گذرنامه قيامت

مشخصات كتاب

شابك : 52000ريال: 978-600-60220-2-4

شماره كتابشناسي ملي : 2590432

عنوان و نام پديدآور : گذرنامه قيامت/ نويسنده سيدرضا طهماسبي.

وضعيت ويراست : [ ويراست 2].

مشخصات نشر : قم: مهر بيكران، 1391.

مشخصات ظاهري : 228 ص.

يادداشت : چاپ قبلي: رضا طهماسبي، 1380.

موضوع : اخلاق اسلامي

رده بندي ديويي : 297/61

رده بندي كنگره : BP247/8/ط9گ4 1391

سرشناسه : طهماسبي، سيدرضا، 1331 -

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

متن دستخط مبارك حضرت آيت الله مجلسي (مدّ ظلّه)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام علي خير خلقه و افضل ربّية محمّد و آله الطيّبين الطّاهرين

و بعد كتاب ارزشمند (گذرنامه قيامت) را كه از تأليفات جناب مستطاب زين الافاضل الكرام عمل الاعلام و حجة الاسلام آقاي حاج سيد رضا طهماسبي دامت تأييداته ميباشد ملاحظه نموده او را كتابي مفيد و ارزنده با بياني بس شيوا يافتم كه مورد استفاده عموم مؤمنين خواهد بود از خداوند منان مسئلت دارم مؤلّف محترم را پيوسته درنشر معارف ديني و ترويج آثار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مؤيّد و موفق بدارد و اسلام عليه و علي جميع اخواننا المؤمنين و رحمة الله و بركاته

سوم 3 ربيع الاول 1428

مطابق 90/10/7

ص: 10

پيشگفتار

حمد و سپاس و ستايش نامحدود سزاوار خالقي است كه به قدرت كامله خداونديش روح پاك لاهوتي را در عرصه عالم ناسوتي با پست ترين موجودات قرين و هم دوش قرار داد و به انوار فيض غير متناهيش قلوب بني آدم را منوّر گردانيد.

ستايش خداوندي كه ما را جزء پيروان آخرين پيامبرش بيافريد و به آخرين كتابش مخاطبمان ساخت و ما را با معارف آن كه عاليترين معارف است آشنا فرمود.

درود بي پايان برآخرين فرستاده او محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و اولين وصي آن حضرت علي ابن ابيطالب عليه السلام و آخرين آنها حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عجل الله تعالي فرجه الشريف).

سلام بر مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف

ص: 11

سلام بر مصلح جهان

سلام بر شيعيان و عاشقان دلباخته آن حضرت

سلام بر شما خواننده گرامي

اينكه انسان براي خود فرض كند كه مسير رستگاري و خوشبختي در اين جهان و جهان پس از مرگ، بدليل عدم اطلاع با سختيهايي روبرو است و موانعي بر سر راه او هست كه گذر از آنها گاهي براي همه و گاهي براي عده اي بسيار دشوار است و مانند كوهنوردي است كه براي صعود به قله اي نياز به تجهيزات لازم و كافي دارد، با اين فرض وجود گردنه ها در راه رضوان فرضيه باطل و غلط نيست،بلكه بجا و صحيح است و انسان به خود متذكر مي شود كه بايد با تجهيز كامل به بالاي قله هاي خوشبختي صعود نمايد.

همان طور كه حضرت علي عليه السلام فرموده اند:

وسائل سفر (آخرت) را آماده كنيد كه نداي رهسپاري ميان شما داده شده (و به سوي خدا) باز گرديد با توشه شايسته كه به آن دسترسي داريد، زيرا جلو شما گردنه ناهموار و منزلهاي ترس

ص: 12

آور و هولناك است كه از وارد شدن و توقف درآنها ناگزيريد. (1)

لذا، چند چيز مهم از تجهيزات، مايه قوت قلب شده و فرد را مصرّ به پيمودن مسير مي كند:

1- اعتماد به نفس 2- اعتماد به حق 3- عقل 4- عشق و ساير مواردي كه در طول كتاب از نظرتان خواهد گذشت.

وقتي سخن از اعتماد به نفس به ميان مي آيد نه تنها منافاتي با اعتماد به خداوند ندارد، بلكه اتكاء به پروردگار جهان و استمداد از نيروي لايزال الهي به قدرت نفس و بسط شخصيت مي انجامد.

انسان با ايمان، با اين كه از سرمايه اعتماد به نفس و استقلال شخصيت برخوردار است و از همه امكاناتي كه در اختيارش قرار گرفته به طور دقيق و كامل بهره برداري مي كند در عين حال هرگز روح خود را تنها در ميان علل و عوامل عادي محصور نمي سازد، لذا انسانيتش در همين جا متوقف نمي گردد بلكه در عرصه اوج و پرواز، همچنان به روي او باز و شعاع عملش بسيار وسيع و دامنه دار است و بخشي از نشاط روحي و فعاليتش54

ص: 13


1- نهج البلاغه فيض الاسلام ص 654

را به هدفهاي عالي زندگي اختصاص مي دهد.

آن كس كه كانون قلبش لبريز از ايمان است، اتكا به خداوندي دارد كه تدبير كليه امور در دست قدرت بي انتهاي اوست و در هيچ كاري شريك ندارد كه قرآن چنين مي فرمايد:

(ما يَفتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِن رَحمَةٍ فَلا مُمسِكَ لَها وَ ما يُمسِك فَلا مُرسِلَ لَهُ مِن بَعدِهِ وَ هُوَ العَزيزُ الحَكيمُ) (1)

خداوند رحمتي را كه به روي مردم بگشايد كسي نمي تواند جلو آنرا بگيرد، و هر چه را امساك كند (هر دري را بندد) كسي غير از او به (گشودن) فرستان آن نيست و او عزيز و حكيم است.

(يا اَيُّهَا النّاسُ اذكُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَيكُم هَل مِن خالِقِ غَيرُ اللهِ يَرزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ لا اِلهَ اِلّا هُوَ فَانّي تُؤفَكُون)

اي مردم! به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما (خودتان)، آيا خالقي غير از خود وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزي دهد؟ هيچ معبودي جز او نيست، با اين حال چگونه به سوي باطل منحرف مي شويد. 3

ص: 14


1- سوره فاطر آيه 3

آري گشاينده درهاي بسته اوست.

دري كه او از رحمت به روي مردم مي گشايد، هيچ كس نمي تواند ببندد و آن در را كه او ببندد هيچ كس جز او نمي تواند باز كند.

بشر به كجا مي تواند پناهنده شود كه از حيطه قدرت و نفوذ پروردگار بيرون باشد؟

پناه بردن به غير خدا نتيجه اي جز ذلّت و زبوني و پستي نخواهد داشت، مخلوق ناتواني كه خود در هر چيز نيازمند به خداوند يگانه است نمي تواند بدون امر و خواست او پناهگاه ديگري باشد.

براي انسان زيبنده تر از زيستن در كَنَف حمايت الهي نيست زيرا در اقيانوس طوفاني و پر حوادث زندگي بهترين وسيله نجات است كه مي توان به آغوش آن پناه برد.

اتكاء به آفريدگار هرگز به ضعف و ناتواني و بي تفاوتي منجر نخواهد گشت بلكه خود اعتمادي است كه قدرت اراده را نيرومند تر و هر اقدامي را، حتي در سخت ترين لحظات با جرأت و شهامت كم نظيري توأم مي سازد ريشه هر شك، ترديد و

ص: 15

وسوسه را از بيخ و بن مي سوزاند.

در سختي و آسايش، فروتن و خاضع بودن در برابر خداوند و اعتماد راسخ به اين حقيقت كه فوق تمام قدرت ها و علل و عوامل عادي اثر شگفتي را بجان مي بخشد در ضمير و قلب آدمي اطمينان و آرامش را پديد مي آورد كه در برابر هيچ رويدادي ارزش خود را از دست نداده و از كم و كيف آن كاسته نمي شود.

وقتي انسان جان و ادراكش را به حق وامي گذارد، تا آنجا كه ظرفيت دارد روحش از قبول اطاعت و تسليم به خداوند، سرشار مي گردد كه ديگر نه از كاميابيها سرمست و مغرور گشته و نه ناله اش از حوادث ناگوار بلند مي شود.

تمام اموري كه براي ديگران ايجاد ترس و خودباختگي مي كند در او اثر نامطلوبي نخواهد بخشيد و هيچگاه تسليم يأس و نوميدي كه منشاء بسياري از شكست هاست، نخواهد گرديد.

گذرنامه قيامت در مسير مبارزات پي گير مردان الهي در دوره هاي مختلف تاريخ با عوامل مخرب و افكار منحط جوامع، راه هدايت به سعادت و خوشبختي انسان بوده و از اين به بعد خواهد بود.

ص: 16

مردان الهي با اعتماد به نفس و اتكاء به خداوند توانستند و مي توانند. در عين نامساعد بودن شرائط، براي اجراي برنامه هاي خود (اطاعت از خدا) از همين عامل نامرئي ياري جويند و چون روحشان به نيروي لايزال الهي، پيوندي ناگسستني داشت، نبرد (با نفس) را تا مرحله پيروزي نهايي با قاطعيت هرچه تمامتر، دنبال كرده و مي كنند.

توجه به چگونگي وضع روحيه مسلمانان صدر اسلام كه بهترين نمونه، از لحاظ اعتماد به خداوند سبحان بوده، انسان را به شگفت درمي آورد و اين موضوع را به اثبات مي رساند كه هرگز نمي توان عجز و سستي و حالت منفي و بي تفاوتي را به كساني نسبت داد كه فداكاري و جهاد بي امان در راه پيشرفت عقيده و تلاش بسوي هدف و همچنين جنبش و فعاليت دائم به منظور ساختن يك جامعه نوين و سعادتمند در شرايط سخت و طاقت فرسا، شيوه آنان بود، مردان و زنان صدر اسلام نيز مانند اين زمان در معرض هجوم هاي بي وقفه و بي امان فرهنگي از سوي اجانب بودند.

آنهائي كه در اين مكتب پُر تحرك پرورش يافتند، هيچگاه

ص: 17

حالت عدم اعتماد بر وجودشان چيره نگشت و همين اراده استوار توام با آرامش بود كه راه پيشرفت را برويشان گشود و چنان اجتماع بي نظير و يگانه اي در تاريخ پديد آمد كه دانشمندان غير مسلمان در يكي دو قرن اخير از جميع جهات آنان را مي ستايند.

پس دشواريها و عوامل نامساعد، روح كسي را كه از اتكاء به خداوند عاري است، و شعاع ديدش از مرز ماديّات تجاوز نمي كند، در هم مي شكند و چنين فردي عقب نشيني مي كند.

اتكاء به نفس، بدون اتكاء به خداوند، هنگام هجوم مشكلات نمي تواند روح آدمي را از اضطراب نجات بخشد و چه بسا از كوچكترين حادثه اي كه خلاف ميل او اتفاق افتد، رنجي عظيم گريبانش را بيگيرد و از پا درآيد و نتواند حتي از يك پيچ و سربالائي گردنه ها در راه رضوان عبور كند.

اسلام به انگيزه هاي دروني و اصلي كه محرك رفتار انسانها مي شوند نظر مبسوط و اصيلي داشته و كارها را بر محور (نيّت) استوار ساخته و بر همين اساس ثابت و معين، درجه ارزش و قبولي اعمال را مشخص كرده است.

نيّت عاملي است كه اساساً سبب ترفيع درجات و قبولي اعمال

ص: 18

مي شود و همان هدف پاك و شرافتمندانه اي است كه جلب خشنودي ذات اقدس پروردگار در آن ملاحظه گردد.

بهترين نشانه استواري ايمان به خدا دارا بودن نيّت روحاني انسان است، دراين صورت عمل از ارزش خاصي برخوردار نخواهد شد و شخص در همه حالات، مورد حمايت و لطف بيكران خداي خود قرار خواهد گرفت، اين ملاك ارزنده و محكم از محدوده عمل و تحمّل و درك و احساس انسان بيرون نيست، كسي كه اشعه بزرگواري خدا بر جانش نتابيده و دلش خالي از اخلاص و ايمان بي شائبه است انگيزه اي كه وي را به انجام كارها وا مي دارد، سرچشمه اش يكي از دو چيز است:

يكي شهرت طلبي كه حتماً ناپايدار است و ديگر تمايل نفساني

چنين فردي عملش را خالي از روح و حقيقت آغاز مي كند و سپس به پايان مي رساند، به اين اميد كه او را به ديده احترام بنگرد و صاحب فضائل پاك انسانيش بدانند، همين عمل سبب مردود شدن و واپس زدگي كردار او خواهد شد و مطاع آلوده چنين فردي در پيشگاه خداوند بي ارزش است و بهايي ندارد و

ص: 19

سودي جز رسيدن به همان هدف محدود و ناچيز مورد نظرش، عايد وي نخواهد گشت.

حضرت علي عليه السلام درباره چنين اشخاص مي فرمايد/ك

(لِسانُ المُرائي جَميلٌ وَ في قَلبِهِ داءٌ دَخيلٌ (1))

زبان شخص خودنما و متظاهر، شيرين است در حالي كه در ضميرش بيماري عميقي وجود دارد.

(اَلاِفتِخارُ مِن صِغَرِ الاَقدار) (2)

به خود نازيدن و باليدن نشانه پستي قدر و منزلت و بي ارزشي آدمي است

كساني كه از اعتماد به نفس برخوردارند و بر عمل خود تكيه مي كنند نيازي به خودنمائي و تظاهر در خود احساس نخواهند كرد خودنمائي روش آنهايي است كه فاقد عمل و اعتمادند و از يك بيماري رنج مي برند.

معنائي را كه در چهارده قرن پيش، پيشواي اهل اخلاص حضرت علي عليه السلام بطور خلاصه بيان فرموده يكي از روانشناسان10

ص: 20


1- غرر الحكم ص 160
2- غرر الحكم ص 610

قرن بيستم به نام شاختر (1) باز كرده و به عنوان يك بررسي علمي رواني چنين بيان كرده (وسيله ديگري كه در عين ناكامي و عدم موفقيت براي جلب نظر ديگران بكار مي بريم، لاف زدن و از خود تعريف كردن است.)

پس به خود باليدن و خود را با دروغ گول زدن دردي را دوا نمي كند اما با اعتماد به نفس و اعتماد بخدا فرد عاقل عاشق مي شود و با صحيح فكر كردن، عاشق خوشبختي و سعادت واقعي، بي مهابا به سمت گردنه ها در راه رضوان حركت مي كند.

حال كه صحبت عقل و عشق بدنبال اعتماد به نفس و اعتماد به حق آمد سخني كوتاه درمورد اين دو، خالي از لطف نيست و آن اينكه نهاد انسان، كانوني براي اين دو نيروي عظيم و بزرگ است كه هر كدام از آنها در زندگي بشر نقش بسيار مهمي را بر عهده دارند: يكي قوه «عقل» است كه انسان با آن فكر مي كند، خوبي و بدي را تشخيص مي دهد، چون نيروي عقل به مانند چراغي پر نوري است كه مسير زندگي را براي انسان روشن مي سازد و آدمي را از راههاي پر پيچ و خم و تاريك زندگي عبور مي دهد وقل

ص: 21


1- به نقل

دوم «عشق» (1) و آن نيروئي است كه به زندگي حرارت و گرمي، جنبش و حركت مي بخشد و انسان را در راه نيل به كمال به تكاپو و كوشش واميدارد لذا در تعليم و تربيت انسان بايد هر دو جنبه در نظر گرفته شود و بدين جهت رهبران آسماني و آورندگان اديان كه مأمور تربيت صحيح بشر هستند براي تربيت بشر نه از راه «عقل» تنها، بلكه در تربيت انسان از هر دو عامل استفاده كرده و ميان اين دو نيروي بشري، موازنه اي برقرار نموده اند.

در مكتب انبياء نه يكباره انسان اسير عشق گشته - كه در اين صورت استقلال عقلي و ارادي را از دست مي دهد و نداي عقل خيرانديش بكلي خاموش مي گردد - و نه، بكلي دلش از ذوق عشق بي خبر مانده روحش افسرده و خاموش گشته است.

در مكتب پيامبران و فرستادگان خدا خوشبخترين مردم كساني هستند كه ميان دل و دماغ، عشق و عقل آنان تعادل برقرار باشد و لذا خود آنان عاقل ترين و عاشق ترين افراد بشرد.

ص: 22


1- مقصود از عشق در اينجا معني مبتذل آن در ميان افراد هوسران نيست بلكه هدف عواطف پرفروغ و احساسات عميق روحاني است كه همراه عقل در مسير زندگي پيش مي رود و به انسان در مشكلات نيرو مي بخشد.

بودند كه با ايمان به خدا و عشق ورزيدن به او و توكل برآن ذات اقدس و اعتماد به آن يگانه بي همتا لياقت پيامبري را كسب كردند و در هر دوره اي از زمان براي نجات بشريت از زير يوغ استبداد و بردگي و رهائي از ذلت آن كوششهاي فراوان نمودند.

هر انسان خواهان سعادت و خوشبختي ناب، در پيروي از فرستادگان خداوند يابد از هيچ كوششي دريغ نورزد و با همتي بلند جهت زندگي سعادتمندانه خود، در اين جهان و جهاني ديگر گامهاي بلند بردارد و با ايمان كامل، بوسيله علم، خود را راحت از قله ها و گردنه ها در راه رضوان عبور داده و به مقصود برسد ولي افرادي هم يافت مي شوند كه براي رسيدن به رضوان خداوند و تامين سعائت خويش شبيه طي الارض مسير را طي مي كنند و هيچ گردنه اي در مسير آنها نيست و آن بدين گونه ممكن مي شود كه فرد، با ايمان به خدا و اعتماد كامل به او و به كمك عقل خيرانديش خويش، به حق عشق مي ورزد كه در اين صورت از هر گونه جهالت و ناداني روگردان شده و تمايلات نفس را زير چكمه هاي اراده محكم، لگد مال كرده و فرمان او را به خواسته هاي دل هوسران ترجيح داده و خيلي ساده رضايت

ص: 23

خداوند را نصيب خود نموده است و اين بهترين وسيله و نزديكترين راه براي رسيدن به رضوان پروردگار است.

كتابي كه پيش رو داريد كوشيده است كه در مسير گردنه ها راه را از چاه نشان دهد و كساني كه دل خويش را از چشمه پرفيض الهي سيراب كرده اند و قلب آنها مملوّ از عشق بخدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و فرزندان آن حضرت عليه السلام است براي ادامه مسر بهره مند گرداند و پاسخگوي بعضي سئوالاتي است كه امروزه از ناحيه اين و آن، به منظور گمراهي جوامع شيعي اسلام ميرود تا اذهان را منحرف سازد.

اسلام عزيز، يك دين علمي است و رهبران اين دين مبين كه چهارده معصوم (صلوة الله عليهم اجمعين) هستند براي نجات انسانها از گمراهي و ضلالت به شاهراه هدايت و براي شكافته شدن دانه هاي علمي قرآن كه نتيجه اش شكوفائي زندگي انسانهاست گامهاي بلندي برداشته اند تا دروازه هاي در بسته دانش را به سوي بشر باز كنند.

جانشينان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي كسب دانش و عامل شدن هيچگونه زحمت و رنج نبرده اند، اينان دانش را از بشر فرا

ص: 24

نگرفته اند، دانش آنها از جانب پروردگار عالم به آنها افاضه شده و جميع انسانهاي سعادت طلب و خواهان خوشبختي در دو جهان ناگريز به پيروي از آن بزرگوارانند و پيروزي بر همه ذلتها و رسيدن به سعادت ناب بدون چون و چرا در گروه پيروي از آنان خواهد بود و اين اقتداء موجب مي شود كه پيمودن مسير از قلّه ها و گردنه هاي در راه رضوان آسان گردد و مؤمن، بدانجا كه رضوان خداوند است، راه يابد.

اين مجموعه مستدل و مستدرك است از سخنرانيهاي متعددي كه در مجالس مختلف داشته ام، جمع آوري گرديده و پس از اصلاحاتي به صورتي كه مشاهده مي فرمائيد درآورده ام كه مستند به آيات شريفه قرآن و احاديث معتبر اهلبيت (عليهم السلام) است آنچه خود نيز به آن پرداخته ام به زيبائي و رساتر شدن مطالب كتاب افزوده است. و مستفاد مقاله هاي دانشمندان متعدد و داستان نويسي و مورخين اسلامي بوده است.

بهر حال قصد، خدمت بوده و چنانچه در اين كتاب نقصي بچشم مي خورد و قصوري مشاهده مي گردد از ديده بزرگواري نظر كرده و براي اين حقير طلب مغفرت نمائيد و خاطرنشان

ص: 25

مي گردد كه بهترين تشويق برايم راهنمائي شما عزيزان همراه با دعاي خير است باميد اجابت و رضايت حضرت باري.

رَبِّ زِدني عِلماً وَ اَلحِقني بِالصّالِحينَ

اصفهان - سيد رضا طهماسبي

محرم 1432 - فروردين 1380

ص: 26

ص: 27

ص: 28

فصل اول: رهروان سعادت - صاحبان تفكر

اشاره

بسمه تعالي

زمينه فكر سازي يكي از اساسي ترين راه فكر كردن و اشاعه افكار صحيح است، محققين و متفكرين بزرگي كه به درجه كمال رسيده اند و قادر گشته اند كه از قله ها و گردنه ها در راه رضوان بالا روند، اول با ايمان و بعد با علم به درجه كمال و معرفت رسيده اند (از خداوند سبحان درس آموخته اند) كه مي فرمايد:

(يَرفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنكُم وَ الَّذينَ اُوتُو العِلمَ دَرَجاتٍ) (1)

خداوند درجه هاي برتري دهد كساني از شما را كه ايمان بياورند و كساني را كه دانشمند شده اند.

ص: 29


1- سوره مجادله آيه 11.

صاحب نظران به اين نظريه رسيده اند، كه با طلوع خورشيد و انعكاس اشعه تابناكش سرچشمه اي از نور، بنام روز، عبارتست از بيدار شدن حيات، براي تحقق دادن وظايفي كه بر عهده دارد و دين عبارت است از بيداري روح. براي تحقق دادن فضائل و كمالات انساني، كه فهم آنها بدون تفكر مسير نيست.

خداي متعال خورشيد را آفريد و اين خاصيت را به آن بخشيد، كه آن در جهان مادي تغيير و تحول ايجاد كند، و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را خلق كرده و اين خاصيت را به او كرامت فرموده كه روح انسان را ترقي و تعالي و تكامل بخشد.

وحي و تفكر: فردي، اين نظر را دارد كه اشعه وحي در وجود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بمنظور هدايت و ارشاد انسان، به شكلي (نوري) از بيان، منعكس ميگردد كه همه تاريكي ها را روشن مي كند و حرفهاي آن حضرت از جانب خداوند يكتا بوده و از جانب خود حرف نمي زند.

(ما ضَلَّ صاحِبُكُم وَ ما غَوي) (1)

كه هرگز دوست شما منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است.2.

ص: 30


1- سوره نجم آيه 2.

(وَ ما يَنطِقُ عَنِ الهَوي) (1)

و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد.

پس روشن مي گردد كه تفكر و انديشه پيغمبر اسلام، يك تفكر و انديشه الهي است و صاحبان فكر و افراد متفكر بايد بدانند و فهميده باشند كه رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم از سوي خود حرف نمي زند و از منبع پر فيضي تغذيه مي گردد كه آن منبع خداوند جلّ و اعلا است چون تربيت انسانها جزئي از رسالت آن حضرت است و براي اين منظور به محيط سالم نياز است و براي ايجاد آن ابتداء بايد از پرورش استفاده كرد و سپس به آموزش پرداخت، چون موضوع پرورش از اساسي ترين مسائل اجتماع انساني و در عين حال يگانه هدف مقدس پيامبران الهي مي باشد.

پيامبر گرامي اسلام، به تصريح قرآن، براي تربيت و تعليم جامع انساني برانگيخته شده است با اين تفاوت كه تربيت از نظر اسلام، اهميّت بيشتري دارد، برخلاف آنچه بر زبان محققان مسائل تربيتي جاري است كه آموزش از جلوتر از 3.

ص: 31


1- سوره نجم آيه 3.

پرورش ياد مي كنند.

اسلام گاهي پرورش را قبل از آموزش ذكر مي كند و مي فرمايد:

(هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الاُمييّنَ رَسُولاً مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَة) (1)

اوست كه در ميان درس نخوانده ها، پيامبري از خودشان برگزيد تا آنان را از صفات ناشايست، پاك گرداند (و تربيت كند) و كتاب آسماني و دستورات حكيمانه خدا را به آنها بياموزد.

با كمي انديشه و تفكر ملاحظه مي كنيد جمله (وَ يُزَكّيهِم) كه به معني تربيت و پرورش است قبل از جمله (وَ يُعَلِّمُهُم) آمده تا اهميت پرورش نسبت به آموزش يادآوري گردد.

اينجا نياز به تفكر و انديشه اي فراوان است كه در جاي ديگر، خداوند تعليم كتاب را بر تزكيه مقدم داشته است، چرا؟ و كجا؟

حضرت ابراهيم عليه السلام در مقام دعا بدرگاه احديت عرض مي كند:

(رَبَّنا وَابعَث فيهِم رَسُولاَ مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ2.

ص: 32


1- سوره جمعه آيه 2.

وَ الحِكمَةَ وَ يُزَكّيهِم اِنَّكَ اَنتَ العَزيزُ الحَكيمُ) (1)

حضرت ابراهيم عليه السلام درآيه قبل از اين، در مقام دعا از خداوند درخواست نموده بود كه از ذريه ما نيز امتي مسلمان براي خودت بدار و مناسك ما را، بما، نشان بده و سپس درخواست نمود (كه پروردگار ما) و در ميان آنان (ذريه يا امت) رسولي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان تلاوت كند و يا حكمتشان بياموزد و تزكيه شان كند كه آري تو تنها عزيز حكيمي.

شاهد، بر سر تزكيه است كه گاهي (اينجا) بعد از تعليم آمده و گاهي (سوره جمعه) قبل از تعليم آمده كه فرموده وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِمُهُمُ الكِتاب با توجه به اين مطلب كه در اين آيه موضوع تزكيه جلوتر از تعليم و حكمت آمده و در دعاي ابراهيم عليه السلام تعليم و حكمت جلوتر از تزكيه اين طور فهميده مي شود كه بدان جهت بوده كه آيه مورد بحث در مقام توصيف تربيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر مؤمنين است و آن امت، وضعشان آنطور بوده كه تاريخ گواهي مي دهد، تزكيه و تربيت براي آنان مقدم بر تعليم علوم حَقّه و معارف حقيقه است و آنچه را بنده استنباط مي كنم يك سامان3.

ص: 33


1- سوره بقره آيه 123.

دهي دقيق و نوعي تربيت و آماده سازي براي فرا گرفتن حكمت تعاليم عاليه اسلام است، يعني از حالت سردرگمي درآمده و جهت را آموزش مي بيند كه براي بهتر بندگي كردن، راه را بداند و اين به مانند شاگرد دبستاني است كه مثلا يكسال قبل از تحصيل او را با مدرسه و كتاب و محيط دبستان آشنا مي كنند و سپس تحصيل او شروع مي شود، از آن به بعد اين شاگرد با چگونگي ورود و خروج به مدرسه و اطاعت امر آموزگاران آشنائي پيدا كرده و اين مدت دانش آموز، نحوه تفكر در هر زمينه را فراگرفته و با آشنائي شروع به تعليم و تحصيل كرده و تفكرات او نيز جهت دار است و اين استنباط صحيح بنظر مي رسد.

با توجه به اينكه بحث صاحبان تفكر و انديشمندان مطرح است ذكر اين مطلب كه تفكرات بشر هميشه سازنده نيستند و گاهي نيز مخرب و خطرناكند، لازم است و همچنين ذكر اين نكته نيز ضروري است كه صاحبان هر فكر و انديشه هميشه خود را مُحقّ (1) دانسته و نتيجه افكار خود را خوب به حساب مي آورند.

اما صاحبان خرد و انديشه كه پس از تزكيه و تعليم كتاب، راهد.

ص: 34


1- نظر خود را صحيح مي داند حق را به خود مي دهد.

را پيدا كرده اند،تازه، اول كار آنهاست كه خداوند مي فرمايد:

(اِنَّ في خَلقِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ اختِلافِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ لَاياتٍ لِاُولِي الاَلبابِ) (1)

مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز نشانه هاي (روشن) براي صاحبان (تفكر) خرد و عقل است.

(اَلَّذينَ يَذكُرُونَ اللهَ قياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِم وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلقِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ رَبِّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّار) (2)

آنها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن وآنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، يادمي كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند (و مي گويند) بارالها اين را بيهوده نيافريده اي، منزهي تو، ما را از عذاب آتش نگه دار.

پس تربيت (تزكيه) قبل از تعليم زمينه مناسبي را براي هدايت فكر و انديشه فراهم مي سازد و شخص عالم و دانشمندي كه خود را مزيّن به تزكيه نموده، هم براي خود و هم جامعه، مفيد خواهد بود و منشأ خير دنيا و آخرت براي خود و ديگران مي گردد.1.

ص: 35


1- سوره آل عمران آيه 190.
2- سوره آل عمران آيه 191.

از نظر دور نماند كه در مسير تزكيه و تربيت دو عامل نقش اساسي و عمده را بعهده دارند كه اگر مربي از آن دو غافل بماند، تربيتي صورت نخواهد گرفت و شخص تحت تربيت، از اين نعمت بزرگ محروم خواهد ماند.

خداوند متعال در اين دو مورد مي فرمايد:

(وَ ما اَرسَلناكَ اِلّا مُبَشِّراً وَ نَذيراً) (1)

تو را جز نويدبَر و بيم رسان نفرستاده ايم.

- يا تو را نفرستاده ايم جز (اينكه) بشارت دهنده (باشي) و بيم رسان (به بندگان ما) ما در رسالت تو غير از بشير و نذير تكليفي بگردنت نگذاشته ايم، پس اگر اينان (گمراهان) و معانِد پروردگار خويشند و با دشمن او يعني شيطان همكاري مي كنند تو تقصيري نداري و ايشان نمي توانند خدا را خسته و ناتوان كنند و مكر و دشمني را به خود روا مي دارند.

همچنانكه فرموده:

(اِنَّ هذِهِ تَذكِرَةً فَمَن شاءَ اتَّخَذَ اِلي رَبِّهِ سَبيلاً) (2)

اين قرآن تنها تذكر است، حال هر كه مي خواهد راهي به9.

ص: 36


1- سوره فرقان آيه 56.
2- سوره مزمل آيه 19 و سوره دهر آيه 29.

سوي پروردگار خويش باز كند.

و در جاي ديگر مي فرمايد:

(قُل ما اَسئَلُكُم عَلَيهِ مِن اَجرٍ وَ ما اَنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ اِن هُو اِلّا ذِكرٌ لِلعالَمينَ) (1)

من در مقابل اين (رسالت) اجري از شما نمي خواهم و خود را به زحمت نمي اندازم، اين جز تذكري براي عالميان نيست.

از اين آيات چنان استفاده مي شود كه زمينه تربيت را بگونه اي بايد فراهم كرد كه مورد سوء استفاده قرار نگيرد.

پرورش صفات نيك و فضائل اخلاقي

پرورش صفات نيك و فضائل اخلاقي و سوزاندن ريشه هاي رذائل اخلاقي در گروه دو عامل است:

عامل اول محرك و برانگيزنده و عامل دوم مانع و بازدارنده و به عبارت ديگر، يكي از دو عامل مثبت و ديگري منفي است و در تمام نقاط جهان تربيت بدون (منهاي) يكي از اين دو عامل امكان پذير نيست.

ص: 37


1- سوره ص آيه 87.

عامل محرك و برانگيزنده، همان پاداش هاي خوبي است كه از طرف مربي براي انجام عملي مقرر مي گردد و يا، يادآوري نتايج ارزنده مي باشد كه خود عمل خواه ناخواه آنرا دنبال دارد.

مقصود از عامل بازدارنده، همان كيفرهائي است كه از جانب قانونگذار، متوجه مخالفان و گروه عصيان گر مي گردد و يا آغاز شوم و عواقب بدي است كه دامنگير افراد محروم و گنهكار مي شود.

مبارزه با جهل و ناداني - فرض كنيد آموزگاريست كه

فرض كنيد آموزگاريست كه مي خواهد در كلاس خود با عفريت و جهل و ناداني و افكار غلط و مخرّب مبارزه كند و دانش آموزاني را كه چندان به اندوختن دانش اظهار علاقه نمي كنند، به فراگيري علم و دانش وادار سازد.

يك چنين آموزگاري، براي رسيدن به مقصد بايد از دو عامل محرك و بازدارنده استفاده كند، از يك طرف بايد آثار و منافع سرشار علم و دانش را براي آنان تشريح كند و از طرف ديگر مضرّات جهل و ناداني كه روزگار انسان را سياه كرده و او را به

ص: 38

خاك ذلّت مي نشاند، بيان نمايد. در اين صورت است كه دانش آموزان با در نظر گرفتن آثار ارزنده علم، افكار خود را متوجه آثار جهل و بي سوادي مي نمايند و از عواملي كه آنان را به سوي آن مي كشند، دوري مي جويند.

با اين وصف پس يك چنين مربي هم بشير است و مبشّر، و هم نذير است و منذر، از باب مثال:

گروهي از جوانان كه به مواد مخدر معتاد شده اند اگر در اختيار مربي متفكر و دلسوزي قرار گيرند تا آنان را از چنگال چنين بيماري ملك برهاند، در اين راه، تنها تشويق و تعيين پاداش براي كساني كه با اراده قاطع، تصميم بر ترك آن بگيرند، كافي نيست بلكه بايد از عوامل بازدارنده مانند نشان دادن فيلمهاي مربوط به عواقب شوم و نكبت بار اعتياد به مواد مخدر و يا حبس و زندان و ديگر عوامل بازدارنده استفاده كرد.

در تمام جوامع مترقّي جهان، اگر تشويق و پاداش وجود دارد، تهديد و كفر نيز حكمفرما است و بزرگترين اشتباه اين است كه ما، در مراحل تربيت تنها از عوامل مثبت و محرك استفاده كرده، و از عوامل منفي و بازدارنده غفلت ورزيم.

ص: 39

جميع پليدي ها و پستي هائي كه تاكنون درعالم رؤيت شده و مي شود و همه جناياتي كه تا كنون اتفاق افتاده و بعداً اتفاق مي افتد، همه مولود افكار پست شيطان صفتان است و آنها افرادي هستند كه تربيت ديني ندارند و افكار آنها فقط مادي است.

دين و تأثير آن - دين است كه به فكر و انديشه جهت داده و با

دين است كه به فكر و انديشه جهت داده و با استفاده از عوامل برانگيزنده و بازدارنده سعي بر هدايت و تربيت و تزكيه انسانها نموده و ضلالت و گمراهي را به سعادت و خوشبختي تبديل نموده و جميع سلامتيهاي روحي، جسمي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي و ديني، دنيائي و آخرتي را با تزريق فكر صحيح كه از كلام خداوند سرچشمه گرفته است را، بوسيله دو عامل مبشّر و منذر جهت صحيح داده است.

هر نوع ترقي و تعالي صحيح در جامعه ديده مي شود، حتماً منشاء ديني دارد و خداوند متعال در قرآن مجيد تمام پيامبران آسماني را با چهره مبشّر و منذر يعني بشارت دهنده و بيم رسان

ص: 40

معرفي مي كند، چنانكه مي فرمايد:

فَبَعَثَ اللهُ النَبييّنَ مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرين (1)

خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهنده و از عواقب بد و شوم گناه بترسانند.

و در آيات متعددي پيامبر گرامي را بشير و نذير معرفي مي كند و از جمله در اين آيه مي فرمايد:

اِنّا اَرسَلناكَ بِالحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لا تُسئَلُ عَن اَصحابِ الجَحيمِ (2)

ما تو را به حق براي بشارت و تهديد (مردم جهان در برابر خوبيها و بديها) فرستاديم، و تو مسئول گمراهي دوزخيان (پس از انجام وظيفه خويش) نيستي.

و در جاي ديگر مي فرمايد:

يا اَهلَ الكِتاب قَد جاءَكُم رَسُولُنا يُبَيِّنُ لُكُم عَلي فِترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ اَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ فَقَد جاءَكُم بَشيرٌ وَ نَذيرٌ وَ اللهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ (3)9.

ص: 41


1- سوره بقره آيه 212.
2- سوره بقره آيه 119.
3- سوره مائده آيه 19.

اي اهل كتاب! رسول ما به سوي شما آمده در حالي كه به دنبال (فطرت) ميان پيامبران، حقايق را براي شما بيان مي كند مبادا (روز قيامت بگوئيد نه بشارت دهنده اي به سوي ما آمده و نه بيم دهنده اي (هم اكنون پيامبر) بشارت دهنده و بيم دهنده به سوي شما آمده و خداوند بر همه چيز توانا است.

اين آيات و مانند آنها كه در سوره هاي متعدد قرآن آمده، يك مطلب را خاطر نشان مي گرداند و آن اينكه اشاره به وظيفه خطير و حساس پيامبران و مخصوصاً پيغمبر اسلام كه خاتم الانبياء است مي نمايد و مي فرمايد:

ما تو را به حق فرستاديم، تو وظيفه داري دستورات ما را براي جمعيت (مردم) بيان نمائي، البته دعوتي كه توأم با (تشويق) و (بيم) باشد.

و در جايي ديگر از قرآن مجيد، مي فرمايد:

وَ ما اَرسَلناكَ اِلّا كافَةً لِلنّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِن اَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ (1)

ما تو را براي همه مردم فرستاديم تا (آنها را به پاداشهاي7.

ص: 42


1- سوره سبا آيه 27.

الهي) بشارت دهي و (از عذاب او)بترساني، ولي اكثر مردم نمي دانند.

و باز به اينگونه مي فرمايد:

اِنّا اَرسَلناكَ بِالحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ اِن مِن اُمَّةٍ اِلّا خَلا فيها نَذيرٌ (1)

ما تو را به حق براي بشارت و انذار فرستاديم، و هر امتي در گذشته انذار كننده اي داشته است.

نتيجه اي كه از آيات گذشته به دست مي آيد، اين است كه افرادي هستند هم چون مردگان و نابينايان كه سخنان انبياء در دل آنان كمترين اثري ندارد، بدنبال اين مطلب، در آيات مورد بحث براي اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در اين زمينه دلداري دهد تا زياد غمگين و ناراحت نگردد، به اين نظر - كه از اكثر مفسرين است توجه مي نمائيم - كه خداوند نخست مي فرمايد ما تو را به حق براي بشارت و انذار فرستاديم (محرك و برانگيزنده) و (مانع و بازدارنده) و هيچ امتي در گذشته نبود مگر اينكه انذار كننده اي داشت. همين قدر كه در انجام وظيفه (بشارت) و (انذار) كوتاهي نكني براي تو كافي است، تو نداي خود را (خداي را) به3.

ص: 43


1- سوره فاطر آيه 23.

گوش آنها برسان، به پاداشهاي الهي بشارت بده، واز كيفرهاي پروردگار آنها را بترسان خواه بپذيرند يا بر سر عناد و لجاج بايستند و باز اين از فرمايش خداوند سبحان است كه مي فرمايد:

بَشيراً وَ نَذيراً فَاَعرِض اَكثَرُهُم فَهُم لا يَسمَعُونَ (1)

قرآني كه بشارت دهنده و بيم دهنده است، ولي اكثر آنان روي گردان شدند، لذا چيزي نمي شنوند.

در اينجا ذكر دو مطلب لازم است!!

مطلب اول:

برخلاف انديشه هاي مسيحيان كه آئين مسيح را آئين محبت و خود او را مبشّر و سفير بشارت مي دانند تنها مهر و مودّت سازنده اجتماع و انسان كامل نيست و به جاي اين كه ا هل محبت باشيم بايد اهل هدف باشيم و اگر روزي مصالح اجتماع ايجاب كرد از عوامل قهر و خشم و بيم و انذار نيز استفاده كنيم.

مهر و مودت در موارد خشم و غضب، مايه تباهي اجتماع و از هم گسسته شدن نظامات زندگي است، كساني كه به نواميس و 4.

ص: 44


1- سوره فصلت آيه 4.

اموال مردم تجاوز مي كنند بايد تنبيه و مجازات شوند. لبخند زدن بر چهره قاتل و آزاد كردن زناكار و دزد، سبب گسترش جنايت در اجتماع مي گردد.

مثال:

دانش آموزي كه اوقات تحصيل خود را در مراكز آلوده، تباه مي كند و در پايان سال از عهده امتحانات بر نمي آيد و به هيچ تذكري گوش نمي دهد حتماً بايد مجازات شود و ارفاق به چنين فردي علاوه بر اين كه روح تحصيل را در ديگران مي كُشد و حقوق آنان را ضايع مي سازد خود، ستمي است براين فرد كه درس نخوانده بالا مي رود و سرانجام در اجتماع طرد مي شود و با سر به زمين مي خورد.

ص: 45

كيفر يا عامل بازدارنده (منذر) - در حقيقت كيفر و خشم

در حقيقت كيفر و خشم نسبت به اين افراد مهريست كه از جانب مربي بر اجتماع و چه بسا بر خود آن فرد گنهكار، مبذول مي شود و ظاهر كار خشم است و كيفر، ولي در باطن مهر است و محبت

مطلب دوم:

كيفرهائي كه در كمين اعمال ما نشسته اند بر دو نوعند:

گاهي كيفرهائي است قراردادي مانند بازداشت، زندان و جريمه هاي نقدي و غيره و گاهي كيفرهائي است كه اثر وضعي اعمال ما مي باشد، مانند عواقب شوم اعتياد به مواد مخدر و غيره كه سلامت و تندرستي انسان را به خطر افكنده و او را با بيماريهاي گوناگوني روبرو مي سازد. فرد مربي (مبشر و منذر) بايد از هر دو كيفر استفاده كند و هر دو را براي او تشريح نمايد.

در آئين اسلام هر دو نوع كيفر وجود دارد زيرا علاوه بر كيفرهاي تشريعي و قراردادي مانند بريدن دست دزد، تازيانه زدن به شرابخوار، كيفرهائي نيز در سرار ديگر است كه نتيجه

ص: 46

اعمال ما و ثمره كارهاي ما است

و اما پاداش!

عين مطلبي كه از نظرتان گذشت در پاداش نيز وجود دارد زيرا پاداش بر دو نوع است: يكي پاداشهاي تشريعي و قراردادي و ديگري پاداشهاي تكويني و خِلقتي كه با مقايسه به موضوع كيفر، هر دو نوع آن روشن مي گردد «بيم رسان و منذر» تا بشر را از نتايج تكويني اعمال و عواقب شوم گناه كه زندگي آنان را در هر دو جهان تباه مي سازد، بيم داده و بترساند. از اين بيان روشن مي گردد كه مقصود از ترس (بيم) از خداوند همان ترس مخالفت با قوانين اوست كه آثار بد و بسيار وخيمي در زندگي انسان دارد. اميرالمؤمنين عليه السلام در سخنان خود اين موضوعها را توصيه و سفارش مي فرمايد:

وَ لا يَخافَنَّ اِلّا ذَنبَه (1)

تنها از گناه خود بترسد و الا خدا مظهر رحمت است.

چنانچه در دعا مي خوانيم:

ص: 47


1- كلمات قصار نهج البلاغه شماره 82.

يا مَن وَسِعَت رَحمَتُهُ كُلَّ شَييء

اي خدائي كه رحمت او همه جهان را فراگرفته است.

ترس از چه؟

موضوع بحث تربيت و تزكيه بيان اين مطلب را مي طلبد كه فرد، تحت اوامر و نواهي مبشّر و منذر، كه داراي فكري قبل از زمان تزكيه است (مي باشد) و خود را در مسيري مشخص مي بيند و مي فهمد كه با فكر خوب و تعليم عالي به سعادت مي رسد و از آن پس بدنبال فراگرفتن نادانسته ها ميرود تا بداند و بفهمد، اين مسلم است كه هر انسان دانائي بدنبال راه بهتر و نزديكتر براي رسيدن به سعادت از هيچ كوششي دريغ نمي كند و بر اين نكته كه امكان دارد در مسير رسيدن به هدفش در معرض خطر قرار گيرد، احتياط را از نظر دور نداشته كه احتياط خود به خود در انسان ايجاد ترس مي كند ولي در اغلب موارد او را از خطر حفظ مي كند.

اما تربيت و تزكيه و دين عواملي هستند كه ترس انسان را مبدل به جرات نموده و در بيشتر موارد جرأت فرد با ايمان قوي،

ص: 48

بيشتر از طرف مقابل است.

فرد متّقي و متديّن فقط يك ترس دارد و آنهم از خداست.همانگونه كه در بحث قبل گذشت خداوند به پيامبرش مي فرمايد: ما تو را به حق براي بشارت و انذار فرستاديم و هر امتي در گذشته انذاركننده اي داشته است.

اين مهم، بدين خاطر است كه رفع هر نوع ترس، چه امنيّت جسمي، جاني، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، صنعتي و فكري و ... به خاطر رواج دو عامل مبشر و منذر، برانگيزنده و بازدارنده است و پيامبران از طرف خداوند مأمور به اجراي اين دو امر بودند كه تشويق كنند بشارت دهند و بيم رسان باشند كه مؤمنين خوشبخت شده و به سعادت واقعي دست يابند.

اما صاحبان افكار آلوده، اعتقادي غير از اين دارند و مي گويند آيا خوف و ترس، از عوامل پيدايش مذهب است؟

جامعه شناسان مادي صريحاً به اين سؤال پاسخ آري داده اند ... (1) و بعضي اضافه كرده اند كه ترس مادر مذاهب است!د.

ص: 49


1- براي كسب اطلاعات بيشتر به كتابهاي مباني جامعه شناسي تأليف علي اكبر ترابي و كتاب جامعه شناسي موريس دوورژه ترجمه ابوالفضل قاضي مراجعه شود.

بعضي از مورخان و فيلسوفان الهي اين عصر نيز معتقدند حداقل ترس، در پيدايش بعضي از مذاهب تأثير داشته است.

دليلشان را مورد توجه قرار دهيد كه آيا درست است يا خير؟

گفته اند: انسانهاي نخستين هنگامي به خود آمدند كه از چهار سو در محاصره عوامل كوبنده طبيعت قرار داشته اند، در حالي كه نه شهرها و آباديها ساخته شده بود و نه پناهگاهها و سيل بندها وجود داشتند و مراكز امن و امان كره زمين شناخته نشده بودند كه مردم به آنها پناه ببرند.

طوفانهاي وحشي نعره كنان آنان را در هم مي كوبيدند.

بارانهاي سيل آسا امان از آنها بريده بودند.

امواج طغيانگر درياها پي در پي و بي امان به سواحل حمله مي كردند و تا فاصله زيادي در خشكيها پيش مي رفتند و بشر همچون پركاهي روي امواج آن بي خبر مي غلطيد! گاهي به فراز كوهها پناه مي برد ناگهان لرزشي عظيم در كوه احساس مي كرد و صخره هاي بزرگ زير پاي او همانند گهواره (آنزمان كه هنوز گهواره اختراع نشده بود و انسان اصلاً آنرا نمي شناخت) تكان مي خورد، و به دنبال آن يك فرياد وحشتناك و گوش خراش از

ص: 50

كوه بر مي خاست و سيلي از مواد مذاب و سوزان از قله كوه سرازير مي شد و ... و آتشفشان با قدرت جهنميش شروع شده و همه چيز را در كام خود فرو مي برد.

اين انسان ضعيف، كه در آن روز از هميشه ناتوان تر بود پناهگاهي مي جست كه در برابر اينهمه دشمنان نيرومند وحشتزا، به آن پناه برد و چون در ميان وسايل مادي اين جهان كسي يا چيزي را كه بتواند اين غولهاي عظيم وحشت را مهار كند نمي يافت، ناچار دست به دامن عوامل فوق طبيعي مي زد و از آنها مي خواست كه او را در برابر اين همه دشمن خطرناك، ياري كنند و به حمايت او برخيزند، آنهم حمايتي بي دريغ و نجات آفرين و براي دست يافتن به آن عوامل فوق طبيعي، به نيايشها و عبادتها، قربانيها و مانند اينها مي پرداخت، پس بدين ترتيب بود كه مذهب در اعماق وجود انسان جوانه زد.

با كمال تأسف اين عقيده بعضي از فيلسوفان الهي است كه بدلائل علمي تر رد مي شوند.

يكي از مورخين كه خود براي مذهب، ريشه فطري قائل

ص: 51

است ويل دورانت است كه در كتاب مشرق زمين گهواره تمدن (1) درباره بعضي از مذاهب نخستين چنين نوشته است: همانگونه كه (لوكريتوس) حكيم رومي گفته، ترس نخستين، مادر خدايان است و از ميان اقسام ترس خوف از مرگ، مقام بهتري دارد.

حيات انسان ابتدائي در ميان هزاران مخاطره قرار داشته و بسيار كم اتفاق است كه كسي با مرگ طبيعي بميرد.

بيشتر مردم در اثر حمله هاي متجاوزانه ديگران و يا در نتيجه بيماريهاي مهلك پيش از آنكه به پيري برسند، از دنيا مي رفتند، به همين جهت است، كه انسان ابتدائي نمي توانسته باور كند كه مرگ يك حادقه و نمودي طبيعي است و به همين دليل هميشه براي آن علت فوق طبيعي تصور مي كرده است.

انيشتاين نيز مي گويد كه «هيجانات و احساسات موجد مذهب» بسيار مختلفند، براي يك انسان ابتدائي، ترس از مرگ، ترس از گرسنگي ترس از جانوران وحشي و ترس از مرض، ايجاد كننده زمينه مذهبي است.

انيشتاين با اينكه شخصاً به يك نوع ايمان مذهبي عالي و 9.

ص: 52


1- ص 89.

توجه به خدا، مُصرّاً پايبند و معتقد است؛ اما در كتاب دنيائي كه من مي بينم (1)

پس از اظهار بيان فوق اضافه مي كند كه فكر محدود و عدم رشد عقلي انسان بَدوي، براي خود، موجودات كم و بيش مشابهي مي سازد و بعد از آفريدن (در فكر خود) به اين فكر ميرود كه چگونه از خشم آنها جلوگيري كند و چطور بر سر لطفشان آورد، اين بود سخني از پيروان مكتب ترس و يا صاحب نظران درباره خوف.

- اما آيا واقعاً چنين است و مذاهب همه به علت ترس جان و مال و سپس گرسنگي و بيماري از روي تخيل بوجود آمده اند؟

پاسخ به اين سؤالات، انسان را در دريائي از فكر فرو مي برد.

- آيا حوادث و پديده هائي همچون سيل و طوفان و زلزله و آتشفشان حوادث استثنائي نيستند؟

- آيا مي توان باور كرد كه انسانهاي نخستين فقط اين عوامل استثنائي طبيعت را مي ديدند ولي از مشاهده نظم شگفت انگيز و پديده هائي همانند فصول چهارگانه با آن نظام مخصوص و4.

ص: 53


1- ص 54.

زيبائيها و شگفتيها و آثار و بركات آنها عاجز بودند؟

- آيا مي توان پذيرفت كه انسانهاي نخستين اصولاً اين نظام حساب شده و دقيق را نمي ديدند؟

- بهار را با آن همه زيبائيهايش؛ با آنهمه گلبرگها با آن شكوفه هاي وصف ناكردني، با آن طراوت رؤيائي با آن نسيم روح پرور، با آن هواي هيجان انگيز وزنده كننده، با آن عطرهاي مستي بخش كه همه از وجود عامل حسابگر فوق طبيعي حكايت مي كرد، نمي ديدند؟

- تابستان را با آن قدرت عظيم براي پرورش ميوه هاي جنگلي و محصولات «خود روي وحشي» بياباني و بارور كردن موجودات گوناگون زنده مشاهده نمي نمودند؟

- پائيز را با چهره پژمرده اما زيبا، با غمهاي گوارا و لذت بخش با آن مرحله انتقالي به فصل سرما؛ ملاحظه نمي كردند؟

- و سپس زمستان با آن بارانهاي پر بركت، با دانه هاي دل انگيز برف و آنهمه آمادگيها و آماده سازيهاي طبيعت؛ براي بهاري شكوفان و بارور، با چشم خود نمي ديدند؟

اتفاقاً انسانهاي نخستين بيش از انسانهاي غافل امروز در دل

ص: 54

طبيعت زندگي مي كردند و از مظاهر و زيبائيها و نظامهاي آن لذت مي بردند.

انسانهايي بودند كاملاً طبيعي و دست نخورده، نقش و نگار خيره كننده بالهاي پرندگاني كه شايد ما، در سال جز يكبار آنهم احتمالاً در باغ وحش به صورتي بي روح و رنگ پريده مي بينيم، آنها همه روزه مي ديدند و با يكديگر بزرگ شده بودند و انس گرفته بودند.

ريزش آبها، خواندن مرغها، چهره هاي مختلف و متنوع حيات و زندگي، وسائل دفاعي حيوانات، زندگي دسته جمعي حشرات، انواع پروانه ها، زنبورها، مگسهاي طلائي، مورچه ها، موريانه ها، شب پره ها و ... همه را در ساعات مختلف روز يا شب مي ديدند و با همان ذهن ساده خود، فكر مي كردند جائي كه ساختن يك پناهگاه كوچك از قطعات سنگ يا شاخه هاي درختان، نياز به فكر و انديشه دارد، چگونه اينهمه چهره هاي زيبا و جالب بدون نقشه و فكر به وجود آمده است؟

- آيا امواج اين موضوع، در مغز او قويتر بود يا امواج حوادث استثنائي و خطرناك؟

ص: 55

- چگونه مي توان دومي را عامل پيدايش تفكر مذهبي دانست نه اولي را؟

اين چند سؤال در بخش اولين سئوال بودند، و اما دومين سئوال!!

صرفنظر از نظامهاي طبيعي و برداشتي كه انسانهاي نخستين از آن داشتند، اصولاً اين سؤال پيش مي آيد كه چرا بشر ناتوان و وحشت زده در برابر عوامل خوفناك طبيعي، اساساً به فكر ماوراي طبيعت افتاد؟

- چه چيز اين فكر را در مغز او ايجاد كرد؟ اين مطلبي است كه دانشمند ارجمند آيت الله مكارم شيرازي طي مقاله اي به آن پاسخ داده اند طي همين سوال و آن اين است كه چرا به خود اين عوامل پناه نبرد؟

- چرا انسان نخستين وامانده به طبيعت التماس نكرد؟

- چرا از سيلاب و زلزله و آتشفشان، عاجزانه خواهش ننمود؟

- چرا براي خود قرباني نمي كرد؟ اين فكر كه فوق اين طبيعت، حقيقت ديگري هست كه حاكم بر اين عوامل كوبنده طبيعي است از چه راهي به او الهام گرديد؟

ص: 56

جز اينكه بايد قبول كنيم كه قبلاً چنان عاملي را از طريق نظامهاي جهان هستي شناخته بود و به او عشق مي ورزيد و خود را در آغوش او مي ديد، لذا به هنگام پيدايش پديده هاي وحشتناك، دست به دامن او مي شد؟

و سوّمين سئوال اين كه طرفداران فرضيه ترس، با اين فرضيه خواسته اند يك ريشه مادي براي مذهب بسازند (يعني بگويند مذهب، خدائي نيست و درآوردي است)، ولي در عين حال به يك نقطه قوت براي مذهب (خارج از حسن نيست) نيز اعتراف كرده اند كه:

مذهب اثر آرامبخشي در برابر حوادث سخت زندگي دارد، ايمان به مبدأ بزرگ علم و قدرت، براي جهان هستي مي تواند انسان وحشت زده تنها را به خود پناه دهد و از خطرات ترس، وحشت و بي پناهي برهاند و به اين وسيله نيرو و توانائي به او بخشد كه به مقابله با آنها برخيزد، با اتكاي به چنين پشتيباني، بر آنها تدريجاً پيروز گردد و نيز دستخوش اضطراب نشود و مأيوس و افسرده نگشته و نااميد به گوشه اي نخزد! پس به جاست كه بگويم و بگوئي و بگويند كه اين خوف و ترس منحصر

ص: 57

به انسانهاي نخستين نبود كه امروز هم چنين است و اين اثر آرامبخشي مذهب و كمك به حفظ خونسردي و مبارزه با يأس و افسردگي حتي در زندگي امروز بشر نيز هست.

زيرا خطرهاي زندگي امروز كمتر از خطرهاي گذشته نيست، مثلاً در يك سفر هوائي باز نشدن چرخ هواپيما با 700 مسافر به هنگام فرود آمدن، كه چيز ساده اي نيست، از هر سيلاب و زلزله اي خطرناكتر است زيرا نجات از سيلاب و زلزله با فرار كردن ممكن است، اما در اينجا (هواپيما) تمام راههاي فرار بسته است، جز خاموش نشستن و مرگ را با چشم خود به هنگام فرود اضطراري هواپيما ديدن، و گاهي از آستانه مرگ برگشتن و گاهي هم برنگشتن! امروز هم هيچ انساني نيست كه به هنگام درگير شدن با اينگونه خطرات ... هر كه باشد و هر چه باشد در اعماق دل خود نور اميدي كه ازجهان فوق طبيعت (امداد خداوندي) مي تابد احساس نكند و دست به دامن او نزند، اگر چه پس از فرود آمدن از هواپيما و رهائي يافتن از خطر، آنرا بكلي فراموش كند. آن چنان كه قرآن مي گويد: (هنگاميكه سوار بر كشتي مي شوند خدا را از روي اخلاص مي خوانند، اما هنگامي كه به خشكي

ص: 58

رسيدند دوباره به سراغ ... مي روند و خدا را فراموش مي كنند)

اين ترس و خوف، سرچشمه از آن جا مي گيرد كه انسان تمام خوشي و بدي ها را از فوق طبيعت و خالق جهان مي داند. البته ممكن است دراين جهت دچار اشتباه شود و بت را خدا بخواند و يا فرعون و نمرود را خدا بداند، ولي در اصل فهميده است كه قدرت خدا فوق قدرتهاست و اوست، در همه جا حاضر و ناظر، اگر فكر كند به وجود حضرت احديت و بي همتاي يكتا، براي او راه فكر صحيح باز شود و به فكر افتد و براساس تفكرات صحيح به اين نكته بپردازد كه اسلام بعد از ايمان به حق ره آوردي براي نجات بشر بجز علم و بوسيله آن نيارده، و تعليم و تعلم را اساس تقويت ايمان دانسته، علم بدون ايمان به درد نمي خورد و گمراهي آور است و براي انسان مضرّ و خطرناك است.

با ايمان به خدا و توكّل بر او و خواستن راه صحيح از او حتماً درهاي رحمت را كه ازآن جمله تفكر صحيح است، در هر زمينه به روي بنده باز مي گشايد.

ص: 59

پناهگاه فوق طبيعت

اين صحيح است كه انسان به هنگام سختيها و شدائد به پناهگاه فوق طبيعت فكر مي كند و ناگهان ذهن خود را متوجه آن نيروي مرموزي مي كند كه اينگونه حوادث را براي او بوجود آورده، پس نام او را خالق مي گذارد. اين فكر از انسان نخستين است كه با وحي و پيامبر از سوي خالق هستي آشنا نبود، اما پس از بعثت پيامبران و راهنمائي آنها در هر زمينه جهت كسب آسايش و شكرگزاري به درگاه حضرت احديت و خالق يكتا راه بهتر زندگي كردن در زمينه براي بشر باز شد و فقط با راهنمائي پيامبران عده اي نجات يافتند. آنان با الهام از آيات الهي به تفكر و انديشه و ادراك، راهنمائي شدند و راه را از چاه تشخيص دادند،مگر آنها كه خيره سري را پيشه كرده و با افكار شيطاني با فرامين الهي مخالفت نمودند و خداوند براي همان انسانهاي نخستين و بعد ازآنها بيانات قابل فهم و راه گشائي را بوسيله رسولان خود داشته است.

چنانچه مي فرمايد: اَللهُ يُبدَؤُ الخَلقَ ثُمَّ يُعيدُهُ ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعُون (1)

ص: 60


1- سوره روم آيه 11.

خداست كه خلق را نخست از عدم (نيستي) پديد آورد و باز به حالت اول بر مي گرداند و سپس همه به سوي او رجوع خواهند كرد.

وَ لِلّهِ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي الاَرضِ وَ اِلَي اللهِ تُرجَعُ الاُمُور (1)

زمين و آسمان ملك خداست و بازگشت همه موجودات به سوي اوست.

پس معلوم مي گردد كه انسانهاي نخستين همينطور خودبخود و بي حساب به وجود نيامده اند و خالقي داشته و دارند كه قدرتهاي فراواني دارد از جمله:

اَللهُ الَّذي رَفَعَ السَّمواتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَها ثُمَّ استَوي عَلَي العَرشِ وَ سَخَرَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ كُلَّ يَجري لِاَجَلٍ مُسَمًّي يُدَبِّرُ الاَمرَ يُفَصِّلُ الاياتِ لَعَلَّكُم بِلِقاءِ رَبَّكُم تُوقِنُون (2)

خداوند آن ذات پاكي است كه آسمانها را چنانكه مي بيند بدون ستون برافراشت سپس عرش را به پا داشت و خورشيد و ماه را مسخر ساخت كه در وقت و فاصله و مدار معين بگردش آيند و امر عالم هستي و نظامات محكم آنرا، تدبير و تنظيم2.

ص: 61


1- سوره آل عمران آيه 109.
2- سوره رعد آيه 2.

فرمود آيات قدرتش را به تفصيل منظم كرده، باشد كه شما بندگان به ملاقات پروردگارتان يقين پيدا كند.

هستي

ترديد نيست كه هستي از حركت بوجود آمده است، مقصود از حركت، امواج مختلفي است كه جهان هستي را پديد آورده است چون مي دانيم هر حركت محل و مكان را لازم دارد و بدون مكان، حركت امكان پذير نيست بنابراين بايد محل و مكاني كه اين امواج در آن پديد آمده است پيش از پيدايش آنها به وجود آمده باشد و شايد همه پيدايش مكان و اين فضاي بيكران در ايجاد مذكور بي تأثير نبوده است، مفيد بنظر مي رسد.

اول مكان - جهان هستي را بعضي كروي و برخي مستوي و عده اي حلزوني يا به اشكال ديگر دانسته اند. آنچه مسلم و با دوربينهاي پيشرفته نجومي ديده شده است ميليونها كهكشان اين جهان مرتباً از يكديگر دور مي شوند و مثل بادكنكي كه در آن مدام بدمند، در حال انبساط است و تا كي اين انبساط ادامه خواهد داشت، خدا مي داند!

ص: 62

دانشمندان با بيان اين فرضيه كه اين كهكشانها دوره اي منبسط و دوره اي منقبض مي گردند، خاطر نشان كرده اند: اگر جاذبه اي كه اين كهكشانها را از يكديگر دور مي سازد، باعث شود به همديگر نزديك شوند و جهان هستي بجاي انبساط مدام منقبض و فشرده گردد وقتي خواهد رسيد كه ديگر از زمان و مكان و جهان و جهانيان اثري باقي نماند.

دوم، زمان - گفتيم كه مكان يكي از عوامل اصلي خلقت است كه اساس پيدايش هستي بوده است. بايد زمان را نيز يكي از آن عوامل به حساب آوريم.

زمان از فاصله دو مكان يا دو اتفاق كه آنهم ناشي از مكانست احساس مي شود، مثل آنكه از محلي به محل ديگر مي رويم و زمان را از مدتي كه فاصله اين دو محل طي مي شود احساس مي كنيم، يا پس از انجام كاري به كار ديگر پردازيم و از فاصله دو اتفاق يعني پايان يك كار و شروع كار ديگر به زمان توج كنيم.

چنان كه مي گويند: فاصله اين شهر تا آن شهر يك ساعت راه است يا فاصله دو سياره چند روز، يا ماه، يا سال نوري است.

سوم جاذبه - يكي ديگر از عوامل هستي جاذبه است كه پايه

ص: 63

هستي روي آن قرار دارد و تمام ذرات اين جهان از اتم خرد و ناچيز تا كرات عظيم و جسيم آسمان و كهكشانهاي با عظمت و فراوان همه جاذب و مجذوب و تحت سيطره اين نيروي ازلي و ابدي مي باشند.

اگر اين نيروي مرموز از بين برود، بدون ترديد جهان هستي از هم مي پاشد. زيرا تمام اتمها و عناصر جهان و كرات و كهكشانهاي آسمان همه بوسيله جاذبه اي كه در داخل و خارج آنهاست و جابه كلي جهاني تشكيل و استقرار يافته اند، در صورتيكه بيقرارانه مدام و منظم در حركت و تكاپو هستند و آني از حركت باز نمي ايستند چون در جهاني كه حركت منشأ و علت هستي است سكون و حركت نكردن هر چيزي موجب فناي آن خواهد بود.

و اما حركت!! گفتيم هستي از حركت بوجود آمده و جهان از امواج مختلف ساخته و پرداخته شده است.

اين امواجي كه جهان با اين عظمت و جلال و زيبائي و جمال را بوجود آورده است و بر دو نوعند:

يا اسيرند يا آزاد!!

ص: 64

امواج اسير - تمام كهكشانها و ميلياردها كرات آسماني اعم از ثابت و سيّار و كره زمين و هر چه درآن است مثل كوه و دريا درخت و گياه، گل و ميوه، سنگ و فلز، انسان و حيوان و خلاصه همه اتمها جز امواجي اسير چيز ديگري نيستند كه به اشكال گوناگون درآمده اند.

امواج آزاد - امواج ديگر مانند امواج صوت، ماوراء صوت حرارت و نور و اشعه شبيه نور كه به چشم بشر نامرئي است، مانند اشعه مادون قرمز، ماوراء بنفش و امواج الكترومانيتيك مانند امواج راديو و اشعه ايكس و گاما، بي سيم و ديگر امواجي كه تاكنون كشف شده است ولي چشم بشر، فقط يك اكتاو را به عنوان نور درك مي كند و بقيه براي بشر نامرئي است، اين امواج آزادند (در زندان ماده اسير نيستند) و با فركانسهاي مختلفشان خواص گوناگون دارند، چنانكه اختلاف فركانس آنها باعث شده است عده اي صوت و دسته اي حرارت و گروهي نور و غيره باشند.

با توضيح مختصري كه راجع به امواج اسير و آزاد داده شد، باين نتيجه مي رسيم كه همه چيز اين جهان اعم از امواج اسير كه

ص: 65

ماده را تشكيل داده است يا موج آزاد و انرژي كه عبارتند از امواجي با ارتعاشات مختلف كه به صور گوناگون بروز و ظهور كرده اند و جميع اين تنظيمات و دستورات به آنها و آنچه در اين چند صفحه از نظرتان گذشت خود بخود نيامده و خالق، آفريدگار و بنظم آورنده آنها خداوند سبحان است كه بايد در برابر عظمت آن يكتاي يگانه سر تعظيم فرود آورد و با ايمان به او دين و مذهب معنا پيدا مي كند.

نبايد به نظريه هاي مخالف دين توجه كرد

نظريه جامعه شناسان مادي و از جمله ويل دورانت كه ترس را موجب بوجود آمدن دين مي داند و يا انشتاين كه خشم طبيعت و تلاش انسان را براي نجات خود، به امور فوق طبيعي متوسل دانسته و به وجود آمدن مذهب و دين را از روزنه تنگ نگاه مي كند و غير از اينها هم كساني بر اين عقيده بوده اند كه عدم عقل و خرد و در بين مردمان قديم و انسانهاي نخستين بدون دانش، باعث پذيرش مذهب گرديده و سپس به نسلهاي بعدي به ارث رسيده و از اين قبيل چَرَنيدات و شِرُووِرها تازگي ندارد كه

ص: 66

درگذشته هم وجود داشته است و ما در اينجا هر گونه ردّي را با هر تفسير و با هر بيان، خواه علمي و يا غير علمي براي دين مردود دانسته و با راهنمائيهاي قرآنمان كه كلام خداوند است، اَلا بِذِكرِ اللهِ تَطمَئِنَّ القُلُوب و فكر صحيح، انديشه و تعقل درست بيان مي كنيم. يكي از ويژگيهاي پيامبران تعقل درست بيان مي كنيم. يكي از ويژگيهاي پيامبران تعقل درست بوده و حضرت ابراهيم عليه السلام بوسيله آن، راه درست را انتخاب كرده و تا آنجا به پيش رفت كه خليل خداوند سبحان شد و يا خاتم انبياء صلي الله عليه و آله وسلم كه زندگي سراسر پربركت آن حضرت نشانگر اين مطلب است كه او از جانب خداوند يكتا مبعوث شده - كه در اول بحث اشاره شد - و اينكه بعضي در گذشته هاي دور و بعضي گذشته هاي نزديك و در قرن اخير و قرن حاضر مذهب را به مسخره مي گيرند و براي ردّ و آن به دلائيل واهي و به كلمات زيبا و نازيبا متوسل مي شوند، موضوع جديدي نيست و قرآن به اين مطلب اشاره فرموده است:

وَ لا يَحزُنكَ الَّذين يُسارِعُونَ فِي الكُفرِ اِنَّهُم لَن يَضُرُّوا اللهَ شَيئاً يُريدُ اللهُ اَلّا يَجعَلَ لَهُم حَظّاً فِي الاخِرَةِ وَ لَهُم عَذابٌ عَظيمٌ (1)

كساني كه در راه كفر بر يكديگر پيشي مي گيرند، تو را غمگين6.

ص: 67


1- سوره آل عمران آيه 176.

نسازند، زيرا آنها هرگز زياني به خداوند نمي رسانند (بعلاوه) خدا مي خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتيجه) بهره اي براي آنها در آخرت قرار ندهد، و براي آنها مجازات بزرگي است.

و سپس مي فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ اشتَرَوُا الكُفرَ بِالايمانِ لَن يَضُرُّوا اللهَ شَيئاً وَ لَهُم عَذابٌ اَليمٌ (1)

كساني كه ايمان را دادند وكفر را خريداري كردند هرگز به خدا زياني نمي رسانند و براي آنها مجازات دردناكي است.

گر چه در اين آيه روي سخن به پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و به دنبال حادثه دردناك اُحد است و خداوند، رسول گراميش را تسليت مي گويد كه اي پيامبر (2) از اينكه مي بيني جمعي در راه كفر، بر يكديگر پيشي مي گيرند، (و گويا با هم مسابقه گذاشته اند) هيچگاه غمگين مباش زيرا:

آنها هرگز هيچگونه زياني به خداوند نمي رسانند، بلكه خودشان در اين راه زيان مي بينند.3.

ص: 68


1- سوره آل عمران آيه 177.
2- تفسير الميزان جلد 7 و تفسير نمونه جلد 3.

نفع و ضرر و سود و زيان براي موجوداتي است كه وجودشان از خودشان نيست، پس معلوم است كه وجود خداوند متعال كه ازلي و ابدي است و وجودش نامحدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاي آنها هيچ اثري براي خداوند ندارد، مردم هستند كه در پناه ايمان، به تكامل رسيده و يا به خاطر كفر تنزل و سقوط كرده و به جاي پيمودن راه سعادت به جاده پر دست انداز شقاوت و بدبختي و تيره روزي مي روند.

ولي بايد از نظر دور نداشت كه مفاد آيات شريفه منحصر به زمان پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نبوده و در اين عصر نيز مي تواند مورد استفاده قرار گرفته و بشر را از رهنمودهاي خود بهره مند گرداند، بايد خاطرنشان گردد كه كفر ورزيدن نسبت به اديان الهي بخصوص در زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم منحصر به مردم آن عصر نبوده كه در اين زمان نيز كافران و منافقين بسيار با حيله هاي مدرن و پيشرفته و متنوع و متناسب با قشرهاي مختلف و متفاوت جامعه با عناوين گوناگون مي كوشند تا مؤمنين را منحرف كنند و يُسارِعُونَ فِي الكُفر را رواج بخشند و حال آنكه خود و ديگران را تباه مي كنند و نمي توانند هيچ زياني به خداوند

ص: 69

سبحان وارد سازند.

اين مطلب كه خدا و ديني وجود ندارد و عده اي براي حفظ منافعشان مي گويند انسانها براي نجات از قهر طبيعت، به قدرت تخيلي فوق طبيعي پناه برده و آن پناه را بر خود خالق و خدا تصور كرده اند كاملاً بي اساس و از بي ايماني و ناپاكي سرچشمه گرفته است و خدا مي خواهد آنها را در اين راه آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر راه بپيمايند كه كمترين بهره اي در آخرت نداشته باشند بلكه عذاب در انتظار آنها باشد.

گمان اين فكر غلط مي رود كه كفار، در راه كفر به يكديگر پيشي مي گيرند كه شايد خدا قادر به جلوگيري آنها نيست!

اينطور نيست، بلكه خداوند سبحان آزادي عمل به آنها داده تا هر چه مي توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است. بنابراين اگر گفتيم آيه شريفه نه تنها دلالت بر جبر ندارد، بلكه يكي از دلائل آزادي اراده است، بجا و صحيح است و چون اين مطلب را در آيه بعد بطور وسيعتر عنوان نموده كه مي فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ اشتَرَوُا الكُفرَ بِالايمانِ لَن يَضُرُّوا اللهَ شَيئاً وَ لَهُم عَذابٌ

ص: 70

اَليمٌ (1)

كساني كه ايمان را دادند و كفر را خريداري كردند هرگز به خدا زياني نمي رسانند و براي آنان مجازاتي است دردناك (بار خود را سنگينتر مي كنند)

و در خطبه اي كه بانوي شجاع اسلام حضرت زينب سلام الله عليها در شام برابر يزيد خودكامه جبار ايراد فرمود، با استدلال به آيه شريفه قرآن در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق روشن، گنهكار غير قابل بازگشت بود فرمود:

هان! اي يزيد آيا گمان مي كني كه چون زمين و آسمان را بر ما تنگ كردي و ما را شهر تا شهر مانند اسيران كوچ دادي، از منزلت و مكانت ما كاستي و بر حشمت و كرامت خود افزودي؟ قرب خود را در نزد حضرت يزدان زياد كردي كه از اين جهت آغاز تكبّر و تَنبّر نمودي و بر خويشتن بيني بيفزودي؟

نه، چنين نيست، اي يزيد عنان بازكش و لختي به خود باش، مگر فراموش كردي فرمايش خداوند سبحان را كه فرموده: (2)1.

ص: 71


1- سوره آل عمران آيه 177.
2- منتهي الامال ج 1 ص 561.

وَ لا يَحسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اِنَّما نُملي لَهُم خَيرٌ لِاَنفُسِهِم اِنَّما نُملي لَهُم لِيَزدادُوا وَ اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهينٌ (1)

آنها كه كافر شدند (و راه طغيان پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنها مهلت مي دهيم به سود آنهاست، ما به آنها مهلت مي دهيم كه بر گناه خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اي براي آنها مي باشد.

از اين آيه و آيات ديگري از قرآن استفاده مي شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتي كه زياد آلوده گناه نشده باشند، به وسيله زنگهاي بيدار باش و عكس العملهاي اعمالشان و گاهي بوسيله مجازاتهاي متناسب با اعمالي كه از آنها سر زده است، بيدار مي سازند و به راه حق باز مي گرداند. اينها كساني هستند كه هنوز شايستگي هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مي باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاي آنها نعمتي براي آنها محسوب مي شود (2) چنانكه در قرآن فرموده:

ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ وَ البَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِي النّاسِ لِيُذيقَهُم بَعضَ3.

ص: 72


1- سوره آل عمران آيه 178.
2- تفسير نمونه ج 3 ص 183.

الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُم يَرجِعُونَ (1)

در خشكي ها و درياها، فساد و تباهي بر اثر اعمال مردم، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتي از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند.

از اين آيه اينطور فهميده مي شود كه عده اي بخاطر تغيير نعمتهاي خداوند به خود آمده و بر مي گردند ولي عده اي از اصرار بر گناه و عصيان دارند غرق مي شوند و نافرماني را به حد نهائي مي رسانند، خداوند آنها را بحال خود وامي گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مي دهد، تا گناهشان سنگينتر و استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند، كه چنين افرادي راه برگشت خود را بسته اند و يا به اصطلاح پل هاي پشت سر خود را خراب كرده اند و لياقت و شايستگي هدايت الهي را كاملاً از دست داده اند. پس با مرور مختصري برگذشته بحث، اين نتيجه را ميگريم كه اجراي دستورات دين (اسلام) براي تضمين خوشبختي بشر ضروري است و اديان الهي، بخصوص دين مبين اسلام از جانب خداوند سبحان است چرا كه از اطاعت دستورات آن، بشر را از بدبختي و 1.

ص: 73


1- سوره روم آيه 41.

تيره روزي به بهترين راههاي سعادت راهنمائي كرده و ميكند و بخوبي معلوم مي شود كه هيچ ارتباطي با خرافي گرائيها يا من درآوردي هاي زمان قبل از اسلام ندارد و دروغ نيست و در اين راستا كسي بخاطر ترس و تهديد عوامل طبيعي به ذهن پروري فوق طبيعي نرفته، هيچگونه خيال بافي دركار نبوده و همه دستورات خداوند عَزّوجلّ و اعلاء است و علت اينكه خداوند مردم را به كار نيك دعوت و از كار زشت و نافرماني باز داشته است، سعادت و سلامت اين جهان و جهان ديگر او در گرو پذيرفتن دعوت خداوند و تأمين و تضمين خوشبختي اوست.

اصولاً همه اديان الهي منتقداني و بلكه دشمناني داشته اند و همه پيامبران و رسولان حضرت حق بدليل اينكه رسالتشان باعث نجات مردم بوده و دين پذيري مردم باعث ضرر و زيان عده اي مي گشته از اين رو، پذيرفتن اين مطلب كه انبياء و بالأخص خاتم النبيين صلي الله عليه و آله و سلم دشمن داشته اند، اجتناب ناپذير است و تاريخ، دشمني با پيامبر را از سوي ملحدين و كفار گواهي مي دهد.

مردان حق و مصلحان جهان كه براي اصلاح جامعه و پيشبرد

ص: 74

حقيقت دست به مبارزه مي زنند، عداوت و دشمني گروهي از گنهكاران آلوده را به خود جلب مي كنند، حتي پيامبران كه هيچ نقطه ضعفي در وجود آنان نبوده و از هر نوع آلودگي پاك و معصوم مي باشند، همگي بدون استثناء عداوت گروهي را برانگيخته و دشمناني داشتند.

تنها كساني دشمن ندارند كه خويش را از هر گونه مبارزه اجتماعي بيرون بكشند، به هيچ گونه فعاليت مثبتي دست نزنند، چنين افرادي با عداوت كسي روبرو نمي شوند.

اصولاً هر انقلاب (و رفورم) دشمن ساز و مخالف تراش است. انقلاب ايده اي منافع گروهي را به خاطر مي افكند، خشم آنان را در مسير ضد انقلاب بر مي انگيزد. افرادي كه از هر نوع مبارزه شانه خالي مي كنند، مي خواهند طوري زندگي نمايند كه همه طبقات ازآنان راضي گردند و پس از مرگ (بدن آنها را مسلمان با آب زمزم بشويد و مسيحي را در تابوت و صندوق طلائي بگذارند و يا هندوان را هندو بسوزاند) و مستقيماً به بهشت روند، با چنين طرز فكري نمي توانند افراد هدفي و مسلكي باشند.

ص: 75

مسيحيان افتخار مي ورزند كه آئين آنان آئين مهر و محبت است، مسيح آنان مبشّر مودّت مي باشد. ولي آنان از يك نكته غفلت ورزيده اند كه مهر، به تنهائي نمي تواند اجتماع را نجات دهد، بلكه مهر و مودت بايد با حقيقت نيز توام گردد، مثلاً در عين اينكه بايد به يتيم و بي نوا مهر ورزيد و به فكر كمك به افتادگان و درماندگان بود، بايد گنهكار را مجازات كرد و زنان و مرداني كه دامن عفت خود را آلوده ساخته اند تازيانه زد، زيرا اجراء كيفر، درباره افراد مجرم، مهريست كه زمامدار مردم به اجتماع مبذول مي دارد.

چنين كيفرهائي بسان سكه دو رويه است، برون آن تندي و خشم است ولي درون آن مهر است و علاقه. قرآن مجيد يك جا رسولش صلي الله عليه و آله و سلم را رَحمَةً لِلعالَمين (1) معرفي مي كند ولي در جاي ديگر او را نذير و بيم دهنده و مجري كيفرها و فرمانها مي داند كه مي فرمايد:

اِنّا اَرسَلناكَ بِالحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً (2)

ما تو را به حق براي بشارت و تهديد (مردم جهان در برابر9.

ص: 76


1- سوره انبياء آيه 170.
2- سوره بقره آيه 119.

خوبيها و بديها) فرستاديم.

بايد توجه نمود كه جلب عواطف گروهي بر اثر عدم اجراء قوانين يك محبت كاذب و مهر مضر بر پيكر اجتماع است كه بايد از ميان برود.

قرآن براي محو اين نوع مهرورزيهاي مضر، دستور مي دهد كه رافت و مهرباني به زنان و مردان آلوده، مانع از اجراء حدود و قوانين الهي نگردد چنانكه مي فرمايد:

وَ لا تَأخُذُكُم بِهِما رَأفَةٌ في دينِ الله (1)

رأفت و مهرباني مانع از اجزاء قوانين دين خدا نگردد.

تكرار اين مطلب به جاست كه پيامبران پايه گذاران دگرگونيهاي عميق در زندگي افراد بودند، و با اجراء قوانين و كيفرها، خشم گروهي را برانگيختند. در هيچ دوره اي صفحه زندگي آنها، خالي از دشمن نبود چنانكه مي فرمايد:

وَ كَذلِكَ جَعَلنا لِكُلِّ نَبٍّي عَدُوًّا مِنَ المُجرِمينَ (2)

اي پيامبر گرامي اگر افراد مجرم به عداوت و دشمني تو كمر بسته اند، پيامبران پيشين نيز مانند تو بودند و براي هر پيامبري1.

ص: 77


1- سوره نور آيه 1.
2- سوره ي فرقان آيه 31.

دشمني از افراد مجرم بوده است.

علت اينكه خداوند مي فرمايد: ما آنان را دشمنان پيامبران قرار داديم اين است كه ريشه دشمني اين افراد، اجراي دستورهاي خدا و پي ريزي دگرگوني در زندگي جامعه بود، كه به ضرر گروهي تمام مي شد و خشم آنان را بر مي انگيخت. ممكن است افراد فاسد و ظالم از اين موضوع سوء استفاده كنند و بگويند اگر ما دشمناني داريم، جاي شگفت نيست، پيامبران نيز دشمن داشته اند! ولي قرآن با يك تعبير كوتاه به اين گونه افراد پاسخ مي دهد كه دشمنان شما و دشمنان پيامبران يك تفاوت دارند و آن اينكه دشمنان پيمبران هميشه از مجرمان و گنهكاران بودند، در صورتي كه دشمنان ستمگران، طبقه صالح و پاك اجتماع مي باشند. سرانجام، خداوند به پيامبر خود وعده مي دهد كه از وجود دشمن نهراسد و مي فرمايد:

وَ كَفي بِرَبِّكَ هادياً وَ نَصيراً (1)

زيرا كه خداوند هادي و رهبر اوست.3.

ص: 78


1- سوره فرقان آيه 3.

يكي از گردنه ها

هر فردي در دوران زندگي به ويژه در فصل شباب و جواني، روي كشش طبيعي و خواست فطري، به رفاقت و دوستي علاقه دارد، زيرا يك دوست صميمي علاوه بر اينكه مايه انس و الفت مي باشد، مي تواند انسان را در بسياري از امور معنوي و مادي كمك و ياري دهد و شخصيت او را تقويت كند، استعدادهاي نهفته او را، شكوفا ساخته و به فعاليت درآورد، بخصوص دوستي هاي دوران جواني كه در توسعه شخصيت انسان، نقش مهمي را ايفا مي كند. حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

مَن فَقَد اَخافَي الله فَكَاَنَّما فَقَد اَشرف اَعضائَه (1)

هر كس دوست شايسته خود را كه به خاطر خدا با او پيوند دوستي بسته بود از دست بدهد، به مانند اين است كه شريفترين عضو خود را از دست بدهد.

پس مي توان گفت كه يكي از گردنه هاي حساس در راه رضوان انتخاب دوست و دوست يابي است كه انسان، در اين مسير گاهي نياز به مصاحب و همسفر راه پيدا مي كند و اگر در

ص: 79


1- غرر الحكم ص 723.

سفر با مصاحب خود هم عقيده نباشد مشكلات پيش بيني نشده اش برايش بوجود مي آيد كه آيات شريفه قرآن و مفسران بر حق آن مصرّ بر اين هستند كه دوست در زندگي دو جهان انسان تأثير به سزايي دارد، لذا عرض مي كنم كه براي پيمودن گردنه ها در راه رضوان مضاف به علم و دانش نياز به رفيق و مصاحب گاهي مسافر اين مسير را در رسيدن به هدف كه همان بالارفتن ازآن قله هاي سختي هاست ياري دهد ولي دوست نادان و جاهل و داراي صفات ناپسند و مردود، مسير انسان را تغيير داده و به بيراهه مي رود كه حضرت علي عليه السلام فرمود:

سَل منَ الرَّفيق قَبلَ الطَّريق (1)

پيش از آنكه درباره راه سئوال كني درباره رفيق راه سئوال كن.

گرايش به گرفتن دوست، از مسائل فطري و طبيعي است و هر فردي نسبت به آن از نهاد و باطن كشش دارد، از اين جهت لازم نيست در اين باره بيش از اين گفتگو كرده و يا ديگران را به دوست گيري دعوت نمائيم.1.

ص: 80


1- نهج البلاغه نامه 31.

نقطه حساس و مهم در موضوع رفاقت انتخاب دوست و اندازه گيري حدود رفاقت است، كه در سرنوشت انسان تأثير به سزايي دارد.

ميزان دوستي

دوستي بزرگسالان غالباً با يكديگر، با راهنمائي عقل انجام مي گيرد تا از وضع اخلاقي فردي، آگاه نباشند و يا از ديگر جهات وي مطمئن نگردند، با كسي طرح دوستي نمي ريزند، از اين جهت دوستي اين چنين افراد، حساب شده و پايدارتر مي باشد.

اما دوستي جوانان با همسالان خود، نوعاً از احساسات تندي سرچشمه گرفته و دور از محاسبات عقلي انجام مي گيرد، از اين جهت گاهي يك جوان صالح و بي آلايش با يك فرد تبهكار و خطرناك طرح دوستي مي ريزد، و سرنوشت خود را به دست وي مي سپارد.

گاهي در وجود انسان همه نوع آمادگي براي پذيرش حق وجود دارد، اما يك دوست نامناسب همه را بر باد مي دهد و گاهي بر عكس، همه نوع زمينه هاي زشت در فرد وجود دارد، اما

ص: 81

يك رفيق خوب و صالح، تمام زمينه هاي بد را به زمينه هاي خوب، مساعد و سازنده تبديل مي كند.

جاي شك نيست كه عامل سازنده شخصيت انسان، بعد از اراده و خواست و تصميم شخص در اموري است كه مهمترين آنها همنشين و دوست و معاشر است و از آنجا كه افكار و صفات اخلاقي دوست بر فرد تأثير گذار است و اين تأثير پذيري از نظر اسلام اهميت ويژه اي را به خود اختصاص داده است كه با راهنمائي هاي قرآن و بدنبال آن پيامبر و ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين خصوصيات آن ويژگيها مشخص مي گردد و لذا حضرت علي عليه السلام در اين باره فرمود:

مَنِ اشتَبَهَ عَلَيكُم اَمرَهُ وَ لَم تَعرِفُوا دينَهُ فَانظُرُوا اِلي خُلَطائِهِ فَاِن كانُوا اَهلَ دينِ اللهِ فَهُو علي دينِ اللهِ وَ اِن كانُوا عَلي غَير دينِ اللهِ فَلا خَطَّ مِن دينِ الله (1)

هرگاه وضع كسي بر شما مشتبه شد و ندانستيد دين او چيست (آيا پايبند به دين هست يا نه) به دوستان او نظر كنيد (به بينيد) اگر اهل دين و آئين خدا باشند او نيز پيرو دين3.

ص: 82


1- تفسير نمونه جلد 15 ص 73.

خداست و اگر بر آئيني غير از دين خدا بودند او نيز بهره اي از دين خدا نبرده (و بدرد شما نمي خورد)

و رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم نيز فرمودند:

اَلمَرءُ عَلي دينِ خَليلِه (1)

مرد بر روش دوست خود مي باشد.

و همچنين از حضرت سليمان نقل است كه فرمود:

لا تَحكُمُوا عَلي رَجُلٍ بِشَيءٍ حَتّي تَنظُرُوا اِلي مَن يُصاحِب، فَاِنَّما يَعرِفَ الرَّجُلِ بِاَشكالِهِ وَ اَقرانِهِ وَ يَنسِبِ اِلي اَصحابِهِ وَ اَخدانِهِ (2)

درباره مردي (تازه آشنا) قضاوت نكنيد تا به دوستان او نظر كنيد، براي اينكه انسان بوسيله دوستان و يارانش شناخته مي شود.

پس روشن مي گردد كه: 1- آيا او فرومايه است كه دوستي با چنين فردي منع شده 2- آيا فقط اهل دنيا است كه چنين افرادي مملو از نفاقند و نفاق دردي است كه بي دوا است.

و امام باقر عليه السلام فرموده اند:3.

ص: 83


1- نهج البلاغه 3077.
2- تفسير نمونه جلد 15 ص 73.

ص: 84

خود بوي تعفن مي آورد.

لذا رسول خدا و امامان بعد ازآن حضرت عليهم السلام در زمينه دوستي و خصوصيات دوست خوب كلمات دُرَرباري دارند كه علاوه برآنچه گذشت به تعدادي از آنها مختصر و كوتاه اشاره مي شود كه روشن گردد در مسير گردنه ها در راه رضوان انسان با چه افرادي معاشر و از چه كساني دوري نمايد كه خير و صلاح دنيا و آخرت او باشد خوبيها و زشتي هائي كه خدا و رسول خدا و پيشوايان دين ما در دوستان ما معرفي مي كنند بهترين راهنمائي و يكي از نعمتهاي بزرگ پروردگار است كه بايد به خاطر آن شاكر بود كه پيغمبر فرمودند:

ثَلاثُ يَصفينَ لَكَ وِدَّ اَخيكَ تُسَلِّمَ عَلَيهِ اِذا لَقَيتَهُ وَ تُوَسِّعَ لَهُ فِي المَجلِسِ وَ تَدعُوهُ بِاَحَبِّ اَسمائِهِ اِلَيهِ (1)

سه چيز محبت دوست را خالص مي كند:

1- وقتي او را ديدي سلامش كني

2- در مجلس جاي او را باز كنيت.

ص: 85


1- نهج البلاغه شماره 1293 ص 272 و اصول كافي جلد 4 ص 457 همين روايات از قول امام صادق آمده است.

3- او را به نيكوترين نام بخواني

علي عليه السلام هم چنين فرمود:

لا تَكُونَ الصَّديقُ صديقاً حَتّي يَحفَظُ اَخاهُ في ثَلاثٍ - في نِكبَتِهِ وَ غَيبَتِهِ وَ وَفاتِهِ (1)

كسي كه رعايت دوست خود را در سه وقت نكند دوست نيست. 1- رنج و گرفتاري او (و به جان و مال و زبان و هر گونه عملي او را همراهي نكند و گرنه دوست نيست) 2- در نبودن او (از گفت و شنودهاي ناروا حفظش كند و گرنه دوست نيست) 3- در مرگ او و بعد از وفاتش (ياد او نمايد به دعا و استغفار در غير اين صورت او دوست نيست)

پس دوست شناسي يك امر ضروري است كه انسان مؤمن به خدا اين درس را از اولياء خدا مي گيرد كه حضرت صادق عليه السلام مي فرمايد:

لا تَكُونَ الصَّداقَةُ اِلّا بِحُدُودِها فَمَن كانَت فيهِ هذِهِ الحُدُود اَو شَيءٌ مِنهُ وَ اِلّا فَلا تَنسِبهُ اِلي شَيءٌ مِنَ الصَّداقَةِ - فَاَوَّلَها اَن تَكُونَ سَريرَتُهُ وَ عَلانِيَتُهُ لَكَ واحِدَةً وَ الثانِيَةُ اَن يَري زَينَكَ زَينَهُ وَ شَينَكَ شَينَهُ وَ الثالِثَةَ8.

ص: 86


1- نهج البلاغه حكمت 130 ص 1078.

اَن لا تُغَيِّرَهُ عَلَيكَ وِلايَةٌ وَ لا مالٌ وَ الرّابِعَةُ لا يَمنَعَكَ شَيئاً تَنالَهُ مَقدُرَتُهُ وَ الخامِسَة وَ هِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ اَن لا يُسلِمكَ عِندَ النَّكَباتِ (1)

دوستي جز با رعايت حدود آن درست نيست، هر كه آن حدود را رعايت كند رفيق راستين و هر كه رعايت نكند او را به هيچ شمار (و آن حدود و شرائط عبارتند از)

1- آنكه ظاهر و باطن او با تو يكي باشد.

2- زيبائي و زينت تو را زينت خود بداند و زشتي تو را نيز زشتي خود ببيند.

3- اگر به ثروت و مقامي دست يافت وضع (دوستيش) دگرگون نشود.

4- آنچه بر آن توانائي دارد از تو دريغ نكند.

5- و اين مهمترين خصلتهاست كه تو را در گرفتاريها وانگذارد.ل.

ص: 87


1- تحف العقول.

امتحان دوست

بدون آزمايش نبايد كسي را بدوستي پذيرفت و رفاقت آزمايش شده بادوام تر است كه علي عليه السلام مي فرمايد:

مَنِ اتَّخَذَ اَخا بَعدَ حُسنِ الاِختيارِ دامَتُ مُحَبَّتَهُ وَ تَأَكَّدَت مَوَدَّتَهُ (1)

كسيكه بعد از آزمايش درست و صحيح انتخاب دوست نمايد رفاقتش بادوام و دوستيش استوار خواهد بود.

و امام باقر عليه السلام فرمود:

مَن غَضَبَ عَلَيكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ فَلَم يَقُل فيكَ سوءٍ فَاتَّخَذَهُ لَكَ خَليلاً (2)

كسيكه سه بار به تو غضب كند و حرف بدي درباره تو نزند پس او را به دوستي بگير.

و همچنين حضرت فرمود:

يَمتَحَنُ الصَّديقُ بِثَلاثِ خِصالٍ فَاِن لانَ مُؤاتِياً فيها فَهُوَ الصَّديقُ المُصافي وَ اِلّا كانَ صَديقَ رَخاءٍ لا صَديقَ شِدَّةٍ

دوست خود را مي توان به سه چيز آزمايش كرد اگر اين سه چيز در وجودش بود، دوستي او با صفا و بدون حيله است و گرنه

ص: 88


1- غرر الحكم.
2- به نقل از تاريخ يعقوبي.

دوران رفاه رفيق و به هنگام تنگدستي رفيق نيست.

تَبغي مِنهُ مالاً اَو تَامَنهُ عَلي مالٍ اَو تُشارِكُه في مَكرُوهٍ (1)

(و آن سه چيز مورد آزمون عبارتند از): 1- درخواست مال از او 2- امانت سپردن (مال و سخن) به او 3- مشاركت بهنگام پيشامدهاي ناگوار.

و ديگر از نشانه هاي دوستي اين است كه عيب تو را به خودت گوشزد كند و اين يك آزمون در دوست گيري است كه آيا غيبت تو را در نزد اين و آن خواهد برد يا نه حضرت علي عليه السلام فرموده اند:

مَن كاشِفَكَ في عَيبِكَ حَفِظَكَ في غَيبِكَ فَهُوَ الصَّديقُ فَاحفَظهُ

آنكس كه عيب تو را پيش رويت بگويد و در غياب تو ترا حفظ كند، دوست حقيقي توست پس او را حفظ كن.

قبل از آنكه كسي را مورد آزمون قرار دهيم و از روحيات او مطلع شده باشيم و بدون بررسي اصل و نسب او، نبايد وي را به دوستي برگزينيم زيرا مي خواهيم تا پايان عمر در خوشي و ناخوشي با او باشيم و او را مشاور و مددكار خود قرار دهيم و 0.

ص: 89


1- تحف العقول 470.

همچنين ما نيز براي او چنين باشيم لذا شايسته است با آزمايشي ديني و علمي او را انتخاب نمائيم و هيچ كس را بدون آزمايش بدوستي نگريم و اگر چنين نكرديم معلوم نيست دوام چنين دوستي تا چه اندازه است و گاهي به مانند اين است كه انسان ساختمان بسيار محكمي را روي تخته اي كه بر روي آب شناور است بنا كند، پس بايد منتظر بود كه هر لحظه به زير آب فرو رود. خود شخصاً در چند مورد نسبت به انتخاب دوست بي احتياطي كردم كه نتيجه اش همان ساختمان بر روي تخته شناور بود لذا بر همگان بخصوص جوانان عزيز لازم مي دانم كه در انتخاب دوست، جدي دقت كنند و در موقعي كه دوست قابل اعتماد نصيبشان شد قدرآنرا بدانند كه بدرد دنيا و آخرت خواهد خورد و از كارهائي كه دوستي را بر هم ميزند پرهيز كنند.

حضرت علي عليه السلام به فرزند خود امام حسن مجتبي مي فرمايد:

يا بُنَيَّ ايّاكَ وَ مُصادَقَةِ الاَحمَق، فَاِنَّه يُريدَ اَن يَنفَعَكَ فَيَضُرُّكَ

پسرم؛ از دوستي با نادان بپرهيز چون او مي خواهد به تو سود رساند ولي از روي ناداني ضرر مي رساند.

اِيّاكَ وَ مَصادَقَةَ البَخيل فَاِنَّهُ يَبعُدُ عَنكَ اَحوَجَ ما تَكوُنَ اِلَيهِ

ص: 90

از دوستي با بخيل بپرهيز زيرا او تو را هنگامي كه به شدت نيازمند او باشي رها مي كند.

اِيّاكَ وَ مُصادَقَةَ الفاجِرِ فَاِنَّهُ يَبيعُكَ بِالتّافِهِ

از دوستي با آلوده گناهكار بپرهيز زيرا كه او تو را به چيز كمي مي فروشد.

اِيّاكَ وَ مُصادَقَةَ الكَذّابِ فَاِنَّهُ كَالسَّرابِ يُقَرِّبُ عَلَيكَ البَعيدِ وَ يُبَعِّدُ عَلَيكَ القَريبِ (1)

از دوستي به دروغگو بپرهيز زيرا دروغگو چون سراب است دور را در نظر تو نزديك و نزديك و نزديك را در نظر تو دور جلوه مي دهد.

و همچنين آن حضرت فرمود:

اَصدِقاءُكَ ثَلاثَةٌ: صَدّيقُكَ وَ صَديقُ صَديقُكَ وَ عَدُوٌّ عَدُوُّك (2)

سه كس دوستان تو هستند: 1- دوست تو 2- دوست دوست تو 3- دشمن دشمن تو

اَحبِب حَبيبَكَ هَوناًما، عَسي اَن يَكُونَ بِغَيضِكَ يَوماً ما وَ اَبغِض5.

ص: 91


1- نهج البلاغه حكمت 37.
2- نهج البلاغه حكمت 285.

بِغَيضِكَ هَوناًما، عَسي اَن تَكُونَ حبيبِكَ يَوماً ما (1)

با دوست خود در دوستي اندازه نگهدار، از آن جهت كه اگر روزي با تو دشمن شود و در دشمني خود همچنين اندازه نگهدار بخاطر آنكه شايد روزي با تو دوست شود.

زيادند افراد تبهكار، وقتي پاي چوبه دار مي رسند، و مي دانند كه چراغ زندگي آنان چند لحظه ديگر به خاموشي خواهد گرائيد، پرده از روي راز خود برميدارند و عامل اصلي بدبختي خويش را دوستي هاي نسنجيده و رفيق بد معرفي مي كنند كه صفحات حوادث جرائد، گواه گويا بر چنين اعتراف و اقرارهاست.

دوستي براي جوان مؤمن بهتراز قرآن و رسول خدا و جانشينان آن حضرت و در خاتمه پيروان آنان و مردان حق و بندگان صالح خدا وجود ندارد، كه اگر جواني غير از اينها دوستي انتخاب كرد سخت پشيمان گشته وانگشت ندامت به دندان گيرد، چنانچه خداوند سبحان اين خبر را در قرآن داده است و فرموده:

وَ يَومَ يَعُضُّ الظالِمُ عَلي يَدَيهِ يَقُولُ يا لَيتَنيِ اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ3.

ص: 92


1- نهج البلاغه حكمت 258 ص 1133.

سًبيلاً (1)

روزي ستمگر به عنوان پشيماني دست به دندان ميگيرد و مي گويد اي كاش به همراه پيامبر راه حق را پيش مي گرفتم.

و جاي ديگر مي فرمايد:

يا وَيلَتني لَيتَني لَم اتَّخِذ فُلاناً خَليلاً (2)

واي بر من اي كاش فلاني را به دوستي نمي گرفتم.

لَقَد اَضَلَّني عَنِ الذِّكرِ بَعدَ اِذ جائَني وَ كانَ الشَّيطانُ لِلاِنسانِ خَذُولاً (3)

او (دوست بد) مرا از فرمان خدا (قرآن) پس از ابلاغ به من، بازداشت و شيطان مايه ذلت و خواري انسان است.9.

ص: 93


1- سوره فرقان آيه 27.
2- سوره فرقان آيه 28.
3- سوره فرقان آيه 29.

پس براي نجات فرار از جهل

پس براي نجات انسان بايد از انواع جهالتها دوري كند و به منظور رسيدن به خوشبختي، اول بايد خوشبختي را بشناسد و در رسيدن به سعادت و خوشبختي كه بالاي گردنه ها در راه رضوان است در مسيرش از كوره راههاي جهل عبور نكرده و جهل را چاه بداند و بدون علم وارد راهي نشود و مسير اصلي را طي كند كه جهالتها به اشكال مختلف در سر راه ظاهرند وانسان بدون توجه به گمراهي مي رسد و دنيا و آخرت خود را از دست مي دهد.

جهالت و انواع آن

در راه رفيق و دوست شناسي و دوست يابي بايد توجه داشت كه دوستي جاهلانه و جهل در دوست گيري هر دو به يكسان براي انسان مضر است و با رجوع به تاريخ روشن مي گردد كه جاهليتهايي كه تاكنون به وقوع پيوسته هر كدام چهره اي مشخص و منحصر بفرد دارند.

ص: 94

يك چهره از جاهليت

همه جاهليتها به آفريدگار جهان ايمان دارند و در اين امر مشتركند و اين بزرگترين خصوصيت مشترك همه خودسران جاهل است. بلكه مي توان آنرا اساس پديد آمدن جاهليت و همه خرافاتي دانست كه در مقام پند و كردار پديد آمده اند محمد قطب (1) يكي از دانشمندان اسلامي است كه به آن پرداخته و عزيزان مي توانند به كتب و آثار او مراجعه كنند.

عقيده صحيح، انسان را در جهان هستي به مقام صحيحي رهنمون شده واستوار مي دارد كه گامهايش را در همه حال از لغزش مصون داشته، راه مستقيمي كه وجدان، مشاعر، مبادي رفتار، كردار و همه چيزش را به راستي و استقامت در ميندازد، پيش رويش باز مي كند.

اما انسان چون (بوسيله دوست و همراه ناسالم و جاهل) در عقيده منحرف گرديد، بناچار واقعيت وجودش به تزلزل مي گرايد و درست مانند عقربه مغناطيسي كه چون از جهت تعيين شده خود روي بگرداند، نوسان و اضطراب سراپايش را فرا ميگيرد. در

ص: 95


1- سيماي جهل سيد قطب ترجمه خليليان.

اين موقع انسان گامهايش ميلغزد، مشاعرش خوب كار نمي كند، رفتار و وجدانش به حالاتي متغير و دگرگون در ميفتند و خلاصه آن سكون و آرامشي كه در پرتو عقيده صحيح و برنامه استوار سراسر وجودش را قبضه مي كرد، به يكباره از نهاد درونش رخت بر مي بندند و ... اين هنگامي است كه چهره اي از جاهليت در افق زندگي فرد نمودار مي گردد.

انحراف در عقيده ها يكي از مراحل جهل است

پس جاهليت در مرحله اول عبارت است از منحرف شدن از پرستش خداوند و خداپرستي كه انسان زندگي خود را با آن ارتباط داده و از جهل گريزان مي شود، ولي در مسير خداپرستي نيز جهالتهائي وجود دارد كه بايد آنها را شناخت و بايد بدنبال انحراف از خداپرستي، يك رشته لغزشها، از هم گسستگي ها و نوسانها كه رخ مي دهد، مانند نوسان در افكار، در روابط انسان و خدا، در روابط انسان با جهان و در روابط او و همنوعانش كاملاً متوجه باشد.

تاريخ بيانگر اين مطلب است كه هر جا در پرستش خداوند

ص: 96

انحرافي روي داده ارمغانش انحرافهايي در روابط انسانها با يكديگر و در افكار و پندارهاي آنان بوده است.

پس عقيده است كه باعث تنظيم همه اينهاست و (هم همراه كننده عقيده) اين نيز به خودي خود صورت مي گيرد، چون انسان بخواهد يا نخواهد. همينكه عقيده راست آمد وجود انسان سراپا به راستي مي گرايد و قدمهايش استوار مي گردد و چون عقيده متزلزل شد، در اين وقت است كه تزلزل بهمه جاي انسان رخنه و به جهالت رهنمود مي شود.

سدّ انحرافها - عقيده

بايد از نظر دور نداشت و اينرا دانست كه گاهي ديده مي شود در جائي عقيده وجود دارد، ولي سدّي براي انحرافها بوجود نيامده، بايد دانست كه اين عقيده بي جان است، مثلاً فرد خود را مسلمان ميداند و بر اين عقيده است ولي نماز نمي خواند، روزه نمي گيرد، خمس نمي دهد، جهاد نمي رود و همه گناهان را نيز بطور فاحش انجام مي دهد، اين عقيده نااستوار و بي جان و روح است.

ص: 97

عقيده، بايد وجودي زنده و متحرك، متكامل و همه جانبه داشته باشد. وجودي كه سراپاي انسان را در خود فرو برد. ادراكات، كردار، و پندار و تمام وجود انسان را فرا گيرد، نه اينكه تنها به بخشي از وجود و امور انسان بپردازد و در موقع دفاع بگويد كه من معتقد به خدا و دين اسلام هستم و ... بكند كه ضد عقيده است. پس در چنين حالتي در فرد، جاهليت رخ نمائي مي كند و عواقب وخيمي دامنگير چنين فردي خواهد شد.

خداپرستي بي محتوا بدرد نمي خورد كه اعراب زمان جاهليت نيز چنين و به او مؤمن بودند و بسويش دست نياز دراز ميكردند ولي اينها همه يك عبادت رنجور و معيوب بود كه قرآن بيانگر حالات آنهاست.

وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ قُلِ الحَمدُللهِ بَل اَكثَرُهُم لا يَعلَمُونَ (1)1.

ص: 98


1- سوره لقمان آيه 24 - بنا به نظر همه مفسرين و اتفاق نظر اكثر آنها از جمله علامه طباطبائي اين آيه اشاره است باينكه كفار نيز مانند عموم بشر مفطور بر توحيد و اعتراف بدانند، اعتراف ناخودآگاه، از اين جهت كه اگر از ايشان سئوال شود چه كسي آسمانها و زمين را آفريده؟ اعتراف خواهند كرد به اينكه خداي آنرا آفريده، و وقتي آفريدگار خدا باشد، پس مدبر آنها او خواهد بود، چون تدبير از خلقت جداشدني نيست. و وقتي خالق و مدير عالم خدا باشد؛ و آن منعمي كه نعمتها را زياد مي كند، مثلاً به يكي تنگ مي گيرد و به ديگري توسعه مي دهد. و نيز آن كسيكه همه ترسها و اميدها از اوست، پس معبود هم، اوست و شريكي برايش نيست، پس ناخودآگاه به وحدانيت خدا اعتراف دارند. لذا بر رسول گرامي خود كه صلواتش بر او باد، دستور مي دهد، تا خدا را براين اعتراف ناخودآگاهشان حمد گويد و آنگاه اشاره باين معنا مي كند كه اكثر آنان معناي اعتراف خود را كه خدا خالق است؛ و لوازم اين اعتراف را نمي دانند، (لا يعلمون) بله اندكي از ايشان اين معنا را مي داند، ولي آنها هم در برابر حق خضوع ندارند و آنرا دانسته و با يقين به آن انكار مي كند. تفسير الميزان جزء 21.

اگر از ايشان بپرسي آسمانها و زمين را چه كسي آفريد؟ جواب گويند: خدا، ولي بيشتر آنان نمي دانند.

وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَهُم لَيَقُولُنَّ فَاَنّي يُؤفَكُونَ (1)

اگر از ايشان بپرسي چه كسي ايشان را خلق كرده؟ خواهند گفت خدا (بگو با اين حال) بكجا منحرف ميشويد؟5.

ص: 99


1- سوره زخرف آيه 87 اگر از جاهلان و مشركان سئوال كني چه كسي خلقشان كرده؟ هر آينه مي گويند خدا، پس از راه حق منحرف مي شوند، بسوي باطل كه همان مسلك مشركان است، چون مشركان اعتراف دارند به اينكه جز ذات باري تعالي هيچ خالقي ديگر نيست، و از سوي ديگر از آنجا كه تدبير كه همان ملاك ربوبيت است منفك و جداي از خلق نيست، كه در اين كتاب (قرآن) مكرر توضيح داده شده، پس بايد اعتراف كنند؛ كه معبود تنها كسي است كه خلقت بدست اوست، و او خداي سبحان است. تفسير الميزان جزء 25.

قُل مَن يَرزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ اَمَّن يَملِكُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ مَن يُخرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيِّتِ وَ يُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ وَ مَن يُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَيَقُولُونَ اللهَ فَقُل اَفَلا تَتَّقوُنَ (1)1.

ص: 100


1- سوره يونس آيه 31 (به مشركان و بت پرستان كه در بيراهه سرگردانند) بگو چه كسي از آسمان و زمين شما را روزي مي دهد (رزق) روزي به معني عطا و بخشش مستمر است، و از آنجا كه، بخشنده تمام مواهب در حقيقت خداست (رازق) و (رزّاق) به معني حقيق تنها بر او اطلاق مي شود، و اگر اين كلمه در غير مورد او بكار رود، بدون شك جنبه مجازي دارد، مانند آيه 233 سوره بقره كه در زمينه زنان شيرده مي فرمايد: (پدران موظفند زناني را كه فرزندانشان را شير ميدهند بطور شايسته روزي دهند و لباس بپوشانند) در تفسير نمونه كه زير نظر دانشمند ارجمند آيت الله مكارم تنظيم گرديده اين نكته را يادآور شده است كه بيشتر روزيهاي انسان ازآسمان است، باران حيات بخش از آسمان مي بارد، و هوا كه مورد نياز همه موجودات زنده است نيز بر فراز زمين قرار گرفته، و از همه مهمتر نورآفتاب كه بدون آن هيچ موجود زنده و هيچگونه حركت و جنبشي در سرتاسر زمين وجود نخواهد داشت مگر كه ازآسمان است، و حتي حيوانات اعماق درياها از پرتو نور آفتاب زنده اند، زيرا مي دانيم غذاي بسياري از آنها گياهان بسيار كوچكي است كه در لابلاي امواج در سطح اقيانوس در برابر تابش نور آفتاب رشد و نمو مي كنند، و قسمت ديگري از آن حيوانات، از گوشت ديگر حيوانات دريا كه بوسيله مواد غذايي خود ريشه گياهان را تغذيه مي كند و شايد به همين دليل است كه در اين آيه نخست از ارزاق آسمان و سپس از ارزاق زمين سخن به ميان آمده. سپس به دو قسمت از مهمترين حواس انسان كه بدون آن در كسب علم و دانش براي بشر امكان پذير نيست اشاره كرده و مي فرمايد (بگو چه كسي است مالك و خالق گوش و چشم و قدرت دهنده اين دو حس آدمي است و بعد از دو پديده مرگ و حيات كه عجيب ترين پديده هاي عالم آفرينش است سخن به ميان آورده و مي گويد (و چه كسي زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مي كند؟) اين همان موضوعي است كه تاكنون عقل دانشمندان و علماي علوم طبيعي و زيست شناسان در آن حيران مانده اند كه چگونه، موجود زنده از موجود بي جان بوجود آمده است؟ آيا چنين چيزي كه تلاش و كوشش مداوم دانشمندان تاكنون درآن به جائي نرسيده است مي تواند يك امري ساده و وابسته به تصادف و حوادث رهبري نشده و بدون برنامه و هدف طبيعت بوده باشد؟ بدون شك خداوند سبحان نه تنها در آغاز موجود زنده را از موجودات بي جان زمين آفريده است بلكه علاوه بر اين سنت او بر اين قرار گرفته كه حيات نيز جاوداني نباشد و به همين جهت مرگ را در دل حيات آفريده، تا از اين طريق ميدان را براي دگرگونيها و تكامل باز گرداند. در تفسير آيه 31 سوره لقمان اين احتمال داده شده كه علاوه بر مرگ و حيات مادي، مرگ و حيات معنوي را نيز شامل مي شود زيرا انسانهاي هوشمند و پاكدامن و با ايمان را مي بينم كه گاهي از پدر و مادي آلوده و بي ايمان و گمراه متولد مي شوند و برعكس آن نيز مشاهده شده است كه برخلاف قاون وراثت، انسانهاي بي ارزش و مرده از پدر و مادري ارزشمند بوجود آمده اند و به اين مضمون در روايات متعددي در جلد اول تفسير برهان ص 543 ذيل آيه 95 سوره انعام آمده و اشاره شده است، البته مانعي ندارد كه آيه فوق اشاره به هر دو قسمت باشد زيرا هر دو عجائب آفرينش و از پديده هاي اعجاب انگيز جهانند و روشنفكران اين حقيقتند كه علاوه بر عوامل طبيعي، دست قدرت آفريدگار عالم و حكيمي در كار است و بعد اضافه مي كنند: «چه كسي است كه امور اين جهان را تدبير مي كند» در حقيقت نخست، سخن از آفرينش مواهب و سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبّر آنها است. بعد از آنكه قرآن اين سئوالات را مطرح مي كند بلافاصله مي فرمايد (آنها بزودي در پاسخ خواهند گفت: الله از اين جمله به خوبي استفاده مي شود كه حتي مشركان و بت پرستان عصر جاهليت خالق و رازق و حياتبخش و مدير امور جهان هستي را خدا مي دانستند و اين حقيقت را از طريق عقل و هم از راه فطرت و خداوند در آخر اين آيه مي فرمايد: اي محمد صلي الله عليه و آله و سلم به آنها بگو (افلا تتقون) آيا با اين حال تقوا را پيشه نمي كنيد؟ تنها كسي شايسته عبادت و پرستش است كه آفرينش و تدبير جهان بدست او است، اگر عبادت به خاطر شايستگي و عظمت ذات معبود باشد، اين شايستگي و عظمت تنها در خداست و اگر براي اين باشد كه مي تواند سرچشمه سود و زيان باشد! اين نيز مخصوص خداست. تفسير نمونه جزء 11.

ص: 101

بگو چه كسي شما را از آسمان و زمين روزي مي دهد و يا چه كسي مالك (خالق) گوش و چشمهاست و چه كسي زنده را مرده و مرده را زنده خارج مي سازد و چه كسي امور جهان را تدبير مي كند؟ بزودي در پاسخ مي گويند خدا، بگو پس چرا تقوي پيشه نمي كنيد (و از خدا نمي ترسيد)؟

قُل لِمَنِ الاَرضُ وَ مَن فيها اِن كُنتُم تَعلَمُونَ (1)

بگو آيا مي دانيد كه زمين و آنچه در آن است از آن كيست؟اگر دانش داريد.3.

ص: 102


1- سوره مؤمنون آيه 83.

سَيَقُولُونَ للهِ قُل اَفَلا تَذَكَّرُونَ (1)

خواهند گفت از خداست بگو پس چرا متذكر نمي شويد؟

قُل مَن بِيَدِهِ مَلَكوُتُ كُلِّ شَيءٍ وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيهِ اِن كُنتُم تَعلَمُونَ (2)

بگو كيست كه فرمانروايي همه چيز به دست اوست كه پناه مي دهد ولي خود پناه نمي خواهد، اگر مي دانيد.

سَيَقُولُونَ للهِ قُل فَاِنّي تُسحَرُونَ (3)

پاسخ خواهند داد كه خدا، بگو بنابراين چرا وچگونه سرگردانيد (يا بفريب و فسون مفتون شده ايد)

پس خواننده عزيز! با ملاحظه اين مطلب كه اعراب جاهليت خدا را مي شناختند و هم باور داشتند كه او آفريننده و با تدبير است و فرمانروايي تمام اشياء بدست او مي باشد. تثبيت اين معنا كه چون اين شناسائي كامل نبوده و ايمان واقعي به خدا نداشتند و علاوه در همه چيز تابع دستورات او نبودند به همين لحاظ غرق در جاهليت شدند، ذهن را روشنتر مي كند و در قرآن نيز9.

ص: 103


1- سوره مؤمنون آيه 84.
2- سوره مؤمنون آيه 87.
3- سوره مؤمنون آيه 89.

چنين آمده: وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدرِهِ: خدا را چنانكه سزاوار شناختن اوست، نشناختند. اِذ قالُوا ما اَنزَلَ اللهَ عَلي بَشَرٍ مِن شَيءٍ: زماني كه گفتند: خدا بر هيچ بشري چيزي نازل نكرده قُل مَن اَنزَلَ الكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسي نوُراً وَ هُديً لِلنّاسِ تَجعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبدُونَها وَ تُخفُونَ كَثيراً وَ عَلِمتُم ما لَم تَعلَمُوا اَنتُم وَ لا آباؤُكُم (1)

بگو كتابي را كه موسي آورد و براي مردم نور هدايتي بود چه كسي نازل كرد؟ شما كمي از آنرا در خرده هائي (كاغذ) مي نويسيد و آشكارش مي كنيد و بسياري از نهان مي سازيد و چيزهائي را كه نه شما و نه پدرانتان نمي دانستيد تعليم يافتيد.

انحراف در عقيده

مردم زمان جاهليت پروردگار را مي شناختند ولي با نتايج و پي آمدهاي عاقلانه و طبيعي اين شناسائي، خداياني براي خويشتن مي تراشيدند و اين انحرافي در عقيده آنان بود. و لازم مي آمد كه با اعتقاد به بودن خدا، احكام او را در زندگي بكار نبندند و به اين دلايل، اعراب كافر شدند و از اينرو جاهل و نادان

ص: 104


1- سوره انعام آيه 91.

بشمار آمدند. جاهليتي كه قرآن عيوبش را بر شمرده است شامل اين هر دو قسمت است كه قسمت اول مربوط به عقيده، كه آنان خدايان مجعول را به منظور تقرب و نزديكي به خدا پرستش مي كردند. و قرآن چنين مي فرمايد:

اَلا للهِ الدّينُ الخالِصُ (1)

آگاه باشيد، دين بي شائبه تنها براي خداست.

وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ اَولياءَ ما نَعبُدُهُم اِلّا لِيَقرِبُونا اِلَي اللهِ زُلفي (2)

و آن كساني كه جز او دوست مي گيرند مي گويند، ايشانرا بدين جهت عبادت مي كنيم كه ما را به خدا بسيار نزديك سازند.

دومين مرحله جهل و موضوع احكام

در بررسي مختصري از اولين مرحله جهل گفتيم كه جاهليت عبارت است از منحرف شدن از پرستش خداوند و خداپرستي و در مرحله دوم موضوع احكام آسماني را مطرح، كه قرآن بسيار تأكيد بر آن احكام داشته و بيان اين مطلب كه هيچگاه نبايد بين

ص: 105


1- سوره زمر آيه 3.
2- سوره زمر آيه 4.

عقيده و عمل جدايي باشد و نمي توان مؤمني را يافت كه از فرمان الهي سرباز زند و يا ايماني را يافت كه صاحب آن ايمان از احكام آسماني سرپيچي نمايد يا كسي شئون زندگي خود را از سلطه خدا خارج بداند، لازم است، بداند قادر حّي توانا موضوع احكام آسماني را بيان مي فرمايد كه در اينجا به تعدادي از آيات خداوند اشاره مي شود.

اِنّا اَنزَلنَا التَّوريةَ فيها هُديً وَ نُوراً يَحكُمُ بِهَا النَبييّونَ الَّذينَ اَسلَمُوا لِلّذينَ هادُوا وَ الرَبانيّونَ وَ الاَخبارَ بِمَا استُحفِظُوا مِن كِتابِ اللهِ وَ كانُوا عَلَيهِ شُهداءَ فَلا تَخشَوُ النّاسَ وَ اخشَونَ وَ لا تَشتَرُوا بِاياتي ثَمَناً قَليلاً وَ مَن لَم يَحكُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الكافِرُونَ (1)

ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت ونور بود و پيامبران كه تسليم در برابر خدا بودند، با آن، براي يهوديان حكم مي كردن و (همچنين) علماء و دانشمندان به اين كتاب الهي كه به آنها سپرده شده بود و برآن گواه بودند، داوري مي نمودند، بنابراين (از داوري كردن بر طبق آن آيات خدا) از مردم (جاهل) نهراسيد و از من (خدا) بترسيد و آيات مرا به بهاي ناچيز4.

ص: 106


1- سوره مائده آيه 44.

نفروشيد و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند كافرند.

وَ كَتَبنا عَلَيهِم فيها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ وَ العَينَ بِالعَينِ وَ الاَنفَ بِالاَنفِ وَ الاُذُنَ بِالاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِه كَفّارَةٌ لَهُ وَ مَن يَحكُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ (1)

(اشاره به بني اسرائيل و آنچه در تورات آمده) و برآنها مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بيني در مقابل بيني و گوش در مقابل گوش و دندان در برابر دندان، مي باشد و هر زخمي قصاص دارد و اگر كسي آن را ببخشد (صرف نظر از قصاص كند) كفاره (گناه) او محسوب مي شود. و هر كس به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است.

وَ قَفَّينا عَلي آثارِهِم بِعيسي ابنِ مَريمَ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَديهِ مِنَ التَوريةِ وَ آتَيناهُ الاِنجيلَ فيه هُديً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّوريةِ وَ هُدًي وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقينَ (2)

و به دنبال آنها (پيامبران پيشين) عيسي بن مريم را قرار داديم كه به آنچه پيش از او فرستاديم شده بود از تورات تصديق6.

ص: 107


1- سوره مائده آيه 45.
2- سوره مائده آيه 46.

داشت و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت مي كرد و هدايت و موعظه براي پرهيزكاران بود.

وَ ليَحكُمَ اَهلُ الاِنجيلِ بِما اَنزَلَ اللهُ فيهِ وَ مَن لَم يَحكُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ (1)

به اهل انجيل (پيروان مسيح) گفتيم بايد به آنچه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند و كساني كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي كنند فاسق هستند.

وَ اَنزَلنا اِلَيكَ الكِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَديهِ مِنَ الكِتابِ وَ مُهَيمِناً عَلَيهِ فَاحكُم بَينَهُم بِما اَنزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِع اَهوائَهُم عَمّا جائَكَ مِنَ الحَقِّ لِكُلِّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُم اُمَّةً واحِدَةً وَ لكِن لِيَبلُوَكُم في ما اتيكُم فَاستَبَقُوا الخَيراتِ اِلَي اللهِ مَرجِعُكُم جَميعاً فَيُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم فيهِ تَختَلِفُونَ (2)

و اين كتاب را بحق بر تو نازل كرديم، در حالي كه كتب پيشين را تصديق مي كند و حافظ و نگهبان آنها است، بنابراين بر طبق احكامي كه خدا نازل كرده در ميان آنها حكم كن، و از هوا و هوسهاي آنها پيروي مكن، و از احكام الهي روي مگردان،8.

ص: 108


1- سوره مائده آيه 47.
2- سوره مائده آيه 48.

ما براي هر كدام از شما آئين و طريقه روشني قرار داديم و اگر خدا مي خواست، همه شما را امت واحدي قرار مي داد ولي خدا مي خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد بنابراين بكوشيد و در نيكيها به يكديگر سبقت جوئيد، بازگشت همه شما به سوي خدا است و ازآنچه درآن اختلاف كرده ايد به شما خبر خواهد داد.

وَ اَنِ احكُم بَينَهُم بِما اَنزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِع اَهوائَهُم وَاحذَرهُم اَن يَفتِنُوكَ عَن بَعضِ ما اَنزَلَ اللهُ اِلَيكَ فَاِن تَوَلَّوا فَاعلَم اَنَّما يُريدُ اللهُ اَن يُصيبَهُم بِبَعضِ ذُنُوبِهِم وَ اِن كَثيراً مِنَ النّاسِ فاسِقُونَ (1)

و بايد در ميان آنها (اهل كتاب) طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كني و از هوسهاي آنان پيروي مكن و بر حذر باش كه مبادا تو را از بغض احكامي كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند، و اگر آنها (از حكم و داوري تو) روي گردانند بدان خداوند مي خواهد آنها را بخاطر پاره اي از گناهانشان مجازات كند و بسياري از مردم فاسقند.

اَفَحُكمَ الجاهِلَيّةِ يَبغِونَ وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ (2)0.

ص: 109


1- سوره مائده آيه 49.
2- سوره مائده آيه 50.

آنها حكم جاهليت را (از تو) مي خواهند، و چه كسي براي افراد باايمان بهتر از خدا حكم مي كند؟

وَ لا تَاكُلُوا مِمّا لَم يُذكَرِ اسمُ اللهِ عَلَيهِ وَ اِنَّهُ لَفِسقٌ وَ اِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ اِلي اَوليائِهِم لِيُجادِلُوكُم وَ اِن اَطَعتُمُونَهُم اِنَّكُم لَمُشرِكُونَ (1)

و ازآن قرباني كه نام خدا بر آن ياد نشده است مخوريد، چه، اين گناه است شياطين به دوستان خود الهام مي كنند تا با شما به مجادله برخيزند و اگر از ايشان پيروي كنيد مشرك خواهيد بود.

با بيانات روشن قرآن واضح است كه موضوع احكام عيناً مانند عقايد است و ميان اين دو فرقي نيست. يا بايد به آنچه كه خدا دستور داده حكم نمود و يا مشرك شد و به جاهليت پيوست.

شناخت خدا و ايمان كامل و پيروي بدون چون و چراي از او اجراي دستورهايش را، مي طلبد و درست همانگونه كه مقام الوهيت به تنهايي از آن اوست. آفريدگار و مالك جهانيان نيز اوست. و تنها خداست كه از فرمانش نمي توان (مؤمن) سرباز زد. گرچه بظاهر عقيده و احكام دو چيز متمايز بنظر مي آيند ولي در اصل هر دو يكي هستند، هدفشان هم يكي است. و در انتها،1.

ص: 110


1- سوره انعام آيه 121.

ايمان به خدا و تسليم در برابر او نتيجه عقيده و احكام است.

خلاصه و كوتاه عرض كنم كه هر نشاني كه جاهليت را مشخص ميكند همان نشان نيز منشا پديده جهل به حساب آمده، بي ايماني به خدا و كرنش نكردن در برابر او نشانه جهل است و ديگر فرقي نمي كند كه در عقيده است يا در كردار.

ايمان وعقيده، آدمي را به يگانگي خدا رهنمون مي سازد و در مقام عمل هم تنها خدا را شايسته صدور فرمان مي شناسد. اما جاهليت كه نقطه مقابل ايمانست، مردم را بسوي خدايان و حكمفرمايان ديگري هدايت مي نمايد.

سومين نشانه هاي جاهليت - هواپرستي

در صفحات قبل به اختصار با شواهدي از قرآن به مراحل ابتدائي و اوليه و ثانويه جاهليت پرداخته شده و حال به سومين نشانه آن پرداخته مي شود. و اينكه چون خودسر جاهل پيشه به دستورهاي آسماني پاي بند نيست، ناچار از تمايلات خويش پيروي مي كند. هر چه دل ازآن خوشش مي آيد از آن پيروي كردن، بي آنكه عقل و ايمان در صحيح و ناصحيح بودن آن

ص: 111

دخالتي داشته باشد.

و اين يكي از نشانه هاي فرد خودسر است واز بي ايماني سرچشمه گرفته است و قرآن مي فرمايد:

وَ اَنِ احكُم بَينَهُم بِما اَنزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِع اَهوائَهُم وَ احذَرهُم اَن يَفتَنُوكَ عَن بَعضِ ما اَنزَلَ اللهُ (1)

و ... اي پيامبر، در ميان آنها (اهل كتاب جاهل) طبق آنچه خدا بر تو نازل كرده حكم كن و از هوسهاي آنها پيروي مكن و بر حذر باش كه مبادا تو را از بعض احكامي كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند.

پس اين دو موضوع كه با هم پيوند ديرينه دارند بايد از يكديگر جدا شوند، يا ايمان به خدا كه در آن تسليم از او نهفته، يا جاهليت كه سلوك به اقتضاي تمايلات دل است.

هر دستور و قانوني كه بر خلاف كتاب آسماني و شريعت باشد، نوعي اجراي تمايلات نفساني است و البته اينرا خدا مقرر فرموده و مصداق آن در تاريخ زندگي ملتها مكرراً ديده شده است و اين تمايلات و پيروي از خواهشهاي دل است كه پيوسته زمان9.

ص: 112


1- سوره مائده آيه 49.

بزمان و قرن به قرن تحت شرايط محيط و مزاج و حالتهاي خاص ملتها به صور گوناگون در مي آيد ولي هميشه تمايلات يكدسته خاص از مردم است كه سرنوشت بقيه و سايرين را تعيين و آنان را برده خويش مي سازد اما تنها شريعت آسماني و قرآن خداوند است كه بدون تحريف و هر گونه آلايشي از تمايلات سركش پاك و منزه مانده است و خدا همه را مساوي آفريده و تنها ملاك برتري انسان پرهيزكاري است كه او در قرآن مي فرمايد:

يا اَيُّهَا النّاسَ اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثي وَ جَعَلنا شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكرَمَ عِندَاللهِ اَتقيكُم اِنَ اللهَ عَليمٌ خَبيرٌ (1)6.

ص: 113


1- سوره حجرات آيه 13 مي فرمايد اي مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم كه منظور همان بازگشت نسبت انسانها به آدم و حوا، است بنابراين چون همه از ريشه واحدي هستند معني ندارد كه از نظر نسب و قبيله بر يكديگر افتخار كنند و اگر خداوند براي هر قبيله و طائفه اي ويژگيهائي آفريده براي حفظ نظم زندگي اجتماعي مردم است، چرا كه اين تفاوتها سبب شناسائي است، و بدون شناسائي افراد، نظم در جامعه انساني حكمفرما نمي شود چرا كه هرگاه همه يكسان و شبيه يكديگر و همانند بودند، هرج و مرج عظيمي سراسر جامعه انساني را فرا گرفت. بهر حال قرآن مجيد بعد از آنكه بزرگترين مايه مباهات و مفاخره عصر جاهلي يعني نسب و قبيله را از كار مياندازد، به سراغ معيار واقعي ارزشي رفته و مي افزايد گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست و به اين ترتيب قلم سرخ بر تمام امتيازات ظاهري و مادي كشيده و اصالت و واقعيت را به مساله تقوا و پرهيزكاري و خداترسي مي دهد و مي گويد براي تقرب به خدا و نزديكي به ساحت مقدس او هيچ امتيازي جز تقوا مؤثر نيست. تفسير نمونه جزء 26.

اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و (برايتان) تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد ولي گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست خداوند دانا و خبير است.

و من كه خدا هستم روزي شما را مي دهم و نيازي نيز به روزي شما ندارم، پس اين روزي خدادادي را به هدر ندهيد و با پيروي از تمايلات دل و گوش بفرمان شدن خواسته هاي دل از خدا روي متابيد كه خداوند آن كس را كه بيشتر گوش بفرمان است بيشتر دوست داشته و گرامي مي دارد.

ما اُريدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ ما اُريدُ اَن يُطعِمُونَ (1)

هرگز ازآنها نمي خواهم كه بمن روزي دهند، و نمي خواهم مرا اطعام كنند.

اِنَّ اللهَ هُوَ الرَزّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتينُ (2)

خداوند روزي دهنده و صاحب قوت و قدرت است.8.

ص: 114


1- سوره ذاريات آيه 57.
2- سوره ذاريات آيه 58.

زورگوئي چهارمين خودسران جاهليت است

يكي از نشانه هاي جاهليت وجود گردنكشاني است كه پيوسته كوشيده و مي كوشند تا مردم را از عبادت خداي يگانه منصرف كرده و به فرمانهاي سود جويانه وادارشان كنند كه تاريخ نشان داده، هرگاه مردم مؤمن در برابر كفر جاهلي، ايستادگي كرده و از راه خدا به صراط ديگري نرفته خداوند آنها را ياري فرمود و مدد رسانده و هرگاه مانند بيد ضعيفي بودند و در برابر باد ضعيفي به لرزه درآمدند به گمراهي افتاده و هر ناكسي جاهليت دوست، بر آنها مسلط شده و آنها را به خاك مذلت و پستي نشانده است.

لا اِكراهَ فِي الدّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَ يُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقي لَانفِصامَ لَها وَ اللهُ سَميعٌ عَليمٌ (1)

خداوند مددكار مؤمنان است، آنانرا از تاريكيها بيرون و به روشنائي ببرد اما كسانيكه كفر ورزيدند زمامتان (امورشان) به دست گردنكشان افتاده، از نور به تاريكيها روانه شان كنند بدرستيكه خداوند شنوا و دانا است.

ص: 115


1- سوره بقره آيه 257.

وجود زمامداران قلدر و گردنكشان ياقي (1)، در هر اجتماعي را مي توان علامت كناره گيري آنها از برنامه خدا دانست با بكار بستن حيله هاي مدرن و پيشرفته نسبت به روگردان كردن مردم لحظه اي آرام نه نشسته و چون در برنامه خود براي قوم و دست يا گروهي از مردم موفق شدند، آنگاه، مردم از دين روي گردانده و متوجه آنها مي گردند و آنها را به تنهائي و يا در ضمن پرستش خدا، عبادت مي كنند و در اين موقع است كه انسان متوجه مي شود كه او را ببردگي كشانده اند.

تبهكاران قلدر تحت نام و دست يا حكومت با زدن رنگ قانون بر چهره پليد و ددمنش خود به هيچوجه دوست ندارند كه د.

ص: 116


1- قلدران، گر چه در موارد و مواقع خاص دم از عيسي مسيح عليه السلام ميزنند ولي با پيشرفت شگفت انگيز علم و به خدمت درآوردن آن، توانسته اند سلطه خويش را بر ضعيفان و فقيران مالي و فكري، گسترش داده و انبوهي از جاهلان را بگرد خود جمع و سپس آنان و تا جائي كه قدرت داشته اند ديگر مردم در اقصا نقاط را به تنهائي يا با نقاب خداپرستي به خدمت خود درآورند كه رهبران اسلام و ايران اسلامي و همه كساني كه دلشان براي ضعفا و بيچارگان مي طپد آواي ايهاالمسلمون اتحد اتحد را سر داده و همه را به زير پرچم الله فرا خوانده اند.

مردم خدا را عبادت كنند، چرا؟ چون آنها در محيطي كه دوست خدا هست نمي توانند زندگي كنند، لذا مي كوشند كه با منصرف نمودن مردم از دستورات خداوند سبحان تمايلات خويش را بر آنان تحميل كنند و بهمين دليل است كه گردنكشان زورگو در هر قومي سدي براي پرستش واقعي خدايند و در هر جاهليتي زورگويان قلدر به اشكال و صور و الحان مختلف وجود دارند.

ولي در مقابل مردان خدا كساني كه كامشان از ايمان به حضرت باري سيراب گرديده از مال و جان خود ميگذرند و در راه مبارزه با ضد حق لحظه اي درنگ نكرده كه قرآن درباره آنان چنين مي فرمايد:

اَلَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ الَّذين كَفُرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ فَقاتِلُوا اَولياءَ الشَّيطانِ اِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفاً (1)

آنها كه ايمان دارند در راه خدا پيكار مي كنند و آنها كه كافرند درراه طاغوت (و افراد طغيانگر) پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد (و ازآنها نترسيد) زيرا نقشه شيطان (به مانند قدرتش) ضعيف است.6.

ص: 117


1- سوره نساء آيه 76.

پنجمين نشانه جاهليت خود باختگي

در صفحات قبل چهار نشانه از مراحل جاهليت و جاهل را برشمرديم و پنجمين نشانه اي كه هر جاهليتي بدان متصف است، خودباختگي در امواج خروشان شهوات است شهوت در نظر انسان امري دوست داشتني و مطبوع جلوه گر است.

زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ البَنينَ وَ القَناطير المُقَنطَرَةِ مِنَ الذهب وَ الفِضَّةِ وَ الخَيلِ المُسَوَّمَةِ وَ الاَنعامٍ وَ الحَرثِ ذلِكَ مَتاعُ الحَيوةِ الدُّنيا وَ اللهُ عِندَهُ حُسنُ المَابِ (1)

به محبت امور مادي، از زنان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاي ممتاز و چهارپايان، زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده (تا در پرتو آنها آزمايش شده و تربيت شوند) ولي اينها (در صورتيكه هدف نهائي آدمي را تشكيل دهند) سرمايه زندگي پست (مادي) هستند، و سرانجام نيك (و زندگي عاليتر) در نزد خداست.

و در جاي ديگر مي فرمايد:

اِنّا جَعَلنا ما عَلَي الاَرضِ زينَةً لَها لِيَبلُوَهُم اَيُّهُم اَحسَنُ عَمَلاً (2)

ص: 118


1- سوره آل عمران آيه 14.
2- سوره كهف آيه 6.

ما آنچه را در روي زمين هست زينت براي آن قرار داديم تا تربيت اخلاقي بيابند (يعني از اين عشق و علاقه، تنها در مسير خوشبختي و سازندگي بهره گيرند نه در مسير فساد و ويرانگري)

البته محبت و امور مادي زن و اولاد و دارائي و مسكن و كليه متاع دنيا تا حدودي براي بشر ضروري هستند. و انسان بوسيله آنهاست كه وظائف سنگين را در آفرينش برعهده گرفته و ادا مي كند. از همين جهت در نهادش انگيزه هائي نهفته كه او را به خوردن، نوشيدن مسكن گزيدن و مالكيت و زناشوئي وادار نموده و تحركي در او بمنظور زندگي ايجاد مي كنند.

ولي اگر اين امور از حد اعتدال خارج شود و به عنوان يك شهوت حاد بر انسان غالب شود، در چنين حالي انسان ديگر وظيفه طبيعي خود را نشناخته و شهوات حاد باعث تباهي او مي گردد و در اين حالست كه به جايگاه چهارپايان سقوط كرده و به صورت پستي درمي آيد.

تنها عامل جلوگيري از چيرگي اين عوامل بدنهاد، بيشتر، عقيده به خدا و ادامه زندگي با اجراي فرامين حضرت حق است.

اين حقيقت را همه انسانهاي با ايمان در خلال قرنهاي

ص: 119

متمادي با تجربه به اثبات رسانده اند كه يا بايد به هدايت خداوند گرويد و از همه شهوات چشم پوشيد و يا از خدا روي تاباند و در شهوات غوطه ور و به جهالت روي آورد.

مقصود از شهوات انواع شهوات است كه جلوتر از همه شهوت جنسي است كه بيشتر انسان را قبضه كرده و به خدمت جهالت و تيره روزي در مي آورد.

نظر اكثر جامعه شناسان و روانشناسان بر اين است كه انسان هيچگاه از شهوت جنسي دست بر نمي دارد، مگر اينكه نيروئي در باطن جلو او را بگيرد و آن نيرو عبارت است، از ايمان بخدا و وجدان ديني و در غير اين صورت گاهي ترس از قانون جلويش را مي گيرد و اگر ايمان به خدا در فرد نباشد جائي كه قانون به خواب رفت يا دسترس باو ندارد و دور از كيف است مي كوشد تا هوس دل را سيراب كند ودلي از عزا درآورد قانوني كه بشر وضع مي كند نيز گاهي ترسناك است ولي جاهائي هم وجود دارد كه در ديد قانون نيست و پليس هرگز حضور ندارد در اينجا تنها پليس كارآمد ايمان به خدا و وجدان است كه فرد را از آلوده شدن حفظ و نگهداري مي كند.

ص: 120

كسي كه از خدا مي ترسد و به راستي به او ايمان دارد، در هيچ حالتي به آلودگي تن در نمي دهد چون مي داند خدا همه جا هست، پس يكجا مي رود كه خدا نباشد و او را نبيند؟ خود شاهد بوده ام كه آنچه در تاريخ جاهليت آمده به شكل نو و تازه و تكامل يافته اي در بعضي از جوامع چگونه جلوه گري نموده و همانگونه كه در تاريخ جاهليت و مردم جاهل زمان آمده است منطق تمام جاهليت ها آزادي در جرايم اخلاقي است، كه برخي در اين زمان نيز چنين مي خواهند، اعراب، پارسيان هنديها، يونانيها، مصريها، روميها، و بلاخره جاهليت قرن حاضر با جاهليت قبل از اسلام در اصل هيچ تفاوتي با هم ندارند و با برداشتهاي متفاوت ظاهري به صور مختلف جلوه گري مي كنند و بهر حال هر جا خودباختگي در برابر امواج شهوات وجود دارد، به اين دليل است كه آنجا مردم غرق درجاهليت شده اند.

در صفحات قبل اشاره به اين مطلب شد كه در روزگار قديم اعراب در جاهليت مي زيستند، آنان چنان به انحراف عقيدتي گرفتار بودند كه بت مي پرستيدند و قوانين شكمي جاهليت به جاي قوانين آسماني برآنان حكومت مي كرد و مردم در شئونات

ص: 121

زندگي خود پايبند (تمايلات) نفساني خويشتن بودند، توانمند با زور و قلدري حقوق فرد ضعيف را پايمال مي كرد. آنجا قلدران قريش و ديگران كه كاهنان و پرده داران كعبه بودند، رسوم و عادات منحرف و غلطي را ميان مردم رواج داده و هرچيز را كه دلشان مي خواست حرام و يا واجب معرفي مي كردند، چيزي را در يكسال حرام وسال ديگر حلال مي شمردند و تسلطي مذلت بخش بر توده مردم جاهل يافته بودند، انواع شهوات مانند شرابخواري، قماربازي، كشتار و خونخواهي و زنده بگور بردن دختران از مسائل روزمره عصر جاهليت بود.

جاهليت عصر جديد

امروز با گذشت چهارده قرن باز مي بينيم كه جاهليت به شكل جديد بر اساس همان برنامه ها رخ نمائي مي كند و در بعضي از نقاط، جولان مي دهد. بعضي از ملتهاي متمدن امروز، نيز همچون ديروز در عقايد منحرف شده و خدايي، نمي شناسند و پيروي از تمايلات شهواني خويش را بر اطاعت از دستورهاي مقدس آسماني مقدم مي شمارند.

ص: 122

در جاهليت قبل از اسلام انحراف از عقيده و ايمان به خدا تا حدّي رسيده بود كه اگر كسي از آنها مي پرسيد كه چه كسي آسمانها و زمين را آفريد؟ مي گفتند: خدا (1) و اگر مي پرسيد چه كسي از آسمان و زمين روزي مي دهد و يا چه كسي مالك گوش و چشمهاست؟ مي گفتند: خدا (2) با اين جوابهاي درست و صحيح در عين حال بت مي پرستيدند در شعارها، نام خدا را بر زبان جاري كرده، ولي در برابر بتان كُرنش مي نمودند و همه رذالتها و پستي هاي آنزمان در شكل جديد و پيشرفته اي بروز كرده.

اگر آنروز قوانين جاهليت جايگزين قوانين الهي و بر مردم حكومت مي كرد و خودباختگان و توانمندان قلدر حقوق درويشان را پايمال كرده و يا رسوم و عادات منحرف و غلطي را ميان مردم ترويج مي كردند، جاهليت جديد با همان منطق به روش و شيوه علمي و پيچيده تري همانگونه عمل مي كند.

خودباختگان قلدر جديد، تحت عنوان حمايت از حقوق بشر، فقط خويشتن را بشر پنداشته و با حيله هاي متفاوت، بشر ضعيف را مي كشند و هيچ رحمي بر پير و جوان، زن و كودك روا1.

ص: 123


1- سوره لقمان آيه 24.
2- سوره يونس آيه 31.

نمي دارند و گاهي از ترس خشم توده مردم آگاه، از بيراهه وارد و بانك حمايت از بشر سر مي دهند و به ظاهر به حمايت از آنان كه خود كمر به نابوديشان بسته بودند بر مي خزند. اين داستان از قديم است كه فردي به هنگام خواب ناز در منزل خود، ناگهان از صداي پاي دزدي كه از بالاي ديوار به داخل حيات خانه پريد، بيدار شد، بانگ برآورد كه آهاي در خانه من چه مي كني؟ دزد كه خود را گرفتار ديد، با چرب زباني گفت ببخشيد اشتباه آمده ام فكر كردم اينجا خانه عمه ام مي باشد چون مي خواستم او را از خواب ناز بيدار نكنم، از ديوار وارد شدم و درب را باز كرد و فرار از برقرار ترجيح داد. صاحبخانه كه اين را ديد به دنبال او دويد و فرياد برآورد آهاي دزد، دزد، دزد و دزد نيز مانند او فرياد برآورد و او هم ميگفت دزد، دزد ومردمي كه براي گرفتن دزد از خانه هايشان بيرون دويدند متوجه نشدند دزد چه كسي است و دزد بدينگونه فرار كرد.

حال وضع قلدران گردن كلفت كه رياست جاهليت جديد را به عهده دارند نيز چنين است كه در هر يك از شئون زندگي، به شكلي جديد و فريبنده مردم را به گمراهي رهنمود شده و گاهي

ص: 124

نيز خود دم از حقوق بشر مي زنند و آنگاه صداي هر انسان خدا دوست خداپرست را در نطفه خفه مي كنند و گاهي با تجمل و رواج انواع شهوت، مي كوشند كه به عنوان آزادي مردم را به زير يوغ بردگي خود برند و پس از غرق در منجلاب شهوت بانك اي واي فساد اخلاق زياد شده را سر مي دهند و با تمام خداپرستي ها مخالفت مي كنند و به ظاهر خود را بنده خاص خدا معرفي مي كنند و مردم ضعيف بويژه مسلمانان را (1) از دم تيغ مرگ بار از آسمان و زمين مي گذرانند و بعد نداي در خواست كمك به آنان را سر مي دهند، در سرماي زمستان بجاي غذاي گرم و پتو سرپناه بر سرآنان بمبهاي خوشه اي و غيره مي ريزند. پس بدين لحاظ است كه اين روش، رسم جاهليت جديد ناميده مي شود. هر جاهليتي علاوه بر صفات مشترك، علايم ويژه اي نيز دارد، به عنوان مثال اعراب جاهل در زنده بگور كردن دختران، عريان بطواف كعبه پرداختن، و بدون دليل حرام كردن برخي نباتات و حيوانات، جاهليتي با اوصاف ويژه پديد آورده بودند كه جاهليت امروزي در برابر آن ويژگي ها اين خصوصيت را پديد آورده كهق.

ص: 125


1- در فلسطين و افغانستان و ايران و عراق.

تحت عنوان آزادي، دختران و زنان لخت و نيمه عريان به طواف پسران و مردان بروند و با اينكه فردي از جانب خدا گناه ديگري را ببخشد و در برابر اين بخشودگي پول دريافت كند در حقيقت خود را متولي خدا بداند و به نام خدا پول بگيرد ولي براي خدا خرج نكند كه اين جاهليتها و پيرويها از تمايلات را خداوند در قرآن چنين تعريف مي كند:

وَ جَعَلُوا للهِ مِمّا ذَرَأَ مِنَ الحَرثِ وَ الاَنعامِ نَصيباً فَقالُوا هذَاللهِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِم فَلا يَصِلُ اِلَي اللهِ وَ ما كانَ للهِ فَهُوَ يَصِلُ اِلي شُرَكائِهِم ساءَ ما يَحكُمُونَ (1)

و (مشركان) سهمي از آنچه خداوند آفريده از زراعت و چهار پايان براي او قرار دادند و گفتند - به گمان خود - اين مال خداست و اين مال شركاي ما (يعني بتها) است، آنچه مال شركاي آنها بود به خدا نمي رسيد، ولي آنچه مال خدا بود به شريكشان مي رسيد (و اگر سهم بتها مواجه با كمبودي مي شد مال خدا را به آنها مي دادند اما عكس آنرا مجاز نمي دانستند!) چه بد حكم مي كنند (كه علاوه بر مشرك، حتي خدا راكمتر از بتها مي گرفتند)6.

ص: 126


1- سوره انعام آيه 136.

وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِكَثيرٍ مِنَ المُشرِكينَ قَتلَ اَولدِهِم شُرَكاءُهُم لِيُردُوهُم وَ لِيَلبِسُوا عَلَيهِم دينَهُم وَ لَو شاءَاللهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرهُم وَ ما يَفتَرُونَ (1)

و همچنين شركاي آنها (يعني بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه داده بودند (كودكان خود را قرباني بتها مي كردند و افتخار مي نمودند) و عاقبت اين كار چنين شد كه آنها را به هلاكت افكندند و آئينشان را دگرگون ساختند و اگر خدا مي خواست چنين نمي كردند (زيرا مي توانست اجباراً جلو آنان را بگيرد ولي اجبار سودي ندارد) بنابراين آنها و تهمت هايشان را به حال خود واگذار (و به اعمال آنها اعتنا مكن).

وَ قالُوا هذِهِ اَنعامٌ وَ حَرثٌ حِجرٌ لا يَطعَمُها اِلّا مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم وَ اَنعامٌ حُرِّمَت ظُهُورُها وَ اَنعامٌ لا يَذكُرُونَ اسمَ اللهِ عَلَيها اَفتِراءٌ عَلَيهِ سَيَجزيهِم بِما كانُوا يَفتَرُونَ (2)

و گفتند اين قسمت از چهارپايان و زراعت (كه مخصوص بتها است براي همه) ممنوع است و جز كساني كه ما بخواهيم - به گمان آنها - از آن نبايد بخورند و (مي گفتند اينها) چهارپاياني است كه سوار شدن برآنها تحريم شده و چهارپاياني كه نام خدا را بر آن نمي برند و به خدا دروغ مي بستند (و مي گفتند اين احكام8.

ص: 127


1- سوره انعام آيه 137.
2- سوره انعام آيه 138.

از ناحيه اوست) به زودي كيفر افتراهاي آنها را مي دهد.

وَ قالُوا ما في بُطُونِ هذِهِ الاَنعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمص عَلي اَزواجِنا وَ اِن يَكُن مَيتَةً فَهُم فيهِ شُرَكاءُ سَيَجزيهِم وَصفَهُم اِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ (1)

و گفتند آنچه در شكم حيوانات (از جنين و بچه) وجود دارد مخصوص مردان ماست و بر همسران ما حرام است و اما اگر مرده باشد (مرده متولد شود) همگي در آن شريكند و به زودي (خدا) كيفر اين توصيف و (و احكام دروغين) آنها را مي دهد او حكيم و دانا است پس اين بحث چنين بدست مي دهد كه صراط خداوند بهترين راه نجات از ضلالت و گمراهي است و هم اوست كه لازم الاطاعه است و با نام او و پيروي از احكام آسمانيش مي توان از قله ها و گردنه در راه رضوان بالا رفت و اوست كه انسان با ايمان و خردمند را از بيراهه در مسير به راه اصلي حفظ مي كند.9.

ص: 128


1- سوره انعام آيه 139.

معاد يا روز واپسين

با روشن شدن انواع جهالت و خودسري ها و اينكه كوشش انسان گاه، در عمل به خواهشهاي خويش است و مي خواهد هوسهاي دل را سيراب كند و اين بدان علت است كه چنين فردي ايمان كامل بخدا نياورده و عقيده به معاد و روز واپسين ندارد، لذا اين فرد، بطور خلاصه اي بر آنچه گذشت چند صورت دارد 1- انحراف در عقيده دارد گر چه بزبان نام خدا را مي راند 2- از اجراي احكام خدا سرباز مي زند و يا بدعتهائي را بنيان مي گذارد 3- هواپرستي يكي از سرلوحه هاي زندگي اوست 4- و زورگوئي نيز يكي از حربه هاي تيز و برنده اي است كه در دست دارد 5- و خودباختگي در امواج خروشان شهوت و بالاخره همه چيزهائي كه به بي ايمان كمك مي كند تا مقصود را براي طالب خويش حاصل نمايد.

بحث صاحبان تفكر كشش فكري مؤمن را به سوي اين مطلب سوق مي دهد كه آيا انساني، داراي صفاتي اين چنين باز هم مؤمن به خدا است؟ كه با اظهار بهانه اي در پاسخ به مقابل به الفاظ بافي و عرضه بهانه هاي واهي مانند ناداني، فريب

ص: 129

شيطان و وضع نامساعد محيط و ... را قلمداد نمايد؟ آيا چنين فردي خداپرس و مؤمن باوست؟ يا فردي خودسر با خصيصه و ويژگي هائي كه گذشت؟

بله اين چيز تازه اي نيست كه انسان خودخواه ناسالم بدون ايمان به آن تمسك مي جويد كه در طول تاريخ زندگي انسانها از اين خودسري ها زياد بوده و هست و همچنين چراغهاي هدايت انسانها زياد بوده اند و خداوند متعال براي هدايت آنان يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر فرستاده و اينان بودند كه براي بشر راه از چاه متمايز ساختند.

طريقه يك زندگي شرافتمندانه را در اين جهان و جهان ديگر نشان داده و همگان را به راه خوشبختي در دو سرا رهنمون شده اند.

اگر پيروي از تمايلات و خواهشهاي نفساني كنار رود، فرد، آگاهي به اين مطلب كه بالاخره پس از انقضاء مهلت توقف در اين منزل (دنيا) به منزل ديگر رهسپار مي شود، و در طول توقف خود در اين جهان چه كرده و چه داشته، آيا ثروتمند بوده يا فقير پادشاه بوده يا رعيت، آيا باو خوش گذشته يا بد و آيا ...

ص: 130

آخر الامر بطور ناخواسته ترك اين سرا بر او لازم مي آيد و در اين جهان است كه با استفاده از فرصت، اقدام به ذخيره سازي توشه براي راه طولاني كه در پيش دارد مي نمايد و خود را براي سفري دشوار آماده مي سازد و ناچار مسير دشوار را پشت سر مي گذارد و در پايان در مي يابد كه طي آن مسير به رضوان و بهشت موعود و يا دوزخ و قهر و عتاب پروردگار ختم مي شود.

كار انسان بي ايمان در ناسپاسي بجائي مي رسد كه منكر معاد و روز واپسين گشته و مي گويد كه با پيشرفت علم اين بدست آمده كه هر چه هست در اين جهانست و جهان ديگري وجود ندارد جاهل لجام گسيخته بر اين پندار است كه هر خوشي و بدي و سرمستي و عربده كشي و آدم كشي و چپاول و غصب مال مردمان نمودن بدون حساب است وجود روز مكافات را منكر مي شود.

وَ قالُوا ما هِيَ اِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ ما يُهلِكُنا اِلّا الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ اِن هُم اِلّا يَظُنُّونَ (1)

منكرين قيامت مي گويند در حيات و زندگي ما چيزي جز4.

ص: 131


1- سوره جاثيه آيه 24.

اسباب طبيعي و مادي دخالت ندارد. (ولي) خداوند متعال اين گفته ها را رد مي كند و مي فرمايد اينها بر اساس موازين علمي و برهاني صحبت نمي كند، اين گمان و وهمي است كه آنها دارند. جاهلان بي ايمان قدرت خود را با قدرت و علم خدا مقايسه مي كنند و گمان آنان از اين جهت است.

در جاهليت قديم و جديد نسبت به معاد فرقي نيست بتوان گفت كه در جاهليت جديد بشر متمدن مغرور به علم بي ايمان اينرا دنبال كرده است چون علم ثابت كرده انسان مرده در زير خاك بعد از چندي بوسيده و اجزاء و جوارحش متلاشي شده و چيزي از او باقي نخواهد ماند كه دوباره محشور شود.

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلقَه قال مَن يُحيِي العِظامَ وَ هِيَ رَميمً

كيست كه اين استخوان ها را زنده كند؟ در حاليكه اين استخوان ها پوسيده اند؟

قُل يُحييهَا الَّذي اَنشَأَها اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلقٍ عَليمٌ

بگو همان كسيكه اين استخوانها را در آغاز ايجاد كرده همان مي تواند آنها را به حالت اول درآورد و او به همه مخلوقات، عالم و داناست.

ص: 132

وقتي ما علم و قدرت خود را با علم و قدرت خدا مقايسه كنيم فرد با ايمان به اين عقيده پايبند است كه توان و دانش پروردگار و احاطه اش بر همه چيز و در همه جا نامحدود است كه با چنين عقيده زنده شدن استخوانها بعيد به نظر نخواهد رسيد (1) و خداوند متعال خود را بگونه هاي مختلف و متنوع به نمايش مي گذارد و اينكه قادر به زنده كردن مردگان است را ميتوان از زبان آن يگانه بي همتا بدست آورد ابتداء كفار مي گويند:

ءَاِذا مِتنا وَ كُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَاِنّا لَمَبعُوثُونَ (2)

آيا زماني كه ما بميريم و خاك و استخوان شويم، آيا دوباره مبعوث و محشور خواهيم شد؟ اين جا ذكر اين نكته بجاست كه آيا انسان ملاحظه كرده است كه از چه چيز پست و كثيف او آفريده شده حال با خداي خود به يك ستيزه جوئي آشكار برخاسته و منكر آئين مي شود؟

خواننده عزيز! اگر چه همه شواهد و پاسخها، از قرآن ارائه داده مي شود اما به آن معنا نيست كه قرآن يك كتابي است از6.

ص: 133


1- بنا نيست در اين كتاب راجع به فصل معاد پرداخته شود كه خود كتاب جداگانه اي ميطلبد.
2- سوره صافات آيه 17و16.

قديم و ربطي به حال ندارد بلكه حال و آينده نيز چنين خواهد بود و اينگونه سئوالها منحصر به جاهليت قديم نيست جاهليت عصر جديد نيز با آن روبروست.

كه خداوند مي فرمايد:

اَوَ لَم يَرَ الاِنسانُ اَنّا خَلَقناهُ مِن نُطفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ (1)

آيا انسان نديد كه ما او را از نطفه (مَني) خلق كرديم پس ناگهان با ما يك ستيزه جوي آشكار شد؟

و باز مي فرمايد:

اَوَ لَيسَ الَّذي خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ بِقادِرٍ عَلي اَن يَخلُقَ مِثلَهُم بَلي وَ هُوَ الخَلّاقُ العَليمُ (2)

آيا كسي كه آسمانها و زمين را آفريد توانائي ندارد كه مثل اين بدنها را بيافريند؟ بله توانائي دارد اوست خلاق و عليم، يعني اوست كه بسيار بيافريند و دانشش بسيار است.

گاهي دشمنان به دلائل واهي اوائل بحث واژه جاهلان از نظرتان گذشت اين شبهه را ترويج مي كنند كه انسان مرده متلاشي شده چگونه به شكل اول در مي آيد و موضوع حشر و 1.

ص: 134


1- سوره يس آيه 77.
2- سوره يس آيه 81.

نشر را تكذيب مي كنند اما جميع اين شبه ها براي از بين بردن دين مؤمنان و ايجاد تفرقه بين آنان طراحي مي شود و قصد از كارهائي اين چنين به گمراهي كشيدن جوامع بشري كه در گذشته بحث جهالت از نظرتان گذشت و ايجاد شبهه كه چگونه مي توان مرده را زنده كرد و در صورت امكان اجزاء متفرق و تبديل به خاك شده را چگونه مي توان تشخيص داد كه از چه كسي است و اين قبيل حرفهاي مفت از انسانهاي فاقد فهم و بصيرت واقعي اين قبيل حرفهاي مفت از انسانهاي فاقد فهم و بصيرت واقعي است كه مثال عرض مي كنم در كارخانه اي كه انواع ترانزيستور ساخته مي شود چون اكثراً با يك شكل ظاهري و كارائي متفاوت عرضه مي شوند، براي بكار بردن آنان و متمايز فقط شماره آنها و صحيح بكار رفتن ترانزيستور و آي سي مورد نظر به وسيله دستگاهي كه پايه هاي آنرا مشخص مي كند و كتابي كه كاربرد را براساس شماره مندرج بدنه وسيله معرفي مي نمايد مي توان از آن استفاده صحيح برد و در غير اين صورت قطعه به حالت سوخته غير كاربردي درخواهد آمد، اين عيب بزرگي است كه در اكثر قطعات داراي شناسنامه اي اين چنين دارند و همچنين شناسنامه مردم كه با ذكر شماره مسلسل و شماره صاحب

ص: 135

شناسنامه و معرفي نام پدر يكي از ديگري متمايز مي گردد كه در صورت شباهت شماره و يا يك اسم در شناسنامه اي مشكلات فراوان را به بار مي آورد و اين بخاطر كمي دانش بشر در اين زمينه است حال اگر اين آدم از همين ديد به موضوع معاد و قيامت و حشر و نشر نظر كند به گمراهي رفته. چرا؟ چون دانش و توانائي خود را با علم قدرت پروردگار مطابق ديده و اصل و اشتباهي كه منجر به گمراهي گشته همين است كه بايد بفهمد، قدرت آن يگانه بي همتا بر همه توانائيها و دانش بشر فزوني دارد و بي نهايتست. فرد با چنين عقيده اي بايد توان بشر را براي ساختن يك چتر در نظر بگيرد و نظري هم به آسمان و زمين بيفكند و سپس به عظمت خالق آنها پي ببرد و در برابرش كرنش نمايد و نگويد كه انسان پوسيده خاك شده قابل برگرداندن به حالت اول نيست كه خداوند مي فرمايد:

اَوَ لَيسَ الَّذي خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ بِقادِرٍ عَلي اَن يَخلُقَ مِثلَهُم بَلي وَ هُوَ الخَلّاقُ العَليمُ (1)

آيا كسي كه آسمانها وزمين را آفريد توانائي ندارد كه مثل اين1.

ص: 136


1- سوره يس آيه 81.

بدنها را بيافريند؟ آري توانائي دارد اوست كه بسيار خلق مي كند و دانشش بسيار است. نيز او چنين راهنمائي كرده است.

يا اَيُّهَا النّاسُ اِن كُنتُم في رَيبٍ مِنَ البَعثِ فَاِنّا خَلَقناكُم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ مِن عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُضغَةٍ (1)

اي مردم اگر نسبت به حشر جسماني و معاد در شك و شبهه هستيد، پس بدرستيكه ما شما را از خاك آفريديم، بعد از نطفه بعد از خون بسته شده بعد از گوشت جويده گونه شما را آفريديم.

و با بيان جملاتي كه در اينجا ارتباط زيادي با منظور ما ندارد مي فرمايد:

وَ تَرَي الاَرضَ هامِدَةً فَاِذا اَنزَلنا عَلَيهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ اَنبَتَت مِن كُلِّ زَوجٍ بَهيجٍ (2)

زمين را بي حركت مي بيني، ساكن (پژمرده مانند زمستان) وقتي كه آب باران را بر زمين فرو ريختم و فصل رويش فرا رسيد، مي بيني زمين به جنب و جوش، افتد و رويش پيدا مي كند و از هر صنفي از گياهاني كه شادي آفرينند و خرّمند رويش پيدا كرده و زمين آنها را مي روياند.3.

ص: 137


1- سوره حج آيه 5.
2- سوره حج آيه 3.

و به دنبال اين فرمايش مي فرمايد:

ذلِكَ بِاَنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ وَ اِنَّهُ يُحيِ المَوتي وَ اِنَّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ (1)

خداوند حق است و كارهايش نيز حق، جهان آفرينش با اين خلقت بايد حق باشد و موقعي حق است كه ادامه آن زنده شدن مرده ها باشد.

ذلِكَ بِاَنَّ اللهَ هُوَ الحَقٌّ وَ اِنَّهُ يُحيِ المَوتي وَ اِنَّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ (2)

خداوند مردگان را زنده مي كند و او به هر چيزي تواناست.

وَ اَنَّ السّاعَةَ اتِيَةٌ رَيبَ فيها وَ اَنَّ اللهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبُورِ (3)

روز قيامت آمدني است، شك و شبهه اي ندارد. خداوند همه آنهائي كه مردند و در قبر قرار گرفتند در قيامت زنده و محشور مي كند.

چند آيه سوره حج اين درس را به ما داد آن خالقي كه توانست اين جهان را با اين نظم بيافريند و انسان را نيز از مايه8.

ص: 138


1- سوره حج آيه 6.
2- سوره حج آيه 7.
3- سوره حج آيه 8.

ناچيزي خلق نمايد مي تواند او را دوباره زنده و محشور فرمايد و همچنين اين قدرت را درباره همه گياهان و حيوانات دارد.

جريان زنده شدن مردگان جرياني است غير طبيعي و واضح است كه وقوع چنين امري بطوري طبيعي امكان پذير نيست و خداوند متعال در اين جهان نيز چنين بزرگواري نشان داده است كه ايمان مؤمن را تقويت نموده و براي اراده زبان به تكبير باز مي گردد.

كسي كه صد سال مرد وسپس زنده شد

اين داستان كه كوتاه از قرآن است و نام آن شخص در قرآن نيامده يا اصل آن چنين بيان مي فرمايد كه عزيز يا فرد ديگري وَ كَالَّذي مَرَّ عَلي قَريَةٍ وَ هِيَ خاويَةٌ عُرُوشها قالَ اَنّي يُحيِي هذِهِ اللهُ (1)

عزير در حاليكه با الاغ خود به همراه وسائل و توشه راه، مسافرت مي كرد، در بين راه برخورد به يك قريه يا شهري كه خراب شده بود و اهل آنجا همه مرده بودند. تا چشم او به اين قريه و ده افتاد، از روي تعجب گفت خدا چگونه بعد از مرگ اينها

ص: 139


1- سوره بقره آيه 259.

را زنده مي كند. فَاَماتَهُ اللهُ مِأَتَه عامٍ خداوند او را قبض روح كرد و از دنيا رفت و صد سال مرده بود ثُمَّ بَعَثَهُ (بعد از صد سال) خدا او را زنده كرد و از او پرسيد قالَ لَم لَبِثتَ چقدر در اينجا ماندي عزير بگمان اينكه مقدار كمي مانده قالَ لَبِثتُ يوماً اَو بَعضَ يومٍ گفت شايد يك روز يا نصف روز باشد. قالَ بَل لَبِثتَ مِأئَةَ عام خداوند باو فرمود كه صد سال در اينجا هستي فَانظُر اِلي طَعامِك وَ شَرابِكَ لَم يَتَسَنَّه پس نگاه كن به آب و غذاي خودت، همان طور مانده (تغيير نكرده) كه عزير نگاه كرد كه آنها در برابر تابش خورشيد تبخير و فساد نشده كه شنيد وَ انظُر اِلي حِمارِكَ نگاه كن به الاغ خود (كه چون نگاه كرد تمام گوشت و پوست او پوسيده و خاك شده است فقط استخوانهاي او روي زمين مانده) وَ لِيَجعَلَكَ آيَةً لِلنّاسِ وَ انظُر اِلَي العِظامِ كَيفَ نُنشِزُها نگاه كن به اين استخوانها كه ما چگونه آنها را از روي زمين بلند مي كنيم. (نگاه كرد ديد استخوان پاي الاغ روي زمين قرار گرفت، بعد استخوان ساق پا روي آن و همه استخوانهاي بدن حيوان تا آخر سر جاي خود قرار گرفتند و با بدون گوشت الاغ روي زمين ايستاد ثُمَّ نَكسوها لَحماً عروق و گوشت و اجزاي بدن او جمع شد و به صورت اوليه خود برگشت

ص: 140

فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ وقتي اين جريان را ديد قالَ: اَعلَمُ اَنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيء قَديرٌ گفت، من دانستم كه خدا بر همه چيز قدرت دارد. با دقت درمي يابيم كه چگونه حضرت پروردگار الاغ پوسيده خاك شده را چگونه زنده فرمود.

مرغان كوبيده شده زنده شدند

براي همه روشن است كه بدليل عدم روح در بدن انسان، مرده چنين فردي با ساير جمادات يا در و ديوار فرق ندارد. با اين وجود كسي به خوابيدن كنار مرده چه در منزل و چه در گورستان تن در نمي دهد و با خيال و اوهام موجبات تقويت ترس را در وجود خويش فراهمي مي سازد وترس اينكه ناگهان مرده حركت كند باو اجازه خوابيدن كنار انسان بي روح را نمي دهد و شخص زنده عقيده به زنده شدن مرده دارد. پس به معاد، معتقد است. اما پاسخ به اين سئوال كه چگونه مرده پوسيده متلاشي شده زنده مي شود؟ كه چه بسا خاك استخوانهاي آن مرده را، باد به اطراف پراكنده و يا تبديل به مصالح ساختماني و سپس در ساختمانهاي متعددي به كار رفته زنده شدنش تعجب آور است و

ص: 141

اينكه او در مقابل پروردگار خويش تحت بازجوئي قرار مي گردد مطلبي است كه ذهن صاحب سئوال را به خود مشغول مي كند و بر يك قدرت فوق طبيعي معتقد مي گرداند و فرد خداي خويش را سپاس و حمد بي پايان مي گويد و براي سربلندي در پيشگاه مقدسش، حتي از يك ذره گناه و معصيت دوري مي جويد.

آري آن خدائي كه گاهي موقتاً روح را به بدن مرده منتقل مي كند و فردي براي صد سال مي ميراند و دوباره زنده مي كند قادر است جميع ذرات پاشيده شده يك انسان را بهم بياميزد و دوباره او را زنده كند و ابراهيم عليه السلام درباره زنده شدن مردگان باين شكل از خداي خود سئوال نمود.

وَ اِذ قالَ اِبراهيمُ رَبِّ اَرِني كَيفَ تحيي المَوتي (1) خدايا بمن نشان بده چگونه مردگان را زنده مي كني.

قالَ اَوَ لَم تُؤمِن قالَ بَلي (2) خدا فرمود اي ابراهيم آيا ايمان نداري (به اينكه من مردگان را زنده مي كنم) در جواب گفت ايمان دارم وَ لكِن لِيَطمَئِنَّ قَلبي. ولي براي حصول اطمينان بيشتر در قلبم (مي خواهم زنده شدن مردگان را ببينم تا آرامش0.

ص: 142


1- سوره بقره آيه 260.
2- سوره بقره آيه 260.

بيشتري برايم پيدا شود( قالَ فَخُذ اَربَعَةً مِنَ الطَّيرِ خدا فرمود: اي ابراهيم، بگير چهار پرنده (1) را فَصُرهُنَّ اِلَيكَ اينها را ذبح كن، و بعد تكه تكه كن (بكوب و مزوج كن) ثُمَّ اجعَل عَلي كُلِّ مِنهُنَّ جُزءاً سپس از هر يك از اينها روي هر كوهي يا جزئي (از اينها را) قرار بده ثُمَّ ادعُهُنَّ يَاتينَكَ سَعياً وَ اعلَم اَنَّ اللهَ عَزيزٌ حكيمً (2)

و بدان كه خدا قادر است و چيزي نمي تواند مانع قدرت خدا باشد.

با آگاهي و اطمينان به قدرت پروردگار و عقيده اي محكم به روزي كه انسان ناخواسته در مسير گردنه ها در راه رضوان قرار مي گردد و اينكه، بخواهد يا نخواهد در عالم برزخ و قيامت مورد بازپرسي قرار خواهد گرفت فرد پيرو تمايلات نفس به خود متذكر مي شود كه فرار از چنگال قانوني كه نويسنده اش خداست و در اجرا هيچ گونه تخطي صورت نمي گيرد و كيفر و مجازات بسيار سخت و دردناك است، در اين موقع است كه يك نيروي عظيمي2.

ص: 143


1- اسم چهارگانه مورد اختلاف است در بعضي روايات - خروس - كبوتر - طاووس و كلاغ و در بعضي روايات ديگر طاووس و خروس و مرغابي و كركس نام برده شده است.
2- سوره بقره 262.

در وي ايجاد و با شدت هواي سركش نفس را زير چكمه هاي مبارزه با نفس له و لَوَردِه مي كند و در نتيجه سربلند و سرافراز در پيشگاه خداوند وارد مي شود ولي عدم مبارزه با نفس، انسان هوسران شهوت پرست دنيا دوست را به جائي مي برد كه همه كارش فريب خلق جمع مال و انجام همه قبائح و گناهان خواهد بود و در نتيجه با بار سنگيني از اين جهان رخت بربسته و به ديار ابدي خواهد شتافت كه آنجا هيچ يك از كارهاي دنيا مفيد نيست و گنهكار آلوده دامن سرگردان و حيران و ناخواسته تحت بازپرسي قرار خواهد گرفت.

رهبران ديني در جميع عرصه هاي رهبري خويش، گاهي اين راه دور را به گردنه و گاهي به درياها مثال زده اند و وجود روزي بعد از امروزه با ويژگيهاي انحصاريش را متذكر شده اند كه امير پرهيزكاران حضرت علي عليه السلام فرموده اند:

آماده شدن براي سفر

تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ الله فَقَد نودِيَ مِنكُم بِالرَّحيلِ وَ النتَلِبُوا بِصالِحِ ما بِحَضرَتِكُم مِنَ الزّادِ فَاِنَّ اِمامكُم عَقَبَةً كُوداً وَ مَنازل مَخوفَةً هَمولَةً لابُدَّ مِن

ص: 144

الوُرودِ عَلَيها وَ الوُقُوفِ عِندَها (1)

خداوند شما را بيامرزد، وسائل سفر (آخرت) را آماده كنيد كه نداي رهسپاري ميان شما داده شده (و به سوي خدا) باز گرديد با توشه شايسته كه به آن دسترسي داريد، زيرا جلو شما گردنه ناهموار و منزلهاي ترس آور و هولناك است كه از وارد شدن و توقف در آنها ناگزيريد.

ايستگاههاي بازرسي در مسير گردنه ها در راه رضوان زيادند كه درآنها انسان را متوقف مي سازند و اعمال و كردار او را بازرسي مي نمايند.

كمي توشه و دوري راه و طول سفر و وحشت آن چنان است كه علي عليه السلام را ميلرزاند و از ته دل مي گويد

آه مِن قِلَّة الزِاد وَ بُعدِ السَّفر وَ وَحشَةِ الطَّريق وَ عَظمِ الورد (2)

آه از كمي توشه و طول سفر و وحشت و خوف راه و سختي ورودگاه (قبر و برزخ و قيامت)

و بدينسان آن بزرگوار معصوم به نكاتي حساس و جالب در خصوص (معاد) اشاره فرمود و حيرت انگيزترين مطلب در0.

ص: 145


1- نهج البلاغه فيض الاسلام ص 654.
2- بحار الانوار جلد 40 ص 330.

موضوع گذر از گذرگاههاي قيامت و سفر بسيار طولاني آنهم در راههاي خطرناك و گردنه هاي صعب العبور و سختي كه انسان بايد با تجهيزات كامل از آن عبور كند و كمي توشه و سنگيني بار گناه، انسان، عوض صعود به بالاي قله و رضوان پروردگار از مسير منحرف شده و به قعر دوزخ و سيه روزي و عذاب سقوط نمايد.

و خداي مهربان كه سرافرازي بندگان خود را طالب است به منظور راهنمائي مي فرمايد:

تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيرَ الزّادِ التَّقوي (1)

توشه برگيريد كه برترين توشه ها پرهيزكاري است.

بهر حال راه دور و مسير طولاني است. گر چه بُعد مسافت و سختي راه به گردنه ها و يا دريا و اقيانوس مثال زده شود منافاتي با اصل كه (قيامت) است ندارد كه عدم تجهيزات كافي باعث نابودي است، حال چه سقوط از فراز قله به تَه دره يا غرق در اقيانوس فرقي نمي كند و در اينجا منظور اين است كه خود را براي سفر طولاني آماده كنيم كه پيامبر گرامي در سخنان دُرر بار7.

ص: 146


1- سوره بقره آيه 197.

خود خطاب به تك تك انسانها مي فرمايد:

جَدِّدِ السَّفينَةَ فَاِنَّ البَحرَ عَميقٌ وَ خَذِ الزّادَ كامِلاً فَاِنَّ السَّفَرَ بَعيدٌ وَ خَفِّفِ الحَملَ فَاِنَّ العَقَبَةَ شَديدٌ وَ اخلِصِ العَمَلَ فَاِنَّ الناقِدَ بَصيرٌ (1)

كشتي نويي بساز زيرا دريا ژرف است و توشه اي كافي بردار كه سفر طولاني مي باشد و بار را سبك گردان كه ايستگاه بازرسي دقيق است و عمل را خالص نما كه بازرس اعمال در كمال بينائي است.

پس بايد براي چنين سفر بي نظيري خود را آماده نمايم، چون اقامتگاه دائمي من آنجاست، راهش پر پيچ و سخت نمي دانم چرا من كه هر چند روز و ماهي مسافر اين گردنه ها را تا ديار خاموشان بدرقه مي كنم و گاهي گذرم به قبرهاي فراواني از آنها با حالات گوناگون عده اي ثروتمند و بعضي فقير، چند تن فاميل، تعدادي دوست و بعضي آشنا و بيشتر بيگانه كه همه به يكسان با يك كفن در دل خاك آرميده اند، درس عبرت نمي گيرم چرا؟ ولي اين را مي دانم كه دير يا زود قطعاً نوبت ما هم مي رسد كه هيچ چيز به جز اعمالمان ما را همراهي نكرده و مائيم و 0.

ص: 147


1- اثني عشريه ص 160.

كرده هاي خويش كه پيشواي اهل دل حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:

فَلَو اَنَّ اَحَداً يَجِدُ اِلَي البَقاءِ سُلَّماً اَو اِلي دَفعِ المَوتِ سَبيلاً لَكانَ ذلِكَ سُليمانَ بنِ داوُودَ عليه السلام الّذي سُخِّرَ لَهُ مُلك الجِنَّ وَالاِنسِ مَعَ النُبُوَّةِ وَ عَظيمِ الزُّلفَتِهِ فَلَمّا استَوفي طُعَمَتهُ وَ استَكمِلَ مُدَّتَهُ رَمَتهُ قسِّيُ الفِناءِ المَوتِ وَ أَصبَحَتِ الدِّيارُ مِنهُ خالِيةً وَ المَساكِنُ مُعَطَّلَةٍ وَ وَرَثِها قَومٌ آخَرُونَ وَ اِنَّ لَكُم فِي القُرُونِ السالِفَتِه لَعِبرَةً

اگر كسي براي ماندن در دنيا وسيله اي بدست مي آورد، يا براي برطرف كردن مرگ (خويش) راهي مي يافت، آن، حضرت سليمان بن داود عليه السلام بود كه (از نظر قدرت) بر جن و انس تصرف و پادشاهي داشت، علاوه بر منصب پيامبري و مقام و منزلتي بزرگ، ولي چون روزي مقّرش از اين جهان به پايان رسيده و مدت زندگيش به آخر، كمانهاي نيستي با تيرهاي مرگ او را از پاي درآوردند، شهرها و خانه ها از او خالي ماند و ديگران آنها را به ارث بردند.

اَينَ العَمالِقُةُ وَ اَبناءَ العَمالَقَةِ (1)3.

ص: 148


1- نهج البلاغه بخشي از خطبه 183.

كجايند! پادشاهان يمن و حجاز؟

اَينَ الفَراعِنَةُ وَ اَبناءَ الفراعَنِةِ؟

كجايند! فراعنه و فرزندان آنها؟

اَينَ اَصحابُ مَدائِنِ الرَّسِ قَتَلُوا النَبيّنَ وَ أَطفَأوُا سُنَنَ المُرسَلينَ وَ اَحيَوا سُنَنَ الجَبّارينَ؟

كجايند! مردم شهرهاي (رس) كه پيامبران را كشتند و احكام فرستادگان را خاموش كردند، و شيوه هاي ستمگران را زنده ساختند؟

اَينَ الَّذينَ سارُوا بِالجُيُوشِ وَ هَزَموا الأُلُوفِ وَ عَسكَرُوا العَساكِرِ وَ مَدَّنُوا المَدائِنَ؟ (1)

كجايند! آنان كه با لشكرها به هر طرف تاخته، هزاران تن را شكست مي داده سپاهيان، گرد آورده شهرها ساختند.

پس معلوم است كه نزد علي عليه السلام دنيا و مقام و نسب دنيا هيچ ارزشي ندارد و راستي چنين است ثروتمندان زياد و فقيران بيشماري را مي شناسيم كه در زمان حيات خود چه كردند وچگونه زيستند و حال هيچ خبري ازآنها نيست كه خداوند مي فرمايد:1.

ص: 149


1- نهج البلاغه خطبه 181.

فَاعتَبِرُوا يا اُولِي الاَبصار (1)

پس عبرت گيريد اي صاحبان بصيرت و بينائي.

بي شك گردنه ها در راه رضوان براي كسي معني دارد كه معتقد به معاد است ولي چيزي است كه وجود دارد، چه فرد عقيده به آن داشته باشد و چه نداشته باشد و توجه انسان به اصل معاد و جزئيات آن، چنان اثر سازنده اي در روح او ميگذارد كه نتيجه اش ايجاد نيروئي بازدارنده در وجودش مي گردد كه او را در مقابل گناهان و مفاسد اخلاقي مقاوم كرده و راه مستقيم را انتخاب نموده و سرانجام به سر منزل سعادت كه همان رضوان خداوند است مي رساند. ولي كسي كه ايمان او كامل نيست از بيراهه هائي كه در مسير گردنه ها در راه رضوان است (كه همان شك، ترديد و پيروي از دل هوسران) عبور كرده، در نتيجه سخت پشيمان گشته و راه برگشتن براي او وجود ندارد.2.

ص: 150


1- سوره حشر آيه 2.

توشه چيست؟

هر به چند روزي يا به مناسبتي در نشستي و يا در مقام موعظه و نصيحت بر زبان جاري مي شود كه توشه براي سفر آخرت و هر كس نيز به نوبه خود برداشتي از اين واژه و لغت در ذهن خود دارد و يا در كتب عديده از آن نام برده شده وبراي ذخيره آن انسان را ترغيب كرده اند اما به طور دقيق و يا فهرست مانند كمتر به آن پرداخته اند و خود اين مطلب را ميطلبد كه اين ذخيره سازي به چه گونه است؟

چند چيز بار سنگين و اضافه است كه براي رضوان پروردگار مضّر است و در ايستگاههاي پليس راه در جاي جاي گردنه ها در راه رضوان مورد بازرسي قرار گرفته و ايجاد زحمت مي كند كه بعنوان گناه از آن نامبرده شده است.

1. بعد از ايمان به خدا بر فرد واجب است كه بر اطاعت بي چون و چراي پروردگار گردن نهد و در غير اين صورت فرد گناهكار است.

2. نماز صحيح با طمأنينه و با طهارت و اجزاء و شرايط صحيح نوشته مفيد است ولي نماز خراب كه به هر دليل موجب

ص: 151

خرابي آن شده باشد به مانند طهارت غلط (نحوه طهارت يا آب غصبي) يا محل آن و كلاً آنچه براي قبولي نماز تعيين گرديده اگر از آن كاسته يا اضافه گردد باعث حتي قبول نشدن بقيه كارهاي خير نيز مي گردد و اين يك بار سنگين اضافه است.

3. پرداخت وجوهات شرعي كه پروردگار عالم در آيات متعددي از قرآن دستور به آن داده است و مقداري از زياده درآمد را كه به آن خمس و زكات مي گويند خداوند خارج از مال شخص ندانسته و عدم پرداخت يك بدهكاري موجب سنگيني بار است و فرد در قيامت و در محكمه عدل پروردگار مورد سئوال قرار خواهد گرفت.

4. حج بنا به آنچه خدا دستور فرمود و بر كسي كه حج واجب مي شود بايد آن را به جا آورد و صحيح با اجزاء و شرايط اجراء شود پس كسي كه يا درعمل، حج را صحيح انجام نداده يا شرائط تهيه مال طبق نظر خداوند مهربان نبوده و با مال ديگران حج رفته فقط يك سفر محسوب و غير از باطل بودن جهت بررسي و مؤاخذه تحت پيگرد قرار خواهد گرفت چنين حجي بار سنگين است و توشه راه نيست.

5. خداوند متعال براي هر فرد واجد شرائطي در صورت بروز

ص: 152

جنگ بين مسلمانان و كفار و وقوع تجاوز بر مسلمين براي فردي كه شرائط جنگ و دفاع در او فراهم است تكليف كرده تا به هر شكل مقدور از كيان دين خداوند متدينين دفاع كند، شانه خالي كردن از زير بار جنگ به هر حيله و نيرنگ و مانند مرض مصنوعي و كوري و شلي ساختگي گر چه موجب اغفال و فريب مسئولين امور جنگ مي شود ولي ترك يك وظيفه است و موجب سنگيني بار انسان مي گردد مسئله چهار مورد توجه خاص مراجع عظام است و فقط به عنوان تذكري در اين فهرست عنوان گرديد.

6. وادار كردن مردم به انجام كار نيك (آن كاري كه خداوند به عنوان عمل واجب عمل به آن را دستور فرموده) و باز داشتن مردم از كار زشت و گناه (آن كاري كه خداوند مردم را از آن بازداشته) به عنوان امر به معروف ونهي از منكر كه دو ركن از فروع دين مقدس اسلام است و ترك هر يك ازآنان ضرر مساوي براي رهپيمايي گردنه ها در راه رضوان دارد كه عمل بر اين دو واجب وظيفه اي است بر عهده مسلمان مؤمن كه انجام آن توشه راه و بي توجهي و عدم عمل به آن موجب سنگيني بار است.

ص: 153

7. دوستي اهل بيت دوستي با خداوند است و كسي كه مهر چهارده نور پاك را در دل دارد دوست خالص خداوند است و فرد خود را بفريب، دوست معرفي مي كند و به گول زدن خود مي پردازد همان هواداري - هواداري از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينان آن حضرت در نزد پروردگار بي مزد و توجه نيست ولي مبراي از قهر و عتاب پروردگار هم نيست شايد بتوان گفت كسي كه از او چيزي سرزده به او پاداش نيك عطا مي شود ولي اين غير از دوستي واقعي با اهل بيت است كه بايد سر در قدم اطاعت و تسليم بي چون و چراي از خدا را همان دوستي با رسول گرامي و علي امير مؤمنان عليه السلام و اولاد طاهرين آنان دانست چرا كه خود آنان اينطور كه تاريخ بازگوي احوالات آنان است بوده اند و همه پيروان خويش را به آنگونه اطاعت حضرت باري فرا خوانده كه خداوند در قرآن و آنان در سخنان دُرَر بار خود بيان كرده اند و عدم دوستي با خاندان رسول و دشمني با آنان نمي تواند توشه اي براي راه آخرت باشد و صد بارها اين معنا را تذكر داده اند.

و دوري جستن از دشمنان اهل بيت نيز يك وظيفه است كه خود توشه پرارزشي براي راه طولاني معاد است گرچه اظهار

ص: 154

دشمني با دشمنان پيامبر و فرزندانش فضيلتي بسيار دارد ولي دشمني عميق با دشمنان اهل بيت عليهم السلام در عمل بيشتر مَدنظر بوده تا ظواهري بي روح و جان كه فرد نام علي عليه السلام را به نيكي بر زبان ميراند و گفته هاي او را كه كلام خداوند است لگدمال مي كند يا از دشمنان علي عليه السلام ظاهراً به بدي ياد مي كند اما در عمل به تمام خواسته هاي آنان جامه عمل مي پوشاند.

هوسرانان جاهل خودسر

كه هميشه پيروي از خواسته هاي دل فتنه گر خويش را بر اطاعت از پروردگار ترجيح مي دادند، خود را در برابر سدّي محكم و استوار كه همان علي عليه السلام بود مي ديدند، چون او اطاعت از خداوند را تبليغ و ترويج مي كرد و به پابرهنگان و بردگان و منافع آنان اهميت مي داد و همگان را از آزردن ضعفا و فقرا و يتيمان برحذر مي داشت و خواهان عدل و عدالت بود و عده اي كه وجود چنين عقيده هاي پاكي و حضور چنين مردان حق را منافع و مطاع چند روزه خود را بر خطر مي ديدند بر او برآشفتند و با او از راه كينه سر مبارزه آغاز نمودند و علي و فرزندان آن بزرگوار همه

ص: 155

هَم و غم و تلاش و كوشش خويشتن بر اين استوار ساختند كه رضايت پروردگار خويش را كسب كنند و آن چيزي جز هدايت مردم از راه باطل به صراط حق و خداوند نبود لذا هر كس به پيروي از نفس خويش به هر گناهي تن در دهد او دشمني اهل بيت را در دل پرورانده كه البته بعضي از اوقات توبه بهترين و كارگيرترين شيوه براي رفتن به راه مستقيم كه به رضوان پروردگار ختم مي شود به مانند حرّ بن يزيد رياحي كه تاريخ نشان دهنده احوالات او و چگونگي پذيرش توبه اش مي باشد.

گرچه براي كسب وظيفه در اجراي احكام فروعي دين به متخصص آن مسائل بايد رجوع كرد منظور همان مرجع تقليد ولي در مسائل اصولي و اعتقادي نيز بايد تحقق فراوان نمود كه در راهنمائي مسير اصلي گردنه ها در راه رضوان از اهميت ويژه اي برخوردار است.

ما بايد بدانيم دنيا مسافرخانه است و ما مسافر اين منزل آمده ايم تا توشه اي براي بقيه راه برداريم پس بايد از حمل چيزهاي مضر و غير مفيد كه تنها بار ما را سنگين مي كند بپرهيزيم.

ص: 156

و هر روز به مانند دكان داري كه شب حساب سود و زيان خود را بررسي مي كند هر روز به حساب خود برسيم كه امام صادق عليه السلام فرمود:

اَلا فَحاسَبُوا قَبلَ اَن تُحاسَبُوا فَاِنَّ فِي القيامَةِ خَمسينَ مَوقِفاً كُلُّ مَوقِفٍ مثل اَلفَ سِنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ (1)

اي مردم به حساب اعمال خود برسيد پيش از آنكه شما را در پاي حساب نگهدارند، زيرا كه در قيامت پنجاه توقفگاه هست كه طول مدت (هر توقف) در هر موقف هزار سال است به حساب شما.

و خداوند متعال نيز مي فرمايد:

في يَومٍ كانَ مِقدارُهُ خَمسينَ اَلفَ سَنَةٍ (2)

(محاكمه) در روز (است) كه اندازه آن پنجاه هزار سال (اين دنيا) است.

پس من بايد هر روز به حساب خود برسم كه فرشته مرگ بدون وقت قبلي در هر حال كه باشم ناگهان خواهد رسيد و هيچ فرصتي هم نخواهد داد.4.

ص: 157


1- به نقل از تفسير نور الثقلين.
2- سوره معارج آيه 4.

اعلان حركت مسافر از منزل موقت

مردمي كه در كوچه و خيابان مشغول امور روزمره خويشند ناگهان از آژير گوش خراش آمبولانس صورت خود را برگردانده و هوشنگ از مزدك سئوال مي كند كه چه خبر است و او در جواب مي گويد فلان كارخانه دار را مي شناسي مي گويد آري مزدك مي گويد او در آمبولانس بود آخه طفلكي سكته كرده و بلافاصله چند نفر دور هم جمع مي شوند و ميزان دارائي و ثروت او را حساب مي كنند كه ناگهان مشهد عباس كه فرد متدين و مذهبي است مي گويد آهاي بخود آئيد كه ما هم خواهيم مرد برويد و براي خودتان فكري كنيد كه شما هم مثل او ميلياردها طلبكار در سرازيري قبر جلوي راه خود درست نكنيد همه اين ثروت ها و مقامها با حساب و كتاب است.

انصافاً حرف خوب و به جائي است گرچه اسلام، ثروت حلال و كسب مقامي كه پايانش خدمت خلق باشد را رد نكرده بلكه نوعي زراعتي صحيح كه محصولش درآخرت بدست مي آيد به حساب آورده و همچنين كل دنيا در ديد بزرگان دين و مردان خدا زراعتگاهي است كه محصولش در آخرت بدست مي آيد كه بذر

ص: 158

خوب حاصل خوب و بذر بد حاصل بد بدست مي دهد پيامبراني مانند داوود و سليمان عليهما السلام كه هم ثروتمند و پادشاه خلق و هم پيامبراني بزرگوار از جانب خدا بودند اما ناگفته نماند كه تمام حركات و سكنات انسان مورد سئوال و بازپرسي قرار خواهند گرفت.

دكتر پس از نشستي كوتاه در كنار مريض كارخانه دار اعلام مي كند كه وي مرده و به بازماندگان تسليت مي گويد و اين آغاز راه است و فرد چه ساعتي بيشتر مورد احترام نيست و آنهم به خاطر ظواهري است كه بازماندگان فرد در نظر دارند او را مي شويند و كفن مي كنند و به خاك مي سپارند كه فرد چه فقير و چه ثروتمند و ... موفقيت در گرو اعمال وي است و پرونده اي كه خود در اين جهان به آن رسيدگي نكرد از خورد و كلان كه در طول عمر خود انجام داده است توسط فرشته هاي نويسنده (كراماً كاتبين) تهيه و تنظيم مي شود و توسط فرشته اي به نام رومان بدست او داده مي شود و او هم امضاء مي كند.

و اين سئوال را از حضرت رسول مي كردند كه يا رسول الله اولين فرشته اي كه وارد قبر ميت مي شود نكير است يا منكر؟ حضرت فرمودند:

ص: 159

فرشته اي است كه نام او (رومان) است و صورتش مي درخشد به مانند خورشيد، بر ميّت در قبر وارد مي شود و مي گويد:

بنويس آنچه از نيك و بد كرده اي و ميّت مي گويد من كه قلم ندارم با چه بنويسم؟

رومان مي گويد: دهانت مركب و انگشت قلم است.

ميّت: كاغذي همراه ندارم، پس روي چه بنويسم؟

رومان مي گويد: كاغذ تو كفن توست، بنويس.

پس ميّت كه تحت تأثير آن هيبت غير قابل توصيف قرار گرفته همه نيكي هائي را در دنيا انجام داده است مي نويسد و از نوشتن اعمال بدش شرم مي نمايد كه فرشته به او مي گويد:

اي خطاكار موقع انجام اعمال بد از خدايت حيا نمي كردي حالا از نوشتن حيا مي كني؟ در اين هنگام عمود خود را بلند مي كند تا بزند و ميّت خواهش مي كند كه نزن همه را مي نويسم پس تمام كارهاي نيك و بد خويش را مي نويسد رومان مي گويد حال كه همه را نوشتي، نوشته را به پيچ و مهر كن و ميّت سئوال مي كند مهر ندارم با چه مهر كنم؟ و جواب مي شنود كه با ناخن مهر كن و در گردن خويش بيانداز تا روز قيامت همان طور كه

ص: 160

خداوند متعال فرموده (1)

وَ كُلَّ اَلزَمناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ كِتاباً يَلقاهُ مَنشُوراً (2)

نامه عمل هر انساني را همراهش نمائيم و بر گردنش آويزيم و در روز قيامت آن به صورت كتابي باز باشد.

انسان گنهكار آلوده دامن بگمان اينكه در موقع بازرسي و بررسي به مانند دنيا گناه خود را به گردن اين و آن مي اندازد و غافل از اينكه آنجا قدرت بر چنين كاري ندارد مرتب بر سنگيني بار خود مي افزايد تا وقتي كه:

وَ وَضَعَ الكِتابُ وَ جييءَ بِالنَبيينَ وَ الشُّهَداء (3)

و درآن روز نامه هاي اعمال را پيش (روي انسان) مي نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مي سازند.

وَ وَضَعَ الكِتابُ وَ تَرَي المُجرِمينَ مُشفِقينَ مِمّا فيه (4)

و نامه اعمال پيش نهاده مي شود و مي بيني كه گنهكاران ازه.

ص: 161


1- تفسير صافي ص 218.
2- سوره اسراء آيه 13.
3- سوره زمر آيه 68.
4- سوره كهف آيه 49، اين تعبير در سوره اسراء آيه 14و13 و سوره جاثيه آيه 29 آمده.

آنچه در آن است ترسانند.

و اِذا الصُّحُفُ نُشِرَت (1)

هنگاميكه نامه اعمال مردم گشوده شود.

و در جاهاي ديگر قرآن اين تعابير آمده كه خواننده با رجوع به تفاسير غير از اين مضامين ساده و روان را در نمي يابد ولي گاهي شخص فكر و گمان به اينكه بر فرض چنين اتفاقي، پس خدا كه ارحم الراحمين است مرا مي بخشد و بازخواستي صورت نمي گيرد و در غير اين صورت به من ظلم مي شود و ظلم را به خدا نسبت مي دهد و خداوند مهربان فرموده است در روز واپسين هر كس مسئول كرده هاي خويش است و هيچ ظالمي درباره هيچكس روا نخواهد شد و عدل پروردگار تكليف را روشن مي كند.

وَ تَضَعَ الموازين القِسطَ لِيَومِ القِيامَةِ وَ لا تُظلَمُ نَفسً شَيئاً (2)

ما ترازوهاي عدل در روز قيامت برپا مي كنيم، پس به هيچ كس ستم نخواهد شد.

حضرت لقمان به فرزندش مي فرمايد: يا بُنَيَّ اِنَّها اِن تَكُ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ فَتَكُن في صَخرَةٍ اَو في السَّمواتِ اَو فِي الاَرضِ يَأتِ7.

ص: 162


1- سوره تكوير آيه 10.
2- سوره انبياء آيه 47.

بِهَا اللهُ اِنَّ اللهَ لَطيفٌ خَبيرٌ (1)

پسرم بدان كه خدا اعمال خوب و بد مردم را اگر چه به اندازه سنگيني خردلي باشد و در دل سنگي يا (گوشه اي) از آسمانها يا زمين پنهان باشد همه را (به حساب) درآورد.

حقاً كه خداوند دقيق و آگاه است و ضمن اينكه حتي بداند از سر سوزني از كرده هاي انسان پنهان و ناديده گرفته نمي شود گرچه باندازه رشته باريكي كه به هسته خرما چسبيده است (باشد) به كسي ظلم نمي شود وَ لا يُظلَمُونَ فَتيلاً (2) و باز مي فرمايد: و لا يُظلَمونَ نَقيراً (3) به اندازه پرده هسته خرما بر كسي ستمي نمي شود.

و بدانيد كه:

اِنَّ اللهَ لَيسَ بِظَلّامٍ لِلعَبيد (4)

خداوند نسبت به بندگان هرگز ستم روا ندارد.

و ديگر جاي مي فرمايد: اِنَّ اللهَ لا يَظلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ (5)0.

ص: 163


1- سوره لقمان آيه 16.
2- سوره اسراء آيه 70 و سوره نساء آيه 48.
3- سوره نساء آيه 123.
4- سوره آل عمران آيه 181.
5- سوره نساء آيه 40.

خداوند حتي به اندازه ذره اي ستم نمي كند.

اين براي انسان طبيعي است كه چون در دنيا رشوه داده يا گرفته، پارتي شده يا براي او پارتي شده اند و بدينگونه ديگران را تحت ستم خويش قرار داده و يا بوسيله تزويرها و رشوه هاي ديگران تحت ستم واقع و حقوقش ضايع گرديده از اين جهت بترسد و از روي ناآگاهي و ضعف ايمان وقوع چنين اموري را به روز دادرسي نيز نسبت دهد. ولي از آيات شريفه اين بدست مي آيد كه تمام راههاي رشوه خوري و رشوه گري به روي همه مردم بسته شده و در دادگاه عدل پروردگار نفوذ قدرتها و تأثير عواطف و احساسات، هيچ اثر و خاصيتي ندارند و هر كس مسئول كرده هاي خويش است و نه كسي بار كسي را بر دوش كشيده و نه كسي حاضر به ديدن مكافات به جاي ديگري مي شود كه اين معني را در چند جاي قرآن بيان فرموده:

وَ لا تَزِروا وازِرَةٌ وِزرَ اُخري (1)

هيچ كس بار گناه ديگري را به دوش نمي كشد.

پس بايد مواظب بود كه بار سنگيني نشود وَ اتَّقُوا يَوماً لا7.

ص: 164


1- سوره اسراء آيه 15 انعام آيه 164 فاطر آيه 18 زمر آيه 7.

تَجزي نَفسٌ عَن نَفسٍ شَيئاً (1)

در آنروز (موقع محكوميت و رسيدگي) كه هيچ پدري مسئوليت فرزند خود را قبول نكرده و هيچ فرزندي مجازات (به جاي) پدر را تحمل نمي كند و مانند اين دنيا واسطه گر و ... كار ساز نيست وَ لا يُقبَلُ مِنها شَفاعَةٌ (2) هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نيست (3) و در ديگر از خواص آن روز اين است كه وَ لا بَيعُ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ (4) آنروز كسي نمي تواند نجات خود را خريداري كند رفاقت و وساطت بكار نمي آيد وَ لا يُؤخَذُ مِنها عَدلٌ (5) و در آنروز است كه عوض گناه را قبول نمي كنند وَ لا يُؤخذُ مِنكُم فِديَةٌ (6) فديه و عوض از (گناه) پذيرفته نيست يَومَ لا يُغني عَنهُم كَيدُهُم شَيئاً (7) روزي مكر و نقشه هاي آنان سودي نخواهد داشت.

و واقعه قيامت و ايستگاههاي بازرسي امكان اينكه فرد با6.

ص: 165


1- سوره بقره آيه 48.
2- سوره بقره آيه 48.
3- البته تحت شرائط خاصي اهل بيت شفاعت مي كنند ولي نه در ابتداء و به نوع گناه نيز بستگي دارد.
4- سوره بقره آيه 254.
5- سوره بقره آيه 48.
6- سوره حديد آيه 14.
7- سوره طور آيه 46.

عوض و بدل بارِ جرم و خيانت، يا گناه خود را بگردن ديگري بياندازد و بدينگونه خود را از عذاب پروردگار نجات دهد وجود ندارد.

اما كسيكه با ايمان كامل به خداي خويش خود را از هر گونه معصيت و گناه حفظ كرده در آنروز خوشحال و خندان است و مؤمن مي داند كه خداوند از رگ قلب او به وي نزديكتر است و مأموران پروردگار در طرف راست و چپ تا پايان زندگي در اين دنيا از وي جدا نگشته و لحظه به لحظه اعمال او را ثبت مي كنند.

پس آينده انسان بستگي به همت وي دارد هر گونه تغيير خوبي و بدي در اين جهان و جهان ديگر به خاطر تغيير خواهي خود انسان است و فردي كه در هر لحظه خود را در محضر خدا ديده و شرم از او را بر خود لازم بداند از سنگين كردن بار گناه خود پرهيز و از عصيان و خطائي دوري مي كند، چون دو ملك مأمور او همه چيز او را مي بيند و پشت مي كنند و تا پايان لحظه آخر حيات همراه او هستند و با فرا رسيدن اجل فرد نيكوكار باو گويند خدا از اين همراهيت جزاي خيرت دهد از اعمال صالحي كه به ما تحويل دادي و سخنهاي خوب كه از تو شنيديم و

ص: 166

مجالس خداپسندي كه ما را وارد كردي؛ پس ما امروز به آنچه دوست داري با تو هستيم و نزد پروردگار از تو شفاعت مي كنيم اين دو ملك در خاتمه مأموريت خود به شخص گناهكار مي گويند: خدا از مصاحبت توكيفر دهد كه ما را اذيت كردي و چه بسا عمل بد از تو ديديم و گفتار ناروا از تو شنيديم و مجالس نامناسب ما را بردي و ما امروز بر آنچه دوست نداري با تو هستيم و نزد پروردگارت بر اعمال تو گواهي مي دهيم (1) پس فرد پرهيزكار خود را با فاصله كمي از خدا مي بيند شرم او زياد مي شود.

وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريد (2)

ما به انسان از رگ قلب او باو نزديكتريم.

و چنين فردي خود را در برابر دو مأمور خدا مي بيند، كه خدا اين خبر را داده است اِذ يَتَلَقي المُتَلَقّيانِ عَنِ اليَمينَ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعيدٌ (3)

هنگاميكه دو فرشته مأمور ثبت اعمال، او را فرا گيرند و از7.

ص: 167


1- به نقل از تفسير نورالثقلين جلد 5.
2- سوره ق آيه 15.
3- سوره ق آيه 17.

طرف راست و چپ مراقب او بوده و لحظه اي از او جدا نمي شوند.

وَ اِنَّ عَلَيكُم لَحافِظينَ، كِراماً كاتِبينَ، يَعلَمُونَ ما تَفعَلُونَ (1)

حقا كه نگهباناني مراقب اعمال و احوالتان هستند كه نويسندگان اعمال شما و فرشتگان مقرب خدايند و هر آنچه را انجام دهيد مي دانند.

وَ لَهُ مُعَقَّباتٌ مِن بَينَ يَدَيهِ وَ مِن خَلقِهِ يَحفَظُونَهُ مِن اَمرِ اللهِ اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنفُسِهِم وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِقَومٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُم مِن دُونِهِ مِن والٍ (2)

براي انسان مأموراني است كه پي در پي، از پيش رو و از پشت سرش او را از حوادث (غير حتمي) حفظ مي كنند (اما) خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتي) را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند، و هنگامي كه خدا اراده سوئي به قومي (بخاطر اعمالشان) كند هيچ چيز مانع آن نخواهد شد، و جز خدا سرپرستي نخواهند داشت و به اين لحاظ معلوم مي گردد كه فرد مورد رحمت پروردگار به لحاظ اطاعت خداي خويش از قعر دوزخ و عذاب دردناك تغيير مسير يافته و به بهشت موعود راه يافته است.1.

ص: 168


1- سوره انفطار آيه 12-10.
2- سوره رعد آيه 11.

پس روشن است كسيكه حقوق مردان را پايمال نموده و به مانند حقوق ديني و اقتصادي و اجتماعي و هر حقي ولو خيلي كوچك مورد بازخواست قرار مي گيرد و عذابي كه از جانب خداوند نصيبش گردد نتيجه كار اوست كه مي فرمايد: فَاليَومَ لا تُظلَمُ نَفسٌ شَيئاً وَ لا تُجزَونَ اِلّا ما كُنتُم تَعلَمُونَ (1)

به آنها گفته مي شود، امروز به هيچ كس ذره اي ستم نمي شود و جز آنچه را عمل مي كرديد جزا داده نمي شويد (مجازات فقط براي اعمال بد شما اِعمال مي شود) اِنَّ الَّذينَ يَأكُلُونَ اَموالَ اليَتامي ظُلماً اِنَّما يَأكُلُونَ في بُطُونِهِم ناراً وَ سَيَصلَونَ سَعيراً (2)

كسانيكه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مي خورند و به زودي در شعله هاي آتش (دوزخ) مي سوزند.

و نه تنها اين دسته از خطاكاران مجازات مي شوند بلكه سَيَطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَومَ القِيامَةِ (3) (اموالي كه ثروتمندان بخيل و محتكر روي هم انباشته اند) به شكل طوقهاي سنگيني از آتش بر گردن آنها قرار خواهد گرفت.0.

ص: 169


1- سوره يس آيه 54.
2- سوره نساء آيه 10.
3- سوره آل عمران آيه 180.

كَذلِكَ يُريهمُ اللهُ اَعمالَهُم حَسَراتٍ عَلَيهم (1)

اين چنين خداوند اعمال زشت آنان را به صورت حسرت زايي به آنان نشان خواهد داد.

جاي شك نيست انسان نتيجه اعمال خود را خواهد ديد كه مي فرمايد:

وَ اَنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُري (2)

و اينكه تلاش و عمل انسان بزودي ديده مي شود.

و مردم در قيامت خواهند ديد كه رحمت و يا عذاب نتيجه اعمال آنهاست و خداوند تعالي به كسي ستمي روا نمي دارد وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظلِمُ رَبُّكَ اَحَداً (3)

آنان آنچه را انجام داده اند (در موقف حساب) حاضر مي بينند و پروردگارت به هيچ كس ستم نكند.

هُنالِكَ تَبلُوا نَفس ما اَسلَفَت (4)

(در آنروز) قيامت هر كس پاداش كرده هاي نيك و بد خويش را كه از پيش فرستاده خواهد ديد.0.

ص: 170


1- سوره بقره آيه 166.
2- سوره نجم آيه 40.
3- سوره كهف آيه 49.
4- سوره يونس آيه 30.

بَل بَدالَهُم ما كانَ يُخفُونَ مِن قَبلُ (1)

بلكه آنچه پيش از اين پنهان مي كردند در برابر آنها آشكار شود. كه به هيچ وجه امكان كتمان كردن وجود ندارد.

گريه رسول خدا

عبدالله بن مسعود گفت: روزي خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم كه آن حضرت فرمود قرآن بخوان و من شروع به خواندن سوره نساء نمودم و به اين آيه رسيدم

وَ كَيفَ اِذا جِئنا مِن كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهيد وَ جِئنا بِكَ عَلي هؤلاءِ شَهيداً (2)

حال مردم چگونه است روزيكه هر امتي شاهد و گواهي بر اعمالشان بياوريم و تو را نيز بر آنان گواه بياوريم.

عبدالله بن مسعود گفت: تا اين آيه را خواندم حضرت بنا به گريه نمود و فرمود دوباره بخوان و من آيه را دوباره خواندم و آنحضرت اين بار نيز به گريه پرداخت و بيش از بار اول گريه كرد و سپس فرمود: بس است مرا آنچه خواندي (3)

ص: 171


1- سوره انعام آيه 28.
2- سوره نساء آيه 41.
3- روح الجنان ج 3.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: اعمال خير يا شر هر انساني با او ملازم است و قدرت جدائي از آن ندارد و نامه اعمالش به آنچه انجام داده و در آن نوشته شده است به او مي دهند. (1) و به طور اختصار تا اينجا فهميده شد كه از موقع مرگ هر فرد تا قيام قيامت در ايستگاهها و به چه شكل بازرسي ها انجام مي شود و حالات انسان در قيامت به چه شكل است و طبق كلام خداوند روشن گرديد كه هيچ گريزي در محاسبان نيست و از هنگام ورود به منزل جديد (قبر) نامه اعمال فرد به گردنش مي افتد تا روز حشر كه دادگاه عدل الهي در حضور پروردگار تشكيل مي شود.4.

ص: 172


1- به نقل از تفسير نورالثقلين جلد 3 ص 144.

دادگاه

وَ اَشرَقَتِ الاَرضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الكِتابُ وَ جيءَ بِالنَبيينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَينَهُم بِالحَقِّ وَ هم لا يُظلَمُونَ - وَ وُفِّيَت كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت (1)

و هر كس تمام نتيجه عمل خود را دريافت مي كند. زمين به نور پروردگار روشن مي گردد و پرونده هاي اعمال را پيش مي نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مي سازند و ميان خلق به حق داوري شود و به آنان ستم نخواهد شد.

پس! دادگاه عدل پروردگار تشكيل مي شود و نحوه رسيدگي به طور حيرت انگيزي خواهد بود كه انسانهاي خطاكار گاهي كرده هاي خويش را كتمان مي كنند كه خداوند مي فرمايد حتي افكار و آنچه را در دل داشتيد ما مي دانيم آنجا مي فرمايد:

اَم يَحسِبُونَ اَنّا لا نَسمَعُ سِرَّهُم وَ نَجوهُم بَلي وَ رُسُلُنا لَدَيهِم يَكتُبُونَ (2)

(كفار و منافقين) به اين گمانند كه ما راز دل و صحبتهايي محرمانه آنان نشنيده و ندانسته ايم، بلكه هم شنيده و هم

ص: 173


1- سوره زمر آيه 69-68.
2- سوره زخرف آيه 80.

دانسته ايم و فرستادگان ما نزد ايشان آن روز و اسرار را در نامه اعمالشان مي نويسند.

و بدينسان فرد متوجه مي شود كه همه راههاي خدعه و نيرنگ بسته است و عبدالله بن موسي بن جعفر گفت پدر بزرگوارم در جواب اين سئوال كه آيا آن دو فرشته اي كه اعمال خوب و بد انسان را مي نويسند از قصد و فكر او نيز آگاهي دارند؟ كه آن بزرگوار فرمود: آيا بوي فاضلاب و بوي خوش و عطر يكي است؟ پس از اين جهت كه وقتي انسان نيت كار خوب كند نفس خوشبو شده و فرشته طرف راست به فرشته طرف چپ مي گويد برخيز كه بنده قصد كار نيك نموده است و به هنگام انجام كار، زبان انسان، قلم آن فرشته، و آب دهانش مركب اوست و براي او (خير را) مي نويسد و به هنگام اراده عمل بد فرد، نفسش بدبو شده و مورد توجه فرشته طرف چپ قرار گرفته و به فرشته سمت راست مي گويد برخيز كه اراده معصيت دارد و باز پس از انجام كار، زبان آن شخص قلم و آب دهانش مركب و فرشته سمت چپ عمل او را ثبت مي كند (1) و روايات در اين زمينه زياد وارد است.9.

ص: 174


1- اصول كافي جلد 2 باب يَهُم الحسنه جلد 3 ص 429.

پس در محضر خدا نيت سوء را هم نمي توان انكار نمود و نامه عمل را باز كرده و مورد بررسي قرار خواهند داد و به شخص مي گويند اِقرَأ كِتابَكَ كَفي بِنَفسِكَ اليَومَ عَلَيكَ حَسيباً (1)

تو خود نامه اعمال خود را بخوان و كافي است كه امروز خود به حساب خود رسيدگي كني.

در پايان، نتيجه دادرسي اعلان مي شود و پرونده هر فردي را بدستش مي دهند و رهسپار مقصد بعدي مي گردد و پيشواي اهل اخلاص بهنگام وضو مناجات با خدا داشت و عرض مي كرد وَ اللهُمَّ اعطِني كِتابي بِيَميني، وَ لا تُعطِني كِتابي بِشِمالي وَ لا مِن وَراءِ ظَهري وَ لا تَجعَلها مَغلُولَةً اِلي عُنُقي (2)

خداوندا! نامه اعمالم را (روز قيامت) به دست راستم عطا فرما و بارالها نامه اعمال مرا به دست چپ و يا از پشت سر عطا نفرما و مرا از كساني كه دستهايشان (با زنجير) به گردنشان بسته مي شود قرار مده.

پس روشن مي گردد كه نتيجه پرونده را به اين شكل مشخص مي كنند 1- به دست راست 2- به دست چپ 3- از پشت م.

ص: 175


1- سوره اسراء آيه 14.
2- وسائل الشيعه جلد 1 ص 282 دعاي وضوي اميرالمؤمنين عليه السلام.

به دست چپ و پس از اعلان نتيجه صحراي محشر، صحنه سرور و شادي و يا محيط حسرت و غم خواهد بود.

آن كسي كه خود را مطيع خدا ساخته و از اوامر سر نتابيده و پرونده او مملو از خوبيهاست نامه عمل خويش را به دست راست دريافت مي كند.

فَاَمّا مَن اُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِه (1)

پس آن كس كه نامه اعمالش را بدست راستش مي دهند.

مي گويد: اِنّي ظَنَنتُ اِنّي مُلّاقٍ حِسابِيَه (2)

من يقين داشتم كه قيامتي هست و به اعمالم رسيدگي مي شود.

و در اين وقت كه انسان خوشبخت شده و جميع خطرهاي گردنه ها در راه رضوان را پشت سر نهاده و زندگي خود را در كمال رضايت در جوار پروردگار مهربان بنده نواز خواهد ديد.

فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ عالِيَةٍ قُطُوفُها دانِيَةٌ (3)

(و منزل او در بهشت است) جايگاهي عالي خواهد بود9.

ص: 176


1- سوره الحاقه آيه 19.
2- سوره الحاقه آيه 20.
3- سوره الحاقه آيه 23-19.

ميوه هاي بهشتي در دسترس او هست كه بدون هيچ زحمتي تناول كند. و مورد محبت و لطف پروردگار، قرار خواهد گرفت و بدينسان از زندگي رضايت كامل خواهد داشت و در جاي ديگر حال كسي را كه پرونده اش را به دست راستش داده اند چنين مي فرمايد:

فَاَمّا مَن اُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِِهِ، فَسَوفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً (1)

آن كس كه نامه اعمال خود را بدست راستش داده اند بزودي در موقف حساب، حساب آساني براي او گرفته مي شود كه نشانه بخشش خداست.

وَ يَنقَلِبُ اِلي اَهلِهِ مَسرُوراً (2)

و او بسوي خانواده اش شادمان باز مي گردد.

فَيَقوُلُ هاؤُمُ اقرَؤُا كِتابِية (3)

و مي گويد: بخوانيد و ببينيد كه كارنامه اعمالم پر از كار شايسته و نيك است پس معلوم است خوشحالي او به چه حديست و حتماً با فرياد شادي آفرين خواهد گفت كه اي اهل9.

ص: 177


1- سوره انشقاق آيه 7و6.
2- سوره انشقاق آيه 8.
3- سوره الحاقه آيه 19.

محشر نمره ام بيست است و چنين مورد توجه خاص پروردگار قرار گرفته و (آفرين بنده خوب من، را) از خداي خويش خواهد شنيد كه با احترام خاص مي فرمايد:

كُلُوا وَ اشرَبُوا هَنيئاً بِما اَسلَفتُم فِي الاَيّامِ الخالِيَةِ (1)

بخوريد و بياشاميد، پاداش اعمالي كه در روزهاي گذشته بجا آورديد بر شما گوارا باد.

مؤمن به خدا و روز جزا براي اينكه كارنامه عمل او را به دست راستش بدهند راه هدايت و عمل شايسته را از رسولان خداوند و جانشينان آنان فرا ميگيرد كه خود آنان گواه و شاهد او را در روز رستاخيز خواهند بود كه خدا مي فرمايد:

اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الحَيوةِ الدُّنيا وَ يَومَ يَقُومُ الاَشهادُ (2)

البته در دنيا رسولان خود و اهل ايمان را ياري مي دهيم و همچنين در روز قيامت كه (رسولان و مؤمنان) گواهان (اعمال نيك و بد) به شهادت برخيزند.

و در جاي ديگر مي فرمايد:1.

ص: 178


1- سوره الحاقه آيه 24.
2- سوره غافر آيه 51.

يَومَ تَدعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِم فَمَن اُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَاُولئِكَ يَقرَؤُنَ كِتابَهُم (1)

آنروز هر دسته از مردم را با پيشوايان دعوت مي كنيم، پس كسي كه نامه عملش به دست راستش داده شود و همه نامه خود را با سرور و شادي مي خوانند.

وازآن پس زندگي جديد در كمال خوشبختي آغاز مي گردد و همه ما بايد بدانيم كه ضمن به اجراء گذاشتن فرامين و مو به مو عمل كردن دستورات خداي يگانه بي همتا از نيايش و راز و نياز به درگاهش غافل نمائيم و از او بخواهيم كه نامه و پرونده اعمال ما را بدست راستمان عطا فرمايد و چنين فردي است كه مورد محبت و تشويق او قرار گرفته و باو مي فرمايد:

كُلُوا وَ اشرَبُوا هَنيئاً (2)

بخوريد و بياشاميد بر شما گوارا باد.

و بدينگونه پاداش روز سخت و مبارزه با دل هوسران بنده، به او داده مي شود كه با آسايش كامل در جوار رحمت حق بسر برد كه مي فرمايد:4.

ص: 179


1- سوره اسراء آيه 71.
2- سوره الحاقه آيه 24.

في سِدرٍ مَخضُودٍ وَ طَلحٍ مَنضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمدُودٍ وَ ماءٍ مَسكُوبٍ (1)

(كه آسايش) زير درخت سدر بي خار و پربار، زير درختان پر برگ و سايه دار، زير سايه بلند درختان بهشتي، در كنار نهر و آبهاي زلال و آبشارها مي باشند.

وَ فاكِهَةٍ كَثيرةٍ لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ (2)

و ميوه هاي بهشتي بسيارند و در تمام سال موجودند و مي خورند و هيچ گونه مانعي براي آنان نيست.

و رسول گرامي فرموده كه به جاي خارهاي درخت سدر ميوه هاي مخصوصي آفريده و به جاي هر خار يك ميوه كه از هر ميوه هفتاد و دو نوع طعام بدست مي آيد و هر كدام از نظر طعم و رنگ با ديگري شباهتي ندارند (3) و اين براي استفاده مؤمن است.

وَ فُرُشٍ مَرفُوعَة اِنّا اَنشَانا هُنَّ اِنشاءً فَجَعلنا هُنَّ اَبكاراً عُرُباً اَتراباً (4)

همسران (بهشتي) گرانقدر و زيبا و شوهر دوست، همسراني كه خداوند در كمال حسن و زيبائي آنها را آفريده است، خداوند آن زنان را باكره گردانيده، آنان را با ناز و عشوه و هم سن و سال4.

ص: 180


1- سوره واقعه آيه 31-28.
2- سوره واقعه آيه 33-32.
3- تفسير روح المعاني.
4- سوره واقعه آيه 37-34.

(مؤمن) قرار داده است.

و پاداش خداوند به مؤمنان به حدي است كه فقط خودش آگاهي كامل از آن دارد. و اين پاداش منحصر به بنده اي است كه كارنامه عمل خويش را از دست راست دريافت كند و واي بر آنكسي كه پرونده اش را به دست چپش بدهند و طبق بيان صريح قرآن از نظرتان گذشت كه در روز محاسبه و بررسي كه عده اي خوشحال و بقيه اهل محشر غمگين و گريانند و نتيجه محاكمه را در نامه اعمال منعكس مي كنند كه ما به آن كارنامه مي گوييم و كسي كه كارنامه خود را در دست راست دريافت كند فرد رستگاهر و حالات و عاقبتش از قول خداوند روشن گرديد و دسته دوم وسوم نامه خود را به دست چپ دريافت مي كنند.

ص: 181

دست دوم و سوم

كساني كه نامه اعمال خود را به دست چپ مي گيرند همه مردم خلافكارند و آنها دو دسته اند و جميع افرادي كه عمر خود را به انجام كار ناشايسته سپري كردند گرچه منافعي در دنيا براي آنان داشت ولي آخرت خود را نابود كردند و جزء دسته دوم و سوم قرار خواهند گرفت.

- آنان كه دين را به سخريه مي گرفتند و منكر خدا و به او كافر شدند.

- آنان كه به ظاهر ايمان به خدا داشته ولي ريشه و پايه اي نداشت و ايمان دروغي بود.

- آنان كه به زبان خدا را قبول و دين را راه راست مي نامند ولي در باطن، اطاعت حق روي گردانده و در مسير خدا حركت نمي كردند.

- آنان كه باطني خراب و دلي هوسران دارند ولي ظاهري ديني و با ريا، حيله، تدليس و دغلبازي بر سر مردم كلاه گذاردند و گاهي موجب گمراهي آنان گرديدند.

- آنان كه به نام خدا مردم را، از مسير او خارج ساختند و براي

ص: 182

تأمين مطامع خويش دست به هر كاري زدند.

- آنان كه حفظ پست و مقام را به دين ترجيح دادند.

- آنان كه رشوه گرفتند و رشوه دادند.

- آنان كه با زبان و قلم و يا قدم خود حقي از ضعيف و مسكين و يتيم و صاحب حق ضايع كردند.

- آنان كه دامن خود را به گناه آلوده ساختند و ديگران را نيز به گناه آلوده نمودند.

- آنان كه عفت خود و عفت عمومي را رعايت نكردند.

مردان و زناني كه نام خدا را بر زبان راندند، ولي حق خدا را ادا نكردند و با ترفندهاي نو و حيله هاي علمي باعث اغفال جوانان جامعه شدند.

مردان و زناني كه نداي حق را شنيدند ولي با بي اعتنائي به آن به مانند اينكه گوش خود را گرفته تا نداي حق را نشنوند.

مردان و زناني كه فحشاء و منكر را در جامعه رواج دادند و امر خداوند را زير لگد تجدد و تجمل و مُد روز و ... له و لورده كردند.

مردان و زناني كه چشم و گوش و دست و پاي و اندام خود را از حرام حفظ نكردند.

ص: 183

مردان و زناني كه سر به سجده پروردگار خويش فرو نياورده و نماز نخواندند و يا نماز خوان را به باد مسخره گرفتند.

مردان و زناني كه جلو شكم خود را نگرفتند و هم از روزه گرفتن كه امر خداوند است خودداري كردند و هم شكمهاي خود را از مال حرام پر كردند.

مردان و زناني كه از جهاد في سبيل الله روي برتافتند و با نفس خويش نيز به مبارزه برنخواستند و پيروي از تمايلات دل را بر اطاعت از پروردگار ترجيح دادند.

مردان و زناني كه حق را ديدند و شنيدند ولي از محق به آن دفاع نكردند و يا حقيقت را كتمان كردند.

مردان و زناني كه خداوند به آنها دنيا عطا فرمود و آنان وجوهات شرعي خود را كه حق خداست ندادند و از پرداخت خمس و زكات و حق يتيم و حق مسكين ابا ورزيدند.

مردان و زناني كه رسم زندگي خود را براساس جاهليت متمدن عصر جديد در هر زمان بنا نهادند و از رفتن براه حق و گفتن كلام حق و شنيدن سخن حق و پرداخت حق ابا ورزيدند.

كساني كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينان بزرگوار آنحضرت

ص: 184

پشت كردند و همچنين كساني كه با سوء استفاده از نام آن بزرگواران به تأمين مطامع خويش پرداختند. اين افراد پس از ملاقات با فرشته مرگ اول زحمت آنان است و چون در مسير گردنه ها در راه رضوان كه همان راه رستگاري است در اين جهان قدم درست بنداشته و از بيراهه هاي مسير عبور كرده اند، در پيمايش مسير در آنطرف گردنه تا برسد به بالاي آن، زحمت فراواني دارند و مرتب در ايستگاههاي پليس راه پروردگار مورد بازرسي قرار خواهند گرفت و در محشر در محضر عدل پروردگار و بهنگام بسته شدن پرونده، نامه اعمالشان به دست چپ آنها داده مي شود.

ص: 185

رحم به الاغ

مرد صالح زاهدي، بر آن شد كه شهزاده را نصيحت كند و چون در اين نصيحت و رُك گوئي خطراتي را براي خود پيش بيني مي نمود تصميم گرفت كه نصايح خود را در قالب سئوال بر شاهزاده عرضه بدارد.

بر سر راه او نشست و شاهزاده با محافظان و درباريان رسيدند و عالم زاهد را مشاهده كرد كه با وضعي آن چنين كنار راه نشسته از او سئوال كرد كه اي زاهد، در اينجا چه مي كني.

زاهد گفت: سه كلمه حرف براي فروشي دارم كه هر كس بخرد خواهم فروخت.

شاهزاده پرسيد، هر كلمه از سه كلامت چه قدر ارزش دارد؟

عالم زاهد گفت: كلمه اول يك درهم و كلمه دوم دو درهم و كلمه سوم را سه درهم مي فروشم.

شاهزاده يك درهم داد و گفت كلمه اول را بگو.

و عالم زاهد، پرسيد، آيا هميشه اين لباس فاخر را مي پوشي؟

پسر شاه گفت: نه، مثل حال و آن موقعي كه در مجلس شاه نشسته ام، براي اينكه خجالت مي كشم كه با لباس كهنه در

ص: 186

مجلس شاه وارد شوم، در حاليكه اهل مجلس همه لباس نو پوشيده اند و شايد هم مرا با لباس كهنه در مجلس شاه راه ندهند.

كه عالم زاهد گفت:

تو با لباس كثيف و كهنه حيا مي كني در مجلس شاه بنشيني آيا لازم نيست خجالت بكشي و حيا كني كه با اين نفس گناهكار كثيف در بهشت با پاكان بنشيني و شايد تو را به آنجا راه ندهند.

شاهزاده از اسب پياده شد و گفت، آن كلمه دوم را بگو

و او گفت: كه اي شاهزاده آيا تو قصر داري؟ و او جواب داد آري و سئوال كرد براي ساختن آن قصر خشت و گل را به چه وسيله اي مي بريد؟

شاهزاده گفت: با قاطر و الاغ مي بريم، و از او سئوال كرد چرا همه وسائل و مصالح ساختماني را يكمرتبه با الاغ و قاطر نمي بريد؟

و شاهزاد گفت نمي توانند يكمرتبه ببرند و طاقت ندارند و بايد بر آن حيوانات رحم كرد.

و عالم زاهد گفت: جاهلترين مردم كسي است كه به الاغ

ص: 187

رحم كند و بارش را سنگين نكند و به نفس خود رحم نكند و بارش را از گناه سنگين نمايد، چطور طاقتي مي آورد، آيا چنين فردي جاهل نيست؟

شاهزاده جوان اين را شنيد و افتاد روي زمين و غش كرد و وقتي كه به هوش آمد گفت آن كلمه سوم را بگو.

عالم پرسيد اي شاهزاده آيا تا بحال گناه كرده اي؟

و او گفت: گناهان زيادي را مرتكب شده ام.

و باز سئوال را بدينگونه نمود كه آيا در حضور مردم يا در خلوت؟ گفت در خلوت؟

وعالم زاهد از او پرسيد آيا كيفر را مردم مي دهند يا كس ديگر؟ و شاهزاده پاسخ داد كس ديگر و آنگاه عالم اضافه كرد چقدر جرأت دارد كسي كه گناه را پنهان از كساني كه قدرت مؤاخذه ندارند مرتكب شود و در حضور كسي كه كيفر گناهان در دست اوست مرتكب گناه شود، خداوند در هر حال تو را مي بيند و تو از او حيا نمي كني و در حضور او گناه مي كني؟ (1)

و بدينسان بايد انسان خود را در محضر خدا ببيند و هيچگاه7.

ص: 188


1- اثني عشريه ص 97.

پيرامون گناه نگردد و بار خود را سنگين نكند كه نامه او را بدست چپش ندهند.

نشانه دست دوم كه كارنامه خود را به دست چپ ميگيرند.

و آن گروه را قرآن به عنوان اصحاب شمال توصيف كرده است.

وَ اَصحابُ الشِّمالِ ما اَصحابُ الشِّمال في سَمومٍ وَ حَميم وَ ظِلٍّ مِن يَحمُوم لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ (1)

گروه دست چپ كه اصحاب شوم و شقاوتند چقدر روزگارشان سخت است، در باد سوزان و كشنده اند آب سوزان مرگبار، سايه و دود و آتش زاي دوزخ، نه هرگز سرد شود و نه خوش نسيم گردد.

امام صادق عليه السلام فرمود: روز قيامت نامه اعمال هر كسي را به او مي دهند و مي گويند بخوان. راوي گفت سئوال كردم يابن رسول الله آيا مي داند كه در نامه اعمالش چيست؟ حضرت فرمود:

اِنَّ اللهَ يُذكّرهُ فَما مِن لحظة وَ لا كَلمةِ قَدمَ وَ لا شَيءٍ فِعلُهُ اِلّا ذكره كانّه1.

ص: 189


1- سوره واقعه آيه 44-41.

فعله تلك الساعة (1)

خداوند بيادش مي اندازد، پس تمام لحظه ها و كلمات و برداشت قدمها و همه آنچه عمل كرده است به يادش مي آيد گويا همين ساعت انجام داده است، براي همين است كه مي گويند:

اي واي بر ما اين چه كتابي است كه هيچ عمل كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته مگر اينكه همه را با شماره آورده است.

و آنگاه است كه بنده خطاكار به اين نكته پي مي برد كه در دنيا مي گفت پس از مردن و خاك شدن استخوانهايمان مگر ممكن است زنده شويم؟

وَ كانُوا يَقُولُونَ أَاِذا مِتنا وَ كُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَاِنّا لَمَبعُوثُونَ (2)

و از اين جهت است كه وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الحِنثِ العَظيم (3)

آنان بر انجام گناه بزرگ اصرار مي ورزيدند.

و پاي ميزان حساب و موقع اجراي عدل پروردگار تعجب مي كنند كه همه چيز از كوچك و بزرگ ثبت شده، لذا طبق عادت خود در دنيا، آنجا نيز كرده هاي خود را انكار مي كنند كه در آن 7.

ص: 190


1- آيه در سوره كهف حديث بحار الانوار جلد 7 ص 315.
2- سوره واقعه آيه 44.
3- سوره واقعه آيه 47.

موقع نياز به شاهد و گواهاني هست و خداوند شاهدان را احضار مي كند كه قرآن مي فرمايد:

يَومَ تَشهَدُ عَلَيهِم اَلسِنَتُهُم وَ اَيديهِم وَ اَرجُلُهُم بِما كانُوا يَعلَمُونَ (1)

(پرهيز كنيد از گناه و ياد آوريد) روزي را كه زبان و دست و پا بر اعمال انسان گواهي مي دهند.

اَليَومَ نَختِمُ عَلي اَفواهِهِم وَ تُكَلِّمنا اَيديهِم وَ تَشهَدُ اَرجُلُهُم بِما كانُوا يَكسِبُونَ (2)

امروز (قيامت) بر دهان آنان مهر خاموشي مي زنيم و دستهاي آنان با ما سخن گويد و پاهايشان برآنچه كرده اند گواهي دهد.

وَ يَومَ يُحشَرُ اَعداءُ اللهِ اِلَي النّارِ فَهُم يُوزَعُونَ (3)

روزي كه همه دشمنان خدا را به سوي آتش بكشانند.

حَتّي اِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيهِم سَمعَهُم وَ اَبصارُهُم وَ جُلُودُهُم بِما كانُوا يَعلَمونَ (4)

و آنها نگهدارند تا وقتي به دوزخ رسند گوش و چشم و پوست9.

ص: 191


1- سوره نور آيه 24.
2- سوره يس آيه 65.
3- سوره فصلت آيه 18.
4- سوره فصلت آيه 19.

بدنشان بر جرم و گناه آنان گواهي دهد.

وَ قالُوا لِجُلُودِهِم لِمَ شَهِدتُم عَلَينا قالُوا اَنطَقنا اللهُ الَّذي اَنطَقَ كُلَّ شَيءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُم اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلَيهِ تُرجَعُونَ (1)

(پس چون چنين بينند) به اعضاء بدن خود، گويند شما چگونه بر اعمال (ما) شهادت داديد و اعضاء در جواب خواهند گفت: خدائي كه همه موجودات را به نطق آورد، ما را نيز گويا نمود و اوست كه شما را به بار نخستين آفريد و باز؟ سوي او باز مي گرديد.

گنهكار آلوده دامن براساس رد شواهد آن روش كه در دنيا داشت و همه حقائق را انكار مي كرد در قيامت نيز چنين خواهد كرد.

حضرت رسول فرمودند: چون قيامت برپا شود خداوند متعال كافران را با نشانه و علامت (مخصوص) وارد محشر مي كند تا مردم بفهمند گناهكاران ايشانند ولي چون درباره گناهانشان سئوال شود، از اقرار به گناه خود سرباز زنند (دراين وقت) خداوند به فرشتگان مي فرمايد تا برايشان گواي دهند، باز هم0.

ص: 192


1- سوره فصلت آيه 20.

تن به اقرار نمي دهند و پيغمبران گواهي دهند و باز هم اعتراف به گناه نمي كنند، پس خدا مي فرمايد تا اعضاء بر اوگواهي دهند و اين است قول حضرت حق آن روز بر دهان آنان مهر زنيم، به دستهاي آنان با ما سخن گويد و پاهايشان برآنچه كرده اند گواهي دهند. (1)

و خداوند مي فرمايد كه زمين نيز يكي از گواهاني است كه بر كرده هاي انسان گواهي مي دهد.

زمين مهد انسان است كه بشر روي آن به سير و سياحت مي پردازد و با اينكه زمين به دورخود مي چرخد، با آرامشي كه خداوند قادر متعال براي او مقرر كرده اين انسان غافل از نظر دور نگه مي دارد كه زمين دوربيني مخفي براي ثبت كارهاي وي مي باشد و همين زمين يكي از گزارشگراني است كه به امر خدا از اعمال انسان فيلم برداري مي كنند و روز قيامت در دادگاه عدل خداوند بر اعمالشان گواهي مي دهد و اين مطلب را قرآن گوشزد فرموده يَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها (2)

درآن روز (قيامت) زمين حوادث بزرگ خود را بازگو مي كند.4.

ص: 193


1- تفسير ابوالفتوح رازي ج 9.
2- سوره زلزال آيه 4.

بِاَنَّ رَبَّكَ اَوحي لَها (1)

چرا كه پروردگارت به زمين وحي كرده است تا به سخن آيد و خلق را به اخبارش آگاه سازد.

نماز در جاي جاي مسجد الحرام

ابوامامه در پاسخ به سئوال عبدالرحمن ابن صعصعه كه پرسيده چرا در هر گوشه اي از مسجد الحرام دو ركعت نماز مي خواني؟

اين آيه را خواند بِاَنَّ رَبَّكَ اَوحي لَها وگفت براي اينكه اين مكانها روز قيامت بر اعمال من گواهي خواهند داد. (2)

خبر از كرده هاي مرد و زن

و در اين رابطه رسول خدا به بعضي از مردم فرمودند: آيا مي دانيد كه زمين خبر مي دهد خبرهايش چيست؟

عرض كردند خدا و رسولش داناتر است.

ص: 194


1- سوره زلزال آيه 5.
2- تفسير منهج الصادقين جلد 10 ص 319.

فرمود: هر مرد و زن برآنچه روي آن انجام داده اند، با تعيين روز مكان خبر و گواهي مي دهد. (1)

گواهي مؤمنان

امام صادق عليه السلام فرمود (در قيامت) ما شاهد اعمال خود هستيم و شيعيان ما شاهد اعمال ساير مردم، و با گواهي شيعيان ما به آنان پاداش عطا مي فرمايند و يا كيفر مي دهند. (2) و آن حضرت فرمود: هنگامي كه قيامت برپا شود، خداوند متعال مردم را جمع آورد، حضرت نوح اولين كسي باشد كه براي گزارش كار خود خوانده مي شود، پس خدا از او سئوال مي كند كه آيا رسالت خود را ابلاغ كردي؟

و نوح خواهد گفت آري.

پرسند: چه كسي گفته تو راتصديق مي كند؟ و او گويد محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم حضرت صادق: اضافه فرمود كه پس نوح از ميان جمعيت مي گذرد تا به حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي رسد كه

ص: 195


1- تفسير مجمع البيان جلد 10 ص 526.
2- بحار الانوار جلد 7.

حضرت علي عليه السلام با آن حضرت خواهد بود و نوح جريان پرسش و سئوال خود را تعريف مي كند و رسول خدا مي فرمايد اي جعفر و اي حمزه برويد و براي نوح گواهي دهيد كه امر پروردگار را تبليغ كرده است.

و امام صادق عليه السلام توضيح دادند كه حضرت حمزه و جعفر براي پيامبران گواهي مي دهند كه تبليغ كرده اند.

يوسف بن ابي سعيد گفت من آنجا حاضر بودم و پرسيدم، پس حضرت علي عليه السلام كجا خواهد بود كه جعفر و حمزه گواهي مي دهند؟

فرمود مقام و منزلت آن حضرت بالاتر از اين كارهاست. (1)

و كفار وقتي منزلت حضرت علي را مي بينند اين حالات آنان است كه مي فرمايد: فَلَمّا رَاَؤهُ زُلفَةً سيئَت وُجُوهُ الَّذينَ كَفَرُوا (2)

هنگامي كه منزلت آنان را مي بينند چهره كساني كه منكر آنان بودند اندوهگين مي شود.

و حضرت رسول فرمودند: خداوند امت مرا بر ساير امتها برتري داده و سه خصلت است كه غير از پيامبران و امت من به 7.

ص: 196


1- بحار الانوار جلد 7 ص 282.
2- سوره ملك آيه 27.

كس ديگري نداده يكي از آن سه ويژگي اينست كه وقتي خداوند پيامبري را مبعوث كرد، او را بر قومش گواه قرار داد و حال آنكه امت مرا بر خلق گواه قرار داد، كه مي فرمايد:

لِيَكُونَ الرَّسوُلُ شَهيداً عَلَيكُم وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاس (1)

تا پيغمبر گواه بر شما باشد وشما گواه بر مردم.

گواهي فرشتگان

وَ جائَت كُلُّ نَفسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ (2)

هر كس را فرشته اي (براي حساب) به محشر مي برد و فرشته اي بر اعمال نيك و بد او گواهي مي دهد.

شاهدان بر اعمال انسان فرشتگاني هستند كه نسبت به مسئوليتهائي كه دارند قرآن با نامهاي مختلف از آنان نام برده است.

رقيب و عتيد (سوره ق آيه 18) متلقيان (سوره ق آيه 17) حافظين (سوره انفطارآيه 10) كراماً كاتبين (سوره انفطار آيه

ص: 197


1- سوره حج آيه 78 تفسر صافي آيه 78.
2- سوره ق آيه 21.

11- و مضمون آيات ياد شده و استفاده از تفسير آنها اين مطلب را مي رساند كه فرشتگان همان نويسندگان نامه اعمالند كه در روز قيامت در دادگاه عدل الهي حاضر و بر اعمال مردم گواهي مي دهند كه صاحبان اعمال زشت اين شهادتها را نيز نپذيرند و اقرار بر گناه خود نمي كنند.

شب و روز گواهي مي دهند

امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ روزي بر فرزند آدم نمي گذرد، مگر آنكه به بنده خدا هشدار مي دهد كه اي پسر آدم من روز تازه اي هستم و گواه بر اعمال تو مي باشم، پس مرا با سخن خوب و كار نيك سپري كن، تا روز قيامت برايت گواهي دهم، چون ديگر مرا نمي بيني وآنحضرت اضافه فرمود كه حضرت علي عليه السلام چون شب مي شد، مي فرمود مرحبا به اين شب تازه و نويسنده و گواه پس بنويسيد براي من به نام خدا، و سپس به ياد خدا مشغول مي شد. (1)

يَومَ يَجمَعُكُم لِيَومِ الجَمعِ ذلِكَ يَومُ التَّغابُن (2)

ص: 198


1- اصول كافي جلد 2 ص 523.
2- سوره تغابن آيه 9.

(ياد آوريد) روزي را كه خدا همه شما را به عرضه محشر جمع گرداند وآن روز، روز غبن و پشيماني (بدكاران) است.

قرآن نيز يكي از گواهان قيامت و شفيعان است

حضرت علي عليه السلام فرمود: بدانيد كه همانا قرآن شفاعت كننده اي است كه شفاعتش پذيرفته درگاه خداوند است. كسي را كه قرآن روز قيامت شفاعت كرد (1) شفاعتش درباره او قبول مي شود، و كسي را كه در روز قيامت بر عمل بدش گزارش داد گفتارش بر ضرر او تمام و تصديق مي شود. (2)

امام صادق عليه السلام فرمودند: اعمال بندگان در سه دفتر ضبط است كه روز قيامت براي محاسبه بندگان آن سه را حاضر مي كنند در يك دفتر، نعمتهايي كه خداوند به انسان ارزاني داشته ثبت است، و دوم دفتري كه كارهاي نيك و حسنات درآن مندرج است ودفتر سوم كه درآن گناهان وكارهاي بد و زشت انسان نوشته شده است.

ص: 199


1- بدرستي گفتار و كردارش گواهي داد.
2- نهج البلاغه فيض الاسلام ص 569.

پس دفتر نعمتها را با دفتر حسنات مورد سنجش قرار مي دهند كه در نتيجه گناهان، همه كارهاي نيك و حسنه را فرا مي گيرد و دفتر سيئات در محاسبه ميزان بدون مقابل و رقيب مي ماند، در چنين لحظاتي، يأس و نااميدي سايه خوف خود را بر تمام وجود گسترش داده و انسان راههاي نجات و رهايي را بر روي خود بسته مي بيند و خود را در حزن و اندوهي قرين مي بيند!! ناله اش به واحسرتا واحسرتا بلند مي شود. ناگاه فريادرس مي رسد و آن قرآن است كه در زيباترين صورت در پيش وي نمودار گشته ومي گويد:

پروردگارا من قرآنم واين بنده توست كه با خواندن من خود را به رنج و زحمت وا مي داشت و شبهايش با زمزمه من سپري مي نمود و به نماز شب مي ايستاد به ياد تو از چشمانش اشك سرازير بود، چنانكه مرا خشنود ساخته او را خشنود فرما: و در اينجاست كه ياس و نااميدي مبدل به اميد گرديده و اضطراب دل به خشنودي و شادي مبدل مي گردد و فرد با خطاب رحمت آساي خداوند آرامش توصيف ناپذيري نصيبش مي گردد و آنگاه است كه خطاب مي رسد اي بنده من دست راستت را باز كن و آن

ص: 200

موقع است كه دست راست و چپ خود را از رحمت بي پايان خداوند پر مي بيند و به او گفته مي شود اين بهشت جاويدان بر تو مباح است قران را بخوان و بالاتر برو، چون آيه اي بخواند درجه اي بالاتر رود (1) منظور از تلاوت قرآن اين است كه انسان بوسيله آن بنيه ايمان خود را تقويت كند و بوسيله آن راه را از چاه تشخيص دهد و كساني كه از قرآن و تلاوت وعمل به آن دوري كنند پيغمبر از آنان شكايت نمايد آنجا كه مي فرمايد: يا رَبِّ اِنَّ قَومي اِتَّخَذُوا هذَا القُرآنَ مَهجُوراً (2)

اي پروردگار من قوم من قرآن تو را متروك داشته و از آن دوري مي كنند.

و بالاخره آنهائي كه گواهان و شاهداني بر عليه آنان شهادت دهند و آنها نپذيرند و كرده هاي خود را انكار كنند جوارح و اعضاء بدن ايشان بر عليه آنان گواهي خواهند داد (كه در گذشته آمد) و فرد محكوم شده و نامه اعمال خود را از دست چپ دريافت نموده و اين نشانه محكوميت اوست كه خداوند حال چنين فردي 0.

ص: 201


1- اصول كافي جلد 4 كتاب فصل القرآن.
2- سوره فرقان آيه 30.

را اينگونه بيان مي فرمايد:

وَ اَمّا مَن اوُتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ قالَ يا لَيتَ لَم اُوتِ كِتابِيَه (1)

آن كس كه نامه عملش را بدست چپ او داده اند، گويد: اي كاش نامه عملم را به من نمي دادند.

وَ كَم اَدرِ ما حسابِيَه (2)

اي كاش هرگز از حسابم آگاه نمي شدم.

يا لَيتَها كانَتِ القاضِيَةَ (3)

اي كاش مرگ (نابودم مي كرد) مرا از چنگ اين غصه و عذاب نجات مي داد.

ما اَغني عَنّي مالِيَه (4)

افسوس كه مال و ثروت من به فريادم نرسيد.

هَلَكَ عَنّي سُلطانِيَه (5)

همه اقتدار و مقامم نابود شد.

ظاهراً اين حرف از انسانهاي مغرور و خودخواهي است كه در9.

ص: 202


1- سوره انشقاق آيه 9.
2- سوره الحاقه آيه 26.
3- سوره الحاقه آيه 27.
4- سوره الحاقه آيه 28.
5- سوره الحاقه آيه 29.

دنيا دل به جاه و مقام و رياست و مال و ثروت خوش كرده اند و نوكر و كلفت و باغ كاخ بر خوشگذراني انان افزوده است كه در قيامت خواهند فهميد هيچكدام آنها بدرد نمي خورد و حسرت و اندوه آنها از اين جهت است كه خدا به مامورين جهنم دستور مي دهد خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الجَحيمَ صَلُّوهُ (1)

(اي ماموران دوزخ) او را بگيريد و به زنجير بكشيد و سپس به دوزخ افكنيد.

ثُمَّ في سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُونَ ذِراعاً فَسلُكُوهُ (2)

آنگاه به زنجيري كه طولش هفتاد ذراع است بكشند.

فَلَيسَ لَهُ اليَومَ ههُنا حَميمٌ (3)

پس در اين روز دوست و خويش نيست كه بفريادش برسد.

لا طَعامُ الاّ مِن غِسلينِ (4)

غذائي بجز خونابه و چرك بدن اهل دوزخ براي او نيست.

مردمي كه در محشر وارد مي شوند را به سه دسته تقسيم، و دو دسته آنها را از زبان قرآن و حديث بيان كرديم كه يكي آن6.

ص: 203


1- سوره الحاقه آيه 30-29.
2- سوره الحاقه آيه 32.
3- سوره الحاقه آيه 35.
4- سوره الحاقه آيه 36.

دسته كه كارنامه خود را بدست راست دريافت مي كنند و دست دوم كه نامه خويش را بدست چپشان مي دهند و اينكه دسته سوم!!!

دسته سوم كه نامه خود را از پشت سر دريافت مي كنند.

وَ اَمّا مَن اُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهرِهِ فَسَوفَ يَدعُوا ثَبُوراً وَ يَصلي سَعيراً (1)

آن كس كه نامه اعمالش از پشت سر داده شود، ناله و فريادش بلند شود كه واي بر من كه هلاك شدم و به زودي در شعله هاي آتش سوزان جهنم مي سوزد.

در جاي جاي قرآن كه صحبت از قيام قيامت و برپائي عدل و داد پروردگار است كه فرمود به خوبان پاداش خير وبهشت جاويدان و به بَدان دوزخ عطا مي كنيم و اين كه افراد گناهكار به دوزخ مي روند بدين جهت است كه خلاف امر پروردگار عمل كرده اند.

اِنَّهُ لا يُؤمِنُ باللهِ العَظيم (2)

چرا كه او هرگز به خداي بزرگ ايمان نمي آورد. و بالاخره3.

ص: 204


1- سوره انشقاق آيه 12-10.
2- سوره الحاقه آيه 33.

پس از آنكه به زنجير كشيده شده و به دوزخ رفته با اين لحن مورد خطاب خداوند قرار خواهد گرفت.

لَاكِلُونَ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّوم، فَمالِئُونَ مِنهَا البُطُون، فَشارِبُونَ عَلَيهِ مِنَ الحَميم، فَشارِبُونَ شُربَ الهيم، هذا نُزُلُهُم يَومَ الدّين (1)

شما حتماً از ميوه تلخ و كشنده زقوم خواهيد خورد، پس از آن، از آب بسيار گرم سوزان خواهيد خورد، مانند شتري كه داراي ناخوشي عطش است ازآن آب خواهيد خورد اين است وسيله پذيرايي آنان در قيامت.

و عذاب پاداش همه دَدمنشيها، بد صفتيها، بي ديني و همه خوشگذرانيهائست كه خلاف دستور خداوند است و بالاخره چند روزه عمر سپري شده و مجرم آلوده دامني كه در دنيا مال مردمان اعم از يتيم و فقير و مسكين و مالهاي حرام ديگر مانند ربا و شراب مُسكر غذاي او بود، پس از محكوم شدن در محكمه عدل پروردگار در جهنم بايد به مانند شتري عطش كره وازآب سوزان دوزخ خود را سيراب كند و غذايش ميوه درخت زقّوم كه بسيار تلخ و بدمزه است و همچنين فردي كه خود را از 2.

ص: 205


1- سوره واقعه آيه 56-52.

حرام خدا حفظ نكرده مردم به نامحرم نگاه كرده و زن خود را در معرض ديد نامحرمان قرار داده و هر گناهكار ديگري كه محكوم شود در جهنم خوراكش ميوه درخت زقّوم و به مانند شتر عطش كرده دائم ازآب جوشيده خواهد خورد.

ص: 206

ص: 207

ص: 208

فصل دوم: رهروان سعادت - با همتان والانظر

اشاره

بسمه تعالي

مروري بر خلاصه آنچه در فصل اول كتاب خالي از فائده نيست كه خاطرنشان گردد صاحبان تفكرات مادي اين خصيصه را دارند، كه منكر خدا و گاهي به ظاهر مؤمن باو، ولي در باطن مذهب و دين خدا وروز معاد را، مادر ترس مي دانند. آنان، معتقدند كه خدائي وجود ندارد و اگر در بينشان فردي كه بوجود خدا ايمان داشته باشد يافت شود، از روي حقيقت نيست و آن منافق است و يكي ديگر از خصيصه هاي صاحبان تفكر و انديشه هاي مادي، جهل گرائي و پذيرفتن انواع جهالت است،

ص: 209

جهل در دوستي و همنشيني، جهل در جمع ثروت و مال نحوه حكومت و جهل در چگونگي گمراه كردن مردم از راه حق و حقيقتي كه مي تواند همگان را به خوشبختي و سعادت در اين جهان و جهان ديگر برساند و خلاصه همه پديده هائي كه خود سري و پيروي از تمايلات دل هوسران را، تأمين مي كند كه ظاهر فرد، كفرآميز باشد و چه كفر و خودسري و سرپيچي را درنهاد خويش پنهان كرده و ظاهري ديني داشته باشد كه به چنين فردي منافق گفته مي شود و هر چه خلاف آئين خداوند باشد مانع عبور سهل و آسان از گردنه ها در راه رضوان مي گردد و بالاخره تحت بازرسي و بررسي هاي مكرر و در خاتمه چه بخواهد و چه نخواهد، حضور در پيشگاه خداي خويش، خجالت و شرمندگي و سيه روزي را نصيب خود مي كند و به قعر دوزخ و عتاب پروردگار نائل آيد.

اما در فصل دوم صحبت از افرادي است كه ايمان خود را تقويت كرده چه از راه علوم انساني يعني آن دسته علوم كه انسان از همنوعان خود كسب مي كند و چه علوم الهي يعني آنچه خداوند بر بندگان ارزاني مي دارد كه نور آنرا ايمان به قلب هم مي ناميم.

ص: 210

حالات انبياء و بعد هم حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و سلم ائمه طاهرين يك حالت عابدانه تنها نيست كه دشمنان دين، اين تصور را تبليغ مي كنند دشمنان، سوغات اسلام را انزوا و گوشه گيري و فقط نماز و روزه و دعا مي دانند، نه اينطور نيست! اسلام عزيز براي همه شئونات زندگي بشر برنامه دارد كه در قسمت اول كتاب و جلد يكم اشاراتي شد و دانشمندان اسلامي به بررسي ومعرفي امور و علومي كه براي دين و دنيا و آخرت انسان مفيد است پرداخته اند و بزرگان دين همّ و غم خويش را درسعادت دو جهان تك تك انسانها دانسته اند و تاريخ بازگو كننده حالات زندگي و نحوه تفكر آنان بوده است، البته بعضي از ديدگاههاي مادي عاري از ايمان بر اين عقيده اند كه هرچه هست در اين جهان است و جهان ديگري وجود ندارد و دليلشان پاره اي از سخنان قرآن و پيامبران و ائمه طاهرين است كه چون ديدآنها مادي و روحاً مريض، لذا تصور بعضي از واقعيان براي آنان غيرقابل درك و در خاتمه از پذيرش آنها بدور است.

به مانند زنده شدن مردگان كه حيات مجدد آنان را با ديده مادي مي نگرند ولي اينكه براي تنبيه و توجه دادن به بنده، خداوند سبحان بيماري، شرف به مرگ را براي بنده اش مقدر و

ص: 211

سپس او را سالم مي كند كه به اين سلامت شفاي خداوند و معجزه از هر طريق كه باشد ناميده مي شود و صدها كراماتي كه از ناحيه پروردگار بواسطه ائمه طاهرين كه جانشينان رسول خدايند نصيب بشر مي شود را ناديده مي گيرند و براي ردّ آنف به هر دسيسه و ترفندي سعي خود را بر اين استوار مي كنند كه مردم را گمراه و سپس غلام و برده خويش سازند، چيز تازه اي نيست كه چنين اقداماتي مايه اشغال صفحات كوچك و بزرگ تاريخ آنهاست و در اين زمان همان دَدمني و پستي و پليدي ها و با همان عناوين تاريخي ولي به شكل جديد و تمدان يافته اي از مغز نابخردان اين عصر رسوخ وسپس به جوامع بشري گسيل داده شده است.

اما مردان الهي كه در زمان پيامبران پيشين و زمان حضرت خاتم و پيشوايان مسلمانان بعد ازآنحضرت با قلبي مملو از عشق و نور الهي به هدايت بشر برخاسته و با عزمي راسخ به هر بت و بت گونه اي مبارزه كردند و از بذل جان و مال خويش در به ثمر رساندن اهداف خود كه هدفهاي الهي بود دريغ نورزيدند.

در مكتب آنان، مؤمنان و پاكيزه گاني تربيت شدند كه هر كدام

ص: 212

سرآمد همه خوبان عامند و داراي انفاس قدسيه اي آن چنان، كه درك اين مفاهيم براي انسان مادي مشكل است.

آنان عقيده اي محكم به خدا و روز معاد دارند و هر وسوسه و شك و ترديد را از خود دور و خيلي راحت و آسان توانسته اند مسير گردنه ها در راه رضوان را طي كرده و به خوشبختي دست يابند.

اين خنده دار است يا آن

در لابلاي داستانهاي ايراني محمود غزنوي يكي از شاهان ايران است كه از بعضي جهات، افكار و افعال او نظر انسان را جلب مي كند.

آورده اند كه غلام سياه محمود غزنوي يك مرد دانائي بود كه به نام اياز موسوم و مورد توجه و محبت محمود غزنوي قرار داشت. پس ازآنكه غزنوي موفق به فتح هندوستان گرديد، شبي همراه با اياز به گردش در كوچه ها پرداخت كه در اين گردش متوجه يك حمام شدند و اينكه تون سوز حمام، يعني همان كسي كه با هيزم آب حمام را گرم مي كرد، وي كه از نژاد سياه

ص: 213

پوستان بود با همسر سياهش مقداري خاكستر سرد شده را فرش خود قرار داده و بساط عيش خويش را گسترده و مقداري شراب را در برابر خود گذارده اند و گاهي زن شراب را در ظرف گلي مي ريزد و به شوهر تعارف مي كند و او هم مي خورد و نگاهي به اين زن مي كند و خدا را شكر مي گويد و مي گويد عجب زن زيبائي هستي! آيا خدا، زني زيباتر از توآفريده است؟ و محمود غزنوي با ديدن اين صحنه خنده مسخره اي كرد و غلام او اياز گفت: اي پادشاه، مي داني افرادي هم هستند كه به دستگاه تو مي خندند؟ گفتم من به اينها مي خندم به جاست، آخه اين بدتركيب به آن بد قيافه مي گويد زيبائي، آخه كجايش زيباست اما كيست كه به قصر من بخندد؟ اياز گفت: افرادي هستند كه وقتي ديدگان تو به خواب ناز فرو رفته اند، از جاي خود برخيزند و در اين هواي سرد يخ روي آب را شكسته و وضو مي گيرند و بسوي خدا مي ايستند و به نماز مشغول مي شوند، اما وقتي گفتند الله اكبر، به دنيا و آنچه در دنيا است، پشت پا مي زنند و تو و قصر تو در نظر آنان بي ارزش است و بدينگونه به تو و امسال تو مي خندند.

ص: 214

فرار از دنيا

بعضي برگمانند كه اسلام انسان را به انزوا و گوشه گيري دعوت كرده و از همه خوشي و ترقي و تعالي بشري منع نموده است. نه چنين نيست و خداوند سبحان همه خوبي ها را براي مؤمنين خواسته و توصيه كرده است فقط بدست آوردن آنها از طريقه حلال و مشروع و به آن نحو كه فرموده خداوند است بدون اشكال و صحيح است و بدست آوردن هر مال و ثروتي كه از راه تضيع حق ديگران بدست آيد را درست ندانسته و ديگر همه كارهاي صحيح را طبق دستور خدا و براي رضايت او به انجام رساندن، به مانند كشت بذري و محصول اين كشت و كار را در جهان ديگر بدست مي آورد، انسان بايد از آيات پروردگار خود بفهمد و استنباط كند تا نتيجه را خوب ببيند و خوب قضاوت كند. در داستانها آورده اند كه پيرزني مريض احوال به طبيب رجوع كرد و بيماري خويش را بر او گفت و طبيب نسخه نوشت و گفت بايد اين نسخه را بجوشاني و بخوري كه داروي بي نظيري است و انشاءالله خوب خواهي شد. ولي پيرزن نفهمي خود را به حساب طبيب گذاشت و منظور او را برعكس اجراء نمود،

ص: 215

بدينگونه كه بجاي خريدن داروي نسخه و سپس جوشاندن دارو، پيرزن اصل كاغذ را جوشاند و خورد كه بيماري دل درد هم به آن اضافه شد و به طبيب رجوع كرد و اظهار داشت داروي شما مضاف براينكه فاقد نتيجه بود، دل درد را نيز به بيماريم افزود و طبيب پس از پرس و جوي دقيق فهميد تمام علل ناراحتي پيرزن، از نفهمي و كج فهمي اوست و با تلاش زياد اشتباه در فهم را به او گوش زد كرد و مجدد تجويز دارو نمود.

معلم مريض

در داستانهاي مثنوي داستاني از ملا مكتبي هاي قديم آورده كه آموزنده است. كه شاگردهاي مكتب دسته جمعي بر آن شدند كه يك روز درس استاد را تعطيل كنند و استاد نمي پذيرفت تا با يك ترفند موفق شدند كه هم استاد را مريض كنند و هم مكتب و درس را براي چند روزي تعطيل نمايند، به اين شكل كه يك روز نفر اول آمد و سلام عرض كرد و گفت يا استاد امروز رنگ شما خيلي زرد است و استاد جواب داد كه رنگم خيلي خوب است برو بنشين سر درست و نفر دوم آمد عرضه داشت استاد رنگتان زرد

ص: 216

شد جواب او را داد و امر كرد كه سر درسش برود و نفر سوم چنين گفت و استاد نپذيرفت و نفر چهارم تا نفر پنجم و ششم كه چنين گفتند تلقين چنين روي استاد مكتب اثر گذاشت كه كاملاً رنگش زرد شد و نفرات بعد درست مي گفتند كه رنگ استاد زرد و وي بيمار شده است و به نفر دهم كه رسيد استاد واقعاً مريض شد و كاملاً همانجا خوابيد و شاگردان درس را با همين حيله ترك كردند. (1)

مي خواهيم اين نتيجه را بگيريم كه نفر اول درباره فلان فريضه ديني مي گويد خرافات است و ديگري مي گويد بي فايده است و سومي مي گويد علم پيش رفته و ما به فكر مردن هستيم و چهارمي مي گويد چه كسي از قيامت آمده و از قبر خبر آورده كه چه خبر است و نفرات پنجم و ششم وخلاصه عده اي كاملاً باور خود را از دست داده و تمام مقدسات دين را به سخريه مي گيرند و مي بينيم كه عده اي در حالي كه دعوي مسلماني دارند در عين حال بي دين هستند.9.

ص: 217


1- داستانهاي مثنوي ج 2 ص 99.

نماز را ترك كردي

روزي زني خدمت رسول خدا شرفياب شد و عرض كرد كه عرض حاجتي دارم كه مي خواهم با شما تنها باشم و حضرت اصحاب را مرخص كردند زن عرضه داشت كه اي رسول خدا من مرتكب گناهي بزرگ شده ام و نمي دانم چه كنم كه حضرت در جواب فرمودند:

هر چه گناه تو بزرگ باشد رحمت پروردگارت از آن بزرگتر است و معنا ندارد كه كسي از رحمت خداوند متعال مأيوس باشد و مسلم است به اين خاطر توبه و به علت تلاطم دروني كه پيدا مي شود گناه گناهكار آلوده دامن آمرزيده مي شود و سئوال فرمودند كه گناهت چيست؟

زن گفت شوهر دار بودم دامنم به گناه آلوده گشت و از حرام حامله شدم بچه را به دنيا آوردم و در خمره سركه او را خفه كردم وسركه هاي نجس و حرام را به مردم فروختم و اين گناه بزرگي است خيال هم بزرگ!

كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ضمن بيان حكم آن با تأثر فراوان فرمودند:

اي زن مي خواهي به تو بگويم كه چرا در اين دام و چاه افتادي؟

ص: 218

گمان مي كنم كه نماز نمي خواني و چون به وسيله نماز رابطه خود را با خداي خود قطع كردي در چنين چاهي افتادي كه اين چاه پر فلاكت است. (1)

مرده با سلمان فارسي

روزي سلمان فارسي به قبرستان رفت كه از حال مردگان جويا شود در اين حال مرده اي حال خود را در موقع جان كندن چنين تعريف كرد كه يا سليمان: اگر بدن مرا قيچي كردند و با اره استخوانهايم را مي بريدند برايم آسانتر بود از يك لحظه جان دادن با آنكه من اهل خير و سعادت بودم ولي جان كندن بدي داشتم.

و بدين شكل جان دادم كه هنگام مرگ، ناگاه شخص تنومندي را ميان آسمان و زمين مشاهده نمودم كه نگاهي تند بمن داشت همين كه به گوش و چشم و زبان من اشاره كرد كر و لال و كور شدم و با آنكه فرشته مرگ مرا مژده داده بود كه از خوبان هستم اما آن شخص به من نزديكتر شد و گرفتن روح را

ص: 219


1- سفينة البحار.

از بدنم آغاز كرد و اين لحظات چنين سخت بود كه گوئي از آسمان به زمين افتادم تا به سينه ام رسيد و سرانجام يكباره روحم را از پيكرم بيرون كشيد اين مرحله چنان سخت بود كه چنين كاري را اگر بر كوه مي كردند آب مي شد.

فقير ثروتمند

گاهي ديده شده است كه فردي غاصب مال مردم به خود مي بالد كه پول دار و ... و چه است در حاليكه بيچاره و فقير ترين مردم بحساب مي آيد در داستانهاي بهلول و هارون آمده است و چنين شنيده ام كه روزي بهلول حاجتي داشت نذر كرد كه چنانكه خداوند منان حاجت وي را برآورد يكدرهم به فقيرترين مردم بدهد مدتي گذشت و خداوند حاجت او را برآورد او هم مبلغ يك درهم برداشت و روانه كاخ هارون شد و گفت نذري داشتم كه براي فقيرترين مردم بود و اكنون براي اداي نذرم پيش تو آمده ام هارون گفت: من كجايم فقير است گفت اتفاقاً فقيرتر از همه توئي، تو كه از خود چيزي نداري و همه غصبي و از مردم است باضافه كه بايد حساب و كتاب آنها را نيز بدهي.

ص: 220

آورده اند كه هارون از مسيري مي گذشت ديد كه بهلول با بچه ها بازي مي كند و مشغول خانه سازي است هارون خطاب به او گفت عجب پشت پا به دنيا زده اي و عجب مردي هستي.

بهلول در جواب گفت: تو عجب مردي هستي كه ازآخرت گذشته اي و به دنيا چسبيده اي.

و نيز آورده اند كه وقتي كه هاورن به بهلول گفت كه مرا حاجتي بخواه بهلول در جواب هارون افزود كه من و تو بنده يك خدا هستيم چگونه خداوند متعال ترا فراموش نمي كند ولي مرا از نظر دور نگه مي دارد؟ چرا از تو حاجت بخواهم.

گفتند روزي هارون به بهلول گفت شنيدم قرض داري در خواست كن تا قرضت را ادا كنم و بهلول در جواب گفت كسي بايد قرض مرا ادا كند كه پول داشته باشد ولي تو كه از خودت چيزي نداري و هر چه داري از غصب است و تو فرد بدبخت و ذليلي هستي.

ص: 221

نافهميده و ناسنجيده

گاهي انسان به فردي برخورد مي كند كه از هيچ چيز خبر ندارد ولي اظهار نظر مي كند مثلاً طبيب نيست ولي دارو مي دهد و درمان توصيه مي كند اهل ساخت و ساز نيست اما درباره ساختمان نظر مي دهد نكته سنج نيست ولي قيافه نكته سنجان را بخود مي گيرد مسئله نمي داند ولي مسئله مي گويد و مطرح مي نمايد كاري به درستي يا نادرستي كار خود ندارد فقط مي خواهد اوقات را صرف كند لذا درباره امام مجتبي عليه السلام است كه شخصي از اهل شام به مدينه سفر كرده بود بدگوئيهائي كه اهل شام از اهل بيت كرده بودند بدون تفحّص و تحقيق در او اثر بسزائي گذاشته بود وقتي چشمش به امام مجتبي افتاد در ابتدا كه او را نمي شناخت هنگاميكه از هويت او مطلع گرديد تا توانست حضرت امام عليه السلام را فحش و ناسزا گفت حضرت پس از آنكه او عقده دل را گشود بدون اينكه خشمگين شود نگاهي پر از مهر و محبت به آن مرد انداختند و چند آيه از قرآن درباره حسن خلق داشتن تلاوت فرمودند و گفتند ما حاضريم كه هر نوع خدمت و كمكي كه نياز توست را در حق تو بنمائيم و در اين امر آماده

ص: 222

هستيم پس از او سئوال كردند كه آيا اهل شام هستي؟

جواب داد آري آنگاه فرمود: من با اينگونه برخورد و خلق و خوي آشنا هستم و سرچشمه آن را نيز نيك مي دانم تو درشهر ما غريبي اگر احتياجي داري آماده ايم تا به تو كمك كنيم ما در خانه خود از تو پذيرائي مي كنيم به تولباس و پول مي دهيم. مرد شامي كه منتظر عكس العمل شديدي بود و حتي انتظار چنين عفو و گذشتي را بعيد مي دانست گفت آرزو داشتم زمين شكافته و مرا در خود فرو مي برد كه من اين چنين نشناخته و نسنجيده گستاخي كردم تا قبل از اين كسي غير از علي و حسن بن علي سلام الله عليهما برايم مبغوضتر نبود ولي از هنگام رؤيت حسن خلق امام حسن نزد من كسي از او و پدرش عزيز و محبوبتر نيست. (1)

وَ لا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ اوُلئِكَ كانَ عَنهُ مَسئُولاً (2)

و پي گيري منماي برآنچه علم نداري زيرا كه گوش و چشم و دل همگي مورد سئوال قرار گيرند.6.

ص: 223


1- سفينة البحار ج 2 ص 207.
2- سوره اسراء آيه 36.

امام صادق ضمن حديث مفصلي فرموده است:

وقتي شخص با ايمان را در قبرش مي گذارند، دري به رويش گشوده مي شود و جايگاه خود را در بهشت مي بيند و جالب اينكه نيت هاي خوب و بد مردم كه عمل روحي آنان است همانند اعمالشان مجسم مي گردد ... ازآن دري كه به عالم غيب گشوده شود مردي با چهره زيبا خارج مي شود شخص با ايمان به او مي گويد، تو كيستي كه من از تو خوبروتر نديده ام؟ پاسخ مي دهد، من نيت خوب توهستم كه در دنيا بر آن بودي و عمل خوب تو هستم كه در دنيا انجام دادي و همچنين آن حضرت فرمود و هنگامي كه شخص كافر در قبر گذاشته مي شود، دري به رويش گشوده مي شود كه جايگاه خود را در آتش مي بيند پس از همان در، مردي زشت روي و بد هيبت خارج مي شود كافر به آن شخص مي گويد تو كيستي كه من صورتي قبيح تر از تو نديده ام. پاسخ مي شنود من عمل بد تو هستم كه در دنيا انجام دادي و رأي و عقيده خبيث تو مي باشم كه دردل داشتي (1)2.

ص: 224


1- فروع كافي ج 3 ص 242.

كوهي به پر كاه ببخشد

در زمان حضرت موسي عليه السلام جواني كه سر تا پا گناه بود و گناهانش به قدري زياد بود كه خطاب آمد تا از شهر او را بيرون كردند اين جوان به بيابان رفت تا كم كم اجلش فرا رسيد آنجا تنها بود و غير از خدا كسي را نداشت و وقتي ياد گناهانش افتاد در پيشگاه خداوند شرمنده گشته و گفت يا مَن لَهُ الدُّنيا وَ الاخِرَه اِرحَم لِمَن لَيسَ لَهُ الدُّنيا وَ الاخِرَه يعني اي كسي كه هم دنيا را داري و هم آخرت را، رحم كن بر كسي كه نه دنيا را دارد و نه آخرت را.

در نتيجه پروردگار عالم او را پذيرفت حتي ملائكه را به صورت پدر و مادر خويشان بالاي سرش فرستاد، وقتي از دنيا رفت به حضرت موسي خطاب شد كه يكي از بندگان خوب ما مرده برو در فلان مكان بيابان دفنش كن حضرت موسي عليه السلام آمد ديد همان جوان گنهكار آلوده دامني است كه به علت كثرت گناه تبعيد شده بود عرضه داشت خدايا اين همان جوان لاابالي است چطور شده كه بنده خوب تو شده، و از جانب حضرت حق خطاب آمد كه اي موسي اين درگه ما درگه نوميدي نيست بقول شاعر صد بار اگر توبه شكستي باز آي وقتي گناهكار بود اما با آب توبه

ص: 225

گناهانش را شست. (1)

ورود سگ و جوان به قبر

آنچه در عالم برزخ بر مرده ها مي گذرد كسي غير از خدا و راسخين در علم، ازآن آگاهي ندارد و راهي براي كسي از رؤيت مستقيم جريانات عالم برزخ باز نيست اما گاهي براي بعضي از افراد مخصوص در عالم كشف و شهود چيزهايي معلوم شده گر چه ممكن است اصل مسأله قطعي و مسلم نباشد ولي چون با مضمون بعضي از روايات و آيات قرآن سازگاري دارد صحت وقوع چنان گفتارهائي درباره عالم برزخ و قيامت ثابت مي گردد، و مؤمن را به وجود گردنه ها در راه رضوان معتقد مي گرداند.

شيخ بهائي كه شخصيت آن بزرگوار بر كسي پوشيده نيست روزي در حالي كه بعضي پرده ها از جلوي چشمش كنار رفته بود براي زيارت اهل قبور به قبرستان اصفهان رفت و به زيارت بعضي از اربابان حال و مردان خدا كه در مقبره اي مأواي كرده بودند رفت.

ص: 226


1- به نقل.

آن فرد سكنا گزين در قبرستان به شيخ گفت يا شيخ من در اين قبرستان امر عجيبي را مشاهده كردم و آن اين است كه عده اي از مردم جنازه اي را آوردند و در اين قبرستان دفن كردند و رفتند چون ساعتي گذشت بوي خوشي به مشامم رسيد كه از بوي اين عالم نبود متحير شدم به راست و چپ نگاه كردم كه بفهمم بوي خوش از كجاست ناگاه جواني را ديدم خوش صورت در حالي كه لباس ملوك را دربرداشت نزد آن قبر مي رود. پس رفت تا به آن قبر رسيد و چون به آنجا نزديك شد ديگر او را نديدم و اين تعجب مرا بيشتر كرد گويا كه داخل آن قبر شده بود با گذشت زماني كوتاه بوي بدي به مشامم رسيد كه از هر بوي بدي بدتر بود. نگاه كردم، سگي را ديدم كه به دنبال آن جوان مي رود. پس به آن قبر رسيد و ناپديد شد. باز تعجب كردم و اين بار تعجبم بيشتر گرديد ناگاه آن جوان خوش صورت، خيلي بد حال و بد شكل بيرون آمد و از همان راهي كه آمده بود بازگشت. من نيز به دنبال او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را تعريف كن جوان گفت من عمل صالح اين ميت بودم و مأمور بودم كه در قبر او باشم ناگاه سگي را ديدم كه آمد و آن عمل غير

ص: 227

صالح او بود، خواستم او را از قبر بيرون كنم و به حق، مصاحب او باشم ولي آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا كند و مجروحم ساخت آنچنان كه مي بيني و نگذاشت كه با او باشم. پس ديگر نتوانستم در قبرش بمانم بيرون آمدم و او را گذاردم. با نقل اين حكايت شيخ بهايي رحمة الله عليه فرمود راست گفتي ما قائليم به تجسم اعمال و صورت گرفتن آنها با شكلها و صورتهاي مناسب به حسب احوال افراد. (1)

اَللّهُمَّ الرزُقنا تَوفيقَ الطّاعَةِ وَ بُعدَ المَعصِيَةِ (2)1.

ص: 228


1- منتخب التواريخ ص 284.
2- مصباح كفعمي ص 281.

منابع و مؤاخذ

1- قرآن مجيد

2- تفسير منهج الصادقين / ملا فتح الله كاشاني

3- تفسير الميزان / علامه طباطبائي

4- تفسير نمونه / آيت الله ناصر مكارم شيرازي

5- تفسير روح الجنان / شيخ ابوالفتوح رازي

6- تفسير صافي / ملا محسن فيض كاشاني

7- تفسير روح المعاني / آلوسي بغدادي

8- تفسير منهج الصادقين / ملا فتح الله كاشاني

9- تفسير اثني عشري / شيخ حر عاملي

10- تفسير نورالثقلين / عبد علي بن جمعة العروسي

11- تفسير مجمع البيان / شيخ ابو علي الفضل بن حسن الطبرسي

12- نهج البلاغه / فيض الاسلام

13- بحار الانوار / علامه محمد باقر مجلسي

14- منتهي الامال / شيخ عباس قمي

15- حديث اخلاق چهارده معصوم

16- وسائل الشيعه / شيخ حر عاملي

17- تاريخ يعقوبي / يعقوبي

18- تحف العقول / حسن بن علي بن الحسين بن شُعبَه

19- سيماي جهل / سيد قطب

20- اصول كافي / محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني

21- فروع كافي / محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني

22- داستانهاي مثنوي / مولوي جلال الدين رومي مشهور به مولوي

23- سفينة البحار / شيخ عباس قمي

24- منتخب التواريخ / ملا هاشم خراساني

ص: 229

فهرست آثار حجت الاسلام حاج سيد رضا طهماسبي

پيوستن و گسستن (ازدواج و طلاق) (2 جلد)

پابرهنگان ثروتمند (6 جلد)

نماز (2 جلد)

گردنه ها در راه رضوان (3 جلد)

ص: 230

وحدت

خمس (2 جلد)

مبارزه (جهاد) (2 جلد)

پيروزي (2 جلد)

ص: 231

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109