوي خداي خود هميشه متوجه و مشتاق باش.

تا اينجا روشن شد كه از نظر آموزههاي اسلامي، انسان بايد براي لحظه لحظه زندگي خود، به عنوان سرمايه اي سترگ، ارزش قائل شود و از هدر دادن آن به بيهودگي بپرهيزد.(2) البته اين سخن بدان معنا نيست كه انسان همچون يك ماشين مكانيكي، تمام وقت و يكنواخت كار كند و بي گمان، جسم و روان آدمي به استراحت، آرامش، تفريح و تنوع نياز دارد،(3) ولي مهم


1- «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛ و برخي از مردمان كساني هستند كه گفتار و سخنان لغو و باطل را به هر وسيله تهيه مي كنند تا [خلق را] به جهالت از راه خدا گمراه سازند و آيات قرآن را به تمسخر و استهزا گيرند. اين افراد به عذابي خواركننده گرفتار شوند». (لقمان: 6)
2- در قرآن يكي از ويژگيهاي مؤمنان، رويگرداني ايشان از لغو و بيهودگي معرفي شده است: «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ». (مؤمنون: 3)
3- امام رضا7 فرموده است: «اوقات خود را به چهار بخش تقسيم كنيد: بخشي را براي عبادت؛ بخشي را براي كار و فعاليت براي تأمين زندگي؛ بخشي را براي معاشرت و مصاحبت با برادران مورد اعتماد و كساني كه شما را به عيوبتان آگاه سازند؛ و بخشي را به تفريحات و لذت هاي حلال اختصاص دهيد و از مسرت و نشاط ساعت تفريح و شادي، مي توانيد انجام وظايف ديگر خود را تأمين كنيد». (بحار الانوار، ج75، ص346) همچنين اين روايت در كتاب تحف العقول به نقل از امام موسي كاظم7 نيز ذكر شده است. (تحف العقول عن آل الرسول، ص302)

ص: 146

آن است كه در فرهنگ اسلامي، براي اين بخش از زندگي نيز چارچوبي در نظر گرفته شده است تا انسان از صراط مستقيم منحرف نشود. امام زين العابدين عليه السلام در مناجات خود با خدا اين چنين دعا ميكند:

اللهم!... فَإن قَدّرتَ لَنا فَراغاً مِن شُغلٍ فَاجعَلهُ فَراغَ سَلامَةٍ لا تُدرِكُنا فِيه تَبِعَةٌ و لا تَلحَقُنا فيهِ سَأمَةٌ حَتّي يَنصَرِفَ عَنّا كُتّابُ السَّيِئاتِ بِصَحيفةٍ خاليةٍ مِن ذِكرِ سَيّئاتِنا وَ يَتوّلّي كُتّابُ الحَسَناتِ عَنّا مَسرورينَ بِما كتَبَوا مِن حَسَناتِنا.(1)

خدايا! اگر براي ما فراغتي از كارها مقدر فرموده اي، آن را سالم قرار ده كه در آن، گناهي ما را درنيابد و خستگي به ما روي نياورد، تا فرشتگان و نويسندگان بدي ها، با پرونده هايي خالي از بيان گناهانمان، از سوي ما بازگردند و نويسندگانِ نيكي ها، به خاطر نيكي هايي كه از ما نوشته اند، شادمان شوند.

لازمه چنين فراغت گوارا، گذران آن به گونهاي است كه افزون بر تأمين كاركردهاي فراغت، از چارچوب مورد نظر آموزههاي اسلامي نيز خارج نشود. اكنون بر اساس چارچوب مورد نظر اسلام براي گذران اوقات فراغت، ميتوانيم به كاركردهاي اوقات فراغت بپردازيم. برخي كاركردها و اهداف درستي كه از رهگذر گذران اوقات فراغت براي انسان به دست مي آيد، به شرح زير است:

الف) رسيدن به آرامش و تجديد قواي جسمي و روحي

الف) رسيدن به آرامش و تجديد قواي جسمي و روحي

يكي از كاركردهاي اساسي اوقات فراغت، رفع خستگي و تأمين استراحت است. از آنجايي كه كار مداوم موجب پايين آمدن بازده كار و صدمه ديدن سلامت رواني مي شود، انسان به زماني براي آرامش اعصاب نياز دارد. فعاليت در قالب


1- سيد علي نقي فيض الاسلام، ترجمه و شرح صحيفه كامله سجاديه، دعاي11، ص91.

ص: 147

برنامه ثابت، هر قدر هم لذتبخش باشد، باز خستگيهايي به دنبال دارد. بخشي از اين خستگيها، خستگي جسماني است كه معمولاً با استراحت و خواب برطرف ميشود. بخش ديگري از اين خستگيها، خستگي رواني است كه معمولاً به دليل مواجهه مستمر با يك محرك به وجود مي آيد. انسان وقتي به شكل مستمر با محرك واحدي سر و كار داشته باشد، از نظر رواني از آن خسته و خواستار تغيير شرايط ميشود. اين خستگي بسيار مضر است و گاه موجب گريز و دوري هميشگي فرد از چيزي مي شود. بهترين كار در اين زمان، برنامهريزي براي فراغت است تا از اين راه، قواي جسماني خود را بازسازي كند و بتواند هم از نظر جسماني و هم از نظر روحي و رواني براي شروع دوباره كار آماده شود. بدين شيوه، هم ضريب موفقيت و كارآمدي فعاليت وي افزايش مييابد و هم در ميزان انگيزه و ذوق و شوق وي براي انجام دادن آن فعاليت مستمر، خلل به وجود نمي آيد. فعاليتهاي انسان در اوقات فراغت، چون از روي ميل و همراه با اشتياق است و شخص در اين راه، انگيزه لازم و آزادي كامل براي انتخاب نوع فعاليت دارد، نوعي احساس رضايت و آرامش اعصاب در پي خواهد داشت. امير مؤمنان، علي عليه السلام در اين باره فرموده است: «اجعل زمانَ رَخائِكَ عُدَّةً لأيامِ بَلائك؛ زمان فراغت و آسايشت را براي روزگار گرفتاريات سرمايه و توشه قرار ده».(1)

مواردي چون روابط دوستي در قالب صله رحم،(2) معاشرت با دوستان و همصحبتي با افراد مورد علاقه فرد، نقش مؤثري در رسيدن انسان به آرامش و بازيابي توان جسمي و روحي او دارد. همچنين خواب كافي و مناسب،


1- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص473، ح10807.
2- امير مؤمنان، علي عليه السلام يكي از ويژگيها و فوايد صله رحم را آرامش و رفع غصه از زندگي دانسته است: «صلة الرحم تُدرُّ النِّعم و تُدفِعُ النّقَم». (همان، ص406)

ص: 148

شركت در مهمانيها و جلسات آزاد، مسافرت و تفريحات سالمي مانند بازيهاي گروهي و گردش در طبيعت(1) نيز براي اين منظور بسيار سودمند است.(2) البته در زمان ما كه اوقات فراغت، بعد رسانه اي پررنگي يافته است، رسانه ها، بيشترين اوقات فراغت افراد را به خود اختصاص مي دهند. در اين ميان، رسانه هاي نوشتاري، كمترين زمان و رسانه هاي صوتي و به ويژه تصويري، بيشترين زمان را به خود اختصاص دادهاند. روشن است كه چنين رويكردي، مورد تأييد متخصصان اين حوزه نيست و افراط در اين زمينه، ضررهاي بسياري در پي دارد. بر اين اساس، اگر بنا باشد افراد بخشي از اوقات خود را به مقولهاي مانند تماشاي تلويزيون اختصاص دهند، اين زمان بايد كنترل شده باشد و در انتخاب نوع برنامه نيز دقت كافي صورت گيرد تا پيامدهاي منفي آن به كمترين حد برسد و از مزاياي آن استفاده شود.

ورزش كردن نيز از مواردي است كه اگر در چارچوب اهداف كلي نظام معنايي توحيدي باشد، از شيوههاي مطلوب گذران اوقات فراغت در اسلام است؛ به ويژه آنكه در اين زمينه و به اقتضاي شرايط اجتماعي صدر اسلام، بر مصداق هايي مانند شنا،(3) اسبسواري و تيراندازي تأكيد شده است. از ديدگاه


1- در روايات متعددي از اهلبيت: نگريستن به سبزهزار، نگاه كردن به آب جاري، پيادهروي، و موارد ديگري از گردش در طبيعت، موجب شادابي و نشاط انسان دانسته شده است. (نهج البلاغه، حكمت 400؛ الخصال، صص 92 و 443)
2- از پيامبر گرامي اسلام روايت شده است: «به تفريح و بازي بپردازيد؛ زيرا دوست ندارم در دين شما سختگيري ديده شود.» (محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج7، ص2804، ح18371) هرچند بايد متوجه بود كه انسان مسلمان در زمينه شادي و تفريح به وادي افراط كشيده نشود؛ زيرا موجب غفلت از خداست و در اين صورت، مورد نكوهش آموزههاي اسلامي است. (نهج البلاغه، حكمت 450)
3- از پيامبرگرامي اسلام روايت شده است: «خير لهو المؤمن السباحة، و خير لهو المرأة المغزل؛ بهترين سرگرمي براي مرد باايمان، شنا، و بهترين سرگرمي براي زن، ريسندگي است». (نهج الفصاحه، ص319، ح1527)

ص: 149

عقل و دين، ورزش براي تقويت و سلامت جسم ضروري است. انسان هايي كه بر اثر تنبلي و بي تحركي، بدني نحيف و عليل دارند يا بيش از حد چاق هستند، نمي توانند روحيهاي آرام و بانشاط داشته باشند. اين گونه افراد معمولاً عصبي مزاج، كم حوصله، بهانهگير و داراي روحيهاي ناهنجار و فكري بيمار هستند و همين مسائل در جسم آنان نيز اثر بدي بر جاي مي گذارد. بي گمان، در پيش گرفتن چنين رويكردي، در تقابل با ديدگاه اسلام است كه به مسئله سلامت و قدرت جسم و جان، اهميت خاصي ميدهد. اين نكته را نبايد از ذهن دور داشت كه اگر ورزش با اخلاق و ميانه روي همراه نباشد، نتيجه مطلوبي به همراه ندارد. بر اين اساس، دستور و توصيه اسلام به ميانه روي در اين مورد نيز جاري است. به همين دليل، ورزشي مانند تيراندازي و سواركاري كه سبب تقويت قدرت جسماني انسان شود يا او را در جهت مبارزه دشمنان دين ياري كند، در دين مبين اسلام بيشتر مورد توجه بوده است. قرآن كريم نيز در برخي مناسبتها، قدرت جسماني را يكي از ويژگي هاي انسانهاي برگزيده دانسته است. براي مثال، علت انتخاب طالوت به فرماندهي و رهبري عده اي از بني اسرائيل، قدرت علمي و جسمي او عنوان شده است.(1)

پيامبر گرامي اسلام نيز گاهي در مسابقات اسب سواري يا شتردواني شركت ميكرد. گاه مسلمانان از رسول خدا صلي الله عليه و آله تقاضا مي كردند در يك


1- «وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوا أَنَّي يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند، طالوت را براي زمامداري شما مبعوث [و انتخاب] كرده است. گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته تريم، و او ثروت زيادي ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و [قدرت] جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هركس بخواهد، مي بخشد؛ و احسان خداوند، وسيع است؛ و [از لياقت افراد براي منصب ها] آگاه است». (بقره: 247)

ص: 150

مسابقه، داور باشد و حضرت مي پذيرفت. آن حضرت درباره حق بدن بر انسان ميفرمايد: «اِنَّ لِرَبِّكَ عَلَيكَ حَقّاً، وَ اِنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيكَ حَقّاً وَ لاَهلِكَ عَلَيكَ حَقّاً؛ پروردگارت بر تو حقي دارد و بدنت بر تو حقي دارد و خانوادهات نيز بر تو حقي دارد.»(1) نكته مهم در اين حديث، قرار گرفتن حق بدن بر انسان، در كنار حق خدا و حق خانواده است كه اهميت اين حق را مي رساند. از اين رو، زماني انسان ميتواند حق پروردگار و حق خانواده خويش را به بهترين صورت ممكن ادا كند كه بدني سالم و نيرومند داشته باشد.

يكي ديگر از الگوهاي مطلوب اسلامي براي گذران اوقت فراغت در راستاي نيل به آرامش، پرداختن به عبادت خداست. در فرهنگ اسلامي، انس با خدا و اهتمام به خودسازي معنوي، يكي از مهمترين عرصههايي است كه ميتواند آرامش و بهداشت رواني انسان را به ارمغان آورد و او را براي تلاش دوباره در صحنه اجتماع آماده كند. قرآن كريم ميفرمايد: دلها با ياد خدا آرامش مييابد،(2) و امام زينالعابدين عليه السلام به ما اينگونه ميآموزد: «اللهم! صلِّ علي محمدٍ و آلِ محمد وَ فَرّغ قَلبي لِمحَبّتكَ وَ اشغَلهُ بِذِكرِك؛ خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست و دلم را براي دوستي خودت فارغ گردان و آن را به ياد و ذكر خود، مشغول بدار.»(3) همچنين از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه خداي سبحان فرمود: «يابن آدم! تَفَرِّغْ لِعبادَتي أملَأَ صَدْرك غِنيً...؛ خود را به بندگي من مشغول ساز تا سينهات را از بينيازي پر سازم... .»(4) بر اين اساس، كارهايي چون


1- بحار الانوار، ج70، ص128.
2- «... أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، (رعد: 28)
3- ترجمه و شرح صحيفه كامله سجاديه، دعاي 21، ص146.
4- اصول كافي، ج2، ص110.

ص: 151

نماز و عبادت،(1) انديشيدن در آسمان و زمين و آفاق و انفس،(2) تدبر در كلام خدا و پيشوايان معصوم، حضور در جماعت مسلمانان، عمل به سفارشهاي دين درباره انجام دادن مستحبات و ترك مكروهات، دعا، ذكر، محاسبه اعمال،(3) مراقبت از نفس، آموختن معارف دين و اخلاق، كسب نشاط براي عمل به واجبات، در هنگام اوقات فراغت، بيشتر امكان پذير است.

ب) شكوفايي استعدادها و ارتقاي مهارت هاي شناختي

ب) شكوفايي استعدادها و ارتقاي مهارت هاي شناختي

بسياري از استعدادهاي انسان اگر بستر و زمينه مناسبي داشته باشد و در شرايط مساعدي قرار گيرد، به فعليت ميرسد. ازاين رو، شناسايي اين زمينه ها در زندگي افراد بسيار حياتي است و اوقات فراغت، يكي از موقعيت ها و زمينههاي بسيار مناسب است كه هر فرد مي تواند با بهره گيري از آن، به شناسايي و تقويت استعدادهاي خود بپردازد. اين اهميت تا جايي است كه تمدنهاي بشر در طول تاريخ، محصول اوقات فراغت ملتها و جوامع دانسته شده است. اين همه به دليل آن است كه هرگاه انساني بر اساس علاقه


1- «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَة إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ اي اهل ايمان [در پيشرفت كار خود] از صبر و مقاومت كمك گيريد و به ذكر خدا و نماز توسل جوييد كه خدا با صابران است». (بقره: 153)
2- «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ٭ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هٰذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ همانا در خلقت آسمانها و زمين، و رفت و آمد شب و روز، دلايل روشني است براي خردمندان عالم. آنها كه در هر حالت، ايستاده و نشسته و خفته خدا را ياد كنند، و دائم در خلقت آسمان و زمين بينديشند و گويند: پروردگارا! تو اين دستگاه باعظمت را بيهوده نيافريده اي، پاك و منزهي، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاه دار». (آلعمران: 190 و 191)
3- اميرمؤمنان علي عليه السلام فرموده است: «ما أَحَقَّ الْاِنسانَ أنْ تَكونَ لَه سَاعَةٌ لَا يَشغلُه عَنها شاغِلٌ، يُحاسِب فيها نفسَه، فَينظُرُ فِيما اكتسَبَ لَها وَ عَلَيها فِي لَيلِها وَ نَهارِها؛ چه قدر شايسته است انسان در ساعتي از زندگي خود از مشغوليتهاي زندگي چشم بپوشد و به حساب نفس خود برسد و در آنچه در روز و شب خود به دست آورده يا از كف داده، بينديشد». (تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص236)

ص: 152

و انگيزه شخصي و دروني و بدون اجبار و وظيفه رسمي بخواهد در زمينه هاي متنوع فعاليت كند، مطالعه، پژوهش و پرسشگري او در چنين شرايط مطلوب و خوشايند ذهني و رواني، موجب فراگيريهاي پايداري خواهد شد كه خلاقيت بشر را در زمينههاي گوناگون شكوفا ميسازد. بدين ترتيب، نيازهاي ثانويه انسان، پاسخهاي مناسبي مي يابد و جلوههاي هنري و زيباشناسانه بشر آشكار مي شود.

ج) رشد اجتماعي و بازشناسي شخصيت

ج) رشد اجتماعي و بازشناسي شخصيت

اوقات فراغت، از يكسو، فرصت مناسبي در اختيار انسان قرار ميدهد تا رفتار فردي و اجتماعي خود را ارزيابي كند و با آرامش خاطر درباره ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري خود بينديشد و نقاط قوت و ضعف خود را دريابد از سوي ديگر، از آن نظر كه اوقات فراغت، فرصت مناسبي براي ظهور، رشد و شكوفايي استعدادها، توانايي ها و نوآوريهاي فردي و گروهي است، ميتواند در تعالي بخشيدن به شخصيت فرد، سودمند باشد. بر اين اساس، يكي از مهمترين ويژگيهاي فعاليت در اوقات فراغت، شركت در برنامههاي گروهي است كه خود، عاملي براي رشد اجتماعي افراد به شمار ميرود؛ زيرا در چنين فعاليتهايي است كه انسان با جمع آشنا ميشود، دوستاني تازه پيدا ميكند و از زندگي فردي و تنهايي خويش رهايي مييابد.

روشن است كه گسترش چنين فرآيندي در سطح كلان اجتماعي، موجب رشد و ارتقاي فرهنگ جامعه مي شود. بر اثر فعاليتهاي سالمي چون كتاب خواني، فعاليتهاي هنري، شركت در اردوهاي جمعي، انجام فعاليت هاي جسماني و ورزشي، فعاليتهاي فوق برنامه عملي و ذوقي، نه تنها از زيان هاي بيكاري و گاه تمايل به بزهكاريهاي اجتماعي كاسته

ص: 153

مي شود، بلكه فرهنگ عمومي جامعه نيز ارتقا مييابد و نشاط و سرزندگي عمومي در جامعه افزايش خواهد يافت. به همين دليل، امروزه اوقات فراغت چنان اهميتي يافته كه حتي از آن به عنوان آيينه فرهنگ جامعه ياد مي كنند؛ به اين معنا كه چگونگي گذراندن اوقات فراغت افراد جامعه، تا حد بسياري معرف ويژگي هاي فرهنگي و ميزان توسعه يافتگي آن جامعه است. بنابراين، اگر طرح زندگي و كار افراد جامعه با برنامه هايي كه براي اوقات فراغت خود تنظيم مي كنند، مغايرت داشته باشد يا تفريح ها و فعاليت هاي فراغتي آنها با هنجارهاي فرهنگي جامعه در تضاد باشد، اوقات فراغت به يك مشكل اجتماعي بدل خواهد شد.

پس از بيان كاركردهاي اوقات فراغت، نكته مهم ديگر، توجه به عوامل تمايز در تعيين الگوها و شيوه گذران اوقات فراغت است. به نظر ميرسد گروههاي مرجع، طبقه اجتماعي و جنسيت، از مهمترين عوامل اثرگذار در انتخاب الگوهاي گذران اوقات فراغت است. از آموزههاي اسلامي نيز در اين زمينه ميتوان توصيههايي به دست آورد؛ به ويژه درباره عامل جنسيت كه به صورت طبيعي نيز گرايش افراد را در انتخاب الگوها و شيوههاي گذران اوقات فراغت تغيير مي دهد.

حوزه اجتماع

اشاره

حوزه اجتماع

زير فصل ها

_ نظم اجتماعي

_ نظارت اجتماعي

_ روابط اجتماعي

_ نظم اجتماعي

_ نظم اجتماعي

جامعه بشري همواره با دو موضوع بسيار مهم روبه روست:

1. بايد براي تأمين نيازهاي جديد و رسيدن به اهداف خود، زمينه هاي لازم را براي تغييرات كمّي و كيفي فراهم آورد؛

ص: 154

2. بايد بكوشد وحدت، انسجام و يك پارچگي خود را حفظ كند.

توجه هم زمان به اين دو موضوع، يعني پويايي و بقا، همان گونه كه يك ضرورت است، اگر دقيق نباشد، مي تواند تهديدي براي هر جامعه به شمار آيد؛ زيرا عنصر پويايي بدون توجه به عنصر بقا، مي تواند به متلاشي شدن جامعه بينجامد. براي پاسخ به اين پرسش كه چگونه يك تمدن و جامعه مي تواند در عين پويايي و حركت، هويت خود را نيز حفظ و آن را تقويت كند، نگاه جامعهشناسان به نظم اجتماعي معطوف ميگردد.

زماني كه در فرآيند اجتماعي شدن و جامعهپذيري، هنجارها و الگوهاي كنش اجتماعي، از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود، افراد جامعه به سطحي از سازگاري و تعامل به دور از تنش و تضاد مي رسند كه در پرتو آن، امكان پيشبيني كنشهاي متقابل فراهم ميشود. به عبارت ديگر، افراد جامعه در تعامل با يكديگر اين انتظار را دارند كه در روندي بادوام و پايدار، از مخاطبان خود رفتارها و كنش هايي قابل پيشبيني را ببينند. سازگاري در كنش هاي اجتماعي، مستلزم آن است كه هنجارهاي متفاوت، به صورت منسجم در يكديگر ادغام شود و از تركيب آنها، نظام متعادل هنجاري به وجود آيد. تا زماني كه اين نظام، قدرت پاسخگويي به نيازهاي اجتماعي را داشته باشد، تعادل نظام هنجاري در قالب نظم اجتماعي حفظ ميشود.

از آنچه گذشت، روشن ميشود نظم اجتماعي از راه پيروي همگان از هنجارها، قوانين و ارزش هايي به دست مي آيد كه اساس و قوام جامعه به آنها بستگي دارد. اين تعريف، نشان دهنده هماهنگي، تعادل و انسجام در روابط اجتماعي است؛(1) تعادلي كه همه اعضاي جامعه را به سوي زندگي


1- آلن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه: باقر ساروخاني، ص368.

ص: 155

مشترك، حيات در جمع و پيروي از نظام ارزشيِ نهادينه شده مي كشاند. چنين نظمي برآمده از چهار عامل اساسي(1) است: نظام نمادي حاصل از باورها و هنجارها، نظارت اجتماعي، نظام فرهنگي و مديريت همزمان نظم و تغييرات اجتماعي.

با تكيه بر چارچوب مفهومي بيان شده، اكنون به بررسي ديدگاه آموزه هاي اسلامي درباره نظم اجتماعي ميپردازيم. زيست اجتماعي انسانها و تعامل آنها با يكديگر، ضرورت قانون و التزام همگاني به آن را در پي دارد تا در چارچوب آن، رفتار همگان تنظيم گردد و از هرج و مرج جلوگيري شود. بي گمان، هرچه ميان قانون با نيازهاي واقعي و حقيقي انسان تناسب بيشتري باشد، كام يابي فردي و اجتماعي انسان را بيشتر تأمين ميكند و البته اين مسئلهاي است كه تنها در قوانين مبتني بر آموزههاي وحياني بهصورت كامل تأمين ميشود.

در جامعهاي كه اسلام در آن ظهور كرد، كسب فضيلت هايي كه هدف آن ترجيح مصلحت جمعي است، جز آنجا كه پاي قبيله يا گروه اجتماعي خاص در ميان باشد، هيچ اهميتي نداشت. از اين رو، نظم، فرمان بري و تسليم به قدرت قانون در آن جامعه اعتباري نداشت.(2) به همين دليل، عرب بدوي زندگي شهرنشيني را كوچك مي شمرد؛ زيرا لازمه آن، اطاعت از مقررات و قوانين يا اقتضائات تجارت بود. در مقابل، اسلام كوشيد با قاطعيت كامل، جامعه انساني را به سوي نظم بكشاند. شايد در هيچ مكتبي به اندازه اسلام، به مسئله نظم توجه نشده باشد.(3) اهميت اين مسئله تا جايي است كه امام


1- مسعود چلبي، جامعه شناسي نظم: تشريح و تحليل نظري نظم اجتماعي، صص 22_ 30.
2- فيليپ خوري حتي، تاريخ عرب، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، ص36.
3- محمدتقي جعفري، ترجمه: و تفسير نهج البلاغه، ج22، ص62.

ص: 156

علي عليه السلام در وصف قرآن كريم، اين كتاب زندگي بشر مي فرمايد: «بدانيد كه در آن، علم آينده و سخن از گذشته است و دواي درد و موجب نظم و ساماندهي ميان شماست.»(1) خود آن حضرت نيز در واپسين لحظات عمر خويش، فرزندانش را به نظم در امور توصيه كرده و آن را هم رديف تقواي الهي دانسته است.(2)

اسلام فراتر از انديشههاي محدود بشري، نظم را بهگونهاي تبيين ميكند كه افزون بر تأمين حقوق و آزادي هاي فردي، عدالت اجتماعي نيز تأمين گردد. جامعه بهعنوان بستر رسيدن انسان به سعادت دنيوي و اخروي، نيازمند قوانين دقيق و فراگيري است كه تمام جنبه هاي انساني را در نظر گيرد. اين مسئله، تنها با تكيه بر قوانين برآمده از آموزههاي آسماني، شدني است و تدوين آن از توان بشر خارج است. علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد:

جامعه انساني هرگز نميتواند اجتماعي زندگي كند و داراي اجتماعي آباد شود، مگر وقتي كه داراي اصولي عملي و قوانين اجتماعي باشد... . اما اينكه گفتيم اصولي عملي داشته باشد، اين اصول عبارت است از اينكه اجمالاً حقيقت زندگي دنيا را بفهمد و آغاز و سرانجام انسان را در نظر بگيرد. چون اختلاف مذاهب در همين سه مسئله باعث مي شود سنن آن اجتماع نيز مختلف بشود.(3)

از اين رو، اسلام، نقض قوانين اجتماعي را برنمي تابد و اين، نوعي ضمانت اجراي دروني پديد مي آورد تا مسلمانان، خود را به نظم و انضباط اجتماعي پاي بند سازند.

در اسلام، حتي بسياري از مناسك آييني نيز يا به صورت جمعي برگزار ميشود يا صبغه اجتماعي آن بسيار پررنگ است. به عبارت ديگر، اسلام به


1- نهج البلاغه، ص159، خطبه 158.
2- نهج البلاغه، ص321، نامه 47.
3- الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص200.

ص: 157

عنوان ترويج دهنده الگوها و شيوههاي بايسته زندگي، با توصيه به عبادتهاي جمعي، از پيروان خود ميخواهد در تمام شئون زندگي، نظم و انضباط اجتماعي را در نظر گيرند. در ديگر عرصهها نيز از نهاد كوچك خانواده گرفته تا روابط گسترده بين المللي، اسلام با وضع قوانين خاص و جامع، به برقراري نظم اجتماعي توجه كرده است؛ چرا كه جامعه، تنها در پرتو برقراري نظم ميتواند برنامهريزي كند و اهداف متعدد خود را برآورد.

_ نظارت اجتماعي

_ نظارت اجتماعي

نظارت اجتماعي كه از نظر جامعهشناسي، ادامه روند اجتماعي شدن به شمار ميرود، به ابزارها و روش هايي گفته مي شود كه براي واداشتن فرد به هماهنگي با انتظار جامعه به كار ميرود.(1) پاسداري از ارزشها، هنجارها و قوانين اجتماعي، نيازمند نظارت و كنترل است، تا برخي از هنجارشكنان، نظم اجتماعي را مختل نكنند و مانع رشد جامعه نشوند. در اسلام، به اين نظارت به كاملترين شكل ممكن توجه شده است؛ زيرا افزون بر ضمانت اجراي دروني(2) كه بسيار كارآ، قدرتمند و مختص نظامهاي اخلاقي ديني است، در بعد نظارت بيروني نيز در كنار قوانين و احكام موضوعه كه از سوي حكومت اسلامي اجرا ميشود، از عنصر ارزشمندي بهره ميبرد كه تمام اعضاي جامعه را پاسدار هنجارهاي اسلامي مي پندارند.


1- مباني جامعه شناسي، ص197.
2- مهم ترين ضمانت اجراي دروني براي نظارت اجتماعي در جامعه اسلامي، ايمان است. مسلمانان در اثر ايمان به خدا و حضور او در همه جا، معتقدند خداوند از تمام اعمال و رفتارشان آگاهي دارد. به يقين، ايمان به خدا و باور به تواناييها و صفات او، نقش قابل توجهي در جلوگيري از انحرافات و هنجارشكنيهاي اجتماعي دارد. همچنين ايمان به زندگي اخروي، حسابرسي، پاداشها و مجازاتهاي جهان آخرت نيز اين باور را ايجاد ميكند كه تمام اعمال انسانها در دادگاه عدل الهي عرضه ميگردد و متناسب با آن، افراد جزا داده ميشوند.

ص: 158

اين نظارت همگاني و فراگير، با تكيه بر آموزههايي شكل ميگيرد كه حس مسئوليتپذيري را در بدنه جامعه اسلامي تقويت و همگان را متولي دفاع از جامعه و ارزشهاي آن معرفي ميكند. پيامبر گرامي اسلام در قاعده و اصلي كلي، خطاب به تمام اعضاي جامعه مي فرمايد: «كُلّكُم راع وَ كُلّكم مسئولٌ عَن رَعيّتِه.»(1) در فرهنگ اسلامي، هر انساني به دليل آنكه امانتدار خداوند است، مسئول است. او نه تنها مسئول گروه، خانواده و مردم خويش، كه در حيطهاي دامنگستر، در برابر تمام وجود و اراده حاكم بر وجود و نيز در برابر همه كائنات، مسئول است؛(2) زيرا او را به نام خليفه خدا بر روي زمين مي شناسند.

نظارت عموم مسلمانان، در قالب دو اصل كليدي امر به معروف و نهي از منكر اعمال مي شود. توصيه به نيكيها و جلوگيري از هنجارشكنيها، افزون بر آثاري كه بر ديگران دارد، موجب استواري و تقويت باور و نيز توجه خود آمران به معروف و ناهيان از منكر مي گردد. بنابراين، چنين آموزهاي، افزون بر آثار بيروني، آثار رواني و دروني نيز دارد كه وقتي عموميت و شمول يابد، به نتايج اجتماعي تبديل مي شود.

در فرهنگ اسلامي، امر و نهي افراد، هم خطاب به عموم مردم است و هم متوجه حاكمان و زمامداران. در صدر اسلام، بهويژه در زمان حاكميت امير مؤمنان، علي عليه السلام موارد فراواني از اينگونه برخوردها و تذكرها از طرف مردم خطاب به شخص اول جامعه نقل شده است. دليل اهميت چنين آموزه اي آن است كه «تواصي به ارزشها، هنجارها و معروفهاي جامعه و تناهي از زشتيها، كژيها و منكرهاي اجتماعي، بر قوت و استحكام شيرازه


1- بحار الانوار، ج72، ص38.
2- علي شريعتي، شيعه، ص238.

ص: 159

و نظام باطني و معنوي جامعه مي افزايد و آن را از آسيبپذيري مصونيت ميبخشد. بنابراين، نظارت ملي و مراقبت عمومي، شرط بقاي موجوديت جامعه است»(1).

بر اين اساس، حفاظت از سلامت فضاي جامعه و جلوگيري از نقض مقررات پذيرفته شده آن، وظيفه عموم افراد است و پي آمد بيتوجهي به آن، دامنگير همگان خواهد شد. در مقابل، آن گاه كه احساس مسئوليت اجتماعي فراگير شود و يكايك اعضاي جامعه درباره سرنوشت جامعه حساسيت و در جريان هاي اجتماعي، موضع گيري و رفتار مقتضي داشته باشند، سلامت و صلابت ساختار جامعه محفوظ خواهد ماند.

افزون بر نظارت همگاني كه توضيح آن گذشت، در جامعه اسلامي، نظارت اجتماعي از راههاي ديگر نيز اعمال ميشود. يكي از اين راه ها، نظارت حاكم جامعه اسلامي است كه در اصطلاح ولي خوانده ميشود. دايره اختيارات و حق دخالت و نظارت حاكم اسلامي در حوزه قانون گذاري، اجرا و قضاوت، بسيار گسترده است و در عمل، مسئوليت او را بسيار سنگين مي كند. از اين رو، سستي و غفلت او در نظارت اجتماعي، پي آمدهاي جبران ناپذيري بر جامعه و تمدن اسلامي تحميل خواهد كرد. به همين دليل در اسلام، ويژگيهاي مهمي در سه زمينه علم، اخلاق و عمل براي رهبر جامعه اسلامي تعيين شده است. بر اين اساس، رهبر جامعه اسلامي بايد از عدالت، تقوا و ورع برخوردار و از هدف نهايي جامعه شناخت كافي داشته باشد و با دورانديشي و برنامهريزي، اصول و موازين حركت اجتماعي را تعيين و موانع موجود بر سر راه اين حركت را شناسايي و معرفي كند. تربيت


1- بنياد نهج البلاغه، مسائل جامعهشناسي از ديدگاه امام علي عليه السلام، ص176.

ص: 160

و تعليم نيروهاي لازم براي رشد و شكوفايي تمدن جامعه اسلامي، جلوگيري از اختلاف هاي اجتماعي، تسامح و سعه صدر، انتقادپذيري، خيرخواهي و دلسوزي، شجاعت و پايداري از ديگر ويژگي هايي است كه حاكم جامعه اسلامي بايد از آنها برخوردار باشد.(1)

خانواده و به ويژه پدر نيز در جامعه اسلامي از حق نظارت برخوردار است. والدين ميتوانند در قالب نظارت غير رسمي و با امكان بهكارگيري بيشتر ضمانتهاي اجرايي، فرزندان خويش را به رعايت هنجارهاي اسلامي فراخوانند. پدر و مادر با داشتن شناخت كافي از فرزندان و توانمندي ايشان و به دليل رابطه نزديك و روزمره با فرزندان، به راحتي ميتوانند آنها را به انجام كارهاي شايسته تشويق كنند و از كجروي و هنجارشكني بازدارند. توصيههاي اخلاقي اسلام درباره احترام به پدر و مادر و گراميداشت مقام ايشان، بستر مناسبي براي اجراي دستورهاي آنان از طرف فرزندان فراهم ميكند.

_ روابط اجتماعي

_ روابط اجتماعي

روابط اجتماعي انسان كه در قالب زندگي جمعي جلوهگر ميشود، افزون بر آنكه نيازهاي انسان را بهتر و كاملتر تأمين ميكند، راه رسيدن انسان به سعادت را نيز هموارتر ميسازد و به همين دليل، مورد تأييد و تشويق اسلام قرار گرفته و توصيه شده است. انسان اجتماعي براي رسيدن به اهداف زندگي جمعي بايد اركان جامعه را تثبيت و تقويت كند، تا جامعهاي هم بسته و متحد شكل گيرد. روابط اجتماعي در قالب همزيستي مسالمتآميز انسانها براي تأمين اهداف مشترك، از روابط ميان دو انسان تا روابط ميان جوامع در سطح جهاني را دربرمي گيرد. البته اين فرض زماني تحقق مييابد كه همه


1- جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، صص 390_ 406؛ عبدالله جوادي آملي، مفاتيح الحياة، صص 435 _ 443.

ص: 161

انسانها از نظر معنوي اهداف مشترك داشته باشند و در راه تحقق آن بكوشند.(1) تشكيل جامعه جهاني بر اساس تأمين مصالح مادي و معنوي همه انسانها، فرضي آرماني است كه اسلام براي تحقق آن تلاش ميكند و مي كوشد جامعهاي شكل گيرد كه تمام انسانها در آن اهداف و بينش مشترك داشته باشند.

بنابراين، يكي از اهداف دين اسلام، استواري روابط اجتماعي ميان انسان ها در تمام سطوح و كاهش تضادها و تنشهايي است كه نظم اجتماعي را به چالش ميكشد و تعهد افراد را در وظايف متقابل اجتماعي متزلزل مي كند. اين موضوع بهويژه امروزه كه روابط خوني و پيوندهاي قبيلهاي ضعيفتر شده است، اهميت بيشتري دارد.

يكي از اساسيترين روابط اجتماعي كه معمولا هر انساني در طول زندگي خود آن را تجربه مي كند، رابطه خانوادگي است. خانواده در طول تاريخ جوامع و تمدنها، به عنوان نخستين و كوچك ترين واحد اجتماعي بشر، همواره اهميتي خاص داشته است. خانواده، از سويي كانون محبت همسران و محل پرورش و آموزش محبتآميز نسل جديد است و از سوي ديگر، تأمينكننده نيازهاي جنسي و منافع اقتصادي افراد به شمار مي آيد. اسلام نيز در موضوع خانواده و پيشنهاد الگوي رفتاري خاص خود در آن، به هر دو بعد معنوي و مادي آن توجه كرده است. توجه به اين پيوند، به ويژه در ارتباط با پدر و مادر، چنان مهم است كه تمامي عالمان شيعه با تكيه بر ادله سه گانه كتاب، سنت و عقل، آن را از مهم ترين واجبات شمرده اند.(2) البته اين رويكرد اسلامي درباره انواع پيوندهاي خويشاوندي جريان دارد، ولي با


1- اخلاق در قرآن، ج3، ص96.
2- مفاتيح الحياة، ص211.

ص: 162

توجه به ناتواني انسان در رعايت آن، در آيات و روايات به رعايت ترتيب در پيوند خويشاوندي توجه شده است.(1)

رويكرد اجتماعي آموزه هاي اسلام به آن دليل است كه در چارچوب اين آيين مقدس، رسيدن به سعادت اخروي لزوماً به معناي ترك دنيا نيست و به نيازهاي مادي انسان نيز توجهي واقعبينانه صورت گرفته است. بنابراين، اسلام، از سويي رهبانيت و ترك همسرگزيني را نكوهش ميكند و از سوي ديگر، روابط جنسي را به روابط زناشويي محدود مي سازد و هرگونه رابطه جز آن را ممنوع دانسته است.(2) چندهمسري نيز كه پيش از اسلام در جامعه عربستان رايج بوده، به شرط توانايي مردان بر رعايت عدالت، به چهار همسر محدود شده است.(3) همچنين قرآن كريم در كنار دعوت انسانها به عفت در روابط جنسي، احكامي وضع كرده كه بازدارنده مؤمنان از نگاه شهوتآميز است و زنان را به پوشانيدن بدن و زيباييها در برابر نامحرمان ملزم كرده است(4). در چارچوب خانواده، افزون بر روابط زن و شوهر، به روابط متقابل والدين و فرزندان نيز مي توان اشاره كرد. سفارش قرآن كريم به احترام والدين تا آنجاست كه حتي در صورت تلاش آنان بر مشرك ساختن فرزند خود، او موظف است در عين ثبات قدم در اسلام، با آنان به نيكي و مهرباني رفتار كند.(5)

رابطه اجتماعي ديگر مورد توجه آموزه هاي اسلام در جامعه اسلامي، رابطه اخوت و برادري ايماني است. اسلام با رد قاطع تعصبات قومي و نژادي و با توجه به كرامت ذاتي انسانها، تمام مؤمنان را برادر يكديگر


1- نك: بقره: 180 و 215.
2- نك: مؤمنون: 6؛ معارج: 30.
3- نك: نساء: 3 و 129.
4- نك: نور: 30 و 31.
5- نك: لقمان: 14 و 15.

ص: 163

معرفي كرده(1) و بدين ترتيب، والاترين جلوه همبستگي اجتماعي را به نمايش گذاشته است. اصولاً روح آموزههاي اسلامي به گونهاي است كه همگان را بهسوي اتحاد و هم دلي حول محور توحيد ميخواند و در آيات بسياري بر اين مسئله تأكيد كرده است.(2) اسلام سطح پيوند ميان مسلمانان را به قدري بالا برده است كه به صورت نزديكترين پيوند ممكن ميان دو انسان، آن هم بر اساس مساوات و برابري ديده مي شود. مسلمانان در پرتو چنين اصل يگانه، مترقي، فرهنگساز و تعيين كنندهاي ميتوانند قلههاي سربلندي را فتح كنند. اصل اخوت اسلامي مي تواند جوامع پراكنده مسلمان را حول يك ويژگي كه همان اعتصام به حبل الله است، گرد آورد و آنان را براي تشكيل امت واحده به يكديگر پيوند دهد. اصل اخوت اسلامي كه بر دو عنصر برابري همگان در پيشگاه خداوند و برادري در عرصه زندگي اجتماعي مبتني است، همه امتيازهاي موهوم ملي و فخرفروشي هاي قومي را باطل مي كند و مسلمانان را فارغ از رنگ، نژاد، زبان، قوم، مليت، زادگاه و تاريخ، زير پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله وحدت مي بخشد. همانگونه كه در ابتداي هجرت، رسول خدا صلي الله عليه و آله فخرفروشي هاي قبيله اي اوس و خزرج را باطل كرد كه سال ها يثرب را صحنه كشتار و كينه توزي كرده بود و ميان مهاجران و انصار پيوند برادري بست و شعار همبستگي سر داد.


1- «إنما المؤمنونَ إخوةٌ...». (حجرات: 10)
2- «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛ و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد! و نعمت [بزرگِ] خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دل هاي شما الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد! و شما بر لبِ حفره اي از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد. اينچنين، خداوند آيات خود را براي شما آشكار مي سازد؛ شايد پذيراي هدايت شويد». (آل عمران: 103)

ص: 164

بررسي دقيق آموزههاي اسلامي نشان ميدهد افزون بر اصول كلي حاكم بر روابط اجتماعي، مانند عدالت، احسان و تقدم مصالح معنوي، مسئله مهم ديگر، راهكارهاي ايجاد و تقويت روابط اجتماعي است. در اين راستا، هم جواري، يكي از عوامل مهم ايجاد ارتباط ميان افراد است. آموزههاي اسلامي با توصيه به انجام بسياري از مناسك آييني به صورت گروهي(1) يا توصيه به صله رحم، ملاقات يكديگر و تشويق مسلمانان به دوستي با همديگر، همجواري را در جامعه اسلامي، تقويت(2) و از راه پويايي روابط اجتماعي، جامعه را بهسوي رشد و كمال هدايت كرده است. از ديگر عوامل ايجاد رابطه، ابراز عواطف مثبت است كه در آموزه هاي اسلامي درباره اين موضوع مي توان به گشادهرويي، احترام گذاشتن، سلام كردن و هديه دادن اشاره كرد. اخلاق نيك و فروتني نيز از ديگر عوامل اساسي ايجاد ارتباط است(3) كه در سخنان پيامبر و پيشوايان معصوم بر آن تأكيد شده است.

حوزه اقتصاد

اشاره

حوزه اقتصاد

زير فصل ها

_ الگوي مصرف

_ عدالت اقتصادي

_ مناسبات توليد

_ محيط زيست و توسعه پايدار

_ الگوي مصرف

اشاره

_ الگوي مصرف

در مباحث و نظريههاي گوناگون درباره سبك زندگي و الگوهاي آن، موضوع مصرف جايگاه ويژهاي دارد. آموزههاي اسلامي نيز دستورهاي فراواني درباره


1- براي مثال، برپايي نماز بهصورت جماعت، اين پيام را به كساني كه در صف نماز كنار هم ايستادهاند منتقل ميكند كه امتيازهاي ايشان نبايد موجب اختلاف شود. بدين ترتيب، نماز جماعت با تقويت همبستگي اجتماعي و روحيه وحدت، موجب رفع كدورتها و نزاعها ميشود.
2- «دين و سرمايه اجتماعي»، ص95.
3- امام علي عليه السلام فرموده است: «مَن حَسُنَت خُلقُه كَثُرَ مُحِبّوهُ وَ أنِسَت النُّفوسُ بِهِ؛ كسي كه اخلاق نيكو داشته باشد، علاقه مندانش بسيار ميگردند و افراد به او انس ميگيرند». (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص255) همچنين درباره فروتني فرموده است: «ثَمَرة التواضعِ المحَبّةُ» و «نَزِّل نَفسَكَ دونَ مَنزِلَتِها تُنَزّلكَ الناسُ فوقَ مَنزِلَتِكَ». (همان، ص249)

ص: 165

مصرف و تبيين الگوهاي شايسته آن ارائه كرده است. بنابراين، در اين بخش ابتدا به جايگاه مصرف در سبك زندگي و ديدگاههاي مرتبط با آن اشاره مي كنيم. سپس با تكيه بر آموزههاي اسلامي، مي كوشيم برخي از اصول و مباني ديني را درباره مصرف كه اثرگذاري هاي مهمي بر سبك زندگي دارد، تبيين سازيم و الگوهاي درست مصرف را از نظر اسلام و همچنين نقش رسانه ملي را در تبيين و ترويج آن ارائه كنيم.

الگوي مصرف در هر جامعه، در تخصيص منابع براي توليد انواع كالا، توزيع آن و همچنين توسعه اقتصادي، اجتماعي و سياسي نقشي تعيينكننده دارد. بنابراين، اگر الگوهاي مصرف حاكم بر جامعه، افراد را به مصرف بيشتر و روزافزون تشويق كند، منابع درآمدي آن جامعه هر روز بيش از پيش به مصرف اختصاص مي يابد و با كاهش سطح كلي پسانداز، از ميزان سرمايهگذاري در جامعه كاسته مي شود. بي گمان، اين مسئله، جامعه را با كاهش توليد و نيز فقر اجتماعي روبه رو ميكند و البته ضعف اقتصادي نيز خود زمينهساز فقر فرهنگي و انحطاط اجتماعي خواهد بود. در مقابل، در پيش گرفتن الگوي صحيح مصرف ميتواند در سطح كلان موجبات هماهنگي و تناسب ميان امكانات جامعه با نيازها و خواستهاي افراد، و نيز استقلال اقتصادي و دستيابي به عزت و سرافرازي اجتماعي را فراهم سازد. در سطح فردي نيز پرهيز از مصرف هاي غير ضرور و تجملي كه به معناي متوازن ساختن هزينهها و درآمدهاست، آرامش روحي و رواني را به ارمغان ميآورد.

توجه به اين نكته نيز ضروري است كه بحث اصلاح الگوي مصرف را بايد در چارچوبي كلي تر، با عنوان اصلاح شيوهاي از زندگي ببينيم كه مصرف در آن جايگاه ويژهاي دارد. به عبارت ديگر، ميتوان گفت فهم و درك الگوي مصرف، آسيبشناسي الگوهاي موجود و نيز اصلاح الگوهاي مصرف، با در نظر گرفتن

ص: 166

سبك زندگي طبقات گوناگون جامعه و روندهاي فرهنگي و اجتماعي آن ميسر ميشود. بر اين اساس و با نگاه جامعهشناختي، مصرف را نمي توان تنها يك موضوع اقتصادي منفعت جويانه پنداشت، بلكه ميتواند نمادي از فرهنگ و هويت افراد جامعه باشد؛ چنان كه امروزه، كمتر انديشمندي الگوي مصرف را فقط در وضعيت اقتصادي و درآمدي خانوادهها جست وجو ميكند. براي مثال از نظر بورديو، مصرف، تنها ارضاي نيازهاي زيستي نيست، بلكه دربردارنده نشانه ها، نمادها، ايدهها و ارزشهاست. بر اين اساس، مصرف در دوران ما روندي است كه در آن خريدار كالا، از راه به نمايش گذاشتن كالاهاي خريداري شده، براي ايجاد و حفظ هويت دلخواه خويش تلاش ميكند.(1)

بدين ترتيب، واكاوي ژرف تر رفتار مصرفي افراد، انديشمندان را بهسوي مفهوم سبك زندگي هدايت كرد. اصولاً سبك زندگي به عنوان مفهومي كه نشان دهنده رويكرد تحليلي تازه به مبحث قشر بندي و تمايزات و تحركات اجتماعي است، وارد علوم اجتماعي شد و اين ايده، به بهره گيري از كالاهاي مصرفي براي تمييز و تبيين هويت اجتماعي مربوط مي شود. از اين رو، اصلاح الگوي مصرف، بدون توجه به ماهيت مصرف و سبك زندگي در دنياي جديد ممكن نيست.(2) در ادبيات جامعه شناسي، از مفهوم سبك زندگي، دو برداشت و دو گونه مفهوم سازي متفاوت وجود دارد. در فرمول بندي نخست كه پيشينه آن به دهه 1920 ميلادي باز مي گردد، سبك زندگي نشان دهنده ثروت و موقعيت اجتماعي افراد بوده و بيشتر به عنوان شاخصي براي تعيين طبقه اجتماعي به كار مي رفته است. در فرمول بندي دوم، سبك


1- پي ير بورديو، نظريه كنش: دلايل عملي و انتخاب عقلاني، ترجمه: مرتضي مرديها، ص42.
2- علياصغر غلامرضايي، «مباني مصرف گرايي در دنياي جديد و اصول مصرف در اسلام با تأكيد بر رسانه ملي»، پژوهشهاي ارتباطي، سال هفدهم، 1389، ش1 (پياپي 61)، صص 11- 30.

ص: 167

زندگي، راهي براي تعيين طبقه اجتماعي نيست، بلكه شكل اجتماعي نويني است كه تنها در متن دگرگوني هاي فرهنگي مدرنيته و رشد مصرف گرايي معنا مي يابد. در اين معنا، سبك زندگي، راهي است براي تعريف ارزش ها، نگرش ها و رفتارهاي افراد كه اهميت آن در تحليل هاي اجتماعي، هر روز در حال گسترش است. رشد مفهوم سبك زندگي در علوم اجتماعي، از اين واقعيت سرچشمه مي گيرد كه ديگر، سنخ شناسي هاي موجود نمي توانست گوناگوني دنياي اجتماعي را توضيح دهد و مفهوم طبقه كه براي مدتي طولاني، اصل طلايي تبيين شمرده مي شد، به تدريج، سودمندي و كارآيي خود را از دست داده بود. در چنين وضعيتي، از مفهوم انعطاف پذير سبك زندگي استفاده مي شود؛ زيرا برخلاف مفهوم طبقه، محتوا، منطقه يا منشأ، سبك هاي زندگي را از پيش تعيين نمي كند. سبك زندگي، تنها از اين حكايت مي كند كه برخي پيشينه ها، فعاليت ها، درآمدها و نگرش ها، با يكديگر سازگارترند و تحليل گر اجتماعي مي تواند طرح آنها را ترسيم كند.(1)

اهميت يافتن تمايزها، رتبه بندي ها و هويت هاي اجتماعي ناشي از الگوي مصرف، سبب شده است كه برخي از انديشمندان، گونه هاي زندگي اقتصادي و موقعيت اجتماعي را در رابطه اي تعاملي تبيين كنند.(2) تقسيم بندي هاي گسترده تري نيز در اين زمينه ارائه شده كه سبك زندگي ديني، سبك زندگي فردي و حتي سبك زندگي سياسي از آن جمله است. از سوي ديگر، برخي از انديشمندان معتقدند سبك زندگي به ارزش هايي وابسته است كه از فرهنگ يا دين سرچشمه مي گيرد. در همين رابطه، از چهار نوع ارزش ديني،


1- «از طبقه بندي تا سبك زندگي، رويكردهاي نوين در تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي»، صص 7 _ 8 .
2- «مباني مصرف گرايي در دنياي جديد و اصول مصرف در اسلام با تأكيد بر رسانه ملي»، ص17.

ص: 168

ارزش اخلاقي، ارزش مادي و ارزش زيبايي شناختي نام برده ميشود كه تعامل آنها با يكديگر، سبك زندگي را به وجود مي آورد.(1)

در ميان اديان گوناگون، اسلام نگرش خاصي به سبك زندگي انسان ها دارد. ارزش ها و هنجارهايي كه اسلام در دسترس انسان مي گذارد، سليقه، منش و برداشت هاي او را از زندگي تحت تأثير قرار مي دهد و در نهايت، سبكي را ترسيم و ترويج مي كند كه به شكل گيري الگوهاي رفتاري و شيوه زندگي خاصي مي انجامد. در همين راستا و در مورد موضوع مصرف نيز مي توان گفت مصرف اگرچه هدف توليد و توزيع و هر فعاليت اقتصادي ديگر به شمار ميرود، با تكيه بر فرهنگ هر جامعه، از الگوهاي خاصي پيروي مي كند و اين الگوها مي تواند نقش مؤثري در امكان يا عدم امكان دستيابي آن جامعه به توسعه و پيشرفت داشته باشد. به همين دليل، اﺳﻼم ﺳﻔﺎرشﻫﺎي ﻓﺮاواﻧﻲ درباره رﻋﺎﻳﺖ ارزشﻫﺎي اﺧﻼﻗﻲ، ﺗﻬﺬﻳﺐ ﻧﻔﺲ و بسنده نكردن ﺑ_ﻪ ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ اﻗﺘﺼﺎدي صرف دارد و ﺑﺮ ارزشﻫﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎدهزﻳﺴﺘﻲ، ﻣﺮاﻋﺎت ﺷﺄن و آﺑﺮوي اﻓﺮاد، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪان، ﭘﺮﻫﻴﺰ از ﭼﺸﻢ و ﻫﻢﭼﺸﻤﻲ و ﺣﺴﺎدت ﺗﺄﻛﻴﺪ كرده است. اسلام، آيين كاملي است كه هم به دنياي پيروانش توجه دارد و هم به آخرت آنان اهتمام مي ورزد؛ چنان كه از مسلمانان مي خواهد نه دنيا خواهي آنان سبب غفلتشان از آخرت شود و نه توجه به آخرت، آنان را از دنيا بازدارد. بر اين اساس، اسلام از يك سو، راه مصرف را براي انسان ها باز مي گذارد تا دنيايشان سامان يابد و از سوي ديگر، كاملاً مراقب است مسئله مصرف از جاده اعتدال و چارچوب مورد نظر شرع خارج نشود.


1- محمد فاضلي، مصرف و سبك زندگي، ص9.

ص: 169

از آنجا كه مصرف براي پاسخگويي به نيازهاي طبيعي و غريزي انسان اجتناب ناپذير است، در اسلام درباره توصيه به مصرف، آموزه هاي زيادي وجود ندارد. گاه مصرف، شكل طبيعي خود را از دست مي دهد و به جاي آنكه به عنوان پديده اي حياتي در خدمت انسان باشد، انسان را به خدمت خود در مي آورد و به اين ترتيب، وسيله به هدف تبديل مي شود و مصرف بيش از حد، زمينه ساز انواع لغزش ها، اسراف ها، فخر فروشي ها، تباهي ها و ناهنجاري ها مي گردد. از اين رو، بخشي از آيات قرآني به فرهنگ سازي درباره مصرف و آموزش درست مصرف كردن اختصاص يافته است. آيات و رواياتي كه در آنها به ميانه روي در مصرف، پرهيز از اسراف و تبذير، پرهيز از هدر دادن اموال و پرهيز از راكد گذاشتن اموال اشاره شده است، همه در پي فرهنگ سازي براي مصرف هستند.

تشخيص دقيق الگوهاي مورد نظر اسلام در حوزه مصرف، به شناخت سطوح گوناگون رفاه و طبقهبندي نيازهاي آدمي بستگي دارد. انديشمندان مسلمان با طبقهبندي رفاه انسان به سطح ناكافي يا ضروريات، سطح كافي يا رفاهيات، و سطح گشايش و توسعه يا تحسينيات،(1) اينگونه گفتهاند كه سطح نخست، به اموري بازمي گردد كه نبود آﻧﻬﺎ سبب اﺧﺘﻼل ﺣﻴﺎت در دﻧﻴﺎست. سطح دوم، مربوط به ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ است ﻛﻪ ﺑ_ﺎ نبود آنها اﻧﺴﺎن در ﻓﺸﺎر ﻗﺮار ﻣﻲﮔﻴﺮد، ولي ﻧﺒﻮدشان ﺣﻴﺎت را ﻣﺨﺘ_ﻞ ﻧﻤ_ﻲﻛﻨ_ﺪ. سطح سوم، اﻣﻮري است ﻛﻪ ﻣﺮوت و ﻣﻜ_ﺎرم اﺧ_ﻼق، اﻗﺘ_ﻀﺎي آن را دارد و ﻋﺎدتﻫﺎي ﭘﺴﻨﺪﻳﺪه ﺑﻪ وﺳﻴله آنها دﻧﺒﺎل ﻣﻲﺷﻮد.


1- مجتبي باقري تودشكي، «الگوي مصرف بر مبناي ارزشهاي اسلامي»، اقتصاد اسلامي، 1388، ش 34، صص 46_ 50.

ص: 170

الگوي مصرف كنوني جوامع پيرو تمدن غرب، بر مبناي اصالت لذت مادي و مصرف بيشتر توجيه ميشود. به همين دليل، مصرف بيشتر، تقاضاي بيشتر را در پي دارد و توليد را افزايش ميدهد. الگوي مطلوب اسلامي در پرتو نگاه توحيدي و ديني و با تكيه بر اصول اخلاقي و ارزشي، رويكردي متفاوت را در پيش ميگيرد. از ديدگاه اسلام، تأمين رضايت فرد، تنها انگيزه مصرف نيست و بايد به رضايت الهي نيز توجه كرد و افزون بر جنبه دنيوي بايد جنبه اخروي اعمال را در نظر گرفت. به همين دليل، اسلام روحيه مصرفگرايي مادي را نفي و كساني را كه در زندگي خود هدفي جز لذت ندارند، با لحني تند نكوهش كرده است:

وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًي لَّهُمْ. (محمد: 12)

كساني كه كفر ورزيدند، [از دنيا] بهره ميگيرند و ميخورند؛ همان طور كه دامها ميخورند و آتش جايگاهي براي آنان است.

بنابراين، جامعه مسلمان همواره بايد با نگاه به الگوي مطلوب اسلامي، شيوه مصرف موجود در جامعه را با جديت و پيوسته اصلاح كند. در ﻧﻈﺎم اﻗﺘﺼﺎدي اﺳﻼم، ﻣﺴﻠﻤﺎنان ﺗﺸﻮﻳﻖ ﺷﺪهاﻧﺪ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺼﺮف ﺧﻮد را ﺑﺮاي آﻧ ﭽﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪهاﻧﺪ، اﺻﻼح كنند و آن را وﺳﻴﻠﻪ ﻛﻤﺎل ﺧﻮد ﻗﺮار دﻫﻨﺪ. بر اين اساس، ويژگي هاي الگوهاي مصرف مورد تأييد آموزه هاي اسلامي عبارتند از:

1. مصرف بر اساس نياز حقيقي و نفي زيادهخواهي

1. مصرف بر اساس نياز حقيقي و نفي زيادهخواهي

تأمل در دو واژه مصرف و مصرف زدگي نشان ميدهد آنچه اين دو را از يكديگر جدا مي كند، آن است كه اساس مصرف، بر پايه نيازهاي حقيقي و طبيعي انسان استوار است؛ درحالي كه مصرف گرايي و مصرف زدگي، در

ص: 171

نيازهاي كاذب و زياده خواهي هاي انسان ريشه دارد. در حقيقت، اين نيازهاي كاذب و غير ضروري، انسان را به سوي انواع اسراف و زياده خواهي مي كشاند. اين درحالي است كه «از ديدگاه اسلام، نيازهاي مادي آدمي بايد در حد متعارف تأمين شوند، اما مصرف بيهوده و كاذب به هيچ روي تأييد نمي شود.»(1) همين موضوع، از تمايزهاي اساسي ميان مكتب اقتصادي اسلام و نظام سرمايه داري به شمار مي رود.

2. ميانه روي در مصرف

2. ميانه روي در مصرف

آموزههاي اسلامي با توجه به اصل اعتدال و توازن در مصرف، دو حد «إقتار» و «إسراف» را بهعنوان حداقل و حداكثر مصرف تعيين كرده است(2) و انسان بايد ميان اين دو مرز، ميزان مصرف خود را تعريف كند؛ زيرا در نظام معنايي توحيدي، مصرف اگر در حدود متناسب صورت گيرد، انسان را در رشد و تعالي فردي و اجتماعي ياري مي دهد.(3) بر اين اساس، پديده اسراف در اسلام به شدت نكوهش گرديده و از آن منع شده است(4). ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﻌﻴﺎر كمّي ﺑﺮاي اﻧﺪازهﮔﻴﺮي اﺳﺮاف، توجه به ﻣﺎزاد ﺑﺮ ﻣﺼﺮف ﻣﺘﻮﺳﻂ و متناسب با شأن ﻫﺮ ﻓﺮد ﻳﺎ ﮔﺮوه اجتماعي است.(5) اسراف، عنوان جامعي است كه هرگونه زياده روي در كميت، كيفيت، اتلاف و مانند آن را دربرمي گيرد.(6) ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﺣﺪ


1- جواد ايرواني، اخلاق اقتصادي از ديدگاه قرآن و حديث، ص312.
2- «وَ الَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذٰلِكَ قَوَاماً؛ و كساني كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مي نمايند و نه سخت گيري؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالي دارند». (فرقان: 67)
3- مفاتيح الحياة، ص628.
4- «... وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛ و [از نعمت هاي الهي] بخوريد و بياشاميد، ولي اسراف نكنيد كه خداوند، مسرفان را دوست نمي دارد!» (اعراف: 31)
5- ميثم موسايي، «نقش فرهنگ بر الگوي مصرف»، اقتصاد اسلامي، 1388، ش34، ص140.
6- تفسير نمونه، ج6، ص149.

ص: 172

اﺳﺮاف، اﺗﻼف اﺳﺖ؛ ﻳﻌﻨﻲ از ﻛﺎﻻ و ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاي اﺳﺘﻔﺎده ﺷ_ﻮد ﻛ_ﻪ اﮔ_ﺮ ﻛﺎﻻﺳﺖ، ﻫﻴﭻﮔﻮﻧﻪ ﻧﻘﺸﻲ در رﻓﺎه ﻓﺮد ﻳﺎ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، و اﮔﺮ ﻳﻚ ﻧﻬﺎد ﺗﻮﻟﻴﺪي اﺳ_ﺖ، ﻫﻴﭻ ﻧﻘﺸﻲ در ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. البته آموزه هاي اسلامي افزون بر امور مالي و اقتصادي، اسراف در مواردي مانند عمر، وقت، نفس و جان را نيز نكوهش و به دوري از آن توصيه اكيد كرده است. از نظر اسلام، انسان مي تواند با بهره گيري درست از عمر خود و فرصتي كه خدا در اين دنيا به او بخشيده، جانشيني خدا را در زمين محقق سازد و مسير سعادت و كمال خود را بپيمايد و به مقام قرب الهي برسد. برخي اين سرمايه را در اختيار بعد حيواني و نافرماني خدا قرار مي دهند و ارزش وجودي خود را كه بهاي آن كمتر از بهشت نيست،(1) به بهاي ناچيزي مي فروشند كه خود مي تواند از نمونه هاي روشن اسراف باشد. در اين نوشتار، درباره ارزش وقت و عمر از نظر اسلام، مباحث پردامنه اي ذيل عنوان «اوقات فراغت» آمده است.

از سوي ديگر، اسلام، مردم را از بخل و اقتار نيز برحذر ميدارد و ايشان را به بهره گيري از نعمت هاي الهي توصيه كرده است. (2)بر اساس آموزههاي اسلامي، هرگونه سختگيري بيجا و در تنگنا قرار دادن اعضاي خانواده، مردود است. اگر كسي قدرت مالي دارد، بايد زندگي خانواده خود را توسعه دهد و از تأمين رفاه و آسايش ايشان به ميزان متناسب خودداري نكند. پيامبر گرامي اسلام در اين زمينه فرموده است: «لَيسَ مِنّا مَنْ وُسِّعَ عَليهِ ثُمّ قَتَّرَ عَلي عِيالِهِ؛ كسي كه وسعت مالي دارد و داراي تمكن است، ولي بر خانواده خود سخت بگيرد، از ما نيست».(3)


1- «ألا حرٌّ يَدَعُ هذه اللُّماظةَ لأهلِها؟ إنّه ليسَ لأنفُسكُم ثَمنٌ إلا الجنّة فلا تبيعوها إلا بها؛ آيا آزادهاي نيست كه اين خرده طعام مانده در كام را بيفكند و براي آنان كه در خورَش هستند نهد؟ جانهاي شما را بهايي نيست جز بهشت جاودان؛ پس مفروشيدش جز بدان». (نهج البلاغه، حكمت 456)
2- نك: فرقان: 67.
3- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج15، ص256.

ص: 173

مديريت منابع نيز كه در روايات از آن با عنوان هايي چون اقتصاد و تقدير معيشت نام برده شده است، در اصلاح الگوي مصرف و تطبيق آن با الگوي مطلوب اسلامي نقش بسزايي دارد. امام علي عليه السلام اقتصاد و ميانهروي در هزينه هاي زندگي را شيوه معصومان و مؤمنان، الهام و خيري از طرف خدا براي بندگان، موجب سلامت و خوش بختي و مقدمه بينيازي معرفي كرده است(1). مصرف بيش از حد منابع، سهمي را كه بايد صرف امور زيربنايي جامعه شود، در مصرف هاي بدون اولويت و زودگذر به كار ميگيرد. مديريت درست منابع در پرتو آينده نگري و برنامهريزي ميتواند منابع موجود در جامعه را به مسير مصرف درست هدايت كند و افزون بر بهره مندي تمام اعضاي جامعه، نسلهاي آينده را نيز از آن برخوردار سازد. از امير مؤمنان، علي عليه السلام روايت شده است كه «قِوامُ العَيشِ حُسنُ التَّقديرِ وَ مِلاكُه حُسنُ التَّدبيرِ؛ پايداري زندگي به برنامه ريزي درست، و وسيله رسيدن به آن، مديريت صحيح است».(2)

همچنين ميانهروي در مصرف، سبب حفظ كرامت ذاتي انسان و عزت جامعه اسلامي ميشود. به همين دليل، در آموزههاي اسلامي، دراز كردن دست نياز بهسوي ديگران، موجب خواري انسان در دنيا دانسته شده و از آن نهي گرديده است. اين مسئله ميتواند در بعد اجتماعي، موجب مخدوش شدن استقلال و عزت جامعه اسلامي گردد و از آنجا كه بر اساس قاعده نفي سبيل،(3) هر عاملي كه عزت و استقلال جامعه اسلامي و افراد آن را مخدوش


1- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، صص 353 و 354.
2- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص354.
3- قاعده نفي سبيل، اصل مترقي و كارآمدي است كه استقلال و عزت مسلمانان را به شايستگي تضمين مي كند. آيات و روايات بسياري دلالت دارند كه هرگونه ارتباط و داد و ستدي كه موجب سلطه بيگانگان بر مسلمان شود، اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي، نارواست و در فقه اسلامي جايز شمرده نميشود. مهمترين مستند اين قاعده، آيه 141 سوره نساء است كه در بخشي از آن آمده است: «لَن يَجعَلَ اللهُ لِلكافرينَ عَلي المُسلمينَ سَبيلاً؛ خداوند تسلطي براي كافران بر مسلمانان قرار نداده است».

ص: 174

كند، مردود اعلام شده است، مديريت منابع، ميانهروي و اعتدال در مصرف، در سطح اجتماعي از اهميتي دوچندان برخوردار خواهد شد.

3. هماهنگي نسبي با وضعيت عمومي جامعه

3. هماهنگي نسبي با وضعيت عمومي جامعه

در جامعه مطلوب ديني، پيروي از سبك زندگي مؤمنانه با تأكيد بر نوع دوستي و خير خواهي براي تمام مردم، بهويژه مسلمانان همراه است؛ به اين معنا كه مسلمانان حتي در استفاده از نعمت هاي حلال نبايد به گونهاي رفتار كنند كه از حال و روز ديگر مؤمنان غافل باشند. پيامبر گرامي اسلام همواره توجه به وضعيت افراد جامعه را به مسلمانان گوشزد مي فرمود و اهلبيت آن حضرت نيز پيوسته به اين مسئله توجه خاص داشتند. امام صادق عليه السلام فرموده است: «حق مسلمان بر برادر دينياش آن است كه اگر برادرش گرسنه باشد، سير نخورد و اگر برادرش تشنه است، سيراب نشود و هرگاه برادرش جامه ندارد، جامه زيادي نپوشد».(1)

در حكومت امام علي عليه السلام نيز كه بر آموزههاي اصيل اسلام مبتني بود، رفاه عمومي و تأمين اجتماعي، هدف تمام افراد جامعه در نظر گرفته شده بود و به مسلمانان اختصاص نداشت. به همين دليل، هنگامي كه آن حضرت، پيرمردي نصراني و ازكارافتاده را ديد كه دست خود را بهسوي مردم دراز كرده بود، فرمان داد هزينه زندگي او را از بيتالمال تأمين كنند و زيردستان خود و تكتك افراد جامعه اسلامي را اينگونه نكوهش كرد كه چرا تا زماني كه قدرت داشت، از او استفاده كردهايد و اكنون كه پير و ناتوان شده است، رهايش ميكنيد.(2) البته افزون بر وظيفه حاكميت در ورود به چنين مواردي،


1- محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، ترجمه: احمد آرام، ج5، ص141.
2- وسائل الشيعه، ج15، ص66، ح19996.

ص: 175

الگوي مطلوب اسلامي آن است كه تكتك اعضاي جامعه نيز بايد خود را در اين زمينه مسئول بدانند و آنچه از دستشان برميآيد، براي بهبود وضع اقتصادي جامعه و كاهش فاصله فقير و غني انجام دهند. گوناگوني و تعدد احكام و مقررات اسلام در حوزه اقتصاد، مانند انفاق، خمس، زكات، صدقات، وقف، نذورات و خيرات، چه به صورت امر واجب و چه به شكل استحباب و اختيار، گوياي اهتمام آيين اسلام به زدودن فقر از جامعه و ارتقاي سطح برخورداري و رفاه عمومي انسانها در زيست اجتماعي است.

بر اين اساس، در بسياري از احكام اقتصادي اسلام، بر نقش پررنگ اعضاي جامعه تأكيد و توجه و تكافل اجتماعي(1) توصيه شده است. منظور از تكافل اجتماعي آن است كه افراد جامعه يكديگر را بهصورت فردي و جمعي پشتيباني كنند. اين پشتيباني، جنبه هاي گوناگوني دارد و ميتواند راهبردهاي ايجابي مثل سرپرستي يتيمان يا راهكارهاي سلبي، مثل تحريم ربا داشته باشد. بدين ترتيب، تمام اعضاي جامعه، خود را در سرنوشت اقتصادي يكديگر سهيم مي دانند و با تلاش و توجه جمعي، به دفع آسيبهاي اجتماعي مي پردازند.(2) اصل تعاون و همكاري،(3) اصل احسان و نيكوكاري(4) و اصل عدالت را ميتوان جزو مباني قرآني تكافل اجتماعي در حوزه اقتصاد دانست.


1- تكافل اجتماعي در آموزههاي اسلامي، ابعاد گوناگوني دارد، ولي در اين نوشتار تنها بر بعد اقتصادي آن متمركز شدهايم.
2- عبدالله ناصح علوان، همكاري هاي اجتماعي در اسلام، ترجمه: محمدصالح سعيدي، ص15.
3- «... تَعاوَنوا عَلَي البِرِّ وَ التَّقوي...». (مائده: 2)
4- «إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسانِ وَ إيتاءِ ذِيالقُربي...؛ در واقع خدا، به عدالت و نيكي و اداي [حق] نزديكان فرمان ميدهد». (نحل: 90)

ص: 176

عدالت در اينجا بدين معناست كه نيازهاي اساسي و اوليه همه افراد جامعه براي بهرهمندي از زندگي سعادتمندانه تأمين شود.(1) همچنين عدالت اقتضا مي كند اين نيازها از راه قانوني و مشروع، و از ابتداي زندگي تا هنگام مرگ، و در همه احوال و شرايط تأمين گردد. بدين ترتيب، ميزاني كه در اصطلاح، خط فقر ناميده ميشود، برخلاف ديدگاه اقتصاد سرمايهداري كه تأمين حداقل نيازها را در نظر ميگيرد، در آموزههاي اسلامي به معناي تأمين شدن يا نشدن سطحي از رفاه و آسودگي است كه تمام نيازهاي يك فرد را متناسب با شأن اجتماعي او برطرف سازد. بنابراين، در جامعه مبتني بر اين آموزه هاي آسماني، بايد همه اعضاي جامعه از توان كافي براي برطرف ساختن تمام نيازهاي خود متناسب با موقعيت اجتماعي خويش برخوردار باشند. پس در پرتو چنين سطحي از رفاه است كه ميتوان انتظار داشت الگوي اسلامي مصرف در جامعه تحقق يابد و براي همه اعضاي جامعه امكان گام برداشتن در راه سعادت و قرب الهي فراهم آيد؛ زيرا در چارچوب نظام معنايي توحيدي، كمال مادي انسان بايد در خدمت كمال معنوي و روحاني او باشد.

4. قناعت

4. قناعت

يكي ديگر از اصول مصرف در نظام اقتصادي اسلام، اصل قناعت است. منظور از اين مفهوم در اينجا، رضايت قلبي و دروني از حاصل تلاش خود، و پرهيز از حسادت و رقابت و چشم و هم چشمي به مال و دارايي ديگران است. با توجه به توضيح پيش گفته درباره سطوح سهگانه رفاه، انسان در آموزههاي اسلامي تشويق شده با بسنده كردن به مقداري كه او را كفايت ميكند، زﻧﺪﮔﻲ ﺷﺨﺼﻲ


1- حسن حاج حسيني، «درآمدي بر مباني تكافل و تأمين اجتماعي در اسلام»، معرفت، 1388، ش 139، ص65.

ص: 177

ﺧ_ﻮد را ﺑ_ﺎ ﻃﺒﻘﻪﻫﺎي ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻳﺎ دﺳﺖﻛﻢ ﺳﻄﺢ ﻣﺘﻮﺳﻂ جامعه ﺗﻄﺒﻴﻖ دﻫﺪ،(1) ولي درﺑﺎره ﺧﺎﻧﻮاده و ﻓﻘﻴﺮان، به ﮔ_ﺸﺎﻳﺶ و ﺳﺨﺖﮔﻴﺮي نكردن ﺗﻮﺻﻴﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ.(2) احساس رضايت و آرامش دروني، دوري از اندوه، و اعتدال در رفتار اقتصادي، از مهمترين كاركردهاي قناعت به شمار مي رود.(3) برخلاف دنياي غرب كه رضايتمندي را در مصرف زياد و اهتمام به آن مي داند، از ديدگاه اسلام آنچه موجب رضايتمندي و آسايش خاطر مي شود، قناعت است و صفاي زندگي به آن بستگي دارد؛ زيرا اگر كسي از تقدير الهي راضي و به آن قانع باشد، به بي نيازي واقعي مي رسد و هيچ چيز به اندازه راضي بودن از روزي، احساس نيازمندي را از ميان نمي برد. بر اساس چنين دركي است كه شخص مؤمن و قانع، هرگز براي آنچه ندارد، اندوهگين نمي شود.(4)

5. رعايت حلال و حرام

5. رعايت حلال و حرام

حليت و حرمت شرعي، از مهمترين مفاهيم فقه و احكام اسلامي است كه جواز يا منع استفاده از برخي چيزها يا انجام بعضي اعمال را نشان ميدهد. بر اين اساس، انسان مؤمن و پيرو آيين اسلام در پرتو نظام كنترلي مبتني بر احكام شرعي، شيوه مصرف خود را تنظيم مي كند. در نتيجه، ميتوان گفت يكي از معيارهاي اسلامي مصرف كه نمود عيني روشني هم دارد، بحث حلال و حرام است. قرآن كريم در اين باره با صراحت اعلام مي كند:

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنْ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمْ


1- وسائل الشيعه، ج21، صص 532 و533.
2- وسائل الشيعه، ج21، صص540 و 541.
3- نهج البلاغه، حكمت 239؛ الخصال، ص69، ح104.
4- نهج البلاغه، حكمت 349.

ص: 178

الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمْ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ.(اعراف: 157)

كساني كه پيروي كنند از آن پيامبر امّي، كه در تورات و انجيلي كه در دست آنهاست [نشان و اوصاف] او را نگاشته مي يابند، كه آنها را به هر نيكويي، امر و از هر زشتي نهي خواهد كرد و بر آنان هر طعام پاكيزه و مطبوع را حلال و هر پليد منفور را حرام مي گرداند و احكام پرمشقتي را كه چون زنجير به گردن خود نهاده اند، از آنان برمي دارد. پس آنان كه به او گرويدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و ياري او كردند و نوري را كه به او نازل شد، پيروي كردند، آن گروه به حقيقت، رستگاران عالمند.

اسلام همراه با پذيرش و بيان اصل حليت، مبني بر اينكه همه چيز حلال است، جز آنچه از اين دايره خارج شده باشد، مواردي مانند شراب، گوشت خوك و ... را كه حرمت ذاتي دارند، به همراه استفاده بيش از حد موارد حلال، وارد حوزه حرمت مي كند؛ مانند استفاده از آب بيشتر از حد نياز، حتي براي امري عبادي همچون وضو. اسلام، بهره گيري از اموال را نيز در حوزه مالكيت خصوصي، بدون اجازه مالك و در حوزه مالكيت عمومي (بيت المال) بدون اجازه وليّ امر مسلمين، جايز نمي داند.

از سوي ديگر، انسان مسلمان موظف است حقوق واجب مالي و سهم خدا و جامعه را نيز با رغبت و نيت پاك و با قصد قربت به خدا ادا كند، تا از اين راه، رزق و روزي خود را پاكيزه سازد.(1) همچنين انسان مسلمان باور


1- «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ تو از اموال مؤمنان صدقات را دريافت دار كه بدان صدقات، نفوس آنها را پاك و پاكيزه مي سازي و رشد و بركت مي دهي، و آنها را به دعاي خير ياد كن كه دعاي تو در حق آنان موجب تسلّي خاطر آنها شود و خدا شنوا و داناست». (توبه: 103)

ص: 179

دارد كه پرداخت خمس و زكات و انفاق، نه تنها مال را كاهش نمي دهد، بلكه بر اساس سنت الهيِ حاكم بر رفتارهاي انساني، چنين عملي موجب افزايش و بركت اموال مي شود(1) و «به مقام نيكوكاري نمي رسيد، مگر اينكه از آنچه دوست داريد در راه خدا انفاق كنيد». (آل عمران: 92)

6. پرهيز از تجمل گرايي

6. پرهيز از تجمل گرايي

اسلام همراه با نكوهش كساني كه استفاده از نعمتها و زينتهاي الهي را بر خود حرام كرده اند، (اعراف: 32) انسان را با دعوت به ميانه روي و اعتدال، از تجملگرايي و الگوگيري از كساني كه زندگي تجملي دارند، نهي كرده است. پيامبر گرامي اسلام آن هنگام كه اشراف مكه، شرط ايمان آوردن و همراهي با ايشان را فاصله گرفتن از ضعيفان و نيازمندان و فراهم كردن زندگي اشرافي براي پيامبر دانستند، اين نوع زندگي را از موانع پذيرش حق و بهره مندي از هدايت الهي دانست.(2) زندگي همراه با تجمل، افزون بر اينكه جامعه را دچار بحران اقتصادي مي كند، آثار فرهنگي نامطلوبي دارد كه از آن جمله مي توان به متزلزل شدن آرامش روحي، گسترش روحيه زياده طلبي و تعرض به حقوق ديگران، آسيب ديدن ارزش ها، تبديل ضد ارزش ها به ارزش، ايجاد فاصله طبقاتي و تنزل شخصيت، منزلت و اهداف انساني اشاره كرد.(3) در اين


1- «قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛ بگو: پروردگارم روزي را براي هركس بخواهد وسعت مي بخشد، و براي هر كس بخواهد تنگ [و محدود] مي سازد؛ و هر چيزي را [در راه او] انفاق كنيد، عوض آن را مي دهد [و جاي آن را پر مي كند]؛ و او بهترين روزي دهندگان است». (سبأ: 39)
2- «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي خوانند، و تنها رضاي او را مي طلبند و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن؛ همان ها كه از هواي نفس پيروي كردند و كارهايشان افراطي است». (كهف: 28)
3- عبدالله حاجي صادقي، اصول الگوي مصرف اسلامي، صص 98 و 99.

ص: 180

زمينه، ماجراي قارون و سرنوشت عبرت آموز او بسيار قابل توجه است. قرآن كريم ميفرمايد خداوند به قارون چنان گنجينه و ثروتي داده بود كه حتي حمل كليدهاي آن براي يك گروه نيرومند مشكل بود.(1) او كه ظرفيت وجودي استفاده بهينه از اين ثروت خدادادي را نداشت، گرفتار جنون ثروت شد و دارايي خود را به رخ ديگران ميكشيد و در جامعه خودنمايي ميكرد.

فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ. (قصص: 79)

[قارون] با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها كه خواهان زندگي دنيا بودند گفتند: «اي كاش همانند آنچه به قارون داده شده است، ما نيز داشتيم؛ به راستي كه او بهره عظيمي دارد.

بي گمان، اين نمايش ثروت و تجمل پرستي، آسيب هاي فرهنگي _ اجتماعي بسياري در پي داشت؛ زيرا آرامش روحي بسياري از كساني را كه شاهد اين رويداد بودند، به هم ريخت، حس زيادهطلبي را در وجود آنان برانگيخت، تجملگرايي را به ارزش اجتماعي بدل كرد و اهداف والاي جامعه ديني قوم موسي عليه السلام را به چالش كشيد و اهداف پست مادي را در جامعه برجسته ساخت. معمولاً انسانهاي بصير و آگاه كه همواره بر اصول و ارزشهاي ديني پايداري مي ورزند،(2) در جوامع بشري، گروه اقليت را تشكيل ميدهند. در چنين شرايطي، اين كنشها و رفتارهاي تجملگرايانه و الگوهاي نادرست مصرف ميتواند جامعه را به آساني و با سرعت به پرتگاه سقوط سوق دهد.

پس از بيان ويژگيهاي مورد نظر آموزههاي اسلامي درباره الگوهاي مصرف در جامعه، باز به اين نكته اساسي برميگرديم كه اگر بنا باشد الگوي


1- نك: قصص: 76.
2- نك: قصص: 80.

ص: 181

مصرف بهعنوان يكي از مهمترين مصاديق سبك زندگي، در جامعه ديني ترويج گردد، بايد در چارچوب نظام معنايي توحيدي باشد. به عبارت ديگر، گرايشها و سليقههايي كه الگو يا الگوهاي خاصي را براي مصرف در جامعه ديني شكل ميدهد، بايد برگرفته از نظام بينشي باشد كه در آموزه هاي وحياني و ديني ريشه داشته باشد. در اينجا نقش بيبديل رسانه در شكل دهي، تثبيت و نهادينه ساختن چنين الگوهايي به روشني آشكار مي شود.

حقيقت آن است كه كاركرد رسانه در جامعه ديني بايد بسيار فراتر از كاركرد جزئي و اندك، مانند سرگرمي باشد. اصولاً فلسفه وجود وسايل ارتباط جمعي و رسانههاي همگاني، القا، گسترش يا تكامل فرهنگي است. بر اين اساس، برخي از كارشناسان حوزه ارتباطات بر اين باورند كه رسانه ها مي توانند به گونه اي نامرئي جامعه را به پذيرش و عملي كردن باورها و رفتارهاي اجتماعي و فرهنگي مورد نظر خود تشويق كنند. به عبارت ديگر، بدين شيوه مي توان به جامعه اي مبتني بر انديشه هاي خردمندانه رسيد كه ابزار ترويج و نشر آن، وسايل ارتباط جمعي است.(1) امروزه رسانه ها با معرفي انواع كالاها و زمينه هاي كاربرد آنها و با بهره گيري از انواع شيوه هاي تبليغي، نوعي نوآوري در زمينه مصرف به وجود مي آورند. از اين رو، مي توان رمز و راز اصلاح هر رفتار مصرفي را در لايه هاي معنايي برنامه هاي توليدي جست وجو كرد كه به صورتي در هم تنيده در رسانه ها ارائه مي شود. در كشوري مانند ايران، كه رسانه هاي آن و به ويژه رسانه ملي، داعيه ترويج و تثبيت اصول و آموزه هاي اسلامي را دارد، برخلاف ديگر كشورها كه با تبليغات اغوا گرانه و چيره ساختن عواطف بر انديشه ورزي، مخاطبان را به خريد محصولات جديد و مدل هاي تازه تشويق مي كنند، بايد رويّه اي متفاوت حاكم باشد و


1- كاظم معتمدنژاد، وسايل ارتباط جمعي، ص10.

ص: 182

براي ترويج الگوي مصرف مورد نظر اسلام، بر آموزه هايي مانند اعتدال، قناعت و ساده زيستي تأكيد گردد. بديهي است با توجه به جايگاه رسانه در جامعه امروزي، چنين انتظاري دور از دسترس نخواهد بود.

_ عدالت اقتصادي

_ عدالت اقتصادي

اسلام، اصل مالكيت خصوصي(1) را امضا و تأييد كرده است و بر اساس آن، هر فردي، مالك دسترنج خويش است و ديگران بدون اجازه و رضايت او، حق تصرف در آن را ندارند.(2) از سوي ديگر، از نظر آموزههاي اسلامي، چنين مالكيتي، مالكيتي اعتباري است و مالك حقيقي خداست(3) و انسان، امين در نگه داري و نايب در تصرف اموال پنداشته ميشود. از اين رو، قرآن كريم دستور مي دهد از اموالي كه خداي سبحان شما را در آن خليفه خود ساخت، انفاق كنيد:

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ. (حديد: 7)

به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را جانشين و نماينده [خود] در آن قرار داده، انفاق كنيد؛ [زيرا] كساني كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند، اجر بزرگي دارند!


1- ﻳﻜﻲ از معروفترين ﺗﻘﺴﻴﻢﺑﻨﺪيﻫﺎ درباره مالكيت در اسلام، ﻃﺒﻘﻪﺑﻨﺪي ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدي ﺷﻬﻴﺪ ﺻﺪر اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺑﺨﺶﻫﺎي آﻏﺎزﻳﻦ ﻛﺘﺎب اﻗﺘﺼﺎدﻧﺎ ﺑﻴﺎن ﺷﺪه اﺳﺖ. وي ﻣﺎﻟﻜﻴﺖﻫﺎي ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه در اﺳﻼم را ﺑﻪ ﺳﻪ دﺳﺘﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﺧﺼﻮﺻﻲ، ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ دوﻟﺘﻲ و ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮده است. بر اين اساس، ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ دوﻟﺘﻲ را ﻣﻌﺎدل ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ اﻣﺎم ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﺮ ﻣﻮاردي ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻤﺲ و اﻧﻔﺎل؛ و ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﻋﻤﻮﻣﻲ را ﻧﻴﺰ ﻣﻌﺎدل ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ عموم ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﺮ ﻣﻮاردي ﻣﺎﻧﻨﺪ اراﺿﻲ آﺑﺎد ﻣﻔﺘﻮحة اﻟﻌﻨﻮة (اراﺿﻲ آﺑﺎدي ﻛﻪ ﺑﻪدﺳﺖ ﺳﭙﺎه اﺳﻼم ﻓﺘﺢ ﺷﺪه) دانسته است.
2- مصطفي محقق داماد، قواعد فقه: بخش مدني (مالكيت _ مسئوليت)، ص227؛ عباس علي عميد زنجاني، قواعد فقه، صص 124 و 125.
3- «وَ لِلهِ مُلكُ السّمواتِ وَ الأرضِ...». (آلعمران: 189) «...لَه ما في السمواتِ وَ الارضِ كُلٌّ له قانِتونَ». (بقره: 116)

ص: 183

... وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ... . (نور: 33)

و چيزي از مال خدا را كه به شما داده است، به آنان بدهيد.

پس مال در حقيقت از آنِ خداست كه آن را در اختيار انسان گذاشته است و آدمي در مورد اموال، خليفه خدا به شمار ميرود. بنابراين، «هيچ فردي حق ندارد بدون اذن و رضاي خداوند، در مالِ به دست آورده خويش تصرف نمايد.»(1) پيرو اين آموزه، امير مؤمنان، علي عليه السلام نيز فرموده است:

اِنّا لانَملِكُ مَعَ اللهِ شَيئاً وَ لانَملِكُ اِلا ما مَلَّكَنا فَمَتي مَلّكَنا ما هُوَ أملَكُ بِه مِنّا كَلّفَنا وَ مَتي أخَذَهُ مِنّا وَضعَ تَكليفَهُ عَنّا.(2)

با وجود خدا، ما را بر چيزي اختيار نماند و چيزي نداريم جز آنچه او ما را مالك آن گرداند. پس چون ما را مالك چيزي كرد كه خود بدان سزاوارتر است، تكليفي بر عهدهمان گذاشته و چون آن را از ما گرفت، تكليف خود را از ما برداشته است.

از آموزههاي اسلامي استفاده ميشود كه اسلام، مجموع اموال را براي اداره مجموع انسانها مي داند.(3) پس اصل مالكيت خصوصي نبايد مانع محروميت بخشي از جامعه از آسايش و تأمين نيازمنديها گردد. ثروت و مال، چونان خوني است كه در رگ هاي جامعه جريان دارد و هرگاه بخشي از جامعه از اين مال، محروم باشد، همانند جزئي از بدن است كه به آن خون نميرسد و فاسد و بي مصرف مي شود. بر اين اساس است كه اسلام در الگوهاي پيشنهادي خود براي مصرف، بازتوزيع ثروت را در جامعه با شيوه هاي گوناگون، ترويج و توصيه كرده است تا عدالت اقتصادي در جامعه برقرار گردد و فاصله طبقاتي ميان قشرهاي مختلف جامعه كاهش يابد. به


1- اسلام و محيط زيست، ص49.
2- نهج البلاغه، ص433.
3- اسلام و محيط زيست، ص49.

ص: 184

همين دليل، در آموزههاي اسلامي، احتكار ثروت و مالاندوزي كه ثروت را از گردش اجتماعي آن خارج مي كند و در انحصار گروه يا طبقه خاص قرار مي دهد، به شدت نكوهش شده است:

... وَ الّذينَ يَكنِزونَ الذّهَبَ وَ الفِضّةَ وَ لايُنفِقونَها في سَبيلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أليمٍ. (توبه: 34)

و كساني كه طلا و نقره را مياندوزند و آن را در راه خدا مصرف نميكنند، پس آنان را به عذابي دردناك مژده بده.

در اسلام، به مواسات بهمعناي شريك ساختن ديگران در اموال و دارايي خويش و ايثار بهمفهوم برتر شمردن و مقدم داشتن ديگران در اموال خويشتن بهمنظور جلب رضايت خدا و ديگر انواع نوعدوستي اجتماعي، مانند تعاون و تعاطف، توجه و توصيه شده است.(1) البته براي بازتوزيع درآمد همگاني و ثروت جامعه به نفع فقيران و نيازمندان، بر تلاش فردي نيز تأكيد شده است. بنابراين، حركت به سمت اشتغال كامل نيروهاي انساني و ديگر عوامل توليد، يكي از راهكارهاي اساسي براي ايجاد عدالت اقتصادي است كه هم اعضاي جامعه و هم حكومت اسلامي بايد براي تحقق آن بكوشند. امام صادق عليه السلام به يكي از ياران خود توصيه كرد: اي بنده خدا! عزت خود را حفظ كن. عرض كرد: فدايت شوم! عزت من در چيست؟ فرمود: «صبحگاهان براي كسب و كار از خانه بيرون رفتن و نفس خود را از


1- انسان مسلمان كه خدا را مالك حقيقي، و خود را امانتداري ميداند كه بايد ثروت را موافق رضاي خدا مصرف كند، در برابر نيازمندان جامعه احساس مسئوليت خواهد كرد. وظايف مالي انسان مسلمان، تنها در پرداخت مالياتهاي اصلي مانند زكات خلاصه نميشود، بلكه هرگاه در جامعه يك خلأ اقتصادي مشهود باشد، توانگران جامعه از نظر شرع و اخلاق وظيفه دارند آن را جبران كنند. چنين اعتقادي يك عامل مؤثر براي بازتوزيع ثروت در جامعه و برقراري عدالت اقتصادي است. انسان مسلمان نيز اين وظيفه را بهآساني ميپذيرد؛ زيرا او ثروت را وسيلهاي براي كسب سعادت اخروي و تكامل معنوي خود ميداند.

ص: 185

نيازمندي به ديگران حفظ كردن.»(1) همچنين آن حضرت كسي را كه به دليل بينيازي از كار، قصد ترك تجارت را داشت، از اين كار منع كرد.(2)

يكي ديگر از راهكارهاي برقراري عدالت اقتصادي در جامعه آن است كه در نظام اقتصادي اسلام، بسياري از منابع روزميني و زيرزميني براي افراد قابل تملك نيست و در اختيار حاكم اسلامي قرار ميگيرد تا بر توزيع و چگونگي بهرهبرداري از آنها نظارت لازم و كافي صورت گيرد. روشن است كه اگر مالكيت منابع طبيعي مانند زمين، معادن، چشمهها، آبها و مانند آن در اختيار بخش خصوصي قرار گيرد، با تمركز درآمد، قطبهاي بزرگ ثروت به وجود مي آيد و فاصله طبقاتي شديدي در جامعه پديد خواهد آمد. حكومت مي تواند با نظارت و اعمال قدرت خود، هم چرخه توليد را به حركت درآورد و هم از تمركز ثروت پيشگيري كند. حكمت اين نوع از مالكيت از نظر قرآن كريم، تأمين عدالت اجتماعي عنوان شده است:

مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ... . (حشر: 7)

آنچه از [غنايم] اهل آباديها كه خدا به فرستادهاش بازگردانده است، پس فقط براي خدا و براي فرستاده[اش] و براي نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و درراه مانده است، تا [ثروتها] در ميان توانگران شما نگردد.

بدين ترتيب، ميتوان دريافت كه اسلام با كنترل صحيح و توزيع عادلانه ثروت، عدالت اقتصادي را پيريزي كرده است. در مجموع ميتوان براي عدالت اقتصادي، سه اصل(3) مهم را از آموزههاي اسلامي به دست آورد:


1- وسائل الشيعه، ج17، ص13، ح21855.
2- وسائل الشيعه، ج17، ص16، ح21863.
3- سيد محمد محمودي گلپايگاني، «عدالت اجتماعي در نظام اقتصادي اسلام و ليبراليسم»، پژوهش هاي ديني، 1385، ش5، ص81 .

ص: 186

الف) خداوند متعال اين جهان را با همه نعمتها و ثروتهايش براي همه انسانها آفريده است.

ب) در مرحله نخست، كار مفيد اقتصادي، موجب پديد آمدن حق در ثروتهاي جامعه است.

ج) براي قشرهاي آسيبپذير جامعه، حق و سهم لازم و كافي تعيين شده است.

_ مناسبات توليد

_ مناسبات توليد

يك اصل ثابت قرآني آن است كه هر نعمت و رحمتي از سوي خداست؛ «وَ ما بِكُم مِن نِعمةٍ فَمِن الله...» (نحل: 53) و يكي از سنتهاي الهي نيز آن است كه خدا نعمت را نمي گيرد يا به نقمت تبديل نمي كند، مگر آنكه افراد برخوردار از اين نعمتها، اخلاق و ويژگي هاي نفساني خود را دگرگون سازند: «ذلكَ بِأنَّ اللهَ لَم يَكُ مَغير اً نِعمةً أنعَمَها عَلي قَومٍ حَتّي يُغير وا ما بِأنفُسِهِم... .» (انفال: 53) بر اين اساس، انسان برخوردار از نعمت، اختيار دارد كه با استفاده درست از نعمت، هم از تداوم آن نعمت و هم از نعمتهاي ديگر بهرهمند شود، يا آنكه با سوء انتخاب خود، نعمت را به نقمت تبديل كند و افزون بر گرفتاري در رنج و زحمت، از فيض خاص الهي نيز محروم شود. همچنين هويتي كه انسان از آن برخوردار است، متعلق به خدا و امانتي الهي است و تصرف ناروا در آن، ظلم است(1) و هرگونه تصرفي به اذن الهي نياز دارد. بنابراين، انسان براي برقراري ارتباط با خود و ديگران، بايد آنچه را خدا مي پسندد، در نظر بگيرد و آنگونه عمل كند.


1- اسلام و محيط زيست، ص171.

ص: 187

پس كردار نيك يا زشت انسان در پيدايش يا كاهش نعمتهاي جهان نقش و اثر دارد.(1) انسان در مقام خليفه خدا، در جهاني كه مسخر او گشته است، بايد بكوشد از هر نعمت هستي در مسير صلاح و فلاح خود بهره گيرد. بنابراين، آموزههاي اسلامي از انسان، كار و تلاش ميطلبد و بود و نبود فعاليت، هم بر فرد و هم بر جامعه اثرهاي عميق مي گذارد. در نظام ارزشي اسلام، كار، راز آفرينش و حكمت وجود آدمي است.(2) آدمي جوهر وجود خود را با سعي و تلاش جلوهگر ميسازد و ارزش حقيقي خود را با كار تعيين ميكند. خداي سبحان كه انسان را از زمين آفريده، او را به آباداني زمين نيز فرمان داده است: «... هُوَ أَنشَأَكُمْ مِنْ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا...». (هود:61) به همين دليل، انسان مسلمان كه هستي را فراتر از ماده ميبيند، به كار نيز با ديد وسيعتري مي نگرد و با تقدس بخشيدن به آن، عرصه هاي فعاليت را گستردهتر ميسازد. بر اساس آموزه هاي آسماني اسلام، انسان همواره بايد در عرصههاي گوناگون زندگي كه تأمين نيازهاي اقتصادي و معيشتي بخشي از آن است،(3) به صورت جدي و همواره كوشش كند تا در پرتو چنين تلاشي، جامعه نيز به اهداف عالي خود برسد.


1- «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ...؛ و اگر اهل آباديها ايمان ميآوردند و خودنگهداري ميكردند، حتماً بركاتي از آسمان و زمين بر آنان ميگشوديم». (أعراف: 96) همچنين در آيه 16 سوره جن ميفرمايد: «وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا.» در اين آيه، وعده قرآن كريم آن است كه اگر جامعهاي بر مدار صلاح و سعادت حركت كند، خداوند بارانهاي به موقع ميفرستد. البته اين وعده، به باران اختصاص ندارد و در حد تمثيل است. (اسلام و محيط زيست، ص197) اشاره به باران به دليل آن است كه آب در زندگي و سازندگي، عامل تعيينكننده است و به همين دليل قرآن ميفرمايد: «...وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ كُلَّ شَيءٍ حَي ...». (أنبياء: 30)
2- اسلام و محيط زيست، ص234.
3- «وَ جَعَلنا النَّهارَ مَعاشاً؛ و روز را براي تحصيل معاش مقرر كرديم.» (نبأ: 11) «هُوَ الّذي جَعَل لَكُمُ الأرضَ ذَلولاً فَامشوا في مَناكِبِها وَ كُلوا مِن رِزقِهِ وَ إلَيهِ النُّشورُ؛ او كسي است كه زمين را براي شما رام قرار داد؛ پس در اطراف آن راه برويد و از روزياش بخوريد... .» (ملك: 15) «وَ هُوَ الَّذي سَخَّرَ البَحرَ لِتَأكُلوا مِنهُ لَحماً طَرِيّاً وَ تَستَخرِجوا مِنهُ حِليَةً تَلبَسونَها وَ تَرَي الفُلكَ مَواخِرَ فيهِ وَ لَتَبتَغوا مِن فَضلِه وَ لَعَلَّكُم تَشكُرونَ؛ و او كسي است كه دريا را رام ساخت تا از آن، گوشت تازه بخوريد؛ و از آن زيوري كه آن را ميپوشيد بيرون آوريد؛ و كشتيها را در آن شكافنده ميبيني؛ و [دريا را رام شما ساخت] تا از بخشش او ]بهره[ جوييد؛ و تا شايد شما سپاس گزاري كنيد». (نحل: 14).

ص: 188

اسلام بر عامل كار در چارچوب توسعه اقتصادي تأكيد مي كند و در فرهنگ اسلامي، كار به ويژه در فعاليتهاي توليدي و به طور خاص در كشاورزي، دامپروري و صنعت، جايگاهي والا دارد؛ تا آنجا كه پيامبر گرامي اسلام دست كارگري را گرفت و بر آن بوسه زد و فرمود: «هذِهِ يَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَداً؛ اين دستي است كه هرگز آتش به آن نميرسد.»(1) پيامبران بزرگ الهي نيز بر اساس بينش آسماني خود، كار را نوعي عبادت مي دانستند و خود، پيشگامانِ تلاشهاي توليدي بودند. آنان با گفتار و كردار خود، جامعه را از تنبلي، سستي و مسئوليت گريزي برحذر ميداشتند و همواره تأكيد ميكردند خداوند كار را در نظام آفرينش، وسيلهاي براي تأمين نيازهاي اقتصادي جامعه قرار داده و اين مسئله چنان جايگاهي دارد كه حتي دعا نيز بدون آن سودي نخواهد داشت.(2)

استقلال اقتصادي و رشد اقتصاد جامعه، در گرو چگونگي رويكرد آن جامعه به پديده كار است. اسلام نيز براي سامانبخشي به اقتصاد جامعه، اصول و ضوابطي را براي كار مطرح كرده(3) كه در پرتو مراعات آن، اعضاي جامعه اقبال مناسبي به كار نشان مي دهند و نيازهاي جسمي و روحي آنان نيز تأمين ميشود.

تخصص و تعهد، دو اصل اساسي است كه انسان را در حوزه مسئوليت كاري خود، از انضباط و وجدان كاري مناسب برخوردار ميسازد. بر اين اساس، جامعهاي كه كار را به كاردان نميسپارد، همواره سير نزولي را خواهد


1- محمد محمدي ري شهري، توسعه اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ترجمه: سيد ابوالقاسم حسيني، ج1، ص17.
2- محمد محمدي ري شهري، توسعه اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ترجمه: سيد ابوالقاسم حسيني، ج1، ص18.
3- اسلام و محيط زيست، صص 257 _ 264.

ص: 189

پيمود.(1) تعهد(2) در كار نيز موجب ميشود شخص در انتخاب شغل، نياز جامعه و سود اقتصادي عموم را در نظر بگيرد و از شغلهاي كاذبي بپرهيزد كه تكاثر و درآمدهاي كلان شخصي دارد، ولي خسارت هايي به پيكر اقتصادي جامعه وارد مي آورد. همچنين اسلام توصيه ميكند انسان هر كاري را با استواري و اتقان(3) و به نيكويي هرچه تمامتر انجام دهد. به همين دليل، كم كاري، خيانت، تزوير در كار، نيرنگ و پنهان كردن حقيقت، به شدت نكوهش شده است.(4) اصل ديگر، پايداري در كار است كه از نظر قرآن كريم، موجب تقويت و آرامش دل(5) و وسعت رزق(6) ميشود. اخلاص در كار نيز به آن رنگ تقدس ميبخشد و جنبه عبادي كار را تقويت ميكند. همچنين كار بايد هدفمند و همراه با خلاقيت باشد و در مجموعه اي در هم تنيده، تمام نيازهاي واقعي جامعه بشري را به شكلي مناسب برطرف كند.

افزون بر اصل توزيع مالكيت كه توضيح آن در بحث عدالت اقتصادي گذشت، در نظام اقتصادي اسلام، نقش عوامل توليد نيز به گونهاي تعريف


1- پيامبر گرامي اسلام فرموده است: «امتي كه غيرمتخصص را به كار خويش گمارد و در ميان آنان داناتر از وي باشد، پيوسته كارشان رو به تنزل و سقوط است تا زماني كه از آن دست بكشند». (بحار الانوار، ج10، ص143)
2- «أن اللهَ عزوجلّ يحبّ المُحتَرِفَ الأمين». (فروع الكافي، باب الصناعات، ص650)
3- پيامبر گرامي اسلام پس از آنكه كاري را با نهايت دقت به انجام رسانيد، فرمود: «ميدانم كه پس از مدتي فرو مي ريزد، ولي خدا بندهاي را دوست دارد كه وقتي كاري را انجام داد، آن را محكم سازد. (بحارالانوار، ج6، ص220)
4- قرآن كريم به گونهاي عام از اين مسئله نهي ميكند و ميفرمايد: «وَ لاتَبخَسوا النّاسَ أشياءَهُم؛ هيچ چيز از مردم كم مگذاريد و پيمانه و ترازو را تمام نهيد». (أعراف: 85)
5- «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا...؛ در حقيقت كساني كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس پايداري كردند، فرشتگان بر آنان فرود ميآيند [و مي گويند] كه مترسيد و اندوهگين مباشيد...». (فصلت: 30)
6- «وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا؛ و اينكه اگر بر راه [راست] پايداري كنند، حتماً با آب فراوان سيرابشان ميكنيم.» (جن: 16) در اين آيه آب، نماد و تمثيلي از نعمت و رزق بيان شده است.

ص: 190

شده كه موجب توزيع سود ميشود. بدين ترتيب، نيروي كار بهصورت مستقيم مانند مشاركت، يا غير مستقيم مثل اجاره، در منافع رشد و سود سرمايه سهيم ميگردد. به عبارت ديگر، در نظام اقتصادي اسلام، سود و زيان نيروي كار، همسو با سود و زيان كارفرما يا سرمايهگذار است(1) و با افزايش سود، هر دو طرف سود ميبرند و با كاهش آن، هر دو زيان ميبينند. بدين ترتيب، كوشش اقتصادي، هم از سوي سرمايه گذار و هم از سوي نيروي كار افزايش مييابد و با رعايت صرفهجويي و دلسوزي دو طرف، از وارد شدن خسارت و زيان نيز پيشگيري ميشود. روشن است كه در چنين نظامي، رغبت بيشتري براي سرمايهگذاري وجود خواهد داشت و همين مسئله، موجب شكوفايي اقتصادي و رشد و تعالي اجتماعي خواهد شد.

_ محيط زيست و توسعه پايدار

_ محيط زيست و توسعه پايدار

از زماني كه آدام اسميت(2) (1723 _ 1790م) كتاب ثروت ملل را در سال 1776 ميلادي منتشر كرد، انديشمندان اقتصادي تلاش زيادي كردند تا ثروت يا فقر ملت ها را تبيين و تحليل كنند. ابتدا اين تبيينها بر اساس جغرافيا و منابع طبيعي كمياب ارائه ميشد، ولي اندكي بعد روشن شد كه چنين رويكردي بسيار ناقص است و نميتوان نقش عوامل مهمي مانند منابع انساني و عوامل فرهنگي را ناديده گرفت.(3) مفهوم توسعه نيز در ابتدا صرفاً يك اصطلاح اقتصادي و هم معنا با توليد ناخالص داخلي پنداشته ميشد،(4)


1- «عدالت اجتماعي در نظام اقتصادي اسلام و ليبراليسم»، ص82 .
2- Adam Smith فيلسوفي اسكاتلندي بود كه از او به عنوان پيشرو اقتصاد سياسي ياد مي شود. وي همچنين از نظريه پردازان اصلي نظام سرمايه داري مدرن بهشمار مي رود. اسميت ايده هاي خود را درباره اقتصاد در كتاب عنوان ثروت ملل به تفصيل شرح داده است.
3- بنجامين هيگينز و دونالد ساويه، نظريه هاي توسعه منطقه اي، ترجمه: فاطمه بزازان، ص35.
4- ولفگانگ زاكس، نگاهي نو به مفاهيم توسعه، ترجمه: فريده فرهي و وحيد بزرگي، ص22.

ص: 191

ولي به زودي آشكار شد كه توسعه را نميتوان تنها پديده اي اقتصادي دانست، بلكه جنبه هاي فرهنگي، اجتماعي و كيفي آن را نيز بايد در بهبود كيفيت زندگي انساني در نظر گرفت.

در مقابل اين فرآيند، جامعيت نگاهي كه آموزههاي اسلامي درباره هر مقوله، و از جمله اقتصاد دارد، ما را به اين نكته رهنمون ميشود كه تحقق عيني آموزه هاي مترقي اسلام، توسعه همهجانبه اقتصادي و اجتماعي را در پي خواهد داشت. از آنچه تا كنون گفتيم، مي توان اين نكته را دريافت كه اسلام در مقايسه با ديگر مذهب ها و مكتب هاي فكري، پرچمدار و پيشقراول توجه به مسائل توسعه اقتصادي در جامعه بشري است. اصولاً اهميت توسعه و نقش بارز آن در بنا نهادن جامعهاي آرماني و تمدني بالنده، در شمارِ مسلّماتِ كتاب و سنت است.(1) برخلاف تعريف رايج توسعه كه بر نگرش مادي به زندگي مبتني است، در بينش اسلامي زندگي انسان محصور در دنيا نيست و مراحل حياتش ادامه دارد. بنابراين، طرح توسعهاي كه ارائه مي كند، كاملاً متفاوت است و دربردارنده روش دست يابي به جايگاه نمونه حيات بشري است. بدين ترتيب، نخستين ويژگي توسعه پايدار اسلامي، فراگيري تمام جنبه هاي حيات انسان است. امام علي عليه السلام در بياني گهربار فرموده است:

اِعلَموا عِبادَ اللّهِ أنَّ المُتَّقينَ ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَةِ، فَشارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم، ولَم يُشارِكوا أهلَ الدُّنيا في آخِرَتِهِم؛ سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت، وأكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت، فَحَظّوا مِنَ الدُّنيا بِما حَظِيَ بِهِ المُترَفونَ، وأخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَةُ المُتَكَبِّرونَ، ثُمَّ انقَلَبوا عَنها بِالزّادِ المُبَلِّغِ وَالمَتجَرِ الرّابِحِ.(2)


1- توسعه اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ج1، ص11.
2- 5.نهج البلاغه، ص289، نامه 27.

ص: 192

بندگان خدا! بدانيد كه پرهيزكاران، هم در دنياي گذرا و هم در آخرتِ ديرپا سود بردند. با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند و مردم دنيا در آخرت آنان شركت نداشتند. در دنيا زيستند هرچه نيكوتر و نعمت دنيا را خوردند هرچه بهتر. سپس از اين جهان رخت بربستند با توشه اي كه به مقصدشان رسانَد و سودايي كه سودشان را فراهم گردانَد.

ويژگي ديگر آن است كه در جامعه مطلوب اسلامي، توسعه اقتصادي هدفِ برتر نيست. در چنين جامعهاي كه مبتني بر آموزههاي اسلامي و الگوهاي برگرفته از آن است، هدف آن است كه همه استعدادهاي انساني شكوفا شود تا بهسوي كمال مطلق راه پويد و به سعادت ابدي و پايدار برسد. در اين صورت، توسعه اقتصادي، تنها مقدمهاي براي رسيدن به اين هدف خواهد بود. در سايه چنين رويكردي است كه اسلام، جامعه انساني را نيازمند تحقق رفاه فراگير و ارتقاي تمدني ميداند تا در كنار رشد شاخص هاي مادي، ضرورتها و نيازهاي معنوي انسان نيز تأمين شود.

همچنين از متون ديني اسلام ميتوان دريافت كه حفظ توازن محيط زيست، از برجستهترين ويژگيهاي فرآيند توسعه در اسلام است.(1) اين مسئله كه در اصطلاح توسعه پايدار ناميده ميشود، امروزه هدف تمام برنامه ريزي هاي توسعهاي است؛ توسعهاي كه همراه با برآوردن همه نيازهاي فعلي بشر در تمام جوامع، هيچ آسيبي به ظرفيتهاي مورد نياز نسلهاي بعدي وارد نياورد. در توسعه پايدار، هر نسل بايد منابع آب، خاك و هوا را خالص و بدون آلودگي، همانند زماني كه اين منابع بر روي زمين بودهاند، حفظ كند و براي نسل بعدي باقي بگذارد.(2) بنابراين، حفظ محيط زيست و عدالت بين نسلي، دو محور اساسي توسعه پايدار به شمار ميرود.


1- توسعه اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ج1، ص33.
2- راجر پرمن و جيمز مك گيل، اقتصاد محيط زيست و منابع طبيعي، ترجمه: حميدرضا ارباب، ص108.

ص: 193

در آموزههاي اسلامي نيز ميتوان اصولي را به عنوان مباني ديني توسعه پايدار برشمرد. ايمان به خداوند و آخرتگرايي، اصل خلافت انسان بر روي زمين، اصل امانتداري انسان، مسئوليت پذيري ديني انسان، هدفمندي جهان و نگاه ابزاري به منابع، عدالت، تقوا كه سبب نزول بركات ميگردد.(1) و شكر(2) عملي كه فزوني نعمتها را در پي دارد، اصل هايي است كه انسان مسلمان را به توسعه پايدار متعهد ميسازد و او هيچگاه به خود اجازه تخريب يا انحصار منابع خدادادي را نميدهد. روشن است كه هرگاه جامعه اي از چنين افراد متعهد و خودساختهاي تشكيل شده باشد، با فراهم ساختن مقدمات توسعه پايدار، رفاهي همگاني به ارمغان مي آورد و تمدني بالنده و شكوهمند را به نسلهاي آينده هديه مي كند.

حوزه سياست

اشاره

حوزه سياست

زير فصل ها

_ امت اسلامي

_ روابط بين الملل

نتيجه

_ امت اسلامي

_ امت اسلامي

يك جامعه انساني، از مجموعه افرادي تشكيل مي شود كه حول هدفي مشخص گرد ميآيند. بر اين اساس، جامعه مسلمان، جامعهاي است كه اعضاي آن حول محور دين و آموزههاي آن گرد آمدهاند. در فرهنگ قرآني، چنين اجتماعي «امت»(3) ناميده شده است و تكتك مسلمانان بهعنوان شهروند جامعه اسلامي، در چارچوب امت به وظايف، تكاليف و مسئوليت هاي خود عمل ميكنند. پيامبر گرامي اسلام در ابتداي ورود به مدينه و در متن معاهدهاي كه با اهل كتاب بست، مفهوم امت را اين چنين تعريف فرمود:


1- نك:أعراف: 96.
2- «... لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ؛ اگر سپاسگزاري كنيد، حتماً شما را [نعمتي] ميافزايم؛ و اگر ناسپاسي كنيد، قطعاً عذاب من شديد است». (ابراهيم: 7)
3- علامه طباطبايي ذيل آيه 92 از سوره أنبيا، امت را گروهي تعريف كرده است كه هدفي واحد، آنان را گرد هم آورده است. (الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص352)

ص: 194

هذا كتابٌ مِن محمد بن عبدالله نبي المؤمنين من قريش و يثرب و من تبعهم و لحق بهم و جاهد معهم، انهم امةٌ واحدةٌ مِن دون الناس... ؛(1) اين نوشتهاي از محمد بن عبدالله، پيامبر مسلمانان و مؤمنان قريش و يثرب و كساني است كه از آنان پيروي ميكنند و به آنان پيوسته اند و همراه آنان جهاد كردند؛ اينان امت واحدي هستند در مقابل ديگر مردمان.

از ديدگاه قرآن كريم، امت ويژگيهاي خاصي دارد كه آن را از ديگر جوامع متمايز مي سازد. نخستين و مهم ترين ويژگي امت از نظر اسلام آن است كه بر پايه عقيده استوار مي شود و بر محور ايمان شكل ميگيرد.(2) همان گونه كه براي امت شايسته نيست غير از خدا را بپرستد، شايسته نيست اساس شكل گيري خود را بر چيزي غير از اين عقيده بگذارد. البته اين به معناي معلق شدن امت در آسمان و قطع ارتباط آن با زمين نيست، بلكه به اين معناست كه روابط مادي و دنيوي آن، از قبيل تاريخ، زبان، آرمانها و ارزشها، سرزمين و مليت نيز بر پايه همان رابطه آسماني، يعني اعتقاد توحيديِ مبتني بر آموزههاي اسلامي تبيين ميشود.(3) بنابراين، برخلاف


1- ابن هشام، السيره النبويه، ج2، ص143.
2- شيوهاي كه قرآن در خطابهاي خود درباره مسلمانان و مؤمنان استفاده كرده است، به خوبي موضع اسلام درباره مرزبندي عقيدتي را نشان مي دهد: «يا أيها الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الكافِرينَ أولياءَ مِن دونِ المؤمنينَ...». (نساء: 144) «يا أيُّها الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا اليَهودَ وَ النَّصري أولياءَ...». (مائده: 51) اين مرزبندي عقيدتي، حتي در بسياري از امور حقوقي و احوال شخصي نيز بايد ملاك عمل مسلمانان قرار گيرد؛ مثلاً قرآن كريم درباره ازدواج به عنوان يك مسئله مهم اجتماعي ميفرمايد: «وَ لاتُنكِحوا المُشرِكاتِ حَتّي يُؤمِنََ وَ لَأمَةٌ مؤمِنَةٌ خيرٌ مِن مُشرِكَةٍ...». (بقره: 221)
3- علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: « انشعابات و مليت هايي كه بر اساس وطن تشكيل مي گردند، امت و مجموعه خود را بهسوي وحدت و يگانگي حركت مي دهند و در نتيجه، اين ملت، از ملّت هاي ديگر كه در وطن هاي ديگر قرار دارند، روحاً و جسماً جدا مي گردند.... در اين صورت، برخورد يك جامعه با جامعه جديد يا جوامع ديگر، به گونه اي نظير برخورد انسان با ديگر اشيا و موجودات طبيعت است كه آنان را استخدام و استثمار مي كند، و تجربه قرن هاي طولاني از آغاز خلقت تا كنون، به اين حقيقت گواهي مي دهد. به همين دليل است كه اسلام، اين قبيل انشعابات و تمايزات را ملغي ساخته، اجتماع انساني را بر اساس عقيده (و نه نژاد و وطن و نظاير آن)، پايه ريزي نموده است. در اسلام، حتي ملاك در بهره برداري هاي جنسي (ازدواج) و ارث، اشتراك در عقيده و توحيد است، نه در منزل و وطن». (الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص133)

ص: 195

مكتب هاي سياسي ديگر كه يك واحد بزرگ انسانيِ برخوردار از فرهنگ مشترك را در قلمرو جغرافيايي خاص، مرزبندي و بر اساس آن، شناسايي و تعريف مي كند،(1) اسلام كه خود را ديني جهاني و همه جامعه بشري را مخاطب آموزههاي خويش ميداند، نام امّت واحده(2) را بر مجموعه پيروان خويش مي نهد. پس در نگاه اسلام، مرز بين گروههاي انساني، مرز عقيده است، نه جغرافيا. از اين رو، تمام مسلمانان به دور از هرگونه تفاوت، عضوي از اعضاي امت يگانه اسلام به شمار مي آيند.

تلاش براي ايجاد جامعهاي كه بنيان آن بر امنيت نهاده شده باشد و همگان بتوانند در آرامش و آسايش مادي و معنوي، از همه ظرفيتها و توانمنديهاي خويش براي دستيابي به كمال انساني بهره گيرند، از جمله خواستههاي همگان است؛ زيرا اصولاً انسان براي دفع زيان و جلب منفعت به ايجاد و پديداري اجتماعات دست مي زند. اين هدف، مورد توجه قرآن و آموزههاي اسلام نيز بوده است و به همين دليل، دورنمايي روشن از يك جامعه آرماني را در آموزههاي اسلامي مي بينيم كه به دست فردي از خاندان پيامبر گرامي اسلام در فرجام تاريخ برپا ميشود. فارغ از اين جامعه آرماني كه نهايت آرزوي انسانهاست، اصولاً از نظر اسلام، شاخصهاي جامعه مطلوب مراتب تشكيكي دارد و پيروان اسلام موظفند در هر برههاي از تاريخ و بر اساس اقتضائات و امكانات اجتماعي خود، براي برپايي مرتبهاي از جامعه مطلوب اسلامي بكوشند.


1- مرزبندي كه بر اساس سرزمين، تاريخ، زبان و نژاد استوار باشد، بر اموري تكيه كرده است كه از اختيار انسان خارج بوده و از ابتداي تولد بر او تحميل شده است. اما مرزبندي بر اساس عقيده، اختيار انسان و اراده او را نيز در نظر ميگيرد. عبارتي كه از عهدنامه پيامبر آورديم و كلماتي مانند «تبع»، «لحق» و «جاهد» كه در آن به كار رفته، نشان ميدهد امت اسلامي بر پايهاي استوار است كه نقش مستقيم عمل انسان در آن كاملاً آشكار است.
2- «وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ». (مؤمنون: 52) بعضي از مفسران، امت را در اينجا به معناي دين و آيين دانستهاند، ولي به نظر مي رسد ضمير جمع در جمله «أنا ربّكم» شاهد بر آن است كه منظور از امت، همان جماعت انسانهاست. (تفسير نمونه، ج14، ص258)

ص: 196

بدين ترتيب، جامعهاي پيشرو و مترقي در چارچوب آموزه هاي آسماني اسلام شكل ميگيرد كه در هر زمان ميتواند متناسب با شرايط زماني و مكاني خود، براي جوامع ديگر نقش الگو و سرمشق عملي را ايفا كند. بر اين اساس، امت اسلامي بهگونهاي جامعه خويش را مديريت مي كند كه بتواند الگويي واقعي از جامعه كامل و برتر را ارائه دهد و حجت را بر ديگر مردمان تمام كند. شايد تأكيد قرآن بر ويژگي گواه بودن امت اسلام درباره ديگر مردمان نيز به همين دليل باشد تا ديگران با پيروي از اين سرمشق و الگوي عيني جامعه برتر، تشويق شوند و خود نيز به ايجاد چنين جامعهاي بپردازند. «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَي النَّاسِ...؛ و بدينگونه شما را گروهي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد». (بقره: 143)

از نتايج اين ويژگي آن خواهد بود كه امت اسلام بهعنوان ميزان و معيار مورد توجه قرار گيرد و اعمال و رفتار جوامع ديگر با آن سنجيده و ارزيابي شود و كارنامه اعمال جوامع و امتهاي ديگر بر پايه اصول و معيارهاي عيني جامعه اسلام سنجيده و داوري گردد. از اين رو، امت اسلامي بايد در رفتار، كردار و باورهاي مناسب و درست خويش به گونهاي عمل كند كه حجت بر ديگران تمام شود.

سومين ويژگي جامعه برتر و امت مورد نظر قرآن كه باز هم از اين آيه به دست مي آيد، ميانه روي و پرهيز از افراط و تفريط است.(1) امت اسلام بايد در


1- علامه طباطبايي ذيل آيه 143 سوره مباركه بقره مينويسد: «كلمه وسط به معناي چيزي است كه ميانه دو طرف قرار گرفته باشد، نه جزء آن طرف باشد، نه جزء اين طرف؛ و امت اسلام نسبت به ساير مردم، يعني اهل كتاب و مشركين، همين وضع را دارند؛ زيرا مشركين تنها جانب ماديت را در نظر گرفته، و جز زندگي دنيا و به كمال رساندن لذتها چيز ديگري نميخواهند، و توجهي به فضايل معنوي و روحي ندارند. اهل كتاب مانند نصارا نيز تنها دعوتشان اين است كه بشر، كمالات جسمي و مادي را براي رسيدن به آن هدفي كه خدا انسان را به خاطر آن آفريده، ترك بگويد. اما امت مورد نظر اسلام، راهي را طي ميكند كه نه افراط آن طرف را دارد و نه تفريط اين طرف را. راهي است كه هم جانب جسم و هم جانب روح را تقويت ميكند، طوري كه در تقويت جسم از جانب روح عقب نمانند، و در تقويت روح از جانب جسم عقب نمانند. دليل اين امر برخورداري انسان از دو بعد روحاني و جسماني است، پس اگر بخواهد به سعادت واقعي در زندگي برسد، به هر دو كمال مادي و معنوي نيازمند است». (الميزان في تفسير القرآن، ج1، صص 322 و 323)

ص: 197

همه زمينهها اصل اعتدال و ميانهروي را يك روش و اصل حاكم بداند و از زيادهروي و كوتاهي در هر امري بپرهيزد. براي دستيابي به معنا و مفهوم درست اعتدال و ميانه بودن امت اسلام بايد به آياتي مراجعه كرد كه به ويژگيهاي مؤمنان مي پردازد و از آنان با عنوان گروهي دور از هرگونه افراط و تفريط و اسراف و تبذير ياد ميكند. در حقيقت، تأكيد قرآن بر اعتدال، به معناي اهتمام اسلام به مسئله عدالت در همه حوزههاي فردي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي و نيز در دو بعد مادي و معنوي است. اصولاً اسلام، جهان را بر پايه و محور عدالت ميبيند و بيرون رفتن از عدالت و اعتدال را بيرون رفتن از وضع كامل و نمونه، ارزيابي و تحليل ميكند. به همين دليل، از مردمان ميخواهد همواره بر مدار عدالت و اعتدال رفتار كنند و مواضع و ايستارهاي فردي و اجتماعي خويش را بر اين محور سامان دهند.

ويژگي ديگر امت اسلامي آن است كه افزون بر پيمودن راه حق، ديگران را نيز به عمل صالح دعوت ميكند. در بينش قرآني، روشنگري، مسئله اي واجب و ضروري است. بنابراين، بر امت اسلامي است كه همه را از حقايق آگاه كند و از كتمان حق دوري ورزد. اين روشنگري افزون بر حوزه اعتقادي، حوزههاي عمل اجتماعي را نيز دربرمي گيرد. بدين ترتيب، امت اسلامي بايد مردمان را به معروف فراخواند(1) و از آنان بخواهد هنجارهاي پسنديده را در زندگي اجتماعي خويش در پيش گيرند. در حقيقت، عمل صالح شامل عمل به آموزه هاي شرعي و عرفي است. ازاين رو، اصطلاح «معروف» در بينش قرآني، احكام شرعي و عقلي و عقلايي را دربرمي گيرد. پس يكي از الگوهاي رفتاري امت اسلامي در حوزه سياسي، آن است كه نه


1- «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ...؛ شما بهترين امتي بوديد كه براي مردم پديدار شدهاند؛ [زيرا] به [كار] پسنديده فرمان ميدهيد و از [كار] ناپسند منع ميكنيد و به خدا ايمان داريد». (آلعمران: 110)

ص: 198

تنها خود در مسير حق و كمال است و در بينش و نگرش خويش باورهاي حقي دارد و رفتار فردي و اجتماعي خويش را بر پايه موازين عقلي و شرعي و عقلايي سامان مي دهد، بلكه ديگران را نيز به پيروي از اين بينش و نگرش ميخواند. بر اين اساس، بايد شرايطي را فراهم آورند تا ديگران بتوانند در مسير حق قرار گيرند و حركت كنند.

_ روابط بين الملل

_ روابط بين الملل

انواع رابطهاي كه يك جامعه اسلامي با ديگر جوامع بشري در سطح جهان برقرار ميكند، متأثر از دو مفهوم اساسي امت اسلامي و جهانشمولي اسلام است كه در مبحث پيشين به آن اشاره شد. در يك دستهبندي كلان، روابط بينالمللي هر جامعه مسلمان را ميتوان به رابطه با ديگر جوامع مسلمان و رابطه با جوامع بشري غير مسلمان تقسيم كرد. از آموزههاي اسلامي چنين برميآيد كه الگوي رابطه با مسلمانان ديگر جوامع بايد بر اساس حمايت از ايشان، و دفاع از حقوق آنان، و ارائه كمكهاي ممكن به آنان استوار باشد؛ و رابطه با ديگر جوامع بشري نيز با تكيه بر حسن همجواري، شامل اقدام براي نشر و ترويج فرهنگ و دعوت اسلامي، حمايت از مستضعفان، و ايستادگي در برابر اركان استكبار است كه مانع رسيدن پرتو توحيد به دلهاي مردم مي شود.

در پرتو اصولي كه براي تبيين مفهوم امت اسلامي بيان گرديد، ديگر نميتوان ثروتها و منابع موجود در يك سرزمين اسلامي را حق خاص و منحصر به ساكنان آن دانست كه ديگر مسلمانان هيچ بهرهاي از آن نداشته باشند. چنين عقيدهاي با روح حاكم بر آموزههاي اسلامي و ايمان به خدا و حسن ظن ناشي از آن، سازگار نيست. در مباحث اقتصادي، به ويژه در مبحث الگوي مصرف، نيز مطرح كرديم كه خدا به نفع مسلمانان و حتي

ص: 199

ديگر انسانهاي نيازمند، حقوقي را بر عهده مسلمانان غني قرار داده است. بدين ترتيب, از نظر آموزههاي اسلامي، مسلمانان مكلف به ياري و پشتيباني يكديگر هستند؛ و مسئوليتپذيري كه اسلام از پيروان خود مطالبه كرده است، حكم ميكند هر فرد يا جامعه مسلمان، با ديدن هر خلأ و مشكلي در ميان ديگر مسلمانان، داوطلبانه دست به اقدام بزند و در انجام دادن هر كاري كه از دستش بر ميآيد، كوتاهي نكند.

نتيجه چنين رويكردي آن است كه در صورت پيروي از اين الگوي رفتاري، همبستگي سياسي و اجتماعي جوامع مسلمان افزايش مي يابد و در برابر ديگران، جامعهاي واحد تشكيل ميدهند. در قرآن كريم نيز تمام مسلمانان به ارتباط با يكديگر و پرهيز از جدايي فراخوانده شدهاند: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا... .»(1) پس اگر فردي مسلمان يا جامعهاي اسلامي تنها به حبلالله چنگ زند، ولي از امت اسلامي جدا شود، مشمول قطع «مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»(2) خواهدشد،(3) و در اين صورت، مورد نكوهش قرآن خواهد بود.

رابطه جامعه اسلامي با جوامع غير مسلمان كه به حقوق مسلمانان و جامعه اسلامي احترام ميگذارند، رابطهاي مسالمتآميز و همراه با عدالت و احترام متقابل است؛(4) زيرا همكاري با انسانهاي ديگر و احترام به حقوق آنها در فطرت آدمي ريشه دارد.(5) بدين ترتيب، فراتر از اصل عدالت، همه آنچه در جامعه


1- نك: آلعمران: 103
2- «الَّذينَ يَنقُضونَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ ميثاقِه وَ يَقطَعونَ ما أمَرَ اللهُ بِهِ أن يوصَلَ وَ يُفسِدونَ فِي الأرضِ اولئِكَ هُمُ الخاسِرونَ؛ كساني كه پيمان خدا را، پس از محكم ساختن آن مي شكنند و آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده، ميگسلند و در زمين فساد ميكنند تنها آنان زيانكارند». (بقره: 27)
3- اسلام و محيط زيست، ص297.
4- اخلاق در قرآن، ج3، ص414.
5- اسلام و محيط زيست، ص285.

ص: 200

اسلامي ذيل عنوان احسان قابل طرح است، در ارتباط با جوامع غير مسلمان نيز جاري خواهد بود؛ زيرا تمام انسانها كرامت ذاتي دارند و انسان به مقتضاي فطرت خود از رنج و زحمت ديگران ناراحت و از سعادت آنان خوشحال مي شود. بنابراين، انساني كه فطرت سليم داشته باشد، نه تنها به حقوق ديگران، تجاوز نميكند، بلكه براي رفع نياز ديگران، از حقوق خويش هم مي گذرد(1) و اين را وسيلهاي براي كمال خود و رسيدن به قرب الهي مي داند.(2) چنين رويكردي به دليل فطري بودن ارزشهايي مانند همكاري، تفاهم، مساعدت، مشاركت، احساس همدردي، ازخودگذشتگي و ايثار است.(3) اسلام هم كه بر فطرت آدمي تكيه كرده است، رفتاري را از جامعه اسلامي ميپسندد كه بر چنين رويكردي مبتني باشد. در عين حال، آموزههاي اسلامي، رابطه با غير مسلمانان را تا جايي اجازه ميدهد كه سيادت اسلام حفظ شود و موجب برتري كفار بر جامعه اسلامي يا تسلط آنان بر مسلمانان نگردد. قرآن با صراحت اين مسئله را بيان كرده است: «... وَ لَن يَجعَلَ اللهُ لِلكافِرينَ عَلَي المُؤمِنينَ سَبيلاً؛ و خدا هيچ راهي براي [تسلط] كافران بر مؤمنان قرار نداده است». (نساء: 141)

همچنين در آموزههاي اسلامي، تسامح و تساهل در برابر باطل نكوهش شده و قرآن به پيامبر اسلام هشدار ميدهد هرگز در برابر پيشنهادهاي انحرافي مشركان از خود انعطاف نشان ندهد و با اهل باطل مداهنه نكند.(4)


1- «... وَ يُؤثِرونَ عَلي أنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ...؛ و آنان را بر خود ترجيح ميدهند، هرچند خود نيازمند باشند.» اين آيه اگرچه درباره رابطه ميان دو گروه از مسلمانان (مهاجر و انصار) است، اما همانگونه كه در متن آمد، چنين رابطهاي با ديگر انسانها كه سعي بر حفظ احترام متقابل دارند، ميتواند جاري باشد». (حشر: 9)
2- «إنّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللهِ لانُريدُ مِنكُم جَزاءً وَ لا شُكوراً؛ شما را فقط به خاطر خدا غذا ميدهيم، هيچ پاداشي و سپاسگزاري از شما نميخواهيم». (انسان: 9)
3- اسلام و محيط زيست، ص287.
4- «فَلا تُطِعِ المُكَذِّبينَ _ وَدّوا لَو تُدهِنُ فَيُدهِنونَ؛ پس، از تكذيبكنندگان اطاعت مكن؛ آنها دوست دارند در مسائل ديني، نرمش نشان دهي تا آنها نرمش نشان دهند. (نرمشي همراه با انحراف از حق)». (قلم: 8 و 9)

ص: 201

پس نه فرد مسلمان و نه جامعه اسلامي حق ندارد در عمل و اعتقاد، در برابر دشمنان و مرامهاي باطل از خود سستي يا نرمش نشان دهد و نبايد از مواضع اعتقادي و عملي خود عقبنشيني كند. اگر در سخنان پيشوايان معصوم، دين اسلام به «شريعت سمحه سهله» وصف شده است، ربطي به تساهل و مداهنه ندارد، بلكه بدين معناست كه دين اسلام با فطرت انسان، سازگار و براي انسان قابل تحمل است(1) و احكام و دستورهايي خارج از توان آدمي و ناسازگار با ظرفيت انسان و جامعه بشري ندارد.

دين اسلام در برابر كساني كه رويارويي با نظام اسلامي را در دستور كار خود قرار دادهاند و با جامعه اسلامي به نزاع و دشمني ميپردازند، با صراحت و قاطعيت، دستور دفاع و مقابله داده است:

لايَنهاكُم اللهُ عَنِ الّذينَ لَم يُقاتِلوكُم فِي الدّينِ وَ لَم يُخرِجوكُم مِن ديارِكُم أن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا إلَيهِم إنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطينَ ٭ أنَّما يَنهاكُمُ اللهُ عَنِ الذينَ قاتَلوكُم فِي الدّينِ وَ أخرَجوكُم مِن ديارِكُم وَ ظاهَروا عَلي إخراجِكُم أن تَوَلَّوهُم وَ مَن يَتَوَلَّهُم فَأولئِكَ هُم الظّالِمونَ. (ممتحنه: 8 و 9)

خدا شما را از كساني كه در مورد دين با شما پيكار نكردند و شما را از خانههايتان بيرون نراندند، منع نميكند كه به آنان نيكي كنيد و با آنان دادگري ورزيد؛ خدا، دادگران را دوست دارد. خدا شما را فقط از كساني كه در مورد دين با شما پيكار كردند و شما را از خانههايتان بيرون راندند و براي بيرون راندن شما از همديگر پشتيباني كردند، منع ميكند كه با آنان دوستي كنيد و هركس آنان را دوست داشته باشد، پس تنها آنان ستمكارند.

البته در الگوهاي رفتاري مورد نظر آموزههاي اسلامي، حتي در حالت دشمني و در وضعيت جنگي هم، رعايت ارزشهاي انساني و الهي توصيه


1- اسلام و محيط زيست، ص306.

ص: 202

شده است؛ زيرا جنگ و مقابله نظامي، براي حفظ اسلام يا توسعه و گسترش نفوذ آن است. پس نميتواند مشتمل بر كارهايي باشد كه با روح حاكم بر آموزههاي اسلامي در تضاد و تعارض قرار ميگيرد. بنابراين، شايسته است رفتار مسلمانان و جامعه اسلامي حتي در مقام برخورد با دشمن نيز رفتاري عادلانه باشد.(1) قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ. (مائده: 8)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت، گواهي دهيد. دشمني با جمعيتي، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد كه به پرهيزكاري نزديك تر است. و تقوا پيشه كنيد كه همانا خداوند به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است.

نتيجه

نتيجه

_ از ميان آموزههاي اسلامي در حوزه فرهنگ، ميتوان الگوهاي مهمي مانند اخلاقگرايي را به دست آورد كه هم صبغه ارزشي آن بسيار پررنگ و بر ديگر الگوهاي رفتاري اثرگذار است و هم خود داراي صبغه رفتاري است. سيره نبوي و الگوهاي رفتاري آن حضرت در طول زندگي فردي و اجتماعي كه آميخته با مكارم اخلاق بود، ايشان را در مقام نمونه كامل و مطلوب دين اسلام به جهانيان معرفي كرد.

_ اصل اعتدال نيز در تمام احكام فردي و اجتماعي اسلام، به عنوان سنگ بناي سبك زندگي ديني همواره مورد توجه بوده است. آموزههاي اسلام، از هر افراط و تفريطي بهدور است و مسلمانان و پيروان اين آيين


1- مفاتيح الحياة، ص327.

ص: 203

حنيف اگر دنبالهرو مقررات و قوانين اصيل اسلامي باشند، از هر انحرافي در امان خواهند بود و پيوسته در مسير هدايت و صراط مستقيم گام برميدارند.

_ خردورزي و عقلانيتِ مورد توجه و تأكيد اسلام نيز همواره انسان و جامعه را از خرافهگرايي بهدور داشته است و او را در الگوهاي زندگي خود به مبارزه با انديشههاي غير واقعي و تقليدهاي كوركورانه فرامي خواند.

_ آموزههاي فرهنگي اسلام در تعيين الگوهاي مناسب رفتاري براي گذران اوقات فراغت نيز اثرگذار است. در فرهنگ اسلامي هيچ لحظهاي براي انسان تعريف نشده كه از حركت در مسير كمال فارغ باشد. بنابراين، فعاليت، استراحت و تفريح انسان مسلمان بايد زمينه بروز استعدادها و خلاقيتهاي خدادادي او باشد تا در پرتو آن در مسير تكاملي خود به سوي هدف آفرينش گام بردارد.

_ در حوزه اجتماعي، الگوهاي رفتاري برگرفته از آموزههاي اسلامي براي نظم، نظارت و روابط اجتماعي، بخشي از سبك زندگي اسلامي را شكل مي دهد كه بر اساس آن، افزون بر تأمين حقوق و آزاديهاي فردي، عدالت اجتماعي نيز تأمين شود، حس مسئوليتپذيري در بدنه جامعه اسلامي تقويت مي گردد، همگان متولي دفاع از جامعه و ارزشهاي آن مي شوند و در قالب زندگي جمعي، راه رسيدن انسان به سعادت نيز هموارتر خواهد شد.

_ مصرف اگرچه هدف هر فعاليت اقتصادي است، با تكيه بر فرهنگ هر جامعه از الگوهاي خاصي پيروي ميكند. مصرف بيش از حد، زمينه ساز انواع لغزش ها، اسراف ها، فخر فروشي ها، تباهي ها و ناهنجاري هاست. آموزه هاي اسلامي كه در آنها به ميانه روي در مصرف، پرهيز از اسراف و تبذير، پرهيز از هدر دادن اموال، پرهيز از راكد گذاشتن اموال اشاره شده، همه در پي فرهنگ سازي براي مصرف هستند. در ﻧﻈﺎم اﻗﺘﺼﺎدي اﺳﻼم، ﻣﺴﻠﻤﺎنان ﺗﺸﻮﻳﻖ ﺷﺪهاﻧﺪ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺼﺮف ﺧﻮد را ﺑﺮاي آﻧﭽﻪ آفريده ﺷﺪهاﻧﺪ، اﺻﻼح كنند و آن را وﺳﻴﻠﻪ ﻛﻤﺎل ﺧﻮد ﻗﺮار دﻫﻨﺪ.

ص: 204

_ بر اساس آموزههاي اسلامي در حوزه اموال، مالك حقيقي خداست و اصل مالكيت خصوصي نبايد مانع محروميت بخشي از جامعه از رفاه، آسايش و تأمين نيازمنديها شود. به همين دليل، رفتارهاي اقتصادي مانند احتكار و مالاندوزي كه ثروت را از گردش اجتماعي آن خارج مي كند و در انحصار گروه يا طبقه خاص قرار مي دهد، به شدت نكوهش شده است.

_ انسان در مقام خليفه خدا، در جهاني كه مسخر او گشته است، بايد بكوشد از هر نعمت هستي در مسير صلاح و فلاح خود بهره گيرد. كار و تلاش، مطالبه جدي اسلام از انسان و جامعه بشري است. به همين دليل، انسان مسلمان كه هستي را فراتر از ماده ميبيند، به كار نيز با ديد گسترده تري مينگرد و با تقدس بخشيدن به آن، عرصههاي فعاليت را گستردهتر ميسازد.

_ اهميت توسعه و نقش مهم آن در بنا نهادن جامعهاي آرماني و تمدني بالنده، از مسلماتِ كتاب و سنت به شمار ميرود. برخلاف تعريف رايج از توسعه كه بر نگرش مادي به زندگي مبتني است، در بينش اسلامي، زندگي انسان در دنيا محصور نيست و مراحل حيات او ادامه دارد. بنابراين، طرح توسعهاي كه ارائه ميكند، كاملاً تفاوت دارد و دربردارنده روش دست يابي به جايگاه نمونه حيات بشري است. همچنين از متون ديني اسلام ميتوان دريافت كه حفظ توازن محيط زيست، از برجستهترين ويژگيهاي فرآيند توسعه در اسلام است.

_ جامعهاي كه اعضاي آن حول محور دين اسلام و آموزههاي آن گرد آمده اند، در فرهنگ قرآني «امت» ناميده شده است و تكتك مسلمانان در اين چارچوب به وظايف، تكاليف و مسئوليتهاي خود عمل ميكنند. تلاش براي ايجاد جامعهاي كه بنيان آن بر امنيت نهاده شده باشد و همگان بتوانند در آرامش و آسايش مادي و معنوي، از همه ظرفيتها و توان منديهاي خويش براي رسيدن به كمال انساني بهره گيرند، از كاركردهاي امت اسلامي است.

ص: 205

فصل پنجم: آسيب شناسي الگوهاي موجود سبك زندگي

اشاره

فصل پنجم: آسيب شناسي الگوهاي موجود سبك زندگي

زير فصل ها

سبك زندگي توصيفي و تجويزي

وضعيت موجود در جامعه ايراني

سبك زندگي توصيفي و تجويزي

سبك زندگي توصيفي و تجويزي

رويكرد كلاسيك و مسلط در شيوه پرداختن انديشمندان جامعهشناسي به موضوع هاي گوناگون، نگاه توصيفي است و همين نگاه درباره مفهوم سبك زندگي نيز ديده مي شود. بر اين اساس، جامعهشناسان معمولاً سبك زندگي جاري افراد را تنها توصيف ميكنند و نگاه ارزشي و تجويزي ندارند. براي مثال، ماكس وبر از نخستين كساني است كه به تبيين نظري رابطه مصرف و سرمايهداري غربي ميپردازد. او در كتاب اخلاق پروتستان و روح سرمايه داري با تأكيد بر منش پارسايي پروتستانها كه موجب پرهيز از مصرف تجملي و در نتيجه، انباشت سرمايه و سازماندهي عقلاني توليد مي شود، با چشمانداز جديدي در مطالعات جامعهشناسي به اثرگذاري عامل فرهنگي بر نظم اقتصادي و اجتماعي جامعه مدرن ميپردازد. تقريباً هم زمان با همين دوره، دو پژوهش ديگر در زمينه شيوه مصرف انجام شد. زيمل درباره جايگاه مصرف نزد مصرف كنندگان كلان شهرها و در مورد شيوه

ص: 206

استفاده نوكيسگان آمريكايي از مصرف براي تعيين هويت اجتماعي خويش تحقيق كرد. وبلن در كتاب نظريه طبقه تنآسا،(1) مفهوم مصرف را در كانون توجه خود قرار داد و ثروت را مبناي شأن و منزلت دانست.(2) در پژوهش زيمل نيز «پول و مصرف» جايگاه ويژه اي دارد. وبر به مفهوم «طبقه» و «قشربندي اجتماعي» توجه كرد. او معتقد است افزون بر ثروت، قدرت و منزلت نيز ميتواند تعيينكننده طبقه اجتماعي باشد. بورديو نيز رسماً واژه سبك زندگي را وارد تحليل هاي خود ساخت و آن را بر مبناي سلسله مراتب قدرت و طبقه بندي اجتماعي تحليل كرد. گيدنز هم كه مي كوشيد سبك زندگي را در سطح و معنايي متعاليتر ارائه كند، معتقد است اصطلاح سبك زندگي، قابليت كاربرد در زندگي هاي سنتي را ندارد؛ زيرا سبك زندگي در جايي مطرح است كه قدرت انتخاب از بين گزينههاي متعدد وجود داشته باشد. در تمام اين موارد، به روشني ميبينيم جامعه شناسان آنچه را موجود است، توصيف و تحليل مي كنند و معمولاً با تكيه بر نگاه آماري توضيح مي دهند سبك زندگي افراد اين گونه است.

ميتوان گامي فراتر از توصيف نهاد و با تكيه بر اصول ثابت موجود در آموزههاي اسلامي، چارچوبي ارائه كرد كه در محدوده آن، به تجويز نيز


1- The Theory of the Leisure Class.
2- وبلن اصطلاح طبقه مرفه را در وصف افرادي به كار برده است كه از نظر اقتصادي، عملكردي غيرمولّد دارند و از اين نظر، همچون افراد طبقه كاسب كار هستند. وبلن گناه طبقه مرفه را مصرف همراه با اسراف ميدانست. اعضاي اين طبقه براي جلب توجه ديگران، به مصرف متظاهرانه (خريد كالاهايي كه براي ادامه حيات ضروري نيستند) و فراغت متظاهرانه (استفاده غيرمولّد از وقت) مي پردازند. از نظر وبلن، افزون بر زيان هايي كه اعضاي اين طبقه مستقيماً به ثبات اقتصادي جامعه وارد مي آورند، براي اعضاي طبقات اجتماعي نيز الگوي رقابتي ميشوند كه نتيجه آن، جامعهاي خواهد بود كه به اتلاف زمان و پول ميپردازند. (تيم ديليني، نظريه هاي كلاسيك جامعه شناسي، ترجمه: وحيد طلوعي و بهرنگ صديقي، ص297)

ص: 207

بپردازيم؛ يعني با دخالت دادن مجموعهاي از باورها و ارزشها، به ترسيم و شكلگيري سبك يا سبكهاي خاص زندگي كه البته در اينجا نوع ديني آن مورد نظر است، ياري رسانيم. به عبارت ديگر، در اين نوشتار مي كوشيم تا سبك يا سبكهاي زندگي را آنگونه كه بايد باشد، تصوير كنيم. اين رويكرد دقيقاً همان شيوه مورد تأييد آموزههاي ديني است كه پيامبران الهي پي گيري مي كردند. با توجه به سيره پيامبر گرامي اسلام، ميبينيم آن حضرت در محيطي برانگيخته مي شود كه مردمان به زندگي روزمره و عرفي خود مشغولند و به شيوه هاي گوناگون به نيازهاي طبيعي خود پاسخ مي دهند و به كسب و كار، تجارت، جنگ، آموزش و زناشويي مي پردازند. به دليل آنكه وضعيت زندگي مردم و الگوهاي انتخابي آنان براي زندگي، با ايدئال هايي كه دين براي زندگي بشر تجويز كرده، تفاوت دارد و اساساً بروز همين تفاوت و چاره جويي درباره آن، موجب بعثت و رسالت پيامبر بود، آن حضرت موضعي آسيب شناسانه در پيش مي گيرد و الگوهاي نادرست زندگي را به آنها گوشزد و الگوهاي جايگزين را نيز معرفي ميكند. ايشان از ابزار حاكم ساختن باورها و ارزشهاي ديني نيز براي ايجاد دگرگوني در سليقه و شيوه انتخاب مردم بهره ميگرفت تا آنها با رضايت خاطر، الگوهاي سبك زندگي خود را اصلاح كنند.

اكنون اگر بخواهيم منطق و روش كتاب حاضر را ادامه دهيم، بايد بگوييم پس از آنكه در فصل هاي سهگانه بينش، گرايش و كنش، مجموعهاي از معيارها و الگوهاي لازم را براي پديد آمدن سبك زندگي ديني شناسايي، بررسي و ارائه كرديم، اكنون ميتوانيم به توصيف واقعيتهاي موجود در جامعه بازگرديم؛ يعني با تكيه بر همان يافتههاي هنجاري و تجويزي

ص: 208

پژوهش، ميتوان اينگونه ارزيابي و توصيف كرد كه سبك زندگي يا الگوهاي انتخابي چه افرادي يا چه گروهها و جوامعي، با آنچه اسلام توصيه كرده، هماهنگ است و الگوهاي رفتاري برتر نزد كدام افراد و گروه ها، هماهنگي كمتري با «سبك زندگي اسلامي» دارد. بدين ترتيب، اين روش براي هر جامعه و از جمله جامعه ايراني در سطوح گوناگون فردي و اجتماعي قابل تطبيق خواهد بود. اينكه يافته هاي خود را از آموزههاي اسلامي به عنوان ملاك و معيار در نظر ميگيريم و درصدد تجويز مفاهيم و شاخص هاي برگرفته از آن برمي آييم، بر سه پيشفرض اساسي مبتني است كه در پرتو آن، چنين رويكردي قابل دفاع خواهد بود:

1. اسلام و آموزههاي آن، يك «نظام مفهومي» كامل است؛ يعني همان گونه كه در نظام هاي عيني، ويژگي هايي مانند تعدد اجزا و ارتباط دقيق و تعريفشده ميان آنها وجود دارد و كاركرد هر بخش، تكميل كننده كاركرد ديگر بخش هاست و «كل» چيزي بيش از «حاصل جمع ساده اجزا» بهشمار ميرود، در نظام هاي مفهومي، مانند مجموعه آموزههاي يك دين نيز چنين ويژگيهايي قابل تحقق است.(1) ما درباره دين اسلام چنين باوري داريم.(2)

2. پس از مرحله ايمان و باور به حقانيت اسلام كه پايه و نشانه مسلماني است، ميزان تعهد و تلبس به آموزه هاي آن در مقام عمل ميتواند حالت


1- «... أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذٰلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَي أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ آيا شما به بخشي از كتاب ايمان مي آوريد و به پاره اي كفر مي ورزيد؟ پس جزاي هر كس از شما كه چنين كند، جز خواري در زندگي دنيا چيزي نخواهد بود، و روز رستاخيز، ايشان را به سخت ترين عذابها باز برند و خداوند از آنچه مي كنيد غافل نيست». (بقره: 85)
2- «وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ ...؛ و ميان آنان به موجب آنچه خدا نازل كرده ، داوري كن و از هواهايشان پيروي مكن و از آنان بر حذر باش; مبادا تو را در بخشي از آنچه خدا بر تو نازل كرده، به فتنه دراندازند». (مائده: 49)

ص: 209

تشكيكي و سلسله مراتبي داشته باشد. به عبارت ديگر و با توجه به حالت پيوستاري محقق شده در خارج، ميتوان گفت فرد يا گروهي كمتر مؤمن است و ديگري بيشتر مؤمن است. بدين ترتيب، ميتوان نمره ايماني و تلبس عملي افراد و گروهها را بر اساس ميزان پاي بندي ايشان به آموزههاي اسلامي تعيين كرد. اين پيش فرض را ميتوان از آيات متعدد قرآن استفاده كرد:

...هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ. (آل عمران: 167)

آنها در آن هنگام به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَ عَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ. (انفال: 2)

مؤمنان، تنها كساني هستند كه وقتي نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان ميگردد و هنگامي كه آيات او بر آنها خوانده ميشود، ايمانشان افزونتر ميگردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ ... . (فتح: 4)

او كسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني بر ايمانشان بيفزايند.

3. جامعيت دين اسلام، همه جنبه ها و زواياي زندگي انسان را دربرمي گيرد. بر اين اساس، بر اين باوريم كه پيروان واقعي اين آيين، در هيچ مرحلهاي از زندگي به بنبست نميرسند و همواره آموزههاي اسلامي، راه گشاي مشكلات آنان در انتخاب مسير درست زندگي است. اين پيش فرض، هنگام ترسيم سبك زندگي اسلامي در بعد حكومتي، اهميت و برجستگي خود را كاملاً آشكار ميسازد.

ص: 210

بدين ترتيب، سبك زندگي اسلامي بر مباني خداشناسي، هستيشناسي، انسان شناسي و معرفت شناسي خاصي استوار خواهد بود كه خاستگاه آنها اسلام و آموزههاي آن است. اين باورها و نگرشها، اصول ثابتي است كه هم بهعنوان جزئي از سبك زندگي و هم به عنوان چارچوبي براي رفتارهاي عيني سبك زندگي ايفاي نقش مي كند و عدول از آنها به معناي عدول از سبك زندگي اسلامي است. براي نزديكي به ذهن ميتوان از تشبيه سبك زندگي به درخت استفاده كرد. درختِ طبيعي ريشه دارد، از ريشه رشد مي كند و سپس قسمتهاي ديگر آن شكل ميگيرد. در درخت همان هويتي كه از ريشه شكل گرفته است، در شاخهها و سرشاخهها و در نهايت در ميوهها نيز انتظار ميرود؛ يعني ريشه، هويت شاخه و سرشاخهها و ميوهها را تعيين ميكند و اگر ريشهاي خراب شود، به همان نسبت در رشد ساقه، شاخهها، سرشاخههاي درخت و ميوه آن نيز اثر منفي ميگذارد. همين روند را ميتوان در سبك زندگي نيز تصور كرد. پس ديگر پذيرفتني نخواهد بود كه بگوييم سبك زندگي اسلامي از اصول ثابتي به عنوان چارچوب كنشهاي فردي و اجتماعي برخوردار است، ولي زماني كه نوبت به امور روزمره و مواجهه با اقتضائات عصري ميرسد، رفتار و كردار خود را با فرهنگها و سبكهاي ديگر زندگي هماهنگ سازيم. اگرچه سبك زيست مؤمنانه لزوماً به معناي مغايرت و تفاوت كامل با ديگر الگوهاي زندگي رايج در جهان نيست، مهم آن است كه الگوهاي انتخابي در سبك زيست مؤمنانه بايد از آموزههاي ديني اثر پذيرد و در چارچوب تعيين شده دين صورت گيرد.(1)


1- تعبير قرآني ايمان و عمل صالح كه در آيات مختلف بارها در كنار هم آمده، ميتواند از آن حكايت كند كه عمل و رفتار شخص مؤمن، بايد همواره برآمده از باورهاي ايماني او باشد؛ همان گونه كه نشانه باور و ايمان حقيقي نيز آن است كه در قالب عمل صالح جلوهگر شود.

ص: 211

به اين نكته هم بايد توجه كرد كه سبك زندگي ديني، لزوماً منحصر در يك سبك نيست بلكه مي توان در محدوده يك چارچوب برگرفته از اصول اسلامي، سبكهاي متعددي پذيرفت. براي مثال، مي توان به دو سبك زندگي فرد نوجواني اشاره كرد كه با عنوان طلبه و براي تحصيل علوم ديني، وارد يكي از حوزههاي علميه مي شود. او پيش از ورود به حوزه علميه نيز نوعي سبك زندگي خانوادگي دارد كه اجمالاً ميتوان آن را مرتبهاي از يك سبك زندگي ديني دانست. پس از ورود به حوزه علميه، نوع لباس پوشيدن او با دوران پيش از طلبگي اختلاف فاحشي مي يابد. به همين ترتيب، غذا خوردن، ساعت خوابيدن، شيوه درس خواندن و مطالعه كردن وي نيز سبك و سياق جديدي پيدا ميكند. حتي نوع انديشيدن و باورهاي ديني، سياسي و اجتماعي يك طلبه نيز تحت تأثير استادان و شيوه حاكم بر نظام آموزشي و پرورشي حوزه علميه تغيير مي كند و با اندك هم نشيني ميتوان اين تغيير را دريافت. در همين مجموعه، ميتوان مشاهده كرد كه از ميان طلبهها، برخي بر عبادت تأكيد دارند، گروهي بر خدمات اجتماعي، دسته اي بر علم آموزي و تحقيق و بعضي هم بر معناي واقعي دين. با اين همه، الگوهاي انتخابي هيچ كدام را نميتوان خارج از چارچوب سبك زندگي ديني دانست. سيره عملي پيامبر گرامي اسلام و پيشوايان معصوم در رفتار با اصحاب خود نيز نشان ميدهد ايشان، اختلاف سبك و سياق را مي پذيرفتند و اين اختلاف و تفاوت، در سبك زندگي اصحاب آنان به خوبي ديده مي شود. به تفاوتهاي موجود در سبك زندگي و الگوهاي رفتاري سلمان و ابوذر كه پيامبر ميان ايشان عقد برادري بسته بود، توجه كنيد. ما هيچ گاه در سيره پيامبر اسلام نمي بينيم به سلمان توصيه كرده باشد مانند ابوذر زندگي كند و از آن طرف،

ص: 212

روايت شده است كه بي گمان اگر ابوذر از قلب سلمان آگاه مي شد، او را نفي ميكرد(1). هر كدام از آن دو، سبك زندگي خاص خود را داشتند و پيامبر نيز هيچ كدام از آنها را نفي نمي كرد؛ هرچند در اين مراتب تشكيكي، دست يابي به مرتبه ايدئال و آرماني، مطلوب است و جامعه اسلامي بايد بكوشد خود را به آن نزديك سازد. حتي درباره انسان كامل هم مي توان گفت سبك زندگي او بر اساس شرايط زماني و مكاني و اقتضائات عصري شكل مي گيرد؛ مگر نه اين است كه امير مؤمنان، علي عليه السلام كفش هاي خود را وصله مي زد(2) و امام صادق عليه السلام لباس هاي آراسته مي پوشيد؟(3) علتِ آن چيزي نيست جز تفاوت شرايط زماني و مكاني كه هر فرد بر اساس آن، الگوهاي خاصي را در پيش مي گيرد. پس مي پذيريم كه ارزشها و نگرشهاي همسان، لزوماً به سبك زندگي يكسان نميانجامد و البته برخورداري از سبك زندگي يكسان نيز لزوماً به معناي بهرهمندي از باورها و ارزشهاي همسان نيست. اما با توجه به ويژگي انتخابگري كه در سبك زندگي وجود دارد، ميتوان هر مجموعه يك پارچه از الگوهاي رفتاريِ برآمده از آموزههاي ديني را كه در چارچوب معيّن شده از سوي دين قرار دارد، يك سبك زندگي ديني برشمرد.


1- امام صادق عليه السلام از جد خود، امام زينالعابدين عليه السلام روايت كرده است: «والله لَو عَلِم أبوذر ما في قلبِ سلمانَ لَقَتَلهُ و لَقد آخي رَسولُ اللهِ بينَهما، فما ظَنّكُم بسائرِ الخَلقِ؛ به خدا اگر ابوذر آنچه را در دل سلمان بود ميدانست، حتماً او را ميكشت، با اينكه رسول خدا صلي الله عليه و آله آن دو را با هم برادر كرده بود؛ پس درباره مردم ديگر چه گماني ميبريد؟» (اصول كافي، ج1، ص455)
2- نهج البلاغه، ص34، خطبه 33.
3- نقل شده است كه شخصي هنگام ورود به محضر امام صادق عليه السلام آن حضرت را در جامهاي سفيد و فاخر مشاهده كرد. بلافاصله زبان به اعتراض گشود كه اين گونه لباس در خور شما نيست. آن حضرت در پاسخ فرمود: «اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله در خوراك و لباس به خود سخت ميگرفت، به آن دليل بود كه در آن روزگار، نه زمين حاصلخيزي بود و نه غذاي مطبوعي. اما زماني كه دنيا رو نمايد (و رفاه و فراواني در جامعه گسترش يابد) شايستهترين مردم به برخورداري از آن، نيكانند نه بدكاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه كفار». (تحف العقول عن آل الرسول، ص256)

ص: 213

بنابراين، اگر بر اساس اختيار انسان، مسئوليت اصلي او را حركت به سوي خدا و در چارچوب معيّن شده از سوي دين بدانيم، طبيعي و پذيرفتني خواهد بود كه با توجه به اقتضائات زماني، مكاني و اجتماعي، با الگوهاي متنوع رفتاري و سبك هاي متعدد زندگي روبه رو شويم. مهم اين است كه الگوهاي يادشده در چارچوب آموزههاي ديني بگنجد و با آن ناهماهنگي نداشته باشد. مثلاً اگر از رنگ لباس كسي پرسيده شد، فقط پاسخ او تمايلات شخصي نباشد، بلكه دليل ديگري چون خشنودي همسر را در كنار آن بيان كند. يا اگر كسي براي خدمت به دين به رفاه خاصي نيازمند است، شايسته است چنين رفاهي را به دست آورد. هنگامي كه امير مؤمنان، علي عليه السلام با غلام خود براي خريد لباس ميرود، براي او لباسي زيباتر و اندكي گران مي خرد و براي خويشتن به اندك پوششي بسنده مي كند. آن حضرت حكمت رفتار خويش را چنين بيان مي كند كه قنبر، جوان است و لباس فاخر و زيبا براي او مناسب تر است. هدف از بيان اين مثالها، روشن شدن اين نكته بود كه با تبيين اصول اسلامي در جامعه، در هر زمان و مكان ميتوان الگوهاي مناسب را براي زندگي تعيين كرد و از آنها بهره برد.

بدين ترتيب، براي تأمين هدف در رسيدن به سبك زندگي ديني، به ويژه در مقام نتيجه گيري چارچوب كلان و استنباط الگوهاي كلي، از نظر روشي بايد حركت از كلي به جزئي، و از كل به جزء، و از امور ثابت به سوي امور متغير و زمانمند صورت بگيرد. بر اين اساس، خطوط كلي و باور هاي اصلي، مثل نگرش به هستي، به خويشتن، به نوع انساني و به ديگران، در رده هاي نخست و بالاتر جاي مي گيرد. اگر اين موارد به دست آمد و بر اساس نگرش هاي اسلامي شكل گرفت، آن گاه در مراتب بعدي، پرسش و ابهام زيادي باقي نمي ماند، بلكه مي توان گفت با مشخص شدن راه، تصميم گيري درباره بسياري از موارد عيني و

ص: 214

رفتاري هاي جزئي آسان خواهد بود. براي مثال، ميتوان به الگوي برخورد با مشكلات اشاره كرد. در بينش اسلامي، وقوع سختيها در زندگي براي شخص مؤمن يك نعمت پنداشته ميشود(1) و حتي در مراتب عاليتر، اين پديده ميتواند نوعي ارتقاي درجه به شمار آيد(2) تا جايي كه در مقام تشبيه، سرعت جريان مشكلات به سوي مؤمن، بيشتر از سرعت جريان آب از روي تپه به سوي گودي دره دانسته شده است. در روايات اسلامي به اين نكته اشاره است كه دشواري ها، نگرش انسان را تصحيح مي سازد، خطاهاي آدمي را به او گوشزد مي كند و ظرفيت هاي دروني او را شكل مي دهد.(3) حال اگر با اين نگاه به دشواري هاي پيش روي خود بنگريم و آن را ابزار تكامل و رشد خود بدانيم، نه تنها از رويارويي با مشكلات هراسي نخواهيم داشت، بلكه بهرهمندي از چنين رويكردي، موجب اشتياق افراد و گروههاي اجتماعي براي برخورد با مشكلات زندگي خواهد بود. اگر الگوهاي زيستي در چارچوب هاي ديگري باشد و از آموزههاي متفاوتي گرفته شده باشد، گريز از دشواري ها، واكنشي طبيعي است و در مراتب نازلتر، حتي اموري كه واقعاً مشكل بهشمار نميآيد، در نظر برخي افراد مشكل دانسته مي شود.

روشن است كه به دست آوردن الگوهاي زيست مؤمنانه با تكيه بر آموزههاي ديني، فرآيند پيچيده و دشواري است كه زماني طولاني و نيروي فكري بسياري


1- از امام باقر7 روايت شده است: «ان الله عزوجل لَيَتَعاهَدُ المؤمنَ بِالبَلاءِ كَما يَتَعاهَدُ الرَّجلُ أهلَهُ بِالهَديهِ مِن الغَيبَه؛ خداوند بنده مؤمن را به وسيله فرستادن يك سختي و مشكل ياد مي كند، آن طور كه مرد در مسافرت با فرستادن هديه اي خانواده خود را ياد مي كند و مورد محبت و نوازش قرار مي دهد». (اصول كافي، ج2، ص279)
2- امير مؤمنان، علي 7 فرموده است: «بالتّعب الشديد تُدرَكُ الدرجاتُ الرفيعهُ والراحَة الدائمه؛ مقامات و درجات بلند انساني و آسودگي دائمي با زحمت و رنج به دست مي آيد». (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص99). همچنين از امام باقر7 نيز روايت شده است: «أشدّ الناسِ بَلاءً الأنبياءُ ثمّ الأوصياءُ ثُمّ الأماثِلُ فالأماثل». (اصول كافي، ج2، ص277)
3- غرر الحكم و درر الكلم، صص 99 و 100.

ص: 215

ميطلبد. البته جامعه اسلامي در حوزه عمل نميتواند سرگردان و متوقف باقي بماند. اسلام يك نظام مفهومي پيچيده است و اين پيچيدگي بايد با روش شناسي خاص خود و تركيب مباحث به شكل مناسب، روشن شود. مثلاً در مباحث اين كتاب بارها بر اين نكته تأكيد كرديم كه به صورت معمول، ارزشها در چارچوب بينش ديني ميتواند بر حوزه كنش و رفتار اثرگذار باشد، ولي در قرآن كريم با آياتي روبه رو ميشويم كه ميتوان از آن، احتمال اثرگذاري متقابل رفتار را بر شكلگيري ارزشهاي اجتماعي به دست آورد.

ثُمَّ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ اَساءُوا السُّوءي اَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللّهِ... . (روم: 10)

عاقبت آنهايي كه بد كردند، اين شد كه به تكذيب آيات الهي برخاستند...

... بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ. (مطففين: 14)

بلكه آنچه مرتكب مي شدند، زنگار بر دل هايشان بسته است.

قَالُواْ يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ. (هود: 91)

گفتند: اي شعيب! بسياري از آنچه را كه مي گويي نمي فهميم و واقعاً تو را در ميان خود ضعيف مي بينيم و اگر عشيره تو نبود، قطعاً سنگسارت مي كرديم و تو بر ما پيروز نيستي (رفتار حرام خواري آنها در درك شان اثر گذاشته بود).

پس از آنكه الگوهاي زيست مؤمنانه از آموزههاي ديني به دست آمد و نيز وضعيت موجود جامعه، بررسي و الگوهاي انتخابي آن توصيف شد، نوبت به مرحلهاي ميرسد كه در آن، ذايقه و سليقه اجتماعي بهسوي الگوهاي هنجاري و تجويزي كشيده ميشود. اين مرحله، زماني امكانپذير خواهد بود كه مطلوبيت الگوهاي يادشده از سوي افراد و گروههاي اجتماعي به درستي درك و فهم شود. پس افزون بر توصيف خوب و بد بودن امور،

ص: 216

براي نهادينه ساختن يك الگوي رفتاري بايد حس زيبايي شناسي مخاطب را نيز در اختيار گرفت. اين يك واقعيت است كه تبليغ، ترويج، تثبيت و حفظ الگوهاي برتر براي سبك زندگي، نيازمند تصرف حس زيبايي شناسانه مخاطب و رساندن او به مرتبهاي است كه هماهنگي اين الگوها را با فطرت و نيازهاي خود درك كند.

اين مرحله، نيازمند روي آوردن به امكانات و تجهيزات تبليغي مناسب و سازگار با اقتضائات عصري و اجتماعي است. نتيجه و كاركرد اين تبليغ آن خواهد بود كه مخاطب در سطح عيني و روبنايي زندگي خود كه شامل مواردي چون شيوه پوشش، تنوع غذايي، نوع خودرو، سبك معماري منزل، ميزان و تنوع مصرف، انواع سرگرمي و نيز رفتارهاي اجتماعي مانند عادت ها و رسوم، شيوه برخورد و سخن گفتن، شيوه برپايي مراسم و جشن ها و بسياري از موارد ديگر است، به چارچوب برگرفته از آموزههاي ديني توجه ميكند و در پرتو در پيش گرفتن چنين رويكردي، ديگر دچار تضاد دروني و پارادوكس دنيا و آخرت در زمينه لذت و حكمت، شهوت و معنويت و معيشت و ابديت نخواهد شد.

نكته مهم ديگر آن است كه ميپذيريم سبك زندگي به ميزان بسيار زيادي، محل بروز فرديت است و هر شخصي مي تواند با تكيه بر اين مسئله، سبك زندگي خاص خودش را برگزيند. به همين دليل، اگر بكوشيم تنها با تكيه بر نهادها و ابزارهاي قدرت، الگوهاي متناسب با سبك زندگي خاصي را در جامعه ترويج كنيم و از دادن فرصتهاي برابر فرهنگي به ديگر سبك هاي زندگي و بازنمايي آنها در سطح جامعه به صورت قهرآميز جلوگيري كنيم، طبيعي خواهد بود در سبك هاي زندگي موجود در جامعه، دو گانگي به وجود آيد. پس لازمه زندگي در اين محيط، به ويژه براي جوانان آن است كه افراد، حوزه هاي زندگي

ص: 217

خود را جدا مي كنند. روشن است كه چنين رويكردي مورد تأييد آموزههاي اسلامي نيست و بايد در حوزههاي فرهنگي، با روشهاي فرهنگي به پاخاست تا اقبال مناسب را دريافت كند و از حمايت اجتماعي كافي برخوردار شود.

وضعيت موجود در جامعه ايراني

اشاره

وضعيت موجود در جامعه ايراني

پرداختن به موضوع مهمي مانند سبك زندگي، در واقع، فرع بر پذيرش دو نكته اساسي و مهم در جهان معاصر ماست: نخست، سرعت و گستره وسيع تغيير و تحول در زندگي امروزي و دوم، كثرت الگوهاي مورد توجه جامعه بشري براي زيستن. روشن است كه اگر اين دو پديده نبود، ديگر پرداختن به «سبك زندگي» اهميت كنوني را نداشت. اثبات اين مدعا نيز چندان دشوار و پيچيده نيست؛ فقط كافي است درباره ديروز و امروز جامعه خودمان مطالعه كنيم. مثلاً اگر به دگرگوني هاي كمّي و كيفي كه در حوزه رسانه و ارتباطات در جامعه ايران و تنها در همين پنجاه سال اخير رخ داده است، توجه كنيد، به آساني متوجه خواهيد شد چه كثرت دگرگوني ها وجود دارد و نتيجه آن نيز انتخابهاي گوناگون براي سبك زندگي است. پس سبكي شدن زندگي، نتيجه دگرگوني هاي گسترده در زندگي و كثرت الگوهاي آن است.

انسان امروزي چنان به استفاده از الكتريسيته، اتومبيل شخصي، دوربين عكاسي و فيلم برداري، تلفن، آپارتمان نشيني، راديو، تلويزيون، اينترنت، آراستگي در مكان هاي عمومي، آموزش مدرسه اي، ابزارها و روش هاي ضدبارداري، موسيقي پاپ، ساندويچ و غذاهاي سرد و آماده، فن آوري هاي خانگي مانند ماشين لباس شويي، جارو برقي، اجاق گاز، ماشين ظرف شويي و وسايل نوين آشپزي، يخچال و فريزر، فن آوري هاي روزآمد براي بازي و سرگرمي كودكان و بزرگ سالان و ديگر محصولات و كالاها و روش هاي مدرن خو كرده و در آن

ص: 218

غرق شده است كه نه به نوظهور بودن سبك زندگي حاصل از آنها توجه دارد و نه به اين مسئله كه ورود هر يك ازاين روش ها و فن آوري ها، دگرگوني هاي بنياديني در زندگي، احساس، انديشه، شيوه زيست و فرهنگ انسان امروزي به وجود آورده و مي آورد. روشن است كه جامعه ايراني نيز از اين دگرگوني ها اثر پذيرفته و تافته جدابافته نيست. در چنين فضايي، شاهد آن هستيم كه نوجوانان و جوانان ايراني مي كوشند سبك زندگي خاص و دلخواه خودشان را بيافرينند و به همين دليل، رفتار و الگوهاي فرهنگي آنها ديگر چندان براي پدران و مادران قابل درك نيست. از پي آمدهاي پرهيزناپذير سلطه چنين فرهنگي در جامعه، گسترش ارزش هاي لذت گرايانه، نوجويانه، مصرف گرايانه و عامه پسند است. براي بررسي وضعيت موجود در جامعه ايراني با تكيه بر وضعيت جوانان و نوجوانان، ميتوان به موارد زير به عنوان مهمترين موارد مرتبط با سبك زندگي اشاره كرد:

1. طولاني شدن دوره جواني و نوجواني

1. طولاني شدن دوره جواني و نوجواني

تغيير نگاه جامعه به مقوله اشتغال و فرهنگ كسب و كار، ايجاد موانع متعدد فرهنگي و اجتماعي در برابر ازدواج جوانان و افزايش سطح انتظارات اجتماعي ناشي از ارتقاي سطح تحصيلي جوانان، همگي موجب شده است كه دوره جواني و نوجواني در جامعه ايراني طولانيتر از گذشته شود و جوانان احساس مسئوليت كمتري در برابر خانواده و جامعه داشته باشند. جوان اﻳﺮاﻧﻲ در ﺳﻄوح گوناگون ذﻫﻨﻲ و ﻋﻴﻨ_ﻲ، براي عبور از دوره ﮔ_ﺬار عجله ندارد. همچنين براي ﺗﻜﻤﻴﻞ و ﺗﺼﺎﺣﺐ ﻧﻘﺶﻫﺎي ﻣﺘﺪاول ﻫﻨﺠﺎري ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﺑزرگ ساﻟﻲ، ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺗﻤ_ﺎم ﺗﺤﺼﻴﻼت، اﺷﺘﻐﺎل، ازدواج و ﻓﺮزﻧ_ﺪآوري انگيزه كافي ندارد و ﺑ_ﺎ ﺗﺮﺗﻴ_ﺐ و ﺗ_ﻮاﻟﻲ ﺧ_ﺎص آن ﻣﻔﻬ_ﻮمﺳ_ﺎزي ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ.(1)


1- محمدسعيد ذكائي، «فرهنگ گذار و الزامات آن براي روابط بين نسلي»، پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، ش2، بهار و تابستان 1388، ص36.

ص: 219

2. رشد فردگرايي

2. رشد فردگرايي

جامعه ما در حال تجربه نوعي فردي شدن و استقلال فردي است. در گذشته و نسلهاي پيشين، لازمه هرگونه تصميمگيري، مطرح كردن آن با بزرگترها و پرسيدن نظر اطرافيان بود؛ حتي در مورد مسائل جزئي مثل خريدن لباس، تصميم يا نظر ديگران براي جوان شرط بود، ولي شرايط امروزه به گونه اي است كه جوان خودش براي مسائلش تصميم مي گيرد و حتي ديگران هم انتظار دارند او اين نوع استقلال را داشته باشد. اين پديده را حتي در زمينه ورزش نيز ميتوان ديد؛ جوانان كمكم بهسوي ورزشها و تفريح هايي متمايل ميشوند كه انفرادي است و جنبه اجتماعي و گروهي كمتري دارد.(1)

3. افزايش تمايل به فراغت هاي غير فعال

3. افزايش تمايل به فراغت هاي غير فعال

گسترش روزافزون تمايل جوانان ايراني به فراغتهاي غيرفعال را ميتوان تا حدي نتيجه ديجيتالي شدن جامعه دانست. ديجيتالي شدن يا الكترونيكي شدن، فرآيندي است كه در آن، انسان از راه ابزارها، فنون و رسانه هاي ديجيتالي، مانند شبكه اينترنت به توليد، تكثير، اشاعه و انتشار نمادها و معاني مي پردازد و به وسيله آنها زندگي خود را معنا مي بخشد. در حال حاضر، جامعه شبكه اي، بخش بزرگي از زمان فراغت و شكل مصرف را از فضاهاي فيزيكي به فضاي مجازي انتقال داده است. همه مشاغل به ساختارهاي ارتباطي شبكه اي متصلند و سازمان ها و نهادهاي گوناگون از راه سايت هاي رسمي و فضاهاي مجازي غيررسمي در حال تبليغ الگوي مصرف خود هستند. با رشد و گسترش رسانه هاي ديجيتالي و افزايش كاربرد آنها در تمام جنبه هاي زندگي روزمره (از فعاليت هاي تجاري بزرگ بانكي، خريد و


1- تقي آزاد ارمكي و وحيد شالچي، «دو جهان ايراني، مسجد و كافي شاپ»، مطالعات فرهنگي و ارتباطات، پاييز و زمستان 1384، ش20، ص170.

ص: 220

فروش رايانه اي و آموزش از راه دور گرفته، تا آشپزي و كارهاي جزئي درون خانه)، اين فرآيند، در حال تغيير دادن عادت هاي بنيادين ما در زمينه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي است. در نتيجه، در دورههاي زماني متناوب، جلوه هاي فن آوري جديد در زندگي روزمره (مانند بازي هاي آنلاين، وبلاگ ها، عضويت در شبكه هاي اجتماعي، خريد وسايل ديجيتالي و...) در سطح جامعه مد مي شود. بدين ترتيب، مي بينيم كه تغيير علاقه ها و سليقهها در زمينه سرگرمي در سطح جامعه، به تغيير مفهوم فراغت مي انجامد. اين امر، نخست با محدود شدن ارتباطات خانوادگي و اختصاص دادن زمان بيشتر به فعاليت در فضاي مجازي آغاز مي شود و به تدريج، احساس مسئوليت جمعي را كاهش مي دهد.

4. اشاعه مصرف گرايي

4. اشاعه مصرف گرايي

يكي ديگر از آسيبهاي جدي در جامعه امروزي ايران، بهعنوان يك جامعه در حال گذار، اشاعه مصرفگرايي، بهويژه در ميان جوانان است. مطابق مد و ماركدار بودن، دو عامل مهم در خريد لباس و بسياري از لوازم شخصي و خانوادگي است كه امروزه مورد توجه جوانان قرار ميگيرد.(1) به همين شكل، امروزه در هنجارهاي مصرفي جوانان، فرم و سبك مصرف، بيش از محتواي آن اهميت دارد. نيازهاي مصرفي نيز بيش از آنكه از نيازهاي زيستي سرچشمه گيرد، ناشي از تمايلات برانگيخته شده از سوي جريان هاي فرهنگي بيگانه با آداب و رسوم ملي و ديني است.(2) در اشاعه اين پديده، نقش رسانهها بهويژه تلويزيون اهميتي انكارناپذير دارد. صاحبان كالا هم به شكل مستقيم، يعني از راه آگهيهاي بازرگاني و هم بهشكل غير مستقيم، يعني گنجاندن كالاها در


1- تقي آزاد ارمكي و وحيد شالچي، «دو جهان ايراني، مسجد و كافي شاپ»، مطالعات فرهنگي و ارتباطات، پاييز و زمستان 1384، ش20، ص172.
2- تقي آزاد ارمكي و وحيد شالچي، «دو جهان ايراني، مسجد و كافي شاپ»، مطالعات فرهنگي و ارتباطات، پاييز و زمستان 1384، ش20، ص172.

ص: 221

صحنه هاي گوناگون فيلمها و سريالها و در ارتباط با شخصيت فيلمها، به تبليغ كالا و ايجاد ميل مصرف در بينندگان ميپردازند. نكته ديگر آن است كه در آگهيهاي بازرگاني، شاخص هاي مربوط به سبك زندگي در گروههاي بالا، متوسط و پايين، توزيع يكساني ندارند. همچنين ترويج مصرفگرايي در جامعه از سوي رسانه هاي همگاني، افزون بر پي آمدهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، ميتواند پي آمدهاي سياسي هم داشته باشد؛ بدين معنا كه احساس محروميت ناشي از ناتواني در برآوردن انتظارات مصرفي، ميتواند ميزان حمايت و پشتيباني افراد را از حاكميت سياسي كاهش دهد.(1)

در زمينه فرهنگ مصرف و الگوهاي آن، جامعه امروز ايراني با وضعيت مطلوب ديني فاصله دارد. اسلام همواره به قناعت توصيه مي كند و از پيروان خود ميخواهد در امور مادي همواره به قشرهاي پايينتر از خود بنگرند. در شرايط كنوني و در هم نوايي كامل با فرهنگ مصرفي حاكم بر جهان، براي بسياري از خانوادهها و قشرهاي اجتماعي ايران، نوع مصرف، تعيينكننده بُعد فرهنگي و اجتماعي هويت شده است. بهويژه زنان كه در دهه هاي اخير، هم حضور بيشتري در عرصه هاي شغلي و تحصيلي يافتهاند و هم بر اثر تغيير سبك زندگي، غالباً مسئوليت خريد و تهيه اقلام مصرفي خانوادهها را به عهده گرفتهاند، بهعنوان مخاطب اصلي تبليغات مصرفي رسانه، تأثير ارزشي و نگرشي زيادي پذيرفتهاند. شيوع فرهنگ مصرف متظاهرانه و نمايشي در جامعه، سبب شده است ديگران هم با الگوبرداري ازاين روش، بكوشند خود را به موقعيتهاي اجتماعي مطلوب برسانند و اين روند در درازمدت، يك ضد ارزش را به ارزش اجتماعي تبديل ميكند. امروزه در نسل جوان و ميان سال جامعه ما، تلقي غالب اين است كه زندگي هرقدر مصرفيتر و


1- فردين علي خواه، «پيامدهاي سياسي مصرفگرايي»، تحقيقات فرهنگي، 1386، ش1، صص231- 256.

ص: 222

تجمليتر باشد، بهتر است؛ در حالي كه نسلهاي قبل اينگونه فكر نمي كردند. اين مسئله نشان ميدهد ما چندان در معرفي يك الگوي اقتصادي مناسب اسلامي براي جامعه امروز موفق نبوده ايم.

5. گسترش هنجارهاي غير ديني

5. گسترش هنجارهاي غير ديني

افزون بر اشاعه مصرفگرايي كه مهمترين شاخص سبك زندگي در حوزه اقتصاد است و در مورد پيشين به آن اشاره كرديم، در بسياري از زمينهها و حوزههاي ديگر نيز نشانههاي موجود در جامعه ما نشانههاي خوبي نيست. مثلاً در جامعه اگرچه افراد در ظاهر از دروغ بيزاري ميجويند، در ژرفاي وجودشان احساس نميكنند دروغ گفتن امر بدي باشد. آلوده شدن به غيبت و موارد مشابه نيز همين سرنوشت را دارد. يا مثلاً در جامعه اسلامي بر اساس آيه قرآن، نبايد كمفروشي باشد؛ همان گونه كه نبايد اسراف و رباخواري وجود داشته باشد. همچنين در جامعه اسلامي بايد امانتداري و راستگويي در حد بالايي رعايت شود. آيا در جامعه ما واقعاً اين الگوهاي سلبي و ايجابيِ رفتار، به درستي رعايت ميشود؟ در هر حال، آنچه هست و ديده ميشود، با آنچه بايد باشد، و سبك هاي زندگي جامعه امروزي ما با معيارهاي برآمده از كتاب و سنت، فاصله بسيار دارد. مثلاً اگر از يك استاد دانشگاه بپرسيد تا چه اندازه به رابطه با خويشان خود در قالب آموزه صله رحم پايبند است، او دلايل بسياري خواهد آورد كه تاكنون فرصت زيادي براي پرداختن به اين مسئله مهم نداشته است. حال اگر از او پرسيده شود آيا چنين شيوه اي را به مردم و شاگردان خود نيز سفارش مي كنيد، به يقين خواهد گفت چنين رفتاري درست نيست و نبايد كار و كسب و اشتغالات علمي سبب ترك اين عمل شود. پس ضروري است كه همواره سبك زندگي خويش را با آنچه بايد باشد، مقايسه كنيم و با فاصله سنجي از وضعيت مطلوب، كارهاي عملي مناسبي براي اصلاح سبك زندگي خود در پيش گيريم.

ص: 223

فصل ششم: نقش رسانه در ترويج سبك زندگي

فصل ششم: نقش رسانه در ترويج سبك زندگي

رسانه ها و محصولات رسانه اي، از مهم ترين عوامل اثرگذار بر شكلگيري سبكهاي نوين زندگي يا تغيير سبكهاي زندگي است؛ به ويژه آنكه رسانه در جهان امروز، مرزها را درنورديده و به دوردست ترين و دست نيافتنيترين نقاط زمين رخنه كرده است. در عصر انفجار اطلاعات، رسانه ها را ميتوان ابزار «جنگ نرم» و «پدافند غيرعامل» برشمرد. در شرايط كنوني بسياري از كشورها با ابزار رسانه، هم در پي تثبيت فرهنگ خودي و واكسينه كردن آن در برابر هجوم فرهنگي بيگانه هستند و هم از اين ابزار براي معرفي فرهنگ خويش به ديگر جوامع بهره مي برند. قدرت و قابليت روزافزون رسانه، موجب شده ديگر حتي حكومت ها نيز مانند گذشته، آن را تنها ابزاري براي اطلاع رساني و سرگرم سازي ندانند و از آن به عنوان يك سلاح كارآمد در عرصه «جنگ نرم» بهره گيرند. طبيعي است جوامع برخوردار از ابزارهاي رسانه اي پيشرفته تر يا محصولات رسانه اي جذاب تر، پيشروي فرهنگي سريع تر و موقعيت فرهنگي برتري داشته باشند.

افزون بر شبكه هاي ماهواره اي و سايت هاي اينترنتي، بسياري از فيلم هاي سينمايي، تله فيلم ها، پيام هاي بازرگاني و برنامه هاي تلويزيوني رسانه ملي در

ص: 224

جهت دهي به افكار عمومي و ايجاد تغيير در سبك زندگي نقش دارد. امروزه با نشستن در خانه و استفاده از اينترنت و شبكه هاي تلويزيوني و بدون حضور فيزيكي مي توان الگوهاي رفتاري بسياري را مشاهده و بررسي كرد و از ميان آنها الگويي متناسب با سليقه و ترجيح خود برگزيد. اينها امروزه منشأ شكل گيري سبك زندگي براي بسياري از افراد جامعه شده است. در جامعه ايراني نيز رسانه ها به ويژه تلويزيون، خواسته يا ناخواسته در الگوسازي براي تك تك افراد جامعه نقش پررنگي دارند. رسانه ها هم بستري هستند براي تجلي آرزوها و هم آرزوهاي جديدي مي آفرينند.

با فرض اينكه هويت افراد در يك جامعه از راه سبك زندگي انتخابي آنها توليد و بازتوليد مي شود، بايد بپذيريم اين سازوكار بيش و پيش از هر چيز، از خلال دروني كردن رفتارها و باورها، در ظرف روزمرگي عمل ميكند. بدين ترتيب، افراد و گروهها اغلب به صورت ناآگاهانه و بدون آنكه نيازي به فشار بيروني باشد، همانگونه رفتار ميكنند كه بايد باشد و از اين راه، نظام موجود را پيوسته و در هر لحظه بازتوليد مي كنند. هر اندازه اين سازوكارها درونيتر شود، نظام تضمين بيشتري براي تداوم خود دارد و برعكس هر اندازه به جاي دروني شدن از سازوكارهاي قدرتمدار و بيروني، مانند الزام اجتماعي براي تحميل يك شيوه زندگي خاص استفاده شود، نظام، شكنندهتر، تداوم آن، ضعيفتر و واقعيت آن، سطحي تر مي گردد. در برخي موارد، حكومتها با مشروعيت دادن به برخي سبكهاي زندگي، سبكهاي ديگر را زيرزميني ميكنند. هنگامي كه اين اتفاق ميافتد، افراد جامعه دچار چندگانگي مي شوند و لازمه زندگي در چنين محيطي، تفكيك حوزه زندگي خصوصي و رفتار عمومي است. افراد براي اينكه ميان علاقه هاي خود و انتظارهاي محيط تعادل برقرار كنند، هويتهاي متكثر، چندگانه و حتي گاهي

ص: 225

متضاد را برمي گزينند. در همين راستا، متأسفانه در بيشتر فيلم ها و سريال ها، به جنبه هاي گوناگون زندگي قشرهاي مرفه جامعه توجه مي شود و قشرهاي متوسط و فرودست ناديده گرفته مي شوند. بي گمان، چنين رويكردي، احساس محروميت نسبي يا مطلق طبقات متوسط و فرودست را تشديد مي كند و با توجه به اينكه امروزه ديگر مفهوم «طبقه» قدرت تحليل خود را از دست داده و ماهيت نسبتاً متغير «سبك زندگي» جاي گزين آن شده است، روند انحراف رفتاري مخاطبان كم درآمد يا بدون درآمد اين قبيل از محصولات رسانه اي، براي كسب درآمد فوري از راه هاي نامشروع، به آساني تشديد خواهد شد.

توجه به اين مسئله، اهميت برنامهريزي فرهنگي و ديني را در مجموعه رسانههاي همگاني موجود در جامعه اسلامي نشان ميدهد. البته پيچيدگي و دشواري اين برنامهريزي فرهنگي زماني آشكار ميشود كه بخواهيم الگوهاي مناسب ديني را متناسب با سليقه افراد جامعه ارائه كنيم. در واقع، همانگونه كه پيش تر نيز گفتيم، هيچگاه نميتوان يك سليقه خاص را با توسل به روشهاي قهرآميز بر كل جامعه تحميل كرد و از نظر فرهنگي اين كار عملاً امكانپذير نيست. با دقت در برنامهريزيهاي فرهنگي ميتوان با اصلاح باورها و ارزش هاي اجتماعي و تثبيت و نهادينه ساختن ارزشهاي ديني در جامعه، مسير را براي كشاندن سليقه افراد و گروههاي اجتماعي به سوي گزينش اختياري و ترجيحي الگوهاي رفتاري متناسب با آموزهها و مطالبات ديني هموار ساخت.

گستره وسيع انتخاب از ميان الگوهاي رفتاري متنوع و متكثر كه امروزه پيش روي افراد قرار دارد، به مشكلي اساسي تبديل شده است. به ويژه افراد و گروههايي كه به دنبال يك زندگي هدفمند هستند، با اين مشكل دست و پنجه نرم ميكنند كه چگونه عمل كنند تا هم ارزش هاي پذيرفته ايشان حفظ

ص: 226

گردد و هم در كنار آن به سليقه هاي شخصي آنها پاسخ داده شود؛ زيرا هر كس با توجه به وضع اجتماعي خود، جايگاهي براي خويشتن قايل است و از پس اين ارزش ها و جايگاه ها درصدد رسيدن به خواسته ها و هدف هاي خويش است.

در واقع، ارزش، مفهوم بنيادين سبك زندگي است و سبك زندگي فرد، بازتابي از ارزشهاي فرد و هنجارهايي است كه به اين ارزشها مربوط مي شود. پس بايد براي قشرهاي گوناگون جامعه، به ويژه قشر جوان، الگوهاي رفتاري مناسبي ارائه كنيم تا الگوهاي رفتاري نامتجانس با فرهنگ و ارزش هاي ديني در جامعه رواج پيدا نكند. براي تأمين اين هدف، بايد سليقه هاي گوناگون افراد را كشف و حتي پيش بيني كنيم. رسانههاي غربي، به ويژه رسانه هاي ديداري آنها، مدتهاست در اين زمينه فعاليت ميكنند و با پيشبيني سليقههاي اجتماعي، الگوهاي رفتاري متناسب با آن را در قالب فيلم، مد لباس، رنگ سال، بازي رايانهاي، نرمافزار و رفتارهاي خاص، توليد و به جامعه مخاطبان خود ارائه ميكند. گستره حوزه مخاطبان اين رسانهها تا جايي است كه حتي در كوتاه ترين زمان، ممكن است جامعه ما هم اين الگوها را در حوزه فرهنگي خود بپذيرد و رسانه هاي ما آنها را در مقام گزينه اي كه تا به حال نبوده و به تازگي ابداع شده است و معناي آن روشن نيست، ترويج كنند.

آنها به خوبي دريافتهاند رسانهها نقش موتور محرك را در ايجاد و گسترش سبكهاي گوناگون زندگي بر عهده دارند. رسانه ها و مطبوعات از راه عرضه صورتهاي عيني شده از انواع كالاها، اشيا، روشها و ايدهها همراه با زمينه هاي كاربرد آنها، و همچنين پيچاندن مفاهيم در بسته هاي

ص: 227

تبليغاتي، مردم را به پذيرش الگوهاي خاص و سبك هاي تازه ترغيب ميكنند و بدين ترتيب، نقشي اساسي در چگونگي فهم يا مفهومسازي افراد و گروه ها از واقعيت دارند. در همين راستا، رسانه هاي غربي با مفهومسازي توانستهاند مصرف را به اصليترين سبك زندگي تبديل كنند تا جايي كه انسان، بودن خويش را با مصرف تعريف ميكند. در اين فرايند، رسانهها با تأكيد بر تنوع و تغيير، نوعي «خلاقيت در مصرف» به وجود مي آورند و در پي آن، مصرف كننده احساس ميكند با تغيير سبك زندگي خود، ميتواند بازيگر خلاق عرصه زندگي شخصي خويشتن باشد. به همين دليل، گفته مي شود اشيا، كالاها و خدماتي كه در جامعه مصرف ميشود، هر يك مجموعهاي از نشانه هاست و نظامي از معناها را با خود حمل ميكند. اين معناها قابل تأويل و تفسير است و به همين دليل، پيوسته تغيير مي كند. در نتيجه، انسان مدرن كه هويت اجتماعي خود را بر اساس الگوهاي مصرف تعريف مي كند،(1) گرفتار بحران هويت ميشود؛ به ويژه جوانان و نوجوانان به دليل روحيه تنوعطلبي، بيش از ديگر قشرهاي اجتماعي در معرض تغيير هميشگي هويت قرار دارند. بدين ترتيب، جهاني شكل ميگيرد كه در آن، تعريف واحد و ثابتي از ارزشها و تلقي مشتركي از خوبي و بدي وجود ندارد. جهاني چندپاره و سرشار از سبكهاي متعدد و متكثر زندگي، كه ارزشها را محصول رفتار ميداند و نه مقدم بر آن، به ناچار گرفتار نسبيت در اخلاق ميشود. در اين جهان، انسانها انتخابهاي بسيار گوناگوني دارند و مكتب هاي گوناگون، ارزشهاي متفاوتي را تبليغ و ارائه ميكنند. اين ويژگي، زمينه مناسبي براي گسترش روزافزون حوزه نفوذ و تسلط رسانههاي


1- رابرت باكاك، مصرف، ترجمه: خسرو صبري، ص101.

ص: 228

جمعي فراهم ميسازد و نقشي بيبديل در حوزه اجتماعي به دست ميآورد. در جهان امروز رسانهها ميتوانند منش، كنش و حتي واكنشها را بسازند و هويت هاي نويني بيافرينند.

در جامعه مطلوب اسلامي، از رسانه همگاني انتظار ميرود برخلاف روند افسارگسيخته فعاليت رسانهاي موجود در جوامع غير ديني، به گونهاي عمل كند كه دانشگاه انسانسازي باشد و به انديشه انسانها ژرفا بخشد، نه آنكه نتيجه فعاليت آن، سطحي شدن افكار عمومي باشد. رسانه همگاني در جامعه ديني بايد با فعاليت در چارچوب نظام معنايي توحيدي و تعهد به آموزههاي دين، به گونهاي عمل كند كه فطرت آدمي را بيدار نگاه دارد و به مخاطب خود انگيزه كافي براي گزينش الگوهاي مناسب با سبك زندگي ديني ببخشد. گام مقدماتي براي در پيش گرفتن چنين رويكردي، آشنايي دقيق و درست برنامهريزان، سياستگذاران و مجريان رسانه با روح حاكم بر آموزه هاي اسلامي است.

اكنون با توجه به مباحث فصل هاي گذشته، ميتوان گفت فطرت آدمي اگر با غفلت انساني همراه نشود و در پرتو مراقبت هميشگي، كارآيي آن حفظ گردد، ميتواند در جنبه هاي سهگانه بينشي، گرايشي و توانشي، راهنماي انسان باشد. معمولاً بر اثر برخورد انفعالي انسان و نيز در سايه شرايط محيطي و اجتماعي، روشنايي چراغ فطرت كمفروغ مي گردد و از اثرگذاري در ميدان كنشهاي انساني خارج ميشود. برانگيختن پيامبران و فرو فرستادن كتاب هاي آسماني، همگي در راستاي فعال نگه داشتن يا فعال ساختن فطرت آدمي قابل ارزيابي است. رسانه ديني در جامعه مطلوب اسلامي نيز ميتواند اين نقش روشنگر را بر عهده گيرد. بر اين اساس،

ص: 229

جهت گيري حاكم بر تمامي برنامههاي رسانه بايد به گونهاي باشد كه همواره فطرتهاي خداجوي انساني را بيدار نگاه دارد و فطرتهاي خفته را برانگيزد. از اين رو، در اين مورد، هيچ برنامهاي در رسانههاي همگاني جامعه اسلامي و به ويژه در رسانه ملي نبايد حالتي خنثي يا منفعل داشته باشد، بلكه بايد در تمام فعاليتها، از برنامههاي محتوايي گرفته تا سطحيترين برنامهها مانند گزارش يك مسابقه ورزشي، چنين رويكردي حاكم باشد. روشن است كه اگر رسانه ملي با چنين هدفي فعاليت كند، در آن صورت، حتي ميتواند در فرهنگسازي مناسب براي جامعه ورزشي ما نيز مناسب باشد. بدين ترتيب، جامعه ورزشي در پرتو اين فرهنگ سازي، هدف خود را گم نميكند، در معنايابي زندگي به انحراف نمي افتد و قهرمانان ورزشي ما نيز كه به مدد تبليغات رسانهاي به شهرت ميرسند، كساني خواهند بود كه طرفداران خود را به سوي اهداف عالي زندگي ديني رهنمون ميشوند.

همچنين گفتيم كه هويت انسان از ديدگاه فرهنگ قرآني، با آنچه در فلسفه و منطق كلاسيك مطرح شده، تفاوت دارد. انسان در واقع، «حيّ متألّه» است و اساساً حيات آدمي از نظر قرآن، عين ربط به خداست و فاصله گرفتن او از فطرت الهي، موجب از دست دادن اين حيات و انسانيت ميشود. حاصل اين دور شدن از هويت خدايي را ميتوان در پديده ازخودبيگانگي ديد كه اكنون گريبانگير بسياري از جوامع شده است. در اين جوامع، انسان موجودي فروتر از خود را به اشتباه، خويشتن مي پندارد و به همين دليل، همه الگوهاي رفتاري او نيز متناسب با آن موجود فرودين شكل ميگيرد؛ در حالي كه قرآن كريم، اين جايگاه را پستتر از جايگاه حيوانات و چارپايان معرفي كرده است. متأسفانه در رسانه ملي ما نيز بسياري از الگوهاي رفتاري اين

ص: 230

جوامع، بهصورت غير مستقيم تبليغ و تأييد مي شود و جامعه را به الگوگيري از آنها فرامي خواند. به ويژه آنچه در زمينه الگوهاي مصرف يا شيوههاي گذران اوقات فراغت، و نيز نوع روابط ميانفردي كه در فيلمها و سريال هاي تلويزيون و حتي در برنامههاي آموزشي با حضور كارشناسان ارائه مي شود، خالي از اين اشكال ها نيست.

در چارچوب نظام معنايي توحيدي، اموري مانند گرايش و ميل آدمي، از موارد پذيرفتهشده است، ولي نكته اي كه هيچگاه نبايد فراموش شود، آن است كه در آموزههاي اسلامي همواره ترجيح گرايشهاي متعالي و معنوي بر گرايشهاي مادي توصيه شده است. اسلام با تأكيد بر آزادي و اختيار انسان در انجام اعمال و افعال خود، از او ميخواهد همواره در طول زندگي و با بهره گيري از گرايشهاي خود، چيزي را كه در راستاي كمال واقعي خود ميداند، تحقق بخشد. ترويج اين رويكرد از سوي رسانه و توجه دادن مخاطبان به اين نكته كه آدمي فطرتاً بهدنبال منفعت است و همه انسانها به سوي موجودي غروبنكردني تمايل دارند، ميتواند ترجيح گرايشهاي متعالي را در جامعه گسترش دهد.

هرگاه اين گام مقدماتي محقق شود، آن گاه در چارچوب ترسيم شده از سوي دين و برگرفته از آموزههاي آن، ميتوان انتظار داشت كه رسانه در جامعه اسلامي به نقش محوري و اساسي خود عمل كند و كاركرد مورد انتظار را داشته باشد. شايد پرداختن كامل به جزئيات چنين رويكردي، عملاً در اين نوشتار امكانپذير نباشد، ولي در صورت تحقق شرايط پيشگفته، ميتوان انتظار داشت كه در رسانه ملي:

_ رسانه بايد نگرشهاي اجتماعي را در زمينه نقاط تمركز علاقه مندي افراد، پيوسته اصلاح و پالايش كند؛ زيرا مهمترين كاركرد رسانه در جامعه

ص: 231

مطلوب ديني ميتواند اصلاح رفتار مخاطب باشد. پس اگر وسايل و امكانات رفاهي مانند خودرو، اثاثيه منزل و دكوراسيون تبليغ ميشود، بايد به مزيت هاي نسبي در چارچوب فلسفه وجودي آن اشاره گردد، نه آنكه تنها بر زيبايي و جديد بودن يا تطبيق آن بر مد روز تأكيد شود. در مرتبه اي بالاتر، ميتوان گفت بايد به نقش آن در تأمين رفاه حقيقي افراد توجه شود، نه رفاه كاذب و غير واقعي. بر اساس ديدگاه دنياگرا، انسان بايد همواره در ماديات و ثروت اندوزي به بالاتر از خود بنگرد كه البته همين موضوع، سبب افسردگي كساني مي شود كه توانايي كسب درآمدهاي بالا را ندارند. بر اساس آموزه هاي اسلام، انسان در موضوع هايي مانند درآمد، ثروت اندوزي و برخورداري از امكانات دنيوي، بايد همواره به افراد پايين تر از خود بنگرد و قناعت پيشه كند.(1) يكي ديگر از نقاط تمركز علاقه مندي كه در فيلمها و سريالها خيلي به آن توجه ميشود، علاقه به جنس مخالف است. متأسفانه مدار و محور بسياري از برنامههاي توليدي رسانه ملي را تأكيد بر اين علاقه تشكيل ميدهد؛ تا جايي كه حتي در فيلمها و سريالهاي مذهبي ما نيز تأكيد توجيه ناپذيري در اين باره وجود دارد؛ حال آن كه واقعيت زندگي را نمي توان تا اين اندازه با علاقه مندي به جنس مخالف آميخته دانست. در آموزههاي اسلامي نيز بخشي از تأكيد بر الگوي ازدواج بهدليل آن است كه انسانها با فراغت ذهني از اين مقوله، به ديگر جنبه ها و حوزههاي زندگي اجتماعي خود بپردازند.


1- از امام صادق عليه السلام روايت شده است: «انْظُرْ إِلَي مَنْ هُوَ دُونَكَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَي مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِي الْمَقْدُرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَي أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّيادَةَ مِنْ رَبِّكَ؛ به كساني كه پايين تر از شما هستند و توانايي آنها از شما كمتر است، توجه كنيد و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باشيد. اگر چنان كني، به آنچه در دست داري قناعت خواهي كرد و در اين صورت، شايستگي زيادت از سوي خداوند را پيدا خواهي كرد». (بحار الانوار، ج75، ص198)

ص: 232

_ تبيين درست الگوهاي زندگي خانوادگي در رسانه ملي، از ترويج و گسترش الگوهاي نامتجانس با فرهنگ و ارزشهاي ديني حاكم بر جامعه پيشگيري خواهد كرد. به نظر ميرسد تبيين نكردن الگوهاي خانواده ديني، موجب شده در برنامههاي رسانه ملي، روابط ميانفردي در جنبه هاي گوناگون آن، اعم از رابطه متقابل فرزندان با والدين، رابطه متقابل زوجين و رابطه با نامحرم، با نوعي تناقض فرهنگي همراه باشد و البته اين سردرگمي به سطح جامعه نيز سرايت كرده است.

_ الگوي مصرف پيشنهادي در قالب آگهيهاي بازرگاني يا برنامههاي توليدي، نه بر مبناي اصالت لذت مادي و مصرف بيشتر، بلكه بايد بر اساس هدف آفرينش انسان و مبتني بر اصل ميانهروي و نفي زيادهخواهي، اصل تدبير و اصل قناعت و در هماهنگي كامل با وضعيت اقتصادي ديگر قشرهاي جامعه و به دور از ترويج فرهنگ تجملگرايي و مدگرايي افراطي باشد. زيباييخواهي، تنوعطلبي و پيروي از مد، در نهاد زيباپسند و فطرت كمال جوي انسان ريشه دارد، ولي مدپرستي و صورت هاي افراطي رايج اين گرايش در نتيجه ناآگاهي، ضعف ارزش هاي معنوي، تبليغات وسيع كمپانيهاي تجاري، روحيه خودباختگي و تقليد كوركورانه از ديگران، آلوده شدن به رذيلت هايي چون خودنمايي، فخرفروشي، احساس حقارت و خودكم بيني از طريق بهره گيري امكانات رسانه پيش مي آيد. ثمره اين خردگريزي آشكار و رويكرد انفعالي و افراطي، اتكاي شديد فرد به ديگران، حتي در تعيين افكار و اعمال، اثرپذيري از گروههاي مختلف و خدشه دار شدن هويت فردي خواهد بود. زماني كه مد با هنجارهاي رايج در جامعه و فرهنگ آن در تضاد باشد، تنش به دنبال خواهد داشت و تنش در نهايت به فروپاشي هنجارهاي مسلط يا جاي گزيني ارزش ها و هنجارهاي جديد مي انجامد.

ص: 233

_ رفتارهاي مذهبي هم كه در رسانه ملي بازتاب مي يابد، به دليل تكيه نكردن بر پشتوانههاي درست معرفتي، تنها در صورت و ظاهر باقي مي ماند و اثرگذاري كافي ندارد. مخاطب ديني، با زيركي اين نقصان را درمي يابد و اثرپذيري چنداني از اين گونه برنامهها نخواهد داشت. به همين دليل، شايسته است در تهيه اين دسته از برنامه ها، دقت و ظرافت بيشتري اعمال شود و ژرف انديشي بيشتري صورت گيرد. يكي ديگر از آسيبهاي برنامههاي توليدي رسانه ملي آن است كه گاهي ديده ميشود مفاهيم ديني و اعتقادي، در چارچوب پارادايمهاي غربي كه رويكرد سكولار و غير ديني دارد، ارائه يا ترويج ميشود. ثمره چنين رويكردي، گسترش نوعي معنويتگرايي در قالب سبك زندگي غربي يا آمريكايي است كه البته با نظام معنايي توحيدي مورد نظر اسلام فاصله بسياري دارد. پس شايسته آن است كه رسانه ملي در عمل، بهجاي انتخاب آسانترين راه بكوشد بهترين گزينه را برگزيند و در كنار آموزش نيروهاي متعهد، به پژوهش در حوزه مفاهيم ديني بپردازد و با روزآمد كردن مفاهيم برگرفته از منابع اصيل ديني و بهره گيري از الگوهاي برآمده از آن، كه برخي از آنها در فصل نخست اين كتاب و در مبحث جوامع روايي و حديثي معرفي شد، آثار فاخر و اصيلي توليد كند كه در چارچوب آموزه هاي ديني، به ترويج سبك زندگي اسلامي ياري رساند.

_ در الگوهاي معرفي شده مربوط به شيوه گذران اوقات فراغت، به ويژه در زمينه ورزش، بايد به اهدافي كه تأمين مي شود، توجه كافي صورت گيرد. فراغت به معناي بطالت نيست و گزينه هاي معرفي شده براي غني سازي اوقات فراغت، خود بايد غناي كافي داشته باشد. با توجه به آنكه اوقات فراغت جامعه ايراني تا حد بسيار زيادي رسانهمحور است، البته رسانه ملي از اين ظرفيت به خوبي

ص: 234

استفاده نميكند و بهدور از اهداف اوقات فراغت كه تلاش براي شكوفايي نوآوري و كسب آمادگي براي آغاز دوباره فعاليت است، به آسانترين شيوه پناه مي برد و با ارائه برنامههاي خالي از محتوا و غناي فرهنگي، مخاطبان خود را به افرادي منفعل، خانگي و بي برنامه تبديل مي كند. شايد مهمترين شاخص اين رويكرد، تأكيد بيش از حد بر پخش مسابقات ورزشي مانند فوتبال است كه متأسفانه رسانه ملي و در هماهنگي با رويكرد نادرست جهاني، آن را پذيرفته است و به مخاطب رسانه تحميل مي كند؛ حال آنكه گزينش انفعالي اين گونه از برنامهها از سوي مخاطب رسانه در اوقات فراغت، نه آرامشي را تأمين ميكند و نه خلاقيتي را شكوفا ميسازد.

ص: 235

كتاب نامه

اشاره

كتاب نامه

زير فصل ها

الف) كتاب

ب) نشريه

الف) كتاب

الف) كتاب

( قرآن كريم

ابنمنظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 2005م.

ابنهشام، ابومحمد عبدالملك، السيرة النبوية، بيروت، دار الكتاب العربي، 1418ق.

صفايي، مهوش، «سيره و سيره نويسي»، در احمد صدر حاج سيدجوادي و ديگران (گردآورنده)، دايرة المعارف تشيع، جلد 9، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1389.

آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربي _ فارسي، تهران، ني، 1385.

آربلاستر، آنتوني، ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه: عباس مخبر، تهران، نشر مركز، 1388.

آرون، ريمون، مراحل اساسي سير انديشه در جامعهشناسي، ترجمه: باقر پرهام، تهران، علمي و فرهنگي، 1384.

ص: 236

آشوري، داريوش، تعريفها و مفهوم فرهنگ، تهران، آگه، 1381.

الگار، حامد، درسگفتارهاي حامد الگار، ترجمه: اسحاق اكبريان، تهران، كتاب طه، 1383.

آمدي، عبدالواحد، تصنيف غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1366.

ايرواني، جواد، اخلاق اقتصادي از ديدگاه قرآن و حديث، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1384.

ايزوتسو، توشي هيكو، خدا و انسان در قرآن: معنيشناسي جهان بيني قرآني، ترجمه: احمد آرام، تهران، شركت سهامي انتشار، 1388.

باكاك، رابرت، مصرف، ترجمه: خسرو صبري، تهران، شيرازه، 1381.

بنياد نهجالبلاغه، مسائل جامعهشناسي از ديدگاه امام علي عليه السلام ، قم، مدرسه مكاتباتي نهجالبلاغه، 1373.

بهار، محمدتقي، سبكشناسي، تهران، زوار، 1381.

بورديو، پيير، تمايز _ نقد اجتماعي قضاوتهاي ذوقي، ترجمه: حسن چاوشيان، تهران، ثالث، 1390.

________________ ، نظريه كنش: دلايل عملي و انتخاب عقلاني، ترجمه: مرتضي مرديها، تهران، نقش و نگار، 1381.

بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه: باقر ساروخاني، تهران، كيهان، 1380.

پرمن، راجر و جيمز مكگيل، اقتصاد محيط زيست و منابع طبيعي، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران، نشر ني، 1382.

پهلوان، چنگيز، فرهنگ شناسي، گفتارهايي در زمينه فرهنگ و تمدن، تهران، قطره، 1382.

ص: 237

پيروزمند، عليرضا، مباني و الگوي مهندسي فرهنگي، قم، دفتر فرهنگستان علوم اسلامي، 1389.

تامپسون، كنت، دين و ساختار اجتماعي، ترجمه: علي بهرامپور و حسن محدثي، تهران، كوير، 1387.

جعفري، محمدتقي، ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1386.

جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام: سيره رسول خدا، قم، دليل ما، 1382.

________________ ، اسلام و محيط زيست، تنظيم و تحقيق: عباس رحيميان، قم، إسراء، 1388.

________________ ، مفاتيح الحياة، قم، اسراء، 1391.

________________ ، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، تنظيم: احمد واعظي، قم، إسراء، 1387.

جوادي آملي، عبدالله، كرامت در قرآن، تهران، نشر فرهنگي رجا، 1372.

چلبي، مسعود، جامعهشناسي نظم: تشريح و تحليل نظري نظم اجتماعي، تهران، نشر ني، 1389.

حاجيصادقي، عبدالله، اصول الگوي مصرف اسلامي، قم، زمزم هدايت، 1388.

حتّي، فيليپ خوري، تاريخ عرب، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، 1380.

حرّ عاملي، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعه إلي تحصيل مسائل الشريعه، قم، مؤسسه آلالبيت لإحياء التراث، 1414ق.

ص: 238

حراني، ابنشعبه، تحفالعقول عن آل الرسول، بيروت، مؤسسه الأعلمي للمطبوعات، 1394ق.

حكيمي، محمدرضا و ديگران، الحياة، ترجمه: احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.

خالقي، احمد، فرهنگ نامه موضوعي قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1384.

خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، قم، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه، 1383.

دلشاد، مصطفي، سيره نبوي: منطق علمي، تهران، دريا، 1383.

دهخدا، علياكبر، لغت نامه، زير نظر دكتر محمد معين، تهران، دانشگاه تهران، 1339.

دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه: احمد آرام و ديگران، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1384.

ديليني، تيم، نظريههاي كلاسيك جامعهشناسي، ترجمه: وحيد طلوعي و بهرنگ صديقي، تهران، نشر ني، 1390.

ديويس، توني، اومانيسم، ترجمه: عباس مخبر، تهران، نشر مركز، 1386.

رادمنش، عزتالله، قرآن، جامعهشناسي، اتوپيا، تهران، اميركبير، 1361.

رازي، فخرالدين، التفسير الكبير، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1422ق.

راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، الدار الشاميه، 1996م.

رجبي، محمود، انسانشناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1385.

ص: 239

رضائي اصفهاني، محمدعلي، منطق تفسير قرآن، قم، جامعة المصطفي العالمية، 1387.

ريتزر، جرج، نظريه جامعهشناسي در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، علمي، 1379.

زاكس، ولفگانگ، نگاهي نو به مفاهيم توسعه، ترجمه: فريده فرهي و وحيد بزرگي، تهران، مركز، 1377.

زيمل، گئورگ، مقالاتي درباره دين، ترجمه: شهناز مسميپرست، تهران، نشر ثالث، 1380.

ساروخاني، باقر، درآمدي بر دايرة المعارف علوم اجتماعي، تهران، كيهان، 1380.

سازمان ملي جوانان، بررسي وضعيت اوقات فراغت جوانان، تهران، اهل قلم، 1382.

سبحاني، جعفر، البداء في الكتاب و السنة، قم، مؤسسه امام صادق، 1414ق.

________________ ، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، قم، مشعر، 1386.

________________ ، مفاهيم القرآن، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام ، 1413ق.

ستوده، هدايت الله، تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام از فارابي تا شريعتي، تهران، نداي آريانا، 1385.

سعيدي روشن، محمدباقر، علوم قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1377.

سيدرضي، نهجالبلاغه، ترجمه: سيدجعفر شهيدي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.

ص: 240

شايانمهر، عليرضا، دايرة المعارف تطبيقي علوم اجتماعي، تهران، كيهان، 1377.

شجاعيزند، عليرضا، عرفي شدن در تجربه مسيحي و اسلامي، تهران، انتشارات باز، 1381.

شريعتي، علي، شيعه، تهران، الهام و بنياد فرهنگي دكتر علي شريعتي، 1388.

ﺻﺪر، ﺳﻴﺪﻣﺤﻤﺪﺑﺎﻗﺮ، اﻗﺘﺼﺎدﻧﺎ، ﻗﻢ، ﺑﻮﺳﺘﺎن ﻛﺘﺎب، 1375.

________________ ، المدرسة القرآنية، قم، مركز الابحاث و الدراسات التخصصيه للشهيد الصدر، 1379.

صدوق، محمد بن علي بن بابويه، التوحيد، بيروت، دار الارشاد الاسلامي، بيتا.

________________ ، الخصال، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1410ق.

طباطبائي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1397ق.

طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفة، 1986م.

طريحي، فخرالدين، مجمعالبحرين، تهران، المكتبه المرتضوية، 1395ق.

علوان، عبدالله ناصح، همكاريهاي اجتماعي در اسلام، ترجمه: محمدصالح سعيدي، تهران، احسان، 1373.

علويمهر، حسين، آشنايي با تاريخ تفسير و مفسران، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1384.

ﻋﻤﻴﺪ زﻧﺠﺎﻧﻲ، ﻋﺒﺎسﻋﻠﻲ، ﻗﻮاﻋﺪ ﻓﻘﻪ، ﺗﻬﺮان، ﺳﻤﺖ، 1386.

فاضلي، محمد، مصرف و سبك زندگي، قم، صبح صادق، 1382.

ص: 241

فوراستيه، ژان، وضع و شرايط روح علمي، ترجمه: عليمحمد كاردان، تهران، دانشگاه تهران، 1371.

فيروزآبادي، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1415ق.

فيضالاسلام، سيد علينقي، ترجمه و شرح صحيفه كامله سجاديه، تهران، فيضالاسلام، 1368.

كاشفي، محمدرضا، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، قم، جامعة المصطفي العالمية، 1387.

كليني، محمد بن يعقوب، اصول الكافي، تهران، اسوه، 1382.

________________ ، روضة الكافي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1417ق.

________________ ، فروع الكافي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1426ق.

كوئن، بروس، مباني جامعهشناسي، ترجمه: غلامعباس توسلي و رضا فاضل، تهران، سمت، 1380.

كوهستاني، حسينعلي و علي اصغر خليلزاده، پژوهشي در اوقات فراغت و راههاي بهرهوري از آن، مشهد، نشر تيهو، 1378.

گيدنز، آنتوني، تجدد و تشخص، ترجمه: ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1387.

________________ ، جامعهشناسي، ترجمه: منوچهر صبوري، تهران، نشر ني، 1381.

لكزايي، نجف، سيره پيامبر اعظم در گذر از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي، قم، بوستان كتاب، 1385.

ص: 242

لوبون، گوستاو، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه: سيد محمدتقي فخر داعي گيلاني، تهران، افراسياب، 1380.

________________ ، تطور ملل، ترجمه: علي دشتي، تهران، اساطير، 1377.

لوكاس، هنري، تاريخ تمدن، ترجمه: عبدالحسين آذرنگ، تهران، نشر سخن، 1387.

مؤدب، سيدرضا، روشهاي تفسير قرآن، قم، دانشگاه قم، 1385.

متقي هندي، علاءالدين علي، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.

مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.

محسني، منوچهر، جامعهشناسي عمومي، تهران، كتابخانه طهوري، 1368.

ﻣﺤﻘﻖ داﻣﺎد، ﻣﺼﻄﻔﻲ، ﻗﻮاﻋﺪ ﻓﻘﻪ: ﺑﺨﺶ ﻣﺪﻧﻲ (ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ- ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ)، ﺗﻬﺮان، ﻣﺮﻛﺰ ﻧﺸﺮ ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﻲ، 1383.

محمدي ريشهري، محمد، توسعه اقتصادي بر پايه قرآن و حديث، ترجمه: سيدابوالقاسم حسيني، قم، دارالحديث، 1382.

________________ ، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1416ق.

مركز فرهنگ و معارف قرآن (گردآورنده)، دايرة المعارف قرآن كريم جلد 1، قم، بوستان كتاب، 1383.

مصباح يزدي، محمدتقي، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش: محمدحسين اسكندري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1378.

________________ ، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1368.

ص: 243

________________ ، راه و راهنماشناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1376.

مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، قم، مركز نشر آثار علامه مصطفوي، 1385.

مطهري، مرتضي، بيست گفتار، تهران، صدرا، 1370.

________________ ، جامعه و تاريخ، تهران، صدرا، 1378.

مطهري، مرتضي، سيري در سيره نبوي، تهران، صدرا، 1368.

مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1389.

________________ ، يادداشتهاي استاد مطهري، تهران، صدرا، 1377.

مظلوم خراساني، محمد، بررسي مسائل اجتماعي ايران، مشهد، دانشگاه فردوسي، 1385.

معتمدنژاد، كاظم، وسايل ارتباط جمعي، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي، 1371.

معرفت، محمدهادي، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1386.

مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1381.

ملكيفر، عقيل، الفباي آيندهپژوهي، تهران، كرانه علم، 1385.

منتظر القائم، اصغر، تاريخ اسلام تا سال 40 هجري، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384.

مهدوي كني، محمدسعيد، دين و سبك زندگي، تهران، دانشگاه امام صادق عليه السلام ، 1387.

ص: 244

ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه: حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.

نوري طبرسي، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، بيروت، مؤسسه آلالبيت لأحياء التراث، 1408ق.

هانتينگتون، ساموئل، تمدنها و بازسازي نظام جهاني، ترجمه: مينو احمدسرتيپ، تهران، كتابسرا، 1380.

هگل، گئورگ ويلهلم فردريش، عقل در تاريخ، ترجمه: حميد عنايت، تهران، شفيعي، 1379.

هندري، ال.بي و ديگران، اوقات فراغت و سبك هاي زندگي جوانان، ترجمه: فرامرز ككولي دزفولي و مرتضي ملانظر، تهران، نسل سوم، 1381.

هيگينز، بنجامين و دونالد ساويه، نظريههاي توسعه منطقهاي، ترجمه: فاطمه بزازان، تهران، نشر ني، 1388.

وبر، ماكس، اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري، ترجمه: عبدالمعبود انصاري، تهران، سمت، 1374.

وبلن، تورستاين، نظريه طبقه تنآسا، ترجمه: فرهنگ ارشاد، تهران، نشر ني، 1383.

ب) نشريه

ب) نشريه

آزاد ارمكي، تقي و وحيد شالچي، «دو جهان ايراني، مسجد و كافي شاپ»، فصل نامه مطالعات فرهنگي و ارتباطات، تهران، انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات، پاييز و زمستان 1384، شماره20.

اباذري، يوسف علي و حسن چاووشيان، «از طبقه بندي تا سبك زندگي، رويكردهاي نوين در تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي»، مجله نامه علوم اجتماعي، پاييز و زمستان 1381، شماره20.

ص: 245

باقري تودشكي، مجتبي، «الگوي مصرف بر مبناي ارزشهاي اسلامي»، فصل نامه علمي پژوهشي اقتصاد اسلامي، شماره 34، 1388.

پارسانيا، حميد، «از عقل قدسي تا عقل ابزاري»، فصل نامه علمي پژوهشي علوم سياسي، 1381، شماره 19.

تقيزاده داوري، محمود، «ارائه نظاموارهاي احاديث اجتماعي»، فصل نامه علمي پژوهشي شيعهشناسي، 1388، شماره 25.

جوادي آملي، عبدالله، «اسلام، دين هميشه جاويد»، مجله پاسدار اسلام، 1385، شماره 297.

حاجحسيني، حسن، «درآمدي بر مباني تكافل و تأمين اجتماعي در اسلام»، ماهنامه علمي ترويجي معرفت، شماره 139، 1388.

دارندورف، رالف، «درباره منشأ نابرابري اجتماعي»، ترجمه: ح. قاضيان، فصل نامه نامه فرهنگ، شماره 7، 1371.

ذكائي، محمدسعيد، «فرهنگ گذار و الزامات آن براي روابط بين نسلي»، دوفصل نامه علمي پژوهشي پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات اجتماعي جهاد دانشگاهي، شماره 2، بهار و تابستان 1388.

رباني، رسول و حامد شيري، «اوقات فراغت و هويت اجتماعي: بررسي جامعهشناختي الگوهاي گذران اوقات فراغت جوانان در تهران»، فصل نامه علمي پژوهشي تحقيقات فرهنگي، دوره دوم. شماره 8 ، 1388.

رفعتجاه، مريم، «فراغت و ارزشهاي فرهنگي»، فصل نامه علمي پژوهشي تحقيقات فرهنگي، دوره چهارم، شماره 1، 1390.

صديق سروستاني، رحمتالله و سيد ضياء هاشمي، «گروههاي مرجع در جامعهشناسي و روانشناسي اجتماعي با تأكيد بر نظريههاي مرتن و فستينگر»، نامه علوم اجتماعي، 1381، شماره 20.

ص: 246

علي خواه، فردين، «پي آمدهاي سياسي مصرفگرايي»، فصل نامه علمي پژوهشي تحقيقات فرهنگي، شماره 1، 1386.

غلامرضايي، علياصغر، «مباني مصرف گرايي در دنياي جديد و اصول مصرف در اسلام با تأكيد بر رسانه ملي»، فصل نامه پژوهشهاي ارتباطي، سال هفدهم، شماره 1 (پياپي 61)، 1389.

فصيحي، امانالله، «دين و سرمايه اجتماعي»، ماهنامه علمي ترويجي معرفت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، شماره 123، 1386.

فكوهي، ناصر، «شكلگيري هويتي و الگوهاي محلي، ملي و جهاني»، فصل نامه علمي پژوهشي جامعه شناسي ايران، 1381، شماره 4.

محمودي گلپايگاني، سيد محمد، «عدالت اجتماعي در نظام اقتصادي اسلام و ليبراليسم»، فصل نامه پژوهشهاي ديني، قم، پرديس دانشگاه تهران، شماره 5، 1385.

مهدوي كني، محمدسعيد، «مفهوم سبك زندگي و گستره آن در علوم اجتماعي»، فصل نامه علمي _ پژوهشي تحقيقات فرهنگي، 1386، شماره 1.

موسايي، ميثم، «نقش فرهنگ بر الگوي مصرف»، فصل نامه علمي پژوهشي اقتصاد اسلامي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، شماره 34، 1388.

هوركهايمر، ماكس و تئودور آدورنو، «صنعت فرهنگسازي، روشن گري بهمثابه فريب تودهاي»، ترجمه: مراد فرهادپور، فصل نامه ارغنون، 1380، شماره 18.

ج) لاتین

- Oxford Advanced Learner's Dictionary. 2006. Oxford,

Oxford University Press.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109