سرشناسه : شریفی، مجتبی، 1345 -
عنوان و نام پديدآور : نمادها و رمزواره های حج : نشانه های الهی در سرزمین وحی/مجتبی شریفی.
مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1390.
مشخصات ظاهری : 717 ص.
شابک : 978-964-540-297-4
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
يادداشت : چاپ قبلی: رویش نو، 1388 (837 ص).
یادداشت : کتابنامه: ص. [748] - 756؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر : نشانه های الهی در سرزمین وحی.
موضوع : حج -- فلسفه
موضوع : حج -- احادیث
موضوع : حج -- جنبه های قرآنی
رده بندی کنگره : BP188/9/ش43ن8 1390
رده بندی دیویی : 297/357
شماره کتابشناسی ملی : 2324664
ص:1
ص:2
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
ص:7
ص:8
ص:9
ص:10
ص:11
ص:12
ص:13
ص:14
ص:15
ص:16
ص:17
ص:18
ص:19
ص:20
ص:21
ص:22
ص:23
ص:24
ص:25
ص:26
ص:27
ص:28
ص:29
ص: 30
تقديم به:
تقديم به ولى عصر (ع) كه حقيقت كعبه و حج و روح طواف، اوست.
تقديم به او كه حجر اسماعيل و مقام ابراهيم، منادى ولايت اوست.
تقديم به او كه حجر الاسود، جايگاه تجديد عهد با اوست.
تقديم به او كه عرفات، نماد معرفت به ولايت اوست.
تقديم به او كه مشعر، نماد شناخت دقيق نسبت به خواست اوست.
تقديم به او كه مِنى، جايگاه برائت از دشمنان و برآوردن آرزوهاى اوست.
تقديم به او كه بدون حضورش، عرفات تهى از معرفت، مشعر خالى از شعور و زمزم بى بهره از حيات است.
ص: 31
حج، مجموعه اى از مناسك است كه در مكه معظّمه و مشاهد مشرفهصورت مى پذيرد و بر اسرار و رموزى مشتمل است كه درك اراده خداوند از آنها زمينه نجات از دام گناهان را فراهم مى آورد و جهل به آنها موجب بى محتوا شدن حج مى شود.
حج، قصد و توجه مستمر به عهدى است كه زائر با پروردگار بسته است و خود را به اداى آن متعهد مى داند.
حج، سبب تغيير مسير انسان از معصيت به طاعت و از شقاوت به سعادت است.
حج، محل اجتماع مردم بر مبناى اعتقاد و عمل واحد است.
حج، حريم امن الهى و سبب بقاى مردم در مسير بهره مندى از ربوبيت الهى است.
حج، جايگاه توبه و پاك شدن از رذايل و رهايى از دام گناه است.
ص: 32
حج، محل برائت از اعتقاد و عمل شيطان و ايادى اوست.
حج، عامل جبران مافات و سبب عزيمت بر كسب ثمراتى است كه از انسان فوت شده است.
حج، سبب بهره مندى از ربوبيت الهى در سايه تمسك به ولايت محمد و آل محمد (عليهما السلام) است.
حج، سبب برخوردارى از رحمت خدا و مانع ارتكاب گناه است.
حج، نماد ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و يادآور ولادت فرزند كعبه، اميرمؤمنان (ع) است.
حج، سبب دست يابى به آرامش و امنيت در سايه تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است.
حج، نماد اعتراف به كوتاهى ها و اقرار به ذلت در برابر خداوند است.
حج، سبب كسب مكارم اخلاق و آراسته شدن بهصفات پسنديده است.
حج، جايگاه بيعت جبرئيل با حضرت ولى عصر (ع) است.
حج، جايگاه تحمل دشوارى ها به منظور درك آمرزش الهى است.
هر چند كتاب حاضر، درباره اسرار و رموز حج نوشته شده نه مسائل فقهى
ص: 33
آن، اما براى تبيين هر چه بهتر اعمال و مناسك حج قبل از بيان رمزواره ها، مطالبى را با عنوان «از ديدگاه فقه شيعه» آورده و سپس به بيان اسرار آن، بر مبناى آيات قرآن و كلام پيشوايان معصوم (عليهما السلام) پرداخته ايم. در پايان هر مبحث نيز رمزواره هايى را ذكر و اسرار موجود در آن را بيان نموده ايم. به اميد آن كه به تبيين زواياى ناشناخته ديگر در اين خصوص منتهى گردد.
احاديث اين كتاب، با ذكر منبع، شماره جلد وصفحه، از منابع معتبرى كه در طول اعصار و قرون مورد رجوع دانشمندان و مراجع بزرگوار شيعه بوده، بيان شده است و در نقل احاديث، به ترجمه تنها اكتفا نشده بلكه اصل حديث ذكر شده تا اهل تحقيق نيازى به رجوع دوباره به منابع نداشته باشند و در مواردى، منابع متعددى در پاورقى بيان شده تا زمينه بيشترى را براى پژوهش فراهم آورد.
در برخى موارد، توضيحات را به پاورقى ها كه (از رنگ و بوى تحقيق برخوردار است و) اطلاعات بسيارى را در اختيار خوانندگان محترم قرار مى دهد،
وانهاده ايم و اسرار و نمادهاى حج را از قرآن و سنت (احاديث اهل بيت
(عليهما السلام)) و نيز منابع معتبر فقهى و تاريخى استخراج كرده ايم و
رمزواره هاى حج را در مواردى (كه به طور آشكار در متون دينى ذكر شده) به نحو قطعى و در ساير موارد به نحو احتمالى بيان نموده ايم تا افراد مختلف، به فراخور فهم خود از آن بهره مند گردند و به مفاهيم عميق آن دست يابند و در اين مقام به كلام امام صادق (ع) تمسك جسته ايم كه درباره مراتب آموزه هاى دينى و رموز و اشارات موجود در آنها فرمودند:
ص: 34
«فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنبياء»(1)
«عبارت براى عوام، اشارت براى خواص، لطايف براى اولياى خداوند و حقايق براى پيامبران.»
از آن جا كه گفتگوى امام سجاد (ع) با شبلى درباره حج حاوى نكات و رموز بسيارى است، بخش هايى از آنها را در متن كتاب و يا بهصورت پى نوشت آورده ايم. افزون بر آنچه گفته شد، براى آشنايى بيشتر با مفاهيم حج، در پايان نوشتار، بخشى را به «واژه نامه» اختصاص داده ايم تا بيشتر مورد استفاده قرار گيرد.
با توجه به آنچه گذشت برآن شديم تا گوشه اى از اسرار و رموز حج را مطابق با آيات و روايات بيان نماييم. اميد آنكه بيان معارف و تبيين نمادها و رمزواره هاى اين عمل بزرگ عبادى كه از چشمه سار زلال اهل بيت (عليهما السلام) جارى گشته است، به جويندگان پاكى و معرفت، جان و توان بخشيده و خردمندى و بصيرت، ارمغان دهد و آنها را به تغيير رفتار و گفتار در سايه بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى رهنمون سازد.
«و السّلام على من اتبع الهدى»
مجتبى شريفى
ص: 35
همه عبادات از جمله نماز، روزه و حج بر مبناى اراده خاصى از جانب خداوند واجب شده است. از اين رو انجام آنها بدون فهم اين اراده ها فاقد ثمر و نتيجه بوده و به جاى تقرّب به خداوند، سبب دورى از او مى شود. چنانكه خداوند متعال در حديث قدسى مى فرمايد:
«إِنَّما يَعْبُدُني مَنْ عَرَفَ ما أُريدُ مِنْ عِبادَتي وَ طاعَتي»
«تنها كسى مرا عبادت مى كند كه بداند از عبادت و اطاعتم چه اراده اى دارم.»
و در ادامه مى فرمايد: اما كسى كه بدون درك اراده ها مرا عبادت كند،
«لَم يَزْدَدْ في عِبادَته مِنّي إِلّا بُعداً» (1)
«جز دورى از من، نتيجه اى از عبادتش نخواهد برد.»
در حديثى ديگر از امام صادق (ع) روايت شده است:
«الْعَامِلُ عَلَي غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَي غَيْرِ الطَّرِيقِ فَلَا تَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ مِنَ
الطَّرِيقِ إِلَّا بُعْداً» (2)
«كسى كه بدون بصيرت عمل مى كند، مانند كسى است كه به بيراهه مى رود و سرعت حركت، او را از مقصود بيشتر دور مى كند.»
ص: 36
از ديدگاه اسلام اگر اعمال عبادى، بدون شناخت اراده خداوند بجاى آورده شود، مقبول درگاه الهى نشده و ثمرات تربيتى وعده داده شده را در پى نخواهد داشت. چنانچه امام صادق (ع) ضمن بيان اراده خداوند از نماز، در اين باره فرمودند:
«مَنْ لَمْ تَنْهَهُ الصَّلَاةُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً»(1)
«هركس نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد، جز دورى از خداوند چيزى عايدش نمى شود.»(2)
طبق آنچه در مبانى دينى ذكر شده، اراده خداوند از نماز، بازداشته شدن از بينش و اعتقادى است كه به بروز فحشاء و منكر مى انجامد (و موجب سلب امنيت و آرامش از انسان ها مى شود.) قرآن در اين باره مى گويد:
«انَّ الصَّلوةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (3)
«به درستى كه نماز، انسان را از زشتى و بدى باز مى دارد.»
درك اراده الهى از عبادات و فهم كنايات و رمزواره هاى دينى داراى چنان
ص: 37
اهميتى است كه امام صادق (ع) فرمودند:
«حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِيثٍ تَرْوِيهِ»
«روايتى كه آن را درك نمايى بهتر از هزار حديث است كه (بدون درك) براى ديگران نقل كنى.»
و در ادامه فرمودند:
«وَ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّي يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا» (1)
«كسى از ميان شما فقيه محسوب نمى شود مگر اينكه كنايه ها و تعريض هاى كلام ما را بشناسد.»
و از آنجا كه حج يكى از پر رمز و رازترين دستورات دينى است، خداوند اعمال و مناسك حج را شعائر خود خوانده و درك رموز اين عبادت را بيش از ساير اعمال عبادى نيازمند به دقت معرفى نموده است؛ تا جايى كه امام صادق (ع) به زُراره كه از كثرت اسرار و مسائل حج اظهار تعجب نمود، فرمودند:
«يَا زُرَارَةُ بَيْتٌ حُجَّ إِلَيْهِ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ تُرِيدُ أَنْ تُفْنِيَ مَسَائِلَهُ فِي
أَرْبَعِينَ رعَاماً» (2)
«اى زُراره! آيا مى خواهى مسائل خانه اى را كه دو هزار سال قبل از خلقت آدم (ع) محل حج بوده، در طول چهل سال به پايان ببرى؟»
ص: 38
ص: 39
قال رسول الله؛: «لَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ زِنَتُهُ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا بَلَغَ الْحَاجُّ» (الكافي، ج 4،ص 258)
«اگر هم وزن كوه ابوقبيس، طلاى سرخ داشته باشى و تمام آن را در راه خدا انفاق كنى به ثواب شخص حج گزار نخواهى رسيد.»
بجاى آوردن حج و آشنايى با اسرار و رموز آن، همواره بر انسان ها واجب بوده است. از اين رو فريضه حج در زمان همه پيامبران وجود داشته تا جايى كه امام باقر (عليهما السلام) در پاسخ به اين سؤال كه آيا قبل از بعثت پيامبر (ص) كسى حج به جاى مى آورده است، فرمودند: بله.
ص: 40
«أَنَّ آدَمَ وَ نُوحاً حَجَّا وَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَدْ حَجَّ الْبَيْتَ بِالْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ وَ الرِّيحِ وَ حَجَّ مُوسَى عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ يَقُولُ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ وَ أَنَّهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدى لِلْعالَمِين»(1)
«آدم (ع) و نوح (ع) حج گزاردند و سليمان (ع) به همراه جن و انس و پرندگان و باد، حج بجا آورد و موسى (ع) بر شترى سرخ رنگ، اعمال حج را بجاى آورد و لبيك گفت. زيرا كعبه آنچنان كه خداوند فرمود: اولين خانه اى است كه براى مردم بنا شده و موجب بركت و هدايت خلق است.»(2)
در نقل ديگر آمده است كه موسى (ع) با هفتاد پيغمبر از پيامبران بنى اسرائيل، حج به جاى آورد و نيز روايت شده است كه هفت صد پيامبر، در مسجد خيف نماز خوانده اند. و درباره حج آدم (ع) روايت شده است:
«أَتَي آدم (ع) هَذَا الْبَيْتَ أَلْفَ أَتْيَةٍ عَلَي قَدَمَيْنِ مِنْهَا سَبْعُمِائَةِ حَجَّةٍ وَ ثَلَاثُمِائَةِ عُمْرَةٍ» (3)
«آدم (ع) هزار بار پياده به كعبه آمد، هفت صد بار براى حج و سى صد بار براى عمره.»
ص: 41
در حديث ديگر آمده است كه اميرمؤمنان (ع) به مرد شامى كه پرسيد آدم چند بار حج بجاى آورد، فرمودند:
«سَبْعِينَ حَجَّةً مَاشِياً عَلَى قَدَمَيْهِ وَ أَوَّلُ حَجَّةٍ حَجَّهَا كَانَ مَعَهُ الصُّرَدُ يَدُلُّهُ عَلَى مَوْضِعِ الْمَاءِ» (1)
«هفتاد حج پياده رفت. اولين حجى كه بجا آورد با او بوم بود و جاى آب را به او نشان مى داد.»
افزون بر اين، درگذشته اهمّيت حج به اندازه اى بوده است كه سال هاى زندگى را بر مبناى آن بيان مى نموده اند. چنانكه حضرت شعيب (ع) به موسى (ع)
فرمود: دخترم را به عقد تو درمى آورم در ازاى اين كه
«أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِك»(2)
«به مقدار هشت حج براى من كار كنى و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، اختيار با توست.»
از جمله نكات مهم در تاريخ حج، مطلبى است كه از پيامبر اكرم (ص) روايت شده و در آن آمده است:
«كانَ النَّبِيُّ مِنَ الأَنْبِياءِ اذا هَلَكَتْ امَّتُهُ لَحِقَ بِمَكَّةَ فَيَتَعَبَّدُ فيهَا النَّبِيُّ وَ مَنْ مَعَهُ حَتّي يَموُتَ فيها» (3)
«هر پيامبرى كه امتش به هلاكت مى رسيد، به مكه مى آمد و به همراه يارانش تا زمان مرگ در آنجا به عبادت مى پرداخت.»
ص: 42
طبق برخى روايات، اولين كسى كه از ميان اهل زمين حج بجاى آورد و آن را بر بنى آدم سنّت نمود، آدم (ع) بود. اما از ميان اهل آسمان، جبرئيل اولين حج گزار بوده است. به همين دليل روايت شده:
«سَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ حَجَّ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ» (1)
«شخصى از اميرمؤمنان (ع) پرسيد: اولين كسى كه از اهل آسمان، حج بجاى
آورد، چه كسى بود؟ حضرت فرمودند: جبرئيل.»
حج يكى از مهم ترين عبادات دينى است و اهمّيت آن به قدرى است كه
امام صادق (ع) به شخصى به نام عُذافِرصَيرَفى (2) كه تأمين هزينه هاى زندگى
را مانع رفتن به حج مى پنداشت، فرمودند:
ص: 43
«أَطْعِمْ عِيَالَكَ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ حُجَّ بِهِمْ كُلَّ سَنَةٍ» (1)
«خوراك خانواده ات را سركه و روغن زيتون قرار بده ولى همه ساله آنان را به حج ببر.»
و در حديث ديگرى به عيسى بن ابى منصور فرمودند:
«يَا عِيسَي إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَأْكُلَ الْخُبْزَ وَ الْمِلْحَ وَ تَحُجَّ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَافْعَل» (2)
«اگر مى توانى نان و نمك خورده و هر ساله به حج بروى، چنين كن.»
آن حضرت، حج را بافضيلت تر از نماز و روزه معرفى نموده و فرمودند:
«الْحَجُّ أَفْضَلُ مِنَ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ إِنَّمَا الْمُصَلِّي يَشْتَغِلُ عَنْ أَهْلِهِ سَاعَةً وَ إِنَّ الصَّائِمَ يَشْتَغِلُ عَنْ أَهْلِهِ بَيَاضَ يَوْمٍ وَ إِنَّ الْحَاجَّ يُتْعِبُ بَدَنَهُ وَ يُضْجِرُ نَفْسَهُ وَ يُنْفِقُ مَالَهُ وَ يُطِيلُ الْغَيْبَةَ عَنْ أَهْلِه ...»(3)
«فضيلت حج از نماز و روزه بيشتر است. زيرا نمازگزار فقط در مقطعى از زمان
و روزه دار در طول روز از (رسيدگى به) خانواده اش باز مى ماند، در حالى كه حج كننده بدنش را به سختى مى اندازد، (خواسته هاى) نفسش را محدود
مى كند، مالش را خرج مى نمايد و زمانى طولانى از خانواده اش دورى مى كند.»
و نيز روايت شده است كه مردى عرب در بيابان مكّه به خدمت رسول خدا (ص)
ص: 44
شرفياب شد و عرض كرد: اى رسول خدا! من به قصد حج (از سرزمين خود) بيرون آمدم ولى مانعى پيش آمد و نتوانستم به حج بروم. مرا به انجام كارى فرمان ده تا به ثواب حج برسم. حضرت رو به كوه ابوقبيس كرده، فرمودند:
«لَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ زِنَتُهُ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا بَلَغَ رالْحَاجُّ» (1)
«اگر هم وزن كوه ابوقبيس، طلاى سرخ (2) داشته باشى و تمام آن را در راه خدا انفاق كنى به ثواب شخص حج گزار نخواهى رسيد.»
در جايى ديگر درباره اهميت حج فرمودند:
«مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّي يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»(3)
«هر كس مناسك حج را به تأخير اندازد تا اين كه بدون انجام آن بميرد، خداوند او را در روز قيامت، در زمره يهود و نصارا محشور مى كند.»
ترك حج، موجب نزول عذاب
حج چنان ارزش و اهميتى دارد كه ترك آن، عامل نزول عذاب معرفى
گرديده است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«أَمَا إِنَّ النَّاسَ لَوْ تَرَكُوا حَجَّ هَذَا الْبَيْتِ لَنَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ مَا نُوظِرُوا»(4)
«آگاه باشيد! هرگاه مردم، زيارت خانه خدا را وابگذارند، عذاب الهى بى درنگ
ص: 45
آنها را فرا مى گيرد و مهلت داده نمى شوند.»
تأكيد بر اين امر، از آن جهت مى باشد كه حج بيش از ساير اعمال عبادى، بر رموز و اسرارى مشتمل است كه توسط پيامبران و اولياء الهى بيان گرديده و بينايى و بصيرت دينى را در پى دارد. (1)
حج علاوه بر مصالح آخرتى، منافع دنيايى فراوانى نيز دارد كه در احاديث گوناگون به آن اشاره شده است. چنانكه امام صادق (ع) در پاسخ به هشام بن حكم كه پرسيد چرا مردم به اعمال حج مكلف شده اند؟ فرمودند: «خداوند، خلق را آفريد و آنها را به اطاعت از خود و عمل به دستورات دين (2) و تأمين مصالح دنيايى امر كرد و مقرر نمود تا مردم از شرق و غرب عالم جمع شوند و از اوضاع و احوال
يكديگر آگاه گشته و از مبادلات تجارى و حمل و نقل كالاها بهره مند شوند،
ص: 46
«لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ؛ وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لَا يُنْسَي ... فَذَلِكَ عِلَّةُرالْحَج» (1)
«تا آثار رسالت رسول خدا (ص) شناخته شده و اخبار و سخنان او به گوش مردم برسد (و سنت او زنده مانده) و فراموش نگردد و مجموعه اين امور، علت واجب شدن حج است.»
يكى از مهم ترين فوائد و منافع حج، آشنايى با معارف اهل بيت (عليهما السلام) است كه در مواقف گوناگون حج عرضه مى شود. امام رضا (ع) در اين باره فرمودند:
«لِعِلَّةِ الْوِفَادَةِ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّيَادَةِ وَ الْخُرُوجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تَائِباً مِمَّا مَضَي مُسْتَأْنِفاً لِمَا يَسْتَقْبِلُ مَعَ مَا فِيهِ مِنْ إِخْرَاجِ الْأَمْوَالِ وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ الِاشْتِغَالِ عَنِ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ الْأَنْفُسِ عَنِ اللَّذَّاتِ شَاخِصاً فِي الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ... مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ (عليهما السلام) إِلَي كُلِّصُقْعٍ وَ نَاحِيَةٍ» (2)
«حج براى بهره مندى از ميهمانى خداوند و درخواست كمالات و توبه از گناهان و جبران مافات و آمادگى براى آينده واجب گرديده و بر امورى چون: هزينه سفر، سختى و مشقّت جسم، دورى از خانواده، محروميت از لذايذ، به سر بردن در سرما و گرما و ... مشتمل است و علاوه بر اين، فهم دستورات دينى و نقل اخبار و احاديث پيشوايان معصوم (عليهما السلام) به ساير نواحى را به همراه دارد.»
ص: 47
با توجه به مفهوم حج، مى توان معناى احاديثى كه تقويت بنيان هاى دينى را به حج نسبت داده، درك نمود و دريافت كه چگونه حج، با ايجاد تغيير بنيادين در بينش و روش انسان، مبانى اعتقادى و رفتارى او را به گونه اى محكم مى كند كه حاضر نشود در موقعيت هاى گوناگون زندگى، از اصول اعتقادى و رفتارى دين، فاصله گرفته و عملى برخلاف دستورات آن انجام دهد. از اين رو اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَي ... الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدِّينِ»(1)
«خداوند ... حج را براى تقويت دين، واجب گردانده است.»
و حضرت زهرا) در خطبه خود فرمودند:
«فَجَعَلَ اللَّهُ ... الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ»(2)
«خداوند ... حج را براى استوارى پايه هاى دين مقرر كرد.»(3)
روزه (پرهيز از اميال نفس) و حج (عزيمت بر توبه از بينش و روش نادرست) انسان را از ايجاد آرامش زودرس با ارتكاب گناه بازداشته و به وعده هاى الهى در آخرت و آرام گرفتن به آن سوق مى دهد. امام باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«الصِّيَامُ وَ الْحَجُّ تَسْكِينُ الْقُلُوب» (4)
«روزه و حج، سبب ايجاد آرامش و سكون دل هاست.»
ص: 48
ربيع بن خَيثَم مى گويد: امام صادق (ع) را در حالى ديدم كه به شدت بيمار بود و آن حضرت را بر روى محملى طواف مى دادند. با وجود اين، هرگاه به ركن يمانى مى رسيدند، دستور مى دادند تا ايشان را بر زمين بگذارند. سپس دست مبارك خود را از محمل بيرون آورده و بر زمين مى كشيدند و مى فرمودند: مرا بلند كنيد. پس از اينكه چند بار اين كار را انجام دادند، اطرافيان پرسيدند: اى پسر رسول خدا! چرا با وجود اينكه انجام اين كار براى شما دشوار است، آن را انجام مى دهيد؟ فرمودند:
«سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُول لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ فَقُلْتُ مَنَافِعَ الدُّنْيَا أَوْ مَنَافِعَ الْآخِرَةِ فَقَالَ الْكُلّ»(1)
«شنيدم كه خداوند عزوجل فرمود: تا شاهد منافعى براى خودشان باشند. پرسيدم: منافع دنيا يا منافع آخرت؟ فرمودند: هر دو.» (2)
در روايت ديگر آمده است: مردى به نام «ابوُالوَرْد» (3) خدمت امام صادق (ع)
ص: 49
آمده و عرضه داشت: رحمت خداوند بر تو باد! كاش خود را از كجاوه (و رنج
سفر) آسوده مى گرداندى! حضرت فرمودند:
«يَا أَبَا الْوَرْدِ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَشْهَدَ الْمَنَافِعَ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ إِنَّهُ لَا يَشْهَدُهَا أَحَدٌ إِلَّا نَفَعَهُ اللَّهُ أَمَّا أَنْتُمْ فَتَرْجِعُونَ مَغْفُوراً لَكُمْ وَ أَمَّا غَيْرُكُمْ فَيُحْفَظُونَ فِي أَهَالِيهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ»(1)
«اى ابوالوَرْد! به يقين دوست دارم منافعى را كه خداى متعال درباره اش فرموده: «
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ
» (2) را درك كنم. به درستى كه هيچ كس در حج حضور نمى يابد، مگر آنكه خداوند به او سود مى بخشد. شما آمرزيده برمى گرديد اما ديگران، (تنها) خانواده و ثروتشان حفظ مى شود.»
شايد براى عده اى اين وعده الهى كه انجام حج، سبب حفظ ثروت و خانواده از آسيب و خطر است، موجب شبهه شود. چرا كه برخى زائران خانه خدا، پس از مراجعت از مكه متوجه از دست دادن دارايى و ثروت خود و يا مرگ يكى از اعضاى خانواده شان مى شوند. چنانكه كُلَيبِ بنِ مُعاوية به امام صادق (ع) عرضه داشت:
ص: 50
«شِيعَتُكَ تَقُولُ الْحَاجُّ أَهْلُهُ وَ مَالُهُ فِي ضَمَانِ اللَّهِ وَ يُخْلَفُ فِي أَهْلِهِ وَ قَدْ أَرَاهُ يَخْرُجُ فَيَحْدُثُ عَلَى أَهْلِهِ الْأَحْدَاثُ فَقَالَ (ع): إِنَّمَا يُخْلَفُ فِيهِمْ بِمَا كَانَ يَقُومُ بِهِ
فَأَمَّا مَا إِذَا كَانَ حَاضِراً لَمْ يَسْتَطِعْ دَفْعَهُ فَلَا» (1)
«پيروان تو مى گويند: «خانواده و مال حج گزار در ضمانت خداست و خدا
جانشين اوست در خانواده اش.» در حالى كه گاهى مى بينم كه فردى (از آنها) به حج رفته و براى خانواده اش حوادثى پيش مى آيد. حضرت فرمود: البته خداوند، جانشين او در كارهايى است كه اگر خود حاضر بود، انجام مى داد نه در حوادثى كه اگر (حج گزار) هم حاضر مى بود، نمى توانست آنها را دفع كند.»
از پاسخ امام صادق (ع) به خوبى فهميده مى شود كه خداوند آنچه را كه به شرط حضور حج گزار، از آسيب مصون مى مانْد، حفظ مى كند. اما هرگز از حوادثى كه مشمول تقديرات حتمى الهى بوده و حتى درصورت حضور حج گزار، جارى و سارى مى شده است، ممانعت نمى كند.(2)
ص: 51
ص: 52
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ» (سوره حج، آيه 32)
«آرى، كسانى كه شعائر خدا را بزرگ مى شمارند، اين بزرگداشت نشان تقواى دل هاست.»
پيش از آنكه درباره شعائر الهى و مشاعر حج و اسرار و رموز آن سخن به ميان آوريم، شايسته است موقعيت جغرافيايى مكه را كه «امُّ الْمَشاعِر» و جايگاه شعائر الهى (و ظرف اراده ها و اسرار او) است، بهصورت مختصر بيان كنيم.
نظريه اعراب در تقسيم بخش هاى عربستان چنين است: كوهستان هاى غربى آن «
سَراة
» نام دارد كه از بزرگ ترين كوه هاى عربستان است. كوه «
سَراة
» از يك
ص: 53
طرف تا درياى سرخ امتداد مى يابد كه آن را «
تَهامه
» يا «
غور
» مى نامند و سمت مرتفع ديگر آن، «
نَجْد
» خوانده مى شود و منطقه كوهستانى ميان «
نَجْد
» و «
تَهامه
» را «
حِجاز
» و دنباله «
نَجْد
» را كه به خليج فارس منتهى مى شود «
عَروض
» مى گويند كه شامل «
يَمامه
»، «احساء
» و «
عَمّان
» مى باشد و بالاخره منطقه واقع در جنوب حجاز و
نجد، «
يمن
» و «
حَضْرَ المَوْت
» خوانده مى شود.(1)
حجاز (2) مهم ترين منطقه در جزيرة العرب مى باشد و شهر مكه (3) كه در اين سرزمين غير حاصل خيز قرار گرفته، از سوى خداوند به عنوان سرزمين اراده ها و نشانه ها برگزيده شده و محل استقرار اماكن حج و جايگاه حرم امن الهى شده است.
فضيلت مكه و محبوبيت خاك، سنگ، درخت، كوه و آب اين سرزمين، از
ص: 54
آنجا سرچشمه مى گيرد كه خداوند در آن، علائم و نشانه هاى بسيارى قرار داده تا
اهل شعور را به درك اراده خود از اين نشانه ها، رهنمون سازد. از اين رو امام باقر (ع) درباره اين سرزمين فرمودند:
«وَ النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَهَجِّدِ فِي الْبُلْدَان»(1)
«كسى كه در شهر مكه (حرم الهى) بخوابد، همانند كسى است كه در شهرهاى ديگر شب زنده دارى كند.»
و امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«أَحَبُّ الْأَرْضِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي مَكَّةُ وَ مَا تُرْبَةٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ لَا حَجَرٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ حَجَرِهَا وَ لَا شَجَرٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ شَجَرِهَا وَ لَا جِبَالٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ جِبَالِهَا وَ لَا مَاءٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ مَائِهَا» (2)
«محبوب ترين (نقطه) زمين نزد خداوند، سرزمين مكه است كه هيچ خاكى از خاك آن، هيچ سنگى از سنگ آن، هيچ درختى از درخت آن، هيچ كوهى از كوه هاى آن و هيچ آبى از آب آن محبوب تر نيست.»
ص: 55
«شَعائر
» جمع «
شَعِيرَة
» به معنى نشانه ها،(1)نمادها و رمزواره هايى است كه فهم رابطه ميان آنها با اراده الهى، نياز به درك و شعور دارد و در غالب موارد بر اعمال
و مناسكى(2)اطلاق مى شود كه خداوند، تعظيم آنها را لازم و درك و برآوردن اراده
خود از آنها را نشانه تقواى دل ها معرفى نموده و فرموده است:
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ» (3)
«آرى، كسانى كه شعائر خدا را بزرگ مى شمارند، اين بزرگداشت نشان تقواى دل هاست.»
اينكه در آيه فوق، بزرگداشت شعائر، (4) نشانه تقواى دل ها شمرده شده، اشاره به اين امر دارد كه شعائر (يعنى اعمالى چون وقوف در عرفات و مشعر و بيتوته در مِنى، رمى جمرات، طواف زيارت، طواف نساء و نماز آنها، سعىصفا و مروه و ...) انسان ها را به درك خواست خداوند از حج سوق داده و موانع بهره مندى از
ص: 56
ربوبيت را برطرف نموده و به اين ترتيب زمينه ظهور تقوا و تعظيم شعائر الهى را در انسان فراهم مى آورد. (1)
صاحب كتاب فقه القرآن، شعائر را علاوه بر مناسك، شامل اماكن حج نيز مى داند و در اين باره مى نويسد كه:
«أَلشَّعائِرُ أَيْ مَعالِمُ اللهِ وَ شَعائِرُ اللهِ أَعْلامُ مُتَعَبَّداتِه مِنْ مَوْقِفٍ أَوْ مَسْعي رأَوْرمَنْحَرٍ»(2)
«شعائر يعنى نشانه هاى خداوند و «شعائر الله» يعنى نشانه هايى كه بيانگر اماكن عبادى اوست. اماكنى همچون فاصله ميانصفا و مروه و محل قربانى.»
در بخش ديگرى از اين كتاب، مشعر علاوه بر مكان عبادت، بر هر عملى كه نشانه عبادت باشد، اطلاق گرديده و آمده است:
ص: 57
«كُلُّ مَعْلَمٍ لِعبادَةٍ مِنْ دُعاءٍ أَوْصَلاةٍ وَ أَداءِ فَريضَةٍ» (1)
«هر چيزى كه نشانه اى از عبادت باشد مثل نماز، دعا و اداى فريضه (در حج) مشعر محسوب مى شود.» (2)
از مجموعه مطالب فوق چنين برداشت مى شود كه واژه مشاعر بيشتر به معناى اماكن حج و واژه شعائر در اغلب موارد به معناى اعمال و مناسك حج به
كار رفته است. البته گاه خلاف اين امر نيز ديده مى شود. چنان كهصفا و مروه در قرآن شعائر خوانده شده اند در حالى كه مكان مى باشند، نه اعمال.
در برخى از دعاها، واژه مشاعر در كنار كعبه، اركان و حُرُمات ذكر شده است كه اين امر نشان مى دهد اراده خداوند از مشاعر، مكانهايى چون مطاف (محدوده طواف)، مسعى (فاصله ميانصفا و مروه) و غيره است كه داراى حرمت و احترام اند. چنان كه در دعاى مواقف حج مى خوانيم:
«اللَّهُمَّ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ وَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ»
«پروردگارا! اىصاحب مكه و ركن و مقام»
و پس از ذكر موارد فوق (كه همگى از سنخ مكان و يا امور مكانى مى باشند)
آمده است:
ص: 58
«وَ رَبَّ الْمَشَاعِرِ الْعِظَام» (1)
«و مالك مشاعر بزرگ»
مطلب قابل توجه در تعبير بالا آن است كه پس از ذكر مالكيت خداوند نسبت به مكان هاى حج، خداوند،صاحب مشاعر عظيم توصيف شده و به اين ترتيب بر مكان بودن مشاعر تأكيد گرديده است. (2)
مشاعر و شعائر حج، نمادها و رمزواره هايى است كه هر يك بر اراده خاصى از سوى خداوند دلالت داشته و به انسان مى آموزد كه پس از پشت سر گذاشتن مراحل نمادينى چون احرام در ميقات، طواف كعبه و نماز آن، سعى ميانصفا و مروه، توقف در عرفات و مشعر، رمى جمرات، قربانى، حلق يا تقصير در مِنى و بالاخره بازگشت به كعبه و انجام مناسك پايانى آن، چگونه مى توان به حريم
ص: 59
ربوبيت راه يافته و با درك و برآوردن اراده الهى، از حج جاهليت (كه اسمى خالى از معناست) دورى كرد و با تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) از ربوبيت الهى برخوردار گرديد.(1)
اميرمؤمنان (ع) ضمن بيان اسرار پرتاب سنگ ريزه به مكان هاى سه گانه
(جَمَرات) به حضور شيطان در اين اماكن و روبرو شدن او با ابراهيم (ع) اشاره نموده و فرمودند:
«إِنَّ الْجِمَارَ إِنَّمَا رُمِيَتْ لِأَنَّ جَبْرَئِيلَ حِينَ أَرَي إِبْرَاهِيمَ الْمَشَاعِرَ بَرَزَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ أَنْ يَرْمِيَه»(2)
«به درستى كه به سوى جمرات سنگ ريزه پرتاب مى شود، زيرا هنگامى كه جبرئيل، مشاعر را به ابراهيم (ع) نشان مى داد، شيطان بر ابراهيم (ع) ظاهر شد، از اين رو جبرئيل به ابراهيم (ع) فرمان داد تا شيطان را از خود دور كند.»
ص: 60
ص: 61
امام صادق (ع) به عيسى بن ابي منصور فرمودند: «يا عِيسَي إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا بَيْنَ الْحَجِّ إِلَي الْحَجِّ وَ أَنْتَ تَتَهَيَّأُ لِلْحَجِّ» (الكافي، ج 4،ص 281)
«اى عيسى! دوست دارم كه خداوند در فاصله ميان دو حج، تو را در حال آماده شدن براى حج بعدى ببيند.»
«حج
» در زبان عربى، به معناى قصد و توجه به چيزى است به گونه اى كه حاضر به ترك و دورى از آن نباشيم و نقطه مقابل آن «
نَبْذْ
» به معناى بى اعتنايى و كنار گذاشتن يك شى ء است. چنان كه گفته شده:
«أَصْلُ النَّبْذِ طَرْحُ مَا لا يُعْتَدُّ بِه» (1)
«نبذ در اصل، به معناى دور افكندن چيزى است كه به آن اعتنا نمى شود.»
ص: 62
امام صادق (ع) در يكى از فرازهاى حديث عقل و جهل فرمودند:
«وَ الْحَجُّ وَ ضِدُّهُ نَبْذَ الْمِيثَاق» (1)
«حج (از جنود عقل) و ضدش نقض عهد (از جنود جهل) است.»
برخى حج را قصد پى در پى معنا نموده اند كه از ساير معانى ذكر شده براى حج، مناسب تر به نظر مى رسد. (2)چنانكه امام صادق (ع) به عيسى بن ابى منصور مى فرمايد:
«يا عِيسَي إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا بَيْنَ الْحَجِّ إِلَي الْحَجِّ وَ أَنْتَ تَتَهَيَّأُ لِلْحَجِّ» (3)
«اى عيسى! دوست دارم كه خداوند در فاصله ميان دو حج، تو را در حال آماده شدن براى حج بعدى ببيند.»
در پاورقى مبحث حج در كتاب فقه الإمام الصادق (ع) درباره معنا و مفهوم حج آمده است:
«لَا يُفْهَمُ الْحَجُّ عَلي حَقيقَتِهِ بِالدَّرْسِ وَ الْمُطَالَعَةِ إلّا بَعْدَ أدَاءِ فَريضَتِهِ لِأنَّهُ عَمَلِيٌّ لَا نَظَرِيٌّ وَ فِي القَديمِ قَالَ عَالِمٌ كَبيرٌ بَعْدَ أن حَجَّ: الآنَ فَهِمْنَا الْحَجَّ»(4)
ص: 63
«حقيقت حج با درس و مطالعه درك نمى شود و تنها پس از انجام اعمال آن فهميده مى شود. زيرا حج فريضه اى عملى است نه نظرى. در گذشته، دانشمند بزرگوارى پس از به جاى آوردن اعمال حج، گفت: اكنون معنى حج را فهميديم.»
ابن ادريس حلى در سرائر و شيخ طوسى در مبسوط در تعريف حج مى گويند:
«الْحَجُّ فِي اللُّغَةِ هُوَ القَصْدُ وَ فِي الشَّريعَةِ كَذَلِكَ إلَّا أَنَّهُ اخْتُصَّ بِقَصْدِ البَيْتِ
الْحَرَامِ لِأدَاءِ مَنَاسِكَ مَخْصُوصَةٍ عِنْدَهُ مُتَعَلِّقَةٍ بِزَمَانٍ مَخْصُوصٍ»(1)
«حج در زبان عربى به معناى قصد است و در شريعت نيز به همان معناست و به قصد خانه خدا به منظور اداء مناسك مخصوص، در زمان معلوم اختصاص دارد.»(2)
در كتاب جواهر الكلام، درباره خصوصيات حج آمده است: حج از بزرگ ترين شعائر اسلام و برترين وسيله براى نزديك شدن انسان به خداوند است.
ص: 64
«لِما فيهِ مِنْ إِذْلالِ النَّفْسِ وَ إِتعابِ الْبَدَنِ وَ هِجْرانِ الْاهْلِ و التَّغَرُّبِ عَنِ الْوَطَنِ وَ رَفْضِ الْعاداتِ وَ تَرْكِ اللَّذاتِ وَ الشَّهَواتِ وَ الْمُنافِراتِ وَ الْمَكْرُوهاتِ وَ إِنْفاقِ الْمالِ وَ شَدِّ الرِّحالِ وَ تَحَمُّل مَشاقِّ الْحِلِّ وَ الْإِرْتِحالِ وَ مُقاساةِ الْأَهْوالِ وَ الْإِبْتِلاءِ بِمُعاشَرَةِ السَّفَلَةِ وَ الْأَنْذالِ فَهُوَ حينَئِذٍ رِياضَةٌ نَفْسانِيَّةٌ وَ طاعَةٌ مالِيَّةٌ وَ عِبادَةٌ بَدَنِيَّةٌ قَوْلِيَّةٌ وَ فِعْلِيَّةٌ و وُجُودِيَّةٌ وَ عَدَمِيَّةٌ وَ هذَا الْجَمْعُ مِنْ خَواصِّ الْحَجِّ»(1)
«چراكه حج، مشتمل است بر ذلّت نفس، رنج تن، دورى از خانواده و وطن، ترك عادات و لذّات و شهوات و ترك آنچه كنار گذاشتنش بر ما سخت و دشوار است و نيز موجبصرف مال و تأمين وسايل سفر و تحمل سختى ها و هراس هاى آن و تن دادن به مشكلات ناشى از سفر حج از قبيل همراهى با
انسان هاى پست و فرومايه مى باشد. به همين دليل حج نوعى رياضت نفسانى و اطاعت مالى و عبادت بدنى اعم از گفتارى و رفتارى، وجودى و عدمى است و آنچه برشمرديم از ويژگى هاى حج محسوب مى شود.» (2)
از منظر معرفتى، حج يعنى قصد و عزيمت بر انجام اعمال و مناسكى كه موجب مى شود آنچه از انسان فوت شده است، جبران گرديده و مسير شخص از معصيت به طاعت و از شقاوت به سعادت و رستگارى منتهى شود. از اين رو امام باقر (ع) در پاسخ به شخصى كه پرسيد:
ص: 65
«لِمَ سُمِّيَ الْحَجُّ حَجّاً»
«چرا به حج، حج گفته اند؟»
فرمودند: «حَجَّ فُلَانٌ أَيْ أَفْلَحَ فُلَانٌ»(1)
«فلانى حج بجاى آورد، يعنى رستگار شد.»
طبق اين حديث، حج به معناى رستگارى است و از باب نام گذارى شى ء به اعتبار غايت و نتيجه اش، چنين خوانده شده است.
ص: 66
ص: 67
قال رسول الله؛: «حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لَا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلَاعٍ» (مستدرك الوسائل، ج 8،ص 45)
«با (آنچه موجب) كمال دين و تفقه (است) به زيارت خانه خدا برويد و از مشاهد باز نگرديد مگر با توبه اى كه موجب ريشه كن شدن (منشأ) گناه مى شود.»
طبق روايات اهل بيت (عليهما السلام)، حج به منظور توبه از گناهى به نام قرب به شجره منهيه واجب گرديد. زيرا نزديك شدن به اين درخت، براى آدم (ع) ترك اوْلى بوده و به نسبت درجه و منزلت او گناه محسوب مى شد و از آن پس بر فرزندان او مقرر شد تا به هنگام ارتكاب گناه، به اين سنّت عمل نموده و
ص: 68
مراحلى را كه آدم (ع) به منظور توبه از معصيت پيمود، طى نمايند و با تصحيح بينش و اعتقاد نادرست خود، روش و عملكرد خويش را تغيير داده و به زبان حال، به درگاه الهى چنين عرضه دارند:
«وَ امْحُ اللَّهُمَّ مَا ثَبَتَ مِنْ ذُنُوبِي وَ اغْسِلْ بِقَبُولِهَا جَمِيعَ عُيُوبِي ... وَ اقْبَلْ يَا رَبِّ تَوْبَتِي فَإِنَّهَا تَصْدُرُ مِنْ إِخْلَاصِ نِيَّتِي وَ مَحْضٍ مِنْ تَصْحِيحِ بَصِيرَتِي»(1)
«پروردگارا! گناهانى را كه در نامه اعمال من ثبت شده، محو نما و به سبب قبول توبه ام همه عيب هاى مرا پاك گردان ... بارالها! توبه مرا قبول كن كه اين
توبه از روى اخلاص و بر مبناى تصحيح بينش و اعتقاد من است.»
بيان يك نكته
عبارت «
مَحْضٍ مِنْ تَصْحِيحِ بَصِيرَتِي
» در دعاى فوق، به وضوح بر موضوعيت داشتن تغيير نگرش و اعتقاد، در قبول توبه دلالت دارد كه حقيقت حج بر آن استوار است. چنانكه رسول اكرم (ص) به اين امر اشاره نموده و فرمودند:
«حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لَا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍروَرإِقْلَاعٍ» (2)
«با (آنچه موجب) كمال دين و تفقه (است) به زيارت خانه خدا برويد و از مشاهد بازنگرديد مگر با توبه اى كه موجب ريشه كن شدن (منشأ) گناه مى شود.»(3)
ص: 69
هر يك از تكاليف دينى، حقّى بر گردن ما دارند كه بايد آن حقوق را شناخته و برآورده نماييم وگرنه از اداى آنها بازمانده و از ثمرات وعده داده شده بى بهره
خواهيم ماند. به همين دليل امام سجاد (ع) در رساله حقوقيه خود درباره حق هر يك از فرايض الهى سخن گفته و از جمله درباره حج فرمودند:
«حَقُّ الْحَجِّ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَي رَبِّكَ وَ فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ وَ بِهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِي أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيْك»(1)
«حق حج آن است كه بدانى حج، حضور نزد پروردگارت و پناه بردن به او از گناهانت (2)(3)و نيز عامل قبولى توبه و اداى فريضه الهى است كه خداوند آن را بر تو واجب گردانده است.»
از اين رو در برخى روايات به كسى كه عازم حج است، توصيه شده تا خواستار برخوردارى از ثمرات حج شده و به خداوند عرضه نمايد:
«فَاجْعَلْ سَفَرِي هَذَا كَفَّارَةً لِمَا قَبْلَهُ مِنْ ذُنُوبِي»(4)
ص: 70
«پروردگارا! (رنج) اين سفر را (كه لازمه تحقق حج است) كفاره گناهان گذشته ام قرار ده.»
سفارش شده است پس از رسيدن به مكه و ورود به مسجدالحرام، از درگاه الهى درخواست توبه و بخشش گناه نماييم. چنانكه امام صادق (ع) به معاوية بن
عمّار فرمودند: هرگاه داخل مسجدالحرام شدى، دست هايت را به آسمان بلند كن و رو به قبله بگو:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِي مَقَامِي هَذَا فِي أَوَّلِ مَنَاسِكِي أَنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي وَ أَنْ تَجَاوَزَ
عَنْ خَطِيئَتِي وَ تَضَعَ عَنِّي وِزْرِي» (1)
«پروردگارا! در اين جايگاه كه آغاز اعمال و مناسك من است، از تو مى خواهم تا توبه ام را بپذيرى و از خطايم درگذرى و وزر و وبالى كه بر گردن دارم، بردارى.» (2)
اين نوع عرضه حاجت، نشان مى دهد كه زائر خانه خدا اميد دارد تا خداوند در ازاى توبه و تغيير بينش و روش، گذشته اش را بخشيده و در آينده نيز بين او
ص: 71
و معصيت حائل گردد و دورى از گناه را به عنوان ثمره و نتيجه حج، در او پديدار نمايد. چنانكه رسول اكرم (ص) فرمودند:
«مِنْ عَلَامَةِ قَبُولِ الْحَجِّ إِذَا رَجَعَ الرَّجُلُ رَجَعَ عَمَّا كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الْمَعَاصِي هَذَا عَلَامَةُ قَبُولِ الْحَجِّ وَ إِنْ رَجَعَ مِنَ الْحَجِّ ثُمَّ انْهَمَكَ فِيمَا كَانَ عَلَيْهِ مِنْ زِنًي أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ فَقَدْ رُدَّ عَلَيْهِ حَجُّهُ»(1)
«نشانه قبول حج، آن است كه شخص پس از حج، از گناهانى كه به ارتكاب آنها عادت نموده، روى گردان شود كه اين امر، علامت قبول حج است و اگر از حج برگردد و مانند گذشته اعمالى چون زنا، خيانت و ديگر گناهان را مرتكب شود، حجش مردود و فاقد ثمر مى شود.»
از اين روست كه امام صادق (ع) به ابوبصير فرمودند: در ماه مبارك رمضان، حوائج خود را از خداوند بخواه و چنين بر زبان آور: پروردگارا! از تو مى خواهم
«أَنْ تَجْعَلَ لِي فِي عَامِي هَذَا إِلَي بَيْتِكَ الْحَرَامِ سَبِيلًا حَجَّةً مَبْرُورَةً مُتَقَبَّلَةً زَاكِيَةً
خَالِصَةً لَكَ تُقِرُّ بِهَا عَيْنِي وَ تَرْفَعُ بِهَا دَرَجَتِي» (2)
«در اين سال حج مقبول، پاكيزه و خالص براى خود را نصيبم نمايى و به سبب آن چشمم را روشن و مرتبه ام را رفيع گردانى.»
نتيجه توبه از اعمال ناپسند گذشته بايد در اعضاء و جوارح انسان ظهور يابد.
ص: 72
چنان كه در دعاى طلب حج (كه در ماه مبارك رمضان قرائت مى شود) آمده است كه پروردگارا! از تو مى خواهم تا به سبب حج، چنين روزى ام گردانى:
«أَنْ أَغُضَّ بَصَرِي وَ أَنْ أَحْفَظَ فَرْجِي وَ أَنْ أَكُفَّ بِهَا عَنْ جَمِيعِ مَحَارِمِكَ حَتَّي لَا يَكُونَ شَيْ ءٌ آثَرَ عِنْدِي مِنْ طَاعَتِكَ وَ خَشْيَتِكَ وَ الْعَمَلِ بِمَا أَحْبَبْتَ وَ التَّرْكِ لِمَا كَرِهْتَ وَ نَهَيْتَ عَنْهُ» (1)
«كه (از حرام) چشم بردارم و از شهوات خوددارى كنم و همه گناهان را ترك نمايم و نزد من چيزى جز اطاعت و خشيت تو و عمل به آنچه دوست دارى و ترك آنچه نمى پسندى، محبوب نباشد.»
و چه زيباست هنگامى كه رسول خدا (ص) به كاروان منظم زائران خانه خدا و شترانصف كشيده آنان نگريسته و فرمودند:
«لَا تَرْفَعُ خُفّاً إِلَّا كُتِبَتْ لَهُمْ حَسَنَةٌ وَ لَا تَضَعُ خُفّاً إِلَّا مُحِيَتْ عَنْهُمْ سَيِّئَةٌ وَ إِذَا قَضَوْا مَنَاسِكَهُمْ قِيلَ لَهُمْ بَنَيْتُمْ بِنَاءً فَلَا تَهْدِمُوهُ كُفِيتُمْ مَا مَضَي فَأَحْسِنُوا
فِيمَارتَسْتَقْبِلُونَ» (2)
«اينان قدمى از زمين برنمى دارند و قدمى بر آن نمى گذارند مگر اينكه براى آنها حسنه اى نوشته شده و گناهى از ايشان بخشيده مى شود و هنگامى كه اعمالشان
پايان مى پذيرد، به آنان چنين خطاب مى رسد كه خانه اى (جديد و اعتقادى نو) براى خود ساخته ايد، آن را هرگز خراب نكنيد (و بدانيد كه به سبب تغيير بينش و روش نادرستتان) گناهان گذشته بر شما بخشيده شده، اما از اين پس (بر مبناى بينش درستى كه در حج آموخته ايد) اعمال نيك بجاى آوريد.»
ص: 73
توبه و ريشه كن نمودن منشأ گناه در حج، براى كسانى محقق مى شود كه رابطه خود را با پروردگار قطع نكرده و ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را كه عامل بهره مندى از ربوبيت الهى است، انكار نكرده باشند. در غير اينصورت، امكان توبه و جبران مافات وجود نخواهد داشت. (1) به ديگر سخن، توبه از گناهان، هنگامى تحقق مى يابد كه فرد با تمسك به ولايت محمد و آل محمد (عليهما السلام) موفق به اصلاح اعتقاد خود شده و راه را بر هر گناه و معصيتى مسدود نمايد. چنان كه آدم (ع) با تمسك به ولايت، گذشته خود را جبران كرد. به همين دليل امام صادق (ع) ضمن بيان ماجراى غديرخم فرمودند: شيطان دوستانش را جمع كرد و (به منظور رفع نگرانى از آنها كه گمان مى كردند مردم با پيروى از ولايت على (ع) راه نفوذ شيطان را بر خود بسته اند) گفت: (نگران نباشيد)
«أَمَا عَلِمْتُمْ أَنِّي كُنْتُ لآدَمَ مِنْ قَبْلُ ... آدم (ع) نَقَضَ الْعَهْدَ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِالرَّبِّ وَ هَؤُلَاءِ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ كَفَرُوا بِالرَّسُولِ» (2)
«آيا نمى دانيد كه من آدم (ع) را فريب دادم؟ ... گر چه آدم (ع) با وجود نقض
عهد، به پروردگارش كافر نشد، اما اين مردم پيمان خود را شكسته و به رسول خدا (ص) كافر شدند.»
روايت شده است كه آدم (ع) ضمن اظهار نگرانى درباره فرزندان خود به خداوند عرضه داشت: آيا ذُرّيه من مى توانند نقض عهدهاى خود را جبران نمايند؟ خداوند فرمود:
«نَعَمْ مَنْ آمَنَ بِي وَ بِرُسُلِي» (3)
«آرى! كسى (مى تواند جبران مافات نمايد) كه به (ربوبيت) من و (رسالت) رسولانم ايمان داشته باشد.»
ص: 74
ص: 75
قال الصّادق (ع): «إِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَي قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْهُ وَصَارَ الشَّيْطَانُ وَلِيَّهُ يُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ ثُمَّ لَا يُصْدِرُهُ» (الكافي، ج 4،ص 197)
«همانا كسى كه خداوند، حكم به گمراهى او داده و كوردلش نموده، حق را تلخ و ناگوار مى شمرد و از آن لذت نمى برد. در اين جاست كه شيطان بر او ولى شده و او را به هلاكت و گمراهى افكنده و راه بازگشت را بر او مى بندد.»
اگر به نمادينه بودن مناسك حج و اراده ها و رمزواره هاى نهفته در آن واقف نگرديم، در ذهن خود تصويرى غيرحكيمانه از اعمال حج خواهيم داشت كه نمى توان آن را به خداوند حكيم منتسب كرد. در حالى كه خداوند از تكاليف و دستورات شرعى (از جمله حج) اراده اى دارد كه ندانستن آن، حتى براى عاملان و اقرار كنندگان به ولايت نيز ايجاد شبهه نموده و درك حكمت احكام را براى
ص: 76
آنها دشوار و بعضاً محال مى نمايد و عدم درك رمزواره هاى حج سبب مى شود تا اعمالى چون احرام و داخل شدن در حرم، طواف و نماز آن، پيمودن فاصلهصفا و مروه، انجام تقصير و خارج شدن از احرام در «عمره تمتع» و وقوف در عرفات و مزدلفه و اقامت در مِنى، پرتاب سنگ ريزه به جمرات، قربانى كردن گاو، گوسفند يا شتر و تراشيدن يا كوتاه كردن موى سر و خارج شدن از احرام و بازگشت به كعبه و انجام ديگر مناسك آن در «حج تمتع»، غير حكيمانه جلوه نمايد و مانع بهره مندى از آثار تربيتى حج شود.
ابن ابى العوجاء به سبب جهل و بى اطلاعى از حكمت هاى نهفته در حج، نسبت به اين اعمال، لب به اعتراض گشوده و خطاب به امام صادق (ع) چنين گفت:
«كَمْ تَدُوسُونَ هَذَا الْبَيْدَرَ وَ تَلُوذُونَ بِهَذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدُونَ هَذَا الْبَيْتَ الْمَرْفُوعَ بِالطُّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلُونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعِيرِ إِذَا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فِي هَذَا أَوْ قَدَّرَ عَلِمَ أَنَّ هَذَا فِعْلٌ أَسَّسَهُ غَيْرُ حَكِيمٍ وَ لَا ذِي نَظَرٍ فَقُلْ فَإِنَّكَ رَأْسُ هَذَا الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ»
«چقدر دورِ اين خرمن گاه چرخيده و به اين سنگ ها پناه مى بريد و اين خانه خشتى و گلى را مى پرستيد و مانند شترِ رميده، به دور آن هروله مى كنيد. هركس در اين اعمال تفكر كند يا (با خود) بسنجد، درمى يابد كه از سوى فردى غيرحكيم واجب شده است. حال، تو كه پيشواى مردم و در رأس امور آنها قرار دارى، چه مى گويى؟»
حضرت در پاسخ فرمودند:
ص: 77
«إِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَي قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْهُ وَصَارَ الشَّيْطَانُ وَلِيَّهُ يُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ ثُمَّ لَا يُصْدِرُهُ»(1)
«همانا كسى كه خداوند حُكم به گمراهى او داده و كوردلش نموده، حق را تلخ و ناگوار مى شمرد و از آن لذت نمى برد. در اين جاست كه شيطان بر او ولى شده و او را به گمراهى و هلاكت افكنده و راه بازگشت را بر او مى بندد.»
از اين حديث به خوبى فهميده مى شود كه علت اعتراض به مناسك حج و ترك آن، جهل به اسرار و رموزى است كه در اين عمل نهفته است.(2)
ابن ابى العوجاء پس از پايان سخنان امام صادق (ع) و شنيدن اراده خداوند از حج و ابتلا و امتحان انسان ها به اين اعمال، در حالى كه متحير و مبهوت شده بود، از جا برخاست و نزد ياران خود رفته و گفت:
«مَنْ أَلْقَانِي فِي بَحْرِ هَذَا؟ سَأَلْتُكُمْ أَنْ تَلْتَمِسُوا لِي خُمْرَةً (3) فَأَلْقَيْتُمُونِي عَلَي جَمْرَةٍ قَالُوا لَهُ مَا كُنْتَ فِي مَجْلِسِهِ إِلا حَقِيراً»
ص: 78
«چه كسى مرا به درياى (معارف) او افكند؟! از شما خواستم تا براى من شرابى طلب كنيد ولى شما مرا به آتش شعله ورى افكنديد تا از شعله آن بسوزم. ياران او گفتند: تو در محضر او جز موجودى حقير نبودى.»
ابن ابى العوجاء در جواب گفت:
«إِنَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُئوسَ مَنْ تَرَوْن» (1)
«او فرزند كسى است كه سر مردمى را كه مى بينيد، تراشيده است.»
تراشيدن سر، يكى از مذموم ترين كارها در ميان قبايل عرب بوده و نشانه ذلّت و خوارى قلمداد مى گرديد تا جايى كه تراشيدن سر يك فرد، برابر با كشتن او و يا حتى زشت تر از آن جلوه مى نمود. اما همين اعراب پس از ظهور اسلام حاضر شدند حج خود را با تراشيدن سر پايان داده و به آن مباهات كنند. به همين دليل ابن ابى العوجاء به كنايه گفت: خاندانى كه زشت ترين اعمال را نزد اعراب به عنوان
پرافتخارترين عمل معرفى كرده اند، يقيناً مى توانند مرا مغلوب و حقير نمايند.
ص: 79
ص: 80
امام باقر (ع) فرمودند: جبرئيل از طرف خداوند به پيامبر (ص) فرمود: «وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَاكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا تَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَكَ فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلايَةِ» (الاحتجاج، ج 1،ص 56)
«دو فريضه بر تو باقى مانده كه لازم است آنها را به امت خود ابلاغ نمايى: فريضه حج و فريضه ولايت.»
پس از آنكه جبرئيل، ندامت آدم (ع) را بر پيمان شكنى خود مشاهده كرد، به اوگفت:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِأُعَلِّمَكَ الْمَنَاسِكَ الَّتِي يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكَ بِهَا» (1)
ص: 81
«خداوند تبارك و تعالى مرا به سوى تو فرستاده است تا مناسكى را كه به قبول توبه ات مى انجامد، به تو بياموزم.»
در حديثى ديگر جبرئيل به آدم (ع) گفت:
«يَا آدَم (ع) التَّائِبُ مِنْ خَطِيئَتِهِ الصَّابِرُ لِبَلِيَّتِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ
لِأُعَلِّمَكَ الْمَنَاسِكَ الَّتِي تَطْهُرُ بِهَا فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَي مَكَانِ الْبَيْتِ» (1)
«اى آدم كه از خطاى خود توبه و بر بلا و عقوبت الهى،صبورى نمودى! خداوند مرا نزد تو فرستاده است تا مناسكى را كه به طهارت و پاكى تو مى انجامد، به تو تعليم نمايم. پس دست او را گرفت و به سمت خانه خدا برد.»
و در پايان فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي قَدْ أَحْسَنَ إِلَيْكَ إِذْ عَلَّمَكَ الْمَنَاسِكَ الَّتِي تَابَ عَلَيْكَ بِهَا»(2)
«خداوند تبارك و تعالى در حق تو نيكى نمود كه مناسكى را به تو آموخت كه به سبب آن، توبه ات را پذيرفت.»
خداوند احكام و سنّت هاى موجود در شريعت خود را به تدريج بر رسول گرامى اسلام (ص) نازل كرد و او را مأمور نمود تا اين احكام را به مردم تعليم دهد. در سال دهم هجرى كه آخرين سال رسالت نبى اكرم (ص) بود (و مسلمانان با تمام احكام اسلام، جز حج و ولايت آشنا شده بودند) خداوند با توجه به پيوستگي
ص: 82
حج و ولايت، اين دو فريضه الهى را توأماً ابلاغ نمود «1» و پس از انجام مناسك حج، ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را معرفى و آن را موجب كمال دين و قبول تمام احكام و سنن بيان نمود. چنانكه امام باقر (ع) فرمودند:
«حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ؛ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلايَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ وَقالَ ... وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَاكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا تَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَكَ فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلايَةِ وَ الْخِلافَةِ ... فَأَقِمْهُ لِلنَّاسِ عَلَماً ... وَ ذَلِكَ كَمَالُ تَوْحِيدِي وَ دِينِي وَ إِتْمَامُ نِعْمَتِي عَلَي خَلْقِي» «2»
«رسول خدا (ص) از مدينه عازم حج شد در حالى كه همه احكام شريعت جز حج و ولايت را ابلاغ نموده بود. پس جبرئيل نزد او آمد و ضمن مطالبى به پيامبر عرض كرد: دو فريضه برجاى مانده است كه بايد به امت خود ابلاغ نمايى: (1). فريضه حج(2). فريضه ولايت و خلافت ... پس على بن ابى طالب (ع) را به عنوان نشانه دين به مردم معرفى نما ... و اين امر سبب كمال توحيد و دين و نيز موجب اتمام نعمتم بر خلق است.»
رسول گرامى اسلام (ص) همراه با ابلاغ هر دستورى از جانب خداوند، چگونگى انجام آن را نيز آموزش مى داد. چنانكه درباره نماز فرمودند:
ص: 83
«صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي» (1)
«نماز بگزاريد آن گونه كه مى بينيد من نماز بجاى مى آورم.»
و چون هنگامى كه ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بر مردم واجب گرديد،
آنها نمى دانستند كه منظور از ولايت چيست، از اين رو پروردگار عالم به رسول خود امر نمود تا:
«يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ» (2)
«ولايت را مانند نماز، زكات، روزه و حج براى مردم تفسير كند.»
اينكه رسول خدا (ص) در حجةالوَداع و پس از مناسك حج، اميرمؤمنان (ع) را به عنوان ولى معرفى نمود، به خوبى نشان مى دهد كه ميان حج و ولايت اهل بيت
(عليهما السلام) ملازمه و پيوستگى انكار ناپذيرى برقرار است. به همين دليل روايت شده است:
«قَدْ عَزَمَ عَلَي الْحَجِّ فِي عَامِهِ هَذَا لِيُفَهِّمَ النَّاسَ حَجَّهُمْ وَ يُعَلِّمَهُمْ مَنَاسِكَهُمْ فَيَكُونَ سُنَّةً لَهُمْ إِلَي آخِرِ الدَّهْرِ قَالَ فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الْإِسْلَامِ إِلَّا حَجَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ؛ لِسَنَةِ عَشْرٍ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَ يُعَلِّمَهُمْ حَجَّهُمْ وَ يُعَرِّفَهُمْ مَنَاسِكَهُم» (3)
« (پيامبر (ص)) در اين سال عزيمت بر حج نموده است تا به مردم، حج (و اسرار آن) را تفهيم كند و مناسك آن را تعليم دهد تا اين سنّت تا ابد براى آنان باقى بماند. از اين رو همه مسلمانان در سال دهم هجرى با رسول خدا (ص) عازم حج شدند به آن اميد كه منافع (و آثار مثبت) حج را مشاهده كنند و پيامبر اكرم (ص) حقيقت حج و چگونگى مناسك را به آنها بياموزد.»
ص: 84
ص: 85
قالَ الْحَسَن الْمُجْتَبي (ع): «إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ خَمْساً وَ لَمْ يَفْتَرِضْ إِلَّا حَسَناً جَمِيلًا الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الصِّيَامَ وَ وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَعَمِلَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ اسْتَخَفُّوا بِالْخَامِسَةِ وَ اللَّهِ لَا يَسْتَكْمِلُوا الْأَرْبَعَةَ حَتَّي يَسْتَكْمِلُوهَا بِالْخَامِسَةِ» (مستدرك الوسائل، ج 1،ص 74)
«خداوند به پنج چيز امر نموده و جز زيبايى ها و نيكى ها را فريضه قرار نداده است كه اين پنج چيز عبارتند از: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت ما اهل بيت. مردم به چهار فريضه اول، عمل نموده و پنجمى را سبك شمرده اند. به خدا قسم مردم بدون ولايت نمى توانند آن چهار فريضه را كامل كنند.»
حج، فريضه اى است كه اگر با تمسك به حقيقت آن يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بجاى آورده شود، موجب ريشه كن شدن گناه و مصونيت از آن شده و ما را از ثواب ها و پاداش هاى وعده داده شده بهره مند مى گرداند. امام
باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«الدُّخُولُ فِيهَا دُخُولٌ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَ الْخُرُوجُ مِنْهَا خُرُوجٌ مِنَ الذُّنُوبِ مَعْصُومٌ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ مَغْفُورٌ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِهِ» (1)
«وارد شدن به كعبه، وارد شدن در رحمت خدا و خارج شدن از كعبه، خارج شدن از گناهان است. در حالى كه (شخص به اعتبار بينش درستى كه در حج
فراگرفته) از اعمال ناشايست در ادامه عمر مصون گرديده و گناهانى كه تاكنون مرتكب شده بر او بخشيده خواهد شد.» (2)
ص: 86
و در حديث ديگر فرمودند:
«الدَّاخِلُ الْكَعْبَةَ يَدْخُلُ وَ اللَّهُ رَاضٍ عَنْهُ وَ يَخْرُجُ عُطْلًا مِنَ الذُّنُوبِ» (1)
«وارد شونده به كعبه، در آن پا مى گذارد در حالى كه خداوند از او راضى است و از آن خارج مى شود در حالى كه از بار گناهان فارغ گرديده است.» (2)
به كار رفتن دو واژه «
مَعْصُوم
» و «
عُطْلًا
» در دو حديث بالا بر اين امر دلالت
دارد كه حج، انسان را از گناه مصون نموده و منشأ معاصى را در وجود او ريشه كن مى نمايد. به همين سبب درباره معيار شناخت حج مقبول در حديث نبوى آمده است:
«آيةُ قَبُولِ الْحَجِّ تَرْكُ مَا كَانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ» (3)
«نشانه پذيرفته شدن حج، ترك گناهانى است كه بنده به انجام آنها عادت
ص: 87
داشته است.»
در زبان عربى، ولايت(1) مأخوذ از «
وَلْيْ
» بر وزن اشك، به معناى قرب و نزديكى دو چيز است كه مانعى بين آنها وجود ندارد. از اين رو به بارانى كه بعد از اولين باران فصلى مى بارد (به سبب توالى و قُرب) «
وَلِيّ
» مى گويند. همچنين به منصب و حق تعيين وظيفه اى كه محمد و آل محمد (عليهما السلام) نسبت به ساير خلق دارند (از آن جهت كه انسان ها را تابع مشيت خداوند گردانده و موجبات نزديكى و همراهى آنها را با ربوبيت ذات اقدس الهى فراهم مى نمايند) ولايت مى گويند. به همين دليل، خداوند ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را
حقيقت، معنا و مسمّاى حج قرار داده است. (2) چنانكه امام مجتبى (ع) فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ خَمْساً وَ لَمْ يَفْتَرِضْ إِلَّا حَسَناً جَمِيلًا الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الصِّيَامَ وَ وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَعَمِلَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ اسْتَخَفُّوا بِالْخَامِسَةِ وَ اللَّهِ لَا
يَسْتَكْمِلُوا الْأَرْبَعَةَ حَتَّي يَسْتَكْمِلُوهَا بِالْخَامِسَةِ» (3)
ص: 88
«خداوند به پنج چيز امر نموده و جز زيبايى ها و نيكى ها را فريضه قرار نداده است كه اين پنج چيز عبارتند از: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت ما اهل بيت. اما مردم به چهار فريضه اول عمل نموده و فريضه پنجم را سبك شمردند. به خدا قسم بدون ولايت نمى توانند آن چهار فريضه را كامل كنند.»
از اين رو خداوند بر بندگان واجب نموده است تا همراه با انجام حج، به
ولايت اهل بيت (عليهما السلام) متمسك شده و از آثار و ثمرات آن بهره مند شوند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«لَوْ أَنَّ رَجُلًا ... حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَي اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ رالْإِيمَان»(1)
«اگر مردى ... تمام عمرش را حج بجاى آورد اما ولايت ولى خدا را نشناسد تا از آن پيروى كند و تمام اعمالش بر پايه راهنمايى او باشد، در اينصورت هيچ حقى از ثواب (و پاداش) نزد خداوند ندارد و از اهل ايمان محسوب نخواهد شد.»
ولايت خداوند كه در ولايت رسول گرامى اسلام (ص) و خاندان پاكش ظهور
يافته، منشأ تعيين تكاليف و دستورات دينى است. از اين رو عمل به اين تكاليف، بدون تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) ثمرى در پى ندارد و
ص: 89
حسن و جمالى از آنها پديدار نمى شود. چنان كه امام باقر (ع) در كلامى زيبا به بيان اين مطلب پرداخته و در اين باره فرمودند:
«إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِي قَبْرِهِ سِتَّةُصُوَرٍ فِيهِنَّصُورَةٌ أَحْسَنُهُنَّ وَجْهاً وَ أَبْهَاهُنَّ هَيْئَةً وَ أَطْيَبُهُنَّ رِيحاً وَ أَنْظَفُهُنَّصُورَةً قَالَ فَيَقِفُصُورَةٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ أُخْرَي عَنْ يَسَارِهِ وَ أُخْرَي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُخْرَي خَلْفَهُ وَ أُخْرَي عِنْدَ رِجْلِهِ وَ تَقِفُ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُهُنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ فَإِنْ أُتِيَ عَنْ يَمِينِهِ مَنَعَتْهُ الَّتِي عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ كَذَلِكَ إِلَي أَنْ يُؤْتَي مِنَ الْجِهَاتِ السِّتِّ قَالَ فَتَقُولُ أَحْسَنُهُنَّصُورَةً وَ مَنْ أَنْتُمْ جَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً فَتَقُولُ الَّتِي عَنْ يَمِينِ الْعَبْدِ أَنَا الصَّلَاةُ وَ تَقُولُ الَّتِي عَنْ يَسَارِهِ أَنَا الزَّكَاةُ وَ تَقُولُ الَّتِي بَيْنَ يَدَيْهِ أَنَا الصِّيَامُ وَ تَقُولُ الَّتِي خَلْفَهُ أَنَا الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ وَ تَقُولُ الَّتِي عِنْدَ رِجْلَيْهِ أَنَا بِرُّ مَنْ وَصَلْتِ مِنْ إِخْوَانِكِ ثُمَّ يَقُلْنَ مَنْ أَنْتِ فَأَنْتِ أَحْسَنُنَا وَجْهاً وَ أَطْيَبُنَا رِيحاً وَ أَبْهَانَا هَيْئَةً فَتَقُولُ أَنَا الْوَلَايَةُ لِآل مُحَمَّدصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ رأَجْمَعِينَ» (1)
«هنگامى كه بنده مؤمنى از دنيا مى رود، با او ششصورت وارد قبر مى شود كه يكى از آنها زيباتر، نورانى تر، خوش بوتر و پاكيزه تر از سايرصورت ها است. سپس به ترتيب در سمت راست، چپ، پيش روى، پشت سر و كنار پاى اوصورت هاى ديگرى مى ايستند و آنكه زيباتر از همه است، بالاى سرش قرار مى گيرد و هرگاه (حادثه اى) از سمت راست او پيش آيد،صورتى كه در جانب راست او قرار دارد، مانع مى شود و همين طور ساير جهات. سپسصورتى كه از ديگران نيكوتر است، مى پرسد: خداوند به شما پاداش خير دهد، شما چه كسانى هستيد؟ در پاسخ اوصورت سمت راست، خود را نماز وصورت
ص: 90
سمت چپ، خود را زكات وصورت مقابل، خود را روزه وصورت پشت سر، خود را حج و عمره وصورتى كه در كنار پاهاى او قرار دارد، خويش را نيكى به برادران دينى معرفى مى كند. آنگاه همه اينصورت ها مى پرسند: تو كيستى كه از همه زيباتر، نورانى تر، خوش بوتر و پاكيزه ترى؟ پاسخ مى دهد: من ولايت آل محمد (عليهما السلام) هستم.»
تعبير زيباتر، نورانى تر، خوش بوتر و پاكيزه تر كه درباره ولايت به كار رفته است، نشان مى دهد كه ولايت اهل بيت (عليهما السلام) منشأ زيبايى، نورانيت، خوش بويى و پاكيزگى است و اعمال نيك و عبادات ديگر، به ميزانى كه به اين ولايت منتسب و مرتبطند، از اين زيبايى، نورانيت و پاكيزگى برخوردار مى شوند.
ص: 91
ص: 92
«وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ» (سوره آل عمران، آيه 97)
«و براى خدا، حج بيت بر عهده مردم است (البته بر) كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و هر كس كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بى نياز است.»
استطاعت در زبان عربى به معناى كسب توانايى و قدرت براى انجام كار و در حج، به معناى داشتن شرايطى است كه به اعتبار آنها حج بر انسان واجب مى شود. (1) در قرآن و احاديث اهل بيت (عليهما السلام) از استطاعت به عنوان
اصلى ترين ركن وجوب حج ياد شده و در كلام وحى آمده است:
«لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌ
عَنِ رالْعالَمينَ» (2)
ص: 93
«براى خدا، حج بيت بر عهده مردم است (البته بر) كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و هر كس كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بى نياز است.»
نكات برجسته در اين آيه عبارتند از:
1. واژگان «
لِلَّهِ- عَلَي النَّاسِ- حِجُّ الْبَيْتِ
» كه دركنار هم و بدون هيچ فاصله اى ذكر گرديده، همراهى تكليف كننده، تكليف شونده و تكليف را نشان مى دهد.
2. ذكر جمله «
مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلًا
» بعد از «
النّاس
» در آيه فوق، از نظر ادبى «
بَدَلِ بَعْض از كُلْ
» محسوب مى شود و نشان مى دهد كه اين تكليف، تنها بر كسانى واجب است كه داراى استطاعت باشند. به ديگر سخن، تنها بعضى از مردم مكلف به حج اند؛ نه همه آنها.
3. آيه با جمله اسميه شروع شده است، زيرا امر و دستور اگر بهصورت جمله اسميه بيان شود، تأكيد بيشترى نسبت به جمله فعليه دارد.
4. جمله «
إِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين
» نشان مى دهد كه ثمره حج به انسان ها
بازمى گردد و ترك آن ضررى به خداوند وارد نمى آورد.
با توجه به كامل و غنى بودن ادبيات و زبان عربى و وسعت واژگان و معانى آنها و اينكه هر يك براى معنا و مفهومى خاص وضع شده اند (و حتى در موارد مترادف، تفاوتهاى ظريف و باريكى با يكديگر دارند) بررسى فرق هاى ميان
استطاعت و قدرت و وسع و طاقت، جالب بوده و به درك بهتر مفاهيم
ص: 94
حج، كمك شايانى مى كند. مرحوم طبرسى در تفسير مفهوم استطاعت مى گويد:
«حَقيقَةُ الْاسْتِطاعَةِ أَلْقُوّةُ الَّتي تَنْطاعُ بِهَا الْجارِحَةُ لِلْفِعْلِ»(1)
«حقيقت استطاعت، قوتى است كه اعضاء و جوارح را بر انجام كار توانمندمى نمايد.»
و درباره تفاوت استطاعت با قدرت مى گويد:
«الْقُدرةُ هِيَ ما أَوْجَبَ كَوْنَ الْقادِرِ عَلَيْهِ قادِراً وَ لِذلِكَ لا يُوصَفُ تَعالى بِأَنَّهُ مُسْتَطيعٌ وَ يُوصَفُ بِأَنَّهُ قادِرٌ» (2)
«قدرت، چيزى است كه به انسان توانايى مى دهد. به همين دليل خداوند به قادر بودن وصف مى شود. اما چون داراى جسم و اعضاء و جوارح نيست، او را مستطيع نمى خوانيم.»
اما ديدگاهصاحب مجمع البيان درباره تفاوت وسع و طاقت چنين است كه:
«أَلْوُسْعُ ما دُونَ الطّاقَةِ وَ يُسَمّى ذلِكَ وُسْعاً بِمعنَى أَنَّهُ يَسَعُ الانسانَ وَ لا يَضيِقُ رعَنْهُ»(3)
«وسع به كمتر از طاقت (كه حداكثر توان است) اطلاق مى شود و از آن جهت
به توان كمتر از طاقت وسع گفته اند كه به انسان (در انجام يا ترك انجام) سعه و گشايش مى دهد و عرصه را بر او تنگ نمى كند.»
چنانچه در جاى ديگرى مى گويد:
«أَلْوُسْعُ أَلْحالُ الَّتي يَتَّسِعُ بِها السَّبيلُ إِلَى الْفِعْلِ وَ الْوُسْعِ دُونَ الطَّاقَةِ» (4)
ص: 95
«وسع، حالتى است كه به سبب آن، راه انجام كار براى انسان فراهم مى شود. وسع انسان، كمتر از حداكثر توان اوست.»
اميرمؤمنان (ع) ضمن بيان اشتياق اهل ايمان به انجام فريضه حج و اشاره به برخى از ظرايف آن، به ذكر آيه استطاعت پرداخته و علت واجب شدن حج بر اهل استطاعت را برخوردارى از ثمرات شگفت انگيز آن معرفى نموده و فرمودند:
«فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ يَأْلَهُونَ إلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إلَيه دَعْوَتَهُ وَصَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ لِلْإسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً فَرَضَ حَجَّهُ وَ أَوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(1)
« (خداوند) حج خانه خود را بر شما واجب كرد، همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده كه همچون چهارپايان (تشنه) به سوى آن روى مى آورند و همانند كبوتران عاشق به آن پناه مى برند. خداى سبحان، كعبه را
مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و عزت خود قرار داد و در ميان انسان ها، شنوندگانى را برگزيد كه دعوت او را (براى حج) اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند و خود را همانند فرشتگانى نمايند كه دور عرش الهى طواف مى كنند
ص: 96
تا در اين عبادتگاه كه محل تجارت است، سودهاى فراوان به دست آورند و به سوى وعده گاه آمرزش الهى بشتابند. خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانه گويا و براى پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد. حج آن را فريضه قرار داده و اداى حق آن را واجب كرد و بر همه شما واجب گرداند كه به زيارت آن برويد و فرمود: حج بيت براى خدا بر عهده مردم است البته بر كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و آن كس كه كفر ورزد، خداوند از همه جهانيان
بى نيازاست.»
استطاعت، شرط لازم براى واجب شدن حج است. رسول اكرم (ص) در اين باره فرمودند:
«تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كافِرٌ» (1)
«كسى كه با وجود استطاعت، از رفتن به حج خوددارى كند، (به اين دستور الهى) كفر ورزيده است.»
از امام صادق (ع) نقل شده كه مقصود از مستطيع در حج كسى است كه:
«كَانَصَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّي سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ»(2)
«علاوه برصحت جسمانى، مسير رفتن به كعبه برايش باز بوده و از زاد و توشه
لازم برخوردار باشد.»
و در حديث ديگر فرمودند:
ص: 97
«حِجُّ الْبَيْتِ وَاجِبٌ لِمَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ هُوَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَصِحَّةِ الْبَدَنِ وَ أَنْ يَكُونَ لِلْإِنْسَانِ مَا يُخَلِّفُهُ عَلَي عِيَالِهِ وَ مَا يَرْجِعُ إِلَيْهِ بَعْدَ حَجِّه»(1)
«حج خانه خدا بركسى واجب است كه استطاعت داشته باشد و استطاعت يعنى داراى توشه و مركب (وسيله نقليه) و سلامت بدن بوده و گذشته از هزينه زن و فرزندش، مالى نيز پس از بازگشت از حج براى امرار معاش اندوخته باشد.»
با توجه به اهميت حج، اين سؤال به ذهن مى آيد كه آيا اين فريضه الهى با
وجود شرايط، تنها يك بار بر انسان واجب است يا اينكه با مهيا شدن مجدّد شرايط، مكرر بر انسان واجب مى شود؟ ظاهر روايات بر وجوب يك بار حج در طول عمر دلالت دارد و احاديثى كه در ازاى هر استطاعت، انجام يك حج را واجب معرفى نموده، داراى رمز و راز خاصى است كه پس از ذكر روايات آن بيان خواهيم نمود. امام صادق (ع) درباره وجوب يك بار حج در طول عمر فرمودند:
«الْحَجُّ فُرِضَ عَلَيْهِمْ مَرَّةً وَاحِدَةً لِبُعْدِ الْأَمْكِنَةِ وَ الْمَشَقَّةِ عَلَيْهِمْ فِي الْأَنْفُسِ روَرالْأَمْوَالِ»(2)
«حج از آن جهت تنها يك بار در طول عمر بر مردم واجب شده است كه راهها دور بوده و آمدن به حج براى آنها مشقّت جانى و مالى دارد.»
در حديث ديگر از امام رضا (ع) نقل شده است:
«أَنَّ الْحَجَّ فَرِيضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ قَدْ وَجَبَ فِي طُولِ الْعُمُرِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ وَعَدَ عَلَيْهَا مِنَ الثَّوَابِ الْجَنَّةَ وَ الْعَفْوَ مِنَ الذُّنُوبِ» (3)
«حج فريضه اى از فرائض الهى است كه يك بار در طول عمر واجب بوده و خداوند بر آن وعده بهشت و بخشش گناهان داده است.»
و در حديث ديگر از آن حضرت روايت شده است:
«عِلَّةُ فَرْضِ الْحَجِّ مَرَّةً وَاحِدَةً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَي أَدْنَي الْقَوْمِ قُوَّةً فَمِنْ تِلْكَ الْفَرَائِضِ الْحَجُّ الْمَفْرُوضُ وَاحِدٌ ثُمَّ رَغَّبَ أَهْلَ الْقُوَّةِ عَلَي قَدْرِرطَاقَتِهِمْ»(4)
«علّت وجوب يك بار حج در طول عمر براى اين است كه خداوند عزّوجلّ در همه واجبات و فرائض، وضعيت ناتوان ترين افراد را ملاك قرار داده است. يكى از اين واجبات، حج است كه يك بار در طول عمر واجب است. سپس خداوند كسانى را كه توانايى لازم دارند، ترغيب نموده تا مكرر آن را
بجاى آورند.»
در مقابل رواياتى كه بر وجوب يك بار حج در طول عمر دلالت دارد، احاديث ديگرى وجود دارد كه حج را تكليف هر ساله انسان هاى مستطيع معرفى مى نمايد. چنان كه روايت شده در حجة الوداع، فردى به نام سُراقَةَ بنِ جُعْشُمْ به رسول خدا (ص) عرضه داشت:
«يَا رَسُولَ اللَّهِ عُلِّمْنَا دِينَنَا كَأَنَّمَا خُلِقْنَا الْيَوْمَ أَرَأَيْتَ لِهَذَا الَّذِي أَمَرْتَنَا بِهِ لِعَامِنَا هَذَا أَوْ لِكُلِّ عَامٍ»
«اى رسول خدا! به گونه اى دين (و اعمال حج) به ما تعليم داده شده كه احساس مى كنيم تازه از مادر متولد شده ايم. آيا حجى كه ما را به آن امر
ص: 98
مى نمايى فقط در اين سال واجب است يا هر سال بر ما تكليف است؟»
رسول خدا (ص) فرمودند:
«لا بَلْ لِأَبَدِ الْأَبَدِ»(1)
«نه، (امر به حج) هرگز پايان نمى پذيرد و تا ابد ادامه دارد.»
شيخصدوق در اين باره مى گويد:
«وَ الَّذِي أَعْتَمِدُهُ وَ أُفْتِي بِهِ أَنَّ الْحَجَّ عَلَي أَهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ فَرِيضَة»
«آنچه من بر آن اعتماد دارم و به آن فتوا مى دهم آن است كه بر اهل استطاعت و قدرت، انجام حج در هر سال واجب مى باشد.»
شيخصدوق در ادامه، احاديث ذيل را كه از امام صادق (ع) روايت شده، به عنوان دليل فتواى خود ذكر نموده است:
1. «الْحَجُّ فَرْضٌ عَلَي أَهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ»
«انجام حج براى افراد مستطيع، در هر سال فرض و واجب است.»
2. «الْحَجُّ وَاجِبٌ عَلَي مَنْ وَجَدَ السَّبِيلَ إِلَيْهِ فِي كُلِّ عَامٍ»
«حج بر كسانى كه قدرت و استطاعت دارند در هر سال واجب مى باشد.»
3. حديث آن حضرت كه در ذيل آيه استطاعت(2) فرمودند:
«وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ (فِي كُلِّ عَامٍ) مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» (3)
«بجاى آوردن حج واجب براى خدا، بر كسانى كه قدرت و تمكّن دارند، در هر
ص: 99
سال واجب است.» (1)
در كتاب جواهر الكلام، ديدگاه شيخصدوق به تفصيل مورد نقد قرار گرفته و آمده است:
«لَا يَجِبُ بِأَصْلِ الشَّرْعِ إلَّا مَرَّةً وَاحِدَةً إجْماعاً بِقِسْمَيْهِ مِنَ الْمُسْلِمينَ ... وَ اقْتِضَاءِ إطْلاقِ الأمْرِ فِي الكِتابِ وَ السُّنَّةِ ذَلِكَ ... فَمَا عَنِ الصَّدُوقِ في العِلَلِ- مِنْ أَنَّ الَّذي اعْتَمِدُهُ وَ أُفْتِي بِهِ أَنَّ الحَجَّ عَلىَ أهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ فَريضَةٌ- واضِحُ الضَّعْفِ وَ في مَحْكِيِّ الْمُنْتَهى قَدْ حُكِيَ عَنْ بَعْضِ النَّاسِ الوُجُوبُ فِي كُلِّ سَنَةٍ مَرَّةٌ وَ هِيَ حِكَايَةٌ لَمْ تَثْبُتْ وَ مُخَالِفَةٌ لِلإجْماعِ وَ السُّنَّةِ»(2)
«حج در اصل شريعت، جز يك بار در طول عمر، طبق اجماع (محصل و منقول) تمام فقيهان مسلمان واجب نمى شود. چرا كه اطلاق امر، در قرآن و روايات چنين اقتضاء دارد و ضعف آنچه شيخصدوق در علل آورده مبنى بر اينكه «آنچه من به آن اعتماد كرده و فتوا مى دهم اين است كه حج بر اهل استطاعت، در هر سال واجب است» روشن و آشكار است و آنچه در كتاب «المنتهى» از برخى نقل شده است كه حج همه ساله واجب است، ثابت نبوده و مخالف اجماع و سنت است.»
در كتاب عروةالوثقى نيز به ديدگاه شيخصدوق اشاره شده و در اين باره
ص: 100
آمده است:
«وَ لَا يَجِبُ فِي أصْلِ الشَّرْعِ إلَّا مَرَّةً وَاحِدَةً فِي تَمَامِ العُمْرِ وَ هُوَ الْمُسَمَّى بِحَجَّةِ الإسْلامِ، أيْ الْحَجُّ الَّذِي بُنِيَ عَلَيْهِ الإسْلامُ مِثْلُ الصَّلاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْخُمْسِ وَ الزَّكَاةِ وَ مَا نُقِلَ عَنِ الصَّدُوقِ فِي العِلَلِ مِنْ وُجُوبِهِ عَلَى أهْلِ الْجِدَةِ كُلَّ عَامٍ عَلَى فَرْضِ ثُبُوتِهِ شَاذٌّ مُخَالِفٌ لِلإجْماعِ وَ الأخْبَارِ وَ لا بُدَّ مِنْ حَمْلِهِ عَلَى بَعْضِ الْمَحَامِلِ كَالأخْبَارِ الوَارِدَةِ بِهذَا الْمَضْمُونِ مِنْ إرَادَةِ الِ اسْتِحْبَابِ الْمُؤَكَّدِ»(1)
«حج تمتع كه مانند نماز، روزه، خمس و زكات (يكى از پايه هايى است كه) اسلام بر آن نهاده شده، در اصل، تنها يك بار در عمر واجب مى شود و از آن، به حَجَّةالاسلام ياد مى شود و آنچهصدوق در علل، به عنوان وجوب همه ساله حج بر اهل استطاعت آورده، به فرض اثبات، فتوايى نادر و مخالف اجماع و روايات است و بايد آن را بر اين حمل كنيم كه اخبار وارده در اين زمينه، استحباب مؤكد را اراده نموده است.»
با توجه به مطالب ذكرشده و رواياتى كه مطابق با فقه شيعه به عنوان مستندِ يك بار واجب شدن حج تمتع در طول عمر بيان كرديم، به خوبى فهميده مى شود كه اگر مشقت هاى حج و دورى مسافت نمى بود، اين عمل به طور مستمر واجب مى گرديد. اما از آنجا كه اراده خداوند از مناسك حج و حضور در مواقف آن، بكارگيرى آموزه هاى حج در زندگى به منظور توبه از گناه و نافرمانى است، از اين رو احاديث ناظر به وجوب هر ساله حج بر اين معنا حمل شده و بر ضرورت بكارگيرى آموزه هاى حج در پى هر گناه دلالت دارد و احاديث مربوط به يك بار واجب بودن حج در طول عمر (كه ديدگاه فقه شيعه بر آن مبتنى مى باشد) ناظر
ص: 101
به اين مطلب استكه يك بار بجاى آوردن حج، انسان را از ملزم بودن به انجام حج در سال هاى بعد معاف مى گرداند.
اگر شخصى پس از حصول استطاعت، از انجام حج خوددارى كند، بايد به
انجام آن ملزم شود. چنانچه امام صادق (ع) به عبدالله بن سنان فرمودند:
«لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ لَوَجَبَ عَلَي الْإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَي الْحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا فَإِنَّ هَذَا الْبَيْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَجِّ» (1)
«اگر مردم (اهل استطاعت) حج را ترك كنند، بر امام واجب است كه آنان را مجبور به انجام حج نمايد؛ چه بخواهند و چه نخواهند. چرا كه كعبه براى انجام حج قرار داده شده است.»
به عبارت ديگر پس از حصول استطاعت، تمايل يا عدم تمايل نسبت به حج، فاقد موضوعيت است و (با توجه به اسرار و رموزى كه در آن وجود دارد) بر همه اهل استطاعت واجب است.
با توجه به اينكه حج، نماد و نشان ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است (كه به نجات از دام بينش و روش شيطان منتهى شده و به اطاعت و عبادت خداوند مى انجامد)، از اين رو استطاعت علاوه بر توانايى انجام مناسك حج، به امورى اطلاق مى شود كه امكان عمل به ولايت و بهره مندى از ربوبيت را فراهم مى آورد كه بارزترين مصاديق آن، دستجات گوناگون علم است. اميرمؤمنان (ع) در اين باره
ص: 102
فرمودند:
«بِالْعِلْمِ يُطَاعُ اللَّهُ وَ يُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اللَّهُ وَ يُوَحَّدُ» (1)
«به سبب علم، خداوند عبادت و اطاعت مى شود و به سبب علم، خداوند شناخته شده و به يگانگى اش اقرار مى گردد.»
نكته و اشاره
امام صادق (ع) استطاعت را شرط تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) (و بهره مندى از ربوبيت) معرفى نموده كه به همگان ارزانى شده و هيچ كس در ترك آن معذور نيست. از اين رو، در ذيل آيه:
«وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَي السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» (2)
«به تحقيق مردم به سجود فرا خوانده شدند در حالى كه سالم بودند.»
فرمودند:
«إِلَي وَلَايَتِهِ فِي الدُّنْيَا وَ هُمْ يَسْتَطِيعُونَ» (3)
«در دنيا به ولايت اميرمؤمنان (ع) دعوت مى شدند، درحالى كه مستطيع بودند.»
در اين حديث، امام صادق (ع) سجود را به ولايت و سلامت را به استطاعت تفسير كرده و لازمه تمسك به ولايت را داشتن استطاعت معرفى نموده اند و راه را براى درك هر چه بهتر اراده خداوند از استطاعت در حج هموار گردانده اند.
ص: 103
ص: 104
قال الصادق (ع): «إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ. ... وَ اخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُكَ مِنْ جِهَةِ الْمَخْلُوقِينَ» (مستدرك الوسائل، ج 10،ص 172)
«هنگامى كه اراده حج كردى (قبل از عزيمت) حقوقى را كه ديگران بر گردن تو دارند، اداء كن.»
مناسك حج، مشتمل بر احكام ظريف و اسرار و رموزى است كه لازم است زائران حج از آنها آگاهى يابند. به همين سبب اميرمؤمنان (ع) به
قُثَمِ بنِ عَبّاس
امر نمود:
«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَكِّرِ الْعَالِمَ» (1)
«حج را براى مردم اقامه نما و آنها را متذكّر ايام الهى گردان و ظهر و عصر در جايى بنشين و به كسانى كه احكام دينشان را از تو مى پرسند، پاسخ بده و
(آموزه هاى دينى را) به جاهلان بياموز و به عالمان، يادآورى كن.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه خداوند جبرئيل را مأمور نمود تا حج و مناسك آن را به ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) تعليم دهد و براى تحقق اين منظور:
«أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَحُجَّ وَ يَحُجَّ بِإِسْمَاعِيلَ مَعَهُ وَ يُسْكِنَهُ الْحَرَمَ ... وَ أَرَاهُمَا كَيْفَ يَتَهَيَّئَانِ لِلْإِحْرَامِ فَفَعَلَا ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَأَهَلَّا بِالْحَجِّ وَ أَمَرَهُمَا بِالتَّلْبِيَاتِ
الْأَرْبَعِ الَّتِي لَبَّي بِهَا الْمُرْسَلُونَ» (2)
«خداوند به ابراهيم (ع) امر نمود كه حج بجاى آورد و اسماعيل (ع) را با خود به حج ببرد و وى را در حرم اسكان دهد ... و جبرئيل به ايشان نشان (تعليم) داد كه چگونه براى احرام آماده شوند و آنها انجام دادند. سپس جبرئيل به آنها
ص: 105
دستور داد كه مُحْرِم به احرام حج شده و لبيك هاى چهارگانه اى را كه پيامبران گفته بودند، بگويند.»
و نيز از آن حضرت روايت شده است:
«كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُوجَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّي كَانَ أَبُوجَعْفَرٍ فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّيصَارَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا يَحْتَاجُونَ إِلَي النَّاسِ» «1»
«شيعه پيش از امام باقر (ع) مناسك حج و حلال و حرام خود را نمى شناخت تا اينكه آن حضرت باب آن را بر روى مردم گشود و مناسك حج و حلال و حرام را براى آنها آشكار گرداند، تا آنجا كه مردم به شيعه نيازمند شدند، بعد از آنكه شيعيان به ساير مردم نيازمند بودند.»
امام صادق (ع) در كلام نورانى خود به بيان نيت زائر خانه خدا به هنگام
عزيمت به حج پرداخته، فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلَّهِ تَعَالَي مِنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَ حِجَابٍ وَ فَوِّضْ أُمُورَكَ إِلَي خَالِقِهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ حَرَكَاتِكَ وَ سَكَنَاتِكَ وَ سَلِّمْ لِقَضَائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيَا وَ الرَّاحَةَ وَ الْخَلْقَ» «2»
«چون خواستى حج بجاى آورى، قلب خود را از موانع و آنچه قلب تو را به خود مشغول مى كند، خالى كن و امور خود را به خداوند واگذار و در همه
حركات و سكناتت به او توكل كن و در برابر تقديرات و فرامين او تسليم باش و دنيا و راحتى آن و مردم (طالب دنيا) را رها كن.»
ص: 106
زائر خانه خدا مى بايد با قطع اميد از بازگشت به زندگى روزمره، همه وابستگى هاى گذشته اش را از خود دور كرده و از اميال خود قطع اميد نمايد تا مبادا چيزى مانع وفاى او به عهد و پيمان هاى الهى گردد. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:
«واسْتَعِدَّ اسْتِعْدَادَ مَنْ لَا يَرْجُو الرُّجُوعَ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ»(1)
«و (در اين راه) آن چنان خود را آماده كن كه گويا اميد بازگشت ندارى و در همراهى ديگران خوش رفتار باش.»
با توجه به اينكه زائر خانه خدا به هنگام حج، عزيمت مى كند تا با توبه از گناهان خويش، گذشته تاريكش را جبران كند، بنابراين لازم استصدق خود را در اين امر با هزينه كردن مال حلال ثابت نمايد و از به كار گرفتن مال حرام (در
عملى كه نماد توبه و وسيله جبران گناهان است) بپرهيزد. چرا كه استفاده از مال حرام، نشانگر نداشتنصدق نيت در توبه است. از اين رو رسول خدا (ص) فرمودند:
«وَ مَنِ اكْتَسَبَ مَالًا حَرَاماً لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُصَدَقَةً وَ لَا عِتْقاً وَ لَا حَجّاً وَ لَا اعْتِمَاراً وَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِعَدَدِ أَجْزَاءِ ذَلِكَ أَوْزَاراً وَ مَا بَقِيَ مِنْهُ بَعْدَ مَوْتِهِ كَانَ زَادَهُ إِلَي النَّارِ» (2)
«هركس مال حرامى كسب كند، خداوند نهصدقه او را مى پذيرد و نه بنده آزاد
ص: 107
كردن و نه حج گزاردن و نه عمره گزاردن او را و به اندازه پاداش اين اعمال براى او گناهانى سنگين مى نويسد و آنچه از وى پس از مرگش بر جاى بماند، توشه راه جهنم او خواهد بود.»
امام باقر (ع) نيز در اين باره فرمودند:
«مَنْ أَصَابَ مَالًا مِنْ أَرْبَعٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فِي أَرْبَعٍ مَنْ أَصَابَ مَالًا مِنْ غُلُولٍ أَوْ رِباً أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فِي زَكَاةٍ وَ لَا فِيصَدَقَةٍ وَ لَا فِي حَجٍّ وَ لَا فِي عُمْرَةٍ وَ قَالَ أَبُوجَعْفَر (ع) لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ حَجّاً وَ لَا عُمْرَةً مِنْ مَالٍ حَرَامٍ» (1)
«هركس مالى را از چهار روش به دست آورد، (هزينه كردن آن مال در) چهار چيز از او پذيرفته نمى شود. هركس مالى را از راه نامشروع يا ربا يا خيانت يا دزدى به دست آورد، اداى زكات،صدقه، حج و عمره با آن مال از او پذيرفته نمى شود و در ادامه فرمودند: خداى عزّوجلّ انجام حج و عمره را با مال حرام نمى پذيرد.»
امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) روايت مى كند كه آن بزرگوار، بار و جهاز خويش را بر مركب نهاده و فرمودند: «اين حج براى ريا و شنيدن مردم نيست.» و افزودند:
«مَنْ تَجَهَّزَ وَ فِي جَهَازِهِ عَلَمٌ حَرَامٌ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ الْحَجَّ»(2)
«هر كس كه (براى حج) آماده شود و در اثاثيه او حتى پرچم حرامى باشد،
خداوند حج را از وى نخواهد پذيرفت.»
در روايتى ديگر از امام صادق (ع) آمده است:
«إِذَا اكْتَسَبَ الرَّجُلُ مَالًا مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ ثُمَّ حَجَّ فَلَبَّي نُودِيَ لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ وَ إِنْ كَانَ مِنْ حِلِّهِ فَلَبَّي نُودِيَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ»(3)
ص: 108
«اگر كسى مالى از راه حرام به دست آورد، سپس حج بجاى آورده و لبّيك بگويد، به او ندا داده مى شود: «
لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ
» و اگر از راه حلال به دست بياورد و لبيك بگويد، به او ندا داده مى شود: «
لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ
» روايت شده است كه سِندِى بْن شاهَك (عليه اللعنه) به امام كاظم (ع) گفت:
اگر اجازه دهى مخارج كفن و دفن تو را بر عهده مى گيرم. امام كاظم (ع) فرمودند:
«إِنَّا اهْلَ بَيْتٍ حَجُّصَرُورَتِنَا وَ مُهُورُ نِسَائِنَا وَ أَكْفَانُنَا مِنْ طَهُورِ أَمْوَالِنَا»
«ما خاندانى هستيم كه حج اول (حجصروره)، مهريه زنان و نيز كفن هاى ما از پاكيزه ترين اموال ما است.» (1)
طبق توصيه هايى كه در برخى روايات آمده است، بجاى آوردن حج بايد همراه با اسباب و ابزارهايىصورت پذيرد كه لازمه اقامت در مكه و گذران زندگى در طول انجام حج، داشتن آنهاست.(2) اين امر در زمان هاى گذشته كه تهيه
ص: 109
آذوقه سفر با زائران بوده، جلوه بيشترى داشته است. اما سفارش پيشوايان معصوم (عليهما السلام) به داشتن اسباب و ابزارهاى لازم و تهيه خوراكى هاى مقوى و پرخاصيت، به شرحى كه ذكر خواهد شد، بيانگر اين مطلب است كه لازمه برآوردن اراده خداوند از اعمال و مناسك حج، مجهز نمودن خود به ابزارهاى لازم علمى، اعتقادى و عملى است كه ما را در انجام اين اعمال يارى دهد. چنان كه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتُمُ الْحَجَّ فَتَقَدَّمُوا فِي شِرَاءِ الْحَوَائِجِ لِبَعْضِ مَا يُقَوِّيكُمْ عَلَي السَّفَرِ فَإِنَ
اللَّهَ يَقُولُ وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً» (1)
«آنگاه كه قصد حج كرديد، خريد برخى از نيازمندى هايى را كه در سفر به شما نيرو مى بخشند، پيش بيندازيد كه خداوند متعال مى فرمايد: اگر قصد خارج شدن داشتند، ساز و برگ آن را آماده مى كردند.»
امام باقر (ع) نيز درباره آمادگى براى بجاى آوردن اعمال حج فرمودند:
«إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً فِي شَيْ ءٍ مِنْ جَهَازِهِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ حَتَّي يَفْرُغَ مِنْ جَهَازِهِ مَتَي مَا فَرَغَ» (2)
«از هنگامى كه حج گزار، به مقدمات حج مى پردازد (و اسباب سفر را فراهم
مى كند) به ازاى هر قدمى كه برمى دارد، خداوند ده نيكى براى او نوشته و ده كار ناپسند را بر او مى بخشد و ده مرتبه به او درجه مى دهد (و اين امر ادامه
دارد) تا هنگامى كه از انجام مقدمات حج فارغ شود.»(3)
ص: 110
حماد بن عيسى از امام صادق (ع) روايت مى كند كه فرمودند: از جمله سفارش هاى لقمان به پسرش اين بود كه:
«يَا بُنَيَّ سَافِرْ بِسَيْفِكَ وَ خُفِّكَ وَ عِمَامَتِكَ وَ خِبَائِكَ وَ سِقَائِكَ وَ إِبْرَتِكَ وَ خُيُوطِكَ وَ مِخْرَزِكَ وَ تَزَوَّدْ مَعَكَ مِنَ الْأَدْوِيَةِ مَا تَنْتَفِعُ بِهَا أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ وَ كُنْ لِأَصْحَابِكَ مُوَافِقاً إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (1)
«پسر عزيزم! در سفر؛ شمشير، كفش، عمامه، خيمه، مشك آب، سوزن خياطى و نخ و سوزن كفش دوزى را همراه بردار و از دارو آنچه به كار تو و همسفرانت مى آيد، همراه خود داشته باش و در كارها با همسفران، موافق و همسو باش؛ مگر در نافرمانى خدا.»
امام صادق (ع) در جايى ديگر فرمودند:
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) إِذَا سَافَرَ إِلَي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ تَزَوَّدَ مِنْ أَطْيَبِ الزَّادِ مِنَ اللَّوْزِ وَ السُّكَّرِ وَ السَّوِيقِ الْمُحَمَّصِ وَ الْمُحَلَّي» (2)
«هر وقت امام سجاد (ع) به سفر حج و عمره مى رفت، از پاكيزه ترين زاد و توشه ها نظير بادام، شكر، آرد بدون سبوس ترش و شيرين برمى داشت.»
ص: 111
از آنجا كه قصد زائر كعبه توبه از گناه است، از اين رو سفارش شده كه اين قصد و عزيمت را به اطرافيان اعلام كند و آنها را از رفتن به حج و عزيمت بر تغيير بينش و رفتار خود آگاه نموده و از آنان بخواهد تا زشتى هاى رفتارى و گفتارى او را تا اين زمان بر او ببخشند كه اين امر، نشانگر عزيمت بر تغيير رفتار و گفتار در حج است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ ... وَ اخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُكَ مِنْ جِهَةِ الْمَخْلُوقِينَ»(1)
«هنگامى كه اراده حج كردى ... حقوقى را كه ديگران بر گردن تو دارند، اداءكن.»(2)
در حديثى ديگر از امام رضا (ع) روايت شده است:
«إِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ إِلَي الْحَجِّ وَدَّعْتَ أَهْلَكَ وَ أَوْصَيْتَ وَ قَضَيْتَ مَا عَلَيْكَ مِنَ الدَّيْنِ وَ أَحْسَنْتَ الْوَصِيَّةَ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي كَيْفَ يَكُونُ عَسَي أَنْ لَا تَرْجِعَ مِنْ رسَفَرِكَ»(3)
«هنگامى كه مى خواهى عازم سفر حج شوى، با خانواده ات وداع كن و به آنها وصيت نما و حقوقى كه ديگران بر گردن تو دارند، اداء كن و در وصيت نمودن به نيكى رفتار نما. زيرا بر تو نامعلوم است، شايد از اين سفر بازنگشتى.»
ص: 112
نكته شايان ذكر اينكه حلاليت خواستن قبل از حج، از همين احاديث گرفته شده و طبق آن، شخص مكلّف گرديده است تا با رفتن نزد كسانى كه حقوقشان به دست او ضايع شده، نشان دهد كه قصد دارد با عزيمت به حج، گذشته سياه خود را جبران نموده و با تغيير بينش و روش، موجبات بسط امنيت را براى اطرافيان فراهم آورد.
روايت شده است كه ابراهيم ساربان از على بن يقطين اجازه ورود و ملاقات خواست، اما على بن يقطين به او اجازه نداد و در همان سال به حج رفت و وقتى وارد مدينه شد و اجازه خواست تا خدمت امام كاظم (ع) برسد، حضرت اجازه نداد. او روز دوم، آن حضرت را ملاقات كرد و عرضه داشت: مولاى من! گناه من چه بود؟ فرمودند: به تو اجازه حضور ندادم چون تو برادرت ابراهيم ساربان را به حضور نپذيرفتى.
«وَ قَدْ أَبَي اللَّهُ أَنْ يَشْكُرَ سَعْيَكَ أَوْ يَغْفِرَ لَكَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ فَقُلْتُ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ مَنْ لِي بِإِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ فِي هَذَا الْوَقْتِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ وَ هُوَ بِالْكُوفَةِ»
«خداوند نيز سعى و حج تو را نمى پذيرد مگر اينكه ابراهيم را راضى كنى.
عرض كرد: مولاى من! چگونه مى توانم ابراهيم را ملاقات كنم؟ هم اكنون من در مدينه هستم و او در كوفه است.»
حضرت فرمودند: هنگام شب، بدون اينكه كسى از همراهانت با تو باشد، به جانب بقيع برو و اسبى را كه در آنجا آماده است، سوار شو. على بن يقطين به بقيع رفت و سوار بر اسب شد. طولى نكشيد كه مقابل خانه ابراهيم ساربان پياده
شد. در خانه را كوبيد و گفت: من على بن يقطين هستم. ابراهيم از درون خانهصدا زد: على بن يقطين! وزير هارون با من چه كار دارد؟ على بن يقطين
ص: 113
گفت:
مشكل بزرگى دارم. تو را قسم مى دهم كه در را باز كنى. ابراهيم در را باز كرد و على بن يقطين پس از ورود به او گفت: تا مرا نبخشى، مولايم امام كاظم (ع) مرا به حضور نمى پذيرد. ابراهيم گفت:
«يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ فَآلَي عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ عَلَي إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ أَنْ يَطَأَ خَدَّهُ فَامْتَنَعَ إِبْرَاهِيمُ مِنْ ذَلِكَ فَآلَي عَلَيْهِ ثَانِياً فَفَعَلَ فَلَمْ يَزَلْ إِبْرَاهِيمُ يَطَأُ خَدَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ أَنَاخَهُ مِنْ لَيْلَتِهِ بِبَابِ الْمَوْلَي مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ (ع) بِالْمَدِينَةِ فَأَذِنَ لَهُ وَ دَخَلَ عَلَيْهِ فَقَبِلَهُ» (1)
«خداوند تو را ببخشد. على بن يقطين، ابراهيم را قسم داد كه قدم روىصورت او بگذارد. ابراهيم از اين كار خوددارى ورزيد. على بن يقطين دوباره او را قسم داد و ابراهيم ساربان پذيرفت. هنگامى كه ابراهيم پاى خود را روىصورت او گذاشته بود، على بن يقطين مى گفت: خدايا تو شاهد باش! سپس از جاى حركت كرده، سوار اسب شد و در همان شب به در خانه امام كاظم (ع) آمد. اجازه ورود خواست. حضرت اجازه داد و او را پذيرفت.»
با توجه به اينكه حج، سبب توبه از گناه و جبران اعمال گذشته است، از
اين رو در روايات توصيه گرديده هنگام عزيمت به حج، آماده تغيير بينش و روش ناپسند خويش شده و از خداوند بخشش گناهان گذشته را طلب كنيم. چنان كه از حضرت رضا (ع) درباره آداب عزيمت به حج و آمادگى براى اين سفر
ص: 114
پر رمز و راز روايت شده است:
«إِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ إِلَي الْحَجِّ ... وَ عَلَيْكَ بِكَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ
وَ التَّكْبِيرِ وَ الصَّلَاةِ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»(1)
«هنگامى كه اراده نمودى به حج بروى ... تو را سفارش مى كنم به اينكه بسيار استغفار نموده و تسبيح الهى بر زبان آورى و «
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
» و «
اللَّهُ أَكْبَرُ
» بگويى و بر محمد و آل محمد (عليهما السلام)صلوات فرستى.»
امام صادق (ع) به زائر خانه خدا سفارش مى كند كه در طول سفر حج و نيز در مدت اقامت در مكه، بر رعايت وقت فضيلت اعمال عبادى اصرار بورزد. از اين رو فرمودند:
«وَ رَاعِ أَوْقَاتَ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ؛ وَ مَا يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الْأَدَبِ وَ الِاحْتِمَالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخَاوَةِ وَ إِيثَارِ الزَّادِ عَلَي دَوَامِ الْأَوْقَاتِ»
«هر كدام از واجبات الهى و سنّت هاى پيامبر (ص) را در وقت خويش بجاى آور و در طول سفر، ديگر وظايف واجب از قبيل رعايت اصول ادب، تحمل و شكيبايى (در برابر ناگوارى ها و پيشامدها) و شكر در برابر نعمت ها و مهربانى و گذشت و ايثار توشه (به نيازمندان) را رعايت كن.» (2)
با توجه به اراده اى كه خداوند از بجاى آوردن حج دارد و با عنايت به
نتيجه اى كه مى بايد از اين عمل حاصل شود، شايسته است كه انسان،صدق خود را در دورى از نگرش و روش نادرستى كه قبل از حج داشته، با تحمل
ص: 115
همراهان و داشتن رفتار نيكو در مقابل آنها ثابت نمايد. به همين دليل از امام باقر (ع) روايت شده است:
«مَا يُعْبَأُ مَنْ سَلَكَ هَذَا الطَّرِيقَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْصَحِبَهُ»(1)
«اگر اين سه خصلت در زائر خانه خدا نباشد، مورد توجه قرار نمى گيرد: تقوايى كه او را از نافرمانى خداوند باز دارد، حِلمى كه به وسيله آن بر غضبش مسلّط گردد و برخورد نيكو با همراهان.» (2)
از امام رضا (ع) روايت شده است كه هرگاه قصد نمودى براى حج خارج شوى:
«عَلَيْكَ بِكَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ ... وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الصِّحَابَةِ لِمَنْصَحِبَكَ وَ كَظْمِ الْغَيْظِ وَ قِلَّةِ الْكَلَامِ وَ إِيَّاكَ وَ الْمُمَارَاةَ»
«تو را به زيادى استغفار ... خوش خُلقى و رفتار نيكو با همراهان، فروبردن خشم، كم سخن گفتن و پرهيز از جدال با ديگران سفارش مى كنم.»(3)
ص: 116
ص: 117
قال الباقر (ع): «فِي كُلِّ شَي ءٍ خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَي نَفْسِهِ فِيهِ الضَّرَرَ فَلَهُ فِيهِ التَّقِيةُ» (مستدرك الوسائل، ج 16،ص 47)
«مؤمن از هر چيزى كه بر جان خود بترسد و احتمال زيان دهد، بايد تقيه كند.»
از آنجا كه زائر خانه خدا، در زمان انجام مناسك حج، از اعتقاد كسانى كه با او مواجه مى شوند، بى خبر است، از اين رو مى بايد در برخوردهايش از تقيه غفلت نكند و كسانى را كه از نظر اعتقادى با او مخالفند، با رفتار و گفتار خود تحت تأثير قرار داده و به بينش و اعتقاد خويش جذب نمايد. اين موضوع براى مسلمانانى كه از نظر اعتقادى و دينى به مراحل كمال دست نيافته اند نيز مصداق دارد و رِفق و مداراى با آنان سبب رشد معرفتى شان گرديده و بر رفتار و عملكرد
آنها تأثير خواهد گذاشت.
تقيه در زبان عربى، اسم مصدر از ريشه «
وِقايَة
» به معناى سپرى است كه انسان خود را پشت آن پنهان مى نمايد تا خطر را از خويش دفع كند. اين واژه با
كلمه تقوا هم ريشه است.
اصلى ترين ركن تقيه، پنهان نمودن است كه سبب مى شود انسان، اعتقاد خود
ص: 118
را از ديگران پنهان نموده و از آزار و اذيت آنها، مصون بماند. شيخ مفيد در اين باره مى گويد:
«التَّقِيَّةُ كِتْمانُ الْحَقِّ وَ سَتْرُ الاعْتِقادِ فيهِ وَ مُكاتَمَةُ الْمُخالِفينَ وَ تَرْكُ مُظاهَرَتِهِمْ بِمَا يُعَقِّبُ ضَرَراً فِي الدّينِ أَوِ الدُّنيا» (1)
«تقيه عبارت است از كِتمان حق و پوشيده داشتن عقيده از مخالفان و ترك همراهى با آنها در امورى كه سبب زيان در دين و دنياست.»
تقيه به مفهومى كه بيان گرديد، داراى چنان اهميتى است كه امام رضا (ع) درباره اش فرمودند: «هيچ كس مؤمن محسوب نمى شود مگر اينكه در او سه سنّت وجود داشته باشد: سنّتى از پروردگار، سنّتى از رسول و سنّتى از ولى خدا» و در ادامه درباره سنّت بر جاى مانده از پروردگار فرمودند:
«فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ»(2)
«سنّت بر جاى مانده از پروردگار، كتمان سرّ اوست.»
از اين حديث به خوبى فهميده مى شود كه نام مؤمن هنگامى بر انسان،صادق است كه به سنّت الهى يعنى كِتمان اسرار، پايبند باشد. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«أُمِرَ النَّاسُ بِخَصْلَتَيْنِ فَضَيَّعُوهُمَا فَصَارُوا مِنْهُمَا عَلَي غَيْرِ شَيْ ءٍ الصَّبْرِ وَ الْكِتْمَانِ» (3)
«مردم به دو خصلتصبر و كِتمان اسرار مأمور شدند ولى آنها را ضايع كرده و
از فوايدش بى بهره گرديدند.»
ص: 119
اينك براى روشن تر شدن معنا و مصداق تقيه، به بررسى ابعاد گوناگون آن در آيات و روايات مى پردازيم.
درباره اهمّيت تقيه و وظيفه مسلمانان درباره آن، آيات فراوانى وجود دارد كه در ذيل به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:
1- در سوره آل عمران مى خوانيم: مسلمانان نبايد كفّار را سرپرست خود قرار دهند و هر كس چنين كند، هيچ گونه ارتباطى با خداوند ندارد:
«... إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصيرُ» (1)
«... مگر آنكه از آنها بترسيد و تقيه كنيد و خداوند شما را از كيفرش برحذر مى دارد و بازگشت (همه) به سوى اوست.»
2- قرآن در آيه اى، از مؤمن آل فرعون كه در برخى روايات «حِزْقيل» خوانده
شده سخن مى گويد و او را از نزديكان فرعون و خزانه دارش معرفى مى كند كه مدت ها ايمان خود را پنهان مى نمود. اما سرانجام به سبب بدگويى و سخن چينى
ديگران، اعتقادش نزد فرعون آشكار گرديد و به دست او به شهادت رسيد.(2) قرآن در وصف او مى گويد:
«رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ» (3)
ص: 120
«مردى مؤمن از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى كرد.»
3- خداوند در قرآن از پاداش تقيه سخن به ميان آورده و فرموده است:
«أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَاصَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (1)
«آنها كسانى هستند كه به سببصبرشان، دو بار اجر و پاداش دريافت مى دارند و به وسيله نيكى ها، بدى ها را دور مى كنند.» (2)
4- قرآن درباره عمّار كه از سوى مشركان مكه به اظهار كفر وادار شد و با تن دادن به خواسته مشركان، خود را از چنگال مرگ رهانيد، مى فرمايد:
«مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْايمَانِ» (3)
«هر كس پس از ايمان به خدا كافر شود (گرفتار خشم الهى و عذابى شديد
ص: 121
خواهد شد) مگر كسى كه مجبور شده در حالى كه دلش آرام به ايمان است.»
رسول خدا (ص) پس از نزول اين آيه به عمّار فرمودند:
«يا عَمَّارُ إِنْ عَادُوا فَعُدْ فَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عُذْرَكَ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعُودَ إِنْ رعَادُوا»(1)
«اى عمّار! درصورت تكرار درخواست مشركان، تو نيز اظهار كفر را تكرار كن كه عذرت نزد خداوند قبول است.»
تقيه از دستوراتى است كه مورد تأكيد اهل بيت (عليهما السلام) قرار گرفته و شرايط عمل به آن را زمان و مكان تعيين مى كند. امام باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَصَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ» (2)
«تقيه در همه موارد اضطرار، جارى است و فرد تقيه كننده به مواضع ضرورت، آگاه تر از ديگران است.»
انگيزه كتمانِ حقيقت از ديگران، گاه هراس از آنها (بر جان و مال خود و برادران ايمانى) و گاه وجود خطر نسبت به اعتقادات دينى و گاه رِفق و مدارا با
كسانى است كه از توانايى لازم علمى و اعتقادى برخوردار نيستند. از اين رو امام باقر (ع) فرمودند
ص: 122
«التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّه» (1)
«خداوند تقيه را در هر چيزى كه انسان به آن اضطرار پيدا كند، حلال نموده است.»
و در روايت ديگرى فرمودند:
«فِي كُلِّ شَي ءٍ خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَي نَفْسِهِ فِيهِ الضَّرَرَ فَلَهُ فِيهِ التَّقِيةُ» (2)
«مؤمن از هر چيزى كه بر جان خود بترسد و احتمال زيان دهد، بايد تقيه كند.»
و از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند:
«لَيسَ شَي ءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيهِ» (3)
«خداوند هيچ چيز را حرام ننموده مگر اينكه آن را براى انسانِ مضطر حلال گردانده است.»
و نيز عبدالله بن ابى يعفور از امام صادق (ع) روايت مى كند:
«اتَّقُوا عَلَي دِينِكُمْ وَ احْجُبُوهُ بِالتَّقِيةِ فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ ... رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْكُمْ كَانَ عَلَي وَلَايَتِنَا» (4)
«دينِ خود را حفظ نماييد و آن را با حجابِ تقيه بپوشانيد. همانا كسى كه تقيه ندارد، ايمان ندارد ... خداوند رحمت كند كسى را كه بر ولايت ما باشد.»
از حديث فوق موارد ذيل فهميده مى شود:
1. كسانى كه تقيه را رعايت نكنند، اهل ايمان شناخته نمى شوند. بنابراين بين
ص: 123
تقيه و ايمان ارتباطى مستقيم وجود دارد. به اين معنى كه چون انجام حج به منظور دست يابى به امنيت است، رعايت تقيه به عنوان عامل مصونيت در حين اعمال حج، ضرورى است.
2. كسانى كه پيوند خود را با ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حفظ نمايند، مشمول رحمت الهى مى شوند.
تقيه در زندگى فردى و اجتماعى كاربردهاى فراوان و ثمربخشى دارد و در مناسك حج كه مسلمانان با انديشه ها و اعتقادات متفاوت در آن حضور دارند، امرى لازم و ضرورى بوده و موجب مى شود كه زائر خانه خدا با رفتار مناسب خود، بر ديگران تأثير گذاشته و به وظايفى كه بر عهده دارد، به بهترين وجه ممكن عمل نمايد و بسيارى از كارهايى كه قبل از واجب شدن تقيه بر زائر جايز نبوده، در اين دوران بر او واجب شود. مانند نماز خواندن در پشت سر مخالفان اهل بيت (عليهما السلام) كه در حالت عادى امرى باطل است. چنان كه امام
كاظم (ع) به ابى عبدالله برقى درباره «واقفيه» كه بعد از امام صادق (ع) توقف كردند و امامت ساير پيشوايان را نپذيرفتند، فرمود:
«لَا تُصَلِّ وَرَائَهُ» (1)
«در نماز به آنها اقتدا نكن.»(2)
ص: 124
اما در اعمال و مناسك حج كه همراهى با مسلمانان، سبب دوستى با مردم و مانع بروز هرگونه اختلاف اعتقادى و عملى با آنان مى شود، بر رعايت تقيه تأكيد شده است. چنانكه امام صادق (ع) به اسحاق بن عمّار فرمودند:
«يَا إِسْحَاقُ ... إِنَّ الْمُصَلِّي مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»(1)
«يا اسحاق! هركس درصف اول با آنان نماز گزارد، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد كند.»
مرحوم فيض كاشانى در شرح و تفسير حديث فوق مى گويد:
«إِنَّما قُيِّدَ بِالصَّفِّ الْأَوَّلِ لِأَنَّهُ أَدْخَلُ فِي مَعْرِفَتِهِمْ بِإِتْيَانِهِ الْمَسْجِدَ وَ أَدَلُّ عَلَى كَوْنِهِ مِنْهُمْ وَ إِنَّمَا شَبَّهَهُ بِشَاهِرِ سَيْفِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لِدَفْعِهِ شَرَّ الْعَدُوِّ» (2)
«قيد «صف اول» در حديث به اين خاطر است كه نماز خواندن درصف اول، در شناسايى افرادى كه به مسجد مى آيند، موضوعيت داشته و مردم نيز آنها را «خودى» تلقى مى نمايند. اما تشبيه او به جهادگر در راه خدا، به سبب شباهت
آنها در دفع دشمن است.»
امام كاظم (ع) نيز به برادر خود، على بن جعفر، فرمودند:
«صَلَّي حَسَنٌ وَ حُسَينٌ خَلْفَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُمْ» (3)
«امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در نماز به مروان اقتدا كردند و ما هم با آنان
نماز مى خوانيم.»
ص: 125
در حديث ديگر از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«مَا مِنْكُمْ أَحَدٌ يُصَلِّيصَلَاةً فَرِيضَةً فِي وَقْتِهَا ثُمَّ يُصَلِّي مَعَهُمْصَلَاةً تَقِيةً وَ هُوَ
مُتَوَضِّئٌ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا خَمْساً وَ عِشْرِينَ دَرَجَةً فَارْغَبُوا فِي ذَلِكَ» (1)
«احدى از شما نيست كه نماز واجبى را در وقت خودش بخواند سپس همان نماز را بهصورت تقيه، در حالى كه وضو دارد با آنان (مخالفين) بخواند، مگر اين كه خداوند براى اين نماز تقيه اى، بيست و پنج درجه بنويسد. پس در اين امر رغبت كنيد.»
بنابر آنچه ذكر شد، تقيه در برابر فرقه هاى گوناگونى كه در موسم حج حضور دارند، علاوه بر اين كه موجب مصون ماندن از آسيب و زيان آنها مى گردد، در برخى موارد سبب گرايش ايشان به ما مى شود. چنانكه فرمودند:
«إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ الْمُؤْمِنِ» (2)
«همانا تقيه، سپر (بلاى) مؤمن است.»
به همين سبب لازم است با پرهيز از بحث و جَدَل با پيروان ساير مذاهب كه
نتيجه اش سلب امنيت و ايجاد كدورت و كينه توزى است، با رفتار و گفتار نيكوى خود، اسباب دعوت عملى آنها را به اعتقاد و بينش خود فراهم آوريم.
ص: 126
ص: 127
قال الرضا (ع): «لا يَجُوزُ الْحَجُّ إِلا تَمَتُّعاً وَ لا يَجُوزُ الْقِرَانُ وَ الافْرَادُ الَّذِي يَسْتَعْمِلُهُ الْعَامَّةُ إِلا لِأَهْلِ مَكَّةَ وَ حَاضِرِيهَا» (بحارالانوار، ج 99،ص 92)
«حج (براى غير اهل مكه) جز به نيت تمتّع، جايز نيست و قِران و إفراد كه مورد استعمال عامه مى باشد، فقط مربوط به اهل مكه و ساكنان محدوده حرم است.»
اقسام حج عبارتند از:
تَمَتُّعْ، افْراد، قِران
كه تعريف و تفاوت ميان آنها به شرح ذيل مى باشد:
حج تَمَتُّع
: اين حج براى تمام كسانى كه از دور و نزديك راهى مكه مى شوند، با فضيلت ترين فريضه الهى محسوب مى گردد. امّا
حجّ قِرانْ و افرادْ
، فقط وظيفه كسانى است كه اهل مكه يا مجاور آن باشند. (مقصود از مجاور كسى است كه
فاصله ميان محل سكونتش تا شهر مكه شانزده فرسخ يا كمتر باشد.) امام رضا (ع) در اين باره فرمودند:
«لا يَجُوزُ الْحَجُّ إِلا تَمَتُّعاً وَ لا يَجُوزُ الْقِرَانُ وَ الافْرَادُ الَّذِي يَسْتَعْمِلُهُ الْعَامَّةُ إِلّا لِأَهْلِ مَكَّةَ وَ حَاضِرِيهَا» (1)
«حج (براى غير اهل مكه) جز به نيت تَمتّع، جايز نيست و قِران و إفراد كه مورد
استعمال عامه مى باشد، فقط مربوط به اهل مكه و ساكنان محدوده حرم است.»
در حج تَمتُّع، شخص براى انجام عمره، در يكى از ميقات هاى پنج گانه
ص: 128
ذُوالْحُلَيفَة ى
ا مقابل آن (در برخى شرايط)،
جُحْفَة
، يَلَمْلَم
، قَرْنُ الْمَنَازِل
و
عَقِيق (1)
مُحرم مى شود و پس از انجام اعمال آن، از احرام خارج مى شود تا اينكه در روز ترويه مجدداً در مكه احرام مى بندد و اعمال حج را آغاز مى كند. به همين جهت امام صادق (ع) درباره ويژگى عمره تمتّع فرمودند:
«وَ عُمْرَةٌ يَتَمَتَّعُ بِهَا إِلَي الْحَجِّ وَ ذَلِكَ أَفْضَلُ الْوُجُوهِ» (2)
«عمره تمتّع، عمره اى است كه پس از آن، فرد از احرام درآمده و آنچه در اين دوران بر او حرام بوده، تا فرا رسيدن زمان حج جايز مى شود و حج تمتّع،
برترين اقسام حج است.»
اما در حجِ
قِرانْ و افْرادْ،
شخص براى انجام اعمال حج از مكه يا فاصله كمتر از شانزده فَرسخ شرعى از آن، محرم شده و پس از اعمال حج، عمره بجاى مى آورد. البته تفاوت هاى ديگرى نيز ميان حج تمتع با حج
قِرانْ و افْرادْ
وجود دارد كه ذيل عنوان اقسام حج در فقه شيعه بيان خواهد شد.
از آنجا كه زائران خانه خدا، پس از بجاى آوردن عمره، از احرام خارج شده
ص: 129
و بهره مندى و تمتّع از آنچه در احرام بر آنها حرام بوده (به جز كندن گياهان و درختان وصيد حيوانات خشكى در حرم) بر ايشان جايز و روا مى شود، از اين رو به اين حج، به اعتبار جايز بودن برخوردارى از لذت ها پس از پايان احرام عمره تمتّع تا آغاز احرام حج،
تَمَتُّع
گفته اند و علت نام گذارى حج
إفراد
، آن است كه زائر خانه خدا به طور منفرد و بدون قربانى به حج مى رود و منشأ نام گذارى
حج قِران
، آن است كه به همراه بردن قربانى در آن واجب مى باشد. چنانكه شيخ طوسى مى گويد:
«إِنَّمَا سُمِّي قَارِناً لِسِياقِ الْهَدْي مَعَ الْإِهْلَالِ فَمَنْ لَمْ يَسُقْ مِنَ الْمِيقَاتِ لَمْ يكُنْ قَارِناً»(1)
«به كسى كه حج قِران بجاى مى آورد، از آن جهت قارن گفته مى شود كه هنگام لبيك گفتن در ميقات، قربانى به همراه دارد. پس هركس از ميقات، با خود قربانى نداشته باشد، قارن محسوب نمى شود.»
به همراه داشتن قربانى در حج قِرانْ، سَوْق يا سياق هَدْى خوانده شده و رمزواره اى
زيبا دارد. چراكه زائر كعبه با به همراه بردن قربانى، غايت و نتيجه حج را بيان
نموده و مقصود از حج خود را نجات از دام رذايل معرفى مى كند و اعلام مى نمايد كه با رذيله وصفت زشتى كه قربانى نماد آن است، عازم حج مى شوم اما به هنگام بازگشت، اين رذيله از من سلب شده كه ذبح قربانى از آن خبر مى دهد.
از ديدگاه فقه شيعه، مهم ترين تفاوت ميان اقسام حج (
تَمَتُّع
، قِرانْ و إفْراد
ص: 130
چنين است:
1. در حج
قِرانْ و إفراد
مى توان بدون عذر، طواف زيارت و نساء و نيز سعى
صفا و مروه را تا آخر ذى حجه به تأخير انداخت، اما در حج تمتع تنها درصورت عذر، اين كار جايز است.
2. در حج
إفراد
و
قِرانْ
عمره و حج دو عبادت محسوب مى شوند و استطاعت هر يك جداست. اما در حج تمتع، عمره و حج، يك عبادت محسوب شده و استطاعت در آنها يكى مى باشد.
3. در حج
إفراد
و
قِرانْ
پس از احرام و پيش از رفتن به عرفات مى توان طواف مستحبى انجام داد، اما در حج تمتع اين كار جايز نيست.
4. در حج
إفراد
و
قِرانْ
براى عمره و حج مى توان نايب جداگانه گرفت، اما در حج تمتع، تنها يك نايب مى توان گرفت.
5. اختلاف حج
قِرانْ و إفْراد
آن است كه در حج
إفرادْ
قربانى واجب نيست، اما در حج
قِرانْ
نه تنها قربانى واجب است، بلكه بايد از اول احرام، همراه حج كننده باشد. در حالى كه در
حج تَمَتُّع
همراه داشتن قربانى واجب نيست، اما تهيه و كشتن قربانى به هنگام فرا رسيدن زمان آن، واجب است.
6. در حج
تمتع و إفراد
احرام با لبيك گفتن حاصل مى شود، اما در حج
قِرانْ
حج كننده مخير است كه با لبيك گفتن يا اشعار و تقليد محرم شود. به اين ترتيب كه در اشعار، جانب راست كوهان شتر را زخمى مى كند و
ص: 131
قربانى خود را نشان دار مى نمايد و در تقليد، نعلين كهنه خود را كه لااقل يك بار با آن نماز واجب يا نافله خوانده، (1) به گردن قربانى آويخته (2) و آن
را مصداق
قلائد (3)
(يعنى قربانى هاى نشان دار) قرار مى دهد.(4)
7. در
عمره تمتع
طواف نساء وجود ندارد، در حالى كه در عمره قِرانْ و إِفراد، طواف نساء نيز وجود دارد.
ص: 132
صاحب جواهر درباره اقسام حج و تفاوت ميان آنها مى گويد:
«أَنَّ العُمرَةَ وَ الْحَجَّ فِي التَّمَتُّعِ بِجَميعِ افرَادِهِ مُرتَبِطَانِ لَا يَنفَكُّ أحَدُهُمَا عَنِ الآخَرِ إجْمَاعاً وَ نَصّاً بِخِلافِهِمَا فَإنَّهُ يَجُوزُ الإتيَانُ بِأحَدِ النُّسُكَيْنِ دُونَ الآخَرِ فِي التَّطَوُّعِ»
«عمره تمتع و حج تمتع با تمامى اعمالشان به يكديگر مرتبطند و از يكديگر جدا نمى شوند (بايد با هم انجام شوند) كه اجماع و نُصوص وارده آن را ثابت مى نمايد. بر خلاف قران و افراد كه انجام مستحبى يكى از آن دو، جايز است.»
در ادامه پس از بيان يازده فرق ميان حج تمتع، افراد و قران كه به موارد مهم آن اشاره شد، مى گويد:
«وُجوُبُ الْهَدْيِ عَلَي الْمُتَمَتِّعِ دوُنَ غَيْرِهِ وَ إنْ كَانَ قَارِناً لأنَّ هَدْيَ القِرَانِ لا يَجِبُ بِالأصلِ وَ إنْ تُعَيَّنُ لِلذَّبحِ بِالإشعَارِ أوِ التَّقْليدِ»
«قربانى در حج تمتع واجب است، اما در قران و افراد ذاتاً واجب نيست گرچه در حج قران به سبب اشعار يا تقليد، قربانى واجب و به همراه آوردن آن لازم است.»
و در پايان به عنوان آخرين تفاوت مى گويد:
«أنَّ التَّمَتُّعَ يُعدَلُ الَيهِ وَ لَا يُعدَلُ عَنهُ اخْتيَاراً عَكسُ الِافرَادِ فَإنَّهُ يُعدَلُ عَنهُ وَ لَا يُعدَلُ الَيهِ» (1)
«در حال اختيار، عدول از تمتع به حج افراد جايز نيست، اما عدول از افراد به تمتع جايز است؛ بر عكس افراد.» (2)
ص: 133
ص: 134
قال الصّادق (ع): «مَنْ خَلَفَ حَاجّاً فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ كَانَ لَهُ كَأَجْرِهِ حَتَّي كَأَنَّهُ يَسْتَلِمُ الْأَحْجَارَ» (وسائل الشيعة، ج 11،ص 430)
«هركس سرپرستى خانواده يا اموال حج گزار را (در طول مدت حج) بر عهده بگيرد، اجرش مانند اجر حج گزار بوده و به منزله آن است كه كعبه، مقام و حجرالاسود را لمس نموده باشد.»
با توجه به اراده خداوند از حج كه جبران مافات و تغيير نگرش نادرست و رفتار ناپسند انسان هاست، هركس زمينه توبه و تغيير اعتقاد نادرست ديگران را فراهم آورد، از پاداش و اجر اين عمل برخوردار خواهد شد. چنانكه امام رضا (ع) فرمودند:
«مَنْ حَجَّ بِثَلَاثَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَدِ اشْتَرَي نَفْسَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالثَّمَنِ» (1)
«هركس كه سه نفر از مؤمنان را با خود به حج ببرد، جان خود را در برابر آنچه متحمل شده، از خداى عزّوجلّ خريده است. (از آتش رهايى يافته است.)»
امام صادق (ع) نيز درباره فراهم نمودن زمينه حج براى ديگران فرمودند:
«مَنْ خَلَفَ حَاجّاً فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ كَانَ لَهُ كَأَجْرِهِ حَتَّي كَأَنَّهُ يَسْتَلِمُ الْأَحْجَارَ» (2)
«هركس سرپرستى خانواده يا اموال حج گزار را (در طول مدت حج او) بر
ص: 135
عهده بگيرد، اجرش مانند اجر حج گزار بوده و به منزله آن است كه كعبه، مقام و حجرالاسود را لمس نموده باشد.» (1)
از آنجا كه حقيقت حج، در سايه معرفت و عمل به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حاصل مى شود، از اين رو فراهم نمودن زمينه حج براى كسانى كه فاقد شرايط حج هستند، علاوه بر فراهم نمودن مقدمات ظاهرى حج، نماد آشنا نمودن آنها با آموزه هاى دينى و هدايت آنها به مسير بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى است كه ثواب هاى فراوان و وصف ناپذيرى درباره اش وعده داده شده
است. (2)
ص: 136
نكته و اشاره
با توجه به احاديثى كه درباره ثواب و پاداش هدايت انسان ها به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بيان شده است، به خوبى فهميده مى شود كه در كنار توصيه به فراهم نمودن زمينه حج براى ديگران، تعليم آموزه هاى دينى و آشنا نمودن مردم با ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه موجب تغيير رفتار و گفتار ناپسند آنها گرديده و حقيقت حج را درباره آنها محقق مى كند، داراى اهميت فراوانى است تا جايى كه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«مَنْ قَوَّي مِسْكِيناً فِي دِينِهِ ضَعِيفاً فِي مَعْرِفَتِهِ عَلَي نَاصِبٍ مُخَالِفٍ فَأَفْحَمَهُ ...
فَيَقُولُ اللَّهُ ... فَوَجَبَتْ لَكَ أَعَالِي دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ» (1)
«هركس فردى را كه در دينش ناتوان و در معرفتش ضعيف است، در مقابل مخالفين اعتقادى تقويت نموده و (بر آنها) غالب نمايد، خداوند به او مى گويد: ... درجات عالى بهشت بر تو واجب گرديد.»
ص: 137
حج مانند ساير تكاليف شرعى بر كسانى واجب مى شود كه (در كنار ساير شرايط حج) به سن بلوغ و تكليف رسيده باشند. بنابراين حج بر كودكان و افراد نابالغ واجب نيست.
اما هم چنانكه توصيه شده كه فرزندان خود را به نماز خواندن و روزه گرفتن راغب نماييم (كه از آن به عبادات تمرينيه ياد مى شود) به حج بردن كودكان نيز مورد سفارش قرار گرفته است. چرا كه آشنا نمودن كودكان با اراده خداوند از حج در حين انجام اعمال آن، زمينه توجه آنها را به توبه و دورى از گناه فراهم مى آورد. (1)
ص: 138
عَبدُ الرَّحمنِ بنِ حَجّاج
مى گويد: در يكى از سال ها، مجاور مكه بوديم و روز ترويه (هشتم ذى حجه) قصد بستن احرام نموديم. به امام صادق (ع) عرض كردم: همراه ما فرزندِ خردسالى است. حضرت فرمودند: به مادرش بگوييد با همسرم «
حُمَيْدَة
» (1) ديدار كند و از او بپرسد كه درباره كودك چه بايد انجام دهد. آن زن
رفت و از حُمَيدَة پرسيد. حُمَيدَه به او پاسخ داد:
«إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَجَرِّدُوهُ وَ غَسِّلُوهُ كَمَا يُجَرَّدُ الْمُحْرِمُ ثُمَّ أَحْرِمُوا عَنْهُ ثُمَّ قِفُوا بِهِ فِي الْمَوَاقِفِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ النَّحْرِ فَارْمُوا عَنْهُ وَ احْلِقُوا رَأْسَهُ ثُمَّ زُورُوا بِهِ
الْبَيْتَ ثُمَّ مُرُوا الْخَادِمَ أَنْ يَطُوفَ بِهِ الْبَيْتَ وَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ» (2)
«چون روز ترويه شود، لباس كودك را بيرون آورده، غُسلش دهيد. همان گونه
كه مُحرِم لباسش را از تن بيرون مى آورد. سپس از طرف او احرام ببنديد و او
ص: 139
را در مواقف هم وقوف دهيد. روز عيد قربان از طرف او به جمرات سنگ بزنيد و سرش را بتراشيد. سپس او را به زيارت خانه خدا ببريد و به خدمتكار بگوييد كه او را دور خانه خدا و بينصفا و مروه، طواف دهد.»
امام صادق (ع) درباره كيفيت حج كودكان به زُراره فرمودند:
«إِذَا حَجَّ الرَّجُلُ بِابْنِهِ وَ هُوَصَغِيرٌ فَإِنَّهُ يَأْمُرُهُ أَنْ يُلَبِّيَ وَ يَفْرِضَ الْحَجَّ فَإِنْ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يُلَبِّيَ لُبِّيَ عَنْهُ وَ يُطَافُ بِهِ وَ يُصَلَّي عَنْهُ قُلْتُ لَيْسَ لَهُمْ مَا يَذْبَحُونَ قَالَ يُذْبَحُ عَنِ الصِّغَارِ وَ يَصُومُ الْكِبَارُ وَ يُتَّقَي عَلَيْهِمْ مَا يُتَّقَي عَلَي الْمُحْرِمِ مِنَ الثِّيَابِ وَ الطِّيبِ فَإِنْ قَتَلَصَيْداً فَعَلَي أَبِيهِ»(1)
«هرگاه كسى كودك خردسال خود را به حج آورد، به او دستور دهد كه «لبيك»
گويد و نيت حج واجب نمايد. اگر نتوانست لبيك گويد، از طرف او لبيك بگويد و او را طواف دهد و از طرف او نماز بخواند. گفتم: چيزى ندارند كه قربانى كنند. فرمودند: از جانب كودكان، قربانى كنند و بزرگترها روزه بگيرند و كودك را از آنچه بر محرم حرام است، از لباس و بوى خوش، پرهيز دهند و اگرصيدى را كشت، (كفّاره اش) بر عهده پدر اوست.»
با توجه به معنا و مفهوم حج (كه عزيمت بر جبران گناه و توبه از پيمان شكنى هاى گذشته است) حج كودكان كه در بيشتر موارد زمينه آن از سوى والدين فراهم مى شود، به اين معنى است كه آنها را قبل از بلوغ، با عهد و پيمان
الهى (نسبت به ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) و نيز راه و رسم وفاى
ص: 140
به اين عهد، آشنا نموده و بر مبناى اعتقاد و عمل به ولايت، ادب نماييم. چنانكه فرمودند:
«أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَي حُبِّ عَلِي» (1)
«فرزندان خود را بر محبت (و ولايت) على بن ابى طالب (ع) ادب نماييد.»
طبق آنچه در معارف اهل بيت (عليهما السلام) ذكر شده است، تعليم آموزه هاى دينى به كودكان، راه هاى نفوذ شيطان (و عقايد باطل او) را به آنها آموخته و با بيان منشأ پيمان شكنى ها، مسير غلبه شيطان را بر آنها مسدود مى نمايد. به همين سبب اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«عَلِّمُواصِبْيَانَكُمْ مِنْ عِلْمِنَا مَا يَنْفَعُهُمُ اللَّهُ بِهِ لَا تَغْلِبُ عَلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ بِرَأْيِهَا» (2)
«براى جلوگيرى از غلبه عقايد باطل مرجئه (3) بر فرزندانتان، به آنها معارف ما
ص: 141
خاندان را بياموزيد.»
طبق حديث فوق، آشنا نمودن كودكان با تعاليم دينى، تنها راه پيشگيرى از نفوذ شيطان و انديشه هاى باطل اوست.
ص: 142
قال رَسوُل الله (ص): «إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ ... لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِيٍّ وَ وَلَايَتِهِ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِه» (بحار الانوار، ج 36،ص 238)
«به درستى كه آرامش و راحتى ... شامل حال كسانى مى شود كه ولايت و امامت على بن ابى طالب (ع) را پذيرا شده و تسليم او و اوصياء بعد از او گردند.»
واژه «
حِجْر
» به دو معناى «ضيق» و «پناهگاه» از كلمه «
حَجْر
» به معناى منع، گرفته شده است و در اصطلاح به محلى كه اطراف آن را با سنگ مى چينند تا مانع وارد شدن ديگران شوند، حِجْر مى گويند. به همين دليل مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان مى گويد:
«اصْلُ الْحِجْرِ أَلضِّيقُ ... وَ مِنْهُ حِجْرُ الْكَعْبَةِ لِانَّهُ لا يُدْخَلُ عَلَيْهِ فِي الطَّوافِ وَ
ص: 143
انَّما يُطافُ مِنْ وَرائِهِ لِتَضْييقِهِ بِالنَّهْيِ عَنْه» (1)
«حِجْر در اصل به معناى محدود نمودن است و اصطلاح حِجْرِكعبه نيز از همين
معنا گرفته شده است، زيرا در هنگام طواف نبايد در آن داخل شد. بلكه بايد به دور آن طواف نمود و اين محدوديت به سبب نهى از طواف در حِجْرِ
اسماعيل، حاصل گرديده است.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«مَنِ اخْتَصَرَ فِي الْحِجْرِ (فِي الطَّوَافِ) فَلْيُعِدْ طَوَافَهُ مِنَ الْحَجَرِ الْأَسْوَد إِلَي الْحَجَرِرالْأَسْوَد» (2)
«هركس طواف بر حِجْر اسماعيل را ترك كند، مى بايد دوباره آن طواف را از حَجَرُالاسود آغاز نموده و به آن پايان دهد.»
در روايت ديگر آمده است:
«صَارَ النَّاسُ يَطُوفُونَ حَوْلَ الْحِجْرِ وَ لَا يَطُوفُونَ فِيهِ لِأنَّ أُمَّ إسْمَاعِيلَ دُفِنَتْ فِي الْحِجْرِ فَفِيهِ قَبْرُهَا فَطِيفَ كَذَلِكَ كَيلَا يُوطَأ قَبْرُهَا» (3)
«مردم از بيرون حِجر، كعبه را طواف مى كنند و از درون آن به دور خانه نمى چرخند. زيرا مادر اسماعيل (ع) در حِجر مدفون شده و آرامگاهش در آنجاست. به همين سبب اين گونه طواف مى شود تا قبر او (و نيز اسماعيل) لگدمال نشود.»
ص: 144
«حِجْر» به معناى پناهگاه است و از اين رو به اسماعيل (ع) منسوب شده كه او براى پناه بردن از گرماى خورشيد، در زير سايبانى كه در كنار كعبه براى خود برافراشته بود، پناه مى گرفت. (1) حجر اسماعيل، مَدْفَن اسماعيل (ع) و مادرش هاجر و هفتاد پيامبر است. نماز خواندن در حجر فضيلت بسيار دارد و «
شَبَّر
و
شَبِير
» پسران هارون (برادر موسى) نيز آن را به عنوان مُصَلّاى خود برگزيده بودند. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«هَذَا مُصَلَّي شَبَّرَ وَ شَبِيرٍ ابْنَي هَارُونَ» (2)
«اينجا (حجر اسماعيل) محل نماز شَبَّر و شَبير دو پسر هارون است.»
در روايت ديگرى فرمودند:
«دُفِنَ فِي الْحِجْرِ ... عَذَارَي بَنَاتِ إِسْمَاعِيلَ»(3)
«در حِجْراسماعيل، چند تن از دختران اسماعيل (ع) مدفون گرديده اند.»(4)
ص: 145
حجراسماعيل نماد و نشانه اى براى ذُرّيه ابراهيم (ع) استكه وجود مقدسشان، حقيقت حج و كعبه محسوب مى شود و مجاورت حِجْر اسماعيل و كعبه به منزله كنار هم قرار گرفتن اسم و معنى تلقى مى شود. از اين رو لازم است شرح مختصرى پيرامون اسم و معنى ارائه دهيم.
اسم از ريشه «
وَسْم
» و «
سِمَة
» به معناى علامت يا نشانه گرفته شده و علت نام گذارى اش آن است كه معنى را به ما نشان مى دهد. چنانچه امام رضا (ع) در تعريف اسم فرمودند:
«وَ هِيَ دَلَالَةٌ عَلَي الْمُسَمَّي»(1)
«اسم، وسيله دلالت بر معنى مى باشد.»
با توجه به اين تعريف به خوبى مى توان دريافت كه اسم، به تنهايى فاقد خاصيت و اثر بوده و تنها، عامل دلالت بر معنايى است كه مشتمل بر خاصيت و اثر مورد نياز ماست. از اين رو در متون دينى از تمسك به اسامى و الفاظ، بدون توجه به معنا و حقيقت آن نهى گرديده و امام صادق (ع) عبادت اسم را مساوى با كفر به خداوند معرفى نموده و فرمودند:
«مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَي فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَي فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ
ص: 146
عَبَدَ الْمَعْنَي بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) حَقّاً» (1)
«هر كس اسم را بدون معنى بپرستد، كافر است و هر كس اسم و معنى را با هم بپرستد، مشرك است و هر كس معنى را بپرستد در حالى كه اسامى را بر اين معنى اطلاق نموده و خداوند را باصفاتى كه خود را به آنها وصف نموده، توصيف كند و با يقين قلبى، در پنهان و آشكار بر زبان جارى نمايد، در زمره
اصحاب اميرمؤمنان (ع) محسوب خواهد شد.»
ملازمه اسم و معنى در اعمال و مناسك حج، ظهور و بروز خاصى دارد. چرا كه حج، نام و نشانى براى ربوبيت الهى و ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است. چنانكه فرموده اند:
«نَحْنُ الْحَجُّ» (2)
«ما [حقيقت] حج هستيم.»
گرچه ملازمت ولايت اهل بيت (عليهما السلام) با حج، در تمامى اعمال و
مناسك اين فريضه الهى قابل مشاهده است اما امورى كه اين حقيقت را در حج آشكارتر مى نمايد، عبارتند از:
1. مجاورت حِجْر اسماعيل با كعبه
2. شكافته شدن ديوار كعبه به هنگام ولادت اميرمؤمنان (ع)
3. تكيه زدن حضرت ولى عصر (ع) بر حَجَرُالاسْوَد در هنگام ظهور
ص: 147
از آنجا كه انوار مقدسه اهل بيت (عليهما السلام) درصُلب اسماعيل (ع) قرار داشت، از اين رو خداوند حِجر اسماعيل را نماد و رمزواره ولايت قرار داد و كعبه و ولايت (يعنى اسم و معنى) را تواماً مطاف گرداند (1) و با اعلام همراهى حِجْر اسماعيل و كعبه، بر رابطه انكار ناپذير مناسك حج با ابعاد ولايت اهل بيت
(عليهما السلام) دلالت نمود. (2)
از امام صادق (ع) روايت شده است: هنگامى كه «
تُبَّعْ
» قصد نمود كعبه را خراب كند، خداوند او را عقوبت كرد و چون «
تُبَّعْ
» از علت بلائى كه بر او وارد شده بود پرسيد، اطرافيان او ساكنان (صاحبان) كعبه را فرزندان ابراهيم (ع) معرفى نموده و گفتند:
«لِأَنَّ الْبَلَدَ حَرَمُ اللَّهِ وَ الْبَيْتَ بَيْتُ اللَّهِ وَ سُكَّانَهُ (3) ذُرِّيَّةُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ» (4)
ص: 148
«زيرا (اين) شهر، حرم خدا و (اين) خانه، خانه خدا و ساكنان در آن، ذُرّيه (فرزندان) ابراهيم خليل (ع) هستند.»
اميرمؤمنان (ع) درباره ارتباط ميان كعبه و ذُرّيه و مشابهت ميان آنها فرمودند:
«انَّ اللَّهَ تَعَالَي قَدْ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً وَ كَذَلِكَ نَصَبَنِي عَلَماً»(1)
«هم چنانكه خداوند كعبه را عَلَم و نشانه اى (براى اراده و خواست خود) قرار داده (و مردم را به آن فراخوانده است) مرا نيز عَلَم و نشانه اى قرار داده است (تا براى برآوردن خواست خداوند نزد من آيند.)»
امام صادق (ع) ضمن برشمردن همانندى و هماهنگى حقوق ذُرّيه با حقوق
كعبه درباره بهره مندى از ثواب نگاه به كعبه فرمودند:
«مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ بِمَعْرِفَةٍ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِي عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفَاهُ هَمَّ الدُّنيا وَ الْآخِرَةِ» (2)
«هر كس با معرفت به كعبه بنگرد و همان حق و حرمتى كه براى كعبه قائل است، براى ما نيز قائل باشد، خداوند گناهان او را مى بخشد و گرفتارى او را در دنيا و آخرت كفايت مى كند.»
امام سجاد (ع) درباره شرط بهره مندى از حج و زيارت كعبه به زُهْرى فرمودند:
«مَنْ حَجَّ وَ وَالَي مُوَالِينَا وَ هَجَرَ مُعَادِينَا وَ وَطَّنَ نَفْسَهُ عَلَي طَاعَتِنَا ثُمَّ حَضَرَ هَذَا الْمَوْقِفَ مُسَلِّماً إِلَي الْحَجَرِ الْأَسْوَد مَا قَلَّدَهُ اللَّهُ مِنْ أَمَانَتِنَا وَ وَفِيّاً بِمَا أَلْزَمَهُ مِنْ عُهُودِنَا فَذَلِكَ هُوَ الْحَاجُّ وَ الْبَاقُونَ هُمْ مَنْ قَدْ رَأَيْتَهُم ...» (3)
ص: 149
«هر كس حج بجاى آورد و با دوستان ما دوستى و از دشمنان ما دورى نمايد و خود را آماده اطاعت از ما كند و در موقف حج حاضر شود و امانت دارى و وفادارى خود را نسبت به ما خاندان به حَجَرُالاسْوَد عرضه كند، چنين كسى حج گزار محسوب مى شود، اما ساير مردم فقط همان (اجسام و اجسادى) هستند كه مى بينى.»
پس از اينكه ابراهيم (ع)، اسماعيل و هاجر را در مجاورت خانه خدا جاى داد، خداوند به او امر نمود كه حج به جاى آوَرَد و جبرئيل را مأمور نمود تا مناسك حج را به او تعليم دهد و سال بعد، ابراهيم (ع) را مأمور گرداند تا خانه
كعبه را بنا كند. (1) گرچه قبل از آن نيز مردم حدود كعبه را مى شناختند و حج به جاى مى آوردند. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:
«كَانَتِ الْعَرَبُ تَحُجُّ إِلَيْهِ وَ إِنَّمَا كَانَ رَدْماً إِلَّا أَنَّ قَوَاعِدَهُ مَعْرُوفَةٌ» (2)
«اعراب به زيارت خانه مى آمدند در حالى كه ديوارهايش ريخته بود اما اركان آن معلوم و شناخته شده بود.»
پس از اين، ابراهيم (ع) كعبه را دوباره بنا نمود و خداوند او را مأمور گرداند تا كعبه را از ناپاكى ها پاك نمايد و به ابراهيم (ع) خطاب كرد:
ص: 150
«طَهِّرْ بَيْتِيَ» (1)
«خانه ام را پاك نما.» (2)
و در مرحله دوم به او و فرزندش اسماعيل (ع) امر نمود:
«طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِين» (3)
« (تو و اسماعيل) خانه ام را براى طواف كنندگان پاك كنيد.»
مقصود از اين تطهير، پاك كردن كعبه از پليدى هاى شرك بود كه همزمان با جاى گرفتن ذُرّيه ابراهيم (ع) در كنار خانه خداصورت پذيرفت.
روايت شده است كه اسماعيل (ع) در مجاورت كعبه از خداوند خواست كه او را از گرماى سوزان مكه كه آزرده خاطرش كرده بود، ايمن گرداند. خداوند به
ص: 151
اسماعيل (ع) وحى كرد:
«أَنِّي أَفْتَحُ لَكَ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فِي الْحِجْرِ يَجْرِي لَكَ الرَّوْحُ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(1)
«من يكى از درهاى بهشت را به روى تو در حِجْر باز مى كنم تا نسيم خنك آن تا قيامت بر (حِجر) تو جريان يابد.»
با توجه به اينكه اسماعيل (ع) پدر اهل بيت (عليهما السلام) و «حِجْر اسماعيل»،
جايگاه ذُرّيه اوست، از اين رو نسيمى كه تا قيامت از بهشت به سوى حِجْر مى وزد و ساكنان و پناهندگان آن را از طراوت خود برخوردار مى كند، نشان مى دهد كه خداوند راحتى و آرامش (ناشى از اين نسيم) را بر كسانى حاكم مى گرداند كه به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه «حِجْر اسماعيل» نماد آن است، پناه برده باشند. از اين رو رسول خدا (ص) فرمودند:
«إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ ... لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِيٍّ وَ وَلَايَتِهِ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ ربَعْدِه» (2)
«به درستى كه آرامش و راحتى ... شامل حال كسانى مى شود كه ولايت و امامت على بن ابى طالب (ع) را پذيرا شده و تسليم او و اوصياء بعد از او گردند.»
ص: 152
قال رسول الله (ص): «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِخَمْسِمِائَةِ أَلْفِ عَامٍ» (بحار الانوار، ج 35،ص 10)
«خداوند، من و على را پانصد هزار سال قبل از آفرينش ساير موجودات از نورى واحد آفريد.»
بر اساس برخى روايات، فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب كه توفيق خدمت و سرپرستى پيامبر گرامى اسلام (ص) نصيب او و شوهرش شده بود، خرماى بسيار خوشبويى را در دست مبارك رسول اكرم (ص) ديد. رسول اكرم (ص) مقدارى از آن را ميل كرده و مقدارى را به آن بانوى بزرگوار عطا نمود تا به همراه ابوطالب تناول كنند
ص: 153
و تأكيد نمود كه پس از اداى شهادتين آن را ميل كنند. آن شب، نطفه مولود كعبه منعقد شد.(1)
نُه ماه گذشت و سرانجام انتظار فاطمه بنت اسد و ابوطالب براى تولد فرزندشان به سر آمد و روز دهم رجب فرا رسيد. در اين روز عباس بن
عبدالمطلّب، عموى پيامبر، كه در اطراف بيت الله الحرام نشسته بود، فاطمه بنت اسد را در كنار كعبه مشاهده كرد، در حالى كه آثار وضع حمل در وى نمايان بود
و دست به سوى آسمان برداشته و چنين مى گفت: خدايا! من به تو و پيامبران و كتاب هايى كه با ايشان فرستادى و به كلام حقّ جدّم ابراهيم (ع) كه بنا كننده كعبه است، ايمان دارم. خدايا تو را به اين خانه با عظمت و بنا كننده آن و اين فرزندى كه در رَحِم دارم و مونس من است و با من سخن مى گويد و از آيات و نشانه هاى بارز توست، قسم مى دهم كه با تولد او مرا مسرور و شادمان گردانى. (2)
باب مُستجار، قسمتى از ديوار غربى كعبه نزديك ركن يمانى است كه به اذن الهى شكافته شد و فاطمه بنت اسد از آنجا وارد كعبه شد. عباس بن عبدالمطّلب مى گويد: قسمتى از ديوار پشت كعبه مانند پرده اى كه به تدريج باز شود، گشوده
ص: 154
شد و فاطمه بنت اسد به درون كعبه شتافت و خداوند او را براى تولد فرزند كعبه ميهمان خود گرداند. سپس ديوار خانه مسدود گرديد. دو شب سپرى شد و شبى كه قرار بود فرداى آن، بهترين مولود عالم بعد از رسول خدا (ص) متولد گردد، همه چيز دگرگون شد.
«أَشْرَقَتِ السَّمَاءُ بِضِيَائِهَا وَ تَضَاعَفَ نُورُ نُجُومِهَا وَ أَبْصَرَتْ مِنْ ذَلِكَ قُرَيْشٌ عَجَباً فَهَاجَ بَعْضُهَا فِي بَعْض»
«آسمان نورانى و ستارگان بسيار درخشنده شدند و قريش با شگفتى به اطراف
مى نگريستند و هيجان زده علت آن را از يكديگر جويا مى شدند.»
ابوطالب كه از شادى و سرور، آرام و قرار نداشت در كوچه هاى مكه راه
مى رفت و فرياد سر مى داد:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ تَمَّتْ حُجَّةُ اللَّه» (1)
«اى مردم، حجت خدا (بر شما) كامل گرديد.»
روز سيزدهم رجب، فاطمه بنت اسد، از محلى كه وارد خانه خدا شده بود، خارج شده و نوزاد پاك و مُنوّرش را به همگان نشان داد. (2) شور و غوغايى در
ص: 155
ميان مردم ظاهر شد. در اين هنگام فاطمه بنت اسد به سخن درآمده و گوشه اى از اسرار ميهمانى سه روزه خويش را براى مردم بيان نموده و گفت: خداوند مرا به فضيلت ميهمانى و تولد فرزندم در خانه خويش، بر همه زنان عالم برترى داده و در اين سه روز مرا از ميوه ها و روزى هاى بهشتى اطعام نمود و فرزندم به محض تولد چنين بر زبان راند:
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَصِيُّ مُحَمَّدٍ
رَسُولِ اللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ يَخْتِمُ اللَّهُ النُّبُوَّةَ وَ بِي يُتِمُّ الْوَصِيَّةَ وَ أَنَا أَمِيرُالْمُؤْمِنِين» (1)
«شهادت مى دهم خدايى جز پروردگار يگانه نيست و محمد (ص) رسول او و على، وصى رسول الله است و خداوند به سبب رسولش، نبوت را و به سبب من كه اميرمؤمنان هستم، وصايت را پايان مى دهد.»
فاطمه بنت اسد ادامه داد: وقتى مى خواستم از كعبه خارج شوم، هاتفى ندا
داد: فاطمه! فرزندت را على نام گذار كه او را از قدرت و جلالت خويش آفريدم و نامش را از عُلُوّ خود گرفتم و به آداب خويش تأديب نمودم و او بعد از پيامبرم محمد (ص)، بر مردم امام خواهد بود. در اين هنگام پيامبر (ص) نزد فاطمه بنت اسد رفته و بهصورت نورانى مولود كعبه نگريست. على (ع) چشمان خويش را گشود
ص: 156
و با ديدن پيامبر (ص) كه نور و سِرشت خِلقتش قبل از ايجاد عالم با او يكسان بود، لبخند شادى بر چهره اش نمايان شد و اين كلام رسول خدا (ص) را تداعى بخشيد كه فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِخَمْسِ مِائَةِ أَلْفِ عَامٍ» (1)
«خداوند، من و على را پانصد هزار سال قبل از آفرينش ساير موجودات از نورى واحد آفريد.»
نكته و اشاره
گشوده شدن ديوار كعبه (كه محل آن، مُستجار خوانده مى شود) نماد بى تابى و اشتياق كعبه براى روبرو شدن با حقيقت و معناى خود، يعنى اميرمؤمنان (ع) و
همراهى با اوست. چرا كه كعبه به اعتبار ولايت اميرمؤمنان (ع) ابزار بهره مندى از
ربوبيت و مغفرت الهى بوده و بدون آن از آثار و ثمرات وعده داده شده، خالى و تهى است.
امام سجاد (ع) درباره فضيلت باب مستجار و اجابت دعا در آن فرمودند: هنگامى كه آدم (ع) به زمين فرود آمد، به دور خانه طواف نمود و همين كه به
(باب) مستجار رسيد، دستانش را به سوى آسمان بلند نموده، عرضه داشت:
«يَا رَبِّ اغْفِرْ لِي فَنُودِيَ أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَكَ قَالَ يَا رَبِّ وَ لِوُلْدِي قَالَ فَنُودِيَ يَا
ص: 157
آدَمُ مَنْ جَائَنِي مِنْ وُلْدِكَ فَبَاءَ بِذَنْبِهِ بِهَذَا الْمَكَانِ غَفَرْتُ لَهُ» (1)
«پروردگارا! از من درگذر، ندا آمد: تو را بخشيدم. آدم (ع) گفت: فرزندانم را چطور؟ وحى شد: اى آدم! هر كس از فرزندانت كه به نزد من بيايد و در اين مكان به گناه خود اعتراف و اقرار كند، او را مى بخشم.»
و در حديث ديگر از امام باقر (ع) روايت شده است: هنگامى كه آدم (ع) در طواف، خود را به ديوار مستجار رسانده و تضرع نمود، ندا آمد:
«يَا آدَمُ مَنْ بَاءَ بِذَنْبِهِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ حَيْثُ بُؤْتَ أَنْتَ بِذَنْبِكَ هَاهُنَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ»
«اى آدم! هركس از فرزندانت كه مانند تو (پس از انجام مناسك حج) در اين مكان از گناهش توبه كند، خداوند او را خواهد بخشيد.» (2)
باب مستجار كه در زمان حضرت ابراهيم (ع) در مقابل درِ كنونى كعبه ساخته شده بود، آنقدر داراى اهمّيت است كه رسول خدا (ص) درباره آن به عايشه فرمودند:
«يَا عَائِشَةُ لَوْ لَا أَنَّ قَوْمَكَ حَدِيثُو عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ (وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَي حَدِيثُو عَهْدٍ بِكُفْرٍ وَ فِي رِوَايَةٍ حَدِيثُو عَهْدٍ بِشِرْكٍ) فَأَخَافُ أَنْ تُنْكِرَ قُلُوبُهُمْ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ وَ أَلْزَقْتُهَا بِالْأَرْضِ وَ جَعَلْتُ لَهَا بَابَيْنِ بَاباً شَرْقِيّاً وَ بَاباً غَرْبِيّاً فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إِبْرَاهِيم» (3)
«عايشه! اگر قوم تو به جاهليت (يا به روايتى به كفر يا شرك) نزديك نبودند و از دگرگونى ايمان آنها نمى ترسيدم، فرمان مى دادم كعبه را ويران كنند و آنچه از آن خارج شده به آن بازمى گرداندم و آن را با خاك يكسان مى ساختم و برايش درِ شرقى
ص: 158
و غربى قرار ميدادم و به اساس و پايه (اى كه) ابراهيم (ع) (بنا نمود) مى رساندم.»
از امام صادق (ع) در اين باره روايت شده است:
«فَكَانَ إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ ... هَيَّئَا لَهُ بَابَيْنِ بَاباً يُدْخَلُ مِنْهُ وَ بَاباً يُخْرَجُ مِنْه» (1)
«ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) ... براى كعبه دو در فراهم نمودند: يك در براى وارد شدن و يك در براى خارج شدن.»
و در حديث ديگرى از آن حضرت روايت شده است:
«فَلَمَّا بَنَى جَعَلَ لَهُ بَابَيْنِ بَاباً إِلَى الْمَشْرِقِ وَ بَاباً إِلَى الْمَغْرِبِ وَ الْبَابُ الَّذِي إِلَى الْمَغْرِبِ يُسَمَّى الْمُسْتَجَارَ» (2)
«پس از اينكه (ابراهيم (ع) كعبه را) بنا كرد، براى آن دو درب قرار داد. درى به سوى مشرق و درى به سوى مغرب كه درب مغرب، مستجار خوانده مى شود.»
نكته مهم
بسته شدن باب مستجار، پيامى عجيب و پيوندى عميق با دور شدن مقام ابراهيم از ديوار كعبه دارد. زيرا كعبه اى كه در آن به ولايت، دعوت نشود و باب
ورودصاحبان و ساكنان كعبه كه ذريه اند، بر روى آنها بسته شده باشد، از اعتقاد و عمل نادرست و غلبه گناه بر انسان ها به عنوان ابزار آرامش خبر مى دهد.
ص: 159
حجرالاسود
«أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاة» (الكافي، ج 4،ص 184)
«امانت خود را ادا كردم و نسبت به پيمانم تجديد عهد نمودم تا به وفاى عهدم، شهادت دهى.»
» سنگ سياه رنگ و بيضى شكلى است كه اكنون در ارتفاع يك و نيم مترى از سطح زمين قرار دارد. قطر اين سنگ سى سانتى متر بوده و در پوششى از نقره قرار گرفته و در آن هشت نقطه قرمز رنگ ديده مى شود. علت شكستگى روى اين سنگ نيز آسيب هايى است كه در طول زمان بر آن وارد شده است. در روايت آمده است: هنگامى كه حَجَرُالاسْوَد به همراه آدم (ع) به زمين فرود
ص: 160
آمد، بسيار سفيد و شفاف بود اما بر اثر تماس با گناهكاران به رنگ سياه در آمد. (1)
حَجَرُالاسْوَد به استناد بسيارى از احاديث،صورت مُلكى و نمادينِ فرشته اى است كه مأمور نگهدارى پيمان هاى الهى بوده و بيش از همه فرشتگان نسبت به
محمد و آل محمد (عليهما السلام) اظهار محبت نموده و قبل از آنها به ربوبيت خداوند و رسالت رسول (ص) و ولايت اميرمؤمنان (ع) اقرار كرده است. اين فرشته در
بهشت همراه آدم (ع) بود و همواره او را متذكر عهد و ميثاق الهى مى نمود و پس از رانده شدن آدم (ع) از بهشت، خداوند اين فرشته را به شكل دُرّى نورانى درآورد تا اين پيامبر بزرگ را نسبت به عامل خروجش از بهشت آگاه نمايد و او
را بر جبران نقض عهدى كه مرتكب شده بود، يارى دهد.(2)
بر مبناى آنچه گفته شد، حَجَرُالاسْوَد نماد و نشانى است كه عهد الهى را به انسان ها يادآورى نموده و آنها را به تجديد پيمان با خداوند و عزيمت بر وفاى به عهد، سوق مى دهد. چنانكه آدم (ع) به سبب نقض عهد، چهل بامداد گريست و
ص: 161
پس از توبه، نزد حَجَرُالاسْوَد رفته و عرضه داشت:
«أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاة» (1)
«امانت خود را ادا كرده و به پيمانم عمل نمودم تا بر وفاى به عهدم، شهادت دهى.»
خداوند نيز براى اينكه توبه از پيمان شكنى را سنت نمايد، به جبرئيل امر نمودكه حَجَرُالاسْوَد را در ركن كعبه جاى دهد تا مردم در آن ضلع، با خداوند تجديد عهد نمايند و با توبه از گناه، به عهدى كه با خدا بسته اند، وفا نموده و آن را بر حَجَرالاسود عرضه نمايند. چنانكه آدم (ع) چنين كرد كه حكايت آن در كلام امام صادق (ع) چنين آمده است:
«لَمَّا نَظَرَ آدَم مِنَ الصَّفَا وَ قَدْ وُضِعَ الْحَجَرُ فِي الرُّكْنِ كَبَّرَ اللَّهَ وَ هَلَّلَهُ وَ مَجَّدَهُ
فَلِذَلِكَ جَرَتِ السُّنَّة» (2)
«چون آدم (ع) از روى كوهصفا به حَجَرُالاسْوَد كه در ركن كعبه قرار گرفته بود نگريست، تكبير، تهليل و تمجيد گفت. به همين سبب اين عمل (يعنى گفتن «الله اكْبَر» و «لا الَه الّا الله» به هنگام مواجه شدن با حَجَرُالاسْوَد) سنّت شد.»
امام باقر (ع) نيز درباره تجديد پيمان الهى فرمودند: هرگاه وارد مسجدالحرام شدى و مقابل حَجَرُالاسْوَد قرار گرفتى، بگو:
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ كَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ وَ بِاللَّاتِ وَ الْعُزَّي وَ بِعِبَادَةِ الشَّيْطَانِ وَ بِعِبَادَةِ
ص: 162
كُلِّ نِدٍّ يُدْعَي مِنْ دُونِ اللَّه» (1)
«شهادت مى دهم كه جز پروردگار يگانه معبود و شريكى وجود ندارد و محمد (ص) بنده و رسول اوست. به خداوند ايمان آورده و به طاغوت و لات و عُزّى و عبادت شيطان و آنچه جز خداوند عبادت مى شود، كافرم.»
از آنجا كه لازمه عرضه و اعلام وفاى به عهد الهى نزد حَجَرُالاسْوَد، دورى از انديشه و ولايت شيطان و بت هايى است كه در برابر خداوند پرستش مى شود، از اين رو بدون برائت از ولايت ابليس و خلفاى او، وفاى به عهد الهى و عرضه آن بر حَجَرُالاسْوَد امكان پذير نمى باشد.
درباره اهمّيت حَجَرُالاسْوَد همين بس كه اين سنگ در ميان همه قبايل و فرقه هاى قبل از اسلام، با وجود اختلاف در اديان و مذاهب، داراى حرمت و احترام ويژه اى بوده است، به گونه اى كه هنگام تجديد بناى كعبه، همه قبايل
خواستار نصب حَجَرُالاسْوَد در جايگاه اصلى خود بودند و ميان آنها اختلاف پديد آمد و حتى نزديك بود به درگيرى خونين منتهى شود. اما سرانجام همه آنها اتّفاق نظر كردند تا اولين كسى كه به مسجد وارد مى شود، به عنوان حَكَم و داور انتخاب گردد. ديرى نگذشت كه:
«دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ؛ فَلَمَّا أَتَاهُمْ أَمَرَ بِثَوْبٍ فَبَسَطَ ثُمَّ وَضَعَ الْحَجَرَ فِي وَسَطِهِ ثُمَّ أَخَذَتِ الْقَبَائِلُ بِجَوَانِبِ الثَّوْبِ فَرَفَعُوهُ ثُمَّ تَنَاوَلَهُ فَوَضَعَهُ فِي مَوْضِعِهِ» (2)
«رسول خدا (ص) وارد شد و به آنها امر نمود تا جامه اى آوردند، سپس آن را گشود
ص: 163
و حَجَرُالاسْوَد را در ميان آن قرار داد و قبايل مختلف، كناره هاى پارچه را گرفته، حَجَرُالاسْوَد را از زمين بلند نمودند. سپس رسول خدا (ص) آن را برداشت و در جايگاهش قرار داد.» 0(1)
در روايات آمده است كه استلام حَجَر (دست كشيدن به حَجَرُالاسْوَد) انسان ها را در موضع بيعت با رسول خدا (ص) قرار مى دهد و نماد پيمان با او در قبول
ص: 164
ولايت اوصياء و عمل به دستورات دينى است. چنانكه ابن عباس به نقل از رسول اكرم (ص) چنين روايت مى كند:
«وَ لَيَبْعَثَنَّهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانٌ وَ شَفَتَانِ وَ عَيْنَانِ وَ لَيُنْطِقَنَّهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِلِسَانٍ طَلْقٍ ذَلْقٍ يَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ بِحَقٍّ وَ اسْتِلَامُهُ الْيَوْمَ بَيْعَةٌ لِمَنْ لَمْ يُدْرِكْ بَيْعَةَ رَسُولِ اللَّهِ؛» (1)
«به تحقيق كه خداوند در قيامت حَجَرُالاسْوَد را در حالى محشور مى كند كه داراى زبان و دهان و چشم است و خداوند او را با زبانى گشاده و گويا به سخن مى آورد تا بر كسانى كه از روىصدق، آن را لمس كردند، گواهى دهد و دست كشيدن بر اين سنگ، به منزله بيعت با رسول خدا (ص) براى كسانى است كه در زمان بيعت با او نبوده اند.»(2)
استلام حَجَرُالاسْوَد و دست كشيدن بر آن، نشانه وفاى به عهد عالم ذَرّ و عمل
به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه منشأ تلاطمات روحى را رذايل نفسانى و اسباب آرامش را يقين به وعده هاى الهى و عمل به دستورات دينى
معرفى مى كند. بر خلاف شيطان و ياران او كه منشأ ناآرامى را ديگران دانسته
ص: 165
و راه دست يابى به آرامش را ستيزه جويى با آنها و يا ارتكاب انواع معاصى بيان مى كنند. از اين رو رسول اكرم (ص) درباره اسرار استلام حَجَرُالاسْوَد و تجديد ميثاق نزد آن فرمودند:
«الْحَجَرُ يَمينُ اللهِ فِي الْأَرضِ فَمَنْ مَسَحَ يَدَهُ عَلَى الْحَجَرِ فَقَدْ بَايَعَ اللهُ انْ لا يَعْصِيَهُ» (1)
«حجرالاسود، (به منزله) دست خدا در روى زمين است. هر كس بر حجرالاسود دست بگذارد (با اين عمل خود) با خداوند عهد بسته است كه هرگز (با) گناه و نافرمانى (خود را آرام) نكند.»
از اين حديث به خوبى فهميده مى شود كه مقصود از عرضه امانت و تجديد عهد با خداوند، اعلام عزيمت بر ترك گناه و دورى از معصيت است (كه براى ايجاد آرامش روحى و رفع ناآرامى هاى قلبىصورت مى گيرد.)
در حديث ديگرى آمده است:
«... وَ اللَّهِ يَشْهَدُ بِالْخَفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ الْكُفْرِ» (2)
«به خدا سوگند! (حَجَرُالاسْوَد) بر پيمان شكنى و انكار و كفر، گواه و شاهد است.»
با توجه به آنچه ذكر گرديد، مى توان دريافت كه مصافحه با حَجَرُالاسْوَد، به منزله مصافحه با ذات اقدس الهى بوده (3) و به اين علت فرض شده كه انسان ها با
ص: 166
اقرار و اعتراف به گناه خود، ريشه پيمان شكنى و نقض عهد را از وجود خود خارج نموده و به احكام الهى عمل نمايند. احكامى كه انسان را مكلف مى كند تا پيام تربيتى الهى را دريافت نموده و پس از دست يابى به آرامش، آن را به ديگران انتقال دهد و با وفاى به عهد الهى، خود و اطرافيانش را از ثمرات ربوبيت الهى برخوردار گرداند.
از آنجا كه ثمره حج ايجاد امنيت براى خود و اطرافيان است، از اين رو اهل بيت (عليهما السلام) از استلام حجرالاسود به هنگام ازدحام جمعيت كه سبب سلب امنيت مى شود، نهى نموده اند. چنانكه محمّد بن عُبَيدالله مى گويد: از امام رضا (ع) سؤال شد كه آيا مى توان براى استلام حجرالاسود (درصورت ازدحام جمعيت) با مردم درگير شد؟ حضرت فرمودند:
«إِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَأَوْمِ إِلَيْهِ إِيمَاءً بِيَدِكَ» (1)
«اگر در اطراف حجرالاسود ازدحام بود (به جاى استلام حجر) با دست به
سوى آن اشاره كن.»
سَيفِ تَمّار مى گويد: به حجرالاسود آمدم و با ازدحام جمعيت روبرو شدم.
ص: 167
در آنجا با يكى از هم اعتقادان خود مواجه شدم و از او در اين باره پرسيدم. پاسخ داد: چاره اى جز استلام حجر ندارى. خدمت امام صادق (ع) رسيده و از ايشان در اين باره سؤال نمودم. حضرت فرمودند:
«إِنْ وَجَدْتَهُ خَالِياً وَ إِلَّا فَسَلِّمْ مِنْ بَعِيدٍ» (1)
«اگر حجرالاسود را فاقد ازدحام يافتى، استلام نما و در غير اينصورت از دور به آن سلام بده.»
در روايات پيشوايان معصوم (عليهما السلام) آمده است كه خداوند استلام حجرالاسود را نماد وفاى به عهد الهى و عامل شفاى بيمارى ها قرار داده است، اما گناه بندگان و نقض عهد آنها، سفيدى حجرالاسود را به سياهى مُبدّل گرداند و شفا را از استلام حجر سلب نمود تا همگان دريابند مادامى كه به عهد الهى وفا نكنند، از آثار وعده داده شده در لمس كردن حجرالاسود برخوردار نخواهند گرديد.
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«وَ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَني آدَم وَ لَوْ لَا مَا مَسَّهُ مِنْ أَرْجَاسِ الْجَاهِلِيَّةِ مَا مَسَّهُ ذُو عَاهَةٍ إِلَّا بَرَأَ» (2)
«رنگ حَجَرُالاسْوَد سفيدتر از شير بود، اما به سبب گناهان بنى آدم، سياه و تيره شد و اگر نبود آلودگى هاى جاهليت كه به آن رسيده، هيچ بيمارى آن را لمس
ص: 168
نمى كرد مگر اينكه شفا مى يافت.» (1)
امام باقر (ع) فرمودند: حضرت مهدى (ع) پس از ظهور در مكه:
«يُسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَي الْحَجَرِالْأَسْوَد» (2)
«پشتش را به حَجَرُالاسْوَد تكيه مى دهد.»
و پس از حمد الهى و مُحاجّه با مردم، خطاب به آنها مى فرمايد:
«لَا تَخْذُلوُنَا وَ انْصُرُونَا يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ» (3)
«ما را وامگذاريد و يارى دهيد تا خداوند شما را يارى كند.»
درخواست يارى و نصرت حضرت ولى عصر (ع) از مردم در حال تكيه زدن بر حَجَرُالاسْوَد، بيانگر اين مطلب است كه آن حضرت به پشتوانه و دلگرمى وفاى ياران خود به عهد الهى (كه حَجَرُالاسْوَد بر آن گواه و شاهد است) ظهور نموده و مفاسد را برطرف مى نمايد. چنانكه آن حضرت در توقيع مبارك خود به شيخ مفيد، پس از عرضه شكر وجود او به درگاه پروردگار، فرمودند:
«لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَي اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ
عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا»
ص: 169
«اگر شيعيان ما كه خداوند آنها را به طاعت خود موفق گرداند، به عهدى كه با
خدا بسته بودند، وفا كنند هرگز از فيض ديدار ما محروم نمى شوند.» (1)
ديدارى كه نقطه آغاز آن حطيم، يعنى فاصله ميان حَجَرُالاسْوَد و مقام است كه درباره اش فرمودند:
«فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّه» (2)
« (ياران ولى عصر (ع)) بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند درحالى كه با او پيمانى از رسول خدا (ص) است.»
ص: 170
ص: 171
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمينَ» (سوره آل عمران، آيه 96)
«به يقين نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شده، خانه اى است در مكه كه مبارك بوده و براى جهانيان (مايه) هدايت است.»
پروردگار عالم براى شكل ظاهرى خانه خود، آن قدر اهمّيت قائل است كه الگوى آن را تعيين نموده و نزد آدم (ع) فرستاد و به او دستور داد تا طبق اين الگو، كعبه را پى ريزى كند و چيزى بر آن نيفزوده و از آن نكاهد. (1)چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«أَنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ إِلَي آدَمَ فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَي مَكَانِ الْبَيْتِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ غَمَامَةً فَأَظَلَّتْ مَكَانَ الْبَيْتِ فَقَالَ يَا آدَمُ خُطَّ بِرِجْلِكَ حَيْثُ أَظَلَّتْ هَذِهِ الْغَمَامَةُ فَإِنَّهُ
سَيَخْرُجُ لَكَ بَيْتٌ مِنْ مَهَاةٍ»(2)
«خداوند جبرئيل را در مكان كعبه نزد آدم (ع) فرستاد و ابرى را گسيل داشت تا بر خانه سايه بيفكند. جبرئيل گفت: اى آدم! حدودى را كه اين ابر بر آن سايه افكنده
ص: 172
است، با پاى خود خطكشى كن كه به زودى خيمه اى از بلور براى تو خارج خواهد شد.»(1)
خداوند الگو و محدوده كعبه را توسط جبرئيل براى آدم (ع) مشخص، و با محصور نمودن ابعاد آن، (2) ظرفيت و گنجايش كعبه را معلوم نمود و به اين ترتيب
آشكار گرداند كه تعداد معتقدان و عاملان به ربوبيت الهى (كه به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) متمسك مى شوند) بر مبناى علم خداوند مشخص بوده و مشمول افزايش يا كاهش نمى شود. (3) چنانكه امام سجاد (ع) فرمودند:
ص: 173
«قَدْ أَخَذَ اللهُ ميثاقَ شِيعَتِنَا مَعَنَا عَلَي وَلَايَتِنَا لَا يَزِيدُونَ وَ لَا يَنْقُصُونَ»(1)
«خداوند نسبت به ولايت ما خاندان، از شيعيانمان كه نه زياد مى شوند و نه كم، عهد و پيمان گرفت.»
و در حديث ديگر فرمودند:
«هُمْ مَعْدُودُونَ مَعْلُومُونَ لَا يَزِيدُ رَجُلٌ وَ لَا يَنْقُص رَجُلٌ» (2)
«اهل ايمان شمرده شده و معلومند نه يك نفر بر آنها افزوده مى شود و نه كسى از آنها كاسته مى شود.»
طبق متون دينى، فرشتگان اولين پايه گذاران كعبه بودند. چنانكه امام باقر (ع) فرمودند:
«أَمَرَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ أَنْ تَبْنِيَ فِي الْأَرْضِ بَيْتاً لِيَطُوفَ بِهِ مَنْ أَصَابَ ذَنْباً مِنْ وُلْدِ آدَمَ
كَمَا طَافَتِ الْمَلَائِكَةُ بِعَرْشِهِ فَيَرْضَي عَنْهُمْ كَمَا رَضِيَ عَنْ مَلَائِكَتِهِ فَبَنَوْا مَكَانَ الْبَيْتِ
بَيْتاً رُفِعَ زَمَنَ الطُّوفَانِ ... وَ عَلَي أَسَاسِهِ وَضَعَ إِبْرَاهِيمُ (ع) بِنَاءَ الْبَيْت ...»(3)
«خداوند به فرشتگان دستور داد خانه (كعبه) را در زمين بنا كنند تا هركس از فرزندان آدم (ع) مرتكب گناه شد، (به نشانه توبه) به دور آن خانه طواف كند تا خدا از او راضى شود همانگونه كه فرشتگان در عرش طواف نمودند و خداوند از آنها راضى گرديد. پس در اين موضع، خانه اى را بنا نمودند كه در زمان طوفان نوح (ع) به آسمان برده شد و ناپديد گرديد ... و ابراهيم (ع) كعبه را بر
ص: 174
اساس آن، تجديد بنا نمود.»
سپس آدم (ع) به همراه جبرئيل، به ساختن كعبه مكلف شد. به همين دليل از
امام باقر (ع) روايت شده است كه چون خداوند اراده نمود به جدايى ميان آدم (ع) و حوّا پايان دهد، دستور داد تا:
«هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَي آدَمَ بِالْخَيْمَةِ عَلَي مِقْدَارِ أَرْكَانِ الْبَيْتِ وَ قَوَاعِدِهِ فَنَصَبَهَا»(1)
«جبرئيل، براى آدم (ع) خيمه اى آورد كه به اندازه اركان و پايه هاى كعبه مساحت داشت و او آن خيمه را (بر اين اركان) استوار نمود.»
امام صادق (ع) در حديث ديگرى فرمودند: پس از فرود آمدن آدم (ع) به زمين، خداوند جبرئيل را نزد آدم (ع) فرستاد و
«أَمَرَهُ بِمَرَمَّةِ هَذَا الْبَيْتِ وَ هُوَ بِإِزَاءِ ذَلِكَ فَصَيَّرَهُ لِآدَمَ وَ ذُرِّيَّتِه» (2)
«او را به مرمت و بازسازى خانه امر نمود درحالى كه كعبه در جاى قبلى خود قرار داشت و خداوند آن را به آدم (ع) و ذريه اش اختصاص داد.»
پس از گذشت سال هاى متمادى، حضرت ابراهيم (ع) مأمور شد تا كعبه را به كمك اسماعيل (ع) تجديد بنا كند. چنانكه در قرآن به اين مطلب اشاره شده و آمده است:
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ» (3)
«و هنگامى كه ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) پايه هاى خانه را بالا مى بردند، [مى گفتند:] اى پروردگار ما! از ما بپذير كه درحقيقت تو شنواى دانايى.»
ص: 175
نكته شايان ذكر در آيه فوق اين است كه خداوند با تعبير «
يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ
» «ابراهيم (ع) پايه هاى خانه را بالا برد» از بناى كعبه ياد نموده كه نشان مى دهد حضرت ابراهيم (ع) پايه هاى كعبه را كه از قبل وجود داشته، مرتفع گردانده و تجديد بنا نموده است. (1)
طبق برخى روايات، خداوند حضرت ابراهيم (ع) را به تجديد بناى كعبه امر نمود و براى انجام اين كار، نسيمى (كه سكينه خوانده مى شد) به سوى او فرستاد. اميرمؤمنان (ع) در اين باره فرمودند:
«فَدَارَتْ عَلَي أُسِّ الْبَيْتِ الَّذِي بَنَتْهُ الْمَلَائِكَةُ فَوَضَعَ إِبْرَاهِيمُ (ع) الْبِنَاءَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ اسْتَقَرَّتْ عَلَيْهِ السَّكِينَةُ وَ كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَبْنِي وَ اسْماعيل يُنَاوِلُهُ الْحِجَارَةَ وَ يَرْفَعُ إِلَيْهِ
الْقَوَاعِدَ»(2)
«اين نسيم حركت نموده و در مكان خانه اى كه فرشتگان آن را بنا نمودند، قرار گرفت و ابراهيم (ع) سنگ ها را در جايى كه بر آن نسيم مى وزيد، مى چيد.
ابراهيم (ع) ديوار كعبه را بنا مى كرد و اسماعيل (ع) به او سنگ مى داد (و هم زمان با آن) اركان خانه را بالا مى آورد.»
ص: 176
خداوند، زائران كعبه را به كرامت هاى مضاعف خود وعده داده و از آنها خواسته است تا با يقين به رحمت بيكران الهى به بندگى روى آورده و با تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و عمل به دستورات دينى خواستار بهره مندى از آثار اين كرامت شوند. از اين رو خداوند، كعبه را اولين خانه براى اجتماع مردم قرار داده و فرموده است:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ (1) لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعَالمَينَ»
«به يقين نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شده، خانه اى است در مكه كه مبارك بوده و براى جهانيان (مايه) هدايت است.» (2)
مقصود از اولين خانه در آيه فوق، تقدم كعبه از نظر زمان، مكان، شرافت،
مرتبه و وضعيت بر ساير مكان ها در روى زمين است. (3) چنانكه از امام
ص: 177
باقر (ع) روايت شده است:
«لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَخْلُقَ الْأَرْضَ أَمَرَ الرِّيَاحَ فَضَرَبْنَ وَجْهَ الْمَاءِ حَتَّيصَارَ مَوْجاً ثُمَّ أَزْبَدَ فَصَارَ زَبَداً وَاحِداً فَجَمَعَهُ فِي مَوْضِعِ الْبَيْتِ ثُمَّ جَعَلَهُ جَبَلًا مِنْ زَبَدٍ ثُمَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ (1) مُبارَكاً» (2)
«هنگامى كه خداوند، خواست زمين را بيافريند، به بادها امر نمود. پس بادها بر آب وزيدند تا موج شده و مبدل به كف گرديد. سپس آن را در مكان كعبه گرد آورد و كوه هايى از كف ساخت و زمين را از زير آن گسترش داد و اين است معنى سخن خداوند كه فرمود: كعبه اولين خانه اى است كه براى مردم بنا شده و موجب بركت است.»(3)
ص: 178
در حديثى ديگر از امام باقر (ع) روايت شده است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهُ قَبْلَ الْأَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ فَدَحَاهَا مِنْ تَحْتِهِ» (1)
«خداوند، كعبه را قبل از خلقت زمين آفريد. سپس به آفرينش زمين پرداخت و آن را از زير كعبه گسترش داد.»
از آنجا كه كعبه، نماد حريم ربوبى و ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است، خداوند كعبه را در نقطه اى مركزى جاى داده تا از يكسان بودن مردم در مكلف بودن به ربوبيت الهى خبر دهد. در احاديث آمده است نخستين نقطه اى كه در روى زمين آفريده شد و از آن، مِنى، عرفات و مشعر به وجود آمد و سپس ساير بخش هاى زمين از آنجا گسترش يافت، مكان كعبه بود كه در وسط قسمت
خشكى زمين قرار گرفته و ساير خشكى ها بهصورت منظم، پيرامون آن واقع شد. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَةِ إِلَي مِنًي ثُمَّ دَحَاهَا مِنْ مِنًي إِلَي عَرَفَاتٍ ثُمَّ دَحَاهَا مِنْ عَرَفَاتٍ إِلَي مِنًي فَالْأَرْضُ مِنْ عَرَفَاتٍ وَ عَرَفَاتٌ مِنْ مِنًي وَ
مِنًي مِنَ الْكَعْبَةِ» (2)
«خداوند زمين را از زير كعبه به سوى مِنى گسترش داد. سپس آن را از مِنى تا
ص: 179
عرفات و از عرفات به مِنى گستراند، پس زمين از عرفات و عرفات از مِنى و مِنى از كعبه به وجود آمد.»
رسول خدا (ص) علت نام گذارى كعبه به اين نام را به مركزيت آن نسبت داده وفرمودند:
«سُمِّيَتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لِأَنَّهَا وَسَطُ الدُّنْيَا» (1)
«كعبه، از آن جهت كعبه ناميده شده كه در وسط دنيا قرار گرفته است.»
در حديث ديگرى امام رضا (ع) رمز و راز اين مطلب را آشكار نموده و فرمودند:
«وُضِعَ الْبَيْتُ فِي وَسَطِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ دُحِيَتِ الْأَرْضُ وَ لِيَكُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فِي ذَلِكَ سَوَاء» (2)
«بيت در وسط زمين قرار گرفته، زيرا آنجا همان محلّى است كه زمين از زير آن گسترش يافته (و از آن جهت در وسط قسمت خشكى زمين واقع شده) تا
اهل مشرق و مغرب در انجام اين فريضه يكسان باشند (و دورى و نزديكى اش به طور برابر ميان همه مردم تقسيم شود.)» (3)
ص: 180
طبق روايات، نخستين ساختار كعبه، خانه اى از بلور بوده كه به وسيله فرشتگان بر قواعد و اركانى (كه آنها بنا نموده بودند) استوار گرديده و در اختيار آدم (ع) قرار گرفته است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«كَانَ مَوْضِعُ الْكَعْبَةِ رَبْوَةً مِنَ الْأَرْضِ بَيضَاءَ تُضِي ءُ كَضَوْءِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ حَتَّي قَتَلَ ابْنَا آدَمَ أَحَدُهُمَاصَاحِبَهُ فَاسْوَدَّتْ» (1)
«محل خانه خدا نقطه اى برجسته بر زمين بود كه مانند تابش خورشيد و ماه درخشان بود تا اينكه يكى از فرزندان آدم (قابيل)، ديگرى (هابيل) را كشت. در اينجا بود كه رنگ كعبه سياه شد.»
از حديث فوق به خوبى فهميده مى شود كه سياهى رنگ كعبه كه به تبعيت سياهى و تاريكى مكان كعبه، حاصل شده است، نماد انديشه و نافرمانى قابيل است كه به سبب وصايت هابيل و قبول شدن قربانى اش، برآشفته گرديد و تصميم گرفت با قتل برادرش، خود را تسكين دهد. (2)
ص: 181
ص: 182
قالَ الباقر (ع): «مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ عَارِفاً بِحَقِّهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفَي مَا أَهَمَّهُ» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 204)
«هركس به سوى كعبه بنگرد در حالى كه نسبت به حق آن عارف باشد، خدا گناهانش را مى آمرزد و مهماتش را كفايت مى كند.»
از آنجا كه كعبه، به اعتبار ولايت و امنيت حاكم بر آن، قبله و حريم الهى است، آثار فراوانى براى آن ذكر شده و حتى نگاه به آن موجب نابودى خطاها و لغزش ها معرفى شده است. رسول خدا (ص) درباره فضيلت نگاه به كعبه (با توجه به اراده خداوند از آن) فرمودند:
«النَّظَرُ إِلَي الْكَعْبَةِ حِيَالَهَا يَهْدِمُ الْخَطَايَا هَدْماً»(1)
«نگاه كردن به كعبه از روبرو، خطاها و گناهان را به كلى ريشه كن مى كند.» (2)
ص: 183
امام صادق (ع) درباره فضيلت آمدن به كعبه فرمودند:
«مَنْ أَتَي هَذَا الْبَيْتَ يُرِيدُ شَيْئاً لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ اصابَهُ» (1)
«هر كس به كعبه (حج) آمده و اراده اش رسيدن به (وعده هاى الهى در) دنيا و آخرت باشد، به آن دست خواهد يافت.»
ابوحمزه ثمالى از امام سجاد (ع) پرسيد: چرا خداوند، خلق را از مشاهده (جمال و جلال) خود محروم نمود. حضرت در پاسخ فرمودند:
«لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي بَنَاهُمْ بُنْيَةً عَلَي الْجَهْلِ فَلَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَنْظُرُونَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَا كَانُوا بِالَّذِينَ يَهَابُونَهُ وَ لَا يُعَظِّمُونَهُ نَظِيرُ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ إِذَا نَظَرَ إِلَي بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَظَّمَهُ فَإِذَا أَتَتْ عَلَيْهِ أَيَّامٌ وَ هُوَ يَرَاهُ لَا يَكَادُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ إِذَا مَرَّ بِهِ وَ لَا يُعَظِّمُهُ ذَلِكَ التَّعْظِيمَ» (2)
«زيرا خداوند بنيان خلق را بر جهل سرشته است. (چرا كه مى داند) اگر مردم عظمت الهى را (مستقيماً) مشاهده كنند، در اينصورت براى او هيبت و عظمتى قائل نمى شوند. چنانچه هر يك از شما كه براى اولين بار به كعبه مى نگرد، آن را عظيم مى يابد، اما همين كه چند روز كعبه در معرض ديد او قرار مى گيرد، به آن نمى نگرد و (مانند گذشته) نزدش عظيم جلوه نمى كند.»
علامه مجلسى در ذيل حديث فوق مى گويد:
«لَوْ كَانَتْ مَبْذُولَةً لِعَامَّةِ النَّاسِ لَكَانَتْ لِعَدَمِ إِسْتِحْقَاقِهِمْ ذَلِكَ مُورِثاً لِتَهَاوُنِهِمْ بِرَبِّهِمْ أَوِ النَّظَرِ إِلَي آثَارِ عَظَمَتِهِ الَّتِي لَا تَظْهَرُ إِلّا لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ (عليهما السلام) كَنُزُولِ الْمَلَائِكَةِ وَ عُرُوجِهِمْ وَ مَوَاقِفِهِمْ وَ مَنَازِلِهِمْ وَ الْعَرْشِ وَ الْكُرْسِيِّ وَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ روَ غَيْرِهَا» (3)
ص: 184
« (صرف نظر از محال بودن رؤيت ذات اقدس الهى) اگر ديدن او يا نظاره آثار قدرت او نظير عروج و نزول فرشتگان و جايگاه آنها و مشاهده عرش، كرسى، لوح و قلم آن گونه كه براى پيامبران و جانشينان ايشان حاصل مى شود، ممكن گردد؛ در اينصورت عظمت پروردگار نزد مردم از ميان مى رفت و آن مقدار كه شايسته است، خداوند نزدشان عظيم جلوه نمى كرد. (اما نگاه به كعبه، با توجه به نماد بودن آن، ضرر و زيانى به هيبت و عظمت الهى وارد نمى آورد.)»
در برخى روايات براى نگاه به كعبه آثار و ثمرات فراوانى ذكر شده است تا مردم به درك اراده خداوند از كعبه و اعمال آن راغب شوند. چنانكه از امام صادق (ع) تعابير زيبايى چون روايات ذيل نقل شده است:
«إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي حَوْلَ الْكَعْبَةِ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ رَحْمَةٍ مِنْهَا سِتُّونَ لِلطَّائِفِينَ وَ أَرْبَعُونَ لِلْمُصَلِّينَ وَ عِشْرُونَ لِلنَّاظِرِين» (1)
«به راستى خداى پاك و منزه راصد و بيست رحمت در گرد كعبه است كه
شصت رحمت از آنِ طواف كنندگان و چهل رحمت از آنِ نمازگزاران و بيست رحمت از آنِ تماشاگران است.»
«مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ لَمْ يَزَلْ تُكْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ وَ تُمْحَي عَنْهُ سَيِّئَةٌ حَتَّي يَنْصَرِفَ بِبَصَرِهِ عَنْهَا»(2)
ص: 185
«هر كس به كعبه بنگرد، تا زمانى كه چشم خود را از آن برندارد، براى او ثوابى نوشته شده و گناهى از گناهانش محو مى شود.»
«وَ مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ عَارِفاً بِحَقِّهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفَي مَا أَهَمَّهُ» (1)
«و هر كس به سوى كعبه بنگرد در حالى كه نسبت به حق آن عارف باشد، خداوند گناهانش را مى آمرزد و مهماتش را كفايت مى كند.»
«مَنْ نَظَرَ إِلَي الْبَيْتِ إِيمَاناً وَ احْتِسَاباً نَظْرَةً وَاحِدَةً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ»(2)
«هر كس از روى اعتقاد و براى رسيدن به ثواب، يك بار به كعبه بنگرد، گناهان گذشته اش (دور و نزديك آن) بخشيده مى شود.»(3)
از امام رضا (ع) روايت شده است كه چون به مسجد وارد شدى به كعبه بنگرو بگو:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَ شَرَّفَكِ وَ كَرَّمَكِ وَ جَعَلَكِ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً مُبَارَكاً وَ هُدًي لِلْعَالَمِينَ» (4)
ص: 186
«خدايى را سپاس كه تو را عظمت و شرف و كرامت بخشيد و محل اجتماعى براى مردم و سرزمين امن و مبارك و هدايتى براى جهانيان ساخت.»
اجر و ثواب فراوانى كه خداوند در نگاه به كعبه براى بندگان خود در نظر گرفته، به خاطر اهميت شناخت حقوق كعبه است. چرا كه كعبه، حريم ربوبيت و نماد ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است و توجه به آن و اداى حقش، انسان ها را از اصلاح و تربيت ذات اقدس الهى و ساير ثمرات وعده داده شده در آن برخوردار مى نمايد.
ص: 187
ص: 188
قالَ الصادق (ع): «مَنْ أَتَي الْكَعْبَةَ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِي عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ مَكَّةَ إِلَّا وَ قَدْ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ كَفَاهُ اللَّهُ مَا يَهُمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ» (المحاسن، ج 1،ص 69)
«هر كس به زيارت كعبه آمده و به حق و حرمت ما اهل بيت مانند حق و حرمت كعبه معرفت داشته باشد، از مكه خارج نمى شود مگر آنكه گناهانش آمرزيده مى شود و خداوند امر دنيا و آخرتش را كفايت مى كند.»
خداوند براى اينكه نشان دهد داراى حريم تربيتى است، كعبه را بيت خود معرفى كرده و انسان ها را به طواف آن موظف نموده است تا اراده او را از حج و پا نهادن در حريم تربيتى (كه با تمسك به ولايت على بن ابى طالب (ع) حاصل مى شود) درك كنند و براى تحقق اين منظور، مناسك حج را (با توجه به اراده الهى
ص: 189
از آن) بجاى آورده و ابعاد ربوبيت را دريابند و بدون بهانه و توجيه به آن تن دهند. به همين دليل، مردم بايد علاوه بر شناخت احكام و حقوق كعبه، نسبت به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) (كه مُسَمّاى كعبه اند) معرفت پيدا كنند و با عمل به دستورات دينى از ثمرات ربوبيت الهى برخوردار شوند. چنانكه در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم:
«مَنْ أَتَي الْكَعْبَةَ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِي عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ مَكَّةَ إِلَّا وَ قَدْ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ كَفَاهُ اللَّهُ مَا يَهُمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ ...» (1)
«هر كس به زيارت كعبه آيد و به حق و حرمت ما خاندان مانند حق و حرمت كعبه معرفت يابد، از مكه خارج نمى شود مگر آنكه گناهانش آمرزيده مى شود و خداوند امر دنيا و آخرتش را كفايت مى كند.» (2)
حق و حرمت اهل بيت (عليهما السلام) همان حقيقتى است كه خداوند از بنا نمودن كعبه و قرار دادن احكام و حقوق براى خانه خود، اراده نموده و حج و ساير اعمال را بدون شناخت و اداى اين حق، فاقد اثر معرفى نموده است. چنانكه امام
ص: 190
باقر (ع) فرمودند:
«وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداًصَفَّ قَدَمَيْهِ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ قَامَ اللَّيْلَ مُصَلِّياً حَتَّي يَجِيئَهُ النَّهَارُ وَصَامَ النَّهَارَ حَتَّي يَجِيئَهُ اللَّيْلُ وَ لَمْ يَعْرِفْ حَقَّنَا وَ حُرْمَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئاً أَبَداً» (1)
«به خدا قسم اگر بنده اى در حطيم (فاصله حَجَرُالاسْوَد تا درِ كعبه و مقام) به پاى ادب بايستد و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى كند اما حق ما را نشناسد، خداوند هيچ يك از اعمالِ او را نخواهد پذيرفت.»
از امام باقر (ع) نيز روايت شده است كه اگر بنده اىصد سال خدا را بپرستد و روزها را به روزه و شب ها را به عبادت سپرى كند در حالى كه:
«جَاهِلًا لِحَقِّنَا لَمْ يَكُنْ لَهُ ثَوَاب» (2)
«به حق ما خاندان جاهل باشد، هيچ ثوابى نخواهد داشت.»
و امام سجاد (ع) درباره چنين شخصى فرمودند:
«لَقِيَ اللَّهَ بِغَيْرِ وَلَايَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئاً» (3)
«اگر بدون ولايت ما از دنيا برود، عملش هيچ نفعى به حال او نخواهد داشت.» (4)
ص: 191
امام باقر (ع) در تفسير آيه «
سيروُا فيهَا لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ
» (1) به قتاده فرمودند: اى قتاده! هركس با توشه و هزينه حلال، به قصد زيارت كعبه خارج شود و حق ما را بشناسد، قلبش به ما متمايل خواهد شد. چنانكه خداوند (از زبان ابراهيم (ع)) مى گويد:
«فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» (2) «وَ لَمْ يَعْنِ الْبَيْتَ فَيَقُولَ إِلَيْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ (ع) الَّتِي مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا» (3)
«قلوب مردم را به ذُرّيه متمايل كن. حضرت در ادامه فرمودند: مقصود او تمايل به بيت نبود تا (به جاى «اليهم») بگويد: «اليه». به خدا قسم! مقصود از دعوت ابراهيم (ع) ما خاندان هستيم كه هركس به ما روى آورد، حجش پذيرفته شده وگرنه قبول نخواهد شد.» (4)
امام باقر (ع) در اين حديث، به قتاده فهماند كه كعبه به اعتبار ولايت اهل بيت
ص: 192
(عليهما السلام) محل طواف است. چنانكه ابراهيم (ع) عرضه داشت:
«پروردگارا! قلوب مردم را به ذُرّيه (
إِلَيْهِمْ
) متمايل گردان، نه به سوى خانه (
إِلَيهِ
)» و به اين ترتيب اين نكته را آشكار گرداند كه مناسك حج، تعليم عملى حقوق ذُرّيه است كه بايد در شرايط و موقعيت هاى گوناگون زندگى به آن عينيت بخشيد.
امام صادق (ع) در دو حديث كه يكى راجع به فضيلت زيارت اميرمؤمنان (ع) و ديگرى درباره فضيلت حج و عمره است، خصوصيت زائر اميرمؤمنان (ع) و زائر خانه خدا را (از جهت بهره مندى از غفران الهى) مشترك و يكسان بيان نموده و فرموده اند:
1. «مَنْ زَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَارِفاً بِحَقِّهِ غَيْرَ مُتَجَبِّرٍ وَ لَا مُتَكَبِّرٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَ
مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ وَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ بُعِثَ مِنَ الْآمِنِين» (1)
«هركس با معرفت نسبت به حق اميرمؤمنان (ع) او را زيارت كند در حالى كه از تَكبّر و تَجَبُّر دور باشد، خداوند اجرصد هزار شهيد را براى او مى نويسد و گناهان گذشته اش را مى بخشد و چنين شخصى در قيامت ايمن از عذاب برانگيخته مى شود.»
2. «مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً مُبَرَّاً مِنَ الْكِبْرِ رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَ الْكِبْرُ هُوَ أَنْ يَجْهَلَ الْحَقَّ وَ يَطْعُنَ عَلَي أَهْلِهِ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ نَازَعَ اللَّهَ رِدَائَه» (2)
ص: 193
«كسى كه براى انجام حج يا عمره، قصد (آمدن به) اين خانه كند، درحالى كه از كبر پيراسته باشد، از گناهانش خارج مى شود مانند روزى كه مادرش او را متولّد نموده است. (اما) كبر (در عمل) يعنى اينكه انسان حق را نشناسد و به اهل آن طعنه زند و هركس چنين كند، با كبريائى خداوند به خصومت برخاسته است.»
نكته و اشاره
از دو حديث فوق فهميده مى شود كه دورى از كبر،خداوند و رسالت رسولان الهى و ولايت اوصياء و عمل به دستورات دينى باز مى دارد و اقرار به نقص و كاستى را (كه منشأ ناآرامى هاى اوست) نزدش غير موجّه جلوه مى دهد. قرآن، فرد آلوده به كبر را «مُخْتالٍ فَخُورٍ» خوانده و منشأ كبر او را خيال بافى هايى دانسته كه بر زبان آورده و بر آن فخر مى كند. تعبير قرآن در اين باره چنين است: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (سوره لقمان، آيه 18) «خداوند انسان خودپسندِ فخركننده را دوست ندارد.» راغب در تعريف «خُيَلاء» كه با واژه مختال، هم ريشه بوده و با كبر هم معنى است، مى گويد: «الْخُيَلاءُ التَّكَبّرُ عَنْ تَخَيُّلِ فَضيلَةٍ ترَاءَتْ لِلْانْسانِ مِنْ نَفْسِه» (مفردات راغب،ص 304، ذيل واژه خيل) «خيلاء (كه اختيال و مختال از آن گرفته شده) يعنى تكبرى كه از فضيلت هاى خيالى (و اوهامى) ناشى مى شود كه انسان، آن اوهام را منشأ برترى (و ابزار فخر و مباهات) قرار مى دهد.» حال با توجه به اينكه ولايت، معنا و مسماى كعبه است، به خوبى فهميده مى شود كه مشروط بودن بهره مندى از ثمرات زيارت اميرمومنان (و كعبه بر مبرّا بودن از كبر، نشانگر وجود رابطه اى انكارناپذير ميان كعبه و وجود مقدّس اميرمؤمنان (است كه از آن به ملازمه اسم و معنا تعبير مى شود و ثمرات وعده داده شده در زيارت آنها بر دورى از كبر متوقف شده است. (1) در زيارت
اميرمؤمنان (ع) و نيز حج و عمره، موضوعيت داشته و به بخشيده شدن گناهان منتهى مى شود كه تعابير ذيل، ناظر به اين مطلب است:
ص: 194
«غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»
«خداوند گناهان گذشته دور و نزديكش را مى بخشد.»
«رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ»
«مانند روزى كه مادر او را متولد نموده، از گناهان پاك مى شود.» (1)
البته درباره زائر اميرمؤمنان (ع) در پايان حديث چنين ذكر شده است:
«بُعِثَ مِنَ الْآمِنِين»
«در قيامت ايمن از عذاب برانگيخته خواهد شد.»
ثمرات وعده داده شده در حج با وعده هاى ذكر شده در زيارت اميرمؤمنان (ع) (كه ولايتش حقيقت و معناى كعبه است)، يكسان بوده و شرط بهره مندى از بخشش گناهان و امنيت يافتن از عذاب در آنها، دورى از كبر معرفى شده است.
ص: 195
ص: 196
قال الصادق (ع): «إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ» (وسائل الشيعة، ج 4،ص 339)
«كعبه از محلى كه در آن قرار دارد تا آسمان، قبله است.»
طبق آنچه در آموزه ها و تعاليم اهل بيت (عليهما السلام) آمده، كعبه و مكان آن، نقطه و كانونى است كه از زمين تا آسمان قبله بوده و مسير عبادت ذات اقدس الهى را تعيين مى كند. از اين رو امام صادق (ع) در پاسخ به مردى كه پرسيد:
«صَلَّيْتُ فَوْقَ أَبِي قُبَيْسٍ الْعَصْرَ فَهَلْ يُجْزِي ذَلِكَ وَ الْكَعْبَةُ تَحْتِي قَالَ نَعَمْ»
«نماز عصرم را روى كوه ابوقُبَيس (1) خواندم، در حالى كه خانه خدا پايين تر از
ص: 197
مكان نمازم قرار داشت. آيا نمازمصحيح است؟ فرمودند: بله.»
زيرا:
«إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ»(1)
«كعبه از محلى كه در آن قرار دارد تا آسمان، قبله است.»
نكته شايان ذكر درباره قبله آن است كه خداوند به اعتبار اراده اى كه از قرار دادن قبله دارد، انجام بسيارى از اعمال به سوى قبله را واجب و از كارهاى زيادى به سمت آن نهى نموده است و بر نشستن، دعا كردن و خوابيدن رو به
قبله تأكيد نموده است. چنانكه رسول خدا (ص) درباره رو به قبله نشستن فرمودند:
«مَنْ جَلَسَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ سَاعَةً كَانَ لَهُ أَجْرَ الْحُجَّاجِ وَ الْعُمَّارِ» (2)
«هر كس ساعتى را رو به قبله نشيند، ثواب حج و عمره گزاران براى او نوشته مى شود.»
ص: 198
يگانگى قبله با كعبه اشاره به اين امر دارد كه مسير عبادت خداوند (قبله) با حريم بهره مندى از ربوبيت الهى (كعبه) يكسان و همسو مى باشد و از آنجا كه اميرمؤمنان (ع) و ديگر پيشوايان معصوم (عليهما السلام) حقيقت كعبه و نيز تعيين كننده مسير طاعت و بندگى او مى باشند، از اين رو هر دو عنوان كعبه و قبله، بر آنانصادق است. به همين سبب رسول خدا؛ در احاديث ذيل فرمودند:
«مَثَلُ عَلِيٍّ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ الْكَعْبَةِ النَّظَرُ إِلَيْهَا عِبَادَةٌ وَ الْحَجُّ إِلَيْهَا فَرِيضَةٌ» (1)
«مَثَل على در ميان اين امت، مانند كعبه است كه نظر (و توجه) به آن عبادت و حج به سوى آن فريضه است.»
«يَا عَلِيُّ إِنَّمَا أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتَي وَ لَا تَأْتِي فَإِنْ أَتَاكَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ فَسَلَّمُوا لَكَ هَذَا الْأَمْرَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ يَأْتُوكَ فَلَا تَأْتِهِمْ» (2)
«يا على! تو به منزله كعبه هستى كه نزد او مى آيند اما او نزد كسى نمى رود. پس اگر مردم نزد تو آمدند و به ولايت تو تسليم شدند، (ولايت بر آنها را) بپذير اما
اگر نزد تو نيامدند، به دنبال آنان مرو.»
«إِنَّ عَلِيّاً كَالْكَعْبَةِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ بِاسْتِقْبَالِهَا لِلصَّلَاةِ جَعَلَهَا اللَّهُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ فِي أُمُورِ
الدِّينِ وَ الدُّنيا» (3)
«على (ع) مانند كعبه است. يعنى هم چنانكه خداوند مردم را به نماز خواندن به سوى كعبه فرمان داده است، به مردم امر نموده تا در امور دين و دنيا به او
ص: 199
(على (ع)) اقتدا كنند.»
و نيز امام صادق (ع) فرمودند:
«نَحْنُ كَعْبَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ قِبْلَةُ اللَّه» (1)
«ما (خاندان پيامبر (ص)) كعبه و قبله الهى هستيم.»
با توجه به احاديث فوق، اهل بيت (عليهما السلام) از آن جهت كه انسان ها را در مسير بهره مندى از ربوبيت الهى قرار مى دهند، قبله و به اعتبار اينكه با امر و نهى خود (آنها را از خواست ذات اقدس الهى آگاه نموده و) موجبات اصلاح و تربيت ايشان را فراهم مى نمايند، كعبه خوانده شده اند.
مشركان با قرار دادن بت هاى خود در خانه خدا، كعبه را آلوده و از معناى حقيقى اش (يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) تهى نموده بودند. به همين سبب خداوند قبله را به بيت المقدس تغيير داد تا معلوم نمايد كه قبله، بدون حضور آن بزرگواران اسمى خالى از معناست (كه نمى تواند موجبات بهره مندى انسان ها را از ثمرات ربوبيت فراهم آورد.) از اين رو به طور مقطعى، بيت المقدس به عنوان قبله انتخاب شد و اين امر تا سال دوم هجرى ادامه داشت و آن حضرت
در همه اين سال ها به سوى بيت المقدس نماز مى گزارد. گرچه هر جا امكان داشت، كعبه را بين خود و بيت المقدس، قرار مى داد. چنانكه امام حسن عسكرى (ع) فرمودند:
«لَمَّا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ؛ بِمَكَّةَ أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَي أَنْ يَتَوَجَّهَ نَحْوَ الْبَيْتِ الْمَقْدِسِ فِي
ص: 200
صَلَاتِهِ وَ يَجْعَلَ الْكَعْبَةَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا إِذَا أَمْكَنَ وَ إِذَا لَمْ يَتَمَكَّنِ اسْتَقْبَلَ الْبَيْتَ الْمَقْدِسَ كَيْفَ كَانَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ؛ يَفْعَلُ ذَلِكَ طُولَ مُقَامِهِ بِهَا ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً فَلَمَّا كَانَ بِالْمَدِينَةِ وَ كَانَ مُتَعَبِّداً بِاسْتِقْبَالِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ اسْتَقْبَلَهُ وَ انْحَرَفَ عَنِ الْكَعْبَةِ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْراً أَوْ سِتَّةَ عَشَرَ شَهْراً» (1)
«تا هنگامى كه پيامبر (ص) در مكه زندگى مى كرد، خداوند او را امر نمود تا به هنگام نماز، كعبه را بين خود و بيت المقدس قرار دهد و به سوى بيت المقدس نماز بخواند و هرگاه نتواند چنين كند، به سوى بيت المقدس نماز بجاى آورد. پيامبر بزرگوار در طول سيزده سال اقامت در مكه، هميشه كعبه را بين خود و بيت المقدس قرار مى داد. اما در مدينه مجبور شد كه به سوى بيت المقدس نماز بخواند و از كعبه روى برگرداند كه اين امر شانزده يا هفده ماه طول كشيد.»
در طول اين مدت، رسول خدا (ص) با نماز خواندن به سوى بيت المقدس، از تهى بودن كعبه از حقيقت و مُسَمّاى خود يعنى ولايت الهى خبر مى داد و كعبه خالى از معنا را فاقد وصف قبله بودن معرفى مى كرد تا اينكه با مسلط شدن رسول خدا (ص) بر اوضاع و احوال مدينه، زمان علنى شدن دعوت به حقيقت و مُسَمّاى كعبه و معرفى اميرمؤمنان (ع) به عنوان ولى نزديك گرديد و با سرزنش هاى مكرر يهود نسبت به نماز خواندن پيامبر (ص) بر قبله آنها قرين شد. در اينجا بود كه رسول خدا (ص) از
خداوند خواست تا دوباره قبله را به كعبه تغيير دهد.
«فَلَمَّا اسْتَتَمَّ دُعَائُهُصَعِدَ جَبْرَئِيلُ ثُمَّ عَادَ مِنْ سَاعَتِهِ فَقَالَ اقْرَأْ يَا مُحَمَّدُ قَدْ نَري تَقَلُّبَ
ص: 201
وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (1)
«به محض اين كه دعاى رسول خدا (ص) به پايان رسيد، جبرئيل به آسمان رفت و پس از ساعتى بازگشت و خبر آورد كه اى محمد! اين آيه را بخوان: ما توجه تو را به سوى آسمان (در انتظار وحى و تغيير قبله) مى بينيم و البته روى تو را به قبله اى كه به آن خشنود شوى برمى گردانيم. پس به سوى مسجدالحرام روى كن.»
قرآن درباره علت تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه مى فرمايد: ما قبله را تغيير داديم «...
لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُول
...» (2) تا آشكار نماييم چه كسانى از رسول
خدا (ص) (كه به ولايت اميرمؤمنان (ع) دعوت مى كند) پيروى مى كنند و به سوى كعبه (كه نماد اين ولايت است)، نماز مى گزارند و چه كسانى به سبب عدم پيروى از دعوت او مانند يهوديان مدينه و مشركان مكه، قبله را از حقيقت خود جدا مى نمايند.
بنابراين خداوند براى اينكه به يهود نشان دهد بيت المقدس، بدون ولايت فاقد اعتبار و معنى است، آن را از وصف قبله بودن خارج و مجدداً كعبه را قبله معرفى نمود.
نكته و اشاره
با عنايت به آنچه ذكر شد، كعبه به اعتبار ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه عامل بهره مندى از ثمرات ربوبيت است، هميشه قبله بوده است. اما در مقطعى كه محل اصنام و اوثان شده و از مُسمّا و حقيقتش يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) تهى گرديده بود، موقتاً از وصف قبله بودن خارج شد.
ص: 202
از اين رو هفده ماه پس از هجرت رسول اكرم (ص) به مدينه، امر به تغيير قبلهصادر شد و به اين ترتيب، زمينه معرفى اميرمؤمنان (ع) (به عنوان حقيقت و مُسَمّاى حج و كعبه) براى آينده اى نه چندان دور فراهم گرديد و با رفع موانع قبله بودن از كعبه، بستر آشنا شدن مردم با ولايت آن بزرگوار (كه مسير عبادت را تعيين مى كند) محقق شد. (1)
ص: 203
«وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيم» (سوره حج، آيه 25)
«هركس به سبب اراده ظلم (در حرم) از مسير حق منحرف شود، به او عذابى دردناك مى چشانيم.»
طبق آنچه در تاريخ كعبه ذكر شده است، خداوند از آغاز خلقت، اين خانه را از آسيب كافران و مشركان مصون داشته است. چنانكه در ماجراى اصحاب فيل، پس از آنكه ابرهه ستمگر قصد نمود قبله و مطاف اهل توحيد يعنى كعبه را نابود كند، خداوند به وسيله پرندگانى خانه خود را از شر او مصون داشت. ابومريم مى گويد: از امام باقر (ع) درباره ابابيل سؤال كردم. حضرت فرمودند:
«كَانَ طَيْرٌ سَافٌّ جَاءَهُمْ مِنْ قِبَلِ الْبَحْرِ رُئوسُهَا كَأَمْثَالِ رُئوسِ السِّبَاعِ وَ أَظْفَارُهَا
ص: 215
كَأَظْفَارِ السِّبَاعِ مِنَ الطَّيْرِ مَعَ كُلِّ طَائِرٍ ثَلَاثَةُ أَحْجَارٍ فِي رِجْلَيْهِ حَجَرَانِ وَ فِي مِنْقَارِهِ حَجَرٌ فَجَعَلَتْ تَرْمِيهِمْ بِهَا حَتَّي جُدِّرَتْ أَجْسَادُهُمْ فَقَتَلَهُمْ بِهَا وَ مَا كَانَ قَبْلَ ذَلِكَ رُئِيَ شَيْ ءٌ مِنَ الْجُدَرِيِّ وَ لَا رَأَوْا ذَلِكَ مِنَ الطَّيْرِ قَبْلَ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَا بَعْدَهُ» (1)
« (ابابيل) پرندگانى بودند با پرواز پايين كه از سمت دريا سراغ لشكر ابرهه آمدند. سرهايشان مثل سر درندگان و چنگال هايشان مانند پرندگان شكارى بود.
هر پرنده سه سنگ همراه داشت: دو سنگ در چنگال ها و يكى در منقار. با آن سنگ ها آن قوم را سنگ باران كردند تا آنكه پيكرهايشان آبله گرفت و بر اثر آن كشته شدند. پيش از آن آبله ديده نشده بود و قبل و بعد از اين، هرگز اين كار از پرندگان مشاهده نگرديد.»
قرآن، سوءقصد به كعبه را «الْحاد» مى خواند و در اين باره مى گويد:
«وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليم»(2)
«هركس به سبب اراده ظلم (در حرم) از مسير حق منحرف شود، به او عذابى دردناك مى چشانيم.»
امام صادق (ع) درباره معناى الحاد در آيه فوق به ابوالصباح كنانى فرمودند:
«كُلُّ ظُلْمٍ يَظْلِمُهُ الرَّجُلُ نَفْسُهُ بِمَكَّةَ مِنْ سَرِقَةٍ أَوْ ظُلْمِ أَحَدٍ أَوْ شَيْ ءٍ مِنَ الظُّلْمِ فَإِنِّي أَرَاهُ إِلْحَاداً وَ لِذَلِكَ كَانَ يُتَّقَي (يُنْهَي) أَنْ يُسْكَنَ الْحَرَمُ» (3)
«هر ظلمى كه شخص در مكه نمايد مانند سرقت، ستم به ديگران و يا هر ظلم ديگر، من آن را مصداق الحاد مى دانم و به همين سبب از ساكن شدن در حرم پرهيز (نهى) شده است.»
ص: 216
در آيه «
وَ مَنْ يرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيم
» (1) «هركس به سبب اراده ظلم (در حرم) از مسير حق منحرف شود، به او عذابى دردناك مى چشانيم» نكات مهمى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. خداوند دو واژه «الْحاد» و «ظُلم» را بهصورت نكره و اسم جنس استعمال نموده تا از آن اطلاق و عموميت فهميده شده و معلوم گردد كه هر ظلمى به
انحراف از حق منتهى مى شود.
2. «باء» در الحاد به معناى همراهى (مُلابَسَت) و در ظلم به معناى سَببيت است. يعنى به سبب ظلم، الحاد حاصل شده و ستم در حرم هميشه با الحاد همراه خواهد بود.(2)
3. حقيقت الحاد و انحراف از مسير ربوبيت الهى، به سبب ظلم در حق اهل بيت (عليهما السلام) و ترك ولايت آن بزرگواران حاصل مى شود. به همين سبب امام صادق (ع) الحاد را به ظلم در حق ايشان تفسير نموده و فرمودند:
«مَنْ عَبَدَ فِيهِ غَيْرَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَوْ تَوَلَّي فِيهِ غَيْرَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَهُوَ مُلْحِدٌ بِظُلْم وَ عَلَي اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَنْ يُذِيقَهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيم» (3)
«هر كس در خانه خدا، غير خدا را بپرستد يا ولايت غير اولياء او را پذيرا شود،
ص: 217
ملحد و ستمگر است و بر خداست كه از عذاب دردناكش به او بچشاند.»
4. در تاريخ، نمونه هاى فراوانى از الحاد در حرم و ظلم نسبت به خاندان عصمت (عليهما السلام) وجود دارد. از جمله امام صادق (ع) در تفسيرآيه فوق فرمودند: اين آيه درباره كسانى نازل شده است كه:
«دَخَلُوا الْكَعْبَةَ فَتَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَي كُفْرِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ بِمَا نُزِّلَ فِي أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (ع) فَأَلْحَدُوا فِي الْبَيْتِ بِظُلْمِهِمُ الرَّسُولَ وَ وَلِيَّهُ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ رالظَّالِمِينَ» (1)
«داخل كعبه شده و با هم پيمان بستند تا به آنچه درباره اميرمؤمنان (ع) نازل گرديده، كافر شوند و تصميم گرفتند به رسول خدا (ص) و ولى او ظلم كنند. از
اين رو به سبب عزيمت بر اين ظلم، ملحد گرديدند. پس قوم ستمگران از رحمت خدا دور باد.»
در كتاب «مَن لا يحضره الفقيه» آمده است: چون اصحاب فيل و فرمانرواى آنان (ابرهه)، قصد داشتند خانه خدا را ويران كنند، خداوند پرندگانى به نام ابابيل فرستاد و آنان را هلاك نمود. اما درباره حَجّاج بن يوسف ثقفى، با اينكه خانه خدا را ويران كرد، اين امر جارى نشد؛ زيرا
«قَصْدُ الْحَجَّاجِ لَمْ يَكُنْ إِلَي هَدْمِ الْكَعْبَةِ إِنَّمَا كَانَ قَصْدُهُ إِلَي ابْنِ الزُّبَيْرِ وَ كَانَ ضِدّاً لِصَاحِبِ الْحَقِّ فَلَمَّا اسْتَجَارَ بِالْكَعْبَةِ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُبَيِّنَ لِلنَّاسِ أَنَّهُ لَمْ يُجِرْهُ فَأَمْهَلَ مِنْ هَدْمِهَا عَلَيْهِ» (2)
ص: 218
«قصد حَجَّاج تخريب خانه نبود بلكه مقصود او كشتن ابن زبير بود كه به كعبه
پناه آورده بود در حالى كه با امام سجاد (ع) (كهصاحب حق بود) ضديت داشت. به همين سبب هنگامى كه ابن زبير به خانه پناهنده شد، خداوند براى
اينكه مردم بفهمند هرگز (تارك ولايت) در كعبه امنيت ندارد، اجازه داد تا خانه بر سر او خراب شود. (تا ديگر كسى بدون تمسك به ولايت، توقع امنيت و امان نداشته باشد.)»
به ديگر سخن، حَجَّاج قصد داشت ابن زبير را بكشد و چون ابن زبير به كعبه پناه برده بود، مجبور شد با منجنيق، خانه را بر سر او خراب كند و على رغم وعده الهى كه فرموده بود: «
وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً
» (1) خداوند به ابن زبير پناه نداد تا نشان دهد كه كعبه، بدون اعتقاد به ولايت نمى تواند امنيت را براى كسى تضمين كند.
نقل يك روايت در اين باره
امام رضا (ع) در حديثى ضمن بيان مطالبى درباره ماجراى اصحاب فيل فرمودند:
«وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَصْحَابُ الْفِيلَةِ هَدْمَ الْكَعْبَةِ فَعَاقَبَهُمُ اللَّهُ بِإِرَادَتِهِمْ قَبْلَ فِعْلِهِمْ» (2)
«اصحاب فيل قصد انهدام كعبه را نمودند، خداوند قبل از آنكه اين عمل را مرتكب شوند آنها را نابود كرد.»
نكته برجسته اين حديث آن است كه امام رضا (ع) اصحاب فيل را به سبب
ص: 219
عزيمت بر ويرانى كعبه كه نماد ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است، مستحق كيفر مى داند. زيرا آنها براىصاحب كعبه كه پروردگار عالم است حرمت قائل نبودند، در حالى كه قصد حجاج از خراب كردن كعبه، قتل ابن زبير بود نه توهين به كعبه وصاحب آن.
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (سوره بقره، آيه 125)
«و چون خانه (كعبه) را براى مردم محل رجوع و امنيت قرار داديم.»
«بيت» در زبان عرب به معناى آرامگاه و پناهگاه شبانه است (1) و بيتوته به معناى اقامت و سكونت در شب مى باشد. چنانكه راغب آن را توقف شبانه معنا نموده و آورده است:
ص: 204
«أَصْلُ الْبَيتِ مَأوَى الْانسانِ باللَّيلِ لِأَنَّهُ يُقالُ بَاتَ: أقامَ بِاللَّيْلِ ثُمَّ قَدْ يُقالُ لِلْمَسْكَنِ بَيْتٌ مِنْ غَيْرِ اعتبارِ اللَّيْلِ فيه وَ جَمعُهُ أَبْيَاتٌ و بُيُوتٌ لكِنَّ الْبيُوتَ بِالْمَسْكَنِ أَخَصُّ و الْابياتُ بِالشِّعْرِ» (1)
«بيت در اصل به معناى پناهگاه شبانه انسان است. چنانكه بيتوته يعنى شب در جايى اقامت كردن. سپس به مسكن (محل سكونت و سكون) بيت گفته اند و ديگر تنها شب ماندن در آن، ملحوظ نيست و جمع بيت اگر به معناى مسكن
باشد، بيوت و اگر به معناى دو مصرع شعر باشد، ابيات است.»
مرحوم طبرسى در اين باره مى گويد:
«أَلتَّبْييتُ كُلُّ شَي ءٍ دُبَّرَ لَيْلًا»
«هر چيز كه در شب مورد تدبير واقع شود، تبييت خوانده مى شود.»
و در ادامه مى گويد:
«وَ الْبيُوتُ أَلامْرُ يَبِيتُ عَلَيْهِصاحِبُهُ مُهْتَمّاً بِهِ وَ الْبَياتُ وَ التَّبييتُ أَنْ يَأْتِيَ الْعَدُوَّ لَيْلًا فَأَصْلُ التَّبْييتِ إِحْكامُ الامْرِ لَيْلًا» (2)
«به امرى كه شخص بر آن اهتمام دارد و از شب تاصبح در انديشه اش به سر مى برد، بيوت مى گويند و نيز به حمله شبانه به دشمن «
بَيات
» و «
تَبْييت
» مى گويند و اصولًا تصميم گيرى شبانه «
تَبْييت
» خوانده مى شود.»
و در جاى ديگرى مى گويد:
ص: 205
«أَلتَّبْييتُ أَلتَّدْبيرُ لِلشَّي ءِ بِاللَّيْلِ لِأَنَّ ذلِكَ يَكُونُ في وَقْتِ رَواحِ النّاسِ إلى بُيُوتِهِمْ» (1)
«تبييت، تدبير شبانه پيرامون يك چيز است. زيرا در شب، مردم به خانه هايشان
مى روند و براى فكر كردن و تصميم گرفتن فرصت دارند.»
به كعبه از آن جهت كه مردم را از ظلمات گمراهى و ناآرامى هاى موجود در
آن، پناه داده و دور هم جمع مى كند، بيت مى گويند. ولايت على بن ابى طالب (ع) نيز كه با ايجاد وحدت بينش و عمل، مردم را در حريم تربيتى خداوند گرد مى آورد و آنها را از تاريكى ناآرامى هاى ناشى از گناه (كامجويى و ستيزه جويى) نجات داده و پناه مى دهد، بيت خوانده مى شود. (2) چرا كه با وجود بينش هاى مختلف و عملكردهاى متفاوت، نمى توان در حريم ربوبيت الهى جاى گرفت. از
اين رو حضرت زهرا) درباره خاصيت وحدت بخشى ولايت فرمودند:
«جَعَلَ اللَّهُ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ» (3)
«خداوند، طاعت ما را عامل سامان دهى امت و امامت ما را موجب نجات از تفرقه و پراكندگى قرار داده است.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«بِنَا ائْتَلَفُوا بَعْدَ أَنْ كَانُوا مُخْتَلِفِينَ وَ بِنَا أَلَّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ جَعَلَهُمْ إِخْوَاناً بَعْدَ
ص: 206
أَنْ كَانُوا أَعْدَاءً» (1)
«مردم به سبب (ولايت) ما با هم الفت گرفتند پس از اينكه از هم جدا شده بودند و به واسطه ما، خداوند بين قلوب آنها انس و محبت قرار داد و آنها را برادر هم نمود بعد از آنكه با هم دشمنى داشتند.»
قرآن، كعبه را اولين خانه اى معرفى مى كند كه «
وُضِعَ لِلنَّاسِ
» براى مردم قرار داده شده و اراده الهى از بناى آن، اين بوده است كه مردم در اين خانه حضور يافته و (با تمسك به ولايتى كه حقيقت كعبه است) از ثمرات ربوبيت الهى برخوردار شوند. به همين دليل خداوند كعبه را خانه خود (بيت الله) معرفى نموده و به آن شرافت و عظمت عطا كرده است. چنانكه در تفسير مجمع البيان آمده است:
«إِنَّمَا أَضَافَ البَيْتَ إِلي نَفْسِهِ تَفْضيلًا لَهُ عَليَ سائِرِ البِقاعِ و تَمْييزاً وَ تَخْصيصاً»(2)
«خداوند، بيت را به خود نسبت داده تا فضيلت كعبه را بر ساير مكان ها آشكار نموده و آن را ممتاز و مختص به خود گرداند.»
اهل ادب، بيت را مضاف و الله را مضاف اليه دانسته و به اعتبار اينكه اضافه شدن بيت به الله، براى كعبه ايجاد عظمت و شرافت نموده است، به اين تركيب، اضافه تشريفيه گفته اند. همسو با اين مطلب، روايت شده است كه رسول خدا (ص) در حال طواف، خطاب به كعبه فرمودند:
ص: 207
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَ عَظَّمَكِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَعَثَنِي نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَلِيّاً إِمَاماً اللَّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيَارَ خَلْقِكَ وَ جَنِّبْهُ شِرَارَ خَلْقِكَ» (1)
«حمد مخصوص خدايى است كه به تو شرافت و عظمت عطا نموده و حمد و سپاس مخصوص خدايى است كه مرا رسول خود برگزيده و على را امام و پيشوا قرار داده است. بار پروردگارا! آفريدگان نيكوى خود را به سوى اين
خانه رهنمون كن و آن را از شرّ آفريدگان بد خود مصون دار.»
اينكه رسول خدا (ص) در حال طواف، رو به كعبه نموده و خداوند را بر نبوت خود و ولايت و امامت اميرمؤمنان (ع) شكر نمود، نشان مى دهد كه رسالت او و ولايت اميرمؤمنان (ع) در تحقق طواف و شرافت كعبه و عظمت حج، شرط بوده و داراى موضوعيت است. (2)
اصلى ترين مشخصه كعبه، امنيت است كه بر آثار و ثمرات ولايت اهل بيت (عليهما السلام) دلالت دارد. چنانكه در قرآن آمده است:
«مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (3)
ص: 208
«هركس در آن داخل شود، (از هر عقوبتى) ايمن است.»
امام صادق (ع) در تفسير آيه فوق فرمودند:
«مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ الْبَيْتُ الَّذِي أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ وَ عَرَفَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَقَّ مَعْرِفَتِنَا كَانَ آمِناً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (1)
«هركس اين خانه را قصد نمايد و بداند (كعبه) خانه اى است كه خداوند به آن امر نموده و حق ما اهل بيت (عليهما السلام) را به خوبى بشناسد (در اين
صورت) در دنيا و آخرت در امان خواهد بود.»
در اين حديث، امنيت در دنيا و آخرت، مشروط به معرفت و اداى حق اهل بيت (عليهما السلام) معرفى شده است. چنانچه در حديث قدسى درباره اميرمؤمنان (ع) آمده است:
«جَعَلْتُهُ ... بَيْتِيَ الَّذِي مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً مِنْ نَارِي»(2)
« (ولايت) او را به منزله بيت خود قرار دادم كه هركس در آن وارد شود، از آتشم در امان است.»
قرآن، امنيت پيرامون كعبه را با تعبير زيبايى بيان نموده و آورده است:
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (3)
«و چون خانه (كعبه) را براى مردم، محل رجوع و امنيت قرار داديم.»
ص: 209
در ترجمه عبارت «
مَثابَةً لِلنَّاسِ
» آمده است:
«مَرْجَعاً و مَآباً يَثوُبوُنَ إِلَيْهِ وَ يَقْصُدوُنَه مِنْ كُلِّ مَكانٍ» (1)
«محلى كه مردم پى در پى به آن رجوع نموده و قصد مى كنند از هرجا كه هستند به سوى آن بيايند.» (2)
همسو با اين معنى گفته اند: مثابه جايى است كه
«يَعوُدوُنَ الَيْهِ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّة»(3)
«مردم پى در پى به آن رجوع مى كنند.» «4»
ص: 210
با توجه به آنچه ذكر شد، مى توان دريافت كه ميان بازگشت به خانه و بهره مندى از امنيت آن، رابطه اى انكار ناپذير وجود دارد. به اين معنا كه اگر در شرايط و موقعيت هاى گوناگون زندگى به حقيقت و معناى كعبه يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) متمسك شده و با يقين به وعده هاى الهى، موجبات بقاى خود را در حريم اصلاح و تربيت فراهم كنيم، از ثمراتش كه ايجاد امنيت
براى خود و اطرافيان است برخوردار مى شويم. از اين رو اميرمؤمنان (ع) امنيت بيت را به ولايت خود نسبت داده و فرمودند:
«أَنا بَيْتُ اللَّهِ مَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً فَمَنْ تَمَسَّكَ بِوَلايَتي وَ مَحَبَّتي أَمِنَ مِنَ النَّارِ»(1)
«من همان خانه خدا هستم كه هركس در آن وارد شود، ايمن است. پس هركس به ولايت و محبتم متمسك شود، از آتش در امان خواهد بود.»
قبل از بررسى درخواست ابراهيم (ع) پيرامون مبدل شدن سرزمين مكه به بَلَد، بيان توضيحاتى درباره مفهوم اوليه واژه بلد و به كارگيرى آن در معناى اصطلاحى اش، ضرورى به نظر مى رسد. مرحوم طبرسى در شرح واژه بَلَد و علت نامگذارى اش مى گويد:
«أَلْبَلَدُ وَ الْمِصْرُ وَ الْمَدينةُ نظائِرُ وَ أَصْلُهُ مِنْ قَوْلِهِمْ بَلَدٌ لِلاثَرِ في الْجِلْدِ وَ غَيرِهِ وَ جَمْعُهُ أَبلادٌ وَ مِنْ ذلِكَ سُمِّيَتِ الْبِلادُ لانّها مواضِعُ مَواطِنِ النّاسِ وَ تَأثِيرِهِمْ وَ مِنْ
ص: 211
ذلِك قَوْلُهُمْ لِكِركِرةِ الْبَعيرِ بَلَدَةٌ لانَّهُ إِذا بَرَكَ تَأَثَّرَتْ» (1)
«بَلَد و مِصْر و مدينه، به يك معنى به كار مى روند (گرچه تفاوت هايى با هم دارند) اما واژه بَلَد كه در اينجا مورد نظر ماست، در اصل از اين اصطلاح عرب زبانان گرفته شده كه به اثر باقى مانده روى پوست و غير آن بَلَد مى گويند و جمع آن را «ابْلاد» مى دانند و از آن جهت به شهرها بِلاد (و به هر شهر بَلَد) گفته اند كه مردم در آنجا ساكن شده و بر آن مكان ها اثر مى گذارند و به زير گردن شتر نيز «بَلَدَة» مى گويند. زيرا هنگامى كه آن را به زمين مى كشد، اثرش بر زير گلويش باقى مى ماند.»
شايان ذكر است كه از بقاى اثر، مفهوم استقرار و سكون نيز استخراج مى شود. چنانكه به فردى كه فاقد كياست و زيركى است و انديشه اى ساكن
دارد، بَليد مى گويند و به شهر، به اعتبار استقرار شهروندان نيز، «بَلَد» گفته مى شود كه منافاتى با تفسير فوق ندارد.
اما نكته مهم آن است كه عاملى كه به استقرار و ساكن شدن مردم در يك
منطقه منتهى مى شود و آن را به سرزمينى قابل سكونت مبدل مى كند، چيزى جز امنيت نيست كه آن هم در سايه اعتقاد و عمل به ولايت اهل بيت (عليهما
السلام) به دست مى آيد. اين ولايت، به انسان آرامش و به اطرافيان، امنيت عطا مى كند و به اعتبار اين امنيت، آنها را در اطراف هم، ساكن و مستقر مى گرداند و محل سكونتشان را به بَلَد كه نماد امنيت و استقرار است، مبدل مى نمايد.
ص: 212
طبق آنچه در معارف الهى ذكر گرديده، منظور از امنيت حاكم بر مكه، علاوه بر امنيت طبيعى و تقدير شده، امنيت تكليفى است كه با مكلف شدن مردم به اتّباع از ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حاصل مى شود. (1) به اين ترتيب كه با دعوت انسان ها به وعده هاى الهى و ترغيب نمودن آنها به دستورات دينى (از ارتكاب گناه و ايجاد ناامنى جلوگيرى نموده و) موجبات آسايش، آرامش و امنيت
را براى همگان فراهم مى آورد. به همين دليل حضرت ابراهيم (ع) به درگاه الهى عرضه داشت:
«رَبِّ اجْعَلْ هَذا بَلَداً آمِناً» (2)
«پروردگارا! اين مكان را شهرى امن قرار بده.»
ص: 213
و در جاى ديگر چنين عرضه حاجت نمود كه:
«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» (1)
«پروردگارا! اين شهر را ايمن گردان.»
نكات شايان ذكر
ساختار و سياق دو آيه فوق، بيانگر نكات ظريف و دقيقى است كه از جمله آنها مى توان به دو نكته ذيل اشاره نمود:
1. طبق آيه نخست، حضرت ابراهيم (ع) از خداوند درخواست نمود تا مكه را (از سرزمينى خشك) به شهرى آباد و پررونق تبديل نموده و امنيت را بر آن حاكم كند.
2. طبق آيه دوم، خداوند خواستِ اوليه ابراهيم (ع) را اجابت نموده و مكه را به شهرى آباد مُبدّل كرد. اما همه آرزوى او را برآورده ننمود و امنيت را بر مكه حاكم نگرداند. از اين رو ابراهيم (ع) از خداوند خواست تا شهر آباد و پررونق مكه را امن و بى خطرگردانَد و با حاكم نمودن ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بر آن، اهل مكه را از آسايش و امنيت (كه ثمره اعتقاد و عمل به ولايتشان است) برخوردار نمايد. (2)
ص: 214
ص: 220
قال الصادق (ع): «إِنَّ آدَمَ ... أَوَّلُ مَنْ كَسَاهُ الشَّعْرَ» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 235)
«آدم (ع). ... اوّلين كسى بود كه بر كعبه، پرده پشمين پوشاند.»
در تاريخچه حج آمده است: اولين كسى كه بر كعبه پرده آويخت، آدم (ع) بود. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذِي بَنَي الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَسَاسَهُ وَ أَوَّلُ مَنْ كَسَاهُ الشَّعْرَ» (1)
«آدم (ع) كعبه را ساخت و بنيان آن را نهاد و اولين كسى بود كه بر آن پرده پشمين افكند.»
ص: 221
در حديث ديگر از امام باقر (ع) روايت شده است:
«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ كَسَا الْبَيْتَ إِبْرَاهِيمُ» (1)
«اولين كسى كه كعبه را پوشاند، ابراهيم (ع) بود.»
هر دو حديث،صحيح است و نحوه جمع بين اين دو حديث، آن است كه آدم (ع) اولين كسى بود كه بعد از بناى كعبه آن را با پرده اى از مو پوشاند، اما
ابراهيم (ع) اولين كسى است كه پس از تجديد بناى كعبه، بر آن پرده آويخت.
زائر كعبه با چنگ زدن به پرده كعبه، به عنايت و لطف پروردگار متوسل
مى شود و از خداوند مى خواهد كه گذشته تاريكش را جبران كند. به همين دليل اميرمؤمنان (ع) در پاسخ به كسى كه پرسيد:
«أَلتَّعَلُّقُ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ لِأَيِّ مَعْنًي هُو»
«چنگ زدن به پرده كعبه بيانگر چه معنا و اراده اى است؟»
فرمودند:
«هُوَ مَثَلُ رَجُلٍ لَهُ عِنْدَ آخَرَ جِنَايَةٌ وَ ذَنْبٌ فَهُوَ يَتَعَلَّقُ بِثَوْبِهِ يَتَضَرَّعُ إِلَيْهِ وَ يَخْضَعُ لَهُ أَنْ يَتَجَافَي عَنْ ذَنْبِهِ» (2)
ص: 222
« (چنگ زدن به پرده كعبه) مَثَل كسى است كه در حق ديگرى گناه و جنايت كرده است. از اين رو دست به دامن او مى شود و با ذلت و زارى از او مى خواهد تا از گناهش بگذرد.»
به همين دليل سفارش شده است كه زائر خانه خدا، پرده كعبه را گرفته و پناهندگى خود را چنين بازگو نمايد:
«اللَّهُمَّ بِكَ اسْتَجَرْتُ فَأَجِرْنِي وَ بِكَ أَسْتَغِيثُ فَأَغِثْنِي يا رَسُولَ اللَّهِ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ يا حَسَنُ يا حُسَينُ وَ يُسَمِّي الْأَئِمَّةَ إِلَي آخِرِهِمْ بِاللَّهِ رَبِّي أَسْتَغِيثُ وَ بِكُمْ إِلَيهِ تَشَفَّعْتُ أَنْتُمْ عُمْدَتِي وَ إِياكُمْ أُقَدِّمُ بَينَ يَدَي حَوَائِجِي فَكُونُوا شُفَعَائِي إِلَي اللَّهِ فِي إِجَابَةِ دُعَائِي وَ تَبْلِيغِي فِي (دِينِي وَ دُنْياي)
رمُهِمَّاتِي» (1)
«پروردگارا! به تو پناه آورده ام، پناهم ده و از تو دادرسى مى طلبم، مرا درياب. يا
رسول الله، يا اميرمؤمنان، يا فاطمه، يا حسن، يا حسين! و ائمه (عليهما السلام) را نام مى برد، از خداوند يارى مى طلبم و شما را كه تكيه گاه من هستيد، شفيع
خود نموده و واسطه در حوائجم قرار مى دهم. پس مرا در اجابت دعا و آنچه در امر دين و دنيا به آن نياز دارم، شفاعت نماييد.»
خداوند از مردم خواسته است تا با چنگ زدن به پرده كعبه كه نماد رحمت واسعه الهى است، اهل بيت (عليهما السلام) را در نيل به حوائج خود واسطه قرار دهند. به عبارت ديگر، گرفتن پرده كعبه، نماد توسل به ذيل عنايت پيشوايان معصوم
ص: 223
(عليهما السلام) است.
با توجه به اينكه اهل بيت (عليهما السلام) معنا و مسمّاى كعبه اند، زائر خانه خدا همراه با چنگ زدن به پرده كعبه، خداوند را به حق محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) سوگند مى دهد و با اعتراف به كوتاهى هاى خود در حق ايشان و عزيمت بر عمل به ولايتشان، دست نياز به ساحت آن بزرگواران دراز مى نمايد و تمسك به پرده كعبه را نماد تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و اعتراف به جفا در قبال ايشان تلقى مى كند. به همين دليل، امامان معصوم (عليهما السلام) به پرده كعبه توجهى خاص داشتند تا جايى كه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ علي بن ابي طالب (ع) كَانَ يَبْعَثُ لِكَسْوَةِ الْبَيْتِ كُلَّ سَنَةٍ مِنَ الْعِرَاقِ» (1)
«اميرمؤمنان (ع) هر ساله از عراق براى خانه خدا پرده مى فرستاد.»
اصْمَعى مى گويد: شبى در حال طواف كعبه بودم كه ديدم جوانى خوش چهره
به پرده كعبه دست آويخته، مى گويد: چشم ها در خوابند و ستارگان برافراشته اند و تو سلطان زنده و جاودانى!
«غَلَّقَتِ الْمُلُوكُ أَبْوَابَهَا وَ أَقَامَتْ عَلَيْهَا حُرَّاسَهَا وَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلسَّائِلِينَ جِئْتُكَ لِتَنْظُرَ إِلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» (2)
«پادشاهان، درها (ى قصرهاى خود) را بسته اند و نگهبانانى بر آن گمارده اند، اما
ص: 224
درِ خانه تو بر روى درخواست كنندگان باز است. به سوى تو آمده ام تا به من نظر رحمت نمايى. اى كسى كه رحمت هرصاحب رحمتى از توست!» (1)
سپس اشعارى را قرائت نمود. (2)
اصمعى مى گويد: آن جوان را تعقيب كردم،
ديدم امام سجاد (ع) است.
ص: 225
نكته و اشاره
امام سجاد (ع) درصدد تعليم اين حقيقت بود كه براى رفع مشكلات و برآورده شدن نيازمندى ها، بايد به درى رجوع نمود كه هيچ گاه بر روى نيازمندان بسته نيست. اين دربِ هميشه گشوده، ولايت است كه عامل بهره مندى از ربوبيت الهى بوده و در همه زمان ها و مكان ها مى توان به آن متوسل شده و از ثمراتش كه رفع حوائج است، برخوردار شد.
محمد بن عثمان مى گويد: حضرت ولى عصر (ع) را مشاهده نمودم كه در كنار خانه خدا ايستاده بود،
«مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِك» (1)
«در حالى كه پرده كعبه را در مُستجار گرفته، چنين بر زبان مى راند: پروردگارا! انتقام مرا از دشمنانت بگير.»
چنگ زدن حضرت ولى عصر (ع) به پرده كعبه در كنار ديوار مستجار نشان
مى دهد كه فراهم شدن زمينه انتقام از دشمنان كه به هنگام ظهورش محقق
مى شود، آرزو و خواست حضرت ولى عصر (ع) بوده و رابطه اى انكار ناپذير با انجام وظيفه و وفاى به عهد اهل ايمان دارد.(2)
ص: 226
خالد بنِ رِبْعى مى گويد: اميرمؤمنان (ع) براى انجام كارى وارد مكه شد. مردى عرب را مشاهده كرد كه پرده كعبه را گرفته و مى گويد:
«يَاصَاحِبَ الْبَيْتِ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الضَّيْفُ ضَيْفُكَ وَ لِكُلِّ ضَيْفٍ مِنْ مُضِيفِهِ قِرًي فَاجْعَلْ قِرَايَ مِنْكَ اللَّيْلَةَ الْمَغْفِرَةَ»
«اىصاحب خانه! كعبه خانه تو و ميهمانش، ميهمان توست و هر ميهمانى از سوى ميزبان پذيرايى مى شود. پس امشب پذيرايى مرا آمرزش گناهم قرار ده.»
اميرمؤمنان (ع) به اصحاب خود فرمودند: كلام اين مرد عرب را شنيديد؟ گفتند: آرى! فرمودند: خداوند بزرگتر از آن است كه ميهمان خود را براند.
آن مرد در شب دوم نيز به پرده كعبه چسبيده و با حالت تضرع مى گفت:
«أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ وَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْكَ أَعْطِنِي مَا لَا يُعْطِينِي أَحَدٌ غَيْرُكَ وَ اصْرِفْ عَنِّي مَا لَا يَصْرِفُهُ أَحَدٌ غَيْرُك»
«خدايا به تو رو مى نمايم و از تو مى خواهم به حقى كه محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) بر تو دارند آنچه را كه كسى غير تو قادر به اعطاى آن نيست به من عطا كنى و آنچه را كسى جز تو قادر به دور نمودن آن نيست، از من دور گردانى.»
اميرمؤمنان (ع) فرمودند: به خدا سوگند! آنچه بر زبان آوَرْد، اسم اعظم خدا بود كه رسول خدا (ص) مرا از آن با خبر نموده است.
«سَأَلَهُ الْجَنَّةَ فَأَعْطَاهُ وَ سَأَلَهُصَرْفَ النَّارِ وَ قَدْصَرَفَهَا عَنْهُ»(1)
«او از خداوند، داخل شدن در بهشت و دورى از آتش را طلب كرد و خداوند به او عطا نمود.»
ص: 227
اينكه اميرمؤمنان (ع) پس از ذكر نام اهل بيت (عليهما السلام) توسط جوان، به اجابت دعاى او مژده دادند، اشاره به اين مطلب دارد كه اجابت دعا هنگامى محقق مى شود كه تمسك به پرده كعبه با تمسك به حقيقت آن، يعنى ولايت محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) همراه شود.
ص: 228
قال الصَّادق (ع): «الْكَلِمَاتُ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» (من لا يحضره الفقيه، ج 2،ص 191)
«كلماتى كه اسلام بر آن استوار گرديده، چهار كلمه اند:
سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
» نكته اى كه بايد مورد توجه قرار گيرد آن است كه خداوند مى توانست خانه خود را بهصورت دايره قرار دهد تا با حركت دورانى يعنى طواف نيز همخوانى بيشترى داشته باشد. اما بيت خود را چهارگوش قرار داده و به حركت دايره اى در پيرامون آن امر نموده است و اين، از اين روست كه هر يك از زاويه ها و گوشه هاى مربع، جزئى از ذات آن است (به گونه اى كه از بين رفتن هر زاويه و گوشه، ماهيت آن را درهم شكسته و تغيير مى دهد.) كعبه نيز چهارگوشه دارد كه هر يك از آنها نماد ركنى از حريم ربوبيت الهى بوده و نشان مى دهند كه فقدان
هر يك از اين اركان، مانع بهره مندى از ربوبيت الهى مى شود. چنانكه امام صادق (ع) در پاسخ به كسانى كه پرسيدند چرا كعبه به اين نام خوانده
ص: 229
شده است، فرمودند:
«لِأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَصَارَتْ مُرَبَّعَةً قَالَ لِأَنَّهَا بِحِذَاءِ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَصَارَ بَيْتُ الْمَعْمُورِ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ
فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَصَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّ الْكَلِمَاتِ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» (1)
«چون چهارگوش است و از آن جهت چهارگوش است كه در مقابل «بيت المعمور» كه چهارگوش است قرار گرفته و بيت المعمور به اين دليل چهارگوش است كه در برابر عرش كه چهارگوش است قرار گرفته و عرش چهارگوش است، زيرا كلماتى كه اسلام بر آن استوار گرديده، چهار ذكر است (كه عبارتند از):
سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
» (2)
در احاديث آمده است كه اهل بيت (عليهما السلام) دست وصورت خود را به نشانه تعظيم بر اركان كعبه مى نهادند. چنان كه جميل مى گويد: امام صادق (ع) را ديدم كه:
«يَسْتَلِمُ الْأَرْكَانَ كُلَّهَا» (3)
«اركان كعبه را استلام نمود.»
ابراهيم بن ابى محمود از امام رضا (ع) پرسيد:
ص: 230
«أَسْتَلِمُ الْيَمَانِيَّ وَ الشَّامِيَّ وَ الْغَرْبِيَّ قَالَ نَعَمْ»
«آيا ركن يمانى، شامى و غربى را استلام كنم؟ حضرت فرمودند: بله.» (1)
به چهار ركن خانه خدا اركان كعبه مى گويند كه عبارتند از:
1. رُكْنِ حَجَرْ: ركن شرقى كعبه است كه حجرالاسود در آن نصب شده و به همين اعتبار آن را «
رُكْنِ اسْوَدْ
» يا «
رُكْنِ حَجَرُالْاسْوَدْ
» نيز ناميده اند. طواف خانه خدا از اين ركن آغاز و به آن ختم مى شود و استلام آن مستحب است.
2. رُكْنِ عراقى: ركن شمالى كعبه است كه در جهت طواف، بعد از درِ خانه و قبل از
حِجْراسماعيل
قرار دارد و رو به عراق است.
3. رُكْنِ شامى: ركن غربى كعبه كه در جهت طواف و پس از حِجر اسماعيل قرار دارد و چون رو به شام است، ركن شامى خوانده شده است.
4. رُكْنِ يمانى: ركنى است در زاويه جنوبى كعبه كه در جهت طواف قبل از ركن حجرالاسود قرار دارد و چون مقابل يمن است، آن را «
ركن يَماني
» مى گويند. استلام اين ركن مستحب است.
از آنجا كه ركن يمانى پس از ركن حجرالاسود، با فضيلت ترين ركن كعبه محسوب شده و داراى اهميت فراوانى است، از اين رو براى كسانى كه آن را
ص: 231
لمس يا مسح نمايند، ثواب هاى فراوانى ذكر شده است. از امام صادق (ع)
روايت شده است:
«الرُّكْنُ الْيمَانِيُّ بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الْجَنَّةِ لَمْ يَغْلِقْهُ اللَّهُ مُنْذُ فَتَحَهُ»
«ركن يمانى درى از درهاى بهشت است كه خداوند از زمانى كه آن را (به سوى بندگان) گشوده، هرگز مسدود ننموده است.»(1)
همچنين فرمودند:
«الرُّكْنُ الْيمَانِي بَابُنَا الَّذِي نَدْخُلُ مِنْهُ الْجَنَّةَ» (2)
«ركن يمانى، درى است كه ما از آن به بهشت وارد مى شويم.»
در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است: با پدرم طواف مى كردم و شاهد بودم كه هر زمان به حجرالاسود مى رسيد، آن را با دست مسح نموده و مى بوسيد
«وَ إذَا انْتَهَي إلَي الرُّكْنِ الْيمَانِي الْتَزَمَهُ»
«و هرگاه به ركن يمانى مى رسيد خود را به آن مى چسباند.»
«فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ تَمْسَحُ الْحَجَرَ بِيدِكَ وَ تَلْتَزِمُ الْيمَانِي»
«به او عرضه داشتم: چرا حجرالاسود را مسح مى كنى اما خود را به ركن يمانى مى چسبانى؟» در پاسخ فرمود: رسول خدا (ص) فرمودند:
«مَا أَتَيتُ الرُّكْنَ الْيمَانِي إلَّا وَجَدْتُ جَبْرَئِيلَ قَدْ سَبَقَنِي إلَيهِ يَلْتَزِمُهُ» (3)
«هيچ گاه به ركن يمانى نرسيدم مگر اينكه جبرئيل قبل از من خود را به آن رسانده و به آن ملتزم گرديده بود.»
ص: 232
كعبه به عنوان حريم تربيتى پروردگار، بر تسبيحات چهارگانه استوار گرديده
است. از اين رو لازم است اراده خداوند از تسبيحات چهارگانه در اركان كعبه
مطابق با احاديث اهل بيت (عليهما السلام) توضيح داده شده تا آشكار گردد كه:
«سُبْحَانَ اللَّهِ
»: يعنى منزه دانستن خداوند از اين عيب و نقص كه ما را داراى رذايل نفسانى آفريده باشد امّا براى جدايى ما از دام اين رذايل، وسيله اى قرار نداده باشد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ
»: يعنى حمد و ستايش خداوند به خاطر همه نعمت هايى كه به ما عطا نموده از جمله نعمت ولايت كه (سبب بهره مندى از ربوبيت اوست و) كعبه
نام و نشانى براى آن محسوب مى شود.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
»: يعنى اقرار به يگانگى خداوند در خالقيت، رازقيت و نيز اقرار به اينكه تنها او قادر به اصلاح و تربيت انسان ها مى باشد و علت اجتماع ما پيرامون كعبه بر همين اصل استوار است. چرا كه اگر رب عالميان واحد نبود، به تعداد خدايان، در روى زمين حريم و خانه وجود مى داشت و اجتماع در محل واحد (كه نماد يكسان بودن ابزار طاعت است) بى معنا مى گشت.
«اللَّهُ أَكْبَر
»: يعنى خداوند را بزرگ تر از هر وصفى بدانيم و ربوبيت او را كه به دفع رذايل از وجود انسان ها منتهى مى شود، عظيم تر از حد وصف تلقى كنيم.
ص: 233
پيشوايان معصوم (عليهما السلام) كه مفسّران كلام و اراده الهى اند، اسرار تسبيحات چهارگانه را به شرح ذيل بيان نموده اند:
1. تسبيح
از ديدگاه پيشوايان معصوم (عليهما السلام) تسبيح يعنى منزه دانستن
خداوند از آنچه شايسته او نيست. چنانكه رسول اكرم (ص) درباره معناى «
سُبْحَانَ اللَّهِ
» فرمودند: (چون) خداوند مى دانست كه بنى آدم،
«يَكْذِبُونَ عَلَي اللَّهِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ تَبَرِّياً مِمَّا يَقُولُونَ»(1)
«بر او دروغ بسته (و آنچه را شايسته او نيست، به ذات اقدسش نسبت مى دهند)، بنابراين براى دورى از آنچه مى گويند، سبحان الله را (به مردم) آموخت.»
و اميرمؤمنان (ع) در تفسير «
سُبْحَانَ اللَّهِ
» فرمودند:
«تَنْزِيهُهُ عَمَّا قَالَ فِيهِ كُلُّ مُشْرِك»(2)
«سبحان الله يعنى منزه دانستن خداوند از آنچه مشركان درباره او مى گويند.»
انكار حكمت خداوند در ايجاد حوادث پيرامونى، بزرگترين نسبت ناروا به
ص: 234
ذات اقدس الهى است. از اين رو هنگامى كه يونس از خشم بر قوم خود پشيمان شد و به حكمت پروردگار اعتراف كرد، خداوند درباره اش فرمود:
«فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُون» (1)
«و اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود، قطعاً تا روزى كه (مردم براى حساب) برانگيخته مى شوند، در شكم آن (ماهى) مى ماند.»
اميرمؤمنان (ع) در تفسير آيه فوق فرمودند:
«فَلَوْ لَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُقِرِّينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُون» (2)
«اگر او از زمره اقرار كنندگان (به رابطه حكيمانه حوادث با خود) نبود، قطعاً تا
زمان برانگيخته شدن مردم، در شكم آن (ماهى) مى ماند.» (3)
بنابر آنچه گفته شد، حقيقت تسبيح در سايه اقرار به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حاصل مى شود و قرار گرفتن يكى از پايه هاى كعبه بر آن، بر اين حقيقت دلالت دارد كه لازمه بهره مندى از ربوبيت خداوند آن است كه تقدير و تدبير خداوند در ايجاد حوادث و عرضه تكاليف را حكيمانه و دور از هرگونه نقص و كاستى و هماهنگ با اصلاح و تربيت خود بدانيم. (4)
ص: 235
2. تحميد
تحميد، عرضه حمد به درگاه الهى و اعتراف به ناتوانى در شكر نعمت هاى خداوند است. چنانچه اميرمؤمنان (ع) درباره معناى «
الْحَمْدُ لِلَّه
» فرمودند:
«عَرَّفَ اللَّهُ عِبَادَهُ بَعْضَ نِعَمِهِ عَلَيْهِم جُمَلًا إِذْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَي مَعْرِفَةِ جَمِيعِهَا بِالتَّفْصِيلِ لِأَنَّهَا أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَي أَوْ تُعْرَفَ فَقَالَ لَهُمْ قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّه» (1)
«خداوند بندگانش را با بعضى از نعمت هاى خود (به طور اجمالى) آشنا نمود و چون (مى دانست) نعمت هاى او آن قدر زياد است كه قابل شمارش نيست و
كسى قادر به معرفت (تمام) نعمت هاى او نمى باشد، به آنها گفت: بگوييد:
الْحَمْدُ لِلَّه
» رسول خدا (ص) در معناى تحميد فرمودند:
«إِنَّهُ عَلِمَ أَنَّ الْعِبَادَ لَا يُؤَدُّونَ شُكْرَ نِعْمَتِهِ فَحَمِدَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ يَحْمَدُوهُ» (2)
«چون خداوند مى دانست كه بندگان نمى توانند شكر نعمت او را بجاى آورند به همين جهت قبل از اينكه ديگران او را بستايند (براى اينكه راه حمد را به آنها بياموزد) خود را حمد نمود.»
از آنجا كه بزرگترين نعمت خداوند بر بندگان، ولايت اهل بيت (عليهما
ص: 236
السلام) است، (1) رسول اكرم (ص) پس از ابلاغ ولايت در روز غدير، خداوند را بر اين ولايت حمد و ثنا نموده و فرمودند:
«أَلْحَمْدُ للهِ عَلَي كَمَالِ الدِّينِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَي الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ الْوَلَايَةِ لِعلي بن ابي طالب (ع) بَعْدِي» (2)
«حمد و سپاس الهى به جهت كامل شدن دين و تمام شدن نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابى طالب (ع) بعد از من.»
چرا كه اتمام نعمت ها جز با ولايت على بن ابى طالب (ع) كه واسطه در
بهره مندى از ربوبيت الهى است، محقق نمى شود.(3)
از اين رو با حمد خداوند، او را بر نعمت ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه بزرگترين نعمت و يگانه ابزار بهره مندى از ربوبيت است، ستايش و ثنا مى نماييم.
ص: 237
3. تهليل
تهليل يا بر زبان آوردن «
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
» يعنى اقرار به يگانگى معبود كه يكى از اركان كعبه بوده و از جمله اسباب بهره مندى از ربوبيت الهى است. زيرا تا خداوند را در ربوبيت يگانه ندانيم، نمى توانيم از ثمرات ربوبيتش برخوردار گرديم. به همين دليل هنگامى كه خداوند، ابراهيم (ع) را به مكان كعبه راهنمايى نمود، حقيقت تهليل را به او تعليم داد. اين ماجرا در قرآن چنين حكايت شده است:
«وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»
«هنگامى كه مكان بيت را براى ابراهيم (ع) مهيا نموديم، به او امر كرديم كه به من
شرك نورز و خانه ام را براى اهل طواف، قيام، ركوع و سجود، پاك گردان.» (1)
در آيه فوق جمله «
أَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئاً
» در توضيح «
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ
» (2) آمده تا معلوم شود كه هدف از جاى دادن ابراهيم (ع) و فرزندانش در مجاورت كعبه، (معرفى جايگاه ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) به منظور
جلوگيرى از شرك بوده است.(3) از اين رو در دعاى توديع كعبه، از امام رضا (ع)
روايت شده است:
ص: 238
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْقَلِبُ عَلَي أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» (1)
«پروردگارا! من از حج باز مى گردم با اقرار به اينكه معبودى جز تو وجود ندارد.»
و از امام صادق (ع) روايت شده است:
«التَّوْحِيدُ لَا يَتِمُّ إِلَّا بِالْوَلَايَة» (2)
«توحيد، جز با (اقرار و عمل به) ولايت، كامل نمى شود.»
در دعاى كنزالعرش نيز از رسول اكرم (ص) نقل شده است:
«لا إِله إِلا الله إِقْراراً بِرُبوُبِيَّتِهِ»
«اقرار به توحيد يعنى اعتراف به ربوبيت او.»(3)
احاديث فوق بيانگر اين موضوع است كه لازمه بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى، اقرار به يگانگى او در اصلاح و تربيت است كه با اعتقاد و تمسك به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) كه عامل بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس
الهى اند، حاصل مى شود.
تكبير به معناى اقرار به بزرگى خداوند است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: معناى تكبير آن است كه معتقد شويم:
«اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف» (4)
«خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد.»
ص: 239
اما اقرار به بزرگى خداوند يعنى نفى مشابهت او با مخلوق و اعتراف به اين مطلب كه ذات اقدس الهى در خالقيت، رازقيت و ربوبيت شبيه و مانند ندارد. به همين دليل امام صادق (ع) در بيان معناى تكبير فرمودند:
«اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يَكُونَ مِثْلَ الْأَصْنَامِ الْمَنْحُوتَةِ (1) وَالْآلِهَةِ الْمَعْبُودَةِ دُونَه»
«خداوند بزرگتر از آن است كه مانند بت هاى تراشيده يا معبودهايى باشد كه در برابر او پرستش مى شوند.» (2)
حقيقت تكبير، يعنى اقرار به ضِدّيت ربوبيت خداوند با مرتبه و منزلت بت هايى كه به دست انسان ها تراشيده شده اند. به همين سبب با تكبير خود، خداوند را
بزرگ تر از آن مى دانيم كه ربوبيتش مانند بت هايى باشد كه نمى توانند (انسان را از رفتار و گفتار ناشايست منع نموده و) با ارائه برنامه درست و فراهم نمودن شرايط عمل به آن، بستر اصلاح و تربيت را فراهم آورند.
ص: 240
ص: 241
«قَالَتْ لَهُ هَاجَرُ يَا إِبْرَاهِيمُ لِمَ تَدَعُنَا فِي مَوْضِعٍ لَيْسَ فِيهِ أَنِيسٌ وَ لَا مَاءٌ وَ لَا زَرْعٌ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ الَّذِي أَمَرَنِي أَنْ أَضَعَكُمْ فِي هَذَا الْمَكَانِ هُوَ يَكْفِيكُمْ» (تفسيرالقمي، ج 1،ص 60)
«هاجر به ابراهيم (ع) گفت: چرا ما را در سرزمينى رها مى كنى كه نه همنشينى داريم و نه در آن از آب وكشت خبرى است؟ ابراهيم (ع) فرمود: آن كس كه مرا امر نموده تا شما را در اين مكان جاى دهم، خود، امور شما را كفايت خواهد كرد.»
طبق آموزه هاى وحيانى، «بيت الله» نمادى از حريم تربيتى الهى و نام و نشانى براى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه هركس در آن وارد شود، از ربوبيت خداوند برخوردار مى شود. از اين رو بدون ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) نمى توان خاصيت و اثرى را از كعبه انتظار داشت.
اميرمؤمنان (ع) در اين باره فرمودند:
«أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَي الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً» (1)
«آيا نمى بينيد كه خداوندِ سبحان، انسان ها را از زمان آدم (ع) تا انقراض عالم، با
طواف به دور سنگ هايى كه قادر به زيان و منفعت، ديدن و شنيدن نيستند مى آزمايد و اين خانه را بيت محترم خود قرار داده كه موجب استقامت انسان ها (در مسير اصلاح و تربيت) است.» (2)
ص: 242
و از آنجا كه هيچ كس جز ذات اقدس الهى حق ربوبيت ندارد، از اين رو كعبه، مالك وصاحبى جز پروردگار ندارد. چنانكه امام باقر (ع) در وصف كعبه فرمودند:
«هُوَ بَيْتٌ ... لَمْ يَمْلِكْهُ أَحَدٌ» (1)
«كعبه، خانه اى است ... كه هيچ مالكى جز خداوند ندارد.»
امام صادق (ع) در پاسخ شخصى كه به نقل از مردم مى گفت: كسى كه حج
واجب خود را بجاى آورده، بهتر است در سال هاى بعد به جاى حج،صدقه داده و با نزديكان و خويشانش معاشرت نموده و آنها را از خير خود برخورداركند، فرمودند:
«كَذَبُوا لَوْ فَعَلَ هَذَا النَّاسُ لَعُطِّلَ هَذَا الْبَيْتُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هَذَا الْبَيْتَ قِيَاماً لِلنَّاسِ»
«دروغ مى گويند. اگر مردم چنين كنند، اين خانه تعطيل مى شود درحالى كه خداوند كعبه را وسيله اى براى پايدارى مردم (در دين) قرار داده است.»(2)
ص: 243
اميرمؤمنان (ع) نيز در واپسين لحظات حيات خود فرمودند:
«وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخْلُوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا» (1)
«خداوند را در نظر بگيريد و تا زنده هستيد، كعبه را خالى نگذاريد كه اگر اين خانه ترك شود، مهلت داده نمى شويد.»
از دو حديث مذكور و روايات فراوان ديگرى كه در اين باب وارد شده است، به خوبى درمى يابيم كه اگر حج و ولايتى كه كعبه نماد آن است، ترك شود، سببى براى ايجاد امنيت، باقى نمانده و عقوبت و عذاب حتمى خواهد بود. (2) از اين رو تا هنگامى كه كعبه به اعتبار حقيقت آن (يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) باقى است، بقاء مردم در حريم اصلاح و تربيت ممكن بوده و اعتقاد و عمل به
اين ولايت، موجبات بقاء آنها را در حريم ربوبيت فراهم خواهد آورد.
طبق برخى روايات، پس از بروز اختلاف ميان ساره و هاجر، ابراهيم (ع) مأمور شد فرزند دلبندش اسماعيل (ع) را به همراه هاجر در مكانى دور از ساره جاى دهد. به همين منظور خداوند جبرئيل (ع) را با مركبى آسمانى به نام بُراق نزد ابراهيم (ع) فرستاد تا همراه اسماعيل (ع) و هاجر، رهسپار سرزمين دوست شوند.
در مسير حركت، هرگاه ابراهيم (ع) به منطقه خوش آب و هوايى مى رسيد
ص: 244
كه:
«فِيهِ شَجَرٌ وَ نَخْلٌ وَ زَرْعٌ»
«داراى درخت، نخل هاى خرما و زراعت بود»
به جبرئيل مى گفت: آيا (مكان مورد نظر) اينجاست؟ جبرئيل پاسخ مى داد:
«لَا امْضِ امْضِ حَتَّي وَافَي بِهِ مَكَّةَ فَوَضَعَهُ فِي مَوْضِعِ الْبَيْتِ ...»
«خير. حركت كن؛ حركت كن. تا اينكه (جبرئيل) او را به سرزمين مكه رساند و در مكان كعبه قرار داد.»
در ادامه هنگامى كه اسماعيل (ع) و هاجر از مركب پياده شدند، هاجر پارچه اى بر روى تك درختى كه در آنجا قرار داشت، افكند و سايبانى درست كرد. ابراهيم (ع) آنان را در آن موضع گذارد و تصميم گرفت نزد ساره بازگردد كه هاجر به او گفت: اى ابراهيم! چرا ما را در سرزمينى رها مى كنى كه
«لَيْسَ فِيهِ أَنِيسٌ وَ لَا مَاءٌ وَ لَا زَرْعٌ» (1)
«در آن از همنشين و آب و كشت خبرى نيست؟»
ابراهيم (ع) عرضه داشت: خدايى كه امر نموده شما را در اين مكان جاى دهم، به كار شما سامان خواهد داد. ابراهيم (ع) از آنها دور شد تا اينكه به كوهى به نام «
كُدي
» در سرزمين «
ذي طُوي
» رسيد. سپس رو به كعبه نموده و گفت:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا
ص: 245
الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ ريَشْكُرُونَ» (1)
«پروردگارا! من (بعضى از) فرزندانم را در درّه اى بى كشت و زرع، نزد خانه محترم تو، سكونت دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند. پس دل هاى برخى از مردم را به سوى آنان متمايل نما و آنان را از ثمرات (مورد نيازشان) روزى ده، باشد كه سپاسگزارى كنند.»
مدت زمان طولانى نگذشت كه خداوند اين سرزمين را به سبب جوشش
آب زمزم در زير پاى اسماعيل (ع) مورد توجه كاروان هايى قرار داد كه از اين مكان عبور مى نمودند و به تدريج آن را به شهرى آباد مبدّل نمود و محلّ داد و ستد و زندگى مردم گرداند.
خداوند مكه را سرزمين «
غَيْرِ ذي زَرْع
» ناميده نه «
لَمْ يُزْرَعْ
». زيرا سرزمين «
لَمْ يُزْرَعْ
» قابل زراعت است اما چيزى در آن كشت نشده، در حالى كه سرزمين «
غَيْرِ ذي زَرْع
» به مكانى اطلاق مى شود كه در آن امكان كشت و زرع وجود ندارد.
بيان يك نكته
خداوند در قرآن ارزاق و ثمراتى را كه به مكه روانه مى شود، به خود نسبت
داده و فرموده است:
«أَوَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَ
ص: 246
أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (1)
«آيا آنها را در حرمى امن جاى نداده ايم كه همه گونه ثمرات در آن فراهم مى شود و اين رزقى است از جانب ما، اما بيشترشان نمى دانند.»
در اين آيه، امنيت و رزق به خداوند نسبت داده شده و واژه رزق به قيد «
لَدُنَّا
» (يعنى از نزد ما) موصوف گرديده است. زيرا اين رزق، اشاره به ثمرات خاصى دارد كه تنها نصيب معتقدان به ربوبيت و عاملان به ولايت يعنى مؤمنان حقيقى مى شود. به همين دليل ابراهيم (ع) بهره مندى از اين ارزاق را مخصوص اهل ايمان معرفى كرده و عرضه داشت:
«رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرات مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر» (2)
«پروردگارا! اين سرزمين را ايمن نما و آن دسته از اهل كعبه را كه مؤمن به خدا و روز معاد هستند، از ارزاق و ثمرات بهره مند گردان.»
نكته شايان ذكر اينكه اگر مقصود از رزق در اين آيه، رزق ظاهرى بود، ديگر به اهل ايمان اختصاص پيدا نمى كرد، بلكه شامل همه ساكنان و مجاوران گرديده و درباره كافران، به متاع اندك اشاره نمى شد. آنجا كه آمده است:
«وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّار» (3)
«هر كس كافر شود، او را اندك بهره مند مى نمايم. سپس او را به عذاب آتش مى كشانم.»
امام سجاد (ع) در تفسير «
مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر
» مى فرمايند: «
إِيَّانَا عَنَى وَ
ص: 247
أَوْلِيَائَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ شِيعَةَ وَصِيِّهِ
» و در تفسير «
وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلًا
» مى فرمايند: «
عَنَى بِذَلِكَ مَنْ جَحَدَ وَصِيَّهُ وَ لَمْ يَتَّبِعْهُ مِنْ أُمَّتِهِ وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ حَالُ هَذِهِ الْأُمَّةِ
» (1) كه ترجمه توأم آنها چنين مى شود كه مقصود از اهل ايمان كه ابراهيم براى آنها درخواست رزق نموده، ما خاندان عصمت هستيم (كه ذريه محسوب مى شويم) و اولياء و تابعان رسول خدا (ص) و شيعيان اميرمؤمنان (ع) نيز در آن جاى دارند و منظور از كافران، مخالفان با اميرمؤمنان اند كه از ولايت او تبعيت نمى كنند كه در امت اسلام نيز مشاهده مى شوند. مسلماً اراده امام سجاد (ع) از اين مطلب، آن است كه ثمرات و بركات پايدار حج كه حيات جديدى در انديشه و روش انسان ايجاد مى كند و باب بهره مندى از ثمرات ربوبيت را بر بنده مى گشايد، شامل حال تاركين ولايت نمى شود.
پرورش اسماعيل (ع) در سرزمين غير حاصلخيز مكه، با رشد محبت و مودت
اهل بيت (عليهما السلام) در قلب اهل ايمان، پيوندى عميق دارد. زيرا اسماعيل (ع) حامل انوار اهل بيت (عليهما السلام) و حلقه واسط ميان ايشان و حضرت ابراهيم (ع) است. به همين سبب خداوند از اهل ايمان، خواسته است تا با درك رمز و راز ساكن شدن ذُرّيه در مكه، از ثمراتى كه با انجام وظيفه در شرايط گوناگون زندگى حاصل مى شود، بهره مند گرديده و موجبات رشد محبت اسماعيل (ع) و فرزندانش را فراهم آورند و اصلى ترين ابزار رسيدن به اين منظور را يقين به وعده هاى الهى بدانند كه بهترين موهبت پروردگار به مؤمنان محسوب مى شود. امام صادق (در اين باره فرمودند:
ص: 248
«خَيْرُ مَا أُلْقِيَ فِي الْقَلْبِ الْيَقِينُ» (1)
«بهترين چيزى كه (از بيرون) به قلب افكنده مى شود، يقين است.»
اگر به معناى «تربيت» كه رشد دادن و بارور نمودن است، توجه نماييم، درمى يابيم كه حقيقت تربيت، هنگامى مصداق پيدا مى كند كه بذر و يا شى ء قابل رشدى وجود داشته باشد تا به كمك عوامل بيرونى و محيطى، بارور و شكوفا شود. چنانكه خداوند، اسماعيل را به عنوان كودك خردسالى كه مستعدّ رشد و نمو بود، در سرزمين مكه ساكن گردانيد و در كنار مادر (و با استفاده از ارزاق و ثمراتى كه به آنجا مى آمد) رشد داد و به اين ترتيب آشكار نمود كه ذُرّيه ابراهيم، به ثمراتى كه اهل ايمان (با عمل به آموزه هاى دينى) به ارمغان آورده و عرضه مى دارند، محتاج و نيازمندند.
به همين دليل در تفسير آيه: «
وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ
» فرمودند: «
ثَمَرَاتِ
القُلوُب
» (2) يعنى ثمراتى كه موجب رشد و برخوردارى ذُرّيه مى شود. اما نكته شايان ذكر اينكهصفات نيكوى فراوانى كه خداوند در قلب انسان ها قرار داده، در سايه بهره مندى از ثمرات ربوبيت رشد مى نمايد و آفات و امراض زيان آور نيز در سايه برخوردارى از تعاليم الهى و عمل به آموزه هاى دينى، از آنها دور مى گردد و در نتيجه تربيت به معناى رشدصفات نيكو و رهايى از دام خصال زشت، حاصل
ص: 249
مى شود.
يقين به وعده هاى الهى موجب مى شود كه به آموزه هاى دينى مشتاق شده و به دستورات وحيانى عمل نماييم و از ثمرات ربوبيت ذات اقدس الهى (و ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) بهره مند گرديده و مكارم اخلاق را در رفتار و گفتارمان آشكار كنيم. به همين دليل در دعا مى خوانيم:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ أَنْ تُدْخِلَ طَاعَتَكَ فِي كُلِّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِي لِأَعْمَلَ بِهَا ... أَنْ تُخْرِجَ مَعْصِيَتَكَ مِنْ كُلِّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِي بِرَحْمَتِكَ لِأَنْتَهِيَ عَنْهَا» (1)
«پروردگارا! به سبب رحمتت از تو مى خواهم تا (اسباب) اطاعت خود را به اعضا و جوارحم وارد نمايى تا به طاعاتت عمل كنم ... و نيز از تو مى خواهم كه (اسباب) نافرمانى خود را از همه اعضاى من، خارج نمايى تا از نافرمانى ات دست بردارم.»
در اين دعا انجام طاعت و ترك معصيت در گرو بهره مندى از توفيق الهى معرفى شده كه به سبب بهره مندى از ربوبيت او، به دنياى قلب راه يافته و به نجات از دام رذايل نفسانى منتهى مى شود.
زن بخيلى در زمان رسول اكرم (ص) شوهرش را از هرگونه ضيافت باز مى داشت.
ص: 250
رسول خدا (ص) تصميم گرفتند به خانه آن زن آمده و آثار نيكوى پذيرايى از ميهمان را به او نشان داده و آشكار نمايند كه چگونه ثمرات تربيتى به قلب اهل ايمان راه
يافته و به دفع آفات و رذايل از آنها منجر مى شود. روزى رسول اكرم (ص) به شوهر
او فرمودند:
«إِذْهَبْ وَ قُلْ لَها إِنَّ رَسُولَ الله يَقُولُ إِنّي الْيَوْمَ ضَيْفُكُم إِذا دَخَلَ الضَّيفُ فَانْظُري ماذا تَرَيْنَ فاذا خَرَجَ فَانْظُري ماذا تَرَيْنَ حَتّي تَري كَمْ جَعَلَ اللهُ الْخَيْرَ وَ الْبَرَكَةَ في قُدُومِ الضَّيفِ»
«برو و به همسرت بگو: پيامبرخدا (ص) مى گويد امروز من ميهمان شما خواهم بود. پس هنگام وارد شدن ميهمان بنگر چه مى بينى و هنگام خارج شدن ميهمان نگاه كن چه مشاهده مى كنى تا ببينى خداوند چه خير و بركتى در آمدن ميهمان قرار داده است.»
مرد چنين كرد و آن زن هنگام وارد شدن ميهمان ها، (1) مشاهده كرد كه همراه آنها گوشت و ميوه فراوانى وجود دارد. زن خوشحال شد و پس از پايان ميهمانى، مارها و عقرب هاى فراوانى را ديد كه به لباس ميهمان ها چسبيده و با آنها از خانه خارج شدند. زن شگفت زده نزد شوهر آمده، ماجرا را بيان نمود و خواستار ديدار رسول خدا (ص) شد. مرد، خود نزد پيامبر (ص) رفت و آنچه را همسرش ديده بود، بيان كرد. رسول اكرم (ص) فرمودند:
ص: 251
«مَا جاءَ مَعَهُمْ مِنَ النِّعَمِ كانَتْ رِزْقُهُم وَ رِزْقُصاحِبِ الْبَيْتِ وَ الْحَيّاتِ و الْعَقارِبِ الّتي ذَهَبُوا بِها بَلاءٌكانَتْ فِي الْبَيْتِ لِصاحِبِها فَصارَتِ الزَّوْجَةُ راغبةً
بِالضَّيفِ وَكانَتْ في عُمْرِها تُؤكِّدُ الزَّوْجَ بِهِ» (1)
«نعمت هايى كه ميهمانان با خود آوردند، روزى آنان وصاحب خانه بود و مارها و عقرب هايى كه با آنها از خانه خارج شدند، بلاهايى بود كه ازصاحب خانه دور گرديد. از آن پس، زن از وارد شدن ميهمان شاد مى شد و شوهرش را نيز به اين كار تشويق مى كرد.»
زن بخيل چون نمى دانست منشأ ناراحتى اش به هنگام وارد شدن ميهمان، بخل و حسدى است كه بر روح و روانش سيطره دارد، از اين رو هميشه با شوهرش به نزاع مى پرداخت. اما هنگامى كه رسول خدا (ص) به وى فهماند كه پذيرايى از ميهمان، موجب نجات از اسارت بخل و حسد (مار و عقرب) مى گردد، به پاداش هاى الهى راغب شده و تصميم گرفت تا از آن پس، در قبال ميهمان ها به نيكى رفتار كند.
بر اساس معارف اهل بيت (عليهما السلام)صفات و اعمال نيكوى انسان ها دو نوع است:
ص: 252
1.صفات نيكويى كه ميان مؤمن و كافر مشتركند و از آنها بهصفات طينتى يا خصال وراثتى ياد مى كنيم.
2.صفاتى كه به اهل ايمان اختصاص داشته و مكارم اخلاق خوانده مى شود.
اينصفات، نتيجه بهره مندى از ثمرات ربوبيت الهى است و تنها عاملان به ولايت (كه مستحق درك پاداش هاى دنيايى و آخرتى هستند) از اين ثمرات
برخوردار مى شوند. چه زيباست كه در ذيل آيه «
اللَّهُ لَطيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ
»(1) از امام صادق (ع) چنين روايت شده است: «مقصود از رزقى كه خداوند آن را به هركس بخواهد عطا مى كند، ولايت على بن ابى طالب (ع) است.» (2)» به همين دليل امام باقر (ع) خطاب به اهل ايمان مى فرمايد:
«فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا لَا وَ اللَّهِ لَا يُسَوِّيكُمُ اللَّهُ وَ غَيْرَكُمْ وَ لَا كَرَامَةَرلَهُمْ» (3)
«بشارت باد به شما! بشارت باد به شما! بشارت باد به شما! به خدا قسم پروردگار عالم، شما (اهل ايمان) را با ديگران يكسان قرار نمى دهد و كرامتى براى غير شما نخواهد بود.»
ص: 253
ص: 254
قال الصادق (ع): «وَ كَانَتِ الْكَعْبَةُ لَيْسَتْ بِمُسَقَّفَةٍ فَوَضَعَ إِسْمَاعِيلُ فِيهَا أَعْمِدَةً مِثْلَ هَذِهِ الْأَعْمِدَةِ الَّتِي تَرَوْنَ مِنْ خَشَبٍ وَ سَقَّفَهَا إِسْمَاعِيلُ بِالْجَرَائِدِ وَ سَوَّاهَا بِالطِّينِ» (الكافي، ج 4،ص 202)
«كعبه داراى سقف نبود. اسماعيل (ع) در آن ستون هايى از چوب مانند آنچه مشاهده مى كنيد، قرار داد و آن را با شاخه هاى درخت خرما و گِل پوشانده و داراى سقف گرداند.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه خداوند، ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) را يك سال قبل از تجديد بناى كعبه، به انجام حج مكلف نمود و جبرئيل را متولى تعليم مناسك حج به آنها گرداند. جبرئيل، ايشان را قبل از ورود به حرم، به انجام غسل و پوشيدن لباس احرام و لبيك گفتن امر نمود. سپس آنها را داخل حرم نموده و
«أَرَاهُمَا الْمَنَاسِكَ وَ مَا يَعْمَلَانِ بِهِ» (1)
«مناسك و آنچه را بايد بجاى آورند، به آنها آموخت.»
بعد از اتمام حج، ابراهيم (ع) (به سوى ساره) بازگشت و اسماعيل (ع) با مادرش هاجر در جوار كعبه باقى ماند. در سال بعد، خداوند آنها را مكلف نمود تا كعبه را بازسازى كنند، كعبه اى كه:
ص: 255
«كَانَ رَدْماً إِلَّا أَنَّ قَوَاعِدَهُ مَعْرُوفَةٌ»(1)
«جز ديوارهايى از آن بر جاى نمانده و تنها محل اركانش معلوم بود.»
طبق برخى روايات، هنگامى كه ابراهيم (ع) و فرزندش اسماعيل (ع) شروع به ساخت كعبه نمودند، خداوند سنگ سرخ يكنواختى را به آنها نشان داد و فرمود خانه را بر آن بنا كنند، در حالى كه چهار فرشته ايشان را يارى مى دادند. يك سال از تجديد بناى كعبه گذشت و اسماعيل (ع) با زنى مؤمن و عاقل ازدواج كرد و به پيشنهاد او بر درِ شرقى و غربى كعبه پرده آويخت و براى پوشش همه كعبه (به كمك قبيله اش) پرده تهيه نمود. سپس اسماعيل (ع) با قرار دادن ستون هاى لازم (با چوب و گِل) كعبه را كه تا آن زمان فاقد سقف بود، مُسَقَّف گرداند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«كَانَتِ الْكَعْبَةُ لَيْسَتْ بِمُسَقَّفَةٍ فَوَضَعَ إِسْمَاعِيلُ فِيهَا أَعْمِدَةً مِثْلَ هَذِهِ الْأَعْمِدَةِ الَّتِي
تَرَوْنَ مِنْ خَشَبٍ وَ سَقَّفَهَا إِسْمَاعِيلُ بِالْجَرَائِدِ وَ سَوَّاهَا بِالطِّينِ» (2)
«كعبه داراى سقف نبود. اسماعيل (ع) در آن ستون هايى از چوب، مانند آنچه مشاهده مى كنيد، قرار داد و آن را با شاخه هاى درخت خرما و گِل پوشانده و
داراى سقف گرداند.»
در اينجا بود كه زائران خانه خدا از زيبايى و عظمت خانه به شگفت آمده و براى كارگزار آن مزد و اجر در نظر گرفتند.
يك نكته تاريخى
بر طبق آنچه در سير تاريخى مكه آمده است: كعبه در دوران قبل از بعثت، نُه ذراع ارتفاع داشت و فاقد سقف بود تا اينكه قريش بلندى آن را تا هجده ذراع
ص: 256
افزايش داده و براى آن سقف بنا نمودند. (1) امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«كَانَ طُولُ الْكَعْبَةِ يَوْمَئِذٍ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهَا سَقْفٌ فَسَقَّفَهَا قُرَيْشٌ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً فَلَمْ تَزَلْ ثُمَّ كَسَرَهَا الْحَجَّاجُ عَلَي ابْنِ الزُّبَيْرِ فَبَنَاهَا وَ جَعَلَهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ ذِرَاعاً» (2)
«كعبه نه ذراع ارتفاع داشت و فاقد سقف بود. سپس قريش ارتفاع آن را به هجده ذراع رسانده و بر آن سقف نهادند تا اينكه حَجّاج بن يوسف، آن را بر سر ابن زبير خراب كرد و به هنگام تجديد بنا ارتفاع كعبه را به بيست و هفت ذراع افزايش داد.»
سقف خانه، امكان زندگى را فراهم مى آورد و ساكنان خود را از سرما، گرما و عوارض محيطى حفظ مى كند و چون خانه خدا، حريم تربيتى اوست، از اين رو
سقف و ستون هاى آن، نماد حقيقتى است كه حافظ اين حريم بوده و امكان سكونت را براى ساكنان آن تضمين مى كند. امام كاظم (ع) در حديثى اسلام را همانند سقف معرفى نموده و فرمودند:
«إِنَّ الْإِسْلَامَ سَقْفٌ تَحْتَهُ دِعَامَةٌ لَا يَقُومُ السَّقْفُ إِلَّا بِهَا»
«اسلام، سقفى است كه در زير آن عمود و پايه اى قرار دارد كه جز به آن پايدار نمى ماند.»
ص: 257
و پس از بيان مطالبى فرمودند: مقصود از پايه اى كه اسلام بر آن تكيه نموده
«طَاعَةُ الْإِمَامِ وَلِيِّ الْأَمْرِ وَ التَّمَسُّكُ بِحَبْلِهِ» (1)
«اطاعت از امام معصوم (عليهما السلام) (يعنى) ولى امر و تمسك به ريسمان (ولايت) اوست.»
در ادامه درباره دشمنان أنبياء و اوصياء كه ولايت را از ايشان بازداشتند، فرمودند:
«فَقَدْ أَخْرَبَا بَيْتَ النُّبُوَّةِ وَ رَدَمَا بَابَهُ وَ نَقَضَا سَقْفَهُ»(2)
«آنها خانه رسالت را خراب نموده و باب وارد شدن به آن را از بين بردند و سقف آن را ويران كردند.»
سقف كعبه كه به دست اسماعيل (ع) بنا شده، نماد ولايت ذُرّيه است كه سايبان حريم الهى بوده و موجبات بقاى اهل ايمان را در حريم الهى فراهم مى آورد. از اين رو اسماعيل (ع) با قرار دادن سقف بركعبه، جايگاه ذُرّيه خود را معرفى نموده و آشكار گرداند كه دين، بدون ولايت آن بزرگواران، از سايبانى كه زمينه ساز
آرامش و سكون است، بى بهره مى باشد.
ص: 258
قال الصادق (ع): «إِنَّهُ كَانَ مَقَامَهُ إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص)» (الكافي، ج 4،ص 557)
«اين محل (زير ناودان كعبه)، همان جايى است كه هرگاه جبرئيل اراده مى نمود نزد رسول خدا (ص) برسد، از او اذن حضور مى گرفت.»
براى خارج شدن آب باران از بام كعبه، ناودانى بر آن تعبيه شده كه آب را به داخل حِجْراسماعيل هدايت مى كند. طبق اسناد تاريخى، اولين ناودان نصب شده بر بام كعبه از جنس چوب بود كه توسط قريش و در سن 35 سالگى پيامبرگرامى اسلام (ص) ساخته شد. عَلى بنِ مَزيد روايت مى كند: امام صادق (ع) را در حِجْرِاسماعيل زير ناودان ديدم كه دستان خويش را رو به كعبه گشوده و چنين
ص: 259
دعا مى كرد:
«اللَّهُمَّ ارْحَمْ ضَعْفِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيَّ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ أَدْرِرْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْوَاسِعِ ... اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ وَ لَا تَقْتُرْ عَلَيَّ»(1)
«خدايا! بر ناتوانى و بيچارگى ام رحم كن و مرا از رحمت خويش، دو نصيب عطا نما و از روزى گسترده ات بر من ببار ... خداوندا! روزى مرا بسيار گردان و بر من سخت مگير.»
امام صادق (ع) در حديث ديگرى، زير ناودانِ كعبه را مقام (محل ايستادن) جبرئيل توصيف نموده، فرمودند:
«فَإِنَّهُ كَانَ مَقَامَهُ إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ؛» (2)
«اين محل، همان جايى است كه هرگاه جبرئيل اراده مى نمود نزد رسول خدا (ص) برسد، از او اذن حضور مى گرفت.»
زائر در زير ناودان كعبه، از خداوند رحمت و وسعت روزى طلب مى كند، چرا كه ناودان كعبه سبب فرود آمدن رحمت بر كسانى است كه در زير آن جاى گرفته و از پروردگارشان خواسته اند تا آنها را از رحمتى برخوردار نمايد كه هدف از آفرينش، بهره مندى از آن است. رحمتى كه درباره اش فرموده اند:
«خَلَقَهُمْ لِيَفْعَلُوا مَا يَسْتَوْجِبُونَ بِهِ رَحْمَتَهُ فَيَرْحَمَهُمْ» (3)
«خداوند، انسان ها را آفريد تا آنها را با انجام آنچه موجب نزول رحمتش مى شود، مورد رحمت خود قرار دهد.»
ص: 260
روايت شده است كه فردى از ياران امام صادق (ع) در مكه بيمار شده و در حال مرگ بود. يكى از همراهانش نزد آن حضرت آمد و از بيمارى اش سخن گفت. حضرت فرمودند:
«أَمَا لَوْ كُنْتُ مَكَانَكُمْ لَسَقَيْتُهُ مِنْ مَاءِ الْمِيزَابِ» (1)
«اگر به جاى شما بودم از آب ناودان كعبه به او مى دادم.»
مرد پس از شنيدن اين كلام، در طلب آب ناودان به سرعت به سمت (اهل)
مسجد رفت. اما نزد آنها چيزى نيافت. در همين حال، يك باره ابرى پديدار شد و رعد و برقى به گوش رسيد و آسمان شروع به باريدن كرد. ظرفى را زير ناودان گرفته، پر از آب كرد و نزد بيمار برد. بيمار مقدارى از آن آب نوشيد و فوراً شفا يافت.
در حديث ديگرى از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«مَاءُ الْمِيزَابِ يَشْفِي الْمَرِيضَ»(2)
«آب ناودان، سبب شفاى بيمار است.»
امام رضا (ع) ضمن توصيه به نماز در حِجْرِ اسماعيل فرمودند:
«أَكْثِرِ الصَّلَاةَ فِي الْحِجْرِ وَ تَعَمَّدْ تَحْتَ الْمِيزَابِ وَ ادْعُ عِنْدَهُ كَثِيراً وَصَلِّ فِي الْحِجْرِ عَلَي ذِرَاعَيْنِ مِنْ طَرَفِهِ مِمَّا يَلِي الْبَيْتَ فَإِنَّهُ مَوْضِعُ شَبِيرٍ وَ شَبَّرَ
ص: 261
ابْنَيْ رهَارُون»
«در حِجْرِاسماعيل نماز زياد بخوان و سعى كن كه محل خود را در زير ناودان
قرار دهى و در آنجا بسيار دعا كن و نماز خود را به فاصله دو ذراع از خانه كعبه در حِجْر قرار بده، زيرا اين فاصله، محل (نماز) شَبِير و شَبَّر دو فرزند هارون بوده است.» (1)
بلال مكّى مى گويد: ديدم امام صادق (ع) وارد حِجْر شد و به فاصله دو ذراع از خانه خدا نماز خود را آغاز نمود، به او عرضه داشتم:
«مَا رَأَيْتُ أَحَداً مِنْ اهلِ بَيتِكَ يُصَلِّي بِحِيَالِ الْمِيزَابِ فَقَالَ هَذَا مُصَلَّي شَبَّرَ وَ شَبِيرٍ ابْنَيْ هَارُون»(2)
«تاكنون كسى از خانواده ات را نديدم كه رو به ناودان كعبه نماز بخواند،
فرمودند: اين جا محل نماز شَبَّر و شَبِير فرزندان هارون بوده است.»
روايت شده است كه امام صادق (ع) به همراه عده اى زير ناودان كعبه حضور داشتند. پيرمردى سلام كرد و گفت:
«إِنِّي لَأُحِبُّكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ إِنِّي بُلِيتُ بِبَلَاءٍ شَدِيدٍ وَ قَدْ أَتَيْتُ الْبَيْتَ مُتَعَوِّذاً بِهِ مِمَّا أَجِدُ»
«به درستى من شما خاندان را دوست دارم و از دشمن شما بيزارم و اكنون گرفتار درد بزرگى شده ام و از بلايى كه به من رسيده است، به خانه خدا پناه آورده ام.»
پس از مطالبى كه ميان او و امام صادق (ع) گذشت، حضرت دست خود را
ص: 262
بلند كرده و اين چنين دعا نمود: خدايا! سرشتى پاك آفريدى و طينت دوستان و نيز دوستان دوستانت را از آن سرشت پاك، خلق نمودى. اگر بخواهى مى توانى دردهاى اين شخص را برطرف كنى. خدايا! ما به خانه ات كه همه به آن پناه
مى برند، پناهنده شده ايم و اين مرد به ما پناه آورده، حال به حق محمّد و على و
فاطمه و حسن و حسين (عليهما السلام) از تو كه در نور عظمت خود پنهان شده اى و فريادرس هر بيچاره، گرفتار، غمگين و دردمندى مى خواهم كه:
«تُؤْمِنَهُ بِأَمَانِنَا مِمَّا يَجِدُ وَ أَنْ تَمْحُوَ مِنْ طِينَتِهِ مَا قُدِّرَ عَلَيْهَا مِنَ الْبَلَاءِ وَ أَنْ تُفَرِّجَ كُرْبَتَهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» (1)
«او را به واسطه ما از اين گرفتارى نجات بخشى و آنچه از بلا بر او مقدر نموده اى، به لطف و كرمت محو فرمايى و غم و اندوه را از او زايل گردانى يا ارحم الراحمين.»
دعا كه تمام شد، آن مرد راه خود را در پيش گرفت و رفت. امّا هنوز به در مسجد نرسيده بود كه با گريه برگشت و گفت: خدا مى داند رسالت خود را به
چه كسى بسپارد. به خدا سوگند هنوز به در مسجد نرسيده بودم كه ناراحتى ام برطرف شد.
امام باقر (ع) فرمودند: مقصود خداوند از «مُضْطَر» در آيه: «
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ
ص: 263
إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ
» (1) حضرت ولى عصر (ع) است كه هنگام فرا رسيدن دوران ظهورش، واقعه اى عجيب در مكه رخ مى دهد و آن واقعه اين است كه:
«جَبْرَئِيلُ عَلَي الْمِيزَابِ فِيصُورَةِ طَائِرٍ أَبْيَضَ فَيَكُونُ أَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ يُبَايِعُهُ جَبْرَئِيلُ وَ يُبَايِعُهُ الثَّلَاثُمِائَةُ وَ الْبِضْعَةُ عَشَرَ رَجُلًا»(2)
«جبرئيل بهصورت پرنده اى سفيد، در حالى كه بر روى ناودان كعبه جاى
گرفته است، اولين كسى است كه با او بيعت مى كند. سپس 313 يار باوفاى او
بيعت مى كنند.»
رمزواره ناودان كعبه
ميزاب يا ناودان كعبه كه (آب را از بام كعبه به خارج از آن هدايت مى كند و) مانع تخريب بيت مى شود و كسانى را كه از آب آن مى نوشند شفا مى دهد، كنايه از ابزار بهره مندى از ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه به نجات از دام بيمارى هاى روحى و جسمى مى انجامد.
ص: 264
قال الصادق (ع): «و مَا أَحَدٌ يَبْلُغُهُ حَتّي تَنالَهُ الْمَشَقَّة» (الكافي، ج 4،ص 262)
«كسى به آنجا (خانه خدا) نمى رسد مگر اينكه به سختى و مشقّت مبتلا مى شود.»
خداوند، طبيعت حج را با دشوارى هاى فراوان همراه ساخته و خانه خود را خالى از همه زيورها و آراستگى ها و در سرزمينى خشك و بى حاصل و فاقد هر گونه امكانات قرار داده است تا زائران خانه او، با تحمل سختى ها و مشقّت هاى حج، به اراده هاى الهى از استقرار كعبه و مشاهد مشرفه در اين سرزمين پى ببرند
ص: 265
و دريابند كه بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى جز با تحمل مشقت هايى كه لازمه آن چشم پوشى از اميال نفسانى است، ممكن نيست.
اميرمؤمنان (ع) در كلام معجزه آساى خود، دشوارى هاى حج و رمز و راز قرار گرفتن كعبه در سرزمين خشك و غير حاصلخيز را توصيف نموده اند كه به جهت
اهميت موضوع و نيز به منظور درك هرچه بهتر كلام آن حضرت، در ذيل چند عنوان بيان مى شود.
خداوند، كعبه را در محلى خشك و سوزان قرار داده تا انگيزه هاى محيطى و تفريحى، سبب ايجاد ميل و رغبت به آن نشود و شخص به منظور خوش گذرانى، به مكه عزيمت ننمايد. (گرچه امكانات موجود، بخشى از اين حكمت بزرگ را كم رنگ و بى اثر نموده است.) اميرمؤمنان (ع) موقعيت دشوار جغرافيايى كعبه را چنين توصيف مى نمايند:
«فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ... ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ مَعَاشاً وَ أَغْلَظِ مَحَالِّ الْمُسْلِمِينَ مِيَاهاً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًي مُنْقَطِعَةٍ وَ أَثَرٍ مِنْ مَوَاضِعِ قَطْرِ السَّمَاءِ دَاثِرٍ لَيْسَ يَزْكُو بِهِ خُفٌّ وَ لَا ظِلْفٌ وَ لَا حَافِرٌ»
«خداوند كعبه را خانه محترم خويش قرار داد ... سپس آن را در سرزمينى سنگلاخ و كم خاك، در دره اى تنگ و كم آب، ميان كوه هاى خشن و ريگ هايى
ص: 266
نرم و چشمه هايى كم آب و روستاهايى پراكنده و بى باران قرار داد كه شتر و گاو و گوسفند در آنجا فربه نمى شود.»
«ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ وَ وُلْدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَي رِحَالِهِمْ تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ مُتَّصِلَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ حَتَّي يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَي أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا الْقُنُعَ وَ السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ حَسَرُوا بِالشُّعُورِ حَلْقاً عَنْ رُئوسِهِمُ»
«سپس به آدم (ع) و فرزندان او فرمان داد كه به سوى اين خانه رو آورند. به اين ترتيب، كعبه مقصدى براى سفرها و بار انداختن مسافران شد و دل ها از
بيابان هاى خشك، پستى ها و بلندى ها، جزاير پراكنده و درياها و عمق دره ها، با خضوع و فروتنى، «
لا اله الّا الله
» گويان و هروله كنان، غبارآلوده و ژوليده موى، با جامه ها و روبندهاى بيرون آورده و پشت سر افكنده و چهره هاى پريشان و با سرهاى تراشيده، رو به سوى او مى آورند.»
امتحان يعنى آزمودن در شرايطى كه ايجاد مشقت و سختى مى نمايد و چون خداوند مى خواهد ميزان اطاعت و فرمانبردارى انسان ها را نسبت به دستورات خود آشكار كند، از اين رو آنها را در سخت ترين شرايط، به زيارت خانه خود و درك و برآوردن اراده اش از حضور در اماكن حج فرا خوانده است. اين مطلب در كلام نورانى اميرمؤمنان (ع) چنين وصف شده است:
«ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ اخْتِبَاراً كَبِيراً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً وَ قُنُوتاً مُبِيناً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً وَ وَسِيلَةً إِلَي جَنَّتِهِ وَ عِلَّةً لِمَغْفِرَتِهِ وَ ابْتِلَاءً لِلْخَلْقِ ربِرَحْمَتِهِ»
ص: 267
«امتحانى بزرگ و آزمونى سخت و عظيم! آزمايشى دشوار و رسا و تواضعى روشن! و آن را سبب رحمت خويش و عامل رسيدن به بهشت و موجب آمرزش و آزمودن مردم از رحمت خود قرار داد.»
خداوند مى توانست كعبه را در سرزمينى هموار و پركشت و زرع، سهل الوصول، سرسبز و آباد قرار دهد و خانه خود را از با ارزش ترين سنگ هاى معدنى بنا كند. اما اگر چنين مى كرد، قبول اطاعت در قبال اين عظمت خيره كننده، ساده مى شد و مخالفت با شيطان در آن آسان مى گشت. در حالى كه
خداوند خواسته است مردم در شرايط شبهه آفرين، به اصل اعتقادى خود متمسك شوند و با تحمل دشوارى ها و سختى ها از دام كبر نجات پيدا كرده و مشمول رحمت بيكران الهى گردند. اميرمؤمنان (ع) اين مطلب را با تعبير اعجازآميز خود چنين بيان نموده اند:
«وَ لَوْ كَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ النَّبَاتِ مُتَّصِلَ الْقُرَي مِنْ بُرَّةٍ
سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ زُرُوعٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ وَ حَدَائِقَ كَثِيرَةٍ لَكَانَ قَدْصَغُرَ الْجَزَاءُ عَلَي حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ»
«و اگر خداوند متعال خانه و مشاعر بزرگش را در ميان باغستان ها، نهرها، زمين هاى هموار و سرسبز و پرميوه و آباد و كشت زارهاى شاداب و آبادى هاى به هم پيوسته و دشت هاى خرم و گندم زارهاى انبوه و بوستان ها و زمين هاى حاصلخيز و خرم و جاده هاى آباد و باغ هاى انبوه قرار مى داد، پاداش حج كنندگان به علت آسانى امتحان كم مى شد.»
«ثُمَّ لَوْ كَانَتِ الْأَسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ
ص: 268
خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَي مُعْتَلِجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ»
«و اگر پايه هاى اين خانه و سنگ هاى بنايش از زمرد سبز و ياقوت سرخ و بر درخشش و روشنايى استوار بود، در دل ها كمتر شك پديد مى آمد و تلاش ابليس براى تسلط بر قلب ها كاسته مى شد و هرآينه ناآرامى و اضطراب ناشى از شك از مردم دور مى شد.»
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَبِرُ عَبِيدَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَلْوَانِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَي فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ وَ فِتْنَتِهِ» (1)
«اما خداوند متعال، بندگان خود را با شدايد گوناگون مى آزمايد و با سختى ها و
مشكلات رنگارنگ و ناگوارى هاى مختلف امتحان مى كند تا تكبّر را از دل هايشان بيرون بَرَد و فروتنى را در جان هايشان ساكن نمايد و اين امور را درهايى گشوده به سوى فضل خويش و ابزارى مهيا براى بخشايش و آزمايش خود قرار دهد.»
نكته و اشاره
اميرمؤمنان (ع) در اين خطبه، دليل قرار گرفتن كعبه در سرزمين كوهستانى، خشك و محروم از كشت و آبادانى را كه به تحمل سفرهاى طولانى و آزردگى جسم و جان زائران مى انجامد، امتحان و تمحيص (آزمون و ايجاد زمينه پاكى)
معرفى نموده و آن را سبب از بين رفتن كبر و بخشش گناهان توصيف مى نمايند. زيرا تنها در سايه يقين به وعده هاى الهى مى توان به اين سختى ها و
ص: 269
دشوارى ها تن داده و (با دورى از تسكين ناآرامى با گناه) خود را مستحق سعادت جاودانه گرداند.
از آنجا كه دشوارى هاى حج، نمادصبورى بر تحمل سختى ها و مشقت هاى عمل به دستورات دينى به منظور توبه از گناه مى باشد، از اين رو پيشوايان معصوم (عليهما السلام) براى آن اهميت فراوانى قائل شده و در سخنان گهربار خويش به بيان آثار آن پرداخته اند. رسول خدا (ص) در اين باره فرمودند:
«وَ مَنْصَبَرَ عَلَي حَرِّ مَكَّةَ سَاعَةً تَبَاعَدَتْ عَنْهُ النَّارُ مَسِيرَةَ مِائَةِ عَامٍ وَ تَقَرَّبَتْ مِنْهُ الْجَنَّةُ مَسِيرَةَ مِائَةِ عَامٍ» (1)
«هر كس يك ساعت بر گرماى مكهصبورى كند، آتش به اندازه يك صد سال
از او دور شده و بهشت به اندازه يك صد سال به او نزديك مى شود.»
امام صادق (ع) در موارد گوناگونى به سختى ها و مشقت هاى حج اشاره نموده اند كه برخى از آنها عبارتند از:
1. «لَا تَدَعِ الْحَجَّ وَ أَنْتَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ أَمَا تَرَي أَنَّهُ يَشْعَثُ رَأْسُكَ وَ يَقْشَفُ فِيهِ جِلْدُكَ وَ يَمْتَنِعُ فِيهِ مِنَ النَّظَرِ إِلَي النِّسَاءِ وَ إِنَّا نَحْنُ لَهَاهُنَا وَ نَحْنُ قَرِيبٌ وَ لَنَا مِيَاهٌ مُتَّصِلَةٌ مَا نَبْلُغُ الْحَجَّ حَتَّي يَشُقَّ عَلَيْنَا فَكَيْفَ أَنْتُمْ فِي بُعْدِ الْبِلَادِ»
«تا مى توانى حج را ترك مكن (گرچه) موهاى سرت ژوليده مى شود و رنگ پوستت تغيير مى كند و از نگاه به زنان (و لذت از آنان) ممنوع مى شوى. ما كه اينجا زندگى مى كنيم و به خانه خدا نزديك هستيم و از آب هاى جارى بهره مى بريم، به سختى به حج مى رسيم تا چه رسد به شما كه در شهرهاى دور هستيد.»
و در ادامه فرمودند:
ص: 270
«مَا مِنْ مَلِكٍ و لا سوُقَهٍ يَصِلُ إِلَي الْحَجِّ الا بِمَشِقَّهٍ في تَغْييرِ مَطْعَمٍ اوْ مَشْرَبٍ اوْ ريحٍ اوْ شَمْسٍ لايَسْتَطيعُ رَدَّها»
«هيچ پادشاه و رعيتى به حج نمى رود مگر اينكه به مشقّت ناشى از تغيير خوردنى ها يا آشاميدنى ها يا ناگوارى به سبب باد يا خورشيد (و گرما) كه قابل جلوگيرى نيست، مبتلا مى شود.» (1)
2. «اذا أَرَدْتَ الْحَجَّ ... دَعِ الدُّنيا و الرّاحَةَ» (2)
«هنگامى كه قصد حج نمودى ... دنيا و راحتى را رها كن (چرا كه حج با دشوارى و مشقّت آميخته است).»
3. «إِنَّ الْحَاجَّ يُتْعِبُ بَدَنَهُ وَ يُضْجِرُ نَفْسَه وَ يُنْفِقُ مَالَهُ وَ يُطِيلُ الْغَيْبَةَ عَنْ أَهْلِهِ لَا
فِي مَالٍ يَرْجُوهُ وَ لَا إِلَي تِجَارَة» (3)
«كسى كه حج بجاى مى آورد، جسم خود را به مشقّت افكنده، جان خود را رنجور مى كند، مالش را هزينه و از خانواده اش به مدت طولانى غايب مى شود، بدون اينكه اين كار را به اميد رسيدن به مال و يا تجارت انجام دهد.»
4. «مَا مِنْ سَفَرٍ أَبْلَغَ فِي لَحْمٍ وَ لَا دَمٍ وَ لَا جِلْدٍ وَ لَا شَعْرٍ مِنْ سَفَرِ مَكَّةَ وَ مَا أَحَدٌ يَبْلُغُهُ حَتَّي تَنَالَهُ الْمَشَقَّةُ» (4)
«هيچ سفرى همچون سفر مكه بر گوشت و خون و پوست و موى انسان تأثير نمى گذارد و هيچ كس به آنجا (مكه) نمى رسد مگر اينكه به سختى و مشقّت مبتلا گردد.»
ص: 271
حضرت رضا (ع) درباره مشكلات و سختى هاى حج فرمودند:
«وَ عِلَّةُ الْحَجِّ الْوِفَادَةُ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبُ الزِّيَادَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ وَ لِيَكُونَ تَائِباً مِمَّا مَضَي مُسْتَأْنِفاً لِمَا يَسْتَقْبِلُ وَ مَا فِيهِ مِنِ اسْتِخْرَاجِ
الْأَمْوَالِ وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ حَظْرِهَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ» (1)
«علت حج، عزيمت به سوى (ضيافت) خداوند و جستجوى بركت و فزونى و خارج شدن از گناه و توبه از اعمال گذشته و آغاز نمودن (كارهاى شايسته) براى آينده است. افزون بر امورى چون هزينه كردن اموال و سختى دادن به بدن ها و بازداشتن (اعضا و جوارح) از شهوات و لذت ها و ... كه در حج وجود دارد.»
حضرت رضا (ع) با توجه به ضرورت تحمل مشقت هاى حج فرمودند: حج بر كسانى كه قادر به راه رفتن مى باشند، واجب است. چنانكه بيشتر همراهان رسول خدا (ص) در حجةالوداع پياده بودند و رسول خدا (ص) در حالى كه از كنار آنها عبور مى كردند، به گلايه و شكايتشان گوش فرا داده و فرمودند:
«شُدُّوا أُزُرَكُمْ وَ اسْتَبْطِنُوا فَفَعَلُوا فَذَهَبَ عَنْهُمْ» (2)
«كمر خود را محكم بسته و شكم هاى خود را فرو بريد. آنها چنين كردند و خستگى از وجودشان برچيده شد.»
به اين ترتيب هنگامى كه به دشوارى هاى حج تن دادند، خداوند احساس دشوارى و خستگى را از وجودشان دور نمود.
ص: 272
رسول خدا (ص) درباره فضيلت طوافى كه همراه با دشوارى و سختى باشد، فرمودند:
«مَا مِنْ طَائِفٍ يَطُوفُ بِهَذَا الْبَيْتِ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ حَاسِراً عَنْ رَأْسِهِ حَافِياً يُقَارِبُ بَيْنَ خُطَاهُ وَ يَغُضُّ بَصَرَهُ وَ يَسْتَلِمُ الْحَجَرَ فِي كُلِّ طَوَافٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْذِيَ أَحَداً وَ لَا يَقْطَعُ ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ لِسَانِهِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِكُلِ
خُطْوَةٍ سَبْعِينَ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سَبْعِينَ أَلْفَ دَرَجَةٍ وَ أَعْتَقَ عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ رَقَبَةٍ ثَمَنُ كُلِّ رَقَبَةٍ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ شُفِّعَ فِي سَبْعِينَ مِنْ اهل بيتهِ وَ قُضِيَتْ لَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ حَاجَةٍ إِنْ شَاءَ فَعَاجِلَهُ وَ إِنْ شَاءَ فَآجِلَهُ» (1)
«هيچ طواف كننده اى نيست كه هنگام زوال خورشيد (يعنى ظهر) با سر و پاى برهنه (2) در اين خانه طواف كند در حالى كه قدم هاى خود را كوتاه برداشته و چشم (از نگاه هاى ناروا) برمى دارد و در هر طواف بدون اذيت ديگران،
حَجَرُالاسْوَد را لمس كند و ذكر خدا را از زبان نيافكند، جز اينكه خداوند به ازاى هر گام، هفتاد هزار حسنه براى او مى نويسد و هفتاد هزار گناه از او محو مى كند و هفتاد هزار مرتبه درجه اش را بالا مى برد و هفتاد هزار بنده كه قيمت هر يك ده هزار دِرهم باشد از جانب او آزاد مى كند و شفاعت او را درباره هفتاد نفر از بستگانش مى پذيرد و هفتاد هزار حاجت او را روا مى كند، اگر بخواهد در دنيا وگر نه در آخرت.»
ص: 273
نكته و اشاره
سختى ها و مشقت هاى حج، هر يك بر اراده اى خاص و حكيمانه از سوى پروردگار دلالت داشته و ثمرات تربيتى بسيارى را براى حج گزار به همراه دارد. بنابراين آنچه امروزه در مكه مشاهده مى شود، خلاف امر و اراده الهى است.
سيف بن تَمّار مى گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: ما پياده به حج مى رويم اما به نقل از شما شنيده ايم كه سواره به حج رفتن بهتر است! حضرت فرمودند:
«إِنَّ النَّاسَ يَحُجُّونَ مُشَاةً وَ يَرْكَبُونَ فَقُلْتُ لَيْسَ عَنْ هَذَا أَسْأَلُكَ عَنْ أَيِّ شَيْ ءٍ تَسْأَلُونِّي فَقُلْتُ أَيُّ شَيْ ءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ نَمْشِي أَوْ نَرْكَبُ»
«مردم هم پياده و هم سواره به حج مى روند. گفتم: منظور من اين سؤال نبود. حضرت فرمودند: پس منظورت چيست؟ گفتم: منظورم اين است كه كدام يك نزد شما محبوب تر است؟ پياده يا سواره؟»
حضرت فرمودند:
«تَرْكَبُونَ أَحَبُّ إِلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْوَي عَلَي الدُّعَاءِ وَ الْعِبَادَة» (1)
«حج سواره نزد من محبوب تر است. زيرا سواره رفتن، توان شما را در دعا و عبادت حفظ مى كند.»
طبق آنچه نقل شد، امام صادق (ع) سواره رفتن به حج را كه موجب ايجاد فرصت و توانايى بيشتر جهت پرداختن به اعمال حج مى شود، بهتر از حركت پياده
ص: 274
معرفى مى كنند. چرا كه حضور بيشتر در مشاهد مُشَرَّفه (درصورتى كه به فهم و برآوردن انتظار خداوند و بندگى او منتهى شود)، بر طولانى شدن سفر حج كه ما را از اين مهم باز مى دارد، رجحان دارد.
ص: 275
قال الصادق (ع): «مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ يُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص)» (مستدرك الوسائل، ج 8،ص 106)
«تماميت حج و عمره به آن است كه احرام از ميقات هايى بسته شود كه رسول خدا (ص) تعيين نموده است.»
واژه «ميقات» (1) به معناى زمان و مكانى است كه در آن، احرام منعقد مى شود و قبل يا بعد از آن، نمى توان براى انجام مناسك حج مُحرِم شد. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«مَنْ أَحْرَمَ بِالْحَجِّ فِي غَيْرِ أَشْهُرِ الْحَجِّ فَلَا حَجَّ لَهُ وَ مَنْ أَحْرَمَ دُونَ الْمِيقَاتِ فَلَا
ص: 276
إِحْرَامَ لَهُ» (1)
«هركس در غير ماه هاى حج (يعنى شَوال، ذى قَعده و ذى حَجّه كه ميقات زمانى حج ناميده مى شود) محرم شود، حجش پذيرفته نيست و هر كس در غير از ميقات هاى مكانى محرم شود، احرامش منعقد نمى شود.»
در برخى احاديث، حضور در ميقات و احرام در آن، موجب تماميت حج و
عمره دانسته شده و آمده است:
«مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ يُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ؛ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُحْرِمَ قَبْلَ الْوَقْتِ وَ مَنْ أَحْرَمَ قَبْلَ الْوَقْتِ وَ أَصَابَ مَا يُفْسِدُ إِحْرَامَهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ شَيْ ءٌ حَتَّي يَبْلُغَ الْمِيقَاتَ وَ يُحْرِمَ مِنْهُ» (2)
«تماميت حج و عمره به آن است كه احرام از ميقات هايى بسته شود كه رسول خدا (ص) تعيين نموده و بر كسى جايز نيست كه قبل از ميقات، احرام ببندد و اگر چنين كند و امرى كه موجب باطل شدن احرام است، انجام دهد، چيزى بر گردن او نيست تا اينكه به ميقات رسيده و از آنجا احرام ببندد.»
با توجه به اينكه بيشتر زائران خانه خدا، از راه هاى دور عازم حج شده و به حج تمتع مكلفند و بايد احرام خود را با نيت انجام حج تمتع منعقد كنند، از اين رو شرح اعمال حج تمتع، امرى لازم و ضرورى است كه مطابق با منابع فقهى شيعه به بيان آنها مى پردازيم. در يكى از مصادر فقهى، اعمال حج تمتع چنين ذكر شده است:
«النِّيَّةُ وَ الْإحْرَامُ مِنَ الْمِيقَاتِ فِي وَقْتِهِ وَ طَوَافُ الْعُمْرَةِ وَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ لَهَا و النِّيَّةُ وَ الْإحْرَامُ بِالْحَجِّ وَ الْوُقُوفُ بِعَرَفَات وَ الْوُقوفُ بِالْمَشْعَرِ وَ
ص: 277
طَوَافُ الزِّيارَةِ وَ السَّعْيُ لِلْحَجِّ» (1)
«نيت، احرام از ميقات در وقتش، طواف عمره [تمتع]، سعى بينصفا و مروه براى عمره، نيت و احرام حج، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعى براى حج.» (2)
در ادامه اعمال غير ركنى حج تمتع، هشت عمل ذكر شده كه عبارتند از:
«التَّلْبِيَاتُ الْأَرْبَعِ مَعَ الْإمْكَانِ أوْ مَا يَقُومُ مَقَامَهَا مَعَ الْعَجْزِ وَ رَكْعَتَا طَوَافِ الْعُمْرَةِ وَ التَّقْصِيرُ بَعْدَ السَّعْيِ وَ التَّلْبِيَةُ عِنْدَ الْإحْرَامِ بِالْحَجِّ أَوْ مَا يَقُومُ مَقَامَهَا وَ الْهَدْي أوْ مَا يَقُومُ مَقَامَهُ مِنَ الصَّوْمِ مَعَ الْعَجْزِ وَ رَكْعَتَا طَوَافِ الزِّيَارَةِ وَ طَوَافُ النِّسَاءِ وَ رَكْعَتَا الطَّوَافِ لَهُ» (3)
«چهار بار لبيك گفتن درصورت امكان يا الفاظى كه اين معنا را برساند درصورت عدم امكان و دو ركعت نماز طواف عمره و تقصير كردن پس از سعى عمره و لبيك گفتن براى احرام حج و درصورت عدم امكان، به زبان آوردن آنچه جانشين لبيك محسوب شود و قربانى كردن و درصورت ناتوانى از انجام قربانى، روزه گرفتن به جاى آن و دو ركعت نماز طواف زيارت و طواف نساء و دو ركعت نماز آن.»
ص: 278
مسجد شجره، مكانى است كه رسول اكرم (ص) از آنجا محرم شده و مناسك حج
را آغاز نمودند. (1) امام صادق (ع) در پاسخ به اينكه «چرا رسول گرامى اسلام (ص) از مسجد شجره محرم شدند، نه ميقات هاى ديگر؟» فرمودند: هنگامى كه رسول خدا (ص) به آسمان عروج كرد، خداوند به موازات مسجد شجره او را به آيات «
أَ لَمْ يَجِدْكَ ... فَأَغْنى
» مخاطب ساخت و پيامبر (ص) در اجابت امر الهى لبيك گفت. در ادامه
به او خطاب شد:
«أَ لَمْ أَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَيْتُكَ وَ وَجَدْتُكَ ضَالًّا فَهَدَيْتُكَ فَقَالَ النَّبِيُّ؛ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْكَ لَكَ لَا شَرِيكَ لَك» (2)
«آيا تو را يتيم نيافتم و پناه دادم و گمراه نيافتم و هدايت كردم؟ رسول خدا (ص) عرضه داشتند: حمد و نعمت و فرمانروايى تنها از آن توست و هيچ شريكى براى تو نيست.»
اين چنين بود كه شجره به عنوان ميقات رسول خدا (ص) تعيين شد.
ص: 279
تفسيرى زيبا از حضرت رضا (ع)
امام رضا (ع) مقصود از يتيم، ضالّ و عائل را در آيه يتيم و آيات بعد از آن، چنين بيان مى نمايند:
«أَ لَمْ يَجِدْكَ وَحِيداً فَآوَي إِلَيْكَ النَّاسَ وَ وَجَدَكَ ضَالّاً يَعْنِي عِنْدَ قَوْمِكَ فَهَدي أَيْ
هَدَاهُمْ إِلَي مَعْرِفَتِكَ وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْني يَقُولُ أَغْنَاكَ بِأَنْ جَعَلَ دُعَاءَكَ مُسْتَجَاباً» (1)
«آيا اين حقيقت نبود كه خداوند تو را يگانه يافت و مردم را به تو پناه داد و تو را گمنام يافت و مردم را به درك مقام و منزلت تو هدايت كرد و تو را كفيل نيازمندان يافت و بى نياز گرداند و دعايت را (براى رفع نياز از ديگران) اجابت نمود.»
از اين روايت درمى يابيم كه اراده خداوند از احرام آن است كه زائر خانه خدا به رسالت رسول؛ پناهنده شده و به احكام او هدايت گردد و در سايه بهره مندى از ثمرات عمل به دستورات الهى از مردم بى نياز شود. (2)
امام سجاد (ع) براى تبيين جايگاه ميقات و احرام در آن به شبلى فرمودند: آيا
ص: 280
در ميقات، جامه هاى دوخته خود را درآوردى و غسل كردى؟ شبلى گفت: بله! حضرت فرمودند:
«فَحِينَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ؟»
«آيا به هنگام حضور در ميقات، (مقرون به درآوردن لباس دوخته و پوشيدن لباس احرام، به اراده خداوند از آن پى بردى و) نيت نمودى كه لباس معصيت و نافرمانى را كنار نهاده و جامه بندگى و فرمانبردارى را بر تن نمايى؟»
شبلى گفت: نه. حضرت فرمودند:
«فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ النِّفَاقِ وَ الدُّخُولِ فِي الشُّبُهَاتِ قَالَ لَا»
«آيا هنگامى كه جامه دوخته را بيرون آوردى، نيت كردى كه خود را از ريا، دورويى، نفاق و از شبهات (و آنچه حلال بودن آن بر تو روشن نيست) عارى نمايى؟ شبلى گفت: نه.»
امام سجاد (ع) فرمودند:
«فَحِينَ اغْتَسَلْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الذُّنُوبِ قَالَ لَا» (1)
«آيا به هنگام غسل، نيت كردى كه خود را از نافرمانى ها و گناهانى كه مرتكب شده اى پاك نمايى؟ شبلى گفت: نه.»
ص: 281
حضرت فرمودند:
«فَمَا نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ وَ لَا تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيَابِ وَ لَا اغْتَسَلْتَ» (1)
«پس تو به ميقات نرفتى و لباس دوخته خود را در نياورده و غسل ننموده و احرام نبستى!» (2)
نكته و اشاره
درآوردن لباس دوخته و پوشيدن لباس احرام، از قصد انسان براى برآوردن
ص: 282
اراده خداوند خبر مى دهد كه از او مى خواهد لباس نافرمانى را كنار گذاشته و با عمل به دستورات و تكاليف دينى، خود را سزاوار درك پاداش هاى الهى در دنيا و آخرت نمايد. (1)
«ميقات» نماد زمان و مكان بهره مندى از ربوبيت الهى در سايه عمل به دستورات دينى و تمسك به ولايت محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) است و هم چنانكه بستن احرام قبل از رسيدن به ميقات جايز نيست، عمل به دستورات
دينى نيز قبل از فرا رسيدن شرايط و زمان عمل و قبل ازآنكه ديگران (با رفتار وگفتار خود) زمينه ساز عمل به آموزه هايى چونصبورى، عفو، نيكى و ... شوند، معنا پيدا نمى كند. از اين رو امام صادق (ع) فرمودند:
«لَا يَجُوزُ الْإِحْرَامُ قَبْلَ بُلُوغِ الْمِيقَاتِ وَ لَا يَجُوزُ تَأخيرُهُ عَنِ الْمِيقَاتِ إِلَّا لِمَرَضٍ أَوْ تَقِيَّة» (2)
«محرم شدن قبل از رسيدن به ميقات جايز نيست، چنانكه تأخير از ميقات نيز جز به سبب بيمارى يا تقيه جايز نمى باشد.»(3)
ص: 283
در حديثى ديگر آمده است كه فردى به نام «مَيسَرَه» با چهره اى سوخته و سياه در مكه به خدمت امام صادق (ع) رسيد. حضرت از او پرسيد: از كجا محرم شده اى؟ گفت: از فلان جا. حضرت فرمودند:
«رُبَّ طَالِبِ خَيْرٍ تَزِلُّ قَدَمُهُ ثُمَّ قَالَ يَسُرُّكَ إِنْصَلَّيْتَ الظُّهْرَ فِي السَّفَرِ أَرْبَعاً قُلْتُ لَا قَالَ فَهُوَ وَ اللَّهِ ذَاكَ» (1)
«چه بسا افرادى كه جوياى اجر و پاداشند اما دچار لغزش مى شوند. آيا اگر در سفر، نماز ظهر را چهار ركعت بخوانى، شاد و مسرور مى شوى؟ مَيسَرَه گفت: نه. حضرت فرمودند: به خدا سوگند! احرام بستن قبل از ميقات مانند خواندن نماز چهار ركعتى در حال سفر است.»
ص: 284
قال الصادق (ع): «كَيْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ وَ أَخْشَي أَنْ يَقُولَ عَزَّ وَ جَلَّ لِي لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ» (الخصال، ج 1،ص 167)
«چگونه جسارت نموده و لبيك بگويم در حالى كه مى ترسم خداوند آن را نپذيرد.»
«احرام» اولين ركن حج و نماد عزيمت بر دورى از بينش و روش ناپسندى است كه ارتكاب انواع گناهان را براى دسترسى به آرامش بر وعده هاى الهى ترجيح مى دهد. از اين رو به هنگام احرام، بايد تصميم بگيريم كه از اين بينش و روش نادرست توبه كرده و به جاى ارتكاب گناه، با اميد به وعده هاى الهى و
ص: 285
عمل به وظايف دينى به آرامش دست يابيم.
از ديدگاه فقه شيعه، واجبات احرام عبارتند از:(1). پوشيدن لباس احرام (2). نيت 3. لبيك گفتن. در كتاب فقه القرآن درباره احرام حج تمتع (كه
كيفيت و اجزاى آن با احرام عمره يكسان است) چنين آمده است:
«وَ إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ وَ قَدْ فَرَغَ مِنَ العُمْرَةِ الَّتِي يَتَمَتَّعُ بِهَا إِلىَ الْحَجِّ وَ أَرَادَ الإحْرَامَ لِلْحَجِّ وَ هُوَ وَاجِبٌ نَوَى وَ أَحْرَمَ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ وَ لَبَّى وَ كُلُّ هَذِهِ الثَّلَاثَةُ وَاجِبٌ»
«و چون روز ترويه شود و حج گزار از انجام عمره تمتع فراغت يابد و آماده احرام براى حج واجب شود، بايد نيت كند و نزد مقام ابراهيم احرام بسته و لبيك بگويد و اين سه امر واجب است.»
در احاديث اهل بيت (عليهما السلام) حقيقت «تلبيه» (لبيك گفتن) (3)به
ص: 286
هنگام محرم شدن، اقرار به ربوبيت معرفى شده و آمده است:
«لَبَّيْكَ رَبَّنا و سَعْدَيْكَ» يعني «إِقْرَاراً بِرُبوُبِيَّتِكَ وَ ... وَفَاءً بِعَهْدِكَ ... تَلْبِيَةَ ألْخائِفِ مِنْكَ» (1)
«پروردگارا! به ربوبيت تو اقرار نموده و (با قبول ولايتى كه عامل بهره مندى از
آن است) به عهدى كه با تو بسته ام، وفا نموده و با لبيك خود، هراس خويش را از عذابت اعلام مى دارم.»
بنابر آنچه گفته شد، بر زبان آوردن لبيك بدون درك رابطه اى كه با ربوبيت ذات اقدس الهى دارد، ثمربخش نيست. چنانكه روايت شده است: هنگامى كه امام سجاد (ع) در ايام حج به ميقات رسيد و احرام بست، رخسارش زرد شد و بدنش به لرزه افتاد به گونه اى كه قادر به لبيك گفتن نبود. از آن بزرگوار پرسيدند:
«أَ لا تُلَبّي فَقَال أَخْشَي أَنْ يَقُولَ لِي لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ» (2)
«چرا لبيك نمى گويى؟ فرمود: مى ترسم پروردگارم (در پاسخ) بگويد: حج تو مردود و سعى تو نامقبول است.»
مالك بن انَسْ گويد: سالى با امام صادق (ع) به حج رفتم. هنگام احرام، هرگاه كه مى خواست لبيك بگويد،صدا در گلويش قطع مى شد و نزديك بود كه از مركب بيفتد. گفتم: اى پسر پيامبر! لبيك بگو كه ناچار بايد بگويى. فرمود: اى پسر ابى عامر!
ص: 287
«كَيْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ وَ أَخْشَي أَنْ يَقُولَ عَزَّ وَ جَلَّ لِي لَا لَبَّيْكَ
وَ لَا سَعْدَيْكَ»
«چگونه جسارت نموده و لبيك بگويم در حالى كه مى ترسم خداوند آن رانپذيرد.» (1)
از اين رو امام باقر (ع) درباره كسانى كه بدون درك حكمت احرام لبيك مى گويند،(2) فرمودند:
«وَ اللَّهِ لَأَصْوَاتُهُمْ أَبْغَضُ إِلَي اللَّهِ مِنْ أَصْوَاتِ الْحَمِيرِ» (3)
«به خدا سوگند!صداى ايشان نزد خداوند ازصداى درازگوشان مبغوض تر است!»(4)
ص: 288
رِداء و ازار به دو تكه پارچه دوخته نشده گويند كه لباس احرام را تشكيل مى دهند و در روايات تعابير گوناگونى درباره آنها به كار رفته است. امام سجاد (ع) در بخشى از دعاى خود بر خداوند چنين عرضه مى دارند:
«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ الْعِزُّ إِزَارُكَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ الْعَظَمَةُ رِدَاؤُكَ»(1)
«منزهّى! اى پروردگارى كه عزت و بلندى، إزار توست و منزّهى اى پروردگارى كه بزرگى و عظمت، رداء توست.»
حديث فوق بيانگر آن است كه اراده خداوند از امر نمودن مردان به پوشيدن رِداء و إزار، آن است كه عزت و بزرگى را تنها مختص به ذات اقدس الهى بدانند. امام صادق (ع) در حديث ديگرى درباره رابطه رِداء و ازار با انسان فرمودند:
«فَاجْعَلِ الْحَيَاءَ رِدَاءً وَ الْعَجْزَ إِزَاراً وَ ادْخُلْ تَحْتَ سِتْرِ سُلْطَانِ اللَّهِ تَغْنَمْ فَوَائِدَ رُبُوبِيَّتِهِ مُسْتَعِيناً بِهِ وَ مُسْتَغِيثاً إِلَيْهِ» (2)
«حيا را رِداء و (اقرار به) عجز و ناتوانى را إزار خود قرار بده و تحت پوشش حاكميت خداوند داخل شو تا از ثمرات ربوبيتش بهره بگيرى و از يارى اش
ص: 289
برخوردار شوى و به ذات اقدسش پناهنده گردى.»
امام صادق (ع) در حديث فوق رداء و ازار را نماد حيا و عجز معرفى مى نمايند. چرا كه به هنگام پوشيدن رداء بايد از ادعاى مقام پروردگارى (ادعاى ربوبيت) و
پندار عصمت، حيا نموده و به عجز و ناتوانى خود (در دست يابى به آرامش و سعادت بدون عمل به دستورات دينى) اعتراف كنيم تا در سايه اين امر از ثمرات حج و آرامش و امنيت ناشى از آن برخوردار گرديم.
ص: 290
«فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ» (سوره بقره، آيه 197)
«در حج، همبسترى و گناه و جدال وجود ندارد.»
محرمات يا تروك احرام كه زائر خانه خدا مى بايد در طول مدت احرام از آنها اجتناب كند، عبارتند از:
استفاده از بوى خوش (تَطَيب)، نگاه كردن در آينه (به عنوان ابزار زينت)،
ص: 291
زينت كردن، برداشتن سلاح، شكارحيواناتصحرايى (مگر در موارد استثنا شده)، عقد (دائم يا موقت) و نيز شاهد عقد شدن، روغن ماليدن به بدن، زدودن م-- و، بيرون آوردن خون از بدن، ناخن گرفتن، كشيدن دندان، كندن درخت و گياه داخل حرم، كام جويى جنسى مانند نگاه با شهوت، بوسيدن، آميزش و هرگونه لذت جنسى كه «
رَفَثْ
» خوانده مى شود، دروغ بستن (
فُسُوقْ
)، بگو مگوكردن و سوگند
خوردن (
جِدالْ
) براى مردان و زنان. پوشيدن جامه دوخته، پوشيدن آنچه كه تمام
روى پا را مى گيرد، بر سر قرار دادن سايه (تغطية الرأس) و يا قرار گرفتن در زير سايه (چه در حال پياده و چه سواره) و استفاده از وسايل نقليه مسقّف ( «تظليل» يا «استظلال») براى مردان و پوشيدن زيور و پوشاندنصورت براى زنان.(1)
ص: 292
مُحْرِم بايد از تأمين خواسته هاى نفسانى با كامجويى يا ستيزه جويى دورى
كند و دشوارى ها و سختى هايى را كه با رعايت مُحَرَّمات احرام حاصل
ص: 293
مى شود (و امام صادق (ع) درباره اش فرمودند: «
انَّ حَالَ الْمُحْرِمِ ضَيِّقَة
» (1) كسى كه در حال احرام است از جهات بسيارى محدود است) لمس نمايد و با اميد به وعده هاى الهى، آرام گرفته و با درك حقيقت حج و انجام مناسك آن، موفق به اصلاح عيوب خود شود و پس از آشنايى با پيامدهاى رنج آور عيوب و نقايص خويش و تحمل دشوارى هاى ناشى از ترك گناه، اراده هاى خداوند را از حضور در مواقف گوناگون حج، برآورده نموده و بستر امنيت را براى همگان فراهم آورد. (2)
از ديدگاه فقه شيعه، علاوه بر محرمات احرام، انجام چند چيز ديگر نيز بر زائر ناپسند و مذموم است كه از آنها به عنوان مكروهات احرام ياد
مى شود (3) كه مهمترين آنها عبارتند از:
ص: 294
1. احرام در جامه سياه، چنانكه امام صادق (ع) در پاسخ به شخصى كه پرسيد: آيا جايز است كه مرد در جامه سياه مُحْرِم شود؟ فرمودند: «
لا يُحْرِمُ فِي الثَّوْبِ الْاسْوَدِ
» «در جامه سياه احرام بسته نمى شود.» (1)
2. خوابيدن بر بستر و بالش زرد رنگ، چنانكه امام باقر (ع) فرمودند: «
اكْرَهُ انْ يَنامَ الْمُحْرِمُ عَليَ الْفِراشِ الْاصْفَرِ اوِ الْمِرْفَقَةِ
» «ناپسند مى دارم كه شخص محرم بر بستر زرد يا پشتى بخوابد.» (2)
3. احرام بستن در جامه چركين كه درباره آن از امام باقر (ع) روايت شده: «
يُكْرَهُ الْاحْرامُ فِي الثِّيابِ الْوَسِخَةِ الّا انْ تُغْسَلَ
» «احرام بستن با لباس هاى چركين مكروه است مگر اينكه شسته شوند.» (3)
4. احرام بستن در جامه راه راه، چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «
لا بَأْسَ أَنْ يُحْرِمَ الرَّجُلُ فِي الثَّوْبِ الْمُعْلَمِ وَ تَرْكُهُ أَحَبُّ الَيَّ اذا قَدَرَ عَليَ غَيْرِهِ
» «باكى نيست كه مرد در جامه دو رنگ مُحْرم شود، و درصورتى كه بتواند جامه اى ديگر به دست آورد، ترك آن نزد من خوشايندتر است.» (4)
5. كيسه كشيدن در حمّام، چنانكه از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند: «
لا بَأْسَ بِأَنْ يَدْخُلَ الْمُحْرِمُ الْحَمَّامَ وَ لَكِنْ لَا يَتَدَلَّكُ
» «اشكالى ندارد كه مُحْرم
وارد حمام شود، اما شايسته نيست كه در آنجا كيسه بكشد.» (5)
6. لبيك گفتن مُحْرم در جواب كسى كه او راصدا مى زند. چنانكه
ص: 295
امام صادق (ع) فرمودند: «
اذَا نوُدِيَ الْمُحْرِمُ فَلا يَقُلْ لَبَّيْكَ وَ لَكِنْ يَقوُلُ يَا سَعْدُ
» «هرگاه مُحْرم راصدا زدند نبايد در پاسخ «لبيك» بگويد، بلكه بايد از واژه «
يا سَعْد
» استفاده كند.» (1)
7. دو دست يا جامه را دور زانو حلقه كردن در هنگام نشستن (چمباتمه زدن) كه امام صادق (ع) درباره اش فرمودند: «
يُكْرَهُ الْاحْتِباءُ لِلْمُحْرِمِ
» (2) «نشستن و دو دست را دور زانو حلقه زدن در هنگام احرام، مكروه است.»
مكروهات احرام، مُكمِّل هاى تروك احرام اند كه اگر مورد توجه زائر قرار گرفته و ترك شوند، موجبات امنيت بهتر را فراهم خواهند نمود. در اين ميان توجه به يك مورد از اهميت بيشترى برخوردار مى باشد كه عبارت است از ترك لبيك گفتن در پاسخ بهصداى ديگران. زيرا پرهيز از بر زبان آوردن لبيك در پاسخ به نداى ديگران، نشان مى دهد كه زائر در همه شرايط، خود را مطيع خداوند دانسته و تنها موظف به اجابت دعوت ذات اقدس الهى مى داند.
زائر كعبه پس از مُحْرِم شدن در ميقات، موظف مى شود كه محرمات يا تروك احرام را ترك كند و با تحمل مشقت ها و سختى هاى ناشى از آن، موجبات امنيت را براى هم نوعان خود و نيز حيوانات و گياهان (البته نه همه حيوانات و نه
ص: 296
همه گياهان) فراهم نمايد و با دورى از
رَفَثْ
، فُسُوقْ
و
جِدالْ
، محيطى امن را براى
همه و در همه جا ايجاد كند. از اين رو خداوند، انسان مُحْرم را حتى از زدودن موهاى زائد بدن و استفاده از عطر و ... منع نموده است تا به او تعليم دهد در
محدوده حرم كه حريم امن الهى است، بايد از ستيزه جويى (شكار، كندن گياهان، جدال با ديگران) و كامجويى (شهوات جنسى، پرداختن به آراستگى هاى ظاهرى و لذات شخصى) دورى كرده و همه سعى خود را متوجه آسودگى اطرافيان و محيط پيرامونش كند.
چه زيباست اين روايت كه رسول خدا (ص) فرمودند:
«النَّاسُ اثْنَانِ وَاحِدٌ أَرَاحَ وَ آخَرُ اسْتَرَاحَ فَأَمَّا الَّذِي اسْتَرَاحَ فَالْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ اسْتَرَاحَ مِنَ الدُّنْيَا وَ بَلَائِهَا وَ أَمَّا الَّذِي أَرَاحَ فَالْكَافِرُ إِذَا مَاتَ أَرَاحَ الشَّجَرَ وَ الدَّوَابَّ وَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ» (1)
«مردم دو قسم اند: يكى راحتى مى بخشد و ديگرى راحت مى شود. آنكه راحت مى شود، مؤمن است كه با مرگ خود، از دنيا و بلاهايش راحت مى شود و آنكه راحتى مى بخشد، كافر است كه وقتى مرد، درخت و حيوانات و بسيارى از مردم را از شرّ خود راحت مى كند.»
طبق اين حديث، انسان مؤمن در سايه اعتقاد و عمل درست براى خود، ايجاد آرامش و براى اطرافيان ايجاد امنيت نموده است و براى اين منظور، به بسيارى از دشوارى ها تن داده است. از اين رو مؤمن، گرچه در طول زندگى آرام
ص: 297
است، اما آسوده و راحت نيست تا اينكه به سبب مرگ، آسودگى نيز برايش حاصل مى شود.
محرمات يا تروك احرام به شخص مُحرم مى آموزد كه چگونه به آثار و نتايج
شوم اعمالى كه براى او و اطرافيان ايجاد آزردگى و رنجش مى كند، پى برده و از انجام آنها خوددارى كند. مثلًا شخص محرم در طول احرام مكلف است اثر بلند شدن ناخن و جمع شدن چرك در زير آن را لمس كند و به رنج آن پى ببرد تا
پس از احرام نيز اين سختى را همواره به ياد داشته باشد و ديگران را از نتايج زيان آورش كه نماد چنگ زدن به گناه است، مصون گرداند و به مضمون اين حديث قدسى عمل كند كه:
«يَا عِيسَي قُلْ لَهُمْ قَلِّمُوا أَظْفَارَكُمْ مِنْ كَسْبِ الْحَرَامِ» (1)
«يا عيسى! به بنى اسرائيل بگو ناخن خود را از كسب حرام كوتاه كنيد (و از آنچه بر شما حلال نيست، بپرهيزيد.)»
شخص محرم از استعمال بوى خوش منع گرديده تا بوى بد ناشى از تعريق و چرك را در بدن خود حس كند و به آثار شوم آن پى ببرد و از آنچه او را نزد ديگران بدبو مى كند، دورى نمايد. چرا كه حقيقت چرك و بدبويى در رفتار و گفتار فرد نسبت به ديگران ظهور مى يابد. به همين سبب اميرمؤمنان (بدى رفتار
ص: 298
و گفتار را به بوى بد تشبيه نموده، فرمودند:
«صُحْبَةُ الأَشْرارِ تَكْسِبُ الشَّرَ كَالرِّيحِ إِذا مَرَّتْ بِالنِّتْنِ حَمَلَتْ نِتْناً» (1)
«همنشينى با اشرار، شر مى آفريند. مانند نسيمى كه هرگاه به چيز گنديده اى بوزد، بوى بدِ آن را با خود حمل مى كند.»
در حديث زيبايى از اميرمؤمنان (ع) روايت شده است كه رمز و راز منع محرم از بوى خوش آن است كه خداوند مى خواهد به بنده اش بفهماند كه بايد مانند مرده هرگونه اراده و اختيار را در زدودن دشوارى ها از خود دور نمايد و با تفكيك آسودگى از آرامش و ترك سعى در ايجاد آسودگى، ابزار آرامش خود را يقين به وعده ها قرار دهد. از اين رو فرمودند:
«لَا تُجَمِّرُوا الْأَكْفَانَ وَ لَا تَمْسَحُوا مَوْتَاكُمْ بِالطِّيبِ إِلَّا بِالْكَافُورِ فَإِنَّ الْمَيِّتَ بِمَنْزِلَةِرالْمُحْرِم» (2)
ص: 299
«كفن ها را بخور ندهيد و مردگان خود را با عطر معطّر نكنيد مگر با كافور زيرا مرده به منزله محرم است كه نبايد معطّر شود.»
خداوند، شخص مُحْرم را در حرم، از شكار كردن و اسير كردنصيد و يارى كردن ديگران در انجام اين كار و نيز راهنمايىصياد بهصيد منع نموده است تا آشكار نمايد كه انسان حق ندارد موجبات اذيت، آزار، قتل و كشتار ديگران را فراهم آورد.
زنان و مردان هر دو به اصل احرام كه منشأ ايجاد امنيت براى اطرافيان و
محيط پيرامونى است مكلف اند و اختلاف آنها در چگونگى احرام و نيز برخى از محرمات آن، به تفاوت خلقت آنها باز مى گردد. به اين معنى كه گرچه در برخى وظايف و دستورات دينى، تفاوت هايى ميان زن و مرد قرار داده شده و برخى ابزارهاى بهره مندى از ربوبيت ميان آنها متفاوت است، اما در اصلِ عمل به تكاليف دينى به منظور بهره مندى از ربوبيت، يكسان و مشتركند. از اين رو روايت
شده كه خداوند پس از شكايت ابراهيم (ع) از رفتار همسرش (ساره)، او را به درك تفاوت خلقت ميان زنان و مردان فرا خوانده و فرمود:
«إِنَّمَا مَثَلُ الْمَرْأَةِ مَثَلُ الضِّلْعِ الْمُعْوَجِ إِنْ أَقَمْتَهُ كَسَرْتَهُ وَ إِنْ تَرَكْتَهُ اسْتَمْتَعْتَ بِهِ اصْبِرْ عَلَيْهَا» (1)
«مَثَلِ زن، مانند استخوان كج (دنده) است، اگر بخواهى آن را راست كنى،
ص: 300
مى شكند و اگر به حال خود بگذارى، از آن استفاده و لذت مى برى. پس (بدخلقى) او را تحمل كن.»
نكته و اشاره
مقصود از تشبيه زن به استخوان كج، بيان تفاوت خلقت زن و مرد و اختلاف غرايز، سلايق و عواطف آنهاست. هم چنانكه استخوان دنده با وجود كج بودن، كمال لازم را در انجام وظايف محوله دارا بوده و متناسب با عملكرد خود طراحى شده است. بنابراين تشبيه زن به استخوان دنده، مذمّت و نكوهشى براى او در پى نداشته و فقط ناظر به چگونگى خلقت زن و تفاوتش با خلقت مردان است. با توجه به همين تفاوتهاست كه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ عَنِ النِّسَاءِ أَرْبَعاً الْإِجْهَارَ بِالتَّلْبِيَةِ وَ السَّعْيَ بَيْنَ الصَّفَا وَ
الْمَرْوَةِ يَعْنِي الْهَرْوَلَةَ وَ دُخُولَ الْكَعْبَةِ وَ اسْتِلَامَ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ» (1)
«خداوند چهار چيز را (در حج) از زنان برداشته است: 1. باصداى بلند تلبيه گفتن 2. هروله ميانصفا و مروه 3. ورود به درون كعبه 4. لمس كردن حجرالاسود.»
خداوند در قرآن از ميان تروك احرام، تنها به رَفَث، فُسوُق و جِدال اشاره نموده و از بيان ساير محرمات احرام خوددارى كرده و فرموده است:
«فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»
ص: 301
«در طول مدت حج، همبسترى و گناه و جدال (روا) نيست.» (1)
از تعبير فوق چنين استنباط مى شود كه خداوند براى ترك رَفَث، فُسوق و جدال در حج، اهمّيت فراوانى قائل شده و آن را نشانه و علامتى براى شناخت اهل تقوا قرار داده است. طبق برخى روايات ديگر، دورى از محرمات سه گانه اى كه در آيه فوق ذكر گرديده، موجبات تماميت حج و عمره را فراهم مى آورد. (2) تعبير «
فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِ
» بهصورت جمله خبرى بيان
شده و به جاى نهى از رفث و فسوق و جدال، از عدم وجود آنها خبر داده است كه اين امر، يكى ازصنايع ادبى است و موجب مؤكد شدن مطلب مى گردد. يعنى خداوند خاطرجمعى مى دهد كه زائران خانه خدا، چنان از رفث و فسوق و جدال پرهيز مى كنند كه در ايام حج و انجام مناسك آن، از اين امور، خبر و اثرى باقى نخواهد ماند. در روايات دينى، ذيل آيه:
ص: 302
«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ» (1)
«حج و عمره خود را براى (قرب به) خداوند تمام كنيد.»
آمده است:
«تَمَامُ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ لَا يَرْفُثَ وَ لَا يَفْسُقَ وَ لَا يُجَادِل» (2)
«تماميت و كمال حج و عمره آن است كه شهوت، گناه و جدل در آن نباشد.» (3)
در تبيين مقصود از رَفَث، فُسوق و جِدال، روايات فراوانى وجود دارد كه به
برخى از آنها اشاره مى كنيم. امام صادق (ع) در تفسير آيه رفث فرمودند:
«وَ الرَّفَثُ الْجِمَاعُ وَ الْفُسُوقُ الْكَذِبُ وَ السِّبَابُ وَ الْجِدَالُ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَي وَاللَّه»(4)
«رفث به معناى همبسترى، فسوق به معناى دروغ و دشنام و جدال به معناى بر زبان جارى نمودن سوگندهايى چون «
لَا وَاللَّهِ وَ بَلَي وَاللَّه
» است.»
ص: 303
در حديث ديگر جِدال، به سوگند و «
مُفَاخَرَةُ
» (1) تفسير شده و فخر بر ديگران نيز مصداق جدال تلقى گرديده است. در اين ميان واژه جِدال از نظر معنا و مفهومى كه در مأخذ و ريشه اش نهفته است، بيش از دو واژه ديگر جلب توجه
مى كند كه ذكر آن، خالى از فايده و لطف نيست. در تفسير مجمع البيان درباره واژه جدال آمده است كه:
«وَ الْجِدالُ فِي اللُّغَةِ وَ الْمُجادَلَةُ وَ الْمُنازَعَةُ وَ الْمُشاجَرَةُ وَ الْمُخاصَمَةُ نَظائِرُ وَ جَدَلْتُ الْحَبْلَ فَتَلْتُهُ وَ الْجَديلُ زِمامُ الْبَعيرِ فَعيلُ بِمعنَى مَفْعولٍ» (2)
«جدال، مجادله، منازعه، مشاجره و مخاصمه هم معنى هستند اما جِدال از اصطلاح «
جَدَلْتُ الْحَبْلَ
» گرفته شده يعنى طناب را بستم و محكم كردم و جديل به افسار شتر مى گويند كه محكم به شتر بسته مى شود.»
در جاى ديگرى مى گويد:
«وَ الْجِدالُ أَلْخُصُومَةُ سُمِّيَ بِذلكَ لِشِدَّتِهِ وَ قيلَ إِنَّهُ مُشْتَقٌّ مِنَ الْجَدالَةُ وَ هِيَ الْارْضُ لِأَنَّ أَحَدَهُما يُلْقِيصاحِبَهُ عَلَى الْارْضِ» (3)
«جدال يعنى دشمنى و به سبب سختگيرى دو طرف بر هم به اين نام خوانده شده (زيرا هر يك مى خواهد ديگرى را مغلوب نموده و دست و پايش را محكم ببندد) برخى گفته اند: كه جِدال از جَدالَت به معناى زمين گرفته شده و چون در
ص: 304
جدل هر يك مى خواهد طرف مقابل را زمين گير كند، به آن جِدال گفته اند.»
ساير احاديث
از امام كاظم (ع) روايت شده است:
«الْفُسُوقُ الْكَذِبُ وَ الْمُفَاخَرَةُ» (1)
«مقصود از فسوق، دروغ و مفاخره است.»
به تعبيرى ديگر فخر نمودن بر ديگران، گاه ريشه در تأمين شهوات دارد و گاه ناشى از كبر و انديشه جدال آميز انسان است كه به بيان سخنان زائد منتهى مى گردد. به همين دليل امام صادق (ع) فرمودند: هنگامى كه مُحرم شدى، بر تو باد به تقواى الهى و ياد او و كم سخن گفتن مگر در امر خير. چرا كه:
«مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ يَحْفَظَ الْمَرْءُ لِسَانَهُ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ» (2)
«شرط تماميت حج و عمره آن است كه شخص زبان خود را جز از خير ببندد.»
نكته و اشاره
احاديث فوق، اهل ايمان را مكلف گردانده است تا به منظور بهره مندى از ثمرات تربيتى حج، از گرفتار شدن در دام رفث، فسوق و جدال دورى كنند. به همين دليل رسول اكرم (ص) درباره نجات از دام رفث، فسوق و جدال فرمودند:
ص: 305
«مَنْ حَجَّ وَ لَمْ يَرْفَثْ وَ لَمْ يَفْسُقْ خَرَجَ مِنْ ذُنوُبِهِ كَيَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» (1)
«هركس حج بجاى آورده و در طول آن از رفث و فسوق دورى نموده باشد، (2) مانند روزى كه از مادر متولد شده، از گناهان خود پاك مى شود.»
از مجموعه آيات و روايات مربوط به امنيت حرم، به خوبى فهميده مى شود كه مقصود از حرم، همه محدوده اى است كه براى وارد شدن به آن، بايد در يكى از ميقات هاى تعيين شده مُحْرِم شد و چون اين محدوده، نماد ولايتى است كه به
انسان ها مى آموزد به منظور ايجاد امنيت بايد منشأ آرامش و سكون را يقين به وعده هاى الهى دانسته و از گناه دورى نمود، از اين رو براى آن حدودى تعيين شده تا كافران و مشركانى كه به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) اعتقادى ندارند، در آن پا نگذارند و بر همگان معلوم شود كه آرامش حاكم بر حرم، ناشى از اعتقاد درست و عمل به آموزه هاى دينى است و نمى توان از غير آنها، چنين آرامشى را انتظار داشت. قرآن در اين باره مى گويد:
«أَوَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً ...» (3)
«آيا ما حرمى ايمن را براى آنان فراهم نياورديم؟» (4)
ص: 306
مقصود از امنيت حرم در اين آيه كه خداوند آن را به خود نسبت داده «امنيت تقديرى» است. (1) يعنى امنيتى كه به سبب تقدير و مشيت ذات اقدس الهى جلوه گر شده است. اما در كنار اين امنيت، خداوند از زائران كعبه خواسته تا با رعايت تروك و حدود احرام و با تن دادن به تكاليفى كه بر عهده دارند، موجبات برقرارى «امنيت تكليفى» را براى خود و اطرافيان فراهم نموده (2) و با تمسك به
ولايت اهل بيت (عليهما السلام) باب عيب جويى، غيبت و هر نوع ظلم به ديگران را مسدود گردانند. چنانكه امام سجاد (ع) خطاب به شبلى فرمودند:
«فَحِينَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَيْتَ أَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلَي نَفْسِكَ كُلَّ غِيبَةٍ تَسْتَغِيبُهَار الْمُسْلِمِينَ» (3)
ص: 307
«آيا هنگام داخل شدن در حرم، تصميم گرفتى كه غيبت و عيب جويى از برادران و خواهران دينى ات را برخود حرام نمايى؟»
شبلى گفت: نه. حضرت فرمودند: بنابراين داخل حرم نشده اى و از ثمراتش بهره نبرده اى.
خداوند براى اينكه انسان ها امنيت وعده داده شده در حرم را حس كنند، علاوه بر اينكه از تروك احرام و نيز آنچه موجب ناامنى و هراس براى ديگران است نهى نموده، احساس حضور در حرم را نيز منشأ امنيت معرفى نموده است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«مَنْ رَأَي أَنَّهُ فِي الْحَرَمِ وَ كَانَ خَائِفاً أَمِنَ» (1)
«هركس هراسان و خائف باشد و خود را در حرم الهى ببيند (و آداب و احكام
آن را به ياد آورد و بر رعايت محرمات آن عزيمت كند، در عوض) به امنيت دست خواهد يافت.»
نقل يك حديث
آثار ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حتى براى اهل فسق و فجور نيز
ص: 308
امنيت ايجاد كرده و آنها را از هرگونه هراس آسوده مى گرداند. چنانكه هارون بن خارجه از امام صادق (ع) پرسيد: اين حكم كه فرموده ايد: «
مَنْ دُفِنَ فِي الْحَرَمِ أَمِنَ مِنَ
الْفَزَعِ الْأَكْبَر
» «كسى كه در حرم دفن شود از فزع اكبر در امان است»، فقط شامل افراد خوب است يا اينكه فاجر و فاسق را هم شامل مى شود؟ امام (ع) در پاسخ
فرمودند: «
مِنْ بَرِّ النَّاسِ وَ فَاجِرِهِمْ
» (1) «دايره شمول اين امنيت، اعم از انسان هاى خوب يا بد است.»
حديث فوق بيانگر آن است كه اهل فسق و فجور نيز در ميان اهل ايمان احساس امنيت مى كنند. چرا كه ايجاد امنيت و آسايش، حتى براى ديگران، اثر وضعى تن دادن به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را نمايان مى كند.(2)
ص: 309
قَالَ الباقر (ع): «وَ مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ بِسَكِينَةٍ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ وَ هُوَ أَنْ يَدْخُلَهَا غَيْرَ مُتَكَبِّرٍ وَ لَا مُتَجَبِّرٍ وَ مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ حَافِياً عَلَي سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ وَ خُشُوعٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ» (بحار الانوار، ج 99،ص 192)
«كسى كه به حال آرامش يعنى بدون تكبّر و خودخواهى و تجبّر به مكّه وارد شود، خداوند گناهانش را مى آمرزد و هركس پابرهنه و با فروتنى و وقار و خشوع به مسجد درآيد، خداوند گناهان او را مى بخشد.»
حدود حرم در روايات يك بَرِيد در يك بَرِيد، يعنى چهار فرسخ در چهار فرسخ شرعى تعيين شده است. بنابراين مساحت تقريبى حرم شانزده فرسخ شرعى مى شود كه حريم امن الهى محسوب شده و احكام ويژه اى دارد. (1) امام
ص: 310
باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«حَرَّمَ اللَّهُ حَرَمَهُ بَرِيداً فِي بَرِيدٍ أَنْ يُخْتَلَي خَلَاهُ وَ يُعْضَدَ شَجَرُهُ إِلَّا شَجَرَةَرالْإِذْخِر»(1)
«خداوند در محدوده چهار فرسخ در چهار فرسخ از حرمش، حرام كرد كه
گياهش را بچينند و درختش را قطع كنند، مگر درختِ اذخر را.»(2)
پيامبر اكرم (ص) درباره نحوه تعيين حدود حرم فرمودند:
«وَ أَنْزَلَ جَبْرَئِيلُ آدَمَ مِنَ الصَّفَا وَ أَنْزَلَ حَوَّاءَ مِنَ الْمَرْوَةِ وَ جَمَعَ بَيْنَهُمَا فِي الْخَيْمَةِ قَالَ وَ كَانَ عَمُودُ الْخَيْمَةِ قَضِيبَ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ فَأَضَاءَ نُورُهُ وَ ضَوْؤُهُ جِبَالَ مَكَّةَ وَ مَا حَوْلَهَا قَالَ وَ امْتَدَّ ضَوْءُ الْعَمُودِ قَالَ فَهُوَ مَوَاضِعُ الْحَرَمِ الْيَوْمَ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ مِنْ حَيْثُ بَلَغَ ضَوْءُ الْعَمُودِ قَالَ فَجَعَلَهُ اللَّهُ حَرَماً لِحُرْمَةِ الْخَيْمَةِ وَ الْعَمُودِ لِأَنَّهُمَا مِنَ الْجَنَّة»(3)
«جبرئيل، آدم (ع) را ازصفا و حوّا را از مروه فرود آورد و آن دو را در خيمه بهشتى جمع كرد. پايه خيمه از ياقوت سرخى بود كه روشنايى و فروغ آن، كوه هاى مكه و اطراف آن را روشن مى نمود و تا هرجا كه نور آن ستون گسترش يافت، خداوند آن را حرم قرار داد. امروزه محدوده حرم، جاهايى است كه نور اين پايه به آن رسيده و خداوند به احترام خيمه و عمود كعبه كه از بهشت نازل شده بود، همه محدوده اى را كه در شعاع عمود خيمه قرار گرفته بود، حرم قرار داد.»
ص: 311
در بسيارى از منابع و كتاب هاى فقهى به فضيلت و استحباب وارد شدن به مسجدالحرام از باب بَنى شَيبه اشاره شده و حكمت وارد شدن به مسجدالحرام از اين در، لگدمال كردن بُتِ هُبَل (بزرگترين بت اعراب جاهليت) ذكر شده است. در كتاب شرح اللمعة آمده است:
«وَ سُنَنُهُ الْغُسلُ قَبْلَ دُخُولِ مَكّةَ مِنْ بِئْرِ مَيْمونَ بِالْابْطحِ أَوْ بِئْرِ فَخٍّ عَلي فَرْسَخٍ مِنْ مَكَّة بِطريق الْمَدينةِ أَوْ غَيرِهِما وَ مَضْغِ الاذْخِرِ وَ دُخُولُ مَكّةِ مِنْ أَعْلاها مِنْ عَقَبَةِ
الْمَدَنييّن لِلتَّأَسّي سَواءٌ في ذلك الْمَدَني وَ غَيْرُهُ حافياً وَ نَعْلُهُ بِيَدِهِ بِسَكينةٍ وَ هُوَ الْاعْتِدالُ في الْحَرَكَةِ وَ وَقارٌ وَ هُوَ الطُّمَأنِينَةُ في النَّفْسِ وَ إِحْضارُ الْبالِ وَ الْخُشُوعُ وَ الْدُّخُولُ مِنْ بابِ بنيِ شَيْبَةِ لِيَطَأَ هُبَلَ وَ هُوَ الْآنَ فِي داخِلِ الْمَسْجِدِ بِسَبَبِ رتَوْسَعَتِهِ»(1)
«سنت ها و اعمال مستحب هنگام وارد شدن به مسجدالحرام عبارتند از: غسل نمودن قبل از وارد شدن به مكه (حرم) با آب چاه ميمون در سرزمين ابطح يا آب چاهى در سرزمين فخ كه در يك فرسخى مكه از راه مدينه قرار دارد يا با هر آب ديگر و جويدن گياه اذْخِر و وارد شدن به مكه از قسمت بالاى آن كه عقبه مَدَنِيين خوانده مى شود تا به سيره رسول خدا (ص) تأسى شده باشد، چه فرد اهل مكه باشد و چه خارج از مكه و مستحب است كه زائر كفش هاى خود را به دست گرفته و با اعتدال و وقار و آرامش و توجه و خشوع وارد شود و از باب بنى شيبه وارد مسجدالحرام گردد تا بت هبل را پايمال كند كه در حال حاضر به سبب گسترش حرم، اين (بت) داخل مسجدالحرام قرار گرفته است.»
در كتاب شرائع الاسلام آمده است:
ص: 312
«وَ الْمَنْدوباتُ ثَمانيةُ: أَلغُسْلُ لِدُخولِ مَكَّةَ فَلَوْ حَصَلَ عُذْراً غَسَلَ بَعْدَ دُخُولِهِ ... وَ الْأَفْضَلُ أَنْ يَغْتَسِلَ مِنْ بِئْرِ ميمونَ أَوْ مِنْ فَخٍّ وَ إِلّا ففي مَنْزِلِهِ وَ مَضْغِ الْاذْخِرِ ...
وَ أَنْ يَدْخُلَ مَكَّةَ مِنْ أَعْلاها وَ أَنْ يَكُونَ حافياً عَلي سَكينةٍ وَ وَقارٍ وَ يُغْتَسَلُ لِدُخولِ الْمَسْجِدِ الْحرامِ وَ يَدْخُلُ مِنْ بابِ بَني شَيْبَةِ وَ بَعْدَ أَنْ يقِفَ عِنْدَها وَ يُسَلِّمَ عَلي النَّبي؛ وَ يَدْعُوَ بِالْمَأْثوُرِ» (1)
«مستحبات وارد شدن به حرم، هشت چيز است: 1- غسل براى وارد شدن به مكه اما اگر عذرى حاصل شود، بعد از وارد شدن، غسل كند و نيكوست كه از آب چاه ميمون يا چاه فخ براى غسل استفاده نمايد وگرنه با آب خانه اش غسل كند. 2- جويدن گياه اذخر. 3- وارد شدن به مكه از قسمت بالاى آن. 4- پا برهنه آمدن به حرم و حركت با آرامش و وقار. 5- غسل مجدد براى وارد شدن
به مسجدالحرام. 6- وارد شدن از باب بنى شيبه. 7- ايستادن بر باب بنى شيبه وصلوات بر پيامبراكرم (ص) 8- خواندن دعاهاى وارده در باب بنى شيبه.»
درباره آداب وارد شدن به حرم، روايات فراوانى از سوى پيشوايان معصوم (عليهما السلام) نقل شده است كه در ذيل هر عنوان، به برخى از آنها اشاره مى نماييم:
ادب اول: داشتن آرامش و وقار
زائر كعبه بايد با درك اراده خداوند از ورود به حرم و تن دادن به مشقت هاى انجام اعمال حج، رذيله شوم كبر را از خود دور كند و از اينكه بخواهد به سبب
ص: 313
داشتن اينصفت زشت، خود را از ديگران برتر دانسته و هميشه آنها را مقصر تلقى نموده و مورد خشم قرار دهد، بپرهيزد. چنانكه امام باقر (ع) فرمودند:
«وَ مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ بِسَكِينَةٍ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ وَ هُوَ أَنْ يَدْخُلَهَا غَيْرَ مُتَكَبِّرٍ وَ لَا مُتَجَبِّرٍ وَ
مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ حَافِياً عَلَي سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ وَ خُشُوعٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ»(1)
«كسى كه به حال آرامش يعنى بدون تكبّر و خودخواهى و تجبّر به مكّه وارد شود، خداوند گناهانش را مى آمرزد و هركس پابرهنه و با فروتنى و وقار و خشوع به مسجد درآيد، خداوند گناهان او را مى بخشد.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«لَا يَدْخُلُ مَكَّةَ رَجُلٌ بِسَكِينَةٍ إِلَّا غُفِرَ لَهُ قُلْتُ مَا السَّكِينَةُ قَالَ يَتَوَاضَعُ» (2)
«انسان با سكينه وارد مكه نمى شود، مگر آن كه گناهانش آمرزيده شود. راوى از امام (ع) پرسيد: سكينه چيست؟ حضرت فرمودند: تواضع.»
ادب دوم: غسل براى ورود به حرم
غسل نمودن يكى از مستحبات ورود به حرم مى باشد كه در سنّت ابراهيم (ع) نيز وجود داشته است.
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند: خداوند به حضرت ابراهيم (ع) فرمان داد تا به همراه اسماعيل (ع) حج بجاى آورد.
از اين رو هر دو قصد حرم نموده و در حالى كه تنها جبرئيل همراه آنها بود، بر شترى سرخ رنگ سوار شدند و هنگامى كه به حرم رسيدند، جبرئيل به
ص: 314
ابراهيم (ع) گفت:
«يَا إِبْرَاهِيمُ انْزِلَا فَاغْتَسِلَا قَبْلَ أَنْ تَدْخُلَا الْحَرَمَ فَنَزَلَا فَاغْتَسَلا»
«اى ابراهيم! فرود آييد و پيش از آنكه وارد حرم شويد، غسل كنيد. آن دو فرود
آمده و غسل كردند.» (1)
امام صادق (ع) در روايت ديگرى فرمودند: هرگاه در مسير مكه، به چاه
ميمون ى
ا
عبدالصمد
رسيدى،
«فَاغْتَسِلْ وَ اخْلَعْ نَعْلَيْكَ وَ امْشِ حَافِياً وَ عَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَار»(2)
«غسل كن و كفش هايت را درآور و با پاى برهنه حركت كن و در طول مسير آرامش و وقار خود را حفظ نما.»
امام رضا (ع) نيز درباره غسل قبل از ورود به مكه فرمودند:
«فَاغْتَسِلْ قَبْلَ أَنْ تَدْخُلَ مَكَّةَ وَ امْشِ هُنَيْهَةً وَ عَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ» (3)
«قبل از رسيدن به مكه، غسل كن و آرام حركت نما و در طول حركت آرامش و وقار خود را حفظ كن.»
ابانِ بنِ تَغْلِب (4)
درباره آداب ورود به حرم مى گويد: با امام صادق (ع) در بين راه
ص: 315
مكّه و مدينه همسفر بودم. چون آن حضرت به حرم رسيد،
«نَزَلَ وَ اغْتَسَلَ وَ أَخَذَ نَعْلَيْهِ بِيَدَيْهِ ثُمَّ دَخَلَ الْحَرَمَ حَافِياً فَصَنَعْتُ مِثْلَ مَاصَنَعَ فَقَالَ يَا أَبَانُ مَنْصَنَعَ مِثْلَ مَا رَأَيْتَنِيصَنَعْتُ تَوَاضُعاً لِلَّهِ مَحَا اللَّهُ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ كَتَبَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ بَنَي اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ قَضَي لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَاجَة» (1)
« (از مركب) پايين آمد و غسل كرد و كفش هايش را به دستش گرفت. سپس پابرهنه به حرم وارد شد. من نيز مانند او رفتار كردم. سپس فرمود: اى ابان! هركس از روى تواضع در برابر خداوند آن گونه كه من عمل كردم، عمل نمايد؛ خداوندصد هزار گناه از او محو مى كند،صد هزار حسنه براى او مى نويسد وصد هزار درجه به او عطا نموده وصد هزار حاجت او را بر مى آورد.»
ادب سوم: ورود از باب بنى شيبه
اعتقادات شوم مردم جاهليت كار را به جايى رسانده بود كه آنها بُت «
هُبَلْ
» را بر بام كعبه نصب نموده و به اعتبار آن، پيرامون كعبه طواف مى نمودند. امام
ص: 316
صادق (ع) فرمودند: رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) امر نمود تا بت هُبَل را از بام كعبه به پايين افكند.
«فَدُفِنَ عِنْدَ بَابِ بَنِي شَيْبَةَ فَصَارَ الدُّخُولُ إِلَي الْمَسْجِدِ مِنْ بَابِ بَنِي شَيْبَةَ سُنَّةً لِأَجْلِ ذَلِك» (1)
«سپس (اين بت) در باب بنى شيبه مدفون شد. از اين رو داخل شدن از اين باب و لگد مال نمودن اين بت سنّت گرديد.»
ورود به مسجدالحرام از باب بنى شيبه به اين دليل مستحب است كه هُبَل،
بزرگ ترين بت مشركان، در آنجا مدفون شده است. از اين رو خداوند از زائر كعبه مى خواهد تا با لگدمال نمودن هر چيزى كه در برابر خداوند پرستش شده و مورد تعظيم قرار مى گيرد، خود را از اطاعت و عبادت غير خدا رهانده و در حريم ربوبيت الهى جاى دهد.
گرچه اصل اوليه آن است كه مسافر نماز خود را شكسته بخواند، اما اين اصل در چهار مكان مورد استثنا واقع شده: 1. مكه 2. حرم رسول خدا (ص) 3. حرم اميرمؤمنان (ع) (2) 4. حائر سيدالشهدا (ع). البته درباره مُخَير بودن مسافر در شكسته
ص: 317
يا كامل خواندن نماز در مسجدالحرام اتفاق نظر حاصل است، اما بسيارى از
فقيهان هم حرم را مشمول اين قاعده مى دانند و به حديث ذيل استناد مى كنند كه على بن يقطين از امام كاظم (ع) روايت كرده است:
«مَنْ شَاءَ أَتَمَّ وَ مَنْ شَاءَ قَصَّرَ»(1)
«هر كس بخواهد، مى تواند نمازش را (در مكه) كامل بخواند و يا آن را شكسته بجاى آورد.»
صاحب كتاب مناهج الاخيار، ذيل عنوان مستحب بودن اتمام نماز در مسجد كوفه و حائر حسينى از ابن ادريس نقل مى كند كه:
«وَ يُسْتَحَبُّ الاتْمَامُ فى ارْبَعَةِ مَوَاطِنَ فِى السّفَرِ فى نَفْسِ مَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ فِى نَفْسِ
مَسْجِدِ الْمَدينَةِ وَ مَسْجِدِ الكوُفَةِ وَ الْحَايِرِ وَ عَمَّمَ الشَّيخُ فِى هَذَا الكِتابِ (الاستبصار) وَ فِى التَّهْذيبِ ايْضاً فِى البُلْدَانِ الثّلاثَةِ وَ الْحَايِرِ وَ حَكىَ الشَّهيدُ فِى الذِّكْرىَ عَنِ الْمُحَقَّقِ انّهُ حَكَمَ فِى كِتابِهِ لَهُ بِالسَّفَرِ بِالتّخْييرِ فِى الْبُلْدانِ الارْبَعَةِ حَتَّى فِى الْحَايِرِالْمُقَدَّسِ لِوُروُدِ الْحَديثِ بِحَرَمِ الْحُسَيْن (ع)» (2)
«تمام خواندن نماز در چهار مكان مستحب است: 1- مسجدالحرام 2- مسجدالنبى 3- مسجد كوفه 4- حائر امام حسين (ع). شيخ طوسى در استبصار و تهذيب الاحكام به سه شهر مكه، مدينه، كوفه و همچنين حائر تعميم داده و شهيد در كتاب الذكري از محقق حكايت مى كند كه او به تخيير در شهرهاى چهارگانه حتى حائر حسينى حكم داده و در مورد اخير به احاديث وارد شده در اين باره استناد نموده است.»
از بررسى روايات معلوم مى شود كه رمز و راز كامل بجاى آوردن نماز در
ص: 318
مكان هاى چهارگانه به ويژه مكه و مسجد النبى (ص)، امرى پوشيده است كه تنها خداوند از آن آگاه است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ الْإِتْمَامُ فِي أَرْبَعِ مَوَاطِنَ حَرَمِ اللَّهِ وَ حَرَمِ رَسُولِهِ وَ حَرَمِ أَمِيرِ
الْمُؤْمِنِينَ وَ حَرَمِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع)» (1)
«از جمله امور پوشيده و نامكشوف الهى، تمام خواندن نماز در حرم خداوند، حرم رسول خدا (ص)، حرم اميرمؤمنان (ع) و حرم سيدالشهدا (ع) مى باشد.»
در جاى ديگر فرمودند:
«أَنَّ مِنَ الْمَذْخُورِ الْإِتْمَامَ فِي الْحَرَمَيْنِ»(2)
«از جمله امورى كه نزد خداوند ذخيره شده است (رازش آشكار نشده) تمام
خواندن نماز در حرم الهى و حرم رسول خدا (ص) مى باشد.»
محدوده حرم بسيار وسيع است و در اين محدوده، شهر مكه يا بَلَدُالحرام قرار دارد و در ميان مكه، مسجدالحرام به معناى خاص آن قرار گرفته و در دل مسجدالحرام، كعبه يا بيت الله الحرام قرار دارد. (3)
اما در دو آيه از قرآن، محدوده حرم كه همه شهر مكه را فرا مى گيرد، مسجدالحرام خوانده شده است. در آيه نخست آمده است:
ص: 319
«إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْباد ...» (1)
«آنانكه به خداوند كافر شده و مردم را از راه خداوند باز مى دارند و نيز از مسجدالحرامى كه ما حرمت احكامش را براى اهل آن شهر و باديه نشينان يكسان قرار داديم ...»
طبق رواياتى كه ذيل اين آيه نقل گرديده است، اجاره گرفتن از زائران در شهر مكه ممنوع است. در حالى كه خداوند در آيه مذكور، تنها به مسجدالحرام اشاره نموده نه همه مكه. بنابراين چاره اى نيست جز اينكه مقصود از مسجدالحرام، همه شهر مكه تلقى شود. اما آيه دوم چنين مى گويد:
«سُبْحانَ الَّذي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي ...» (2)
«پاك و منزه است خدايى كه شبى، بنده خود (محمد) را از مسجدالحرام (خانه
امّ هانى) به مسجد الاقصى فرستاد.»
در اين آيه، خداوند محل آغاز معراج رسول خدا (ص) را مسجدالحرام معرفى مى كند، در حالى كه رسول اكرم (ص) معراج خود را از خانه امّ هانى كه خارج از مسجدالحرام (به معناى خاص آن بوده) و جزئى از شهر مكه محسوب مى شده، آغاز نمودند. بنابراين اراده خداوند از مسجدالحرام در آيه فوق، تمام شهر مكه است. اما درباره علت نام گذارى مكه به مسجدالحرام بايد گفت كه «مسجد» به
ص: 320
معناى سجده گاه و مكان عبادت خداوند بوده و «حرام» به معناى داراى حرمت و احترام است و چون همه مكه (به اعتبار رعايت تروك احرام) مكان عبادت خداوند بوده و داراى امنيت و احترام است، از اين رو به همه آن، مسجدالحرام گفته اند.
ديدگاهصاحب جواهر در اين باره
صاحب جواهر درباره آيه: «
إنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إنْ شاء
» (1) به نكته دقيقى اشاره مى كند و مى گويد: در اين آيه به همه حرم، مسجدالحرام گفته شده است. زيرا
مشركان حق ندارند در حرم داخل شوند، نه اينكه وارد شدن آنها به حرم جايز و به مسجدالحرام ممنوع باشد. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«لَا يَدْخُلُ أَهْلُ الذِّمَّةِ الْحَرَمَ وَ لَا دَارَ الْهِجْرَةِ وَ يُخْرَجُونَ مِنْهَا» (2)
«اهل ذمه نبايد داخل حرم و دارالهجره شوند و بايد از آنجا بيرونشان كرد.»
از اين رو اگر براى اهل حرم، سفيرى غير مسلمان بيايد، نبايد داخل حرم شود.
بلكه امام معصوم (عليهما السلام) كسى را مى فرستد تا با او گفتگو كند و اگر خواست به طور مستقيم با امام به گفتگو بپردازد، امام از حرم خارج شده و با او
ص: 321
گفتگو مى كند. (1)
از زمانى كه شهر مكه رو به آبادانى گذاشت، مردم به ساختن خانه در اطراف بيت پرداختند اما براى هيچ خانه اى «در» قرار نمى دادند تا زائران و حج گزاران با آسودگى خاطر در آن وارد شده و ايام زيارت را به راحتى بگذرانند. معاويه اوّلين كسى بود كه در شهر مكه، براى خانه خود دو لنگه در نصب كرد و مانع بهره مند شدن زائران كعبه از حقى گرديد كه خداوند برايشان مقرر كرده و فرموده بود: «در سرزمين حرم ساكنان و مجاوران با هم برابرند». (2) اميرمؤمنان (ع) اهل مكه را از اينكه خانه هاى خود را در قبال دريافت اجاره در اختيار زائران قرار داده و يا به منظور جلوگيرى از ورود آنها، بر خانه هاى خود درب نصب نمايند، نهى نموده و مى فرمودند:
همه مردم نسبت به مكه، احكامى برابر دارند و تبعيض ميان آنها روا نيست. (3)
و نيز روايت شده است كه آن حضرت به والى خود قُثَمِ بنِ عبّاس توصيه نمود:
«مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَنْ لَا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ سَواءً الْعاكِفُ
فِيهِ وَ الْبادِ الْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ» (4)
ص: 322
«به ساكنان مكه دستور بده تا از كسى در ازاى سكونت، مزدى دريافت نكنند. چرا كه خداوند مى فرمايد: «عاكف» و «بادى» در (استفاده رايگان از خانه هاى اطراف) كعبه برابرند. عاكف به معناى مقيم در مكه و بادى يعنى حج گزارانى كه اهل مكه نيستند.»
نكته و اشاره
منع از دريافت اجاره در مكه (كه اكنون رعايت نمى شود) اشاره به اين مطلب دارد كه هيچ يك از انسان ها در ازاى اصلاح و تربيتى كه ثمره تمسك به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) و حضور در حريم ربوبى است، وام دار كسى نيستند و نبايد در قبال آن به ديگران هزينه تربيتى پرداخت نمايند.
ص: 323
قالَ اميرُالمُؤمِنين (ع): «لَا تَخْرُجُوا بِالسُّيُوفِ إِلَي الْحَرَمِ وَ لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُمْ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ سَيْفٌ فَإِنَّ الْقِبْلَةَ أَمْنٌ» (وسائل الشيعة، ج 5،ص 168)
«با شمشيرها به سوى حرم بيرون نرويد و هيچ يك از شما در حالى كه در مقابلش شمشير است، نماز نخواند. چراكه قبله (كعبه و حريم آن) ايمن است.»
امنيت حاكم بر حرم كه نماد حاكميت ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و اعتقاد و عمل به دستورات دينى است، هنگامى حاصل مى شود كه از عيب جويى، اهانت، ستيزه جويى، ايجاد ناامنى و ساير گناهان دورى نماييم. از اين رو خداوند از بكارگيرى شمشير در حرم نهى نموده است. چنانكه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«لَا تَخْرُجُوا بِالسُّيُوفِ إِلَي الْحَرَمِ وَ لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُمْ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ سَيْفٌ فَإِنَ
ص: 324
الْقِبْلَةَرأَمْنٌ»(1)
«با شمشيرها به سوى حرم بيرون نرويد و هيچ يك از شما در حالى كه در مقابلش شمشير است، نماز نخواند. چرا كه قبله (كعبه و حريم آن) ايمن است.»
در حديث ديگر از امام صادق (ع) روايت شده است:
«لَا بَأْسَ بِأَنْ يَخْرُجَ بِالسِّلَاحِ مِنْ بَلَدِهِ وَ لَكِنْ إِذَا دَخَلَ مَكَّةَ لَمْ يُظْهِرْهُ»(2)
«اشكالى ندارد كه با سلاح از شهر خود بيرون رود، ولى وقتى وارد مكه مى شود آن را آشكار نسازد.»
راوى مى گويد: نزد امام صادق (ع) رفته و پرسيدم: مقصود خداوند از وعده امنيت، امنيت خانه است يا امنيتِ حرم؟ حضرت در پاسخ، آن را به امنيت حرم تفسير نموده و فرمودند:
«مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ مِنَ النَّاسِ مُسْتَجِيراً بِهِ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ دَخَلَ الْبَيْتَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مُسْتَجِيراً بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ وَ مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ مِنَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ وَ الطَّيْرِ فَهُوَ آمِنٌ مِنْ أَنْ يُهَاجَ أَوْ يُؤْذَي حَتَّي يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ» (3)
«هركس در حرم پا بگذارد و (براى درك امنيت) به آن پناه ببرد، در امان است. هم چنانكه هر يك از اهل ايمان كه در كعبه داخل شده و به آن پناهنده شود، از خشم خداوند در امان است و از اين فراتر حيوانات وحشى، درندگان و پرندگان نيز تا هنگامى كه از حرم خارج نشده اند، در امانند و نبايد از آن رانده شده يا مورد آزار قرار گيرند.»
ص: 325
اگر كسى در خارج از حرم (با اين اعتقاد كه راه دست يابى به آرامش، كامجويى يا ستيزه جويى است) موجب سلب امنيت از ديگران شود و سپس به حرم الهى پناه برده و حرمت حرم را حفظ كند، نمى توان او را در حرم كيفر نمود. اما براى نشان دادن اينكه اهل حرم با بينش و روش او موافق نيستند، بايد از يارى و كمك به او خوددارى كرد تا از حرم خارج شود و در خارج از حرم به كيفر بينش و روش نادرست خود برسد. در كتاب شرايع در اين باره آمده است:
«مَنْ أَحْدَثَ مَا يُوجِبُ حَدّاً أَوْ تَعْزِيراً أَوْ قِصَاصاً وَ لَجَأَ إلىَ الْحَرَمِ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ حَتَّى يَخْرُجَ وَ لَوْ أَحْدَثَ فِي الْحَرَمِ قُوبِلَ بِمَا تَقْتَضِيهِ جَنَايَتُهُ فِيهِ» (1)
«اگر كسى كارى كه موجب جارى نمودن حَدّ شرعى و يا تعزير و يا قصاص مى شود، مرتكب گردد و به حرم پناه بَرَد، بايد در خوراك و نوشيدنى، او را در تنگنا قرار داد تا خود (از حرم) خارج شود ولى اگر در حرم مرتكب گناهى گردد، بايد او را به آنچه مقتضاى جنايت او در حرم است، مجازات نمود.» (2)
ص: 326
از امام باقر (عليهما السلام) روايت شده است:
«مَنْ جَنَي جِنَايَةً ثُمَّ لَجَأَ إِلَي الْحَرَمِ لَمْ يُقَمْ عَلَيْهِ الْحَدُّ وَ لَا يُطْعَمُ وَ لَا يُشْرَبُ وَ لَا يُسْقَي وَ لَا يُؤْوَي حَتَّي يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ فَيُقَامَ عَلَيْهِ الْحَدُّ فَإِنْ أَتَي مَا يُوجِبُ الْحَدَّ فِي الْحَرَمِ أُخِذَ بِهِ فِي الْحَرَمِ لِأَنَّهُ لَمْ يَرَ لِلْحَرَمِ حُرْمَةً» (1)
«هركس مرتكب جنايتى (در خارج حرم) شود، سپس به حرم پناه ببرد، در اينصورت گرچه بر او حد جارى نمى گردد، اما به او آب و غذا و مسكن داده نمى شود تا از حرم خارج شود و بر او حد جارى گردد. اما اگر در حرم مرتكب كارى شود كه او را مستحق كيفر مى كند، در همان جا دستگير مى شود، زيرا او براى حرم (و بينش و روشى كه بايد در آن حاكم باشد) حرمتى قائل نشده است.» (2)
ص: 327
امام صادق (ع) در تفسير آيه: «
وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً
» (1)«هركس در آن داخل شود (از هر عقوبتى) ايمن است» فرمودند:
«إِذَا أَحْدَثَ الْعَبْدُ فِي غَيْرِ الْحَرَمِ جِنَايَةً ثُمَّ فَرَّ إِلَي الْحَرَمِ لَمْ يَسَعْ لِأَحَدٍ أَنْ يَأْخُذَهُ فِي الْحَرَمِ وَ لَكِنْ يُمْنَعُ مِنَ السُّوقِ وَ لَا يُبَايَعُ وَ لَا يُطْعَمُ وَ لَا يُسْقَي وَ لَا يُكَلَّمُ فَإِنَّهُ إِذَا فُعِلَ ذَلِكَ بِهِ يُوشِكُ أَنْ يَخْرُجَ فَيُؤْخَذَ وَ إِذَا جَنَي فِي الْحَرَمِ جِنَايَةً أُقِيمَ عَلَيْهِ الْحَدُّ فِي الْحَرَمِ لِأَنَّهُ لَمْ يَدَعْ لِلْحَرَمِ حُرْمَتَهُ» (2)
«هرگاه كسى در غير حرم مرتكب جنايتى شده و سپس به حرم بگريزد، هيچ كس حق ندارد او را در حرم دستگيركند. ولى از بازار رفتن، داد و ستد، خوراك و آشاميدنى او را منع مى كنند و با او حرف نمى زنند. وقتى با او چنين رفتار كنند، اميد است كه از حرم بيرون آيد و دستگير شود و اگر در حرم جنايتى كند، در حرم بر او حد جارى مى شود، چرا كه او حرمت حرم را نگاه نداشته (و موجب ناامنى در آن گرديده) است.»
از ديدگاه فقه شيعه، كشتن حيوانات، در حال احرام حرام است مگر
حيواناتى كه قصد جان انسان را داشته باشند و يا حيواناتى كه كشتن آنها جايز شمرده شده است. در كتاب شرايع الاسلام آمده است:
«وَ لَا بَأْسَ بِقَتْلِ الأفْعِىِّ وَ العَقْرَبِ وَ الْفَأْرَةِ وَ يُرْمَي الْحِدَأَةُ وَ الغُرَابُ رَمْياً و لَا بَأسَ بِقَتْلِ الْبُرْغُوثِ وَ فِي الزَّنْبُورِ تَرَدُّدٌ وَ الوَجْهُ الْمَنْعُ وَ لا كَفَّارَةٌ في قَتْلِهِ خَطَأً وَ
ص: 328
فِي قَتْلِهِ عَمْداًصَدَقَةٌ وَ لَوْ بِكَفٍّ مِنْ طَعَامٍ» (1)
«كشتن افعى، عقرب، موش، راندن زاغ و كلاغ مانعى ندارد و از بين بردن كك بلامانع است. اما از كشتن زنبور منع شده و اگر از روى اشتباه آن را بكشد
كفاره ندارد. اما درصورت عمد،صدقه بدهد، هر چند مشتى طعام باشد.»
در كتاب مستند الشيعه آمده است:
«إنّ الأصْلَ: حُرْمَةُ قَتْلِ الدَّوابِّ كُلِّها حَالَ الإحْرامِ وَخَرَجَ مِنْهَا الإبِلُ وَ البَقَرُ وَ الغَنَمُ وَ الدُّجَاجُ وَ كُلُّ ما خيفَ مِنْهُ مَعَ الإرَادَةِ وَ الزَّنْبوُرُ وَ النَّمْلُ وَ الأفْعِىُّ وَ العَقْرَبُ وَ الفَأْرَةُ وَ هَوامُّ الْجَسَدِ وَ الغُرابُ يُرْمَى وَ السَّائِرُ باقٍ تَحْتَ الأصْلِ مِنَ الوُحُوشِ وَ الطُّيوُرِ وَ الْحَشَراتِ» (2)
«اصل اين است كه كشتن تمامى جانداران در حال احرام، حرام است. اما كشتن جانورانى چون شتر، گاو، گوسفند، مرغ و نيز كشتن حيواناتى كه از آنها ترسيده مى شود به شرطى كه قصد جان انسان كنند و نيز راندن جانورانى چون زنبور، مورچه، افعى، عقرب و موش و حشرات بدن و كلاغ از كلّيت حكم خارج بوده و حلال است و ساير جانوران از جمله حيوانات وحشى و پرندگان و حشرات ديگر تحت حكم حرمت، باقى مى مانند.»
در برخى روايات (علاوه بر كشتن مار، عقرب، موش و سگ هار) در حال احرام كشتن كك، شپش، پشه و راندن كلاغ و زاغ با سنگ بى اشكال معرفى شده
است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
ص: 329
«يُقْتَلُ فِي الْحَرَمِ وَ الْإِحْرَامِ الْأَفْعَي وَ الْأَسْوَدُ الْغَدِرُ وَ كُلُّ حَيَّةِ سَوْءٍ وَ الْعَقْرَبُ وَ الْفَأْرَةُ وَ هِيَ الْفُوَيْسِقَةُ وَ يُرْجَمُ الْغُرَابُ وَ الْحِدَأَةُ رَجْماً فَإِنْ عَرَضَ لَكَ لُصُوصٌ امْتَنَعْتَ مِنْهُمْ»(1)
«در حرم و در حال احرام كشتن چند حيوان جايز است: افعى، مار كبرى و هر مار خطرناك، عقرب و موش. (2) اما كلاغ و زاغ با سنگ رانده مى شوند. اگر
دزدان متعرّض تو شوند، دفاع كن.»(3)
راز جايز بودن قتل حيوانات و حشرات آزار رسان در حال احرام آن است كه خداوند از اهل احرام مى خواهد كه با عمل به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام)، خود را از موانع ايجاد امنيت دور نمايند تا بر همگان آشكار شود كه ثمره احرام (مُحْرِم شدن از آنچه مانع عمل به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است)، آسودگى از شرصفات اين حيوانات و بهره مندى از امنيت مى باشد. (4) از اين رو با قتل اين حيوانات (در حالى كه مُحْرِم هستيم) عزيمت خود را بر رفع موانع امنيت، نشان مى دهيم.
ص: 330
علامه حلى در كتاب «مُنتهى المَطلب» مى گويد: شايسته است حج گزار در عمره تمتع، پس از تقصير و خارج شدن از حال احرام، همچنان لباس احرام بر تن داشته باشد و لباس معمولى نپوشد بلكه خود را شبيه كسانى نمايد كه هنوز
در حال احرام اند. (1)صاحب جواهر در اين باره مى گويد:
«وَ يُسْتَحَبُّ لِلْمُتِمَتِّعِ بَعْدَ التَّقْصيرِ التَّشَبُّهُ بِالْمُحْرِمينَ فِي تَرْكِ الْمَخيطِ ... كَذَا يُسْتَحَبُّ لِأَهْلِ مَكَّةَ التَّشَبُّهُ بِالْمُحْرِمينَ أَيَّامَ الْحَجِّ» (2)
«مستحب است كه حج گزار بعد از تقصير، لباس دوخته نپوشد و در پوشش همانند اهل احرام باشد ... همچنين مستحب است كه مردم مكه در طول ايام حج چنين باشند.»
اراده خداوند از احرام (با توجه به اسرار آن) بايد همواره پايدار و مستمر بماند. از اين رو اهل مكه و كسانى كه از احرام عمره تمتع خارج شده اند، در طول ايام حج، به تداوم پوشيدن لباس احرام توصيه شده اند تا از استمرار حالت احرام كه ثمره و نتيجه اش ايجاد امنيت براى اطرافيان است، خبر داده و نشان دهند كه
ص: 331
پيوسته در حال برخوردارى از ثمرات ولايتى هستند كه عامل بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى است. امام صادق (ع) فرمودند:
«لَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ مَكَّةَ أَنْ يَلْبَسُوا الْقَمِيصَ وَ أَنْ يَتَشَبَّهُوا بِالْمُحْرِمِينَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَالَ يَنْبَغِي لِلسُّلْطَانِ أَنْ يَأْخُذَهُمْ بِذَلِكَ» (1)
«سزاوار نيست كه اهل مكه پيراهن بپوشند. بلكه شايسته است كه همانند مُحرمين غبارآلود و ژوليده باشند و نيكو است كه حكومت، آنان را به سبب ترك اين امر مؤاخذه كند.»
و نيز فرمودند:
«يَنْبَغِي لِلْمُتَمَتِّعِ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ إِذَا أَحَلَّ أَنْ لَا يَلْبَسَ قَمِيصاً وَ
لْيَتَشَبَّهْ ربِالْمُحْرِمِينَ» (2)
«سزاوار است كسى كه حج تمتع انجام مى دهد، پس از انجام عمره، پيراهن نپوشد بلكه بايد همانند مُحرمين باشد.»
ص: 332
قالَ الرِّضا (ع): «إِنَّمَا أُمِرُوا بِالْإِحْرَامِ لِيَخْشَعُوا قَبْلَ دُخُولِهِمْ حَرَمَ اللَّهِ وَ أَمْنَهُ ... رَاجِينَ ثَوَابَهُ رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ» (وسائل الشيعة، ج 12،ص 314)
«مردم به احرام مأمور شده اند تا قبل از داخل شدن در حرم امن الهى آماده و خاشع شوند ... در حالى كه به ثواب او اميدوار و از عقوبت او خائفند.»
خداوند به منظور راغب نمودن آدم (ع) و حوّا به گذشت از خواسته هاى نفسانى و سوق دادن آنها به اداى عهد الهى، نخست ثواب كسانى را كه به مقام و منزلت محمد و آل محمد (عليهما السلام) حسد نورزند، بيان نمود و سپس عقوبت كسانى را كه به درجات ايشان حسد برند، گوشزد كرد تا در سايه شوق
ص: 333
به ثواب و خوف از عقاب، از نزديك شدن به شجره مَنهيه خوددارى كنند. اما آدم (ع) ترك اوْلى كرد و تصميم گرفت با نزديك شدن به شجره مَنهيه (و به دست گرفتن حقى كه به اهل بيت (عليهما السلام) اختصاص داشت) به
فرمانروايى و سلطنت رسيده و براى خود ايجاد آرامش كند. (1) غافل از اينكه
تلاش براى دست يابى به آرامش با شك به وعده هاى الهى، مانع عمل به دستورات دينى شده و موجب هلاكت و پشيمانى مى گردد. اميرمؤمنان (ع) در اين باره فرمودند:
«هَلَكَ مَنْ بَاعَ اليَقينَ بِالشَّكِّ وَ الْحَقَّ بِالبَاطِلِ وَ الاجِلَ بِالعاجِلِ» (2)
«هركس يقين خود را با شكّ و حق را با باطل و آخرت را با دنيا معامله كند، هلاك شده است.»
امام صادق (ع) در حديثى، علت واجب شدن حج را افزايش يقين به آخرت معرفى نموده و آن را زمينه ساز آمادگى براى قبر و قيامت بيان كرده و فرمودند:
«وَ اعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَي لَمْ يَفْرِضِ الْحَجَّ وَ لَمْ يَخُصَّهُ مِنْ جَمِيعِ الطَّاعَاتِ بِالْإِضَافَةِ إِلَي نَفْسِهِ ... وَ لَا شَرَعَ نَبِيُّهُ؛ سُنَّةً فِي خِلَالِ الْمَنَاسِكِ عَلَي تَرْتِيبِ مَا شَرَعَهُ إِلَّا لِلْاسْتِعْدَادِ وَ الْإِشَارَةِ إِلَي الْمَوْتِ وَ الْقَبْرِ وَ الْبَعْثِ وَ الْقِيَامَةِ» (3)
ص: 334
«آگاه باش كه خداوند تعالى حج را واجب ننمود و از ميان همه طاعات، تنها آن را به خود اختصاص نداد ... و پيامبر اكرم (ص) هيچ سنتى را در خلال اين مناسك واجب نگردانيد، مگر براى آمادگى و اشاره به مرگ و قبر و مبعوث شدن و قيامت.»
از اين رو در دعاى استلام حَجَر كه نماد تجديد پيمان با پروردگار است، مى خوانيم:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أُومِنُ بِوَعْدِكَ وَ أُوفِي بِعَهْدِك» (1)
«پروردگارا! به درستى كه من به وعده هاى تو (در آخرت) ايمان داشته و به عهدى كه با تو بسته ام، وفا مى نمايم.»
حديث فوق بيانگرآن است كه لازمه وفاى به عهد، يقين به پاداش هاى الهى در
آخرت است. (2) يقينى كه با ايجاد آرامش و سكون، انسان ها را آماده عمل به دستورات دينى نموده و آنها را در معرض ثواب هاى الهى در دنيا و آخرت قرارمى دهد.
ص: 335
احرام، انسان را از ارتكاب گناه براى دست يابى به آرامش بازداشته و او را به وعده هاى الهى در آخرت نويد مى دهد. امام رضا (ع) درباره حكمت احرام فرمودند:
«إِنَّمَا أُمِرُوا بِالْإِحْرَامِ لِيَخْشَعُوا قَبْلَ دُخُولِهِمْ حَرَمَ اللَّهِ وَ أَمْنَهُ وَ لِئَلَّا يَلْهُوا وَ يَشْتَغِلُوا بِشَيْ ءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا وَ زِينَتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ يَكُونُوا جَادِّينَ فِيمَا هُمْ فِيهِ قَاصِدِينَ نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ ... رَاجِينَ ثَوَابَهُ رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ» (1)
«مردم به احرام مأمور شدند تا قبل از داخل شدن در حرم، آماده و خاشع شوند و به هيچ امرى از امور دنيا و زينت ها و لذات آن، مشغول نشوند (و به سبب حُب آنها از مقصود باز نمانند) بلكه با جديت (اداى حق الهى را) قصد نموده، با تمام وجود به آن روى آورند ... در حالى كه به ثواب او اميدوار و از عقوبت او خائفند.»
از عبارت «
رَاجِينَ ثَوَابَهُ رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ
» (كه بيانگر علت احرام است) به خوبى
فهميده مى شود كه اگر اميد به پاداش و ترس از كيفر نباشد، احرام از
محرمات و لذت ها و زينت هايى كه اهل دنيا خود را با آن آرام مى كنند، محقق نمى شود. از اين رو در حديث ديگرى از امام صادق (ع) روايت شده است كه به هنگام احرام، بايد نيت خود را چنين بر زبان آوريم:
«أَحْرَمَ لَكَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي مِنَ النِّسَاءِ وَ الطِّيبِ وَ الثِّيَابِ أُرِيدُ بِذَلِكَ وَجْهَكَ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ» (2)
ص: 336
«براى تو و درك ثواب هايى كه وعده داده اى، مو، پوست، گوشت و خونم (و تمام اعضاء و جوارحم) از (ميل به) زنان، بوى خوش و لباس (و ديگر زينت ها) مُحرِم شده اند.»
امام رضا (ع) فرمودند: هنگام احرام، از طرف خداوند به مردم ندا مى رسد:
«يَا عِبَادِي وَ إِمَائِي لَأُحَرِّمَنَّكُمْ عَلَي النَّارِ كَمَا أَحْرَمْتُمْ لِي» (1)
«اى بندگان من! همان طور كه شما براى من احرام بستيد (و بينشى را كه سبب ارتكاب گناه است بر خود حرام نموديد) من نيز آتش را بر شما حرام مى نمايم.»
حج، اعتقاد و عملكرد نادرست را از انسان دور مى كند و او را از هر جهت آماده بهره مندى از وعده هاى الهى مى نمايد و از او مى خواهد كه به شوق درك اين وعده ها، اعتقاد دينى خود را به كار گرفته و به وظايف و تكاليفى كه بر عهده دارد، عمل كند. از اين رو زائر كعبه، لباسى چون كفن بر تن مى كند و با اين كار آمادگى خويش را در دورى از اميال و دلخواه هاى نفسانى در سايه
يقين به مرگ و شوق به درك وعده هاى الهى نشان مى دهد. به همين سبب امام صادق (ع) فرمودند:
«اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَفْرِضِ الْحَجَّ وَ لَمْ يَخُصَّهُ مِنْ جَمِيعِ الطَّاعَاتِ بِالْإِضَافَةِ إِلَي نَفْسِهِ
ص: 337
بِقَوْلِهِ تَعَالَي وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ لَا شَرَعَ نَبِيُّهُ؛ سُنَّةً فِي خِلَالِ الْمَنَاسِكِ عَلَي تَرْتِيبِ مَا شَرَعَهُ إِلَّا لِلِاسْتِعْدَادِ وَ الْإِشَارَةِ إِلَي الْمَوْتِ وَ الْقَبْرِ وَ الْبَعْثِ وَ الْقِيَامَةِ وَ فَضْلِ بَيَانِ السَّبْقِ مِنْ دُخُولِ الْجَنَّةِ أَهْلُهَا وَ دُخُولِ النَّارِ أَهْلُهَا بِمُشَاهَدَةِ مَنَاسِكِ الْحَجِّ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَي آخِرِهَا لِأُولِي الْأَلْبَابِ وَ أُولِي رالنُّهَي»
«بِدان! علت آنكه خداوند متعال حج را واجب گردانده و از ميان عبادات، آن را به خود نسبت داده و فرموده: «براى خدا، حج خانه، بر عهده مردمى است كه بتوانند به سوى آن راه يابند.» و نيز پيامبر اكرم (ص) مناسك حج را به ترتيبى كه در شريعت مقدس آمده وضع فرموده، تنها كسب آمادگى براى مرگ، قبر، بَعْث و قيامت است تا خردمندان، با مشاهده اعمال و مناسك حج (و پى بردن به اسرار آنها)، از قبل به علل ورود برخى در بهشت و وارد شدن برخى ديگر در دوزخ آگاه شوند.»
ص: 338
قال الصادق (ع): «فَكَانَ هَذَا أَصْلَ الطَّوَافِ ثُمَّ جَعَلَ اللَّهُ الْبَيْتَ الْحَرَامَ حِذَاءَ الضُّرَاحِ تَوْبَةً لِمَنْ أَذْنَبَ مِنْ بَني آدم وَ طَهُوراً لَهُمْ» (الكافي، ج 4،ص 188)
«اين طواف (طواف فرشتگان پيرامون ضُراح) اصل و ريشه طواف بود و خداوند، كعبه را مقابل ضُراح قرار داد تا بندگان گنهكار با طواف گِرد كعبه، توبه كنند و از آلودگى گناه پاك شوند.»
طواف در زبان عربى يعنى «
أَلدَّوَرانُ حَوْلَ الشَّي ءِ
» (1) «گرديدن به دور چيزى» كه
ص: 339
در عين حركت و دَوَران، بقا و استمرار متحرك را پيرامون آن شى ء موجب مى شود. اما طواف در حج، علاوه بر مفهوم فقهى آن كه هفت دور گرديدن به دور كعبه است، نماد تمسك به ربوبيت الهى و عمل به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه انسان ها را در حريم اصلاح و تربيت نگاه داشته و از ثمرات آن برخوردار مى نمايد. به همين دليل در وصف اهل طواف مى خوانيم: مردم (به
هنگام طواف) در جايگاه پيامبران ايستاده و از آنان تبعيت نموده اند و خود را به فرشتگان كه پيوسته دور عرش خداوند در گردش مى باشند، شبيه كرده اند. (1)
در احاديث اهل بيت (عليهما السلام) كه گنجينه اى ارزشمند از تعاليم دينى از جمله آموزه هاى حج است، پيرامون منشأ طواف چنين آمده است كه فرشتگان پس از اطلاع از خلقت آدم (ع)، به سبب جهل از اسرار خلقت او، خود را به خلافت سزاوارتر دانسته و به معصيت خداوند مبتلا شدند. چيزى نگذشت كه به اشتباه خود پى برده و درصدد جبران آن برآمدند و به طواف پيرامون عرش و سرانجام به طواف پيرامون ضُراح (خانه اى در آسمان چهارم، موازى كعبه) مكلف شدند (2)و هنگامى كه آدم (ع) از نافرمانى و نقض عهد خويش نادم شد، خداوند او
ص: 340
را به طواف كعبه كه به موازات ضُراح قرار داشت، مكلف نمود تا يكسان بودن حكم خداوند نسبت به اهل زمين و آسمان ثابت شود و طواف در آسمان و زمين، نماد توبه از گناه معرفى گردد. از اين رو امام صادق (ع) فرمودند:
«فَكَانَ هَذَا أَصْلَ الطَّوَافِ ثُمَّ جَعَلَ اللَّهُ الْبَيْتَ الْحَرَامَ حِذَاءَ الضُّرَاحِ تَوْبَةً لِمَنْ أَذْنَبَ مِنْ بني آدم وَ طَهُوراً لَهُمْ» (1)
«اين طواف (طواف فرشتگان پيرامون ضُراح) مبدأ طواف بود و خداوند، كعبه را مقابل ضُراح قرار داد تا بندگان گنهكار با طواف گِرد كعبه توبه كنند و از
ص: 341
آلودگى گناه پاك شوند.»
طواف، موجب مى شود زائركعبه در شعاعى مشخص نسبت به مركز (كعبه)
حركت كند و از اراده خداوندى خبر دهد كه از بندگان خود خواسته است موجبات بقاى خويش را در حريم تربيتى الهى فراهم آورند و آن را در همه ابعاد زندگى و در همه زمان ها و مكان ها جارى نموده و به حقيقتى همه جايى و همه گاهى تبديل نمايند.(1)
زائرخانه خدا بايد طواف كعبه را با رعايت شرايطى مشخص انجام دهد كه عبارتند از:
1. شروع طواف از حجرالاسود: چون هدف از طواف، وفا نمودن به عهد الهى است، از اين رو بايد با عزيمت بر وفاى به عهد نزد حَجَرالاسود، تجديد ميثاق نموده و با آغاز نمودن طواف از آن، اين عزيمت را عملى گردانيم.
2. پايان طواف به حجرالاسود: يعنى همان گونه كه در آغاز طواف از عزيمت
ص: 342
خود بر وفاى به عهد الهى خبر مى دهيم، در پايان طواف نيز اداى امانت و وفاى به عهد خود را نزد حجرالاسود عرضه مى نماييم كه سند دو حكم فوق، اين كلام امام صادق (ع) است كه فرمودند: «
وَ الشَّوْطُ مِنَ الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ ... إِلَي الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ
» «طواف، از ركن حجرالاسود شروع شده و به آن ختم مى شود.»
3. رعايت هفت دور بودن طواف: خداوند فرشتگان را مكلف نمود تا با هفت
هزار سال طواف، از اعتراض به خلقت آدم (ع) توبه كنند. اما بر اهل زمين به ازاى هر هزار سال، يك طواف وضع گرديد كه طواف هاى هفتگانه بيانگر آن است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «
الطَّوَافُ سَبْعَةُ أَشْوَاطٍ حَوْلَ الْبَيْتِ
» (1)«طواف، هفت دور چرخيدن به دور خانه خداست.»
4. سمت چپ قرار دادن كعبه: از آنجايى كه بينش و اعتقاد اصحاب يسار (شمال) سبب خارج شدن از حريم ربوبى است، از اين رو تكليف گرديده تا از سمت چپ طواف نموده و راه را بر ولايت و اعتقادى كه بر اصحاب شمال حاكم است، مسدود گردانيم. چنان كه فرمودند: «
لَوْ جَعَلَهُ عَلَي يَميِنِهِ لَمْ يَصِحَّ وَ وَجَبَتْ
عَلَيْهِ الْإِعَادَةُ
» (2) «اگر زائر، كعبه را در سمت راست خود قرار دهد، طوافشصحيح نيست و اعاده آن واجب است.»
5. رعايت كردن محدوده طواف: محدوده طواف، نشانه محدوديت هاى
ص: 343
ولايت و حدود احكام الهى و دستورات دينى است كه اگر رعايت نشود، شخص از حريم دستورات دينى خارج شده و از اراده اى كه طواف در حريم كعبه نماد آن است، پا بيرون خواهد نهاد. محمّد بن على حَلَبى روايت مى كند كه از امام صادق (ع) پرسيدم «
عَنِ الطَّوافِ خَلْفَ الْمَقامِ
» «حكم طواف در پشت مقام ابراهيم چيست؟» حضرت فرمودند: «
مَا أُحِبُّ ذَلِكَ وَ مَا أَرَى بِهِ بَأْساً فَلَا تَفْعَلْهُ إِلَّا أَنْ لَا تَجِدَ مِنْهُ
بُدّاً
» (1) «اين عمل را دوست ندارم اما در آن اشكالى كه موجب بطلان شود،
نمى بينم. تو نيز بعد از مقام طواف نكن مگر اينكه چاره اى نداشته باشى.»
6. طواف توأمان بر كعبه و حِجر اسماعيل: حِجْرِ اسماعيل (2) كه مَسكن و مدفن حضرت اسماعيل (ع) مى باشد، نماد ذُرّيه او، يعنى اهل بيت (عليهما السلام) است كه حقيقت حج اند و همراهى حِجْر با كعبه به منزله همراهى اسم و معنى يا نشانه و حقيقت است و طواف بر آنها يعنى تمسك به اسم و معنا كه موجب بهره مندى از ربوبيت مى شود. (3) از اين رو امام صادق (ع) درباره وظيفه طواف كننده
فرمودند: «
دَائِراً بِالْبَيْتِ وَ الْحِجْرِ
» «طواف، چرخيدن حول كعبه و حِجْر اسماعيل است.» و نيز فرمودند: «
مَنِ اخْتَصَرَ فِي الْحِجْرِ (فِي الطَّوَافِ) فَلْيُعِدْ طَوَافَهُ مِنَ
ص: 344
الْحَجَرِ الْأَسْوَد إِلَي الْحَجَرِ الْأَسْوَد
» (1) «هركس طواف بر حِجْر اسماعيل را ترك كند، مى بايد دوباره آن طواف را از حَجَرُالاسود آغاز نموده و به آن پايان دهد.»
7. به اراده و اختيار و با طهارت طواف كردن: همراه با طهارت و نيت طواف، بايد از روى اراده به دور كعبه چرخيد. بنابراين اگر كسى را در محدوده طواف به جلو برانند، طواف او نادرست خواهد بود. اين مطلب، اشاره به آن است كه عمل به دستورات دينى و تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بايد (از روى
اعتقاد و) بر مبناى اراده و اختيارصورت پذيرد.
از زائر كعبه خواسته شده تا از طواف مستحبى در حال خستگى دورى نموده و قبل از اينكه ميل و رغبتش به طواف كاسته شود، آن را رها كند. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«دَعِ الطَّوَافَ وَ أَنْتَ تَشْتَهِيه» (2)
«طواف را در حالى كه هنوز به آن تمايل دارى، رها كن.»
در روايات اهل بيت (عليهما السلام) طواف از اركان حج شمرده شده است. چنانكه امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«الطَّوَافُ مِنْ أَرْكَانِ الْحَجِّ فَمَنْ تَرَكَ الطَّوَافَ الْوَاجِبَ مُتَعَمِّداً فَلَا حَجَّ لَهُ»(3)
ص: 345
«طواف از اركان حج است. پس هركس عمداً طواف واجب را ترك كند، حجش مقبول نيست.»
با وجود اهميت فراوانى كه درباره طواف ذكر شده است، از طواف بدون اعتقاد و تمسك به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) نهى شده و انجام آن، مانند طواف جاهليت (فاقد ثمره تربيتى) قلمداد شده است. چرا كه بدون تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) از ثمرات طواف كه حضور در حريم ربوبيت الهى است، اثرى نخواهد بود. از اين رو امام باقر (ع) با بيان رابطه
حج و ولايت، درباره مردمى كه با وجود جهل نسبت به ولايت اهل بيت (عليهما
السلام) به دور كعبه طواف مى نمودند، فرمودند:
«هَكَذَا كَانُوا يَطُوفُونَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَنْفِرُوا إِلَيْنَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ» (1)
«در دوران جاهليت چنين طواف مى كردند (به خدا سوگند به چنين كارى امر نشده اند.) آنان مكلف شده اند دور كعبه طواف كرده سپس به سوى ما آيند و پذيرفتن ولايت ما و دوستى خود را به ما اعلام نموده و يارى خويش را بر ما عرضه كنند.»
و در جايى ديگر فرمودند:
«إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلَايَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ» (2)
ص: 346
«به درستى كه مردم مكلف شده اند كه نزد اين سنگ ها (خانه) آمده، به دور آن طواف كنند، سپس نزد ما بيايند و به ما اعلام نمايند كه پذيراى ولايتمان شده اند و يارى خود را بر ما عرضه دارند.»
امام باقر (ع) در تعبير زيباى ديگرى، هنگام مشاهده مردمى كه نسبت به ولايت خاندان عصمت (عليهما السلام) در جهل بوده و طواف كعبه بجاى مى آوردند، فرمودند:
«وَ اللَّهِ لَقَدْ أُمِرُوا مَعَ هَذَا بِغَيْرِهِ»
«به خدا قسم! همراه با طواف به چيز ديگرى نيز مأمورند.»
راوى پرسيد به چه چيز؟ فرمودند:
«إِذَا فَرَغُوا مِنْ طَوَافِهِمْ (أَنْ يَعْرِضُوا) عَلَيْنَا أَنْفُسَهُمْ»(1)
« (موظفند) هنگامى كه از طوافشان فارغ شدند، نصرت و يارى خود را بر ما عرضه نمايند.»
در اين حديث امام باقر (ع) از تعبير «
امِروُا مَعَ هَذَا بِغَيْرِهِ
» استفاده نموده اند. چرا كه طواف و ولايت، همچون اسم و معنى، ملازم و همراه يكديگرند.
نقل يك حديث از امام صادق (ع)
امام صادق (ع) در تفسير آيه:
ص: 347
«ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق» (1)
«سپس بايد آلودگى ها را از خود دور كنند و به نذرهاى خود وفا نموده و بر گِرد كعبه طواف نمايند»
فرمودند:
«التَّفَثُ الشَّعَثُ وَالنَّذْرُ لِقاءُ الْإِمامِ» (2)
«تَفَث، برچيدن و زدودن آلودگى ها و نذر، ملاقات با امام است.» (3)
مرحوم فيض در كتاب وافى، در شرح حديث فوق مى فرمايد:
«جَهَةُ الإِشْتِراكِ بَيْنَ التَّفْسيرِ وَ التَّأْويلِ هِيَ التَّطْهيرُ فَإِنَّ أَحَدَهُما تَطْهيرٌ مِنَ
الأَوْساخِ الظّاهِرَةِ وَ الآخَرُ مِنَ الْجَهْلِ وَ العَمَي»(4)
«نقطه مشترك در تفسير و تأويل آيه، حصول تطهير است. به اين ترتيب كه تَفَث، به رفع آلودگى هاى ظاهرى (با تراشيدن موى سر يا كوتاه كردن موى سر وصورت و ناخن) و نَذر، به رفع آلودگى هاى باطنى و نجات از دام جهل و نادانى تفسير شده است.»
چرا كه رفع آلودگى ها و نجات از دام رذايل جز با معرفت و تمسك به ولايت امام معصوم حاصل نمى شود. از اين رو امام باقر (ع) در روايتى فرمودند:
ص: 348
«تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ»(1)
«كامل شدن حج با ديدار امام حاصل مى شود.» (2)
اگر طواف كعبه با اعتقاد و تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام)
همراه شود، با شكوه ترين و با فضيلت ترين عمل حج بوده و آثار و ثمرات فراوانى را به دنبال خواهد داشت. از اين رو رسول اكرم (ص) فرمودند:
«إِنَّ زَيْنَ الْكَعْبَةِ الطَّوَافُ» (3)
«به درستى كه زينت كعبه طواف است.»
«إِنَّ اللَّهَ يُبَاهِي بِالطَّائِفِينَ» (4)
«البته خداوند به طواف كنندگان افتخار مى كند.»
ص: 349
در برخى روايات، بخشش گناهان كه اصلى ترين خاصيت ولايت است، به طواف نسبت داده شده و آمده است:
«إِنَّ مَنْ طَافَ بِالْبَيْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبه» (1)
«هركس خانه خدا را طواف كند، از گناهان خود خارج مى شود.»
نكته اى ظريف
تعبير «
خَرَجَ مِنْ ذُنُوبه
» كه درباره عرفات، مزدلفه، مِنى و مناسكى چون قربانى و طواف ذكر شده است، نشان مى دهد كه برآوردن اراده خداوند از هر يك از مواقف حج، به بخشش برخى از گناهان منتهى مى شود.
ص: 350
قال الصادق (ع): «الطَّوَافُ سَبْعَةُ أَشْوَاطٍ حَوْلَ الْبَيْتِ وَ الشَّوْطُ مِنَ الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ دَائِراً بِالْبَيْتِ وَ الْحِجْرِ إِلَي الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ الَّذِي ابْتَدَأَ مِنْهُ فَإِذَا طَافَ كَذَلِكَ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍصَلَّي رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ» (دعائم الإسلام، ج 1،ص 314)
«طواف، هفت مرتبه چرخيدن دور خانه خداست كه هر دور حول كعبه و حِجْر اسماعيل انجام مى گردد و از حجرالاسود آغاز شده و به آن منتهى مى شود و بعد از اتمام اين هفت دور، دو ركعت نماز پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.»
ابوحمزه ثمالى از امام سجاد (ع) پرسيد: «چرا طواف هفت دور است؟» حضرت فرمودند: پس از اينكه خداوند به فرشتگان فرمود: «مى خواهم در روى زمين براى خود خليفه قرار دهم» فرشتگان كه مى دانستند مقصود از خليفه آدم (ع) است، لب به اعتراض گشوده و گفتند: «آيا كسى را خليفه مى نمايى كه در روى زمين فساد مى كند
ص: 351
و خون مى ريزد؟» خداوند فرمود: «من به امرى آگاهم كه شما از آن بى خبريد.» (1)
امام سجاد (ع) در ادامه حديث به ماجراى اعتراض و محروم شدن فرشتگان از ديدن نور عرش اشاره نموده و فرمودند:
«فَحَجَبَهُمْ عَنْ نُورِهِ سَبْعَةَ آلَافِ عَامٍ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ فَرَحِمَهُمْ وَ
تَابَ عَلَيْهِمْ وَ جَعَلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ وَ جَعَلَهُ مَثَابَةً وَ جَعَلَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ تَحْتَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ جَعَلَهُ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً فَصَارَ الطَّوَافُ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ وَاجِباً عَلَي الْعِبَادِ لِكُلِّ أَلْفِ سَنَةٍ شَوْطاً وَاحِداً» (2)
« (خداوند) نور خود را هفت هزار سال از آنان پوشاند و فرشتگان در اين مدت به عرش پناه بردند تا اينكه خداوند آنها را مورد رحمت قرار داد و توبه شان را پذيرفت و بيت المعمور را در آسمان چهارم، محل اجتماع آنان قرار داد و بيت الحرام را نيز براى مردم (در زمين) مقابل بيت المعمور قرار داد و آن را محل اجتماع و امنيت آنها گرداند. پس هفت دور طواف بر بندگان واجب شد؛ در ازاى هر هزار سال يك دور.» (3)
ص: 352
از امام صادق (ع) درباره كيفيت هفت دور طواف چنين نقل شده است:
«الطَّوَافُ سَبْعَةُ أَشْوَاطٍ حَوْلَ الْبَيْتِ وَ الشَّوْطُ مِنَ الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ دَائِراً بِالْبَيْتِ وَ الْحِجْرِ إِلَي الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ الَّذِي ابْتَدَأَ مِنْهُ فَإِذَا طَافَ كَذَلِكَ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍصَلَّي رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ» (1)
«طواف، هفت مرتبه چرخيدن دور خانه خداست كه هر دور، حول كعبه و حِجراسماعيل انجام مى گردد و از حجرالاسود آغاز شده و با چرخيدن به دور
كعبه و حِجْراسماعيل، به حجرالاسود منتهى مى شود و بعد از اتمام اين هفت دور، دو ركعت نماز پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.»
تعداد طواف هاى هفتگانه، با تعداد نام هاى بدون تكرار چهارده معصوم (عليهما السلام) به شرح ذيل برابر است:
1. مُحَمَّد (رَسُولُ اللَّه، الْبَاقِر، الْجَوَاد، الْخَلَفِ الْحُجَّة) 2. عَلِي (أَمِيرُالْمُؤْمِنِين، السَّجَّاد، الرِّضَا، الْهَادِي) 3. فَاطِمَة (الزَّهْرا) 4. الْحَسَن (الْمُجْتَبي، الْعَسْكَرِي) 5. الْحُسَيْن (سَيِّدُالشُّهَدَاء) 6. جَعْفَر (الصَّادِق) 7. مُوسي (الْكَاظِم)
شايان ذكر است كه خداوند، زمين و آسمان و تمام مخلوقات را بر مبناى عدد هفت كه كنايه از اسامى بدون تكرار اهل بيت (عليهما السلام) مى باشد، خلق نموده است. اميرمؤمنان (ع) پس از بيان مطالبى فرمودند: «خداوند فرد است و فرد بودن را
ص: 353
دوست دارد.»
«فَأَجْرَي جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَي سَبْعَةٍ»
«و همه اشياء عالم را بر هفت بنا نموده است.»(1)
و فرموده است:
«خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» (2)
«خداوند، هفت آسمان و مانند آن آسمان ها، هفت زمين خلق كرد.»
«خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً» (3)
«هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد.»
«وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ» (4)
«و ما هفت آيه از مثانى (سوره حمد) و قرآن عظيم را به تو عطا نموديم.»
حضرت در ادامه فرمودند:
«فَأَبْلِغْ حَدِيثِي أَصْحَابَكَ لَعَلَّ اللَّهَ يَجْعَلُ فِيهِمْ نَجِيباً إِذَا هُوَ سَمِعَ حَدِيثَنَا نَفَرَ قَلْبُهُ إِلَي مَوَدَّتِنَا وَ يَعْلَمُ فَضْلَ عِلْمِنَا ... وَ مَعْرِفَةُ السَّبْعَةِ فَإِنَّ مَنْ فَازَ بِالسَّبْعَةِ كَمَّلَ الدِّينَ كُلَّهُ وَ هِيَ الرَّحْمَةُ لِلْعِبَادِ» (5)
«اين حديث را براى دوستانت نقل كن. شايد خداوند در ميان آنها اهل نجابتى قرار داده
ص: 354
باشد كه هرگاه حديث ما را بشنود، قلبش به مودت ما روى آورد و به فضيلت علم ما آگاه شود ... (در پايان فرمودند:) هركس با تمسك به (اين) هفت (نفر) رستگار شود، دين خود را كامل نموده كه اين همان رحمت (الهى) نسبت به بندگان است.»
در حديثى ديگر سماعه از امام صادق (ع) درباره آيه: «
وَ لَقَدْ آتَيناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِى وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ
»(1) سؤال نمود. حضرت در پاسخ فرمودند:
«نَحْنُ وَ اللَّهِ السَّبْعُ الْمَثَانِي» (2)
«به خدا سوگند! منظور از سبع مثانى ما اهل بيت هستيم.»
عدد هفت، كنايه از اهل بيت (عليهما السلام) است كه ولايتشان موجب بقا در حريم ربوبيت و بهره مندى از ثمرات آن مى گردد. (3) از اين رو خداوند هفت دور طواف را بر انسان ها واجب نمود تا رابطه انكار ناپذير تمسك به ولايت پيشوايان
معصوم (عليهما السلام) با حضور در حريم ربوبيت الهى آشكار شود.
ص: 355
ص: 356
در دعاي طواف آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَ إِنِّي خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ فَلَا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَ لَا تُبَدِّلِ اسْمِي» (الكافي، ج 4،ص 406)
«پروردگارا! من محتاج و نيازمند و هراسان و پناهنده به تو مى باشم. پس جسم مرا دگرگون و اسم مرا تبديل نكن.»
طواف كننده طبق سنّت رسول خدا (ص) بر خلاف جهت عقربه هاى ساعت مى چرخد و سمت چپ بدن خود را به طرف كعبه قرار مى دهد. در كتاب شرح لمعه درباره واجبات طواف بر زائر خانه خدا آمده است:
«جَعَلَ الْبَيْتَ عَلَى يَسَارِهِ حَالَ الطَّوَافِ، فَلَوْ اسْتَقْبَلَهُ بِوَجْهِهِ أَوْ ظَهْرِهِ أَوْ جَعَلَهُ
عَلَى يَمينِهِ وَ لَوْ فِي خُطْوَةٍ مِنْهُ بَطَلَ»(1)
«خانه كعبه را در حال طواف در طرف چپ خود قرار دهد. پس اگر در حال طواف، حتى به اندازه يك گام، رو به كعبه رود و يا پشت به آن كند يا آن را سمت راست خود قرار دهد، طواف او باطل مى شود.»
و در كتاب «كَشفُ اللِّثام» آمده است:
«جَعْلُ الْبَيْتِ عَلَى يَسَارِهِ لِلإجْمَاعِ وَ التَّأَسِّي مَعَ قَوْلِهِ؛: خُذُوا عَنِّي مَنَاسِكَكُمْ، فَلَوْ
جَعَلَهُ عَلَى يَمينِهِ أوْ اسْتَقْبَلَهُ بِوَجْهِهِ أَوْ اسْتَدْبَرَهُ جَهْلًا أَوْ سَهْوًا أَوْ عَمْداً لَمْ يَصِحَّ» (2)
«سمت چپ قرار دادن خانه، بر مبناى اجماع علماء و پيروى از فرمايش رسول خدا (ص) است كه فرمودند: مناسك خود را از من بياموزيد. بنابراين اگر خانه را در سمت راست خود قرار دهد يا آن را روبه رو يا پشت سر قرار دهد، چه
ص: 357
از روى ندانستن حكم شرعى باشد و چه از روى فراموشى و عمد، (طوافش)صحيح نيست.» (1)
از امام باقر (ع) روايت شده كه هرگاه رسول اكرم (ص) به مسجدالحرام واردمى شدند:
«بَدَأَ بِالرُّكْنِ فَاسْتَلَمَهُ ثُمَّ مَضَي عَنْ يَمِينِهِ وَ الْبَيْتُ عَلَي يَسَارِهِ فَطَافَ بِهِ أُسْبُوعاً» (2)
«اعمال خود را از ركن حجرالاسود آغاز مى كردند. (به اين ترتيب كه) نخست استلام حَجَر نموده سپس از سمت راست حجرالاسود، درحالى كه كعبه طرف چپ ايشان قرار داشت، هفت مرتبه طواف مى نمودند.»
سمت چپ قرار دادنِ كعبه (كه يكى از واجبات طواف بوده و ترك عمدى يا سهوى آن موجب بطلان طواف مى شود) ناظر به اين حقيقت است كه فرد مى بايد
(با توجه به معنا و حقيقت طواف) سمت چپ بدن خويش را كه نماد اعتقاد و
ص: 358
عملكرد اصحاب شمال (يسار) است، به طرف كعبه محصور و محدود كند و راه را بر بينش و روش باطل شيطان ببندد (1) و براى تحقق اين منظور به طواف هاى
هفت گانه متمسك شود.
طواف كننده بايد علاوه بر اينكه در محدوده طواف باقى بماند، با رفع هرگونه مزاحمت از اطرافيان و تحمل اذيتهاى احتمالى آنان، موجبات بقاى آنها را نيز در حريم طواف فراهم آورد و با عمل به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) در برابر
ص: 359
اطرافيان به گونه اى رفتار كند كه به درگيرى و ستيز منتهى نشود و مانع رشد و كمال آنها نگردد. از اين رو حضرت ولى عصر (ع) هنگام ظهور، پس از برچيدن اسباب ظلم و ستم در جهان، در اولين گامى كه در راستاى اظهار عدل
برمى دارند، محل طواف را براى كسانى كه حج واجب بجاى مى آورند، خالى و آماده مى كنند و هرگونه مزاحمت را از آنان رفع مى نمايند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«أَوَّلُ مَا يُظْهِرُ الْقَائِمُ مِنَ الْعَدْلِ أَنْ يُنَادِيَ مُنَادِيهِ أَنْ يُسَلِّمَ أَصْحَابُ النَّافِلَةِ لِأَصْحَابِ الْفَرِيضَةِ الْحَجَرِ الْأَسْوَد وَ الطَّوَافَ بِالْبَيْت»(1)
«اولين عدلى كه از حضرت مهدى (ع) ظاهر مى شود آن است كه منادى آن حضرت ندا مى دهد تا بجاى آورندگان طوافِ غير واجب براى كسانى كه مى خواهند حج واجب بجاى آورند، امكان دست زدن به حجرالاسود و طواف كعبه را فراهم كنند.»
طبق حديث فوق، كسانى كه در محدوده و حريم ربوبيت ذات اقدس الهى به سر مى برند، بايد بستر لازم را براى كسانى كه تازه وارد شده اند و مى خواهند
(با تمسك به ولايت) گذشته خود را جبران كنند، فراهم نمايند.
در برخى از دعاها آمده است كه طواف كننده بايد در حين طواف از خداوند بخواهد نام او را تبديل نكند و جسمش را تغيير ندهد. زيرا طواف (كه سبب بقا
ص: 360
در حريم تربيت است) يگانه عاملى است كه نمى گذارد فرد از وادى انسانيت خارج شده و به وادى حيوانات كه قابل اصلاح و تربيت نيستند، پا بگذارد. از اين رو زائر در دعاى طواف، چنين بر زبان مى آورد:
«اللَّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَ إِنِّي خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ فَلَا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَ لَا تُبَدِّلِ اسْمِي» (1)
«پروردگارا! من محتاج و نيازمند تو و هراسان و پناهنده به تو مى باشم. پس جسم مرا دگرگون و اسم مرا تبديل نكن.»
در دعاى ديگرى آمده است:
«وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلَالِ(2) وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ شَرَّ
فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَم»
ص: 361
«پروردگارا! رزق حلال خود را بر من افزون نما و شر فاسقين از جن و انس و عرب و عجم را از من دورگردان.» (1)
اين دعا به دو مورد از ثمرات طواف دلالت دارد كه عبارتند از:
1. حلال بودن رزق و نعمت ها به اعتبار تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و بجاى آوردن طواف، به عنوان نماد اعتقاد و عمل به آن.
2. رهايى از شر فاسقان و انسان هاى شرور. به اين ترتيب كه طواف كننده در سايه تمسك به ولايت، موجب مصون گرداندن خود و اطرافيانش از هرگونه شرارت و مزاحمت مى شود.
بيان يك نكته
امام صادق (ع) درباره اعمال بعد از نماز طواف فرمودند: زائر خانه خدا بعد از نماز (طواف) اين دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي بِطَوَاعِيَتِي إِيَّاكَ وَ طَوَاعِيَتِي رَسُولَكَ؛ اللَّهُمَّ جَنِّبْنِي أَنْ أَتَعَدَّي رحُدُودَكَ ...» (2)
«پروردگارا! به سبب اطاعتم از تو و رسولت، بر من رحم كن. پروردگارا! مرا از اينكه به حدود تو تجاوز كنم بازدار.»
از متن دعا چنين برمى آيد كه طواف، نشانه عزيمت بر عدم تعدى از حدود الهى است.
ص: 362
طواف با توجه به اسرار نهفته در آن، بر مبناى محبّت و مودّت نيز تفسير گرديده است. زيرا مودّت، ثمره تلاش كسى است كه ديگرى را دوست داشته و سعى مى كند با چشم پوشى از عيوب او، رابطه اش را با وى حفظ كند. اميرمؤمنان (ع) در اين باره فرمودند:
«عَيْنُ الْمُحِبِّ عَمِيَةٌ عَنْ مَعَايِبِ الْمَحْبوُبِ»(1)
«چشم كسى كه ديگرى را دوست دارد، از عيوب او نابيناست.»
اين حديث بيانگر آن است كه دوام رابطه با محبوب تنها با نديدن و نشنيدن معايبش ممكن است و چون خداوند، مبرّاى از عيب بوده و اهل بيت (عليهما السلام) را نيز معصوم آفريده است، از اين رو معيار موّدت با اهل بيت (عليهما السلام) حفظ رابطه با اهل ايمان است كه معصوم نبوده و داراى عيب و
كاستى اند و معيار جدايى از اهل بيت (عليهما السلام) بى توجهى به اهل ايمان مى باشد. به همين دليل امام صادق (ع) درباره معيار شناخت دشمنان خاندان عصمت فرمودند:
«لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا» (2)
ص: 363
«ناصب كسى نيست كه با ما اهل بيت دشمنى كند، زيرا كسى را نمى يابى كه
بگويد من با محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) دشمنى دارم، بلكه ناصب كسى است كه با وجود علم به اينكه شما ولايت ما خاندان را پذيرفته و از
شيعيان ما هستيد، با شما دشمنى كند.»
علت اينكه اهل بيت (عليهما السلام) ارتباطصحيح و پايدار با اهل ايمان را به منزله دوستى با خود معرفى نموده اند، آن است كه اهل ايمان، هميشه در محدوده ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حركت نموده و درصورت خروج، دوباره به آن باز مى گردند. به همين دليل رسول اكرم (ص) فرمودند:
«مَثَلُ الْمُؤْمِنِ مَثَلُ الفَرَسِ فَرَّ مِنْ أَخْيَتِهِ يَجوُل ثُمَّ يَرْجِعُ إِلي أَخْيَتِهِ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَسْهو ثُمَّ يَرْجِعُ إِلي الايمانِ» (1)
«مَثَل مؤمن، مَثَل اسبى است كه از آنچه او را به زمين مهار كرده، فرار مى كند و جولان مى دهد سپس به سوى آن باز مى گردد. مؤمن نيز خطا مى كند (و از حريم ايمان دور مى شود) اما مجدداً به آن باز مى گردد.»
ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه معنا، مُسمّا و حقيقت كعبه است، اهل ايمان را به مركز خانه پيوند داده و مانع گريز آنها از اين محدوده مى شود. از
اين رو امام صادق (ع) فرمودند:
«كُلُّ مُؤْمِنٍ مُلْجَمٌ» (2)
«هر مؤمنى لجام خورده است.»
به عبارت ديگر، لِجام و مَهار او در دست اهل بيت (عليهما السلام) است تا
ص: 364
از حريم ولايت ايشان دور و جدا نشود. به همين دليل خداوند، اجر رسالت رسول اكرم (ص) را مودّت اهل بيت (عليهما السلام) معرفى نموده و فرموده است:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلأَ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي» (1)
«بگو: به ازاى آن (رسالت) خواستار پاداشى از شما نيستم مگر دوستى درباره خويشاوندانم.»
چرا كه رابطه با آن بزرگواران باعث مى شود كه اهل ايمان در حريم ربوبيت باقى بمانند. از اين رو امام سجاد (ع) درباره طواف افاضه (2) به شبلى فرمودند:
«فَعِنْدَ مَا رَجَعْتَ إِلَي مَكَّةَ وَ طُفْتَ طَوَافَ الافَاضَةِ نَوَيْتَ أَنَّكَ أَفَضْتَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَي وَ رَجَعْتَ إِلَي طَاعَتِهِ وَ تَمَسَّكْتَ بِوُدِّهِ وَ أَدَّيْتَ فَرَائِضَهُ وَ تَقَرَّبْتَ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي» (3)
«پس از آنكه به مكه بازگشتى و طواف افاضه نمودى، نيت كردى كه از رحمت خداوند برخوردار گشته اى و به طاعت او بازگشته و به مودت او متمسك گشته و با انجام فرائض، به او تقرب جسته اى؟»
بنابراين مقصود از مودّت، حفظ رابطه با اهل بيت (عليهما السلام) است كه به سبب دوام ارتباط با اهل ايمان و انجام وظيفه در قبال ايشان حاصل مى شود.
ص: 365
نقل يك حديث زيبا
با توجه به اراده خداوند از طواف، بر هر انسان مؤمن واجب است كه با درك اسرار و رموز طواف، آثار آن را در زندگى خود آشكار نمايد و موجبات حضور هميشگى خود را در حريم ربوبيت الهى فراهم آورد. امام رضا (ع) در اين باره
فرمودند:
«يُسْتَحَبُّ أنْ يَطُوفَ الرَّجُلُ مُقَامَهُ بِمَكَّةَ بِعَدَدِ السَّنَةِ ثَلاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ أُسْبُوعاً عَدَدَ أيامِ السَّنَةِ فَإنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَثَلاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ شَوْطاً» (1)
«مستحب است تا هنگامى كه شخص در مكه به سر مى برد، به عدد روزهاى سال، سى صدوشصت طواف بجاى آورد و اگر نتوانست، (لااقل) سى صد و شصت شوط طواف بجاى آورد.»
شايسته است كه زائر به ازاى هر روز از ايام سال يك طواف (كه معادل هفت بار چرخيدن به دور كعبه است) بجاى آورد و در همه ساعات زندگى، عزيمت و تلاش خود را براى باقى ماندن در حريم ربوبيت الهى نشان دهد. از اين رو سفارش شده است كه شخص در طول اقامت در مكه، به تعداد ايام سال طواف كرده و با خداوند عهد و پيمان ببندد كه در همه ايام زندگى، در حريم تربيتى او باقى مانده و از ثمرات ربوبيتش برخوردار شود. چرا كه طواف، دامنه اى فراتر از
ص: 366
ايام محدود حج دارد و بر انسان مؤمن لازم است تا با تن دادن به تكاليف دينى در طول ايام سال، به حج و طواف خود، جنبه همه گاهى و همه جايى دهد.
ص: 367
«فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (سوره آل عمران، آيه 97)
«در آن، نشانه هاى روشن (از جمله) مقام ابراهيم است و هر كس داخل آن (خانه خدا) شود، در امان خواهد بود.»
كعبه علاوه بر اينكه نخستين خانه عبادت و اولين جايگاه توحيد معرفى شده است، امتيازات ديگرى نيز دارد كه خداوند درباره آنها مى فرمايد:
«فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا»(1)
ص: 368
«در آن (خانه) نشانه هاى روشن (از جمله) مقام ابراهيم است و هركس داخل آن شود، در امان خواهد بود.»
با توجه به روايات ذيل اين آيه، مقام ابراهيم يكى از نشانه هاى آشكار الهى است كه به اعتبار اهمّيت خاص خود، جداگانه ذكر شده است. امام صادق (ع)
درباره مقصود از آيات بينات در آيه فوق فرمودند:
«مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ حَيْثُ قَامَ عَلَي الْحَجَرِ فَأَثَّرَتْ فِيهِ قَدَمَاهُ وَ الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ وَ مَنْزِلُ رإِسْمَاعِيلَ»(1)
« (اين آيات عبارتند از:) 1. مقام ابراهيم كه قدم بر سنگ گذاشت و اثرش بر آن باقى ماند. 2. حَجَرُالاسود 3. حِجْراسماعيل.»
از على بن ابراهيم قمى درباره اراده خداوند از مقام ابراهيم، چنين نقل شده است:
«مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ يَعْنِي نِدَاءَ إِبْرَاهِيمَ عَلَي الْمَقَامِ بِالْحَج» (2)
«مقام ابراهيم، يعنى نداى ابراهيم (ع) (براى دعوت مردم) به حج، كه بر بالاى مقامصورت پذيرفت.»
در تعاليم دينى آمده است كه ابراهيم (ع) همگان را به حج فراخواند وصداى دعوت او به همه انسان ها رسيد و حتى كسانى كه درصُلْبِ پدران بودند، اين دعوت را شنيده و لبيك گفتند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند: هنگامى كه خداوند عزوجل، ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) را مأمور به ساختن كعبه نمود و بناى
ص: 369
كعبه به پايان رسيد، به ابراهيم (ع) فرمان داد كه بر روى سنگى كه اكنون آن را به نام مقام ابراهيم مى شناسيم، برود و به مردم اينگونه ندا دهد: آگاه باشيد و به سوى حج بشتابيد. (1) نداى ابراهيم (ع) به مردم آن عصر و كسانى كه در اصلاب
پدرانشان بودند، رسيد و همه آنها جواب دادند:
«لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ»
«لبيك اى دعوت كننده به خدا!»
سپس حضرت فرمودند:
«فَمَنْ لَبَّي عَشْراً يَحُجُّ عَشْراً وَ مَنْ لَبَّي خَمْساً يَحُجُّ خَمْساً وَ مَنْ لَبَّي أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَبِعَدَدِ ذَلِكَ وَ مَنْ لَبَّي وَاحِداً حَجَّ وَاحِداً وَ مَنْ لَمْ يُلَبِّ لَمْ يَحُجَّ» (2)
«پس هر كس (به تعداد لبيك هايش، مستحق حج مى شود.) اگر ده بار لبيك گفته باشد، ده بار و اگر پنج بار لبيك گفته باشد، به همان تعداد و اگر يك بار بر زبان رانده باشد، تنها يك بار به حج خواهد رفت و هر كس لبيك نگفته باشد، به حج نخواهد رفت.» (3)
و در حديث ديگر از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمودند:
«لَمَّا نَادَي إِبْرَاهِيمُ (ع) بِالْحَجِّ لَبَّي الْخَلْقُ فَمَنْ لَبَّي تَلْبِيَةً وَاحِدَةً حَجَّ حَجَّةً وَاحِدَةً
وَ مَنْ لَبَّي مَرَّتَيْنِ حَجَّ حَجَّتَيْنِ وَ مَنْ زَادَ فَبِحِسَابِ ذَلِكَ» (4)
ص: 370
«هنگامى كه ابراهيم (ع) براى حج ندا داد، مردم به نداى او لبيك گفتند. پس هر كس يك بار لبيك گفت، يك بار حج بجاى مى آوَرَد و هركس دو بار لبيك گفت، دو بار حج بجاى مى آوَرَد و هركس بيشتر لبيك گفته باشد، به همان تعداد حج بجاى خواهد آورد.»
طبق رواياتى كه در تفسير آيه ذُرّيه آمده است، ابراهيم (ع) مردم را (به اعتبار ذُرّيه كه ولايتشان حقيقت حج است) به سوى كعبه فراخواند و چون خداوند مى خواست اين دعوت جاودانه شود، جاى پاى ابراهيم (ع) را بر روى سنگى كه بر
آن ايستاده بود (در دل هزاران حادثه و خطر) حفظ نموده و از هرگونه آسيب مصون داشت تا نشانه و دليلى محكم براى دعوت او باشد. امام باقر (ع) در اين باره فرمودند: هنگامى كه در مسجدالحرام سيل جارى شد، من نزد جدم سيدالشهداء (ع) بودم. حضرت به مردمى كه نگرانِ از بين رفتن مقام ابراهيم بودند، فرمودند:
«أَنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَهُ عَلَماً لَمْ يَكُنْ لِيَذْهَبَ بِهِ فَاسْتَقِرُّوا» (1)
«آرام و مطمئن باشيد كه خداوند مقام ابراهيم را عَلَم و نشانه (براى ولايتى كه مردم را به سوى آن فراخواند) قرار داد. از اين رو هرگز نمى گذارد از بين برود.»
مقام ابراهيم كه در قرآن به عنوان (يكى از) آيات بينات خوانده شده، از سنگ هاى بهشتى است كه به خواندن نماز طواف نزد آن (در حج و عمره و طواف هاى مستحبى) بسيار سفارش شده است. طواف كعبه نيز در فاصله بين
كعبه و مقام ابراهيم انجام مى پذيرد. امام صادق (ع) فضيلت مقام ابراهيم را
ص: 371
به فضيلت اهل بيت (عليهما السلام) تشبيه نموده، فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ مَكَّةَ وَ جَعَلَ بَعْضَهَا أَفْضَلَ مِنْ بَعْضٍ فَقَالَ تَعَالَي وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أَقْوَاماً وَ أَمَرَ بِاتِّبَاعِهِمْ وَ أَمَرَ بِمَوَدَّتِهِمْ فِي الْكِتَابِ» (1)
«خداوند مكه را (بر همه جا) فضيلت داد و برخى از مواضع آن (يعنى مقام) را بر ديگر مكان هايش برترى بخشيد و فرمود: مقام ابراهيم را محل نماز (در حج و عمره) گردانيد.(2) حضرت در ادامه فرمودند: همانا خداوند در كتاب خود عده اى (اهل بيت (عليهما السلام)) را بر ديگران برترى داده و ساير مردم را
به پيروى و مودتشان امر نموده است.»
پس از اينكه حضرت ابراهيم (ع) بر روى سنگ ايستاد و مردم را به حج فرا خواند، اثر پاهاى مباركش در آن سنگ پديدار شده و به نام مقام ابراهيم شهرت يافت. اين سنگ، ابتدا در كنار كعبه و چسبيده به آن قرار داشته است. (3)
چنانكه روايت شده است: پس از آنكه ابراهيم (ع) مأمور شد مردم را به فريضه حج فرا بخواند، به خداوند عرضه داشت:صداى من آن قدر رسا و بلند
ص: 372
نيست كه به همه مردم برسد. خداوند در پاسخ او فرمود:
«عَلَيْكَ الْأَذَانُ وَ عَلَيَّ الْإِبْلَاغُ»
«وظيفه تو دعوت است و رساندن آن (به گوش همگان) به عهده من است.»
در اينجا بود كه ابراهيم (ع):
«ارْتَفَعَ عَلَي الْمَقَامِ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ مُلْصَقٌ بِالْبَيْتِ» (1)
«بر بالاى مقام رفت كه به كعبه چسبيده بود.»
در روايت ديگر، امام صادق (ع) با بيان اين مطلب كه مقام ابراهيم چسبيده به خانه خدا (در مقابل موضع كنونى اش) بوده است، فرمودند:
«كَانَ النَّاسُ عَلَي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ؛ يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ وَ الْمَقَامِ وَ أَنْتُمُ الْيَوْمَ تَطُوفُونَ مَا بَيْنَ الْمَقَامِ وَ بَيْنَ الْبَيْت»
«مردم در زمان رسول خدا (ص)، دور كعبه و مقام با هم طواف مى كردند، اما امروز شما (بين آنها جدايى افكنده و) در فاصله ميان كعبه تا مقام طواف مى كنيد.» (2)
با توجه به آنچه گفته شد معلوم مى شود كه در زمان رسول خدا (ص) كعبه و مقام، هر دو مورد طواف قرار مى گرفته اند.
اميرمؤمنان (ع) در يكى از خطبه هاى خود، ضمن اظهار تأسّف و تأثّر از فتنه هايى كه بعد از رحلت رسول خدا (ص) پيش آمد، فرمودند:
ص: 373
«وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اللَّه ... وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَي تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَي مَوَاضِعِهَا وَ إِلَي مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ؛ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّي أَبْقَي وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ ... لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ
فَرَدَدْتُهُ إِلَي الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ؛ ... إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي» (1)
«سرچشمه فتنه ها، از هوا و هوس هايى است كه پيروى مى شود و از
بدعت هايى است كه ايجاد مى شود و با حكم خداوند مخالف است ... اگر مردم را به ترك اين بدعت ها فرا بخوانم و همه چيز را به حال اوليه اش يعنى زمان رسول خدا (ص) برگردانم، لشكرم متفرق مى شود و جز خودم و اندكى از ياران باوفايم كسى باقى نمى ماند ... اگر مقام ابراهيم را به مكانى انتقال دهم كه رسول خدا (ص) قرار داد (چسبيده به خانه خدا، در مقابل موضع كنونى آن) ... در اينصورت مردم از اطرافم پراكنده مى گردند.»(2)
در سوره حج آمده است كه خداوند به ابراهيم (ع) فرمود:
«وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ
ص: 374
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» (1)
«و مردم را به حج دعوت كن تا مردانى پياده و سواره بر شتران لاغر از هر راه دورى به سوى تو آيند و شاهد منافع گوناگون خويش باشند.»
نكات برجسته در اين آيه عبارتند از:
1. «
أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجّ يأْتُوكَ
» «مردم را به حج دعوت كن تا به سوى تو آيند.»
عبارت «
يَأْتُوكَ
» به اين حقيقت اشاره دارد كه اراده خداوند از حج، آمدن نزد ابراهيم (ع) و اجابت دعوت او بوده است (كه بر بالاى سنگى ايستاد و با نداى خود مردم را به اداى حق ذُرّيه فراخواند) و الّا مى بايد از تعابيرى همچون «
يَأْتوُه
» يا «
يَأْتُوهَا
» كه ناظر به بيت يا كعبه است، استفاده مى شد. به همين دليل، اميرمؤمنان (ع) مقصود از دعوت و اذان ابراهيم (ع) را ولايت خود معرفى نموده، فرمودند:
«كُنْتُ أَنَا الْأَذَانَ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» (2)
«من، اذان (وسيله دعوت) به حج در ميان مردم هستم.»
2. «
رِجالًا وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ
» (3) «پياده يا بر مركب هاى لاغر»
اين بخش از آيه اشاره به اين امر دارد كه وسيله رفتن به حج، به منظور اداى حق ذُرّيه ابراهيم (ع) گوناگون است و پياده رفتن به كعبه و درك دشوارى هاى آن
ص: 375
و نيز سواره رفتن به حج و داشتن نشاط لازم براى انجام وظيفه، هر يك بستر عمل به برخى از تكاليف آن را فراهم مى آورد.
3. «
يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ
» «از هر راه دورى (دره عميقى) عازم حج شوند.»
در اين تعبير علت لاغرشدن شتران، پيمودن دره هاى عميق و راه هاى طولانى بيان گرديده و بر اين نكته تأكيد شده است كه هم چنانكه بجاى آوردن حج مستلزم عبور از دره هاى عميق و تن دادن به مشكلات آن است، اداى حق
اهل بيت (عليهما السلام) نيز كه حقيقت حج است، با عبور از مسير دشوار ناملايمات و چشم پوشى كردن از دلخواه ها ممكن مى گردد.
4. «
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ
» «تا شاهد منافع (دنيايى و آخرتى) خويش باشند.»
با توجه به مضمون آيه فوق، انجام مناسك حج (كه موجب جبران گناه و اداى حق اهل بيت (عليهما السلام) است) فرد را از آثار مشهود دنيايى و آخرتى حج برخوردار مى نمايد و جمله «
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ
» كه منافع حج را به قيد مشاهده مقيد نموده، بر اين امر تأكيد دارد كه آثار و ثمرات تربيتى حج بايد در زندگى شخص آشكار شود.(1)
نكته
آيه فوق در آخرين حج رسول خدا (ص) كه به ماجراى غدير خم انجاميد، نازل
ص: 376
شد. از اين رو مى توان فهميد كه تحمل مشقت هاى حج و تن دادن به سختى هاى موجود در ولايت اميرمؤمنان (ع) كه حقيقت حج و مسمّاى حريم رُبوبى است،
زمينه حاكميت اهل بيت (عليهما السلام) را فراهم مى آورد. (1)
نماز طواف كه از جمله واجبات حج و عمره محسوب مى شود، از جايگاه ويژه اى برخوردار است. در كتاب تذكرة الفقهاء در اين باره آمده است:
«يَجِبُ أَنْ يُصَلِّيَ هَاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ فِي الْمَقَامِ عِنْدَ أَكْثَرِ عُلَمَائِنَا فِي طَوَافِ
الْفَرِيضَةِ، وَ فِي النَّفْلِ يُصَلّيهِمَا حَيْثُ كَانَ مِنَ الْمَسْجِدِ» (2)
«از نظر بيشتر فقيهان، واجب است دو ركعت نماز در طوافِ واجب پشت مقام بجاى آورده شود اما در طواف مستحب، هر جاى مسجد خوانده شود، اشكالى ندارد.»
نماز طواف كه در پشت مقام خوانده مى شود و نماد عرضه اتّباع از ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) است، جز نزد مقام پذيرفته نيست. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«وَ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ أُسْبوُعِكَ فَأْتِ مَقَامَ إِبْرَاهِيمَ (ع) وَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ لِلطَّوَاف» (3)
«پس از آنكه هفت مرتبه طواف نمودى، نزد مقام ابراهيم برو و دو ركعت نماز طواف بخوان.»
ص: 377
و از آنجا كه مقام ابراهيم، نماد دعوت به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است، از اين رو خواندن نماز در پشت مقام ابراهيم، سبب يادآورى حقوق
اهل بيت (عليهما السلام) و عزيمت بر اداى حق ايشان است. (1) به همين دليل قرآن، به نماز در مقام ابراهيم امر نموده و فرموده است:
«وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّي» (2)
«از مقام ابراهيم، جايى براى نماز برگزينيد.»
امام صادق (ع) در تفسير آيه فوق فرمودند:
«لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ إِلَّا خَلْفَ الْمَقَامِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي فَإِنْصَلَّيْتَهُمَا فِي غَيْرِهِ فَعَلَيْكَ إِعَادَةُ الصَّلَاةِ» (3)
«براى كسى جايز نيست كه دو ركعت نمازِ طوافِ واجب را جز پشت مقام ابراهيم بخواند. چنانكه خداوند در قرآن فرمود: جايگاه نماز خود را از مقام ابراهيم برگزينيد. پس اگر نماز (طواف فريضه) را در غير مقام ابراهيم بخوانى، بايد آن را اعاده كنى.»
البته مقصود از پشت مقام در حديث بالا و احاديث مشابه آن، فضاى
ص: 378
چسبيده به مقام ابراهيم نمى باشد. (1) چنانكه حسين بن عثمان مى گويد:
«رَايْتُ ابَالْحَسَن يُصَلِّي رَكْعَتَيِ الْفَرِيضَةِ بِحِيَالِ الْمَقَامِ قَرِيباً مِنَ الظِّلَالِ لِكَثْرَةِرالنَّاسِ» (2)
«امام كاظم (ع) را ديدم در حالى كه دو ركعت نماز واجب (طواف) را به خاطر كثرت جمعيت در مقابل مقام، نزديك به سايبان ها در انتهاى مسجدالحرام بجاى مى آورد.»
ص: 379
به فاصله ميان حَجَرُالاسود و درِ كعبه كه با فضيلت ترين نقطه زمين است، حطيم (1) مى گويند. زيرا حج كنندگان، همواره در اين قسمت مورد فشار و اذيت و آزار قرار مى گيرند و انجام طواف در اين مكان بر آنها دشوار مى شود. (2) امام صادق (ع) درباره محل حطيم فرمودند:
«هُوَ مَا بَيْنَ الْحَجَرِ الْأَسْوَد وَ بَيْنَ الْبَابِ»
«حطيم ميان حجرالاسود و درِ كعبه قرار دارد.»
راوى پرسيد: چرا به آن حطيم مى گويند؟ حضرت فرمودند:
«لِأَنَّ النَّاسَ يَحْطِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً هُناكَ» (3)
«زيرا مردم (در اين فاصله) بر يكديگر فشار مى آورند.»
در حديث ديگر روايت شده است كه امام صادق (ع) بعد از انجام طواف و خواندن نماز در فاصله ميان حجرالاسود و درِ كعبه (يعنى حطيم)، به شخصى كه
عرضه داشت تاكنون نديده ام كسى در اين مكان نماز بگزارد، فرمودند:
«هَذَا الْمَكَانُ الَّذِي تِيبَ عَلَي آدَمَ فِيهِ» (4)
«اينجا همان مكانى است كه در آن، توبه آدم (ع) پذيرفته شد.» (5)
ص: 380
و نيز از آن حضرت درباره فضيلت حطيم چنين روايت شده است:
«إِنْ تَهَيَّأَ لَكَ أَنْ تُصَلِّيَصَلَوَاتِكَ كُلَّهَا الْفَرَائِضَ وَ غَيْرَهَا عِنْدَ الْحَطِيمِ فَافْعَلْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ بُقْعَةٍ عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ» (1)
«اگر مى توانى همه نمازهاى واجب و غير واجب خود را در محلّ حطيم بجاى آورى، پس چنين كن. زيرا آنجا بهترين نقطه بر روى زمين است.»
در روايتى ديگر امام باقر (ع) از اطرافيان پرسيدند:
«أتَدْرُونَ أيّ بُقْعَةٍ فِي الْمَسْجِدِالْحَرَامِ أفْضَلُ عِنْدَاللَّهِ حُرْمَةً»
«آيا مى دانيد كدام مكان در مسجدالحرام نزد خداوند با فضيلت تر و محترم تر است؟» كسى به سؤال آن حضرت پاسخ نداد. از اين رو خود در جواب فرمودند:
«ذَاكَ بَينَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ بَابِ الْكَعْبَةِ وَ ذَلِكَ حَطِيمُ إسْمَاعِيلَ» (2)
«اين مكان، محدوده ميان ركن (حجرالاسود) و مقام ابراهيم و درِ خانه است كه همان حطيم اسماعيل مى باشد. (اين محدوده تا مقام ابراهيم كه چسبيده به كعبه بوده، حطيم محسوب مى شده است.)»
مُيسِّر مى گويد: نزد امام باقر (ع) بودم كه حضرت پس از مطالبى فرمودند: مكه با فضيلت ترين نقطه روى زمين است كه خداوند آن را حرم خود گردانده و خانه اش را در آن قرار داده است. اما باحرمت ترين محل در مكه، مسجدالحرام و بافضيلت ترين مكان در مسجدالحرام، حطيم است كه درباره اش فرمودند:
ص: 381
«ذَاكَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ بَابِ الْكَعْبَةِ وَ ذَلِكَ حَطِيمُ إِسْمَاعِيلَ ذَاكَ الَّذِي كَانَ يُزَوِّدُ فِيهِ غُنَيْمَاتِهِ وَ يُصَلِّي فِيه» (1)
«حطيم، در فاصله ميان ركن (حجرالاسود) و مقام و درِ كعبه قرار گرفته است كه اسماعيل (ع) در آن به گوسفندانش علوفه مى داد و در آنجا نماز مى گزارد.»
با توجه به اينكه حجرالاسود، درب كعبه و ملتزَم در حطيم قرار داشته و اين ناحيه همواره مورد ازدحام حج گزاران مى باشد (به گونه اى كه برخى مواقع امكان استلام حجر وجود ندارد) خداوند اين منطقه را با فضيلت ترين مكان در مسجدالحرام معرفى نموده تا پرده از اين حقيقت بردارد كه هرچه سعى و تلاش انسان در طول زندگى براى بهره مندى از ربوبيت و حضور در حريم اصلاح و تربيت، با مشقّت و رنج بيشترى توأم باشد، به همان نسبت فضيلت عمل او بيشتر خواهد بود. به همين سبب در اين محدوده كه زائر خانه خدا سعى مى كند با وجود تحمل مشقّت و رنج فراوان، از حريم طواف خارج نشده و بدون ايجاد مزاحمت براى ديگران، طواف خود را بجاى آورد، ثواب عمل او مضاعف مى شود. (2)
ص: 382
فاصله ميان حجرالاسود تا درِ كعبه و به قولى ديگر، فاصله ميان باب مستجار تا ركن يمانى را «مُلْتَزَم» خوانده اند كه محل دعا و استغفار، عرضه حاجت و نيز پذيرفته شدن دعا و برآورده شدن حاجات است.
توصيه شده است كه زائر خانه خدا در اين مكان، خود را به ديوار كعبه چسبانده و به آن ملتزم و متمسك شود. (1) به همين دليل، اين قسمت از ديوار كعبه را «مُلْتَزَم» ناميده اند. در روايات آمده است كه هيچ بنده اى به اين مكان پناه نمى گيرد (و التزام نمى جويد) مگر اينكه خداوند، حاجتش را برآورده مى كند. از اين رو امام صادق (ع) هرگاه به ملتزم مى رسيد، مى فرمود:
«أمِيطُوا عَنِّي حَتَّي أُقِرَّ لِرَبِّي بِذُنُوبِي فِي هَذَا الْمَكَانِ فَإنَّ هَذَا مَكَانٌ لَمْ يُقِرَّ عَبْدٌ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ إلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ» (2)
«كنار برويد تا در اين مكان نزد پروردگار خود به گناهانم اعتراف كنم. زيرا
اينجا مكانى است كه هيج بنده اى به گناهان خود اقرار و از آن استغفار نمى نمايد، جز اينكه خدا او را مى بخشد.»
و نيز روايت شده است كه پيشوايان معصوم (عليهما السلام) وصحابه
بزرگ، هرگاه به ملتزم مى رسيدند، دست،صورت و سينه خود را به آن مى چسبانده و دوستان خود را به اقرار و اعتراف نزد آن، امر مى نمودند. اميرمؤمنان (ع) در اين باره
ص: 383
فرمودند:
«أَقِرُّوا عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ بِمَا حَفِظْتُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ مَا لَمْ تَحْفَظُوا ... فَإنَّهُ مَنْ أقَرَّ بِذُنُوبِهِ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ وَ عَدَّهُ وَ ذَكَرَهُ وَ اسْتَغْفَرَ مِنْهُ كَانَ حَقّاً عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أنْ يَغْفِرَ لَهُ» (1)
«در ملتزم به گناهانى كه آنها را به خاطر داريد و آنچه (در گذشته انجام داده و) فراموش كرده ايد، اقرار كنيد ... زيرا هر كس در اين مكان به گناهانش اقرار كند و متذكر آن شده و استغفار كند، بر خداوند عزوجل است كه او را ببخشد.»
التزام و چسبيدن به كعبه در ملتزَم، نماد التزام و تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه در زيارت حضرت زهرا) درباره آن مى خوانيم:
«أنَا يا مَوْلَاتِي بِكِ وَ بِأبِيكِ وَ بَعْلِكِ وَ الْأئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكِ مُوقِنٌ وَ بِوَلَايتِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ لِطَاعَتِهِمْ مُلْتَزِمٌ» (2)
«اى مولا و سرور من! به تو، پدر، همسر و پيشوايان از فرزندان تو يقين داشته و به ولايتشان ايمان دارم و به طاعت آن بزرگواران ملتزم هستم.»
و در كلام رسول خدا (ص) در اين باره مى خوانيم:
«أِلْزَمُوا مَوَدَّتَنَا أهْلَ الْبَيتِ» (3)
«ملازم مودّت ما خاندان باشيد.»
ص: 384
پيشوايان معصوم (عليهما السلام) كه مبلغان مشيت خداوند و حقيقت كعبه اند، بر هر بخش از بخش هاى كعبه نامى نهاده اند تا زائران خانه خدا را به تدبر درباره
اراده خداوند واداشته و به وظيفه اى كه در هر بخش از حج يا عمره بر عهده دارند، آشنا نمايند. به همين دليل در ملتزم به زائران خانه خدا توصيه شده كه خود را به كعبه چسبانده و به راز و نياز بپردازند و چنين اراده نمايند كه ملازم و همراه ولايت و مودت خاندان عصمت (عليهما السلام) شده و با تمسك به ولايت آن بزرگواران، موجبات برآورده شدن حاجات خود را فراهم آورند.
ص: 385
قَالَ رَسوُلُ الله (ص): «خَيْرُ مَاءٍ عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ مَاءُ زَمْزَم» (الكافي، ج 3،ص 246)
«آب زمزم برترين آب ها در روى زمين است.»
چنانكه اشاره شد پيشينه تاريخى حج به عهد آدم (ع) مى رسد و جوشش زمزم نيز در زمان آدم (ع) بوده است. پديدارى آب زمزم در زمان آدم (ع)، در «شعر خُوَيلِد» پدر حضرت خديجه (س) (خطاب به عبدالمطلب) چنين توصيف شده است:
«أَقُولُ و ما قَوْلي عَلَيْكَ بِسَبّةٍ
إِليكَ ابْنَ سَلمي أَنْتَ حافِرُ زمزمَ
حَفيرَةُ إِبراهيمَ يومَ ابنِ هاجرَ
ورَكضَةُ جَبْريلَ علي عَهدِ آدم (ع)»(1)
ص: 386
«مى گويم و گفته من درباره تو ناروا و ناسزا نيست. درياب سخن مرا اى فرزند سلمى (عبدالمطلب). تويى حفركننده چاه زمزم.
چاهى كه در زمان اسماعيل (ع) فرزند هاجر و نيز در عهد آدم (ع) بر اثر ضربت جبرئيل پديدار گرديد.»
طبق اين شعر، چاه زمزم به سبب ضربت پاى جبرئيل به وجود آمده و از اين رو به آن «
رَكْضَةُ جِبْرِئيل
» گفته شده است.
ماجراى ظهور زمزم كه در نزديكى مقام ابراهيم (حدود هجده مترى كعبه) و در زير زمين واقع شده چنين بوده است كه حضرت ابراهيم (ع) به دستور خداوند، هاجر و فرزندش اسماعيل (ع) را به وادى خشك و سوزان مكه بُرد و در كنار درختچه اى در نزديكى كعبه در محل حِجْر قرار داد و خود از مكه خارج شد. زمانى نگذشت كه ذخيره آب هاجر و اسماعيل به پايان رسيد و تشنگى بر آنها غالب شد و به سبب عطش اسماعيل، هاجر فاصله ميان «صفا و مروه» را به اميد يافتن آب، هفت بار پيمود اما جز سرابى نيافت تا اينكه سرانجام به اعجاز الهى از زير پاى اسماعيل، آب جوشيد و هاجر، مَشك را پر از آب و فرزندش را سيراب نمود. پس از مدتى قبيله «جُرْهُم» متوجه وجود آب در اين مكان شدند و در كنار اين چشمه (كه آب فراوان داشت) سكونت گزيدند.
ص: 387
طبق برخى روايات، هاجر، اطراف آب زمزم را سنگ چين كرد تا از هدر
رفتن آن جلوگيرى كند و با اين كار نشان داد كه بايد اسرار و رموز حج را غنيمت شمرده و با عمل به علم خود، از هدر رفتن آن جلوگيرى كرد. از اين رو درباره علت نام گذارى زمزم چنين روايت شده است:
«وَ هِي عَلَي الْمَرْوَةِ نَظَرَتْ إِلَي إِسْمَاعِيلَ وَ قَدْ ظَهَرَ الْمَاءُ مِنْ تَحْتِ رِجْلَيهِ فَعَدَتْ حَتَّي جَمَعَتْ حَوْلَهُ رَمْلًا فَإِنَّهُ كَانَ سَائِلًا فَزَمَّتْهُ بِمَا جَعَلَتْهُ حَوْلَهُ فَلِذَلِكَ سُمِّيَتْ زَمْزَم» (1)
«هاجر (در دور هفتم) از بالاى مروه به اسماعيل نظر كرد و ديد كه آب در زير پاهاى اسماعيل روان است. از اين رو (براى جلوگيرى از هدر رفتن آب) شن ها
را در اطراف آن جمع كرد و با محكم كردن سنگ ها، سعى در حفظ آب نمود (كه به آن «
زَمّ
» به معناى محكم كردن و فشردن گفته مى شود) به همين سبب، اين آب را «
زَمْزَم
» خوانده اند.» (2)
همانطور كه در ابتداى اين بخش بيان نموديم، زمزم اولين بار به وسيله جبرئيل جوشيد و نام «
رَكْضَةُ جِبْرِئيل
» بر آن ماندگار گرديد. امّا بسيارى از روايات، منشأ جوشش دوباره آب زمزم و پديدار شدن آن را اثر پاى اسماعيل (ع)
ص: 388
معرفى مى كنند. چنانكه در احاديث ذيل مى خوانيم:
«أَقْبَلَتْ رَاجِعَةً إِلَي ابْنِهَا فَإِذَا عَقِبُهُ يَفْحَصُ فِي مَاءٍ فَجَمَعَتْهُ فَسَاخَ وَ لَوْ
تَرَكَتْهُ رلَسَاحَ» (1)
«هاجر نزد فرزند خود برگشت و مشاهده كرد كه پاشنه پاى فرزندش در آب قرار گرفته است. هاجر اطراف آب را مسدود كرد و اگر آن را رها مى نمود، همچنان جريان مى يافت.»
«فَفَحَصَ الصَّبِيُّ بِرِجْلِهِ فَنَبَعَتْ زَمْزَمُ قَالَ فَرَجَعَتْ مِنَ الْمَرْوَةِ إِلَي الصَّبِيِّ وَ قَدْ نَبَعَ الْمَاءُ فَأَقْبَلَتْ تَجْمَعُ التُّرَابَ حَوْلَهُ مَخَافَةَ أَنْ يَسِيحَ الْمَاءُ وَ لَوْ تَرَكَتْهُ لَكَانَ رسَيْحاً» (2)
«كودك (اسماعيل (ع)) پاى خود را بر زمين ساييد و چشمه زمزم جوشيد و هنگامى كه هاجر از مروه به سوى فرزندش برگشت، آب زمزم در حال
جوشيدن بود. از اين رو از ترس اينكه مبادا آب به اطراف جريان يافته و هدر شود، پيرامون آن را با خاك محصور نمود و اگر رهايش مى كرد، چنين مى شد.»
حقيقت امر آن است كه جوشيدن آب پس از ساييده شدن پاشنه پاى اسماعيل (ع) بر زمين، از تلاش اسماعيل (ع) براى دست يابى به آب زمزم خبر مى دهد و هنگامى كه سعى او با نصرت جبرئيل همراه مى شود، آب زمزم پديدار مى گردد. از اين رو در حديث ذيل مى خوانيم:
ص: 389
«وَضَعَ جَبْرَئِيلُ يَدَهُ فِي زَمْزَمَ ثُمَّ طَوَاهَا فَإِذَا الْمَاءُ قَدْ نَبَعَ فَأَخَذَتْ هَاجَرُ قِرْبَةً مَخَافَةَ أَنْ يَذْهَبَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّهَا تَبْقَي فَادْعِي ابْنَكِ فَأَقْبَلَ فَشَرِبُوا وَ عَاشُوا» (1)
«جبرئيل دست خود را بر زمزم نهاده و آن را شكافت. ناگهان آب به جوشش
آمده و هاجر از ترس اينكه مبادا آب هدر رود، مشكى برداشت (تا آب را
ذخيره كند). جبرئيل به او گفت: آب زمزم دوام خواهد يافت. فرزند خود را فرابخوان تا پيش بيايد. (هاجر چنين كرد و) اسماعيل به سمت او آمد و به اين ترتيب از آن آب نوشيده و به زندگى خود استمرار دادند.» (2)
خداوند از ايجاد آب زمزم اراده خاصى داشته و آن را نماد و نشانه معرفت به معارف دين و آشنايى با راه توبه و جبران نقض عهدهاى گذشته قرار داده است كه در سايه آشنايى با امامان معصوم (عليهما السلام) (كه تعليم دهندگان اسرار و مناسك حج هستند) حاصل مى شود. به همين دليل اميرمؤمنان (ع) در تفسير بئر در ذيل آيه:
«وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ»(3)
ص: 390
«و چاه معطل مانده و كاخ برافراشته»
فرمودند:
«فَالْقَصْرُ مُحَمَّدٌ وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ وَلَايَتِي عَطَّلُوهَا وَ جَحَدُوهَا وَ مَنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِي
لَمْ يَنْفَعْهُ الْإِقْرَارُ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ؛ إِلَّا أَنَّهُمَا مَقْرُونَان»(1)
«كاخ برافراشته، محمد (ص) و چاه معطل مانده، ولايت من است كه آن را رها كرده و انكار نموده اند. در حالى كه هركس به ولايت من اقرار نكند، اقرار به نبوت رسول اكرم (ص) برايش نفعى ندارد، زيرا اين دو قرين يكديگرند.»
در حديث ديگر امام صادق (ع) فرمودند:
«وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ فاطِمَةُ وَ وَلَدَيْها مُعَطَّلُونَ مِنَ الْمُلْكِ» (2)
«چاه معطل مانده، فاطمه) و دو فرزند او حسن (ع) و حسين (ع) هستند كه از (ولايت و) حكومت باز مانده اند.»
در احاديث اهل بيت (عليهما السلام) از آب زمزم به عنوان بهترين آب
موجود در روى زمين ياد شده است. چنانكه رسول خدا (ص) درباره آثار و خواص آب زمزم فرمودند:
«خَيْرُ مَاءٍ عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ مَاءُ زَمْزَم»(3)
«آب زمزم برترين آب ها در روى زمين است.»
اين امر، بر اسرار و رموزى استوار است. چرا كه توصيه شده به هنگام
ص: 391
نوشيدن آب زمزم بگوييم:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ» (1)
«خدايا! آن را برايم علمى سودمند و روزى فراخ و شفا از هر درد و بيمارى
قرار ده.»
و نيز فرمودند:
«مَاءُ زَمْزَمٍ شِفَاءٌ لِمَنِ اسْتَعْمَلَ»(2)
«آب زمزم موجب شفاى بيمارانى است كه از آن نوشيده و بهره مند گردند.»
امام صادق (ع) در تفسير آيه:
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَاسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (3)
«اگر (جن و انس) بر راه حق استقامت كنند، آنها را از سقايت خود از ماء غَدق (كه حيات موجودات به آن بستگى دارد) بهره مند مى نماييم.»
فرمودند: مقصود از اينكه به آنها آب فراوان مى نوشانيم، يعنى:
«لَاذَقْنَاهُمْ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الَائِمَّةِ» (4)
ص: 392
«به آنان علم فراوانى مى چشانيم كه از ائمه (عليهما السلام) مى آموزند.»
نتيجه
با توجه به احاديث ذكر شده درباره آب زمزم و با عنايت به تفسيرى كه ذيل
آيه إِسْقاء از امام صادق (ع) نقل شده است، به خوبى مى توان فهميد كه آب زمزم
كنايه از علم و چاه زمزم، نماد وجود مقدس اهل بيت (عليهما السلام) به عنوان تعليم دهندگان علوم حج است كه همراه با تعليم مناسك حج، اسرار و رموز آن را به ما مى آموزند و چون عالمان و فقيهان شيعه كه ناقلان علوم اهل بيت (عليهما السلام) مى باشند، جايگاهى خاص نزد آن بزرگواران دارند، از اين رو مى توان به علومى كه تعليم مى دهند، آب زمزم و بر خود آنها چاه زمزم اطلاق نمود. چنانكه حضرت ولى عصر (ع)، ايشان را حجت خوانده و گفتار آنان را موجب قطع عذر و بهانه تلقى نموده اند كه متن حديث چنين است:
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إلَي رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم» (1)
«اما در حوادثى كه واقع مى شود، به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنها حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنها هستم.»
نكته و اشاره
طبق روايات اهل بيت (عليهما السلام) چاه زمزم مدت زمانى طولانى،
ص: 393
پنهان و معطل ماند و مردمِ دور مانده از كانون رسالت و ولايت، از موقعيت چاه زمزم كه نماد معارف اهل بيت (عليهما السلام) است، بى خبر بودند تا اينكه در زمان عبدالمطلب دوباره پديدار شد و نشر آموزه هاى دينى و معارف اهل بيت (عليهما السلام) را به همگان نويد داد.
درباره تاريخچه چاه زمزم و حفر دوباره آن توسط عبدالمطلب آمده است:
پس از آنكه قبيله «خُزاعَه» بر قبيله «جُرْهُم» غلبه كرد و اداره حرم را به دست
گرفت، چاه زمزم را با سنگ پركرد و اثرى از آن باقى نگذاشت. پس از مدتى «قُصَى» بر خُزاعه پيروز شد، اما مكان زمزم را نيافت و موقعيت آن، همچنان مجهول ماند تا اينكه عبدالمطلب متولى اداره حرم گرديد. قريش احترام ويژه اى براى او قائل بودند، از اين رو براى او فرشى در سايه كعبه پهن مى نمودند در حالى كه تا آن زمان براى كسى چنين كارى نمى كردند. در يكى از روزها كه عبدالمطلب در زير سايه كعبه خوابيده بود، منادى به او گفت: «
إِحْفِرْ بَرَّةَ
» « (چاه) بَرَّه را حفر كن.» او معناى «بَرَّه» را نفهميد تا اينكه روز دوم مجدداً در خواب شنيد: «
احْفِرْ طِيبَةَ
» « (چاه) طيبه را حفر كن.» روز سوم منادى در خواب ندا داد: «
احْفِرْ الْمَصُونَةَ
» « (چاه) مصونه را حفر كن.» عبدالمطلب باز هم متوجه نشد تا اينكه در روز چهارم در عالم رؤيا به اوگفته شد: «
احْفِرْ زَمْزَمَ
» «زمزم را حفر كن» و محل چاه زمزم با نشانى براى او مشخص شد. عبدالمطلب مكان دقيق چاه را يافت و خطاب به قريش گفت: چهار روز است كه به حفر چاه زمزم كه مايه بزرگى و عزت ماست، مأمور شده ام. بياييد با كمك هم اين چاه را حفر كنيم. قريش
ص: 394
دعوت او را اجابت نكردند و او به همراه تنها پسرش به نام حارث مشغول كندن
چاه شد ... همين كه جاى پاى اسماعيل (ع) پديدار گشت و آب زمزم جوشش يافت، تكبير گفت. قريش نيز تكبير سر داده، با خوشحالى رو به عبدالمطلب كردند و گفتند:
«يَا أَبَا الْحَارِثِ هَذِهِ مَأْثُرَتُنَا وَ لَنَا فِيهَا نَصِيبٌ»
«اى اباالحارث! اين چاه مايه بزرگى ماست و براى ما در آن، بهره و نصيبى است.»
عبدالمطلب به آنها گفت:
«لَمْ تُعِينُونِي عَلَي حَفْرِهَا هِيَ لِي وَ لِوُلْدِي إِلَي آخِرِ الْأَبَدِ» (1)
«شما مرا در حفر آن يارى ننموديد (تا در آن سهمى داشته باشيد.) اين چاه تا ابد تنها به من و فرزندانم اختصاص دارد.»
نكته مهم در اين سخن آن است كه به تقدير الهى، ميراث اسماعيل (ع) كه پدر اهل بيت (عليهما السلام) است، به ذُرّيه او رسيد و زمزم نيز همانند فدك كه رسول خدا (ص) به حضرت زهرا) بخشيد، (2) براى هميشه تحت مالكيت آن بزرگواران درآمد.
ص: 395
علاقه و شوق فراوان رسول خدا (ص) به آب زمزم (يعنى ميراث جاودانه ذريه اش) سبب شد كه در طول اقامت در مدينه، هميشه درصدد دست يابى به آب زمزم باشد و بر استفاده از آن تأكيد نمايد و به اين وسيله اطرافيان را به تدبر درباره رمز و راز آن فراخوانَد. به همين دليل روايت شده است كه در طول مدتى كه رسول گرامى اسلام (ص) در مدينه بودند:
«كَانَ يَسْتَهْدِي مَاءَ زَمْزَمَ» (1)
«از زائران كعبه مى خواستند تا به عنوان هديه براى او آب زمزم بياورند.»
در حقيقت پيامبر (ص) از آنها مى خواست تا ميزان بصيرت و معرفت خود را نسبت به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه حقيقت و معنى حج اند، بر آن حضرت عرضه دارند و بر حفظ دستورات دينى و عمل به تكاليف شرعى ثبات قدم بيشترى پيداكنند.(2)
طبق برخى روايات، رسول گرامى اسلام (ص) براى نخستين بار هنگام فتح مكه،
ص: 396
پس از شكستن بت ها و از بين بردن تصاوير نقش شده بر ديوارهاى درونى كعبه، داخل خانه را با آب (زمزم) شستشو دادند. از اسامه بن زيد روايت شده است:
«دَخَلْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ؛ الْكَعْبَةَ فَرَأَي فِيهَاصُوَراً فَأَمَرَنِي أَنْ آتِيَهُ فِي الدَّلْوِ بِماءٍ فَجَعَلَ يَبَلُّ بِهِ الثَّوْبَ وَ يَضْرِبُ بِهِ الصُّورَ وَ يَقُولُ قَاتَلَ اللَّهُ قَوْماً يُصَوِّرُونَ ما لا يُخْلَقُونَ»
«با رسول خدا (ص) وارد كعبه شدم كه (آن بزرگوار) در خانه خداصورت هايى مشاهده كرد (كه به ديوارهاى درونى كعبه كشيده شده بود)، پس به من امر كرد تا يك ظرف آب (1) براى او بياورم (من چنين كردم و آن بزرگوار) پارچه اى را در ظرف آب فرو
برده و خيس مى كرد و به تصاوير مى كشيد (تا پاك شود) و مى فرمود: خداوند لعنت
كند كسانى را كه تصاويرى (بر ديواركعبه) مى كِشند كه آفريده نشده اند.»(2)
نكته و اشاره
شستشوى ديوارهاى داخل كعبه با آب زمزم و زدودن آثار نقش شده بر آن، اشاره به اين مطلب دارد كه تنها به سبب آموزه هايى كه از منشأ وحى حاصل مى شود، مى توان درون خويش را از آلودگى اعتقادات شيطانى كه بت ها و نقش هاى كعبه از آن خبر مى دهد، پاك نمود.
ص: 397
در روايات حج توصيه شده است كه حج گزار بعد از انجام طواف و بجاى آوردن نماز آن، كنار چاه زمزم برود و از آب آن بنوشد و مقدارى از آن را بر سر و روى خود بريزد و به اين ترتيب نياز خود را به كسب آموزه هاى دينى (و شناخت اسرار) و رمزواره هاى حج آشكار نموده و به زبان حال اقرار كند كه تا به اراده خداوند از نمادهاى حج پى نبرد، نمى تواند به وظايفى كه بر عهده دارد عمل كند. به همين دليل امام صادق (ع) فرمودند: هنگامى كه حج كننده از طواف و نماز آن فارغ شد:
«فَلْيَأْتِ زَمْزَمَ وَ يَسْتَقِي مِنْهُ ذَنُوباً أَوْ ذَنُوبَيْنِ (1) فَلْيَشْرَبْ مِنْهُ وَلْيَصُبَّ عَلَي رَأْسِهِ وَ ظَهْرِهِ وَ بَطْنِهِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ
سُقْمٍ ثُمَّ يَعُودُ إِلَي الْحَجَرِ الْأَسْوَد» (2)
«بايد نزد چاه زمزم رفته، يك يا دو سطل آب از آن بيرون آوَرَد و مقدارى از آن را بنوشد و مقدارى ديگر را به سر، پشت و نيز بر روى شكم خود بريزد و بگويد: خداوندا! اين را براى من علم سودمند و رزق فراوان و شفاى از بيمارى ها و آفات قرار بده. سپس به سوى حجرالاسود بازگردد.»
ص: 398
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ» (سوره بقره، آيه 158)
«هماناصفا و مروه از شعائر خداست (كه يادآور اراده اوست) پس هركس حج خانه خدا را بجاى آورد يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو سعى بجاى آورد و هركس افزون بر فريضه كار نيكى كند، خداوند حق شناس و داناست.»
ص: 399
فاصله ميان صفا و مروه يا مسعى (1)مكانى است كه زائران، بعد از طواف و
نماز آن، جهت ادامه اعمال به آنجا مى روند و اين فاصله را هفت مرتبه به
صورت رفت و برگشت طى مى كنند و در مرتبه آخر (در عمره مفرده و تمتع) در
كوه مروه تقصير(2)مى كنند. شايان ذكر است كه قبل از اسلام، فاصله ميان صفا و مروه وسيع تر از وضعيت كنونى بوده اما مردم تدريجاً آن را محدودتر كرده اند.(3)خداوند در قرآن از مسعى نامى به ميان نياورده است و تنها درباره صفا و مروه فرموده است:
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ
ص: 400
يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ»(1)
«هماناصفا و مروه از شعائر خداست (كه يادآور اراده اوست) پس هركس حج خانه خدا را بجاى آورد يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو سعى بجاى آورد و هركس افزون بر فريضه كار نيكى كند، خداوند حق شناس و داناست.»(2)
در روايات، بر سعىصفا و مروه به عنوان يكى از اركان حج تأكيد بسيارى
شده است. رسول اكرم (ص) در اين باره فرمودند:
«أَيُّهَا النَّاسُ كُتِبَ عَلَيْكُمُ السَّعْيُ فَاسْعَوْا» (3)
«اى مردم! سعى ميانصفا و مروه بر شما واجب گرديده است. پس سعى بجاى آوريد.»
مرحوم طبرسى در تفسير جناح مى گويد:
ص: 401
«أَلْجُناحُ أَلْاسْمُ مِنْ جَنَحْتُ عَنِ الْمكانِ إذا عَدَلْتَ عَنْهُ وَ أَخَذْتَ جانِباً عَنِ رالْقَصْدِ» (1)
«جناح از اصطلاح «
جَنَحْتُ عَنِ الْمَكانِ
» گرفته شده كه هنگامى به كار مى رود كه از مكانى روى برگردانى و از قصد خود براى رسيدن به آن مكان كناره بگيرى.»
و در جاى ديگرى به طور واضح تر مى گويد:
«أَلْجُناحُ أَلْمَيْلُ عَنِ الْحَقِّ يُقالُ جَنَحَ إِلَيْه جُنُوحاً إذا مالَ» (2)
«جناح، منحرف شدن از حق است كه از ريشه «
جُنوح
» به معناى ميل گرفته شده است.»
به همين دليل در اصطلاح دينى، «
جُناح
» در معنايى نزديك به اصل لغت به كار رفته و مفهومى معادل گناه در زبان فارسى را مى رساند كه در ذيل عنوان بعدى به آن خواهيم پرداخت.
تعبير «فلا
جُناحَ عَلَيْهِ
» و «
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ
» در قرآن، هنگامى به كار مى رود كه
عملى نزد خداوند لازم و واجب بوده و به سبب گمان هاى واهى و انديشه هاى نادرست، نزد مردم، ناپسند و گناه جلوه كند. از اين رو خداوند، مخاطبان جاهل و يا كج انديش را خاطرجمع مى كند كه اين عمل كه من آن را واجب نموده ام، گناه و سرزنشى در پى نداشته و زشت و ناپسند نيست. پس با رفع انديشه
نادرست خود و با خاطرى آسوده به آن عمل نماييد از اين رو در فقه شيعه،
ص: 402
تعبير قرآن در اين موارد بيانگر عزيمت است نه رخصت كه اين امر در آيات ذيل به خوبى ديده مى شود:
1. «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (1)
«و چون در زمين سفر كرديد، اگر بيم داشتيد كه آنان كه كفر ورزيده اند به شما آزار برسانند، گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد.»
مسلماً شكسته خواندن نماز در سفر واجب است نه اينكه از گناه نبودنش، جائز (و مُرَخَّص) بودنش استفاده شود.
2. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ» (2)
«و در حقيقت «صفا» و «مروه» از شعائر خداست كه يادآور اوست. پس هر كه خانه خدا را حج كند يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو سعى بجاى آورد و هر كه افزون بر فريضه كار نيكى كند، خدا حق شناس و داناست.»
پس از آنكه خداوند در بهشتِ دنيايى، از آدم (ع) پيمان گرفت كه به شجره منهيه نزديك نشده و از ميوه آن نخورد، آدم (ع) با تكيه بر توانايى خود، اين عهد
را قبول كرد، اما براى مشيت خدا در اين امر جايگاهى قائل نشد. از اين رو خداوند او را به خود واگذار نمود تا نتيجه عدم احساس نياز به حول و توفيق الهى را ببيند. امام باقر (ع) در اين باره فرمودند:
ص: 403
«فَقَالَ آدَمُ وَ زَوْجَتُهُ نَعَمْ يا رَبَّنَا لَا نَقْرَبُهَا وَ لَا نَأْكُلُ مِنْهَا وَ لَمْ يَسْتَثْنِيَا فِي قَوْلِهِمَا
نَعَمْ فَوَكَلَهُمَا اللَّهُ فِي ذَلِكَ إِلَي أَنْفُسِهِمَا وَ إِلَي ذِكْرِهِمَا»(1)
«آدم و همسرش (حوّا) گفتند: پروردگارا! به درخت نزديك نمى شويم و از (ميوه) آن نمى خوريم. اما در اين امر مشيت خداوند را ناديده گرفته و ان شاءالله نگفتند. از اين رو خداوند آنها را به خودشان و ذكرشان واگذاشت.»
آنها از بهشت رانده شدند و آدم (ع) برصفا و حوّا بر مروه فرود آمد در حالى كه بر يكديگر حرام شده بودند. آدم (ع) با مشاهده دورى خود از حوّا گفت:
«مَا فُرِّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَ زَوْجَتِي إِلَّا وَ قَدْ حُرِّمَتْ عَلَيَّ»
«ميان من و همسرم جدايى نيفتاده مگر به خاطر اينكه او بر من حرام شده است.»
آدم (ع) از شوق ديدار حوّا، هر روز نزد او مى رفت و هنگام شب بهصفا باز مى گشت. (2) چنانكه در حديث آمده است:
«فَهَبَطَ مِنَ الصَّفَا يُرِيدُ الْمَرْوَةَ شَوْقاً إِلَي حَوَّاءَ وَ لِيُسَلِّمَ عَلَيْهَا»(3)
«از شوق ديدار حوّا و براى اينكه بر او عرض سلام كند، از كوهصفا پايين آمده و به سوى مروه حركت نمود.»
آدم (ع) شش بار فاصلهصفا و مروه را پيمود و سرانجام بر فراز كوهصفا از
ص: 404
خدا خواست كه توبه اش را بپذيرد. خداوند توبه او و حوّا را پذيرفت و به دورى آنها از يكديگر خاتمه داد. جبرئيل، آدم (ع) را از قبول توبه اش آگاه نمود و آدم (ع) در مرحله هفتم به سوى مروه رفته و خود را به حوّا رساند و دريافت كه ميان حركت بينصفا و مروه و توبه از عامل جدايى، رابطه اى مستقيم برقرار
است.(1) خداوند نيز براى اينكه آثار پيمان شكنى و بى توجهى به حول و قوه الهى بر انسانها آشكار شود، اين عمل را بر بنى آدم، سنت نمود و به اين ترتيب ذات اقدس الهى، حَوّا را بر آدم (ع) حلال گرداند و رفت و برگشت بينصفا و مروه را براى قبول توبه و اقرار به نياز نسبت به حول و قوه الهى بر انسان ها واجب نمود.
آدم (ع) در وادى ميانصفا و مروه (كه اكنون به عنوان محل هروله از آن ياد مى شود) از ترس گم كردن راهى كه او را به حوّا مى رساند، هروله مى كرد كه اين
امر منشأ سنت شدن هروله در حج شد. (2) چنانكه در حديث ذيل آمده است:
ص: 405
«كَانَ آدم (ع) يَرَي الْمَرْوَةَ مِنْ فَوْقِ الصَّفَا فَلَمَّا انْتَهَي إِلَي مَوْضِعِ الْوَادِي غَابَتْ عَنْهُ الْمَرْوَةُ فَسَعَي فِي الْوَادِي حَذَراً لِمَا لَمْ يَرَ الْمَرْوَةَ مَخَافَةَ أَنْ يَكُونَ قَدْ ضَلَّ عَنْ طَرِيقِهِ» (1)
«آدم (ع) از فراز كوهصفا كوه مروه را مى ديد، اما هر گاه به وادى ميانصفا و مروه مى رسيد، كوه مروه از چشمش ناپديد مى شد. به همين دليل اين مسافت را با شتاب طى مى كرد از ترس اينكه مبادا راه را گم كند.»
در روايات مى خوانيم كه خداوند پس از پذيرفتن توبه آدم (ع) جبرئيل را فرستاد تا مناسك حج را به طور كامل به آدم (ع) بياموزد. جبرئيل چنين كرد و پس از بردن آدم (ع) به عرفات، مشعر و مِنى و تعليم مناسك هر موقف، او را به خانه خدا آورده و ادامه اعمال حج را به وى آموخت. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«أَمَرَهُ بِزِيَارَةِ الْبَيْتِ وَ أَنْ يَطُوفَ بِهِ سَبْعاً وَ يَسْعَي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أُسْبُوعاً يَبْدَأُ بِالصَّفَا وَ يَخْتِمُ بِالْمَرْوَةِ» (2)
« (نخست) او را به زيارت خانه و هفت مرتبه طواف دور آن و نيز هفت بار سعى ميانصفا و مروه امر نمود (به گونه اى) كه سعى خود را ازصفا آغاز و به مروه خاتمه دهد.» (3)
ص: 406
در اين حديث، آغاز سعى ازصفا و پايان يافتن آن به مروه از جمله مناسكى دانسته شده كه جبرئيل به آدم (ع) آموخته است. چنانكه در سيره عملى رسول گرامى اسلام (ص) آمده است:
«انَّ رَسُولَ اللَّهِ؛ حِينَ فَرَغَ مِنْ طَوَافِهِ وَ رَكْعَتَيْهِ قَالَ أَبْدَأُ بِمَا بَدَأَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ مِنْ إِتْيَانِ الصَّفَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه»
«همانا رسول خدا (ص) هنگامى كه از طواف و دو ركعت نماز آن فارغ شدند، فرمودند: آغاز مى كنم به آنچه خداوند به آن آغاز نموده كه آمدن بهصفا (و شروع سعى از آن) است. به درستى كه خداوند فرموده است: هماناصفا و
مروه از شعائر الهى است.» (1)
امام رضا (ع) در پاسخ كسانى كه از علت سعى ميانصفا و مروه پرسيدند، فرمودند:
«لِأَنَّ إِبْلِيسَ تَرَائي لِإِبْرَاهِيمَ (ع) فِي الْوَادِي فَسَعَي إِبْرَاهِيمُ مِنْ عِنْدِهِ كَرَاهَةَ أَنْ يُكَلِّمَهُ وَ كَانَتْ مَنَازِلَ الشَّيْطَانِ» (2)
«ابليس در وادى (محدوده هروله) بر ابراهيم (ع) ظاهر گشت و چون ابراهيم، تمايلى بهصحبت با او نداشت، اين فاصله را (به سرعت) پيمود. زيرا (تمام اين فاصله) محل نزول و ظهور شيطان (3) بود.»
ص: 407
و به اين ترتيب با فرار از شيطان، سعى و تلاش خود را براى دورى از
اطاعت او آشكار نمود. در حديثى ديگر از امام صادق (ع) در اين باره آمده است:
«صَارَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ لِأَنَّ إِبْرَاهِيمَ (ع) عَرَضَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَ جَبْرَئِيلُ فَشَدَّ عَلَيْهِ فَهَرَبَ مِنْهُ فَجَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ يَعْنِي بِهِ الْهَرْوَلَة»(1)
«سعى ميانصفا و مروه از آن جهت واجب شد كه شيطان، خود را به حضرت ابراهيم (ع) نشان داد و جبرئيل به آن حضرت فرمان داد و ابراهيم (ع) با تمام توان بر او حمله برد. شيطان نيز گريخت و از اين رو هروله سنت شد.»
از اين حديث چنين فهميده مى شود كه هروله در بخشى از فاصله ميانصفا و مروه، نماد حمله به شيطان (يا فرار از او) به منظور راندن (يا دور شدن از) انديشه و سلطه ابليس است كه (امر خداوند به سجود را منشأ ناآرامى خود دانسته و از قبول اينكه عامل عصبانيتش كبر و حسد اوست، امتناع كرد و) حاضر به سجده بر آدم نشد. از اين رو خداوند، ابراهيم (ع) را مكلف نمود تا با راندن شيطان يا فرار از او، تنفر و انزجار خود را از انديشه و اعتقاد شيطان نشان دهد. به هر حال، حضرت ابراهيم (ع) سنت هايى نظير سعى ميانصفا و مروه و هروله
ص: 408
را كه در زمان آدم (ع) به وجود آمده بود، دوباره زنده كرد. (1)
فاصله ميانصفا و مروه را مى توان پر رمز و رازترين موقف حج معرفى نمود. چرا كه اين فاصله، يادآور دوره هاى گوناگونى در طول تاريخ است. پس از آنكه ابراهيم (ع)، هاجر و اسماعيل (ع) را در بيابان تنها گذارد، تشنگى اسماعيل (ع) هاجر را ناآرام نموده و به تكاپو و تلاش واداشت. هاجر به اميد يافتن آب، هفت مرتبه فاصله ميانصفا و مروه را پيمود، اما در هر مرحله جز سرابى بيش نديد. سرانجام درمانده شده و از پا افتاد و خداوند جبرئيل را به يارى اش رساند و چشمه آبى را از زير پاى اسماعيل (ع) در بيابان جارى نمود. در اين باره از امام صادق (ع) روايت شده است:
«إِنَّ إِبْرَاهِيمَ (ع) لَمَّا خَلَّفَ إِسْمَاعِيلَ بِمَكَّةَ عَطِشَ الصَّبِيُّ فَكَانَ فِيمَا بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ شَجَرٌ فَخَرَجَتْ أُمُّهُ حَتَّي قَامَتْ عَلَي الصَّفَا فَقَالَتْ هَلْ بِالْبَوَادِي مِنْ أَنِيسٍ فَلَمْ تُجِبْهَا أَحَدٌ فَمَضَتْ حَتَّي انْتَهَتْ إِلَي الْمَرْوَةِ فَقَالَتْ هَلْ بِالْبَوَادِي مِنْ أَنِيسٍ فَلَمْ تُجَبْ ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَي الصَّفَا وَ قَالَتْ ذَلِكَ حَتَّيصَنَعَتْ ذَلِكَ سَبْعاً فَأَجْرَي اللَّهُ
ص: 409
ذَلِكَ سُنَّةً» (1)
«چون ابراهيم (ع)، اسماعيل (ع) را در مكه ساكن گرداند، كودك تشنه شد. در آن زمان، ميانصفا و مروه درختى وجود داشت. مادرش (به اميد آنكه كسى در زير سايه درخت باشد) خارج شد و برصفا ايستاد و گفت: آيا در اين دشت مونسى هست؟ كسى پاسخش را نداد. هاجر به مروه رفت و گفت: آيا در اين
وادى همدمى هست؟ پاسخى نشنيد. دوباره بهصفا بازگشت و همين كار را هفت بار انجام داد. به همين دليل خداوند آن را سنت گرداند.»
بيان يك نكته
خداوند در ماجراى اسماعيل و هاجر نشان داد كه تلاش انسان ها به منظور آرام نمودن خود در طول زندگى، هنگامى ثمربخش خواهد بود كه با مشيت خداوند و يارى او توأم شود؛ در غير اينصورت سرابى بيش نخواهد بود. چنانكه سعى و تكاپوى هاجر براى رسيدن به آب زلال و آرام بخش بى ثمر ماند. از اين رو اميرمؤمنان (ع) براى اينكه همه انسان ها درك درستى از مفهوم سراب در زندگى پيدا كنند، فرمودند:
«مَنْ أَمَّلَ الرِّيَّ مِنَ السَّرَابِ خَابَ أَمَلُهُ وَ مَاتَ بِعَطَشِهِ وَ مَنْ سَعَي فِي طَلَبِ السَّرَابِ طَالَ تَعَبُهُ وَ كَثُرَ عَطَشُهُ» (2)
«هركس از سراب، اميد سيراب شدن داشته باشد، نااميد مى شود و از تشنگى مى ميرد و هر كس در طلب سراب بكوشد، رنجش فراوان و تشنگى اش افزون مى گردد.»
ص: 410
سنت شدن هفت مرتبه حركت ميانصفا و مروه به سبب سعى هاجر (كه در طلب آب براى فرزندش اسماعيل (ع) اين مسافت را پيمود) منافاتى با سنت اوليه سعى از سوى آدم (ع) ندارد، چرا كه در همه اين موارد، نيازمندى انسان به توفيق الهى به تصوير كشيده شده است و در اين ميان ابراهيم (ع) و هاجر، احيا كنندگان سنت آدم (ع) در سعى محسوب مى شوند.
در برخى روايات، گفتن ذكر «
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
» و «
مَا شَاءَ اللَّهُ
» سبب رفتن به حج معرفى شده و در دو حديث از امام صادق (ع) روايت شده است:
1. «مَنْ قَالَ أَلْفَ مَرَّةٍ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ رَزَقَهُ اللَّهُ تَعَالَي الْحَجَّ» (1)
«هركس هزار بار «
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه
» را بر زبان آورد، خداوند به او توفيق حج مى دهد.»
2. «مَنْ قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَلْفَ مَرَّةٍ فِي دَفْعَةٍ وَاحِدَةٍ رُزِقَ الْحَجَّ مِنْ عَامِهِ فَإِنْ لَمْ يُرْزَقْ أَخَّرَهُ اللَّهُ حَتَّي يَرْزُقَهُ» (2)
«هركس ذكر «ماشاءالله» را در يك نوبت هزار بار بر زبان آورد، حج در همان سال روزى اش مى شود و اگر در آن سال نشود، آن قدر عمرش طولانى مى شود تا به حج برود.»
از اين دو حديث به خوبى فهميده مى شود كه درخواست توفيق از خداوند و
ص: 411
توكل بر او در امور، اصلى ترين ركن براى به جاى آوردن اراده الهى از انجام مناسك حج است. از اين رو در پايان سعى و هنگام رسيدن به مروه، خواندن دعاى زير سفارش شده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ عَلَي كُلِّ حَالٍ وَصِدْقَ النِّيَّةِ فِي التَّوَكُّلِ عَلَيْك» (1)
«پروردگارا! در همه حالات، از تو گمان نيكو و نيت درست در توكل بر
خودت را خواستارم.»
ميان عدم تكيه بر حول و قوه خود و اعتماد بر حول و قوه الهى و درخواست حسن ظنّ، ارتباطى انكار ناپذير برقرار است. چراكه منشأ بدگمانى آن است كه به عيوب و رذايلى كه منشأ ميل به گناه محسوب مى شود، اقرار نداريم. از اين رو اطرافيان خود را مقصر دانسته و به آنها بدگمان شده و تصميم مى گيريم كه با تكيه بر قدرت خود با آنها به ستيز پرداخته و به آرامش برسيم. در حالى كه براى آرام نمودن تلاطم روحى خويش (كه زمينه ساز عمل به وظايف فردى و جمعى است) بايد از حول و قوه الهى يارى بطلبيم.
از امام صادق (ع) روايت شده است كه اراده خداوند از قرار دادن سنت سعى ميانصفا و مروه، بازداشتن انسان از تكيه بر توان خود و واداشتن او به اقرار
ص: 412
نسبت به عجز و ناتوانى خويش و اعتراف به نيازمندى اش به توفيق الهى است. (1) به همين سبب فرمودند: به هنگام هروله (در بخشى از مسير ميانصفا و
مروه) امر الهى به زائر كعبه اين است:
«هَرْوِلْ هَرَباً مِنْ هَوَاكَ وَ تَبَرَّأْ مِنْ حَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ»(2)
«براى فرار از هواى (نفس) خود، (كه تو را به ايجاد آرامش زودرس سوق مى دهد) هروله كن و از تكيه بر حول و قوه خود، دورى كن.»
رسول خدا (ص) در مناجات خود، رسيدن به آرزوها و ثمربخش بودن تلاش هاى انسان را منوط به توفيق الهى دانسته و به خداوند چنين عرضه مى دارند:
«رَدَّتْنِي الضَّرُورَةُ إِلَيْكَ حِينَ خَابَتْ آمَالِي وَ انْقَطَعَتْ أَسْبَابِي وَ أَيْقَنْتُ أَنَّ سَعْيِي لَا يُفْلِحُ وَ اجْتِهَادِي لَا يَنْجَحُ إِلَّا بِمَعُونَتِك» (3)
«ضرورت و نياز، مرا به سوى تو سوق داده است در هنگامى كه همه آرزوهايم به يأس مبدل شده و اسبابى كه به آنها متوسل بودم، از من دور و جدا گرديده
ص: 413
است و اكنون به اين يقين رسيده ام كه سعى من به جايى نمى رسد و تلاش و سخت كوشى ام اثر نمى كند، مگر به سبب كمك و يارى تو.»
اراده خداوند از سعى ميانصفا و مروه و انجام هروله، تعليم دو آموزه است: آموزه نخست، احساس نياز به حول و قوه الهى است (كه با پيمودن فاصله ميانصفا و مروه حاصل مى شود) و آموزه دوم، زدودن رسوبات انديشه شوم شيطان از خويش است. (كه از هروله در هنگام سعى به دست مى آيد.) زيرا ابليس به انسان ها چنين وانمود مى كند كه براى دست يابى به آرامش و آسودگى، از ربوبيت الهى و
ابزارهاى غير دنيايى (وعده هاى اخروى) بى نيازيم. از اين رو به سمت او هجوم
آورده و تصميم مى گيريم به هر روش ممكن، از انديشه و سلطه او دور شويم.
امام صادق (ع) يكى از آثار سعى ميانصفا و مروه را پى بردن انسان به ناتوانى خود در رفع نيازها و عجز از تسكين ناآرامى هايش معرفى نموده وفرمودند:
«جُعِلَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ مَذَلَّةً لِلْجَبَّارِين» (1)
«سعى ميانصفا و مروه براى ايجاد ذلت در انسان هاى جبار قرار داده شده است.»
ص: 414
طبق اين حديث، فاصله ميانصفا و مروه، جايگاه اقرار به ذلت و ناتوانى خويش در دست يابى به آرامش، بدون توفيق و يارى الهى است. پس اگر اراده خداوند از سعى ميانصفا و مروه فهميده و برآورده شود و زائر كعبه به نياز و حاجتش نسبت به توفيق الهى پى برده و رسوبات انديشه شيطان را از خود دور كند، در اينصورت از آثار و خواص سعى برخوردار مى شود. آثارى كه رسول اكرم (ص) درباره اش فرمودند:
«السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ يُنَقِّيكَ كَمَا وَلَدَتْكَ أُمُّكَ مِنَ الذُّنُوب» (1)
«سعى ميانصفا و مروه، مانند روزى كه از مادر متولد شده اى، تو را از گناه پاك مى كند.»
امام سجاد (ع) نيز فرمودند:
«السَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ تَشْفَعُ لَهُ الْمَلائِكَةُ فَتُشَفَّعُ فِيهِ بِالايجَابِ» (2)
«سعى كننده ميانصفا و مروه مورد شفاعت فرشتگان قرار گرفته، شفاعت آنان درباره اش پذيرفته مى شود.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«وَ أَصْفِ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقَاءِ اللَّهِ تَعَالَي يَوْمَ تَلْقَاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَي الصَّفَا وَ كُنْ ذَا مُرُوَّةٍ مِنَ اللَّهِ نَقِيّاً أَوْصَافُكَ عِنْدَ الْمَرْوَة» (3)
«با توقف در كوهصفا، به تصفيه و پاكى روح خود بپرداز و خود را براى ملاقات خداوند تعالى آماده كن و در مروه در پيشگاه پروردگار در حالى كه از
ص: 415
رذايل پاك شده اى، خود را به مروت موصوف گردان.»
توقف بر كوهصفا و مروه كه (به ترتيب) مكان توقف آدم (ع) و حوّا پس از فرود آمدن به زمين بوده است، انسان را به تدبر درباره منشأ عقوبت آنان (ترك عهد الهى) وامى دارد و به او مى آموزد كه از بى توفيقى خود هراس داشته باشد و به يارى الهى اميد بورزد و از او نصرت بطلبد تا بتواند در باطن، به پاكى وصفاى قلب و در ظاهر، به جوانمردى در وفاى به عهد دست يابد. (1)
اينكه تعداد سعىصفا و مروه، هفت مرتبه ذكر شده كه با تعداد طواف و همچنين سنگ ريزه هاى رمى برابر است، به اسرار عدد هفت بازمى گردد و نشان مى دهد كه ميان سعىصفا و مروه و ولايت خاندان عصمت (عليهما السلام) نيز رابطه انكار ناپذيرى وجود دارد. (كه هفت مرتبه بودن سعى ميانصفا و مروه نماد آن است) و چنين فهميده مى شود كه بايد از تكيه بر حول و قوه خود دورى نموده و به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) متمسّك شويم و به منظور عمل به دستورات دينى از خداوند طلب توفيق نماييم.
ص: 416
در سعى ميانصفا و مروه، زائر درمى يابد كه سعى او (در ايجاد آرامش و دست يابى به سعادت) بدون استعانت از توفيق الهى به جايى نمى رسد. از اين رو بايد به توفيق او اميدوار و از تكيه بر حول و قوه خود، بيمناك شود و كلام امام سجاد (ع) را به ياد آورد كه به شبلى فرمودند: آيا به هنگام سعى ميانصفا و مروه،
«نَوَيْتَ أَنَّكَ بَيْنَ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ» (1)
«نيت نمودى كه ميان خوف و رجاء به سر مى برى؟» (2)
شبلى گفت: نه. حضرت فرمودند: پس تو (در حقيقت) ميان «صفا و مروه»
سعى ننمودى!
بعد از سعىصفا و مروه در عمره تمتع، نوبت به تقصير مى رسد. چرا كه در اين نوع عمره، تراشيدن سر به كلى ممنوع و حرام است. شيخ يوسف بحرانى در حدائق در مقام بيان گفتار فقيهان شيعه در اين باره از كتاب دروس چنين نقل مى كند كه:
ص: 417
«وَ الأصَحُّ تَحْريمُهُ وَ لَوْ بَعْدَ التَّقْصيرِ وَ ذَهَبَ الشَّيْخُ في الْخِلافِ إلَى انَّهُ يَجُوزُ الْحَلْقُ وَ التَّقْصيرُ أفْضَلُ وَ الأصَحُّ القَوْلُ الْمَشْهُورُ وَ يَدُلُّ عَلَيْهِ ما رَوَاهُ الشَّيْخُ (ره) فِي الصَّحيحِ عَنْ مُعاوِيَة بْنِ عَمّارٍ عَنْ أبي عَبْدِ اللهِ (ع) في حَديثٍ قال: وَ لَيْسَ فِي الْمُتْعَةِ إلَّا التَّقصيرُ» (1)
«قولصحيح، تحريم حلق است اگرچه پس از تقصير انجام داده باشد. شيخ طوسى در كتاب «خلاف» مى گويد: در عمره تمتع، حلق نيز جايز است ولى تقصير بهتر است و قولصحيح همان قول مشهور است و دليل آن حديثصحيح معاويةبن عمار است كه از امام صادق (ع) روايت مى كند: در عمره تمتع، جز كوتاه كردن سر وصورت و گرفتن ناخن جايز نيست.»
از امام صادق (ع) در اين باره چنين روايت شده است:
«إِذَا فَرَغْتَ مِنْ سَعْيِكَ وَ أَنْتَ مُتَمَتِّعٌ فَقَصِّرْ مِنْ شَعْرِكَ مِنْ جَوَانِبِهِ وَ لِحْيَتِكَ وَ خُذْ مِنْ شَارِبِكَ وَ قَلِّمْ أَظْفَارَكَ» (2)
«پس از پايان سعى در عمره تمتع، مقدارى از موى اطراف سر وصورت و سبيل و ناخن خود را بگير» (و به احرام عمره خود پايان بده.)
در حديث ديگر محمّد بن اسماعيل مى گويد: امام كاظم (ع) را در
حالى ديدم كه:
«أَحَلَّ مِنْ عُمْرَتِهِ وَ أَخَذَ مِنْ أَطْرَافِ شَعْرِهِ كُلِّهِ عَلَي الْمُشْطِ ثُمَّ أَشَارَ إِلَي شَارِبِهِ
ص: 418
فَأَخَذَ مِنْهُ الْحَجَّامُ ثُمَّ أَشَارَ إِلَي أَطْرَافِ لِحْيَتِهِ فَأَخَذَ مِنْهُ ثُمَّ قَامَ» (1)
« (آن بزرگوار) از سعى خود فارغ شده بود و موهاى اطراف سرش را به مقدارى كه از دانه هاى شانه فراتر بود، كوتاه كرد. سپس دستور داد از ريش و سبيل آن حضرت مو برچيدند و از جاى برخاست.»
اينكه در عمره تمتع، مى بايد پس از انجام سعىصفا و مروه، به كوتاه نمودن موى سر وصورت و گرفتن ناخن، اكتفا نموده و از تراشيدن موى سر خوددارى كرد، به خاطر آن است كه عمره تمتع، جزئى از حج تمتع است كه انجام همه مناسك آن، به جبران اعمال گذشته و توبه از بينش و روش شيطانى منتهى مى شود كه به شكرانه آن و به نشانه اظهار ذلت و خضوع (در برابر ذات اقدس الهى) سر خود را مى تراشيم. از اين رو نمى توان قبل از پايان يافتن اعمال حج (كه نشانه جبران مافات و توبه از گناه است) موى سر را تراشيده و حلق رأس نمود.
ص: 419
قال اميرالمؤمنين (ع): «فَلَمَّا قَضَوْا تَفَثَهُمْ تَطَهَّرُوا بِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي كَانَتْ حِجَاباً بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ أَذِنَ لَهُمْ بِالزِّيَارَةِ عَلَي الطَّهَارَة» (الكافي، ج 4،ص 224)
«سرانجام هنگامى كه آلودگى ها و كثافات از آنان برطرف شد و از آنچه ميان آنها و خداوند حجاب شده بود، پاكيزه شدند، اجازه زيارت كعبه همراه با طهارت و پاكى (از گناهان) به ايشان داده مى شود.»
حج، به عنوان پر رمز و رازترين عمل عبادى، مشتمل بر علائم و نشانه هايى است كه اراده ذات اقدس الهى را در همه زمان ها به انسان ها نشان داده و آنها را به خواست خداوند آگاه مى كند. در اين باره روايت شده است:
«إِنَّما جُعِلَ الطَّواف بِالبَيْتِ و بَيْنَ الصَّفا و الْمَرْوَةِ و رَمْيِ الْجِمارِ لِإِقامَةِ ذِكْرِ اللهِ» (1)
ص: 420
«طواف كعبه و سعى ميانصفا و مروه و رمى جمرات، براى پايدار ماندن ياد (و اراده) خداوند قرار داده شده است.»
اميرمؤمنان (ع) اسرار وقوف در عرفات، مشعر و مِنى را به زيبايى بيان نموده و در پاسخ به كسى كه در اين باره سؤال كرد، حكمت هاى توقف در اين مواقف
را آشكار نمودند كه متن حديث چنين است:
«أَنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (ع) سُئِلَ عَنِ الْوُقُوفِ بِالْجَبَلِ لِمَ لَمْ يَكُنْ فِي الْحَرَمِ فَقَالَ لِأَنَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُهُ وَ الْحَرَمَ بَابُهُ فَلَمَّا قَصَدُوهُ وَافِدِينَ وَقَفَهُمْ بِالْبَابِ يَتَضَرَّعُون»
«از اميرمؤمنان (ع) سؤال شد، چرا مردم در كنار كوه (جبل الرحمة، يعنى عرفات) وقوف مى كنند و چرا عرفات، جزء حرم نشده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: كعبه، خانه خدا و حرم، درب آن است. پس هنگامى كه مردم قصد ورود به خانه مى كنند، خداوند آنها را پشت در نگاه مى دارد تا عجز و ناله كنند.»
«لَمَّا أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ وَقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِي فَلَمَّا طَالَ تَضَرُّعُهُمْ بِهَا أَذِنَ لَهُمْ لِتَقْرِيبِ قُرْبَانِهِمْ فَلَمَّا قَضَوْا تَفَثَهُمْ (1) تَطَهَّرُوا بِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي كَانَتْ حِجَاباً بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ أَذِنَ لَهُمْ بِالزِّيَارَةِ عَلَي الطَّهَارَة»
«پس هنگامى كه به زائران اجازه دهد به حرم (كه مشعرالحرام جزئى از آن است) وارد شوند، آنها را در حجاب دوم (دالان در) نگاه مى دارد و هنگامى كه تضرع آنها طولانى شد، اجازه مى يابند تا (به مِنى آمده و) قربانى هاى خود را
ص: 421
(به قربانگاه) نزديك كنند و سرانجام هنگامى كه آلودگى ها و كثافات از آنان
برطرف شد و از آنچه ميان آنها و خداوند حجاب شده بود، پاكيزه شدند، اجازه زيارت كعبه همراه با طهارت و پاكى (از گناهان) به ايشان
داده مى شود.» (1)
از حديث فوق به خوبى فهميده مى شود كه كعبه به منزله خانه و حرم به منزله درب خانه است و عرفات كه خارج از حرم قرار دارد، پشت در محسوب مى شود كه گناهكاران بايد به اميد باز شدن اين درِ بسته شده، در آنجا توقف كنند تا براى داخل شدن در حريم كعبه به آنها اجازه داده شود.
طبق برخى اسناد و روايات معتبر، اهل ايمان در عرفات اقرار مى كنند كه منشأ تلاطم و ناآرامى هاى روحى، عيوب و رذايل نفسانى و راه دست يابى به آرامش، يقين به وعده هاى الهى و دورى از گناه و عمل به آموزه هاى دينى است. اين گروه گناهانشان در عرفات آمرزيده شده و به آرامش جاودان دست مى يابند.
ص: 422
اما غير اهل ايمان، چون منشأ ناآرامى خود را اطرافيان، و راه دست يابى به آرامش را خارج شدن از احرام و ستيزه جويى يا كامجويى مى دانند؛ تنها به سختى حضور
در عرفات تن داده و از ثمرات وقوف در عرفات محروم مى شوند و پس از پايان
احرام، دوباره به گناهانى كه قبل از حج مرتكب مى شده اند، روى مى آورند. اين گروه، علاوه بر رنج و عذاب دنيايى، به ناآرامى هميشگى در آخرت دچارمى شوند.
روايت شده است كه شخصى نزد امام سجاد (ع) آمده، عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا! ما در عرفات و مِنى، پس از ذكر خداوند وصلوات بر محمّد و آل محمّد (عليهما السلام)، نيكى ها و مناقب پدران و اجدادمان را ياد نموده و حقشان را ادا مى نماييم. امام سجاد (ع) به او فرمودند:
«أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ أَنْ تُجَدِّدُوا عَلَي أَنْفُسِكُمْ ذِكْرَ تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةَ بِهِ وَ ذِكْرَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ [وَ الشَّهَادَةِ لَهُ] بِأَنَّهُ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ وَ [ذِكْرَ] عَلِيٍّ وَلِيِّ اللَّهِ وَ الشَّهَادَةِ لَهُ بِأَنَّهُ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ ذِكْرَ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ بِأَنَّهُمْ عِبَادُ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَانَ عَشِيَّةُ عَرَفَةَ و ضَحْوَةُ يَوْمِ مِنًي بَاهَي كِرَامَ مَلَائِكَتِهِ بِالْوَاقِفِينَ بِعَرَفَاتٍ وَ مِنًي وَ قَالَ لَهُمْ هَؤُلَاءِ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَضَرُونِي هَاهُنَا مِنَ الْبِلَادِ السَّحِيقَةِ الْبَعِيدَةِ شُعْثاً غُبْراً قَدْ فَارَقُوا شَهَوَاتِهِمْ وَ بِلَادَهُمْ وَ أَوْطَانَهُمْ وَ أَخْدَانَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي أَلَا فَانْظُرُوا إِلَي قُلُوبِهِمْ وَ مَا فِيهَا
ص: 423
فَقَدْ قَوَّيْتُ أَبْصَارَكُمْ يَا مَلَائِكَتِي عَلَي الِاطِّلَاعِ عَلَيْهَا»
«افضل و بهتر از آنچه بجاى مى آوريد آن است كه اقرار به يگانگى خداوند نموده و شهادت به رسالت و فضيلت رسول گرامى اسلام (ص) را نزد خود تجديد نماييد و ولايت اميرمؤمنان (ع) و وصايت او را يادآور شويد و پيشوايان معصوم (عليهما السلام) را به عنوان بندگان خالص خدا ياد كنيد. زيرا خداوند در عصر روز عرفات و نيزصبحى كه در مِنى به سر مى بريد، به اهل عرفات بر
فرشتگانش مباهات نموده و به آنها مى گويد: اينها بندگان من از زن و مرد
مى باشند كه از راه هاى دور، غبارآلود و ژوليده مو در اين مواقف حاضر شده اند و با ترك شهوات و شهر و ديار خود، خواستار بهره مندى از رضايت و خشنودى من هستند. به دل ها و پنهانى هاى قلبى حاضران در عرفات و مِنى بنگريد كه من ديدگان شما را براى اطلاع از آنها بينا نموده ام.»
فرشتگان به دل هاى برخى از حاضران در عرفات و مِنى نگريسته و آنها را چنين توصيف مى كنند كه بارخدايا!
«سُودٌ مُدْلَهِمَّةٌ يَرْتَفِعُ عَنْهَا دُخَانٌ كَدُخَانِ جَهَنَّم»
« (قلب عده اى) بسيار تيره و تاريك و آلوده است و از آن دود سياهى مانند دود (آتش) جهنم برمى خيزد.»
«تِلْكَ قُلُوبٌ خَاوِيَةٌ مِنَ الْخَيْرَاتِ خَالِيَةٌ مِنَ الطَّاعَاتِ مُصِرَّةٌ عَلَي الْمُوذِيَاتِ الْمُحَرَّمَاتِ تَعْتَقِدُ تَعْظِيمَ مَنْ أَهَنَّاهُ وَ تَصْغِيرَ مَنْ فَخَّمْنَاهُ وَ بَجَّلْنَاهُ»
«اينها قلب هايى تهى از هر خير و نيكى و خالى از طاعت و مُصِرّ بر هر گناه و
معصيت هستند. در آنها اين اعتقاد تحكيم شده است كه هركس را ما تحقير نموده ايم، بزرگ بدارند و هركس را بزرگ و محترم شمرده ايم، تحقير كنند.»
«قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ؛ كَذَبَ عَلَي اللَّهِ أَوْ غَلِطَ عَنِ اللَّهِ فِي تَقْلِيدِهِ أَخَاهُ وَ وَصِيَّهُ إِقَامَةَ أَوَدِ عِبَادِ اللَّهِ وَ الْقِيَامَ بِسِيَاسَاتِهِمْ»
«اين قلب ها متعلق به كسانى است كه معتقدند گرچه محمّد (ص)، رسول خدا بود اما در رهبرى و سپردن امر امت به برادر و وصى اش على (ع)، بر خداوند دروغ
ص: 424
بسته و يا خواستِ خداوند را درباره او نفهميده است.»
و پس از بيان مطالبى فرمودند: اين عده عاقبتى جز آتش ندارند و از حضور در عرفات و مِنى، بهره اى جز وقوف در آن دو سرزمين نمى برند.
فرشتگان سپس به گروهى ديگر نگريسته و چنين عرضه مى دارند:
«رَبَّنَا وَ قَدِ اطَّلَعْنَا عَلَي قُلُوبِ هَؤُلَاءِ الْآخَرِينَ وَ هِيَ بِيضٌ مُضِيئَةٌ يَرْتَفِعُ عَنْهَا الْأَنْوَارُ إِلَي السَّمَاوَاتِ وَ الْحُجُبِ وَ تَخْرِقُهَا إِلَي أَنْ تَسْتَقِرَّ عِنْدَ سَاقِ عَرْشِكَ»
«پروردگارا! قلوب گروهى ديگر (اهل ايمان) را مملو از سفيدى و نور يافتيم به گونه اى كه تابش آن به آسمان ها و حجاب ها مى رسد و حجاب ها را مى دَرَد تا اينكه در عرش تو استقرار مى يابد.»
«تِلْكَ قُلُوبٌ حَاوِيَةٌ لِلْخَيْرَاتِ مُشْتَمِلَةٌ عَلَي الطَّاعَاتِ مُدْمِنَةٌ عَلَي الْمُنْجِيَاتِ الْمُشْرِفَاتِ تَعْتَقِدُ تَعْظِيمَ مَنْ عَظَّمْنَاهُ وَ إِهَانَةَ مَنْ أَرْذَلْنَاهُ»
«اينها قلب هايى مشتمل بر نيكى ها و عازم بر طاعات و مُصِر بر اعمال نجات بخش مى باشند كه در آن قلب ها، اين اعتقاد حاكم است كه هركس را ما بزرگ داشته ايم، بايد تعظيم نمود و هر كس را كوچك شمرده ايم، بايد تحقير كرد.»
«تِلْكَ قُلُوبٌ اعْتَقَدَتْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ؛ هُوَ الصَّادِقُ فِي كُلِّ أَقْوَالِهِ الْمُحِقُّ فِي كُلِّ أَفْعَالِهِ الشَّرِيفُ فِي كُلِّ خِلَالِهِ الْمُبْرِزُ بِالْفَضْلِ فِي جَمِيعِ خِصَالِهِ وَ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَ فِي نَصْبِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً إِمَاماً وَ عَلَماً عَلَي دِينِ اللَّهِ وَاضِحاً وَ اتَّخَذُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِمَامَ هُدًي وَ وَاقِياً مِنَ الرَّدَي الْحَقُّ مَا دَعَا إِلَيْهِ وَ الصَّوَابُ وَ الْحِكْمَةُ مَا دَلَّ عَلَيْهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ وَصَلَ حَبْلَهُ بِحَبْلِهِ وَ الشَّقِيُّ الْهَالِكُ مَنْ خَرَجَ
ص: 425
مِنْ جُمْلَةِ الْمُؤْمِنِينَ بِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ نِعْمَ الْمَطَايَا إِلَي الْجِنَانِ مَطَايَاهُمْ» (1)
«اين قلب ها متعلق به كسانى است كه معتقدند محمد (ص) رسول خداست و در همه سخنانشصادق و در همه كارهايش، بر حق است. تمامصفات او نيكو و مجراى بروز فضايل است و به درستى اميرمؤمنان (ع) را به عنوان ولى و امام و ركن دين معرفى نمود. اين عده كه اميرمؤمنان (ع) را به عنوان امام هدايت و بازدارنده از گمراهى و ضلالت انتخاب نمودند، حق وصواب و حكمت را همان چيزى مى دانند كه ايشان معرفى نموده (زيرا) سعادت را در تمسك به
ولايت او و شقاوت را در ترك اين ولايت مى دانند و چه نيكو است مركب راهوار آنها كه به بهشت رهسپارشان مى كند.»
ص: 426
قال رَسوُل الله (ع): «إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لَا يُكَفِّرُهَا إِلَّا الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ وَ أَعْظَمَ النَّاسِ ذَنْباً مَنْ وَقَفَ بِعَرَفَةَ فَظَنَّ أَنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرْ لَهُ» (عوالي اللآلي، ج 4،ص 33)
«برخى از گناهان را چيزى جز وقوف در عرفات پاك نمى نمايد و گناهكارترين انسان ها كسى است كه در عرفات وقوف كند و چنين پندارد كه خداوند او را نبخشيده است.»
از آنجا كه گناهان انسان، گوناگون بوده و از رذايل متفاوتى سرچشمه مى گيرد، به همين سبب در هريك از مواقف حج، آثار و ثمرات جداگانه اى در نظر گرفته شده و به بخشش برخى از گناهان وعده داده شده است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
ص: 427
«إنَّ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَا يُغْفَرُ إِلَّا بِعَرَفَةَ وَ الْمَشْعَرِالْحَرام» (1)
«برخى از گناهان جز در عرفات و مشعرالحرام، (پس از درك اسرار آنها) بخشيده نمى شود.»
و پيامبر اكرم (ص) فرمودند:
«إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لَا يُكَفِّرُهَا إِلَّا الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ وَ أَعْظَمَ النَّاسِ ذَنْباً مَنْ وَقَفَ
بِعَرَفَةَ فَظَنَّ أَنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرْ لَهُ» (2)
«برخى از گناهان را چيزى جز وقوف در عرفات پاك نمى نمايد و گناهكارترين انسان ها كسى است كه در عرفات وقوف كند و چنين پندارد كه خداوند او را نبخشيده است.»
بنابر احاديث فوق، براى بخشش هر دسته از گناهان بايد به ابزارى متناسب با آن گناه متمسك شد. به اين ترتيب كه برخى از گناهان با حضور در عرفات و ندامت و اعتراف به آنها جبران شده و مورد مغفرت قرار مى گيرد. برخى ديگر با حضور در مشعر و عزيمت بر دورى از بينش ها و روش هاى نادرست گذشته و بعضى ديگر از گناهان با حضور در مِنى و فاصله گرفتن از اعمال و افعال گذشته و ريشه كن نمودن رذايل نفس و اظهار ذلت در برابر پروردگار بخشيده مى شود.
انس بن مالك مى گويد: رسول خدا (ص) به مرد انصارى كه براى پرسيدن سؤالات خود نزد ايشان آمده بود، (قبل از سؤال نمودن) فرمودند:
ص: 428
«جِئْتَ تَسْأَلُ عَنْ مَخْرَجِكَ مِنْ بَيْتِكَ تَؤُمُّ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ عَنْ حَجِّكَ وَ مَا لَكَ فِيهِ
مِنَ الْأَجْرِ»
«آمده اى تا درباره خارج شدن از خانه به قصد كعبه و نيز ثواب حج سؤال كنى؟»
مرد انصارى گفت: بله. حضرت ضمن مطالبى، ثمرات مناسك حج را به شرح ذيل به او آموختند:
رسول خدا (ص) درباره آثار و ثمرات طواف فرمودند:
«إِذَا طُفْتَ بِالْبَيْتِ فَإِنَّكَ لَا تَضَعُ قَدَماً وَ لَا تَرْفَعُهَا إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَكَ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْكَ خَطِيئَةً وَ رَفَعَكَ دَرَجَةً»
«هنگامى كه طواف خانه بجاى مى آورى، قدمى بر زمين نگذاشته و قدمى بر نمى دارى مگر اينكه خداوند عمل نيكى را براى تو ثبت مى كند و گناهى از تو را مى بخشد و مرتبه ات را افزون مى گرداند.»
در ادامه پيامبر گرامى اسلام (ص) مرد انصارى را از آثار و خواص موجود در ديگر اعمال حج آگاه نمودند.
رسول خدا (ص) درباره ثواب نماز طواف به مرد انصارى فرمودند:
«فَإِذَاصَلَّيْتَ رَكْعَتَيِ الطَّوَافِ فَكَعِتْقِ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ»
«هنگامى كه دو ركعت نماز طواف بجاى مى آورى (ثوابش) مانند آن است كه بنده اى از نسل اسماعيل را آزاد نمايى.»
ص: 429
آن حضرت درباره ثواب سعى ميانصفا و مروه فرمودند:
«فَإِذَا طُفْتَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَكَعِتْقِ سَبْعِينَ رَقَبَةً»
«هنگامى كه سعىصفا و مروه بجاى مى آورى (ثوابش) مانند آن است كه هفتاد بنده آزاد كنى.»
رسول خدا (ص) درباره ثواب و نتيجه وقوف در عرفات فرمودند:
«وَ إِذَا وَقَفْتَ عَشِيَّةَ عَرَفَةَ فَإِنَّ اللَّهَ يَهْبِطُ بِرَحْمَتِهِ إِلَي السَّمَاءِ الدُّنْيَا ... فَيَقُولُ هَؤُلَاءِ عِبَادِي جَاءُونِي شُعْثاً مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ يَرْجُونَ رَحْمَتِي وَ مَغْفِرَتِي فَلَوْ كَانَتْ ذُنُوبُهُمْ بِعَدَدِ الرِّمَالِ أَوْ كَعَدَدِ الْقَطْرِ أَوْ كَزَبَدِ الْبَحْرِ لَغَفَرْتُهَا لَهُمْ»
«و عصرگاهان كه در حال وقوف در عرفات به سر مى برى، خداوند رحمتش را
نازل نموده و به فرشتگان مى فرمايد: بندگان من از راه هاى دور و غبارآلود، به اميد رحمت و مغفرتم آمده اند، اگر گناهانشان به عدد ريگ هاى بيابان و قطرات باران و كف آب درياها باشد، بر آنان بخشيدم.»
حضرت ختمى مرتبت (ص) نتيجه حركت به سوى مشعر و كوچ كردن از عرفات را چنين ذكر نمودند:
«أَفِيضُوا مَغْفُوراً لَكُمْ وَ لِمَنْ شَفَعْتُمْ لَهُ»
«از عرفات كوچ كنيد در حالى كه گناهان شما و كسانى كه درباره شان شفاعت نموده ايد، بخشيده شده است.»
در ادامه به بيان ثمرات پرتاب سنگ ريزه به سوى جمرات اشاره نموده، فرمودند:
ص: 430
«فَإِذَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ كَانَ لَكَ بِكُلِّ حَصَاةٍ رَمَيْتَهَا غُفْرَانُ كَبِيرَةٍ مِنَ الْكَبَائِرِر الْمُوبِقَاتِ»
«هنگامى كه به طرف جمرات سه گانه سنگ مى زنى، به ازاى هر سنگ ريزه، گناهى از گناهان بزرگ و هلاك كننده بر تو بخشيده خواهد شد.»
قربانى يكى از پرمحتواترين مناسك حج و اعمال مِنى است كه رسول خدا (ص) درباره آثار نيكوى آن فرمودند:
«فَإِذَا نَحَرْتَ فَذَلِكَ عَمَلٌ مُدَّخَرٌ لَكَ عِنْدَ رَبِّكَ»
«هنگامى كه قربانى مى كنى، عملى بجاى مى آورى كه نزد پروردگارت براى تو ذخيره مى شود.»
زائر خانه خدا پس از قربانى، اجازه مى يابد تا سر خود را تراشيده و از احرام خارج شود و ذلت و خوارى خود را در مقام شكرگزارى نعمت الهى بجاى آورد. از اين رو پيامبر اكرم (ص) درباره ثمرات نيكوى تراشيدن موى سر فرمودند:
«فَإِذَا حَلَقْتَ رَأْسَكَ كَانَ لَكَ بِكُلِّ شَعْرَةٍ حَسَنَةٌ وَ يُمْحَي عَنْكَ بِهَا خَطِيئَةٌ»
«هنگامى كه سر خود را مى تراشى، به ازاى هر مو، حسنه اى براى تو نوشته و گناهى بر تو بخشيده خواهد شد.»
مرد انصارى پرسيد: اى رسول خدا!
«فَإِنْ كَانَتِ الذُّنُوبُ أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ»
«اگر گناهانى كه مرتكب شده ايم، كمتر از اين باشد چه مى شود؟»
حضرت فرمودند:
ص: 431
«إِذاً يُدَّخَرُ لَكَ فِي حَسَنَاتِكَ»
«در اينصورت به عنوان حسنه براى تو ضبط و نگهدارى خواهد شد. (و
كمبودهاى تو را در آينده جبران خواهد نمود.)»
سرانجام نوبت به طواف زيارت و اعمال پايانى حج مى رسد كه پس از خارج شدن از احرامصورت مى پذيرد و زائر خانه خدا را در معرض آخرين ثمرات و آثار وعده داده شده در حج قرار مى دهد. رسول خدا (ص) درباره طواف زيارت به مرد انصارى فرمودند:
فَإِذَا طُفْتَ بِالْبَيْتِ بَعْدَ ذَلِكَ فَإِنَّكَ تَطُوفُ وَ لَا ذَنْبَ لَكَ وَ يَأْتِيكَ مَلَكٌ حَتَّي يَضَعَ كَفَّهُ بَيْنَ كَتِفَيْكَ فَيَقُولُ اعْمَلْ لِمَا يُسْتَقْبَلُ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا مَضَي» (1)
«هنگامى كه (براى زيارت كعبه و انجام اعمال باقيمانده) مشغول طواف به دور كعبه مى گردى، طواف مى كنى در حالى كه گناهى بر دوش ندارى و فرشته اى بر پشت تو دست گذاشته، مى گويد: گناهان گذشته ات بخشيده شد. براى آينده ات سعى و تلاش نما.»
اعمال عبادى، مراتب و مراحل گوناگونى دارد و زائران خانه خدا نيز از نظر درك اراده الهى و چگونگى بجاى آوردن اين اعمال و نيز در مقام برخوردارى از ثمرات آن، يكسان نيستند. به همين دليل امام صادق (ع) درباره اقسام حج گزاران و
ص: 432
بهره هاى متفاوت آنها در حج فرمودند:
«الْحُجَّاجُ يَصْدُرُونَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍصِنْفٌ يُعْتَقُ مِنَ النَّارِ وَصِنْفٌ يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَصِنْفٌ يُحْفَظُ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ فَذَاكَ أَدْنَى مَا يَرْجِعُ بِهِ الْحَاجُّ» (1)
«حج گزاران هنگامى كه از حج بازمى گردند، سه دسته اند: 1. كسانى كه از آتش رهايى پيدا مى كنند. 2. كسانى كه مانند روزى كه از مادر متولد شده اند از گناه پاك مى شوند. 3. كسانى كه خانواده و نزديكان و مالشان محفوظ مى ماند و اين كمترين چيزى است كه نصيب حج گزار مى گردد.»
مواقف حج و ثمرات گوناگون آن، چنان چشم اندازى دارد كه فقيهان بزرگوار شيعه حتى دركتاب هاى فقهى از ذكر آن غافل نشده اند.صاحب جواهرالكلام در اين باره مى گويد:
«فلِلْحَجِّ أَسرَارٌ وَ فَوائِدٌ لَا يُمكِنُ إحصَاؤُهَا وَ إِنْ خُفِيَتْ عَلَي الْمُلحِدينَ كَابنِ أبِي العَوجَاء وَ أشباهِهِ ... إذْ مِنَ الوَاضِحِ أنَّ اللّهَ تَعَالَي سَنَّ الْحَجَّ وَ وَضَعَهُ عَلَي عِبادِهِ إظهَارًا لِجَلالِهِ وَ كِبرِيائِهِ وَ عُلُوِّ شَأنِهِ وَ عِظَمِ سُلطانِهِ وَ إعلاناً لِرَقِّ النَّاسِ وَ عُبُودِيَّتِهِم وَ ذُلِّهِمْ وَ إستِكانَتِهِمْ»
«حج، اسرار و فوايدى دارد كه شمارش آن ناممكن و (فهم آن) بر اهل كفر و الحاد مانند ابن ابى العوجاء و امثال او پوشيده است. زيرا روشن است كه خداى تعالى سنت حج را براى اظهار جلال و بزرگى و بلندى مرتبت خويش و اعلان بندگى و عبوديت و ذلّت و استكانت مردم واجب نموده است.»
ص: 433
صاحب جواهر براى اينكه حضور در مواقفى چون عرفات، مشعر و مِنى، معنا پيدا كند و رابطه ميان حضور در اين مواقف با ورود به حريم كعبه روشن شود، مطلب را چنين تبيين مى كند:
«وَ قَدْ عامَلَهُمْ في ذلِكَ مُعَامَلَةَ السَّلاطينِ لِرَعاياهُمْ وَ الْمُلّاكِ لِمَمَاليكِهِمْ يَستَذِلُّونَهُمْ بِالوُقُوفِ عَلَي بَابٍ بَعدَ بابٍ و اللَّبثِ في حِجابٍ بَعدَ حِجابٍ لا يُؤذَنُ
لَهُمْ بِالدُّخولِ حَتَّي تُقبَلَ هَداياهُمْ وَ لا تُقبَلُ مِنهُم الْهَدايَا حَتَّي يَطُولَ حِجابُهُمْ وَ
انَّ اللهَ تَعَالَي قَدْ شَرَّفَ البَيتَ الْحَرامَ وَ أضَافَهُ إلَي نَفسِهِ وَ اصطَفاهُ لِقُدْسِهِ وَ جَعَلَهُ قِيَاماً لِلعِبَادِ وَ مَقصَداً يَؤُمُّ مِنْ جَميعِ البِلَادِ»
«و در اين مورد مانند برخورد پادشاهان با رعيت خود رفتار نموده است چرا كه ايشان را (جهت اظهار ذلت) پشت هر درى نگاه داشته (مواقف) و با درنگ در پس حجاب ها، تا پيش از پذيرش هدايا، به ايشان اجازه ورود نمى دهد و پذيرش هديه ها نيز جز با ماندن و درنگ طولانىصورت نخواهد پذيرفت و خداوند بيت را با انتساب به خود شرافت و قداست بخشيده و آن را موجب پايدارى مردم و خانه مقصود قرار داده تا از تمامى شهرها به آنجا بشتابند.»
هم چنانكه رعيت با ظاهرى خاص و تواضعى مثال زدنى، در حريم سلاطين پا مى گذارند، زائران خانه خدا نيز با چهره اى پريشان و ژوليده و با لباس احرام، در حرم او وارد مى شوند.صاحب جواهر در اين باره مى گويد:
«وَ جَعَلَ مَا حَوْلَهُ حَرَماً وَ جَعَلَ الْحَرَمَ أمناً وَ جَعَلَ فيهِ مَيَداناً وَ مَجَالًا وَ جَعَلَ لَهُ
فِي الْحِلِّ شِبهاً وَ مِثالًا فَوَضَعَهُ عَلَي مِثَالِ حَضرَةِ الْمُلُوكِ وَ السَّلاطينِ ثُمَّ أذَّنَ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ لِيَأتُوهُ رِجَالًا وَ رُكبَاناً مِنْ كُلِّ فَجٍّ وَ أمَرَهُمْ بِالإحرَامِ وَ تَغييرِ الْهَيئَةِ وَ اللَّبَاسِ شُعثاً غُبْراً مُتَواضِعينَ مُستَكينينَ رافعينَ أصوَاتَهُمْ بِالتَّلبِيَةِ وَ إجَابَةِ الدَّعوَةِ»
«خداوند اطراف بيت را حرم قرار داده و آن را محل امن و آسايش و در آن
ص: 434
ميدانى (براى مبارزه با شيطان) قرار داد و در حِلّ (محدوده خارج از حرم) نمونه اى از اين خانه را مانند حريم سلطنت پادشاهان و سلاطين قرار داد و سپس به مردم اعلام كرد كه پياده و سواره از هر ناحيه اى به حج بشتابند. (در ابتداى ورود) دستور احرام و تغيير لباس و دگرگونى ظاهر راصادر نمود تا غبارآلوده و ژوليده مو، با فروتنى و خاكسارى، دعوت او را اجابت نموده و فرياد لبيك سر دهند.»
هم چنانكه براى بار يافتن به دربار پادشاهان بايد از مراحل مختلف عبور كرد، بار يافتن به حريم الهى نيز با عبور از چند مرحله و موقف حاصل مى شود.صاحب جواهر رمز و راز انتظار در مواقف براى ورود به حرم را با در نظرگرفتن آنچه در كلام اميرمؤمنان (ع) ذكر شده است، اينگونه بيان مى كند:
«حَتَّي إذَا أَتَوهُ كَذلِكَ حَجَبَهُمْ عَنِ الدُّخُولِ وَ أوقَفَهُمْ فِي حُجُبِهِ يَدعُونَهُ وَ يَتَضَرَّعُونَ الَيهِ حَتَّي إذَا طَالَ تَضَرُّعُهُم وَ استِكَانَتُهُم وَ رَجَمُوا شَيَاطينَهُم بِجِمَارِهِم وَخَلَعُوا طَاعَةَ الشَّيطَانِ مِنْ رِقَابِهِمْ أذِنَ لَهُمْ بِتَقريبِ قُربَانِهِمْ وَ قَضَاءِ تَفَثِهِمْ لِيُطَهَّروُا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتي كَانَت هِيَ الْحِجَابُ بَينَهُمْ وَ بَينَهُ وَ لِيَزُورُوا البَيتَ عَلَي طَهَارَةٍ مِنهُمْ»
«پس از اينكه اينگونه (به حج) آمدند، آنها را از ورود (به حرم) بازداشته و در جايگاه ها و حجاب هاى ديگر نگه مى دارد تا او را بخوانند و تضرع كنند. پس از اينكه خاكسارى و ناله آنها طولانى شد و با سنگهاى خود شياطين را رمى و ريسمان اطاعت شيطان را از گردن خويش باز نمودند، اجازه قربانى و زدودن موهاى زائد بدن را به آنها مى دهد تا گناهانى را كه ميان آنها و او حجاب و مانع بوده است، پاك نمايد و كعبه را با پاكيزگى و طهارت زيارت نمايند.»
ص: 435
پس از ساعت ها توقف همراه با ندامت، اعتراف و تضرع، زمان انتظار به پايان مى رسد و زائران با كمال ذلّت و خوارى و بدون كبر و سركشى، آماده حضور در حريم خداوندِصاحب عزت و كبريا مى شوند و اين دوصفت را مختص به او مى دانند. از اين رو خداوند، آنها را به حضور مى پذيرد و به قول
صاحب جواهر:
«ثُمَّ يُعيدُهُمْ فيِهِ بِمَا يَظهَرُ مَعَهُ كَمَالُ الرَّقِّ وَ كُنْهُ العُبوُدِيَّةِ فَجَعَلَهُمْ تَارَةً يَطُوفُونَ بَيْتَهُ وَ يَتَعَلَّقُونَ بِأستَارِهِ وَ يَلُوذُونَ بِأركَانِهِ وَ أُخرَي يَسَعُونَ بَينَ يَدَيهِ مَشياً وَ عَدْواً لِيَتَبَيَّنَ لَهُمْ عِزُّ الرُّبُوبِيَّةِ وَ ذُلُّ العُبُودِيَّةِ وَ لِيَعرِفُوا أنفُسَهُمْ وَ يَضَعُوا الكِبْرَ مِنْ رُئوسِهِمْ و يَجْعَلُ نِيرَ الْخُضُوعِ فِي أعْنَاقِهِمْ وَ يَستَشعِروُا شِعَارَ الْمَذَلَّةَ وَ يَنْزِعُوا مَلابِسَ الفَخرِ وَ العِزِّةِ»
«آنگاه (آنها را) با كمال بندگى و نهايت عبوديت، به مكه باز مى گرداند. در آنجا برخى طواف مى كنند، برخى به پرده كعبه آويخته و بعضى به اركان كعبه پناه جسته و عده اى نيز به سعىصفا و مروه اشتغال دارند (خداوند همه اين اعمال را به اين سبب وضع نموده) تا بزرگى ربوبيت خود و ذلّت عبوديت را براى آنها آشكار گرداند و (بندگان) نفس خود را شناخته و كبر و خودپسندى را از خود دور نمايند و ريسمان فروتنى و خضوع را بر گردن آنها افكنده تا لباس ذلت و بندگى را بر تن نموده و جامه تفاخر و عزت را از تن خود بيرون كنند.»
مناسك حج، علاوه بر آنچه ذكر شد، آثار و ثمرات فراوان ديگرى نيز دارد. از جمله اينكه احرام، انسان را متذكر قبر و قيامت نموده و حضور در عرفات،
ص: 436
مشعر و مِنى، او را متوجه محشر و حساب و كتاب مى نمايد.صاحب جواهر اين مطلب را به زيبايى به تصوير كشيده و مى گويد:
«وَ هَذَا مِنْ أعظَمِ فَوائِدِ الْحَجِّ، مُضَافاً إلَي ما فِيهِ مِنَ التَّذَكُّرِ بِالإحرَامِ وَ الوُقُوفِ
فِي الْمَشَاعِرِ العِظَامِ لِأَحوَالِ الْمَحشَرِ وَ أهوَالِ يَومِ القِيَامَةِ إذِ الْحَجُّ هُوَالْمَحشَرُ الأصغَرِ وَ إحرَامُ النَّاسِ وَ تَلبِيَتُهُم وَ حَشرُهُم إلَي الْمَوَاقِفِ وَ وُقُوفُهُم بِهَا وَلِهِينَ مُتَضَرِّعِينَ رَاجينَ إلَي الفَلَاحِ اوِ الْخَيبَةِ وَ الشَّقَاءِ اشبَهُ شَي ءٍ بِخُروُجِ النَّاسِ مِنْ اجدَاثِهِم وَ تَوَشُّحِهِم بِأكفَانِهِمْ وَ اسْتِغَاثَتِهِم مِن ذُنوُبِهِم وَ حَشرِهِم إلَيصَعيِدٍ وَاحِدٍ إمَّا إلَي نَعيِم أوْ عَذَابٍ أليِمٍ»
«و اين از بزرگترين فوايد حج است. گذشته از اينكه، پوشيدن لباس سفيد
احرام و وقوف در مشاعر، يادآور مواقف محشر و ترس هاى قيامت است. چرا كه حج، محشر كوچك است و احرام و تلبيه و حضور در مواقف به همراه دلهره و تضرع، اميد به رستگارى و بيم از شقاوت، بسيار شبيه قيامت است كه مردم از آرامگاه هاى خود، كفن پوشيده در حالى كه از گناهان خود به رب العزّة استغاثه مى كنند بهصحراى محشر وارد گشته و نمى دانند به نعمت ابد دست يافته و يا به عذاب دردناك دچار خواهند شد.»
صاحب جواهر در مقام تشبيه حركات و رفتار شخص زائر چنين مى گويد:
«حَرَكَاتُ الْحَاجِّ فِي طَوَافِهِمْ وَ سَعيِهِمْ وَ ... يَشبَهُ أطوَارَ الْخَائِفِ الوَجِلِ الْمُضطَرِب الْمَدهوُشِ الطَّالِبِ مَلجَأً وَ مَفزَعاً نَحوَ اهلِ الْمَحشَرِ فِي احوَالِهِمْ وَ اطوَارِهِمْ وَ إلَي مَا فِيهِ مِنِ اختِبَارِ العِبَادِ وَ طَاعَتِهِمْ وَ انقِيَادِهِمْ إلَي اوَامِرِهِ وَ نَوَاهِيهِ كَمَا شَرَحَه أمِيرالْمؤمنِين (ع)» (1)
ص: 437
«اعمال حج گزار در طواف، سعى و ... شبيه شخص ترسان، مضطرب و مدهوشى است كه در ميان اهل محشر به دنبال پناهگاهى امن مى گردد. آرى! حج، همان گونه كه اميرمؤمنان (ع) (در نهج البلاغه) فرمودند بايد نشانگر آگاهى مردم و اطاعت و فرمانبردارى آنها از اوامر و نواهى ذات بارى تعالى باشد.»
ص: 438
قال الصادق (ع): «وَ كَانَ يَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَرَوَّيْتُمْ تَرَوَّيْتُمْ فَسُمِّيَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ لِذَلِكَ» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 196)
«و بعضى به يكديگر مى گفتند: آيا آب برداشتيد؟ از اين رو اين روز را ترويه ناميدند.»
«تَرويه» بر وزن تزكيه از ريشه «رَى» به معناى برداشتن آب (به عنوان توشه و ذخيره) و نيز به معناى سيراب شدن است. روز هشتم ذى حجه «تَرويه» خوانده مى شود، زيرا خداوند در سرزمين عرفات و مشعر و مِنى، آب قرار نداده است و زائران خانه خود را مجبور نموده تا از مكه و به ويژه چاه زمزم آب برداشته و سپس عازم عرفات شوند و هم زمان با انجام اين عمل، دريابند كه اراده خداوند از ذخيره نمودن آب، كسب علم و معرفتى است كه ما را با ولايت اهل بيت (عليهما السلام)
آشنا مى كند.
امام صادق (ع) در پاسخ به اين سؤال كه چرا روز هشتم ذى حجه را «يوْمُ التَّروِية» خوانده اند، فرمودند:
ص: 439
«أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِعَرَفَاتٍ مَاءٌ وَ كَانُوا يَسْتَقُونَ مِنْ مَكَّةَ مِنَ الْمَاءِ لِرَيِّهِمْ وَ كَانَ يَقُولُ
بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَرَوَّيْتُمْ تَرَوَّيْتُمْ فَسُمِّيَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ لِذَلِكَ» (1)
«زيرا در عرفات آب وجود نداشت و حج كنندگان در اين روز از مكه آب برداشته و (به عرفات) مى بردند و بعضى به يكديگر مى گفتند: آيا آب برداشتيد؟ از اين رو اين روز را ترويه ناميدند.»
و در حديث ديگر فرمودند: علت نام گذارى اين روز به ترويه آن است كه جبرئيل در اين روز به ابراهيم (ع) فرمود:
«إِرْتَوِ مِنَ الْمَاءِ لَكَ وَ لِأَهْلِكَ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ مَكَّةَ وَ عَرَفَاتٍ يَوْمَئِذٍ مَاءٌ فَسُمِّيَتِ رالتَّرْوِيَة» (2)
«براى خود و خانواده ات آب بردار، زيرا در آن زمان بين مكه و عرفات آبى
وجود نداشت. به همين سبب، اين روز ترويه نام گذارى شد.»(3)
در روايت ديگر ابوبصير از امام باقر (ع) چنين روايت مى كند:
«أَنَّهُ لَمَّا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ قَالَ جَبْرَئِيلُ لِابْراهيم (ع) تَرَوَّهْ مِنَ الْمَاءِ فَسُمِّيَتِ التَّرْوِيَة»(4)
ص: 440
«در روز ترويه، جبرئيل به ابراهيم (ع) گفت: آب توشه كن. به همين دليل (اين روز) ترويه خوانده شد.» (1)
روايت شده است: هنگامى كه حضرت آدم (ع) مكلف به توبه شد، جبرئيل به او گفت: برخيز!
«فَأَمَرَهُ أَنْ يَغْتَسِلَ وَ يُحْرِمَ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الثَّامِنِ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ أَخْرَجَهُ جَبْرَئِيلُ إِلَي مِنًي فَبَاتَ فِيهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ تَوَجَّهَ إِلَي عَرَفَاتٍ ... فَلَمَّاصَلَّي الْعَصْرَ أَوْقَفَهُ بِعَرَفَاتٍ إِلَي أَنْ قَالَ فَبَقِيَ آدَمُ إِلَي أَنْ غَابَتِ الشَّمْسُ رَافِعاً يَدَيْهِ إِلَي السَّمَاءِ
يَتَضَرَّعُ وَ يَبْكِي إِلَي اللَّهِ فَلَمَّا غَابَتِ الشَّمْسُ رَدَّهُ إِلَي الْمَشْعَرِ» (2)
«پس او را در روز ترويه با خود همراه نمود و به غسل و احرام امر كرد و
ص: 441
هنگامى كه روز هشتم ذى حجه به پايان رسيد، جبرئيل آدم (ع) را به مِنى برد و آدم (ع) در آنجا تاصبح ماند. سپس به سوى عرفات رفت ... هنگامى كه آدم (ع) نماز عصر را بجاى آورد، جبرئيل او را در عرفات به وقوف واداشت. آدم (ع) تا غروب خورشيد در حالى كه دست به آسمان بلند نموده و گريه مى كرد، در آنجا ماند و پس از آن جبرئيل، آدم (ع) را به مشعر برد.» (1)
ص: 442
قال الصادق (ع): «وَاعْتَرِفْ بِالْخَطَايَا بِعَرَفَاتٍ وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَ اللَّهِ بِوَحْدَانِيَّتِهِ وَ تَقَرَّبْ إِلَيْه» (مستدرك الوسائل، ج 10،ص 172)
«در عرفات به گناهانت اعتراف كن و عهد و پيمان خود را به وحدانيت خداوند (با قبول ولايت على (ع)) تجديد نما و به او تقرب جوى.»
عرفات، نامصحرايى وسيع و هموار در جنوب شرقى مكّه است كه جزء حرم محسوب نمى شود. امام صادق (ع) درباره حدود عرفات فرمودند:
«حَدُّ عَرَفَةَ مِنْ بَطْنِ عُرَنَةَ وَ ثَوِيَّةَ وَ نَمِرَةَ إِلَي ذِي الْمَجَازِ وَ خَلْفَ الْجَبَلِ مَوْقِفٌ»(1)
ص: 443
«حد عرفه براى وقوف،صحراى «
عُرَنَة
»، «ثَوِيَّة
» و «
نَمِرَة
» تا «
ذِي الْمَجَاز
» و «
خَلْفَ الْجَبَل
» است.»(1)
عرفات، محل توبه از گناه و حرم، حريم ربوبيت الهى است و حكمت خارج بودن عرفات از محدوده حرم آن است كه گناهكار بداند نافرمانى، او را از حريم ربوبيت خارج نموده و از اصلاح و تربيت بازداشته و در معرض عقوبت الهى قرار داده است. پس اگر مى خواهد دوباره در حريم الهى پا بگذارد، بايد انديشه و اعتقاد نادرست خود را (در عرفات) تصحيح نمايد و با علم به اينكه گناه و پيمان شكنى، عامل خروج او از حريم الهى گرديده است، به ندامت و اعتراف روى آورده تا اجازه يابد دوباره در اين حريم پا بگذارد.
علت نام گذارى عرفات
در برخى روايات علت نام گذارى عرفات، به هم رسيدن آدم (ع) و حوّاء در اين محل و شناختن يكديگر بيان گرديده است. چنانكه فرمودند:
«إِنَّ آدَمَ وَ حَوّا إِجْتَمَعا فِيها فَتَعارَفا» (2)
ص: 444
«به درستى كه آدم (ع) و حوّا (پس از فرود آمدن به زمين) در اين محل به هم
رسيدند و يكديگر را شناختند.»
در حديث ديگرى آمده است: پس از اين كه ابراهيم (ع) نحوه انجام مناسك حج را از خداوند سؤال نمود، جبرئيل او را با اين مناسك آشنا كرد و گفت:
«هَذِهِ عَرَفَاتٌ فَاعْرِفْ بِهَا مَنَاسِكَك»(1)
«اينجا عرفات است. پس مناسك خود را در آن بشناس.»
از امام صادق (ع) نيز درباره علت نام گذارى عرفات روايت شده است:
«إِنَّ جَبْرَئِيلَ خَرَجَ بِإِبْرَاهِيمَ يوْمَ عَرَفَةَ فَلَمَّا زَالَتِ الشَّمْسُ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ يا إِبْرَاهِيمُ اعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ وَ اعْرِفْ مَنَاسِكَكَ فَسُمِّيتْ عَرَفَاتٍ لِقَوْلِ جَبْرَئِيلَ لَهُ اعْتَرِفْ فَاعْتَرَفَ» (2)
«جبرئيل روز عرفه ابراهيم (ع) را به مكانى (خارج از مكه) برد و به هنگام ظهر فرمود: به گناه خود اعتراف كن و با مناسك (لازم براى توبه) آشنا شو. پس به خاطر كلام جبرئيل، به اين سرزمين عرفات گفته اند.»
ص: 445
منشأ نام گذارى عرفات در حديث اول، شناخت مناسك و در حديث دوم، اعتراف به گناه معرفى شده است. علت ديگر نام گذارى عرفات به اين نام، پاسخ ابراهيم (ع) به جبرئيل تلقى شده كه در روايت چنين ذكر شده است:
«كانَ يُرِي إِبْراهِيمَ الْمَناسِكَ فَيَقُولُ عَرَفْتُ عَرَفْتُ» (1)
«هرگاه جبرئيل به ابراهيم (ع) (علوم و) مناسك حج را مى آموخت، ابراهيم (ع) در پاسخ مى گفت: شناختم شناختم.»
از ديدگاه فقيهان گرانقدر شيعه، توقف در عرفات يكى از اركان حج است كه ترك عمدى آن موجب باطل شدن حج مى شود. شيخ طوسى در كتاب «المبسوط» در اين باره مى گويد:
«وَالْوُقُوفُ بِعَرَفَاتٍ رُكْنٌ مِنْ أَرْكَانِ الْحَجِّ مَنْ تَرَكَهُ مُتَعَمِّداً فَلَا حَجَّ لَهُ وَ مَنْ تَرَكَهُ نَاسِياً عَادَ إلَيْهَا فَوَقَفَ بِهَا مَا دَامَ عَلَيْهِ وَقْتٌ فَإنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْوَقْتُ وَ لَحِقَ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ فَإنَّهُ يَجْزي بِهِ الْوُقُوفُ بِهَا عَنِ الْوُقُوفِ بِعَرَفَاتٍ وَ يَجُوزُ الْوُقُوفُ بِعَرَفَةِ
رَاكِباً وَ قَائِماً وَ الْقِيَامُ أَفْضَلُ لِأَنَّهُ أَشَقُّ وَ لَا يُفيضُ مِنْ عَرَفَاتٍ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَإنْ أَفَاضَ قَبْلَ الْغُرُوبِ عَامِداً لَزِمَهُ بَدَنَةٌ فَإنْ عَادَ إِلَيْهِ قَبْلَ الْغَيْبُوبَةِ سُقِطَ عَنْهُ وَ إنْ عَادَ بَعْدَ غُرُوبِهَا لَمْ يُسْقَطْ عَنهُ لِأنَّهُ لَا دَليلَ علَي سُقُوطِهِ» (2)
«توقف در عرفات يكى از اركان حج است كه هركس آن را به عمد ترك كند، حج او باطل مى شود و اگر فراموش كند، درصورتى كه وقت باقى است بايد به عرفات برگردد و در آنجا توقف كند. اما اگر وقت كم باشد، به مشعرالحرام رفته و توقف در مشعر، او را از توقف در عرفات بى نياز مى كند. وقوف در
ص: 446
عرفات سواره و ايستاده نيز جايز است. گرچه ايستادن بهتر است، زيرا دشوارى اش بيشتر است و زائر نبايد قبل از غروب، از عرفات بيرون برود و اگر عمداً چنين كند، كفاره اش يك شتر است. اما اگر قبل از پنهان شدن خورشيد بازگردد، كفاره از او ساقط مى شود و اگر پس از غروب باز گردد
كفاره ساقط نمى شود و براى آن، دليل شرعى وجود ندارد.»
وى در كتاب «النهايه» نيز در اين باره مى گويد:
«مَنْ تَرَكَ الْوُقُوفَ بِعَرَفَاتٍ مُتَعَمّ داً أَوْ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ، فَلَا حَجَّ لَهُ فَإنْ تَرَكَ الْوُقُوفَ بِعَرَفَاتٍ نَاسِياً كَانَ عَلَيْهِ أَنْ يَعُودَ فَيَقِفُ بِهَا مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ طُلوُعِ الْفَجْرِ مِنْ يَوْمِ النَّحْرِ فَإنْ لَمْ يَذْكُرْ إلَّا بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَ كَانَ قَدْ وَقَفَ بِالْمَشْعَرِ، فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ ءٌ» (1)
«ترك عمدى توقف در عرفات و مشعرالحرام، حج را باطل مى كند. پس اگر كسى وقوف در عرفات را فراموش كند، بايد برگردد و تا طلوع فجر روز عيد قربان وقوف نمايد. اما اگر تا طلوع فجر يادش نيايد و در مشعر توقف كرده باشد، حَجّشصحيح است و چيزى بر او نيست.»
گرچه روايات اهل بيت (عليهما السلام) همه اماكن و مناسك حج را سرشار
از آموزه هاى معرفتى قلمداد نموده و بر اين مطلب تأكيد دارند كه عرفات و مشعرالحرام (كه نماد معرفت و شعورند) بيش از ساير موارد بر دانش و شناخت تكيه دارند، اما نكته مهم، درك تفاوت معرفت موجود در عرفات با شناخت موجود در مشعرالحرام است. عرفات، انسان ها را با خواص نعمت هاى دنيايى و آخرتى آشنا
ص: 447
مى كند. زيرا بكارگيرى نادرست آنها به ارتكاب گناه و از دست دادن نعمت ها منتهى شده (1) و زمينه اعتراف و توبه را فراهم مى آورد(2) و مشعرالحرام، نماد شناخت و دانشى
است كه معرفت موجود در عرفات را به شعور تبديل نموده و آن را به اعتقادى كاربردى مبدل مى گرداند و جمع كردن سنگ ريزه ها را نماد اين امر معرفى مى كند.
طبق آنچه در اسناد اسلامى آمده است، رسول خدا (ص) كسانى را كه قصد انجام اعمال حج داشتند، به همراه خود از مسير ضَبّ عبور داده و به عرفات مى بردند. از امام رضا (ع) روايت شده است:
«أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ؛ حِينَ غَدَا مِنْ مِنًي فِي طَرِيقِ ضَبٍّ وَ رَجَعَ مَا بَيْنَ الْمَأْزِمَيْنِ وَ كَانَ إِذَا سَلَكَ طَرِيقاً لَمْ يَرْجِعْ فِيهِ» (3)
«هنگامى كه رسول خدا (ص) از مِنى به سوى عرفات حركت مى كرد، از دامنه كوه ضَبّ (سوسمار) به عرفات مى رفت و در مراجعت از ميان مأزمين (دو كوه
ص: 448
افراشته) وارد مِنى مى گرديد. چرا كه رسول خدا (ص) هرگاه از مسيرى عبور مى كرد، در مراجعت، از آن مسير باز نمى گشت.»
در ضرب المثل هاى عرب، ضَبّ يا سوسمار، نماد كينه توزى و ناسپاسى و ستيزه جويى معرفى شده تا جايى كه انسان ستيزه جو و جنگ طلب «
رَجُلٌ ضَبٌ
» يعنى مرد جنگجو خوانده شده و در اين باره آمده است:
«كَانَ أَعْرَابِيّاً بَدَوِيّاً لَا يَرِعُ عَنْ قَتْلِ مَنْ مَرَّ بِهِ مِنَ النَّاسِ فَمَسَخَهُ اللَّهُ
عَزَّوَجَلَ رضَبّا»(1)
«سوسمار، شخص عربِ باديه نشينى بود كه از كشتن هركس كه سر راه او قرار مى گرفت، اجتناب نمى كرد. خداوند (به جهت عبرت ديگران) او را بهصورت سوسمار مسخ نمود.»
اين مطلب كه رسول خدا (ص) قبل از وارد شدن به عرفات از راهى كه مسير عبور سوسمارها بوده است، حركت مى كردند (با توجه به غلبه خصلت ستيزه جويى در ميان اعراب) راز عميقى را بازگو مى كند و نشان مى دهد كه انسان ها قبل از جبران مافات و تغيير بينش و روش، از چه راه خطرناكى عبور نموده و در معرض چه رذايلى قرار دارند و به منظور نجات از دام اين رذايل نفسانى و دور نمودن منشأ گناه است كه بايد به عرفات بروند.
وقوف در عرفات از اركان اصلى حج است و حج بدون آن، پذيرفته نمى گردد تا جايى كه رسول خدا (ص) فرمودند:
ص: 449
«الْحَجُّ عَرَفَةُ»
«اصل و حقيقت حج، (حضور و وقوف در) عرفات است.» (1)
در حديث ديگر از امام صادق (ع) روايت شده است:
«الْحَجُّ الْأَكْبَرُ الْوُقُوفُ بِعَرَفَة»(2)
«وقوف در عرفه، حج اكبر است.»
خداوند سرزمين مقدس عرفات را براى ضيافت و پذيرايى از ميهمانان خود برگزيده و سفره إنعام و اكرامش را در دامنه «
جَبَلُ الرَّحْمَة
» گسترانيده (3) و از عموم ميهمانان و زائران بيت الله دعوت نموده است تا در زمان و روز معين، گرد خوان نعمت بى دريغش بنشينند و از لطف و رحمت بيكرانش برخوردار شوند. اين وقوف از ظهر شرعى تا غروب آفتاب روز نهم ذى حجه به طول مى انجامد و پس
ص: 450
از آن مى توان از عرفات خارج شده و به سوى مشعرالحرام (مزدلفه) عزيمت نمود.
عرفات، سرزمين شناخت و مكان اعتراف به گناه و جايگاه آشنايى با اسباب طاعت و معصيت و محل پى بردن به خواص نعمت هاى دنيايى و آخرتى و دورى از گزينش نابجاى آنها (و پرهيز از بكارگيرى ابزارهاى جسمانى براى
رهايى از دام ناآرامى هاى قلبى) است. چرا كه اعتراف بدون معرفت ممكن نيست و توبه از گناه بدون درك خواص اشياء و نعمت ها و دورى از استفاده نابجا از
آنها حاصل نمى شود كه اين امر از مفهوم واژه معرفت كه در اصل به معناى آرامش و سكون است، به وضوح فهميده مى شود و در كلمات هم خانواده با آن نيز به خوبى به
چشم مى خورد. چنانكه درباره علت ناميدن بوى خوش به عرف، مى خوانيم:
«الْعَرْفُ سُمِّيَ بِذلِكَ لِانَّ النُّفُوسَ تَسْكُنُ الَيْهِ» (1)
«بوى خوش از آن جهت «عَرف» خوانده شده است كه رايحه عطرآگين آن به جان آدمى آرامش و سكون مى بخشد.» در تعبير ديگرى آمده است:
«الصَّبْرُ وَ السُّكونُ وَ الطُّمَأْنينَةُ فَهِيَ مِنْ آثارِ الْمَعْرِفَةِ»(2)كار شدن آرامش و سكون در فرد، به اين نام خوانده شده است.)»
و در جاى ديگر آمده است:
«الْعُرْفُ ضِدُّ النُّكْرِ وَ هُوَ كُلُّ مَا تَعْرِفُهُ النَّفْسُ مِنَ الْخَيْرِ وَ تَطْمَئِنُّ الَيْهِ» (3)
ص: 451
«عُرف در مقابل نُكْر (به معناى ناشناخته و زشت) است و مقصود از آن، هر چيزى است كه نزد فطرت انسان نيكو شناخته شود و موجب آرامش و سكون او گردد.»
طبق تعاليم دينى، معرفت هنگامى حاصل مى شود كه به خواص نعمت ها آگاه شده و سود و زيان آنها را درك نماييم (و با آسودگى خاطر به آنها نزديك و يا از آنها دور شويم.) و چون در عرفات با خواص و آثار نعمت هاى دنيايى و آخرتى آشنا شده و درمى يابيم كه چگونه عمرى، خود را به سبب عدم آگاهى
نسبت به اين خواص با گناه تسكين داده ايم، از اين رو تصميم مى گيريم تا از اين پس به اعتبار خاصيت نعمت ها به آنها رجوع نموده و آرامش قلبى خود را در
نعمت هاى آخرتى جستجو نماييم. به همين دليل، خداوند شناخت علت گناه و
اعتراف به آن را در عرفات، به سنّتى ديرينه مبدل نمود و به جبرئيل دستور داد تا ضمن تعليم مناسك حج به آدم (ع)، او را در محلى به نام «
مُعَرَّف
» متوقف كرده و به او امر نمايد تا هنگام غروب آفتاب، هفت بار به گناه خود اعتراف كند كه آدم (ع) چنين كرد و اين سرزمين به
مُعَرَّفْ
(محل شناخته شده براى اعتراف) معروف شد.
«فَجُعِلَ ذَلِكَ سُنَّةً فِي وُلْدِهِ يَعْتَرِفُونَ بِذُنُوبِهِمْ كَمَا اعْتَرَفَ أَبُوهُمْ وَ يَسْأَلُونَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ التَّوْبَةَ كَمَا سَأَلَهَا أَبُوهُمْ آدم (ع)»(1)
ص: 452
«اين كار در ميان بنى آدم سنت گرديد تا آنها نيز مانند آدم (ع) در اين مكان حاضر شده و با اعتراف به گناه خود توبه نمايند، چنان كه پدرشان آدم (ع) چنين كرد.»
همسو با اين اراده است كه امام صادق (ع) درباره وظيفه زائر در عرفات فرمودند:
«وَاعْتَرِفْ بِالْخَطَايَا بِعَرَفَاتٍ وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَ اللَّهِ بِوَحْدَانِيَّتِهِ وَ تَقَرَّبْ إِلَيْه»(1)
«در عرفات به گناهان و لغزش هاى خود اعتراف كن و عهد و پيمان الهى را كه نسبت به وحدانيت خداوند (و قبول ولايت على (ع)) بسته اى، تجديد كن و به او تقرب جوى.»
آدم (ع) به سبب خارج شدن از بهشت، آثار ارتكاب گناه را به فرزندانش آموخت. به اين ترتيب كه با نزديك شدن به شجره منهيه و استفاده از ميوه آن، از نعمت
جسم (ميوه درخت) براى آرامش ناآرامى قلبى خود (كه نسبت به مرتبه او،
حسد تلقى شده و ترك اولى محسوب مى گرديد) استفاده نمود و از بهشت رانده
شد تا اينكه در عرفات، به خطاى خود پى برده و با اعتراف به گناه خويش توبه كرد.
حكمت بسيارى از مناسك حج، از جمله وقوف در عرفات از زوال آفتاب تا غروب آن، در معارف اهل بيت (عليهما السلام) بيان گرديده و در دسترس ما قرارگرفته است. چنانكه درباره حكمت وقوف در عرفات روايت شده است كه
ص: 453
فردى يهودى نزد رسول اكرم (ص) آمد و عرضه داشت: چرا خداوند به وقوف در عرفات پس از زوال آفتاب دستور داده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند:
«إِنَّ الْعَصْرَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي عَصَي آدَمُ (ع) فِيهَا رَبَّهُ فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَي أُمَّتِيَ الْوُقُوفَ وَ التَّضَرُّعَ وَ الدُّعَاءَ فِي أَحَبِّ الْمَوَاضِعِ إِلَيْهِ وَ تَكَفَّلَ لَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَ السَّاعَةُ الَّتِي يَنْصَرِفُ بِهَا النَّاسُ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي تَلَقَّي فِيهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ» (1)
«همانا عصر همان ساعتى است كه آدم (ع) در آن ساعت پروردگارش را نافرمانى كرد و به همين جهت است كه خداوند بر امتم وقوف، زارى و دعا در بهترين جاها را واجب گرداند و براى آنها بهشت را ضمانت نمود و زمانى كه مردم از عرفات برمى گردند، همان زمانى است كه آدم (ع) كلماتى از خداوند آموخت و توبه كرد.»
زمان حضور و توقف زائر در عرفات، هماهنگ با زمان نافرمانى (و ترك اولى از سوى) آدم (ع) و زمان خروج از عرفات، هماهنگ با زمان قبول توبه آدم (ع) است و توقف زائر در عرفات، يادآور لغزش نخستين آدم (ع) و نيز توبه اوست
كه با معرفت و اعتراف به علت ارتكاب گناه حاصل شد.
از آنجا كه مردم در عرفات به علت نافرمانى و گناه پى برده و در مى يابند كه چگونه مى توانند باب گناه را بر خود مسدود نمايند؛ از اين رو در اين مكان، موجبات حزن و اندوه شيطان فراهم گشته و اين روز، دشوارترين روزها بر شيطان محسوب مى شود. چنانكه رسول اكرم (ص) فرمودند:
«مَا رُئِيَ الشَّيْطَانُ يَوْماً هُوَ فِيه أَصْغَرُ وَ لا أَحْقَرُ و لا أَدْحَرُ وَ لَا أَغْضَبُ مِنْهُ فِيَ
ص: 454
يَوْمَ عَرَفَة» (1)
«شيطان در (هيچ) روزى كوچكتر، فرومايه تر و خشمگين تر از روز عرفه ديده نشده است.»
خداوند در عرفات، حج گزاران را مشمول عفو و رحمت بيكران خود نموده و گناهان گذشته آنها را (به شرط اصلاح بينش و عزيمت بر ترك گناه) مى بخشد. به همين سبب نااميدى از رحمت خداوند در اين سرزمين، گناهى بزرگ محسوب شده و از رسول اكرم (ص) در اين باره روايت شده است:
«أَعْظَمُ أَهْلِ عَرَفَاتٍ جُرْماً مَنِ انْصَرَفَ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ» (2)
«گناهكارترين افراد در عرفات، كسى است كه از عرفات بازگشته و گمان كند آمرزيده نخواهد شد.»
امام صادق (ع) در حديث ديگرى فرمودند:
«مَنْ يَقِفُ بِهَذَيْنِ الْمَوْقِفَيْنِ عَرَفَةَ وَ الْمُزْدَلِفَةِ وَ سَعَي بَيْنَ هَذَيْنِ الْجَبَلَيْنِ ثُمَّ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ وَصلَّي خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ثُمَّ قَالَ فِي نَفْسِهِ أَوْ ظَنَّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَغْفِرْ لَهُ
فَهُوَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ وِزْراً» (3)
«گناهكارترين مردم، كسى است كه در عرفات و مشعرالحرام وقوف نموده باشد و سعىصفا و مروه بجاى آورده و بعد از طواف به دور خانه، در پشت مقام ابراهيم نماز خوانده باشد و با خود بگويد يا چنين گمان كند كه خداوند او را نبخشيده است.»(4)
ص: 455
اصلاح اعتقاد و بينش و تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه مانع بازگشت به نافرمانى و معصيت است، شرط بهره مندى از عفو و رحمت خداوند در عرفات معرفى شده است. چنانكه امام رضا (ع) در روايتى فرمودند:
«لَا يَقِفُ أَحَدٌ مِنْ مُوَافِقٍ أَوْ مُخَالِفٍ فِي الْمَوْقِفِ إِلَّا غُفِرَ لَهُ فَقِيلَ لَهُ إِنَّهُ يَقِفُهُ الشَّارِي(1)
وَ النَّاصِبُ وَ غَيْرُهُمَا فَقَالَ يُغْفَرُ لِلْجَمِيعِ حَتَّي إِنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ لَمْ يُعَاوِدْ إِلَي مَا كَانَ عَلَيْهِ مَا وُجِدَ شَيئاً مِمَّا قَدْ تَقَدَّمَ وَ كُلُّهُمْ مُعَاوِدٌ قَبْلَ الْخُرُوجِ مِنَ الْمَوْقِف» (2)
ص: 456
«هيچ كس از معتقدين (به ولايت و امامت) و يا منكرين آن، در عرفات حاضر نمى شود مگر آنكه بخشيده مى شود. گفته شد در اين موقف، برخى خوارج و دشمنان نيز وقوف مى نمايند. فرمودند: همه بخشيده مى شوند تا جايى كه اگر هر يك از آنها (از بينش باطل خود توبه كند و) به اعتقاد گذشته اش رجوع نكند، گناهى از قبل بر او باقى نمى ماند. امّا (افسوس كه) هنوز از عرفات خارج نشده، به همان اعتقاد شومى كه داشته اند، باز مى گردند.» (1)
حديث فوق، گوياى آن است كه عفو و رحمت الهى در اين سرزمين، مشروط به اصلاح بينش و اعتقاد است. بنابراين اگر زائران به بينش و روش نادرست خود بازگردند، در اينصورت از بخشش پروردگار بى بهره خواهند بود و حوائج آنها فقط در دنيا برآورده خواهد شد و از پاداش ها و ثواب هاى وعده داده شده و ثمرات تربيتى حضور در عرفات بهره اى نخواهند برد.
امام رضا (ع) به نقل از جدّ بزرگوارش امام باقر (ع) به تفاوت پاداش اهل ايمان و عملصالح با كسانى كه به سبب بى اعتقادى به ولايت اهل بيت (عليهما السلام)،
مسير نافرمانى را برگزيده و تنها به ظاهر اعمال حج متمسك مى باشند، اشاره نموده و
ص: 457
فرمودند:
«مَا مِنْ بَرٍّ وَ لَا فَاجِرٍ يَقِفُ بِجِبَالِ عَرَفَاتٍ فَيَدْعُو اللَّهَ إِلَّا اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ أَمَّا الْبَرُّ فَفِي حَوَائِجِ الدُّنيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الْفَاجِرُ فَفِي أَمْرِ الدُّنيا»(1)
«هيچ نيكوكار و بدكارى نيست كه در عرفات حاضر شود و خدا را بخواند مگر آنكه خداوند خواسته هايش را اجابت كند، نيكوكار درباره حوائج دنيوى و اخروى و بدكار در مورد حوائج دنيوى.»
و از آنجا كه براى بهره مندى از غفران الهى بايد به عامل بخشش گناهان يعنى ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) متمسك گرديم، امام صادق (ع) درباره كسانى كه از ولايت اهل بيت (عليهما السلام) روى گردانند، فرمودند:
«غُثَاءٌ يَأْتِي بِهِ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ لَا وَ اللَّهِ مَا الْحَجُّ إِلَّا لَكُمْ لَا وَ اللَّهِ مَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ إِلَّا مِنْكُمْ» (2)
« (اين مردم مانند) خس و خاشاكى هستند كه به همراه موج از هر طرف به اينجا مى آيند. به خدا قسم! حج تنها براى شما (متمسكين به ولايت) قرار داده شده و فقط از شما پذيرفته مى شود.»
امام سجاد (ع) عرفات را موقف درك علوم و جايگاه شناخت ربوبيت خداوند و حاكميت او معرفى نموده و خطاب به شبلى فرمودند:
«هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِكَ بِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَ الْعُلُومِ وَ عَرَفْتَ
قَبْضَ اللَّهِ عَلَيصَحِيفَتِكَ وَ اطِّلَاعَهُ عَلَي سَرِيرَتِكَ وَ قَلْبِكَ قَالَ لا»
«آيا با وقوف در عرفات، به (ربوبيت) خداوند معرفت يافتى و به معارف و علوم
ص: 458
الهى پى بردى و فهميدى كه در قبضه قدرت خدايى و او از نهان و پنهانى هاى قلب تو (در اينكه پذيراى ولايت هستى يا نه) مطلع است؟ عرضه داشت: نه.»
فرمودند:
«فَما وَقَفْتَ بِعَرَفة» (1)
«پس (در حقيقت) در عرفات وقوف ننموده اى.»
خضر (ع) از ياران نزديك حضرت ولى عصر (ع) در دوران غيبت است و آن حضرت را در مواقف گوناگون از جمله مناسك حج همراهى مى كند. امام رضا (ع) در حديثى به حضور ايشان در عرفات اشاره نموده و فرمودند:
«إِنَّ الْخَضِرَ ... لَيَحْضُرُ الْمَوَاسِمَ فَيَقْضِي جَمِيعَ الْمَنَاسِكِ وَ يَقِفُ بِعَرَفَةَ فَيُؤَمِّنُ عَلَي دُعَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيُؤْنِسُ اللَّهُ بِهِ وَحْشَةَ قَائِمِنَا فِي غَيْبَتِهِ وَ يَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ» (2)
«خضر هر ساله در مناسك حج حاضر شده، همه مناسك را بجاى مى آورد و در عرفات توقف مى كند و از خداوند اجابت دعاى مؤمنان را مى طلبد. خداوند در دوران غيبت، به واسطه او حضرت ولى عصر (ع) را از تنهايى رهايى بخشيده و او را مونس و همدم آن حضرت قرار مى دهد.»
بنابر روايات، حضور حضرت ولى عصر (ع) در مناسك حج، موجب قبول آن از اهل ايمان مى شود. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«الْعامُ الَّذي لا يَشْهَدُصاحِبُ هَذا الأَمْرِ الْمَوْسِمَ لا يُقْبَلُ مِنَ النّاسِ حَجُّهُم» (3)
«سالى كهصاحب الامر در موسم حج شركت نكند، مناسك حج از مردم
ص: 459
قبول نمى شود.»
«حَسَن بنِ وَجْناء
» مى گويد: در ايام حج، زير ناودان در حال سجده و مشغول دعا و تضرع بودم كه شخصى مرا تكان داد و گفت: حسن بن وجناء! برخيز و بيا.
به خود لرزيدم و از جا برخاستم. زنى لاغر و نحيف با چهره اى زرد رنگ ديدم كه چهل ساله به نظر مى رسيد. جلوتر از من به راه افتاد و من در پى او روانه شدم. در بين راه چيزى از او نپرسيدم تا اينكه به خانه حضرت خديجه) رسيد. از پله هاى چوبى خانه بالا رفت و وارد اتاقى شد.صدا آمد: «حسن! بالا بيا» بالا رفتم و نزديك در ايستادم. حضرت ولى عصر (ع) به من فرمودند:
«يَا حَسَنُ أَ تَرَاكَ خَفِيتَ عَلَيَّ وَ اللَّهِ مَا مِنْ وَقْتٍ فِي حَجِّكَ إِلَّا وَ أَنَا مَعَكَ فِيه»(1)
«اى حسن! گمان مى كنى از چشم من پنهانى؟ به خدا سوگند! در طول مدت حج و در همه اعمال آن، با تو همراه بودم.»
سپس حضرت، آنچه را در حج بر من گذشته بود، برشمرد. باصورت به زمين افتادم و احساس كردم دستى بر پشت من قرار گرفت. از جا برخاستم، حضرت را مشاهده كردم كه به من مى فرمود: در مدينه ملازم خانه جعفر بن محمد (ع) باش و فكر آب و غذا و لباس مباش. سپس نوشته اى به من داد كه در آن، دعاى فرج وصلوات بر آن حضرت مكتوب شده بود و فرمود: با اين دعا مرا بخوان و اينگونه بر منصلوات بفرست و جز دوستان خاص، آن را در اختيار كسى قرار نده. يقيناً خداوند به تو توفيق خواهد داد.
ص: 460
پس از اتمام زمان توقف در عرفات، زائران خانه خدا به سمت مشعرالحرام كوچ مى كنند كه به آن «
افاضه
» مى گويند. اين واژه از ريشه «
فيض
» به معناى لبريز شدن آب از ظرف گرفته شده است. قرآن، براى اينكه عظمت حركت زائران خانه خدا از عرفات به سمت مشعر را جلوه گر نمايد و خروج از موقف معرفت به وادى شعور را نمايان كند، از تعبير «
افاضه
» استفاده نموده و در اين باره فرموده است:
«فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ» (1)
«پس هنگامى كه از عرفات كوچ مى نماييد، خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد و ذكرش را به زبان آوريد كه شما را گرچه پيشتر از گمراهان بوديد، هدايت كرد.»
شايان ذكر است كه در زبان عربى، به جارى شدن آب از اطراف ظرفى كه سرشار از آب است، «
فِيْض
» و به سرازير كردن آن «
افاضه
» مى گويند.صاحب مجمع البيان در اين باره مى گويد:
«الْافاضَةُ مَأْخُوذَةٌ مِنْ فَيْضِ الْاناءِ عَنْ امْتِلائِه فَمَعنى أَفَضْتُم دَفَعْتُم مِنْ عَرَفاتٍ إِلَى الْمُزدَلَفَةِ عَنْ اجْتِماعٍ وَ كَثْرةٍ» (2)
«افاضه از اصطلاح «
فَيْضِ الْاناءِ عَنْ امْتِلائِه
» به معنى لبريز شدن آب از اطراف ظرف گرفته شده و «
افاضه
» از عرفات به مزدلفه يعنى در مسير حركت از
ص: 461
عرفات به مزدلفه، به سبب زيادى جمعيت و تراكم آن، يكديگر را راندن و دفع كردن و مانند آبِ سرازير شده، پهن و گسترده شدن.» (1)
«مَأْزِم
» يعنى زمين تنگ يا راه باريك ميان دو كوه و «
مَأْزِمَين
» تثنيه «
مَأْزِم
» نام تنگه اى است ميان عرفات و مشعرالحرام كه از حدود عرفات محسوب مى شود و جزء موقف نيست. مستحب است به هنگام عبور از مأزمين تكبير گفته شود. سليمان بن مهران درباره رمز و راز بر زبان راندن «
اللَّهُ أَكْبَر
» در اين مكان، از
امام صادق (ع) مى پرسد:
«فَكَيْفَصَارَ التَّكْبِيرُ يَذْهَبُ بِالضِّغَاطِ هُنَاكَ»
«چگونه تكبير گفتن در مأزمين فشار و ازدحام را از بين مى برد؟»
حضرت فرمودند:
«لِأَنَّ قَوْلَ الْعَبْدِ اللَّهُ أَكْبَرُ مَعْنَاهُ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يَكُونَ مِثْلَ الْأَصْنَامِ الْمَنْحُوتَةِ وَ الْآلِهَةِ الْمَعْبُودَةِ دُونَهُ وَ أَنَّ إِبْلِيسَ فِي شَيَاطِينِهِ يُضَيِّقُ عَلَي الْحَاجِّ مَسْلَكَهُمْ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ فَإِذَا سَمِعَ التَّكْبِيرَ طَارَ مَعَ شَيَاطِينِهِ وَ تَبِعَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ حَتَّي يَقَعُوا فِي اللُّجَّةِ الْخَضْرَاء»(2)
ص: 462
«زيرا هنگامى كه بنده «الله اكبر» مى گويد معنايش آن است كه خداوند بزرگتر از آن است كه مانند بت هاى تراشيده و ديگر معبودان باشد. از اين رو هنگامى كه شيطان به همراه ياران خود راه را بر حج گزاران تنگ و باريك مى كند، با شنيدنصداى تكبير از اين محيط دور مى شود و فرشتگان او را تعقيب مى كنند و تا درياى سبز به عقب مى رانند.»
و در حديثى از امام صادق (ع) روايت شده است كه خداوند دو ملك را موظف مى نمايد تا:
«يَقُومَانِ بِالْمَأْزِمَيْنِ هَذَا مِنْ هَذَا الْجَانِبِ وَ هَذَا مِنْ هَذَا الْجَانِبِ فَيَقُولَانِ اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ فَمَا يَكَادُ يُرَي مِنْصَرِيعٍ وَ لَا كَسِير» (1)
«هر يك در جانبى از مأزمين بايستند و بگويند: خداوندا سالم دار. به همين دليل هرگز مجروح و مصدومى در مأزمين ديده نمى شود.»
و نيز از امام صادق (ع) روايت شده است:
«مَلَكَانِ يُفَرِّجَانِ لِلنَّاسِ لَيْلَةَ مُزْدَلِفَةَ عِنْدَ الْمَأْزِمَيْنِ الضَّيِّقَيْنِ» (2)
«دو فرشته در شب وارد شدن به مزدلفه در مأزمين قرار مى گيرند و تنگه باريك
آن را براى مردم فراخ مى گردانند.»
در برخى روايات، شرط بهره مندى از دعاى فرشتگان و درخواست سلامتى براى حج گزاران، دورى از كِبر معرفى شده است. (3) امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
ص: 463
«وَ مَنْ مَرَّ بَيْنَ مَأْزِمَيْ مِنًي غَيْرَ مُسْتَكْبِرٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ» (1)
«هركس از مأزِمين عبور كند در حالى كه از كِبر مُبرّا است، خداوند گناهانش را خواهد بخشيد.»
و در حديث ديگر فرمودند:
«مَنْ مَرَّ بِالْمَأْزِمَيْنِ وَ لَيْسَ فِي قَلْبِهِ كِبْرٌ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ»
«هر كس از مأزمين عبور كند درحالى كه در قلبش كبر ندارد، خداوند به او نظر
خواهد كرد.»(2)
اينكه زائران خانه خدا بعد از فراخى و وسعت موجود در عرفات، (براى رسيدن به سرزمين مشعر) از تنگه مأزمين عبور نموده و ازدحام و فشار موجود در آن را متحمل مى شوند، نماد اين امر است كه شيطان مى خواهد آنها را از عزيمت و تصميم خود بر ترك گناه (كه به منشأ ارتكاب آن در عرفات پى برده اند) منصرف نموده و از رحمت الهى دور كند. در اينجاست كه خداوند، توفيق خود را شامل حال زائران نموده و موانع بهره مندى از ربوبيت را از سر راه آنها بر مى دارد و شياطين را از مسير آنها مى راند.
ص: 464
قال الباقر (ع): «فَإِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ التَّرْوِيَةِ نَادَي مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَا مَعْشَرَ الْهَوَامِّ ارْحَلْنَ عَنْ وَفْدِ اللَّهِ قَالَ فَتَخْرُجُ فِي الْجِبَالِ فَتَسَعُهَا حَيْثُ لَا تُرَي فَإِذَا انْصَرَفَ الْحَاجُّ عَادَت» (الكافي، ج 4،ص 224)
«چون شب ترويه فرامى رسد، منادى از جانب پروردگار ندا مى دهد: اى حشرات و جانوران! از ميهمانان و زائران خدا دور شويد. سپس حشرات از مشعر به كوه هاى اطراف مى روند به طورى كه ديده نشوند. اما پس از رفتن زائران خانه خدا، به جاى خود بر مى گردند.»
«مَشْعَر
» به معناى نشانه و علامتى است كه از فهم و شعور فرد نسبت به اسرار حج خبر مى دهد. شعورى كه او را به جمع نمودن سنگ ريزه ها به منظور
ص: 465
دوركردن بينش ها و روش هاى نادرست، سوق مى دهد.(1) يعنى پس از اينكه در
عرفات با منشأ بروز گناه آشنا شده و راه توبه را آموختيم؛ در مشعر، بينش و اعتقاد خود را كاربردى نموده و با جمع كردن سنگ ريزه، از اين امر خبر مى دهيم.
درباره علت نام گذارى مشعر به مزدلفه آمده است كه جبرئيل در پايان وقوف
ابراهيم (ع) در سرزمين عرفات به او فرمود:
«إِزْدَلِفْ إِلَي الْمَشْعَرِالْحَرامِ فَسُمِّيَتِ الْمُزْدَلِفَةَ لِذَلِك» (2)
«به مشعرالحرام نزديك شو (به سوى مشعر برو) و به همين دليل سرزمين مشعر، مزدلفه (نزديك و مجاور) ناميده شد.»
اما مجاور و نزديك بودن مشعر به عرفات كه سبب نامگذارى اين سرزمين به مُزدَلِفَه محسوب مى شود، اشاره به اين مطلب دارد كه پس از تفكيك خواص نعمت ها و درك راه دستيابى به آرامش و سكون قلب در سايه تمسك به ولايت، راه زيادى تا رسيدن به موقف شعور و به كارگيرى معرفتِ كسب شده در عرفات، باقى نمانده است و مجاورت و نزديكى از هر جهت، محقق مى شود. از
ص: 466
اين رو در روايت ديگر آمده است:
«إنَّمَا سُمِّيَتْ مُزْدَلِفَةَ لِأنَّهُمُ ازْدَلَفُوا إلَيهَا مِنْ عَرَفَاتٍ» (1)
«از آن جهت كه مردم از عرفات به مشعر نزديك مى شوند به آن
مزدلفه گفته اند.»
يكى از واجبات مِنى، رمى جمرات است كه سنگ ريزه هاى آن بايد از حرم جمع آورى شود. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«حَصَي الْجِمَارِ إِنْ أَخَذْتَهُ مِنَ الْحَرَمِ أَجْزَأَكَ وَ إِنْ أَخَذْتَهُ مِنْ غَيْرِ الْحَرَمِ لَمْ ريُجْزِئْكَ» (2)
«اگر سنگ هاى جمرات را از حرم جمع كنى، كافى است و اگر از غير حرم جمع كنى، كفايت نمى كند.» (3)
و در حديث ديگر زراره از امام صادق (ع) درباره مكان جمع آورى سنگ ريزه ها پرسيد كه حضرت در پاسخ فرمودند:
«تُؤْخَذُ مِنْ جَمْعٍ وَ تُؤْخَذُ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْ مِنًي»
ص: 467
«از مشعر جمع آورى شود و درصورتى كه ممكن نشد، از مِنى جمع آورى گردد.» (1)
قبل از محدوده حرم نمى توان براى رمى جمرات سنگ ريزه جمع كرد. زيرا در خارج از حرم، هنوز موجبات اعتراف به گناه و توبه از آن به منظور دورى از ولايت شيطان فراهم نشده است و هفت عدد بودن سنگ ريزه ها كه كنايه از نام
اهل بيت (عليهما السلام) مى باشد (همان گونه كه در مبحث طواف هاى هفتگانه به تفصيل بيان كرديم) بر اين حقيقت دلالت مى كند كه تبرّى از انديشه شيطان، فقط با تمسك به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) حاصل مى شود.
درباره خصوصيات سنگ ريزه ها در فقه شيعه چنين مى خوانيم:
«فَهُوَ سَبْعُونَ حَصَاةٍ تُؤْخَذُ مِنَ الْحَرَمِ دوُنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ مَسْجِدِ الْخَيْفِ وَ الْحَصَاةُ الْمَقذُوفُ بِهِ مَرَّة وَ أفْضَلُهُ الْمَشْعَرُ الْحَرَامِ وَ مِقْدَارُ الْحَصَاةِ رأْسُ الأنْمَلَةِ مُلْتَقِطَةٌ غَيْرُ مَكْسَورَةِ وَ أفْضَلُ الْحَصَاةِ البُرْشُ ثُمَّ البيْضُ وَ الْحُمْرُ وَ تَكْرَهُ رالسُّودُ» (2)
«تعداد سنگ ريزه ها هفتاد عدد است كه بايد از حرم برداشته شده باشد و از سنگ هاى مسجدالحرام و مسجد خيف نباشد و قبلًا استفاده نشده باشد و بهتر است از مشعرالحرام برداشته شود و سنگ ها بايد به اندازه سر انگشت بوده و شكسته نباشد و بهترين سنگ ريزه ها، سنگ ريزه هاى رنگارنگ، سپس سفيد و سرخ است و استفاده از سنگ ريزه هاى سياه مكروه مى باشد.»
ص: 468
دربارهصفات سنگ ريزه ها از امام صادق (ع) چنين روايت شده است:
«وَ لَا تَكْسِرَنَّ مِنْهُنَّ شَيْئاً»
«از سنگ ريزه ها چيزى را نشكند.»
«كُرِهَ الصُّمُّ مِنْهَا وَ قَالَ خُذِ الْبُرْشَ»
«سنگ ريزه هاى رمى جمرات نبايد سفت و سخت باشد و بهتر است كه رنگارنگ باشد.»
و در حديث ديگرى از بكارگيرى سنگ هاى بزرگ و نيز سنگ هاى سياه و
ص: 469
سفيد و قرمز نهى شده و آمده است:
«حَصَى الْجِمَارِ تَكُونُ مِثْلَ الْأَنْمُلَةِ وَ لَا تَأْخُذْهَا سَوْدَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ وَ لَا حَمْرَاءَ» (1)
«سنگ ريزه هاى رمى جمرات بايد اندازه سر انگشت باشد و آنها را از ميان سنگ هاى سياه، سفيد و قرمز انتخاب نكن.»
در مشعرالحرام به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) شعور و آگاهى مى يابيم و با جمع آورى سنگ ريزه ها (كه نماد تبرّى و دورى از ولايت شيطان است) شعور خود را به كار مى گيريم. به همين دليل امام باقر (ع) فرمودند:
«أَنَّهُ كَانَ يُسْتَحَبُّ أَنْ يَأْخُذَ حَصَي الْجِمَارِ مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ» (2)
«مستحب است سنگ ريزه هاى رمى از سرزمين مزدلفه جمع شود.»
و نيز از امام صادق (ع) روايت شده است:
ص: 470
«خُذْ حَصَي الْجِمَارِ مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ فَإِنْ أَخَذْتَهَا مِنْ مِنًي أَجْزَأَكَ» (1)
«سنگ ريزه هاى رمى جمرات را از مزدلفه بردار. گرچه جمع آورى آنها از مِنى نيز كفايت مى كند.»
نكته اى زيبا
خداوند با علم به اينكه زائران خانه اش در مشعر تصميم مى گيرند تا ناآرامى ها و نابسامانى هاى زندگى خود را با يقين به وعده هاى الهى و عمل به
ص: 471
تكاليف دينى آرام نمايند، از اين رو آنها را از رنج و اذيت حشرات و جانوران آزاردهنده در سرزمين مشعر مصون مى دارد تا آثار نيكوى اين شعور و اعتقاد را
مجسّم نموده و آشكار گرداند كه چگونه مى توان با عمل به دستورات دينى، موجبات آرامش ديگران را (از شرصفاتى كه حشرات نماد آن هستند) فراهم آورد. امام باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«إِنَّ الْمُزْدَلِفَةَ أَكْثَرُ بِلَادِ اللَّهِ هَوَامّاً فَإِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ التَّرْوِيَةِ نَادَي مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَا مَعْشَرَ الْهَوَامِّ ارْحَلْنَ عَنْ وَفْدِ اللَّهِ قَالَ فَتَخْرُجُ فِي الْجِبَالِ فَتَسَعُهَا حَيْثُ لَا تُرَي فَإِذَا انْصَرَفَ الْحَاجُّ عَادَت» (1)
«حشرات و جانوران مشعر از همه بيابان ها بيشتر است. اما چون شب ترويه فرامى رسد، منادى از جانب پروردگار ندا مى دهد: اى حشرات و جانوران! از ميهمانان و زائران خدا دور شويد. سپس حشرات از مشعر به كوه هاى اطراف مى روند به طورى كه ديده نشوند. امّا پس از رفتن زائران خانه خدا، به جاى
ص: 472
خود بر مى گردند.»
امام سجاد (ع) درباره حضور در مشعرالحرام خطاب به شبلى فرمودند: آيا از ميان دو عَلَم گذشتى و دو ركعت نماز پيش از عبور از آن خواندى؟ عرضه داشت: بله. فرمودند:
«فَعِنْدَ مَا مَشَيْتَ بَيْنَ الْعَلَمَيْنِ (1) وَ لَمْ تَعْدِلْ عَنْهُمَا يَمِيناً وَ شِمَالًا نَوَيْتَ أَنْ لَا تَعْدِلَ عَنْ دِينِ الْحَقِّ يَمِيناً وَ شِمَالًا لَا بِقَلْبِكَ وَ لَا بِلِسَانِكَ وَ لَا بِجَوَارِحِكَ»
«آيا هنگامى كه از ميان دو عَلَم عبور نمودى و به يمين و يسار منحرف نشدى،
ص: 473
تصميم گرفتى كه از دين حق به راست و چپ منحرف نشوى (ثابت قدم
بمانى) و قلب و زبان و جوارح خود را از انحراف و تفريط نگهدارى؟»
گفت: نه. حضرت فرمودند:
«فَعِنْدَ مَا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِالْحَرامِ نَوَيْتَ أَنَّكَ أَشْعَرْتَ قَلْبَكَ إِشْعَارَ أَهْلِ التَّقْوَي وَ الْخَوْفَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لَا»
«به هنگام گذر بر مشعرالحرام، آيا نيت آن داشتى كه قلب خود را به پوشش تقوى و خوف خداوند عزوجل بپوشانى؟ گفت: نه.»
سپس امام سجاد (ع) فرمودند:
پس تو اين مواقف را درك ننموده اى. (1)
ص: 474
ى
براى شناخت مفهوم راست و چپ در حديث شبلى، به نقل ابن عباس بنگريد كه مى گويد:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ؛ يَحْكُمُ وَ عَلِيٌّ بَيْنَ يَدَيْهِ مُقَابَلَتَهُ وَ رَجُلٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ رَجُلٌ عَنْ شِمَالِهِ فَقَالَ الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْمُسْتَوِي الْجَادَّةُ ثُمَّ أَشَارَ بِيَدِهِ وَ إِنَّ هَذَاصِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ فَاتَّبِعُوهُ» (1)
ص: 475
«رسول خدا (ص) در حالصدور حكم بودند كه اميرمؤمنان (ع) روبروى ايشان و
فردى در سمت راست و ديگرى در سمت چپ آن حضرت قرار داشتند. رسول خدا (ص) فرمودند: راست و چپ عامل گمراهى و مسير، راه مستقيم است. سپس با دست به اميرمؤمنان (ع) اشاره كرده، فرمودند:صراط مستقيم (هدايت) راه على (ع) است. پس از او پيروى كنيد.»
در روايت ديگرى اميرمؤمنان (ع) درباره يمين و يسار (راست و چپ) فرمودند:
«الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَي هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْقَذُ [مَنْفَذُ] السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ»
«راست و چپ گمراهى و راه ميانه،صراط مستقيم است كه بقاى كتاب و حفظ
ص: 476
احكام رسالت و سلامت سنت و حسن عاقبت بر آن استوار مى باشد.» (1)
با توجه به مطالب فوق به خوبى مى توان دريافت كه يمين به معناى راست و شمال به معناى چپ، كنايه از دو مسير باطل است كه در مقابل طريق وُسطى ياصراط مستقيم قرار دارد و واژه يمين در حديث شبلى و نيز كلام اميرمؤمنان (ع) و نقل ابن عباس، ربطى به اصحاب يمين كه در قرآن و روايات ستوده شده اند، ندارد. زيرا
اصحاب يمين، كسانى هستند كه در مسير مستقيم قرار داشته و از راست و چپ (يمين و يسار) كه نماد انحراف ازصراط مستقيم است، پرهيز نموده اند.
واجب بودن وقوف در مشعرالحرام امرى است كه مورد اتفاق فقيهان شيعه مى باشد. چنانكه سيد مرتضى (ره) در كتاب الانتصار مى گويد:
«وَ مِمَّا انْفَرَدَتِ الإمَامِيَّةُ بِهِ القَوْلُ بِوُجُوبِ الْوُقُوفِ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ أنَّهُ رُكْنٌ مِنْ أَرْكَانِ الْحَجِّ جَارٍ مَجْرَي الْوُقُوفِ بِعَرَفَةِ فِي الْوُجُوبِ وَ خَالَفَ بَاقِي الْفُقَهَاءِ فِي ذَلِكَ وَ لَمْ يُوجِبْهُ أَحَدٌ مِنْهُمْ» (2)
«از جمله منفردات اماميه اين است كه وقوف در مشعرالحرام واجب و از جمله اركان حج است و از نظر وجوب، مانند وقوف در عرفات است. اما فقيهان مذاهب ديگر در اين مسأله مخالفت كرده و كسى آن را واجب نكرده است.»
ص: 477
مهم ترين نكته مشترك ميان عرفات و مشعر (و نيز مدت زمان قبل از قربانى و حلق و تقصير و خروج از احرام در منى) ضرورت محرم بودن و وقوف با احرام در عرفات و مشعر و زمانى از منى است. چراكه بهره مندى از ثمرات حضور در عرفات و مشعر و دست يابى به آرامش حاصل از شناخت (آثار و خواص) نعمت ها در عرفات و سكون ناشى از به كارگيرى معرفت و كاربردى كردن بينش در مشعر بدون دورى از كامجويى و ستيزه جويى كه ثمره احرام است، حاصل نمى شود.
ص: 478
ص: 479
قال الصادق (: «لَا تُجَاوِزْ وَادِيَ مُحَسِّرٍ حَتَّي تَطْلُعَ الشَّمْسُ» (الكافي، ج 4،ص 470)
«از وادى مُحَسِّر نگذر مگر اينكه آفتاب طلوع كرده باشد.»
در فاصله ميان مشعر و مِنى، مسافتى كوتاه به نام وادى «
مُحَسِّر
» قرار دارد كه نماد «حسرت» و «درماندگى» است و نشان مى دهد كه اگر انسان در اين سرزمين، مشمول توفيق الهى نشود، درمانده شده و هرگز به سرزمين مِنى (كه نماد و نشانه درك آرزوهاست) نمى رسد و عمرى در حسرت باقى خواهد ماند. در روايات مقدار اين حركت،صد گام ذكر شده است. امام رضا (ع) در اين باره فرمودند:
ص: 480
«الْحَرَكَةُ فِي وَادِي مُحَسِّرٍ مِائَةُ خُطْوَةٍ» (1)
«مقدار حركت در وادى مُحَسِّرصد گام است.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه چون ابرهه قصد نمود كعبه را ويران كند، لشكريان او به سوى مكّه شتافته و شترانى چند از عبدالمطّلب را به غارت بردند. عبدالمطّلب نزد پادشاه رفت و اجازه ورود خواست. در حالى كه پادشاه بر
روى تخت و در زير قبّه اى از ديبا آرميده بود، عبدالمطّلب وارد شد و سلام كرد. ابرهه سلام او را پاسخ گفته و لحظاتى بهصورت عبدالمطّلب نگريست. سيماى نورانى و جمالِ عبدالمطّلب او را به شگفت آورد. پادشاه گفت: آيا مثل اين نور و جمالى كه در تو مى نگرم، در پدرانت نيز وجود داشته؟ عبدالمطّلب گفت: آرى! تمام پدران من داراى چنين نور و جمالى بوده اند. ابرهه گفت: شما از جهت فخر و شرف بر پادشاهان سرآمديد و حقيقتاً شايسته پادشاهى بر قوم خود هستيد. سپس او را در كنار خود بر روى تختش نشاند و پس از بيان مطالبى به عبدالمطّلب گفت: براى چه آمده اى؟ همانا آوازه سخاوت، كرم و فضل تو به گوش من رسيده و از جمال و جلال تو چيزهايى ديدم كه شايسته است حاجت تو را برآورم. هرچه مى خواهى بگو. پادشاه گمان كرد عبدالمطّلب از وى درخواست مى كند كه از مكّه بيرون برود.
ص: 481
عبدالمطّلب به ابرهه گفت: ياران تو به شترهاى من حمله ور شده و آنها را
ص: 482
برده اند. دستور بده شترانم را به من بازگردانند. پادشاه حبشه از اين سخن عصبانى شد و به عبدالمطّلب گفت: از نظرم افتادى! تو آمده اى تا شتران خود را از من بگيرى، در حالى كه من براى نابودى خانه، شرف و كرامتى آمده ام كه شما به سبب آن، براى خود، بر هرگروه و طايفه اى امتياز قائل هستيد. چنين مسأله بزرگى را رها ساخته و شتران خود را از من تقاضا مى كنى! عبدالمطّلب گفت:
«لَسْتُ بِرَبِّ الْبَيْتِ الَّذِي قَصَدْتَ لِهَدْمِهِ وَ أَنَا رَبُّ سَرْحِيَ الَّذِي أَخَذَهُ أَصْحَابُكَ فَجِئْتُ أَسْأَلُكَ فِيمَا أَنَا رَبُّهُ وَ لِلْبَيْتِ رَبٌّ هُوَ أَمْنَعُ [لَهُ] مِنَ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ وَ أَوْلَي ربِهِ رمِنْهُمْ»
«منصاحبِ خانه اى كه تو آهنگ ويرانى آن را دارى نيستم. منصاحب
شترانى چند هستم كه ياران تو ربوده اند و آمده ام درباره چيزى كهصاحب آنم از تو درخواست كنم. اين خانه همصاحبى دارد كه خودش بيشتر از تمام آفريدگان، حافظ آن است و خود از همه به آن سزاوارتر است.»
ابرهه در پاسخ به درخواست عبدالمطّلب گفت: شترانش را به او برگردانيد و به سوى خانه حمله ور شويد و سنگ هاى آن را از جاى بركنيد. عبدالمطّلب شتران خود را گرفت و به سوى مكّه بازگشت. پادشاه به همراه فيل بزرگ و سپاهيان خود، براى ويرانى كعبه از پى عبدالمطّلب به راه افتادند. پس هر چه سعى مى كردند فيل را وارد محدوده حرم كنند، حركت نمى كرد و مى خوابيد و چون رهايش مى كردند، هروله كنان به عقب باز مى گشت.
عبدالمطّلب به پيشكارانش گفت: پسرم راصدا كنيد. عبّاس را آوردند. گفت: منظورم اين نيست، پسرم راصدا بزنيد. ابوطالب را آوردند. گفت: منظورم اين
ص: 483
ص: 484
نيست، پسرم راصدا بزنيد. پس عبدالله (پدر پيامبر (ص)) را آوردند. عبدالمطّلب گفت:
پسرم! به بالاى كوه ابوقُبيس برو و به ساحل دريا بنگر، ببين چه چيز از آن جا مى آيد و به من خبر بده.
عبدالله كه به دستور پدرش عبدالمطّلب، بر بالاى كوه ابوقبيس رفته بود، مدتى در آن جا درنگ كرد و ناگهان ديد:
«جَاءَ طَيْرٌ أَبَابِيلُ مِثْلَ السَّيْلِ وَ اللَّيْلِ فَسَقَطَ عَلَي أَبِي قُبَيْسٍ ثُمَّصَارَ إِلَي الْبَيْتِ فَطَافَ [بِهِ] سَبْعاً ثُمَّصَارَ إِلَي الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَطَافَ بِهِمَا سَبْعاً فَجَاءَ عَبْدُ اللَّهِ إِلَي أَبِيهِ فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ فَقَالَ انْظُرْ يَا بُنَيَّ مَا يَكُونُ مِنْ أَمْرِهَا بَعْدُ فَأَخْبِرْنِي بِهِ فَنَظَرَهَا فَإِذَا هِيَ قَدْ أَخَذَتْ نَحْوَ عَسْكَرِ الْحَبَشَةِ فَأَخْبَرَ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ بِذَلِكَ فَخَرَجَ عَبْدُ
الْمُطَّلِبِ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَهْلَ مَكَّةَ اخْرُجُوا إِلَي الْعَسْكَرِ فَخُذُوا غَنَائِمَكُمْ»(1)
«پرندگانى دسته دسته به سرعت سيل و همچون سياهى شب آمدند و بر بالاى ابوقبيس قرار گرفتند. سپس به سوى خانه كعبه رفته، هفت دور طواف كردند. آنگاه به سوى كوهصفا و مروه رفته و آنجا نيز هفت دور طواف نمودند. عبدالله نزد پدرش آمد و اين خبر را به او گزارش داد. عبدالمطّلب گفت: پسرم! بنگر كار آنها به كجا مى انجامد و مرا باخبر ساز. عبدالله نگاه كرد و ديد آن پرندگان به سوى سپاه حبشه رو آوردند. عبدالله اين خبر را به عبدالمطّلب رساند. پس عبدالمطّلب بيرون رفت و گفت: اى اهل مكّه به سوى سپاه حبشه بيرون رفته و غنائم خود را برگيريد.»
ص: 485
اهل مكه به طرف سپاه ابرهه رفتند و مشاهده كردند كه هر پرنده اى سه دانه ريگ- دو تا به چنگال و يكى به منقار- گرفته و با هر ريگى يك نفر از آنها را
ص: 486
به قتل مى رساند. چون تمامى آن قوم به هلاكت رسيدند، پرندگان بازگشتند و
عبدالمطّلب به نزد خانه كعبه آمده و پرده هاى آن را گرفت و اشعارى سرود. (1) محلى كه ابابيل به سراغ اصحاب فيل رفته و آنان را از پاى درآوردند، سرزمين مُحَسّ ر خوانده شد و علت نام گذارى اين سرزمين به مُحَسّ ر، ناكامى و بازماندن اصحاب فيل از رسيدن به قصد و نيت شان تلقى گرديد.
خداوند، وادى مُحَسّ ر را ميان مشعرالحرام و مِنى قرار داد و پيمودن آن را با رعايت آداب و احكامى خاص، لازم گرداند و به هروله كردن در اين سرزمين
توصيه نمود تا اسرار و رموز خارج شدن از مشعر و راه يافتن به مِنى درك شود. چنانكه روايت شده است:
«تَرَكَ رَجُلٌ السَّعْيَ فِي وَادِي مُحَسِّرٍ فَأَمَرَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بَعْدَ الِانْصِرَافِ إِلَي مَكَّةَ أَنْ يَرْجِعَ فَيَسْعَي» (2)
«مردى، هروله در وادى مُحَسّ ر را ترك كرد. امام صادق (ع) پس از بازگشت به مكّه به او امر كردند تا به آن جا بازگشته و هروله را به جاى آورد.»
ص: 487
هروله، دستورى مشترك ميان سرزمين مُحَسّ ر و بخشى از فاصله ميانصفا و مروه است. چراكه در مُحَسّ ر، انسان خود را در چند قدمى دست يابى به آرزوهاى ديرينه اش مى يابد. به همين سبب از يك سو شتاب دارد تا زودتر به آنچه مى خواهد، برسد و از سوى ديگر احتياط مى ورزد تا با خطرى مواجه نشود كه او را به كلى از درك آرزوهايش باز دارد. از اين جهت شتاب توأم با احتياط را كه
بهترين گزينه براى حركت در اين وادى است، برمى گزيند.
زمان عبور از وادى مُحَسّ ر هنگامى است كه آفتاب طلوع كرده باشد. امام صادق (ع) در اين باره به هشام فرمودند:
«لَا تُجَاوِزْ وَادِيَ مُحَسِّرٍ حَتَّي تَطْلُعَ الشَّمْسُ» (1)
«از وادى محسّر نگذر مگر اينكه آفتاب طلوع كرده باشد.»
زائر خانه خدا از آن جهت وادى مُحَسّ ر (2) (فاصله ميان مشعر تا مِنى) را به سرعت
پيموده و در آن توقف نمى كند كه پس از آشنايى با منشأ گناه و دست يابى به شعور لازم براى دورى از بينش و اعتقاد شيطان، بايد اشتياق خود را در تحقق اين آرزو با شتاب و هروله در وادى مُحَسّ ر نشان دهد و سفارش بر طى نمودن وادى محسّر پس از طلوع آفتاب، بيانگر آن است كه رسيدن به اين آرزو جز با
ص: 488
بصيرت و علم (كه طلوع آفتاب نماد آن است) حاصل نمى شود.
ص: 489
ص: 490
«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ مِنًي وَ مَا دَلَلْتَنَا عَلَيْهِ وَ مَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنَا مِنَ الْمُقَاسَاةِ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ فِيهَا بِمَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَي أَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَنْ تُوَفِّقَ لَنَا مَا وَفَّقْتَ لَهُمْ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِين» (بحار الانوار، ج 99،ص 347)
«پروردگارا! اين سرزمين مِنى است كه ما را به آن دلالت نمودى و با تحمل مشكلات موجود در آن بر ما منت نهادى. از تو مى خواهم كه در اين سرزمين همانند اولياء و اهل طاعت و برگزيدگان خود، بر من منت گذارى و ما را به آنچه بندگانصالح خود را به آن توفيق داده اى، موفق نمايى.»
مِنى، سرزمين آرزوهاست. گرچه اين سرزمين را امروزه «مِنى» مى نامند، اما اصل اين واژه، «مُنى» جمع «مُنيه» به معنى آرزو بوده و اشاره به آرزوهايى دارد كه بايد پى درپى درصدد دست يابى به آنها بود و در شرايط گوناگون زندگى،
مسير اعتراف و شعور را تا نيل به آن آرزوها پيمود. به همين دليل زائر كعبه بايد مستمراً با برآوردن اراده هاى خداوند از حضور در مواقف حج، به آرزوى خود كه بخشيده شدن گناهان است، نائل شود. در حديثى از امام صادق (ع) چنين روايت شده است:
«هر كس در سرزمين منى توقف كند چه مومن باشد و چه كافر، خداوند او را مشمول بخشش خود قرار مى دهد، گرچه كسانى كه بخشش الهى در منى
شامل حال آنها مى شود سه دسته اند:
1. كسانى كه گناهان گذشته و نيز خطاهاى آينده شان مشمول مغفرت شده و
ص: 491
خداوند آنها را از آتش رهايى داده است كه خداوند، كلام آنها را چنين حكايت فرموده است:
«رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»
«پروردگارا! در دنيا و آخرت به ما نيكى عطا كن و از عذاب رهايى مان بخش.»
2. كسانى كه گناهان گذشته شان بخشيده شده و نسبت به آينده به آنها گفته مى شود:
«أَحْسِنْ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِكَ» (1)
«در باقيمانده عمر به انجام اعمال نيك بپرداز.»
3. كسانى كه براى مزين شدن به نام حج گزار، در منى حاضر شده اند. اين افراد
ص: 492
اگر از شرك توبه كنند، گناهان گذشته بر آنها بخشيده مى شود، در غير اينصورت
«وَفَّاهُ أَجْرَهُ وَ لَمْ يَحْرِمْهُ أَجْرَ هَذَا الْمَوْقِف»(1)
«خداوند، پاداش اين زحمت را به آنها مى دهد اما از پاداش حضور در منى بى بهره اند و گناهان گذشته بر آنها بخشيده نخواهد شد.»
نكته شايان ذكر درباره افراد فوق آن است كه دسته نخست كسانى اند از منشأ ارتكاب گناه رهايى يافته و باب معصيت بر آنها مسدود شده است.
ص: 493
بنابراين تعبير بخشيده شدن «
مَا تَأَخَّر
» اشاره به ريشه كن شدن منشأ آن دارد و دسته دوم كسانى اند كه مبتلا به گناه بوده اما معتقد نيستند كه نافرمانى و
معصيت، ابزار دست يابى به آرامش است و دسته سوم گروهى اند كه مرتكب گناه بوده و معتقدند كه ارتكاب گناه، ابزار دست يابى به آرامش است. بنابراين در اين حديث معاف از گناه، از معتقد به گناه و مبتلاى غير معتقد به آن تفكيك شده و براى هريك، وعده جداگانه اى در نظر گرفته شده است. (1)
در حديث ديگر امام صادق (ع) درباره بخشش گناهان پس از انجام اعمال مِنى فرمودند:
«إِذَا أَفَاضَ الرَّجُلُ مِنْ مِنًي وَضَعَ يَدَهُ مَلَكٌ فِي كَتِفَيْهِ ثُمَّ قَالَ اسْتَأْنِفْ» (2)
«هنگامى كه شخص (زائر) از مِنى خارج مى شود، فرشته اى دست خود را بر شانه هاى او گذاشته و مى گويد: (چون گناهان گذشته ات بخشيده شده پس) عمل خويش را از نو آغاز كن.»
ص: 494
درباره علت نام گذارى اين سرزمين به «مِنى» از ابن عباس چنين نقل شده است:
«إِنَّ جَبْرَئِيلَ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يُفَارِقَ آدَمَ قَالَ لَهُ تَمَنَّ قَالَ أَتَمَنَّي الْجَنَّةَ فَسُمِّيَتْ
بِذَلِكَ رلِامْنِيَّةِ آدم»(1)
«هنگامى كه جبرئيل خواست از آدم (ع) جدا شود، به او گفت: آرزو كن. آدم (ع) عرضه داشت: تمناى بهشت دارم. از اين رو اين سرزمين به خاطر آرزوى آدم (ع) «مِنى» خوانده شد.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه علت نام گذارى مِنى آن است كه جبرئيل در آن جا نزد ابراهيم (ع) آمد و گفت:
«تَمَنَّ يَا إِبْرَاهِيمُ وَ كَانَتْ تُسَمَّي مِنًي فَسَمَّاهَا النَّاسُ مُنًي»(2)
«آرزو كن اى ابراهيم! و «
مُني
» ناميده مى شد اما مردم آن را «
مِني
» ناميدند.»
ص: 495
نكته شايان ذكر درباره اين حديث، آن است كه مِنى بيانگر معنا و مفهوم جامع آرزوست كه امرى واحد بوده و در سايه اعتقاد و عملى واحد حاصل
مى شود و تمناى همه انسان ها آن است كه راه تمسك و عمل به اين اعتقاد
ص: 496
را كه منشأ آرامش براى آنها و امنيت براى اطرافيان مى شود، آموخته و به كار گيرند. از اين رو سرزمين مِنى، نماد آرزوى واحد و يگانه انسان هاست و جمع بستن آن به مُنى كه امروزه نيز در ميان عرب زبانان حجاز شهرت دارد، وجهى ندارد.
در كتاب «علل الشرايع» روايت شده است كه حضرت رضا (ع) فرمودند: مِنى از آن جهت به اين نام خوانده شده است كه جبرئيل در اين سرزمين خطاب به ابراهيم (ع) گفت:
«يَا إِبْرَاهِيمُ تَمَنَّ عَلَي رَبِّكَ مَا شِئْتَ فَتَمَنَّي إِبْرَاهِيمُ فِي نَفْسِهِ أَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ مَكَانَ
ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ كَبْشاً يَأْمُرُهُ بِذَبْحِهِ فِدَاءً لَهُ فَأُعْطِيَ مُنَاهُ»(1)
«اى ابراهيم! هر آرزويى كه دارى بر پروردگارت عرضه كن. ابراهيم (ع) با خود چنين آرزو كرد كه خداوند به جاى فرزندش اسماعيل (ع) گوسفندى را قرار دهد و او را به كشتن آن گوسفند به عنوان فديه اسماعيل (ع) امر كند كه به اين آرزو دست يافت.»
نكته و اشاره
از اين حديث به خوبى فهميده مى شود كه آرزوى مؤمن در سرزمين مِنى بايد با آرزوى ابراهيم خليل (ع) همسو بوده و به برآوردن اراده خداوند از توقف در مِنى و دورى از انديشه شيطان، منتهى شده و موجبات استمرار ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را (كه نجات اسماعيل (ع) از آن خبر مى دهد) فراهم آورد. (2) از اين رو در
ص: 497
دعا مى خوانيم:
«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ مِنًي وَ مَا دَلَلْتَنَا عَلَيْهِ وَ مَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنَا مِنَ الْمُقَاسَاةِ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ فِيهَا بِمَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَي أَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَنْ تُوَفِّقَ لَنَا مَا وَفَّقْتَ لَهُمْ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِين» (1)
«پروردگارا! اين سرزمين مِنى است كه ما را به آن دلالت نمودى و با تحمل مشكلات موجود در آن بر ما منت نهادى. از تو مى خواهم كه در اين سرزمين همانند اولياء و اهل طاعت و برگزيدگان خود، بر من منت گذارى و ما را به آنچه كه بندگانصالح خود را به آن توفيق داده اى، موفق نمايى.»
توقف در مِنى، (2) نماد دست يابى و رسيدن به آرزويى است كه با اميد به وعده هاى الهى و چشم پوشى از اميال نفس و تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما
ص: 498
السلام) حاصل شده و امنيت را براى ما و اطرافيان فراهم مى آورد و
ص: 499
موجب مى شود كه از عيب جويى، غيبت و درگيرى با ديگران پرهيز نموده و مردم را از
آسيب دست و زبان خود در امان نگاه داريم و شايسته اطلاق نام مؤمن بر خود شويم. به همين سبب رسول اكرم (ص) درباره علت نام گذارى مؤمن به اين نام فرمودند:
«أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ لِمَ سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً لِإِيمَانِهِ النَّاسَ عَلَي أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِم» (1)
«آيا مى دانيد چرا مؤمن را مؤمن خوانده اند؟ براى اينكه مردم در جان و مالشان، از دست او در امانند.»
اهمّيت ايجاد امنيت براى ديگران تا جايى است كه پيامبر (ص) آن را شرط بهره مندى از مغفرت الهى معرفى نموده و فرموده اند:
«مَنْ قَضَي نُسُكَهُ وَ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» (2)
«هر كس اعمال حج را به جاى آورد در حالى كه مسلمانان از زبان و دست او
ايمن شوند، همه گناهان گذشته اش بخشيده خواهد شد.»
امام سجاد (ع) در حديث شبلى به اراده خداوند از حضور در مِنى اشاره نموده و خطاب به او فرمودند:
«أَخَرَجْتَ إِلَي مِنًي قَالَ نَعَمْ قَالَ نَوَيْتَ أَنَّكَ آمَنْتَ النَّاسَ مِنْ لِسَانِكَ وَ قَلْبِكَ وَ يَدِكَ قَالَ لَا»
ص: 500
«آيا به مِنى رفتى؟ گفت بله. فرمودند: آيا نيت نمودى كه از اين پس، مردم از دست، قلب و زبان تو در امان خواهند بود؟ گفت: نه.»
امام (ع) فرمودند:
«فَمَا خَرَجْتَ إِلَي مِنًي»
«پس تو در حقيقت به مِنى نرفتى.»
زائر كعبه كه آشنا و عامل به اسرار حج است، تمناى خود را در اين سرزمين عملى نموده و با راندن فكر و سلطه شيطان كه سرچشمه همه ناامنى هاست، زمينه ايجاد امنيت را براى خود و اطرافيان فراهم مى آورد و با قربانى نمودن گاو و گوسفند يا نَحرِ شتر، ريشه رذايل نفسانى را در وجود خود قلع و قمع مى نمايد و اراده خداوند از خلقت را كه رسيدن به اين موقف و بهره مندى از ثمرات تربيتى است، محقق نموده و به آرزوى ديرينه اش دست مى يابد.
به روزهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه، ايام تشريق مى گويند و سِرّ نام گذارى اين ايام به تشريق، آن است كه در اين روزها فقراء و مساكين، گوشت هاى قربانى را در حرارت آفتاب، خشك و ذخيره مى كردند. با اين فرض،
تشريق به معناى خشك كردن گوشت با حرارت آفتاب است. (1) اما نكته
ص: 501
مهم، اهميت ده روز اول ذى حجه است كه همه پيامبران الهى در آن، به عبادت خداوند (در مِنى) پرداخته و راز و نياز نموده اند. فضيلت اين ايام تا آنجاست كه رسول اكرم (ص) فرمودند:
«مَا مِنْ أَيَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَيَّامِ الْعَشْرِ يَعْنِي عَشْرَ ذِي الْحِجَّةِ» (1)
«هيچ زمانى براى انجام عمل نيكو نزد خداوند محبوب تر از روزهاى دهگانه، يعنى دهه اول ذى حجه نمى باشد.»
و در حديث ديگرى فرمودند:
«مَا مِنْ أَيَّامٍ أَزْكَى عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَا أَعْظَمَ أَجْراً مِنْ خَيْرٍ فِي عَشْرِ الْأَضْحَى»(2)
«هيچ زمانى نزد خداوند با بركت تر و پر پاداش تر از ده روز اول ذى حجه (كه به عيد قربان منتهى مى شود) نمى باشد.»
نكته شايان ذكر درباره اين دو حديث، آن است كه محبوبيت، ثمره و نتيجه بركت فزاينده و پاداش بزرگى است كه در اين ايام حاصل مى شود. به ديگر
ص: 502
سخن، «
أَزْكَى
» و «
أَعْظَمَ أَجْراً
» بودن دهه اول ذى حجه، سبب و منشأ محبوبيت اين ايام است. بنابراين حديث دوم، علت براى حديث اول محسوب مى شود.
امام رضا (ع) نيز در پاسخ به اين سؤال كه چرا وقت انجام حج در دهه ذى حجه قرار داده شده نه مقدم بر آن و نه مؤخّر از آن؟ فرمودند:
ص: 503
«لَمَّا أَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعْبَدَ بِهَذِهِ الْعِبَادَةِ وَضَعَ الْبَيْتَ وَ الْمَوَاضِعَ فِي أَيَّامِ التَّشْرِيقِ وَ كَانَ أَوَّلُ مَا حَجَّتْ إِلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ طَافَتْ بِهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ فَجَعَلَهُ سُنَّةً وَ وَقْتاً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
«چون حق تعالى دوست داشت كه با اين مناسك عبادت شود، بيت و مواضع عبادت (مثل مِنى و عرفات و مشعر) را در ايام تشريق قرار داد و اولين كسانى كه حج به جاى آوردند، فرشتگان بودند كه در اين وقت طواف كردند. پس حق تعالى آنچه را كه فرشتگان انجام دادند تا قيامت بر بندگان سنّت نمود.»
«فَأَمَّا النَّبِيُّونَ آدم وَ نوح وَ ابراهيم وَ موسي وَ عيسي وَ مُحَمَّدٌ؛ وَ غَيْرُهُمْ مِنَ الأَنبياءِ إِنَّمَا حَجُّوا فِي هَذَا الْوَقْتِ فَجُعِلَتْ سُنَّةً فِي أَوْلادِهِمْ إِلَي يَوْمِ الدِّينِ»(1)
«و نيز پيامبرانى چون آدم (ع)، نوح (ع)، ابراهيم (ع)، موسى (ع)، عيسى (ع) و محمد (ص) و ... در اين ايام حج به جاى آوردند و خداوند كار آنها را در ميان اولادشان تا قيامت سنّت گرداند.»
روزه گرفتن در ايام تشريق براى حاضران در سرزمين مِنى، حرام است. زيرا خداوند مى خواهد همراه با پايان يافتن دوره احرام، ميهمانان خود را از ثمرات
ص: 504
ربوبيتش برخوردار كند. از اين رو آنان را از روزه كه با ميزبانى او سازگار نيست، منع نموده است. به همين جهت اميرمؤمنان (ع) در پاسخ به اينكه چرا روزه در ايام تشريق حرام است؟ فرمودند:
«لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِي ضِيَافَتِهِ وَ لَا يَنْبَغِي لِلضَّيْفِ أَنْ يَصُومَ عِنْدَ مَنْ
زَارَهُ روَ أَضَافَه» (1)
«زيرا مردم (كه در مِنى به سر مى برند) زائران خداوند و ميهمانان او هستند و شايسته نيست كه ميهمان، نزد ميزبان روزه بگيرد.» (2)(3)
رمزواره
از آنجا كه مِنى سرزمين دست يابى به آرزوها و جايگاه بهره مندى از ثمرات ربوبيت الهى است، خداوند در ايام تشريق از روزه گرفتن كه نماد امساك و محروميت است، نهى نموده تا نشان دهد كه مِنى جايگاه بهره مندى از ثمرات
ص: 505
ربوبيت است، نه محلّ محروميت از آنها.
طبق برخى آموزه هاى حج كه از پيشوايان معصوم (عليهما السلام) روايت شده، خداوند به سرزمين مِنى كه محل جمع شدن بندگان است، امر مى كند كه گسترش يابد تا ظرفيت ايجاد امنيت براى همه در آن محقق شود. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«إِذَا أَخَذَ النَّاسُ مَنَازِلَهُمْ بِمِنًي نَادَي مُنَادٍ يَا مِنَي قَدْ جَاءَ أَهْلُكِ فَاتَّسِعِي فِي فِجَاجِكِ وَ اتْرَعِي فِي مَثَابِكِ وَ مُنَادٍ يُنَادِي لَوْ تَدْرُونَ بِمَنْ حَلَلْتُمْ لَأَيْقَنْتُمْ بِالْخَلَفِ بَعْدَ الْمَغْفِرَةِ»(1)
ص: 506
«هنگامى كه مردم در ايام حج واجب در مِنى جاى گرفتند، منادى ندا مى دهد كه اى سرزمين مِنى! اهلى كه بايد در تو ساكن شوند، از راه رسيده اند. پس گسترش پيدا كن و از همه سو وسيع شو و منادى ديگر ندا مى دهد كه اى اهل مِنى! اگر بدانيد به ميهمانى چه كسى آمده ايد، يقين مى يابيدكه علاوه بر بخشيده شدن گناهان، پاداش بى پايان به شما داده خواهد شد.»
امر الهى به گسترش مِنى در ايام حج، اشاره به اين مطلب دارد كه ثمره «ولايت»
در ايجاد امنيت، هرگز محدود به افراد خاصى نبوده و هرچه بر تعداد معتقدان به آن افزوده شود، به همان ميزان، زمينه بهره مندى از ربوبيت و وسعت حريمى كه (به اعتبار ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) امنيت بر آن حاكم است، گسترش خواهد يافت.
ص: 507
ص: 508
«فَمَنْ تَعَجَّلَ في يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي» (سوره بقره، آيه 203)
«پس هركس شتاب كند (و اعمال را) در دو روز (انجام دهد)، گناهى بر او نيست و هر كس تأخير كند (و اعمال را در سه روز انجام دهد)، گناهى بر او نيست. اين (اختيار) براى كسى است كه (از محرمات) پرهيز كرده باشد.»
جَمَره در زبان عربى به معناى سنگ ريزه است و در اصطلاح به ستونى كه به آن سنگ ريزه مى زنند يا محلى كه در آن سنگ ريزه ها جمع مى شود، جَمَره مى گويند. در كتاب مجمع البحرين در اين باره آمده است:
«الْجَمَراتُ مُجْتَمَعُ الْحَصَى بِمِنَى، فَكُلَّ كُومَةٍ مِنَ الْحَصَى جَمَرَةٌ وَ الْجَمْعُ رجَمَراتُ» (1)
«جمرات محلّ اجتماع سنگ ريزه ها در منى است و هر توده اى از سنگ ريزه، جمره محسوب مى شود كه جمع آن جمرات است.»
ص: 509
در كتاب مصباح المنير ذيل واژه «
جَمَرَة
» آمده است:
«كُلُّ شَي ءٍ جَمَعْتَهُ فَقْدْ جَمَرْتَةُ وَ مِنْهُ الْجَمَرَةُ وَ هِيَ مُجْتَمَعُ الْحَصَي بِمِنَي، فَكُلُّ كُومَةٍ مِنَ الْحَيِّ جَمَرَةٌ وَ الْجَمْعُ جَمَراتٌ»(1)
«هر چيزى كه آن را جمع كنى، جَمَرَه نام دارد و جمره معروف، محلّ جمع شدن سنگ ريزه ها در منى است و هر توده اى از سنگ ريزه ها، جمره ناميده مى شود و جمرات جمع آن است.»
در اينكه منظور از جمره، ستون يا بناى مخصوصى است كه در مكان هاى سه گانه در منى نصب شده و يا منظور از آن، زمين يا محلى است كه امروزه ستون ها در آن قرار دارند، در تعابير فقهى اختلاف نظر وجود دارد؛ گرچه اطلاق نام جمره بر عَلَم و ستون نصب شده در منى رواج و شهرت بيشترى دارد. در كتاب «كشف اللثام» آمده است: ستون ها و نيز محلّ جمع شدن سنگ ريزه ها، جمره ناميده مى شود و مورد رمى قرار مى گيرد. (2) در كتاب جواهر الكلام در اين باره آمده است:
ص: 510
«هِيَ مُجْتَمَعُ الْحَصَي لا السّائلُ مِنْهُ وصَرَّحَ عَليُّ بْنِ بَابَوَيْه بِأَنَّهُ الْأَرْضِ وَ لا
يَخْفَى عَلَيْكَ مَا فِيهِ مِنْ الْاجْمَالِ»
«جمره محلّ جمع شدن سنگ ريزه هاست، نه محلّى كه سنگ ريزه ها در آن پراكنده مى شود. چنانكه مرحوم «صدوق» تصريح كرده است كه منظور از جمره،
زمين (ى) است كه به سمت آن سنگ ريزه پرتاب مى شود. گرچه كلام او خالى از اجمال نيست.»
«وَ فِي الْمَدَارِكَ بَعْدَ حِكَايَةِ ذلِكَ عَنْها قَالَ: وَ يَنبَغي الْقَطْعُ بِاعْتِبَارِ إصَابَةِ الْبِنَاءِ مَعَ وُجُودِهِ، لِأَنَّهُ الْمَعْرُوفُ أَلانَ مِنْ لَفْظِ الْجَمَرةِ وَ لِعَدَم تَيَقَّنِ الْخُرُوجِ مِنَ الْعُهْدَةِ بِدُونِهِ امّا مَعَ زَوالِهِ فَالظَّاهِرُ إلاكتِفَاءِ بِاصَابَةِ مَوْضِعِهِ»
«وصاحب كتاب «مدارك» بعد از نقل اين مطلب ازصدوق گفته است: سزاوار است يقين كنيم كه سنگ ريزه ها به ستون ها برخورد مى كند. زيرا آنچه
به عنوان جمره شناخته مى شود، همين ستونهاست و يقين به اداى تكليف بدون برخورد سنگ به آنها حاصل نمى شود. اما اگر ستون ها از بين برود، برخورد سنگ به محلّ آنها كافى خواهد بود.»صاحب جواهر در ادامه مى گويد:
«وَ إِلَيْهِ يَرْجِعُ مَا سَمِعتُهُ مِنَ الدُّرُوسِ وَ كَشْفِ اللِّثَامِ إِلَّا أَنَّهُ لَا تَقْيِيدَ فِي الْأَوَّلِ ربِالزَّوَالِ»
«آنچه از كتاب «دروس» و «كشف اللثام» نقل شد، به همان مطلبى بازمى گردد كهصاحب «مدارك» گفته است. گرچه شهيد در كتاب «دروس» برخورد سنگ ريزه ها به زمين را (هرچند در آن ستون نصب شده باشد) كافى مى داند.» (1)
و در پايانصاحب جواهر ياد آور مى شود:
«وَ لَعَلَّهُ الْوَجْهُ لِاسْتِبْعادِ تَوَقُّفِ الصِّدقِ عَلَيْهِ» (2)
ص: 511
«ظاهراً همين مطلبصحيح بوده و بعيد است كهصادق بودن نام جمره بر
زمين، مشروط به وجود نداشتن ستون ها باشد.»
بنا بر مطالب فوق، زمينى كه سنگ ريزه ها در آن جمع مى شود، مطلقاً جمره ناميده مى شود. گرچه بر آن، ستونى نصب نشده و يا نشانه و بنايى در آن وجود نداشته باشد.
با توجه به اينكه «جَمَرَة» محل ظهور شيطان بوده و نام سه مكانى است كه ابليس در آن سه مكان، نخست آدم (ع) و بعد از او ابراهيم (ع) را با وسوسه خود مواجه كرد و از اطاعت خداوند نهى نمود، از اين رو ميان اينكه جمره نام ستون هايى باشد كه در منى نصب شده و يا اسم محل هايى باشد كه ستون ها در آنها قرار دارد، فرقى وجود ندارد. زيرا در هر دوصورت، ستون ها يا محل نصب آنها، نماد و نشانه اى از حضور ابليس تلقى مى شود كه بايد مورد پرهيز و اجتناب قرار گيرد.
جمرات، محل رَمْى (1) شيطان و دورى از اوست. چراكه در اين مكان با سنگ ريزه هايى كه از روى شعور و فهم جمع كرده ايم، از تفكر و روش نادرست شيطان برائت جسته و امنيت و آسايش ناشى از اميد به وعده هاى الهى را به خود و اطرافيان نويد مى دهيم. در برخى روايات آمده است كه جمرات، جايگاهى است كه شيطان براى اولين بار بر آدم (ع) و سپس بر ابراهيم (ع) ظاهر شد و به سبب پرتاب سنگ از آن دو بزرگوار فاصله گرفت. سپس اين عمل بر بنى آدم سنت شد. امام صادق (ع) درباره رمى جمرات از سوى آدم (ع) و ابراهيم (ع)
ص: 512
فرمودند:
«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ رَمَي الْجِمَارَ آدَمُ وَ قَالَ أَتَي جَبْرَئِيلُ ابراهيمَ فَقَالَ ارْمِ يَا إِبْرَاهِيمُ فَرَمَي جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الشَّيْطَانَ تَمَثَّلَ لَهُ عِنْدَهَا» (1)
«نخستين كسى كه رمى جمرات كرد، آدم (ع) بود. سپس فرمودند: جبرئيل نزد ابراهيم (ع) آمد و گفت: اى ابراهيم! سنگ بيانداز. ابراهيم (ع) به جمره عقبه سنگ زد. زيرا شيطان در اين مكان بر ابراهيم (ع) ظاهر شد.» (2)
روايت شده است كه شيطان در مكان جمره بر آدم (ع) ظاهر شد. جبرئيل به
آدم (ع) گفت:
«ارْمِهِ بِسَبْعِ حَصَيَاتٍ وَ كَبِّرْ مَعَ كُلِّ حَصَاةٍ تَكْبِيرَةً فَفَعَلَ ذَلِكَ آدم فَذَهَبَ إِبْلِيسُ»
«او را با هفت سنگ ريزه بزن و با هر ضربه تكبير بگو. آدم (ع) چنين كرد و شيطان دور گرديد.»
در روز دوم، سوم و چهارم نيز اين عمل تكرار شد و آدم (ع) مانند روزهاى گذشته با پرتاب سنگ، شيطان را از خود راند. پس از انجام آخرين مرحله رمى جمرات، جبرئيل به او گفت:
«إِنَّكَ لَنْ تَرَاهُ بَعْدَ مَقَامِكَ هَذَا أَبَداً ثُمَّ انْطَلَقَ بِهِ إِلَي الْبَيْتِ فَأَمَرَهُ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَفَعَلَ ذَلِكَ آدَمُ» (3)
ص: 513
«بعد از اين، ديگر شيطان را نخواهى ديد. در ادامه جبرئيل، آدم (ع) را به سوى خانه (خدا) برد و دستور داد تا هفت بار دور خانه طواف كند و آدم (ع) چنين كرد.»
سپس جبرئيل به آدم (ع) فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي قَدْ غَفَرَ لَكَ وَ قَبِلَ تَوْبَتَكَ وَ حَلَّتْ لَكَ زَوْجَتُكَ» (1)
«خداوند تبارك و تعالى تو را بخشيد و توبه ات را پذيرفت و حوّا را بر تو حلال نمود.»
امام صادق (ع) درباره علت رمى جمرات فرمودند:
«إِنَّ عِلَّةَ رَمْيِ الْجَمَراتِ أنَّ إبراهيمَ (ع) تَرائى لَهُ إبْليسُ عِنْدَهَا فَأَمَرَهُ جَبْرائيلُ بِرَمْيِهِ بِسَبْعِ حَصَياتٍ وَ أَنْ يُكَبِّرَ مَعَ كُلِّ حَصاةٍ فَفَعَلَ وَ جَرَتْ بِذلكَ السُّنَّةُ» (2)
«علت رمى جمرات آن است كه شيطان در اين مكان بر ابراهيم (ع) نمايان شد. (از اين رو) جبرئيل به او دستور داد تا با هفت سنگ، شيطان را از خود دور كند و به هنگام پرتاب هر سنگ، تكبير بگويد. ابراهيم (ع) (طبق دستور) چنين كرد و اين عمل (در حج) سنت شد.»
امام كاظم (ع) نيز در پاسخ به شخصى كه پرسيد: چرا رمى جمرات واجب
ص: 514
شده است؟ فرمودند:
«لِأَنَّ إِبْلِيسَ اللَّعِينَ كَانَ يَتَرَائَي لِإِبْرَاهِيمَ فِي مَوْضِعِ الْجِمَارِ فَرَجَمَهُ إِبْرَاهِيمُ فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِذَلِكَ»(1)
«زيرا ابليس ملعون در اين مكان بر ابراهيم (ع) ظاهر شد و ابراهيم (ع) به سوى او سنگ پرتاب كرد. پس اين عمل سنت شد.» (2)
در روايات، آثار و ثمرات فراوانى براى رمى جمرات ذكر شده كه هر يك بر اراده و رمز و راز خاصى دلالت دارد. از جمله اين آثار عبارتند از:
الف: ذخيره قيامت
پرتاب سنگ ريزه به سمت شيطان كه در موقعيت هاى گوناگون زندگى به معناى دورى كردن از انديشه و سلطه اوست، زمينه ساز بهره مندى از ربوبيت الهى بوده و ما را مستحق بهره مندى از ثمرات وعده داده شده در آخرت مى نمايد. چنانكه رسول اكرم (ص) فرمودند:
ص: 515
«وَ رَمْيُ الْجِمَارِ ذُخْرُ يَوْمِ الْقِيَامَة»(1)
«سنگ زدن به جمرات، ذخيره روز قيامت است.»
و در جاى ديگر فرمودند:
«فإِذَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ كَانَ لَك نُوراً يَومَ القِيامَهِ» (2)
«هرگاه رمى جمرات كردى براى تو نورى در قيامت خواهد بود.»
ب: بخشش گناهان
دورى كردن از انديشه و روش شيطان كه با رمى جمرات حاصل مى شود، زمينه عمل به دستورات دينى را فراهم آورده و موجب بخشيده شدن گناهان گذشته مى شود. چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند:
«أَلْحَاجُّ إِذَا رَمَي الْجِمَارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ» (3)
«وقتى حج گزار بر جمره ها سنگ بزند، گناهانش بخشيده خواهد شد.»
«بِكُلِّ حَصَاةٍ يَرْمِي بِهَا تُحَطُّ عَنْهُ كَبِيرَةٌ مُوبِقَةٌ» (4)
«به ازاى هر سنگ ريزه اى كه به سوى جمرات پرتاب مى شود، گناه كبيره اى از كسى كه رمى جمرات انجام مى دهد، بخشيده مى شود.»
درباره دعاى هنگام رمى جمرات نيز از امام رضا (ع) روايت شده است:
«اللَّهُمَّ هَذِهِ حَصَيَاتِي فَأَحْصِهِنَّ لِي وَ ارْفَعْهُنَّ فِي عَمَلِي» (5)
ص: 516
«پروردگارا! اين سنگ ريزه هاى من است. آنها را براى من بشمار (و بپذير) و مايه رفعت عمل من قرار ده.»
از احاديث فوق فهميده مى شود كه اگر رمى جمرات به برآورده شدن اراده
خداوند از اين عمل منتهى گردد، شخص، سزاوار بهره مندى از ثمرات ربوبيت الهى، قبول شدن اعمال، رفيع شدن منزلت (نزد پروردگار) و بخشيده شدن گناهان مى شود.
ص: 517
در كتاب شرايع، واجبات رمى، ذيل چهار عنوان كلى ذكر شده و آمده است كه:
«فَالْواجِبُ فِيه أَلنِّيةُ وَ الْعَدَدُ وَ هُوَ سَبْعٌ وَ إلقاؤُها بِما يُسمّى رَمْياً وَ إِصابةُ الْجَمَرَةِ بِها بِما يَفْعَلُهُ»
«احكام واجبات در رمى عبارتند از: 1- نيت، 2- رعايت هفت عدد بودن سنگ ريزه ها، 3- افكندن آنها به گونه اى كه پرتاب محسوب شود نه گذاشتن 4- برخورد سنگ ريزه به جمره به سبب پرتاب حاصل شود نه چيز ديگر.»
صاحب شرايع، پس از مطالبى درباره كيفيت پرتاب سنگ به جمره عقبه مى گويد:
«في جَمَرَةِ الْعَقَبَةِ يَسْتَقْبِلُها وَ يَسْتَدْبِرُ الْقِبْلَةِ وَ في غَيْرِها يَسْتَقْبِلُها وَ يَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ»(1)
«حج گزار، در هنگام رمى جمره عقبه، رو به جمره و پشت به قبله، مى ايستد اما
ص: 518
در ساير جمرات، جمره و قبله را پيش روى خود، قرار مى دهد.»
صاحب جواهر در شرح جمله فوق، درباره كيفيت رمى جمره عقبه و پشت به قبله بودن به هنگام پرتاب سنگ ريزه به آن، مى گويد: بيشتر اهل علم، همين مطلب را گفته اند «
بَلْ لَعَلَّهُ لا خِلافَ فيه
» بلكه مى توان گفت: در آن خلافى نيست و پس از مطالبى، قول شيخ طوسى را ذكر مى كند كه گفته است:
«جَميعُ افْعالِ الْحَجِّ يُسْتَحَبُّ أَنْ يَكونَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ مِنَ الْمَوقِفِ بالْمَوْقِفَيْنِ و
رَمْي الْجِمارِ الّا رَمْيَ جَمَرَةِ الْعَقَبَةِ يَومَ النَّحْرَ» (1)
«مستحب است كه همه اعمال حج رو به قبله انجام شود، از توقف در عرفات و مشعر و رمى جمرات تا ساير اعمال، جز رمى جمره عقبه در روز عيد قربان (كه پشت به قبلهصورت مى پذيرد)»
روز عيد قربان كه اولين روز حضور زائران خانه خدا در مِنى محسوب مى شود، بيشترين اعمال مربوط به مكان را در خود جاى داده است. در اين روز، حج گزاران نخست به رمى جمره عقبه مى پردازند و پس از انجام قربانى، حلق يا تقصير مى كنند و از احرام خارج مى شوند. اما درباره اينكه چرا در روز عيد قربان، تنها به پرتاب سنگ ريزه به سوى جمره عقبه اكتفا مى شود، از امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«لَمَّا أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مِنَ الْمُزْدَلِفَةِ مَرَّ عَلَى جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ يَوْمَ النَّحْرِ فَرَمَاهَا بِسَبْعِ حَصَيَاتٍ ثُمَّ أَتَى مِنًى وَ كَذَلِكَ السُّنَّةُ» (2)
ص: 519
«هنگامى كه رسول خدا (ص) در روز عيد قربان به مزدلفه رسيد، به كنار جمره عقبه رفته و هفت سنگ ريزه به سمت آن پرتاب كرد. سپس دوباره به (محل اجتماع حج گزاران در) منى برگشت و اين عمل به عنوان يك سنت در حج باقى ماند.»
در حديث ديگر، امام صادق (ع) در پاسخ به سؤال زراره كه پرسيد:
«مَا لَهَا تُرْمَى وَحْدَهَا وَ لَا تُرْمَى مِنَ الْجِمَارِ غَيْرُهَا يَوْمَ النَّحْرِ»
«چرا در روز عيد قربان، تنها به سوى جمره عقبه سنگ ريزه پرتاب مى شود اما در ساير روزها هر سه جمره مورد رمى قرار مى گيرد؟»
فرمودند:
«قَدْ كُنَّ يُرْمَيْنَ كُلُّهُنَّ وَ لَكِنَّهُمْ تَرَكُوا ذَلِكَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَرْمِيهِنَّ قَالَ لَا تَرْمِهِنَّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَصْنَعَ مِثْلَ مَا نَصْنَعُ» (1)
ص: 520
«در گذشته همه آنها مورد رمى قرار مى گرفتند و بين آنها فرقى نبود. اما مردم (بنا به دلايلى) اين كار را در روز عيد قربان ترك نمودند. زراره گفت: پس به همه آنها سنگ بزنيم؟ حضرت فرمودند: آيا به اينكه مانند ما رفتار كنى، راضى نمى شوى؟»
براى واجبات رمى به ترتيبى كه در كتاب هاى مناسك حج مراجع گرانقدر شيعه آمده است، مى توان اسرارى بيان نمود كه به طور خلاصه به همراه ذكر اين واجبات عبارتند از:
ص: 521
1- نيت (با اخلاص و قصد قربت)
2- انداختن سنگ نه گذاشتن آن: زيرا پرتاب كردن سنگ نشانه برائت و انزجار است، اما گذاشتن سنگ اين برائت را نشان نمى دهد.
3- يقين به برخورد سنگ ريزه به جمره: زيرا تلاش هايى كه انديشه شيطان را از وجود آدمى خارج نكند، سودى ندارد.
4- هفت بار سنگ زدن: عدد هفت كه با تعداد دورهاى طواف و شوطهاى سعى برابر است، اسرارى دارد كه در برخى قسمت هاى كتاب از جمله مبحث طواف، به آن پرداخته شده است. (1)
5- تدريج در رمى جمرات: تدريج در پرتاب سنگ و پرتاب آنها يكى پس از
ديگرى، كنايه از اين امر است كه نجات از دام شيطان، امرى تدريجى بوده و نيازمند به زمان است.
6- پرتاب سنگ ريزه ها توسط حج گزار و به وسيله دست: شخص حج گزار
ص: 522
حق ندارد براى پرتاب سنگ ريزه ها از وسيله و ابزار ديگرى استفاده كند. اين امر بيانگر آن است كه دورى از شيطان (كه امرى قلبى بوده و به دورى از روش او منتهى مى شود) قائم به حج گزار است و بايد در تار و پود او رسوخ
ص: 523
كند. (1)
7- پرتاب سنگ ريزه بين طلوع آفتاب تا غروب آن: پرتاب سنگ ريزه بايد بين طلوع تا غروب آفتاب انجام پذيرد جز براى كسانى كه شب عيد، از مشعر به طرف منى حركت مى كنند.
نكته اى ظريف
زائر خانه خدا، پس از انجام مناسك حج و خارج شدن از احرام، روز يازدهم و دوازدهم را در مِنى مى ماند و به ترتيب ذكر شده در مناسك حج، رمى جمرات نموده و درصورت رعايت كامل تروك احرام، بعد از ظهر روز دوازدهم از مِنى خارج مى شود. در غير اينصورت يك روز ديگر نيز در مِنى باقى مى ماند و در روز سيزدهم ذى حجه پس از رمى جمرات، از آنجا كوچ مى كند. قرآن در اين باره مى گويد:
ص: 524
«فَمَنْ تَعَجَّلَ في يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي» (1)
«پس هر كس شتاب كند (و اعمال را) در دو روز (انجام دهد)، گناهى بر او نيست و هر كس تأخير كند (و اعمال را در سه روز انجام دهد)، گناهى بر او نيست. اين (اختيار) براى كسى است كه (از محرمات) پرهيز كرده باشد.»
امام صادق (ع) در بيان مقصود از عبارت «
لِمَنِ اتَّقيَ
» كه شرط خارج شدن از مِنى در روز دوازدهم است، فرمودند: استفاده از اين اختيار درباره كسىصادق است كه: «
اتَّقي الْكَبَائِرَ
» (2) «از كبائر پرهيز نموده باشد.» امام باقر (ع) در حديث ديگرى فرمودند:
«لِمَنِ اتَّقَي الرَّفَثَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْجِدَالَ وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي إِحْرَامِهِ» (3)
« (اختيار در خارج شدن سريع تر از مِنى) از آنِ كسانى است كه از رفث، فسوق، جدال و همه محرمات احرام پرهيز كرده باشند.»
ص: 525
طبق روايات فوق، كسانى مى توانند پس از قربانى، به دو روز اقامت در مِنى
و رمى جمرات در آن اكتفا كنند كه از تروك احرام خوددارى كرده باشند، در غير اينصورت بايد يك روز ديگر در مِنى بمانند و رمى جمرات كنند. يعنى در ازاى آنكه به اندازه كافى از بينش شيطان (كه آنها را به ارتكاب اين محرمات سوق مى دهد) دورى نكرده اند، به تداوم اقامت در مِنى و تكرار رمى مكلف مى شوند.
رعايت محرمات احرام و اجتناب از تروك آن، در گرو تمسك به ولايت اميرمؤمنان (ع) است كه با ايجاد يقين به وعده هاى الهى، موجبات آرامش و سكون انسان و نيز عمل به دستورات دينى را فراهم مى آورد. از اين رو امام باقر (ع) در جمله «
لِمَنِ اتَّقيَ
»، پرهيزكنندگان را كسانى معرفى نمودند كه به ولايت اميرمؤمنان (ع) متمسك باشند و در اين باره فرمودند:
«أَنْتُمْ وَ اللَّهِ هُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ؛ قَالَ لَا يَثْبُتُ عَلَي وَلَايَةِ عَلِيٍّ إِلَّا الْمُتَّقُونَ» (1)
«به خدا سوگند مقصود از اهل تقوا شما هستيد. زيرا رسول خدا (ص) فرمودند: جز اهل تقوا كسى بر ولايت على بن ابى طالب (ع) ثابت قدم نمى ماند.»
آدم (ع) مكلف شد علاوه بر روز يازدهم و دوازدهم، روز سيزدهم ذى حجه را نيز در مِنى بماند و رمى جمرات كند و راه دور كردن رسوبات انديشه مسموم
ص: 526
شيطان را به بنى آدم تعليم دهد. زيرا تحقق اراده خداوند از رمى جمرات
(ومناسك حج) جز با نجات از دام انديشه شيطان، امكان پذير نيست. (1)
به همين دليل امام باقر (ع) ذيل آيه «
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّى لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ
» (2) فرمودند:
«فِرُّوا مِنَ الظُّلْمَةِ إِلَي الْحَج» (3)
«از ظلمت (و تاريكى ناشى از غلبه انديشه شيطان) به حج پناه ببريد.»
ص: 527
آدم (ع) مكلف بود با انجام مناسك حج، راه توبه و جبران مافات را به فرزندان خود بياموزد و از آنجا كه مى بايست مناسك را به گونه اى تعليم مى داد كه
ص: 528
ناتوان ترين و گناهكارترين فرزندان او نيز از آن برخوردار شوند، از اين رو همه
ايام تشريق را در مِنى توقف كرد تا راه توبه و جبران مافات را حتى به فرزندانى كه در هنگام حج، تروك احرام را رعايت نكرده اند، آموزش دهد.
ص: 529
ص: 530
«لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ» (سوره حج، آيه 37)
«هرگز گوشت ها و خون هاى آنها به خداوند نخواهد رسيد بلكه (اين) تقواى شماست كه به او مى رسد.»
طبق آنچه در آموزه ها و روايات حج ذكر شده، جبرئيل به امر خداوند، اعمال و مناسك حج را به عنوان راه توبه و جبران اعمال گذشته به آدم (ع) آموخت. سپس آموختن و به كارگيرى اين آموزه ها را بر بنى آدم فرض نمود كه از جمله اين آموزه ها سنت قربانى است كه امام صادق (ع) آن را به آدم (ع) نسبت داده و دراين باره فرمودند: پس از آنكه جبرئيل، آدم را از مشعر به مِنى آورد، به او دستور داد در مسجد مِنى دو ركعت نماز به جاى آورد. سپس به او امر نمود:
«أَنْ يُقَرِّبَ لِلَّهِ قُرْبَاناً لِيُقْبَلَ مِنْهُ وَ يَعْرِفَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ تَابَ عَلَيْهِ وَ يَكُونَ سُنَّةً فِي وُلْدِهِ الْقُرْبَانُ فَقَرَّبَ آدم قُرْبَاناً فَقَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ فَأَرْسَلَ نَاراً مِنَ السَّمَاءِ فَقُبِلَتْ قُرْبَانُ آدَمَ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ يَا آدَمُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَحْسَنَ إِلَيْكَ إِذْ عَلَّمَكَ الْمَنَاسِكَ الَّتِي يَتُوبُ بِهَا عَلَيْكَ وَ قَبِلَ قُرْبَانَكَ» (1)
«براى خداوند قربانى كند تا قربانى اش قبول و توبه اش پذيرفته شود و اين عمل (قربانى) در بين فرزندانش سنّت گردد. سرانجام آدم (ع) قربانى نمود و خداوند با فرو فرستادن
آتش از آسمان و سوزاندن قربانى (كه نشانه قبول قربانى بود) توبه اش را پذيرفت. سپس جبرئيل گفت: اى آدم! خداوند تبارك و تعالى به تو احسان نموده و مناسكى را كه به واسطه آن توبه ات قبول مى شود، به تو تعليم داد و قربانى ات را پذيرفت.»
ص: 531
خداوند، ابراهيم (ع) را به احياى سنت هاى فراموش شده حج و از جمله قربانى مكلف نمود. سنت هايى كه در تمام زمان ها و مكان ها و ميان همه امت هاى گذشته جارى و سارى بوده است. به اين ترتيب كه رؤيايىصادق به ابراهيم (ع) نشان داد و به او امر نمود تا فرزندش اسماعيل (ع) را قربانى كند. ابراهيم (ع) امر الهى را اطاعت نموده و فرزندش اسماعيل (ع) را به سوى قربانگاه برد. خداوند گفتگوى ابراهيم (ع) با فرزندش (ع) را چنين حكايت مى كند:
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ (1)
قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرين
» (2)
«زمانى كه اسماعيل (ع) به رشد و كمال رسيد (و در امور جارى به پدرش
كمك مى كرد) ابراهيم (ع) به او گفت: پسر عزيزم! من در خواب ديدم تو را (در راه خداوند) قربانى مى كنم. اى فرزند! رأى تو دراين باره چيست؟ اسماعيل گفت: پدرم! هر چه را كه به آن مأمور شده اى، انجام بده. به درستى كه اگر خدا بخواهد مرا از زمرهصبركنندگان خواهى يافت.»
ص: 532
حضرت ابراهيم (ع) فرزندش را در مكانى نزديك به مسجد خيف و در مقابل جمره وسطى روى زمين خواباند و چاقو بر گلوى او نهاد. (وصدق نيت
خود را در اطاعت امر الهى به اثبات رساند) در اين جا بود كه جبرئيل، گوسفند نرى را از بالاى كوه ثبير، كشان كشان به مكانى كه اسماعيل (ع) براى
ذبح شدن در آن آرميده بود، آورده و جاى اسماعيل (ع) را با قربانى عوض كرد. مسير حركت قربانى به دست جبرئيل از فراز كوه ثبير تا مقابل جمره وسطى «
مَجَرَّةُ الْكَبْش
» خوانده مى شود.(1) چنانكه در روايت آمده است:
«لَمَّا أرَادَ ابراهيم أنْ يَذْبَحَ ابْنَهُ قَلَّبَ جبرئيل الْمُدْيةَ وَ اجْتَرَّ الْكَبْشَ مِنْ قِبَلِ ثَبِيرٍ وَ اجْتَرَّ الْغُلَامَ مِنْ تَحْتِهِ وَ وَضَعَ الْكَبْشَ مَكَانَ الْغُلَامِ وَ نُودِي مِنْ مَيسَرَةِ مَسْجِدِ الْخَيفِ أنْ يا إبْراهِيمُ قَدْصَدَّقْتَ الرُّؤْيا إنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِين» (2)
«زمانى كه حضرت ابراهيم (ع) تصميم گرفت تا پسرش را ذبح كند، جبرئيل (ع) چاقو را برگردانيد و از جانب كوه ثبير، گوسفندى را نزد حضرت ابراهيم (ع) آورد و جاى اسماعيل (ع) را با گوسفند عوض كرد و از سوى مسجد «خيف» به ابراهيم (ع) ندا رسيد كه: اى ابراهيم! به راستى رؤياى خود را تحقق
ص: 533
بخشيدى. ما اين گونه نيكوكاران را جزا مى دهيم.»
مَجَرَّةُ الْكَبْش بيانگر موقف و مدت زمانى است كه در زندگى تلاش مى كنيم تا رذيله نفسانى خود را به مسلخ برده و با دور نمودن آن از وجود خويش، اسماعيل (ع) و ذريه اش را از خطر قتل برهانيم.
خداوند بر مبناى اراده حكيمانه اش، حيوانات را علاوه بر نقشى كه در مجموعه فراگير هستى ايفا مى كنند، نمادى ازصفات ناپسند و رذايل اخلاقى و
جنگ و ستيز آنها را نماد رفتار ستيزه جويانه انسان ها (كه نتيجه بينش
نادرست آنهاست) قرار داده است. (1) به همين سبب خداوند به حج گزاران امر نموده تا با بهره مندى از ثمرات ربوبيت، شتر، گاو و يا گوسفند را (كه نمادصفات و رذايل حيوانى اند) در مِنى قربانى كنند وصفات اين بهائم را از دنياى قلب خود خارج نموده و موجبات آسايش و امنيت را براى خود و اطرافيان فراهم آورند.
امام صادق (ع) درباره اراده خداوند از قربانى فرمودند: هنگامى كه در مسلخ، قربانى مى نمايى:
ص: 534
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَي وَ الطَّمَعِ عَنْكَ عِنْدَ الذَّبِيحَة» (1)
«حنجره هوى و رگ هاى طمع را از وجود خود قطع كن. (از آنچه خداوند بر تو نمى پسندد، دورى كن)» (2)
قرآن نيز به درك اراده خداوند از قربانى اشاره نموده و مى فرمايد:
«لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ» (3)
«هرگز گوشت ها و خون هاى قربانى به خداوند نخواهد رسيد، ولى (اين) تقواى شماست كه به او مى رسد.» (4)
در روايات بر قربانى كردن و ريختن خون قربانى تأكيد فراوانى شده است. رسول اكرم (ص) در اين باره فرمودند:
«مَا عَمِلَ ابْنُ آدمَ يَوْمَ النَّحْرِ أَحَبَّ إِلي اللهِ تَعالي مِنْ إِهْراقَةِ دَمَاً وَ أَنَّهَا لَتَأَتي يَوْمَ القِيَامَةِ بِقُرونِها و أَظْلافِها وَ إِنَّ الدَّمَ لَيَقَعُ مِنَ اللهِ بِمَكانٍ قَبْلَ أَنْ يَقَعَ عَليَ الارضِ فَطيبوُا بِها نَفْساً» (5)
ص: 535
«فرزند آدم (ع) در روز عيد قربان، عملى محبوب تر از ريختن خون (قربانى) انجام نمى دهد و به درستى كه در روز قيامت، شاخ و سُم قربانى را مى آورند. (و آن را در اعمال مورد محاسبه قرار مى دهند) به تحقيق، خون قبل از اينكه به زمين بريزد، جايگاه خود را نزد خداوند خواهد يافت. پس (با برآوردن اراده خداوند از قربانى) به ريختن خون در اين روز مسرور و شادمان باشيد.»
از امام باقر (ع) روايت شده است:
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ هِرَاقَةَ الدِّمَاءِ»
«خداوند اطعام و ريختن خون (قربانى) را دوست دارد.» (1)
در روايت ديگر از امام صادق (ع) آمده است:
«إِذَا ذَبَحَ الْحَاجُّ كَانَ فِدَاءَهُ مِنَ النَّارِ» (2)
«هرگاه حج كننده قربانى را ذبح كرد، (اين) فديه او براى نجات از آتش دوزخ است.»
قرآن، قربانى را منسك خوانده كه به معناى عبادت است و با توجه به جايگاهى كه قربانى در تحقق اراده خداوند از عبادت و بندگى دارد، به اين نام خوانده شده است. مرحوم طبرسى درباره واژه نَسْك، نَسيكه و مَنْسَك چنين مى نويسد:
«أَلنَّسْكُ أَلذَّبيحَةُ يُقالُ مَنْ فَعَلَ كذا فَعَلَيْهِ نَسْكٌ أَيْ دَمٌ يُهْرِقُهُ وَ النَّسيكَةُ أَلذَّبيحَةُ وَ الْمَنْسَكُ الْمَوْضِعُ الَّذي تُذْبَحُ فيه النَّسائِكُ وَ الْمَنْسَكُ أَيْضاً هُوَ النَّسْكُ نَفْسُهُ قالَ سبحانَهُ وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً وَ النَّسيكَةُ شاةٌ كانُوا يَذْبَحُونَها فِي الْمُحَرَّمِ فِي الْاسلامِ ثُمَّ نُسِخَ ذلك بِالْاضاحي» (3)
ص: 536
«نَسْك ى
عنى قربانى. چنانكه مى گويند: هركس، فلان كار را انجام دهد، بر
گردنش
نَسْك
قرار مى گيرد. يعنى بايد خون (قربانى) را بريزد و نسيكه به معناى قربانى و
مَنْسَك
، محل ذبح قربانى هاست و منسك به معناى قربانى كردن
نيز مى باشد. چنانكه خداوند فرمود: براى هر امتى، سنت قربانى قرار داديم و «
نَسيكة
» گوسفندى است كه در آغاز ظهور اسلام، قربانى مى كردند كه به سبب
قربانى در عيد قربان نسخ شد.»
از آنچه گفته شد فهميده مى شود كه همه انسان ها در طول اعصار و قرون به
ص: 537
انجام منسك (قربانى) و فهم اسرار و رموز آن (كه رهايى از دام رذايل نفسانى است) فرا خوانده شده و به بهره مندى از ثمراتش دعوت گرديده اند. از اين رو در قرآن آمده است:
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ» (1)
«و براى هر امتى منسكى قرار داديم تا نام خداوند را بر چهارپايان زبان بسته اى كه روزى آنها گردانيده است، ياد كنند. پس بدانيد كه خداى شما خدايى يگانه است. به فرمان او گردن نهيد و فروتنان را بشارت ده.»
نكات برجسته در آيه فوق:
1. تعبير «
لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ
» (2) نشان مى دهد كه
مقصود از انجام قربانى، يادآورى نام خداوند و شكر نعمت او در بهره مندى
ص: 538
از گوشت قربانى و نجات از دام رذايلى است كه گاو، گوسفند و شتر نماد آنهاست.
2. تعبير «
فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ
» نشان مى دهد كه ثمره قربانى، تسليم شدن در برابر خواست خداوند است كه به بهره مندى از بشارت الهى منتهى مى شود.
قرآن در همه مواردى كه از قربانى سخن مى گويد، آوردن نام خداوند را امرى لازم و واجب مى شمارد. چنانكه در آيات ذيل مى خوانيم:
«يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ» (1)
«نام خدا را در ايامى معين بر آنچه از بهائم به آنها روزى داده است، ياد كنند.»
«أَنْعامٌ لايَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِماكانُوا يَفْتَرُونَ» (2)
«دام هايى داشتند كه [هنگام ذبح]صرفاً جهت افترا به خداوند، نام خدا را بر آنها نمى بردند. به زودى خدا آنها را به خاطر آنچه افترا مى بستند، جزا مى دهد.»
«وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ» (3)
«و از آنچه نام خداوند بر آن برده نشده است، نخوريد. چرا كه خوردن آن
كارى زشت و نارواست.»
«فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنينَ» (4)
«پس اگر به آيات او ايمان داريد، از آنچه نام خدا [به هنگام ذبح] بر آن برده شده است، بخوريد.»
ص: 539
اينكه در تعاليم آسمانى، آوردن نام خداوند به هنگام قربانى (كه نشانه اقرار به
ربوبيت اوست) (1) شرط حلال شدن قربانى ذكر شده و بدون آن، حيوان حلال گوشت به مُردارى حرام گوشت مبدل مى شود، بيانگر اين مطلب است كه مخالفت با اميال نفس و سعى در از بين بردن رذايل نفسانى، هنگامى اثر بخش است كه در مسير بهره مندى از ربوبيتصورت گرفته و همسو با دستورات دينى باشد. در غير اينصورت، فرد از رياضت هايى كه فاقد مبناى وحيانى و دينى است، بهره اخروى نخواهد برد.
خداوند به منظور بهره مندى خلق از ربوبيت خود، نظام خلقت را حكيمانه آفريده و تمامى حوادث را متناسب باصفات و حالات ما جارى نموده است تا در معرض عمل به دستورات دينى قرار گيريم و خود و اطرافيان را از آسيب فكر، دست و زبان خويش مصون داشته و با قربانى كردن گاو، گوسفند و شتر آن را آشكار نماييم. (2)محمد بن سنان در حديثى از امام رضا (ع) پرسيد: چرا بايد هنگام ذبح نام خدا را بر زبان آوريم؟ حضرت فرمودند:
ص: 540
«لِأَنَّ فِي تَسْمِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْإِقْرَارَ بِرُبُوبِيَّتِهِ وَ تَوْحِيدِهِ ...» (1)
«زيرا در به ياد آوردن نام خدا، اقرار به ربوبيت و يگانگى او (نهفته) است.»
ربوبيتى كه بهره مندى از آن،صفات گاو، گوسفند و شتر را از بين مى برد. از اين رو درباره علت قربانى در قرآن مى خوانيم:
«لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ في أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقير»(2)
«تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حيات بخش) باشند و در ايام معينى خدا را بر چهارپايانى كه به آنان روزى داده است، ياد نمايند. پس، از گوشت آنها بخوريد و بينواى فقير را نيز اطعام نماييد.»
در دعاى عيد قربان نيز آمده است:
«وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَي مَا هَدَانَا اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَي مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَام» (3)
«حمد و سپاس فقط از آن خداست و بزرگى مختص اوست. خدايى كه ما را هدايت كرد و حيوانات حلال گوشت را رزق ما قرار داد.»
ص: 541
در آداب و سننِ مربوط به قربانى سفارش شده است كه علاوه بر قربانى كننده، ديگران نيز از گوشت قربانى بهره ببرند. اين مطلب بيانگر آن است كه ديگران نيز
از ثمره و نتيجه قربانى (يعنى سلب و زوال رذايلى كه قربانى نماد آن است) بهره مند شده و به آرامش و امنيت ناشى از آن دست مى يابند. (1)
درباره فضيلت انواع قربانى دسته بندى هاى گوناگونى در آموزه هاى دينى به
چشم مى خورد. از جمله در روايات آمده است:
«أَفْضَلُ الْهَدْي (2) وَ الْأَضَاحِي الْإِنَاثُ مِنَ الْإِبِلِ ثُمَّ الذُّكُورُ مِنْهَا ثُمَّ الْإِنَاثُ مِنَ الْبَقَرِ ثُمَّ الذُّكُورُ مِنْهَا ثُمَّ الذُّكُورُ مِنَ الضَّأْن» (3)
«بهترين قربانى، شترماده و بعد از آن شتر نر، سپس گاو ماده و بعد از آن گاو نر و سرانجام گوسفند نر مى باشد.» (4)
در بسيارى از روايات (كه به برخى از آنها اشاره خواهد شد) درباره گوسفند
نر، تعابيرى به كار رفته كه نشانگر فضيلت آن بر ساير قربانى ها بوده و بر رمز و رازى دقيق استوار است.
ص: 542
از احاديث قربانى به خوبى فهميده مى شود ملاك و معيارى كه به اعتبار آن، شتر بافضيلت ترين قربانى ها شناخته شده، غير از ملاك و معيارى است كه به فضيلت گوسفند بر ساير قربانى ها حكم شده است. زيرا قربانى نمودن شتر كه نزد مردم مظهر كينه توزى شناخته مى شود، به اين دليل با فضيلت تر از ساير قربانى ها معرفى گرديده كه ثمره حج را بهتر نمايان مى كند.
در مقابل، قربانى نمودن گوسفند كه مظهر از بين بردنصفت طمع محسوب مى شود، از آن جهت پرفضيلت تر است كه با زايل نمودن اينصفت (طمع)،
كينه توزى از وجودمان ريشه كن مى شود. با اين توضيح كه اگر به نعمت هاى مازاد بر حاجت، چشم طمع نداشته باشيم، در اينصورت اطرافيان را منشأ محروميت خود ندانسته و كينه شان را به دل نخواهيم گرفت.
با توجه به آنچه ذكر شد، سِرّ تأكيد اهل بيت (عليهما السلام) بر قربانى نمودن گوسفند آشكار مى شود تا جايى كه آن بزرگواران حتى درصورت قربانى نمودن شتر، باز هم گوسفندى همراه آن ذبح مى نمودند. چنانكه روايت شده است:
«ذَبَحَ رَسُولُ اللَّهِ؛ مَعَ كُلِّ بَدَنَةٍ كَبْشاً» (1)
«رسول خدا (ص) در كنار هر شترى يك گوسفند نر قربانى مى كرد.»
ص: 543
اما رواياتى كه بر فضيلت انتخاب گوسفند به عنوان قربانى دلالت دارند و در مصادر روايى حج ذكرگرديده، بسيار است كه در اينجا به برخى از آنها اشاره
مى كنيم: روايت شده است كه اميرمؤمنان (ع) فرمود: رسول خدا (ص) نشسته بودند كه
«مُرَّ عَلَيهِ بِكَبْشٍ فَقَالَ نِعْمَ الضَّحِيَّةُ هَذَا» (1)
«گوسفند نرى از مقابل ايشان گذشت. پس فرمودند: اين حيوان، چه قربانى نيكويى است!»
و در روايت ديگر آمده است:
«لَوْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَيئاً أَكْرَمَ مِنَ الضَّأْنِ لَفَدَي بِهِ إِسْمَاعِيلَ (ع)» (2)
«اگر خداوند چيزى برتر از گوسفند مى يافت، آن را فديه اسماعيل (ع) قرار مى داد.» (3)
و امام صادق (ع) در روايت ديگرى فرمودند:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ؛ يَذْبَحُ يَوْمَ الْأَضْحَي كَبْشَيْنِ أَحَدَهُمَا عَنْ نَفْسِهِ وَ الْآخَرَ عَمَّنْ لَمْ يَجِدْ مِنْ أُمَّتِهِ» (4)
«رسول خدا (ص) در روز عيد قربان دو گوسفند نر قربانى مى نمود. يكى براى خود و ديگرى براى ناتوانان از امت خود.»
و نيز روايت شده است:
«أَنَّ النَّبِي أَخَذَ الْكَبْشَ فَأَضْجَعَهُ وَ ذَبَحَهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ وَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ»(5)
ص: 544
«رسول خدا (ص) گوسفند نرى را گرفت و بر زمين نهاد و آن را ذبح نمود. سپس
فرمود: پروردگارا! اين قربانى را از محمد و آل محمد (عليهما السلام) و از امت او بپذير.»
در روايت آمده است كه اميرمؤمنان (ع) نيز در روز عيد قربان
«يُضَحِّي بِكَبْشَينِ بِكَبْشٍ عَنِ النَّبِي وَ بِكَبْشٍ عَنْ نَفْسِهِ وَ قَالَ كَانَ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَنْ أُضَحِّي عَنْهُ فَأَنَا أُضَحِّي عَنْهُ أَبَداً» (1)
«دو گوسفند نر قربانى مى كرد. يكى از طرف رسول خدا (ص) و ديگرى از طرف خود و مى فرمود: رسول خدا (ص) به من دستور داد تا از سوى او قربانى كنم و من هميشه از طرف او قربانى مى كنم.»
از ديدگاه فقه شيعه، براى انتخاب «قربانى» بايد شرايطى را رعايت نمود كه آنها را به همراه رمزواره شان بيان مى كنيم:
ص: 545
1- سالم بودن قربانى: قربانى بايد سالم باشد تاصفات و خصوصياتى كه در حيوانات سه گانه (گاو، گوسفند و شتر) مورد نظر است، به خوبى بروز و ظهور يابد.
2- پير نبودن قربانى: قربانى نبايد پير باشد. يعنى زائر بايد قبل از فرسوده شدن و رسوخ حالات زشت، رذايل را از وجود خود خارج و مضمحل نمايد و تأخير در دورى از اين رذايل را بر خود روا نداند.
3- كامل بودن سن قربانى: اراده خداوند از كامل بودن سن قربانى و منع از ذبح آن قبل از كامل شدن سن، آن است كه تعجيل در مكلف نمودن خود به دورى از رذايل نفسانى، قبل از فرارسيدن زمان و شرايط آن جايز و روا نيست.
4- لاغرنبودن قربانى: مانند سالم بودن، شرطى است كه توانايى لازم را براى
بروز خصال حيوانى به قربانى عطا نموده و رذيله اى را كه بايد در وجود انسان قلع و قمع شود، بهتر مجسم مى كند.
5- ناقص نبودن قربانى: مانند شرط اول و چهارم است. (1)
ص: 546
با توجه به اينكه اراده خداوند از قربانى، دورى ازصفات و رذايلى است كه انواع قربانى ها از آن خبر مى دهند، اين سؤال مطرح مى شود كه اگر كسى به انجام قربانى در ظاهر و دفع رذايل نفسانى در باطن موفق نشد، آيا به جبران اين نقص و كاستى مكلف است يا نه؟ پاسخ اين سؤال، حديثى از رسول اكرم (ص) است كه فرمودند:
«أَنَّ الْمُتَمَتِّعَ إِذَا وَجَدَ الْهَدْيَ وَ لَمْ يَجِدِ الثَّمَنَصَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ يَوْماً قَبْلَ التَّرْوِيَةِ وَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ وَ يَوْمَ عَرَفَةَ وَ سَبْعَةَ أَيَّامٍ إِذَا رَجَعَ إِلَي أَهْلِهِ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ لِجَزَاءِ الْهَدْيِ فَإِنْ فَاتَهُصَوْمُ هَذِهِ الثَّلَاثَةِ الْأَيَّامِ تَسَحَّرَ لَيْلَةَ الْحَصْبَةِ وَ هِيَ لَيْلَةُ النَّفْرِ وَ أَصْبَحَصَائِماً وَصَامَ يَوْمَيْنِ مِنْ بَعْدُ» (1)
«انجام دهنده حج تمتع، اگر قربانى پيدا كند اما هزينه آن را نداشته باشد، سه روز در ايام حج يعنى روز قبل از ترويه، روز ترويه و نيز روز عرفه و هفت روز بعد از بازگشت به شهر خود را روزه مى گيرد كه اين ده روز كامل مى شود و جزاى قربانى محسوب مى گردد. پس اگر روزه در اين سه روز از او فوت شود، شب حصبه (كه در روز آن، زائران از مِنى كوچ مى كنند) سحرى مى خورد و آن روز و دو روز بعدش را روزه مى گيرد.»
كسى كه قادر به پرداخت هزينه قربانى و به جاى آوردن اين عمل نشده است، به ترتيبى كه در مناسك حج ذكر شده، ده روز روزه مى گيرد تا به رابطه روزه با قربانى پى ببرد و درك نمايد كه اجتناب و دورى از ايجاد آرامش زودرس (كه در
هنگام روزه، ظهور و بروز مى يابد) رذايل نفسانى را از وجودش زايل نموده و جانشين قربانى مى شود.
ص: 547
ص: 548
«لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُئوسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاتَخافُونَ» (سوره فتح، آيه 27)
«البته در كمال امنيت داخل مسجدالحرام مى شويد در حالى كه سرهايتان را تراشيده و بدون ترس، ناخن هايتان را كوتاه نموده ايد.»
«إِحلال
» يا «
تَحَلُّلْ
» به معناى خارج شدن از حالت احرام است كه پس از قربانى و تراشيدن موى سر (حلق) يا كوتاه كردن موى سر وصورت و گرفتن ناخن (تقصير) حاصل مى شود. روايت شده است پس از اينكه رسول خدا (ص) براى انجام اعمال حج احرام بست، جبرئيل نزد او آمده، عرضه داشت:
«مُرْ أَصْحَابَكَ بِالْعَجِّ وَ الثَّجِّ وَ الْعَجُّ رَفْعُ الصَّوْتِ بِالتَّلْبِيَةِ وَ الثَّجُّ نَحْرُ الْبُدْنِ» (1)
«اصحاب خود را به «
عَجّ
»؛ يعنى بلند لبيك گفتن (و احرام بستن) و به «
ثَجّ
»؛ يعنى قربانى كردن شتر امر كن.»
نكته شايان ذكر در اين حديث آن است كه جبرئيل، لبيك را كنايه از آغاز حج و نحر شتر را كه زمينه ساز حلق يا تقصير است، كنايه از پايان احرام قرار داده تا بر اين امر دلالت كند كه حج با لبيك آغاز مى شود و با زوالصفت
مذمومى كه قربانى از آن خبر مى دهد، پايان مى پذيرد.
شخص مُحرم ممكن است به دلايلى از ادامه مناسك حج باز بماند و با يكى
از دو وضعيت زير مواجه شود:
ص: 549
اول: اينكه پس از احرام، دشمن مانع از ادامه انجام مناسك حج او گردد كه در اصطلاح فقه شيعه از چنين شخصى با عنوان «مَصدود» ياد مى شود.
در اينصورت، در همان نقطه اى كه حج گزار از ادامه انجام مناسك باز مانده است، نيت خروج از احرام مى كند. سپس قربانى نموده و با تراشيدن يا كوتاه كردن موى سر خود، از احرام خارج مى شود و از آن پس همه ممنوعات احرام بر او حلال مى گردد.
دوم: اينكه پس از احرام، به علت بيمارى از ادامه انجام مناسك ناتوان گردد كه از او در اصطلاح فقهى با عنوان «مَحصور» ياد مى شود.
در چنين وضعيتى وظيفه حج گزار اين است كه قربانى خود را به مكه فرستاده و قرار بگذارد كه با گذشت زمان معينى، آن را ذبح نمايند و خود نيز همزمان با آن، تقصير نموده و از لباس احرام بيرون آيد. البته پس از بهبودى بايد عُمره مفرده به جاى آورد. (1)
ديدگاه فقيهان عظيم الشأن شيعه پيرامون معنا و مفهومصَد و حَصر و احكام آنها در كلام علامه مجلسى چنين آمده است:
«وَ اعْلَمْ أَنَّ مُصْطَلَحَ الْفُقَهاءِ فِي الْحَصْرِ وَ الصَّد أَنَّ الْحَصْرَ هُوَ الْمَنْعُ عَنْ تَتِمّةِ أَفعالِ الْحَجِّ بِالْمَرَضِ وَ الصَّدّ بِالْعَدُوّ وَ هُما مُشْتَركانِ في ثبوتِ أَصلِ التَّحَلُّلِ بِهِما فِي الْجُمْلةِ وَ يُفْتَرَقانِ فِي عُمُومِ التَّحَلُّل فَإِنَّ الْمَصْدودَ يَحِلُّ لَهُ بِالْمُحَلِّلِ كُلَّما
حَرَّمَهُ الْإِحْرامِ وَ الْمَحْصُورَ ما عَدا النِّساءِ وَ فِي مكانِ ذَبْح الْهَدْيِ فَالْمَصْدُودُ
يَذْبَحُهُ حَيْثُ يَحْصُلُ لَهُ الْمانِعُ وَ الْمُحْصَرُ يَبْعَثُهُ إلي مِني إِنْ كانَ حاجّاً وَ إِلي مَكَّةَ إِنْ كانَ مُعْتَمِراً علَي الْمَشْهُورِ» (2)
ص: 550
«بدان كه آنچه در ميان فقيهان درباره حصر وصد مصطلح است، اين است كه حصر به معناى منع از انجام باقيمانده اعمال حج به سبب بيمارى وصدّ يعنى باز ماندن از اين اعمال به سبب دشمن. اين دو (حصر وصد) در اينكه موجب خروج از احرام مى شوند، مشترك اند و تفاوت آنها در نحوه خروج از احرام است. زيرا بر مصدود (بازمانده از حج به سبب دشمن) همه محرمات احرام حلال مى شود، اما بر محصور جز همسر، ساير محرمات حلال مى گردد و تفاوت ديگر ميان حصر وصد، در مكان قربانى است. زيرا مصدود در هر جا كه مانع پيش آيد، قربانى اش را مى كشد، اما محصور اگر حج گزار باشد، قربانى اش را به مِنى مى فرستد و اگر عمره گزار باشد، بنابر قول مشهور، قربانى اش را به مكه مى فرستد و در آن جا قربانى مى كند.»
در كتاب فقه القرآن، محصور و مصدود چنين معنا شده است: «محصور يعنى كسى كه بيمار شده و از حج باز مانده است. چنين شخصى بايد قربانى خود را كه همراه دارد (در حج تمتع) به مِنى و (در عمره مفرده) به مكه برساند و تا زمان رسيدن قربانى به محل مورد نظر، از محرمات بپرهيزد و هنگامى كه قربانى در وقت مقرر رسيد، سر خود را بتراشد يا تقصير كند و از احرام خارج شود. پس از اين، همه محرمات احرام بر عمره گزار حلال مى شود. اما براى كسى كه عازم حج واجب بوده است تا انجام حج واجب ديگر، استفاده از لذات جنسى حرام خواهد بود. اما مصدود كه به سبب برخورد با دشمن، از رسيدن به حج يا عمره بازداشته شده است و در حال احرام به سر مى برد، درصورت به همراه داشتن قربانى، آن را به مكه يا مِنى مى فرستد تا در آنجا ذبح شود و در
ص: 551
صورت عدم امكان اين امر، قربانى خود را در همان محل ذبح مى كند و با تقصير از احرام، خارج مى شود. البته انجام حج در سال بعد بر او واجب نبوده و لذات
جنسى براى او حرام نخواهد بود و اگر قربانى همراه نداشته باشد، در همان مكانى كه به سر مى برد، تقصير مى كند و از احرام خارج مى شود.» (1)
در سيره اهل بيت (عليهما السلام) تفاوت ميان احكام مصدود و محصور، به تفصيل بيان گرديده كه به برخى از آنها اشاره مى نماييم. امام باقر (ع) درباره فرق محصور و مصدود فرمودند:
«الْمَصْدُودُ يَذْبَحُ حَيْثُصُدَّ وَ يَرْجِعُصَاحِبُهُ فَيَأْتِي النِّسَاءَ وَ الْمَحْصُورُ يَبْعَثُ بِهَدْيِهِ وَ يَعِدُهُمْ يَوْماً فَإِذَا بَلَغَ الْهَدْيُ أَحَلَّ هَذَا فِي مَكَانِهِ» (2)
«مصدود، در همان مكان قربانى مى كند و از احرام خارج مى شود و از لذات جنسى برخوردار مى گردد. اما محصور، قربانى خود را به محلش مى فرستد و
زمانى را تعيين مى كند و هنگامى كه قربانى به محل رسيد، از احرام خارج مى شود.»
در روايت ديگر امام صادق (ع) فرمودند:
«الْمَحْصُورُ غَيْرُ الْمَصْدُودِ وَ قَالَ الْمَحْصُورُ هُوَ الْمَرِيضُ وَ الْمَصْدُودُ هُوَ الَّذِي
يَرُدُّهُ الْمُشْرِكُونَ كَمَا رَدُّوا رَسُولَ اللَّهِ؛ وَ أَصْحَابَهُ لَيْسَ مِنْ مَرَضٍ وَ الْمَصْدُودُ
تَحِلُّ لَهُ النِّسَاءُ وَ الْمَحْصُورُ لَا تَحِلُّ لَهُ النِّسَاء» (3)
ص: 552
«محصور غير از مصدود است و فرمودند: محصور، شخص مريض است و مصدود كسى است كه مشركان او را باز گردانند، همانگونه كه رسول خدا (ص) و اصحاب آن بزرگوار را باز گرداندند، نه به علّت بيمارى و معاشرت با همسر براى مصدود حلال است، اما براى محصور، اين كار جايز نيست.»
امام صادق (ع) فرمودند: سيدالشهداء (ع) عازم حج عمره بود كه در ميان راه بيمار شد. هنگامى كه اميرمؤمنان (ع) در مدينه خبردار شد، براى ديدار فرزندش از مدينه بيرون آمده و سيدالشهداء (ع) را در حالى كه بيمار بود، ملاقات كرد و فرمود: پسرم چه ناراحتى دارى؟ امام حسين (ع) عرض كرد:
«أَشْتَكِي رَأْسِي فَدَعَا علي (ع) بِبَدَنَةٍ فَنَحَرَهَا وَ حَلَقَ رَأْسَهُ وَ رَدَّهُ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلَمَّا بَرَأَ مِنْ وَجَعِهِ اعْتَمَرَ»
«سرم درد مى كند. اميرمؤمنان (ع) شترى را نحر كرده و سر حسين را تراشيده و به مدينه باز گرداند. امام حسين (ع) پس از بهبودى (دوباره) به عمره رفت.»
معاوية بن عمّار از حضرت پرسيد: آيا پس از بهبودى و پيش از انجام عمره، معاشرت با زنان بر او حلال بود؟ فرمودند:
ص: 553
«لَا تَحِلُّ لَهُ النِّسَاءُ حَتَّي يَطُوفَ بِالْبَيْتِ وَ بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ قُلْتُ فَمَا بَالُ رَسُولِ اللَّهِ؛ حِينَ رَجَعَ مِنْ الْحُدَيْبِيَةِ حَلَّتْ لَهُ النِّسَاءُ وَ لَمْ يَطُفْ بِالْبَيْتِ قَالَ لَيْسَا سَوَاءً كَانَ النَّبِيُّ؛ مَصْدُوداً وَ الْحُسَيْنُ (ع) مَحْصُوراً» (1)
«معاشرت با زنان تا زمانى كه اعمال عمره را از طواف و سعى و ... انجام ندهد بر او حلال نمى شود. گفتم: چرا هنگامى كه رسول خدا (ص) به علت ممنوعيت از
انجام حج از حُدَيبيه بازگشت، معاشرت با زنان بر او مباح بود، در حالى كه
طواف نكرده بود؟ (و اعمال عمره را بعداً به جا نياورد؟) فرمود: حكم اين دو يكسان نيست. پيامبر (ص) مصدود بود و حسين (ع) محصور.»
در دعاى احرام از خداوند مى خواهيم تا اگر از مناسك حج بازمانديم، ما را در عافيت و از روى رضا و خشنودى از احرام خارج نمايد. در همين راستا عرضه مى داريم:
«أَللّهُمَّ ... وَ حُلَّنِي حَيْثُ حَبَسْتَنِي لِقَدَرِكَ الَّذِي قَدَّرْتَ عَلَيَّ»(2)
«پروردگارا! ... هرجا كه (از روى تقدير) مرا از مناسك بازداشتى، خودت اسباب (اتمام حج و) خارج شدن از احرام را برايم فراهم نما.» (3)
ص: 554
احكام زائرى كه به سبب بيمارى يا مانعى، از حج باز مى ماند، نشان مى دهد كه اگر انسان عزيمت كند تا با تغيير بينش و روش خود، گذشته اش را جبران نمايد
اما در مسير جبران و توبه دچار ناتوانى شده يا به سبب موانعى از اين امر باز
بماند؛ خداوند با تدابير حكيمانه خود، بازماندگى و ناتوانى او را جبران نموده و موجبات بهره مندى اش را از ثمرات حج، فراهم مى آورد. (1)
از ديدگاه اكثر فقيهان گرانقدر شيعه، تراشيدن سر بر كسى كه اولين بار به حج مى رود، امرى لازم و ضرورى است. گرچه برخى از فقيهان بزرگوار،
تراشيدن سر را در اين مورد مستحب مؤكد تلقى نموده اند. ابوالصلاح حلبى در اين باره مى نويسد:
«لَا يُجْزِي ءُ الصَّرُورَةُ مِنَ الرِّجَالِ غَيْرُ الْحَلْقِ وَ يُجْزِي ءُ مَنْ عَدَاهُ التَّقْصيرُ ... وَ السُّنَّةُ فِيهِ أَنْ يَبْدَأَ الْحَلَّاقُ بِالنَّاصِيَةِ ثُمَّ الْجَانِبِ الْايْمَنِ ثُمَّ الْأيْسَرِ وَ يُدْفِنُ الشَّعْرَ بِمِنَي فَانْ حَلَقَ بِغَيْرِهَا أَثِمَ وَ لَزِمَهُ أَنْ يُدْفِنَهُ بِهَا» (2)
«بر مردانى كه اولين بار به حج مى روند، تراشيدن سر واجب است. اما براى غير آنها، تقصيركافى است ... و سنت اين است كه شخص حلق كننده، ابتدا از جلو سر شروع كرده و سپس جانب راست و پس از آن طرف چپ را بتراشد و مو را در مِنى دفن نمايد. اگر كسى موى خود را غير از اين روش بتراشد، گناهكار محسوب مى شود و نيز بر حج گزار لازم است موهاى سر خود را در مِنى دفن كند.»
ص: 555
شيخ طوسى درباره حج گزارى كه براى مرتبه اول به حج آمده است، فقط به تراشيدن سر حكم داده و مى گويد:
«فَاذَا فَرَغَ مِنَ الذِّبْحِ حَلَقَ رَأْسَهُ وَ انْ كَانَصَرُورَةً لَا يَجُوزُ غَيْرُ الْحَلْقِ وَ غَيْرَ الصَّرُورَةِ يُجْزيهِ التَّقْصِيرُ وَ الْحَلْقُ أَفْضَلُ» (1)
«حج گزار چون از قربانى فارغ شد، سرش را مى تراشد. اگر اولين حج او باشد، غير از تراشيدن سر بر او جايز نيست و در غير اينصورت، مى تواند تقصير كند. گرچه تراشيدن سر با فضيلت تر است.»
محقق حتى براى حج گزارى كه براى اولين بار به حج رفته است، حق انتخاب ميان كوتاه كردن و تراشيدن سر قائل است. گرچه تراشيدن را با فضيلت تر معرفى نموده و مى گويد:
«فَإذَا فَرَغَ مِنَ الذِّبْحِ فَهُوَ مُخَيَّرٌ إنْ شَاءَ حَلَقَ وَ إنْ شَاءَ قَصَّرَ وَ الْحَلْقُ أَفْضَلُ وَ يُتَأَكَّدُ فِي حَقِّ الصَّرُورَةِ وَ مَنْ لَبَّدَ شَعْرَهُ وَ قِيلَ لَا يُجْزيهِ إلَّا الْحَلْقُ وَ الْاوَّلُ رأَظْهَرُ» (2)
«چون حج گزار قربانى نمود، مخير است سر را بتراشد يا تقصير نمايد اگرچه حلق افضل است. اما دربارهصروره (كسى كه اولين بار به حج مى رود) و نيز مُلَبِّد (كسى كه براى جلوگيرى از پريشان شدن موى سر خود، آن را با عسل
ص: 556
مى بافد) حلق مورد تأكيد قرار گرفته است. گرچه برخى گفته اند حلق براىصروره و مُلَبِّد واجب است، ولى قول اول مشهورتر است.» (1)
طبق برخى روايات، آدم (ع) پس از انجام مناسك حجى كه آموخته بود، از سوى جبرئيل مورد خطاب قرار گرفت و به او دستور داده شد كه
«أَنْ يَحْلِقَ رَأْسَهُ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّوجَلَّ فَفَعَلَ آدم (ع) ذَلِكَ» (2)
«موى سرش را براى اظهار تواضع نزد خداوند بتراشد و آدم (ع) چنين كرد. (و نزد خداوند اظهار تواضع نمود.)»
در روايت ديگر آمده است كه جبرئيل بعد از قبول قربانى آدم (ع) به او
فرمود:
«فَاحْلِقْ رَأْسَكَ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِذْ قَبِلَ قُرْبَانَك» (3)
ص: 557
«پس به نشانه تواضع در برابر خدا كه قربانى ات را پذيرفت، سر خودرابتراش.»
از اين رو در سلام بر آدم (ع) مى خوانيم:
«وَ الَّذِي ... لَمْ يُصِرَّ عَلَي مَعْصِيَتِكَ وَ سَابِقُ الْمُتَذَلِّلِينَ بِحَلْقِ رَأْسِهِ فِي حَرَمِكَ» (1)
«آدم (ع) همان كسى است كه ... بر نافرمانى تو اصرار نورزيد و با تراشيدن سر در حرم تو، بر كسانى كه ذليل و تسليم تو هستند، پيشى گرفت.»
و نيز در زيارت آدم (ع) عرضه مى داريم:
«اللَّهُمَّصَلِّ عَلَي آدَمَ بَدِيعِ فِطْرَتِكَ وَ بِكْرِ حُجَّتِكَ ... وَ سَاحِفِ شَعْرِ رَأْسِهِ تَذَلُّلًا لَكَ فِي حَرَمِكَ لِعِزَّتِك» (2)
«پروردگارا!صلوات فرست بر آدم (ع) كه مخلوق بديع تو (از انسان ها) و نخستين حجت توست ... كه در مقام ذلت، سر خويش را در حرم تو تراشيد و به عزتت اقرار نمود.»
طبق احاديث فوق، حلق (تراشيدن سر) نماد تذلل و تسليم شدن در برابر پروردگارى است كه توبه بنده را پذيرفته و اسباب جبران مافات و توفيق شناخت و عمل به ولايت تا مرحله نجات از دام رذايل نفسانى را به او عنايت نموده است.
خداوند، تراشيدن سر و اصلاح موى سر وصورت را پايان احرام حج و عمره قرار داده و آن را نماد كسانى معرفى نموده است كه (پس از آشنايى با راه
ص: 558
توبه و جبران مافات) در سايه يقين به وعده هاى الهى و عمل به دستورات دينى،
براى خود ايجاد آرامش و براى اطرافيان ايجاد امنيت نمايند. چنانكه در قرآن فرموده است:
«لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُئوسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ رلاتَخافُونَ» (1)
«البته در كمال امنيت داخل مسجدالحرام مى شويد در حالى كه سرهايتان را تراشيده و بدون ترس، ناخن هايتان را كوتاه نموده ايد.»
در حديثى از امام صادق (ع) پرسيدند:
«كَيْفَصَارَ الْحَلْقُ عَلَي الصَّرُورَةِ وَاجِباً دُونَ مَنْ قَدْ حَجَّ قَالَ لِيَصِيرَ بِذَلِكَ مُوسَماً بِسِمَةِ الآمِنِينَ» (2)
«چگونه حلق (تراشيدن سر) بر كسى كه اولين بار، حج به جاى مى آورد، واجب است و بر كسى كه قبلًا حج به جاى آورده، واجب نيست؟ حضرت فرمودند: تا نشانه اهل امنيت (كه حلق است) در وى نمايان گردد.»
به دنبال وقوع ماجراى سقيفه بنى ساعده، اميرمؤمنان (ع)، حضرت زهرا) را بر
ص: 559
مركب سوار نمود و دست حسن (ع) و حسين (ع) را گرفت و به درِ خانه يكايك انصار و مهاجرين رفت و ضمن بيان حق خود، از آنها كمك خواست. اما جز بيست و چهار نفر (كه در برخى منابع تاريخى، تعداد آنها چهل و چهار نفر
ذكر شده) كسى دعوت ايشان را اجابت نكرد.
«فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُصْبِحُوا بُكْرَةً مُحَلِّقِينَ رُئوسَهُمْ مَعَ سِلَاحِهِم» (1)
«پس اميرمؤمنان (ع) به اين عده امر نمود تا در حالى كه حلق رأس نموده و
سلاح به همراه دارند،صبح زود نزد او حاضر شوند.»
از اين عده فقط چهار نفر حلق رأس نموده و با سرى تراشيده خدمت حضرت رسيدند و بقيه پيمان شكنى نمودند.
خداوند، حلق رأس را در سرزمين مِنى واجب نمود تا بندگان به اين حقيقت پى ببرند كه اظهار تواضع و فروتنى در برابر پروردگار هنگامى تحقق مى يابد كه بنده با دفع رذايلى چون حقد و حسد و ... به آرزوى خود برسد و اسباب گسترش امنيت را در محيط فراهم آورد. (2) به همين دليل عيسى (ع) حواريون را
متوجه حقيقت حلق رأس نموده و خطاب به آنها فرمود:
«يَا عَبِيدَ السَّوْءِ ... تَحْلِقُونَ رُئُوسَكُمْ تُقَصِّرُونَ قُمُصَكُمْ وَ تَنْكِسُونَ رُئُوسَكُمْ وَ لَا تَنْزِعُونَ الْغِلَّ مِنْ قُلُوبِكُمْ» (3)
«اى انسان هايى كه در بند زشتى ها گرفتاريد! سرهاى خود را تراشيده و دامن هاى خود را كوتاه نموده ايد و سر به پايين مى افكنيد (و نشانه هاى ذلت و خضوع را نشان مى دهيد)، اما حقد و كينه را از قلب خود نمى زداييد؟!»
ص: 560
سفارش شده است كه هنگام حلق رأس، از خدا بخواهيم ما را از ثمره حضور در مواقف كه نجات از دام رذايل نفسانى وصفات زشت ناشى از آن است، برخوردار نمايد. به همين دليل فرموده اند كه هنگام تراشيدن سر، رو به قبله نشسته، اين دعا را بخوانيم:
«اللَّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَةٍ نُوراً سَاطِعاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ ... اللَّهُمَّ زَيِّنِّي بِالتُّقَي وَ جَنِّبْنِي الرَّدَي وَ جَنِّبْ شَعْرِي وَ بَصَرِي الْمَعَاصِيَ وَ جَمِيعَ مَا تَكْرَهُ مِنِّي» (1)
«پروردگارا! در ازاى هر مويى (كه از سرم تراشيده مى شود) در قيامت به من نورى عطا كن ... بارالها! مرا به تقوى و اجتناب از پستى ها زينت بخش و مو و چشم مرا از گناهان و آنچه نمى پسندى بازدار.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَلَقَ رَأْسَهُ بِمِنًي ثُمَّ دَفَنَهُ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ كُلُّ شَعْرَةٍ لَهَا لِسَانٌ
طَلْقٌ تُلَبِّي بِاسْمِصَاحِبِهَا» (2)
«اگر مؤمن موى سر خود را در مِنى بتراشد و در همان جا دفن كند، در قيامت در حالى نزد خداوند مى آيد كه هر تار موى او، داراى زبانى گوياست كه به نامصاحب خود لبيك مى گويد.»
ص: 561
اينكه هر تار مويى كه از سر مؤمن در مِنى تراشيده و دفن شود، در قيامت به جاى او لبيك مى گويد، اشاره به توفيق شخص در برآوردن اراده خداوند از حلق رأس دارد كه با تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حاصل شده و به دفع رذايل نفسانى و اصلاح رفتار و گفتار منتهى مى گردد. از اين رو خداوند در
قيامت، تارهاى موى مؤمن را كه در مِنى تراشيده شده، وادار مى كند كه لبيك گفته و از ثمرات اعتقاد و عمل به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) خبر دهند.
تراشيدن سر و كوتاه كردن موى سر وصورت كه پس از قربانىصورت مى پذيرد، نشانه شكرگزارى بر نجات از رذايل نفس و رهايى از اسارت اعمال زشت ناشى از آن است. از اين رو رسول خدا (ص) فرمودند:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلِّقِينَ فَقِيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِلْمُقَصِّرِينَ فَقَالَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلِّقِينَ فَقِيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِلْمُقَصِّرِينَ فَقَالَ وَ لِلْمُقَصِّرِينَ» (1)
«خدايا! كسانى [حج كنندگانى] كه سر خود را تراشيده اند، ببخش. گفته شد: اى رسول خدا! همچنين كسانى را كه موى سر وصورت يا ناخن خود را كوتاه مى كنند. رسول خدا (ص) فرمودند: پروردگارا! كسانى كه سر خود را تراشيده اند، مشمول مغفرت خود نما. گفته شد: اى رسول خدا! و نيز تقصيركنندگان را. رسول خدا (ص) فرمودند: بارالها! تقصيركنندگان را نيز ببخش.»
ص: 562
قال الصادق (ع): «لَا يَبِيتُ الْمُتَمَتِّعُ يَوْمَ النَّحْرِ بِمِنًي حَتَّي يَزُورَ الْبَيْتَ» (تهذيب الاحكام، ج 5،ص 249)
«فردى كه حج تمتع به جاى مى آورد، نبايد در روز عيد قربان قبل از زيارت بيت، در مِنى بيتوته كند.»
رعايت تروك احرام و اجتناب از محرماتى كه خداوند در آن مقرر نموده، موجب مى شود كه شخص، زودتر از ثمرات حج برخوردار شده و به آرزوى خود كه ايجاد امنيت براى خويش و اطرافيان است، دست يابد و با بهره مندى از فضل الهى، سريع تر به خواست خود برسد و به خارج شدن از سرزمين مِنى مُجاز گردد. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَطَ عَلَي النَّاسِ شَرْطاً وَ شَرَطَ لَهُمْ شَرْطاً ... أَمَّا الَّذِي اشْتَرَطَ عَلَيْهِمْ
فَإِنَّهُ قَالَ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ أَمَّا الَّذِي شَرَطَ لَهُمْ فَإِنَّهُ قَالَ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي» (1)
ص: 563
«خداوند شرطى بر عهده مردم و شرطى براى مردم قرار داد ... اما شرطى كه خداوند بر عهده مردم نهاده، آن است كه هرگاه (با لبيك گفتن يا اشعار و
تقليد) حج را بر خود واجب كنند، از رَفَث، فُسوق و جِدال بپرهيزند. اما شرطى كه خداوند براى آنها متعهد شده، آن است كه فرمود: هركس شتاب كند (و اعمال را) در دو روز (انجام دهد)، گناهى بر او نيست و هركس تأخير كند (و اعمال را در سه روز انجام دهد) گناهى بر او نيست. (اين اختيار) براى كسى است كه (از محرمات) پرهيز كرده باشد.» (1)
طبق اين حديث، رعايت تروك احرام كه موجب ايجاد امنيت براى اطرافيان است، سبب مى شود كه دوران انتظار به منظور دسترسى به آرزوها كوتاه شده و شخص سريع تر از ثمرات وعده داده شده در حج برخوردار و از طولانى شدن دوران انتظار براى رسيدن به تمناى خود، آسوده گردد. به همين دليل پس از اتمام اعمال در مِنى، به خانه خدا برمى گرديم تا از اين امر خبر دهيم كه با دور نمودن موانع حضور در حريم ربوبيت، موجبات بقاى خويش را در اين حريم فراهم آورده ايم. (2)
ص: 564
از ديدگاه بسيارى از فقيهان بزرگوار شيعه، شايسته است زائر پس از اعمال مِنى در روز عيد قربان، براى انجام ديگر مناسك حج رهسپار خانه خدا شود.(1) در
كتاب «جواهر الكلام» آمده است:
«إِنْ أَخَّرَ أَثِمَ كَالْمَحْكيِ عَنِ الْمُفيد وَ الْمُرتَضى مِنْ عَدَمِ جَوازِ تَأخيرِ الْمُتمَتِّعِ ذَلكَ عَنِ الْيَومِ الثَّاني بَلْ عَنِ التَّذْكِرَةِ وَ الْمُنْتهى نِسْبَتُهُ إِلى عُلَمائِنا ... وَ لكِنْ الْاقْوى حَمْلُهُ عَلَى الْكَراهةِ لا الْحُرْمَةِ»(2)
«اگر (زائر، اعمال كعبه را از روز اول) به تأخير بيندازد، گناه كرده است. مطلب نقل شده از شيخ مفيد و سيد مرتضى نيز اين مطلب را ثابت مى كند كه در حج تمتع، تأخير اعمال كعبه از روز دوم، جايز نمى باشد و در كتاب «تذكره و منتهي» اين مطلب به فقيهان ما نسبت داده شده است ... اما آنچه استوارتر به نظر مى رسد، آن است كه تأخير (در انجام اعمال كعبه) را مكروه بدانيم نه حرام.»
اهل بيت (عليهما السلام) كه مفسران كلام الهى اند، به زائرانى كه تمتع به
جاى مى آورند، توصيه نموده اند تا رفتن به كعبه و انجام اعمال آن را بر بيتوته در
ص: 565
مِنى ترجيح دهند. چنانكه امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«لَا يَبِيتُ الْمُتَمَتِّعُ يَوْمَ النَّحْرِ بِمِنًي حَتَّي يَزُورَ الْبَيْتَ»
«فردى كه حج تمتع به جاى مى آورد، نبايد در روز عيد قربان قبل از زيارت
بيت، در مِنى بيتوته كند.» (1)
و نيز فرمودند:
«لا بَأْسَ أَنْ يُؤَخِّرَ زِيَارَةَ الْبَيْتِ إِلَى يَوْمِ النَّفْرِ إِنَّمَا يُسْتَحَبُّ تَعْجِيلُ ذَلِكَ مَخَافَةَ الاحْدَاثِ وَ الْمَعَارِيضِ» (2)
«اشكالى ندارد كه زيارت كعبه را تا روز آخر ايام تشريق به تأخير بياندازيم.
استحباب شتاب در به جاى آوردن زيارت كعبه به خاطر ترس از وقوع حوادث و پيش آمدهاست.»
امام صادق (ع) درباره اعمال روز عيد قربان به معاوية بن عمار فرمودند:
«زُرْهُ فَإِنْ شُغِلْتَ فَلَا يَضُرُّكَ أَنْ تَزُورَ الْبَيْتَ مِنَ الْغَدِ وَ لَا تُؤَخِّرْهُ أَنْ تَزُورَ مِنْ يَوْمِكَ فَإِنَّهُ يُكْرَهُ لِلْمُتَمَتِّعِ أَنْ يُؤَخِّرَهُ» (3)
« (در روز عيد قربان پس از انجام اعمال) به زيارت كعبه برو. اما اگر از زيارت خانه خدا (در اين روز) باز ماندى، زيانى به تو نمى رساند كه آن را به روز بعد موكول نمايى. پس زيارت خانه را از روزى كه در آن به سر مى برى، به تأخير نيفكن. زيرا تأخير در زيارت كعبه مكروه است.» (4)
اسحاق بن عمار از امام كاظم (ع) پرسيد: آيا مى توان زيارت كعبه را تا
آخرين روز از ايام تشريق به تأخير افكند؟ حضرت فرمودند:
ص: 566
«تَعَجَّلَهَا أَحَبُّ إِلَيَّ وَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ إِنْ أَخَّرَهَا»(1)
«شتاب (در انجام زيارت كعبه) نزد من محبوب تر است. اما اگر آن را به تأخير اندازد، اشكالى ندارد.»
توقف در سرزمين
بَطحاء
كه نام ديگر آن
مُحَصَّب ى
ا
حَصبه
است، «
تَحْصيب
» خوانده مى شود كه در وسائل الشيعة چنين معنا شده است:
«التَّحْصِيبُ وَ هُوَ النُّزُولُ بِالْبَطْحَاءِ قَلِيلًا بَعْدَ النَّفْرِ الثَّانِي لِمَنْ مَرَّ بِهَا مِنْ
غَيْرِرمَبِيتٍ» (2)
«تحصيب يعنى توقف و نزول كوتاه بدون خواب در بطحاء بعد از كوچ دوم (روز چهارم حضور در مِنى).»
در برخى روايات آمده است كه سرزمين بطحاء همان جايى است كه فرشتگان به استقبال آدم (ع) آمده و قبول شدن حج را براى او درخواست نمودند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«لَمَّا أَفَاضَ آدم مِنْ مِنًي تَلَقَّتْهُ الْمَلَائِكَةُ بِالْأَبْطَحِ فَقَالُوا يَا آدَمُ بُرَّ حَجُّكَ أَمَا إِنَّا قَدْ حَجَجْنَا هَذَا الْبَيْتَ قَبْلَ أَنْ تَحُجَّهُ بِأَلْفَيْ عَامٍ» (3)
«زمانى كه آدم (ع) از مِنى كوچ كرد، فرشتگان در سرزمين أبطح از او استقبال كردند و گفتند: حج تو مقبول باد. به درستى كه ما دو هزار سال پيش از آنكه حج كنى، حج به جاى آورده ايم.» (4)
ص: 567
در احاديث آمده است كه امامان معصوم (عليهما السلام) بعد از اتمام اعمال مِنى، بدون آنكه در بطحا بخوابند، كمى توقف نموده و سپس عازم مكه مى شدند. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«كَانَ أَبِي يَنْزِلُهَا ثُمَّ يَحْمِلُ فَيَدْخُلُ مَكَّةَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنَامَ بِهَا»(1)
«پدرم در اين مكان فرود مى آمد، سپس بار بسته و بدون آنكه در بطحاء
بخوابد، عازم مكه مى شد.» (2)
نكته و اشاره
در حديثى پيرامون علت نام گذارى «ابطح» يا «بطحاء» مى خوانيم كه به سرزمين «
مُحَصَّب
» از آن جهت بطحاء گفته اند كه آدم (ع) در آنجا مأمور شد تا رو بهصورت دراز بكشد و استراحت كند. عين تعبير حديث چنين است:
«امِرَ انْ يَنْبَطِحَ فِي بَطْحَاءِ جَمْعٍ فَانْبَطَحَ حَتَّي انْفَجَرَ الصُّبْحُ» (3)
«مأمور شد تاصورت خود را بر زمين نهاده و (تا طلوع آفتاب) دراز بكشد. آدم (ع) چنين كرد تا آفتاب دميد.»
اين درحالى است كه طبق روايات، اينگونه خوابيدن به عنوان يكى از علت هاى ايجاد بيمارى و اندوه معرفى شده و به شدت مورد نهى قرار گرفته است. (4) چنانكه
ص: 568
رسول خدا (ص) به فردى كه از شدت فقر مى ناليد، ضمن بيان مطالبى فرمودند:
«... لَعَلَّكَ ... تَنَامُ مُنْبَطِحاً عَلَي وَجْهِكَ» (1)
«شايد علت فقر تو آن است كه رو به شكم مى خوابى!»
و در حديث ديگر از امام رضا (ع) روايت شده است:
«وَ إِبْلِيسُ مَعَ إِخْوَانِهِ وَ كُلُّ مَجْنُونٍ وَ ذُو عَاهَةٍ يَنَامُ عَلَي وَجْهِهِ مُنْبَطِحاً» (2)
«شيطان و يارانش و نيز همه كسانى كه به جنون و يا به آفت و بيمارى مبتلا هستند، به روى شكم مى خوابند.»
با توجه به آنچه ذكر شد، اين نحوه توقف آدم (ع) بر اراده و رمزى خاص استوار است. چراكه خداوند از او خواست تا در برابر عظمت ذات اقدس الهى، بينى خود را به خاك ماليده، شدت ذلت و خوارى خود را اظهار و به گناهان خود اعتراف كند و تدبر درباره آن را به عنوان يك سنّت براى بنى آدم به يادگار
ص: 569
گذارد. به همين دليل در حديث آمده است:
«وَ أَمَرَه إِذَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَنْ يَعْتَرِفَ بِذَنْبِهِ فَفَعَلَ ذَلِكَ آدَم وَ إِنَّمَا جُعِلَ
اعْتِرَافاً لِيَكُونَ سُنَّةً فِي وُلْدِه» (1)
«خداوند آدم (ع) را مكلف نمود تا بعد از طلوع آفتاب، به گناه خويش اعتراف كند و اين امر در ميان فرزندان او سنت شود.»
از اين بخش روايت به خوبى فهميده مى شود كه رو بهصورت دراز كشيدن و بينى به خاك ماليدن آدم (ع)، نشانه ندامت و آمادگى او براى اعتراف به گناه بود. به همين دليل پس از كامل كردن اعمال و مناسك مربوط به مواقف و عزيمت براى زيارت كعبه، با توقف در سرزمين بطحا، درباره اراده خداوند از توقف آدم (ع) در اين مكان تدبر نموده و به جايگاه ندامت و خضوع و ذلت در درگاه
ربوبيت پى مى بريم و درمى يابيم كه دست يابى به آرزوهاى نيكوى دنيايى و
آخرتى مرهون چنين ندامتى است.
ص: 570
بيان يك مطلب
طبق آنچه از فقه شيعه و كلام پيشوايان معصوم (عليهما السلام) نقل نموديم، مستحب است كه حج گزار در اولين روز بعد از اتمام ايام تشريق كه به آن «
يَوْمُ الْحَصْبَةِ
» (1) مى گويند، كمى در سرزمين بطحاء توقف نموده و مدت كوتاهى
به پشت استراحت كند. شيخ مفيد اين عمل را برگرفته از سنت رسول خدا (ص) دانسته و در اين باره مى گويد:
«فَإِذَا بَلَغَ مَسْجِدَ الْحَصْبَاءِ وَ هُوَ مَسْجِدُ النَّبِيِّ؛ فَلْيَدْخُلْهُ وَ لْيُصَلِّ فِيهِ وَ يَدْعُو بِمَا بَدَا لَهُ وَ لْيَسْتَرِحْ فِيهِ قَليلًا وَ لْيَكُن اسْتِرَاحَتُهُ بِالِاستِلْقَاءِ فِيهِ عَلي ظَهرِهِ فَإنَّ فِي ذَلِكَ تَأَسِّياً بِالنَّبِيِّ؛» (2)
«پس هرگاه (زائر) به مسجد حَصباء يا همان مسجد پيامبر (ص) رسيد، داخل شده و پس از خواندن نماز و دعا، در حالى كه به پشت دراز كشيده، كمى استراحت كند. چرا كه اين عمل پيروى از سيره پيامبر اكرم (ص) است.»
ص: 571
ص: 572
قال الصادق (ع): «لَوْلَا مَا مَنَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي النَّاسِ مِنْ طَوَافِ النِّسَاءِ لَرَجَعَ الرَّجُلُ إِلَي أَهْلِهِ وَ لَيْسَ يَحِلُّ لَهُ أَهْلُهُ» (الكافي، ج 4،ص 513)
«اگر خداوند با انجام طواف نساء بر مردم منت نمى گذاشت، مردان پس از انجام اعمال حج به خانه باز مى گشتند در حالى كه همسرانشان بر آنها حلال نبود.»
آدم (ع) و حوّا پس از خارج شدن از بهشت، به دورى و جدايى از يكديگر مبتلا شدند. سپس خداوند آدم (ع) را مكلف كرد تا طواف نساء به جاى آورد و عامل جدايى از حوّا را از خود دور نمايد و چون آدم (ع) چنين كرد، خداوند حوّا را بر او حلال نمود. از اين رو درباره طواف نساء آمده است:
«لَا يَحِلُّ لِمُحْرِمٍ أَنْ يُبَاضِعَ حَتَّي يَطُوفَ طَوَافَ النِّسَاءِ فَفَعَلَ آدَم فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ ذَنْبَكَ وَ قَبِلَ تَوْبَتَكَ وَ أَحَلَّ لَكَ زَوْجَتَكَ» (1)
ص: 573
«براى مُحرِم، آميزش جايز نيست مگر اينكه طواف نساء به جاى آورد. چنانكه آدم (ع) چنين كرد و جبرئيل به او گفت: خداوند گناهت را بخشيد و توبه ات را پذيرفت و همسرت را بر تو حلال نمود.»
امام صادق (ع) در حديث ديگرى فرمودند:
«لَوْلَا مَا مَنَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي النَّاسِ مِنْ طَوَافِ النِّسَاءِ لَرَجَعَ الرَّجُلُ إِلَي أَهْلِهِ وَ لَيْسَ يَحِلُّ لَهُ أَهْلُهُ» (1)
«اگر خداوند با انجام طواف نساء بر مردم منت نمى گذاشت، مردان پس از انجام حج به خانه باز مى گشتند در حالى كه همسرانشان بر آنها حلال نبود.»
مرحوم فيض كاشانى اين حديث را ناظر به لطف پروردگار نسبت به مسلمانانى مى داند كه:
«لَمْ يُوجِبُوا طَوافَ نِساءٍ وَ لا يَأْتُونَ بِهِ إِلّا أَنَّ طَوافَهُم لِلْوِداعِ يَنُوبُ مَنابَ طَوافِ النِّساءِ لَهُمْ وَ بِهِ تَحِلُّ لَهُمُ النِّساءُ» (2)
«طواف نساء را واجب نمى دانند و آن را به جاى نمى آورند اما خداوند طواف وداع آنها را به جاى طواف نساء پذيرفته و بر آنها منت نهاده و به اين ترتيب معاشرت با زنان را بر آنان روا مى گرداند.»
در روايات طواف بر بيت عتيق كه در قرآن ذكر شده است به طواف نساء
ص: 574
تفسير شده و در ذيل آيه:
«ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق» (1)
«سپس بايد آلودگى ها را از خود دور كنند و به نذرهاى خود وفا نموده و بر گِرد كعبه طواف نمايند»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه منظور از «
وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق
» يعنى:
«طَوافَ النِّساءِ» (2)
« (منظور از طوافى كه بعد از قضاى تَفَث و وفاى به نذرصورت مى پذيرد) طواف نساء مى باشد.»
امام مجتبى (ع) در حديثى فرمودند: براى آنكه نعمت ها و لذت ها بر شما حلال شود، خداوند حقوقى بر شما واجب گردانده وصاحبان اين حقوق را نيز به شما معرفى كرده و:
«أَمَرَكُمْ بِأَدَائِهَا لِيَحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمْ وَ مَأْكَلِكُمْ وَ مَشْرَبِكُمْ» (3)
«شما را به اداى حق آنها، امر نموده است تا آنچه پيش روى شماست از همسرانتان و اموال و اسباب خوردن و آشاميدن بر شما حلال و روا گردد.» (4)
ص: 575
مطلب فوق، به اين نكته اشاره دارد كه اداى حق اهل بيت (عليهما السلام)، سبب حلال شدن نعمت ها و لذت ها مى شود و مقصود از اداى اين حق، تمسك به ولايتشان به منظور تسكين ناآرامى هاى قلبى است. به همين دليل امام صادق (ع) در مِنى، در حالى كه به مردم مى نگريستند، به منصورصيقل فرمودند:
«يَأْكُلُونَ الْحَرَامَ وَ يَلْبَسُونَ الْحَرَامَ وَ يَنْكِحُونَ الْحَرَامَ وَ تَأْكُلُونَ الْحَلَالَ وَ تَلْبَسُونَ الْحَلَالَ وَ تَنْكِحُونَ الْحَلَالَ لَا وَاللَّهِ مَا يَحُجُّ غَيْرُكُمْ وَ لَا يُتَقَبَّلُ إِلَّا مِنْكُمْ» (1)
«حرام مى خورند، حرام مى پوشند و به حرام با همسرانشان معاشرت مى نمايند.
اما شما حلال مى خوريد، حلال مى پوشيد و با همسرانتان به نحو حلال معاشرت مى كنيد. به خدا قسم! جز شما كسى حج به جاى نمى آورد و اين عمل از غير شما پذيرفته نمى شود.»
لذت ها و بهره هايى چون خوراكى ها، نوشيدنى ها و لذت هاى جنسى، هنگامى بر ما رواست كه با تمسك به ولايت، موجبات بقاى خود را در حريم تربيتى الهى
فراهم آوريم. چراكه خداوند، نعمت ها و لذت هاى آن را تنها بر كسانى حلال نموده كه در اين حريم وارد شده و در آن باقى بمانند. به همين دليل طواف و نماز طواف نساء (كه نماد تمسك به ولايت و حضور و بقا در حريم تربيت
است) شرط حلال شدن زن و مرد بر يكديگر تلقى شده است. (2)
ص: 576
ص: 577
قال الصادق (ع): «دَعْ مَا سِوَاهُ بِطَوَافِ الْوَدَاعِ» (مستدرك الوسائل، ج 10،ص 172)
«در طواف وداع (ماسواى او را ترك نما و) با هرچه غير اوست، وداع كن.»
طواف وداع از سنّت هاى مؤكّد حج است كه پس از پايان يافتن اعمال و مناسك حج انجام مى گيرد و بيشتر زائران بر عمل به اين سنّت نيكو اصرار دارند.صاحب جواهر درباره حكم فقهى طواف وداع مى گويد:
«يُسْتَحَبُّ انْ يَطُوفَ بِالبَيتِ طَوَافَ الوِدَاعِ اسبُوعاً ثُمَّ يَسْتَلِمُ الأَركَانَ وَ الْمُسْتَجَارَ وَ يَتَخَيَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ مَا احَبَّ ... ثُمَّ يَأتِي زَمزَمَ فَيَشرَبُ مِنهَا ثُمَّ يَخْرُجُ وَ هُوَ يَدعُو بِانْ يَقُولَ آئِبوُنَ تَائِبوُنَ» (1)
«مستحب است حج گزار، هفت دور طواف وداع را انجام دهد و اركان و مستجار را استلام نموده و هر دعايى را كه دوست دارد، بخواند ... سپس به نزد زمزم آمده، از آب آن بنوشد و در حالى كه اين دعا را مى خواند: «
آئِبُونَ تَائِبوُنَ
» ... از آنجا بيرون رود ...»
پس از انجام اعمال حج، نوبت به طواف وداع مى رسد. امام صادق (ع) فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مَكَّةَ وَ تَأْتِيَ أَهْلَكَ فَوَدِّعِ الْبَيْتَ وَ طُفْ بِالْبَيْتِ رأُسْبوُعاً» (2)
«هرگاه خواستى از مكه خارج شوى و به سوى خانواده ات برگردى، با خانه (كعبه) وداع نما و هفت مرتبه طواف كن.»
امام صادق (ع) در حديث ديگرى فرمودند:
«دَعْ مَا سِوَاهُ بِطَوَافِ الْوَدَاعِ» (3)
«در طواف وداع (ماسواى او را ترك نما و) با هرچه غير اوست، وداع كن.»
اراده خداوند از طواف وداع آن است كه با هر دلخواهى كه موجب خروج از حريم تربيت الهى است، وداع كرده و موجبات دوام حضور خود را در ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه حقيقت حريم الهى اند، فراهم آوريم.
ص: 578
در دعاهايى كه پيرامون وداع با كعبه وارد شده است، به مضامينى بر مى خوريم كه در آنها خواست زائر به هنگام خداحافظى با كعبه ذكر شده و اراده خداوند از انجام اين عمل بيان گرديده است. چنانكه در دعاى ذيل مى خوانيم:
«اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ بَيْتِكَ اللَّهُمَّ ... حَمَلْتَنِي عَلَي دَوَابِّكَ وَ سَيَّرْتَنِي فِي بِلَادِكَ حَتَّي أَقْدَمْتَنِي حَرَمَكَ وَ أَمْنَكَ وَ قَدْ كَانَ فِي حُسْنِ ظَنِّي بِكَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي فَإِنْ كُنْتَ قَدْ غَفَرْتَ لِي ذُنُوبِي فَازْدَدْ عَنِّي رِضاً وَ قَرِّبْنِي إِلَيْكَ زُلْفَي وَ لَارتُبَاعِدْنِي»
«خدايا! اين را آخرين زيارت خانه ات (براى من) قرار مده ... مرا بر مركبِ خود نشاندى و در سرزمين هاى خود سير دادى تا آنكه به حرم و خانه امن خود رساندى. گمان نيك من به تو آن بود كه گناهانم را مى آمرزى. پس اگر گناهانم را بخشيده اى، از من بيش از گذشته راضى باش و مرا نزد خود، مقرب گردان و از خويش دور مفرما.»
در ادامه اين دعا از تعبير «
فَهَذَا أَوَانُ انْصِرَافِي
» «اكنون زمان وداع و بازگشت من فرا رسيده است» استفاده شده و آمده است:
«وَ إِنْ كُنْتَ لَمْ تَغْفِرْ لِي فَمِنَ الْآنَ فَاغْفِرْ لِي قَبْلَ أَنْ تَنْأَي عَنْ بَيْتِكَ دَارِي فَهَذَا أَوَانُ انْصِرَافِي إِنْ كُنْتَ أَذِنْتَ لِي غَيْرَ رَاغِبٍ عَنْكَ وَ لَا عَنْ بَيْتِكَ وَ لَا مُسْتَبْدِلٍ بِكَ وَ لَا بِهِ» (1)
«و اگر هنوز نيامرزيده اى، هم اكنون پيش از آنكه خانه ام (دلم) از خانه ات دور شود، ببخشاى. اگر اذن بازگشت دهى، اكنون زمان بازگشت من فرا رسيده
ص: 579
است؛ بى آنكه به تو و خانه ات، بى رغبت شده يا چيزى را به جاى تو و خانه ات برگزيده باشم.»
عبارت بالا از اين حقيقت پرده برمى دارد كه وداع با كعبه، بازگشت از سفر
مكه است، در حالى كه با درك اراده ها و نشانه هاى موجود در آن، هرگز از حضور در حريم ربوبيت و بهره مندى از ثمرات آن بيزار و رنجور نبوده و خواستار حضور مجدد در آن حريم مى باشيم. به همين دليل از امام صادق (ع) روايت شده است:
«مَنْ رَجَعَ مِنْ مَكَّةَ وَ هُوَ يَنْوِي الْحَجَّ مِنْ قَابِلٍ زِيدَ فِي عُمُرِهِ» (1)
«هركس از مكه باز گردد در حالى كه نيت دارد دوباره به حج بيايد، بر عمرش افزوده مى شود.»
در برخى روايات سفارش شده كه حج گزار پس از اينكه اعمال حج خود را به پايان رسانده و قصد مراجعت به وطن نمود، به منظور جبران كاستى ها و نقايصى كه در احرامش حاصل گرديده،صدقه دهد وصدق خود را (در عزيمت بر توبه و جبران اعمال گذشته اش) ثابت نمايد. به همين دليل امام رضا (ع) فرمودند:
«إِذَا فَرَغْتَ مِنَ الْمَنَاسِكِ كُلِّهَا وَ أَرَدْتَ الْخُرُوجَ تَصَدَّقْ بِدِرْهَمٍ تَمْراً حَتَّي يَكُونَ كَفَّارَةً لِمَا دَخَلَ عَلَيْكَ فِي إِحْرَامِكَ مِنَ الْخَلَلِ وَ النُّقْصَانِ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَم» (2)
«هنگامى كه از همه اعمال حج فارغ شدى و قصد نمودى از مكه خارج شوى، يك درهم خرماصدقه بده تا كفاره نقص ها و كاستى هايى باشد كه در احرام تو حاصل شده و از آنها آگاه نيستى.»
ص: 580
ص: 581
قال الصادق (ع): «إذَا فَرَغْتَ مِنْ نُسُكِكَ فَارْجِعْ فَإنَّهُ أَشْوَقُ لَكَ إلَي الرُّجُوعِ» (الكافي، ج 4،ص 230)
«هرگاه از اعمال حج فارغ شدى، بازگرد كه اين عمل، شوق تو را براى بازگشت به مكه زياد مى كند.»
كعبه به اعتبار اينكه نام و نشانى براى حريم ربوبيت ذات اقدس الهى است، داراى ارزش مى باشد و از آنجا كه بهره مندى از ربوبيت الهى محدود به زمان و مكان نيست، از اين رو اهل بيت (عليهما السلام) حج گزاران را از اقامت طولانى در مكه نهى نموده اند تا آنها ثمرات ربوبيت را محدود به حريم كعبه و حرم ندانند. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِذَا قَضَي أَحَدُكُمْ نُسُكَهُ فَلْيَرْكَبْ رَاحِلَتَهُ وَ لْيَلْحَقْ بِأَهْلِهِ فَإِنَّ الْمُقَامَ بِمَكَّةَ يُقْسِي الْقَلْبَ»(1)
«هرگاه يكى از شما اعمال حج خود را به جاى آورد، مركبش را سوار شده و بدون درنگ نزد خانواده اش بازگردد. زيرا اقامت طولانى در مكه (و محصور دانستن ثمرات ربوبيت در جغرافياى مكه، نشانه غفلت از حقيقت حج بوده و) موجب قساوت قلب است.» (2)
ص: 582
از امام باقر (ع) نيز روايت شده است:
«لَا يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يُقِيمَ بِمَكَّةَ سَنَةً قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يَتَحَوَّلُ عَنْهَا» (1)
«سزاوار نيست كه انسان در مكه يك سال بماند. گفتم: پس چه كند؟ فرمودند: جاى ديگر برود.»
در حديث آمده است كه امام صادق (ع) فرمودند:
«يُكْرَهُ الْمُقَامُ بِمَكَّةَ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ؛ خَرَجَ عَنْهَا وَ الْمُقِيمُ بِهَا يَقْسُو قَلْبُهُ» (2)
«اقامت در مكه پسنديده نيست و اين به دليل آن است كه پيامبر (ص) از آن خارج شد (مجبور به هجرت شد) و كسى كه مقيم مكه شود، سنگدل مى شود.» (3)
بيشتر فقيهان گرانقدر شيعه بر كراهت اقامت طولانى در مكه اتفاق نظر دارند، اما برخى ديگر بر اين عقيده اند كه دليلى بر كراهت مطلق وجود ندارد. زيرا احاديث نهى، بر جهاتى استوار است كه اگر منتفى شوند، نهى از اقامت فاقد موضوعيت مى شود. اين جهات عبارتند از: 1. هرگونه ظلم و ستم در حريم مكه (كه به منزله الحاد است و احتمالًا به سبب اقامت طولانى از انسان سر مى زند.) 2. خسته شدن و بى اشتياقى زائر (در اثر اقامت طولانى) 3. هجرت رسول خدا (ص) از اين شهر (كه بايد با عدم اقامت طولانى، برائت خود را از اين امر نشان داد.)
به همين دليلصاحب جواهر در شرح گفتارصاحب شرايع كه مى گويد:
ص: 583
«نَكْرَهُ ألْمُجَاوَرَةَ بِمَكَّةِ
» «مجاور مكه شدن را مكروه مى دانيم» به موارد فوق كه مبناى
كراهت است، اشاره و احاديث مغاير چون حديث على بن مهزيار را ذكر مى كندكه از امام هادى (ع) پرسيد:
«الْمُقَامُ بِمَكَّةَ أَفْضَلُ أَوِ الْخُرُوجُ إِلَي بَعْضِ الْأَمْصَارِ فَكَتَبَ الْمُقَامُ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ أَفْضَل» (1)
«اقامت در مكه بهتر است يا رفتن به برخى شهرها؟ حضرت به او مى نويسد: ماندن نزد خانه خدا برتر است.»
و سپس در شرح حديث فوق مى گويد: سؤال ابن مهزيار، در حقيقت اينگونه بوده است كه اگر براى حج و عبادت به مكه برويم، ماندن در حريم كعبه افضل است يا در غير آن؟ كه حضرت فرمودند: اقامت در حريم كعبه افضل است و نيز حديثى از امام باقر (ع) به نقل از شيخصدوق ذكر مى كند كه فرمودند:
ص: 584
«مَنْ جَاوَرَ سَنَةً غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لِاهْل بَيْتِهِ وَ لِكُلِّ مَنِ اسْتَغْفَرَ لَهُ وَ لِعَشِيرَتِهِ وَ لِجِيرَانِهِ ذُنُوبُ تِسْعِ سِنِينَ وَ قَدْ مَضَتْ وَ عُصِمُوا مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَرْبَعِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ
وَ الِانْصِرَافُ وَ الرُّجُوعُ أَفْضَلُ مِنَ الْمُجَاوَرَةِ» (1)
«هر كس يك سال مجاور كعبه شود، گناهان نه سال گذشته او و خانواده اش و نيز كسانى كه براى آنها طلب بخشش مى نمايد و خويشان و همسايگان او بخشيده مى شوند و تاصد و چهل سال از هر مصيبتى در امان خواهند بود. با وجود اين، بازگشت (از مكه) از ماندن در آن، برتر است.»
صاحب جواهر در ادامه مى گويد: احتمال دارد جمله «
وَ الِانْصِرَافُ وَ الرُّجُوعُ أَفْضَلُ مِنَ الْمُجَاوَرَةِ
» سخن شيخصدوق باشد كه به حديث افزوده شده است. در
ص: 585
نهايت از كلامصاحب جواهر، چنين بر مى آيد كه او مكروه بودن اقامت طولانى در مكه را هنگامىصادق مى داند كه علت هاى سه گانه كراهت، موجود باشد وگرنه در برخى موارد حتى آن را مستحب مى شمارد. (1)
اگر اسرار حج را آموخته و به رموز مناسك و اعمال آن واقف شويم، در اينصورت هرگز به دنبال آن نخواهيم بود كه ثمرات و آثار وعده داده شده را فقط در سرزمين مكه جستجو كنيم؛ بلكه درصدد برخواهيم آمد تا با تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه منشأ ميل به نافرمانى را رذايل نفسانى و ابزار دست يابى به آرامش را اميد به وعده هاى الهى و عمل به دستورات دينى معرفى مى كند، از ثمرات تربيتى آن در همهصحنه هاى زندگى برخوردار شويم. اما اگر از نمادينه بودن حج و اعمال آن غافل گرديده و حريم تربيت را در
جغرافياى مكه محصور بدانيم، از ثمرات پيوسته آن محروم خواهيم ماند. (2)
ص: 586
از آن جا كه حج، پايه گذار بينش و روشصحيح دينى بوده و مسير انسان را از نافرمانى و گناه به فرمانبردارى و بندگى تغيير مى دهد، توصيه شده است كه
انسان پس از پايان حج، عزم و تصميم خود را بر وفاى به عهد تا آخر عمر حفظ كند و آثار آن را در زندگى اش دوام بخشد. به همين سبب امام صادق (ع) فرمودند:
«وَ اسْتَقِمْ عَلَي شَرْطِ حَجَّتِكَ هَذِهِ وَ وَفَاءِ عَهْدِكَ الَّذِي عُوهِدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَ أُوجِبْتَ لَهُ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ» (1)
«و بر شروط حج خود و وفاى به عهدى كه با پروردگارت بسته اى تا قيامت وفادار و پايدار باش.»
ص: 587
ص: 588
«وَ مَا كانَصَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً» (سوره انفال، آيه 35)
«و نمازشان در خانه (خدا) جز سوت كشيدن و كف زدن نبود.»
جهل مردم جزيرة العرب نسبت به شعائر الهى و رمزواره هاى حج و اراده هاى خداوند از اماكن و مناسك آن، سبب شده بود تا هر يك از قبايل عرب بدعت هايى را در حج پديد آورده و نشر دهند. (1) به اين ترتيب هريك از آنها در
ايجاد و نشر برخى از بدعت هاى جاهلانه سهيم و شريك بودند كه مجموعه اين بدعت ها به «حج جاهليت» تعبير مى شود (2) كه در ذيل به برخى از
ص: 589
آنها اشاره مى كنيم:
در ميان اعراب جاهليت، نه تنها از اسرار ميقات و احرام، بلكه از ظاهر آن نيز خبرى نبود. در اين دوران تنها عده اندكى از حج گزاران، تروك احرام را رعايت مى نمودند. از ديگر عادات زشت اعراب جاهليت اين بود كه چون لباس احرام در انحصار قريش بود، برخى قبائل، از روى فخر و تكبر و برخى ديگر به سبب فقر و تنگدستى، از تهيه لباس إحرام خوددارى نموده و برهنه طواف مى كردند.
«تَلْبِيدْ
» يعنى به هم چسباندن موهاى سر و «
عَقْص
» و «
ضَفْر
» يعنى بافتن و آويختن مو از پشت سر. چنانكه گفته اند:
«أَلتَّلْبيدُ أَنْ تَجْعَلَ فِي رَأْسِكَ شَيْئاً مِنْصَمْغٍ أَوْ عَسَلٍ يَمْنَعُ مِنْ أَنْ يَقْمَلَ وَ الْعَقْصُ وَ الضَّفْرُ فَتْلُ الشَّعْرِ وَ نَسْجُهُ»
«تَلْبيد
آن است كه موى سر خود را بهصَمْغ درخت يا عسل، آغشته نمايى تا از
شر حشرات (از جمله شپش) آسوده شوى و «
عَقْص
و
ضَفْر
» بافتن و آويختن
ص: 590
موهاى سر از پشت است.» (1)
توضيح مطلب اينكه در حج جاهليت، برخى از قبائل عرب براى فرار از تحمل دشوارى هاى ناشى از تروك احرام، مقدارى از گياه خطمى و آس و سدر را با كمى كتيرا به هم آميخته و آن را در ميان موى سر خود قرار مى دادند تا از مرتب كردن و زدودن شپش هاى موى سر رهايى يابند كه اسلام براى ستيز با اين بدعت جاهلانه و تنبيه كسانى كه تن به چنين بدعت هايى مى دادند، آنها را به تراشيدن سر (حتى اگر بارها به حج آمده باشند) محكوم نمود. امام صادق (ع) فرمودند:
«يَجِبُ الْحَلْقُ عَلَي ثَلاثَةِ نَفَرٍ رَجُلٍ لَبَّدَ وَ رَجُلٍ حَجَّ بَدْءاً لَمْ يَحُجَّ قَبْلَهَا وَ رَجُلٍ عَقَصَ رَأْسَهُ» (2)
«تراشيدن سر بر سه نفر واجب است: كسى كه موهاى خود را با عسل و شيره درخت بمالد تا شپش نگيرد (تلبيد)، شخصى كه تاكنون حج به جاى نياورده و براى اولين بار به حج آمده است، كسى كه موهاى سر خود را بافته و به پشت سرش بسته باشد.»
رسول اكرم (ص) نيز در روايت ديگرى فرمودند:
«مَنْ ضَفَرَ فَلْيَحْلِقْ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالتَّلْبِيد» (3)
ص: 591
«هركس موهاى خود را بافته و به پشت سر بياويزد، بايد (به هنگام خارج شدن از احرام) حلق رأس كند و از آنچه شبيه تلبيد است، بپرهيزد.»
اعراب جاهليت بدون توجه به رؤيت هلال و تنها بر مبناى اعداد و ارقام، ماه هاى حج را محاسبه و بر مبناى آن، زمان حج را تعيين مى كردند. خداوند براى محاسبات و ارقام و اعداد آنان اهميتى قائل نگرديد و در مقام مقابله با سنت جاهليت، اندازه گيرى و شناخت زمان حج و ديگر اعمال عبادى را بر رؤيت هلال مستند نمود و در اين باره فرمود:
«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ»(1)
«درباره هلال ها [ى ماه] از تو مى پرسند، بگو: «آنها [شاخصِ] تعيين زمان براى مردم و [موسم] حج هستند.»
خداوند با سلب اختيار تعيين زمان اعمال عبادى و از جمله حج از مردم، بر اين امر تأكيد نمود كه زمان و مكان احرام، امرى معين و مشخص است و مى بايد بر مبناى اراده و خواست الهى و تحت تقدير و تدبير اوصورت پذيرد. در غير اينصورت اراده خداوند از ميقات، احرام و انجام مناسك حج ترك شده و يا مشمول تقدم و تأخّر خواهد شد. از اين رو خداوند براى تحقق اراده خود، زمان و مكان خاص و معينى در نظر گرفت تا تكاليف دينى از گزند تصرف بشر مصون بماند و معلوم گردد كه نبايد در عمل به دستورات دينى بر خداوند تقدم جسته يا در انجام فرمان او تأخير نمود.
ص: 592
مردمِ جاهليت كه نسبت به اراده خداوند از لبيك گفتن در جهل و غفلت به سر مى بردند، با تغيير الفاظ لبيك، بدعت هاى جاهليت را جايگزين آن كرده و سخن توحيدى لبيك را به گفتار شرك آميز خود آميختند و گفتند:
«لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ إِلَّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَك» (1)
«لبيك خدايى كه شريكى ندارى جز شريكى كه متعلق به توست و تو مالك آن شريك و نيز مايملك او مى باشى.»
در حقيقت آنان با اين سخن خود، مى خواستند براى اصنام و اوثان جايگاهى ايجاد نموده و به گناهان و ستيزه جويى هاى خود رنگ الهى دهند و به اين ترتيب انديشه شيطانى خويش را در اينكه راه دست يابى به آرامش، ارتكاب گناه و جنگ جويى است، حق جلوه دهند. از اين رو خداوند براى جلوگيرى از اين بدعت شرك آلود فرمود:
«وَ اجْتَنِبُوا (2) قَوْلَ الزُّورِ» (3)
«از گفتار دروغ بپرهيزيد.»
و به اين ترتيب خداوند آنها را از اين بدعت زشت بازداشت.
ص: 593
در حج جاهلى، وقوف در عرفات و رفتن از عرفات به مشعرالحرام (افاضه)، به كسانى اختصاص داشت كه از خارج حرم به زيارت كعبه مى آمدند. چراكه قريش و طوايف مجاور حرم و وابستگانشان، خود را «
اهل الله
» شمرده و خارج شدن از حرم را ننگ دانسته و خود را از انجام آن معاف مى دانستند. چنانكه نقل شده است:
«أَلْحُمْسُ يَقِفُونَ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَ يَقُولُونَ نَحْنُ أَهْلُ اللّهِ وَ سُكّانُ حَرَمِهِ فَلا نَخْرُجُ مِنَ ألْحَرَمِ وَ يَسْتَعْظِمُونَ أَنْ يَقِفُوا مَعَ ألنّاسِ بِعَرَفَاتِ لَكَونِهَا مِنَ ألْحِلِّ وَ سَائِرُ ألْعَرَبِ كَانُوا يَقِفُونَ بِعَرَفَاتِ إِتِّبَاعاً لِمِلَّةِ إِبْراهِيمَ (ع)» (1)
«قريش و هم پيمانانشان كه حُمْس خوانده مى شدند، در مزدلفه توقف نموده و مى گفتند: ما اهل الله و ساكنان حرم الهى هستيم. از اين رو از حرم بيرون نمى رويم و (چون عرفات خارج از حرم بود) توقف در عرفات همراه با ساير مردم را امرى دشوار مى دانستند، در حالى كه ساير اعراب بر مبناى سنت ابراهيم (ع) در عرفات وقوف مى نمودند.»
اما علت اين عمل جاهلانه آن بود كه به اسرار وقوف در عرفات آگاه نبوده
و نمى دانستند كه گناه، سبب خارج شدن از حريم ربوبيت مى شود و بايد در خارج از حرم به علت خروج پى برده و با اعتراف به گناه از آن تائب شوند. به همين دليل وقوف در عرفات را از مناسك حج كنار زدند. قرآن بر اين انديشه نادرست قريش خط بطلان كشيد و در اين باره فرمود:
«ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» (2)
ص: 594
«پس، از همان جا كه (انبوه) مردم روانه مى شوند، شما نيز روانه شويد و از خداوند آمرزش بخواهيد كه خداوند، آمرزنده مهربان است.»
امام صادق (ع) در تفسير آيه فوق فرمودند:
«إِنَّ أَهْلَ الْحَرَمِ كَانُوا يَقِفُونَ عَلَي الْمَشعرالْحَرام وَ تَقِفُ النَّاسُ بِعَرَفَةَ وَ لَا يُفِيضُونَ حَتَّي يَطَّلِعَ عَلَيْهِمْ أَهْلُ عَرَفَةَ إِلَي أَنْ قَالَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ أَنْ يَقِفُوا بِعَرَفَةَ ثُمَّ يُفِيضُوا مِنْهُ» (1)
«مردم مكه در مشعرالحرام وقوف مى نمودند در حالى كه ساير مردم مواقف خود را از عرفات آغاز مى كردند. به اين ترتيب كه از مشعر به سوى مِنى نمى رفتند تا اينكه
ص: 595
مردم از عرفات به آنها ملحق شوند. به همين سبب خداوند دستور داد آنها نيز ابتدا در عرفات وقوف نموده و سپس به مشعر وآنگاه به مِنى كوچ كنند.»
طبق برخى روايات، مقصود از كلمه «النّاس» در آيه مورد بحث، اهل بيت (عليهما السلام) مى باشند. چنانكه امام مجتبى (ع) در اين باره فرمودند:
«فَرَسُولُ اللَّهِ؛ النَّاسُ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ نَحْنُ مِنْه» (1)
«مقصود از مردم، رسول خدا (ص) مى باشد. آنجا كه خداوند فرمود: از هر جاكه مردم كوچ مى كنند، حركت كنيد و ما خاندان مصداق اين مردم هستيم.»
در تاريخچه حج، حركت اعراب جاهليت از عرفات به مشعر با ايجاد گرد و غبار و بهصدا در آوردن اسبان و شتران (كه نشانه فخر فروشى و كبر است) همراه بوده است (كه اصطلاحاً به آن «اجازه» مى گفتند) اما رسول خدا (ص) بر خلاف اين سنت جاهلانه عمل نمود و با سوق دادن مردم به آرامش و سكون و وقار، آنها را به استغفار فرا خواند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ؛ خِلَافَ أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ كَانُوا يُفِيضُونَ بِإِيجَافِ الْخَيْلِ وَ إِيضَاعِ الْإِبِلِ فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ؛ خِلَافَ ذَلِكَ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَةِ فَأَفِضْ بِذِكْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّكْ بِهِ لِسَانَك» (2)
ص: 596
«به درستى كه رسول خدا (ص) بر خلاف مردم دوران جاهليت كه با دواندن اسب ها و راندن شترها (و برپا نمودن گرد و غبار) از عرفات به مشعر حركت مى كردند، با آرامش و سكون، حركت و كوچ دست جمعى را آغاز مى نمود. پس تو نيز در طول حركت به مشعر، به ذكر خدا و استغفار پرداخته و زبان خود را به آن مشغول گردان.»
در حج جاهليت، قريش استفاده از غذاى خارجِ حرم را ممنوع كرده بودند تا خود به تجارت و خريد و فروش پرداخته و سود ببرند. در حالى كه خداوند مردم را در تهيه آذوقه و خوراك آزاد گذاشته و آنها را متوجه اسرار و رموز حج نموده بود تا زائران كعبه به اراده خداوند پى برده و از ثمرات و منافع آن برخوردار گردند. اما اعراب جاهليت تنها به منافع دنيايى خود مى انديشيدند.
مردم جاهليت به دليل جهل نسبت به اراده هاى خداوند از اعمال و مناسك حج، گمان مى كردند كه تجارت و كسب و كار با روح حج منافات دارد. از اين رو مردم را در ايام حج به شدت از اين امر نهى مى نمودند. در حالى كه داد و ستد، از جمله بسترهايى است كه ثمرات تربيتى حج در آن ظهور و بروز مى يابد. به همين دليل خداوند متعال براى مقابله با اين انديشه فرمود:
«لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ» (1)
ص: 597
«گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگار خود (منافع اقتصادى حج) برخوردار شويد.»
شايان ذكر است كه مراد از «فضل» در اين آيه، بهره هاى دنيايى حج است. چراكه در بهره مندى از ثمرات معنوى حج، جاى هيچ گونه ترديدى نيست و مقصود از «
إبْتِغاء
» تلاش براى كسب و تجارت بعد از حج نيست. زيرا جايز بودن معامله و تجارت بعد از اعمال حج، امرى مسلم است و عبارت «
مِنْ رَبِّكُمْ
» بيانگر آن است كه مى توان با رعايت احكام و سنن معامله و تجارت، پس از پايان يافتن احرام، آن را با دستورات دينى همسو نموده و از ثمرات ربوبيت ذات اقدس الهى برخوردار گرديد. به همين دليل امام صادق (ع) ذيل آيه فوق فرمودند:
«يَعْنِي الرِّزْقَ إِذَا أَحَلَّ الرَّجُلُ مِنْ إِحْرَامِهِ وَ قَضَى نُسُكَهُ فَلْيَشْتَرِ وَ لْيَبِعْ فِي رالْمَوْسِمِ» (1)
«منظور (كسب) روزى است. هنگامى كه حج گزار از احرام خارج شده و اعمالش را به پايان رساند، (مى تواند) در موسم حج به خريد و فروش بپردازد.»
اعراب جاهليت بسيارى از اماكن و مناسك حج را به دست فراموشى سپرده
ص: 598
و براى آنها جانشين تعيين نموده بودند. از جمله اينكه در مدت حج، به جاى رعايت تروك حج، اعمالى چون سرخ كردن با روغن و ساييدن كشك را بر خود حرام مى دانستند.
در دوران جاهليت، برخى از قبايل عرب درصفا و مروه دو بت نصب كرده بودند و ميان آن دو، سعى مى نمودند. در آغاز رسالت رسول گرامى اسلام (ص) مسلمانان با مشاهده اين بدعت جاهليت، از سعى ميانصفا و مروه خوددارى مى كردند. (1)خداوند آنان را از اين بيم رهايى بخشيد وصفا و مروه را از شعائر
ص: 599
خود معرفى و مردم را به سعى ميان آنها امر نموده و فرمود:
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ» (1)
«هماناصفا و مروه از شعائر خداست (كه يادآور اوست) پس هركس خانه (خدا) را حج كند يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد و هركه افزون بر فريضه كار نيكى كند، خداوند حق شناس و داناست.»
برخى از اعراب جاهليت با خود عهد بسته بودند كه در ايام حج، از درِ خانه وارد نشوند و با ايجاد شكاف در پشت خانه، از آن جا رفت و آمد نمايند و برخى ديگر به جاى اين كار، از ديوار خانه بالا مى رفتند و به حياط منزل خود وارد مى شدند. خداوند آنها را از اين كار نهى كرده و آيه ذيل را نازل نمود:
«لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَ أْتوُا الْبُيُوتَ مِنْ
أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (2)
ص: 600
«عمل نيك آن نيست كه از پشت خانه هاى خود وارد شويد بلكه عمل نيك براى كسى است كه تقوا داشته باشد (و به جاى بدعت هاى جاهليت از تروك احرام بپرهيزد) پس، از درِ خانه وارد شويد و تقواى الهى پيشه كنيد تا رستگار شويد.»
اصبغ بن نباته مى گويد: نزد اميرمؤمنان (ع) نشسته بودم كه ابن كوّاء آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! منظور خداوند عزّوجلّ از «بيوت» در آيه فوق چيست؟ حضرت فرمودند:
«نَحْنُ الْبُيُوتُ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ بِهَا أَنْ تُؤْتَي مِنْ أَبْوَابِهَا نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ بُيُوتُهُ الَّتِي
يُؤْتَي مِنْهُ فَمَنْ تَابَعَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا فَقَدْ أَتَي الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ مَنْ خَالَفَنَا وَ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا فَقَدْ أَتَي الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها»
«ما آن خانه هايى هستيم كه خداوند امر فرموده كه از درهاى آنها وارد شويد، ما باب هاى خداوند و خانه هايى هستيم كه از ما وارد مى شوند. پس هر كس از ما پيروى كند و به ولايت ما اعتراف نمايد، بى شكّ از درهاى آن خانه وارد شده و هر كس با ما مخالفت نموده و ديگرى را بر ما برترى دهد، از بام و ديوار وارد آن خانه ها شده است.» (1)
اعراب جاهليت كه از اراده خداوند نسبت به قربانى، غافل و نسبت به شعائر و رمزواره هاى آن جاهل بودند، گوشت قربانى را بر خود حرام نموده و خوراندن
ص: 601
آن را به ديگران تحت شرايطى جايز مى دانستند. در حالى كه خوردن گوشت قربانى چنانكه در ذيل عنوان مربوط به آن بيان گرديد، نماد بهره مندى از ثمرات تربيتى و خوراندن آن به ديگران، نشانه برخوردار نمودن آنها از اين ثمرات مى باشد. از اين رو خداوند اين رسم جاهليت را مردود اعلام نموده و فرمود:
«وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهاصَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (1)
«و شتران فربه را براى شما از [جمله] شعائر خدا قرار داديم. در آنها براى شما خير است. پس نام خدا را بر آنها- در حالى كه برپاى ايستاده اند- ببريد و چون به پهلو غلتيدند، از آنها بخوريد و به تنگدست [سائل] و بينوا [ى غير سائل]
بخورانيد. آنها را اين گونه براى شما رام كرديم. اميد كه شكرگزار باشيد.»
شايان ذكر است كه قانع يعنى نيازمندى كه به وضعيت كنونى اش و نيز به آنچه به او داده مى شود، قناعت نموده و معترض نمى باشد، اما «مُعْتَرّ» از ريشه «عَرّ» و «عُرّ» كه در اصل به معناى بيمارى «جَرَبْ» است، گرفته شده و به كسى گفته مى شود كه به سراغ ديگران رفته و با اعلام نارضايتى از وضعيت كنونى اش، از آنها كمك بطلبد و مانند بيمارى «جَرَبْ» يا گال، عارض ديگران شده و آنها را آزرده خاطر نمايد. مرحوم طبرسى درباره ريشه كلمه «مُعتَرّ» مى گويد كه اين واژه از ريشه «عَرّ» به معناى عيب جويى گرفته شده است. چنان كه در زبان عربى گفته مى شود:
ص: 602
«عَرَّ فُلانٌ فُلاناً إذا شأَنُه وَ أَلْحَقَ به عَيْباً وَ بِهِ سُمِّي الْجَرَبُ عَرّاً وَ الْعَذَرَةُ عَرَّةُ»
«يعنى فلانى بر فلان كس عيب گرفت و او را زشت جلوه داد و به بيمارى گال (جَرَبْ) «عَرّ» مى گويند. زيرا انسان را زشت و ناپسند جلوه مى دهد و به نجاست كه زشت و نازيباست، «عَرّة» مى گويند.»
خداوند در قرآن به استفاده از گوشت قربانى (همراه با درك رمزواره هاى آن) سفارش نموده، مى فرمايد:
«فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ» (1)
«پس از آنها بخوريد و به درمانده مستمند بخورانيد.»
و در جايى ديگر به جاى تعبير «
الْبائِسَ الْفَقير
» از «
الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ
» استفاده نموده و فرموده است:
«فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ» (2)
«از آنها بخوريد و به تنگدست [غير سائل] و بينوا [ى سائل] بخورانيد.»
درباره اينكه آيا مى شود قربانى را از منى خارج نموده و يا واجب است آن را در همين سرزمين مورد استفاده قرار داده و به فقيران و مسكينان خوراند، از
ص: 603
امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«كُنَّا نَقُولُ لَا يُخْرَجْ مِنْهَا شَيْ ءٌ لِحَاجَةِ النَّاسِ إِلَيْهِ فَأَمَّا الْيَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ النَّاسُ فَلَا بَأْسَ بِإِخْرَاجِهِ» (1)
«سابقاً مى گفتيم گوشت قربانى ها به خاطر نياز مردم به آن از منى خارج نشود اما اكنون كه بر جمعيت زائران، افزوده شده است، ديگر عيبى ندارد كه گوشت قربانى ها را از منى، خارج نماييد.»
يكى ديگر از بدعت هاى جاهليت آن بود كه برخى از اعراب، در كنار جمرات سه گانه، هفت بت نهاده بودند كه به آنها تعظيم مى كردند و خون قربانى هاى خود را بر آنها مى ماليدند. چنانكه در سيره ابن هشام به نقل از مُعاوية بن زبير آمده است:
«فَاقْسِمُ بِالَّذي قَدْ كانَ رَبّي
وَ أَنْصَابٍ لَدَي الْجَمَراتِ مُغْرٍ» (2)
«سوگند به آن كس كه رب من است و به بت هايى كه نزديك جمرات (به سبب ريختن خون قربانى بر آنها) سرخ رنگ شده اند.»
آنها پس از انجام مراسم مِنى، قربانى هاى خود را نزد كعبه آورده، اجساد حيوانات را به آن مى آويختند. چرا كه از اسرار و رموز قربانى غافل بودند و
ص: 604
نمى دانستند كه خداوند با امر به قربانى در حقيقت از اهل ايمان خواسته است تاصفات مذمومى را كه اين حيوانات مظهر آن هستند، از خود دور نموده و از ثمرات تربيتى آن برخوردار شوند. به همين دليل خداوند آنها را از اين بدعت زشت منع كرد و آيه ذيل را درباره شان نازل نمود:
«لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ» (1)
«هرگز گوشت ها و خون هايشان به خداوند نخواهد رسيد، ولى (اين) تقواى شماست كه به او مى رسد.» (بنابراين آويختن اجساد حيوانات قربانى شده و آغشتن ديوارهاى كعبه به خون آنها ثمرى در پى ندارد.)
اعراب دوران جاهليت، در مِنى از بت ها و پدران خود به بزرگى ياد
مى كردند. امام صادق (ع) در توصيف اين بدعت جاهليت فرمودند:
«كَانَ الْمُشْرِكُونَ يَفْخَرُونَ بِمِنًي أَيَّامَ التَّشْرِيقِ بِآبَائِهِمْ وَ يَذْكُرُونَ أَسْلَافَهُمْ وَ مَا كَانَ لَهُمْ مِنَ الشَّرَفِ فَأَمَرَ اللَّهُ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَذْكُرُوهُ مَكَانَ ذَلِكَ» (2)
«مشركان در ايام تشريق، در مِنى از پدران خود به افتخار و از اسلاف خود به (بزرگى و) شرف ياد مى كردند. خداوند (براى مقابله با اين بدعت) مسلمين را مكلف گرداند كه او را به بزرگى ياد كنند.»
خداوند در حق آنان اين آيه را نازل نمود:
ص: 605
«فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرا» (1)
«هرگاه مناسك خود را (در مِنى) به پايان برديد، هم چنانكه پدران خود را ياد مى نموديد و بلكه بيش از آن، خدا را ياد كنيد.»
اختلاف ميان ماه هاى قمرى كه موجب تغيير فصول ماه هاى حج مى شد، منافع تجارى و بازرگانى قبايلِ سودجو را به خطر افكنده بود. از اين رو آنان براى جلوگيرى از زيان هاى دنيايى خود، ماه هاى حرام را تغيير دادند تا بتوانند موسم حج را همه ساله در فصل معين به جاى آورند كه خداوند آنها را از اين بدعت جاهلانه بازداشته و درباره شان آيه ذيل را نازل نمود:
«إِنَّمَا النَّسِي ءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ الله» (2)
«پس و پيش نمودن ماه هاى حرام، افزايش در كفر است و موجب گمراهى كسانى مى شود كه به كفر تمايل دارند. زيرا در سالى آن (ماه) را حلال و در
سالى ديگر حرام مى شمارند تا (ماه هاى حرام را) با شماره ماه هايى كه خداوند حرام گردانده است، برابر كنند.» (3)
ص: 606
مردم در دوران جاهليت، چون از اسرار نماز در كنار خانه خدا بى خبر بودند و نمى دانستند كه نماز خواندن در حريم كعبه، نماد پيروى از دعوت ابراهيم (ع) به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) است، از اين رو به جاى نماز خواندن، كف و سوت مى زدند. چنانكه در قرآن مى خوانيم:
«وَ ما كانَصَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلأَ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً» (1)
«و نمازشان در خانه (خدا) جز سوت كشيدن و كف زدن نبود.»
روايت شده است كه وقتى پيامبر (ص) مشغول نماز مى شد، دو مرد از بنى عبدالدار سمت راستش ايستاده، سوت مى كشيدند و دو نفر نيز در سمت چپ آن حضرت كف مى زدند و مانع نماز گزاردن ايشان مى شدند. همه آنها در جنگ بدر كشته شدند. (2) از اين روايت معلوم مى شود كه چون مردم دوران جاهليت از اراده خداوند نسبت به اعمال و مناسك حج آگاه نبودند، لهو و لعب را جانشين دعا و نماز كرده و از ابراز خواست و عرضه حاجت در مواقف حج دورى مى نمودند. جالب اينكه حتى قبايلى هم كه به ظاهر چنين نمى كردند، در زمره كف و سوت زنندگان تلقى گرديدند و مصداق آيه «
مُكاء و تَصْدية
» شدند.
ص: 607
ابن عباس در ذيل آيه برائت، درباره حج جاهليت مى گويد:
«كَانَ الْمُشْرِكُونَ يَحُجُّونَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ عَلَي سُنَّتِهِمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ عَلَي أُمُورِهُمُ
الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا فِي طَوَافِهِمْ بِالْبَيْتِ عُرَاةً وَ تَحْرِيمِهِمُ الشُّهُورَ الْحُرُمَ وَ الْقَلَائِدَ وَ وُقُوفِهِمْ بِالْمُزْدَلِفَةِ فَأَرَادَ؛ الْحَجَّ فَكَرِهَ أَنْ يَسْمَعَ تَلْبِيَةَ الْعَرَبِ لِغَيْرِ اللَّهِ وَ الطَّوَافَ بِالْبَيْتِ عُرَاةً» (1)
«مشركان به همراه مسلمانان حج به جاى مى آوردند و حج شان بر سنت هاى جاهلانه آنان استوار بود. از جمله: طواف عريان و اينكه بسيارى از آنان حرمت ماه هاى حرام و قربانى هاى آن را رعايت نمى نمودند و در مشعرالحرام (به جاى عرفات) وقوف مى كردند. پس هنگامى كه رسول خدا (ص) اراده نمود حج به جاى آوَرَد، دوست نداشت كه لبيك اعراب را (چون به نام بت ها آغاز مى شد) بشنود و طواف عارى از لباس آنان را ببيند.»
به همين دليل خداوند با نزول سوره برائت و ردّ سنت هاى جاهليت، حج را به كلى از آداب آنها پيراست. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَعَثَ عَلِيّاً بِسُورَةِ بَرَائَةَ فَوَافَي الْمَوْسِمَ فَبَلَّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ بِعَرَفَةَ وَ الْمُزْدَلِفَةِ وَ يَوْمَ النَّحْرِ عِنْدَ الْجِمَارِ وَ فِي أَيَّامِ التَّشْرِيقِ» (2)
«رسول خدا (ص)، على (ع) را در موسم حج مأمور ابلاغ سوره برائت نمود و
اميرمؤمنان (ع) مراتب برائت خدا و رسول را در عرفات و مشعر و مِنى به هنگام قربانى و رمى جمرات و در همه ايام تشريق به مردم ابلاغ نمود.»
به اين ترتيب با از بين رفتن بدعت هاى حج جاهلى، بستر و زمينه بهره مندى از آثار و ثمرات حج براى همگان فراهم گرديد.
ص: 608
ص: 609
قال الرضا (ع): «الْعُمْرَةُ إِلَي الْعُمْرَةِ كَفَّارَةُ مَا بَيْنَهُمَا» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 220)
«عمره تا عمره ديگر، كفّاره (گناهانِ) ميان آن دو عمره است.»
«عُمْره» از ريشه «عُمْر» به معناى دوام حيات و بقاى عُمر و يا از ريشه عمارت به معناى آبادانى گرفته شده و از آن جهت به زيارت كعبه و اعمال مخصوصه، «عُمْره» مى گويند كه ادامه حيات دينى و آبادانى دنياى قلب را تضمين مى كند و به دوام بهره مندى از آثار و ثمرات تربيتى مى انجامد و با فراهم نمودن زمينه حضور و بقاء در حريم اصلاح و تربيت، دنياى قلب را رونق مى بخشد.(1)
ابن ادريس در كتاب «سرائر» به نقل از «المبسوط» و «الجمل و العقود» شيخ طوسى، درباره عمره چنين مى گويد:
ص: 610
«وَ العُمْرَةُ هِيَ الزِّيَارَةُ فِي اللُّغَةِ وَ فِي الشَّريعَةِ عِبَارَةٌ عَن زِيَارَةِ البَيْتِ الْحَرَامِ لِأدَاءِ مَنَاسِكَ عِنْدَهُ وَ لَا يَخْتَصُّ بِزَمَانٍ مَخْصُوصٍ إذَا كَانَت مَبتُولَةً فَأمَّا العُمْرَةُ الْمُتَمَتَّعُ بِهَا إلي الْحَجِّ فَإنَّهَا تَخْتَصُّ بِزَمَانٍ مَخْصُوصٍ مِثْلُ الْحَجِّ سَوَاءٌ لِأنَّهَا دَاخِلَةٌ فِي رالْحَجِّ» (1)
«عمره در زبان عربى، به معناى زيارت و در شريعت عبارت است از زيارت بيت الله الحرام براى انجام مناسك آن؛ با اين توضيح كه اگر عمره مفرده باشد اختصاص به زمان خاصى ندارد. اما اگر عمره تمتع باشد، همانند حج تمتع داراى زمان معين است. زيرا جزئى از حج محسوب مى شود.»
صاحب جواهر در اين باره مى گويد:
«العُمْرَةُ وَ هِيَ لُغَةً الزِّيارَةُ أُخِذَ مِنَ العِمَارَةِ، لِأَنَّ الزَّائِرَ يَعْمَرُ الْمَكانَ بِزيارَتِهِ وَ شَرْعاً اسْمٌ لِمَناسِكَ مَخْصوُصَةٍ وَاقِعَةٍ فِي الْميقاتِ وَ مَكَّةَ» (2)
«عمره از نظر لغوى به معناى زيارت بوده و از عمارت (به معناى آبادانى) گرفته شده و علت نام گذارى آن، اين است كه زيارت كننده، مكان مورد زيارت را آباد مى كند و از منظر دينى، عمره مجموعه اعمال مخصوصى است
كه در ميقات و مكهصورت مى پذيرد.»
ص: 611
از ديدگاه فقيهان گرانقدر شيعه، عمره به دو قسم عمره تمتع و مفرده (مبتوله) تقسيم مى شود كه تفاوت ميان آنها به شرح ذيل است:
1-
عمره تَمَتُّع
: عمره تمتع در ماه هاى حج به عنوان بخشى از حج تمتع به جاى آورده مى شود و ترتيب آن همانند عمره مفرده است جز اينكه فاقد طواف نساء و نماز طواف نساء مى باشد.
2-
عمره مُفرَده يا مَبْتولَه
: اين عمره در همه ايام سال، به جز دهه اول ذى حجه و ايام تشريق، قابل انجام است. شيخ طوسى در اين باره مى گويد:
«الْعُمْرَةُ فَريضَةٌ مِثْلُ الْحَجِّ وَ شَرائِطُ وُجوُبِها شَرائِطُ وُجوُبِ الْحَجّ وَ عُمْرَةُ الاسْلامِ مَرَّةٌ واحِدَةٌ وَ مَا يَجِبُ بِالنَّذْرِ وَ العَهْدِ فَبِحَسْبِهِمَا وَ مَتى تَمَتَّعَ بِالْحَجِّ سَقَطَ عَنْهُ فَرْضُها وَ انْ حَجَّ قَارِناً أَوْ مُفْرِداً أَتَى بِالْعُمْرَةِ بَعْدَ الفَراغِ مِنْ مَناسِكِ الْحَجِّ الَي التَّنْعيم ... يُحْرِمُ مِن هُنَاكَ وَ يَعوُدُ إِلَى مَكَّة (1) فَيَطوُفُ بِالْبَيْتِ وَ يُصَلّي عِنْدَ الْمَقامِ وَ يَسْعَى بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ وَ يُقَصِّرُ مِنْ شَعْرِ رَأْسِهِ ثُمَّ يَطوُفُ طَوافَ
النِّساءِ وَ قَدْ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ أَحْرَمَ مِنْه وَ تَجوُزُ العُمْرَةُ فِي كُلِّ شَهْرٍ وَ أَقَلَّهُ فِي كُلِّ عَشْرَةِ أَيام» (2)
ص: 612
«عمره مانند حج، واجب بوده و شرايط واجب شدن آن با شرايط وجوب حج برابر است و عمره از نظر اسلام يك بار واجب است و به سبب نذر و عهد نيز واجب مى شود. اگر كسى عمره تمتع به جاى آورد، عمره مفرده از گردنش ساقط مى شود. اما اگر حج افْراد يا قِرانْ باشد، مى تواند بعد از انجام مناسك، آن
را به جاى آورد. به اين ترتيب كه در يكى از ميقات ها محرم مى شود و به مكه باز مى گردد و طواف خانه و نماز نزد مقام و سعىصفا و مروه به جاى آورده، سپس تقصير مى كند و بعد از طواف نساء، همه چيز بر او حلال مى شود و عمره در هر ماه جايز است و كمترين مدت فاصله، ده روز است.»
صاحب جواهر درباره اعمال عمره مفرده مى گويد:
«وَ افْعالهُا (أَي العُمْرَةُ الْمُفْرَدَةُ) الَّتي هِيَ الْواجِبَةُ بِاصْلِ الشَّرْعِ ثَمانِيَةُ: النِّيَةَ وَ الاحْرامُ مِنَ الْميقاتِ ... وَ الطَّوافُ وَ رَكْعَتاهُ وَ السَّعْيُ وَ التَّقْصيرُ اوِ الْحَلْقُ وَ طَوافُ النِّساءِ وَ رَكْعَتاهُ»(1)
«اعمال عمره مفرده كه در اسلام واجب است، هشت چيز است كه عبارتند از:
نيت، احرام از ميقات، طواف كعبه و دو ركعت نماز آن، سعىصفا و مروه و تقصير يا حلق بعد ازآن و بالاخره طواف نساء و دو ركعت نماز آن.»
ص: 613
در كتاب تذكرة الفقهاء درباره اعمال عمره مفرده آمده است:
«صُورَةُ الْعُمْرَةِ الْمُفْرَدَةِ انْ يُحْرِمَ مِنَ الْميقاتِ الَّذي يَسوُغُ لَهُ الاحْرامُ مِنْهُ ثُمَّ يَدْخُلُ مَكَّةَ فَيَطوفُ ثُمَّ يُصَلّي رَكْعَتَيْهِ ثُمَّ يَسْعي بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ ثُمَّ يُقَصِّرُ اوْ يَحْلِقُ ثُمَّ يَطوفُ طَوافَ النِّساءِ ثُمَّ يُصَلّي رَكْعَتَيْهِ وَ قَدْ احَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ احْرَمَ مِنْهُ»
«فهرست اعمال در عمره مفرده آن است كه از ميقات محرم شود. سپس وارد مكه شده و طواف و نماز طواف را به جاى آورد و پس از سعىصفا و مروه، موى سر خود را اصلاح و يا سرش را بتراشد. سپس طواف نساء و نماز آن را به جاى آورده و از احرام خارج گردد.»
و درباره تراشيدن سر در عمره مفرده مى گويد:
«وَ الْحَلْقُ فِي الْمُفْرَدَةِ افْضَلُ مِنَ التَّقْصيرِ فَاذا فَعَلَ احَدَهُما احَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ احْرَمَ مِنْهُ الّا النِّساء فَاذا طافَ طَوافَ النِّساءِ حَلَلْنَ لَهُ وَ طَوافُ النِّساءِ واجِبٌ فِي الْعُمْرَةِ
الْمُفْرَدَةِ عَلي كُلِّ حَاجٍّ مِنْ ذَكَرٍ اوْ انْثي اوْ خُنْثي اوْ خَصِيٍ اوْصَبِيٍّ ...» (1)
«در عمره مفرده، تراشيدن سر بهتر از كوتاه كردن موى سر وصورت است و هر كدام را كه زائر انجام دهد، از احرام خارج مى شود. گرچه حلال شدن همسران در گرو طواف نساء است كه بعد از انجام آن، بر هم حلال مى شوند. شايان ذكر است كه طواف نساء در عمره مفرده، بر همه زائران اعم از مرد، زن، خنثى و كودك واجب است.»
با توجه به آنچه ذكر شد، اعمال عمره مفرده به شرح ذيل مى باشد:
الف- احرام در يكى از ميقات ها به نيت عمره مفرده و با قصد تقرب
ب- به جاى آوردن هفت بار طواف به دور خانه خدا از حجرالاسود تا حجرالاسود
ج- خواندن نماز طواف زيارت در پشت مقام ابراهيم
ص: 614
د- هفت مرتبه رفت و برگشت ميانصفا و مروه كه ازصفا آغاز شده و به مروه خاتمه مى يابد.
ه- حلق يا تقصير و خارج شدن از احرام
و- به جاى آوردن طواف نساء كه مانند طواف زيارت است.
ز- خواندن نماز طواف نساء در پشت مقام ابراهيم
عمره مفرده كه در تعاليم اسلام، عامل رفع كاستى ها و نقايص حج معرفى گرديده، (1) سرشار از اسرار و رموز ظريف دينى و معرفتى است. از اين رو شايسته
است از اين منظر به آموزه هاى عمره و ابعاد معرفتى آن نگريسته شده و معلوم گردد كه:
1. احرام در عمره مفرده كه به سبب آن، اعمال زيادى بر شخص، حرام و ممنوع مى شود، نماد عزيمت بر ترك بينش و روش شيطان است و ثمره آن، ايجاد امنيت براى فرد و اطرافيان اوست.
2. طواف در عمره مفرده كه در حال احرامصورت مى پذيرد، نماد تمسك به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) در موقعيت هاى گوناگون زندگى
ص: 615
به ويژه هنگام بروز ناآرامى هاى روحى است كه به ايجاد آرامش براى زائر و امنيت براى اطرافيان منتهى شده و تعبير «
مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً
» (محل رجوع و امنيت بودن) درباره كعبه به اين اعتبار حاصل مى شود.
3. سعى ميانصفا و مروه در عمره تلاشى است كه موجب مى شود به
ضعف و ناتوانى خود پى برده و بفهميم كه هرگز نمى توانيم با توسل به ابزارهاى دنيايى به آرامش قلبى دست يابيم؛ بلكه جهت تمسك به ابزار آرامش قلب (يعنى ولايت) به توفيق الهى نيازمنديم.
4. حلق يا تقصير در عمره مفرده يعنى به شكرانه اينكه با تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و بهره مندى از توفيق الهى در عمل به دستورات دينى به آرامش رسيده و از دام رذايل نفسانى رهايى يافته ايم، سر خود را تراشيده و يا موى سر وصورت را اصلاح كرده و ناخن خود را كوتاه مى كنيم تا در برابر پروردگار عالم خضوع نموده باشيم.
5. طواف نساء در عمره مفرده يعنى نعمت هاى دنيايى را كه براى رفع نياز
جسم خلق شده از نعمت هاى آخرتى كه براى آرامش قلب آفريده شده است، جدا نموده و هرگز ابزارهاى دنيايى را براى تسكين ناآرامى هاى روحى خود به كار نمى گيريم، بلكه با تمسك به ولايت آرام گرفته و از نعمت هاى حلال
ص: 616
دنيايى براى رفاه و آسودگى دنيايى بهره مند مى شويم. چنانكه پس از طواف نساء از معاشرت با همسران خود بهره مند مى گرديم.
در زبان عربى واژه «
مَبْتولَة
» و «
بَتِيلَة
» به معنى جدا شده و مستقل به كار مى رود و به نهالى كه از درخت خرما (مادر) جدا شده باشد، «
الْبَتيلَةِ مِنَ النَّخِيل
» مى گويند و چون عمره مفرده، عملى مستقل از حج است، به اين نام خوانده شده است. چنانكه راوى از امام صادق (ع) پرسيد:
«فِي الرَّجُلِ يَجِي ءُ مُعْتَمِراً عُمْرَةً مَبْتُولَة»
«حكم خداوند درباره شخصى كه براى انجام عمره مبتوله (مفرده) به كعبه آمده، چيست؟» حضرت در پاسخ فرمودند:
«يُجْزِئُهُ إِذَا طَافَ بِالْبَيتِ وَ سَعَي بَينَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ حَلَقَ» (1)
«هرگاه طواف كعبه به جاى آوَرَد و سعى ميانصفا و مروه نمايد و سر خود را بتراشد، عمره اوصحيح (و مُجْزِى) خواهد بود.»
و در حديث ديگر درباره تفاوت عمره مفرده با عمره تمتع فرمودند:
«أَمَّا الْعُمْرَةُ الْمَبْتُولَةُ فَعَلَيصَاحِبِهَا طَوَافُ النِّسَاء» (2)
«بر كسى كه عمره مبتوله به جاى مى آورد، انجام طواف نساء (و نماز آن) واجب است.»
ص: 617
در روايات اهل بيت (عليهما السلام) جايگاه عمره با عناوين گوناگونى ياد شده است كه به ذكر چند حديث در اين باره مى پردازيم. امام رضا (ع) فرمودند:
«تَمَّمَصَلَوَاتِ الْفَرَائِضِ بِصَلَوَاتِ النَّوَافِلِ وَ تَمَّمَصِيَامَ شَهْرِ رَمَضَانَ بِصِيَامِ النَّوَافِلِ وَ تَمَّمَ الْحَجَّ بِالْعُمْرَةِ وَ تَمَّمَ الزَّكَاةَ بِالصَّدَقَةِ»(1)
«خداوند، نماز واجب را با نمازهاى مستحب (نافله) و روزه ماه رمضان را با روزه مستحب و حج را با كمك عمره و زكات را به وسيلهصدقه كامل گردانده است.»
رسول اكرم (ص) نيز در حديثى فرمودند:
«الْعُمْرَةُ مِنَ الْحَج بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ و بِمَنْزِلَةِ الزَّكَاةِ مِنَ الصِّيَام» (2)
«جايگاه عمره نسبت به حج، مانند منزلت سر نسبت به بدن و زكات (فطره) نسبت به روزه است.»
يعنى هم چنانكه جسم بدون سر، حيات ندارد و روزه بدون فطريه قبول
نمى شود، حج نيز اگر با عمره كامل نگردد، به ثمرات وعده داده شده يعنى عمارت و آبادانى قلب منتهى نخواهد شد. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«الْعُمْرَةُ وَاجِبَةٌ عَلَي الْخَلْقِ بِمَنْزِلَةِ الْحَجِّ عَلَي مَنِ اسْتَطَاعَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَي يَقُولُ وَ
ص: 618
أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ»(1)
«عمره همانند حج بر همه كسانى كه داراى استطاعتند، واجب است. از اين رو خداوند فرمود: حج و عمره را براى خدا كامل نماييد.»
امام صادق (ع) در پاسخ به «عُمَرِ بنِ اذَينَه» درباره كلام خداوند «
الْحَجُ
الاكْبَر
» فرمودند:
«الْحَجُّ الْأَكْبَرُ الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ وَ رَمْيُ الْجِمَارِ وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَة» (2)
«حج اكبر، وقوف در عرفات و رمى جمرات، و حج اصغر، عمره است.»
شخصى ديگر از امام كاظم (ع) پرسيد:
«الْعُمْرَةُ أَواجِبَةٌ هِيَ؟ قالَ: نَعَمْ» (3)
«آيا عمره مفرده نيز واجب است؟ فرمودند: بله.» راوى سؤال كرد:
«فَمَنْ تَمَتَّعَ يُجْزِئُ عَنْهُ؟ قالَ: نَعَمْ» (4)
«آيا هركس حج تمتع انجام دهد، از عمره مفرده بى نياز مى شود؟ فرمودند: بله»
امام صادق (ع) ذيل آيه «
وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ
» فرمودند:
«يَعْنِي بِهِ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ جَمِيعاً لِأَنَّهُمَا مَفْرُوضَانِ ... وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ» (5)
«منظور، حج و عمره، هر دو مى باشد. زيرا حج و عمره هر دو واجب اند گرچه عمره، حج اصغر محسوب مى شود.»
ص: 619
انجام عمره، ثمرات دنيايى و آخرتى فراوانى دارد كه در كلام پيشوايان معصوم (عليهما السلام) به آن اشاره شده است. در اينجا به بيان برخى از آنها مى پردازيم.
الف: افزايش روزى و سلامت بدن
رسول اكرم (ص) فرمودند:
«الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ»(1)
«حج و عمره فقر را (ازصاحب عمل) دور مى گرداند.»
امام سجاد (ع) در اين باره فرمودند:
«حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَبْدَانُكُمْ وَ تَتَّسِعْ أَرْزَاقُكُمْ وَ تُكْفَوْنَ مَئُونَاتِ عِيَالِكُم» (2)
«حج و عمره به جاى آوريد تا بدن هايتان سالم بماند و روزى هايتان افزون گردد و هزينه هاى خانواده تان كفايت شود.»
ب: ميهمانى خدا و اجابت دعا
روايت شده است كه خداوند به آدم (ع) وحى نمود:
«أَنَا اللَّه ذُو بَكَّةٍ أَهْلُهَا جِيرتي وَ زُوَّارُهَا وَفْدِي وَ أَضْيَافِي» (3)
«من خداوندِصاحب كعبه ام. مردم اين سرزمين، همسايگان من و زائران آن، ميهمانان من هستند.»
امام صادق (ع) درباره عمره فرمودند:
«الْحَاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَي اللَّهِ أَنْ يُكْرِمَ وَفْدَهُ وَ يَحْبُوَهُ ر (4) بِالْمَغْفِرَةِ» (5)
ص: 620
«حج كننده و عمره گزار، ميهمان خداوند هستند و بر خداست كه ميهمان خود را تكريم كند و مورد مغفرت قرار دهد.»
امام باقر (ع) نيز در اين باره فرمودند:
«الْحَاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُاللَّهِ إِنْ سَأَلُوهُ أَعْطَاهُمْ وَ إِنْ دَعَوْهُ أَجَابَهُمْ وَ إِنْ شَفَعُوا شَفَّعَهُمْ وَ إِنْ سَكَتُوا ابْتَدَأَهُمْ وَ يُعَوَّضُونَ بِالدِّرْهَمِ أَلْفَ أَلْفِ دِرْهَمٍ»
«حج كننده و عمره گزار ميهمان خدايند. اگر از او درخواست كنند، عطايشان مى كند و اگر او را بخوانند، اجابتشان مى كند و اگر درباره كسى شفاعت كنند، شفاعتشان را مى پذيرد و چنانچه از او چيزى نخواهند، از پيش خود به آنها كَرَم مى كند و در برابر يك درهم هزينه، يك ميليون درهم به آنها عوض داده مى شود.» (1)
امام صادق (ع) فرمودند:
«الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ سُوقَانِ مِنْ أَسْوَاقِ الْآخِرَةِ اللَّازِمُ لَهُمَا فِي ضَمَانِ اللَّهِ إِنْ أَبْقَاهُ
أَدَّاهُ إِلَي عِيَالِهِ وَ إِنْ أَمَاتَهُ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ» (2)
«حج و عمره دو بازار اخروى اند كه به جاى آورنده آنها در پناه خداست. چنانچه او را زنده نگه دارد، به سلامت به آغوش خانواده بازمى گرداند و اگر او
ص: 621
را بميراند، راهى بهشت جاويدان مى نمايد.»
پيامبر خدا (ص) نيز در دو حديث ذيل فرمودند:
«الْحَجَّةُ ثَوَابُهَا الْجَنَّةُ وَ الْعُمْرَةُ كَفَّارَةٌ لِكُلِّ ذَنْبٍ»
«پاداش حج، بهشت و عمره، كفّاره هر گناه است.»(1)
«الْعُمْرَةُ إِلَي الْعُمْرَةِ كَفَّارَةُ مَا بَيْنَهُمَا» (2)
«عمره تا عمره ديگر، كفّاره (گناهانِ) ميان آن دو عمره است.»
در روايتى آمده است، هنگامى كه به قصد حج و عمره از خانه خارج شدى، دست به پيشگاه الهى بردار و بگو:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِي سَفَرِي هَذَا السُّرُورَ وَ الْعَمَلَ بِمَا يُرْضِيكَ عَنِّي ... فَاجْعَلْ سَفَرِي هَذَا كَفَّارَةً لِمَا قَبْلَهُ مِنْ ذُنُوبِي» (3)
«خداوندا! در اين سفر، از تو خشنودى و سرور و عمل به آنچه مايه رضايت توست، خواهانم ... پروردگارا! اين سفر را كفاره گناهان گذشته من قرار ده.»
درباره فاصله زمانى به جاى آوردن عمره تا عمره ديگر، به فواصلى چون
يك سال، يك ماه و ده روز اشاره شده كه مستند آن، احاديثى است كه از اهل بيت (عليهما السلام) روايت شده است كه در آن به تفاوت عمره گزاران و
اختلاف آنها از نظر توانايى مالى، جسمى و علمى توجه شده است. در
ص: 622
كتاب شرح لمعه در اين باره آمده است:
«وَ قيل: لا حَدَّ لِلمُدَّةِ بَينَ العُمرَتَينِ وَ هُوَ حَسَنٌ لِأنَّ فِيهِ جَمعَاً بَينَ الأخبَارِ الدَّالِّ بَعضُهَا عَلَى الشَّهرِ وَ بَعضُهَا عَلَى السَّنَةِ وَ بَعضُهَا عَلَى عَشَرَةِ أيَّامٍ بِتَنْزِيلِ ذلِكَ عَلَى مَرَاتِبِ الاستِحبَابِ فَالأفضَلُ الفَصلُ بَينَهُمَا بِعَشَرَةِ أيَّامٍ وَ أكمَلُ مِنهُ بِشَهرٍ وَ أكثَرُ مَا يَنبَغي أن يَكُونَ بَينَهُمَا السَّنَةُ»(1)
«برخى گفته اند كه بين انجام دو عمره محدوديت زمانى وجود ندارد كه سخن نيكويى است. زيرا به وسيله آن ميان رواياتى كه برخى به فاصله يك ماه و برخى يك سال و برخى ده روز اشاره شده است، جمع مى شود و از آنها مراتب استحباب فهميده مى شود. به اين معنا كه كمترين ميزان فضيلت در فاصله ده روز و فضيلت بيشتر در فاصله يك ماه و حداكثر زمانى كه مى تواند ميان دو عمره فاصله شود، يك سال است.»
در كتاب «عروةالوثقى» در اين باره آمده است:
«... وَاخْتَلَفُوا فِي مِقدَارِ الفَصلِ بَينَ العُمرَتَينِ، فَقيل: يُعتَبَرُ شَهرٌ وَ قيل: عَشَرَةُ أيَّامٍ وَ الأقوَى عَدَمُ اعتِبارِ الفَصلِ فَيَجُوزُ إتيَانُهَا كُلَّ يَومٍ» (2)
«درباره مقدار فاصله ميان دو عمره، اختلاف است. برخى آن را يك ماه و برخى ديگر ده روز دانسته اند. اما قول استوار، عدم اعتبار فاصله ميان آنهاست. يعنى جايز بودن به جاى آوردن عمره در هر روز.»
در كتاب «مُسْتَمْسَكُ الْعروةالوثقى» در اين باره مى خوانيم:
«وَ بِالْجُملَةِ الْجَمعُ العُرفِيُّ بَينَ النُّصُوصِ الْمَذكُورَةِ ... فَلا يَدُلُّ عَلَى الْمَنعِ مِن التَّوالي فَلا مانِعَ مِنَ الأخذِ بِإطلاقاتِ الْحَثِّ عَلَيها وَ التَّرغيبِ إليها الظّاهِرَةِ في
استِحبَابِها مُطلَقاً وَ مُقتَضَاهَا الاستِحبَابُ في كُلِّ يَومٍ»
ص: 623
«لازمه جمع عرفى ميان روايات آن است كه بگوييم: هيچ يك از اين روايات،
از انجام پى درپى عمره منع نمى كند و مانعى وجود ندارد كه از عموم روايات در ترغيب به عمره كه بر استحباب آن دلالت دارند، انجام هر روزه اش فهميده شود.» (1)
در كلام پيشوايان معصوم (عليهما السلام) تعابيرگوناگونى درباره زمان انجام عمره وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم. امام باقر (ع) فرمودند:
«إِذَا انْقَضَتْ أَيَّامُ التَّشْرِيقِ وَ أَمْكَنَ الْحَلْقُ فَاعْتَمِرْ» (2)
«هنگامى كه ايام تشريق (يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه) پايان پذيرفت و تراشيدن سر ممكن بود، عمره مفرده به جاى آور.»
در حديث ديگر شخصى از امام صادق (ع) پرسيد: عمره با چه فاصله اى از حج به جاى آورده مى شود؟ حضرت در پاسخ فرمودند:
«إِذَا أَمْكَنَ الْمُوسَي مِنَ الرَّأْسِ»(3)
«هنگامى كه بتوان تيغ را بر سر مرور داد، انجام عمرهصحيح خواهد بود.»
آن حضرت درباره بهترين ماه انجام عمره نيز فرمودند:
«الْمُعْتَمِرُ يَعْتَمِرُ فِي أَيِّ شُهُورِ السَّنَةِ شَاءَ وَ أَفْضَلُ الْعُمْرَةِ عُمْرَةُ رَجَب» (4)
ص: 624
«عمره گزار، در هر ماهى كه بخواهد عمره به جاى مى آورد. اما برترين آن، عمره اى است كه در رجب به جاى آورده شود.»
على بن حمزه درباره فاصله زمانى ميان دو عمره از امام كاظم (ع) روايت كرده است:
«لِكُلِّ شَهْرٍ عُمْرَةٌ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَ يَكُونُ أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ قَالَ لِكُلِّ عَشَرَةِ أَيَّامٍ عُمْرَةٌ» (1)
«در ازاى هر يك ماه، به انجام يك عمره توصيه مى كنيم. پرسيدم در كمتر از آن هم مى توان عمره به جاى آورد؟ فرمودند: هر ده روز، يك بار مى توان عمره به جاى آورد.»
عمره، زمينه ساز حضور در حريم تربيتى است كه به انسان ها امكان مى دهد تا در موقعيت هاى گوناگون زندگى هرگاه دچار ناآرامى و اضطراب شدند، به ابزار آرامش قلب (يعنى ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام)) متمسك شده و اراده خداوند را از انجام عمره مفرده محقق نمايند و با پاك و آباد نمودن دنياى قلب از دام رذايل نفسانى، زمينه حلال شدن نعمت ها و لذت هاى دنيايى را براى خود فراهم آورده و مصداق اين حديث گردند كه امام صادق (ع) فرمودند:
«فَلْتَهْنَأِ النِّعْمَةَ مَنْ تَمَسَّكَ بِوَلَايَتِنَا» (2)
« (همه) نعمت (ها) گواراى كسى باد كه به ولايت ما متمسك شود.»
ص: 625
ص: 626
قال الصادق (ع): «إِذَا حَجَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَخْتِمْ حَجَّهُ بِزِيَارَتِنَا لِأَنَّ ذَلِكَ مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ» (علل الشرائع، ج 2،ص 459)
«هرگاه يكى از شما حج به جاى آورد، بايد حج خود را به زيارت ما خاندان خاتمه دهد كه اين امر موجب كامل شدن حج است.»
زيارت از واژه «
زَوْر
» به معناى روى گرداندن گرفته شده است.صاحب كتاب «معجم مقائيس اللغة» در توضيح واژه زَوْر مى نويسد:
«الزَّوْرُ يَدُلُّ عَلي الْمَيْلِ وَ الْعُدُولِ، مِنْ ذلِكَ الزُّورُ: الكِذْبُ لِانَّهُ مائِلٌ عَنْ طَريقَهِ رالْحَقِّ ...»
«زَوْر
در اصل به معناى مايل شدن و عدول كردن از چيزى به چيز ديگر است
و به دروغ از آن جهت زور مى گويند كه شخص دروغگو از مسير حق، مايل و منحرف گرديده است.»
وى پس از مطالبى درباره واژه زائر (زيارت كننده) مى گويد:
«وَ مِنَ الْبابِ الزّائِرُ لِانَّهُ اذا زاركَ فَقَدْ عَدَلَ عَنْ غَيْرِك»
ص: 627
«زائر از
زَوْر
گرفته شده زيرا زائر كه به ديدار تو مى آيد، از ديگران روى گردانده و تنها به تو متمايل گشته است.»
در روايات معصومين (عليهما السلام) در كنار بيشتر كلمات هم خانواده با واژه زيارت، تعابيرى چون «
عارِفاً بِحَقِّه
»، «عَارِفاً بِوِلايَتِهِ
» و «
اذَا كانَ عَارِفاً بِحَقِّهِ وَ وِلايَتِهِ
» به كار رفته است كه نشانگر ملازمه زيارت با شناخت حق اهل بيت (عليهما السلام) و شناخت دشمنان ايشان به منظور دورى از بينش و روش آنهاست. چنانكه امام صادق (ع) در دو حديث ذيل فرمودند:
«مَنْ أَتَي قَبْرَ أَبِي عَبْدِالله عَارِفاً بِحَقِّهِ غَفَرَ الله لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ» (1)
«هركس به زيارت امام حسين (ع) برود، در حالى كه به حق او معرفت داشته باشد، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مى آمرزد.»
و در حديث ديگرى فرمودند:
«أَيُّمَا مُؤْمِنٍ زَارَ الْحُسَيْنَ بْنَ علي (ع) عَارِفاً بِحَقِّهِ فِي غَيْرِ يَوْمِ عِيدٍ كُتِبَتْ لَهُ عِشْرُونَ حَجَّةً وَ عِشْرُونَ عُمْرَةً مَبْرُورَاتٍ وَ عِشْرُونَ غَزْوَةً مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ اوْ إِمَامٍ رعَادِل»(2)
«هر مؤمنى كه امام حسين (ع) را در غير روز عيد زيارت كند در حالى كه به
ص: 628
حق آن حضرت معرفت داشته باشد، خداوند متعال ثواب بيست حج و بيست عمره مقبول و بيست جهاد در ركاب نبى مرسل يا امام عادل برايش مى نويسد.»
طبق احاديث فوق زيارت اهل بيت (عليهما السلام) هنگامى محقق مى شود كه از آنچه مانع اداى حق آن بزرگواران است، دورى و عدول نماييم.
از آنجاكه حقيقت حج، تنها با معرفت به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و اداى حقوق آن بزرگواران، محقق شده و آثار و ثمرات وعده داده شده در حج
را به ارمغان خواهد آورد، از اين رو بر زيارت اهل بيت (عليهما السلام) پس از پايان حج تأكيد بسيارى شده تا جايى كه امام باقر (ع) فرمودند: مردم مكلف اند پس از حج نزد ما آمده:
«فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ» (1)
«و از تمسك به ولايت و مودت (يعنى سعى در حفظ رابطه) با ما و يارى رساندن به ما خبر دهند.»
و نيز امام باقر (ع) با مشاهده مردمى كه در حال طواف بودند، فرمودند: به خدا قسم همراه با طواف خانه خدا به امر ديگرى نيز مكلف و موظف اند. اصحاب پرسيدند: به چه چيز ديگرى مكلف اند؟ فرمودند:
«أُمِرُوا إِذَا فَرَغُوا مِنْ طَوَافِهِمْ أَنْ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا أَنْفُسَهُمْ» (2)
ص: 629
«مكلف شده اند كه بعد از طواف، جان فشانى خود را به ما عرضه نمايند.»
نكته و اشاره
در اين احاديث به پيوستگى حج و ولايت اشاره و حج بدون ولايت و خالى از عرضه نصرت به اهل بيت (عليهما السلام) حج جاهليت خوانده شده است. از اين رو در روايات توصيه شده كه حج خود را به زيارت اهل بيت (عليهما السلام) خاتمه دهيد. چنانكه امام باقر (ع) در پاسخ به كسى كه پرسيد:
«أَبْدَأُ بِالْمَدِينَةِ أَوْ بِمَكَّةَ»
«آيا به مدينه بروم و بعد از آن عازم مكه شوم و يا برعكس؟»
فرمودند:
«ابْدَأْ بِمَكَّةَ وَ اخْتِمْ بِالْمَدِينَةِ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ» (1)
«حج خود را با رفتن به مكه آغاز كن و به زيارت در مدينه ختم نما كه اين كار افضل است.»
و نيز امام صادق (ع) فرمودند:
«إِذَا حَجَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَخْتِمْ حَجَّهُ بِزِيَارَتِنَا لِأَنَّ ذَلِكَ مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ» (2)
«هرگاه يكى از شما حج به جاى آورد، بايد حج خود را به زيارت ما خاندان
ص: 630
خاتمه دهد كه اين امر موجب كامل شدن حج است.»
علت آنكه در روايات پيشوايان معصوم (عليهما السلام) سفارش شده كه حج با رفتن به مكّه آغاز و با زيارت اهل بيت (عليهما السلام) پايان پذيرد، اين است كه كعبه و اعمال آن، اسم و نشانه اى است كه ما را به معنا و مسمايى به نام
ولايت اهل بيت (عليهما السلام) دلالت مى كند. از اين رو سفارش شده است كه زيارت خود را با رفتن به مكه آغاز نموده و آن را به زيارت اهل بيت (عليهما السلام) خاتمه دهيم.
قال السجاد (ع): «يَا مَعْشَرَ مَنْ لَمْ يَحُجَّ اسْتَبْشِرُوا بِالْحَاجِّ وَصَافِحُوهُمْ وَ عَظِّمُوهُمْ فَإِنَّ ذَلِكَ يَجِبُ عَلَيْكُمْ تُشَارِكُوهُمْ فِي الْأَجْرِ» (الكافي، ج 4،ص 264)
«اى كسانى كه حج نگزارده ايد! با خوشرويى به استقبال حج گزار برويد و با آنان مصافحه كنيد و بزرگشان داريد. اين امر بر شما لازم است. در اينصورت با پاداش آنان شريك خواهيد شد.»
ص: 631
حج گزار با انجام مناسك حج، از بينش و عملكرد نادرست گذشته اش توبه نموده و بينش و روش درستى را كه براى خود و اطرافيان ايجاد امنيت مى كند، برمى گزيند. بنابراين براى نشان دادن اشتياق خود به بينش جديدى كه موجب تغيير در رفتار و گفتار زائرخانه خداگرديده، به استقبالش مى رويم. اميرمؤمنان (ع) در اين باره فرمودند:
«إِذَا قَدِمَ أَخُوكَ مِنْ مَكَّةَ فَقَبِّلْ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ... وَ الْعَيْنَ الَّتِي نَظَرَ بِهَا إِلَي بَيْتِ اللَّهِ» (1)
«هنگامى كه برادرت از مكه بازگشت، ميان دو چشم و نيز بر چشمان او كه با آن به خانه خدا نگريسته است، بوسه بزن.»
امام سجاد (ع) نيز فرمودند:
«بَادِرُوا بِالسَّلَامِ عَلَي الْحَاجِّ وَ الْمُعْتَمِرِ وَ مُصَافَحَتِهِمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ
تُخَالِطَهُمُ رالذُّنُوبُ» (2)
«در سلام و مصافحه با كسانى كه از حج و عمره بر مى گردند، شتاب كنيد، پيش از آنكه به گناهان آلوده شوند.»
و در جايى ديگر فرمودند:
«يَا مَعْشَرَ مَنْ لَمْ يَحُجَّ اسْتَبْشِرُوا بِالْحَاجِّ وَصَافِحُوهُمْ وَ عَظِّمُوهُمْ فَإِنَّ ذَلِكَ
ص: 632
يَجِبُ عَلَيْكُمْ تُشَارِكُوهُمْ فِي الْأَجْرِ» (1)
«اى كسانى كه حج نگزارده ايد! با خوشرويى به استقبال حج گزار برويد و با آنان مصافحه كنيد و بزرگشان داريد. اين امر بر شما لازم است. در اينصورت با پاداش آنان شريك خواهيد شد.»
امام صادق (ع) نيز فرمودند:
«مَنْ عَانَقَ حَاجّاً بِغُبَارِهِ كَانَ كَأَنَّمَا اسْتَلَمَ الْحَجَرَ الْأَسْوَد» (2)
«هر كس حج گزارى را كه غبار راه برصورت اوست، در آغوش بگيرد، همانند كسى است كه حجرالاسود را لمس كرده است.»
در آموزه هاى حج توصيه شده است كه حج كننده پس از بازگشت از حج، اطرافيان، خويشان و نزديكان خود را دعوت نموده، از آنها پذيرايى نمايد. از اين رو رسول خدا (ص) در پاسخ به كسى كه پرسيد: نشانه قبول شدن حج چيست؟ فرمودند:
«طِيبُ الْكَلَامِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ» (3)
«كلام نيكو و خوراندن غذا.»
و نيز از آن حضرت روايت شده است:
ص: 633
«لَا وَلِيمَةَ إِلَّا فِي خَمْسٍ فِي عُرْسٍ أَوْ خُرْسٍ أَوْ عِذَارٍ أَوْ وِكَارٍ أَوْ رِكَازٍ فَالْعُرْسُ
التَّزْوِيجُ وَ الْخُرْسُ النِّفَاسُ بِالْوَلَدِ وَ الْعِذَارُ الْخِتَانُ وَ الْوِكَارُ الرَّجُلُ يَشْتَرِي الدَّارَ وَ الرِّكَازُ الرَّجُلُ يَقْدَمُ مِنْ مَكَّةَ» (1)
«وليمه جايز نيست مگر در پنج مورد: در ازدواج، هنگام فرزنددار شدن، هنگام ختنه پسران، هنگام خريد خانه و بازگشت از سفر مكّه.»
توصيه به ضيافتِ بعد از حج، از اين مطلب پرده برمى دارد كه زائر خانه خدا مى بايد اطرافيان خود را از آثار و ثمرات حجش بهره مند نموده و در سايه رفتار و گفتار نيكو، آنان را از نتايج توبه و تغيير بينش و روش نادرست خود آگاه گرداند و با برگزارى مراسم ضيافت به هنگام بازگشت از حج، از تحقق اين اراده الهى خبر دهد.
يكى از آداب و مستحبات سفر حج، آوردن هديه براى نزديكان است كه در همه سفرها به آن سفارش شده است. امام صادق (ع) فرمودند:
«إِذَا سَافَرَ أَحَدُكُمْ فَقَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَلْيَأْتِ أَهْلَهُ بِمَا تَيَسَّرَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ»(2)
ص: 634
«هرگاه يكى از شماها از سفر باز مى گردد، بايد آن مقدار كه در توان دارد، براى خانواده اش هديه و سوغات بياورد، هر چند از سنگ باشد.»
اما نكته مهم، درك اراده خداوند از آوردن هديه در سفر حج است. چراكه
اطرافيان (علاوه بر سوغات هاى معمول حج) انتظار دارند با شخصيتى متفاوت از گذشته روبرو شوند و از حج گزار رفتار و گفتار زشت مشاهده نكنند.
از اين رو سوغات حج، جزئى از حج خوانده شده تا آشكار گردد كه تغيير بينش و روش و پرهيز از ستيزه جويى و ناامنى، جزء لاينفك حج است. به همين دليل امام صادق (ع) فرمودند:
«هَدِيَّةُ الْحَجِّ مِنَ الْحَج»
«سوغات حج، جزئى از حج است.»
در حديثى ديگر فرمودند:
«الْهَدِيَّةُ مِنْ نَفَقَةِ الْحَجِّ» (1)
«سوغات، از هزينه حج است.»
يعنى فرد مى بايد اين هزينه را براى اطرافيان خويش، تأمين وصرف نمايد.
ص: 635
أبْطَحْ: مكانى بين مكه و مِنى كه به آن بَطْحاء و مُحَصَّب نيز مى گويند و آدم (ع) در آن جا رو بهصورت خوابيد. چنانكه روايت شده است: «
فَانْبَطَحَ حَتَّي انْفَجَرَ الصُّبْحُ
» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 199) «او تاصبح رو بهصورت خوابيد.» از اين رو پيشوايان معصوم (عليهما السلام) بعد از اتمام اعمال مِنى، هنگامى كه عازم مكه مى شدند، در اين سرزمين توقف كوتاهى نموده و سنت آدم (ع) را ارج مى نهادند.
ابوقبيس (كوه ابوقبيس): نزديك ترين كوه به خانه خدا در جهت جنوب شرقى مكه كه كوهصفا جزئى از آن محسوب مى شود. اين كوه در مقابل ركن حجرالاسود قرار گرفته و به «
جَبَلُ الْأَمِين
» معروف است. كوه ابوقبيس، بافضيلت ترين كوه مكه است كه
ص: 636
سنگ هاى كعبه از آن آورده شده و مدفن اوليه حضرت آدم (ع) بر روى آن قرار داشته است. چنانكه روايت شده: «
دُفِنَ بِمَكَّةَ فِي جَبَلِ أبِي قُبَيسٍ
» (مستدرك الوسائل، ج 2،ص 314) «آدم (ع) در مكه و در كوه ابوقبيس مدفون شد» تا اينكه نوح (ع) بعد از طوفان، پيكر او را در تابوتى گذاشته و به كوفه برد و در آن جا دفن نمود. هم اكنون قبر او كنار مدفن نوح (ع) و كمى پايين تر از قبر مبارك اميرمؤمنان (ع) قرار دارد.
دليل نام گذارى اين كوه به ابوقبيس آن است كه اولين كسى كه بر فراز اين كوه خانه ساخت، ابوقبيس نام داشت. البته بعضى ابوقبيس را مصغّر عبارت «قَبَسَ النّار» دانسته و گفته اند كه چون از آسمان دو چوب آتش زنه، بر اين كوه فرود آمد و آدم (ع) آن جا آتش روشن كرد، به اين كوه ابوقبيس گفته اند.
ص: 637
اجازه: اجازه از ريشه جواز گرفته شده و به معناى عبور كردن از جايى به جايى و نيز عبور دادن كسى از مكانى به مكان ديگر است. اجازه يكى از اعمال حج جاهليت بوده و به معناى انتقال سريع از عرفات به مزدلفه، به كار مى رفته است. تعاليم دين
براى مخالفت با اين بدعت، بر افاضه و كوچ آهسته توأم با طمأنينه تأكيد نموده است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «نيكو سير كنيد. شخص ضعيف و مسلمانى را زير پا قرار ندهيد و در رفتن، ميانه رو باشيد.» رسول خدا (ص) ناقه خويش را متوقّف مى كرد تا آن جا كه سر ناقه به جلوى كجاوه مى خورد و مى فرمود: «
أيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ
ص: 638
فَسُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ
(ص)
تُتَّبَعُ
» (الكافي، ج 4،ص 67) «اى مردم! آرام باشيد. بايد از سنّت پيامبر (ص) پيروى شود.» معناى حركت آهسته از اين موقف، آن است كه خارج شدن از عرفات (موقف اعتراف و ندامت) و رفتن به مشعر (موقف شعور و عمل) نياز به زمان داشته و محتاج تدبر و تفكر است.
: به حج فرستادن و شرايط انجام حج را براى ديگران فراهم نمودن. با توجه به اسرار و رمزواره هاى حج، اراده خداوند از احجاج، آشنا نمودن انسان هاى نيازمندِ به بصيرت، با ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است. چراكه اين ولايت، تنها بينشى است كه بستر وفاى به عهد و زمينه جبران پيمان شكنى ها را براى آنها فراهم مى آورد. [ر. ك به: حج بردن كودكان]
احرام: از حرمت به معناى ممنوعيت گرفته شده و علت اين نام گذارى آن است كه به سبب احرام، اعمال زيادى بر شخص، حرام و ممنوع مى شود. به روزهايى كه شخص در آنها محرم است، «ايام احرام» گفته مى شود. احرام نماد عزيمت بر ترك بينش و روش شيطان است و ثمره آن، ايجاد امنيت براى فرد و اطرافيان اوست.
امام صادق (ع) درباره ترك نگاه به آينه در طول احرام مى فرمايند:
«لَا تَنْظُرْ فِي الْمِرْآةِ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ لِأَنَّهُ مِنَ الزِّينَةِ
» (الكافي، ج 4،ص 356)
«به آيينه در هنگامى كه در حال احْرام به سر مى برى، نگاه نكن. زيرا نگاه به آيينه به انگيزه زينت،صورت مى پذيرد.» از مجموع رواياتى كه درباره ترك نگاه به آيينه (به
ص: 639
قصد رفع كاستى و ايجاد زينت و آراستگى)، بيان شده، اين مطلب فهميده مى شود كه چون شخص مُحْرم، در طول احرام به آيينه نمى نگرد، كاستى ها و زشتى هاى ايجاد
ص: 640
شده در سر وصورت خود را نمى بيند. از اين رو لازم است پس از پايان احرام با پى بردن به ضرورت توجه و نگاه به آيينه و به كارگيرى پيام و رمزواره آن كه آگاه شدن از كاستى ها و رفع عيوب است، اطرافيان را به مثابه آيينه تلقى نموده و درصدد رفع كاستى ها از خود برآيد. چنانكه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
المِرآةُ الَّتي يَنْظُرُ الانْسَانُ فِيها إلَى أَخْلاقِهِ هِيَ النَّاسِ
(شرح نهج البلاغة، ج 20،ص 271)
«آيينه اى كه انسان در آن به زشتى و زيبايى خُلقياتش پى مى برد، مردم (اطرافيان او) هستند.» در حقيقت، تعامل با اطرافيان زمينه عمل به آموزه هاى دينى را براى انسان فراهم مى نمايد. در اينجاست كه انديشه «آيينه ديدن محيط» در او شكل مى گيرد و منشأ تلاطمات روحى خود را در عيوب نفسانى و رذائل درونى اش جستجو مى كند و از كامجويى و ستيزه جويى و گناه براى رسيدن به آرامش زودرس، دست برمى دارد.
إحْلال: حلال شدن، روا گرديدن و نيز خارج شدن از حالت احرام است كه با «تقصير» (در عمره تمتع) و با «حلق» يا «تقصير» (در انواع حج و عمره مفرده) حاصل مى شود.
احلال درصورتصدّ و حَصْر (خارج شدن از احرام درصورت برخورد با دشمن و يا به هنگام بروز بيمارى): اگر شخصى كه مى خواهد حج يا عمره به جاى آورد، بعد از محرم شدن در يكى از ميقات ها بيمار شود به گونه اى كه نتواند براى انجام حج به عرفات برود، بايد قربانى خود را توسط فرد ديگرى به مكه يا مِنى بفرستد و هنگامى كه قربانى در زمان مقرر، به محل خود رسيده و ذبح شد، سر خود را بتراشد و يا تقصير كند و از احرام خارج شود. البته همسرش تا سال بعد كه حج خود را به جاى آورد، بر او حرام باقى خواهد ماند. به چنين شخصى «مَحْصور» و به عذر و بيمارى اش «حَصْر» گفته مى شود. اما اگر دشمن و يا حيوان درنده اى مانع انجام اعمال حج شده باشد، شخص در همان جا قربانى نموده و از احرام خارج مى شود و به جاى آوردن حج در سال بعد بر او لازم نيست. به چنين شخصى «مَصْدود» و به عذر او «صَدّ» گفته مى شود و خارج شدن از احرام به سبب قربانى، «تَحَلُّل به هَدْى»
ص: 641
و درصورتى كه قربانى شتر باشد، «تَحَلُّل به نَحْر» خوانده مى شود.
أدْنَى الْحِلّ: به نزديك ترين محل خارج از حرم كه وارد شدن به حرم، از آن جا بدون احرام جايز نيست، «أدْنَى الْحِلّ» گفته مى شود و كسانى كه از ميقات هاى معين شده عبور نكرده و يا نمى توانند از آنها عبور كنند، اجازه دارند از حديبيه، تنعيم يا جعرانه كه همگى «أدْنَى الْحِلّ» محسوب مى شوند، احرام ببندند.
اركان احرام: اركان و واجبات احرام عبارتند از:
الف- پوشيدن دو قطعه پارچه دوخته نشده براى مردان: كه يكى را به دور كمر بسته و به آن «إزار» مى گويند و ديگرى را مانند عبا بر دوش مى افكنند و به آن «رِداء» مى گويند.
ب- نيت: قصد انجام حج يا عمره به منظور تقرب به خدا با تعيين نوع حج ياعمره.
ج- تلبيه: لبيك گفتن. [ر. ك، به واژه تلبيه] در حج قِرانْ، انجام تقليد يا اشعار ما را از لبيك گفتن بى نياز مى كند. [ر. ك، به واژه تقليد و اشعار]
اركان كعبه يا اركان بيت: چهار ركن (چهار زاويه، چهار گوشه) خانه خدا را اركان كعبه مى گويند كه اسامى اين اركان عبارتند از: ركن يمانى- ركن حَجَر- ركن عراقى- ركن شامى [ر. ك، به هر يك از اين واژگان]
إزار: [ر. ك، به واژه «اركان احرام» بخش ب]
استطاعت: قدرت بر انجام كار و در اصطلاح حج، يعنى توانايى بر انجام مناسك حج. شايان ذكر است كه حجةالاسلام به سبب استطاعت واجب شده و به جاى آورده مى شود.
اقسام استطاعت: 1- استطاعت عقلى 2- استطاعت شرعى 3- استطاعت عرفى
ص: 642
شرايط استطاعت عرفى: 1- باز و ايمن بودن راه و امكان پيمودن آن. 2- كافى بودن وقت براى انجام اعمال حج. 3- داشتن توانايى جسمى براى پيمودن مسير و انجام
مناسك. 4- داشتن وسيله رفت و برگشت. 5- داشتن توشه راه مانند خوردنى و آشاميدنى و ساير مايحتاج در رفت و برگشت. 6- داشتن مخارج عائله و كسانى كه خرجى آنها بر عهده حج گزار است، از زمان رفت تا برگشت. 7- فراهم بودن امكان زندگى عادى پس از بازگشت و به زحمت نيفتادن در كسب و كار.
استظلال: سايبان قرار دادن. [ر. ك، به واژه مُحَرَّماتْ يا تُروكِ إحْرام]
استقرار حج: كسى كه براى انجام حج يا عمره مستطيع شود و با وجود استطاعت، از رفتن به حج خوددارى كند تا اين كه مناسك حج از وى فوت و استطاعتش زائل شود؛ حج بر عهده او باقى مى ماند كه به آن، استقرار حج مى گويند.
استلام حَجَر: مسح و تماس بدن با حجرالاسود از طريق بوسيدن، دست كشيدن، چسباندن شكم يا تماس مقدارى از بدن (و درصورت عدم امكان، اشاره از دور با سر يا عصا) استلام حجر خوانده مى شود كه در طواف (و در تمام شوطها) مستحب بوده و در شوط اول و آخر مورد تأكيد قرار گرفته است. به هنگام استلام حجر، الله اكبر گفتن،صلوات فرستادن، دعا نمودن، بوسيدن حجرالاسود وصورت گذاشتن بر آن، بلند كردن دست به عنوان استلام و اشاره به سوى آن و لمس كردن حجر با دست راست مستحب مى باشد. استلام حجر در ضمن طواف، احكامى دارد كه در مناسك حج ذكر گرديده و از جمله آنها عدم انحراف حج گزار از مسير طواف است. به گونه اى كه كعبه بايد در مدت طواف در سمت چپ او قرار گيرد و چنانچه به
ص: 643
سبب بوسيدن حجر يا استلام آن و يا ازدحام جمعيت، كعبه روبرو يا پشت سر يا طرف راست او قرار گيرد، به همان مقدار جزء طواف شمرده نشده و بايد اعاده شود. حجرالاسود، يادآور عهد الهى و استلام آن، به منزله تجديد ميثاق با پروردگار عالم به منظور جبران پيمان شكنى هاى گذشته است.
إشعار: در لغت به معناى علامت گذاشتن و در حج به معناى نشان گذاشتن بر شترى است كه به مكه فرستاده مى شود. به اين ترتيب كه كوهان آن را از جانب راست
مى شكافند و به خون آغشته مى كنند و به سوى مِنى مى برند.
ص: 644
اشهر حج يا اشهر معلومات: به ماه هاى حج يعنى شوال، ذيقعده و ذى حجه گفته مى شود.
افاضه: در اصل به معناى ريختن سريع (
الدَّفعُ بِكِثرَةٍ
) است و «
إفَاضَةُ الْمَاء
» يعنى آب فراوانى را يكباره سرازيركردن. در مناسك حج، به حركت سريع و دسته جمعى مردم از عرفات به مشعر و از آنجا به مِنى افاضه گفته مى شود. در قرآن آمده است: «
ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
» (سوره بقره، آيه 199) «پس، از همان جا كه مردم روانه مى شوند، شما نيز روانه شويد و از خداوند آمرزش بطلبيد كه خدا آمرزنده مهربان است.»
إفراد: يكى از اقسام حج است كه همچون حج قِرانْ، وظيفه اهل مكه و مجاورين آن محسوب مى شود. اين نوع حج بر مسلمانى واجب است كه فاصله منزل او تا
ص: 645
مسجدالحرام كمتر از شانزده فرسنگ شرعى (هشتاد و هشت كيلومتر) باشد. واجبات اين نوع حج در كتاب هاى مناسك حج آمده است.
اقسام حج: فقه اماميه بنابر وضعيت و محل سكونت مسلمان، سه گونه حج را واجب كرده است كه عبارتند از: تَمَتُّع، إِفْراد، قِران. [ر. ك، به هر يك از اين واژگان]
إِقْلاع: ريشه كن كردن و قلع و قمع نمودنِ (منشأ) معاصى و ذنوب كه به سبب تغيير بينش و روش نادرست حج گزارصورت مى پذيرد.
باب آل محمد: يا باب شيعيان آل محمد:: فاصله ميان ركن يمانى تا حَجَر، باب آل محمد (عليهما السلام) يا باب شيعيان آل محمد (عليهما السلام) خوانده مى شود. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «
وَ بَابُ الرُّكْنِ الْيمَانِي بَابُ التَّوْبَةِ وَ هُوَ بَابُ آلِ مُحَمَّدٍ
(عليهما السلام)
وَ شِيعَتِهِمْ إلَي الْحَجَرِ
» (مستدرك الوسائل، ج 9،ص 335) «باب ركن يمانى باب توبه به سوى خداوند بوده و فاصله ميان آن تا حجرالاسود
باب آل محمد (عليهما السلام) و شيعيان ايشان محسوب مى شود.»
باب هاى مسجدالحرام: انجام تعميرات و نوسازى در مسجدالحرام باعث حذف برخى درهاى قديمى، افزايش درهاى جديد و تعويض و تغيير نام برخى درهاى مسجد
گرديده است. به همين دليل در كتاب ها و منابع گوناگون، از درهاى مسجدالحرام به اختلاف ياد شده است. اكثر اين درها در دوره سلاطين مصر نام گذارى شده اند. امروزه مسجدالحرام مجموعاً سى در دارد كه درهاى قديمى تر آن عبارتند از: أَجْياد، بَلال، حُنَين، إِسْماعيل، الصَّفا، بَنى هاشِم، عَلى، عَباس، النَّبِى، السَّلام، بَنى شَيبَه، أَلحَجُون، أَلْحَنَّاطِين (فعلًا وجود ندارد)، مَعْلاة، الْمَدْعَى، الْمَرْوَة، أَلْمِحْضَب، عَرَفة، أَلْقَرَارَة، أَلْفَتْح، أَلنَّدْوَة، أَلشَّامِية، أَلْقُدْس، أَلْمَدينَةُ أَلْمُنَوَّرَة، أَلْحُدَيبِية، أَلْمَهْدى، أَلْعُمْرَة.
ص: 646
اما در اين ميان، باب بنى شيبه و باب ألْحَنَّاطِين از اهميت تاريخى برخوردارند كه به آنها اشاره مى نماييم:
باب بنى شيبه يا باب بنى الشمس: قبل از بعثت جزو محدوده مسجدالحرام بوده و درى است در قسمت شرقى مسجد كه مقابل مقام ابراهيم قرار گرفته و وارد شدن از آن مستحب است. زيرا بت هبل در اين محل مدفون شده است.
باب ألْحَنَّاطِين: از درهاى مسجدالحرام در برابر ركن شامى است كه داخل مسجد بوده و گندم فروشان يا حنوط فروشان، در نزديكى آن مستقر بوده اند. سنت آن است كه به هنگام خارج شدن از اين باب، قصد مراجعت نموده و از خدا بخواهيم كه بار ديگر زيارت خانه اش را روزى مان كند. [ر. ك، به بخش تصاوير و توضيحات]
بُدن: جمع
بَدَنه
از ريشه
بَدانَتْ
به معناى تنومندى است و مقصود از آن، شتر يا گاو بزرگ و فربه اى است كه به عنوان قربانى يا فديه يا كفاره، ذبح شود. چنين حيوانى (بزرگ، چاق و گوشت دار) براى قربانى كردن مناسب تر است. زيرا قربانى تنومند،صفت مذموم آن قربانى را بهتر نشان داده و آثار رهايى از دام رذيله اى را كه قربانى نماد آن است، بيشتر آشكار مى نمايد.
برائت: در لغت به معنى بيزارى و دورى و در مناسك حج، به دورى از اطاعت و ولايت شيطان گويند كه به قبول ولايت خداوند و اولياى او منتهى مى شود.
بَطْحاء: [ر. ك، به واژگان ابْطَحْ و مُحَصَّب]
ص: 647
بكّه: به محل كعبه، بكّه مى گويند. چنانكه در قرآن مى خوانيم: «
إنَّ أوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمينَ
» (سوره آل عمران، آيه 96) «در حقيقت، نخستين خانه اى كه براى [عبادت] مردم نهاده شده، خانه اى است در مكه كه مبارك بوده و براى جهانيان [مايه] هدايت است.» از امام صادق (ع) روايت شده است: «
إنَّ بَكَّةَ مَوْضِعُ الْبَيْتِ وَ إنَّ مَكَّةَ جَمِيعُ مَا اكْتَنَفَهُ الْحَرَم
» (تفسيرالعياشي، ج 1،ص 187) «بكه محل خانه و مكه مجموعه اى است كه حرم، آن را در بر دارد.» درباره علت نام گذارى بكّه آمده است: «
إنَّمَا سُمِّيتْ بَكَّةَ لِأنَّهَا تَبُكُّ [فِيهَا] الرِّجَالُ وَ النِّسَاء
» (الكافي، ج 4،ص 526) «علت نام گذارى «بكّه» آن است كه مردان و زنان در آن ازدحام مى كنند.»
بلدالامين: به شهر مكه، بلد امين مى گويند. چنانكه رسول خدا (ص) فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنَ الْبُلْدَانِ أرْبَعَةً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ التِّينِ وَ الزَّيتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأمِينِ التِّينُ الْمَدِينَةُ وَ الزَّيتُونُ بَيتُ الْمَقْدِسِ وَ طُورُ سِينِينَ الْكُوفَةُ وَ هَذَا الْبَلَدُ الْأمِينُ مَكَّةُ
» (وسائل الشيعة، ج 14،ص 361) «خداوند از ميان شهرها، چهار شهر را برگزيد و فرمود: قسم به تين و زيتون و طور سينا و اين شهر امن (آنها را در كنايه تين، زيتون، طور سينين و بلد امين خواند.) تين، شهر مدينه؛ زيتون، شهر بيت المقدس؛ طور سينا، شهر كوفه و بلد امين، شهر مكه است.»
بيت: در اصل به معناى محل استراحت و ماندن در شب و جايگاه بيتوته است. شيخ عباس قمى در كتاب «الدُّرُّ النّظيم في لغات القرآن العظيم» كه اخيراً توسط غلامحسين انصارى ترجمه و توسط انتشارات اميركبير چاپ شده است،
درباره كلمات هم خانواده با بيت مى گويد: بيات يعنى شب هنگام يا شبانگاه و تبييت يعنى هجوم شبانه. اما برخى ديگر گفته اند كه بيت به معناى جمع شدن و گرد آمدن است و مسكن از آن جهت كه اعضاى خانواده را دور هم جمع مى كند، بيت خوانده
ص: 648
شده است. به كعبه نيز، چون مردم را در گرد خود جمع مى كند، بيت مى گويند. نام گذارى كعبه به بيت، نشانه آن است كه خداوند از انسان ها خواسته است تا در حريم تربيتى او جمع شده و از ثمرات ربوبيتش برخوردار گردند. (فرهنگ واژگان
قرآن كريم،صف 43 و 44)
بيت الحرام: يعنى خانه داراى احترام كه همان كعبه است و حرمت آن شامل مسجدالحرام و همه حرم شده و به اعتبار آن، شكار حيوانات و قطع درختان و وارد شدن مشركان به محدوده حرم ممنوع گرديده است. امام صادق (ع) فرمودند: «
وَ حُرِّمَ الْمَسْجِدُ لِعِلَّةِ الْكَعْبَةِ وَ حُرِّمَ الْحَرَمُ لِعِلَّةِ الْمَسْجِدِ وَ وَجَبَ الْإحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَمِ
» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 195) «مسجدالحرام به اعتبار كعبه داراى حرمت شده و حرم به اعتبار مسجدالحرام شايسته احترام (ارزش) گرديده و احرام به خاطر (وارد شدن به) حرم واجب شده است.» درباره ارتباط اين نام با منع ورود مشركان فرمودند: «
وَ سُمِّي بَيتُ اللَّهِ الْحَرَامَ لِأنَّهُ حُرِّمَ عَلَي الْمُشْركين أنْ يَدْخُلُوهُ
» (من لا يحضره الفقيه، ج 2،ص 191) «اين خانه بيت الله الحرام ناميده شد، زيرا وارد شدن به آن بر مشركان حرام است.»
بيت الضُّراح: خانه اى است در آسمان چهارم كه فرشتگان آن را طواف مى كنند و به موازات عرش در آسمان و كعبه در زمين قرار گرفته است. روايت شده است: «
فَوَضَعَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ بَيتاً بِحِذَاءِ الْعَرْشِ يُسَمَّي الضُّرَاحَ
» (وسائل الشيعة، ج 13،ص 297) «خداوند در آسمان چهارم، در مقابل عرش، خانه اى قرار داد كه ضُراح ناميده مى شود.» (واژه ضراح با ضَريح هم ريشه است.)
بيت العتيق: كعبه به جهت كرامت و شرافت يا به جهت اينكه نخستين محل پرستش خداوند و قديمى ترين كانون توحيد بوده و يا به سبب اينكه از سلطه و مالكيت مردم
و تسلط جَبّاران و غرق شدن در طوفان، آزاد و رها بوده و يا اينكه زائر خود را از آتش
ص: 649
جهنم آزاد مى كند، «عتيق» ناميده شده است. در روايات آمده است:
1. «
لَمَّا غَرِقَتِ الدُّنْيا رَفَعَ اللَّهُ تِلْكَ الْقُبَّةَ وَ غَرِقَتِ الدُّنْيا إلَّا مَوْضِعَ الْبَيتِ فَسُمِّيتِ الْبَيتَ الْعَتِيقَ لِأنَّهُ أُعْتِقَ مِنَ الْغَرَق
» (مستدرك الوسائل، ج 9،ص 323) «هنگامى كه زمين به زير آب رفت، خداوند كعبه را بالا برد و جز موضع كنونى كعبه، ساير مواضع زمين در آب فرو رفت. پس خانه خدا «بيت العتيق» ناميده شد، زيرا از فرو رفتن در آب رهايى يافته بود.»
2. «
سُمِّي عَتِيقاً لِأنَّهُ بَيتٌ عَتِيقٌ مِنَ النَّاسِ وَ لَمْ يَمْلِكْهُ
» (وسائل الشيعة، ج 13،ص 241) «كعبه از آن جهت، عتيق ناميده شده كه از (مالكيت) مردم رها بوده و كسى مالك آن نيست.»
بيت الله: مشهورترين نام كعبه و نشانه شرافت اين خانه است. زيرا در اين نام، بيت به خداوند منتسب شده تا معلوم شود كه كعبه، شرافتش را از (مضاف اليه خود يعنى) «الله» كسب نموده است. به اين نحوه ارتباط، اضافه تشريفيه مى گويند.
بيت المعمور: خانه اى در آسمان كه محل طواف فرشتگان بوده و كعبه در مقابل آن ساخته شده است و علت اين نام گذارى آن است كه فرشتگان با طواف مستمر خود، آن را آباد نموده اند. درباره بيت المعمور در حديث آمده است: «
وَضَعَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيا بَيتاً يُسَمَّي الْمَعْمُورَ بِحِذَاءِ الضُّرَاح
» (عيون أخبارالرضا (ع)، ج 2،ص 90) «در آسمان دنيا (پايين) در مقابل ضراح، خانه اى قرار داد كه بيت المعمور خوانده مى شود.»
بيتوته: به معناى سپرى كردن شب (در جايى) است. [ر. ك، به واژه وقوف]
ص: 650
پرده كعبه: به نام هاى «حجاب البيت»، «كسوه البيت»، «جامه كعبه»، «سِتار كعبه» و «پيراهن كعبه» نيز خوانده مى شود و به پوشش (روپوش) قسمت خارجى كعبه
گويند. شخصى از اميرمؤمنان (ع) پرسيد: «
فَالتَّعَلُّقُ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ لِأَيِّ مَعْنًي هُوَ؟
» (الكافي، ج 4،ص 224) «اراده و مقصود از چنگ زدن به كعبه چيست؟» حضرت فرمود: چنگ زدن به پرده كعبه، مَثَل شخصى است كه به ديگرى ظلم و جنايتى نموده، از اين رو دست به دامن او مى شود و نزد او تضرع و خضوع مى كند تا از گناهش بگذرد.
پيراهن كعبه: [ر. ك، به واژه پرده كعبه]
تأزير: «تأزير» بر وزن تقصير از ريشه «إزار» گرفته شده و به منظور رعايت ادب و احترام به جاى إزار كعبه، از عبارت «تأزير» استفاده شده است. [ر. ك، به واژه شاذروان]
تجمير: به رمى جمرات، تجمير گفته مى شود. [ر. ك، به واژه رمى]
تَحَلُّل: تحلّل، مصدر باب تفعل و به معناى حلال شدن و روا گرديدن است. [ر. ك، به واژه احلال درصورتصدّ و حَصْر]
تَحَلُّل به نحر: [ر. ك، به واژه احْلال درصورتصَدّ و حَصْر]
تَحَلُّل به هَدْى: به خارج شدن از احرام، با انجام قربانى در جايى كه دشمن و يا حيوان درنده اى مانع انجام اعمال حج شده و شخص مصدود شود، تَحَلُّل به هَدْى و چنانچه قربانى شتر باشد، تَحَلُّل به نحر اطلاق مى شود. [ر. ك، به واژه إحلال]
ترويه: ترويه بر وزن تهويه، به معناى توشه برداشتن از آب در روز هشتم ذى حجه است. روزى كه زائران خانه خدا براى عزيمت به عرفات، عازم مِنى شده وصبح
ص: 651
هنگام به سوى عرفات مى روند. درباره علت نام گذارى ترويه، روايات فراوانى وارد گرديده و از جمله آمده است كه ابوبصير از امام باقر (ع) روايت مى كند:
«لَمَّا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ قَالَ جَبْرَئِيلُ لِإبْرَاهِيمَ
(ع)
تَرَوَّهْ مِنَ الْمَاءِ فَسُمِّيتِ التَّرْوِية
» (الكافي، ج 4،ص 207) «هنگامى كه روز ترويه (هشتم ذى حجه) فرارسيد، جبرئيل به ابراهيم (ع) گفت: از آب توشه بردار. به همين سبب، اين روز به ترويه مشهور شد.»
تشريق: روزهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه را «ايام تشريق» مى گويند. شايان ذكر است كه روز يازدهم را «يوم الْقَرّ» (روز استقرار مردم در مِنى) و روز دوازدهم را «يومُ النَّفْرِ ألَاوَّلْ» (روز كوچ اول از مِنى) و روز سيزدهم را «يومُ النَّفْر الاخيرِ» (روز كوچ پايانى) مى گويند. البته اصطلاح روز كوچ اول و روز كوچ پايانى در احاديث ذكر شده اما ساير اسامى مانند «يومُ الصُّدور» (روز بازگشت) و «يومُ القَدْر» (روزى كه براى خارج شدن از مِنى تعيين شده) براى روز دوازدهم ذى حجه و نيز «يومُ الصَّدر» براى روز سيزدهم در روايات نيامده است. درباره علت نام گذارى تشريق چنين ذكر نموده اند:
1. تابش ماه در طول شب.
2. برق زدن خورشيد بر خون ريخته شده قربانى كه موجب درخشندگى آن مى شود.
ص: 652
3. خشك كردن گوشت قربانى در آفتاب به مدت سه روز پس از عيد قربان براى ذخيره كردن آنها.
تَصْدِيه: به معناى كف زدن است و در قرآن همراه با «مُكاء» به معناى سوت زدن (و جار
و جنجال نمودن) استعمال شده است.
دو عمل بخشى از مناسك حج جاهلى بوده است. خداوند در قرآن اين بدعت جاهلانه را مذمت نموده و درباره اش فرمود:
«وَ ما كانَصَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيتِ إلا مُكاءً وَ تَصْدِيةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُون»
(سوره انفال، آيه 35) «نماز مردم جاهليت در كنار خانه خدا، چيزى جز سوت زدن و كف زدن نبود (از اين رو خداوند به آنان فرمود:) پس عذاب الهى را به خاطر كفرتان بچشيد.»
تَطَيب: خوشبو نمودن. [ر. ك، به واژه مُحَرَّمات يا تُروكِ إحْرام]
تظليل: سايه كردن. [ر. ك، به واژه مُحَرَّمات يا تُروكِ إحْرام]
تغطية الرَّأس: پوشاندن سر كه براى مردان در حال احرام، حرام است. [ر. ك، به واژه مُحَرَّمات إحْرام]
تَفَثْ يا قَضاء تَفَثْ: [ر. ك، به واژه تقصير]
تقصير: چيدن مقدارى از موى سر ياصورت و شارب (سبيل) و يا چيدن مقدارى از ناخن دست يا پا كه يكى از واجبات (غير ركنى) حج است و با انجام آن، مُحْرِم از احرام خارج و محرمات آن بر او حلال مى شود. شايان ذكر است كه خارج شدن از احرام با حَلْقْ يا تَقْصير، «تَفَثْ» يا «قَضاء تَفَثْ» خوانده مى شود. از امام رضا (ع) روايت شده است: «
التَّفَثُ تَقْلِيمُ الاظْفَارِ وَ طَرْحُ الْوَسَخِ وَ طَرْحُ الاحْرَامِ عَنْه
» (عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1،ص 312) «تَفَثْ، كوتاه نمودن ناخن و دور كردن چرك از بدن و درآوردن لباس احرام از تن است.»
تقليد: در لغت به معناى قلاده بستن و در اصطلاح يعنى نعل كهنه اى را كه شخص با آن نماز واجب يا نافله خوانده، به گردن قربانى انداختن و آن را از ميقات به خانه خدا
ص: 653
و سپس به سرزمين مِنى بردن. شايان ذكر است كه تقليد، بين شتر و ساير قربانى ها مشترك است. هر چند درباره شتر، شرط احتياط شده و علاوه بر تقليد، به
اشعار نيز سفارش شده است. چنانكه در روايت آمده است:
«فَإنَّ النَّبِي؛ أَحْرَمَ مِنْ ذِي الْحُلَيفَةِ فَأتَي بِبَدَنَتِهِ وَ أَشْعَرَصَفْحَةَ سَنَامِهَا الْايمَنِ وَ سَالَتِ الدَّمُ عَنْهَا ثُمَّ قَلَّدَهَا بِنَعْلَين»
(مستدرك الوسائل، ج 8،ص 77) «رسول خدا (ص) از ذوالحليفه محرم شد. به اين ترتيب كه قسمتى از كوهان راست شتر را اشعار نمود به گونه اى كه خون از آن جارى شد. سپس دو نعل برگردن آن آويخت» و به اين ترتيب پس از اشعار، تقليد نمود.
تَقْليمِ أظْفار: كوتاه نمودن مقدارى از ناخن دست يا پا به منظور خارج شدن از احرام. [ر. ك، به واژه تقصير]
تلبيه: لبيك گفتن كه موجب محرم شدن مى شود و عبارت از چهار لبيك (تلبيات اربعه) است:
1. لَبَّيكَ 2. اللَّهُمَّ لَبَّيكَ 3. لَبَّيكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيكَ
و نوعاً اين بخش نيز گفته مى شود كه:
إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شَرِيكَ لَك لَبَّيكَ
. ذكر مستحبى تلبيه (لبيك گفتن) چنين است:
«لَبَّيكَ ذَا الْمَعَارِجِ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ دَاعِياً إلَي دَارِ السَّلامِ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ غَفَّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ أهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ ذَا الْجَلالِ وَ الاكْرَامِ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ
ص: 654
مَرْهُوباً وَ مَرْغُوباً إلَيكَ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ تُبْدِئُ وَ الْمَعَادُ إلَيكَ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ كَشَّافَ الْكُرَبِ الْعِظَامِ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيكَ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ يا كَرِيمُ لَبَّيكَ» (الكافي، ج 4،ص 335)
تمتع: با فضيلت ترين اقسام حج بوده و بر كسانى واجب است كه فاصله وطن و منزلگاه دائمى آنها تا مكه و مسجد الحرام بيش از شانزده فرسنگ شرعى (هشتاد و هشت كيلومتر) بوده باشد. از اين رو بر بيشتر مسلمانان چنين حجى واجب است. حج تمتع از دو عبادت عُمره تمتع و حج تمتع تشكيل شده است. به اين ترتيب كه حج گزار نخست، عُمره تمتع را در حال احرام پيش از روز نهم ذى حجه به جاى آورده و آنگاه از احرام بيرون مى آيد. ليكن در فاصله ميان پايان يافتن مناسك عمره تمتع و روز نهم ذى حجه حق بيرون رفتن از مكه را نداشته و بايد خود را براى حج تمتع و پوشيدن احرام و رفتن به سوى عرفات در روز نهم ذى حجه آماده كند. در واقع اين دو عمل به گونه اى به هم مربوطند كه هر كدام بدون ديگرى فاقد ارزش و اعتبار شرعى است.
نكته شايان ذكر درباره علت نام گذارى حج تمتع آن است كه زائران خانه خدا با
ص: 655
انجام عمره، از احرام خارج شده و بهره مندى و تمتع از آنچه در احرام بر آنها حرام است (به جز كندن گياهان و درختان وصيد حيوانات خشكى در حرم كه مانع امنيت آن است) بر ايشان جايز و روا مى شود. از اين رو به اين حج، به اعتبار برخوردارى از لذت ها، تمتع گفته اند.
تنعيم: اين مسجد بين دو كوه ناعم و نعيم در منطقه نُعْمان و در محل ورود به مكه از مسير مدينه قرارگرفته و حدود ده كيلومتر با مسجدالحرام فاصله دارد كه اكنون به شهر مكه متصل گرديده و كسى حق ندارد از اين مسجد به بعد، بدون احرام وارد مكه
ص: 656
شود. مسجد تنعيم را «مسجد عُمْره» هم مى گويند. زيرا براى انجام عمره مفرده، بيشتر
در اين مسجد مُحْرِم مى شوند و به نقلى رسول خدا (ص) نيز جهت عمره از اين مكان مُحْرِم شدند. برخى از نويسندگان گفته اند: تنعيم نام درختى در اين منطقه بوده است.
توبه در حج: بازگشتن از گناه و اعتقاد باطل و روى آوردن به بندگى، اعتقاد و روش درست را توبه مى گويند كه نتيجه حج است. در قرآن مى خوانيم: «
أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَينا
» (سوره بقره، آيه 128) «آداب حج را به ما بياموز و توبه ما را بپذير.» نكته شايان ذكر اينكه مبدأ وضع حج، توبه آدم (ع) بوده است. چرا كه او با حج خود، راه توبه را به بنى آدم تعليم داد.
ثور: [ر. ك، به واژه كوه ثور]
جامه كعبه: [ر. ك، به واژه پرده كعبه]
جبل الرحمه (كوه رحمت): از كوه هاى مكه است كه در انتهاى عرفات به ارتفاع تقريبى سيصد متر، مستقل از كوه هاى اطراف قرار دارد و بر فراز آن استوانه اى به طول چهار متر ديده مى شود كه در مراسم عرفات بر آن چراغ و قنديل آويزان مى كردند تا راهنماى زائران باشد. اهل بيت (عليهما السلام) وقوف بر دامنه كوه و يا زمين اطراف آن را با فضيلت تر از بالاى كوه معرفى نموده اند. البته درصورت ازدحام جمعيت و چنانچه چاره اى جز بالا رفتن از كوه نباشد، مانعى ندارد.
نام هاى ديگر كوه رحمت (جبل الرحمه):
1. «جَبَلُ الْمُشَاة»: به اعتبار اينكه مردم با پاى پياده از اين كوه بالا مى روند، به اين كوه
ص: 657
«جَبَلُ الْمُشَاة» گفته اند. (
مُشَاة
جمع
ماشي
به معناى پياده رونده است.)
2. «جَبَلُ عَرَفَة»: به خاطر قرار گرفتن در سرزمين عرفات، به اين نام خوانده مى شود.
3. «جَبَلُ الدُّعَاء»: چون دعا خواندن دركنار آن مستحب است، به اين كوه «جَبَلُ الدُّعاء» گويند.
4. «جَبَلُ إلَالْ يا أَلال»: أَلال جمع واژه «أَلّة» به معناى ناله و فرياد است. ظاهراً علت نام گذارى كوه رحمت به أَلال، ناله زائران كعبه بر فراز اين كوه مى باشد. از امام صادق (ع) پرسيدند: «
مَا اسْمُ جَبَلِ عَرَفَةَ الَّذِي يَقِفُ عَلَيهِ النَّاسُ
» نام كوه واقع در عرفه كه مردم بر آن مى ايستند، چيست؟ فرمودند: نام اين كوه «أَلال» است. (وسائل الشيعة، ج 13،ص 533)
5. «جَبَلُ النَّابِتُ»: نابت به معناى گياهى است كه از زمين روييده و تك و تنها باشد و چون كوه رحمت مانند تك گياهى درصحراى عرفات به چشم مى خورد، به اين نام خوانده شده است. البته برخى بر اين باورند كه «جَبَلُ النَّابِت» نام كوهى در مقابل جبل الرحمه است.
6. «جَبَلُ قُرَينْ»: قُرَين به معناى شاخ كوچك است و به خاطر شباهتى كه اين كوه به شاخ دارد، به اين نام خوانده شده است.
جُحْفه: مكانى است در شمال غربى مكه، به فاصله تقريبى يكصد و پنجاه و شش كيلومتر كه منطقه غديرخم در نزديكى آن قرار داشته و «مَهْيعَة» نيز ناميده مى شود. اين مكان از جمله ميقات هاى عمره تمتع و مفرده براى اهل شام، مصر، مغرب و كسانى است كه از راه جده به مكه مى روند. البته درصورتى كه پيش از اين، به ميقات ديگرى برخورد كرده باشند، بايد در همان ميقات پيشين احرام ببندند. اما اگر بدون احرام از ميقات پيشين عبور كنند و نتوانند به آن بازگردند، بايد از جُحْفه مُحْرِم
شوند. به ديگر سخن، تأخير احرام از ذوالحُلَيفه به جُحْفه جايز نيست مگر در موارد
ص: 658
ضرورت مانند بيمارى، ناتوانى و امورى مانند آن.
جِدالْ: جدل و بگو مگو كردن است. [ر. ك، به واژه مُحَرَّمات يا تُروكِ إحْرام]
جِعْرانه: از مساجد حدود حرم است كه در ميان مكه و طايف و در سمت شمال شرقى مكه قرار دارد. جعرانه ميقات عمره مفرده بوده و رواياتى درباره احرام بستن رسول خدا (ص) در جعرانه و نيز فضيلتش نقل گرديده است. چنانكه ابن عباس مى گويد: «
أنَ
النَّبِيَ
(ص)
اعْتَمَرَ ... مِنْ جِعْرَانَةَ
» (الخصال، ج 1،ص 200) «پيامبر (ص) براى عمره از جعرانه احرام بست.» برخى درباره علت نام گذارى اين مكان به جعرانه گفته اند كه اين نام از اسم زنى كه در آنجا ساكن بوده است، گرفته شده كه سند و دليل معتبرى براى اثبات آن، در مصادر قابل اعتماد نيافتيم.
جِمار: جمع جمره به معناى جمرات سه گانه و نام ديگر سرزمين ابطح يا بطحاء است كه چون مردم سنگ ريزه هاى خود را پس از رمى جمرات در آن مى افكنده اند، به اين نام خوانده شده است. [ر. ك، به واژگان ابْطَحْ و مُحَصَّب]
جمرات سه گانه: به سه ستون سنگى واقع در مِنى (جمره اولى و جمره وسطى و جمره عقبى) كه رمى مى شوند، جمرات سه گانه مى گويند. [ر. ك، به واژه رمى]
جمع: نام ديگر سرزمين مشعر است. چون مردم در مشعر الحرام براى عبادت جمع مى شوند و يا با يك اذان و دو اقامه نمازهاى مغرب و عشا را به جاى مى آورند، به اين سرزمين «جمع» گفته اند. چنانكه روايت شده است:
«إنَّمَا سُمِّيتِ الْمُزْدَلِفَةُ جَمْعا
ص: 659
لِأنَّهُ يُجْمَعُ فِيهَا بَينَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ بِأذَانٍ وَاحِدٍ وَ إقَامَتَينِ»
(وسائل الشيعة، ج 14،ص 15) «مزدلفه از آن جهت جمع خوانده شده است كه در اين سرزمين نماز مغرب و عشا با يك اذان و اقامه (همزمان) اقامه مى شود.»
الحاد: انحراف از حق و ميل به ظلم و در حج، به معنى هتك حرمت كعبه و حرم به كار مى رود. چون هر ظلم كوچك و بزرگى در مكه، مصداق الحاد است، از اين رو كسانى كه نمى توانند حرمت هاى تعيين شده در آن را حفظ كنند، از اقامت طولانى در
آن نهى شده اند.
حج: به معناى قصد يا عزيمت مستمر و در اصطلاح؛ يعنى قصد خانه خدا و زيارت بيت الله الحرام. حج، از ضروريات و اركان دين اسلام است كه بر هر مسلمان (مستطيعى) در تمام عمر، يك بار واجب مى شود كه به آن «حجة الاسلام» مى گويند.
حج تمتع: با فرا رسيدن روز نهم ذى حجه، حج گزار بايد خود را آماده انجام حج تمتع كند. اعمال حج تمتع عبارتند از:
1- احرام (نيت، پوشيدن لباس احرام، لبيك گفتن) در مكه
2- وقوف در عرفات: رفتن به عرفات به گونه اى كه زائر از ظهر شرعى روز نهم ذى حجه تا غروب آفتاب را در آن محدوده بگذراند.
3- وقوف در مشعر: حركت به سوى مشعرالحرام (در فاصله ده كيلومترى عرفات) و اقامت در آن تا هنگام طلوع آفتاب روز دهم ذى حجه
ص: 660
4- رمى جمرات: حركت از مشعر به سوى مِنى از وادى مُحسِّر و پرتاب نمودن سنگ ريزه به آخرين ستون شيطان (رمى جمره عقبه روز دهم)
5- قربانى: قربانى نمودن گاو يا شتر يا گوسفند در قربانگاه مِنى، در روز عيد قربان
6- حلق و تقصير: تراشيدن سر (حلق) يا كوتاه كردن قسمتى از موى سر يا گرفتن ناخن (تقصير) بعد از انجام قربانى در مِنى
7- بيتوته در مِنى: ماندن در مِنى در شب هاى يازدهم و دوازدهم ذى حجه
8- رمى جمرات سه گانه: پرتاب نمودن سنگ ريزه به سه ستون شيطان (جَمَره اولى، جمره وسطى و جَمَره عُقبى) در روزهاى يازدهم و دوازدهم
9- حركت از مِنى به سوى مكه پس از ظهر شرعى روز دوازدهم ذى حجه (اين حركت و بازگشت را در اصطلاح فقهى «نَفْر» گويند.)
10- طواف گرد كعبه (طواف حج تمتع)
11- خواندن دو ركعت نماز طواف، پشت مقام ابراهيم
ص: 661
12- سعى ميانصفا و مروه
13- طواف نساء: انجام هفت بار طواف ديگر دور خانه خدا كه ميان شيعيان به طواف نساء (طوافى كه موجب حلال شدن مرد بر همسر خود مى شود) و در ميان اهل سنت به طواف وداع (خداحافظى) شهرت دارد.
14- نماز طواف نساء: خواندن دو ركعت نماز طواف نساء در پشت مقام ابراهيم.
به اين ترتيب، مناسك و اعمال واجب حج تمتع به پايان رسيده و تكليف حج از عهده زائر كعبه برداشته مى شود.
حج جاهليت: به مناسك حجى كه مردم دوران جاهليت انجام مى دادند، حج جاهليت گفته مى شود. در اين حج مردم وقوف در عرفات را رها كرده و يا فقط يك روز در مِنى اقامت نموده و پس از قربانى، از احرام خارج مى شدند و يا پس از كوچ به كعبه، نزد بت خود، حلق يا تقصير مى نمودند.
حجاب البيت: پوشش خانه [ر. ك، به واژه پرده كعبه]
حَجَّة الاسلام: به اولين حجى كه يك بار در طول عمر، بر هر مسلمان مستطيعى واجب مى شود، «حَجَّةُ الاسلام» گويند و مانند نماز، روزه، خمس و زكات از اركانى است كه اسلام بر آن بنا نهاده شده است. چنانكه فرمودند:
«بُنِيَ الْإسْلَامُ عَلَي خَمْسٍ عَلَي الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ» (الكافي، ج 2،ص 18)
«اسلام بر پنج ركن نماز، زكات، روزه، حج و ولايت بنا شده است.» [ر. ك، به واژگان حج ياصروره]
حَجَر السَّماق: يا «بَلاطه حمراء» سنگى است كه اميرمؤمنان (ع) بر روى آن به دنيا آمدند و هم اكنون اين سنگ درون كعبه و در نزديكى درِ آن قرار دارد. روايت شده است كه رسول خدا (ص) بر بلاطه حمراء نماز خواندند و سپس روى خود را به اركان كعبه نموده و به سوى هر ركنى تكبير گفتند. [ر. ك، به پاورقى بخش «مولود كعبه و اسرار باب مستجار» در متن كتاب]
ص: 662
حَجَّة الوداع: آخرين حج رسول خدا (ص) كه در سال دهم هجرى انجام شد. ويژگى اصلى حجه الوداع آن است كه رسول خدا (ص) در پايان آن مكلف گرديد اميرمؤمنان (ع) را به عنوان جانشين خود به همه مردم معرفى نموده و از آنها بر ولايت آن حضرت، عهد
و پيمان بگيرد و با تبليغ ولايت او، موجبات اتمام و اكمال دين را فراهم آورد. به همين دليل نام هاى ذيل بر اين حج اطلاق گرديده است: حَجَّة البَلاغ يا حَجَّة البَلاغة، حَجَّة التَّمام، حَجَّة الكمال. [ر. ك، به واژه غدير خم]
حِجْراسماعيل: يا «حِجْرالكعبه» مكانى است در سمت ناودان طلا كه با ديوارى قوسى و نيم دايره محصور گرديده است. از اين رو عبور از داخل آن و حركت روى ديوار آن در هنگام طواف جايز نيست. ضمناً نماز طواف واجب را نمى توان در درون حجر به جاى آورد.
امام كاظم (ع) درباره رابطه حِجْر اسماعيل با ولايت خاندان عصمت (عليهما السلام) فرمودند:
«نَحْنُ رَفَعْنَا الْمَنَارَ وَ عَرَفْنَا الْقِبْلَةَ نَحْنُ حِجْرُ الْبَيْتِ فِي السَّمَاءِ وَ الارْضِ بِنَا غُفِرَ لادَمَ وَ بِنَا ابْتُلِيَ أَيُّوبُ وَ بِنَا افْتُقِدَ يَعْقُوبُ وَ بِنَا حُبِسَ يُوسُفُ»
(بحارالانوار، ج 26،ص 257) «ما خاندان، مناره هاى دين را برافراشتيم و قبله را شناسانديم. ما چون حِجْر اسماعيل، نسبت به كعبه در آسمان و زمين هستيم كه به سبب ما خدا (گناه) آدم (ع) را بخشيد و در مسير ولايت ما ايوب گرفتار شد و يعقوب به دورى از فرزندش دچار گشت و يوسف به زندان افتاد.»
حَجَرالاسود: يا «حَجَر الاسعد» يا «درة البيضاء» سنگى است كه در ركن شرقى و بر روى ديوار كعبه نصب گرديده است. طبق روايات، اين سنگ در ابتدا سفيد و روشن بود، ولى بر اثر تماس كافران و مشركان و گناهكاران به رنگ فعلى (سياه متمايل به سرخ) درآمده است. حَجَرالاسود، نقطه آغاز طواف كعبه و نيز مرحله پايانى آن
ص: 663
محسوب مى شود.
حرم (محدوده حرم): مكه، حرم الله محسوب مى شود. بى احترامى به آن حرام است و
ساكنان و حيوانات آن نيز در حمايت پروردگار متعال اند و انجام بسيارى از كارها كه
در ساير نقاط حرام نيست، در اين مكان حرام به شمار مى آيد. جبرئيل محدوده حرم را براى ابراهيم (ع) مشخص نمود و آن حضرت علايمى را در حدود آن نصب كرد. اين علائم در طول اعصار مختلف و تخريب هايى كه در اطراف مكه روى مى داد، تجديد بنا مى شد تا اينكه در زمان رسول خدا (ص) بار ديگر تثبيت گرديد و تا به حال با ترميم و تجديد بنا محفوظ مانده است. پاره اى از اين علائم جديد بوده و با سيمان و سنگ رُخام ساخته شده و بعضى ديگر قديمى است و با سنگ و آهك بنا شده و برخى ديگر سنگ چين مى باشند. به اين علائم، أَنصابِ حرم مى گويند. شايان ذكر است كه محدوده حرم در تمام جهات يكسان نيست و درباره وسعت آن روايت شده است:
«حَرَّمَ اللَّهُ حَرَمَهُ بَرِيداً فِي بَرِيدٍ أَنْ يُخْتَلَي خَلَاهُ وَ يُعْضَدَ شَجَرُهُ إلَّا شَجَرَةَ الْإذْخِر»
(تهذيب الأحكام، ج 5،ص 381) «خداوند در حرم خود كه چهار فرسخ در چهار فرسخ است، حرام گرداند كه گياهش را بچينند يا درختش را قطع كنند مگر درختِ إذخر را.» بنابراين حرم، محدود به كعبه و مسجدالحرام نبوده و محدوده اى فراتر از شهر مكه را شامل مى شود.
حَزْوَره: بر وزن هَرْوَله مكانى است در كنار كوه مروه كه طبق سنت، انجام قربانى در عمره مفرده، در اين مكان مستحب بوده و از نظر تاريخى همان مكانى است كه عبدالمطلبصد شتر به جاى عبدالله قربانى نمود. چنانكه نقل شده است:
«أَمَرَ عَبْدُالْمُطَّلِبِ أَنْ تُنْحَرَ الْإبِلُ بِالْحَزْوَرَةِ وَ لَا يُمْنَعَ أحَدٌ مِنْهَا وَ كَانَتْ مِائَة»
(الخصال، ج 1،ص 57) «عبدالمطلب امر نمود تا در حزوره،صد شتر قربانى كنند و كسى را از گوشت آن شترها منع ننمايند.» [ر. ك، به واژگان مَذْبَحْ، مَسْلَخْ، مَنْحَرْ]
حَصْباء، حَصْبَه: به معناى سنگ ريزه و نام مكانى بين مكه و مِنى است. [ر. ك، به واژگان ابْطَح و مُحَصَّب]
ص: 664
حَصْر: در لغت به معناى محاصره كردن و در تنگنا قرار دادن و در حج به معناى ناتوانى و بيمارى است كه مانع به جاى آوردن اعمال حج پس از احرام بستن مى شود. [ر. ك،
به واژه احلال درصورتصدّ و حَصْر]
حَطيم: فاصله ميان حجرالاسود و درِ كعبه و مقام ابراهيم كه باشرافت ترين قسمت كعبه و مسجدالحرام محسوب شده و به خواندن نماز در آن سفارش گرديده است.
«حطم» در اصل به معنى خرد كردن و شكستن (و ازدحام) است و چون در اين مكان، مردم براى رساندن خود به حجرالاسود و نيز براى نزديك شدن به درِ كعبه، يكديگر را تحت فشار قرار مى دهند، به آن حطيم گفته اند.
حَلْق: تراشيدن موهاى سر كه موجب خارج شدن از احرام حج مى شود.
حِلِّه: اهل حِلّه قبايلى در زمان جاهليت بودند كه در ناحيه اى خارج از حرم به نام حِلّ زندگى مى كردند. آنها در ايام حج برخلاف قبيله «حُمْس»، روغن ذوب مى كردند و كشك و گوشت مى خوردند و بر بدنشان روغن مى ماليدند. از پشم و مو لباس مى بافتند و چادر بر پا مى كردند و در لباس خود، مناسك به جاى مى آوردند و پس از فراغت از اعمال حج، داخل كعبه شده و كفش و لباس خود راصدقه مى دادند. آنان براى طواف (اول) از أهْل حُمْس (قبايل قريش) لباس كرايه مى كردند.
حُمْس: أهْل حُمْس كه به آنان «احمس» نيز گفته مى شود، همان قريش و منسوبان به آنها يعنى خُزاعه، جديله و كِنانه مى باشند كه به جهت ساكن شدن در حَمْساء (حرم)
ص: 665
ى
ا به سبب پناه بردن به كعبه (كه به جهت داشتن احجار سفيد مايل به سياه، حُمسا خوانده مى شود) اين نام بر آنان نهاده شده است. از آنجا كه حُمْس، خود را اولاد حضرت ابراهيم (ع) و اهل حرم و خويشاوندان خداوند مى دانستند، در مراسم حج براى خود نسبت به ساير زائران امتيازاتى قائل بودند.
حُمسا: كعبه را از آن جهت كه با سنگ هاى سفيد مايل به سياه بنا شده بود، حمسا مى گفتند. [ر. ك، به واژه كعبه]
خزانت: [ر. ك، به واژه سِدانَت]
خيف: همان مسجد مِنى مى باشدكه در علت نام گذارى آن از امام صادق (ع) نقل شده است:
«إنَّمَا سُمِّي الْخَيفَ لِأنَّهُ مُرْتَفِعٌ عَنِ الْوَادِي»
(الكافي، ج 4،ص 519) «از آن جهت به مسجد مِنى، خيف گفته اند كه از سطح زمين يا وادى (موجود در آن) مرتفع تر است.»
خيف بنى كنانه: [ر. ك، به واژه مُحَصَّب]
ص: 666
درة البيضاء: [ر. ك، به واژه حجرالاسود]
ذوالحُليفه: [ر. ك، به واژه شَجَره]
رِداء: [ر. ك، به واژه اركان احرام بخش ب]
رَفادَت: به معناى ميهمان دارى و پذيرايى از زائران كعبه است. قريش در زمان هاى معين، وجوهى جمع آورى كرده و براى اطعام به زائران هزينه مى كردند. تصدى رفادت با حارث بن عامر از بنى نوفل بود كه بعدها در اختيار بنى هاشم قرار گرفت.
رَفَثْ: [ر. ك، به واژه مُحَرَّماتْ يا تُروكِ إحْرام]
ركن حجر: ركنى است در قسمت شرقى كعبه كه حجرالاسود در آن نصب شده و به همين اعتبار آن را «ركن حجر» و «ركن اسود» و «ركن حجرالاسود» ناميده اند. طواف خانه خدا از اين ركن آغاز و به آن ختم مى شود. استلام اين ركن مستحب است.
ركن عراقى: ركن شمالى كعبه در جهت طواف است كه بعد از درِ خانه و قبل از حِجْراسماعيل قرار دارد و رو به سمت عراق است.
ركن شامى: ركن غربى كعبه كه در جهت طواف و پس از حِجر اسماعيل قرار دارد و چون رو به سمت شام است، ركن شامى خوانده شده است.
ص: 667
ركن يمانى: ركنى است در زاويه جنوبى كعبه كه در جهت طواف، قبل از ركن
حجرالاسود قرار داشته و چون مقابل يمن است آن را «ركن يمانى» مى گويند. ركن يمانى پس از ركن حجرالاسود، شريف تر از ساير ركن ها بوده و استلام آن مستحب است. از امام صادق (ع) روايت شده است:
«الرُّكْنُ الْيمَانِي بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الْجَنَّةِ لَمْ يَغْلِقْهُ اللَّهُ مُنْذُ فَتَحَهُ»
(الكافي، ج 4،ص 409) «ركن يمانى درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را (به سوى بندگان) گشوده و هرگز آن را مسدود ننموده است.»
رمى: پرتاب (هفت) سنگ ريزه به هر يك از «جمرات سه گانه» در مِنى، در حج (
تَمَتُّع
، إفرادْ
و
قِرانْ
)، رمى جمرات خوانده مى شود كه از واجبات غير ركنى بوده و زمان آن
از طلوع تا غروب آفتاب است. به ايام حضور در مِنى به منظور رمى جمرات، ايام مِنى يا ايام رمى مى گويند كه عبارتند از: 1. دهم ذى حجه (عيد قربان يا اضحى): رمى جَمَره اخْرى يا عَقَبَه (از واجبات حج است كه با آمدن از مشعرالحرام به مِنى و در حال احرام انجام مى پذيرد) 2. يازدهم ذى حجه: رمى جمرات سه گانه (به ترتيب اولى و وسطى و عقبى كه آخرين واجب است و در لباس معمولى انجام مى گيرد) 3. دوازدهم ذى حجه: رمى جمرات سه گانه (به همان ترتيب روز يازدهم انجام مى پذيرد.)
: نام چشمه يا چاه آبى در داخل مسجدالحرام كه جبرئيل، آن را ابتدا در زمان آدم (ع) و بار ديگر در زمان ابراهيم (ع) (هنگامى كه تشنگى بر اسماعيل و هاجر غلبه كرد) آشكار نمود. از اين رو جوشش آب زمزم از زير پاى حضرت اسماعيل (ع)، منافاتى با پديدارى آن توسط جبرئيل در زمان آدم (ع) ندارد؛ چراكه پيدايش چاه زمزم در زير پاى اسماعيل، ظهور دوباره آبى بود كه سال ها پنهان گرديده بود.
سِتار كعبه: [ر. ك، به واژه پرده كعبه]
سِدانَت يا خزانت: به معناى كليددارى و پرده دارى بيت الله و يكى از مناصب كعبه بوده كه بعد از تجديد بناى كعبه به دست ابراهيم (ع)، اين منصب به اسماعيل (ع) و سپس
اولاد آن حضرت رسيد. قبيله جُرهُم آن را غصب نموده و سپس
بني خُزاعِه
آن را گرفتند و پنج قرن، متولّى كعبه بودند تا آن كه
قُصَي بن كِلاب
آنان را راند و كليد و پرده دارى كعبه را به پسر خود
عَبْدُالدّار
سپرد و پس از او به شَيبَه رسيد. كليددارى كعبه تا قبل
ص: 668
از فتح مكه بر عهده بنى شيبه بود و رسول خدا (ص) نيز پس از فتح مكه، كليد كعبه را به عثمان بن شيبه از همان قبيله سپرد و اصطلاح «سَدَنَةُ ألْبَيت» به معناى كليدداران و خادمان كعبه از همين جا نشأت گرفته است.
سعىصفا و مروه: هفت مرتبه طى نمودن فاصله ميان دو كوهصفا و مروه كه در مراسم حج و عمره با رعايت شرايط خاصصورت مى پذيرد و از واجبات ركنى است. سعىصفا و مروه، بعد از نماز طوافصورت مى گيرد و زمان انجام آن در حج و عمره متفاوت است:
در عمره، سعى در حال احرام انجام مى شود و زمان آن در عمره تمتع، از اول شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذى حجه و در عمره مفرده، تمام طول سال (جز ايام اختصاصى حج) است.
در حج، سعى عملى است كه زمان آن از روز دهم تا روز دوازدهم (و يا تا آخر) ذى حجه است. دو كوهصفا و مروه در سمت چپ و راست كعبه به فاصله تقريبى سيصد و نود متر قرار گرفته اند. [ر. ك، به واژگانصفا و مروه]
سِقايت: به معناى آب دادن به زائران خانه خدا و يكى از «مناصب كعبه» بوده است. از آنجا كه اصل زندگى به آب بستگى دارد، اين منصب اهميت فراوانى يافته تا جايى كه در ميان اعراب، اجداد رسول گرامى اسلام (ص) عهده دار سقايت زائران كعبه بوده اند. قُصَى جدّ رسول خدا (ص) براى اولين بار، چاهى در مكه حفر نمود و آن را عَجُول ناميد و سپس چاهى به نام سَجْله حفر نموده و زائران كعبه را از آب آن سيراب نمود. بعد
ص: 669
از او هاشم، حوضچه اى از چرم بنا كرد و در ايام حج از اين حوضچه آب به مِنى
برده و به زائران تشنه لب عطا مى كرد. عبدالمطلب نيز به اين سنت نيكو عمل نموده و با حفر چاه در محل جوشش آب زمزم، آن را در اختيار ديگران قرار داد. بعد از عبدالمطلب منصب سقايت حُجّاج، در اختيار عباس عموى پيامبر قرارگرفت و چون عباس و عثمان بن ابى شيبه با اين منصب بر اميرمؤمنان (ع) فخر نمودند، جبرئيل از جانب خداوند آيه ذيل را نازل نمود:
«أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ في سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ»
(سوره توبه، آيه 19) «آيا سيراب كردن حاجيان و آباد نمودن مسجدالحرام را همانند [كار] كسى پنداشته ايد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مى كند؟ [نه، اين دو] نزد خدا يكسان نيستند و خدا ظالمان را هدايت نخواهد كرد.»
سوق هَدْى يا سِياق هَدْى: همراه بردن قربانى در حج قِران، «سوق هَدْى» يا «سياق هَدْى» خوانده مى شود. [ر. ك، به واژه إشعار]
شاذَرْوان: يا «شادَرْوان» برآمدگى يا سراشيبى كوتاهى است كه پايين ديوارهاى خارجى
ص: 670
كعبه را احاطه كرده است و چون براى كعبه مانند ازار تلقى مى شود، به آن «تأزير» مى گويند. شاذروان به عنوان قسمت باقى مانده يا نشانه محل ديوار قبلى كعبه است و فقها آن را جزو خانه خدا مى دانند و چون ديوار فعلى در حقيقت به منزله فضاى داخل كعبه است، بنابراين در هنگام طواف واجب نبايد بر روى اين ديوار، قدم نهاده
و يا آن را لمس و مسح نمود.
شجره منهيه: طبق روايات، «شجره منهيه» نام درختى در باغ برين دنيايى بوده كه انواع ميوه ها را در برداشته و نماد مقام و منزلت اهل بيت (عليهما السلام) محسوب مى شده است.صاحبان اين درخت، محمد و آل محمد (عليهما السلام) بودند و آدم (ع) و حوّاء از نزديك شدن به اين درخت و چيدن ميوه اش نهى شده و نسبت به آن متعهد گرديدند. اما عهد خود را شكسته و از ميوه شجره منهيه بهره گرفتند و به سبب نقض عهد خود، به فرود آمدن در زمين مبتلا و براى جبران اين پيمان شكنى، به
انجام مناسك حج موظف گرديدند.
شَجَره يا ذوالحُليفه: مسجدى در هفت الى هشت كيلومترى جنوب مدينه به طرف مكه است. اين مسجد كه از ميقات هاى ديگر نسبت به مكه، دورتر و بافضيلت تر است، ميقات عمره (تمتع و مفرده) براى كسانى است كه اهل مدينه بوده و يا از راه مدينه به عمره مى روند. رسول خدا (ص) در اين مكان (در عمره حديبيه، سال ششم و در «عمرةالقضاء» سال هفتم و در فتح مكه، سال هشتم و در حجةالوداع، سال دهم هجرى) احرام بستند. فاصله مسجد شجره تا مكه حدود چهارصد و بيست كيلومتر است.
اسامى و علت نام گذارى: از آن جا كه زائران خانه خدا در اين مسجد، احرام بسته و محرم مى شوند، به آن مسجد احرام مى گويند و چون رسول خدا (ص) در زير سايه درخت سمره، در اين مكان احرام بست، به آن شجره گفته اند و به سبب مشاجره (مجادله) اى كه به هم قسم شدن منتهى شد، اين مسجد را شجره خوانده اند. همچنين از آن جهت كه در اين منطقه، گياه كوچكى بنام حَلْفا مى روييده، مسجد ذوالْحُلَيفَه ناميده شده است و از آن جهت كه برخى از اعراب در اين منطقه هم قسم (حَلْفْ) شدند، به مسجد ذوالْحُلَيفَه معروف شده است و بالاخره از آن جا كه اميرمؤمنان (ع)
ص: 671
براى آبيارى مزارع، آبار (چاه هايى) در اين منطقه حفر نمودند، به اين مسجد، مسجد آبار على (ع) مى گويند.
شعائر حج: شعائر جمع شعيره به معنى نشانه ها و در حج، به معناى مناسك حج است كه خداوند، اسرار و رموز فراوانى را در آنها قرار داده و پى بردن به آنها نياز به درك و شعور دارد. هر يك از اين نشانه ها بر اراده اى خاص دلالت مى نمايد كه جز با به كارگيرى فهم و شعور نمى توان به آن دست يافت. به اين دليل، وقوف در عرفات، مشعر و مِنى، رمى جمرات، طواف، سعى و ديگر اعمال، شعائرالله خوانده مى شوند. چنانكه در قرآن مى خوانيم:
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوب»
(سوره حج، آيه 32) «اين است شعائر الهى و هركس شعائر خدا را بزرگ و محترم بدارد، از
تقوى و پرهيزكارى دل هاست.»
«إنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه»
(سوره بقره، آيه 158) «در حقيقتصفا و مروه از شعائر خداست.» «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ» (سوره مائده، آيه 2) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، حرمت شعائر خدا را نگه داريد.»
«وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»
(سوره حج، آيه 36) «و شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم.»
صدّ و حَصْر: [ر. ك، به واژه احلال درصورتصدّ و حَصْر]
صَرُورَه: كسى كه براى اولين بار به حج مى رود و حَجَّةُ الاسلام خود را به جاى مى آورد،صَرُورَه ناميده مى شود. دربارهصروره از امام صادق (ع) روايت شده است:
«يَنْبَغِي لِلصَّرُورَةِ أَنْ يَحْلِقَ وَ إنْ كَانَ قَدْ حَجَّ فَإنْ شَاءَ قَصَّرَ وَ إنْ شَاءَ حَلَقَ»
(الكافي، ج 4،ص 502) «شايسته است كهصروره، حلق رأس كند اما اگر قبلًا حج به جاى آورده
ص: 672
باشد، ميان حلق و تقصير مختار است.» [ر. ك، به واژگان حج و حجة الاسلام]
صفا: نام كوهى است در مكه كه سمت راست كعبه قرار دارد. امام صادق (ع) درباره علت نام گذارىصفا فرمودند: وقتى آدم (ع) به زمين فرو فرستاده شد، روى كوهصفا قرار گرفت وصفا را به اين خاطرصفا خوانده اند كه:
«لِأَنَّ الْمُصْطَفَي هَبَطَ عَلَيهِ»
(الكافي، ج 4،ص 191) «مصطفى (برگزيده خدا؛ يعنى آدم) بر روى آن فرو
فرستاده شد.» و در حديث ديگر آمده است:
«إنَّمَا سُمِّيصَفًا لِأنَّهُ شُقَّ لَهُ مِنِ اسْمِ آدَمَ الْمُصْطَفَي وَ ذَلِكَ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ»
(الكافي، ج 4،ص 190) «صفا به اين خاطرصفا نام گرفت كه از اسم آدم (ع) كه مصطفى است، گرفته شده كه خداوند درباره اش فرمود: خداوند آدم (ع) را برگزيد.»
طُلْس: اهل طلس، قبايلى از اعراب بودند كه در مراسم حج بعضى از اعمال «حُمْس» (اهل حرم) و بعضى از اعمال «حِلّه» (قبايل خارج حرم) را انجام مى دادند. اهل طلس در احرام مانند اهل حله و در پوشيدن لباس و داخل شدن به خانه خدا مانند اهل حُمْس عمل مى كردند. اهل طلس، چون از مكان هاى دور آمده و با چهره اى
غبارآلود به طواف خانه خدا مى پرداختند، به همين دليل به اين نام خوانده شده اند.
طواف: «
الدَّوَرَان حَوْل الشَّي ء
» گرديدن و دور زدن پيرامون يك چيز. چون اين حركت، سبب ادامه پيمودن محيط يك چيز مى شود، از اين رو بر حركات رفت و برگشتى مانند حركت ميانصفا و مروه نيز طواف اطلاق مى گردد. در اصطلاح حج و عمره، طواف يعنى هفت بار چرخيدن دور خانه كعبه با رعايت شرايط آن (هر بار گرديدن
ص: 673
را يك شوط مى گويند.) طواف بر دو قسم است: 1- «طواف حج (زيارت)» كه واجب ركنى است. 2- «طواف نساء» كه واجب غير ركنى است. (وقت انجام اين طواف ها در حج و عمره متفاوت است.) امام رضا (ع) درباره طواف فرمودند:
«يُسْتَحَبُّ أَنْ يَطُوفَ الرَّجُلُ مُقَامَهُ بِمَكَّةَ بِعَدَدِ السَّنَةِ ثَلاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ أُسْبُوعاً عَدَدَ أيَّامِ السَّنَةِ فَإنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَثَلاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ شَوْطاً»
(مستدرك الوسائل، ج 9،ص 378) «مستحب است تا هنگامى كه شخص در مكه به سر مى برد، به عدد روزهاى سال، سى صدوشصت طواف به جاى آورد و اگر نتوانست، (حداقل) سى صد و شصت شوط طواف (تقريباً پنجاه و دو طواف) به جاى آورد.»
طواف افاضه: يكى از اعمال حج تمتع است كه پس از خارج شدن از احرام، انجام مى شود و چون براى انجام آن بايد از مِنى به مكه كوچ كرد، طواف افاضه خوانده شده است.
طواف زيارت: طواف زيارت در عمره مفرده، عمره تمتع و حج تمتع انجام مى شود. به اينصورت كه در عمره تمتع، «طواف زيارت» در طول ماه شوال تا ظهر نهم ذى حجه و در عمره مفرده، در طول سال (به جز ايام اختصاصى حج) و در حج (إفراد، قِران و تمتع) از روز دهم تا دوازدهم ذى حجه انجام مى پذيرد.
طواف نساء: طواف واجب غير ركنى خانه خدا در حج (و عمره) است كه به طواف دوم و نيز طواف زنان موسوم بوده و بعد از خارج شدن از احرام، انجام مى پذيرد و
در عمره تمتع، وجود ندارد. طواف نساء در عمره مفرده، بعد از حلق يا تقصيرصورت
ص: 674
مى گيرد و زمان انجام آن در طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصى حج). در حج تمتع و قران، اين عمل پس از مراجعت از مِنى به مكه و بعد از سعىصفا و مروهصورت مى گيرد.
طواف وداع: طواف مستحبى خانه خدا در موقع بازگشت از كعبه است كه در آن از خداوند متعال، مراجعت مجدد خود را طلب نموده و از او مى خواهيم كه به منظور جبران پيمان شكنى و گناه، يقين ما را به وعده هاى الهى به منظور گذشت از اميال نفس روزافزون نمايد تا بتوانيم از آنچه مانع طواف كعبه و ماندن در ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است، دورى نماييم.
عرفات:صحراى وسيع و هموارى بين مكه و طايف است كه در جنوب شرقى مكه قرار دارد و از هر طرف با كوه هاى شيب دار و پلكانى احاطه شده و حدود هشت كيلومتر مربع، مساحت دارد. عرفات يكى از مواقف حج است كه خارج از محدوده حرم مى باشد. از نظر مراجع بزرگوار شيعه، مواضعى به نام هاى: ثَوِيه و عَرَنه، نَمِرَه، ذُوألْمَجاز و اراك حدودصحراى عرفات را مشخص مى كنند. دومين عمل از اعمال حج، «توقف در عرفات» است كه زمان آن از ظهر روز نهم ذى حجه تا غروب شرعى همين روز است.
درباره علت نام گذارى عرفات فرمودند: جبرئيل، آدم (ع) ا به سوى عرفات عزيمت داد و در آنجا به او گفت:
«هَذِهِ عَرَفَاتٌ فَاعْرِفْ بِهَا مَنَاسِكَكَ وَ اعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ فَسُمِّي عَرَفَات»
ص: 675
(الكافي، ج 4،ص 207) «اين سرزمين، عرفات است. در اينجا با مناسك خود آشنا شو و به گناهت اعتراف كن. پس عرفات خوانده شد.»
امام صادق (ع) در حديثى زيبا واژه عرفه را (كه اشاره به زمان توقف در عرفات دارد) در كنار واژه عرفات (كه بيانگر مكان و محل توقف است) قرار داده و
مى فرمايند:
«مَنْ فَاتَتْهُ عَرَفَةُ بِعَرَفَاتٍ فَأَدْرَكَهَا بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) لَمْ يَفُتْهُ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَبْدَأُ
بِأَهْلِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ»
«هر كس عرفه را در عرفات درك نكند و آن روز را در كنار مدفن سيدالشهداء (ع) سپرى كند، وقوف در عرفات از او فوت نشده است، زيرا خداوند متعال نخست كسانى را كه در كنار قبر حسين بن على (ع) هستند مورد نظر قرار مى دهد، سپس به اهل عرفات نظر مى افكند. (كامل الزيارات،ص 170) نكته جالب در اين حديث، آن است كه امام صادق (ع) حضور در حرم اباعبدالله (ع) و زيارت او را حقيقت عرفات ذكر نموده اند. چرا كه عرفات، محل معرفت به منشأ خطا و گناه و لغزش و نيز زمان و موقف عزيمت بر دورى از آنهاست و زيارت حسين (ع) نيز چيزى جز روى گردانى از انديشه و روش اهل گناه و روى آوردن به انديشه و روش اهل طاعت نمى باشد.
عسكران: به عرفات و مِنى، عسكران گفته مى شود. [ر. ك، به فرهنگ نفيسى]
عمره: از عمارت به معناى آبادى گرفته شده و چون كسانى كه به قصد زيارت كعبه به مكه معظمه مشرف مى شوند، با اجتماع خود موجب عمران مكه مى گردند، به اين نام خوانده شده است. البته سرّ اصلى نام گذارى عمره آن است كه حقيقت اين عمل و برآوردن اراده خداوند از آن، خرابى هاى دنياى قلب را آباد و امراض و آفات آن را رفع مى نمايد.
عمره بر دو قسم است: 1. عمره تمتع 2. عمره مفرده يا مبتوله
عمره تمتع: اعمال عمره تمتع به شرح زير مى باشد:
1- احرام (شامل: نيت، پوشيدن لباس احرام، لبيك گفتن) از ميقات هاى مشخص
ص: 676
شده زير: ذُوالْحُلَيفَة، جُحْفَة، يلَمْلَم، قَرْنَ الْمَنَازِل و عَقِيق
2- انجام طواف دور خانه كعبه
3- خواندن دو ركعت نماز طواف در پشت مقام ابراهيم
4- سعى ميانصفا و مروه
5- گرفتن مقدارى از ناخن يا موى سر وصورت (تقصير)
با انجام اين پنج عبادت، شخص مُحْرِم از احرام بيرون مى آيد و كارهاى بيست و چهار گانه اى كه به سبب احرام بر او حرام شده بود، مجدداً حلال و آزاد مى شود و تنها در فاصله پايان مناسك عمره تمتع و روز نهم ذى حجه بايد در مكه مانده و خود را براى احرام حج تمتع آماده نمايد.
عمره مفرده: اعمال عمره مفرده عبارتند از: احرام در ميقات، طواف و نماز آن، سعىصفا و مروه و تقصير و خارج شدن از احرام. سپس طواف نساء و نماز آن.
غار حرا: غار حرا عبادتگاه رسول خدا (ص) قبل از بعثت بود كه در كوه حرا واقع شده است.
غدير خم: غدير يعنى آبگيرى كه هنگام ريزش باران، آب در آن جمع مى شود و چون اين آبگير در منطقه خُم واقع شده، به اين منطقه غدير خم گفته اند. اين منطقه بين مكه و مدينه در ناحيه جُحْفه واقع شده و درصدر اسلام، حجاج در اين منطقه از يكديگر جدا شده و براى بازگشت به سرزمين هاى خويش، مسيرهاى خاص خود را در پيش مى گرفته اند. در حجة الوداع، (روز هيجدهم ذى حجه سال دهم هجرى) رسول خدا (ص) در غدير خم اميرمؤمنان (ع) را به عنوان وصى و ولى امت معرفى نمود و
ص: 677
فرمود: «
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِي مَوْلاه
» (الكافي، ج 1،ص 420) «هركس كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست.»
فَخّ يا وادى فَخّ: از ميقات هاى مشهور محسوب نمى شود اما با توجه به فضيلت هاى
گفته شده درباره آن، محل رجوع زائران خانه خدا قرار گرفته است. فخ يا وادى فخ در محل ورود به مكه و در محدوده مسجد تنعيم واقع شده و از نقاط آغازينِ حرم
است كه مانند ساير ميقات ها، كسى حق ندارد بدون احرام از آن عبور كرده و به مكه
وارد شود. امام صادق (ع) به غسل نمودن در فخ توصيه و تأكيد نموده اند. حلبى درباره فضيلت غسل از فخّ روايت مى كند:
«أَمَرَنَا أبُوعَبْدِاللَّهِ (ع) أَنْ نَغْتَسِلَ مِنْ فَخٍّ قَبْلَ أنْ نَدْخُلَ مَكَّةَ»
(الكافي، ج 4،ص 400) «امام صادق (ع) ما را امر نمود تا قبل از وارد شدن به مكه در فخ غسل نماييم.» (اين غسل همان غسل وارد شدن به حرم است.)
فُسُوقْ: گناهكارى و انحراف از مسير حق. [ر. ك، به واژه مُحَرَّمات يا تُروكِ إحْرام]
قبله: اقبال كردن و روى نمودن و در اصطلاح حج يعنى رو به كعبه نمودن با احترام و حضور ذهن كه تدريجاً به كعبه نيز قبله گفته شده است. زيرا بر همه واجب است تا در هر نقطه اى از زمين، نماز و ساير اعمالى را كه رعايت قبله در آنها شرط است، رو به كعبه به جاى آورند. در مورد قبله نظريات ذيل بيان شده است:
1- قبله، كعبه معظمه است. 2- كعبه و مسجدالحرام با هم قبله هستند. 3- كعبه براى افراد داخلِ مسجدالحرام و مسجدالحرام براى اهل مكه و مكه براى اهل حرم و حرم براى مردم خارج از حرم، قبله محسوب مى شود.
قِران: يكى از اقسام حج است. اين گونه حج بر مسلمانى واجب است كه فاصله منزل او تا مسجدالحرام كمتر از شانزده فرسنگ شرعى (هشتاد و هشت كيلومتر) باشد و تفاوتى ميان واجبات و مناسك و عبادت هاى اين حج و حج إفراد نيست جز آن كه در حج قِران، حج گزار هنگام احرام بايد قربانى خود (اعم از گوسفند، گاو يا شتر) را
ص: 678
همراه داشته باشد و از ميقات به عرفات و سپس مشعر و بالاخره به مِنى آمده و در مِنى قربانى خود را به همراه ديگر حج گزاران در روز دهم ذى حجه قربانى كند. منشأ نام گذارى حج قِرانْ، آن است كه مقارنت و به همراه بردن قربانى در آن واجب است. [ر. ك، به واژه اقسام حج]
قربانى: از واجبات غيرركنى و به معناى ذبح كردن گاو و گوسفند يا نحر شتر است. به
ص: 679
حيوانى كه در مِنى، ذبح يا نحر مى شود نيز قربانى مى گويند. شايان ذكر است كه سر بريدن گاو و گوسفند، ذبح و قربانى كردن شتر، نَحْر خوانده مى شود و انواع قربانى
به ترتيب فضيلت عبارتند از: 1- شتر 2- گاو 3- گوسفند.
قَرنُ المنازل يا قَرنُ الثَّعالِب: مكانى در نزديكى طايف، واقع در شرق مكه است كه ميقات عمره (تمتع و مفرده) براى اهل نجد و طايف و كسانى است كه از اين مسير عازم مكه مى شوند. امروزه قرن المنازل، روستاى كوچكى است كه «سيل» و «سيل كبير» ناميده مى شود و در آن دو مسجد قديمى و يك مسجد نوساز وجود دارد كه براى احرام ساخته اند. اين روستا از راه رياض، حدود هشتاد كيلومتر تا مكه فاصله دارد.
قَزَح: بر وزن فَرَح نام ديگر سرزمين مَشْعَرالحرام است و چون نام يك كوه در اين سرزمين قزح مى باشد، همه اين منطقه را قزح ناميده اند. برخى اين واژه را به غلط قُزَح مى خوانند كه يكى از نام هاى شيطان بوده و مذموم است. چنانكه روايت شده:
«لا تَقُولُوا قَوْسَ قُزَحٍ فَإنَّ قُزَحَ إسْمُ الشَّيْطانِ وَ لكِنْ قُولُوا قَوْسَ اللهِ»
(قصص الأنبياء،ص 75) «قوس قُزَح نگوييد، زيرا قُزَح نام شيطان است. بلكه بگوييد قوس خداوند (يعنى رنگين كمانى كه خداوند آن را ايجاد نموده است.)» [ر. ك، به واژه مشعرالحرام]
قَلائد: جمع قلاده، در لغت به معناى گردن آويز و در اصطلاح، نَعلى است كه با آن
ص: 680
نماز خوانده و در مراسم حج بر گردن حيوان قربانى مى افكنند و نيز به معناى مُقَلَّد يا حيوانى است كه به گردن آن، قلاده مى آويزند (يا چهارپايى كه براى قربانى در مراسم حج، بر آن نشان مى گذارند.) قرآن مجيد، قلائد و هَدْى را همچون كعبه و ماه هاى حرام، وسيله قوام زندگى معرفى مى كند. به همين دليل قلائد از دستبرد دزدان و متجاوزان مصون مى ماندند تا جايى كه گاه عربى از گرسنگى مى مرد ولى متعرض قربانى نشان دار نمى شد وصاحبش نيز با وجود گرسنگى و نياز، متعرض آن نمى گرديد.
كَبْش: گوسفند نرينه اى كه به عنوان قربانى و يا كفاره احرام ذبح مى شود. در احاديث درباره گوسفندى كه قربانى مى شود، واژگان ضَأن، شَاةْ، مَعْزْ و كَبْشْ به كار رفته است.
اما بيشترين فضيلت، به كَبْشْ نسبت داده شده و درباره آن آمده است:
1- قربانى پذيرفته شده هابيل توسط خداوند، همان گوسفند نرينه اى بود كه حضرت
ص: 681
ابراهيم (ع) مكلف گرديد به جاى اسماعيل (ع) ذبح كند.
2- از امام رضا (ع) روايت شده است:
«تَمَنَّي إبْرَاهِيمُ فِي نَفْسِهِ أنْ يَجْعَلَ اللَّهُ مَكَانَ ابْنِهِ إسْمَاعِيلَ كَبْشاً يَأْمُرُهُ بِذَبْحِهِ فِدَاءَ عَمَلِهِ لَهُ فَأُعْطِي مُنَاهُ»
(بحارالانوار، ج 99،ص 272) «ابراهيم (ع) تمنا كرد كه خداوند به جاى فرزندش اسماعيل، گوسفندى را فديه قرار دهد و او را مكلف به ذبح آن كند تا اسماعيل از قربانى شدن نجات يابد كه آرزويش برآورده شد.»
گوسفند، آسان ترين قربانى: امام كاظم (ع) در ذيل آيه «
فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْي
» «آنچه از قربانى مقدور بود» فرمودند:
«ضَحِّ بِكَبْشٍ أَمْلَحَ أَقْرَنَ فَحْلًا سَمِيناً فَإنْ لَمْ تَجِدْ كَبْشاً سَمِيناً فَمِنْ فُحُولَةِ الْمِعْزَي أوْ مُوجَأً مِنَ الضَّأْنِ أوِ الْمَعْزِ فَإنْ لَمْ تَجِدْ فَنَعْجَةً مِنَ الضَّأْنِ سَمِينَة»
(وسائل الشيعة، ج 14،ص 207) «گوسفندى درشت، شاخ دار، نرينه و فربه قربانى كن و اگر گوسفند فربه و نرينه نيافتى، بز نرينة فربه اى كه اخته باشد، قربانى نما و اگر گوسفند يا بز نيافتى، بره اى فربه قربانى كن.»
كسوت كعبه: پوشش كعبه. [ر. ك، به واژه پرده كعبه]
كعبه: نخستين خانه اى است كه براى عبادت مردم ساخته شده و چون در وسط گيتى
ص: 682
(كَعْب عالم) قرار گرفته، به اين نام خوانده شده است. رسول خدا (ص) فرمودند:
«سُمِّيَتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لِأنَّهَا وَسَطُ الدُّنْيا»
(من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 190) «كعبه از آن جهت كعبه ناميده شده كه در وسط دنيا قرار دارد.» و نيز اين نام اشاره به چهارگوش و مكعب بودن خانه خدا دارد. چنانكه روايت شده: «
إنَّمَا سُمِّيَتْ كَعْبَةً لِأنَّهَا مُرَبَّعَة
» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 190) «كعبه از آن جهت كعبه خوانده شده كه چهارگوش است.» برخى گفته اند علت نام گذارى كعبه آن است كه داراى كَعْبْ به معناى بلندى و برآمدگى است.
اسامى كعبه عبارتند از: بيت الله، بيت الحرام، بيت العتيق، مُتَعَوَّذ [ر. ك، به هر يك از اين واژه ها]
ص: 683
كفارات احرام: به آنچه در ازاى عدم رعايت محرمات احرام مقرر گرديده، كفارات احرام مى گويند. اين كفارات با توجه به نوع محرمات، متفاوت بوده و عبارتند از: روزه گرفتن، اطعام نيازمندان، پرداخت درهم (به عنوان كفارهصيد كبوتر حرم)، قربانى كردن شتر، گاو يا گوسفند و بالاخره دوباره لبيك گفتن و استغفار. چنانكه در روايات آمده است:
«مَنِ ابْتُلِي بِالْفُسُوقِ ... يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ يُلَبِّي»
(الكافي، ج 4،ص 337) «هر كس (در حال احرام) مرتكب فسق شود، بايد استغفار نموده و دوباره لبيك بگويد.» در روايت ديگر آمده است:
«فِي الْجِدَالِ شَاةٌ وَ فِي السِّبَابِ وَ الْفُسُوقِ بَقَرَةٌ وَ الرَّفَثِ فَسَادُ الْحَجِّ»
(الكافي، ج 4،ص 339) «كفاره جدال، يك گوسفند و كفاره فحاشى و فسوق يك گاو است و رفث، عامل فساد و بطلان حج مى گردد.» و نيز روايت شده است:
«لا يَنْظُرِ الْمُحْرِمُ فِي الْمِرْآةِ لِزِينَةٍ فَإنْ نَظَرَ فَلْيُلَبِّ»
(الكافي، ج 4،ص 357) «محرم نبايد براى زينت در آينه نظر كند و اگر چنين كند بايد دوباره لبيك بگويد.» (كفاره نگاه به آينه تجديد تلبيه است.) و بالاخره روايت شده است:
«إِنْ قَتَلَ حَمَاماً مِنْ حَمَامِ الْحَرَمِ فَعَلَيهِ
ص: 684
دِرْهَمٌ يتَصَدَّقُ بِهِ وَ دِرْهَمٌ يَشْتَرِي بِهِ عَلَفاً لِحَمَامِ الْحَرَم»
(وسائل الشيعة، ج 13،ص 15) «اگر (شخص در حال احرام) كبوترى از كبوتران حرم را بكشد، بر عهده اوست كه يك درهمصدقه داده و يك درهم براى كبوتران حرم خوراك و دانه گياهى تهيه نمايد.»
كوه ثور: يكى از كوه هاى مكه است كه در سه كيلومترى جنوب شرقى مسجدالحرام، در مسير طايف قرار گرفته و پيامبر اكرم (ص) جهت مخفى نگاهداشتن مسير حركت خود از نظر تعقيب كنندگان، به اين كوه پناه بردند. آن حضرت به جاى حركت به سوى مدينه در همان شب اول ربيع الاول، عازم غار ثور دركوه ثور شدند و سه روز درآنجا ماندند. تعقيب كنندگانى كه به دهانه غار آمده بودند، با مشاهده تارهاى عنكبوتى كه به فرمان خداوند در دهانه غار تنيده شده بود و كبوترهايى كه در آنجا لانه كرده و
ص: 685
تخم گذاشته بودند، از وارد شدن به غار منصرف شدند. نام ثور از اسم ثور بن عبد
مناف گرفته شده است.
مَأزِمَين: مأزم يعنى زمين تنگ و مَأزِمَين تثنيه مأزم، راه تنگ و باريكى مابين دو كوه و نام تنگه اى ميان عرفات و مشعرالحرام است كه از حدود عرفات محسوب مى شوداما جزء موقف نيست. روايت شده است كه بت پرستى در اين مكان رواج داشته و سنگى كه هُبَل از آن ساخته شده از مأزَمين گرفته شده است. تكبير گفتن در هنگام عبور از مأزمين سفارش شده است.
مُبارك: مرحوم طبرسى در تفسير واژه مبارك مى گويد:
«أَصْلُ الْبَرَكَةِ أَلثُّبوتُ مِنْ قَوْلِهِمْ بَرَكَ بُروكاً أَوْ بَرَكاً إذا ثَبَتَ عَلَى حالِهِ فَالْبَرَكَةُ ثُبوتُ الْخَيْرِ بِنُمُوِّهِ وَ مِنْهُ الْبَرَكَةُ شِبْهُ الْحَوْضِ يُمْسِكُ الْماءَ لِثُبوتِه فِيه وَ مِنْهُ قَوْلُ النّاسِ تبارَكَ اللهُ لِثُبوتِهِ لَمْ يَزَلْ وَ لا يَزالُ وَحْدَهُ»
(مجمع البيان، ج 2،ص 797) «بركت در اصل يعنى ثبوت و دوام. چنانكه اگر كسى در حالى ثابت بماند، مى گويند: «
بَرَكَ
» پس بركت دوام و ثبوت خير است كه در سايه رشد آن، حاصل مى شود (زيرا شى ء فاقد رشد، تدريجاً از بين مى رود و با كاهش مستمر، زائل مى شود) و به آبگير كه آب در آن، ثابت مى ماند،
ص: 686
بِركه مى گويند و اينكه درباره خداوند مى گويند: «
تَبَارَكَ الله
» يعنى خدايى كه زوال و فنا ندارد و هميشگى است. و در جاى ديگرى مى گويد:
«أَلْبَرَكاتُ أَلْخَيراتُ النّامِيَةُ وَ أَصْلُهُ الثُّبُوتُ»
(مجمع البيان، ج 4،ص 697) «بركات، خيرات رشد كننده است و در اصل به معناى ثبوت و پابرجايى است و از آن جهت كه ثبوت يك شى ء در سايه رشد، فراهم مى شود، از اين جهت بركت، به رشد و نمو تفسير شده است.» و در جاى ديگر مى گويد: «
تَبارَكَ أَصْلُهُ مِنَ الْبَرَكِ وَ هُوَ ثبوتُ الطّائِرِ عَلَى الْماءِ وَ الْبَرَكَةُ ثُبوتُ الْخَيْرِ بِنَمائِهِ»
(مجمع البيان، ج 10،ص 483) «
تَبارَكَ
از
بَرَكَ
به معناى ساكن ماندن پرنده بر روى آب گرفته شده و بركت، ثبوت خيرات است كه به سبب رشد آن، حاصل مى شود.»
مُتَعَوَّذ (كعبه): به معناى پناهگاه است و از آنجا كه مردم به هنگام مواجهه با
مشكلات و سختى ها به كعبه پناه برده و به رحمت وكرم ذات اقدس الهى متمسك مى شوند، به آن مُتَعَوَّذ گفته اند. امام صادق (ع) فرمودند
: «إذَا كُنْتَ فِي الطَّوَافِ السَّابِعِ فَائْتِ الْمُتَعَوَّذَ وَ هُوَ
إذَا قُمْتَ فِي دُبُرِ الْكَعْبَةِ حِذَاءَ الْبَابِ»
«هنگامى كه طواف هفتم را انجام مى دهى، نزد مُتَعَوَّذ (كعبه) برو و هنگامى كه پشت كعبه و به موازات درِ آن ايستادى» بگو:
«اللَّهُمَّ الْبَيتُ بَيتُكَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ وَ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ»
(الكافي، ج 4،ص 410) «پروردگارا! خانه، خانه تو و بنده، بنده توست و اين مقام كسى است كه از آتش به تو پناه
ص: 687
مى برد.»
مَجَرَّة الْكَبْش: طبق روايات، مَجَرَّةُ الْكَبْش فاصله ميان كوه ثبير و قربانگاه است. جبرئيل از فراز كوه ثبير، كبش را با خود به جايى كه اسماعيل در آنجا آماده ذبح شده بود، آورد. در حديث آمده است: «زمانى كه ابراهيم (ع) تصميم گرفت تا فرزندش را ذبح كند، جبرئيل، كارد را برگردانيد و از قله ثبير، گوسفندى را نزد ابراهيم (ع) آورد و از
سوى مسجد خيف به ابراهيم (ع) ندا رسيد: اى ابراهيم! به راستى كه رؤياى خود را تحقق بخشيدى و ما نيكوكاران را اين گونه جزا مى دهيم.» [ر. ك، به واژه كبش]
مُحَرَّماتْ يا تُروكِ إحْرام (محرمات حج): يعنى امورى كه انجام آنها با مُحرِم شدن، حرام مى شود و حج گزار يا عمره گزار مكلف است در طول احرام از آنها پرهيز نموده و به اين ترتيب مراتب اطاعت و بندگى خود را در قبال ذات اقدس الهى آشكار نموده و موجبات بسط امنيت را براى خود و اطرافيان فراهم آورد.
مُحَسِّر: راه تنگ و باريكى است به طول تقريبى پانصد متر (با عرضصد قدم) كه بين دو كوه و ميان مشعر و مِنى قرار گرفته و طبق قول مشهور، جزء محدوده مزدلفه يا مِنى محسوب نمى شود.
ص: 688
مُحَصَّب: جايگاه سنگ ريزه. چنانكه در وصف مدفن رسول خدا (ص) كه مملو از سنگ ريزه هاى سرخ بوده است، گفته اند: «
قَبْرُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مُحَصَّبٌ حَصْبَاءَ حَمْرَاءَ»
(الكافي، ج 3،ص 201) «مدفن رسول خدا (ص)، مملو از سنگ ريزه هاست،
سنگ ريزه هايى به رنگ سرخ.» مُحَصَّب همان بطحاء يا ابطح است كه به خيف
بنى كنانه نيز معروف است. [ر. ك، به واژه ابْطَح]
محصور: به معناى بازمانده از حج به خاطر بيمارى و ناتوانى است. [ر. ك، به واژه احلال درصورتصدّ و حَصْر]
مَذْبَحْ- مَسْلَخْ- مَنْحَرْ (مكان قربانى): به محل ذبح گاو و گوسفند، مَذْبَحْ و به محل سلاخى (كندن پوست) انعام ثلاثه، مَسْلَخْ و به محل نحر شتر، مَنْحَرْ گفته مى شود. در
حج واجب، قربانى در مِنى ذبح مى شود. البته در عمره (به دليل مستحب بودن قربانى) بهتر است كه طبق سنت، هدى در «
حَزْوَره
» (كه اكنون اثرى از آن باقى نبوده و كنار مروه تلقى مى شود) قربانى شود.
مَرْوَتَينْ: به كوهصفا و مروه كه در مكه واقع گرديده، مروتين گويند. [ر. ك، به واژه سعى و نيز دو واژهصفا و مروه]
ص: 689
مروه: نام كوهى است در مكه كه سمت چپ كعبه قرار دارد. امام صادق (ع) درباره علت نام گذارى مروه فرمودند:
«أُهْبِطَتْ حَوَّاءُ عَلَي الْمَرْوَةِ وَ إنَّمَا سُمِّيَتِ الْمَرْوَةُ مَرْوَةً لِأنَّ الْمَرْأةَ هَبَطَتْ عَلَيهَا»
(الكافي، ج 4،ص 191) «حوّا بر كوه مروه فرود آمد و اين كوه را به اين نام خواندند، زيرا مَرأة (كه همان حوّا بود) بر آن فرود آمد.» و در حديث ديگر آمده است:
«سُمِّيَتِ الْمَرْوَةُ مَرْوَةً لِأنَّهُ شُقَّ لَهَا مِنِ اسْمِ الْمَرْأة»
(الكافي، ج 4،ص 190) «مروه از آن جهت مروه خوانده شده كه از اسم مرأه (زن) گرفته شده است.»
مزدلفه: نام ديگر «مشعرالحرام» است كه از «
إزدِلاف
» (به معنى تقرب و اجتماع) گرفته شده و ريشه اصلى اين واژه «
زُلْفَة
» به معنى نزديكى است. امام صادق (ع) درباره علت نام گذارى مزدلفه فرمودند: به اين سرزمين از آن جهت مزدلفه مى گويند كه خداوند به ابراهيم (ع) فرمود:
«يا إبْرَاهِيمُ ازْدَلِفْ إلَي الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ»
(وسائل الشيعة، ج 11،ص 237) «اى ابراهيم! به مشعرالحرام نزديك شو.»
مستجار: به قسمتى از ديوار غربى كعبه (نزديك ركن يمانى) كه در گذشته، باب غربى كعبه بوده و در حال حاضر مسدود و محو شده است، مستجارگويند كه به اراده پروردگار در هنگام ولادت على بن ابى طالب (ع) براى فاطمه بنت اسد شكافته شد و چون آن بانوى ارجمند به درون كعبه رفت، ديوار كعبه به هم آمد. پس از گذشت سه روز از تولد اميرمؤمنان (ع)، ديوار دوباره شكافته شد و فاطمه بنت اسد) با فرزندش از كعبه بيرون آمد و ديوار مجدداً به شكل اوليه اش بازگشت. فرموده اند: مستحب است طواف كننده، در طواف هفتم كعبه، شكم خود را به مستجار چسبانده،
به گناهان خود اعتراف نموده و توبه كند. به همين دليل به آن مستجار گفته اند. نام هاى ديگر اين ديوار عبارتند از:
مُتَعَوَّذ
و
دَبْرُ الْكَعْبه
ص: 690
مسجد عَيثُومَة: [ر. ك، به واژه مسجد مِنى]
مسجد مِنى: داراى اهميت ويژه اى است و به آن مسجد
خيف
نيز گفته مى شود. اين مسجد درصدر اسلام از وسيع ترين مساجد به شمار مى رفته و حتى از مسجدالحرام نيز وسيع تر بوده و داراى سقف، شبستان و قبه اى بوده كه زيرآن قبه، محراب رسول الله (ص) قرار داشته است. مسجد مِنى جزء حرم به شمار مى آيد و كسى حق ندارد از آن جا براى رمى جمرات، سنگ جمع كند. به اين مسجد، «مسجد عَيثُومَة» نيز گفته اند.
مسعى: فاصله بين دو كوهصفا و مروه است كه در شرق مسجدالحرام قرار دارد و سعى، در آنصورت مى گيرد. [ر. ك، به واژه سعىصفا و مروه]
مشاعر: جمع مَشْعَر، اسم مكان و زمان و نيز مصدر ميمى محسوب مى شود و به معنى مكان هايى است كه در آنجا شخص نسبت به امرى، درك و شعور مى يابد و يا به معنى علامت و نشانه اى است كه براى درك آن نياز به فهم و شعور است. مانند: خانه خدا، عرفات، مِنى (جمرات و قربانگاه)، مشعرالحرام،صفا و مروه، ميقات و ...
مَشاهد: جمع مَشْهَد به معنى محل حضور يا جاى حاضر شدن مردم است و در حج،
مقصود از مشاهد، مواقفى است كه مردم به منظور انجام اعمال در آن حضور مى يابند. رسول خدا (ص) درباره مشاهد مشرفه فرمودند: «
مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إلا بِتَوْبَةٍ وَ إقْلاع
» (مستدرك الوسائل، ج 9،ص 428) «اى مردم! با (آنچه موجب) كمال دين و تفقه (است) به زيارت خانه خدا برويد و از مشاهد باز نگرديد مگر با توبه اى كه موجب ريشه كن شدن (منشأ) گناه مى شود.»
مشعرالحرام: محدوده اى شنى به طول تقريبى چهار كيلومتر كه ميان سرزمين مِنى و عرفات در محدوده حرم واقع شده و يكى از مواقف حج است و سومين عمل از
اعمال حج؛ يعنى «وقوف در مشعر» از شب دهم ذى حجه تا طلوع آفتاب روز عيد قربان، در آنصورت مى پذيرد. مستحب است از اين وادى براى رمى جمرات،
ص: 691
سنگ ريزه برداشته شود. نام هاى ديگر اين سرزمين مزدلفه، جمع و قَزَح مى باشد.
مصدود: منع شده و كسى است كه راه براى انجام مناسك حج بر او بسته شده است. [ر. ك، به واژه احلال درصورتصدّ و حَصْر]
كه از حجرالاسود آغاز و به آن ختم مى شود. محدود بودن حريم طواف به حدودى كه براى آن در نظر گرفته شده، نماد و نشانه دستورات دينى است كه پا فراتر نهادن از آنها انسان را از حريم ربوبيت خارج مى كند.
مُعْتَمِر: يا عمره گزار به كسى گفته مى شود كه عمره مفرده يا عمره تمتع به جاى مى آورد.
مَعْطَشه: محلى كه انسان در آن گرفتار عطش و تشنگى مى شود و كنايه از سرزمين خشك و غير حاصلخيز مكه است كه انسان در آن به حاجت خود يعنى بهره مندى از ربوبيت پى برده و به آن احساس نياز مى كند. [ر. ك، به واژه وادى غير ذى زرع]
مقام ابراهيم: سنگى كه به اراده خداوند مانند موم نرم شده و اثر پاهاى مبارك حضرت ابراهيم (ع) بر آن نقش بست و دوباره سخت گرديد و در طول قرون گذشته نيز به
اراده الهى همچنان باقى مانده است. درباره علّت باقى ماندن اثر پاى ابراهيم (ع) بر روى سنگ گفته اند: هنگامى كه ابراهيم (ع) به منظور تجديد بناى ديوار كعبه يا براى ديدار فرزندش اسماعيل به مكه آمده بود، بر آن ايستاده و اثر پايش روى سنگ باقى ماند. همچنين گفته شده است كه ابراهيم (ع) هنگام اعلان دعوت مردم به حج، بالاى آن ايستاد و اثر پايش بر روى سنگ، پديدار گشت كه ظاهراً تمام اين وقايع رخ داده است. اما ايستادن بر روى سنگ به منظور دعوت مردم به حج و آمدن نزد اسماعيل (ع)، استوارترين مصداق آن محسوب مى شود. قابل ذكر است كه حضرت ابراهيم (ع)، مقام را در كنار كعبه و چسبيده به آن قرار داد. اما در دوران جاهليت، مردم آن را از كعبه جدا و به مكان فعلى منتقل نمودند تا اينكه رسول خدا (ص) مبعوث شد و پس از فتح مكه «
رَدَّهُ إلَي الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ إبْرَاهِيمُ
» (الكافي، ج 4،ص 223) «آن را در موضعى كه
ابراهيم (ع) نصب كرده بود، قرار داد.» خليفه دوم براى وسيع تر كردن محل طواف، دستور
ص: 692
جا به جايى آن را به محل دوران جاهليت (محل فعلى)صادر نمود.
مُكاء: [ر. ك، به واژه تَصْدِيه]
مكّه: به مجموعه حرم، مكه گفته مى شود كه مقدس ترين مكان در روى زمين است و خانه كعبه در آن واقع شده و درباره علت نام گذارى اش گفته اند كه از ريشه
مكّ
به معناى مكيدن استخوان (براى خارج كردن مغز از آن) گرفته شده كه كنايه از شدّت تلاش و كوشش در انجام كار مى باشد. برخى نيز گفته اند از
مكّ
به معناى مكيدن طفل از پستان مادر گرفته شده و چون انجام مناسك حج،صفات رذيله به ويژه كبر را از وجود انسان خارج مى كند، به آن مكه گفته اند. در حديث آمده است: به اين سرزمين مكه گفته اند: «
لِأنَّ اللَّهَ تَعَالَي مَكَّ الْأرْضَ مِنْ تَحْتِهَا
» (بحار الانوار، ج 10،ص 126) «زيرا خداوند زمين را از زير آن به وجود آورده و گسترش داده است.» برخى مَكّه را تبديل شده
بكّه
دانسته اند.
از امام صادق (ع) روايت شده است:
«أنَّ فِي أسْمَاءِ مَكَّةَ أنَّهَا مَكَّةُ وَ بَكَّةُ وَ أُمُّ الْقُرَي وَ أُمُّ رُحْمٍ
وَ الْبَاسَّةُ (الْبَسَّاسَةُ) كَانُوا إذَا ظَلَمُوا بِهَا بَسَّتْهُمْ أيْ أهْلَكَتْهُمْ وَ كَانُوا إذَا ظُلِمُوا (لَزِمُوهَا) رُحِمُوا»
(وسائل الشيعة، ج 13،ص 243) «نام هاى مكّه عبارتند از: مَكَّه، بَكَّه، أُمُّ الْقُرَى، أُمُّ رُحْمٍ و بَسَّاسَه (نابود كننده) زيرا هنگامى كه مردم در مكه ظلم كنند، به عقوبت و هلاكت مبتلا مى شوند و علت نام گذارى أُمُّ رُحْمٍ آن است كه هرگاه مورد ستم قرار گرفته و به مكّه پناه مى آوردند، مورد رحمت قرار مى گرفتند.»
مُلْتَزَم: قسمتى از ديوار كعبه است كه محل استغفار و پذيرفته شدن دعاست. در روايات آمده است، هيچ بنده اى به اين مكان پناه نمى بَرَد (التزام نمى جويد) مگر اينكه خداوند، حاجتش را برآورده مى كند. پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (عليهما السلام) و
صحابه بزرگ، دست،صورت و سينه خود را به اين مكان چسبانده و دوستان خود را به اقرار و اعتراف در نزد آن امر مى نمودند. چنانكه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«أقِرُّوا عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ بِمَا حَفِظْتُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ مَا لَمْ تَحْفَظُوا ... فَإنَّهُ مَنْ أقَرَّ بِذُنُوبِهِ فِي ذَلِكَ
ص: 693
الْمَوْضِعِ وَ عَدَّهُ وَ ذَكَرَهُ وَ اسْتَغْفَرَ مِنْهُ كَانَ حَقّاً عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أنْ يَغْفِرَ لَهُ»
(وسائل الشيعة، ج 13،ص 347) «در ملتزم به گناهانى كه آنها را به خاطر داريد و آنچه (در گذشته انجام داده و) فراموش كرده ايد، اقرار كنيد ... زيرا هر كس در اين مكان به گناهش اقرار نموده و استغفار كند، بر خداوند عزوجل است كه او را ببخشد.» در حديث ديگر آمده است: هرگاه امام صادق (ع) به ملتزم مى رسيد، مى فرمود:
«أمِيطُوا عَنِّي حَتَّي أُقِرَّ لِرَبِّي بِذُنُوبِي فِي هَذَا الْمَكَانِ فَإنَّ هَذَا مَكَانٌ لَمْ يُقِرَّ عَبْدٌ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ إلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ»
(الكافي، ج 4،ص 410) «كنار برويد تا در اين مكان نزد پروردگار خود به گناهانم اعتراف كنم. چراكه در اينجا هيج بنده اى نيست كه به گناهان خود اقرار و از آن استغفار نمايد، مگر اينكه خدا او را مى بخشد.» اما چسباندن خود به كعبه در مكان ملتزم، نماد و نشانه التزام و تمسك به حقيقت كعبه؛ يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است. چنانكه در زيارت حضرت زهرا (س) مى خوانيم:
«أنَا يا مَوْلَاتِي بِكِ وَ بِأبِيكِ وَ بَعْلِكِ وَ الْأئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكِ مُوقِنٌ وَ بِوَلَايتِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ لِطَاعَتِهِمْ مُلْتَزِمٌ»
(إقبال الأعمال،ص 624) «اى مولا و سرور من! به تو، پدر، همسر و پيشوايان از فرزندان تو يقين داشته و به ولايتشان ايمان دارم و به طاعت آن بزرگواران ملتزم هستم.» از اين روست كه رسول خدا (ص) فرمودند:
«أَلْزِمُوا مَوَدَّتَنَا أهْلَ الْبَيتِ
» (مستدرك الوسائل، ج 1،ص 151) «ملازم مودّت ما خاندان باشيد.» درباره مكان ملتزم دو نقل وجود دارد:
ص: 694
1. بين ركن حجرالاسود و درِ كعبه واقع شده است.
2. مجاور مستجار، در پشت خانه و مقابل درِ كعبه و نزديك ركن يمانى قرار گرفته است.
مناسك حج: مناسك جمع مَنْسَك، مراسم و اعمال حج و مجموعه آداب و افعالى است كه در زمان ها و مكان هاى خاص، جهت تحقق زيارت بيت اللهصورت مى گيرد. در حج تمتع، اين مناسك عبارتند از اعمال عمره تمتع و اعمال حج تمتع. واژه منسك به معناى قربانى نيز به كار رفته است.
مناصب كعبه: سِقايت- سِدانَت- رَفادَت [ر. ك، به هر يك از اين واژگان]
مِنى: بيابانى وسيع در فاصله ده كيلومترى كعبه كه بين دو رشته كوه با سنگ هاى سخت و درشت قرار دارد و طول آن حدود سه و نيم كيلومتر و مساحتش شش كيلومتر مربع است. سرزمين مِنى جزء حرم محسوب شده و محدوده آن از
جَمَرِه عَقَبه
تا وادى
مُحَسِّر
مى باشد.
درباره علت نام گذارى مِنى آمده است كه جبرئيل در اين سرزمين به ابراهيم (ع) فرمود:
«تَمَنَّ يا إبْرَاهِيمُ وَ كَانَتْ تُسَمَّي مُنَي فَسَمَّاهَا النَّاسُ مِنًي»
(من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 197) «اى ابراهيم! آرزو كن. به همين دليل اين سرزمين
مُنَي
ناميده مى شد اما مردم آن را
مِني
ناميدند.»
ص: 695
مناسك مِنى: اعمال روز دهم ذى حجه است كه به ترتيب عبارتند از: رمى جمره عقبه، قربانى و حلق رأس.
مَهْيعَة: از ريشه هَيع به معناى جارى شدن و گسترش آب بر روى زمين (به طور چشم گير) گرفته شده و به راه و طريق آشكار گويند و يكى از نام هاى جُحْفه محسوب مى شود. [ر. ك، به واژه جُحْفه]
مواقف: جمع موقف به معناى محل يا زمان توقف و يا مكان و زمانِ وقوف و آگاهى است كه هر دو معنى، درباره مواقف حجصادق است. زيرا در اماكنى چون عرفات، مشعرالحرام و مِنى توقف نموده و به رمز و رازهاى فراوان موجود در آنها پى برده و واقف مى گرديم.
ميقات: ميقات بر وزن ميعاد، اسم مكان و زمان از ريشه وقت بوده و به معناى زمان و مكانى است كه زائران كعبه به هنگام حج يا عمره، در آن احرام مى بندند كه ميقات زمانى و مكانى ناميده مى شوند. از امام صادق (ع) روايت شده است:
«مَنْ أحْرَمَ بِالْحَجِّ فِي غَيرِ أَشْهُرِ الْحَجِّ فَلَا حَجَّ لَهُ وَ مَنْ أَحْرَمَ دُونَ الْمِيقَاتِ فَلَا إحْرَامَ لَه»
(الكافي، ج 4،ص 322) «هركس قبل از رسيدن موسم حج، به نيت حج لباس احرام بپوشد، حج او باطل است و هركس پيش از رسيدن به محل ميقات محرم شود، احرام او باطل است.»
ميقات زمانى: زمان مجاز براى مُحْرِم شدن جهت انجام اعمال حج و عمره.
ميقات مكانى: مكانى است كه توسط رسول اكرم (ص) به منظور احرام قبل از وارد شدن به مكه و انجام اعمال عمره و حج تعيين شده است. ميقات هاى مكانى، با توجه به نوع حج و يا عمره و نيز با توجه به نقطه وارد شدن به حرم، متفاوت بوده و مانند
ص: 696
خط منحنى بسته، اطراف مكه را فرا گرفته اند و عبور از اين ميقات ها و يا موازات آنها بدون احرام، حرام است. چنانكه امام صادق (ع) به اين مطلب اشاره نموده و فرمودند:
«مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أنْ تُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ؛ وَ لا تُجَاوِزَهَا إلّا وَ أنْتَ مُحْرِم»
(الكافي، ج 4،ص 318) «از جمله امورى كه موجب اتمام حج و عمره مى شود، احرام بستن در ميقات هايى است كه رسول خدا (ص) تعيين نموده و از اين ميقات ها بدون احرام عبور ننما.»
بعضى از ميقات هاى مكانى عبارتند از: شجره يا ذُوالْحُلَيفَة- جُحْفَة- يلَمْلَم- قَرْنُ المَنازل يا قَرْنُ الثَّعالِب- تَنعيم- جِعْرانَة [ر. ك، به هر يك از اين واژگان]
ناودان رحمت: يا ناودان كعبه كه در آغاز از جنس چوب بوده و در حال حاضر از طلا
ساخته شده است. اين ناودان در بالاى سقف كعبه و در ضلع شمالى آن قرار دارد و آب باران را به ميان حِجْر منتقل مى كند. ساير اسامى اين ناودان عبارتند از: ناودان رحمت، ناودان طلا، ميزاب رحمت و ميزاب. محل زير ناودان مكان نماز پسران هارون (ع)، شبير و شبر بوده و احاديث زيادى درباره اينكه آب ناودان، شفاى انواع بيمارى هاست، روايت شده است. [ر. ك، به متن كتاب حاضر]
ص: 697
نماز طواف: نمازى است كه در حج و عمره، بعد از طواف حج و طواف نساء خوانده مى شود. نماز طواف از واجبات (غير ركنى) بوده و دو ركعت است كه بدون اذان و اقامه (باصداى بلند يا آهسته) و در پشت مقام ابراهيم ادا مى شود. درصورت ازدحام جمعيت، مى توان اين نماز را در هر يك از دو طرف مقام كه نزديك تر به آن است، به جاى آورد. نماز طواف در عمره (تمتع و مفرده)، با لباس احرام به جاى آورده مى شود اما در حج تمتع، بدون لباس احرام خوانده مى شود و براى اداى آن از روز دهم تا دوازدهم (و در مواردى تا آخر) ذى حجه فرصت وجود دارد. نماز طواف نساء بعد از «طواف نساء» ادا مى شود.
هَدْى: قربانى بيت الله الحرام يا حيوانى است كه در حج براى قربانى به مكه هدايت مى شود. قربانى از آن جهت «هَدى» خوانده مى شود كه به حرم الهى يعنى مكان رشد و كمال، سوق داده مى شود. برخى گفته اند از آن جهت به قربانى، هدى گفته اند كه به
كعبه هديه مى شود. هَدْى مانند كعبه و ماه هاى حرام، داراى حرمت بوده و مى بايد از
هرگونه دستبرد و تجاوز مصون بماند. ذكر اين نكته لازم است كه استفاده از شير و
ص: 698
سوارى گرفتن از حيوانى كه براى قربانى همراه برده مى شود، جايز است. به اين دليل ذيل آيه: «لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إلي أجَلٍ مُسَمًّي ثُمَّ مَحِلُّها إلَي الْبَيتِ الْعَتِيقِ» (سوره حج، آيه 33- 32) «براى شما در آن (دام) تا مدتى معين سودهايى است، سپس جايگاه آن در كعبه است.» امام باقر (ع) فرمودند:
«هِي الْهَدْيُ يُعَظِّمُهَا فَإذَا احْتَاجَ إلَي ظَهْرِهَا رَكِبَهَا مِنْ غَيرِ أنْ يَعْنُفَ عَلَيهَا وَ إنْ كَانَ لَهَا لَبَنٌ حَلَبَهَا حِلَاباً لَا يَنْكِيهَا بِهِ»
(مستدرك الوسائل، ج 10،ص 103) «مقصود قربانى است كه (قاصد خانه خدا) آن را مورد تعظيم قرار مى دهد. پس هرگاه به
سوارى آن نيازمند شد، بى آنكه حيوان را مورد اذيت قرار دهد، بر آن سوار مى شود و اگر داراى شير باشد، بدون آنكه او را آزرده كند، شيرش را (جهت استفاده) مى دوشد.»
هَرْوَلِه: نوعى حركت ميان دويدن و راه رفتن معمولى همراه با تكان دادن شانه هاست. مستحب است فاصله اى حدود هفتاد و پنج متر بهصورت هروله در مسعى طى شود كه نقطه شروع و پايان آن با چراغ مهتابى سبز رنگى مشخص شده است. ظاهراً در زمان هاى دور، مسافت كنونى هروله بهصورت گودالى بوده كه براى قطع نشدن سعى، شخص تلاش مى كرده آن را با سرعت بيشترى طى كند اما با توجه به ناهموارى و سراشيبى اين مسافت، رعايت احتياط امرى لازم و بايسته بوده است. از اين رو جز حركت تند و در عين حال با احتياط، چاره اى نبوده است كه از آن به هروله ياد مى شود.
وادى غير ذى زرع: وادى بى كشت و زرع، همان مكه است كه در آن آب و زراعت چندانى وجود ندارد. گرچه اين وادى غير قابل كشت، به بركت وجود حضرت اسماعيل (ع) و به دعاى حضرت ابراهيم (ع) چهره اى آباد يافت. آنجاكه عرضه داشت: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَتي بِوادٍ غَيرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إلَيهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون» (سوره إبراهيم، آيه 37) «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در دره اى بى آب و علف، در كنار خانه اى كه حرم توست، ساكن نمودم تا نماز را برپاى دارند.
ص: 699
تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده، شايد آنان شكر تو را به جاى آورند.» شايان ذكر است كه چون مكه در موقعيت بسيار خشك و بى آبى قرار گرفته،
علاوه بر وادى غير ذى زرع، به آن مَعْطَشه نيز مى گويند. [ر. ك، به واژه معطشه]
وادى النار: اهل مكه به وادى مُحَسِّر، وادى النار مى گويند. زيرا طبق آنچه نقل مى كنند در اين وادى مردى مرتكب شكار شد و بلافاصله آتشى از آسمان فرود آمده و او را سوزاند. [ر. ك، به واژه مُحَسِّر]
وفاى به عهد (در حج): به جاى آوردن عهد و پيمانى است كه خداوند از بندگان گرفته تا شيطان را عبادت ننموده و بينش و روش او را نپذيرند و با تبرّى از ولايت او،
پذيراى ربوبيت الهى شده و به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) (كه واسطه در بهره مندى از ربوبيت او هستند) متمسك گردند و نيز از بندگان پيمان گرفته است تا درصورت نقض عهد الهى، با انجام مناسك حج (و فهم و برآوردن اسرارى كه در آن آموخته اند) پيمان شكنى هاى خود را جبران نموده و موفق به توبه و تطهير از آثار نقض عهد خويش گشته و از ثمرات وفاى به عهدشان در دنيا و آخرت بهره مند گردند.
وقوف: توقف در يكى از سه موقف عرفات، مشعر و مِنى را گويند.
ص: 700
وقوف در عرفات: توقف درصحراى عرفات كه از واجبات ركنى بوده و دومين عمل از مناسك حج است كه پس از احرامصورت مى گيرد. وقوف در عرفات (كه موقف اول در مناسك حج مى باشد) در حالات مختلفى چون پياده، سواره، نشسته و خوابيدهصورت مى پذيرد. اين وقوف داراى دو وقت است كه تنها يكى از آنها ركن است و اگر در هيچ يك از آنها وقوفصورت نگيرد، حج باطل مى شود. اوقات
وقوف در عرفات عبارتند از:
وقوف اختيارى: ماندن در عرفات از اول ظهر عرفه (روز نهم ذى حجه) تا غروب شرعى اين روز براى شخص مختار كه داراى اضطرار نمى باشد.
وقوف اضطرارى: توقف در عرفات در شب عيد قربان (شب دهم ذى حجه) از غروب شرعى تا طلوع فجر براى شخصى كه مضطر است. (و براى ماندن در عرفات از ظهر تا غروب روز نهم ذى حجه، تمكن نداشته است) اين وقوف را «وقوف اضطرارى شبانه» نيز مى گويند.
ص: 701
وقوف در مشعر: توقف در اين سرزمين به قصد تقرب به خداوند متعال و اطاعت خالصانه و اظهار ذلّت در پيشگاه او. وقوف در مشعر از واجبات ركنى و سومين عمل از مناسك حج است. به اين ترتيب كه در حال احرام، بعد از غروب شرعى روز عرفه
(نهم ذى حجه) از عرفات به سمت مشعر حركت مى كنند و در آنجا كه موقف دوم است، (در حالات مختلفى چون پياده، نشسته، سواره و خوابيده) وقوف مى نمايند.
وقوف در مشعر را در سه زمان مى توان انجام داد كه تنها يكى از آنها ركن است.
اوقات وقوف در مشعر عبارتند از:
1. وقوف اختيارى: زمان وقوف اختيارى از شب دهم ذى حجه (شب عيد قربان) تا طلوع آفتاب است. ركن واجب اين وقوف، مقدارى از مدت زمان بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب است.
2. وقوف اضطرارى اول: مقدارى از شب عيد قربان (شب دهم ذى حجه) كه براى وقوف شخص مضطر، معذور، پير، مريض و پرستاران و راهنمايان است، وقوف اضطرارى اول خوانده مى شود. (چنين افرادى مى توانند قبل از طلوع آفتاب به مِنى بروند.)
ص: 702
3. وقوف اضطرارى دوم: وقوف از طلوع آفتاب روز عيد قربان (دهم ذى حجه) تا پيش از ظهر، وقوف اضطرارى دوم خوانده مى شود و مخصوص شخص مضطر يعنى
كسى است كه از روى فراموشى يا عذرى ديگر موفق به وقوف بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب نگرديده است.
وقوف در مِنى: عبارت است از توقف (بيتوته) در وادى مِنى و انجام مناسك آن.
ولايت: منصب و حقّ تعيين وظيفه كه مختصّ ربّ العالمين است و به اراده و خواست الهى به اهل بيت (عليهما السلام) كه مجراى بهره مندى از ربوبيت او مى باشند، واگذار شده است. شايان ذكر است كه خداوند به عنوان رب، قادر است هرگونه تصرفى در آنچه تحت مالكيت اوست داشته باشد. اهل بيت (عليهما السلام) نيز به اذن الهى داراى تصرفات لازم به منظور فراهم نمودن شرايط بهره مندى از ربوبيت خداوند بوده و اسماء وصفات الهى را ظهور و بروز مى دهند. چنانكه فرمودند:
«نَحْنُ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَي الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»
(الكافي، ج 1،ص 144) «ما اسماى نيكوى الهى هستيم كه خداوند هيچ عملى از بندگان را جز با معرفت به (حق) ما نمى پذيرد.»
ى لَمْلَم يا ألَمْلَم يا مَلَمْلَم يا يرَمْرَم: از كوه هاى تهامه واقع در جنوب شرقى مكه بوده و از ميقات هاى عمره (تمتع و مفرده) براى اهل يمن و كسانى است كه از اين راه عازم مكه مى شوند.
ص: 703
1. قرآن كريم
2. آثار اسلامى مكه و مدينه، جعفريان، رسول، نشر مشعر، چاپ دوم، 1382 هجرى شمسى
3. الإحتجاج، طبرسى، ابو منصور احمد بن على، 1 جلد، نشر مرتضى، مشهد، 1403 هجرى قمرى
4. الإختصاص، شيخ مفيد، 1 جلد، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، قم، 1413 هجرى قمرى
5. إرشاد القلوب، ديلمى، حسن بن ابى الحسن، 2 جلد در يك مجلد، انتشارات شريف رضى، 1412 هجرى قمرى
6. الإستبصار، شيخ طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، 4 جلد، دارالكتب الاسلاميه تهران، 1390 هجرى قمرى
7. اطيب البيان فى تفسير القرآن، طيب، سيد عبدالحسين، قرن پانزدهم، انتشارات اسلام، تهران، 1378 هجرى شمسى
8. أعلام الدين، ديلمى، حسن بن ابى الحسن، 1 جلد، نشر مؤسسه آل البيت (عليهما السلام) قم، 1408 هجرى قمرى
9. إقبال الأعمال، سيد على بن موسى بن طاوس، 1 جلد، دارالكتب الاسلاميه تهران، 1367 هجرى شمسى
10.
ص: 704
الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، شيخ طوسى، ابوجعفر
11. محمد بن حسن (متوفى 460 هجرى قمرى)، 1 جلد
12. آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، بلاغى نجفى، محمد جواد، نشر بنياد بعثت، قم، 1420 هجرى قمرى
13. الأمالى، شيخصدوق، 1 جلد، انتشارات كتابخانه اسلاميه، 1362 هجرى شمسى
14. الأمالى، شيخ طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، 1 جلد، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 هجرى قمرى
15. الأمالى، شيخ مفيد، 1 جلد، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، قم، 1413 هجرى قمرى
16. الانتصار فى انفرادات الإمامية، شريف مرتضى، على بن حسين موسوى، 1 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1415 هجرى قمرى
17.
ص: 705
انوارالقرآن فى تفسير القرآن، داورپناه، ابوالفضل، انتشاراتصدر، چاپ اول، تهران، 1375 هجرى شمسى
18. بحار الانوار، علامه مجلسى، 110 جلد، مؤسسه الوفاء بيروت، لبنان، 1404 هجرى قمرى
19. البرهان فى تفسير القرآن، بحرانى، سيد هاشم، قرن يازدهم، بنياد بعثت تهران، 1416 هجرى قمرى
20. بصائر الدرجات،صفار، محمد بن حسن بن فروخ، 1 جلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى، قم، 1404 هجرى قمرى
21. البلد الأمين، عاملى كفعمى، ابراهيم بن على، 1 جلد، چاپ سنگى
22. تاريخ اسلام، فياض، على اكبر، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 9 هجرى شمسى
23. تأويل الآيات الظاهرة، حسينى استرآبادى، سيد شرف الدين، 1 جلد، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1409 هجرى قمرى
24. تحف العقول، حسن بن شعبه حرانى، 1 جلد، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1404 هجرى قمرى
25. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، مصطفوى، حسن، 14 جلد، نشر بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360 هجرى شمسى
26.
ص: 706
تذكرة الفقهاء، علامه حلى، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، 14 جلد، انتشارات مؤسسه آل البيت (عليهما السلام)، قم، چاپ اول
27. ترجمه بيان السعادة فى مقامات العبادة، خانى رضا حشمت الله رياضى، قرن پانزدهم، مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پيام نور، تهران، 1372 هجرى شمسى
28. تصحيح اعتقادات الإمامية، شيخ مفيد، 1 جلد، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، قم، 1413 هجرى قمرى
29. تفسير العياشى، عياشى، محمد بن مسعود، 2 جلد، چاپخانه علميه تهران، 1380 هجرى قمرى
30. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، انتشارات دارالكتب العلميه، منشورات محمدعلى بيضون، بيروت، چاپ اول، 1419 هجرى قمرى
31. تفسير امام عسكرى (ع)، امام حسن عسكرى (ع)، 1 جلد، انتشارات مدرسه امام مهدى (ع) قم، 1409 هجرى قمرى
32. تفسير شريف لاهيجى، شريف لاهيجى، محمد بن على، قرن يازدهم، دفتر نشر داد تهران، 1373 هجرى شمسى
33. تفسير فرات، كوفى، فرات بن ابراهيم، 1 جلد، مؤسسه چاپ و نشر، 1410 هجرى قمرى
34. تفسير قمى، قمى، على بن ابراهيم بن هاشم، 2 جلد، مؤسسه دارالكتاب قم، 1404 هجرى قمرى
35. تفسير من وحى القرآن، فضل الله سيد محمد حسين، قرن پانزدهم، دارالملاك للطباعة و النشر بيروت، 1419 هجرى قمرى
36. التهذيب، شيخ طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، 10 جلد، دارالكتب الاسلاميه تهران، 1365 هجرى شمسى
37. التوحيد، شيخصدوق، 1 جلد، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1398 هجرى قمرى
38. ثواب الاعمال، شيخصدوق، انتشارات شريف رضى، چاپ دوم، قم، 1364 هجرى شمسى، عكس بردارى شده از نسخه كتابخانه حيدريه نجف اشرف، 1972 ميلادى
39. الجمل و العقود فى العبادات، شيخ طوسى، ابو جعفر محمد بن حسن، 1 جلد، وفات 460 هجرى قمرى، چاپ قم
40. جواهرالكلام فى شرح شرائع الإسلام، نجفى،صاحب الجواهر محمد حسن بن باقر، 43 جلد، انتشارات دار إحياء التراث العربى، قرن سيزدهم هجرى قمرى
41. حج برنامه تكامل، ضياء آبادى، سيدمحمد، نشر مشعر، چاپ اول، 1384 هجرى شمسى
42.
ص: 707
الحج و العمرة فى الكتاب و السنة، محمدى رى شهرى، محمد، تحقيق دارالحديث، قم، چاپ دوم، 1383 هجرى شمسى
43. حج و عمره در قرآن و حديث، محمدى رى شهرى، محمد، ترجمه جواد محدثى، چاپ دوم، دارالحديث قم
44. الحدائق الناضرة فى أحكام العترة الطاهرة، بحرانى، يوسف بن احمد بن ابراهيم، 25 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1405 هجرى قمرى
45. خاتمة المستدرك، نورى، ميرزا حسين، (متوفى 1320 هجرى قمرى)، 9 جلد، نشر مؤسسه آل البيت (عليهما السلام)، قم
46. الخرائج و الجرائح، راوندى، قطب الدين، 3 جلد، مؤسسه امام مهدى (ع) قم، 1409 هجرى قمرى
47. خصائص الأئمة (عليهما السلام)، سيد رضى، 1 جلد، مجمع البحوث آستان قدس رضوى، 1406 هجرى قمرى
48. الخصال، شيخصدوق، 2 جلد در يك مجلد، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1403 هجرى قمرى
49. الدر المنثور فى تفسير المأثور، سيوطى، جلال الدين، قرن دهم، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 هجرى قمرى
50. الدروس الشرعية فى فقه الامامية، شهيد اول، محمد بن مكى عاملى، 3 جلد، نشر دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417 هجرى قمرى
51. دعائم الإسلام، تميمى مغربى، نعمان بن محمد، 2 جلد، دارالمعارف مصر،
1385. 52 هجرى قمرى
53. دلائل الإمامة، طبرى، محمد بن جرير، 1 جلد، دارالذخائر للمطبوعات، قم
54. ره توشه حج، جمعى از نويسندگان، 2 جلد، نشر مشعر، چاپ پنجم، 1386 هجرى شمسى
55. الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه، شهيد ثانى، عاملى، زين الدين بن على بن احمد، 10 جلد، 1410 هجرى قمرى
56. روضة المتقين فى شرح من لا يحضره الفقيه، مجلسى اول،
57. محمد تقى بن مقصود على اصفهانى، 13 جلد، انتشارات مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، چاپ دوم، قم، 1406 هجرى قمرى
ص: 708
58. روضة الواعظين، فتال نيشابورى، محمد بن حسن، 1 جلد، انتشارات رضى، قم
59. رياض المسائل فى تحقيق الأحكام بالدلائل (ط- الحديثة)، طباطبائىصاحب رياض، سيد على بن محمد بن ابى معاذ، 2 جلد، انتشارات مؤسسه آل البيت (عليهما السلام)، 1418 هجرى قمرى
60. زادالمسير فى علم التفسير، ابن جزرى، ابوالفرج عبدالرحمن بن على، دارالكتاب العربى، بيروت، چاپ اول، 1422 هجرى قمرى
61. السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى، حلّى، ابن ادريس، محمد بن منصور بن احمد، 3 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1410 هجرى قمرى
62. السيرة النبوية، ابن هشام، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الابيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفه
63. شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، محقق حلى، نجم الدين جعفر بن حسن، 4 جلد، نشر مؤسسه اسماعيليان، چاپ دوم، قم، 1408 هجرى قمرى
64. شرح نهج البلاغة، معتزلى، ابن ابى الحديد، 20 جلد در ده مجلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى، قم، 1404 هجرى قمرى
65. الصراط المستقيم، نباطى بياضى، على بن يونس، 3 جلد در يك مجلد، چاپ كتابخانه حيدريه، نجف، 1384 هجرى قمرى
66. الطرائف، سيد على بن موسى بن طاوس، 1 جلد، چاپخانه خيام، قم، 1400 هجرى قمرى
67. العدد القوية، رضى الدين على بن يوسف حلى، 1 جلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى قم، 1408 هجرى قمرى
68. العروة الوثقى (المحشَّى)، يزدى، سيد محمد كاظم بن عبدالعظيم طباطبايى، 5 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1419 هجرى قمرى
69.
ص: 709
العروة الوثقى، بهائى عاملى، بهاءالدين محمد بن حسين، 1 جلد، كتابفروشى بصيرتى، 1390 هجرى قمرى
70. علل الشرائع، شيخصدوق، 1 جلد، انتشارات مكتبة الداورى، قم
71. العمدة، ابن بطريق يحيى بن حسن حلى، 1 جلد، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1407 هجرى قمرى
72. عوالى اللآلى، احسائى، ابن ابى جمهور، 4 جلد، انتشارات سيد الشهداء (ع)، قم، 1405 هجرى قمرى
73. عيون أخبار الرضا (ع)، شيخصدوق، 2 جلد در يك مجلد، انتشارات جهان، 1378 هجرى قمرى
74. غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، 1 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1366 هجرى شمسى
75. الغيبة، نعمانى، محمد بن ابراهيم، 1 جلد، مكتبة الصدوق، تهران، 1397 هجرى قمرى
76. الفضائل، شاذان بن جبرئيل قمى، 1 جلد، انتشارات رضى، قم، 1363 هجرى شمسى
77. فقه الإمام الصادق (ع)، مغنيه، محمد جواد، 6 جلد، انتشارات مؤسسه انصاريان، 1421 هجرى قمرى
78. فقه الرضا، امام رضا (ع)، 1 جلد، انتشارات كنگره جهانى امام رضا (ع)، مشهد، 1406 هجرى قمرى
79. فقه القرآن، راوندى، قطب الدين، 2 جلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى، قم، 1405 هجرى قمرى
80. قرب الإسناد، حِمْيرى قمى، عبدالله بن جعفر، 1 جلد، انتشارات كتابخانه نينوى،
81. تهران
82. قصص الأنبياء (عليهما السلام)، جزائرى، سيد نعمت الله، 1 جلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى، قم، 1404 هجرى قمرى
83. قصص الأنبياء (عليهما السلام)، راوندى، قطب الدين، 1 جلد، چاپ بنياد پژوهش هاى آستان قدس رضوى، 1409 هجرى قمرى
84.
ص: 710
الكافى فى الفقه، ابوالصلاح حلبى، ابوالصلاح تقى الدين بن نجم الدين، 1 جلد، چاپ اول، اصفهان، 1403 هجرى قمرى
85. الكافى، ثقة الاسلام كلينى، 8 جلد، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1365 هجرى شمسى
86. كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، 1 جلد، انتشارات مرتضويه، نجف اشرف، 1356 هجرى قمرى
87. كتاب سليم بن قيس، هلالى كوفى، سليم بن قيس، 1 جلد، انتشارات الهادى، قم، 1415 هجرى قمرى
88. كشف الغمة، إربلى، على بن عيسى، 2 جلد، چاپ مكتبة بنى هاشمى، تبريز، 1381 هجرى قمرى
89. كَشفُ اللِّثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، فاضل هندى، محمد بن حسن بن محمد اصفهانى، 11 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1416 هجرى قمرى
90. كعبه و مسجدالحرام در گذر تاريخ، كردى مكى، محمد طاهر، ترجمه دكتر هادى انصارى، نشر مشعر، چاپ دوم، 1384 هجرى شمسى
91. كمال الدين، شيخصدوق، 2 جلد در يك مجلد، دار الكتب الاسلامية، قم، 1395 هجرى قمرى
92. كنز العرفان فى فقه القرآن، فاضل مقداد، جمال الدين مقداد بن عبد اللَّه، 2 جلد، نشر مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى، چاپ اول، قم، 1419 هجرى قمرى
93. كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، متقى الهندى، علاء الدين على، موسسه الرسالة، بيروت، 16 جلد، 1409 هجرى قمرى
94. لئالى الاخبار، توسركانى، محمد نبى، 5 جلد، انتشارات محمديه، قم
95. لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مكرم، 15 جلد، انتشارات دارصادر، 1414 هجرى قمرى
96.
ص: 711
المبسوط فى فقه الإمامية، شيخ طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، 8 جلد، انتشارات المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، 1387 هجرى قمرى
97. متشابه القرآن، مازندرانى، ابن شهر آشوب (متوفى 588 هجرى قمرى)، 2 جلد، انتشارات بيدار، 1328 هجرى شمسى
98. مجمع البحرين، طريحى، فخرالدين، 6 جلد، نشر كتابفروشى مرتضوى، تهران، 1416 هجرى قمرى، محقق و مصحح: سيد احمد حسينى
99. مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، (قرن ششم)، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 هجرى شمسى
100. المحاسن، برقى، احمد بن محمد بن خالد، 1 جلد، دارالكتب الاسلامية، قم، 1371 هجرى قمرى
101. مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول، مجلسى دوم،
102. محمد باقر، 26 جلد، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، 1404 هجرى قمرى، تصحيح: سيدهاشم رسولى
103. مروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودى، على بن حسين، تحقيق اسعد داغر، نشر دارالهجرة، چاپ دوم، قم، 1409 هجرى قمرى
104. مسالك الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام، شهيد ثانى، زين الدين بن على بن احمد عاملى، 15 جلد، نشر مؤسسه المعارف الاسلامية، قم، 1413 هجرى قمرى
105. مستدرك الوسائل، محدث نورى، 18 جلد، مؤسسه آل البيت (عليهما السلام)، قم، 1408 هجرى قمرى
106. مستندالشيعة فى أحكام الشريعة، نراقى، احمد بن محمد مهدى، 19 جلد، انتشارات مؤسسه آل البيت (ع)، قم، 1415 هجرى قمرى
107. مصباح الحرمين، شكوئى، عبدالجبار بن زين العابدين، نشر مشعر، چاپ اول، 1384 هجرى شمسى
108. مصباح الشريعة، امام صادق (ع)، 1 جلد، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1400 هجرى قمرى
109. مصباح الفقاهه (المكاسب)، موسوى خويى، سيد ابوالقاسم، جلد 7، تقرير شيخ محمدعلى توحيدى
110.
ص: 712
مصباح المنير، فيومى، احمد بن محمد، مكتبة كليات الازهرية، چاپ اول، قاهره، 1391 هجرى قمرى
111. المصباح، كفعمى، ابراهيم بن على عاملى، 1 جلد، انتشارات رضى، قم، 1405 هجرى قمرى
112. معانى الأخبار، شيخصدوق، 1 جلد، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1361 هجرى شمسى
113. معجم البلدان، ياقوت حموى، دارصادر، طبع الثانية، بيروت، 1995 ميلادى
114. معجم رجال الحديث، موسوى خويى، سيد ابوالقاسم، 24 جلد، وفات 1413 هجرى قمرى
115. معجم مقاييس اللغة، احمد بن فارس، مكتب الإعلام الاسلامى، قم، 1404 هجرى قمرى
116. مفاتيح الشرائع، فيض كاشانى، متوفى 1091 هجرى قمرى، جلد 3
ص: 713
117. مفتاح الفلاح، شيخ بهائى، دار الاضواء، چاپ اول، بيروت، 1405 هجرى قمرى
118. المفردات فى غريب القرآن، راغب اصفهانى، حسين بن محمد، 1 جلد، انتشارات العلم الدار الشامية، 1412 هجرى قمرى
119. المقنعة، مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، 1 جلد، انتشارات كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، قم، 1413 هجرى قمرى
120. من لا يحضره الفقيه، شيخصدوق، 4 جلد، انتشارات دفتر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1413 هجرى قمرى
121. مناسك حج، امام خمينى (ره)، انتشارات دفتر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1361 هجرى شمسى
122. مناقب آل أبى طالب (ع)، مازندرانى، ابن شهرآشوب، 4 جلد، مؤسسه انتشارات علامه، قم، 1379 هجرى قمرى
123.
ص: 714
مناهج الأخيار فى شرح الاستبصار، عاملى، مير سيد احمد بن زين العابدين علوى، 3 جلد، انتشارات مؤسسه اسماعيليان
124. منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، علامه حلى، مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، 1412 هجرى قمرى
125. منتهى المقال فى أحوال الرجال، حائرى مازندرانى، شيخ محمد بن اسماعيل، 7 جلد، انتشارات مؤسسه آل البيت (عليهما السلام)، قم، 1416 هجرى قمرى
126. مهج الدعوات و منهج العبادات، سيد على بن موسى بن طاوس، 1 جلد، انتشارات دارالذخائر، قم، 1411 هجرى قمرى
127. النهاية فى مجرد الفقه و الفتاوى، شيخ طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، 1 جلد، انتشارات دارالكتاب العربى، 1400 هجرى قمرى
128. نهج البلاغة، على بن ابى طالب (ع)، 1 جلد، انتشارات دارالهجرة، قم
129. نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلى، حسن بن يوسف، 1 جلد، مؤسسه دارالهجرة، قم، 1407 هجرى قمرى
130. النوادر، اشعرى، احمد بن محمد بن عيسى، 1 جلد، انتشارات مدرسه امام مهدى (ع)، قم، 1408 هجرى قمرى
131. الوافى، فيض كاشانى، محمد محسن، 26 جلد، انتشارات كتابخانه اميرالمؤمنين على (ع)، 1406 هجرى قمرى
132. وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، 29 جلد، مؤسسه آل البيت (عليهما السلام)، قم، 1409 هجرى قمرى