قطره اي از درياي معارف شيعه

مشخصات كتاب

نويسنده : عباسعلى حقيقى زاده

ناشر : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

تقريظ استاد بزرگوار حوزه علميه اصفهان

حضرت آية اللَّه حاج سيد حسن فقيه امامى دام ظله العالى

بِسْمِ اللَّهِ الرَحْمنِ الرَحيمْ

بعد از حمد و صلوات، چه سعادتمند كسانى كه در مسير تكامل، خويش را از سرچشمه پر فيض و بى كران قرآن و اهل بيت عليهم السلام سيراب كرده سعادت دنيا و آخرت خود را بدين وسيله تأمين مى نمايند.

چه موفقند مردانى كه از معارف كتاب خدا و خاندان پاك رسول اكرم صلى الله عليه و آله مايه مى گيرند، و به كلمات نورانى آن استناد كرده خط زندگى را ترسيم مى كنند.

چه خوش ذوقند گروهى كه سخنان پروردگار و كلمات پيغمبر و ائمه عليهم السلام را زيب و زينت صفحات سينه و اوراق دفاتر خود قرار داده و به جان و دل خود صفا مى بخشند.

چه عاقلند افرادى كه از شعاع تابناك قرآن و اهل بيت استفاده نموده، افكار و عقايد و اخلاقيات و منشهاى انسانى خويش را بر اين اساس استوار مى نمايند.

چه دين باورند اشخاصى كه سفارش رسول گرامى صلى الله عليه و آله را به گوش جان شنيده، دست به دامن قرآن و عترت زده راه هدايت را در پيش گرفته و خود را از چنگال ضلالت و گمراهى نجات مى دهند.

چه منصفند محققينى كه در مقام مقايسه كلام خدا و رسول خدا و ائمه هدى را كه ريشه وحى دارد بر كلمات ديگران ترجيح داده، قلم و زبانشان را گويا و حاكى همان الطاف قرار مى دهند، خوشابه حالشان و خداوند يارشان باد.

جناب عمدة الاعزه آقاى عباسعلى حقيقى زاده دام توفيقه كتابى به نام

قطره اى از درياى معارف شيعه تاليف نموده اند كه واجد مراتب مرقومه فوق مى باشد، خداوند بر توفيقشان بيفزايد و زير سايه حضرت بقية اللَّه ارواحنا فداه در راه ترويج مذهب شيعه بيش از پيش مورد تأئيد و عنايات حضرت پروردگار قرار گيرند.

و السّلام

اصفهان، مدرسه نيم آورد

سيّد حسن فقيه امامى 1377/8/14

تقدير و تشكّر

پيشگفتار

بِسْمِ اللَّهِ الرَحْمنِ الرَحيمْ

با حمد و سپاس بيكران به ساحت مقدّس بارى تعالى و مسئلت از دربار ملكوتيش، در نيل به دستورات كتاب مطّول و اطاعت از خلفاى بر حق، خصوصاً آخرين ذخيره هستى حضرت صاحب العصر و الزمان روحى له الفداه و به پاس قدردانى از رهنمودهاى سرور گرامى حضرت آية اللَّه حاج سيّد حسن فقيه امامى دامت افاضاته و زحمات مديريت مؤسّسه امّ الكتاب، حضرت حجّة الاسلام و المسلمين حاج سيّد محمّد رضا ابطحى و برادر بزرگوارشان جناب آقاى سيّد ابوالقاسم ابطحى كه در راستاى حروفچينى و ويراستارى و تجديد چاپ اين مجموعه تلاش نمودند، از پيشگاه امام زمان ارواحنا فداه، توفيق روز افزون آن بزرگواران را مسئلت دارم.

اميدوارم اينگونه توفيقات توشه اى براى قيامت ما باشد.

آمين رب العالمين

تحصيلات : كارداني

تلفن تماس : 09133199741

مقدمه

هر انسان كه قدم به زندگى دنيا مى گذارد سرانجام بايد روزى دنيا را وداع كند اين آمدن و رفتن هيچ كدام به اختيار انسان نيست. در دوران اقامت پس از رسيدن به تكليف انتخاب راه صواب يا خلاف با اوست و از آنجايى كه خداوند باريتعالى مى فرمايد:

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِى الْخَلْقِ أ فَلا يَعْقِلُونَ

و هر كس را كه عمر (دراز) دهيم، خلقت (و رفتارش) را واژگونه كنيم، آيا تعقل نمي كنيد ..

اين جانب در سراشيب زندگى بر آن شدم از خود باقياتى به يادگار گذارم چون:

»كل نفس ذائقة الموت« (هر نفسى مرگ را مى چشد). (سوره يس، آيه 68)

كلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ

وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ

وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ).

(سوره آل عمران، آيه 185).

كلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إلَيْنا تُرْجَعُونَ).

(سوره انبياء، آيه 35).

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إلَيْنا تُرْجَعُونَ).

(سوره عنكبوت، آيه 57).

توضيح اين كه مرگ بدين مفهوم نيست كه مرك ما را از بين مى برد، بلكه مفهومش اين است كه مرگ چشيده مى شود همانند شيرينى، شورى، تلخى و ... كه حاصل يك عمر اعمال و رفتار ما ست ،در آخرت هم خلاصه مى شود كه انشاء اللَّه از عسل شيرين تر خواهد بود و يا خداى ناكرده از زهر تلخ تر خواهد گرديد.

از اين رو با لطف و عنايت خداوند متعال در حد توانايى اقدام به تهيه و جمع آورى مطالبى نمودم و فقط تنها آروزيم درخواست عنايت خداوند متعال و حضرت ولى عصر عجلّ اللَّه تعالى فرجه و توفيق انجام خدمتى هرچند ناقابل به مكتب گرانبهاي شيعه بوده است كه به حمد اللَّه حاصل شد.

از اين باب اگر نقصى در نوشتار يا هرگونه نارسايى در عبارات مشاهده مى شود به ديده اغماض نگريسته و با تذكرات مفيد خود بهره مندم سازيد.

از خداوند متعال مسئلت دارم اين خدمت ناچيز را پذيرفته و آن را ذخيره عالم آخرت و مايه آمرزش والدينم قرار دهد.

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ ِلإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِاْلإيمانِ

(سوره حشر، آيه 10).

غرض نقشى است كه از ما باز ماند=كه هستى را نمى بينم بقايى =مگر صاحب دلى روزى ز رحمت=كند در حق درويشان دعايى =

دعاى شروع مطالعه نمودن

»اللهم اخرجنى من الظلمات الوهم و اكرمنى بنور الفهم«.

خداوندا: مرا

از تاريكيهاى وهم و ابهام خارج كن و به من نور فهم كرامت فرما.

»اللهم افتح علينا ابواب رحمتك و انشر علينا خزائن علومك

برحمتك يا ارحم الراحمين«.

خداوندا: درهاى رحمت خود را بر ما باز كن و از گنجينه هاى علوم خودت

بر ما بگستران ا ى بهترين بخشندگان.

در پايان، اين اثر ناچيز را به پيشگاه آخرين ذخيره حق، مظهر ولايت مطلقه

پروردگار جهان، دادرس ستمديدگان، و پناهگاه مستضعفان و تشكيل دهنده

حكومت جهانى اسلام در صحنه گيتى باذن الهي، حضرت بقية اللَّه الاعظم مهدى موعود

عجلّ اللَّه تعالى فرجه هديه مى كنم.

(عباسعلى حقيقى زاده)

مقدمه بحث توحيد

آدمى فطرتاً دانش دوست و حقيقت جو آفريده شده است و اين فطرت، انسان را به كنجكاوى و دريافت حقيقت وا مى دارد. تا اينكه به تحقيق در مورد زمين اكتفا نكرده (اگر چه هنوز اسرارى در زمين وجود دارد مانند مثلث برمودا و غيره كه هنوز براى انسان شناخته نشده است) بلكه به آسمان چشم دوخته و به تحقيق در مورد ستارگان و كنترل نقاط مختلف و مطالعه در ديگر كرات توسط ماهواره و موشكها و آپولوها از راه كنترل با كامپيوتر پرداخته و هر روز كه مى گذرد به نتايج شگفت انگيز جديدى نائل مى شود.

در طول حيات براى هر انسان سؤالات پيش مى آيد، از قبيل اينكه از كجا آمده ام؟ آمدنم براى چيست؟ هدف از زندگى كدام است؟ اين آمدن و رفتن ها چه محصولى دارد؟ اين جهان چگونه و براى چه منظورى پديد آمده است؟

آيا اساساً جهان هستى، آفريدگارى دانا و حكيم دارد و طبق نقشه و طرح و هدف خاصى آن را پى ريزى كرده اند؟ و براى

تكامل هدايت انسانهاست يا عاملها يا دست قدرتى در كار نيست با اتفاقات و تصادفات كور و كر به وجود آمده است و به همين صورت ادامه مى يابد. آيا سرانجام همه با مرگ تمام مى شود؟ يا حيات ادامه پيدا مى كند اما به نوعى ديگر؟ پاسخ اين پرسشها جهان بينى هر انسان را تشكيل مى دهد.

كشف علم، مزايايى دارد و نارسائيهايى. بزرگترين مزيت كشفيات علمى دقت آنهاست. درباره هر موضوعى هزاران اطلاع به انسان مى دهد، اما با اين همه اينها محدود است، محدود به تجربه و آزمون، علم تا آن حد پيش مى رود كه بتواند آزمايش كند اما آيا مى توان همه هستى را آزمايش كرد؟ علمى كه وابسته به خدا نباشد در بعضى از مسائل به بن بست مى رسد! از قبيل اين جهان از كجا آمده است؟ به كجا مى رود؟ به طور كلى زشت است يا زيبا؟ خوب است يا بد؟ آيا اين عالم در مقابل اعمال انسان عكس العملى دارد يا نه؟ چگونه؟ در جواب تمام اين پرسشها، علم، جواب قاطع و قانع كننده اى ندارد. چون اين نوشته به عنوان قطره اى از درياى معارف شيعه مطرح است لذا در آغاز مقدارى درباره توحيد و انواع آن گفته مى شود و سپس درباره معاد، زيرا معتقد هستيم هر كس خللى در اعتقادش باشد ناشى از سست بودن توحيد يا معاد است و هر چه اعتقاد به اين دو موضوع بيشتر باشد يقين شخص كاملتر است و بالطبع عملش دقيقتر خواهد بود.

كسى كه در امور روزمره از گناهان كوچك نمى گذرد، كم كم به گناهان بزرگتر دست مى يابد ،

مثلاً شهروندى كه با داشتن پول و بليط از

ارائه بليط به اتوبوس و كرايه راننده تاكسى طفره مى رود چگونه ممكن است، ديون شرعى خود را بپردازد.

بر اثر اين ترفندها بمرور مال مردم شبهه ناك ، و حرام و حلال برايش مفهومى ندارد و هدفش رسيدن به اميال و شهوات است، حال به هر قيمت و به هر طريق كه باشد برايش فرقى ندارد و متأسفانه به درجه حيوانيّت، بلكه كمتر از آن تنزل پيدا مى كند.

مبحث توحيد :

خرم آن دل كه ز خود آگاه است - نفسش سوى اثبات دليل راه است =بر هر چه نظر كند خدا بيند و بس اين معنى لا اله الا اللَّه است= همه خصايص و صفاتى كه لازمه يك جهان بينى خوب است در جهان بينى توحيدى جمع است و جهان بينى توحيدى يعنى درك اينكه جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است و نظام هستى بر اساس خير و رحمت، رسانيدن هر موجود به كمال خود استوار است.

براى اقامه دليل، بهترين سند، قرآن كريم است و پس از آن احاديث و روايات چهارده معصوم عليهم السلام كه مكمل و متمم يكديگرند. لذا جهت استدلال، متمسك به قرآن كريم و سيره معصومين خواهيم شد.

جهان بينى اسلامى يا جهان بينى توحيدى :

توحيد در اسلام بدين طرز بيان شده است .

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ

(سوره شورى، آيه 11).

»هيچ چيز و هيچ كس مانند او نيست و مانند ندارد«.

و در فقر ذاتى انسان مى فرمايد:

يا أيُّهَا النّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ

(سوره فاطر، آيه 15)

هان اى مردم، شما (نا داروفقير)و نيازمند به خداوند هستيد، و خداوند است كه بى نيازو ستوده

است.

إنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ (سوره شورى، آيه 12).

همانا او به همه چيز تواناست.

و در سوره حج، آيه 6 مى فرمايد:

وَ أنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ (سوره حج، آيه 6).

و او بر هر كارى تواناست.

فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (سوره بقره، آيه 115).

پس هر طرف رو كنيد پس آنجا خداست.

به عبارت ديگر، خدا همه جا هست و هيچ جا نيست ،كه او نباشد.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ (سوره قاف، آيه 16).

و همانا خلق كرديم انسان را و مى دانيم آنچه را كه وسوسه مى كند به آن نفسش.

به عبارت ديگر:

وَ نَحْنُ أقْرَبُ إلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ (سوره قاف، آيه 16)

و ما نزديكتر هستيم به او از رگ گردن.

و لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى (سوره اعراف، آيه 180).

و براى خداست نامهاى نيك.

خداوند مجمع كلمات است و از هر عيب و نقصى پاك است.

اگر در خلوتت نور خدا نيست=ترا دردى بود، كان را دوا نيست =خدا در دل هر بيگانه پيداست=ولى بيگانه با او آشنا نيست =يكى گفتا كه ايزد در كجا هست؟=بدو گفتم كه اى غافل كجا نيست =فروغش در دل روشن هويداست=وليكن پير دل، گويد خدا نيست =نصيب زرپرستان زردى رو است=نشان رو سفيدى در طلا نيست =بيا اى خواجه دنيا را رها كن=وگرنه جانت از چنگش رها نيست = لا تُدْرِكُهُ اْلأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ اْلأَبْصارَ. (سوره انعام، آيه 103).

چشمها او را نمى بيند و او چشمها را درك مى كند).

توحيد گوى او نه بنى آدمند و بس=هر بلبلى كه زمزمه بر شاخسار كرد = و إذا سَأَلَكَ عِبادى عَنّى فَإِنّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (سوره بقره، آيه 186)

و چون بندگانم درباره من از تو پرسش كنند (بگو) من نزديكم و دعاى دعا كننده را وقتى كه مرا بخواند اجابت مى كنم، پس به فرمان من گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.

و مى فرمايد:

أ وَ لا يَعْلَمُونَ أنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (سوره بقره، آيه 77)

آيا نمى دانند كه خداوند آنچه پنهان و آنچه آشكار است ،مي داند .

و در جاى ديگر مى فرمايد:

أ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى (سوره علق، آيه 14)

آيا نمى داند كه همانا خداوند (همه چيز را) مى بيند.

آيات مذكور و صدها آيه ديگر خصوصيات باريتعالى را براى ما مشخص مى كند.

در همين راستا و براى آشنايى عميق با قرآن مجيد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ستايش از كسانى كه قرآن را مى آموزند، مى فرمايد: »خياركم من تعلم القرآن و علّمه« بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و به ديگران بياموزاند.

يك شيعه بايستى حداقل روزانه 50 آيه از قرآن را تلاوت كند و نسبت به معناى آن تفكر كند و از امام سجاد عليه السلام نقل است در ازاى شنيدن هر حرف از كلمات قرآن كريم يك حسنه منظور خواهد شد. من باب مثال براى گفتن بسم اللَّه الرحمن الرحيم، نوزده حسنه منظور مى شود.

پس از قرائت و

تفهيم قرآن، مرحله عمل به قرآن مهم است و بايد كسى كه با قرآن مأنوس است، براى ديگران در عمل الگو باشدنه اينكه مصداق حديث زير باشد: رُبّ تالِ الْقرآن وَ هُوَ يَلْعَنُه. چه بسيار كسانى كه قرآن مى خوانند ولى قرآن آنها را لعنت مى نمايد.

توسط زبان نبايد چيزى گفته شود ولى در كردار، عملى كه مورد تأئيد خداوند متعال( قرآن ) و رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نيست صادر گردد.

معصوم مى فرمايد: كونوا لنا زينا و لا تكونوا لنا شينا. آبروى ما باشيد و باعث خجالت ما نشويد.

جهان بينى توحيدى :

جهان به باطل و بازى آفريده نشده است. نظام موجود، نظام اكمل و احسن است.

جهان به حق و عدل برپاست، »بالعدل قامت السموات و الارض« آسمانها و زمين به عدل برپاست.

در مبحث توحيد مباحث استدلالى با ابعاد فلسفى كه شامل استدلال ممكن الوجود و اصل علت و معلول و اقسام علت كه شامل علت تامه، علت ناقصه، علت مادى، علت صورى، علت فاعلى، علت غايى، بطلان دور و تسلسل و نتايج آن و برهان نظم و سؤال و جواب اشكالات هيوم و غيره وجود دارد كه جنبه تخصصى دارد و با رويه مختصر نويسى تنها به شاخه هاى توحيد و يا فرازهايى از آن به اختصار اشاره مى شود.

شاخه هاى توحيد :

1 - توحيد صفاتى: خدا عين ذاتش است نه زائد و سواى آن.

مثال: چربى هر چيز از روغن است. چربى روغن عين ذات اوست.

2 - توحيد افعالى: يعنى همه فعلهاى هستى از خدا نشأت گرفته است، عالم هستى فعل خداوند

است.

3 - توحيد عبادى: يعنى در دستگاه هستى هيچكس واسطه نيست.

إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ (سوره حمد، آيه 5)

(خداوندا) تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى خواهيم.

4 - توحيد در ربوبيت: يعنى حكمى نيست مگر براى خدا. »لا حكم الا للَّه«.

قلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ اْلأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أ فَلا تَتَّقُونَ (سوره يونس، آيه 31)

بگو چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد، يا كيست كه بر گوشها و چشمها حاكم است و كيست كه زنده را از مرده و مرده را از زنده برمى آورد، و كيست كه كار (جهان) را تدبير مى كند؟ زودخواهند گفت خدا، بگو پس چرا پروا نمى كنيد.

5 - توحيد ذاتى: يعنى ذات خداوند همانند و عين صفات اوست .

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ

(هيچ چيز و هيچ كس مانند او نيست و مانند ندارد«. (سوره شورى، آيه 11).

انسان بر اساس فطرت، گرايش به خدا دارد و پيغمبران آمده اند اين گرايش را در مسير صحيح، كه پرستش خداى يگانه است قرار دهند. هر چه انسان فكرش را بكند مخلوق ذهنى است نه خدا، ذات خدا يگانه است.

در سوره نساء، آيه 116 مى فرمايد:

إنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً (سوره نساء، آيه 116)

خداوند اين (گناه) را كه برايش شريك قائل

شوند نمى بخشد، و (هر گناهى) فروتر از اين را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد و هر كس به خداوند شرك ورزد، دچار گمراهى دور و درازى شده است.

لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ (سوره انبياء، آيه 22)

اگر در جهان خدايانى (متعدد) جز خداوند (يگانه) بود، تباه مى شدند، خداوند صاحب عرش از توصيف منزه است.

قال على بن الحسين عليه السلام: ان اللَّه لا يوصف بمحدودية عظم ربنا عن الصفة فكيف يوصف بمحدودية من لا يوحد.

حضرت سجاد عليه السلام مى فرمايد: همانا خداوند توصيف نمى شود به محدوديت، بزرگ است پروردگار از توصيف، پس چگونه توصيف مى شود به محدوديت، كسى كه حد ندارد.

6 - توحيد در خالقيت:

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِى اْلأَعْمى وَ الْبَصيرُ أمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ (سوره رعد، آيه 16)

بگو (و بپرس) پروردگار آسمانها و زمين كيست بگو خداوند است. بگو پس آيا بجاى او سرورانى براى خود مى گيريد و مى پرستيد كه براى خويشتن هم اختيار سود و زيانى ندارند بگو آيا نابينا و بينا برابر است، يا آيا تاريكيها و روشنايى برابر است، يا شريكانى براى خداوند قائلند كه همانند آفرينش او، آفريده اند، و آفرينش(ها) بر آنان مشتبه شده است بگو خداوند آفريدگار هر چيز است و او يگانه قهار است.

7 - توحيد در رازقيت:

يا أيُّهَا النّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ لا إلهَ إلاّ هُوَ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ (سوره فاطر، آيه 3)

اى مردم نعمت الهى را بر خودتان ياد آوريد، آيا آفريدگارى غير از خداوند هست كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد خدايى جز او نيست، پس چگونه بيراهه مى رويد.

8 - توحيد در مالكيت: آنچه در نزد مردم است مانند خانه، ماشين، كتاب و غيره مالكيت اعتبارى است ولى خداوند متعال مالكيتش حقيقى است. ( انا لله وانا اليه راجعون) .

الَّذى لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً (سوره فرقان، آيه 2)

كسى كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست، و فرزندى برنگزيده است، و در فرمانروايى شريكى ندارد، و همه چيز را آفريده است و به اندازه اش مقرر داشته است.

و قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتى مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (سوره بقره، آيه 247)

و پيامبرشان به ايشان گفت خداوند طالوت را به فرمانروايى شما برگماشته است، گفتند چگونه او بر ما فرمانروايى كند، حال آنكه ما از او به فرمانروايى سزاوارتريم، و مال و منال چندانى نيز ندارد، گفت، خداوند او را بر شما برگزيده است و به او دانايى

و توانايى بسيار بخشيده است و خدا فرمانرواييش را به هر كس كه بخواهد ارزانى مى دارد و خدا گشايشگرى داناست.

9 - توحيد در توكل: يعنى فقط متكى به او باشيم.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أ فَرَأيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إنْ أرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرِّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أوْ أرادَنى بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (سوره زمر، آيه 38)

و اگر از ايشان بپرسى كه چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است، بيشك گويند خداوند، بگو ملاحظه كنيد كه آنچه به جاى خداوند مى پرستيد، اگر خداوند در حق من بلايى خواسته باشد، آيا آنان بلاگردانش هستند يا اگر در حق من خيرى خواسته باشد، آيا آنان بازدارنده رحمت او هستند، بگو خداوند مرا كافى است، كه اهل توكل بر او توكل مى كنند.

10 - توحيد در رجاء: رجاء به معنى اميدوارى به رحمت الهى. ولى بايد مواظب بود از حد اميد نگذرد كه:

لطف حق با تو مداراها كند =چون كه از حد بگذرد رسوا كند = قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ (سوره آل عمران، آيه 26)

بگو خداوندا، اى فرمانفرماى هستى، به هر كس كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كس كه خواهى فرمانروايى بازستانى، و (تويى كه) هر كس را كه خواهى گرامى دارى و هر كس را كه خواهى خوار كنى، (سر رشته) خير به دست

توست، تو بر هر كار توانايى.

11 - توحيد در خوف: خوف به معنى ترس است و ترس از مقام الهى است.

(قاضى دادگسترى مجرم را كه محاكمه مى كند ممكن است پيرمردى باشد ولى مجرم از او خوف دارد، چون به سر قلم و دست قاضى، حكم صادره بستگى دارد).

إنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إنْ كُنْتُمْ مؤمنين (سوره آل عمران، آيه 175)

آن شيطان است كه دوستدارانش را مى ترساند، پس اگر مؤمن يد از آنان نترسيد و از من بترسيد.

قلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أسْرَفُوا عَلى أنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (سوره زمر، آيه 53)

بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشته ايد، از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را مى بخشد، كه او آمرزگار مهربان است.

قابل توجه: »در مورد حق اللَّه بله، ولى حق الناس جاى تأمل دارد لذا در مورد حقوق هم كيشان بايد نهايت دقت را مبذول داشت، چون هم حق اللَّه است و هم حق الناس«.

12 - توحيد در شدت محبت: دوستى زياد و محبت وافر را عشق گويند و بهترين نوع عشق، عشق به خداست.

و مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا إذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَميعاً وَ أنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعَذابِ (سوره بقره، آيه 165)

كسانى از مردم هستند كه همتايانى براى خداوند قائل مى شوند و آنها را همچون دوست داشتن

خدا دوست مى دارند، حال آنكه مؤمنان، خداوند را دوست تر دارند، و اگر ستمكاران (مشركان) بدانند هنگامى كه عذاب (روز قيامت) را مشاهده مى كنند، هر قدرتى از آن خداوند است و خداوند سخت كيفر است.

13 - توحيد در عرفان: در اين مرحله مصداق، آيه:

قُلْ إنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (سوره انعام، آيه 162) بگو نماز و نيايش من و زندگانى و مرگ من، در راه خدا، پروردگار جهانيان است،( و خواهد بود انشاالله). يعنى دنيا را وسيله قرار مى دهند، نه هدف و همه چيز را براى خدا مى دانند، حتى حيات و ممات خود را، لذا اينان دنيايشان كوچك است و آخرتشان بزرگ.

فطرى بودن توحيد :

موافقت و هماهنگى احكام و قوانين اصلى و اساسى دين با سرشت آدمى، همچنانكه انسان خيرخواه و عدالت طلب است قوانين دين هم دعوت به احسان و عدالت مى كند.

الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ اْلأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره اعراف، آيه 157)

كسانى كه از فرستاده و پيامبر امى پيروى مى كنند، كه نام (و نشان) او را در تورات و انجيل كه در نزدشان است، نوشته مى يابند، (هم او) كه آنان را به نيكى فرمان مى دهد و از ناشايستى باز مى دارد، و پاكيزه ها را بر آنان حلال و پليدها را

حرام مى دارد، و از آنان قيد و بندهاى (پيمانهاى) سنگين را كه بر آنان مقرر شده بود برمى دارد، پس كسانى كه به او ايمان آورده و او را گرامى داشته و يارى كرده اند و از نورى كه همراه او نازل شده پيروى مى كنند، اينانند كه رستگارند.

تسليم محض در برابر خدا: »الاسلام هو اليقين و اليقين هو التسليم و التسليم هو العمل الصالح«.

تمام پيامبران دعوت به اسلام مى كردند، اما تنها دين مقدس اسلام به اين نام ناميده شده است به جهت آنكه تبلور تسليم محض در برابر خدا، در اسلام بيشتر است.

حضرت ابراهيم از خدا چنين خواست:

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إنَّكَ أنْتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ (سوره بقره، آيه 128)

پروردگارا ما را فرمانبردار خويش بگردان و از زاد و رود ما امتى فرمانبردار خويش پديد آور و مناسك ما را به ما بنما، و از ما درگذر كه تويى توبه پذير مهربان.

در سوره روم، آيه 30 خداوند مى فرمايد:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (سوره روم، آيه 30)

پاكدلانه روى به دين بياور، اين فطرت الهى است كه مردمان را بر وفق آن آفريده است، در آفرينش الهى تغييرى راه ندارد، اين دين استوار است، ولى بيشترين مردم نمى دانند.

امام صادق عليه السلام فرمودند: »فطرهم على التوحيد« (خداوند مردم را در فطرت توحيد سرشته است). بحار الانوار، جلد 3، صفحه 308، جلد 47).

در سوره نساء، آيه 87 مى فرمايد:

اللَّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ وَ مَنْ أصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً (سوره نساء، آيه 87)

خداوند است كه خدايى جز او نيست، (هم او) شما را در روز قيامت كه در (فرارسيدن) آن شكى نيست، گرد مى آورد، و كيست از خدا راستگوتر.

و در سوره بقره، آيه 216 در مورد دستورات الهى چنين مى فرمايد:

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (سوره بقره، آيه 216)

بر شما جهاد مقرر شده است، و آن براى شما نا خوشايند است، و چه بسا چيزى را ناخوش داشته باشيد و آن به سود شما باشد، و چه بسا چيزى را خوش داشته باشيد و آن به زيان شما باشد، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد.

و در مورد علت پر كردن بركات يا عذاب در سوره اعراف، آيه 96 مى فرمايد:

و لَوْ أنَّ أهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (سوره اعراف، آيه 96)

و اگر اهل (آن) شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، بر آنان (درهاى) بركاتى از آسمان و زمين مى گشوديم، ولى (آيات و پيامهاى ما را) دروغ انگاشتند، آنگاه به خاطر كار و كردارشان ايشان را فروگرفتيم.

گاهى غرور ناشى از نعمت و قدرت، انسان را در معرض سقوط و به دام شيطان افتادن

قرار مى دهد كه لازم است براى شكست غرور، حوادثى هر چند ناگوار اما سازنده پيش بيايد و خداوند مهربان كه مى خواهد انسان را به كمال برساند گاهى چنين حوادثى را براى تربيت پيش مى آورد افراد عادى را پول مى فريبد و افراد بهتر كه پول نتواند آنها را بخرد زن آنها را مى فريبد واگر نه پول و نه زن نتواند، مقام او را خواهد فريفت و آن موقع بلايى كه بر سر فرزند نوح يا شيطان آمد سرش نازل مى شود. لذا شيطان را تكبر، و آدم را حرص و قابيل را شهوت به خزلان كشيد.

سئل عن الصادق عليه السلام: نحن تفسير التقوى، يفقد امرك و لا يراك حيث نهاك.

سؤال شد از امام صادق عليه السلام: از معناى تقوا، پس فرمود تقوا اين است كه نيابد ترا خدا آنجايى كه نهى كرد ه ببيند.

دلا تا به كى از در دوست دورى=گرفتار دار سراى غرورى =نه در دل ترا از غم دوست دردى=نه چهره از سراى آن كوى گردى =همه كار تو سر به سر خاكبازى=نه عشق حقيقى نه عشق مجازى =

عدل الهى و فطرت :

قرآن كريم در مورد عدل الهى چنين مى فرمايد:

إنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النّاسَ أنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (سوره يونس، آيه 44) خداوند هيچ ستمى بر مردم روا نمى دارد، ولى مردم خودشان بر خود ستم مى كنند.

و در حديث است كه: »ما جاع فقير الا بما استغنى به غنى«

(گرسنگى نمى خورد فقيرى مگر اينكه حق او را كسى خورده باشد). بنا براين هر گونه خدعه ونيرنگ از مسلماني عليه مسلمان ديگر حرام وشخص خاطي از

اسلام خارج است .

و چه بسا ثروتمندانى كه به خاطر امتناع از كمك به محرومين و مستمندان خداوند ثروت را از دست ايشان بيرون كشيده و به افرادى كه گذشت و سخاوت دارند منتقل نموده است.

و در سوره يس، آيه 47 چنين آمده است:

وَ إذا قيلَ لَهُمْ أنْفِقُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أطْعَمَهُ إنْ أنْتُمْ إلاّ فى ضَلالٍ مُبينٍ (سوره يس، آيه 47)

و چون به ايشان گفته شود از آنچه خداوند به شما روزى داده است، بخشش كنيد، كافران به مؤمنان گويند آيا كسى را خوراك دهيم كه اگر خداوند بخواهد خوراكش مى دهد، شما جز در گمراهى آشكار نيستيد.

و عوام هم نسبت ناروايى به ملانصرالدين داده اند كه روزى هارون الرشيد مبلغى پول به وى داد و گفت بين فقرا تقسيم كن، وى رفت و بين اغنيا تقسيم كرد از او علتش را سؤال كردند گفت كه خدا عقلش و حكمتش از ما بيشتر است كه به اغنيا داده و به فقيران نداده است. البته اين مطلب هيچ گونه سند علمى و شرعى ندارد. مگر قرآن نمى فرمايد:

و فى أمْوالِهِمْ حَقُّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (سوره ذاريات، آيه 19)

و در اموالشان سهمى براى سائل و محروم قرار داديم .(كسيكه ازسير كردن گرسنه اي امتناع ورزديا از پذيرش مهمان، از او انتظار هيچ خيري را نداشته باشيد)

در نظر يك فرد شيعه موحد، قطره و دريا يكى است. ثروت و فقر، مقام والا يا ساده و جزء بودن تفاوتى ندارد. فقط مُخلِص و مُخلَص شدن مهم است.

لذا هيبتى كه شخص فقير با تقوا دارد بيش از ثروتمندى است كه فاقد تقواست.

روانشناسان اين عوامل را در انسان شناسايى كرده اند، وشامل:

1 - راه حقيقت جويى.

2 - گرايش به فضائل انسانى.

3 - تمايل به زيبايى.

4 - گرايش به كمال مطلق.

بنابراين يكى از روحيات و ذاتياتى كه در انسان نهفته شده و تعبير به فطرت مى شود گرايش به كمال مطلق است و عيب و نقصى ندارد. لذا انسان گرايش به آن ذات بى همتا دارد.

وَ وَصّى بِها إبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إلاّ وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ (سوره بقره، آيه 132)

و ابراهيم و يعقوب پسرانشان را به آن سفارش كردند كه اى فرزندان من خداوند اين دين را براى شما برگزيده است، پس مبادا كه جز به فرمانبردارى،از خداوندو تسليم او بميريد .(مواظبت از عبادت طاغوت وشياطين انسي وجني)

حضرت ابراهيم عليه السلام از اصل فطرت خداجويى مردم استفاده كرده، آنجا كه قرآن مى فرمايد:

فلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبّى فَلَمّا أفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلينَ (سوره انعام، آيه 76)

زمانى كه شب بر او پرده انداخت، ستاره اى ديد، گفت اين پروردگار من است، آنگاه چون اُفول كرد، گفت افول كنندگان را دوست ندارم.

فلَمّا رَأى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبّى فَلَمّا أفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنى رَبّى َلأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّينَ (سوره انعام، آيه 77)

آنگاه چون ماه را تابان ديد، گفت اين پروردگار من است، اما چون اُفول كرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمايى

نكند بى گمان از گمراهان خواهم شد.

فَلَمّا رَأى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّى هذا أكْبَرُ فَلَمّا أفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إنّى بَرى ءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ (سوره انعام، آيه 78)

آنگاه چون خورشيد را تابان ديد گفت اين پروردگار من است، اين بزرگتر است، و چون اُفول كرد گفت اى قوم من، من از شركى كه مى ورزيد، برى و بركنارم.

دانشمندان روانشناس احساس كننده خداى را، در دل مى دانند، نه در عقل و آنچه سوز و عشق ارتباط نزديك را برقرار مى كند همان خداجويى فطريست (لذا، هم خداجويى، هم خداشناسى و هم خداگرايى فطريست).

در سوره روم، آيه 30 چنين مى فرمايد:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (سوره روم، آيه 30) پاكدلانه روى به دين بياور، اين فطرت الهى است كه مردمان را بر وفق آن آفريده است، در آفرينش الهى تغييرى راه ندارد، اين دين استوار است، ولى بيشترين مردم نمى دانند.

صفات خدا :

صفات خداوند متعال شامل صفات ثبوتيه و صفات سلبيه است.

صفات ثبوتيه صفاتى است كه در خداوند متعال وجود دارد مانند:

هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ (سوره حديد، آيه 3) اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چيز داناست.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: بود قبل از قبل، بدون قبل و بعد از بعد بدون بعد و انتهايى براى او نيست تا به آن غايت و نهايت مى رسد.

با اثبات وجود

واجب الوجود، پس او اول است و قبلى براى او متصور نيست، و آخر است و بعدى براى او متصور نيست از اول تا ابد وجود داشته و دارد. اين معناى ابدى بودن و ازلى بودن خداست.

صفات ثبوتيه بر دو قسم است:

1 - صفات ذات

2 - صفات فعل

صفات ذات صفاتى است كه بدون توجه به اين عالم هستى در ذات مقدس خداوند وجود دارد نظير قدرت الهى.

صفات فعل با توجه به عالم هستى و نسبت عالم هستى با خداوند، صفات فعل است. مثلا عالم مخلوق خداوند است و خداوند خالق است.

صفات سلبيه صفاتى است كه در خداوند متعال وجود ندارد و شامل موارد زير است:

جسميت: خداوند جسم نيست چون جسم احتياج به مكان دارد و تحت تاثير قرار مى گيرد به عبارت ديگر از چند چيز به وجود نيامده است.

ظلم: خداوند متعال چنانچه توضيح داده شد عادل است و ظالم نيست. چون ظلم ناشى از ضعف و كمبود است و خدا صمد است، يعنى بى نياز است .

وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أنْتُمُ الْفُقَراءُ (سوره محمّد، آيه 38)

و خداوند بى نياز است و شما نيازمندانيد.

جهل: خداوند جاهل نيست و چون او عليم و حكيم است دانا و با حكمت است.

غفلت: خداوند غافل نيست و صفات كماليه خداوند حدى ندارد، بى نهايت است. تعريف باريتعالى علاوه بر سوره توحيد و دعاى جوشن كبير در مفاتيح الجنان و در قرآن كريم در سوره حشر چنين آمده است:

هُوَ اللَّهُ الَّذى لا إلهَ إلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمؤمن الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبّارُ

الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ (سوره حشر، آيه 23)

اوست خداوند كه خدايى جز او نيست، فرمانرواى قدوس، سلام، مؤمن، مهيمن پيروزمند جبار صاحب كبرياست، پاك و برتر است خداوند از آنچه براى او شريك مى انگارند.

هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِىُ الْمُصَوِّرُ لَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (سوره حشر، آيه 24)

اوست خداوند آفريدگار پديدآورنده صورتگر، او راست نامهاى نيك، آنچه در آسمانها و زمين است او را تسبيح مى گويد، و اوست پيروزمند فرزانه.

در دعاى جوشن كبير هم اگر چه هزار اسم از خداوند متعال نقل شده وليكن در مورد هر اسم بايد توجه داشته باشيد كه خدايى جز آن خدايى كه آن اسم را به حد كمال دارد نداريم و همه به يك حقيقت منتهى مى شود و آن خداى واحد است.

امام حسين در دعاى عرفه مى فرمايند: »عميت عين لا تراك عليها رقيبا«.

(كور باد چشمى كه ترا مراقب خود نبيند).

شخصى نزد امام حسين عليه السلام آمد و عرض كرد يابن رسول اللَّه من گناه مى كنم مرا نصيحت فرما.

حضرت فرمودند: پنج كار انجام بده و هر چه خواهى گناه كن.

1 - روزى پروردگار را نخور و گناه كن.

2 - جايى را پيدا كن كه خدا تو را نبيند و هر چه خواهى گناه كن.

3 - از تحت ولايت و سرپرستى خدا خارج شو و هر چه خواهى گناه كن.

4 - به ملك الموت اجازه نده ترا قبض روح كند و هر چه خواهى گناه كن.

5 - وقتى كه ملائكه خواستند تو را

به جهنم ببرند فرار كن و به جهنم نرو و آنگاه هر چه خواهى گناه كن.

در فرازى از دعاى عرفه امام حسين عليه السلام چنين مى فرمايند:

»الهى انت الذى ازلت الاغيار، عن قلوب احبائك و اوليائك حتى لا يرجوا سواك ...«

(خداوندا تو آن كسى هستى كه غير خودت را از دل دوستانت زائل مى كنى تا به غير از تو اميد نداشته باشند ..).. و قال اميرالمو منين عليه السلام :من استعان بغير الله ذل :كسيكه ياري طلب كند از كسي مگر خدا ذليل مي شود.(حال خود قضاوت كنيد،اگر كسي مسلمان است وازدشمن خدا استمدادجويد،چگونه مي شود)

در كتاب كافى از عبد الرحمن از ابن ابى بحران آمده است كه گفت من سؤال كردم از امام باقر عليه السلام از معرفت خدا، پس گفت من آيا تصور بكنم او را چيزى و شى ء، فرمود بلى شى ء غير معقول و غير محدود (به نحو غير معقول غير محدودى او را تصور كن) پس چيزى كه واقع مى شود تصور تو بر آن چيزها و اشياء، پس او خلاف و مخالفت حقيقت او باشد.

شباهت ندارد او را چيزى و درك نمى كند او را اذهان. چگونه درك كند او را اذهان در حالى كه او خلاف آنچه در عقل است مى باشد. خلاف آنچه تصور مى شود در اذهان مى باشد. زيرا كه هر تصور شده اى، چيزى غير معقول

و غير محدود مى باشد. جامعترين تعريف، سوره توحيد است:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ (سوره اخلاص، آيه 1) بگو او خداوند يگانه است.

اللَّهُ الصَّمَدُ (سوره اخلاص، آيه 2) خداوند مهتر (بى نياز).

لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ (سوره اخلاص، آيه 3) نه فرزند آرد و نه از كسى زاده است.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أحَدٌ (سوره اخلاص، آيه 4) و او را هيچ كس همتا نيست.

در اين سوره سه بار كلمه لم كه نفى است آمده است.

و بطور خلاصه، صفات ثبوتيه و صفات سلبيه باريتعالى عين ذات پروردگار است و قابل تفكيك از يكديگر نمى باشند چون واحد، احد است.

براى معرفت بيشتر شما را به مطالعه توحيد مفضّل و اشارات حضرت امام جعفر صادق عليه السلام توصيه مى كنم كه عظمت خلقت انسان و ساير موجودات را كامل توضيح داده است.

معرفت مولا :

در خود نگر و هدايت دوست ببين= در هر چه نظر كنى همه اوست ببين =تو ديده ندارى كه ببينى او را= ورنه ز سرت تا به قدم اوست ببين= خداوند متعال مى فرمايد: هر كس ديدار (باطنى) پرودگار را آرزومند است بايد عمل به جاى آورد و در عبادت پروردگارش احدى را شريك نگرداند.

لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (سوره اسراء، آيه 22)

در جنب خداوند، خدايى ديگر قائل مشو، كه نكوهيده و بى يار و ياور مى شوى.

اى صانع پاك، جفت و همتاى تو نيست =در عرش مجيد، جاى و مأواى تو نيست =اى صانع ذو الجلال و رحمان و رحيم =هستى همه جا و هيچ جا، جاى تو

نيست= خدايا مرا به وحدانيت خود بياراى و مرا به احديت خود عظمت بخش تا وقتى بندگانت ببينندم گويند ترا ديدم، تو من باشى و من تو باشم (ان شاء اللَّه).

از بايزيد بسطامى:

عشق تو ز هر بى خبرى خالى نيست= درد تو ز هر بى بصرى خالى نيست=هر چند كه در خلق جهان مى نگرم= سوداى تو از هيچ سرى خالى نيست= از امام صادق عليه السلام در دعاى روزانه ماه رجب مى خوانيم:

»يا من يعطى الكثير بالقليل يا من يعطى من سئله يا من يعطى من لم يسئله و من لم يعرفه تحنفا منه و رحمة ...«

(اى خدائى كه در برابر عمل اندك، بسيار مى بخشى به كسى كه از تو چيزى بخواهد و كسى كه از تو چيزى نخواسته و حتى تو را نشناخته است از روى مهرورزى و رحمت خود مى بخشى - تو كه با دشمنان رحمت دارى، دوستان را كجا برى از ياد.

آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند= فرزند و عيال و خانمان را چه كند=ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى= ديوانه تو هر دو جهان را چه كند= و دلباخته ديگرى مى گويد:

اى خلق دو كون، ذكر گوينده تو= وى جمله كائنات، پوينده تو=هر چند به كوشش، نتوان به تو رسيد= تو با همه اى، و همه جوينده تو= اللهم ما بنا من نعمت فمنك: خداوندا كدام نعمتى هست كه از تو نباشد.(تعقيبات نماز عصر).

در صدر نعمتها، نعمت ولايت اهل البيت است و خداوند مى فرمايد:

ان تعدوه نعمت اللَّه لا تحصوها: اگر بخواهيد نعمت ولايت را بحساب آوريد، بحساب نمى آيد.

افعال خدا :

آن شنيدستم كه در عهد كهن=گفت شاهى با وزير خويشتن =كاى به هر جا مونس و غم خوار من =در جهان مشكل گشاى كار من =مطلبى دارم كنم افشاى تو= تا بسنجم فكر و هوش و راى تو =از تو مى پرسم سه مطلب، دِه جواب= تا دهم من بر تو خلعت بى حساب= اولا بر گو چه مى پوشد خدا=از خوراكى ها چه اش باشد غذا=در جهان بر گو چه باشد كار او= چيست رمز گرمى بازار او =كن تفحص بهر پاسخ اى وزير =دِه جواب و خلعت شاهى بگير=گر نسازى نيز مطلب آشكار= بر سر دارت زنم منصور وار =شد وزير از اين معما در شگفت =بهر مطلب دامن شه را گرفت =داد يك مَه مهلتش آن شهريار =تا نماند سِر مطلب آشكار =شد وزير آشفته حال و نيمه جان =جانب دولت سراى خود روان =از قضا او را غلامى بنده بود =قلب او از نور حق آكنده بود =ديد چون مولاى خود را او پريش =وز پريشانى سرافكنده به پيش =با ادب جويا شد از احوال او =تا نمايد حل، مگر اشكال او =گفت با مولايش آن فرخنده فال= از چه روى گرديده اى افسرده حال =آنچه را بشنيده بود ابراز كرد =عقده دل در بر او باز كرد =تا غلام از حال او آگاه شد =از وفا او را امين راه شد =گوش دل بگشا و بنشين شادمان =تا كنم آگاهت از اسرار آن =مطلب اول اگر خواهى جواب= گويمت بشنو، اى عاليجناب =آنچه مى پوشد خدا اسرار ماست =او فقط آگه ز سِر كار ماست =مطلب دوم كه گفتى ذات پاك

=از خوراكى ها چه اش باشد خوراك =پرده بر مى دارم از اسرار آن =مى خورد او غصه ما بندگان =سومين مطلب كه باشد دلپذير =نزد شه مطرح نمايم اى وزير =گر مرا در نزد شه با خود برى =پاسخش را مى دهم با دلبرى =شد وزير از اين محبت شادمان =با غلامش شد به نزد شه روان =چون رسيدند آن دو در نزد امير =ماجرا را كرد مطرح آن وزير =شاه گفتا با محبت با غلام =سِر اين مطلب نما بر ما تمام =با ادب چون غنچه لب باز كرد= آن دو مطلب را به شه ابراز كرد =شاه گفتا اى غلام نيك خو= مطلب سوم برايم باز گو =در جوابش گفت آن روشن ضمير =آنچه فرمايى مطاع است اى امير =سِر اين مطلب كه حل بايد نمود =شرطها دارد عمل بايد نمود =امر فرما تا وزيرت همچون من= جامه خود را برون آرد ز تن =او بپوشد جامه و دستار من= من بپوشم جامه او را به تن =او نشيند جاى من، من جاى او =او شود مر بنده، من مولاى او =تا نمايم سِر مطلب آشكار =تا بدانى چيست كار ،كردگار =شاه فرمان داد و كردند آنچنان =گفت باشد آن غلام نكته دان =آرى، آرى اين بود كار خدا =كو گدا را شه كند، شه را گدا =او وزيرى را كند اينسان حقير =او كند اينسان غلامى را وزير =هر كه را خواهد بلندش مى كند= ور نخواهد مستمندش مى كند =كار او اين است اندر روزگار= او بود بر شهرياران شهريار =هستى عالم همه از هست اوست =عزت و دولت همه در دست اوست = ××××××

افعال خدا :

شنيدستم كه روزى يك كبوتر= به سوى مقصدى مى زد همى پر =كه ناگه يك عقاب تيز چنگال=ز بهر طعمه او را كرد دنبال =كبوتر بود پيش و باز در پى=به سرعت مى نمودى راه را طى =به چشم آورد ناگه آن كبوتر=درختى را كه بودى سايه گستر=ز خوف باز سر در زير پر كرد=به ناگه زير پايش را نظر كرد=بديد آن دم يكى صياد خونخوار=گرفته او به ره تير شرر بار=نشان بگرفت خال سينه او=كه سوزاند دل بى كينه او=نظر كردى به بالا آن نگون بال=بديد آنجا عقاب تيز چنگال=برون شد از نهادش آه جانسوز=كه شد عمرم تباه، شد سيه روز=اسير آن دو دشمن شد آن كبوتر=بشد نوميد و كرد او زير پر سر=بناليد از جگر آن زار نالان=كه اى پروردگار حى سبحان=نظر بنما به اين زار و دل افكار=گرفتارم، گرفتارم، گرفتار=تويى آگه ز حال جوجه هايم=رهايم كن، رهايم كن، رهايم=چه سازم چون كنم كز بامداد=ندارم من خبر از حال آنان =تو مى دانى كه آنان بى قرارند=ز بهر دانشان چشم انتظارند=خداوندا بود ترس من از آن=ز بى قوتى روند از دستم آنان =تو رحمان و رحيم و مهربانى=تو خلاق زمين و آسمانى=خلاصم كن نجاتم ده الهى=كه تو بر حال زار من گواهى=دعايش شد اجابت نزد دادار=ز امر خالق عالم يكى مار=بزد نيشى به شصت پاى صياد=كز او برخواست آه و داد و فرياد=در آن لحظه خطا شد تير صياد=به قلب باز خورد و باز افتاد=كبوتر از آن بلا آزاد گرديد=ز الطاف خدا دلشاد گرديد= افعال خدا :

اين شنيدستم كه درويشى گدا=غافل از الطاف بى حد خداى =جامه اى ژوليده در بر داشتى=در ره باطل

قدم برداشتى=بر در يك خانه اى آمد فرود=كه خداى خانه عين الدوله بود=گرد خود را خط كشيد، او نشست=چشم اميدش را به صاحبخانه بست=گفت عين الدوله باشد چاره ساز=گر كه بر ما لطف اوآيد فراز=در كنار او يكى ژوليده اى=بر نشستى از جمال، ببريده اى =گفت بايد حق كند حاجت روا=نى خداى خانه كو باشد گدا=تا كه عين الدوله آمد از سرا=ديد ذكر و صحبت اين ماجرا=كله بى مغز او پر باد شد=زود از درويش اول شاد شد=گفت تا يك مرغكى بريان كنند=پر ز لعل و از جواهر آن كنند=سوى آن مردك فرستادند زود=كز قضا و حكم حق آسوده بود=از قضا او را نبود ميل طعام=سوى درويش دوم برداشت گام=مرغ بريان را به آن درويش داد=گفت اينك اين طعام از آن تو =باز جاى آن از او گرفتى چند پول=مرد دوم مرغ را كردى قبول=گفت الحق حق بود غمخوار ما=ار بود مشگل گشاى كار ما=رفت آن درويش سوى كار خود=هم گرفتى اجرت افكار خود=تا كه عين الدوله آمد از فراز=ديد آن آشفته را بنشسته باز=خواست علت را، و گفتش ماجرا=كز چه باز اينجا نشستى و چرا=اندرون مرغ بودى سيم و زر=هان چه كردى مرغ بريان را بى خبر =تا حقيقت بهر آنان فاش شد=سوىآن مردك بسى پرخاش كرد=وندر آن درب سرا درويش را=تا نبيند مرد بدانديش را=گفت عين الدوله با خلق جهان=چاره ساز ماست خالق خلق جهان=هر كه از لطف خدا غافل بود=هر كه باشد بى گمان جاهل بود=نزد لطف او تمام خسروان=چون گدا باشد بى شك اى فلان=هستى و افلاك ريزه خوار او=عقل ما وامانده اندر كار او=عابدى، از لطف او مأيوس نيست =هستى ما پوچ و بى

حاصل نيست= از حضرت سجاد عليه السلام نقل است كه مى فرمودند:

»رب لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابداً فى الدنيا و الاخرة

(خداوندا مرا حتى به مقدار يك چشم بر هم زدن به خودم وامگذار در دنيا و آخرت). مقصود اين است كه اگر خداوند ما را لحظه اى به خود واگذارد نابود خواهيم شد همانند تصويرى كه ما از يك منظره در ذهنمان بيايد و بعداً محو شود.

كار ساز ما درفكر كار ماست --- فكر ما دركار ما آزار ماست ( منظور فكر بدون توكل است ) در قدرت حق نظاره كردن چه خوش است= وز مردم بد كناره كردن چه خوش است=هر دل كه در آن مهر الهى نبود =آن دل به هزار پاره كردن چه خوش است= دليل مطلب در بيت زير است:

اگربت پرستى بتى را پرست =كه او آفريده بت و بت پرست= از ديگر افعال خداوند باريتعالى به اثبات رسانيدن حقيقت بندگان به وسيله انتخاب اعمال خودشان است چون علم خداوند محيط بر گذشته و حال و آينده خواهد بود ولى علم مجوز اعمال بشريت نيست لذا هر انسان فهميده بايستى پس از تحقيق و تجربه و تحليل اعتقاداتش از نظر عقل و علم (ما حَكَمَ بِهِ العَقْل حَكَمَ بِهَ الشَرع) وظيفه دارد عمل نمايد يكى از كارهاى خداوند متعال آزمايش تك تك بندگان از آدم تا خاتم و پايان انسانيت است چون در قرآن مى فرمايد:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ (سوره بقره، آيه 155)

و همواره شما را

به نوعى از ترس و گرسنگى و زيان مالى و جانى و كمبود محصول مى آزماييم و صابران را نويد بده.

بنابراين انسانى كه از نظر اعتقادات خوب تحقيق كرده و از مرز و حدود اسلامى تجاوز و تخطى ننموده است در مراحل آزمايش صبور و با مقاومت است و اگر اتفاق ناخوشايندى پيش آيد آن را از باب امتحان يا ارتقاء مقام بندگى مى داند.

در آيه شاكله .... خداوند انسانها به شاكله خود راغب هستند عمل كنند، يعنى به چيزى كه دوست دارند و راحت هستند و توانائى دارند كه تمام پيامبران و ائمه آمده اند بگويند، اى انسان تو حق انتخاب دارى و با حيوان از اين جهت كه به غريزه خود عمل مى كند، فرق دارى.

در بعضى مواقع بايستى شاكله خود را با مطابقت از شرع و عقل انتخاب نمود و عمل نمود مانند حرّ بن زياد رياحى، نه مانند يزيد بن معاويه.

در جاى ديگر مى فرمايد:

وَ اعْلَمُوا أنَّما أمْوالُكُمْ وَ أوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أجْرٌ عَظيمٌ (سوره انفال، آيه 28)

و بدانيد كه اموال و اولادتان مايه آزمون شما هستند و پاداش بزرگ نزد خداوند است.

قلْ إنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (سوره سبأ، آيه 36)

بگو بى گمان پروردگار من روزى را براى هر كس كه بخواهد گشاده يا تنگ مى دارد، ولى بيشترين مردم نمى دانند.

در مقام امتحان در نزد خدا هر دو بنده يكى هستند با اين كه محاسبه اغنياء سختتر و مشكلتر خواهد بود.

در هر حال

وَ أنْ لَيْسَ لِْلإِنْسانِ إلاّ

ما سَعى(سوره نجم، آيه 39)

و اينكه براى انسان هيچ چيز نيست مگر آنچه كوشيده است. يعنى بايستى دست از فعاليت صحيح و مشروع هم بر نداشت.

آيه ديگر

و لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدى مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (سوره نحل، آيه 93)

و اگر خداوند مى خواست شما را امت يگانه اى قرار مى داد، ولى هر كه را بخواهد بيراه مى گذارد، و هر كه را بخواهد به راه مى آورد، و از چون و چند آنچه مى كرديد، از شما خواهند پرسيد.

إنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُالرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً (سوره اسراء، آيه 30)

بى گمان پروردگارت (درهاى) روزى را بر هر كس كه بخواهد مى گشايد و فرو مى بندد، چرا كه او به بندگانش آگاه و داناست.

يكى از افعال خداوند متعال اين است كه اگر چيزى از او خواستيد و به مصلحت دنيا يا آخرت و يا هر دو شما نباشد به شما عنايت نمى شود ولى طبق روايتى اين دعا ذخيره آخرت شماست و در عالم برزخ و قيامت اجر و پاداش دنيا آن چنان داده مى شود كه آرزو مى كنيم، اى كاش هيچ يك از دعاهاى دنيا مستجاب نمى شد.

از طرف ديگر آنچه از طرف خداوند متعال به انسان مى رسد همه خير و بركت است ولى آنچه از خودمان به دست مى آوريم ممكن است خير يا شر باشد. مثلا كسى كه از اول تكليف تصميم به اصلاح خود نگرفته و يا تا سن چهل سالگى و با لا تر هنوز اميد به بيدار شدنش از خواب غفلت نيست

چطور انتظار زندگى خوب و سالم دارد و به قول معروف بيماريهاى قرن ما شامل بيماريهاى روانى، سرطان و سكته (آنفاكتوس) مى باشد كه اگر علت آن را جستجو كنيم مقدار زيادى از عواملش را در ضعف ايمان مى يابيم. مولوى مى گويد:

اين جهان كوه است و فعل ما، ندا=سوى ما آيد صداها را، ندا= در جاى ديگر داريم:

از مكافات عمل غافل مشو=گندم از گندم برويد جو ز جو=اى كشته كه را كشتى تا كشته شدى زار=تا باز كجا كشته شود آنكه تو را كشت= دوستي دارم كه قدري از برزخ افراد مطلع است .شخصي خدمت ايشان رسيد وگفت فلا ني مالم را خورده ، علتش چيست ؟ آن بزرگوار بلا فاصله به او گفت ، علتش درندادن خمس است .(مالت را پا ك كن تا مشكلت حل شود )از افعال ديگر خداوند متعال، خلق و خلقت بشر و غير بشر است. در جايى مى فرمايد:

أ لَمْ تَرَ أنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِالْحَقِّ إنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ (سوره ابراهيم، آيه 19)

آيا ندانسته اى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است، اگر بخواهد شما را (از ميان) مى برد و آفريدگان جديدى به ميان مى آورد.

هُوَ الَّذى يُصَوِّرُكُمْ فِى اْلأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (سوره آل عمران، آيه 6)

او كسى است كه بدانگونه كه خواهد شما را در رحمها نقشبندى كند، جز او كه پيروزمند فرزانه است خدايى نيست.

و در جاى ديگر مى فرمايد: اگر خداوند بخواهد به زوجى پسر عنايت كند و اگر بخواهد دختر و اگر بخواهد هم پسر مى دهد

و هم دختر، و اگر بخواهد آنها را عقيم قرار خواهد داد.

براى بنده مطيع خدا، ثروتمند بودن يا فقير بودن، فرزند داشتن يا نداشتن و نوع آن، مقام داشتن يا مقام نداشتن تفاوتى ندارد، چون تمام امور مثبت يا منفى به خاطر تربيت اوست به عبارت ديگر همه داده ها و گرفته ها به خاطر امتحان است و همه شيرينى ها و خوبيها از طرف خداست و آنچه تلخى و بدى است از ناحيه خود يا اعمال گذشته است. چه خوب است انسان خود را در مسائل مادى با پايين تر از خود مقايسه به عمل آرد و در امور معنوى با بالاتر از خود مقايسه كند. چون،

نه درويش بى كفن در خاك خفت =نه دولتمند برد از يك كفن بيش= و يا اين دو بيت:

تا كه دستت مى رسد كارى بكن=پيش از آنكه از تو نيايد هيچ كار=نام نيكى گر بماند ز آدمى=به كزو ماند سراى زرنگار= از امام صادق روايت داريم كه مى فرمايند: »كسى كه دنيايش را به خاطر آخرتش يا آخرتش را به خاطر دنيايش از دست بدهد از ما نيست«.

از اين روايت استفاده مى شود امور مادى و معنوى، دنيوى و اخروى همانند دو كفه ترازو مى باشند كه در يك كفه وزنه، يا بار اگر چند گرمى اضافه شود تعادل به هم مى خورد. دستورات مكتب هدايت بخش هم چنين است، افرادى كه ابعاد دينى را در نظر مى گيرند و به آنها اهميت مى دهند در حال تعادل، آرامش و آسايش و اطمينان قرار دارند. به عكس آنهايى كه »يومن ببعض و يكفر ببعض« به دستورات الهى هستند مدام در ستيز و جدال و ناراحتى هاى

روحى و اضطراب قرار دارند گويا دو لبه ترازو تعادلش به هم خورده است.

خداوند مى فرمايد:

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ (سوره آل عمران، آيه 85)

و هر كس كه دينى غير از اسلام برگزيند، هرگز از او پذيرفته نمى شود و او در آخرت از زيانكاران است.

و اگر مى فرمايد،

يا أيُّهَا النّاسُ إنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتْقاكُمْ إنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ (سوره حجرات، آيه 13)

هان اى مردم همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريده ايم و شما را به هيأت اقوام و قبايلى درآورده ايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد، بى گمان گرامى ترين شما در نزد خداوند پرهيزكارترين شماست، كه خداوند داناى آگاه است.

به دليل اين است كه خداوند خويشاوندى با كسى ندارد و تقواى افراد ملاك است و لا غير. در زندگى پر پيچ و خم ماشينى فعلى هر كس از ديدگاه حواس ظاهرى به دنيا مى نگرد و فكر مى كند آن كس برنده تر است كه حريص تر است و براى نيل به اهدافش تمام وسيله ها را بايد به بازى بگيرد، تا به آمال و آروزهاى خود نائل شود، غافل از اينكه كاخهايى كه بر اين منوال بر افراشته شده اند آه مظلومان آن كاخها را بر سرشان خراب شده. در زمان حضرت سليمان عليه السلام ابابيلى به حضرت سليمان گفت: اين همه مال و ثروتى كه در اختيار توست اگر قطره اى از مال يتيم در آن قرار گيرد به نابودى منتهى

مى شود.

هر بلا و ناراحتى كه پيش آمد مى شود، براى كافر يا منافق اتفاق مى افتد كه اين اثر اعمالشان است و عقوبت دنياى او را شامل مى شود و اگر جزء اولياى خداوند باشد عامل رتبه و درجه ايشان است.

معرفت به خداوند اگر كامل شود و انسان خود را در محضر احديت احساس كند هيچگاه گناه نخواهد كرد و كسى كه در راه قرار گيرد شامل، آيه ذيل مى گردد. وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ (سوره عنكبوت، آيه 69).

و كسانى را كه در راه ما كوشيده اند به راههاى خاص خويش رهنمون مى شوند، و بى گمان خداوند با نيكوكاران است.

گر مرد رهى ميان خون بايد رفت=از پاى فتاده سرنگون بايد رفت=تو پاى به راه نه و هيچ مپرس=خود راه بگويدت كه چون بايد رفت= اگر معتقد باشيم كه

أ وَ لا يَعْلَمُونَ أنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (سوره بقره، آيه 77)

آيا نمى دانند كه خداوند آنچه پنهان و آنچه آشكار مى دارند مى داند.

ديگر خود را در برابر خداوند جسور و طغيانگر نمى دانيم بلكه زندگى را در صداقت و خلوص جستجو كرده، چون:

وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ (سوره آل عمران، آيه 54)

و (منكران) مكر ورزيدند و خداوند هم (در پاسخشان) مكر در ميان آورد، و خداوند بهترين مكرانگيزان است.

يعنى بهترين مكر كنندگان خداوند است چون از هويت گذشته و حال و آينده كاملا با اطلاع است و چون اراده او در خلقت بشر موثر بوده است بنابراين از سعادت و

شقاوت او هم با اطلاع است و چون علم با عمل نباشد حجت را تمام نمى كند. لذا دستوراتى به عنوان امر و نهى در قرآن و متمم آن، كلمات اهل البيت آمده است كه در اين گير و دار اطاعت و عناد بشر به امتحان گذاشته شود.

گويند در زمان قديم شخصى به بازار برده فروشان رفت، برده اى ديد.از كار و قيمت او سؤال كرد؟ گفته شد كار او وزنه بردارى است و قيمتش ده درهم است. از كار و قيمت ديگرى سؤال كرد؟ گفته شد قيمت او بيست درهم است و كارش هم مثلا كشاورزى است و دام دارى و چند برده ديگر را سؤال كرد تا به غلامى رسيد كه قيمتش هزار درهم بود. از او سؤال شد چه كاره اى؟ گفت آنچه تو فرمان دهى آن كار را به تمام و اصلح انجام مى دهم. سؤال شد چه مى خورى؟ گفته شد آنچه عنايت كنى

كم و زياد برايم تفاوت ندارد و در هر حال از اعتدال خارج نمى شوم. گفته شد كجا مى خوابى؟ گفت هر كجا كه دستور فرمايى. مولاى من اطاعتش واجب است.

همچنين در مورد آن وزيرى كه پادشاه به غايت به او محبت مى ورزيد و ديگر وزيران به او حسادت كردند. تا اينكه علت آن را از شاه جويا شدند. شاه گفت در مجلس فردا آن را برايتان اثبات خواهم كرد.

روز بعد شاه گوهرى به مجلس آورد و به تك تك وزيران عرضه داشت كه آن گوهر را بشكنند، ولى آنها به عقل ناقص خود مراجعه كرده و امتناع ورزيدند و مى گفتند ارزش گوهر به سالم بودنش است نه به شكسته شدن، ولى چون

گوهر را به دست وزير محبوب شاه دادند، شكست و گفت ارزش اين گوهر از حرف شاه كمتر است و كلام و فرمان او بالاترين گوهرهاست.

امروز شاه انجمن دلبران يكى است=دلبر هزار بود دل برما يكى است=من بهر آن يكى دو جهان مى دهم به باد=قربان آن كسى كه دلش با زبان يكى است= حال خود قضاوت كنيد و به قول معروف كلاه خود را قاضى كنيد تا چه حد بندگى خدا كرده ايم اگر شما مدير يا كارفرما يا كارمند يا كاسب يا تاجر باشيد و به زير دستانتان دستوراتى را ابلاغ كنيد دو حالت دارد اگر ايشان به وظايف خود آشنا و مسلط باشد و به عدالت شما ايمان داشته باشد با تمام وجود به اتمام كار با وجود موانع و مشكلات مبادرت مى كند و شما را خرسند، و رضايت شما را كسب كرده ولى اگر شخص ناوارد يا تنگ نظر و غير متعهد باشد و يا به عدالت شما ايمان نداشته باشد از انجام ساده ترين كارها هم طفره رفته و از انجام كار هر چند ساده امتناع مى ورزد. در حالت اول كمال رضايت شما حاصل شده و شما را بر آن مى دارد كه تا جايى كه برايتان امكان دارد زحمات او را تلافى كنيد و در حالت دوم در صدد اخراج يا خلاص شدن او بر مى آيند، و اگر امكان ندارد يا مصلحت نباشد او را به خودش واگذار خواهيد كرد. به هر حال آينده اى تيره و تاريك در انتظار اوست حال بلا تشبيه موارد پايين را به بشر و موارد بالا را با احديت مقايسه كنيد. آيا در مقام امتحان در

مقابل دستورات باريتعالى به چه درجه اى رسيده ايم. خود خداوند مى فرمايد:

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (سوره بقره، آيه 257)

خداوند سرور مؤمنان است و آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى برد، و كافران سرورشان طاغوت است كه ايشان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مى برد، اينان دوزخى اند و در آن جاودانه مى مانند.

حضرت سجاد عليه السلام مى فرمايند: »اللهم لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابداً« (خداوندا مرا يك چشم بر هم زدن هم به خودم وامگذار). توضيح اينكه اگر طاعت نكرديم ممكن است خداوند، ما را به خودمان واگذارد آن وقت شامل قسمت دوم حد يث بالا خواهيم شد.

اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد: »اذكروا انقطاع اللذات وبقاء، التبعات«

(لذتهاى دنيا پايان مى پذيرد و عواقبش مى ماند).

توحيد افعالى يعنى تمام آنچه به وجود مى آيد، هر كارى كه انجام مى شود و هر امكاناتى كه در اختيار بشر قرار دارد به خاطر امتحان بشر است.

خداوند داراى بالاترين غيرتهاست و كسى كه محبت غير خدا را با محبت و ستايش خداوند مساوى بداند يا شريك قرار بدهد، مشر ك است وخداوند گناه شرك را نمى بخشد و در مورد اينكه انسان اميدش به غير خداوند باشد به عزت و جلال خودش قسم ياد كرده كه اميدش را به يأس تبديل خواهد كرد.

در سوره عنكبوت، آيه 41 تا 43 چنين مى فرمايد:

مثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إنَّ أوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا

يَعْلَمُونَ (سوره عنكبوت، آيه 41)

داستان كسانى كه به جاى خداوند سرورانى را به پرستش گرفتند همانند داستان عنكبوت است كه خانه اى ساخت، و اگر درمى يافتند سست ترين خانه ها، خانه عنكبوت است.

إنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (سوره عنكبوت، آيه 42)

بى گمان خداوند آنچه را كه به جاى او به پرستش مى گيرند، مى شناسد و او پيروزمند فرزانه است.

وَ تِلْكَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إلاَّ الْعالِمُونَ (سوره عنكبوت، آيه 43)

و اين مثلها را براى مردم مى زنيم و جز دانشمندان كسى آنها را تعقل نمى كند.

×××××××××

عبوديت و عزت نفس :

در آيه اى از قرآن كريم آمده است كه:

... وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمؤمنين وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ (سوره منافقون، آيه 8)

... عزت، خاص خداوند و پيامبر او و مؤمنان است، ولى منافقان نمى دانند.

حال اگر كسى عزت و احترامى كه براى خداوند قائل شود، براى غير خدا قائل شود آيا چنين كسى بى حرمتى به ساحت مقدس باريتعالى نكرده است كه اين قرين شرك است.

اگر شما دوستى داريد كه با دشمن قسم خورده شما مراوده دوستانه دارد و اگر چه شما به او تذكر داديد كه اين دشمن من است و دشمن مؤمن دشمن خداست و دلايل كافى براى دوستتان بياوريد و او باز صميميت دو چندان با دشمن شما نشان دهد آيا مى توان او را هنوز دوست دانست؟ عقلا و شرعاً خير. پس كجا انتظار محبت الهى را خواهيم داشت در صورتى كه ديگران را به اندازه او در

زندگيمان موثر مى دانيم و خداى ناكرده بعضى مواقع بالاتر، كه ديگر مرحله كفر است.

انسان فطرتاً خداجو و خدادوست است:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (سوره روم، آيه 30)

پاكدلانه روى به دين بياور، اين فطرت الهى است كه مردمان را بر وفق آن آفريده است، در آفرينش الهى تغييرى راه ندارد، اين دين استوار است، ولى بيشترين مردم نمى دانند.

اگر در همين راستايى كه آفريده شده ايم و دستوراتى كه برايمان ديكته شده عمل كنيم ، خوشبخت دنيا و آخرت خواهيم شد، ولى اگر از مرز تعادل افراط يا تفريط، تجاوز كنيم ايجاد تزلزل، انحراف و انهدام برايمان حاصل مى شود.

اگر لذت تر ك لذت بداني دگر لذت نفس لذت ند اني هزار در از خلق بر خود ببندي گرت باز باشد در آسماني

سفرهاي علو ي كند مرغ جا نت گر از چمبر آز بازش بداري

و اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ... (سوره آل عمران، آيه 103)

و همگى به رشته الهى درآويزيد و پراكنده نشويد ..(. توصيه به كمال توحيد است. )

در اوايل سوره بقره از آيه 5 تا 20 خلق و خوى منافقان و كافران را توضيح مى فرمايد و دو روش آنها را چنين توضيح مى دهد:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ ما هُمْ بِمؤمنين (سوره بقره، آيه 8)

و كسانى از مردم هستند كه مى گويند به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده ايم، ولى آنان مؤمن نيستند.

يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إلاّ أنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (سوره بقره، آيه 9)

مى خواهند به خداوند و مؤمنان نيرنگ بزنند، در حالى كه جز به خودشان نيرنگ نمى زنند، و نمى دانند.

در ادامه آيات خداوند مى فرمايد: در دلهاى كافران و منافقان مرضى است و به خاطر اين مرض (نفاق و سركشى) خدا به مرضشان بيفزود و به خاطر دروغشان عذاب دردناكى در انتظار دارند، و اگر گفته شود به ايشان فساد نكنيد در زمين، گويند نيستيم ما جز اصلاح كنندگان. همانا آنان مفسدانند وليكن

در نمى يابند. و اگر به ايشان بگويند ايمان بياوريد، گويند ايمان آور يم همانا بى خردانند وليكن نمى دانند . و هر گاه ملاقات كنند مؤمنان را، گويند ايمان آورديم و چون خلوت كنند با شياطين، گويند همانا ما با شمائيم و ما نيستيم جز مسخره كنندگان مؤمنين. خدا مسخره كند ايشان را و مهلتشان دهد در سركشى خود (در گناه) و پس از آن آيات عذابى است كه خدا به افراد كافر و منافق وعده داده است.

تكامل معنوى در بندگى كامل اوست. خود پيامبر و ديگر پيامبران تا به حقيقت بندگى واقف نشدند به درجه قرب و پيامبرى نرسيدند، نبى نشدند.

در سوره اسراء آمده است:

سُبْحانَ الَّذى أسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَى الَّذى بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (سوره اسراء، آيه 1)

پاكا كسى كه بنده اش را شبى از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى كه پيرامونش را بركت بخشيده ايم، سير داد، تا به او نمونه هايى از آيات خويش نشان دهيم، اوست كه شنوا و بيناست.

در ادامه آيات در مورد حضرت موسى عليه السلام و حضرت نوح عليه السلام كه بنده اى سپاسگزار بود تا جايى كه مى فرمايد:

إنْ أحْسَنْتُمْ أحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِكُمْ وَ إنْ أسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ اْلآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً (سوره اسراء، آيه 7)

اگر نيكى كنيد در حق خويش نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد، به زيان خويش كرده ايد، و چون وعده آخرشان فرارسيد (كسانى برگماشتيم تا) چهره شما را اندوهگين كنند، و به همان مسجد (بيت المقدس) وارد

شوند ، همچنانكه بار اول هم وارد شده بودند، و به هر چه دست يابند به كلى نابود كنند.

مقامات دنيوى و اخروى بدون بندگى حق تعالى ميسر نمى شود. در آيات مذكور يا در تشهد نماز كلمه عبد مقدم بر مطلب ، رسول يا ديگر امورات است. يعنى اول بندگى بوده است بعد از آن به مقام و موقعيت رسيده است كه گفته اند:

از عبادت نى توان اللَّه شد=مى توان موسى كليم اللَّه شد= خلاصه كلام، تمام طراحى ها و تئوريها، مقدم بر عمل مى باشد. بنابراين بايد موارد مذكور در زندگى روزمره ملموس باشد. از طرف ديگر كل كمال هستى خداست و هر كسى نسبت به قدرت علمى خود نسبت به خداوند معرفت دارد و چون بشر هر چند هم كامل باشد باز نسبت به مقايسه با خداوند ناقص است، به طور كامل معرفت به خداوند ندارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند: »ما عرفناك حق معرفتك« يعنى حق معرفت الهى را هيچ كس نشناخت و عبارت »من عرف نفسه فقد عرف ربه« يعنى هر كس كه نفس خود را شناخت خداى خود را شناخته است، اين شناخت درجه دارد همانند كسى كه طبيب نيست ، ولى جوارح بدنش را مى شناسد نسبت به پزشكى كه علاوه بر شناخت بدن انسان و تشريح و تحقيق در عوامل سرطان و غيره تسلط دارد.

آيا مى توان گفت اين هر دو يك نوع معرفت نسبت به بدن انسان دارند ؟

... قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ (سوره زمر، آيه 9)

... بگو آيا كسانى كه مى دانند، با كسانى كه نمى دانند برابرند

(هرگز) فقط خردمندانند كه پند مى گيرند.

تا اينجا اميد است حالتى را براى خوانندگان فراهم آورده باشم كه خود را در محضر خدا ببينند و خود را مطيع اوامر و نواهى حضرت احديت بدانند اگر چنين باشد، ديگران از برخورد با آنان خرسند مى شوند چون شخص موحد، عبوس و خمود نيست بلكه شاد و خوش خلق است و آن به اين دليل است كه:

قطره چون واصل به دريا مى شود دريا شود=ورنه قطره، قطره و دريا، درياست= از اين به بعد خود بى نهايت كوچك را ، در برابر بي نهايت بزرگ احساس مى كنيم و به توصيه ائمه معصومين عليهم السلام تاب و توان فكر كردن در ذات خدا را نداريم و از طريق خلقت پروردگار پى به عظمت خويش خواهيم برد و آيه:

وَ إنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ... (سوره ابراهيم، آيه 34)

... و اگر نعمت الهى را بشماريد، نمى توانيد آن را (چنانكه هست) شمارش كنيد ...

را در نظر داريم كه مى توان گفت »ان تعدوا خلقت اللَّه لا تحصوها« اگر خلقت پروردگار را به شمار آوريم بشمارش نيايد و اين درجه بندگى افتخارى بس با عظمت است. خلاصه كلام، موحد بودن با درغگو بودن، تزوير كردن، خدعه گرى، غش در اخلاق و معاشرت، تنگ نظرى، حسادت و رذالتهاي ديگر اخلافي را داشتن، يا لئيم بودن و حب دنيا و آنچه به دنيا صرف منتهى مى شود منافات دارد. بنابراين بايد خالص شويم. ان شاء اللَّه.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: »الناس كلهم هالكون الا العالمون و العالمون كلهم هالكون الا العاملون و العاملون كلهم

هالكون الا الخالصون و الخالصون فى خطير عظيم«.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى فرمايند: مردم همه در هلاكتند، مگر عالمان و عالمان هم در هلاكتند، مگر عاملان به علم و عاملان به علم هم در هلاكتند، مگر آنهايى كه خلوص دارند و آنهايى كه خلوص هم دارند اگر لطف و عنايت خداوند نباشد در خطر بزرگى هستند.

در اين مرحله انسان به حالتى مى رسد كه به هر چه و هر چيز و هر كس نگاه مى كند نظاره گر خداست. بابا طاهر مى گويد:

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم=به دريا بنگرم دريا تو بينم =به هر جا بنگرم كوه و در و دشت=نشان از قامت رعنا تو بينم= توبه و دوستى خالق

پس از اين بايد بناى دوستى و رفاقت را با خالق خود گذاشته ، كه پيش از آن بايد به تخليه و تزكيه پرداخت. يعنى از گناهان گذشته توبه نمود و در آينده مصمم بود كه پيرامون محرمات نگرديم و آنچه بايد جبران كنيم، تلافى نمائيم ، چون حق الناس اگر دينارى باشد سخت است كه در اين رابطه داستانى تعريف مى كنند از بزرگان كه عالمى در زمانهاى قديم پاى پياده به شهرى وارد شد. چون كفشهايش احتياج به تعمير داشت مغازه كفاشى را سؤال كرد. گفتند در فلان محل است. با مراجعه به محل به شخصى يهودى برخورد مى كند كه تنها كفاش شهر بود. لذا كفش خود را جهت تعمير به او داد و در پايان كار متوجه مى شود كه پول خرد ندارد و مثلا چند سكه جزيى او طلبكار مى شود و چون پول خرد نمى يابد، بنا مى شود فردا

بيايد و پولش را بدهد. شخص يهودى هم قبول مى كند. فردا كه مراجعه مى كند، با بسته بودن مغازه يهودى مواجه مى شود. علتش را سؤال مى كند، مى گويند شب گذشته او فوت كرد. لذا او هم از اداى دين خود صرفنظر مى كند. مدتى مى گذرد و در خواب مى بيند كه قيامت شده و محشر است و پل صراط. لذا پس از انجام مراحلى در حال رد شدن از پل مى شود كه مى بيند كوهى از آتش راه او را سد كرده و مى گويد من همان يهوديم كه كفش تو را تعمير كردم و تو پولش را حتى به فرزندانم ندادى. لذا من حالا مى خواهم تو را در آغوش بگيرم تا كمى از حرارت من كاسته شود. او مى گويد نه!، من تحمل ندارم. يهودى مى گويد پس كف دستم را در سينه ات قرار مى دهم باز با امتناع آن مسلمان مواجه مى شود. در پايان مى گويد لااقل نوك انگشتم را روى سينه ات قرار مى دهم. ديگر جوابى ندارد ، و به اين عمل ، با سكوت خود راضى مى شود و چون درد شديدى در ناحيه سينه خود احساس مى كند از خواب بيدار مى شود. محل سينه خود را نگاه مى كند مى بيند، بله، اثرى از سوختگى هست لذا به جستجوى فرزندان آن يهودى مى پردازد و رضايت آنها را جلب مى كند.

توبه كردن خود هنرى است و بايد با اراده قوى با آن برخورد كرد و در اين راه از خداوند متعال و چهارده معصوم عليهم السلام استمداد جست.زيرا از اوجب (واجبترن) واجبات است .

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : »من اصلح بينه و بين اللَّه، اصلح اللَّه بينه و بين الناس

و من اصلح امر الاخرة اصلح اللَّه امر الدنيا«.

پيامبر مى فرمايد: كسى كه اصلاح كند بين خود و پروردگارش را، خداوند بين او و مردم را به صلاح مى كشاند و كسى كه در فكر صلاح آخرتش باشد، خداوند دنياى او را تأمين خواهد كرد.

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمودند: كسى كه با حقيقت و خلوص توبه نمايد و توبه او قبول شود، درهاى رحمت بر روى او باز خواهد شد، بطورى كه اگر دست در زير خاك كند، طلاى سرخ بيرون مى آورد. وما نند كسي است كه لا ذنب له (گناهي براي او نيست ) .

كسى كه معتقد به »ان اللَّه ولى المؤمنين« است اعتبار اين كلام خدا و آن كلام رسولش را از صدها ميليارد تومان پول افضل مى داند ،اگر چه از نظر مادى، وضع آنچنان خوبي هم پيدا نكند ، بايد بداند صلاح دنيا و آخرتش در همين است. او بايد در هر حال از جاده دين منحرف نشود كه به پرتگاه و بن بست خواهد رسيد. بنابراين، شرايط توبه چنين شد:

1 - ندامت از گذشته و جبران كاستيها (يا دِيْنها كه اگر با خلوص برخورد شود خداوند كمكش خواهد كرد).

2 - ترك آنها در آينده با تصميم جدى و اراده قوى.

3 - گفتن كلمه استغفار و يا خواندن دعاى توبه كه چنين است:

»بسم اللَّه الرحمن الرحيم استغفر اللَّه الذى لا اله الا هو الحى القيوم الرحمن الرحيم ذو الجلال و الاكرام و اسئله ان يتوب عليه توبتاً عبد ذليل، خاضع خاشع فمتذلل، فقير مسكين المستكين مستجير لا يملك لنفسه نفعاً و

لا ضرّا و لا موتاً و لا حياتاً و لا نشوراً.

خلاصه كلام معرفت الهى در آيه:

و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إلاّ لِيَعْبُدُونِ (سوره ذاريات، آيه 56)

(يعنى ما جن و انس را خلق نكرديم مگر براى عبادت). كه مقصود »لتعرفون« مى باشد يعنى براى معرفت و شناخت و هر چه معرفت انسان نسبت به مولا بيشتر باشد اطاعت آن دقيقتر و خالص تر خواهد شد. كسى كه تصميم مى گيرد كه به نامحرم نگاه نكند در روايت آمده است اگر به آسمان نگاه كند، كه به نامحرم نگاه نكند تمام ملائكه براى او طلب مغفرت مى كنند و اگر به زمين نگاه كند، خداوند به اندازه جن و انس براى او ثواب منظور مى كند، و اگر حواس خود را پرت كند كه گناه نكند، خداوند قسم ياد مى كند كه مقامى به او خواهيم داد كه همه او را تحسين كنند.

توبه مقدمه ايمان است و در اين دنياى وانفسا با تبليغات وسيع جوامع كفر و وجود ماهواره ها و انواع فيلمهاى مبتذل شخص توبه كننده ممكن است ابهاماتى برايش پيش آمد كند. او بايد بداند كه حتى براى موسى عليه السلام در همراهى با حضرت خضر عليه السلام، براى ابراهيم عليه السلام در رابطه با دعوت توحيد و پرتاب نمودن ايشان در درياى آتش، براى حضرت نوح عليه السلام در رابطه با نفرين كفار قومش و صبر ايشان به مدت نهصد سال تا ساختن كشتى و بعداً استجابت دعايش و در رابطه با حضرت عيسى عليه السلام با وجود شفا دادن افراد كور و لك و پيس و زنده كردن مرده ها از قبور به اذن

خدا و در رابطه با دعوت حضرت رسول اكرم خاتم الانبياء و تحمل شدائد و ناملايمات و جدّيت ايشان در تبليغ و هدايت بشريت همه و همه عنوان امتحان و تعالى و حجت داشته است. بنابراين اگر غفلت يا نسيان باعث گناه شد، در اولين فرصت بايد مجدداً توبه نمود و استمرار حالت توبه را فراموش نكرد كه اين خود عامل ترك محرمات و عمل به واجبات خواهد بود و كسى كه اين مطلب را رعايت كند از با تقوايان است و شخص با تقوا در نزد خداوند متعال اكرام شده است.

... إنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتْقاكُمْ ... (سوره حجرات، آيه 13)

بى گمان گرامى ترين شما در نزد خداوند پرهيزكارترين شماست ...

دراينجا لازم است راجع به كفر و ايمان مقدارى توضيح داده شود كه خوانندگان عزيز خود را محك زنند و درجه ايمان خود را بدانند و انشاء اللَّه تعالى روز به روز به معرفت خود بيفزايند و شامل آن چند بيت سعدى شوند كه:

تن آدمى شريف است به جان آدميت=نه همين لباس زيباست نشان آدميت =اگر آدمى به چشم است و زبان و گوش و حلق و بينى=چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت=رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند=بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت= افرادى كه توسط سفينه هاى هوايى به كره ماه مسافرت كرده اند يا دانشمندانى كه در علم ستاره شناسى توسط تلسكوپهاى قوى تحقيق كرده اند و يا پزشكانى كه تحقيقات ميكروب شناسى يا عامل بيمارى را پيگيرى كرده اند، همه و همه پس از فراغت از كار با دلايل خود ايمان به خداى

قادر، حى و دانا را اقرار نموده اند.

جز ياد تو دل به هر چه بستم توبه=بى ذكر تو هر جا بنشستم توبه=در حضرت تو، توبه شكستم صد بار=زين توبه كه صد بار شكستم توبه =(سنايى) لاف طاعت زنى، از خودسرى است=اى نكرده در جوانى هيچ كار=آنچه را در روز روشن كس نجست=كى توان جست در شبهاى تار= (پريشان قاآنى)

ايمان و كفر :

انتخاب ايمان و كفر فقط مخصوص انسانهاست، ايمان از نظر لغت عبارتست از تصديق دل به آنچه پيامبر آورده است. ايمان از تصديق دل به معناى آمن و آمال هم آمده است.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : »ان المؤمن يرى يقينه فى عمله« (همانا مؤمن، يقين و ايمانش در عملش ديده مى شود) و »ان الكافر يرى انكاره فى عمله« (همانا كافر، كفرش در عملش ديده مى شود)، كه شامل شرك به خداوند متعال است و انجام محرمات، كه بعد از شرك، يأس از رحمت الهى است. چنين كسى هر گز در صدد توبه بر نمى آيد و در ارتكاب هر گناه و معصيت جرى شده و كم كم به حيوانى درنده، به ظاهر انسان تبديل مى شود. پايين ترين درجه ايمان اين است كه شخص شهادت به يگانگى خداوند دهد و اينكه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله را بنده و فرستاده او بداند و عمل به احكام و اعتقاد به قيامت و ملائكه و كتاب و موجودات مجرد داشته باشد و امام زمان خود را بشناسد.

ايمان بر دو نوع است:

1 - ايمان لسانى.

2 - ايمان قلبى.

ايمان لسانى پايين ترين درجه ايمان است و به زبان فقط اظهار مى شود.

ايمان قلبى آن است كه در قلب، ايمان دارد كه شامل اقسام زير است:

1 - تقليدى

2 - برهانى

3 - عينى

ايمان تقليدى مانند اطاعت جاهل از عالم و اطاعت غير متخصص از متخصص.

ايمان برهانى مانند ايمان علماء و دانشمندان كه به طور استدلال و تبادل نظر و اشكال گرفتن و رد نمودن حاصل مى شود.

ايمان عينى مانند پروانه كه گرداگرد شمع مى گردد تا بسوزد يا ايمان آهن در برابر آتش.

ايمان چيزى را كه قلب قبول كند و عقل آن را تأييد كند گويند.

امام محمّد باقر عليه السلام يكى از نشانه هاى ايمان را نماز خواندن مى داند.

ايمان را بعضى هفت قسم دانسته اند:

1 - نيكوكارى

2 - راستگويى

3 - يقين

4 - رضاى به قضاى خداوند

5 - وفادارى به عهد و پيمان

6 - علم به احكام

7 - بردبارى و صبر

1 - در مورد نيكوكارى خداوند مى فرمايد:

... إنْ أحْسَنْتُمْ أحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِكُمْ ... (سوره اسراء، آيه 7)

... اگر نيكى كنيد در حق خويش نيكى كرده ايد ...

چون خوبى همانند شاخه گلى است كه به دوستان تقديم مى كنيد ولى اين گل قبل از اينكه دست دوست شما را لمس كند دست شما را لمس كرده است.

... إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (سوره بقره، آيه 195)

... خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

2 - راستگويى نشان ايمان است و در چندين مورد (در سوره طور، آيه 11 - در سوره مرسلات آيات: 15 و 19 و 24 و 28 و 34 و 37 و 40 و 45 و 47

و 49) خداوند »ويل يومئذ للمكذبين« واى بر دروغگويان گفته است و دروغگو هم دشمن خود، هم دشمن مردم و هم دشمن خداست.

در مورد دروغ گفته اند در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله شخصى خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللَّه من تمام گناهان را انجام مى دهم و تصميم توبه دارم ولى نمى دانم از كدام گناه شروع كنم. حضرت گفتند فقط دروغ نگو. لذا آن شخص به ترك همه گناهان پرداخت. چون اعلان توبه نموده بود و اگر مثلا مى خواست مشروب بخورد يا زنا كند يا دزدى كند و از او سؤال مى شد؟.

چون بنا بر راستگويى داشت و باعث آشكار شدن گناهش مى شد آن گناهان را انجام نمى داد و چه زيبا گفته كه: »الكذب مفتاح كل شر« (دروغ كليد همه بديهاست).

3 - يقين مراتبى دارد كه شامل علم اليقين (يعنى به مطلب علم داشته باشد)، عين اليقين (يعنى مطلب را به چشم ببيند) و حق اليقين (يعنى آن مطلب در وجودش جا بگيرد و احساس كند مانند گرمى آتش يا سردى يخ). يقين مرحله اى از تكامل است كه اگر به حق اليقين برسد به حقيقت بندگى خواهد رسيد.

4 - رضا به قضاء و قدر حق تعالى: بسيارى از امور زندگى ما چيزى غير اختيارى است مانند مونث و مذكر بودنمان:

هُوَ الَّذى يُصَوِّرُكُمْ فِى اْلأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (سوره آل عمران، آيه 6)

او كسى است كه بدانگونه كه خواهد شما را در رحمها نقشبندى كند، جز او كه پيروزمند فرزانه است خدايى

نيست.

يا اينكه والدينمان چه كسانى باشند، در كدام منطقه زمين و در چه مقطع زمانى پا به عرصه دنيا گذاريم و كى و چگونه از دنيا برويم و ...، ولى پس از آن انتخاب عمل خوب و بد به اختيار خودمان است.

در تردد مانده ايم اندر دو كار=اين تردد كى بود بى اختيار =اينكه گويى اين كنم يا آن كنم=خود دليل اختيار است اى صنم= رضا به قضاء و قدر يعنى در مورد اندازه اى كه خودمان با سعى و كوشش كه انجام داده ايم به آن رسيده ايم و به حدى بالاتر دست نيافته ايم و از صراط دين هم منحرف نشده ايم، مقامى بس والا است چون مؤمن بايد عمل به تكليف كند و راضى به رضاى حق باشد.

امام حسين عليه السلام و خواهر گرانمايه شان پس از جريان كربلا، هيچگونه شكوه و شكايتى از خدا نداشتند بلكه مى گفتند »رِضَاً بِرِضاكْ« خداوندا راضى به رضاى تو هستيم وحضرت زينب در مجلس يريد شهادت برادر گرامي خود را زيبا وبا عظمت اعلان كردنند (وما رايت الا جميلا) و خداوند در اين مورد مى فرمايد:

يا أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (سوره فجر، آيه 27)

هان اى نفس مطمئنه.

ارْجِعى إلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (سوره فجر، آيه 28)

به سوى پروردگارت كه تو از او خشنودى و او از تو خشنود است، باز گرد.

فادْخُلى فى عِبادى (سوره فجر، آيه 29)

و در زمره بندگان من در آى.

وَ ادْخُلى جَنَّتى (سوره فجر، آيه 30)

و به بهشت من وارد شو.

و در جائى ديگر مى فرمايد:

... رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ

وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (سوره مائده، آيه 119)

... هم خداوند از آنان خشنود است و هم آنان از خداوند خشنودند، و اين رستگارى بزرگ است.

كسى كه رضايت از وضع موجود دارد و تلاش براى بهبود آتيه خود مى كند و به آينده هم اميدوار است هيچگاه روانش تزلزل پيدا نمى كند و سلامتى روانى و آرامش خود را حفظ خواهد كرد. كسى كه به اندك قانع و راضى است به زياد هم بهتر راضى خواهد بود ولى كسى كه حريص است هر قدر هم زياد داشته باشد حرص او افزايش پيدا خواهد كرد.(عينك فكري هر كسي شخصيت دارين افراد را مشخص ميكند ) .

كاسه حرص، حريصان پُر نشد= تا صدف قانع نشد، پُر دُر نشد

كسى كه ياد گرفته هميشه از خداى خود طلبكار باشد و بگويد چرابه فلانى آن را دادى و چرا به من ندادى و به اصرار چيزى را كه شايد به مصلحتش هم نباشد از خدا بخواهد، اين شخص با مقام رضا فرسنگها فاصله دارد و به عكس كسى كه در عين بندگى و عمل به وظايفش در راز و نياز خود، به طور پيشنهاد و خواهش و اينكه اگر خدا صلاح و مصلحت مى داند چيزى را از خدايش درخواست كند و به وضع موجود هم راضى است به مقام قضا و قدر رسيده:

گر به قسمت قانعى بيش و كم دنيا يكى است=تشنه گر سيراب گردد قطره و دريا يكى است . در اين گير و دار، داشتن و نداشتن، محروم يا متنعم بودن، ضعيف يا قوى بودن، زشت يا زيبا بودن اگر چه وجود

هر چيز از عدمش بهتر است ولى در عين حال امتحان الهى است.

آن يكى خر داشت پالانش نبود=يافت پالان، گرگ خر را ربود =نكته ها چون تيغ پولاد است تيز=گر ندارى تو سپر واپس گريز. آقايمان امير المو منين عليه اسلام ميفرمايند، غصه گذشتها وآنهائيكه از دست داده اي را مخور، زيرا آنچه بدست نياورده اي بمراتب بيشتر از آن است كه از دست داده اي وميفرمايند نعمت آنست كه ازآن متنعم مي شوي يا براي آخرتت ذخيره مي كني وما بقي يا انبارداريست يا مظلمه . 5 - وفادارى به عهد و پيمان: يكى از صفات بارز مؤمنين وفاى به عهد است. و شرط ايمان را طولانى بودن ركوع و سجود ندانسته اند بلكه راستگويى، رد امانت و وفاى به عهد را از شاخصهاى مهم ايمان دانسته اند. انسانى كه توانايى انجام تعهدى را ندارد بهتر آن است كه قول ندهد كه گفته اند عهد نابستن به از آن است كه ببندى و نپائى.

كمال ايمان شما آن باشد كه بيش از آنچه مى دانيد، مگوئيد و در آنجا كه از ديگران ياد مى كنيد خداوند دانا را فراموش نكنيد، يعنى جز به حق مگوئيد.

بندگى كن تا همه سلطانت كنند=جان رها كن تا همه جانت كنند= 6 - علم به احكام: علم يعنى آگاهى داشتن به احكام كه شامل واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح مى باشد.

در سوره فاطر، آيه 28 خداوند مى فرمايد:

... إنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا.

از ميان بندگان خداوند فقط دانشوران از او خوف و خشيت دارند ...

»اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفويض الامر اليه«.

(سرآغاز دانش، شناختن خداوند قادر است و پايان علم رسيدن به آن حد از معرفت كه كارها را به او واگذارند و تسليم او شوند كه تقدير در همه جا بر تدبير چيره است تا آنجا كه تدبير را در هم مى شكند و تصميم را تغيير مى دهد.

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود=ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است= حدود هفتصد آيه در قرآن درباره علم آمده است و دانايان را از نادانها تميز داده است مانند آيه:

... هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ (سوره زمر، آيه 9)

... بگو آيا كسانى كه مى دانند، با كسانى كه نمى دانند برابرند (هرگز) فقط خردمندانند كه پند مى گيرند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند خاموشى آرايش دانا و پوشش نادان است.

»العالم من يذكركم اللَّه رؤيته« عالم كسى است كه وقتى شما نگاهش مى كنيد به ياد خدا بيفتيد.

امام حسين عليه السلام مى فرمايد: هر كه كمتر فكر مى كند بيشتر حرف مى زند.

نبى اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: دانش و علم زينت اغنياء و ثروت فقراست.

»الناس موتى و اهل العلم احيا« مردم بى سواد مردگانند و اهل علم زندگانند.

مردى از انصار از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كرد يا رسول اللَّه اگر جنازه شخصى در ميان است و بايد تشييع و سپس دفن شود، و مجلس علمى هم هست و وقت و فرصت هم نيست و مى خواهيم در هر دو جا شركت كنيم، در هر كدام از اين دو شركت كنيم از ديگرى محروم مى مانيم، شما كدام يكى از

آن دو را دوست مى داريد تا من در آن شركت كنم؟

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر افراد ديگرى هستند كه همراه جنازه بروند و آن را دفن كنند ،در مجلس علم شركت كن. همانا شركت در يك مجلس علم از حضور در هزار تشييع جنازه و از هزار عيادت بيمار و از هزار شب عبادت و هزار روز، روزه و هزار درهم صدقه و هزار حج غير واجب و هزار جهاد غير واجب بهتر است، مگر نمى دانى به وسيله علم است كه خدا اطاعت مى شود و به وسيله علم است كه عبادت خدا صورت مى گيرد، خير دنيا و آخرت توأم با علم است.

گفتم از آموختن چه يابم؟ گفت اگر بزرگ باشى نامى شوى و اگر بينوايى توانگر گردى و اگر مجهول باشى شناخته گردى.

بى بهره ترين مردمان از دانشمندان، خويشاوندان و همسايگان آنانند. تعداد هفتصد و پنجاه آيه در قرآن مؤمنين را به تأمل و تفكر توصيه مى كند. و كلمه علم و مشتقات آن در قرآن حدود هشتصد و هشتاد بار تكرار شده است.

»اقرب الناس فى درجة نبوة اهل العلم و اهل الجهاد«.

نزديكترين مردم به مقام نبوت، دانشمندان و جهاد كنندگان در راه حق مى باشند.

»العلم حياة الاسلام و عماد الايمان« (علم حيات اسلام و ستون ايمان است).

امام حسن عليه الاسلام فرمود: »عَلِمَ الناس عِلْمَك وَ تَعَلَمْ مِنْ غَيْرِكْ«. دانش خود را به ديگران بياموز و خود، دانش مردم را بياموز.

»افضل الصدقة يتعلم المرء المسلم علماً يعلم اخاه«. (بهترين صدقه ها آن است كه مرد مسلمان دانش بياموزد و به برادران خود تعليم دهد).

علمايى

كه از اندرز دادن خوددارى كنند به خود خيانت كرده اند، نادانى در انسان زيانش از خوره در بدن بيشتر است.

جُستن علم بر هر مسلمانى واجب است و همه چيز حتى ماهيان دريا، براى جوينده علم، طلب آمرزش مى كنند.

ساعتى علم جستن بهتر از نمازگزارى يك شب و روزه دارى سه ماه است.

دو ركعت نماز كسى كه متوجه خدا باشد بهتر از هزار ركعت كسى است كه از خدا غافل باشد.

قال الصادق عليه السلام: »الناس ثلاثة: عالم و متعلم و غثاء«. (مردم سه دسته اند: عالم، متعلم و محصل و كسى كه نه عالم است و نه محصل مانند خاشا كهاى روى سيل است).

»غاية العقل اعتراف بالجهل«. (نهايت عقل، اعتراف به جهل است).

قال امام الحسن عليه السلام: »لا فقر مثل الجهل«. (هيچ فقرى چون فقر علمى نيست).

امام باقر عليه السلام: داناترين شما كسى است كه از مردم نادان فرار كند.

حضرت محمّد صلى الله عليه و آله : ارزش آن كس كه در دانش از ديگران پيشتر است، از ديگران بيشتر است.

»نوم العالم خير من صلاة الجاهل«. (خواب عالِم از نماز جاهل بهتر است).

»نوم العالم عبادة و نفسه تسبيح«. (خواب عالِم عبادت و تنفس آن ذكر است).

حضرت محمّد صلى الله عليه و آله : شفاى نادانى پرسش است.

امام كاظم عليه السلام: دانش مايه تمام خوبيها و جهل مايه تمام بديهاست.

امام صادق عليه السلام: اين جهان و آن جهان با خرد به دست مى آيد. آنكه خرد ندارد، هيچيك را ندارد.

عقل و علم و ايمان و دولت قرين يكديگرند، هر كه را عقل نيست

هيچ نيست.

امام باقر عليه السلام: مرگ يك دانشمند، شيطان را بيش از مرگ هفتاد عابد خوشحال مى سازد، زيرا ارزش علم هفتاد برابر عبادت بدون علم است.

مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللَّه دانش چيست؟ فرمودند: سكوت كردن. گفت بعد چه؟ فرمود گوش دادن. گفت سپس چه؟ فرمودند به آن عمل كردن. گفت بعد چه؟ فرمودند انتشار دادن. (كافى، جلد 1)

امام جواد عليه السلام: هرگاه مرگ كسى كه در حال كسب دانش است، فرا رسد شهيد مرده است.

امام جواد عليه السلام: تفكر و انديشيدن نورانيت مى آورد و غفلت و بى خبرى، تاريكى.

امام جواد عليه السلام: علم خويش را به مردم بياموز و علم ديگران را فرا گير در اين صورت دانسته ها را انفاق كرده و ندانسته ها را فرا گرفته اى.

امام على عليه السلام: دانش آدم پست را بلند مى كند، و نادانى شخص بزرگ را پست مى كند.

امام على عليه السلام: كسى كه سواد ندارد از ياد گرفتن حيا نكند و كسى كه نمى داند خبرى را كه از او بپرسند، بگويد نمى دانم.

امام هادى عليه السلام: خوشا به حال كسى كه با دانشمندان و خردمندان همنشين باشد.

امام على عليه السلام: مال از بخشيدن كاهش پذيرد ولى علم از بذل فزونى يابد.

امام على عليه السلام: دانشى كه تو را اصلاح نكند گمراهى است.

امام على عليه السلام: سودمندترين دانش آن است كه بدان رفتار شود.

امام على عليه السلام: بهترين دانش آن است كه تو را به رستگارى برساند.

امام على عليه السلام: همه چيز محتاج عقل است، و عقل محتاج به

ادب است. يتيم آن نيست كه پدرش مرده باشد بلكه يتيم آن است كه از عقل و ادب بى بهره باشد.

امام على عليه السلام: آنگاه كه خرد كامل شود سخن اندك شود. بالاتر از هر عبادتى به كار انداختن نيروى تفكر و تعقل است. هر كه مى خواهى باش فقط ادب كسب كن كه محسنات ادب، تو را از حسب و نسب بى نياز مى كند.

امام على عليه السلام: علم حاكم و امير است و مال محكوم آن است.

امام على عليه السلام: دانش تو را محافظت مى كند و مال را تو بايد حفظ كنى.

امام على عليه السلام: هيچ دارويى پر سودتر از خرد نيست. هيچ تنهايى موحشتر از خودپسندى نيست. هيچ شرافتى بالاتر از اسلام نيست. هيچ عزتى والاتر از تقوا نيست. هيچ واسطه اى نجاتبخش تر از توبه نيست. هيچ گنجى پر مايه تر از قناعت نيست.

احمق از همه فقيران فقيرتر است، غنى ترين اغنياء دارنده عقل است.

غنى ترين ثروتها عقل است. دردى بالاتر از نادانى نيست.

امام معصوم عليه السلام: كسى كه نه دانشمند است نه دانشجو، از ما نيست.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : »لا فقر اشّد من الجهل و لا عبادة مثل التفكر«.

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: فقر با آن همه مذلت و خواريش از نادانى سختتر نيست و نيز هيچ عبادتى بالاتر از تفكر نيست.

امام على عليه السلام: خوشبختى در آن نيست كه مال و فرزندانت را زياد كنى، بلكه در آن است كه علمت را افزون كنى.

چه بسا اشخاصى بودند كه نسبشان پايين بود، به وسيله علم بزرگ شدند و مقام

بالا گرفتند.

كسى كه حرفى مى زند و حتماً دروغى در آن است و وعده اى مى كند و خلف وعده مى كند و امانتى به او بسپارند و خيانتى بكند حتماً نزديكترين فرد به كفر است.

كفر شش ركن دارد:

1 - تكبر 2 - نادانى 3 - غفلت 4 - شك و شبهه 5 - حرص 6 - حسد

توصيه امام على عليه السلام به كميل در رابطه با كسب علم:

اى كميل دانش از مال بهتر است، دانش تو را نگه مى دارد در صورتى كه تو نگهدارنده مال هستى. ثروت بر اثر خرج كردن نقصان مى يابد ولى دانش بر اثر ياد دادن به ديگران فزونى مى يابد.

متمكن به ثروت، با از بين رفتن ثروت، از بين مى رود (مگر آنكه ثروتش در امور باقيات الصالحات مصرف شود) در حالى كه اثر دانشمند پس از مرگش باقى است.

اى كميل: اين دلها ظرفهايى هستند و بهترين آنها فرا گيرنده ترين آنهاست.

پس آنچه را به تو مى گويم از من نگهدار. (از كتاب كميل، صفحه 45)

علمى كه حقيقى است در سينه بود=در سينه بود هر آنچه درسى نبود =صد خانه تو را كتاب سودى ندهد=بايد كه كتابخانه در سينه بود= و ديگرى مى گويد:

آن كس كه درون سينه را دل پنداشت=دانست كه هر چه هست حاصل پنداشت=علم و عمل و زهد و تمنا و هوس=اين جمله ره است و خواجه منزل پنداشت= كسى نزد من عاقل است كه مشغول خود و از كسان غافل است.

ارزش انسان ز علم و معرفت پيدا شود=بى هنر چون دعوى بيجا كند رسوا شود=اى كه بر ما مى كنى از

جامه نو افتخار=افتخار آدمى كى جامه زيبا شود=هر كه با مردان حق پيوست، عنوانى گرفت=قطره چون واصل به دريا مى شود، دريا شود=ارزش گوهر شود پيدا بر گوهرشناس=قدر ما در پاى ميزان عمل پيدا شود= امام على عليه السلام ميفزمايند: خرد زيباترين زينت و دانش برترين مزيت است.

چه زيبا گفته كه بيان آن خالى از لطف نخواهد بود:

زهدت به چه كار آيد گر رانده درگاهى=كفرت چه زيان دارد گر نيك سرانجامى= لذا بهترين دعا، عاقبت به خيرى است:

»اللهم اجعل عواقب و خواتم امورنا خيراً«.

كام همه دنيا را بر هيچ بنه سعدى=چون باد گران بايد، پرداخت به ناكامى=گر عاقل و هشيارى وز دل خبرى دارى=تا آدميت خوانند ورنه كم از انعامى= 7 - بردبارى و صبر: يكى ديگر از صفات ايمان آورندگان بردبارى و صبر است. مؤمن بايد صبور باشد و در ناملايمات زندگى بردبار بوده و به قول معروف زود از كوره برون نشود. در مقابل شدائد روزگار پايدارى كردن و با درد و رنج و مرض ساختن و آه نكشيدن، با فقر و فاقه به سر بردن و دست تمنا و خواهش پيش كس و ناكس دراز نكردن، دورى ياران يكدل و صميمى را با صبر و بردبارى تحمل كردن، راست گفتن و دروغ نشنيدن و باز در راستى اصرار ورزيدن، پاك بودن و ناپاكى ديدن و از خط مشى و طريقه خود انحراف حاصل نكردن، شبهاى دراز تا صبح با افكار پريشان دست به گريبان بودن و با نيروى خود بر اضطراب و تشويش غلبه يافتن، ماحصل يك عمر كار و زحمت را بر اثر يك

تصادف و اتفاق نامساعد به باد دادن و خم به ابرو نياوردن، در راه آمال و آرزوهاى مشروع جهد و كوشش نمودن و به جايى نرسيدن و باز دست از تعقيب مرام خود نكشيدن، هر حادثه اى را هر قدر سخت و ناگوار باشد با متانت و خونسردى تلقى كردن، در مصاف زندگى مغلوب شدن و پس از مغلوبيت باز در تدارك حمله ديگر بودن، بر چهره خشمناك عبوس زندگى لبخند زدن و بر نامساعدتهاى بخت و اقبال تمسخر نمودن، همه اينها نمونه هايى است از جرأت و شجاعت و شهامت كه شخص را در رديف افراد صبور قرار مى دهد.

صبر و ظفر هر دو از دوستان قديمند=بر اثر صبر نوبت ظفر آيد= »الصبر مفتاح كل الفرج«. (صبر كليد هر گشايش است).

صبر و بردبارى اگر چه تلخ و ناگوار است در عوض ميوه اى بس شيرين دارد.

پيمودن راه ايمان تا رسيدن به منزل مقصود بدون راهنمايى پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين آن قدر احتمالش ضعيف است كه مى توان گفت كسانى كه متوجه اين موضوع نبوده اند شامل اين تك بيت هستند:

ترسم نرسى به كعبه اى اعرابى=اين ره كه تو مى روى به تركستان است= صبر و يا هر صفت حميده ديگر مانند علم، قدرت، سخاوت، شجاعت، ايثار و غيره را چهارده معصوم به نهايت كمال داشته اند و دارند.

صبر پيامبر صلى الله عليه و آله در رابطه با آن يهودى كه به ايشان اذيت مى كرد و حتى در سر راه حضرت خارهاى مغيلان مى ريخت و موقعى كه يهودى مريض شد، ايشان به عيادتش رفتند قابل تقدير است. و يا

صبرى كه امير المؤمنين در جنگ خندق با عبدود انجام دادند چون آب دهان به صورت مبارك حضرت انداخت، كه حضرت را ناراحت كند، ولي حضرت حكم الهي را جاري نمودتتد. ودر اجراي حكم هيچ ناراحت نشدند.

و به همين ترتيب امام حسن مجتبى عليه السلام با صلحشان كه كمتر از جنگى كه پيروز شوند نبود و امام حسين عليه السلام و امام سجاد عليه السلام و ديگر ائمه معصومين، اگر كسى به ايشان اهانت مى كرد با كمال خونسردى مى فرمودند حتماً تو غريبى و سرپناهى ندارى ما به تو پناه خواهيم داد و اگر گرسنه اى ما تو را سيرت خواهيم كرد و دستور است اگر كسى به شما فحاشى نمود نگوييد در ازاى هر فحش ده برابر جوابت مى دهم بلكه بايد گفت اگر ده فحش هم دهيد يكى جواب نمى دهم چون آن موقع مانند او مى شويد كسى كه منطق دارد هيچ گاه به داد و فرياد احتياج ندارد و كسى كه داد نمى زند مرافعه نمى كند و نقل است از پيامبر شخص فحاش وارد بهشت نمي شود .در قرآن خداوند بدترين صداها را صوت الاغ ذكر كرده است:

... إنَّ أنْكَرَ اْلأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ (سوره لقمان، آيه 19)

... ناخوشترين آوازها بانگ دراز گوشان است.

كسى كه صبر ندارد معمولا ادب ندارد و بدون تحمل و خوددارى قضاوتها و اعمال عجولانه انجام مى دهد و بعداً كه محكوم مى شود بايد عذرخواهى كند كه تكرار اين مطلب باعث خودخورى خواهد شد.

شاگردى به نزد طبيب حاذقى كه از دوستان پدرش بود براى فراگيرى علم طبابت رفته بود، استاد براى او درخواست بهترين زيورها را نمود.

شاگرد به رسم جوانى به استاد پرخاش كرد و گفت آنچه مردم درباره تو مى گويند خلافش را مى شنوم ولى استاد گفت تو سؤال نكردى مقصودم از بهترين زيورها و زينتها چيست؟ و من خود مى گويم كه آن داشتن ادب است. امير المؤمنين على عليه السلام مى فرمايد بهترين زيورها و زينتها ادب است لذا اگر تو تصميم به كسب طبابت دارى بايد ادب را رعايت كنى.

از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمودند بهترين ارث تربيت صحيح و ادب فرزندان است.

تير از كمان چو رفت نيايد به شصت باز=پس واجب است در هر كارى تأملى = مثل معروف: گر صبر كنى ز غوره حلوا سازم ، حقيقتى است كه بايد تجربه كنيد. حافظ در توصيف صبر مى گويد اگر عمل مباحى را هم انجام ندادى و يا گناهى پيش آمد كرد و صبر كردى شيرينى آن همانند شاخه نبات در روحتان احساس خواهد شد و مى گويد:

اين همه شهد و شكر كز سخنم مى ريزد=اجر صبرى است كز آن شاخه نباتم دادند= معصومين عليهم السلام اگر فقط در تبليغاتشان مى گفتند و عمل نمى كردند بالاخره تاريخ جايى آن را عنوان مى كرد بلكه آنها بيش از آنچه مى گفتند، عمل مى كردند، و مصداق بارز »حسنات الابرار سيئات المقربين« بودند و كارهاى نيك مردم براى آنها گناه محسوب مى شد و به خود اجازه نمى دادند در ظهر تابستان كه همه به استراحت پرداخته اند ايشان هم كمى استراحت كنند و حق مظلومى گرفته نشود و از اين نوع وقايع بسيار است كه چون تصميم به اختصار نويسى مى باشد از حوصله اين جزوه خارج است كه مثنوى

هفتاد من كاغذ خواهد شد. لذابه صفات مؤمن مى پردازيم كه سر سلسله مؤمنين چهارده معصوم هستند كه آن هم به هيچ وجه اين حقير ادعايى ندارم حق مطلب را ادا كرده باشم و تنها قطره اى از درياى معارف اين شجره طيبه را جمع آورى نموده ام و در خدمت خوانندگان عزيز قرار خواهم داد.

كند حفظ و حراست مؤمن از دين=دهد دنيا براى حفظ آيين =ولى فاجر فروشد دين به دنيا=بود مسرور از اين افعال بيجا

صفات مومن :

1- مؤمن عزت دارد.

... لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمؤمنينَ ...(سوره منافقون، آيه 8)

... عزت، خاص خداوند و پيامبر او و مؤمنان است.

2 - مؤمن رستگارى و نجات در دنيا و آخرت دارد.

...ألا إنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره مجادله، آيه 22)

... بدانيد كه خداخواهان رستگارانند.

3 - ابهتى از مؤمن را خداوند در دل عالميان قرار مى دهد.

4 - مؤمن توكل بر خدا دارد.

... وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ... (سوره طلاق، آيه 3)

... و هر كس بر خداوند توكل كند، هم او وى را كافى است.

5 - مؤمن راضى به رضاى حق است. (و خداوند هم از او راضى است).

6 - مؤمن مطيع امر الهى است.

7 - مؤمن تفويض كننده امور به خدا است. (يعنى پس از سعى و كوشش خود ،كارها را به خدا وا مى گذارد).

8

- مؤمن ايمانش توأم با يقين است و آن در عملش معلوم مى شود.

9 - مؤمن صابر است.

»ان اللَّه مع الصابرين«. (سوره بقره، آيه 153) - (سوره انفال، آيه 46).

(همانا خداوند با صبر كنندگان است).

10 - مؤمن عادل است در همه موارد رعايت بر قسط و عدل دارد.

11 - مؤمن در حالت دفاع يا جهاد با نفس يا دشمن، و مرد پيكار است.

12 - مؤمن بشاش و شادابى در صورت و حزن و اندوه در درون دارد.

13 - مؤمن سعه صدر دارد. (از كوره زود در نمى رود و حال و حوصله دارد).بعبارتي از شرح صدر ( يعني اگر حقي مطرح شود زير بار حق و منطق مي رود اگر چه به ضررش باشد ) بهره مند است .

14 - مؤمن شكسته نفسى مى كند. (خود را از حدى كه هست پايين تر مى بيند و متواضع است).

15 - مؤمن مقام گرا ، نيست. (مقامهاى بالا را نمى طلبد مگر اينكه به او پيشنهاد كنند).

16 - مؤمن آوازه و شهرت را بد مى داند، لذا مؤمن همه جا هست و هيچ جا نيست.

17 - مؤمن زياد سكوت مى كند و جواب سؤال را به اندازه مى گويد.

18 - مؤمن بيكار نيست. (معتقد است خدا از شخص بيكار خوشش نمى آيد لذا مشغول الوقت است).

19 – مؤمن شاكر و صبور است ( يعنى شكرگذار است.) از نعمتهايى كه خداوند به او داده در جهت خود وديگران از آنها استفاده مى كند. (مثلا چشم براى ديدن آنچه حلال است و پا براى رفتن آنجايى كه مجاز است وخرج كردن جائي كه

مباح يا مستحب است ..

20 - مؤمن دوستى و فداكاري وايثار در راه خدا را ، ناچيز مى داند. ( ودر دوستي با مردم بيش از ديگران حق دوستى را ادا مى كند).

21 - مؤمن خلق و خوى خوشى دارد و خوش نفس است.

22 - مؤمن از سخت ترين سختى ها محكمتر است. (المؤمن كالجبل الراسخ) مؤمن مانند كوه راسخ است.

23 - مؤمن بيدار است. (المؤمن يقظان) مؤمن بيدار است يعنى هوشيار است و خوابش اندازه دارد.

24 - مؤمن كمكش زياد و خرجش كم است.

25 - مؤمن از نظر تدبير راهنماى خوبى است.

26 - مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود. او هر تجربه تلخ را اگر غافل شود يك بار انجام مى دهد.

27 - مؤمن موقعى كه راضى شد، رضايتش او را به گناه وا نمى دارد.

28 - مؤمن اگر كمبودى داشت و عصبانى و غضبناك شد از حق وحد منحرف نمى شود.

29 - مؤمن هنگامى كه به قدرت رسيد، قدرتش او را به تجاوز وادار نمى كند.

30 - مؤمن قانع است. (در همه ابعاد)

31 - مؤمن اگر در مجلسى باشد كه همه ذكر مى گويند غافل نيست و اگر ديگران ساكتند او ذاكر است.

32 - مؤمن نماز شب را به پا مى دارد. (عزت المؤمن قم الليل) عزت مؤمن به شب زنده دارى است.

33 - مؤمن جوينده حكمت است، مى جويد او را اگر چه از دهان منافقين باشد.

34 - مؤمن زيرك است. (المؤمن كيّس) ساده لوح نيست كه هر كه هر چى گفت قبول كند.

35 - مؤمن خوابش كم و عبادتش زياد است.

36 - مؤمن خوراكش كم و

فعاليتش زياد است. (براى عمر و وقتش ارزش قائل است)

37 - مؤمن را مردم از دست و زبانش در امان هستند و او را ايمن دارند.

38 - مؤمن از كار لغو دورى مى جويد.

وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (سوره مؤمنون، آيه 3)

و همان كسانى كه از (كار و سخن) بيهوده رويگردانند.

39 - مؤمن به فروع دين (نماز، روزه، خمس و زكات و حج و امر به معروف و نهى از منكر، تولى و تبرى و جهاد) عمل مى كند.

40 - مؤمن به عهد و پيمان عمل مى كند. »اذا وعد المؤمن وفى«.

41 - مؤمن در مقابل هيچ كس و هيچ چيز خود را خوار و ذليل و زبون نمى كند مگر خدا و آنهايى كه در خط خدايند.

42 - مؤمن به والدين خود احسان مى كند.

43 - مؤمن صله رحم به جا مى آورد.

44 - مؤمن اگر اشتباهى از كسى پيش آيد و طلب بخشش كند، زود گذشت مى كند و در صدد انتقام نيست.

45 - مؤمن نه ظلم به كسى مى كند، نه زير بار ظلم مى رود.

46 - مؤمن مواظبت مى كند بر خواندن 51 ركعت نماز در شبانه روز. (17 ركعت نماز يوميه و 34 ركعت نافله)

47 - مؤمن جمله بسم اللَّه الرحمن الرحيم را بلند مى گويد. به خصوص در خواندن نمازها.

48 - مؤمن داراى انگشتر عقيق مى باشد. (طبق تحقيقاتى عقيق تشعشعات مضر خورشيد را دفع مى كند) وآنرا بدست راست، انگشت كو چك ترحيحا قرا مي دهد .

49 - مؤمن داراى تسبيح مى باشد (بر عكس منافقين و كفار كه داراى آلات قمارند)

تسبيح آلت ذكر است (ذكر ظا هري گفتن اذكار است .وذكر قلبي درهمه حال بياد خدا بودن وذكر واقعي آنست كه در مقابل اوامر قرآن وائمه مطيع ودرمقابل شيطانهاي جني وانسي مقاوم باشيم )

50 - مؤمن بوى خوش به كار مى برد. (حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بوى خوش را دوست مى داشت و خرج عطر و گلاب ايشان از خرجهاى ديگرشان فزونى داشت و مى فرمود اگر كسى مى خواهد بوى مرا حس كند، گل سرخ را ببويد).

51 - مؤمن حسود نيست.

52 - مؤمن بخيل نيست.

53 - مؤمن ثواب و كارهاى خوب گذشته خويش را فراموش مى كند.

54 - مؤمن گناهان گذشته خود را در نظر دارد.

... فَلا تُزَكُّوا أنْفُسَكُمْ ... (سوره نجم، آيه 32)

... پس خودتان را پاكدامن مشمريد ...

55 - مؤمن در امور دنيا به پايين تر از خود نگاه مى كند.

56 - مؤمن در امور آخرت به بالاتر از خود (به اولياء اللَّه) نگاه مى كند.

57 - مؤمن آئينه مؤمن ديگريست. (المؤمن مرآة المؤمن)

چونكه مؤمن آيينه مؤمن بود=روى او از آلودگى ايمن بود= 58 - مؤمن قلبش عرش الهى است. »قلب المؤمن عرش الرحمان«.

59 - مؤمن قلبش برتر از كعبه است. »قلب المؤمن افضل من الكعبه«.

60 - مؤمن دوست مؤمن و هر دو دوستار علمند، و بردبارى وزيرشان و عقل سياست، و مدارا برادر مؤمن و احسان پدر مؤمن است.

61 - مؤمن در هنگام تنگدستى هم انفاق مى كند.

62 - مؤمن آنچه را براى خود مى خواهد براى ديگران هم مى خواهد و آنچه را براى خود نمى پسندد براى ديگران

هم نمى پسندد.

63 - نماز معراج مؤمن است »الصلاة معراج المؤمن« به نماز نمى گويد كار دارم به كار مى گويد وقت نماز است. لذا نماز اول وقت را اهميت مى دهد.

64 - مؤمن آبروى خود را براى هر چيز نمى ريزد و دست حاجت به سادگى پيش هر كسى دراز نمى كند.

65 - مؤمن طالب علم است.

66 - مؤمن مرگ را دوست مى دارد. (چون براى آخرتش كار كرده و همانند آن است كه از خرابه اى به كاخى برود و به عكس كافر و منافق از مرگ هراس دارد، زيرا دنياى خود را به هر ترتيب و از هر راهى بوده آباد كرده و آخرت خود را خراب نموده است)

67 - مؤمن حسن ظن به خداوند متعال دارد، و او را مراقب اعمال و كمك خود مى داند.

68 - مؤمن كظم غيظ دارد يعنى خشم خود را فرو مى برد و آن را فقط با رضايت خدا اعمال مى كند.

69 - مؤمن بين خوف و رجاء زندگى مى كند و از رحمت خدا مأيوس نيست.

70 - مؤمن نيتش خالص است. (كه بر اثر خلوص نيت رزقش افزون است)

ادامه صفات مؤمن در اين مقوله نمى گنجد و خوانندگان محترم را به مطالعه خطبه همام در نهج البلاغه كه يكصد وده عنوان دارد، توصيه مى كنم. خلاصه اينكه وقتى انسان متصف به صفات خدائى باشد، خدا گونه مى شود. مثلا انسان كريم، رنگ خدايى مى گيرد، زيرا خدا كريم مطلق است.

اعمال صالح، ايمان به خدا و اولياء اللَّه (ائمه معصومين) در دل مؤمنين بزرگ و مادون اينها را كوچك و حقير مى دانند. در اين حالت است كه پيامبر صلى الله

عليه و آله در دعوت به توحيد، وقتى كافران پيشنهاد مال و ثروت و مقام را به ايشان دادند كه دست از دعوت بردارند، ايشان گفتند اگر كوهى از طلا به من بدهيد، و خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهيد، دست از دعوتم بر نخواهم داشت.

عزت نفس :

در اين قسمت به عزت نفس مى پردازيم كه يكى از بارزترين صفات مؤمن است.

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز=حاجت آن به كه بر قاضى حاجات بريم= عزت اختصاص به خداوند متعال و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و مؤمنين دارد.

»اطلبوا الحوائج بعزة النفس« حوائج خود را با عزت نفس طلب كنيد.

با حقارت چون ببارد بر سرت باران چون دُر=آسمان را گو برو بارندگى در كار نيست= على عليه السلام چه شيوا مى فرمايد: »الحياة فى موتكم قاهرين و الموت فى حياتكم مقهورين«. زندگى اين است كه بميريد و پيروز باشيد و مُردن اين است كه بمانيد و مقهور باشيد و باز معصوم مى فرمايد: »الموت اولى من ركوب العار، هيهات منا الذلة« مرگ از متحمل شدن ننگ بهتر است، دور باشد ذلت و خوارى.

و در جاى ديگر امام حسين عليه السلام مى فرمايد: »انى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برماً«. من مرگ را جز سعادت نمى بينم و زندگى با ظالمين را جز مرارت و سختى نمى دانم - شهادت كه خيلى بالاترست.

»الموت فى عز خير من الحياة فى ذل«. مردن با عزت از زندگى با ذلت بهتر است.

»الصدق عزّ و الكذب عجز«. راستگويى باعث

عزت است و دروغگويى باعث ذلت است.

و باز مى فرمايد: »لا تكن عبد غيرك قد جعلك اللَّه حراً«. يعنى خود را بنده غير خدا قرار نده كه خداوند تو را آزاد آفريده است.

اطاعت از مقررات و قبول قوانين مملكتى احترام به حقوق ديگران است. در نهج البلاغه است كه: »ازرى بنفسه من استشعر الطمع«. آن كس كه طمع را شعار خود قرار داده، نفس خود را به حقارت وادار كرده است، شرعاً مكروه است كه اگر انسان گرفتارى و ياابتلايى دارد پيش هر كس كه رسيد بگويد.

قال الصادق عليه السلام: »و قل تحدث الناس بكل ما انت فيه تفهون عليهم«. هر گرفتارى كه دارى، جلو مردم بازگو مكن تا خوار نشوى.

هر دوست كه بى وفاست، دشمن بِه از اوست=هر نقره اى كم بهاست، آهن بِه از اوست =هر كس كه نمك خورد و نمك را نشناخت=در مذهب رندان جهان، سگ بِه از اوست=تفنگ آبرو بر دست نامحرم اگر دادى=به خاك و خون كشد روزى پر و بال اميدت را . در كتاب تحف العقول امام صادق عليه السلام به هشام مى فرمايد: اگر به آنچه خداوند در اختيارت قرار داده قانع شدى تو غنى هستى و اگر نه، هيچگاه غنى نخواهى شد. (ثروتمند بودن نوعى احساس است و آن موقعى به دست خواهد آمد كه روندى در زندگى انتخاب كنيم كه محتاج ديگران نباشيم و حتى بعضى مواقع با علو طبع ثروتهاى مادى را بين ديگران تقسيم كنيم نه براى خود انبار وگنح كنيم، كه پيروي از قارون است .

»و رضى بالذل من كشف عن ضوء و هانت عليه نفسه من امر

عليها لسانه الميته و لا الدنيه«. يعنى آن كس كه درد و ناراحتى خود را جلو مردم باز مى كند به ذلت تن داده است و هركس شهواتش را بر خود حكومت ندهد نفسش را در مقابل خود خوار كرده است.

»قال الصادق عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام: ليتجمع فى قلبك الحاجة الى الناس الاستفتاء عنهم«. هميشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باش، احساس كن كه به مردم نيازمندى يعنى مانند يك نيازمند با مردم رفتار كن، و احساس كن كه از مردم بى نيازى و مانند يك بى نياز و بى اعتناء با مردم رفتار كن.

خودتان را مستغنى كنيد از سؤا ل (درخواست نمودن) ولو به قدر آب مسواك باشد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: طلب حاجت از مردم، لباس عزت انسان را مى ربايد و حيا را از بين مى برد.

خودت را برتر و بالاتر بدان از اينكه به كارهاى پست دست بزنى از قبيل سؤال و كارهاى ديگر (خودفروشى و دزدى و ...) ولو اينكه اين كارها شما را به مطلوب خودت برساند.

امام حسن عليه السلام: تو هرگز نمى توانى عوض آبروى از دست رفته را به دست آورى.

حضرت امام على عليه السلام: بر نيامدن نياز گواراتر از خواهش از ناكس است.

حضرت امام على عليه السلام: اگر دستم را تا مرفق (آرنج) در دهان اژدها بكنم و از آن چيزى در آورم، آسانتر است از اينكه دستم رابه پيش آدم تازه به ثروت رسيده و تازه به دوران رسيده دراز كنم.

عزت و بزرگى انسان، در نخواستن چيزيست از مردم.

»الكريم من صان عرضه

بماله و اللئيم من صان ماله بعرضه«.

كريم انسانى است كه آبروى خود را با ما ل حفظ مى كند، دفعاً يا رفعاً. اگر آبروى او جايى در خطر است مال خود را مى دهد و آبرويش را حفظ مى كند و اگر گرفتن مالى از آبروى او مى كاهد آن را نمى گيرد، در موقع دفع يا در موقع رفع به وسيله دادن مال يا نگرش آن آبروى خود را حفظ مى كند ولى لئيم عكس مطلب بالا عمل مى كند.

دست طمع چو پيش كسان مى كنى دراز=پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش =اى دل تو ز خلق هيچ يارى مطلب=وز شاخ برهنه سايه دارى مطلب =عزت به قناعت است و خوارى به طمع=با عزت خود بساز و خوارى مطلب= شايسته نيست هر آنچه مى دانيد و مى توانيد فى الجمله انجام دهيد و به طورى كه در آيات قران كريم بعضاً با كنايه صحبت شده: وحا فظ در مورد عزت نفس ورابطه آن با صبر چنين مي گويد.

اين همه شهد و شكر كز سخنم مى ريزد=اجر صبرى است كز آن شاخه نباتم دادند=صبر باشد مشتَهاى كودكان=صبر باشد مشتَهاى زيركان=گر سخن خواهى تو گويى چون شكر=صبر كن بر حرص و اين حلوا مَخَر= عزت انسان به ايمان و تقوايش است نه به زور و زيور، كه نوعاً آلوده اند و نه به مقام كه اغلب ناشى از حب دنياست. كه خود اين، نوعى بردگى است.

جمله شاهان بَردِه بَردِه خودند=جمله خوبان مُردِه مُردِه خودند=مى شود صياد مرغان را شكار=تا در آخر سازد آنان را شكار=مرغ بر بالا، پران سايه اش=مى دود بر خاك پران، مرغ وحش=ابلهى صياد آن سايه شود=مى دود چندان كه بى

مايه شود=ره نبرده هيچ در مقصود خويش=رنج ضايع، سعى باطل، پاى ريش عزت ديگر آن است كه از مردم انقطاع حاصل كرده و به خدا متصل شويم .

از خلق جهان رشته اميد بريدم=يك بار دگر وارد دنيا مكنيدم=در خلد برين بهر دو تا دانه گندم=همچون مثل آدم و حوا مكنيدم=همچون يوسف محزون نبريدم سر بازار=نعمت زده عشق زليخا مكنيدم پناه بردن به خداوند متعال :

درد ما را نيست درمان الغياث=هجر ما را نيست پايان الغياث=دين و دل بردند و قصد جان كنند=الغياث از جور خوبان الغياث=همچو حافظ روز و شب بى خويشتن=گشته ام سوزان و گريان الغياث.، كسى كه بندهاى هوس را پاره نكرده بلكه به عكس اطاعت از نفس نموده در حقيقت از دشمن خود اطاعت مى كند.

روح ما را حق به سويى مى كشد، شيطان به سوئى=عقل روشن بين ز يك سو، نفس نافرمان به سويى =در هجوم زندگانى مى برد ما را، چو موجى=حالت عصيان ز سويى، قدرت ايمان ز سويى=كِشتى بى بادبان آدمى را، مى ربايد=جذبه ساحل ز سويى، حمله طوفان ز سويى=در كوير آفرينش مرد و زن را مى كشاند=رحمت يزدان ز يك سو، غفلت انسان ز سويى=نورباران مى كند شبها، مردان خدا را=مشعل عرفان ز سويى، طلعت رحمان ز سويى=در سكوت خلوت شب عالمى داريم با هم=من ز سويى، دل ز سويى، ديده گريان ز سويى=بزم خوبان جهان بى شعر من، گرمى نيابد=دفترم را مى كشاند دائم، اين ز سويى آن ز سويى.

خداوندا به چنگ نفس نافرمان گرفتارم=چو آهويى كه افتد بى

خبر در دام صيادى=دلم چون گرد، تاريك است و از آن بر نمى خيزد=نه شور نغمه اى، نه آه جانسوزى، نه فريادى= الهى دلى ده كه طاعت افزون كند و رفعتى ده كه طاعت به بهشت رساند.

تَبَه كردم جوانى، تا كنم خوش زندگانى را=چه سود از زندگانى چون تَبَه كردم جوانى را=جوانى شمع ره كردم كه جويم زندگانى را=نجستم زندگانى را و گم كردم جوانى را.، بندگى غير خداوند متعال، انسان را به ذلت و خوارى خواهد كشيد.

آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد=گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد=يعنى از خوى غلامى ز سگان پست تر است=من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد ،.و بيت اخير كمال عشق به خدا را يادآور مى شود كه گفته اند:

درد عشقى كشيده ام كه مپرس=زهر هجرى چشيده ام كه مپرس=گشته ام در جهان و آخر كار=دلبرى برگزيده ام كه مپرس= و سعدى در اين مورد مى گويد:

چو دست خويش پيش كسان مى كنى دراز= پل بسته اى كه بگذرى ز آبروى خويش

نقل است حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله كارهايشان را خودشان انجام مى دادند حتى بستن زانوى شتر را و مى فرمودند اگر مى خواهيد با شخصيت ترين مردم باشيد از كسى چيزى مخواهيد حتى چوب خلال دندان را.

به شيخ شهر، فقيرى ز جوع برد پناه=بدان اميد كه از لطف خواهدش نان داد=نداشت حال جدل و آن شيخ غيور=ببرد آبش و نانش نداد تا جان داد=عجب كه با همه دانايى اين نمى دانست=كه حق به بنده روزى، نه شرط ايمان داد= يكى ديگر از امور عزت نفس قانع بودن و تا جايى كه امكان دارد از غير

خدا چيزى طلب نكنيد.

قانع به يك استخوان چو كركس بودن=بِهْ زآنكه طفيل خوان ناكس بودن=با نان جوين خويش حقاً كه بِهْ است=كآلوده به پالوده هر كس بودن.، . به قول مولوى:

گر بريزى بحر را در كوزه اى=چند گنجد قسمت يك روزه اى.،

قال الصادق عليه السلام: الركعتان فى جوف الليل احب من خير الدنيا و ما فيها.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: دو ركعت نماز شب را نمى دهم به دنيا و آنچه در دنياست.

(دو ركعت نماز در دل شب بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست).

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام سه مرتبه فرمودند بر توباد خواندن نماز شب كه در آن بيست و پنج فايده است كه عبارتند از:

25 فايده خواندن نماز شب

1 - روى انسان را سفيد مى كند.

2 - انسان معطر مى شود.

3 - بدنش صحت و سلامت پيدا مى كند.

4 - خدا را از خود خشنود مى كند.

5 - خدا رحمتش را نصيب آن مى كند.

6 - آبروى خواننده نماز شب بين مردم زياد مى شود.

7 - خداوند اخلاقش را نيكو قرار مى دهد.

8 - قرضهايش ادا مى شود.

9 - غم و غصه او رفع مى شود.

10 - نور چشم را زياد مى كند.

11 - خداوند گناهان او را مى بخشد.

12 - سنت پيامبر است.

13 - آداب و عبادت صالحين را به جا آورده است.

14 - عمرش طولانى مى شود.

15 - روز قيامت سايه بر سر انسان مى اندازد.

16 - نماز شب عزت انسان است.

17 - لباس بر تن او پوشيده مى شود در روز قيامت.

18 -

نماز شب تاج سر انسان است.

19 - در قيامت نورى در جلو راه اوست.

20 - يك پرده است بين انسان و آتش.

21 - در قيامت ترازوى عملش سنگين است.

22 - مانند برق از پل صراط مى گذرد.

23 - نماز شب كليد بهشت است.

24 - نام شخص نماز شب خوان جزء سعادتمندان در دفتر الهى ثبت مى شود.

25 - وقتى كه نماز شب خوان از دنيا رحلت مى كند ملائكه به استقبالش خواهند آمد.

قال امير المؤمنين عليه السلام: »نبئه بالتفكر قلبك و جاف عن الليل جبك و اتق اللَّه ربك«. خود را با تفكر بيدار كن و در شب خود را از رختخواب جدا كن و به عبادت بپرداز و پرهيزگار باش و خدا را در نظر بگير.

بكن با فكر قلب خويش تنبيه=بر اين كن تو قيامت را تشبيه =برون از رختخواب شب بنه پا=به تقوا كوش بهر حق بهر جا .،شبهاى دراز پى عبادت چه كنم=طبعم به گناه كرده عادت چه كنم=گويند كه خدا گناه را مى بخشد=او بخشد و من از اين خجالت چه كنم.

عزت نفس :

قامت به بر خصم خم و راست مكن=با مردم بد نشست و برخاست مكن =چيزى ز كسى به غير ذات ازلى=تا جان به لبت رسيد درخواست مكن .،نغمه باد سحرگاه طربها دارد=خيز از جاى كه بسيار ثمرها دارد=ترك كن بستر آرامش و نكن پندار=كه صدف چون شكند بار گوهرها دارد=سعى و انديشه نما با كه سخن مى گويى=كه صفاى دل از آن شور و شررها دارد=اندر آن حالت خوش راز دل خويش بگوى=گفتن راز در آن لحظه اثرها دارد=سير در عالم بالا كن و بگذر

ز ابعاد=كه چنين طى مكان گشت و گذرها دارد=هر كه بر عاقبت كار خود انديشه نكرد=عاقبت ديد كه آن كار ضررها دارد=تو، به درگاه خداوند زمانى روى آر=كه ز الطاف بهر بنده نظرها دارد= ديگرى مى گويد:

مرغ خوشخوان رابشارت باد كاندر راه عشق=دوست را با ناله شبهاى بيداران خوش است =يارب چه چشمه ايست محبت كه من از آن=يك جرعه آب خوردم و دريا گريستم=طوفان نوح قطره شد از آب چشم من=با آنكه در غمت به مدارا گريستم= شعر در ادبيات فارسى خلاصه مطلب را ادا مى كند.

معاد :

معاد يعنى زمان و مكان بازگشتن همه انسانها، پس از مرگ و برزخ براى حسابرسى به اعمال آنها و پاداش دادن به مؤمنين (بهشت) و عقاب و عذاب كافرين و مشركين و منافقين و فاسقين (جهنم).

معاد يكى از اصول پنجگانه دين اسلام (شيعه) است و اعتقاد به آن جزء ضرورى دين است و منكر آن كافر است.

اعتقاد به معاد بايد از روى دليل باشد و آيات بسيارى در قرآن به آن اشاره شده است.

منظور از ياد معاد يعنى ياد مرگ و روز رستاخيز و ترس از شرمندگى روز جزا كه اين ياد و تذكر موجب دقت و مراقبت در رفتار انسان ها شده و عامل بسيار قوى در تقوا و اجتناب از معاصى و محرمات است و انسان را در انجام اعمال خير تشويق كرده، و سرعت مى بخشد. لذا كسانى به معاد معتقدند، كه به غيب و آنچه مربوط به غيب است معتقد باشند. (مانند وجود خدا، ملائكه و حور العين و ...). پيامبر صلي الله عليه وآله مي فرمايند

زيركترين مردم كساني هستند كه زياد بياد مرگ (توشه راه كه تقوا وعمل صا لح است) هستند .

حضرت على عليه السلام مى فرمايند: »من راقب الموت سارع الى الخيرات«.

كسى كه به ياد مرگ باشد در انجام امور خير سرعت مى گيرد. (اصول كافى، جلد 1، كتاب اجلال).

انسان موجودى است چند بعدى، بُعد جسمانى و طبع آن داراى غرايز و شهوات جسمانى، و نيز بعد فطرت روح الهى و ملكوتى و بالتبع گرايشات متعالى و ربانى. انسان عوالم مختلفى را در طول حيات ابدى خود سير مى كند. ابتدا در رحم مادر، سپس در دنيا و پس از آن در برزخ و بالاخره، محشر، وسپس حيات جاويد ابدى در آخرت.

در رحم مادر از خون مادر تغذيه نموده و اراده اى از خود ندارد و كاملا وابسته به مادر است. ولى در دنيا به تدريج از وابستگى خود به مادر مى كاهد و از حاصل زحمت خود تغذيه مى كند ولى كاملا به محيط و طبيعت وابسته است.

از حضرت صادق عليه السلام سؤال كردند، برزخ چيست؟ فرمود: »القبر منذ حين موته الى يوم القيامة«. (برزخ همان قبر است از آن زمانى كه انسان مى ميرد تا قيامت). اما وقتى مى ميرد به عالم برزخ مى رود، ديگر فرصت عمل را از دست مى دهد ) مگرسه دسته،اول كسانيكه از خود فرزند، يا فرزندان صالحي باقي گذارند.دوم كسانيكه براي خود صدقه جاريه اي مانندمراكز خيريه ومدرسه يا بيمارستان ويا موقوفا تي بجاي گذاشته باشد. وسوم كارهاي عام المنفعه از خود بيادگار گذارند مانند ،نوشتارهاي هدايت كننده وايجاد پل وجاده ومبلغي بطور مستمر براي اصلاح ذات البين شيعيان قرار دهد.) و فقط منتظر روز

قيامت كبرى مى ماند. و فرمودهاند برزخ بعهده خودتان واعمالتان است.(مسئله شفاعت مربوط به قيا مت است ) .

... وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (سوره مؤمنون، آيه 100)

... باشد كه در آنچه فروگذار كرده ام، كارى شايسته پيش گيرم، حاشا، اين سخنى است كه او (ظاهرا) گوينده آن است، و پيشاپيش آنان (زندگى) برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.

او در برزخ به طبيعت وابسته نيست بلكه با اعمال خود زندگى مى كند و به آنها وابسته است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: براى عالم برزخ مصاحبين خوبى انتخاب كنيد. پرسيدند يا رسول اللَّه مگر انتخاب مصاحبين برزخ با خود ماست؟ فرمودند: بله. مصاحبين خوب شما اعمال نيك شماست.

قيامت هر كس نامه عمل خود را مى گيرد و مى بيند و پس از رسيدگى به اعمال دسته اى به بهشت مى روند و دسته اى به جهنم. در آنجا انسانها با نتايج اعمال خود زندگى مى كنند يعنى بهشت و نعمتهايش، و يا جهنم و آتش، آن هم نتيجه عمل خود انسانهاست.

آثار و فوائد معاد

اگر آدمى متوجه و متذكر باشد كه هر عملى در دنيا انجام مى دهد توسط ملائكه الهى ثبت و ضبط مى گردد و هرگز از بين نمى رود و در برزخ و قيامت و در تمام طول زندگانى جاويدانش موثر است و در واقع اعمال او آينده او را مى سازد، انجام عمل را دست كم نمى گيرد و مسامحه نمى نمايد.

انسانى كه ياد نعمتهاى بهشت و عذاب جهنم مى كند و يقين و باور دارد ديگر به نعمتهاى دنيا دل نمى بندد و براى به دست آوردن آنها مرتكب معصيت خداوند نمى شود و

به راحتى سختى ها و بلاهاى زودگذر دنياى موقت و فانى را تحمل مى كند. زيرا لذت و سختى دنيا هر دو زودگذر و تمام شدنى است، امالذت و سختى هاى آخرت طولانى و جاويد است.

كسى كه مى داند و يادآور ميشود، كه در معاد در محضر خدا مى ايستد و نامه اعمالش نمايان مى شود و از اينكه عليرغم آن همه نعمت و لطف خداوند باز معصيت و نافرمانى كرده شرمنده مى شود بنابراين سعى مى كند مرتكب خطا نشود.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: »اذكروا انقطاع اللذات و بقاء التبعات«. (به يادتان باشد كه لذتها بريده است، ولى آثارش باقى است).

انسانى كه توجه دارد كه عمر دنيا اولا موقتى است، در ثانى احتمالى است و فردا را كسى تضمين نكرده است، هرگز به دنبال آروزهاى طولانى و هوسهاى مستمر نمى رود. هرگز توبه را به تأخير نمى اندازد. عبادت را به فردا و زمان پيرى حواله نمى دهد. به حق الناس و بيت المال اهميت مى دهد و خودش آن را رعايت مى كند.

ياد معاد ارزش لحظه هاى موجود را بالا مى برد و انسان را ترغيب مى كند تا از لحظه، لحظه هاي عمر خود حداكثر بهره بردارى را داشته باشد.

پيرى رسيد و مستى طبع جوان گذشت=ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت=برنامه حيات دو روزى نبود بيش=آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت=يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن=روز دگر به كندن اين و آن گذشت فر صت عمر:

انسان براى جاودانگى خلق شده، نه براى

نابودى، براى خدا خلق شده، نه براى هوس، براى عبادت آفريده شده، نه براى معصيت، هدف دار خلق شده نه عبث و بيهوده، براى خداشناسى و كمال آفريده شده، نه براى غفلت و انحطاط و اگر خدا را فراموش كند، خود را نيز فراموش كرده و هرگز در جهت منافع و مصالح خويش گام بر نمى دارد. لكن اگر ياد خدا باشد، خدا نيز او را فراموش نمى كند و او را به ياد دارد و هدايت مى نمايد. اگر دين خدا را يارى كنيم، خدا ما را يارى مى كند. اگر تقوا پيشه كنيم در امورمان گشايش ايجاد مى شود. اگر سعى و تلاش كنيم به راههاى الهى نزديك مى شويم، اگر خوبى يا بدى كنيم در واقع به خود كرده ايم. اگر ايمان داشته باشيم برتر از ديگران خواهيم شد. اگر آخرت را بر دنيا ترجيح دهيم سود كرده ايم و عكس آن ضرر است. اگر به اندازه ذره اى عمل خير يا شر انجام دهيم آثارش را در روز رستاخيز مى بينيم. اصولا اعمال ما در روز آخرت مصاحبين ما هستند. براى انسان چيزى مانند سعى او نيست، هر كس در گرو اعمالى است كه انجام داده و حاصلى كه به دست آورده از آن بهره مند خواهد بود. دنيا مزرعه آخرت است.

كسى را در قبر ديگرى نمى گذارند و گناه ديگران را بر ما نخواهند نوشت (مگر اينكه ارتباطى در آن باشد) هر كس بر مبناى شخصيتى كه براى خود ساخته عمل مى كند. گرامى ترين افراد نزد خدا با تقواترين افراد است. كسانى كه علم دارند، داراى درجاتى هستند، كسانى كه ايمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند ترفيع مى گيرند. آيات و رواياتى،

امثال موارد فوق به ما بينش و انگيزه مى دهد كه قدر لحظه ها را بدانيم و سرنوشت جاويد خويش را تا فرصت داريم بسازيم كه به قول مولاى متقيان فرصت حال را غنيمت شماريم.

مراقبه و محاسبه :

انسان بايد قبل از مردن مرگ را درك كند. قبل از محاسبه قيامت، خود به حساب خود رسيدگى كند. همواره خود را شناخته و ارزيابى كند و نيز خود را مورد تشويق و عتاب، به خاطر ثواب و گناه قرار دهد. چه كنيم كه دچار غفلت نشويم و ياد خدا و معاد باشيم، بايد هميشه و در همه حال و در هر كجا از ياد خدا كه هم مبدأ ماست و هم معاد ما، غافل نبود، بلكه ذاكر باشيم و اين فقط مخصوص وقت عبادات چون نماز نيست، اما به طور خالص فلسفه نماز ياد خداست. قرآن بيشتر بخوانيم و به ترجمه آيات دقت نموده و تدبير و تفكر كنيم خصوصاً آيات مربوط به معاد و بهشت و جهنم. با مؤمنين معاشرت داشته و به مذاكره در مورد خدا و خود و معاد و ديگر واجبات بپردازيم. سعى كنيم آنچه مربوط به معاد است و براى ما مجهول است را از علما سؤال كنيم و به بحث پيرامون آن بپردازيم. در هر فرصت مقتضى هم در عوالم هستى و عوالم حيات و زندگانى جاويد خود تفكر كنيم و سعى كنيم صحنه هاى مرگ و پس از مرگ را براى خود ترسيم كنيم در مجالس تذكر در گذشتگان و اموات به ويژه از نزديكان و آشنايان شركت نماييم.

گهگاه در قبرستان و به ويژه غسالخانه به مناسبتها حضور يابيم و عواقب خود را

به ديده عبرت بنگريم و يادمان باشد ياد مرگ براى بهره بردارى از زندگى دنياست، براى سعادت و كمال است زيرا تجربه مرگ فقط يكبار است و وقتى اجل آمد تجربه اش سودى به ما نمى دهد. پس تا در دنيا هستيم بايد به نوعى ديگر مرگ را تجربه كنيم، يعنى مرگ ديگران را ببينيم، شايد يكى از دلايل مستحب بودن تشييع جنازه همين تذكر و فايده آن است كه روزى هم نوبت من و شما خواهد رسيد.

هر چه بيشتر مشغول دنيا بوده و دنياى فانى خود را زينت داده و به آن دل ببنديم دل كندن از آن و جان دادن سخت تر و حسرتمان بيشتر خواهد بود. خداوند در آياتى مى فرمايد: كسانى كه دنيا را بخواهند از دنيا به آنها مى دهيم و ديگر نصيبى از آخرت ندارند. و تجارت آنها سود بخش نيست. و در سوره والعصر مى فرمايد: قسم به عصر (كه منظور زمان ظهور امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه است و همچنين به زمان قسم ياد كرده است كه خود وقت و زمان عظمتى دارد) كه انسانها در خسران و زيانند به جز آنهايى كه ايمان آورده اند و يكديگر را سفارش به حق و صبر مى كنند. اين همه آياتى كه در قرآن راجع به معاد وجود دارد، اكثراً براى بيدارى و تذكر ماست تا هر چقدر مى توانيم فكر زاد و توشه آخرت باشيم زيرا پل صراط است كه يك سوى آن در دنياست و سر ديگر آن در آخرت است. اين كه روز رستاخيز وحشى ها محشور مى شوند دو احتمال دارد يكى آن كه شكل تجسمى و خلقانى انسانى، گنهكار است كه به شكل حيوان

وحشى خلق مى شوند، دوم آن كه از زيادى وحشت و خوف روز جزا مانند وحشى ها مى شوند. اما در آن روز كسانى آرامش دارند و به شكل انسان هستند كه در دنيا به ذكر خدا دلهايشان آرامش مى يافت. خداوند به همه ما توفيق بيدارى، عمل صالح و راحتى جان دادن و حسن عاقبت در آخرت عنايت فرمايد.

نقل است كه حضرت ابراهيم عليه السلام ملك الموت (عزرائيل) را ملاقات نمودند و از ايشان خواستند چگونگى هيبت خود را در موقع قبض روح مؤمنين نشان دهد. حضرت عزرائيل گفت شما صورت خود را از من برگردانيد و سپس به من نگاه كنيد. حضرت ابراهيم اين چنين كردند. ملك الموت را در سيماى جوانى ديدند كه اگر همه دنيا را يك طرف مى گذاشتند و آن جوان را در طرف ديگر، نگاه كردن به آن جوان ترجيح داشت. بعداً حضرت ابراهيم از ملك الموت خواستند كه هيبت خود را در موقع قبض روح كفار و منافقين به حضرت نشان دهد، ملك الموت از حضرت ابراهيم خواست كه از ديدن اين منظره صرفنظر كند ولى حضرت خواستار شدند، لذا عزرائيل به حضرت ابراهيم گفت صورت خود را برگردانيد و بعد به من نگاه كنيد، با نگاه كردن حضرت ابراهيم به آن موجود وحشتناك و دلهره آور كه خارج از وصف است حضرت بيهوش مى شوند، و به خدا پناه مى برند كه اگر تمام سختى ها و شكنجه هاى دنيا يك طرف بود و اين منظره يك طرف، قبول سختى ها و شكنجه هاى دنيا ترجيح داشت به ديدن چنين منظره اى.

جان دادن مؤمن در حالت احتضار مانند بو كردن گل است و براى كافر و منافق

از قيچى كردن بدن سخت تر. چون در روايت است قبض روح منافق و كافر توسط سيخهاى آتشين و شلاقهاى آتشين صورت مى گيرد ولى چون ما در قالب ماده هستيم آنها را درك نمى كنيم.

على بن ابيطالب عليه السلام در موقع قبض روح مؤمن و كافر و منافق خواهند آمد ولى براى مؤمنين رحمت و براى كفار و منافقين عذاب خواهند بود.

جان دادن افرادى كه مال يتيم مى خورند و يا شهادت ناحق مى دهند و يا حاكم جور (ولو براى خانواده) باشند طبق گفته پيامبر اسلام از چرخش پايه درب قلعه بر روى چشم سخت تر خواهد بود، و براى مؤمن همانند اين است كه در بيابانى سوزان و طاقت فرسا از حرارت آفتاب، آب سرد و گوارايى بيابد و بياشامد.

حال دنيا را بپرسيدم من از فرزانه اى=گفت يا باد است يا خواب است يا افسانه اى =گفتمش احوال عمرم را بگو اين عمر چيست=گفت يا برق است يا شمع است يا پروانه اى =گفتمش آنانكه مى بينى بر او دل بسته اند=گفت يا كورند يا مستند يا ديوانه اى .، بدان اى عزيز كه آن موقع زندگانى تو بر مرگ تو ترجيح دارد كه ده چيز را به جا آورى.

اول با حق سبحانه و تعالى به صدق رفتار كردن، دوم با خلق با انصاف بودن، سوم با نفس به قهر، چهارم با ديگران به عزت، پنجم با كمتران به شفقت، ششم با دوستان به نصيحت، هفتم با دشمنان به مروت، هشتم با عالمان به تواضع، نهم با درويشان به سخاوت، دهم با جاهلان به خاموشى گذراندن.

گويند پس از مرگ بذرجمهر ديدند كه نُه جمله بر كمربندش نوشته

است كه هر كدام نكته اى بزرگ در خود دارد:

1 - اگر خدا كفيل روزى است غصه براى چه؟

2 - اگر رزق تقيسم شده، حرص براى چه؟

3 - اگر دنيا فريبنده است، اعتماد به آن چرا؟

4 - اگر بهشت حق است، كار نكردن چرا؟

5 - اگر مرگ حق است، ساختمان مجلل براى چه؟

6 - اگر جهنم حق است، اين همه خنده و قهقه براى چه؟

7 - اگر حساب حق است، جمع مال براى چه؟

8 - اگر قيامتى هست، بيتابى كردن براى چه؟

9 - اگر شيطان دشمن انسان است، بهترورزى به چه مناسبت؟

هر كه به تأديب دنيا راه صواب نگيرد به تعذيب عقبى گرفتار آيد. جان در حمايت يك دم است و دنيا وجودى ميان دو عدم. دين به دنيا فروشان، بفروشند، يوسف را تا چه بخرند. هر كه در زندگانى نانش نخوردند چون بميرد نامش نبردند.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : »يا شيب ابن آدم و يا شيب فيه خصلتان، الحرص و طول الامل«. حضرت محمّد صلى الله عليه و آله فرمودند: فرزند آدم پير مى شود و حال آنكه دو خصلت در او جوان مى گردد، حرص و آرزوى دراز.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : »اشّد الناس عذاباً فى يوم القيامة عالم لم يعلم بعلمه و لم ينفعه علمه«.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى فرمايند: كسى كه چيزى را مى داند و به آن عمل نمى كند و از دانش خود بهره نمى گيرد، مجازاتش در قيامت از همه شديدتر است.

كسى كه بميرد رشته حيات (ودفتر اعما لش)از

دنيا قطع مى شود مگر سه نفر:

1 - كسى كه صدقه جارى گذاشته باشد.

2 - كسى كه اثر علمى به جا گذاشته باشد.

3 - كسى كه فرزند صالحى تربيت كرده باشد كه براى پدر و مادر خود دعا كند (يا وسيله دعاى ايشان را فراهم كند).

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : »من حفظ من امّتى اربعين حديثا كنت له شفيعاً يوم القيامة«.

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: هر كه از امت من چهل حديث حفظ كند. من او را در قيامت شفاعت مى كنم.

نامهاى روز قيامت كه در قرآن آمده است عبارتند از:

1 - يوم الخروج، روزى كه از قبرها خارج مى شوند:

يوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ (سوره قاف، آيه 42)

روزى كه صيحه را به حق بشنوند، آنگاه روز رستاخيز است.

2 - يوم الحسرة، روز حسرت و پشيمانى:

و أنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إذْ قُضِيَ اْلأَمْرُ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ (سوره مريم، آيه 39)

و آنان را از روز حسرت ،بترسان، كه امر (الهى) تحقق يابد و آنان غافل باشند و ايمان نياورند.

3 - يوم الحساب، روز رسيدگى به حسابها:

وَ قالَ مُوسَى إنّى عُذْتُ بِرَبّى وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ (سوره غافر»مؤمن«، آيه 27)

و موسى گفت من به پروردگار خود و پروردگار شما از (شر) هر متكبرى كه به روز حساب ايمان ندارد، پناه مى برم.

وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (سوره صاد، آيه 16)

و ادعا كردند كه

پروردگارا كارنامه ما را پيش از روز حساب، هر چه زودتر به ما بده.

يا داوُودُ إنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِى اْلأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ (سوره صاد، آيه 26)

اى داود ما تو را در روى زمين خليفه (خود) برگماشته ايم، پس در ميان مردم به حق داورى كن، و از هوى و هوس پيروى مكن، كه تو را از راه خدا گمراه كند، بى گمان كسانى كه از راه خدا گمراه مى شوند عذاب سخت و سنگينى (در پيش) دارند، چرا كه روز حساب را فراموش كرده اند.

هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ (سوره صاد، آيه 53)

اين است آنچه به شما براى روز حساب وعده داده شده است.

4 - يوم التلاق، روز ملاقات:

رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (سوره غافر»مؤمن«، آيه 15)

( او) برافرازنده درجات (و) صاحب عرش است، و وحى را به فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مى فرستد، تا از روز هم ديدارى هشدار دهد.

5 - يوم الخلود، روز جاودانگى:

ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ (سوره قاف، آيه 34)

گوييم به سلامت (و امن و امان) وارد آن (بهشت) شويد، اين روز (آغاز) جاودانگى است.

6 - يوم العسير، روز بسيار سخت و دردناك:

فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسيرٌ (سوره مدّثّر، آيه 9)

بدينسان چنين روز، روزى دشوار است.

7 - يوم الموعود، روز وعده داده شده:

وَ

الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (سوره بروج، آيه 2)

و سوگند به روز موعود.

8 - يوم التناد، روزى كه مردم يكديگر را ندا مى كنند:

وَ يا قَوْمِ إنّى أخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ (سوره غافر»مؤمن، آيه 32)

و اى قوم من، من بر شما از روز فريادخوانى بيمناكم.

9 - يوم عصيب، روز سخت و روز ناراحتى:

و لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سى ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ (سوره هود، آيه 77)

و چون فرشتگان ما به نزد لوط آمدند از ايشان نگران شد و (از كمك به آنان) دستش كوتاه شد، و گفت امروز روزى سخت و سنگين است.

10 - يوم تبلى السرائر، روزى كه پرده ها كنار برود و اسرار و ماهيت هر كس فاش شود.

يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (سوره طارق، آيه 9)

روزى كه رازها از پردها بيرون افتد.

11 - يوم التغابن، روزى كه انسان متوجه گول خوردنش مى شود:

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها أبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (سوره تغابن، آيه 9)

روزى كه براى روز محشر گردتان آورد، آن روز تغابن است و هر كس به خداوند ايمان آورد و نيكوكارى كند، سيئاتش را از او مى زدايد، و او را به بوستانهايى كه جويباران از فرودست آن جارى است، درآورد، كه همواره - جاودانه - در آن باشند، اين رستگارى بزرگ است.

قال على عليه السلام: »موتوا قبل ان تموتوا«.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: بميريد قبل

از آنكه بميرانند شما را.

و نيز مى فرمايد: آن كس كه نگران مرگ است در نيكوكارى شتاب مى كند.

بمير اى دوست پيش از مرگ اگر مى زندگى خواهى=كه ادريس از چنين مردن بهشتى گشت پيش از ما.، سوره واقعه، واقعه قيامت را صد در صد تأييد نموده و مى فرمايد:

إذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (سوره واقعه، آيه 1)

چون واقعه(قيامت) واقع شود.

لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (سوره واقعه، آيه 2)

در وقوع آن دروغى نيست.

(كلمه اذا به معناى اگر و آن هنگامى كه موضوع حتمى است مى آيد).

هنگامى كه واقعه قيامت واقع مى شود و در آن هيچ دروغى نيست.

يكى از دلايل عدالت حق تعالى واقعه قيامت است چون عدالت در دنيا تا قبل از ظهور حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه يا تحقق پيدا نكرده، ونميكند. و يا اگر در شرف تحقق بوده مردم تاب تحمل آن را نداشته اند.

در دوزخ نوزده دربان وجود دارد كه از دوزخيان، آمدن پيامبران را سؤال مى كنند كه مگر پيامبران نيامدند و شما را هدايت نكردند، دوزخيان گويند چرا آمدند ولى ما گوش نكرديم.

دربهاى دوزخ :

دوزخ هفت درب دارد كه عبارتند از:

درب اول:

خوف، رجاء، غرور (كه اين كلمات بالاى درب اول نوشته شده است) يعنى كسى كه اميد به رحمت خدا داشته باشد سعادتمند است و كسى كه از رحمت خدا به دور باشد بدبخت است.

درب دوم:

بدون جامه، تشنگى و گرسنگى، كسى كه مى خواهد در قيامت عريان نباشد برهنگان را بپوشاند و كسى كه مى خواهد تشنگى قيامت به او فشار نياورد تشنه اى را براى خدا سيراب كند و كسى كه مى خواهد گرسنه نباشد گرسنگان را سير كند.

درب سوم:

خدا لعنت كند دروغگويان را. خدا لعنت كند بخيلان را. خدا لعنت كند ستمگران را.

درب چهارم:

خدا لعنت و ذليل كند كسى را كه مى خواهد اسلام را ذليل كند، خدا لعنت كند كسى را كه مى خواهد اهل البيت را ذليل كند، خدا لعنت كند كسى را كه كمك به ظلم مى كند.

درب پنجم:

كسى كه اطاعت از نفس خود مى كند و هر قدر بيشتر از هواى نفس اطاعت كند، ايمان او كمتر شود، كسى كه كمك به ظلم نمايد (همانند ظالم خواهد بود).

درب ششم:

جهنم براى سه كس حرام است:

1 - افرادى كه نماز شب مى خوانند.

2 - صدقه دهندگان در راه خدا.

3 - روزه داران در راه خدا.

درب هفتم

شامل :

1 - »حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا« خودتان حساب خودتان را بكنيد قبل از اينكه به حسابتان رسيدگى كنند.

2 - خودتان بنشينيد و خودتان را ملامت كنيد قبل از اينكه شما را ملامت كنند.

3 - قبل از اينكه قيامت پيش بيايد و نتوانيد دعا كنيد دست از دامن كبريايى خدا بر نداريد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايند: كسى كه دنيا را به خاطر آخرت و يا آخرت را به خاطر دنيا ترك كند از ما نيست.

قال على عليه السلام: »كن لدنيا تعيش ابداً وكن لاخرة تموت غدا«.

حضرت على عليه السلام مى فرمايند: در دنيا طورى زندگى كن كه هميشه جاويد خواهى ماند و براى آخرت آن چنان آمادگى داشته باش كه فردا خواهى مرد.

دربهاى بهشت:

دربهاى بهشت، هشت درب است كه بالاى هر درب، كلمه طيبه لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه و على ولى اللَّه نوشته شده

علامات اهل بهشت شش صفت زير است:

1 - كسانى كه صورتشان خوش سيما و نمكين (بشاش) باشد.

2 - كسانى كه زبان آنها به ذكر مشغول باشد.

3 - كسانى كه داراى قلب خاشع (و فروتن) باشند.

4 - كسانى كه هميشه نمازشان را بخوانند.

5 - كسانى كه هميشه روزه كامل بگيرند. (روزه دست و زبان و چشم و دل).

6 - كسانى كه هر كس را ملاقات مى كنند سلام مى كنند. (مگر افراد متظاهر به فسق و گناه).

آنچه از روايات به دست مى آيد محشر و جهنم در همين دنياست و بهشت در آسمانهاست.

تا بِكى در خواب غفلت خفته اى بيدار شو=كس نماند از ياورانت در جهان، هشيار شو =جملگى رفتند

از عالم تو هم در كار شو=اى دل از دنياى فانى يك دمى بيزار شو=گر چه قارون گنج و مالت باشد از اندازه دُر=چون سليمان حكمران باشى تو بر هر خشك و تر بيدار شو=در شجاعت گر شوى چون رستم ابن زال زر=چاره اى نبود ببايد رفت از اين عالم به در بيدار شو=هيچ دانى كس نماند از همكسانت در جهان=شو مصمم مى روى جانا تو همچون ديگران بيدار شو =بار خود بر بند بر اشتر نشين تا ساربان=آيد و راند تو را با اشتران كاروان بيدار شو=گير عبرت ز آنكه در شب، خرم و خندان بود=بامدادان مرده، و اهلش بر او گريان بود بيدار شو=جان من بنگر، ببين مرگ اين چنين آسان بود=هر كه غافل باشد از مردن نه او انسان بود بيدار شو=اى عزيزم عاقبت بايد روى اين راه را=چاره نبود غير مردن گر بيابى گاه رابيدار شو =با رفيقان شو تو خندان، دور كن اكراه را=كن تكبر دور، تا عقبى بيابى جاه را=روى بنما با تواضع بر خداوند كريم=هر كجا رو آورى گو نام رحمان و رحيم =از صداقت بندگى بنما به حق بى خوف و بيم=تا كه در محشر، نگردى در تف نارش مقيم.، منقول من كتاب لباب الالباب: »جاء رجل الى نبى صلى الله عليه و آله فقال اتاذن لى او اتمنى الموت، فقال صلى الله عليه و آله الموت شى ء لابد فيه و سفير طويل ينبغى لمن اراده ان يرفع عشر هدايا فقال و ما هى قال صلى الله عليه و آله هدية عزرائيل، و هدية القبر و هدية لمنكر و نكير و هدية الميزان و هدية الصراط و هدية

مالك و هدية الرضوان و هدية النبى صلى الله عليه و آله و هدية الجبرئيل و هدية اللَّه تعالى«.

نقل است از كتاب لباب الالباب: مردى خدمت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيد. پس گفت: آيا اجازه مى دهيد من آرزوى مرگ كنم. پس حضرت فرمودند: مرگ چيزيست اجتناب ناپذير و سفرى است طولانى، شايسته نيست براى كسى كه چنين چيزى اراده بكند مگر اينكه ده هديه قبلا بفرستد. پس آن مرد گفت آنها چيست؟ حضرت فرمودند: هديه براى عزرائيل، هديه اى براى قبر، هديه اى براى نكير و منكر و هديه اى براى ميزان و هديه اى براى صراط و هديه اى براى مالك جهنم و هديه اى براى مالك بهشت و هديه اى براى نبى صلى الله عليه و آله و هديه اى براى جبرئيل و هديه اى براى خداوند متعال.

»اما هدية عزرائيل فاربعة اشياء: رضاء الخصماء، و قضاء الفوايت، و آلشوق الى اللَّه و التمنى للموت«.

اما هديه عزرائيل چهار چيز است:

اشاره

1 - رضايت آنانكه به آنها ظلم كرده اى.

2 - به جا آوردن آنچه از واجبات فوت شده است.

3 - اشتياق داشتن به طرف خداوند.

4 - آرزوى مرگ داشتن.

»هدية القبر اربعة اشياء: ترك النيمه، و استبراه من البول و قراؤه القرآن و صلوة الليل«.

هديه قبر چهار چيز است:

1 - ترك سخن چينى.

2 - استبراء از بول.

3 - قرائت قرآن.

4 - نماز شب.

»هدية منكر و نكير اربعة اشياء: صدق اللسان و ترك الغيبة و قول الحق و التواضع لكل واحد«.

هديه نكير و منكر چهار چيز است:

1 - ترك سخن چينى.

2 - ترك غيبت.

3 - گفتن حق.

4 - تواضع براى هركس.

»هدية الميزان اربعة اشياء: كظم الغيظ و ورع صادق و المشى الى الجماعات و الداعى الى المقولات«.

هديه ميزان چهار چيز است:

اشاره

1 - خشم خود را فرو بردن.

2 - ورع و تقواى صادقانه داشتن.

3 - رفتن به طرف جماعتها (نماز جماعتها).

4 - پيوسته طلب مغفرت داشتن.

»و هدية الصراط اربعة اشياء: اخلاص العمل و حسن الخلق و كثرة ذكر اللَّه و احتمال الاذكاء«.

هديه صراط چهار چيز است:

1 - خلوص در عمل.

2 - خوش خلقى.

3 - زياد ياد خدا بودن.

4 - همت داشتن در ذكرهاى خداوند متعال.

»هدية المالك اربعة اشياء: البكاء من خشية اللَّه و صدقة السر و ترك المعاصى و بر الوالدين«.

هديه نگهبان بر جهنم چهار چيز است:

1 - گريه از عظمت الهى.

2 - صدقه مخفى دادن.

3 - ترك گناهان.

4 - خوبى و احسان به والدين.

»هدية الرضوان ،اربعة اشياء: الصبر على المكاره و الشكر على النعمة و انفاق المال فى طاعته و حفظ المانة فى الوقف«.

هديه نگهبان بهشت چهار چيز است:

1 - صبر بر مصائب.

2 - شكر بر نعمت.

3 - انفاق مال در طاعت.

4 - حفظ امانات در امور وقف.

»هدية النبى صلى الله عليه و آله اربعة اشياء: محبته و القتداء سنته و محبته اهل البيته و حفظ اللسان عن الفحشاء«.

هديه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله چهار چيز است:

1 - دوستى و محبت او.

2 - به سنت وى عمل نمودن.

3 - محبت اهل البيت را داشتن.

4 - حفظ زبان از فحشاء (گناه).

»هدية جبرئيل اربعة اشياء: قلة الكل و قلة النوم و مداومة الحمد و ...«.

هديه جبرئيل چهار چيز است:

1 - كم خوردن.

2 - كم خوابيدن.

3 - تداوم حمد.

4 - در روايت نيامده، احتمالا كم گفتن است.

»هدية اللَّه تعالى اربعة اشياء: الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و النصيحة الخلق و الرحمة على كل احد«.

هديه خداوند متعال چهار چيز است:

1 - امر به معروف.

2 - نهى از منكر.

3 - نصيحت خلق.

4 - رحمت بر كل مردم (خيرخواهى). اين جهان همچون درخت است اي گرام ما بر او چون ميوههاي نيم خام سخت گيرد خامها مر شاخ را چونكه خامي در نشايد كاخ را چون بپخت وگرديد لب گزان سست گيرد شاخها رابعداز آن سخگيري وتعصب خامي است تا جنيني كار خون آشامي است قول ديگر با تو بايد گفتنش باتو روح القدس گويد ني منش.،اشعار مذكورمراحل تكامل انشان راتذكر مي دهد.وقرآن كريم درسوره توبه آيه يكصدوپنج ميفرمايد: وقل اعملوفسيري الله عملكم ورسوله والمومنون،وستردون الي عالم الغيب والشهاده فينبئكم بما كنتم تعملون. وبگوبه خلق، كه هر عملي كنيد ،خدا بشما مي نماياند.وهم رسول ومومنان(ائمه اطهار)بر آن آگاه ميشوند، آنگاه بسوي خدائي داناي ، عوالم غيب وشهود باز خواهيد گشت تا شمارا به جزاي اعما لتان برساند .

روح و روان :

و يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أمْرِ رَبّى وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلاّ قَليلاً (سوره اسراء، آيه 85)

و از تو در باره روح مى پرسند، بگو روح از (عالم) امر پروردگارم است، و شما را از علم آن جز اندكى نداده اند.

در اندرون من خسته دل ندانم كيست=كه من خموشم و او در فغان و غوغاست= در جامعه كنونى علوم زيادى پا به عرصه وجود گذاشته و لمس آن براى بشريت جزء امور ضرورى زندگى به شمار مى آيد. ولى در مورد روح و روان انسان، هر چه بيشتر مطالعه شود كمتر نتيجه مى گيرند.

دانشمندان اين علم پس از مطالعات فراوان، روان انسان را به روان كاوى و روان پزشكى تقسيم نموده اند و يكسرى تئوريهايى هم داده اند مثلا از نظر روانى كسى كه قولش با عملش نمى خواند و چيزى را كه به آن معتقد نيست مى خواهد به زبان بياورد سيمهايش قاطى شده و توپق مى زند و يا اينكه دچار تناقض گويى مى شود كه در روايات اسلامى داريم شخص دروغگو كم حافظه است و حضرت على عليه السلام مى فرمايد: دروغ مگوييد حتى به شوخى. فلسفه آن هم همين است كه هميشه حقيقت را بگوييم ولو به ضررمان باشد، چون بلاى خرابى روانمان از سودى كه از دروغ عايد مان مى شود به مراتب بيشتر است.

عدم برنامه ريزى در خانواده و جامعه و نامناسب بودن شغل، يا محيط شغلى انسان و نامطلوب بودن وضع اقتصادى و فرهنگى باعث فشارهاى روحى و روانى مى شود.

ضعف اعصاب داشتن، يا روانى شدن، افراد جوامع را مبتلا به سكته، يابيمارى صنعت مى كشاند زيرا مشغله هاى

جور و ناجورى كه مردم براى خود تهيه مى كنند، آنها را از واقعيت و عواطف زندگى دور مى كند، ولى از طرف ديگر موقعيت جهانى طورى است كه نمى توان بدون كمك ديگران تمام مايحتاج زندگى خود را برطرف نمود. لذا براى موفقيت در كارها بايد برنامه ريزى كوتاه مدت و طويل المدت داشت و با تأمل و صبر و بردبارى به اهداف دنيا و آخرت رسيد. اخلاق نيكو داشتن و خوش برخورد بودن و در عين حال دوستان كمتر و خوبى انتخاب كردن در روحيه انسان موثر است، به قول حافظ:

چه خوش است هم زبانى و حريف نكته دانى=كه سخن نگفته باشد به سخن رسيده باشد= از افراد ناباب و كج خلق و ماتم گرا (يو بث ) در حد امكان دورى كنيد.

چون روح و جسم با يكديگر عجين هستند بنابراين به موازات اينكه احتياجات جسمى خود را برطرف مى كنيم، بايستى احتياجات روحى خود را هم از طريق دعا و عبادت و مجلس انس داشتن و تفريحات سالم و مسافرت و ورزش و تفريح تقويت نمائيم.

شنا در آب سرد يا كوهنوردى يا دوندگى و پياده روى در كنار آب و جاهاى خوش منظره، در روحيه ما بى نهايت موثر است.

استراحت به اندازه و كار به اندازه و خوراك به اندازه در اعتدال روحيه ما موثراست.

معمولا كسانى از روحيه و اعصاب خود شكايت دارند كه يا ناموفق بوده اند و يا در نيل به هدف به شكستگى رسيده اند چه بسا در اثر ضعف ايمان اقدام به خودكشى خواهند كرد.

الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ألا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (سوره رعد، آيه

28)

همان) كسانى كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا آرام مى گيرد، بدانيد كه با ياد خداست كه دلها آرام مى گيرد.

البته قبول داشتن خدا، با باور كردن فرق مى كند و بدون شك منظور از آيه، باور داشتن ذكر خداست. زيرا در اين صورت است، بقيه دستورات خداوند را كه در قرآن و دستورات پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام را شامل مى شود، و بايد تصميم به انجامش داشت. مثلا يكى از آنها نوافل است كه مهمترين آنها نافله شب است. به طورى كه خداوند قسم ياد مى كند به شب آن هنگامى كه قرار مى گيرد يعنى ديگر مشغله و برخوردهاى دورويى يا صدرويى و مزاحمتهاى ديگران نيست، و بجاست كه بگوييم زمان نماز شب ساعت مانور بنده است در برابر قدرت الهى و سفره ايست كه تا قبل از اذان صبح پهن است و بعد از اذان جمع مى شود اگر چه سفارش شده در صورت غفلت ، قضاى آن را به جا آوريد. البته بايد با حضور قلب باشد نه تعجيل، اگر دو ركعت آن باشد.

در دوره آخر الزمان به علل تهديدات نظامى ابر جنايتكاران و بالا رفتن آمار دزديها، جنايات و سوانح و كلاه بردارى و هزاران مطلب ديگر، فكرها مشوش مى شود و از حالت فرمان خود منحرف شده و اين عوامل با شدت تمام به نگرانى و ضعف اعصاب اشخاص منجر شده كه بهترين درمان مأنوس بودن با آيات قرآنى و احاديث و اخبار است و كسى كه راضى به رضاى خداست، حرص و طمع و بخل و حسد و كينه ندارد و خود را از رذائل اخلاقى پاك و

به صفات الهى مزين مى كند. لذت را در عبادت و شب بيدارى و راز و نياز و زيارت و دعا و ثنا و خوشى خود را در خوشى ديگران مى يابد.

خدا را بر آن بنده بخشايش است=كه خلق از وجودش در آسايش است=كسى نيك بيند به هر دو، سراى=كه نيكى رساند به خلق خداى= از امام هشتم حضرت رضا عليه السلام در كتاب كافى روايت شده است كه انسان به حقيقت ايمان نمى رسد تا اينكه صفتى از خداوند و صفتى از انبياء و صفتى از ائمه اطهار داشته باشد و اما صفتى كه بايد از خداوند متعال كسب كنيم ستار العيوب بودن است و صفتى كه بايستى از انبياء كسب كنيم صبر و بردبارى است و آنچه بايست از ائمه اطهار كسب كنيم . مدارا كردن با مردم است كه گفته اند: مداراة الناس نصف الايمان و در مورد بعضى افراد بايد همچنانكه از حيوان وحشى و درنده فرار مى كنيد بايد از افراد احمق فرار كرد.

در روايات اشاره شده است كسى كه در صدد عيب جويى ديگران است و دائم مترصد اين است كه بر عيب ديگران انگشت گذارد و به قول معروف پيراهن عثمان كند، اگر چه هزاران حسن هم داشته باشند، به پريشانى مبتلا مى شود، لذا دستور قرآن است كه در كارهاى ديگران تجسس نكنيد. رعايت اين دستور الهى به همان اندازه سودمند روان انسان است كه تعبير آيه: يا بَنى آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (سوره اعراف، آيه 31) اى فرزندان آدم زينت (:پوشاك) خود را در هر مسجد

برگيريد و بخوريد و بياشاميد ولى اسراف مكنيد چرا كه او اسرافكاران را دوست ندارد.

شخصى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و از ايشان دستورى مفيد و مختصر خواست. حضرت فرمودند: لا تغضب (خشمگين مشو) و در روايات ديگر آمده است اگر ايستاده ايد جهت فرو نشاندن آتش خشم خود بنشينيد و اگر نشسته ايد بخوابيد و اگر ايستاده ايد و برايتان مقدر نيست راه برويد و در مورد ارحام بايد تماس بدنى ايجاد كرد، تا خشم فرو بنشيند. به تجربه ثابت شده است افرادى كه راضى به ناملايمات زندگى ديگران هستند پيوسته زندگيشان ناملايم و ملال آور خواهد بود، لذا اينكه گفته اند هركس آب قلب خودش را مى خورد چندان بى ربط نيست:

»نيت المؤمن خير من عمله و نيت الكافر شر من عمله« (نيت مؤمن از عملش بهتر است و نيت كافر از عملش بدتر است).

اولين وظيفه اين است كه مراقبت از جسم و روانتان داشته باشيد و دستورات شرعى و بهداشتى را دقيقاً به انجام برسانيد در خوردن غذا، هر چه قدر خوشمزه و مورد علاقه شما باشد افراط نكنيد.

ميوه و سبزى را از غذاى روزانه خود حذف نكنيد، غذاى خيلى چرب نخوريد، ورزش و تحرك روزانه خود را ترك نكنيد، از خواب خود زياد نكاهيد. بيش از حد كار نكنيد و زندگانى خود را طورى تنظيم كنيد كه در معرض فشار روانى قرار نگيريد.

مسائل و مشكلات را يك فرد، شخصاً براى خودش فراهم مى كند و كسى او را مجبور به يك ازدواج نامناسب و يا انتخاب شغلى كه مورد علاقه و منطبق استعدادهاى او نباشد نمى كند. به او

نمى گويند كه بيش از امكانات مالى اش مقروض شود. به او توصيه نمى شود كه دروغ بگويد، بلوف بزند، و بعداً شرمنده شود. وعده بدهد و آن را نقض كند.

اين لغزشهاى كوچك به تدريج مسائل روانى بزرگ را پديد مى آورد و خوشى و لذات را از فرد سلب مى كند و يك بى قرارى و ناآرامى دائمى را همانند خوره به جان او مى اندازد و قدرت شادى كردن و شاد زيستن را از او مى گيرد.

انتخاب همسر، شغل و محل سكونت در دست خود فرد است و تصور نمى كنم قبل از استقلال و تشكيل خانواده آن را به كسى تحميل كنند. اگر يك برنامه ريزى صحيح در زندگانى داشته باشيد و با چشم باز همسر، كار، خانه (خوب و بهداشتى) را براى خود تهيه كنيد و اتومبيلى كه دردسر ندارد بخريد و براى فرزند داشتن هم برنامه تنظيم كنيد (در صدد دختر يا پسر بودنش نباشيد چون بشر دخالتى در آن ندارد) آن وقت هرگز ناراحتى خيال نخواهيد داشت. سالم باقى خواهيد ماند و از عمر خود لذت خواهيد برد. بايد مدير زندگانى خود باشيد و همانند يك مدير لايق براى هر كار آتى، برنامه ريزى كنيد و اين برنامه ها را دقيقاً به اجرا در آوريد. از اعتيادهاى زيان آور بپرهيزيد، هر اعتيادى ولو كوچك و كم اهميت فرد را اسير و برده خود مى كند و استقلال او را متزلزل مى سازد. بكوشيد تا عصبى نشويد، اعتدال و ميانه روى را از دست ندهيد. آز رابه خود راه ندهيد. همسر و فرزند يا فرزندان و هنر و مهارت خود در كار را ، بزرگترين موفقيت بدانيد و همين ها را كه سلب نشدنى

نيستند اساس قرار دهيد. از هر گونه اعتيادى دورى كنيد. اينها مايه سالم زيستن هستند و همه آنها هم در دست و حيطه قدرت خود شماست. با تفكر بر همه مسائل زندگى مى توانيد فائق آئيد. اين مسائل زياد به شرايط محيطى كه در آن زيست مى كنيد ارتباط ندارد.

هميشه در صدد كمال معنوى و كمال مادى باشيم و اين دو مورد را بر هم ترجيح ندهيم. كمال مادى يعنى مفيد بودن براى خود و خانواده و شهر و مملكت و جهان از نظر امور مادى شامل تكنيك، هنر و تجارت و كمال معنوى آن است كه به بندگان خالص خدا اقتدا كنيم كه در صدر آنان، ائمه اطهار عليهم السلام هستند. دراين بحث اگر چه مقدارى هم وارد امور ديگر و سلامت تن شديم ولى بنظر حقير: »ما حكم به العقل حكم به الشرع«. هر آنچه عقل سليم آن را تأييد نمايد شرع هم آن را تأييد خواهد كرد.

تأثير گناه در دنيا و آخرت :

گناه ذلال دل و صفاى روح را از بين مى برد، كسى كه مثلاً بخل مى ورزد در حقيقت به خدا بد گمان است و مى ترسد از اينكه اگر ببخشد، جاى آن پر نشود. در صورتى كه قرآن مى فرمايد:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (سوره انعام، آيه 160)

كسى كه كار نيكى پيش آورد، ده چندان آن پاداش دارد، و هر كه كار بدى پيش آورد، جز همانند آن كيفر نيابد، و بر ايشان ستم نرود.

كسى كه يك كار خوب انجام دهد ده

برابر به او پاداش خواهيم داد و اين پاداش به طور مطلق است. (يعنى هم در دنيا و هم در آخرت).

آنكه تو را توشه ره مى دهد=از تو يكى خواهد و ده مى دهد= كسى مرتكب گناه مى شود كه خداوند متعال را ناظر خود نمى داند و يا به نسيا ن مبتلا شده ( فراموشي ) ويا قيامت را فراموش مى كند. لذا در مورد معصومين كه معتقديم نه تنها گناه نمى كنند بلكه فكر گناه را هم نمى كنند و آن به علت تداوم حضور خداوند و تجسم اعمال در زندگى آنان است.

تا جائى كه از انجام گناه متنفر شده و آن چنان كه از مردار و اجسام متعفن بيزاريم آنان از گناه گريزانند.

گناه هر چه باشد چه صغيره و چه كبيره در حد خود صيقل روح را مكدر مى كند و هر چه گناه سنگين تر شود تأثير آن بر زندگى حتى چهره انسانها مشهودتر خواهد شد.

مگر كسانى كه خداوند آنها را به علت كثرت گناهان به خودشان واگذار نموده و همانند كرم ابريشم به دور خود مى تنند كه منجر به نابودى خود خواهند شد و اين در مورد كفار و منافقينى كه از نظر مادى وضع خوب و حتى از نظر پست و مقام دنيوى مقام شامخى هم دارند ولى همه اينها همانند حباب و كف روى آب درياست كه پس از تلاطم دريا محو و نابود مى شوند.

گناه همانند صفات رذيله ديگر از كم شروع مى شود و به حداكثر خود خواهد رسيد لذا يكى از گناهان بزرگ، كوچك شمردن گناه است اگر چه صغيره باشد زيرا تكرار آن منجر به انجام گناه

كبيره خواهد شد نقطه مقابل گناه، تقوى است كه آن باعث گره گشايى كارهاى دنيوى و آخرتى خواهد شد.

داناترين، عالمترين و با ذكاوتترين و زرنگترين افراد، آنهايى هستند كه از انجام هر گناهى سر باز مى زنند و سعى و كوشش خود را در هر كار با معيار شرع تطبيق نموده و هر كجا چراغ زرد يا قرمز است توقف نموده و تنها در مواردى كه چراغ شرع سبز است اقدام به انجام آن كار مى كنند، ظلم گناهى است كه خداوند انتقام آن را در دنيا و آخرت مى گيرد و يا كسى كه حق الناس كرده و مالى يا حقوقى را چپاول كرده گر چه حق مردم را بايد بپردازد در عين حال بايد از عمل خود هم توبه نمايد چون نافرمانى از فرمان خدا نموده است. لذا دو حق وجود دارد حق الناس و حق اللَّه. بعضى مواقع گناه ناشى از عصيان يا نسيان است كه در هر حال مذموم است انجام گناه سدى است براى اجابت دعا كه مولاى متقيان على عليه السلام در روايتى مى فرمايد:

به علل زير دعاهاى شما مستجاب نمى شود:

1 - خدا را شناخته ايد ولى حق او را نشناخته ايد.

2 - پيامبر را شناخته ايد ولى به دستورات او عمل نكرده ايد.

3 - كتاب خدا (قرآن) را مى خوانيد ولى به آن عمل نمى كنيد.

4 - از كيفر خدا مى ترسيد ولى همواره كارهايى مى كنيد كه كيفر خدا را به دنبال دارد.

5 - به پاداش خدا اميدواريد ولى عملى كه رضايت خدا در آن باشد انجام نمى دهيد.

6 - حق نعمتهاى خدا را اداء نمى كنيد. (كه كمترين حق نعمت آن است كه نعمت را در

جهت خودش استفاده كنيد نه سوء استفاده).

7 - بايد دشمن شيطان باشيد ولى از او اطاعت مى كنيد.

8 - شما عيوب مردم را بر ملا مى سازيد و عيوب خود را فراموش كرده ايد. مردم را ملامت مى كنيد و حال آنكه شما مستحق سرزنش هستيد، تقوا داشته باشيد تا دعاهاى شما مورد اجابت قرار بگيرد.

با رعايت موارد فوق باز اگر دعاى انسان اجابت نشد، نبايد ناراحت شد، چون حقيقت ايمان و يقين، آن موقع حاصل مى شود كه به آنچه بر وفق مراد انسان است و آنچه مخالف ميل انسان است راضى باشيم و همانند امام حسين عليه السلام و حضرت زينب عليها السلام بگوييم: »رضا بقضائك« راضى به پيش آمد الهى هستم. زيرا بعضى مواقع با شرايط فوق دعايى كرده مى شود ولى مستجاب نمى شود حتماً مصلحتى در كار است و در روايتى آمده است خداوند دعاهايى كه از مؤمنين مى شود، بنا به مصالحى قبول نكرده است. پس از اين زندگى فانى آن چنان نعمتى به او خواهيم داد كه مى گويد اى كاش هيچكدام از دعاهايم در دنيا قبول نشده بود و اينجا ثواب مى ديدم.

بهترين تعريف تأثير گناه را از دعاى كميل كه از قول مبارك مولى الموحدين على بن ابى طالب عليه السلام است بايد استخراج كرد كه فرازهايى از آن چنين است:

اللهم اغفر لى الذنوب التى تهتك العصم. اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل النقم.

خداوندا بيامرز گناهانى را كه پرده ها را بالا مى زند - رسوا مى كند - خداوندا بيامرز گناهانى را كه نقم و بدبختى را نازل مى كند.

اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعا. اللهم اغفرلى الذنوب التى تقطع الرجا.

خداوندا بيامرز

گناهانى را كه حبس مى كند دعا را. خداوندا بيامرز گناهانى را كه اميدوارى را قطع مى كند.

اللهم اغفرلى كل ذنب اذنبته و كل خطيئة اخطاتها.

خداوندا بيامرز مرا از هر گناهى كه انجام داده ام.

و بايستى اثر وضعى هر گناه را در نظر گرفت و از آن به عنوان يك سم مهلك پرهيز نمود كه چند فراز آن از قول معصومين به قرار زير است:

قال على عليه السلام: الفتن ثلاث: حب النساء و هو سيف الشيطان و شرب الخمر و هو فخر الشيطان و حب الدنيا و الدراهم و هو سهم الشيطان.

گرفتارى انسان در سه چيز است: عشق به زنان كه تيغ شيطان است، باده گسارى كه دام شيطان است و پول و دنياپرستى كه تير شيطان است.

قال امير المؤمنين عليه السلام: كم من شهوة الساعة او رثت حزناً طويلا (اصول كافى، جلد 2، صفحه 141).

چه شهوترانى كوتاه و نامشروعى كه مايه اندوه و غصه فراوان در روزگارى دراز مى گردد.

تأثير زنا، زلزله و طوفان است.

عدم پرداخت خمس و زكات، نابودى مال است.

ظلم در قضاوت و رشوه خوارى (حق ضعيف پايمال نمودن) مانع بارندگى است.

عدم وفاى به عهد موجب تسلط مشركان مى شود.

قطع رحم باعث كوتاه شدن عمر مى گردد.

عاق والدين باعث تباهى دنيا و آخرت مى شود.

ترك نماز باعث فقر در دنيا و كورى در آخرت مى شود.

عدم امر به معروف و نهى از منكر باعث تسلط جاهلان بر عاقلان مى شود (خسران دنيا و آخرت).

قال النبى صلى الله عليه و آله : يا اباذر، لا تنظر الى صغر

الخطيئة و لكن انظر الى من عصيت (بحار الانوار، جلد 74، صفحه 77).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده اند: اى ابوذر به كوچكى گناه و خطا نگاه نكن بلكه توجه كن از چه كسى نافرمانى كرده اى.

قال على عليه السلام: اتقوا المعاصى فى الخلوات فان الشاهد هو الحاكم (غرر الحكم، جلد 1).

امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد: بپرهيزيد از گناه كردن در پنهان، زيرا شهادت دهنده همان حاكم (خداوند) است.

بعضى از گناهان اثر وضعيتش بر روى گناه كننده است، بعضى از آنها بر روى خانواده و بعضى بر روى اجتماع يا كشور يا جهان است. لذا عقوبت و جبران آنها شدت و ضعف دارد و در بعضى مواقع جبران ناپذيراست كه به چند نمونه از آن اشاره مى كنيم:

كسى كه دروغ نمى گويد برايش فرقى نمى كند مصلحتى در كار باشد يا نباشد. امير المؤمنين حتى از دروغ مصلحتى هم در امر خلافت اجتناب كرد نند ..

و كسى كه قطع رحم مى كند يا كسى كه علاوه بر قطع رحم ايذاء هم دارد مطمئن باشد كه در طول عمر و چگونگى زندگى دنيايش موثر خواهد بود و در هر صورت عمرش در دنيا كوتاه مى شود و از معصوم نقل است كه از قاطع رحم بپرهيز. (شايد بلايى نازل شود بر او و شما را هم شامل شود).

كسى كه پدر خود را اگر چه كافر هم باشد بكُشد جوانمرگ خواهد شد.

يا معشر المسلمين، اياكم و الزنا فان فيه ست خصال: ثلاث فى الدنيا و ثلاث فى الاخرة فاما التى فى الدنيا: فانه يذهب بالبهاء و يورث الفقر و ينقص العمر و

اما التى فى الاخرة فانه يوحب سخط الرب و سوء الحساب و الخلود فى النار (خصال، جلد 1، صفحه 320، چاپ قم).

سه تا اخرت ، سه تا دنيا

اى مسلمانان، بپرهيزيد از زنا كه شش نتيجه بد براى انسان به جا مى گذارد: سه تاى آنها مربوط به دنياست و سه تاى ديگر مربوط به آخرت است. اما سه تاى دنيا:

1 - انسان را بى بها و بى ارزش مى كند.

2 - انسان را تهى دست مى گرداند.

3 - عمر انسان را كوتاه مى سازد.

اما سه تاى آخرت:

1 - موجب غضب خداوند مى شود.

2 - موجب بدى حساب اعمال در آخرت مى شود.

3 - جاى انسان هميشه در آتش خواهد بود.

ثأثير ربا و نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله :

قال على عليه السلام: لعن رسول اللَّه الربا و آكله و بايعه و مشتريه و كاتبه و شاهده (وسائل الشيعه، جلد 13، صفحه 430).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله لعن و نفرين فرموده اند ربا و رباخوار و فروشنده و خريدار و نويسنده و شاهد ربا را.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يأتى على الناس زمان لا يبقى احد الا اكل الربا فان لم يأكله اصابه من غباره. (مجمع البيان، جلد 2، صفحه 390).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زمانى بر مردم بيايد كه باقى نماند احدى جز اينكه ربا بخورد و اگر هم ربا نخورد گرد و غبار ربا و گناه آن دامنگيرش شود.

قال النبى صلى الله عليه و آله : من كل الربا ملا للَّه بطنه نار جهنم بقدر ما اكل، فانّ كسب منه ما لا لم يقبل اللَّه شيئاً من عمله و لم يزل فى لعنة اللَّه و ملائكة مادام معه قيراط. (بحار الانوار، جلد 100، صفحه 120).

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: خداوند شكم ربا خوار را از آتش جهنم پر مى كند به همان اندازه كه ربا خورده است، و اگر ربا خوار از ربا سودى ببرد، خداوند هيچ چيز از اعمالش را نمى پذيرد و رباخوار مادامى كه مبلغ ناچيز از پول ربا در نزد او باشد، پيوسته مورد لعن و نفرين خدا و فرشتگان خواهد بود.

در فرازهايى از دعاى ابوحمزه ثمالى حضرت سجاد عليه السلام تأثير گناه را چنين مى فرمايند:

لم يكلنى الى الناس فيهينونى (خداوندا مرا به سوى مردم وانگذار تا مرا خوار گردانند).

بنابراين جزاى اينكه انسان اميدش به غير خداوند باشد خوارى و ذلت است (مردم تنها وسيله اند).

وجدتنى فى مقام الكاذبين فرفضنى اولئك رأيتنى غير شاكر لنعماتك ... (و مرا در جايگاه دروغگويان يافته اى پس كنارم زدى - يعنى از ولايت خودت خارجم كردى - اين تأثير دروغ است يا شايد ديدى كه نعمتهايت را شكرگزار نيستم پس محرومم ساختى يا شايد كه تو مرا در مجالس دانشمندان نيافتى پس به حال خودم گذاشتى يا شايد تو مرا در زمره غافلانم ديدى پس از رحمت خويش رهايم كردى يا شايد مرا كه با مجالس بطالت، انس گرفته ام ديدى پس ميان من و آنان را بى مانع ساختى ...).

سيدى اخرج حب الدنيا من قلبى واجمع بينى و بين المصطفى و آله خيرتك من خلقك و خاتم النبيين محمّد صلى الله عليه و آله .

(اى آقاى من محبت دنيا را از قلبم بيرون كن، ميان من و ميان مصطفى و آلش كه بهترين آفريدگانت هستند و خاتم پيامبران محمّد صلى الله عليه

و آله را جمع كن).

اين موارد براى راهنمايى ما مى باشد و ايشان علاوه بر اينكه جزء خاندان پيامبر هستند، امام و داراى مقام عصمت مى باشند ولى تأثير هر گناه را مشخص نموده اند كه در ادامه دعا اميد به عفو رحمت الهى را توضيح مى دهند ...

شخصى خدمت حضرت صادق عليه السلام مشرف شده و ابراز فقر مى كند و مى گويد هر چه مى كنم از فقر نجات يابم ميسر نمى شود و دعايم مستجاب نمى شود. حضرت پرسيدند: آيا نشسته شلوار مى پوشى؟ آن شخص جواب مى دهد: خير. حضرت پرسيدند: آيا به رو مى خوابى؟ مى گويد: خير. حضرت پرسيدند آيا ايستاده بول مى كنى؟ مى گويد: خير. حضرت مى پرسد: آيا استبراء مى كنى؟ شخص مى گويد: بله. حضرت مى پرسند: پدر و مادرت در دنيا هستند يا از دنيا رفته اند؟ مى گويد: از دنيا رفته اند. حضرت مى پرسند: آيا خيرات براى آنها مى دهى تا موجبات مغفرت آنها را فراهم كنى؟ جواب مى دهد: خير. حضرت مى فرمايند: علت همين امر است، آن شخص مراعات نمود و غنى گرديد.

نكته جالب توجه اين است كه حضرت به امورى كه مكروه است يا مستحب است اشاره مى كنند و آن موارد عامل فقر است پس پناه بر خدا از گناه كه از محرمات است.

نظام الهى طورى طراحى شده است كه از يك كامپيوترى كه ساخت بشر است دقيقتر عمل مى كند و هيچ عملى هر چند كوچك باشد، بى اثر نخواهد بود.

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (سوره زلزال، آيه 7)

پس هر كس همسنگ ذره اى عمل خير انجام داده باشد، (پاداش) آن را مى بيند.

و مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (سوره زلزال، آيه 8)

و هر كس همسنگ

ذره اى عمل ناشايست انجام داده باشد، (كيفر) آن را مى بيند.

در جاى ديگر معصوم مى فرمايد: اگر مى خواهى خدا دوستت بدارد تقوا داشته باش و اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند نماز اول وقت بخوان و اگر مى خواهى مالت زياد شود صدقه بده. (حتى در حال فقر) به هر حال انسان تا در دنياست وقت بازگشتن از صفات رذيله به صفات حميده را دارد و پس از يك توبه واقعى و گذراندن مرحله تخليه و تحليه خود را مى تواند به مقام تجليه و سپس به مقام عبوديت و بندگى برساند كه فقط و فقط عبد خدا باشد، هيچ چيز در دلش نباشد جز خدا، برسد به آنجا كه كردارش، گفتارش، افكارش براى خدا باشد و مصداق آيه: و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إلاّ لِيَعْبُدُونِ (سوره ذاريات، آيه 56) و جن و انس را جز براى آنكه مرا بپرستند، نيافريده ام، باشد. (يعنى اين انسان را براى نيل به مقام عبوديت خلق كردم). براى رسيدن به اين هدف عالى علاوه بر قرآن (كتاب منزل) از كتاب صاعد كه (مفاتيح) مى باشد و روايات و احاديث چهارده معصوم عليهم السلام بايستى استمداد جست.

بيا و عشق حقيقى ز خود نما آغاز=ز حيله دست بردار و به دوستى پرداز .،هر آنكه ظلم كند، در عوض نيكى كن.،ز نيكى كه كنى با كسان مكن ابراز.،سخى چون حاتم طايى كنى چون پيشه بسى .،بود به درگه يزدان همين عمل ممتاز.،خداى گفته به قرآن كه رازق تو منم.،به پيش خلق مكن دست خويش تو دراز.مخور مال خلايق كه نيست بر تو حلال.، قناعتى كن و با بيش و كم هميشه بساز .، سوار اسب

سخن گرچه گشته اى شوقى .،عنان بگير و در اين سرزمين دو اسبه متاز (ميرزا جواد شوقى)

چهل حديث از حضرت محمّد صلى الله عليه و آله

حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلى الله عليه و آله در تاريخ 17 ربيع الاول متولد شدند و در 28 صفر سال دهم هجرت رحلت فرمودند (به شهادت رسيدند). مدت عمر شريف ايشان بر حسب ظاهر 63 سال بوده است كه از سن چهل سالگى به مسئوليت خطير رسالت از طرف خداوند متعال برگزيده شدند و در مدت 23 سال ابلاغ رسالت از هيچ كوشش و فداكارى و ايثار دريغ ننمودند. لقب ايشان، مصطفى و كنيه ايشان ابوالقاسم، نام پدرشان عبداللَّه و نام مادرشان آمنه مى باشد. قاتل ايشان زنى يهودى بوده كه با زهر ايشان را به شهادت رسانيد. محل دفن مدينه در منزل ايشان مى باشد.

ايشان شجره طيبه اى بودند كه اهل البيت ميوه آن و ما شيعيان از باقيمانده گِل آنها سرشته شده ايم (نقل از معصوم است كه شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا). از طرف خداوند متعال چهارده دفتر به حضرت محمّد صلى الله عليه و آله رسيد كه متعلق به چهارده معصوم بود و حضرت رسول اكرم در زمان خود، دفتر خود را باز نمودند و آنچه مربوط به خودشان بود بنا به دستور خداوند متعال عمل نمودند و پس از خود دفاتر را به حضرت على عليه السلام دادند و ادامه پيدا كرده تا حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه.

همزمان با تولد ايشان آتشكده زرتشتيان خاموش شده و سقف ايوان كسرى فرو ريخت. پيامبر همچون معلمى بود فداكار كه خود را

وقف مردم كرده بود و براى هدايت بشر آن چنان جديت داشت كه خداوند متعال در قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (سوره اسراء، آيه 29)

و دستت را (از شدت سخاوت) بر گردنت مبند، و نيز بسيار گشاده اش مدار كه ملامت زده و درمانده مى نشينى.

معلم چو كانونى از آتش است.، همه كار او سوزش و سازش است .،همى سوزد از مهر و گرمى دهد.،به سنگين دلان درس نرمى دهد.، در طى بيست و سه سال رسالتشان از مال حضرت خديجه عليها السلام تا جان خود ذره اى دريغ نكرده، هم و غم ايشان نجات بشريت از حيوانيت به كمال انسانيت بود.

در جامعه اى كه آلوده به انواع گناهان، مانند بت پرستى، دزدى، غارت و زنده به گور كردن دختران و ساير گناهان بود، با رسالت خود انسانهايى را تربيت و به دنياى انسانيت معرفى كرد كه اگر چه انسانند ولى از فرشته فراترند و هيچ مزد و پاداشى جز مودت ( مزد رسالت )به خانواده خود را انتظار نداشت و مى فرمود:

لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى (سوره شورى، آيه 23).

براى آن كار از شما مزدى نمى طلبم، مگر دوستدارى وپيروي در حق نزديكان »اهل بيتم«.

اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله چنانچه در آيه مباهله آمده است كسانى جز على بن ابى طالب عليه السلام، فاطمه زهرا عليها السلام، امام حسن مجتبى عليه السلام و امام حسين عليه السلام نبودند كه به اتفاق حضرت رسول صلى الله عليه و آله براى

مباهله با نصاراى نجران حاضر شدند و نيز در حديث كساء همين افراد بودند كه تحت كساء جمع شدند و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آنها را اهل بيت خود معرفى نمود آنجا كه فرمود: »اللهم ان هولاء اهل بيتى و خاصتى ...(«.خداوندا همانا اينان اهل البيت ومورد توجه منند )

قبول نكردن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله همانند قبول نكردن حركت زمين است به دور خود و به دور خورشيد كه اگر كسى چنين ادعايى كند دليل بر بى سوادى و جهل است. آنچه قرآن پيروان خود را منع كرده، افتخار به سنتهاى پدران است حال چه خوب باشد و چه زشت. چون شخصيت هر كس بستگى به رفتار خود شخص دارد و وراثت افراد انتخابى نيست بلكه تقدير انسانهاست. يكى از اهداف حضرت محمّد صلى الله عليه و آله مبارزه با تعصبات و افكار جاهليت بود. (وراثت فقط زمينه را فراهم مى كند ولى اراده، عمل انسان را).

به طورى كه محمّد ابوبكر را على بن ابيطالب، فرمودند نگوييد محمّد بن ابوبكر، بگوييد محمّد بن على، لذا كسى كه از نظر وراثت والا و آدم خوبى نباشد گناه آن دو برابر است.

عربهايى كه اگر خداوند دخترى به ايشان عنايت مى كرده چهره شان سياه شده و نوعاً تصميم به زنده به گور كردن آن مى گرفتند و كمتر خوارى دختردار بودن را تحمل مى كردند.

پيامبر دختر را هديه اى از طرف خدا معرفى كردند و فرمودند پدر و مادر نقشى در پسر يا دختر بودن فرزندشان ندارند بلكه:

»هو الذى يصوركم فى الارحام ...« (سوره آل عمران، آيه

6)

اوست خدايى كه به تصوير مى كشد در رحم مادران كه پسر باشد يا دختر، يا هم پسر باشد هم دختر و يا هيچ كدام.

مكتب اسلام برترى را در تقوا معرفى مى كند نه جنسيت.

»ان اكرمكم عند اللَّه ...« (سوره حجرات، آيه 13)

اهداف حضرت محمّد صلى الله عليه و آله خارج از چند كتاب است و اگر بخواهيم خدمات ايشان را از طفوليت تا پايان عمرشان مكتوب نماييم در هر مورد كتابى بايد عنوان نمود و از حوصله اين مختصر نويسى به دور است و اينجانب خود را در اداى حق مطلب بسى كوچك مى دانم لذا به سخنان آن بزرگوار كه قطره اى از درياى معارفشان است بسنده كرده ام.

حتى در ساعتهاى آخر عمر مباركشان حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند قلم و كاغذ بياوريد كه بعد از من گمراه نشويد و شيطان صفتان امتناع كردند و حتى گفتند: پيامبر صلى الله عليه و آله نعوذ باللَّه هذيان مى گويد. پيامبرى كه قرآن ما مى گويد:

»و ما ينطق عن الهوى ...« (سوره نجم، آيات 3 و 4)

من از روى هواى نفس چيزى نمى گويم بلكه آنچه به من ابلاغ مى شود مى گويم.

هدف آنها چيزى جز محو كردن قضيه غدير خم نبود، چون پذيرش رسالت مساوى بود با انتصاب خلافت امير مؤمنان على عليه السلام، تا جايى كه خداوند فرمود: »و ان لم تفعل فما بلغت رساله ...« (سوره مائده، آيه 67) وپس از معرفي امير المو منين عليه السلام

و در ادامه آيه است .

»اليوم اكملت لكم دينا ...« (سوره مائده، آيه 3)

آمده است كه در همين حين يكى از منافقين به حضرت رسول صلى الله عليه و آله گفت آيا اين پيام از طرف خودت مى باشد يا از طرف خداوند، اگر از طرف خودت مى باشد قبول ندارم و اگر از طرف خداوند است آتشى بيايد مرا از بين ببرد و حضرت مى فرمايد جايى كه من باشم عذاب نمى آيد اگر مايلى، دور شو تا عذاب خداوند تو را بگيرد و آن شخص چون دور شد سنگى از سنگهاى جهنم (تهاجر) آمده و او را متلاشى كرد.

در زمان حضرت محمّد صلى الله عليه و آله روزى ايشان روى زمين خطى مستقيم كشيدند و خطوطى به خط اصلى وصل كردند و فرمودند بعد از من امتم فرقه فرقه مى شوند ( هفتاد وسه فرقه ) و تنها يكى از آنها ناجى است و سپس نامهاى ائمه را بردند تا به حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه رسيدند و فرمودند وى جهان را پر از عدل و داد مى كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد و اى جابر تو فرزند پنجم مرا كه به نام باقر است (شكافنده علم) درك مى كنى و تو در كهولت سن خواهى بود، سلام مرا به او برسان و اينچنين شد.

يكى ديگر از نشانه هاى امام و جانشين وى آن است كه بر امام قبلى خود نماز بخواند. لذا بعد از پيامبر على بن ابيطالب و بعد از على بن ابيطالب امام حسن عليه السلام و بعد از امام حسن، امام حسين عليه السلام و بعد از امام حسين عليه السلام، امام سجاد عليه السلام بر پدر بزرگوارشان نماز خواندند

و امام محمّد باقر بر امام سجاد و امام جعفر صادق بر امام محمّد باقر و امام موسى كاظم بر امام جعفر صادق و امام رضا بر امام موسى كاظم و حضرت جواد الائمه (محمّد تقى) با دورى مسافت تا مشهد به صورت طى الارض بر پيكر پاك و مطهر پدر بزرگوارشان نماز خواندند تا امام عسكرى كه برادرشان به نام جعفر كذاب چنين تصميمى را داشت و حتى آماده براى نماز شده بود كه جوانى آمد با صغر سن و گفت اى عمو من نسبت به شما در خواندن نماز بر پيكر پدرم مقدمترم و با گرفتن عباى جعفر او را به كنار كشيد و خود آن بزرگوار كه هنوز در پس غيبت كبرى هستند (پس از طى غيبت صغرى) اقدام به خواندن نماز كردند.

اگر در جاده اى مرتب تابلوهاى هشدار دهنده باشد و با علامت و چراغ و تذكر كتبى، باز راننده اى به بيراهه برود و دچار صدمه شود مقصر كيست كه گفته اند:

نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را=برون كن ز سر باد خيره سرى را =تو خود اختر خويش را مى كنى بد=مدار از فلك چشم نيك اخترى را= فِرَق مختلف اسلام اگر تعصباتى كه از زمان جاهليت نشأت مى گيرد و از نظر علمى و زمانى هم منطقى به نظر نمى رسد را كنار بگذارند و ولايت را قبول نمايند و به كشتى نجات پيامبر سوار شوند عزت و اقتدارى خواهد يافت كه خود ابر قدرتى خواهند شد، بس توانا، كه در همه زمينه ها اسوه و الگو خواهند بود.

نه آنكه اقتصاد كه زير بناى هر خانواده و ملتى است را دلار آمريكا تعيين

كند، فرهنگ غير مسلمين را توسط ماهواره ها به مسلمين تحميل كنند و به علت عدم برنامه هاى صحيح ايده هاى استعمارگرانه را جايگزين كنند.

مگر فِرق غير شيعه نمى دانند كه شيعه و ياوران على عليه السلام در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله وجود داشتند و بنا به استدلال علامه حلى در مجلس سلطان محمّد خدا بنده هيچ كدام از فِرق شيعه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نبودند بدين طريق به اقرار خود علماى مالكى و شافعى و حنبلى و ناصبى ها ثابت شد.

( سلطان محمّد خدابنده از نواده هاى مغول بود كه اسلام آورد و بنا به مناسبتى همسر خود را در يك مجلس سه طلاقه كرد و پس از پشيمانى بنا به نظريه اهل تسنن بايستى رجوع نكند، پس از مدتى، تحقيق راجع به شيعه را شروع كرد و خواست مجلسى از فرق شيعه و سنى تشكيل شود، از طرف شيعيان علامه حلى معرفى شد و روز مقرر كمى دير آمد و كفشهاى خود را همراه خود به داخل مجلس برد و چون همه جاى مجلس پر بود و نزديك سلطان خالى بود رفت و كنار سلطان نشست كه با اعتراض حاضران مواجه شد، در جواب گفت مگر پيامبر چيزى در اين رابطه گفته كه شما مى گوييد. در هيچ جاى مجلس جايى نبود من هم آنجا كه جا بود نشستم، گفتند چرا كفشهايت را همراه آورده اى مگر دزد اينجاست، گفت من شنيده ام ابوحريره كفشهاى پيامبر را دزديد، گروه ابوحريره ها اعتراض كردند و گفتند ابوحريره اصلا در زمان پيامبر نبوده، در جواب علامه مى گويد، ببخشيد مالكى بوده، آنها هم اعتراض مى كنند، مى گويد ناصبى بوده

باز ناصبى ها اعتراض مى كنند، علامه مى گويد شافعى يا حنبلى بوده آنها هم اعتراض مى كنند و مى گويند اينها هم در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نبوده اند. لذا علامه مى گويد گروهى كه در زمان پيامبر نبوده اند چگونه ابراز حقانيت مى كنند. با همين استدلال ساده، سلطان محمد خدابنده شيعه مى شود و بعداً با عقيده شيعه با همسر خود زندگى مى كند.)

لذا آنانكه كارهاى الهى به اذن خداوند انجام مى دادند به حقيقت بندگى عمل كرده اند (الهيت جوهره عبوديت) بنابراين شخصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار اگر چه به خاطر سرشت آنهاست ولى به خاطر بندگى و فعاليت چشمگير خودشان هم بوده است و مصداق »الذين آمنوا ثم استقاموا« هستند، در تشهد نماز مى خوانيم اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله يعنى شهادت مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله اول بنده خداست بعداً پيامبر و فرستاده او. در مورد ائمه اطهار هم چنين است، امام حسين عليه السلام اگر به مقام سيد الشهداء رسيد به خاطر قبول كردن شهادت در حال مبارزه است، عظمت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله را خود قرآن تعريف مى كند و مى فرمايد:

»و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين« (سوره انبياء، آيه 107)

اى پيامبر تو را نفرستاديم مگر اينكه رحمتى براى جهانيان (كه شامل مردم زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و حال و آينده مى باشد) گردى.

به مناسبت ولادت با سعادت حضرت ختمى مرتبت

خورشيد جمال خويش بنمود=مه از رخ خود نقاب بگشود=آمد به جهان يگانه فرزند=از دامن مادرى برومند=انوار تجلى الهى =تابيده ز ماه تا به ماهى=خاك ز كعبه مشگ گرديد=درياچه ساوه خشك گرديد=زنجير ستم گسست از هم=آزاد نمود

نوع آدم=شد از قدمش جهان منور=اسلام عزيز نور گستر=اى راه گشاى راه انسان=هر درد ز داروى تو درمان =تو تاج كرامت جهانى=تو فخر زمين و آسمانى=در پيكر مردمان تو جانى=پيغمبر آخر الزمانى =اى فخر رسل ولى كونين=اى رفته فزون ز قاب قوسين=خُلق تو نهايت كمال است=مرآت جمال ذو الجلال است=در شأن تو گفت ايزد پاك=لولاك لما خلقت الافلاك= مصطفى هادوى (شهير اصفهانى)

در مدح و منقبت حضرت ختمى مرتبت

طلوع كرد ز مشرق چو آفتاب رسالت=جهان به يمن رسالت گرفت نور هدايت =و ما محمّد الا رسول ز امر الهى=نمود مهر نبوت كشيد خط ولايت=خداى خواند چو او را به مسجد الاقصى=گرفت پرچم توحيد را به دست كفايت =مقام قرب وصالش به ليلة الاسرى=رهى بود كه نه آغاز دارد و نه نهايت=رسيد نغمه لولاك تا دل افلاك=زهى به حجت بر حق زهى مقام رسالت=پيمبران سلف ز افتخار نور وجودش=گرفته مسند عزت به زير چتر حمايت=شهير مدح پيمبر نه كار نطق و بيانست=بمدح خواجه عالم خدا نموده اشارت = مصطفى هادوى (شهير اصفهانى)

چهل حديث از خاتم الانبياء :

در مدح حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

ربنا صل على احمد خير المرسلين=و على صاحب الحوض امير المؤمنين=و على فاطمه الزهرا ام ابيها=و على السبطين و سجاد زين العابدين=و على الباقر و الصادق علماً و يقيناً=و على الكاظم و موسى الرضا ديناً=و النقى الخاشع الباسط بالجود مبيناً=و على الهادى اشرق كاشمس مبيناً=آل ياسين الهداه الطيبين الطاهريناً=ربنا سيدنا صل عليهم اجمعينا=و الزكى العسكرى الحسن خلق مبينا=و على القائم بالقسط يقيناً و معينا= 1) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : لا

يومن عبد حتى اكون احب اليه من نفسه و يكون عترتى احب اليه من عترته. (ينابيع الموده، جلد 2، صفحه 96).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: ايمان كامل نياورده است بنده اى مگر آنگاه كه مرا از خودش بيشتر دوست داشته باشد و اهل بيت مرا از اهل بيت خود بيشتر دوست داشته باشد.

2) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : اذا رأيتم الرجل كثير الصلوة و كثير الصيام لا تباهوا به حتى تنظروا كيف عقله. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 29).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر گاه ديديد مردى زياد نماز مى خواند و روزه مى گيرد به او مباهات نكنيد تا عقل و خرد او را بسنجيد.

3) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا على! ركعتان يصليهما العالم افضل من الف ركعة يصليها العابد. (بحار الانوار، جلد 74، صفحه 57).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: يا على! دو ركعت نماز انسان دانشمند و عالم با فضيلت تر از هزار ركعت نماز عابد است.

4) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا على! نوم العالم افضل من عبادة العابد الجاهل. (بحار الانوار، جلد 4، صفحه 57).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اى على! خواب انسان دانشمند از عبادت عابد نادان برتر است.

5) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : لا تطلبوا العلم تباهوا به العلماء ولايتها ردابه السفهاء و لا يتراوا به فى المجالس و لا يتصرفوا وجوه الناس اليكم للتراس فمن فعل ذلك كان فى النار. (لئالى الاخبار، صفحه 193).

پيغمبر

اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: علم را براى فخر فروشى به دانشمندان و مجادله نمودن با بيسوادان و خودنمايى در مجالس و جلب توجه ديگران به منظور برترى و رياست طلبى نياموزيد، چه آن كس كه هدفش از آموختن دانش اين چنين باشد قرارگاهش در آتش است.

6) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : لكل داء دواء و دواء الذنوب الاستغفار. (وسائل الشيعه، جلد 11، صفحه 354).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: براى هر دردى، درمانى است و درمان گناهان توبه و استغفار است.

7) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا اباذر! لا يكون الرجل من المتقين حتى يحاسب نفسه اشّد من محاسبة الشريك شريكه فيعلم ممن اين مشربه و من اين ملبسه امن حل ذلك ام من حرام. (بحارالانوار، جلد 74، صفحه 86).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اى ابوذر! كسى پرهيزگار نيست مگر آنكه خويشتن را شديدتر و دقيقتر از شريك خويش حسابرسى كند تا اينكه بداند غذايش را، نوشيدنى اش را، خوراكش را، لباسش را از كجا تأمين كرده است. آيا از راه حلال بوده يا از راه حرام؟

8) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : من احب ان يكون اقوى الناس فليتوكل على اللَّه. (بحار الانوار، جلد 68، صفحه 151).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: آنكس كه بخواهد قدرتمندترين و شجاع ترين افراد باشد بايد تنها بر خداوند توكل كند (و از ديگران دل بكند).

9) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : عنوان صحيفة المؤمن حب على بن ابيطالب

عليه السلام. (كنز العمال، جلد 11، صفحه 601).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: سر آغاز نامه عمل مؤمن، دوست داشتن على بن ابيطالب عليه السلام است.

10) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : ارفعوا اصواتكم بالصلاة على فانها تذهب النفاق. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 493).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: صداى خود را با صلوات بر من بلند كنيد زيرا صلوات بلند نفاق را از وجود انسان دور مى كند.

11) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : لو اجتمع الناس على حب على بن ابيطالب عليه السلام لما خلق اللَّه النار. (بحار الانوار، جلد 31، صفحه 305).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر همه مردم بر محبت على بن ابيطالب گرد مى آمدند هرگز خداوند آتش را خلق نمى كرد.

12) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا ابالحسن لو وضع ايمان الخلائق و اعمالهم فى كفة ميزان و وضع عملك يوم احد فى الكفة الاخرى لرجح عملك يوم احد على جميع ما عمل الخلائق. (كتاب التفصيل، صفحه 25).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: يا على! اگر ايمان و عمل همه مردم را در يك كفه ترازو قرار داده و عمل تو را در جنگ احد در كفه ديگر ترازو قرار دهند، عمل ارزشمند تو بر همه اعمال مردم رجحان خواهد داشت.

13) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : و الذى نفسى بيده لو عمل احد عمل سبعين نبياً لم يدخل الجنة حتى يحب هذا اخى علياً. (بحارالانوار، جلد، 27، صفحه 196).

پيغمبر اكرم

صلى الله عليه و آله فرمودند: سوگند به خداوندى كه جان من در دست اوست، اگر كسى عمل هفتاد پيغمبر را انجام دهد و اين برادرم على را دوست نداشته باشد، هرگز وارد بهشت نخواهد شد.

14) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : من رأى منكم منكر افليغيره بيده فان لم يستطع فبلسانه فان لم يستطع فبقلبه و ذلك اضعف الايمان. (ميزان الحكمه، جلد 6، صفحه 275).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر كسى عمل منكرى را مشاهده كرد پس بايد با دست آن را منع كند، اگر نتوانست به وسيله زبانش و اگر نتوانست به وسيله قلب خود با آن مبارزه كند كه اين ضعيفترين حالت ايمان هر فرد است.

15) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : كيف بكم اذا فسدت نسائكم و فسق شبابكم و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟ فقيل له: و يكون ذلك يا رسول اللَّه؟ فقال: نعم و شرّ من ذلك كيف بكم اذا امرتم بالمنكر و نهيتم عن المعروف. فقيل له: يا رسول اللَّه و يكون ذلك؟ قال: نعم و شرّ من ذلك، كيف بكم اذا رأيتم المعروف منكراً و المنكر معروفاً. (وسائل الشيعه، جلد 6، صفحه 397).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: چگونه خواهيد بود آنگاه كه زنهاى شما فاسد و جوانهايتان فاسق و آلوده شوند و شما امر به معروف نكرده و مردم را از زشتيها باز نمى داريد؟ گفتند يا رسول اللَّه آيا اين چنين چيزى مى شود؟ فرمود: آرى و بدتر از اين، چگونه خواهيد بود زمانى كه به زشتيها فرمان داده

و از خوبيها نهى مى كنيد؟ گفتند يا رسول اللَّه آيا چنين چيزى مى شود؟ فرمود آرى و بدتر از اين، چگونه خواهيد بود خوبيها را زشت و ناپسند و بديها را زيبا و پسنديده ببينيد؟ (خوبيها را زشت جلوه دهند و بديها را زيبا).

16) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : انّ اللَّه يبغض المؤمن الضعيف الذى لا دين له فقيل: و ما المؤمن الضعيف الذى لا دين له؟ قال الذى لا ينهى عن المنكر. (وسائل الشيعه، جلد 11، صفحه 397).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: همانا خداوند مبغوض مى دارد مؤمن ضعيفى را كه دين ندارد. سؤال كردند: اى رسول خدا! آن مؤمن ضعيفى كه دين ندارد كيست؟ فرمود كسى كه گناهى را مى بيند و نهى از منكر نمى كند.

17) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : ... من طلب الدنيا حلالا فى عفاف كان فى درجة الشهداء. (محجه البيضاء، جلد 3، صفحه 203).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: آن كس كه از راه حلال همراه با عفاف كسب روزى مى كند در مقام و منزلت شهيدان خواهد بود.

18) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا اباذر! من لم يبال من اين اكتسب المال لم يبال اللَّه عزوجل من اين ادخله النار. (بحار الانوار، جلد 74، صفحه 86).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اى ابوذر! هر كس اهميت ندهد كه از كجا و از چه راهى پول به دست مى آورد خداوند نيز اهميت نمى دهد كه از كدام در او را وارد جهنم سازد.

19) قال رسول اللَّه صلى

الله عليه و آله : من خرج مرابطاً فى سبيل اللَّه تعالى او مجاهدوا فله بكل خطوة سبع مائه الف حسنة و يمحى عنه سبع مائه الف سيئة و يرفع له سبع مائه الف درجة و كان فى ضمان اللَّه تعالى حتى يتوفاه باى حتف كان، شهيداً فان رجع مغفوراً له مستجاباً له دعاه. (ثواب الاعمال، صفحه 345).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر كسى براى نگهبانى و حراست از سر حدات مسلمانان يا به قصد جهاد در راه خدا از منزلش خارج شود، با هر قدمى كه بر مى دارد هفتصد هزار حسنه (در نامه اعمالش مى نويسد) و هفتصد هزار گناه (از نامه اعمالش پاك مى كند) و هفتصد هزار درجه مقامش بالا مى رود و همواره در پرتو رحمت الهى خواهد بود تا اينكه از دنيا برود به هر صورت كه بميرد، شهيد از دنيا رفته، و چنانچه زنده باز گردد، آمرزيده بازگشته و دعاهايش به هدف استجابت رسد.

20) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : من جبن من الجهاد فليجهز بالمال رجلا يجاهد فى سبيل اللَّه. (مستدرك الوسائل، جلد 11، صفحه 24).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كه از حضور در ميدان نبرد با دشمن خدا ناتوان باشد، و بترسد بايد با ثروت و مال خود مجاهدان در راه خدا را تجهيز و آماده نمايد.

21) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : ما زال جبرئيل يوصينى بقيام الليل حتى ظننت ان خيار امّتى لن ينالوا. (صدوق، با ترجمه، صفحه 428).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: همواره جبرئيل مرا به

شب زنده دارى سفارش مى كرد كه گمان كردم، نيكوكاران امتم هرگز نخواهند خوابيد.

22) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : خيركم من اطاب الكلام اطعم الطعام و صلى بالليل و الناس نيام. (عيون الاخبار الرضا، جلد، 2، صفحه 65).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: بهترين شما كسى است كه: 1 - خوب سخن بگويد. 2 - اطعام كند. 3 - نيمه شب در حالى كه مردم در بستر خواب آرميده اند به نماز بايستد.

23) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : اتخذوا الاهل فانه ارزق لكم. (من لا يحضر الفقيه، جلد 3، صفحه 383).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: همسر اختيار كنيد كه روزى شما را افزايش خواهد داد.

24) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : تزوجوا و لا تطلقوا فانّ الطلاق يهتزّ منه العرش. (مكارم الاخلاق، صفحه 197، چاپ بيروت اعظمى).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: ازدواج كنيد و اقدام به طلاق و جدايى نكنيد زيرا عرش خدا از طلاق به لرزه در مى آيد.

25) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : ما بنى بناى فى الاسلام احبّ الى اللَّه تعالى من التزويج. (من لا يحضر الفقيه، جلد 3، صفحه 383).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هيچ بنايى در اسلام دوست داشتنى تر از ازدواج و انتخاب همسر نزد خداوند متعال نيست.

26) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : التمسوا الرزق بالنكاح. (مستدرك الوسائل، جلد 14، صفحه 173).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: روزى را در ازدواج بيابيد.

27) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا معشر الشباب عليكم بالباه. (وسائل الشيعه، جلد 14، صفحه، 25).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اى جوانان!بر شما باد ازدواج و همسر گزينى.

28) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : من احب ان يلقى اللَّه ظاهراً مطهراً فليلقه بزوجه. (بحار الانوار، جلد 103، صفحه 220).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كه دوست دارد خداوند را پاك و پاكيزه ديدار كند، بايد ازدواج كند و همسرى انتخاب كند.

29) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : ما من شاب تزوج فى حداثه سنه الا عجّ شيطانه يا ويله يا ويله عصم منى ثلثى دينة فليتق اللَّه العبد فى الثلث الباقى. (بحار الانوار، جلد 103، صفحه 221).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هيچ جوانى در اوائل جوانى ازدواج نمى كند مگر اينكه شيطان فرياد كند، واى بر من واى بر من، دو سوم دينش را از دستبرد من نگه داشت. پس بنده بايد در يك سوم باقى مانده دينش تقواى الهى پيشه كند.

30) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : من تزوج احرز نصف دينه فليتق اللَّه فى نصف الباقى. (بحار الانوار، جلد 103، صفحه 219).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس ازدواج كند نيمى از دينش را نگه داشته، پس در نيمه باقيمانده بايد تقواى اليه را رعايت كند.

31) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا افضل نساء امّتى اصبحهن وجهاً و اقلهن مهراً. (من لا يحضر الفقيه، جلد 3،

صفحه 386).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: با فضيلت ترين بانوان امت من، زيبارويان كم مهر هستند.

32) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : الناس اياكم و خضراء الدّمن قيل: يا رسول اللَّه و ما خضراء الدّمن؟ قال: المرأة الحسناء فى منبت السوء؟ (بحار الانوار، جلد 103، صفحه 232).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اى مردم بپرهيزيد از گياهى كه در لجنزار روئيده است. پرسيدند آن كدام است؟ حضرت فرمودند: زن خوشرويى كه در خانواده بدى (بد اخلاق و لا ابالى) رشد يافته است.

33) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : انظر فى اىّ شيى تضع ولدك فانّ العرق دساس المستطرق. (بحار الانوار، جلد 2، صفحه 218).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: ببين نطفه خويش را در چه محلى قرار مى دهى زيرا رفتار و كردار والدين، به فرزندان ارث مى رسد.

34) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : من زوّج كريمته من فاسق نزل عليه كل يوم الف لعنة. (محجه البيضاء، جلد 3، صفحه 94).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كه دختر خويش را به ازدواج مردى لا ابالى و گنهكار در بياورد، هر روز هزار لعنت بر او نازل مى شود.

36) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : لا تزوجوا النساء لحسنهن فعسى لحسنهن يريدهن و لا تزوجهن لاموالشهن ان تطغيهن و لكن تزوجهن على الدين. (كنز العمال، جلد 37، صفحه 445).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: با زنان به خاطر زيبايى شان ازدواج نكنيد، زيرا بسى زيبايى آنها باعث

سقوط آنها مى شود، همچنين به خاطر ثروتشان با آنها ازدواج نكنيد، زيرا بسا ثروت، عامل طغيان آنان مى گردد، بلكه ازدواج بايستى بر اساس دين و ايمان آنان استوار گردد.

37) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : اشتدّ غضب اللَّه على امرأة ذات بعل ملات عينها من غير زوجها. (بحار الانوار، جلد 104، صفحه 39).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: خشم و غضب الهى بر آن زنى شديد خواهد بود كه با وجود داشتن شوهر، چشمان خود را از نگاه به غير شوهرش پر كرده باشد.

38) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : من صبر على سوء خلق امرأة و احتسبه اعطاء اللَّه بكل مرة يصبر عليها من الثواب مثل ما اعطى ايوب على بلائه. (مكارم الاخلاق، صفحه 213).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس بر تند خويى همسر خود صبر پيشه نمايد، خداوند در هر بار صبر او به اندازه پاداشى كه به ايوب عليه السلام در برابر گرفتاريهايش عطا نمود، اجر و پاداش به وى هم عطا خواهد نمود.

39) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : ايّة امرأة تتطيب ثم خرجت من بيتها فهى تلعن حتى ترجع الى بيتها متى رجعت. (بحار الانوار، جلد 103، صفحه 247).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر زنى كه خود را معطر و خوشبو كرده و از خانه خود خارج شود، مورد لعن قرار گرفته و از رحمت الهى دور مى شود تا وقتى كه به خانه اش باز گردد.

40) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : يا

معشر المسلمين! اياكم و الزنا فانّ فيه ستّ خصال ثلاث فى الدنيا و ثلاث فى الاخرة. فاما التى فى الدنيا: فانه يذهب بالبهاء و يورث الفقر و ينقص العمر و اما التى فى الاخرة: فانه يوجب السخط الرب و سوء الحساب و الخلود فى النار. (بحار الانوار، جلد 79، صفحه 21).

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اى مسلمانان! مبادا به زنا نزديك شويد كه شش رذيلت را خواهد داشت، سه تاى آن در دنيا و سه تاى آن در آخرت. رذائل دنيايى عبارتند از: بى بها و بى ارزش شدن انسان، فقر و تنگدستى و كوتاهى عمر، و رذائل آخرتى عبارتند از: خشم و غضب الهى، بدى و سختى حسابرسى قيامت و جاودانه بودن در آتش.

مختصرى درباره امير المؤمنين على عليه السلام

على عليه السلام در سيزدهم رجب در خانه كعبه مكرمه متولد و در 21 رمضان فرمان حضرت باريتعالى را لبيك گفته و به شهادت رسيدند، مدت عمر شريفشان 63 سال بود.

لقب ايشان، مرتضى، كنيه ابوالحسن، نام پدرشان ابوطالب (عمران)، نام مادر فاطمه بنت اسد، دوران رهبرى 30 سال، نام قاتل ايشان عبد الرحمن ابن ملجم مرادى، محل دفن ايشان نجف اشرف است.

ميسر نگردد به كس اين سعادت=به كعبه ولادت، به مسجد شهادت= پيامبر در جاهاى مختلف به مناسبتهاى متفاوت جانشين خود را تعيين نمودند، ولى پس از رحلت آن حضرت به انواع حيله ها على عليه السلام را از صحنه، بر حسب ظاهر كنار زدند. و پس از معرفى سومى، ايشان با تمناى مردم قبول مسئوليت كرده و خلافت كه حق مسلم ايشان بود و

آن مدت از ايشان غصب خلافت شده بود را به عهده گرفتند. باز دنياطلبان فتنه و فساد ايجاد كردند و طلحه و زبير كه براى گرفتن مقام و رشوه و طمع به بيت المال خدمت آن حضرت آمدند، چراغ مربوط به بيت المال را، حضرت خاموش كردند و گفتند: اگر شما كار شخصى داريد بايد از چراغ شخصيم استفاده شود و آنان كه دقت عمل آن حضرت را ديدند، جنگ جمل و نهروان و كارهاى ديگر را دامن زدند كه درد دلهاى حضرت در نهج البلاغه ايشان در قسمت خطبه ها و نامه هاى حضرت مبسوطاً ذكر شده است.

بى حب على عليه السلام بهشت رضوان مطلب=بى روزه و بى نماز ايمان مطلب =خواهى ز پل صراط آسان گذرى=آزار دل هيچ مسلمان مطلب = آن حضرت اسوه و الگوى صبر و بردبارى بودند و با وجود قدرت و توانايى دفع اشرار به خاطر نوپا بودن مكتب اسلام و مصالح ديگر تحمل مصائب و شدائد نمودند و چنانچه قبلا هم توضيح داده شد ايشان تنها مرديست بعد از پيامبر، كه حقيقت را فداى مصلحت نكرد و قدرت را و مقام را و عمل را و همه دنيا را وسيله اى براى تكامل انسان مى دانست و انسان را چنين تعريف و توصيف نمود. چه عجيب و حيرت آور است كار بشر! اگر در موردى اميدوار شود طمع خوارش خواهد كرد. اگر طمع او را به جنبش در آورد حرص هلاكش خواهد كرد. اگر دچار نااميدى شود غصه و غم او را مى كشد، اگر به خوشبختى و سعادت رسد، نگهدارى آن را فراموش مى كند. اگر دچار خوف و هراس شود از

ترس حيرت زده مى گردد، اگر نعمت به او تشديد گردد دچار گردنكشى و بلند پروازى خواهد شد. اگر دچار مصيبتى شد تأثر و حزن او را رسوا مى كند. اگر فقر گريبانگيرش شد غرق اندوه مى شود. اگر دچار گرسنگى شد از ناتوانى زمينگير مى شود، اگر ثروتى به دست آورد دچار طغيان مالى مى گردد، پس كندروييها در زندگى بشر مضر است و تندروييها باعث ويرانى و فساد، هر خيرى را شرى و هر نوشى را نيشى است.

حضرت على عليه السلام، تجلى قدرت الهى در بشر بود به طورى كه حضور ايشان در صحنه هاى مختلف از قدرت و استعداد افراد عادى خارج بوده است و الگو و اسوه در همه زمينه ها بوده است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

»عنوان صحيفة المؤمن حب على بن ابيطالب عليه السلام«. (كنز العمال، جلد 11، صفحه 601).

سر آغاز نامه عمل مؤمن، دوست داشتن على بن ابيطالب عليه السلام است.

عمل به تقيه اگر چه شامل پيامبر هم در بعضى موارد شد ولى در زمان على عليه السلام شدت گرفت. چه اذيتها و ظلمها كه به وجود پاك و مبارك آن حضرت روا نداشتند و چه تهمتها كه به آن ابر مرد تاريخ نزدند تا جايى كه پس از ضربت خوردنشان بعضى تعجب كرده و گفتند در مسجد ضربت خورده؟! مگر على هم نماز مى خواند و اينها همه و همه بر اثر تبليغات سويى بود كه بر عليه مولاى متقيان روا مى داشتند.

در مصافى كه به فرماندهى مالك اشتر با معاويه داشتند ، سپاه معاويه در هم شكسته شد و مى رفت كه تخم نفاق بدتر از

كفر را از صفحه گيتى پاك كند، معاويه به راهنمايى عمروعاص خشتهايى را به عنوان كتاب بر سر نيزه ها بلند كرده و ادعاى اسلاميت كردند و على آن مرد هميشه زنده تاريخ بشريت، داماد پيامبر و كسى كه در دامان نبوت آموزش ديده بود و از مردان، اول كسى بود كه قبول اسلام نمود و بدين وسيله جانشين و وزير پيامبر محسوب مى شد و در جنگ خندق حضرت رسول در وصفش فرمودند:

»ضربت على يوم الخندق افضل من عباده ثقلين«.

يعنى ضربت خوردن على در جنگ خندق (در مصاف با عبدود كه با اسبش از خندق پرش كرد و مبارز مى طلبيد و كسى جرأت مبارزه با او را نيافت جز على عليه السلام) بهتر است از عبادت ثقلين. و كسى كه پيامبر در موردش فرمود:

»أنت منى بمنزلة هارون من موسى الا لا نبى بعدى«.

تو نسبت به من مانند هارون و برادر موسى هستى با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى، خاتمه مى يابد.

و على آن شخصيتى است كه در تبانى كفار و تصميم قتل حضرت رسول در بستر پيامبر خوابيد و خود را در بستر آن بزرگوار قرار داد.

در مصاف با معاويه و لشگرش مى فرمود: قرآن ناطق منم، گول اين جوسازى ها را نخوريد. كار به جايى رسيد كه فرماندهان پشت جبهه حضرت على عليه السلام شمشيرها را كشيده و وى را تهديد كردند كه اگر جنگ خاتمه نيابد و مالك را فرا نخوانى خودمان تو را مى كشيم و ما با قرآن جنگى نداريم.

حاجب اگر محاسبه روز حشر با على است=شرم از رخ على كن و كمتر گناه كن=

و مسأله حكميت را تحميل آن بزرگوار نمودند، خلاصه كلام كسانى كه شيعه نبوده اند با شنيدن دعاى كميل آن بزرگوار، با مطالعه نهج البلاغه ايشان شيفته وى شده و تصديق كردند تنها كسى مى تواند چنين بگويد كه علم الهى داشته باشد. بعضى از فرازهاى ايشان را بايد با طلا نوشت و در مكتب تشيع شرط قبولى نماز و ديگر عبادات را ولايت على بن ابيطالب و فرزندانش مى دانند.

نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو=به منكر على بگو نماز خود قضا كند على عليه السلام آن شخصيتى است كه پيامبر در معراج فرشته اى را مشاهده كردند عين على عليه السلام، حضرت چگونگى آن را سؤال كردند در جواب گفته شد: اى پيامبر اين فرشتگان از بس شيفته على عليه السلام هستند فرشته اى را همانند او خلق كرده ام، و در وداع حضرت با فرشته وحى عنوان يا على به كار مى بردند و سنت پيامبر اين چنين بود. به تنهايى غذا نخورند، از اتفاق روزى تنها شدند و منتظر كسى شدند، كسى بيايد. به ايشان وحى شد شروع كن ما مهمان تو را مى فرستيم حضرت شروع كردند، در حين غذا خوردن دستى مانند على عليه السلام، حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را همراهى مى كردند.

على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را=كه به ماسوا فكندى همه سايه هما را =دل اگر خداشناسى همه در رخ على بين=به على شناختم من به خدا قسم خدا را=مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ارنه دوزخ=به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را=برو اى گداى مسكين در خانه على زن=كه نگين پادشاهى دهد از كرم گدا

را=به جز از على كه گويد به پسر كه قاتل من=چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا=به جز از على كه آرد پسرى ابوالعجايب=كه عَلَم كند به عالم شهداى كربلا را=چو به دوست عهد بندد ز ميان پاكبازان=چو على كه مى تواند كه به سر برد وفا را=نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت=متحيرم چه نامم شه ملك لافتى را=به دو چشم خون فشانم هله اى نسيم رحمت=كه ز كوى او غبارى به من آر توتيا را=به اميد آنكه شايد برسد به خاك پايت=چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را=چو تويى قضاى گردان به دعاى مستمندان=كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را=چه زنم چوناى هر دم ز نواى شوق او دم=كه لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را=همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهى=به پيام آشنايى بنوازد آشنا را=ز نواى مرغ يا حق، بشنو كه در دل شب=غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهريارا= قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله : »على خير البشر و من ابى فقد كفر«.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: على عليه السلام بهترين بشر است و كسى كه از او تكبر ورزد كافر است.

افضل چو ز علم و فضل آگاه على است=در مسند عرفان ازل شاه على است =از بعد نبى امام خلق دو جهان=باللَّه على است، ثم باللَّه على است= مولى رفيع قزوينى با استفاده از احاديث و اخبار و آيات قرآن كريم حضرت على را در چند بيت زير معرفى كرده است:

چراغ شبستان دلها على است=كزو ظلمت و كفر شد منجلى =امامى كه

بى باده مهر او=نخيزد كسى از لحد سرخ رو=به شمشير آن شاه والا گهر=جدا شد حق و باطل از يكدگر=نه قهرش همى فتح خيبر نمود=كه مهرش بسى قلعه دل گشود=نبى و ولى هر دو نسبت به هم=دو تا و يكى چون زبان قلم=دو سر، چون قلم ليكن از جان يكى=زبانشان دو تا و سخنشان يكى =قلم وار بردند از آن=كه مو در ميانشان نگنجد مگر=خط شرع گرديد ناخوان از آن=كه گنجيده غيرى چو مو در ميان= چهل حديث از امير المؤمنين على عليه السلام

1 - قال امير المؤمنين عليه السلام لولده الحسن عليه السلام: »يا بنى الا اعلمك اربع خصال تستغنى بها عن الطب؟ فقال: بلى، قال لا تجلس على الطعام الا و انت جائع و لا تقم عن الطعام الا و أنت تشتهيه وجود المضغ و اذا نمت فاعرض نفسك على الخلاء فاذا استعملت هذا استغنيت عن الطب«. (بحار، جلد 62، صفحه 267).

امير المؤمنين عليه السلام به فرزند خود امام حسن عليه السلام فرمودند: آيا به تو ياد ندهم چهار خصلتى را كه تو را از طب بى نياز گرداند؟ عرض كرد: آرى، فرمودند:

1 - بر سر سفره غذا منشين مگر انگاه كه گرسنه باشى.

2 - و از سر سفره غذا برخيز مگر در حاليكه هنوز ميل به غذا دارى.

3 - غذا را كاملا بجو.

4 - و چون خواستى بخوابى به بيت الخلاء برو، چون اين چهار عمل را انجام دادى از طب بى نياز مى شوى.

2 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »لعن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله الربا و آكله و موكله

و بائعه و مشتريه و كاتبه و شاهديه«. (مستدرك الوسائل، جلد 13، صفحه 336).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله لعن و نفرين فرمودند ربا و رباخوار و فروشنده و خريدار و نويسنده و شاهد ربا را.

3 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »اعمال العباد فى الدنيا نصب اعينهم فى الاخرة«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 79).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: رفتار و كردار بندگان در دنيا، روز قيامت در برابر چشمانشان مجسم مى گردد.

4 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »الدهر يومان، يوم لك و يوم عليك فاذا لك فلا تبطر و ان كان عليك فاصطبر فكلاهما سيحضر«. (بحار، جلد 73، صفحه 135).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: روزگار دو روز خواهد بود، روزى به سود تو و روزى به زيانت. پس آن زمان كه به سودت بود، مغرور مشو و آنگاه كه به زيانت بود بردبارى پيشه خود ساز.

5 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »انما الدنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار فخذوا من ممركم لمقركم«. (غرر الحكم، صفحه 82).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: دنيا منزل گذران و آخرت مقر جاويد است. فرصت را غنيمت بشماريد، و از گذرگاه خود چيزى براى قرارگاه خويش ذخيره سازيد.

6 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »فى تصاريف الدنيا اعتبار«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 319).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: در گردش دنيا پند گرفتن است.

7 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »اذا احب اللَّه عبداً بغض اليه المال و قصّر منه الامال«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 319).

امير المؤمنين عليه السلام

فرمودند: هنگامى كه خداوند بنده اى را دوست بدارد او را دشمن مال گرداند و آرزوهايش را كوتاه كند.

8 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »الا ان اخوف ما اخاف عليكم اتباع الهوى و طول الامل«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 162).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: آگاه باشيد! بالاترين و بيشترين ترس من بر شما، پيروى از هواى نفس و آرزوى طولانى داشتن است.

9 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »من كانت الدنيا اكبر همه طال شقاؤه و غمه«. (بحار الانوار، جلد 73، صفحه 81).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: هر كه هم او فقط به دنيايش باشد، در روز قيامت بدبختى و اندوهش فراوان است.

10 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »ان كنتم تحبون اللَّه فاخرجوا من قلوبكم حب الدنيا«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 278).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: اگر خداوند را دوست داريد، پس محبت دنيا را از دلهايتان بيرون كنيد.

11 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »من غضّ طرفة قلّ اسفه، و امن تلفه«. (غرر الحكم، جلد 2، صفحه 719).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: هر كس به آنچه دارد قناعت كرده، و از تعدى به حقوق ديگران ديده بر بندد، تأسف و اندوهش كم و از هلاكت در امان خواهد بود.

12 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »جمع الخير فى ثلاث خصال:

النظر و السكوت و الكلام فكل نظر ليس فيه اعتبار فهو سهو و كل كلام ليس فيه ذكر فهو لغو و كل سكوت ليس فيه فكر فهو غفلة فطوبى لمن كان نظره عبراً و سكوته فكراً و كلامه ذكراً و بكى

على خطيعة و آمن الناس شره«. (بحار، جلد 71، صفحه 275).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: همه خوبيها در سه چيز جمع شده است:

1 - نگريستن 2 - سكوت 3 - سخن. هر نگريستنى كه در آن پند و اندرز و بيدارى نباشد در آن سودى نيست و هر سكوتى كه در آن فكر و انديشه صحيح نباشد غفلت است و هر سخنى كه در آن ياد خدا نباشد سهو و بيهوده خواهد بود. پس خوشا به حال كسانى كه نظرشان از روى عبرت و سكوتشان انديشه و سخنشان ياد خدا باشد و به خاطر معصيتهايى كه از آنان سر زده گريه و اظهار پشيمانى كنند و مردم از آنان در امان باشند.

13 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »كم من شهوة ساعة اورثت حزناً طويلا«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 451).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: چه بسا شهوترانى كوتاه و نامشروعى كه مايه اندوه و غصه فراوان در روزگارى دراز مى گردد.

14 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »اتقوا المعاصى فى الخلوات فانّ الشاهد هو الحاكم«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 134).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: بپرهيزيد از گناه كردن در پنهانى، زيرا شهادت دهنده همان حاكم (خدا) است.

15 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »النعمة موصولة بالشكر و الشكر موصولة بالمزيد و هما مقرونان فلن ينقطع المزيد من اللَّه تعالى حتى ينقطع الشكر عن الشاكرين«. (فهرست غرر الحكم، صفحه 177).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: بايد بر نعمت شكر نمود زيرا شكر كردن باعث فزونى نعمت است و اين دو همواره با هم خواهند بود و هرگز

رشته افزونى از طرف خداوند متعال قطع نمى شود تا زمانى كه رشته شكر از طرف شكر كننده بريده شود.

16 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »البكاء من خشية اللَّه مفتاح الرحمة«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 91).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: گريه كردن از ترس خدا، موجب نزول رحمت و آمرزش الهى است. (به تازگى كشف شده است كه رگى در كنار قلب انسان است كه اگر ترشح كند هر دردى را شفا خواهد داد و حكم داروخانه بدن را دارد و آن فقط در مواقعى ترشح مى كند كه انسان جز خدا از همه كس مأيوس شود و شديداً متأثر و انقطاع كامل داشته باشد).

17 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »ان للتقوى علامات: الخوف من الجليل و العمل بالتنزيل و القناعة بالقليل و الاستعداد ليوم الرحيل«. (غرر الحكم، صفحه 414).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: نشانه پرهيزگارى چهار چيز است:

1 - ترس از خدا 2 - عمل به قرآن 3 - قناعت نمودن به كم 4 - آماده بودن براى مرگ.

18 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »لا يخلفون رجل بامراة فان ثالثهما شيطان«. (مستدرك الوسائل، جلد 14، صفحه 266).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: هرگز هيچ مردى با زن نامحرمى خلوت نمى كند مگر آنكه نفر سوم آنها شيطان و تحريكات اوست.

19 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »ملعون ملعون من ضيع من يعول«. (بحار، جلد 103، صفحه 13).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: از رحمت خدا دور است مردى كه عائله تحت تكفل خويش را تباه نمايد.

20 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »فان المراة ريحانة

و ليست بقهر مانه ...«. (بحار، جلد 77، صفحه 212).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: زن يك شاخه گل ريحانه است نه يك كارگر و خدمتكار ...

21 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »الفتن ثلاث: حب النساء و هو سيف الشيطان و شرب الخمر و هو فخ الشيطان و حب الدنيا و الدرهم و هو سهم الشيطان«. (بحار، جلد 2، صفحه 107).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: گرفتارى انسان در سه چيز است: 1 - عشق زنان كه تيغ براى شيطان است. 2 - باده گسارى كه دام شيطان است. 3 - پول پرستى كه تير شيطان است.

22 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »لا تغالوا عبهور النساء فيكون عداوة«. (بحار الانوار، جلد 103، صفحه 351).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: مهريه زنان را سنگين نگيريد كه نتيجه اش دشمنى و عداوت در خانواده است.

23 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »ان اسرق الناس من سرق من صلاة«. (بحار، جلد 84، صفحه 241).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: دزدترين مردم آن كسى است كه از نمازهاى واجب خود كاسته و در انجام آنها اهمال كند.

24 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »الجهاد عماد الدين و منهاج السعداء«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 49).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: جنگ و پيكار يا كوشش در راه خدا، ستون دين و روش نيك بختان است.

25 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »ان اعظم الناس حسرة يوم القيامة رجل اكتسب مالاً من غير طاعة اللَّه فورثه رجلا انفقه فى طاعة اللَّه فدخل به الجنة و دخل الاول النار«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 242).

امير المؤمنين

عليه السلام فرمودند: پر حسرت ترين افراد در روز قيامت كسى است كه مالى را از غير راه رضايت خدا به دست آورده باشد و پس از او مردى آن را به ارث ببرد و آن را در راه خدا انفاق كند و به واسطه آن به بهشت رود و اولى داخل جهنم شود.

26 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »كم من مسوف بالعمل حتى هجم عليه الاجل«. (غرر الحكم، جلد 2، صفحه 551).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: چه بسا افرادى كه در انجام كار نيك سستى مى كنند و به تأخير مى اندازد، تا آنكه سرانجام اجل و مرگ به آنها حمله ور مى شود.

27 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »علموا الناس الخير بغير السنتكم و كونوا دعاة لهم و الزموا الصدق و الورع«. (سفينة البحار، صفحه 974).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: خوبيها را به وسيله اعمالتان به مردم تعليم دهيد نه با زبانتان و راستگو و پرهيزگار باشيد.

28 - من الوصايا امير المؤمنين عليه السلام عند الشهادة للحسنين عليه السلام: »و لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم«. (بحار، جلد 42، صفحه 248).

امير المؤمنين عليه السلام در قسمتى از وصاياى خود به امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام فرمودند: امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد چرا كه در اين صورت بدترين افراد به شما مسلط مى شوند سپس دعا مى كنيد ولى استجابت نمى شود.

29 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »من ترك انكار المنكر بقلبه و يده و لسانه فهو ميت بين الاحياء«. (بحار، جلد 100،

صفحه 94).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: كسى كه امر به معروف و نهى از منكر را به تمام وجود (قلب و زبانش) ترك كند پس او مرده ايست، بين زنده ها.

30 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده«. (بحار، جلد 72، صفحه 249).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: مزه ايمان را بنده نمى چشد مگر آنكه دروغ را چه شوخى و چه جدى ترك كند.

31 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »لا يكمل ايمان المؤمن حتى يعد الرخاء فتنة و البلاء نعمة«. (غرر الحكم، جلد 2، صفحه 849).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: ايمان شخص مؤمن كامل نمى گردد مگر اينكه وسعت و راحتى را امتحان، و بلا را نعمت بداند.

32 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »المؤمن دائم الذكر، كثير الفكر، على النعماء الشاكر و فى البلاء صابر«. (غرر الحكم، صفحه 123).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: فرد با ايمان همواره به ياد خداست و بسيار مى انديشد و زياد بر نعمتهاى خداوند شاكر است و در بلاها و سختيها بردبار و صبور است.

33 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »جهل المرء بعيوبه من اكبر ذنوبه«. (بحار، جلد 77، صفحه 421).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: جهل و بى خبرى انسان از عيوب اخلاقى خويش، در رديف بزرگترين گناهان اوست.

34 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »الجهل بالفضائل من اقبح الرذائل«. (غرر الحكم، جلد 1).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: بى خبرى آدمى به فضائل اخلاقى خويش از زشتترين صفات رذيله و پست است.

35 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »احصد الشر من صدر

غيرك بقلبه من صدرك«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 111).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: شر و بدى را از سينه ديگران به وسيله پاك كردن شر و بدى از سينه خودت پاك كن.

36 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »اعجز الناس من قدر ان يزيل النقص عن نفسه و لم يفعل«. (مستدرك الوسائل، جلد 2، صفحه 310).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: ناتواناترين مردم آن كسى است كه بتواند نقايص معنوى و زشتيهاى اخلاقى خويش را اصلاح كند، ولى اقدام ننمايد.

37 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »ايها الناس! انى واللَّه ما احتكم على طاعة الا و اسبقكم اليها، و لا انهاكم عن معصيته الا و اتناهى قبلكم عنها«. (بحار، جلد 40، صفحه 109).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: اى مردم! من شما را وادار به اطاعتى نمى كنم جز اينكه خودم قبل از شما، آن را انجام دهم و شما را از گناهى منع نمى كنم جز اينكه قبل از شما، خودم از آن پرهيز نمايم.

38 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »اقوى الناس ايماناً اكثرهم توكلا على اللَّه سبحانه«. (غرر الحكم، جلد 1، صفحه 193).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: با ايمان ترين مردم، آنهايى هستند كه توكلشان بر خدا بيشتر است.

39 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »عزيمه الكيس جده لاصلاح المعاد و الاستكثار من الزاد«. (غرر الحكم، جلد 2، صفحه 502).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: انسان زيرك همه كوشش خود را صرف افزايش زاد و توشه آخرت و بهتر شدن امور آخرت خود مى نمايد.

40 - قال امير المؤمنين عليه السلام: »المؤمن اذا مات و ترك و رقة

واحدة عليها علم تكون تلك الورقة يوم القيامة ستراً فيما بينه و بين النار«. (بحار، جلد 2، صفحه 144 و 198).

امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: شخص مؤمن هر گاه بميرد و ورقه اى كه بر آن علمى باشد به جا گذارد، آن ورقه در روز قيامت چون سپرى بين او و آتش واقع مى شود.

آرى على عليه السلام در عالم خاكى نمى گنجيد و مصداق شعر زير مى بودند:

آدمى در عالم خاكى نمى آيد به دست=عالمى ديگر ببايد ساخت وز نو آدمى= مختصرى درباره فاطمه زهرا عليها السلام

حضرت فاطمه عليها السلام در 20 جمادى الثانى سال پنجم بعثت به دنيا آمدند و 12 جمادى الاول تاريخ شهادت ايشان است. مدت عمر مباركشان 18 سال و 75 روز بوده است.

لقب ايشان: زهرا، كنيه: ام ابيها، نام پدر: محمّد صلى الله عليه و آله، نام مادر: حضرت خديجه، محل دفن: مدينه، علت شهادت: صدمات جسمى و روحى منافقين.

فاطمه عليها السلام تنها دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و تنها فرزند پيامبر بوده است. حضرت محمّد صلى الله عليه و آله علاوه بر فاطمه عليها السلام دو دختر به نام ام كلثوم و زينب و يك پسر به نام ابراهيم داشتند كه جز فاطمه آن سه تن به رحمت ايزدى پيوستند. مقام آن بزرگوار بعد از مولاى متقيان است و در طول زندگى با على عليه السلام غمخوار وى و الگوى زنان بشريت است.

پيامبر اگر به سفرى مى رفتند آخر كسى كه زيارت مى كردند حضرت فاطمه عليها السلام بود و در مراجعت اول شخص فاطمه عليها السلام بود. دشمنان اسلام حضرت پيامبر

صلى الله عليه و آله را ابتر خطاب مى كردند، به خاطر اينكه ابراهيم پسر پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفته بود، در صورتى كه خداوند فاطمه عليها السلام را كوثر خطاب كرد و كافران را دُم بريده اعلام نمود، و حال كه هزار و اندى از رحلت پيامبر مى گذرد تمام سادات عظمت و شوكت خود را از آن مادرشان زهرا مى دانند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: برترين و بزرگترين زنان همه عالم فاطمه عليها السلام است. او پاره تن من و نور ديدگان من و ميوه روح و جان من است. هر كه او را بيازارد مرا آزرده و هر كه او را شاد كند مرا شاد كرده است. اجر و پاداش رسالتشان را هم دوستى اهل بيت اعلام نمودند:

قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى (سوره شورى، آيه 23). حال شما قضاوت كنيد چرا حضرت زهرا عليها السلام به خلفاى ناحق در كسالت اواخر عمر مباركشان اجازه ملاقات نمى دادند و تنها آن موقع كه مصلحت شوهر گراميشان را ديدند گفتند، خانه خانه توست و من همسر توام ولى شرط كردند كه با آنها صحبتى نكنند و چون اصرار نمودند، حضرت صورتشان را از ايشان بر مى گرداندند، جريانهاى زمان پدر بزرگوارشان در سفارش اهل بيت و غصب فدك و اينكه آزار دهندگان اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله يهودى هستند و غيره را مطرح نمودند. راستى چرا حضرت زهرا عليها السلام وصيت مى كنند مرا شب غسل بده و محل دفن دقيق ايشان نامعلوم است و مخفيانه انجام شد و هنوز هم روشن نيست (به نظر

بنده به همان دليل كه قبر مطهر على عليه السلام تا زمان امام باقر عليه السلام مخفى بود) و انشاء اللَّه با ظهور مولايمان حضرت مهدى ارواحنا له الفداء محل دفن زهرا عليها السلام مشخص مى شود. ميوه زندگى حضرت على عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام دو برادر كه هر دو امام بر حق هستند و حضرت زينب كبرى بود و حضرت ابوالفضل عليه السلام از همسر ديگر على عليه السلام كه بعد از شهادت زهرا به سفارش خود ايشان انتخاب كردند، از ام البنين مى باشند كه فضل و مناقب ايشان خود زبانزد خاص و عام است. اهل كتاب در گرفتاريهايشان به قمر بنى هاشم باب الحوائج متوسل مى شوند و نتيجه مى گيرند.

در روايت است كه حضرت زهرا عليها السلام از پدر بزرگوارشان تقاضاى يك خدمه اى جهت كمك به كارهاى منزل را داشتند كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله در جواب فرمودند:

هرگز به رختخواب مرو مگر موقعى كه يك ختم قرآن بخوانى و رضايت مؤمنين و مسلمين را حاصل كنى و يك حج و يك عمره بجا آورى و بر همه پيامبران پس از من نماز صلوات بفرستى. حضرت فاطمه عليها السلام از پدرشان سؤال كردند چگونه اين امور ممكن است در حالى كه وقت كم است.

حضرت فرمودند: سه مرتبه سوره توحيد را خواندن در حكم يك ختم قرآن است و يك مرتبه تسبيحات اربعه در حكم يك حج و يك عمره است و گفتن اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات در حكم طلب مغفرت براى همه مردم است و صلوات بر محمّد صلى الله عليه و

آله و جميع انبياء و المرسلين در حكم صلوات بر همه پيامبران مى باشد. فاطمه از دوران كودكى ياور پدر بوده است، از شعب ابى طالب كه در محاصره اقتصادى بودند تا التيام زخمهايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ پيدا مى كردند به همين دليل فاطمه را ام ابيها گفته اند. ايشان به احترام پدر و شوهر گراميشان چندان خود را مطرح ننمودند و حتى از پدر بزرگوارشان راجع به تقسيم كار بين خودشان و حضرت على عليه السلام نظر خواهى نمودند؟ پيامبر فرمودند: كارهاى داخل خانه مربوط به شماست و كارهاى خارج از خانه مربوط به على عليه السلام است. ايشان مى گويند از اين تقسيم فوق العاده خوشحال شدم.

قالت فاطمه عليها السلام: جعل اللَّه ايمان تطهيراً لكم و الصلوة تنزيها لكم عن الكبر و الزكاة للنفس و نماء للرزق.

در نطقى حضرت فاطمه عليها السلام فرمودند: خداوند ايمان را وسيله پاكى از شرك، نماز را براى جلوگيرى از تكبر، زكات را جهت تهذيب نفس و توسعه رزق را جهت انفاق و روزه را براى اثبات اخلاص و حج را براى استوارى دين و عدالت را سبب نظم و نزديكى قلبها و اطاعت از ما براى انتظام امور و امانت را مانع پراكندگى و جهاد را سبب سربلندى اسلام و صبر را مايه رسيدن به ثواب و امر به معروف و نهى از منكر را به منظور صلاح عمومى واجب دانست.

ميلاد حضرت فاطمه عليها السلام

جشن ميلاد حضرت زهراست=جلوه گر نور او به ارض و سماست=يوم عشرين جمادى الثانى=فصل بشكفتن گل طاهاست=چون خديجه گرفت مخاض=ديد، نى يار و بى كس و تنهاست=داد پيغام بر زنان قريش=كانتظار كمك

مرا ز شماست=همه گفتند يك صدا با هم=پا نهادن به خانه تو خطاست=با محمّد صلى الله عليه و آله چو گشته اى همسر=يارى از ما مكن درخواست=شد خديجه از اين خبر محزون=كمك از ذات حق تعالى خواست=درب حجره ببست و با خود گفت=كه خدا يار و ياور غرباست=ناگهان سقف حجره شد منشق=چار زن ديد زان ميان پيداست=تلبيه گو به خدمتش هر دم=كلتم و مريم و هاجر و حواست=مفتخر براى قابلگى=گرد آن بانوى خجسته لقاست=گشت چو نور فاطمه ظاهر=فتبارك اللَّه ز قدسيان برخاست=خلق ام القرى همه مبهوت=كاين تلالو به نيمه شب ز كجاست=يا دگر بار مگر به وادى طور=در مناجات حضرت موسى است=يا مسيحا ز چرخ رجعت كرد=كين چنين شورش و چنين غوغاست=چيست اين غلغله بروى زمين=مگر امشب قيامت كبرى است =داد اين مژده هاتفى از غيب=جشن ميلاد حضرت زهراست=ملك از عرش، حورى از رضوان=جمله را مكه مقصد و ماواست=حامل وحى، جبرئيل امين=تهنيت گو به اشرف سفراست=مشك، بار دگر آسمان نه عجب=چونكه ميلاد دختر طاهاست=اين نسيم معطر جان بخش=امشب از نوشكفته طوبى است=فرش بر عرش مى نمايد فخر=زآنكه در زير مقدم زهراست=از رخ دخت منجى عالم=جلوات محمّدى پيداست=عالمه، طيبه، حبيبه رب=زوجه شير حق ولى خداست =با على بحر بيكران كرم=هم قرين وقت فضل و جود و سخاست=داد شام زفاف جامه نو=سائلى را كه پيرهن مى خواست=لطف و احسان اين دو مظهر حق=منتقل بر شهيد كرببلاست=بهر غارت عدو نشد محروم=زان حسينى كه سر جدا ز قفاست=ليك گويم چه كرد آن ظالم=كاندر اين گلستان نوا برخاست=كيست صاحب عزا به پرده غيب=طاها مادر حسين زهراست= تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام كه به راهنمايى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بعد

از هر نماز واجبى توصيه شده است، ثواب هزار ركعت نماز (مستحبى) دارد و آن بدين صورت است: 34 مرتبه اللَّه اكبر، 33 مرتبه الحمد للَّه، و گفتن 33 مرتبه سبحان اللَّه است كه جمعاً صد ذكر مى شود.

در جزاى هر اللَّه اكبر يا الحمد للَّه و يا سبحان اللَّه يك درخت در بهشت براى گوينده غرس مى شود ولى بايد مواظبت كرد آتشى كه آن درختها و جنگلها را بسوزاند نفرستيم.

قال اللَّه تعالى: يا احمد لولاك لما خلقت الافلاك و لولا على لما خلقك و لولا فاطمه لما خلقتكما.

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: اى پيامبر اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم و اگر على نبود تو را نمى آفريدم و اگر فاطمه عليها السلام نبود شما را نمى آفريدم (كه منظور از مقام فاطمه عليها السلام علت مبقيه است نه اينكه مقام پيامبر صلى الله عليه و آله يا على عليه السلام دون از مقام فاطمه عليها السلام است).

لوح فاطمه زهرا عليها السلام

اين حديث با سلسله سندى كه نوشته اند به عبد الرحمن بن سالم رسانده اند كه عبد الرحمن بن سالم از ابوبصير و ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند:

در پايان حديث لوح ابوبصير به عبد الرحمن بن سالم مى گويد اگر در عمر خود غير از اين حديث، حديث ديگرى نشنيده باشى تو را كفايت مى كند آن را از غير اهلش حفظ كنى.

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: پدرم امام محمّد باقر عليه السلام جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: با تو به خلوت حاجتى دارم، چه وقت را مغتنم مى دانى؟ جابر گفت هر وقت كه بخواهيد، پس روزى با او به

خلوت نشست و فرمود: اى جابر! مرا از لوحى كه در دست مادرم فاطمه عليها السلام ديدى خبر ده و از آنچه در آن نوشته شده بود و آنچه از آن مادرم با تو سخن گفت بازگو. جابر گفت: خدا را گواه مى گيرم كه من در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله در ولادت حسين عليه السلام براى عرض تهنيت و تبريك به خانه مادرتان فاطمه عليها السلام رفتم و تبريك گفتم، لوح سبز رنگى در دست مادرت زهرا ديدم كه پنداشتم زمرد است و در آن نوشته هايى سفيد رنگ شبيه رنگ خورشيد به چشم مى خورد، عرض كردم پدر و مادرم به فدايت اين لوح چيست؟ گفت اين لوحى است كه خداى متعال به پيامبر خود هديه فرستاده و در اين لوح اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و نامهاى جانشينان پسرم مكتوب است و پدرم آن را به من عطا فرموده تا مرا به آن مژده دهد و مسرور سازد. پس از آن مادرت لوح را به من داد قرائت كردم و از آن رونوشت برداشتم. حضرت صادق عليه السلام فرمودند: پدرم به جابر فرمود، ممكن است آن رونوشت را به من نشان دهى؟ جابر گفت: آرى! پدرم همراه جابر به منزل او رفت و صحيفه اى را كه از پوست بود از آستين به در آورد و به جابر فرمود در نوشته خوب نگاه كن، من از روى صحيفه خود مى خوانم، مقابله انجام گرفت. حرفى با حرف آن اختلاف نداشت. جابر گفت: خدا را گواه مى گيرم كه اين صحيفه شما همان مكتوب در لوح است. (از كتاب شيخ

مفيد و كافى كلينى و احتجاج و طبرسى و بحار علامه مجلسى ثبت و ضبط شده است).

چهل حديث از حضرت فاطمه عليها السلام

چهل حديث گوهر از درياى بيكران فضائل صديقه كبرى حضرت زهرا عليها السلام، نوشته آقاى محمّد حسين يوسفى جهت علاقمندان معرفى مى شود و تنها به فرازهايى از آن در اينجا اكتفا مى شود:

1 - بركت نام خوبان 2 - جلوه خداى سبحان 3 - اسامى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام 4 - منجى دوستان 5 - شب قدر عارفان 6 - خورشيد تابان 7 - نور زمين و آسمان 8 - زهره اهل آسمان 9 - مهبط فرشتگان 10 - فخر طاهران 11 - احترام هم نامان 12 - توشه آن جهان 13 - محبوبه خاتم پيامبران 14 - بوسه گاه برترين پدران 15 - لعنت بر آزار دهندگان 16 - بهترين زنان 17 - حوريه اى از آدميان 18 - موجب آمرزش دوستان 19 - سرور بانوان 20 - همتاى امير المؤمنان 21 - زفاف فاطمه عليها السلام و على عليه السلام 22 - داناى اسرار جهان 23 - دو درياى بيكران 24 - داناى به گذشته و آينده 25 - اولين بهشتيان 26 - علت خلق جهان 27 - آفتاب بهشتيان 28 - گوهر شب نشان 29 - حق نزديكان 30 - دعاگوى همسايگان 31 - وظيفه بانوان 32 - حجاب خانه داران 33 - فضيلت پرده نشينان 34 - بهترين چيز براى زنان 35 - اندوه امامان عليهم السلام (نسبت به مصائب مادرشان) 36 - اثر ناله پاكان 37 - نفرين بدسيرتان 38 - اميد مستمندان 39 - فريادرس بيچارگان 40 - وعده خداى رحمان.

مختصرى درباره امام حسن مجتبى عليه السلام

امام حسن عليه السلام در 15 رمضان ولادت و در 28 صفر به شهادت رسيدند. مدت عمر شريفشان 47 سال و چند ماه است.

لقب ايشان مجتبى، كنيه ابو محمّد، نام پدر على عليه السلام، نام مادر فاطمه عليها السلام، دوران رهبرى 10 سال، نام قاتل ايشان جعده با زهر، محل دفن بقيع مى باشد.

امام حسن عليه السلام پس از شهادت پدرشان به امامت رسيدند و در جنگ با معاويه به پيشنهاد معاويه و موقعيت خاص نظامى - سياسى مفاد صلح نامه اى تهيه كردند و براى معاويه فرستادند كه در جا قبول كرد، اگر چه معاويه پايبند به تعهدات خود نبود. در قطعنامه ذكر شده بود پدر بزرگوار امام سب نشود، و خلافت غصب شده به وسيله معاويه به يزيد پسر معاويه كه مردى فاسد و شرور بود منتقل نگردد.

اين صلح با جنگى كه برادر بزرگوارشان امام حسين عليه السلام بعد از شهادت امام حسن عليه السلام انجام دادند يكى است. همسر امام حسن عليه السلام توسط اشرار حكومتى خريدارى شد و توسط زهر، ايشان مسموم شدند.

موقع به خاك سپردن امام در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله با منافقان و يهوديان امت مواجه شدند و امام حسين عليه السلام دستور دادند ايشان را به قبرستان بقيع ببرند. طبق گفته راويان حديث به جنازه حضرت در اين گير و دار تيراندازى شد و اين بى حرمتى ناشى از بى حرمتى به تنها دختر پيامبر در قضيه در بين در و ديوار قرار دادن و آتش زدن منزل حضرت زهرا بود و بعداً و

حال تا ظهور مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه ادامه دارد.

آن منافقان محبتهاى پيامبر صلى الله عليه و آله را اينچنين جبران كردند. كتاب صلح امام حسن مجتبى عليه السلام را به خوانندگان گرامى توصيه مى كنم و خلاصه داستان اهل بيت را در اشعار زير خلاصه مى نمايم:

به نام قادر بى مثل و مانند=بگويم از برايت نكته اى چند =حقيقت داستانى پر معانى=برى لذت گر آن را باز دانى=تو هم اى مستمع اى مرد باهوش=بكن بر آنچه گويم لحظه اى گوش=زمانى مصطفى صلى الله عليه و آله ختم رسالت=به مسجد بود مشغول عبادت=بر او وارد شدى از آستانه=دو نور چشم فرزند زمانه=دو فرزند على عليه السلام، فاتح خيبر=عزيز فاطمه، شبير و شبر=پيمبر زان زيارت گشت مدهوش=گرفت آن دو برادر را در آغوش=حسن را بر دهان زد بوسه اى چند=كه تا گيرد حلاوت زان شكر خند=حسين آمد چو يكدم در بر او=زدى بوسه به زير حنجر او=چو بر گشتند فرزندان به خانه=به نزد فاطمه عليها السلام فخر زمانه=حسين گفتا به زهرا جان مادر=بيا مادر كه هستم من مكدر=جوابم گو از غم وارهانم=مگر بد بوست مادر من دهانم=غمين شد زين سخن دخت پيمبر=شگفتن آمد و گشتى مكدر=كه منظورت چه باشد نازنينم=مباد آن دم كه رنجورت ببينم=بگفتا جد من آن سرور من=زدى بوسه به زير حنجر من=ولى از مجتبى بوسيد لبها=بگو مادر تو حل اين معما=كه ناگه گشت روشن خانه او=ز نور مصطفى كاشانه او=پس از عرض سلام آن مادر زار=بگفتا با پدر با حال افكار=كه اى باب گرام و مهربانم=بگو علت كه تا آن را بدانم=محمّد صلى الله عليه و آله گفت كاى فرزانه فرزند=عيان علت اين كار مپسند=چو زهرا

بهر آن اصرار كردى=حقيقت را پدر اقرار كردى=خبر آمد ز سوى حق برايم=كنون من آن خبر افشا نمايم=حسن را دخترم از روى كينه=بر آيد آه و افغانش ز سينه=ولى در كربلا شمر ستمگر=حسين را لب تشنه برد سر=چو بشنيد اين سخن زهراى اطهر=بر آشفت و بزد بر سينه و سر=سپس پرسيد كاى باب گرامم=بگو بر من تو اين را تا بدانم=در آن دوران پدر جان در كجايى=مدينه يا به دشت كربلايى=سپس گفتا على آن شاه مردان=كجا باشد بگو اى راحت جان=من افسرده آيا در حياتم=بگو كز دست شد صبر و ثباتم=محمّد صلى الله عليه و آله گفت اى آرام جانم=كه من بر تو در آن دم ميزبانم=على و مجتبى باشند آن دم=به جنت ما همه هستيم همدم=بگفتا فاطمه عليها السلام كز راه يارى=كه بر آنها نمايد آه و زارى =بگفتا غم مخور اى ماه رخسار=بود اين دو مه را غمخوار بسيار =خداجو ملتى چون كوه محكم=بخونخواهى به پا خيزند با هم =عزادارى كنند بهر همت=بريزند اشك بر نور دو عين=كنند ايثار از مال و هم از جان=پى اجراى دستورات قرآن=بگفتا فاطمه كز بهر آنها=چه خواهى كرد اى آرام جانها=محمّد صلى الله عليه و آله گفت من در نزد داور=شفاعت مى كنم زآنها به محشر=على عليه السلام گفتا كه من از حوض كوثر=عزاداران كنم سيراب يكسر=حسن عليه السلام گفتا من از راه عنايت=كنم از جمله آنها حمايت=بگفتا فاطمه عليها السلام آن با محبت=كه باشم من برون بر درب جنت=كه تا آن ملت با دين و ايمان=شوند داخل همه در باغ رضوان=همان ملت شمائيد اى عزيزان=كه گفته مصطفى ختم رسولان=كه در جنت الا آن نيك منظر=كند سيرابشان از

حوض كوثر= شرايطى كه امام حسن عليه السلام با معاويه بسته بودند براى ايجاد صلح به قرار زير است:

1 - عمل به كتاب خدا و دستورات پيغمبر صلى الله عليه و آله.

2 - پس از خود خلافت را به مسلمين واگذار كند. (يعنى معاويه مسلم نيست كه يزيد را جانشين خود نكند).

3 - مردم در امان باشند و اموال و آبرو و خون آنان محفوظ باشد.

4 - لعن بر حضرت امير المؤمنين عليه السلام از ميان مردم برداشته شود.

اين مفاد هر كدام احتياج به توضيحات كامل دارد و اگر چه معاويه (لعنت اللَّه عليه) آنها را شفاهاً و كتباً قبول كرد و امضاء نمود ولى عملا هيچكدام از آنها را رعايت نكرد.

چهل حديث از امام حسن عليه السلام

1 - قال حسن بن على عليه السلام: »استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك«. امام حسن عليه السلام مى فرمايد: مهياى سفر آخرت باشيد و توشه تهيه كنيد قبل از رسيدن مرگتان. (بحار الانوار، جلد 44، صفحه 139).

2 - قال حسن بن على عليه السلام: »عجبت لمن يتفكر فى مأكوله، كيف لا يتفكر فى معقوله«. امام حسن عليه السلام مى فرمايد: عجب دارم از كسى كه در خوراك خود دقت مى كند (چه بخورد) چگونه در غذاى فكرى و معارف دينى خود فكر نمى كند. (بحار الانوار، جلد 1، صفحه 218).

3 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: دانش خويش را به مردم بياموز و دانش ديگران را نيز فرا بگير تا بخشنده دانش و فراگير آن باشى. (فلسفه صلح، محمّد مقيمى، صفحه 36).

4 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: سياست آن است كه فرمان

خداى را انجام دهى و از حرامش دورى كنى، حق برادران مسلمانت را به جاى آورى و از خدمتگزارى ملت باز نمانى. (اگر به حكومت دست يافتى به دادگرى رفتار كن و از طريق عدالت انحراف مجو) و اگر حكومت به دادگرى رفتار كند، مدد كارش باشى و اگر از طريق عدالت انحراف جست بر رويش فرياد كنى. (فلسفه صلح، محمّد مقيمى، صفحه 103).

5 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: از گناهان به دور باش تا عابد باشى، به آنچه خدايت داده راضى باش تا بى نياز شوى، همسايه خوبى باش تا مسلمان باشى. (فلسفه صلح، محمّد مقيمى، صفحه 116).

6 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: اگر خواهى كه عزيز باشى بى قوم و قبيله، و مهابت داشته باشى بى سلطنت و حكمى، پس بيرون رو از مذلت معصيت خدا، به سوى عزت اطاعت خدا. (فلسفه صلح، محمّد مقيمى، صفحه 157).

7 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: مردم در خانه سهو و غفلت به سر مى برند. كارى مى كنند و نمى دانند چه مى كنند و چون آنها را به آخرت راندند و به خانه يقين رسيدند آن وقت مى دانند، چه بكنند كه نمى توانند تحمل كنند، چه اين دنيا دار عمل و آخرت دار جزا و سزاست. (فلسفه صلح، محمّد مقيمى، صفحه 168).

8 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: با مردم چنان باش كه مى خواهى با تو باشند تا دادگر باشى.

9 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: بخل مساوى با تمام عيوب است و قطع كننده تمام مودت و دوستى قلوب است. (امام مجتبى عليه السلام، صفحه 175).

10 - امام حسن عليه

السلام مى فرمايد: مرد با ايمان براى آخرت توشه بر مى دارد و كافر به لذت دنيا مشغول مى شود. (امام مجتبى عليه السلام، صفحه 189).

11 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: سه چيز مايه هلاكت مردم است: تكبر، حرص، حسد.

تكبر دين را تباه مى كند چنانچه شيطان را دچار لعنت كرد.

حرص دشمن جان است، چنانچه آدم را از بهشت بيرون كرد.

حسد، پيش درآمد فساد است چنانكه قابيل را به كشتن برادرش هابيل واداشت.

12 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: گورها كوى ما و رستاخيز وعده گاه ما و خداوند نشان دهنده ماست، ولايت پدرم على عليه السلام درى است كه هر كس به آن داخل شود، پناه يابد و آنكه دورى گزيند كافر گردد. (فلسفه صلح، صفحه 232).

13 - از امام حسن عليه السلام پرسيدند: نابخردى چيست؟ فرمود: پيروى فرومايگان و همنشينى گمراهان. پرسيدند: برادرى چيست؟ فرمود: برابرى در سختى و فراخى. (قلسفه صلح، صفحه 225).

14 - جابر گفت از امام حسن عليه السلام شنيدم كه فرمودند: مكارم اخلاق ده تاست:

راستگويى، درستكارى، بخشندگى، نيكخويى، پاداش خير، پيوند با خويشان، حمايت از همسايگان، حق شناسى، مهمان نوازى و سرآمد همه آنها حياست. (زندگانى حسن بن على عليه السلام صفحه 197).

15 - امام حسن عليه السلام به فرزندانشان فرمودند: دانش بجوييد كه شما امروز كودك هستيد و فردا بزرگ مى شويد و اگر نمى توانيد مطلبى را حفظ كنيد، آن را بنويسيد. (فصول المهد).

16 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: آن كس كه عقل ندارد فرهنگ ندارد، آن كس كه همت ندارد ارزش دوستى ندارد. آن را كه شرم نيست، دين نباشد.

سرآمد خردمندى معاشرت نيكو با مردمان است. سعادت دو جهان به وسيله عقل به دست مى آيد و آن كس كه عقل ندارد از همه خوشبختى ها محروم است. (عيان الشيعه).

17 - امام حسن عليه السلام درباره قرآن مى فرمايد: در اين قرآن چراغهاى هدايت مى درخشد و دلها به راهنماييش بهبود مى يابد پس بايد دل را به فروغ تابناكش روشن ساخت و دلها را به فرامينش استوار كرد، دلها به وسيله انديشه درست روشن مى ماند و راه مى يابد، همچنانكه رهروان در پرتو نور از تاريكيها مى گذرند. (كشف الغمه).

18 - امام حسن عليه السلام درباره نيايش مى فرمايند: خداوند باب سؤال را بر كسى نگشود كه باب اجابت را بر او فرو بندد و درى از عمل بر كسى باز نكرد كه راه پاداش را بر او ببندد. باب شكر را بر كسى نگشود كه باب فراوانى نعمت را بر او سد كند. (اعيان الشيعه).

19 - امام حسن عليه السلام درباره سياست مى فرمايد: سياست رعايت حقوق خدا و زندگان و مردگان است. حق خدا انجام فرائض و بركنارى از گناه است. حق مردم آن است كه وظيفه خود را نسبت به آنها انجام دهى و هرگز از خدمت اجتماع خود باز نمانى و همچنان كه زمام دار با تو به دوستى رفتار كند تو نيز با وى به دوستى و اخلاص عمل نمايى و چون بستگانت از طريق راست منحرف شدند، آنها را به راه راست رهنمون باشى و حق مردگان بر تو آن است كه از خوبيهاى آنها سخن گويى و از بدكاريهايشان چشم بپوشى، زيرا خدايى است كه حساب كار آنها را مى كند. (مجلة العرفان).

20 - مردى از امام حسن مجتبى عليه السلام خواست كه دوست و همنشين او باشد. حضرت فرمودند: به شرطى كه از من ستايش نكنى، زيرا من خودم را بهتر از تو مى شناسم و مبادا مرا دروغگو شمارى كه دروغگو رأى و عقيده اى ندارد و مبادا در برابر من از كسى غيبت كنى. آن مرد چون شرايط دوستى با آن حضرت را مشكل ديد گفت از درخواست خود منصرف شدم، امام فرمود: آرى هر طور مى خواهى بكن. (تحف العقول، صفحه 55).

21 - امام حسن درباره بخل مى فرمايد: بخل سرآمد همه عيبها و بديهاست كه دوستى ها را از دل مى ربايد و چون پرسيدند بخل چيست؟ فرمود: بخل آن است كه انسان آنچه را جمع مى كند شرف بداند و هر چه را انفاق كند تلف شمارد. (نهاية الادب).

22 - امام حسن عليه السلام درباره فروتنى مى فرمايد: فروتن كسى است كه حق مردم را بشناسد و در برآوردن نياز آنها بكوشد كه در اين صورت در پيش خدا مقامى والا دارد. هر كس در اين جهان نسبت به برادران دينيش فروتن باشد، در نزد پروردگار از صديقان است و از شيعيان على بن ابيطالب به شمار مى رود.

23 - مردى خدمت امام حسن عليه السلام آمد و گفت اى پسر رسول خدا: من از مرگ مى ترسم. فرمود اگر آنچه دارى پشت سر مى گذارى بايد بترسى و اگر هر چه دارى پيش مى فرستى بايد از مردن شادمان باشى. (جامع السادات).

24 - امام حسن عليه السلام به مردى كه يكى از خويشاوندانش را از دست داده بود چنين تسليت دادند: اگر اين مصيبت به تو پندى مى دهد و

اجرى مى بخشد نيكو مصيبتى است وگرنه مصيبت بيچارگى خودت از مصيبت اين مرگ بزرگتر است. (تاريخ يعقوبى).

25 - امام حسن عليه السلام در مورد مساجد مى فرمايد: هر كس هميشه به مسجد برود يكى از اين هشت امتياز را ببرد:

از آيات محكم پروردگار بهره يابد، دوستى پيدا كند كه به او سود رساند، دانشى تازه فرا گيرد، رحمتى از خداوند دريابد، سخنى هدايت آموز بشنود، كلامى كه از هلاكتش برهاند بياموزد، و از ترس خدا و شرم مردم مرتكب گناه نشود. (عيون الاخبار ابن قتيبه).

26 - پيرو امام حسن عليه السلام كيست؟

مردى خدمت آن حضرت آمد و گفت: اى پسر رسول خدا! من از پيروان شما هستم. امام فرمودند: اى بنده خدا! اگر در انجام فرائض و خوددارى از گناهان ثابت قدم باشى پس راست مى گويى و اگر چنين نيستى با اين دعوى دروغ، بر گناهان خود مى افزايى كه پيروى از ما مقامى بس بلند است و تو اهل آن نيستى، مگوى كه من پيرو تو هستم، بلكه بگو من از دوستان و دوستداران شما و از بدخواهان دشمنان شما هستم، در اين صورت تو در خير و به سوى خير خواهى بود. (مجموعه ورام).

27 - از امام حسن عليه السلام درباره سكوت سؤال شد، فرمودند:

سكوت پوشش عجز و ناتوانى و زيور آبروست. سكوت كننده در آسايش است و همچنين وى در آرامش. (البحار، جلد 10، چاپ قديم).

28 - شخصى به امام حسن مجتبى عليه السلام گفت: زندگى كدام دسته از مردم از همه نيكوتر است؟ فرمودند: زندگى آن كس كه مردم را در زندگى خويش شركت دهد.

(تحف العقول).

29 - شخصى به امام حسن مجتبى عليه السلام گفت: بدترين مردم كيست؟

فرمودند: آن كس كه ديگران در سايه زندگيش به سر نبرند. (تحف العقول).

30 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: هر گاه يكى از شما با دوست خود مواجه شود بايد موضع نور از پيشانى او را، كه جاى سجده است ببوسد. (تحف العقول).

31 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: به آن كس كه پيش از سلام ابتدا به سخن كند پاسخ مدهيد. (ناسخ التواريخ).

32 - امام حسن عليه السلام درباره آداب غذا خوردن مى فرمايد: بر هر مسلمانى لازم است كه به هنگام غذا خودرن دوازده نكته را رعايت كند، كه چهار نكته فريضه است و چهار نكته سنت است و چهار نكته ديگر از موارد ادب.

فريضه ها: نعمت خدا را شناختن، به قسمت الهى دلخوش بودن، نام خدا را بر زبان آوردن و سپاسگزارى كردن.

سنتها: پيش از غذا وضو ساختن، چپ نشستن، با سه انگشت غذا خوردن، و انگشتان خود را ليسيدن. (كه اين نكته تأثير طبى دارد).

موارد ادب: از جلو خود خوردن، لقمه كوچك برداشتن، خوب جويدن و به چهره مردم كم نگريستن. (مصابيح الانوار فى حل مشكلات، جلد 2، صفحه 271).

33 - امام حسن عليه السلام درباره نماز مى فرمايد: اى آدميزاد، كه پروردگارت با تو به خلوت نشسته، چه كسى چون تو است؟ هرگاه بخواهى بر او در آيى، وضو مى سازى و در برابرش مى ايستى. او ميان تو و خودش حجابى و حاجبى قرار نداده است، تا شكوه اندوه و تنگدستى و فقرت را به پيشگاه او برى، نيازهايت را از

او طلب كنى و در كارهايت از او مدد جويى. (ارشاد القلوب، تأليف حسن بن محمّد ديلمى، صفحه 79 و 80).

35 - امام حسن مجتبى عليه السلام درباره نمازگزاران مى فرمايد: نمازگزاران زائران خدايند، و بر خداست كه به زائرش هديه اى عطا فرمايد. (تحف العقول).

36 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: هر كس به مسجد رفت و آمد نمايد به يكى از اين هشت بهره نائل آيد:

نشانى استوار، دوستى مفيد، دانشى تازه، رحمتى مورد انتظار، سخنى كه به راه راست هدايتش كند يا از هلاكتش برهاند، ترك گناهان به جهت شرم از مردم و بيم از خدا. (تحف العقول).

37 - امام حسن عليه السلام درباره عفو خدا مى فرمايد: خداوند در روز رستاخيز آنچنان مى بخشايد كه همه بندگان را شامل مى شود، تا آنجا كه مشركان گويند: سوگند به خدا كه پروردگار ماست، ما هرگز شرك نمى ورزيديم. (اعيان الشيعه، تأليف سيد محمّد امين عاملى، جلد 4، صفحه 88).

38 - امام حسن عليه السلام درباره جبر و اختيار مى فرمايد: هر كس قضا و قدر الهى را قبول نداشته باشد ناسپاس و كافر است و هركس گناه خود را به پروردگار نسبت دهد نابكار و فاجر است، نه كسى به اجبار خدا را اطاعت مى كند و نه به قهر و غلبه سر از طاعتش باز مى زند، زيرا خداوند مالك اصلح چيزهايى است كه به مردمان داده و تواناى مطلق بر نيروهايى است كه در اختيارشان نهاده. اگر فرمانش ببرند از اعمالشان جلوگيرى نكند و اگر نافرمانيش كنند، بدين معنى نيست كه او آنان را به انجام معاصى واداشته است، چون اگر خدا مردمان را به

اطاعت از خويش مجبور گرداند، پاداشى به آنان نخواهد داد و اگر به انجام معاصى وادارشان نمايد، عذابشان نخواهد نمود و اگر آنان را به حال خود واگذارد، عجز و ناتوانى خويش را خواهد رساند، وليكن او درباره بندگان خود خواست و اراده اى دارد كه آن را از نظرشان پنهان داشته است. بنابراين اگر فرمانش ببرند و به طاعت او بپردازند، منت خويش بر آنان روا دارد و اگر نافرمانيش كنند و به گناه روى آورند، حجت خدا بر آنان تمام باشد. (جهره رسائل ذلعرب، جلد 1، صفحه 25).

39 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد:

نيكو پرسيدن خود نيمى از دانش است. (نور الابصار، تأليف شيخ شبلنجى، صفحه 110).

40 - امام حسن عليه السلام مى فرمايد: به مردمان دانش بياموز و از ديگران دانش بجوى، تا دانش خويش را استوار ساخته و آنچه را كه نمى دانستى، آموخته باشى. (الاثنى عشريه، صفحه 37).

مختصرى درباره امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام در روز سوم شعبان متولد شده و دهم محرم به شهادت رسيدند و مدت عمر شريفشان 57 سال و چند ماه بوده است.

لقب ايشان سيّد الشهداء، كنيه ايشان ابو عبد اللَّه، نام پدر على عليه السلام، نام مادر فاطمه عليها السلام، دوران رهبرى 11 سال، نام قاتل ايشان شمر به دستور يزيد، محل دفن كربلا.

مولود نامه امام حسين عليه السلام

بايد امشب محفل ما، جلوه ديگر بگيرد=تا كه شادى بهر نابودى غم سنگر بگيرد =بايد امشب جاى شعر از سينه من دُر بريزد=تا كه اشعار مرا انسان به آب زر بگيرد=بايد امشب ماه گردون از

خجالت رخ بپوشد=تا كه خورشيد نقاب از چهره خود بر بگيرد =بايد امشب ساقى مجلس به عشق روى دلبر=زآب كوثر ساغرى از ساقى كوثر بگيرد=بايد امشب پر شود پيمانه ظلم و شقاوت=تا عدالت بهر انسان، زندگى از سر بگيرد=بايد امشب از صفاى مقدم فرزند زهرا=شور و شادى عالمى را همچو جان در بر بگيرد=بايد امشب جلوه گر گردد جهان كبريايى=تا كه از نور جمالش عالمى زيور بگيرد=بايد امشب پا نهد در عرصه گيتى حسينى=تا كه داد خلق مستضعف از مستكبر بگيرد=بايد امشب سر نهد در خط حق، آزاد مردى=تا كه بر طاغوتيان، ره همچو شير نر بگيرد=بايد امشب دامن فرزند دلبند على عليه السلام را=بهر كسب نور، خورشيد و مه و اختر بگيرد=بايد امشب پطرس پر سوخته از بهر پرواز=از حسين بن على بار دگر شهپر بگيرد=بايد امشب بوسه از لعل لب و زير گلويش=خاتم پيغمبران، با ديدگان تر بگيرد=بايد امشب با دلى شادان على دستش ببوسد=تا كه فردا روى دست خود على اصغر بگيرد=بايد امشب آه مظلومان اثر بخشد كه ظالم=جاى در آتش براى ديدن كيفر بگيرد=بايد امشب خون سرخ ثار اللَّه بجوشد=تا قيام سرخ عاشوراى خونين در بگيرد=بايد امشب نهضت ما سر خط پيروزيش را=با ورود اين سپهر از خالق اكبر بگيرد=بايد امشب رهبر رزمنده ايران بكوشد=تا امان خطى، براى اين كشور بگيرد = (ژوليده)

حسين عليه السلام مظهر آزادى و آزادگيست و خداوند اراده كرد كه حسين عليه السلام را در كربلا شهيد ببيند، و امام حسين عليه السلام اختيار داشت كه قبول كند يا نكند. البته در صورت قبول كردن به آن مقام (سيّد شهيدان) نائل مى شد و توسط خون اين

بزرگوار اسلام آبيارى و قامت آن عالم گير مى شد و چه سعادتى بالاتر از اين كه خداوند در سوره فجر در وصف ايشان مى فرمايد:

يا أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (سوره فجر، آيه 27)

هان اى نفس مطمئنه.

ارْجِعى إلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (سوره فجر، آيه 28)

به سوى پروردگارت كه تو از او خشنودى و او از تو خشنود است، باز گرد.

فادْخُلى فى عِبادى (سوره فجر، آيه 29)

و در زمره بندگان من درآى.

وَ ادْخُلى جَنَّتى (سوره فجر، آيه 30)

و به بهشت من وارد شو.

شعار »لا يظلمون و لا تظلمون« (نه ظلم كن و نه زير بار ظلم برو) را امام حسين عليه السلام در عمل نشان دادند.

گاندى مصلح بزرگ هند مى گويد: من براى مردم هند چيز تازه اى نياوردم. ارمغان هند، فقط نتيجه اى از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمانان كربلا بوده است كه اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين بن على عليه السلام پيمود.

محمّد جناح قائد اعظم پاكستان مى گويد: هيچ نمونه از شجاعت بهتر از آنكه امام حسين عليه السلام از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد، در عالم پيدا نمى شود. به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدى كه خود را در سرزمين اسلام قربانى كرد، پيروى نمايند.

ايرونيك مورخ مشهور آمريكايى مى گويد: براى امام حسين عليه السلام ممكن بود كه زندگى خود را با تسليم شدن به اراده يزيد نجات بخشد. ليكن مسئوليت پيشوا و نهضت آزادى بخش اسلام اجازه نمى داد كه او يزيد را به عنوان خليفه بشناسد. او به

زودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى اميه آماده ساخت.

در زير آفتاب سوزان سرزمينى خشك، و در روى ريگهاى تفتيده عراق با روح فناناپذير برخاست. اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسين عليه السلام شما عمل به تكليف نموديد. اميد است كه با پيروى از شما اهل بيت پيامبر، ما هم از بوته آزمايش رو سفيد و سر بلند بيرون آئيم.

نه ظلم كن به كسى و نى زير بار ظلم برو=كه اين مرام حسين است و منطق دين است= امام حسين عليه السلام بر حسب ظاهر اگر چه با ناجوانمردى دشمن در كربلا مغلوب شدند، ولى در باطن و با مراجعه به تاريخ پيروزى ايشان همچون خورشيد غير قابل انكار است.

در اينجا از زبان خود ايشان احاديث و رواياتى را مطرح مى كنيم كه عظمت و اصالت خانوادگى اين بزرگوار بيش از پيش براى محققان آشكار گردد كه تنها قطره اى از درياى فضائل ايشان خواهد بود. در ضمن جهت فشردگى كتاب، بعضاً از عبارات عربى آنها صرف نظر مى كنيم.

چهل حديث از امام حسين عليه السلام

1 - بِشر و بَشير پسران غالب اسدى روايت كرده اند كه روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بوديم. پس، از خيمه خود بيرون آمدند با گروهى از اهل بيت و فرزندان و شيعيان با نهايت تذلل و خشوع پس در جانب چپ كوه ايستادند و روى مبارك را به سوى كعبه گردانيدند و دستها را برابر رو برداشتند مانند مسكينى كه طعام طلبد و اين دعا را خواندند: »الحمد للَّه الذى ليس لقضائه دافع و

لا لعطائه مانع و لا كصنعه صنع صانع و هو الجواد الواسع فطر اجناس البدايع و انقض بحكمته الصنايع«.

حمد و ستايش براى خدايى است كه براى قضايش دافعى و برابر عطايش مانعى نيست و مانند صنعش، صنعت صانعى نمى باشد و او جوادى است وسعت بخش كه پديده هاى گوناگون بيافريد و به حكمت خويش مصنوعات را متقن و مستحكم كرد.

2 - »يشبهون اللَّه بانفسهم يضارهنون قول الذين كفروا من اهل الكتاب«.

به گفتار نابخردان گوش مداريد و از بيخبران حديث عشق و مستى مپرسيد، اينان كه مبدأ اعلاى وجود را با اوهام و انديشه هاى خويش همى سنجند و حقيقت مطلق را همچون خويشتن كوچك و فرومايه مى پندارند گمراه باشند و كوركورانه به انحراف مى روند.

كور از نور چه داند و شب تيره را با آفتاب چه آشنايى باشد. او را همتايى نيست تا در برابرش به جانب نسبت ايستد و همانندى نشناسد تا با وى دم از رقابت زند.

يكتايى و عظمت را ويژه خويش قرار داده و بر عرش قدرت جبروت بر آمده و مستبدانه فرمان داده و با قلم تقدير قضا را امضاء فرموده است هم رازى نداشت تا رأى وى را با اراده خويش بياميزد و همسرى نمى جست كه با وى در حكمت آفرينش مشورت كند.

3 - »لا متنازع له فى شى من امره و لا كفو يعادله و لا ضد نيازعه و لا رسمى له يشابهه و لا مثل له يشاكله«.

زبان آوران گيتى در وصف عظمتش لال بمانند و خردمندان قوم به هويت اقدسش نينديشند، زيرا نيكو دانند كه شهباز بلند پرواز خرد در اوجى بدين

عزمت پشه اى ناتوان و بى نوايى بيش نيستند.

مغز بشر درانديشه هاى گوناگون خويش نتواند بدو انديشد زيرا ذات مقدس وى از مغزها و انديشه ها و تخيلات و مشاعر بزرگتر باشد.

4 - امام حسين عليه السلام در مورد توصيف خدايى كه پرستش مى كنيد به نافع بن ارزق چنين فرمودند: آن كس كه دين خويش را بر اساس قياس گذارد در حيرت و ضلالت فرو رود. از راه راست انحراف گيرد و به كجى و كجروى گرود. در بيغوله ضلالت فرو ماند و هر چه گويد ناستوده و نكوهيده گويد.

نه با حواس ما ادراك شود و نه در كائنات نظيرى دارد تا طرف قياس قرار گيرد. از هر نزديكى به ما نزديكتر است ولى با ما تماس ندارد و از دورى نسبت به ما دور است اما از ما جدا نيست. (سخنان امام حسين عليه السلام، جواد فاضل، صفحه 6).

5 - امام حسين عليه السلام در مورد مكارم اخلاق به بشر چنين مى فرمايد: نيكو آن باشد كه به سوى نيكوكارى شتاب ورزيد و براى خويشتن نام نيك و يادگار درخشان بگذاريد.

در خيرات و حسنات چشم توقع به پاداش كس مدوزيد و خيرات و حسنات را وظيفه خويش بشناسيد. آن كس كه نيكويى مى كند و نيكويى نمى بيند پاداش خود را از خداى خود بخواهد.

پرودگار ما، كه ما را به خيرات و حسنات فرمان داده هم خويشتن مزد ما را خواهد داد. او جميل و عطاى جزيل است.

اگر نيكوكارى به صورت بشرى جلوه مى كرد، انسانى زيبا و شاداب و خندان بود. آن چنان كه هركس بدو مى نگريست چشم به ديدارش مشتاق مى داشت. (سخنان

امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 8).

6 - قال الامام الحسين عليه السلام: »ايها الناس من جاد ساد و من بخل رذل«. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 6).

امام حسين عليه السلام فرمودند: اى مردم! آنان كه ببخشند بزرگ باشند و بزرگى كنند و آن كس كه بخل ورزد پستى جويد و لاجرم پست و فرومايه گردد.

بخشنده تر از همه آن دست شريفى است كه ناخواسته نعمت بخشد و خلاف توقع و انتظار به دستگيرى پيش آيد و بخشاينده تر از همه آن كس كه با قدرت انتقام از گناه ديگران چشم همى پوشد و گناهكاران را ببخشايد. اگر خواهيد كه در دل جوش كمال دلجويى را دريابيد در برابر قهر مهر ورزيد و با آنان كه از شما ببريدند بپيونديد.

7 - امام حسين عليه السلام فرمودند: هر كه نيكويى كند از پيشگاه پروردگار نيكويى بيند. پروردگار متعال نيكوكاران را دوست همى دارد.

8 - امام حسين عليه السلام به اصحاب خويش مى فرمودند: زينت آدميزاد بردبارى و شكيبايى است و مردانگى او در گرو وفاى او، دلها را به هم نزديك سازيد و با صاحبدلان بپونديد تا نعمت زندگى را دريابيد.

آنان كه خويشتن را بزرگ بينند، و يا كبر و نخوت ورزند سخت ابله باشند، و از خود در خاطر ديگران نفرت و بيزارى گذارند.

شتابزدگان خرد ندارند زيرا از شتاب خويش جز زيان نبرند.

نابخردان مردمى ضعيف و بيچاره باشند و آنان كه پاى از گليم خويش فراتر نهند به بلا در افتند. با بدان منشينيد تا بدى نبينيد، پيداست كه از شرور جز شرارت نخيزد

و جز شر به دست نيايد. از اصحاب فجور و فحشا دورى گزينيد تا تهمت فجور و فحشا دامانتان را به لجن نكشد و بر پيشانيتان لكه ننگ نگذارد. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 11).

9 - امام حسين عليه السلام در موقع وداع به ابوذر كه بنا به فرمان عثمان، به ربذه تبعيد مى شد چنين فرمودند: اى عم گرامى، دلتنگ مباش كه پروردگار متعال اگر امروز چنين مشيت فرموده فردا مشيت ديگرى خواهد داشت. »و اللَّه كل يوم هو فى شأن«.

اين قوم خسيس و لئيم كه اكنون تو را به جلاى وطن واداشته اند و دور از عدل و انصاف به بيابانهايت رانده اند بر دنياى خويش ترسيده اند.

اين قوم ترسيده اند كه شخصيت شريف تو دنيايشان را به تباهى كشاند.

اين قوم تو را از دنياى خود طرد كرده اند و تو آنان را از دين خويش طرد كرده اى. از درگاه پروردگار متعال مسئلت كن اى نازنين عمو كه به قلب تو صبر و به جهاد تو نصرت و ظفر عنايت فرمايد. به درگاه اعلاى الهى پناهنده باش و از او بخواه كه تو را از ترس و جزع و طمع ايمن بدارد.

مردم بردبار مردمى كريم و دين دار باشند و آنانكه طمع ورزيدند بيش از روزى مقدر خويش به دست نياوردند و قلبهاى جباران و جزع كار از آسيب مرگ در امان نمانند. تو را به خداوند مهربان سپرده ام و چنان خواهم كه پرهيزگارى و تقوا، تو را از هر گزند و آسيب بر كنار بدارد.

10 - امام حسين عليه السلام اين خطاب را به عنوان موعظه و نصيحت

در برابر اصحاب خود فرمودند: شما را به تقوا و پارسايى وصيت مى كنم و گردش روزگار رابه يادتان مى آورم از گردش روزگار بترسيد و به آيات و بينات الهى سر تعظيم فرو آوريد.

گذشت روزگار آدميزاد را دم به دم از گهواره به سمت گور مى كشاند و سايه حوادث به دنبال آفتاب و مهتاب از پيش چشم ما مى گذرد و ما را به هلاك و دمار تهديد مى كند. ناگهان لحظه اى فرا مى رسد كه ديگر به زندگانى اميدى نيست. ديگر دستى نيرومند نمى ماند كه به سوى آسمانها برداشته شود و در ديدگان روشن و روشن بين فروغى نمى افروزد تا جهان ببيند و جهانيان بشناسد. هم اكنون كه پيكر زنده و تن توانا داريد به پاى خيزيد و فرصت عمر را غنيمت بشماريد و بدان سوى كه راهنمايى شده ايد بشتابيد. به آن روز بينديشيد كه از كمين قضا تير اجل پر كشد و بر شريان حياتتان بنشيند. از پشت به زمين به زانو در افتيد و در دل زمين جاى گيريد. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 14).

11 - »فسفلكم من ظهر الارض الى بطنها و من علوها الى سفلها و من انسها الى وحشتها و من روحها و صوتها الى ظلمتها و من سعتها الى ضيقها حيث الابرار حميم و لا يعاذ سقيم و لا يجاب صريخ«. (خطبه هاى امام حسين عليه السلام، صفحه 14).

آرى از پشت زمين به دل زمين فرو رويد و بخت بلند بختان آهنگ پستى كند و از اوج عزت و آسايش به حضيض مسكنت در افتد.

در محفل انس و الفتش شمع بميرد و جمع پريشان شود و

خواه و ناخواه به وحشتكده اى كه تنگ و باريك و خاموش و خراب باشد راه گيرد.

كو آن همه ناز و نعمت و كو آن همه غمخوار و غمگسار؟ آن قصر مجلل چه شد كه يكباره به دخمه اى نمناك و غمناك تبديل يافته و چه پيش آمد كه كام شيرين از تلخى مرگ لبريز شده است.

12 - »لا تنفع نفساً ايمانها لم نكن آمنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيراً«. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 11).

آن جا كه از نعمت ايمان بى بهره باشد ديگر نتواند ايمان آورد و از ايمانشان بهره اى بر گيرد و آن كس كه خيرات و حسنات نپرداخته براى ابد از بركت خيرات و حسنات محروم خواهد بود. هرگز گمان مداريد كه كس بتواند آفريدگار خود را بفريبد و با رنگ و نيرنگ به بهشت برين راه گيرد و رضاى الهى جويد. بهشت برين را به سايه حيله نتوان كشيد و رضوان پروردگار را با مكر و تزوير نتوان به دست آورد. تنها طاعت و عبادت است كه اجر جزيل و ثواب جميل به همراه خواهد داشت و آن كس مزد تواند برد كه كار تواند كرد.

13 - امام حسين عليه السلام اين خطابه را درباره اين نكته كه، على عليه السلام هدايت است، ايراد فرمودند: به درگاه الهى سپاس و ستايش آورم و بر روان مقدس محمّد صلى الله عليه و آله درود مى فرستم و آنچه از جد گرانمايه ام پيغمبر شنيده ام به شما باز مى گويم.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: على عليه السلام شهر هدايت است. آن كس كه به

اين شهر پناه آورد از حصارش پناه جويد، نجات خواهد يافت و تيره بختان كه شهر هدايت را ترك گويند و از كنارش دورى جويند به هلاكت رسند.

14 - امام حسين عليه السلام اين خطابه را در نخستين زمزمه هاى معاويه، راجع به ولايت عهدى يزيد در برابر وى ايراد فرمودند:

با حمد پروردگار و صلوات رسول اكرم صلى الله عليه و آله: اى معاويه سخنان خود را آنچنان آغاز كنم و تو را كه اين همه در خصائل حميده پيامبر اكرم سخن سرايى كنى شايسته ملامت و سرزنش شمارم.

گويندگان جهان آنچه در فضائل و محامد محمّد صلى الله عليه و آله داد سخن دهند باز هم كم گفته اند زيرا يك از هزار را نيز ناگفته بگذارند، ولى تو شرمسار باش كه همى خواهى منبر وى را به عنصرى ناستوده و ناموزون باز گذارى. افسوس! ندانى تو اى معاويه كه سپيده صبح، ظلمت را از هم بشكافد و خورشيد حقيقت به فروزندگى هاى كرمك شب تاب مجال نورفشانى ندهد.

در اداى سخن به افراط رفتى، به هنگام احقاق حق جانب اجحاف گرفتى. منع را با بخل درآميختى و پاى خويش را از گليم فراتر بردى. آن چنان مستحق را از حقش به دور راندى كه شيطان نصيب وافر باز يافت، و به كمال مطلوب خويش رسيد.

از يزيد ياد كردى و وى را پيشواى شايسته خواندى، كه تواند بر ملك و ملت سياست راند! و امت محمّد صلى الله عليه و آله را هدايت كند. چنين پندارى كه از موجودى مستور سخن گفتى و وصف عنصرى ناشناس بازگويى؟

يزيد مرديست كه خود را در برابر مردم

آن چنان كه هست نشان داد و تو را از رنج بيهوده و اداى اباطيل و اراجيف آسوده گذاشت.

يزيد را به سگهاى شكارى وى كه به دنبالش سر به دشت و صحرا گذارند و كبوترهاى بازيگوشى كه با او بازى كنند، به بازيچه ها و سرگرمى هاى كودكانه اش، به كنيزكان خواننده و نوازنده اش كه در محفل معصيت سرگرمش دارند، تعريف كن تا مردم نيكوترش شناسند.

شرم دار اى مرد، و ناستوده گويى بگذار، اين همه لغزش و عصيان، اين همه وِزر و وَبال، اين همه سياه رويى و تباه روزى كه تاكنون گرد آورده اى تو را بس باشد. تو كه از منكرات و مناهى گوشه اى فرو نگذاشته اى ديگر سزاوار نيست بارى بدين سنگينى و ستبرى بر دوش گذارى، روزگارت به نهايت رسيده و پيمانه ات لبريز شده، بر لب گور گام گذاشته اى و ميان تو و مرگ بيش از يك چشم به هم زدن مهلتى نمانده است. اين لحظه هم به پايان خواهد رسيد و موى سپيدت آغشته به سياهى گناه در خاك پنهان خواهد شد.

15 - امام حسين عليه السلام با نخبه دانشمندان قوم و رجال اسلام حقايقى چند به ميان آوردند و تصديق آنها را از ايشان گرفته كه به قرار زير است:

شما را به خداوند بى همتا قسم مى دهم كه آن روز كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله اصحاب خود را با رشته اخوت با هم پيوند مى داد و هر دو نفر را برادر هم مى ناميد، كه على عليه السلام را برادر خويش برگزيد و فرمود در دنيا و آخرت تو برادر من باشى و من هم برادر تو باشم.

شما را به

خداوند لايزال قسم مى دهم آيا مى دانيد وقتى بناى مسجد مدينه به پايان رسيد و از هر خانه درى به مسجد گشوده مى شد، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور فرمودند كه مردم درهاى خانه خود را به مسجد ببندند و حتى درهاى خانه خود را به مسجد فرو بست ولى اجازت فرمود كه در خانه على به مسجد گشاده باشد و در پاسخ اعتراض مردم گفت: من به اختيار خود درى را نبسته ام و درى را نگشوده ام اين خداست كه در خانه هاى شما را به روى مسجد بست و در خانه على عليه السلام را گشوده است.

آيا مى دانيد از خوابيدن ديگران در محيط مسجد نهى فرمود ولى على عليه السلام را در اين كار معاف داشت.

آيا اين درست است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز عيد غدير خم على عليه السلام را به دنياى اسلام نشان داد و فرمود آنان كه حاضرند، غايبان را آگاه سازند.

هر كس مرا دوست مى دارد، على عليه السلام را دوست بدارد و من مولاى هر كه باشم، على هم مولاى اوست. خداوندا! دوستان على عليه السلام را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بشمار.

آيا مى دانيد كه در جهاد تبوك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: مقام تو در زندگى من، مقام هارون در زندگى موسى كليم است.

شما را به خدا قسم مى دهم آيا در روز مباهله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله جز على عليه السلام و فاطمه عليها السلام و برادرم را، كسى ديگر را هم با خود به ميعادگاه برده است؟

آيا اين درست است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز خيبر پرچم اسلام را به على عليه السلام سپرد و فرمود پرچمدار ما كسى است كه خدا و رسول او را دوست مى دارد و خدا و رسول هم دوستش مى دارند، حمله مى كند و از فرار مى پرهيزد و پيروزيها نصيب اوست.

آيا مى دانيد كه سوره برائت را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از ابوبكر باز گرفت و به او داد و فرمود:

اين امانت را جز مردى كه از من است كسى نتواند به مكه رساند.

آيا مى دانيد كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در معضلات تبليغات خويش هميشه على عليه السلام را مى خواند و مى خواست و هميشه وى را به نام برادر خود مى ناميد، و مى فرمود برادرم را به حضورم بياوريد.

آيا مى دانيد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمود تو از من مى باشى و من از تو مى باشم.

آيا مى دانيد كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله على عليه السلام را بر همه حتى حمزه و جعفر ترجيح بخشيد و به فاطمه عليها السلام فرمود شوهر تو شريفترين شخصيت از خانواده من است. از همه زودتر به اسلام گرويد و از همه در شدائد بردبارتر است، از همه در علوم و حكم دانشمندتر است.

آيا مى دانيد كه على عليه السلام همواره با رسول خدا خلوت داشت و هر چه از رسول خدا مى خواست حاجتش به اجابت مقرون بود.

آيا مى دانيد كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خويش را سيد فرزندان آدم و على عليه السلام را سيد

قبايل عرب ناميد و فاطمه را سيده زنان دنيا و من و برادرم را سيد جوانان اهل بهشت خواند.

آيا مى دانيد كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در آخرين خطابه خويش فرمود:

از ميان شما مى روم و به جاى خود در ميان شما دو امانت گرانبها و گران مايه مى گذارم. آن دو امانت يكى قرآن مجيد و ديگرى اهل بيت من است. چنان چه به اين دو يادگار من توسل و تمسك جوييد گمراه نخواهيد شد.

آيا مى دانيد كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: آن كس كه گمان دارد با دشمنى تو مى تواند دوستم بدارد به خطا رفته و دروغ گفته است. اين محال است كه دوست من دشمن تو باشد و دشمن تو با من دم از دوستى زند. زيرا تو از من باشى و من از تو باشم. هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و آن كس كه دشمن توست دشمن من است. دشمن من هم دشمن خداست. حضار در انتهاى هر سؤال تصديق مى كردند و مى گفتند: خدايا! ما به گفتار حسين بن على عليه السلام گواهى مى دهيم و در پايان اين خطابه مردم از آن انجمن پراكنده شدند و هر كدام به سوى شهر و ديار خود بار بستند. (سخنان امام حسين عليه السلام ترجمه جواد فاضل، صفحه 33 تا 35).

16 - اين نامه را امام حسين عليه السلام براى بنى هاشم مرقوم فرمودند:

آن كس كه در اين سفر با من همگام و همراه باشد به فيض شهادت خواهد رسيد و آن كس كه به اميد زندگى از من

باز گردد هرگز روى پيروزى نخواهد ديد. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 130).

17 - آن كس كه پروردگار متعال را به شايستگى عبادت كند كمال آرزوى خويش را در زندگى دريابد و در پناه خداى خويش آسوده ماند. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 141).

18 - گروهى به اميد بهشت خدا را بندگى كنند و اين عبادت سودايى بازارى است.

گروهى خدا را لايق عبادت مى دانند و وى را از روى عشق مى ستايند. اين عبادت مخلصين است.

19 - اگر اين سه حادثه نبود غرور بنى آدم در برابر هيچ حادثه اى در هم نمى شكست. اين است آن سه حادثه: فقر، بيمارى و مرگ. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 141).

20 - به مردى كه از ديگران غيبت مى گفت چنين فرمود: از غيبت بپرهيزيد زيرا غيبت شما خوراك سگان جهنم خواهد بود. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 141).

21 - آن كس كه در اداى سلام بخل بورزد از هر بخيل بخيلتر است.

22 - همواره سلام را بر كلام مقدم داريد. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 142).

23 - در تفسير اين آيه شريفه:

»و اما بنعمتك ربك فحدث« (سوره ضحى، آيه 11)

چنين فرمود:

اين نعمت كه فرمان داد، از آن ياد كنيم و حكايتش باز گوييم، نعمت دين است.

24 - امام حسين عليه السلام به پسرشان حضرت سجاد عليه السلام چنين مى گويند:

زنهار از ستم به آن كس كه جز خدا ياورى ندارد، بپرهيز.

25 - اين سه طايفه

شايسته اند كه حاجت حاجتمندان را بر آورند و به سؤال سائل بپردازند:

1 - دين داران كه به خاطر دينشان نوميدى كس نخواهند و مشت منع بر دهان محتاجان نكوبند.

2 - جوانمردان كه رد سائل را از مروت به دور دانند.

3 - بزرگ زادگان كه بزرگى خويش را در اطعام و اكرام ديگران بيابند. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 143).

26 - نشان نيكبخت آن است كه با خردمندان نشيند و نشان تيره بخت آن است كه در حلقه فرومايگان در آيد و دانشمند كسى است كه از حقايق آگاه است. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 144).

27 - از لغزش و پوزش بپرهيزيد، مردم روشنفكر از لغزش اجتناب ورزند تا حاجت به پوزش نداشته باشند اما منافقين و نابخردان دم به دم معذرت خواهند.

28 - آنان كه در كار خود وابمانند و راه چاره از چهار طرف به رويشان فرو بندد جز مدارا گريزى ندارند. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 144).

29 - با اين پنج شرط هر چه خواهيد توانيد صورت دهيد و به هر معصيتى دامن آلاييد.

1 - از روزى خدا بهره مگيريد و گناه كنيد.

2 - از زمين خدا به در رويد و گناه كنيد.

3 - در آنجا پنهان شويد كه خداوند دانا و بينا شما را نبيند و جاى شما را نداند و گناه كنيد.

4 - با مرگ در آويزيد و بر وى پيروز شويد و هر چه خواهيد گناه كنيد.

5 - از فرمان عذاب گردن بپيچيد و تا توانيد گناه

كنيد.

و اگر احراز اين پنج شرط براى شما صورت نپذيرد از ارتكاب معصيت بپرهيزيد.

30 - برادر چهارگونه است:

1 - برادرى كه هم سود تو را مى خواهد و هم سود خويشتن را مى جويد تا آن هنگام كه چنين است روزگار دلپذيرى خواهيد داشت.

2 - برادرى كه جز سود تو هدفى ندارد و خود را با آرزوهاى خويش در راه تو فدا مى كند، چنين موجود محمود، گوهرى گرانبهاست.

3 - برادرى كه جز نفع خويش هدفى ندارد و حتى فرصت مى جويد تا تو را نيز به خاطر نفس خويش قربانى كند، موجودى ملعون است و عدمش به از وجودش باشد.

4 - برادرى كه نه در سود خويش و نه در غم زيان تو باشد از اين احمق سفيه بگريزيد. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 142).

31 - پادشاهان را از اين سه خصلت ناپسند خصلتى ناپسندتر و نكوهيده تر نيست:

1 - از دشمنان بترسند. 2 - بر زير دستان ستم كنند. 3 - به هنگام بخشش بخل ورزند.

32 - به دنبال محال مدويد و بيش از آنچه طاقت داريد بر خود مفشاريد و افزون از درآمد خويش خرج مكنيد و جز در عمل پاداش مخواهيد و در آن هنگام كه خداى را از خود خشنود يافته ايد خشنود شويد و پاى از گليم خويش فراتر مگذاريد. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 144 و صفحه 147).

33 - مال شما اگر مملوك شما نباشد، مالك شماست. مال شما دشمن شما است. بر جايش مگذاريد زيرا او بر جايت نخواهد گذاشت. آن را بخور وگرنه تو

را خواهد خورد. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 147).

34 - راستى، نشانه عزت و دروغ برهان عجز است. اسرار مردم امانت مردم است و همسايگى نوعى از خويشاوندى است. خردمندان از كار خويش تجربه آموزند و خوى نيكو عبادت شمرده شود.

سكوت زينت مرد است و حريص گدايى تيره بخت باشد. سخاوت بى نيازى است و مدارا خردمندى است. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 148).

35 - مرگ در عزت از زندگى در ذلت نيكوتر و گرامى تر است. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 149).

36 - آن كسان كه مال دنيا را ذخيره مى كنند و ذخيره خويش را به وارث گذارند رنجى بى گنج برند. قومى تيره بخت باشند زيرا نابرده لذت، تلخى عذاب بچشند. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 149).

37 - با مردمى كه زشت خو و ناسزا خويند آشنايى مكنيد، زيرا اين قوم جز از آشنايان خويش بد نگويند و زخم زبان خود را جز در دل دوستان ننشانند.

38 - اى آدميزاد! خويشتن را جزء زمان پندار، و هوشيار باش آن روز كه مى گذرد، جزيى از وجود تو باشد و با گذشت روزها و شبها روزى هم خواهد رسيد كه از تو نشانى نمانده است. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 151).

39 - امير المؤمنين على عليه السلام از امام حسين عليه السلام پرسيدند بزرگوارى در چيست؟

در پاسخ فرمودند: زيردستان را پاس داشتن و از گناهانشان گذشتن.

پرسيدند: بى نيازى كدام است؟

فرمودند: از آرزوها كاستن و به قسمت قناعت كردن.

پرسيدند: فقر چيست؟

فرمودند: طمع در همه چيز و نوميدى از همه چيز.

پرسيدند: چه كسى شايسته ملامت است؟

فرمودند: آن كس كه خويشتن را آسوده دارد و عيال خويش را به رنج اندازد.

پرسيدند: ابله كيست؟

فرمودند: آن كس كه با قويتر از خويش پنجه در اندازد.

على عليه السلام به حارث همدانى كه حضور داشت فرمود: اين سخنان را كه سرمايه خرد و فكر و دانش است به فرزندان خود بياموزيد تا در زندگى به مطلوب خويش رسند. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 156).

40 - مردم بنده دنيا و درهمند و كلمه دين را جز به خاطر دنيا بر زبان نياورند در آن هنگام كه حادثه اى روى آورد دين داران اندك باشند، آنان كه در مال و جاه دنيا، با چشم تحقير مى نگرند و نمى انديشند كه كليد مال در كف چه كسى و مسند قدرت در زير پاى كيست از همگان شريفتر و بزرگترند. (سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمه جواد فاضل، صفحه 152 و صفحه 157).

مختصرى درباره على بن حسين عليه السلام ملقب به حضرت سجاد عليه السلام

امام زين العابدين عليه السلام فرزند امام حسين عليه السلام در پانزدهم جمادى الثانى متولد و در 25 محرم رحلت يافتند. مدت عمر شريفشان 57 سال بوده است. امام زين العابدين عليه السلام معروف به حضرت سجاد عليه السلام در روز عاشورا كسالتى داشتند كه به خاطر آن بيمارى از مبارزه با دشمن معاف شده و بنا به مصلحت الهى مأمور به باقى ماندن حجت الهى در زمين و پاسدارى از خون پدر بزرگوارشان و ديگر شهيدان كربلا شدند.

زحماتى كه ايشان تا رسيدن به شام و مراجعه به كربلا با عمه بزرگوارشان حضرت زينب عليها السلام متحمل شدند خارج از وصف است. حقانيتى كه حضرت زينب عليها السلام در مجلس يزيد از خاندان وحى و رسالت مطرح كردند پايه هاى ظلم يزيد را متزلزل كرد و خطبه اى كه حضرت سجاد عليه السلام خواندند مردم را آماده براى قيام مختار نمودند. لقب ايشان: زين العابدين، كنيه: ابوالحسن، نام پدر: حسين عليه السلام، نام مادر: شهربانو، دوران رهبرى: 35 سال، نام قاتل: وليد بن عبد الملك با زهر، محل دفن: بقيع.

سخنانى كه حضرت سجاد عليه السلام در معرفى خود و پدرانشان بر بالاى منبر كردند مى رفت كه فى المجلس شورشى عليه يزيد بپا نمايد كه يزيد رياكارانه متوسل به اذان شد و دستور داد اذان بگويند كه حضرت سجاد عليه السلام از همان اذان در خطبه شان استفاده نمودند و پس از شهادت به وحدانيت خداوند باريتعالى نام مبارك حضرت رسول كه برده شد گفتند: اى يزيد آيا اين محمّد صلى الله عليه و آله جد من است يا جد تو. اگر بگويى جد من است دروغ گفته اى و اگر بگويى جد تو است چرا با اهل بيت و فرزندان او اينچنين كردى. خلاصه مطلب يزيد جرائم را از سر خود رفع كرده و آن را متوجه ابن زياد نموده و مجلس عزا برپا كرده و كاروان اباعبد اللَّه عليه السلام را با احترام به طرف كربلا فرستاد. حضرت سجاد عليه السلام پيكر شهدا را به خاك سپردند و در مراجعه به مدينه در بيرون شهر خيمه زدند و عزادارى نمودند كه پس از آن حضرت سجاد

عليه السلام را كسى خندان نديد و به هر مناسبتى كه پيش مى آيد مظلوميت و كشته شدن پدر بزرگوارشان را مطرح مى كردند، مثلا اگر گوسفندى را مى ديدند كه ذبح مى كنند مى پرسيدند آيا آبش داده اى و به ياد شهيد شدن پدرشان شروع به گريه مى كردند و يزيد و يزيديان را به مردم معرفى مى كردند. مختار انتقام امام حسين عليه السلام و ديگر ياران باوفايشان را گرفت كه جريانهاى دقيق و كامل در مقاتل مبسوطاً ذكر شده است.

حضرت سجاد عليه السلام درياى علم و معرفت بودند و تبليغات خود را بيشتر در غالب دعا عنوان نموده اند، دعاى جوشن كبير و دعاى ابوحمزه ثمالى و صحيفه سجاديه نمونه اى از تبليغات ايشان است.

پنج مناجات از حضرت سجاد عليه السلام

اشاره

مناجات حضرت كه به نام زَبُور اهل بيت معروف شده است و اگر چه همه ائمه مقام عصمت دارند ولى براى ديگران الگوى توبه و انابه به درگاه حضرت منان بوده است. فرزدق شامى چند بيت شعر در حضور عبد الملك مروان گفته است كه به قرار زير است:

نادره پيرى ز عرب هوشمند=گفت به عبد الملك از روى پند =زير همين قبه و اين بارگاه=روى همين مسند و اين دستگاه=بر سپرى چون سپر آسمان=تازه سرى بود و از آن خون چكان=سر كه هزارش سر و افسر خدا=صاحب دستار رسول خدا=بودم و ديدم بر ابن زياد=ديده چه ها ديد كه چشمم مباد=از پس چندى سر آن خيره سر=بود بر مختار به روى سپر=باز چو مصعب بود اى نامدار=تا چه كند با سرِ دگر روزگار=مات همينم كه درين بند و بست=اين چه طلسمى است كه نتوان شكست= در اين قسمت به فرازهايى از دعاها و مناجاتهاى

حضرت سجاد عليه السلام بدون متن عربى آن كه خود جايگزين چهل حديث از آن بزرگوار خواهد بود، مى پردازيم.

مناجات اول:

مناجات توبه كنندگان از صحيفه كامل سجاديه

خدايا: گناهان، جامه خوارى در من پوشيد، و كناره جويى از تو لباس بيچارگى در تن من كرد و از جنايت بزرگ خود دل مرده شدم، پس دل مرا به توبه زنده گردان. اى آرزو و مقصد و اى مطلوب و اميد من، به عزت تو سوگند كه براى گناهان خويش آمرزنده اى غير تو نيابم. به بازگشت به سوى تو سر فرود آوردم و به زارى تو فروتنى كردم. اگر مرا از در خود برانى به كه روى آورم، و اگر مرا از آستان خويش دور كنى به كه پناه آورم. واحسرتا، دريغا از شرم و رسوايى من! دردا از بدكارى و گناه من! از تو مى خواهم اى كه گناه بزرگ را آمرزنده تويى و استخوان شكسته را پيوند كننده توئى، گناهان مرا ببخش، رسوائيهاى پنهان را بر من بپوش و در گرمگاه رستاخيز طعم عفو آمرزش خود رابه من بچشان و مرا از جامه رحمت و غفران برهنه مساز.

خدايا ابر رحمت تو بر گناهان من سايه افكند و باران مهر تو بر عيبهاى من ببارد.

اى خداى من! آيا بنده گريخته سوى غير مولاى خويش باز مى گردد و از خشمش كسى او را ايمن مى گرداند؟ خدايا اگر پشيمانى بر گناه توبه باشد، سوگند به عزت تو كه من پشيمانم و اگر طلب آمرزش، گناهان را مى ريزد، من از مستغفرانم، چندان رضاى تو جويم كه از من خشنود گردى. خدايا به قدرت خود بر من، توبه ام را بپذير

و به بردبارى از من در گذر و به علم خود با من مدارا كن، خدايا تو درى سوى عفو خود بر بندگان گشودى و آن را توبه نام نهادى و گفتى سوى خدا باز گرديد، بازگشتى خالص و بى ريا، پس بهانه كسى كه از آمدن بدين در، سرباز زد چيست؟

خدايا اگر گناه از بنده زشت است عفو از تو زيباست، خدايا من نخستين كسى نيستم كه نافرمانى تو كردم و تو مرا بخشيدى و به اميد احسان پيش تو آمدم و تو بر من بخشيدى، اى چاره ساز بيچارگان و گشاينده مشكل درماندگان، اى صاحب عطاى بزرگ، اى داناى راز و پوشنده عيب، از جود و كرم تو پايمردى خواهم و به مهر و بخشندگى تو توسل جويم. پس دعاى مرا مستجاب كن و اميد مرا قطع مفرما و توبه مرا بپذير و گناه مرا بپوش به رحمتت يا ارحمن الراحمين.

مناجات دوم:

مناجات دردمندان از صحيفه كامل سجاديه

خدايا سوى تو شكايت مى كنم از نفس خود كه مرا به زشتيها وادار مى كند و سوى گناه مى شتابد، و به معاصى تو حرص مى ورزد و خويش را پيش خشم تو فرا مى دارد و به راه هلاك مى سپارد و هستى مرا تباه و مرا پيش تو بى ارزشترين مردم مى كند.

بسيار بهانه جو است، دراز آرزوست. اگر شرى به او رسد فرياد بر آرد و اگر خير يابد از ديگران دريغ دارد، به لهو و بازى راغب است، مبتلا به لهو و بيخبرى سوى گناه مى شتابد و توبه را به تأخير مى دارد.

خدايا سوى تو شكايت دارم از دشمنى كه مرا سرگشته مى گرداند و شيطانى

كه مرا بر مى انگيزد و دوستى دنيا را در نظر من آرايش مى دهد و ميان طاعت و قربت مانع مى شود. خدايا سوى تو شكايت مى كنم از دلى سخت كه به انديشه هاى شيطانى تيره مى گردد و به چرك و زنگ، آلوده است و از چشمى كه خشك گرديده از ترس تو نمى گريد و نگران چيزهائى است كه از آنها لذت برد. اى خداى من توانايى و نيرويى نيست مگر به قدرت تو از رنجهاى دنيا آسودگى نباشد مگر به حفظ تو. پس از تو مى خواهم به حكمت بالغه و مشيت نافذه خود، مرا نگران بخشش ديگران مگردان و آماج فتنه ها مساز.

مرا ياور باش بر دشمنانم و رسوايى و عيبهاى مرا بپوشان و از بلا نگهدار و از گناهان حفظ كن، به مهر و بخشايش خدايى كه از هر مهربان مهربانتر است، يا ارحم الراحمين.

مناجات سوم:

مناجات اميدواران از صحيفه كامل سجاديه

اى كه چون بنده، از تو چيزى بخواهد عطا مى كنى و هرگاه آرزوى آن نعمت كند كه نزد تو است او را به آرزو مى رسانى و هنگامى كه روى به تو آرد او را به خود نزديك مى كنى و نزد خويش جاى مى دهى و وقتى گناه آشكار كند، گناهان او را پنهان مى كنى و مى پوشانى و اگر توكل بر تو كند او را كافى باشى و كار او بسازى، اى خداى من كيست كه به اميد ميهمانى در سراى تو فرود آمد و او را نپذيرفتى و كيست كه به اميد عطا راحله خود را بر در خود خوابانيد و او را عطا ندادى. آيا شايسته است كه به نوميدى از در سراى

تو بازگردم با آنكه سرورى غير تو كه بر من احسان كند نمى شناسم؟ چگونه اميدوار غير تو باشم؟ با آنكه هر خيرى در توست. چگونه از غير تو آرزو كنم؟ با آنكه عالم ظاهر و باطن در اختيار توست، آيا اميد از تو ببُرم؟ با آنكه سؤال نكرده از فضل خود به من عطا كردى. آيا مرا محتاج به مانند خودم مى كنى با آنكه من چنگ به رشته رحمت تو زدم. اى كسى كه قاصدان درگاه تو خوشبختند و آمرزش طلبان به انتقام تو مبتلا نگشتند. چگونه تو را فراموش كنم، با آنكه تو پيوسته در ياد منى و چگونه از تو غافل باشم با آنكه تو هميشه مراقب منى.

خدايا دست به دامن كرم تو زده ام و آرزوى عطاى تو كرده ام پس مرا به توحيد خالص گردان و از بندگان برگزيده خويش قرار ده، اى كسى كه هر گريخته به تو پناه مى برد و هر آرزومندى اميد به تو دارد. اى بهترين مرجع اميدواران و كريمترين مسئول دريوزگان كه سائل خود را باز نمى گردانى و آرزومند را نا اميد نمى كنى، اى كسى كه درِ سراى تو براى خواهنده باز است، اى كسى كه پرده از برابر اميدواران برداشته، از تو مى خواهم به كرم خويش عطا بخشى كه چشم من بدان روشن شود و اميد خويش را چندان در دل من جاى دهى كه دلم آرام گيرد و يقين چندان عنايت كنى كه معصيتهاى دنيا را در نظر من ناچيز گرداند و پرده كورى از پيش چشم من بردارد. يا ارحم الراحمين.

مناجات چهارم:

مناجات دوستان خدا از صحيفه سجاديه

اى خداى من! كيست كه

مزه دوستى تو را چشيده و به جاى تو ديگرى را برگزيده و كيست كه با تو آشنا شد و خواست از تو جدا شود. خدايا ما را از آنها قرار ده كه براى قرب و نزديكى خويش برگزيدى و براى دوستى و محبت خود از آلودگيها پاك كردى و آنها را مشتاق ديدار و راضى به رضاى خود گردانيدى. نعمت نظر به روى خود را بدو عنايت كردى و او را به رضاى خود نواختى، و از دورى و قهر خود در پناه گرفتى و در جوار خود و در جاى راستان منزل دادى و به شناسايى خود مخصوص داشتى و شايسته بندگى شناختى و دل او را شيفته اراده او ساختى و براى ديدار خود برگزيدى و يك سره روى او را به جانب خويش گردانيدى و دل او را براى محبت خود از همه چيز خالى كردى و رغبت او را به جانب خويش گردانيدى و دل او را براى محبت خود از همه چيز خالى كردى و رغبت او را در نعمتى كه نزد تو است قرار دادى و ياد خود را در انديشه او انداختى و سپاس خود را بدو الهام كردى و به طاعت خود سرگرم فرمودى و از بندگان شايسته خود گردانيدى و براى مناجات خود اختيار كردى و هر چه او را از تو جدا كند از او دور ساختى. خداوندا ما را از آن مردم گردان كه به زارى پيش تو خو گرفته و عمر خود به بلا و ناله گذرانند، پيشانى آنها در پيش عظمت تو به خاك سوده و چشمهاى آنها در خدمت تو

بيدار و سرشك آنها از ترس تو روان و دل آنها به دوستى تو، پيوسته از بيم تو دلهاى عارفان را به شوق آورده.

اى آرزوى دل مشتاقان و اى نهايت اميد دوستان، از تو مى خواهم دوستى خودت و دوستى هر كسى كه تو را دوست دارد و هر كارى كه مرا به تو نزديك سازد را در دل من افكنى و محبت خود را در دل من بيش از ديگران گردانى چنانكه دوستى من، مرا به سوى خوشنودى تو كشاند و رغبت من به تو مرا از معصيت تو باز دارد و بر من منت گذار كه تو را ببينم و خود به چشم دوستى و مهر سوى من نگر و روى خود را از من باز مگردان و مرا نزد خود نيكبخت و بهره مند گردان، يا مجيب يا ارحم الراحمين.

مناجات پنجم:

دعاى آن حضرت درباره رنج و اندوه و طلب رفع آن

خداوندا! دشمن مرا به مصيبت من شاد مكن و خويش و دوست مرا اندوهگين مساز. خداوندا يك نگاه لطف سوى من افكن و بدان رنجورىِ مرا برطرف كن و مرا به بهترين حالت كه هميشه عادت تو بود درباره من، بازگردان و دعاى من و دعاى هر كس كه تو را به اخلاص خواند مستجاب كن كه نيروى من سست و راه چاره بر من فرو بسته و حال من دشوار است و از آنچه در دست آفريدگان توست نااميدم و جز تو به كسى اميد ندارم.

اى خداى من، قدرت تو بر نجات من مانند قدرت توست بر مبتلا كردن من و ياد نعمتهاى تو مرا دلخوش دارد و

اميد انعام و فضل تو مرا نيرو مى دهد، چون از آن هنگام كه مرا آفريدى از نعمت تو خالى نبوده ام و تو اى خداى من پناه و سنگر و نگاهدار و دور كننده رنجى از من و مهربان و بخشاينده و ضامن روزى من هستى، آنچه بر من آمد به حكم تو بود و آنچه بدان رسيدم در علم تو گذشته، پس از مولا و سرور من، در قضا و قدر حتمى خود عافيت و صلاح و خلاص مرا از اين رنج مقرر فرما، چون من براى رفع آن به غير تو اميد ندارم و اعتماد من بر توست. پس اى صاحب بزرگى و كرم، با من چنان باش كه گمان نيك من با تو چنانست و بر سستى و بيچارگى من ترحم فرما و اندوه مرا بگير و بدين حال منت نه بر من و بر هر كسى كه تو را بخواند اى مولاى من! تو ما را فرمودى دعا كنيم و اجابت آن را بر عهده گرفتى، وعده تو حق است و خلاف و تغيّر ندارد. پس درود بفرست بر محمّد صلى الله عليه و آله كه پيغمبر تو و بنده توست و بر خاندان پاك او و به فرياد من برس، چون هر كه فريادرس ندارد تو به فريادش برسى و آنكه پناه ندارد تو پناهش دهى و منم مُضْطَر كه اجابت او را وعده دادى و بردن رنج و سختى او را بر خود واجب شمردى. پس مرا اجابت كن و اندوه مرا ببر و از غم گشايش ده و مرا به بهترين حالى كه داشتم باز گردان و در خور

من، مرا مكافات مفرما ولكن به رحمت خود كه هر چيز را فرا مى گيرد با من رفتار كن.

اى خداى غالب، اى صاحب بزرگى و كرم، بر محمّد صلى الله عليه و آله و آل او درود بفرست و سخن مرا بشنو و اجابت كن.

فضايل و مناقب آن بزرگوار در اين چند صفحه نمى گنجد و از آن حضرت است كه دو كس سيرايى ندارند، طالب علم و طالب دنيا. بنابراين علم، خود مشوق مطالعه خواهد بود كه اين گونه احاديث را در كتابهاى تحف العقول و منتهى الامال مطالعه كنيد.

مختصرى درباره محمّد بن على عليه السلام ملقب به باقر العلوم عليه السلام

امام محمّد باقر عليه السلام فرزند حضرت سجاد عليه السلام در اول رجب متولد و در هفت ذيحجه هر سال سالگرد شهادت ايشان است. مدت عمر شريفان 57 سال بود. لقبشان: باقر، كنيه ايشان: ابوجعفر، نام پدر: على، نام مادر: فاطمه دختر امام حسن عليه السلام و نام قاتل ايشان ابراهيم بن وليد با زهر بوده و محل دفن ايشان بقيع مى باشد.

جابر بن عبداللَّه انصارى از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله است كه مأمور رساندن سلام پيامبر به حضرت باقر عليه السلام بود و از قول پيامبر صلى الله عليه و آله به جابر گفته شده بود كه تو پنجمين امام را كه ملقب به باقر العلوم (شكافنده علم) است درك خواهى كرد و سلام مرا به او ابلاغ كن.

ائمه اطهار عليهم السلام اگر چه در زمان خودشان همه علوم را دارا بودند ولى بدون زحمت هم به دست نمى آورده اند، در روايت است كه

هر شب جمعه علم ما ائمه زياد مى شود، و بر اثر عبادت و انجام مستحبات و پذيرفتن آنچه خداوند متعال مقدر كرده و مى خواهد، ايشان را به درجه امامت مى رساند و حديث قدسى »عبدى عبادى يجعلك مثلى« مصداق با ارزش در مورد ائمه اطهار است. نكته جالب توجه اينكه حضرت امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در مقطعى از زمان مى زيستند كه بنى اميه و بنى عباس بر سر حكومت غاصبه با يكديگر به ستيز پرداخته بودند و اين موقعيت خوبى بود براى تربيت شاگردانى كه سرآمد علم شيمى و فلسفه و منطق و فقه و اصول بودند كه توضيح آن در اين مختصر نمى گنجد، ديگر اينكه امام حسين عليه السلام با پذيرفتن شهادت، نهال درخت اسلام را بارور نمودند و حضرت سجاد عليه السلام غيرت مذهبى و تولى و تبرى را بين مسلمين و خصوصاً تشيع شعله ور نمودند و زمينه را براى پذيرش حق و حقيقت و علم و تقوى آماده ساختند و خود اين امور از اعجاز اهل البيت و اتمام حجت است كه هر كدام نقشى را به اقتضاى زمان به عهده داشته اند.

حال رواياتى از امام محمّد باقر عليه السلام نقل مى شود، باشد كه آنها چراغ راه زندگى خود و خانوادمان و جامعه گردد. ان شاء اللَّه.

چهل حديث از امام محمّد باقر عليه السلام

1 - عن ابا جعفر عليه السلام: »قال عالم ينفع بعلمه افضل من سبعين الف عابد«. (اصول كافى، جلد 1، صفحه 40).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: عالم و دانشمندى كه مردم از علم او نفع مى برند برترى دارد از هفتاد هزار مرد عبادت كننده كه دائماً به

عبادت مشغول باشند.

2 - عن ابا جعفر عليه السلام: »ذروة الامر و سنامه و مفتاحه و ... الطاعة بالامام بعد معرفته«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: بزرگى و برترى و كليد و ... هر كارى پيروى امام از روى شناخت است. (كتاب كافى، صفحه 481).

3 - امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: دوازده امام از آل محمّد صلى الله عليه و آله همگى محدث و اولاد پيغمبر صلى الله عليه و آله و على بن ابيطالب عليه السلام هستند، پس پيغمير صلى الله عليه و آله و على عليه السلام دو پدر اين امتند. (كتاب كافى، جلد 1، صفحه 482).

4 - امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: ما دوازده امام هستيم از جمله آنان حسن و حسين است و امامان از فرزندان حسين عليه السلام هستند. (كتاب كافى، جلد 1، صفحه 482).

5 - امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند: هيچ نكبتى به بنده نرسد (پايش به سنگى نخورد) مگر به سبب گناه و آنچه خداوند از آن مى گذرد، بيشتر است. (كتاب كافى، جلد 3، صفحه 370).

6 - امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند: همانا بنده مرتكب گناه مى شود و روزى از او بر كنار مى گردد. (كتاب كافى، جلد 3، صفحه ...).

7 - امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند: در ميان مخلوق خدا سزاوارترين كس به تسليم بودن قضاى خداى عزوجل كسى است كه خداى عزوجل را بشناسد و هر كه به قضاء، راضى باشد، قضا بر او وارد شود و خدا اجر او را بزرگ فرمايد و هر كه قضا را ناخوش دارد، قضا بر او

وارد شود و خدا اجرش را تباه سازد. (كتاب كافى، جلد ...، صفحه 102).

8 - امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند: زن يهوديه را كه گوشت گوسفند را مسموم كرده بود تا پيغمبر صلى الله عليه و آله بخورد خدمت آن حضرت آوردند، حضرت فرمودند: چه چيز تو را به آن كار واداشت، گفت با خود گفتم اگر او پيغمبر باشد زيانش نرساند و اگر پادشاه باشد مردم را از او آسوده خواهم كرد، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله از او در گذشت. (كتاب اصول كافى).

9 - امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايد: مؤمن، برادر و پدر و مادر مؤمن است، زيرا خداى عزوجل مؤمنين رااز سرشت بهشتى آفريد و از نسيم بهشت در پيكرشان دميد، از اين جهت مؤمنين برادر و پدر و مادر يكديگرند. (كتاب اصول كافى، جلد 3، صفحه 242).

10 - امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: از حق مؤمن بر برادرش (برادر مؤمن ش) اين است كه گرسنگى او را سير كند و عورتش را بپوشاند و از گرفتاريش نجات بخشد و بدهيش را بپردازد و چون بميرد نسبت به خانواده و فرزندانش از او جانشينى كند. (كتاب اصول كافى، جلد 3، صفحه 246).

11 - قال الباقر عليه السلام: »الكمال كل الكمال، التفقه فى الدين و الصبر على النائبة و التقدير على المعيشة«.

امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند: كاملترين كاملها سه چيز است: تفقه (تحقيق) در دين و صبر بر آنچه از شدائد به تو مى رسد و اندازه در معيشت.

12 - قال الباقر عليه السلام: »ان اكمل المؤمنين ايماناً احسنهم خلقاً«.

امام

محمّد باقر عليه السلام فرمودند: به درستى كه كاملترين مؤمنين از نظر ايمان كسى است كه خلق نيكو داشته باشد.

13 - قال الباقر عليه السلام: »ان المؤمن تفرقاً من غير ذنب«.

امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند: به درستى كه وقتى دو مؤمن با يكديگر مصافحه كنند، از يكديگر متفرق و جدا مى شوند در حالى كه گناهانشان ريخته شده باشد. (كتاب اصول كافى، جلد 2، صفحه 182).

14 - قال الباقر عليه السلام: »ما عرف اللَّه من عصاه و انشد«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: كسى كه معصيت خدا را مى كند، نشناخته است خدا را.

15 - قال ابوجعفر الباقر عليه ال سّلام: »لا تنال ولايتنا الا بالعمل و الورع«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: ولايت و دوستى ما به كسى نمى رسد مگر به عمل و تقوى و پرهيزگارى از گناه و فرمان بردارى از خدا. (صفات الشيعه، صفحه 55).

16 - قال الباقر عليه السلام: »شيعتنا من اطاع اللَّه«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: شيعه ما كسى است كه اطاعت امر خداوند متعال مى كند. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 186).

شيعه ما در حقيقت پيرو امر خداست=گر نباشد پيرو امر خدا از ما جداست =بهر ما جز راه حق راه دگر در پيش نيست=هر كه باشد شيعه ما در دلش تشويش نيست= 17 - قال الباقر عليه السلام: »اياكم و الخصومة فانها تشغل القلب و تورث النفاق«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: از دشمنى بپرهيزيد، زيرا خصومت، قلب را فاسد مى كند و نفاق به وجود مى آورد. (مگر با دشمنان خدا). (اصول كافى، جلد 2، صفحه 301).

18 - قال

الباقر عليه السلام: »ان اللَّه تعالى عوض الحسين عليه السلام من قتله ان جعل الامامة فى ذريته و الشفاء فى تربته و الاجابة الدعاء عند قبره و لا تعد الايام زائريه جائياً و راجحاً من عمره«. (بحار الانوار، جلد 44، صفحه 221).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: به درستى كه خداوند متعال عوض شهادت حسين عليه السلام امامت را در ذريه او، قرار داد و شفا را در تربيت او، اجابت دعا را نزد قبر او قرار داده و ايام رفت و برگشت زيارتى زائرانش را جزو عمر آنها حساب نمى نمايد.

19 - قال الباقر عليه السلام: »ما ضر من مات منتظراً لامرنا الا يموت فى وسط شطاط المهدى و عسكر«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: ضرر نكرده است كسى كه بميرد و منتظر امر فرج ما باشد، زيرا وضع او مانند كسى است كه در وسط خيمه امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه و لشكريانش جان داده باشد.

كسى گوى دولت ز دنيا ببرد=كه با خود نصيبى به عقبى ببرد= 20 - قال الباقر عليه السلام: »فى قول اللَّه عزوجل: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم، قال: الائمة من ولد على و فاطمه الى ان يقوم الساعة«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: از قول خداوند متعال، اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا و رسول و ائمه را، منظور از (اولى الامر) امامان از اولاد على عليه السلام و فاطمه عليها السلام يكى پس از ديگرى مى باشند تا روز قيامت. (تفسير نور الثقلين، جلد 1، صفحه 499).

21 -

قال الباقر عليه السلام: »من احينا فهو اهل البيت، فقلت جعلت فداك منكم؟ قال: منا و اللَّه، اما سمعت قول ابراهيم عليه السلام: فمن تبعنى فانه منى«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: كسى كه دوست داشته باشد ما را، از خانواده ماست، راوى عرض كرد فدايت شوم از شماست؟ فرمود: آرى، آيا نشنيدى سخن خدا را كه در بيان ابراهيم عليه السلام فرمود: كسى كه پيروى از من بكند به درستى كه او از من است. (نور الثقلين، جلد 2، صفحه 548).

22 - عن فضل عن ابى جعفر الباقر عليه السلام: »هل لهذا لامر وقت؟ فقال: كذب الوقاتون كذب الوقاتون كذب الوقاتون«.

فضل مى گويد: از امام باقر عليه السلام سؤال كردم، آيا وقت ظهور امام زمان تعيين شده است؟ امام سه مرتبه فرمودند: كسى كه براى ظهور امام زمان وقت تعيين كند، دروغ مى گويد. (اصول كافى، جلد 1، صفحه 68).

23 - قال الباقر عليه السلام: »ان العبد ليذنب الذنب فيزوى عنه الرزق«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: بنده خدا براى گناهى كه مرتكب مى شود، از رزق و روزى خود دور مى افتد و در تنگى معيشت قرار مى گيرد. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 70).

24 - قال الباقر عليه السلام: »تسبيح فاطمة عليها السلام فى كل يوم فى دبر كل صلاة احب الى من صلاة الف ركعة فى كل يوم«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: تسبيح مادرم فاطمه زهرا عليها السلام در هر روز بعد از نماز بهتر است نزد من از هزار ركعت نماز مستحبى در هر روز. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 533).

25 -

قال الباقر عليه السلام: »من عاد مريضاً فى اللَّه لم يسل المريض للعائد شيئب الا استجاب اللَّه له«. (وسائل الشيعه، جلد 2، صفحه 638).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند:

كسى كه مريضى را به خاطر خدا عيادت كند، درخواست نمى كند مريض براى او، چيزى را مگر اينكه دعاى او را خداوند مستجاب كند.

26 - قال الباقر عليه السلام: »ما من شى احب الى اللَّه و يطلب ما عنده«.

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: در نزد خداوند چيزى بهتر و با فضيلت تر از آن نيست كه بنده حاجات و مطلوب خود را از پيشگاه خداوند درخواست كند. (بحار الانوار، جلد 9، صفحه 294).

27 - قال الباقر عليه السلام: »ما من قطرة احب الى اللَّه تعالى من قطرة دموع فى سواد الليل مخافة من اللَّه لا يراد بها غيره«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 482).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: هيچ قطره اى در پيشگاه خداوند، از قطره اشكى كه در تاريكى شب از خوف خدا ريخته شود و منظور از آن غير خدا نيست، بهتر و محبوبتر نيست.

28 - قال الباقر عليه السلام: »ما من نكبته نصيب العبد الا بذنب و ما يعفو اللَّه عنه اكثر«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 269).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: هيچ نكبت و گرفتارى به بنده اى روى نمى آورد مگر به واسطه گناهى كه از او سر زده است، در عين حالى كه آنچه را خداوند عفو مى فرمايد بيشتر است از آنچه باقى مانده است.

29 - قال الباقر عليه السلام: »و اللَّه لا يلح عبد مؤمن على اللَّه عزوجل فى

حاجته الا قضاها له«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 475).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: به خدا سوگند الحاح و التجا نمى كند بنده مؤمن به درگاه خدا براى گرفتن حاجت خود، مگر اينكه آن حاجت برآورده است اگر در دنيا به مصلحتى نشد، در برزخ يا قيامت انجام خواهد شد.

نقل است كه شيخ بهايى در زمان شاه عباس به ماده اى برخورد كرده بود كه آن را در سرمه دان مى ريخت و خاصيت آن چنان بود كه اگر كسى قطره اى از آن را در چشمش مى ريخت غيب مى شد. از اين ماده يكى از شاگردانش با خبر شد و اصرار زياد به شيخ نمود كه من قسم ياد مى كنم و قول مى دهم از آن در موارد حرام استفاده نكنم و با سماجت و حتى قسم كفاره دار كمى از آن ماده را از شيخ گرفت و چون يكى دو قطره از آن را در چشم ريخت، كاملا مطمئن شد كه ديگران او را نمى بينند. پس از مدتى تصميمم گرفت به قصر برود و از اوضاع داخل قصر با اطلاع شود، و از آنجائى كه شخصى شكم دوستى بود، بو و نوع غذاها او را مجذوب نمود و موقعى كه سفره شاهانه پهن شد شكمى از غذا درآورد، مستخدم سفره متوجه شد كه در اين محل سفره كسى نبوده ولى غذا خورده شده است و چون اين عمل چند روز تكرار شد، جريان را به شيخ اطلاع دادند و شيخ متوجه موضوع شد، و تعهد گرفت من طريق گرفتن اين شخص را مى دانم ولى بايد فقط او را تسليم من دهيد و او را اذيت نكنيد. با

شرط شيخ موافقت شد و بنا شد در سر سفره به محض احساس وجود ايشان همگى از اطاق خارج شوند و درب اطاق را ببندند و از قبل راههاى فرار را مسدود نمايند. به هر حال اين چنين كردند و شيخ را خبر نموده، راه علاج را خواستند. شيخ گفت: كاه بياورند و از پنجره ايجاد دود كرده و اطاق را پر از دود كردند. در نتيجه دودها به چشم شاگرد شيخ رفته و با ريختن اشكهاى چشم، سرمه هاى مخصوص پاك شده و شخص ظاهر گرديد، او را دستگير و خدمت شيخ آوردند، شيخ هم سرمه دان مخصوص را از او گرفت و تنبيهش نمود.

به هر حال علاوه بر داستان فوق فرض كنيد طفلى يرقان (زردى) گرفته و عسل براى او مرگ آور است ولى ميوه و هندوانه خنك براى سلامتى وى مفيد است. آيا پدر دلسوز، اگر طفل گريه كند و عسل بخواهد، بايد به دل فرزندش عمل كند يا به صلاح وى؟!

دعا هم اين چنين است دعا يعنى خير، اگر شر در آن باشد ديگر دعا نيست.

30 - قال الباقر عليه السلام: »عن آبائه عليها السلام: قال انما سميت فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله الطاهرة لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث و ما رأت قسط يوماً حمرة و لا نفاساً«. (بحار الانوار، جلد 43، صفحه 19).

امام محمّد باقر عليه السلام از پدرانش روايت مى كند كه: همانا فاطمه عليها السلام دخت گرامى خاتم الانبياء محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله طاهره ناميده شد، زيرا از هر آلودگى ظاهرى و هر پليدى و ناروايى به

دور و پاكيزه بود و هيچگاه (و لو يك مرتبه) عادت زنان را كه هر ماه و بعد از زايمان در خود مى بينند، مشاهده نكرد.

31 - قال الباقر عليه السلام: »من توكل على اللَّه لا يغلب و من العتصم باللَّه لا يهزم«. (بحار الانوار، جلد 69، صفحه 151).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: كسى كه بر خدا توكل كند هيچ گاه مغلوب نمى شود، و كسى كه بر ريسمان محكم خداوند چنگ بزند، هيچگاه شكست نمى خورد.

32 - قال الباقر عليه السلام: »و اللَّه ما ينجو من الذنب الا من اقربه«. (رسائل، جلد 11، صفحه 35).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: به خدا قسم هيچكس از كيفر گناه نجات نمى يابد مگر آنكه به گناه خود اعتراف و از آن اظهار پشيمانى كند. (البته نبايد نزد ديگران به گناه اقرار كرد، زيرا باعث ترويج گناه و فساد مى شود بلكه بايد بين خود و خدا به گناه اعتراف كرده و از خدا بخشش و مغفرت نمود. پس به ياد داشته باشيد اعتراف به گناه ديگران، خود گناه بزرگترى است).

33 - قال الباقر عليه السلام: »من هم بشى من الخير فليعله فان كل شى فيه للشيطان فيه نظرة«. امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: كسى كه قصد كار خيرى مى كند در انجام آن بشتابد زيرا هر چه در آن تأخير افتد شيطان را نسبت به آن مهلتى پيدا مى شود. (اصول كافى، صفحه 213).

34 - قال الباقر عليه السلام: »اذا جائكم من ترضون دينه و امانته فزوجوه ان لا تعلموه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير«. (اصول كافى، جلد 5، صفحه

347).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: اگر كسى براى خواستگارى دخترتان آمد كه از نظر دينى و اخلاقى مورد پسندتان بود به او پاسخ مثبت دهيد وگرنه روى زمين فساد و آشوب بزرگى رخ خواهد داد.

35 - نقل الباقر عليه السلام عن الرسول صلى الله عليه و آله عن اللَّه تعالى: »اذا ردت ان اجمع لمسلم خير الدنيا و الاخرة جعلت له قلباً خاشعاً و لساناً ذاكراً وجداً على البلاء صابراً و زوجة مؤمن ة تسره اذا نظر اليها و تحفظة اذا غاب عنها فى نفسها و ماله«.

امام محمّد باقر عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل فرمود كه خداوند فرموده است: هرگاه بخواهيم براى فرد مسلمانى خير دنيا و آخرت را جمع نمائيم براى او دلى خاشع و زبانى ذاكر و تنى صابر بر مصائب و همسرى صالح قرار مى دهيم كه هر گاه به او نظر افكنده شادمان گردد و اگر غائب و بيرون از خانه باشد، ناموس خود و اموال و دارايى شوهر خويش را نگهدارى نمايد.

36 - عن اباجعفر عليه السلام: »فى قوله تعالى فاقم وجهك للدين حنيفاً، قال: هى الولاية«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 286).

امام محمّد باقر عليه السلام درباره قول خداوند متعال در باره آيه بالا مى فرمايند: منظور از آن ولايت است.

37 - عن جابر، عن ابا جعفر عليه السلام قال: »انا لنعرف الرجل اذا رأيتنا بحقيقة النفاق«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 322).

نقل شده از جابر، از امام محمّد باقر عليه السلام كه فرمودند: ما هرگاه مردى را مى بينيم، ايمان يا نفاق او را به

حقيقتش مى شناسيم (يعنى حقيقت و واقع ايمان يا حقيقت و واقع نفاق او را مى شناسيم و چيزى از ايمان يا نفاق او بر ما پوشيده نمى ماند).

38 - ... عن ابا جعفر عليه السلام: »قال لما ولدت فاطمة عليها السلام: اوحى اللَّه الى ملك فانطق به لسان محمد صلى الله عليه و آله فيماها فاطمة ثم قال انى فطمتك بالعلم و فطمتك من الطمث، ثم قال ابو جعفر عليه السلام و اللَّه لقد فطمها اللَّه بالعلم و عن الطمث فى الميثاق«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 358).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: چون فاطمه عليها السلام متولد شد خدا به فرشته اى وحى كرد تا به زبان محمّد صلى الله عليه و آله جارى نمايد كه او را فاطمه نام گذارد، سپس فرمود: من تو را (از جهل باز گرفتم و) به علم پيوستم، به خدا سوگند كه خدا او را با علم از شير و از خون حيض در عالم ميثاق باز گرفت.

39 - ... عن ابا جعفر و عبد اللَّه عليه السلام قالا: »ان فاطمة عليها السلام لما ان كان اخذت بتلابيب عمر فجه انه اليها ثم قالت اما و اللَّه يا ابن الخطاب لولا انى كره ان يصيب البلاه من لا ذنب له لعلمث من الطمث ...«. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 358).

امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايند: چون آن مردم كردند (در خانه على و فاطمه را آتش زدند و ...). فاطمه{P - در حق فاطمه P}

عليها السلام، گريبان عمر را گرفتند و او را پيش كشيدند و فرمودند: همانا به خدا،

اى خطاب اگر من از رسيدن بلا به بى گناهان كراهت نداشتم مى فهميدى كه خدا را سوگند مى دادم و او را زود اجابت كننده مى يافتى. (يعنى نفرين مى كردم و به زودى بلا نازل مى شد و تو را و بى گناهان را شامل مى شد ولى مى خواهم بى گناهان با آتش تو نسوزند).

40 - عن ابى جعفر عليه السلام - قال ان اللَّه جنة لا يدخلها الا ثلاثة. احدكم من حكم فى (على) نفسه بالحق. (اصول كافى، جلد 3، صفحه 218).

امام باقر عليها السلام فرمود - خداوند بهشتى دارد كه جز سه كس به آن وارد نمى شوند. يكى از آن سه، كسى است كه در باره خويش به حق داورى كند.

مختصرى درباره امام جعفر صادق عليه السلام ملقب به اباعبداللَّه عليه السلام

رئيس مذهب جعفرى در 17 ربيع الاول سال 83 هجرى متولد و در 25 شوال سال 148 هجرى در سن 65 سالگى به شهادت رسيدند.

لقب: صادق، كنيه: ابوعبداللَّه، نام پدر: محمّد، نام مادر: ام فروه (فاطمه)، دوران رهبرى: 34 سال، نام قاتل: منصور عباسى با زهر، محل دفنشان نيز قبرستان بقيع مى باشد.

زمان امام صادق عليه السلام همانند پدر بزرگوارشان مصادف با جنگهاى بنى اميه و بنى عباس بود و اين فرصتى بود كه امام عليه السلام علاوه بر تربيت شاگردان زياد، حقانيت شيعه را مطرح نمايند.

در اينجا به چهل حديث از ايشان اكتفا خواهيم كرد.

1 - قال الصادق عليه السلام: »اعرفوا منازل الناس على قدر روايتم عنا«.

امام حعفر صادق عليه السلام فرمودند: مقام و منزلت مردم را به اندازه نقل احاديث آنها از ما بشناسيد.

(اصول كافى، جلد 1، صفحه 50).

2 - قال الصادق عليه السلام: »من اطاع رجلاً فى معصيته فقد عبده«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه از گناهكارى در معصيت پيروى كند، در واقع بندگى آن گناهكار را نموده است. (بحار الانوار، جلد 2، صفحه 398).

3 - قال الصادق عليه السلام: »من ايمان على مؤمن بشطر كلمة؟ لقى اللَّه عزوجل و بين عينيه مكتوب آيس من رحمتى«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: هر كسى عليه شخص مؤمن كلمه اى بگويد، فرداى قيامت خداوند متعال را ملاقات مى كند كه ميان پيشانى او نوشته شده است: اين شخص از رحمت خداوند محروم گرديده است. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 368).

4 - قال الصادق عليه السلام: »قال اللَّه عزوجل، البخيل من بخل بالسلام«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: كه خداوند فرمود، بخيل كسى است كه در سلام كردن به ديگران بخل بورزد. (بحار الانوار، جلد 73، صفحه 5).

5 - قال الصادق عليه السلام: »ما من رجل تكبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: هيچ مردى نيست كه تكبر كند و ظلم نمايد مگر به خاطر كوچكى و احساس حقارتى كه در وجود خود سراغ دارد. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 312).

6 - قال الصادق عليه السلام: »ان من التواضع ان يجلس الرجل دون شرفه«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: از علامات تواضع هر كسى اين است كه پائين تر از مقام خود بنشيند. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 122).

7 - قال الصادق عليه السلام: »ما بلى العباد شى

اشد عليهم من اخراج الدراهم«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: خداوند بندگان را به چيزى كه سخت تر از خرج كردن پول و دارايى باشد امتحان نكرده است. (بحار الانوار، جلد 7، صفحه 139).

براى بندگان باشد ز افعال=نهايت امتحان بگذشتن از مال =به راه حق اگر بگذشتى از پول=عملهايت مسلم گشته مقبول= 8 - قال الصادق عليه السلام: »من اراد ان يكثر خير بيته فليتوض عند حضور طعامه«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه مى خواهد خير و بركت خانه اش زياد شود قبل از غذا خوردن وضو بگيرد. (بحار الانوار، جلد 63، صفحه 355).

9 - قال الصادق عليه السلام: »الناس اثنان، عالم و متعلم و سائر الناس همج و الهمج فى النار«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: مردم دنيا دو گروهند، عالم و متعلم و بقيه به شكل پشه زير پا مى باشند و سرانجام در آتش خواهند بود. (بحار الانوار، جلد 64، صفحه 176).

10 - امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: همه كارهاى خوب در خانه اى قرار داده شده است كه كليد آن خانه زهد در دنيا است. (مشكوة الانوار).

11 - امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: سكوت كنيد كه آن كليد كليه راحتيهاى دنيا و آخرت مى باشد. (نورى، مستدرك الوسائل«.

12 - امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: اساس و پايه وجود انسان عقل است و آن كليد كارهاى اوست. (علل الشرايع، جلد 1، صفحه 127).

13 - امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: پرهيزكارى كليد درب آخرت است. (مستدرك الوسائل، جلد 2، صفحه 17).

14 -

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: فقرا را محروم مكن و چيزى به آنان ببخش، اگر چه چند دانه انگور باشد.

15 - قال الصادق عليه السلام: »ما عبداللَّه بشى افضل من اداء حق المؤمن«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: عبادت كرده نشده خدا به چيزى كه افضل و بالاتر از اداء حق مؤمن است. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 7).

16 - قال الصادق عليه السلام: »افضل العبادة ادمان التفكر فى اللَّه و فى قدرته«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: بالاترين عبادت آن است كه پيوسته درباره خداوند و قدرت او بينديشى. (نوادر راوندى، جلد 1، صفحه 40).

17 - قال الصادق عليه السلام: »لو ددت ان اصحابى ضربت رؤسهم بالنساط حتى يتفقهوا«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: هر آينه دوست دارم با تازيانه بر سر اصحابم بزنند، تا اينكه دانش و علم دين را فرا گيرند. (اصول كافى، جلد 1، صفحه 31).

18 - قال الصادق عليه السلام: »معلم الخير تستغفر له دواب الارض و حيتان البحر و كل صغيرة و كبيرة فى الارض و سمائه«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: معلمى كه مردم را به نيكى دعوت نمايد، جنبندگان زمين و ماهيان دريا و هر موجود كوچك و بزرگ در آسمان و زمين براى او از خداوند طلب آمرزش مى كنند. (بحار الانوار، جلد 2، صفحه 17).

19 - قال الصادق عليه السلام: »قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، الدعاء سلاح المؤمن و عمود الدين و نور السماوات و الارض«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: پيغمبر اكرم صلى

الله عليه و آله فرمودند، دعا اسلحه مؤمن و ستون دين و نور آسمان و زمين است. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 468، حديث 1).

20 - قال الصادق عليه السلام: »عليك بالدعاء، فانه شفاء من كل داء«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: تو را به دعا كردن به درگاه الهى سفارش مى كنم، زيرا دعا شفا دهنده هر دردى است. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 470، حديث 1).

21 - قال الصادق عليه السلام: »الدعاء كهف الاجابة كما ان السحاب كهف المطر«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: دعا در بر گيرنده و مقرون به اجابت است، همچنانكه ابر در بر گيرنده باران است. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 471).

22 - قال الصادق عليه السلام: »ان اللَّه عزوجل لا يستجيب دعاء بظهر قلب قاس«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: خداى عزوجل دعاى قسى القلب و انسان سنگدل را به اجابت نمى رساند. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 474، حديث 4).

23 - قال الصادق عليه السلام: »اف للرجل المسلم لا يفرغ نفسه فى الاسبوع يوم الجمعة لامر دينه فيسأل عنه«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: واى به حال مرد مسلمانى كه در هفته يك روز جمعه خود را تعطيل نكند تا بتواند به مسائل دينى اش رسيدگى كند. (وسائل، جلد 8، صفحه 252).

24 - قال الصادق عليه السلام: »لكل شى اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: براى هر چيزى پايه و اساس است، پايه و اساس اسلام دوستى و محبت ما اهل البيت است. (ميزان

الحكمه، جلد 4، صفحه 526).

25 - قال الصادق عليه السلام: »تسبيح الفاطمه عليها السلام فى كل يوم دبر كل فريضة احب الى من الصلوة الف ركعة فى كل يوم«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: تسبيح فاطمه عليها السلام در هر روز بعد از هر نماز واجب از هزار ركعت نماز مستحبى در هر روز بهتر است. (مجموعه ورام، صفحه 301).

26 - قال الصادق عليه السلام: »يأتى على الناس زمان ليس فيه شى اعز من اخ انيس و كسب درهم حلال«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: زمانى بر مردم بيايد كه در آن هيچ چيز از برادر و رفيق مونس، و همدم و كسب حلال كمياب تر نباشد. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 251).

27 - قال الصادق عليه السلام: »اورع الناس من عند الشبهة اعبد الناس من اقام الفرائض اجهد الناس من ترك الحرام، اشد الناس اجتهاد امن ترك الذنوب«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: پرهيزگارترين مردم كسى است كه از انجام امور

شبهه ناك پرهيز نمايد، عابدترين مردم كسى است كه واجبات را به جاى آورد، كوشاترين مردم در راه خدا، كسى است كه از محرمات دورى كند. (بحار الانوار، جلد 67، صفحه 305).

28 - قال الصادق عليه السلام: »حجة افضل من الدنيا و ما فيها، و صلاة فريضة افضل من الف حجه«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: يك حج به جا آوردن برتر است از دنيا و آنچه در آن است و يك نماز واجب از هزار حج برتر است. (وسائل الشيعه، جلد 3، صفحه 27).

29 -

قال الصادق عليه السلام: »منج مات و لم يحج حجة الاسلام فليمت ان شاء يهودياً او نصرانياً«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: هر كه مرگش فرا رسد و حج واجب را انجام نداده باشد، پس همانند يك يهودى يا نصرانى مى ميرد. (در صورت مستطيع بودن و اهمال نمودن در انجام حج). (مستدرك الوسائل، جلد 8، صفحه 18).

30 - قال الصادق عليه السلام: »ان اللَّه عزوجل يحب البيت الذى فيه ال عرش و يبغض البيت الذى فيه الطلاق، و ما من شى ابغض الى اللَّه عزوجل من الطلاق«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: خداوند عزوجل دوست مى دارد خانه اى را كه در آن ازدواج و عروسى برپا مى شود و خوش نمى دارد خانه اى را كه در آن طلاق واقع شود و هيچ چيز بدتر از طلاق نيست در نزد خداوند متعال. (فروع كافى، جلد 6، صفحه 54، حديث 3).

31 - قال الصادق عليه السلام: »ركعتان يصليهما المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها اعزب«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: دو ركعت نماز كه فرد متأهل مى خواند از هفتاد ركعت نماز فرد مجرد بهتر است. (وسائل، جلد 14، صفحه 7). 32 - قال الصادق عليه السلام: »من ترك التزويج مخافة العيلة فقد اسا باللَّه الظن«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه از ترس مخارج همسر و فرزند، ازدواج نكند به روزى رساندن خدا به بندگانش بدگمان است. (فروع كافى، جلد 5، صفحه 330).

33 - قال الصادق عليه السلام: »من سعادة المرء ان لا تطمت ابنه فى بيته«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: از نشانه هاى

سعادت انسان آن است كه دخترش در خانه او عادت ماهانه نبيند. (اين حديث موقعيت جغرافى عربستان را مد نظر دارد و يا ضرورت عمل به آن بستگى به شرائط زمانى است). (وسائل، جلد 14، صفحه 39).

34 - عن الصادق عليه السلام: »جاء رجل الى النبى صلى الله عليه و آله فشكا للَّه الى جة فقال تزوج فوسع عليه«.

از امام جعفر صادق عليه السلام است كه: مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله شرفياب شد و از فقر و تنگدستى شكايت كرد آن حضرت فرمود: برو همسر انتخاب كن او رفت و طبق دستور پيامبر صلى الله عليه و آله ازدواج كرد و روزيش فراوان شد. (وسائل، جلد 14، صفحه 25).

35 - قال الصادق عليه السلام: »الكفو ان يكون عفيفاً و عنده يسار«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: كفو بودن (همسان بودن) مرد و زن اين است كه او مردى پاكدامن بوده و از نظر مالى بتواند زندگى خود را اداره نمايد. (من لا يحضر، جلد 4، صفحه 394).

36 - قال الصادق عليه السلام: »اذا تزوج الرجل المرأة لجمالها او مالها و كل الى ذلك و اذا تزوج لدينها رزقه اللَّه الجمال و المال«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: اگر كسى زنى را به خاطر زيبايى يا ثروت و مالش به ازدواج خود درآورد، خداوند او را با همان وا مى گذارد ليكن اگر دين و ايمان دختر هدف باشد خداوند مرد را از جمال و مال بهره مند مى سازد. (مستدرك كتاب نكاح، باب 14).

37 - قال الصادق عليه السلام: »السراق ثلاثة

مانع الزكوة و مستحل مهور النساء و كذلك من اشتدان و لم ينو قضائه«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: دزدان سه دسته هستند، كسانى كه زكات مالشان را نمى پردازند و آنهايى كه مهريه زنانشان را بر خود حلال مى دانند و كسانى كه قرض مى گيرند و موقع پرداختن آن را نمى دهند. (بحار الانوار، جلد 93، صفحه 12).

38 - قال الصادق عليه السلام: »جهاد المرأة حسن التبعل«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: جهاد زن، نيكو شوهردارى است. (خصال، صفحه 62).

39 - قال الصادق عليه السلام: »لا ينبغى للمرأة ان تجمر ثوبها اذا خرجت من بيتها«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: شايسته نيست زن به هنگام بيرون رفتن از خانه لباسهاى خود را خوشبو و معطر سازد (آرايش كند). (كافى، جلد 5، صفحه 519).

40 - قال الصادق عليه السلام: »من ابتلى من المؤمنين ببلاء فصبر عليه كان له مثل اجر الف شهيد«.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: هر مؤمنى كه به بلايى مبتلا شود و بر آن بلا صبر كند، پاداش صبر او معادل پاداش هزار شهيد است. (مسكن الفراد، صفحه 51).

مختصرى از ابوالحسن بن جعفر عليه السلام ملقب به موسى كاظم عليه السلام

ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام به سال 128 و به قولى 129 در هفتم صفر متولد و در بيست و پنجم ماه رجب سال 183 به سن 54 يا 55 سالگى در بغداد، در زندان سندى بن شاهك شهيد شدند.

لقب: كاظم، كنيه: ابوالحسن، نام پدر: جعفر، نام مادر: حميده، دوران رهبرى: 35 سال، قاتل: هارون با زهر،

محل دفن: كاظمين مى باشد.

تبليغات و ارشادات ايشان حتى در زندان زبانزد خاص و عام مى باشد كه نقل آن داستانها در اين مختصر نمى گنجد.

تنها به نقل چهل حديث شريف از ايشان بسنده مى كنيم.

1 - قال الكاظم عليه السلام: »من دخله العجب هلك«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: هر كه خودخواهى و تكبر بر او چيره شود، هلاك مى گردد.

2 - قال الكاظم عليه السلام: »ان لابدانكم ثمنا و هى ال جنة الا فلا تبيوه الا بهاء«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: بدن شما به اندازه بهشت مى ارزد، مواظب باشيد اين بدنها را به كمتر از بهشت نفروشيد.

3 - قال الكاظم عليه السلام: »المعروف غل لا يفكر الا المكافات او شكر«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: خوبى همانند غلى (غلاده اى) بر گردن انسان است تا مادامى كه يا جبران كند يا تشكر.

4 - قال الكاظم عليه السلام: »يوم العدل على ظالم اشد من يوم الجور على المظلوم«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: روز دادخواهى و عدالت بر ستمگر سخت تر از روز ستم بر ستمديده است. (الفصول، صفحه 291).

5 - قال موسى بن جعفر عليه السلام: »المؤمن قليل الكلام و كثير العمل، و المنافق كثير الكلام و قليل العمل«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: مؤمن حرفش كم است و عملش زياد، منافق حرفش زياد است و عملش كم. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 312).

6 - قال الكاظم عليه السلام: »ان الصلاة فى الصف الاول كالجهاد فى سبيل اللَّه«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: همانا نماز در

صف اول جماعت مثل جهاد در راه خداست (بهترين صفها صف اول است و بدترين آن صف آخر).

7 - قال الكاظم عليه السلام: »بئس العبد يكون عبد ذا وجهين و ذا السائين يطرى اخاه اذا شاهده و ياكله اذا غاب عنه«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: بنده اى كه دو صورت و دو زبان داشته باشد بد بنده اى است، زيرا در حضور برادرش از او تعريف مى كند و در غياب، غيبت او را انجام مى دهد. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 31).

8 - قال الكاظم عليه السلام: »مجالسة اهل الدين شرف الدنيا و الاخرة«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: همنشينى با اهل دين، موجب شرافت دنيا و آخرت است. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 313).

9 - قال الكاظم عليه السلام: »محادثة العالم على المزابل خير من محادثة الجهل على الزرابى«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: صحبت كردن با عالم در مكان پست هم اگر باشد بهتر از صحبت كردن با جاهل، در جايگاههاى بسيار زيبا و سريرهاى آراسته است. (اصول كافى، جلد 1، صفحه 39).

10 - قال الكاظم عليه السلام: »سئل رجل عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ما حق الوالد على ولده؟ قال لا يسميه باسمه، و لا يمشى بين يديه و لا يجلس قبله و لا يتسبب له«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: مردى از پيغمبر صلى الله عليه و آله از حق پدر و فرزند سؤال كرد، حضرت فرمود از حقوق پدر بر فرزند اين كه به اسم، او را صدا نزند و جلوتر از او در

مجلس ننشيند و در بين مردم باعث فحش و اهانت به پدر نگردد.

11 - قال الكاظم عليه السلام: »ليس من دواء الا و يهيج داء و ليس شى فى البدن انفع من امساك اليد الا عما يحتاج اليه«.

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: هيچ دارويى نيست مگر اينكه درد ديگرى را تحريك كند و چيزى هم براى بدن مفيدتر از آن نيست، كه انسان كمتر دست به طرف غذا دراز كند، كم بخورد و در حد احتياج و ضرورت غذا ميل نمايد. (بحار الانوار، جلد 59، صفحه 68).

12 - حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمودند: خداوند آنچه را از ايمان، بر قلب واجب گردانيده است عبارتست از اقرار، شناخت، تصديق، تسليم، باور و رضا بر اين كه خدايى جز خداى يكتاى بى شريك وجود ندارد، و يگانه است و بى نياز از همه چيز و همه نيازمند به او هستند نه همسر و فرزندى دارد و اينكه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست. (اصول كافى، جلد 2، صفحه 38 - 39).

13 - امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: در دين خدا تفقه كنيد زيرا، كه فقه كليد بينش و باعث كمال عبادت و وسيله رسيدن به درجات عالى و مراقبت والاى در دين و دنيا است. فضيلت فقيه بر عابد به مانند فضيلت خورشيد بر ستارگان است و هر كه در دين خود تفقه نكند، خداوند از عمل او راضى نخواهد بود. (تحليلى از زندگانى امام موسى كاظم عليه السلام، صفحه 269).

14 - قال الكاظم عليه السلام: »يا هشام! قليل العمل

من العالم مقبول مضاعف و كثير العمل من اهل الهوى و الجهل مردود«. (اصول كافى، جلد 1، صفحه 17).

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: اى هشام، عمل اندك از عالم قبول شده و دو برابر حساب مى شود و كار بسيارى از هواپرستان و نادانان مردود و ناقبول است.

15 - قال الكاظم عليه السلام: »يا هشام، ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم فان عمل حسناً استزاد منه، و ان عمل سيئاً استغفر اللَّه منه و تاب اليه).

امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايند: اى هشام! پيرو ما نيست آن كس كه هر روز خود را حسابرسى نكند، پس اگر كار خوب انجام داده بر آن بيفزايد و اگر كار بدى كرده از خداوند طلب آمرزش كند و به سوى او باز گردد. (بحار الانوار، جلد 9، صفحه 152).

16 - قال الكاظم عليه السلام: »انه لما حضر ابى الوفاة قال: لى يا بنى! انه لا ينال شفاعتنا من استخف بالصلاة«. (فروع كافى، جلد 3، صفحه 270، حديث 15).

امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمودند: پدرم به هنگام رسيدن وفاتش به من فرمودند: فرزندم آن كس كه نماز را كوچك شمرد، شفاعت نصيبش نمى شود.

17 - قال الكاظم عليه السلام: »من طلب هذا الرزق عن حله ليعود به على نفسه و عياله كان المجاهد فى سبيل اللَّه«. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم).

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: كسى كه از پى روزى حلال برود تا خود و خانواده خود را سود دهد اجر او در پيشگاه پروردگار مانند

اجر سربازى است كه در راه خدا جهاد مى كند. 18 - قال الكاظم عليه السلام: »يستحب غرامة الغلام فى صغرة لتوكن حليماً فى كبره«.

امام موسى كاظم فرمودند: بهتر است كه طفل در كودكى با سختى و مشكلات رو به رو شود تا در جوانى و بزرگسالى بردبار باشد. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم عليه السلام).

19 - قال الكاظم عليه السلام: »ان اللَّه على الناس حجتين، حجة ظاهرة و حجة باطنهة فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمة و اما آلباطنة فالعقول«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: خداوند را در بين مردم دو جهت است، يكى ظاهرى و آن ديگرى باطنى، حجت ظاهرى خداوند، رسولان و انبياء و ائمه هستند و حجت باطنى عقلهاى مردم است. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم عليه السلام).

20 - قال الكاظم عليه السلام: »من سلط ثلاثاً على ثلاث فكانما اعان هواه على هوم عقله من اظلم نور تفكره بطول امله و محى طرائف حكمته بفصول كلامه و اطفأ نور عبرته بشهوات نفسه فكانما اعان هواه على هدم عقله، و من هدم عقله افسد عليه دينه و دنياه«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: كسى كه سه چيز را بر سه چيز ديگر مسلط كند مثل آن است هواى نفس خويش را جهت نابود كردن عقل خويش، يارى داده است، نور تفكر را با تاريكى آرزوى طولانى زايل سازد، ظرائف حكمتش را با حرفهاى بى فايده محو سازد و نور عبرت را با شهوات نفسانى خاموش كند. چنين شخصى مثل آن است

كه هواى خويش را جهت از بين بردن عقل يارى كرده و كسى كه عقل را نابود كند، دين و دنيايش را فاسد نموده است. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم عليه السلام).

21 - قال الكاظم عليه السلام: »افضل ما يتقرب به العبد الى اللَّه بعد المعرفة الصلوة و بر الوالدين و ترك الحسد و العجب و الفخر«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: بالاترين چيزى كه بعد از معرفت، بنده را به خداوند تبارك و تعالى نزديك مى كند نماز و نيكى به پدر و مادر و ترك حسد و عجب و فخر فروشى است. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم عليه السلام).

22 - قال الكاظم عليه السلام: »المتكلمون ثلاثة قوابح و سالم و شاجب فاما الرابح فالذاكر للَّه و اما السّالم فالساكت و اما الشاجب فالذى تخوض فى الباطل ان اللَّه حرم الجنة على كل فاحش بذى قليل الحياء لا يباحى ما قال و لا ما قيل فيه«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: سخنگويان سه دسته اند: سودرسان، سالم و پرحرف و هذيان گو. اما سود رسان آن است كه با گفتار خود، ياد پروردگار را در دل قرار دهد و سالم كسى است كه سكوت كند و پرحرف و هذيان گو كسى است كه در باطل فرو رود. خداى تبارك و تعالى بهشت را بر هر بدكار و بى حيا كه باكى ندارد كه چه مى گويد و چه به او مى گويند حرام فرموده است. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم عليه السلام).

23 - يك وقت

هارون ملعون به امام نامه اى نوشت كه: »عظى و اوجز نكتب اليه، ما من شى تراه عينك الا و فيه موعظة«. مرا موعظه كن ولى خيلى كوتاه و مختصر. و امام عليه السلام مرقوم فرمودند: در هر چه دراين عالم بنگرى موعظه اى نهفته است. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم عليه السلام).

24 - امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: »ملعون من غش مسلماً او غره او كره«.

آن كه خيانت ورزد و عيب چيزى را بر مسلمانى بپوشاند يا از هر راهى ديگر او را گول بزند مستوجب لعنت پروردگار است. (از كتاب سيره عملى اهل البيت عليهم السلام، امام موسى الكاظم عليه السلام).

25 - قال الكاظم عليه السلام: »ان العاقل البيت من ترك ما لا طاقة له به«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: خردمند هوشيار كسى است كه از كارى كه از توانايى او خارج است چشم بپوشد. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 311).

26 - قال الكاظم عليه السلام: »لا تذهب الحشمة بلنيك و ابن اخيك«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: ملاحظه و حرمت بين خود و دوستانت را يكسره كنار مگذار. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 315).

27 - قال الكاظم عليه السلام: »لو ظهرت الاجال افتضحت الامال«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: اگر پايان زندگى معلوم مى شد آرزوها رسوا مى شدند. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 333).

28 - قال الكاظم عليه السلام: »من واده الفقر ابطره الغنى«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: هر كه در فقر و تنگدستى پرورش يافت ثروت او را

گمراه مى كند. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 333).

29 - قال الكاظم عليه السلام: »اتق اللَّه و قل الحق و ان كان فيه هلاك«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: از خدا بترس و حق را بگوى گرچه موجب نابودى تو شود. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 319).

30 - قال الكاظم عليه السلام: »السخى الحسن الخلق فى كتف اللَّه«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: شخص بخشنده خوش اخلاق، در پناه خداوند است. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 324).

31 - قال الكاظم عليه السلام: »قلة المنطق حكم عظيم«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: كم حرفى سرمايه عظيمى است. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 309).

32 - قال الكاظم عليه السلام: »ان العاقل لاذ تكذب و ان كان فيه هواه«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: خردمند دروغ نمى گويد گرچه از راه دروغ بتواند به خواسته خود برسد. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 309).

33 - قال الكاظم عليه السلام: »ان الرفق و حسن الخلق و البر يعمر الديار«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: سازگارى و خوش اخلاقى و نيكى با مردم شهرها را آباد مى كند. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 311).

34 - قال الكاظم عليه السلام: »من طلب ال رياسة هلك«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: هر كه جاه طلب باشد هلاك مى گردد.

35 - قال الكاظم عليه السلام: »اياك و المزاح مايه يذهب بنور اتيمانك«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: از شوخى خوددارى كن زيرا شوخى جلوه معنوى تو را مى زدايد. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 315).

36 - قال

الكاظم عليه السلام: »لا تحدثوا انفسكم بطول العمر فانه من حدث نفسه بطول العمر حرص«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: طول عمر براى خود پيش بينى مكنيد چون اين عمل شما را حريص و آزمند مى كند. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 311).

37 - قال الكاظم عليه السلام: »مشاورة العاقل الناصح لمن و بركة و رشد«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: با خردمند خيرخواه مشورت كردن موجب ميمنت و بركت و ترقى است. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 300).

38 - قال الكاظم عليه السلام: »ما قسم بين العباد افضل من العقل«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: چيزى به انسان بهتر از عقل داده نشده است. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 300).

39 - قال الكاظم عليه السلام: »ان شر عباد اللَّه من تكره مجالسة لفحشه«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: بدترين مردم كسى است كه به خاطر بد زبانيش مردم از نشست و برخاست با او پرهيز مى كنند. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 300).

40 - قال الكاظم عليه السلام: »اذا اراد اللَّه بالنمله شتراً انبت له جناحين نظارت فاكلها الطير«.

امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: چون خداوند بخواهد مورچه اى را نابود كند دوبال به او مى دهد او پرواز مى كند تا پرندگان او را شكار كنند. (روضه بحار، جلد 2، صفحه 311).

مختصرى درباره على بن موسى الرضا عليه السلام ثامن الائمه

حضرت ابوالحسن امام رضا عليه السلام در 11 ذيقعده سال 148 متولد و در آخر صفر سال 203 در سن 55 سالگى در شهر طوس در محلى به نام سناباد

نزديك نوقان به دست مأمون توسط انگور يا آب انار آغشته به زهر به شهادت رسيدند.

نام مبارك ايشان: رضا، كنيه: ابوالحسن، نام پدر: موسى، نام مادر: نجمه، دوران رهبرى: 20 سال، قاتل ايشان: مأمون با زهر، محل دفن مشهد مقدّس.

تاريخچه ايشان خود كتابى است و عظمت مباحثات و خواندن نماز استسقاء آن حضرت و قبول نكردن ولايت عهدى ايشان و معجزات در زمان حيات و پس از شهادت ايشان تاكنون زبانزد خاص و عام است و چون بناى ما بر مختصر نويسى است تنها به چهل حديث از ايشان اكتفا خواهيم كرد.

چهل حديث از امام رضا عليه السلام

1 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »صديق كل امرء عقله و عدوه جهله«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: دوست و رفيق هر مردى عقل اوست و دشمن او جهل اوست. (بحار الانوار، جلد 74، صفحه 174).

2 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ليس العبادة كثيرة الصيام و انما كثرة التفكر فى امر اللَّه عزوجل«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: عبادت به زيادى نماز و روزه نيست بلكه عبادت زياد فكر كردن در كار (افعال) خداوند متعال است. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 335).

3 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »انّ اللَّه عباداً فى الارض يسعون فى الحوائج الناس هم الامنون يوم القيامة ومن ادخل على مؤمن سروراً فرح اللَّه قلبه يوم القيامة. (بحار الانوار، جلد 71، صفحه 332).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: همانا خداوند بنده اى را كه تلاش مى كند در زمين براى رفع حاجت مردم در حالى كه ايمان به روز قيامت دارد و در صدد است

سرورى در قلب مومنى ايجاد كند، خداوند متعال روز قيامت او را خوشحال خواهد كرد.

4 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »و من اراد ان يكون صالحاً خفيف الجسم فليقلل من عشائه بالليل«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: كسى كه مى خواهد جسم سالم و اندام مناسب داشته باشد بايد از غذاى شب بكاهد. (طب الرضا، صفحه 124).

5 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ان اللَّه تعالى يبغض القيل و القال و اضاعة المال كثرة السؤال«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: به درستى كه خداوند متعال بحث و جدال، ضايع كردن مال و كثرت سؤال را دوست نمى دارد. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 335).

6 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »يابن الشبيب، ان شرك ان تكون معنا فى الدرجات العلى من الجنان، فاحزن لحزننا و افرح بفرحنا و عليك بولايتنا فلو ان رجلاً تولى حجر الحشرة اللَّه معه يوم القيامة«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: اى پسر شبيب! اگر مسرور مى شوى با ما در درجات اعلاى از بهشت باشى. پس به خاطر اندوه ما غمناك و براى شادى ما شاد باش و بر تو باد به دوستى و ولايت ما براى اينكه اگر حتى مردى سنگى را دوست داشته باشد در قيامت با همان سنگ محشور مى شود. (بحار الانوار، جلد 74، صفحه 286).

7 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »المرض للمؤمن تطهير و رحمة و للكافر تعذيب و لعنة و ان المرض لا يزال بالمؤمن حتى لا يكون عليه ذنب«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: درد و بيمارى

براى مؤمن موجب پاك شدن از گناه و از طرف خدا رحمت است و براى كافر سبب عذاب و دورى از خدا، پس درد مؤمن زائل مى شود در حاليكه براى او گناهى باقى نمانده است. (بحار الانوار، جلد 78، صفحه 183).

8 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »رحم اللَّه عبداً احيا امرنا فقلت له و كيف يحيى امركم قال يتعلم علومنا و يعلمها الناس فان الناس لو علموا محاسن كلامنا تبغونا«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: خداوند رحمت فرمايد بنده اى را كه امر ما را زنده بدارد. راوى گفت چگونه امر شما را زنده بداريم؟ فرمود: علوم ما را فرا گيريد و به مردم بياموزيد چه اگر محاسن و نيكوييهاى كلام ما را بدانند مسلماً از ما پيروى مى كنند.

9 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »لا يكون المؤمن مؤمن اً حتى يكون فيه ثلاث خصال، سنة من ربه و سنة من نبيه و سنة من وليه، فاما السنة من ربه فكتمان السر و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليه فالصبر فى الباساء و الضراء«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: مؤمن تا سه خصلت در او نباشد مؤمن نمى باشد. سنتى از پروردگار و سنتى از پيغمبرش و سنتى از ولى و امامش. پس سنتى كه از پرودگار بايد داشته باشد راز پوشى است و اما سنتى از پيغمبرش كه بايد داشته باشد با مردم مدارا كردن است و سنتى از امامش كه بايد داشته باشد شكيبايى نمودن در شدت و سختى است. (كتاب حضرت رضا عليه السلام، فضل اللَّه كمپانى، صفحه 1).

10

- قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »صاحب النعمة يجب ان يوسع على عياله«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: كسى كه صاحب نعمت است بايد در مورد هزينه بر عيالش وسعت بخشد. (كتاب امام رضا عليه السلام، فضل اللَّه كمپانى).

11 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »الصمت باب من ابواب الحكمة ان الصمت يكسب المحبة انه دليل على كل خير«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: خاموشى درى است از درهاى حكمت. زيرا كه خاموشى دوستى مى آورد و آن به هر كار خيرى رهنماست. (كتاب امام رضا عليه السلام، فضل اللَّه كمپانى).

12 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »الاخ الاكبر بمنزلة الاب«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: برادر بزرگتر به جاى پدر است. (كتاب امام رضا عليه السلام، فضل اللَّه كمپانى).

13 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »و سئل عن حد التوكل فقال: ان لا تخاف احداً الا اللَّه«.

از حضرت رضا عليه السلام از حد توكل سؤال كردند پس فرمودند: اين است كه جز خدا از هيچ كس نترسى.

14 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »الايمان اربعة اركان: التوكل على اللَّه و الرضا بقضاء اللَّه و التسليم لامر اللَّه و التفويض الى اللَّه«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: ايمان چهار ركن دارد: توكل كردن بر خدا و به قضاى الهى راضى بودن و به امر خدا تسليم شدن و كار را به خدا واگذار كردن.

15 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »السخى ياكل من طعام الناس لياكلوا من طعامه و

البخيل لا ياكل من طعام الناس لئلا ياكلوا من طعامه«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: شخص با سخاوت از غذاى مردم مى خورد تا از غذاى او بخورند و بخيل از طعام مردم نمى خورد تا از غذاى او نخورند. (كتاب امام رضا عليه السلام، فضل اللَّه كمپانى).

16 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ياتى على الناس زمان تكون العافية فيه عشرة اجراً تسعة منها فى اعتزال الناس و واحد فى الصمت«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: بر مردم زمانى مى آيد كه در آن موقع عافيت ده جزء مى شود، نُه چيز آن در كناره گيرى از مردم است و يك جزء هم در خاموشى.

17 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »من اخلاق الانبياء التنظيف«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: پاكيزه بودن از اخلاق پيامبران است.

18 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »من السنة اطعام الطعام عند التزويج«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: مهمانى دادن هنگام ازدواج از سنتهاى پيامبر است. (روضه بحار، جلد 6، صفحه 245).

19 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »احسن الظن باللَّه، فان من حسن ظنه باللَّه كان اللَّه عند ظنه«. (كتاب امام رضا عليه السلام، فضل اللَّه كمپانى).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: به خداوند خوش بين باش زيرا هر كس به خدا خوش گمان باشد خداوند هم با گمان او همراه است.

20 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ان من علامات الفقه، الحلم و الصمت«. (كتاب امام رضا عليه السلام، فضل اللَّه كمپانى).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: از علائم و نشانه هاى فهميدن

دين بردبارى و خاموشى است.

21 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »افضل المال ما وقى به الفرض«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: بهترين مال آن است كه حافظ و نگهبان آبرو باشد.

22 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يقول اذا امتى توكلت الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فلياذنوا بوقاع من اللَّه تعالى«. (فروع كافى، جلد 5، صفحه 59).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر را به يكديگر واگذار كنند بدانند كه در جنگ با خداى بزرگ هستند.

23 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ادفعوا امواج البلاء عنكم بالدعا قبل ورود البلاء«. (ميزان الحكمه، جلد 3، صفحه 249).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: امواج بلا را قبل از آمدن به وسيله دعا دفع كنيد.

24 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »اذا خطب اليك رجل رضيت دينه و خلقه فزوجه و لا يمنعك فقره و فاقته قال اللَّه تعالى: و انط يتفرقا يغن اللَّه كلاً من سعته و قال ان يكونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله«. (بحار الانوار، جلد 103، صفحه 372).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: آنگاه كه فرد مؤمنى به خواستگارى آمد كه دين و اخلاقش سالم باشد با او وصلت كنيد و فقر و تنگدستى و گرفتاريهاى او شما را از وصلت با او باز ندارد كه خداوند آنها را اگر فقير باشند از فضل و كرمش بى نياز گرداند.

25 -

قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ايّاك ان تزوج شارب الخمر فان زوجته فكانما قدت الى الزنا. (بحار الانوار، جلد 2، صفحه 218).

حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: بپرهيزيد از ازدواج با شارب الخمر، همانا اگر چنين كرديد همانا مانند اين است كه به طرف زنا رفته ايد.

26 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »من اراد ان لا يوذيه معدته فلا يشرب بين طعامه ماء حتى يفرغ و من فعل ذلك رطب بدنه و ضعف معدته و لم تاخذ العروق قوة الطعام«. حضرت رضا عليه السلام فرمودند: آن كه بخواهد معده او اذيتش نكند در بين غذا آب ننوشد تا از غذا خوردن فارغ شود و هر كس در اثناى غذا خوردن آب بنوشد، بدنش مرطوب و معده اش ضعيف مى گردد و رگها، جوهر و قدرت غذا را نمى گيرد و به ساير اجزاء بدن نمى رساند.

27 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ليس لبخيل راحة و لا حسود لذة و لا لكذوب مروة و لا لملول وخاء«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 335).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: بخيل آسايش فكر نخواهد داشت و حسود از زندگى خود لذت نمى برد، دروغگو مردانگى ندارد، افسرده سر قول خود نمى ايستد.

28 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 325).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: هر كس به خير و شر اعمال خود توجه داشته باشد از زندگى بهره مند خواهد شد و هر كه از خود بى خود شود زيان خواهد ديد.

29 - قال

على بن موسى الرضا عليه السلام: »صاحب النعمة يجب ان يوسع على عياله«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 335).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: براى اشخاص توانا لازم است كه بر زن و فرزند خود توسعه و گشايش دهند.

30 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »احرصوا على قضاء حوائج المؤمنين و ادخال السرور عليهم و دفع المكروه عنهم«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 335).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: براى رفع نيازمنديهاى مردم و خوشحال كردن ايشان و رفع نگرانى از آنان جديت كنيد.

31 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »لا تدعوا العمل الصالح و اجتهاد فى العبادة اتكالاً على حبّ آل محمّد«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 357).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: هيچ عمل صالح و عبادتى بدون محبت آل محمّد صلى الله عليه و آله قبول نيست.

32 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »لا ورع انفع من تجنب محارم اللَّه و التكف عن اذى المؤمن«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: هيچ پارسايى سودمندتر از ترك گناهان و خوددارى از آزار خلق نيست.

33 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »اجل الخلايق و اكرمها اصطناع المعروف و اغاثة الملهوف و تحقيق امل الامل«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: بهترين صفات و ارزنده ترين آنهاانجام كارهاى نيك و سود بخش است و كمك به گرفتاران و به انجام رساندن آرزوى آرزومندان.

34 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »البخل ميزق العرض«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 356).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: بخل و

تنگ چشمى حيثيت و آبروى شخص را مى برد.

35 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »العرف ذخيرة الابد«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: نيكوكارى پس انداز جاودان است.

36 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »من سئل اللَّه لا توفيق و لم يجهد فقذ استهزء بنفسه«.

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: هر كه تقاضاى توفيق از خدا بنمايد و خود نكوشد گويى خود را مسخره كرده است.

37 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »من طلب الامر من وجهه لم يزل«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 357).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: هر كس كارى را از راه آن انجام دهد نمى لغزد.

38 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »اصحب الصديق بالتواضع و العدو بالتحرز و العامة بالبشر«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 338).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: با دوستان فروتن باش و از دشمن احتياط كن و با مردم گشاده رو باش.

39 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: »ان شر الناس من اكل وحده«. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 345).

حضرت رضا عليه السلام فرمودند: بدترين مردم كسى است كه هميشه تنها غذا مى خورد.

40 - قال على بن موسى الرضا عليه السلام: عونك للضعيف من افضل الصدقة. (تحف العقول، صفحه 446).

امام رضا عليه السلام فرمودند - از بهترين نوع صدقه، يارى كردن تو نسبت به ناتوان است.

مختصرى درباره امام محمّد تقى عليه السلام

آن حضرت در دهم رجب سال 195 متولد و در آخر ماه ذيقعده سال 220

در سن حدوداً 25 سالگى (به گفته اى با زهر به دست همسرشان) به شهادت رسيدند.

لقب آن بزرگوار: جواد، كنيه: ابوجعفر، نام پدر: على، نام مادر: سبيكه (خبزران)، دوران رهبرى: 17 سال، قاتل ايشان: امّ الفضل، به دستور معتصم با زهر، محل دفن: كاظمين.

ايشان جوانترين امام از ائمه بودند ولى در اين عمر كم داراى اثرات و اعجازهاى جالب توجه بوده اند كه يكى از آنها موقع شهادت بزرگوارشان است. در بين ائمه عليهم السلام چنين بوده و هست كه امام معصوم را بايد امام معصوم غسل دهد و بر او نماز بخواند و ايشان با وجود بسته بودن درب منزل با قدرت الهى وارد منزل پدر شده و سر پدر را در دامن گرفته و غسل دادند و نماز خواندند و فاصله بين مدينه تا مشهد را كمتر از ساعتى طى نمودند كه اعجازهاى ديگر ايشان و ساير ائمه خود كتابى مفصل مى خواهد كه در اينجا به چهل حديث منقول از ايشان مى پردازيم.

چهل حديث از امام محمّد تقى عليه السلام

1 - قال امام التقى عليه السلام: »التقه باللَّه تعالى ثمن لكل غال و سلم الى كل عال«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: اعتقاد و ايمان به خداى بزرگ با هر چيز با ارزشى برابرى مى كند و نردبانى است به سوى برتريها و پيروزيها. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 364).

2 - قال امام التقى عليه السلام: »عز المؤمن غناه عن الناس«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: عزت و شخصيت فرد با ايمان در اين است كه چشمش به دست مردم نباشد و چون دريوزگان به همه اميدوار نباشد، بلكه تنها نيازش

به بى نياز مطلق باشد.

3 - قال امام التقى عليه السلام: »لا تكن ولى اللَّه فى العلانية و عدواً فى السر«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: خود را به ظاهر دوستدار خدا معرفى نكن در صورتى كه در باطن دشمن او هستى همه جا از دوستى خدا دم بزنى و در زندگى و اعمالت نشانه اى از دوستى و محبت خدا نباشد. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 365).

4 - قال امام التقى عليه السلام: »من استعاد اخا فى اللَّه فقذ استفاد بيتاً فى الجنة«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: آن كس كه در راه خدا، دوستى براى خود به دست آورد، خانه اى در بهشت براى خود آماده كرده است، ياران خدايى و آنها كه در مسير اللَّه مى باشند، انسانى بهشتى هستند. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 365).

5 - قال امام التقى عليه السلام: »لو سكت الجاهل ما اختلف الناس«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: اگر افراد ناآگاه و نادان ساكت باشند، ميان مردم اختلافى نخواهد بود.

6 - قال امام التقى عليه السلام: »كيف يضيع من اللَّه تعالى كافلة و كيف بنحو من اللَّه تعالى طالبه و من النقطع الى غير اللَّه وكله اللَّه اليه و من عمل على غير علم ما افسده اكثر مما يصلح«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: آن كس را كه خداى بزرگ پشتيبان اوست چگونه ممكن است از بين برود و آن را كه خداوند خواسته است كه تباه شود چگونه مى تواند نجات پيدا كند، و آن كه از خداوند بريد و به ديگرى پيوست خدا او را

به همان كس واگذار مى كند و آن كس كه از روى جهالت و نادانى كارى را انجام دهد افساد او بيش از اصلاحش خواهد بود. (كتاب تحليلى از زندگانى امام نهم، صفحه 542).

7 - قال امام التقى عليه السلام: »المؤمن يحتاج الى ثلاث خصال: توفيق من اللَّه و واعظه من نفسه و قبول ممن ينصحه«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: سه خصلت ويژه مؤمن است كه پيوسته به آنها نياز دارد: توفيقى از پيشگاه خدا، و وجدان باطنى و خيرخواهى ها و اندرزهاى شايسته اى كه آنها را بپذيرد. (كتاب تحليلى از زندگانى امام نهم، صفحه 543).

8 - قال امام التقى عليه السلام: »ان اللَّه عباداً يخصهم بالنعم و يعرفها فيهم ما بذلوها، فاذا منعوها ترعهاو حولها الى غيرهم«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: خداوند نعمتهاى خود را به عده اى از بندگانش اختصاص مى دهد، اگر آن رابه ديگران ببخشايد آن نعمتها را برقرار مى سازد و اگر همه را براى خود نگاه دارند و بخشش نكنند، خدا نعمت را از آنان مى گيرد و به ديگرى مى دهد. (كشف الغمه، جلد 3، صفحه 131).

9 - قال امام التقى عليه السلام: »اربع خصال تعبن المرء على العمل، الصحة و الغنى و العلم و التوفيق«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: چهار چيز است كه انسان را در راه فعاليت و كوشش يارى مى كند، تندرستى، بى نيازى، دانش و توفيق از خداى بزرگ. (كشف الغمه، جلد 3، صفحه 131).

10 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: كسى كه براى برادر مؤمنش چاهى بكند، خودش در آن سرنگون خواهد شد. (كشف الغمه،

جلد 3، صفحه 131).

11 - قال امام التقى عليه السلام: »كفى بالمرء خيانة ان يكون اميناً للخونة«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: براى خيانتكار بودن انسان همين بس كه مورد اعتماد خيانتكاران (فقط) قرار گيرد. (كشف الغمه، جلد 3، صفحه 131).

12 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: آن كس كه سعى كند پرده از عيب ديگران بردارد، ناگهان پرده از عيب خودش برداشته خواهد شد.

13 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: نيكى كن تا به تو نيكى كنند، و رحم كن تا به تو رحم نمايند.

14 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: خطرناكترين مهلكه ها، پيروى هوى و هوس است.

15 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: آزاد كسى است كه خود را از بند شهوات نجات دهد.

16 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: مردم فرومايه، حربه اى جز ياوه سرايى و زشت گويى ندارند.

17 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: علم خويش رابه مردم بياموز و علم ديگران را فرا گير، در اين صورت دانسته ها را انفاق كرده اى و ندانسته ها را فرا گرفته اى، كسى كه خرد او از ديگر قوايش بيشتر نباشد به آسانتر چيزى كه در اوست هلاك مى شود.

18 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: كار نيك را با منت گذاشتن باطل مكن.

19 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: در دوران زندگى به دنبال كارهاى شايسته باشيد و در محيطهاى الهى و ثواب در آئيد.

20 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: هر كه صبح كند و خيال ظلم به

كسى را نداشته باشد، خداوند گناهانش را بيامرزد.

21 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: كسى كه نمى داند، نبايد از آموختن شرم كند، چرا كه قيمت هركس به قدر معلومات اوست.

22 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: صدقه به خويشاوند، هم صدقه است، هم صله رحم.

23 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: خوشابه حال آن كس كه با مردم خوش اخلاق و در سختيها ياور آنهاست.

24 - قال امام التقى عليه السلام: »اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف المسلول«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: بر شما بايد كه پرهيز كنيد از مصاحبت اشرار كه اينان همانند شمشير آلوده به زهرند، (خوشبخترين مردم كسى است كه با بزرگان و نيكان معاشرت كند). (نور الابصار، ترجمه فارسى، صفحه 1800).

25 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: نيكى كنندگان نيازشان به نيكى كردن بيش از نيازمندان است.

26 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: در راه خدا از ملامت و سرزنش مردم باكى نداشته باش.

27 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: در دوران زندگى به دنبال خير باشيد و در معرض نسيم رحمت خدا در آئيد.

28 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: با دشمنت بزرگوارانه رفتار كن كه زودتر پيروز خواهى شد.

29 - قال امام التقى عليه السلام: »ما عظمت نعمة اللَّه على عبد، الا عظمت عليه مؤنة الناس فمن لميحتمل تلك المؤنة فقد عرض النعمة للزوال«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: خداوند نعمت خود را به كسى زياده نمى گرداند جز آن كه

مخارج مردم بر او نيز زياده گردد و اگر به مردم نان رسانى نكرد، نعمت خود را در معرض تباهى قرار داده است. (نور الابصار، صفحه 544).

30 - امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: سر آغاز زندگى فرد خوشبخت آن است كه مردم او را به نيكى بستايند.

31 - قال امام التقى عليه السلام: »من استغنى باللَّه افتقر الناس اليه، و من اتقى اليه احبه الناس و ان كرهوا«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: آنان كه به وسيله خداوند بى نيازى داشته باشند، مردم به او احتياج پيدا مى كنند و نيازمند او مى شوند و آن كس كه تقوا داشته باشد او را دوست خواهند داشت.

32 - قال امام التقى عليه السلام: »العلماء غرباء لكثرة الجهال بينهم«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: همواره دانايان غريبند، به خاطر آنكه اكثريت با نادانهاست.

33 - قال امام التقى عليه السلام: »الصبر على ال مصيبة، مصيبة على الشامت بها«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: صبر بر مصيبت، خود مصيبتى است براى آن كسى كه شماتت مى كند مصيبت تو را.

34 - قال امام التقى عليه السلام: »قد عاداك من سر عنك الرشد اتباعاً لما يهواه«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: هر كه راه صواب را از تو بپوشاند به اميد آنكه از هوس خود پيروى كرده باشد به تو ظلم كرده است. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 365).

35 - قال امام التقى عليه السلام: »الايام قهتك لك الامر عن الاشرار الكاميه«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: گذشت ايام پرده از روى

رازهاى نهفته بر مى دارد.

36 - قال امام التقى عليه السلام: »من عمل على غير علم افسد اكثر مما يصلح«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: هر كه ندانسته دست به كارى بزند، پيش از آنچه اصلاح كند كار را خراب خواهد كرد. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 364).

37 - قال امام التقى عليه السلام: »توسد الصبر و خالف الهوى و ارفض الشهوات«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: صبر را تكيه گاه خود كن و با هوس مخالفت نما و خواهشهاى دل را دور انداز. (روضة البحار، جلد 2، صفحه 358).

38 - قال امام التقى عليه السلام: »العافية احسن عطاء«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: صحت و تندرستى بهترين بخشش خداوند است.

39 - قال امام التقى عليه السلام: »الحلم لباس العالم فلا تعزين منه«.

امام محمّد تقى عليه السلام فرمودند: بردبارى جامه اى است شايسته اندام دانشمندان، هرگز از اين جامه برهنه مباش.

40 - قال امام التقى عليه السلام: »من استحسن قبيحا كان شريكا فيه. (الفصول المهمه، صفحات 274 - 275).

امام جواد عليه السلام فرمودند - هر كس كار زشتى را نيكو بداند، او هم در آن كار شريك است.

مختصرى درباره امام على النقى عليه السلام ملقب به حضرت هادى عليه السلام

آن حضرت در نيمه ذى حجه سال 212 متولد شد و به روايتى تولدشان در ماه رجب سال 214 بوده و در 26 جمادى الاخر سال 254 و به روايتى ديگر در سوم ماه رجب 254 به شهادت رسيدند ايشان به روايت اول 40

سال و 6 ماه و به روايت ديگر از نظر تاريخ عمر شريفشان 40 سال بوده است.

لقب آن حضرت: هادى، كنيه: ابوالحسن، نام پدر: محمّد، نام مادر: سمانه، قاتل ايشان: معتز با زهر، محل دفن: سامرا، دوران رهبرى: 33 سال.

متوكل عباسى آن حضرت را همراه يحيى بن هرثمه بن اعين از مدينه به سامرا آورد و در آنجا وفات يافتند. از سخنان آن بزرگوار چهل نمونه زير مى باشد.

چهل حديث از امام على النقى عليه السلام

1 - قال امام النقى عليه السلام: »الناس فى الدنيا بالاموال و فى الاخرة بالاعمال«.

امام هادى عليه السلام فرمودند: ارزش مردم در دنيا به اموال و در آخرت به اعمال آنها است.

2 - قال امام النقى عليه السلام: »الغنى قلة تمنك و الرضا بما يكفيك«.

امام هادى عليه السلام فرمودند: بى نيازى آن است كه آرزويت كم باشد و به آنچه به اندازه كفايت توست راضى باشى. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

3 - امام هادى عليه السلام فرمودند: به شما توصيه مى كنم به راستگويى، وفاى به عهد، اداء امانت و سرپرستى يتيمان.

4 - امام هادى عليه السلام فرمودند: مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.

5 - امام هادى عليه السلام فرمودند: كارهاى نيك از مرگهاى بد جلوگيرى مى كند. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

6 - امام هادى عليه السلام فرمودند: از مال مردم طمع بر گير تا همه تو را دوست بدارند. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

7 - امام هادى عليه السلام فرمودند: فقرى سخت تر از

نادانى نيست و مالى سودمندتر از عقل وجود ندارد. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

8 - امام هادى عليه السلام فرمودند: از خدا بترس تا از ديگران در امان باشى (و نترسى). (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

9 - امام هادى عليه السلام فرمودند: سه چيز موجب جلب محبت است: انصاف در معاشرت، همدردى در حال سختى، با دل سالم با مردم رو به رو شدن. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

10 - امام هادى عليه السلام فرمودند: از دو زبانى و سخن چينى بپرهيز، زيرا كينه تو را در دلها مى كارد و از شرف و شخصيت اجتماعيت مى كاهد. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

11 - امام هادى عليه السلام فرمودند: هر كس تنها به عقل خود متكى باشد و با ديگران مشورت نكند به لغزش مى افتد. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

12 - امام هادى عليه السلام فرمودند: آن كس مسلمان واقعى است كه پرهيزكار باشد. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

13 - امام هادى عليه السلام فرمودند: رحمت خدا بر آن كس باد كه چون به سوى فضيلت دعوتش كنند، بپذيرد. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

14 - امام هادى عليه السلام فرمودند: كسى كه با تو مشورت كرد، خالصانه راهنمائيش كن. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

15 - امام هادى عليه السلام فرمودند: بهترين صدقه آن است كه ميان دو نفر را كه از هم جدا شده اند اصلاح نمايى. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

16 -

امام هادى عليه السلام فرمودند: از خردمند راه بجوئيد و از فرمانش سر متابيد كه پشيمان خواهيد شد. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

17 - امام هادى عليه السلام فرمودند: خوشا به حال كسى كه با دانشمندان و خردمندان همنشين باشد. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

18 - امام هادى عليه السلام فرمودند: آنان كه آزاد زيسته اند و آزاد مانده اند، دنيا را جاويد نشمرده و ابديت را از ياد نبرده اند. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

19 - امام هادى عليه السلام فرمودند: آنچه كه در بازار اين جهان از راه حلال به دست مى آيد در آن جهان به عدالت سنجيده مى شود. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام«.

20 - قال امام النقى عليه السلام: »من اطاع الخالق لم يبال سخط المخلوق«.

امام هادى عليه السلام فرمودند: كسى كه اطاعت اوامر خدا را بكند، ديگر از غضب مخلوق باكى نخواهد داشت. (بحار الانوار، جلد 74، صفحه 366).

21 - قال امام النقى عليه السلام: »الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون«.

امام هادى عليه السلام فرمودند: دنيا بازاريست كه يك دسته از مردم فايده مى برند و باقى گرفتار زيان و خسران خواهند شد. (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 366).

22 - امام هادى عليه السلام به سند خود از پدران خويش از جد بزرگوارش امام محمّد باقر عليه السلام از جابر بن انصارى نقل كرده است كه: مى گفت در كنار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بودم، على در سمت ديگر حضرت قرار داشت كه ديدم عمر بن خطاب

در حالى كه مردى را محكم گرفته بود نزد رسول اللَّه آمده، حضرت فرمودند اين مرد چه كرده است؟ عمر گفت: يا رسول اللَّه اين مرد از شما نقل مى كند كه شما گفته ايد هر كس بگويد لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه وارد بهشت خواهد شد و اين مطلب را اگر مردم بشوند در انجام اعمال نيك و واجبات كوتاهى خواهند كرد. آيا شما چنين گفته ايد؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پاسخ دادند آرى به شرط اينكه به دوستى و امامت اين شخص (يعنى على عليه السلام) معترف و پايبند باشند و به امام على عليه السلام اشاره كردند. (نقل از كتاب امام هادى عليه السلام، صفحه 171).

23 - امام هادى عليه السلام به سند خود از پدران گراميش نقل مى كند كه امير المؤمنين عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين حديث را نقل كردند: يا على هنگامى كه خداوند آدم را آفريد، من و تو را از نور خويش خلق كرد و در صلب او قرار داد، اين نور نسل به نسل منتقل شد تا آنكه در صلب عبدالمطلب قرار گرفت. سپس نور من در صلب عبداللَّه و نور تو در صلب ابوطالب مستقر گشت، نبوت جز براى من و وصايت جز براى تو روا نيست و هر كه وصايت تو را منكر گردد، نبوت مرا انكار كرده است و هر كس نبوت مرا منكر شود، خداوند او را به رو در آتش دوزخ خواهد افكند. (بحار الانوار، جزء نهم).

24 - امام هادى عليه السلام به سند خود از پدران خويش نقل مى كند

كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: »يا على محبك محبى و مبغضك مبغضى«. اى على دوستدار تو، دوستدار من است و دشمن تو، دشمن من است.

25 - امام هادى عليه السلام به سند خود از پدران خويش از جد خود از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مى كند كه حضرت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله مى فرمود: هركس كه خشنود مى گردد كه خداوند را در روز حشر با ايمنى كامل ملاقات كند و از هراس بزرگ روز واپسين نگران نباشد بايد تو را يا على و فرزندانت حسن و حسين، على بن حسين، محمّد بن على، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد، حسن بن على و مهدى خاتم آنها را دوست بدارد. يا على در آخر الزمان قومى پديدار خواهد شد كه تو و فرزندانت را دوست خواهند داشت و شما را بر پدران و مادران و خواهران و خويشان خود مقدم خواهند داشت. يا على مردمان آن زمان، اين قوم دوست دار شما را، دشمن خواهند داشت در صورتى كه اگر دوستشان داشته باشند برايشان بهتر خواهد بود. بهترين درودهاى خداوند بر اين قوم باد، اينان روز قيامت زير پرچم (احمد) خواهند بود و به پاداش اعمال دنيايشان گناهان آنان بخشوده خواهد شد و به درجات بالا خواهند رسيد. (بحار الانوار، جزء نهم).

26 - امام هادى عليه السلام فرمودند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: مردم دو گروهند، مردى كه راحت كرد و مردى كه راحت شد، اما آن كه راحت شد مؤمن است

كه از رنج دنيا راحت گشت و به سوى رحمت خدا و پاداش كريمانه اش پرواز كرد و اما آن كه راحت كرد فاجر و بدكار است كه با مرگ خود مردم، درختان و چهار پايان را از شر خود راحت كرد و به سوى كردار خود و نتايج آن از اين جهان رفت. (امالى طوسى).

27 - قال امام النقى عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام: »اياكم و المنى فانها من بضايع الفجرة«.

امام هادى عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: از آرزوهاى بى حاصل بپرهيزيد كه آنان سرمايه بدكاران است. (امالى طوسى).

28 - قال امام النقى عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام: »من اصبح و الاخرة همه استغنى غير مال و استانس بغير اهل، و عز بغير عشيرة«.

امام هادى عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: هر كه انديشه و سعى خود را مصروف آخرت كند بى مال، دارا خواهد بود، و بدون خانواده اش الفت خواهد يافت و بدون نياز به خاندان، عزيز و محترم خواهد گشت.

29 - قال امام النقى عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام: »كم من غافل ينسخ ثوباً ليلبسه، و انما هو كفنه و يبنى بيتاً ليسكنه و انما هو موضع قبره«.

امام هادى عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: چه بسيارند غافلانى كه پيراهنى مى بافند تا آن را بپوشند، ليكن كفن آنان خواهد بود و يا خانه اى مى سازند تا در آن زندگى كنند، اما آرامگاه ابدى همين خانه خواهد بود.

30 - امام هادى عليه السلام از جد بزرگوارش

از امام محمّد باقر عليه السلام نقل مى كند كه ايشان مى فرمود: »اتقوا فراسته المؤمن فانه يبظر بنور اللَّه، ثم تلا قوله تعالى:

ان فى ذلك لايات للمتوسمين (سوره حجر، آيه 75).

بترسيد از تيزبينى مؤمن زيرا او با نور خدايى مى بيند، سپس اين آيه را خواند: به تحقيق كه در آن واقعه نشانه هايى است براى تيزبينان.

(مؤمن حقيقى خود را از زنگار ماديات پاك كرده است و از تاريكيهاى باطل به در آمده تا به آن تيزبينى رسيده است). (مآثر الكبراء، جلد 3، صفحه 220).

31 - امام هادى عليه السلام از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه فرمودند: دعاى سه تن است كه هميشه به اجابت مى رسد.

الف) دعاى پدر در حق فرزند، هنگامى كه فرزند به پدر نيكى كند و نفرين او هنگامى كه فرزند حقوق پدرى را رعايت نكند.

ب) نفرين مظلوم عليه ظالم و دعاى او براى كسى كه او را يارى كند.

ج) دعاى مؤمنى در حق مؤمن ديگرى كه او را در راه ما كمك كرده است صورت مى گيرد و نفرين عليه او هنگامى كه امكان كمك را دارد ولى دريغ كند و برادر مؤمنش بدو محتاج باشد. (مآثر الكبراء، جلد 4، صفحه 163).

32 - امام هادى عليه السلام از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه فرمودند: بر شما باد دورى از گناه، كه آن دين و آئينى است كه همراه آن هستى، و خدا را مى پرستى و اين همان خصلتى است كه ما از دوستانمان انتظار داريم. (امالى طوسى).

33 - امام هادى عليه السلام از

امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه در تفسير آيه شريفه:

»فلنحينه حيوة طيبة«. (سوره نحل، آيه 97)

منظور از حيات طيبه قناعت است.

34 - قال امام النقى عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام: »العلم وراثة كريمة، و الاداب حلل حسان، و التفكره مراة صافة، و الاعتبار منذر ناصح، و كفى بك ادباً لنفسك تركك ما كرهيه لغيرك«.

امام هادى عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: دانش ميراثى است گرانقدر، و آداب، زيورهايى است نيكو و انديشه، آئينه اى است صاف و روشن، اعتبار و پند گرفتن هشدار دهنده اى است ساده، بهترين درس اخلاق و ادب براى تو آن است كه آنچه را از ديگران نمى پسندى خود انجام ندهى.

35 - قال امام النقى عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام: »من دخله العجب هلك«.

امام هادى عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: خودپسندى مايه هلاكت آدمى است. (وسائل الشيعه، جلد 21، صفحه 78).

36 - قال امام النقى عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام: »من ايقض بالخلف جاد بالعطية«.

امام هادى عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: هر كس به عوض و نتيجه يقين داشته باشد از بخشش و عطا كمترين دريغى نخواهد داشت. (وسائل الشيعه، جلد 21، صفحه 523).

37 - امام هادى عليه السلام فرمودند: مردى يهودى نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و از آن حضرت پرسيد آن چيست كه خداوند ندارد، و آن چيست كه نزد خداوند موجود نيست و آنچه را كه خدا نمى داند چيست؟ حضرت امير عليه السلام پاسخ دادند:

اما آنچه را كه خدا ندارد، فرزند است، چون خداوند براى خود فرزندى نمى شناسد و اين تكذيب ادعاى شماست كه مى گوييد عزيز فرزند خداست. و اما آنچه نزد خداوند وجود ندارد ستم است، زيرا خداوند به بندگان خود ظلم و ستم روا نمى دارد و آنچه خداوند ندارد شريك است كه ساحت ربوبيت از آن منزه است. يهودى از پاسخ حضرت مبهوت شد و شهادتين را بر زبان آورد و مسلمان گشت، سپس امام را مخاطب ساخته گفت شهادت مى دهم كه تو حق هستى و از اهل حق و سخن به حق گفتى. (مأثر الكبراء).

38 - امام هادى عليه السلام به سند خود از پدران گرامى خويش نقل مى كنند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: دخترم فاطمه ناميده شده است، زيرا خداوند تبارك و تعالى او و دوستانش را از جهنم دور كرده است و ميان آنان و دوزخ فاصله انداخته است. (البته به شرط عمل به دستورات شوهر و فرزندان ايشان). (بحار الانوار، جزء دهم).

39 - امام هادى عليه السلام فرمودند: روز قيامت من شفاعت چند گروه را به گردن مى گيرم:

الف) دوستان و متمسكان به اهل بيت من.

ب) مدافعان از اهل بيتم در برابر دشمنى ها.

ج) هر كس حوائج اهل بيت مرا برآورده سازد.

د) هر كس مشكلات آنان را بر طرف سازد.

40 - قال الامام الهادى عليه السلام - الغنى قلة ما تمنيك و الرضا بما يكفيك. (اعيان الشيعه، جلد 2، صفحه 39).

امام هادى عليه السلام فرمود - بى نيازى، در كمى آرزو و رضايت به چيزى است

كه تو را كفايت مى كند.

مختصرى درباره امام حسن عسكرى عليه السلام

اشاره

آن حضرت در هشتم ربيع الاخر سال 232 متولد و در روز جمعه هشتم ربيع الاول سال 260 به سن 28 سالگى و در خانه خود كه پدرشان هم در آنجا دفن شده بودند، به خاك سپرده شدند. لقب آن بزرگوار: عسكرى، كنيه: ابومحمّد، نام پدرشان: على، نام مادرشان: حديث، دوران رهبرى: 6 سال، قاتل ايشان: معتمد با زهر، محل دفنشان نيز سامرا مى باشد.

چهل حديث منصوب به آن حضرت

1 - قال امام حسن العسكرى عليه السلام: »الفقر معنا خير من الغنى مع غيرنا و القتل معنا خير من الحياة مع غيرنا«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: فقر و تنگدستى با داشتن محبت و ولايت ما و با اهل البيت ما بودن بهتر از غنا و ثروتمندى با غير ما در تحت ولايت ديگران قرار داشتن است و قتل و كشته شدن همراه با ما خاندان و ولايت ما بهتر از زندگى و زيستن با غير ماست. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

2 - قال امام حسن العسكرى عليه السلام: »ما اقبح بالمؤمن ان تكون له رغبة تذله«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: چقدر زشت است براى مؤمن علاقه به چيزى كه موجب ذلت او شود. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

3 - قال امام حسن العسكرى عليه السلام: »خصلتان ليس فوقهما شى الايمان باللَّه و نفع الاخوان«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: دو خصلت است كه بالاتر از آن چيزى نيست، ايمان به خدا و سود رساندن به برادران دينى. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

4 - قال امام حسن العسكرى

عليه السلام: »الورع الناس من وقف عند الشبهة و اعبد الناس من اقام على الفرائض«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: باتقواترين مردم كسى است كه در مقابل شبهه مقاومت كند و بنده ترين مردم كسى است كه واجبات خود را به جاى آورد. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

5 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

6 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: هر غم و اندوهى، شادى و فرحى در پى دارد مگر اندوه دوزخيان كه هميشگى و دائمى است. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

7 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: هرگاه خواستى به كارى اقدام كنى، عاقبتش را در نظر بگير اگر خير بود بكن وگرنه واگذار. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

8 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: مسلمان كسى است كه مال و جان مردم از او در امان باشد. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

9 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: هر كه از خطاى ديگران بگذرد، خدا از گناهانش مى گذرد. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273). 10 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: هر كه مى خواهد مزه ايمان را بچشد، بايد مردم را صرفاً براى خدا دوست بدارد. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

11 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: براى هيچ مسلمان روا نيست بيش از سه روز (به عنوان قهر) از

برادرش كناره گيرد. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

12 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: صبر و نيكى و بردبارى و خوى خوش از اخلاق پيغمبران است. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

13 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: اين نقيصه آدميزاد را بس كه عيب ديگران را باز گويد و آن عيب را در خود نبيند. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

14 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: ظلم كردن به اشخاص ضعيف، كثيفترين اقسام ظلم است. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

15 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: خودخواهى و خودپسندى دليل بى خردى است. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

16 - قال امام حسن العسكرى عليه السلام: »لا تمار فيذهب بهائك و لا تمازح فيجرأ عليك«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: جدال نكيند كه قيمت و ارزش شما كم مى شود و شوخى نكنيد كه مردم بر شما جرأت پيدا مى كنند. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

17 - قال امام حسن العسكرى عليه السلام: »ازهد ااناس من ترك الحرام، اشد الناس اجتهاداً من ترك الذنوب«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: زاهدترين مردم كسى است كه حرامهاى خدا را ترك كند و بالاخره از همه مردم فعالتر و پر تلاشتر كسى است كه از گناهان و لغزشها دست بر دارد. (منتهى الامال، جلد 2، صفحه 273).

18 - قال امام حسن العسكرى عليه السلام: »لا يشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام

فرمودند: مواظب باشيد روزى كه خداوند ضامن آن است، از اعمال واجب كه مورد سؤال خواهيد بود شما را به خود مشغول نسازد. (تحف العقول، صفحه 519).

19 - قال امام حسن العسكرى عليه السلام: »قيل لعلى عليه السلام، من خير خلق اللَّه بعد ائمة الهدى، قال العلماء اذا صلحوا«.

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: از حضرت على عليه السلام پرسيده شد، بهترين خلق خدا بعد از امامان كيانند، فرمودند علماء و دانشمندان صالح و متقى.

20 - روزى امام حسن عسكرى عليه السلام عبور مى نمودند، شخصى از روى فقر و تنگدستى به آن بزرگوار شكايت كرد و قسم خورد كه پولى ندارد، امام عليه السلام فرمودند به خدا قسم دروغ مى گويى و دويست دينار ذخيره دارى ...

سپس آن حضرت توقف كرد و گفت: اين سخن را از آن لحاظ كه چيزى به تو ندهم نگفتم و سپس به غلامشان توجه فرمودند و گفتند چقدر نزد تو موجود است و غلام عرض كرد صد دينار و آن حضرت دستور دادند كه آن مبلغ را به او بدهند. سپس آن حضرت اضافه نمود كه تو در موقع احتياج از آن 200 دينار كه ذخيره كرده اى محروم خواهى ماند. اين موضوع گذشت، بعدها كار آن شخص سخت شد و هر چه داشت خرج كرد تا بالاخره تنها پولى كه براى او مانده بود همان 200 دينار مورد اشاره امام عليه السلام بود. روزى كه كارش به نهايت سختى رسيده بود به سراغ محلى كه 200 دينار را مدفون كرده بود رفت. پس از اندكى كاوش متوجه شد كه پول را

كسى برده است، بعداً معلوم شد كه پسرش از محل آن پول مطلع شده و آن را برداشته و فرار كرده است.

21 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام درباره علم و دانش مى فرمايند: اگر دنيا و هر چه در آن است لقمه اى شده آن را به عالم و دانمشند با ايمانى دهم، ترسناكم از اينكه در اداى حق او كوتاهى كرده باشم در برابر آن اگر نادان و جاهل فاسقى را از تمام نعمتهاى دنيا، جز جرعه آبى ندهم بيمناكم از اينكه در حق او اسراف و زياده روى كرده باشم. (نقل از كتاب گناهان كبيره، صفحه 153).

22 - امام حسن عسكرى عليه السلام از آباء گراميشان از على بن ابيطالب و او از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و او هم از جبرئيل و او از ميكائيل و او از اسرافيل و او خدا را شاهد مى گيرد كه بر لوح محفوظ بود كه خداوند متعال مى فرمايد: شرابخوار همانند ستايشگر بت مى باشد. (تذكر الخوائص، تأليف ابونصير، صفحه 203).

23 - امام حسن عسكرى عليه السلام هنگام نيايش و عرض حاجت به پروردگار خود چنين مى گفت: »يا اسمع السامعين و يا اعينا الناظرين و يا اسرع الحاكمين صل على محمد و آل محمد و اوسع على فى رزقى و مد فى عمرى و امين على برحمتك و اجعلنى ممن تنتصر به لدينك«.

اى شنواترين شنوندگان! اى بيناترين بينندگان، اى داورترين دادرسان، درود خدا را بر محمّد و تبار او برسان، با احسان و لطف خود بر من طول عمر و وسعت روزى عطا فرما، و وجود مرا از

عوامل تقويت دين و آئين خود قرار بده.

24 - پيامى امام حسن عسكرى عليه السلام براى شيعيان دارند كه شما شيعيان را دعوت مى كند به پرهيزكارى و تقوا و مجاهده و كوشش در راه خدا، به راستگويى و درست كردارى و به پرداختن امانت و وديعت، خواه از نيكوكار باشد يا از فرد گنهكار، شما را فرا مى خوانم بر خوش رفتارى با همسايگان، و بر طول سجود و عبادت پروردگار عالم. چون رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بر اساس همين كارها بود. بر شما شيعيان است كه با ديگران (اهل تسنن) به خوبى و ملايمت معاشرت كنيد، به مجالس و محافل آنان رفت و آمد كنيد. از مريضان آنان عبادت به عمل آوريد (تا جذب مكتب اهل البيت شوند). (زندگانى امام حسن عسكرى عليه السلام، صفحه 125).

25 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نامه اى درباره اتحاد مسلمانان به زُهَرى نوشته اند بدين ترتيب: وظيفه تو اين است كه مسلمانان را همانند افراد يك خانواده قرار دهى بزرگان را همانند پدر، و خردسالان را همانند فرزند، همسالان را همانند برادر خود فرض نمايى، در چنين فرضى چه كسى مى تواند به ديگرى ظلم كند، و كدام فرد مى تواند بر ضد ديگرى گام بردارد يا اسرار او را هتك نموده يا اقدام به ضرر او نمايد؟ زهرى: اگر شيطان خواست در دل تو ايجاد شبهه نمايد كه تو بر ديگر برادران ايمانيت فضيلت و برترى دارى چنين شبهات را با اين ترتيب از دل خود بيرون آور كه آن خود بزرگسال تر از توست، بگو او خيلى سابقتر از من به انجام

فرائض و خيرات و مبرات پيشى جسته است، و اگر خردسالتر از تو است بگو من خيلى زودتر از او به ارتكاب گناه در معصيت پيش قدم شده ام، پس او بهتر از من است. اگر او همسال و همسن توست، بگو من در مورد گناه خود مطمئن هستم و يقين دارم ولى درباره گناه او در ترديد و شك هستم، پس چگونه مى توانم شك و ترديد را بر يقين خود ترجيح دهم.

بدان، بهترين و محبوبترين مردم كسى است كه نيكى و خيرش بر مردم سرازير باشد و اسرار و عيوب مردم را محفوظ داشته و فاش نسازد. (تاريخ سامرا، جلد 1، صفحه 13).

26 - امام حسن عسكرى عليه السلام مقام نيكوكاران را چنين توصيف نموده اند: در بهشت درى وجود دارد كه موسوم به (معروف) است كه از اين در جز اهل معروف كس ديگرى حق ورود ندارد. من خدا را شكرگذارم كه در رفع حوائج مردم كوشا هستم اما در اين هنگام نگاهى به يكى از ياران خود به نام ابوهاشم افكند و فرمود شما بر همان روشى كه داريد پايدار باشيد، چون كسانى كه در اين جهان بخشش و نيكوكارى كنند در آخرت هم اهل معروف مى باشند. (احقاق الحق، جلد 12).

27 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: با كسى جدال منماى، كه احترام و آبروى تو از بين خواهد رفت، مزاح و شوخى مكن كه نسبت به تو جرأت پيدا مى كنند.

28 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: اگر كسى راضى شود در يك موضعى از مجلس بنشيند كه شأن وى از آن

اجل باشد، خداوند و ملائكه بر او صلوات و درود مى فرستند تا آن موقعى كه از آنجا برخيزد.

29 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: بسم اللَّه الرحمن الرحيم به اسم اعظم خدا از سياهى چشم به سفيدى آن نزديكتر است.

30 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: يكى ازنمونه هاى تواضع اين است كه به هر شخصى (مسلمانى) مصادف شوى سلام كنى و در مجلسى كه جلوس مى كنى، در موضعى بنشينى كه از شأن تو پائين تر است.

31 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: يكى از بلاهاى كمرشكن همسايه اى است كه اگر از انسان نيكويى ببيند ان را بپوشاند، و اگر بدرفتارى ببيند آن را فاش كند.

32 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: عبادت به زياد روزه گرفتن و زياد نماز خواندن نيست بلكه عبادت آن است كه انسان درباره امر خدا بسيار تفكر نمايد.

33 - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: بد بنده اى است آن كسى كه دورو و دو زبان باشد، وقتى در حضور برادر دينى خود باشد او را مى ستايد ولى در غياب او گوشت او را مى خورد. اگر نعمتى به برادر دينى او عطا شود نسبت به او حسودى مى كند و اگر مبتلا شود او را تنها مى گذارد.

34 - يكى از شيعيان در مورد خريد كنيزى براى پسر خويش با نامه با آن حضرت مشورت كرد. جواب آمد آن كنيز جنون دارد و عمر او هم چندان نيست. آن شخص از خريد آن كنيز صرف نظر كرد، پس از چندى با صاحب كنيز

مواجه شد و جنون آن كنيز بر او واضح شد، پس از چندى هم از مرگ او اطلاع يافت.

35 - اعجاز ديگر از امام حسن عسكرى عليه السلام: روايتى است كه به يكى از دوستانشان توصيه مى كنند اسبش را بفروشد و وى اهمال مى كند و با برادرش مشورت مى كند كه در همان شب اسبش مى ميرد. (اگر مى فروخت اسب زنده مى ماند).

36 - شخصى به نام (محمّد بن على عباس) مى گويد در سر راه عبور امام عسكرى عليه السلام به او عرض حاجت كردم تا او از وضع زندگى من آگاهى يافت، به پيشكار مخصوص خود فرمود، هر چه دارى به او بده، او صد دينار طلا با خود همراه داشت كه به من بخشيد. (نقل از كتاب چهارده معصوم، عمادزاده، صفحه 560).

37 - از ابوهاشم روايت شده است كه گفت من در عصر امام حسن عسكرى عليه السلام دچار تنگى معيشت شده بودم، خواستم پولى از آن حضرت بگيرم ولى خجالت مى كشيدم، وقتى به منزل وارد شدم آن بزرگوار مبلغ يكصد دينار براى من فرستاد و نوشت هر وقت حاجتى دارى، خجالت نكش حاجت خود را بخواه! آن طور كه دوست دارى روا خواهد شد.

38 - به يكى از اديبان معروف عصر عباسى امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايند: تو چرا همانند همكاران خود به خليفه تقرب نمى جويى تا از عطاياى خليفه و جوايز و صله هاى او بهره مند شوى، او در پاسخ مى گويد: من ديدم عطاياى خليفه روى حساب نيست، گاهى ده هزار درهم را در يك امر ناچيز و جزيى مى بخشد و گاهى فرد را روى يك

عمل ناچيز محروم ساخته از شهر تبعيد مى كند من نمى توانم موقعيت خود را روشن سازم تا از كدامين اين مردم باشم (پيرو امام عسكرى عليه السلام يا كمك خليفه).

39 - زندگى متوكل در برابر امام حسن عسكرى عليه السلام: تنها كاخ عروس متوكل سى ميليون درهم هزينه برداشته بود و كاخهاى جعفرى، غريب، شيدان، برج مليح، بستان و ... هر كدام به تنهايى دهها ميليون دينار خرج برداشته بودند. (الامام على صوت العدالة الانبياء، صفحه 188).

40 - قال الامام العسكرى عليه السلام - ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون. (تحف العقول، صفحه 489).

امام عسكرى عليه السلام فرمودند - شادى كردن در حضور انسان غمناك از ادب انسانى نيست.

مختصرى درباره امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه صاحب الزمان

مهدى است آنكه پرتو توحيد پاك را=در قلبهاى تيره و آلوده جا كند =مهدى است آنكه پرچم اسلام راستين=بر قلعه هاى محكم دشمن به پا كند=مهدى است آنكه كاخ عظيم ستمگرى=با يك نهيب خويش دچار فنا كند=مهدى است آنكه دادسراى نهائيش=بر پايه هاى عدل خدائى بنا كند= آن حضرت در نيمه شعبان سال 255 هجرى متولد شدند و پس از غيبت صغرى تاكنون در پس پرده غيب هستند. حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه مدت 68 سال در غيبت صغرى به وسيله چهار نفر از سفراى خود احكام را به مردم مى رساندند و پس از آن در نيمه شعبان 328 پس از وفات على بن محمّد سمرى آخرين سفير آن جناب، در غيبت كبرى بسر مى برند.

لقب آن حضرت مهدى، كنيه ايشان ابوالقاسم، نام پدرشان حسن، نام مادرشان

نرجس، مدت رهبرى از سال 260 شروع شده است و تا هر موقع خداوند صلاح بداند ادامه دارد.

حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه پس از ظهور بيست سال پادشاهى و رهبرى مى كنند و يارانشان 313 نفر مى شوند و عيسى عليه السلام در نماز به ايشان اقتدا مى كند. منادى آسمان او را با نام و نشان معرفى مى كند، او موقعى ظهور مى كند كه اختراعات مهيب و سلاحهاى مرگبار به وجود آمده است و هيولاى مرگ بر سر بشر سايه افكنده است.

از دل قافله بانك جرسى مى آيد=بهر داد دل ما دادرسى مى آيد =گل خورشيد شكوفا شود از مشرق جان=مى دهد مژده كه فريادرسى مى آيد=رخ معشوق توان در دل اين آينه ديد=از رخ آينه پيداست كسى مى آيد=بوى تأثير ز گلهاى دعا مى شنوم=كز نسيم سحر عيسى نفسى مى آيد=آخر اى آينه گردان گلستان وصال=برسان آينه را تا نفسى مى آيد=غم بيهوده »شهيرا« به دلت راه مده=كز دل قافله بانگ جرسى مى آيد= از قول حضرت محمّد صلى الله عليه و آله روايت است كه حضرت قائم عجلّ اللَّه تعالى فرجه در زمان ظهورش به صورت جوان 30 ساله و قوى و نيرومند است. حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه در روز جمعه اى ظهور مى كنند و ظهور ايشان همانند مسئله قيامت و مرگ امرى ناگهانى است.

وَ نُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ (سوره قصص، آيه 5)

و ما مى خواهيم بر كسانى كه در روى زمين به زبونى كشيده شده اند، منت نهيم (و نعمت دهيم) و ايشان را پيشوا گردانيم و ايشان را وارث گردانيم.

(اشاره به طول

عمر و حكومت امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه مى باشد) و خود اراده خداوند حاكى از قدرت الهى است و به سادگى طول عمر امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه به اثبات خواهد رسيد.

إنَّما أمْرُهُ إذا أرادَ شَيْئاً أنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (سوره يس، آيه 82)

امر او چون (آفرينش) چيزى را اراده كند، تنها همين است كه به آن مى گويد موجود شود، (و بيدرنگ) موجود مى شود.

در روايتى از معصوم داريم: »لولا الحجة لساخت الارض باهلها«. اگر حجت خدا روى زمين نبود (نباشد) زمين اهلش را فرو مى برد.

و در جاى ديگر خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:

أ لَمْ تَرَ أنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِالْحَقِّ إنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ (سوره ابراهيم، آيه 19)

آيا ندانسته اى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است، اگر بخواهد شما را (از ميان) مى برد و آفريدگان جديدى به ميان مى آورد.

پس آيا طول عمر صاحب الزمان براى خداوند كارى دارد؟

1 - چنانچه در بالا اشاره شد خداوند وارثان زمين را بندگان صالح خود قرار خواهد داد و در نماز در سلام دوم كه مى گوييم: السّلام علينا و على عباد اللَّه الصالحين آيا در حال حاضر صالحتر از امام زمان (روحى له الفداه) كسى را مى شناسيم.

2 - در كتاب زبور داود عليه السلام ظهور آن جناب را بشارت داده است.

3 - در فصل 12 از آيه 1 تا 13 كتاب دانيال پيغمبر راجع به ظهور مهدى موعود و رجعت اموات (منتظرى كه چهل روز بعد از نماز صبح دعاى عهد را بخواند كه چگونگى آن در مفاتيح الجنان

مى باشد) را در عصر حكومت او سخن گفته است.

4 - از كتاب متى از آيه 23 و 24 و در مرقس آيات 12 تا 33 و از كتاب لوقا آيات 35 و 36 و 37 متى اناجيل، راجع به ظهور حضرت مهدى يا علامات بزرگ آسمانى خبر داده شده.

5 - در كتاب يوحناى لاهوتى فصل 2، آيه 26 تا 28 قسمت مكاشفات ظهور مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه را با حربه آهنين خبر داده است.

6 - در كتاب جُوك هنديان ظهور آن حضرت خبر داده شده است.

7 - كتب پاتيكل از اعاظم هنديان و كتاب شاموكانى هندى از تسلط جهانى يك مرد هاشمى در آخر الزمان از نسل دو بزرگوار (پيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام) و عدل و داد زمان وى خبر مى دهد.

8 - در كتاب جاماسب، نامه زردشتيان، آمده است كه مردى هاشمى مى آيد و دين جدش را ترويج كرده و زمين را پر از عدل و داد مى كند.

9 - خود آن حضرت مى فرمايد: ما هيچگاه رعايت حال شما (شيعيان) را مهمل نمى گذاريم و ياد شما را فراموش نمى كنيم و اگر چنين نبود، بلاها بر شما نازل مى شد و دشمنان (كافران و منافقان) شما را ريشه كن مى كردند.

براى فرج امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه بايد دعا كرد كه فرج خود ما در آن است و خود آن بزرگوار فرموده اند: براى تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه آن فرج شما است.

فوائد دعا براى فرج امام المهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه

1) دعا

براى فرج امام زمان سبب زياد شدن نعمتها است. (نقل از حضرت صادق عليه السلام، وسائل الشيعه، جلد 4، صفحه 1148).

2) كسى كه براى صاحب الزمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، امام زمان در حق او دعا مى كنند. (نقل از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام، كمال الدين، جلد 2، صفحه 384).

3) نجات يافتن از فتنه هاى آخر الزمان از جمله اثرات دعا براى امام زمان است. (نقل از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام، كمال الدين، جلد 2، صفحه 384).

4) كسى كه در مورد امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، مايه استجابت دعا مى شود. (نقل از حضرت امام صادق عليه السلام، اصول كافى، جلد 2، صفحه 494).

5) كسى كه براى امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، مايه دفع بلا است. (نقل از حضرت امام صادق عليه السلام، اصول كافى، جلد 2، صفحه 15 - وسائل ال شيعه، جلد 4، صفحه 1148).

6) كسى كه براى امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، باعث آمرزش گناهان مى شود. (نقل از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله، عدة الداعى، صفحه 238).

7)كسى كه براى امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، تشرف ديدار آن حضرت در بيدارى يا خواب نصيبش مى گردد. (سيّد حسن ابطحى، كتاب ملاقات امام زمان عج).

8) كسى كه براى امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، بى حساب داخل بهشت مى شود. (حضرت امام جعفر صادق عليه السلام).

9) كسى كه براى امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، مايه خرسندى خداى عزوجل مى شود. (حضرت

رسول اكرم صلى الله عليه و آله، اصول كافى، جلد 2، صفحه 188).

10) مجلسى كه در آن براى صاحب الزمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا مى شود، محل حضور فرشتگان مى گردد. (حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام، بحار الانوار، صفحه 202).

11) كسى كه براى امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، فرشتگان درباره اش دعا مى كنند. (نقل از كتاب سيّد الساجدين عليه السلام، جلد 2، صفحه 509).

12) كسى كه براى امام زمان عجلّ اللَّه تعالى فرجه دعا كند، شفاعت امام زمان در قيامت شامل حال او مى شود (به شرط اينكه به دستورات ايشان هم عمل كند). (حضرت امام جعفر صادق عليه السلام، بحار الانوار، جلد 8، صفحه 36).

بار الها تو را به اسم اعظمت و به حق اسمائى كه كائنات را خلق كردى و به حق آبروى محمّد و آلش صلى الله عليه و آله و به حق قرآن عظيمت، قسم مى دهيم به فرج مولايمان حضرت حجة بن الحسن العسكرى عجلّ اللَّه تعالى فرجه تعجيل بفرمائى.

ناگفته نماند، كسى كه منتظر مصلح جهانى است خود بايد صالح و مطيع اوامر الهى باشد.

گفتم شبى به مهدى، بردى دلم ز دستم=من منتظر به راهت شب تا سحر نشستم =گفتا چه كار بهتر، از انتظار جانان=من راه وصل خود را، بر روى تو نبستم =گفتم دلم ندارد، بى تو قرار و آرام=من عقده دلم را امشب دگر گسستم =گفتا هواى نفست، باشد حجاب وصلم=گر نفس را شكستى، دستت رسد به دستم =گفتم ببخش جرمم، اى رحمت الهى=شرمنده تو بودم، شرمنده تو هستم =گفتا هزار نوبت، از جرم

تو گذشتم=پرونده تو ديدم، چشمان خود ببستم =اما نباش نوميد، از درگه اميدم=من كى دل محبّ شرمنده را شكستم = چه بسيار افرادى كه در فراغ مولاى خود همچون شمع مى سوزند ولى در تزكيه نفس خود نمى كوشند كه عاشقى از عشاق آن جناب گفته است:

گفتم كه روى ماهت از من چرا نهان است=گفتا تو خود حجابى ورنه ز ما عيان است =گفتم كه از كه پرسم جانا نشان كويت=گفتا نشان چه پرسى اين كوى، بى نشان است =گفتم غم تو من را بتر ز شادمانى=گفتا دلى كه غم هست وآن نيست شادمانى =گفتم كه حاجتى هست، گفتا بگو با ما=گفتم غمم بيفزا گفتا كه رايگان است = ××××

دنيا در آستانه جنگ مجدد است=از شرق و غرب محنت انسان مشدد است =چون نيك بنگرى دل غمگين هر كسى=در انتظار قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله است = شناخت امام زمان آن چنان مهم است كه هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد مردن او مانند مردن زمان جاهليت است. من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية.

اى جان فداى آن كه او پيداى ناپيداستى=بر گِرد كُويش هر دلى سرگشته و شيداستى =درياى لطفش، بيكران، امواج مهرش بى امان=در ياد رويش ديدگان پر آب و چون درياستى =غائب اگر شد از نظر، دانم كجا دارد مقر=جايش درون جان ما، در گوشه دلهاستى =محبوب ذات كبريا، فرزند پاك مصطفى=نور دو چشم مرتضى، دلداده زهراستى =دنياى روح افزاى ما، وين عالم زيباى ما=از غيبت ديدار او، زيباى نازيباستى =تا ببينم آن بدر دجى، روى

آورم يا رب كجا=آيا به رضوى جاى او يا وادى سيناستى =خلقى همه مهمان او، بر سفره احسان او=از پرتو انوار او، افلاك پا برجاستى =نور امام منتظر، باشد ز هر سو جلوه گر=هر كس نبيند روى او، بيناى نابيناستى =اى دلبر دلدادگان، وى حامى افتادگان=باز آى كه پهناى جهان، جولانگه اعداستى =از شدت آه و فغان، شد تيره روى آسمان=هر لحظه از اين زندگى، اينك شب يلداستى =دل در هواى كوى تو، پر مى گشايد سوى تو=از سوختن پروانه را، كى وحشت و پرواستى =جانها فداى قائمى، كو گر نتابد رو دمى=در هر دو عالم »قائمى«، بيچاره و رسواستى = حال براى شناخت بيشتر و توفيق اينكه در گروه ياوران و سربازان آن بزرگوار قرار گيريم، به چهل حديث و روايت از آن بزرگوار مى پردازيم:

چهل حديث از مصلح جهانى حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه

1) ظهور ايشان با كلمات »انا بقية اللَّه فى الارضه و المنتقم من اعدائه، فلا تطلب اقرأ بعد عين انا خاتم الاوصياء وبى يرفع اللَّه البلاء عن اهلى و شيعتى« شروع خواهد شد. (كلمة الامام، صفحه 542).

2) قال الامام المهدى عج: »ملعون ملعون من تأخر العشاء الى ان تشتك النجوم ملعون ملعون من آخر الفداة الى ان تنقضى النجوم«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: ملعون است ملعون است كسى كه به تأخير اندازد نماز عشا و مغرب را تا اينكه آسمان پر از ستاره شود و ملعون است ملعون است كسى كه نماز صبح را به تأخير اندازد تا ستارگان محو شوند. (كلمة الامام، صفحه 542).

3) قال الامام المهدى عج: »لعنة اللَّه و ملائكة و الناس اجمعين على من اكل من

مالنا درهماً حراماً«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: لعنت خدا و ملائكه و مردم همگى بر كسى كه بخورد از مال ما (اهل بيت) درهمى را حرام.

4) قال الامام المهدى عج: »آجرك اللَّه فى صاحبك فقد مات و اوصى بالمال الذى كان معه الى ثقة يعمل فيه ما يحب«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: خداوند اجر بدهد به صاحب دوست شما وقتى كه مى ميرد و حال آن كه وصيت مى كند به مالى كه در اختيارش است. وصى خود را فرد معتبر قرار دهد كه ما را دوست داشته باشد. (كلمة الامام، صفحه 552).

5) قال الامام المهدى عج: »انا القائم من آل محمد صلى الله عليه و آله انا الذى اخرج فى آخر الزمان بهذا السيف (و اشار اليه) فاملا الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: من قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله هستم، من كسى هستم كه در آخر الزمان با اين شمشير (اشاره به آن) ظهور مى كنم و زمين را پر از قسط و عدل مى كنم، بعد از اينكه پر از ظلم و جور شده باشد.

6) قال الامام المهدى عج: »من يحاجنى فى اللَّه فانا اولى باللَّه«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: كسى كه مى خواهد هدايت شود به خداوند، بايستى مقدمتاً مرا بشناسد. (كلمة الامام، صفحه 535).

7) قال الامام المهدى عج: »ايها الناس، من يحاجنى فى آدم فانا اولى بآدم«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، كسى كه مى خواهد مقايسه

كند مرا با آدم، پس من مقدمم بر آدم. (كلمة الامام، صفحه 555).

8) قال الامام المهدى عج: »ايها الناس من يحاجنى فى نوح فانا اولى بنوح«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، كسى كه مى خواهد مقايسه كند مرا با نوح پس من مقدمم به نوح.

9) قال الامام المهدى عج: »ايها الناس من يحاجنى فى ابراهيم فانا اولى بابراهيم«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، كسى كه مى خواهد مقايسه كند مرا با ابراهيم پس من مقدمم به ابراهيم.

10) قال الامام المهدى عج: »ايها الناس من يحاجنى فى موسى فانا اولى بموسى«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، كسى كه مى خواهد مقايسه كند مرا با موسى پس من مقدمم به موسى.

11) قال الامام المهدى عج: »ايها الناس من يحاجنى فى عيسى فانا اولى بعيسى«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، كسى كه مى خواهد مقايسه كند مرا با عيسى پس من مقدمم به عيسى.

12) قال الامام المهدى عج: »ايها الناس من يحاجنى فى محمد فانا اولى بمحمد«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، كسى كه مى خواهد مقايسه كند مرا با محمّد صلى الله عليه و آله پس من مقدمم به محمّد صلى الله عليه و آله.

13) قال الامام المهدى عج: »ايها الناس من يحاجنى فى كتاب اللَّه فانا اولى بكتاب اللَّه«. امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، كسى كه مى خواهد مقايسه كند مرا با كتاب خدا (قرآن) پس من مقدمم به كتاب خدا.

14) قال الامام المهدى عج: »فتاولته الرقعه، فكل من غير ان ينظر اليها: قل له صاحب لا خوف عليك فى هذه العلة و يكون مالاً بدمينه بعد ثلاثين سنه«.

پس گفت (آن حضرت) نامه را، پس گفت قبل ازاينكه به نامه نگاه كند، بگو به صاحب خود (مولاى خود) ازاين مريضى نترس و پايدار مى ماند، پس از سى سال زندگى.

15) قال امام المهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه: »انا الصاحب الحق، ليس هذا الاوان ظهورى و قد بقى مدة فى الزمان ثم قلت له يا سيدى متى يظهر أمرك! قال علامة ظهورى أمرى كثرة، الهرج و المرج و الفتن و آتى مكة فأكون فى المسجد الحرام، فيقال ابصوا لنا اماماً و يكثر الكلام حتى يقدم رجل من الناس فينتظر فى وجهى ثم يقول: يا معشر الناس هذا المهدى أنظروا اليه.

گر ظلم و ستم، بسى شود عالم سوز=از عمر جهان اگر بماند يك روز =آنقدر بر آن روز خدا افزايد=تا صاحب ما شود به عالم پيروز = 16) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى آدم و شيث فها انا ذا آدم و شيث«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، آگاه باشيد هر كس اراده كند كه نگاه كند به آدم و فرزند آدم (شيث) پس منم آدم و شيث.

17) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى نوح و ولده سام فها انا ذا نوح و سام«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، آگاه باشيد هر كس اراده كند

كه نگاه كند به نوح و فرزند نوح (سام) پس منم نوح و سام.

18) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى ابراهيم و اسماعيل فها انا ذا ابراهيم و اسماعيل«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، آگاه باشيد هر كس اراده كند كه نگاه كند به ابراهيم و اسماعيل پس منم ابراهيم و اسماعيل.

19) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى موسى و يوشع فها انا ذا موسى و يوشع«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، آگاه باشيد هر كس اراده كند كه نگاه كند به موسى و يوشع (پيامبرى كه وصى موسى شده بود) پس منم موسى و يوشع.

20) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى عيسى و شمعون فها انا ذا عيسى و شمعون«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، آگاه باشيد هر كس اراده كند كه نگاه كند به عيسى عليه السلام و شمعون (صحابه عيسى) پس منم عيسى عليه السلام و شمعون.

21) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى محمد صلى الله عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام فها انا ذا محمد صلى الله عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، آگاه باشيد هر كس اراده كند كه نگاه كند به محمّد صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام پس منم محمّد

صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام.

22) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى الحسن و الحسين 8 فها انا ذا الحسن و الحسين 8«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم، آگاه باشيد هر كس اراده كند كه نگاه كند به امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام پس منم امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام.

23) قال الامام المهدى عج: »يا معشر الخلايق الا من اراد ان ينظر الى الائمة من ولد الحسين فها انا ذا الائمة عليهم السلام«.

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: اى مردم آگاه باشيد هر كس اراده كند كه نگاه كند به ائمه از نسل حسين عليه السلام پس منم همانند امامان عليهم السلام.

24) »من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية«.

كسى كه بميرد و شناختى از امام زمان خود نداشته باشد مرده است مردنى مانند زمان جاهليت.

25) قال الامام المهدى عج: »اجيبوا الى مسالتى فانى ابنئكم بما نبئتم به و من كان يقرأ الكتاب و الصحف فليسمع منى«. (نقل از كتاب امام حسن عسكرى عليه السلام، صفحه 97).

امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: از من سؤال كنيد، پس من خبرى دهم به شما خبرها را كه هيچ كس خبر نداده آنها را و كسى كه مى خواهد قرآن بخواند پس بيايد از من يوسف فاطمه بشنود.

26) از حضرت عبدالعظيم حسنى نقل است كه فرمود مشرف شدم خدمت مولايم حضرت جواد الائمه عليه السلام و

اراده كرده بودم كه درباره قائم عليه السلام سؤال كنم كه آيا همان مهدى عليه السلام، قائم عليه السلام مى باشد يا اينكه كسى غير از اوست. پس آن حضرت خود آهنگ سخن نموده، فرمودند اى ابوالقاسم قائم ما آل محمّد همان مهدى است كه واجب است در زمان غيبت او انتظارش ببرند و به اميد ظهورش باشند و در زمان ظهورش او را اطاعت و پيروى نمايند و مهدى از سومين فرزندان من است، اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقى بماند، خداوند آن قدر آن يك روز را طولانى مى فرمايد تا اينكه او قيام كند و جهان را پر از عدل و داد نمايد پس از آن كه از ظلم و جور پر شده باشد و فرمودند خداوند او را همانند موسى در يك شب قيامش را اصلاح كند و بهترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه است. (بحار الانوار، جلد 56، صفحه 158). خداوندا!

ديده اى خواهم كه باشد شه شناس=تا شناسد شاه را در هر لباس= 27) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: »مثل اهل بيتى مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق«.

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است، هر كس در آن كشتى سوار شد نجات يافت و هر كس تخلف كند غرق شود. (كنز الاعمال، جلد 12، صفحه 95).

28) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: »مثل اهل بيتى فيكم مثل باب حطة فى بنى اسرائيل من دخله غفر له«.

حضرت رسول اكرم صلى

الله عليه و آله فرمودند: مثل اهل البيت مثل باب حطه در بنى اسرائيل است كه هر كس در آن داخل شده آمرزيده خواهد شد.

29) حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر مردم اجتماع مى كردند در محبت و دوستى على بن ابيطالب عليه السلام هرگز خداوند جهنم را خلق نمى كرد (در حال حاضر محبت مهدى همانند محبت پدر بزرگوارشان است). (بحار الانوار، جلد 39، صفحه 305).

30) قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: »لو لم يبق من الدهر الا يوم واحد لطول اللَّه ذلك اليوم حتى يخرج رجلاً من اهل بيتى يملا الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً«.

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر باقى نمانده باشد، از عمر دنيا مگر يك روز، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى كند، تا اينكه مردى از اهل بيت من بيايد و زمين را پر از عدل و داد كند در حاليكه پر از ظلم و جور شده باشد.

31) قال الصادق عليه السلام: »من مات منكم و هو منتظر لهذا الامر كمن هو مع القائم فى فسطاط«.

امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كس از شما در حال انتظار ظهور حضرت مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه بميرد همچون كسى است كه در خيمه قائم در حال جهاد با حضرتش عليه كفر باشد.

32) قال الصادق عليه السلام: »ان المؤمن فى زمان قائم و هو بالمشرق ليرى اخاه فى المغرب و كذا الذى فى المغرب يرى اخاه الذى بالمشرق«.

امام صادق عليه السلام مى فرمايند: به درستى كه

شخص مؤمن در زمان ظهور امام مهدى عجلّ اللَّه تعالى فرجه اگر در مشرق باشد مى بيند برادرش را در مغرب و همچنين اگر در مغرب باشد او را مى بيند در مشرق. (بحار الانوار، جلد 52، صفحه 391).

33) »الست اللَّه العافية ...« خداوند لباس عافيت به تو پوشانده و تو را در دنيا و آخرت با ما قرار دهد.

34) اى جد بزرگوار، توصيف كردند مرا (در زمان غيبتم) و دلالتها عليه من آوردند و نسبتها به من دادند و نامها براى من قرار داشتند، كنيه ها برايم گذاشته، پس مرا انكار كردند و تمديد شد اين غيبت و گفتند: مردم، او به دنيا نيامده است (عقيده مسيحيت) و بعضى گفتند اصلا چنين چيزى وجود ندارد و بعضيها گفتند پس كجاست، پس كى خواهد آمد و چگونه باشد؟ بعضى گفتند به تحقيق مرده است و تعقيب كرده نشد مردنشان (عقيده وهابيها). بعضى گفتند اگر صحيح باشد اين حرف (وجود و بقاى امام زمان) خداوند اين قدر تأخير نمى انداخت ظهورش را، پس من صبر كردم حسابى، تا اينكه خداوند اجازه داد در آن غيبت ظهور مرا يا جدّا.

طلعت مهدى ما بس كه بود رخشنده=از فروغش مه و خورشيد بود تابنده =گر هلال مه ما جلوه كند از افقش=به خداوند كه خورشيد شود شرمنده=واى اگر جلوه بدرى كند آن ماه منير=تا ابد آتش دوزخ نبود سوزنده=نار نمرود گلستان نشدى بهر خليل=گر نمى زد مه ما بر رخ آتش خنده=وصف روى مه ما را مه كنعان بشنيد=بنده او شد و شد بندگيش زيبنده=كشتگان ره عشقش همه معشوقانند=به اميدى كه شوند از لب لعلش زنده=هم قيامت شود

از قامت او وقت قيام=هم قيامت بود از قامت او پاينده=گفتم اى پرده نشين، منتظران را درياب=كه بمردند و بميرند بسى آينده=گفت عاشق چو موحد شو، نوميد مشو=در طلب كوش كه جوينده بود يابنده= 35) قال الامام المهدى عج: »انا خاتم الاوصياء و بى يدفع البلاء ان اهل بيتى و شيعتى«.

صاحب العصر عجلّ اللَّه تعالى فرجه فرمودند: من پايان دهنده دوران وصايت هستم و به وسيله من خداوند گرفتاريها را از اهل بيتم و شيعيانم بر مى گرداند. (بحار الانوار، جلد 51، صفحه 61).

36) »اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلك فرجكم«.

براى شتاب در گشايش كلى و همگانى بسيار دعا كنيد كه به راستى فرج شما در همان است. (بحار الانوار، جلد 53، صفحه 181).

37) »انه لم تكن لاحد من آباى الا و قد وقعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه«.

همانا هيچ يك از پدران نبود مگر اينكه بيعتى از گردنكش زمانش به گردن داشت. (بحار الانوار، جلد 53، صفحه 181).

38) »و انى اخرج حين اخرج و لا بيعة لاحد من الطواغيت فى عنقى«.

و من به پا خواهم خواست در حالى كه پيمان هيچ يك از گردنكشان به گردنم نيست.

39) »و اما وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيبتها عن الابصار السحاب«.

اما چگونگى بهره ورى از من در غيبتم چون بهره ورى از آفتاب است نگاه كه ابرها آن را از ديده ها پوشيده دارند. (بحار الانوار، جلد 53، صفحه 181).

40) »و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة اللَّه عليكم«.

اما

در رويدادهاى تازه پس به راويان حديث ما رجوع كنيد كه آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنهايم. (بحار الانوار، جلد 53، صفحه 181).

مهدى امام منتظر، نوباوه خير البشر=خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش مكين =مهر از خيالش ذره اى، بدر از عطايش بدره اى=دريا ز جودش قطره اى، گردون ز كشتش خوشه چين=امرش قضا، حكمش قدر، حبش جنان، بغضش سقر=خاك رهش زيبد، اگر بر طره سايد حور عين=مرآت ذات كبريا، مشكوه انوار هدى=منظور بعث انبياء، مقصود خلق عالمين=دانند قرآن سر به سر بابى ز مدحش مختصر=اصحاب علم معرفت، ارباب ايمان و يقين=نوح و خليل و بوالبشر، ادريس و داوود و پسر=از ابر فيضش مستمند، از كان علمش مستعين=موسى به كف دارد عصا، دربانيش ختم الاوصياء=چونانكه جد امجدش گرديد ختم المرسلين=ظاهر شود آن شه اگر شمشير حيدر بر كمر=دستار پيغمبر به سر، دست خدا بر آستين=دَيارى، از اين ملحدان، باقى نماند در جهان=ايمن شود روى زمين، از جور و ظلم ظالمين= »بِيُمنه رزق الورى و بوجوده ثبت الارض و السّماء«.

به بركت او مردم روزى داده شوند. به سبب وجود آن حضرت، زمين و آسمان استوار گردد و ثابت ماند انشاء اللَّه.

حبط اعمال

ازنكات حساس كه در آيات مختلف قرآن به آن هشدار داده شده است، اين است كه مؤمنان مراقب اعمالشان باشند تا همچون كفار موجب حبط و نابودى اعمالشان نشوند.

و به تعبير ديگر اصل عمل، مطلبى است و نگاهدارى آن مطلبى مهمتر است، يك عمل پاك و سالم و مفيد عملى است كه در آغاز سالم و بى عيب باشد

و محافظت و مراقبت از آن تا پايان عمر بشود، عواملى كه اعمال آدمى را به خطر مى افكند يا نابود مى سازد بسيار است از جمله:

1 - منت گذارى و آزار دادن: چنانكه قرآن مى گويد:

يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ اْلأَذى كَالَّذى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِمّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ (سوره بقره، آيه 264)

اى مؤمنان صدقات خود را با منت نهادن و آزار باطل نكنيد، همانند كسى كه مالش را براى نمايش دادن در چشم مردم، مى بخشد، و به خداوند و روز بازپسين ايمان ندارد، آرى داستان او همچون داستان تخته سنگى است كه بر آن خاكى باشد و باران سنگينى بر آن ببارد و آن را (همچنان) سترون واگذارد، آنان از كار و كردار خويش حاصلى نبرند، و خداوند، خدانشناسان را هدايت نمى كند.

در اينجا دو عامل بطلان عمل است، يكى منت و آزار و ديگرى ريا و كفر مطرح شده است كه اولى بعد از عمل مى آيد و دومى مقارن آن و اعمال نيك را به آتش مى كشاند.

2 - عجب: عامل ديگرى است براى نابودى آثار عمل چنانكه در حديث آمده: »العجب يأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب«. عجب، حسنات انسان را مى خورد همان گونه كه آتش هيزم را از بين مى برد.

3 - حسد: در مورد حسد نيز تعبيرى شبيه عجب آمده كه همچون آتش حسنات را نابود مى كند:

»اياكم و الحسد ياكل الحسنات كما تاكل النار

الحطب«. اصولا همانگونه كه حسنات سيئات را از بين مى برد

... إنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ... (سوره هود، آيه 114)

همچنين گاهى سيئات حسنات را به كلى از اثر مى اندازد.

4 - مسئله حفظ ايمان: حفظ ايمان تا پايان عمر مهمترين شرط بقاى آثار عمل است چرا كه قرآن به صراحت مى گويد

»وَ لَقَدْ أُوحِيَ إلَيْكَ وَ إلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ«. (سوره زمر، آيه 65)

و به راستى بر تو و بر كسانى كه پيش از تو بوده اند، وحى شده است كه اگر شرك ورزى، عملت تباه گردد، و بى شك از زيانكاران باشى.

كسانى كه بى ايمان از دنيا بروند تمام اعمالشان حبط و نابود مى شود.

از اينجاست كه به اهميت و مشكلات مسئله نگهدارى اعمال پى مى بريم و لذا در حديثى از امام محمّد باقر عليه السلام آمده كه فرمودند:

»الا بقاء على العمل اشد من العمل، قال و ما الا بقاء على العمل قال يصل الرجل بصلة و ينفق نفقه للَّه وحده و لا شريك له فكتب له سراً ثم يذكرها فتمحى فتكتب له علانية ثم يذكرها فتمحى و تكتب له رياء«.

نگهدارى عمل از خود عمل سخت تر است، راوى سؤال مى كند: منظور از نگهدارى عمل چيست؟ پاسخ فرمودند: انسان بخششى مى كند و يا انفاقى در راه خداوند يكتا به عنوان يك انفاق پنهانى بر او ثبت مى شود، سپس در جايى آن را مطرح مى كند، اين انفاق پنهانى حذف مى شود و به جاى آن انفاق آشكار نوشته مى شود، دگر بار در جاى ديگر آن را

مطرح مى كند باز حذف مى شود و به عنوان ريا نوشته مى شود. (اصول كافى، جلد 2، باب رياء، حديث 16).

در حديث قدسى آمده است: اى احمد، اگر بنده اى نماز اهل آسمانها و زمين را بخواند و روزه همه اهل آسمانها و زمين را بگيرد و مثل ملائكه از طعام دورى كند و لباس عابد بپوشد، بعد در قلب او ذره اى از محبت دنيا ببينم و يا كه بخواهد معروف شود يا رياست كند و يا به زينتهاى دنيا علاقمند باشد، او هرگز در بهشت با من همسايه نخواهد شد و من محبت خود را از قلب او بيرون مى كنم.

لذا براى تقرب به درگاه خداوند متعال و دسترسى به همه علوم دستورات زير توصيه مى شود:

1 - خواندن نماز شب ولو دو ركعت در هر شب. (با توجه خوانده شود ولى پس از اذان صبح قضاى آن خوانده شود).

2 - دائم با وضو بودن.

3 - در خلوت و در جلوت خداترس بودن.

4 - غذا را به خاطر كسب نيرو براى انجام عبادات خوردن، نه از روى شهوت.

5 - از مسواك زدن غافل نشدن. (بخصوص قبل از خواب شب يا موقع نماز).

چهل حديث قدسى

1 - خداوند متعال مى فرمايد: اى بنده ام من همه اشياء را به خاطر تو خلق كردم و تو را هم براى خودم آفريدم و من دنيا را با احسان خود به تو بخشيدم و آخرت را هم به وسيله ايمان به تو دادم. (صفحه 632 حديث قدسى).

2 - خداوند متعال به دنيا فرموده: در خدمت

كس باش كه به من خدمت مى كند و براى كسى رنج آور باش كه به خودش (دنيا) خدمت مى كند. (صفحه 633 حديث قدسى).

3 - خداوند متعال مى فرمايد: اى بنده ام، از دنيا خسته مشو، همان طورى كه من از اجابت دعا خسته نمى شوم، اى بنده ام بر تو لازم است اعمال نيكت را پنهان انجام دهى و بر من لازم است آن را آشكار كنم. (صفحه 636 حديث قدسى).

4 - در كتاب اسرار الصلاة خداوند متعال مى فرمايد:

بر تو لازم است او را در خفا و ظاهر بشناسى و بر من است كه اين ايمان تو را ظاهر كنم و باز هم مى فرمايد: هر كس ميان خود و خداوند را اصلاح بدهد (يعنى اطاعت او را بكند) خداوند هم ميان او و مردم را اصلاح مى دهد. (يعنى از ناحيه كسى به او ضرر نمى رسد) باز هم خداوند فرموده: من براى بندگان صا لحم چيزهايى را مهيا كرده ام كه نه چشمها آنها را ديده اند و نه گوشها آنها را شنيده اند و نه به قلب كسى كيفيت آنها خطور مى كند.

5 - در كتب آسمانى آمده كه خداوند مى فرمايد:

من كسى را كه از سه چيز بى نياز كرده ام نعمت خويش را بر وى تمام نموده ام، يكى كسى كه من او را از مال برادرش بى نياز كرده ام و ديگر آنكه او را از خطر پادشاهى كه هست ايمن داشته ام و سوم آنكه او را از طلب شفا از پزشك بى نياز ساخته ام. (صفحه 627 حديث قدسى).

6 - خداوند فرموده: من بر طبق ظن بنده ام با وى رفتار مى كنم، پس هميشه به من

ظن خير ببريد.

7 - خداوند متعال مى فرمايد: بنده ام اطاعت مرا كن تا تو را مانند خود سازم، همان طورى كه من زنده هستم و نمى ميرم تو هم هميشه زنده باشى، همان طورى كه من غنى هستم تو هم هميشه غنى باشى، همان طورى كه من هر چه را اراده كنم مى شود تو را هم، همين طور سازم. (صفحه 631 حديث قدسى).

8 - براى خداوند بندگانى هستند كه اطاعت از اراده خداوند مى كنند و در قبال اين عمل به هر چه كه آنها اراده كنند از آنها اطاعت مى كنند.

9 - اى احمد، هر كس بگويد من خدا را دوست دارم، دوست من محسوب نمى شود، مگر اينكه به روزى كم قناعت نمايد و لباس كم بپوشد و در حال سجده بخوابد (يعنى سجده هايش به قدرى طولانى باشد كه بى اراده به خواب برود) و قيام خود را در نماز طولانى كند و سكوت را براى خودش لازم بداند و بر من توكل كند و زياد گريه كند و كمتر بخندد و با هوى و هوسش مخالفت كند، مسجد را خانه خود قرار دهد و علم را رفيق خويش سازد و با او همنشينى كند و علماء را دوست بدارد و با فقراء تسبيح بگويد.

در وعده هايش صادق باشد، به تعهداتش وفا كند، قلبش پاك باشد و در نماز پاكيزه باشد. در انجام واجبات دينى خود جديت كند و به ثوابهايى كه در نزد من هست راغب باشد و از عذاب من بترسد و هميشه با دوستان من همنشين و نزديك باشد و محبت دنيا در دلش نباشد و شيعيان ما كسانى

هستند كه به خداوند ايمان و تقوا داشته باشند، باز هم فرموده اند جزو شيعيان من نيستند كسانى كه در شهرى و كشورى باشند كه صد هزار جمعيت داشته باشد و در ميان جمعيت، مردمى از آنها با تقواتر باشد. (صفحه 413 حديث قدسى).

10 - از امام موسى كاظم عليه السلام نقل است كه خداوند متعال فرمود: من ثروتمند را از اين جهت غنى نمى كنم كه به او كرامت بدهم و فقير را هم براى اين فقير نمى كنم كه او را خوار سازم بلكه مى خواهم به وسيله اغنيا آزمايش كنم، چون اگر فقرا نبودند اغنيا مستحق بهشت نمى شوند. (صفحه 619 حديث قدسى).

11 - از امام رضا عليه السلام نقل است كه خداوند متعال به يكى از پيامبرانش وحى كرد كه وقتى به من اطاعت كنى از تو راضى مى شوم و وقتى كه از تو راضى شدم به تو بركت مى دهم و براى بركت من نهايتى نيست، اما وقتى به من معصيتى بكنى از تو خشمناك مى شوم و تو را لعنت مى كنم و اين لعنت تا هفت نسل تو را مى گيرد. (صفحه 633 حديث قدسى).

12 - حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد، خداوند متعال مى فرمايد: من نماز بنده اى را قبول مى كنم كه در مقابل عظمت من مطيع باشد و نفس خويش را به خاطر من از شهوات باز دارد و روزش را با ذكر من به شب برساند و به مخلوقات من بزرگى نفروشد و گرسنگان را طعام بدهد و عريانها را بپوشاند و به مصيبت ديدگان ترحم كند و به غربا جا بدهد. چنين شخصى نورش مانند خورشيد مى تابد و در

تاريكى برايش نور مى دهم (يعنى او را از تاريكى گناه و شرك مى رهانم).

و در جهل به وى علم مى دهم، با عزت خودم او را عزيز مى گردانم و ملائكه هايم او را حفظ مى كنند، هر وقت مرا صدا كند به وى لبيك مى گويم و هر چه از من بخواهد به وى مى دهم مثل چنين شخصى نزد من مانند باغى است كه ميوه هاى آن باغ فاسد نمى شود و برگهاى درختانش خزان نمى بينند. (صفحه 610 حديث قدسى).

13 - خداند متعال مى فرمايد: اى آدم مرا در قلب خود ياد كن، من هم در ذات خودم تو را ياد مى كنم. اى فرزند آدم مرا در خلوت ياد كن تا من هم تو را در خلوت ياد كنم و مرا در ميان جماعت ياد كن من هم تو را در ميان جماعتى ياد كنم، بهتر از آن (يعنى در جمع ملائكه). (صفحه 610 حديث قدسى).

14 - از حضرت صادق عليه السلام نقل است كه خداوند متعال فرموده است: يكى از شقاوتهاى بنده ام اين است كه كارى را بدون استخاره من انجام مى دهد. (صفحه 612 حديث قدسى).

15 - از مام صادق عليه السلام نقل است كه خداوند متعال فرموده:

من همه عبادتها را به غير خود واگذار مى كنم به جز صدقه كه من با دست خود آن را مى گيرم، حتى اگر مرد يا زن مسلمانى يك خرما يا نصف خرما را به عنوان صدقه بدهد، من آن را مى گيرم و مانند شماها كه كاشته هاى خود را تربيت مى كنيد آن را رشد مى دهم تا اينكه در روز قيامت شخص صدقه دهنده آن را همانند و

يا بزرگتر از كوه احد مى بيند. (صفحه 618 حديث قدسى).

16 - هر كس نعمتهاى خداوند را فاسد كند خداوند هم زندگى او را فاسد مى كند (يعنى چنين شخصى روى رفاه و آرامش را نمى بيند و عمرش را بيهوده تلف مى كند). (صفحه 615 حديث قدسى).

17 - از امام صادق عليه السلام نقل است، خداوند متعال به يكى از پيامبران بنى اسرائيل وحى فرمود كه اگر مى خواهى در روز قيامت با من در حصيرة القدس ملاقات كنى در دنيا تنها و بى كس و مهموم و اندوهناك باش، و از مردم دورى كن، مانند پرنده اى باش كه به تنهايى در يك دشت بى آب و علف پرواز مى كند و از برگهاى درختان مى خورد و از آب چشمه ها مى نوشد و وقتى كه شب مى رسد، تنها مى ماند و با پرنده هاى ديگر مأنوس نمى شود، فقط با خداوند مأنوس مى شود و از پرنده ها مى ترسد. (صفحه 595 حديث قدسى).

18 - خداوند متعال فرموده: سوگند به عزت و جلالم، من دعوت مظلومى كه خودش هم به ديگرى ظلم كرده و بعد مورد ظلم واقع شده، دعاى او را اجابت نمى كنم و ستم را از او دفع نمى كنم. (صفحه 603 حديث قدسى).

19 - از دو امام محمّد باقر عليه السلام و جعفر صادق عليه السلام نقل است خداوند متعال فرموده: اى فرزند آدم من با سه چيز به تو تفضل و احسان كردم، نخست عيبها و كارهايت را مستور نمودم كه اگر نزديكترين خويشت به آنها آگاه مى شدند آنها را پنهان نمى كردند، دوم آن كه وسعت رزق دادم بعد هم از تو قرض خواستم، ولى تو در

اين امر پيشقدم نشدى.

سوم آنكه هنگام مرگ به تو حق دادم كه يك ثلث مالت را هر طورى مى خواهى عمل كنى، باز هم آن را در راه من انجام ندادى. (صفحه 604 حديث قدسى).

20 - خداوند متعال به يكى از پيامبرانش مى فرمود كه به قومت بگو، لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا نخورند و خود را به شكل دشمنان من در نياورند (يعنى به شكل مشركين و كفار) چون اگر اين كار را بكنند آنها هم دشمنان من هستند همان طورى كه آن كفار و مشركين دشمن من هستند (مگر موافق تقيه). (صفحه 604 حديث قدسى). 21 - از حضرت صادق عليه السلام نقل است كه: هر مسلمانى به خاطر خداوند به عيادت و ديدار دوست مسلمانش برود، خداوند به وى مى فرمايد اى زيارت كننده كار خوبى كردى و پاك شدى، بهشت من بر تو واجب شد. (صفحه 581 حديث قدسى).

22 - خداوند متعال مى فرمايد: بهترين اولياء در نزد من، آن بنده مؤمن است كه داراى عمل صالح باشد، به طورى كه مردم او را با انگشت به يكديگر نشان ندهند. (نگويند اين مرد بسيار مؤمن است) و رزقش هم به اندازه كفاف زندگيش باشد و به آن قناعت كند، مرگ زود سراغ او بيايد و وارثان و گريه كنندگان او كم باشند. (صفحه 581 حديث قدسى).

23 - هر كس به خاطر خداوند براى زيارت برادر مسلمانش برود خداوند به وى مى فرمايد: تو مرا زيارت كردى و ثواب زيارت تو بر من لازم است كه بدهم و من ثوابى براى زيارت اين كارت غير از

بهشت چيز ديگرى نمى دهم. (امام صادق عليه السلام مى فرمايد: شخص بخيل كسى است كه به سلام كردن به ديگران بخل ورزد). (صفحه 584 حديث قدسى).

24 - خداوند متعال فرموده: من بهترين شريك در اعمال كسى هستم كه مى خواهد عمل كند و من عمل او را قبول نمى كنم مگر اينكه خالصانه باشد.(هر كس مرا در پنهانى ياد كند و ذكر مرا گويد من او را آشكارا ياد مى كنم). (صفحه 587 حديث قدسى).

25 - از امام محمّد باقر عليه السلام نقل شده كه حضرت فرموده اند: خداوند هر شب از اول شب تا آخر آن ندا مى دهد، آيا بنده اى نيست كه قبل از دميدن خورشيد در مورد دين و دنيا از من درخواستى بكند تا من آن را اجابت كنم، آيا بنده اى نيست كه قبل از طلوع فجر توبه كند تا من توبه او را قبول كنم، آيا بنده اى نيست كه روزى اش كم باشد و از من درخواست كند تا آن را زيادتر كنم من هم آن را زيادتر كنم و به رزق او وسعت بدهم.

آيا بنده مؤمن بيمارى نيست كه قبل از طلوع آفتاب از من شفا بخواهد و من او را شفا بدهم، آيا بنده زندانى و غمناك نيست كه قبل از طلوع خورشيد آزادى خود را از من بخواهد تا من او را آزاد كنم، آيا بنده اى نيست كه مظلوم باشد و از من بخواهد كه از ظالمش انتقام بگيرم تا من او را بر ظالمش يارى دهم و قبل از طلوع فجر انتقام او را از ظالم بگيرم. منادى همين طور تا دميدن صبح ندا مى كند و اين

كلمات را مى گويد. (صفحه 569 حديث قدسى).

26 - امام صادق عليه السلام از قول خداوند متعال گفته اند:

هر كس به ولى من اهانت كند، خود را براى جنگ با من آماده كرده است، و من براى يارى اوليايم خيلى سريع عمل مى كنم و اگر بنده مؤمنم در قلب خود احساس غرور نمى كرد، من هر آينه گردن كافر را با شمشير آهنين مى انداختم تا هرگز نتواند مزاحم آن بنده مؤمن باشد. (ائمه اطهار عليهم السلام ولى اللَّه هستند). (صفحه 574 حديث قدسى).

27 - از امام صادق عليه السلام نقل است كه خداوند مى فرمايد: هر كس نام مرا در ميان جماعتى ذكر كند، من او را در ميان ملائكه ها ذكر مى كنم و به آنها معرفى مى نمايم. اى فرزند آدم مرا در ميان مردم ذكر كن تا من هم نام تو را در ميان بهترين ملائكه هايم ذكر نمايم. (صفحه 576 حديث قدسى).

28 - خداوند متعال مى فرمايد: اخلاق خوب زشتيها و گناهان را خرد مى كند، همان طورى كه تابش آفتاب سنگ را خرد مى كند، و اخلاق بد، اعمال خوب را فاسد مى كند همان طورى كه سركه عسل را فاسد مى كند. (صفحه 579 حديث قدسى).

29 - هنگامى كه خداوند عزوجل اولاد آدم را از صلبش بيرون كرد، از آنها براى ربوبيت خود و نبوت محمّد بن عبد اللَّه صلى الله عليه و آله اقرار گرفت و بعد هم خداوند خطاب به آدم چنين فرمود! اى آدم نگاه كن ببين چه مى بينى؟ آدم در جهان ملكوتى همه اولادانش را از اول تا آخر مشاهده نمود و ديد آنها مانند ذرات ريز، آسمان

را پر كرده اند.

آدم گفت: اى خداوند بزرگ، اولادان من چقدر زيادند! براى چه آنها را آفريده اى و منظورت از گرفتن اين پيمان چيست؟ »أ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى«.

خداوند پاسخ داد: براى اينكه براى من عبادت كنند و برايم شريكى در خداوندى قائل نشوند و به پيامبران من ايمان آورند و از آنها تبعيت كنند. آدم عرض كرد: خداوندا علت آن امر چيست كه من از اين نقطه بعضى را بزرگ و بعضى ديگر را كوچك مى بينم؟

در حالى كه بعضى از آنها نورشان زياد است و برخى ديگر كم و بعضى هم نور ندارند؟ خداوند فرمود، ما آنها را مورد آزمايش قرار مى دهيم.

آدم گفت: خداوندا به من اجازه بده حرف بزنم، خداوند فرمود: حرف بزن، چون روحت از من است (لازمه روحت، نطق و بيان است) آدم عرض كرد: خداوندا! اگر آنها را يك جور خلق مى كردى و به همه آنها يك طبيعت و ذات و روزى و عمر يكسان مى دادى بهتر نبود؟ چون در آن صورت آنها نسبت به هم تعدى نمى كردند و ميان آنها حسد و كينه و بغض پديد نمى آمد، خلاصه هيچ گونه اختلاف با هم نداشتند خداوند عزوجل فرمود: اى آدم تو به وسيله روحى كه از من دارى حرف مى زنى و درك مى كنى ولى به واسطه نقصى كه جسمت دارد، مطالبى را مى گويى كه عالم به حقيقت آن نيستى، در حالى كه مى دانى من خداوند عالم و حكيم هستم و من به واسطه همان علم و حكمتى كه دارم ميان مخلوقاتم اختلاف به وجود آوردم و با مشيت خود امور آنها را اداره مى كنم

و آنها را در مسير تقدير و تدبير من به حركت وجودى خويش ادامه مى دهند. در خلقت من تفسير نيست من جن و انس را خلق كردم تا من را عبادت كنند و بهشت را براى كسانى خلق كردم كه من را عبادت كنند و از اوامرم اطاعت نمايند و از پيامبرانم تبعيت كنند.

جهنم را براى كسانى آفريدم كه به من كافر شدند و عصيان كنند و از پيامبرانم تبعيت نكنند. من تو و فرزندانت را آفريدم در حالى كه به شما نيازى نداشتم، بلكه همه شما را براى اين آفريدم كه آزمايش خود را نشان دهيد، تا معلوم شود كدام يك از شما در دنيا كارهايتان خوبست و كدام يك از شما كارهايتان بد است، به همين خاطر بود كه دنيا و آخرت، حيات و مرگ، اطاعت و معصيت و بهشت و جهنم را آفريدم.

باز هم من با تقدير و تدبير و علم نافذم ميان صورتها و اجسام و رنگها و عمرهايشان اختلاف به وجود آوردم و همچنين در ميان روزيها و طاعت و معيشتشان تفاوت گذاردم. بعضى از آنها را شقى كردم و بعضى را سعيد، بعضى را كور و بعضى را بينا، بعضى را كوتاه قد، بعضى را زيبا و بعضى را زشت، بعضى را عالم و برخى را جاهل، بعضى را فقير و بعضى را غنى كردم، بعضى را مطيع و برخى را زمين گير و برخى را بدون عيب، همه اين كارها لازمه خلقت بود.

براى اينكه آن شخص سالم و بى عيب به آن شخص معيوب نگاه كند، به خاطر سلامتى اش به من شكر و حمد

بگويد و يا آنكه عيب دار است به شخص سالم نگاه كند، به من متوسل شود تا به او هم سلامتى بدهم و همچنين براى من صبر كند تا به او پاداش خوب بدهم، يا اينكه شخص غنى به فقير نگاه كند به خاطر ثروتى كه به وى داده ام مرا حمد نمايد و يا شخص فقير با ديدن شخص غنى از من ثروت بخواهد و يا اينكه مؤمن به كافر نگاه كند، به خاطر هدايتى كه داده ام مرا حمد و سپاس گويد.

پس با توجه به اين حقايق فطرت است كه من انسانها را آفريدم تا آزمايش كنم و آنها را بر حسب نياز ذاتيشان چنان كردم كه در رفاه و سختى، آسانى و گرفتارى به ياد من باشند و متوجه باشند كه من چرا به بعضيها نعمت مى دهم و به بعضى نمى دهم.

پس همه بندگان من بايد بدانند كه من خداوند قادر و توانا هستم و مى توانم همه تقدير و تدبيرهاى خود را عمل كنم، باز هم مى توانم آنچه را مى خواهم از اين تقدير و تدبير عوض كنم و من خداوند فعالى هستم كه براى هر چه اراده كنم، هيچ كس قادر نيست جلو اراده ام را بگيرد و يا اينكه درباره كارهايم از من استيضاح كند، ولى من مى توانم ديگران را درباره اعمالشان استيضاح كنم. (حديث قدسى).

30 - از امام محمّد باقر عليه السلام نقل است: وقتى كه خداوند اراده كند به اهل زمين عذاب نازل نمايد مى فرمايد: اگر اين كسانى كه يكديگر را دوست مى دارند و مساجد را آباد مى كنند و صبحگاهان استغفار مى نمايند، در ميان شما نبودند مسلماً عذاب

خود را بر شما نازل مى كردم. (صفحه 567 حديث قدسى).

31 - خداوند متعال فرموده: هر قومى كه به من عصيان كند دلهاى پادشاهان آن قوم را بر آن قوم قسى مى كنم، يعنى اينكه به وسيله پادشاهان آنها را عذاب مى نمايم. اگر مى خواهيد در رنج و عذاب نباشيد به سوى خداوند توبه كنيد، تا دلهاى پادشاهان را نسبت به شما رئوف و مهربان كند. (صفحه 568 حديث قدسى).

35 - خداوند متعال به بعضى از پيامبرانش نازل كرده كه با اشخاص كريم، با كرامت رفتار كنيد و با مردم سخاوتمند با سخاوت رفتار كنيد و با انسانهاى خشن بد خلق سخت گير باشيد، و در نزد شخص بد خلق آرام باشيد و با آرامى با وى رفتار كنيد. (صفحه 564 حديث قدسى).

36 - علت طولانى شدن عمر نوح اين است كه وقتى از خداوند خواست بلا بر قومش نازل شود، خداوند روح الامين (جبرئيل) را با هفت دانه تخم رستنى به سوى نوح فرستاد. جبرئيل گفت اى پيامبر خدا، خداوند تبارك و تعالى مى گويد اينها بندگان و مخلوقات منند من از بلاهاى خود به آنها نازل نمى كنم مگر اينكه قبلا دعوت را تأكيد كنم و حجت را بر آنان تمام نمايم. پس برگرد، قوم خود را دوباره دعوت كن و من حقانيت تو را به آنان نشان مى دهم و اين دانه ها را روى زمين بكار، زيرا وقتى كه اين دانه ها سبز شد و ميوه دادند خروج و خلاصى تو را فراهم خواهند نمود. پس اين موضوع را به مؤمنانى كه با تو هستند خبر بده. نوح آنها را كاشت، وقتى كه

آنها در زمين روئيدند و بزرگ شدند و ساقه و شكوفه دادند، ميوه هاى آنها البته بعد از مدتى طولانى ظاهر شد. دوباره خداوند به نوح دستور داد از تخمهاى آن درختان بكارد و صبر و تلاش داشته باشد و حجت را بر قومش با اين كارها تمام كند، آن جماعتى كه به نوح ايمان آورده بودند، از اين موضوع خبردار شدند، دوباره سيصد نفر از آنها از دين نوح برگشتند، چون گفتند، اگر آنچه نوح مى گويد كه خداوند به او وعده داده عذاب نازل خواهد كرد درست باشد، خداوند كه زير قولش نمى زند، پس چرا تا به حال عذاب نازل نكرده است؟ نوح هر دفعه به پيروانش دستور مى داد كه از آن دانه ها بكارند تا اينكه هفت مرتبه كاشتند، و آنها رشد كردند. در اين مدت از همان مردمى كه ايمان آورده بودند از دين نوح بر مى گشتند تا اينكه فقط هفتاد نفر مرد در ايمان خود باقى ماندند.

پس خداوند به نوح وحى كرد، اى نوح حال ديگر روشنايى ظاهر شده، حق براى قوم تو آشكار گشته، هر كس خبث طينت داشته معلوم گرديد، اگر آنهايى كه بعداً مرتد شدند و آن موقع به تو ايمان آورده بودند زنده مى ماندند، در آن صورت وعده من به مؤمنان كه خالصانه به تو ايمان آورده بودند و به نبوت تو متوسل شده بودند كه آنها را روى زمين جانشين خواهم نمود، درست نبود، چون من به ضعف ايمان بيشتر آنان آگاه بودم و خبث طينت و سوء نيت آنها را مى دانستم، چگونه مى توانستم آنها را در روى زمين جانشين خود بكنم و به آنها امنيت

و آرامش بدهم چون ايمان آنها واقعى نبوده، وقتى كه روى زمين جانشين مى شدند با داشتن نفاق و سوء نيت خود را داخل مؤمنان مى كردند و چون كسى آنها را نمى شناخت، جرى مى شدند و برادران خود را به دشمنى مى كشاندند و براى به دست آوردن رياست با آنها مى جنگيدند، در آن صورت با بودن آنان ميان مؤمنان چگونه آرامش در دين و انتشار امنيت در ميان مؤمنان برقرار مى شد. نه هرگز چنين وعده تحقق پيدا نمى كرد، ولى من نزول عذاب را به تأخير انداختم تا مؤمنان حقيقى از ديگران شناخته شوند و آنها از ايمانشان بر گردند. حالا كه اين كار تحقق پيدا كرد من عذاب بدترم را خواهم فرستاد و تو به كمك ما يك كشتى بزرگ بساز. (صفحه 26 حديث قدسى).

37 - اى محمّد، هر كس از امت تو مى خواهد در تجارتش نفع كند، هنگام شروع به آن تجارت بگويد:

اى سودآور كننده نفقه اهل تقوى، و اى چندين برابر كننده آنها، اى كسى كه رزق بندگانت را به سويشان سوق مى دهى، و اى خداوندى كه بعضى از ما بندگان را در دادن ارزاق به بعضى ديگر ترجيح داده اى، در اين تجارتم مرا به سوى يك سود سرشار سوق بده، كه اشاعه مرا تضمين كند كه او را از تو با شكر و سپاس مى خواهم تا من از آن نفع برم و تو هم به وسيله آن از من نفع ببرى (يعنى من مقدارى از آن را در راه تو خرج مى كنم) اى سودآور كننده تجارت، همه اهل عالم، كه آگاه به اطاعت تو هستند، در اين تجارتم روزى به

من بده كه در آن بتوانم رضاى تو را جلب كنم و مرا از طغيان كردن در مورد زيادى ثروتم باز دار، و از يأس و نوميدى هم مرا حفظ فرما. اى بهترين روزى دهندگان، خداوندا! با رد اين دعايم مگذار مردم به من شماتت كنند، و من ضرر كنم، پس مرا با انجام اين خواهشم سعادتمند بكن و اين دعاى مرا بپذير اى ارحم الراحمين.

زيرا وقتى بنده ام با اين كلمات سخن بگويد من به تجارت او سود مى دهم و آن تجارت را برايش نافع مى سازم. علامت بهشتيان آن است كه در دنيا زبانشان را از كلام بيهوده مى بندند، و شكمهايشان را از طعام فراوان خالى مى كنند.

38 - اى احمد، به عزت و جلالم سوگند، اگر بنده من، آن چهار خصلت كه: زبان خود را نگه دارد و فقط هنگامى آن را باز كند كه به نفعش باشد (يعنى به نفع آخرت و دنيايش نه فقط دنيايش) و قلبش را از وسواس و شرك خالى نگهدارد و بداند كه من هميشه با او هستم و ناظر اعمال او مى باشم و نور چشم او گرسنگى باشد. من تعجب مى كنم از بنده اى كه نمى داند من از او راضى هستم يا اينكه بر وى خشمناك مى باشم معهذا خوشحال است و مى خندد.

39 - خداوند مى فرمايد: اهل دنيا كسى است كه زياد بخندد، و زياد بخوابد و زياد خشمناك شود و كمتر راضى باشد و به هر كس بد مى كند، از او معذرت نخواهد، و هر كس از او معذرت بخواهد آن را قبول نكند. هنگام اطاعت خداوند كسل است، ولى موقع ارتكاب گناه

شجاع و جرى است. آرزوهاى دور و دراز دارد در صورتى كه مرگش به وى نزديكتر است، از ذهن خود حساب نمى كشد، زياد حرف مى زند ولى نفعش به مردم كم است. از خداوند نمى ترسد، ولى هنگام مشاهده غذا شاد و خندان مى شود، بدان كه اهل دنيا هنگام رفاه و وسعت رزق به خداوند شكر نمى كنند و در مقابل بلاها هم صبر نمى كنند، خود را با آن كارهايى كه عمل نمى كنند تعريف مى نمايند و مردم را به چيزهايى دعوت مى كنند كه خودشان ندارند. بديهاى ديگران را به رخشان مى كشند، محمّد صلى الله عليه و آله عرض مى كند: خداوندا: غير از اين عيبها آيا در اهل دنيا خوبى هم هست؟ خداوند مى فرمايد: اى محمّد، عيوب اهل دنيا زياد است در وجود آنها جهالت و حماقت است و در مقابل كسى كه به آنها تعليم مى دهد، تواضع نمى كنند و هم در نفس خود، خود را عالم مى دانند ولى آنها در نزد عرفا، جاهلند.

محبت به من همان محبت كردن به فقراست. پس توجه به فقرا و نزديك شدن به آنان تو را به من نزديك مى كند، از ثروتمندان و مجالس آنها دورى كن، چون فقرا دوستان من هستند.

40 - اهل اخرت: اى احمد، اما اهل آخرت، سيماى آنها نرم و مهربان است، حيائشان زياد است، كمتر حماقت دارند، به مردم نفعشان زياد است و مكر و كينه شان كم است، مردم از جانب آنها در امان هستند، ولى خود آنها از مردم رنج مى برند، سخنانشان سنجيده و حساب شده است، هميشه از خود حساب مى كشند و به نفس خود رنج مى دهند و آن را سرزنش مى كنند.

چشمانشان مى خوابد ولى دلهايشان بيدار است. اغلب از خوف خدا گريه مى كنند و هميشه به ذكر خدا مشغولند. وقتى كه مردم را كاتبان اعمال ،غافل مى نويسند، آنها را ذكرگويان مى نويسند. در اول استفاده از نعمت، به خدا حمد مى گويند و در آخر هم شكر مى كنند. هميشه دعاى آنهابه سوى خداوند صعود مى كند و سخنان آنها مسموع مى باشد ملائكه ها به وسيله دعاى آنها در زير حجابهاى ملكوتى شاد و خرمند، خداوند دوست دارد هميشه سخنان آنها را بشنود همان طورى كه پدر از شنيدن صداى فرزند خوشش مى آيد. حتى به مدت يك چشم بر هم زدن هم از خداوند غافل نيستند. نه به طعام زياد علاقه دارند و نه به زياد حرف زدن و نه به زيادى لباس. همه مردم در نزد آنها مرده هستند. فقط خداوند است كه در نزد آنها زنده و بخشنده است كه هرگز نمى ميرد.به كسى كه از آنها روگردان شود كرم مى كنند و هر كس بر آنان رو آورد محبت بيشتر مى نمايند. دنيا و آخرت در نزد آنها يكى است (يعنى آنها دنيا را فقط براى آخرت مى خواهند). اى احمد، سعى كن هميشه با ورع باشى. چون ورع هم سَرِ دين است و هم وسط دين و هم آخر دين. براى اينكه ورع يگانه عامل تقرب به خداوند مى باشد. اى احمد، ورع زينت مؤمنان و ستون نبوت است. مَثَل وَرَع مانند كشتى مى باشد، همان طورى كه كسى در دريا باشد فقط به وسيله سوار شدن به كشتى از غرق گشتن نجات مى يابيد، زاهدان هم بدون ورع نجات نمى يابند.

اى احمد، هر بنده اى كه مرا بشناسد در مقابلم خاشع مى شود و

هر بنده اى كه خاشع باشد همه چيز در برابر او خاشع است، اى احمد صلى الله عليه و آله، ورع درهاى آسمان را به روى بنده باز مى كند همان طورى كه براى ملائكه درهاى عبادت را باز مى كند.

پس بنده ام به وسيله داشتن ورع در نزد همه عزيز مى شود و به وسيله ورع به خداوندش نزديك مى گردد. اى احمد، هميشه سكوت را شعار خود بكن، چون آباد كننده مجالس دلهاى صالحان سكوت مى باشد، و بدترين مجالس دلهاى كسانى است كه سخنان بيهوده مى گويند.

»و لو ان اشيا عنا، وفقهم اللَّه لطاعته، على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم، لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا، على حق المعرفة و صدقها منهم بنا، فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نوثره منهم، و اللَّه المستعان و هو حسبنا و نعم الوكيل و صلواته على سيّدنا البشير النذير محمّد و آله الطاهرين و سلّم«. (احتجاج، جلد دوم، صفحه 325).

»اگر شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعتشان بخشد - با دلهايى متحد و يكپارچه، به پيمانى كه با ما دارند وفا مى كردند، هرگز به ميمنت و فيض، ملاقات ما از آنان به تأخير نمى افتاد و به زودى، سعادت ديدار ما با معرفتى كامل و شناختى راستين، نصيبشان مى گرديد.

پس ما را از شيعيان، پنهان نساخته مگر آن دسته از كردارشان كه بر ما خوشايند نيست و از ايشان توقع نداريم. خداوند مددكار و ياور ما است و او براى ما كفايت كننده و نيكو وكيل است، درودهاى خدا بر سرور ما، نويد دهنده و ترساننده،

محمّد و خاندان پاكش باد«.

پيام بالا، قسمت آخر از نامه مبارك حضرت »صاحب الزمان« عليه السلام به ياور راستين و دوست با اخلاص و فداكارشان، مرحوم »شيخ مفيد« قدس سره مى باشد. در پايان ازعموم مطالعه كنندگان گرامي التماس دعا دارم وبرايتان آرزوي موفقيت دارين را از در گاه ايزد متعا ل مسئلت دارم .

وسلام من اتبع الهدي

عبا سعلي حقيقي زاده

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109