عرفه و عرفات

مشخصات كتاب

سرشناسه : اسلامي كاشاني، سيدعباس، 1335 -

عنوان و نام پديدآور : عرفه و عرفات/ سيدعباس اسلامي كاشاني.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1391.

مشخصات ظاهري : 139 ص.

شابك : 978-964-540-389-6

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : دعاي روز عرفه

موضوع : وقوف در عرفات

رده بندي كنگره : BP270 /ع40422الف5 1391

رده بندي ديويي : 297/774

شماره كتابشناسي ملي : 2770887

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

در بحث دعا و نيايش، پيش از آنكه بدانيم چرا بايد دعا كنيم و دعاكردن چه سودى دارد، بايد درباره موضوع عشق و معرفت بيشتر بدانيم.

عشق و معرفت، روشنى بخش اند؛ تا جايى كه انسان راكد را به حركت وامى دارند و او را با معشوق كامل و محبوب مطلق، پيوند مى دهند.

دعا و نيايش، نياز فطرى هر انسان و جوهر زندگى و روح حيات و نشانه عشق و محبت است و در مقابل، زندگى بدون دعا و نيايش، خشك، سرد و بى روح است. تنها محبوب و معشوقى كه شايسته نيايش و ستايش است، خداوند متعال است.

ما در هر زمان و مكان و با هر زبانى مى توانيم خداى خود را بخوانيم و با او راز و نياز كنيم؛ اما برخى ايام و بعضى دعاها از ويژگى هاى متمايزى برخوردارند؛ به طورى كه با خواندن برخى دعاها در روزهاى

ص:10

ويژه، ارتباطمعنادار و عميقى با خداى خود برقرار مى كنيم؛ زيرا اين دعاها از زبان انسان هايى صادر شده كه كلامشان سرشار از فصاحت، بلاغت و شيوايى ويژه اى است و در شناخت پروردگار و شيوه گفت وگوى با او، از معرفت، توحيد و بصيرت كاملى برخوردارند. دعاى عرفه در روز عرفه از جمله اين ادعيه و روزهاى خاص است.

بنابراين، با خواندن اين گونه دعاها، مى توانيم عميق تر، صحيح تر، غنى تر و زيباتر با پروردگار خود مناجات كنيم و به راز و نياز بپردازيم.

كتاب حاضر، با عنوان «عرفه و عرفات» ، اثر استاد محقق، حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاى سيدعباس اسلامى كاشانى، به اهميت نيايش از زبان سالار شهيدان، امام حسين (ع) در روز عرفه و صحراى عرفات پرداخته و با بهره گيرى از آيه ها و روايت ها، اثرى ماندگار و خواندنى برجاى گذاشته است. اميد كه با مطالعه اين اثر ارزشمند، بسيار زيباتر و صميمى تر بتوانيم با پروردگار خود ارتباط برقرار كنيم.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه اخلاق و اسرار

ص:11

مقدمه

قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي (طه: ٢5- ٢٨)

خداوند بالا و پستى تويى ندانم چه اى، هرچه هستى تويى(1)

دعا و نيايش روح را تهذيب، نفس را تزكيه، انديشه را تصفيه و ترديد را از دل مى زدايد و راه رشد و كمال را به انسان مى نماياند.

يكى از زيباترين نيايش هاى وارده از معصومان (عليهم السلام) ، دعاى عرفه امام حسين (ع) است. چهل و هفتمين دعاى «صحيفه سجاديه» نيز دعاى عرفه امام سجاد (ع) در روز عرفه است.

نيايش عرفه، مدرسه عرفان و زمزم معرفت است. امام در صحراى عرفات و عصر روز عرفه، در زمان و مكانى شريف اين دعا را ايراد


1- فردوسى.

ص:12

كردند. عرفان اسلامى كه سير و سلوك در مسير رسيدن به قرب الهى است، در سرتاسر اين دعاى شريف، موج مى زند و به خوبى حس مى شود؛ به عنوان نمونه مى توان رسيدن به فناى فى الله را تنها از اين فراز دعاى حضرت كه مى فرمايد: «

أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَك » ، به روشنى دريافت.

كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم تورا؟ كى رفته اى زدل كه تمنّا كنم تورا؟

غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور پنهان نگشته اى كه هويدا كنم تو را

با صدهزار جلوه برون آمدى كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را (1)

در اين كتاب، دعاى عرفه، با استناد به آيات و روايات و نيز با استفاده از متون ادبى و عرفانى شرح شده است. همچنين سعى شده مطالب تكرارى يا كم نتيجه آورده نشود و به منظور استفاده بيشتر و ماندگارى مطالب ارزشمند آن در ذهن مخاطبان، مطالب به ساختارى بديع بازسازى و با عنوان هايى مفيد و راهگشا تنظيم شده است تا رغبت بيشترى را در خواننده محترم ايجاد كند.

اين نوشتار، به مناسبت محوريت عنوان پژوهش كه عبارت است از: «عرفه و عرفات» از دو ركن اساسى نيايش روز عرفه و سرزمين مقدس عرفات سامان يافته است.

بدين ترتيب، در بخش اول با عنوان «عرفه روز نيايش» ، در سه گفتار


1- فروغى بسطامى.

ص:13

به تبيين، تحليل و بررسى نَقلى و عقلى جايگاهِ روز عرفه؛ آيين نيايش و مهم ترين نيايش هاى وارده در اين روز (عرفه) پرداخته ايم.

بخش دوم اين پژوهش با عنوان «عرفات سرزمين عشق» نيز در سه گفتار سامان يافته است. گفتارها عبارت اند از: جايگاه سرزمين عرفات؛ فضيلت هاى عرفات در آيينه كتاب و سنت و صحراى عرفات، صحنه نيايش اولياى الهى.

پيش از ورود به محور اصلى بحث، از باب «

مَنْ لَمْ يَشْكُرِ المَخْلُوقَ، لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ» ، از همه عزيزان و فرهيختگانى كه در اين مسير پر فراز و نشيب، با مشاوره و كمكهاى فكرى و فنى شان راه را برايم هموار كرده اند، تشكر مى كنم.

اميد كه اين اثر بتواند تحول روحى و عينى ارزندهاى را موجب شود. در پايان، از ذات اقدس الهى ميخواهم كه به بركت اين نوشتار، اينجانب، والدين و فرزندانم را مشمول ادعيۀ زاكيۀ حضرت ولى الله الاعظم روحى و ارواح العالمين لتراب مَقدمِه الفداء قرار دهد.

خدايا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشى و ما رستگار

ص:14

ص:15

بخش اول: عرفه روز نيايش

اشاره

ص:16

ص:17

گفتار اول: جايگاه روز عرفه

١. اهميت روز عرفه

امام صادق (ع) مى فرمايد:

فلسفه اينكه در روز عرفه و در عرفات، بين نماز ظهر و عصر جمع مى شود و سريع و با عجله نماز برگزار مى گردد، آن است كه با فراغ بال به دعا و نيايش پرداخته شود؛ زيرا آن روز، روز دعا و درخواست از درگاه خداوند سبحان است.(1)

امام باقر (ع) نيز در مورد استجابت دعا در عرفات مى فرمايد:

هيچ نيكوكار و بدكارى نيست كه در عرفات توقّف كند؛ مگر اينكه خدا دعايش را مستجاب كند. دعاى نيكوكار براى آخرتش مستجاب شود و دعاى بدكار براى دنيايش.(2)


1- تهذيب الاحكام، محمد بن حسن طوسى، ج 5، ص١٨٢.
2- فروع كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 4، ص ٢6٢.

ص:18

٢. فضيلت هاى روز عرفه از چشم انداز قرآن و روايات

الف) عرفه در آيينهقرآن كريم

در قرآن كريم، آيه اى وجود دارد كه بر عرفه منطبق شده است:

وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (بروج:٢و٣)

سوگند به آن روز موعود و سوگند به «شاهد» و «مشهود» ! [پيامبر و اعمال امت].

بعضى از روايات، شاهد را «روز جمعه» و مشهود را «روز عرفه» دانسته اند. (1)ولى برخى ديگر، شاهد را روز عرفه و مشهود را روز قيامت معرفى كرده اند. (2)اما بيشتر روايات، شاهد را روز جمعه و مشهود را روز عرفه و روز موعود را قيامت اعلام كرده اند. (3)

همچنين در آيه اى ديگر، منظور از مشهود، همان روز عرفه است.

ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ (هود:١٠٣)

در آن روز كه مردم گردآورى مى شوند و روزى كه همه آن را مشاهده مى كنند.

بر اين اساس، مى توان گفت كه تعبير «مشهود» در اين دو آيه، با روز عرفه مطابقت دارد. از اين رو، خداوند در قرآن به عظمت اين روز قسم ياد كرده و آن را روزى دانسته كه تمامى انسان ها در آن روز حاضر شده


1- معانى الاخبار، ابن بابويه قمى، ص ٢٩٨.
2- همان.
3- همان.

ص:19

و اجتماع مى يابند. همچنين، براساس آيه دوم مى توان گفت كه ميان عرفات و عرصات قيامت مناسبتى وجود دارد.

در تفاسير عرفانى، نقل هاى متعدد و فراوانى دربارۀ «شاهد» و «مشهود» آمده است(1)؛ از جمله اينكه شاهد، خلق و مشهود، خداست؛ زيرا انسان ها خدا را با قلب خويش شهود مى كنند.

ب) عرفه در آيينه روايت ها

امام سجاد (ع) به سائلى كه روز عرفه، از مردم درخواست مال مى كرد، فرمود:

وَيْحَكَ أَ غَيْرَ اللهِ تَسْأَلُ فِي هَذَا الْيَوْمِ إِنَّهُ لَيُرْجَى لِمَا فِي بُطُونِ الْجِبالِ فِي هَذَا الْيَوْمِ أَنْ يَكُونَ سَعِيداً.(2)

واى بر تو! آيا در چنين روزى از غير خدا طلب مى كنى؟ حال آنكه امروز آنچنان رحمت حق، شامل و عام است كه اميد آن مى رود آنچه در شكم كوه هاست، مشمول رحمت عامه حق گردد و خوش بخت و سعادتمند شوند.


1- تفسير كشف الاسرار، ابوالفضل رشيد الدين ميبدى، ج ١٠، ص 4٣٨؛ لطائف الاشارات، ابوالقاسم عبدالكريم بن هوازن قشيرى، ج ٣، ص ٧١٠.
2- الوافى، فيض كاشانى، ج ٢، ص 4٢. مرحوم فيض در بيان اين حديث مى گويد: «سعادت، هر چيزى مناسب حال خودش است. بنابراين شايد مراد از سعادت، آنچه در شكم كوه هاست، اين باشد كه از كوه، نباتى برويد و بعد از تحوّلات پى درپى به صورت نطفه اى درآيد و از آن، انسان سعيدى متكون گردد» . همچنين در روايت ديگرى كه «مستدرك» نقل كرده، به جاى كلمه «الجبال» ، كلمه «الحُبالى» آمده كه به معناى «زنان آبستن» است و در اين صورت، معناى حديث روشن تر خواهد بود. ر. ك: وسائل الشيعه، ج١٠، ص٢٨؛ بحارالانوار، ج٩٩، ص٢٩٩؛ من لايحضره الفقيه، ج٢، ص١٣٧.

ص:20

در روايتى آمده كه امام رضا (ع) در روز عرفه تمام اموال خود را بين فقرا تقسيم كرد. فضل بن سهل عرض كرد: «اين كار موجب زيان است» . فرمود: «نه، خير است، موجب سود است. هرگز كارى كه موجب اجر و پاداش شود، نبايد زيان به حساب آورد» .(1)

در مسجدالحرام مردى از امام صادق (ع) پرسيد: «چه كسى گناهش از گناه همه بزرگ تر است؟» ايشان فرمود:

مَنْ يَقِفُ بِهَذَيْنِ المَوْقِفَيْنِ عَرَفَةَ وَ المُزْدَلِفَةِ وَ سَعَى بَيْنَ هَذَيْنِ الجَبَلَيْنِ ثُمَّ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ وَ صَلَّى خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام ثُمَّ قَالَ فِي نَفْسِهِ أَوْ ظَنَّ أَنَّ اللهَ لَمْ يَغْفِرْ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ وِزْراً.(2)

هركس كه در اين دو موقف عرفه و مشعر، وقوف كند و بين اين دو كوه [صفا و مروه] سعى نمايد و گرد اين خانه [كعبه] طواف انجام دهد و نماز پشت مقام ابراهيم به جاآورد، در عين حال بعد از تمام اين اعمال، پيش خود بگويد يا گمان كند كه خدا او را نيامرزيده است، اين آدم از همه كس، گناهش عظيم تر است [ بدگمانى به خدا و نااميدى از رحمت خدا، گناهى بسيار بزرگ و خطرناك است].

پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز فرمود: «

ما مِنْ يَوْمٍ أَكْثرُ أَنْ يُعِتقَ اللهُ فيهِ عَبْداً مِنَ النّارِ مِنْ يَوْمِ عَرَفَةَ »(3)؛ «خداوند هيچ روزى به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمى كند» .


1- بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج ١٢، ص ٩٠.
2- وافى، ج ٢، ص 4٢؛ آداب الحرمين، ص٢6٨.
3- السنن الكبرى، احمد بن حسينى بيهقى، ج 5، ص ١٩٢.

ص:21

فضيلت روز عرفه به اندازه فضيلت شب قدر است. اين روز را گرامى دار و لحظههايش را غنيمت شمار كه غروب آفتاب اين روز، به زودى مى رسد و چادرها برچيده ميشوند و خاطرهاش براى تو مى ماند. زنهار كه دست خالى برگردى و آنجا، بار گناه را زمين ننهاده و عرفانت را افزون نساخته باشى! حضرت آدم (ع) ، به دستور فرشته الهى، در اين سرزمين به ذكر و ياد خدا و توبه پرداخت.

در اهميت روز عرفه، همين بس كه امام صادق (ع) فرمود:

مَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ في شَهْرِ رَمَضانَ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ إلى قابِلٍ إلّا أنْ يَشْهَدَ عَرَفَةَ.(1)

اگر ماه مبارك رمضان بر كسى گذشت و او آمرزيده نشد، تا ماه رمضان آينده به آمرزش او اميدى نيست، مگر آنكه عرفه را [با شرايط آن] درك كند.

منظور از «حج اكبر» ، روز عرفه است. از ابن عباس، طاووس، مجاهد، عطاء، سعيد بن مسيب، نقل شده كه روز عرفه را روز حج اكبر مى دانند.(2)عطاء مى گويد: «

اَلحَجُّ الْأَكْبَرُ الَّذي فيهِ الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ، وَ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ »(3)؛ «حجِّ اكبر همان وقوف در عرفه و حجِّ اصغر، عمره است» .

اسماعيل قاضى در حديث «مخرمه» از رسول خدا (ص) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «

يَوْمُ الحَجِّ الأَكْبَرِ يَومُ عَرَفَة » (4)؛ «همانا روز عرفه، روز


1- كافى، ج 4، ص 66.
2- تفسير قرطبى، محمد بن احمد انصارى قرطبى، ج ٨، ص 6٩.
3- همان، ص ٧٠.
4- همان.

ص:22

حج اكبر است» .

ابن ابى حاتم و ابن مردويه، از مسور بن مخرمه از قول رسول خدا (ص) آورده اند كه:

اِنَّه قالَ خَطَبَ رَسُولُ الله (ص) عَشِيَّةَ عَرَفَةَ، فَقالَ اَمّا بَعْدُ فَاِنّ هذا يَومُ الحَجِّ الاَكْبرِ.(1)

پيامبر (ص) پس از ظهر عرفه، براى مردم سخن مى گفت و خطاب به آنها فرمود: «امروز، روز حج اكبر است» .

ابن جرير نقل مى كند كه از على بن ابى طالب (ع) در مورد روز حج اكبر سؤال كردم، ايشان فرمود: «روز عرفه است» .(2)

ابوالشيخ نيز از ابن عباس نقل مى كند كه گفته است:

همانا روز عرفه، روز حج اكبر است و اين روز، روز مباهات است. روزى است كه خداوند به اهل زمين در برابر ملائكه آسمان، فخر كرده و مى فرمايد: «ژوليده موى و گرد و خاك بر چهره نشسته، به سوى من آمده اند. به من ايمان آوردند، با آنكه مرا نديده اند. به عزت خودم سوگند آنها را مى بخشم» .(3)

برخى از افرادى كه اين قول را پذيرفته اند، به حديث معروف «

الحجّ عرفه » استدلال كرده، مى گويند:

از آنجا كه يكى از بزرگ ترين اعمال حج، وقوف در عرفه مى باشد و كسى


1- تفسير كبير، فخر رازى، ج ١5، ص ٢٢١.
2- درالمنثور، جلال الدين سيوطى، ج ٣، ص ٢١٣.
3- همان.

ص:23

كه آن را درك كند، حج را درك كرده و كسى كه آن را درك نكند، حج او باطل است، لذا روز عرفه را روز حج اكبر ناميده اند.(1)

درباره اهميت عرفات همين بس كه در روايتى آمده است: «

الحج عرفه »(2)؛ «حج، عرفه است» . البته اين بدان معنا نيست كه ديگر اعمال حج، كم اهميت اند، بلكه اين روايت، حاجيان را به مهم ترين ركن حج -كه عرفه است - هدايت مى كند و شايد دليل شدت اين اهميت، همان نقشى باشد كه عرفات در آمرزش گناهان دارد كه انسان هاى گنه كار وارد آنجا شده، بخشوده شده و خارج مى شوند.

در برخى روايات فريقين، از روزه گرفتن در روز عرفه نهى شده است كه شايد علت اين نهى، شور و نشاط داشتن هنگام دعا و نيايش است؛ زيرا انسان روزه دار، در آن سرزمين و به ويژه در آن هواى گرم، به آسانى نشاط نيايش نمى يابد. بنابر روايتى كه مجلسى در بحارالانوار نقل مى كند، روزه گرفتن در روز عرفه، براى كسى كه در دعا خواندن ضعف پيدا نكند، مستحب است و اين خود مؤيد آن است كه كراهت روزه بدان جهت است كه انسان ها براى دعا خواندن، حال و نشاط داشته باشند.(3)

روز عرفه، روز دعاست. اهميت دعا در اين روز به اندازه اى است كه


1- تفسير كبير، ج١5، ص٢٢١.
2- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نورى، ج ١٠، ص ٣4.
3- بحارالانوار، ج ٩4، صص ١٢٣ و ١٢4.

ص:24

اگر روزه داشتن سبب ضعف و بى حالى فرد در دعا شود، سزاوار است روزه نگيرد تا بتواند دعا كند. (1)با اينكه روزه آن روز، جبران گناهان نود ساله است.(2)

دعا و تضرع به درگاه خدا و طلب حوايج دنيا و آخرت، از مهم ترين اعمال اين روز است؛ تا آنجا كه فرموده اند: «روزه دارى اين روز با تمام فضيلت و اجر عظيمى كه دارد، كفاره نود سال است» .(3)

اميرمؤمنان علي (ع) ، فرمود:

مَن صامَ يَومَ عَرَفَةَ مُحْتَسِباً فَكأنَّما صامَ الدَّهرَ.(4)

كسى كه روز عرفه روزه بگيرد، مانند آن است كه تمام روزگار روزه گرفته است.

ولى اگر موجب ضعف و سستى دعا شود، محكوم به كراهت است.(5)

به راستى كه ارزش و اهميت اين روز مصداق اين سروده خيام است كه مى گويد:

اين قافلۀ عمر عجب مى گذرد درياب شبى كه در طرب مى گذرد


1- ر. ك: مفاتيح الجنان. موضوع روزه گرفتن براى غيرحجّاج مطرح است؛ چرا كه زائر خانة خدا مسافر است و نبايد روز بگيرد.
2- المراقبات، ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى، ص ٢٢٩.
3- همان.
4- كتاب الصيام شهر رمضان المبارك، ج ١، ص 5٩4.
5- همان.

ص:25

ساقى، غم فرداى حريفان چه خورى پيش آر پياله را كه شب مى گذرد(1)

امام صادق (ع) فرمود:

هنگامى كه روز عرفه به پايان انجاميد و شب فرا رسيد، فرشتگان به دوش انسان زده و مى گويند: «اى زائر خانۀ خدا! گذشته هاى تو بخشيده شد، مواظب باش كه در آينده، چگونه اى؟»(2)

٣. امامت و روز عرفه

روايت هاى فراوانى در مورد حضور امام عصر (عج) در اين روز در عرفات وجود دارد.(3)امام سجاد (ع) در نيايش عرفه خود، با اشاره به ارتباط ميان روز عرفه و امامت، مى فرمايند:

أللّهُمَّ هذا يَوْمُ عَرَفَةَ يَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَ-رْتَ فيهِ رَحْمَتَكَ، وَ مَنَنْتَ فيهِ بِعَفْوِكَ، وَ أجْزَلْتَ فيهِ عَطِيَّتَكَ، وَ تَفَضَّلْتَ بِه عَلى عِبادِكَ. أللّهُمَّ وَ أنَا عَبْدُكَ الَّذي أنْعَمْتَ عَلَيْهِ قَبْلَ خَلْقِكَ لَهُ وَ بَعْدَ خَلْقِكَ إِيّاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَيْتَهُ لِدينِكَ، وَ وَفَّقْتَهُ لِحَقِّكَ، وَ عَصَمْتَهُ بِحَبْلِكَ، وَ أدْخَلْتَهُ في حِزْبِكَ، وَ أرْشَدْتَهُ لِمُوالاةِ اوليائِكَ، وَ


1- خيام نيشابورى.
2- وافى، فيض كاشانى، ج ٢، ص 45.
3- از جمله مى توان به اين روايت امام صادق٧ اشاره كرد كه حضرت مى فرمايد: «مردم امامى را نمى يابند كه در مراسم حج حاضر نباشد. او مردم را مى بيند، ولى مردم او را نمى بينند» ؛ الغيبة، نعمانى، ص١٧5. ر. ك: تجلى حكمت نظرى عاشورا در نيايش عرفه، سيد عباس اسلامى كاشانى، بخش چهارم.

ص:26

مُعاداةِ أعْدائِكَ.(1)

خدايا! امروز روز عرفه است؛ روزى كه آن را شريف و گرامى داشته اى و تعظيم و تجليل كرده اى. در اين روز، رحمت خود را پراكنده اى و بر مردمان به عفو خود منت نهاده اى و عطاى خود در حق ايشان افزوده اى و بر بندگانت تفضل فرموده اى. اى خداوند! من آن بندۀ توام كه هم پيش از آفريدن او، او را از نعمت خود برخوردار ساختى و هم پس از آن. او را در زمرۀ كسانى آورده اى كه آنها را به دين خود راه نموده اى و به گزاردن حق خويش، توفيق داده اى و اكنون چنگ در ريسمان دوستى تو زده و تو او را در حزب خود داخل كرده اى و او را راهى نموده اى كه با دوستانت دوستى ورزد و با دشمنانت دشمنى كند.

امام محمد باقر (ع) نيز در حديثى ضمن اشاره به اهميت روز عرفه و موضوع امامت، نكته هايى را درباره روز عيد غدير متذكر شدند. ابى الجارود مى گويد:

شنيدم امام باقر (ع) مى فرمود: «خداى عزّوجلّ پنج چيز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چيزش را گرفتند و يكى را رها كردند» . عرض كردم: «قربانت گردم، آنها را براى من نام مى برى؟» فرمود: در نماز، مردم نمى دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئيل (ع) فرود آمد و گفت: «اى محمد! وقت هاى نماز را به مردم خبر ده. . .» . زكات پس از نماز نازل شد. جبرئيل گفت: «اى محمد! راجع به زكات، آنها را خبر ده؛ چنان كه راجع


1- فرازى از دعاى 4٧ صحيفه مبارك سجاديه.

ص:27

به نماز خبر دادى» . سپس روزه ماه رمضان، ميان شعبان و شوال نازل شد. سپس امر به حج رسيد و جبرئيل (ع) فرود آمد و گفت: «چنان كه درباره نماز و زكات و روزه به مردم خبر دادى، درباره حج هم خبر ده» . سپس امر به ولايت رسيد و آن امر، روز جمعه در عرفه رسيد و خداى عزّوجلّ آيۀ: «امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم» را نازل كرد و كمال دين به سبب ولايت على بن ابى طالب (ع) بود. پيامبر (ص) در آنجا فرمود: «امت من هنوز به دوران جاهليت نزديك اند [تازه از جاهليت به اسلام گرويده اند]. اگر من نسبت به پسرعمويم به آنها خبرى دهم، هركسى حرفى مى زند، من اين مطلب را بدون اينكه به زبان آورم، در دلم مى گفتم تا آنكه فرمان حتمى خداى عزّوجلّ به من رسيد و مرا تهديد كرد كه اگر ابلاغ نكنم، عذابم خواهد كرد و اين آيه نازل شد:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده:6٧)

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت به تو نازل شده است، به طور كامل [به مردم] ابلاغ كن. اگر چنين نكنى، رسالت او را انجام نداده اى. خدا تو را از [خطرات احتمالى] مردم حفظ مى كند و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.

پس رسول خدا (ص) ، دست علي (ع) را گرفت و فرمود: «اى مردم! خدا همه پيغمبران پيش از مرا عمرى معين داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش كردند [از دارفانى به عالم باقى رهسپار گشتند] و نزديك است

ص:28

كه مرا هم بخواند و اجابت كنم. من مسؤليت دارم و شما هم مسئوليت داريد. اكنون شما چه مى گوييد؟» آنها گفتند: «گواهى دهيم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى و آنچه بر تو بود، رسانيدى. خدا بهترين پاداش پيغمبران را به تو دهد» . پيغمبر سه مرتبه فرمود: «خدايا! شاهد باش» . سپس فرمود: «اى گروه مسلمانان! اين [شخصى كه روى دست من و نامش على بن ابى طالب (ع) است] پس از من ولى شماست. شما كه حاضريد به غائبين برسانيد» .

امام باقر (ع) در ادامه فرمود:

به خدا كه علي (ع) ، امين خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دينى كه براى خود پسنديده بود. سپس وفات رسول خدا (ص) فرا رسيد. آن حضرت، علي (ع) را طلبيد و به او فرمود: «اى على! من مى خواهم آنچه را كه خدا مرا بر آن امين ساخته و به من سپرده، تو را بر آن امين سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دينى است كه براى خود پسنديده» .

امام باقر (ع) فرمود:

به خدا اى زياد هيچ كسى را در اينها شريك على نساخت. سپس وفات علي (ع) فرا رسيد. آن حضرت، فرزندانش را كه دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: «فرزندان عزيزم! خداى عزّوجلّ اراده حتمى فرمود كه سنتى از يعقوب در من قرار دهد . يعقوب دوازده پسر داشت، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها [و جانشين خود] را به آنها معرفى كرد. آگاه باشيد كه من هم صاحب شما را معرفى مى كنم. همانا اين دو، پسران رسول خدا (ص) حسن و حسين (عليهماالسلام) هستند، از آنها بشنويد و فرمان بريد و

ص:29

پشتيبانى نماييد كه من آنچه را رسول خدا به من سپرده و خدا به او سپرده بود، به آنها مى سپارم و آن چيز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دينى است كه او براى خود پسنديده است» .

پس، خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت، آنچه را على از جانب پيامبر (ص) واجب ساخت [و آن شنيدن و فرمانبرى و پشتيبانى امت است از ايشان] و هيچ يك از آن دو، بر ديگرى برترى نداشت، جز به واسطه بزرگسالى اش [كه مخصوص امام حسن (ع) بود] و چون امام حسين (ع) به محضر امام حسن (ع) مى آمد، در آن مجلس سخن نمى گفت تا برمى خاست .

سپس وفات امام حسن (ع) فرا رسيد و او آن سپرده را به امام حسين (ع) تسليم نمود. سپس وفات امام حسين (ع) فرا رسيد. آن حضرت، دختر بزرگ ترش فاطمه بنت الحسين (عليهماالسلام) را طلبيد و مكتوبى پيچيده و وصيتى آشكار به او سپرد و على بن الحسين (عليهماالسلام) بيماريى از نظر معده داشت كه در حال احتضارش مى ديدند. پس فاطمه آن مكتوب را به على بن الحسين (عليهماالسلام) داد. سپس، به خدا آن مكتوب به ما رسيد.(1)

در سال دهم هجرى قمرى، صحراى با عظمت و مقدس عرفات، شاهد آخرين حج پيامبر (ص) (حَجةالوداع) بود كه يكى از حوادث مهم در تاريخ اسلام است. خطبۀ مهم و تعيين كننده آن حضرت كه به حق، آن را «منشور حقوق بين الملل اسلامى» ناميدند، در تاريخ اسلام جايگاه بس ويژه اى دارد. مشروح خطبه طولانى پيامبر (ص) در تمامى منابع تاريخى


1- اصول كافى، ج٢، ص4٩.

ص:30

آمده است. بعضى گفته اند پيامبر (ص) براى ابلاغ اين خطبه، بر فراز همان سنگى كه بعدها به منبر تبديل شد، ايستاده بود.

برخى از محدثان اهل سنت (1)بر اين باورند كه آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ ، به هنگام وقوف پيامبر (ص) در عرفه (حجةالوداع) نازل شده است. اما مفسران شيعه، نزول آن را در «غدير خم» ، كه پيامبر (ص) چند روز پس از وقوف در عرفه، در آنجا خطبه خواند، مى دانند.(2)

4. فضيلت هاى زيارت امام حسين (ع) در روز عرفه

بخش-ودگى اهل گنه در صف محشر وابسته به يك گردش چشمان حسين است

از جمله افضل اعمال وارده در روز عرفه، زيارت امام حسين (ع) است. امام صادق (ع) فرمود:

هركس قبر امام حسين (ع) را در روز عرفه زيارت كند، خداوند براى او ثواب هزار هزار حج كه با قائم آل محمّد (عج) كرده باشد، بنويسد و هزار هزار عمره كه با حضرت رسول (ص) كرده باشد و نيز ثواب آزاد كردن هزار هزار بنده و فرستادن هزار هزار كس به جهاد در راه خدا براى او


1- اخبار مكه، فاكهى، ج 5، صص ٢٢ و ٢٣.
2- علامه امينى در اثر ارزشمند خود «الغدير» ، نظرهاى گوناگونى را با مستندات روايى و تاريخى ارائه كرده است.

ص:31

نوشته شود و خداوند او را بنده تصديق كننده او و ايمان آورده به وعده او مى نامد و ملائكه گويند: «فلان مرد صديق است» و خداوند او را در بالاى عرش عظمت و جلالش ثنا گفته است و در زمين، او را كروبى نامند كه لقب ملائكه مقرب است.(1)

امام صادق (ع) در حديث ديگرى فرمود:

هرگاه حج واجب را به جا آورد و بخواهد كه حج يا عمره مستحبى به جا آورد، ولى مشغله دنيوى يا علايق، او را مانع شد، در روز عرفه كنار قبر امام حسين (ع) برود كه او را مجزى است از ادا كردن حج و عمره و حق تعالى ثواب او را چندين برابر كند.

راوى پرسيد: «ثوابش چند برابر حجّ و عمره است؟» حضرت فرمود: «ثوابش را نمى توان شمرد» . پرسيد: «صد برابر؟» فرمود: «كى مى شود شمرد» . پرسيد: «هزار برابر؟» فرمود: «بيشتر» . پس اين آيه را خواند(2):

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (نحل:١٨)

اگر نعمت هاى خدا را بشماريد؛ هرگز نمى توانيد آنها را احصاء كنيد. به درستى كه خداوند آمرزنده و مهربان است.

شيخ صدوق، در ثواب الاعمال نقل مى كند كه امام صادق (ع) فرمود:

إِنَّ اللهَ تَبَارَك وَ تَعَالَى يَبْدَأُ بِالنَّظَرِ إِلَى زُوَّارِ قَبْرِ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليهماالسلام)


1- وسائل الشيعه، محمد بن حسن عاملى، ج٧، ص46٠؛ المراقبات، ص٢٢٩.
2- بحارالانوار، ج٩٨، ص٩٢.

ص:32

عَشِيَّةَ عَرَفَةَ .

خدا در شب عرفه نخست به زوّار امام حسين (ع) توجّه مى كند.

راوى از آن حضرت پرسيد: «آيا پيش از نظر كردن به حاجيان در عرفات؟» امام (ع) پاسخ داد: «آرى» .

امام (ع) در حديث ديگرى فرمود:

إِنَّ اللهَ تَبَارَك وَ تَعَالَى يَتَجَلَّى لِزُوَّارِ قَبْرِ الحُسَيْنِ (ع) قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ (فَيَفْعَلُ ذَلِك بِهِمْ) وَ يَقْضِي حَوَائِجَهُمْ وَ يَغْفِرُ ذُنُوبَهُمْ وَ يُشَفِّعُهُمْ فِي مَسَائِلِهِمْ ثُمَّ يَثْنِي بِأَهْلِ عَرَفَاتٍ يَفْعَلُ ذَلِك بِهِمْ. (1)

پروردگار حكيم، عنايت ويژه خود را متوجه زوار قبر امام حسين (ع) مى كند، پيش از آنكه به حجاج واقف در عرفات توجه كند. خدا حوايج زوار حسين را برآورده مى سازد، گناهانشان را مى بخشد و از آنها شفاعت به عمل مى آورد. پس به حاجيانى كه در عرفات وقوف كرده توجه نموده، با آنها نيز اين چنين عمل مى كند.


1- نك: ثواب الاعمال، ابن بابويه قمى، صص ١١6 و ١١٧؛ وسائل الشيعه، ج ١4، ص465؛ المراقبات، ص٢٢٩.

ص:33

گفتار دوم: آيين نيايش

اشاره

زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب ما را زِ جام باده هستى خراب كن(1)

١. نيايش از چشم انداز آيه هاى قرآن كريم

جز تو پيش كى برآرد بنده دست هم دعا و هم اجاب-ت از تو است

ه-م ز اول ت-و ده--ى مي-ل دعا تو دهى آخر دع-اها را جزا

اول و آخ---ر ت-ويى، م--ا در ميان هيچ هيچى كه نيايد در بيان(2)

در آياتى از قرآن مجيد، به مسئله دعا و نيايش توجه ويژه اى شده است؛ از جمله در آيه هايى همچون:


1- حافظ. نقل است كه عارف كامل، ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى \، استاد اخلاق امام خميني قدس سره ، مكرر اين شعر را در قنوت نوافل مى خوانده اند. ر. ك. : طبيب دل ها، به نقل از استاد حسن زاده آملى، ص١٩١ .
2- مولوى.

ص:34

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (بقره:١٨6)

و چون كه بندگان من، از تو درباره من سؤال كنند، [بگو:] من نزديكم، دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند [و به مقصد برسند].

علامه طباطبايي (رحمه الله) در تفسير اين آيه مى فرمايد:

دعا با سؤال متفاوت است؛ دعا عبارت از اين است كه دعاكننده مى خواهد نظر مخاطب را به خود متوجه سازد و سؤال اين است كه پس از يافتن مخاطب، چيزى از او درخواست نمايد.

بنابراين، سؤال در حكم غرض و نتيجه دعاست و اين معنا بر تمام مصاديق سؤال منطبق مى گردد؛ مانند سؤال از مطالب علمى، سؤال از محاسبات و سؤال براى كمك خواستن و. . . .(1)

در رابطه با اين آيه، نكته هاى ديگرى نيز قابل طرح اند:

اول اينكه، اساس سخن بر گويندگى ذات اقدس الهى، به صورت متكلم وحده گذارده شده است، نه غيبت و مانند آن و اين امر، خود نشان دهندهكمال عنايت به اين موضوع است؛

دوم اينكه، به جاى اينكه گفته شود: «

اذا سألك النّاس» ، عبارت «

عبادي » را به كار برده كه اين خود از عنايت بيشترى حكايت دارد؛

سوم اينكه، واسطه در جواب حذف شده و بدون واسطه، چنين آمده


1- تفسير الميزان، ج٢، ص٣١.

ص:35

است: «

إنّي قَريب» و نفرموده: «

فَقُل إنّي» يا «

إنّه قَريب» ؛

چهارم اينكه، در اين جمله، براى تأكيد از حرف «

إنّ » استفاده شده است؛

پنجم اينكه، مسئله قُرب خدا با صفت «

قَريب» وصف شده، نه با فعلى كه بر قرب دلالت داشته باشد و بدين ترتيب، بر ثبوت و دوام قرب تأكيد شده است؛

ششم اينكه، اجابت با فعل مضارع «

اُجيب» ذكر شده، تا بر تجدد و استمرار اجابت دلالت كند؛

هفتم اينكه، اجابت دعا با جمله شرطى «

إذا دَعان» ؛ «اگر مرا بخواند» ، مقيد شده است و اين قيد، مطلب زايدى بر عبارت «

دعوة الدّاع» ندارد. بلكه عين همان است و فايده چنين قيدى اين است كه اجابت دعا، مقيد و مشروط به هيچ قيد و شرطى نيست؛ چنان كه در آيهشريفهچنين آمده است: وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ؛ «پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا دعاى شما را بپذيرم» . (غافر:6٠)

اين آيه، گواه شدت عنايت خداوند به امر دعا و تأثير آن و سرعت و قاطعيت اجابت آن است و از ويژگى هاى اين آيهشريفه، اين است كه با همه ايجازى كه دارد، هفت مرتبه ياد خداى سبحان به گونهضمير متكلم در آن تكرار شده و اين تنها آيه قرآن است كه چنين مزيتى دارد.(1)


1- ر. ك: تفسير الميزان، ج٢، صص ٣٠ و ٣١.

ص:36

ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَ-رُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * وَلاتُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (اعراف:55 و 56)

پروردگار خود را [آشكارا] از روى تضرع و پنهانى بخوانيد؛ [و از تجاوز، دست برداريد كه] او متجاوزان را دوست نمى دارد و در زمين پس از اصلاح آن، فساد نكنيد و او را با بيم و اميد بخوانيد [بيم از مسئوليت ها و اميد به رحمتش و نيكى كنيد]؛ زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.

الهى سينهاى ده آتش افروز در آن سينه دلى و آن دل همه سوز

هرآن دل را كه سوزى نيست، دل نيست دل افسرده غير از آب و گل نيست

دلم پر شعله گردان، سينه پر درد زبانم كن به گفتن آتش آلود(1)

قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً (فرقان: ٧٧)

بگو: پروردگارم براى شما ارزشى قائل نيست. اگر دعاى شما نباشد، شما [آيات خدا و پيامبران را] تكذيب كرديد و اين عمل، دامان شما را خواهد گرفت، از شما جدا نخواهد شد.

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (الرحمن:٢٩)

تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از او درخواست ميكنند و او هر روز، در شأن و كارى است.


1- وحشى بافقى.

ص:37

وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ (غافر: 6٠)

پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا [دعاى] شما را اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من، تكبر ميورزند، به زودي خوار به دوزخ درآيند.

٢. فضيلت نيايش

از در خويش خدايا به بهشتم مفرست كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس

رسول خدا (ص) فرمود: «

ما مِنْ شَيْءٍ اَكرمَ عَلَى الله تعالى مِنَ الدُّعاءِ »(1)؛ «هيچ چيزى نزد خدا گرامى تر و با ارزش تر از دعا نيست» .

حضرت در روايتى ديگر فرمود: «

اَلدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ لا يُهْلَكُ مَعَ الدُّعاءِ اَحَدٌ »(2)؛ «دعا مغز عبادت است، هيچ گاه كسى با دعا هلاك نمى شود» .

امام باقر (ع) نيز در پاسخ به سائلى كه پرسيد: «قرآن زياد خواندن افضل است يا دعا زياد كردن؟» فرمود: «زياد دعا كردن افضل است» . سپس حضرت اين آيه را خواند: قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛ «بگو: پروردگارم براى شما ارزشى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد» (فرقان: ٧٧) . (3)

در ميان دستورهاى دينى، بحث دعا فصل ويژه اى را به خود


1- عدّة الداعى، ابن فهد حلى، ص٣١٣.
2- بحارالانوار، ج٩٣، ص٣٠٠.
3- عدّة الداعى، ص١4.

ص:38

اختصاص داده است. گذشته از بعضى عبادت ها مانند نماز كه تقريباً سراسر دعاست، در برخى عبادت ها مانند روزه و حج و غيره، دعا سنت شده است. دعاهاى بسيارى در مواقع معين، مانند دعاى كميل كه شب هاى جمعه خوانده مى شود و نيز دعاى ندبه كه هر صبح جمعه آن را مى خوانند يا دعاى سمات كه در عصر جمعه خواندن آن مستحب است و همچنين دعاى معروف مكارم الاخلاق و مرضى الافعال(1)يا خواندن دعاى عهد كه محدث قمي (رحمه الله) (2)آن را از حضرت صادق (ع) نقل كرده و نيز خواندن ادعيه مأثوره در روزهاى عيد، به ويژه دعاى عرفه امام حسين در سرزمين عرفات و. . . فضيلت هاى بسيارى را نصيب انسان مى كند؛ زيرا بيشتر آنها مشتمل بر مضامين عالى از معارف الهى و تمجيد و تنزيه حق تعالى و اظهار عجز و عبوديت از سوى بنده و درخواست اخلاق پسنديده و طلب توفيق براى اعمال نيك و تقاضاى رفع بليات و. . . است.

دردم نهفته به ز طبيبان مدّعى باشد كه از خزانه غيبش دوا كنند(3)

امام خميني (قدس سره) در مقدمه وصيت نامه الهى -سياسى شان مى فرمايند:

ما مفتخريم كه ادعيۀ حيات بخش كه او را قرآن صاعد مى خوانند از ائمه معصومين ماست. ما به مناجات شعبانيه و دعاى عرفۀ امام حسين بن


1- صحيفة مباركه سجّاديه، دعاى بيستم.
2- مفاتيح الجنان، عباس قمى.
3- حافظ.

ص:39

علي (عليهماالسلام) و صحيفه سجّاديه، اين زبور آل محمد و صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضيه است از ماست.(1)

الكسيس كارل، انديشمند معروف فرانسوى كه برنده دو جايزه نوبل است، درباره نيايش چنين مى گويد:

نيايش همچون دم زدن، خوردن و آشاميدن از نيازهاى ژرفى است كه از عمق سرشت و فطرت طبيعى سر مى زند. خوردن، نمو كردن، تكثير نسل و نيايش، چهار بعد اساسى روح انسان هستند؛ زيرا انسان واحدى است كه نيمش ز آب و گِل، نيمش ز جان و دل. نيايش نه همچون تخدير آرام بخش است، بلكه آرامشى كه مى بخشد، زائيده اشباع تشنگى و نياز و اضطراب روح آدمى و پاسخ گفتن به كمبودهايى است كه در عمق فطرت آدمى هست. اين است كه نيايش برخلاف تخدير كه به ضعف و مرگ منتهى مى شود، نيروزا، نشاطانگيز و عامل شكفتگى احساس ها، عاطفه ها و استعدادهاى مرموز درون روح آدمى است. . . .

حجاب چهره (2)جان مى شود غبار تنم خوشا دمى كه از اين چهره پرده برفكنم

چنين قفس نه سزاى چو من خوش الحانى است روم به گلشنِ رضوان كه مرغ آن چمنم(3)

طبق روايت هاى معصومان (عليهم السلام) درمى يابيم كه براى جلب رحمت پروردگار، «دو سبب» در كار است: يكى «عمل» و ديگر «دعا و سؤال» .


1- صحيفه امام، ج ٢١، ص ٣٩6. ر. ك. : تفسير سوره مباركه حمد، صص ٧٩ - ٨١.
2- مقصود از چهره، تجليات غيرماده در حال غيبت سالك است.
3- حافظ.

ص:40

اهل عمل، از باب «عدل» وارد مى شوند و به «اجر» خود مى رسند. اما اهل دعا و سؤال از باب «فضل» وارد و مشمول «رحمت» مى شوند.

«ابن فهد حلى» در كتاب «عُدّة الداعى» از كتاب دعاى محمد بن حسن صفّار، روايتى را نقل كرده كه سند آن به رسول خدا (ص) مى رسد:

بايد از خدا بخواهيد تا به شما عطا كند؛ چه آنكه خدا را بندگانى است كه عمل مى كنند و خدا اجرشان را مى دهد و بندگان ديگرى دارد كه با صدق و اخلاص از او سؤال مى كنند [و از باب دعا وارد مى شوند]. پس، خدا عطا مى كند به ايشان و سرانجام، همه را در بهشت و دار سعادت، مجتمع مى سازد. آن گاه دسته عاملين [با تعجب] مى گويند: «پروردگارا! ما كه مورد لطف و عنايتت واقع شده ايم، نتيجه اعمال خوب ما بوده است. اما اين دسته [كه در عمل، قاصر بوده اند] از چه راه، به اين درجه از كرامت و عطا رسيده اند؟» مى فرمايد: «بندگان من! شما كار خوب كرده و مزد خود را گرفته ايد. بى كم و كاست هم گرفته ايد. اما اينان به گدايى در خانه من آمده اند و دست سؤال، به سوى من دراز كرده اند [صورت مسكنت بر خاك ذلت نهاده و دست به دامن فضلم زده اند. من هم، دامن از دستشان نكشيده و محرومشان نكرده ام، بلكه مشمول فضلشان كرده و در طاق و رواق عزت و مكرمت، جايگزينشان ساخته ام]. پس به ايشان عطا كردم و آن، فضل من است كه به هركس بخواهم، مى دهم» .(1)


1- عدّة الداعى فارسى، ابن فهد حلى، ص ٢٨؛ شرح نهج البلاغه، ابوالقاسم خويى، ج 4، ص٢6٣.

ص:41

از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود:

يَدْخُلُ الجَنَّةَ رَجُلانِ كَانَا يَعْمَلانِ عَمَلاً وَاحِداً فَيَرَى أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ فَوْقَهُ فَيَقُولُ يَا رَبِّ بِمَا أَعْطَيْتَهُ وَ كَانَ عَمَلُنَا وَاحِداً فَيَقُولُ اللهُ تَعَالَى سَأَلَنِي وَ لَمْ تَسْأَلْنِي ثُمَّ قَالَ سَلُوا اللهَ وَ أَجْزِلُوا فَإِنَّهُ لايَتَعَاظَمُهُ شَيْءٌ.(1)

دو مرد، در بهشت درآيند كه هر دو، يك عمل انجام داده اند: يكى از آن دو، ببيند ديگرى را كه مرتبه اش بالاتر از اوست. گويد: «اى پروردگار من! به چه چيز، او را اين مرتبه و مقام عطا فرمودى؟ حال آنكه هر دو، داراى يك عمل بوده ايم» . خداوند متعال مى فرمايد: «او از من سؤال و درخواست مى كرد و تو نمى كردى» . سپس رسول خدا (ص) فرمود: «از خدا سؤال و طلب كنيد و بسيار هم طلب كنيد؛ چه آنكه هيچ چيز نزد خدا، بزرگ نمى آيد» .

امام صادق (ع) فرمود:

يَا مُيَسِّرُ ادْعُ وَلا تَقُلْ إِنَّ الأَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ إِنَّ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَنْزِلَةً لاتُنَالُ إِلّا بِمَسْأَلَةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً سَدَّ فَاهُ وَ لَمْ يَسْأَلْ لَمْ يُعْطَ شَيْئاً فَسَلْ تُعْطَ يَا مُيَسِّرُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ بَابٍ يُقْرَعُ إِلّا يُوشِكُ أَنْ يُفْتَحَ لِصَاحِبِهِ.(2)

اى ميسّر! [اسم راوى است] دعا كن و مگو كه كار تمام شده و مقدر گرديده است [و ديگر دعا فايده اى نخواهد داشت]. چه آنكه، نزد خدا منزلتى هست كه به آن، نايل نمى شوى، مگر از طريق دعا و سؤال و درخواست از خدا و اگر بنده اى، دهان خود را ببندد و از خدا نخواهد، چيزى به او داده نمى شود.


1- شرح نهج البلاغه، خويى، ج 4، ص ٢6٣.
2- كافى، ج٢، ص 466.

ص:42

پس بخواه تا داده شوى. اى ميسّر! مسلم آنكه هيچ درى نيست كه كوبيده شود، مگر آنكه به زودى، به روى كوبنده اش گشوده گردد.

گفت پيغمبر كه گر كوبى درى عاقبت زان در برون آيد سرى

عارفى را پرسيدند: «بدين در آمده اى، چه آورده اى؟» گفت: «گدايى كه بر در خانه سلطان آيد، از او نمى پرسند چه آورده اى، بلكه مى گويند: اى گداى بينوا! چه مى خواهى؟» .(1)

گويند درويشى ژنده پوش، قصد رفتن به دربار پادشاه داشت. او را گفتند: «اين لباس كهنه و چركين، از تن بر كن و لباسى نو بپوش كه اين، مناسب مجلس سلطان نيست» . درويش گفت:

چه كنم كه لباسى غير اين ندارم! با لباس پاره و چركين به دربار شاهان رفتن، عيب نيست كه درويش مسكين، لباسش همين است. چه كند بينوا همان دارد. اما عيب و ننگ آن است كه با همان لباس پاره و چركين، از خانه سلطان بيرون آيد كه اين عمل، سزاوار شأن شاهان نيست.(2)

حال، بنده بينوا اگر با جانى آلوده و ننگين از گناه، به درگاه خداوند ذوالمن و الكرم برود، عار نيست؛ زيرا حقيقت بنده شرمسار غرق در گناه، همين است. حال آنكه برگشتن از در خانه پروردگار بخشنده با همان جان آلوده و چهره شرمنده از گناه، منافى شأن پروردگار و در واقع، خلاف انتظار است.


1- اسرار العبادات، قاضى سعيد قمى، ص ٢٣4.
2- همان.

ص:43

امام صادق (ع) فرمود:

دُعَاءُ المَرْءِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ يُدِرُّ الرِّزْقَ وَ يَدْفَعُ المَكْرُوهَ.(1)

دعاى مرد درباره برادر غايبش، روزى را فراوان و ناملايمات را برطرف مى سازد.

على بن ابراهيم از پدرش نقل كرده كه ايشان گفت:

ديدم عبدالله بن جُندَب را در موقف عرفات، در حالتى كه موقفى بهتر از موقف او نديدم. در تمام مدت وقوف، دست هايش به جانب آسمان بلند بود و اشكش به صورتش مى ريخت و به زمين مى رسيد، تا وقتى كه مردم از عرفات بازگشتند. گفتم: «اى ابامحمد! من هرگز موقفى بهتر از موقف تو نديدم» . گفت: «به خدا قسم، من دعا نكردم، مگر درباره برادران دينى ام و اين براى آن بود كه خبر داد مرا ابوالحسن موسي (ع) [امام موسى بن جعفر (عليهماالسلام)] كه:

مَنْ دَعَا لأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ نُودِيَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفٍ مَضْمُونَةٍ لِوَاحِدَةٍ لا أَدْرِي تُسْتَجَابُ أَمْ لا.(2)

هر كه دعا كند درباره برادر خود كه غايب است، ندا از عرش مى رسد كه، از براى تو باشد صدهزار برابر اين و لذا من سزاوار نديدم كه از دست بدهم صدهزار [حسنه يا دعاى] ضمانت شده را به خاطر يكى كه نمى دانم مستجاب خواهد شد يا نه.

ابن ابى عمير از زيد نرسى روايت كرده كه با معاوية بن وهب در


1- اصول كافى، ج٢، ص5٠٧.
2- همان؛ عُدة الداعى فارسى، ص ١٣6.

ص:44

عرفات بودم و او دعا مى كرد. در موقع دعا كردن دقت كردم، حتى يك كلمه براى خودش دعا نكرد. مردم شهرهاى دوردست را با ذكر نام و نام پدرانشان دعا مى كرد، تا اينكه مردم از عرفات بازگشتند. به او گفتم: «اى عمّ! از تو امر عجيبى ديدم» . گفت: «چيست آنچه تو را به تعجب آورده؟» گفتم: «اينكه در چنين موضعى، مردم را بر نفس خود اختيار كردى و اينكه يك يك آنها را در اينجا ياد كردى!» پس، به من گفت:

جاى تعجب ندارد اى پسر برادر من! به درستى كه من شنيده ام از مولاى خود و مولاى تو و مولاى هر مؤمن و مؤمنه اى و او بعد از پدران بزرگوار خود كه به خدا سوگند سيد گذشتگان و آيندگان بود؛ و الّا كر باد هر دو گوشم و كور باد هر دو چشمم و نرسم به شفاعت محمد (ص) ، اگر اين سخن را از امام (ع) نشنيده باشم كه: «هر كه از براى برادر مؤمن خود غايبانه دعا كند، فرشته اى از آسمان دنيا ندا كند كه اى بنده خدا! ١٠٠ هزار برابر آنچه طلب كردى، براى توست و او را فرشته اى از آسمان دوم ندا كند كه اى بنده خدا! ٢٠٠ هزار برابر آنچه طلب كردى، براى توست، و او را فرشته اى از آسمان سوم ندا كند كه اى بنده خدا! ٣٠٠ هزار برابر آنچه طلب كردى، تو راست و او را فرشته اى از آسمان چهارم ندا كند كه اى بنده خدا! 4٠٠ هزار برابر آنچه طلب كردى، تو راست و او را فرشته اى از آسمان پنجم ندا كند كه اى بنده خدا! 5٠٠ هزار برابر آنچه طلب كردى تو راست و او را فرشته اى از آسمان ششم ندا كند كه اى بنده خدا! 6٠٠هزار برابر آنچه طلب كردى تو راست و او را فرشته اى از آسمان هفتم ندا كند كه اى بنده خدا! ٧٠٠ هزار برابر آنچه طلب كردى براى توست.

ص:45

بعد از آن ندا كند او را خداى عزّوجل كه منم غنى مطلق كه اصلاً احتياج ندارم. اى بنده من! هزار هزار برابر آنچه طلب كردى براى توست. پس كدام يك از اين دو امر عظيم بزرگ تر است اى پسر برادر من؟ آنچه را من از براى نفس خود اختيار كردم، يا آنچه تو مرا به آن امر مى كنى؟ !»(1)

٣. اسباب استجابت دعا

اشاره

اى سر تو در سينه هر صاحب راز پيوسته در رحمت تو بر همه باز

هركس كه به درگاه تو آمد به نياز محروم ز درگاه تو كى گردد باز(2)

در كتاب عدة الداعى، اسبابى جهت استجابت دعا نوشته شده كه در اين قسمت، در هفت عنوان آن را ارائه مى كنيم:(3)

الف) زمان دعا

از امام باقر (ع) روايت شده است:

خداى تعالى، هر شب جمعه از اول شب تا آخر از بالاى عرش ندا مى كند: «آيا بندۀ مؤمنى نيست كه بخواند مرا و قبل از طلوع فجر براى دين يا دنياى خود دعا كند تا او را اجابت كنم؟ آيا بندۀ مؤمنى نيست كه قبل از طلوع فجر، توبه كند و از گناهش به سوى من بازگردد تا توبۀ او را بپذيرم؟ آيا


1- عُدَّة الدّاعى فارسى، ص ١٣6.
2- . شيخ ابوسعيد ابوالخير.
3- محتواى ذيل اين عنوان، تلخيص از باب دوم كتاب عدة الداعى با عنوان «و اسباب اجابت دعا» است. ر. ك: ص٩4 .

ص:46

بندۀ مؤمنى نيست كه روزى بر او تنگ شده باشد و قبل از روشن شدن روز از من درخواست زيادۀ رزقش كند تا روزى او را زياد كنم و بر او وسعت دهم؟ آيا بندۀ مؤمن بيمارى نيست كه از من قبل از ظاهر شدن صبح، شفاى خود را سؤال كند تا او را عافيت بخشم؟ آيا بنده مؤمن محبوس مغمومى نيست كه از من سؤال كند تا از زندان آزادش كنم و راهش را باز كنم؟ آيا بندۀ مؤمن مظلومى نيست كه قبل از طلوع فجر از من بخواهد كه براى او آنچه به ظلم از او گرفته اند، بگيرم و او را نصرت دهم؟»

پس فرمود: «خداى تعالى دائماً به اين كلمات ندا مى كند تا آنكه فجر طالع شود» .(1)

در روايت است كه بنده مؤمن از خدا حاجت مى خواهد و خداى عزّوجلّ قضاى حاجت او را تا روز جمعه به تأخير مى اندازد.(2)

از حضرت صادق (ع) روايت شده كه حضرت يعقوب (ع) به فرزندانش گفت: «به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم» . فرمود: «آن را به تأخير انداخت تا سحر شب جمعه شد» .(3)

در حديثى از حضرت رضا (ع) روايت شده كه رسول خدا (ص) فرمود:

خداوند تبارك وتعالى در ثلث آخر هر شب و در شب جمعه از اول شب، ملكى را به آسمان دنيا فرو مى فرستد كه گويد: «آيا سؤال كننده اى هست كه


1- من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج١، ص4٢٠.
2- نصايح، ترجمه: مواعظ العدديه، على مشكينى، ص٢٩5.
3- همان.

ص:47

خواسته اش را به او عطا كنم؟ آيا توبه كننده اى هست كه توبه او را بپذيرم؟ آيا استغفاركننده اى هست كه او را بيامرزم؟» اى طالب خير! روى آر. اى طالب شر! كوتاه كن و پيوسته ندا مى كند به اين كلمات تا فجر طالع شود. آن گاه به محلّ خود از ملكوت آسمان بازمى گردد.

سپس فرمود: «اين حديث را پدرم از جدم و او از پدرانش و آنان از رسول خدا (ص) به من روايت كرد» .(1)

گَل مراد تو آن گه مراد بگشايد كه خدمتش چو نسيم سحر توانى كرد

گدايى در ميخانه طرفه اكسيرى است گراين عمل بكنى، خاك، زر توانى كرد

به عزم مرحلۀ عشق پيش نه قدمى كه سودها كنى ار اين سفر توانى كرد(2)

ب) مكان دعا

از ديگر اسباب دعا، مكان دعاست. در روايتى آمده كه خداى تعالى در روز عرفه، به ملائكه مى فرمايد: «اى فرشتگان من! آيا غلامان و كنيزان مرا كه آمده اند از اطراف بلاد پراكنده و غبارآلود نمى بينيد؟ آيا مى دانيد چه مى خواهند؟» گويند: «پروردگارا! آنها از تو آمرزش مى خواهند» . پس حق تعالى فرمايد: «شما را شاهد مى گيرم كه آنها را آمرزيدم» .

و نيز روايت شده كه بعضى از گناهان است كه بخشيده نمى شوند، مگر به عرفات و مشعرالحرام. خداى تعالى فرموده است:


1- بحارالانوار، ج٨٠، ص١١4.
2- حافظ.

ص:48

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (بقره:١٩٨)

گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان [و از منافع اقتصادى] در ايام حج بهره گيريد (از منافع حج، پى ريزى اقتصادى صحيح اسلامى است) . و هنگامى كه از «عرفات» كوچيديد، خدا را نزد «مشعر الحرام» ياد كنيد. او را ياد كنيد همان گونه كه شما را هدايت كرد و قطعاً شما پيش از اين، از گمراهان بوديد.

يكى از اماكن دعا، بلكه اشرف مكان ها، نزد قبر امام حسين (ع) است. روايت شده كه خداى تعالى عوض شهادت، چهار چيز به امام حسين (ع) عطا فرمود است:

يكى آنكه شفا را در تربتش قرار داده است؛ ديگر اجابت دعا را زير گنبدش و امامت را در ذريه اش و اينكه روزهايى را كه زائران قبرش او را زيارت مى كنند، از عمرشان محسوب نمى شود.(1)

ج) اسم اعظم

از ديگر اسباب استجابت دعا، دعايى است كه متضمن اسم اعظم باشد و آن را كسى به عينه و به طور قطع نمى داند، مگر شخصى كه خداى تعالى او را (از انبيا و اولياى خدا) بر آن اطلاع داده باشد.(2)


1- وسائل الشيعه، ج١4، ص4٢٣.
2- ر. ك: تفسير دعاى سحر، امام خمينى \، ص١5٨.

ص:49

اسم اعظم بكند كار خود اى دل خوش باش كه به تلبي-س و حي--ل، ديو مس-لمان نشود(1)

د) تركيب دعا و زمان خاص

مانند دعاى سمات كه در آخرين ساعت روز جمعه خوانده مى شود.

ه) تركيب دعا و مكان خاص

مانند ادعيه وارده و زيارات مأثوره كه با قرائت آن، مزار ائمّه اطهار را زيارت مى كنيم. نيايش عرفه در سرزمين عرفات، مصداق تام خواندن دعا در زمان و مكانى خاص است.

و) تركيب دعا با عمل خاص

اميرمؤمنان (ع) مى فرمايد: «رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه براى خدا نماز واجب را به جاى آورد، در دنبال آن دعا مستجاب مى شود» .(2)

4. آداب نيايش

الف) دعاى با گريه

دل سنگين تو را اشك من آورد به راه سنگ را سيل تواند به لب دريا برد(3)

يكى از مهم ترين آداب و مقارنات نيايش، همراه بودن آن با


1- حافظ.
2- صحيفة الرضا، ص 4٢.
3- حافظ.

ص:50

گريستن است. در نيايش عرفه نيز همان گونه كه ذكر خواهد شد، اباعبدالله الحسين (ع) ، بخشى از دعا را در حال گريه و تضرع بيان مى فرمايد. امام علي (ع) فرمود:

گريه و ترس از خدا، يكى از احسان ها و رحمت هاى خداست. اگر داراى آن شديد، مغتنم بشماريد و دعا كنيد كه اگر در يك ملت و جمعيتى كسى بگريد، خداوند بر تمام آن ملت ترحم مى فرمايد.(1)

گريه، باارزش ترين سرمايۀ عارفان واصل است. از همين روست كه در مناجات چنين مى خوانيم كه:

ارْحم مَن رأسُ مالِهِ الرّجاءُ وَ سِلاحُهُ البُكاء. (2)

مورد مهربانى خود قرار ده كسى را كه سرمايه اش اميد، و ساز و برگش گريه است.

امام صادق (ع) درباره ارزش چشم گريان، مى فرمايد:

هيچ چشمى نيست جز اينكه روز قيامت گريان است، مگر چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد و هيچ چشمى نيست كه از ترس خداى عزّوجلّ به اشك خود پر شود، جز اينكه خداى عزّوجلّ همه آن بدن را به آتش دوزخ حرام گرداند و آن اشك، بر گونه اى روان نگردد كه گرد پريشانى و خوارى ببيند و هيچ چيزى نيست، جز اينكه پيمانه و وزنى دارد، مگر اشك كه همانا خداى عزّوجلّ به اندكى از آن درياهايى از آتش را خاموش


1- مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسى، ج٢، ص١١١.
2- مفاتيح الجنان، دعاى كميل.

ص:51

كند. پس اگر بنده اى در ميان يك امتى بگريد، خداى عزّوجلّ به خاطر گريه آن بنده، به همه آن امت رحم كند. (1)

گريه بر هر درد بى درمان دواست چشم گريان چشمۀ فيض خداست

حضرت شعيب (ع) ، از دوستى خداوند آن قدر گريست تا نابينا شد. ولى خداوند او را بينا ساخت. دوباره گريست تا نابينا شد. خداوند او را بينا كرد تا سه مرتبه. در مرتبه چهارم، وحى شد كه اى شعيب! اگر گريه تو از خوف جهنم است، از آن ايمن باش و اگر از شوق بهشت است، به تو عطا كرديم. عرض كرد: «الهى! براى محبت توست» . خطاب شد: «چون از اين جهت مى باشد، به زودى كليم خود، موسى را به خدمت گزارى و شبانى تو خواهيم فرستاد» .(2)

امام باقر (ع) فرمود:

هيچ قطره اى نزد خدا محبوب تر نيست از آن قطرۀ اشكى كه در تاريكى شب از ترس خدا بريزد و جز خدا چيز ديگرى به آن منظور نباشد.(3)

اى خوشا تاريكى و اشك روان اى خوشا اشك روان عاشقان

جان فداى عاشقى كو نيمه شب ديده گريان، اشك ريزان، خشك لب

گاه بر بار گناهان، اشك ريز گه بود در فكر روز رستخيز(4)


1- اصول كافى، ج4، صص ٢٣٣ و ٢٣4.
2- بحارالانوار، ج ١٢، ص ٣٨٠.
3- اصول كافى، ج4، ص٢٣4؛ بحارلانوار، ج١٢، ص٣٨٠.
4- مولوى.

ص:52

ب) دعاى با توجه

تضرع و ابتهال بايد با توجه و حضور قلب و رعايت حد دعا باشد. قرآن كريم مى فرمايد:

ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَ-رُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (اعراف:55)

پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانيد و از تجاوز دست برداريد كه او متجاوزان را دوست ندارد.

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ (اعراف:٢٠5)

و پروردگارت را در درون خود از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، يادكن و از غافلان مباش.

مفسّران بزرگوار فرمودهاند:

خُفْيَة ً به معناى خواندن به صورت آهسته و آرام در پنهانى است و اگر كسى هنگام دعا فرياد كشيد، متعدى است و از حد دعا تجاوز كرده است؛ زيرا خداوند، موجود دورى نيست.

در قرآن مى خوانيم:

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (آل عمران:٨)

پروردگارا دل هايمان را بعد از آنكه ما را هدايت كردى، از راه حق منحرف مگردان و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش؛ زيرا تو بخشنده اى.

ص:53

روايت شده كه امير مؤمنان (ع) فرموده:

الدُّعَاءُ مَفَاتِيحُ النَّجَاحِ وَ مَقَالِيدُ الْفَلاحِ وَ خَيرُ الدُّعاءِ ما صَدَرَ عنْ صَدْرٍ نَقيٍّ وَ قَلْبٍ تَقيٍّ وَ في الُمنَاجَاةِ سَبَبُ النَّجَاةِ وَ بِالإِخْلاصِ يَكُونُ الخَلاصُ فَإِذَا اشْتَدَّ الْفَزَعُ فَإِلَى اللهِ المَفْزَعُ.(1)

دعا كليدهاى نجات و گنجينه هاى رستگارى است و بهترين دعا آن دعايى است كه از سينه پاك و دلى پرهيزگار برآيد و وسيله نجات در مناجات است و خلاصى به اخلاص آيد و چون فزع و بى تابى سخت شود، مفزع و پناه گاه خداست.

اهل عمل، از راه عدل وارد مى شوند و به اجر و پاداش خود مى رسند. اما اهل دعا و سؤال از راه فضل وارد و مشمول رحمت الهى مى شوند.

حضورى گرهمى خواهى از او غافل مشو حافظ مَتى ماتَل-ْقَ مَنْ تَهْوى دَعِ الدُّنْيا وَأهْمِلْها

ج) اعتراف به تقصير

در مورد كوتاهى كردن در عبادت و نيايش مى توان به روايت هاى زير اشاره كرد:

موسى بن جعفر (ع) به يكى از فرزندانش فرمود:

يا بُنَي عَلَيك بِالْجِدِّ لا تُخْرِجَنَّ نَفسَك مِنْ حَدِّ التَّقصيرِ فِي عِبَادَةِ اللهِ


1- اصول كافى، ج4، ص ٢١٣.

ص:54

عَزَّوَجَلَّ وَطَاعَتِهِ فَإِنَّ اللهَ لايُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ.(1)

پسر جانم! همواره كوشش كن، مبادا خودت را در عبادت و طاعت خداى عزّوجلّ بى تقصير دانى؛ زيرا خدا چنان كه شايسته است، پرستش نشود.

جابر گويد: امام باقر (ع) به من فرمود: «

يا جَابِرُ لا أخْرَجَك اللهُ مِنَ النَّقْصِ وَ [لا] التَّقْصِيرِ »(2)؛ «اى جابر! خدا تو را از كاستى و تقصير بيرون نبرد» .

[يكى از علماى كوفه گويد: «يعنى خدا توفيقت دهد كه هميشه عبادتت را ناقص و خود را مقصر دانى» .]

حضرت ابوالحسن (ع) فرمود:

إِنَّ رَجُلا فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ عَبَدَاللهَ أرْبَعِينَ سَنَةً ثُمَّ قَرَّبَ قُرْبَاناً فَلَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فَقَالَ لِنَفْسِهِ مَا أُتِيتُ إِلّا مِنْكِ وَ مَا الذَّنْبُ إِلّا لَكِ.

مردى در بنى اسرائيل چهل سال عبادت خدا كرد و سپس قربانى نمود و از او پذيرفته نشد. با خود گفت: «اين وضع از خودت پيش آمد و غير از تو، گناهكار نيست» .

سپس فرمود:

فَأَوْحَى اللهُ تَبَارَك وَ تَعَالَى إِلَيهِ ذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أرْبَعِينَ سَنَةً. (3)

خداى تبارك و تعالى به او وحى نمود كه نكوهشى كه از خود كردى، از عبادت چهل سال بهتر بود.


1- اصول كافى، ج٣، ص١١6.
2- همان.
3- همان.

ص:55

همچنين فضل بن يونس از حضرت ابوالحسن (ع) نقل مى كند كه فرمود: بسيار بگو: «بار خدايا! مرا از عاريه داران ايمان قرار مده و از تقصير بيرون مبر» . عرض كردم:

معناى عاريه داران را مى دانم كه مردى دين را به طور عاريه مى گيرد و سپس از آن خارج مى شود [چون دينش مستقر و ثابت نبوده، پس از اندكى كافر و بى دين شود] معناى مرا از تقصير بيرون مبر، چيست؟

حضرت فرمود:

هر عملى كه به مقصد خداى عزّوجلّ مى كنى، خود را در آن مقصر شناس؛ زيرا مردم همگى در اعمال خويش ميان خود و خدا مقصرند، جز آن كه را خداى عزّوجلّ نگهدارى كند [كه انبيا و ائمه (عليهم السلام) باشند؛ زيرا ايشان در شرايط عبادت به اندازه امكان كوتاهى نكنند، اگرچه براى اظهار عجز و نقصان، خود را مقصر دانند]. (1)

بنده همان به كه ز تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد ور نه سزاوار خداوندى اش كس نتواند كه به جاى آورد


1- اصول كافى، ج٣، ص١١٧.

ص:56

ص:57

گفتار سوم: مهمترين نيايشهاي وارده در روز عرفه

١. نيايش عرفهحضرت اباعبدالله الحسين (ع)

اشاره

شاه دين گفتا كه من از خويشتن دل برگرفتم چون خود از دل برگرفتم، يك جهان دلبر گرفتم

الف) مضمون عرفانى نيايش عرفۀ اباعبداللّه الحسين (ع)

دعاى عرفه، آكنده از مفاهيم، ارزشهاى قرآنى و تعاليم آسمانى است. با خواندن دعاى عرفه، درمييابيم كه چه مقدار ائمه (عليهم السلام) با قرآن مأنوس بوده و چگونه با مكتب دعا، انسان را هدايت و راهبرى مى كنند. اين دعا، بيانگر راز و نياز عاشقانهسرور آزادگان عالم با محبوب و معبودِ يكتاست و متضمن گوهرهاى ارزشمندى است كه به انسان، روح

ص:58

حيات ميبخشد.

درباره دعاى شريف عرفه، سند و مضمون كلى آن، بايد بگوييم كه اين دعا، طبق منابع روايى ما، از سيد عارفان و اسوهكامل آزادى خواهان عالم، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) ، در صحراى عرفات و عصر روز عرفه، صادر شده است. در سرتاسر اين دعاى پر فيض، بندگى، ايثار، شهامت، شجاعت، كمال، علم، حلم، تواضع و اخلاص گويندۀ آن موج مى زند. بشر و بشير، فرزندان غالب اسدى، روايت كردهاند:

حسين بن على بن ابى طالب (ع) عصر روز عرفه، به حالت خشوع و تواضع از خيمهاش خارج شد و آرام آرام قدم برميداشت، تا اينكه او و گروهى از اهل بيت (عليهم السلام) و فرزندان و دوستانش، در سمت چپ كوه «جبل الرحمة» رو به قبله ايستادند. سپس امام (ع) ، مانند فقيرى كه درخواست غذا مى كند، دستانش را در برابر صورتش بلند كرد و سپس دعا را ذكر فرمود.(1)

و چه دعاى با مُسمايى است دعاى عرفه! اين دعاى شريف (فراز اول دعاى عرفه) يكى از نشانه هاى روح حماسى و بزرگ حضرت اباعبدالله (ع) است.

فرازهاى نيايش عرفه امام حسين (ع) ، به ترتيب عبارت اند از:

١. شناخت حق تعالى؛

٢. تجديد عهد و ميثاق با خدا؛

٣. خودشناسى؛


1- مستدرك الوسائل، ج١٠، ص٢٢.

ص:59

4. راز آفرينش؛

5. تربيت انسان در دانشگاه الهى؛

6. نعمت هاى خداوند؛

٧. شهادت به بى كرانى نعمت هاى الهى؛

٨. ناتوانى بشر از به جا آوردن شكر الهى؛

٩. دور كردن صفت نكوهيده از خود با تسبيح پروردگار؛

١٠. خواسته هاى يك انسان متعالى؛

١١. شناخت و درخواست بهترين مسئلت ها؛

١٢. درخواست نيازهاى تربيتى از خدا؛

١٣. شكايت به پيشگاه خداوند؛

١4. مربى پيامبران و فرستنده كُتب آسمانى؛

١5. لطف الهى به پيام آوران رحمت الهى؛

١6. گنه بينى و لطف خداوندگار؛

١٧. مقايسه اى ميان اعمال ما و رفتار خدا؛

١٨. اقرار و اعتراف به الطاف الهى؛

١٩. اعتراف به گناه خويش؛

٢٠. اظهار شرمندگى؛

٢١. ثناى پروردگار؛

٢٢. حاجت خواهى؛

٢٣. درخواست بهترين عطايا؛

ص:60

٢4. گسترش رحمت الهى؛

٢5. گسترش علم، توانايى و رأفت الهى؛

٢6. توجه به خدا به وسيله پيامبر (ص) ؛

٢٧. تسبيح كائنات؛

٢٨. روزى حلال و نعمت سلامتى.

ب) سند نيايش

اين دعاى با عظمت كه در توحيد و خداشناسى بينظير است، توسط سرور شهيدان عالم حضرت اباعبدالله الحسين (ع) قرائت و انشاء شده است و در بلاغت لفظ و علو معنا مشهور است و آن را بايد از ادله امامت و ولايت حضرتش شمرد. اين دعا را بشير و بشر، پسران غالب اسدى روايت كرده اند و چنان كه از قرائن برمى آيد، اين دو نفر خود، مردانى سخن شناس، خردمند و هوشيار بوده اند. شيخ بشير اسدى را در رِجال، از اصحاب حضرت اباعبدالله الحسين (ع) شمرده اند؛ هرچند ضبط و نقل اين دعا، خود دليل روشنى بر خردمندى و سخن شناسى وى است.

خطبه حضرت زينب٣ در كوفه را نيز او نقل كرده است؛ همان خطبه اى كه بر بليغ ترين خطيبان عالم طعن مى زند؛ تا جايى كه خود بشير، از بيان حد بلاغت آن عاجز مى ماند و بهتر از اين بيان نمى يابد؛ بيانى كه در نهايت، به كلام اميرمؤمنان (ع) (1)تشبيه مى شود. بارى بشير


1- كَاَنَّما تَنْطِقُ وَ تُفْرِغُ عَنْ لِسانِ اَميرِالمُؤمِنينَ٧.

ص:61

راوى دعاى عرفه، شيفته سخنان بليغ آن حضرت بود. خُزيم بن بشير كه خطبه حضرت زين العابدين (ع) از او روايت شده، همان بشر بن خزيم است كه به تصحيف، نام او و پدرش مقدم و مؤخر شده است.

مرحوم شيخ كفعمى دعاى عرفهامام حسين (ع) را در بلدالامين نقل فرموده و به ظاهر شيخ هم از سيد بن طاووس آن را نقل كرده و راوى آن بِشر و بَشير فرزندان غالب اسدى هستند كه اصل دعا را روايت كرده اند. در كتابخانهآستان قدس رضوي (ع) نسخه قديمى و مُعتبر از اقبال موجود است با زيادت، ولى كفعمى آن را نقل نكرده، شايد براى آنكه در نسخۀ وى، اين زيادت نبوده و من خود بعضى نسخ اقبال را ديدم كه سقط بسيار داشت و چند فراز از آن حذف شده بود.

از جهت معنا، ضعفى در آن مشاهده نمى شود و از جهت لفظ و بلاغت نيز اگر چند كلمه بدان جَزالت (1)نباشد كه در اول دعاست، احتمال اختلاف نسخه و تصرف سهوى روات بعيد نمى نمايد؛ چنان كه در اول دعا تغيير و زياده و نقصان و اختلاف ميان نسخِ اقبال و بلدالامين موجود است. علامه مجلسي (رحمه الله) در زادالمعاد، اين دعاى شريف را موافق روايت كفعمى ايراد فرموده است.

چون طبق اصل معروف «

دلالته تغني عن السند » ، گاهى مفهوم و محتواى حديث به قدرى با عظمت و مطابق اصول است كه به سند نيازى نخواهد داشت.


1- بزرگى، خوبى، فراوانى، استوارى، فصاحت و روانى سخن. فرهنگ عميد .

ص:62

بديهى است كه نظير مضامين اين نيايش در عالى ترين درجه حكمت و عرفان اسلامى را هيچ كسى، جز انبياى عظام و ائمه معصومان (عليهم السلام) نمى تواند بيان كند.

در زمينه حديث شناسى و رجال، القاى شبهه در مورد زيادتى كه در بعضى نسخ آمده مسموع نيست؛ به ويژه اينكه امام خميني (رحمه الله) پس از رد كلام محقق قونوى، مى فرمايد:

لَيسَ عِنْدَ الْعُرَفاءِ الْكامِلينَ بِشَيءٍ بَلْ ما تُوُهِّمَ أنَّهُ مِنْ كَلِماتِ الأولياءِ الشّامِخينَ عَنْدَهُمْ فاسِد.(1)

اشكال محقق قونوى نزد عرفاى كامل قابل اعتبار نيست و آنچه از دعاى عرفه امام حسين (ع) را كه گمان كرده از سخنان عرفاى بزرگ [اسلام] است، قابل قبول نيست.

با استناد به فرازى از زيادتى دعاى عرفه و اسناد صريح آن به حضرت اباعبدالله الحسين (ع) با استدلال و نقل اين عبارت از زيادتى دعا: «

قال مَولانا أبوعبدالله الحُسَين (ع) فِي دُعاءِ عَرَفه: ألِغَيرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيسَ لَكَ، صَدَقَ وَلي الله رُوحي لَهُ الْفِداء » ؛ «اباعبدالله الحسين در دعاى عرفه فرمود: آيا براى غير تو ظهورى است درحالى كه آن چيز از تو نباشد» ديگر جاى هيچ گونه ابهامى در انتساب صدور زيادتى دعا به آن حضرت باقى نمى ماند. به همين دليل، مرحوم سيد بن طاووس (رحمه الله) در اقبال، پس از ذكر «

يا ربِّ يا ربِّ يا ربِّ » زيادتى را بيان فرمود.


1- مصباح الهداية الى الخلافة والولاية، امام خمينى، ص66.

ص:63

٢. نيايش عرفه امام سجاد (ع)

الف) اهميت صحيفه مباركه سجّاديه

اين كتاب شريف، معروف به «صحيفه كامله» و «زبور (1)آل محمّد (ص)» و «انجيل(2)اهل بيت (عليهم السلام)» است كه بايد همه مسلمانها به وجود آن افتخار كنند؛ چنانكه شرح آن نيز به نام «رياض السّالكين» تأليف سيد اجل سيد عليخان از آثار ممتاز و پرفايده و در نوع خود بينظير است. زعيم اماميه، معمار و بنيان گذار جمهورى اسلامى، در مورد اين مائدهآسمانى مى فرمايد:

صحيفه كامله سجّاديه، نمونه كامل قرآن صاعد است و از بزرگ ترين مناجات [هاى] عرفانى در خلوتگاه انس است كه دست ما كوتاه از نيل به بركات آن است. آن كتابى است الهى كه از سرچشمه نورالله نشئت گرفته و طريقه سلوك اولياى بزرگ و اوصياى عظيم الشّأن را به اصحاب خلوتگاه الهى مى آموزد. . . . اين كتاب مقدس، چون قرآن كريم، سفره الهى است كه در آن، همه گونه نعمت موجود است و هركس به مقدار اشتهاى معنوى خود از آن استفاده ميكند. اين كتاب همچون قرآن الهى، اَدَقّ معارف غيبى است كه از تجليات الهى در ملك و ملكوت و جبروت و لاهوت و مافوق آن حاصل ميشود و در ذهن من و تو نيايد و دست طلبكاران از حقايق آن كوتاه است.(3)


1- محتواى زبور حضرت داود٧ نيايش و مناجات است.
2- انجيل حضرت عيسي٧ بيشتر دربردارندة مواعظ آن حضرت است.
3- صحيفه نور، امام خميني قدس سره ، ج٢١، ص٢٠٩.

ص:64

بياييم با هم فروتنانه، بر سر سفرهجاودانه صحيفهسجّاديه بنشينيم و در برابر على ثانى، زين العابدين (ع) زانو بزنيم و به سخنان گهربارش گوش جان بسپاريم كه سخن يار شنيدن از زبان معشوق، بسى شيرينتر و دل چسبتر و بيگمان، مؤثّرتر خواهد بود.

صحيفه سجّاديه، پس از قرآن كريم و نهج البلاغه باعظمت ترين كتاب است كه كلمات پرمحتوايش، خود معرّف ارزش خويش است. اين چنين واژهها و الفاظ والايى (كه تالى تلو كتاب خداست) ، جز از زبان معصوم تراوش نكند.

در سال ١٣5٣ه. . ق روزى كه نسخهاى از اين كتاب (صحيفه مباركه سجّاديه) را مرجع فقيد مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفي (رحمه الله) براى مفتى بزرگ اهل سنت در مصر «شيخ طنطاوى جوهرى» ، مؤلّف و صاحب «تفسير الجواهر» (مفتى اسكندريه) به قاهره فرستاد، ايشان پس از تشكر از دريافت اين هديهگران بها و ستايش فراوان از آن، در پاسخ، چنين اقرار كرد:

اين از بدبختى ماست كه تاكنون بر اين اثر گرانبهاى جاويد كه از مواريث نبوت و اهل بيت (عليهم السلام) است، دست نيافته بوديم و من هرچه در آن مى نگرم، آن را فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق مييابم. ١

برادران اهل سنّت، آن هم قشر دانشمندانشان، از اينكه صحيفه را

١) . صحيفه سجاديه، ترجمه: سيد صدرالدّين بلاغى، ص٣٧؛ ر. ك: مقدمه الصحيفة السّجادية، مدير كاظم شانه چى، ص5٠.

ص:65

نديده و نشناخته بودند، آن را از بدبختى خود مى دانستند. نكند ما با داشتن صحيفه و مهجور ماندن از اين مائده الهى، بدبختتر از آنها باشيم. ويژگى صحيفه كامله سجّاديه كه از دو لب نازنين امام سجاد (ع) صادر شده، اين است كه هر مراجعه كننده بى غرضى را به مراتبى از عرفان و عشق به خداوند تبارك و تعالى مى رساند كه ديگر تا پايان عمر حاضر نيست دست از آن بردارد و همچنان بدان عشق ورزيده و با آن انس مى گيرد.

ازاينرو، بهترين كتابها در حوزه دعا به رشته تحرير درآمده اند و كامل ترين آنها را نيز بزرگان و دانشمندان شيعه تأليف و تدوين كرده اند و به پيش گاه سحرخيزان كامروا و موحدان دردمند و يكهتازان عرصهتوحيد و عبادت و نيايش عرضه داشتهاند.

ب) نيايش عرفه صحيفه مباركه سجّاديه

در آموزه هاى دينى به خواندن چهل و هفتمين نيايش صحيفه مباركه سجّاديه در روز عرفه، سفارش شده است. اين نيايش، در بردارنده راز و نيازهاى عالمانه، عارفانه و عاشقانه امام سجاد (ع) است؛ مهم ترين مفاهيم اين نيايش عبارت اند از:

١. حمد خداوند؛

٢. شناخت پروردگار؛

٣. شكر خداوند؛

4. صلوات بر محمّد و آل محمّد؛

ص:66

5. دعا براى امام عصر (عج) ؛

6. اعتراف به نعمت هاى الهى و استغفار از گناهان؛

٧. درخواست هاى يك انسان متعالى از پيش گاه خداوند.(1)

همه فضيلت هاى احصا شده براى روز عرفه و سفارش هاى مكرر و جدى بر كوشش و فيض بردن هر چه بيشتر و بهتر از اين روز مبارك، روز عرفه را به نماد نيايش مخلوق با خالق خود مبدل ساخته است و به همين دليل، ما نيز اين بخش را «عرفه، روز نيايش» نام نهاديم.


1- تجلّى حكمت نظرى عاشورا در نيايش عرفه، ص4٣5.

ص:67

بخش دوم: عرفات سرزمين عشق

اشاره

ص:68

ص:69

گفتار اول: جايگاه سرزمين عرفات

١. موقعيت جغرافيايى سرزمين عرفات

«عرفات» ، از ريشه «عَرَفَ» گرفته شده و به گفته راغب: «بيانگر شناخت آثار اشياء همراه با تفكر و تدبّر است» . (1)اين كلمه، اسمى مفرد است كه در لفظ، به صورت جمع آمده، ولى جمع بسته نمى شود و شايد دليل آن تفكيك ناپذيرى اماكن باشد و با اين استعمال، گويى هر جزئى از اين سرزمين را عرفه دانسته اند.(2)

«فرّاء» مى گويد: «عرفات اگرچه به صورت جمع آمده، ليكن معرفه است و دليل معرفه بودنش نيز آن است كه الف و لام بر آن داخل نشود» .(3)

«اخفش» نيز گفته است:


1- تاج العروس، الحسينى الواسطى الزّبيدى الحنفى، ج ٢4، ص ١٣٣.
2- همان، ص ١٣٨.
3- همان.

ص:70

عرفات بدان جهت منصرف است كه تاء را به منزله ياء و واو در مُسلِمين و مُسلِمُون و تنوين را به منزله نون قرار داده اند و آن گاه كه به صورت اسم استعمال گردد، اعراب آن به همان حال باقى مى ماند.(1)

«جوهرى» نيز چنين مى گويد: «اين گفته مردم «نَزَلْنا عَرَفَةَ» و عرفه به صورت مفرد آمده، اين استعمال همچون «مُوَلَّدٍ» است و عربى خالص و محض نمى باشد» .(2)

عرفات سرزمين پهناور و هموارى است كه هجده كيلومتر مربع مساحت دارد (3)و امروزه، در فاصله تقريبى ٢١ كيلومترى شرق (جنوب شرقى) مكه واقع شده است.(4)برخى فاصله را حدود دوازده ميل نوشته اند.(5)«ازرقى» و برخى ديگر، طول و عرض آن را دو ميل در دو ميل ذكر كرده اند.(6)اين مكان، دورترين موقف از مواقف و مشاعر حج است كه در عين حال، وسيع ترين آنها نيز محسوب مى شود(7)، و تنها موقفى است كه خارج از محدوده حرم قرار دارد. (8)سه طرف اين


1- تاج العروس، ج ٢4، ص ١٣٨.
2- لسان العرب، ج ٩، ص ١5٧؛ ر. ك: حج در انديشه اسلامى، ص ٢٢4.
3- اشهر المساجد فى الاسلام، سيدعبدالمجيد بكر، ج ١، ص ١٣١.
4- معجم معالم الحجاز، عاتق بن غيث البلادى، ج 6، ص ٧5.
5- المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره، ابراهيم بن اسحاق حربى، ص 4٧١؛ لغت نامه دهخدا، ج ١٠، ص ١٣٩5٠ به نقل از: مقدمه لغت ميرسيد شريف جرجانى .
6- اخبار مكه، ج ٢، ص ١٩4؛ مرآة الحرمين، ج ١، صص 44 و ٣٣5.
7- اشهر المساجد فى الاسلام، ج ١، ص ١٣١؛ معجم معالم الحجاز، ج 6، ص ٧5.
8- وسايل الشيعه، ج ١١، ص ١٢؛ بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٣؛ شفاء الغرام، ج ١، ص 4٨٢؛ معالم مكة التاريخيه و الاثريه، ص ١٨٣.

ص:71

سرزمين را سلسله كوهى به نام «جبل عرفات» احاطه كرده است. (1)اين سلسله، قوسى را به وجود آورده كه وتر آن را «وادى عرنه» تشكيل داده است.(2)

در شمال شرقى عرفات، كوهى بلند و قهوه اى رنگ به نام «جبل سعد» قرار گرفته كه بر محل وقوف اشراف دارد. (3)در سمت طلوع خورشيد، كوه بلند ديگرى واقع شده كه از آن، به «جبل ملحه» ياد مى شود كه اين، از جهت بلندى و ارتفاع، كوتاه تر از كوه سعد است و رنگش به سرخ و سفيد با رگه هاى سياه متمايل است. كوه ملحه، از ناحيه شرق تا جنوب عرفات - كه راه طائف در آن قرار گرفته - امتداد دارد.(4)در قسمت جنوب، سلسله كوه هاى سياهى واقع شده كه بارزترين آنها «ام الرضوم» است (5)و در ناحيۀ مغرب و شمال غربى آن، وادى عرنه قرار دارد كه خارج از محدوده وقوف است. (6)

عرفات كه خود بين مكه و طائف قرار گرفته(7)، از جنوب به «وادى نعمان» متصل است كه تا وادى عرنه در جنوب غربى،


1- مرآة الحرمين، ايوب صبرى پاشا، ج ١، ص ٣٣5.
2- همان؛ معالم مكة التاريخيه و الاثريه، ص ١٨٢؛ اشهر المساجد فى الاسلام، ج ١، ص ١٣١.
3- معجم معالم الحجاز، ج 6، ص ٧5؛ معالم مكة التاريخيه و الاثريه، ص ١٨٢.
4- همان.
5- همان.
6- همان.
7- اشهر المساجد فى الاسلام، ج ١، ص ١٣١.

ص:72

امتداد دارد. (1)

در وادى نعمان، مزرعه هاى حاصلخيز و زيبايى است؛ تا جايى كه شاعران نيز به مديحه سرايى آن پرداخته اند. (2)سعيد بن جبير به نقل از ابن عباس روايت كرده كه در اين مكان از فرزندان آدم عهد و ميثاق گرفته شد.(3)

در مورد حدود و مرز عرفات از ابوبصير و معاوية بن عمار از امام جعفر صادق (ع) چنين نقل شده است: «

وَ حَدُّ عَرَفاتٍ مِنَ المَأْزِمَيْنِ اِلى أَقْصَى المَوْقِفِ»(4)؛ «حد عرفات از مأزمان تا آخرين جاى وقوف است» .

در روايتى ديگر از معاوية بن عمار به نقل از آن حضرت آمده است:

وَحَدُّ عَرَفَةَ مِنْ بَطْنِ عُرَنَةَ وَثَويَّةَ وَنَمِرَةَ اِلى ذِي المَجازِ، وَخَلْفَ الجَبَلِ مَوْقِفٌ.(5)

حد عرفه از بطن عرنه و ثويه و نمره تا ذوالمجاز است و پشت كوه «جبل الرحمه» موقف است.

سماعة بن مِهران نيز از امام جعفر صادق (ع) روايت كرده است:

. . . وَاتَّقِ الأَراكَ وَنَمِرَةَ وَ هِي بَطْنُ عُرَنَةَ وَثَوِيَّةَ وَذَا المَجازِ، فَاِنَّهُ لَيْسَ


1- اشهر المساجد فى الاسلام، ج ١، ص ١٣١.
2- شفاء الغرام، ج ١، ص 5٧٠.
3- همان.
4- بحارالانوار، ج ٩٩، ص ٢٧٠.
5- وسايل الشيعه، ج ١٠، ص ١١.

ص:73

مِنْ عَرَفَةَ. (1)

از وقوف در اراك و نمره كه بطن عرنه است و ثويه و ذوالمجاز بپرهيز كه آنها از عرفات شمرده نمى شوند.

حجاج حرم امن الهى، از ظهر تا مغرب شرعى روز عرفه، در آنجا حضور مى يابند كه اين امر در اصطلاح فقهى، «وقوف در عرفات» ناميده مى شود. اهميت اين ركن حج تا آنجاست كه در روايات آمده: «اساس حج، همان عرفه و عرفات است» .(2)

زائر آن گاه كه عزم حج تمتع دارد، روز هشتم از مكه محرم مى شود و آهنگ عرفات ميكند كه از ظهر روز عرفه تا غروب، قصد وقوف كند و سپس، عازم مشعر شده و بين الطّلوعين را در «مُزدَلَفه» وقوف كند و آن گاه براى اعمال روز دهم، يازدهم و دوازدهم به سوى مِنا رهسپار شود.

عرفات دشت پهناورى است كه روز نهم ذى الحجه، تمامى حاجيان را در خود جاى ميدهد. اين سرزمين مقدس در اعماق تاريخ خاطره ها دارد. حضرت آدم (ع) در اينجا به خطا و ترك اولى اعتراف ميكند و خدا او را مشمول آمرزش خود قرار ميدهد و غروب آن روز، مشمول رحمت الهى ميشود.


1- وسايل الشيعه، ج ١١، ص 5؛ ر. ك: اخبار مكه، ازرقى، ج ٢، ص١٩4؛ اخبار مكه، فاكهى، ج5، ص ٧؛ معجم البلدان، ج 4، ص ١٠4؛ كتاب المناسك لاماكن طرق الحج، ص5١٠؛ معجم معالم الحجاز، ج 6، ص ٧٣.
2- عوالى اللآلى، ج ٢، ص ٩٣.

ص:74

از امام كاظم (ع) سؤال شد: «آيا وقوف بر جبل الرحمه در نظر شما محبوب تر است يا وقوف در دامنه و زمين هاى پايين كوه؟» آن حضرت فرمود: «وقوف در دامنه» .(1)

امام صادق (ع) فرمود:

عَرَفاتٌ كُلُّها مَوْقِفٌ وَأَفْضَلُ المَوْقِفِ سَفْحُ الجَبَلِ.(2)

همه سرزمين عرفات، محل وقوف است. ليكن بهترين مكان براى وقوف، پايين كوه است.

ايشان همچنين در روايت ديگرى فرمود:

عَرَفاتٌ كُلُّها مَوْقِفٌ وَما قَرُبَ مِنَ الجَبَلِ فَهُوَ أَفْضَلُ.(3)

همه سرزمين عرفات، محل وقوف است، هرچه به جبل الرحمه نزديك تر باشد، بهتر است.

راز رفتن به بالاى كوه رحمت در اين است كه انسان بداند خداوند در حق هر زن و مرد مسلمانى مهربان بوده و متولى هر زن و مرد مسلمان است. گرچه خداى سبحان، در مورد همگان ولايت تكوينى دارد و او ولى همه است (4)و گرچه رحمت عام خدا فراگير و شامل همه موجودات مى شود (5)؛ ولى رحمت خاص او، ويژه پرهيزگاران است؛


1- وسائل الشيعه، ج ١٠، ص ١١.
2- كافى، ج 4، ص 46٣.
3- وسائل الشيعه، ج ١٠، ص ١٩.
4- ر. ك: كهف: 44.
5- انعام: 54.

ص:75

چنان كه مى فرمايد:

وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ (اعراف:١56)

و رحمتم همه چيز را فرا گرفته و آن را براى آنها كه تقوا پيشه كنند، مقرّر خواهيم داشت.

٢. فلسفۀ نامگذارى صحراى عرفات

راغب اصفهانى مى گويد:

عرفات نام جايگاه و منطقه اى است و از آن رو «عرفات» ناميده شد، چون ميان آدم و حواء در اين منطقه - پس از هبوط آدم بر «سرنديب» و فرود حواء در «جده» و به دور افتادن آنها از يكديگر و دگرگونه شدن چهره آنها - شناختى حاصل شد. (1)[و دور افتادگان از يكديگر در اينجا همدگر را شناختند؛ دور افتادگانى كه درصدد يافتن يكديگر، راه دور و درازى درمى نورديدند و در جست وجوى همدگر رنج ها بر خود هموار ساختند تا آنكه بر پهنه عرفات به هم رسيدند و به شناخت يكديگر توفيق يافتند].

اگر چنان توجيهى در نامگذارى «عرفات» مقرون به صحت باشد، اين سرزمين و وقوف در آن سمبل و رمز و نشانه اى است كه مسلمانانِ به دور افتاده از يكديگر مى توانند در اين كانون تجمع، به تعارف و شناخت يكديگر توفيق يابند و با تعارف، به تألف و انس و همبستگى با يكديگر نايل آيند. آدم و حواء در اين منطقه به هدف خود رسيدند و همديگر را


1- مفردات راغب، ص 56٠.

ص:76

شناختند. بدين ترتيب، نژاد و نسل آنها نيز بايد با وقوف در اين منطقه، به معرفت حال يكديگر دست يابند و تشتت و بيگانگى و پراكندگى خود را - با توجه به اينكه هركدام از سرزمين هاى دور بدين جا مى آيند - با آمدن و وقوف در اين جايگاه، به همبستگى و پيوستگى و خويشاوندى دينى و انسانى تبديل كنند و از اين رهگذر، غربت خود را به قربت و قرابت باز آورند.

همچنين دوست و دشمن را نيز با درنگ هاى آميخته به تفكر شناسايى كنند. هيچ كسى انسان را بيش از خدا دوست نمى دارد و هيچ دوستى بهتر از خدا در عالم وجود ندارد. بنابراين، بايد در اين جايگاه، رهيده از انگيزه هاى دنيوى - كه جايگاهى درخور تفكر و تدبر است- براى برآورده شدن نياز خويش در پى غير خدا نباشد، بلكه تنها خداى مهربان را بجويد. امام سجاد (ع) در عرفات مرد تهى دستى را ديد كه از مردم گدايى مى كرد. به او فرمود:

واى بر تو! در چنين روز، غير خدا را سراغ مى گيرى. در چنين روزى اين اميد وجود دارد انسان هايى كه هنوز چشم به دنيا نگشوده اند و هنوز به دنيا نيامده اند، از لطف و مرحمت الهى برخوردار باشند.(1)

از امام صادق (ع) سؤال شد: «عرفات را چرا عرفات مى نامند؟» حضرت فرمود:


1- بحارالانوار، ج ١٩، ص ٢٩٩.

ص:77

إنَّ جَبْرَئيلَ خَرَجَ بِإِبْراهِيمَ (ع) يَوْمَ عَرَفَةَ، فَلَمّا زالَتِ الشَّمسُ، قالَ لَهُ جَبْرَئيلُ: يا إِبْراهيمُ اِعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ وَاعْرِفْ مَناسِكَكَ، فَسُمِّيَتْ عَرَفاتٍ، لِقَوْلِ جَبْرَئيلَ: اِعْتَرِفْ فَاعْتَرَفَ. (1)

جبرئيل، حضرت ابراهيم (ع) را روز عرفه به اين مكان آورد. چون ظهر فرا رسيد، جبرئيل گفت: «اى ابراهيم! به گناه خود اعتراف كن و مناسكت را بياموز» . چون جبرئيل گفت اعتراف كن، پس اعتراف كرد. لذا اين سرزمين عرفات ناميده شد.

بنابر قولى، حضرت ابراهيم (ع) در اين سرزمين خواب ديد كه اسماعيل (ع) را در راه خدا قربانى مى كند و به وظيفه خود عارف شد.

مفسّران نوشته اند:

علّت نام عرفات آن است كه ابراهيم (ع) شبى خواب ديد كه بايد فرزندش را قربانى كند. چون روز شد در فكر فرو رفت. ازاين رو، آن روز را «ترويه» ناميدند و چون شب بعد همان خواب را ديد و دانست كه خواب حق است، نه شيطانى؛ آن شب را «عرفه» ناميد.

بعضى هم نوشته اند:

چون اسماعيل در آن روز آب پيدا كرد و سيراب شد، آن روز را ترويه گفتند و عرفات به اين جهت گفتند كه جبرئيل، شب احكام حج را آورد و پيغمبر فرمود: «قد عرفت» .(2)


1- علل الشرايع، شيخ صدوق، ج٢، ص4٣6.
2- داستان هاى عرفانى، محمدتقى فعالى، صص ١٠٧ و ١٠٨؛ تفسير كشف الاسرار، ج ١، ص٧٩.

ص:78

رفتن به سوى عرفات، از زمان حضرت آدم (ع) سنت شد. حضرت آدم (ع) با همراهى جبرئيل اعمال حج و از جمله وقوف در عرفات را به عنوان سنت حج بناگذارد. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:

سُمِّيَتِ التَّرْوِيَةُ لأَنَّ جَبرَئيلَ (ع) أَتَى إِبْرَاهِيمَ (ع) يَوْمَ التَّرْوِيَةِ، فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ ارْتَوِ مِنَ المَاءِ لَكَ وَ لأَهْلِكَ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ مَكَّةَ وَ عَرَفَاتٍ مَاء.(1)

روز ترويه را ترويه ناميدند، چون جبرئيل در چنين روزى، نزد حضرت ابراهيم (ع) آمد و گفت: «اى ابراهيم! براى خود و خانواده ات آب بردار» و ميان مكه و عرفات آبى نبود.

حضرت ابراهيم (ع) پيش از روز نهم ذى حجه در خواب ديد كه اسماعيل (ع) را ذبح مى كند. هنگامى كه بيدار شد، به حالت تروى و فكر فرو رفت كه آيا اين رؤيا الهى و به منزله دستور آسمانى است، يا نه. ازاين رو، روز هشتم را «يوم الترويه» مى نامند. ولى ممكن است وجه تسميه آن به «يوم الترويه» اين باشد كه در آن روز، براى سقايت حج گزاران، آب گيرى مى كردند تا زائران را در عرفات و مشعر و منا آب دهند؛ چنان كه امام صادق (ع) فرمود:

إنَّ إبراهيمَ أتاهُ جَبرئيلُ عِندَ زَوالِ الشَّمْسِ مِنْ يَومِ التَّرْويةِ فقال: يا إبراهيمُ! ارْتَوِ مِنَ الْماءِ لَكَ ولأهلِكَ. ولَمْ يَكُنْ بينَ مَكَّهَ وعَرَفاتٍ يَوْمئذٍ ماءٌ فَسُمِّيَتْ التَّروِيةَ لِذلك.(2)


1- المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى، ج ٢، ص 65.
2- وسائل الشيعه، ج ٨، صص ١5٩ و ١6٠.

ص:79

روز ترويه و هنگام زوال خورشيد، جبرئيل نزد ابراهيم آمد و گفت: اى ابراهيم! براى خود و خانواده ات آب بردار، و در آن روز بين مكه و عرفات آبى نبود.

اين رؤيا، در شب نهم ذى حجه نيز براى حضرت ابراهيم (ع) تكرار شد. ازاين رو، آن حضرت يقين پيدا كرد كه بايد فرزند خود اسماعيل را ذبح كند. اين معرفت در روز نهم و در سرزمين عرفات حاصل شد و بدين سبب، آن روز را «عرفه» و آن سرزمين را «عرفات» ناميدند.(1)

ترويه به آب اشاره دارد و سرّ آن «آب معرفت» است؛ معرفتى كه در عرفات به ظهور مى رسد. آب معرفت و زلال حيات، به جان تشنه اى مى رسد كه از هر كجا بريده باشد و از همه جا نااميد رو به خدا آورد. در حالت انقطاع است كه خداوند مهربان به تن خسته و روح رنجور نظر مى فرمايد و شعله هاى آتشين محبت را در وجود او زنده مى كند و آب زلال معرفت را به كام او مى ريزد. عارفى كه آب معرفت نوشد، برق شهود در نگاهش مى درخشد، از رحمت و هدايت الهى بهره مند شده، از منبع فيض، رزق مى خورد و مستعد دريافت معرفت مى شود و خود را براى ورود به صحنه عرفات مهيا مى كند.

پيامبر اكرم (ص) ، روز عرفه را در «نمره» (2)فرود آمد. در كنار اين سنگ


1- الدرّالمنثور، جلال الدين سيوطى، ج ٧، ص ١١١.
2- نام كوهى است در عرفات كه در دامنه آن مسجدى به نام «مسجد نمره» بنا شده است. به روايتى، حضرت ابراهيم٧ در اين مكان وقوف كرده و در آنجا به نماز و عبادت پرداخته است.

ص:80

بزرگ، پارچه اى بستند تا پيامبر (ص) در سايه آن بنشيند. سال هاى بعد نيز نبى اكرم (ص) در آنجا وقوف مى كرد و نماز ظهر و عصر مى گزارد. صحراى مقدس عرفات، در سال دهم هجرى شاهد آخرين حج پيامبر (ص) بود.

در مورد علت نام گذارى صحراى عرفات، چند نكته وجود دارد:

الف) وقتى جبرئيل مراسم حج را به آدم (ع) يا به ابراهيم خليل (ع) آموخت، در پايان به او گفت: «

عَرَفْت؟ » ؛ «آيا شناختى؟»(1)؛

ب) آدم و حوّا، در اين منطقه يكديگر را شناختند: «

تَعارَفا » و بازيافتند؛

ج) عرفات از آن رو به اين نام شناخته شد كه مردم در اين سرزمين به گناهان خود اعتراف مى كنند؛

د) برخى هم عرفه را به معناى كوه گرفته اند.

نويسنده كتاب «مسالك الأفهام» نوشته است:

گرچه در وجه تسميه عرفات (اين سرزمين وسيع) جنبه هاى گوناگونى ذكر شده(2)، ولى بهتر آن است كه بگوييم اين سرزمين وسيع با جذبه روحانى و معنوى عجيبى كه دارد، فضاى بسيار مناسبى براى كسب معرفت پروردگار و شناسايى ذاتِ پاك او است و مشعر را هم از آن جهت «مشعر» گويند كه «مَعلَم و نشانه اى است از اين مراسم پرشكوه حجّ» .(3)


1- ر. ك: علل الشرايع، ج ٢، ص 4٣6.
2- ر. ك: مسالك الافهام، زين الدين بن على شهيد ثانى ، ج٢، ص ٢٠4.
3- مسالك الافهام، ج ٢، ص ٢٠٩.

ص:81

بنابراين، اين سرزمين را به دو وجه عرفات ناميده اند: يا به علت «اعتراف» به گناه؛ هرچند گناه ابراهيم (ع) به معناى خاصى است كه با عصمت آن بزرگوار سازگارى دارد يا به علت «معرفت» به عبادت بوده است. البته اعتراف هم به معرفت باز مى گردد؛ زيرا اعتراف، به معناى معرفت به معاصى است. پس، نام عرفات به لطيفه اى عرفانى اشاره دارد كه همان معرفت است و عرفات هم چيزى جز معرفت نيست.

در وقوف عرفات، انسان به معارف الهى واقف مى شود و درمى يابد كه خدا، همه نيازهاى او را مى داند و قادر به رفع آنهاست و مى داند كه خدا به درون و بيرون او ناظر و آگاه است. آنجا با خداى خود عهد مى كند كه من كسى را به چيزى امر و نهى نمى كنم، جز آنكه خود در آن پيش قدم باشم. اگر انسانى به اسرار حج و به باطن اعمال اماكن مقدسه آن توجهى نداشته باشد، بى شك، از سازندگى هاى حج محروم خواهد شد و شايد كلام امام سجاد (ع) بر او صدق كند كه فرمود: «چه بسيارند ضجه زنان و چه اندك اند حج گزاران!» .(1)ظاهر حج، انسان را در ميان مردم به عنوان حاجى مى شناساند، درحالى كه سيرت حج، سيرت انسان را مى سازد.


1- مستدرك الوسائل، ج ١٠، ص ٣٩.

ص:82

ص:83

گفتار دوم: فضيلت هاي عرفات در آيينه كتاب و سنت

١. فضيلت سرزمين عرفات در آيينۀ قرآن كريم

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (بقره:١٩٨)

گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادى صحيح اسلامى است) و هنگامى كه از «عرفات» كوچ كرديد، خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد. او را ياد كنيد همان گونه كه شما را هدايت نمود؛ و قطعاً شما پيش از اين، از گمراهان بوديد.

اين آيه كريمه، به سه نكته اساسى اشاره دارد:

ص:84

الف) اباحۀ تجارت هنگام حج؛

ب) حركت جمعى از عرفات به مشعرالحرام؛

ج) وجوب تسبيح و تحليل احديت در مشعرالحرام.

ابن عربى مى نويسد:(1)

در لغت «افاضه» ، حركتِ سريع است. . . خداوند در قرآن، وقت افاضه و حركت دسته جمعى از عرفات را مشخص نكرده، ليكن پيامبر (ص) آن را با عمل خود بيان كرده است. آن حضرت در عرفات وقوف كرد تا زمانى كه خورشيد غروب كرد و قرص خورشيد ناپديد گشت.(2)

جماعت قريش به دليل شدت كبر و غرور، در عرفات و مشعر از ساير گروه ها جدا مى شدند و در موقع كوچ كردن، مقدم يا مؤخر كوچ مى كردند و شأن خود نمى دانستند كه با ساير حاجيان مخلوط شوند. خداوند تعالى ضمن آيۀ ١٩٩ سوره مباركه بقره، ملت اسلام را به اتفاق و اجماع، امر مى فرمايد تا مردم به سبب اجتماع، مقصود صاحب شريعت را درك كنند؛ چه آنكه پيشرفت و رشد جامعه انسانى ميسّر نيست، مگر با همبستگى.

تمامى حاجيان با پوششى يكسان و هم رنگ و يك نواخت، همه بيابان نشين و به دور از سر و صداى شهر و از دنيا و زرق و برق آن گريخته و به زير آن آسمان نيلى رحمت واسعۀ الهى، آسمانى آزاد و پاك


1- احكام القرآن، محمد بن عبدالله اندلسى ابن عربى ، ج ١، ص ١٣٧.
2- انوار التنزيل و اسرار التأويل، ابوسعيد بيضاوى، ج ١، ص ٢٢6.

ص:85

از آلودگى گناه (1)؛ همان جا كه فرشته وحى بال و پر مى زند و از لابه لاى نسيمش، صداى زمزمه جبرئيل و آهنگ مردانه ابراهيم خليل (ع) و نواى حيات بخش و گوش نواز صداى پيامبر اعظم (ص) طنين انداز مى شود، پناه آورده اند. در اين سرزمين خاطره انگيز كه گويا دريچه اى است كه به جهان ماوراى طبيعت گشوده شده، انسان نه تنها از نشئۀ عرفان پروردگار سرمست و لحظه اى با زمزمۀ تسبيح عمومى خلقت هماهنگ مى شود، بلكه در درون وجود خود، خودش را نيز مى يابد و به حال خويشتن نيز عارف مى شود و درمى يابد كه او آن كسى نيست كه شب و روز در پى معاش، تلاشى حريصانه كرده است. صحرا را زير پا مى گذارد و هرچه مى يابد، عطشش فرو نمى نشيند. در نهايت، پى مى برد كه گوهر ديگرى در درون جان نهفته است كه او در حقيقت، همان است. آرى، اين چنين است كه اين صحرا، با نام با مسماى عرفات شناخته مى شود.

در آيۀ ١٩٩ سوره مباركه بقره، پروردگار حكيم، روى يكى از امتيازهايى كه قريش براى خود قائل بود، خط بطلان كشيد. بدين ترتيب كه


1- هرگاه يكى از بندگان گنه كار پريشانْ روزگار، دست انابت به اميد اجابت به درگاه خداوند برآرد، تعالى در او نظر نكند، بازش بخواند، دگرباره اعراض كند. بازش به تضرع و زارى بخواند، حق سبحانه گويد: «يا مَلائِكَتى قَدِ اسْتَحْييتُ مِنْ عَبْدى وَ لَيسَ لَهُ رَبٌ غَيرى فَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ» ؛ «دعوتش را اجابت كردم و اميدش بر آوردم كه از بسيارى دعا و زارى بنده همى شرم دارم» . كَرَم بين و لطف خداوندگار گُنه بنده كرده است و او شَرمسار گلستان سعدى، صص٣ و 4 .

ص:86

قريش، خود را «حُمس» (1)(بر وزن خمس) مى خواندند و خويش را از فرزندان حضرت ابراهيم (ع) و سرپرستان خانۀ كعبه مى شمردند و براى هيچ يك از اعراب، مقامى را كه براى خويشتن در نظر مى گرفتند، قائل نبودند. آنها مى گفتند ما نبايد احترام آنچه را از حريم مكه بيرون است با آنچه در حريم مكه است، مساوى بدانيم كه اگر چنين كنيم، عرب براى ما ارزشى قائل نخواهد شد! ازاين رو، وقوف به عرفات را كه از محيط حرم بيرون است، ترك مى كردند، با اينكه مى دانستند از جمله وظايف حج و آيين حضرت ابراهيم (ع) است. (2)ولى خداوند در آيه ١٩٩ سوره بقره به همه مسلمانان دستور مى دهد همه در يك جا (عرفات) وقوف كنند و از آنجا، همگى به سوى مشعر بيايند و از آنجا هم به سوى منا كوچ كنند.

در نتيجه، اين آيه، با اشاره به افاضه، از مشعرالحرام به سرزمين منا حركت مى كند و به همين دليل، كلمۀ ثُمَّ كه دليل بر ترتيب است، پس از مسئله حركت از سرزمين عرفات به مشعر ذكر شده است. در واقع، قرآن با بيانى شيوا، به همه مردم بدون استثنا دستور مى دهد كه نخست به عرفات و از آنجا به مشعرالحرام (3)بروند و سپس، از آنجا به سرزمين منا كوچ كنند.


1- حمس: افرادى كه در دين محكم اند.
2- سيره ابن هشام، ج١، صص ٢١١ و ٢١٢.
3- مشعرالحرام: نام كوهى است كه حاجيان بايد شب عيد قربان تا طلوع خورشيد روى آن و اطراف آن بمانند و خداوند تعالى را ذكر كرده و مقصود و منظور صاحب شريعت را تحصيل كنند.

ص:87

٢. فضيلت سرزمين عرفات در آيينه روايت ها

الف) اسرار وقوف عرفات

امام سجاد (ع) در حديث «شبلى» مى فرمايد:

هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِكَ بِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ الله سُبْحَانَهُ أَمْرَ المَعَارِف وَ الْعُلُومِ وَ عَرَفْتَ قَبْضَ الله عَلَى صَحِيفَتِكَ وَ اطِّلاعَهُ عَلَى سَرِيرَتِكَ وَ قَلْبِكَ؟ قَالَ: لا. قَالَ: نَوَيْتَ بِطُلُوعِكَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ اللهَ يَرْحَمُ كُلَّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ يَتَوَلَّى كُلَّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ قَالَ: لا، قَالَ: فَنَوَيْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّكَ لا تَأْمُرُ حَتَّى تَأْتَمِرَ وَلاتَزْجُرُ حَتَّى تَنْزَجِرَ قَالَ: لا، قَالَ: فَعِنْدَ مَا وَقَفْتَ عِنْدَ الْعَلَمِ وَ النَّمِرَاتِ نَوَيْتَ أَنَّهَا شَاهِدَةٌ لَكَ عَلَى الطَّاعَاتِ حَافِظَةٌ لَكَ مَعَ الحَفَظَةِ بِأَمْرِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ قَالَ: لا، قَالَ: فَمَا وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ وَ لا طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَلا عَرَفْتَ نَمِرَةَ وَلا دَعَوْتَ وَلا وَقَفْتَ عِنْدَ النَّمِرَاتِ.(1)

پرسيد: آيا با وقوف در عرفات، آگاهى خداوند را به كار معرفت ها و دانش ها شناختى و به اينكه خداوند، نامه عمل تو را دريافت مى كند و به آنچه در درون قلبت مى گذرد آگاه است، پى بردى؟ گفت: نه! پرسيد: آيا با صعود بر جبل الرحمه نيت كردى كه خداوند هر زن و مرد باايمان را مى آمرزد و هر زن و مرد مسلمان را سرپرستى مى كند؟ گفت: نه! پرسيد: آيا نزد وادى «نمره» نيت كردى كه فرمان ندهى تا آنكه خود فرمان ببرى و نهى نكنى تا آنكه خود پرهيز كنى؟ گفت: نه. پرسيد: آن گاه كه كنار


1- مستدرك الوسائل، ج ١٠، صص ١6٩ و ١٧٠.

ص:88

نشانه و نمرات ايستادى، نيت كردى كه آنها گواه طاعت هاى تو باشند و به دستور خداوند، آسمان ها همراه نگهبانان به نگهبانى تو پردازند؟ گفت: نه! فرمود: پس نه در عرفات وقوف كرده اى، نه از جبل الرحمه بالا رفته اى و نه نمره را شناخته اى و نه دعا كرده اى و نه كنار نمرات ايستاده اى.

وقوف در عرفات، اسرار عرفانى بسيارى دارد كه برخى از آنها در حديث شبلى آمده است. در ذيل به مهم ترين اين اسرار اشاره مى كنيم:

وقوف در عرفات، به اين معناست كه انسان به معارف الهى واقف، عارف و آگاه شود و بداند كه خداوند به همه نيازهاى او واقف است و براى رفع همه نيازهاى او تواناست. خود را به خدا بسپارد و احساس كند كه بنده او و محتاج به اوست تا تنها او را اطاعت كند. اگر بنده اى مطيع و پيرو خدا شد، از همه چيز و همه كس بى نياز است: «

وطاعتهُ غِنًى » .(1)

پس كسى كه در عرفات مى ايستد، بايد از معرفت طرفى ببندد. بايد عارف بشود كه ذات اقدس الهى به صحيفه قلب او و به درون او و رمز و راز او آگاه است. زائر بايد در سرزمين عرفات اين آيه شريفه را درك كند:

وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى (طه:٧)

اگر آشكار سخن بگويى [يا پنهان]، او اسرار پنهانى و پنهان تر از آن را نيز مى داند.


1- دعاى كميل.

ص:89

پروردگار شما، از هر كارى كه انجام مى دهيد، از هر چرخى كه مى زنيد و از هر سرى كه درون خود داريد، آگاه است. سخن آشكار و راز نهانى شما را مى داند و آنچه پوشيده است و حتى براى خود شما نيز روشن نيست و به طور ناخودآگاه در زواياى قلب و روح شما عبور مى كند را هم مى داند.

به هر ترتيب، انسان بايد عارف شود بر اينكه خداوند متعال بر صحيفه قلب او احاطه كامل دارد. اگر انسان بداند كه قلب او در محضر و در مشهد حق است، همان طور كه با اعضا و جوارح خود دست به گناه نمى زند، مرتكب گناه خيالى و فكرى هم نخواهد شد و آرزوهاى باطل به خود راه نخواهد داد. همان گونه كه كلام باطلى بر لب ندارد و به كسى بد نمى گويد، در دل، بد كسى را نيز نمى طلبد و همان طور كه كه بدن خود را تطهير مى كند، قلبش را نيز از انديشه و خاطره هاى آلوده پاك مى سازد.

كسى كه در سرزمين عرفات به سر مى برد، شايسته است از كوه جبل الرحمه بالا رفته و دعاى خاص آن را بخواند. سالار شهيدان حسين بن علي (ع) در قسمت چپ آن كوه، رو به كعبه ايستاد و آن دعاى معروف را خواند. راز بالا رفتن از جبل الرحمه، اين است كه بداند خداوند متعال با هر زن و مرد مؤمنى، مهربان و ولى هر مرد و زن مسلمانى است؛ گرچه ولايت خداوند متعال تكوينى است و او ولى كل است: هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ ؛ «در آنجا ثابت شد كه ولايت [و قدرت] از آن

ص:90

خداوند برحق است» . (كهف:44)

و اگرچه رحمت خداوند متعال فراگير است، اما آن ولايت و رحمت عام است و در كنار اين ولايت و رحمت عامه، رحمت ويژه اى نيز دارد كه در حق همه نيست: وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ (اعراف:١56)

در بخش اول آيه، مشخص فرمود كه رحمتش فراگير است و در بخش دوم آن، فرمود: بر خود لازم كرده ام كه رحمت خاص را شامل متقين سازم؛ زيرا كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ؛ «خداوند متعال رحمت را بر خود لازم كرده است» . (انعام:١٢)

از مجموع دو آيه، درمى يابيم كه خداوند متعال بر خود لازم كرده كه رحمت خاص خود را به پرهيزگاران بدهد.

رفتن به بالاى جبل الرحمه، انسان را به اين حقيقت آشنا و عارف مى كند(1)كه خداوند متعال، رحمت و ولايت خاصى بر مرد و زن با ايمان و مسلمان دارد. طبيعى است وقتى به اين حقيقت مزين شد، نسبت به زن و مرد مؤمن رحمت ويژه اى دارد و به آنها ولايت ويژه اى پيدا مى كند و در رفتار، گفتار و نوشتار خود، اين سرّ را پياده مى سازد.

در سرزمين عرفات، منطقه اى به نام «نَمِره» واقع شده است. به فرموده امام سجاد (ع) ، وقتى به اين منطقه از عرفات رسيديد، راز و رمزش اين


1- جبل الرّحمه، تقريباً در انتهاى سرزمين عرفات واقع شده و به طول تقريبى ٣٠٠ متر مستقل از كوه هاى اطراف است.

ص:91

است كه بگوييد: «خدايا! به چيزى امر نمى كنم؛ مگر آنكه قبلاً خودم به آن عمل كنم و مؤتمر باشم و از چيزى نهى نمى كنم، مگر آنكه قبلاً خودم از آن منزجر باشم» .(1)

امر به معروف و نهى از منكر بر هر انسان مسلمانى واجب است.

امر به معروف و نهى از منكر، داراى يك حكم فقهى و يك سرّ است. حكم فقهى آن، اين است كه عالم به حكم شرعى باشد؛ اگر ديد كسى با علم و آگاهى و به عمد حكمى را رعايت نمى كند، بايد او را راهنمايى كند.

بديهى است امر به معروف و نهى از منكر، غير از تعليم، موعظه و ارشاد است. (2)امر به معروف و نهى از منكر، جنبه ولايت و آمريت دارد؛ گرچه ممكن است در بعضى از موارد، مصداق تعليم، ارشاد يا موعظه هم قرار گيرد، ولى حقيقت امر به معروف و نهى از منكر، از اين موارد جداست.

در امر به معروف و نهى از منكر، لازم نيست خود انسان درونى پاك داشته يا متّصف به عدالت باشد. عدالت شرط امر به معروف و نهى از


1- كافى، ج 4، ص ٢45 .
2- فرق بين «امر به معروف و نهى از منكر» و « موعظه و ارشاد» آن است كه حوزه مأموريت امر به معروف و نهى از منكر، «عمل» و حوزه مأموريت موعظه و ارشاد، «انجام دهنده عمل» است. امر و نهى مى گويند: گناه انجام نشود. اما در موعظه اهتمام بر اين است كه انجام دهنده گناه و تارك فريضه، هدايت شود. بنابراين، امر به معروف و نهى از منكر، متوجه «قبح فعلى» است و ارشاد و موعظه متوجه «قبح فاعلى» است .

ص:92

منكر نيست، بلكه علم، آگاهى و احتمال تأثير از شرايط آن است.

اما با وجود اين، در سرزمين عرفات راز و رمز امر به معروف و نهى از منكر، به عدالت برمى گردد؛ بدين معنا كه انسانى كه آمر است، بايد پيش از اين مؤتمِر باشد. انسانى كه ناهى و زاجر است، پيش از اين بايد منتهى و منزجر باشد و بگويد: خدايا! آن چنان توفيقى بر من عنايت كن كه هر چه را به ديگران، به عنوان «امر به معروف» امر مى كنم، ابتدا خود بدان عمل كرده باشم و از آنچه ديگران را نهى مى كنم، پيش از آن، خود از آن فعل، منزجر شده باشم.

آرى! در اسرار حج، عدالت شرط امر به معروف و نهى از منكر است.

«نمرات» منطقه وسيعى در عرفات است كه با علامت هاى خاصى مشخص شده است. حضرت سجّاد (ع) فرمود:

روز نهم كه وارد سرزمين عرفات شدى و به اين منطقه وسيع رسيدى، سرّش آن است كه آگاه باشى اين سرزمين، سرزمين شهادت، معرفت و عرفان است و بداند كه چه كسانى بر روى آن گام مى نهند و با چه انگيزه اى آمده اند و با چه انگيزه اى برمى گردند! گذشته از آنكه خدا و فرشتگان هم شاهدند.

خداوند تعالى اين منطقه و اين سرزمين را شاهد اعمال شما قرار داد؛ به طورى كه خوب مى داند شما چه مى كنيد. زمين هايى كه زائران گام بر آن مى نهند، خود به خوبى روشن مى سازد كه زائر، حاجى و معتمر، به چه نيت آمده و با چه نيتى باز مى گردند.

ص:93

صاحب «مستدرك» در حديثى طولانى به نقل از «تفسير عسكرى» از امام سجاد (ع) نقل مى كند(1)كه آن بزرگوار در عرفات، وقوف يافته بود. امام (ع) خطاب به «زهرى» فرمود: «به نظر شما، امسال تعداد زائران چقدر است؟» زهرى عرض كرد: «چهارصد يا پانصد هزار نفر كه همه قصد خدا را كرده اند و او را با ناله و ضجه مى خوانند» . امام (ع) فرمود: «

مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الحَجِيجَ» ؛ «چه بسيارند ضجه زنان و چه كم اند حجّاج» .

سپس فرمود: «اى زهرى! صورتت را نزديك بياور» . زهرى صورت خود را نزديك كرد. امام (ع) با دست مباركش، رخسار او را مسح نمود، سپس گفت: «ببين!» . زهرى گفت: «تمام خلق را ديدم كه ميمون بودند و تنها در هر ده هزار نفر يك انسان ديدم» . باز امام فرمود: «زهرى صورتت را نزديك كن» . او چنين كرد و امام بار ديگر صورت زهرى را مسح نمود و به او گفت: «نگاه كن» . زهرى نگاه كرد و تمام آنها را خوك ديد. بار سوم چنين شد و زهرى تمام خلق را گرگ ديد و تنها تعداد اندكى انسان مشاهده كرد. آن گاه رو به امام كرد و گفت: «آيات تو مرا وحشت زده كرد و افعال عجيب تو مرا متحيّر» . سپس امام صورت او را مسح نمود و زهرى به حالت عادى بازگشت. سپس امام سجاد (ع) گوشه هايى از اسرار ملكوتى حج را بيان فرمود.

كسانى كه همچون ستاره اى ميان تاريكى مى درخشيدند، حاجيان،


1- مستدرك، ج ١، ص 6٠٧.

ص:94

مؤمنان و مخلصان واقعى اند كه به پيامبر (ص) و اولادش با تمام وجود عشق مى ورزند و آنهايى كه به صورت باطنى، حيوانى بيش نيستند، دشمن سرسخت رسول خدا (ص) و اولاد اويند. حاجيان به اندازه نورشان كه به اندازه ولايت پذيرى آنهاست، در عرصات قيامت نمايان مى شوند.

نور برخى از آنها به اندازه هزار سال است و برخى ديگر به قدر صد هزار سال و هر صاحب نورى به اندازه نورانيتش توان شفاعت دارد.

در كعبه دل عيد تجلى جمالت اى قوم به حج رفته، كجاييد؟ كجاييد؟

سرگشته در آن باديه تاچند بپوييد معشوق همين جاست، بياييد بياييد

اميرمؤمنان علي (ع) ، درباره راز وقوف در عرفات فرمود: «عرفات خارج از مرز حرم است و مهمان خدا بايد بيرون دروازه، آن قدر تضرع كند تا لايق ورود حرم شود» .(1)

حج گزار با وقوف در عرفات، بايد به معارف واقف شده و از اسرار الهى نظام آفرينش باخبر شود و بداند كه خداى سبحان به همه نيازهاى او واقف و بر رفع همه آنها تواناست. به يقين، كسى كه اينجا، از خدا غيرخدا را طلب كند، زيان كرده است.

ب) عرفات، تجلّى گاه بندگى

رسول خدا (ص) مى فرمايد:

اِنَّ اللهَ تَطَوَّلَ عَلى اَهْلِ عَرَفاتٍ يُباهي بهِمُ المَلائِكَةَ يَقُولُ: يا مَلائِكَتي


1- كافى، ج 4، صص 46 و ٢٢4.

ص:95

اُنْظُرُوا اِلى عِبادي شُعْثاً غُبْراً اَقْبَلوُا يَضْرِبُونَ اِليَّ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ، فَاُشْهِدُكُمْ انّي قَدْ اَجَبْتُ دُعائَهُمْ وَ شَفَّعْتُ رَغْبَتَهُمْ وَ وَهَبْتُ مُسيئَهُمْ لِمُحْسِنِهِمْ وَ اَعْطَيْتُ مُحْسِنَهُمْ جَميعَ ما سَأَلنَي، غَيْرَ التَّبِعاتِ الَّتي بَيْنَهُمْ.(1)

خداوند بر اهل عرفات نعمت داده، به وسيله آنها بر فرشتگان مباهات كرده، مى فرمايد: اى فرشتگان من! به بندگانم بنگريد، ژوليده و غبار آلود، از هر راه دورى راه سپرده و آمده اند. شما را گواه مى گيرم كه دعايشان را مستجاب كرده، خواسته شان را برآورم. خطاكارشان را به خاطر نيكوكارشان بخشيدم و به نيكوكارانشان هر چه را كه از من خواستند، عطا كردم، جز گناهانى را كه ميان خودشان دارند (حقّ الناس) .

حاجى در صحراى عرفات، ازدحام خلق را مى بيند كه همه يك رنگ و يك لباس، به راز و نياز با خدا مشغول اند. حاجيان صدا به نجوا بلند كرده اند، در عين حال كه هر كدام زبان، رنگ و نژادى خاص دارند. در سرزمين عرفات نژادها، امت ها و مردمان متفاوتى جمع شده اند. اينها براى چه به اين سرزمين آمده اند و به چه هدفى دست نياز به سوى آسمان بلند كرده اند؟ اين سؤال ها تنها يك پاسخ دارند و آن اينكه همه براى توبه و بخشش آمده اند؛ آمده اند تا خداى سبحان، حاجت و تضرع آنها را ببيند و به آنها نظر عنايت كرده، از آنها درگذرد.

پس بايد قلب را قرين ابتهال و تضرع و سرشار از اميد به رحمت


1- مسند ابى يعلى، ابن بطى احمد بن على الموصلى، ج 4، ص ١4٧؛ ربيع الابرار، ج ٢، ص٨4٠.

ص:96

الهى كرد. اينجا مكان شريفى است؛ اينجا سرزمين رحمت و مغفرت است.

خداوند در عرفات، به فاجر هم پاسخ مى دهد، سخن او را مى شنود و اگر تقاضاى دنيوى داشته باشد، آن را تأمين مى كند. اما اگر در دامنۀ كوه هاى عرفات، حضور يابند و با اخلاص با خدا سخن گويند، خداوند آنها را در دنيا و آخرت اجابت كرده، گناهانشان را مى آمرزد.

وقوف در عرفات، منافعى بيش از اين دارد. كسى كه در سرزمين نور و معرفت وقوف يابد، گوش و چشم و زبانش هم در امان خواهد ماند. رسول خدا (ص) در بيانى نورانى فرمودند:

وَ مَنْ وَافَى بِعَرَفَةَ فَسَلِمَ مِنْ ثَلاثٍ أُذُنُهُ لا تَسْمَعُ إِلّا إِلَى حَقٍّ وَ عَيْنَاهُ أَنْ تَنْظُرَ إِلّا إِلَى حَلالٍ وَ لِسَانُهُ أَنْ يَنْطِقَ إِلّا بِحَقٍّ غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ وَ إِنْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ.(1)

كسى كه به عرفات بيايد، از سه چيز در امان است: گوشش فقط حق را مى شنود؛ چشمش فقط به حلال نگاه مى كند؛ زبانش فقط به حق گويا مى شود و تمامى گناهانش بخشيده مى شود. حتى اگر به اندازه كف هاى اقيانوس باشد.

امير مؤمنان علي (ع) نيز مى فرمايد:

آن گاه كه در حجةالوداع، رسول خدا (ص) حج گزارد، در عرفات وقوف كرد. سپس رو به مردم كرده، سه مرتبه فرمود: خوش آمديد فرستادگان


1- مستدرك الوسائل، ج ١٠، ص 44.

ص:97

خداوند، كسانى كه اگر درخواست كنند، به آنان عطا شود و فرداى قيامت، در پاداش هر درهم يك هزار حسنه، دريافت دارند.(1)

عرفات، عصر روز نهم است. ولى چرا هنگام وقوف در عرفات، عصر است؟ اين سؤال را فردى يهودى از رسول خدا (ص) پرسيد. حضرت (ص) نيز فرمود:

إِنَّ الْعَصْ-رَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي عَص-َى آدَمُ فِيهَا رَبَّهُ فَفَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَى أُمَّتِيَ الْوُقُوفَ وَ التَّضَرُّعَ وَ الدُّعَاءَ فِي أَحَبِّ المَوَاضِعِ إِلَيْهِ وَ تَكَفَّلَ لهَمْ بِالجَنَّةِ وَ السَّاعَةُ الَّتِي يَنْ-صَرِفُ بِهَا النَّاسُ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي تَلَقَّى فِيهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيم.(2)

[فلسفۀ وقوف در عرفات هنگام عصر، اين است كه] عصر ساعتى است كه آدم پروردگار خويش را عصيان كرد و خداوند بر امت من وقوف و گريه و دعا را در بهترين جايگاه واجب گردانيد و اعطاى بهشت آنها را به عهده گرفت و آن ساعتى كه مردم از عرفات كوچ مى كنند، همان ساعتى است كه آدم، كلماتى را از خداوند دريافت و توبه كرد. همانا خداوند، توبه پذير و مهربان است.

در نقل ديگرى آمده است: «آنان كه در عرفات وقوف مى كنند، در حقيقت، پيش روى خدا (بين يدى الله) وقوف كرده اند» . (3)


1- مستدرك الوسائل، ج ٨، ص ٣6.
2- امالى صدوق، ص ١٧١؛ ر. ك: مستدرك الوسائل، ج ١٠، ص ٣٢.
3- بحارالانوار، ج ٣، ص ٣٢٠.

ص:98

عرفات، محل شناخت امام (ع) و دست يابى به اوست. امام صادق (ع) در روز عرفه و موقف عرفات، با صداى بلند بر اهميت مسئله ولايت و امامت تأكيد كرد. عمرو بن ابى مقدام در اين باره چنين روايت مى كند كه در آن روز، امام صادق (ع) خطاب به مردم با صداى بلند مى گفت:

إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) كَانَ الإِمَامَ، ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، ثُمَّ الحَسَنُ، ثُمَّ الحُسَيْنُ، ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ (عليهم السلام) ، ثُمَّ هَهْ.(1)

رسول خدا (ص) امام و ولى شما بود، پس از او، على بن ابى طالب امام است. پس از وى حسن بن على و پس از او، حسين بن على و پس از وى على بن الحسين و پس از او، محمد بن على (پدرم) امام است. پس از من بپرسيد [كنايه از اينكه اكنون من امام شما هستم].

حضرت، اين جملات را سه بار و به چهار سوى؛ از پيش رو و پشت سر و راست و چپ تكرار كرد كه در مجموع دوازده بار سخن آن حضرت به گوش مردم رسيد.

ج) عرفات، محل استجابت دعا

ابراهيم خليل (ع) در عرفات به مناسك حج واقف و عارف ميشود و دعايش به استجابت مى رسد. خداوند به اين روز و اين سرزمين، شرف و عزت بخشيد.

طبق روايت هايى، همه حاضران در عرفات، دعاى مستجاب دارند؛


1- كافى، ج 4، ص 466.

ص:99

چه نيكان و چه بدان؛ چنان كه امام باقر (ع) فرمود:

ما يَقفُ احدٌ عَلى تِلْكَ الْجِبالِ بَرٌّ وَ لافاجِرٌ اِلَّا اسْتَجابَ اللهُ لَهُ فَامَّا البَرُّ فَيُسْتَجابُ لَه في آخِرَتِهِ وَدُنْياهُ، وَ امَّا الْفاجِرُ فَيُسْتَجابُ لَهُ في دُنْياه.(1)

احدى از نيكان و بدان نيست كه بر اين كوه ها وقوف كند، مگر اينكه خدا دعاى او را به اجابت مى رساند. دعاى نيكان در مورد امور دنيا و آخرتشان مستجاب مى شود، ولى دعاى بدكاران، دربارۀ دنيايشان مستجاب مى شود.

به راستى، عرفه و عرفات بهترين موقعيت براى دعا، استغفار و طلب حاجات است. عرفه از اعياد بزرگ براى زائران، بلكه براى همه مومنان و روز آمرزش و اعتراف است. امام صادق (ع) در حديث «مصباح الشّريعه» ، با اشاره به اين مطلب مى فرمايد:

اعتراف كن و به تجديد عهد خود با خداى يگانه بپرداز. در اين روز، دعاى امام حسين (ع) و امام سجاد (ع) و ساير ادعيه و اذكار را بخوان و به هر زبان و بيان كه ميتوانى با خداوند راز و نياز نموده، در حق ديگران دعا كن تا فرشتگان در حق تو دعا كنند(2)

امام محمد باقر (ع) نيز فرمودند: «روز عرفه، هيچ سائلى دست خالى بر نمى گردد» .(3)


1- فروع كافى، ج 4، ص ٢6٢؛ ر. ك: مستدرك الوسائل، ج١٠، ص٣٠.
2- مصباح الشريعه، و مفتاح الحقيقه، امام صادق٧، ص4٧.
3- وسايل الشيعه، ج 6، ص ٢٨١.

ص:100

د) عرفاتيان، مشمول مغفرت خاصّه الهى اند

در برخى از روايت ها آمده كه تنها وقوف در عرفه، مى تواند بعضى از گناهان كبيره را بپوشاند. پيامبر اعظم، حضرت محمّد (ص) مى فرمايند:

ما رُأِي الشَّيْطانُ في يَوْمٍ ٍ هُوَ أَصغَرُ وَلا أَحْقَرُ وَلا أغيظُ مِنهُ يومَ عَرَفَةَ وَ ما ذلِكَ إلّا لمِا يَرى مِنْ نُزوُلِ الرَّحْمَةِ وَ تَجاوُزِ اللهِ عَنِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إذْ يُقالُ مِنَ الذُّنُوبِ ما لا يُكفِّرُها إلّا الْوقُوفُ بِعَرَفَةَ.(1)

ديده نشده شيطان در روزى كوچك تر، فرومايه تر و خشمگين تر از روز عرفه [باشد] و اين حقارت و زبونى و خشمگينى شيطان در روز عرفه نيست، مگر بدين جهت كه مى بيند نزول رحمت و گذشت و بخشايش خداى را از گناهان بزرگ زائران؛ زيرا برخى گناهان است كه آنها را نمى پوشاند و مورد بخشايش قرار نمى دهد، مگر وقوف در عرفات.

هنگام غروب روز عرفه، پيامبر اكرم (ص) به «بلال» فرمود مردم را ساكت كن تا مطلبى بگويم. وقتى همه ساكت شدند، فرمود:

إِنَّ رَبَّكم تَطَوَّلَ عَليكم فِي هذَا الْيومِ فَغَفَر لِمُحْسِنِ-كُمْ وَ شَفَّعَ مُحْسِنَ-كُم في مُسِيئِكُم فَاَفيضُوا مَغْفوراً لَكمْ، إِلّا أَهْلَ التَّبِعاتِ فَانَّ الله عَدْلٌ يَأخُذُ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوِيِّ.(2)

همانا خداوند بر شما منت گذاشت، نيكان شما را مشمول مغفرت كرد و به شفاعت نيكان، از تقصير بدان گذشت. اينك حركت كنيد، در حالى كه


1- شرح نهج البلاغه، ابن ميثم بحرانى، ج ١، ص ٢٢4.
2- كافى، ج 4، ص ٢5٨؛ ر. ك: وسائل الشيعه، ج٨، ص65.

ص:101

همه مشمول عفو و رحمت حضرت حق شده ايد، مگر اهل تبعات [مقصود متجاوزان به حقوق مردم است]؛ چه آنكه خدا عادل است و حق ضعيف را از قوى خواهد گرفت.

اميرمؤمنان علي (ع) فرمودند: «از پيامبر (ص) سؤال شد: مجرم ترين و گناه كارترين اهل عرفات كيست؟» پيامبر (ص) فرمود:

أَلَّذِي يَنْصَرِفُ مِنْ عَرَفاتٍ وَهُوَ يَظُنُّ أنَّهُ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ. . . . (1)

آن كه از عرفات برگردد و گمان كند، مورد آمرزش خداوند متعال قرار نگرفته است.

امام صادق (ع) در توضيح اين سخن مى فرمايد: «

يَعني الَّذي يَقنَطُ مِن رَحمَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ »(2)؛ «يعنى، كسى كه از رحمت خداوند متعال مأيوس و نااميد باشد» .

همچنين، پيامبر (ص) فرمود: «

مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ، لا تُغْفَرُ إِلّا بِعَرَفاتٍ » (3)؛ «بخشى از گناهان، گناهانى هستند، كه جز در عرفات بخشيده نمى شوند» .

و نيز فرمود:

فَإذا وَقَفْتَ بِعَرَفاتٍ. . . فَإِنْ كانَ عَلَيْكَ مِنَ الذُّنُوبِ مِثْلُ رَمْلِ عاِلجٍ أَوْ بِعَدَدِ نَجُومِ السَّماءِ أَوْ قَطْرِ المَطَرِ لَغَفَرَهَا اللهُ لَكَ. . . . (4)


1- من لايحضره الفقيه، ج ٢، ص ١٣٧؛ الجعفريات، ابوعلى محمد بن اشعث كوفى، ص ١١٣؛ مستدرك الوسائل، ج ١٠، ص٣٠.
2- همان؛ الجعفريات، ص ١١٣.
3- الجعفريات، ص ١١٣، مستدرك الوسائل، ج ١٠، ص ٣٠؛ ر. ك: وافى، ج٢، ص4٢؛ كافى، ج4، ص٢6٢.
4- تهذيب، ابوجعفر محمد بن حسين طوسى، ج 5، ص ٢5.

ص:102

آن گاه كه در عرفات وقوف كنى، چنانچه گناهانت به تعداد شن هاى شن زار يا ستارگان آسمان يا قطرات باران باشد، خداوند آنها را خواهد بخشيد.

امام صادق (ع) فرمود:

هيچ مرد مؤمنى، از اهل هر روستا و شهرى كه باشد، در عرفات وقوف نكند، جز آنكه خداوند، اهالى مؤمن آن محل را ببخشايد و هيچ مرد مؤمنى از خانواده اى با ايمان، در عرفات وقوف نكند، مگر آنكه خداوند، مؤمنان از آن خاندان را بيامرزد .(1)

جابر بن عبدالله انصارى نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

آمرزش بر اهل عرفات در همان لحظه حركت و لحظات آغازين روز عرفه نازل مى شود. آن گاه شيطان بر سر خويش خاك ريخته، شيون و زارى مى كند. پس ديگر شياطين گرداگرد او جمع شده، مى گويند: «تو را چه شده است؟ !» مى گويد: «مردمى كه در مدت شصت، هفتاد سال نابودشان كردم، در يك چشم به هم زدن آمرزيده شدند» .(2)مرادِ شيطان، حاجيانى هستند كه در عرفات حاضر شده اند.

پيامبر (ص) فرمود: «كسى كه گوش و چشم و زبانش را در روز عرفه نگه دارد، خداوند او را از عرفه تا عرفه ديگر حفظ مى كند» .(3)

ابن عباس در مورد حديث فوق آورده است:

فضل بن عباس (در عرفات) ، كنار رسول خدا (ص) ايستاده بود و به زنان نگاه


1- وافى، ج ٢، ص 4٢.
2- اخبار مكه، فاكهى، ج 5، ص ١5.
3- همان، ص ١٨.

ص:103

مى كرد، پيامبر (ص) چشم او را برگردانيد و فرمود: «امروز روزى است كه اگر كسى گوش و چشم و زبانش را جز از حق، نگه دارد، گناهش آمرزيده مى شود» .(1)

ابن عباس مى گويد:

پيامبر (ص) را در غروب روز عرفه در عرفات ديدم كه دست هايش را تا سينه بالا آورده، دعا مى كرد؛ همان گونه كه مسكين از ديگران غذا طلب مى كند.(2)

در روايتى آمده كه بيشترين ذكر رسول خدا (ص) در روز عرفه، اين عبارت بود: «

لا إله إلّا الله وَحده لا شريك له، له المُلك وَ لَه الحَمد وَ هُو عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدير » .(3)

عبيدالله بن گريز نيز مى گويد كه رسول خدا (ص) فرمود: «برترين دعا، دعاى روز عرفه است» .(4)

ه) عرفات، درِ ورود به حرم

از اميرمؤمنان علي (ع) دربارۀ راز وقوف در عرفات و عدم وجوب وقوف در حرم، سؤال شد، حضرت فرمود:

لأنَّ الكَعْبَةَ بيتُهُ والحَرَمَ بابُهُ فَلَمَّا قَصَدُوهُ وافِدينَ وَقَفَهُم بِالبابِ


1- اخبار مكه، ج 5، ص ٢١.
2- همان، ص ٢4.
3- همان.
4- همان، ص ٢5.

ص:104

يَتَضَرَّعُونَ.

چون كعبه، خانه خداست و حرم، درِ آن خانه است. پس چون آهنگ آن را كنند خداوند آنها را كنار آن در نگه دارد تا به درگاهش تضرّع كنند.

سؤال شد: چرا مشعرالحرام در حرم قرار داده شد؟ حضرت (ع) فرمود:

لأَنَّهُ لمّا أَذِنَ لَهمْ بِالدُّخُولِ وَقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِي فَلَمَّا طَالَ تَضَرُّعُهُمْ بِهَا أَذِنَ لَهمْ لِتَقْرِيبِ قُرْبَانِهِمْ فَلَمَّا قَضَوْا تَفَثَهُمْ تَطَهَّرُوا بِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي كَانَتْ حِجَاباً بَيْنَهُمْ وَبَيْنَهُ أَذِنَ لهَمْ بِالزِّيَارَةِ عَلَى الطَّهَارَهِ.(1)

چون وقتى خداوند به زوّار اذن دخول داد، آنها را در حجاب دوم نگاه داشت و هنگامى كه تضرع آنها در آنجا به درازا انجاميد، بدان ها رخصت داد تا قربانى هاى خود را نزديك كنند تا چون پليدى و چرك خود را گذاردند و به قربانى ها از گناهانى كه ميان آنها و خدا حجاب شده بود، پاك شدند، اجازه دهد با طهارت، بيت الله را زيارت كنند.

و) مقام شفاعت

خداوند به حج گزار مقام شفاعت مى دهد. اگر كسى توفيق زيارت خانه خدا را پيدا كرد، در آخرت از ديگران مى تواند شفاعت كند. اين مژده را امام جعفر صادق (ع) داد:


1- وسائل الشيعه، ج ٨، صص ١5٩و ١6٠

ص:105

كسى كه در عرفات وقوف كند، براى هر كس دعا كند، اجابت مى شود. حاجى شفاعتش براى فرزندانش، اهل خانه اش و همسايگانش پذيرفته مى شود.(1)

شفاعت فقط در اختيار خداست. افراد تنها با اذن خداوند مى توانند به اين مقام بزرگ دست يابند و تنها شفاعت اين دسته از انسان هاست كه پذيرفته مى شود.

يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (طه:١٠٩)

در آن روز، شفاعت هيچ [كس] سود نبخشد، جز آن كسى كه خداى رحمان به او اذن داده و از گفتار او راضى است.

خداوند مقام شفاعت را به بعضى از انسان ها داده است. انبيا و اوليا، صاحبان شفاعت الهى اند. شهدا هم اجازه شفاعت دارند.

٣. عرفات در آيينۀ كلام بزرگان اهل سلوك

الف) توصيه هاى اخلاقى

عارف روشن ضمير، ميرزا جوادآقا ملكى تبريزي (رحمه الله) گويد:

منتهاى جديّت خود را به خرج بده كه در عرفات، به كمال معرفت نائل شوى و بدان كه اجتماع حاجيان براى دعا در يك ميدان و صحنه واحد، به ويژه به لحاظ حضور صالحان و اهل باطن از ابدال و اوتاد يا غير آنها از


1- جعفريات، ص 66.

ص:106

كاملان - كه هيچ وقت حج از بعضى از آنان خالى نيست-، لامحاله با اجتماع دل ها و همت ها، براى طلب نزول رحمت و طلب باران، ابرهاى جود و كرم كه گردن ها كشيده و ديده ها خيره شده [براى آن] و تضرع و زارى و ابتهال خود، شايد علت تامه اجابت دعا باشد و براى اجتماع دل ها و همت ها، تأثير خاصى است در انجام مقاصد و وصول به مطالب. از اين رو، گفته اند: «از عظيم ترين گناهان آن است كه كسى در عرفات حاضر شود و گمان كند كه خداى تعالى او را نيامرزيده است» .(1)

استاد عارفان، شيخ محمد بهارى همدانى نيز گويد:

در عرفات، از اين ازدحام خلق و بلندكردن صداهاى خودشان به انواع تضرع و زارى و التماس به اختلاف زبان ها و افتادن هر گروهى پى ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن، حكايت محشر را ياد آورد. اينجا كمال تضرع و الحاح را بكند تا آنجا مبتلا نشود و بسيار ظن قوى داشته باشد بر حصول مراداتش؛ زيرا كه روز شريف و موقف عظيم و نفوس مجتمع و قلوب به سوى الهى منقطع و دست هاى اوليا و غيرهم به سوى او -جلّ شأنه- بلند شده و گردن ها به سوى او كشيده شده، چشم ها از خوف او گريان و بندها از ترس او لرزان و روز، روز احسان و ابدال و اوتاد در محضر حاضر. بناى سلطان بر بخشش و انعام و همچنين روز خلعت پوشى صدراعظم دولت عِلّيّه عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وسَهَّل مَخْرَجَهَ [است]. در چنين روزى، استبعاد ندارد، حصول فيض به اعلا مدارجه بالنسبه به كافه ناس و


1- المراقبات، ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى، ج ٢، ص ٢٢5.

ص:107

خلايق. آيا گمان به خالق خود دارى كه سعى تو ضايع گرداند، يا اينكه منقطع شده اى از اهل و اولاد و وطن. آيا رحم نمى كند غربت تو را

«ماهكَذَا الظَّنُّ بِهِ وَلا المَعْرُوفُ مِن فَضْلِه» [: چنين گمانى به او نيست و آنچه از فضل او معروف است، اين نيست] و از اينجاست كه در حديث وارد شده [است]:

«من اعظم الذُّنوبِ ان يَحْضُ-رَ العَرَفاتِ ويَظُنَّ انَّهُ لايُغْفَرُ لَهُ» .(1)

عارف ربانى ملا احمد نراقى نيز نويسد:

[حج گزار] چون به عرفات حاضر شد، نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند كه مردمان به لغت هاى مختلف، صداها بلند كرده اند و هر يك به زبانى به تضرع و زارى مشغول اند و هر كدام به طريقه امام و پيشواى خود، آمد و شد مى كنند [پس]، ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را و پراكندگى مردمان را در آنجا، حيران و سرگردان و هر امتى به گرد پيغمبر و امام خود جمع شده و چشم شفاعت بر او انداخته. پس، چون به اين فكر افتاد، دست تضرع بردارد و با نيت خالص به درگاه خدا بنالد كه خدا حج او را قبول كند و او را در زمره رستگاران محشور سازد و چنان داند كه نوميد نخواهد شد؛ چه آنكه روز، روز شريف و موقف، موقف عظيمى است و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمع اند و دل هاى همه، به خدا منقطع است و همت هاى همه مصروف دعا و سؤال است و دست هاى همه به درگاه پادشاه بى نياز بلند است و همگى چشم بر در فيض


1- تذكرة المتقين، شيخ محمدبهارى، صص ٩١ و ٩٢.

ص:108

و رحمت او انداخته و گردن ها به لطف و كرم او كشيده و البته چنين موقفى از نيكان و اخيار خالى نيست، بلكه ظاهر آن است كه ابدال و اوتاد ارض، در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند. پس دور نيست كه از حضرت ذوالجلال، به واسطه دل هاى پاك و نفوس مقدسه و رحمت بركافه مردمان، فائض شود و چنان گمان نكنى كه همه اين خلايق، آنجا جمع اند و با هزار اميدوارى، راه دور و درازى پيموده و اهل و وطن را دور افكنده و كربت و غربت بر خود قرار داده و رو به در خانه چنين كريمى آورده اند، خداوند كريم همه را نااميد كند و سعى شان را نابود سازد و بر غريبى ايشان ترحم نكند؟ زينهار! زينهار! درياى رحمت از آن وسيع تر است كه در چنين حالى تنگى كند و از اين جهت، رسيده است كه بدترين گناهان آن است كه آدمى به عرفات حاضر شود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده است.(1)

آرى! ميهمان حق، در عرفه با خدايش صحبت و راز و نياز مى كند و در مناجات خود، شرح پريشان حالى و درماندگى خود را، يك به يك يادآور مى شود.

در اين زمينه، صاحب كتاب «الحقايق» گويد:

در آنجا بايد با كمال تضرع و زارى، به حضرت كردگار توجه پيدا كند تا وى را در جمله رستگاران و مرحومان قرار دهد و تير آرزويش را به


1- معراج السعادة، ملا احمد نراقى، صص ٧٠٠ و ٧٠١؛ ر. ك: جامع السعادات، ملامهدى نراقى، ج ٣، ص ٣٩4.

ص:109

هدف اجابت برساند. موقف [عرفات]، مكان شريفى است و رحمت واسعه الهى، به بركت نفس گرم او. . . ريزش دارد و شكى نيست كه در عرفات، گروهى از صالحان و پاكيزه دلان موجودند و چون همه به اجتماع، از در زارى و تضرع درآيند و دست ها به جانب آسمان بلند سازند و گردن ها كشيده، چشمِ انتظار بگشايند و از وى طلب آمرزش كنند، بلاشك، آرزوهايشان برآورده شده و سعى شان مشكور است.(1)

ب) داستان هاى عرفانى
اظهار پشيماني از اعمال گذشته

روزبهان بقلى شيرازى، در عرفات ايستاده بود. وقت دعا، خلق دست برداشته بودند و دعا مى كردند و حاجت مى طلبيدند.

جوانى را ديد خاموش بود. شخصى بر او رفت و گفت: «اى جوان! زمان اجابت است. مكانى مكرم است و زمانى معظم. چرا دعايى نمى كنى و حاجتى نمى طلبى و دستى برنمى دارى؟»

گفت: «اى عزيز! چه كنم؟ اگر زبان است، آلوده است از غيبت و اگر دست است، در معصيت. دست و زبانى ندارم كه شايسته آن باشد كه حاجتى طلبم يا به دعايى بردارم. مرا روى خواستن و طلب كردن و گفتن نيست. اگر تو را هست، بگو و بخواه» .(2)


1- الحقايق، ص 5٣6.
2- روز بهان نامه، ص ١١6؛ داستان عارفان، محمدتقى فعالى، صص 44 و 45.

ص:110

پاداش عمل

هزار بار پياده طواف كعبه كنى قبول حق نشود گر دلى بيازارى(1)

شخصى به نام عبدالجبار مستوفى به حج مى رفت. او هزار دينار زر همراه خود داشت. روزى از كوچه اى در كوفه رد مى شد كه اتفاقاً به خرابه اى رسيد. زنى را ديد كه در آنجا جست وجو مى كرد و دنبال چيزى بود. ناگاه در گوشه اى مرغ مرده اى را ديد، آن را زير چادر گرفت و از آن خرابه دور شد.

عبدالجبار با خود گفت: «همانا اين زن احتياج دارد، بايد ببينم كه وضع او چگونه است؟» در عقب او رفت تا اينكه زن داخل خانه اى شد.

كودكانش پيش او جمع شدند و گفتند: «اى مادر! براى ما چه آورده اى كه از گرسنگى هلاك شديم؟» زن گفت: «مرغى آورده ام تا براى شما بريان كنم» .

عبدالجبار چون اين سخن را شنيد، گريست و از همسايگان آن زن، احوالش را پرسيد. گفتند: «زن عبدالله بن زيد علوى است. شوهرش را حجاج كشته و كودكانش را يتيم كرده است. مروت خاندان رسالت وى را نمى گذارد كه از كسى چيزى طلب كند» .

عبدالجبار با خود گفت: «اگر حج خواهى كرد، حج تو اين است» . آن هزار دينار زر از ميان باز كرد و به آن خانه رفت و كيسه زر را به زن


1- مولوى.

ص:111

داده، بازگشت و خودش در آن سال، در كوفه ماند و به سقايى مشغول شد. چون حاجيان مراجعه كردند و به كوفه نزديك شدند، مردمان به استقبالشان رفتند. عبدالجبار نيز رفت. چون نزديك قافله رسيد، شترسوارى جلو آمد و بر وى سلام كرد و گفت: «اى خواجه عبدالجبار! از آن روز كه در عرفات، هزار دينار به من سپرده اى، تو را مى جويم. زر خود را بستان» . آن فرد ده هزار دينار به وى داد و ناپديد شد.

آوازى برآمد كه اى عبدالجبار! هزار دينار در راه ما بذل كردى، ده هزار دينارست فرستاديم و فرشته اى را به صورت تو خلق كرديم تا از برايت هر ساله حج گزارد تا زنده باشى كه براى بندگانم معلوم شود كه رنج هيچ نيكوكارى به درگاه ما ضايع نيست.(1)

غفّارالذّنوب

يكى از بزرگان پادشاه ستمگرى را ديد كه در عرفات، پاى برهنه روى سنگريزه هاى گرم ايستاده و دست به دعا برداشته بود و مى گفت: «بار خدايا! تو تويى و من منم. كار من آن است كه هر زمان سر تا پا غرق گناه شدم و كار تو آن است كه غفّارالذّنوب هستى. بر من رحمت كن» . يكى از بزرگان گفت: «بنگريد كه جبّار زمين پيش جبّار آسمان چه راز و نياز مى كند» .(2)


1- مصابيح القلوب، ابوسعيد حسن بن حسين شيعى سبزوارى، صص ٢٨٠ و ٢٨١؛ الرسالة العلية، صص ٩4 و ٩5؛ رياحين، ج ٢، ص ١4٩.
2- كشكول ناصرى، ناصر كرباسيان، ص ١٠٠.

ص:112

رحمت بي منتهاي الهي

نقل است كه «فضيل عياض» روزى به عرفات ايستاده بود و در خلق نظاره مى كرد و تضرع و زارى خلايق مى شنيد. گفت: «سبحان الله! اگر چندين خلايق نزديك شخصى روند و از وى مقدارى زر خواهند، ايشان را نااميد نگرداند. بر تو كه خداوند كريم غفارى، آمرزش ايشان آسان تر است از مقدارى زر بر آن مردم و تو اكرم الاكرمينى. اميد آن است كه همه را بيامرزى» .(1)

اميد به درگاه خداوند

(2)

زير شمش-يرِ غمش، رقص كنان بايد رفت كانكه شد كشتۀ او، نيك سرانجام افتاد

مالك بن دينار گويد كه سفر حج كردم، جماعتى را در عرفات ديدم. به خود گفتم: «كاش مى دانستم حج كدام يك از اينها مقبول است، تا او را تهنيت بگويم و حج كدام يك مردود است، تا او را تعزيت بدهم» . در خواب ديدم گوينده اى مى گويد: «خداوند همه اين جماعت را به نعمت


1- تذكرة الاولياء، عطار نيشابورى، ص ٧5.
2- آيه هاى بسيارى از قرآن كريم به اميد بر رحمت خداوند اشاره دارند: قُلْ يا عِبادِى الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ زمر:5٣ وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ اعراف:56 تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ سجده:١6 رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَانبياء:٩٠

ص:113

مغفرت معزز فرموده، مگر محمد بن هارون بلخى را كه حج او مردود است» . زمانى كه صبح شد، به نزد اهالى خراسان آمدم و از ايشان احوال محمد بن هارون بلخى را پرسيدم، گفتند: «آن مردى عابد و زاهد است. او را در خرابه هاى مكه بايد پيدا كنى» . بعد از گردش زياد، او را در خرابه اى ديدم كه دست او در گردنش بسته و زنجير در پاهايش بود و او در حالت نماز است. همين كه مرا ديد، پرسيد: «تو كيستى؟» گفتم: «مالك بن دينار» . گفت: «خواب ديده اى؟» گفتم: «آرى!» گفت: «هر سال مردى صالح مثل تو، در خصوص من خواب مى بيند» . گفتم: «سبب اين امر چيست؟» گفت:

من شراب مى خوردم، مادرم هم مانع مى شد. روزى من با حالت مستى او را اذيت فراوان كردم و. . . پس از آنى كه از مستى به حال آمدم، زنم مرا خبردار كرد كه به چنين كار بدى دست زده ام. آن دست خودم را بريدم و پايم را به زنجير بستم و هر سال، حج مى كنم و دعا و استغاثه مى نمايم و مى گويم: «اى كاشف همّ و غمّ! شفا ببخش همّ و غمّ مرا و راضى فرما مادر مرا تا از جرم و تقصير من عفو كند» . اين قدر بدان كه بعداً از عمل خود دست كشيدم و ٢6 غلام و كنيز آزاد كردم و. . .

مالك گويد: «گفتم اى مرد! نزديك بود با اين عملت، تمام روى زمين را بسوزانى» . مالك گويد كه همان شب، حضرت رسول (ص) را در خواب ديدم، فرمود:

اى مالك! مردم را از رحمت خداى تعالى محروم نگردان. دانسته باش كه خداى تعالى به حال محمد بن هارون توجه فرمود و دعاى او را مستجاب

ص:114

كرد و گناهانش را عفو نمود. او را خبردار نما كه سه روز از روزهاى دنيا، در ميان آتش مى ماند، خداوند دل مادر او را به وى مايل مى كند و به ترحم مى آورد و تا مادرش او را حلال مى كند، مادر و فرزند هر دو با هم، داخل بهشت مى شوند.

مالك گويد:

من آمدم و خواب خود را به او نقل كردم. همين كه اين مژده را شنيد، روح او از بدنش مفارقت كرد. من او را غسل دادم و كفن كردم. سپس بر او نماز خواندم و دفنش نمودم.(1)

عرفات، تجلي گاه لطف الهي

روزى جناب ميرزا مهدى آشتيانى در منزل مرحوم آيت الله حجّت بودند. ايشان در آنجا چنين تعريف كردند كه اينجانب دچار يك بيمارى سختى شدم كه براى معالجه آن، هم در كشور بسيار تلاش كردم و هم به خارج از كشور سفر كردم، اما معالجه نشد و از باز يافتن سلامتى خويش نوميد شدم.

در سال ١٣65ه. ق كه توده اى ها، تسلط شوم خود را بر شمال و آذربايجان استحكام بخشيدند، اينجانب با اتوبوس عازم مشهد بودم كه در ميان راه، حالم به هم خورد؛ به گونه اى كه راننده و مسافران اتوبوس فكر كردند دچار سكته قلبى شده ام. به همين جهت، ماشين را متوقف كردند و مرا بيرون آوردند تا براى نجات من كارى بكنند.


1- رنگارنگ، على اكبر عماد، ج ٢، ص 6٣.

ص:115

اما من در همان حال، در عالم ديگرى بودم. ديدم كه در صحراى عرفات هستم و انوار بسيارى در آنجا به آسمان پرتوافكن است و انبوه مردم بدان سو چشم دوخته اند، پرسيدم: «چه خبر است؟» گفتند: «پيامبر گرامي (ص) حضور دارند» .

به سوى آن حضرت رفتم كه ديدم چهارده خيمه در كنارهم به يكديگر نصب شده كه بزرگ ترين آنها از آن پيامبر (ص) است. وارد شدم و ضمن عرض سلام، خواستم بيمارى خود را بازگويم كه پيامبر با مهر و محبّت بسيارى فرمودند: «از آنجايى كه شما زائر پسرم رضا هستى، برو به خود او بگو» . به خيمه حضرت رضا (ع) رفتم و پس از عرض سلام، سه حاجتى كه داشتم باز گفتم. آن حضرت جواب مرا دادند. در اين حال بود كه به هوش آمدم، ديدم در ميان بيابان و در حلقه مسافران اتوبوس هستم.

در آن محفل، آيت الله حجّت اظهار داشتند:

من مدت ها در مورد اين روايت كه مى فرمايد: «إنّ الله يَتَجلّى لأَهْلِ عَرَفاتٍ» ؛ «خداوند تجلّى مى كند بر اهل عرفات» ، مى انديشيدم و اكنون براى من روشن شد كه تجلّى خدا در عرفات، عبارت از تجلى پيام آور او بر مردم و تجلى خدا بر پيامبر گرامي (ص) و خاندان وحى و رسالت (عليهم السلام) است.(1)

كِى رف-تهاى ز دل كه تم-نا كنم تو را كِى بودهاى نهفته كه پيدا كنم تو را

غيبت نكردهاى كه شوم طالب حضور پنهان نگشتهاى كه هويدا كنم تو را (2)


1- كرامات صالحين، محمدرازى شريف، صص ٢65 و ٢66.
2- فيض كاشانى.

ص:116

ص:117

گفتار سوم: صحراي عرفات، صحنه نيايش اولياي الهي

اشاره

مدّعى خواست كه آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينهنامحرم زد(1)

١. وقوف انبياى عظام (عليهم السلام) در صحراى عرفات

الف) حضرت آدم (ع) و صحراى عرفات

خداوند متعال مى فرمايد:

فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (بقره:٣٧)

آدم (ع) از پروردگارش كلماتى دريافت داشت [و با آنها توبه كرد] و خداوند، توبه او را پذيرفت؛ زيرا او توبهپذير و مهربان است.


1- حافظ.

ص:118

طبق روايت امام صادق (ع) ، حضرت آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند و فرود به دنيا، چهل روز هر بامداد بر فراز كوه «صفا» با چشم گريان در حال سجود بود؛ تا اينكه جبرئيل بر او فرود آمد و پرسيد: «اى آدم! چرا گريه ميكنى؟» حضرت آدم (ع) پاسخ داد: «چگونه ميتوانم گريه نكنم، در حالى كه خداوند مرا از جوارش بيرون رانده و در دنيا فرود آورده است» . جبرئيل فرمود: «اى آدم! به درگاه خدا توبه كن و به سوى او باز گرد» . حضرت آدم (ع) گفت: «چگونه توبه كنم؟» جبرئيل در روز هشتم ذيالحجه آدم را به منا برد. آدم (ع) شب را در آنجا ماند و صبح، با جبرئيل به صحراى عرفات رفت. جبرئيل به هنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد، تلبيه را قطع و به دستور جبرئيل غسل كرد و پس از نماز عصر، آدم (ع) را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتى كه از پروردگار دريافت كرده بود را به وى تعليم داد. اين كلمات عبارت بودند از:

سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ لا اِلهَ إِلّا اَنْتَ عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسي وَ اعْتَرَفْتُ بِذَنْبي اِغْفِرْلي اِنَّكَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ.

خداوندا! با ستايشت، تو را تسبيح ميگويم. جز تو خدايى نيست كار بد كردم و به خود ظلم نمودم. به گناه خود اعتراف ميكنم؛ تو مرا ببخش كه تو بخشنده مهربانى.

حضرت آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب، همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك ميريخت. هنگامى كه آفتاب غروب كرد،

ص:119

همراه جبرئيل، روانۀ مشعر شد و شب را در آنجا گذراند و صبح گاهان، در مشعر به پاخاست و در آنجا نيز با كلماتى به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه كرد.(1)

عرفات، جايگاه شناخت و معرفت خداوند متعال است. در عرفات، حجاب ها از جلوى چشمان حضرت آدم (ع) برداشته شد كه در ساق عرش اسماى مقدّس خَمسةُ النُجباء را ديد و به تعليم جبرئيل گفت: «

يا حَميدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يا عالي بِحَقِّ عَليٍّ يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَةَ يا مُحْسِنُ بِحَقِّ الَحسَنِ وَالُحسَيْنِ. . . وَمِنْكَ الإِْحْسانُ » .

همين كه اسم امام حسين (ع) را بر زبان جارى كرد، اشك از چشم هايش ريخته، قلبش پريشان شد. سببش را از جبرئيل پرسيد و جبرئيل مصيبت آن حضرت را بيان فرمود. حضرت آدم (ع) و ملائكه گوش داده، گريه ميكردند.(2)

ب) حضرت ابراهيم (ع) و صحراى عرفات

جبرئيل در ظهر روز عرفه، به ابراهيم (ع) گفت: «اى ابراهيم! به گناهان خود اعتراف كن و مناسك را بشناس» . از اين جهت كه جبرئيل به آن حضرت گفت: «

اِعتَرِف » ، آنجا را عرفات ناميدند. در جهت شمالى اين دشت، كوهى است كه «جبل الرحمة» نام دارد. در اين وادى، ابراهيم (ع)


1- تفسير برهان، سيدهاشم بحرانى، ج١، ص٨6.
2- بحارالانوار، ج44، ص٢45.

ص:120

چگونگى عمل حج را از فرشته وحى جبرئيل آموخت و در برابر جبرئيل مى فرمود: «

عرفتُ، عرفتُ » ؛ «شناختم، شناختم» .

ج) حضرت خضر (ع) و صحراى عرفات

امام رضا (ع) فرموده اند:

خضر (ع) از آب حيات نوشيد. پس، زنده است و نمى ميرد، تا در صور، دميده شود. او نزد ما مى آيد و سلام مى دهد و ما صدايش را مى شنويم؛ ولى خودش را نمى بينيم. همانا او در آنجا حضور مى يابد كه ياد شود. پس هر يك از شما كه او را ياد كرد، بر او سلام دهد. همانا او هر سال، در موسم حج، حضور مى يابد و همه عبادات را انجام مى دهد و در عرفات، وقوف مى كند و به دعاى مؤمنان، «آمين» مى گويد. به زودى، خداوند به واسطه او، وحشت قائم ما را در دوران غيبتش به انس تبديل مى كند و تنهايى اش را به وسيله او، وصل مى گرداند.(1)

د) پيامبر گرامى اسلام (ص) و صحراى عرفات

دامنۀ كوه عرفات در زمان صدر اسلام، كلاس صحرايى پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفتۀ مفسران، آخرين سورۀ قرآن در صحراى عرفات بر پيامبر (ص) نازل شد(2)و پيامبر (ص) اين سوره را كه از جامع ترين


1- كمال الدين، ابن بابويه قمى صدوق، ص٣٩٠؛ به نقل از: الخرائج و الجرائح، حسن بن على بن فضال، ج٣، ص١١٧4. به نقل از امام عسكرى٧. همچنين ر. ك: بحارالانوار، ج ١٣ ص ٢٩٩.
2- تفسير مجمع البيان، طبرسى، ج٣، ص١5٠؛ تفسير البرهان، ج١، ص4٣٠.

ص:121

سوره هاى قرآن و داراى پيمان هاى گوناگونى با ملل يهود، مسيحى و مسلمان و علماى آنهاست و قوانين و احكام كلى اسلام را در بردارد، به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.

طبق نقل مشهور ميان محدثان، در چنين روزى، پيامبر (ص) در اجتماع عظيم و باشكوه حجاج فرمودند:

. . . اى مردم! سخنان مرا بشنويد؛ شايد ديگر شما را در اين نقطه ملاقات نكنم. . . شما به زودى به سوى خدا باز ميگرديد. در آن جهان، به اعمال نيك و بد شما رسيدگى ميشود. من به شما توصيه ميكنم هركس امانتى نزد اوست، بايد به صاحبش برگرداند. هان اى مردم! بدانيد ربا در آيين اسلام، اكيداً حرام است. از پيروى شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش ميكنم كه به زنان نيكى كنيد؛ زيرا آنان امانتهاى الهى در دست شما هستند، و با قوانين الهى بر شما حلال شدهاند. . . .(1)

٢. حضور امام عصر (عج) در عرفات

اشاره

كجاست صوفى دجال فعل ملحد شكل بگو بسوز كه مهدى دين پناه رسيد

صبا بگو كه چِها بر سرم درين غم عشق ز آتش دل سوزان و دود آه رسيد

زشوق روى تو شاها بدين اسير فراق همان رسيد كز آتش به برگ كاه رسيد

مرو بخواب كه حافظ به بارگاه قبول ز ورد نيم شب و درس صبح گاه رسيد(2)


1- السّيرة النّبوية، ابن هشام، ج4، ص٢5٠.
2- حافظ.

ص:122

امام سجاد (ع) در دعاى روز عرفۀ خود، مى فرمايد:

أللّهُمَّ إِنَّكَ أيَّدْتَ دينَكَ في كُلِّ أوانٍ بِإِمامٍ أقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَ مَناراً في بِلادِكَ بَعْدَ أنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَّريعَةَ إِلى رِضْوانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَ أمَرْتَ بِامْتِثالِ أوامِرِه، وَ الاِنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْيِه، وَ ألّا يَتَقَدَّمَهُ مَتَقَدِّمٌ، وَ لايَتَأخَّرَ عَنْهُ مُتَأخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللائِذينَ، وَ كَهْفُ المُؤْمِنينَ، وَ عُرْوَةُ المُتَمَسِّكينَ، وَ بَهاءُ الْعالَمينَ.

خدايا! در هر زمان دين خويش به امامى يارى بخشيده اى كه او را برپاى داشته اى تا علمِ راهنماى بندگانت شود و در بلاد تو چراغ فروزان هدايت گردد و در رشته پيمان او، به رشته پيمان خود پيوسته اى و او را وسيله خشنودى خود ساخته اى و اطاعت او را فريضه گردانيده اى و مردم را از سركشى در برابر او برحذر داشته اى و فرمان داده اى به هرچه امر مى كند، اطاعت كنند و از هرچه نهى مى كند، باز ايستند و كسى بر او پيشى نگيرد و كسى از او واپس نماند و او نگهدار كسانى است كه بدو پناه مى برند و امان مؤمنان است و حلقه اعتصام ايشان است و جلال و جِلوه جهانيان است.

اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده اند كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد

به حق صحبت ديرين كه هيچ محرمِ راز به يار يك جهت حق گزار ما نرسد

هزار نقش برآيد ز كلك صنع يكى به دل پذيرى نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازارِ كائنات آرند يكى به سكّۀ صاحب عيار ما نرسد

ص:123

الف) مغتنم شمردن فرصت حضور در سرزمين عشق

فرصت شمار صحبت كز اين دو راه منزل چون بگذريم ديگر، نتوان به هم رسيدن

زائر خانه خدا، بايد از اين فرصت به دست آمده و شرايط استجابت دعا استفاده كند و خودش را در ميان صدها هزار دست و قلب و زبانى كه به ياد خدا به حركت و اهتزاز درآمده اند، بيندازد و از بركت اين مكان شريف و زمان مقدّس و احترام زائران و مهمانان، به ويژه قافله سالار اين كاروان، حضرت مهدي (عج) كه همه ساله در موسم حج و موقف عرفات تشريف فرما هستند، بهره بگيرد و اين بشارتى براى ما سيه رويان و گنه كاران است؛ زيرا در روايتى از امام صادق (ع) آمده است:

يَفْقِدُ النَّاسُ اِمامَهُمْ فَيَشْهَدُ المَوْسِمَ فَيَراهُمْ وَ لايَرَونَهُ.(1)

مردم امام خود را گم مى كنند؛ او در موسم حج در بين مردم است و آنها را مى بيند، ولى آنها او را نمى بينند.

محمّد بن عثمان عمرى از نوّاب خاصّ امام زمان (عج) ، دربارۀ حضور صاحب الامر (عج) در عرفات چنين مى گويد:

وَاللهِ اِنَّ صاحِبَ هذَا الاَمْرِ لَيَحْضُرُ المَوسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَى النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لا يَعْرِفُونَهُ.(2)

سوگند به خدا كه صاحب الامر هر سال در موسم حاضر است، مردم را مى بيند و مى شناسد. مردم نيز او را مى بينند، ولى نمى شناسند.


1- كمال الدين، ص ٣46.
2- من لايحضره الفقيه، ج ٢، ص 5٢٠.

ص:124

ب) حكايت هايى در مورد وصال به حضرت ولى عصر (عج)
ياري حجّاج به وسيله امام عصر (عج)

شخصى از اهل مدائن گويد: من با رفيقم به حجّ رفته بوديم. چون به موقف عَرفات رسيديم، جوانى را ديديم نشسته و لُنگ و روپوشى در بَر كرده و نعلين زردى در پا دارد. لُنگ و روپوش او به نظر من ١5٠ دينار ارزش داشت و علامت و اثر سفر در او نبود. گدايى نزد ما آمد، او را رد كرديم. سپس نزد آن جوان رفت و سؤال كرد، جوان چيزى از زمين برداشت و به او داد. گدا او را دعا كرد و زياد و جدى هم دعا كرد. سپس جوان برخاست و از نظر ما پنهان شد. ما نزد آن سائل رفتيم و به او گفتيم: «عجبا! به تو چه عطا كرد؟» گفت: «او به ما ريگ طلاى دندانه دارى نشان داد كه قريب بيست مثقال بود» . من به رفيقم گفتم: «مولاى ما نزد ما بوده و ما ندانستيم و آن گاه به جُست وجويش برخاستيم و تمام موقف را گردش كرديم و او را به دست نياورديم» . سپس از جمعيتى كه اطرافش بودند از اهل مكه و مدينه، راجع به او پرسيديم، گفتند: «جوانى است علوى كه هر سال پياده به حجّ مى آيد» .(1)

بدين ترتيب، از ظهور معجزه به دست آن حضرت كه سنگ را طلا كرد، دريافتند كه او، امام عصر (عج) است. ولى پيداست كه دلالت اين روايت بر ديدن آن حضرت چندان روشن نيست.


1- اصول كافى، ج٢، ص١٢5.

ص:125

اي دل! اگر عاشقي، در طلب يار باش

صاحب معالم، امام زمان (عج) را در عرفات زيارت كرد. صاحب درّالمنثور آورده است كه از بعضى از استادان خود و غير ايشان شنيدم كه هرگاه شيخ حسن (صاحب معالم الاصول) از براى حج مى رفت، به اصحاب خود مى گفت: «از خداى عزّوجل اميد دارم كه به زيارت جمال بى كمال حضرت صاحب العصر و الزمان (عج) مشرّف شوم؛ زيرا آن حضرت هر سال به حجّ تشريف مى آورد» .

پس چون شيخ حسن در مناسك حج، وقوف عرفه را به جا آورد و خواست كه در گوشه تنهايى، به فراغ خاطر، مشغول ادعيه عرفه شود، به اصحاب خود فرمود: «از خيمه بيرون رويد و بر در خيمه نشسته، مشغول دعا باشيد» .

در اين اثنا، شخصى داخل خيمه شد كه شيخ حسن او را نمى شناخت و سلام گفت و نشست. شيخ حسن گويد: «از آمدن او، هيبت بر من غالب شد و مبهوت شدم و قدرت بر سخن گفتن نداشتم. پس او با من سخن گفت به كلامى كه ياد ندارم. سپس برخاست و چون از خيمه بيرون رفت، چيزى كه اميد آن را داشتم، به خاطرم رسيد. با عجله تمام برخاستم، پس او را نديدم و از اصحاب خود پرسيدم. گفتند: ما كسى را نديده ايم كه داخل خيمه شما شده باشد» .(1)


1- نجوم السّماء، فى تراجم العلماء، محمدعلى آزاد كشميرى، ص ٧.

ص:126

بدين ترتيب، سرزمين عرفات، همچون مغناطيس و آهن ربا كه آهن را به خود جذب مى كند، عارفان و عاشقانِ يگانه معشوق عالم هستى را به سوى خود مى كشاند و از همين روست كه اين سرزمين مقدس را سرزمين عشق نام نهاديم؛ سرزمينى كه عشق مخلوق به خالق و عبد به معبود به زيبايى متجلى مى شود.

اَللّهمَّ عَجِّل لِوَلِيّكَ الْفَرَجَ وَ اجْعَلْنا مِنَ المُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ وَ اجْعَلْ خاتِمَةَ اَمْرِنا خَيراً وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطّاهِرِينَ.

ص:127

كتابنامه

* قرآن كريم

* نهج البلاغه

١. احقاق الحق و ازهاق الباطل، القاضى السيد نورالله الحسينى المرعشى التسترى، تعليقات: آيت الله العظمى السيد شهاب الدّين الحسينى المرعشى النجفى، قم، منشورات مكتبة آيت الله العظمى المرعشى النجفى، بى تا.

٢. احكام القرآن (آيات الاحكام) ، محمد بن عبدالله اندلسى اشبيلى (ابن عربى) ، به كوشش: على محمد بجاوى، بيروت دارالفكر، بى تا.

٣. اخبار مكه، محمد بن احمد بن على فاكهى مكّى، بى جا، بى نا، بى تا.

4. ارشاد القلوب، حسن بن ابى الحسن محمد الديلمى، مترجم: سيد هدايت الله مسترحمى، تهران، كتابفروشى مصطفوى، ١٣٨٠ه. ق.

5. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان عكبرى بغدادى (شيخ مفيد) ، بى جا، تحقيق: مؤسسه آل البيت (عليهم السلام) ، ١4١٣ه. ق.

ص:128

6. التوحيد، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، بى جا، انتشارات علميه اسلاميه، بى تا.

٧. اسرار العبادات و حقيقة الصلاة، محمد سعيد بن محمد مفيد (قاضى سعيد قمى) ، بى جا، چاپ دانشگاه، بى تا.

٨. أشهر المساجد فى الإسلام، سيد عبدالمجيد بكر، بى جا، بى نا، بى تا.

٩. اصول كافى، ثقة الاسلام ابى جعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، ترجمه و شرح: سيدجواد مصطفوى و سيدهاشم رسولى، بى جا، انتشارات علميۀ اسلاميه، بى تا.

١٠. اقبال الاعمال، سيد رضى الدّين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، محقّق: جواد القيومى الاصفهانى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ١٣6٢ه. ش.

١١. امالى، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تهران، چاپ سنگى، ١٣١٣ه. ق.

١٢. أمالى، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميّه، ١٣4٩ه. ش.

١٣. انوار التنزيل و اسرار التأويل، ابوسعيد بيضاوى، بيروت، الاعلمى، ١4١٠ه. ق.

١4. اوصاف الاشراف، محمّد بن محمّد نصيرالدّين طوسى، بازنويسى:

سيد محمّدرضا غياثى كرمانى، قم، مؤسسّۀ انتشارات ظهور، ١٣٨5ه. ش.

١5. بحارالانوار، محمّدباقر مجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى،١4٠٣ه. ق.

١6. البرهان فى تفسير القرآن، سيدهاشم حسينى بحرانى، قم، بعثت، ١4١5ه. ق.

ص:129

١٧. البلدالأمين، ابراهيم بن على بن الحسن كفعمى عاملى، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ١4١٨ه. ق.

١٨. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال و منتهى الآمال، ملاّ على عليارى تبريزى، بى جا، بى نا.

١٩. تاج العروس، محب الدّين ابوالفيض السّيد محمّد مرتضى الحسينى الواسطى الزّبيدى الحنفى، بى جا، بى نا، بى تا.

٢٠. تاريخ مدينة دمشق، ابوالقاسم على بن حسين بن هبة الله بن عبدالله بن الحسينى دمشقى شافعى (ابن عساكر) ، تصنيف، تحقيق: على شيرى، بيروت، دارالفكر، ١4١5ه. ق.

٢١. تجلّى حكمت نظرى عاشورا در نيايش عرفه، سيد عبّاس اسلامى، قم، بوستان كتاب، ١٣٨٨ه. ش.

٢٢. تحف العقول عن اخبار آل الرّسول، ابومحمّد الحسن بن على بن الحسين ابن شعبه حرانى الحلبى، قم، مكتبة بصيرتى، ١٣٩4ه. ق.

٢٣. تذكرة الاولياء، عطار نيشابورى، چاپ دوم، بى جا، انتشارات بهزاد، ١٣٧٣ه. ش.

٢4. تذكرة المتّقين، شيخ محمّد بهارى، قم، انتشارات نهاوندى، بى تا.

٢5. ترجمهدعاى عرفه امام حسين (ع) ، ابوالحسن شعرانى، بى جا، بى نا، بى تا.

٢6. تفسير البرهان القاطع، ابن فهد حلى، بى جا، بى نا، بى تا.

٢٧. تفسير دعاى سحر، روح الله موسوى خمينى، ترجمۀ: سيد احمد فهرى، قم، انتشارات دارالكتاب، بى تا.

ص:130

٢٨. تفسير سورۀ مباركۀ حمد، روح الله موسوى خمينى، بى جا، انتشارات وحدت، بى تا.

٢٩. تفسير قرطبى، محمد بن احمد الانصارى القرطبى، بى جا، بى نا، بى تا.

٣٠. تفسير كبير، فخر رازى، ترجمه: على اصغر حلبى، چاپ دوم، بى جا، انتشارات اساطير، ١٣٨١ه. ش.

٣١. تفسير كشف الاسرار، ابوالفضل رشيدالدين ميبدى، بى جا، بى نا، بى تا.

٣٢. مفاتيح الغيب، فخر رازى، بى جا، بى نا، بى تا.

٣٣. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، بى جا، دارالكتب الاسلاميه، بى تا.

٣4. تنبيه الغافلين (آيات نازله در شأن ائمة الطاهرين) ، مرتضى علم الهدى، بى جا، بى نا، بى تا.

٣5. تهذيب الاحكام، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تحقيق: سيّد حسن خراسانى، تصحيح: شيخ محمد آخوندى، چاپ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميّه، ١٣65ه. ش.

٣6. توحيد مفضّل (يا شگفتى هاى آفرينش از زبان امام صادق (ع)) ، مفضّل بن عمر، ترجمه و نگارش: نجفعلى ميرزايى، قم، انتشارات هجرت، ١٣٧5ه. ش.

٣٧. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، بى جا، بى نا، بى تا.

ص:131

٣٨. جامع السعادات، مهدى بن ابى ذر نراقى، مترجم: سيدجلال الدين مجتبوى، بى جا، حكمت، ١٣٨6ه. ش.

٣٩. الجعفريات (الاشعثيات) ، ابوعلى محمد بن اشعث كوفى، بى جا، بى نا، بى تا.

4٠. حج در انديشه اسلامى، سيدعلى قاضى عسكر، بى جا، بى نا، بى تا.

4١. الحج و العمرة فى الكتاب و السنة، محمد محمدى رى شهرى، چاپ اول، قم، دارالحديث، ١٣٧6ه. ش.

4٢. الحقائق، محمّد بن مرتضى مولى محسن فيض كاشانى، ترجمه و شرح: محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات علميه اسلاميه، بى تا.

4٣. الخرائج و الجرايح، قطب الدين راوندى، بى جا، بى نا، بى تا.

44. الخصال، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، تهران، مكتبة صدوق، ١٣٨٩ه. ق.

45. خلاصه معراج السعاده يا مقامات العليه، حاج شيخ عباس قمى، بى جا، راه علم، ١٣٨5ه. ش.

46. ديوان اشعار حافظ، خواجه شمس الدين محمّد حافظ شيرازى، تهران، جاويدان، ١٣6٨ه. ش.

4٧. دارالسّلام فيما يتعلَّق بالرؤيا و المَنام، حسين بن محمّدتقى نورى، بى جا، بى نا، بى تا.

4٨. داستان عارفان، كاظم مقدم، بى جا، بى نا، بى تا.

4٩. الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور، جلال الدّين سيوطى، بيروت، دارالفكر، ١4٠٣ه. ق.

ص:132

5٠. دعائم الاسلام، نعمان بن محمّد نعيمى مغربى، مصر، دارالمعارف، بى تا.

5١. دعاى عرفه ترجمۀ تصويرى، عبدالكريم بى آزار شيرازى، بى جا، بى نا، بى تا.

5٢. ديوان اشعار، صائب تبريزى، بى جا، بى نا، بى تا.

5٣. ديوان اشعار، فروغى بسطامى، بى جا، بى نا، بى تا.

54. ديوان اشعار، مجذوب (مجذوب تبريزى) ، بى جا، بى نا، بى تا.

55. ديوان اشعار، محمد شمس الدين بافقى، بى جا، بى نا، بى تا.

56. ديوان اشعار، ناصرخسرو علوى، بى جا، بى نا، بى تا.

5٧. ديوان اشعار، نظامى گنجوى، بى جا، بى نا، بى تا.

5٨. ديوان اشعار، وحشى بافقى، بى جا، بى نا، بى تا.

5٩. ربيع الأبرار، محمود بن عمر زمخشرى، بى جا، بى نا، بى تا.

6٠. الرسالة العلية فى احاديث النبوية، كمال الدين حسين كاشفى سبزوارى، به كوشش: محدث ارموى، چاپ دوم، بى جا، انتشارات علمى و فرهنگى، ١٣6٢ه. ش.

6١. رنگارنگ، على اكبر عماد، بى جا، بى نا، بى تا.

6٢. روزبهان نامه، محمدتقى دانش پژوه، بى جا، انجمن آثار ملى، ١٣4٨ه. ش.

6٣. رياحين الشريعة، ذبيح الله محلاتى، بى جا، بى نا، بى تا.

64. سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، حاج شيخ عبّاس قُمّى، بى جا، بى نا، بى تا.

ص:133

65. السنن الكبرى (سنن بيهقى) ، احمد بن حسين بيهقى، بيروت، دارالفكر، بى تا.

66. السنن الكبرى، ابن شعيب النسائى، تحقيق: عبدالغفار سليمان البندارى، سيد كسروى حسن، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١١ه. ق.

6٧. السيرة النبويه، ابومحمد عبدالملك بن هشام، تحقيق: محمد محى الدين عبدالحميد، بيروت، دارالفكر، بى تا.

6٨. شرح حال شاعران ايران، سيداحمد حسينى كازرونى، بى جا، بى نا، بى تا.

6٩. شرح نهج البلاغه، ابن ميثم بحرانى، بى جا، بى نا، بى تا.

٧٠. شرح نهج البلاغه، ابوالقاسم خويى، بى جا، بى نا، بى تا.

٧١. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، تحقيق: محمّد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياء الكتب العربيه، ١٣٨٧ه. ق.

٧٢. شفاء الغرام، تقى الدين حسنى فاسى، بى جا، بى نا، بى تا.

٧٣. صحيح البخارى، محمدبن اسماعيل بُخارى، بى جا، بى نا، بى تا.

٧4. صحيفۀ مباركۀ سجّاديه، ترجمه: فيض الاسلام، تهران، ١٣٧5ه. ق.

٧5. صهباى حج، عبدالله جوادى آملى، بى جا، بى نا، بى تا.

٧6. طاقديس، ملااحمد نراقى، بى جا، بى نا، بى تا.

٧٧. طبيب دل ها، صادق حسن زاده، بى جا، انتشارات آل علي (ع) ، ١٣٨١ه. ش.

٧٨. العبقرى الحسان، شيخ على نهاوندى، بى جا، بى نا، بى تا.

٧٩. علل الشرايع، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، نجف اشرف، مكتبة حيدريّه، ١٣٨6ه. ق.

ص:134

٨٠. الغدير فى الكتاب و السُنَّة و الأدب، شيخ عبدالحسين امينى، بيروت، دارالكتاب العربى، ١٣٩٧ه. ق.

٨١. الغيبه، ابى عبدالله محمّد بن ابراهيم النعمانى، بى جا، بى نا، بى تا.

٨٢. الفتوحات المكيه، محيى الدّين ابى عبدالله محمّد بن على (ابن عربى) ، بيروت، دارصادر.

٨٣. فرهنگ عميد، حسن عميد، بى جا، سازمان انتشارات جاويدان، بى تا.

٨4. فروع الكافى، ثقة الاسلام ابى جعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، بى جا، بى نا، بى تا.

٨5. فروغ خاور، بودا، بى جا، بى نا، بى تا.

٨6. كتاب الصيام شهر رمضان المبارك، على كريمى جهرمى، بى جا، بى نا، بى تا.

٨٧. كرامات صالحين، محمدشريف رازى، بى جا، بى نا، بى تا.

٨٨. كشف الاسرار و عدة الابرار، رشيد الدين ميبدى، تهران، انتشارات اميركبير، ١٣6١ه. ش.

٨٩. كشكول ناصرى، ناصر كرباسيان، بى جا، برهان، ١٣٨٩ه. ش.

٩٠. كليات ديوان شمس تبريزى، محمّد بن محمّد بن الحسين البلخى (جلال الدّين مولوى) ، مقدّمه: بديع الزّمان فروزان فر، تصحيح و حواشى: م درويش، تهران، سازمان انتشارات جاويدان علمى، ١٣46ه. ش.

٩١. كمال الدين، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، بى جا، بى نا، بى تا.

ص:135

٩٢. كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، علاءالدين على بن عبدالملك (متقى هندى) ، نزيل مكّة المشرّفة، چاپ اوّل، حيدرآباد، ١٣١٣ه. ق.

٩٣. الكنى و الالقاب، حاج شيخ عباس قمى، چاپ اول، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم دفتر انتشارات اسلامى، ١٣٨٣ه. ش.

٩4. گزيدۀ بركات حضرت ولى عصر (عج) ، سيدجواد معلم، چاپ دوم، بى جا، تك سوار حجاز، بى تا.

٩5. گناهان كبيره، سيد عبدالحسين دستغيب، بى جا، بى نا، بى تا.

٩6. لسان العرب، محمّد بن مكرم بن منظوم، بيروت، بى نا، بى تا.

٩٧. لطائف الاشارات، ابوالقاسم عبدالكريم بن هوازن قشيرى، بى جا، بى نا، بى تا.

٩٨. لغت نامه، على اكبر دهخدا، زير نظر: محمد معين و جعفر شهيدى، چاپ اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ١٣٧٣ه. ش.

٩٩. مثنوى گلشن راز، شيخ محمود شبسترى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٠٠. مثنوى معنوى، محمّد بن محمّد بن الحسين البلخى (جلال الدّين مولوى) ، به سعى و اهتمام و تصحيح: رينولد الّين نيكُلْسون از روى نسخه طبع ١٩٢5-١٩٣٣م.

١٠١. مجلۀ ميقات حج، جمعى از نويسندگان، شماره ١٠.

١٠٢. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابوعلى فضل بن حسن الطبرسى، تحقيق: لُجْنة من العلماء بيروت، مؤسّسة الاعلمى، ١4١5ه. ق.

١٠٣. المحاسن، شيخ ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على برقى، بى جا، بى نا، بى تا.

ص:136

١٠4. المَحجّة البَيضاء فى تهذيب الأحياء، محمّد بن مرتضى مولى محسن فيض كاشانى، تحقيق و تعليقه: على اكبر غفارى، چاپ دوم، بى جا، دفتر انتشارات اسلامى، بى تا.

١٠5. مرآة الحرمين، ايوب صبرى پاشا، بى جا، بى نا، بى تا.

١٠6. المراجعات، سيد شرف الدّين موسوى عاملى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٠٧. المراقبات فى أعمال السنة، ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٠٨. مسالك الافهام فى شرح شرايع الاسلام، زين الدين بن على العاملى الجبعى (شهيد ثانى) ، قم، مكتبة البصيرتى، بى تا.

١٠٩. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين بن محمّدتقى نورى، بيروت، تحقيق: مؤسسۀ آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، چاپ دوّم، ١4٠٨ه. ق.

١١٠. مسند احمدبن حنبل، احمد بن حنبل، چاپ اول، بيروت، المكتب الاسلامى، بى تا.

١١١. مسند، ابويعلى الموصلى، تحقيق: حسين سليم اسد، چاپ دوم، بيروت، دمشق، دارالمأمون للتراث، ١١٠4ه. ق.

١١٢. مصابيح القلوب، ابوسعيد حسن بن حسين شيعى سبزوارى، تصحيح: دكتر محمد سپهرى، چاپ اول، بى جا، مركز نشر ميراث مكتوب، ١٣٨٣ه. ش.

١١٣. مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، امام صادق (ع) ، ترجمه و شرح: حسن مصطفوى، بى جا، انجمن اسلامى حكمت و فلسفۀ ايران، ١٣6٠ه. ش.

١١4. مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية، روح الله موسوى خمينى، تهران، پيام آزادى، بى تا.

ص:137

١١5. معارف و معاريف، مصطفى حسينى دشتى، قم، دانش، ١٣٧6ه. ش.

١١6. معالم مكة التاريخية و الأثريه، عاتق بن غيث بلادى، بى جا، بى نا، بى تا.

١١٧. معانى الاخبار، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، بى جا، بى نا، بى تا.

١١٨. معجم البلدان، ياقوت بن عبدالله حموى، بى جا، بى نا، بى تا.

١١٩. معجم معالم الحجاز، عاتق بن غيث البلادى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٢٠. معراج السّعاده، ملااحمد نراقى، بى جا، انتشارات علميه اسلاميه، بى تا.

١٢١. المغازى، محمد بن عمر واقدى، تحقيق: مارسدن جونس، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ١4٠٩ه. ق.

١٢٢. مفاتيح الجنان، حاج شيخ عبّاس قُمّى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٢٣. مكارم الاخلاق، رضى الدين طبرسى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٢4. ملاقات با امام زمان (عج) ، ابوالفضل سبزى، بى جا، انتشارات عصر رهايى، بى تا.

١٢5. من لا يحضره الفقيه، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه (شيخ صدوق) ، تصحيح و تعليق: على اكبر غفارى، چاپ دوم، قم، منشورات جامعة المدرّسين، بى تا.

١٢6. المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيرة، ابراهيم بن اسحاق حربى، رياض، چاپ حمد جاسر، ١4٠١ه. ق.

١٢٧. منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، لطف الله صافى گلپايگانى، چاپ سوم، طهران، بى جا، مكتبة الصّدر، بى تا.

ص:138

١٢٨. منتهى الآمال، حاج شيخ عبّاس قمّى، چاپ ششم، قم، انتشارات هجرت، ١٣٧١ه. ش.

١٢٩. المنجد فى اللغة و الاعلام، الاب لويس معلوف اليسوعى (قسمت لغات) و الاب فردينان توتل اليسوعى (قسمت اعلام) ، چاپ بيست و سوم، بيروت، دارالمشرق، بى تا.

١٣٠. ميزان الحكمة، محمد محمدى رى شهرى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٣١. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمّدحسين طباطبايى، قم، دارالكتاب الاسلامى، ١٣٩٣ه. ق.

١٣٢. نجم الثاقب، حسين بن محمد تقى طبرسى نورى، بى جا، سازمان انتشارات جاويدان، بى تا.

١٣٣. نجوم السماء فى تراجم العلماء (شرح حال علماى شيعه قرن هاى يازدهم و دوزادهم و سيزدهم ه. ق) ، آزاد كشميرى، محمدعلى بن محمدصادق، مصحح: ميرهاشم محدث، بى جا، اميركبير، ١٣٨٧ه. ش.

١٣4. نيايش امام حسين (ع) در عرفات، محمدتقى جعفرى، بى جا، بى نا، بى تا.

١٣5. نيايش در عرفات، لطف الله صافى گلپايگانى، قم، انتشارات حضرت معصومه٣، بى تا.

١٣6. نيايش، الكسيس كارل، بى جا، بى نا، بى تا.

١٣٧. الوافى، محمّد بن مرتضى مولى محسن فيض كاشانى، تصحيح و تحقيق: ضياء الدّين علامه، اصفهان، مكتبة اميرالمؤمنين، ١4١٢ه. ق.

ص:139

١٣٨. وسائل الشيعة، محمّد بن حسن عاملى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ١٣66ه. ش.

١٣٩. وصيت نامۀ الهى سياسى، روح الله موسوى خمينى، بى جا، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، بى تا.

١4٠. يوم الخلاص، كامل سليمان كتّان، بى جا، بى نا، بى تا.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109