روح در معارف اسلامي با رويكرد رسانه اي

مشخصات كتاب

سرشناسه: رجبي، ابوذر، 1355 -

عنوان و نام پديدآور: روح در معارف اسلامي با رويكرد رسانه اي/ابوذر رجبي.

مشخصات نشر: قم: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، مركز پژوهش هاي اسلامي، 1391.

مشخصات ظاهري: 136ص.

شابك: 978-964-514-260-3

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

موضوع: روح

شناسه افزوده: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. مركز پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: 1391 9ر3ر/2/222BP

رده بندي ديويي: 297/44

شماره كتابشناسي ملي: 2982654

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ديباچه

ديباچه

روح ويژگي هاي خاصي دارد. مهم ترين ويژگي آن نامرئي و مرموز بودن آن است كه سبب شده است نظريه هاي گوناگوني در اين باره وجود داشته باشد، به گونه اي كه گروهي وجود آن را باور دارند و برخي آن را نفي مي كنند.

ويژگي ديگر اين است كه قوام انسان به روح است و به گفته فيلسوفان، اصالت انسان به روح اوست. بدون روح، چيزي در قالب انسان اثرگذار نيست. اوست كه مي داند و فراموش مي كند. اوست كه فرمان مي دهد و احساس مي كند.

بنابراين، به دو دليل، همواره سخن گفتن از روح، جالب و هيجان انگيز بوده است. اين امتياز سبب شده است برنامه سازان و اهالي رسانه، با هر باور و انديشه اي، به موضوع «روح»، اقبال نشان دهند و آن را سوژه برنامه هاي خود سازند. ازاين رو، شاهد هستيم كه فيلم هايي با مضمون «روح» در داخل يا خارج از كشور ساخته مي شود كه با فرهنگ اسلامي درباره «روح»، سازگار نيست و اطلاعات درستي به مخاطبان ارائه نمي دهد.

ص: 8

اين وضعيت، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما را بر آن داشت تا پژوهشي متناسب با كار برنامه سازان و مديران درباره روح انجام دهد. تحقيق حاضر برگرفته از آيات و روايات و برداشت مفسران بزرگ و فيلسوفان مسلمان است كه مي تواند دريچه اي به روي اصحاب رسانه درباره اين موضوع بگشايد.

در پايان، از پژوهشگر گرامي، جناب آقاي ابوذر رجبي كه براي نگارش اين اثر كوشيدند، تشكر و قدرداني مي شود. اميد است برنامه سازان، ما را از انتقادها و پيشنهادهايشان، بهره مند سازند.

اداره كل پژوهش

مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما

ص: 9

پيش گفتار

پيش گفتار

اعتقاد به روح و ماهيت آن، يكي از پيچيده ترين و پر رمز و رازترين باورهاي بشري به شمار مي آيد. با آنكه آدمي همواره از وجود نيرويي نهفته و مرموز در درون خود آگاهي داشته است، اما برداشت و ادراك او از اين نيرو در هر دوره اي، متفاوت بوده و براي تبيين ماهيت و كيفيت آن، فرضيه هاي گوناگوني ارائه كرده است. اديان الهي و غير الهي نيز به گونه هاي مختلفي بدان نگريسته اند. ترس از مرگ و فنا، برخي انسان ها را بر آن داشته است كه در باب حقيقت روح به عقايد خرافي و انحرافي روي آورند. شايد باور به تناسخ در ميان برخي اقوام و ملل از رايج ترين اين عقايد باشد.

امروزه موضوع روح اهميت خاصي دارد. روان شناسان و روان كاوان با نگاهي علمي به روح مي نگرند. آنان با استفاده از روش هاي تحقيق علمي و به صورت تجربي و آكادميك، موجوديت روح را ثابت مي كنند. وجود جلسات و گروه هاي متعدد احضار ارواح در كشورهاي پيشرفته و عكس برداري و فيلم برداري از اين جلسات، آزمايش هايي كه در زمينه ارتباط از راه دور (تله پاتي)، آينده بيني و هاله دور بدن انسان انجام شده است و چاپ كتاب هاي متعدد با شمارگان بالا در اين زمينه، نمونه هايي از تلاش گسترده محققان براي اثبات روح است. ما همه اين شيوه ها را تأييد نمي كنيم، اما در بخشي از اين تحقيق به نقد و ارزيابي اين شيوه ها خواهيم پرداخت.

ص: 10

امروزه ساختار علمي شناخت روح پيشرفت خوبي كرده، اما بايد دانست پاسخ بسياري از پرسش ها و پيچيدگي هاي آن فقط با مراجعه به اديان توحيدي (به ويژه اسلام) ممكن است. براي نمونه، بايد بكوشيم تا بدانيم حقيقت روح چيست؟ ويژگي ها و كاركردهاي حقيقي روح كدامند؟ روح جاودانگي دارد يا فناپذير است؟ آيا تعابيري چون نفس و روح، يك حقيقتند يا آنكه دو امر مستقل از يكديگر به شمار مي روند؟

به طور كلي، درباره اهميت روح شناسي، بسيار سخن مي توان گفت. در هر برهه از زمان نيز صاحب نظران به تأمل در آن پرداخته و كوشيده اند براي پاسخ گويي به ابهام ها راهي بجويند. كتاب ها، رساله ها، مقاله ها و پژوهش هاي فراواني نيز در اين زمينه نوشته شده است، اما گويي اين مخلوق بزرگ خداوند چنان ابعاد وسيع و عميقي دارد كه هرچه بيشتر درباره آن تحقيق شود، مشكلات و مجهولات بيشتري فراروي محققان نمايان مي شود. به عبارت دقيق تر، با كشف هر مجهول، مجهولي تازه سر برمي آورد و ذهن انسان خردمند را به پاسخ گويي فرا مي خواند. به همين دليل، با تحقيقاتي كه در اين باره صورت گرفته، هنوز ناگفته هاي بسياري در مورد اين مخلوق شگفت آور باقي است و ضرورت تحقيق موشكافانه و بررسي نقادانه را در اين زمينه ايجاب مي كند.

از سوي ديگر، امروزه رسانه ها به شيوه هاي مختلف با روح و ابعاد گوناگون آن مواجهه مستقيم و غير مستقيم دارند. در اين ميان، بحث اين است كه چه رويكرد و باوري از روح بايد در رسانه ديني حاكم باشد. در اين تحقيق، ابتدا ديدگاه هاي مختلف را درباره روح، بررسي و سپس به نظرگاه اسلام در اين زمينه اشاره مي كنيم. در فصلي ديگر به مهم ترين مباحث از شناخت روح مي پردازيم كه در رسانه قابليت طرح دارند. در فصل پاياني نيز پس از آسيب شناسي موضوع روح، به ايده هاي برنامه سازي در اين زمينه اشاره خواهيم كرد.

ص: 11

فصل اول: كليات

اشاره

فصل اول: كليات

زير فصل ها

1. اهميت روح شناسي

2. واژه شناسي

3. بستر تاريخي

4. حقيقت روح

1. اهميت روح شناسي

1. اهميت روح شناسي

پي بردن به حقيقت انساني و درك ناشناخته هاي آن، همواره از دغدغه هاي متفكران جهان بوده است. اين موضوع به صورت پيوسته در انديشه هاي بزرگان ما آمده است، اما امروزه با توجه به پرسش ها و شبهه هاي جديد، اهميت بيشتري دارد. به نظر مي رسد اگر وجود روح و بقاي آن پس از مرگ ثابت نشود، بحث از معاد و جاودانگي بي معنا خواهد بود.(1) شناخت ماهيت روح و آگاهي از ويژگي ها و كاركردهاي آن، به برنامه ريزي در زمينه تربيت انسان كمك بزرگي خواهد كرد؛ چون برنامه ريزي تعليم و تربيت بر اساس مباني انسان شناسي شكل مي گيرد. نوع نگاه به مسئله روح نيز در اين هدف دخيل است.

امروزه بحث درباره معناي زندگي به صورت جدي براي متفكران جهان مطرح شده است. در اين ميان، آشنايي با روح و تجرد آن در معنا بخشي به زندگي و حيات آدمي نقش اساسي ايفا مي كند.


1- محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص323.

ص: 12

گفتني است مسائل اخلاقي، ارتباط بسيار نزديكي با مسئله روح و شناخت چگونگي حقيقت آدمي دارند. تا حقيقت روح آدمي شناخته نشود، كمالاتي كه ممكن است انسان با اخلاق پسنديده به دست آورد، معلوم نمي شود. حتي معيارهاي صحيح اخلاق نيكو و تشخيص آنها از اخلاق نكوهيده به دست نمي آيد.(1) شناخت روح با احكام اجتماعي از قبيل اقتصاد، حقوق و سياست و امثال آنها نيز ارتباط دارد.(2)

علم و شناخت، مقدمه همه امور به شمار مي رود و مهم ترين و ضروري ترين شناخت براي هر موجود داراي علم و شعور، شناخت خود است. خود آدمي همان روح اوست. اگر كسي خود و امكان و محدوده شناختش را نداند، نمي تواند به شناخت ديگر موجودات دست يابد. به همين جهت، امامان معصوم عليهم السلام در روايات مختلف، هيچ شناختي را براي انسان به اندازه شناخت روح و نفس مهم نمي دانند. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفتِك بِنَفْسِك؛ هيچ شناختي مانند اين نيست كه خود را بشناسي.»(3) امام علي عليه السلام نيز شناخت خود را مقدمه ديگر معرفت ها دانسته است.(4) بنابراين، بدون شناخت روح، سه محور انديشه بشري يعني خدا، جهان و انسان تبيين نخواهد شد.

در مورد خداشناسي مي توانيم به اين نكته اشاره كنيم كه يكي از مهم ترين راه هاي اثبات عقلي خدا، سير انفسي است. در اين طريق، انسان پس از كنار زدن تعلقات دنيايي و انديشه هاي مختلف و بازگشت به خويشتن خويش، روح و جانش را مي يابد و خود را فقير و وابسته به موجودي نامتناهي و متعالي مي بيند.


1- محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص323.
2- محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص324.
3- حسن بن علي بن شعبه حراني، تحف العقول، تصحيح: علي اكبر غفاري، ص286.
4- عبدالواحد تميمي آمدي، غررالحكم و دررالكلم، ح 1675، 2935، 3105 و 6395.

ص: 13

از سوي ديگر، از آنجا كه خداوند، خود را به روح انسان شناسانده است، در جان و روح او، معرفتي شهودي از خدا تجلي مي يابد كه با رفع غفلت ها به اين معرفت آگاه مي شود. امام صادق عليه السلام در اين مورد مي فرمايد:

ثَبتَتِ الْمَعرفةُ فِي قُلوبِهم وَ نَسُوا الْمَوقِفَ، سَيَذكُرونَه يَوماً ما، وَلَو لاَ ذلك لَم يَدرِ اَحَدٌ مَنْ خَالِقُه وَ لا مَنْ رَازِقُه.(1)

معرفت در دل آنها ثابت ماند، ولي جايگاه آن را فراموش كردند. البته روزي آن را به ياد خواهند آورد. اگر چنين نبود، هيچ كس نمي دانست كه آفريننده و روزي دهنده اش كيست.

ارتباط شناخت روح با جهان شناسي در اين است كه انسان پس از اينكه به خود و قلمرو شناختش آگاه شد، مي تواند در همان قلمرو به بررسي و شناخت جهان بپردازد. اگر آدمي متوجه شود كه روح او خاستگاه الهي دارد و با هدف خاصي به اين جهان آمده است و پس از اين جهان نيز در جهاني ديگر زندگي خواهد كرد، اين نگرش، تفسير خاصي از جهان را در اختيارش قرار مي دهد. بقاي روح پس از مرگ و بازگشت دوباره به بدن براي بهره مندي از پاداش و تحمل كيفر سبب مي شود انسان، جهان كنوني را مقدمه جهان آخرت تفسير كند و ديدگاهش نسبت به اجزاي آن تغيير يابد.

شناخت روح در انسان شناسي و سعادت و رفتار آدمي نقش اساسي دارد. از جمله مسائل پيش روي انسان اين است كه بداند چه كار بايد بكند. براي اينكه بدانيم چه بايد بكنيم، بايد بدانيم كيستيم و چه مي توانيم انجام دهيم. پاسخ به پرسش هاي اخير در شناخت روح آدمي نهفته است. به نظر مي رسد مشكلات انسان معاصر به ديدگاه نادرست او درباره روح انسان مربوط


1- احمد بن محمد بن خالد برقي، المحاسن، تحقيق: جمال الدين حسيني ارموي، ج1، ص241.

ص: 14

مي شود. بدين سان تا زماني كه ديدگاه بشر معاصر درباره انسان و روح او اصلاح نشود، بحران هاي فردي و اجتماعي رو به افزايش خواهد بود.

بحران هويت، از خودبيگانگي، افزايش آمار بيماري هاي رواني و خودكشي، بي بندوباري، سست شدن اخلاق و روابط عاطفي، از جمله پي آمدهاي تفكر انسان جديد درباره چيستي انسان است. درمان چنين مشكلاتي، شناخت حقيقت آدمي و وابستگي به موجود متعالي است. از آنچه گفتيم، مي توانيم به اين نكته پي ببريم كه هيچ شناختي مهم تر از شناخت روح آدمي نيست؛ چون روح همان حقيقت شكل دهنده انسان است.

2. واژه شناسي

2. واژه شناسي

واژه «روح» از سه حرف «راء» و «واو» و «حاء» تشكيل شده است. كلمات «رَوح»، «ريح»، «رياح» و «ريحان» نيز در اصل از همين سه حرف شكل گرفته اند. عده اي مي گويند اصل «روح» از «ريح» مشتق شده است و به اين روايت از امام معصوم عليه السلام استناد مي كنند: «إِنَّما سُمّي رُوحاً لِاَنَّهُ اُشْتُقَّ اسْمُهُ مِنَ الرّيح؛ روح را از آن جهت روح ناميدند كه نامش از ريح (باد) گرفته شده است».(1)

در لسان العرب نيز روح از «ريح» مشتق دانسته شده است.(2) نويسنده كتاب العين، روح را نفسي دانسته كه بدن به واسطه آن زنده است.(3) عمده فرهنگ ها، اصل كلمه روح را «ريح» دانسته اند. «ريح» نيز به معناي نسيم


1- احمد بن فارس، مقاييس اللغه، ماده «روح»، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون؛ اصل روايت در بحارالانوار، ج4، ص12.
2- محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص455.
3- خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، ج3، ص291.

ص: 15

هواست. شايد تناسب آن با روح، سريان و جريان باشد و آيه «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي» به همان حقيقت نسيم گونه آن اشاره دارد.

در كلام عرب، روح چند كاربرد عمده دارد: جان؛ نفْس (با سكون ف) و نَفس (با فتح ف). روح به معناي جان، حياتي است كه در موجودات جان دار وجود دارد. در لسان العرب به اين امر تصريح شده است.(1) در مورد معناي دوم، خليل بن احمد در كتاب العين مي گويد: «الروح: النفس (به سكون ف) الَّتي يُحيي به الْبَدنُ يقُال خَرَجَتْ رُوحُه، اي نَفْسُه.»(2) ابن منظور نيز درباره معناي سوم مي نويسد: «الرّوحُ في كَلامِ الْعربِ: النَّفخ»؛(3) يعني روح را به معني دميدن گرفته و دميدن همان نفس (با فتح فاء) است.

ابن منظور در لسان العرب، نفس و روح را به يك معنا مي داند. راغب اصفهاني در مفردات، واژه روح را در اصل به معناي تنفس مي داند، البته اگر رُوح (به ضم راء) با رَوْح (به فتح را) از يك ريشه باشند. به دليل آنكه ميان تنفس و بقاي حيات ارتباط نزديكي است، روح به معناي جان و نفس آدمي اطلاق شده است.(4)

واژه روح نزديك به چهارصد بار در عهد قديم آمده است و در عهد جديد نيز واژه هاي روح، روح الله، روح الرب، روح الاب، روح يسوع، روح المسيح و روح القدس به كار رفته است. روح در كتاب مقدس (عهد قديم و عهد جديد) گاه به عنوان اساس حيات انسان و گاه نيروي حيات آمده است. گاهي نيز مترادف با نفس انسان و گاه به عنوان عامل حيات در جهان و انسان معرفي شده است.(5)


1- لسان العرب، ج2، ص462.
2- كتاب العين، واژه روح.
3- لسان العرب، ج2، ص462.
4- ابوالقاسم راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص205.
5- ابوالقاسم راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص205.

ص: 16

3. بستر تاريخي

3. بستر تاريخي

فريد وجدي در دايرة المعارف خود مي نويسد:

عقيده به وجود روح و ظهور آن براي انسان ها امر مسلمي نزد قدما، انسان ها، امت ها و اديان گوناگون و فلاسفه بوده است. پس عقيده نوظهوري نيست و سابقه طولاني عقيدتي دارد.(1)

در سنت هندويي، اعتقاد راسخي نسبت به روح وجود دارد. در اينكه انسان تنها از تن ساخته نشده است، هيچ ابهامي در متون و تفاسير ديني هندويي وجود ندارد. بنا بر ديدگاهي كه در وداها تأييد مي شود، علاوه بر تن مادي، روحي ناميرا وجود دارد كه مستقل از كالبد است و بدن بدون آن بي جان است.(2) در آيين هندويي، روح به تن وابسته نيست؛ تن همچون لباس و جامه روح است و همچنان كه تن، لباس نو و بهتري بر تن مي كند يا به خانه بهتري مي رود، روح نيز تغيير جامه و خانه مي دهد.(3) در آيين بودايي، بحث از روح بسيار پيچيده و با ابهام همراه است. در اين آيين، روح به عنوان حقيقتي متغير پذيرفته مي شود. به دليل آنكه آنان به بقاي نفس باور ندارند، به مسئله تناسخ روي آورده اند.(4) در مذهب زرتشتي، انسان از عناصر چندگانه اي شكل يافته كه يكي از آنها روح است.(5) از نظر زرتشتيان، روح، پرتو مقدسي از انوار الهي است و اين گوهر تابناك و طاهر افلاكي در جسد خاكي و قفس وجود انساني پنهان گشته و براي مدت معيّني به وديعت نهاده شده است. از


1- محمد فريد وجدي، دايرة المعارف، ج4، ص324، به نقل از: ماهنامه درس هايي از مكتب اسلام، ش 472، ص5.
2- مسعود جلالي مقدم، كرانه هاي هستي انسان در پنج افق مقدس، ص74.
3- مسعود جلالي مقدم، كرانه هاي هستي انسان در پنج افق مقدس، ص175.
4- مسعود جلالي مقدم، كرانه هاي هستي انسان در پنج افق مقدس، صص 95 _ 98.
5- مسعود جلالي مقدم، كرانه هاي هستي انسان در پنج افق مقدس، ص109.

ص: 17

نظر اينان، همه ارواح از محل و حقيقت واحدي صادر شده اند و جميع افراد بشري در اين نعمت الهي شريكند؛ يعني تمام ارواح از روح واحدي صادر گرديده و در ظاهر، تعدد پذيرفته و در ابدان مختلف ساكن شده اند.(1)

در آيين كنفوسيوس درباره روح آمده است كه روح، فناناپذير و باقي است. ارواح از هر طرف، جسم آدمي را احاطه كرده اند.(2) در عهد قديم، انسان، موجودي دانسته شده است كه در آن، عنصر خاكي و روح الهي در هم آميخته شده اند.

روح سبب زندگي و حيات بخشي به بدن است. البته در كتاب مقدس يهوديان، شخصيت انساني همچون يك كل مطرح مي شود و روح از جسم جدايي كامل ندارد. به باور يهوديان، خداوند، روح را در انسان مي آفريند و در زمان مرگ، آن را از انسان باز مي گيرد و دوباره براي داوري به او باز مي گرداند.(3)

ديدگاه عهد جديد به عقايد مطرح شده در عهد قديم شباهت زيادي دارد. البته تفاوت هايي نيز وجود دارد. به باور مسيحيان، انسان، مخلوق خداست و اصل وجودش را به خداوند مديون است. با اين حال، او آميزه اي از بدن و روح است. روح انساني با خداوند شباهت دارد. در مسيحيت، روح، بي واسطه از خدا ناشي شده و عنصري ماوراي طبيعي در وجود انسان است. به سبب وجود روح است كه آدمي از ابديت و ازليت بهره برده است. نكته قابل توجه در آيين مسيحيت آن است كه در اين دين، عامل غير مادي وجود انسان، خود، دوگانه است؛ يعني روح و نفس از هم تفكيك مي شوند.(4)


1- فريدون سپري، پژوهشي درباره روح و شبح، ص 4119.
2- محمدفريد وجدي، دايرةالمعارف، ج4، ص324، به نقل از: ماهنامه درس هايي از مكتب اسلام، ش472، ص5.
3- كرانه هاي هستي انسان در پنج افق هستي، صص142_147.
4- كرانه هاي هستي انسان در پنج افق هستي، صص152_ 165.

ص: 18

4. حقيقت روح

4. حقيقت روح

آيا روح انسان، امري مادي و برخاسته از ماده است، چنان كه ماده گرايان به ويژه كمونيست ها مي گويند يا آنكه روح امري ماورايي است، چنان كه الهيون بدان اعتقاد دارند؟ يافتن پاسخ صحيح اين پرسش براي شناخت حقيقت روح، كفايت مي كند.

در مورد حقيقت روح در علوم تجربي و روان شناسي جديد نيز اختلاف زيادي وجود دارد و برخي در اصل وجود آن مناقشه مي كنند. دكتر مايو از مشهورترين علماي علوم تجربي در امريكا مي گويد:

علماي تشريح، دقايق و اجزاي بدن انسان را شكافته و به جزئيات آن رسيدگي نموده، ولي اثري از روح نيافته اند و اين، خود، دليل بر اين است كه روح وجود ندارد و اعتقاد به وجود آن فقط افسانه اي است كه از گذشتگان به ما ارث رسيده است.(1)

در عصر مدرن با اينكه پوزيتيويست ها بسياري از كرسي هاي علمي مهم جهان را در اختيار دارند، عقايدشان در مورد روح با استقبال روبه رو نشده است. زماني كه مايو در امريكا چنين باوري را در مورد روح مطرح كرد، افرادي مانند پروفسور فرانسيس ملر به او جواب دادند. ايشان در مقاله اي مي نويسد:

چه كسي به دكتر مايو گفته كه روح عضوي مادي و داراي خصوصيات ماده است كه علماي تشريح آن را در اجزا ي بدن بايد تجسس كنند. هرگاه نديدن روح را دليل براي انكار آن قرار دهيم، چرا عين آن را براي انكار عقل دليل ندانيم؛ زيرا همان طور كه به واسطه تشريح، موفق به ديدن روح نمي شويم، عقل را نيز نمي توانيم به شكل ماده مستقلي در دماغ مشاهده نماييم.(2)


1- احمد فرامرزي، «خلود روح»، نشريه ارمغان، ش 5، ص283.
2- احمد فرامرزي، «خلود روح»، نشريه ارمغان، ش 5، ص 284.

ص: 19

در روان شناسي جديد، ادله متعددي بر وجود روح اقامه مي شود كه بيشتر اين دلايل، تجربي هستند. بيشتر روان شناسان معتقدند كه روح، امري غيرمادي است. البته عده اي ديگر نيز بر اين باورند كه روح، مادي است و بسياري از فرآيندهاي روحي بر اثر فعاليت مغز و سلسله اعصاب رخ مي دهد. يا دست كم، متأثر از فعل و انفعالات مادي بدن است. در اين بخش نيز حتي روان شناساني كه روح را مجرد مي دانند، آن را از اثرپذيري از امور بدني بر كنار نمي دانند.

روان كاوها در بررسي انسان به اين نتيجه رسيده اند كه آدمي با ديگر موجودات شباهت هايي دارد. در برخي موارد نيز مشاهده كرده اند كه انسان داراي ويژگي هايي است كه ديگر موجودات مادي از آنها بي بهره اند. مثلاً انسان ها خصو صياتي از قبيل فهم، شعور، تصميم و اراده، عشق و مهرورزي دارند. روان شناسان مي گويند كه مبدأ اين ويژگي ها چيزي جز روح نمي تواند باشد.

موضوع دو علم روان شناسي و روان كاوي، روح و روان آدمي است. از نظر اين علوم، اين دو (يعني روح و روان) از هم جدا نيستند، بلكه مراحل متفاوتي از يك واقعيتند؛ چون وقتي سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثير متقابل اين دو در يكديگر بيان مي شود، نام روان بر آن مي گذارند و آنجا كه از پديده هاي روحي، قطع نظر از جسم، بحث مي شود، نام روح را براي آن به كار مي برند.(1)

روان شناسان در تبيين مسئله روح چند گروهند. همان طور كه بيان كرديم، بيشتر آنها قايل به تجرد روح و اثرپذيري روح و بدن از يكديگرند. دسته اي هم مانند رفتار گرايان بر اين باورند كه پديده هاي روحي و خود روح، امري مادي است.(2) عده اي مانند هاكسلي، پديده هاي روحي را با پديده هاي مادي، متفاوت و در عين حال، ناشي از تحولات مادي مي دانند. برخي نيز مانند پي.


1- حسين حقاني زنجاني، «وجود روح از ديدگاه قرآن»، درس هايي از مكتب اسلام، ش 488.
2- محمود رجبي، انسان شناسي، ص106.

ص: 20

اف. استراوسن مي گويند كه روح همان پديده هاي روحي است كه در مسير انساني پديد مي آيد و از بين مي رود.(1)

البته به جهات متعددي مي توان پذيرفت كه در گذشته، روان شناسان بيشتر به نفس مي پرداختند تا روح و اين اعتقاد به ويژه در ميان انديشمندان مسلمان، رايج تر بود. به باور آنان، در اشاراتي كه قرآن نسبت به روح دارد، آن را حقيقتي «امري» در برابر «خلقي» معرفي مي كند؛ به اين معنا كه در قلمرو آن، تدريج، تمهيد، شرايط و اقتضا به گونه اي كه در امور مربوط به ما ملاحظه مي شود، مطرح نيست. امر «خدا» و نيز روح كه از جمله آن است، در قالب هاي ما محصور شدني نيست و از منزلگاه علم و منطق انسان، بسي فراتر است. بنا بر اين، براي انسان قابل فهم نيست. البته اين بدان معنا نيست كه نبايد درباره روح بحث و گفت وگو كرد؛ چرا كه به كمك آيات و روايات، به گوشه هايي از حقيقت روح مي توان پي برد.

با توجه به آنچه ذكر شد، مي توان نتيجه گرفت كه موضوع اصلي روان شناسي، روح انساني است؛ زيرا روان شناسي در پي شناخت واقعيت و وضع موجود آدمي است؛ خواه او جوهر حقيقي خود را به همراه داشته يا آن را به تباهي كشانده باشد. البته وقتي از روح سخن مي گوييم، انسان را موجودي زنده با كالبد مادي مشخص در نظر مي گيريم و فعل و انفعالات جسمي و روان شناختي او را بررسي مي كنيم. با چنين برداشتي در حوزه علم روان شناسي، مفهوم روح داراي تظاهرات مشخص روان شناختي بوده و به شكلي نظام مند قابل بررسي است.

امروزه اين ديدگاه در روان شناسي پذيرفتني نيست و از روح به طور


1- محمود رجبي، انسان شناسي، ص106.

ص: 21

جدي بحث مي شود. بايد دانست كه روان شناسي به روح آدمي با رويكرد تجربي توجه دارد. بدون ترديد، در دوره معاصر، روان شناسي به دانشي پر دامنه تبديل شده است كه گرايش هاي متعددي دارد. جوامع مدرن امروزي را از اين دانش نمي توان بي نياز دانست. البته با همه اهميتي كه روان شناسي علمي دارد، نبايد اين واقعيت را از نظر دور داشت كه اين علم در برخي زمينه ها، بر مباني ماده انگاري و ماترياليستي مبتني است. به همين دليل، از شناخت كامل و عميق انسان عاجز است.

ص: 22

ص: 23

فصل دوم: روح از منظر اسلام

اشاره

فصل دوم: روح از منظر اسلام

زير فصل ها

1. روح در قرآن

2. روح در روايات

3. روح و نفس

4. دلايل اثبات روح

5. منشأ روح انسان

6. روح در علوم اسلامي

1. روح در قرآن

1. روح در قرآن

در دين مبين اسلام، حقيقت انسان به روح اوست؛ يعني روح در انسان اصالت دارد. از اين امر به اصالت روح در اسلام ياد مي شود.(1) منظور از اين اصل آن است كه قوام انسانيت انسان، به روحش است و تا وقتي روح هست، انسانيت انسان باقي است.(2)

علامه طباطبايي در بخش هاي متعددي از تفسير الميزان به اين اصل اشاره مي كند. ايشان در جلد دوم اين تفسير مي نويسد:

خداي سبحان، نوع بشر را به هنگام خلقت از دو جزء تركيب و از دو جوهر تأليف كرد. يكي، ماده بدني و ديگري، گوهر روح مجرد. اين دو با هم متلازم و همراه بود[ند] تا دوران زندگي مادي سپري شود. سپس بدن مي ميرد و روح همچنان باقي و پاينده خواهد بود، تا زماني


1- احمد واعظي، انسان از ديدگاه اسلام، ص24.
2- محمدتقي مصباح يزدي، نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، ص332.

ص: 24

كه به فرمان خداوند به بدن برگردد. ازاين رو، وقتي منكران معاد مي گفتند: آيا وقتي ذرات ما در خاك پراكنده و نابود شوند، باز خواهيم گشت؟ خداوند در پاسخ مي فرمايد: شما نابود نمي شويد؛ بلكه فرشته مرگ تمام وجود شما را مي گيرد، گر چه ابدان شما در زمين پراكنده شوند. پس بار ديگر به جانب پروردگارتان باز خواهيد گشت.... حقيقت انسان همان چيزي است كه از او به «من» خبر مي دهيم و اين همان چيزي است كه گوياي انسانيت انسان است، درك دارد، اراده مي كند، كارهاي انساني را به وسيله بدن انجام مي دهد، اعضا، قوا و جوارح مادي را به كار و خدمت مي گيرد و بدن شأني ندارد جز اينكه آلت و ابزار دست روح است.(1)

به فرموده قرآن، مشركان يا اهل كتاب از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره حقيقت روح سؤال مي كردند كه اين آيه در پاسخ آنان نازل شد: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرّوحِ قُلِ الرّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَليلاً؛ از تو درباره روح سؤال مي كنند. بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكي از دانش به شما داده نشده است». (اسراء: 85)

«از قراين موجود در اين آيه و ملاحظه روايات پيشوايان اسلام و نظر دانشمندان و صاحب نظران در اين زمينه چنين استفاده مي شود كه پرسش كنندگان، از حقيقت روح آدمي سؤال مي كردند. روح، انسان را از حيوانات جدا مي سازد و برترين شرف انسان هاست. تمام قدرت و فعاليت آدمي از روح سرچشمه مي گيرد و به كمك آن، زمين و آسمان را جولانگاه خود مي سازد و اسرار علوم را مي شكافد و تا اعماق موجودات راه مي يابد. سؤال كنندگان مي خواستند بدانند كه حقيقت اين اعجوبه عالم آفرينش چيست؟»(2) «از آنجا كه روح، ساختاري مغاير با ماده دارد، اصول


1- محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القران، ج2، ص114.
2- نك: ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج12، ص252.

ص: 25

حاكم بر آن غير از اصول حاكم بر ماده و خواص فيزيكي و شيميايي آن است. حضرت پيامبر مأمور مي شود در يك جمله كوتاه و پرمعني بگويد: «روح از عالم امر است»؛ يعني روح خلقتي اسرارآميز و شگفت انگيز و مرموز دارد. سپس براي توضيح اين پاسخ در ذيل آيه آمده است كه بهره شما انسان ها از علم و دانش مربوط به روح و حقيقت آن بسيار كم و ناچيز است. بنابراين، جاي شگفتي نيست كه رازهاي روح را نشناسيد، هر چند از همه چيز به شما نزديك تر است».(1)

در شأن نزول اين آيه، روايات و احاديثي از پيشوايان اسلام وارد شده است، مبني بر اينكه «يهود به طايفه قريش گفتند: از محمد صلي الله عليه و آله [در مورد] سه چيز سؤال كنيد. اگر به دو چيز آن پاسخ داد و از دادن پاسخ سؤال سوم خودداري كرد، بدانيد كه او پيامبر خداست: از داستان اصحاب كهف؛ داستان و سرگذشت ذو القرنين؛ روح و حقيقت آن كفار قريش نيز از پيامبر اين سؤالات سه گانه را پرسيدند و رسول خدا صلي الله عليه و آله در پاسخ آنها فرمود: منتظر باشيد فردا پاسخ مي دهم. سپس داستان اصحاب كهف و جريان تاريخي ذوالقرنين را توضيح داد، ولي قصه و جريان حقيقت روح را مبهم بيان كرد و منتظر نزول آيه اي از ناحيه خداوند بود كه اين آيه نازل شد: به انسان ها درباره روح و حقيقت آن اطلاعات زيادي داده نشده است».(2)

برخي افراد به شأن نزول آيه چنين ايراد گرفته اند كه مسئله روح، بالاتر و باعظمت تر از خداوند نيست. پس هنگامي كه شناخت خداوند ممكن است، چه نكته اي مانع از شناخت روح مي شود؟ در حالي كه مسئله روح از مطالب سطح


1- نك: ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج12، ص253.
2- فخرالدين رازي، مفاتيح الغيب، ج21، ص392.

ص: 26

پايين تري براي فلاسفه و متكلمين به شمار مي رود، پس چگونه پيامبر حقيقت روح را نمي داند، در حالي كه او داناترين علما و افضل فضلاست؟(1)

اين شبهه، پاسخ هاي متعددي دارد. به طور كلي، ذات پروردگار قابل شناسايي نيست. ما با ابزار حس و عقل و نيز وحي تنها به وجود خدا پي مي بريم. ازاين رو، در احاديث آمده است: «لاتَفَكَّرُوا فِي ذاتِ الله بَلْ تَفَكَّرُوا فِي صُنِعه.» بنابراين، ما وجود او و وصف كمالاتش را با دلايل عقلي، فلسفي و علمي اثبات مي كنيم و تشبيه حقيقت روح به حقيقت باري تعالي نيز گوياي همين مسئله است. به اعتراف صريح بسياري از فلاسفه و اديان بزرگ آسماني و عقلا، شناخت حقيقت روح براي انسان ها ممكن نيست.

به فرموده صريح خداوند در آيات قرآن، اطلاعات انسان ها درباره روح و حقيقت آن اندك است. آيه ذكر شده درباره روح؛ يعني «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرّوحِ...» (اسراء: 85) نيز مبين اين مطلب است كه علم بشر نسبت به روح، محدود است و بشر توان درك حقيقت روح را ندارد.

«امام صادق عليه السلام فرمود: روح را نتوان به سنگيني و سبكي توصيف كرد. روح، موجودي رقيق است (مانند هوا كه فضا را اشغال مي كند، اما محسوس نيست) كه قالبي تيره بر آن پوشانيده شده است. از آن حضرت سؤال شد: آيا روح پس از آنكه از بدن جدا گشت، متلاشي (و نابود) مي شود يا باقي مي ماند؟ فرمود: باقي است تا هنگامي كه در صور دميده شود.»(2) پس روح از جمله مخلوقات باعظمت پروردگار عالم و داراي قوّت و قدرت است، ولي حقيقت آن بر انسان ها مجهول مانده است.


1- بستايي، دايرة المعارف، ج 8، ص742، به نقل از: حسين حقاني زنجاني، مقاله «ديدگاه دانشمندان و متكلمين اهل سنت درباره حقيقت روح»، ماهنامه درس هايي از مكتب اسلام، ش491.
2- ملا محسن فيض كاشاني، تفسير صافي، ص293.

ص: 27

در تفسير عياشي از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده است كه در تفسير آيه «يسْئَلُونَكَ عَنِ الرّوحِ» فرمودند: «اِنَّما الرّوحُ خُلِقَ مِنْ خَلْقِهِ وَ لَهُ بَصَرٌ وَ قُوّة و تاييدٌ بِجَعْلِهِ في قُلوبِ الرُّسلِ وَ الْمُؤمنين؛ روح از مخلوقات خداوند است و بينايي و قدرت و قوّت دارد. خدا آن را در دل هاي پيامبران و مؤمنان قرار داده است».(1)

البته آنچه در مورد جهل بشر به حقيقت روح ذكر كرديم، دليل نمي شود كه به بررسي روح نپردازيم. مي توان به كمك رواياتي كه از معصومان در مورد روح رسيده است و بررسي و كاوش در تفاسير بزرگان به بخشي از اسرار و رموز روح پي برد.

يكي از آياتي كه مفسران به عنوان دليل وجود روح و تمايز آن از جسم بيان مي كنند، آيه چهاردهم از سوره مؤمنون است: «ثُمّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ.» خداوند در اين آيه كريمه، پس از بيان مراحل آفرينش جسم، به آفرينش روح اشاره مي كند. آفرينش روح، آفرينشي متفاوت از آفرينش بدن دانسته شده است. از اين آيه، برتري روح بر جسم نيز برداشت مي شود؛ چراكه خداوند پس از بيان آفرينش روح، خود را با عبارت «أَحْسَنُ الْخالِقينَ» يعني بهترين آفريدگان معرفي كرده است. حضرت امير مؤمنان علي عليه السلام با اشاره به آفرينش روح مي فرمايد:

هنگامي كه نطفه به چهار ماهگي رسيد، خداوند، فرشته اي را به سويش مي فرستد و او روح را در تاريكي هاي سه گانه در بدن مي دمد و مقصود آيه قرآن از «ثُمّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ» همين مطلب است؛ يعني دميدن روح.(2)

علامه طباطبايي ذيل اين آيه بيان مي دارد كه آفرينش ديگر، پس از تكامل جنبه جسماني انسان نمي تواند مرحله اي جسماني باشد و اشاره به مرحله


1- عبدعلي بن جمعه عروس حويزي، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص21؛ تفسير نمونه، ج 12، ص253.
2- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج60، ص376، ح89.

ص: 28

دميدن روح انساني است. به همين دليل، عبارت آيه در اين قسمت با عبارت هاي قبلي كه بيانگر مراحل جسماني است، متفاوت است.(1)

آيه ديگري كه اصل وجود روح را بيان مي دارد، آيه نهم از سوره سجده است. خداوند در آيه هشتم از همين سوره، ابتدا آفرينش جسماني را مطرح مي كند. آن گاه مي فرمايد: «ثُمّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ ... .» ظاهر اين آيه شريفه آن است كه پس از آنكه هر انساني مراحل تكامل جسماني خود را تا مرحله پردازش و تسويه پيمود، خدا در او روح مي دمد.(2) از ظاهر اين آيه و آيه 29 سوره حجر فهميده مي شود كه انسان، تركيبي از جسم و روح است، ولي از آيات ديگر كه مي تواند مفسر اين آيه ها باشد، استفاده مي شود كه حقيقت، بالاتر از مسئله تركيب است. حقيقت و واقعيت انسان، همان روح است كه به گونه اي با اين بدن همراه است. اين امر از آيات 7، 8 و 11 سجده و 12 و 13 مؤمنون به دست مي آيد.(3)

در نتيجه، روح آدمي، هويت واقعي انسان را شكل مي دهد. در آيات ياد شده در مورد آفرينش انسان، پس از طرح مراحل جسماني آفرينش او، از آفرينش ديگر يا دميدن روح در او سخن به ميان آمده و اين نكته، نشانه غير مادي بودن روح است.(4) بقاي انسان پس از متلاشي شدن جسم و تداوم زندگي وي در عالم برزخ و به تمام و كمال دريافت شدن آن نيز نشان غير مادي و غير جسماني بودن روح است. آياتي مانند «اللّهُ يَتَوَفّي اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها» (زمر: 42) كه بيان مي دارد جان شما را به تمام و كمال دريافت مي كنيم، دليل آن است كه روح انسان، تمام هويت واقعي او را تشكيل مي دهد. در غير اين صورت، اگر جسم هم بخشي از وجود واقعي انسان بود، هنگام


1- نك: الميزان، ج15، ص19.
2- انسان شناسي، ص107.
3- جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، صص 26 _ 29.
4- معارف قرآن، ص358.

ص: 29

مرگ، انسان به تمام و كمال دريافت نمي شد و با متلاشي شدن جسم، بخشي از هويت واقعي انسان نابود مي شد.(1)

2. روح در روايات

2. روح در روايات

در بخش هاي مختلفي از مصادر روايي به بحث روح اشاره شده است. البته در مورد اين روايات از جهت سند، دلالت و دسته بندي آنها به جهت اقسام بايد كار اساسي صورت گيرد. عمده روايات بحث روح ذيل آياتي است كه به مسئله روح پرداخته اند. در بخش هاي مختلف اين اثر به برخي از اين روايات اشاره شده است. در اين قسمت فقط به بعضي از آن موارد از باب نمونه اشاره مي كنيم.

امام صادق عليه السلام ، رابطه روح و بدن را اين گونه بيان مي كند:

مَثَل ارتباط روح مؤمن و بدنش همچون جوهري است در صندوق كه وقتي از آن خارج مي شود، صندوق را رها مي كند و به آن اعتنا نمي كند. روح ها با بدن در نمي آميزند و به آن تكيه نمي كنند، درون آن نيستند و بر بدن احاطه دارند.(2)

در احاديث بسياري، از خلقت ارواح قبل از اجساد سخن گفته و حتي از ارتباط و شناخت و همراهي و برادري بعضي ارواح با ديگر ارواح در عالم ارواح بحث شده است.(3) همچنين در برخي روايات به اقسام پنج گانه روح اشاره شده است.(4)

روح در كسب معارف و علوم به وسيله و ابزار احتياج دارد تا بتواند به كمال


1- معارف قرآن، ص114.
2- محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد:، ص463؛ و حسن بن سليمان حلي، مختصر بصائر الدرجات، ص3.
3- نك: محمد بن حسن طوسي، رجال كشي، ج2، ص699؛ محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص87؛ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص438.
4- محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص281.

ص: 30

مطلق برسد و بدن، وسيله روح است. به بيان روشن تر، روح با تعلقش به بدن و با به كار بردن قواي مادي آن و از راه محسوساتي كه به وسيله حواس پنج گانه بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و لامسه، ادراك و احساس مي كند، به مجهولاتي پي مي برد كه قبل از آن به آنها آگاه نيست. اين معني با قطع ارتباط حواس با جهان خارج و جدايي روح از بدن (بعد از مرگ) به خوبي روشن مي شود.

از روايات مربوط به معاد استفاده مي شود كه بعد از جدايي روح از بدن، ديگر است كمالي براي روح نخواهد بود، مگر براي افرادي كه در دنيا تخم بعضي از اعمال نيك را افشانده باشند و در عالم برزخ از آن بهره مند شوند.

در عين حال كه روح با رابطه اش با بدن، به كمال و رشد مي رسد، بدن را نيز تدبير و تربيت مي كند و شرايط رشد را فراهم مي سازد. گمان نشود كه داخل بدن يا خارج از آن است؛ زيرا زمان و مكان براي موجود مجرّد معني ندارد، بلكه رابطه اش، رابطه تعلقي است كه به بدن احاطه دارد؛ يعني در هر عضو بدن در عين حال كه خود آن عضو هست، روح نيز موجود است. با اين حال, وجود روح، محدود به آن عضو نيست و روح در عين اينكه بالاست، پايين نيز هست. همچنان كه امام صادق عليه السلام درباره حقيقت روح فرمود: «اِنَّ الْأَرواحَ لا تُمازِجُ الْبَدَن ولا تُواكِلُهُ وَاِنَّما هِي كِلَلٌ لِلْبَدَنِ مُحيطةٌ بِهِ؛ ارواح با بدن آميخته نمي شوند و به آن متكي نيستند، بلكه بدن را در ميان گرفته و بر آن احاطه دارند».(1)

در روايت ديگري، امام صادق عليه السلام درباره حقيقت روح مي فرمايد: «الرُّوحُ جِسمٌ رَقيقٌ قَدْ الُبس قالباً كثيفا؛ روح، جسم لطيفي است كه كالبد ستبري بر آن پوشانده شده است».(2)


1- محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ص2154، ح 7491؛ بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد:، ص463.
2- محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ص2154، ح 7492.

ص: 31

از ديدگاه روايات معتبر اسلامي، روح داراي ويژگي هايي است كه از آن جمله به توصيف نشدن آن به سنگيني و سبكي، جسم رقيق بودن، مشاهده ناپذير بودن و قالب مثالي بودن آن مي توان اشاره كرد.

امام صادق عليه السلام در زمينه ويژگي روح مي فرمايد:

روح را نمي توان به سنگيني و سبكي توصيف كرد. روح، جسمي است رقيق كه قالب غليظي را چون جامه در بر كرده است.»(1) اين روايت به دو ويژگي بسيار مهم روح اشاره مي كند: اول اينكه روح وزن ندارد؛ زيرا ماده نيست. دوم اينكه همانند پوششي سراپاي بدن را فراگرفته است.

همچنين ايشان مي فرمايد:

روح يكي از آفريدگان خداي متعال است و نمي توان آن را مشاهده كرد.(2)

اين روايت، يكي ديگر از ويژگي هاي روح؛ يعني مشاهده ناپذير بودن آن را بيان مي كند.

از آن حضرت سؤال شد: كسي كه در اين دنيا مي ميرد، روح او كجاست؟ ايشان فرمود:

هر كسي كه مي ميرد، در حالي كه داراي ايمان خالص باشد يا كفر خالص، روح او پس از جدا شدن از بدنش به صورتي مانند آن صورتي كه در دنيا بود، متحول و منتقل مي شود. روح مؤمن همانند شكل بدنش به عالم برزخ منتقل مي شود و در بهشتي از بهشت هاي دنيا تا روز قيامت در لذت و آسايش است و روح كافر هم همانند شكل (جسم خود) به عالم برزخ منقل مي شود و تا روز قيامت در آتش قرار مي گيرد و در آن عذاب مي شود.گواه اين موضوع، كلام خداي متعال


1- تفسير صافي، ص293.
2- بحارالانوار، ج3، ص225.

ص: 32

است كه در مورد مؤمن مي فرمايد: گفته شود وارد بهشت شو. گويد: اي كاش، قوم من مي دانستند كه پروردگارم مرا آفريده است.(1)

بر اساس اين روايت، هر كس با همان شكل و صورتي كه دارد، پس از مردن وارد عالم برزخ مي شود كه به آن «قالب مثالي» مي گويند.

در كلامي از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام ، روح به دو بخش تقسيم شده است؛ روح عقلي و روح بدن:

اِنَّ الْمَرءَ اِذا خَرجَتْ رُوحُه فَانَّ رُوحَ الْحَيوانِ باقيةٌ فِي الْبَدن، فَالَّذي يَخرُجُ مِنْه رُوحُ الْعقلِ، كَذلك هُو فِي الْمَنامِ ايضا.(2)

هنگامي كه روح انسان از او خارج مي شود، روح حيوان در بدنش باقي است و آن روحي كه روح انسان از او خارج مي شود، روح عقل است، همان طور كه در خواب نيز به همين صورت است.

در احاديث مربوط به خواب، نكات مهمي در مورد رابطه روح و جسم و نيز روح حيواني و روح عقل وجود دارد. در برخي از اين احاديث، خروج روح از بدن مؤمن در خواب به خورشيدي تشبيه شده كه اصلش در آسمان است، ولي شعاع آن به زمين مي رسد و تصريح شده است كه اصل روح در بدن است و از بدن خارج نمي شود.(3)

3. روح و نفس

اشاره

3. روح و نفس

آيا روح و نفس يك حقيقتند، با دو عنوان يا آنكه دو واقعيت مستقل از هم هستند؟ برخي از لغويون، اين دو واژه را به يك معنا گرفته اند. در بخش واژه شناسي لغت روح، سخني از خليل بن احمد در اين مورد نقل كرديم. در


1- بحارالانوار، ج6، ص253؛ تفسير نورالثقلين، ج4، ص384.
2- جامع الاخبار، ص489.
3- بحارالانوار، ج61، ص32.

ص: 33

تفسير مجمع البيان درباره نفس آمده است كه «واژه نفس» سه معنا دارد؛ روح، ذات و اصل شيء. (1)در صحاح اللغه، دو معنا براي نفس ذكر شده است: روح و خون.(2) راغب اصفهاني نيز نفس را به معناي روح مي داند.(3)

فلاسفه اسلامي عمدتاً روح را به معناي نفس مي دانند. البته فلاسفه، روح و نفس را به اقسامي دسته بندي مي كنند.

مصاديق نفس در قرآن

اشاره

مصاديق نفس در قرآن

در قرآن از واژه نفس، 140 بار؛ واژه نفوس، دو بار و واژه انفس، 153 بار ياد شده است. در همه آياتي كه اين واژه و مشتقات آن ذكر گرديده است، مي توان معناي ذات و حقيقت را مشاهده كرد، گرچه مصاديق آن متفاوت است. اين وجوه عبارتند از:

الف) نفس به مفهوم ذات

الف) نفس به مفهوم ذات

در آيات زير، نفس خداوند به معناي ذات خداوند است: «... كَتَبَ عَلي نَفْسِهِ الرّحْمَةَ» (انعام: 12) «كَتَبَ رَبّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرّحْمَةَ» (انعام: 54) و «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ». (آل عمران: 28و30)

طبرسي در مورد دو آيه اول مي گويد كه منظور، خداوند است.(4) در مورد دو آيه بعد نيز لغويون و مفسران، مراد از «نفسه» را خداوند مي دانند.

ب) نفس به مفهوم انسان با تشخص فردي

ب) نفس به مفهوم انسان با تشخص فردي

در برخي از آيات، مراد از نفس، فردي از افراد انسان است، صرف نظر از توجه به روح يا جسم و محتويات دروني انسان، مانند آيات: «أَنّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا


1- فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص133.
2- جوهري، الصحاح، ج1، ص419.
3- مفردات، ص501.
4- فضل بن حسن طبرسي، جوامع الجامع في تفسيرالقران المجيد، ص369.

ص: 34

بِغَيْرِ نَفْسٍ» (مائده: 32) «هُوَ الّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ» (اعراف: 189)؛ «كُلّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (انبياء: 35)؛ «فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا» (انبياء: 47) و «وَ لا يَقْتُلُونَ النّفْسَ الّتي حَرّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقّ». (فرقان: 68)

ج) نفس به معناي همديگر

ج) نفس به معناي همديگر

مانند اين آيات: «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلي أَنْفُسِكُمْ» (نور: 61) و «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ». (نساء: 29)

د) نفس به مفهوم انسان با تشخص جمعي

د) نفس به مفهوم انسان با تشخص جمعي

گاهي مراد از نفس، خود جمعي است. خود جمعي به اوصافي اطلاق مي شود كه مشترك بين افراد يك گروه، قوم يا نوع باشد. مانند مفهوم نفس در آيات: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» (توبه: 128)؛ «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجًا» (روم: 21) و «لَقَدْ مَنّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ». (آل عمران: 164)

ه ) نفس به مفهوم طبيعت اوليه حاكم بر انسان

ه ) نفس به مفهوم طبيعت اوليه حاكم بر انسان

مانند اين آيات: «... إِنْ يَتّبِعُونَ إِلاّ الظّنّ وَ ما تَهْوَي اْلأَنْفُسُ» (نجم: 23)؛ «وَ نَهَي النّفْسَ عَنِ الْهَوي» (نازعات: 40)؛ «ما تَشْتَهيهِ اْلأَنْفُسُ» (زخرف: 71) و «وَ ما أُبَرِّيُ نَفْسي إِنّ النّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسّوءِ». (يوسف: 53)

و) نفس به مفهوم عقل

و) نفس به مفهوم عقل

مانند اين آيات: «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلّةِ إِبْراهيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» (بقره: 130) و «فَرَجَعُوا إِلي أَنْفُسِهِمْ». (انبياء: 64)

ز) نفس به مفهوم قلب

ز) نفس به مفهوم قلب

مانند اين آيات: «... وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ» (بقره: 284) «فَأَسَرّها يُوسُفُ في نَفْسِهِ». (يوسف: 77)

ص: 35

ح) نفس به مفهوم روح

ح) نفس به مفهوم روح

منظور از نفس در اين معنا، حقيقت انسان است كه در دنيا، بدن مادي، ابزار فعل اوست و هنگام مرگ، تعلقش از آن قطع مي شود و به عالم ديگر سفر مي كند. براي نمونه نيز به اين آيات مي توان اشاره كرد: «اللّهُ يَتَوَفّي اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها» (زمر: 42)؛ «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ ...» (انعام: 93)؛ «يا أَيّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنّةُ» (فجر: 27) و «... وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ». ( توبه: 55)

برخي بر اين باورند كه نفس در اصطلاح فلسفي اش يك معنا دارد كه دقيقاً با اصطلاح قرآني، منطبق نيست، ولي در مواردي، نفس بر روح منطبق مي شود. خداوند مي فرمايد:

وَ لَوْ تَري إِذِ الظّالِمُونَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْديهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ... (انعام: 93).

اي كاش، مي ديدي آن وقتي كه ملايكه براي قبض روح كفار و ستمگران مي آيند و دست هايشان را باز كرده اند و به اين كفار خطاب مي كنند و مي گويند: جان بكَنيد! (تعبير عاميانه)

«أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ» يعني نفس خودتان را بيرون بياوريد. به تعبير عرفي اش، روح از بدن بيرون رفت و خارج شد. ملايكه به آنها مي گويند: «روحتان را بيرون بياوريد»، نه «أَخْرِجُوا اَرواحكم.» آن چيزي كه ملايكه قبض مي كنند، همان روح است كه در اين آيه، نفس با آن منطبق است.

آيه ديگري كه نفس با روح انطباق دارد، اين است كه: «اللّهُ يَتَوَفّي اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها.» (زمر:42) خداي متعال هنگام مرگ، انفس را توّفي مي كند. همان طور كه مفسران و اهل لغت گفته اند، «توفي» يعني به طور كامل دريافت كردن. آدمي كه از كسي طلب دارد، وقتي همه طلبش را گرفت، به آن توفي مي گويند. خداي متعال، هنگام مرگ روح را مي گيرد. آن كه مرگش فرا مي رسد، در همان حال خواب مي ميرد و ديگر روحش بر نمي گردد، اما

ص: 36

آن كه مرگش هنوز فرا نرسيده است، خدا دوباره روحش را رها مي كند تا به بدن برگردد.(1)

علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد:

اگر در موارد استعمال كلمه نفس دقت كنيم، درمي يابيم اين واژه به معناي همان شيئي است كه اضافه به آن مي شود؛ مثلاً «نفس الانسان»، يعني خود انسان و «نفس الشي ء» يعني خود شي ء. بنابراين، اگر اين كلمه به چيزي اضافه نشود، هيچ معنايي ندارد و اگر اضافه بشود، به معناي تأكيد لفظي است، مثل «جاءني زيدٌ نفسه» يا «جائني نفسُ زيدٍ.» حتي چنين معنايي در مورد خدا هم كاربرد دارد؛ آن جا كه مي فرمايد: «كَتَبَ عَلي نَفْسِهِ الرّحْمَةَ» (انعام: 12) و در جاي ديگر فرمايد: «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ.» (آل عمران: 28) اما نفس پس از اين معناي اصلي، در مورد انسان كه مركّب از روح و بدن است، شايع شد و به مجموع اين دو (روح و بدن) اطلاق گشت؛ مانند: «الّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» (نساء: 1) و مثل «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي اْلأَرْضِ فَكَأَنّما قَتَلَ النّاسَ جَميعًا وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنّما أَحْيَا النّاسَ جَميعًا.» (مائده: 32) سپس اين دو واژه در مورد روح انساني اطلاق شد؛ زيرا قوام آدمي و چيزي كه تشخّص او بستگي به آن دارد، همان علم و حيات و قدرت است كه اينها هم قائم به روح انسان هستند. به همين دليل، به «روح» نفس گفته شده و آيه شريفه «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ» (انعام: 93) از اين موارد است.(2)


1- نك: معارف قرآن، ص451.
2- الميزان، ج14، ص285 ( با تصرف).

ص: 37

استاد مطهري نيز مي نويسد:

نفس در زبان عرب يعني خود، خود هر چيزي. هر چيز يك خودي دارد، در اول كه گفته اند نفس، يعني خود. وقتي مي گويند: «جائني زيد نفسه»؛ زيد آمد، خودش آمد، يعني نه غيرش، نه خبرش، خودش آمد. منتها در مواردي در باب روح انسان، از قرآن مي شود اين استنباط را كرد كه خود انسان همان روح انسان است. مفهوم نفس در مورد انسان غير از مفهوم روح است، ولي تطبيق مي شود با روح. وقتي مي گوييم نفس ما يعني آن خود ما چيست؟ خود ما همان عنصر سوم ساختمان وجود ماست... مفهوم نفس با مفهوم روح دو مفهوم است، ولي درباره انسان اگر نفس اطلاق شود، همان روح انسان است.(1)

4. دلايل اثبات روح

4. دلايل اثبات روح

علامه طباطبايي درباره اثبات روح چنين استدلال مي كند: «ما در تمام عمر، از خود با كلمه «من» تعبير مي كنيم، با اينكه تغييرات و دگرگوني هايي براي بدن ما پيش مي آيد، ليكن آن چيز كه حقيقت ما به اوست، مانند آنچه بر بدن وارد مي شود، هيچ كاستي و افزايشي پيدا نمي كند. مثلاً اگر انسان بر اثر كمبود مواد غذايي، بيماري، پركاري، پيري يا سرما و گرما ناتوان و لاغر شود، اين كاهش و ضعف تنها در بدن او احساس مي شود، ولي از حقيقت انساني او چيزي كاسته نخواهد شد و ما او را همان انسان قبلي مي دانيم. همچنين بر اثر رسيدگي كامل به وضع غذايي بدن، انسانيّت او رشد و قوّت پيدا نخواهد كرد. ازاين رو، درمي يابيم كه آنچه حقيقت انسان به اوست، جز روح يا نفس چيز ديگري نيست و آن موجود غير از بدن است؛ حتي اگر جزئي از


1- نك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج4، ص617.

ص: 38

حساس ترين عضو بدن انسان را كه مغز است و مادي گراها نسبت به آن توجه بيشتري نشان مي دهند، به وسيله عمل جراحي بردارند، باز او را همان انسان قبلي مي دانيم و از حقيقت او چيزي كاسته نمي شود، اگر چه مقداري از معلومات خود را به واسطه از بين رفتن ابزار از دست بدهد. در مورد ساير اعضاي بدن انسان نيز چنين است».(1)

از نظر علمي، همه سلول هاي بدن انسان در طول هفت يا هشت سال به تدريج از كار مي افتند و جاي خود را به سلول هاي جديد مي سپارند، حتي سلول هاي مغز از نظر تعداد هميشه ثابتند، ولي اين تبديل در آنها هم وجود دارد. در عين حال، با اين همه تغييرات، انسان امروز، خود را همان انسان ده سال قبل مي داند و هرگز اين حقيقت را انكار نمي كند، حتي اگر در دادگاهي، بابت جرم ده سال قبل خود محاكمه شود. از اينجا ثابت مي شود كه حقيقت ديگري در انسان غير از بدنش وجود دارد كه هميشه ثابت و تغييرناپذير است و آن همان روح است.

استدلال ديگر اين است كه ما تمامي افعال و انفعالات گوناگون بدن را به خود نسبت مي دهيم و مي گوييم: من خوردم، با چشمم ديدم، با پايم رفتم، با زبانم سخن گفتم، با گوشم شنيدم و با مغزم انديشيدم. در تمام اين تعبيرات، افعال گوناگون را به واحدي نسبت مي دهيم. اين واحد چيست؟ آيا خود اين اعضا با هم جهت واحدي دارند؟ بي شك مي دانيم كار هر يك از آنها به خود آنها مربوط است و كار عضوي را به عضو ديگر نمي توان واگذار كرد يا نسبت داد. با گوش نمي توان ديد. با زبان نمي توان شنيد. با گوش نمي توان تكلّم كرد يا غذا خورد و... . هر يك از اين اعضا مستقل از يكديگرند و از هر يك كاري


1- الميزان، ج1، صص 269_374.

ص: 39

مخصوص به خود ساخته است. بايد حقيقت واحد ديگري كه غير از بدن است، وجود داشته باشد كه بتوان تمام اين امور مختلف را به يك سياق به آن نسبت داد و ما آن حقيقت را روح مي دانيم.(1)

«وجود اين حقيقت واحد كه از آن با كلمه من تعبير مي كنيم، نزد هر شخصي آنچنان معلوم و پذيرفته شده است كه گاه تمام افعال بدن را بدون واسطه قرار دادن عضو مخصوص به من نسبت داده و مي گويد: من خوردم، من ديدم و.... حتي اگر از بدن و اعضاي افعال آن هم غافل شويم، از نفس خود غافل نخواهيم شد و معلوم است آنچه را كه از آن غافل مي شويم، غير از چيزي است كه به آن توجه داريم و از آن غافل نمي شويم».(2)

فشرده كلام اينكه قرآن كريم براي انسان غير از بدن مادي به خلقت ديگري نيز معتقد است كه گاهي از آن به روح و گاهي به خلق ديگر تعبير مي كند.

5. منشأ روح انسان

5. منشأ روح انسان

آيا روح آدمي خاستگاهي دارد؟ هر فرد آگاه و عاقلي به اين سؤال پاسخ مثبت مي دهد، اما پاسخ همه مكتب ها و آيين ها يكسان نيست. دين اسلام اين منشأ را به خدا باز مي گرداند. قرآن كريم، روح انساني را از خدا مي داند. «إِذْ قالَ رَبّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ، فَإِذا سَوّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ؛ هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشري از گِل مي آفرينم، هنگامي كه او را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم، براي او به سجده بيفتيد». (ص: 71 و 72)

«وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ الّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ؛ صابران


1- ابن سينا، احوال النفس، ص184. (با اندكي دخل و تصرف)
2- سيد محمدحسين طباطبايي، نهاية الحكمة، ص236.

ص: 40

را بشارت بده، كساني كه وقتي مصيبتي به آنها مي رسد، مي گويند: ما از آن خداييم و به سوي او باز مي گرديم». (بقره: 155و156)

اما «از خدا بودن روح انسان» چه معنايي دارد؟

گاهي چنين تلقي مي شود كه گويا روح انسان جزئي از خداوند است كه از او جدا شده و در كالبد انسان جا گرفته است و هنگام مرگ به خدا برمي گردد. بدون شك اين تصور باطل است؛ چون خداوند وجود بسيط و بدون جزء است. حقيقت اين است كه درك اين مسئله دشوار است، اما همين مقدار مي توان گفت كه روح انسان جلوه خاصي از خداست و از خدا بودن او به شكل تجلي است، نه به شيوه تجافي. توضيح اينكه هنگامي كه براي مثال، از آب دريا به اندازه ظرفي، آب برداشته مي شود، به دقت علمي و رياضي، آب دريا كم مي شود، يعني جوفي يا جاي خالي در آن به وجود مي آيد، هر چند اين امر محسوس نيست. اين جدا شدن را شيوه تجافي مي گويند، اما هنگامي كه شخصي در تالار يا محوطه اي مي ايستد كه همه ديوارها و سقف آن آينه بندي شده است، ده ها و صدها تصوير از او در آينه ها مي افتد، بدون اينكه چيزي از او كم شده باشد يا وقتي معلمي به شاگردانش، رياضي يا ديگر دانش ها را ياد مي دهد، علم از او به شاگردانش منتقل مي شود، اما از او چيزي كم نمي شود. اين حالت را افاضه به شيوه تجلي مي گويند. حال مي توان گفت كه روح انسان به صورت تجلي از خداست، نه به صورت تجافي.

6. روح در علوم اسلامي

اشاره

6. روح در علوم اسلامي

زير فصل ها

الف) روح در كلام

ب) روح در فلسفه

ج) روح در عرفان

الف) روح در كلام

الف) روح در كلام

متكلمين مسلمان با توجه به رسالتي كه بر عهده دارند، گاهي در پاسخ به شبهات مربوط به روح، مسائلي را مطرح كرده اند. با وجود اين، بيشتر مباحثي

ص: 41

كه بيان كرده اند، مانند فلاسفه، ناظر به شناخت نفس است، اما در ميان متكلمين، افرادي هستند كه به طور مستقل به روح پرداخته اند. برخي متكلمان، روح را جسم لطيفي مي دانند كه متمايز از بدن است، اما مجرد نيست.(1) متكلماني مانند نظام باقلاني، امام الحرمين جويني و ابن حزم، روح را مادي مي دانند. دسته اي ديگر از متكلمان مسلمان، مانند غزالي، فخر رازي، خواجه نصير طوسي و علامه حلي، روح را امري غير مادي و متفاوت از ماهيت بدن مي دانستند.(2) گروه ديگري از متكلمان بر اين باور بودند كه انسان مركب از سه جزء يعني روح، نفس و بدن است.

در ميان آراي متكلمان شيعي، نظريه هاي شيخ مفيد، جامع تر از ديگران است. وي معتقد بود حقيقت انسان امري غير مادي به نام روح است. او در پاسخ به سؤالي كه در مورد حقيقت انساني از ايشان شد، مي نويسد:

حقيقت انسان همان است كه پسران نوبخت گفته اند و آن قول را از هشام بن حكم نيز نقل كرده اند. و رواياتي كه از ائمه اطهار عليهم السلام وارد شده است بر رأيي كه ما برآنيم، دلالت دارد.(3)

خلاصه اعتقاد شيخ مفيد آن است كه آدمي از دو جزء، روح و بدن شكل يافته است. روح برخلاف بدن امري مجرد است. روح، نوري از انوار و عامل حيات بخشي به بدن و سبب اصلي ادراك است. روح انسان براي پيمودن كمال، نيازمند بدن است. آن گاه كه روح از بدن جدا مي شود، به آسايش يا عذاب مي رسد.(4)


1- علي اصغر حلبي، انسان در اسلام و مكاتب غربي، ص41.
2- علي اصغر حلبي، انسان در اسلام و مكاتب غربي، صص 45و46.
3- سيد محمد خامنه اي، روح و نفس، صص 148و149.
4- سيد محمد خامنه اي، روح و نفس، ص157.

ص: 42

ب) روح در فلسفه

ب) روح در فلسفه

فلاسفه اسلامي مانند فيلسوفان حوزه يونان و اسكندريه در بخشي از آثار فلسفي خود در مورد حقيقت انساني بحث كرده اند. عمدتاً فلاسفه در قسمت علم النفس به اين مسئله اشاره داشته اند. در گذشته، پرداختن به پديده نفس، به طبيعيات اختصاص داشت. بعدها بزرگاني چون ملاصدرا موضوع نفس را به طور مستقل بررسي كردند. تا پيش از اسلام، بيشتر فلاسفه در علم النفس، انسان را موجودي دو ساحتي مي دانستند كه از دو جوهر جسم و نفس شكل گرفته است و كمتر به پديده روح مي پرداختند. زماني كه آثار فلاسفه يونان و اسكندريه به زبان عربي ترجمه شد، مسلمانان در برابر كلمه نفس، گاهي از واژه روح استفاده مي كردند. فيلسوفان مسلمان، بعدها چند دسته شدند. برخي از آنان پرداختن به روح را محال مي دانستند. استناد اين دسته از فلاسفه، اين آيه شريفه است كه مي فرمايد: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرّوحِ قُلِ الرّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبّي». (اسراء: 85)

عده اي ديگر از فلاسفه، روح را در قرآن، همان نفس مي دانسته اند. مستند اينان نيز آياتي از قرآن بود كه در آن آيات، مراد از نفس همان روح است. مانند اين آيه كه مي فرمايد: «اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»، اما بيشتر فيلسوفان وقتي از روح سخن مي گويند از آن روح بخاري را اراده مي كنند.

در فلسفه از سه روح سخن گفته شده است؛ روح بخاري يا طبيعي، روح حيواني و روح نفساني. روح طبيعي در كبد توليد مي شود و از طريق عروق به ديگر قسمت هاي بدن مي رود؛ تا به قواي طبيعيه بدن قوام دهد. روح حيواني در قلب توليد مي شود و از طريق عروقي ديگر به بقيه قسمت هاي بدن منتقل مي گردد تا قواي حيواني را حفظ و تقويت كند. روح نفساني در مغز توليد مي شود و از طريق عصب ها به قسمت هاي بدن مي رود تا قواي نفساني (ادراكي) را قوام دهد.(1)


1- نك: مختار تبعه ايزدي، مقاله «نفس و روح در فلسفه وعرفان»، مندرج در نشريه خردنامه صدرا، ش 31.

ص: 43

صدرالمتألهين در اسفار به همين سه قسم روح اشاره مي كند:

قسمي، روح طبيعي است و آن شبيه است به اجزاي لطيف بخاري كه در اجسام پديد آيد، و قسمي، روح حيواني است و آن خاصتاً به مزاج حيواني متعلق است و قسمي، روح نفساني است.(1)

همان طور كه ملاحظه شد، فلاسفه با عباراتي از روح سخن مي گويند كه در علم النفس در باب نفس از اين اصطلاحات ياد مي شود. ملاهادي سبزواري در حاشيه اسفار به اين نكته اشاره مي كند كه اين گونه سخن گفتن از روح به زبان پزشكي نزديك تر است:

اين عنوان در تداول اطبا صورت استعمال بيشتري يافته است. آنان اندام هاي بدن را به سه اندام مهم تر تقسيم كنند: جگر، قلب و مغز؛ و روح ها را سه روح دانند؛ روح طبيعي كه جگر خاستگاه آن است، روح حيواني كه از قلب سرچشمه مي گيرد و روح نفساني كه مغز خاستگاه آن است. قوا را نيز سه قوه گفته اند: قوه نفساني، قوه طبيعي نباتي و قوه حيواني، كه اين قوه روح حيواني به تدبير بدن پردازد.(2)

برخي مانند ابن سينا، نفس را تا قبل از ارتباط آن با بدن روح مي نامد و پس از اتصال با بدن همان نفس نام مي گيرد.(3) ملاصدرا مانند ديگر فلاسفه، وقتي از روح سخن مي گويد، همان روح بخاري را اراده مي كند؛ اما در برخي موارد، به روح قرآني نيز اشاره مي كند. وي در كتاب مبدأ و معاد مي گويد:

آن بخار لطيف كه به روح مرسوم است، يكي از موضوعات طب


1- ملاصدرا، اسفار اربعه، ج8، ترجمه: روح و نفس، ص87.
2- ملاصدرا، اسفار اربعه، ج8، ترجمه: روح و نفس، ص88.
3- ابن سينا، رساله في القوي النفسيه، به نقل از: عبدالكريم عثمان، روان شناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، ترجمه و تصحيح: محمدباقر حجتي، ص103.

ص: 44

طبيعي جسماني است. چنان كه روح مجردي كه اين روح، ظل آن است، يكي از موضوعات علم الهي و طب روحاني است.(1)

در بخش خلقت ارواح پيش از بدن به آراي ملاصدرا در دوگانگي روح و نفس بيشتر اشاره خواهيم كرد.

ج) روح در عرفان

ج) روح در عرفان

عارفان نيز مانند فلاسفه در بخش هايي از كتب خود به بحث از روح و مسائل مربوط به آن پرداخته اند. آنان معتقدند روح، جوهري مخلوق و حادث است، ولي جزو امور غير جسماني به حساب مي آيد. عارفان به دليل برخورداري از نگرشي خاص در مورد آدمي، در مسئله روح نيز با نگاهي ويژه مواجه شدند.

بسياري از عارفان جهان اسلام در آثار متعدد خود به مسئله روح به عنوان بعد ملكوتي انسان ها اشاره كرده اند. عين القضات همداني در بخشي از كتاب تمهيدات خود به ارزش و منزلت روح اشاره مي كند. در ميان شاعران عارف نيز سنايي غزنوي، عطار نيشابوري و مولوي، اشعاري در مورد شگفتي و عظمت روح سروده اند.

مولوي در مثنوي معنوي به روح اشاره مي كند. براي نمونه، او در ابياتي، روح را مانند آفتابي پرفروغ مي داند كه در ذره قالب وجود آدمي پنهان شده است. اگر زمينه اي براي ظهور و بروز آفتاب روح فراهم گردد، تمامي عالم هستي در مقابل بزرگي او سر تعظيم فرو خواهند آورد.(2)

عارفان در آثار عرفاني خود روح را دو قسم مي دانند: روح انساني و روح


1- روح و نفس، ص113.
2- 1 جلال الدين رومي، مثنوي معنوي، دفتر 6، بيت 4594 و 4595.

ص: 45

حيواني. غزالي در كيمياي سعادت به اين تقسيم روح از جانب عارفان اشاره مي كند و مي نو يسد:

بدان كه آدمي را دو روح است؛ يكي از آن دو از جنس حيوانات است كه روح حيواني ناميده مي شود و روح ديگر كه از جنس ملايكه است، روح انساني نام دارد. منبع روح حيواني دل است؛ يعني همان گوشت پاره اي كه در قسمت چپ بدن نهاده شده است. اين روح همچون بخاري لطيف است كه منشأ آن اخلاط دروني حيوان است و داراي مزاجي معتدل مي باشد و از دل به واسطه رگ هايي كه داراي تپش و حركت هستند به مغز و همه اندام ها مي رسد. در وجود آدمي، روح ديگري به نام روح انساني نهاده شده است. اين روح از جنس روح حيواني نيست و جسم نيز نمي باشد؛ زيرا تقسيم و تجزيه در آن راهي ندارد. اين روح محل معرفت حق _ جل وعلا _ است.(1)

به باور عارفان، روح انساني كه حقيقت انسان ها را شكل مي دهد، عبارت از نفخه الهي است كه خداوند در جسم او دميده است. برخي سخنان عارفان، دلالت و بلكه صراحت دارد به اينكه با دميده شدن روح الهي در جسم انسان، حقيقت مجردي به نام نفس ايجاد مي شود.(2) بنا بر اين، وجود انسان از سه چيز تشكيل شده است: روح، نفس و بدن. از بين اين سه امر، روح و نفس مجردند، اما بدن مادي است.(3)

گروهي از متفكران، از جمله افلاطون، به وجود روح قبل از بدن قايل شده اند و آن را امري غير حادث مي دانند كه با حدوث بدن به اين قالب، تن


1- ابوحامد محمد غزالي، كيمياي سعادت، صص74 _ 76.
2- نجم الدين رازي، مرصادالعباد، تحقيق: محمد امين رياحي، صص56 _ 67؛ هجويري غزنوي، كشف المحجوب، تحقيق: د. ژوكوفسكي، ص249.
3- مؤيدالدين جندي، شرح فصوص الحكم، ص79.

ص: 46

در مي دهد و در حقيقت، روح مثل مرغي است كه به قفس افتاده و به تعبير ديگر، همراهي نفس با بدن امري جبري و غير طبيعي است و در حقيقت، روح انساني مجبور است مدتي با بيگانه اي چون بدن كه از عالم خاك است، سر كند تا زمان موعود فرا رسد و از اين زندان، آزاد شود. در مدتي كه روح با بدن، سر مي كند، هم از بدن اثر مي پذيرد و هم در بدن اثر مي گذارد.

در ميان متكلمانِ شيعي، خواجه نصيرالدين طوسي و قاضي عضد ايجي، با ارائه مطالبي، تقدم ارواح بر ابدان را باطل دانسته اند آنان با استناد به آيه «ثُمّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ» (مؤمنون: 14)، حدوث نفس را همراه با بدن مطرح كرده و روايت «خَلقَ اللهُ الارواحَ قَبلَ الْاَجسادِ بِاَلْفَيْ عام»(1) را به حدوث ارتباط روح به بدن مربوط دانسته اند، نه حدوث خود روح. ايشان معتقدند حديث ياد شده، خبر واحدي است كه نمي تواند نص صريح آيه را از بين ببرد.(2)

درباره بقاي روح پس از فناي بدن بايد گفت روح پس از آنكه مدتي در اين دنيا با بدن همراه بود، از آن جدا مي شود و به جهان ديگر سفر مي كند. نوعاً حكماي الهي به بقاي روح قايل هستند، گرچه گروهي آن را حادث و گروهي آن را قديم مي دانند. آنها كه به حدوث روح قايل هستند، براي اثبات جاودانگي آن، دو مطلب را بررسي كرده اند: اول آنكه فساد بدن سبب فساد روح نمي شود. دوم آنكه روح اصلاً فسادناپذير است، ولي آنها كه معتقد به قِدَم روحند، فقط به اثبات فسادناپذير بودن آن مي پردازند؛ چرا كه در نظر ايشان، روح قبل از تعلق به بدن، موجود بوده است. ازاين رو، فساد بدن در فساد روح تأثيري نخواهد داشت.


1- خداوند، ارواح را دو هزار سال پيش از اجسام (بدن) آفريده است؛ محمد بن يعقوب كليني، كافي، ج1، ص438.
2- حسن بن يوسف حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص188.

ص: 47

موضوع بقاي روح بعد از مرگ در بخش هاي مختلفي از قرآن نيز مطرح شده است. خداوند در مورد شهيدان مي فرمايد: «وَ لا تَحْسَبَنّ الّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.» (آل عمران: 169) در ادامه آيه ياد شده چنين آمده است: «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ شهدا بعد از شهادت زنده هستند، به افرادي كه پشت سر آنان قرار دارند و به آنها پيوسته اند، بشارت مي دهند و مي گويند كه براي آنان ترس و اندوهي نيست».(1) (آل عمران: 170)

اين آيات، از حيات شهيدان در راه خدا خبر مي دهند كه هم داراي آثار جسماني حيات (آنجا كه مي خورند) و هم آثار روحي و نفساني هستند، آنجا كه مي گويد: «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ؛ به آنچه خدا داده است، شادمانند».(2) (آل عمران: 170)

بقاي روح، منحصر به شهيدان نيست، بلكه مسئله اي اصلي و اساسي در كل خلقت انساني است. چنان كه در قرآن حالات فرعونيان را نقل مي كند كه بعد از مردن در آتش جهنم وارد مي شوند: «النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوّا وَ عَشِيّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدّ الْعَذابِ؛ آل فرعون بامداد و عصر به آتش عرضه مي شوند و روزي كه قيامت برپا مي شود، حكم مي شود كه آل فرعون را به سخت ترين عذاب وارد كنيد». (غافر: 46)

منظور از آتش، كه آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه مي شوند، آتش برزخي است؛ زيرا آنها از دنيا رفته اند و هنوز هم قيامت برپا نشده است. همان گونه كه اين آيه گواهي مي دهد، اين تعبير، شاهد زنده ديگري بر بقاي روح است؛ زيرا اگر روح باقي نباشد، چه چيزي را صبح و شام بر آتش عرضه مي كنند؟ آيا تنها جسم بي جان و خاك شده را؟ در اين صورت تأثيري


1- حسن بن يوسف حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص170.
2- جعفر سبحاني، منشور جاويد، ص222.

ص: 48

ندارد. ازاين رو، بايد روح آنها باقي بماند و داراي درك و شعور باشد تا در عالم برزخ، هر صبح و شام گرفتار عذاب الهي شود.

تعبير به «غدو» و «عشي» (صبح و شام) ممكن است به اين دليل باشد كه موقع صبح و شام از مواقع قدرت نمايي طاغوتيان و عيش و نوش آنهاست و درست در همين ساعات گرفتار مجازات الهي مي شوند!

تعبير «يعرضون» (عرضه مي شوند) با داخل شدن در آتش كه در آيه آمده است، تفاوت دارد و ممكن است اشاره به نزديك شدن آتش به آنها باشد؛ يعني در برزخ، نزديك آتش دوزخ مي شوند و در قيامت، داخل آن!

بسياري از مفسران اين آيه را دليل بر عذاب قبر و برزخ گرفته اند(1) و مسلّم است كه عذاب قبر و برزخ بدون بقاي روح، معنا و مفهومي نخواهد داشت.

در اين باره پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد:

هر يك از شما كه از دنيا مي رود، صبح و شام جايگاهش را در قيامت به او عرضه مي كنند. اگر بهشتي باشد، جايش را در بهشت و اگر دوزخي باشد، در جهنم به او نشان مي دهند و به او گفته مي شود: اين جايگاه توست در قيامت و همين امر مايه نشاط يا شكنجه و عذاب او است.(2)

اين حديث نشان مي دهد پاداش و كيفر برزخي، منحصر به شهيدان يا آل فرعون نيست و ديگران را نيز شامل مي شود.(3)

آيه ذكر شده، از حيات مجرماني مانند آل فرعون گزارش مي دهد كه هم پيش از وقوع آخرت و هم پس از برپايي آن زنده اند. چيزي كه هست، كيفر


1- فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 7، ص535؛ فخر الدين رازي، تفسير كبير، ج 27، ص73؛ ابوعبدالله محمد بن احمد انصاري القرطبي، الجامع الاحكام القرآن، ج 8، ص573؛ الميزان، ج 17، ص354.
2- مجمع البيان، به نقل از: صحيح بخاري و مسلم، صص 7، 8 و 526.
3- ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 7، ص282.

ص: 49

آنان پيش از برپايي آخرت، نشان دادن آتش بر آنان است، چنان كه كيفر آنها پس از برپايي آخرت، ورود به خود آتش است.(1)

از امام علي عليه السلام نكته بسيار جالبي نقل شده است: «وَاعْلَمُوا أنَّكُم خُلِقْتُم لِلْبَقاءِ لاَ لِلْفَناءِ؛ بدانيد كه شما انسان ها براي جاويد ماندن آفريده شده ايد، نه براي از بين رفتن».(2)

نتيجه آنكه بقاي روح پس از جدايي از بدن هم با ادله عقلي و هم با ادله نقلي فراوان، قابل اثبات است.


1- منشور جاويد، صص 22 و 223.
2- غررالحكم و دررالكلم، ص133.

ص: 50

ص: 51

فصل سوم: مسئله شناسي روح در رسانه

اشاره

فصل سوم: مسئله شناسي روح در رسانه

زير فصل ها

1. ضرورت مطرح كردن روح در رسانه

2. تأثير باور به جاودانگي روح در زندگي دنيوي

3. گستره فعاليت روح

4. تأثير بدن بر روح

5. تأثير روح بر بدن

6. ارتباط با ارواح

7. احضار ارواح

8. روح و خواب

9. ارتباط روح محتضر با افراد، پيش از دفن

1. ضرورت مطرح كردن روح در رسانه

1. ضرورت مطرح كردن روح در رسانه

دعوت به شناخت روح انسان؛ يعني دعوت به خودشناسي. خودشناسي از اصلي ترين تعاليم انبيا و اديان الهي و حتي برخي اديان غير توحيدي است و در اين راستا، رسانه ديني رسالت مهمي بر دوش دارد. آيا واقعاً شناخت و شناساندن روح و ابعاد آن به اندازه امور بسيار عادي اهميت ندارد كه روزانه، براي ساعت ها، فرصت رسانه هاي مكتوب، ديداري و شنيداري را پر كند؟ نقش اساسي قوا و قدرت روحي انسان و ابعاد آن در علوم مختلف اقتضا مي كند كه در رسانه پا به پاي بحث درباره امور گوناگون به اين مسئله نيز پرداخته شود. در جامعه اسلامي كه فرهنگ اسلام ركن اساسي آن را شكل مي دهد، رسانه ها بايد به ديدگاه هاي اسلامي درباره انسان و ابعاد وجودي او از جمله روح توجه كنند.

پرداختن به روح در رسانه، آثار نظري و فوايد عملي در پي دارد، گرچه امور نظري براي امور عملي پشتوانه خواهند بود. در بعد نظري بايد از انسان

ص: 52

و ابعاد وجودي او تبيين صحيحي صورت گيرد. از گذشته هاي دور، انسان ها به دنبال اين بوده اند كه بدانند از كجايند، در اين عالم چه مي كنند و آينده آنها چه خواهد شد؟ بررسي اين امور و يافتن پاسخ صحيح آنها در آموزه هاي ديني از طريق رسانه، به افرادي كمك مي كند كه راه تحقيق علمي برايشان باز نيست. اين امر در معنابخشي به زندگي افراد تأثير فراواني دارد. در ابعاد عملي، بسياري از مشكلاتي كه امروزه انسان ها با آنها دست به گريبانند، در پرتو شناخت روح حل خواهد شد كه در اين زمينه رسانه مي تواند گام هاي بسيار اساسي بردارد.

نقش رسانه در الگوسازي و نهادينه كردن باورها، به ويژه در مسائل معنوي، از جمله معرفت بخشي در شناخت روح، قابل كتمان نيست. همه مي دانند و باور دارند كه رسانه ها در اين زمينه نقش فعالي دارند. اگر اهالي رسانه، شناخت درستي از روح و ابعاد وجودي انسان نداشته باشند. بحران فرهنگي _ عقيدتي جبران ناپذيري پديد مي آورند. تا زماني كه صاحب نظران و مسئولان براي اين بحران چاره انديشي نكنند. اين امر بر انديشه و رفتار اعضاي جامعه اثر خواهد گذاشت. اطلاعات دهي درست رسانه ها در زمينه انديشه ها و باورهاي ديني مي تواند جامعه را با آرمان ها و اخلاق ديني بيشتر آشنا سازد. همان طور كه ارائه اطلاعات نادرست از اين انديشه ها، جامعه را از اخلاق و آرمان ها دور مي سازد و اعضاي جامعه را به قهقرا مي كشاند. نقش رسانه ها در تبليغ انديشه هاي درست ديني و اخلاقي در جامعه بايد با شناخت انديشه هاي ديني همراه باشد تا به خرافه گرايي كشيده نشود و جامعه را از اين نظر، گرفتار بحران نسازد. ازاين رو، شناخت روح در آيينه قرآن و روايات، به مسئولان رسانه ديني و برنامه سازان آن كمك مي كند.

ص: 53

نشناختن صحيح روح و مسائل مربوط به آن از منظر دين، يكي از خطرهايي است كه رسانه ها در معرض آن قرار دارند. اين امر به گونه اي است كه اگر برنامه سازان و طراحان ايده هاي برنامه سازي در رسانه به صورت دلخواه يا با اغراض خاصي از نظريه هاي غير ديني درباره روح بهره برداري كنند، مي توانند با ايجاد هنجارهاي دلخواه خود، شمار بسياري از افراد جامعه را به سوي اهداف مشخص سوق دهند و از اين طريق، بسياري از باورهاي اعتقادي و رفتارهاي اجتماعي را از گردونه هنجارهاي جامعه به سوي اهداف مشخص، هدايت كنند و بسياري از عقايد مورد قبول جامعه و رفتارهاي اجتماعي را نيز از گردونه هنجارهاي جامعه خارج سازند، به گونه اي كه حتي ممكن است اين موضوع بدون هيچ گونه تنش يا مشكلي اتفاق بيفتد. براي نمونه، نمايش فيلم هاي مستند غربي در مورد ارتباط با ارواح يا احضار ارواح، خودبه خود، اذهان را به سمت پذيرش تناسخ مي كشاند. بنابراين، نوع انديشه اي كه صاحبان رسانه ها و برنامه سازان آن دارند، در شكل دهي افكار عمومي در بخش هاي مختلف از جمله باورها و عقايد مذهبي اثر فراواني دارد.

ما در اين فصل، يعني مسئله شناسي روح در رسانه به برخي مسائل مرتبط با روح كه در باورهاي برنامه سازان يا ايده هاي برنامه سازي مي تواند نقش ايفا كند، به طور مختصر اشاره مي كنيم. البته بايد يادآور شويم كه مسائل مرتبط به روح، گستره پردامنه اي دارند. ازاين رو، ما به برخي از آنها مي پردازيم كه با رسانه بيشتر ارتباط دارند.

2. تأثير باور به جاودانگي روح در زندگي دنيوي

2. تأثير باور به جاودانگي روح در زندگي دنيوي

شناخت حقيقت روح در زندگي همه افراد و باور به روح در زندگي اين جهان و زندگي اخروي، تأثير بسياري دارد. اگر حقيقت انسان را به جسم او بدانيم، با

ص: 54

توجه به متلاشي شدن بدن او پس از مرگ، از انسان چيزي نمي ماند. همچنين اگر حقيقت آدمي را آميزه اي از جسم و روح بدانيم، بخشي از هويت واقعي خويش را از دست مي دهد، اما اگر واقعيت انسان، همان روح او باشد، پس از مرگ چيزي را از دست نمي دهد، بلكه با آزاد شدن روح از بدن به درجاتي از كمال مي رسد كه در اين دنيا هرگز بدان نمي رسيده است.(1)

نتيجه كاربردي تر اين مسئله، تأثير آن بر زندگي انسان است. ما هنوز اين حقيقت را نپذيرفته ايم كه اين بدن، هويت واقعي ما نيست. پذيرش اين حقيقت، زندگي انسان را دگرگون مي سازد. اگر آن گونه كه براي جسم و بدنمان مي كوشيم، به خود حقيقي، يعني به روحمان نيز اندكي بنگريم، بسياري از مشكلات فردي و اجتماعي مان برطرف خواهد شد.(2)

انساني كه روح را باور نداشته باشد و آدمي را تنها مادي بداند، حتي اگر آرمان گرا باشد و عدالت، ايثار، احسان و... را نيكو و پسنديده بداند و ستم و فساد و غيره را زشت بشمارد، ارزش خواهي او به عالم مادي محدود است. ازاين رو، هيچ گاه نمي تواند به اين سؤال پاسخ دهد كه چرا بايد انسان خوبي بود و به ارزش هاي اخلاقي عمل كرد.

اثر ديگر باور داشتن به روح در معنابخشي به زندگي است. معناي زندگي از مسائلي است كه امروزه به صورت جدي براي متفكران و انديشمندان فلسفي مغرب زمين مطرح است. معناي زندگي به طور مستقيم با پديده اي به نام پوچي ارتباط دارد. از خصوصيات زندگي مدرن، پوچ گرايي است. عمدتاً پوچ گرايان، انسان را موجودي مادي مي دانند و چون به وجود حقيقت روحاني انسان باور ندارند، زندگي او را بي معنا مي پندارند. امروزه مسئله پوچي و


1- غلامحسين گرامي، انسان در اسلام، ص83.
2- غلامحسين گرامي، انسان در اسلام، ص83.

ص: 55

بي معنايي، از مشكلات اساسي مردم مغرب زمين به شمار مي آيد. مردم جهان معاصر تحت تأثير فرهنگ غرب، از بي معنايي زندگي ناراحتند. ازاين رو، به دنبال راهكاري هستند كه زندگي خود را از بيهودگي برهانند.(1) باور به روح، فلسفه زندگي انسان را تبيين و در اين زمينه هرگونه شبهه اي را برطرف مي كند و در زندگي انسان، آثار سازنده اي دارد. همچنين در رفتار انسان، تعادل و تكامل رواني ايجاد مي كند و مبدأ و منشأ بهداشت رواني به شمار مي آيد. عقيده به جنبه روحاني انسان، به حيات دنيوي معنا مي بخشد، احساس مسئوليت را در انسان بارور مي كند و حس درست كاري و وظيفه شناسي را در آدمي پرورش مي دهد. باور به اينكه در انسان جنبه روح الهي او اصل است، سبب دوري انسان از انحرافات اخلاقي و اجتماعي مي شود.

اين باور كه روح در اين جهان، مدت محدودي همراه بدن است و پس از مدتي از او جدا مي شود و به جهان ديگر خواهد رفت، پشتيبان سجاياي اخلاقي انسان خواهد بود. انساني كه حقيقت خود را بدن مادي مي داند و به جنبه روحي باور نداشته باشد، براي رسيدن به لذت هاي جسماني بيشتر مي كوشد و هر گونه ناكامي در جهت كسب لذت هاي بدني را جدي مي پندارد و آثار روان شناختي نامناسبي از خود نشان مي دهد. در مقابل، انساني كه روح و جنبه روحي را باور دارد و مرگ را پايان زندگي دنيوي و آغاز زندگي جاويد مي داند، اسير لذت هاي دنيوي و گرفتار تألمات روحي نامناسب نمي شود، بلكه به موازات اداره امور زندگي، به فكر تأمين مقدمات زندگي اخروي و حيات جاويد است؛ زيرا سعادت اخروي را در گروي مراقبت هاي دنيوي مي داند.

غالباً انكار روح، احساس پوچي را در انسان مي پروراند و موجب


1- ابوذر رجبي، «معناي زندگي»، نشريه معارف، ش 66، ص29.

ص: 56

نااميدي، نگراني، احساس بي ارزشي و... مي شود. اين نشانه ها در نسب شناسي بسياري از اختلالات رواني، نقش كليدي دارد.

3. گستره فعاليت روح

اشاره

3. گستره فعاليت روح

در بخش هاي پيشين گفتيم انسان از دو جنبه جسماني و روحاني شكل گرفته است. شرط اصلي براي حضور روح در اين جهان، بدن است، ولي بدن امري فرعي است. اصل در انسان، همان جنبه روحي اوست. به دليل آنكه منشأ روح از عالم امر است و از نفخه الهي سرچشمه گرفته، داراي توانايي هاي بالايي است. اگر به اين جنبه يعني منشأ روح توجه داشته باشيم، قدرت و فعاليت هاي روح براي ما عجيب نخواهد بود. علاوه بر اينكه با رعايت شرايط و ضوابط، برخورداري از اين قدرت ها براي همگان امكان پذير خواهد بود.

روح قدرت عجيبي دارد و انسان مي تواند با تربيت روح، كارهاي شگفت انگيزي را به نمايش بگذارد. منتها مهم آن است كه انسان، روح خود را چگونه پرورش دهد و در چه راهي از آن استعداد عجيب بهره ببرد. البته از راه هاي غيرديني، مانند روش يوگا، هيپنوتيزم، مرتاضي و غيره نيز مي توان به توانايي هاي خاص روحي دست يافت و مانند مرتاضان، بر اثر رياضت هاي خاص، قدرت هايي يافت و كارهاي عجيبي انجام داد كه نمونه هايش را شنيده ايم، ولي اين نوع كارها موجب كمال و ترقيِ انسان نمي شود. براي نمونه، برخي مرتاضان بر اثر تمرين هاي فراوان و رياضت هاي عجيب، مانند چندين ساعت يا چندين روز خوابيدن روي ميخ ها و اذيت هاي طاقت فرساي بدني، حبس كردن نفس را ياد گرفته اند و با اين گونه رياضت هاي بي ارزش، خود را در معرض نمايش مردم قرار مي دهند و مدت ها نَفَس خود را در سينه حبس مي كنند. حتي گاهي مردم برخي از آنان

ص: 57

را در تابوت مي گذارند و دفن مي كنند و بعد از يك هفته يا ده روز، قبر را مي شكافند و آنان را زنده مي يابند!

به اين نوع اشخاص نمي توان گفت كه به كمال معنوي رسيده اند؛ زيرا همه انسان ها بدون استثنا، حتي بدترين و شقي ترين افراد و كافران مطلق هم مي توانند بر اثر تمرين و رياضت نَفْس به چنين كارهايي دست يابند. اين نوع كارها فقط براي سرگرم كردن مردم ساده لوح است، وگرنه هيچ گونه جنبه كمالِ معنوي و قرب الهي ندارد.(1)

بنابراين، صحيح ترين شيوه كسب توانايي ها و پرورشِ استعدادهاي روحي و ارزش آن در صورتي است كه اين امور در جهت اطاعت از امر پروردگار و كسب رضايت خداوند و تقرب به او باشد كه در نهايت، موجب كمال و سعادت معنوي انسان مي شود. به عبارت ديگر، مطمئن ترين راه براي به فعليت رساندن قواي روحي، همان رياضت هاي شرعي است كه از طريق آموزه هاي اولياي الهي و معصومان عليهم السلام ترسيم شده و از هر گونه افراط، تفريط و گوشه نشيني به دور است. با رعايت موازين شرعي و پرورش روح مي توان قدرت هايي را فراتر از آنچه مرتاضان انجام مي دهند، سفارش داد. نمونه هاي فراواني از اين نوع قدرت روح در ميان عالمان مسلمان نقل مي شود. اينها همه نشانه قدرت روح در اين دنياست؛ يعني حالتي كه روح در اتصال با بدن است.

بنا بر اين، بايد گفت انسان مي تواند از راه هاي غير ديني مثل روش «يوگا» يا «مرتاضي»، به برخي توانايي هاي روحي دست يابد، ولي اين نوع توانايي ها موجب معرفت، كمال و تقرب به خداوند نمي شود؛ زيرا مقصود از رياضت شرعي و ديني اين است كه انسان برخلاف هواها و خواسته هاي نفساني


1- اكبر اسد علي زاده، «كسب توانيي هاي روحي از راه رياضت»، دو ماهنامه مبلغان، ش61، صص70_74.

ص: 58

خويش عمل كند و روح خود را به اطاعت خداوند وادارد. در نتيجه اين كار، روح خودبه خود از قدرت بالايي برخوردار خواهد شد.

گستره فعاليت روح بعد از جدايي از بدن

گستره فعاليت روح بعد از جدايي از بدن

از بررسي آيات و روايات به اين نتيجه مي رسيم كه انسان ها بعد از مرگ، مثل ديگر موجودات مادي، فاني نمي شوند و از بين نمي روند، بلكه در عالمي به نام «عالم برزخ» زندگي مي كنند. «عالم برزخ»، عالمي است كه در آنجا روح انسان ها تا روز قيامت زندگي خوب يا بد خود را در فردوس يا در عذاب و گرفتاري ادامه مي دهند. در عالم برزخ، روح در قالب مثالي قرار مي گيرد. اين قالب مثالي، جرم ندارد و مادي نيست. حجم و وزن نيز ندارد. عالم خواب، نمونه اي كامل از عالم مثال است و براي تصوير عالم برزخ، تصوير كيفيت خواب ديدن و جريان و احوال آن كافي است، چنان كه از پيامبر گرامي اسلام نقل شده است: «النَّومُ اَخُ الْمَوتِ كَما تَنامُونَ تَموُتُونَ وَ كَما تَستَيقِضُون تُبْعَثون؛ خواب برادر مرگ است، همان طور كه مي خوابيد مي ميريد [و به عالم برزخ و عالم مثال وارد مي شويد] و همان طور كه بيدار مي شويد، برانگيخته مي شويد.»(1) (و به عالم آخرت و عالم سؤال و جواب و عالم بررسي اعمال گذشته در دنيا، يعني روز قيامت وارد مي شويد).

اصولاً خداوند خواب ديدن را براي انسان ها به اين جهت قرار داده است كه براي آنان احتجاج كند كه ارواح شما نيز بعد از مرگ چنين خواهد بود. امام موسي كاظم عليه السلام در بيان داستان منكرين روز قيامت از امت هاي سابق چنين فرمود:


1- ملا محسن فيض كاشاني، كلمات مكنونة من اهل الحكمة و المعرفة، صص 139و140، به نقل از: ماهنامه درس هايي از مكتب اسلام، ش 505، ص22.

ص: 59

فَاَحْدَثَ اللهُ فيِهمْ الْاَحلامَ وَ لَمْ يَكُن قَبلَ ذلك فَاَتَوْا نَبيَّهُم فَاَخْبَروُه بِما رَاَوْ وَ ما أنكَرُوا مِنْ ذلك فَقالَ: إنَّ اللهَ تَعالي اَرادَ اَنْ يَحْتَجَّ عَليْكُم بِهَذا هَكَذا تَكُون اَرواحُكم اِذا مِتُّم وَ اِنْ بُلِيَتْ اَبدانُكم تَصيرُ الْارواحُ اِلَي عِقابٍ تُبعثُ الْاَبدانُ.(1)

خداوند خواب ديدن را در ميان آنها قرار داد، در حالي كه آنان در مقابل گفتار پيامبرشان به او مي گفتند در مورد آنچه مي گوييد كه در آينده بعد از مردن رخ خواهد داد، نمونه هايي نشان بده در پاسخ آنان فرمود: خداوند اراده كرده است بر شما از طريق خواب ديدن احتجاج كند بر اينكه ارواح نيز بعد از مردن همچون خواب ديدن از بدن خارج مي شوند و باز با اراده خداوند به هنگام برپايي روز رستاخيز به بدن ها بر مي گردند تا عقاب الهي را ببينند.

كليني در كتاب اصول كافي به سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه پرسيدند:

گروهي چنين عقيده دارند كه ارواح بعد از مرگ در چينه دان پرندگان سبز در اطراف عرش الهي جمع مي شوند و در آن جاي مي گيرند. آيا اين عقيده صحيح است؟

امام در پاسخ چنين نقل فرمود: «لاٰ، اَلْمُؤمِنُ اَكْرَمُ عَلَي الله اَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ في حَواصِلِ طَيْرٍ و لكِنْ في اَبْدانٍ كَاَبْدانِهم؛ نه، مقام مؤمن بالاتر از اين است كه خداوند روح او را در چينه دان پرندگان قرار دهد، بلكه در بدن هاي مثالي مثل بدن هاي دنيايي قرار مي گيرند».(2)

مطابق روايات ديگر وارد شده از ائمه عليهم السلام ، زندگي در عالم مثال، مثل زندگي در دنياست و هر كاري كه در اين دنيا انجام مي دهيم، در آن دنيا نيز با


1- كافي، ج8، ص90؛ بحارالانوار، ج6، ص243.
2- كافي، ج3، ص244؛ بحارالانوار، ج6، ص268.

ص: 60

بدن هاي مثالي انجام خواهيم داد. چنان كه در روايتي از امام صادق عليه السلام چنين وارد شده است:

فَاذِاَ قَبضَهُ اللهُ صَيَّرَ تِلكَ الرُّوحَ فِي قَالَبٍ كَقالَبِه فِي الدُّنيا فَيَاكُلُون و يَشرَبُون، فإذا قَدِمَ عَليهمُ القَادِمُ عَرَفُوه بِتِلكَ الصُّوَرةِ الَّتي كَانَتْ فِي الدُّنْيا.(1)

هنگامي كه خداوند روح انسان را قبض مي كند، روح او را در قالبي مثل قالب دنيايي قرار مي دهد، پس مي خورند و مي آشامند و هنگامي كه فرد جديدي از عالم دنيا نزد آنها برود، او را به همان صورت دنيايي مي شناسند [قالب مثالي آنها به قالب دنيايي شان شباهت خواهد داشت].

در ادامه روايت قبلي، امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

اِنَّ الْأَرْواحَ فِي صِفَةِ الْأجْسادِ فِي شَجَرةٍ في الْجَنَّةِ تَعارَفُ وَ تَسائَلُ فَاِذا قَدِمَتِ الرُّوحُ عَلي الْأَرْواحِ تَقولُ دَعُوْها فَاِنَّها قَد اقبلت مِنْ هَولٍ عَظيمٍ ثُمَّ يَسْئَلُونَها ما فَعلَ فُلانٌ وَ ما فَعَل فُلانٌ فَاِنْ قالَتْ لَهم تَركْتُه حَيّا اِرتَجَوْه وَ اِنْ قالَتْ لَهُم قَد هَلكَ قَالُوا قَد هَوَي هَوَي... .(2)

ارواح در عالم مثال صفات و ويژگي هاي اجساد را دارند و در كنار درختان بهشتي قرار مي گيرند [گرچه خود اجسام و جرم آنها را ندارند] و در آنجا همديگر را مي شناسند و از حال هم سؤال مي كنند، هنگامي كه روحي تازه بر ارواح وارد مي شود، ارواح به هم مي گويند او را به حال خود بگذاريد؛ زيرا او تازه از هول و هراس عظيم سختي مرگ خلاصي يافته است.

پس از آرامش روح تازه وارد، از برخي اشخاص نام مي برند و از حالات آنها


1- اصول كافي، ج3، ص245؛ بحارالانوار، ج6، ص229.
2- كافي، ج3، ص244؛ بحارالانوار، ج6، ص269.

ص: 61

در دنيا مي پرسند. روح تازه وارد، در قالب مثالي، اگر در جواب آنها بگويد هنوز زنده است، اظهار اميد مي كنند كه وي به آنها ملحق شود و اگر بگويد هلاك شده و مرده است، مي گويند به آرزوي نفس خود رسيده است.

از اين روايت و روايات شبيه به آن در مي يابيم كه انسان ها بعد از مردن در قالبي شبيه قالب بدن جسمي زندگي مي كنند، منتها قالب مثالي جرم مادي، اجزا و حجم و وزن و... ندارد. بنابراين، در عالم برزخ، نه تنها از قدرت روح كاسته نمي شود، بلكه به دليل بهره مندي از قالب مثالي، از قدرت بيشتري برخوردار خواهد بود. البته قدرت روح افراد متناسب با ظرفيت وجودي و ميزان تقرب الهي آنها متفاوت است. زيرا اين قدرت و گستره فعاليت، در جهان مادي نيز به نسبت قرب فرد به خداوند متعال، متفاوت است.

4. تأثير بدن بر روح

4. تأثير بدن بر روح

نخستين و شايد مهم ترين خدمت بدن به روح اين است كه موجب تعين قواي او شده است؛ چرا كه اگر بدني با چنين خصوصياتي وجود نداشته باشد، هيچ وقت قواي روح با چنين تعيناتي محقق نمي شد. احوال و اعراضي هم كه به روح عارض مي شود، بدون مشاركت بدن رخ نمي دهد. بدين سبب كه مزاج هاي ابدان از اين احوال مستحيل مي شود و اين احوال هم با حدوث امزجه بدن حادث مي گردند.(1)

چنانكه مي دانيم، ريشه همه ادراكات انساني، ادراك حسي اوست و به تعبيري حس، مادر همه معقولات است. اين مطلب به اين معناست كه اگر انسان بدون حس باشد، قطعاً معقولات را هم نخواهد داشت؛ زيرا تا


1- شكوه السادات بني جمالي و حسن احمدي، علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي و تطبيق آن با روان شناسي جديد، ص30.

ص: 62

ادراك جزئي از حس به روح وارد نشود، روح هم نمي تواند كليات را از آنها انتزاع كند.(1)

هنگامي كه انسان به واسطه يكي از حواس، چيزي را احساس مي كند يا به خيال مي آورد يا از چيزي ناراحت مي شود، به علت ارتباطي كه ميان روح و بدن هست، در روح، حالتي به وجود مي آيد كه اگر زودگذر باشد، به آن «حال» و اگر پايدار باشد، «ملكه» مي گويند، به گونه اي كه ديدن منظره اي زيبا سبب ايجاد مسرت و نشاط در روح مي شود كه گاه ممكن است زماني طولاني در روح بماند. به همان نسبت، مشاهده صحنه دلخراش و ناراحت كننده، روح را چنان كدر مي كند كه آثار آن تا مدت هاي طولاني بر جا مي ماند.

فخر رازي در تفسير آيه 9 سوره يونس، اثر علم بر روح را ذكر مي كند. روح مانند لوح است و علوم و معارف كه از خارج بر روح وارد مي شوند، بسان نقش هايي هستند كه بر لوح نقش مي بندند، ولي هنگامي كه نقوش در لوح جسماني وارد مي شوند، برخي نقش ها از برخي ديگر جلوگيري مي كنند، اما در لوح روح، غير از اين است. وقتي كه روح از معارف خالي است، تحصيل و تعليم براي او سخت است، اما چون برخي علوم و معارف را فرا گرفت، تحصيل برايش آسان تر مي شود.(2)

ابن مسكويه هم امور جسماني را در امور روحاني اثرگذار مي داند. وي بر اين باور است كه روح زماني به فضيلت مي رسد كه از امور جسماني دور شود و به جسم و بدن مشغول نباشد.(3)


1- غلام حسين ابراهيمي ديناني، ماجراي فكر فلسفي در فلاسفه اسلامي، ج2، ص42.
2- تفسير كبير، ج17، ص42.
3- ابن مسكويه؛ تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، تحقيق: شيخ حسن تميم القاضي الشرعي، ص32؛ حسن حسن زاده آملي، عيون مسائل النفس و شرح آن، ترجمه: ابراهيم احمديان و مصطفي بابايي، ج1، صص 35 _ 40.

ص: 63

علامه طباطبايي آيه 84 سوره اسراء را اين گونه تفسير مي كند:

اينكه انسان چگونه بر مبناي شاكله خود عمل مي كند، به اين معني است كه عمل انسان موافق و مناسب اوست و آن همانند روحي كه در بدن، ساري است به نسبت عمل مي باشد. چنانكه بين احوال و مكاتب نفساني و بين افعال و اعمال او رابطه خاصي است، به طوري كه عمل و فعل يك انسان شجاع و يك انسان ترسو هنگامي كه در يك موقعيت قرار مي گيرند، يكي نيست و نيز فعل سخاوتمند و بخيل يكسان نيست و نيز بين صفات انساني و نوع تركيب بنيه او رابطه خاصي است، آن گونه كه برخي امزجه سريع غضبناك مي شوند و برخي ديرتر ... . روح انسان جوهري متعلق به بدن است كه در ذات خودش قابليت تحول را داراست و به واسطه صوري كه از او صادر مي شود، صاحب آثار مختلفي است. پس اگر از انسان نيكي و حسنه صادر شود، مقتضي اتصاف نفس به ثواب است و اگر از او معصيت صادر شود، مستحق عقاب خواهد بود. همچنين، ممكن است برخي صورت ها، صورت هاي حاضر در نفس را به صورت ديگري تبديل كنند و اين خصوصيت تحول هميشه با بدن است تا اينكه روح از بدن مفارقت كند و استعدادش زايل شود.(1)

بنابراين، بدن چه از نظر وجود و چه در طول مقارنت و همراهي روح در طول حيات بر روح اثر مي گذارد. اين تأثير، هم از جهت ويژگي هاي خاصي است كه سبب تعين روح مي شود و هم به جهت صفات و ملكاتي است كه در اين مدت به واسطه بدن بر روح عارض مي شود.

5. تأثير روح بر بدن

5. تأثير روح بر بدن

همان طور كه بدن بر روح تأثير دارد و سبب برخي آثار در روح است، روح هم در بدن اثر مي گذارد، چنانكه تصورات و تصديقاتي كه در روح پيدا


1- تفسير الميزان، ج13، ص190.

ص: 64

مي شوند، در بدن هم اثر مي گذارند. براي مثال، توهم راه رفتن روي شاخه اي كه در ارتفاع بلندي قرار دارد، لرزشي ايجاد مي كند، اما اگر توهم كند كه روي شاخه اي راه مي رود كه روي زمين قرار دارد، آن لرزش ايجاد نمي شود. از طرفي روح، مبدأ حركت و كمال جسم است، پس روح مبدأ حركات مختلف بدن، چه غريزي و چه ارادي و چه انعكاسي است، پس آنچه در بدن اتفاق مي افتد، تحت تأثير روح است.

فخر رازي معتقد است انساني كه به زيارت قبور مي رود، روح او همراه بدن مادي است، ولي صاحب قبر چون روحش مفارق از ماده است، شباهت زيادي به عقول دارد و مي تواند اثر زيادي داشته باشد. به همين جهت، وقتي به زيارت قبور مي رويم، روح زيارت شده اثر بسياري بر روح زيارت كننده دارد.(1)

توضيح آنكه روح دو نوع ارتباط با بدن دارد: ارتباط تدبيري و ارتباط تعلّقي. با مرگ تنها ارتباط تدبيري روح و بدن قطع مي شود. در نتيجه، روح بدن را اداره نمي كند و بدن فاسد مي شود، ولي ارتباط تعلّقي روح و بدن همچنان باقي است و همين تعلّق و وابستگي است كه سبب رجوع و سركشي روح به بدن و تبيين كننده زيارت قبور است.

فخر رازي در تفسير فلسفي زيارت قبور مي گويد كه با فنا شدن بدن، روح فاني نمي شود و روحي كه از بدن جدا شد، از جهتي از روحي كه متعلّق و وابسته به بدن است، قوي تر است و مي تواند علوم و معارف جديدي كسب كند. سپس يادآور مي شود ارتباط روح و بدن ارتباطي عاشقانه است و پس از مرگ اين ارتباط فوراً از بين نمي رود. از اين رو، وقتي انسان نزد قبري مي رود، روح زائر با آن تربت و خاك قبر ارتباط پيدا مي كند و چون روح ميت نيز با آن تربت ارتباط دارد، در اين هنگام، اين دو روح با


1- فخرالدين رازي، زيارة القبور، شرح و تحقيق؛ احمد عابدي، ص57.

ص: 65

يكديگر ملاقات مي كنند و مثل دو آيينه متقابل هستند كه شعاع و نور از هر كدام به ديگري سرايت مي كند و معارف هر يك به ديگري مي رسد. به اين دليل، زيارت قبور براي زائر و براي زيارت شده، مفيد است.(1)

ميرداماد(2) معتقد است با مرگ، ارتباط تدبيري روح با بدن از جهت صورت جوهري آن قطع مي شود. به همين جهت، صورت آن بدن عوض مي شود، اما ارتباط روح با ماده آن محفوظ مي ماند و به همين جهت، روح به وسيله همين بدني كه متلاشي شده است، مي تواند كسب خير كند و روح هنگام زيارت قبور مثل آيينه صيقلي داده شده است كه نور از هر كدام به ديگري منعكس خواهد شد.(3)

از اين مرحله، گونه جديدي از ارتباط روح به بدن، پس از مرگ كشف مي شود؛ گونه ديگري از علاقه و ارتباط كه پس از مرگ و جدايي روح از بدن حاصل مي شود، بر اثر همراهي و علاقه روح به بدن در طول حيات است. ازاين رو، مي توان گفت كه روح در طول حيات براي تدبير و تصرف جهت كسب كمالات و فضايل به بدن، پيوسته و علاقه او از اين سنخ است، اما بعد از مرگ و جدايي از بدن، به صورت كامل از بدن جدا نمي شود، بلكه به جهت عشق و محبت و علاقه اي كه در طول حيات از هم نشيني و ارتباط با بدن پيدا كرده است؛ باز با بدن و ماده خود ارتباط دارد كه آن را ارتباط تعلّقي روح به بدن مي ناميم.

اين امر به صورتي است كه چون در روح، حجاب جسم و جسمانيت نيست، همچون دو آينه متقابل، بر همديگر اثر و انعكاس دارند. طبيعي است


1- فخرالدين رازي، المطالب العاليه من العلم الاهي، تحقيق: احمد حجازي السفا، ج7.
2- از فلاسفه معروف ايراني ملقب به معلم ثالث.
3- ميرداماد، القبسات، تحقيق: مهدي محقق، صص 455 و456.

ص: 66

كه هر يك قوي تر باشد، اثر بيشتري بر ديگري مي گذارد. درست از همين جاست كه زيارت ائمه اطهار و توسل به آنها كه در شريعت اسلام اهميت زيادي دارد، توجيه پيدا مي كند.

بنابراين، غيرمعقول نيست اگر بگوييم علاوه بر اينكه روح در طول حيات بر بدن اثر مي گذارد، مثلاً حالات شديد روحاني سبب تغيير رنگ چهره، حرارت بدن و در برخي موارد، بيماري هاي حاد جسماني از قبيل ايست قلبي و فشار خون مي شود. روح در زمان جدايي از بدن هم بر آن اثر مي گذارد؛ به گونه اي كه اگر بدن به روحي متعلق باشد كه از قدرت بالايي برخوردار است، هزار سال هم كه در قبر بماند، تازه و سالم مي ماند بدون اينكه متلاشي شود.

ازاين رو، روشن مي شود بسياري از اعمال انسان، تحت تأثير روح اوست كه منشأ و مصدر آنهاست، ولي خود روح هم در همين افعالش از بدن اثر مي پذيرد.

6. ارتباط با ارواح

اشاره

6. ارتباط با ارواح

آيا با ارواح مي توان ارتباط برقرار كرد؟ اين ارتباط به چه صورتي مي تواند باشد؟ آيا از اين ارتباط تجربه هايي وجود دارد؟ متون ديني در اين زمينه چه نظري دارند؟

در پاسخ به اين پرسش ها بايد بگوييم ارتباط با ارواح امري ممكن است و امروزه نه تنها در مغرب زمين و در علوم روان شناختي مطرح است، بلكه در جهان اسلام، پديده اي واقعي است و در اين زمينه، شواهد قرآني و روايي فراواني مطرح هستند. كساني كه در اين دنيا، تقواي الهي را پيشه كرده و به تهذيب نفس پرداخته اند، مي توانند با ارواح مردگان ارتباط برقرار و حتي از آنها سؤال كنند. اين موارد، ابداً از قبيل خواب و خيال نيست، بلكه واقعياتي است كه هر انسان منصفي به آن معتقد است. نمونه هاي زيادي از اين موارد

ص: 67

ديده و شنيده شده است كه در ادامه به مواردي اشاره مي كنيم، اما قبل از آن بهتر است اصل اين مسئله را به صورت دقيق بررسي كنيم. ابتدا به بررسي اعتقادات روان شناسان مي پردازيم.

براي انسان بسيار جالب است كه بتواند با عالمي غير از اين جهان ارتباط پيدا كند كه در آن زندگي مي كند، به ويژه اگر آن عالم بتواند سدّي را كه ميان انسان و زمان هاي گذشته و دوستان پيشين و پدران و مادران و نياكان اوست، از ميان بردارد و او را در جريان حوادث آينده نيز قرار دهد.

كوشش انسان براي ارتباط با جهان ارواح از اين عطش سوزان روحي، سرچشمه گرفته است. در طول تاريخ، هميشه مدّعياني بوده اند كه خود را با جهان ارواح مرتبط مي دانسته اند; به ويژه در قاره هند كه زمينه هاي روحي و اجتماعي اين فكر بسيار فراهم بوده است.

اين مسئله، در ميانه قرن نوزدهم ميلادي در امريكاي شمالي مطرح گشت و موج آن به سرعت از امريكا به انگلستان و از آنجا به ديگر كشورهاي اروپايي كشيده شد.(1)

از نظر روان شناسان، معمولاً ارتباط با ارواح به دو صورت انجام مي گيرد؛

از طريق تنويم مغناطيسي و مصنوعي

از طريق تنويم مغناطيسي و مصنوعي

استاد ماهري در اين فن، شخصي را كه براي اين كار آمادگي دارد، با نگاه و تلقين خواب مي كند و روح او فقط به سؤالات كسي پاسخ مي گويد كه او را خواب كرده است و گاهي هم در پاسخ اشتباه مي كند. جالب است كه شخصي كه به خواب رفته است، بينايي خاصي پيدا مي كند تا آنجا كه از وضع اتاق و حالات مختلف حاضران و آنچه در دست دارند يا مي خورند،


1- ناصر مكارم شيرازي، ارتباط با ارواح، ص19.

ص: 68

به خوبي خبر مي دهد. گاهي بر اثر تماس با ارواح، مطالب پنهاني را كشف مي كند و احياناً دچار اشتباه هاي بزرگي نيز مي شود.(1)

ظهور ارواح به قالب هاي مثالي كه پس از مكالمه كوتاهي غايب مي گردد

ظهور ارواح به قالب هاي مثالي كه پس از مكالمه كوتاهي غايب مي گردد

اشخاصي كه به وسيله خواب هاي مصنوعي به خواب مي روند، هرگاه ضمير آنها پاك و روشن باشد يا روشن بيني داشته باشند، نيروي تازه اي در آنها ظهور مي كند، قوه ادراك و استنباط آنها قوي تر مي شود و قدرتي مي يابند كه بدون كمك چشم، از فواصل دور هم مي توانند اشيا و اشخاص را ببينند و شخصي كه در خواب است، مي تواند چشم بسته مطالبي بنويسد يا بخواند يا كارهاي مهم و مشكلي را انجام دهد.

بدن در خواب هاي مصنوعي و مغناطيسي، بي حركت و حواس پنج گانه متوقف است و روح شخص خفته، از بدن آزاد مي شود. در اين حال، قدرت ادراك و استنباط روح بيشتر مي شود، مي بيند، مي انديشد، گردش مي كند، به هر كجا كه بخواهد مي رود و در اين ديد، قواي جسماني و مادي و دستگاه داخلي و اعضا و اجزاي بدن دخالت ندارد. به واسطه همين استقلال و آزادي است كه با استفاده از نيروهاي خود از بدن خارج مي شوند و در طبيعت به سير و تماشا مي پردازند.(2)

به باور ما يادآوري اين نكته لازم است كه نمي توانيم وجود روح را انكار كنيم؛ زيرا دلايل فلسفي، حسي و تجربي كه براي اثبات وجود روح اقامه شده، بيش از آن است كه بتوان همه را ناديده گرفت.

همچنين امكان ارتباط با ارواح را از طريق صحيح علمي براي افراد


1- جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، ص113.
2- جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، ص14.

ص: 69

ورزيده اي كه در اين راه كار كرده و زحمت كشيده اند، نمي توان انكار كرد؛ زيرا براي اثبات آن شواهد فراواني وجود دارد و از سخنان پيشوايان بزرگ اسلام نيز امكان وقوع اين موضوع مسلم مي شود. در اين ميان، تنزّل مسئله اي به اين مهمي تا آنجا كه هر كس براي سرگرمي، ميزگرد چرخاني درست، و شماري مرد و زن و كوچك و بزرگ را دور آن جمع كند و شبي روح «بوعلي سينا» را حاضر كنند، و شب ديگري، مزاحم «زكرياي رازي» شوند و شب سوم به «اينيشتين» زحمت بدهند و گل بگويند و گل بشنوند و از تاريخ زايمان خانم «ايكس» تا صحت و بطلان مذاهب و اديان و مكتب هاي فلسفي سؤال بكنند و آن ارواح نيز براي اينكه خاطر خطير سؤال كنندگان مكدر نشود و از آنها نرنجند، بر اساس ميل و علاقه شان به آنها پاسخ دهند، چنين وضعي با هيچ منطقي سازگار نيست و هيچ عقلي باور نمي كند مسئله اي تا اين اندازه مهم تنزل پيدا كند.(1)

ارتباط با ارواح، به دلايلي كه ارائه خواهيم داد، ممكن است و هيچ دليلي براي انكار آن نداريم، ولي به شرايط و آمادگي هاي فراواني نياز است و مانند هر كار ديگري، تخصص و استعداد خاصي مي خواهد و بدون تخصص، ممكن نيست.(2)

ارتباط با ارواح در ميان دانشمندان بزرگ كه در دقت، تقوا و صداقت آنان شبهه اي وجود ندارد، ديده شده است. گاه، مواردي پيش آمده است كه بين آنان و كساني كه سال ها پيش مرده اند، ارتباط برقرار شده است و از آنان اطلاعاتي دقيق از گذشته يا آينده دريافت كرده اند. اگر روح مجردي وجود نداشته باشد، ارتباط با جسمي كه ساليان پيش متلاشي شده و هيچ آشنايي و ارتباطي هم با اين دانشمندان نداشته است، ممكن


1- ارتباط با ارواح، صص 65 و 66.
2- ارتباط با ارواح، ص99.

ص: 70

نيست. در تاريخ اسلام موارد بسياري از ارتباط با ارواح آمده است كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم.

بعد از جنگ بدر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله دستور داد كشتگان دشمن را در چاهي بريزند. سپس حضرت سر در چاه كرد و فرمود: «هَلْ وَجَدْتُم مَا وَعَدَكُم رَبُّكم حَقّاً فَانّي قَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَني رَبِّي حَقّا؛ آيا شما به وعده خداوند رسيديد؟ ما كه وعده خدا را به حق يافتيم.» بعضي حاضران گفتند: آيا با افراد بي جان كه به صورت جيفه اي درآمده اند، سخن مي گويي؟ پيامبر فرمود: «آنها بهتر از شما سخن مرا مي شنوند. به عبارت ديگر فرمود: شما سخنان مرا بهتر از آنها نمي شنويد».(1)

امير مؤمنان، علي عليه السلام سلمان فارسي را فرماندار مدائن كرد. اصبغ بن نباته مي گويد: روزي به ديدن سلمان رفتم. مريض بود. روز به روز مرضش شدت پيدا كرد تا يقين به مرگ نمود. روزي به من فرمود: اي اصبع، رسول خدا صلي الله عليه و آله به من فرموده است: موقعي كه مرگت نزديك مي شود، ميتي با تو سخن مي گويد. مرا به قبرستان ببريد. طبق دستورش او را به قبرستان بردند. گفت: مرا متوجه قبله نماييد. آن گاه با صداي بلند گفت: «السلام عليكم يا اهل عرصه البلاء السلام عليكم يا محتجبين عن الدنيا؛ سلام بر شما اي اهل وادي بلا، سلام بر شما اي روپوشيدگان از دنيا.» آن گاه روح مرده اي جواب سلامش را داد و گفت: هر چه مي خواهي بپرس. سلمان پرسيد: آيا اهل بهشتي يا دوزخ؟ گفت: خداوند مرا مشمول عفو قرار داده و اهل بهشتم. سلمان از چگونگي مرگش و اوضاع و احوال بعد از مرگ پرسيد و او همه را جواب گفت و به دنبال آن سلمان از دنيا رفت.(2)

وقتي حضرت امير مؤمنان، علي عليه السلام ، از جنگ صفين برمي گشت، در كنار قبرستاني ايستاده كه پشت شهر كوفه قرار داشت. رو به قبرها كرد و فرمود:


1- ابن هشام، سيرة النبويه، ج1، ص639.
2- بحارالانوار، ج22، ص374.

ص: 71

اي ساكنان قبرهاي وحشتناك و تاريك ... شما پيشرو اين قافله بوديد و ما به دنبال شما مي آييم. خانه هاي شما به دست ديگران افتاده است و همسران شما ازدواج كردند و اموال شما تقسيم شد. اينها خبرهاي ما، نزد شما چه خبر؟ «ثُمَّ اَلْتَفَت اِلَي اَصحابِه فَقالَ: اَما لَو اُذِن فِي الْكَلامِ لاَ خْبَروكُم اِنَّ خَيرَ الزّاد التَّقوي؛ سپس به سوي اصحابش نظر افكند و فرمود: بدانيد اگر ايشان اجازه سخن داشتند، به شما خبر مي دادند كه بهترين توشه پرهيزكاري است».(1)

از علامه طباطبايي نقل شده كه فرموده است:

در دوران طلبگي، هنگامي كه در نجف اشرف مشغول تحصيل علوم ديني بودم، يك بار كه وضعيت اقتصادي ام بسيار نامطلوب شده بود، در منزل نشسته بودم و مسئله تأمين زندگي، رشته فكرم را در هم ريخت و با خود گفتم تا كي مي توان با اين وضعيت اقتصادي زندگي كرد؟ ناگهان احساس كردم كسي در مي زند. برخاستم و رفتم در را باز كردم. فردي را مشاهده كردم كه تاكنون نديده بودم. لباس مخصوص به تن داشت. به من سلام كرد و من جواب دادم. او گفت: من سلطان حسين هستم. خداي تبارك و تعالي مي فرمايد: در اين هجده سال كي تو را گرسنه گذاشته ام كه درس و مطالعه را رها كرده، به فكر تأمين روزي هستي؟ علامه مي فرمايد: آن شخص خداحافظي كرد و رفت و من در را بستم و بازگشتم و يك مرتبه ديدم، در همان حالي كه قبلاً در اتاق نشسته بودم، قرار دارم و معلوم شد حركتي هم نكرده ام. با خود فكر كردم كه اين هجده سال از چه زماني است؟ از آغاز طلبگي بيش از هجده سال مي گذرد و از هنگام ازدواج هم تاكنون با هجده سال تطابق ندارد. دقت كردم ديدم از زمان ملبس شدن به لباس روحانيت، دقيقاً هجده سال مي گذرد. سال ها بعد به ايران


1- نهج البلاغه، ترجمه: فيض الاسلام، كلمات قصار، حكمت 125.

ص: 72

آمدم و در تبريز ساكن شدم. روزي به گورستاني رفتم. اتفاقاً به قبري برخوردم. ديدم نام همان شخص بر روي سنگ قبرش نوشته شده است. در تاريخ وفات او دقت كردم. ديدم سيصد سال پيش از آن واقعه، او از دنيا رفته است و ارتباط من با روح او بوده است.(1)

7. احضار ارواح

اشاره

7. احضار ارواح

احضار ارواح، يكي از مباحث مرتبط با روح است. امروزه روان كاوها و روان شناس ها در زمينه روان كاوي تجربي، به اين پديده توجه جدي دارند. از جمله شواهد تجربي وجود روح، موضوع احضار ارواح و ارتباط با آنهاست.(2) مسئله احضار ارواح براي ما مسلمان ها به جهت عقايد ديني مان و صحت آنها، امر ساده اي است، اما از نظر دانشمندان اروپا و علماي مادي خيلي عجيب است. گرچه مسئله رابطه با ارواح، پيش از قرن نوزدهم نيز كم و بيش و به طور پنهاني، امري معمولي بوده و گروهي با شيوه آن آشنايي داشته و آن را عملي ساخته اند. نهايت اينكه قرن نوزدهم را بايد دوره بروز كامل «اسپريتيسم» يا احضار ارواح و اوج آن دانست.(3)

مكتب احضار ارواح به دنبال تحقيقات اساسي و عملي و حسي، در پي اثبات روح مجرد و كشف اين حقيقت است كه فاصله بين حيات و مرگ، برخلاف تصور مردم عادي، بسيار نيست؛ زيرا مرگ به ملاحظه ذاتش، جز انتقال از حالت مادي جسمي به حالت مادي ديگر، اما رقيق تر و دقيق تر و مجردتر از حالت بدني جسمي نيست. ازاين رو، معتقدان به اين مكتب، براي


1- انسان شناسي، ص112.
2- انسان شناسي، ص112.
3- لئون دني، عالم پس از مرگ، ترجمه: محمد بصيري و فريد وجدي، ص80؛ دايرةالمعارف، ج4، ذيل ماده «روح»، به نقل از: ماهنامه درس هايي از مكتب اسلام، ش487.

ص: 73

روح، قالبي جسماني و مادي لطيفي به نام قالب مثالي قايلند كه قوانين مربوط به عالم ماده و جسم در آن قالب وجود ندارد.

پس روح را بعد از خروج از قالبِ جسمي كثيف،(1) در قالب مثالي آن مي توان ديد. چنان كه در عالم خواب، قابل رؤيت است و به واسطه استعداد برخي انسان ها، حالت رؤيت ارواح در قالبِ مثالي حتي در حالت بيداري، نه تنها ممكن است، بلكه متحقق است و روح در چنين قالبي با زبان معمولي جسمي، حرف مي زند و حاضران در مجلس از نزديكان و افراد فاميل و غير آنها، آن را مي شنوند و او را در قالب مثالي مي بينند و چه بسا به اسرار علم و فلسفه و رياضيات مشكل و حل ناپذير كه احضاركننده روح آنها را نمي داند، تسلط و آگاهي دارد و دقيقاً آنها را بيان مي كند، به گونه اي كه شخص مادي منكر مجردات نيز با وجود تحقق محدوديت هاي مادي شديد بر احضار ارواح و جلسات احضار، آنها را به صورت عيان و روشن، ادراك مي كند و با جسمش، آنها را مي بيند و مي شنود تا جايي كه شبح انساني را مي بيند كه به تدريج روشن تر و واضح تر نمايان مي شود و از گذشته و آينده و از مشكلات علمي، اجتماعي و خانوادگي و غير اينها به صراحت خبر مي دهد. هر آنچه در جسم و كالبدِ جسمي انسان موجود است، در انسان احضار شده به صورت قالبِ مثالي وجود دارد، ولي در قالب مثالي لطيف تر و دقيق تر است. در مجلات و روزنامه هاي فرانسه، هزاران مورد از اين جريان ها از استاد روسل والاس كه از دانشمندان فيزيولوژي انگليس است، نقل شده و به اثبات رسيده است. پروفسور آيزنك در كتاب روح و دانش جديد، داستان هايي در زمينه احضار ارواح آورده است.(2)


1- مقصود همين قالب دنيايي است.
2- آيزنك و براود و ديگران، روح و دانش جديد، ترجمه: محمدرضا غفاري، صص 215 _ 218.

ص: 74

طرفداران اسپريتيسم و دانشمندان اين فن باور دارند كه روح با فناي جسم و بدن، هرگز فاني نمي شود و با جسم شفاف و لطيفي كه دارد، به حيات خود ادامه مي دهد. اين جسم شفاف و لطيف، مافوق مواد اين جهان است و قوانين جهان ماده بر آن حكومت نمي كند. بنابراين، به وسيله افرادي كه استعداد خاصي دارند، با ارواح مي توان مكالمه كرد و حتي مي توان آنها را ديد.

روح مي تواند به وسيله مديوم (واسطه ارتباط) و با زبان او با لغاتي سخن بگويد كه شخص مديوم به كلي از آنها بي خبر است و نيز مي تواند بسياري از اسرار علم و فلسفه و مسائل پيچيده رياضي را كه «واسطه» و «شنوندگان و حاضران» به كلي از آنها بي اطلاعند، بازگو كند; حتي ممكن است واسطه با چشم كاملاً بسته، نامه هاي متعدد و صفحات بسياري را با دست خود بنويسد.

خلاصه آنكه روح مي تواند خارق عادات عجيبي از خود نشان دهد كه انجام آن با وسايل مادي و عادي ممكن نيست، حتي گاهي روح، خود را به حاضران نشان مي دهد و اجسام را بدون اينكه به آنها دست بزند، حركت مي دهد. دانشمندان اين فن براي اينكه هرگونه احتمال تقلب و دخالت مرموز «واسطه» را در انجام اين گونه خارق عادات از ميان ببرند و در استناد اين امور به ارواح جاي ترديد نماند، شخص واسطه را محكم به صندلي خود مي بندند. حتي گاهي او را در قفسي آهني زنداني مي كنند، درب اتاقي را كه در آن آزمايش صورت مي گيرد، قفل و سيم هاي الكتريكي را به دست واسطه وصل مي كنند تا هرگونه حركتي را _ هر قدر ضعيف و سريع باشد _ دريابند و از مجموع اين امور اطمينان پيدا كنند كه اين اعمال به ارواح مربوط است، نه شخص واسطه.(1)


1- ارتباط با ارواح، ص119.

ص: 75

الف) شواهد و مدارك علمي احضار ارواح

الف) شواهد و مدارك علمي احضار ارواح

به دنبال پخش اعمال شگفت آور طرفداران احضار ارواح در اروپا، بين دانشمندان اروپايي، در سال 1869 م.، بسياري از دانشمندان و بزرگان علمي اروپا، جلساتي تشكيل دادند تا اين خوارق عادات و مسئله جديد علمي را بررسي كنند. اين جلسه به رياست دانشمند بزرگ اروپايي، جون لبوك، همراه دانشمندان معروفي مانند توماس هكسلي، از بزرگ ترين دانشمندان علوم طبيعي انگليس و لويس، از دانشمندان مشهور فيزيولوژي و فريدروسل والاس از برجسته ترين دانشمندان معروف انگليس و كاشف برخي علوم طبيعي و دومرجان، رييس جمعيت رياضي و فارلي، رييس مهندسين كمپاني تلگراف و تلفن و جان كوكس، فيلسوف معروف و اكسون، استاد دانشكده آكسفورد انگليس و...، مدت هجده ماه درباره اصل احضار ارواح و مبادي و نتايج و كيفيت آن، تحقيقات و مذاكراتي طولاني انجام دادند و نتيجه جلسات مهم بين المللي اروپايي را به صورت اعلاميه اي منتشر و حاصل نظريات اين جمعيت علمي و تحقيقي دانشمندان محقق را چنين اعلام كردند: جمعيت دانشمندان معروف حاضر در جلسه، بعد از بحث و تحقيق طولاني از مسئله احضار ارواح و كيفيت آن، به طور صريح اعتراف كردند كه صحت مشاهداتي كه هر يك از اعضا به طريق حسي ديده بودند، نظر آنها را همراه برهان قطعي، تأييد مي كند، گرچه در آغاز جلسه بحث و تحقيق، چهار پنجم اعضا به هنگام شروع بحث هاي علمي، حركات احضار ارواح را به جرئت و صراحت رد كردند و همه آنها را نتيجه وارونه جلوه دادن و نتيجه وهم و خيال احضاركننده ها و شنونده ها و بيننده ها اعلام كردند. آنها پس از تجارب دقيق و بررسي عميق، عقايد اوليه خود را پس گرفتند و به اعتقاد حقيقي و واقعي خود بر وجود روح مجرد، اعتراف كردند.

ص: 76

مؤلف دايرة المعارف قرن بيستم، پس از بيان اين جريانات، در جدولي از 47 نفر از دانشمندان معروف نام مي برد كه با اعتراف صريح، همراه با تحقيقات، مسئله احضار ارواح و وجود نفس مجرد از بدن و جسم را تأييد كرده اند.

ب) تاريخچه احضار ارواح در مجامع علمي جهان

ب) تاريخچه احضار ارواح در مجامع علمي جهان

اصول احضار ارواح براي اولين بار در سال 1846 ميلادي، در موارد متعددي در قاره امريكا و اطراف شهر نيويورك، به صورت هاي مختلفي واقع شد كه تفصيل آن در دايرة المعارف قرن بيستم، ذيل ماده «روح» نقل شده است.(1)

رييس مجلس سنا در ايالات متحده امريكا، به نام ارمون، در آن زمان صحت اين جريان ها را تأييد كرد و در اين باره كتاب قطوري، در سال 1865 ميلادي نگاشت. به دنبال آن، استادي از استادان علم شيمي، به نام مابس در مجمع علمي امريكا، آن را تأييد كرد و اين جريان ها را به ارواح مردگان نسبت داد. استاد مشهور ديگري به نام روبيرهار كه به اين مذهب معتقد شده بود، كتابي به نام بررسي هاي تجربي در مورد تظاهرات روحي در تأييد مسئله احضار ارواح و صحت آن منتشر كرد. در اين زمينه، شوق و علاقه مردم به طور ويژه اي افزايش يافت و مردم عادي در بسياري از خانه ها، صداي ضربات روي ميزها را در حال احضار ارواح مي شنيدند و جابه جايي ميزها و پرتاب آنها را احساس مي كردند.

در يكي از شب ها، روحي مي گفت: «من روح شخصي هستم، از همين شهر.» آن گاه تمام خصوصيات محل زندگي خود و حوادث سال هاي حيات و مشخصات هويت خود و خانواده اش را به شكل دقيق و صريح شرح داد، به گونه اي كه حاضران صحت آن را پذيرفتند و چند روح ديگر نيز احضار


1- دايرة المعارف قرن بيستم، ج4، ذيل ماده «روح»، به نقل از: درس هايي از مكتب اسلام، ش487.

ص: 77

شد. آنها نيز اين مطالب را تأييد كردند و يادآور شدند كه ارواح، قالب سيال دارند و از انظار مردم ناپيدا هستند.

به تدريج، تعداد اين انجمن ها زياد شد و در امريكا گسترش يافت تا آنجا كه نظم افكار عمومي را بر هم زد. به ناچار، مسئولان تحقيق كردند تا در صورتي كه نيرنگ و تزويري در كار باشد، آن را تخطئه كنند. دولت وقت امريكا، هيئتي از رؤساي ديوان عالي كشور، رييس مجلس سنا و يكي از اعضاي شوراي عالي فرهنگي و يك نفر از پروفسورهاي كرسي علم شيمي را _ كه جزو معتمدان بودند _ مأمور كرد تا به اين ماجرا، رسيدگي و نظر خود را اعلام كنند.

اين نمايندگان پس از مدت ها رسيدگي و پژوهش و آزمايش هاي دقيق، رأي دادند كه ماجراي رابطه با ارواح كاملاً با حقيقت منطبق است و اين تظاهرات روحي كه ديده شده، از سوي ارواح است و آن را به چيز ديگري نمي توان نسبت داد. پس از صدور اين رأي، شور و هيجان عمومي در امريكا به گونه اي افزايش يافت كه نامه اي به امضاي پانزده هزار نفر نوشته و به كنگره امريكا تقديم و تقاضا شد رسماً حقيقت رابطه با ارواح را تأييد كنند. پس از اين ماجرا، طرفداران احضار ارواح به ميليون ها نفر رسيدند.

سپس يكي از دانشمندان مشهور، به نام ربرت هر، استاد دانشكده پنسيلواني كه جزو طرفداران اصول احضار ارواح بود، كتابي به نام پژوهش و آزمايش عملي روح نگاشت. وي با دلايل علمي، مداخلات و تظاهرات روح را تجزيه و تحليل كرد و پس از آن، ديپلمات و نويسنده معروفي به نام زدال اون چندين كتاب براي دفاع از اصول احضار ارواح نوشت كه مهم ترين آنها كتاب يك قدم به مرز دنياي ديگر است.

ص: 78

چندين روزنامه و نشريه نيز در همين زمينه در امريكا چاپ شد و گروهي از رجال سياست و علم، مانند روبرت هر، استاد دانشكده پنسيلواني؛ ر. دال اون، ديپلمات و نويسنده معروف؛ پروفسور جمس هيسلوپ، استاد كرسي روان شناسي دانشگاه در امريكا و هودجون، رييس جمعيت پژوهش هاي روحي جزو طرفداران جديد اين علم به شمار آمدند.

هودجون در اين باره چنين گفته است:

بدون ترديد ارواحي كه در مجالس و مجامع با ما مربوط مي شوند، همان اشخاصي هستند كه بوده اند. آنها ارواحي هستند كه پس از تغيير شكلي كه در فرهنگ ما مرگ ناميده مي شود، باقي و جاويد مي مانند. حال اين ارواح در مواقع مخصوص خود، بدون واسطه اي، ظاهر يا به وسيله مديوم احضار مي شوند.(1)

همان طور كه گفتيم، احضار ارواح، پديده اي تحقق پذير است، گرچه هر كسي توان انجام اين كار را ندارد. در جهان اسلام اين امر براي معدودي از انسان هاي مهذب رخ داده است. مي توان نتيجه گرفت كه اين موضوع براي همگان با رعايت شرايط آن تحقق پذير است. آنچه درباره اين پديده در مغرب زمين بيان كرديم، تجارب مادي گرايانه از احضار ارواح بوده است. اگر در اتاقي، احضار ارواح به صورت نور مادي يا هيكل انساني صورت مي گيرد و مديوم با او سخن مي گويد، سپس در حالتي مه آلود از نظر غايب مي شود، چهره واقعي روح نيست، بلكه تجلي روح از مجراي يك بدن لطيف است.(2)

احضار ارواح به صورت علمي _ نه به صورت سرگرمي غلط و عاميانه ميزگرد كه هيچ گونه ارزش علمي و تحقيقي ندارد _ از جنبه هاي گوناگوني


1- حسين حقاني زنجاني، «اثبات روح و نفس از طريق احضار ارواح»، ماهنامه مكتب اسلام، ش484.
2- جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، ص12.

ص: 79

قابل مطالعه است. در اين زمينه، كتاب ها و رساله هاي فراواني به كوشش دانشمندان شرق و غرب نگاشته شده و صفحات بسياري از برخي دايرة المعارف هاي علمي را به خود اختصاص داده است.

دانشمندان اين فن يعني كساني كه به دور از جنجال هاي تبليغاتي، ساليان دراز در اين راه كوشيده اند، اظهار مي دارند كه توانسته اند با كوشش هاي پي گير و آزمايش هاي فراوان، از گوشه اي از جهان مرموز و ناشناخته ارواح، پرده بردارند و كارهاي خارق عادت حيرت انگيزي را كه انجام مي دهند، از نزديك ببينند.

نويسنده دايرة المعارف قرن بيستم كه از پژوهش گران عصر ما به شمار مي آيد، در جلد چهارم كتاب خود، در ماده «روح»، جدولي از نام دانشمندان مشهور ارائه مي دهد كه به واقعيت اين علم اعتراف كرده اند. در اين جدول، نام 47 نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ايتاليا، آلمان و امريكا آمده است. سپس وي تصريح مي كند كه نام اين 47 نفر را از ميان هزاران فرد برگزيده است كه در مقام دانشمند و محقق در اين رشته كار كرده اند. او در سخنراني اش، گواهي صريح بسياري از اين دانشمندان و مشاهدات آنها درباره تأييد اين علم را بيان مي كند. همچنين گواهي جمعيت هاي متعددي را شرح مي دهد كه به دليل تحقيق درباره مسئله روح و تماس با ارواح و خارق عاداتي كه به آنها نسبت مي دهند، تشكيل شده است و ماه ها در اين باره تحقيق كرده و اين موضوع را واقعيتي انكار ناپذير دانسته اند. شكي نيست كه مسئله احضار ارواح پيش از آنكه در غرب نضج گيرد، در مشرق وجود داشته است و گروهي از دانشمندان شرق نيز به آن توجه كرده اند، ولي پس از انتقال به غرب، مانند بسياري از علوم ديگر، از آن استقبال شد و بيشتر آن را بررسي كردند.(1)


1- ناصر مكارم شيرازي، ارتباط با ارواح، صص111 _ 118.

ص: 80

«امروزه ارتباط با ارواح يا احضار آنها، به صورت يك دكان خطرناك درآمده و درست بساطي همانند بساط جن گيرها و رمال ها درست كرده اند تا مردم بينوا را سرگردان كنند. درست است كه اصل مسئله ارتباط از نظر علمي و فلسفي قابل قبول است، ولي در ميان هزاران مدعي، يكي به اصول اين علم آگاه نيست. توسعه ناراحتي هاي رواني مردم از يك سو و رجزخواني ها و ادعاهاي پرطمطراق دروغين بعضي از اين مدعيان، از سوي ديگر سبب شده كه جمعي از ساده لوحان، حتي براي درمان بيماري هاي رواني خود به آنها رو آورند و آنها هم از اين وضع حداكثر سوءاستفاده را بكنند».(1)

در پايان اين گفتار، به خاطره يكي از بزرگان درباره احضار روح اشاره مي كنيم. علامه طباطبايي، صاحب تفسير الميزان، برادري به نام حاج سيد محمدحسن الهي طباطبايي داشت كه از علماي برجسته تبريز بود.

وي شاگردي داشت كه به او درس فلسلفه مي گفت و آن شاگرد احضار ارواح مي كرد؛ يعني قدرت داشت كه بعضي از ارواح را حاضر و از آنها سؤالاتي كند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس فلسفه، روح ارسطو را احضار مي كند. ارسطو مي گويد: «كتاب اسفار ملاصدرا را بگير و برو نزد آقاي حاج سيد محمدحسن الهي بخوان.» او هم كتاب را مي گيرد و پيغام ارسطو را _ كه حدود سه هزار سال پيش زندگي مي كرده _ به آقاي الهي مي رساند و ايشان هم مي پذيرد.

علامه طباطبايي از زبان برادر خود نقل مي كند:

ما به وسيله اين شاگرد با روح بسياري از بزرگان ارتباط برقرار مي كرديم و سؤالاتي مي نموديم. مثلاً مشكلاتي كه در عبارات


1- ناصر مكارم شيرازي، ارتباط با ارواح، ص181.

ص: 81

افلاطون حكيم داشتيم، از خود او مي پرسيديم يا اينكه روح ملاصدرا را حاضر مي كرديم و مشكلات اسفار را از خود او مي پرسيديم.» ايشان مي فرمود: «روزي روح افلاطون را حاضر كرديم. افلاطون گفت: «شما قدر و قيمت خود را بدانيد كه در روي زمين مي توانيد «لااله الاالله» بگوييد. ما در زماني بوديم كه بت پرستي آن قدر غلبه كرده بود كه يك «لااله الاالله» نمي توانستيم بر زبان جاري كنيم. آن شاگرد گاهي مسائل مشكلي را از آن ارواح مي گرفت و نمي فهميد، ولي آقاي الهي كاملاً مي فهميد.

ما روح بسياري از علما را حاضر كرديم، مگر روح دو نفر را كه نتوانستيم احضار كنيم، يكي روح مرحوم سيد بن طاووس و ديگري روح مرحوم سيد مهدي بحرالعلوم بود. اين دو نفر گفته بودند: «ما وقف خدمت حضرت امير مؤمنان عليه السلام هستيم و ابداً مجالي براي پايين آمدن نداريم».

از عجايب و غرايب اين بود كه وقتي نامه اي از تبريز از طرف برادرم به قم آمد، در آن نامه برادرم نوشته بود كه شاگرد ما روح پدرمان را احضار كرد و از او سؤالاتي پرسيديم و او جواب داد و در ضمن از شما گله اي داشتند كه در ثواب اين تفسيري كه نوشته ايد [تفسير الميزان] ايشان را شريك نكرده ايد.

آن شاگرد ابداً مرا نمي شناخت و از تفسير ما اطلاعي نداشت و برادر ما هم نامي از من در نزد او نبرده بود و اينكه من پدرم را در ثواب تفسير شريك نكرده ام، كسي غير از من و خدا نمي دانست، حتي برادر ما هم اطلاعي نداشت؛ چون راجع به نيت و قلب من بود و آن نه از اين جهت بود كه مي خواستم امساك كنم، بلكه آخر كارهاي ما چه ارزشي دارد كه حالا پدرم را در آن سهيم كنم؟ من قابليتي براي خدمت خودم نمي ديدم.» (الميزان، تفسيري است كه از صدر اسلام تا به حال مانند آن نوشته نشده

ص: 82

است و گاهي آن چنان عنان قلم از دست مي رود كه جز تأييد الهي و الهام سبحاني، محمل ديگري ندارد.) به هر حال، نامه برادرم كه به دستم رسيد، بسيار شرمنده شدم و گفتم: «خدايا، اگر اين تفسير ما نزد تو مورد قبول است و ثوابي دارد، من ثواب آن را به روح پدر و مادرم هديه نمودم.» هنوز جواب نامه برادرم را نفرستاده بودم كه باز نامه اي از طرف ايشان به دستم رسيد كه در آن چنين نوشته شده بود: «ما اين بار كه با پدر صحبت كرديم، خوش حال بود و گفت خدا عمرش بدهد، تأييدش كند، سيد محمدحسين هديه ما را فرستاد.(1)

8. روح و خواب

اشاره

8. روح و خواب

نعمت خواب، گوهري كمياب و پايه همه فعاليت ها و تلاش هاي بشر است. اگر انسان نخوابد، نمي تواند كوشش خود را براي ادامه زندگي از سر بگيرد. جز خداوند، كسي نمي تواند نعمتي به اين بزرگي را به انسان ببخشد.

نيرويي در سرشت انسان نهفته است كه او را به طور طبيعي به دنبال جست وجوي روزي و ديگر حوايج زندگي و بعد به طرف استراحت مي كشاند تا خستگي كارها و تلاش هاي فكري و جسمي اش را رفع كند و براي فعاليت هاي دوباره اش نيروي خود را باز يابد.

خواب، يكي از نشانه هاي قدرت خداوند و اسرار خلقت حكيمانه اوست:

از نشانه هاي قدرت اوست، خوابيدن شما در شب و روز، تا اينكه از فضل پروردگار به طلب روزي برخيزيد، در اين [حالت] براي قومي كه سخن حق را بشنوند، عبرت هايي است. (روم: 23)

البته برخي مفسران باور دارند، «نوم» بخشي از خواب است كه در آن


1- حسيني طهراني، معادشناسي، ج1، مجلس پنجم، صص 184 _ 188.

ص: 83

«رؤيا» تحقق مي يابد. خداوند در سوره صافات، از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام مي فرمايد: «إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ؛ در خواب ديده ام... .» (صافات: 102) بر اساس نظر قرآن، خواب آرامش انسان را تضمين مي كند، چنان كه مي فرمايد: «وَالنَّوْمَ سُبَاتًا... .» (فرقان: 47) همچنين خداوند مي فرمايد: «وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا» (نباء: 9) «سبات» از ماده «سبت» بر وزن وقت به معناي قطع و تعطيل شدن و استراحت است.(1) از آنجا كه خواب سبب سستي انسان مي شود، خداوند از هرگونه خواب، اعم از سبك و سنگين، منزه است: «الله، خدايي است كه هيچ خدايي جز او نيست؛ زنده و پاينده است؛ نه خواب سبك او را مي گيرد و نه خواب سنگين». (بقره: 255)

از آيات قرآن برمي آيد كه خواب شباهت بسياري با مرگ دارد:

خداوند است كه در وقت مرگ جان ها را مي گيرد و نيز جان آنهايي را كه به خواب رفته و هنگام مردن آنها فرا نرسيده است. پس جان هايي را كه حكم مرگ بر آنها جاري شده است، نزد خود نگاه مي دارد و ديگران را تا زماني كه معين است، باز مي فرستد. در اين امر، براي آ نهايي كه فكر مي كنند، نشانه هايي روشن وجود دارد. (زمر: 41)

اين آيه به روشني بيان مي كند كه مرگ و خواب از يك جنس هستند. ازاين رو، براي هر دو، لفظ «توفّي» به كار برده است. اين واژه به معناي «به طور كامل گرفتن» است. در آيه ديگري نيز لفظ «توفي» به كار رفته است:

... و او پروردگاري است كه شب هنگام شما را مي ميراند و هر چه در روز انجام داده ايد، مي داند. آن گاه بامدادان شما را زنده مي كند تا آن هنگام كه عمرتان به پايان برسد. سپس بازگشت شما به سوي اوست و از آنچه كرده ايد، شما را آگاه مي سازد. (انعام: 60)


1- فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص319، ذيل «سبت».

ص: 84

هنگام خواب، بدن انسان روي زمين است، ولي روح او دريافت شده است و در عوالم ديگر سير مي كند. سپس به سوي جسم برمي گردد. روح با سرعت و شكل مشخصي از بدن خارج مي شود و بسته به نوع و شدت خواب، از جسم خوابيده فاصله مي گيرد و تنها پيوند ضعيفي بين آنها برقرار است. حال اگر جسم بر اثر عامل خارجي، مانند ضربه و صدا تحريك شود، روح كه بايد با سرعت معمول و مشخصي به جسم و بدن بازگردد، با سرعت فوق العاده اي به بدن باز مي گردد كه معمولاً با شوكي عصبي و بيدار شدن با ناراحتي بسيار، همراه است. عوام به اين حالت، «پاره شدن چرت» مي گويند. در واقع، اين حالت، نتيجه بازگشت ناگهاني روح به بدن است.

از نظر قرآن، قطع علاقه روح از بدن و رهايي تدبير آن، در دو پديده خواب و مرگ، يكسان اتفاق مي افتد: «اللَّهُ يتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيهَا الْمَوْتَ وَيرْسِلُ الْأُخْرَي إِلَي أَجَلٍ مُسَمًّي». (زمر: 42)

توفي و باز پس گيري روح به طور كامل در دو پديده خواب و مرگ، يكسان رخ مي دهد، جز اينكه در يكي، موقتي و ناقص و در ديگري، دايمي و كامل است. حقيقت آدمي كه روح اوست، پس از عبور از اين گذرگاه، جسد را ترك مي كند و از عالم طبيعت جدا مي شود. مرگ گذرگاهي است كه آدمي با عبور از پرده زمان از يك سوي وجود (عالم شهادت)، به سوي ديگر وجود (عالم غيب) سفر مي كند. خروجي از عالمي و ورود به عالمي ديگر، همانند خروج جنين از عالم جنيني و ورود به عالم طبيعت است. ما اين خروج را مرگ و ورود را تولد مي ناميم.

آيات فراواني وارد شده است كه مرگ همان خواب عميق آدمي است؛ زيرا روح آدمي نمي ميرد و به خواب نمي رود.(1) نفوذ مرگ در اعضا و اجزاي


1- محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج17، ص408.

ص: 85

بدن زنده، به گونه اي در روايات توصيف شده است كه خواب در اعضاي بدن انسانِ بيدار نفوذ مي كند.

امام باقر عليه السلام مي فرمايد:

حيات و مرگ، دو مخلوق از آفريده هاي خداوند هستند، موقعي كه مرگ فرا مي رسد و در آدمي راه مي يابد، به هيچ يك از اعضا و اجزاي بدن وارد نمي شود، جز آنكه حيات از آن خارج مي گردد.(1)

امام جواد عليه السلام در تفسير موت مي فرمايد:

هُوَ النَّومُ الَّذِي ياتِيكُم كُلَّ لَيلَةٍ إِلاّ أنّه طَويلٌ مُدَّتُه لاينْتَبه مِنْه الاّ يوْمَ الْقيمةِ فَمَن رَاَي فِي نَومِه مِنْ أصنافِ الْفَرحِ مالا يقادِرُ قَدْرَه وَ مِنْ اَصنافِ الْاَهْوالِ مالَايقادِرُ قَدرَه، فيكف حالُ فَرحٍ فِي النَّومِ وَ وَجلٍ فِيه.(2)

مرگ همان خوابي است كه هر شب به سراغ شما مي آيد، جز اينكه طولاني تر است و از آن جز در قيامت بيدار نمي شويد. همان طور كه كسي انواع خوشي ها يا وحشت هاي وصف ناپذير را در خواب مي بيند، در مرگ نيز همين گونه است.

هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله از خواب برمي خاست، مي فرمود: «حمد خدايي را كه ما را زنده كرد بعد از آنكه ما را ميرانده بود.»(3) اوضاع و احوال كسي كه فرشته مرگ را ديده و به جهان غيب راه يافته، از برخي جنبه ها شبيه انساني است كه به خواب عميق فرو رفته و از دنياي بيداري جدا شده است. او قلب و مغزش كار مي كند و مشاهداتش رؤيايي است. نه از كساني كه در اطرافش هستند، آگاه است و نه اطرافيانش از مشهودات او باخبرند. الكترو آنسفالوگرافي، خطوط موجي مغز را ثبت مي كند. اين امواج نمي توانند


1- كافي، ج3، ص259.
2- شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص289.
3- بحارالانوار، ج76، ص191.

ص: 86

از آنچه در مغز مي گذرد، تصويري ارائه كنند، اما نوع آن را مشخص مي كنند. در واقع، مرگ همان خواب جاودان و خواب همان مرگ موقت است.(1)

اثبات وجود روح و اصالت آن از طريق خواب و رؤيا

اثبات وجود روح و اصالت آن از طريق خواب و رؤيا

رؤيا، دريچه اي به جهاني غير از جهان مادي است و يكي از كليدهاي عالم روح و راه روشن و اطمينان بخشي براي اثبات وجود روح است. بر اساس باور برخي محققان، خواب و رؤيا نخستين موضوعي است كه سبب توجه انسان به روح شده است و همين موضوع مي تواند از اسرار روح پرده بردارد و به عالم ارواح راه گشا باشد؛ زيرا هر انساني در طول شبانه روز با پديده رؤيا روبه روست و مي تواند به خوبي دريابد كه غير از اين بدن مادي، موجود و نيروي نامرئي نيز در درون وي نهفته است كه هنگام خواب، به طور موقت از بدن جدا مي شود و به طور مستقل و بدون قيد جسم به اطراف دنيا و حتي گاهي به كرات آسماني سفر مي كند و به سير و سياحت مي پردازد. به مكان هايي مي رود كه تاكنون نرفته و آن را هرگز نديده است، با انسان هاي آشنا و ناآشنا و حتي افرادي برخورد مي كند كه سال ها پيش از دنيا رفته اند، با آنها گفت وگو مي كند و صحنه هايي را مي بيند كه هرگز نديده و حتي به ذهنش نيز نرسيده است. گاهي با ديدن آن صحنه ها به اوج لذت و سرور مي رسد و گاهي وحشت زده و غمگين مي شود، در حالي كه جسد وي در بستر خواب آرميده و همچون جسمي بي حركت در گوشه اي افتاده است. پس بايد غير از اين بدن مادي، چيز ديگري نيز در وجود انسان باشد كه در عالم رؤيا اين نقش مهم را به عهده داشته باشد و آن مشاهدات را انجام دهد و از آفاق هستي، آن خبرها و پيام ها را دريافت كند و آن چيز، همان موجود و نيروي نهفته در درون انسان است كه «روح» ناميده مي شود.


1- ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيام قرآن، ج5، صص423 و 424.

ص: 87

بنابراين، رؤيا دريچه اي به عالم ماوراي ماده و طبيعت است كه به خوبي و روشني، از وجود روح و اسرار و شگفتي هاي آن پرده بر مي دارد، و نه تنها راه روشني براي اثبات وجود روح است، بلكه دليل آشكاري نيز بر اصالت، استقلال، تجرد و بقاي آن پس از مرگ است، به ويژه رؤياي صادقه اي كه انسان در آن با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار مي كند و پيام ها و خبرهاي صحيح و مطابق با واقعيت از آن دريافت مي دارد؛ با اينكه ممكن است ده ها و صدها سال از دفن جسد آنان گذشته باشد و چيزي جز خاك از آنان نمانده باشد. ازاين رو، در چنين رؤياهايي آنچه با «شخص نائم» ارتباط برقرار مي كند و پيام ها و خبرها را به وي القا مي كند، بايد موجودي مجرد از ماده و داراي اصالت و استقلال باشد كه بتواند بدون بدن مادي و حتي در صورت فنا و نابودي آن به حيات خود ادامه دهد. آن موجود همان چيزي است كه «روح» ناميده مي شود. از سوي ديگر، آنچه با «روح ميت» ارتباط برقرار مي كند و خبرها و پيام هايي را از آن دريافت مي دارد، روح شخص نائم است كه در حالت خواب از قيود مادي رها شده است و مستقل از بدن به عالم ارواح صعود و با روح آن ميت ارتباط برقرار مي كند و به ديدار و گفت وگو با آن مي پردازد. اين در حالي است كه بدن او در بستر خواب آرميده و همچون جسمي بي حركت در گوشه اي قرار گرفته و حتي از ارتباط با زنده ها، ناتوان و محروم شده است، تا چه رسد به ارتباط با مردگان! چنين رؤياهايي به قدري رخ داده است كه جاي هيچ گونه انكار و تكذيبي باقي نمي ماند.(1)

از جمله دلايل اطمينان بخش و دل نشين بر وجود روح و استقلال و بقاي آن پس از مرگ، رؤياهاي صادقه اي است كه اشخاصي پس از مرگ،


1- علي منتظري، خواب و رؤيا، صص 258 _ 260.

ص: 88

اطلاعات درستي را در اختيار خواب بيننده قرار داده اند.(1) بنابر اين، آنچه مي توان به وسيله آن، اين گونه رؤيا ها را توجيه و تحليل كرد، اعتقاد به وجود روح و اصالت، استقلال، تجرد و بقاي آن پس از مرگ است. بدون چنين اعتقادي، هيچ توجيه و تحليل ديگري كه صحيح و بي اشكال باشد، نمي توان ارائه داد.

روح و مرگ مغزي

روح و مرگ مغزي

مرگ مغزي زماني روي مي دهد كه روح از تدبير نفس حيواني دست بكشد و نظام مديريت رفتار آگاهانه كه عهده دار پاسخ به محرك هاي خارجي است، مختل شود. در صورتي كه اختلال در اين نظام، بازگشت ناپذير باشد، مرگ مغزي رخ داده است. اين مرحله همان گرفتن روح؛ يعني مديريت نظام رفتار آگاهانه است كه به طور كامل در هر دو پديده مرگ و خواب، يكسان اتفاق مي افتد و در قرآن بدان اشاره شده است. چنانچه اين اختلال موقتي باشد، خواب ناميده مي شود. هنگام خواب، نفس نباتي يا مديريت رفتار ناآگاهانه از سيطره نفس حيواني، آزاد مي شود و با اقتدار به تنظيم و بازيابي و كنترل نظام رفتار ناآگاهانه؛ يعني تجديد قوا، ضربان قلب و غيره مي پردازد. چنانچه اين اختلال دايمي باشد، مرگ ناميده مي شود كه با از كار افتادن قلب يا مغز همراه است. در اينجا جسم و كالبد به تحريكات محيطي پاسخ نمي دهد. مرگ مغزي به ضربان قلب، فشار خون، نبض و تنفس ارتباطي ندارد؛ يعني با وجود همه اينها ممكن است مرگ حيواني با تحريك نشدن سلسله اعصاب به وسيله مغز و نيافتن پاسخ آگاهانه به محرك ها اتفاق افتاده باشد كه مرگ مغزي است. در واقع، مرگ مغزي، مرگ انساني نيست، بلكه مرگ حيواني است.


1- محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج3، ص29، به نقل از: خواب و رؤيا، ص260.

ص: 89

مرگ نباتي زماني اتفاق مي افتد كه نظام رفتار ناآگاهانه؛ يعني ضربان قلب، نبض، فشار خون، گردش خون و تنفس، دچار اختلال و آسيب شديد شوند و از كار بيفتند. به همين علت، پس از مرگ حيواني، آن گونه كه در مرگ مغزي ديديم، مرگ نباتي رخ نمي دهد و ممكن است مدتي شخص با كمك دستگاه ها، زنده نگه داشته شود. همان طور كه با منجمد كردن مي توان جسم را سالم نگه داشت و از متلاشي شدن آن جلوگيري كرد.

بحث پيچيده ديگري نيز درباره مرگ مغزي مطرح هست به اين معنا كه روح در اين حالت در كجا به سر مي برد و چه وضعيتي دارد؟ به طور قطع، پاسخ به اين پرسش بدون كمك گرفتن از روايات، چيزي جز فرض ذهني بشري نخواهد بود و به ظاهر، روايتي كه در پاسخ به اين مسئله بتواند به ما كمك كند، وجود ندارد.

ممكن است بسياري از كساني كه درباره آنان مرگ مغزي تشخيص داده مي شود، واقعاً دچار مرگ مغزي نشده و نمرده باشند، بلكه به علت ضعف علمي ما در تشخيص، مرده باشند. اين احتمال وجود دارد كه از طريق بررسي رفتارهاي سلولي و ژنتيك و مانند آن بتوان زنده بودن انسان را با تشخيص ميزان فعاليت آگاهانه شان تعيين كرد. در اين موارد مي توان آنان را تا رسيدن دانش بشري به مرحله امكان احيا به مدت يا مهلت معيّني فريز كرد؛ باشد كه هزينه درمان، مجوزي براي قطع اقدامات پزشكي و در نتيجه، منجر به كشتن اين گونه افراد نشود.

9. ارتباط روح محتضر با افراد، پيش از دفن

اشاره

9. ارتباط روح محتضر با افراد، پيش از دفن

در آستانه مرگ بر انسان چه مي گذرد؟ چگونه روح او از زندان كالبدش، رهايي مي يابد؟ انسان محتضر در اين لحظه هاي بسيار حساس و هراس انگيز،

ص: 90

چه حالتي دارد و به چه چيزهايي مي انديشد؟ ده ها پرسش ديگر نيز هست كه انسان مي خواهد درباره لحظه مرگ خود در اين دنيا و پيش از فرا رسيدن موعد آن بداند. پاسخ به اين پرسش ها را فقط بايد در آموزه هاي ائمه اطهار و اولياي الهي جست؛ زيرا بشر از آن لحظه هيچ تجربه اي ندارد و راهي به غير از آنچه بيان شد، پيش روي او نيست.

احتضار چيست؟ بر روح در آن لحظه چه مي گذرد؟ احتضار به معناي جان كندن و حضور مرگ است و مراد از حضور مرگ، حضور اسباب و مقدمات آن است; به گونه اي كه شخص، چيزهاي غير مادي، مانند فرشته مرگ را ببيند و از زندگي دنيايي نااميد شود و به مرگ خويش اطمينان يابد. عرب، حاضر شدن سبب مرگ را كنايه از مسبب مي داند. به شخص در حال احتضار، «محتضَر» و «محضور» گفته مي شود.

گفتني است كه اصطلاح احتضار، به مرگ تدريجي مربوط است و درباره مرگ دفعي به كار نمي رود. البته دفعي بودن مرگ، دليل خوب يا بد بودن شخص نيست. بر اساس حديثي، مرگ دفعي، تخفيف و راحتي براي مؤمن، و گرفتاري و غضب براي كافر است؛ زيرا مؤمن با توبه، استغفار و وصيت، آماده مرگ مي شود و در يك لحظه جانش را به خداوند تسليم مي كند، ولي كافر اين آمادگي را ندارد.

كلمه احتضار، به معناي حضور مرگ در قرآن نيامده است، اما با تعابير ديگري، از حاضر شدن مرگ (نساء: 18)؛ آمدن سكرات مرگ (ق: 19)؛ قرار گرفتن در شدايد مرگ (انعام: 93)؛ آمدن مرگ (انعام: 93)؛ رسيدن جان به گلو (واقعه: 83)؛ توفّي به معناي گرفتن و نگه داري روح (نحل: 29) و نظاير آن سخن رفته است. در آيه 30 سوره قيامت با واژه «مساق» به قطع تعلق روح

ص: 91

از بدن اشاره شده است: «اِلي رَبِّكَ يومَئِذٍ المَساق.» مساق، مصدر ميمي به معناي «سَوق» است و معناي آيه اين است كه انسان در حال احتضار، به سوي خداوند سوق داده مي شود. از تعبير «مساق» به اين دليل استفاده مي شود كه انسان در پيمودن اين راه، هيچ گونه اختياري ندارد و كاربرد لفظ «سوق» در اين گونه آيات به كراهت توده انسان ها از پديده مرگ، دشواري آن و مراحل پس از آن اشاره دارد.

قرآن در آيات متعددي، از ظهور علايم قطعي مرگ و تدريجي بودن اين پديده سخن گفته است; تدريجي كه به قطع تعلق روح از بدن در لحظه نهايي مي انجامد. (قيامت: 26 _ 30) همچنين با ذكر ابعاد و حالات مربوط به احتضار، توجه انسان ها را به آن لحظه حساس، جلب و آنان را به پرهيز از باورهاي باطل و گناهان، دعوت كرده است: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي ... وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ...». (انعام: 93)

در تقسيم بندي كلي مي توان گفت احتضار در قرآن به سه صورت آمده است:

1. احتضار مؤمنان (نحل: 32)؛

2. احتضار كافران (نحل: 28)؛

3. احتضار بدون تصريح به ايمان يا كفر محتضر. (قيامت: 26 _ 30)

بيشتر آياتي كه در آنها از احتضار سخن رفته است، از نوع سوم هستند و به طور كلي وقايع مربوط به احتضار را بيان كرده اند.

گاهي در تمثيل هاي قرآني نيز از تغيير حالت ناشي از احتضار بهره برده شده است. در آيات مربوط به جنگ احزاب، حالت گروهي از كارشكنان، هنگام پديد آمدن احساس ترس از شكست، به كسي تشبيه شده كه اسباب مرگ، وي را احاطه كرده و دچار پريشاني و زوال عقل شده و چشمانش

ص: 92

بي حركت مانده است، پلك نمي زند و ديدگانش از شدت ترس آكنده از حيرت است: «فَاِذا جاءَ الخَوفُ رَاَيتَهُم ينظُرونَ اِلَيكَ تَدورُ اَعينُهُم كَالَّذي يغشي عَلَيهِ مِنَ المَوتِ...». (احزاب: 19)

درباره كراهت شديد گروهي از مؤمنان غافل از شركت در جنگ بدر چنين آمده است: «يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ؛ با تو درباره حق بعد از آنكه روشن شد، مجادله مي كنند. گويي آنان را به سوي مرگ مي رانند و ايشان [به آن] مي نگرند».(1) (انفال: 6)

رويدادهاي زمان احتضار

اشاره

رويدادهاي زمان احتضار

زير فصل ها

رسيدن جان به گلو

نااميدي از شفاي محتضر

يقين محتضر به جدايي

جمع شدن ساق ها

ظهور فرشتگان در زمان احتضار

رسيدن جان به گلو

رسيدن جان به گلو

يكي از حالت هاي زمان احتضار كه شدت آن را نيز بيان مي كند، رسيدن جان به گلوست؛ يعني حالتي كه روح مي خواهد بدن را ترك كند. قرآن، در چند آيه به اين نكته اشاره مي كند. خداوند در سوره قيامت، ضمن باز داشتن انسان ها از برگزيدن دنيا، آنها را متوجه اين لحظه حساس كرده است: «كَلَّا إِذَا بَلَغَت التَّرَاقِيَ.» (قيامت: 26) در آيات 83 _ 87 سوره واقعه، رسيدن جان به گلو، دليلي بر قدرت الهي و ناتواني انسان ها از رويارويي با پديده هاي گوناگون و از جمله مرگ، معرفي شده است: «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ».

نااميدي از شفاي محتضر

نااميدي از شفاي محتضر

در زمان احتضار، خويشاوندان و دوستان محتضر كه در اطراف وي هستند، از روي نااميدي مي گويند: چه كسي مي تواند او را شفا دهد؟ «وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ.»


1- نك: مركز فرهنگ و معارف قرآن، دانش نامه موضوعي قرآن، ذيل واژه «احتضار».

ص: 93

(قيامت: 27) بر اساس روايتي از امام باقر عليه السلام ، گوينده اين سخن (من راق)، خود محتضر است.

يقين محتضر به جدايي

يقين محتضر به جدايي

انسان در لحظات احتضار، به جدايي يقين پيدا مي كند: «و ظَنَّ اَنَّهُ الفِراق.» (قيامت: 28) مراد از «ظنّ» در اين آيه، علم و يقين است؛ زيرا انسان در حالت احتضار، به جدايي از دنيا، مال، اهل و فرزندان يقين مي يابد.

جمع شدن ساق ها

جمع شدن ساق ها

هنگام احتضار، دو ساق پاي انسان كنار هم جمع مي شوند: «والتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاق.» (قيامت: 29) معناي آيه اين است كه در حال احتضار، به دليل زوال نيروي حياتي كه در بدن جريان داشته است، ساق ها كنار هم جمع مي شوند.

ظهور فرشتگان در زمان احتضار

ظهور فرشتگان در زمان احتضار

يكي از حوادث مهم زمان احتضار، ظهور فرشتگان و گرفتن جان محتضر (توفّي) به دست آنهاست. حتي گفته شده است كه يكي از ادله نام گذاري زمان پيش از مرگ، به «احتضار»، به دليل حضور فرشتگان در آن زمان است.

قرآن، گاهي صحنه هاي احتضار مؤمنان و كافران را به صورت دو نقطه مقابل يكديگر، در كنار هم بيان مي كند تا اختلاف برخورد فرشتگان با اين دو گروه به گونه روشن تري بيان شود. در آيه 28 سوره نحل به شدتِ احتضار ستم گران و خواري آنها در آن زمان اشاره شده است: «الّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلي إِنّ اللّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.» در چند آيه ديگر، از احتضار پاكان همراه با درود و بشارت، سخن رفته است: در چند آيه ديگر، از احتضار پاكان همراه با درود و بشارت، سخن رفته است: «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ». (نحل: 32)

ص: 94

بر اساس روايتي از امام باقر عليه السلام ، فرشته مرگ، هنگام گرفتن روح گنه كاران، چهره اي متناسب با اعمال و صفات آنان دارد و با قيافه اي خشمناك و وحشت آور، همراه فرشتگاني كه در دستانشان، تازيانه هاي آتشين هست، به آنان نزديك مي شود و در گلويشان، جرعه اي از شراب دوزخ مي ريزد.

فرشتگان، جان اهل ايمان را با ملاطفت و بشارت آنان به از بين رفتن ترس و غم مي ستانند؛ بدين گونه كه از عذاب خدا، ترسان و براي ثواب او غمگين مباشيد يا از امور آخرت كه در پيش داريد، مترسيد و درباره آنچه مانند زن و فرزند، به جا نهاده ايد، محزون نباشيد. بنا بر روايتي از امام صادق عليه السلام ، آيه ذكر شده به نزول فرشتگان در حالت احتضار اشاره دارد.(1)

وقتي انسان در «سكرات مرگ» قرار مي گيرد، از چند جهت به روح او فشار مي آيد: از دست دادن اندوخته ها، جدا شدن از زن و فرزند و بازماندگان، نرسيدن به آرزوها و اميدها، از كف دادن عمر كه بزرگ ترين سرمايه او بوده و به باطل گذشته است، وارد شدن به عالمي نامأنوس كه تا به حال آن را نديده است و از وضعيت آن اطلاعي ندارد. ديدن صحنه ها و قيافه هاي هول انگيز و وحشتناك و بي خبر بودن از پايان كار. اين موارد، روح محتضر را در تنگنايي بس عجيب و شديد مي افكند، به گونه اي كه وي، به فرا رسيدن زمان فراق از همه چيز و همه كس يقين پيدا مي كند. با پديد آمدن نشانه هاي مرگ در حال احتضار، اراده و اختيار از محتضر گرفته مي شود. رابطه او از جهان طبيعت قطع يا نزديك به قطع بوده و در آستانه اتصال و ارتباط به برزخ است. ازاين رو، فرشتگان و اوليا براي او متمثل مي شوند،


1- نك: مركز فرهنگ و معارف قرآن، دانش نامه موضوعي قرآن، ذيل واژه «احتضار».

ص: 95

قواي طبيعي او تعطيل يا در حال تعطيل است و كار نيك براي او صادر نمي شود، چون در مرز خروج از حوزه تكليف است.(1)

فرد محتضر با يقين به جدايي روح از بدنش، به اطرافيانش مي نگرد و گاهي با التماس از آنها مي خواهد مانع جدايي روح او از بدنش شوند، اما اين امر بي نتيجه است؛ زيرا اطرافيان نه مي توانند مانع جدايي روح از بدنش گردند و نه آنكه متوجه التماس هاي او مي شوند. روح فرد محتضر، در لحظات جان كندن، متناسب با حالات روحي اش با دنيا ارتباط دارد. حتي در روايات آمده است آدمي تا لحظه دفن جنازه، ناظر بدن خود و غسل و كفن و دفن خود است.

از امام صادق عليه السلام سؤال كردند: «چرا هنگامي كه روح از بدن انسان خارج مي شود، احساس ناراحتي مي كند؟» فرمود: «به سبب اينكه با آن نمو كرده است.»(2) درست مانند اين است كه دندان فاسدي را از دهان بيرون بكشند. بي ترديد، پس از آن، احساس آرامش مي كند، ولي لحظه جدايي، دردناك است. در لحظه جدايي روح از بدن، اعضاي بدن و دست و پاي انسان سست مي شود، در برابر آن رنگ مي بازد. سپس آثار اين جدايي در او فزوني مي گيرد و كم كم در وي نفوذ مي كند. بين او و زبانش جدايي مي اندازد و بدين ترتيب، لحظه احتضار، زبان او را بند مي آورد.

او در ميان خانواده خويش با چشم خود نگاه مي كند، با گوش خود مي شنود، در حالي كه عقلش سالم و فكرش باقي است. او مي انديشد عمرش را در چه راهي نابود كرده و روزگارش را در چه راهي گذرانده است؟ در آن وقت، به ياد ثروت هايي مي افتد كه در تهيه و جمع كردن آنها چشم خود را بر هم گذاشته است، از حلال و حرام و مشكوك جمع آوري كرده و روي هم


1- عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم (معاد در قرآن)، ص197.
2- بحارالانوار، ج6، ص158.

ص: 96

انباشته است. اينك گناه و پي آمدهاي جمع آوري و عوارض آنها بر دوش او سنگيني مي كند و گريبانش را مي فشارد.

محتضر بايد از آنها جدا شود و آن مال و ثروت را براي وارثان و ديگران بگذارد تا از آنها لذت و بهره ببرند و سود بگيرند. لذت بردن و راحتي زندگي براي ديگران و سنگيني گناه و مسئوليت حسابش، به دوش او و در گروي پس دادن حساب اين اموال است و نمي تواند از چنين شرايطي رها شود.

محتضر در حالتي كه در بستر مرگ است، انگشت ندامت به دندان مي گزد و از وضعي كه براي او به وجود آمده است، ناراحت و در عذاب است. اين موردها هنگام مرگ برايش روشن مي شود و چند لحظه بعد، مرگ گريبانش را مي گيرد.

او نسبت به آينده اش نااميد است و به موضوع هايي كه در زندگي به آنها علاقه داشته است، بي اعتناست و آرزو مي كند اي كاش اين ثروتي را كه به جا گذاشته است و نسبت به آن حسادت مي ورزيد، مال ديگران بود و زحمت جمع آوري آن را ديگران كشيده بودند.

به تدريج، مرگ در بدنش نفوذ مي كند و بر اعضا و جوارحش چيره مي شود و كارش به جايي مي رسد كه زبان و گوشش، هماهنگ نيست. گوشش همچون زبانش از كار مي افتد. او در ميان بستگان خويش است، اما نمي تواند حرف بزند. زبانش از حركت باز مي ماند. گوشش نمي شنود. چشم هايش به اطراف مي چرخد و پيوسته به صورت خويشانش مي افتد. حركت زبان بستگان را مي بيند، اما صداي كلام آنها را نمي شنود. مرگ نزديك تر مي شود و چنگال آن تمام وجودش را مي گيرد. چشم هايش همانند گوش هايش از كار مي افتد و روح از بدنش خارج مي شود. كار به جايي

ص: 97

مي رسد كه او در ميان خويشانش همانند مردار مي شود! ديگر از او مي ترسند، از نزديك شدن به او وحشت مي كنند. نه پاسخ گريه ها را مي دهد و نه پاسخ آنها كه او را صدا مي زنند. بعد از آن جسدش را به عمق زمين منتقل مي كنند و او را تسليم عملش مي سازند و از ديدارش دست مي كشند.(1)


1- نهج البلاغه، ترجمه: فيض الاسلام، خطبه 108، ص331.

ص: 98

ص: 99

فصل چهارم:رسانه و روح

اشاره

فصل چهارم:رسانه و روح

زير فصل ها

1. اهميت رسانه

2. روح در رسانه

3. پرداختن به روح در سطح كلان رسانه

4. كمبود تحقيق درباره روح در رسانه

5. شيوه هاي پرداختن به روح در رسانه

6. قالب هاي برنامه سازي درباره روح

7. وضعيت حضور روح در فيلم هاي ايراني

8. نقد و تحليل سريال حلقه سبز

1. اهميت رسانه

1. اهميت رسانه

امروزه رسانه هاي ديداري و شنيداري، بخشي از زندگي اجتماعي به شمار مي آيند. شايد به ندرت افرادي از جامعه را بتوان يافت كه ساعتي از اوقات روزمره زندگي را با يكي از رسانه ها به ويژه، راديو و تلويزيون سپري نكنند. امروزه رسانه هاي گروهي، يكي از اصلي ترين ابزارهاي فرهنگ سازي و جامعه پذيري به شمار مي روند. رسانه ها مي توانند ارزش هاي فرهنگي جامعه را دگرگون كنند و با برنامه ريزي دقيق و هدايت شده، انديشه ها و سپس رفتار مردم جامعه اي را برابر خواست خود شكل دهند. در واقع، رسالت مهم رسانه، هدايت و رشد افكار عمومي است.(1)

رسانه ها به دليل كاركردهايشان، اثري ماندگار و انكارناپذير دارند تا جايي كه انديشمندان علوم اجتماعي، آنها را در رديف عوامل اجتماعي كردن و


1- جواد فخار طوسي، امام خميني و رسانه هاي گروهي، ج1، صص 8 _ 10.

ص: 100

شكل دادن شخصيت افراد برمي شمرند. آنان بر اين باورند كه رسانه هاي گروهي مي توانند هنجارهاي اجتماعي را تقويت يا تضعيف سازند.(1)

در ميان رسانه ها، راديو و تلويزيون نقش ويژه اي دارند. راديو و تلويزيون، عمومي ترين وسايل مخابراتي _ ارتباطي هستند كه صدها ميليون انسان را در سراسر جهان به خود مشغول داشته اند. اين دو وسيله ارتباطي، در هر صدا يا تصويري كه منتشر مي كنند، در مفهوم عام خويش، پيامي فرهنگي دارند.(2)

از نظر جامعه شناسان ارتباطات، راديو و تلويزيون از رسانه هاي سريع به شمار مي آيند. در ميان اين دو، تلويزيون به دليل امكان دسترسي ارزان، آسان و گسترده و به ويژه استفاده از جذابيت هاي گوناگون در مقايسه با ديگر رسانه ها، اهميت ويژه اي دارد. با توجه به اين ويژگي مهم، اهميت صدا و سيما در فرهنگ سازي مشخص مي شود. ازاين رو، حضرت امام خميني رحمه الله رسانه ملي را دانشگاه عمومي مي دانست.(3)

امروزه راديو و تلويزيون، جادوي هزاره سوم به شمار مي آيند كه اهميت آن بر هيچ كس پوشيده نيست. راديو و تلويزيون، رسانه اي جمعي و وسيله اي فني است كه در رشد افراد جامعه اثر فراواني دارند و بر قواي حسي، فكري و عقلاني شخص مي افزايند.(4)

بر اين اساس، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به جايگاه راديو و تلويزيون توجه ويژه اي شد. براي نمونه، در ديباچه قانون اساسي آمده است:

وسايل ارتباط جمعي (راديو و تلويزيون) بايد براي روند تكامل انقلاب اسلامي، در خدمت گسترش فرهنگ اسلامي قرار گيرد و در


1- بروس كوئن، مباني جامعه شناسي، ترجمه و اقتباس: غلام عباس توسلي و رضا فاضلي، ص112.
2- جيمز دبليو كري، ارتباطات و فرهنگ، ترجمه: مريم داداشي، ج1، ص18.
3- ابوذر رجبي، درآمدي بر جنبش نرم افزاري، ص68.
4- فرانتس فانون، سال پنجم انقلاب الجزاير، ترجمه: نورعلي تابنده، ص84 .

ص: 101

اين زمينه، از برخورد سالم انديشه هاي متفاوت بهره جويد و از اشاعه و ترويج خصلت هاي تخريبي و ضد اسلامي بپرهيزد.(1)

از اين رو، رسانه ملي مي تواند در شكل دهي افكار و كردار مردم، اثر فراواني داشته باشد و قدرتمندترين رسانه و اثرگذارترين شكل دهنده افكار عمومي به شمار آيد.

2. روح در رسانه

2. روح در رسانه

بايد نقش معارف ديني در جامعه ما از بحث و گفت وگو درباره آنها فراتر رود و در اعماق جان ها نفوذ كند؛ زيرا تا ايمان حقيقي در اعماق جان ها نفوذ نكند، پيروي عملي شكل نخواهد گرفت. اينجاست كه وظيفه حساس و خطير مسئولان كشور _ به ويژه مسئولان فرهنگي صدا و سيما _ در تبيين معارف ديني و عقيدتي، روشن مي شود. از جمله اين معارف، شناخت اصالت روح و فرهنگ روح در قرآن است. وقتي در كشوري حكومتي به نام اسلام تشكيل مي شود، پيش از هر چيز بايد به درستي مباني ايدئولوژيك دين مبين اسلام در آن جامعه تبيين شود.

پرداختن به مقوله روح در رسانه از جنبه هاي متعددي قابل بررسي است. گاهي اين موضوع در حوزه نظري مطرح مي شود و گاهي در حوزه عمل. در بخش نظري بايد به تبيين و توصيف مقوله روح و ابعاد مختلف آن پرداخت. در حوزه عملي نيز بايد از قالب هاي ساختاري و شكلي در رسانه براي اين موضوع بهره گرفت.

با تبيين مسئله روح از منظر قرآن و روايات، فضا براي به تصوير كشاندن مسائل مرتبط به روح در فيلم ها فراهم مي شود. با بررسي كاركردهاي درست


1- سيد محمد هاشمي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج2، ص619.

ص: 102

روح مي توان براي بهره گيري از آن در فيلم سازي به برنامه ساز كمك فراواني كرد. در اين زمينه بايد پاسخ هاي درستي براي اين پرسش ها جست:

الف) نظر اسلام درباره روح چيست؟ اين پژوهش در پاسخ به اين پرسش انجام شده است. در فصل دوم اين اثر به اين پرسش پاسخ مناسبي داده شد.

ب) چگونه مي توان فرهنگ اصالت روح را در رسانه تبيين كرد؟ در اين فصل به اين پرسش پاسخ خواهيم گفت.

ج) آيا از منظر آيات و روايات مي توان روح را به تصوير كشيد؟

د) آيا قالب هنري فيلم (سينما و تلويزيون)، ظرفيت تصويرگري روح را به صورت جسم لطيف، مثالي، نوري و محض دارد؟

ه) در صورت امكان تصويرگري روح در فيلم، قلمرو اين تصويرگري تا چه حد است؟

وظيفه بزرگي كه بر دوش متوليان رسانه سنگيني مي كند، دقت و توجه همه جانبه و جدي آنها به توليد برنامه هاي كيفي با داشتن حداكثر جنبه هنري است، موضوعي كه گاه خلاف آن بروز مي كند؛ يعني در توليد برنامه هاي مربوط به روح (مرگ، برزخ، خواب و...)، نوعي شتاب زدگي، سطحي سازي و كم توجهي به جنبه هاي هنري ديده مي شود. گرچه در اين باره گام هاي مثبتي برداشته شده است.

در جمهوري اسلامي ايران، بايد رسانه بيشترين امكانات و تواناترين نيروهاي متخصص خود را در زمينه هاي گوناگون براي كيفي سازي چنين برنامه هايي به كار بگيرد تا كارآمدي نيروهاي ديني و مذهبي را در جنبه هاي هنري نمايش بدهد و ظرافت والاي هنري چنين محتواهايي را به رخ كشد.

ص: 103

البته در اين راه بايد به سازگار بودن قالب انتخاب شده يا محتوا توجه كرد؛ زيرا نمي توان براي هر محتوايي، از هر نوع قالب هنري بهره گرفت. ازاين رو، در توليد برنامه هاي ديني مرتبط با روح، اين موضوع مهم است.

3. پرداختن به روح در سطح كلان رسانه

3. پرداختن به روح در سطح كلان رسانه

رسانه هاي گوناگون مانند صدا و سيما، سينما، تئاتر و... نقش بسزايي در فرهنگ سازي جامعه دارند. در ايران، تأثير و نفوذ تلويزيون از سينما، تئاتر و ديگر رسانه ها بيشتر است. تنوع شبكه هاي سيما در سال هاي اخير، نفوذ اين رسانه را در مقايسه با دوره هاي قبل، بيشتر و كارسازتر كرده است. از سوي ديگر، ضعف در محتواي برخي برنامه هاي رسانه ديده مي شود. از جمله اين امور، مطرح كردن روح و فرهنگ آن در اسلام است.

راه درست براي شناساندن مقولات فرهنگ ديني از جمله روح اين است كه با بهره گيري مناسب و مطالعه بهترين و جديدترين راه هاي ساخت برنامه ها، ذهن و روح مخاطب را با باورها و فرهنگ ديني آشنا كنيم تا اين باورها، پس از شكل گيري در او نهادينه شود. اين تثبيت سبب مي شود فرد در برابر انحرافات فرهنگي، تقويت و در تشخيص انديشه ها و اعمال باطل از انديشه ها و اعمال حق، موفق شود. ازاين رو، نقش تلويزيون در ايجاد اين قابليت و شكل دهي مناسب به آن انكارناپذير و بي مانند است.

نقش روح و باور آن در زندگي انسان، بحثي اعتقادي و نظري به شمار مي آيد و نيازمند دقت و ظرافت ويژه اي است. ازاين رو، پرداختن به اين بحث و پروراندن جنبه هاي عملي و كاركردي آن، كه نتيجه طرح مبحث نظري آن است، آسان نيست؛ زيرا پرداختن به مباحث نظري كه جنبه فلسفي دارند، بايد به گونه اي باشد كه نه تنها مخاطبان را خسته نكند، بلكه جذابيت و تنوع

ص: 104

ويژه خود را نيز داشته باشد. تجربه نشان داده است كه طرح مباحث نظري محض در رسانه هاي جمعي، تنها براي گروه ويژه اي از افراد جامعه سودمند است و بخش گسترده اي از مخاطبان كه در واقع، مخاطبان اصلي رسانه ها هستند، از آن بي بهره مي مانند يا كم بهره مي گيرند. به اين دليل، بايد از شيوه هايي بهره برد كه بحث ها از حالت نظري و فلسفي دور شود. بايد از كارشناسان مربوط خواست كه آن را در قالب عبارت هاي ساده، روان و همه فهم مطرح كنند. شيوه ها و راهكارهاي فني و علمي اين موضوع با كمك هنرمندان، برنامه سازان و كارشناسان محترم، به فرهنگ سازي مي انجامد. در اين راه، رسانه ديني وظيفه سنگيني در سطح خرد و كلان به عهده دارد. اين رسالت را در سطح كلان به اين صورت مي توان بيان كرد:

الف) تقويت و تعميق ايمان مردم به روح، مطابق با باورهاي اصيل و صحيح دين اسلام؛

ب) تبيين اهميت شناخت جنبه روحاني انسان؛

ج) بهره گيري از وجود كارشناسان نخبه حوزوي و دانشگاهي براي تبيين روح در فرهنگ اسلام؛

د) شناساندن ساحت هاي گوناگون روح در سطوح مختلف براي گروه هاي گوناگون؛

ه) تعميق باور به بقاي روح؛

و) بيان روشن و درست از ارتباط كرامت هاي انساني و اخلاقي با موضوع شناخت روح؛

ز) تبيين اثر مثبت باور به روح در زندگي روزمره؛

ح) شناساندن درست گستره فعاليت روح و نشان دادن موارد ضعف مرتاضان و عارفان غير حقيقي؛

ص: 105

ط) تبيين درست موضوع ارتباط و احضار ارواح؛

ي) نشان دادن جنبه هاي خرافي موضوع روح؛

ك) طرح درستي از پيوند روح با بدن و برعكس و ميزان اثر پذيري هر كدام از يكديگر؛

ل) واكاوي دقيق فلسفي _ كلامي موضوع مرگ مغزي و اينكه روح در حالت مرگ مغزي در چه وضعيتي به سر مي برد.

4. كمبود تحقيق درباره روح در رسانه

4. كمبود تحقيق درباره روح در رسانه

كمبود متن ها و پژوهش هاي متناسب با رسانه و برخوردار از زبان هنري، از آسيب هاي كار مذهبي، به ويژه در زمينه فرهنگ روح در قرآن و روايات به شمار مي آيد.

براي ارائه كاري قوي، به پژوهش هاي بنيادي و راهبردي در چارچوب هاي صحيح نياز داريم تا بتوانيم جنبه هاي ناشناخته يا كمتر شناخته شده فرهنگ روح را كشف كنيم و بدان بپردازيم. در اين زمينه، شاهد برداشتن گام هاي بلندي، مانند راه اندازي مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما هستيم، ولي به نظر مي رسد تا رسيدن به هدف نهايي، فاصله فراواني داريم. با راه اندازي اين نوع مراكز، به پروراندن پژوهش گران توان مند و هنرمند در زمينه هاي مختلف مورد نياز رسانه، نياز جدي بيشتر احساس مي شود. نخستين گام براي آنكه رسانه برنامه هاي عميق و متناسب با نياز مخاطب و در عين حال، جذاب و در چارچوب هاي استاندارد رسانه اي ارائه دهد، غني سازي پژوهش ها در اين عرصه است.

در هر دو گروه، مديران و برنامه سازان فعال در موضوع هاي مربوط به حوزه گسترده فرهنگ روح، دانش، مطالعه و توان كافي براي هدايت و ساخت برنامه ها وجود ندارند. اين در حالي است كه اين عرصه، نيازمند حضور فراوان مديران و

ص: 106

برنامه سازان آگاه است. دانش لازم و مطالعه فراوان برنامه ساز سبب مي شود محيط عملش را بهتر بشناسد و چشم هايش را روي بايدها و نبايدها، هست ها و نيست ها و واقعيت ها بگشايد و كمك كند نگاهي عميق، همه جانبه و گسترده تر به موضوع مورد نظر داشته باشد. نداشتن مطالعه، دانش و توان سبب مي شود برنامه سازان در سطح دانش و آگاهي خودشان تصميم بگيرند و برنامه بسازند. برنامه سازاني كه پشتوانه نيرومند انديشه اي ندارند، به ناچار به سمت عوام زدگي و مردم پسندي ساده انگارانه و منفي پيش مي روند و رسانه را از ايفاي رسالتش باز مي دارند.

در اين زمينه، رعايت اين موارد پيشنهاد مي شود:

الف) نگارش كتاب ها و جزوه هايي در معرفي روح و فرهنگ آن در اسلام، لازم و ضروري است؛

ب) معرفي مؤسسه ها و مراكز علمي _ پژوهشي كه در زمينه روح، پژوهش هاي علمي داشته است يا چنين پژوهش هايي انجام مي دهند؛

ج) معرفي كتاب ها، مقاله ها و پايان نامه هايي كه در زمينه روح نگارش يافته اند؛

د) معرفي كارشناسان و نظريه پردازاني كه به گونه اي با موضوع روح و مطالعه آن درگير بوده اند؛

ه) ايجاد پايگاه اينترنتي در زمينه فرهنگ روح و معرفي سايت هاي موجود در اين زمينه.

5. شيوه هاي پرداختن به روح در رسانه

5. شيوه هاي پرداختن به روح در رسانه

از زواياي مختلف، مقوله روح را مي توان در رسانه مطرح كرد. در بخش نظري، اين مسئله به بحث هاي تفسيري، كلامي، فلسفي و روان شناختي نياز دارد. در اين مورد وظيفه اصلي متوجه بخش هاي طرح و برنامه است. در اين

ص: 107

زمينه، ارتباط با مجامع و محافل علمي، راهكار اصلي به شمار مي آيد. رسانه بايد با ارتباط مستمر با مراكز دانشگاهي و حوزوي، از بحث هاي نو و افق هاي تازه علمي، بهره بگيرد و پاسخ شبهات مربوط به مسئله روح را از اين محافل دنبال كند.

گفت وگو با افرادي كه تجربه بيهوشي، مرگ مغزي، ناهشياري مغزي يا ارتباط با ارواح را داشته يا تجربه احضار ارواح را كسب كرده اند، (گرچه در دو مورد اخير به سختي مي توان با افراد مطمئني برخورد كرد.) در شناساندن جنبه هاي روحي انسان بسيار اثرگذار است. گفت وگو با چنين افرادي براي به تصوير كشيدن جنبه هاي روح و آگاه كردن مردم از زواياي گوناگون آن، كمك بسياري به رسانه مي كند. پيشنهاد مناسب تر آن است كه با عالمان پرهيزكار و رزمندگان دفاع مقدس، به ويژه گروهي كه بر اثر مجروحيت، تجربه اي از سفر كوتاه روحاني به عالم برزخ داشته اند، گفت وگو شود تا مخاطبان با اين تجربه ها آشنا شوند.

از جمله كارهايي كه رسانه ملي در تقويت باورمندي به روح مي تواند از آن بهره گيرد، به كارگيري فن آوري روز است. امروزه دستاوردهاي شگفت بشري در مغرب زمين، در خدمت ساختن فيلم ها و برنامه هايي قرار مي گيرد كه بيشتر در جهت دين زدايي و باور به عقايد خرافي است. يكي از آن موارد، باورهاي خرافي در زمينه تناسخ و آني ميسم است كه در برخي فيلم ها به نمايش درمي آيد. در چنين شرايطي، رسانه ديني بايد در تبليغ باورهاي درست، از جمله در مورد روح از فن آوري هاي پيشرفته بهره ببرد و با پخش جريان هاي مربوط به روح، باور عمومي را به اين مسئله افزايش دهد.

در ميان مخاطبان صدا و سيما، كودكان و خردسالان، مستعدترين گروه ها

ص: 108

براي پذيرش مفاهيم ديني هستند. كودكان در اين سنين، تقريباً ذهني پاك دارند. آنها در ذهن خود، معمولاً همه كارها، مفاهيم، نمادها و اشخاص را به خوب و بد تقسيم مي كنند. همين تقسيم بندي مبناي كارها و داوري هايشان است، در صورتي كه اگر در اين سن، چيزي را در گروه خوب ها و بدها بدانند، ديگر به آساني آن را تغيير نمي دهند و گاهي همين زمينه هاي ذهني، مسير زندگي آنها را در طول عمرشان تعيين مي كند.

نكته مهم ديگر در مورد خردسالان و كودكان اين است كه برنامه سازي براي آنها و جذب آنها به برنامه ها، پيچيدگي هاي فني كمتري دارد و لزوم توجه به سليقه هاي گوناگون كه در مورد بزرگ سالان مطرح است، در برنامه هاي خردسالان و كودكان كمتر مطرح مي شود. كافي است قالب و نوع برنامه، با روحيه كودكان متناسب باشد؛ مانند انيميشن و برنامه هاي عروسكي تا آنها بيننده برنامه شوند. در عوض، مفاهيمي كه به كودكان القا مي شود، به دليل استعداد فراوان آنها براي پذيرش مفاهيم بايد كارشناسانه و دقيق انتخاب شود تا پي آمدهاي تربيتي مطلوب و مناسبي داشته باشد.

براي ايجاد باور به اصالت روح و جنبه ها و ويژگي هاي آن، بايد كودكان و خردسالان را از همان سنين كودكي با اين مقوله ها آشنا كنيم. ممكن است برخي چنين تصور كنند كه كودكان بايد تنها به سرگرمي هاي سطحي بپردازند و آمادگي آشنايي با مفاهيم عميق، مانند باور اصالت روح را ندارند، ولي اين انديشه درست نيست؛ زيرا آشنايي با مفاهيم ديني، با بهره مندي از قالب هاي مناسب براي كودكان، منافاتي ندارد و نبايد آنها را به بهانه نداشتن آمادگي فكري، از آشنايي با اين مفاهيم محروم كرد. اسلام سفارش مي كند كه اولين كلماتي كه در گوش نوزاد زمزمه مي شود، اذان و اقامه و مفاهيم و شعارهاي

ص: 109

اصلي اسلام باشد. شايسته نيست در جمهوري اسلامي، برنامه هاي رسانه ملي به گونه اي باشد كه براي نمونه، قوانين راهنمايي و رانندگي و مانند آن را به كودكان و خردسالان بياموزد، ولي آنها حتي نام ائمّه عليهم السلام را هم ندانند و به طور كلي با فرهنگ اسلامي ناآشنا باشند.

همچنين به كارگيري تصويرهاي متحرك و كارتون هاي رايانه اي در باورمند كردن كودكان و نوجوانان به اصل وجود روح و اصالت آن در انسان، از كارهاي اثرگذار در عرصه رسانه خواهد بود.

در بخش هاي پيش اشاره كرديم، يكي از كاركردهاي روح، معنابخشي به زندگي است. امروزه چالش و مشكل جدي در مغرب زمين، بي معنايي زندگي است. رسانه ها در چگونگي و ساخت فرهنگ زندگي و معنابخشي آن، نقش گسترده اي دارند. ارائه الگوآفريني و به تصوير كشيدن زندگي و بيان مفاهيم ديني از آن، اهميت رسانه ها را در ايجاد معناي زندگي دوچندان مي كند.

6. قالب هاي برنامه سازي درباره روح

اشاره

6. قالب هاي برنامه سازي درباره روح

در رسانه در مورد روح به شكل هاي مختلف هنري مي توان برنامه توليد كرد. در اين قسمت، متناسب با ساختارهاي گوناگون برنامه سازي در صدا و سيما پيشنهادهايي براي توسعه و تعميق باور به فرهنگ روح و اصالت آن در برنامه هاي اين رسانه ارائه مي شود.

الف) گفت وگو و ميزگرد

الف) گفت وگو و ميزگرد

موضوعاتي كه در قالب گفت وگو و ميزگرد كارشناسي مي توان بدان ها پرداخت، به شرح زير است:

1. چيستي روح؛

2. باور به روح در مكاتب و اديان مختلف؛

ص: 110

3. حقيقت و ماهيت روح از منظر اديان توحيدي؛

4. واكاوي ماهيت روح از ديدگاه علوم مختلف؛

5. بررسي ماهيت روح و فرهنگ آن در اسلام؛

6. پرداختن به مسائلي مانند اغما، ناهشياري مغزي، احتضار و ارتباط روح با آنها؛

7. آسيب شناسي خرافه و راه يابي آن به موضوع روح؛

8. بررسي گستره فعاليت روح و نظر دين مبين اسلام در مورد آن؛

9. آسيب شناسي فعاليت مرتاضان و تفاوت كرامات مقبول دين با كارهاي آنها.

ب) گزارش و برنامه هاي مستند و مصاحبه

ب) گزارش و برنامه هاي مستند و مصاحبه

عناوين موضوعات روح كه در قالب گزارش و برنامه مستند مي توان بدان ها پرداخت، از اين قرار است:

1. گزارش از محافلي كه درباره ارتباط با ارواح و احضار ارواح ادعاهايي دارند. اين گزارش بايد همراه با نقد عالمانه آگاهان حوزوي باشد؛

2. ارائه كتاب ها و آثاري درباره روح و نقد و ارزيابي آنها به وسيله كارشناسان؛

3. معرفي نشريات در زمينه موضوع روح؛

4. جلوه هاي گوناگون باور به روح در زندگي؛

5. شناسايي و معرفي مؤسسه ها و مجامعي كه در مورد روح به تحقيق پرداخته اند يا مي پردازند؛

6. بازتاب ديدگاه هاي مردمي در مورد روح؛

7. گفت وگو يا گزارش از بيماراني كه تجربه ناهشياري مغزي داشته اند. گزينه مناسب تر آن است كه از تجربه هاي جانبازان هشت سال دفاع مقدس در

ص: 111

اين زمينه استفاده شود. برخي از اين بزرگواران، داراي تجربه هاي انتقال محدود روح بوده اند. در كنار اين گونه گفت وگوها يا ساخت مستندي درباره آن، بايد كارشناسان مسلط به اين مباحث، به نقد و بررسي اين تجربه ها بپردازند.

ج) ساخت فيلم يا ساخت مجموعه هاي داستاني

ج) ساخت فيلم يا ساخت مجموعه هاي داستاني

هنرمندهاي مغرب زمين در اين مورد، تجربه هاي خوبي دارند. برنامه سازان رسانه ديني ضمن آگاهي يافتن از تجربه هاي آنها بايد با ظرافت بيشتري وارد اين عرصه شوند؛ زيرا بيشتر تجربه هاي هنرمندان غربي، از داده هاي ديني و مذهبي خاص خود بهره مندند كه با آموزه هاي خرافي در مورد روح همراه است و اسلام بسياري از اين تجربه ها را تأييد نمي كند.

ديدگاه ها و باورهاي انحرافي و نادرستي كه در جامعه در مورد روح و مسائل مرتبط با آن وجود دارد، نقد و بررسي شود. يكي از اين ديدگاه ها و باورها اين است كه ارواح پس از مرگ در اين دنيا مي مانند و گاهي به آزار مردم مي پردازند. اين نگاه از باور عوامانه به تناسخ در ميان برخي مردم سرچشمه گرفته است. فيلم سازان ما كه مي خواهند به موضوع روح بپردازند، بايد به اين نكته توجه جدي داشته باشند.

به تصوير كشيدن پديده هاي مادي يا هر چيزي كه رنگ و بوي مادي پيدا كند، بسيار راحت تر از اموري خواهد بود كه رنگ و بويي ماورايي دارد. در فرهنگ ما واقعاً امور ماورايي، ماورايي هستند و شناخت ماورا به راحتي براي انسان ها ممكن نيست و دشوارتر از آن، به تصوير كشيدن آنهاست. ازاين رو، ترسيم تصويري اين مفاهيم، ظرافت هاي ويژه اي را مي طلبد.

طرح غير علمي، ناقص و بدون پرداخت دقيق اين موضوعات در سينما و تلويزيون مي تواند براي مخاطبان عام، آسيب جدي به همراه داشته باشد. اين

ص: 112

آسيب، تصوير نادرستي است كه از مفاهيمي مانند روح، عالم برزخ، آخرت و... در ذهن ها ايجاد مي شود. اين مفاهيم با پرداخت غير علمي، ترديدها را درباره آنها افزايش مي دهد.

گفتني است تصويرگري و به نمايش درآوردن روح در قالب نماد و رمز و تجسم آن در فيلم (در قالب بازيگر) بر مبناي آموزه هاي ديني ما منعي ندارد، بلكه نوعي پند به شمار مي آيد كه مي تواند سودمند باشد.

7. وضعيت حضور روح در فيلم هاي ايراني

7. وضعيت حضور روح در فيلم هاي ايراني

معمولاً نوع حضور ارواح و شخصيت هاي ماورايي در فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيوني و سينماي ايران، كپي برداري از فيلم هاي غربي است. البته اين مورد در سال هاي اخير، وضعيت مناسب تري يافته است. دليل آن هم استفاده از مشاوره هاي مذهبي در توليد اين نوع فيلم هاست.

از برجسته ترين حضور شخصيت هاي ماورايي، مي توان به حضور روح اشاره كرد و روح با تعريف فارغ بودن از زمان ومكان و قدرت دخل و تصرف در اتفاقات، مي تواند خود را در قالب فيلم و نمايش نيز نشان دهد.

مسافرانِ بهرام بيضايي، جزو اولين و شاخص ترين نمونه هاي حضور ارواح در دنياي زندگان است اين فيلم زماني ساخته شد كه اين رويكرد در سينماي ايران چندان باب نبود. حضور اسطوره اي مادربزرگ (جميله شيخي)، كه باور ذهني خود را براي همگان عيني مي كند و دختر، شوهر و فرزندانشان را كه در جاده تصادف كرده اند، مقابل ديده همگان به حضور مي آورد، اتفاق منحصر به فردي بود كه با رويكرد به باور ماورايي به تصوير در آمد. حضور اين چهار روح بيش از هر چيز برخاسته از باور مادربزرگ است كه به

ص: 113

همگان تسري پيدا كرده، اما تنها تصويري محض از حضور ذهني آنان است و ارواح در اين فيلم، گستره اي براي عمل و واكنش ندارند.

روز فرشته ساخته بهروز افخمي، مشخص ترين نمونه براي نمايش حضور روح پس از مرگ در اين دنياست. حضور روح پيرمردي (عزت الله انتظامي) كه براي انجام كارهاي نيمه تمام و مشخص كردن تكليف اموال، زماني كوتاه دارد، به نوعي بر وجه فانتزي و ناپيدايي روح تأكيد مي كند.

در اين فيلم، فرشته مرگ (مينا لاكاني) در قالب زني زيبا حضور دارد كه با ارتباط گاه و بي گاه با روح برزخي، ضرب الاجل زماني را به او گوشزد مي كند. ضمن اينكه در پايان با بهره بردن درست روح از فرصتي كه به او داده شده است، دوباره زنده مي شود و با تجربه هاي ماورايي كه از سر گذرانده است، احتمالاً زندگي متفاوتي را آغاز مي كند.

گاهي به آسمان نگاه كن، فيلمي از كمال تبريزي است كه با هدف اصلي نمايش روح ساخته شد؛ فيلمي كه روح مردي (هوشنگ حريريان) را نشان مي دهد كه تازه درگذشته است و در دوره برزخ، محور ماجراها قرار مي دهد. در اين فيلم مي توان رويكردهاي مختلف به شخصيت هاي ماورايي را از نظر گذراند. حضور فرشته مرگ در قالب هاتف (رضا كيانيان) مردي با ظاهري عجيب كه كارهايش بيشتر شبيه شعبده بازي مي ماند، حضور شخصيت هاي نزديك به دوره مرگ (حميد امجد _ احمد آقالو) كه به واسطه ارتباط با هاتف و ديدن او كدگذاري مرگ ناگهاني آنها انجام مي شود و حتي روح درگذشته اي (هانيه توسلي) كه در قالبي عيني، منتظر مرگ نامزدش است.

البته فيلم بيش از همه، اين رويكردها را مديون بن مايه اي است كه رمان در اختيارش نهاده است، رماني كه با سفر شيطان و دستيارانش به زمين آغاز

ص: 114

مي شود و در ادامه، مأموريت هاي آنها را روي زمين پي مي گيرد. گاهي به آسمان نگاه كن را مي توان نقطه عطف حضور ماورا و ارواح در سينماي ايران دانست كه در عين حال به قهرمانان شهيد فيلم هاي دفاع مقدس، اداي دين مي كند. ضمن اشاره به اين نكته كه حضور ارواح و شخصيت هاي ماورايي با نوع پرداخت آنها، از آغاز به گونه اي معلوم و مشخص است.

آدم ساخته عبدالرضا كاهاني، فيلمي است كه فرشته مرگ (مهتاب كرامتي) را در قالب زني زيبا و امروزي وارد مناسبات و روابط روزمره مردم مي كند. پرداخت اين شخصيت به گونه اي است كه تا چند بخش عمده از فيلم، هويت او پنهان مي ماند و بازي با اين دوگانگي در لحظه كشف موقعيت، به وسيله مخاطب، جذابيت خاصي دارد. اين فيلم مي كوشد مفهوم نزديك شدن به مرگ، مأموريت فرشته مرگ و...، را در لايه هاي زيرين قصه اي متفاوت وارد كند.

تلويزيون با كار ساخت تله فيلم كارگرداناني چون مهرداد خوش بخت و مسعود آب پرور وارد اين عرصه شد كه دغدغه خاصي در پرداختن به موقعيت هاي ماورايي و روح داشتند. تله فيلم هاي پل، پي گرد، خشم و قضاوت، شب عقرب و وقت اضافه، شاخص ترين نمونه هاي اين گونه تله فيلم ها به شمار مي آيند كه نوع حضور روح و ماورا در آنها متفاوت بود.

پل از اولين فيلم هايي بود كه از دوره آزاد شدن روح در موقعيت هايي چون حمله قلبي، خواب و... بهره برد تا فرصت جبران اشتباه ها را به قهرمانش بدهد. مهندس پل سازي (محمود پاك نيت) كه پي آمدهاي سهل انگاري خود در ايمن سازي پل و برخورد غير منطقي با دامادش را در سفر ذهني، به چشم مي بيند، هنگامي كه به دنياي عيني بازمي گردد، فرصت جبران گذشته را پيدا مي كند.

ص: 115

پي گرد كه اقتباسي ايراني از فيلم بدنام هيچكاك بود، مؤلفه هاي ماورايي را وارد رؤياي فيلم كرد، به گونه اي كه گره گشايي داماد جوان (رحيم نوروزي) از هويت واقعي زنش (آزيتا حاجيان) به ياري پي گيري و الهامات قلبي او، به گونه اي پيش مي رود كه پرده از راز گذشته زن برمي دارد. چهره زن كه هنگام سوختن در آتش به صورتي زشت درمي آيد، نمونه ديگري از حضور باور ماورايي و چنين شخصيت هايي در فيلم است.

خشم و قضاوت فيلمي بود كه از حضور برجسته ماورا، روح و شخصيت هاي مرتبط با ماورا، بهره برد. حضور كارآگاهي معلق شده از خدمت (رضا كيانيان) كه براي بازپس گرفتن اعتبار خود مي خواهد پرونده اي را به طور شخصي دنبال كند، زمينه اي مي شود براي حضور مجرمي (كيهان ملكي) كه به دليل اطلاعاتي كه از پرونده دارد، مشكوك به نظرمي آيد. به تدريج، با پيشرفت داستان و باز شدن گره هاي كور پرونده، هويت اين مجرم به روح نزديك تر مي شود تا جايي كه مأمور، كشف مي كند او سال ها پيش مرده است و حضور عيني ندارد.

وقت اضافه جديدترين تله فيلم خوش بخت است كه باز هم از موقعيت آشناي حمله قلبي بهره مي برد. فرصتي كه در اين مقطع به فرد داده مي شود، استفاده اي در جهت پرداختن به يك عضو دوران ميان سالي است. فيلم با زنده شدن حاجي (مهدي هاشمي) هنگام انتقال به بيمارستان، به وسيله اورژانس و كمك خواستن او از دو مأمور براي انجام كار نيمه تمامش، آغاز مي شود. وقتي در مقطع مياني داستان از قول او نقل مي شود و به زمان حال باز مي گرديم، بازسازي رابطه عاطفي با سندي كه حاجي مي خواهد به نام زن جوان بي سرپرست كند، به مدد فرصت يك روزه اي كه در اختيارش قرار گرفته است، انجام مي شود.

ص: 116

زمان به پايان مي رسد و بر خلاف نمونه هاي مشابه استفاده از اين موقعيت آشنا، حاجي مي ميرد تا نتيجه اعمالش، رفتن او را راحت كند.

در ميان مجموعه هاي تلويزيوني مي توان از حضور روح در حلقه سبز، مرده متحرك، پليس آسماني و...، تجربه ماورا و بازگشت از برزخ در كمكم كن و همچنين حضور شيطان در او يك فرشته بود در قالب زن اغواگر، آخرين گناه با برجسته كردن چهره شيطاني و پنهان آدم ها پيش از مرگ، اغما در قالب مردي مؤمن، جوان خوش گذران، آدم خلاف كار و... ياد كرد كه كيفيت اين حضورها با نمونه هاي اشاره شده چندان متفاوت نيست.(1)

8. نقد و تحليل سريال حلقه سبز

8. نقد و تحليل سريال حلقه سبز(2)

در سريال حلقه سبز، تجربه اي عاشقانه به تصوير كشيده شده است؛ عشقي كه در ميان انسان هاي عادي اتفاق نمي افتد، بلكه با موضوعي ماورايي، يعني روح و عالم برزخ در هم تنيده شده است. شايد مخاطب نيز بايد انتظار داشته باشد كه عشقي فراتر از عشق زميني را در اين سريال ببيند و تجربه كند؛ يعني فيلمي عاشقانه با مضموني ماورايي! به هر حال اين محوري است كه در كنار خط اصلي داستان قرار دارد كه بر ابهام هاي سريال مي افزايد.

با وجود كاستي هايي كه در روايت داستان به نظر مي رسد، صحنه هايي به يادماندني ديده مي شود؛ جرقه هايي كه ممكن است در زندگي هر كدام از ما اتفاق بيفتد و افق هايي را هر چند به مدت كوتاهي برايمان روشن و نمايان


1- نك: مصطفي لبيكي، پايان نامه تصويرگري روح در رسانه.
2- در نقد و تحليل اين سريال علاوه بر پايان نامه ياد شده، از مقاله آقاي حسن معظمي در سايت خبرگزاري ايرنا (20/10/1386) با عنوان برزخ باور و تكنيك در قامت روح و همچنين مصاحبه آقاي بهمن شريف زاده (سردبير نشريه كتاب نقد) در تاريخ (17/9/1386) در سايت فردا نيوز، استفاده فراواني شده است.

ص: 117

كند. تكنيك هاي سينمايي ظريف و زيبا توانسته اند مفاهيمي از ماورا را به صورت جرقه هايي كوچك به تصوير بكشند كه از قدرت مهارت كارگردان حكايت دارد.

حلقه سبز مانند بسياري از آثار امروز سينما و تلويزيون ايران، داستاني ماورايي را روايت مي كند. روح جواني كه مرگ مغزي شده است، عاشق پرستاري مي شود كه در همان بيمارستاني كار مي كند كه جوان بستري است. پرستار هم به روح دل مي بندد. روح مي كوشد از اهداي اعضايش به ديگران خودداري كند و براي رسيدن به اين هدف از پرستار كمك مي گيرد. او مي خواهد هر طور شده است، به زندگي برگردد.

اين مجموعه كه در آن تنها از دو شخصيت اصلي استفاده شده و شخصيت هاي فرعي زيادي ندارد، توانسته است تا حدي كشش و تعليق ايجاد كند، ولي در مجموع نتوانسته است كشش هاي دراماتيك لازم را براي جذب مخاطبان عام به وجود آورد.

شخصيت روح حسن گلاب، با ويژگي ها و رفتار طنزآميز و دوست داشتني پرداخت شده است. بازي زيباي حميد فرخ نژاد دل نشين است و بيننده تا حدي او را درك مي كند و مي تواند دوستش داشته باشد.

اين مجموعه نتوانسته با مخاطبان عام به خوبي ارتباط برقرار كند و اثر عميق و مثبت ديني بر آنان داشته باشد. نقص اين مجموعه را مي توان به دليل چندين اشكال فرمي و محتوايي آن دانست. حسن گلاب در اين مجموعه، معلول ذهني و جسمي است كه گويا از زندگي خود سير شده است و در موقعيتي مناسب دست به خودكشي مي زند تا از اين فلاكت رهايي يابد. بر اثر اين اقدام، او دچار مرگ مغزي، و راهي بيمارستان مي شود. پس از آن،

ص: 118

روح او با شمايل انساني در اين دنيا ظاهر مي گردد و مي كوشد با دختري به نام گل بهار كه انترن بيمارستان قلب است، ارتباط برقرار كند.

حلقه سبز از داستاني واقعي اثر پذيرفته و پرداختي مجازي از موقعيت هاي ايجاد شده است. اين فيلم شيوه جديد روايي از قصه تكراري دارا و ندار و زياده خواهي انساني گرفتار، همچون «غلام» است كه قصد بهره برداري از برادري نداشته و كودكي كه روزگاري سر راه قرار گرفته و نامش «حسن ننه گلاب» است.

روح سرگردان حسن، در دنياي بيروني سير تكامل را با وجود جسم بيمار و معلول دنيوي مي پيمايد. «گل بهار» نيز دختري شهرستاني است كه براي دكتر شدن (دانشجوي دوره دكترا) با هزاران آرزو به پايتخت آمده است، براي ارتباط با ديگران و اينكه آدمي را براي اهداي قلب خود انتخاب كند.

اين ارتباط، گل بهار را ابتدا به دليل نداشتن باور وجود روح، تا مرز ديوانگي مي كشاند و او را نزد دوستان و همكارانش، ديوانه اي نشان مي دهد كه دايم با خودش حرف مي زند.

مدت زماني طول مي كشد تا گل بهار بتواند حضور حسن را در مقام روح بپذيرد واين دو با هم پيوند برقرار كنند. كم كم حسن مي فهمد بايد قلب او به قلب ديگري پيوند بخورد و مرگ را بپذيرد. حسن كه زماني از جان خود سير شده بود، اكنون مي خواهد متقاضيان دريافت قلبش را ببيند و يكي را برگزيند.

تا اينجا ماجرا با آهنگي بسيار كند و كشدار، بيش از نيمي از مجموعه را شكل مي دهد. از اين پس، فضاي مجموعه از حالت بسته بيمارستان به فضاي طبيعت تغيير مي كند. روح حسن كه به دليل كمبودهاي جسمي و عقلي اش در اين دنيا امكان لذت بردن از مواهب طبيعي دنيا را نيافته است، اكنون در

ص: 119

اين سفر آنها را تجربه مي كند. زيبايي هاي شب، آسمان، جاده، جنگل، زندگي، سلامت روحي و جسمي و از همه بالاتر عشق، او را به دنياي وراي آنچه پيش از اين ديده يا احساس كرده بود، مي كشاند. حسن با تجربه هاي جديد در مورد عشق، آن را دل پذير و جذاب و قابل احترام مي يابد.

او در اين سفر، عشق را در زندگي ديگران تجربه مي كند و به نظر مي رسد به رشد عقلاني و عاطفي مي رسد. او با كربلايي آشنا مي شود كه عشق در وجود او بسيار برجسته است. شخصيت نماديني كه واهمه اي ندارد براي عشقش و زندگي يك روزه با معشوق خود، جانش را از دست بدهد و با صداي بلند، عشقش را در قالب شعري فرياد مي زند: «بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم.» حسن، كربلايي را مرد مي داند؛ مردي كه خود به كمال رسيده است. حسن و گلي نيز عاشق هم مي شوند و حسن، عشق را در وجود خود به نظاره مي نشيند. او با اين تجربه ها ديگر نمي خواهد بميرد، بلكه مي خواهد به زمين بازگردد و در قالب همين جسم سالم زندگي كند و از اين زيبايي ها و لذت ها بهره ببرد و بالاخره با عشق خود، گل بهار _ كه اكنون او را يافته است _ ازدواج كند. براي او سخت است بپذيرد كه او مسافر دنياي ديگر است و نمي تواند به زمين باز گردد، اما مشكل اين است كه حسن، روح است و گلي، جسم.

كشمكش اصلي داستان در اينجاست. روح حسن بايد از بدنش به طور كامل جدا شود و به دنيايي ديگر سفر كند. گل بهار در سفر به شمال، همسفري است كه مي خواهد او را براي اين مفارقت آماده كند و او را ياري دهد. اكنون حسن عاشق همسفر خود شده است. نمي تواند او و ديگر لذت هاي اين دنيا را به فراموشي بسپارد. بالاخره اين اتفاق مي افتد و در

ص: 120

قسمت پاياني مي بينيم كه او آماده مرگ و سفر آخرت مي شود تا اين لذت وصال با گل بهار را در آن دنيا تجربه كند.

يكي از مايه هاي اصلي اين مجموعه، گذر از دنياست؛ مفهومي كه مي توانست از نظر محتوايي اين مجموعه را از فيلم شهر فرشتگان و فيلم هاي مشابه غربي آن متمايز سازد، اما اين مفهوم در اين مجموعه نتوانسته است ظهور يابد و با داستاني منطقي، بيان شود.

اين مجموعه شباهت هايي با فيلم شهر فرشتگان دارد. فرشته ها در شهر فرشتگان دنبال انسان ها مي آيند و به دردهاي آنان رسيدگي مي كنند. يكي از فرشته ها، عاشق انساني مي شود و مي خواهد از لباس فرشته اي خود بيرون آيد و انسان شود و پس از ماجراهايي، سرانجام از هيئت فرشته به شكل انسان در مي آيد و دنبال عشق خود مي رود.

شهر فرشتگان، فيلمي با ويژگي هاي فيلم هاي غربي است و بر اساس فرهنگ و عناصر مختص به آن ساخته شده است. اين فيلم، مفاهيمي كاملاً سكولار و زميني دارد و همه چيز، حتي ماورا را مادي مي بيند. سريال حلقه سبز، از اين فيلم الگوبرداري شده است كه كوشيده عناصر و مفاهيم مذهبي در آن تنيده شود، ولي نه تنها آن مفاهيم نتوانسته است در اين قالب به خوبي جاي گيرد، بلكه سبب شده است از نظر منطق داستاني نيز مشكلاتي پيدا كند. در اين مجموعه، داستان اصلي كه سفر روح و تجربه هاي اوست، بسيار دير آغاز مي شود و زماني به موضوع گذر از دنيا مي پردازد كه داستان رو به پايان است. ازاين رو، فرصت بسياري براي مطرح كردن نيست و به صورتي كاملاً ناقص و با اشاره اي نارسا و گذرا به اين مضمون، مجموعه به پايان مي رسد.

اكنون حسن گلاب با مفاهيمي مانند زيبايي هاي طبيعت و زندگي و عشق

ص: 121

بين زن و مرد آشنا شده است. اين تجربه ها و آگاهي ها كه تا لحظه پايان سريال ادامه دارد، به خوبي پرداخت شده اند. در قسمت پاياني مجموعه مي بينيم كه نظر حسن نسبت به زندگي تغيير مي كند و اين دنيا را گذرا مي داند و پس از بيرون آمدن از امام زاده، قيافه او پير مي شود. در آن زمان، به يك باره و بدون تجربه عميق معنوي يا هرگونه تجربه منطقي ديگري، به دنيا رغبتي ندارد و آماده سفر آخرت نشان داده مي شود. قيافه حسن به سرعت از جواني به كهن سالي مي رسد و به نظر مي آيد تجربه هاي گراني به دست آورده است، ولي اين روند با بلوغ فكري حسن از جواني به كهن سالي همراه نيست.

در اينجا به قرينه سرد شدن اشتياق حسن نسبت به دنيا و آمادگي او براي سفر آخرت _ كه ما تنها از رفتار و چند گفت وگوي پايان فيلم مي فهميم _ مي توان او به نوعي تجربه عرفاني يا ماورايي دست مي يابد.

زودگذر بودن دنيا و حقير شمردن آن، براي هيچ كس نمي تواند بدون تجربه اي عميق و منطقي، بروز كند و ماجراهاي داستان توانايي ايجاد اين درك و تجربه را براي حسن فراهم نمي آورند. ازاين رو، زبان فيلم براي بيان اين موضوع گنگ است و اصلي ترين بخش فيلم به صورت كاملاً غير منطقي به پايان مي رسد.

فيلم شهر فرشتگان، بر اساس مفاهيم سكولار ساخته شده است. در اين فيلم، جذابيت هاي دنياي مادي، فرشته را به خود جذب مي كند و او را به سوي زمين مي كشد، ولي در مجموعه حلقه سبز كه بر اساس مفاهيم اسلامي ساخته شده است، روح حسن با تجربه هاي جديد، هر لحظه بيشتر جذب دنياي مادي مي شود، بدون آنكه جذبه اي از ماورا او را به سوي اموري فراتر از دنياي مادي بكشاند تا از خاك به افلاك برسد يا دست كم با ميل خود همه زيبايي هاي دنيايي را به مقصد رسيدن به جهان برتر و زيباتر پشت سر بگذارد.

ص: 122

اين مجموعه به دنبال معناي ديني است، اما نگاه ديني در آن رعايت نشده است. به نظر مي رسد در نگاه ديني، نوع هنري فيلم كه روح در آن حضور فعال دارد، آن هم زماني كه بايد جسم خود را ترك گويد و به دنياي ديگر گام نهد، بايد به موضوع شرح دل كندن روح از دنيا و آماده شدن براي ورود به آخرت و دنيايي ديگر پرداخته شود. در اين مجموعه، تذكري به آخرت و امور معنوي ديده نمي شود، بلكه امور ماورايي به ساحت مادي تنزل مي يابد. فيلم، شرح دل بستن روح به دنياست.

حاتمي كيا در اين مجموعه، بخش دل بستن روح به زيبايي هاي دنيايي را با مهارت نشان داده است. پس از اين همه شور و اشتياقي كه در حسن براي ماندن و بهره بردن از آنچه او حق خود مي داند، ايجاد شده است، گذر از دنيا نيازمند تجربه هاي بسيار ظريف تر و عميق تر او از امور ماورايي و پوچي دنياست تا با آن شناخت و تجربه ها در او تحول ايجاد شود. اگر قرار است حسن از دنيا بگذرد، بايد ماهيت دنيا را عميق بشناسد و گذر از دنيا را در زندگي كساني كه به صورت منطقي از دنيا مي گذرند و مشتاق ديدار آخرت هستند، ببيند و تجربه كند.

بنابراين، در اين مجموعه زمينه هاي تحول ايجاد نشده است. در اين مجموعه، حسن دوران كودكي، جواني و پيري را پشت سر مي گذارد. سريال از كودكي و بي تجربگي حسن، زود عبور مي كند، در حالي كه جواني و شيدايي او را خوب نشان مي دهد. با وجود اين، به سير او در دوره پيري كه گوياي تكامل فكري اوست، خوب نمي پردازد. حسن بدون تجربه هاي لازم، پير يا به عبارتي، كامل مي شود. او از نظر قيافه از دوره جواني به دوره پيري مي رسد و گويي قرار است وقتي پير مي شود، آمادگي پيدا كند قلب او به ديگري پيوند زده شود و به جهان ديگر سفر كند.

ص: 123

اكنون او پير شده و وقت رفتن اوست؛ او عاشقي ا ست كه مي خواهد در اين دنيا به گل بهار برسد. او مي بيند مقدور نيست. براي همين راضي مي شود كه در دنياي ديگر با عشق خود زندگي كند. او از عروسي در اين دنيا مي گذرد، نه از دنيا. در منطق فيلم چون اين دو در اين دنيا نمي توانند به وصال برسند، در دنياي ديگر اين وصال صورت مي گيرد. به همين دليل، مي توان گفت اين مجموعه تنها موضوعي عاشقانه دارد و گذر از دنيا به سوي آخرت در آن مطرح نيست.

در ابتداي سريال كه هنوز حسن به رشد عقلي نرسيده است، تناقضي در تفكر و بينش او وجود دارد. حسن در آن زمان از نظر عقلي زياد رشد نيافته است، ولي در ابتداي سفر، وقتي از عشق سخن مي گويد، به نظر مي رسد ديگر آن حسن ناپخته بي تجربه نيست. مي گويد قلبش را به كسي مي سپارد كه تيري از جانب او بر آن بنشيند و تا عاشق كسي نشود، قلبش را به او نمي بخشد. او در اين سفر نيز كه تجربه هاي عاشقانه را در زندگي ديگران به نظاره مي نشيند، چيزي بيش از آنچه در اين باره مي دانست و از آن سخن مي گفت، به دست نمي آورد.

در اين مجموعه، «روح» وراي آنچه آدميان در اين دنيا مي بينند، نمي بيند، در حالي كه وقتي روح از جسم و تعلقات مادي رهايي مي يابد، فرصت خواهد يافت تا با عالم ماوراي ماده ارتباط برقرار كند و به اسراري از آن عوالم دست مي يابد. گويي روح در اين مجموعه هنوز پاي بند جسم است و همان چيزي را مي بيند و مي شنود و احساس مي كند كه اگر زنده و سالم بود، مي توانست ببيند و بشنود و احساس كند.

وقتي سخن از روح به ميان مي آيد، آن هم زماني كه بايد به طور كامل

ص: 124

جسم خود را ترك گويد و به دنياي ديگر قدم نهد، ديدگاه او در آن لحظات نبايد مادي باشد. اين در حالي است كه حسن در آن حالت همه چيز را مادي مي بيند. لذتي كه از آن نمي تواند بگذرد و به اميد رسيدن به آن در عالمي ديگر آماده پرواز به سوي آن جهان مي شود، عشق زميني است و اين نوع پرداخت گذر از دنيا، پرداخت امور ماورايي به صورت مادي به شمار مي آيد. در اين فيلم نگاه اين جهاني بيشتر ديده مي شود تا نگاه آن جهاني و كشاندن روح به قالب اين جهاني و نگاه اين جهاني به روح، تا حد زيادي بر اساس باور سكولار است. در اينجا روح دغدغه دنيا و آخرت را دارد، ولي بدون آنكه دغدغه اين دنياي او مرتفع شود و آمادگي لازم و منطقي را از ديدگاه اسلامي پيدا كند، نشان داده مي شود كه آماده سفر است.

جدا از اين اشكالات محتوايي، در روايات و سبك اين مجموعه نيز مشكلاتي ديده مي شود. در ميان حادثه هاي بسياري كه در اين سريال رخ مي دهد، در برخي موارد، رابطه مضموني كاملي ديده نمي شود و تكرارهاي ملال آور و ريتم بسيار كند مجموعه سبب مي شود مخاطب عام جذب مجموعه نشود و از آن اثر نپذيرد، بدون آنكه موقعيت به سمت جلو حركت كند. فضاي حاكم بر بخش هاي ابتدايي مجموعه كه بيشتر ماجراها در بيمارستان اتفاق مي افتد، خفه و غم آلود است. روابط بين انترن ها، پرستاران و متخصصان قلب، تا حدي مرموز، پليسي و تاريك نمايش داده مي شود. مطرح كردن اهداي قلب به اين صورت، نه تنها فضايي غير واقعي از بيمارستان قلب و اهداي آن را به تصوير مي كشد، بلكه در روند اهداي قلب اثر منفي خواهد داشت.

بيشتر عالمان ديني و پزشكان متخصص مغز، بيمار مرگ مغزي را مرده اي مي دانند كه بازگشت او به دنيا از راه هاي طبيعي، امكان ندارد. پس او اكنون

ص: 125

در عالم برزخ است، در حالي كه موضوع اين مجموعه بر اين فرض بنا شده است كه روح حسن در اين دنيا مي چرخد و با كساني ارتباط برقرار مي كند و مي كوشد مانع سفرش به جهان آخرت شود. در منطق داستان اين مجموعه، گويي بيمار مرگ مغزي تا زماني كه قلبش از او جدا نشود يا از كار نيفتد، هنوز زنده است و روح او در اين عالم سرگردان است. اين موضوع با منطق فيلم فانتزي سازگار است، اما به طور طبيعي اين احساس را در نزديكان بيماران مرگ مغزي ايجاد مي كند كه بيماران آنان در اين حالت هنوز نمرده اند و اهداي قلب آنان به ديگري با كشتن آنان همراه است.

ديدن روح حسن نيز از منطق خاصي پيروي نمي كند. با بيرون آمدن روح از بدن، هر كسي نبايد قادر به ديدن آن باشد. يا بيننده بايد فرد خاصي باشد و يا روح، ويژگي هاي خاصي داشته باشد تا بتواند با ديگران ارتباط ويژه اي برقرار كند. در اينجا گل بهار، روح حسن را مي بيند، ولي ديگران مانند سيد و سارا او را نمي بينند يا گاهي سيد صداي او را مي شنود. در اين باره، توضيحي كه منطق داستاني آن را توجيه كند، در درون اين مجموعه ديده نمي شود.

در اين مجموعه، روح همه كساني كه از بدن آنان جدا مي شود، صورت برزخي خوبي دارد و با چهره و قيافه اي تميز و مرتب ديده مي شود. غلام كه معتاد است و كارهاي خلاف بسياري از او سر مي زند، وقتي روحش، براي لحظاتي از بدنش جدا مي شود، با لباس شيك و قيافه اي خوب ديده مي شود، در حالي كه اگر قرار است روح انسان ها به نمايش درآيند، بايد ويژگي هاي روحي آنان در ظاهر آنان نمود پيدا كنند. نكته ديگري كه نبايد آن را ناديده گرفت، اين است كه آنچه در اين مجموعه نمود يافته، تا حدي سياه نمايي زن به شمار مي آيد. گل بهار، در اين مجموعه، از نظر روحي شخصيتي ناآرام و پر

ص: 126

مشكل است. اگر هم لبخند بر لبان او جاري مي شود، لبخندي تلخ است. اين مجموعه نيز به پيروي از فيلم هاي غربي، نگاه اومانيستي را بن مايه اصلي كار خويش قرار داده و روح، فعال مايشاء است و در اين مجموعه، اراده و اذن خداوند جايگاهي ندارد.

ص: 127

كتاب نامه

اشاره

كتاب نامه

زير فصل ها

الف) كتاب

ب) مقاله

ج) پايگاه اينترنتي

الف) كتاب

الف) كتاب

٭ قرآن.

٭ نهج البلاغه.

آشتياني، جلال الدين، شرح بر زاد المسافر، تهران، انتشارات امير كبير، 1379.

آقا بزرگ تهراني، محمدمحسن، الذريعه الي تصانيف الشيعه، قم، مؤسسه اسماعيلي، 1355.

آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير قرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415 ه .ق.

آيزنك، هانس يورگن و ديگران، روح و دانش جديد، ترجمه و گردآورنده: محمدرضا غفاري، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376.

ابراهيمي ديناني، غلام حسين، ماجراي فكر فلسفي در فلاسفه اسلامي، تهران، مركز تحقيقات و مطالعات فرهنگي، 1372.

ابن بابويه، محمد بن علي، معاني الاخبار، مشهد، آستان قدس رضوي، 1366.

ابن خالد برقي، احمد بن محمد، المحاسن، تحقيق: جمال الدين حسيني ارموي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1330 ه .ق.

ص: 128

ابن سينا، حسين بن عبدالله، احوال نفس، قاهره، بي نا، بي تا.

ابن شعبه حراني، حسن بن علي، تحف العقول عن آل الرسول، تصحيح: علي اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1363.

ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغه، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1404 ه .ق.

ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق و تطهر الاعراق، تحقيق: شيخ حسن تميم القاضي الشرعي، اصفهان، مهدوي، بي تا.

ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1363.

ابن هشام، عبدالملك بن هشام، سيره النبويه، قم، كتاب فروشي مصطفوي، بي تا.

باربور، ايان، علم و دين، ترجمه: بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362.

باندمن، السي آل و باندمن برترام، اخلاق پرستاري در طول زندگي، ترجمه: مهتاب علي زاده، تهران، نشر و تبليغ بُشري، 1375.

بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416 ه .ق.

بغدادي، ابوالبركات، المعتبر في الحكمه، به كوشش: زين العابدين موسوي، حيدر آباد دكن، 1358 ه .ق.

بيضاوي، عبدالله بن عمر، انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيروت، دار احياء التراث العربي، مؤسسه التاريخ العربي، 1418 ه .ق.

تميمي آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، قم، دارالكتب الاسلامي، 1426 ه .ق.

جعفري، محمدتقي، شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي، تهران، مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري، 1386.

ص: 129

جلالي مقدم، مسعود، كرانه هاي هستي در پنج افق مقدس، تهران، اميركبير، 1383.

حجتي، محمدباقر، روان شناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1360.

حسن زاده آملي، حسن، عيون مسائل النفس و شرح آن، ترجمه: ابراهيم احمديان و مصطفي بابايي، قم، قيام، 1380.

حسيني طهراني، سيد محمدحسين، معادشناسي، مشهد، علامه طباطبايي، 1376.

حلبي، علي اصغر، انسان در اسلام و مكاتب غربي، تهران، اساطير، 1374.

حلي، حسن بن سليمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف، مطبعه حيدريه، 1370 ه .ق.

حلي، حسن بن يوسف، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تهران، مصطفوي، 1395 ه .ق.

خامنه اي، سيد محمد، روح و نفس، تهران، بنياد حكمت اسلامي صدرا، 1387.

خبري، مؤيدالدين، شرح فصوص الحكم، مشهد، دانشگاه مشهد، 1361.

داناسرشت، علي اكبر، ترجمه روان شناسي شفا، تهران، چاپ خانه بانك بازرگاني، 1348ه .ق.

دبليو كري، جيمز، ارتباطات و فرهنگ، ترجمه: مريم داداشي، تهران، سبز آسيا، 1376.

دولت شاهي، حشمت الله، مكانيسم آفرينش، تهران، اميركبير، 1382.

دهخدا، علي اكبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1346.

ديواني، امير، حيات جاودانه (پژوهشي در قلمرو معادشناسي)، قم، انتشارات معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1376.

رازي، فخرالدين، المطالب العاليه من العلم الاهي، تحقيق: احمد حجازي السفا، بيروت، منشورات شريف الرضي و دارالكتب العربي، 1407 ه .ق.

ص: 130

______________ ، تفسير كبير، مصر، مطبعه البريه المصريه، 1357 ه .ق.

______________ ، زياره القبور، شرح و تحقيق: احمد عابدي، قم، زائر، 1376.

رازي، نجم الدين، مرصاد العباد، به اهتمام: محمدامين رياحي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365.

راغب اصفهاني، ابوالقاسم، مفردات الفاظ القرآن، تهران، دفتر نشر كتاب، 1404 ه .ق.

رجبي، ابوذر، درآمدي بر جنبش نرم افزاري، قم، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، 1386.

رجبي، محمود، انسان شناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1380.

رخشاد، محمدحسين، در محضر علامه طباطبايي، قم، مؤسسه فرهنگي سماء، 1386.

رسولي بيرامي، ناصر، قرآن و علوم امروزين، تهران، دالاهو، 1380.

رومي (مولوي)، جلال الدين، مثنوي معنوي، با مقدمه: رينولد نيكلسون، تهران، ني، 1366.

زمخشري، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407 ه .ق.

سبحاني، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام ، 1377.

______________ ، منشور جاويد، قم، دار القرآن الحكيم، 1369.

سبزواري، محمد بن محمد، جامع الاخبار او معارج اليقين في اصول الدين، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1413 ه .ق.

سبزواري، ملا هادي، اسرارالحكم، با مقدمه و حواشي: ميرزا ابوالحسن شعراني، تهران، اسلاميه، 1362.

ص: 131

سپري، فريدون، پژوهشي درباره روح و شبح، تهران، احسان، 1377.

سيد قطب، في ضلال القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.

شهرستاني، عبدالكريم، الملل و النحل، ترجمه: افضل الدين صدر تركه اصفهاني، تصحيح و مقدمه و ترجمه: محمدرضا جلالي ناييني، تهران، چاپ خانه علمي، بي تا.

صالحي اميري، رضا، خرافه گرايي چيستي، چرايي و كاركردها، تهران، مركز تحقيقات استراتژيك، 1387.

صدرالمتألهين شيرازي، محمد بن ابراهيم، الاسفار الاربعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981م.

______________ ، الاسفار الاربعه، تهران، مصطفوي، 1387 ه .ق.

______________ ، العرشيه، تهران، مولي، 1361.

______________ ، المبداء و المعاد، تهران، بنياد حكمت اسلامي صدرا، 1381.

صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد، تصحيح و تعليق: محسن كوچه باغي تبريزي، قم، كتاب خانه آيت الله مرعشي نجفي، 1404 ه .ق.

طباطبايي، سيد محمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، با مقدمه و پاورقي: مرتضي مطهري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1359.

______________ ، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1372.

______________ ، الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1374.

______________ ، شيعه در اسلام، قم، بوستان كتاب، 1387.

ص: 132

______________ ، نهايه الحكمه، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1374.

طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، تحقيق: محمدباقر خراساني، نجف، دار النعمان، 1386 ه .ق.

طبرسي، فضل بن حسن، جوامع الجامع في تفسير القرآن المجيد، تهران، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، 1377.

______________ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1372.

طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تهران، كتاب فروشي مرتضوي، 1375.

طوسي، محمد بن حسن، رجال الكشي، تصحيح و تعليق: ميرداماد استرآبادي، تحقيق: مهدي رجايي، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث العربي، 1404 ه .ق.

عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415 ه .ق.

غزالي، ابوحامد محمد، كيمياي سعادت، تهران، گنجينه، 1370.

فانون، فرانتس، سال پنجم انقلاب الجزاير، ترجمه: نورعلي تابنده، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، بي تا.

فخار طوسي، جواد، امام خميني رحمه الله و رسانه هاي گروهي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمه الله ، 1381.

فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، تحقيق: مهدي مخزومي و ابراهيم سامرايي، قم، دارالهجره، 1405ه .ق.

فروغي، محمدعلي، سير حكمت در اروپا، تهران، زوار، 1344.

فلوطين، اثولوجيا، ترجمه: ابن ناعمه حصيبي، تهران، سروش، 1388.

فيض كاشاني، ملا محسن، تفسير الصافي، تهران، صدر، 1415ه .ق.

ص: 133

قاضي سعيد قمي، تعليقات، مقدمه و تصحيح: انتشارات انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران، تهران، انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران، 1389ه .ق.

قرطبي، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع الاحكام القرآن، رياض، دارالعالم الكتب، 1423ه .ق.

كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، اسلاميه، 1363.

______________ ، اصول كافي، با ترجمه و شرح: محمدباقر كمره اي، تهران، دفتر مطالعات تاريخ معارف اسلامي، 1379.

كوئن، بروس، مباني جامعه شناسي، ترجمه و اقتباس: غلام عباس توسلي و رضا فاضلي، تهران، سمت، 1372.

گرامي، غلام حسين، انسان در اسلام، قم، نشر معارف، 1386.

لئون دني، عالم پس از مرگ، ترجمه و اقتباس: محمد بصيري، مؤسسه مطبوعاتي عطايي، بي تا.

لبيكي، مصطفي، پايان نامه تصويرگري روح در رسانه، دانشكده صدا و سيما، 1386.

مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ه .ق.

______________ ، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، 1360.

محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1425ه .ق.

مشهدي، ميرزا محمد، كنز الدقايق، تحقيق: مجتبي عراقي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، بي تا.

مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1374.

______________ ، معارف قرآن: خداشناسي، كيهان شناسي، انسان شناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1378.

ص: 134

______________ ، نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1384.

مطهري، مرتضي، انسان كامل، قم دفتر انتشارات اسلامي، 1364.

______________ ، فطرت، تهران، صدرا، 1372.

______________ ، مجموعه آثار (جلد 2)، تهران، صدرا، 1373.

______________ ، معاد، قم، صدرا، 1373.

______________ ، نبوت، قم، صدرا، 1373.

مفيد، محمد بن نعمان، مسائل سرويه (ضمن مجموعه مصنفات شيخ مفيد)، قم، كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، 1372.

مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، پيام قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1377.

تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1383.

مكارم شيرازي، ناصر، ارتباط با ارواح، قم، نسل جوان، 1368.

منتظري، علي، خواب و رؤيا، تهران، هستي نما، 1383.

ميرداماد، القبسات، تحقيق: مهدي محقق، تهران، دانشگاه تهران، 1367.

نبي جمالي، شكوه السادات و حسن احمدي، علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي و تطبيق آن با روان شناسي جديد، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي، 1383.

واعظي، احمد، انسان از ديدگاه اسلام، قم، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني، 1377.

هاشمي، سيد محمد، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، قم، مجتمع آموزش عالي قم، 1375.

هجويري غزنوي، كشف المحجوب، تحقيق: د. ژوكوفسكي، تهران، طهوري، 1358.

ص: 135

همر، دانيل و الكس رودين، جهان اشباح، ترجمه: مير جلال الدين كزازي، تهران، عطايي، 1370.

ب) مقاله

ب) مقاله

تبعد ايزدي، مختار، «نفس و روح»، نشريه خردنامه صدرا، شماره 31.

درس هايي از مكتب اسلام، شماره هاي متعدد.

رجبي، ابوذر، «معناي زندگي»، نشريه معارف، شماره 66.

شاكر، محمدكاظم، «تفسيري از روح»، فصل نامه پژوهش هاي فلسفي كلامي، شماره 2.

_______________ ، «روح خدا در قرآن و كتاب مقدس»، فصل نامه پژوهش نامه قرآن و حديث، شماره 2.

فرامرزي، احمد، «خلود روح»، نشريه ارمغان، شماره 5.

ج) پايگاه اينترنتي

ج) پايگاه اينترنتي

1. سايت باشگاه انديشه. www. Bashgah.net

2. سايت خبرگزاري ايرنا. www.irna.ir

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109