ربا و بانكدارى اسلامى

مشخصات كتاب

سرشناسه : مكارم شيرازي، ناصر، 1305 -

عنوان و نام پديدآور : ربا و بانكداري اسلامي / مكارم شيرازي؛ تهيه و تنظيم ابوالقاسم عليان نژادي دامغاني.

مشخصات نشر : قم: انتشارات امام علي بن ابي طالب(ع)، 1389.

مشخصات ظاهري : 200 ص.

شابك : 17000 ريال : 978-964-533-107-6

يادداشت : پشت جلد به انگليسي:Makarem Shirazi. Usury islamic banking.

يادداشت : چاپ قبلي: مدرسه امام علي بن ابيطالب(ع)، 1376 (151 ص.).

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : بهره (فقه) (حذفي)

موضوع : بانك و بانكداري -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

شناسه افزوده : عليان نژادي، ابوالقاسم، 1343 - ، گردآورنده

رده بندي كنگره : BP190/6/م7ر2 1389

رده بندي ديويي : 297/372

شماره كتابشناسي ملي : 2230032

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدّمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*

دانشمندان و علماء همانند خورشيد(1) همواره مشغول افاضه و نور افشانى هستند، و زمان و مكان مانع كار و فعاليّت و تعليم و تربيت آنها نيست و در مسير تبليغ و ترويج آيين اسلام و تبيين احكام الهى و نورانى آن، ايّام تحصيلى و تعطيلى براى اين بزرگان تفاوتى ندارد؛ بلكه تفاوت تعطيلات و تحصيلات تنها در نوع كار است، امّا اصل كار هرگز تعطيل بردار نيست.(2) همانطور كه سفر و حضر، حتى تبعيدگاه و زندان، نيز براى آنها تفاوتى ندارد و مانع كار و فعاليّت آنان نمى شود.

مرجع عاليقدر حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى- دام عزّه- از جمله اين دانشمندان بزرگ و علماى پرتلاش است كه هيچ چيز مانع از تحقيق، تدريس، تأليف، مذاكرات علمى، پاسخ به سؤالات شرعى و علمى، حلّ مشكلات جوانان و طلاب و ... ايشان نمى شود؛ به گونه اى كه فعاليتهاى علمى معظم له در ايام تبعيد يا سفرهاى زيارتى، ديگران را به اعجاب وامى دارد.


1- در بعضى از روايات اشاره اى به اين معنى شده است، از جمله در رواياتى كه در كتاب ميزان الحكمة، جلد 9، صفحه 52، حرف ميم، كلمه مثل نقل شده، آمده است كه: مثل علماء و دانشمندان در زمين همانند مثل ستارگان در آسمان است كه از نور ستارگان در تاريكى هاى دريا و بيابان استفاده مى شود.
2- اگر چه در غالب مراكز علمى قديم و جديد، متأسفانه ايام تعطيلات بسيار زياد شده است و گاهى تعطيلات بيشتر از ايّام تحصيلى است، كه بايد زعماى حوزه ها و دانشگاهها، با همكارى اساتيد و فضلاء، در اين مورد جدا فكرى بكنند.

ص: 8

از جمله بركات سفر معظم له به شهر مقدّس مشهد- كه هر ساله در فصل تابستان انجام مى گيرد- جلسه درس خارج فقه معظم له مى باشد، كه در كنار مرقد پربركت ثامن الائمه حضرت على بن موسى الرضا- عليهما السّلام- در مسجد گوهرشاد برگزار مى شود و استاد به بررسى «مسائل مستحدثه» مى پردازند و عدّه زيادى از طلاب و فضلاء حوزه علميه مشهد مقدّس على رغم خستگى سال تحصيلى، مشتاقانه همچون پروانه برگرد شمع وجود استاد مى چرخند و با جدّيت در درس معظّم له حاضر و از خرمن علمش خوشه ها مى چينند.

نوشتار حاضر محصول سلسله مباحث استاد ارجمند، پيرامون احكام رباى قرضى و مسائل بانكدارى است؛ كه در تابستان سال 1376 در مشهد مقدّس القاء فرمودند و خداوند منّان به اين حقير توفيق داد كه در درس معظّم له شركت و آنها را يادداشت نموده و سپس تنظيم نمايم و مآخذى كه احيانا گفته نمى شد را بيابم و بعضى از توضيحات را بر آن بيفزايم و سپس به نظر استاد برسانم.(1)

و از آنجا كه از استاد معظّم كرارا تقاضاى انتشار اين مباحث مى شد، امر فرمودند كه مباحث مذكور به شكل كنونى گردآورى و منتشر شود.

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

قم- حوزه مقدسه علميه

ابو القاسم عليان نژادى

20/ 5/ 76


1- از آنجا كه استاد معظم نسبت به مسائل علمى و به ويژه مباحث فقهى عنايت خاصى دارند، و اين مباحث را با وسواس خاصّى پى گيرى مى كنند، لطف كردند و تمام مباحث را بعد از تنظيم دوباره از نظر گذراندند و در بعضى موارد اصلاحاتى به عمل آوردند.

ص: 9

(1)

1- ادله حرمت ربا در اسلام

اشاره

تحريم ربا از مسائل مهمّ اسلامى است و بازتاب گسترده اى در آيات و روايات دارد. بسيارى از فقهاى بزرگ هنگامى كه وارد اين مبحث شده اند تنها به دلايل سه گانه (قرآن و حديث و اجماع) بسنده كرده اند در حالى كه تحريم ربا را بى شك با دليل عقل نيز مى توان اثبات كرد (به شرحى كه بعدا خواهد آمد).

(2) بنابراين ادله اربعه (قرآن و سنّت و اجماع و دليل عقل) بر تحريم رباخوارى و اهميّت اين گناه بزرگ گواهى مى دهد.

(3)

دليل اوّل: آيات قرآن

اشاره

حدّ اقل هفت آيه قرآن به وضوح تحريم ربا را ثابت مى كند:

[275 بقره

1- در آيه 275 سوره بقره مى خوانيم: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ».(1)

(4) اين آيه نخست به تشريح حال رباخواران در قيامت مى پردازد كه همچون ديوانگان يا افراد مصروع كه نمى توانند تعادل خود را حفظ كنند در عرصه محشر وارد مى شوند، گامى به جلو برمى دارند و زمين ميخورند و برمى خيزند و بازهم


1- در ترجمه و تفسير آيه از روش آزاد استفاده شده است.

ص: 10

گرفتار همان سرنوشت مى شوند.

(1) آرى صحنه قيامت كانونى براى تجسّم اعمال انسانهاست؛ آنها كه تعادل اقتصادى جامعه را در زندگى دنيا از طريق رباخوارى بر هم زدند در آنجا به صورت مست و مصروع و افراد ديوانه و غير متعادل محشور مى شوند، و وضع ظاهرى آنان همه افراد محشر را متوجّه خود مى سازد.

اين مجازات دردناك يك دليل بر حرمت رباست.

(2) سپس مى افزايد اين مجازات رسواگر به دليل اين است كه آنها مى گفتند: دادوستد و ربا همانند يكديگر است؛ يعنى هر دو سودآور و هر دو طبق قرارداد انجام مى شود (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا).

در حالى كه خودشان هم مى دانند چنين نيست، دادوستدهاى مشروع در مسير منافع جامعه انسانى است و اگر سودى عايد فروشنده يا خريدار ميشود سودى هم عايد جامعه مى گردد و نيازها برطرف مى شود، در حالى كه رباخواران همچون زالو خون مردم را مى مكند و بى آن كه خدمتى كنند ثروتهاى عظيمى به بار مى آورند. به همين دليل خداوند بيع را حلال و ربا را حرام كرده است (وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا).

(3) بعضى در تفسير جمله بالا اين احتمال را نيز داده اند كه اين سخن رباخواران باشد كه به عنوان اعتراض مى گويند: «چرا خداوند دادوستد را حلال كرده و ربا را تحريم فرموده، در حالى كه هر دو از يك مقوله اند» ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد و با سياق آيه سازگار نيست. به هر حال اين تعبير دليل ديگرى بر تحريم رباست.

(4) بعد مى افزايد:

هر كس اين موعظه الهى را بشنود و به كار بندد و از رباخوارى بازايستد بر گذشته او ايرادى نخواهد بود (چرا كه قانون عطف به ما سبق نمى شود) و در عين

ص: 11

حال كار او به خدا واگذار مى شود (كه او را مشمول عفو و بخشش خود گرداند) (فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ) اين تعبير دليل سومى بر تحريم رباست.

(1) و در پايان آيه مى فرمايد: ولى هر كس بعد از اين ابلاغ صريح و آشكار به رباخوارى ادامه دهد اهل دوزخ است و جاودانه در آن مى ماند (وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ) و اين تعبير دليل چهارم مؤكّدى بر حرمت رباست. به اين ترتيب آيه فوق با تعبيرات حساب شده، تحريم ربا را به چهار صورت بيان كرده است و جايى براى كمترين ترديد باقى نمى گذارد.

(2) سؤال:

در اينجا سؤالى مطرح است و آن اين كه: خلود- يعنى جاودانگى در دوزخ- ويژه كسانى است كه بى ايمان از دنيا بروند، آنها كه با ايمانند ولى مرتكب گناهانى شده اند هرگز خلود در دوزخ ندارند، هنگامى كه كيفر گناهان خود را ديدند و ناخالصيهاى آنها برطرف شد و شايسته بهشت شدند رهايى مى يابند و مشمول عفو الهى مى شوند.

پس چرا در اين آيه براى رباخواران خلود و جاودانگى در دوزخ ذكر شده است؟

(3) پاسخ:

در پاسخ اين سؤال دو راه حل وجود دارد: نخست اين كه گناه رباخوارى آن چنان عظيم است كه رباخواران دنياپرست از خدا بى خبر سرانجام بى ايمان از دنيا مى روند، همان گونه كه درباره ريختن خون بى گناهان در قرآن مجيد آمده كه آنها نيز گرفتار خلود و جاودانگى در دوزخ مى شوند «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها».(1)


1- سوره نساء: آيه 93.

ص: 12

(1) ديگر اين كه خلود هميشه به معنى جاودانگى نيست بلكه گاه به معنى زمان بسيار طولانى مى آيد (ممكن است معنى دوم معنى مجازى باشد كه با قرينه آمده، يا يكى از معانى حقيقى اين واژه باشد) در اين صورت نشان مى دهد كه مجازات و كيفر رباخواران اگر با ايمان از دنيا بروند بسيار طولانى است.

***

[276 بقره

(2) 2- در آيه 276 سوره بقره كه به دنبال آيه فوق آمده مى خوانيم: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ» اين آيه نخست مى گويد:

خداوند ربا را نابود مى كند و كمك به نيازمندان و انفاق در راه خدا را افزايش مى دهد (يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ).

(3) «يمحق» از مادّه «محق» به معنى «نقصان» يا «هلاكت» است و آخر ماه را از اين جهت محاق مى گويند كه هلال ماه به قدرى كوچك مى شود كه ناپديد مى گردد.

در ميان بزرگان اهل تفسير گفتگوست كه آيه فوق اشاره به نابودى درآمدهاى حاصله از ربا در اين دنياست، يا اشاره به بى ثمر بودن آنها در آخرت است هر چند در راه خدا انفاق شود و به وسيله آن كارهاى به ظاهر خير انجام گردد؟

هر دو معنى مى تواند صحيح باشد زيرا تجربه نشان داده كه اموال حاصل از ربا دوام و بقاء و بركتى ندارد و رباخواران گرفتار سرنوشت هاى شومى مى شوند و با وضع بدى از دنيا مى روند.

(4) در آخرت نيز روشن است به فرض كه آن اموال را در راه خدا انفاق كرده باشند چيزى عايدشان نمى شود چرا كه خداوند جز اموال پاك و حلال را نمى پذيرد و اصل قرآنى «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»(1) همه جا حاكم است.

رباخوارى فقر و بدبختى مى آفريند و جامعه را به تباهى مى كشد، تباهى


1- سوره مائده: آيه 27.

ص: 13

جامعه مايه درد و رنج همه است، رباخواران نيز در آتش فقرى كه براى جامعه فراهم كرده اند مى سوزند، در يك جامعه بدبخت كسى نمى تواند خوشبخت زندگى كند.

(1) در هر حال آغاز آيه شريفه مذمّت و تهديدى براى رباخواران است و آخر آن يعنى جمله «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ» به وضوح دلالت بر حرمت ربا دارد؛ چرا كه در اين قسمت از آيه، هم نسبت «كفر» به رباخواران داده شده و هم نسبت اثم (گناه) كه تأكيدى بر معنى كفر است.

[278- 279 بقره

(2) 3 و 4- در آيات 278 و 279 سوره بقره مسأله تحريم ربا به وضوح بيشترى مشاهده مى شود. نخست روى سخن را به همه افراد با ايمان و خداجوى كرده و با صراحت و قاطعيّت مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و آنچه از مطالبات ربا باقى مانده رها سازيد اگر ايمان داريد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».

(3) جالب اين كه هم در آغاز آيه خطاب به مؤمنان است و هم در پايان آيه ترك رباخوارى را نشانه ايمان مى شمرد و جمله ذروا (رها كنيد) امر است و امر دلالت بر وجوب دارد؛ به خصوص اين كه با جمله «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» همراه شده است.

آيه هنگامى نازل شد كه آلودگى به رباخوارى بطور گسترده مردم مكّه و مدينه را فرا گرفته بود، و قرآن دستور داد وامهاى ربوى در هر مرحله اى هست متوقّف گردد.

(4) سپس با لحنى فوق العاده تهديدآميز مى افزايد: «اگر فرمان الهى را- دائر بر ترك رباخوارى- اطاعت نكنيد خدا و پيامبرش به شما اعلان جنگ مى دهد» (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ). بسيارى گمان مى كنند مفهوم اين جمله آن است كه «شما اعلان جنگ با خدا كنيد» در حالى كه جمله «فَأْذَنُوا» با توجّه به مفهوم لغوى آن معنايش اين است كه خدا و پيامبر به شما اعلان جنگ مى دهند و معنى و مفهومش اين است كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم از آن زمان مأمور شد كه

ص: 14

اگر رباخواران دست از كار زشت خود نكشند با توسّل به اسلحه و نيروى نظامى آنها را بر سر جاى خود بنشاند.

(1) به هر حال چنين تعبير تندى در هيچ آيه از قرآن درباره هيچ گناهى از گناهان وارد نشده و نشان مى دهد كه رباخوارى از ديدگاه اسلام تا اين حدّ خطرناك و پرمفسده است.

(2) و در پايان آيه براى اين كه حق و عدالت رعايت گردد مى افزايد: «هرگاه توبه كنيد مى توانيد سرمايه هاى خود را از بدهكاران (بدون سود) بازپس بگيرد و به اين ترتيب نه ظلم و ستم كنيد و نه بر شما ظلم و ستمى مى شود: (وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ .

(3) در شأن نزول آيات بالا چنين آمده است كه شخصى به نام خالد بن وليد خدمت پيامبر رسيد و گفت: پدرم با طايفه «ثقيف» معاملات ربوى داشت و مطالباتش را وصول نكرده بود و از دنيا رفت، او وصيّت كرده مبلغى از سود اموالش را كه هنوز پرداخته نشده است تحويل بگيرم، آيا اين عمل جايز است؟ آيات بالا نازل شد و مردم را از گرفتن باقيمانده ربا كه در دست مردم است نهى كرد.

(4) طبق روايت ديگرى بعد از نزول آيه، پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اين جمله تاريخى را فرمود: «الا كلّ ربا من ربا الجاهليّة موضوع و اوّل ربا اضعه ربا العبّاس بن عبد المطّلب؛ آگاه باشيد تمام رباهايى كه از زمان جاهليّت باقى مانده است همه از شما برداشته شد و نخستين ربايى را كه برمى دارم و ابطال مى كنم رباى عمويم عبّاس است» (معلوم مى شود عبّاس در عصر جاهليّت از رباخواران بود).

(5) كوتاه سخن اين كه قبل از نزول آيات بالا رباخوارى كم و بيش در ميان مردم رواج داشت، پس از نازل شدن اين آيات ربا بطور مطلق و قطعى و جدّى تحريم و رباخواران تهديد به قيام مسلحانه بر ضدّ آنها شدند، و تنها حق داشتند اصل سرمايه خود را بازپس بگيرند، نه بيشتر.

ص: 15

(1) آخرين نكته درباره آيه فوق اهميّت تعبير «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» است كه يك شعار مهم و قانون كلّى اسلامى است؛ هر چند در اينجا در مورد رباخواران پياده شده ولى طبق اين اصل قرآنى هيچ كس نبايد ظلم كند و نه مورد ظلم قرار گيرد.

به تعبير ديگر نه ظلم كن، نه تن به ظلم ده كه هر دو گناه و خلاف است، اگر مسلمين جهان همين شعار مهم را در سر تا سر كشورهاى اسلامى احيا كنند اكنون نه در چنگال صهيونيسم بى رحم و مغرور و بى منطق كه هيچ چيز نزد آنها مقدّس و محترم نيست و چيزى جز زور را به رسميّت نمى شناسند، گرفتار بودند و نه دولتهاى خودكامه و زورگو منابع آنها را به غارت مى بردند.(1)

[131- 130 آل عمران

(2) 5 و 6- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد! از خدا بپرهيزيد، تا رستگار شويد! و از آتشى بپرهيزيد كه براى كافران آماده شده است!»(2)

اين دو آيه- بر خلاف آيات گذشته- به قسم خاصّى از ربا نظر دارد و آن رباى مضاعف است، يعنى آيه شريفه، حرمت رباى مضاعف را اثبات مى كند، نه اين كه رباى معمولى را مجاز بشمرد، بلكه نسبت به رباى عادى ساكت است.

(3) در مورد تفسير رباى «اضعاف مضاعف» در بين مفسّرين گفتگو است و چند نظر در تفسير آيه وجود دارد:

1- قول مشهور- كه بسيارى از مفسّران آن را پذيرفته اند- اين است كه هنگامى كه بدهكار، سر موعد نتوانست بدهى خود را بپردازد، بدهى او را تا مدّتى به تأخير مى اندازد ولى با سود ديگرى كه فقط به سرمايه تعلّق مى گيرد؛ مثلا كسى 100 هزار تومان را به شخصى به مدّت يك سال وام مى دهد كه در پايان مدّت،


1- براى توضيح بيشتر پيرامون آيات چهارگانه بالا به تفسير الميزان و نمونه مراجعه فرماييد.
2- سوره آل عمران: آيات 131 و 130.

ص: 16

120 هزار تومان به او بپردازد و اگر بدهكار نتوانست دين خود را ادا كند، طلبكار به او يك سال ديگر فرصت مى دهد، به شرط اين كه 000/ 20 تومان ديگر به عنوان سود اصل سرمايه به او بدهد، اين عمل شبيه همان جريمه دير كردى است كه متأسفانه بعضى از مؤسسات مى گيرند و مشروعيّت ندارد.

(1) 2- تفسيرى كه نزديكتر به نظر مى رسد اين است كه «سرمايه و سود» را در مرحله بعد به عنوان وام محسوب كند و سود هر دو را بگيرد، يعنى: اگر سر موعد نتوانست سرمايه و سود (يعنى 120 هزار تومان در مثال بالا) را بپردازد به او مهلت ديگرى مى دهد به شرط اين كه سود 120 هزار تومان را بپردازد، يعنى بعد از مدّت يك سال ديگر- علاوه بر بازپس دادن طلب و سود اوليّه، سود سود را نيز بپردازد.

(2) اين احتمال با تعبير «أَضْعافاً مُضاعَفَةً» سازگارتر است و اين نوع رباخوارى، بدترين و زشت ترين شكل رباخوارى است، زيرا سبب فقيرتر شدن وام گيرنده و غنى تر شدن وام دهنده مى شود و روز به روز فاصله آن دو را بيشتر مى كند چرا كه در مدّت كمى از راه تراكم سود، مجموع بدهى بدهكار به چندين برابر اصل بدهى افزايش مى يابد و به كلّى از زندگى ساقط مى گردد.

آنچه از تاريخ و روايات استفاده مى شود اين است كه اين نوع رباخوارى يعنى رباخوارى مضاعف در عصر جاهليّت معمول بوده است.(1)

(3) 3- احتمال سوم اين كه تعبير به «أَضْعافاً مُضاعَفَةً» قيد توضيحى باشد، چون همه رباها اضعاف مضاعف است و لو با وام دادن به چند نفر يكى پس از ديگرى.

نتيجه اين كه اگر احتمال اوّل يا دوم صحيح باشد، آيه شريفه دلالت بر حرمت نوع خاصّى از ربا دارد و نسبت به غير آن ساكت است، ولى اگر احتمال سوم پذيرفته شود آيه شريفه مطلق ربا را شامل مى شود؛ و در هر حال دلالت بر تحريم


1- براى توضيح بيشتر پيرامون تفسير اين دو آيه به تفسير نمونه، جلد 3، صفحه 85 به بعد مراجعه فرماييد.

ص: 17

ربا دارد، چون نهى ظاهر در تحريم است؛ مخصوصا كه در ذيل آيه شريفه اطلاق كفر بر رباخواران شده است.(1)

[ (161 160 نساء]

(1) 7- در سوره نساء مى فرمايد:

«فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً؛ بخاطر ظلمى كه از يهود صادر شد، و (نيز) بخاطر جلوگيرى بسيار آنها از راه خدا، بخشى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود، حرام كرديم. و (همچنين) بخاطر ربا گرفتن، در حالى كه از آن نهى شده بودند؛ و خوردن اموال مردم به باطل؛ و براى كافران آنها، عذاب دردناكى آماده كرده ايم».(2)

(2) مطابق اين آيه، يهوديان مرتكب چهار عمل زشت و منكر مى شدند كه باعث حرام شدن بعضى از طيّبات بر آنها شد.(3)

1- ظلم و ستمى كه اينها بر خود و ديگران روا مى داشتند.

2- آنها بطور وسيع و گسترده مانع انجام كارهاى خير مى شدند.

3- رباخوارى مى كردند.

4- از راه حرام ارتزاق مى نمودند؛ مانند كم فروشى، غش و تقلّب در معامله، شراب فروشى، قمار و مانند آن، كه از تمام آنها تعبير به اكل مال به باطل شده است.

(3) اين آيه دلالت دارد بر اين كه رباخوارى بر يهود نيز حرام بوده است و جالب


1- همان دو احتمالى كه در مورد خلود رباخواران مسلمان در جهنم گفته شد، در مورد اطلاق كفر بر رباخواران مسلمان نيز صادق است.
2- سوره نساء: آيه 160 و 161.
3- از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه همواره حرمت، دليل بر وجود مفسده اى در شي ء محرّم نيست؛ بلكه گاهى از اوقات، تحريم به عنوان عقوبت و مجازات است.

ص: 18

اين كه على رغم تحريفاتى كه در تورات شده است، در دو جاى تورات كنونى تحريم ربا به چشم مى خورد.

(1) 1- سفر لاويان، فصل 25- 2- سفر خروج، فصل 22.

سؤال: درست است كه آيه با صراحت مى گويد: رباخوارى بر يهود تحريم شده بود، ولى چگونه از اين آيه استفاده مى كنيد كه بر مسلمانان نيز حرام است؟

پاسخ: بعضى از علماء(1) در اين مسأله و مشابه آن به «استصحاب شرايع سابقه» تمسّك مى جويند ولى حجيّت اين نوع استصحاب محل گفتگوست و ما معتقديم حجّت نيست؛ چون اصل اساسى در استصحاب قاعده «لا تنقض اليقين بالشّك بل انقضه بيقين آخر» است و اين قاعده در اينجا جارى نيست، چون وقتى دينى نسخ مى شود، تمام قوانين و احكام آن نسخ مى شود، نه اين كه اصل دين نسخ شود ولى قسمتى از احكام آن باقى بماند.

(2) به همين جهت مسلمانان صدر اسلام در هر مسئله اى در انتظار وحى الهى مى نشستند(2) و هرگز به سراغ احكام مذاهب سابقه نمى رفتند، با اين كه نظير بعضى از آنها در اديان گذشته بود.(3)

ولى از راه ديگرى مى توان اين احكام را براى مسلمانان نيز اثبات كرد و آن اين كه خداوند متعال اين حكم و مشابه آن را در قرآن با نظر موافق نقل كرده است، و


1- مانند فقيه عاليقدر و توانا شيخ مرتضى انصارى- رضوان اللّه عليه- و اصولى توانمند، مرحوم آخوند خراسانى- قدس اللّه سره- كه هر دو از افتخارات حوزه هاى علميه، بلكه جهان تشيع هستند.
2- مثلا در مورد خود ربا تا قبل از نزول آيات ربا، رباخوارى معمول بود. اسلام هم نسبت به اين كار كه قبل از نزول آيات مرتكب شده بودند آنها را مؤاخذه نكرد، بلكه گذشته آنها را مشمول حكم ربا ندانست و فرمود:\i« وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا\E؛ باقيمانده ربا را برچينيد و رها كنيد» در حالى كه ربا در شرايع سابقه نيز حرام بوده است.
3- براى توضيح بيشتر ر. ك. به كتاب انوار الاصول، جلد 3، صفحه 410 به بعد.

ص: 19

اگر اين حكم شامل حال مسلمين نبود، بايد در اين آيه به آن اشاره اى مى شد، بنابراين ذكر اين نوع احكام در قرآن بدون هيچ اشاره اى به نفى آن در واقع امضاء آن براى مسلمانان نيز مى باشد.

*** (1) از آنچه در مجموع آيات بالا آمد روشن مى شود كه آيات متعدّدى از قرآن مجيد- حدّ اقل هفت آيه- دلالت بر حرمت ربا دارد و قرآن به شدّت هر نوع رباخوارى را تحريم مى كند تا آنجا كه آن را نوعى كفر به خدا مى شمارد و به رباخوار از ناحيه خدا و رسولش اعلان جنگ مى دهد و رباخوار را مستحق خلود در جهنّم مى داند و اين كار را سبب مجازات دنيوى مى شمرد.

ص: 20

ص: 21

(1)

2- رباخوارى در روايات اسلامى

اشاره

دليل دوّم بر تحريم عمل زشت ربا، روايات بسيار زياد و گسترده اى است كه در منابع مختلف وارد شده است. اين روايات به قدرى زياد است كه شايد به سر حدّ تواتر برسد(1)، در اين روايات تعبيرات بسيار تكان دهنده اى در مورد اين كار اقتصادى ظالمانه و غير انسانى وارد شده است كه درباره كمتر گناهى ديده مى شود.

(2) در اينجا به پنج گروه از اين روايات- كه هر كدام شامل احاديث متعدّدى است- اشاره مى كنيم.

(3)

گروه اوّل: [قياس ربا با زنا]

در اين روايات رباخوارى با عمل زشت منافى عفّت مقايسه شده و از آن بدتر شمرده شده است.

از جمله در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به على عليه السّلام فرمود: «يا علىّ درهم ربا اعظم عند اللّه من سبعين زنيّة ...؛ اى على! يك درهم از ربا از نظر گناه و معصيت بدتر از هفتاد بار زناست».(2)

(4) حتّى تعبيراتى بسيار تندتر و شديدتر از اين كه نقل همه آنها به درازا مى كشد.


1- مرحوم علامه مجلسى- رضوان اللّه عليه- در كتاب روضة المتّقين، جلد 7، صفحه 272، در ذيل روايات مذمّت ربا مى فرمايد:« يمكن ان يقال بتواترها؛ ممكن است كه روايات حرمت ربا به سر حدّ تواتر برسد»
2- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، حديث 12، و مانند اين حديث است روايت 19 و 21 از همين باب و حديث 8 و 3، باب 1، از كتاب مستدرك الوسائل، جلد 13.

ص: 22

(1) اين تعبير در روايات متعدّد ديگرى وارد شده است ولى با اعداد و ارقام مختلف، در بعضى از روايات معادل 33 بار(1) و در روايت ديگر معادل 30 بار(2) و در بعضى معادل 20 بار(3) و در بعضى معادل يك بار(4) عمل منافى عفّت شمرده شده است. همه مى دانند اسلام به شدّت با اعمال منافى عفّت برخورد مى كند، حال بايد حساب كرد كه زيان و زشتى رباخوارى چقدر زياد است كه درباره آن چنين مى گويد و اين از صريحترين دلايل بر حرمت ربا در اسلام است.

(2) در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چرا عددها در روايات مزبور تا اين حدّ متفاوت و مختلف است؟

در پاسخ اين سؤال مى توان گفت كه رباها مختلف است همه انواع ربا بد، ظالمانه و زشت است، ولى بعضى از بعضى بدتر و زشت تر مى باشد و اين تفاوت اعداد، مربوط به تفاوت انواع رباست؛ مثلا رباى اضعاف مضاعف كه شرح آن گذشت با رباى معمولى متفاوت است، و قبح و زشتى آنها يكسان نيست.

و ربا گرفتن از يك انسان بسيار ضعيف كه مثلا براى درمان فرزندش مختصرى وام مى گيرد با ربا گرفتن از افرادى كه در چنين شرايط اضطرارى قرار ندارند فرق مى كند و اوّلى به مراتب زشت تر و ظالمانه تر است.

(3) تحميل رباهاى ظالمانه بر يك ملّت بزرگ كه تمام هستى آنها را به باد مى دهد با ربا گرفتن از يك فرد فرق مى كند، بنابراين همه انواع ربا زشت و ظالمانه و گناه است ولى بى شك اين انواع سلسله مراتبى دارد.

(4) امّا چرا مقايسه با اعمال منافى عفّت شده و از آن بدتر شمرده شده است؟

ممكن است از اين نظر باشد كه رباخوارى يكى از عوامل اصلى فقر و اختلاف


1- مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الربا، باب 1، حديث 14.
2- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 5.
3- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 6 و 22.
4- مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الربا، باب 1، حديث 8.

ص: 23

طبقاتى است و مى دانيم يكى از علل فحشاء، فقر و فشار اقتصادى است كه سبب شكست جوانان در تشكيل خانواده و كشانيده شدن آنها به فساد است.

(1) اگر ريشه فقر خشكانيده شود لا اقل بخش مهمّى از فحشاء و فساد اخلاقى از ميان خواهد رفت، آنها كه مقدّمات فقر را در جامعه فراهم مى سازند در فساد و انحرافات اخلاقى آن شريك و سهيمند، و عمل آنها گاه با چندين بار عمل منافى عفّت برابرى مى كند!

(2) به هر حال اين روايات به روشنى و با صراحت و با تأكيدهاى متعدّد دلالت بر تحريم ربا دارد، و آن را همرديف بزرگترين گناهان از نظر اسلام مى شمرد (تا حدّ زناى با محارم و حتّى فراتر)، و با توجّه به گستردگى اين روايات و لحن شديد آنها اگر دليلى بر حرمت ربا جز اين گروه از روايات نبود كافى به نظر مى رسيد.

(3)

گروه دوّم: [ملعون بودن دهنده، گيرنده و ...]

رواياتى است كه ربا و تمام كسانى كه به نوعى با آن ارتباط دارند را لعنت مى كند.

امير مؤمنان على عليه السّلام مى فرمايد: لعن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم الرّبا و آكله و بايعه و مشتريه و كاتبه و شاهديه؛(1) پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم در اين روايت «ربا» و پنج طايفه را- كه در ارتباط با ربا هستند- لعنت كرده است:


1- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 4، حديث 3، البته مرحوم شيخ حر عاملى- رضوان اللّه تعالى عليه- در همين باب روايات ديگرى نيز، شبيه اين مضمون از امام صادق( ع) و حضرت على( ع) نقل كرده است، همانطور كه مرحوم محدّث نورى- رحمة اللّه عليه- نيز در مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الربا، باب 1، حديث 12 روايتى نقل كرده است و اين گروه از روايات در كتب روايى عامّه نيز آمده است، بيهقى در كتاب السنن الكبرى، جلد 5، صفحه 275، روايتى در اين زمينه نقل مى كند. نكته جالب اين كه در اين گروه از روايات كه خاصه و عامّه نقل كرده اند ربا و متعلقات آن، هم مورد لعن و نفرين خداوند و هم مورد لعنت رسول خدا( ص) و هم مورد نفرين ملائكه خداوند، قرار گرفته است.

ص: 24

1- كسى كه ميهمان رباخوار مى شود و از غذايى كه از پول ربا تهيّه شده است با علم و آگاهى استفاده مى كند.

2- رباخوار

3- ربا دهنده

4- كسى كه ربا را محاسبه مى كند.

5- شهود قرارداد ربا.

(1) در هر مورد، كه يك چيز حرام، به اين گستردگى مورد لعن خداوند قرار مى گيرد(1) دليل بر عظمت حرمت آن كار، و قبح و زشتى فوق العاده آن است.

كوتاه سخن اين كه اين گروه از روايات نيز دليل بر حرمت ربا و رباخوارى است.

(2)

گروه سوّم: [بدترين و خبيث ترين نوع معاملات

رواياتى است كه مى گويد: ربا بدترين و خبيث ترين نوع معاملات است.

1- قال الباقر عليه السّلام: اخبث المكاسب كسب الرّبا(2)

طبق اين روايت، امام باقر عليه السّلام مى فرمايند: «كثيف ترين معاملات، معاملات ربوى است.» حتّى از شراب فروشى و قمار و فحشاء، كثيف تر است.

2- در حديث ديگرى مى خوانيم: و من الفاظ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم الموجزة الّتى لم يسبق اليها: شرّ المكاسب كسب الرّبا.(3)

(3) «از سخنان كوتاه و پرمعنى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كه پيش از آن حضرت، سابقه


1- شراب نيز همينطور است، در چندين روايت وارد شده است كه خداوند در شراب 10 گروه را لعنت كرده است؛ ر. ك. به وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب ما يكتسب به، باب 55، حديث 3 و 4 و 5.
2- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 2.
3- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 13 و مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الربا، باب 1، حديث 1.

ص: 25

نداشته اين است كه فرمود: رباخوارى بدترين نوع كسبهاست».

نتيجه اين كه اين گروه از روايات نيز دلالت روشنى بر حرمت ربا دارد؛ حرمتى شديد و مؤكّد.

(1)

گروه چهارم: [هلاكت رباخواران در دنيا]

رواياتى است كه دلالت بر هلاكت رباخواران در دنيا دارد.

قال الصادق عليه السّلام: اذا اراد اللّه بقوم هلاكا ظهر فيهم الرّبا: «هنگامى كه خداوند اراده هلاكت قومى را كند ربا در ميان آنها ظاهر مى گردد».(1) معناى اين روايت اين است كه ربا مجازات دنيوى نيز دارد و به هلاكت رباخواران منتهى مى شود.

همين معنى در روايت ديگرى نيز وارد شده است.(2)

ممكن است سؤال شود چرا خداوند اراده هلاكت مردم و قومى را مى كند، تا ربا در بين آنها شيوع پيدا كند و سبب نابودى آنها شود؟

(2) پاسخ اين سؤال روشن است، اراده خداوند بدون دليل نيست، لا بد آن قوم مرتكب گناهانى شده اند كه خداوند حكيم، اراده نابودى آنها را مى كند و گرفتار رباخوارى مى شوند.

(3) اين نكته نيز قابل دقّت است كه لازم نيست همواره هلاكت، مانند هلاكت و نابودى اقوام پيشين و با صاعقه ها و زلزله ها مثل قوم لوط و عاد و ثمود باشد، بلكه هلاكت امروزه اشكال ديگرى نيز دارد، بيماريهاى غير قابل علاجى همچون ايدز و نيز اعتياد به مواد مرگ آور، انواع بيماريهاى روانى كه قسمت عمده اى از بيمارستانهاى كشورهاى غربى را به خود اختصاص داده است و مانند آنها، همه اسباب هلاكت امّتهاى گنهكار مى تواند باشد؛ و به هر حال اين گروه از روايات


1- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 17.
2- عن النّبى( ص): انّه قال: اذا ظهر الزّنا و الرّبا فى قرية اذن فى هلاكها، مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الربا، باب 1، حديث 11، ترجمه: پيامبر اسلام( ص) فرمودند: هرگاه در منطقه اى دو عمل زشت زنا و ربا آشكار شود، خداوند اجازه نابودى آن منطقه را مى دهد.

ص: 26

نيز دلالت بر حرمت شديد ربا دارد.

(1)

گروه پنجم: [سرانجام رباخوار آتش دوزخ است

رواياتى است كه سرانجام رباخوار را آتش دوزخ شمرده است.

قال على عليه السّلام: «خمسة اشياء تقع بخمسة اشياء و لا بدّ لتلك الخمسة من النّار: من اتّجر بغير علم فلا بدّ له من اكل الرّبا، و لا بدّ لآكل الرّبا من النّار؛ حضرت على عليه السّلام فرمودند: پنج چيز علّت پنج چيز است و سرانجام اينها جهنّم است: 1- تجارت و كسب بدون آگاهى- از احكام فقهى آن- سبب رباخوارى و منتهى به آن مى شود و رباخوار حتما در دوزخ خواهد بود»(1) و روشن است كه اين گونه روايات نيز دليل بر تحريم اين عمل است.

(2) كوتاه سخن اين كه مجموعه اين پنج گروه روايات، كه از هر كدام نمونه اى ذكر شد، بطور قوى و صريح و آشكار دلالت بر حرمت ربا و رباخوارى دارد.

البته روايات وارده منحصر به اينها نيست؛ مى توانيد براى آگاهى بيشتر به مدارك زير رجوع فرماييد.(2)

(3)

دليل سوّم اجماع فقهاء اسلام:

تحريم ربا از نظر علماى شيعه بلكه جميع علماء اسلام مسلم است (3) و نه تنها


1- مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الربا، باب 1، حديث 10.
2- ر. ك. به وسايل، جلد 12، ابواب الربا، باب 1 و مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الربا، باب اول.
3- در اين زمينه فقهاء بسيار سخن گفته اند كه به دو نمونه آن اشاره مى شود: الف: صاحب جواهر در كتاب پرارزش خود- كه هيچ فقيهى بى نياز از آن نيست- مى فرمايد: الفصل السابع فى الربا المحرم كتابا و سنة و اجماعا من المؤمنين بل المسلمين بل لا يبعد كونه من ضروريات الدين فيدخل مستحله فى سلك الكافرين:« ربا از نظر قرآن، احاديث معصومين( ع) و اجماع شيعيان بلكه تمام مسلمانان حرام است؛ بلكه بعيد نيست كه از- ضروريات دين باشد كه منكر آن در زمره كافرين باشد».( جواهر الكلام، جلد 23، صفحه 322). ب: ابن قدامه كه از فقهاى معروف اهل سنّت است مى گويد: الربا فى اللغة هو الزيادة ... و هو محرم بالكتاب و السنة و الاجماع ... و اجمعت الامة على ان الربا محرم:« ربا در لغت به معناى زياده است ... و از نظر قرآن و روايات و اجماع، حرام است». المغنى، جلد 4، صفحه 133.

ص: 27

آن را حرام دانسته اند، بلكه منكر آن را مرتد خوانده اند، و اين حكم را جزء ضروريات دين اسلام شمرده اند؛ بنابراين اگر كسى با علم به ضرورى بودن حرمت ربا، منكر آن شود از زمره مسلمين جهان خارج است.(1)

(1) در حديثى مى خوانيم: بلغ ابا عبد اللّه عليه السّلام عن رجل انّه كان يأكل الرّبا و يسمّيه اللّباء فقال: لئن امكننى اللّه منه لاضربنّ عنقه: «يكى از ياران امام صادق عليه السّلام مى گويد: به امام صادق عليه السّلام خبر رسيد كه مردى رباخوارى مى كند و- از روى انكار و استهزاء- ربا را «لباء» (اولين شيرى كه مادر به نوزادش مى دهد و مايه حيات اوست)- مى نامد حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: اگر خداوند مرا بر او مسلّط كند و او در دسترس من قرار گيرد گردن او را خواهم زد».(2)

به هر حال اجماع و اتّفاق همه علماى اسلام بر حرمت رباست، بلكه اين حكم از ضروريات دين است.

*** (2)

دليل چهارم: دليل عقل

است، كه كمتر در اين مسأله به آن استدلال شده است (3) ولى از آنجا كه ربا مصداق بارزى از مصاديق ظلم است- كه شرح اين


1- ضرورى به احكامى گفته مى شود كه هر تازه مسلمانى كه وارد جمعيّت مسلمانان مى شود پس از مدّت كوتاهى، پى مى برد كه اين حكم، يكى از احكام اسلام است؛ مثل وجوب نماز و حرمت شراب و ...
2- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 2، حديث 1.
3- بلكه نديديم كسى به اين دليل در حرمت ربا استدلال كند.

ص: 28

مطلب در بحث فلسفه تحريم ربا خواهد آمد- بلكه رباخوارى ظلم فاحش و آشكار است و حرمت ظلم از مستقلات عقليّه است، بنابراين رباخوارى عقلا زشت و حرام مى باشد، افزون بر اين رباخوارى منشأ مفاسد زيادى است كه قبح آنها نيز از مستقلات عقليّه است، بنابراين رباخوارى عقلا نيز حرام است، چه كسى مى تواند انكار كند كه افراد و اقوام زيادى كه آلوده چنگال رباخواران شده اند همه چيز خود را از دست داده اند! حتّى بسيارى از كشورهاى جهان سوم در عصر و زمان ما كه گرفتار رباخواران بين المللى هستند، نه تنها اقتصاد، كه همه چيزشان در خطر است!

نتيجه كل اين مباحث اين شد كه ربا به چهار دليل حرام است: 1- قرآن 2- روايات معصومين- عليهم السلام- 3- اجماع علماء اسلام 4- دليل عقل

ص: 29

(1)

3- فلسفه تحريم ربا

اشاره

چرا خداوند بزرگ رباخوارى را حرام كرده است؟ چرا اسلام، آن را اين قدر تقبيح نموده است؟ و چرا اين همه آيات و روايات در نكوهش آن وارد شده است؟

اين سؤالى است كه همه مى خواهند پاسخ آن را بدانند.

قبل از ورود در اين بحث و پاسخ به اين سؤال، لازم است به عنوان مقدّمه، بحث كوتاهى در مورد علل و مصالح احكام داشته باشيم.

(2)

آيا بحث از علل احكام براى ما جايز است؟

بعضى مى گويند: هنگامى كه دستورى از سوى خداوند حكيم صادر شد، بايد آن را بى چون و چرا اجرا كرد، و ما را نرسد كه درباره علل آن گفتگو بكنيم، بعلاوه مصالح احكام غالبا امور اسرارآميزى است كه بر ما پوشيده است.

ولى ما معتقديم: اگر چه دسترسى به علل قسمتى از احكام شرع براى ما مشكل است، ولى در بسيارى از موارد مى توانيم به مصالح و مفاسد احكام شرع دست يابيم و تلاش براى وصول به اين مقصد، براى ما به دو دليل مجاز است:

(3) 1- نخست اين كه در قرآن مجيد و روايات اسلامى كرارا در مورد آن بحث شده و به اصطلاح به ما چراغ سبز داده شده است كه از فلسفه احكام سخن بگوييم.

قرآن در مورد فلسفه نماز، زكاة، حجّ (1) و ... بحث كرده است و در احاديث


1- خداوند متعال فلسفه نماز را دورى از فحشاء و منكرات مى داند؛ در سوره عنكبوت آيه 45 مى خوانيم:\i وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ\E. و فلسفه زكاة را طهارت- روح و تزكيه نفس بيان مى كند؛ در سوره توبه آيه 103 آمده است:\i خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها\E. و در مورد فلسفه حج مى فرمايد:\i لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ E؛ ترجمه:( مردم را به انجام مناسك حج دعوت كن تا) در آنجا منافع( دنيوى و اخروى) كه براى مردم است را شاهد و ناظر باشند و در ايام مشخصى ياد خدا كنند.

ص: 30

معصومين- عليهم السلام- به صورت گسترده تر اين موضوع مطرح شده است؛ تا جايى كه بعضى از علماى بزرگ شيعه در اين زمينه كتاب يا كتابهاى مستقلّى تأليف كرده اند.(1)

(1) نتيجه اين كه طرح اين مباحث در كتاب و سنّت به طور گسترده دليل بر جواز گفتگو از آن است و اگر جايز نبود نبايد در قرآن مجيد و كلمات معصومين- عليهم السلام- مطرح مى شد.

(2) 2- همانطور كه قول و فعل معصومين- عليهم السلام- براى ما حجّت است، تقرير آن بزرگان نيز براى ما حجّت است و در تاريخ مى خوانيم كه بسيارى از اصحاب پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم يا ائمه اطهار- عليهم السلام- از اين پيشوايان بزرگ در مورد علل احكام سؤال مى كردند و آنها پاسخهاى روشنى مى دادند و اين خود امضاى عملى از جانب معصومين- عليهم السلام- نسبت به اين كار است وگرنه بايد به نوعى از اين كار منع مى فرمودند.

(3) نتيجه اين كه طبق دو دليل بالا، ما اجمالا مى توانيم درباره مصالح و مفاسد احكام بحث نماييم و از آن آگاه شويم و اين كار قطعا مجاز است، ولى چنان نيست كه اگر فلسفه حكمى را درك نكنيم بتوانيم آن را ترك كنيم.


1- مرحوم شيخ صدوق- رحمة اللّه عليه- علل احكام را در كتاب پرارزش خود به نام« علل الشرايع» جمع آورى نموده است؛ همانطور كه مرحوم شيخ حرّ عاملى- رضوان اللّه تعالى عليه- در كتاب با ارزش خود« وسايل الشيعة» كه هيچ فقيهى از آن بى نياز نيست، در هر موضوعى كه وارد مى شود، در بابهاى اوليّه سراغ علل احكام مى رود و روايات وارده در اين موضوع را نقل مى كند.

ص: 31

(1)

فايده بحث از فلسفه احكام

اشاره

پذيرفتيم كه بحث درباره فلسفه احكام براى ما مجاز است ولى ما كه مى دانيم خداوند حكيم است و هيچ يك از كارهاى او بى حساب نيست و حتما دستورات و قوانين او طبق مصالح و مفاسدى است، بنابراين چه لزومى دارد كه به فلسفه تك تك احكام پى ببريم آيا همين مقدار آگاهى اجمالى- كه هيچ حكمى بى حكمت نيست- كافى نيست؟

(2) جواب اين سؤال اين است كه «علم تفصيلى» به فلسفه و علل احكام فايده اى دارد كه در علم اجمالى- كه در بالا به آن اشاره شد- حاصل نمى شود.

زيرا هنگامى كه انسان به مصالح يك تكليف واجب پى ببرد يا از مفسده يك تكليف حرام آگاه شود به يقين انگيزه قويترى براى انجام آن تكليف و ترك اين حرام پيدا مى كند، همانطور كه اگر شخص بيمارى به خواص داروهايى كه براى او تجويز شده به طور تفصيل مطّلع شود و از ضرر و زيانهاى چيزهايى كه براى او ممنوع شده است آگاه گردد، انگيزه قويترى براى مصرف كردن اين داروهاى تلخ و خوددارى از خوردن غذاهاى ممنوع خوشمزه، پيدا مى كند و به يقين يكى از علل طرح اين مباحث در كلمات پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه معصومين- سلام اللّه عليهم اجمعين- همين مسأله است.

(3) نتيجه اين كه: اوّلا ما حق داريم از فلسفه احكام بحث كنيم و ثانيا اين بحث، صرفا يك بحث علمى نيست و فايده عينى و عملى براى عموم مكلّفين دارد. با اين بحث كوتاه درباره فلسفه احكام به بحث «علل تحريم ربا» بازمى گرديم.

(4) آنچه از آيات قرآن و روايات معصومين- عليهم السّلام- و تحليل عقلى در مورد فلسفه تحريم ربا استفاده مى شود، اين است كه تحريم اين كار زشت و قبيح حد اقل پنج نكته مهم و دليل عمده دارد.

ص: 32

(1)

نكته اوّل: ربا «اكل مال به باطل» است.

توضيح اين كه مطابق آنچه از قرآن مجيد و احاديث استفاده مى شود، ربا اكل مال به باطل است و بدون شك «اكل مال به باطل» حرام است، بدين جهت ربا نيز حرام است.

معنى اكل مال به باطل اين است كه انسان بدون دليل منطقى و عقلى، درآمدى داشته باشد و به عبارت ديگر اكل مال به باطل، درآمد بى جهت و بادآورده است.

«قمار» اكل مال به باطل است، چون درآمدى است بدون دليل منطقى و شرعى، «شراب فروشى» و درآمد حاصل از آن اكل مال به باطل است چون نه خدمتى به فرد است نه جامعه، بلكه كارى است كه به فساد و ننگ و خرابى فرد و جامعه منجرّ مى گردد.

اين يك اصل كلّى در تمام ابواب معاملات اسلامى است.

(2) از آيه اى كه در مذمّت يهود در سوره نساء آمده است، استفاده مى شود كه رباخوارى همانند اكل مال به باطل است، چون خداوند در اين آيه شريفه، رباخوارى را در رديف اكل مال به باطل قرار داده، مى فرمايد: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً؛ بخاطر ظلمى كه از يهود صادر شد، و (نيز) بخاطر جلوگيرى بسيار آنها از راه خدا، بخشى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود، حرام كرديم. و (همچنين) بخاطر ربا گرفتن، در حالى كه از آن نهى شده بودند؛ و خوردن اموال مردم به باطل؛ و براى كافران آنها، عذاب دردناكى آماده كرده ايم».(1)

(3) بنابراين ربا، نوعى اكل مال به باطل و درآمدى است بدون دليل عقلى و منطقى و بى جهت و در رديف ثروتهاى بادآورده.


1- سوره نساء، آيه 160 و 161.

ص: 33

(1) سؤال: به نظر مى رسد كه بعضى از كارهاى مشروع در اسلام، مثل مضاربه نيز درآمدى بدون دليل است، چون سرمايه گذار هيچ زحمتى نمى كشد و فقط با استفاده از سرمايه خود سود مى برد، همانند رباخواران كه زحمتى متحمل نمى شوند و پيوسته سود مى برند.

(2) جواب: پاسخ اين سؤال با توجّه به يك نكته روشن مى شود و آن اين كه سرمايه اى كه در مضاربه مورد استفاده واقع مى شود اگر مشروع باشد و در راه مشروع نيز بكار گرفته شود و طبق قرارداد مضاربه، معامله و تجارت انجام گيرد، فرق روشنى با ربا دارد، چون اولا مضاربه كارى معقول و منطقى است كه در طريق خدمت جامعه قرار مى گيرد، در حالى كه رباخوار هيچ گونه خدمتى نمى كند و ثانيا در مضاربه، احتمال سود و زيان هر دو هست؛ يعنى سرمايه گذار و كارگزار (عامل) هر دو در سود و زيان سهيم هستند.

(3) در حالى كه در ربا احتمال زيان منتفى است و تمام زيانها متوجّه وام گيرنده است. بنابراين مقايسه اين دو با هم صحيح نيست و مضاربه و امثال آن همچون سرمايه گذارى در كارهاى توليدى و صنعتى و زراعى، هرگز اكل مال به باطل نيست.

(4) دومين دليل بر اين كه رباخوارى اكل مال به باطل است، روايتى است كه محمّد بن سنان (1) از امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا- عليه آلاف التحية و الثناء- نقل كرده است: قال الرضا عليه السّلام: «و علّة تحريم الرّبا لما نهى اللّه عزّ و جلّ


1- محمّد بن سنان از اصحاب امام على بن موسى الرضا( ع) است و غالبا علل احكام را كه حضرت رضا( ع) فرموده است ايشان نقل مى كند ولى در علم رجال محل بحث و اختلاف است، عدّه اى جدّا او را توثيق مى كنند و بعضى تضعيف مى نمايند و گروه سومى قائل به توقف شده اند، ولى نظر به اين كه ما در اينجا در صدد اثبات حكم شرعى نيستيم، بلكه فلسفه حكم را بيان مى كنيم مشكلى ايجاد نمى شود.

ص: 34

عنه، و لما فيه من فساد الاموال، لانّ الانسان اذا اشترى الدّرهم بالدّرهمين كان ثمن الدّرهم درهما، و ثمن الآخر باطلا فبيع الرّبا و شراؤه و كس على كلّ حال على المشترى و على البائع فحرّم اللّه عزّ و جلّ على العباد الرّبا لعلّة فساد الاموال كما حظر على السّفيه ان يدفع اليه ماله لما يتخوّف عليه من فساده حتّى يونس منه رشد، فلهذه العلّة حرّم اللّه عزّ و جلّ الرّبا ...؛ حضرت رضا عليه السّلام در اين روايت براى حرمت ربا دو دليل ذكر فرموده است: نخست سخن خداوند متعال در قرآن مجيد كه از رباخوارى نهى كرده است، ديگر اين كه رباخوارى اكل مال به باطل است، سپس امام عليه السّلام مثال مى زند كه اگر كسى يك درهم را به دو درهم بفروشد.(1) در اين معامله يك درهم در مقابل يك درهم قرار مى گيرد امّا درهم دومى كه فروشنده از خريدار مى گيرد باطل است و دليل عقلى و منطقى ندارد به همين جهت اكل مال به باطل است از اين رو رباخوارى حرام شده است سپس چنين معامله اى را كه باعث فساد اموال مى شود به معامله انسان سفيه تشبيه مى كند؛ يعنى معامله ربوى شبيه معامله سفهى است و معامله سفهى باطل است».(2)

(1) نتيجه اين كه طبق آيه شريفه و اين روايت، رباخوارى نوعى اكل مال به باطل است و به همين جهت تحريم شده است.

(2)

نكته دوّم: ربا بازدارنده مردم از تلاشهاى اقتصادى سازنده است.

ربا سبب مى شود كه مردم از تجارتها و معامله هاى مفيد و سودمند، اما


1- لازم به يادآورى است كه ربا دو قسم است: ( 1)- ربا معامله اى كه اختصاص به كالاهاى خاصّى دارد. ( 2)- رباى قرضى كه در همه كالاها جارى است و مثال مطرح شده در روايت از قسم اول است ولى فلسفه آن اختصاص به اين قسم ندارد، بلكه از جملات ديگر روايت استفاده مى شود كه اين علت- يعنى اكل مال به باطل- در هر دو قسم ربا جارى است.
2- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 11.

ص: 35

پرزحمت و حلال، روى گردان شده، جذب اين معامله فاسد و پردرآمد و كم زحمت و حرام بشوند و در اين زمينه روايات متعددى داريم.

عن هشام بن الحكم انّه سأل ابا عبد اللّه عليه السّلام عن علّة تحريم الرّبا فقال: انّه لو كان الرّبا حلالا لترك النّاس التّجارات و ما يحتاجون اليه فحرّم اللّه الرّبا لتنفّر النّاس من الحرام الى الحلال و الى التّجارات من البيع و الشّراء فيبقى ذلك بينهم فى القرض.(1)

(1) «هشام بن حكم- كه يكى از اصحاب معروف امام صادق عليه السّلام است- از آن حضرت پرسيد: چرا ربا حرام شده است؟ حضرت فرمودند: اگر رباخوارى حلال بود مردم كارهاى مفيد تجارى و هر آنچه را كه به آن احتياج داشتند(2) ترك مى كردند؛ به همين جهت خداوند ربا را حرام كرد تا مردم از آن متنفر شوند و به سوى كارهاى حلال و تلاشهاى اقتصادى مفيد بروند و وام فقط به صورت قرض الحسنه باقى بماند». و به عبارت ديگر رباخواران هميشه سربار جامعه انسانى و افراد مفتخوارى هستند و پيوسته خون ديگران را مى مكند مانند حيوانى كه خود توليد خون نمى كند و از بدن حيوانات ديگر خون مى مكد و اين كار رباخوار مشمول روايت مشهور حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است كه فرمودند: ملعون من القى كلّه على النّاس (3) «كسى كه بار خود را بر دوش جامعه بيفكند و سربار مردم باشد مورد لعن و نفرين است» بانكهاى ربوى دنياى امروز نيز، تبديل به كانون درآمد كاذب شده و روز به روز سرمايه دارتر و در مقابل، مردم فقيرتر و مستضعف تر مى شوند.


1- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 8.
2- جمله« ما يحتاجون اليه» عام است و شامل انواع و اقسام منابع درآمد حلال مثل زراعت، صنعتها، احداث كارخانه جات و ... مى شود.
3- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب مقدمات البيع، باب 6، حديث 10.

ص: 36

(1)

نكته سوم: ربا مصداق بارز ظلم است.

اشاره

در آيه 279 سوره بقره، ذيل بحث ربا، خوانديم: «... لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» نه ظلم كنيد و نه زير بار ظلم برويد؛ يعنى اگر ربا بگيريد ظلم كرده ايد پس با ربا گرفتن ظلم نكنيد و اگر سرمايه اصلى شما را به شما بازنگردانند به شما ظلم شده است، به همين جهت بايد سرمايه اوليه به شما برگردد تا مورد ظلم قرار نگيريد.

بنابراين آيه فوق، ربا را مصداق ظلم مى داند و قبح ظلم نيازى به بيان ندارد و به اصطلاح فقها و اصوليّون از مستقلات عقليّه است.

در روايت محمد بن سنان نيز خوانديم كه امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى فرمايند: «... و لما فى ذلك من الفساد و الظّلم ...»(1) و به خاطر اين كه ربا منشأ فساد و ظلم است ربا حرام شده است.

(2)

چرا ربا نوعى ظلم است؟

تمام افرادى كه در جامعه فعاليّت اقتصادى دارند هم سود دارند و هم زيان، كارخانه ها، مزارع، تجارتها، صنعت ها، دامداريها، كارهاى خدماتى و ...

مشمول اين قانون هستند و تنها رباخواران از اين قانون مستثنى هستند و فقط سود مى برند و زيان نمى بينند. بنابراين در جامعه اى كه همه سود و زيان دارند رباخواران سود خالص مى برند بى آن كه كار مفيدى انجام دهند و اين ظلم است و مفتخوارى و كار بى زحمت، به همين جهت گاه از رباخوارى به «گنج بى رنج» يا سود بادآورده تعبير كرده اند و به همين دليل رباخوارى يكى از عوامل نظام طبقاتى است، چرا كه عدّه قليلى به خاطر رباخوارى گسترده، همه چيز دارند و تعداد كثيرى، فاقد همه چيز هستند و عجيب اين كه اين فاصله طبقاتى، طبق نظريه آگاهان و خبرگان در دنياى امروز، در حال افزايش است و هر چه زمان به پيش


1- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 11.

ص: 37

مى رود فاصله بين ثروتمندان و فقراء بيشتر مى شود، تا آنجا كه بعضى از كشورها هر چه درآمد دارند بايد به عنوان سود وامهايى كه گرفته اند بپردازند، و خطرات اين امر بر كسى پوشيده نيست.

(1) و روشن است كه چنين دنيا و جامعه اى كه هر روز فقيرش، فقيرتر و ثروتمندش، ثروتمندتر مى شود، ظالمانه است؛ چندى قبل آمارى ديدم كه بسيار تكان دهنده بود؛ اين آمار مى گويد: 80 درصد از ثروت دنيا در دست 20 درصد مردم دنياست و 20 درصد ثروت دنيا در دست 80 درصد مردم دنياست، يعنى اگر تعداد مردم دنيا را فرضا 100 نفر در نظر بگيريم و ثروت دنيا را هم 100 تومان بدانيم، 80 تومان آن در دست 20 نفر و 20 تومان آن در دست 80 نفر مى باشد!

و به يقين يكى از علتهاى عمده اين فاصله طبقاتى رباخوارى است و ما بايد خداوند متعال را شاكر باشيم كه به بركت اسلام و انقلاب اسلامى در حال تحوّل از اين پديده خطرناك هستيم، هر چند هنوز به كمال مطلوب نرسيده ايم.

(2)

نكته چهارم: ربا باعث تضعيف عواطف انسانى است.

اشاره

رباخوارى باعث برچيده شدن يا ضعف عواطف انسانى است و اين مسأله در چند روايت از معصومين- عليهم السّلام- مورد تأكيد قرار گرفته است.

1- عن سماعة قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: انّى قد رأيت اللّه تعالى قد ذكر الرّبا فى غير آية و كرّره؟ قال: او تدرى لم ذاك؟ قلت: لا، قال: لئلا يمتنع النّاس من اصطناع المعروف.(1)

(3) سماعة- كه يكى از راويان معروف حديث و از اصحاب امام صادق عليه السّلام است- مى گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: چرا خداوند متعال مسئله ربا را در قرآن به طور مكرر مطرح كرده (و تحريم نموده) است؟!


1- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 3.

ص: 38

امام فرمود: علّت آن را مى دانى؟ عرض كردم: نه، حضرت فرمود: به خاطر اين كه مردم- در اثر رباخوارى- از كارهاى خير و شايسته (مانند قرض الحسنه) بازنمانند.

(1) 2- قال الصادق عليه السّلام: انّما حرّم اللّه عزّ و جلّ الرّبا لكيلا يمتنع النّاس من اصطناع المعروف.(1) فرمود: «علّت حرمت ربا اين است كه مردم از كارهاى خير و شايسته بازنمانند». و روايات متعدد ديگرى كه نزديك به همين مضمون است.(2)

(2)

منظور از «اصطناع معروف» (انجام كار نيك) در اينجا چيست؟

منظور قرض الحسنه است (3) كه يكى از مهمترين كارهاى عاطفى در جامعه بشرى است؛ بلكه از صدقه هم برتر و مهمتر است، به همين جهت در روايتى وارد شده است كه صدقه 10 حسنه و ثواب دارد و قرض الحسنه 18 ثواب دارد!(4)


1- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 4.
2- وسايل الشيعة، جلد 12، ابواب الربا، باب 1، حديث 9 و 10 و 11.
3- همانطور كه در روايت محمد بن سنان حديث 11، باب 1، من ابواب الربا، جلد 12 وسايل الشيعة، اين معنى آمده است كه امام رضا( ع) فرمودند: و تركهم القرض و القرض صنايع المعروف.
4- قسمت اخير اين روايت، در كتاب وسايل الشيعة، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 6، حديث 4، آمده است، طبق اين روايت، امام صادق( ع) فرمودند: القرض الواحد بثمانية عشر و ان مات حسبتها من الزّكاة:« قرض الحسنه 18 حسنه دارد و اگر صاحب پول از دنيا برود همان قرض الحسنه از زكاة كفايت مى كند» ولى مضمون ذكر شده در متن، بطور كامل در روايتى از مستدرك الوسائل، جلد 2، طبع قديم، ابواب الدين و القرض، باب 6، حديث 3 به نقل از ابو الفتوح رازى چنين آمده است: قال رسول اللّه( ص): رايت مكتوبا على باب الجنّة الصّدقة بعشرة و القرض بثمانية عشر فقلت يا جبرئيل و لم ذلك؟ و الّذى يتصدّق لا يريد الرّجوع و الّذى يقرض يعطى لان يرجعه فقال نعم هو كذلك و لكن ما كل- من يأخذ الصّدقة له بها حاجة و الّذى يستقرض لا يكون الّا عن حاجة فالصّدقة قد تصل الى غير المستحقّ و القرض لا يصل الّا الى المستحقّ و لذا صار القرض افضل من الصّدقة:« حضرت رسول( ص) فرمودند: بر روى درب بهشت اين جمله را ديدم: صدقه 10 حسنه و قرض 18 حسنه دارد، از جبرئيل سؤال كردم علت اين امر چيست؟ در حالى كه صدقه دهنده پول خود را بازپس نمى گيرد ولى قرض دهنده بازپس مى گيرد، جبرئيل عرض كرد: آرى همين طور است، ولى تمام صدقات به مستحقين حقيقى نمى رسد، ولى كسى كه قرض مى گيرد واقعا مستحق است و احتياج دارد، به همين جهت ثواب قرض الحسنه از صدقه بيشتر است».

ص: 39

(1) و شايد دليلش اين باشد كه قرض الحسنه دو كار مى كند، نخست اين كه نياز نيازمندى را بر طرف مى كند كه اين مشترك بين صدقه و قرض الحسنه است.

دوّم اين كه آبروى افراد نيازمند آبرومندى كه براى حفظ آبروى خويش، حاضر به قبول صدقه نيستند را حفظ مى كند، بنابراين هم رفع نياز مى كند و هم حفظ آبرو.

(2) و امّا خصوص عدد مذكور شايد بدين جهت باشد كه هر كار خيرى (به مضمون مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) 10 حسنه دارد(1) و چون قرض دهنده دو كار خير كرده است (رفع نياز، حفظ آبرو) بنابراين استحقاق بيست حسنه دارد ولى چون پول وام به او بازمى گردد، دو حسنه از آن كم مى شود، لذا قرض الحسنه 18 حسنه دارد و صدقه 10 حسنه، چون در صدقه يك كار خير بيشتر انجام نشده است. (دقّت فرماييد)

نتيجه اين كه چهارمين فلسفه حرمت ربا اين است كه رباخوارى عاطفه انسانى را ضعيف يا نابود مى كند.


1- سوره انعام: آيه 160.

ص: 40

ص: 41

(1)

4- ارتباط اخلاق و مسائل اقتصادى

اشاره

بين مكتبهاى اقتصادى مادّى و مكتبهاى اقتصادى الهى، در اين مسأله، اختلاف مهمّى هست:

در مكتبهاى مادّى اين دو مقوله، كاملا از هم جدا هستند، و هيچ تأثيرى اخلاق بر اقتصاد ندارد، اقتصاد در مكتبهاى مادى كاملا خشك و بى روح است، چرا كه معيار در اين طرز تفكّر درآمد بيشتر با تلاش كمتر است، از هر راهى كه مقدور باشد؛ يعنى هر چه سطح درآمد بالاتر و تلاش كمتر باشد مطلوبتر است، امّا مسائل اخلاقى هيچ جايگاهى در اين اقتصاد ندارد.

(2) به همين جهت اگر درآمد، حتى از راه ساخت و فروش بمبهاى كشتار جمعى، مواد خانمانسوز مخدّر و حتى برده فروشى و انسان فروشى- كه دنياى غرب به آن صريحا اعتراف مى كند- باشد براى آنها مطلوب است، چون اين مكتب، چيزى را به نام عواطف انسانى در كنار اقتصاد خود نمى شناسند، به همين جهت متمدّنترين انسانهاى اين مكتب سازندگان سلاحهاى كشتار جمعى و آدم فروشان و مانند آنها ... هستند، نه انسانهاى با عاطفه كه حسابى براى مسائل اخلاقى در مسائل اقتصادى باز كنند.

(3) و امّا در مكاتب الهى كاملا مسأله بر عكس است، يعنى به گونه اى اخلاق و اقتصاد به هم گره خورده اند كه قابل تفكيك و جدايى نيستند، تأمّل و تفكّر در واجبات، مستحبّات و مكروهات ابواب معاملات، دليل بر اين مدعى است.

(4) روايتى كه علامه بزرگ، فقيه و اصولى توانمند، مرحوم شيخ انصارى

ص: 42

- رضوان اللّه تعالى عليه- به نقل از كتاب شريف تحف العقول (1) در ابتداى كتاب با ارزش مكاسب (2) نقل مى كند شاهد اين گفتار است.

(1) در اين روايت شريف از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم: «هر چيزى كه در آن مصلحت و منفعتى براى مردم و بندگان خدا باشد معامله، خريدوفروش، اجاره و هر گونه نقل و انتقال ... در مورد آن حلال است، و هر چيزى كه مفسده و ضرر مردم در آن باشد معامله، خريدوفروش، اجاره و ... در آن باطل و حرام است.

(2) در اين روايت مى بينيم كه اساسا معيار اصلى در صحت و بطلان معاملات و تجارتها، يك مسئله مهم اخلاقى- كه آن نفع و ضرر عموم مردم است- مدّ نظر مى باشد نه فقط نفع و ضرر فرد معامله گر «ببين تفاوت ره از كجاست تا كجا».

خلاصه، اقتصاد در مكاتب الهى زير چتر اخلاق است و در مكتبهاى مادّى، بيگانه از اخلاق، به همين جهت بسيارى از كسبها و معاملات، چون ضد اخلاق است، باعث گرفتارى مستضعفان است، خون بى گناهان را مى ريزد، فقرا را فقيرتر مى كند و ... از نظر اسلام ممنوع است.

(3)

چند مثال براى روشنتر شدن بحث:

1- معاملات حرام:

تقلّب و غشّ در معامله، تدليس و كمك به ظالم در ظلمش، حرام است و روشن است كه علت ممنوع بودن اين نوع معاملات، صرفا مسائل اخلاقى است كه در اولى و دومى مراعات خريدار و فريب ندادن او و در سومى كمك نكردن به ظلم است.

(4)

2- معاملات واجب:

از نظر فقه اسلامى تمام فعاليّتهاى اقتصادى كه نظام جامعه بر آن متوقف است، واجب كفايى است و اگر در موردى فقط افراد


1- تحف العقول مترجم، صفحه 384.
2- اين روايت مفصّل، جامع و ارزشمند، در صفحه اول كتاب مكاسب نيز نقل شده است و شايسته است به دقّت مورد مطالعه قرار گيرد.

ص: 43

معدودى قدرت آن معاملات را داشته باشند بر آنها واجب عينى مى شود.

در اين مسأله نيز سايه اخلاق كاملا مشهود است كه معيار نفع و راحتى عموم مردم و استوار بودن پايه هاى اجتماع است؛ اگر چه نفع شخصى فراوانى براى فروشنده نداشته باشد و حتّى كار پرزحمتى باشد.

(1)

3- معاملات مستحب:

در فقه اسلامى آمده است كه: اقالة النّادم مستحب؛ يعنى اگر فروشنده اى جنسى را به مشترى فروخت و تمام خيارات معامله را اسقاط كرد ولى بعدا مشترى و خريدار پشيمان شد و درخواست فسخ معامله را كرد، در اينجا اگر چه بر هم زدن معامله بر فروشنده لازم و واجب نيست ولى اين كار مستحب و شايسته است و در روايت داريم كه: اگر فروشنده اين كار شايسته را انجام داد خداوند متعال نيز در قيامت گناهانش را مى بخشد.(1)

(2)

4- معاملات مكروه:

اسلام ورود در معامله شخص ديگر را شايسته نمى داند؛ يعنى اگر شخص مسلمانى با مسلمانى ديگر وارد معامله شد و قيمت مشخص شد- اگر چه هنوز معامله قطعى نشده باشد- و براى شخص سوّم آن كالا حتى با قيمت بالاتر منفعت داشته باشد، مكروه است كه وارد معامله شود و معامله آن دو نفر را بر هم زند.

ولى به يقين، هيچ يك از اين مسائل، در اقتصاد مادّى ديده نمى شود؛ بلكه معنى و مفهومى ندارد.

(3) به همين جهت معتقدين به مكاتب الهى نمى توانند مثل آنها زندگى كنند؛


1- اين حكم برگرفته شده از روايات متعددى است كه از ائمه- عليهم السلام- رسيده است؛ از جمله امام صادق( ع) مى فرمايند: ايّما مسلم اقال مسلما بيع ندامة اقاله اللّه عزّ و جلّ عثرته يوم القيامة. الوسائل، جلد 12، آداب التّجارة، باب 3، حديث 4،:« هر مسلمانى معامله خود با مسلمان ديگرى- كه تقاضاى فسخ دارد- را بر هم زند خدا گناهانش را مى بخشد».

ص: 44

چون اقتصاد آنها، فاقد ارزشهاى اخلاقى است و مصلحت جامعه نيز در اين است كه سايه اخلاق بر اقتصاد گسترده باشد، چرا كه اين مسأله به نفع جامعه و افراد آن است؛ اين معنى در روايات اسلامى به وضوح ديده مى شود.

(1) مثلا در روايتى آمده است: اگر ثروتمند نسبت به ثروت خود بخل بورزد و از آن به نيازمندان كمك نكند، فقير دين خود را به دنيايش مى فروشد.(1)

بديهى است اگر ثروتمندان مسائل اخلاقى را به فراموشى بسپارند و نسبت به نيازمندان جامعه هيچ ارفاق و كمك و ملاحظه اى نكنند، اين امر كم كم سبب عداوت و دشمنى نيازمندان مى شود و آنها منتظر فرصتى مى شوند كه انتقام خود را بگيرند، همانطور كه منشأ قيام كمونيستى همين امر بود.

(2) در روايت ديگرى مى خوانيم: «حصّنوا اموالكم بالزّكاة؛ اموال و ثروت


1- متن روايت، كه علامه مجلسى« رض» آن را در بحار الانوار، جلد 74، صفحه 417 آورده است، چنين است: قال علىّ( ع) لجابر بن عبد اللّه الانصارى: يا جابر قوام الدّنيا باربعة: عالم مستعمل علمه، و جاهل لا يستنكف ان يتعلّم و جواد لا يبخل بمعروفه و فقير لا يبيع آخرته بدنياه، فاذا ضيّع العالم علمه استنكف الجاهل ان يتعلّم و اذا بخل الغنىّ بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه، يا جابر من كثرت نعم اللّه عليه كثرت حوائج النّاس اليه فمن قام اللّه فيها بما يجب فيها عرّضها للدّوام و البقاء و من لم يقم فيها بما يجب عرّضها للزّوال و الفناء:« امام( ع) به جابر بن عبد اللّه انصارى فرمود: اى جابر! اركان دين و دنيا بر چهار چيز استوار است: 1- عالم و دانشمندى كه علم خود را به كار گيرد، 2- نادانى كه از فراگيرى سرباز نزند، 3- سخاوتمندى كه در كار نيك بخل نورزد، 4- و نيازمندى كه آخرتش را به دنيا نفروشد؛ هرگاه عالم علمش را ضايع كند( و به آن عمل نكند) جاهل از فراگيرى علم خوددارى مى كند و زمانى كه بى نيازان از نيكى بخل ورزند نيازمندان آخرت خود را به دنيا مى فروشند. اى جابر! كسى كه نعمت فراوان خداوند به او روى آورد نياز مردم به او بسيار خواهد بود، در اين حال آن كس كه وظيفه خود را در برابر اين نعمتهاى خداداد انجام دهد به دوام و بقاء نعمت خويش كمك كرده است، و آن كس كه چنين نكند آنها را در معرض زوال قرار داده است». اين روايت در نهج البلاغه فيض الاسلام، كلمات قصار، كلمه 364 نيز آمده است.

ص: 45

خود را با زكات بيمه كنيد.»(1) چرا كه اگر زكات پرداخته نشود، آتش فقر به جان فقير مى افتد و شعله هاى آن زبانه مى كشد و ممكن است كه دينش را به خاطر دنيايش بفروشد.

(1) نتيجه اين كه در اسلام، مسائل اخلاقى با مسائل اقتصادى چنان آميخته است كه قابل تفكيك نيست، بر خلاف مكتبهاى اقتصادى مادى كه اخلاق در اقتصاد آنها هيچ تأثيرى ندارد. و اينجاست كه نكته اين همه تأكيد اسلام بر حرمت رباخوارى و تعبيرات تكان دهنده آيات و روايات در مورد آن روشن مى شود، كه اسلام به اين وسيله مى خواهد همچنان سايه اخلاق و عاطفه بر مسائل اقتصادى باشد، ربا و رباخوارى اصول اخلاق و عواطف انسانى را در هم مى شكند، و جلو كارهاى خير را مى گيرد.

(2)

نكته پنجم: رباخوارى با فلسفه پيدايش پول منافات دارد.

رباخوارى باعث مى شود كه پول از شكل اصلى اش تحريف و به شكل يك كالا درآيد؛ چرا كه پول، ثمن است نه مثمن، واسطه كالاست، نه كالا و رباخوارى آن را كالا قرار مى دهد و از اين رهگذر جامعه را گرفتار خسارت مى كند.

(3) توضيح اين كه:

در گذشته بسيار دور، معاملات مردم بدون واسطه پول بوده است و معامله جنس به جنس و به تعبير امروز پاياپاى بوده است، و اكنون نيز در جوامع و اقوام بدوى اين نوع معاملات رواج دارد، همانطور كه در بين دولتها نيز گاهى در


1- اين روايت از معصومين مختلف نقل شده است، از جمله در وسايل الشيعة، جلد 6، ابواب ما تجب فيه الزكاة، باب 1، حديث 16، از پيامبر اكرم( ص) و حديث 14 از امام صادق( ع) و حديث 5 و 11 از امام موسى بن جعفر- عليهم السّلام- نقل شده است. همچنين اين روايت در نهج البلاغه فيض الاسلام، كلمات قصار، كلمه 138 نقل شده است.

ص: 46

معاملات كلان، انجام مى شود به اين صورت كه يك كشور نفت مى دهد و در مقابل ماشين آلات كشاورزى مى گيرد.

(1) ولى انسان تدريجا در معاملات پاياپاى به چند مشكل مهم برخورد كرد:

نخست اين كه هر جنسى قابل تبديل به جنس دلخواه و مورد علاقه نيست؛ مثلا اگر من گندم داشته باشم و بخواهم براى خانواده ام كفش تهيه كنم، گاهى اوقات كفاش احتياج به گندم ندارد، و لذا من نمى توانم گندم را به كفش تبديل كنم و ناچارم كه گندم را به جنس مورد علاقه كفاش تبديل كنم و سپس آن جنس را با كفش مبادله نمايم و انجام اين كار در سطح وسيع براى مردم مشكل آفرين است.

دوم اين كه حمل اجناس به عنوان بهاى معاملات، مشكل آفرين است مخصوصا در سفرها، مگر يك انسان مثلا چقدر گندم مى تواند با خود حمل كند كه در طول سفر تمام احتياجات او را برآورده كند!

(2) سومين مشكل در معاملات بزرگ است كه اگر بخواهد معاملات كلان بين افراد يا دولتها دائما به صورت كالا به كالا انجام شود مشكلاتى از نظر نگهدارى كالا، انبار، حمل و نقل و ... خواهد داشت كه بر كسى پوشيده نيست.

به اين دليل و دلايل ديگر، انسان براى رفع اين مشكلات، فهميد كه احتياج به يك حلقه رابط دارد؛ يعنى به چيزى دسترسى پيدا كند كه قابل تبديل به همه اجناس باشد، ضمنا حجم و وزن آن نيز كم باشد، و به راحتى حمل و نقل گردد، بدين منظور طلا و نقره را انتخاب كرد، چون اين دو فلز مورد قبول همه بود و تا اندازه زيادى مشكلات مزبور را برطرف مى ساخت.

(3) طلا را براى معاملات بزرگ و كلان انتخاب كرد و نقره را براى معاملات خرد و كوچك.

طلا و نقره رواج پيدا كرد و كم كم سكّه خورد و قدرت دولتها هم پشت آن قرار گرفت و به عنوان حلقه اتّصال بين همه كالاها مورد قبول عامه واقع شد و نام

ص: 47

پول بر آن گذاشتند، ولى با پيشرفت جوامع بشرى، انسان به اين نتيجه رسيد كه پول طلا و نقره نيز حلقه اتصال مناسبى نيست، زيرا اگر چه قسمتى از مشكلات معاملات پاياپاى را حل كرده است، ولى هنوز مشكلات مهمى دارد، از جمله مسئله حمل و نقل مخصوصا در معاملات بزرگ و سنگين، و مشكل سرقت آنها، مخصوصا در سفرها كه طبيعتا انسان طلا و نقره بيشترى همراه دارد.

(1) مضافا بر اين كه حجم طلا و نقره دنيا محدود است و پاسخ نياز انسان را در اين زمينه نمى دهد.

اين مشكلات سبب شد كه انسان به سراغ پولهاى كاغذى برود و پول كاغذى را جانشين طلا و نقره كند، اگر چه پول كاغذى هم، مشكلات جديدى از جمله تورم را آفريد (تورم در بسيارى از موارد زاييده پولهاى كاغذى است، زيرا ارزش پولهاى طلا و نقره همراه با بالا رفتن قيمتها بالا مى رود) ولى چون مشكلات طلا و نقره را نداشت به عنوان حلقه اتصال بين كالاها پذيرفته شد.

(2) از اين بحث نتيجه مى گيريم كه پول- مخصوصا پولهاى كاغذى- وسيله تبديل كالاها به يكديگر است، نه يك كالا، و به تعبير فقها ثمن است نه مثمن، و به تعبير سوّم حواله است و به عبارت چهارم امر اعتبارى است كه قدرت دولتها پشتوانه آن است (هر چند تصوّر عموم اين است كه پشتوانه آن طلا و نقره خزانه يا اموال و سرمايه هاى دولت است).

(3) حال اگر اين پول را تبديل به كالا كنيم و بخواهيم از راه ربا به اين وسيله سود ببريم اين كار بر خلاف فلسفه اوليّه پول و اسكناس است و به يك معنى اكل مال به باطل محسوب مى شود و به اين طريق مى توان اين فلسفه را در فلسفه اول حرمت ربا ادغام نمود (دقّت فرمائيد).

اين بود فلسفه هاى پنج گانه حرمت ربا كه به غالب آنها در آيات و روايات اشاره شده است.

ص: 48

(1)

5- [اقسام ربا]

اشاره

توضيحى كوتاه پيرامون دو قسم ربا (2) ربا در فقه اسلامى دو شاخه دارد:

1- شاخه معاوضه كه اين قسم را رباى معاوضه مى نامند، و در كتاب البيع از آن بحث مى كنند.(1)

2- شاخه مربوط به وامها كه معروف به رباى قرضى است و در فقه در كتاب القرض مورد بحث قرار مى گيرد.(2)

(3)

رباى معاوضه

اشاره

رباى معاوضه داراى سه شرط است: نخست اين كه آن جنس مكيل يا موزون باشد و معدود نباشد، يعنى مانند شير كه با پيمانه «ليتر» خريدوفروش مى شود و يا مانند گندم كه موزون است و مثلا با كيلو معامله مى گردد، باشد بنابراين در اشياء شمردنى مانند لباس و وسايل منزل، رباى معاوضه نيست.

2- دو جنس هم وزن نباشند، بلكه وزن يكى بيشتر از ديگرى باشد؛ مثل اين كه يك كيلو گندم بدهد و 2 كيلو گندم بگيرد؛ هر چند اوّلى از نوع مرغوب و دومى نامرغوب باشد.

(4) 3- طرفين معامله از يك جنس باشد مثل اين كه گندم را در مقابل گندم بدهد.

اگر اين سه شرط در معاوضه اى جمع شود رباى معاوضه تحقّق پيدا مى كند؛


1- صاحب جواهر- قدّس سرّه- اين بحث را در جلد 23 جواهر الكلام، آورده است.
2- صاحب جواهر- قدّس سرّه- اين بحث را در جلد 25 جواهر الكلام، آورده است.

ص: 49

بنابراين هر يك از شرايط سه گانه، مفقود شود رباى معاوضه تحقّق نمى يابد.

(1)

آيا رباى معاوضه مخصوص بيع است؟

در اين كه آيا رباى معاوضه در غير بيع هم جارى است يا نه؟ ميان علماء و فقها گفتگوست، مثلا اگر كسى يك كيلو گندم را با مقدار بيشترى مصالحه كند آيا ربا و حرام است؟ يا اگر جنسى را با شرايط سه گانه رباى معاوضى به كسى هبه معوضه نمايد و در مقابل، همان جنس را با وزن كمتر يا بيشتر بگيرد، آيا ربا صورت پذيرفته است؟ و همچنين در ساير عقود كه معاوضه كه جنبه بيع ندارد.

(2) مرحوم صاحب جواهر- رضوان اللّه تعالى عليه- در اين زمينه- مانند ساير فقهاء- بحث مفصلى دارد،(1) و مى گويد: «مشهور ميان فقها اين است كه اختصاص به بيع ندارد و شامل هر معاوضه اى مى شود و ما نيز معتقديم كه عام است و شامل هر معاوضه اى مى شود» كه اينجا جاى بحث از آن نيست.

(3)

رباى قرضى

اشاره

اين قسم از ربا شرايط رباى معاوضه را ندارد، بنابراين در رباى قرضى فرقى بين مكيل و موزون و معدود نيست؛ يعنى خواه جنس وام با پيمانه سنجيده شود يا با وزن يا با عدد، بلكه تنها ركن آن، شرط مقدار اضافى است به اين معنى كه جنس يا پولى را به كسى قرض بدهد و شرط كند كه به هنگام بازگرداندن، چيزى


1- قال فى الجواهر: ان الظاهر ما صرح به المصنف فى باب الغصب من ثبوت الربا فى كل معاوضة وفاقا للمحكى عن السيد و الشيخ و القاضى و ابن المتوج و فخر المحققين و الشهيدين و ابن العباس و القطيفى و الاردبيلى و غيرهم، بل نسبته الاخير فى آيات احكامه الى الاكثر، لا طلاق ما دل على حرمته من الكتاب و السنة، اذ هو الزيادة المتحقق صدقها فى البيع و غيره« جواهر الكلام، جلد 23، صفحه 336».

ص: 50

اضافه بدهد، خواه چيز اضافى از همان جنس باشد يا جنس ديگر يا حتّى خدمتى از خدمات باشد.

(1)

اهميّت خطرات رباى قرضى

از دو قسم مذكور ربا، رباى قرضى اهميّت بيشترى دارد؛ چون در دنياى امروز و ديروز شديدا محل حاجت و ابتلا بوده و هست، در حالى كه رباى معاوضه چندان محل ابتلاء نيست.(1) به همين دليل غالب آيات و روايات تحريم ربا، ناظر به رباى قرضى است.

(2) مثلا آيه شريفه «وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» ناظر به رباى قرضى است كه مى فرمايد: «بعد از توبه اصل سرمايه اى را كه قرض داده ايد بازپس بگيريد و ظلم نكنيد (به خاطر گرفتن سود) و به شما ظلم نمى شود».

همچنين آيه شريفه «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ» نيز ناظر به رباى قرضى است چرا كه در اينجا «ربا» در مقابل «صدقات» ذكر شده است و مناسب با صدقه، رباى قرضى است. همچنين بعضى از آيات ديگر.

(3) مضافا بر اين كه در عصر نزول اين آيات نيز رباى قرضى شايع بوده است و اساسا آيه اوّل چنانكه اشاره شد در مورد عموى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و رباى قرضى نازل گرديد؛(2) كه حضرت بر تمام رباهاى عصر جاهليت خط بطلان كشيد.

روايات باب ربا نيز ناظر به رباى قرضى است، و فلسفه هاى پنج گانه، همه با


1- مخصوصا با توجّه به اين كه رباى معاوضى در معاملات پاياپاى است و اين نوع معاملات، مخصوصا در يك جنس در عصر ما كم است، روشن مى شود كه ورود در اين بحث چندان لزومى ندارد.
2- شرح شأن نزول آيه مذكور در صفحه 12 گذشت.

ص: 51

رباى قرضى سازگار است.

(1) فلسفه اكل مال به باطل (ثروت باد آورده) و فلسفه ظلم در رباى قرضى معنى دارد ولى در رباى معاوضى ظلمى نمى شود چون در رباى معاوضه بر خلاف رباى قرضى، رباخوار فعاليت اقتصادى مى كند و معامله اى انجام مى دهد و به اصطلاح مفتخوارى نمى كند.

(2) همانطور كه فلسفه سوّم تحريم ربا- كه تعطيلى كارهاى خير و نيكوكارى است- اشاره به رباى قرضى در برابر قرض الحسنه دارد.

همان گونه كه فلسفه ديگر تحريم ربا، كه تعطيلى كارهاى سودمند تجارى است، نيز در رباى قرضى جارى است نه در رباى معاوضه، چون در رباى معاوضه فعاليّت اقتصادى وجود دارد.

(3) و بالاخره پنجمين و آخرين فلسفه حرمت ربا نيز معلول رباى قرضى است و اين نوع از رباست كه با اصل فلسفه تشكيل پول، مخصوصا پولهاى كاغذى منافات دارد و پول را از واسطه كالا بودن خارج و آن را تبديل به كالا مى كند، امّا در رباى معاوضى اين فلسفه جارى نيست؛ چون اساسا در رباى معاوضى معامله جنس به جنس است.

(4) خلاصه اين كه اكثر آيات و روايات ربا، ناظر به ربا در مورد وامهاست، همانطور كه فلسفه هاى پنج گانه حرمت ربا نيز عمدتا ناظر به رباى قرضى است؛ به همين جهت تحريم اين نوع از ربا از اهميت خاصّى برخوردار است.

سؤال: اگر تمام فلسفه هاى تحريم ربا ناظر به رباى قرضى است و هيچ يك از مفاسد پنج گانه، در رباى معاوضه ديده نمى شود، پس چرا رباى معاوضه تحريم شده است؟ مخصوصا در بعضى از موارد كه حرمت خيلى بعيد به ذهن مى آيد؛ مثل اين كه در معاوضه انگور و كشمش گفته اند اينها يك جنس محسوب مى شوند و نبايد زياده اى باشد و مثلا سه كيلو انگور، حتما در مقابل سه كيلو

ص: 52

كشمش باشد و الا ربا و حرام است!

(1) جواب: احتمالا نكته حرمت رباى معاوضه اين باشد كه از اين ربا، به عنوان پلى براى رباى قرضى استفاده نشود؛ به عنوان مثال وقتى رباى قرضى حرام مى شود يكى از حيله هاى فرار از ربا، رباى در قالب بيع و معامله است، به اين صورت كه مثلا انسان يك تن گندم نقد را به يك تن و صد كيلو نسيه و مدّت دار مى فروشد، كه اين معاوضه در ظاهر بيع است ولى در واقع همان رباى قرضى است، بدين جهت براى اين كه اسلام جلوى اين سوء استفاده را بگيرد، رباى معاوضه را در يك جنس و با اضافه حرام اعلام كرده است، آرى اين احتمال چندان بعيد به نظر نمى رسد.

(2) به هر حال تحريم رباى قرضى اهميت بيشترى دارد؛ به همين جهت ما در اين بحث، به سراغ اين شاخه از ربا مى رويم. و براى نظم بحث، مسائل پنجگانه اى را كه در كتاب القرض تحرير الوسيله آمده- و مهمترين مسائل رباى قرضى است- مورد بررسى قرار مى دهيم (از مسأله 9 تا 13) و اتّفاقا مرحوم امام- رضوان اللّه تعالى عليه- مسائل مهمّ رباى قرضى را در يازده مسأله در ذيل همان بحث گردآورى كرده، كه مهمترين آنها همان پنج مسأله است.

(3)

[مسائل حرمت رباى قرضى در كلام امام خمينى و ...]

مسأله اوّل: [اصل تحريم وام توأم با ربا و شرايط آن
اشاره

در اين مسأله در مورد اصل تحريم وام توأم با ربا و شرايط آن بحث شده، كه ترجمه سخن ايشان چنين است.

«در وام و قرض الحسنه شرط زياده جايز نيست؛ مثل اين كه مالى را قرض دهد مشروط بر اين كه زيادتر از آنچه داده است بگيرد، و تفاوتى نيست بين اين كه شرط به صورت صريح در قرارداد وام آمده باشد يا به صورت شرط ذهنى، به گونه اى كه قبلا گفتگوهاى سود و بهره شده و قرارداد وام با توجه به آن انجام

ص: 53

مى گيرد، بى آنكه صريحا سخنى از سود هنگام قرارداد رسمى به ميان آيد و اين همان رباى قرضى حرام است كه شديدا از آن نهى شده است.

(1) و نيز فرقى نيست بين اين كه زياده و سود عينى باشد، مثل اين كه ده درهم بدهد (يك ماهه) و دوازده درهم بگيرد، يا زياده و سود عملى باشد، مثل اين كه ده درهم مى دهد و بعد از يك سال همان ده درهم را پس مى گيرد به شرط اين كه وام گيرنده لباسى براى او بدوزد، و يا اين كه زياده و سود از قبيل منافع باشد.(1) (مثل اين كه وامى به او مى دهد كه بعد از مدت مقرر همان مقدار را برگرداند و شرط مى كند كه منزلش را به قيمت كمتر به او اجاره دهد) و يا اين كه زياده انتفاعيه باشد، مثل اين كه مقدارى وام مى دهد و بعد از مدّت، همان مقدار را مى گيرد و چيزى را به عنوان رهن از او مى گيرد و شرط مى كند كه در بهره گيرى از رهن آزاد باشد و يا اين كه زياده وصفيه باشد، مثل اين كه درهم هاى شكسته و ناقص را وام مى دهد به شرط اين كه همان مقدار درهم سالم بازپس بگيرد و نيز تفاوتى نيست در رباى قرضى بين اين كه جنسى باشد كه با پيمانه و وزن آن را مى فروشند يا با شمارش، مثل اين كه مقدارى تخم مرغ يا گردو(2) را وام دهد و بعد با زياده بازپس گيرد».(3)


1- منفعت و انتفاع با هم تفاوت دارند؛ مثلا در اجاره، تمليك منفعت است ولى در عاريه اباحه انتفاعات است؛ يعنى كسى كه جنسى به طور عاريه در اختيار اوست فقط حق استفاده دارد ولى مالك انتفاعات نيست.
2- تخم مرغ و گردو در اين زمان غالبا به وزن خريدوفروش مى شود، شايد در آن زمان جزء شمردنيها بوده است، بنابراين بهتر است به فرش و مانند آن كه از معدودات است مثال زده شود.
3- تحرير الوسيله، جلد 1، كتاب القرض، مسئله 9.

ص: 54

(1)

كلمات فقها در مورد اصل حرمت رباى قرضى

همه علماى شيعه و اهل سنّت رباى قرضى را حرام شمرده اند:

1- ابن قدامه كه از بزرگان فقهاى اهل سنّت است در كتاب المغنى، تصريح مى كند كه تمام فقها اجماع كرده اند بر اين كه رباى قرضى حرام است».(1)

2- علامه حلّى- رضوان اللّه عليه- در كتاب تذكره مى گويد:

«يشترط فى القرض ان لا يجر المنفعة بالقرض، لان النبى صلى اللّه عليه و آله و سلم نهى عنه، فلا يجوز ان يقرض بشرط ان يرد الصحيح عن المكسر و لا الجيّد عن الردى و لا زيادة القدر فى الربوى و كذا فى غيره عندنا؛ يعنى يكى از شرايط وام اين است كه سودى براى وام دهنده نداشته باشد، بخاطر اين كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از اين كار نهى كرده است و فقهاى ما در اين مسأله اتّفاق نظر دارند».(2)

(2) 3- صاحب جواهر مى فرمايد: «و على كلّ حال فشرط القرض الاقتصار على ذكر ردّ العوض فقط على معنى انه لو شرط النفع حرم الشرط بلا خلاف فيه، بل الاجماع منا بقسميه عليه، بل ربّما قيل انه اجماع المسلمين لانه ربا؛ حاصل كلام صاحب جواهر اين است كه شرط نفع حرام است و هيچ اختلافى در اين مسأله نيست، بلكه علماى شيعه بر آن اتّفاق دارند، بلكه همه مسلمانان بر آن اجماع كرده اند».(3)

(3) خلاصه اين كه علماى اسلام- اعم از شيعه و اهل سنّت- اتّفاق و اجماع دارند بر اين كه رباى قرضى حرام است؛ اگر چه در بعضى از شرايط و خصوصيات با هم كمى تفاوت دارند، ولى اصل تحريم مورد ترديد نيست.


1- المغنى لابن قدامة، جلد 4، ص 33.
2- تذكرة الفقهاء، جلد 2، صفحه 6.
3- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 5.

ص: 55

(1)

6- دلايل تحريم ربا در وامها

اشاره

براى حرمت رباى قرضى، چهار دليل مى توان اقامه كرد.

دليل اوّل: اطلاق آيات ربا

اشاره

واژه «ربا» در آيات قرآن زياد استعمال شده است و بايد معناى اين واژه را از ديدگاه علماى اهل لغت بررسى كرد، تا محدوده اطلاق آيات ربا، مشخص شود.

(2)

كلمات اهل لغت پيرامون واژه ربا

1- راغب در كتاب «مفردات»(1) مى گويد: ربا در لغت داراى دو معنى است 1- زيادى 2- علوّ و برترى، سپس براى هر يك از اين دو معنى از آيات قرآن شاهد مى آورد؛ در مورد معنى دوم: فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ*(2): «وقتى كه آب (باران را) بر زمين (مرده بى آب و علف) فرستاديم زمين به جنبش درمى آيد و نمو مى كند» البتّه آيه فوق شاهد خوبى است.

(3) بعضى از ادباى عرب «نمو و رشد» را هم جزئى از معنى «ربا» دانسته اند؛ بنابراين معنى ربا، فزونى توأم با رشد است؛ كه اين معنى سوم با آيه فوق سازگارتر است و «تربيت» را هم بدين جهت تربيت مى گويند كه فزونى در انسان بوجود مى آيد و انسان علو و رشد پيدا مى كند.


1- كتاب مفردات از بهترين كتب لغت است كه لغات قرآن كريم را تفسير كرده است؛ بلكه خود تفسير كوتاهى از قرآن است.
2- سوره فصلت: آيه 39.

ص: 56

(1) اين دانشمند معروف لغت سپس مى افزايد:

«ربا» هر گونه زيادى در سرمايه است ولى در عرف شرع به زيادى خاصّى اطلاق مى گردد.

خلاصه اين كه او براى ربا دو معنى ذكر كرده است: 1- زيادى 2- علوّ و نموّ

(2) 2- صاحب مقائيس اللغة مى گويد: ربا به دو صورت آمده «ربا» و «رباء» و هر دو يك معنى دارد و آن زيادى و نمو و علوّ است.

به اين ترتيب هر سه مفهوم را، در معنى ربا جمع كرده است.

(3) 3- مؤلّف لسان العرب- كه از كتب لغت گسترده و فراگير است- در اين مورد مى گويد: ربا به معنى زيادى و نموّ است.

(4) 4- و بالاخره صاحب التحقيق فى كلمات القرآن الكريم مى فرمايد: «و التحقيق ان الاصل الواحد فى هذه المادة، هو الانفتاح مع زيادة بمعنى ان ينفتح شي ء فى ذاته ثم يتحصل له فضل و زيادة؛ يعنى مفهوم اصلى اين واژه گشايش توأم با افزايش است».

از مجموع آنچه در بالا آمده نتيجه گرفته مى شود كه ربا در لغت عرب داراى سه معنى است: 1- زيادى 2- علو 3- نموّ، و در عرف شرع، زيادى در معاملات يا وام، با شرايط خاصّى است.

(5) بنابراين آيات ربا در قرآن مجيد شامل رباى قرضى يا رباى معاوضه هر دو مى شود؛ خواه زياده فعليه باشد يا وصفيّه يا انتفاعيّه يا عمليّه يا منافع و اگر هيچ دليلى بر حرمت اقسام پنج گانه زياده كه در متن تحرير الوسيله آمده، نداشتيم غير از آيات شريفه قرآن، اطلاق آيات مذكور براى اثبات مدّعى كافى بود؛ چون كلمه ربا، معناى وسيعى دارد كه شامل هر يك از اقسام پنج گانه زياده مى شود.(1)


1- متأسفانه در مسائل و مباحث فقهى، بعضى كمتر سراغ قرآن مجيد و آيات الاحكام مى روند و اين كار گاهى عكس العملهاى نامطلوبى در طرف افراط دارد. در حالى كه ما بايد در مرحله اوّل به سراغ كتاب اللّه برويم و روايات را هم با قرآن مجيد بسنجيم.

ص: 57

(1)

دليل دوم: روايات «جرّ منفعت»

روايات متعدّدى در منابع شيعه و اهل سنت داريم، مبنى بر اين كه هر نوع قرض الحسنه، كه سودآورى داشته باشد حرام است و از آن تعبير به جرّ منفعت (يعنى جذب سود) شده است؛ اين روايات نيز اطلاق دارد و شامل هر نوع سودآورى مى شود، از جمله:

1- يكى از ياران امام صادق عليه السّلام به نام يعقوب بن شعيب مى گويد: «سألته عن الرّجل يسلم فى بيع او تمر عشرين دينارا او يقرض صاحب السّلم عشرة دنانير او عشرين دينارا، قال: لا يصلح، اذا كان قرضا يجرّ شيئا فلا يصلح ...؛ كسى قرض مى دهد به شرط اين كه مشترى او شود و از او جنس بخرد، امام عليه السّلام اين كار را جايز نمى داند چون قرضى است كه سودآور است و قرض سودآور حرام است».(1)

قابل توجّه اين كه جمله «يجر شيئا» مطلق است و شامل هر نوع سودآورى مى شود.

(2) سؤال: آيا جمله «لا يصلح» كه در جواب امام عليه السّلام آمده است، دلالت بر حرام بودن مى كند؟

جواب: اين جمله ذاتا ظهور در حرام بودن ندارد و به همين جهت اگر در اين بحث، روايت منحصر به همين حديث بود، استفاده تحريم از آن مشكل بود، ولى به قرينه بقيه روايات كه مى آيد، جمله مذكور دلالت بر حرمت دارد.

(3) 2- در كتاب دعائم الاسلام از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه فرمود: كلّ قرض جرّ منفعة فهو ربا: «هر وامى كه سودى جذب كند رباست».(2)

اين روايت نيز اطلاق دارد و شامل هر نوع زياده و سودى مى شود؛ خواه از


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 9.
2- مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 2.

ص: 58

جنس آن باشد يا غير جنس يا منافع و غير آن.

(1) 3- و نيز در دعائم الاسلام از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم: انّه سئل عن الرّجل يسلم فى بيع عشرين دينارا على ان يقرض صاحبه عشرة او ما اشبه ذلك، قال لا يصلح ذلك لانّه قرض يجرّ منفعة: «معنى اين روايت شبيه معنى روايت اوّل است».(1)

اين روايت، شبيه روايت اوّل است و شامل هرگونه سودآورى وامها مى شود.

(2) 4- در حديث ديگرى از فضالة بن عبيد- صحابى پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم- آمده است كه آن حضرت فرمود: «كلّ قرض جرّ منفعة فهو وجه من وجوه الرّبا؛ هر وامى جذب منفعت كند نوعى رباست».(2) اين روايت نيز مطلق وامهاى سودآور را شامل مى شود.

(3) نتيجه اين كه اين روايات متعدده و به اصطلاح متضافره (3) دلالت مى كند بر اين كه وام نبايد هيچ منفعتى براى وام دهنده داشته باشد و هر گونه منفعت به هر شكل و به هر صورت ربا و حرام است.


1- مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 3.
2- السنن الكبرى، جلد 5، صفحه 350.
3- استاد معظّم در حجيت روايات، چهار طريق قائل هستند: 1- اين كه سند روايت صحيح باشد و رجال آن از ثقات باشند. 2- اين كه متن روايت متنى باشد كه از غير معصوم صادر نمى شود مثل نهج البلاغه و صحيفه سجاديه. 3- تضافر و تعدد روايات در كتب معتبره؛ كه در اين صورت هم از بررسى اسناد روايات بى نيازيم. 4- معمول بها عند الاصحاب بودن؛ يعنى اگر روايتى مورد عمل فقهاى ما قرار گيرد، براى ما حجت است، اگر چه از نظر سند ضعيف باشد، بنابراين آنچه معيار است موثق بودن روايت است نه راوى، بله موثق بودن راوى يكى از راههاى توثيق روايت است ولى راه منحصر نيست و سه راه ديگر كه در بالا ذكر شد نيز وجود دارد.( دقّت بفرماييد).

ص: 59

(1) در مقابل روايات مذكور، روايات ديگرى داريم كه مى گويد قرض خوب آن است كه منفعت و سود داشته باشد! بنابراين وام سودآور اشكال ندارد. از جمله:

1- يكى از ياران بزرگ امام صادق عليه السّلام به نام محمّد بن مسلم مى گويد: از آن حضرت سؤال كردم: «عن الرّجل يستقرض من الرّجل قرضا و يعطيه الرّهن امّا خادما و امّا آنية و امّا ثيابا فيحتاج الى شى ء من منفعته فيستأذن فيه فيأذن له؟ قال:

اذا طابت نفسه فلا بأس قلت انّ من عندنا يروون انّ كلّ قرض يجرّ منفعة فهو فاسد فقال او ليس خير القرض ما جرّ منفعة؛ شخصى از كسى وامى مى گيرد و در مقابل وام چيزى گرو مى گذارد خادم، ظرف يا لباس، سپس وام دهنده محتاج يكى از اينها مى شود و از صاحب آن اجازه مى گيرد و وام گيرنده نيز به او اجازه استفاده مى دهد، آيا اين كار صحيح است؟ امام عليه السّلام فرمود: اگر وام گيرنده از روى رضايت خاطر و ميل باطنى اين اجازه را داده است اشكالى ندارد، محمّد بن مسلم گويد عرض كردم: بعضى از اصحاب معتقدند كه: هر گونه وامى كه سودآور باشد حرام است. امام فرمود: آيا بهترين قرض، وامى نيست كه سودآور باشد؟»(1)

اين روايت همانطور كه ملاحظه مى كنيد، تصريح دارد بر اين كه بهترين وام، وام سودآور است!

(2) 2- در حديث ديگرى محمّد بن عبده مى گويد: «سألت ابا عبد اللّه عليه السّلام عن القرض يجرّ المنفعة؟ فقال خير القرض الّذى يجرّ المنفعة؛ از امام صادق عليه السّلام در مورد حكم وامى كه سودآور است سؤال كردم، حضرت فرمودند: بهترين وام، وامى است كه سودآور باشد».(2)

(3) 3- در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم: خير القرض ما جرّ منفعة:


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 4.
2- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 5.

ص: 60

«بهترين قرص، قرض سودآور است».(1)

(1) 4- باز در حديثى از امام باقر عليه السّلام آمده است: خير القرض ما جرّ المنفعة.(2)

اين گروه از روايات دلالت بر جواز سودآور بودن وام و قرض الحسنه مى كند.

ولى راه حلّ تعارض اين دو طايفه از روايات روشن است:

در علم اصول خوانده ايم كه اگر بين دو طايفه از روايات تعارضى واقع شد، ابتدا بايد بين آنها جمع دلالى كرد؛(3) اگر جمع در معنى امكان نداشت، بايد به سراغ امتيازات و مرجحات رفت و اگر هيچ يك ترجيحى نداشت يا هر دو طايفه از نظر مرجحات يكسان بودند، در مرحله سوّم نوبت تخيير مى رسد؛ يعنى هر كدام را كه انتخاب كنيم، مانعى ندارد.

احاديث بالا كاملا قابل جمع است، همان گونه كه صاحب جواهر نيز اشاره كرده است.(4)

(2) زيرا گروه دوم ناظر به جايى است كه وام گيرنده شرطى نمى كند و وام دهنده به ميل خود چيزى به عنوان هديه بر آن مى افزايد، اين هديه هر چيز و هر قدر باشد حلال است، حتّى اگر از قبل بداند هديه اى براى او مى آورد ولى شرط نكند و خود را طلبكار ندارد، بازهم هديه اضافى حلال است، ولى گروه اوّل ناظر به آنجايى است كه شرط سود كند كه ربا و حرام است.

(3) و اين جمع منطقى و قابل قبول است؛ چرا كه شاهد آن رواياتى است كه


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 6.
2- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 8.
3- منظور از جمع عرفى و دلالى اين است كه بين دو طايفه را به گونه اى جمع كنيم كه عرف اهل لغت بپسندد و قبول داشته باشد يا شاهدى بر جمع از خود روايات داشته باشيم؛ در مقابل جمع دلالى، جمع تبرّعى است كه هر كس بدلخواه خود ميان روايات جمع كند، كه اين نوع جمع مطرود است.
4- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 7.

ص: 61

دلالت بر تفصيل مذكور مى كند و آن، رواياتى است كه در دليل سوّم به زودى به آن مى پردازيم، كه هر دو صورت مسأله در يك روايت جمع شده و اين مى تواند شاهد جمع باشد.

(1) و بر فرض كه جمع دلالى را نپذيريم، نوبت به مرجحات مى رسد و شكى نيست كه گروه اوّل ترجيح دارد، زيرا مشهور فقها بر طبق آن فتوا داده اند و شهرت فتوايى از اسباب ترجيح است، مضافا بر اين كه گروه اوّل مطابق اطلاق آيات رباست و مى دانيم هماهنگى با آيات قرآن از اسباب ترجيح است. (دقّت فرماييد)

ص: 62

ص: 63

(1)

7- [دليل سوّم هرگونه شرطى در وام ممنوع است

اشاره

دليل سوّم بر حرمت هرگونه رباخوارى رواياتى است كه دلالت بر ممنوع بودن ذكر بعضى از شرايط در وام دارد و اين روايات، تمام انواع پنج گانه رباى قرضى كه در عبارت تحرير الوسيله امام- قدّس سرّه- آمده بود را ممنوع مى شمرد.

(2) اين روايات عبارت است از:

1- محمّد بن قيس از امام باقر عليه السّلام چنين نقل مى كند: من اقرض رجلا ورقا فلا يشترط الّا مثلها فان جوزى اجود منها فليقبل و لا يأخذ احد منكم ركوب دابّة او عارية متاع يشترط من اجل قرض ورقه: «هر كس مالى را به ديگرى وام دهد، چيزى جز اداى همان مال را شرط نكند، ولى اگر بدون شرط بهتر از آن را به او بدهد، بپذيرد و مانعى ندارد، و هيچ يك از شما نبايد سوار شدن بر مركب، يا عاريه دادن چيزى را به عنوان شرط، به خاطر وامى كه داده است مطالبه كنيد»!(1)

(3) جمله «لا يشترط الّا مثلها» بروشنى اين مطلب را مى رساند، كه هيچ گونه شرط اضافى در قرض جايز نيست و وام گيرنده فقط بايد همان مقدارى را كه وام گرفته است برگرداند نه بيشتر، حتى استفاده از مركب يا عاريه گرفتن بعضى از وسايل زندگى او را به عنوان شرط، به هنگام وام دادن نبايد ذكر كرد.

(4) ذكر اين نكته نيز لازم است كه بيان اين دو مثال، مانع از شمول و عموميّت حديث نيست و در واقع هرگونه شرط اضافى را از هر قبيل باشد نفى مى كند.


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 11.

ص: 64

(1) 2- در روايتى، در كتاب دعائم الاسلام از امير مؤمنان، على عليه السّلام چنين نقل شده كه فرمود: من اقرض قرضا ورقا لا يشترط الّا مثلها فان قضى اجود منها فليقبل: «هر كس پولى را به عنوان وام به ديگرى بدهد، تنها برگرداندن همانند آن را شرط كند، ولى اگر وام گيرنده (به ميل خود) بهتر از آن را بدهد وام دهنده بپذيرد».(1)

اين روايت و روايت قبل مفهوم واحدى دارد، با اين تفاوت كه يكى از امير مؤمنان على عليه السّلام و ديگرى از امام باقر عليه السّلام نقل شده است.

(2) 3- در روايت ديگرى كه «خالد بن حجاج» از يكى از معصومين- عليهم السلام- نقل كرده است مى گويد: سألته عن الرّجل كانت لى عليه مائة درهم عددا قضانيها مائة وزنا؟ قال لا باس ما لم يشترط قال و قال: جاء الرّبا من قبل الشّروط انّما يفسده الشّروط: «از امام عليه السّلام سؤال كردم كه من يكصد درهم به طور شمارش عددى از كسى طلب داشتم، ولى او يكصد درهم به حساب وزن به من داد (گاه درهمها وزنش كمتر از معمول بود، بنابراين كسى كه مطابق وزن دين خود را ادا مى كرد، چيزى بيشتر از مقدارى كه گرفته بود مى داد) امام عليه السّلام فرمود: «ضررى ندارد» سپس افزود: ربا بخاطر شرط سود در متن قرارداد به وجود مى آيد و شرط آن را فاسد مى كند»!(2)

(3) در اين روايت نيز واژه «شروط» مطلق است و هرگونه شرطى را كه جلب و جذب سود كند شامل مى شود، بلكه اين روايت و دو روايت ديگر اين گروه، از روايات گروه قبل، صريح تر و مطلق تر است.

در عين حال، روايات ديگرى نيز در همين زمينه وجود دارد كه براى پرهيز از اطاله كلام، از ذكر همه آنها صرف نظر شد.


1- المستدرك، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 20، حديث 2.
2- الوسائل، جلد 12، ابواب الصرف، باب 12، حديث 1.

ص: 65

(1)

نكته مهم: انواع شرايط ديگر

اشاره

وام دهنده ممكن است شرايط ديگرى بر وام گيرنده كند، كه بايد مورد بررسى دقيق قرار گيرد؛ مثلا:

(2) 1- وام دهنده شرط مى كند كه وام در مصارف مشخّص و معيّنى صرف شود؛ مثل اين كه فقط صرف ازدواج شود، يا فقط در راه خريد خانه هزينه گردد، يا فقط براى تحصيل، درمان، بناهاى خيريّه، كارهاى عام المنفعة و ... در نظر گرفته شود، آيا اين شرايط صحيح است؟ و اشكال ربا و شرايط اضافى را ندارد؟

(3) 2- وام دهنده براى خودش شرط زياده و سودى نمى كند، اما براى شخص سومى شرط سود را لحاظ مى نمايد، مثل اين كه وام را مشروط به كمك به برادر وام گيرنده، يا به فلان نيازمند مى كند و مى گويد اين وام را به تو مى دهم به شرط اين كه به همسايه فقيرت فلان مقدار كمك كنى.

(4) 3- وام دهنده پرداخت وام را، مشروط مى كند به واريز نمودن مبلغ قابل توجّهى از سوى وام گيرنده در حساب خودش و گذشت مدت زمان معينى كه بعد از آن مثلا دو برابر موجودى وام گيرنده را به عنوان وام به او بپردازد، مثلا بعضى از بانكها پرداخت دو ميليون تومان وام را مشروط مى كنند به واريز كردن يك ميليون تومان به حساب بانك به مدّت يك سال (1) و پس از يك سال وام مزبور را مى پردازد.

(5) 4- وام دهنده پرداخت وام را مشروط بر افتتاح حساب- و لو با مبلغ اندكى- مى كند؛ همانطور كه صندوقهاى قرض الحسنه، غالبا پرداخت وام را مشروط به افتتاح حساب، با مبلغ معيّنى مى كنند.


1- و گاه اين مقدار پول، بايد تا پايان پرداخت اقساط وام گيرنده در بانك بماند و وام گيرنده حق برداشت آن را قبل از تسويه حساب ندارد.

ص: 66

(1) 5- پرداخت قرض الحسنه را مشروط به پرداخت حق الزحمه و كارمزد از سوى وام گيرنده مى كنند.

آيا اين گونه شرايط، كه پنج نمونه آن در بالا آمد جايز است و ربا محسوب نمى شود؟

(2)

حكم شرايط پنج گانه

اشاره

مقتضاى اطلاق روايات «شروط» اين است كه هرگونه شرطى به هنگام دادن وام حرام است، آيا واقعا كلمه «شروط» در روايات اين قدر اطلاق دارد كه شامل اين گونه شرايط هم مى شود؟

براى روشن شدن اين مطلب، به بررسى تك تك شروط پنج گانه مى پردازيم.

(3)

حكم شرط اوّل

: كه مصرف وام را مشخص مى كند، و شرط مى كند كه فقط در آن مصرف صرف گردد.

ظاهرا روايات «انّما يفسده الشروط» شامل اين شرط نمى شود؛ چون ظاهر «شروط» شرطى است كه منفعت و سودى براى وام دهنده در بر داشته باشد، به همين جهت فقهاى بزرگ ما شرط منفعت براى وام گيرنده را بى اشكال مى دانند، مثل اين كه وام دهنده بگويد: اين يك ميليون را بگير، بعد از آن كه بازگرداندى، فلان مبلغ به تو پاداش مى دهم.(1)

(4) بنابراين اطلاق كلمه «شروط» از اين نوع شرطها منصرف است، بخصوص كه فرد غالب و شرط متداول در آن زمان و در هر زمان، شرطى است كه به نفع دهنده وام باشد.


1- امام- قدس سرّه- اين مطلب را در مسئله 12 كتاب القرض، مطرح كرده است، كما اين كه ساير فقهاء نيز آن را ذكر كرده اند.

ص: 67

(1) علاوه بر اين كه اگر در اطلاق كلمه «شروط» و شمول آن نسبت به شرط مذكور شك كنيم، اصل عدم اطلاق است.

خلاصه اين كه، اين شرط جايز و بى اشكال است.

(2) سؤال: آيا التزام به اين شرط و عمل به آن، بر وام گيرنده واجب و لازم است؟

يعنى وظيفه دارد وامى را كه گرفته دقيقا در همان مصرف معين هزينه كند؟ يا حق دارد از اين شرط سرپيچى نموده و در هر مصرفى كه خواست، مصرف كند؟

جواب: آرى عمل به اين شرط لازم است؛ چون شرط مشروعى است كه در ضمن عقد لازم، شرط شده است و مشمول «المسلمون عند شروطهم»(1) مى شود، و به فرض كه قرض الحسنه عقد لازم نباشد، تا قبل از فسخ عقد، بايد به شرط عمل شود (دقّت كنيد).

(3) بنابراين وامهايى را كه بانكها مى دهند و مصرف آن را معين و مشخص مى كنند نمى توان در مصارف ديگر صرف كرد.

از آنچه گفته شد روشن مى شود كه: ناديده گرفتن اين شروط به عنوان اين كه عقد قرض از عقود لازمه نيست، پس وام گيرنده مى تواند به شرط عمل نكند و وام را در مصرف ديگرى صرف كند، درست نيست.

(4) زيرا اوّلا ما معتقديم قرض، از عقود لازم است (2) و ثانيا بر فرض كه به لزوم عقد قرض قايل نباشيم و آن را جايز بدانيم، تا زمانى كه وام دهنده آن را فسخ نكرده است عمل به شرايط آن عقد، بر وام گيرنده لازم است. خلاصه اين كه اين


1- بحار الانوار، جلد 2، صفحه 277، و جلد 103، صفحه 137، البته اين روايت به اين شكل نيز نقل شده است: المؤمنون عند شروطهم، بحار الانوار، جلد 49، صفحه 162 و جلد 75، صفحه 96.
2- ولى مشهور فقهاء قايل به جواز آن شده اند صاحب رياض مى فرمايد: بل ظاهرهم الاجماع عليه و على كونه من العقود الجايزة. رياض، جلد 1، صفحه 576( ولى اين سخن قابل نقد است).

ص: 68

شرط مشروع و عمل به آن بر وام گيرنده، لازم است.

(1)

حكم شرط دوّم

: و آن به اين ترتيب است كه وام دهنده براى شخص سومى شرط منفعت مى كند. اطلاق «شروط» از اين نوع شرط نيز، منصرف است؛ چون اين شرط داخل در عنوان جلب و جرّ منفعت و سود نيست، زيرا جر منفعت ناظر به منفعتى است كه به وام دهنده برسد مخصوصا كه فرد غالب «جر منفعت» در زمان صدور روايات، سود براى وام دهنده بوده است.

آرى اگر فرد ثالث مثلا از منسوبين وام دهنده باشد، در اين صورت اين شرط اشكال دارد، چون در واقع اين شرط، شرطى است كه منفعتى را براى وام دهنده جلب مى كند.

(2) سؤال: در صورتى كه وام دهنده شرطى براى فرد ثالثى كه از منسوبين او نباشد بنمايد، اگر چه منفعت مادّى، عايد او نمى شود، ولى منفعت معنوى عايدش مى شود، آيا چنين شرطى اشكال ندارد؟ چون احاديث «جرّ منفعت» اطلاق دارد، و شامل منافع مادى و معنوى، هر دو مى گردد.

(3) جواب: ظاهر منفعت در جمله مزبور، منفعت مادى است، بنابراين جرّ منفعت معنوى اشكال ندارد؛ چرا كه رباخواران غالبا به دنبال منافع مادّى هستند نه معنوى، و فرد غالب كه اطلاق ناظر به آن است، همين منافع مادى است.

نتيجه اين كه اين شرط در صورتى جايز است كه فرد ثالث از منسوبين وام دهنده نباشد، و سود مادّى به او بازنگردد.

(4)

حكم شرط سوّم

: كه وام را مشروط به واريز كردن مبلغى در حساب وام دهنده مى كند كه مثلا بعد از مدّتى دو برابر آن را وام دهد.

در ابتدا چنين به نظر مى رسد كه اين شرط، مشمول «شروط» ممنوعه در قرارداد قرض است و مطلقا حرام است.

ولى با دقّت و تأمّل روشن مى شود كه اين شرط دو صورت دارد، نخست اين

ص: 69

كه مقصود و غرض وام دهنده جلب منفعت و تجارت با آن پول است، كه در اين صورت قطعا حرام است.

(1) دوم اين كه منظور او توسعه قرض الحسنه باشد و بخواهد بدين ترتيب به افراد بيشترى وام دهد، كه در واقع شرط منفعت براى شخص ثالث مى شود، و اشكالى نخواهد داشت.

(2)

حكم شرط چهارم

: و آن در جايى است كه وام را مشروط به افتتاح حساب بانكى كند و اگر حسابى باز نكند وامى دريافت نخواهد كرد. اين شرط، مانند شرط سابق است و همان دو صورت را دارد، كه در صورت اوّل حرام و صورت دوّم آن جايز است.(1)

(3)

حكم شرط پنجم

: و آن در موردى است كه شرط پرداخت حق الزحمه و كارمزد در كار است، به اين معنى كه بانكها و صندوقهاى قرض الحسنه، مخارجى از قبيل حقوق كارمندان، هزينه قلم و دفتر و كامپيوتر و اجاره محل بانك و هزينه تلفن و گاز و آب و برق و ... كه در ارتباط با پرداخت وام مصرف مى شود، دارند. به همين جهت در هر وامى مقدارى از اين مخارج را از وام گيرنده دريافت مى كنند كه امروزه به كارمزد مشهور شده است.(2)

(4) اين قسم از شرايط- اگر عادلانه باشد و دقيقا به اندازه مخارج بگيرند نه بيشتر از آن- نيز داخل در عنوان «جر منفعت» براى شخص وام دهنده يا مؤسسه وام


1- سؤال: چه فرقى بين شرط سوم و چهارم است؟ پاسخ: از نظر حكم تفاوتى ندارد، ولى ماهيت اين دو شرط متفاوت است، چون در اولى مقدار وام مثلا دو برابر موجودى است نه بيشتر و نه كمتر ولى در دومى مقدار وام به موجودى فعلى ارتباطى ندارد بلكه بستگى به ميزان كاركرد دفترچه دارد، علاوه بر اين كه شرط دوّم، شايع تر و رايج تر است.
2- البته بعضى از صندوقهاى قرض الحسنه، حتى كارمزد هم نمى گيرند و از راه ديگرى مخارج مذكور را تأمين مى كنند، و اگر بقيه صندوقها و بانكها هم بتوانند از كارمزد صرفنظر كنند، ديگر وام هيچ شائبه اى ندارد.

ص: 70

دهنده نيست و اطلاقات ادله حرمت ربا شامل آن نمى شود.

(1) به تعبير ديگر در اينجا، در واقع دو قرارداد و معامله صورت مى گيرد:

اوّل: معامله قرض الحسنه كه وام بلا شرط مى دهد.

دوم: قرارداد پرداخت اجرت خدماتى كه تشكيلات وام دهنده انجام مى دهد، بنابراين شرط پنجم نيز جايز و بى اشكال است، البته همانطور كه گذشت به شرط اين كه واقعا كارمزد باشد و به اندازه مخارجى كه صرف مى گردد باشد، نه اين كه پوششى باشد براى رباخواران و سودهاى كلان را به نام كارمزد بگيرند، كه اين تغيير نام هيچ مشكل شرعى و اخلاقى و اسلامى را حل نمى كند؛ بلكه فريب و نيرنگى بيش نيست.

ص: 71

(1)

8- [دليل چهارم روايات گوناگون در تحريم ربا

اشاره

دليل چهارم: بر حرمت رباى قرضى با تمام اقسام پنجگانه اى كه در متن تحرير الوسيله امام- قدّس سرّه- آمده است، احاديث خاصّه است، كه هر كدام يكى از اقسام رباى قرضى را تحريم كرده است.

اين روايات نيز متعدد و به اصطلاح متضافر است، به همين دليل ما را از بررسى سندهاى آن بى نياز مى كند، ولى در اينجا براى رعايت اختصار از هر قسمى به يك روايت اكتفا مى كنيم.

(2) 1- تحريم رباى قرضى در زيادى عينيّه (مثل اين كه يكصد هزار تومان وام دهد و يكصد و بيست هزار تومان بعد از چند ماه بگيرد).

عبد اللّه بن جعفر در حديثى در كتاب قرب الاسناد از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام نقل مى كند: سألته عن رجل اعطى رجلا مائة درهم على ان يعطيه خمسة دراهم او اقلّ او اكثر؟ قال: هذا الرّبا المحض.(1)

(3) سند قرب الاسناد اگر چه در بين علماء محل بحث و گفتگو است و لذا اگر مستند حكمى، فقط روايتى از كتاب قرب الاسناد باشد نمى توان به آن اعتماد كرد، ولى اينجا چون روايات متعدّد و مورد عمل اصحاب است، از نظر سند روايت مشكلى نداريم و اما از نظر دلالت مى گويد: از امام هفتم عليه السّلام پرسيدم كسى يكصد درهم مى دهد كه يكصد و پنج درهم يا بيشتر و كمتر بگيرد؟ فرمود:


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 18 و مانند اين روايت است حديث 14 و 3 از همين باب.

ص: 72

اين رباى خالص است!

(1) 2- حرمت رباى قرضى كه زيادى وصفيه دارد، يعنى مثلا يكصد كيلو گندم نامرغوب وام مى دهد كه بعد از چندى، يكصد كيلو گندم مرغوب بگيرد، اين نيز ربا و حرام است؛ در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: اذا اقرضت الدّراهم ثمّ جاءك بخير منها فلا باس اذا لم يكن بينكما شرط: «هرگاه پولهاى نقره اى (درهم) را وام دادى و بهتر از آن را براى تو آورد، حرام نيست به شرط اين كه قراردادى روى اين كار در ميان نباشد».(1)

اين روايت دلالت بر زيادى وصفى دارد؛ منتهى چون قبلا شرط نكرده بوده اند اشكالى ندارد، بنابراين مفهوم روايت اين است كه اگر زيادى وصفيه را شرط بكنند حرام است.

(2) 3 و 4- تحريم رباى قرضى كه زيادى انتفاع يا منفعت در آن شرط شده باشد (مثلا وامى به ديگرى مى دهد كه منافع خانه را تا مدّتى به او بدهد يا چيزى به عنوان عاريه به او بسپارد).

تحريم هر دو نوع زياده مذكور، در روايت محمّد بن قيس از امام باقر عليه السّلام وارد شده است: قال: من اقرض رجلا ورقا(2) فلا يشترط الّا مثلها فان جوزى اجود منها فليقبل و لا يأخذ احد منكم ركوب دابّة او عارية متاع يشترط من اجل قرض ورقه: «هرگاه كسى به ديگرى وامى بدهد جز همان را بر او شرط نكند، اگر بهتر از آن به او بازگردانند بپذيرد، و هرگز استفاده از سوارى مركب يا عاريه دادن چيزى را به خاطر وامش سرط نكند».(3)

(3) وام دادن به شرط اين كه از وسيله سوارى وام گيرنده استفاده كند، زيادى


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 20، حديث 1
2- ورق به معناى نقره است.
3- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 11

ص: 73

منفعت است و به شرط اين كه چيزى به او عاريه بدهد زيادى انتفاع است و هر دو نوع، ربا و حرام است.

(1) 5- تحريم رباى قرضى كه زيادى فعليه در آن شرط شده (مثل اين كه كسى وامى بدهد و شرط كند وام گيرنده لباس او را بدوزد يا اتومبيلش را تعمير كند).

تحريم اين نوع از ربا در روايت جميل بن دراج، از امام صادق عليه السّلام وارد شده است. به متن آن توجه فرماييد: قال: قلت له: اصلحك اللّه (1) انّا نخالط نفرا من اهل السّواد(2) فنقرضهم القرض و يصرفون الينا غلّاتهم فنبيعها له باجر و لنا فى ذلك منفعة قال: فقال: لا باس: «به امام عليه السّلام عرض كردم خداوند شما را به سلامت دارد، ما با گروهى از مردم عراق رفت و آمد داريم، وامى به آنها مى دهيم آنها نيز غلات خود را براى فروش به ما مى دهند و سودى از آن به ما مى رسد، فرمود: اشكال ندارد».(3)

(2) اشاره به اين كه چون انجام چنين كارى را بر آنها شرط نكرده ايد، اشكالى ندارد و هرگاه فروش غلات به صورت شرط در قرارداد وام ذكر مى شد ربا و حرام بود، و اين از قبيل شرط فعل است.

ولى چون اين مسأله به صورت شرط نبوده است لذا امام عليه السّلام مى فرمايد اشكالى ندارد.


1- مراد از اين جمله، ترجمه تحت اللفظى آن نيست؛ چرا كه مناسب شأن امامت نيست، بلكه در عرف عرب نوعى دعاست كه به معناى تقاضاى سلامتى از خداوند براى امام است.
2- منظور از اهل سواد كشور عراق است، توضيح اين كه عربستان چون زمينهاى خشك و بى آب و علف و درخت دارد به سرزمين آن، ارض بياض يعنى زمين سفيد گفته مى شود و در مقابل چون سرزمين عراق داراى درخت و نخل است و از دور به چشم سياه به نظر مى رسد، بنابراين، ارض سواد يعنى زمين سياه ناميده شده است و بدين جهت است كه مردم عراق را اهل سواد مى نامند.
3- وسايل الشيعة، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 12

ص: 74

قابل توجّه اين كه در ذيل اين روايت آمده است: «اگر آنها غلاتشان را به ما ندهند كه بفروشيم به آنها قرض نمى دهيم. اين جمله دلالت دارد كه انگيزه آنها زيادى فعليّه بوده است، نه اين كه صريحا اين شرط را با وام گيرنده كرده باشند و الّا ربا و حرام است.

(1)

تفاوت ميان شرط و داعى

نكته مهمى كه در اينجا بايد به آن توجّه داشت، تفاوت شرط و انگيزه است شرط آن است كه جزء قرارداد معامله باشد، يا صريحا و در موقع قرارداد و يا به صورت مبنى عليه العقد، كه شرطها قبل از عقد مطرح شود و عقد بنابر آن خوانده شود و به هر حال جزء قرارداد است، اما داعى (انگيزه) آن است كه چيزى ضمن قرارداد ذكر نشود و حق طلبكارى نداشته باشد، ولى توجه به آن، انگيزه او در انجام كار است، در حالى كه هيچ شرطى، نه صريحا و در متن قرارداد و نه به صورت شرط مبنى عليه العقد ذكر نشده است.

چكيده و عصاره بحثهاى گذشته چنين مى شود كه: رباى قرضى با اقسام پنج گانه اش كه زيادى عينيّه، وصفيّه، عمليّه، انتفاعيّه و منفعتيّه باشد، به دليلهاى چهارگانه اى كه مشروحا گذشت حرام است.

(2) در اينجا دو بحث مهم باقى مانده است

1- منظور از شرط مضمر و غير مضمر چيست؟

اين دو نوع شرط در تمام معاملات هست، بيع، اجاره، نكاح، صلح، قرض و ... در همه جا، گاه شرط در متن قرارداد ذكر مى شود(1) كه به اين نوع از شرط، شرط صريح مى گويند، ولى گاهى قبل از قرارداد صحبتها و شرايط ذكر مى شود و بر آن توافق مى كنند، سپس صيغه عقد بدون تصريح به آن شرايط، ولى با توجّه


1- مثل اين كه مى گويد: بعتك بشرط كذا و كذا، يا مى گويد: آجرتك بشرط كذا و كذا و ....

ص: 75

به آن شرايط اجراء مى گردد، اين را شرط مبنى عليه العقد يا شرط مضمر مى نامند و علّت اين كه به شرط در متن عقد تصريح نمى شود، يكى از دو چيز است:

(1) 1- اين كه چون شرط قبلا مورد توافق قرار گرفته است، لذا نيازى به ذكر آن نمى بينند.

(2) 2- اين كه شرطيّت شرط، كاملا واضح و روشن است لذا «آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است» مثل اين كه سلامت جنس را در معاملات، هيچ كس شرط نمى كند چون شرطيت سلامت در كالا، روشن و بديهى است، يا سلامت در مورد اجاره را شرط نمى كنند زيرا بديهى است كه مورد اجاره را بايد سالم تحويل دهد، يا مثلا شرط بكارت در مورد دوشيزگان لازم نيست، چون در عرف ما مسلمانان بكارت در دوشيزگان از شرايط واضح است، لذا اگر بعدا روشن شود باكره نبوده به زوج حقّ فسخ عقد نكاح داده مى شود و كسى اعتراض نمى كند كه اين شرط در متن عقد ذكر نشده است.

نتيجه اين كه شرطى كه در عقود مطرح است دو قسم است: 1- شرط صريح 2- شرط مبنى عليه العقد، و در مورد ربا هر گونه شرط اضافى در وامها به هر يك از دو صورت فوق باشد حرام است.

(3)

2- رباى قرضى در تمام اجناس سه گانه جارى است.

اشاره

رباى معاوضى تنها در اجناسى است كه با وزن و پيمانه خريدوفروش مى شود و در معدودات (شمردنيها) جارى نيست؛ به همين جهت فروختن 4 گوسفند كوچكتر، به 3 گوسفند بزرگتر اشكالى ندارد؛ چون گوسفند از معدودات است، ولى در رباى قرضى تفاوتى بين اين سه نيست و در هر سه ربا جارى است.(1)

نمونه واضح معدود (شمردنى)، در عصر و زمان ما اسكناس است كه رباى


1- المبسوط، جلد 2، صفحه 161.

ص: 76

قرضى در آن جريان دارد، كه اگر مقدارى اسكناس وام دهد كه بيش از آن را بگيرد، حرام و رباست.

(1)

ادله مسأله تعميم رباى قرضى به همه چيز

1- مشهور در ميان فقها اين است كه تفاوتى در تحريم رباى قرضى، ميان اجناس سه گانه نيست، بلكه ظاهرا مسأله مورد اجماع و اتفاق است.

2- اطلاق آيات و رواياتى كه كلمه «ربا» در آن است، دليل ديگرى محسوب مى شود كه شرح آن گذشت.

3- عموم روايات «جرّ منفعت» نيز شامل معدودات مى شود، همانطور كه شامل اجناس ديگر است.

4- عمومات عدم جواز شرط در رباى قرضى نيز شامل معدودات مى شود، كه روايات آن مشروحا گذشت.

كوتاه سخن اين كه ادله چهارگانه دلالت مى كند بر اين كه در رباى قرضى تفاوتى بين مكيل و موزون و معدود نيست.

(2) سؤال: احاديث زيادى در مورد تحريم ربا در معامله درهم و دينار داريم، آيا نمى توان براى جريان رباى قرضى در معدودات (شمردنيها) به اين روايات استدلال و استناد كرد؟

(3) پاسخ: اگر چه پول و اسكناس در عصر و زمان ما جزء معدودات است ولى درهم و دينار، در احاديث به عنوان موزون مطرح است و روى وزن اينها حساب مى كردند نه روى تعداد آنها، در همه معاملات درهم و دينار جزء موزون است، به همين جهت مى گوييم درهم 12 نخود و مختصرى بالاتر و يك دينار 18 نخود است.

شاهد بر اين كه درهم و دينار جزء موزون است اين است كه فقهاء

ص: 77

مى فرمايند: اگر درهم را با دينار معامله كنند، بايد چيز اضافه اى نيز قرار دهند كه اضافه دينار در مقابل آن قرار گيرد؛ در حالى كه اگر درهم و دينار از معدودات باشد، احتياج به ضم ضميمه ندارد؛ بنابراين درهم و دينار از موزونات است نه معدودات.

ص: 78

ص: 79

(1)

9- [مسأله دوم:] حكم وام به شرط اجاره، و اجاره به شرط وام

اشاره

اكنون به سراغ مسأله ديگرى مى رويم كه امام- قدّس سرّه- در ادامه بحث ربا آورده است.

عبارت تحرير الوسيله چنين است: لو اقرضه و شرط ان يبيع منه شيئا باقلّ من قيمته او يؤاجره باقلّ من اجرته كان داخلا فى شرط الزّيادة، نعم لو باع المقترض من المقرض مالا باقلّ من قيمته و شرط عليه ان يقرضه مبلغا معيّنا لا باس به.(1)

(2) «اگر به ديگرى وامى دهد و شرط كند چيزى به كمتر از قيمت اصلى به او بفروشد، يا به كمتر از نرخ روز به او اجاره دهد، جزء شرط اضافى محسوب مى شود (و رباست) ولى اگر چيزى به كمتر از قيمت به او بفروشد (يا اجاره دهد) و شرط كند وامى به او دهد، مانعى ندارد».

توضيح اين كه: اين مسأله اگر چه يك مسأله جديد و مستحدث نيست ولى امروزه شديدا مورد ابتلاى عموم مردم است، مخصوصا موجرين و مستأجرين غالبا با اين مسأله سر و كار دارند.

(3) اين مسأله داراى دو فرع است: 1- وام مشروط باشد، خواه مشروط به اجاره به مبلغ كمتر باشد يا مشروط به بيع به ارزانتر از قيمت يا شرايط ديگرى كه بعضا در كلمات بعضى از فقهاء آمده است.(2)


1- تحرير الوسيله، جلد 1، كتاب الدين و القرض، مسئله 10.
2- قال فى الجواهر: الاقوى حرمة القرض بشرط البيع محاباة او الاجارة او غيرها من العقود فضلا عن الهبة و نحوها، جلد 25، صفحه 61.

ص: 80

اين نوع وام حرام است؛ چون مشتمل بر شرط زياده است كه گفتيم مطلقا حرام است.

(1) 2- اجاره يا بيع مشروط باشد، مثل اين كه منزلش را اجاره مى دهد به ماهى ده هزار تومان، به مدّت يك سال، به شرط اين كه مستأجر مبلغ يك ميليون تومان به او يك ساله وام دهد، يا جنسى را كه قيمت آن ده هزار تومان است، به مشترى 500 تومان مى فروشد مشروط به اين كه مشترى يكصد هزار تومان به او، وام يك ساله بدهد.

صورت دوم جايز است چون مشمول اطلاقات ربا نيست و شرط در بيع و اجاره بى مانع است.

(2) خلاصه اين كه فرع اوّل- يعنى وام به شرط بيع يا اجاره- اشكال دارد، و فرع دوم- يعنى اجاره و بيع به شرط وام- جايز است؛ درست است كه ظاهرا نتيجه هر دو يكى است، ولى چون دو صورت متفاوت هستند فرق دارند و ما در باب معاملات تابع كيفيت عقد و معامله هستيم، لهذا اوّلى حرام و دوّمى جايز است، لذا همه فقها گفته اند: اگر به زنى بگويد: من تو را به عقد دائمى خود با فلان مقدار مهر درآوردم، و زن قبول كند، حلال است اما اگر بگويد: من تو را به فلان مبلغ اجاره كردم، قطعا باطل و حرام است «انّما يحلّل الكلام و يحرّم الكلام».(1)

(3)

آراء فقهاء

اگر چه اين بحث پيچيدگى خاصى ندارد، ولى در عين حال در بين فقها محل گفتگوست، به گونه اى كه- طبق آنچه كه در جواهر آمده است (2)- مرحوم علامه


1- اين جمله، قسمتى از روايتى است كه در جلد 5 كافى، صفحه 201، كتاب المعيشه، باب الرجل يبيع ما ليس عنده، بنقل از امام صادق( ع) آمده است، و يكى از معانيش اين است كه نوعى قرارداد صحيح و نوعى باطل است هر چند از نظر نتيجه، شبيه يكديگر باشند.
2- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 64.

ص: 81

حلّى در اين زمينه، در كتاب مختلف، در مورد جواز فرع دوم 25 دليل آورده است! كه از كثرت ادله و تعداد آن، مى توان استفاده نمود كه مسأله در ميان فقهاء شديدا محل اختلاف بوده است و اتفاقا در هر دو فرع مخالف وجود دارد، اگر چه مخالفين هر دو فرع كم هستند.

(1) به هر حال همه فقهاء به تحريم وام به شرط بيع و اجاره، فتواى داده اند غير از علامه بحر العلوم- رضوان اللّه عليه-.

دليل سيّد بحر العلوم اين است: آن بزرگوار معتقد است كه ربا فقط در زياده عينيّه جارى مى شود، بنابراين اگر قرض الحسنه اى مشروط بر زيادى غير عينيّه باشد حرام نيست و مسأله مورد بحث ما از اين قبيل است، چون شرط بيع يا اجاره به كمتر از قيمت، زيادى عينيّه نيست، پس حرام نيست، ولى همان گونه كه در مسئله سابق مشروحا گذشت، هيچ تفاوتى بين زياده عينيّه و بقيه اقسام زياده نيست و هر نوع سودى كه در وام شرط شده باشد حرام است، به هر شكل و به هر صورت باشد.

(2) و دليل بر تحريم آن از بحثهاى سابق روشن شد؛ زيرا طبق صريح روايات و ظاهر آيات قرآن، هيچ نوع زياده و سودى در وام مشروع نيست، چه زياده عينيّه باشد يا فعليّه يا وصفيّه يا انتفاعيّه يا منفعت، و اين مسأله را با ادله چهارگانه اثبات كرديم.

(3) بنابراين، هم اطلاق كلمه ربا كه در آيات و روايات آمده است، شامل اين نوع سود مى شود و هم روايات «جرّ منفعت» (جذب سود) اطلاق دارد، و مسئله ما مشمول اين اطلاقات است و هم رواياتى كه تعبير به تحريم هر گونه «شرط» در وام مى كند بحث ما را در بر مى گيرند و هم روايات خاصّى كه سابقا آورديم؛ بنابراين وام به شرط بيع يا اجاره به كمتر از قيمت حرام است.

امّا فرع دوّم يعنى عكس مسأله بالا (اجاره به شرط وام)

ص: 82

(1) مرحوم صاحب جواهر- رض- در مورد فرع دوم به نقل از علامه در مختلف مى فرمايد: اتفاق علماء الامامية السابقون على الجواز، فانهم قالوا: لا بأس ان يبتاع الانسان من غيره متاعا او حيوانا او غير ذلك، بالنقد و النسيئه، و يشترط ان يسلفه البائع شيئا فى مبيع، او يقرض شيئا معلوما الى اجل.(1) «علماى پيشين اماميّه در اين مسأله اتّفاق نظر دارند كه اجاره به شرط وام جايز است، زيرا تصريح كرده اند كه مانعى ندارد كه انسان چيزى را، مانند حيوان يا غير حيوان از كسى نقدا يا نسيه بخرد و در ضمن آن شرط كند كه ... وامى تا زمان معين به او بدهد (همچنين مانعى ندارد چيزى را اجاره به ديگرى بدهد و ضمن آن شرط وامى كند).

ولى از بعضى از كلمات استفاده مى شود كه مسأله مخالف هم دارد، از جمله از مرحوم محقق حلّى- صاحب كتاب شرايع- نقل كرده اند كه در اين مسأله مردد بوده است.(2)

(2)

دليل طرفداران مجاز بودن اين قرارداد

دليل بر حليّت بيع يا اجاره به شرط وام، قصور و كوتاهى ادله تحريم رباست؛ يعنى عمومات و اطلاقات ادله ربا شامل اين مسأله نمى شود، بنابراين حرام نيست، اضافه بر اين عمومات و اطلاقات ادله بيع و اجاره، شامل اين مسأله مى شود و حكم به صحت آن مى كند.

(3) ولى بعضى از فقهاء كه در اقليت هستند و آن را باطل مى دانند براى مدعاى خود دو دليل آورده اند:

1- تلازم بين اين دو مسأله (تحريم وام به شرط اجاره و اجاره به شرط وام)


1- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 65.
2- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 64، قال: و لعله اراد بمن عاصره المصنف، فان المحكى عنه التردد فى ذلك و ان كان له كلاما و احتجاجا.

ص: 83

يعنى اين دو مثل هم هستند و هيچ تفاوتى با هم ندارند، بنابراين حكم اين دو بايد يكى باشد و همانطور كه صورت اوّل حرام است، دومى هم حرام است و با عوض كردن اسم، ماهيت آنها عوض نمى شود.

(1) ولى بايد توجّه كرد كه اين، نوعى قياس در احكام فقهى است و مى دانيم شيعه معتقد به قياس نيست، چرا كه اگر پاى اين گونه قياسها به ميان آيد، بايد در سراسر فقه خيلى چيزها را حلال بدانيم، زيرا مانند اين مسأله در فقه زياد داريم، مثلا در كتاب نكاح و ازدواج فقها مى گويند: اگر صيغه ازدواج با لفظ «نكاح» خوانده شود صحيح است ولى اگر با لفظ «اجاره» خوانده شود باطل است؛ در حالى كه نتيجه ظاهرا يكى است ولى چون شكل آنها متفاوت است حكم آنها نيز متفاوت است. همانطور كه در مسئله آينده هم خواهد آمد كه نتيجه هديه و شرط يكى است ولى حكم آنها متفاوت است.

(2) 2- دليل دوّم طرفداران تحريم بيع يا اجاره به شرط وام، روايت يعقوب بن شعيب، از امام صادق عليه السّلام است، قال: سألته عن الرّجل يسلم فى بيع او تمر عشرين دينارا و يقرض صاحب السّلم عشرة دنانير او عشرين دينارا قال:

لا يصلح، اذا كان قرضا يجرّ شيئا فلا يصلح.(1) و حاصل معنى روايت اين است كه بيع به شرط وام جايز نيست.

(3) در پاسخ اين دليل بايد به دو نكته توجّه كرد: نخست اين كه جمله «لا يصلح» صراحت در تحريم ندارد، بلكه ظاهر در مكروه بودن چنين معامله اى است (كما هو المعروف بين الاصحاب) و در مسئله آينده خواهد آمد كه گرفتن اضافه از هر نوعى كه باشد براى قرض دهنده مكروه است، اگر چه بدون شرط قبلى و به صورت هديه باشد.


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 9.

ص: 84

(1) و ثانيا: در اين روايت بيع مشروط به وام تحريم نشده است، بلكه از ذيل حديث برمى آيد كه وام به شرط بيع، سودآورى است. به همين جهت مى فرمايد اگر قرض و وام باعث جرّ و جلب سود شود و سودآور باشد صحيح نيست و از اين تعبير معلوم مى شود كه وام مشروط به بيع بوده است. از اين گذشته مشهور فقهاى ما از اين روايت اعراض و صرف نظر كرده و به آن فتوا نداده اند و مى دانيم اعراض مشهور فقهاء از عمل به يك روايت، موجب سقوط آن مى شود.

نتيجه اين كه وام به شرط بيع يا اجاره حرام است، ولى بيع و اجاره به شرط وام جايز و حلال است.

ص: 85

(1)

10- [مسأله سوم گرفتن سود بدون شرط قبلى مجاز است

اشاره

اكنون نوبت به مسأله سوّم مى رسد، آيا پرداختن سود از سوى وام گيرنده، بدون شرط قبلى جايز است يا نه؟

(2) امام- قدّس سرّه- در تحرير الوسيله چنين مى گويد: «انّما تحرم الزيادة مع الشرط، و اما بدونه فلا بأس، بل تستحب للمقترض حيث انه من حسن القضاء و خير الناس احسنهم قضاء(1)، بل يجوز ذلك اعطاء و اخذا لو كان الاعطاء لاجل ان يراه المقرض حسن القضاء، فيقرضه كلما احتاج الى الاقتراض او كان الاقراض لاجل ان ينتفع من المقترض لكونه حسن القضاء، و يكافئ من احسن اليه باحسن الجزاء بحيث لو لا ذلك لم يقرضه،(2) نعم يكره اخذه للمقرض خصوصا اذا كان اقراضه


1- حسن القضاء به معناى خوب اداء كردن قرض و دين است؛ و اين، مصاديقى دارد: الف: اين كه در زبان و رفتار حسن القضاء داشته باشد، مثل اين كه موقع پرداختن دين و بدهكاريش تشكر مى كند و از صاحب پول با رويى گشاده زبانا و قلبا تقدير و تشكر مى كند، نه اين كه با تروشرويى پولش را بطرف وام دهنده پرتاب كند و مثلا بگويد: خدا ديگر ما را به شما محتاج و نيازمند نكند. ب: اين كه در عمل حسن القضاء داشته باشد، بدين شكل كه موقع پرداخت دين، چيز اضافه اى نيز بپردازد- بدون اين كه قبلا شرط كرده باشند. و ظاهرا تحرير الوسيله اين تعبير را از روايات گرفته است؛ چرا كه رواياتى بدين مضمون از نبى مكرم اسلام( ص) در منابع عامه آمده است: قال رسول اللّه( ص) ... خيركم احسنكم قضاء، سنن بيهقى، جلد 5، صفحه 351 و در همان صفحه، در روايت ديگرى حضرتش فرمودند: افضلكم احسنكم قرضا و روايات ديگرى به همين مضمون نيز وارد شده است.
2- يعنى وام دهنده به اين داعى و انگيزه وام بدهد نه اين كه شرط كرده باشد و فرق داعى و- شرط اين است كه در صورتى كه داعى او اخذ زياده باشد خود را طلبكار نمى داند به همين جهت داعى مضر نيست. سؤال: مقتضى روايت شريفه« انما الاعمال بالنيّات» اين است كه نيت و داعى هم براى حرمت كافى باشد. جواب: نيت به تنهايى در عقود و معاملات كافى نيست، بلكه هر چيزى كه مى خواهد شرط شود بايد در متن انشاء قرار گيرد و الّا شرط واجب العمل نيست، به همين جهت اگر كسى به خانواده اى دخترى بدهد به اين انگيزه كه دختر آنها را براى پسرش بگيرد، سپس آنها دختر خود را ندهند او نمى تواند اعتراض كند و عقد اول را بر هم زند، چون اين مطلب در متن عقد شرط نشده بود. و صرف داعى و انگيزه بر اين كار كافى نيست.

ص: 86

لاجل ذلك، بل يستحب انه اذا اعطاه شيئا بعنوان الهدية و نحوها يحسبه عوض طلبه بمعنى انه يسقط منه بمقداره.(1)

مفهوم اين كلام اين است كه: «سود اضافى در وامها در صورتى حرام است، كه در قرارداد وام شرط شده باشد، اما اگر شرط نكنند، ضررى ندارد، بلكه براى وام گيرنده مستحب است كه چيزى اضافه بدهد؛ زيرا اين را حسن القضاء (يعنى اداى وام به نحو بهتر) مى گويند و بهترين مردم كسى است كه وام را بهتر اداء كند و اگر وام گيرنده چنين كارى مى كند تا وام دهنده او را آدم خوبى بداند و در آينده نيز به هنگام نياز به او وام بدهد جايز است، يا وام دهنده به خاطر اين كه مى داند وام گيرنده آدم خوبى است و هديه اى مى دهد به او وام دهد به گونه اى كه اگر چنين آدمى نبود به او وام نمى داد ولى با اين حال شرطى نمى كند آن نيز جايز است.


1- سؤال: آيا استحباب پرداخت زياده بر وام گيرنده و كراهت اخذ آن بر وام دهنده لغو در جعل حكم نيست؟ چون از يك طرف به وام گيرنده گفته مى شود بپرداز و از طرفى به وام دهنده گفته مى شود نگير! جواب: چون گرفتن مكروه است لغو نيست، زيرا چه بسا وام دهنده اى سود را قبول كند و اشكالى هم ندارد، بله اگر از يك طرف واجب و از طرف ديگر حرام بود لغو در جعل حكم بود.

ص: 87

(1) آرى اين كار اگر چه حرام نيست ولى براى وام دهنده گرفتن آن و انتظار آن مكروه است، بلكه مستحب است اگر وام گيرنده چيزى به عنوان هديه و مانند آن مى دهد، وام دهنده اين را جزئى از وام او حساب كند و از وام او كسر نمايد.(1)

(2)

آراء و كلمات فقهاء

1- مرحوم علامه حلى در تذكرة الفقهاء مى گويد: لو دفع اليه ازيد فان شرط ذلك كان حراما اجماعا ... و ان دفع الازيد من المقدار عن طيبة نفس منه بالتبرع- يعنى بدون شرط قبلى- كان حلالا اجماعا بل كان افضل للمفترض.

«هرگاه بدهكار بيش از مقدار وام را بپردازد، اگر اين زيادى را شرط كرده باشد حرام است؛ ولى هرگاه بدون شرط قبلى با ميل خود زيادتر بپردازد حلال است و اين مورد اتفاق فقهاء است، بلكه اين كار براى وام گيرنده بهتر است».(2)

(3) 2- صاحب جواهر مى فرمايد: «نعم لو تبرع المقترض بزيادة فى العين او الصفة جاز، بل لا اجد خلافا بيننا»

«هرگاه وام گيرنده با ميل و رغبت خود چيزى بر آن بيفزايد، يا جنس مرغوبترى بدهد، جايز است و در اين مسأله اختلافى در ميان فقها نيافتم».(3)

3- ابن قدامه- فقيه معروف اهل سنت- در كتاب المغنى سخنى دارد كه خلاصه اش چنين است: «هرگاه در قرارداد وام شرط خاصّى نباشد، ولى وام گيرنده بهتر از آن را از نظر مقدار يا اوصاف با رضايت طرفين بازپس گرداند اشكالى ندارد؛ سپس از يازده نفر از فقهاى معروف اهل سنت، همين قول را نقل مى كند و تنها افراد اندكى را مخالف مى شمرد.

(4) نتيجه اين كه در بين علماى شيعه اتفاق نظر بر جواز پرداخت زياده- بدون


1- تحرير الوسيله، كتاب الدين و القرض، مسئله 11.
2- تذكرة الفقهاء، جلد 2، صفحه 4.
3- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 7.

ص: 88

شرط قبلى- است و در ميان فقهاى اهل سنّت اكثريّت آنها با ما موافق هستند، تنها تعداد كمى از آنها با ما مخالفند.

(1)

ادلّه مسأله

اشاره

عمده دليل اين مسأله، روايات متعددى است كه عمدتا در باب 19، ابواب الدين و القرض از كتاب وسائل الشيعة آمده است، اين باب داراى 19 روايت است و اكثر آنها دلالت بر مسأله مورد بحث ما دارد.

و نيز اكثر روايات باب 12 ابواب الصرف كه داراى 11 روايت است دلالت بر مقصود دارد، در مجموع 30 روايت (1) در اين دو باب وارد شده است، كه اكثر آنها دليل بر مسأله مورد بحث ماست و از آنجا كه مضامين اين روايات مختلف است، آنها را مى توان به چهار گروه تقسيم كرد.(2)

(2)

گروه اوّل [ (خير القرض ما يجرّ نفعا)]

: رواياتى است كه مى گويد: «خير القرض ما يجرّ نفعا» بهترين وام آن است كه سودى به حال وام دهنده داشته باشد، كه قبلا به طور مشروح به اين روايات اشاره شد.(3) و در اينجا به ذكر يك روايت، اكتفا مى شود:

محمّد بن عبده مى گويد: سألت ابا عبد اللّه عليه السّلام عن القرض يجرّ المنفعة فقال: خير القرض، الّذى يجرّ المنفعة.(4)


1- و اگر روايات وارده در مستدرك الوسائل در دو باب مذكور و روايات سنن بيهقى را نيز ضميمه كنيم، روايات بيشتر از اين تعداد خواهد شد و به سر حد تواتر مى رسد.
2- دأب حضرت استاد اين است كه اگر در مسئله اى روايات متعدّد و مختلفى وارد شده باشد، ابتداء آنها را طائفه بندى مى كند، سپس به هر طايفه اى مستقلا مى پردازد و در آخر، همه طوايف را نسبت به يكديگر مى سنجند.
3- مشروح اين روايات و راه جمع آن و بيان حل تعارض آنها با روايات متعارضه در صفحه 28 به بعد گذشت.
4- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 5 و مانند آن است حديث 4، 6، 8 و 16 همين باب.

ص: 89

«از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: اگر وام سودى داشته باشد چگونه است؟

فرمود: بهترين وام آن است كه سودى جلب كند».

(1) در بحثهاى گذشته گفتيم: اين روايات تضادى با رواياتى كه مى گويد هر گونه جلب سود از طريق وام دهنده حرام است ندارد، زيرا آن روايات ناظر به جايى است كه شرط كرده باشند و اين روايات مربوط به موردى است كه شرط نكرده باشند و شخص بدهكار هم با ميل و رغبت خود چيزى اضافه مى پردازد.

(2)

گروه دوّم: [روايات دلالت كننده بر جواز به معنى عام

رواياتى است كه دلالت بر جواز به معنى عام (1) دارد كه اين روايات زياد است، مانند روايات زير:

(3) 1- اسحاق بن عمار از امام كاظم عليه السّلام نقل مى كند: «سألته عن الرّجل يكون له مع رجل مال قرضا فيعطيه الشّي ء من ربحه مخافة ان يقطع ذلك عنه فيأخذ ماله من غير ان يكون شرط عليه قال: لا باس بذلك ما لم يكن شرطا؛ درباره كسى سؤال كردم كه مالى از كسى طلبكار است و شخص بدهكار چيزى از سود آن را به او مى دهد تا مبادا وام به او ندهد، ولى شرط سودى نكرده است؟ فرمود: اگر شرط نكرده مانعى ندارد».(2)

(4) 2- محمّد بن مسلم از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند: عن الرّجل يستقرض من الرّجل قرضا و يعطيه الرّهن امّا خادما و امّا آنية و امّا ثيابا فيحتاج الى شي ء من منفعته فيستأذن فيه فيأذن له قال: اذا طابت نفسه فلا بأس ....(3)

«درباره مردى سؤال كردم كه از ديگرى وامى گرفته و خادم يا ظرف يا لباسى


1- منظور از جواز به معنى عام، اين است كه اين كار حرام نيست، بنابراين امكان دارد واجب يا مستحب يا حتى مكروه يا مباح باشد، يعنى فقط حرمت نفى مى شود، امّا هيچ يك از چهار حكم ديگر اثبات نمى شود.
2- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 3.
3- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 4.

ص: 90

نزد او گروگان مى گذارد و او نياز به استفاده از اينها پيدا مى كند و به او اجازه مى دهد؟ فرمود: اگر قلبا مايل باشد مانعى ندارد».

(1) 3- ابو بصير از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند: «قلت له: الرّجل يأتيه النّبط باحمالهم فيبيعها لهم بالاجر فيقولون له اقرضنا دنانير فانّا نجد من يبيع لنا غيرك و لكنّا نخصّك باحمالنا من اجل انّك تقرضنا فقال: لا بأس به ...؛ مردى است، كه اهالى «نبط» اجناس خود را نزد او مى آورند تا براى آنها به صورت حق العمل بفروشد و به او مى گويند به ما وامى بده و ما به خاطر وامى كه به ما مى دهى فقط اجناس خود را به تو مى دهيم؟ فرمود: مانعى ندارد».(1)

(2) 4- محمّد بن عيسى از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود: «من اقرض رجلا ورقا فلا يشترط الّا مثلها فان جوزى اجود منها فليقبل ...؛ كسى كه وامى به ديگرى بدهد تنها برگرداندن اصل آن را شرط كند، ولى هرگاه جنس بهترى از آنچه وام گرفته اند به او بدهند قبول كند».(2)

(3) 5- جميل بن دراج از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند: «قلت له: اصلحك اللّه انّا نخالط نفرا من اهل السّواد فنقرضهم القرض و يصرفون الينا غلّاتهم فنبيعها لهم باجر و لنا فى ذلك منفعة قال فقال: لا بأس ...؛ عرض كردم: خداوند شما را به سلامت دارد، با گروهى از اهل عراق معاشرت داريم، به بعضى از آنها وام مى دهيم و در مقابل، غلات خود را براى فروش در برابر اجرتى به ما مى دهند و اين براى ما سود دارد، فرمود: اشكالى ندارد».(3)

(4) 6- اسحاق بن عمّار مى گويد، به امام كاظم عليه السّلام عرض كردم: الرّجل يكون له عند الرّجل المال قرضا فيطول مكثه عند الرّجل لا يدخل على صاحبه منفعة


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 10.
2- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 11.
3- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 12.

ص: 91

فينيله الرّجل الشّي ء بعد الشّي ء كراهيّة ان يأخذ ماله حيث لا يصيب منه منفعة أ يحلّ ذلك؟ قال: لا بأس اذا لم يكن يشرط.(1)

«كسى نزد ديگرى مال دارد، و مدتى طول مى كشد و از آن سودى نمى برد و از اين مى ترسد پيش از آن كه از آن سود ببرد از او بازپس بگيرد، لذا گهگاه هديه هايى به او مى دهد، آيا اين حلال است؟ فرمود: اگر شرط نكرده باشند مانعى ندارد».

(1) 7- حلبى از ياران امام صادق عليه السّلام از آن حضرت عليه السّلام نقل مى كند: «اذا اقرضت الدّراهم ثمّ جاءك بخير منها فلا بأس، اذا لم يكن بينكما شرط؛ هنگامى كه پولى به كسى وام دهى سپس بهتر از آن را بياورد، مانعى ندارد، مشروط بر اين كه در ميان شما قراردادى در اين زمينه نشده باشد».(2)

(2) 8- خالد بن الحجاج مى گويد از امام عليه السّلام سؤال كردم: «الرّجل كانت لى عليه مائة درهم عددا قضانيها مائة وزنا؟ قال: لا بأس ما لم يشترط قال و قال: جاء الرّبا من قبل الشّروط انّما يفسده الشّروط؛ مردى يكصد درهم- با شماره- به من بدهكار بود، و او آن را- با وزن- ادا كرد (كه طبعا بيشتر بود، چه حكمى دارد؟) فرمود: اگر ميان شما قراردادى نباشد اشكالى ندارد، در صورتى ربا مى شود كه شرط كنند، شرط آن را فاسد مى كند».(3)

(3) 9- حلبى از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند: «سألته عن الرّجل يستقرض الدّراهم البيض عددا ثمّ يعطى سودا (وزنا) و قد عرف انّها اثقل ممّا اخذ و تطيب به نفسه ان يجعل له فضلها فقال: لا باس به اذا لم يكن فيه شرط؛ از آن حضرت عليه السّلام پرسيدم: كسى درهم هاى سفيد را با عدد از كسى وام مى گيرد،


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 13.
2- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 20، حديث 1.
3- الوسائل، جلد 12، ابواب الصرف، باب 12، حديث 1.

ص: 92

سپس آن را با وزن برمى گرداند و مى داند سنگين تر از آن است كه وام گرفته و راضى است كه اين اضافه براى وام دهنده باشد؟ فرمود: اگر شرط نكرده باشند مانعى ندارد».(1)

(1) 10- ابو الربيع مى گويد از امام صادق عليه السّلام سؤال شد: «عن رجل اقرض رجلا دراهم فيردّ عليه اجود منها بطيبة نفسه و قد علم المستقرض و القارض انّه انّما اقرضه ليعطيه اجود منها قال: لا باس اذا طابت نفس المستقرض: «مردى به ديگرى تعدادى درهم وام داده و او بهتر از آن را با ميل خود به وى بازمى گرداند و هر دو مى دانند كه به خاطر همين وام داده كه بهتر از آن را بازگرداند؟ فرمود: اگر وام گيرنده با ميل خود (بدون شرط) اين كار را مى كند مانعى ندارد».(2)

*** (2) نتيجه اين كه روايات گروه دوّم، دلالت مى كند بر جواز دادن زياده اى كه بدون شرط قبلى باشد؛ البته اين جواز بالمعنى الاعم است كه غير از حرمت با بقيه احكام خمسه، سازگار است.

(3)

گروه سوم: رواياتى است كه از دادن اضافه نهى مى كند، حتى بدون شرط قبلى

؛ مانند روايات زير:

(4) 1- هذيل بن حيّان مى گويد: به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: انّى دفعت الى اخى جعفر مالا فهو يعطينى ما انفق و احجّ منه و اتصدّق و قد سالت من قبلنا فذكر و انّ ذلك فاسد لا يحلّ و انا احبّ ان انتهى الى قولك فقال لى: أ كان يصلك قبل ان تدفع اليه مالك؟ قلت نعم قال: خذ منه ما يعطيك فكل منه و اشرب


1- الوسائل، جلد 12، ابواب الصرف، باب 12، حديث 2.
2- الوسائل، جلد 12، ابواب الصرف، باب 12، حديث 4 و مانند اين روايت است حديث 3 و 5 همين باب.

ص: 93

و حجّ و تصدّق فاذا قدمت العراق فقل جعفر بن محمّد افتانى بهذا: «مفهوم اين روايت اين است كه اگر كمك برادرت سابقه نداشته و از زمانى شروع شده كه پولى به عنوان وام به او داده اى، گرفتن زياده ممنوع است، ولى اگر جلوتر، چنين كمكهايى را به تو مى كرده و وام مشروط به آن نبوده است مانعى ندارد».(1)

(1) 2- يعقوب بن شعيب از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند: سألته عن رجل يأتى خريفه و خليطه فيستقرض منه الدّنانير فيقرضه و لو لا ان يخالطه و يعارفه و يصيب عليه لم يقرضه فقال: ان كان معروفا بينهما فلا بأس و ان كان انّما يقرضه من اجل انّه يصيب عليه فلا يصلح: «مفهوم اين روايت نيز اين است كه اگر وام مشروط به هدايا باشد جايز نيست، ولى بدون آن مانعى ندارد».(2)

(2) 3- اسحاق بن عمّار از عبد صالح (امام كاظم عليه السّلام) نقل مى كند: سألته عن رجل يرهن العبد او الثّوب او الحلىّ او المتاع من متاع البيت فيقول صاحب الرّهن للمرتهن انت فى حلّ من لبس هذا الثوب فالبس الثّوب و انتفع بالمتاع و استخدم الخادم، قال هو له حلال اذا احلّه و ما احبّ له ان يفعل: «مفهوم حديث اين است كسى وامى مى دهد و در برابر آن رهن مى گيرد، سپس وام گيرنده به او اجازه مى دهد كه از رهن استفاده كند. فرمود: مانعى ندارد، ولى دوست ندارم چنين كارى را انجام دهد».(3)

اين روايت نيز دلالت بر كراهت دارد، نتيجه اين كه اين گروه از روايات از قبول زيادى نهى كرده است كه اين نهى به قرينه روايات ديگر، حمل بر كراهت مى شود.

(3)

گروه چهارم: [روايات دال بر هديه وام گيرنده به جاى بدهى او]

رواياتى است كه مى گويد هديه وام گيرنده را به جاى بدهى او


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 2.
2- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 9.
3- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 15.

ص: 94

حساب كن؛ كه در اين گروه يك روايت بيشتر نيست و آن روايت غياث بن ابراهيم است كه متن آن چنين است: محمّد بن يعقوب عن محمّد بن يحيى عن احمد بن محمد عن محمد بن يحيى عن غياث بن ابراهيم عن ابى عبد اللّه عليه السّلام قال: انّ رجلا اتى عليّا عليه السّلام فقال: انّ لى على رجل دينا فاهدى الىّ هديّة قال: احسبه من دينك عليه:(1)

(1) روايت از نظر سند معتبر است (2) و مفهوم آن اين است كه: مردى نزد حضرت على عليه السّلام آمد و عرض كرد من از كسى طلبكارم، او هديه اى براى من فرستاده، فرمود: آن را از باب طلب خود حساب كن.

در تحرير الوسيله به اين روايت فتوى داده شده و اين كار، كار مستحبى محسوب گرديده است.

(2)

راه جمع ميان گروههاى چهارگانه

روشن است كه اين گروههاى چهارگانه از روايات، ظاهرا با هم سازگار نيستند، زيرا بعضى گرفتن زياده و هديه را از سوى وام دهنده مجاز مى شمرد و بعضى نهى مى كند، بعضى آن را مستحب مى داند و بعضى مكروه يا حرام.

در اينجا دو راه جمع به نظر مى رسد:

(3) 1- رواياتى كه دادن هديه و زيادى را مستحب مى شمرد ناظر به كار وام گيرنده بدانيم، بنابراين بر وام گيرنده مستحب است كه هديه اى بپردازد، و روايات نهى


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 13، حديث 1.
2- سند روايت معتبر است چون همه رجال موثق هستند، همانطور كه مرحوم علامه مجلسى در مرآة العقول، جلد 19، صفحه 57 باب هدية الغريم، اين روايت را توثيق نموده است و از شهيد اول در دروس نقل مى كند كه به اين روايت عمل كرده است.

ص: 95

كننده را حمل بر وظيفه وام دهنده نماييم، يعنى براى او گرفتن هديه كار خوبى نيست و در متن خود روايات شاهدى بر اين جمع وجود دارد.

ولى اين جمع يك مشكل دارد و آن اين كه روايات «خير القرض»، ظاهرش اين بود كه دادن و گرفتن هر دو مستحب است بنابراين جمع مذكور با اين گروه از روايات سازگار نيست. (دقّت كنيد)

(1) 2- روايات نهى كننده ناظر به جايى است كه از آغاز نيت گرفتن هديه و زيادى كرده هر چند در متن قرارداد ذكر نكرده است و رواياتى كه گرفتن و دادن هديه را مستحب مى شمرد مربوط به جايى است كه از آغاز چنين نيّتى در كار نبوده است.(1)


1- گواه بر اين جمع را مى توان روايت 2، باب 19، از ابواب الدين و القرض، جلد 13 وسايل- يعنى حديث هذيل بن حيان- دانست چون در اين روايت امام( ع) سؤال مى كند كه آيا هديه اى را كه برادرت مى دهد سابقه داشته است و قبل از وام هم چنين كمكهايى مى كرده؟ در اين صورت گرفتن سود اشكال ندارد، ولى اگر چنين سابقه اى نداشته، گرفتن سود اشكال دارد!

ص: 96

(1)

11- [مسأله چهارم:] سود به نفع وام گيرنده مجاز است

اشاره

اكنون نوبت به مسأله اى ديگر مى رسد (مسأله 4) كه در آن سخن از سود وام گيرنده است نه وام دهنده. (دقّت كنيد)

[كلمات فقهاء]

(2) در تحرير الوسيله امام- قدّس سرّه- چنين آمده است: «انّما يحرم شرط الزيادة للمقرض على المقترض، فلا بأس بشرطها للمقترض؛ كما اقرضه عشرة دراهم على ان يؤدى ثمانية، او اقرضه دراهم صحيحة على ان يؤديها مكسوره، فما تداول بين التجار من اخذ الزيادة و اعطائها فى الحوائل المسمى عندهم بصرف البرات- و يطلقون عليه على المحكى بيع الحوالة و شرائها- ان كان باعطاء مقدار من الدراهم و اخذ الحوالة من المدفوع اليه بالاقل منه فلا بأس به، و ان كان باعطاء الاقل و اخذ الحوالة بالاكثر يكون داخلا فى الربا».(1)

(3) خلاصه محتواى مسأله چنين است: شرط زيادى در قرض ربوى تنها در جايى حرام است كه به سود وام دهنده باشد نه وام گيرنده، بنابراين اگر كسى مثلا ده هزار تومان به كسى وام دهد، مشروط بر اين كه نه هزار تومان در عوض بپردازد حرام نيست و ربا محسوب نمى شود، همچنين اگر شرط كند جنس را با اوصافى پست تر بازگرداند، سپس چنين نتيجه گيرى مى كند كه روى اين حساب حواله هاى معمولى حرام نيست، مثل اين كه ده هزار تومان به بانك يا تاجرى مى دهيم كه در شهر ديگر يكصد تومان از آن كسر كند و/ 9900 تومان بپردازد، آرى اگر مبلغ كمترى به بانك يا تاجر بدهد و از او حواله بيشترى بگيرد ربا و حرام است.


1- تحرير الوسيله، جلد 1، كتاب الدين و القرض، مسئله 12.

ص: 97

(1) امّا شرح كلمات فقها و دلايل اين مسأله: نخست به سراغ كلمات فقها در اين بحث مى رويم.

كلمات و آراى فقهاى ما در مسأله شرط كردن سود به نفع وام گيرنده روشن است.

اين مسأله- كه سود به نفع وام گيرنده حرام نيست- در بين فقهاء مسلم است و مخالف عمده اى ندارد.

(2) 1- صاحب جواهر مى فرمايد: و لو كان الشرط نفعا للمستقرض دون المقرض كما اذا اشترط اعطاء الغلة عوض الصحاح، او اشترط عليه ان يقرضه شيئا آخر و نحو ذلك، جاز بلا خلاف و لا اشكال، نعم احتمل فى الدروس المنع فى الثانى مع فرض النفع له كما اذا كان زمان نهب او غرق و فيه ان مثله غير قادح، لا اقل من الشك فى اندراج مثله تحت ادلة المنع و اللّه اعلم.(1)

(3) «خلاصه اين كلام آن است كه قرار دادن شرطى به نفع وام گيرنده اشكالى ندارد، خواه به اين صورت باشد كه مقدار كمترى بدهد، يا جنس پست ترى، يا شرط كند وام ديگرى نيز به او بدهد، ولى بعضى از فقها مانند مرحوم شهيد در كتاب دروس گفته اند كه: در بعضى از شرايط اين كار جايز نيست، مثل اين كه در زمان ناامنى صد هزار درهم به كسى بدهد و به او بگويد: بعد از آرامش 90 هزار درهم به من بده، در حالى كه اين كار از يك نظر به نفع وام دهنده است، چون در شرايط ناامنى مال خود را حفظ كرده، هر چند از مقدارى از مال خود گذشته است، بنابراين وام جلب سود كرده است!، ولى صاحب جواهر بعد از نقل اين سخن مى فرمايد: امثال اين امور مانع صحّت اين وام نيست و ربا محسوب نمى شود» و حق با اوست چرا كه با اين كار صاحب مال جلو زيان خود را گرفته نه اين كه سودى برده است.


1- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 13.

ص: 98

(1) 2- ابن قدامه- فقيه معروف اهل سنّت- در كتاب مغنى مى گويد: «و ان شرط فى القرض ان يوفيه انقص مما اقرضه و كان ذلك مما يجرى فيه الربا لم يجز، لا فضائه الى فوات المماثلة فيما هى شرط فيه و ان كان فى غيره لم يجز ايضا و هو احد الوجهين لاصحاب الشافعى، و فى الوجه الآخر يجوز، لان القرض جعل للرفق بالمستقرض و شرط النقصان لا يخرجه عن موضوعه، بخلاف الزيادة و لنا ان القرض يقتضى المثل فشرط النقصان يخالف مقتضاه فلم يجز، كشرط الزيادة»(1)

از اين سخن استفاده مى شود كه در ميان علماى اهل سنّت دو نظريه وجود دارد: نخست اين كه اين وام صحيح و مشروع نيست، زيرا طرفين وام بايد مساوى باشد و در اينجا نيست، ديگر اين كه وام براى كمك به وام گيرنده است و شرط نقصان به زيان او نيست بلكه به نفع او مى باشد.

نتيجه اين كه در بين فقهاى ما هيچ كسى مخالفت نكرده است مگر شهيد اوّل در «دروس»، كه ديگر فقيهان سخن او را نپذيرفته اند؛ چون اين شرط جلب منفعت براى وام دهنده نمى كند، و در بين فقهاء اهل سنت دو نظريه وجود دارد.

(2)

ادلّه روشن اين مسأله:

اشاره

دو دليل در اينجا وجود دارد كه وام به شرط نقصان را مجاز مى شمرد.

1- قصور و كوتاهى ادله ربا نسبت به اين مسأله

؛ چرا كه ادله ربا وامى را حرام مى شمرد كه منفعتى را عايد وام دهنده كند و در اينجا چنين نيست، همچنين آيات قرآن مجيد در زمينه تحريم ربا ناظر به اخذ زياده است و همچنين روايات تحريم «شروط»، انصراف به زياده دارد.

كوتاه سخن اين كه ادله تحريم ربا اعم از آيات و روايات و اجماع، شامل شرط نقصان نمى شود و همه ناظر به شرط زيادى است.

(3) بنابراين چنين وامى مشمول عموم «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و «المؤمنون عند شروطهم»


1- المغنى، جلد 4، صفحه 242.

ص: 99

مى شود و هيچ مشكل شرعى نخواهد داشت.

(1)

2- [روايت محمّد بن مسلم

دليل دوم روايتى است كه در آخرين باب از «ابواب الدين و القرض» در كتاب وسايل، نقل شده است؛ روايت چنين است:

محمّد بن على بن الحسين باسناده عن ابان عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السّلام فى الرّجل يكون عليه دين الى اجل مسمّى فيأتيه غريمه فيقول: انقدنى من الّذى لى كذا و كذا، و اضع لك بقيّته او يقول: انقدنى بعضا و اهديك فى الاجل فيما بقى فقال: لا ارى به بأسا ما لم يزد على رأس ماله شيئا ....(1)

(2) «محمّد بن مسلم- كه از ياران معروف امام باقر عليه السّلام است- مى گويد: از امام عليه السّلام پرسيدم كسى بدهكار است و بايد تا موعد معينى بدهى خود را بپردازد، طلبكار نزد او مى آيد و به او مى گويد: هم اكنون بدهى خود را بپرداز من فلان مقدار از آن كم مى كنم، يا مى گويد مقدارى از وام خود را اكنون ادا كن و نسبت به بقيه مهلت بيشترى به تو مى دهم؟ امام عليه السّلام فرمود: مادام كه بيش از سرمايه خود چيزى نگيرد مانعى ندارد.

(3) سند روايت، سند خوبى است؛ چون شيخ صدوق و ابان و محمّد بن مسلم- كه رجال سند اين روايت هستند- از مشاهير شيعه هستند و سند صدوق به ابان- اگر مراد ابان بن عثمان باشد- صحيح است.(2)

(4) اين روايت اگر چه عين بحث ما نيست، چون بحث ما در جايى است كه از ابتداى عقد قرض، شرطى به نفع وام گيرنده مى شود، و در روايت چنين نيست بلكه بعد از وام دادن امتيازى به وام گيرنده داده مى شود، ولى الغاء خصوصيّت


1- الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 32، حديث 1، و مانند آن است الوسائل، جلد 13، ابواب الصلح، باب 7، حديث 1، و مانند آن است المستدرك، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 27، حديث 1.
2- جامع الرواة، جلد 2، صفحه 530.

ص: 100

كاملا امكان دارد، يعنى مى توان گفت: هيچ فرقى بين شرطى كه از اول مى شود و شرطى كه بعد از قرارداد وام مى شود- اگر به نفع وام گيرنده باشد- نيست.

نتيجه اين دو دليل اين است كه شرط به نفع وام گيرنده اشكال ندارد.

(1)

يك سؤال مهم

شرط سود به نفع وام دهنده (يعنى ربا) هدف و انگيزه اش روشن است، امّا شرطى كه به نفع وام گيرنده مى شود مثل اين كه مى گويد: 100 تومان به تو وام مى دهم تا فلان مدّت، به شرط اين كه 80 تومان به من بازگردانى، چنين وامى چه انگيزه اى مى تواند داشته باشد؟

(2) در پاسخ اين سؤال مى گوييم:

اين كار ممكن است انگيزه هاى متعددى داشته باشد: از جمله:

1- انگيزه الهى يكى از انگيزه هاى اين گونه وامهاست؛ مثل اين كه مى بيند دوست او گرفتارى مهمى دارد و براى حلّ آن، نياز به 100 هزار تومان دارد ولى از ترس اين كه نتواند بطور كامل وام را بپردازد حاضر نيست وام بگيرد، در اينجا صاحب پول، براى رضاى خدا مى گويد: اين وام را بگير و بعد كمتر بپرداز تا توانايى داشته باشى و اين در واقع نوعى انفاق است.

2- انگيزه حفظ مال و جلوگيرى از ضرر- انگيزه ديگر اين كار است؛ مانند مثالهايى كه شهيد اوّل در كتاب دروس ذكر كرده و صاحب جواهر الكلام از وى نقل كرده است.

(3) مثلا كسى در مكان يا شهر ناامنى زندگى مى كند و قدرت بر حفظ سرمايه خود ندارد، آن را به كسى كه قدرت حفظ آن را دارد وام مى دهد به شرط اين كه پس از مدتى مبلغى كمتر به او بازگرداند، و همچنين هنگام جنگها، زلزله و سيلاب و

ص: 101

مانند اين حوادث، كه قدرت بر حفظ اموال و سرمايه ها را از بسيارى سلب مى كند چنين وامهايى منطقى است.

(1) 3- انگيزه نقل و انتقال است؛ (همان مثالى كه در متن تحرير الوسيله آمده است) مثل اين كه مى خواهد پولش را به شهر يا كشور ديگرى منتقل كند و همراه داشتن پول براى او مشكل يا خطرناك است، لذا به تاجرى وام مى دهد و برات مى گيرد و سپس در كشور مورد نظر كمتر از آن را دريافت مى كند، و به اين طريق مشكل نقل و انتقال را حل مى كند، يا اين امر از طريق بانكها صورت مى پذيرد.

(2) 4- انگيزه در دست داشتن سند- مثل اين كه مى خواهد به فلان شخص پول هنگفتى را امانت بدهد، ولى مى ترسد او بعدا انكار كند، بدين جهت از طريق بانك به او مى رساند، اگر چه بانك مبلغ اضافى مى گيرد و مبلغ كمترى مى دهد، ولى فكر او راحت است زيرا سندى در دست صاحب پول وجود دارد. بنابراين هيچ مانعى ندارد كه انسان پولى به كسى وام دهد به شرط اين كه كمتر بگيرد.

(3)

ماهيّت و حقيقت «برات»

آيا برات نوعى «وام و قرض الحسنه» به تاجر يا بانك است؟ همانطور كه در متن تحرير الوسيله آمده است، يا اين كه برات نوعى «حواله» توأم با كارمزد و هزينه حمل و نقل است؟

(4) بعيد نيست كه گفته شود برات وام نيست؛ بلكه حواله همراه با هزينه انتقال سرمايه است، كما اين كه در عرف بازار و بانكدارى امروز آن را وام نمى دانند؛ بلكه نوعى حواله و كارمزد انتقال پول مى دانند، اين در حالى است كه در تحرير الوسيله آن را نوعى وام و قرض الحسنه تلقى كرده اند.

سؤال: اگر برات را نوعى حواله با هزينه حمل و نقل بدانيم، معنايش اين است كه اين پول در دست بانك امانت است، كه به فلان كس برساند و فلان مقدار

ص: 102

كارمزد بگيرد، در حالى كه مى دانيم بانك هيچ گاه عين آن پول را به طرف نمى پردازد بلكه آن را تبديل به پول ديگرى مى كند.

(1) پاسخ: آرى امانت است ولى امانتى همراه با وكالت در تبديل، مثل اين كه به بانك مى گويد: اين پول امانت است در دست شما به فلان كس برسان و شما وكيل هستى كه آن را تبديل كنى و پول ديگرى تحويل بدهى.

خلاصه اين كه به نظر مى رسد كه برات نوعى حواله است، نه وام و قرض الحسنه مشروط به نقصان.

ص: 103

(1)

12- [مسأله پنجم آيا وام به شرط ربا حرام است، يا باطل؟!

اشاره

اكنون نوبت به مسأله پنجم مى رسد: آيا شرط ربا، قرض را هم باطل مى كند؟ يا فقط شرط باطل است؟

[كلام امام خمينى

(2) در تحرير الوسيله چنين مى فرمايد: «القرض المشروط بالزيادة صحيح، لكن الشرط باطل و حرام، فيجوز الاقتراض ممن لا يقرض الا بالزيادة كالبنك و غيره مع عدم قبول الشرط على نحو الجدّ و قبول القرض فقط، و لا يحرم اظهار قبول الشرط من دون جد و قصد حقيقى به فيصح القرض و يبطل الشرط، من دون ارتكاب الحرام».(1)

مطابق اين بيان تنها شرط ربا باطل است، ولى اصل قرض باطل نيست، در واقع اين مسأله مشتمل بر دو بحث است: نخست اين كه اگر در قرض، وام دهنده شرط سود كند حرام است حال آيا فقط سود حرام و باطل است و چيزى بر عهده وام گيرنده نمى آيد؟ يا اين كه فساد اين شرط به اصل وام نيز سرايت مى كند و خود وام هم باطل مى شود؟ و به عبارت ديگر: چنين وامى هم حرمت تكليفى دارد و هم حرمت وضعى؛ يعنى نقل و انتقال صورت نمى گيرد و نمى تواند از آن پول استفاده كند.

(3) ديگر اين كه اگر گفتيم فقط سود حرام است نه قرض، وام گيرنده مى تواند وام ربوى بگيرد ولى شرط سود را به طورى جدّى نپذيرد، اگر چه در ظاهر قبول كند، در اين صورت وام صحيح و مشروع خواهد بود ولى شرط باطل است و مى تواند سود را نپردازد و هيچ گناهى هم مرتكب نشده است؛ نه گناه تكليفى نه وضعى.


1- تحرير الوسيله، جلد 1، ابواب الدين و القرض، مسئله 13.

ص: 104

(1) به عبارت ديگر: از اين راه، حيله اى براى فرار وام گيرنده از ربا پيدا مى شود كه خيلى آسان و راحت است، او به هنگام گرفتن وام ربوى اصل وام را جدى مى گيرد نه سود را و بعدا تا او را مجبور نكنند سود را نمى پردازد و اگر مجبور شد گناهى بر او نيست.

(2)

[بحث اول (شرط سود باعث باطل شدن اصل قرض)]

اشاره

امّا بحث اول: مشهور و معروف بين فقهاء، از قديم الايّام تا كنون اين است كه شرط سود باعث باطل شدن اصل قرض هم مى شود و به اصطلاح شرط فاسد در اينجا مفسد است؛ هر چند در تحرير الوسيله آن را نپذيرفته اند.

(3)

[نظر فقيهان

در اينجا نخست به سراغ كلمات فقها مى رويم:

1- قال فى الرياض (1): ان ظاهر الاصحاب من غير خلاف يعرف- بل فى المسالك و عن السراير الاجماع عليه- فساد القرض مع شرط النفع، فلا يجوز التصرف فيه و لو بالقبض و معه و مع العلم يكون مضمونا عليه كالبيع الفاسد للقاعدة المشهورة كل عقد يضمن بصحيحه يضمن بفاسده، خلافا لابن حمزة فجعله امانة.(2)

مضمون اين سخن آن است كه ظاهر كلمات فقهاء عموما اين است كه وام به شرط سود باطل است؛ يعنى از اصل وام هم نمى توان استفاده كرد، بلكه در كتاب مسالك و سرائر ادعاى اجماع و اتفاق شده و تنها از فقيه معروف ابن حمزه نقل مخالفت شده است».

(4) قابل توجّه اين كه ابن حمزه با مشهور در اصل فساد قرض مخالف نيست، بلكه در مورد اين كه بعد از فساد قرض آيا وام گيرنده ضامن آن پول هست يا نه؟


1- رياض يكى از بهترين كتب فقهى است كه سابقا جزء كتب درسى حوزه بوده است و صاحب جواهر- رضوان اللّه- در تأليف جواهر الكلام از اين كتاب استفاده فراوان كرده است، همان گونه كه از دو كتاب ديگر يعنى« كشف اللثام» و« مسالك الافهام» نيز بسيار استفاده كرده است، لذا بعضى معتقدند كه اگر اين سه كتاب نبود صاحب جواهر موفق به تأليف جواهر به صورت كنونى نمى شد.
2- رياض، جلد 1، صفحه 577.

ص: 105

مخالف مشهور است (دقت كنيد).

(1) 2- صاحب جواهر- رضوان اللّه عليه- بعد از نقل اصل مسأله و اين كه شرط فاسد در اينجا مفسد است و بعد از نقل اجماع از بعضى فقهاء مى گويد: «فما عن ابن حمزه من انه امانة، ضعيف و اضعف منه توقف المحدث البحرانى فى ذلك مدعيا انّه ليس فى شى ء من نصوصنا ما يدل على فساد العقد بذلك، بل اقصاها النهى عن الاشتراط و الخبر النبوى ليس من طرقنا؛ يعنى آنچه از فقيه معروف ابن حمزه نقل شده كه وام صحيح نيست، و به صورت امانت در دست گيرنده است درست نيست، همچنين سخنى كه صاحب حدائق دارد و مى گويد: دليلى بر فساد قرارداد وام از نظر روايات ما وجود ندارد».(1)

(2) 3- در ميان فقهاى اهل سنّت از شافعى نقل شده است كه: وامهايى كه جلب سودى در آن است فاسد و مفسد است؛ يعنى هم شرط سود باطل است و هم اصل وام (اذا جرّ نفعا للمقرض يكون فاسدا و مفسدا).(2)

نتيجه اين كه مشهور علماء شيعه معتقدند كه شرط ربا مفسد قرارداد قرض است، مگر افراد اندكى از فقها مثل صاحب حدائق (3)، و شايد ظاهر فتاواى علماى اهل سنّت نيز همين باشد.

(3)

دلايل بطلان وام ربوى

در اينجا دو دليل براى فساد و بطلان اصل قرض و وام مى توان اقامه كرد:

(4) 1- قاعده عقلائيه «العقود تابعة للقصود» كه شرع نيز آن را امضاء كرده است؛ توضيح اين كه: شخص وام دهنده در وامهاى ربوى، قرارداد خود را


1- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 7.
2- الفقه على المذاهب الاربعة، جلد 2، صفحه 342.
3- از مرحوم آية اللّه حكيم هم نقل شده است كه مانند تحرير فتوا داده است.

ص: 106

مشروط به ربا كرده است و اين قرارداد يا بايد همه اش صحيح باشد يا همه اش باطل باشد، روشن است كه همه اش صحيح نيست چون مشروط به زياده و سود است، و سود آن ربا و حرام است، ناچار بايد پذيرفت كه همه اش باطل است، هم سود آن باطل و حرام است و هم اصل وام فاسد است.

(1) و امّا تجزيه بين اصل قرارداد و سود- به اين معنا كه سود باطل و قرارداد قرض صحيح باشد- در اينجا امكان ندارد؛ چون در اين صورت آنچه را كه وام دهنده قصد كرده بود- كه قرض مشروط به ربا باشد- واقع نشده است و آنچه كه واقع شده است- يعنى وام بدون سود- مورد قبول او نبوده است (1) اين در حالى است كه هر قراردادى تابع قصد و نيّت طرفين است. طبق اين قاعده عقلائيه هم سود حرام و باطل است و هم اصل قرض فاسد است.

(2) سؤال: مشهور و معروف در بين علماء و فقهاء در باب شرط فاسد، اين است كه شرط فاسد باعث فساد قراردادها نمى گردد، پس چرا شما در اينجا مى گوييد مفسد است و موجب بطلان وام مى شود؟

جواب: آرى، ما هم قبول داريم كه شرط فاسد مفسد قراردادها نيست؛ مثلا اگر معامله اى انجام شود و مشترى در ضمن معامله بر بايع شرط كند كه جام شرابى هم براى او تهيّه كند، در اينجا اين شرط فاسد و باطل است ولى باعث نمى شود كه اصل معامله هم باطل شود، بلكه اصل معامله صحيح ولى شرط باطل است.

(3) ولى شرط فاسد در بحث ما با اين مثال و مانند آن تفاوت مهمى دارد و آن تفاوت اين است كه: علت اين كه مى گويند شرط فاسد مفسد نيست اين است كه قايل به تعدد مطلوب هستند و دو انشاء در يك جا جمع شده است، كه انشاء نسبت به شرط بى اثر ولى انشاء نسبت به اصل قرارداد مؤثر است.


1- فقها در اين گونه موارد مى گويند: ما قصد لم يقع و ما وقع لم يقصد.

ص: 107

(1) توضيح اين كه: در مواردى مانند معامله مشروط به جام شراب دو مطلوب وجود دارد: يكى اصل معامله و ديگرى جام شراب، قرارداد نسبت به شرط كه جام شراب است باطل و بى اثر است، ولى قرارداد نسبت به اصل معامله مؤثر است؛ چرا كه دو مطلوب مستقل در اينجا وجود دارد كه مى توان آنها را از هم جدا كرد و به همين جهت خيار تخلف شرط براى فروشنده محفوظ است.

(2) در مثالهاى ديگر مثل بيع شراب و سركه، و بيع مال خود به ضميمه مال ديگرى (و به اصطلاح بيع ما يملك و ما لا يملك (1) و بيع ما يملك و ما لا يملك)(2) نيز مطلب به همين شكل است، يعنى تعدد مطلوب است و لذا بيع نسبت به سركه (ما يملك) صحيح است ولى نسبت به شراب (ما لا يملك) بى اثر است، بيع نسبت به مال خودش صحيح است و نسبت به مال ديگرى باطل است.

(3) خلاصه در مواردى كه در بالا اشاره شد كه مشترى مى خواهد مالك دو چيز شود يكى مشروع و ديگرى نامشروع، نسبت به مشروع معامله نافذ و نسبت به نامشروع باطل است.

همچنين در مورد شرط فاسد، و اگر در شرط فاسد نمى گوييم مفسد عقد است به خاطر همين مسأله تعدد مطلوب است. ولى اين سخن در مسأله وام ربوى


1- يعنى فروشنده، شراب و سركه را در يك معامله به مشترى مى فروشد، در اينجا معامله نسبت به سركه صحيح است ولى نسبت به شراب باطل است؛ يعنى قسمتى از پول كه در مقابل شراب است را فروشنده مالك نمى شود و بايد به مشترى برگرداند، همچنين اگر كسى در معامله اى يك گوسفند و يك خوك را بفروشد، معامله نسبت به گوسفند صحيح و نسبت به خوك باطل است.
2- مراد از بيع ما يملك و ما لا يملك، معامله چيزى كه انسان مالك آن است به همراه چيزى كه مالك آن نيست مى باشد، مثلا مقدارى از زمين خود را به همراه زمين ديگرى كه از او غصب كرده است را در يك معامله مى فروشد كه در اينجا نسبت به زمين خودش معامله صحيح و نسبت به زمين غصبى باطل است.

ص: 108

جارى و صادق نيست و تعدّد مطلوب اينجا معنى ندارد، يعنى وام دهنده قصد دو كار ندارد: 1- اصل وام جهت رضاى خداوند متعال 2- دريافت سود جهت رضاى نفس شيطانى، بلكه يك هدف بيشتر ندارد و آن گرفتن رباست، به همين جهت اگر سودى نباشد هيچ رباخوارى حاضر به پرداخت وام نيست و اين خود بهترين شاهد بر اين است كه در اينجا تعدد مطلوب نيست، بلكه وحدت مطلوب است و به عبارت ديگر ركن اساسى و هدف اصلى در قرض ربوى همان رباست نه وام به تنهايى، لذا اگر ربا كه شرط است فاسد و باطل شود قرض هم باطل مى شود.

(1) به همين جهت غالب كسانى كه در آن بحث معتقد شده اند كه شرط فاسد مفسد عقد نيست، در اينجا معتقد هستند كه موجب فساد قرارداد هست و قرارداد وام نيز باطل مى شود.

(2) صاحب جواهر- رضوان اللّه عليه- اشاره اى به اين تفاوت كرده است اگر چه توضيح نداده است، ايشان مى فرمايند: «نعم يبنى فساد العقد على المسألة السابقة و هى اقتضاء فساد الشرط و قد عرفت الخلاف و ان كان ظاهرهم هنا عدم كون البطلان هنا مبنيا على ذلك».(1)

نتيجه اين كه طبق مقتضى قاعده عقلائيه «قراردادها تابع قصد طرفين است» «العقود تابعة للقصود» شرط سود در وام، باعث بطلان اصل وام نيز مى شود و اين مسأله با بحث شرط فاسد تفاوت اساسى دارد.

(3)

هر گونه سودآورى در وامها رباست

دليل دوّم بر اين مسأله رواياتى است كه مى گويد: هر قرضى كه سودآور باشد فاسد و حرام است؛ اين روايات در منابع «خاصّه» و «عامّه» آمده است و از


1- جواهر الكلام، جلد 25، صفحه 7.

ص: 109

مجموع آنها به خوبى استفاده مى شود كه وام به صورت شرعى و اسلامى بايد خالى از هرگونه اضافه، خواه از جنس وام يا غير جنس آن، باشد همچنين هر گونه شرطى كه به نوعى جنبه سودآورى دارد در وام ممنوع است.

حتى مسأله تورم و افزايش يا كم شدن قدرت خريد نمى تواند در آن مؤثر باشد.(1)

(1) اين روايات به شرح زير است:

1- روايت نبوى كه بسيارى از فقهاء هم به آن استدلال كرده اند: يكى از اصحاب به نام فضالة بن عبيد مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: «كلّ قرض جرّ منفعة فهو وجه من وجوه الرّبا؛ هر وامى كه به شكلى از اشكال سودى را جلب و جذب كند ربا (و حرام) است».(2)

(2) ظاهر روايت اين است كه مجموع آن وام ربا و حرام است، نه فقط سود و زيادى و به تعبير ديگر كل وام باطل است نه اين كه فقط سود آن باطل باشد و اصل قرض صحيح باشد.

2- در حديث ديگرى از يعقوب بن شعيب از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم: سألته عن الرّجل يسلم فى بيع او تمر عشرين دينارا و يقرض صاحب السّلم عشرة دنانير او عشرين دينارا قال: لا يصلح، اذا كان قرضا يجرّ شيئا فلا يصلح ...».(3)

(3) در اين حديث نيز تمام وام زير سؤال رفته نه فقط سود، زيرا ظاهر اين است كه فاعل «يصلح» كلّ قرض ربوى است.


1- استاد درباره احكام شرعى تورم و آثار و علل آن بحث مشروحى دارند كه به خواست خدا در فرصت ديگرى به آن خواهيم پرداخت.
2- السنن الكبرى للبيهقى، جلد 5، صفحه 350.
3- وسايل، الشيعة، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 9.

ص: 110

(1) البتّه اگر «لا يصلح» به معناى تحريم باشد، معناى روايت اين است كه قرضى كه ربا در آن شرط شده است حرام است و اگر به معناى كراهت باشد معناى روايت اين است كه اگر شرط سود نشده باشد و وام گيرنده از روى ميل و رغبت چيزى اضافه به وام دهنده بدهد، گرفتن سود براى وام گيرنده مكروه است (در صورت دوم روايت دلالتى بر بحث ما نخواهد داشت، مگر اين كه از مفهوم روايت استفاده شود).

(2) 3- در كتاب دعائم الاسلام از امام صادق عليه السّلام آمده است: انّه سئل عن الرّجل يسلم فى بيع عشرين دينارا على ان يقرض صاحبه عشرة (دنانير) او ما اشبه ذلك قال: لا يصلح ذلك لانّه قرض يجرّ منفعة.(1)

مضمون اين روايت نيز همان مضمون روايت پيشين است كه مى گويد: اگر وام جلب و جذب منفعتى كند كلا ممنوع و حرام است نه فقط سود آن (البته بنابراين كه جمله لا يصلح به معنى حرمت بوده باشد).

(3) 4- و نيز در همان كتاب از امام باقر عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: كلّ قرض جرّ منفعة فهو ربا.(2)

در اين روايت امام باقر عليه السّلام نمى فرمايد كه فقط سود حرام است، بلكه مى فرمايد كل وام ربا و حرام است.

نتيجه اين كه مقتضى اين روايات اين است كه كل وام ربوى فاسد و باطل است و اصلا نقل و انتقال حاصل نمى شود، به همين جهت وام گيرنده بايد بلا فاصله وام را برگرداند و الا ضامن آن پول خواهد بود.

(4) و اگر فرض كنيم روايات فوق دلالت صريحى بر بحث ما ندارد ولى لا اقل مى تواند دليل اول را تأييد كند و به صاحب حدايق كه اين روايات را نپذيرفته


1- مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 3.
2- مستدرك الوسائل، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 19، حديث 2.

ص: 111

است (1) مى گوييم: شما اگر روايات را قبول نداريد «اجماع» را بپذيريد؛ چون اگر روايات را نپذيريد اجماع مدركى نخواهد بود و حجت است.(2)

نتيجه اين كه حاصل دو دليلى كه ذكر شد اين است كه شرط سود و ربا در وام نه تنها باعث فساد خود سود، بلكه باعث فساد اصل وام هم مى شود.

(1)

[بحث دوّم:] راهى براى فرار از ربا؟!

بحث دوّم: بر فرض كه پذيرفتيم شرط سود سرايت به اصل وام نمى نمايد و آن را باطل نمى كند، آيا وام گيرنده مى تواند وام را بگيرد ولى سود را بطور جدّى نپذيرد و فقط به صورت صورى قبول كند و بعدا سود را نپردازد و فقط اصل وام را برگرداند تا مشكل او در مسأله ربا حل شود؟ و آيا در قبول كردن شرط ربا به صورت صورى، مرتكب حرام تكليفى نشده است؟

(2) در كتاب تحرير الوسيله آمده است كه وام گيرنده مى تواند چنين كارى را بكند و كار حرامى نكرده است؛ چون نسبت به سود قصد جدّى نداشته است بلكه قصد صورى بوده است كه آن هم حرام نيست.

(3) ولى اين سخن از دو نظر قابل گفتگوست:

نخست اين كه اگر وام دهنده قرارداد وام را مشروط به ربا كند و وام دهنده قبول را بدون شرط اجرا كند، اصلا معامله منعقد نمى شود؛ چرا كه فقهاء در


1- صاحب حدايق ظاهرا فقط به روايت نبوى توجّه داشته است و آن را به خاطر ضعف سند نپذيرفته است، در حالى كه همانطور كه ديديد اولا: روايات منحصر به روايت نبوى نيست و ثانيا: ضعف سند به عمل مشهور و تضافر جبران مى شود.
2- چرا صاحب حدايق به قاعده عقليه كه به عنوان دليل اوّل مطرح شد توجّه نكرده است؟ جواب اين است كه صاحب حدايق- رضوان اللّه عليه- از علماى اخبارى است كه به ادله عقليه اعتقاد چندانى ندارند شايد به همين جهت به قاعده عقليه مذكور توجهى نداشته است.

ص: 112

بحث معاملات گفته اند: ايجاب و قبول بايد بر يك چيز وارد شود تا مؤثر باشد.(1)

و از آن، تعبير به «تطابق ايجاب و قبول» مى كنند، و به تعبير ساده هر دو بايد پاى يك سند را امضا كنند.

(1) مثلا اگر فروشنده- در قرارداد بيع- بگويد: خانه ام را نقدا فروختم به فلان مبلغ و مشترى بگويد: قبول كردم به مبلغ مذكور ولى به طور نسيه، چنين معامله اى صحيح نيست، چون توافقى حاصل نشده است.

حتّى در جايى كه مى گويند شرط فاسد مفسد نيست، چنين ايجاب و قبول و قراردادى بيهوده است و نافذ نيست؛ مثلا اگر زوجه- در عقد نكاح- بگويد: به ازدواج تو در مى آيم به شرط اين كه طلاق به دست من باشد و زوج بگويد: قبول كردم بدون شرط مذكور، عقد نكاح باطل است؛ بله شوهر بايد با همان شرط قبول كند تا ايجاب و قبول مؤثر باشد، سپس چون شرع مقدس چنين شرطى را باطل مى داند، مى گوييم شرط فاسد مفسد نيست (2) ولى در هر حال ايجاب و قبول بايد بر شي ء واحد باشد.

(2) بنابراين چون در قرارداد وام، قرارداد ايجاب و قبول بر شي ء واحد نيست، بلكه بر دو چيز است- چون وام دهنده ايجاب را با شرط سود و وام گيرنده قبول را بدون شرط زياده اجرا مى كند- قرارداد منعقد نمى شود.

پس شكى نيست كه بايد قرارداد و به عبارت ديگر ايجاب و قبول بر امر واحدى صورت گيرد و در محل بحث چنين امرى حاصل نشده است؛ زيرا وام دهنده، قرض به شرط سود را قصد كرده و وام گيرنده، قصد جدى فقط روى


1- مثل ضربه هايى كه آهنگر و شاگردانش بر آهن داغ شده وارد مى كنند؛ كه اين ضربات در صورتى مؤثر است كه همه بر يك نقطه وارد شود و الّا مؤثر نخواهد بود.
2- البته اگر شوهر با شرايطى به همسرش وكالت در طلاق بدهد مانعى ندارد.

ص: 113

وام دارد نه شرط.

(1) 2- اشكال دوّم اين است كه اظهار اين مطلب- يعنى قبول شرط ربا و سود- به صورت صورى بدون اعتقاد باطنى به آن و بدون قصد جدّى، نوعى تدليس است، آيا اين تدليس نيست كه به او بگويد: وام شما را با سود قبول كردم ولى بعد از اين كه وام را گرفت بگويد: نسبت به شرط زياده قصد جدى نداشتم؟ و به اين ترتيب با فريب و نيرنگ پول را از دست مالك آن درآورد.

بنابراين اظهار اين مسئله صورى و اخذ وام بدين صورت حرام است. نتيجه اين كه فرار از ربا به اين وسيله غير ممكن است.

ص: 114

(1)

13- طرح بانكدارى بدون ربا

اشاره

در بحثهاى گذشته پنج مسأله مهم كه عمده ترين مسائل باب تحريم ربا بود با دلايل آن گذشت، اكنون نوبت آن رسيده است كه به مسأله بانكها در دنياى امروز بپردازيم.

(2)

فلسفه تشكيل بانكها

اشاره

بانكدارى در دنياى امروز، جزء واجبات اقتصاد است؛ به گونه اى كه اگر كسى تصور كند مى شود بانك را از زندگى اقتصادى مردم حذف كرد اشتباه بزرگى مرتكب شده است، چرا كه اگر بانك نباشد يا چرخهاى اقتصاد به كلّى متوقف مى شود و يا با مشكلات بزرگى مواجه خواهد شد.

بنابراين نبايد و نه مى توان بانك را از زندگى كنونى حذف كرد، بلكه بايد اصلاح و اسلامى شود و اين دو، از هم جدا هستند.

(3)

[خدمات بانكها]

خدمات بانكهاى سالم
اشاره

يك بانك سالم مى تواند خدمات زيادى به مشتريان خود و مردم ارائه دهد و در تسهيل و پيشرفت امور اقتصادى خرد و كلان جامعه مؤثر باشد؛ و ما در اينجا به هفت خدمت عمده آن اشاره مى كنيم.(1)


1- البته خدمات بانكها به اين هفت مورد خلاصه نمى شود، اينها مهمترين خدمات بانكهاست.

ص: 115

(1)

1- بانك، مركز مطمئنّى براى حفظ اموال مردم است

در زمانهاى گذشته مردم ناچار بودند سرمايه هاى خود را در منزل نگهدارى كنند، كسانى كه سرمايه اندكى داشتند مشكل چندانى نداشتند، ولى كسانى كه ثروت متوسط يا زيادى داشتند دائما در اضطراب و ناراحتى بودند، به همين جهت گاهى سرمايه و ثروت خويش را در زمين دفن مى كردند و گاهى آن را در ميان ديوارهاى قطور جاسازى مى نمودند، بعضى از اوقات در سقف خانه هايشان پنهان مى كردند و ... خلاصه براى حفظ ثروت خود دائما در حال ترس و نگرانى بودند؛ نه تنها ترس از اموال، بلكه ترس از جان خود نيز داشتند. چون گاه براى دفاع از اموال خود، جان خود را در معرض خطر قرار مى دادند.

(2) اينجا بود كه بشر به فكر چاره اى افتاد كه تمام سرمايه ها يك جا جمع شود و از آنجا محافظت جدى و قوى صورت پذيرد و اين مكان، همان بانك بود كه به وسيله هاى مختلف از قبيل نگهبانان، گاو صندوقها، دزدگيرها و ... از آن محافظت مى شود، و بدين وسيله اضطراب و نگرانى صاحبان سرمايه ها برطرف شد و اگر براى بانكها جز همين خدمت نباشد براى فلسفه تأسيس آنها كافى بود.

(3)

2- بانك وسيله اى مطمئن و آسان براى نقل و انتقالات مالى در بازارها

يكى از فلسفه هاى تأسيس بانكها نقل و انتقالات سريع، مطمئن و آسان پول است، اگر بانك نبود نقل و انتقال پول در معاملات بسيار مشكل بود؛ تصور بفرماييد كه اگر منزلى مثلا به قيمت 30 ميليون تومان به كسى فروخته شود و بخواهند پولها را شمارش كنند و نقل و انتقال بدهند چه كار مشكلى است، فقط شمردن پولها ساعتها و شايد روزها طول مى كشد، ولى با وجود بانكها اين كار

ص: 116

بسيار ساده و آسان و مطمئن است، هر كس يك حساب براى خود در بانك باز مى كند و خريدار با نوشتن يك چك 30 ميليون تومانى به راحتى معامله را انجام مى دهد و فروشنده چك را به حساب خود مى گذارد و نقل و انتقال در يك دقيقه به راحتى و بدون هيچ گونه خطر و ضرر و هزينه اى انجام مى شود، بى آن كه حتّى يك اسكناس را شمارش كنند، يا زحمت نقل و انتقال آن را متحمل شوند.

(1) اگر بانك نبود واقعا زندگى اقتصادى در دنياى امروز متوقف و يا حدّ اقل با مشكلات بزرگى مواجه مى شد و اين فلسفه نيز به تنهايى براى تأسيس بانكها كافى است.

(2) سؤال: دو فلسفه اى كه ذكر شد و فلسفه هايى مانند آن، ضرورت تأسيس بانك را براى ثروتمندان و سرمايه داران بيان مى كند، بانك براى عموم مردم چه فايده اى دارد؟

(3) پاسخ: اوّلا: ثروتهاى كلان فقط در اختيار ثروتمندان نيست، بلكه بيت المال مسلمين و ثروت دولتها كه مربوط به تمام مردم مى شود نيز از اين خدمت بانك مستثنى نيست؛ اموال بيت المال و ثروتهاى دولتى، سرمايه هاى مؤسسات وابسته به دولت، وجوهات شرعيه و ... نيز به وسيله همين بانكها حفظ و نقل و انتقال مى شود.

ثانيا: براى نگهدارى ثروتهاى كوچك و متوسط و نقل و انتقال آنها نيز وجود بانكها نقش مؤثرى دارد.

(4)

3- بانك، ابزار خوبى براى نقل و انتقال سرمايه ها ميان شهرها و كشورها

فرض كنيد اگر بانك نبود و مى خواستيد سرمايه اى را از يك شهر به شهر ديگر، يا از كشورى به كشور ديگر، يا از قارّه اى به قارّه ديگر، براى انجام معاملات و مبادلات ميان شهرها و كشورها ببريد، چقدر مشكل بود.

ص: 117

(1) در سابق كه بانك نبود چه فاجعه هايى در همين راستا رخ مى داد، سرقتها، راهزنيها، قتلها، غارتها، ناامنى ها، و ... از جمله مشكلات زندگى گذشته بود، افزون بر سختيها و مرارتها و نگرانيهايى كه در انتقال پولها وجود داشت.

(2) ولى اكنون بانكها با يك تلفن، بدون انتقال يك اسكناس، اين كارها را در زمان بسيار كوتاهى انجام مى دهند و اموال سنگينى را از شرق عالم به غرب عالم مى برند و آب از آب تكان نمى خورد و دادوستدها و فعاليتهاى اقتصادى با سرعت و سهولت و اطمينان خاطر صورت مى گيرد.

(3)

4- بانك، محل تجميع اموال و سرمايه هاى راكد

هر كس از افراد جامعه مقدارى سرمايه دارد- كم، متوسط يا زياد- كه در بسيارى از اوقات اينها راكد و بى مصرف است، حتّى كسانى كه اهل تجارتند مجبورند مقدارى از سرمايه خود را براى ضرورتها و نيازهاى پيش بينى نشده و غير منتظره نزد خود راكد نگهدارند، خلاصه اين سرمايه هاى راكد كه در دست افراد، پراكنده است مجموعا ميلياردها و ميلياردهاست كه راكد و معطل و بى فايده است.

(4) امّا وقتى اين سرمايه هاى متفرق و پراكنده و راكد و سرگردان- هر چند كم باشد- در مركزى جمع آورى شود تبديل به سرمايه عظيمى مى شود كه اگر از آن بهره ورى سالم شود، خدمات بسيار بزرگ و ايده آلى را با آن مى توان انجام داد.

بنابراين تجميع اموال و سرمايه هاى راكد و تبديل آنها به ثروت كلان سودآور، يكى از خدمات بزرگ يك بانك سالم است.

(5) اگر در اين مسأله دقّت بيشترى كنيم به نكات تازه اى مى رسيم كه در واقع مالك اصلى اموال و ثروتهاى مردم بانكها هستند، چون مردم دائما با چكها معامله

ص: 118

مى كنند و پول نقد همه آنها در دست بانكها مى ماند و بانك مى تواند با آن سرمايه گذارى كند.

(1) معمولا بانكها مى دانند چه مقدار از پولهاى مردم را بايد نگهدارند و چه مقدار از آن را مى توانند سرمايه گذارى كنند؛ مثلا 20 درصد آن را نگه مى دارند و 80 درصد آن را سرمايه گذارى مى كنند و اگر برنامه ريزى شود كه بانكها از اين پولها و سرمايه ها فقط به نفع خودشان استفاده نكنند، بلكه اين سرمايه هاى عظيم و كلان را در مسير منافع مردم بكار گيرند، اين كار خدمت بسيار بزرگى به تأمين منافع توده هاى مردم خواهد بود.

(2)

5- فعاليّتهاى اقتصادى با سرمايه ديگران

در جامعه افرادى هستند كه داراى سرمايه هايى هستند- كم يا زياد- ولى قدرت استفاده و بهره گيرى از سرمايه خويش را ندارند؛ كه اين مسأله علل زيادى دارد:

1- ضعف مديريّت.

2- كهولت سن و ضعف جسمانى.

3- بيمارى و نداشتن سلامت كافى.

4- صغر و عدم رشد كافى- مانند كودكان يتيمى كه ارثى از پدرشان به آنها رسيده است، و امثال اينها.

(3) در اينجا يك بانك سالم مى تواند به اين نوع افراد خدمت بزرگى كند، به اين كيفيت كه سرمايه هاى اينها را بگيرد و با آن تجارت كند و در قالب مضاربه و يا ساير عقود اسلامى كار كند، مقدارى سود براى خود بردارد و مقدارى را هم به صاحب سرمايه بدهد، كه بدين صورت هم سرمايه معطل نمى ماند و هم مشكلى از صاحب سرمايه حل مى شود، و پول او تحليل نمى رود.

ص: 119

روشن است كه اين خدمات هر كدام به تنهايى براى تأسيس بانكها كافى است.

(1)

6- اعطاى تسهيلات بانكى به مديران فاقد سرمايه

اشخاصى هستند به عكس افرادى كه در قسمت قبل ذكر شد؛ يعنى قدرت مديريت براى توليد و تجارت را دارند ولى سرمايه لازم را ندارند. اينها افرادى هستند كه از مسائل كشاورزى، تجارت و صنعت آگاهى كافى دارند، ولى پول و سرمايه اى كه در اين راستا به كار گيرند ندارند، در اينجا بانك سالم به اين افراد سرمايه اى مى دهد كه با آن كار كنند، و با آنها شريك مى شود و از آن به تسهيلات بانكى يا تسهيلات اعتبارى تعبير مى كنند كه اين كار هم به نفع جامعه است و هم به نفع بانك، و هم به سود خود اين افراد.

(2) اين گونه برنامه هر قدر توسعه يابد به سود جامعه است و در ايجاد اشتغال و حركتهاى اقتصادى فوق العاده مؤثر است، مشروط بر اين كه توأم با برنامه ريزى دقيق باشد.

(3)

7- سياست گذارى پولى

و بالاخره فلسفه مهمّ هفتم كه از طريق بانكها صورت مى گيرد مسأله سياست گذارى پول و كنترل حركتهاى تورمى و ايجاد شتاب به هنگام لزوم شتاب است.

(4) مى دانيم اگر پول در دست مردم زياد شود موجب تورم مى شود(1) چون پول


1- البته يكى از عوامل تورم پول زياد است و تورم عوامل ديگرى غير از آنچه گفته شد نيز دارد.

ص: 120

زياد، قدرت خريد مردم را زياد مى كند و هنگامى كه قدرت خريد زياد شود تقاضا افزوده مى شود و تعادل عرضه و تقاضا به هم مى خورد و باعث گرانى اجناس مى شود و اين مسأله موجب ضرر و زيان همه قشرها، مخصوصا قشر آسيب پذير است و از طرفى اگر پول در دست مردم كم شود باعث ضرر توليدكنندگان و خدمات دهندگان مى شود، چون تقاضا كم و عرضه زياد مى گردد و عرضه زياد و تقاضاى كم باعث تنزّل قيمتها و ارزانى فوق العاده اجناس مى شود و اين مسأله موجب ضرر توليدكنندگان مى گردد و بسيارى از آنها در چنين شرايطى ورشكست مى شوند.

(1) در اينجا لازم است كسى يا مؤسسه اى باشد كه حالت تعادل را در جامعه حفظ كند و اين همان سياست گذارى پولى بانكهاست كه وقتى پول در دست مردم زياد شود، با سياستهاى خاصى پولها را جذب بانك مى كنند و هنگامى كه پول كم شود، پول به بازار تزريق مى نمايند، در نتيجه بانكها مى توانند نقش مؤثرى در حفظ منافع مصرف كنندگان از يك سو و حفظ سرمايه هاى توليدى از سوى ديگر داشته باشند.

(2) خلاصه اين كه فلسفه تشكيل بانكها امور متعددى است كه هفت مورد قابل توجّه آن، مواردى بود كه به تفصيل گذشت و هر كدام به تنهايى براى تأسيس بانكها كافى است.

(3)

سؤال مهم [از مشروعيت ذاتى فلسفه هاى هفتگانه براى تأسيس بانكها]

: آيا فلسفه هاى هفتگانه كه براى تأسيس بانكها گفته شد ذاتا مشروع است؟ و آيا هيچ يك از آنها مخالف شرع نيست و با احكام و دستورات اسلام منافات ندارد؟

(4) پاسخ: اگر كمى در فلسفه هاى هفتگانه دقّت كنيم و دوباره آنها را مورد بررسى قرار دهيم، كاملا امكان دارد كه احكام اسلام در آن رعايت گردد.

ص: 121

(1) بنابراين فلسفه هاى مذكور ذاتا خلاف شرع نيست، پس تأسيس بانك سالم با اهدافى كه ذكر شد و با شرايطى كه بعدا خواهد آمد، نه تنها كار خلاف شرعى نيست، بلكه مصداق آيه شريفه «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى (1) مى باشد.

بنابراين، نظريه كسانى كه بانك را، به علت اين كه مؤسس اوليه آن غربيها بوده اند، يك چيز نامشروع مى دانند، باطل است، اينها مى گويند كه بانك وسيله استثمار مردم و ملتها توسط استثمارگران به وجود آمده است، به همين جهت بانكها ذاتا نامشروع هستند، ولى پاسخ اين دليل روشن است، به خاطر اين كه سوء استفاده از بانكها در دنياى امروز اگر چه جاى ترديد نيست ولى مجرد سوء استفاده از چيزى، دليل بر نامشروع بودن آن نيست؛ به عنوان مثال هواپيما يك وسيله بسيار آسان، راحت و خوب براى مسافرتهاست و زوّار بيت اللّه الحرام را در مدت زمان كوتاهى به سرزمين وحى منتقل مى كند- در حالى كه در زمانهاى قديم همين سفر نه فقط بسيار طولانى و پرمشقت بود، بلكه مشكلات و خطرات و تلفات فراوانى داشت- حال اگر عده اى از جنايتكاران از اين وسيله سوء استفاده مى كنند و آن را تبديل به بمب افكنى قوى مى نمايند و شهرها، مدارس، بيمارستانها، كتابخانه ها، مساجد، معابد و مردم بى گناه را با آن نابود مى كنند، دليل بر عيب اين اختراع نيست و هيچ كس نمى گويد هواپيما به خاطر اين سوء استفاده ها نامشروع است.

(2) بنابراين سوء استفاده از بانكها و تبديل آن در دنياى امروز به يك وسيله براى استثمار ملّتها، سبب نمى شود كه بانك را نامشروع قلمداد كنيم.

(3) كوتاه سخن اين كه اگر از بانكها به طور صحيح استفاده شود و بانك، يك بانك سالم و اسلامى باشد، براى زندگى در جوامع امروزى جزء ضروريات و واجبات است و مصداق روشن «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى مى باشد.


1- سوره مائده، آيه 3.

ص: 122

(1) آرى اگر بانك سالم و اسلامى نباشد، بسيار خطرناك مى شود و يكى از معضلات و بدبختيهاى دنياى امروز، همين بانكهاى رباخوار است؛ به گونه اى كه بعضى از كشورهاى جهان سوم هر چه درآمد داشته باشند بايد به عنوان سود وامهاى ربوى به اين بانكها بپردازند و صد البته كه چنين بانكهايى از رباخواران اضعاف مضاعف كه در آيات قرآن آمده (1) به مراتب بدترند؛ چون آنها با سرمايه خودشان رباخوارى مى كردند و بانكهاى ربوى با سرمايه مردم دست به اين جنايت مى زنند، چون غالب سرمايه هاى بانكها از مردم است، بلكه گاهى بانك سرمايه اى به جز ساختمان بانك ندارد و يكى از بركات انقلاب اسلامى ايران، گام برداشتن در طريق اصلاح همين بانكهاى ربوى است كه بعدا شرح آن خواهد آمد.

اگر چه تا اجراى كامل بانكدارى اسلامى هنوز فاصله زيادى داريم و اين كار احتياج به زمان، نظارت دقيق و جدّى و پى گير، آموزش و تلاش دارد، ولى به هر حال به سوى آن گامهاى مؤثرى برداشته شده است.


1- توضيح اين نوع ربا در صفحه 13 گذشت.

ص: 123

(1)

14- بررسى خدمات بانكها از نظر فقه اسلامى

اشاره

تاكنون بحث در اين بود كه «بانك سالم» چه خدماتى مى تواند داشته باشد و فلسفه تشكيل آن چيست، و ضرورت پيدايش آن كدام است؟ ولى اكنون مى خواهيم از خدمات بانكهاى فعلى بحث كنيم كه كدام يك از اين خدمات مشروع و كداميك نامشروع است؟

به عبارت ديگر تاكنون بحث از يك بانك مطلوب و ايده آل اسلامى بود، اكنون بحث از آنچه در خارج به نام بانك است مى باشد.

(2)

خدمات بانكهاى كنونى ما

اشاره

بانكها در عصر و زمان ما، شش خدمت عمده را انجام مى دهند:

اوّلين خدمت حسابهاى جارى است

اشاره

؛ كه وسيع ترين خدمت بانكهاست و در واقع سرچشمه زاينده درآمد بانكها، همين حسابهاى جارى است.

حساب جارى بدين معنى است كه مردم پولى را پيش بانك مى گذارند به اين شرط كه هر زمانى و به هر مبلغى كه خواستند بانك بدون هيچ نوع قيد و شرطى بپردازد، در اين نوع حساب، بانك نه سودى مى دهد و نه مى گيرد.

(3) فايده اين نوع حسابها اين است كه اوّلا: جاى مطمئنى براى حفظ پول و سرمايه هاى مردم است و ثانيا: براى نقل و انتقال با استفاده از يك دسته چك، بسيار آسان و مناسب است؛ چرا كه با نهايت سهولت و بدون انتقال حتى يك

ص: 124

اسكناس، بزرگترين معاملات را با چك انجام مى دهند.

بدون شك اصل اين كار مشروع است و ما چيز نامطلوب و بر خلاف شرع در آن نمى بينيم، به تعبير ديگر حسابهاى جارى از مشروعترين خدمات بانكهاست.

(1)

ماهيّت حسابهاى جارى
اشاره

در اين كه ماهيّت حسابهاى جارى چيست؟ كمتر بحث شده است با اين كه بحث مهمى است ولى در اين مورد سه احتمال وجود دارد.

[1- ماهيّت وام و قرض داشتن حسابهاى جارى

نخست اين كه: ماهيّت حسابهاى جارى را ماهيت وام و قرض بدانيم؛ يعنى نوعى وام است كه از سوى صاحبان حسابها به بانكها داده مى شود و مدت ندارد و به اصطلاع «دين مطالب» است؛ مثل اين كه شما يكصد هزار تومان به كسى قرض بدهيد و شرط كنيد كه هر زمان، هر مقدار آن را خواستم، به من برگردانيد، مطابق اين احتمال، حساب جارى نوعى وام بدون مدت معلوم است.

(2) سؤال: تقاضاى وام بايد از طرف وام گيرنده باشد نه وام دهنده و اينجا عكس است، پس اين وام نيست.

جواب: درست است كه غالبا تقاضاى وام از ناحيه وام گيرنده است، ولى اين مسأله كلى و عمومى نيست، بلكه گاهى هم تقاضاى قرض دادن از ناحيه وام دهنده است، همانطور كه در مسئله پنجم از مسائل ربا مشروحا گذشت، يعنى صاحب پول مشكلى دارد كه به وسيله وام دادن برطرف مى شود؛ مثل اين كه خودش قادر به حفظ مالش نيست، وام مى دهد تا محفوظ بماند، بنابراين، اين مسأله مشكلى ايجاد نمى كند، ولى در عرف عام و برداشت عمومى مردم تعبير به قرض نمى كنند بلكه مى گويند: پول را به بانك سپرديم يا به حساب جارى ريختيم. اين كار اگر چه شبيه به وام است (چون وام مالى است كه به ديگرى داده مى شود كه او مصرف كند و بعدا مثل آن را بازپس دهد) و بانك هم همين كار را

ص: 125

مى كند، ولى با اين حال در اذهان عمومى حساب جارى به امانت گذاردن شبيه تر است تا به وام دادن.

(1)

[2- وديعه و امانت بودن حسابهاى جارى نزد بانكها]

دوم اين كه: حساب جارى در واقع وديعه و امانت مردم نزد بانكها باشد، يعنى بازكننده حساب، پول خود را نزد بانك امانت مى گذارد و هر وقت خواست برمى دارد، منتهى اذن در تصرف و تبديل هم به بانك مى دهد، بنابراين ماهيّت حساب جارى، ماهيّت امانت است كه همراه با وكالت در تبديل و تغيير است (دقّت كنيد).

اين نظريه به ذهنيّت عرف عام نزديكتر است و تلقى مردم از حسابهاى جارى تلقى امانت است.

(2) ولى جاى اين سؤال هست كه آيا اين امانت در شي ء خارجى است يا در ذمّه؟

اگر در شي ء خارجى باشد، بايد بانك هميشه به اندازه طلب مردم موجودى داشته باشد، زيرا وكالت در تغيير و تبديل، مفهومش اين است كه مى تواند در اين امانتها تصرف كرده آنها را تبديل به مثل كند، و پول ديگرى را به جاى آن بگذارد، در حالى كه در بانكهاى فعلى اينطور نيست و هيچ گاه بانك ملزم نيست به اندازه كلّ طلب مردم موجودى و ذخيره داشته باشد، بنابراين نمى توان گفت كه اين امانت در شي ء خارجى است، پس امانت در ذمه است، چه ذمه شخصى (اگر مالك بانك شخص يا اشخاص معيّنى باشند) و چه ذمه شخصيت حقوقى (در صورتى كه مالك بانك شخصيت حقوقى باشد) ولى در اين صورت امانت تبديل به نوعى وام مى شود نه امانت، چون نه عين آن موجود است و نه عوض آن، در حالى كه امانت بايد وجود خارجى داشته باشد.

به اين ترتيب فرضيه دوم نيز با مشكل روبه رو مى شود.

(3)

[3- ماهيّت وديعه «ارزش و ماليّت» داشتن حسابهاى جارى

سوم اين كه: ماهيّت حسابهاى جارى ماهيت امانت و وديعه است؛ لكن نه امانت و وديعه «عين مال» بلكه وديعه «ارزش و ماليّت آن» يعنى وقتى شخصى مثلا

ص: 126

يكصد هزار تومان به بانك مى دهد عين آن پول را امانت نمى دهد تا اين كه بر بانك لازم باشد همواره آن پول يا معادل آن را حفظ كند، بلكه ماليت و ارزش آن را امانت مى دهد كه در اين صورت اگر بانك به اندازه مطالبات مردم هم موجودى نداشته باشد اشكالى ندارد.

(1) ولى انصاف اين است كه اين نيز همان فرضيه دوم است كه الفاظ آن عوض شده است، چون ماليت و ارزش يك مال بايد يا در خارج وجود داشته باشد و يا در ذمّه، در فرض مسأله در وجود خارجى نيست، پس لا بد بايد در ذمّه باشد، كه در اين صورت نوعى وام محسوب مى شود؛ زيرا هر مالى را به كسى بدهيم و معادل آن را در ذمه او طلبكار باشيم وام است. بنابراين احتمال سوم چيز تازه اى نيست.

(2)

[4- برترى احتمال دوم

نتيجه اين كه از احتمالات سه گانه، احتمال دوم- كه ماهيّت حسابهاى جارى را امانت با وكالت در تغيير و تبديل و مصرف مى دانست كه البته نتيجه اش با وام شباهت دارد- از بقيه احتمالات به ذهن نزديكتر است؛ ولى مهم اين است كه هر يك از سه احتمال فوق را بپذيريم حسابهاى جارى در عرف عقلا كارى منطقى است و از نظر شرعى نيز هيچ مشكلى ندارد و امرى مشروع و قابل قبول است.(1)


1- سؤال: ثمره و فايده اين بحث چيست؟ مخصوصا كه طبق هر سه احتمال، اين كار بانك صحيح و مشروع است؛ بنابراين بحث در ماهيّت حسابهاى جارى چه فايده اى دارد؟ جواب: فايده اين بحث اين است كه اوّلا: اگر حساب جارى را نوعى وام بدانيم احكام وام بر حسابهاى جارى مترتب و اگر آن را امانت بدانيم احكام امانت بار مى شود؛ مثلا اگر آن را امانت بدانيم بانك بايد همواره به اندازه طلب مردم موجودى داشته باشد و نمى تواند از اين سرمايه ها به نفع خود سرمايه گذارى كند، ولى اگر نوعى وام باشد اين مطلب لازم نيست و بانك مى تواند سرمايه گذارى كند. و ثانيا: اگر حساب جارى نوعى امانت باشد و سرمايه مردم در اثر سانحه اى بدون تعدى و تفريط بانك از بين برود، بانك ضامن نخواهد بود و مديون طلبكاران نيست، ولى اگر نوعى وام باشد بانك ضامن است.

ص: 127

(1)

دومين خدمت، وامهاى قرض الحسنه است.

دومين خدمت، وامهاى قرض الحسنه است.(1)

ظاهرا قرض الحسنه در نظام بانكدارى دنياى امروز وجود ندارد؛ چرا كه در تمام وامها بهره و سودى وجود دارد، و قرض الحسنة آن است كه هيچ بهره و سودى نداشته باشد و اين يك امر صد در صد اخلاقى است كه در نظام مادّى بانكدارى كنونى دنيا جايى ندارد. ولى در بانكدارى اسلامى اين خدمت وجود دارد و بانك درصدى از موجودى حسابهاى جارى يا قرض الحسنه را به اين امر اختصاص مى دهد، و مبلغى را با شرايطى- كه نوعا سخت است- در اختيار متقاضيان قرار مى دهد!

(2) اين خدمت بانك كارى مشروع بلكه بسيار شايسته و سزاوار است و احياء يك سنّت بزرگ اسلامى است، كه آيات (2) و روايات فراوانى (3) در اهميت آن وارد شده است.

(3) ولى متأسّفانه بانكهاى اسلامى اهميّت زيادى به اين مسأله نمى دهند؛ چرا كه بودجه اى كه اكنون بانكها براى اين امر مهم و با فضيلت در نظر گرفته اند درصد


1- سؤال: آيا قرض الحسنه صحيح است يا القرض الحسن؟ پاسخ: اگر كلمه حسنة را صفت براى قرض بدانيم، بايد بدون تاء آورده شود يعنى در اين صورت القرض الحسن يا قرض حسن صحيح است و تمام آياتى كه در قرآن مجيد در مورد وام وارد شده است به همين شكل است. ولى اگر كلمه حسنة را مضاف اليه قرض بدانيم و قرض را مضاف بدانيم به شكل مرسوم صحيح است و مفهومش اين است كه قرضى است كه حسناتى را به همراه دارد.
2- از جمله آيات: آيه 245 سوره بقره، 12 سوره مائده، 11 و 18 سوره حديد، 17 سوره تغابن و 20 سوره مزمل بر اين معنى دلالت دارد، در اين آيات از قرض الحسنه تعبير به وام دادن به خدا كه خود مالك همه چيز است، و كارى است كه كفّاره گناهان مى شود و خداوند بر آن چندين برابر پاداش و اجر كريم مى دهد و موجب غفران و مغفرت مى شود، شده است.
3- قسمتى از اين روايات در كتاب شريف وسايل الشيعة، جلد 13، ابواب الدين و القرض، باب 6، باب استحباب اقراض المؤمن، ذكر شده است.

ص: 128

بسيار كمى است، در حالى كه عدالت و انصاف ايجاب مى كند كه درصد بيشترى به اين امر اختصاص داده شود؛ چون عمده سرمايه هاى بانكها از خود مردم است و بايد مقدار قابل ملاحظه اى از آن، به عنوان وام بدون سود به مستضعفين داده شود تا فرق ميان بانك اسلامى و غير اسلامى ظاهرتر شود. ولى متأسّفانه تقريبا نامى از وامهاى قرض الحسنه در ميان است و در عمل چندان خبرى از آن نيست و بانكهاى اسلامى بايد از اين نظر اصلاح شود.

(1) البتّه در اينجا براى اين كه هزينه اى بر بانك تحميل نشود، اشكالى ندارد كه كارمزد مختصرى بگيرند، ولى همان گونه كه از نام آن پيداست «كارمزد» مزد كار پرسنل و خدماتى است كه بانك مى دهد و بايد به نسبت بين وام گيرندگان تقسيم شود، و چيزى اضافه بر هزينه هاى لازم براى اين كار نباشد.

(2) كارمزد اگر چه در متن عقد قرض الحسنه شرط شود هيچ اشكالى ندارد چون كارمزد، نفع و سودى نيست كه عايد وام دهنده شود، بلكه اجرت اجير و هزينه حسابدارى و امثال آن محسوب مى شود و نوعى قرارداد اجاره است. در واقع وام گيرنده يك قرارداد وام با وام دهنده يعنى بانك مى بندد و يك قرارداد جهت خدمات مربوط به اين كار.

(3) بنابراين كارمزدها اگر به معنى واقعى كلمه و به صورت حقيقى باشد هيچ اشكالى ندارد ولى متأسّفانه در بسيارى از موارد كارمزد پوششى است براى رباخوارى و دليل آن اين است كه كارمزدى كه گرفته مى شود چندين برابر مزد كار كارمندان و خدمات بانك در رابطه با وام است.

(4) نتيجه اين كه دومين خدمت بانكها، يعنى قرض الحسنه مشروع بلكه مستحب و بسيار شايسته است، مشروط بر اين كه جنبه تشريفاتى و دكورى پيدا نكند و كارمزد آن واقعى باشد، و بيش از اجرت كاركنان و هزينه هاى مربوط به آن نباشد.

(5)

سومين خدمت، حسابهاى پس انداز است.

اشاره

در مورد ماهيّت حسابهاى پس انداز، همان بحثها و احتمالاتى كه در ماهيّت

ص: 129

حسابهاى جارى گفته شد مى آيد- و همانطور كه گذشت اين نوع حسابها نوعى امانت گذارى شبيه به وام است- به همين جهت در اين مورد بحث نمى كنيم و سخن را تكرار نمى نماييم و خوانندگان محترم را به همان بحث ارجاع مى دهيم.

(1)

فلسفه حسابهاى پس انداز

فلسفه اين نوع حسابها، خارج ساختن پول و سرمايه از ركورد و استفاده بهينه از آن مى باشد؛ مثلا كسى مى خواهد خانه اى بخرد ولى با پول موجودش قدرت خريد آن را ندارد و از طرفى اگر پول در دستش بماند خرج مى شود يا لااقل معطل مى ماند، به همين جهت آن را به بانك مى سپارد و كم كم بر آن اضافه مى كند تا پول مورد نظر آماده شود، كه در اينجا هم پول از ركود خارج شده و بانك از آن استفاده نموده است و هم صاحب پول استفاده بهترى از آن مى كند. بنابراين، اين گونه حسابها نيز نوعى امانت همراه با وكالت در تبديل است كه نتيجه وام را دارد.

(2)

حكم شرعى حسابهاى پس انداز و جوايز آنها

پس انداز نزد بانكها كار مشروع و جايزى است و تنها نقطه مبهمى كه در آن وجود دارد هدايا و جوايزى است كه بانكها بر اساس قرعه كشى به صاحبان اين حسابها مى پردازند، كه ان شاء اللّه اين جوايز و قرعه كشى ها جنبه واقعى و جدّى دارد (نه تبليغات دروغين!)

(3) اين مسأله برمى گردد به مباحث گذشته كه درباره ربا گفته شد، يعنى اگر اين هدايا و جوايز در ضمن قرارداد حسابهاى پس انداز شرط شود ربا محسوب مى شود و حرام است، اما اگر «شرط» نشود بلكه «داعى» و انگيزه، براى افتتاح اين نوع حسابها باشد اشكالى ندارد.(1)


1- فرق بين شرط و انگيزه قبلا گذشت.

ص: 130

(1) به تعبير ديگر هرگاه بازكنندگان حساب پس انداز خود را از بانكها طلبكار ندانند و صرفا منظورشان پس انداز باشد ولى مى دانند بانكها در هر سال قرعه كشى مى كنند و ممكن است جايزه اى به آنها تعلق گيرد، ايراد شرعى در آن نيست.

حتّى اگر بانكها سود مختصر يا زيادى، از پيش خود به حسابهاى پس انداز بدهند بى آن كه به شرط ضمن العقد باشد مانعى ندارد.

(2)

چهارمين خدمت، نقل و انتقال سرمايه ها و حوالجات است

حواله و برات يكى از عقود شرعيه است و ذاتا حرام نيست؛ چون حواله در واقع نوعى وام است و سودى كه مى گيرند حرام نيست چون آن سود اوّلا به وام گيرنده برمى گردد و گذشت كه اگر سود به وام گيرنده برگردد اشكالى ندارد، رباى حرام سودى است كه وام دهنده مى گيرد.

و ثانيا اضافه اى كه بانك جهت حوالجات مى گيرد نوعى اجرت براى انتقال دهنده محسوب مى شود؛ يعنى در مقابل كارى كه او انجام مى دهد ما اجرتى به بانك مى دهيم، بنابراين اشكالى ندارد.

(3) البته تصويرى كه ما از حواله و برات داشتيم با تصويرى كه در تحرير الوسيله از اين مسأله آمده است تفاوت داشت كه در ابحاث گذشته مشروحا گذشت، ولى در هر دو صورت كارمزدى كه بانك به خاطر حواله هاى داخلى و خارجى مى گيرد، حلال و مشروع است.

ص: 131

(1)

15- [ (پنجمين خدمت)] سپرده هاى مردم نزد بانكها

اشاره

مهمترين و بحث انگيزترين خدمات بانكها از نظر شرعى همين مسأله است كه پنجمين خدمت بانكها محسوب مى شود. همانطور كه گذشت گاهى افرادى سرمايه دارند ولى قدرت توليد يا تجارت با آن را ندارند، در اينجا بانك اسلامى سرمايه چنين افرادى را مى گيرد و با آن طبق عقود شرعيه كار مى كند، در كارهاى توليدى، صنعتى، كشاورزى، دامدارى و تجارى سرمايه گذارى مى نمايد و سود سرمايه گذارى را طبق توافق بعمل آمده تقسيم مى كند و سهمى براى سرمايه گذار قرار مى دهد.

(2) اينجاست كه باز بانكهاى ربوى از بانكهاى اسلامى جدا مى شوند؛ بانكهاى غير اسلامى از يك طرف سپرده هاى مردم را قبول مى كنند و سودى به شكل ربا به آنها مى پردازند و از طرف ديگر همين سپرده ها را به ديگران واگذار مى كنند و سود بيشترى به عنوان ربا دريافت مى كنند، كه اين عملكرد صددرصد حرام و ربا بلكه حرام مضاعف است.

(3) ولى بانكهاى اسلامى با اين سپرده ها، طبق عقود شرعيه قرارداد مى بندند و وارد كارهاى توليدى مى شوند و سود حاصله را طبق توافق قبلى تقسيم مى كنند و در واقع در اينجا سه خدمت انجام مى گيرد:

1- صاحب سرمايه از سرمايه اش استفاده مى برد.

2- بانك هم در اين معامله سودى مى برد.

3- نقدينگى هاى مردم از ركورد خارج و عوارض ركورد پول كه تورم و فساد

ص: 132

مى باشد حاصل نمى شود و در مجموع حركت خوبى به سود جامعه به وجود مى آيد و سبب شكوفايى اقتصادى مى شود مشروط بر اين كه درست عمل شود.

(1)

دو مشكل مهم

اين خدمت بانكهاى اسلامى به گونه اى كه در بالا گفته شد نيز مشروع، بلكه در صورتى كه به طور صحيح انجام گيرد، مصداق بارز «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى است كه مورد توجّه اسلام است.

ولى در اجراى عقود اسلامى مانند مضاربه در اينجا دو مشكل مهم وجود دارد:

(2) 1- اين كه در مضاربه هاى بانكها، معمولا سود سرمايه گذار را به صورت درصدى از اصل پول مى دهند؛ مثلا مى گويند سپرده هاى كوتاه مدّت 10 درصد، ميان مدّت 12 درصد، و درازمدت 15 درصد، در حالى كه در مضاربه، شرعا بايد سود سرمايه گذار به صورت سهم معيّنى از مجموع درآمد باشد؛ مثلا 50 درصد بهره حاصل شده از كار توليدى يا تجارى.

(3) 2- در مضاربه سرمايه گذار (كه به او مالك مى گويند) و كسى كه با سرمايه تجارت يا كار توليد مى كند بايد هر دو در سود و زيان شريك باشند، در حالى كه در بانكها، سرمايه گذار فقط در سود، شريك بانك است ولى در ضرر و زيان شريك نيست و اين هم خلاف عقد مضاربه است.

(4) در اينجا مشكل سوّمى نيز وجود دارد كه ما آن را مشكل نمى دانيم زيرا جمعى از فقها مضاربه را مخصوص كار تجارى مى دانند در حالى كه ما اين شرط را صحيح نمى دانيم.

ص: 133

(1)

حلّ دو مشكل فوق

مشكل اوّل را مى توان از اين طرق حل كرد كه سرمايه گذار، دو وكالت به بانك مى دهد، نخست اين كه به بانك وكالت مطلقه اى دهد كه اين پول را در هر نوع كارى كه مايل باشد سرمايه گذارى كند و با آن كار كند، و هر مقدار سهم معقول و منطقى كه خواست براى او در نظر بگيرد.

(2) دوّم اين كه به بانك وكالت مى دهد كه سهم او را از سود، به مبلغ معيّنى مصالحه كند و آنچه به او ماهيانه يا هر سه ماه مى پردازد، على الحساب است و بعد از بهره ورى محاسبه مى شود و با اين دو وكالت مشكل اوّل، يعنى تعيين سود در مقدار معيّن حل مى شود.

(3) و امّا در مورد مشكل دوّم درست است كه سرمايه گذار بايد در زيان هم با بانك شريك باشد، ولى اين در جايى است كه ضررى وجود داشته باشد، در حالى كه بانك مى گويد: من معمولا ضرر نمى كنم؛ چون اوّلا: فعاليت بانك منحصر به يك مورد و دو مورد نيست، بلكه فعاليّتهاى متعددى دارد كه اگر به فرض در يك مورد ضرر كند در موارد ديگر سود مى برد و در مجموع زيانى نمى كند.

ثانيا: بانك مى تواند اخلاقا (نه به صورت الزام شرعى) بپذيرد كه ضرر را جبران نمايد و به اين ترتيب موضوع شركت در ضرر منتفى خواهد شد.

يعنى بانك مى گويد: در سود و زيان با من شريك باش ولى مطمئن باش كه عملا زيانى در كار نيست.

(4) كوتاه سخن اين كه اگر بانكها به عقود شرعيه عمل كنند هم سرمايه هاى مردم به طور صحيح بكار گرفته مى شود و آنها از سرمايه هاى خود استفاده مى كنند و هم بانك از ربا نجات پيدا مى كند و منافع مشروعى را به دست مى آورد، و هم

ص: 134

سطح توليد صنعتى و كشاورزى و دامى بالا مى رود و هم جنبه اشتغال زايى و توليد مشاغل جديد دارد.

(1) سؤال: از كجا بدانيم كه بانكها به عقود شرعيه عمل مى كنند؟ و در اين صورت وظيفه ما چيست؟

(2) پاسخ: اگر بانكها تنها عقود شرعيه را روى كاغذ و در لفظ پياده كنند به يقين در گرداب خطرناك رباخوارى و زيانهاى آن سقوط مى كنند.

ولى از نظر ظاهر شرع اگر شك كنيم كه بانكها به آيين نامه هاى عقود شرعيه عمل مى كنند يا نه؟ بايد حمل بر صحت كنيم و بگوييم در نظام جمهورى اسلامى، بانكهايى كه مدّعى عمل به وظيفه اسلامى خود هستند ان شاء اللّه عمل مى كنند و در اين صورت مشكلى براى مشتريان نخواهد بود، و اگر خلافى در كار باشد آنها مسئولند.

(3) براى اين كار توجيه مسئولين بانكها و متصديان سپرده ها لازم و ضرورى است، اگر برنامه هاى آموزشى براى آنها در نظر گرفته شود كه اولا خود آنها توجيه شوند و ثانيا آيين نامه ها را به مشتريان خود كاملا تفهيم كنند، بسيار مفيد است همانطور كه در كارهاى ديگر نيز اين آگاهيها بسيار كارگشاست و مردم را از ارتكاب محرمات و تبعات آن نجات مى دهد؛ مثلا اگر براى بنگاههاى معاملاتى املاك و مسكن برنامه هايى گذاشته شود و احكام اجاره و بيع و رهن براى آنها به صورت ساده و روشن مطرح شود، مشكل اجاره و بيع و رهن منازل را به سادگى مى توانند حل كنند و مردم در گناه بزرگ رباى قرضى نمى افتند يا اگر براى مغازه داران، كسبه، تجّار و ... چنين آموزشهايى در نظر گرفته شود، آنها هم از مهلكه رباى معاملاتى در امان خواهند ماند و ... و شايسته است مسئولين هر صنفى به اين امر توجّه كنند.

ص: 135

(1)

خدمت ششم: تسهيلات بانكى

در بحثهاى سابق گفتيم هميشه در جوامع انسانى افراد يا گروههايى وجود دارند كه از قدرت مديريت كافى در امور اقتصادى در زمينه هاى مختلف برخوردار هستند، ولى به عللى سرمايه اى ندارند- به عكس فرض سابق كه سرمايه داشتند و مديريت نداشتند- در اينجا بانك به اين افراد سرمايه مى دهد و با آنها قراردادهايى نظير مضاربه و جعاله، مشاركت، اجاره به شرط تمليك و ... منعقد مى كند و به اين طريق از هدر رفتن اين نيروهاى فعال جلوگيرى مى شود.

(2) در اينجا هم اگر كاملا طبق قرارداد عمل شود، مشكل شرعى وجود نخواهد داشت، يعنى واقعا سرمايه ها در مسير توليد و بهره ورى مفيد قرار گيرد و بانكها با مردم مشاركت كنند، ولى متأسفانه بسيارى از مردم به قراردادها اعتنايى ندارند و سرمايه هايى را كه از بانكها مى گيرند در مسيرهاى صحيح تعيين شده به كار نمى گيرند، در نتيجه عقود شرعيه جنبه صورى پيدا مى كند، و وامها به صورت وام ربوى در مى آيد و به جاى اينكه موجب سعادت و خوشبختى مردم گردد، سبب بدبختى و زيان مى شود.

بنابراين اگر مردم به اين قراردادها عمل كنند، اين نوع خدمت بانك هم بى اشكال است.

(3) در پايان از خداوند متعال مى خواهيم كه توفيق عمل كردن به اين عقود شرعيه- و همه احكام اسلامى- را به مسئولين بانكها و مشتريان عطا نمايد، تا هر چه زودتر شاهد اجراى كامل عقود شرعيه در بانكها باشيم و همه از گناه بزرگ ربا و عواقب شوم آن نجات يابيم.

(4) در اينجا توجّه برادران روحانى و مبلّغين گرامى را به ضرورت تبيين اين مسائل و ساير مسائل شرعى جلب مى نمايم، كه اين سنت حسنه را در ابتداى منابر فراموش نكنند، چون اين كار اگر چه به مقدار كمى باشد، تأثير به سزايى در

ص: 136

آگاهى مردم دارد و آنها را از مشكلات زيادى نجات مى دهد؛ مشكلاتى كه گاه بنيان خانواده ها و جامعه را متزلزل مى كند و اينجا جاى شرح آن نيست.

(1)

مشكل بزرگ بانكهاى كنونى

گرچه بانكهاى امروز كشور ما ظاهرا آب و رنگ اسلامى دارد، ولى هرگاه بيشتر به آن نزديك شويم مى بينيم هنوز تا اسلامى شدن فاصله زيادى در پيش است هر چند نمى توان انكار كرد كه گامهاى مفيدى در اين راه برداشته شده است. براى اسلامى شدن بانكها بطور كامل لازم است از نظر شرعى به امور زير دقيقا توجّه كنيم:

(2) 1- سپرده هاى مردم در مسير كارهاى توليدى مفيد اعم از صنعتى، كشاورزى، دامدارى و همچنين تجارت سازنده بكار گرفته شود و اين امور در عينيّت خارجى، نه در عالم پند و خيال و روى صفحات كاغذ تحقّق يابد.

(3) 2- به تسهيلات بانكى نظارت كامل شود كه مردم وجوه دريافتى خود را در كارهاى مفيد و سازنده اى كه به جهت آن دريافت داشته اند بكار گيرند، و هرگز بانكها و مؤسسات پولى به گرفتن مبلغ سود خود بسنده نكنند، بلكه تلاش و سعى آنها اين باشد كه سود دريافتى از طريق حلال و مشروع باشد.

(4) 3- بايد به مسئولان بانكها از يك سو و به مشتريان بانكها از سوى ديگر، آموزش مستمر داده شود كه نكات شرعى گرفتن پول يا دادن سپرده را كه بى شك سبب شكوفايى اقتصادى و حليّت اموال است دقيقا بكار بندند و از هرگونه تقلّب يا ظاهرسازى كه شكل كار را به صورت بانكهاى رباخوار درمى آورد بپرهيزند.

(5) 4- تغيير نام «ربا» به «كارمزد» و «رباخوارى» به «مضاربه» قطعا مشكلى را نه شرعا و نه عرفا حل نمى كند، بايد روح و ماهيّت آن عوض شود، كارمزد واقعا مزد كارهايى باشد كه كارمندان مؤسسات پولى براى مردم انجام مى دهند، و

ص: 137

هزينه هاى مربوط به دفاتر و امثال آن و بايد درست به همان اندازه باشد و نه بيشتر.

(1) مضاربه نيز واقعا بايد مضاربه يعنى فعاليتهاى تجارى (و توليدى) باشد نه رباخوارى به نام مضاربه!

كارمزدهايى كه اضافه بر هزينه هاى كاركنان اين بخش و ساير هزينه هاى جنبى است و به جيب بانك مى ريزد ربا و نامشروع است و تغيير نام هرگز ماهيّت آن را تغيير نمى دهد.

همچنين بايد به مؤسّساتى كه به نام مضاربه و زير اين عنوان مفيد و مقدّس به كار رباخوارى مشغولند اعلام كرد كه عملشان حرام و نامشروع است و با اين تغيير نام و بهره گيرى از كلاه شرعى هرگز عملشان اسلامى نيست.

(2) 5- با توجّه به اين كه قسمت عمده موجودى بانكها اموال مردم و سپرده هاى حساب جارى و امثال آن است و سرمايه اصلى بانكها غالبا همان ساختمانهاى آنهاست كه با گذشت زمان چيزى از آنها كاسته نمى شود بلكه افزوده مى شود، سهم قابل توجّهى از موجودى بانكها به قرض الحسنه به معنى واقعى كلمه (با كارمزدى عادلانه) تخصيص داده شود و هزينه ازدواج جوانان، تهيّه مسكن، تحصيل و درمان بيماران كم درآمدى كه از سوى بيمه حمايت نمى شوند گردد و چه بهتر از اين كه بانكها رقمهاى عمده اى در اختيار سازمانهاى دانشجويى براى وامهاى قرض الحسنه به دانشجويان نيازمند بگذارند و آنها با آگاهى از وضع دانشجويان به حلّ بعضى از مشكلات اقتصادى آنان از اين طريق بپردازند.

(3) 7- برنامه ريزى دقيقى براى فعاليّتهاى اقتصادى بانكها به كمك سپرده هاى مردمى بشود، تا هر كدام به بخشى از مشكلات اقتصادى روى آورند، و در آن صاحب تجربه شوند، و از پراكنده كارى و تكرار مكرّر و تمركز در يك جا و خالى گذاردن بخشهاى ديگر و ناديده گرفتن اولويّتها بپرهيزند.

(4) 8- مسأله جريمه ديركرد قابل توجيه نيست و يكى از مصداقهاى بارز

ص: 138

رباخوارى است، البتّه براى جلوگيرى از ديركرد و بدهيها طرقى انديشيده شود، ولى طرقى كه با فقه اسلامى سازگار باشد.

(1) كوتاه سخن اين كه تا تحوّلى بنيادين در وضع بانكها و چگونگى فعاليّتهاى آنها پيدا نشود، روح اسلامى بر آن حاكم نخواهد بود هر چند نام سيستم بانك بدون ربا، يا بانك اسلامى را به خود اختصاص بدهند، و سرانجام پى آمدهاى زيانبار بانكهاى رباخوار هم دامان خودشان را مى گيرد و هم دامان مردم را.

از خدا مى خواهيم كه به همه مسئولان توفيقى دهد كه هر روز گام تازه اى به سوى اسلامى شدن كامل بانكها بردارند و من اللّه التوفيق و هو المستعان.

ص: 139

(1)

بخشى از استفتائات جديدى كه در مورد مسائل بانكى و ربا از محضر حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى «مدّ ظله العالى» شده است

اشاره

(2)

سؤال 1- [حكم سپرده هاى بلند مدّت بانكها، بدون شرط صاحب پول

اشاره

چيست؟

جواب

: در صورتى كه طبق عقود شرعيّه انجام شود و يا اين كه صاحب پول انتظارى نداشته باشد و بانك از ناحيه خود چيزى بدهد، اشكال ندارد و در صورت دوّم نشانه اش اين است كه اگر بانك به او چيزى ندهد مطالبه نكند.

(3)

سؤال 2- [پول گذاشتن در بانكها و گرفتن سود و بالعكس

اشاره

: در زمان فعلى- كه بحمد اللّه دوران حاكميّت جمهورى اسلامى مى باشد- پول گذاشتن در بانكها چه صورت دارد؟ آيا مى توان سودى كه بانكها براى حسابهاى پس انداز پرداخت مى كنند را گرفت؟ و همچنين قرض گرفتن از بانكها و دادن بهره چه صورت دارد؟

جواب

: سود پس انداز كه بانك داوطلبانه مى دهد مشكلى ندارد؛ مگر آن كه به صورت قرارداد درآيد و امّا سود سپرده هاى ثابت يا وامهايى را كه از بانك مى گيرند، در صورتى كه به آيين نامه بانكى در رابطه با عقود شرعيّه عمل شود نيز مانعى ندارد و در صورت شك مى توان حمل بر صحّت كرد، ولى اگر يقين داشته باشيد كه به آيين نامه هاى عقود شرعيّه عمل نمى كنند جايز نيست.

(4)

سؤال 3- [تاثير ناآگاهى مردم از متن قراردادها در درستى آنها]

اشاره

بانكها در جمهورى اسلامى تحت عناوين شرعيّه: مضاربه، مساقات، مزارعه، شركت، جعاله با مشتريان و بالعكس قرارداد منعقد مى كنند و

ص: 140

هر ماه على الحساب 14% يا كمتر يا بيشتر سود در اختيار مشتريان قرار داده و در پايان مدّت تصفيه حساب مى كنند، نظر به اين كه مردم عادى و مشتريان، عموما شرايط و قيود مندرج در برگه قرارداد را مطالعه نمى كنند و نوعا به امضا كردن اكتفا مى كنند و بدين وسيله رضايت خود را در پذيرش كليّه شروط و قيود اعلام مى دارند، آيا صرف امضا كردن يا قبول كليّه شرايط به طور شفاهى با آن كه از خصوصيات و عناوين شرعيّه آگاهى ندارند، سبب تحقق عقود مذكور و مشروعيّت آنها مى شود؟ يا لازم به تفهيم و تفهّم از طرف بانكها يا متعاقدين مى باشد؟ و در صورت عدم مشروعيت، آيا راه حلّ ديگرى به نظر مبارك مى رسد؟

جواب

: هرگاه وكالت مطلقه به بانكها بدهد كه پول او را طبق عقود شرعيّه به كار گيرد و سود حاصل را به او بدهد اشكال ندارد و آگاهى به جزئيّات بعد از وكالت مطلقه لازم نيست.

(1)

سؤال 4- [زد و بند بانكهاى ايران با بانكهاى خارجى جهت تسهيل عقود داخلى

اشاره

: از آنجا كه بانكهاى ايران گاهى توان پرداخت بموقع مطالبات خارجى را ندارند، راه چاره هاى مختلفى پيش گرفته اند از جمله: يكى از بانكها با بعضى از بانكهاى خارجى قراردادى منعقد نموده كه طبق آن، بانك خارجى از طرف بانك ايرانى پول معامله را در آن كشور سر موعد به فروشنده پرداخت مى نمايد و يك سال بعد پول خود را به اضافه 9% از بانك ايرانى و 6% از فروشنده، به عنوان نرخ بيمه براى پرداخت سر موعد دريافت مى دارد.

(2) توضيح اين كه: پس از حمل جنس از فروشنده كه حدودا سه ماه بعد از قرارداد از طريق بانك خارجى و ايرانى مى باشد، بانك خارجى پول فروشنده را تحويل مى دهد ولى پول پرداختى را يك سال بعد، از بانك ايرانى با 9% بهره تحويل مى گيرد، بنابراين روش كار، بانك ايرانى در روز عقد قرارداد معامله توسط خريدار 100% مبلغ معامله را به اضافه 9% بهره اى كه با بانك خارجى توافق نموده، از خريدار دريافت مى دارد، فروشنده نيز كه دريافت به موقع پولش

ص: 141

را حق طبيعى خود مى داند 6% كارمزدى را كه به بانك خارجى، تحت عنوان نرخ بيمه براى پرداخت به موقع مى پردازد عملا به قيمت جنس افزوده و از مصرف كننده دريافت مى كند؛ با توجّه به اين كه فروشنده چيز اضافه اى از خريدار دريافت نمى دارد، آيا شكل معامله فوق براى خريدار صحيح است؟

(1)

جواب

: در صورتى كه شما از ماهيّت اين كار باخبر باشيد و رضايت بدهيد، براى شما اشكالى ندارد، به اين معنى كه شما پول خود را به بانك، وام بدون سود مى دهيد و بانك براى شما جنس را به طور نسيه به قيمت بالاتر از قيمت نقد خريدارى مى كند مشروط بر اين كه شما بيمه مربوط را نيز بپردازيد، در اين صورت معاملات فوق شرعا براى شما صحيح خواهد بود. ولى اين كار در صورتى براى بانك جايز است كه مصالح جامعه اسلامى ايجاب كند كه معاملات با طرفهاى خارجى به اين شكل انجام شود، در غير اين صورت جايز نيست.

(2)

سؤال 5- [جواز گرفتن سود سپرده كوتاه و يا بلند مدّت و تخميس آن

اشاره

: شخصى پولى را به صورت سپرده كوتاه مدّت و يا بلند مدّت در بانك مى گذارد و هر ماه بانك به نسبت مقدار پول، طبق شرايط خاصّى، مبلغى به صاحب حساب مى پردازد، آيا گرفتن اين پول جايز است؟ آيا به آن خمس تعلّق مى گيرد؟

جواب

: چنانچه آيين نامه بانكى مربوط به عقود شرعيّه، عمل بشود، حلال است و خمس نيز دارد و اگر مسئولين بگويند: «عمل مى كنيم» و دليلى بر خلاف آن نباشد كافى است.

(3)

سؤال 6- [جواز تصرف در جوايز قرعه كشى

اشاره

گاهى بانكها به منظور ترغيب مشتريان- كه پولشان را به بانك بسپارند و يا حساب باز كنند- جوايزى از طريق قرعه كشى قرار مى دهند و كسى كه قرعه به نام او اصابت كند جايزه اى مى برد؛ آيا اين عمل جايز است و جايزه حلال مى باشد؟

جواب

: اگر اين كار واقعى باشد نه براى فريب مردم، جايز و حلال است.

(4)

سؤال 7- [تقاص در معامله با بانك

اشاره

: اگر شخصى كه به بانك بدهكار است به صورت قسطبندى مبلغى

ص: 142

را علاوه بر بدهى به عنوان سود به بانك بپردازد و سپس بعد از مدّتى پولى به بانك بسپارد و سودى در برابر آن بگيرد، آيا مى تواند اين را به عنوان تقاصّ سودى كه داده بگيرد؟

جواب

: اگر در معامله اوّل پولى را به عنوان ربا داده كار حرامى كرده است، ولى مى تواند در معامله دوّم، به نيّت تقاصّ معادل آن را پس بگيرد.

(1)

سؤال 8- [جواز تسرى كارمزد از بانكها به افراد حقيقى

اشاره

: بانكها براى وامهايى كه به متقاضى مى دهند از همان اوّل سود را به عنوان كارمزد محاسبه مى نمايند، اگر همين كار را يك فرد بازارى به عنوان وام يا فروختن جنس به صورت نسيه، انجام دهد، آيا حكم ربا دارد؟

جواب

: منظور از كارمزد حقّ الزّحمه اى است كه به كارمندان بانك يا صندوق قرض الحسنه به عنوان حقوق در مقابل زحماتى كه جهت حفظ حسابها و ساير خدمات بانكى انجام مى دهند داده مى شود و كارمزد متعلّق به آنهاست و اگر دهنده پول، كارمزد را به عنوان خودش بگيرد ربا و حرام است و در معاملات بازار نيز همين گونه است.

(2)

سؤال 9- [حكم پرداخت وام از سپرده هاى كوتاه يا بلند مدت

اشاره

: بانكها براى سپرده هاى كوتاه مدّت و بلند مدّت سود معيّنى را در نظر مى گيرند، ولى در سپرده هاى قرض الحسنه جز اجر معنوى سودى وجود ندارد؛ با توجّه به مطلب فوق سپرده گذارى در بانك به عنوان سپرده كوتاه مدّت يا بلند مدّت كه ارزش پول كاهش نمى يابد و از همان پول، ديگران نيز به عنوان وام استفاده مى كنند چه حكمى دارد؟

جواب

: چنانچه رعايت عقود شرعيّه را بنمايند يا اين كه وكالت مطلقه به مسئولين بانك داده شود كه رعايت اين عقود را بكنند، حلال است.

(3)

سؤال 10- [حكم وام مشروط به مسدودى داشتن در بانك

اشاره

: هرگاه شخصى بخواهد مثلا مبلغ پانصد هزار تومان وام (قرض) بگيرد بايد معرّف داشته باشد و معرّف هم نصف مبلغ وامى كه قرض گيرنده مى خواهد بگيرد را بايد در بانك مسدودى داشته باشد، يعنى از مبلغ پانصد هزار

ص: 143

تومان، مبلغ 250 هزار تومان را بايد به عنوان مسدودى در صندوق بخوابانند تا وقتى كه وام گيرنده تمام بدهى خود را پرداخت نمايد و با پرداخت آخرين قسط، مسدودى هم آزاد مى شود، حال بفرماييد اگر معرّف موجودى در صندوق نداشته باشد آيا مى تواند به قرض گيرنده بگويد: شما دو برابر مورد نياز خود درخواست كنيد، مثلا يك ميليون تومان درخواست وام كنيد كه پانصد هزار تومان آن را به حساب معرّف مسدود نمايند تا معرّف ايشان را معرّفى كند كه به ايشان 2 برابر وام دهند كه پانصد هزار تومان آن، به وام گيرنده داده شود تا زمانى كه آخرين قسط يك ميليون تومان پرداخت گرديد صندوق پانصد هزار تومانى كه به عنوان مسدودى ضبط كرده بود بدون هيچ گونه كم و زيادى به قرض گيرنده پرداخت نمايد كه در حقيقت وام گيرنده در آخر كار مبلغ پانصد هزار تومان پس انداز دارد كه يكجا دريافت مى كند. لطفا بفرماييد: اوّلا اين گونه عملكرد بانك از نظر شرعى صحيح است؟ و ثانيا اين پانصد هزار تومانى كه در آخرين پرداخت قسط مى گيرند خمس دارد؟

جواب

: در صورتى كه صندوق قرض الحسنه كار تجارى با پولهاى مردم انجام ندهد، هر دو صورت مسأله صحيح است و در صورت دوّم خمس به پول پس انداز شده تعلّق مى گيرد.

(1)

سؤال 11- [تعلق جوايز به صاحب دفترچه

اشاره

: اين جانب با يكى از اقوام خود صحبت نمودم كه حواله وام قرض الحسنه اى را به نام ايشان از بانك بگيرم، ايشان وام را دريافت كرد و كلا مبلغ آن را جهت رفع مشكلاتم به من داد و اقساط آن را من داده و مى دهم، جهت دريافت وام ابتدا حساب پس انداز باز مى كنند كه كارمزدها را از آن برداشت كنند، اينك با توجّه به اين كه صاحب دفترچه از خود هيچ گونه هزينه و سرمايه اى نداده است، اين دفترچه پس انداز مبلغ 000/ 450 ريال جايزه برنده شده است، اين جايزه از آن كيست؟

جواب

: جايزه به كسى مى رسد كه صاحب دفترچه پس انداز است.

ص: 144

(1)

سؤال 12- [تاثير شدت تورم در حليت سود بانكى

اشاره

: در كشور تركيّه تورّم اقتصادى در سال، به هفتاد درصد مى رسد، با در نظر گرفتن اين تورّم و نزول ارزش لير تركى اگر يك نفر در بانك دولتى مقدارى پول به عنوان سپرده موقّت بگذارد و بانك طبق مقرّرات خود شصت درصد سود بدهد، آيا گرفتن اين سود- در صورتى كه كمتر از تورّم باشد- در مقابل تنزّل ارزش پول جايز است؟ اگر سود بيشتر از تورّم باشد چه صورت دارد؟

جواب

: هرگاه بانك اسلامى نباشد اشكالى ندارد و اگر بانك اسلامى باشد و تورّم بقدرى شديد باشد كه در معاملات مدّت دار روزمرّه مردم نيز محاسبه مى شود گرفتن مقدار تورّم اشكالى ندارد.

(2)

سؤال 13- [ماهيّت پول

اشاره

از نظر شما چيست؟ (حواله، مال يا ...)

جواب

: پول كاغذى (النّقود الورقيّه) در آغاز، شكل حواله داشته است، ولى بعدا كه از شكل روز اوّل فاصله گرفت و حتّى پشتوانه نيز به فراموشى سپرده شد، جنبه مال اعتبارى به خود گرفت و پشتوانه آن در حال حاضر اعتبار و قدرت حكومتهاست.

(3)

سؤال 14- [مثلى يا قيمى بودن اسكناس

اشاره

: آيا پولهاى امروزى (اسكناس) مثلى است يا قيمى؟

جواب

: بى شك مثلى است.

(4)

سؤال 15- [ضمان كاهش ارزش پول

اشاره

: اگر مثلى است، آيا كاهش ارزش آن ضمان دارد؟ در صورت كاهش فاحش چطور؟ افزايش ارزش چطور؟

جواب

: كاهش و افزايش فاحش ضمان آور است، يا به تعبير صحيح تر چنانچه كسى به ديگرى مبلغى بدهكار باشد و بعد از گذشت 20 يا 30 سال (در محيط ما) بخواهد آن را بپردازد، به يقين پرداخت همان مبلغ اداء دين محسوب نمى شود و بايد به قيمت روز پرداخته شود ولى تغييرهاى غير فاحش تأثيرى ندارد؛ چرا كه اداء دين محسوب مى شود.

ص: 145

(1)

سؤال 16- [تاثير شدت نوسان ارزش پول در شرط ضمان

اشاره

: اگر شرط ضمان شود در صور مختلف چه حكمى دارد؟

جواب

: شرط ضمان در اينجا مفهوم صحيحى ندارد، جز اين كه شرط اضافه قيمت كند كه آن هم رباست، اين در صورتى است كه تفاوت غير فاحش باشد، ولى در تفاوت فاحش نيازى به شرط نيست و چنانچه در بالا گفته شد بايد به قيمت روز محاسبه شود.

(2)

سؤال 17:- [فاوت اقسام بدهى ها در ضمان كاهش ارزش پول

اشاره

در صورت ضمان كاهش ارزش پول، آيا بين قرض و مهريه و مضاربه و خمس و ساير ديون فرقى هست؟

جواب

: با در نظر گرفتن شرايطى كه قبلا ذكر شد، تفاوتى در ميان اقسام بدهى ها نيست.

(3)

سؤال 18- [تفاوت در عامليت دولت، بازار يا بورس جهانى در تورم

اشاره

: آيا در اين مسأله بين صورتى كه عامل تورّم دولت باشد و صورتى كه عامل بازار يا بورس جهانى باشد تفاوتى وجود دارد در صورتى كه عامل تورّم، افزايش تقاضا يا كاهش عرضه و يا افزايش هزينه باشد چه حكمى دارد؟

جواب

: تفاوتى در مسائل مذكور نمى باشد.

(4)

سؤال 19- [حليّت و حرمت سود سپرده هاى بلند و كوتاه مدّت

اشاره

: كلا حليّت و حرمت سود سپرده هاى بلند مدّت و كوتاه مدّت بانكها را معيّن فرماييد، با توجّه به اين كه در دفترچه قيد شده كه بانك وكالتا از طرف صاحب پول معامله انجام مى دهد و به صاحب حساب سودى مى پردازد.

جواب

: چنانچه رعايت عقود شرعيّه را بنمايند، يا اين كه وكالت مطلقه به مسئولين بانك داده شود كه رعايت اين عقود را بنمايند، حلال است.

(5)

سؤال 20- [تأثير وكالت مطلقه به بانك در صحت عقود]

اشاره

: بانكهاى معمولى در سپرده هاى درازمدّت در ضمن ورقه نوشته اند كه: «اين پول را فلانى به بانك داده و بانك را وكيل نموده كه در تجارت غير ربايى استفاده كند و از سود حاصله به صاحب سپرده بطور تصويب بانكدارى بدهد» ولى از قراين معلوم مى شود كه بانكها، تجارت غير ربايى خيلى دارند، در اين صورت دريافت سود مذكور چه حكمى دارد؟

جواب

: چنانچه رعايت عقود شرعيّه را بنمايند، يا اين كه وكالت مطلقه به

ص: 146

مسئولين بانك داده شود كه رعايت اين عقود را بنمايند، حلال است.

(1)

سؤال 21- [ماهيّت حسابهاى بانكى

اشاره

: ماهيّت حسابهاى بانكى از نظر اسلام چيست؟ آيا در بانكها اعتبار و ارزش قراردادى پول به نام اشخاص ثبت و جابجا مى شود؟ يا عين اسكناس ثبت و جابجا مى شود و اجازه در تصرف داده مى شود؟ يا شكلهاى مختلف حسابهاى بانكى (جارى، سپرده ثابت، مشاركتهاى بانكى و ...) يكسان است؟

حكم سودهاى على الحساب كه در مشاركتهاى بانكى به سپرده گذار پرداخت مى شود چيست؟

جواب

: ماهيّت سپرده هاى حساب جارى ماهيّت قرض است مشروط به اين كه به مجرّد مطالبه اداء شود و ماهيّت سپرده هاى درازمدت و كوتاه مدّت، نوعى مضاربه يا ساير عقود شرعيّه مانند آن است و پرداخت سود على الحساب نوعى وام است كه بعد از ظهور ربح محاسبه مى شود.

(2)

سؤال 22- [جواز دريافت سود با توجّه به نظرات حضرت امام خمينى

اشاره

: با توجّه به نظرات حضرت امام خمينى- قدّس سرّه- در خصوص بطلان حيله هاى ربوى، آيا سپردن پول در بانك، تحت عنوان سپرده ثابت و استفاده از سودى كه از طرف بانك به صورت على الحساب پرداخت مى شود جايز است؟

جواب

: چنانچه رعايت عقود شرعيّه را بنمايند، يا اين كه وكالت مطلقه به مسئولين بانك داده شود كه رعايت اين عقود را بنمايند، حلال است.

(3)

سؤال 23- [ربوى بودن سود بانكى

اشاره

: آيا سود بانك رباست؟ اگر ربا محسوب مى شود جزو كداميك از اقسام ربا به حساب مى آيد؟

جواب

: هرگاه آيين نامه بانكها- مبنى بر رعايت عقود شرعيّه- عمل شود و يا مسئولين بانك بگويند عمل مى كنيم، اشكالى ندارد.

(4)

سؤال 24- [عنوان فقهى جوايز بانكها]

اشاره

: جوايز بانكها تحت چه عنوان فقهى مى باشد؟

جواب

: نوعى هبه بلا عوض است براى ايجاد انگيزه سپرده گذارى.

(5)

سؤال 25- [تفاوت بين شرط و داعى در واريز نمودن پول جهت قرعه كشى

اشاره

: واريز نمودن پول به مقدار معيّن، جهت قرعه كشى چه حكمى

ص: 147

دارد؟ اگر شرط نكند كه پول را به اين جهت واريز مى كند، بلكه داعى او اين باشد، تغييرى در حكم ايجاد خواهد شد؟ و اصولا آيا بين شرط و داعى فرقى هست؟

جواب

: اگر شرط كند اشكال دارد ولى اگر جنبه داعى داشته باشد اشكال ندارد و تفاوت اين دو از اينجا روشن مى شود كه شخص سپرده گذار براى خود حقّ مطالبه از بانك قائل نباشد.

(1)

سؤال 26- [تفاوت در مباحث فقهى با مباحث كارشناسى بانكى

اشاره

: غرض از تصديع استفسار در رابطه با سمينارى است كه چند ماه قبل در قم در مورد پول- اقتصاد و اسلام برگزار گرديد. بحث در مورد پول كاغذى و پول با ارزش (طلا و نقره و غيره) بود كه پول كاغذى به عنوان ارزش قدرت خريد مردم تلقّى شد و اظهار نمودند كه دولت نمى تواند با كاهش ارزش پول، موجب كاهش سرمايه مردم گردد و نتيجه هاى مختلف گرفته شد از جمله اين كه: 1- سودى بانكها به پس انداز مى دهند چون موجب جبران كمى از كاهش ارزش پول است كه به وسيله دولت ايجاد مى شود لذا ربا نيست.

2- به اين سود كه بانك مى دهد چون موجب جبران كمى از كاهش ارزش پول نزد مردم مى گردد، خمس تعلّق نمى گيرد.

جواب

: اين گونه بحثها كه در محافل كارشناسان اقتصادى و علماى فن مى شود، نمى تواند معيار احكام شرعى گردد، چرا كه احكام شرعى بر محور موضوعاتى كه از عرف مردم گرفته مى شود دور مى زند و از آنجا كه در بند اوّل سود تلقّى مى شود، ربا و حرام است و در بند دوّم كه آن نيز سود محسوب مى شود خمس تعلّق مى گيرد.

(2)

سؤال 27- [حكم صرف كردن وجه در غير مصرف قراردادى

اشاره

: در عمليّات بانكى بدون ربا، در سيستم بانكى جمهورى اسلامى ايران اساس كار بر معاملات مجاز و مشروع استوار است. چنانچه شخصى از بانكى تحت عنوان يكى از عقود «مشاركت، مضاربه، جعاله، فروش اقساطى و ...» وجهى در قبال تضمين معتبر يا رهن ملك و امثال آن به نام تسهيلات بانكى

ص: 148

دريافت كند و آن وجه را در راهى غير از آنچه با بانك قرارداد داشته مصرف كند، آيا مرتكب فعل حرام شده يا آن عمل حلال است؟ و منافعى كه از اين راه بدست مى آيد چه حكمى دارد؟

به عنوان نمونه فردى براى تعميرات مسكن خود عقد جعاله منعقد مى كند و وجه اعطايى را صرف خريد سهام شركتها يا سرمايه گذارى در جاى ديگر يا خريد اتومبيل يا تأمين جهيزيه عروسى فرزند خود مى نمايد.

جواب

: صرف كردن وجه در غير مصرف قراردادى جايز نيست و منافع آن اشكال دارد.

(1)

سؤال 28- [ربا گرفتن و دادن به كفّار و بانكهاى اسلامى

اشاره

: ربا گرفتن و دادن به كفّار و بانكهاى اسلامى چه حكمى دارد؟

جواب

: ربا گرفتن از كفار و از بانك حكومت غير اسلامى جايز است و امّا ربا دادن به آنها مجاز نيست؛ مگر در صورت ضرورت كه نگرفتن وام از آنها باعث عسر و حرج و يا ضعف و ذلّت مسلمين در آن گونه كشورها شود.

(2)

سؤال 29- [حكم شرط ضمن عقد در اعطاى تسهيلات يا دادن سود]

اشاره

: آيا بهره 13 درصدى كه بانكها در ازاى وام مى گيرند، يا بهره 10 درصدى كه در برابر سپرده هاى درازمدت مى دهند و از اوّل چنين شرطى مى كنند، ربا محسوب مى شود؟

جواب

: اگر آيين نامه هاى بانك كه در زمينه عقود شرعيّه و راههاى نجات از رباست، عملى شود اشكالى ندارد.

(3)

سؤال 30- [حكم محاسبه نرخ تورّم در ديون و مطالبات

اشاره

: آيا محاسبه نرخ تورّم در ديون و مطالبات، ربا محسوب مى شود؟

جواب

: مسأله تورّم در عصر ما با اين شدّت و وسعت كه زاييده پولهاى كاغذى است، هرگاه در عرف عام به رسميّت شناخته شود در فرض مسأله ربا نخواهد بود (همان طور كه از بعضى كشورهاى خارجى نقل مى كنند كه آنها نسبت به سپرده هاى بانكى هم نرخ تورّم را محاسبه مى كنند و هم سود را) در چنين شرايطى محاسبه نرخ تورم ربا نيست، ولى سود زايد بر آن رباست، امّا در محيط

ص: 149

ما و مانند آن كه در عرف عام نرخ تورّم در بين مردم محاسبه نمى شود كلا ربا محسوب مى شود زيرا اشخاصى كه به يكديگر وام مى دهند بعد از گذشتن چند ماه يا بيشتر، عين پول خود را مطالبه مى كنند و تفاوت تورّم محاسبه نمى شود و اين كه در محافل علمى تورّم به حساب مى آيد به تنهايى كافى نيست، زيرا مدار بر عرف عام است، ولى ما يك صورت را استثنا مى كنيم و آن در جايى است كه مثلا بر اثر گذشتن سى سال، تفاوت بسيار زيادى حاصل شده باشد و لذا در مورد مهريّه هاى قديم زنان يا مطالباتى از اين قبيل احتياط واجب مى دانيم كه بايد به نرخ امروز حساب شود، يا لا اقل مصالحه كنند.

(1)

سؤال 31- [حكم خسارت تأخير تأديه

: از آنجا كه در نتيجه عدم انجام تعهّد در مورد مقرّر به متعهّد له خساراتى وارد مى شود بدين جهت قانون موجود اين خسارات را نسبت به اصل بدهى به ميزان 12 درصد در سال، به عنوان خسارت تأخير تأديه پيش بينى نموده است و بانكها نيز اين قانون را اجرا مى كنند، ليكن با توجّه به رقم مشخّص كه قانون تعيين كرده اوّلا: آيا اين خسارت شرعا ربا تلقّى مى شود يا خير و حكم آن چيست؟ ثانيا: با توجّه به تورّم موجود در كشور و كاسته شدن ارزش پول حتّى اگر تأخيرى هم در تأديه صورت نگيرد، آيا شخص قرض دهنده پول مى تواند ارزش آن را مطالبه كند؟

جواب 1

: خسارت دير كرد جنبه شرعى ندارد.

جواب 2

اشاره

: اگر زمان طولانى (مثلا چندين سال) طول بكشد و ارزش پول بسيار تغيير كند، احتياط واجب آن است كه مصالحه كنند يا ارزش امروز را در نظر بگيرند.

(2)

سؤال 32- [تأثير زمان در گرفتن خسارت تأخير تأديه

اشاره

: با توجّه به سقوط ارزش پول در جامعه كه از قديم الايّام تا به حال وجود داشته و در حال حاضر از شدّت بيشترى برخوردار مى باشد، در باب خسارت تأخير تأديه آيا طلبكار شرعا مى تواند خسارت را مطالبه كند آيا اين خسارت ربا محسوب نمى شود؟

ص: 150

جواب

: خسارت ديركرد ربا و حرام است ولى اگر فاصله زمانى و تورّم خيلى زياد باشد، بطورى كه پرداختن مبلغ مزبور عرفا اداء دين محسوب نشود بايد به حساب امروز بپردازد يا مصالحه كنند.

(1)

سؤال 33- [حكم تقاص در قرض ربوى

اشاره

: شخصى قرضى ربوى گرفته و اصل قرض را پرداخته و لكن مقدارى از سود آن را هنوز نپرداخته است، آيا مى تواند سود آن را نپردازد؟ و آيا مى تواند مقدار سودى را كه پرداخته به عنوان تقاصّ از اموال رباگيرنده بردارد؟

جواب

: اگر جنبه ربا داشته (نه مضاربه) پرداختن سود جنبه شرعى ندارد.

(2)

سؤال 34- [حكم سود بانكى

اشاره

: آيا هر گونه افزايش در وامها ربا به شمار مى آيد؟

جواب

: مانند مسئله سابق است.

(3)

سؤال 35- [آيا شخصيّت حقوقى و حقيقى در ربا تفاوت ايجاد مى كند؟]

جواب

: احتياط واجب اين است كه فرقى در ميان اين دو گذارده نشود.

(4)

سؤال 36- [حكم اجاره به شرط تمليك براى فرار از ربا]

اشاره

: ملكى به صورت مشاركت خريده مى شود و سپس يكى از شركاء سهم خود را به شريك ديگر، اجاره به شرط تمليك مى دهد، بطورى كه بعد از پرداخت تمامى اقساط (كه طبعا بيش از پولى است كه شريك براى آن سهم داده بود) قسمت مورد اجاره به ملكيّت مستأجر در مى آيد، آيا مى توان اين كار را كه در بانكها و يا شركتها، اشخاص حقوقى، و بعضا توسط اشخاص حقيقى صورت مى گيرد، راهى شرعى براى فرار از رباى قرضى دانست؟

جواب

: اگر قصد جدّى در اجاره به شرط تمليك بوده باشد مانعى ندارد، ولى اگر جنبه صورى دارد و براى فرار از ربا باشد جايز نيست.

(5)

سؤال 37- [ملاك تشخيص ربا در جامعه امروز چيست؟]

اشاره

آيا هر گونه افزوده بر سرمايه- و لو اسمى- رباست يا فقط افزايش در ماليّت و سرمايه رباست؟

جواب

: هر گونه افزايش در سرمايه را شامل مى شود، مگر در مواردى كه در بالا اشاره شد.

ص: 151

(1)

سؤال 38- [گرفتن سود به واسطه حيله هاى شرعى چه حكمى دارد؟]

اشاره

آيا حيله شرعى با ضميمه نمودن چيزى ديگر جايز است؟

جواب

: اگر منظور از حيله هاى شرعى، معاملات صورى بدون قصد جدّى است، مسلّما تأثيرى در حكم ربا ندارد.

و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ

پايان

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109