راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در سوريه

مشخصات كتاب

نام كتاب: راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در سوريه

نويسنده: دكتر احسان مقدس

موضوع: عتبات عاليات و سوريه

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: بهار 1389

نوبت چاپ: 1

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص:14

ص:15

ص:16

هدف از تأليف اين كتاب

بسمه تعالى

يقيناً كميت و كيفيت برگزارى سفرهاى زيارتى در جوامع اسلامى به عنوان يكى از شاخص ها و محورهاى توسعه اعتقادى، فرهنگى، اقتصادى و ... به شمار مى آيد كه پيامدها و دستاوردهاى آن چنانچه به درستى صيانت و ترويج شود، تأثير ويژه اى در بخش هاى اجرايى كشور به جا خواهد گذاشت.

رشد فزاينده زائران و متقاضيان سفرهاى زيارتى، سازمان حج و زيارت را برآن داشت تا نسبت به ارتقاى سطح ارشاد و آموزش دست اندركاران خدمت به زائران گام هاى مؤثر و مناسب بردارد تا از اين رهگذر جمع كارآمد و كادر ورزيده و آگاه در كسوت خدمت گذارى به زائران گرامى وارد اين عرصه مقدس شود. بنابراين با توجه به ضرورت تأمين و پرورش نيروى انسانى كارآمد و ماهر به عنوان خادمان امور زيارتى، تهيه و تدوين و تأليف متون آموزشى علمى و كاربردى متناسب با نيازهاى فراگيران در سطوح مختلف را كاملًا ضرورى مى نمايد. لذا تنظيم و ارايه سلسله انتشارات توسط اداره آموزش كارگزاران معطوف به همين امر مى باشد كه اميدواريم مورد توجه خوانندگان قرار گيرد.

اداره آموزش كارگزاران

سازمان حج و زيارت

ص:17

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

پيشگفتار

آموزش كارگزاران يكى از ابزارهاى اصلى ارتقاى كيفى برنامه هاى مذهبى، فرهنگى و توريستى مى باشد و بديهى است در سازمان هاى متولى امور فوق الذكر، اين امر مى تواند نقشى سازنده و مؤثر ايفا نمايد.

وظايف سازمان حج و زيارت علاوه بر تأمين شرايط مناسب برگزارى تورهاى مذهبى، درحقيقت شامل آموزش، بسترسازى فرهنگى و ارتقاى اطلاعات مذهبى زائران نيز مى باشد و اصولًا بدون آموزش زائران، اهداف فرهنگى و مذهبى اين سازمان تحقق نمى يابد. از اين رو بايسته بود كه اداره آموزش سازمان حج و زيارت، تحولى در امر آموزش ايجاد نموده و برنامه اى جامع، شامل و كامل در راستاى اهداف آموزشى سازمان تهيه و تدوين نمايد.

اين برنامه در دو راستا تهيه و تدوين و به مرحله اجرا در مى آيد كه عبارتند از:

1- آموزش كارگزاران: شامل آموزش رده هاى مختلف نظير: مديران كاروان، راهنماها و ساير كاركنان شاغل در گروه هاى اعزامى مى باشد كه اين آموزش به صورت مستقيم و از طرف اداره آموزش سازمان حج و زيارت صورت مى گيرد.

2- آموزش زائران: اين آموزش به صورت غيرمستقيم صورت گرفته و برنامه ريزى آموزش در طول سفر برعهده بعثه مقام معظم رهبرى در حج و زيارت بوده و دروس و مطالب آموزشى تهيه شده و به آموزش دهندگان تحويل داده مى شود، از سوى ديگر

ص:18

جزوات و كتب آموزشى در همين راستا به وسيله انتشارات سازمان حج و زيارت تهيه و در اختيار زوار قرار مى گيرد تا علاوه بر بهره گيرى از جلسات آموزش سازمان در طول سفر چنانچه به اطلاعات بيشترى نياز داشته باشند بتوانند اطلاعات مورد نياز خود را از طريق مطالعه شخصى ارتقا بخشند.

هدف اوليه از تهيه كتاب حاضر تأمين نيازهاى آموزشى كارگزاران شاغل در زيارت اماكن زيارتى در سوريه است و سعى شده است كه تمامى اطلاعات مورد نياز كارگزاران تهيه و در يك جلد گردآورى گردد و مطالب آن در هفت فصل تهيه شود و طى يك دوره آموزشى 16 ساعته براى مديران و پرسنل گروه هاى زيارتى تدريس گردد. در پايان هر فصل خلاصه درس تعبيه شده و در آخر كتاب سؤالاتى درباره محتويات كتاب آمده است تا دانش آموختگان با خواندن نمونه سؤالات مذكور با نحوه طرح سؤال هاى امتحانى دوره آشنا شده و بتوانند به راحتى در امتحان آخر دوره شركت نموده و مدرك گذراندن دوره را دريافت نمايند.

ص:19

ص:20

ص:21

فصل اول: سوريه در يك نگاه

مقدمه

ورود به هر كشور جديدى، درحقيقت ورود به جهانى متفاوت است، جهانى كه تاريخ، تمدن، فرهنگ، زبان و پيشينه اى متفاوت با محل زيست ما دارد، از اين رو هر تازه واردى بايد ابتدا با تاريخ و فرهنگ كشور ميزبان آشنا شود. بديهى است كه نداشتن اطلاعات دقيق و مناسب از تاريخ هر كشور، باعث مى شود كه بيننده در هنگام بازديد از اماكن تاريخى و زيارتى آن كشور دچار سردرگمى شود. از اين رو در فصل اول به شرح تاريخ و ساختار سياسى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى سوريه پرداخته شده است تا زايران بتوانند به راحتى با محيط پيرامون آشنا شده و اماكن مختلف را شناسايى نموده و در خاطر بسپارند.

هدف

در اين فصل تلاش شده است تا خواننده گذرى سريع و جامع به موقعيت جغرافيايى، آب و هوا، رودخانه ها، درياچه ها، كوه ها، زبان هاى رايج، اقوام ساكن، اديان و مذاهب و استان ها و بالاخره تاريخ سوريه و ساختار مجلس و قواى سه گانه آن داشته باشد.

هدف هاى رفتارى

كارگزاران بايد مطالب اين فصل را به صورت اجمالى فرا گرفته و در برابر پرسش هاى زايران آمادگى كامل داشته باشند. پرسش هاى زايران معمولًا طيف وسيعى از پرسش ها

ص:22

را دربر گفته و شامل مباحث فرهنگى، اقتصادى، تجارى، سياسى، دينى و مذهبى، آداب و رسوم و تاريخ مى شود. لذا شايسته است كه راهنمايان، اطلاعات كافى در اين خصوص داشته باشند. بديهى است كه هرچه اطلاعات كامل تر باشد، اين امر مى تواند زايران را راضى و خوشنود سازد و نداشتن اطلاعات كافى باعث مى شود كه اعتماد زايران از راهنماى كاروان به تدريج كم تر و كم تر شده و به جايى برسد كه اعتماد خود را به راهنما از دست بدهند. از اين رو داشتن اطلاعات كافى و وافى نقشى به سزا در جذب مخاطبان و ايجاد حس اعتماد در آنان دارد.

كشورى به نام سوريه

سوريه يكى از كشورهاى قديمى خاورميانه با جاذبه هاى ديدنى و گردشگرى متعدد است. اين كشور با پيشينه تاريخى عميق و مناطق زيبا و چشم اندازهاى دل انگيز ساليانه باعث جذب گردشگران فراوانى مى گردد كه از نقاط مختلف جهان به ديدن اين كشور مى شتابند و اين امر منبع درآمد بسيار مهمى براى سوريه به شمار مى رود. از سوى ديگر علاوه بر مناطق تاريخى و باستانى، اين كشور دربرگيرنده برخى از اماكن مذهبى و زيارتى مسلمانان و مسيحيان مى باشد. از اين رو ساليانه تعداد زيادى به منظور زيارت عازم سوريه مى شوند.

نامى كه معمولًا بر سوريه اطلاق مى گردد «شام» است كه درحقيقت منظور از اين نام در گذشته سرزمين وسيعى بود كه شامل فلسطين، اردن، لبنان و سوريه امروزى مى شد.

امروزه اين نام فقط بر شهر دمشق اطلاق مى شود و اگر در سوريه كسى اهل دمشق باشد به وى «شامى» مى گويند. جمعيت سوريه براساس آمار سال 2007 م. در حدود 19405000 نفر است.

موقعيت جغرافيايى سوريه

كشور سوريه در جنوب غرب آسيا و در كنار ساحل شرقى درياى مديترانه واقع شده

ص:23

است. اين كشور در شمال با تركيه و در شرق با عراق و در غرب با كشور لبنان و درياى مديترانه و در جنوب با اردن و فلسطين اشغالى همسايه است. سوريه بين عرض جغرافيايى 32-/ 37 شمالى و طول 35-/ 42 شرقى قرار دارد. مساحت اين كشور 185180 كيلومتر مربع است. اين سرزمين از ديرباز موقعيت تجارى حساسى داشته و محل اتصال بازرگانان اروپايى، آسيايى و آفريقايى بوده است و درواقع نقطه وصل مراكز صنعتى اروپا و كشورهاى توليدكننده نفت در خليج فارس مى باشد. اين كشور همچنين به علت موقعيت جغرافيايى خود نقشى بسيار مهم در خاورميانه ايفا نموده و در مجموعه كشورهاى مقاوم عليه سياست هاى توسعه طلبانه اسرائيل در منطقه مى باشد.

وضعيت جاده ها و راه هاى سوريه نسبتاً خوب بوده طول خطوط جاده اى بيش از 95 هزار كيلومتر است. ضمناً بين شهرهاى اصلى و بنادر ارتباط ريلى وجود دارد و سيستم راه آهن به تركيه، عراق و اردن متصل است. طول خطوط راه آهن حدود 2750 كيلومتر است.

اختلاف ساعت رسمى سوريه با ايران نيم ساعت بوده و در حالت طبيعى ايران نيم ساعت جلوتر است، و در مواقع تغيير ساعت در سوريه، ايران يك ساعت و نيم جلوتر خواهد بود. ساعات كار ادارى در سوريه از ساعت 8 صبح الى 30/ 14 بعد از ظهر است و ساعات كار تجارى در سوريه از ساعت 9 صبح تا 9 شب و تعطيل رسمى در سوريه روز جمعه است. موزه ها و اماكن باستانى معمولًا روزهاى سه شنبه تعطيل مى باشند.

آب و هوا

آب و هواى سوريه معتدل مديترانه اى است و چهار فصل جدا از هم و مشخص دارد و آسمان در اغلب روزهاى سال آفتابى است. دماى آن در فصل پاييز و بهار بين 20 تا 25 درجه سانتى گراد و در تابستان بين 30 تا 35 درجه سانتى گراد و در زمستان بين 5 تا 15 درجه سانتيگراد بوده و معمولًا زمستان معتدل و بارانى است و منجر به باريدن برف در شهرها و روستاها نمى شود، اما بارش برف در كوه هاى بلند نظير كوه الشيخ متداول است.

ص:24

تابستان هاى آن در استان هاى داخلى گرم و خشك و در استان هاى ساحلى گرم و مرطوب است. صحراى شام در مركز سوريه قرار دارد و آب و هواى آن صحرايى است.

راه هاى ورودى به سوريه

به طور كلى جهت سفر به كشور سوريه سه راه وجود دارد:

1. هوايى: از طريق فرودگاه هاى بين المللى دمشق و حلب و سوريه از طريق اين دو فرودگاه پذيراى هزاران نفر جهانگرد عرب و خارجى مى باشد. تمامى پايتخت هاى عربى پروازهاى مستقيمى به دمشق دارند و هواپيماهاى جمهورى اسلامى ايران روزى يك پرواز به مقصد دمشق دارند و هواپيمايى سوريه نيز دو پرواز در هفته به مقصد تهران دارد.

2. دريايى: از طريق بنادر لاذقيه و طرطوس كه از هر دو بندر مذكور كشتى هاى مسافربرى به مقصد قبرس و تركيه و يونان و برخى از كشورهاى اروپايى حركت مى كنند.

همچنين كشتى هاى باربرى نيز از دو بندر مذكور رفت و آمد مى كنند.

3. زمينى: از طريق كشورهاى تركيه، لبنان، اردن و عراق حمل و نقل بار و مسافر به وسيله جاده ها و راه آهن صورت مى گيرد.

رودخانه هاى سوريه

سوريه در مقايسه با ساير كشورهاى عربى از رودخانه هاى زيادى برخوردار است، مهم ترين رودخانه اين كشور رودخانه فرات است كه از ناحيه شمال و از خاك تركيه وارد سوريه شده و منطقه شرق و منطقه جزيره را درنورديده و سپس وارد خاك عراق مى گردد. اين رودخانه براى سوريه بسيار حياتى بوده و بخش اعظم نيروى برق اين كشور و همچنين آب كشاورزى مناطق مختلف آن را تأمين مى كند و دولت سوريه با كمك كشور شوروى سابق سدى به نام سد فرات بر روى اين رودخانه ساخته است. دومين رودخانه مهم سوريه رودخانه دجله است كه اين رودخانه نيز از تركيه وارد سوريه شده و

ص:25

پس از پيمودن پنجاه كيلومتر وارد خاك عراق مى شود. اين دو رودخانه هميشه باعث بروز اختلافاتى بين سوريه و تركيه شده اند كه اخيراً اين اختلافات با امضاى توافقنامه هاى دوجانبه تا حدودى فروكش نموده است. از ديگر رودخانه هاى سوريه مى توان رودخانه «قويق» را نام برد كه از تركيه وارد استان حلب مى شود و اين رودخانه نيز قبلًا توسط دولت تركيه مسدود شده بود و با توافقات به عمل آمده در سال 2007، اخيراً به صورت جزئى بازگشايى شده است. رودخانه «عاصى» يكى ديگر از رودخانه هاى سوريه است كه در استان حمص و حماه جريان دارد. علت تسميه اين رودخانه، بنا به قولى، پيچ و خمهاى فراوان آن است و بنا به قول ديگر علت تسميه اين است كه اين رودخانه برخلاف ساير رودخانه ها از سمت جنوب به سوى شمال جريان دارد. ديگر رودخانه هاى سوريه عبارتند از: رودخانه بزرگ شمالى در استان لاذقيه، رودخانه يرموك در مرز سوريه و اردن، رودخانه بردى در استان دمشق، رودخانه خابور، رودخانه بزرگ جنوبى، رودخانه عفرين و غيره.

درياچه هاى سوريه

سوريه تعدادى درياچه دارد كه تمامى اين درياچه ها مصنوعى بوده و در پشت سدهاى جديدالتأسيس آن قرار دارد، از جمله درياچه هاى مذكور مى توان از درياچه الاسد نام برد كه بر روى رودخانه فرات در استان الرقه قرار دارد و بزرگ ترين درياچه سوريه به شمار مى رود كه طول آن 80 كيلومتر و عرض آن 8 كيلومتر است و در پشت سد الفرات تشكيل شده است و از آب آن براى توليد برق و آبيارى زمين هاى كشاورزى استفاده مى شود، همچنين مى توان از درياچه قطينه بر روى رودخانه العاصى نام برد كه طول آن 30 كيلومتر و مساحت آن 61 كيلومتر مربع است، و نيز درياچه المزيريب و درياچه البعث و درياچه 17 نيسان بر روى رودخانه عفرين و درياچه 6 تشرين بر روى رودخانه بزرگ شمالى و درياچه خاتونيه و مسعده و بلوران در استان لاذقيه و درياچه الرستن در استان حمص و تعدادى ديگر از درياچه هاى كوچك و بزرگ متفرقه در سوريه نام برد.

ص:26

كوه هاى سوريه

سوريه كوه هاى متعددى دارد كه برخى از آن ها عبارتند از: سلسله جبال قلمون، كوه هاى علويين، كوه الشيخ، كوه قاسيون، كوه العرب، كوه الزاويه و كوه سنجار كه در اين جا به معرفى برخى از اين كوه ها مى پردازيم:

سلسله جبال قلمون

اشاره

نام سلسله جبالى در غرب سوريه است كه از جنوب به سمت شمال كشيده شده است و در منطقه شمال غربى شهر دمشق واقع شده است. در كنار اين سلسله جبال شهرهاى مشهورى نظير: صيدنايا، معلولا، جبعدين، النبك، يبرود، دير عطيه و رأس المعره قرار دارند. در دل اين كوه ها بسيارى از غارهاى قديمى و آثار كنده شده در دل كوه و معابد و كليساها قرار دارند كه اين كليساها از قديمى ترين كليساهاى جهان به شمار مى روند. اين كوه ها داراى چشمه هاى آب شيرين و آب معدنى بوده و در دامنه آن مزارع و باغ هاى مختلفى وجود دارد و مهم ترين محصولات آن ها شامل: گيلاس، زردآلو، هلو، سيب، انجير و غيره است.

كوه هاى علويين

نام سلسله جبالى در غرب سوريه و در محاذات سواحل سوريه بر درياى مديترانه است كه در كنار آن ها ده ها شهر و صدها روستا واقع شده است. در گذشته به اين كوه ها «كوه هاى نصيريه» مى گفته اند و علت اين تسميه سكونت قبايل علوى مذهب در اين كوهستان است كه اين قبايل در گذشته به قبايل نصيريه معروف بودند. در اين سلسله جبال جنگل هاى مديترانه اى و ده ها رودخانه كوچك و بزرگ وجود دارد كه همگى آن ها به درياى مديترانه مى ريزند. درحقيقت اين كوه ها امتداد كوه هاى لبنان هستند كه از لبنان در جنوب شروع شده و به تركيه در شمال منتهى مى شوند. سمت غرب آن دشت ساحلى و سمت شرق آن دره العاصى و دشت الغاب قرار دارند و ارتفاع آن هرچه به

ص:27

سوى شرق برويم بيشتر شده و در منطقه نبى صالح و صلنفه به هزار متر مى رسد. در دامنه اين كوه رودخانه هاى الحصين، مرقيه، السن و رودخانه بزرگ جنوبى جريان دارند و مهم ترين شهرهاى نزديك به اين كوه شهرهاى صافيتا، دريكيش، شيخ بدر، قدموس، قرداحه و صلنفه است. در دامنه اين كوه جنگل هاى درختان صنوبر و بلوط و كاج و سنديان و غيره ديده مى شود.

كوه الشيخ (كوه حرمون)

اين كوه بين سوريه و لبنان قرار دارد و مهم ترين كوه از سلسله جبال شرقى لبنان را تشكيل مى دهد كه از جنوب و شرق به ارتفاعات جولان و از شمال و غرب به بخش جنوبى دشت بقاع لبنان منتهى مى گردد. اين كوه سه قلّه دارد كه عبارتند از قلّه شرقى به ارتفاع 2145 متر و قلّه غربى به ارتفاع 2294 متر و قلّه اصلى كه به آن نشان حرمون گفته مى شود و بلندترين قلّه هاى كوه الشيخ مى باشد و 2814 متر ارتفاع دارد. بخش جنوب غربى كوه الشيخ قسمتى از ارتفاعات جولان است كه همچنان در دست رژيم اشغالگر فلسطين است. اين كوه منبع اصلى رودخانه اردن و بسيارى از رودخانه هاى كوچك و بزرگ منطقه مى باشد. علت تسميه آن به الشيخ اين است كه شيخ در زبان عربى به معنى پيرمرد است و نظر به اين كه قله هاى اين كوه در اغلب فصول سال پوشيده از برف و سفيد رنگ مى باشد آن را به پيرمرد تشبيه كرده اند و برخى ديگر علت اين نامگذارى را به طايفه دروز منتسب مى كنند و اظهار مى دارند كه طايفه دروز به يادبود يكى از روحانيون برجسته خود كه شيخ «محمد ابى هلال» معروف به «شيخ فاضل» بوده، اين كوه را به جبل الشيخ موسوم كرده اند. نام ديگر كوه «كوه حرمون» است و «حرمون» نامى عبرى و به معنى مقدس است و در افسانه گيلگامش كه يكى از افسانه هاى سرزمين بابل در بين النهرين است، نام كوه حرمون آمده است و در اين باره مى گويد: «سرزمين، كوه و جنگل هاى كاج حرمون، سرزمين جاودانگان است» و نقل است كه وقتى گيلگامش، قهرمان افسانه اى، به كنار اين كوه رسيد خوابش برد و خوابى آشفته ديد و بسيارى از

ص:28

نويسندگان تاريخ مذهبى نام اين كوه را «كوه رؤى» نيز ناميده اند و رؤى در زبان عربى به معنى خواب است و كلمه رويا از آن گرفته شده است. أمورى ها اين كوه را «شنير» و فنيقى ها «سيريون» و آشوريها «سفيرو» ناميدند و جغرافى دانان عرب آن را «كوه برفى» ناميدند كه در حقيقت ترجمه تحت اللفظى نام آرامى آن «طورتلجا» مى باشد. از ديگر تسميه هاى اين كوه «سرزمين شوبا» است و شوبا نام يكى از خدايان حورى است كه مسئوليت هوا برعهده او بوده است و امروزه شهر «كفر شوبا» هنوز به نام وى ناميده مى شود. و در اين شهر معبد بزرگى وجود دارد كه به نام «معبد بعل» شناخته مى شود. اين كوه در گذشته هاى دور كوه مقدسى بوده است و يكى از مهم ترين مراكز كنعانى هاى باستان بوده است و فنيقى ها نيز بدان اهميت مى دادند و در بالاى قله هاى آن معبدى براى خداى خود «بعل حرمون» ساخته بودند كه خرابه هاى آن تا امروز باقى مانده است. در دوران امپراتورى بيزانس، رومى ها به اين كوه توجه خاصى مبذول نموده و در كوهپايه هاى آن «معبد باخوس» و «معبد ژوپيتر» را بنا كردند.

كوه قاسيون

نام كوهى مشرف بر شهر دمشق است كه در حقيقت امتداد سلسله جبال غربى داخل سوريه است و با توسعه شهر دمشق در طى قرن هاى نوزدهم و بيستم ميلادى، محلات جديدى در دامنه اين كوه ساخته شده است كه برخى از اين محلات عبارتند از:

مهاجرين، ركن الدين، محى الدين وابو رمانه.

ارتفاع قله كوه 1150 متر از سطح دريا است و بر بالاى آن ايستگاه پخش راديويى و تلويزيونى وجود دارد. در دامنه و ارتفاعات اين كوه مناطق تفريحى و رستوران هاى متعددى وجود دارد كه از آن مى توان تمامى شهر را مشاهده كرد. در دامنه جنوب غربى كوه قاسيون مجسمه يادبود سرباز گمنام قرار دارد.

ص:29

كوه دروز

اين كوه در جنوب سوريه قرار دارد و به آن «كوه حوران» و «كوه عرب» نيز مى گويند و در حقيقت امتداد سلسله جبال در استان سويدا است. ارتفاع بالاترين نقطه كوه 1800 متر است و در دامنه آن تعدادى از شهرها و روستاها قرار دارند. كوه دروز منطقه تاريخى و باستانى مهمى است كه در آن آثار و بقاياى تمدن هاى رومى، بيزانسى، يونانى و نبطى ديده مى شود. از دامنه هاى همين كوه اولين شراره انقلاب عربى سوريه به رهبرى «سلطان پاشا اطرش» بر عليه استعمار فرانسه شعله ور شد. در دوران تمدن بيزانس به اين كوه، «كوه اسلداموس» مى گفتند و در دوران حكومت اسلامى تا پايان دوران عباسى به آن «كوه ريان» يا كوه سرسبز مى گفتند. در سال 1707 م. عشاير و قبايل طايفه دروز به اين منطقه مهاجرت نمودند و از آن هنگام تا سال 1937 م. به آن كوه «دروز» مى گفتند و از آن زمان به بعد نام آن كوه «عرب» شد. آب و هواى دامنه كوه در فصل تابستان معتدل و در فصل زمستان سرد و بارانى است و برخى اوقات در ارتفاعات آن برف مى بارد. از مهم ترين محصولات اين كوه، انگور، سيب، آلو و برخى از غلات نظير گندم و جو و سبزى است.

كوه زاويه

اين كوه در ناحيه شمال غربى سوريه قرار دارد و نام ديگر آن «كوه اريحا» است و از دو قله كنار هم تشكيل مى شود كه بين آن دو دشت قرار دارد كه آثارى از تمدن هاى گذشته در آن ها يافت شده است. بلندترين قله هاى آن «ايوب» به ارتفاع 939 متر و «كوه اربعين» به ارتفاع 877 متر است و در نزديكى بخش جنوب غربى آن شهر باستانى أفاميا قرار داد، اما در شرق اين كوه دشت هاى قنسرين و حماه قرار دارند. مهم ترين روستاهاى باستانى دامنه اين كوه رويحه، سرجيلا، جراده، باعوده و دانا جنوبى نام دارند.

ص:30

كوه سنجار

اين كوه در مرز بين دو كشور عراق و سوريه و بين استان نينواى عراق و استان حسكه سوريه و در نزديكى شهر سنجار قرار دارد و بلندترين قله آن 1200 متر ارتفاع دارد و در گذشته محل آشيانه كردن پرندگان شكارى بوده و بهترين پرندگان شكارى در اين منطقه صيد شده و به بازار عرضه مى شده است كه امروزه اين پرندگان منقرض شده است. در حال حاضر برخى از قبايل كرد مسلمان و يزيدى (1) در روستاهاى دامنه اين كوهستان اقامت دارند.

زبان هاى رايج در سوريه

زبان رسمى سوريه زبان عربى است و سوريه جزو معدود كشورهايى است كه تدريس در دانشگاه هاى آن به زبان عربى صورت مى گيرد. پس از زبان عربى زبان كردى دومين زبان بومى اين كشور است كه در بين كردهاى ساكن در استان هاى شمالى نظير حسكه، رقه، حلب و شهر قامشلى رواج دارد و پس از آن زبان تركى است كه در برخى از شهرهاى سوريه نظير حلب و قامشلى در بين بسيارى از خانواده هاى ترك تبار باقيمانده از دوران حكمرانى تركيه عثمانى رواج دارد. زبان ارمنى نيز در بين بسيارى از ارمنى هاى سوريه رايج است و پس از آن زبان چركسى (2) نيز يكى از زبان هاى رايج در بين اقليت چركسى ها در سوريه است. زبان هاى كهن آرامى و سريانى و آشورى هنوز در بسيارى از شهرها و روستاهاى كوچك سوريه رايج و متداول است. زبان سريانى هنوز در شهرهاى معلولا، جبعدين، صيدنايا ويبرود رواج دارد. و از بين زبان هاى اروپايى بايد دو زبان انگليسى و فرانسه را نام برد كه در حال حاضر زبان انگليسى زبان دوم رسمى


1- يزيدى ها گروهى از كردها هستند كه آيين مذهبى آنان ريشه در دوران ماقبل اسلام داشته و به ملك طاووس يا شيطان معتقدند.
2- چركس يا شركس يكى از اقوام مسلمان شمال قفقاز كه نام اصلى آنان اوديگه بوده و تعدادى ازآنان به علت قيام بر عليه حكومت تزارى روسيه، ناچار شدند كه از مناطق محل سكونت خود به برخى از كشورهاى عربى نظير سوريه، اردن، لبنان، مصر و فلسطين اشغالى مهاجرت نمايند.

ص:31

دانشگاه هاى سوريه است و در برخى از موارد دانشجويان مى توانند زبان فرانسه را به عنوان زبان دوم خود انتخاب نمايند.

اقوام ساكن در سوريه

كشور سوريه اقوام و نژادهاى مختلفى دارد، اكثريت ساكنان سوريه را اعراب تشكيل مى دهند كه اينان خود را از نواده هاى اقوام سامى دوران باستان مى دانند اما حقيقت امر اين است كه هرچند قبل از ظهور اسلام تمدن هاى عربى منذريان و تدمر در اين منطقه ساكن بوده اند، اما پس از فتح اسلامى، بسيارى از قبايل شبه جزيره عربستان و برخى از قبايل يمن به اين منطقه كوچ كردند و در شهرهاى دمشق و حلب و حمص و حماه سكنى گزيدند.

كردها از اقوام بسيار مهم سوريه هستند كه از جهت تعداد در رتبه دوم قرار دارند، كردها از نژاد آريايى بوده و زبان آنان كردى است اكثريت كردهاى سوريه سنى مذهب بوده و در شهرهاى شمالى سوريه نظير قامشلى و حسكه، سكونت دارند.

سومين نژاد مهم سوريه ترك ها هستند كه اصل و ريشه آنها به سرزمين تركيه بازمى گردد و در دوره حكمرانى عثمانى ها به اين سرزمين مهاجرت كردند و در آن مستقر شدند تعداد دقيق آن ها مشخص نيست و از شمال سوريه تا جنوب اين كشور پراكنده شده اند.

از ديگر اقوام سوريه سريانى ها و آرامى ها هستند كه از ساكنان قديمى اين سرزمين بوده و در قرن اول ميلادى پس از اين كه آرامى ها به دين مسيحيت گرويدند، نام سريان را به جاى نام آرامى بر خود نهادند و زبان آنها كه زبان آرامى بود زبان رسمى كليساى سريان گرديد و در قرون اوليه اسلامى كتاب هاى زيادى از اين زبان به عربى ترجمه شد و بسيارى از افراد اين طائفه در روزگار عباسى ها به كار طبابت و تعليم و تدريس و امور ديوانى مشغول بودند.

ارمنى ها از ديگر اقوام ساكن در شهرهاى دمشق و حلب و حمص مى باشند، اين قوم

ص:32

پس از قتل عام ارامنه در تركيه به سوى سوريه سرازير شده و در اين كشور سكونت اختيار كردند.

اديان و مذاهب در سوريه

سوريه به علت حضور مذاهب مختلف، تنوع مذهبى فراوانى را به خود ديده است.

امروزه پيروان اديان و مذاهب مختلف در اين كشور با حفظ آداب و رسوم خود و انجام تشريفات مذهبى، در كنار يكديگر زندگى مى كنند. با وجود اين كه اسلام دين غالب مردم سوريه است، اما مسيحيت و يهوديت هم در آن به خوبى گسترش يافته اند به طورى كه بسيارى از بناها و اماكن تاريخى اين كشور مربوط به مسيحيان است. در آغاز رواج مسيحيت در سوريه، كليسا و صومعه هاى متعددى ساخته شد، كه براى مثال مى توان از كليساى سنت پل، كليساى يوحناى قديس نام برد. مسيحيت ريشه اى كهن در سوريه دارد و هر سه فرقه اين دين در سوريه پراكنده اند و حدود ده درصد جمعيت كشور را تشكيل مى دهند. همه اين فرقه ها عبادتگاه هاى خود را دارند و فرايض مذهبى خود را ادا مى كنند. كليساهاى كاتوليك، شامل كليساهاى كاتوليك يونانى، سورى، ارمنى و لاتين است و كليساى ارتدوكس هم در سه شكل يونانى، سورى و ارمنى وجود دارد، اما شمار پروتستان هاى سوريه از دو فرقه ديگر بسيار كمتر است.

مسيحيان سورى اغلب در روستاهاى معلولا، صيدنايا و مرمريتا زندگى مى كنند و بنابر آمار رسمى اين افراد 10% جمعيت سوريه را تشكيل مى دهند، اما برخى از گزارش هاى غير رسمى اين ميزان را تا 25% نيز ذكر مى كنند. اكثريت مسيحيان سوريه در دمشق و حلب ساكن هستند، مسيحيت در سوريه ريشه اى كهن دارد و پولس يكى از اولين مبلغان مسيحى در سوريه نشو و نما يافته و سپس براى تبليغ مسيحيت عازم مناطق ديگر جهان شد. تعداد مسيحيان در شهر حلب تقريباً ده درصد جمعيت حلب را شامل مى شود. اين مسيحيان بيشتر ارمنى بوده و در زمان حكومت عثمانى ها كه آزار و اذيت بسيارى بر آنان روا مى شد، از استان هاى مختلف تركيه به اين منطقه مهاجرت كردند و امروزه آزادنه در

ص:33

اين كشور زندگى مى كنند و قابل ذكر است كه تا روزگار ما شهرها و مناطقى در سوريه وجود دارد كه به زبان حضرت مسيح عليه السلام سخن مى گويند، نظير معلولا كه شهرى كوهستانى بوده و خانه ها و كليساهاى قديمى آن در دل كوه كنده شده است و همچنين شهرهاى ديگر نظير: صيدنايا، جبعدين و بصرى كه به نحوى محل استقرار مسيحيان سوريه به شمار مى روند. مهم ترين اماكن مقدس مسيحيان در سوريه عبارتند از:

كليساى دمشق: اين كليسا در ابتدا آرامگاه يكى از الهه هاى رومى بود كه در قرن 20 پيش از ميلاد ساخته شده بود، اما بعدها به كليسا تبديل شد و به نام كليساى يكى از قديسين مسيحيت نام گرفت، سپس كليساى كاتوليك روم شد و پس از ورود مسلمانان براى مدتى به مسجد تبديل شد و در نهايت دوباره به شكل كليسا درآمد.

كليساى مريم مقدس: اين عبادتگاه در قرن دوم ميلادى ساخته شده است و تصور مى شود كهن ترين كليساى دمشق باشد و احتمالًا در قرون بعد ساختمان قديمى آن تخريب گرديد و ساختمان فعلى به جاى آن ساخته شده است.

كليساى كاتوليك روم: در دره زيتون قراردارد و داراى شاهكارهاى هنرى و شمايل نفيس و حكاكى هاى شگفت انگيز است.

كليساى سنت يوهان دمشق: اين كليسا در مجاورت كليساى مريم مقدس واقع شده و حاوى شمايل و تصاوير هنرى از سوريه و روم است.

كليساى سنت پل: معروف ترين كليساى دمشق است. اين فرد كه نام اصلى اش شاول طرطوس بوده، از طرف رومى ها مأمور شده بود تا به دمشق آمده و مسيحيان را آزار و اذيت كند، اما در راه هنگامى كه به روستاى داريا نزديك مى شد، نورى نظر او را به خود جلب كرد و بينايى اش را از او مى گيرد و در همين لحظه مى شنود كه حضرت مسيح عليه السلام از او مى پرسد: اى شاول! چرا مرا آزار مى دهى؟. پس از اين واقعه شاول بيهوش مى شود و يارانش او را بيهوش به دمشق مى برند و در آن جا يكى از پيروان مسيح عليه السلام به ديدنش آمده و با او سخن مى گويد و در نهايت شاول كيش خود را از يهوديت به مسيحيت تغيير مى دهد و يكى از وفادارترين هواداران مسيح مى گردد. او در

ص:34

طول عمر خود به اورشليم و آتن و روم سفر كرد و تعاليم عيسى را تا هنگام مرگ خود آموزش داد، اما تغيير مذهب وى سبب شد تا يهوديان تصميم به قتل او بگيرند از اين رو در ميان يكى از ديوارهاى شهر دمشق مخفى شد كه اين كليسا هم در محل اختفاى وى بنا شده است.

از ديگر اماكن زيارتى سوريه مى توان به خانه يكى از قديسين كه در زيرزمين قرار گرفته و با نردبان هاى متعدد امكان دسترسى دارد، كليساى باب كيسان كه در دروازه ديوار شرقى دمشق قرار گرفته و فرانسوى ها در سال 1934 آن را ساخته اند و همچنين پرستشگاه سنت جورج كه روبه روى باب كيسان قرار داشته و قبور مسيحيان در اطراف آن به چشم مى خورد، اشاره كرد.

يهوديان: حضور پيروان آيين يهود در دنياى عرب، به قرن ششم ميلادى بازمى گردد. اين افراد در شام نيز تفاوتى با ساكنان بومى شهر نداشته و در اداى مراسم و اجراى آداب و رسوم خود آزاد بودند و حتى كودكانشان را نيز با نام هاى عربى مى خواندند. يهوديان سوريه در زمان اشغال دمشق به وسيله عثمانى، وارد اين كشور شدند. اولين گروه اين مهاجران از ايبريا بودند كه در فلسطين، سوريه و مصر مستقر شدند و به تدريج زبان عربى زبان اصلى آنها شد، اما در قرن 19 هم گروه ديگرى از يهوديان از اروپاى شرقى به سوريه آمدند كه به زبان «يديش» سخن مى گفتند.

مسلمانان: مسلمانان سوريه اكثراً سنى مذهب هستند و در بين مذاهب چهارگانه اهل سنت، دو مذهب حنفى و شافعى پيروان بيشترى دارد. علويان يكى از اقليت هاى مذهبى مسلمان سوريه هستند كه تعداد آنان حوالى دو ميليون نفر برآورد مى شود.(1) اين طايفه تا اوايل قرن نوزدهم به نام «نصيريه» معروف بوده و بعدها به علويان تغيير نام دادند. علويان عقايد ويژه اى درباره حضرت على عليه السلام دارند. تمامى علويان از قبايل عرب بوده و در مناطق ساحلى درياى مديترانه سكونت دارند. آقاى حافظ اسد از طايفه علويان بوده و


1- جعفريان، رسول، اطلس شيعه، ص 501.

ص:35

در دوران زمامدارى وى، علويان به درجات عالى علمى، ادارى و نظامى رسيدند. اخيراً علويان سوريه و لبنان با انتشار اطلاعيه اى از انتساب به عقايد على اللهى تبرى جسته و خود را شيعه اثنى عشرى مى دانند، آنان از اطلاق نام نصيرى بر خود به شدت بيزارند و مى گويند: «اطلاق اسم نصيريه بر علويان جفايى است از قبيل اطلاق كلمه رافضى بر شيعه اماميه و نام نواصب بر اهل سنت».(1) علويان به تمامى عقايد شيعه معتقدند، جز اين كه گروه كوچكى از آنان همچنان بر عقايد نصيريه پافشارى نموده و براى هر امامى يك باب قائل اند، مثلًا باب «امام على» عليه السلام را سلمان فارسى مى دانند و شخصى به نام محمدبن نصير نميرى بصرى را باب «امام حسن عسكرى عليه السلام» مى دانند و با حفظ سمت او را باب امام زمان عليه السلام نيز مى دانند و به همين جهت است كه گاهى به جاى نام علوى از اين گروه به نام نصيرى ياد مى شود. اين گروه قائل به نيابت نواب اربعه نيستند. امام على النقى عليه السلام «محمد بن نصير» را مورد لعن قرار داده و به ياران خود دستور داد از او دورى كنند.(2) دروزيان يكى ديگر از اقليت هاى مذهبى مسلمان سوريه هستند. دروزيان شاخه اى از مذهب اسماعيلى است. اين طايفه در دو كشور سوريه و لبنان سكونت دارند و محل سكونت آنان در استان هاى جنوبى سوريه و در اطراف جبل العرب يا جبل الدروز است.

رهبر اين طايفه «شيخ العقل» است كه در لبنان اقامت دارد.

اسماعيليان اقليت اندكى هستند كه در برخى از شهرهاى سوريه سكونت دارند، مقر اصلى آنان، شهر سلميه در استان حماه مى باشد.

ايزديان يا شيطان پرستان نيز در برخى مناطق كردنشين سوريه و در برخى از شهرهاى شمالى و شمال غربى سوريه نظير قامشلى، اعزاز و غيره سكونت دارند. مؤسس اين فرقه مذهبى «شيخ عدى بن مسافر اموى» است كه آرامگاه وى در روستاى لالش در كردستان عراق قرار دارد. البته قابل ذكر است كه اين فرقه قبل از ورود شيخ عدى به منطقه مذكور،


1- ابراهيم، على عزيز، العلويون، بين الغلّو والفلسفه والتصوّف والتشيع، 1995 م.
2- پيشوايى، مهدى، شام سرزمين خاطره ها، چاپ اول، ص 22-/ 45.

ص:36

وجود داشته است و شيخ عدى در آغاز تلاش كرده است كه آنان را به اسلام درآورد، اما بعدها آيينى به وجود آمد كه برآمده از آيين كهن و برخى از اصول و شريعت اسلامى بود. اين طايفه به «طاووس ملك» احترام خاصى گذاشته و مجسمه هاى طاووس را مورد احترام قرار مى دهند.(1)

استان هاى سوريه

اشاره

سوريه 14 استان دارد كه به ترتيب عبارتند از: دمشق، حومه دمشق، حلب، حمص، حماه، قنيطره، درعا، سويدا، طرطوس، لاذقيه، ادلب، الرقه، الحسكه و دير الزور. اكنون توضيحات مختصرى درباره هر يك از استان مذكور داده مى شود.

1. استان دمشق

مركز اين استان شهر دمشق است كه پايتخت سوريه مى باشد. بسيارى معتقدند كه دمشق قديمى ترين پايتخت مسكونى جهان است و به نظر مى رسد كه آدمى از هزاره دوم قبل از ميلاد در اين شهر سكنى گزيده باشد. نام دمشق در لوحه هاى گلى برجاى مانده از «تل العمارنه» به صورت «دمشقا» آمده است كه به نظر مى رسد نام آرامى بوده و از واژه «مشقا» مشتق شده باشد كه در آغاز آن «د» تعريف آمده است و به معنى «سرزمين سرسبز» مى باشد. البته تفسيرهاى زيادى براى اين نام شده است اما منطقى ترين تفسير، همان تفسيرى است كه ذكر شد. نام هاى ديگر دمشق، جُلّق، شام والفيحاء مى باشد. شهر دمشق در جنوب سوريه واقع شده و كوه هاى قلمون و لبنان شرقى از سمت شمال و غرب و ارتفاعات آتشفشانى حوران و جولان از جنوب و شرق آن را احاطه نموده است.

رودخانه بردى يكى از رودخانه هاى سوريه است كه از وسط دمشق مى گذرد كه متأسفانه امروزه به علت ريختن فاضلاب در آن، آلوده شده و امكان استفاده از آن وجود ندارد و


1- تونجى، محمد، يزيديان يا شيطان پرستان، ترجمه احسان مقدس، ص 25-/ 28.

ص:37

شهردارى دمشق اقدام به پوشاندن آن نموده است.

نقشه كشور سوريه

دمشق در دوران حكومت آرامى ها اهميت فراوانى داشته و يكى از پايتخت هاى آنان به شمار مى رفته است. اين شهر در سال 732 قبل از ميلاد به تصرف آشورى ها درآمد و بعدها با سقوط امپراتورى آشور به تصرف امپراتورى هخامنشيان درآمد و بعدها با حمله اسكندر مقدونى در سال 333 قبل از ميلاد تحت سيطره او و جانشينانش درآمد و در دوران حكومت يونانى ها، دمشق رونق اوليه خود را از دست داده و شهر انطاكيه رونق بسيارى يافت. بعد از ضعف يونانى ها، رومى ها به تدريج قدرت گرفته و عاقبت پومپه امپراتور روم در سال 64 قبل از ميلاد دمشق را به تصرف درآورده و دمشق به عنوان يكى از شهرهاى امپراتورى روم درآمد و مدت هفت قرن تحت سيطره فكرى

ص:38

و فرهنگى آنان قرار داشت، در دوران رومى ها دمشق به عنوان متروپول و سپس مستعمره رومى درآمد. پس از تقسيم امپراتورى روم به دو بخش روم غربى و روم شرقى، دمشق و ساير بخش هاى شام جزو ممتلكات روم شرقى يا بيزانس درآمد و تا دوران فتح اسلامى در سيطره آنان باقى ماند. در سال 14 قمرى مصادف با 635 م. شهر دمشق به تصرف مسلمانان درآمد و در دوران خلافت خلفاى راشدين به عنوان يكى از شهرهاى مهم اسلامى مطرح بود تا اين كه معاويه پس از قدرت گرفتن، اين شهر را به عنوان پايتخت انتخاب كرد و اين شهر تا آخر خلافت اموى به عنوان پايتخت امپراتورى اموى به شمار مى رفت و با انتقال خلافت به خلفاى عباسى، پايتخت به بغداد منتقل شد و از اهميت و رونق دمشق كاسته شد. بعد از سقوط عباسى ها، دمشق در دوران طولونى ها و اخشيدى ها و سلجوقيان و ايوبى ها به تناوب به صورت پايتخت مورد استفاده قرار مى گرفت. در سال 658 قمرى، مصادف با 1260 م. مغول ها دمشق را به تصرف خود درآوردند. اما بعدها با قدرت گرفتن دولت مماليك، اين شهر به تصرف آنان درآمد و بخشى از امپراتورى آنان گرديد. در سال 823 قمرى مصادف با 1400 م. تيمور لنگ به شهر دمشق حمله كرده و آن را تاراج كرد.

در سال 1516 م. دولت عثمانى شهر دمشق را به تصرف درآورد و سرزمين شام به مدت پنج قرن تحت تصرف عثمانى ها قرار گرفت. اعراب در سال 1916 م. بر عليه امپراتورى عثمانى شوريده و سوريه از امپراتورى عثمانى مستقل شده و دمشق به عنوان پايتخت پادشاهى سوريه انتخاب شد، اما چندى نپاييد، كه در سال 1920 م. سرزمين شام به تصرف فرانسوى ها درآمد و بيش از بيست و سه سال مستعمره فرانسه بوده و عاقبت در سال 1943 م. به استقلال رسيد و در سال 1946 م. آخرين سرباز فرانسوى از اين كشور بيرون رفت و شهر دمشق به عنوان پايتخت جمهورى عربى سوريه انتخاب شد.

در سال 1979 م. بخش قديمى دمشق به عنوان ميراث بشرى در سازمان يونسكو شناخته شد. امروزه در اين شهر بيش از دويست اثر قديمى شناسايى شده است كه بيشتر آنان به قرون وسطى تعلق دارند.

ص:39

شهر دمشق از لحاظ اقتصادى نيز اهميت داشته و به عنوان يكى از مراكز اقتصادى در شرق درياى مديترانه به شمار مى رود. ساليانه هزاران هزار نفر جهانگرد از كشورهاى مختلف جهان به بازديد از اين شهر مى پردازند.

2. استان حومه دمشق

استان حومه دمشق يكى از استان هاى سوريه است كه مساحت آن بالغ 18017 كيلومتر مربع است و دربرگيرنده 9 منطقه، 27 ناحيه، 28 شهر و 190 روستا است و به صورت حلقه اى گرداگرد شهر دمشق را فراگرفته است. مركز اين استان شهر «دوما» است و از شهرهاى مهم آن مى توان شهرهاى: جديده عرطوز، قطيفه، يبرود، جيرود، نبك، ديرعطيه، زبدانى، ببيلا، عربين، قطنا، مليحه، جرمانا، صيدنايا، خرستا، سرغايا، داريا، زينبيه، معلولا و غزلانيه را نام برد. بسيارى از مزارع و باغ هاى تأمين كننده مواد غذايى دمشق در اين استان قرار دارد و كارخانجات كوچك و بزرگ متعددى كه تعداد آن ها بالغ بر 19 هزار كارخانه و كارگاه مى باشد در اين استان واقع شده است. اين كارخانجات شامل صنايع غذايى، صنايع برق و الكترونيك، صنايع سنگين، لوازم خانگى، صنايع شيميايى، صنايع مبل سازى، لوازم يدكى، كاغذسازى، پلاستيك و لبنيات است.

3. استان حلب

مركز اين استان شهر حلب است. استان حلب مساحتى بيش از 18 هزار كيلومتر مربع پيرامون شهر حلب را شامل مى شود و جمعيت آن 7/ 3 ميليون نفر است. اما مطابق سرشمارى هاى جديد جمعيت اين استان از 4 ميليون نيز فراتر رفته و حتى از جمعيت ساكنان استان دمشق هم بيشتر است. حدود 9/ 22% جمعيت كل كشور سوريه در اين استان زندگى مى كنند. اين استان هشت شهرستان به نام هاى: جبل سمعان، الباب، منبج، عفرين، جرابلس، عين العرب، اعزاز و السفيره دارد.

مساحت كلى استان بالغ بر 18482 كيلومتر مربع است كه 10% مساحت سوريه مى باشد

ص:40

و اين استان از لحاظ مساحت پنجمين استان بعد از استان هاى حمص، دير الزور، حسكه و رقه مى باشد. اما از لحاظ جمعيت اولين استان كشور به شمار مى رود و استان هاى حمص، حماه، حومه دمشق و دمشق بعد از آن قرار مى گيرند. از لحاظ اهميت اقتصادى و صنعتى اين شهر دومين شهر سوريه بعد از دمشق مى باشد و گويند كه نام حلب به معنى شير دوشيده است و چون اين شهر قبلًا محل سكونت حضرت ابراهيم عليه السلام بوده و آن حضرت روزهاى جمعه شير گوسفندانش را به فقرا صدقه مى داد،(1) آنان اين محل را به همين نام ناميدند، البته قابل ذكر است كه اين داستان افسانه اى بيش نيست و احتمالًا نام حلب يك نام باستانى است كه به زبان هاى كهن آرامى و يا فنيقى باز مى گردد. در دوران رومى ها به اين شهر «آلپو» گفته مى شد. اين شهر در سال 17 قمرى به دست ابوعبيده جراح فتح شد. سيف الدوله حمدانى در سال 333 قمرى بر حلب استيلا يافت و در زمان او پرچم تشيع در سوريه به اهتزاز درآمد. سلجوقيان تلاش هاى زيادى براى ريشه كنى تشيع از اين شهر نمودند اما موفقيت چندانى نيافتند تا اين كه عاقبت صلاح الدين ايوبى با تصرف شهر و قتل عام شيعيان توانست ريشه شيعيان را در اين شهر بخشكاند و بعدها «شيخ نوح حنفى» فتواى كفر شيعه را صادر و خون آنان را مباح اعلام كرد و با اين فتواى ظالمانه، شيعيان يا كشته شده و يا ناچار به مهاجرت از اين شهر شدند، امروزه عده قليلى از شيعيان در روستاهاى اطراف حلب نظير الزهرا، النبل و فوعه همچنان زندگى مى كنند.

از آثار باستانى حلب مى توان از: قلعه حلب، موزه حلب، مسجد اموى حلب، مسجد و مقبره شيخ شهاب الدين سهروردى و كاروانسراها و مساجد قديمى آن نام برد. شهر حلب تعدادى زيارتگاه شيعى دارد كه عبارتند از مشهد الحسين عليه السلام يا مسجد نقطه، مشهد محسن بن الحسين عليه السلام كه درحقيقت نام سقط آن حضرت مى باشد. مزار ابن شهر آشوب يكى از علماى بزرگ شيعه و قبور برخى از علماى بنى زهره در كنار مشهد محسن قرار دارد. ضمناً مرقد حضرت زكريا در داخل شبستان جامع الكبير (اموى) و در


1- علوى، سيد احمد، راهنماى مصور سفر زيارتى سوريه، ص 129-/ 140.

ص:41

سمت چپ محراب قرار دارد.(1)

4. استان حمص

اين استان در وسط سوريه قرار دارد و مركز آن شهر حمص است كه سومين شهر سوريه به شمار مى رود. نام اين شهر در دوران سلوكيان «ايميسا» بود و اعراب آن را تعريب نموده و حمص گذاشتند. تاريخچه آن از شهرهاى همجوار آن قطنه وقادش جديد تراست. در سال 331 ق. م اسكندر مقدونى اين شهر را به تصرف خود درآورد و بعدها تحت سيطره جانشينان وى قرار گرفت و در سال 262 ق. م امپراتور سولاتا آن را به تصرف خود درآورد و در دوران وى زبان يونانى، در كنار زبان آرامى، در اين شهر رايج گرديد. در دوران حكومت سلوكى ها، خاندان امراى محلى «شمسى گرام» بر اين شهر سيطره داشتند، پس از اين كه رومى ها سرزمين شام را از دست يونانى ها خارج گردند، امراى محلى قبلى جايگاه خود را حفظ نموده و توانستند قدرت خود را حفظ نموده و با رومى ها ارتباط محكمى برقرار سازند، اما ديرى نپاييد كه شاهزاده اسكندر فرزند شمسى گرام در سال 31 ق. م مورد غضب مارك انتونيوس امپراتور روم قرار گرفت و به روم تبعيد شده و در همان جا به قتل رسيد و پس از وى جامبليق دوم و شمسى گرام دوم و سپس عزيز و سهيم به قدرت رسيدند. در قرن اول ميلادى قدرت اين خاندان رو به افول نهاد و خاندان امراى باسيانوس به قدرت رسيدند.

با ظهور آيين مسيحيت، اين آيين به وسيله سنت پيتر و يوحناى انجيلى در حمص منتشر شد و اولين كليساى اين شهر به نام كليساى ام الزنار در سال 59 م. بنا شد. بعدها با انتشار آيين مسيحيت در امپراتورى روم و به وجود آمدن امپراتورى روم شرقى يا بيزانس، هيلانه مادر امپراتور كنستانتين دستور داد تا كليساى بسيار بزرگى در حمص بنا نهند كه مسعودى آن را ديده و توصيف كرده است.


1- همان منبع.

ص:42

حمص در سال 540 م. و در روزگار پادشاهى انوشيروان تحت تصرف امپراتورى ايران قرار گرفت و در طى سال هاى 611 تا 614 م. نيز مجدداً در زير سيطره ايران قرار داشت و در سال 633 م. مصادف با 12 قمرى اين شهر به وسيله مسلمانان و به دست ابوعبيده جراح فتح گرديد.

در اين شهر آرامگاه خالد بن وليد و رابعه عدويه (1) و ابوموسى اشعرى و عمربن عبدالعزيز وكعب الاحبار قرار دارد.

شهر باستانى تدمر يا پالميرا در استان حمص قرار دارد و يكى از مهم ترين آثار باستانى سوريه به شمار مى رود.

5. استان حماه

مركز اين استان شهر حماه است و رودخانه عاصى از وسط اين شهر مى گذرد. در اطراف شهر دشت هاى وسيع كشاورزى قرار دارد كه اين دشت ها به وسيله آسياب هاى آبى سيراب مى گردند و به همين علت بر اين شهر نام «شهر آسياب هاى آبى» اطلاق مى گردد. تعداد آسياب هاى اين شهر 16 آسياب مى باشد. فاصله اين شهر از دمشق 209 كيلومتر و از حلب 150 كيلومتر است.

حماه شهرى بسيار قديمى است كه تاريخ آن به هزاره پنجم قبل از ميلاد مى رسد.

برخى معتقدند كه نام حماه از واژه قديمى «حامات» به معنى قلعه گرفته شده است و علت اين تسميه قلعه باستانى و نيمه ويرانه شهر است كه بر روى تپه اى در وسط شهر قرار دارد، و برخى ديگر معتقدند كه علت تسميه اين است كه شهر حماه توسط حمث بن كنعان ساخته شده است كه اين موضوع افسانه اى بيش نيست و برخى ديگر معتقدند كه اين شهر توسط يك پادشاه آرامى به نام «حماه» ساخته شده است. نام اين شهر در دوران حكمرانى سلوكى ها «أبيفانيا» بود. اين شهر همچنين به نام «شهر ابى الفداء» نيز ناميده


1- رابعه عدويه دختر اسماعيل عدوى، يكى از زنان صوفى مسلك كه در سال 100 قمرى در شهر بصره به دنيا آمد. و در بين صوفيان آن روزگار، مبحث عشق الهى را مطرح كرد.

ص:43

مى شود و ابى الفداء نام يكى از پادشاهان اين شهر است كه از سال 1310 تا 1332 م. بر آن حكومت نمود و كتاب تاريخى بزرگ و معروفى از خود برجاى نهاد. اين شهر در سال 638 م. مصادف با 17 قمرى توسط ابوعبيده جراح فتح شد و در دوران حكمرانى زنگى ها و ايوبى ها رشد و شكوفايى زيادى داشت و آثار باستانى زيادى از دوره هاى مذكور در اين شهر برجاى مانده است كه عبارتند از: قلعه حماه، مسجد نورى، مسجد جامع، مسجد ابى الفداء، خان اسعد پاشا عظم و خان رستم پاشا، بيمارستان نورى، حمام سعديه، حمام عبيسى و حمام عثمانيه و موزه حماه.

6. استان قنيطره

استان قنيطره يكى از استان هاى غربى سوريه است كه با فلسطين اشغالى هم مرز است.

مركز اين استان شهر قنيطره است و قنيطره در لغت عربى به معنى «پل كوچك» است.

استان قنيطره داراى زمين هاى آتش فشانى است و آب و هوايى معتدل و مناسب دارد و ارتفاعات جولان بخشى از ارتفاعات اين استان به شمار مى رود. اين استان در جنگ ژوئن 1967 م. اعراب و اسرائيل، به تصرف اسرائيل درآمد و به همين علت اكثريت ساكنان اين استان به سوى دمشق و ساير شهرهاى سوريه مهاجرت كردند، اما برخى از ساكنان طايفه دروز همچنان در مناطق مسكونى خود باقى ماندند و تحت قيموميت اسرائيل قرار گرفتند، اين در حالى است كه دولت سوريه معتقد است كه اينان همچنان جزو شهروندان سوريه به شمار مى روند. در جنگ اكتبر سال 1973 سوريه توانست در حدود 60 كيلومتر مربع از زمين هاى استان و از جمله آن ها شهر قنيطره و روستاهاى اطراف آن را بازپس گيرد. در حال حاضر در خط آتش بس فيمابين سوريه و اسرائيل نيروهاى حافظ صلح سازمان ملل متحد مستقر هستند و زوار ايرانى در طى سال هاى گذشته به صورت تورهاى زيارتى از اين شهر وبيمارستان مركزى شهر كه نيمه ويرانه مى باشد، بازديد مى كردند. عبدالحليم خدام از سال 1964 تا سال 1967 استاندار قنيطره بود.

ص:44

7. استان درعا

استان درعا يكى از استان هاى جنوبى سوريه است كه از سمت جنوب به مرز اردن و از غرب به استان قنيطره و از شرق به استان سويداء و از سمت شمال به استان دمشق محدود مى گردد. مساحت استان بالغ بر چهار هزار كيلومتر مربع است و بيشتر زمين هاى استان به صورت دشت بوده و به نام دشت حوران معروف مى باشد. جمعيت استان در حدود يك ميليون نفر است كه اكثريت آنان به كار كشاورزى و دامپرورى مشغول هستند.

مركز اين استان شهر درعا است. نام درعا يك نام كنعانى است به معنى «ذراع» است. درعا به خاطر آب هاى معدنى اش شهرت دارد. از شهرهاى ديدنى استان درعا، شهر بصرى است كه اهميت شايانى در تاريخ اسلام دارد و در روايات اسلامى آمده است كه رسول اكرم در نوجوانى به همراه عموى خود ابو طالب از اين شهر ديدن كرده است. اين شهر در 132 كيلومترى جنوب دمشق و در نزديكى مرز اردن قرار دارد. در روايات آمده است كه كاروان تجارى ابوطالب قبل از رسيدن به بصرى در صومعه راهبى به نام بحيرا مهمان شد و بعد از صرف غذا بحيرا پرسيد: اين نوجوان كيست؟ گفتند: برادرزاده ابوطالب است. بحيرا رو به ابوطالب كرد و گفت: كودك شما آينده درخشانى دارد، من تمام خصوصياتى كه براى پيامبر آخرالزمان در كتاب هاى تورات و انجيل آمده را در او مى بينم. او را از چشم دشمن پنهان ساز، اگر ملت يهود او را ببينند و بشناسند، نقشه قتل او را خواهند كشيد.

از جاهاى ديدنى اين استان مسجد مبرك يا ناقه است كه گويند در اين مكان ناقه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر زمين نشسته است و در داخل حجره اى كوچك در شبستان اين مسجد، قطعه سنگى قرار دارد كه چهار گودال كوچك به اندازه زانو و يا پاى شتر كه بر اين سنگ فرورفته ديده مى شود.

از مقام هاى زيارتى استان آرامگاه محمدبن ابى حذيفه صحابه حضرت على عليه السلام است كه توسط معاويه به شهادت رسيد و آرامگاه وى بر بالاى تپه اى مشرف بر دهكده

ص:45

«عالقين» در نزديك شهر «كسوه» در جنوب دمشق قرار دارد.(1)

8. استان سويداء

اين استان در ناحيه جنوب شرقى دمشق قرار دارد و از شمال به استان دمشق و از غرب به استان درعا و از جنوب به كشور اردن منتهى مى گردد. نام قديمى اين منطقه حوران مى باشد. مساحت اجمالى استان سويداء در حدود 6550 كيلومتر است و طول آن از شمال به جنوب 120 كيلومتر، و عرض آن از شرق به غرب در حدود 66 كيلومتر است.

آب و هواى استان معتدل و كوهستانى است كه در زمستان ها سرد بوده و در ارتفاعات آن برف مى بارد و ميزان بارندگى ساليانه در اين استان بين 350 تا 400 ميلى متر است. ارتفاع آن از سطح دريا در مرتفع ترين نقطه كه تل قينيه نام دارد در حدود 1809 متر است. آثار باستانى زيادى در اين استان وجود دارد كه مهم ترين آن ها شهر باستانى شهبا است كه امپراتور «فيليپ عربى» كه خود اصالتاً در اين شهر به دنيا آمده بود، به آن اهميت داد و در آن معبد، تئاتر، پل هاى متعدد، حمام و دروازه و باروهاى محكمى است به گونه اى كه برخى بدين شهر نام «روم كوچك» اطلاق نمودند و بسيارى از اين آثار تا روزگار ما باقى مانده است.

استان سويدا به كاشت انگور مشهور بوده و بخش زيادى از توليدات اين استان به خارج از كشور صادر مى گردد. اين استان همچنين به كاشت سيب، هلو، آلو و بادام و زيتون مشهور است.

9. استان طرطوس

بندر طرطوس از لحاظ اهميت دومين بندر سوريه بعد از بندر لاذقيه به شمار مى رود.


1- همان منبع، ص 148-/ 153.

ص:46

استان طرطوس بخش جنوبى ساحل سوريه را تشكيل مى دهد و از شمال به استان لاذقيه و از جنوب به كشور لبنان محدود مى گردد. در دوران فنيقى ها به اين شهر «انترادوس» مى گفتند و در دوران بيزانسى به آن «تارتوسا» مى گفتند. لشكر صليبى ها از بندر به عنوان پايگاهى براى تأمين آذوقه لشكريان خود استفاده مى كردند تا اين كه صلاح الدين ايوبى موفق شد آن را در سال 1188 م. آزاد نمايد. بخش قديمى شهر داراى يك كليساى جامع قديمى است و در جاهاى ديگرى از شهر آثار باستانى پراكنده اى وجود دارد. يكى از آثار قديمى شهر قلعه باستانى طرطوس است كه سه باروى محكم و استوار آن هنوز پابرجا است. امروزه شهر طرطوس به سوى شرق توسعه يافته و در آن ساختمان جديد ساخته شده است. از جمله آثار ديدنى شهر جزيره «ارواد» است كه كنعانى ها به آن جزيره «أرادوس» مى گفتند و در دو كيلومترى ساحل طرطوس قرار دارد و از ديگر آثار ديدنى شهر باستانى عمريت است كه كاوش هاى باستانى در آن همچنان ادامه دارد.

10. استان لاذقيه

بندر لاذقيه در فاصله 320 كيلومترى شمال شهر دمشق قرار دارد و مهم ترين بندر سوريه به شمار مى رود. تاريخ بناى شهر به دوران فنيقى ها باز مى گردد، و نام اين بندر از نام مادر امپراتور «سلوكس نكاتور» كه «لاوديسيا» نام داشت در 300 سال قبل از ميلاد، گرفته شده است. اين شهر نيز همانند ساير شهرهاى سوريه تاريخى كهن دارد. استان لاذقيه يكى از استان هاى حاصلخيز سوريه بوده و به باغ ها و زمين هاى كشاورزى خود مشهور است. اكثريت علوى هاى سوريه در اين استان سكونت دارند. روستاى قرداحه كه محل تولد آقاى حافظ اسد مى باشد در اين استان و در نزديكى بندر لاذقيه واقع شده است. از شهرهاى مهم اين استان مى توان از شهر جبله نام برد.

11. استان ادلب

اين شهر در شمال غربى سوريه و در سمت غربى دشت و ارتفاعات حلب قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دريا 446 متر است. ادلب در دوران عثمانى ها وابسته به «سرمين» بود و

ص:47

صدراعظم عثمانى محمد پاشا كوپرلى به آن توجه نموده و باعث عمران و آبادانى آن گرديد و درآمد آن را وقف حرمين شريفين در مكه و مدينه نموده و آن را از پرداخت ماليات معاف كرد و آثار عمرانى فراوانى در آن به يادگار گذاشت. در نيمه دوم قرن هيجدهم اين شهر تابع جسرالشغور و سپس تابع اريحا شده و در سال 1812 به شهرستان و در سال 1960 م. به عنوان مركز استان ادلب برگزيده شد. در دوران مبارزه با استعمار فرانسه، ابراهيم هنانو يكى از انقلابيون سورى اين شهر را به عنوان پايگاه مقاومت انتخاب كرد و اين شهر در سال 1920 توسط توپخانه فرانسه بمباران شد و اهالى آن ناچار شدند كه شهر را ترك كنند، اما چندى نپاييد كه دوباره به شهر بازگشتند و نهضت آنان تا سال 1945 م. ادامه داشت. اين شهر به توليد زيتون مشهور است و برادران راسل كه در سال 1772 م. از اين شهر ديدن كرده اند، نام شهر زيتون را بر آن اطلاق نموده اند. در دوران عثمانى ها در اين شهر بيش از دويست كارخانه روغن كشى زيتون و سى وشش كارخانه صابون پزى قرار داشت و در حال حاضر اين شهر بازار زيتون و روغن زيتون سوريه را در اختيار دارد.

در اطراف شهر ادلب آثار باستانى زيادى نظير: «الباره»، «رويحه»، «قلب لوزه» و «قصر البنات» وجود دارد.

12. استان الرقه

شهر رقه مركز استان الرقه است كه در وسط شمال سوريه و در ساحل رودخانه فرات و در فاصله 160 كيلومترى شرق حلب قرار دارد. از اواسط دهه هفتاد، اقتصاد اين شهر متكى به سد فرات و چاه هاى نفتى مجاور آن بوده است در اين شهر موزه اى وجود دارد و حفارى هاى به عمل آمده در اين شهر از آثار دوران عباسى ها پرده برداشته است، از مهم ترين آثار باستانى شهر مى توان از قصر العذارى، و مسجد جامع نام برد كه در قرن هشتم ميلادى ساخته شده است.

شهر رقه در سال 244 و يا 242 ق. م توسط سلوكس اول بنا شد و به نام «كالينيكوس»

ص:48

ناميده شد و برخى علت اين تسميه را فيلسوف معروف يونانى «كالينيكوس» مى دانند كه در شهر رقه درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد كه به نظر مى رسد اين ديدگاه نادرست باشد. در دوران امپراتورى بيزانس اين شهر مركز اقتصادى و نظامى مهمى به شمار مى رفته است. در سال 639 م. اين شهر توسط مسلمانان فتح شد و نام رقه بر آن نهاده شد. در سال 772 م. منصور عباسى پايتخت تابستانى خود را در نزديكى شهر رقه بنا كرد و نام آن الرافقه گذاشت. شهر مذكور به صورت نعل اسبى بنا شد و بعدها اين شهر به شهر رقه ملحق گرديد. در بين سال هاى 796 و 808 م. هارون الرشيد عباسى نيز آن را به عنوان پايتخت تابستانى خود برگزيد و در دوران وى شهر رقه مركز علمى و فرهنگى مهمى گرديد. از مشاهير رقه مى توان از دانشمند ستاره شناس معروف البتانى (585-/ 929 م.) نام برد. در سال 1258 م. مغول ها شهر رقه را ويران كردند.

بنابر آمار سال 1994 م. جمعيت اين شهر در حدود 138000 نفر بوده است.

در نزديكى شهر رقه، منطقه تاريخى صفين قرار دارد كه محل تلاقى دو لشكر حضرت على عليه السلام و معاويه در سال 37 قمرى بود. در اين جنگ خون عمار ياسر و اويس قرنى به همراهى 25 نفر از بدريون و 20000 نفر ديگر از اصحاب حضرت على عليه السلام بر زمين ريخته شد. در اين جنگ سخت كه 110 روز به درازا كشيد، حدود نود هزار نفر از لشكريان معاويه به هلاكت رسيدند. در اواخر جنگ كه مالك اشتر در يك قدمى خيمه معاويه بود و نزديك بود كه فتنه ريشه كن شود، عمروعاص با ديدن پيروزى لشكر حق، با نيرنگ قران ها را بر سر نيزه برد و لشكريان ساده با ديدن قرآن، حضرت على عليه السلام را وادار به پذيرش حكميت كردند.(1)

13. استان الحسكه

مركز اين استان شهر حسكه است كه بركنار رودخانه خابور، يكى از سرچشمه هاى


1- همان منبع، ص 141-/ 147.

ص:49

فرات، در شمال شرق سوريه قرار دارد. نام قبلى اين استان، استان الجزيره بوده است. اين شهر را آشورى ها بنا كردند. اين شهر يكى از مهم ترين شهرهاى تجارى منطقه الجزيره است. استان حسكه، سه شهرستان به نام هاى قامشلى، مالكيه و راس العين دارد.

14. استان دير الزور

مركز اين استان شهر دير الزور است كه در شرق سوريه و در كنار رودخانه فرات واقع شده است. در لهجه عاميانه شام به اين شهر «الدير» مى گويند. تاريخ بناى شهر جديد دير به سال 1867 م. در دوران عثمانى ها بازمى گردد. از مهم ترين آثار شهر، پل فلزى شهر است كه توسط فرانسوى ها ساخته شده است. در نزديكى اين شهر ويرانه هاى يك شهر قديمى وجود دارد. شهر دير الزور يك موزه دارد كه در سال 1974 م. تأسيس شده است. بنابر آمار سال 1992 م. جمعيت اين كشور 125000 نفر است.

تاريخ سوريه

اشاره

سوريه سرزمينى بسيار كهن با تمدن هاى برجسته تاريخى است، برخى از اين تمدن ها به دو تا سه هزار سال قبل از ميلاد باز مى گردد. در اين سرزمين تمدن هاى متعددى پا به عرصه وجود نهاد كه به ترتيب زمانى اين تمدن ها و دوران ها به شرح زير مورد بررسى قرار مى گيرند:

دوران آكادى ها (2350 ق. م- 2130 ق. م)

بنيان گذار اين سلسله «سارگن اول» است كه توانست اين حكومت را بر بقاياى تمدن سومريان بنا نهد. ريشه و اصل أكادى ها به اقوام سامى كهن و مهاجر بازمى گردد كه از شبه جزيره عربستان به بين النهرين مهاجرت كرده و امپراتورى وسيعى بنا نهادند كه اين امپراتورى شامل سرزمين سوريه امروزى، بين النهرين، عيلام و بخش هايى از آناتولى بود. أكادى ها به ساختن وسايل برنزى مشهور بودند. امپراتورى آكادى در سال 2130

ص:50

ق. م توسط گوتى ها و قبايل كوهستانى منقرض شد.

دوران آمورى ها (2200 ق. م- 1880 ق. م)

در اواخر دوران آكادى ها، أمورى ها در شرق سوريه پراكنده شده و به تدريج قدرت گرفته و توانستند به سرزمين بين النهرين نفوذ نمايند. أمورى ها مردمى سامى تبار بودند و أمورو به معنى غرب است و چون آن ها در غرب سرزمين بين النهرين زندگى مى كردند بدين نام خوانده مى شدند.

دوران آرامى ها (1800 ق. م- 795 ق. م)

آرامى ها مردمى سامى نژاد بودند كه بنابر گمان بسيارى از باستان شناسان در جنوب شبه جزيره عربستان زندگى مى كرده و سپس به سوى سرزمين هاى حاصلخيز شمال مهاجرت كرده و در سوريه مستقر شدند. زبان اين قوم آرامى بوده و لهجه هاى متعددى دارد. آنان توانستند بر مناطق وسيعى از سوريه و عراق سيطره يابند. سرزمين تحت سيطره آنان «سرزمين آرام» ناميده مى شد كه بعدها نام آن به سوريه تغيير يافت. مهم ترين شهرهاى آنان دمشق و حماه بود. از مشهورترين پادشاهان آنان مى توان از «حزائيل» و «بن هدد» نام برد. زبان آرامى تا زمان حمله اعراب به سوريه، زبان رايج در سوريه بود.

پادشاه آشورى «تگلات فلاسر» در قرن دهم قبل از ميلاد به دولت آرامى ها يورش برده و آن را متلاشى كرد، اما چندى نگذشت كه آشورى ها عقب نشينى كرده و آرامى ها مجدداً بر منطقه سيطره يافتند، به طورى كه در سنگ نوشته هاى آشورى از دولت آرامى سخن گفته شده و نام پادشاه آن «أبى سلمو» ذكر شده است. اما چندى نگذشت كه آشورى مجدداً به دولت آرامى ها يورش برده و آن را كاملًا تحت تصرف خود درآوردند و از آن هنگام سرزمين جزيره ابن عمر در شرق سوريه به تصرف آشورى ها در آمده و به عنوان يكى از ولايت هاى آن محسوب گرديد.

ص:51

دوران آشورى ها (795 ق. م- 600 ق. م)

آشورى ها يكى از اقوام سامى تبار بودند كه در شمال عراق و در شرق سوريه زندگى مى كردند و توانستند به تدريج حكومت هاى محلى پيرامون خود را از بين برده و امپراتورى وسيعى را بنا نهند. مهم ترين پادشاهان آنان، «آشور بانى پال»، «آشور ناصر پال» و «سنحاريب» مى باشد.

دوران مادها (612 ق. م- 553 ق. م)

مادها يكى از اقوام آريايى بودند كه در منطقه كردستان امروزى زندگى مى كردند و پايتخت آنان شهر اكباتان يا همدان فعلى بود و توانستند امپراتورى وسيعى را بنا نهند كه بخش شمالى بين النهرين و شرق سوريه را نيز دربر مى گرفت. مادها در سال 612 ق. م توانستد امپراتورى آشور را شكست داده و پايتخت آنان «نينوا» را ويران سازند. قدرت فراوان مادها باعث ترس و وحشت پادشاهان بابلى گرديد و باعث شد تا با مادها قرارداد صلح منعقد نمايند و «بخت النصر» پادشاه بابلى با دختر «سياخاريس» پادشاه ماد ازدواج كرد و باغ هاى معلق بابل را براى وى ساخت. در سال 553 ق. م كورش توانست امپراتورى ماد را تصرف كرده و امپراتورى هخامنشيان را بنيان نهد.

دوران هخامنشيان (550 ق. م- 330 ق. م)

كورش مؤسس سلسله پادشاهان هخامنشى بود و توانست در سال 553 ق. م حكومت ماد را از بين برده و تمامى متصرفات آن را به حكومت خود بيفزايد. پس از كوروش پسرش «كمبوجيه» به قدرت رسيد و در سال 525 ق. م مصر را به تصرف خود درآورد.

آخرين پادشاه اين سلسله «داريوش سوم» بود كه از سال 336 ق. م تا 330 ق. م حكومت نموده و عاقبت در سال 330 ق. م از اسكندر مقدونى شكست خورد و سلسله پادشاهان هخامنشى منقرض گرديد. سوريه در طول حكومت هخامنشى تحت سيطره ايران قرار داشت.

ص:52

دوران سلوكى ها (312 ق. م- 63 ق. م)

سلوكى ها سلسله اى از پادشاهان يونانى تبار بود كه پس از حمله اسكندر به خاورميانه، ايران و هند توانستند پادشاهى قدرتمندى را در منطقه بنا نهند. مؤسس اين سلسله «سلوكس اول نكاتور» يكى از فرماندهان اسكندر بود كه بعد از اسكندر به پادشاهى رسيد و امپراتورى وسيعى را بنا نهاد كه بر سوريه، بين النهرين، ايران و بخشى از هندوستان سيطره داشت.

آخرين امپراتور سلوكى «آنتيخوس سيزدهم» نام داشت كه از 69 ق. م تا 64 ق. م حكومت كرد و پسرش «فيليپ دوم» با وى منازعه نموده و موفق شد كه پادشاهى را از او سلب نموده و به مدت دو سال از 65 ق. م تا 63 ق. م حكومت نمايد اما عاقبت «بومبى» امپراتور روم موفق شد كه در سال 63 ق. م امپراتورى سلوكى ها را از بين ببرد.

دوران رومى ها (63 ق. م- 395 م.)

در دوران رومى ها سوريه يكى از ولايت هاى امپراتورى روم به شمار رفت كه پايتخت آن شهر رم بود. مقر اين ولايت شهر دمشق بود. در همين دوران بود كه حضرت يحيى عليه السلام توسط هيرودس حكمران رومى سوريه به شهادت رسيد و بنا به رواياتى در مسجد اموى به خاك سپرده شد.

دوران روم شرقى يا بيزانس (395 م- 636 م.)

در سال 330 م. امپراتور رومى «كنستانتين اول» شهر قسطنطنيه را بنا كرده و آن را به عنوان پايتخت خود برگزيد و در سال 334 م. ادارات دولتى را از روم به اين شهر منتقل كرد و اين شهر را به عنوان مركز آيين مسيحيت انتخاب كرد.

در سال 395 م. با درگذشت امپراتور «تيودوسوس كبير»، بر سرجانشينى وى اختلاف شد و دو فرزندش امپراتورى پهناور روم را به دو بخش تقسيم كردند. «هونوريوس» بخش غربى آن را به تصرف درآورده و شهر روم را به عنوان پايتخت آن برگزيد و نام

ص:53

امپراتورى خود را امپراتورى روم نهاد در حالى كه «اركاديوس» بخش شرقى آن را انتخاب كرده و قسطنطنيه را به عنوان پايتخت خود انتخاب نمود كه اين امپراتورى بعدها به نام امپراتورى روم شرقى يا بيزانس شناخته شد و زبان رسمى آن زبان لاتين بود در حالى كه زبان يونانى نيز در آن متداول و رايج بود. حوزه نفوذ اين امپراتورى شامل آسياى صغير، شبه جزيره بالكان، مصر و سوريه بود، و اين وضعيت تا سال 14 قمرى مصادف با 635 م. كه نيروهاى اسلامى اين سرزمين را تصرف كردند، ادامه يافت.

دوران غسانى ها

غسانى ها دولت محلى عربى بودند كه دست نشانده امپراتورى بيزانس به شمار مى رفتند. غسانى ها درحقيقت يكى از قبايل عربى بودند كه اصل آنان به قبيله أزد مى رسيد و توانست با امپراتورى بيزانس متحد شود. علت تسميه آنان به غسان اين است كه آنان قبلًا در سرزمين تهامه در جنوب عربستان سعودى در كنار چشمه اى به نام «غسان» زندگى مى كردند و اين نام بر قبيله آنان نيز اطلاق مى گرديد. بعدها اين قبيله به جنوب شام مهاجرت كرده و با پيروزى بر قبايل محلى به تدريج قدرت يافته و شهر بصرى را به عنوان پايتخت خود برگزيده و به آيين مسيحيت و مذهب ارتودكس شرقى كه در آن دوران به يعقوبيه معروف بود درآمد. امپراتورى بيزانس دريافتند كه با استفاده از قدرت غسانى ها مى توان از نفوذ امپراتورى ايران كه بخش هاى شرقى آن را تهديد مى كرد جلوگيرى كرد، از اين رو حمايت زيادى از اين دولت كردند. دولت غسانى ها در جنگ بين امپراتورى بيزانس و امپراتورى ايران شركت نموده و عليه امپراتورى ايران و دست نشاندگان عرب آنها يعنى حكومت منذريان جنگيدند.

غسانى ها در حدود ششصد سال يعنى از قرن اول ميلادى تا ظهور اسلام بر سرزمين شام حكومت كردند و اولين پادشاه اين سلسله «جفنه بن عمرو» نام داشت و محدوده حكومت آنان شامل بخش هاى وسيعى از شمال نظير تدمر و رصافه در وسط سرزمين شام تا سواحل درياى مديترانه مى شد. از مهم ترين پادشاهان غسانى مى توان از «حارث

ص:54

بن جبله» (529 م.- 569 م.) نام برد كه كمك هاى زيادى به امپراتورى بيزانس در جنگ با ايران كرد و به پاداش آن امپراتور گوستينيان در سال 529 م. به وى لقب «پاتريسيوس» داد.

اين سلسله آثار متعددى شامل قصر، كليساها و ديرهاى متعددى در سرزمين شام بنا نهاد.

آخرين پادشاه اين سلسله «جبله بن الايهم» بود كه طى نامه اى به عُمر خليفه دوم اسلام خود را اعلام كرده و به همراهى پانصد نفر از همراهان خود به مدينه آمد و همراه با عمر به حج رفته و در اثناى حج يكى از فقراى مسلمان جامه وى را لگد نمود و جبله نيز سيلى محكمى بر گوش او نواخت و آن مسلمان به خليفه شكايت برد و عُمر وى را فراخواند و از او خواست تا فرد مظلوم را راضى كند، ولى جبله نپذيرفت و گفت من پادشاه هستم و او يك فرد عادى است و از عُمر يك روز مهلت خواست تا او را راضى كند و شبانه به اتفاق همراهان خود مدينه را ترك نموده و به سرزمين شام برگشته و از اسلام دست كشيده و به همراهى سى هزار نفر از مسيحيان عرب به امپراتورى بيزانس پناهنده شد. امپراتورى بيزانس آنان را پذيرفته و در نواحى مرزى اسكان داد و بسيارى از مسيحيان سوريه و لبنان خود را از نسل اين گروه مى دانند.

دوران خلفاى راشدين (635 م- 661 م)

در دوران حكومت خليفه دوم عمر، سرزمين شام به وسيله خالد بن وليد و ابوعبيده جراح گشوده شد و از آن هنگام سرزمين شام به عنوان يكى از ولايات اسلامى در عرصه جهانى ظاهر شد. در دوران خليفه سوم عثمان، معاويه به عنوان والى دمشق برگزيده شد و پس از اين كه بر اثر كشته شدن عثمان، مردم با حضرت على عليه السلام بيعت كردند، معاويه از بيعت با على امتناع ورزيده و او را به همدستى در قتل عثمان متهم كرد و اين امر باعث شد كه جنگى بين معاويه و حضرت على عليه السلام در منطقه صفين دهد كه به حكميت منجر شد و باعث تقويت جايگاه معاويه در سرزمين شام شد. پس از شهادت حضرت على عليه السلام و بيعت مردم با امام حسن مجتبى عليه السلام، پيمان صلحى بين معاويه و امام حسن بسته شد كه به موجب آن حكومت به معاويه رسيده و پس از فوت وى به امام حسن عليه السلام مى رسد، اما

ص:55

چندى نگذشت كه امام حسن عليه السلام بر اثر دسيسه معاويه مسموم شده و رحلت فرمود و معاويه فرزندش يزيد را برخلافت صلح نامه به جانشينى انتخاب كرد.

دوران اموى ها (661 م- 750 م)

سلسله پادشاهان أموى با حكومت معاويه بن أبى سفيان آغاز گرديد و دوران حكومت وى سراسر همراه با ظلم و نابرابرى و ستم بود. پس از وى پسر نالايق او يزيدبن معاويه به قدرت رسيد و در همين زمان بود كه امام حسين عليه السلام از بيعت با وى خوددارى نمود و بنا به دستور يزيد در صحراى كربلا به شهادت رسيد و ننگى ابدى و جاودانه براى أموى ها برجاى نهاد. در دوران حكومت أموى ها دمشق به عنوان پايتخت خلافت انتخاب شد و قصرها و بناهاى متعددى در آن ساخته شد. آخرين پادشاه اموى مروان بن محمد نام داشت كه در سال 750 م. از كار بركنار شد و سلسله پادشاهان أموى منقرض شد.

دوران عباسى ها (750 م- 870 م)

در سال 132 قمرى (750 م) مروان بن محمد آخرين خليفه أموى به مصر فرار كرده و در همان جا كشته شد و سرزمين شام توسط عبداللَّه بن على (عموى خليفه ابوالعباس) تصرف شد و از آن زمان به بعد سوريه تحت تصرف عباسيان درآمد. در دوران خلافت عباسى، سوريه از رونق افتاده و توجه چندانى به آن نشد. منصور دوانيقى شهر رقه را بنا كرد و هارون الرشيد در غرب آن شهر، دژى به نام دژ هركول بنا نهاد و مامون نيز شهرى به نام «الرحبه» بنا كرد كه در نزديكى شهر ميادين فعلى واقع شده است. در دوره كوتاهى طولونى ها بر سوريه سيطره يافتند.

دوران طولونى ها (870 م- 944 م)

دولت طولون منسوب به موسس آن «أحمد بن طولون» است كه موفق شد در سال

ص:56

257 قمرى/ 870 م. دولتى را در مصر تأسيس نمايد و پس از استقرار حكومت در مصر، به سوى سرزمين شام رفته و بدون مقاومت بخش هاى وسيعى از آن را به تصرف خود در آورد و بسيارى از حكمرانان آن را كه سر به اطاعت او نهاده بودند بر سركار باقى نگه داشت و بدين گونه بود كه سرزمين شام يك ايالت وابسته به حكومت طولونى گرديد كه پايتخت آن شهر قاهره در مصر بود. چندى نگذشت كه الموفق برادر خليفه عباسى مزاحمت هايى را براى دولت طولونى فراهم آورد و در همين دوران بود كه سرزمين شام صحنه درگيرى هاى مختلف گرديد و اسماعيليه و قرمطيان در آن قدرت گرفته و شروع به غارت كاروان هاى تجارى نمودند. اما پس از چندى حكومت طولونى رو به ضعف نهاد و سرزمين شام دوباره زير سلطه عباسى ها درآمد و به تدريج ستاره اقبال «محمد بن طغج» دميد. وى فرزند «طغج» يكى از فرماندهان مورد اعتماد طولونى ها بود كه به حكمرانى دمشق انتخاب شده بود و فرزند وى محمد با نشان دادن شايستگى هاى نظامى خود موفق شد كه اعتماد خليفه عباسى را به خود جلب نموده و عاقبت خليفه عباسى المقتدر او را به حكمرانى دمشق برگزيد و در سال 323 قمرى خليفه الراضى باللَّه او را به حكمرانى مصر انتخاب كرد و وى به مصر رفته و پايه گذار دولت اخشيدى ها در مصر گرديد.

دوران حمدانى ها (944 م- 1003 م)

يكى از حكومت هاى شيعى سوريه است كه توانست از ضعف خلافت عباسى استفاده كرده و در شمال سوريه به قدرت برسد، مقر اصلى آنان در شهر موصل عراق بود و در سال 333 قمرى/ 944 م. سيف الدوله حمدانى موفق شد شهرهاى حلب، حمص و دمشق را به تصرف خود درآورد و جنگ هاى زيادى بين وى و اخشيد حكمران مصر و كافور فرمانده نيروهاى اخشيد رخ داد كه اين جنگ ها و كشمكش ها عاقبت باعث شد كه اين دو توافق كنند كه حمدانى ها بر بخشهاى شمالى سوريه از حلب تا موصل حكومت كنند و بخش هاى جنوبى سوريه در اختيار اخشيدى ها باشد. حمدانى ها حملات متعددى

ص:57

ص:58

به امپراتورى بيزانس كردند و در دوران آنان شعر و ادب و معمارى رونق بسيارى يافت. نفوذ حمدانى ها در دوران سعيدالدوله در سال 381 ه. ق/ 991 رو به افول نهاد و دولت آنان زير سيطره حكومت فاطمى مصر قرار گرفت و در سال 393 قمرى/ 1003 حكومت آنان مضمحل گرديد.

دوران فاطمى ها (969 م- 1171 م)

پس از ضعف تدريجى حكومت حمدانى ها، به تدريج فاطمى ها بر سوريه سيطره يافتند. فاطمى ها آثار عمرانى چندانى در سوريه برجاى ننهادند و اين امر به علت مدت كوتاه زمامدارى آنان در سوريه و وضعيت نابسامان سياسى در سرزمين شام آن روزگار بود. آثار باستانى برجاى مانده از آن دوره در شهرهاى بصرى، صلخد و سلميه قرار دارد.

در سال 969 م. «جوهر صقلى» يكى از فرماندهان معروف خلافت فاطمى شهر دمشق را پس از مقاومتى شديد فتح نمود و به تدريج ساير مناطق سوريه تحت نفوذ آنان قرار گرفت به طورى كه در سال 971 م. بسيارى از مناطق سوريه تحت سيطره آنان بوده و خطبه به نام خليفه المعزلدين اللَّه فاطمى در مساجد دمشق و حلب و حمص خوانده شد و پس از سال 1043 م. به تدريج قدرت فاطمى ها در سوريه رو به افول نهاد و اين وضعيت تا هنگام ظهور صلاح الدين ايوبى ادامه داشت و عاقبت وى توانست در سال 1171 م.

خليفه العاضد، آخرين خليفه فاطمى را از كار بركنار كرده و خلافت فاطمى را از بين ببرد.(1)

دوران ايوبى ها (1171 م- 1259 م)

مؤسس اين سلسله صلاح الدين ايوبى بود كه توانست در سال 1171 م. آخرين خليفه فاطمى را از كار بركنار نموده و سلسله پادشاهان ايوبى را پايه ريزى نمايد. پس از


1- فاطميون مصر پيرو مذهب اسماعيليه بودند و پس از سقوط دولت فاطمى، از قدرت اسماعيليه كاسته شده و به صورت گروه هاى پراكنده اى در ايران، سوريه، لبنان و عراق به حيات فكرى خود ادامه دادند.

ص:59

درگذشت صلاح الدين در سال 1193 م.، مملكت وى به وسيله سه فرزند او تقسيم شد و فرزند بزرگ تر كه أفضل نام داشت بر دمشق حكومت نموده و برادر ديگر كه عزيز نام داشت بر مصر و برادر سوم كه أزهر نام داشت بر حلب چيره شدند. اختلاف و درگيرى بين فرزندان صلاح الدين و برادرش العادل تا مدت ها باعث عدم استقرار حكومت ايوبى در سوريه و مصر بود و عاقبت آخرين پادشاه آنان توران شاه در سال 1259 توسط مماليك به قتل رسيد و سلسله پادشاهى ايوبى منقرض شد.

دوران مغول ها (1259 م- 1259 م)

مغول ها در فرهنگ عربى به نام «تاتار» ناميده مى شوند آنان درحقيقت نوادگان چنگيزخان مغول بودند كه در سال 1206 م. توانست شمال چين و آسياى جنوبى و آسيانه ميانه و ايران را به تصرف درآورده و امپراتورى وسيعى ايجاد كند. مغول ها در سال 643 قمرى/ 1245 م. حمله ناموفقى به بغداد نموده و شكست خوردند و در سال 656 قمرى/ 1258 م. به فرماندهى هولاكو مجدداً به بغداد حمله كرده و موفق شدند كه المستعصم باللَّه آخرين عباسى را دستگير و به قتل برسانند. در سال 658 قمرى/ 1259 م. موفق شدند حلب و سپس دمشق را به تصرف درآورند، اما سلطه آنان بر سوريه ديرى نپاييد و در همان سال «ملك مظفر قطز» موفق شد كه در جنگ «عين جالوت» آنان را شكست داده و از سوريه بيرون راند و سوريه را به تصرف خود درآورد. در سال 659 قمرى/ 1261 م.

مغول ها مجدداً به حمص و حلب يورش برده و شكست خوردند و مجدداً در سال 671 قمرى (1272 م.) به سوريه حمله كردند و ملك ظاهر بيبرس موفق شد كه در نزديكى رودخانه فرات آنان را مهزوم سازد. در سال 680 قمرى/ 1281 م. براى بار ديگر مغول ها به سوريه حمله كردند و در نزديكى قبرخالد بن وليد شكست خوردند. در سال 699 قمرى/ 1299 م. مغول ها موفق شدند كه شهر دمشق را به مدت صد روز تصرف نمايند، اما بعد از اين كه آگاه شدند كه لشكر مماليك از مصر به سوى سوريه روانه شده است، از آن عقب نشينى كردند. در سال 700 قمرى/ 1300 م. مغول به رهبرى «غازان محمود» به

ص:60

سوريه حمله كردند و «ملك محمد بن قلاوون» موفق شد در سال 703 قمرى/ 1303 م.

در نبرد «مرج الصفر» آنان را شكست دهد. صد سال بعد تاتارها به رهبرى «تيمور لنگ» به سوريه حمله كرده و موفق شدند كه در سال 803 قمرى/ 1401 م. شهر حلب را فتح نموده و در همان سال شهرهاى حماه و حمص و دمشق را به تصرف خود درآورده و اين شهرها را غارت نمايند و پس از هشتاد روز غارت و تجاوز اين شهر را ترك نمودند.

دوران مماليك (1259 م- 1516 م)

در سال 1239 م. پادشاهان ايوبى اقدام به تشكيل گارد مخصوصى براى حمايت از پادشاه و اطرافيان وى نمودند، آنان اقدام به خريد هزار برده ترك و چركسى نمودند و سپس آنان را به فنون قتال آموزش داده و در مقدمه لشكر خويش جاى دادند. ده سال پس از تأسيس، بردگان مذكور اقدام به ترور پادشاه ايوبى و وليعهد وى توران شاه نموده و مادرش «ملكه شجره الدر» را به پادشاهى انتخاب كردند و عاقبت در همان سال يكى از افراد خود را كه «عزالدين أيبك» نام داشت به پادشاهى انتخاب كردند و بدين گونه دوران حكومت مماليك آغاز گرديد. در سال 1259 م. «ملك مظفر قطز» با شكست مغول ها، سوريه را به تصرف درآورده و به عنوان حكمران آن انتخاب گرديد و از همان زمان تا سال 1516 كه سلطان سليم اول سوريه را تصرف كرد، اين كشور يكى از ايالت هاى تحت سيطره مماليك مصر به شمار مى رفت. حكومت مماليك از سال 1250 م. تا سال 1383 م. در دست بردگان ترك بود و از سال 1383 م. به دست بردگان چركسى افتاد كه دوران زمامدارى آنان تا سال 1516 م. ادامه داشت و دوره پادشاهى هر يك از آنان نسبتاً كوتاه بود زيرا كه معمولًا اين پادشاهان به دست زيردستان خود ترور مى شدند. دوران پادشاهان مماليك على رغم ناآراميهاى سياسى با شكوفايى اقتصادى و معمارى همراه بوده است به گونه اى كه بسيارى از آثار تاريخى در اين دوران پا به عرصه نهاد و از جمله معروف ترين اين آثار گلدسته قايتباى در مسجد أموى دمشق است كه توسط «ملك اشرف ابونصر قايتباى» كه از سال 1468 م. تا 1496 م. حكومت كرد، ساخته

ص:61

شد.

دوران عثمانى (1516 م- 1918 م)

در سال 1516 سلطان سليم عثمانى توانست در جنگ «مرج دابق» مماليك را شكست داده سوريه را به تصرف درآورد و سيطره عثمانى ها بر سوريه به مدت چهارصد سال به درازا كشيد و در طى آن سوريه يكى از ولايات حكومت عثمانى بود كه والى آن از طرف استانه يا دربار عثمانى انتخاب مى گرديد و اين وضعيت تا بروز جنگ جهانى اول ادامه داشت در دوران جنگ اول والى سوريه احمد جمال پاشا بود كه به علت ستمكارى فراوانش به «سفاح» يا خونخوار معروف شده بود و در ماه مى 1916 م.

تعدادى از آزاديخواهان سورى را دستگير و محاكمه و اعدام نمود.

حكومت پادشاهى سوريه (1918 م- 1920 م)

پس از شكست عثمانى ها در جنگ جهانى اول، سرزمين هاى تحت تصرف آن بين فرانسه و انگليس تقسيم شد، و شراره هاى انقلاب بزرگ عرب در مكه مكرمه به رهبرى شريف مكه امير فيصل شعله ور و امير فيصل موفق شد با كمك ارتش انگليس به باقيمانده ارتش عثمانى در سوريه حمله كرده و در دهم ژانويه 1918 نيروهاى امير فيصل وارد شهر دمشق شده و سوريه را به تصرف درآورد. در روز هفتم مارس 1920 كنگره سوريه در دمشق تشكيل شده و امير فيصل را به عنوان اولين پادشاه سوريه انتخاب كرد و اميرفيصل مذكور كه خود را از اعقاب امام حسين عليه السلام معرفى مى كرد به عنوان «ملك فيصل اول» پادشاه سوريه تاجگذارى كرد و رضا الركابى را به عنوان نخست وزير انتخاب كرد و بدين گونه اولين كابينه سوريه به وجود آمد.

در همين دوران پيمان «سايكس پيكو» منعقد شد و براساس آن مقرر گرديد سرزمين شام به دو بخش تحت نفوذ انگليس و تحت نفوذ فرانسه تقسيم شود كه در اين ميان فلسطين و اردن و عراق به تصرف انگليسى ها و لبنان و ساحل سوريه به تصرف فرانسوى ها در آمد و در همين دوران بود كه دولت انگليس تصميم گرفت تا وعده بالفور

ص:62

در زمينه تأسيس دولت اسرائيل را عملى نمايد و چندى نگذشت كه 26 ژولاى 1920 در اثر تصرف دمشق و ساير مناطق سوريه توسط نيروهاى فرانسوى حكومت پادشاهى سوريه سقوط كرد و «ملك فيصل اول» به شهر درعا و سپس به شهر حيفا در فلسطين و سپس اروپا فرار نمايد و بعدها با كمك انگليسى ها به عراق رفته و دولت پادشاهى عراق را تأسيس كند.

دوران استعمار فرانسه (1920 م- 1943 م)

در پانزدهم آگوست 1915 م. نيروهاى فرانسه در جزيره أرواد سوريه نيرو پياده كرده و در سال 1918 نيروهاى فرانسوى سواحل سوريه را به تصرف خود درآورده و ستوان «دولاروش» وارد شهر لاذقيه شده و در پنجم نوامبر همان سال پست خود را به عنوان حاكم منطقه در دست گرفت. در 25 ژولاى 1920 جنگ معروفى بين نيروهاى سورى و نيروهاى فرانسوى درگرفت كه اين جنگ به نام «جنگ ميسلون» معروف شد و در اثناى اين جنگ «يوسف العظمه» وزير دفاع سوريه به شهادت رسيد و شهر دمشق در 26 ژولاى 1920 م. به تصرف فرانسويان درآمد. و ملك فيصل حسينى از كشور فرارى شد و سوريه تا 17 آوريل 1946 م. تحت اشغال فرانسوى ها بود. در دوران اشغال فرانسوى ها شورش و قيام هاى مردمى فراوانى در سوريه شد كه مى توان از قيام شيخ صالح العلى در ساحل، ابراهيم هنانو در شمال و سلطان پاشا اطرش در كوه عرب و حسن الخراط در غوطه دمشق نام برد.

جمهورى عربى سوريه (1943 م تا كنون)

جمهورى عربى سوريه در سال 1943 به استقلال دست يافت ولى آخرين سرباز فرانسوى در سال 1946 م. از سوريه خارج شد. اولين رئيس جمهورى سوريه آقاى شكرى القوتلى بود كه در 17 آگوست 1943 انتخاب گرديد و عاقبت حسنى الزعيم عليه وى كودتا كرده و در 30 مارس 1949 او را مجبور به استعفا كرد. قوتلى بعد از كودتا به

ص:63

مصر رفته و در شهر اسكندريه ساكن شد.

حسنى الزعيم از روز 30 مارس 1949 لغايت 13 آگوست 1949 بر سوريه حكومت كرد و كودتاى مزبور اولين كودتاى نظامى در سوريه بود و حسنى الزعيم در حكومت شكرى القوتلى رئيس ستاد مشترك ارتش بود اما چندى نگذشت كه بر اثر كودتاى سامى الحناوى، از كار بركنار شده و به جرم خيانت دادگاهى شده و به اعدام محكوم گرديد و در روز 14 آگوست 1949 اعدام گرديد.

سامى الحناوى نتوانست بيش از دو روز حكومت نمايد و آقاى هاشم الاتاسى را به عنوان نخست وزير انتخاب كرد و او حكومتى انتقالى را برگزيد كه از 14 آگوست 1949 تا 10 دسامبر 1949 قدرت را در دست داشت و اقدام به برگزارى انتخابات پارلمانى و رياست جمهورى نمود و در اين انتخابات أتاسى به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد و «معروف الدواليبى» به عنوان نخست وزير انتخاب شد. در 2 دسامبر 1951 م «أديب شيشكلى» با كودتايى قدرت را در دست گرفت و اقدام به دستگيرى نخست وزير، تعدادى از وزرا و رئيس پارلمان و برخى از نمايندگان نمود، از اين رو هاشم الاتاسى از پست رياست جمهورى استعفا داد و آقاى أديب شيشكلى، فوزى سلو را به عنوان نخست وزير معرفى كرد. در 25 مارس 1954 أديب شيشكلى استعفا داد و هاشم الاتاسى مجدداً به رياست جمهورى رسيد و تا سپتامبر 1955 م در اين مقام باقى ماند.

در سال 1955 شكرى القوتلى براى سومين بار به رياست جمهورى انتخاب شد و در سال 1958 م در رأس هيئتى وارد مصر شد و با جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر توافق نمود كه دو كشور سوريه و مصر با يكديگر متحد شده و «جمهورى متحد عربى» را به وجود آورده و از پست خود كناره گيرى نمود و جمال عبدالناصر به عنوان رئيس جمهور اين كشور متحد انتخاب شد و به شكرى القوتلى لقب «شهروند عربى اول» داده شد و در دوران وحدت دو كشور، قوتلى گاهى در سوريه و مصر و گاهى در اروپا اقامت داشت و هنگامى كه كودتاچيان در 28 سپتامبر 1961 تصميم گرفتند تا سوريه را از مصر جدا كنند وى در شهر ژنو اقامت داشت و تا هنگام كودتاى هشتم مارس 1963 م در

ص:64

دمشق بود و سپس به ژنو رفته و از آن جا به بيروت رفت و تا هنگام فوت در سال 1967 در آن شهر سكونت اختيار كرد.

كودتاچيان به رهبرى مأمون الكزبرى در 28 سپتامبر 1961 موفق شدند كه در سوريه كودتا كنند و كزبرى از 29 سپتامبر 1961 تا 20 نوامبر 1961 رياست جمهورى سوريه را برعهده داشت. ناظم القدسى از 14 دسامبر 1961 قدرت را به دست گرفت و در هشتم مارس 1963 براثر كودتاى حزب بعث از كار بركنار شد.

پس از كودتاى حزب بعث آقاى لؤى الاتاسى در 23 مارس 1963 به قدرت رسيد اما به علت عدم توانايى اداره كشور و به علت آشكار شدن يك كودتاى نافرجام از پست خود كناره گيرى نمود و پس از وى آقاى محمد أمين الحافظ كه در كابينه بعثى ها پست وزير كشور را داشت در جولاى 1963 به رياست جمهورى رسيد و تا فوريه 1966 در مسند قدرت باقى ماند. بعد از كودتاى فوريه 1966 آقاى نورالدين الاتاسى به رياست حزب بعث و رياست جمهورى سوريه رسيده و در سال 1968 علاوه بر پست رياست جمهورى، پست نخست وزيرى سوريه را نيز عهده دار شد و در دوران حكومت وى جنگ 1967 روى داد كه در اين جنگ سوريه منطقه جولان را از دست داد و آقاى حافظ اسد كه در آن دوره وزير دفاع بود از پذيرش مسئوليت شكست خوددارى نموده و آن را برعهده نورالدين الاتاسى و معاونش «صلاح جديد» انداخت. در اكتبر 1970 نورالدين الاتاسى به علت دخالت ارتش در امور سياسى از پست رياست جمهورى استعفا داد و در چنين شرايطى كنگره حزب بعث تشكيل جلسه داد و آقاى حافظ اسد و آقاى مصطفى طلاس را از كار بركنار نمودند و در 16 نوامبر 1970 آقاى حافظ اسد طى كودتايى قدرت را در دست گرفت و در كنار وزارت دفاع پست نخست وزيرى به وى سپرده شد. اين كودتاى بدون خونريزى در سوريه به نام «الحركه التصحيحه» يعنى «جنبش اصلاح طلب» ناميده مى شود. پس از به قدرت رسيدن آقاى حافظ اسد، نامبرده در 12 مارس 1971 م. به عنوان دبير كل حزب بعث و رئيس جمهورى سوريه انتخاب شد و روابط وسيعى با شوروى برقرار نمود. پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران سوريه به

ص:65

صف حاميان انقلاب ايران درآمد و در طول هشت سال جنگ عراق با ايران جزو حاميان جمهورى اسلامى ايران به شمار مى رفت.

حافظ اسد در روز 10 ژوئن 2000 در اثر بيمارى سرطان خون درگذشت و پس از وى پسرش دكتر بشار أسد در انتخابات 10 جولاى 2000 به عنوان رئيس جمهورى سوريه برگزيده شد. بشار أسد در انتخابات 27 ماه مه 2007 مصادف با 28 تيرماه 1386 مجدداً براى بار دوم به رياست جمهورى سوريه برگزيده شد.

مجلس نمايندگان سوريه

مجلس نمايندگان سوريه كه به زبان عربى به نام «مجلس الشعب» يا مجلس خلق ناميده مى شود داراى 250 كرسى است كه بنابر قانون اساسى سوريه اكثريت اعضاى آن از اقشار كارگر، كشاورز و كارمندان دولت مى باشند. حزب بعث كه بنابر قانون اساسى حزب حاكم مى باشد از سال 1973 تا كنون به همراه احزاب هم پيمان خود در جبهه ملى پيشرو اكثريت را در پارلمان سوريه داشته است. در حال حاضر رياست پارلمان سوريه برعهده آقاى محمود الابرش مى باشد. سابقه تاسيس مجلس در سوريه به حدود سال 1919 م. برمى گردد كه مجلسى به عنوان «كنفرانس سوريه بزرگ» تشكيل شد.

در قرن گذشته مجالسى با طول عمرهاى متفاوت و عموماً كوتاه در سوريه تشكيل شد اما مجلس كنونى سوريه از سال 1973 و براساس قانون اساسى اين كشور كه در همان سال تصويب شده بود آغاز به كار نموده و اكنون در دوره نهم به سر مى برد و هر دوره مجلس چهار سال به طول مى كشد.

قوه قضائيه در سوريه

رئيس جمهور رئيس شوراى عالى قضايى نيز مى باشد و وزير دادگسترى به نيابت از سوى رئيس جمهور جلسات شوراى عالى قضايى را اداره مى كند و درواقع وزير دادگسترى بالاترين مقام اجرايى قضايى كشور است و در حكم دادستان كل كشور است.

ص:66

قوه مجريه در سوريه

رئيس جمهور بالاترين مقام رسمى در سوريه مى باشد و عزل و نصب اعضاى كابينه از جمله نخست وزير از اختيارات رياست جمهورى مى باشد. قانون اساسى مصوب 13 مارس 1973 به حزب بعث به عنوان حزب راهبر كشور نگريسته و به رياست جمهورى اختيارات وسيعى مى دهد. رئيس جمهور از طرف پارلمان سوريه و بنا به پيشنهاد رهبرى منطقه اى حزب بعث پيشنهاد شده و در انتخابات شركت مى نمايد و مدت رياست جمهورى در سوريه هفت سال است. رئيس جمهورى همچنين سمت هاى دبيركل حزب بعث سوريه، رياست جبهه متحد پيشرو را برعهده داشته و انتخاب كابينه و اعلان جنگ را برعهده دارد و در صورت تعطيلى پارلمان حق صدور قوانين كشور را دارد.

جبهه ملى پيشرو در سوريه

جبهه ملى پيشرو كه در زبان عربى به آن «الجبهه الوطنيه التقدميه» مى گويند از نُه حزب تشكيل شده اند كه حزب بعث سوريه 51% از كرسى هاى جبهه را اشغال مى نمايد.

اين جبهه در هفتم مارس 1972 توسط آقاى حافظ اسد تأسيس شد و در سوريه به آن به عنوان يكى از دستآوردهاى «حركت اصلاحى» نگريسته مى شود. هفت حزب اعضاى اوليه جبهه را تشكيل دادند كه اين احزاب عبارتند بودند از: حزب بعث، اتحاد دمكراتيك عرب، اتحاد سوسياليسم عرب، حزب سوسياليست هاى عرب، حزب كمونيست سوريه (شاخه يوسف بكداش و شاخه يوسف فيصل)، حزب قومى اجتماعى سوريه، حزب وحدت طلب سوسياليست (كه بعدها حزب وحدت طلب سوسياليستى دمكرات از آن منشعب گرديد). در سال 1980 دو تشكل ديگر به نام هاى «اتحاديه سنديكاهاى كارگران» و «اتحاديه كشاورزان» به جبهه مذكور پيوستند.

اقتصاد سوريه

اقتصاد سوريه متكى بر كشاورزى، صادرات نفت، صادرات فسفات، تبادلات

ص:67

اقتصادى و كمك كشورهاى عربى مى باشد. در دوران آقاى حافظ اسد اقتصاد سوسياليستى بر آن كشور حاكم بوده و شركت هاى خارجى حق سرمايه گذارى در سوريه را نداشتند و تمامى پروژه هاى بزرگ اقتصادى توسط دولت اجرا مى شد. در دوران حكومت بشار أسد، آزادى هاى زيادى به بخش اقتصادى داده شد و دولت سوريه از سياست سوسياليستى كاملًا فاصله كرد و شركت هاى خارجى را ترغيب كرد كه در آن كشور سرمايه گزارى نمايند. جمهورى اسلامى ايران نيز سرمايه گزارى هاى متعددى در زمينه توليد سيمان، ساخت پالايشگاه و ساخت كارخانجات خودروسازى در اين كشور داشته است.

كشاورزى سوريه

وضعيت سوريه از لحاظ كشاورزى از استانى به استان ديگر متفاوت است و اين امر به علت تنوع آب و هوايى فروان در اين كشور است، به طورى كه نواحى مركزى آن به علت وجود صحراى «باديه شام» كه بيابانى بسيار وسيع است، شرايط آب و هوايى نامناسبى براى كشاورزى داشته و فقط در برخى از مناطق آن درختان خرما كاشته مى شود. اين در حالى است كه مناطق ساحلى اين كشور در استان هاى طرطوس و لاذقيه از آب و هواى مديترانه اى بهره مند مى باشند. بيشتر زمين هاى زراعى سوريه در ساحل رودخانه هاى معروف دجله و فرات و ساير رودخانه هاى داخلى اين كشور قرار دارند. از اين رو تنوع محصولات كشاورزى در اين كشور فراوان است. مهم ترين محصول سوريه گندم است كه در منطقه فرات و مناطق جنوبى سوريه كشت مى شود. همچنين محصول پنبه سوريه يكى از بهترين انواع پنبه در جهان بوده و سوريه در كاشت و برداشت پنبه و تبديل آن به صنايع جنبى داراى رتبه ى جهانى است. زيتون نيز يكى از مهم ترين محصولات باغى سوريه را تشكيل مى دهد و بنا به اعتقاد بسيارى از مورخان سوريه زادگاه اصلى پرورش زيتون و تهيه روغن زيتون در جهان به شمار مى رود و اين ميوه و روغن آن يكى از اقلام صادراتى مهم سوريه به شمار مى رود. سوريه همچنين به كاشت

ص:68

و برداشت زردآلو معروف بوده و لواشك هاى سورى زبانزد خاص و عام بوده و به بسيارى از كشورهاى جهان صادر مى گردد. در سوريه باغ هاى مركبات ساليانه مقادير زيادى پرتقال، ليمو شيرين، ليمو ترش، نارنگى و سيب و غيره توليد مى نمايند كه مازاد آن به كشورهاى مختلف عربى نظير عراق، اردن، كويت و سعودى صادر مى شود. اين كشور همچنين توليدكننده چغندرقند و تنباكو است كه از آن ها در صنايع داخلى كشور استفاده مى شود.

صنايع سوريه

صنايع بخش مهمى از اقتصاد سوريه را تشكيل مى دهد و اين امر به ويژه در مورد صنايع نساجى، ريسندگى و بافندگى كه قدمتى ديرينه دارند، صادق است. در كنار آن صنايع شيرينى پزى و شيرينى سازى سوريه نظير شكلات سازى شهرتى جهانى دارد و بسيارى از شيرينى هاى ساخت سوريه به ساير كشورهاى عربى صادر مى گردد.

كارخانجات متعددى در سوريه نيز به ساخت لوازم خانگى نظير: يخچال، اجاق خوراك پزى، لباس شويى، دستگاه ماكروويو، جاروبرقى، گوشى هاى تلفن، و راديو و تلويزيون و مواد شوينده ها و صابون و كابل سازى و همچنين اخيراً كشور سوريه با همكارى جمهورى اسلامى ايران موفق گرديد كه اولين كارخانه خودروسازى خود را راه اندازى نموده و در حال حاضر اين كشور ساليانه در حدود يك هزار دستگاه خودرو سمند توليد نموده و وارد بازار مصرف داخلى مى نمايد. براى احداث كارخانه توليد سمند در سوريه 60 ميليون دلار سرمايه گزارى انجام شده كه 40 درصد آن سهم ايران خودرو، 35 درصد سهم وزارت صنايع سوريه و 25 درصد باقيمانده سهم شركت خصوصى السلطان سوريه است، شركت سيامكو متشكل از طرف هاى ايرانى و سوريه اى است كه كار توليد سمند را به عهده دارند، فاز اول اين كارخانه با حضور آقاى پرويز داودى، معاون اول رئيس جمهور ايران و بشار اسد، رئيس جمهور سوريه، گشايش يافت.

ص:69

معادن و منابع سوريه

سوريه مقدار كمى نفت دارد و ساليانه 30 ميليون تن نفت توليد مى كند كه از اين مقدار 5/ 5 ميليون تن نفت جهت مصرف داخلى به پالايشگاه حمص ارسال شده و باقيمانده آن از طريق بندرهاى سوريه در كناره درياى مديترانه به خارج كشور صادر مى شود. نفت سوريه از نوع نفت سبك است. اخيراً گفته مى شود كه سوريه توانسته است منابع سرشار نفت از نوع نفت سبك را در استان لاذقيه شناسايى كند، اما از لحاظ گاز طبيعى اخيراً منابعى از گاز در استان ديرالزور سوريه و در مجاورت مرز عراق كشف شده و سوريه اميد دارد كه در آينده با بهره بردارى از اين منابع جديد به ليست كشورهاى صادركننده گاز بپيوندد. سوريه همچنين داراى منابع غنى فسفات مى باشد كه قسمت اعظم فسفات توليد شده به خارج از كشور صادر مى گردد.

بنادر سوريه

سوريه بر كناره درياى مديترانه چهار بندر اصلى و يك بندر فرعى دارد كه اين بنادر عبارتند از: بندر لاذقيه، بندر طرطوس، بندر جبله، بندر بانياس و بندر ارواد.

1. بندر لاذقيه: لاذقيه مركز استان لاذقيه بوده و مهم ترين بندر اين كشور مى باشد.

جمعيت آن در حدود پانصد هزار نفر است. اين بندر از دوران فنيقى ها به عنوان بندر فعاليت داشته و بندرگاه آن امروزه پذيراى بسيارى از كشتى هاى كوچك و بزرگ تجارى و مسافربرى از كشورهاى مختلف اروپايى مى باشد. بسيارى از فرآورده هاى كشاورزى و صنعتى سوريه از طريق بندر لاذقيه صادر مى شود.

2. بندر طرطوس: طرطوس مركز استان طرطوس بوده و دومين بندر اين كشور مى باشد. جمعيت آن در حدود 118 هزار نفر است و در فاصله 100 كيلومترى شهر دمشق قرار دارد. جزيره أرواد تنها جزيره سوريه در درياى مديترانه در سواحل مقابل اين بندر واقع شده است.

3. بندر جبله: اين بندر در استان لاذقيه قرار دارد و سومين بندر سوريه به شمار

ص:70

مى رود. بندر آن از نوع صيادى بوده و كشتى ها و قايق هاى صيادى در آن پهلو گرفته و ماهيان صيد شده را در بازار ماهى فروشان شهر به معرض فروش قرار مى دهند. در اين شهر همچنين كارخانجات ريسندگى و بافندگى و كنسروسازى و صنايع فلزى و ريخته گرى و صنايع غذايى وجود دارد. اين شهر تا شهر لاذقيه 38 كيلومتر فاصله دارد.

4. بندر بانياس: اين بندر در استان طرطوس قرار دارد و تا طرطوس 40 كيلومتر فاصله دارد. سوريه از طريق اين بندر اقدام به صادرات نفت مى كند.

فرودگاه هاى سوريه

در سوريه شش فرودگاه وجود دارد كه اين فرودگاه ها عبارتند از:

فرودگاه بين المللى دمشق: اين فرودگاه در فاصله هيجده كيلومترى شرق شهر دمشق قرار دارد. اين فرودگاه بزرگ ترين فرودگاه سوريه بوده و در سال 1970 م. تأسيس گرديد و دومين فرودگاهى بود كه بعد از فرودگاه مزه راه اندازى مى شد. فرودگاه مزه اولين فرودگاه سوريه بود كه در غرب شهر دمشق قرار داشت و امروزه ديگر مورد استفاده قرار نمى گيرد. امروزه اغلب پروازهاى خارجى سوريه از طريق فرودگاه دمشق صورت مى گيرد.

فرودگاه بين المللى حلب: نام ديگر اين فرودگاه، فرودگاه نيرب است و بعد از فرودگاه دمشق دومين فرودگاه بزرگ سوريه است كه در فاصله ده كيلومترى شرق شهر حلب قرار دارد و مساحت آن در حدود 3044 كيلومتر مربع است.

فرودگاه بين المللى لاذقيه: اين فرودگاه در فاصله 23 كيلومترى شهر لاذقيه و پنج كيلومترى شهر جبله و 14 كيلومترى شهر قرداحه قرار دارد و پس از كشته شدن «باسل الاسد» فرزند ارشد آقاى «حافظ الاسد» در سال 1994 م، اين فرودگاه به «فرودگاه باسل الاسد» تغيير نام يافت.

فرودگاه قامشلى: فرودگاهى محلى است كه در كنار شهر قامشلى قرار گرفته و مورد استفاده پروازهاى داخلى سوريه قرار مى گيرد.

ص:71

فرودگاه دير الزور: فرودگاهى محلى است كه در كنار شهر مرزى دير الزور قرار گرفته و براى پروازهاى داخلى مورد استفاده قرار مى گيرد.

فرودگاه تدمر: فرودگاهى محلى كه در كنار شهر باستانى تدمر در قلب صحراى شام قرار دارد و دولت سوريه تصميم دارد كه فرودگاه جديدى در اين شهر تأسيس كند. اين فرودگاه نيز براى پروازهاى داخلى مورد استفاده قرار مى گيرد.

واحد پول سوريه

واحد پول سوريه «ليره سوريه» است كه از سال 1948 كه «بانك سوريه و لبنان» از يكديگر جدا شد رايج و متداول بود و بانك فوق الذكر تا قبل از اين تاريخ اقدام به انتشار ليره سوريه و لبنان مى كرد. سوريه در دوران امپراتورى عثمانى زير سلطه آن كشور قرار داشت و در آن دوره ليره تركيه در آن كشور رواج داشت، پس از سقوط امپراتورى عثمانى در اواخر جنگ جهانى اول، سوريه به قيموميت فرانسه درآمد و فرانسه تصميم گرفت كه با تأسيس «بانك سوريه» اقدام به انتشار ليره نمايد و هر ليره در آن زمان معادل بيست فرانك فرانسه بود، اما با تغيير وضعيت سياسى لبنان، نام «بانك سوريه» به «بانك بزرگ سوريه و لبنان» تغيير يافت و اقدام به انتشار ليره سوريه و لبنان نمود كه اين واحد پولى از سال 1924 تا 1937 رايج و متداول بود. در سال 1937 بانك مذكور اقدام به انتشار دو واحد پول به نام هاى ليره سوريه و ليره لبنان كرد كه هر كدام از آن ها در كشور ديگر نيز رايج و معتبر بود. در سال 1939 نام بانك فوق الذكر به «بانك سوريه و لبنان» تغيير يافت. در طى جنگ دوم جهانى، نيروهاى انگليسى و نيروهاى آزاد فرانسه بر سوريه و لبنان سيطره يافتند و در سال 1941 ليره سوريه با ليره استرلينگ (پوند) مرتبط شد و هر ليره استرلينگ معادل 83/ 8 لير سوريه بود و در تعيين ارزش برابرى معيار ارزش متقابل ليره استرلينگ (پوند) و فرانك فرانسه قبل از بروز جنگ دوم جهانى بود. در سال 1946 و پس از سقوط ارزش فرانك فرانسه، هر ليره سوريه معادل 35/ 54 فرانك فرانسه گرديد و در سال 1948 ليره سوريه و ليره لبنان از يكديگر جدا شدند و ليره سوريه با دلار

ص:72

آمريكا مرتبط گرديد و هر دلار آمريكا معادل 19/ 2 ليره سورى شد و اين ارزش برابرى تا سال 1961 ادامه داشت.

هر يك ليره سوريه يكصد قرش مى باشد و پول هاى خرد نظير يك قرش تا پنجاه قرش ديگر رايج نيست و در حال حاضر سكه هاى يك ليره و دو ليره و پنج ليره به كار مى رود و اسكناس هاى 10 ليره، 25 ليره، 50 ليره، 100 ليره، 200 ليره، 500 ليره و 1000 ليره رايج و متداول است. ارزش برابرى هر ليره بين 16 تا 18 تومان ايرانى در نوسان است و هر 50 ليره سوريه معادل يك دلار آمريكا مى باشد.

تصوير اسكناس صد ليره سورى

تعطيلات رسمى در سوريه

تعطيلات رسمى در سوريه به شرح زير مى باشند:

اول ژانويه- كريسمس و آغاز سال ميلادى

هشتم مارس- سالروز انقلاب هشتم مارس

بيست و يكم مارس- روز مادر

هفدهم آوريل- عيد استقلال از فرانسه

28 آوريل- عيد فصح

ص:73

اول مه- روز جهانى كارگر

ششم مه- عيد شهدا

ششم اكتبر- سالروز جنگ اكتبر سال 1973

بيست و پنجم دسامبر- روز تولد حضرت مسيح عليه السلام به تقويم شرقى

دهم ذى حجه- عيد قربان

اول شوال- عيد فطر

اول محرم- آغاز سال هجرى قمرى

دوازدهم ربيع الاول- روز تولد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به روايت اهل سنت

البته قابل ذكر است كه روزهاى مهم ديگر عبارتند از: نهم ذى حجه (روز عرفه)، دهم محرم (روز عاشورا)، بيست و هفت رجب (روز اسرا و معراج)، پانزدهم شعبان و روز 27 رمضان (شب قدر) كه اين روزها تعطيل رسمى نيستند.

راديو و تلويزيون سوريه

راديو و تلويزيون سوريه دولتى مى باشد و سوريه يك كانال راديويى و دو كانال تلويزيونى داخلى و يك كانال تلويزيونى ماهواره اى دارد كه بر روى ماهواره «عرب سات» و ماهواره «نيل سات» قابل دسترسى است. روزنامه هاى البعث، تشرين و الثوره از عمده ترين جرايد اين كشور به شمار مى آيند.

نظام آموزشى سوريه

اشاره

آموزش در سوريه مجانى و الزامى بوده و نظام آموزشى سوريه در سه بخش زير خلاصه مى گردد:

اولًا. آموزش پايه: كه شامل شش سال آموزش ابتدايى و سه سال آموزش متوسطه است. آموزش مرحله ابتدايى براساس قانون اجبارى بوده و تخلف از آن جرم محسوب مى گردد.

ص:74

ثانياً. آموزش دبيرستان: كه شامل سه سال آموزش دبيرستان است كه در اين دبيرستان ها فقط دو رشته علمى و ادبى وجود دارد، و سه سال آموزش هنرستان فنى است كه چهار رشته، صنعتى، كشاورزى، بازرگانى و انفورماتيك است.

ثالثاً. آموزش دانشگاهى: شامل تعدادى از دانشگاه ها و آموزشگاه هاى دولتى و خصوصى است كه به شرح زير هستند:

الف. دانشگاه هاى دولتى

تدريس در اين دانشگاه ها به زبان عربى بوده و دانشجويان بدون پرداخت هزينه در آن مشغول به تحصيل بوده و خوابگاه هايى براى دانشجويان غير بومى درنظر گرفته شده است كه اين خوابگاه نيز مجانى مى باشد. دانشگاه هاى دولتى سوريه عبارتند از:

1. دانشگاه دمشق: اين دانشگاه در سال 1923 تأسيس شد و در آغاز به آن «دانشگاه سوريه» مى گفتند و چندى از تأسيس آن نگذشته بود كه مدرسه پزشكى كه در سال 1903 تأسيس شده بود بدان ملحق شده و به نام دانشكده پزشكى مشغول به كار شد، و همچنين مدرسه حقوق كه در سال 1913 تأسيس شده بود بدان ملحق شده و به عنوان دانشكده حقوق مشغول به فعاليت شد. پس از خروج نيروهاى استعمارى فرانسه از سوريه دانشگاه مذكور توسعه يافته و دانشكده هاى ادبيات و دانشكده علوم، دارالمعلمين، دانشكده مهندسى و دانشكده الهيات در سال 1954 به آن ملحق گرديد. در سال 1958 قانون تنظيم دانشگاه ها در سوريه صادر شد و متعاقب آن دانشكده هاى اقتصاد، كشاورزى، داروسازى، مهندسى عمران، معمارى، مهندسى مكانيك و مهندسى برق، هنرهاى زيبا تأسيس و راه اندازى شدند و در سال 2003 مركز آموزش از راه دور در رشته هاى حقوق، علوم تربيتى، ترجمه، اقتصاد، مطالعات بين المللى و غيره راه اندازى گرديد. تدريس در تمامى رشته ها به زبان عربى مى باشد.

2. دانشگاه حلب: دومين دانشگاه بزرگ سوريه بوده و در سال 1946 با تشكيل دانشكده مهندسى حلب اولين هسته هاى ظهور اين دانشگاه به وجود آمد، البته دانشكده

ص:75

مهندسى مذكور نخست وابسته به دانشكده دمشق بود و در سال 1958 با تأسيس دانشگاه حلب به آن دانشگاه ملحق شد و در مراحل اوليه دانشگاه حلب از دو دانشكده مهندسى و دانشكده كشاورزى تشكيل مى شد كه بعدها به تدريج دانشكده هاى ديگرى نظير:

پزشكى، دندانپزشكى، داروسازى، مهندسى عمران، معمارى، مكانيك، برق و الكترونيك، علوم، ادبيات و علوم انسانى، علوم تربيتى، حقوق، هنرهاى زيبا و الهيات نيز بدان ملحق شدند. اين دانشگاه همچنين شش آموزشگاه علمى در رشته هاى مهندسى، كامپيوتر، پزشكى، مهندسى برق، علوم ادارى و بازرگانى دارد كه به فارغ التحصيلان آن ها مدرك كاردانى اعطا مى گردد. اين دانشگاه همچنين يك مركز آموزش از راه دور دارد كه در رشته هاى كامپيوتر و اقتصاد فعاليت مى كند. تعداد كل دانشجويان اين دانشگاه در سال تحصيلى 2003-/ 2004 بالغ بر 78 هزار نفر در مقطع ليسانس و فوق ليسانس و 1500 نفر در مقطع تحصيلات تكميلى بوده است.

3. دانشگاه لاذقيه: سومين دانشگاه سوريه است كه در سال 1971 تأسيس شد و در آغاز به نام دانشگاه لاذقيه ناميده شد اما بعد از پيروزى هاى سوريه در جنگ اكتبر سال 1973، نام آن به دانشگاه تشرين تغيير يافت. اين دانشگاه در شهر لاذقيه و بر كناره درياى مديترانه قرار دارد و دانشكده هاى متعددى دارد كه عبارتند از: كشاورزى، پزشكى، دندانپزشكى، مهندسى، ادبيات و علوم انسانى، اقتصاد، علوم تربيتى، داروسازى، پرستارى، تربيت بدنى و حقوق.

4. دانشگاه حمص:چهارمين دانشگاه سوريه است كه در سال 1979 تأسيس گرديد و مركز آن در شهر حمص بوده و بيست و يك دانشكده دارد كه دو دانشكده دندانپزشكى و دامپزشكى آن در شهر حماه قرار دارد. اعضاى علمى اين دانشگاه بالغ بر 650 نفر است.

5. دانشگاه فرات: اين دانشگاه در سال 2006 در شهر دير الزور تأسيس شد و داراى شانزده دانشكده است كه هشت دانشكده آن در شهر دير الزور و چهار دانشكده در شهر الرقه و چهار دانشكده در شهر الحسكه قرار دارند و برحسب آمار منتشره در سال 2006

ص:76

تعداد دانشجويان اين دانشگاه بالغ بر هفت هزار دانشجو بوده است. اين دانشگاه داراى دانشكده هاى پزشكى، كشاورزى، علوم، علوم تربيتى، حقوق، اقتصاد، ادبيات و علوم انسانى و پتروشيمى مى باشد.

ب. دانشگاه هاى خصوصى

در سوريه تعدادى دانشگاه خصوصى نيز مشغول فعاليت هستند كه مهم ترين اين دانشگاه ها عبارتند از: دانشگاه اندلس، دانشگاه قلمون، دانشگاه مأمون، دانشگاه جزيره، دانشگاه خليج، دانشگاه يرموك، دانشگاه ايبلا و غيره.

1. دانشگاه اندلس: نام كامل آن دانشگاه علوم پزشكى اندلس است. اين دانشگاه در منطقه قدموس و در نزديكى شهرهاى جبله و لاذقيه قرار دارد و در رشته هاى پزشكى، دندانپزشكى، داروسازى و مهندسى پزشكى و پرستارى و مديريت بيمارستان دانشجو مى پذيرد.

2. دانشگاه علوم و هنر: اين دانشگاه در سال 2002 در شهر حلب تأسيس كرد و در رشته هاى معمارى و هنر دانشجو مى پذيرد.

3. دانشگاه مامون: اين دانشگاه در سال 2003 در شهر قامشلى تأسيس شد و يك شاخه آن در شهر حلب است. اين دانشگاه، سه دانشكده دارد كه عبارتند از: دانشكده مهندسى و تكنولوژى، دانشكده علوم ادارى و مالى، دانشكده زبان هاى زنده و علوم انسانى.

4. دانشگاه خليج: نام ديگر آن دانشگاه عربى آمريكايى است كه در سال 2005 در بيرون شهر حلب و در فاصله سى كيلومترى حلب در جاده حلب-/ دمشق تأسيس شد.

ارتش سوريه و جنگ هاى سوريه با اسرائيل

اشاره

فرماندهى كل ارتش سوريه برعهده رئيس جمهور است كه در حال حاضر آقاى بشار اسد فرماندهى ارتش را نيز برعهده دارد. خدمت سربازى در سوريه اجبارى بوده و

ص:77

فرزندان ذكور كه سن آنان به 18 سالگى رسيده باشد موظف به انجام خدمت وظيفه مى باشند و براساس اصلاحات قانون خدمت نظام وظيفه مصوب سال 2007 م. در صورتى كه فرد دوره تحصيلات اساسى را گذرانده باشد مدت خدمت وى يك سال و نه ماه بوده و در صورتى كه فاقد مدرك پايان دوره تحصيلات اساسى باشد مدت خدمت وى دو سال مى باشد. سازمان امنيت ارتش نهادى بسيار قوى است كه رياست آن برعهده سرهنگ آصف شوكت است. ارتش سوريه داراى تسليحات كاملى مى باشد كه از دوران جنگ سرد به يادگار مانده است و از جمله داراى انواع موشك هاى «سكود» با برد 500 كيلومتر و «سكود» با برد 700 كيلومتر است.

جنگ سال 1967

اين جنگ در زمان رياست جمهورى هاشم الأتاسى صورت گرفت و در اين جنگ سوريه شكست خورده و ارتفاعات جولان را از دست داده و شهر قنيطره به تصرف اسرائيل در آمد.

جنگ سال 1973

در اين جنگ دو كشور سوريه و مصر مشاركت داشته و سوريه موفق شد كه پيروزى هايى به دست آورده و بخشى از ارتفاعات جولان و همچنين شهر قنيطره را آزاد نمايد.

جنگ سال 1982

در سال 1982 اسرائيل به لبنان حمله كرده و اين كشور شاهد نبرد سازمان آزاديبخش فلسطين و سوريه از يك سو و اسرائيل از سوى ديگر بود. جنگ در ششم ژوئن 1982 م.

آغاز شد و به طور رسمى در سال 1985 به پايان رسيد، اما اسرائيل عملًا در آوريل سال 2000 از لبنان خارج شد. اسرائيل در اين جنگ تلفات زيادى داد و تعداد سربازان

ص:78

اسرائيلى شركت كننده در اين جنگ دو برابر تعداد سربازان آن كشور در جنگ اكتبر 1973 م. بود.

سفر زمينى به سوريه

اشاره

بسيارى از زايران مقام هاى اهل بيت عليهم السلام در كشور سوريه از طريق مرزهاى زمينى عازم آن كشور مى شوند. از اين رو به نظر مى رسد كه اطلاعات زير مى تواند به اين افراد كمك نموده و آنان را به مسير آشنا نمايد.

مسير كامل حركت از تهران به سوى سوريه از شهرهاى تهران، قزوين، زنجان، ميانه، بستان آباد، تبريز، صوفيان، ماكو، دوغ بايزيد، آگرى، كنار درياچه وان، بتليس، ديار بكر، سيورك، سونلى اورفا، غازى انتب، حلب، حماه، حمص مى گذرد و بالاخره به دمشق منتهى مى گردد.

در حال حاضر اتوبوس هاى زائران ايرانى پس از عبور از كشور تركيه از دو مرز غازى انتب و تل ابيض وارد كشور سوريه مى شوند. در گذشته اين اتوبوس ها همگى از مرز غازى انتب وارد سوريه مى شدند. پيشنهاد مى شود كه براى استفاده هرچه بيشتر زائران ايرانى و همچنين فراهم شدن امكان زيارت عمار ياسر و اويس قرنى، اتوبوس هاى زائرين ايرانى از مرز تل ابيض وارد سوريه شده و در هنگام بازگشت از مسير غازى انتب از سوريه خارج شوند.

مسير ورود: شهر اورفا در تركيه، سپس تل ابيض، رقه، سلميه، حمص و بالاخره دمشق.

مسير بازگشت: دمشق، حمص، حلب، اعزاز، غازى انتب و بالاخره اورفا.

الف. خاك تركيه در مرز زمينى

در مرز ورودى خاك تركيه، مدير راهنما، گذرنامه زائران را جمع آورى و به پليس گذرنامه مراجعه و پليس گذرنامه نيز در داخل هر يك از گذرنامه هاى زائرين مهر دخول

ص:79

به تركيه را مى زند كه مدير راهنما بايد در اين مرحله دقت كند كه در همه گذرنامه ها مهر دخول زده شود. براى عبور از خاك تركيه به سمت كشور سوريه دو راه وجود دارد كه عموماً رانندگان راه «دوغ بايزيد»، آگرى، كنار درياچه وان، بتليس، ديار بكر، اورفا، غازى انتب و كليس را انتخاب مى كنند و در تابستان ها از مسير چالدران عبور مى كنند كه در مقايسه با راه اول يكصد و پنجاه كيلومتر كوتاه تر است. زيارت مقام ابراهيم در اورفا در صورت درخواست زائرين در مسير رفت و يا مسير برگشت انجام مى پذيرد.

ب. گمرك ورودى سوريه در مرز زمينى

مرز ورودى به كشور سوريه در سفر زمينى مرز باب السلام استان حلب است. مديران راهنما دقت نمايند كه قبل از ورود به مرز سوريه، گذرنامه ها، مهر خروج تركيه را داشته باشند. در هنگام ورود به كشور سوريه، زائرين در مسجدى واقع در مرز هدايت مى شوند و در همين زمان مدير راهنما با به همراه داشتن ليست ويزا و گذرنامه زائرين جهت انجام امور گذرنامه به ساختمان محل پليس گذرنامه مراجعه مى كند. دقت شود كه در كليه گذرنامه ها، مهر ورود به كشور سوريه زده شود و برگه مربوط به ويزا كه حاوى اسم نفر اول و اسم نفر آخر مانيفست و اسم مدير راهنما و رقم ويزاى جمعى است را از مأمور گذرنامه اخذ نمايد تا در زمان برگشت ارائه دهد. در هنگام ورود به سوريه مأمورين گمرك اقدام به بازرسى وسايل همراه كاروان نموده و اقلامى از قبيل: شير آلات، پسته، مغز پسته، پتو، البسه لى، كاپشن چرمى، روسرى، كريستال وغيره كه ورود آن به كشور سوريه ممنوع است در انبار گمرك ضبط مى كنند و در هنگام مراجعت تحويل مى دهند كه بعضاً براى تحويل گرفتن به مشكل نيز برخورد مى كنند.

ص:80

خلاصه فصل اول

سوريه كشورى قديمى و با جاذبه هاى ديدنى و گردشگرى متعدد است. اين كشور در شمال با تركيه و در شرق با عراق و در غرب با لبنان و درياى مديترانه و در جنوب با اردن و فلسطين اشغالى هم مرز است. مساحت سوريه 185180 كيلومتر مربع است. جمعيت سوريه براساس آمار سال 2007 م. در حدود 19405000 نفر است. آب و هواى سوريه معتدل مديترانه اى است و چهار فصل جدا از هم و مشخص دارد و آسمان در اغلب روزهاى سال افتابى است. سوريه سلسله جبال متعددى داشته و بلندترين كوه آن جبل الشيخ يا كوه حرمون است كه ارتفاع بلندترين نقطه آن 2294 متر است. در اين كشور مسلمانان اكثريت را داشته و بعد از آن مسيحيان در رده دوم اهميت قرار مى گيرند.

مسلمانان سوريه بيشتر سنى مذهب بوده و پس از آن ها علويان و شيعيان در رده دوم بوده و اسماعيليان در رده سوم اهميت قرار دارند.

سوريه چهارده استان دارد كه عبارتند از: استان دمشق، حومه دمشق، حلب، حمص، حماه، قنيطره، درعا، سويداء، طرطوس، لاذقيه، ادلب، الرقه، الحسكه و دير الزور.

تاريخ سوريه تاريخى پر فراز و نشيب است و از ماقبل تاريخ تا كنون تمدن و حكومت هاى فراوانى را پشت سر نهاده و در دوره هاى مختلف تاريخى دمشق اهميت متفاوت داشته و در دوران خلافت اموى پايتخت جهان اسلام به شمار مى رفته است.

نظام دولتى سوريه جمهورى بوده و پس از استقلال اين كشور در سال 1943 م. اولين رئيس جمهور سوريه آقاى شكرى القوتلى به قدرت رسيد ولى چندى نگذشت كه اين كشور دچار آشوب شده و كودتاهاى متعددى به وقوع پيوست تا اين كه عاقبت در هشتم مارس 1963 م. حزب بعث سوريه توانست قدرت را در دست گيرد و چندى نگذشت كه در اكتبر 1970 براثر اختلاف درون حزب بعث آقاى حافظ الاسد قدرت را در دست گرفت كه مدت سى سال رهبرى سوريه را برعهده داشت و عاقبت در دهم ژوئن 2000 درگذشت و پس از وى پسرش بشار أسد به رياست جمهورى سوريه انتخاب شد.

اقتصاد سوريه متكى بر كشاورزى، صادرات نفت، صادرات فسفات و تبادلات

ص:81

اقتصادى و كمك كشورهاى عربى مى باشد. در دوران حكومت آقاى حافظ اسد اقتصاد سوسياليستى بر سوريه حاكم بوده و شركت هاى خارجى حق سرمايه گذارى در سوريه را نداشتند و تمامى پروژه هاى بزرگ اقتصادى توسط دولت اجرا مى شد. در دوران حكومت بشار اسد، آزادى زيادى به بخش اقتصادى داده شد و دولت سوريه از سياست سوسياليستى فاصله گرفته و شركت هاى خارجى را ترغيب كرد كه در آن كشور سرمايه گزارى نمايند.

سوريه چهار بندر مهم و اساسى دارد كه عبارتند از: لاذقيه، طرطوس، جبله و بانياس.

واحد پول سوريه ليره سورى مى باشد كه ارزش برابرى هر ليره بين 16 تا 18 تومان ايرانى در نوسان است و هر 50 ليره سوريه معادل يك دلار آمريكا مى باشد.

ص:82

يادداشت

ص:83

فصل دوم: شهر دمشق

مقدمه

شهر دمشق پايتخت كشور سوريه مى باشد، اين شهر يكى از شهرهاى باستانى جهان است كه پيشينه اى بسيار كهن دارد. شهر دمشق آثار باستانى، مساجد، زيارتگاه ها و مراقد بسيارى را در خود جاى داده است و اصولًا پايتخت هر كشورى، اهميت زيادى در عرصه آشنايى افراد با آن كشور دارد و معمولًا افراد در هنگام ورود به هر كشورى ابتدا وارد پايتخت آن كشور مى شوند، لذا آشنايى كامل با دمشق از جهات فوق الذكر حائز اهميت است.

هدف

در اين فصل تلاش شده است تا خواننده به طور سريع و گذرا با تاريخچه دمشق، محله هاى دمشق، مساجد دمشق، بازارهاى دمشق، دروازه هاى دمشق، اماكن زيارتى دمشق نظير: حرم مطهر حضرت زينب عليها السلام حرم مطهر حضرت رقيه عليها السلام، قبور اهل بيت عليه السلام در قبرستان باب الصغير و اماكن سياحتى دمشق نظير مسجد اموى، قلعه دمشق، قبور سلاطين و بزرگان، مدارس دمشق، موزه هاى دمشق، آشنا شود.

هدف هاى رفتارى

كارگزاران بايد مطالب اين فصل را به صورت اجمالى فراگرفته و در برابر پرسش هاى زايران آمادگى كامل داشته باشند. پرسش هاى زايران معمولًا از بدو ورود آنان به شهر

ص:84

ص:85

ص:86

دمشق آغاز مى شود و در مراحل اوليه اين پرسش ها بيشتر به آن چه كه در محيط اطراف مى بينند باز مى گردد و پس از گذشت يكى دو روز گسترش يافته وطيف وسيعى از سؤالات را دربر خواهد گرفت، اين زايران مدت يك هفته را در دمشق خواهند گذراند و اطلاعات مندرج در اين فصل براى آنان بسيار مهم و حياتى مى باشد، لذا بايد به مندرجات اين فصل توجه كافى گردد.

تصويرى از شهر دمشق در دامنه جبل قاسيون

تاريخچه شهر دمشق

بسيارى از تاريخ نويسان معتقدند كه تاريخ بناى شهر دمشق به هزاره سوم قبل از ميلاد باز مى گردد و قديمى ترين اسناد برجاى مانده در اين خصوص متعلق به تمدن باستانى ايبلا (تپه مريدخ) است كه در سال 1975 م. كشف شد و در الواح گلى برجاى مانده از اين دوران نام شهر دمشق به صورت «دمشقى» آمده است. هيچ گونه اطلاعات مستندى

ص:87

درباره شكل ظاهرى شهر در هزار سوم قبل از ميلاد و نقش و اهميت اين شهر در آن روزگار وجود ندارد.

تاريخ مكتوب شهر دمشق در نيمه دوم هزاره دوم قبل از ميلاد در دوران آموريان آغاز شده است و شهر دمشق در پايان هزاره دوم قبل از ميلاد به عنوان پايتخت دولت كوچك آرامى ها وارد عرصه تاريخ مى شود. فراوانى آب و زمين هاى حاصلخيز و آب و هواى معتدل باعث شد كه آرامى ها حكومت هاى محلى كوچك در مناطق مختلف سوريه به وجود آورند. از جمله آن ها حكومت محلى دمشق بود و شهر دمشق به علت وجود رودخانه بردى و مناطق پرباران مورد توجه آرامى ها بود به گونه اى كه آرامى ها به آن «دار ميسق» مى گفتند كه به معنى محل پرآب بوده است. توسعه شهر دمشق از دوران آرامى ها به تدريج آغاز گرديد و روز به روز برجمعيت و آبادانى آن افزوده شد. در نيمه هزاره اول قبل از ميلاد به تدريج آشورى ها قدرت گرفته و امپراتورى خود را بنا نهادند و اين امپراتورى توانست دولت كوچك آرامى را در معرض تهديد قرار دهد و بين برخى از پادشاهان آرامى و پادشاهان آشورى جنگ هايى روى داد و عاقبت آشورى ها موفق شدند در سال 841 ق. م. بسيارى از زمين هاى شام را تصرف كرده و خود را به ساحل فنيقيه برسانند و دمشق پس از مدتى محاصره عاقبت در سال 734 ق. م توسط «آدد نيرارى سوم» سقوط كرد. احتمالًا بقاياى شهر آرامى امروزه در بخش غربى شهر دمشق مدفون شده است. مهم ترين بناهاى آرامى در شهر دمشق شامل معبد خداى تندر «خداى حدد» و كاخ سلطنتى بوده است كه امروزه مسجد اموى بر بقاياى معبد حدد ساخته شده است و اثرى از قصر سلطنتى آرامى برجاى نمانده است.

در قرن هفتم قبل از ميلاد كلدانى ها بر شهر دمشق سلطه يافتند و چندى نگذشت كه در سال 538 ق. م اين شهر به تصرف ايرانيان درآمد و در حدود دويست سال در تحت سيطره هخامنشيان قرار داشت و يكى از ايالت هاى ايران به شمار مى رفت تا اين كه عاقبت در سال 333 ق. م اسكندر مقدونى اين شهر را به تصرف خود درآورد و پس از وى اين شهر در تحت سيطره جانشينان اسكندر يعنى سلوكيان قرار گرفت و آنان توجه

ص:88

زيادى به دمشق داشتند هرچند كه پايتخت سلوكيان، شهر انطاكيه بود. در اين دوره فرهنگ هلنيستى (1) بر شهر دمشق حاكم بوده و شاهد آميختگى فرهنگ شرق و غرب در اين شهر بوده ايم و در همين دوران زبان يونانى در اين شهر رايج و متداول بود. در اواخر دوران يونانى در جنوب سرزمين شام دولت عربى نبطيان كه پايتخت آن شهر البتراء بود شكل گرفت، محدوده اين دولت شامل زمين هاى اردن و حوران بود و اين دولت موفق شد كه در سال 85 ق. م در دوران حكمرانى حارث سوم و در سال 37 م. در دوران حكمرانى حارث چهارم شهر دمشق را به تصرف درآورد.

در سال 64 ق. م سپاهيان رومى وارد دمشق شدند و از اين دوره به بعد دمشق يكى از شهرهاى وابسته به امپراتورى روم گرديد و اين شهر در دوران امپراتورى «هادريان» به لقب متروپول يا شهر اصلى دست يافت و بعدها در دوران حكمرانى امپراتورى «سفتيم سيفر» به عنوان مستعمره اى رومى انتخاب شد.

در اواخر قرن چهارم ميلادى امپراتورى روم به دو بخش شرقى و غربى تقسيم شد و دمشق به همراهى ساير شهرهاى سرزمين شام در بخش شرقى امپراتورى روم كه به امپراتورى بيزانس مشهور شد، واقع گرديد. در سال 612 م. اين شهر به تصرف سپاهيان ساسانى درآمد و مدت پانزده سال در تحت تصرف ايرانيان بود و عاقبت در سال 627 م.

به وسيله «هركول» از دست ايرانيان خارج و مجدداً به تصرف امپراتورى روم شرقى درآمد، اما چندى نگذشت كه در سال 14 قمرى (635 م.) لشكريان مسلمان به رهبرى ابوعبيده جراح و خالدبن وليد اين شهر را فتح كردند و اين شهر يكى از شهرهاى خلافت اسلامى شد. معاويه در دوران پادشاهى خود اين شهر را به عنوان پايتخت حكومت اموى برگزيد و در آن قصرى به نام قصر سبز بنا كرد. شهر دمشق در طول حكومت اموى ها به عنوان پايتخت به شمار مى رفت و پادشاهان اموى به توسعه و عمران شهر پرداخته و قصرهاى متعددى در آن بنا كردند و در همين دوران مسجد جامع شهر كه به مسجد اموى


1- تمدن و فرهنگ يونان را هلنيستى مى نامند.

ص:89

معروف است ساخته شد.

در سال 132 قمرى (750 م.) حكومت اموى توسط عباسى ها منقرض گرديد و پايتخت از دمشق به بغداد منتقل گرديد و از اهميت دمشق كاسته شد. در سال 254 قمرى (868 م.) دمشق وابسته به دولت طولونى ها شد كه يكى از دولت هاى وابسته به خلافت عباسى بود و در كشور مصر حكومت مى كرد. پس از سقوط حكومت طولونى ها در سال 292 قمرى (904 م.) دمشق دوباره تحت سيطره عباسى ها قرار گرفت و در سال 323 قمرى (934 م.) دولت اخشيدى در مصر و شام قدرت گرفته و دمشق تحت سيطره اين دولت قرار گرفت و عاقبت در سال 358 قمرى (968 م.) سپاهيان دولت فاطمى وارد دمشق شدند و اين شهر بخشى از امپراتورى فاطميون شد كه پايتخت خود از مهديه را به شهر قاهره در مصر منتقل كردند. اهالى شام در دوران حكمرانى فاطميون بارها برعليه اين دولت شوريدند و اهالى دمشق موفق شدند كه در سال 363 قمرى (973 م.) فاطميون را از دمشق بيرون كنند و در همين اثنا لشكريان امپراتورى روم شرقى از وضعيت استفاده كرده و بخش هاى بزرگى از سرزمين شام را تصرف كرده و خود را به حمص و بعلبك رساندند، اما چندى نگذشت كه فاطميون موفق شدند كه شهر دمشق را دوباره تصرف نموده و در مدت يك قرن بر آن حكمرانى نمايند و در اين دوران دمشق شاهد ركود اقتصادى و عدم توجه بوده و فقر وفاقه در آن منتشر شده و بسيارى از اهالى آن به شهرهاى ديگر مهاجرت نمودند. دوران حكمرانى فاطميون بر دمشق از تاريخ 358 قمرى (968 م.) تا 468 قمرى (1075 م.) به طول كشيد. سپس دمشق زير سلطه سلجوقيان و اتابكان قرار گرفت و در دوران حكومت اتابكان، صليبى ها به دمشق حمله كردند و شهر دمشق را در سال 543 قمرى (1149 م.) محاصره كردند، اما حكمران دمشق «معين الدين أنر» در مقابل لشكريان صليبى مقاوت كرد و باعث نجات شهر از سپاهيان صليبى گرديد.

در سال 549 قمرى (1154 م.) سلطان نورالدين زنگى شهر دمشق را فتح كرده و آن را به تصرف خود درآورد و اين شهر تا سال فوت وى در سال 569 قمرى (1174 م.) در تحت سيطره وى بود و پس از درگذشت سلطان نورالدين زنگى، درباريان وى صلاح الدين

ص:90

ايوبى را به پادشاهى انتخاب كردند و وى در شهر دمشق مستقر شده و جنگ هاى زيادى با صليبى ها نمود و عاقبت نيز در همين شهر درگذشته و مدفون گرديد. پس از درگذشت صلاح الدين، جانشينى به الملك العادل رسيد و پس از وى بين فرزندان وى اختلاف افتاد و آخرين پادشاه ايوبى كه توران شاه نام داشت در سال 648 قمرى (1250 م.) به قتل رسيد و دمشق پس از وى دچار ناآرامى و هرج ومرج گرديد و به همين علت مغول ها به رهبرى هلاكو در سال 658 قمرى (1259 م.) به دمشق حمله كردند و اهالى شهر دروازه ها را بسته و به درون باروى شهر پناه بردند و شهر دمشق به مدت يك ماه در برابر حمله مغول ها مقاومت كرد ولى عاقبت توانستند كه اين شهر را تصرف كنند، اما چندى نپاييد كه يكى از پادشاهان مماليك به نام سلطان مظفر قطز موفق شد آنان را در نبرد عين جالوت شكست داده و عقب براند و بدين گونه بود كه مماليك بر دمشق و سرزمين شام چيره شدند و در دوران آنان شهر دمشق توسعه و آبادانى فراوانى يافت و مساجد و مدارس و بيمارستان هاى متعدد در آن ساخته شد كه بسيارى از اين اماكن تاريخى تا روزگار ما برجاى مانده است.

دولت مماليك عاقبت با حمله سلطان عثمانى سليم اول در سال 922 قمرى (1516 م). از بين رفته و شهر دمشق به همراهى سرزمين شام به مدت پانصد سال به عنوان يكى از ولايات عثمانى به شمار مى رفت. دردوران حكومت عثمانى برخى از واليان شام افراد صالح و درستكارى بودند كه در دوره حكمرانى آنان شهر دمشق شاهد شكوفايى خاصى بود كه از جمله اين حكمرانان مى توان از ناظم پاشا، مدحت پاشا و اسعد پاشا نام برد. در سال 1914 م. تركيه عثمانى درگير جنگ اول جهانى شد و در همين اثنا حركت ملى گرايانه عربى در دمشق فعال شد، اما دولت عثمانى به شدت با آن برخورد كرده و در روز ششم مى 1916 دولت عثمانى رهبران اين حركت را دستگير نموده و در ميدان مرجه دمشق اعدام كرد و از همان روز اين ميدان به نام ميدان شهدا معروف گرديد. در دهم ژوئن 1916 م. انقلاب ملى گرايانه سوريه برعليه عثمانى شعله ور گرديد و در اول اكتبر 1918 م. شبه نظاميان سوريه وارد دمشق شدند و عثمانى ها را از آن جا بيرون كردند و

ص:91

اولين مجلس ملى سوريه در دمشق تشكيل شده و در طى جلسات خود در روزهاى هفتم و هشتم مارس 1920 م. فيصل بن حسين را به عنوان پادشاه سوريه انتخاب نمود. اما چندى نگذشت كه سرزمين شام به تصرف نيروهاى فرانسوى درآمد و استعمار فرانسه سعى كرد تا با سركوب قيام هاى مردمى بر اين كشور چيره شود، اما اهالى دمشق يوغ بردگى را نپذيرفته و در طى قيام هاى متعدد در طى سال 1925-/ 1927 م. مخالفت شديد خود را با استعمار فرانسه اعلام نمودند و در سال 1936 م. اعتصاب دسته جمعى اهالى شام در مبارزه با استعمار فرانسه زبانزد خاص و عام گرديد و با آغاز جنگ جهانى دوم و شكست فرانسه در اين جنگ، قيام اهالى دمشق فزونى يافت و در روز 29 ماه مى 1945 م. به اوج خود رسيد و اين شورش ها باعث شد كه عاقبت استعمار فرانسه در مقابل پايدارى مردم سوريه تسليم شده و در روز 17 آوريل 1946 از سوريه خارج شود. شهر دمشق پس از استقلال به عنوان پايتخت جمهورى عربى سوريه شاهد رشد و شكوفايى فوق العاده اى بود و چهره اى كاملًا دگرگون به خود گرفته است و امروزه اين شهر بيش از شش ميليون نفر را در خود جاى مى دهد و يكى از پايتخت هاى مهم جهان عرب به شمار مى رود.(1)

محله هاى معروف دمشق

در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم شهر دمشق به هشت بخش مركزى تقسيم شد كه هركدام از اين بخش ها شامل چندين محله مى گرديد كه اين تقسيم بندى به شرح زير بود:

1. القنوات: اين بخش در سمت جنوب غربى دمشق بوده و شامل محله هاى:

البرامكه، الحجاز، خيابان نصر، خيابان خالد بن وليد، القنوات، الشابكليه، الدرويشيه، سوق الغنم، باب الجابيه، باب سريجه مى باشد.


1- الايبش، احمد، معالم دمشق التاريخيه، تحقيق قتيبه الشهابى.

ص:92

2. سوق ساروجه: اين بخش در سمت شمال غربى دمشق بوده و شامل محله هاى:

المرج الاخضر، الربوه، البحصه، مدرسه الحقوق، المرجه وبوابه الصالحيه مى باشد.

3. العماره: اين بخش در سمت شمال شرقى دمشق بوده و شامل محله هاى حميديه و بازارهاى مجاور آن مى باشد.

ميدان مرجه در شهر دمشق

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

4. القيميريه: اين بخش در سمت شرق دمشق قرار دارد و شامل محله هاى: القيمريه، مئذنه الشحم، حى الامين، باب الشرقى، القصاع وباب توما مى باشد.

ص:93

5. الشاغور: اين بخش در سمت جنوب شرقى دمشق قرار دارد و شامل محله هاى:

الامين، الشاغور، باب الصغير و مدحت پاشا مى باشد.

6. الميدان تحتانى: اين بخش در جنوب شهر دمشق قرار دارد و شامل محله هاى السويقه وباب المصلى است.

7. الميدان فوقانى: اين بخش در جنوب شهر دمشق قرار دارد و شامل محله هاى:

القاعه، جزماتيه وباب مصر است.

8. الصالحيه: اين بخش در شمال شهر دمشق قرار دارد و شامل محله صالحيه مى باشد.

مساجد معروف دمشق

شهر دمشق مساجد قديمى فراوانى دارد كه در تمامى شهر پراكنده شده است و ساختار معمارى هر مسجدى با مسجد ديگر متفاوت است، بسيارى از مساجد به دوران حكومت مماليك و برخى به دوران ايوبى و قسمت اعظم مساجد دمشق به دوران عثمانى تعلق دارند. قديمى ترين مسجد دمشق، مسجد خالدبن وليد است كه توسط خالدبن وليد در سال 14 قمرى (635 م.) در بيرون باب الشرقى ساخته شد و امروزه به نام مسجد شيخ رسلان معروف است. بعد از اسلام مساجد كوچك و بزرگ زيادى در سراسر شهر ساخته شد و از همه مهم تر مسجد اموى بود كه بناى آن در سال 715 م. به پايان رسيد. بايد خاطر نشان كرد كه مساجد مذكور در طى تاريخ تغييراتى نموده اند كه اين تغييرات دربازسازى مساجد مذكور بعد از ويرانى، زلزله و آتش سوزى اعمال شده است.

در زير تعدادى از مساجد قديمى دمشق به شرح زير معرفى مى گردند:

1. مسجد سادات: اين مسجد در محله العماره دمشق واقع شده و در دوران نورالدين زنگى در سال 1143 م. ساخته شده و شامل مسجد، مدرسه و آرامگاهى است.

بناى امروزين آن از قرن سيزدهم هجرى است. اين مسجد به نام هاى «مسجد الصغير» و

ص:94

«جامع حمادى» نيز معروف است.(1) 2. مسجد باشوره: اين مسجد در محله باب الصغير قرار دارد و در دوران حكمرانى نورالدين زنگى در سال 1162 م. بنا شده است.

3. مسجد حسان: اين مسجد در محله السويقه قرار دارد و در دوران حكمرانى نورالدين زنگى در سال 1162 م. ساخته شده است.

4. مسجد و مدرسه نوريه: اين مسجد در محله الخياطيين قرار دارد و در دوران نورالدين در سال 1172 م. ساخته شده و شامل مسجد، آرامگاه و مدرسه مى باشد.

5. مسجد جراح: اين مسجد در خيابان جراح در محله باب الصغير قرار دارد و به وسيله «ملك اشرف موسى ايوبى» به سال 631 قمرى ساخته شده است.(2) اين مسجد گنبد و مناره اى دارد و بر سر درورودى آن كتيبه اى به خط كوفى ديده مى شود كه از قرن هفتم هجرى برجاى مانده است.

6. مسجد فروخ شاه: اين مسجد در محله زقاق الصخر و در دوران حكمرانى ايوبى در سال 1183 م. ساخته شده است.

7. مسجد حنابله: اين مسجد در محله صالحيه قرار دارد و در دوران ايوبى ها در سال 1203 م. ساخته شده است.

8. مسجد مصلى: اين مسجد در منطقه الميدان تحتانى قرار دارد و در دوران ايوبى در سال 1209 م. ساخته شده است.

9. مسجد عزالدين: اين مسجد در منطقه التجهيز قرار دارد و در دوران ايوبى ها در سال 1229 م. ساخته شده و شامل مسجد، آرامگاه و مسجد است.

10. مسجد اقصاب: اين مسجد در خيابان ملك فيصل قرار دارد و در سمت باب الفراديس و پانصد متر پايين تر از سوق العماره قرار دارد. نام ديگر آن مسجد القصب است. در اين مكان سرهاى شهداى «مرج عذرا» يعنى حجر و يارانش به خاك سپرده


1- شهابى، قتيبه، اسواق دمشق، ص 287.
2- همان منبع، ص 260.

ص:95

شده است.(1) اسامى هفت تن از شهدا بر كتيبه اى در بالاى اين حجره كه در سمت راست راهروى مسجد است ديده مى شود. بناى آن را به امير ناصرالدين بن منجك نسبت مى دهند كه وى مكان آن را تخريب و جامع بزرگى در سال 721 قمرى به جاى آن ساخته است.(2) 11. مسجد التوبه: اين مسجد در محله ساروجا قرار دارد و در دوران ايوبى ها در سال 1235 م. بنا شده است.

12. مسجد الجديد: اين مسجد در محله صالحيه قرار دارد و در دوران ايوبى ها در سال 1237 م. بنا شده است.

13. مسجد افرام: اين مسجد در محله مهاجرين قرار دارد و در دوران مماليك در سال 1306 م. ساخته شده است.

14. مسجد البريدى: اين مسجد در محله السويقه قرار دارد و در دوران مماليك در سال 1308 م. بنا شده است.

15. مسجد تنكز: اين مسجد در خيابان النصر قرار دارد و در دوران مماليك در سال 1318 م. بنا شده است.

16. مسجد الكريمى: اين مسجد در محله الميدان فوقانى قرار دارد و در دوران مماليك در سال 1318 م. ساخته شده است.

17. مسجد سنجقدار: اين مسجد در خيابان الثوره قرار دارد و در دوران مماليك در سال 1349 م. ساخته شده است.

18. مسجد سلحدار: اين ميدان در باب المصلى قرار دارد و در دوران مماليك در سال 1349 م. ساخته شده است.

19. مسجد الشحم: اين مسجد در خيابان مدحت پاشا قرار دارد و در دوران ايوبى در سال 1368 م. بنا شده است.


1- نعيمى دمشقى، عبدالقادربن محمد، دورالقرآن بدمشق ج 2، ص 264.
2- همان منبع، ج 2، ص 332.

ص:96

20. مسجد طاووسيه: اين مسجد در خيابان البحصه قرار دارد و در دوران ايوبى ها در سال 1388 م. ساخته شده است.

21. مسجد تينبيه: اين مسجد در محله الميدان فوقانى قرار دارد و در دوران ايوبى در سال 1396 م. ساخته شده است.

22. مسجد المؤيد: اين مسجد در خيابان ملك فيصل قرار دارد و در دوران ايوبى در سال 1400 م. بنا شده است.

23. مسجد قيمريه: اين مسجد ابتدا مدرسه بوده و در سال 665 قمرى به وسيله امير «سيف بن فوارس قيمرى» حاكم دمشق ساخته شده است. اكنون نيز مدرسه براى طلاب و مسجدى براى عامه است. مكان آن در بازار قيمريه حدود ده متر بالاتر از مسجد فتحيه مى باشد. اين بازار در سمت شرق مسجد مسجد اموى و در كوچه «رابعه عدويه» قرار دارد كه از در شرقى مسجد اموى مى توان به آن بازار راه يافت.(1) 24. مسجد ابى درداء: اين مسجد در داخل قلعه دمشق و در كنار ديوار شمالى آن قرار دارد.(2) مسجد بسيار كوچكى است كه در گوشه شمال شرقى آن مقام صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ابو درداء قرار دارد.(3) بر ديواره اين مسجد كتيبه اى با تاريخ 333 قمرى و به خط كوفى است كه اشعارى در مورد ابودرداء بر آن حك شده است.

25. مسجد هشام: اين مسجد به وسيله قاضى بدرالدين بن هرمز به سال 831 قمرى ساخته شده و مناره آن از زيباترين مناره ها دوران مماليك بوده است (4) كه اكنون به علت وجود سقف بازار به سختى ديده مى شود. مكان مسجد هشام در اول بازار مدحت پاشا در پشت خان الدكه وسوق الصدف قرار دارد.


1- قائدان، اصغر، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 115.
2- ابن عبدالهادى، يوسف، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، تحقيق محمد اسعد طلس، ص 191.
3- ابوالدرداء انصارى يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه نام اصلى او عويمر بن مالك انصارى است كه در روزجنگ بدر ايمان آورد و معاويه بنا به دستور عمر او را به عنوان قاضى شهر دمشق انتخاب كرد و وى در سال 32 قمرى در شهر دمشق درگذشت.
4- شهابى، قتيبه، اسواق دمشق القديمه و مشيداتها التاريخيه، ص 373.

ص:97

26. مسجد درويشيه: اين مسجد به وسيله درويش پاشا والى عثمانى دمشق در قرن دهم هجرى ساخته شده است.(1) مسجد بزرگى است كه صحنى مستطيل شكل دارد و قبر درويش پاشا در آن قرار دارد. مسجد مذكور در محله درويشيه و حدود دويست متر بالاتر از مدخل بازار حميديه قرار دارد. در سمت راست محراب آن كتيبه اى به تاريخ 488 قمرى ديده مى شود.

27. مسجد سيباهيه: اين مسجد به وسيله امير سيباى بن بختجا آخرين نواب السلطنه مماليك در سال 919 قمرى ساخته شده است.(2) اين مسجد در انتهاى جنوب شرقى بازار درويشيه در خيابان مستقيم و پشت مدخل بازار مدحت پاشا قرار دارد.

28. مسجد نقشبنديه:(3) اين مسجد در سال 981 قمرى به وسيله مرادپاشا والى عثمانى دمشق براى فرقه نقشبنديه ساخته شد.(4) روبروى اين مسجد مقبره شيخ حسن جباوى متوفى سال 914 قمرى است كه از اقطاب و بزرگان فرقه سعديه مى باشد. محل مسجد نقشبنديه در خيابان ميدان و كمى بالاتر از در غربى قبرستان باب الصغير و در مدخل بازار ساروجيه است.

29. مسجد احمديه: اين مسجد توسط احمد پاشا والى عثمانى دمشق در سال 1260 قمرى ساخته شده است.(5) اين مسجد در سمت غربى بازار حميديه پشت ديوار جنوبى قلعه دمشق قرار دارد.

30. مسجد سنانيه: اين مسجد به وسيله سنان پاشا والى دمشق در سال 999 قمرى


1- بن عبدالهادى، يوسف، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، ص 216، شهابى، قتيبه، اسواق دمشق، ص 354.
2- شهابى، قتيبه، اسواق دمشق القديمه و مشيداتها التاريخيه، ص 372.
3- نقشبنديه نام فرقه اى از فرقه هاى تصوف است كه منسوب به خواجه بهاءالدين محمد نقشبند بخارايى( متوفى 791 قمرى) است. طريقه نقشبنديه در حقيقت دنباله طريقه خواجگان است. تصوف نقشبندى، سنتى معتدل و ميانه رو است و اساس آن مبتنى بر پيروى از سنت و حفظ آداب شريعت و دورى از بدعت است.
4- همان منبع، ص 417.
5- همان منبع، ص 7.

ص:98

ساخته شده است.(1) اين مسجد در نزديكى بازار جابيه و خيابان سعد زغلول كمى بالاتر از مدخل بازار حميديه قرار دارد.

بازارهاى دمشق

اشاره

دمشق شهرى باستانى با موقعيت تجارى بسيار خوب و پيشرفته است. كاروان هاى تجارى از كشورهاى مختلف نظير مصر، روم، ايران و شبه جزيره عربستان راهى اين شهر شده و داد و ستد رونق فراوانى در آن داشته است. در دوران جاهيلت بسيارى از تجار و بازرگانان مكه براى تجارت عازم شام شده و پس از فروش كالاهاى خود و خريد كالاهاى جديد به سوى مكه باز مى گشتند. در دوران حكومت اموى اين شهر به عنوان پايتخت از جاه و جلال بسيارى برخوردار بوده و اهميت تجارى فوق العاده اى به دست آورد. در حال حاضر دمشق رونق تجارى قبل را ندارد اما همچنان يكى از مراكز تجارى در خاورميانه به شمار مى رود. در اين شهر بازارهاى متعددى وجود دارد كه در اين جا به معرفى برخى از اين بازارها اكتفا مى شود.

1. بازار حميديه

از مشهورترين و بزرگ ترين بازارهاى دمشق «سوق الحميديه» است. پيشينه آن به طور دقيق مشخص نيست ليكن مسلم است اين بازار، به نام سلطان عبدالحميد عثمانى معروف است كه او آن را بازسازى كرده است و در دوران هاى مختلف نيز تعميرات و بازسازى هايى بر آن انجام شده است. كف سرتاسر بازار سنگ فرش است و سقف آن با فلز پوشانده شده است.


1- همان منبع، ص 381.

ص:99

آغاز بازار حميديه

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

بيشترين سهم در ترميم و بازسازى آن، به محمد پاشا بن مصطفى العظم، والى عثمانى اختصاص دارد كه در 1185 قمرى در دمشق حكومت مى كرد. او بازار را از نزديك خانه خود در كنار مدرسه احمديه؛ يعنى در اواسط بازار حميديه به سال 1195 هجرى گسترش داد و به طور كامل از نو بازسازى كرد، در آن دوران تعداد دكان هاى آن به 120 باب مى رسيد.

رشدى پاشا نيز در 1323 قمرى تعميراتى بر آن انجام داد. در 1329 و 1338 ق. اين بازار در آتش سوخت و محله هاى بسيارى را در خود فرو برد كه تا 1409 ق. همواره تعمير و مرمّت مى شد.(1)


1- العلبى، اكرم حسن، خطط دمشق، ص 459، شهابى، قتيبه، اسواق دمشق، ص 62.

ص:100

در داخل بازار الحميديه «خانقاه» يا «مدرسه احمديه» قرار داشت كه بعدها «جامع الحميديه» در مكان آن ساخته شد و امروزه در همان بازار موجود است. طول بازار ششصد متر و عرض آن پانزده متر است كه از خيابان حميديه و كنار قلعه دمشق آغاز و تا درِ غربى مسجد أموى امتداد مى يابد. امروزه بقاياى ستون هاى معبد ژوپيتر از دوران روم، در انتهاى بازار حميديه ديده مى شود. قديمى ترين بستنى فروشى سوريه، بستنى فروشى بكداش است كه از اواخر قرن نوزدهم برجاى مانده و در بخش ميانى بازار واقع شده است و جهانگردان زيادى را به خود جذب مى كند. بازارهاى فرعى زيادى در دو سوى بازار حميديه واقع شده است كه از آن ميان بازار مسكيه به فروش لوازم التحرير و كتاب، بازار العرائس به فروش لباس و لوازم عروس، بازار القيشانى به فروش دكمه و لوازم خياطى، بازار العصرونيه به فروش لوازم خانگى، بازار الصوف به فروش پشم و عباهاى پشمى معروف هستند.

انتهاى بازار حميديه

ص:101

2. بازار مدحت پاشا

يكى ديگر از بازارهاى بزرگ و مشهور كنونى دمشق «سوق مدحت پاشا» است. اين بازار جزو قسمت غربى «شارع مستقيم» است كه در عهد رومى ها ساخته شده و در ميان مردم دمشق به «سوق الطويل» يا «الطويله» معروف است. بازار مدحت پاشا از غرب به شرق، بين شارع «درويشيه» و «سوق البزوريه» امتداد يافته و از سمت جنوب موازى «سوق الحميديه» است. در عصر مماليك به نام «سوق الجقمق» برگرفته از نام نايب شام امير سيف الدين جقمق (متوفاى 822 ه.) مشهور بوده است.

مدحت پاشا، والى عثمانى دمشق (1295 قمرى) اين بازار را گسترش داد و از اين رو به «سوق مدحت پاشا» تغيير نام يافت. اين بازار نيز يك بار دچار آتش سوزى شد ولى بار ديگر ترميم گرديد.(1) از بناهاى تاريخى در اين بازار مى توان مسجد هشام، مناره، خان الدكه، خان الزيت، خان جقمق و خان سليمان پاشا را نام برد كه اغلب اين آثار در دوران عثمانى ساخته شده اند. گفتنى است مدخل بازار مدحت پاشا، كمى بالاتر از آغاز بازار حميديه است و قسمتى از بازار در داخل شارع المستقيم قرار مى گيرد و انتهاى آن نيز به نزديكى باب شرقى مى رسد.

3. بازار بزوريه

اين بازار بين مسجد أموى و بازار مدحت پاشا قرار دارد. در آغاز اين بازار قصرالعظم يكى از آثار دوره عثمانى ها كه محل استقرار والى شام بوده است قرار دارد. همچنين در وسط اين بازار حمامى قديمى و باستانى وجود دارد به حمام تركى معروف بوده و يكى از جاذبه هاى ديدنى شهر دمشق براى جهانگردان خارجى به شمار مى رود. در حال حاضر اين بازار محل عرضه انواع شيرينى جات، چاى، هل و ادويه جات مى باشد. در گذشته اين بازار محل عرضه داروهاى گياهى بوده است.


1- شهابى، قتيبه، اسواق دمشق، ص 246.

ص:102

بازار بزوريه

4. بازار درويشيه

اين بازار ميان دو مدخل غربىِ بازار حميديه و بازار مدحت پاشا قرار دارد. پيشينه آن، همانند بازار مدحت پاشا به دوران ايوبى ها مى رسد، كه البته توسط «درويش پاشا» والى عثمانى دمشق تجديد بنا و بازسازى شده است. در اين بازار بناهايى نظير: مسجد درويش پاشا، مسجد خراطين يا مدرسه سيبائيه، مسجد سيبائيه و مرقد درويش پاشا قرار دارد.

گفتنى است بازار درويشيه پياده روهاى دو طرف خيابان هستند.(1)

5. بازار صالحيه

اين بازار در بخش شمالى ميدان العظمه قرار دارد. محله هاى صالحيه يكى از


1- همان منبع، ص 354.

ص:103

محله هاى بسيار قديمى شهر دمشق است كه امروزه جديدترين و بهترين مغازه هاى شهر دمشق در اين منطقه قرار گرفته است. در اين بازار كالاهاى لوكس مغازه هاى عرضه كننده پوشاك و كفش لوازم آرايش و اجناس بدل وجود دارد. در انتهاى بازار مسجد قديمى صالحيه قرار گرفته است.

تصوير بازار صالحيه در دمشق

6. بازار العماره

اين بازار نزديك مقام و مرقد عليها السلام حضرت رقيّه و در مدخل جنوبى آن قرار دارد و از داخل خيابان ملك فيصل آغاز مى شود. سابقه تاريخى سوق العماره شايد به قبل از دوران مماليك برسد آثار تاريخى كه در آن وجود دارند عبارتند از: باب الفراديس (يكى از دروازه هاى اصلى شهر قديمى دمشق)، مرقد حضرت رقيه عليها السلام، مسجد

ص:104

سادات، مسجد عمريه و مسجد نطافين.(1)

7. بازار باب توما

اين بازار از دروازه باب توما آغاز مى شود. محله باب توما يكى از محلات مسيحى نشين شهر دمشق است و اغلب كليساهاى قديمى دمشق در اين محله قرار دارند.

بازار باب توما در حال حاضر به صورت خيابان طويلى است كه در دو سوى آن اجناس لوكس عرضه مى شود.

8. بازار حريقه

اين بازار در موازات مدحت پاشا قرار دارد. حريقه در زبان عربى به معنى «آتش سوزى» است. علت تسميه اين بازار بدين نام به خاطر آتش سوزى وسيعى بود كه در اين بازار روى داد و باعث سوختن تمامى بازار گرديد. برخى از شيعيان دمشق به نگارنده گفتند كه علت سوختن اين بازار بدين خاطر بوده است كه تجار و كسبه آن قصد داشتند، پولى براى بازسازى قبر معاويه بن ابى سفيان جمع آورى كنند كه اين حادثه به وقوع پيوست و آنان از هدف خود صرف نظر كردند. اما به نظر مى رسد با توجه به استقرار پارچه فروش ها در اين بازار، اين بازار در معرض آتش سوزى بوده و خواهد بود.

جمعيت دمشق

جمعيت شهر دمشق بنابر آمار سال 2004، بالغ بر 6/ 2 ميليون نفر است و اكثريت ساكنان اين شهر از عرب ها، ترك ها، ارمنى ها، آشورى ها و چركس ها مى باشند.


1- همان منبع، ص 310.

ص:105

دروازه هاى دمشق

اشاره

در گذشته شهر دمشق همانند ساير شهرهاى اسلامى دوازه هاى متعددى داشته است و گرداگرد آن را باروى بلندى دربر گرفته بود تا شهر را از حمله دشمنان و متجاوزان در امان نگه دارد. تاريخ بناى دروازه هاى شهر دمشق به قبل از اسلام بازمى گردد و در دوران امپراتورى رم شرقى تعداد اين دروازه ها هفت دروازه بوده است و هنگامى كه لشكر مسلمانان به رهبرى خالد بن وليد به شهر دمشق رسيد و اين شهر را به تصرف درآورد، بخشى از سپاه به رهبرى خالد بن وليد از دروازه باب الجابيه و بخش ديگر از سپاه به رهبرى ابوعبيده جراح از دروازه باب الشرقى وارد شهر شدند.

1. باب توما

اين دروازه در سمت شمال شرقى باروى شهر قرار دارد و برخى معتقدند كه علت نامگذارى آن منتسب به «سنت توما» يكى از حواريون دوازده گانه حضرت مسيح عليه السلام است. برخى ديگر معتقدند كه توما يكى از سرداران رومى است كه نسب وى به روستاى «دوما» يا «دومه» مى رسيد.(1) در كنار اين دروازه كليسايى قرار داشت كه توسط مسلمانان به مسجد تبديل شد. اين دروازه در دوران حكمرانى ملك ناصر داود در سال 1228 م.

تجديد بنا شد. در دوران استعمار فرانسه، مسجد كنار دروازه ويران شد. ابن عساكر اظهار مى دارد كه هريك از دروازه هاى شهر دمشق در دوران امپراتورى روم به نام يكى از ستارگان نامگذارى شده بود و دروازه باب توما نيز به نام ستاره زهره نامگذارى شده بود.

دروازه باب توما در وسط ميدانى به همين نام قرار دارد و بر بالاى اين دروازه، كتيبه اى ديده مى شود كه به دوران ايوبى تعلق دارد. محله باب توما سكونت گاه مسيحيان بوده و بيشتر ساختمان هاى آن در دوران تسلط فرانسوى ها ساخته شده است.(2)


1- كرد على، محمد، غوطه دمشق، ص 166.
2- قائدان، اصغر، تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 51.

ص:106

2. باب الشرقى

اين دروازه در سمت شرقى شهر دمشق و در انتهاى خيابان مستقيم كه در حال حاضر به نام خيابان مدحت پاشا معروف است، قرار دارد واين دروازه از سه طاق تشكيل شده كه طاق وسطى آن وسيع بوده و محل تردد اتومبيل مى باشد. در كنار دروازه باب الشرقى بسيارى از كليساها و آثار قديمى وجود دارد. اين دروازه در نزديكى محله الامين قرار داد كه محله شيعه نشين شهر دمشق است.

3. باب الفراديس

نام ديگر اين دروازه «باب العماره» است كه علت اين امر بدين خاطر بوده كه رو به محله العماره يكى از محلات شهر دمشق باز مى شود. فراديس جمع كلمه فردوس است كه در زبان عربى به معنى بهشت و علت تسميه اين دروازه بدين نام بدين خاطر بوده است كه در بيرون اين دروازه ها باغ ها و كشتزارهاى وسيعى قرار داشته است. اين دروازه در دوره رومى ها يكى از دروازه هاى اصلى شهر بوده و منتسب به سياره عطارد بوده است.

اين دروازه بارها تجديد بنا شده است و آخرين بار در دوران ملك عمادالدين اسماعيل در سال 1241 م. بازسازى شد.

بر بالاى آن كتيبه اى به خط نسخ كوفى و مربوط به قرن هفتم هجرى ديده مى شود كه از سلطان ملك عادل ايوبى است ولى بيشتر خطوط آن خوانده نمى شود و از بين رفته اند.

در سمت چپ آن نيز بر روى در كوچكى كتيبه ديگرى از قرن هفتم وجود دارد.

4. باب الصغير

دروازه اى بسيار قديمى است كه بر خرابه هاى دروازه اى يونانى و قبل از آن بر دروازه اى آرامى ساخته شده است. اين دروازه در جنوب شهر دمشق قرار دارد. اين دروازه به سياره مشترى و زئوس منتسب بوده است. اعراب مسلمان نام باب الصغير را بدين علت برآن گذاشته اند كه كوچك ترين دروازه هاى شهر دمشق بوده است. اين

ص:107

دروازه در دوره عثمانى به باب الحديد معروف بود، زيرا كه با لايه هايى آهنى پوشانده شده بود. اين دروازه در دوران ايوبى ها تجديد بنا شد و بر روى دروازه دو كتيبه ديده مى شود كه كتيبه اول مربوط به سال 623 قمرى و بر روى آن نام سلطان عيسى ايوبى حك شده است و كتيبه دوم دربرگيرنده متن قانون ماليات مسافرين و بازرگانانى است كه از سمت عراق به شام وارد مى شوند و متعلق به دوران حكومت اتابكان است و مربوط به سال 551 قمرى و نام نورالدين زنگى بر آن حك شده است. منابع تاريخى ذكرى از تجديد بناى دروازه در دوران نورالدين زنگى نمى كنند و فقط ذكر مى شود كه در دوران وى مسجد و مناره اى در نزديكى آن ساخته شد و امروزه مسجد مذكور كه به مسجد پاشوره معروف است. در سال 803 قمرى تاتارها به رهبرى تيمور لنگ به شهر دمشق حمله كردند و سلاطين مماليك فرار كرده و اهالى شهر را به حال خود رها كردند و اهالى دمشق ناچار شدند كه دروازه ها را بسته و در شهر تحصن كنند، اما تيمور در پيمانى با اهالى شهر، توافق كرد كه شهر را بدون خونريزى تصرف كند، اما بر عهد خود وفادار نماند و شهر را به مدت هشتاد روز تاراج كرده و قبل از ترك شهر بسيارى از هنرمندان، صنعتگران و دانشمندان دمشق را همراه خود به سمرقند برد.

5. باب السلام

دروازه اى در شمال شهر دمشق است و برخى معتقدند كه تاريخ بناى آن به دوران رومى ها بازمى گردد و برخى ديگر معتقدند كه اين دروازه در سال 1164 م. توسط سلطان نورالدين زنگى ساخته شده و در سال 1243 م. توسط ملك صالح ايوبى بازسازى شده است. اين دروازه در سمت شرقى باب الفراديس قرار دارد.

6. باب الفرج

اين دروازه در سمت شمالى شهر دمشق و بين بازار عصرونيه و بازار مناخليه قرار دارد. از اين دروازه به مسجد اموى و حرم حضرت رقيه عليها السلام راه دارد. باب الفرج در

ص:108

دوره حكمرانى نورالدين زنگى ساخته شده است.

7. باب كيسان

اين دروازه در انتهاى خيابان ابن عساكر قرار دارد و در دوران رومى ها منتسب به سياره زحل بوده است، اين دروازه در سال 14 قمرى تجديد بنا شد، اين دروازه همچنين در دوره حكمرانى ناصرالدين دوم يكى از پادشاهان مماليك و نيز در دوران عثمانى در قرن 18 ميلادى بازسازى شده است و در حال حاضر اين دروازه در كنار كليساى سنت پل قرار دارد كه در سال 635 م. ساخته شده است و در روايات تاريخى آمده است كه نودينان مسيحى شبانه سنت پل را كه از مبلغان اوليه آيين مسيحيت بود در خرجينى نهادند و از ديوار مشرف بر دروازه باب كيسان به بيرون شهر فرستادند تا از حمله رومى ها و يهوديان درامان باشد و «سنت پل» شبانه از دمشق گريخته وراهى اروپا شده و آيين مسيحيت را در آن قاره منتشر كرد. قابل ذكر است كه مقبره اى نيز به همين نام در كنار باب كيسان قرار دارد.

8. باب الجابيه

اين دروازه در غرب باروى شهر دمشق و در انتهاى بازار بزرگ و بازار مدحت پاشاى فعلى قرار دارد. اين دروازه در گذشته داراى سه دهانه بوده كه دهانه وسط بزرگ و دو دهانه جانبى كوچك داشته است. نقل است كه تسميه اين دروازه به علت وجود بانوى نيكوكارى به نام «جابيه» بوده است. تاريخ بناى اين دروازه به دوران رومى ها باز مى گردد و نورالدين زنگى در سال 1164. م آن را بازسازى كرد واين دروازه مجدداً در دوره حكمرانى ناصرالدين داود بن عيسى تجديد بنا شد.

9. باب النصر

اين دروازه در حال حاضر از بين رفته است و در گذشته در سمت غربى باروى شهر و

ص:109

در جنوب قلعه دمشق قرار داشته است و در حال حاضر خيابان النصر كه از ميدان حجاز آغاز و به قلعه دمشق منتهى مى گردد، يادآور نام اين دروازه مى باشد.

10. باب الجنيق

اين دروازه در حال حاضر از بين رفته است و در گذشته بين باب السلام و باب توما قرار داشته و در كنار آن كليسايى بود كه بعدها به مسجد تبديل شده است.

اماكن زيارتى دمشق

1. حرم مطهر حضرت زينب عليها السلام

حضرت زينب عليها السلام سومين فرزند حضرت فاطمه زهرا عليه السلام است كه در پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجرت در مدينه منوره چشم به جهان گشود. اين نوزاد كه از هر جهت با شخصيت بزرگ على عليه السلام سازگار و زينت پدر بود «زينب» نام گرفت. مادرش پاره تن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم و پدرش برادر و وصى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم بود. كنيه مبارك حضرت زينب عليها السلام ام حسن و ام كلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّيقه صغرى، عصمه صغرى، وليه اللَّه العظمى، ناموس كبرى، شريكه الحسين و عالمه غير معلّمه، فاضله و كامله مى باشد. زينب از همان نخستين روزهاى كودكى، با مشكلاتى مواجه شد كه تحمل آن ها براى غير او كارى بس دشوار مى نمود. او در خردسالى با داغ رحلت جدش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مواجه شد، بعد از چند ماه در شهادت جانسوز مادرش زهرا عليه السلام به سوگ نشست و بعد از شركت در مراسم دفن مخفيانه مادر جوانش به دامان پر مهر و عطوفت على عليه السلام پناهنده شد. زينب همچنان ناظر سكوت مظلومانه پدر بود و گريه هاى نيمه شبش را در كنار چاه هاى غربت نظاره مى كرد تا اينكه دست شقى ترين فرد عالم، محراب كوفه را با خون امير مؤمنان عليه السلام گلگون نمود و زينب به همراه برادرانش در كنار بستر پدر، فرق شكافته او را ديد و اشك فراق ريخت و شهادت پدر را شاهد بود. مدت زمان زيادى نمى گذرد كه زينب در مدينه مسموم شدن برادرش امام حسن عليه السلام را تجربه كرده

ص:110

و در بقيع با او وداع كرد و بالاخره در سال 60 هجرى زينب كه در كوران مصيبت ها آبديده شده بود، به همراه امام حسين عليه السلام قدم در سفر كربلا مى گذارد و در فاجعه غمبار كربلا، به خون غلتيدن ده ها تن از بهترين عزيزان خود را به نظاره مى نشيند.

زينب كبرى عليه السلام بعد از عاشوراى خونين با صبر و استقامتى بى نظير، پيام جاودانه حضرت ابا عبداللَّه عليه السلام را به جهانيان مى رساند.

حضرت زينب عليها السلام بعد از واقعه كربلا و مشاهده آن همه مصائب و تحمل اسارت دوباره به مدينه مراجعت نمود و بنا به نقلى، بعد از حادثه قحطى در مدينه به همراه همسر سخاوتمند خويش، عبداللَّه بن جعفر طيار به منطقه شام كوچ كرد و در نيمه رجب سال 62 قمرى در همان جا وفات يافت و در «قريه راويه دمشق» كه امروزه به «زينبيه» معروف است به خاك سپرده شد.(1) قابل ذكر است كه در مورد محل دفن حضرت زينب عليها السلام حرم مطهر حضرت زينب

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)


1- پاك نيا، عبدالكريم، فرازهايى از زندگى عقيله بنى هاشم، مجله مبلغان، شماره 31، جمادى الاول 1423 قمرى.

ص:111

اختلاف شديدى ميان سيره نويسان و تاريخ نگاران وجود دارد، برخى نظير شيخ بهايى، محدث نورى، علامه بحر العلوم، محدث قمى، و از مورخان اهل سنت ابن حورانى و صيادى شافعى و جهانگرد معروف ابن بطوطه تصريح كرده اند كه حضرت زينب در سرزمين شام به خاك سپرده شده است. محمد حسن خان در «خيرات حسان»(1)، سيد حسن صدر در «نزهه اهل الحرمين»(2) و محقق و نويسنده بزرگ، محمد حسنين سابقى در كتاب «مرقد العقيله زينب عليها السلام»(3) احتمال شام را تقويت كرده اند.

محقق اخير با روشى عالمانه احتمال مصر را رد كرده و با قرائن و شواهدى اثبات كرده است كه حضرت زينب كبرى عليها السلام در شام دفن شده است. اين در حالى است كه برخى ديگر محل دفن آن حضرت را در مصر و بعضى ديگر در بقيع مى دانند.(4) در مورد تعداد فرزندان حضرت زينب عليها السلام اختلاف نظر وجود دارد، ابن جوزى او را فقط داراى دو پسر به نام هاى عون و عبداللَّه مى داند.(5) ابن حزم اندلسى معتقد است او يك دختر و يك پسر به نام على داشته است.(6) ابن اثير فرزندان او را پنج نفر دانسته و آنان را چنين ذكر مى كند: على، عون اكبر، عباس، محمد و ام كلثوم.(7) طبرسى فرزندان او را چهار نفر به نام هاى: على، جعفر، عون اكبر و ام كلثوم مى داند.(8) در هر حال سرگذشت دو تن از اين فرزندان يعنى عون و ام كلثوم در تاريخ تا حدى روشن است بدين معنى كه ام كلثوم را يزيد بن معاويه خواستگارى كرده بود، و پدرش عبداللَّه بن جعفر گفت: اختيار اين دختر در دست دايى اش حسين بن على عليه السلام است و امام حسين عليه السلام با پيشنهاد يزيد مخالفت كرد و اورا به پسر عمويش «قاسم بن محمد بن جعفر طيار» تزويج كرد و


1- حسن خان، محمد، خيرات حسان، ج 2، ص 29.
2- صدر، سيد حسن، نزهه اهل الحرمين، ص 39.
3- سابقى، محمد حسنين، مرقد العقليه زينب عليها السلام، ص 45.
4- قائدان، اصغر، تاريخ اماكن زيارتى وسياحتى سوريه، ص 65.
5- ابن جوزى، تذكره خواص الامه فى معرفه الائمه، ص 321.
6- ابن حزم اندلسى، جمهره انساب العرب، ص 38 و 68.
7- ابن اثير، اسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج 5، ص 269.
8- طبرسى، اعلام الورى بأعلام الهدى، ص 204.

ص:112

مهريه اش را مزرعه اى كه حضرت در اطراف مدينه داشت قرار داد.(1) وعون در كربلا در ركاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد.(2) حرم مطهر حضرت زينب عليها السلام

كلمات و فرمايشات گهربار آن حضرت در خطبه هايى كه از آن حضرت روايت شده، خود قوى ترين دليل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مى باشد. همان بانويى كه امام سجاد عليه السلام در حق ايشان فرمودند: «انْتِ بِحَمدِاللَّهِ عالِمَه غَيرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَيرَ مُفَهَّمَه» يعنى:

«اى عمّه! شما الحمدللَّه بانوى دانشمندى هستيد كه تعليم نديده، و بانوى فهميده هستى كه بشرى تو را تفهيم ننموده است».


1- السمهودى، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، ج 4، ص 1151، نقدى، زينب الكبرى، ص 129.
2- پيشوايى، مهدى، شام سرزمين خاطره ها، ص 173 و 174.

ص:113

در اين جا مرورى كوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس يزيد كه يكى از بزرگ ترين حركت هاى آن حضرت، در واقعه كربلا بود كه دستگاه حكومت بنى اميه را به شدّت لرزاند مى كنيم:

«به خدا قسم اى يزيد! هرچه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندريدى.

اى يزيد! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهيدانمان را حاضر مى كند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد خواهى شد، امّا مى دانى در چه حالى؟ در حالى كه خون عزيزان او را ريخته و حرمت ذرّيه او را از بين برده اى. آرى اى يزيد! از اين پيروزى ظاهرى كه به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزيزان را كه در كربلا به خاك و خون كشيده ى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند مى فرمايد: (كسانى را كه در راه خدا شهيد شده اند مرده مپنداريد. بلكه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى مى خورند).(1) و اى يزيد! براى تو همين بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پيامبر خدا، و ياور و پشتيبان اهل بيت جبرئيل باشد. و به زودى كسى كه اين مقام را براى تو زينت داده و تو را بر گردن مسلمين سوار كرده است (يعنى معاويه)، خواهد دانست كه چه جانشين بدى براى خود تعيين كرده و در روز جزا درخواهيد يافت كه بدترين مكان از آنِ كيست؟

و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

حضرت زينب عليها السلام شيرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمرى دفاع از طريق ولايت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللَّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات كردند و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همان جا دفن گرديد.

مزار ملكوتى آن حضرت در دمشق، اينك زيارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بيت


1- آل عمران، آيه 169.

ص:114

عصمت و طهارت عليهم السلام مى باشد.

قريه اى كه حضرت زينب عليها السلام در آن مدفون هستند در گذشته به «راويه» و اكنون به «زينبيه» مشهور است. در حال حاضر اين قريه به شهر متصل و در هفت كيلومترى شرق دمشق قديم به طرف فرودگاه واقع مى شود. در خيابان اصلى اين شهرك از دور گنبد و مأذنه هاى مقبره آن بانوى گرامى و دخت امام على عليه السلام ديده مى شود. گنبد اين مرقد طلايى است و در سمت شرقى و غربى آن دو مناره كاشى كارى شده قرار دارد. در مدخل غربى حرم و سمت راست آن داخل اطاق كوچكى سه قبر وجود دارد كه يكى از آن ها قبر «آيت اللَّه سيد حسن يوسف مكى عاملى» متوفى 1397 قمرى و ديگرى علامه «سيد محسن امين عاملى» مؤلف «اعيان الشيعه» و سومين آن ها دختر ميرزا تقى بهبهانى مى باشد.

در سال 1334 قمرى صندوق چوبى منبت كارى شده اى از طرف مردم ايران به مرقد مطهر حضت زينب اهدا گرديد و اين صندوق در مراسم باشكوهى كه بسيارى از شيعيان سوريه و لبنان در آن حضور داشتند در روز بيستم شعبان 1334 قمرى بر روى قبر آن حضرت نهاده شد و پيام سيد عبدالحسين شرف الدين در اين مراسم خوانده شد. در سال 1393 قمرى صندوق مذكور با صندوق بهترى كه توسط مردم ايران اهدا شده بود تعويض شد و ضريح طلاكارى گرديد.

امروزه مرقد مطهر به صورت يك چند ضلعى منظم درآمده است كه گرداگرد آن را صحنى وسيع دربر گرفته است و در داخل صحن اتاق هاى متعددى وجود دارد كه محل اقامت زائران مى باشد. در بالاى مدخل حرم حضرت زينب، نام ائمه دوازدگانه نقش بسته است و بر گرداگرد ديوار بيرونى حرم خطبه حضرت زينب به همراه ترجمه فارسى آن نگاشته شده است. اين خطبه كه به صورت كاشى كارى زيبايى مى باشد توسط حاج ابوالقاسم همدانى در سال 1383 ه. (1963 م.) ساخته شده است. درهاى حرم نيز توسط محمد تقى آل اسداللهى كاظمى در سال 1387 قمرى ساخته شده است. و در سوى ديگر در نوشته شده: در دوره توليت سيد محسن مرتضى فرزند سيد رضا و با كمك سيد قاسم

ص:115

حسينى و تحت نظر شيخ محمد حسن مويد در سال 1387 قمرى تهيه گرديد، خطاطى آن كار استاد حبيب اللَّه فضائلى است.

حرم حضرت زينب چهار در ورودى دارد. سقف شبستان و حرم از سه قسمت تشكيل شده كه به صورت پله اى بر روى هم قرار دارند و گنبد نيز در وسط آن قرار يافته است. بر روى اين گنبد آياتى از قران نوشته شده و طلاكارى آن در سال هاى اخير به وسيله ايران انجام شده است.

در سمت شرق صحن مطهر، مصلاى زينبيه به همت «آيت اللَّه فهرى زنجانى» نماينده مقام معظم ولى فقيه در سوريه ساخته شده و مراسم نماز جماعت، دعاى كميل و نماز جمعه در آن بر قرار مى گردد. اين شبستان بسيار بزرگ مى باشد. مساحت كل صحن، حرم و ساير مراكز وابسته حدود ده هزار متر مربع است. در حرم جمعاً 114 اطاق وجود دارد كه 64 اطاق آن در صحن بزرگ و بقيه در صحن دوم و حسينيه هاى اطراف است.

مقبره آن بانوى بزرگوار زينب كبرى عليها السلام در وسط حرم با ضريحى نقره اى و اطراف آن هشت ستون كاشى كارى شده كه گنبد حرم بر آن استوار شده وجود دارد. ديوارهاى حرم مطهر تا نصف آن سنگ سفيد و بقيه آيينه كارى بوده و جلوه اى از هنر و معمارى ايرانى اسلامى است. بناى داخل و خارج حرم و همچنين مناره ها و گنبد از حدود بيست سال پيش است ولى توسعه هاى اطراف صحن و تزيينات آن ها همگى از سوى جمهورى اسلامى انجام شده است.(1)

2. حرم مطهر حضرت رقيه عليها السلام

حضرت رقيه عليها السلام دختر خردسال امام حسين عليه السلام كه همراه اسيران اهل بيت عليه السلام به شام برده شد و در همان جا فوت كرده و به خاك سپرده شدند. بر اساس نوشته هاى بعضى كتاب هاى تاريخى، نام مادر حضرت رقيه عليها السلام، امّ اسحاق است كه پيش تر همسر امام


1- قائدان، اصغر، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 66-/ 67.

ص:116

حسن مجتبى عليه السلام بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن عليه السلام به عقد امام حسين عليه السلام درآمده است.(1) مادر حضرت رقيه عليها السلام از بانوان بزرگ و بافضيلت اسلام به شمار مى آيد. بنا به گفته شيخ مفيد در كتاب الارشاد، كنيه ايشان بنت طلحه است.(2) مرقد حضرت رقيه عليها السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

نام مادر حضرت رقيه عليها السلام در بعضى كتاب ها، ام جعفر قضاعيّه آمده است، ولى دليل محكمى در اين باره در دست نيست. هم چنين نويسنده معالى السبطين، مادر حضرت رقيه عليها السلام را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايرانى، معرفى مى كند كه در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود. وى به ازدواج امام حسين عليه السلام درآمد و مادر گرامى حضرت امام سجاد عليه السلام نيز به شمار مى آيد.(3)


1- الاربلى، كشف الغمه فى معرفه الائمه، ج 2، ص 216 الطبرسى، اعلام الورى بأعلام الهدى، ص 251.
2- مفيد، الارشاد، ج 2، ص 200 طبرسى، اعلام الورى، ص 251.
3- حايرى، معالى السبطين، چاپ اول، ج 2، ص 214.

ص:117

اين مطلب از نظر تاريخ نويسان معاصر پذيرفته نشده؛ زيرا ايشان هنگام تولد امام سجاد عليه السلام از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه كربلا، يعنى در سال 37 ه. ق. دانسته اند. از اين رو، امكان ندارد او مادر كودكى باشد كه در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه كربلا به دنيا آمده باشد. اين مسأله تنها در يك صورت قابل حل مى باشد كه بگوييم شاه زنان كسى غير از شهربانو (مادر امام سجاد عليه السلام) است.

رقيه از «رقى» به معنى بالا رفتن و ترقى گرفته شده است.(1) گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلى ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين عليه السلام كمتر به چشم مى خورد و به اذعان برخى منابع، احتمال اين كه ايشان همان فاطمه بنت الحسين عليه السلام باشد، وجود دارد.(2) درواقع، بعضى از فرزندان امام حسين عليه السلام دو اسم داشته اند و امكان تشابه اسمى نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.

گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلى بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در كتاب تاريخ آمده است: «در ميان كودكان امام حسين عليه السلام دختر كوچكى به نام فاطمه بود و چون امام حسين عليه السلام مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مى داشتند، هر فرزند دخترى كه خدا به ايشان مى داد، نامش را فاطمه مى گذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام على عليه السلام وى را على مى ناميد».(3) گفتنى است سيره ديگر امامان نيز در نام گذارى فرزندانشان چنين بوده است.(4) قديمى ترين كتابى كه از حضرت رقيه عليها السلام به عنوان دختر امام حسين عليه السلام ياد كرده است و شهادت او را در خرابه شام مى داند، كتاب كامل بهائى است. اين كتاب، اثر عالم بزرگوار، شيخ عمادالدين الحسن بن على بن محمد طبرى امامى است كه به امر وزير


1- ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 293.
2- نظرى منفرد، قصه كربلا، پاورقى ص 518.
3- مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 210.
4- هادى منش، ابوالفضل، بررسى زندگانى و نقش الگويى حضرت رقيه عليها السلام، ص 12.

ص:118

بهاءالدين، حاكم اصفهان در روزگار سلطنت هلاكوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذارى آن به كامل بهائى از آن روست كه به امر بهاءالدين نگاشته شده است. اين كتاب در سال 675 هجرى قمرى تأليف شده و به دليل قدمت زيادى كه دارد، از ارزش ويژه اى برخوردار است؛ زيرا به جهت نزديك بودن تأليف يا رويدادهاى نگاشته شده، به نسبت منابع موجود در اين راستا، حايز اهميت است و منبعى ممتاز به شمار مى رود و دستمايه تحقيقات بعدى بسيار در اين زمينه قرار مى گرفته است. شيخ عباس قمى در نفس المهموم و منتهى الامال، ماجراى شهادت حضرت رقيه عليها السلام را از آن كتاب نقل مى كند.

هم چنين بسيارى از عالمان بزرگوار مطالب اين كتاب را مورد تأييد، و به آن استناد كرده اند. كتاب ديگرى به نام بشاره المصطفى صلى الله عليه و آله و سلم لشيعه المرتضى عليه السلام وجود دارد كه در اين كتاب نيز به برخى رويدادهاى پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولين منبعى كه در آن تصريح شده كه اسيران كربلا در اربعين اول، بر سر مزار شهداى كربلا نيامده اند، همين كتاب مى باشد. او جريانى را از عطيه (1) دوست جابربن عبداللَّه انصارى نقل مى كند كه به اتفاق هم بر سر مزار اباعبداللَّه الحسين عليه السلام و شهيدان كربلا حاضر شده، اولين زائرين قبر او در نخستين اربعين حسينى مى گردند. اما مؤلف كتاب البشاره سخنى از ملاقات جابر با اسيران كربلا به ميان نمى آورد و برخلاف آنچه در برخى مقتل ها نگاشته شده، هيچ ملاقاتى در اين روز بين او و اسيران كربلا صورت نمى گيرد.(2) اين موضوع نيز نقطه عطف ديگرى در امتياز و برترى اين كتاب مى باشد.(3) درباره سنّ شريف حضرت رقيه عليها السلام در ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد و مشهور اين است كه ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاى آغازين صفر سال 61 ه. ق، پرپر شده است. در مورد نحوه شهادت آن حضرت نقل است كه پس


1- در گفتار برخى ذاكران و واعظان مشهور است كه عطيه غلام جابربن عبداللَّه انصارى بوده، در حالى كه اين مطلب تحريف تاريخ است. عطيه عوفى از رجال كوفه و از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و حتى نام گذارى او نيز هنگام تولدش توسط امام على عليه السلام صورت گرفته است. او پنج امام را درك نموده و در زمان امام باقر عليه السلام از دنيا رفت( ر. ك: التسترى، محمدتقى، قاموس الرجال، چاپ دوم، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1415 ق، ج 7، ص 210).
2- الطبرى، بشاره المصطفى صلى الله عليه و آله و سلم لشيعه المرتضى عليه السلام، ص 74.
3- هادى منش، ابوالفضل، بررسى زندگانى و نقش الگويى حضرت رقيه عليها السلام، ص 14.

ص:119

از ورود اسيران اهل بيت عليه السلام آنان را در مكانى كنار «باب الفراديس» كه در آن زمان خرابه اى بود، مستقر كردند. رقيه در اين زمان چهار ساله بود و مرتباً بهانه پدر مى كرد و يزيد لعنه اللَّه دستور داد سر مبارك پدر را نزد او ببرند. چون رقيه آن سر خونين را ديد از غم و اندوه فراوان پس از چند روز وفات يافت.(1) مرقد مطهر حضرت رقيه عليها السلام

حضرت رقيه عليها السلام را كنار آن مكان كه مقبره اى عمومى به نام «مقبره باب الفراديس» بود به خاك سپردند. اين مقبره در شمال غربى محله قديمى دمشق و كنار باب الفراديس قرار داشت. در ابتدا سلاطين ايوبى بر قبر او مقبره اى كوچك ولى زيبا ساختند، سنگ قبرى كه بر وى نهاده شد از سنگ موزاييك تزيين شده به وسيله عاج و مرمر بود كه اطراف آن را ضريح زيبايى احاطه كرده بود و بر فراز آن نيز گنبد و عمارتى بنا شد. مكان


1- قمى، شيخ عباس، منتهى الآمال، ج 1، ص 437.

ص:120

ياد شده كه از همان ابتدا به صورت مسجد ومقبره بود، در سال 1125 قمرى مورد بازسازى قرار گرفت و در سال 1323 قمرى به وسيله ميرزا على اصغر خان امين السلطان صدر اعظم ايران دوباره ترميم شد.(1) در آن زمان سه كتيبه سنگى در داخل حرم مطهر در سمت محراب شبستان آن ديده مى شد. در كتيبه اول چند حديث در فضايل اهل بيت عليه السلام و نام ميرزا بابا مستوفى گيلانى به عنوان تعمير كننده بقعه مقام رقيه به تاريخ 1125 قمرى ديده مى شد. در كتيبه دوم به مكان دفن ملك كامل ناصرالدين محمد كه در سال 880 قمرى در اين مكان مدفون شده بود اشاره و بر كتيبه سوم نيز چند بيت شعر نوشته شده بود.(2) حرم مطهر حضرت رقيه عليها السلام قبل از تجديد بنا، مقبره اى كوچك بود كه در مدخل آن حياطى كوچك بود كه در وسط آن حوض آبى قرار داشت كه محل وضوى زائران به شمار مى رفت. قبر مطهر در داخل حرم مستطيل شكل درازى قرار داشت كه در سمت دست راست اين حرم درى كوچك تعبيه شده بود كه به داخل مسجد نسبتاً بزرگ ترى منتهى مى شد. اين مسجد محل اقامه نماز برادران اهل سنت بود و بعدها با تلاش علماى شيعه مستقر در سوريه، امامت اين مسجد به شيعيان واگذار شد و نمازهاى جماعت در اوقات شرعى درآن برپا مى شد. چون فضاى اين مكان گنجايش زوار را نداشت مرحوم شيخ نصراللَّه خلخالى در صدد توسع مقبره و حرم مطهر برآمد، لذا خانه هاى اطراف را با كمك مردم نيكوكار محل خريدارى كرد ولى عده اى راضى نشدند و به همين منوال باقى بود تا در سال 1363 ه. ش بنا به گفته حجةالاسلام فهرى، نماينده مقام معظم رهبرى در سوريه، با خريد آن خانه ها و پرداخت چندين برابر قيمت آن ها، امر پى ريزى بناى جديد حرم از سوى جمهورى اسلامى و با حضور مقامات سوريه آغاز شد و براى اطمينان بيشتر از استحكام بنا مسير رودخانه اى را كه در داخل بناى فعلى بود تغيير دادند و به طور كامل از ساختمان حرم دور ساختند، اين اقدامات تقريباً پنج ماه طول كشيد، سپس


1- شهابى، اسواق دمشق القديمه، ص 316، امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 34.
2- يوسف بن عبدالهادى، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، ص 229.

ص:121

شروع به پى ريزى بناى جديد حرم گرديد. مجموع مساحت حرم تقريباً 4500 متر مربع است كه 600 متر مربع از اين مساحت فضاى باز و باقى زيربنا است و در قسمت جنوبى ساختمان مسجدى به وسعت 800 متر مربع ساخته شده است و وسعت حرم و رواق هايش در بناى جديد تقريباً 2600 متر مربع مى باشد.(1) نوع معمارى كه اكنون در بناى حرم به كار رفته معمارى ايرانى اسلامى است. صحن مسجد كه گرداگرد آن به صورت ايوانى به اندازه يك و نيم متر مسقف است با ستون هاى بسيار زيباى سنگى سفيد و به صورت كنگره اى ساخته شده اند. گنبد آن به كلى تعويض و براساس معمارى ايرانى ساخته شده و دوازده ستون مرمرين در داخل حرم آن را نگه داشته اند. گرداگرد سقف و ديواره ها نيز كاشى كارى است.(2)

3. مقام سر مطهر امام حسين عليه السلام

در مورد محل دفن سر مطهر امام حسين عليه السلام روايات متعددى وجود دارد، در حال حاضر در سمت شرقى مسجد اموى مقامى به نام «راس الحسين» قرار دارد كه زوار ايرانى به زيارت آن مى شتابند.

علامه سيد محسن امين در مورد سر مطهر امام حسين عليه السلام چنين مى نويسد:

در مورد محل دفن سر مطهر امام حسين عليه السلام اقوال مختلفى نقل شده است كه ما آن را در كتاب لواعج الاشجان آورده ايم، اين اقوال عبارتند از:

1. سر مقدس حضرت در نجف اشرف، در سمت سر مبارك حضرت امير مومنان عليه السلام دفن شده است. برخى از علماى شيعه به استناد اخبارى كه به اين مضمون در كتاب كافى و تهذيب وكتب ديگر از طريق شيعه از ائمه عليه السلام نقل شده اين قول را پذيرفته اند.

2. سر مطهر به بدن حضرت عليه السلام ملحق گرديد. در بحارالانوار آمده است كه مشهور


1- پيشوايى، شام سرزمين خاطره ها، ص 111-/ 112.
2- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 70-/ 71.

ص:122

بين علماى اماميه اين است كه على بن الحسين عليه السلام سر حضرت را به كربلا برگرداند.

سيدبن طاووس در اللهوف مى نويسد: «سر حضرت به كربلا برگردانده شد و با پيكر پاكش دفن گرديد و علماى ما به اين معنى عمل كرده اند». ابن نما مى گويد: «آن چه از اين اقوال قابل اعتماد است اين است كه سر حضرت پس از آن كه در شهرها گردانده شد، به

جايگاه سر مطهر امام حسين عليه السلام در داخل مسجد اموى دمشق

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

پيكرش ملحق گرديد و با آن دفن شد. از سيد مرتضى نقل شده است كه در پاسخ بعضى از مسائل گفته است: «سر حضرت، از شام به كربلا برگردانده شد و به بدن ملحق گرديد». شيخ طوسى نيز فرموده است كه: «استحباب زيارت اربعين امام حسين عليه السلام به همين مناسبت است». سبط ابن جوزى نيز گفته است: «مشهورترين اقوال اين است كه

ص:123

يزيد آن را همراه اسيران به مدينه برگرداند و سپس در كربلا به بدن او ملحق گرديد».

3. بيرون كوفه نزديك قبر امير مؤمنان عليه السلام دفن شده است. اين روايت در كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده است.

4. در مدينه منوره نزد قبر مادرش فاطمه عليه السلام دفن شده است. طرفداران اين نظريه مى گويند: «يزيد آن را به نزد عمروبن سعيدبن عاص، حاكم مدينه فرستاد و او آن را در نزد قبر مادرش دفن كرد.

5. اين سر در داخل مسجد اموى به خاك سپرده شده است.(1) در كتاب جواهر المطالب از ابن ابى الدنيا نقل شده است كه سر حضرت در خزانه دربار يزيد بود و پس از آن كه يزيد به هلاكت رسيد، سر را گرفتند و آن را غسل دادند و در مقبره كنار باب الفراديس در دمشق دفن كردند و شايد بعدها توسط برخى از حكمرانان شيعى مذهب، اين سر از مقبره باب الفراديس به مقام راس الحسين عليه السلام در داخل مسجد اموى منتقل شده باشد.

6. در مسجد شهر معروف رقه در كنار فرات دفن شده است. سبط ابن جوزى نقل كرده است كه يزيد ملعون گفت: «سر حسين را در برابر سر عثمان، نزد فرزندان «ابى معيط» خواهم فرستاد. فرزندان ابى معيط در شهر «رقه» ساكن بودند. وقتى كه يزيد آن را فرستاد. آنان سر را در خانه هاى خود دفن كردند و بعدها آن خانه جزو مسجد شد.

7. در مصر دفن شده است. به اين معنى كه خلفاى فاطمى آن را ابتدا از مقبره باب الفراديس به شهر عسقلان و سپس از آن جا به قاهره منتقل كردند. در قاهره زيارتگاه بزرگ و با عظمتى به اين نام وجود دارد. اين قول را از سبط ابن جوزى نقل كرده اند.

علامه امين پس از نقل اين اقوال اضافه مى كند: «مورخان متعددى نقل كرده اند كه خليفه فاطمى مصر دستور داد سرى را كه در عسقلان دفن شده بود به اين عنوان كه سر حسين بن على عليه السلام است درآوردند و به مصر بردند و در محلى كه به راس الحسين معروف شده


1- القلقشندى، صبح الاعشى فى كتابه الانشاء، ج 4، ص 97.

ص:124

است به خاك سپردند و اكنون آن محل زيارتگاه بزرگى است و در كنارش مسجد بزرگى ساخته شده است و من در سال 1321 آن را ديدم. مردم مصر اعم از زن و مرد دسته دسته به آن جا مى روند و زيارت و دعا و تضرع مى كنند». سپس علامه امين مى افزايد: «در انتقال آن سر از عسقلان و دفن آن در مصر توسط فاطميان هيچ شكى نيست ولى اين كه آيا آن سر، سر حضرت حسين بن على عليه السلام بوده است يا نه، محل شك است. در هر حال چهار قول اخير صرفاً مبتنى بر روايات و اقوال اهل سنت است».(1) همان طور كه اشاره شد مقام راس الحسين در داخل مسجد اموى، عبارت از حرم كوچكى است كه در سمت شرقى مسجد اموى و در كنار گنبد امام زين العابدين عليه السلام قرار دارد. قبل از ورود به حرم اين مقام، رواق مستطيل شكلى قرار دارد كه در مدخل آن محل نماز خواندن امام زين العابدين عليه السلام محصور شده است و كمى بالاتر از آن طاقچه اى در ديوار تعبيه شده و اطراف آن نقره كارى شده است و مى گويند كه سر مطهر امام حسين عليه السلام را مدتى در بالاى اين طاقچه گذاشته بودند. انتهاى رواق مذكور به حرم مقام منتهى مى گردد كه در سمت چپ محل ورودى مقامى از چوب ساخته شده است كه در داخل آن صندوقى گذاشته شده است و بر روى صندوق پارچه اى سبز رنگ انداخته شده است. سرتاسر ديوار حرم مقام با سنگ سفيد يكپارچه اى پوشانده شده و نام ائمه دوازده گانه شيعه عليه السلام بر روى ديوار نقش بسته شده است.

4. محراب امام زين العابدين عليه السلام

اين محراب در كنار مقام راس الحسين عليه السلام در مسجد اموى قرار دارد و با طاقچه كه محل قرار دادن سر مطهر بوده چند متر فاصله دارد و مردم شام معتقدند كه امام زين العابدين عليه السلام در محل مذكور به عبادت و شب زنده دارى مى پرداخته است. امروزه محراب مذكور مورد توجه و عنايت زوار ايرانى قرار گرفته و در كنار آن به نماز ايستند.


1- امين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 626، پيشوايى، شام سرزمين خاطره ها، ص 117-/ 119.

ص:125

محراب امام زين العابدين عليه السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

5. زيارت گاه هاى اهل بيت عليه السلام در قبرستان باب الصغير

اشاره

قبرستان باب الصغير، از قبرستان هاى بسيار مهم و تاريخى دمشق است. اين گورستان در نزديكى «باب الصغير»، واقع است كه از دروازه هاى اصلى شهر قديمى دمشق به شمار مى رود. اين مكان مدفن ده ها نفر از امام زادگان، صحابه گرانقدر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم سرهاى شهداى كربلا عليه السلام، علماى بزرگ اسلام و شيعه، سادات جليل القدر، مورخان و محدثان و صدها تن از بزرگان و رجال اسلامى است. شهر دمشق به غير از باب الصغير قبرستان هاى ديگرى نيز داشته است كه از آن جمله مى توان به قبرستان باب كيسان، قبرستان باب الفراديس و قبرستان دحداح اشاره كرد، اما بايد توجه داشت كه قديمى ترين قبرستان شهر دمشق، قبرستان باب الصغير است، اين قبرستان در گذشته بيرون شهر دمشق قرار داشته است اما امروزه به علت توسعه روزافزون شهر دمشق اين

ص:126

قبرستان در وسط شهر واقع شده است. در اين مبحث به مشهورترين قبور آن اشاره مى گردد.

مقام ام كلثوم دختر حضرت على عليه السلام

در كنار مرقد سكينه، دختر امام حسين عليه السلام، قبر امّ كلثوم، دختر امام على عليه السلام است.

اين بانو در حادثه كربلا، حضور داشته و به هنگام اسارت، با خطبه هاى غرّا و كوبنده، پاسدار خون آن شهدا بوده است.

مرقد حضرت ام كلثوم عليها السلام و حضرت سكينه عليها السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

ص:127

امّ كلثوم وقتى همراه كاروان اسرا وارد كوفه شد، چون مردم به زنان اهل بيت عليه السلام نگاه مى كردند، فرياد زد: آيا از خدا و رسولش شرم نداريد كه اين گونه به حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نگاه مى كنيد؟(1) ايشان همچنين قبل از ورود به دمشق، نزد عمر بن سعد رفت و از وى خواست تا زنان حرم را از درى كه مردم كمترى حضور داشته باشند وارد شهر كنند، ولى درخواست او نپذيرفته بود.(2) هنگام ورود اسراء به مدينه اشعارى هم سروده است كه مطلعش اينست:

مدينه جدنا لا تقبلينافبالحسرات و الاحزان جينا

تمام مؤرخين اين اشعار را به ام كلثوم نسبت داده اند و از اين نتيجه گرفته اند كه دخترى به نام ام كلثوم بوده است.(3) گروهى از دانشمندان و صاحب نظران معتقدند كه ام كلثوم دختر حضرت على عليه السلام كه در كربلا بوده، مادرش حضرت زهرا عليها السلام نبوده است. زيرا كه ام كلثوم دختر حضرت زهرا در زمان امام حسن مجتبى عليه السلام در مدينه از دنيا رفت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد بنابراين ام كلثوم كه قبرش در «باب الصغير» دمشق است احتمالًا يكى ديگر از دختران على عليه السلام به همين نام بوده است و به طور كلى بايد افزود كه در بين زنان حاضر در واقعه كربلا دو بانوى ديگر به نام ام كلثوم حاضر بودند كه يكى از آنان نفيسه، همسر عبداللَّه اصغربن عقيل و ديگرى زينب همسر محمدبن عقيل بوده اند و چه بسا ممكن است كه اين مرقد متعلق به يكى از آنان باشد.(4)


1- ابن طاوس، الملهوف على قتلى الطفوف، ص 66؛ كحاله، اعلام النساء فى عالمى العرب والاسلام، ج 4، ص 259.
2- المقرم، مقتل الحسين، ص 400 و 477.
3- سراينده اين ابيات بايد از نسل حضرت زهرا عليها السلام باشد، زيرا كه متن شعر صراحت دارد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جد و نياى اوست، بدين گونه فرضيه اين موضوع كه ام كلثوم مذكور فرزند حضرت زهرا عليها السلام نبوده است متزلزل مى گردد.
4- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 135.

ص:128

مقام سكينه دختر امام حسين عليه السلام

سُكينه، دختر امام حسين عليه السلام و رباب دختر امرى ءالقيس است. نامش را امينه، امنيه و آمنه ذكر كرده اند و لقب وى را سكينه نهاده اند كه به معنى وقار و سكون است. سكينه همسر عبداللَّه پسر امام حسن عليه السلام است كه قبل از زناشويى با او در كربلا به شهادت رسيد.

از تاريخ ولادت حضرت سكينه عليه السلام اطلاع دقيقى در دست نيست؛ اما با توجه به فرمايش امام حسين عليه السلام خطاب به وى كه فرمود: «تو بهترين بانوانى!» درمى يابيم كه وى در كربلا بانويى رشيده بوده و بين ده تا سيزده سال، سن داشته است.(1) آن حضرت حدود هفتاد سال عمر كرد و در سال 117 ق. درگذشت و احتمالًا تاريخ تولد ايشان سال 47 قمرى بوده است.(2) علامه محسن امين محلّ دفن او را مدينه دانسته است. و اين قبر را از آنِ سكينه دختر يكى از امراى دمشق مى داند كه البته بايد گفت هيچ منبعى به دفن سكينه دختر امام حسين عليه السلام در بقيع اشاره نكرده است.

مقبره آن بانو، گنبدى بزرگ به رنگ سبز دارد كه دو گنبد ديگر نيز اطراف آن هستند.

مناره اى به رنگ سبز نيز جلوه اى زيبا به اين قبرستان بخشيده است. در اين زيارتگاه، دختر امام حسين عليه السلام و نيز امّ كلثوم، دختر امام على عليه السلام دفن هستند.

ساختمان كنونى اين مرقد، مربوط به سده پيش است كه به احتمال زياد در آن دوران تجديد بنا شده و بر اساس تابلويى كه بر درِ ورودى نصب گرديده، در سال 1330 ق.

توسط سليم افندى مرتضى قائم مقام مراقد اهل بيت عليه السلام مرمت شده است. در داخل شبستان و حجره مذكور و سمت راست ضريحى از چوب و پوشيده از پارچه سبز رنگى ديده مى شود كه به سكينه عليه السلام تعلّق دارد. سمت چپ آن نيز ضريح ديگرى به همان شكل از امّ كلثوم است. در كنار ديوار پلكانى است كه به زير زمين باز مى شود. در آن جا ضريح و تابوت هر دو قبر در دو اتاقك بسيار كوچك، با سقفى كوتاه قرار دارند. قبر


1- المقرم، سكينه بنت الحسين عليه السلام، ص 262.
2- همان منبع، ص 263.

ص:129

سكينه عليه السلام به وسيله محفظه اى شيشه اى احاطه شده و سنگ قبرى از قرن پنجم هجرى، كه مزين به آياتى از قرآن به خط كوفى عصر سلجوقى و فاطمى است، ديده مى شود.

مقام عبداللَّه پسر امام زين العابدين عليه السلام

عبداللَّه بن امام زين العابدين عليه السلام، معروف به عبداللَّه باهر، مردى فقيه و فاضل و متولى صدقات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امير مومنان عليه السلام بود.(1) وى از پدران بزرگوار خود از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اخبار بسيارى روايت كرده و مردم آثار بسيار از او نقل كرده اند. يكى از روايات منقول از او، اين خبر است كه پيامبر اسلام فرمود: «بخيل و تمام بخيل كسى است كه نام من نزد او برده شود و بر من صلوات نفرستد».

عبداللَّه مذكور را به واسطه حسن وجمال و درخشندگى رخسار، عبداللَّه باهر مى ناميدند. عده اى مادر او را ام عبداللَّه مادر امام باقر عليه السلام دانسته اند.(2) قبر ايشان در كنار ديواره شرقى قبرستان باب الصغير قرار دارد كه از قبرستان مستقل و راه آن پس از در اصلى قبرستان مى باشد. داراى صحن و گنبد سبز و شبستان نسبتاً بزرگى است. اطراف مقبره و مرقد او كه در 1330 ه. توسط سليم افندى مرتضى، قائم مقام مراقد اهل بيت عليه السلام بازسازى شده است (3) ديوارى كشيده اند كه آن را از قبرستان جدا ساخته اند.


1- قمى، منتهى الآمال، ج 2، ص 43.
2- ابن حجر، الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 4، ص 387.
3- قائدان، تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، ص 260.

ص:130

مرقد عبداللَّه بن زين العابدين عليه السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

مقام عبداللَّه پسر امام صادق عليه السلام

قبر فرزند گرامى امام صادق عليه السلام، كمى بالاتر از قبر فاطمه صغرى عليه السلام و در سمت چپ آن است كه گنبدى كوچك به رنگ سبز دارد و داخل آن تابوتى چوبين با محفظه اى فلزى ديده مى شود. ايشان از لحاظ سن از برادرش اسماعيل كوچك تر و از امام كاظم عليه السلام بزرگ تر بوده است و در مدينه سكونت داشته و بنابر روايتى در همان جا در گذشته و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شده است.

ص:131

مقام حميده دختر مسلم بن عقيل عليه السلام

حميده دختر مسلم از ام كلثوم دختر امام على عليه السلام مى باشد. وى در سفر كربلا در كاروان امام حسين عليه السلام بود و يازده سال داشت. در بين راه آن گاه كه خبر شهادت مسلم به امام عليه السلام رسيد، آن حضرت او را بر زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سر او كشيد.

حميده عرض كرد: با من مانند يتيمان رفتار مى كنى؟ پيش از اين چنين رفتارى با من نداشتى، گمان مى كنم پدرم شهيد شده است! امام حسين عليه السلام شروع كرد به گريه كردن و فرمود: من پدرت هستم و دخترانم خواهرانت هستند. در اين لحظه صداى گريه حميده بلند شد، به طورى كه ديگر فرزندان مسلم متوجّه شهادت او شدند؛ همگى گريستند و فرياد وامسلما و وا ابن عقيلا سردادند. حميده در كنار اسماء بنت عميس و ميمونه دختر امام حسن عليه السلام به خاك سپرده شده و در يك حجره و مقبره آرميده اند كه در پشت مقابر سكينه و امّ كلثوم و در سمت چپ قبر عبداللَّه بن جعفر صادق عليه السلام واقع است. بر روى حجره آنان، گنبدى به رنگ سبز و در داخل آن تابوتى بزرگ و چوبين ديده مى شود.

حجره مذكور در 1330 ه. ق بازسازى شده و به وسيله پلكانى، به زير زمين داخل آن راه است.(1)

مقام ميمونه دختر امام حسن مجتبى عليه السلام

ميمونه دختر امام حسن عليه السلام است و اطلاعاتى در باره ايشان وجود ندارد و ظاهراً ايشان نيز ضمن بانوان اسير بنى هاشم در كربلا بوده است.

مقام اسماء بنت عميس مادر شوهر حضرت زينب عليها السلام

اسماء بنت عميس، همسر جعفر بن ابى طالب، يكى از مسلمانان فداكار، همراه


1- حايرى، معالى السّبطين، ج 1، ص 266؛ زنجانى، وسيله الدّارين، ص 297.

ص:132

همسرش به حبشه هجرت كرد و در آن جا عبداللَّه را به دنيا آورد. در سال هفتم هجرى به مدينه برگشت. جعفر طيار، در غزوه موته به شهادت رسيد و لذا اسماء با ابوبكر ازدواج كرد و محمد بن ابى بكر را به دنيا آورد. پس از مرگ ابوبكر به همسرى امام على عليه السلام درآمد و يحيى و عون از او تولد يافتند. محمدبن ابى بكر در سايه تعليم و تربيت على عليه السلام يكى از انسان هاى كامل و شجاع و از شيعيان خاص او شد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مورد اسماء فرمودند «او از زنان بهشتى است».(1) او در حدود سال 40 هجرى از دنيا رفت.

قبر اسماء بنت عميس، همراه با ميمونه دختر امام حسن عليه السلام و حميده دختر مسلم بن عقيل عليه السلام در يك محل قرار دارد و تاريخ بناى اين آرامگاه 1330 قمرى ذكر شده است.

مقام فاطمه صغرى دختر امام حسين عليه السلام

فاطمه صغرى دختر امام حسين عليه السلام از «امّ اسحاق، بنت طلحه بن عبيداللَّه بن تَيمى» بوده است.(2) وى در سى ام هجرى به دنيا آمد و در واقعه كربلا نيز سى سال سن داشته است،(3) لذا مى توان گفت از خواهرش سكينه بزرگ تر بوده و در بين دختران حضرت امام حسين عليه السلام فرزند ارشد بوده است.

فاطمه صغرى زنى بزرگوار و داراى مقام عالى دينى و علمى و ادبى بود. به طورى كه پدرش سيدالشهدا عليه السلام به اين امر شهادت داده است و آن هنگامى بود كه حسن مثنّى؛ يعنى برادرزاده او براى خواستگارى يكى از دختران امام آمد، حضرت عليه السلام به او فرمود:

«من فاطمه را براى تو برمى گزينم كه در ظاهر، به مادرم فاطمه دختر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم بسيار شبيه؛ و در عبادت، تمام شب در نماز و روزها روزه دار و در شكل، مشابه حورالعين است.(4)


1- ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 231؛ ابن اثير، اسدالغابه 5/ 395؛ ابن عبدالبر الاستيعاب، ج 4، ص 236؛ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 94.
2- ابن بكار، نسب قريش، ص 59؛ امين، دائره المعارف الاسلاميه الشيعيه، ج 1، جزء دوم، ص 25.
3- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 35؛ ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 12، ص 442.
4- المقرم، مقتل الحسين، ص 405.

ص:133

مرقد فاطمه صغرى دختر امام حسين عليه السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

او از پدر و برادرش امام زين العابدين عليه السلام و عمّه اش زينب و نيز عبداللَّه بن عباس و اسماء بنت عميس حديث روايت مى كرده و فرزندان او عبداللَّه، ابراهيم، حسين و همچنين امّ جعفر، ابوالمقدام و زهير بن معاويه نيز از او حديث نقل كرده اند. احاديث او در كتب حديثى اهل سنت از جمله در سنن ترمذى، ابوداود، ابن ماجه، نسائى و تأليفات ابن حجر آمده است. فاطمه صغرى ابتدا در منزل فاطمه عليها السلام، مادر بزرگش، در جوار مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم مى زيست. وقتى وليد دستور تخريب خانه هاى كنار مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم را صادر كرد، او به خارج مسجد رفت و در آن جا خانه اى ساخت و چاهى حفر كرد كه بركت فراوانى داشت. مردم اين چاه را زمزم مى خواندند و از آن

ص:134

تبرّك مى جستند.(1) فاطمه همانند زينب، در حوادث كربلا مأمن و پناهگاه اهل بيت بود و در بارگاه عبيداللَّه ابن زياد و يزيد خطبه هاى غراء خواند.(2) او به سال 110 هجرى، در هشتاد سالگى وفات يافت. در قبرستان باب الصغير، پشت قبر سكينه عليه السلام و امّ كلثوم عليه السلام و سمت چپ آن قبرى منسوب به ايشان است كه در داخل يك حجره و اتاقك كوچكى قرار دارد. گنبد آن به رنگ سبز و ديواره هاى آن به وسيله سنگ هاى سياه و سفيد برپا شده است. در داخل آن تابوتى چوبين، كه به وسيله پارچه اى سبز پوشيده، ديده مى شود و در كنار اتاق پلكانى است كه به زير زمين باز مى شود. در آن جا بر سنگ قبر او آيةالكرسى با خط كوفى حجارى شده است.

در پايين اين كتيبه جمله اى با عنوان «هذا قبُر فاطِمه بِنْت أَحْمَد بنِ الحُسَينْ الشهيد عليه السلام» و تاريخ 439 هجرى به چشم مى خورد. اين امر ما را در اين كه قبر ياد شده به فاطمه بنت الحسين تعلّق داشته باشد با ترديد مواجه مى سازد، اگرچه عبارت كوفى نيز صحيح نيست؛ زيرا امام حسين عليه السلام فرزند پسرى به نام احمد نداشته است. البته در ميان فرزندان ايشان به محمّد نامى نيز اشاره شده كه شايد اين احمد فرزند او يا يكى از نوادگان امام حسين عليه السلام باشد كه واسطه هاى آن حذف شده است. از سوى ديگر، بيشتر منابع روايت مى كنند كه فاطمه صغرى در منزل خود؛ يعنى در پشت مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.(3) پس به احتمال زياد، چون روايتى هم مبنى بر سكونت فاطمه صغرى در دمشق نداريم، قبر مذكور بايد متعلق به نواده امام حسين عليه السلام نه دختر او باشد.(4)

مقام فضه كنيز حضرت زهرا عليها السلام

فضه نام كنيزى است از اهالى نوبه در شمال سودان و جنوب مصر كه به مدينه آورده


1- سمهودى، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، ج 3، ص 909.
2- طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 302.
3- قائدان، تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، ص 260.
4- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 137-/ 138.

ص:135

شد و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وى را به حضرت زهرا عليها السلام بخشيد و وى در منزل حضرت على عليه السلام نشو و نما يافته و احاديث متعددى از حضرت زهرا عليه السلام روايت كرده است. در مورد اصل و نسب وى افسانه هاى زيادى وجود دارد و برخى او را دختر يكى از پادشاهان حبشه و برخى او را دختر يكى از پادشاهان هند دانسته اند ومعتقدند كه وى اسرار كيميا را دانسته است. طبق نقل مفسّران در تفسير آيه «هَلْ أَتى»، فضه، به خاطر شركت در ايثار اهل بيت در دادن غذاى خود به مسكين و يتيم، مشمول اين آيه قرار گرفته است.

مرقد فضه كنيز حضرت زهرا عليها السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

فضه پس از درگذشت حضرت فاطمه عليها السلام در خدمت امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و حضرت زينب عليها السلام بود. او خاندان نبوت را در كربلا همراهى مى كرد و پس

ص:136

از بازگشت به مدينه، به احتمال زياد همراه حضرت زينب عليها السلام به شام بازگشت و پس از وفات، در باب الصغير به خاك سپرده شد.(1) قبر وى كمى بالاتر از مرقد عبداللَّه بن جعفر صادق عليه السلام و حدود يكصد مترى سمت چپ آن؛ يعنى در انتهاى ديوار غرب قبرستان واقع است. حجره و مرقد او گنبدى كوچك به رنگ سبز دارد و ديواره هاى آن از سنگ سياه است. قابل ذكر است كه برخى معتقدند كه فضه در مدينه درگذشته و در قبرستان بقيع مدفون است.

مقام بلال حبشى عليه السلام

بلال بن رباح معروف به بلال حبشى يكى از ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و از مسلمانان اوليه است كه در مكه به آيين اسلام درآمد. او برده اميّه پسر خلف بود و پس از اين كه اسلام آورد اميّه او را به شكنجه و آزار گرفت. اما بلال تمامى اين شكنجه ها را تحمل كرده و بر دين و آيين خود استوار ماند تا اين كه ابوبكر، بنا به دستور رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم او را خريد و آزاد كرد. بلال بعد از آزادى به مدينه هجرت كرد و پيامبر او را به عنوان اولين اذان گو انتخاب كرد و وى تا زمانى كه پيامبر زنده بود به اين كار اشتغال داشت. بلال حبشى در تمام جنگ ها در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و در جنگ بدر، ارباب سابقش اميّه پسر خلف را كشت. بلال هم چنين در جنگ احد، خندق، بنى مصطلق و تبوك حضور داشت. پس از فتح مكه، بلال در بالاى كعبه ايستاد و اذان گفت و افتخارى جاودانه از آن خود كرد. هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم وفات يافت، خليفه (ابوبكر)، از بلال خواست تا همچنان اذان بگويد ولى او نپذيرفت و گفت: سوگند خورده ام كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى هيچ كس اذان نگويم. وقتى لشكر اسلام در مدينه آماده عزيمت براى فتح شام شد، بلال از ابوبكر اجازه عزيمت خواست. ابوبكر گفت: هر آنچه خواهى كن ولى دوست داشتم نزد من در مدينه مى ماندى و اذان مى گفتى، بلال نپذيرفت و وارد لشكر شد.(2) او


1- فهرى زنجانى، مراقد اهل بيت عليه السلام، ص 41.
2- ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 97-/ 96.

ص:137

به دمشق آمد و در «داريا»، يكى از قريه هاى اطراف دمشق ساكن شد و سرانجام در سال بيست هجرى (1) يا به روايتى هفده هجرى در دوران خلافت عمربن خطاب در سن 63 سالگى وفات يافت و در قبرستان باب الصغير به خاك سپرده شد.(2) مرقد بلال حبشى

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

در محل دفن بلال اختلاف است. ابن كثير قبرى كه در باب الصغير به او منسوب است را صحيح ندانسته و محل دفن وى را همان قريه «داريا» مى داند. او قبرى كه اكنون در باب الصغير است، را از «بلال بن ابى الدرداء» قاضى دمشق دانسته كه فردى عابد و زاهد بوده است.(3) در هر حال، قبرى كه اكنون به نام بلال در باب الصغير معروف است، كمى بالاتر


1- كرد على، غوطه دمشق، ص 114.
2- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 44-/ 45.
3- كرد على، غوطه دمشق، ص 115.

ص:138

از قبور سكينه و ام كلثوم قرار دارد؛ و با قبر منسوب به عبداللَّه بن جعفر طيار در يك بقعه هستند.

قبر بلال بزرگترين قبرِ داخل اين بقعه است كه در ميان قبور ديگر متمايز و اطراف آن نيز با محفظه اى از شيشه پوشانيده شده است. تاريخ سنگ قبر وى 635 هجرى است.

بر بناى مقبره بلال گنبدى است به رنگ سبز و سوّمين گنبد از درِ ورودى قبرستان باب الصغير است. اين گنبد، در 1007 هجرى و 1289 هجرى مرمّت شد. در 1361 هجرى در آتش سوخت و اداره اوقاف آن را بازسازى كرد.(1) درضمن قبر ديگرى منسوب به بلال حبشى در ميدان المطار و يا ميدان البيطره در مدخل شهر دمشق قرار دارد كه روبروى دروازه باب كيسان واقع شده و با توجه به نوشته هاى تاريخى كه اظهار مى دارند در كنار اين دروازه، قبرستانى به نام باب كيسان وجود داشته، احتمال دارد كه قبر مذكور نيز در گذشته در محدوده قبرستان فوق الذكر واقع شده است و امروزه اين قبر در سوى ديگر ميدان و در جهت مقابل باب كيسان قرار گرفته است.

مقام عبداللَّه بن جعفر طيار شوهر حضرت زينب عليها السلام

عبداللَّه بن جعفر طيار يكى از چهره هاى درخشان بنى هاشم است. پدرش جعفربن ابى طالب پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و برادر حضرت على عليه السلام بود كه در جنگ موته به شهادت رسيد و چون دو دست وى قطع شده بود پيامبر او را طيار لقب نهاد و فرمود كه خداوند به جعفر دو بال مى دهد تا در بهشت با آن ها پرواز كند. مادرش اسماء بنت عميس يكى از زنان سرشناس و پاكدامن صدر اسلام است كه ساليان دراز در سرزمين حبشه براى رضاى خدا و به دور از وطن، رنج فراوان كشيد و با شهادت همسر خود در موته، نشان ديگرى از صبر و استقامت براى خود كسب كرد. عبداللَّه بن جعفر در دامان اين پدر و مادر پرورش يافت. به گفته تمام مورخان، عبداللَّه اولين نوزاد مسلمانان مهاجر


1- ابن عبدالهادى، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، ص. 198

ص:139

است كه در سرزمين حبشه چشم به جهان گشود.(1) از سال تولد عبداللَّه تاريخ دقيقى در دست نيست. عبداللَّه در روز رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ده ساله بود. بنابراين مى توان حدس زد كه وى در سال اول قمرى به دنيا آمده باشد.

عبداللَّه بن جعفر از آغاز جوانى به داشتن اخلاق نيك و ايمان شهرت يافته بود، به گونه اى كه در بين مسلمانان از احترام خاصى برخوردار بود. مسلمانان به پاس خدمات شايسته اى كه پدر او تقديم كرده بود، وى را مورد اكرام قرار مى دادند.

عبداللَّه بن عمر هر وقت عبداللَّه را مى ديد، وى را مخاطب قرار مى داد و مى گفت:

السلام عليك يابن ذى الجناحين.(2) در كتاب معجم رجال الحديث، درباره جايگاه عبداللَّه بن جعفر آمده است: جلالت قدر و شأن و منزلت عبداللَّه بن جعفر طيار به قدرى روشن است كه هرگز نيازى به توضيح ندارد، زيرا از جمله مواردى كه دلالت برشأن و علو مقام وى دارد، اين است كه امير مؤمنان عليه السلام هميشه تلاش مى كرد تا از كشته شدن عبداللَّه جلوگيرى كند، همان گونه كه از حسنين عليه السلام و محمدبن حنفيه محافظت مى كرد.(3) امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش فرمود: امام حسن و امام حسين عليهما السلام و عبداللَّه بن جعفر در كودكى با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيعت كردند. هيچ كودكى جز آن ها، با پيامبر بيعت نكرد.(4) در قبرستان باب الصغير، كنار قبر بلال قبرى منسوب به عبداللَّه بن جعفر، همسر حضرت زينب عليها السلام است كه به قطع و يقين صحّت ندارد؛ زيرا عبداللَّه در سال جحاف، در مكه وفات يافت (5) و سال جحاف سال هشتاد هجرى است كه سيلى به مكه آمد و


1- ابن اثير، الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 2، ص 289 ابن اسحق، السيره النبويه، ص 226 ابن جوزى، تذكره الخواص، ص. 172
2- ابن جوزى، تذكره الخواص، ص 174.
3- خوئى، معجم رجال الحديث، ج 10، ص 143.
4- ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 5، ص 133.
5- ابن حجر، الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 3، ص 47.

ص:140

مرقد عبداللَّه بن جعفر طيار

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

حاجيان را در خود فرو برد. در اين واقعه عبداللَّه نود سال داشته است، و درقبرستان بقيع به خاك سپرده شد.(1) قبر منسوب به وى در قبرستان باب الصغير بسيار كوچك بوده و بر بالاى آن دو كتيبه به خط كوفى ديده مى شود كه به راحتى قابل خواندن نيست.(2)

مقام ام حبيبه و ام سلمه زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

ام سلمه كنيه يكى از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود كه نام وى هند دختر أبى أميه مخزومى بود


1- ابن اثير، اسدالغابه، ج 3، ص 135.
2- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 144-/ 145.

ص:141

و قبلًا همسر عبداللَّه بن عبدالاسد بود و براى وى سه فرزند به نام هاى سلمه، زينب و رقيه به دنيا آورد و پس از درگذشت همسرش به ازدواج رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درآمد و علاقه وى به خاندان رسالت و مخصوصاً امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام مشهور است. وى در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.

مرقد ام سلمه وام حبيبه همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

ام حبيبه كنيه يكى از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود كه نام وى رمله دختر ابوسفيان بود و قبلًا به همسرى عبداللَّه بن جحش اسدى در آمد و به حبشه مهاجرت كرد و دخترى به نام حبيبه آورد و چون عبداللَّه بن حجش به آيين مسيحيت گرويد، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرستاده اى به حبشه فرستاد و او را خواستگارى نمود و نجاشى پادشاه حبشه به نيابت از آن حضرت وى را خواستگارى نمود و مهريه او را چهارصد دينار تعيين نمود و مهمانى فاخرى ترتيب داد و او را به همراهى شرحبيل بن حسنه به مدينه فرستاد و رسول اكرم در سال 7

ص:142

هجرى با او ازدواج كرد. وى نيز در مدينه از دنيا رفته و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.

در انتهاى ديواره شرقى قبرستان باب الصغير، كمى بالاتر از درِ اصلى قبرستان، پس از قبر عبداللَّه بن سجاد عليه السلام حجره اى مستقل وجود دارد، كه در آن، دو قبر به نام هاى امّ حبيبه و امّ سلمه، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ديده مى شود. اما همان طور كه گفته شد انتساب اين قبور به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم استناد ندارد.

عبداللَّه بن ام مكتوم صحابى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم

عبداللَّه پسر ام مكتوم از اصحاب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود. نام مادر او عاتكه، ام مكتوم دختر عبداللَّه بن عنكشه است.(1) عبداللَّه پسر دايى خديجه (2) و از نخستين اسلام آورندگان به شمار مى رود(3) كه در كودكى نابينا شد. برخى اين حديث قدسى را درباره او دانسته اند كه خداوند فرمود: هرگاه چيز ارزش مندى از بنده ام بگيرم، پاداشى جز بهشت براى او نمى يابم.(4) از زندگى وى در مكّه بيش از اين اطلاعى در دست نيست. بر پايه روايتى، ابن ام مكتوم نخستين صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود كه با مُصعب بن عمير پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد يثرب شد تا مردم آن جا را با قرآن آشنا كند؛(5) گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر، به مدينه هجرت كرد.(6) او و بلال در مدينه، اذان گوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودند و هريك پيش تر مى رسيد، اذان مى گفت و ديگرى هنگام نماز اقامه مى گفت.(7) عبداللَّه از علاقه مندان به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود. و بر اساس


1- ابن سعد، الطبقات، ج 4، ص 155.
2- ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 171.
3- ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 119.
4- ابن سعد، الطبقات، ج 4، ص 156.
5- ابن سعد، الطبقات، ج 4، ص 156.
6- ابن عبد البر، الاستيعاب، ج 3، ص 119.
7- يعقوبى، تاريخ ج 2، ص 42.

ص:143

نظر علامه طباطبايى در تفسير الميزان، منظور از اعمى يا نابينا در سوره عبس اوست.(1) در غزوه احد، وقتى شايعه قتل پيامبر در مدينه پيچيد، وى كه به جاى حضرت در مدينه نماز مى گزارد، به تندى فراريان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به احد ببرند. در ميان راه، به هر كسى كه مى رسيد از حال پيامبر مى پرسيد تا از سلامت حضرت آگاهى يافت؛ آن گاه به مدينه بازگشت.(2) برخى از مورّخان عبداللَّه را در بسيارى از غزوات و گويا در سيزده جنگ، جانشين رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مدينه دانسته اند.(3) بيش از اين، يادى از او در تاريخ نيست تا اين كه گويا در نبرد قادسيّه (16 قمرى) شركت كرد و پرچم سياهى به دست داشت.(4) برخى گفته اند: او در همان نبرد به شهادت رسيد؛(5) امّا به نقلى پذيرفتنى تر، وى پس از آن به مدينه بازگشت و در آن جا درگذشت.(6) در كنار ديواره شرقى باب الصغير؛ يعنى درِ دوم آن و به موازات قبور سكينه و امّ كلثوم به فاصله دويست مترى اتاق كوچكى، بدون گنبد و با سنگ هاى سياه ديده مى شود، كه بر آن نوشته شده «هذا قبر امّ مكتوم صحابى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم». گفتنى است كه تنها «كموّنه حسينى» در تأليف خويش، به نام وى در قبرستان باب الصغير اشاره كرده است.(7)

مقام اوس بن اوس صحابى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم

1- طباطبائى، الميزان، ج 20، ص 203.
2- الواقدى، المغازى، ج 1، ص 277.
3- ابن خياط، تاريخ ابن خياط، ص 60.
4- ابن سعد، الطبقات، ج 4، ص 160.
5- الذهبى، سير اعلام النبلا، ج 1، ص 365 ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 495.
6- ابن سعد، الطبقات، ج 4، ص 161.
7- كمونه حسينى، آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر و ائمه عليه السلام و صحابه و تابعين، ص 111.

ص:144

اوس بن اوس از ديگر اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم و از اهل صفّه است كه همواره در مسجد پيامبر مشغول تهجّد و عبادت بود. اوس به شام هجرت كرد و پس از وفات در دوران خلافت عثمان، در قبرستان باب الصغير دفن گرديد.(1) مقبره او اكنون در مقابل مدرسه صابونيه، در سمت ديواره غربى مقبره باب الصغير است.(2)

مقام وائله بن اصقع صحابى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم

يكى ديگر از ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه همراه اوس بن اوس و عمار بن ياسر و ديگران، در ايوان صفّه در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم روزگار مى گذراند. وى عمرى طولانى داشت و گويند در سن 150 سالگى در دوران خلافت عبدالمك مروان (سال 83 هجرى) در دمشق از دنيا رفت و در قبرستان باب الصغير دفن گرديد. او آخرين صحابى بود كه در اين شهر وفات يافت.(3) وائله پس از شهادت امام حسين عليه السلام به شدّت خشمگين بود و همواره به نقل آيه تطهير، كه در شأن خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده، مى پرداخت.(4)

فضاله بن عبيد

يكى از ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود كه پس از فتح دمشق به اين شهر آمد و در آن جا سكونت گزيد. در دوران معاويه، كرسى قضاوت در اين شهر را بر عهده داشت و در سال 53 هجرى درگذشت. وى را در كنار ابى دردا و امّ دردا دفن كردند.(5)

ابو الدرداء

«ابو الدرداء» عويمر بن مالك بن زيد يكى ديگر از ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود و


1- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 43.
2- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 145.
3- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 49.
4- شريف القرشى، حياه الامام الحسين عليه السلام، ج 3، ص 397.
5- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 50.

ص:145

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ميان او و سلمان فارسى پيمان برادرى بست و در مورد او فرمود:

«عُوَيمر حكيم امت من است»(1) وى كه در تمامى غزوه هاى پس از احد حضور داشت، پس از فتح دمشق براى تبليغ اسلام به اين شهر مهاجرت كرد. ابو الدرداء در عصر خليفه دوم و نيز حكومت معاويه قاضى دمشق بود.

سرانجام در 30 هجرى، در خلافت عثمان وفات يافت و در باب الصغير، كنار مادرش «ام الدرداء» مدفون شد. وى در قلعه دمشق مسجد و معبدى داشت كه به معبد ابى دردا معروف بود و همواره در آن جا به عبادت مى نشست.(2)

سهل بن ربيع انصارى

وى يكى از ياران بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و از قبيله اوس بود كه در دمشق ساكن شد و در اوايل خلافت معاويه از دنيا رفت. او را در جنوب قبرستان باب الصغير به خاك سپردند.(3)

مقام سرهاى مطهر شهداى كربلا

پس از واقعه كربلا، به دستور عمر بن سعد سرهاى شهدا را از تن جدا كرده و بين قبايل تقسيم كرد تا آنان بدين وسيله به ابن زياد تقرّب جويند. قبيله كنده سيزده سر، به رياست محمد بن اشعث كندى، قبيله هوازن دوازده سر، به رياست شمر بن ذى الجوشن. تميم هفت سر، بنى اسد شانزده سر و بقيه قبايل تعدادى را كه در مجموع به 71 سر بريده رسيد حمل كردند و وارد كوفه شدند.(4) عبيداللَّه دستور داد تمامى سرها را از جلوىِ كاروان


1- ابن اثير، اسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج 5، ص 155.
2- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 31.
3- همان منبع، ص 51.
4- المقرم، مقتل الحسين، ص 391.

ص:146

اسرا حركت دهند و به شام ببرند. در شب اول ماه صفر، كاروان به دمشق رسيد. قبل از ورود يزيد دستور داد شهر را آراسته و زنان و مردان شام، هلهله كنان ايستاده و سرهاى شهدا را بر نيزه ها و كاروان مصيبت ديدگان اهل بيت را به دنبال آن نگريستند. سر مقدس عباس بن على عليه السلام جلوتر از همه و سر مقدس امام حسين عليه السلام در آخر سرها و در جلو زنان بر نيزه افراشته بود.(1) امّ كلثوم از قافله سالار خواست تا سرها را جلوتر از كاروان وارد شهر كنند تا مردم متوجه سرها شده و به حرم اهل بيت عليه السلام نگاه نكنند. هنگام طلوع آفتاب سرهاى مقدس شهدا و كاروان اسرا از «باب الساعات» وارد مسجد اموى شد. آنگاه به دستور يزيد لعنه اللَّه، تمامى سرها به مدت سه روز بر دروازه هاى شهر و مسجد اموى آويزان گرديد.

امام زين العابدين عليه السلام پس از چندى، موافقت يزيد را گرفت تا سرها را به بدن ها ملحق سازد و لذا سر امام حسين عليه السلام و ساير شهدا را به كربلا برد و به اجساد مطهرشان ملحق كرد.(2) در عين حال، چند سر از شهدا را در پيرامون «باب الصغير» به خاك سپردند. امروز اين مكان كه حدود پنجاه متر بالاتر از درِ اصلى قبرستان باب الصغير و سمت چپ كوچه و در حقيقت خارج از قبرستان است، داراى محوطه اى بزرگ است كه در وسط آن حجره اى كوچك بوده و سرهاى مقدس در اين حجره دفن شده اند.

بر اساس كتبيه سنگى بالاى حجره، ضريح قبلىِ آن را كه از نقره بوده، فرمانده سپاه فاطمى مصر؛ يعنى جوهر صقلى ساخته كه متعلق به قرن چهارم است. اما در سال هاى اخير به جاى آن، ضريحى از نقره ساخته اند. هر چند كه بر سقف اين حجره، اسامى شانزده تن از شهداى كربلا نوشته شده، ليكن به احتمال قوى تنها سر سه تن از شهداى كربلا در اين مكان به خاك سپرده شده اند. اين سرها عبارت اند از: سر مقدس حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، سر مقدّس حضرت على اكبر عليه السلام، سر مقدس حبيب بن مظاهر عليه السلام.

سيد محسن امين، در سال 1321 ق. كتيبه اى بر بالاى درِ ورودى اين مقام، با اين

ص 32.


1- شعرانى، دمع السجود، ص 242 مجلسى، بحار الانوار، ج 45، ص 124-/ 128 شريف القرشى، حياه الامام الحسين، ج 3، ص 368-/ 369.
2- مجلسى، بحار الانوار، ج 45، ص 124 الشعرانى، دمع السجود، ص 253، الامين، دائره المعارف الشيعيه، جزء دوم، ص 32.

ص:147

ص:148

عبارت ديده است: «هَذَا رأس عباس و على بن الحسين عليه السلام و حبيب بن مظاهر».

بعدها كه ضريحى بر روى اين محل گذاشته شد، نام شانزده تن ذكر گرديد.(1) با توجه به اين كه منابع تاريخى شيعه اذعان دارند سرهاى شهداى كربلا به بدن هاى آنان ملحق شده است، به نظر نمى رسد در اين مكان بيش از سه سر به خاك سپرده شده باشد.

نام سرهايى كه بر سقف گنبد اين مكان ثبت شده، عبارت اند از:

1. عباس 2. على اكبر 3. حبيب بن مظاهر 4. قاسم بن الحسن 5. عبداللَّه بن على 6. عمربن على 7. حرّ رياحى 8. محمدبن على 9. عبداللَّه بن عون 10. على بن ابى بكر 11.

عثمان بن على 12. جعفر بن على 13. جعفر بن عقيل 14. محمد بن مسلم 15. عبداللَّه بن عقيل 16. حسين بن عبداللَّه.(2) در گذشته، پشت مقام سرهاى شهدا، محل غسل و كفن مردگان بود و چاهى زده شده است كه از آن چاه براى غسل مردگان استفاده مى شده است. اين مقام در سال 1330 قمرى توسط «سليم افندى مرتضى» قائم مقام مراقد اهل بيت عليهم السلام ساخته شده است.

قبور ساير بزرگان تابعين و بازماندگان ائمه اطهار عليهم السلام

1. خديجه دختر امام زين العابدين عليه السلام.

2. محسن بن جعفر بن هادى عليه السلام كه در دوران خلافت عباسى، با شكنجه به قتل رسيد.

3. عبداللَّه بن محمد بن اطرف، فرزند امام على عليه السلام

4. ابوالحسن بن علىّ از نوادگان امام زين العابدين عليه السلام.(3) 5. حسن بن عبداللَّه از نوادگان عمر بن على عليه السلام

6. عبداللَّه بن امام محمد باقر عليه السلام

7. محمد بن ابو حذيفه عتبه بن ربيعه بن عبد شمس، والى مصر در دوران على عليه السلام و


1- الامين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 627.
2- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 139-/ 141.
3- همان منبع، ص 154-/ 155.

ص:149

از شيعيان خاص آن حضرت.

8. عبدالرحمان بن عباس بن عبدالمطّلب.

9. عبدالمطّلب بن ربيعه بن حارث بن عبدالمطّلب.

10. رأس محمد بن ابى بكر (به روايتى ديگر در قاهره است).(1) 11. امّ الحسن، دختر حمزه بن جعفر الصادق عليه السلام.

12. على بن عبداللَّه بن عباس.

13. سليمان بن علىّ بن عبداللَّه بن عباس و همسرش.(2)

5. مقام حضرت يحيى پيامبر عليه السلام

حضرت يحيى فرزند زكريا عليه السلام يكى از پيامبران الهى است كه در آيين هاى يهود، مسيح، اسلام و صابئه مورد احترام و تقديس است. وى بنا به قدرت الهى از پدر و مادرى كهنسال به دنيا آمد و در كودكى به پيامبرى برگزيده شد. در مورد شهادت وى نقل است كه حكمران رومى سرزمين شام، سعى مى كرد تا نادخترى خود را كه سالومه نام داشت به همسرى خود در آورد و حضرت يحيى عليه السلام در برابر اين كار غير اخلاقى ايستادگى و مخالفت نمود و اين امر باعث شد تا حكمران رومى در حالت مستى دستور قتل وى را صادر كرد و دژخيمان وى سر مطهر آن حضرت را از تن جدا كرده و به دربار حكمران بردند. بعدها كه امپراتورى روم به آيين مسيحيت درآمد، سر مطهر آن حضرت را با تكريم فراوان در كليساى قديس يوحنا كه بعدها به نام مسجد اموى شناخته شد، دفن نمودند. در مورد محل دفن جسد آن حضرت اطلاعى در دست نيست و برخى معتقدند كه جسد آن حضرت در فلسطين اشغالى دفن است. اخيراً يكى از پژوهشگران لبنانى اعلام نمود كه قبر حضرت يحيى در تپه اى باستانى به نام «مار يحيى» (يحياى مقدس) در شمال شرق شهرك تولين و كنار شهرك «قبريخا» در جنوب لبنان واقع شده است. امروزه آرامگاه حضرت يحيا در داخل مسجد اموى محل زيارت مسيحيان و مسلمانان مى باشد.


1- ابراهيم، محمد زكى، مراقد اهل بيت در قاهره، ص 105.
2- كمونه حسينى، آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و صحابه و تابعين، ص 114-/ 115.

ص:150

مرقد حضرت يحيى در داخل مسجد اموى

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

6. مقام سرهاى حجر و يارانش در مسجد القصب

در سال 51 قمرى حجر به همراهى يارانش دستگير شده و به شام فرستاده شد، وقتى كه آنان به منطقه مرج العذرا رسيدند، دستور قتل آنان از طرف معاويه صادر شد و حجر به همراهى شش تن از يارانش در مرج العذراء به شهادت رسيدند و سرهاى وى و يارانش به دربار معاويه فرستاده شد. سرهاى مذكور پس از نمايش در دربار معاويه به مسجد القصب منتقل شده و به خاك سپرده شد. اين مسجد كمى بالاتر از حرم مطهر حضرت رقيه و قبل از دروازه باب توما قرار دارد و در آن سرهاى افراد زير مدفون مى باشد: حجر بن عدى، شريك بن شداد حضرمى، صيفى بن فسيل شيبانى، قبيصه بن

ص:151

ضبيعه عبسى، محرز بن شهاب سعدى، كدام بن حيان عنزى و عبدالرحمن بن حسان عنزى. محل مدفن سرهاى شهدا در نزديك در ورودى مسجد و در سمت راست قرار دارد.(1)

7. غار هابيل و قابيل (مغاره الدم)

در كوه قاسيون، در محله الاربعين، غارى است كه گويند حضرت هابيل در آن جا توسط برادرش قابيل كشته شد.(2) هنگامى كه حضرت هابيل عليه السلام در مكان مسجد أموى و بر صخره اى به نام صخره قربان، گوسفندى را براى قربانى به درگاه خداوند تقديم داشت، آتشى فرود آمد و آن را برگرفت، بدين معنا كه قربانى او پذيرفته شد؛ در اين هنگام، قابيل نيز شاخه هايى از گندم را بر اين صخره قرار داد ولى مورد قبول خداوند قرار نگرفت و همانند هابيل، آتشى، قربانى او را شعله ور نساخت لذا او كينه برادر را به دل گرفت. وى به دنبال هابيل عليه السلام در دامنه كوه قاسيون روان شد و كينه و حسد، در او همچنان شعله ور و به دنبال راهى براى از بين بردن برادر بود. در اين حال شيطان بر او ظاهر شد و وى را به اين امر تعليم داد. قابيل نيز در نزديكى قله كوه، در يك فرصت مناسب با سنگى بر سر برادر زد و او را به قتل رسانيد.(3) خون هابيل بر صخره و سنگى در آن جا ريخت، سپس نعش برادر را برداشت و همواره سرگردان بود تا اين كه چند فرسخ آن طرف تر به وسيله آموزشى كه از دفن يك كلاغ ديده بود او را مدفون ساخت. اكنون قبر هابيل در آن مكان معروف است كه شرح آن در جاى خود خواهد آمد. مكانى كه خون هابيل در آن ريخته شد به «مغاره الدم» معروف شده است. گويند دعا در آن جا مستجاب است.

از حضرت على عليه السلام نقل شده: «در دمشق كوهى است كه به آن قاسيون گويند، در آن،


1- طبرى، تاريخ طبرى، ج 5، ص 278.
2- مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 112 ابن حورانى، زيارات الشام، ص 118؛ شيروانى، رياض السياحه، ج 2، ص 421.
3- مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 112، حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 296.

ص:152

فرزند آدم برادرش را كشته و خداوند عيسى و مادرش مريم را از خطر يهود پناه داده است؛ پس اگر به آن مكان رفتيد از دعا در آن غافل نشويد.(1) گفته مى شود بعضى در اين غار به استسقاء مى نشسته و دعايشان مستجاب مى شده است و اگر مردم دعايى داشتند به اين مكان مى رفتند. همچنين گويند يحيى بن زكريا و مادرش چهل روز در اين غار اعتكاف كرده اند.

مكان مغاره الدم كمى پايين تر از غار اصحاب كهف و كنار مغاره الجوع است. امروزه اين محل به «الاربعين» يا «جوعيه» معروف و نزد مردم دمشق شهرت دارد. از آخر محله اربعين تا مغاره الدم حدود بيست دقيقه در دامنه كوه راه است كه به وسيله پلكان هايى كه از سنگ و سيمان ساخته شده صعود بر آن آسان گشته است. در اين مكان قبه و مسجد كوچكى با گنبدى از گچ و سيمان و به رنگ سبز ساخته شده كه مغاره الدم و مغاره الجوع هر دو در اين مسجد قرار دارند. ابن حورانى گويد: حضرت عيسى بن مريم و حواريون نيز در اين غار نماز گزارده اند. ابن بطوطه نيز گويد: حضرت ابراهيم، موسى، عيسى، ايوب و لوط عليه السلام در آن نماز گزارده اند.

8. غار اربعين

در كوه قاسيون و در محله الاربعين، كنار مغاره الدم، مغاره الجوع قرار دارد. گفته مى شود در اين مكان چهل پيامبر و يا به روايتى چهل تن از صالحان و اولياء خدا از گرسنگى وفات يافته اند.(2) اين پيامبران كه از سوى حكومت هاى ستمگر مورد تعقيب بوده اند به كوه قاسيون پناه آورده و در آن جا روزگار مى گذرانيدند، ايشان يكى پس از ديگرى از فرط گرسنگى و سختى وفات يافته اند. احمد پاشاى وزير در سال 1018 قمرى در اين مكان و در مغاره الدم مسجدى بنا كرد.(3)


1- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 118.
2- شيروانى، رياض السياحه، ج 2، ص 421.
3- ابن عبدالهادى، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، ص 192.

ص:153

9. غار اصحاب كهف

در كوه قاسيون و در غرب مغاره الدم و مغاره الجوع، غار و مقامى به نام اصحاب كهف وجود دارد. هرچند كه اين امر از لحاظ تاريخى مستند نيست ولى مورد توجه مردم منطقه است، شايان گفتن است، مكان و غار اصحاب كهف در چند منطقه از جمله افسوس از شهرهاى روم (1)، طرسوس و رجيب (در هشت كيلومترى عمان پايتخت اردن) احتمال داده شده است كه مورد آخرى صحيح تر است.(2) در هر صورت، اين غار در دامنه كوه و در محله محى الدين قرار دارد. كوچه هاى بسيار تنگ، باريك، پرپيچ و خم دارد. عبور و مرور با ماشين در آن به سختى امكان پذير است و مهارت زيادى لازم دارد. بر مكان اصحاب كهف، مسجدى بود كه به مرور از بين رفته است و اكنون مدرسه اى به جاى آن به نام «مدرسه فرقان» براى طلاب خارجى ساخته شده است. داخل اين مدرسه و در طبقه بالاى آن، داخل سالنى غارى به طول پنج متر و ارتفاع 5/ 2 متر ديده مى شود كه به وسيله درى آهنين از اين سالن جدا مى شود.

اماكن سياحتى دمشق

مسجد اموى

اشاره

مسجد اموى، قديمى ترين مسجد سوريه و يكى از قديمى ترين مساجد مسلمانان است، تاريخ بناى اين مسجد سال 86 قمرى است. اين مسجد شاهكار هنر اسلامى به شمار مى رود و در قلب شهر دمشق و در انتهاى بازار حميديه قرار دارد. اين مسجد تاريخى بسيار كهن دارد كه به چند هزار سال قبل باز مى گردد، و بررسى هاى باستان شناسى نشان مى دهد كه اين محل در گذشته معبد خداى «حدد» رب النوع آرامى است. اين رب النوع در هزاره اول قبل از ميلاد پرستيده مى شد و اين معبد يكى از معابد آن روزگار بود و مؤمنان از مناطق مختلف آرامى براى زيارت آن مى آمدند و اين معبد


1- مسعودى، مروج الذهب و معدن الجوهر، ج 1، ص 302.
2- عظيمى حلبى، تاريخ حلب، ص 66.

ص:154

بر روى تپه اى قرار داشت و براى ورود به درون آن از پله استفاده مى شد و در اطراف معبد دو بارو داخلى و خارجى وجود داشت و باروى دخلى آن دو دروازه در سمت شرق و غرب وجود داشت كه برخى از ستون هاى آن تا كنون برجاى مانده است.

در دوران سلطه هخامنشيان بر سرزمين شام، اين معبد به محلى براى پرستش اهورامزدا تبديل شد و با ورود رومى ها به سرزمين شام اين معبد به محلى براى معبد ژوپيتر كه بزرگ ترين خداى رومى ها بود مبدل شد. رومى ها براساس معمارى رومى تغييراتى در معبد دادند و مخصوصاً در دوران حكمرانى سلوكيان در سوريه معبد توسعه داده شد و آثار تاريخى برجاى مانده از آن دوره به صورت ستون ها و سرستون هاى رومى همچنان در سمت غربى مسجد برجاى مانده است. همچنين طاق رومى موجود در اين قسمت يكى از آثار باستانى آن دوره است.

در دوره قدرت گرفتن مسيحيان در روم و ظهور امپراتورى روم شرقى، سرزمين شام و مناطق پيرامون آن در تحت سيطره امپراتورى روم شرقى قرار گرفت و معبد به كليساى قديس يوحنا معمدان تبديل شد زيرا كه در داخل آن آرامگاه حضرت يحياى تعميددهنده قرار داشت.

در سال 16 قمرى وقتى كه لشكريان مسلمان شهر دمشق را محاصره كردند، از يك سو خالد بن وليد با جنگ و خونريزى از سمت باب الجابيه وارد شهر شد و از سوى ديگر ابو عبيده جراح با امضاى قرار داد صلح از دروازه باب الشرقى وارد شهر شد و اين دو در مسجد به يكديگر رسيدند، و به همين علت نيمى از محل مذكور كه توسط خالد فتح شده بود به صورت مسجد درآمد و نيمى ديگر كه توسط ابو عبيده با صلح گرفته شده بود به صورت كليسا باقى ماند و مسلمانان و مسيحيان به صورت مشترك در اين محل، مراسم مذهبى خود را ادا مى كردند، مسيحيان كه نسبت به دين جديد با بى اعتنايى نگريستند با ايجاد سرود و صداى عمدى در مراسم خود از جمله صداى مهيب ناقوس به هنگام اقامه نماز جماعت، خواندن سرودها به صداى بلند نسبت به عبادت مسلمانان مزاحمت فراهم مى كردند. وقتى معاويه در شام به حكمرانى رسيد، تصميم به الحاق نيمه

ص:155

باقيمانده از كليسا به مسجد نمود ولى مسيحيان نپذيرفتند، پس از وى عبدالملك بن مروان مال فراوانى به آنان داد تا اجازه دهند اين قسمت نيز به مسجد ملحق شود ولى ايشان نپذيرفتند، تا اين كه وليدبن عبدالملك به حكومت رسيد، مال فراوانى به مسيحيان داد و آنان را تهديد كرد كه كليساى باب توما را كه با زور گرفته و در صورت عدم پذيرش آنان تخريب خواهد كرد و چون كليساى باب توما بزرگ تر بود، مسيحيان به ناچار راضى شدند و نيمه باقيمانده محل را به مسلمانان واگذار كردند.(1) بعضى گويند آنان راضى نشدند و وليد تهديد كرد كه اگر قبول نكنيد خود آن را تخريب مى كنم، سپس كلنگ به دست گرفته و ديوار آن را خراب و سپس مسجد را بنا كرد. بعضى گفته اند چند كليساى ديگر در داخل شهر به مسيحيان داد و آنان را راضى كرد.(2) مساحت اوليه آن بر اساس آنچه ابن جبير نقل كرده است از شرق به غرب يعنى در طول دويست گام (حدود 150 متر) و از سمت جنوب به شمال يعنى در عرض 135 گام (حدود 100 متر) بوده و درمجموع به پانزده هزار متر مربع مى رسيده است.(3) وليد بن عبدالملك ماليات هفت سال كشور اسلامى را خرج بناى مسجد كرد و گويند وقتى اسناد مخارج آن را بر هجده شتر بار كردند و براى تصويب نزد خليفه بردند، وى بدون بررسى همه آن ها را تصويب كرد و گفت: اين چيزى است كه به راه خدا داديم و در مقابل آن چيزى نمى خواهيم. وليد قبل از بناى مسجد طرح آن را به روم فرستاد و دوازده هزار نفر از مهندسان رومى را براى ساختن آن به دمشق دعوت كرد. عمليات بناى آن در سال 86 هجرى آغاز(4) و بهترين زينت ها و سنگ هاى مرمر براى تزيين آن به كار رفته و به گفته ابن معلى پولى كه در اين راه خرج شد داخل يكصد صندوق بود كه هر صندوق 228 هزار دينار در آن بود و مجموع آن بالغ بر 22800000 دينار مى شد.(5)


1- نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 285 ابن بطوطه، الرحله، ص 63.
2- نعيمى، الجامع الاموى، ص 99؛ ابن العمرى، الجامع الاموى، تحقيق مطيع الحافظ، ص 51.
3- ابن جبير، الجامع الاموى، تحقيق مطيع الحافظ، ص 13.
4- ابن بطوطه، الرحله، ص 63.
5- ابن جبير، الجامع الاموى، ص 13، ابن العمرى، الجامع الاموى، ص 52-/ 53.

ص:156

وليد دوازده هزار سنگ رخام و مرمر در آن به كار برد كه هزينه آن 144 قنطار طلاى دمشقى بود. هنگام بناى آن كتيبه اى از هزاران سال پيش به زبان هاى مختلفى در ديوار قبله و همچنين مناره شرقى يافت كه بر آن پندها و اندرزهاى اخلاقى نوشته شده بود.(1) بناى مسجد در دوران وليد بن عبدالملك هفت سال طول كشيد ولى نيمه تمام ماند و بقيه قسمت هاى آن را سليمان بن عبدالملك تمام كرد.

در دوران خلافت عباسى، والى دمشق اقدام به ساختن گنبد بيت المال در حياط مسجد كرد تا بيت المال را در آن نگهدارى نمايند. در سال 1006 م. گنبد النوفره ساخته شد، و در سال 1069 م. مسجد دچار آتش سوزى شد و آتش سوزى در خانه مجاور مسجد شروع شده و سپس به مسجد سرايت كرد و امكان سيطره آن وجود نداشت و قسمت هاى عظيمى از مسجد سوخت ولى بعداً با كمك برخى از اهالى شهر مسجد بازسازى گرديد.

در دوران حكومت امير سلجوقى «تتش»، وزير وى به هزينه سلطان اقدام به ترميم گنبد عقاب و ستون هاى چهارگانه و طاق هاى آن و سقف مسجد و مقصوره آن نمود و در سال 1089 م. ديوار شمالى از سمت شرق مسجد ترميم شد و در سال 1109 م. ديوار شمالى از سمت غرب ترميم شد و در سال 1150 م. ساعت بزرگى بر روى رواق در شرقى مسجد نصب شد. در سال 1179 م. سلطان صلاح الدين ايوبى دستور داد كه دو ستون زير گنبد عقاب و گلدسته شمالى ترميم شده و يك گلدسته جديد ساخته شود.

در دوران حكومت ملك ظاهر بيبرس ستون هاى مسجد ترميم شده و تاج هاى آن طلاكارى شده و منبت كارى ومرمر آن بازسازى گرديد.


1- ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج 2، ص 8؛ نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 286.

ص:157

منبر مسجد اموى

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

در دوران عثمانى نيز تعميراتى در مسجد اموى انجام شد و يكى از سلاطين عثمانى بعد از نذرى كه براى حضرت يحياى عليه السلام كرده بود، اقدام به اهداى بزرگ ترين شمع جهان نمود تا در كنار مقام ايشان گذاشته شود و در حال حاضر اين شمع همچنان در مرقد حضرت يحيى عليه السلام قرار دارد و براى حفاظت از اين شمع يك لايه مسى دور تا دور آن قرار داده شده تا مردم براى تبرك قطعاتى از اين شمع را برندارند.

در سال 1994 م. آقاى حافظ اسد دستور داد تا عمليات بازسازى وسيعى در مسجد صورت گيرد و ستون ها و منبت كارى ها صورت گرفته و ستون هاى رومى بيرون مسجد بازسازى گرديد.

ص:158

گنبد خزانه يا بيت المال در مسجد اموى

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

آتش سوزى ها و زلزله هاى مسجد

مسجد اموى در طول تاريخ دچار آتش سوزى ها و زلزله هاى متعدد گرديد كه اولين آتش سوزى ها در سال 461 قمرى (1069 م.) روى داد و باعث شد خسارات زيادى به نقاشى ديوارى آن و ساير نقش و نگارهاى آن وارد شد، ولى مجدداً در سال 1072 م.

تعمير و بازسازى شد. در سال 562 قمرى (1166 م.) در معروف به باب الشرقى مسجد كاملًا سوخت و در سال 570 قمرى (1174 م.) آتش سوزى قسمت هايى از مسجد را دربر گرفته و به گلدسته شمالى نيز سرايت كرد و در سال 645 قمرى (1247 م.) آتش سوزى بخش هاى شرقى مسجد و از جمله گلدسته شرقى آن را سوزاند. در سال 804 قمرى (1401 م.) هنگامى كه تيمور لنگ به دمشق حمله كرد، وسايل جنگى خود را در حياط

ص:159

مسجد مستقر كرد و از همان جا به سوى قلعه دمشق آتش گشود كه در اثر اين كار بخش هايى از مسجد دچار حريق گرديد. در سال 884 قمرى (1479 م.) مسجد دچار آتش سوزى شده و گلدسته غربى، باب الزياده و باب الغربى و رواق شمالى تا كلاسه در آتش سوخت. در سال 1311 قمرى (1893 م.) نيز آتش سوزى وسيعى در مسجد روى داد كه علت آن سهل انگارى يكى از كارگران شاغل در مسجد بود و منجر به آتش گرفتن سقف چوبى مسجد شد. آتش سوزى دو ساعت و نيم به طول كشيد و خسارت هاى زيادى به سقف و ديوارها و ستون هاى مسجد وارد شد و باعث شد تا قرآن عثمانى (1) كه توسط خليفه سوم به سرزمين شام فرستاده شده بود در اين حادثه سوخته و از بين برود.

مردم دمشق پس از آتش سوزى اقدام به برطرف كردن آثار سوختگى نموده و جمع آورى كمك هاى نقدى براى بازسازى مسجد كردند و در سال 1896 م. به دستور ناظم پاشا حكمران عثمانى دمشق بازسازى شروع شد و روزانه پانصد كارگر فنى در آن به كار مشغول شدند و بازسازى مسجد نه سال به طول كشيد و هزينه بازسازى آن بالغ بر هفتاد هزار ليره عثمانى گرديد.

زلزله هاى متعددى در طى سال هاى گذشته به بناى مسجد اموى آسيب رساندند كه از آن جمله مى توان زلزله هاى سال 552 قمرى (1157 م.) و سال 597 قمرى (1200 م.) و بالاخره زلزله سال 1173 قمرى (1759 م.) را نام برد.

گلدسته هاى مسجد

مسجد اموى سه گلدسته بزرگ دارد كه از سنگ و به صورت مربع ساخته شده و در سمت شمال، جنوب غربى و جنوب شرقى مسجد قرار دارند.

1. گلدسته شمالى: اين گلدسته به نام مناره عروس، مناره سفيد و مناره كلاسيه ناميده مى شود، و كلاسيه نام محله اى است كه در كنار اين گلدسته قرار دارد و علت تسميه


1- عثمان در دوران خلافت خود اقدام به تهيه قرآن نموده و آن را به تمامى سرزمين هاى تابع خلافت اسلامى فرستاد تا مورد استفاده مسلمانان قرار گيرد، اين قرآن بعدها به نام قرآن عثمان شناخته شد.

ص:160

آن به مناره عروس اين بوده است كه در زمان هاى قديم كه وسايل ارتباط جمعى وجود نداشته در هنگام اعياد اسلامى نظير عيد فطر و عيد قربان، براى اين كه به مردم اطلاع دهند كه عيد فرا رسيده است، اين گلدسته را با پارچه هاى رنگين آذين بندى مى كردند و با توجه به اين كه گلدسته مذكور تقريباً از همه جاى دمشق قابل رؤيت بود، مردم دمشق با مشاهده آن در مى يافتند كه عيد فرا رسيده است.

2. گلدسته شرقى: اين مناره به مناره سفيد و مناره عيسى نيز معروف است، گويند در آخرالزمان حضرت عيسى عليه السلام بر اين مناره فرود خواهد آمد. در گذشته سنگى در اين مناره بوده كه مى پنداشتند قطعه اى از همان سنگ است كه موسى با عصاى خود بر آن زد و دوازده چشمه از آن جارى شد. نعيمى در قرن نهم كتيبه اى يونانى به تاريخ 224 قبل از ميلاد بر روى مناره شرقى مشاهده نموده است.(1) نام ديگر اين مناره، مناره نوفره است كه نوفره نام محله اى در كنار اين مناره است.

3. گلدسته غربى: اين مناره به مناره مسكيه يا مناره قايتباى معروف است، مسكيه در لغت عربى به معنى عطر و مشك است و چون اين مناره نزديك بازار مشك فروشان بوده به اين نام ناميده مى شده است و اما قايتباى در حقيقت نام يكى از پادشاهان مماليك شام است كه به او اشرف قايتباى مى گفتند وهمو بود كه در سال 1488 م. دستور بازسازى مسجد و مناره آن را صادر كرده بود.(2)

گنبدهاى مسجد

مسجد اموى چهار گنبد دارد كه به ترتيب عبارتند از:

1. گنبد عقاب: كه در زبان عربى به آن قبه النسر مى گويند و علت تسميه اين گنبد به عقاب اين بوده است كه گنبد و رواق هاى جانبى آن به مانند عقاب هستند كه گنبد بزرگ


1- مسعودى، مروج الذهب و معدن الجوهر، ج 2، ص 118.
2- الشهابى، قتيبه، دمشق تاريخ و صور، چاپ سوم، دمشق، مؤسسه النورى للطباعه و النشر و التوزيع، 1994.

ص:161

به مثابه سر عقاب و نصف جدار بين دو ستون از سمت راست و نصف دوم از سمت چپ، دو بال او هستند. اين گنبد بزرگ ترين بناى فوقانى مسجد است كه بر فراز شبستان قرار دارد و از سنگ مرمر مى باشد، ارتفاع اين گنبد 36 متر است.

گنبد ساعات در مسجد اموى

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

2. گنبد خزانه: يا گنبد بيت المال كه در سمت غربى صحن مسجد قرار دارد اين گنبد در سال 172 قمرى به وسيله امير دمشق «فضل بن صالح بن على» پسر عموى منصور عباسى ساخته شد و چون اموال و ذخائر مسجد در آن نگهدارى مى شد به آن قبه المال

ص:162

مى گفتند. اين گنبد بزرگ تر از دو گنبد ديگر است و هشت ستون مستطيل از مرمر زير آن قرار دارند. اين گنبد داراى نقاشى هاى زيبا و مزين به فسيفساء(1) است و درى كوچك دارد، براى ورود به درون گنبد از نردبان استفاده مى شده است.(2) 3. گنبد ساعات: نام ديگر آن گنبد امام زين العابدين عليه السلام است. اين گنبد در شرق صحن و در كنار باب الساعات قرار دارد و در قرن پنجم هجرى ساخته شده و چون نزديك در باب الساعات قرار داشته بدين نام معروف شده است، از علت تسميه آن به گنبد امام زين العابدين عليه السلام اطلاعى در دست نيست و تنها گفته مى شود كه امام زين العابدين قبلًا در اين محل نماز خوانده است و بعدها به يادبود ايشان اين گنبد ساخته شده است.

4. گنبد نوفره: نام ديگر آن گنبد عايشه و يا غواره است. اين گنبد بين دو گنبد ساعات و گنبد خزانه قرار دارد و در زير آن حوضى وجود دارد. گنبد مذكور در سال 369 قمرى ساخته شد. در زلزله 1173 قمرى تخريب شد و عثمان پاشا در سال 1182 قمرى آن را بازسازى كرد. اين گنبد كوچك بر روى شش ستون از سنگ مرمز قرار دارد. گنبد ياد شده به صخره قربان نيز معروف بوده است. گويند حضرت هابيل قربانى خود را كه گوسفندى بود بر اين صخره قرار داد و چون مورد قبول حق قرار گرفت به وسيله آتش سوخت و قربانى قابيل كه گندم بود پذيرفته نشد و به همان حال باقى ماند لذا به برادرش حسادت كرد و او را در كوه قاسيون به قتل رساند. از آن روز اين مكان به صخره قربان معروف شد.


1- نوعى هنر معمارى است كه با گذاشتن سنگ هاى ريزه رنگين اقدام به ساختن تابلوهاى نقاشى مختلف مى كردند.
2- نعيمى، الجامع الاموى بدمشق، ص 113.

ص:163

گنبد نوفره در مسجد اموى

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

درهاى مسجد

مسجد اموى چهار در دارد كه عبارتند از:

1. در شمالى: اين در به باب الفراديس و باب النطافين و اخيراً به باب العماره معروف شده است.

2. در غربى: اين در به باب البريد معروف بوده و بريد در زبان عربى به معنى چاپار و پست مى باشد و در گذشته وقتى كه پيكى نامه اى را براى حكمرانان دمشق مى آورد، از اين در وارد مسجد مى شد و نامه را به حاكم دمشق مى داد. اين در رو به بازار مسكيه يا مشك فروشان باز مى شود.

3. در جنوبى: اين در سمت ديوار قبله و جنوب مسجد قرار دارد و به آن باب الزياده و يا باب القوافين ناميده مى شود و علت تسميه آن به باب الزياده اين است كه اين در

ص:164

بعدها به مسجد افزوده شده است. اين در تنها درى است كه مستقيماً به درون شبستان مسجد راه دارد. در دوران عثمانى ها به آن باب العنبرانيين نيز مى گفته اند.

4. در شرقى: اين در باب جيرون ناميده مى شد و امروزه به باب نوفره مشهور است.

اين در بزرگ ترين در مسجد بوده و به آن باب الساعات و باب كلاسه و باب اللبادين نيز گفته اند و روايت شده است كه اسراى اهل بيت عليه السلام از اين در وارد مسجد شده اند. مقام رأس الحسين عليه السلام در كنار اين در قرار دارد.(1)

آثار و مقام انبيا و اوليا در مسجد اموى

1. قبر حضرت يحيى عليه السلام

حضرت يحيى يكى از پيامبران بنى اسرائيل بود كه توسط حكمران رومى سرزمين شام به شهادت رسيد و سر مطهر آن حضرت در داخل مسجد اموى به خاك سپرده شده است.

2. مقام حضرت هود عليه السلام

اين مقام در سمت چپ مقام حضرت يحيى عليه السلام و در مقابل ستون چهارم در ديوار قبله از سمت شرق شبستان قرار دارد و بر سنگ ديوار قبله به خطى زيبا در زمينه سبز نوشته شده است «هذا مقام هود النبى» در اين مكان در دوران وليد كتيبه اى يافتند كه وقتى ترجمه كردند پند و اندرزهايى از حضرت هود بود. بسيارى از مورخان دمشق معتقدند كه قبر هود عليه السلام در اين جا است. اما قول صحيح آن است كه قبر هود عليه السلام در كنار قبر صالح عليه السلام در وادى السلام نجف مى باشد.(2) بعضى گويند اين جا محل دفن معاويه بن ابى سفيان است و چون بنى اميه از خوارج وحشت داشتند كه مبادا قبر او را شكافته و او را از قبر بيرون آورند، تصميم گرفتند كه او را


1- الشهابى، دمشق تاريخ و صور، چاپ سوم، دمشق، موسسه النورى للطباعه و النشر، 1994.
2- مقدس، راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در عراق، ص 104-/ 105.

ص:165

در ديوار قبله مسجد اموى دفن نمايند.(1) اما اين روايت صحيح نمى باشد زيرا كه در دوران حكومت معاويه و پس از آن، مقام حضرت خضر در قسمت مسيحى نشين كه كليسا بوده قرار داشته و اين قسمت تا دوران پادشاهى وليد بن عبدالملك در دست مسيحيان بود و آنان اجازه نمى دادند كه مسلمانان به اين قسمت بيايند.

3. مقام حضرت خضر عليه السلام

حضرت خضر عليه السلام بنا به قولى يكى از پيامبران الهى و بنا به قول ديگر يكى از حكماى الهى است كه اماكن زيادى در عراق، سوريه، ايران به نام مقام خضر عليه السلام ناميده شده است. اهالى شام معتقدند كه حضرت خضر همواره در مسجد اموى نماز مى گذاشته و مكان نماز ايشان در سمت شرقى قبله (جنوب شرقى) نزديك مناره شرقى بوده است.

اكنون نزديك به محراب اصلى و به موازات مقام هود عليه السلام بر ديوار قبله، عنوان «هذا مقام خضر النبى» بر تابلويى سبز ديده مى شود.

4. مقام رأس الحسين عليه السلام

پس از آوردن سر مطهر امام حسين عليه السلام به همراه ساير سرهاى شهداى كربلا عليه السلام، سر مطهر آن حضرت را به مدت سه روز در اتاقكى در گوشه شمال شرقى مسجد قرار دادند.

بعدها در آن جا بقعه اى به يادبود اين حادثه غم انگيز ساختند كه به مقام رأس الحسين عليه السلام مشهور گرديد. اين مكان پس از محراب امام زين العابدين عليه السلام در داخل اتاقى به ابعاد 4* 3 متر قرار دارد و در جدار داخلى گنبد آن اسامى ائمه نقش بسته است. در سمت چپ اين اتاق ضريحى قرار دارد كه قبلًا از جنس چوب بود و اخيراً آن را مرمركارى نموده و ضريحى نقره اى بر روى آن نصب كرده اند. اين ضريح به صورت مستطيل با ابعاد 1/ 5* 1 متر مى باشد. در داخل ضريح پايه اى مستقر است و بالاى آن چيزى به شكل سر با پوشش


1- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 92.

ص:166

سبز رنگ قرار دارد كه گويا از چوب يا سنگ ساخته شده است.

در داخل شبستان محفظه اى از نقره و بسيار كوچك به اندازه سر يك انسان در داخل ديوار به ياد محل قرار دادن سر مبارك حضرت جاسازى شده است كه معمولًا زايران آن را مى بوسند.

بر بالاى اين محفظه ابياتى به زبان تركى بدين شرح نوشته شده است:

شهيد كربلا سبط احمد مصطفى دربودو چشم فاطمه فحل على مرتضى دربو

ناديله زيارت أيله كل بو بقعه ياكى كه زيرا موضع راس حسين مجتبى دربو

كه آن را محمد فكرى الحسينى در سال 1291 قمرى سروده است.

5. محراب امام زين العابدين عليه السلام

محراب كوچكى است كه قبل از مقام رأس الحسين عليه السلام قرار گرفته است و از سنگ مرمر سفيد و زيبايى ساخته شده است. نقل است كه امام سجاد عليه السلام در دوران اسارت خود در شام، شبانه روز در اين محل به عبادت مشغول بوده است. ابن عساكر مؤلف تاريخ دمشق گويد: آن حضرت در هر شبانه روز، هزار ركعت نماز مى گذاشته است. اين محراب در سمت شمال شرقى مسجد قرار گرفته و مسلمان از همه فرق و مذاهب بدان جا روى آورده و به نماز مشغول مى شوند.

6. محل نزول حضرت عيسى عليه السلام

در صحيح مسلم يكى از كتاب هاى شش گانه حديث اهل تسنن آمده است كه حضرت عيسى عليه السلام در آخرالزمان در كنار مناره شرقى مسجد اموى نزول خواهد كرد و كنار آن گلدسته، قطعه سنگى وجود دارد كه گويند حضرت موسى عليه السلام در كوه طور با عصاى خود بر آن زد و دوازده چشمه جارى شد. اين سخنان سنديت ندارد و در مورد محل نزول حضرت عيسى عليه السلام اقوال مختلفى وجود دارد، برخى را اعتقاد بر اين است كه ايشان در بيت المقدس در فلسطين و برخى ديگر گويند در كنار خانه كعبه در مكه نزول

ص:167

خواهد كرد و اما در خصوص سنگ حضرت موسى عليه السلام بايد گفت كه كوه طور در صحراى سيناى فعلى قرار دارد كه فاصله زيادى با دمشق دارد.

در گوشه اى از حياط بزرگ مسجد اموى و در نزديكى مقام رأس الحسين عليه السلام گارى چوبى بزرگى قرار دارد كه علت آن به حادثه آخرين آتش سوزى مسجد در سال 1893 م.

بازمى گردد. در اين آتش سوزى قسمت اعظم مسجد آتش گرفت و اهالى شام ناچار شدند كه مسجد را كاملًا بازسازى نمايند و در هنگام بازسازى از گارى مذكور براى آوردن چوب و سنگ به داخل مسجد استفاده شد و پس از پايان كار و تعمير مسجد، گارى را در گوشه اى از حياط مسجد قرار دادند تا اگر بار ديگر مسجد دچار آتش سوزى شد از اين گارى استفاده شود كه خوشبختانه از آن زمان تا كنون مسجد ديگر دچار حريق نگرديد.

شبستان مسجد اموى

شبستان مسجد چهل و چهار ستون دارد كه بيست ستون در سمت شرق و بيست ستون در سمت غرب دارد و چهار ستون بزرگ و اصلى به ابعاد 3* 2 متر در وسط دارد كه پايه هاى گنبد بزرگ مسجد يعنى گنبد عقاب «قبه النسر» مى باشد. ارتفاع داخلى اين گنبد بيش از سى متر است و تماماً از سنگ ساخته شده و از درون با گچ تزيين شده و بر روى آن اسامى اللَّه و محمد صلى الله عليه و آله و سلم و خلفاى راشدين نقش بسته است. بر روى چهل ستون مذكور چهل ستون كوچك تر ديگر قرار دارد. اين ستون ها به صورت هلالى شكل هستند كه سقف مرتفع مسجد را نگه داشته اند. سقف مسجد از الوارهاى بزرگ چوبى ساخته شده است كه بر روى آن ها نقش و نگارهايى كشيده شده است. سرتاسر ديوارهاى مسجد را پنجره متعددى پوشانده است كه با شيشه هاى رنگارنگ تزيين و در هنگام تابش آفتاب شعاع رنگينى را در سرتاسر مسجد مى افكند. شبستان سه در دارد كه يكى به بيرون مسجد و دو در ديگر به داخل حياط راه دارد. در وسط مسجد و در زير گنبد عقاب محوطه وجود دارد كه در دوران عثمانى محل نشستن والى دمشق و درباريان

ص:168

وى بوده است و امروزه در ماه رمضان از آن براى برگزارى جلسات قرار استفاده مى شود. در مقابل محراب نيز جايگاه قرار دارد كه با نرده هاى چوبى از ساير نقاط مسجد مجزا شده است و امروزه زنان در آن به نماز مى ايستند. در گذشته اين مكان براى عبادت زنان حكمران مورد استفاده قرار مى گرفته است.

در شبستان چهار محراب قرار دارد كه هريك مخصوص يكى از فرق چهارگانه اهل سنت است. يكى از آن ها در وسط و دو محراب ديگر در سمت راست آن و محرابى نيز در سمت چپ آن قرار دارد. محراب وسط كه اصلى و بزرگ تر از بقيه است مخصوص مالكى ها است. محراب هاى سمت راست از حنفى ها و حنبلى ها و محراب سمت چپ نيز از آن شافعى ها است. در عصر مماليك در هر چهار محراب نماز مى گذاشته اند.(1) محراب مالكى ها كه در كنار منبر قرار دارد به محراب الصحابه نيز معروف است. اين نخستين محراب مسلمانان در صدر اسلام بوده كه در بناى آغازين مسجد ساخته شده و مالكى ها در قرن هشتم هجرى در آن نماز مى گذاشته اند. قابل ذكر است كه هر يك از اين محراب ها موذن، مدرس، امام و جماعتى از فقها داشته اند كه در كنار آن به تدريس و خطابه مى نشسته اند.(2) در كنار محراب مالكى ها منبر بسيار بلندى از جنس سنگ مرمر قرار دارد كه در هنگام مراسم و اعياد خطباى مسجد از آن استفاده مى كرده اند. اين منبر يك در دارد كه معمولًا هميشه قفل است. در هنگام ورود اسراى اهل بيت عليه السلام، به مسجد اموى، در محل مذكور منبرى از چوب بوده است كه امام زين العابدين عليه السلام از آن منبر بالا رفته و خطبه مشهور خود را براى مردم كردند. منبر چوبى بعدها در اثر آتش سوزى از بين رفت، و منبر فعلى از سنگ هاى مرمر ايتاليا ساخته شده است و بر بالاى آن گنبد كوچكى قرار دارد و از آثار معمارى دوره عثمانى به شمار مى رود.

در گوشه شرقى محراب اصلى مسجد، مخزنى است كه صندوق بزرگى داخل آن


1- العلبى، دمشق بين عصر المماليك و عثمانى، ص 166.
2- ابن عمرى، الجامع الاموى، ص 67، ابن بطوطه، الرحله، ص 64.

ص:169

است. در اين صندوق يكى از قرآن هاى عثمان خليفه سوم قرار دارد. اين قرآن در دوران وى به سوى شام فرستاده شده بود. در روزهاى جمعه اين مخزن باز و مردم آن قرآن را تبرك مى كنند.(1) البته به نظر نمى رسد اين قرآن دوران خليفه سوم باشد زيرا قرآن مذكور در يكى از آتش سوزى هاى بزرگ مسجد سوخته است.

در كنار در شرقى شبستان و در فاصله بيست مترى آن، بقاياى استوانه و چاهى است كه گويند مسيحيان در زمانى كه اين محل كليسا بوده است، فرزندان خود را در آن غسل تعميد مى داده اند. اكنون دهانه چاه و استوانه هاى اطراف آن كه از مرمر ساخته شده وجود دارند ولى چاه پوشيده شده است.

موزه مسجد اموى

در سال 1989 م. در زاويه شمالى نزديك مسجد موزه اى به نام موزه مسجد اموى راه اندازى گرديد كه در اين موزه بسيارى از اشياى گرانبها و قديمى مسجد و برخى از قالى و تابلوهاى نفيس و چراغ هاى قديمى و سنگ هاى فسيفساء و آبگينه ها و سكه و ساعت ها و قرآن هاى قديمى نگهدارى مى شود.

قلعه دمشق

شهر دمشق در طول تاريخ حيات خود، از موقعيّت خاص نظامى و سوق الجيشى برخوردار بوده، لذا بناى قلعه اى مستحكم براى حفاظت و امنيت آن و استقرار فرماندهى نظامى جنگ ها، به ويژه هنگام جنگ هاى صليبى، امرى ضرورى بوده است. اين قلعه در دوران رومى ها ساخته شده و براى محافظت از شهر، حالت دژ مانندى داشته است. قلعه دمشق در سمت شمال غربى بخش قديمى دمشق قرار دارد و خندقى به عمق 20 متر گرداگرد آن را فرا گرفته بود.


1- ابن عمرى، الجامع الاموى، ص 22؛ العلبى، دمشق بين عصر المماليك والعثمانى، ص 166؛ النعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 307؛ ابن بطوطه، الرحله، ص 64.

ص:170

مساحت قلعه در حال حاضر 33176 متر مربع است و در گذشته چهار دروازه داشته كه در حال حاضر سه دروازه آن برجاى مانده است. شكل قلعه مستطيل بوده و 12 برج دارد و در داخل آن تعداد زيادى قصر و منزل و مغازه و مسجد ابوالدرداء و انبارهاى غلات و آسياب قرار داشته است. اين قلعه در قرون مختلف تاريخى محل سكونت سلاطين و پادشاهان و امراى و وزرا و علماى مختلف بوده است. در دوران سلجوقيان «أتسز فرزند أوق» در سال 1076 م. اقدام به بازسازى بناهاى درون قلعه و برج هاى آن نمود. قلعه دمشق در دوران سلجوقيان در قرن پنجم قمرى به صورت يك قلعه كامل و پايگاهى نظامى در آمده است.

اين قلعه در دوران صلاح الدين ايوبى به سال 570 هجرى پايگاه نظامى وى در جنگ هاى صليبى بود، لذا وى به امر توسعه آن همت گماشت قلعه ياد شده در سال 610 قمرى نيز به وسيله ملك عادل، برادر صلاح الدين، توسعه يافت. وى كه از رزمندگان و فرماندهان بزرگ سپاه اسلام در نبرد با صليبى ها بود، اين قلعه را وسعت بسيار بخشيد و حتى به احداث كارخانه اسلحه سازى، ضرب سكه، بيت المال، زندان، حمام، مسجد و بازار در آن پرداخت و درحقيقت آن را به يك شهر كوچك نظامى تبديل كرد.

قلعه دمشق كه به صورت مستطيل و داراى ابعاد 220* 160 متر است، به وسيله خندقى كه اطراف آن حفر شده بود محافظت مى شد. چهار برج ديده بانى مرتفع نيز در اطراف آن قرار داشت. عمق خندق يكصد ذرع، برابر با پنجاه متر، و مملو از آب بود. بر درِ اصلى قلعه و روى خندق، پلى متحرك ساختند كه هنگام ورود يا خروج افراد، باز و بسته مى شد.

در اين قلعه، به راحتى حدود بيست هزار مرد جنگى با اسبان خويش جاى مى گرفتند.

قلعه، درى مخفيانه به نام «باب السرّ» داشت كه به وسيله پلى كه از چوب بر روى خندق نهاده مى شد، مى توانستند به آن راه يابند. در كنار قلعه دمشق بازارى به نام «الخيل» قرار داشت كه در آن نيروهاى نظامى به تعمير اسلحه و رسيدگى به اسب هاى خود مى پرداختند.

ص:171

قلعه دمشق در هجوم تيمور لنگ دچار حريق و ويرانى گرديد، اما پس از چندى دوباره بازسازى شد. در دوران عثمانى ها قلعه محل استقرار سپاه انكشاريه بود كه فرماندهى آنان را «آغاى قلعه» برعهده داشت و در دوره هاى مختلف قلعه محل سكونت حكمرانان عثمانى دمشق بوده است و از بزرگانى كه در قلعه سكونت داشتند مى توان از سلطان نورالدين زنگى، سلطان صلاح الدين ايوبى و سلطان ظاهر بيبرس نام برد. قلعه مذكور اكنون در كنار بازار و ميدان حميديه، جلوه اى تاريخى و نظامى به شهر بخشيده است. ديواره هاى آن از سنگ هاى بزرگ است و هنوز برج هاى آن در هر چهار سمت سالم بر جاى مانده است. بر ديوار پشت قلعه كه از طرف جامع اموى به آن راه است، دو كتيبه به خط نسخ و كوفى ديده مى شود كه از ترميم و تجديد بناى آن در دوره ملك عادل ياد مى كند. قلعه در دهه گذشته پايگاه پليس بوده و از آن به عنوان زندان مركزى شهر استفاده مى شده است، ولى امروزه پس از تعمير و بازسازى به موزه اى نظامى تبديل شده است.

قلعه دمشق

ص:172

كتابخانه ظاهريه

اين كتابخانه يكى از قديمى ترين كتابخانه دمشق به شمار مى رود. اين كتابخانه را ملك ظاهر بيبرس در سال 767 قمرى بنا كرد. اين كتابخانه در نزديكى مسجد أموى واقع شده است و دربرگيرنده كتاب هاى خطى فراوانى است كه مسلمانان در طى سال هاى دراز وقف آن كرده اند. اين محل در آغاز مدرسه دينى بود و بعدها به كتابخانه تبديل شد. پس از بناى كتابخانه اسد، تمامى نسخه هاى خطى اين كتابخانه به كتابخانه اسد منتقل گرديد.

قبور سلاطين و بزرگان

قبر شيخ محى الدين ابن العربى

ابوعبداللَّه محمدبن على بن محمد حاتمى طائى اندلسى مكى شامى معروف به «ابن عربى» از عرفا و زهاد قرن ششم هجرى و صاحب تأليف مشهور فتوحات مكيه والفصوص الحكم است. او از نويسندگان فعال و پركار بود، كه حدود 300 اثر تأليف داشته است. ابن عربى از خاندان فضل بزرگى بوده و قبله قائلان به وحدت وجود محسوب مى گشته است.

مكان جامع و مدرسه محى الدين بن عربى در صالحيه، محله محى الدين كنونى، و در دامنه كوه قاسيون قرار دارد. اين محله داراى كوچه هاى پرپيچ و خم و بازارى قديمى است كه حدود هشت قرن به همين نام مشهور بوده است.

جامع محى الدين كه بر مزار اين عارف قرار دارد به دست سلطان سليم عثمانى در 913 هجرى ساخته شده و كتيبه اى نيز بر بالاى در ورودى آن، تاريخ و بانى اين بنا را نشان مى دهد. به نظر مى رسد بناى جامع پس از دوره عثمانى تعمير و ترميم شده و گنبد و نماى آن بسيار ساده و از سيمان و گچ است. در جنوب صحن و سمت چپ شبستان جامع پلكانى است كه صحن را به زير زمين متصل مى سازد و قبر محيى الدين نيز در اين زير زمين است. بر ديواره سمت راست پلكان ورودى كتيبه اى به خط زيبا از دوران عثمانى

ص:173

است كه چند بيت شعر به زبان تركى بر زمينه سبز نوشته شده است. در اين زيرزمين كه به ابعاد 6* 3 متر است، قبر محى الدين در وسط قرار گرفته و محفظه اى از شيشه به صورت ضريح مانندى قبر او را احاطه كرده است. بر روى سنگ قبر مذكور كه مرمرين است شرحى از زندگى محى الدين حجارى شده است. در كنار مقبره وى سه قبر ديگر ديده مى شود. قبر اول از شيخ حسن جزايرى، قبر دوم از محمود خربوطلى (احتمالًا برادر امين خربوطلى مؤلف مشهور سوريه) و امام جماعت مسجد و قبر سوم نيز از داماد اسعد پاشاى عثمانى است.

در بيرون جامع و سمت چپ يعنى كنار مناره، قبرستان كوچكى است كه چند تن از واليان و امراى دوره عثمانى در آن مدفون هستند.

قبر معاويه بن ابى سفيان

در مورد محل دفن معاويه بن ابى سفيان اختلاف نظر است، برخى معتقدند كه وى را در ديوار قبله مسجد اموى در سمت مقام حضرت خضر به خاك سپرده اند كه اين موضوع استناد تاريخى نداشته و صحت ندارد، برخى ديگر معتقدند كه وى در پشت مسجد اموى در كوچه اى كه به نام كوچه معاويه (زقاق معاويه) مشهور به خاك سپرده شده است. اين مقبره نيمه مخروبه بوده و گنبدى نيز بر فراز آن قرار دارد كه به رنگ قرمز بوده و بيشتر رنگ آن ريخته است. در اين گنبد و مقبره كه در داخل محوطه اى كوچك و در آخر كوچه بسيار باريكى قرار دارد، خانواده اى زندگى مى كند كه به كار حفاظت از مقبره مى پردازند. برخى را گمان بر اين است كه اين مقبره متعلق به عبدالرحمن بن عوف است، اما حقيقت اين است كه عبدالرحمن بن عوف در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.

برخى ديگر چون ابن حورانى معتقدند كه معاويه در قبرستان باب الصغير مدفون شده

ص:174

و ديوارى بر گرد قبر وى كشيده اند.(1) نگارنده معتقد است كه اين روايت مستند روايت در مورد قبر معاويه مى باشد، زيرا كه قبرستان باب الصغير در آن روزگار مهم قبرستان مسلمانان در دمشق بوده و بسيارى از بزرگان مذهبى، علما و حتى پادشاهان نظير وليدبن عبدالملك در اين قبرستان به خاك سپرده شده اند و بسيار بديهى است كه معاويه نيز همانند ديگران در آن به خاك سپرده شده باشد. قبر مذكور بعد از قبر زنان پيامبر ام حبيبه و ام سلمه و در سمت درى از قبرستان است كه به قبر ابن عساكر باز مى شود.

قبر معاويه بن يزيد (معاويه دوم)

معاويه بن يزيد ملقب به معاويه صغير، تنها فرزند يزيد بود و بسيارى از منابع تاريخى اذعان دارند كه وى فردى زاهد و پارسا و گوشه گير بود. پس از مرگ يزيد بنى اميه با او بيعت كردند و او با اكراه پذيرفت و بيش از چهل يا بيست روز خلافت نكرد و در عزلت و گوشه گيرى وفات يافت. برخى گويند به مرگ طبيعى مرد و كسانى گويند او را زخم زدند و يا زهر دادند. وليد بن عتبه بن ابى سفيان بر او نماز گزارد به اميد اين كه خلافت به او برسد ولى هنگامى كه تكبير دوم را مى گفت مورد اصابت شمشير قرار گرفت و قبل از اتمام نماز كشته شد.(2) ابن كثير گويد وى در خارج قبرستان باب الصغير مدفون است.(3) و برخى معتقدند كه مقبره وى در داخل قبرستان باب الصغير، ولى به هرحال قبرى در نزدكى مسجد اموى به وى منسوب است كه در نزد عامه دوم به قبر معاويه دوم مشهور است. اين قبر پنجره اى دارد كه رو به كوچه مى باشد و ظاهراً قبر مذكور توسط يكى از شيعيان بازسازى شده است.


1- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 87.
2- مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 76-/ 77.
3- ابن كثير، البدايه والنهايه فى التاريخ، ج 8، ص 237.

ص:175

قبر صلاح الدين ايوبى

صلاح الدين يوسف بن ايوب بن محمد تكريتى معروف به صلاح الدين ايوبى مؤسس سلسله پادشاهان ايوبى مى باشد كه به علت نبردهايش با صليبى ها در بين اهل سنت به عنوان قهرمان مسلمان به شمار مى رود ولى به علت قتل عام شيعيان، پيروان مذهب شيعه به نيكى از وى ياد نمى كنند. او در سال 532 قمرى در شهر تكريت عراق به دنيا آمد و در سال 589 قمرى در دمشق از دنيا رفت و در مدرسه عزيزيه در كنار مسجد اموى به خاك سپرده شد. صلاح الدين در آغاز كار وزير العاضد لدين اللَّه آخرين

تصوير قبر صلاح الدين ايوبى

ص:176

حكمران فاطمى بود و چون ضعف و سستى العاضد را مشاهده كرد بر عليه او شوريد و دولت ايوبى ها را پايه گذارى نموده و دولت فاطميون را ريشه كن ساخته و تمامى آثار شيعه را در مصر از بين برده و مذهب اهل سنت را به عنوان مذهب رسمى شناخت و روز عاشورا را كه از طرف فاطميون مصر روز عزا و حزن بود و بازارها تعطيل مى شد مانند بنى اميه روز عيد و سرور و شادمانى قرار داد. صلاح الدين چون قدرت خود را در مصر مستحكم كرد به سوى شام كشورگشايى نموده و موفق شد دمشق و سپس حلب را كه مركز حكومت شيعه بنى حمدان بود ساقط نموده و شيعيان حلب را قتل عام نمايد.

آرامگاه صلاح الدين در پشت مسجد اموى و در فاصله بيست مترى در شمالى مسجد قرار دارد. در صحن حياط، قبر سه شهيد از دوره عثمانى ها است و پس از آن حجره اى قرار دارد كه بر فراز آن گنبدى با رنگ قرمز ساخته شده است.

داخل اين حجره به اطاق كوچكى راه دارد كه در وسط آن قبر صلاح الدين ايوبى قرار دارد. سنگ قبر بزرگى دارد كه با پارچه اى سبز پوشانده شده و بر بالاى آن نيز سرپوش و يا عمامه اى به رنگ سبز قرار داده شده است.(1) در كنار قبر صلاح الدين قبر پسرش عزيزالدين كه مدرسه عزيزيه به نام وى ناميده شده قرار دارد.

قبر ملك عادل ايوبى

ملك عادل ابوبكربن ايوب، برادر سلطان صلاح الدين ايوبى در سال 534 قمرى در بعلبك به دنيا آمد. وى دو سال از برادرش صلاح الدين كوچك تر بود. ابتدا به همراه پدر و برادرش در خدمت نورالدين زنگى وارد شد و در جنگ هاى صليبى همراه صلاح الدين ايوبى حضور داشت. ملك عادل پس از برادرش به حكومت نشست. وى از كرج تا همدان، جزيره، شام، مصر، حجاز، يمن و حضرموت حكومت مى راند. فردى عادل و دادگر بود و به انصاف و عدالت حكم مى راند و عاقبت در سال 616 قمرى


1- قاندان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 168.

ص:177

درگذشت. ابتدا او را در قلعه دمشق به خاك سپردند و سپس به داخل مدرسه عادليه كه خود ساخته بود منتقل كردند. اين مدرسه در سمت شمال غربى مسجد اموى و در خيابان كلاسه و در مقابل مدرسه ظاهريه قرار دارد.(1)

قبر نورالدين زنگى

سلطان نورالدين محمود بن ابو سعيد زنگى يكى از پادشاهان زنگى است كه نبردهاى متعددى با سربازان صليبى نمود. وى در سال 511 قمرى متولد شد و پس از مرگ پدر به ولايت شام رسيد. وى اولين كسى است كه «دارالحديث» ساخت و در امور خيريه و بناى مدارس، مساجد و نشر علم و مذهب اهل سنت كوشا بود. قلعه هايى در حلب، حمص و حماه و بيمارستانى در دمشق ساخت و آن را وقف فقرا و مسلمانان كرد. نورالدين در سال 560 قمرى درگذشت و او را در مدرسه نوريه كه خود ساخته بود به خاك سپردند. اين مدرسه در بازار خياطان سابق و عصرونيه كنونى در سمت چپ انتهاى بازار حميديه قرار دارد.(2)

قبر ملك ظاهر بيبرس

ملك ظاهر بيبرس يكى از پادشاهان مماليك است كه در سال 676 قمرى درگذشت و در مدرسه ظاهريه كه خود بنا كرده بود به خاك سپرده شد. اين مدرسه در مقابل مدرسه عادليه در سمت شمال غربى مسجد اموى در خيابان كلاسه قرار دارد. كتابخانه مشهور و معروف ظاهريه دمشق نيز در همين مدرسه است.(3)


1- همان منبع، ص 170-/ 171.
2- همان منبع، ص 171.
3- همان منبع، ص 172.

ص:178

قبر ملك اشرف موسى

ملك اشرف موسى بن ملك عادل ايوبى، برادرزاده صلاح الدين ايوبى است كه در سال 576 قمرى به دنيا آمد و عنفوان جوانى خود را در بيت المقدس گذرانيد، سپس در جنگ هاى صليبى در خدمت پدر و عمويش حضور يافت و نقش مهمى ايفا كرد. وى براى شافعى ها مدرسه اى بنا كرد و خود نيز در فقه شافعى و حديث، صاحب نظر بود.

مدرسه معروف دارالحديث الاشرفيه از بناهاى اوست كه خود در آن به خاك سپرده شده است. اين مدرسه در سمت غربى مسجد اموى و نزديك قلعه دمشق است.(1)

آرامگاه دكتر على شريعتى

دكتر على شريعتى نويسنده، جامعه شناس و پژوهشگر مسائل دينى است كه ديدگاه هاى وى باعث جذب مخاطبان زيادى از دانشجويان و ايجاد زمينه فكرى حمايت از انقلاب اسلامى ايران در سال 1357 گرديد. وى در سال سيزدهم آذرماه 1313 در خانواده اى مذهبى در روستاى مزينان سبزوار به دنيا آمد. شريعتى تحصيلات ابتدايى خود را در سال 1319 در دبستان ابن يمين مشهد آغاز كرد و به دنبال آن در سال 1325 وارد دبيرستان فردوسى مشهد شد. او پس از اتمام سيكل اول دبيرستان در سن شانزده سالگى؛ با هدف ادامه تحصيل وارد دانشسراى مقدماتى شد. در جريان وقايع 30 تير سال 1331 اولين بازداشت او رخ داد و اين اولين رويارويى او و نظام حكومتى بود.

در تاريخ 24 تير سال 1337 با پوران شريعت رضوى همكلاسيش ازدواج كرد. شريعتى تحصيلات دانشگاهى خود را در مشهد گذراند و تحصيلات عالى خود را در مقطع دكترى در سال 1341 در فرانسه و در رشته ادبيات ادامه داد. در سال 1343 به ايران برگشت و در مرز دستگير شد. حكم دستگيرى از سوى ساواك بود و متعلق به 2 سال پيش يعنى در هنگام خروج از ايران كه به همان دليل معلق مانده بود و در عين حال


1- همان منبع، ص 173.

ص:179

لازم الاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزل قلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهريور همان سال بعد از آزادى به مشهد برگشت. شريعتى پس از آزادى به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملى به رهبرى سيد محمود طالقانى و مهندس مهدى بازرگان و يداللَّه سحابى پيوست. على شريعتى يكى از سخنگويان و فعالان آتشين اين نهضت عليه سلطه و استثمار غرب در ايران بود. فعاليتهاى بيدارگرانه اش باعث دستگيرى او در سال 1336 و انتقال فورى اش به زندان قزل قلعه در تهران به مدت هشت ماه شد.

پس از قبول شدن در بورس تحصيلى، على شريعتى براى مدتى دست از فعاليتهاى سياسى كشيد و براى ادامه تحصيلات عاليه به فرانسه رفت. شريعتى پس از بازگشت به كشور اقدام به نوشتن كتاب هاى متعدد نموده و سلسله سخنرانى هاى وى در حسينه ارشاد توانست طيف وسيعى از جوانان را به خود جذب كند كه اين سخنرانى بعدها به صورت كتاب منتشر شد. وى در 29 خرداد 1356 در حالى كه سه هفته از سفرش به

آرامگاه دكتر شريعتى در دمشق

ص:180

انگلستان مى گذشت، در ساوت همپتون از دنيا رفت. دليل رسمى مرگ وى حمله قلبى اعلام شد. دكتر شريعتى وصيت كرده بود كه وى را در حسينيه ارشاد دفن كنند، ولى در قبرستانى كنار آرامگاه حضرت زينب عليها السلام در شهر دمشق به خاك سپرده شد.

مدارس دمشق

اشاره

به علّت اهميت و اعتبارى كه اسلام نسبت به علم و آموزش علوم، به ويژه علوم اسلامى و در مجموع تعليم و تربيت قائل است، از هنگام نفوذ اسلام در شام و از جمله در دمشق براى تعليم قرآن، حديث و علوم شرعى، مدارسى ساخته شد. ساخت مدارس از سوى حكام، امرا و علما به ويژه در قرون چهارم تا هفتم هجرى به اوج خود رسيد. در اين مدارس، دارالقرآن ها و دارالحديث ها، جوانان و نوجوانان به كسب علوم شرعى و فراگيرى قرآن و حديث اشتغال يافتند. انبوه اين مدارس در دمشق و ساير شهرهاى شام، دليلى بر اهميت فراوان قرآن و حديث و امر تَعلّم در اين سرزمين است. طُلابى در آن مدارس به كسب علم پرداختند كه پس از چندى، خود عالم بزرگى شده و نقش به سزايى در پيشرفت و توسعه علوم اسلامى داشتند. قديمى ترين مدرسه يا دارالقرآنى كه در دمشق ساخته شد، «مدرسه الرشائيه» بود كه در 444 هجرى توسط «رشاءبن نظيف بن ماشاءاللَّه» احداث گرديد(1) و به زودى يكى پس از ديگرى دارالقرآن ها و دارالحديث ها در دمشق ساختند كه درمجموع به بيش از پانصد عدد مى رسيد.

هر يك از فرقه هاى اهل سنت؛ براى خود مدرسه اى ساخته و به تعليم و آموزش فقهِ مذهب خويش مى پرداختند كه نام اين مدارس و تاريخچه آن در منابع اختصاصى آن آمده و ذكر هريك از آن ها از محدوده مبحث ما خارج است. در اين جا تنها به چند نمونه از مدارس مشهور و تاريخى دمشق اشاره مى گردد كه بنيان گذاران آن از سلاطين و علماى بزرگ بوده و خود بعدها در آن مدارس مدفون شده اند.


1- كردعلى، غوطه دمشق، ص 124؛ نعيمى، دور القرآن بدمشق، ص 15.

ص:181

مدرسه نوريه كبرى

مدرسه نوريه كبرى از قديمى ترين مدارس دمشق است كه به دستور «نورالدّين محمود زنگى» (ملقب به شهيد) يكى از امراى بزرگ شام و از فاتحين جنگ هاى صليبى در 556 هجرى ساخته شد. اين مدرسه كه از آن به عنوان دارالحديث استفاده مى شد، بنا به ادعاى اهالى شام اوّلين دارالحديث بر روى زمين بوده است (1) اكنون پس از گذشت بيش از هشت قرن، هم چنان محل تدريس طلاب است. مدرسه مذكور در دو طبقه با حجره هاى فراوان و دو شبستان بزرگ، كه در يكى از آن ها نماز جماعت برگزار مى شود، ساخته شده است. مقبره بانى آن؛ يعنى نورالدّين شهيد نيز در آن جا است كه از طريق پنجره اى در بازار خياطهاى سابق آن را زيارت مى كنند. مكان مدرسه نوريه در پشت مسجد أموى، در سمت چپ، انتهاى بازار حميديه و در شارع نورالدّين واقع است. اين شارع به «سوق الخياطين و سوق العصرونيه» نيز معروف است.

مدرسه عادليه كبرى

يكى ديگر از مدارس مشهور و قديمى دمشق است كه توسط «ملك عادل سيف الدين ابى بكربن ايوب» برادر سلطان صلاح الدين ايوبى، فاتح جنگ هاى صليبى در 612 هجرى ساخته شده است. اين مدرسه نقش بسيار مهمى در رشد و توسعه علوم شرعى و اسلامى داشته است.

«ابن خلكان» نويسنده نامدار، كتاب و فيات الاعيان را در اين مدرسه به رشته تحرير درآورده است. ابن خلدون جامعه شناس بزرگ اسلامى و ابن مالك صاحب الفيه نيز در اين مدرسه به تدريس پرداخته اند.(2) ملك عادل، بانى مدرسه، كه به سال 615 هجرى وفات يافت، در حجره و اتاق سمت چپ مدرسه مدفون شد. در يكى از شبستان هاى مدرسه، كرسى و كتابخانه استاد شهير


1- ابن حورانى، زيارات الشام، ص 26.
2- العلبى، اكرم، خطط دمشق، ص 141؛ دهمان، فى رحاب دمشق، ص 92.

ص:182

معاصر دمشق مرحوم «محمد كرد على» صاحب كتاب خطط الشام و غوطه دمشق قرار دارد. مدرسه در دو طبقه و چندين حجره براى طلاب ساخته شده است. در قرون بعدى و در عصر حاضر آن را بازسازى كرده اند. در 1919 م. مدرسه مذكور محل موزه ملى دمشق و سپس محلّ فرهنگستان شد و اكنون به عنوان مدرسه علميه از آن استفاده مى شود. نماى بيرونى آن، از سنگ است و گنبدى با رنگ قرمز دارد. مكان آن در سمت راست درِ شرقى مسجد اموى، كه به سوى بازار حميديه باز مى شود، و در نبش «شارع الكلاسه و سبع طوالع» قرار دارد. مدرسه ظاهريه نيز مقابل آن است.

مدرسه ظاهريه كبرى

يكى ديگر از مدارس قديمى و مشهور دمشق است كه توسط «ملك ظاهر بَيْبَرس بُنْدُقدارى» يكى از امراى بزرگ شام و از فرمانروايان و فاتحان جنگ هاى صليبى به سال 676 هجرى ساخته شده است.(1) مدرسه ظاهريه بعدها به بزرگترين كتابخانه دمشق به نام «دارالكتب الظاهريه» تبديل شد كه در آن هزاران نسخه خطى و نفيس نگهدارى شده و هم اكنون نيز پابرجاست. تمامى نسخ خطى آن فهرست نويسى شده و فهرست آن به چاپ سپرده شده است.

تعميرات اندكى در اين مدرسه صورت گرفته و قرار است به موزه ملى دمشق تبديل شود. داخل مدرسه مذكور، در سمت راست درِ ورودى، قبر ملك ظاهر بيبرس بانى آن قرار دارد كه در آن محراب و گنبدى از سنگ و گچ ساخته و ديوارهاى آن نقاشى شده است. مدرسه از دو طبقه تشكيل شده و علاوه بر محلّ كتابخانه، مكانى براى تدريس طلاب نيز در آن وجود دارد.

مكان مدرسه ظاهريه در مقابل مدرسه عادليه؛ يعنى در شمال غربى مسجد اموى و نبش شارع كلاسه و سبع طوالع است. در سمت راست آن نيز حمام ظاهريه، يكى از


1- دهمان، فى رحاب دمشق، ص 112؛ نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 1، ص 257.

ص:183

قديمى ترين حمام هاى دمشق، واقع شده است.

مدرسه عزيزيه

اين مدرسه به فرمان ملك عزيز، فرزند سلطان صلاح الدين ايوبى ساخته شد و مقبره صلاح الدين نيز در آن قرار دارد.(1) اكنون مردم از مقبره و محل دفن صلاح الدين كه در اتاقك كوچكى است، ديدار مى كنند و قرن هاست از حالت مدرسه خارج شده است.

اين مدرسه كه كوچك و داراى گنبدى قرمز است. در خارج باب شمالىِ جامع اموى و سمت چپ آن واقع شده و تقريباً حدود پنجاه متر با درِ شمالى جامع فاصله دارد. در صحن و حياط مدرسه قبر سه افسر از دوره عثمانى ها است كه در سقوط هواپيما كشته شده اند. قبر دكتر صالح شهبندى يكى از مقامات سوريه نيز كه در 1359 هجرى به شهادت رسيده در كنار آن ها است.

مدرسه سميساطيه

اين مدرسه خانه «عمر بن عبدالعزيز» حاكم أموى بوده كه به دست ابوالقاسم علىّ بن محمد معروف به «سميساطى»، از بزرگان و رؤساى دمشق به مدرسه و خانقاه تبديل شد.

وى در 453 هجرى وفات يافت و در خانقاه خود مدفون شد. اين خانقاه براى فقراى صوفى وقف شده بود(2) كتيبه اى به خط كوفى، كه بر بالاى اين مدرسه نصب گرديده، از بانى و مالك آن ياد كرده است. در اين مدرسه علماى اهل تصوّف به زاويه و تهذيب مى نشسته اند. مدرسه سميساطيه در كنار درِ شمالى جامع اموى معروف به «باب الناطفيين» و سمت راست كسى است كه از جامع خارج مى شود. مدرسه ياد شده اكنون به «معهد الدراسات الشرعيه» تبديل شده و جوانان در آن به تدريس مشغول اند.


1- نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 1، ص 290.
2- ابن عماد، شذرات الذهب، ج 1، ص 95؛ نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 118؛ ابن جبير، الجامع الاموى، ص 28.

ص:184

مدرسه جوزيه

اين مدرسه توسط «محى الدين ابوالفرج يوسف بن عبدالرحمان بن جوزى»، معروف به سبط بن جوزى، مورخ مشهور در قرن هفتم هجرى بنا شده است و خود در اين مدرسه تدريس مى كرده است. اين مورخ به همراه «المستعصم» آخرين خليفه عباسى به دست هلاكو خان مغول كشته شد.(1) اكنون اين مكان كه به جامع و مسجد الجوزه معروف است، در خيابان اصلى مسير حرم حضرت رقيه (جنوب آن)، كمى پايين تر از بازار العماره قرار دارد. اين مدرسه در 840 قمرى. به مسجد تبديل شد و مناره آن در 1078 ق. تعمير گرديد.(2)

راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در سوريه ؛ ؛ ص184

مدرسه جُقْمُقيه

اين مدرسه كه به فرمان «امير سيف الدين جقمق»، از امراى شام به سال 822 قمرى بنا

مدرسه جقمقيه يا موزه خط عربى


1- نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 2، ص 23-/ 40.
2- دكتر احسان مقدس، راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در سوريه (ويژه كارگزاران حج و زيارت)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، بهار 1389.

ص:185

شد، تيمور لنگ آن را به آتش كشيد ولى بار ديگر ترميم گرديد.(1) مدرسه ياد شده، در سمت شمال جامع اموى، در «شارع الكلاسه و باب البريد» واقع است كه درِ شمالى مسجد أموى به آن گشوده مى شود. مدرسه جُقمقيه مدفن «امير سيف الدين جقمق» است و مدرسه اى است بزرگ كه اكنون به «موزه خط عربى» تبديل شده است كه تابلو در ورودى آن از اين امر حكايت مى كند.

مدرسه شاميه

اين مدرسه به وسيله «دختر نجم الدين ايوب» و خواهر توران شاه ايوبى به سال 587 هجرى بنا شده است.(2) در صحن اين مدرسه، قبور فرزندش حسام الدين و همسرش محمدبن شيركوه و برادرش توارن شاه نيز قرار دارد. مكان آن در خيابان يوسف العِظَمه و نزديكى هتل هاى محل استقرار ايرانيان و زير پل هوايى است. كه انتهاى اين پل به قلعه و بازار حميديه منتهى مى شود.

قصر العظم

اين قصر توسط «اسعد پاشا العظم» يكى از حكمرانان عثمانى دمشق در سال 1163 قمرى (1749 م.) در جنوب مسجد اموى ساخته شد و اسعد پاشا براى ساخت اين قصر بهترين معماران و هنرمندان دمشقى را استخدام نمود و ساخت اين قصر سه سال به طول كشيد. اين قصر در گذشته خانه «امير تنكز» يكى از امراى مماليك بود كه بر بقاياى قسمتى از معبد ژوپيتر بنا شده بود و احتمالًا قسمتى از كاخ سبز معاويه نيز در آن واقع شده است.(3) پس از تصرف سرزمين شام به وسيله فرانسه، فرماندار فرانسوى در سال 1920 م.

در اين قصر مستقر شد و بعدها دولت فرانسه اين قصر را از ورثه خريدارى نموده و آن را


1- همان منبع، ج 1، ص 374.
2- نعيمى، الدارس فى تاريخ المدارس، ج 1، ص 227.
3- علوى، سيد احمد، راهنماى مصور سفرزيارتى سوريه، ص 74.

ص:186

به عنوان «انستيتوى مطالعات علمى» قرار داد. اين قصر در جريان انقلاب سوريه در سال 1925 م. بمباران شده و آسيب هاى جدى به آن وارد شد، اما بعدها دوباره بازسازى شده و به عنوان يكى از زيباترين قصرهاى دمشقى درآمد. داخل اين قصر سنگ كارى هايى به سبك دمشقى همراه با باغچه هاى سرسبز و استخر زيبا همراه با فواره دارد. اين قصر هم اكنون موزه صنايع دستى است و زايران ايرانى آن را به عنوان كاخ سبز معاويه مى شناسند.

اين قصر در سال 1954 م. به صورت موزه هنرهاى مردمى در آمد.

نمايى از قصر العظم

حمام نورالدين شهيد

اين حمام در بازار بزوريه و در جنوب مسجد اموى و در نزديكى قصرالعظم قرار دارد و به وسيله سلطان نورالدين محمود زنگى در سال 565 هجرى ساخته شده است و امروزه به نام حمام تركى معروف بوده و جهانگردان اروپايى از آن بازديد مى كنند.

ص:187

تكيه سليمانيه

اين تكيه توسط سلطان سليمان قانونى در سال 1554 م. بنا شد، قبلًا در اين محل قصر ملك ظاهر بيبرس كه به نام قصر ابلق معروف بود قرار داشت. معمار آن يكى از بهترين معماران عثمانى است كه سنان نام داشت و مهندس ملاآغا بر مراحل ساخت تكيه مذكور نظارت داشته است. بناى اين تكيه در سال 1554 م. آغاز شده و در سال 1559 م، در دوران حكمرانى والى خضر پاشا به اتمام رسيد، اما مدرسه كنار تكيه در سال 1566 م. در دوران حكمرانى والى لالا مصطفى پاشا ساخته و بدان ملحق گرديد.

تكيه سليمانيه

ص:188

اين تكيه در حال حاضر شامل يك مسجد، يك موزه، يك مدرسه و يك بازار صنايع دستى است.

از جلوه هاى ويژه اين تكيه دو گلدسته بلند و مرتفع است كه به صورت باريك ساخته شده است و تا آن زمان در سوريه سابقه نداشته است. تكيه مذكور شامل دو بخش بوده است، تكيه برزگ كه شامل مسجد و مدرسه بوده و تكيه كوچك كه شامل يك حرم براى خواندن نماز و يك حياط بزرگ با غرفه هاى متعدد همراه با گنبدهاى فراوان بوده است. تكيه كوچك محل سكونت طلبه علوم دينى و افراد غريبه تازه وارد بوده است. در حال حاضر موزه جنگى سوريه در بخشى از تكيه سليمانيه مستقر است و قرار است كه به زودى اين موزه به ساختمان جديد منتقل شود.

موزه هاى دمشق

1. موزه ملى سوريه

نام عربى آن «متحف دمشق الوطنى» مى باشد. اين موزه بزرگ ترين موزه سوريه است كه در كنار يكى از شاخه هاى رودخانه «بردى» و در خيابان بيروت و در كنار محل نمايشگاه هاى بين المللى دمشق قرار دارد و همه روزه به جز روزهاى تعطيل براى بازديد عموم باز است. اولين بناى اين موزه در دوران استقلال از عثمانى در سال 1919 م. در مدرسه عادليه پايه ريزى شد و در سال 1936 م. موزه به محل فعلى آن منتقل شد و اولين بخش آن راه اندازى شد و در سال 1939 م. بخش شرقى و نماى قصرالحير غربى به آن اضافه شد. در سال 1950 م. موزه ملى دمشق به طور رسمى افتتاح شد.

موزه ملى دمشق به پنج بخش اصلى تقسيم مى گردد كه اين بخش ها هر كدام به مثابه يك موزه مستقل به شمار مى روند و در بيرون بناى موزه در باغچه هاى اطراف موزه نيز آثار باستانى متعددى به معرض نمايش درآمده است. بخش هاى پنج گانه موزه عبارتند از: بخش اول بخش ماقبل تاريخ، كه دربرگيرنده آثار از يك ميليون سال قبل تا ظهور 7 خط مى باشد، بخش دوم بخش آثار كهن سوريه شرقى كه دربرگيرنده آثار از ظهور خط

ص:189

تا زمان حمله اسكندر مقدونى است، بخش مذكور شامل آثارى از تمدن اوگاريت، آثار امورى، آثار ارامى، آثارى فرعونى و آثار تپه عمريت وتپه الكزل و آثار فنيقى و آثار مملكت ايبلا است. بخش سوم بخش آثار محلى سوريه، قبل از ورود اسلام است و دربرگيرنده آثار يونان، رومى ها و تمدن بيزانس و همچنين آثار شهر باستانى تدمر است، بخش چهارم بخش تمدن اسلامى است و آثارى از دوران اموى ها، عباسى ها و دوران مماليك مى باشد همچنين در اين بخش كتاب هاى خطى فراوانى در معرض ديد عموم قرار داده شده است. بخش پنجم آخرين بخش موزه بوده و به هنرهاى معاصر تعلق دارد و در آن نقاشى ها و مجمسمه هاى متعددى از هنرمندان دوران معاصر سوريه نگهدارى مى شود.

تصوير مدخل موزه ملى سوريه در دمشق

ص:190

2. موزه سنن وهنرهاى مردمى

نام آن به عربى «متحف التقاليد الشعبيه» مى باشد. اين موزه در داخل قصر العظم قرار دارد و آثار متعلق به هنرهاى مردمى در دوره هاى مختلف تاريخى را دربر مى گيرد.

قصرالعظم از سال 1954 م. به موزه هنرهاى مردمى تبديل شد و در آن تالارهاى متعددى وجود دارد كه در هركدام از آن ها روش زندگى قديمى مردم دمشق و لوازم مورد استفاده آنان به معرض ديد عموم گذاشته شده است.

3. موزه خط عربى

نام عربى آن «متحف الخط العربى» است و در يكى از مدارس قديمى شهر دمشق به نام مدرسه جقمقيه بر پا شده كه اين مدرسه در كنار مسجد اموى و در مجاورت قبر صلاح الدين ايوبى و در كوچه اى واقع شده كه به حرم حضرت رقيه عليها السلام منتهى مى شود.

در اين موزه وسايل و لوازم خطاطى و انواع قلم و دوات ها و لوحه هاى خوشنويسى نگهدارى مى شود. در اين موزه آثار بر اساس مراحل تاريخى آن دسته بندى شده است.

برخى از آثار متعلق به قبل از اسلام است كه از جمله آن ها مى توان به «نقش النماره» متعلق به شاعر جاهلى امرو القيس اشاره كرد. در آثار دوران اسلامى مى توان قرآن هاى خطى نفيسى متعلق به قرن سوم هجرى را مشاهده كرد و در كنار آن آثار ارزشمندى از خطوط منسوخ عربى نظير خط الرقاع و خط الحيرى را مشاهده كرد. مساحت اين موزه بالغ بر 285 متر است و در وسط آن حياطى با حوضچه اى قرار دارد. سبك معمارى اين بنا به دوران مماليك بازمى گردد. مدرسه جقمقيه در سال 1421 م. به وسيله امير سيف الدين جقمق ساخته شد و در اين مدرسه قبر والده امير مذكور وجود دارد. اين مدرسه تا اوايل قرن نوزدهم به عنوان مدرسه براى كودكان مورد استفاده قرار مى گرفت و در سال 1889 م. اولين مدرسه به سبك جديد در اين محل راه اندازى شد اما چندى نگذشت كه به مقر حلقه صوفيان مولويه تبديل شد و در سال 1941 م. بخش هايى از مدرسه در معرض آتش توپخانه فرانسوى ها قرار گرفته و تخريب شد. در سال 1956 م.

ص:191

اين مدرسه به اداره ميراث فرهنگى سوريه سپرده شد و اداره مذكور پس از بازسازى آن را به موزه خط تبديل كرد.

4. موزه پزشكى

نام عربى آن «متحف الطب والعلوم عند العرب» مى باشد. اين موزه در سال 1978 م.

در محل ساختمان بيمارستان نورى تأسيس شد. بيمارستان مذكور در 549 قمرى توسط سلطان نورالدين يكى از پادشاهان سلسله مماليك بنا شده بود و قديمى ترين بيمارستانى اسلامى است كه برجاى مانده است. در اين موزه نمونه هايى از وسايل پزشكى، لوازم داروسازى و همچنين آثار خطى مربوط به پزشكى نگهدارى مى شود.

5. موزه جنگى سوريه

نام آن به زبان عربى «المتحف الحربى السورى» مى باشد. اين موزه در سال 1959 م.

در بخش غربى تكيه سليمانيه تأسيس شد و شامل مجموعه اى وسيع از وسايل نظامى و جنگى قديمى و آرشيوى از انقلاب هاى مختلف سوريه و تعدادى از توپ هاى جنگى و هواپيماهاى جنگى است. در حال حاضر اين موزه هشت تالار دارد كه عبارتند از: تالار تاريخ كهن، تالار اسلحه سفيد، تالار اسلحه آتشى سبك، تالار اسلحه سنگين، تالار انقلاب هاى سوريه، تالار پرچم ها، تالار تپانچه ها، تالار جنگ تشرين 1973.

باغچه اى گرداگرد اين موزه قرار دارد كه در آن تعدادى از وسايل آلات جنگ 1973 سوريه و اسرائيل و توپ ها و برخى از وسايل زرهى سنگين در معرض ديد عموم قرار داده شده است. البته اين موزه قرار است به محل جديدى كه در شمال شهر دمشق و در كنار موزه پانوراما براى آن ساخته شده منتقل گردد.

6. موزه تاريخى شهر دمشق

اين موزه در سال 1979 م. در يكى از خانه هاى تاريخى دمشق كه به نام «بيت الشامى»

ص:192

معروف بود و تاريخ بناى آن به قرن هيجدهم بازمى گشت و در محله بازار ساروجه قرار داشت، تأسيس شد. اين موزه برخى از آثار تاريخى شهر دمشق و برخى از نوشته هاى خطى در باره اين شهر را در بر مى گيرد.

7. موزه كشاورزى سوريه

نام آن به زبان عربى «المتحف الزراعى السورى» مى باشد. اين موزه در سال 1961 م.

در منطقه حلبونى دمشق تأسيس شد. در اين موزه وسايل مختلف مربوط به كشاورزى، دامپرورى و زندگى روستايى در سوريه در معرض ديد عموم قرار داده شده است. اين موزه از هفت تالار تشكيل شده كه هر يك از تالارها به نام يكى از دانشمندان مسلمان نامگذارى شده است، اين تالارها عبارتند از: تالار ابن البيطار، تالار اشبيلى، تالار صورى، تالار دينورى، تالار دميرى، تالار قزوينى و تالار جاحظ. در هر يك از تالارها بخشى از تاريخ كشاورزى و دامپرورى به نمايش درآمده است.

8. موزه وقايع جنگ اكتبر

نام عربى آن «متحف بانوراما حرب تشرين» است. اين موزه به صورت ساختمانى دايره اى شكل و به شكل يك قلعه ساخته شده و در سمت شمالى شهر دمشق قرار دارد.

در اين موزه آثارى از جنگ اكتبر 1973 سوريه بر عليه اسرائيل كه منجر به آزادى بخش هايى از جولان و شهر قنيطره گرديد در معرض ديد عموم قرار داده شده است.

كتابخانه ملى أسد

كتابخانه ملى أسد بزرگ ترين كتابخانه سوريه است. اين كتابخانه در سال 1984 م.

به طور رسمى بازگشايى شد. مساحت اجمالى آن بالغ بر 22 هزار متر مربع است كه در نه طبقه ساخته شده است. اين كتابخانه در گوشه شرقى ميدان أمويان دمشق قرار دارد. پس

ص:193

از تأسيس و افتتاح كتابخانه، تمامى نسخه هاى خطى موجود در كتابخانه ظاهريه دمشق و برخى ديگر از كتابخانه هاى قديمى سوريه به اين كتابخانه منتقل شد. اين كتابخانه دوازده سالن مطالعه دارد و بخش هاى متعددى براى فهرست نويسى نسخ خطى، تعمير و مرمت نسخ خطى و تصويربردارى از نسخ خطى وجود دارد.

مهم ترين پارك هاى دمشق

شهر دمشق داراى چندين پارك بزرگ مى باشد كه برخى از اين پارك ها عبارتند از:

پارك تشرين، پارك جاحظ، پارك السبكى و پارك التجاره.

ص:194

خلاصه فصل دوم

شهر دمشق شهرى قديمى و تاريخى است كه آثار تاريخى در مناطق مختلف آن ديده مى شود. شهر دمشق در پايان هزاره دوم قبل از ميلاد به عنوان پايتخت دولت كوچك آرامى ها وارد عرصه تاريخ گرديد. پس از ورود مسلمانان و با سيطره اموى ها بر عالم اسلامى، اين شهر در حدود يك قرن، پايتخت جهان اسلام بوده و عظمت و شكوه زيادى داشته است. در دوران عثمانى نيز اين شهر از ولايات بسيار مهم و استراتژيك امپراتورى عثمانى به شمار مى آمد.

امروزه اين شهر علاوه بر آثار تاريخى، دربرگيرنده مراقد و زيارت گاه هاى مهمى نظير: مرقد مطهر حضرت زينب عليها السلام، مرقد مطهر حضرت رقيه عليها السلام، مقام راس الحسين عليه السلام، مراقد اهل بيت در باب الصغير و مرقد مطهر حضرت يحياى پيامبر عليه السلام مى باشد.

آثار تاريخى برجسته اى نظير مسجد جامع اموى، قلعه دمشق، قبر صلاح الدين ايوبى، مدرسه و كتابخانه ظاهريه، قصر العظم، تكيه سليمانيه، دروازه هاى قديمى و ده ها مدرسه و مسجد قديمى يادآور دوران باشكوه اين شهر مى باشند.

در بازارهاى معروف دمشق نظير بازار حميديه و باب توما و صالحيه مى توان بهترين و جديدترين كالاهاى تجارى و هداياى زيبا را تهيه و خريدارى نمود.

موزه هاى مختلف دمشق نظير: موزه ملى سوريه، موزه خط، موزه پزشكى، موزه سنن و هنرهاى مردمى و ساير موزه هاى اين شهر همه و همه بازگوكننده تاريخ قديم و كهن اين ديار مى باشند.

ص:195

يادداشت

ص:196

يادداشت

ص:197

فصل سوم: شهر حلب

مقدمه

شهر حلب با جمعيتى حدود 1/ 7 ميليون نفر (در سال 1999) دومين شهر بزرگ و مهم سوريه بعد از دمشق به شمار مى رود. شهر حلب در 355 كيلومترى شمال دمشق پايتخت سوريه قرار دارد. اين شهر پايتخت تجارى و فرهنگى سوريه به شمار مى رود. اين شهر چندين هزار ساله كه به خاطر موقعيت استراتژيكى اش بين دريا و رودخانه فرات، از مهم ترين شهرهاى جهان باستان محسوب مى شده در سال 2006 ميلادى به همراه شهر اصفهان و تمبكتو (جمهورى مالى) به عنوان پايتخت فرهنگى جهان اسلام انتخاب گشته است.

هدف

در اين فصل تلاش شده است تا خواننده با دومين شهر مهم سوريه آشنا شود و اطلاعات موجزى در خصوص تاريخچه حلب، بازارهاى حلب، دروازه هاى شهر، اماكن زيارتى حلب نظير: قبر حضرت زكرياى پيامبر، قبر محسن فرزند امام حسين عليه السلام، مشهد الحسين عليه السلام، و اماكن سياحتى حلب نظير مسجد اموى، قلعه حلب، بيمارستان نورى، مسجد و قبر سهروردى و موزه هاى حلب آورده شده است.

هدف هاى رفتارى

زايران ايرانى كه با هواپيما عازم سوريه مى شوند امكان مشاهده شهر حلب و اماكن

ص:198

ص:199

ص:200

زيارتى و سياحتى آن را ندارند، مگر اين كه برنامه اى جداگانه براى آنان ترتيب داده شود، اما كسانى كه با ماشين عازم سوريه مى شوند، پس از ورود به كشور سوريه، ابتدا وارد شهر حلب شده و در برخى موارد يك شبانه روز و يا بيشتر در آن اقامت مى كنند، اين زايران مى توانند از اماكن زيارتى و سياحتى حلب ديدن كنند.

تاريخچه شهر حلب

شهرحلب يكى از كهن ترين شهرهاى منطقه است و در روزگاران قديم نام آن «خلپه» بوده است. شهر حلب در آغاز بر روى مجموعه اى كوچك از تپه ها در دره وسيع و حاصلخيزى در دو طرف رودخانه قويق ساخته شد.

نقل شده كه كلمه حلب در زبان آمورى به معنى معادن آهن و مس است و در زبان آرامى نام حلب از واژه «حلبا» گرفته شده كه به معنى سفيد است و اين سفيدى به خاطر رنگ سفيد خاك و سنگ هاى موجود در اين منطقه بوده است. خيرالدين اسدى معتقد است كه كلمه حلب از دو بخش «حل و لب» گرفته شده كه به معنى محل تجمع مردم است. سلوكس نكاتور يكى از فرماندهان لشكر اسكندر مقدونى بر اين شهر نام بيرويا نهاد كه اين نام در طول دوره تسلط يونانى ها، رومى و بيرانسى ها بر اين شهر اطلاق مى شده است. در مدارك هيتى اين شهر به نام «خلب» و در مدارك مصرى به نام «خالوبو» و در مدارك كلدانى و آكدى به نام هاى «خلابه، حلاب و خلبو» آمده است.

نام حلب كه در زبان عربى به معناى شير است، به خاطر روايتى قديمى است كه مطابق آن حضرت ابراهيم به مسافران منطقه شير مى داده است، روى اين شهر گذاشته شده است. حلب محل كشف نخستين لوح هاى سنگى متعلق به دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح است. از آن زمان به بعد اين شهر تحت حكومت هيتى ها (ساكنان باستانى سوريه)، آشورى ها و ايرانى ها بوده و سپس به تصرف سلوكيان درآمده است، اما پس از حمله عرب ها به سوريه در قرن هفتم اين شهر شهرت و اهميت كنونى خود را به دست آورده است.

ص:201

اين شهر در قرون اسلامى به «حلب الشهبا» معروف بوده و اكنون نيز بعضاً به اين نام خوانده مى شود. اوج شكوفايى حلب در قرون وسطى، و به دليل قرار داشتن در جاده ابريشم بود و يكى از مراكز تجارى مهم به شمار مى رفت. از اين رو بازارهاى حلب هنوز هم اصلى ترين مكان تاريخى شهر هستند. اين بازارها اغلب در دوران حكومت عثمانيان ساخته شده اند، اما برخى از آنها متعلق به قرن 13 هستند. بازار اصلى شهر كه طويل ترين بازار سرپوشيده خاورميانه است در منطقه تاريخى شهر واقع است و 30 كيلومتر طول دارد و داراى طاق هاى سنگى و راه هاى تو در توست و خاطره بازارهاى اصفهان، شيراز و يزد را به ذهن تداعى مى كند. از ديگر اماكن ديدنى حلب در شمال بازار مسجد جامع الكبير حلب قرار دارد كه وليد بن عبدالملك آن را ساخته است و مانند جامع دمشق به نام مسجد اموى است. بنا به روايتى قبر حضرت زكريا عليه السلام در آن جا قرار دارد. اين مسجد كه روزگارى كليساى روميان بوده است پس از فتح حلب به دست مسلمانان به مسجد تبديل گشته است. از اماكن مذهبى حلب مشهدالحسين يا مسجد النقطه است نزد شيعيان از اهميت زيادى برخوردار است و كاروان هاى زيارتى ايرانيان در عبور زمينى از اين شهر اين مكان را زيارت مى كنند. گفته مى شود هنگام عبور سرهاى شهيدان كربلا از اين منطقه كاروان شبى را توقف كرده است و سر مبارك امام حسين عليه السلام را بر صخره اى قرار داده اند كه بعدها سيف الدوله حمدانى حاكم شيعى حلب بر اين صخره حجره و جامعى ساخت و آن را مسجدالنقطه نام نهاد. اما از ديگر اماكن تاريخى اين شهر «قلعه حلب» مى باشد كه از بزرگ ترين و زيباترين قلعه هاى جهان مى باشد و مساحتى در حدود 373 در 375 متر دارد. گرداگرد آن را خندقى فرا گرفته است و قلعه بر تپه اى واقع شده است.

ارتفاع بالاى قلعه تا كف خندق 375 متر مى باشد. در داخل قلعه قصر و دارالعماره سلطان، زندان قلعه، حمامهاى قلعه، جامع كبير و صغير و... واقع شده است. گفته مى شود اصل اين بنا مربوط به رومى هاست. اما در قرن چهارم «امير سيف الدوله حمدانى» بر وسعت اين قلعه افزوده و در آن بناهاى جديد ساخته است. بعدها «تيمورلنگ» و مغول ها بخش هايى از اين قلعه را خراب كرده اند. ناصر خسرو قباديانى در سفرنامه اش از حلب و

ص:202

قلعه اش چنين ياد كرده است: «حلب را شهرى نيكو ديدم، باره اى عظيم دارد، ارتفاعش بيست و پنج ارش (1) قياس كردم و قلعه اى عظيم هم بر سنگ نهاده، به قياس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر نهاده و آن شهر باجگاه (2) است ميان بلاد شام و روم و بكر و مصر و عراق، و از اين همه بلاد تجار و بازرگانان آن جا روند ...» مشهدالمحسن بن الحسين عليه السلام، مقبره ابن شهر آشوب، مقبره علماى بنى زهره (3) و مقبره شيخ شهاب الدين سهروردى از ديگر اماكن مذهبى و تاريخى حلب مى باشد. از فارابى فيلسوف شهير ايرانى، متنبى شاعر نامدار عرب و سيف الدوله حاكم شيعه مذهب، نيز به عنوان برجسته ترين چهره هاى علمى، فرهنگى و سياسى حلب نام برده شده است. در حالى كه 70 درصد ساكنان حلب مسلمان و سنى هستند، اين شهر يكى از ثروتمندترين و متفاوت ترين جوامع مسيحى مشرق زمين را در خود جاى داده است. مسيحيان حلب كه اغلب ارمنى و ارتدوكس هستند، امروزه حدود 15 تا 20 درصد جمعيت شهر را تشكيل مى دهند و به اين ترتيب دومين جمعيت بزرگ مسيحى خاورميانه پس از شهر بيروت در لبنان را تشكيل مى دهند. از آنجايى كه حلب در مسير جاده ابريشم قرار داشت، مركزى مهم در جهان اسلام به شمار مى رفت و در آن فرهنگ هاى شرق و غرب با يكديگر آشنا شده و الگويى از همزيستى را به جهانيان ارايه كرده اند.

بازارهاى شهر حلب

بازار قديمى حلب يكى از بازارهاى مهم شهر حلب است و كارشناسان ميراث فرهنگى سوريه بازار حلب را به دو بخش تقسيم مى كنند، بخش اول شامل يك مجموعه از بازارهاى موازى با ديوار جنوبى مسجد أموى است كه تاريخ بناى آن ها به قرن هاى پانزدهم و شانزدهم ميلادى برمى گردد. بخش دوم شامل مجموعه اى از خان و بازارها و


1- ارش واحد اندازه گيرى مسافت در گذشته مى باشد.
2- باجگاه: محل دريافت باج.
3- يكى از خاندان علمى شيعه كه در شهر حلب سكونت داشتند.

ص:203

قيصريه هايى است كه تاريخ بناى آن ها به قرن چهارم قبل از ميلاد بازمى گردد، به طورى كه مغازه ها و مراكز تجارى در دو طرف خيابان ممتد از قلعه حلب و باب انطاكيه قرار مى گيرد. شكل فعلى بازار در اوايل حكومت عثمانى پديدار شده است و در حال حاضر بازار حلب سبك معمارى قرن هفدهم ميلادى را دارد. سقف اين بازار قبلًا با چوب پوشانده شده بود و در آتش سوزى سال 1868 م. آتش گرفت و والى عثمانى دستور ساختن مجدد سقف آن را با سفال داد و در آن پنجره هايى براى تهويه تعبيه نمود.

بازار حلب در برگيرنده 39 بازارچه مى باشد كه هركدام از اين بازارچه به يكى از اصناف تعلق دارد و در اين بازار انواع كالاهاى تجارى شامل پوشاك، پارچه، پنبه، عطريات و صنايع دستى به فروش مى رسد.

تعداد خان (1) هاى موجود در بازار بالغ بر هفتاد خان است كه معروف ترين آن ها خان

تصويرى از بازار حلب


1- خان: كاروانسرا.

ص:204

وزير است كه امروزه به بازار صنايع دستى تبديل شده است، از خان هاى ديگر بازار مى توان خان قرتباى و خان علبيه را نام برد. اين خان ها در دوران حكومت مملوكى و عثمانى كه تجارت رونق خاصى داشت مورد توجه بازرگانان خارجى بوده است و حتى برخى از اين خان ها محل اقامت تجار اروپايى بوده و چون كنسول هاى خارجى به كار تجارت نيز اشتغال داشتند، در حقيقت برخى از اين خان ها به عنوان سفارت ونيز و يا سفارت ايتاليا و يا هلند نيز به شمار مى رفته است و معمولًا گروه هاى بازرگانى خارجى شامل يك كنسول، ده نفر تاجر، يك كشيش، يك مشاور، يك پزشك و يك افسر كه به آن «جاويش» مى گفتند بود. افسر مذكور پيشاپيش كنسول راه مى رفته و در دست عصايى با دسته نقره اى در دست مى گرفته و تعدادى سرباز عثمانى در اختيار داشته است. تجار اروپايى مراودات تجارى گسترده اى با حلب داشته و معمولًا كاروانى از شترها را براى حمل كالا از بندر اسكندرون به حلب اجير مى كردند. خان هاى مذكور همچنين محلى براى صرافى و محلى براى اقامت افراد تابع كنسولگرى به شمار مى رفته است و براى مثال خان فرانسويان تا مدت ها به عنوان كنسولگرى فرانسه در حلب كار مى كرده است و بعداً كنسولگرى خود را به منطقه اعيان نشين خلب كه عزيزيه نام دارد منتقل كردند و چندى قبل مجدداً آن را بازار قديمى مسگرها در حلب منتقل كردند.

بازارهاى ديگر حلب عبارتند از: سوق النسوان، سوق خان الحرير، سوق العتمه، سوق الياسمين، سوق العطارين و سوق الانتاج.

دروازه هاى شهر حلب

اشاره

شهر حلب در گذشته هفت دروازه داشته است كه برخى از آن ها نظير باب الفرج و باب نيرب در حال حاضر وجود ندارند.

1. باب الفرج

يكى از دروازه هاى قديمى شهر حلب بود كه در دوران پادشاهى ملك ظاهر غازى

ص:205

بنا شد و در سال 1904 م. ويران گرديد و در حال حاضر فقط برج جنوبى آن برجاى مانده است. اين دروازه در وسط ميدان باب الفرج برجى به نام برج ساعت قرار دارد كه در سال 1899 م. بنا شده است و در شرق برج ساعت مسجد بحسيتا قرار دارد كه تاريخ بناى آن به سال 1350 م. باز مى گردد و در شرق آن مدرسه قرموطيه واقع شده كه در سال 1477 م. بنا شده و در سال 1570 م. بازسازى شده است و در منتهى اليه شرقى آن مسجد العمرى واقع شده كه در سال 1393 م. ساخته شده و در كنار آن مسجد الدباغه است كه تاريخ بناى آن به سال 1404 م. بازمى گردد. كتابخانه ملى حلب در ميدان باب الفرج و در مقابل برج ساعت قرار دارد.

2. باب النيرب

اين دروازه يكى از دروازه هاى قديمى حلب بود و علت تسميه آن بدين علت بود كه به روستاى نيرب منتهى مى شد در حال حاضر اين دروازه وجود ندارد و فقط اسم آن بر منطقه اى حلب اطلاق مى گردد.(1)

3. باب الحديد

باب الحديد از دروازه هاى قديمى حلب است و علت تسميه آن به باب الحديد اين است كه مغازه هاى اطراف اين دروازه شامل مغازه هاى آهنگران مى شد و دروازه نيز از دو لنگ در آهنين و پوشيده از صفحه هاى فلزى و ميخ هاى آهنى ساخته شده است.

بالاى اين دروازه برجى محكم قرار دارد كه سلطان قانصو غورى در سال 159 قمرى بازسازى كرد. در كنار اين دروازه مدرسه اتابكيه قرار دارد.


1- حريتانى، محمود، أحياء حلب القديمه، ص، 70.

ص:206

4. باب قنسرين

باب قنسرين از دروازه هاى قديمى حلب است كه توسط سيف الدوله حمدانى بنا شده است و در سال 654 قمرى در دوران ملك ناصر بازسازى شده است. اين دروازه در يكى از مناطق قديمى حلب كه دربرگيرنده مدارس و مساجد و محلات قديمى است قرار دارد. واژه قنسرين واژه اى آمورى است و دروازه قنسرين از چهار در تشكيل مى شده است كه يك در رو به بيرون شهر و در ديگر رو به درون شهر و دو در ديگر در وسط آن ها قرار داشته است. در نزدكى اين دروازه بيمارستان أرغونى قرار دارد كه يكى از زيباترين آثار اسلامى به شمار مى رود و همچنين آثار ديگر نظير حمام جوهرى، حمام مالح، مسجد الديرى مسجد شيخ شريف، مسجد كختلى و مسجد طرسوسى و مدرسه اسديه قرار دارد كه اين مدرسه را اسدالدين شيركوه بنا نمود و همچنين مدرسه سيفيه كه در سال 617 قمرى توسط سيف الدين بنا گرديد.

5. باب النصر

باب النصر يكى از دروازه هاى قديمى حلب است كه در گذشته به آن باب اليهود گفتند زيرا كه از داخل به محله يهودى و از خارج به قبرستان يهودى هاى حلب منتهى مى شد. اين دروازه در سمت باروى شمالى شهر حلب قرار دارد و از مشخصات آن برج هاى دفاعى جانبى آن مى باشد، ملك ظاهر در سال 1214 م. اقدام به بازسازى اين دروازه نموده و نام آن را باب النصر قرار داد. اين دروازه دربرگيرنده سه دروازه بوده كه دروازه اول آن با بازگشايى جاده الحندق منهدم شد ولى دروازه ميانه همچنان پابرجا بوده و به محله البندوره، و بازار الخابيه و فرافره و باب النصر منتهى مى شود. مغازه هاى موجود در اين منطقه بيشتر به كار نساجى و خريد و فروش پشم و پوست مشغول هستند.

6. باب انطاكيه

يكى از دروازه هاى قديمى شهر حلب است كه اين دروازه در سمت شهر انطاكيه قرار

ص:207

داشته است. در حال حاضر انطاكيه يكى از شهرهاى جنوب تركيه است. در نزديكى باب انطاكيه مسجدى به نام الشعبيه قرار دارد كه اولين مسجدى است كه مسلمانان پس از فتح حلب ساختند و يكى از مساجد قديمى سرزمين شام به شمار مى رود و امروزه به نام مسجد التوته معروف است.

7. باب المقام

بناى اين دروازه در دوران پادشاهى الملك الظاهر آغاز شد و در دوران فرزندش ملك عزيز به پايان رسيد و سپس در دوران حكومت بنى مرداس در سال 430 ه. ق تجديد بنا گرديد و نورالدين زنگى در دوره خود اقدام به بازسازى آن كرد و چون اين دروازه به سوى مقام حضرت ابراهيم عليه السلام در جنوب حلب باز مى شد به نام باب المقام ناميده شد. اين دروازه در حال حاضر وجود ندارد.

اماكن زيارتى شهر حلب

قبر حضرت زكرياى پيامبر عليه السلام در مسجد اموى حلب

قبر حضرت زكريا در داخل مسجد بزرگ حلب كه به مسجد اموى و مسجد زكريا نيز معروف است قرار دارد. اين مسجد به وسيله سليمان بن عبد الملك اموى بنا شده است.

در اين مسجد سه محراب وجود دارد كه يكى در وسط و يكى در سمت راست و يكى در سمت چپ مسجد قرار گرفته اند و در سمت چپ محراب ها قبر حضرت زكريا عليه السلام قرار دارد. حضرت زكريا يكى از پيامبران بنى اسرائيل است و برخى معتقدند كه قبر وى در فلسطين اشغالى قرار دارد.

ص:208

مرقد حضرت زكريا در مسجد اموى حلب

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

قبر محسن فرزند امام حسين عليه السلام

هنگامى كه كاروان اسراى كربلا به شهر حلب رسيدند، آن ها را در كنار كوه غربى حلب كه كوه جوشن نام داشت جاى دادند و يكى از همسران امام حسين عليه السلام كه حامله بود در اين محل سقط نمودند و فرزند سقط شده پسرى به نام محسن بود كه در همين مكان به خاك سپرده شد و محل دفن وى به نام «مشهد السقط» و يا «مشهد الدكه» ناميده

ص:209

مى شود.(1) مقبره مذكور، حدود سيصد متر بالاتر از مشهدالحسين عليه السلام (2) يعنى در سمت جنوب و به موازات آن بوده و ساختمان راديو تلويزيون حلب نيز در كنار آن قرار دارد.

اين مكان نيز در دامنه تپه است و با عبور از پلكان طويلى مى توان بدان راه يافت. اين مشهد دو گنبد كوچك و نمايى قديمى دارد.(3) عامه مردم حلب اين قبر را به عنوان قبر شيخ محسن مى شناسند.

يحيى بن ابى طى در تاريخ (4) خود ذكر مى كند كه سيف الدوله حمدانى، بر اثر خوابى كه ديده بود، در مورد اين محل به جستجو پرداخت و بعدها دستور داد كه در محل دفن آن جنين، آرامگاهى ساخته شود. شيخ كامل الغزى در تاريخ (5) خود به نقل از ابن الفوطى نقل مى كند كه: مشهد الدكه در سال 351 قمرى ساخته شد و علت بناى آن بدين سبب بود كه سيف الدوله شبى در يكى از خانه هاى بيرون شهر اقامت داشت و مشاهده كرد كه نورى از آن مكان مى تابد، پس فرداى آن روز سوار بر اسب شده و بدان سو رفت و دستور داد كه آن محل را كاوش كنند و در اين اثنا به صخره اى برخورد كه بر روى آن نوشته شده بود: اين قبر محسن فرزند حسين بن على عليه السلام است، پس علويان شهر را گرد آورد و از آنان پرسيد كه آيا امام حسين عليه السلام فرزندى به نام محسن داشته است؟ برخى اظهار بى اطلاعى كردند و برخى ديگر گفتند كه شمربن ذى الجوشن وقتى كه اسراى كربلا را به حلب آورد آنان را در كنار كوه جوشن اطراق داد و در بين اسراى اهل بيت


1- حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 173.
2- الكيالى، اضواء و آراء، ص 87.
3- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 259.
4- ابن ابى طى، يحيى بن حميد، معادن الذهب فى تاريخ حلب،
5- الغزى، كامل، نهر الذهب فى تاريخ حلب.

ص:210

يكى از زنان امام حسين عليه السلام كه باردار بود در اين محل سقط نمود. سيف الدوله چون چنين شنيد، گفت: پس خداوند تبارك و تعالى به من اجازه داده است تا آرامگاهى براى اهل بيت عليه السلام در اين شهر بنا كنم و دستور داد تا «مشهد السقط» را بنا كنند.

مرقد محسن فرزند امام حسين عليه السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

ابن ابى طى پس از بازديد از مشهد آن را چنين توصيف مى كند: اين مشهد در كوچكى داشت و بر سر در آن سنگ سياهى نصب شده بود كه بر روى آن نوشته شده بود: «اين مكان را امير سيف الدوله ابوالحسن على بن عبداللَّه بن حمدان در سال 351 قمرى براى رضاى خدا و به نام سرور ما محسن بن حسين بن على عليه السلام بنا نمود». در دوران حكومت بنى مرداس، منبع آبى در شمال مشهد و ضريحى از جنس نقره با پارچه اى زربفت بر روى قبر نهاده شد. نورالدين زنگى نيز اتاق هايى در كنار مشهد براى اقامت زائران بنا كرد. در دوران حكمرانى صفى الدين طاروق بن على نابلسى، در قديمى مشهد بازسازى گرديد. در دوران پادشاهى الملك الظاهر غياث الدين بن صلاح الدين، ديوار شمالى مشهد فرو ريخت و وى دستور بازسازى آن را صادر كرد. در دروان حكمرانى الناصر يوسف بن عبدالعزيز، ديوار قبله فرو ريخت ووى دستور بازسازى آن

ص:211

را صادر كرد.

در دوران حمله مغول ها به حلب، اين مشهد نيز از دستبرد و چپاول آنان در امان نبود و مغول ها اقدام به غارت فرش ها و وسايل گرانبهاى مشهد نموده و ضريح را تخريب نموده و درهاى مشهد را به سرقت بردند.

هنگامى كه ملك ظاهر برقوق بن رضى به حكمرانى حلب رسيد، دستور داد تا مشهد را بازسازى نمايند و براى آن امام جماعت و متولى و مؤذن انتخاب كرد.

در كنار مشهد السقط، قبور بسيارى از بزرگان و علماى شيعه نظير: ابن شهر آشوب، ابن منير طرابلسى و ابن زهره و ديگران قرار دارد.

مسجد النقطه

مشهد الحسين عليه السلام يا مسجد النقّطه يكى از زيارت گاه هاى شيعيان در شهر حلب است. اين مكان يادآور خاطره تلخ حادثه كربلا است. هنگامى كه كاروان اسرا و سرهاى شهداى كربلا از سرزمين عراق به حلب رسيدند، در كنار تپه يا كوهى به نام جوشن در غرب حلب و كنار معبدى به نام «مارت مروثا» توقف كردند تا لَختى بياسايد و صبحگاهان حركت به سوى دمشق را از سر گيرند. نگهبانان و حاملان سرهاى مقدس نيز به استراحت نشستند. راهبى كه در آن دير بود بادادن مبلغى به نگهبانان كاروان، سر مبارك امام حسين عليه السلام را بر صخره اى در داخل دير قرار داد و تا صبح كنار سر مقدس بود. هنگام طلوع آفتاب كه سر مقدس را برداشتند، چند قطره اى خون بر اين صخره يا سنگ جارى گشته بود. پس از حركت كاروان، مردم حلب از اين مسأله خبر يافته و اطراف آن سنگ، جمع شده و به عزادارى و شيون و زارى بر كشتگان كربلا و نواده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم پرداختند. برخى ديگر نيز معتقدند كه در هنگام اطراق اسراى كربلا در اين مكان، شخصى كه مسئوليت حمل سر مطهر امام حسين عليه السلام بر عهده وى بود، سر آن حضرت را بر روى صخره اى گذاشت و فرداى آن روز كه كاروان اسرا از مكان كوچ كردند، اهالى شهر حلب متوجه شدند كه قطره اى از خون مطهر امام حسين عليه السلام بر روى

ص:212

صخره چكيده است و از آن روز صخره مذكور مورد توجه اهالى حلب قرار گرفت.(1) بر اساس روايات شيعه، همه ساله در روز عاشورا خون بر سنگ مى جوشيد و توجه بسيارى از مردم شام را به خود جلب كرده بود. برخى گفته اند عبدالملك بن مروان اموى دستور انتقال سنگ را از آن نقطه داد و از آن پس اثرى از آن ديده نشد. اما نويسنده كتاب حلب و التشيع معتقد است اين سنگ از ابتدا تا كنون برجاى خود باقى بوده است

مقام راس الحسين در مسجد النقطه حلب

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)


1- حزرالدين، مراقد المعارف، ج 2، ص 302؛ الكيالى، اضواء و آراء، ص 62.

ص:213

مگر مدت كوتاهى در سال 1920 م. كه مشهد النقطه پايگاه ذخيره سلاح عثمانى ها بوده و چون به خاطر انفجار در تسليحات موجود، مشهد النقطه تخريب و دچار آسيب شد اين سنگ موقتاً به مشهد المحسن در جوار آن منتقل و پس از بازسازى به سال 1960 م. دوباره بر جاى خود بازگشت داده شد. سيف الدوله حمدانى شيعه نخستين كسى است كه بر مكان آن سنگ، حجره و جامعى به سال 350 قمرى ساخت و آن را مسجد النقطه ناميد. او به اين مكان اعتقاد ويژه اى داشت و همواره به زيارت آن مى رفت. در سال 572 قمرى در دوران پادشاهى الملك الظاهر، حكمران حلب كه ابو المظفر غازى نام داشت اقدام به بازسازى مشهد النقطه نمود.

در دوران حكومت عثمانى در سال 1302 قمرى مشهد الحسين از سمت شمال بازسازى شد و چند سال بعد سلطان عبدالحميد پادشاه عثمانى پرده اى ابريشمى و زربافت كه آيات قرآن بر آن نقش بسته بود به محراب مشهد هديه كرد و زمين آن را فرش كرده و سنگ كارى نمود و امام جماعت و مؤذن و خادم و قاريان قرآن بر آن گماشت تا هر روز يك جزء از قرآن را در اين مكان بخوانند.

مشهد الحسين عليه السلام امروزه در شهر حلب معروف است و از سوى اهالى و زائران حضرت زينب عليها السلام كه از طريق تركيه و مرز زمينى به سوريه مى روند زيارت مى شود.

منطقه مشهد الحسين عليه السلام اكنون به «حىّ الانصارى» مشهور است. تپه جوشن نيز به رغم اينكه خانه هاى متعددى بر فراز آن ساخته شده است ولى همچنان باقى است. مكان مشهدالحسين عليه السلام سمت راست خيابان اصلى و حدود پنجاه متر بالاتر از پل هوايى است كه صحن بزرگى داشته و بر در ورودى، نام اين مكان بر روى سنگى حجارى شده است.

بر در ورودى مشهد كتيبه اى به خط كوفى ديده مى شود كه بر آن نوشته شده است «هذا مقام و مشهد الحسين عليه السلام» و پايين آن نيز نام سيف الدّوله حمدانى به عنوان سازنده اين بنا به چشم مى خورد. پس از ورود؛ به شبستان كوچك ديگرى مى رسيم كه در انتهاى آن ايوانى قرار دارد و كنار آن ضريحى كوچك به ابعاد 1/ 5* 1 متر و به رنگ زرد ديده مى شود. در داخل آن سنگى بر روى استوانه اى قرار داده شده و اين جا همان مكانى

ص:214

است كه سر مقدس امام حسين عليه السلام بر آن گذاشته شده و قطره هايى از خون بر آن ريخته است. در سال 1960 م. براى بازسازى مشهد الحسين مؤسسه بازسازى و احسان اسلامى جعفرى تأسيس شد و از آن سال ضمن بازسازى اين مكان، اقدامات عمرانى ديگرى از جمله مسجد، مركز پزشكى تخصصى، حوزه علميه به رياست شيخ ابراهيم نصراللَّه تا عصر حاضر انجام شده است. شيخ ابراهيم نصراللَّه نويسنده كتاب حلب و التشيع، خود امامت نماز در مشهد الحسين عليه السلام را امروزه بر عهده دارد.

موضع سر مطهر امام حسين عليه السلام در مسجد نقطه حلب

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

مرقد «معروف بن جمر»

معروف بن جمر يكى از نوادگان اسماعيل بن امام صادق عليه السلام است كه در سال 555 قمرى به دنيا آمد. وى فردى شجاع و متهور و از فرماندهان سپاه «ملك ظاهر بيبرس» بود كه سال ها عليه صليبى ها جنگيد و عاقبت در سال 640 قمرى در نبرد انطاكيه به شهادت

ص:215

رسيد. مرقد وى در بازار سوق الزرب، بزرگ ترين بازار حلب و در حدود دويست مترى داخل بازار و سمت چپ آن است كه پنجره اى از مرقد او به بيرون باز مى شود. امروزه اين مرقد داخل مدرسه بسيار كوچكى است كه به وسيله ملك ظاهر بيبرس به سال 590 قمرى ساخته شده است. در كنار قبر او كلاهخود و لوازم و ابزارهاى جنگى او نگهدارى مى شود.

مسجد اموى حلب

نام ديگر آن مسجد زكريا و مسجد بزرگ حلب است، اين مسجد را خليفه اموى سليمان بن عبدالملك بر بقاياى كلسياى قديمى اى كه هيلانه مادر امپراتور كنستانتين بنا كرده بود، ساخت. سليمان تلاش كرد تا با صرف هزينه هاى فراوان اين مسجد را همانند مسجد اموى دمشق كه برادرش وليد ساخته بود بنا نهد، پس از سقوط بنى اميه و به قدرت رسيدن بنى عباس، يكى از خلفاى عباسى اقدام به تخريب بخش هايى از مسجد و انتقال سنگ هاى مرمر آن به مسجد انبار در نزديكى بغداد نمود. در سال 962 م. «نكفور فوكاس» امپراتور بيزانس پس از تصرف حلب، مسجد بزرگ آن را به آتش كشيد، اما چندى نگذشت كه آن را سيف الدوله حمدانى مجدداً بازسازى نمود. در سال 1169 م.

اسماعيلى ها بر حلب چيره شده و اين مسجد را به همراه بازارهاى اطراف آن آتش زدند، ولى بعداً سلطان نورالدين زنگى آن را تجديد بنا كرد و باز در سال 1260 م. مغول به رهبرى هولاكو حلب را تصرف كردند و مسجد را آتش زدند، اما در سال 1285 م.

دوباره پادشاهان مماليك آن را بازسازى كردند. در سمت قبله اين مسجد مرقد حضرت زكرياى پيامبر عليه السلام است كه وى پدر يحياى پيامبر عليه السلام است كه مرقد وى در مسجد اموى دمشق مى باشد. اين مسجد با مناره بلند و زيبايش مشهور است كه ارتفاع اين مناره در حدود 46 متر است و يكى از زيباترين مناره هاى تاريخى به شمار مى رود. منبر چوبى مسجد به قرن چهاردهم ميلادى بازمى گردد و داراى نقش و نگارهاى زيبايى بوده و مرصع به عاج و آبنوس مى باشد. مسجد سه محراب دارد كه يكى در سمت راست و

ص:216

يكى در وسط و سومى در سمت چپ قرار دارند و در سمت چپ محراب مرقد زكرياى پيامبر قرار دارد. اداره كل ميراث فرهنگى در سال 1953 م. اقدام به بازسازى ديوار شمالى و بيرونى مسجد كرد و تمامى بناهاى اطراف آن را ويران نمود و در جديدى براى آن ساخت تا جلوه بنا به خوبى ديده شود.

تصويرى از مسجد اموى حلب

مساحت فعلى مسجد در حدود هشت هزار متر مربع است و مسجد در طول تاريخ با حوادث ويران كننده و آتش سوزى ها متعدد مواجه گرديد، زيرا كه در آن دوران حلب يكى از شهرهاى مرزى خلافت اسلامى بود و هميشه در معرض چپاول و تاراج دشمنان و بويژه امپراتورى بيزانس بود، و بزرگ ترين ويرانى مسجد به وسيله نكفور فوكاس امپراتور بيزانس صورت گرفت كه در آن مسجد كاملًا ويران شد و سيف الدوله حمدانى پس از استيلا بر حلب، آن را مجدداً بنا كرد.

ص:217

شكل فعلى مسجد به دوره هاى سلجوقى ها، زنگى ها و ايوبى ها بازمى گردد براى مثال بناى مناره مسجد به اواخر قرن يازدهم ميلادى در دوران سلجوقى ها بازمى گردد، ساخت و بازسازى بخشى از ديوار قبله به دوران حكمرانى نورالدين زنگى و بازسازى بخش هاى ديگر به دوران مماليك بازمى گردد. سقف اوليه مسجد در دوران اموى ها از جنس چوب بود و با توجه به آتش سوزى هاى متعدد مسجد، اين سقف در قرن سيزدهم ميلادى در دوران حكمرانى مماليك تبديل به سنگ گرديد تا در آتش سوزى هاى احتمالى آسيب نبيند.

تصويرى از گنبدهاى داخل مسجد اموى حلب

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

منبر چوبى مسجد در سال 1285 م. ساخته شده است و قبل از آن منبر چوبى ديگرى وجود داشت كه توسط نورالدين زنگى ساخته شده بود و صلاح الدين ايوبى اين منبر را

ص:218

بعد از فتح بيت المقدس به آن جا منتقل كرد. اما در خصوص حضرت زكريا عليه السلام، بسيارى معتقدند كه در اين مرقد سر مطهر حضرت زكريا عليه السلام قرار دارد و گويند كه نورالدين زنگى در قرن دوازدهم ميلادى سر مطهر آن حضرت را از بعلبك به قلعه حلب منتقل كرد و سپس آن را از قلعه حلب به مسجد اموى حلب منتقل كرد و مرقد وى كاشيكارى شده و بر روى آن ضريحى از جنس مس قرار دارد كه در حدود چهارصد سال قبل نصب شده است.

مناره مسجد اموى حلب

ص:219

مسجد اموى سه رواق دارد كه تاريخ بناى آن به دوره عثمانى بازمى گردد و كف صحن مسجد سنگ كارى شده است. براى سنگ كارى از سنگ هاى بازالتى استفاده شده است و در آن محلى براى وضو و يك ساعت آفتابى وجود دارد كه اين ساعت توسط جميل پاشا والى شهر حلب در يكصد و بيست سال قبل از روى ساعتى كه در قصر يلدز استانبول وجود داشته كپى بردارى شده و در مسجد اموى حلب نصب شده است.(1) مناره مسجد يكى از مهم ترين بخش هاى مسجد به شمار مى رود كه ارتفاع آن تا زمين 45 متر بوده و به صورت مربع مى باشد كه طول هر ظلع آن پنج متر مى باشد. مسجد اموى حلب در سال 1999 م. بنا به دستور رئيس جمهور فقيد سوريه آقاى حافظ اسد بازسازى گرديد.

مسجد اموى حلب چهار در دارد كه عبارتند از: در شمالى كه در كنار مناره قرار دارد، در غربى كه به خيابان مساميريه باز مى شود، در شرقى، كه به سوق المناديل باز مى شود و در جنوبى كه به بازار نحاسين يا مسگرها باز مى شود.

قلعه حلب

اين قلعه در شهر حلب قرار دارد و يكى از بزرگ ترين قلعه هاى سوريه به شمار مى رود كه هر روزه پذيراى هزاران نفر توريست و جهانگرد علاقمند مى باشد. اين قلعه بر روى تپه اى در وسط شهر قرار گرفته است و تقريباً از همه جاى شهر ديده مى شود و راه ورودى قلعه راهروى بزرگ است كه از روى خندق گذشته و به دروازه قلعه منتهى مى گردد.


1- فارس محمد كامل، الجامع الاموى الكبير بحلب، تاريخه و معالمه الاثريه.

ص:220

قلعه حلب

گرادگرد قلعه را باروى بلند و دايره اى شكل و برج هاى متعددى فرا گرفته است. در داخل قلعه بناهاى متعدد شامل مسجد، بازار و سالن هاى متعدد وجود دارد.

ابعاد قلعه در حدود 373 در 375 متر است و ارتفاع بالاى قلعه تا كف خندق 400 متر مى باشد. در داخل قلعه قصر و دارالعماره سلطان، زندان قلعه، حمام هاى قلعه، جامع كبير و صغير و... واقع شده است. گفته مى شود اصل اين بنا مربوط به رومى هاست. اما در قرن چهارم «امير سيف الدوله حمدانى» بر وسعت اين قلعه افزوده و در آن بناهاى جديد ساخته است. بعدها «تيمورلنگ» و مغول ها بخش هايى از اين قلعه را خراب كرده اند.

ناصر خسرو قباديانى در سفرنامه اش از حلب و قلعه اش چنين ياد كرده است: «حلب را شهرى نيكو ديدم، باره اى عظيم دارد، ارتفاعش بيست و پنج ارش قياس كردم و قلعه اى عظيم هم بر سنگ نهاده، به قياس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر نهاده و آن شهر

ص:221

باجگاه است ميان بلاد شام و روم و بكر و مصر و عراق، و از اين همه بلاد تجار و بازرگانان آن جا روند ...».

اين قلعه در اصل به رومى ها تعلق داشته ولى عمارت اصلى آن از آثار سيف الدوله حمدانى حاكم موصل، حلب ورقه در سده چهارم هجرى مى باشد. برخى گويند نخستين كسى كه قلعه را بنا كرد سلوكس بود.(1) اين قلعه يكى از استحكامات بسيار قوى و غير قابل نفوذ مسلمانان در مقابل نيروهاى رومى بوده و به عنوان مقر فرماندهى سيف الدوله از موقعيتى استراتزيكى برخوردار بوده است. نكفور فوكاس فرمانده سپاهيان روم نيز يك بار قلعه را به تصرف خود درآورد. پس از دوران سيف الدوله، سلاجقه شام و امراى ايوبى از اين قلعه به عنوان دژى مستحكم در مقابل نيروهاى صليبى بهره برده و تعميراتى نيز در آن انجام دادند. متأسفانه در حمله مغول به حلب اين قلعه تقريباً تخريب شد ولى اشرف بن قلاوون آن را تجديد بنا كرد. قلعه ياد شده براى بار دوم به دست تيمور لنگ خراب شد ولى باز مورد بازسازى قرار گرفت. آخرين تعميراتى كه بر آن صورت گرفت در قرن سيزدهم و پس از آسيب هايى بود كه بر اثر زلزله به آن وارد آمد.(2) امروزه بر ديوارهاى در قلعه سوراخ هاى فراوانى ديده مى شود كه اثر گلوله و توپ است. اين امر بيانگر آن است كه قلعه مذكور در جنگ اول جهانى و درگيرى هاى عثمانى با دولت هاى اروپايى كاربردى نظامى و استراتژيك داشته است. اين قلعه به وسيله پلى كه به وسيله ستون ها و پله هايى از سنگ استوار است با خارج ارتباط دارد. در گذشته اين پل، چوبى و متحرك بوده و به هنگام لزوم باز يا بسته مى شده است. طول آن حدود پنجاه متر و در انتهاى آن در اصلى قلعه قرار دارد، كه بسيار بزرگ و عظيم با دو برج ديدبانى به ارتفاع دوازده متر و عرض چهار متر است و ديواره هاى آن از سنگ هاى كوهى تراشيده شده است. بر سر در ورودى، كتيبه اى بسيار بزرگ و طولانى به خط كوفى قرن پنجم هجرى از دوران سيف الدوله و در كنار آن كتيبه اى ديگر از تجديد بناى سلطان اشرف غورى خبر


1- كامل غزى، نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 23.
2- همان منبع، ج 1، ص 9.

ص:222

مى دهد، ديده مى شود. قابل ذكر است كه قبل از اين در، برجى به نام برج متقدم قرار دارد كه در سال 1507 م. ساخته شده است. پس از در اصلى راهروهاى پرپيچ و خم و تاريكى وجود دارند كه به درهاى متعددى منتهى مى شوند كه اولين در «باب الحيات» و دومين آن باب الاسدين (شعار دولت ايوبى) مى باشد.

بخش هاى مختلف قلعه دمشق عبارتند از:

1. قصر سلطان: اين قصر در داخل قلعه قرار دارد و محل استقرار سلطان سيف الدوله حمدانى بوده است و بعدها برخى ديگر از سلاطين شام در آن سكونت داشته اند.

2. قصر الضيافه: در قسمت بالاى قلعه، سالن بزرگى به ابعاد 30* 30 متر و ارتفاع پانزده متر قرار دارد كه مهمانسراى سلطان بوده است. اين عمارت سقفى بسيار زيبا از فسيفساء و منبت كارى شده دارد كه از آثار هنرى دوران ايوبى به شمار مى رود.

3. زندان قلعه: كمى بالاتر از قصر سلطان و قصر الضيافه در سمت راست، در كوچكى است كه پس از عبور از راهرويى به زيرزمين و در حقيقت به زندان قلعه راه دارد. زندان از دو قسمت تشكيل شده است، اولى كه زيرزمينى وسيع با دو سالن بزرگ مى باشد و دومى مكانى عميق و تاريك است كه به وسيله پله اى بسيار باريك به آن راه است و هيچ روزنه و نورى ندارد.

4. حمام هاى قلعه: پس از زندان قلعه در سمت چپ يك حمام عمومى است كه تا حدودى سالم مانده است. اين حمام براى استفاده سربازان درنظر گرفته شده و كمى بالاتر از آن در سمت راست، حمام سلطنتى ديده مى شود كه مخصوص فرمانده و يا فرماندهان بوده و اكنون نيز سالم باقى مانده است.

5. مسجد كبير و مسجد صغير: دو مسجد در قلعه وجود دارد كه احتمالًا يكى از آن در دوران نورالدين زنگى و دومى در دوران صلاح الدين ايوبى ساخته شده اند.

6. مقام ابراهيم عليه السلام و رأس يحيى عليه السلام: در راهروى ورودى قلعه در سمت راست ايوانى است كه داخل آن قبر و صندوقى قرار دارد كه گويند پاره اى از سر حضرت يحيى

ص:223

در آن بوده است و صحيح تر آن است كه نورالدين زنگى در قرن دوازدهم ميلادى سر مطهر حضرت زكريا را از بعلبك به قلعه حلب منتقل كرد و سپس آن را از قلعه حلب به مسجد اموى حلب منتقل كرد و محل مذكور احتمال محل دفن قبلى سر مطهر حضرت زكريا بوده است. در كنار آن «باب الجنان» يا «مشهدعلى» است وجه تسميه آن به مشهد على عليه السلام به خاطر سنگ نبشته اى است كه ياقوت حموى گويد خط على بن ابى طالب است (1) كه اين مطلب نيز فاقد شواهد تاريخى است و نمى تواند صحت داشته باشد.

بيمارستان نورى

اين بيمارستان همزمان با بيمارستان نوريه دمشق به سال 599 قمرى به دستور نورالدين زنگى ساخته شد. برخى ديگر معتقدند كه اين بيمارستان در سال 458 قمرى ساخته شده و در دوران نورالدين زنگى بازسازى شده است. بيمارستان مذكور در گذشته بخشى مخصوص زنان داشته است. اين بيمارستان امروزه به صورت مخروبه اى درآمده است.

بيمارستان ارغونى

اين بيمارستان توسط ارغون بن طيجو كاملى، حكمران حلب در سال 755 قمرى ساخته شد و بنايى بسيار عالى دارد.

حمام جوهرى

يكى از قديمى ترين حمام هاى حلب است كه در سال 787 قمرى به وسيله امير علاءالدين جوهرى ساخته شده است.


1- حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 284.

ص:224

حمام يلبغا (ناصرى)

يكى از زيباترين حمام هاى حلب است كه توسط امير يلبغا ناصرى در سال 892 قمرى تجديد بنا شده است. تاريخ بناى آن روشن نيست ولى در حمله مغول از بين رفته و دوباره مرمت شده است. اين حمام در ميدان قلعه حلب و سمت راست در قلعه مى باشد.

مسجد توته

به اعتقاد بسيارى اين مسجد كوچك اولين مسجدى است كه پس از فتح حلب توسط مسلمانان به سال شانزده هجرى بنا شده است. نام هاى ديگر آن «جامع عمرى»، «جامع غضائرى» و «جامع شعيبه» است. در دوران زنگى ها به سال 545 قمرى و در عصر مماليك به سال هاى 804 قمرى و 972 قمرى مورد تعمير و بازسازى قرار گرفته (1) و نماى آن همچنان از آن دوران برجاى مانده است. جامع توته در سمت شمال مسجد اموى حلب و حدود يكصد مترى آن در كنار ميدانى واقع شده است.

مسجد و آرامگاه سهروردى

شيخ شهاب الدين سهروردى يكى از دانشمندان اسلامى و بنيان گذار حكمت اشراق است كه در سال 549 قمرى در سهرورد از توابع زنجان به دنيا آمد، وى موفق شد در فلسفه طريقه اشراق را ابداع نمايد و اين طريقه مورد شك و ترديد بسيارى از علماى اهل سنت قرار گرفته و آنان وى را به الحاد و زندقه متهم نموده و برخى از علماى حلب خون او را مباح دانستند. حكمايى چون ملاصدرا و ملاهادى سبزوارى به پيروى و تشريح عقايد اين فيلسوف بزرگ پرداختند. شيخ شهاب الدين از عرفا و حكمايى است كه عده اى او را به شيعه منتسب كرده اند، لذا بايد گفت علت قتل او علاوه بر فيلسوف بودن، مى تواند همين گرايشات شيعى باشد. شيخ شهيد بر اثر سعايت هايى كه از او نزد


1- اسدى، احياء حلب و اسواقها، ص 94؛ غزى، نهر الذهب فى تاريخ حلب، ج 2، ص 71 و 87 و 152.

ص:225

صلاح الدين ايوبى فرمانرواى مصر و شام شد، به حبس افتاده و در سال 587 قمرى به شهادت رسيد. اكنون مقبره وى در سمت غربى ميدان باب الفرج داخل مسجد سهروردى قرار دارد. اين مسجد بسيار كوچك بوده و كمتر در معرض ديد قرار دارد. در داخل شبستان و سمت چپ آن مقبره سهروردى است كه سنگ قبر كوچكى دارد. بر بالاى اين قبر شرحى مختصر از زندگى اين فيلسوف ايرانى و مكان تولد و رشد او در ايران به نگارش در آمده است.(1)

موزه هاى حلب

شهر حلب سه موزه دارد كه اين موزه ها عبارتند از:

1. موزه حلب: اين موزه در مركز شهر حلب قرار دارد.

2. موزه أداب و سنن مردمى: كه محل اين موزه در خانه أجقباش است.

3. موزه قلعه حلب: كه اين موزه در داخل قلعه حلب قرار دارد.

تصوير سردر موزه حلب


1- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 262-/ 263.

ص:226

خلاصه فصل سوم

شهر حلب دومين شهر بزرگ و مهم سوريه مى باشد. اين شهر در فاصله 355 كيلومترى دمشق قرار دارد. شهر حلب پيشينه تاريخى كهنى دارد و در دوره حكومت حمدانيان، پايتخت سوريه به شمار مى رفته است. اين شهر در گذشته از شهرهاى شيعه نشين سوريه به شمار مى رفت و بزرگان و علماى بزرگى در اين شهر زندگى مى كردند كه متأسفانه شيعيان حلب بر اثر ظلم و ستم صلاح الدين ايوبى قلع و قمع شدند و امروزه فقط چند روستاى اطراف حلب بر مذهب شيعه باقى مانده اند. در شهر حلب آثار باستانى متعدد نظير قلعه حلب، دروازه هاى حلب و مسجد جامع اموى وجود دارد. همچنين در اين شهر زيارت گاه هايى نظير قبر حضرت زكرياى پيامبر عليه السلام، قبر محسن فرزند امام حسين عليه السلام، مسجد النقطه يا مشهد الحسين عليه السلام وجود دارد.

ص:227

يادداشت

ص:228

يادداشت

ص:229

فصل چهارم: ساير اماكن زيارتى در سوريه

مقدمه

در خارج شهر دمشق، اماكن زيارتى متعددى وجود دارد كه توجه بسيارى از زايران ايرانى را به خود جلب نموده و آنان را به سوى خود مى كشاند. برخى از اين اماكن از ديرباز در برنامه هاى زيارتى سازمان حج و زيارت گنجانده شده است و برخى ديگر، به صورت متفرقه بوده و زايران ايرانى به صورت گروهى و يا دسته جمعى به ديدن اين اماكن روى مى آورند.

هدف

در اين فصل تلاش شده است تا خواننده با اماكن زيارتى موجود در خارج از شهر دمشق و حلب آشنا شود. از جمله اين اماكن مى توان از مقام حجر بن عدى كندى در روستاى عذرا، مقام عمار ياسر و اويس قرنى در شهر رقه، مقام حضرت سكينه در شهر داريا، مقام امام زين العابدين در شهر حماه، مرقد محمدبن الحسن در روستاى المزه دمشق، قبر حضرت هابيل در زبدانى، مرقد حزقيل نبى، محل سكونت حضرت موسى و عيسى در ربوه، مقام حضرت ابراهيم در البرزه، مقام محمدبن ابى حذيفه در شهر كسوه، مرقد فرزندان جعفر طيار در شهر حمص، مرقد مقداد بن اسود در شهرك ببيلا، مرقد دحيه الكلبى در روستاى المزه و مرقد تميم الدارى در روستاى دير مردان نام برد.

هدف هاى رفتارى

ساير اماكن زيارتى در سوريه براى زايران ايرانى حائز اهميت است برخى از اين

ص:230

ص:231

ص:232

اماكن تا دمشق فاصله زيادى دارد و بازديد از آن ها براى كسانى كه به صورت هوايى وارد دمشق مى شوند، كار دشوار و مشكلى است و برخى ديگر در اطراف دمشق قرار داشته و زايران مى توانند به صورت فوق برنامه به زيارت آنان بروند، البته در اين ميان مقام حجربن عدى كندى استثنا بوده و تقريباً از آغاز راه اندازى تورهاى زايران ايرانى در دهه شصت، اين محل مورد توجه بوده و به طور مستمر توسط زايران ايرانى، زيارت مى شده است.

مقام حجربن عدى در روستاى عذرا

حجربن عدى كندى يكى از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و از اصحاب خاص اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام بود، كه در سال 51 يا 53 به دستور معاويه به شهادت رسيد.

زمان مرگ ابوذر در ربذه حاضر بود. در حوادث زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام، نيز حجربن عدى نقش فعالى داشت. وقتى «ابوموسى اشعرى» نمى گذاشت مردم كوفه، در جنگ جمل، به يارى على عليه السلام بروند، امام حسن عليه السلام و عمار ياسر به مسجد رفتند و ابوموسى را بيرون كردند و با مردم سخن گفتند؛ سپس حجربن عدى كندى كه از افاضل اهل كوفه بود برخاست و مردم را به يارى على عليه السلام فرا خواند.

زمانى كه ربودن زيورهاى يك زن مسلمان و يك زن ذمّى به وسيله سپاه معاويه را به اميرالمؤمنين عليه السلام گزارش دادند، سخت بر او دشوار آمد و برخاست، به نخيله رفت و خطبه مشهور «جهاديه» را ايراد كرد. سران كوفه همه اعلام آمادگى كردند. ولى مردم بسيج نشدند. حجربن عدى به اميرالمؤمنين گفت:

«ما همگى آماده رفتن به جنگ هستيم. از هيچ چيز باك نداريم. اما شما هم مردم را به رفتن جنگ مجبور كنيد، و در ميان آنان بانگ دهيد كه هركس به جنگ حاضر نشد كيفر خواد ديد».

حجربن عدى نخستين كسى بود، كه پس از صلح امام حسن عليه السلام با معاويه، حضرت را

ص:233

به بازگشت به جنگ فرا خواند و گفت:

مرقد حجر بن عدى

«يابن رسول اللَّه، آرزو مى كردم كه پيش از ديدن چنين روزى بميرم، ما را از عدل بيرون آورده به جور وارد كردى، حقى را كه داشتيم پشت سر گذاشتيم، در باطلى درآمديم كه از آن مى گريختيم، و پستى را از خودمان به خود بخشيديم، و فرومايگى را پذيرفتيم كه سزاوار آن نبوديم».

سخن حجر بر امام حسن عليه السلام بسى گران آمد و در پاسخ او فرمود:

«من خواست اكثريت مردم را در صلح ديدم، دانستم كه از جنگ اكراه دارند، دوست ندارم آنان را به چيزى كه اكراه دارند، مجبور كنم. به منظور حفظ شيعيان خود از كشته شدن، مصالحه كردم، و به نظرم رسيد كه اين جنگها را براى روزى مناسب واگذارم، زيرا خدا در هر روزى شأنى دارد».

ص:234

هنگامى كه «زيادبن ابيه» والى كوفه شد، حجر را فرا خواند و گفت: «مى دانى كه من تو را مى شناسم، من و تو هر دو چنان كه مى دانى يك عقيده داشتيم، و منظورش دوستى على عليه السلام بود، اكنون وضع عوض شده است، ترا به خدا سوگند مى دهم مبادا كارى كنى كه ناچار شوم خون ترا بريزم، زبانت را نگهدار و از خانه ات بيرون نيا، همه نيازها و خواسته هايت را برآورده مى كنم. و تو را از اين مردم فرومايه پرهيز مى دهم و برحذر مى دارم، مبادا انديشه ات را سست كنند و به كارى وادارند كه باعث خفت و خواريت در نزد من شود.»

حجر گفت: حرفت را فهميدم و به خانه رفت.

روزى حجر به «عمرو بن حريث» جانشين زياد، در يكى از خطبه هاى نماز جمعه، سنگ انداخت و او را از منبر پايين آورد. عمرو به زياد نوشت: اگر به كوفه نياز دارى شتاب كن. زياد به سرعت خود را به كوفه رساند و از حجر خواست تا از او عذرخواهى كند. آن گاه مأموران خود را فرستاد كه او را بياورند. حجر با كسانى كه در خانه اش بودند با آن مأموران جنگيد. سپس آن افراد پراكنده شدند، مأموران او را گرفتند و به نزد زياد بردند. زياد گفت: واى بر تواى حجر، اين چه كارى است كه مى كنى؟ حجر گفت: من بر بيعت خود با معاويه هستم و آن را نشكسته ام. زياد هفتاد نفر از بزرگان و سران كوفه را فراخواند و از آنان خواست گواهى خود را عليه حجر و يارانش بنويسند و آنان به دروغ گفته هاى زياد را تأييد كردند و برخى معتقدند كه اين گواهى دروغين، اولين گواهى ناحق در بين مسلمانان بود. سپس حجر و يارانش را به نزد معاويه اعزام كرد.

معاويه گفت: آنان را به مرج عذراء ببريد و در آنجا بكشيد. چون بدان جا رسيدند حجر گفت: اين روستا چه نام دارد؟ گفتند: عذراء، گفت: الحمدللَّه، به خدا من نخستين مسلمانى هستم كه سگ هاى اين روستا در راه خدا به من پارس كردند، و امروز مرا با غل و زنجير بدين جا آورند.

هر نفر را به يكى از مردم شام دادند كه بكشد. حجر را به شخصى از حمير دادند.

حجر گفت: بگذار دو ركعت نماز بخوانم. به او اجازه داد. حجر وضو گرفت و دو ركعت

ص:235

نماز گزارد و آن را طولانى كرد. به او گفتند: از ترس مرگ نمازت را طولانى كردى؟

گفت:

«هرگز وضو نگرفته ام، مگر اين كه با آن نماز به جاى آورده ام، و هرگز نمازى بدين سبكى و شتاب نخوانده ام و اگر هم بترسم بعيد نيست، زيرا شمشيرى آخته و كفنى آماده و گورى كنده شده در برابر خود ديده ام.»

در سال 1991 مرقد جديدى توسط برخى از تجار ايرانى براى حجر ساخته شد كه اين مرقد شامل گنبدى كبود و مناره اى بلند بود و در اطراف مرقد نيز حياطى وسيع ساخته شد. مرقد حجر در مدخل شهرك عذرا و در جاده دمشق دوما قرار دارد مساحت مرقد (12* 17 متر) و مساحت مسجد (17* 17 متر) است و بر روى قبر حجر گنبدى از جنس نقره قرار داده شده است. مدت بازسازى مرقد هشت ماه به طول انجاميد.

مقام عمار ياسر عليه السلام و اويس قرنى عليه السلام در شهر رقه

عمار ياسر يكى از بزرگان صحابه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و از ياران باوفاى امير مؤمنان على عليه السلام مى باشد، پدر و مادر وى اولين شهداى در راه اسلام بودند كه در زير شكنجه هاى ناجوانمردانه كفار قريش به شهادت رسيدند. عمار زحمات زيادى براى ترويج اسلام كشيد و در تمامى جنگ هاى مسلمانان در كنار رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضور داشت و پيامبر هميشه به ايشان مى فرمود: يا عمار! تقتلك الفئه الباغيه، يعنى اى عمار، تو را گروه سركش و نافرمان خواهند كشت، عمار يكى از چهار يار با وفاى حضرت على عليه السلام بود كه پس از رحلت رسول اكرم بر سر پيمان خويش با حضرت على عليه السلام باقى ماندند و چون حضرت على عليه السلام به خلافت رسيد، عمار همه جا كنار آن حضرت عليه السلام و در جنگ صفين على رغم كهولت سن، حضورى جاودانه داشته و در ميدان نبرد در كنار ساير ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر عليه معاويه جنگيده و به شهادت رسيد. مرقد عمار ياسر در سمت راست دروازه قديمى شهر رقه كه به دروازه باب على عليه السلام مشهور است واقع شده است.

ص:236

مرقد عمار ياسر در شهر رقه

تاريخچه مقام عمار ياسر

قبل از بناى مرقد مطهر عمار ياسر، آرامگاه كوچك و محقرى بر بالاى قبر او ساخته شده بود و در آغاز دهه شصت، آيت اللَّه فهرى نماينده ولى فقيه در سوريه به اتفاق آقاى محتشمى سفير جمهورى اسلامى ايران در سوريه طى سفرى به شهر رقه از گورستان قديمى اين شهر كه محل دفن عمار ياسر واويس قرنى و بسيارى از ياران حضرت على عليه السلام بود ديدن كرده و به دولت سوريه پيشنهاد كردند كه آرامگاهى براى صحابه و

ص:237

ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه در اين جنگ به شهادت رسيدند برپا كنند. دولت سوريه با اين پيشنهاد موافقت كرد و قرار شد اين كار در دو مرحله صورت گيرد، در مرحله اول گورستان جديدى در سمت ديگر شهر ساخته شود و دفن مردگان در گورستان قديمى متوقف شود و به بستگان و خويشان مردگان مدفون در گورستان قديمى اجازه داده شود كه جسد مردگان خود را به گورستان جديد منتقل كنند و در مرحله دوم كار ساختن بنا آغاز گردد. پس از اجراى موفقيت آميز مرحله اول، نمايندگى ولى فقيه در سوريه، با هماهنگى وزارت اوقاف سوريه سنگ بناى مرقد عمار ياسر واويس قرنى را نهادند و بدين گونه مرحله دوم پروژه آغاز شد، اما به دلايلى كار متوقف شد تا اين كه عاقبت در مهر سال 1380 وزارت مسكن و شهرسازى سوريه و دفتر مقام معظم رهبرى مجدداً پروژه بناى مرقد عمار ياسر را از سر گرفتند و با اين كه قرار بود كه پروژه مذكور طى شش سال به اتمام برسد، اين پروژه به همت مهندسان جوان و سختكوش ايرانى در كمتر از سه سال به پايان رسيد و عاقبت مرقد و آرامگاه عمار ياسر و اويس قرنى در بهار سال 1383 با حضور آيت اللَّه محمدى گلپايگانى رئيس دفتر مقام معظم رهبرى و سفير جمهورى اسلامى ايران در دمشق و وزير اوقاف سوريه افتتاح گرديد. مرقد باشكوه عمار ياسر شامل شبستان بزرگى است كه گنبدى مرتفع بر بالاى آن قرار گرفته است.

مرقد اويس قرنى يكى از صحابه هاى بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و از شيعيان فداكار على عليه السلام در سمت چپ قبر عمار ياسر در شبستانى ديگر قرار دارد. وى يكى از صحابه هاى زاهد و متقى و از شيعيان خالص على عليه السلام بود كه در ركاب آن حضرت در جنگ صفين به شهادت رسيد. بر فراز قبر آن شهيد بزرگوار نيز گنبدى مرتفع قرار دارد.

در سمت چپ قبر اويس قرنى مقبره ديگرى قرار دارد كه به ابى بن كعب منسوب است. از آن جا كه نام ابى بن كعب جزو شهداى صفين ذكر نشده و قبر او نيز در بقيع قرار دارد، به طور قطع اين انتساب صحيح نيست.(1) و احتمال مى رود كه اين قبر متعلق به يكى


1- همان منبع، ص 291.

ص:238

ديگر از ياران بزرگ حضرت على عليه السلام نظير ابوالهيثم التيهان و حذيفه يمانى و غيره باشد كه در جنگ صفين به شهادت رسيده و در همان جا به خاك سپرده شده اند.

مقام حضرت سكينه (دختر امام على عليه السلام در شهر داريا

اين مقام تا بيست سال قبل ناشناخته بود و در حدود بيست سال قبل شهردارى داريا مشغول احداث خيابانى جديد بودند كه راننده يكى از لودرها اعلام مى كند كه به قبرى رسيده است كه احتمالًا متعلق به اهل بيت عليهم السلام است. مقامات سوريه نيز مراتب را به اطلاع حجت الاسلام واحدى (توليت فعلى حرم) مى رسانند و ايشان با تحقيقات خويش به اين نتيجه مى رسد كه صاحب اين قبر سكينه دختر حضرت على عليه السلام مى باشد، از اين رو براى ايشان ضريحى از نقره ساخته شده و نصب مى گردد. شهرك داريا در فاصله ده كيلومترى دمشق قرار دارد.(1) درباره اين كه حضرت سكينه عليه السلام مذكور دختر حضرت زهرا عليها السلام بوده و يا اين كه بعد از رحلت حضرت زهرا عليه السلام به دنيا آمده و مادر وى شخص ديگرى است شك و ترديد وجود دارد، حجت الاسلام واحدى معتقد است كه وى فرزند حضرت زهرا عليها السلام و حضرت على عليه السلام مى باشد كه برخى از تاريخ نويسان از ذكر نام وى غفلت كرده اند و براى اين امر شواهدى نيز نقل مى كند.(2) اما به هر حال آن چه كه مشهور و متداول است اين است كه حضرت زهرا عليها السلام چهار فرزند بيشتر نداشته است و محتملًا حضرت سكينه عليها السلام دختر حضرت على عليه السلام، از مادر ديگرى غير از حضرت زهرا عليها السلام بوده است.

مقام امام زين العابدين عليه السلام در شهر حماه

اين مقام در مدخل شمالى شهر حماه و در بالاى كوه مشرف بر سمت چپ جاده حلب-/ حماه قرار دارد. اهالى شهر حماه معتقدند هنگامى كه كاروان اسراى كربلا از


1- علوى، راهنماى مصور سفر زيارتى سوريه، ص 114-/ 115.
2- واحدى، سكينه دختر امير مومنان عليه السلام بانوى ناشناخته، ص 16-/ 21.

ص:239

حلب به سمت شهر حماه در راه بودند، خبر ورود آنان چون به شهر رسيد، اهالى شهر به عنوان سوگوارى مغازه هاى خود را بسته و دروازه هاى شهر را بستند و به كاروان اجازه ورود به شهر را نداند و بدين علت كاروان اسرا به ناچار در كنار اين كوه اطراق نمود و حضرت امام سجاد عليه السلام براى خواندن نماز به بالاى اين كوه رفته و به عبادت مشغول شد، امروزه در محل مذكور مقامى ساخته اند كه مردم در روزهاى جمعه بدان مقام مشرف شده و در آن دو ركعت نماز به جاى مى آورند.

مرقد محمدبن الحسن عليه السلام

مرقد محمد فرزند امام حسن مجتبى عليه السلام و ابوالقاسم بن محمد نواده آن حضرت در روستاى المزه در حومه دمشق در يك چهار ديوارى محقر و مخروبه قرار دارد. از خيابان المزه، حدود سيصد مترى داخل قريه مذكور، سمت چپ كوچه ديوارى است كه روزنه و پنجره كوچكى از آن باز شده است. نام اين بزرگواران بر سنگ قبر آنان به خط كوفى نوشته شده است.(1)

قبر حضرت هابيل عليه السلام در زبدانى

هنگامى كه قابيل در كوه قاسيون، مغاره الدم كنونى، برادرش هابيل عليه السلام را كشت، مسافت زيادى را پيمود و او را به خاك سپرد. در منابع تاريخى مكان دفن هابيل عليه السلام در كوه قاسيون ذكر شده است ولى اينكه در كجاى آن قرار دارد به طور دقيق چيزى ذكر نشده است. با اين حال امروزه قبرى در دامنه كوه (در غرب دمشق) به هابيل منسوب است. اين مكان نزديكِ قريه «زُبدانى» و در مسير دمشق بيروت در 45 كيلومترى دمشق است. مسير آن از طريق ميدان الامويين و خيابان المزه به سوى بيروت است و پس از دو راهى قنيطره و زبدانى، به سمت زبدانى، در سمت راست مسير، تابلويى با عنوان


1- قائدان، تاريخ اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 239-/ 240.

ص:240

«نبى هابيل عليه السلام» ديده مى شود. از اين جا جاده اى باريك در دامنه هاى كوه است كه تا مقبره هابيل عليه السلام حدود 4/ 5 كيلومتر فاصله دارد.

منطقه مذكور نظامى است و در ابتداى راه نيز دژبانى نظامى قرار دارد پس از طى مسافت مذكور مسجد و مقبره اى بزرگ با گنبدى سفيد نمايان مى گردد. اين مقبره هابيل نبى عليه السلام است كه از دو قسمت تشكيل شده و قسمتى از آن در سال هاى اخير ساخته شده است.

مقبره هابيل نبى عليه السلام

در يك قسمت، شبستان جامع آن است و در قسمت ديگر نيز «مقبره هابيل عليه السلام» قرار دارد كه از بناهاى دوره عثمانى است. در داخل حجره، سنگ قبرى به طول هفت متر و عرض يك متر قرار دارد كه با پارچه اى قرمز پوشيده شده است. در مورد طول اعجاب انگيز اين قبر بايد گفت سازندگان اين سنگ قبر، مى پنداشته اند انسان هاى

ص:241

نخستين قد بسيار بلندى دارند. اين امر براى برخى ديگر از قبور پيامبران در شام نيز ديده مى شود. قبر شيث بن آدم در بعلبك نيز بيست متر طول دارد.

گويند نخستين كسى كه عمارت و مقبره اى بر اين قبر ساخت، اسكندر مقدونى بود.

سپس در دوره هاى اسلامى نيز تجديد بنا گشت. در دوره عثمانى ها گنبدى بر فراز آن ساختند و بعدها نيز قسمتهايى بدان اضافه گرديد. بيرون حجره و مرقد، صحن بزرگى است كه در سده اخير ساخته شده و جامع آن نيز در كنار آن قرار دارد.

قبر حضرت هابيل عليه السلام

(تصوير از كمال الدين شاهرخ)

مرقد حزقيل نبى عليه السلام

حزقيل يا حزقيال يكى از پيامبران است به ذوالكفل معروف است و علت اين امر آن است كه ايشان كفالت قوم يهود را در دوران اسارت در بابل برعهده داشته است. اين پيامبر نزد قوم يهود از مقام والايى برخوردار است، زيرا توانست تورات حضرت

ص:242

موسى عليه السلام را پس از آتش سوزى هيكل حضرت سليمان عليه السلام در اورشليم از سوى بخت نصر، مجدداً بازنويسى كند. در روستاى داريا در نزديكى دمشق مرقدى منسوب به حزقيل نبى قرار دارد كه مورد زيارت اهالى است. اما حقيقت اين است كه قبر حزقيل نبى يا ذوالكفل در شهر الكفل عراق و در فاصله شصت كيلومترى نجف اشرف قرار دارد.

اين قبر هم براى مسلمانان و هم براى يهوديان مقدس است و در دوران حكومت عثمانى، يهوديان تلاش هاى زيادى كردند تا آن را از دست مسلمانان خارج كنند. قبل از تأسيس اسرائيل تعدادى از يهوديان در اطراف مرقد ذوالكفل زندگى مى كردند، اما با تأسيس دولت غاصب اسرائيل، آنان به فلسطين اشغالى مهاجرت كردند و روستاى ذوالكفل كاملًا از خانواده هاى يهودى خالى شد.

در قرن ششم هجرى (دوازدهم ميلادى) بنيامين تطيلى، از مرقد مذكور بازديد نمود و آن را چنين توصيف كرد: در جلوى كنيسه شصت ستون ديده مى شود و بين هر ستون و ستون ديگر اتاقى قرار دارد كه به عنوان محل عبادت به شمار مى رود و در محراب بنا قبر حزقيال بن موسى كوهينى قرار دارد.(1) سلطان محمد خدابنده (703-/ 716 قمرى) به بازسازى اين مرقد اهتمام ورزيده و دستور داد كه در كنار آن مسجد و مناره و منبرى ساخته شود.

امروزه شهر كفل مركز بخشدارى الكفل در استان بابل عراق بوده و در وسط راه حله به كوفه قرار دارد. نام اين شهرك در معجم البلدان حموى «بئرملاحه» است.(2)

قبر منسوب به حضرت موسى بن عمران عليه السلام در نيرب

در روستاى نيرب (3) در شرق شهر دمشق قبرى منسوب به حضرت موسى وجود دارد


1- قزوينى، المزار، ص 93-/ 94.
2- مقدس، راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى عراق، ص 261-/ 263.
3- نيرب امروزه دو قسمت شده است كه شامل نيرب اعلى و نيرب ادنى مى شود و نيرب ادنى داخل شهرشده و نزديكى ساحه امويين كنونى است.

ص:243

و در آن مسجد بزرگى به نام «جامع القدم» ساخته شده است كه وجه تسميه آن به خاطر پاهايى است كه بر روى سنگى ديده مى شود و گويند جاى قدم هاى حضرت موسى عليه السلام است.(1) در اين مسجد يك چهار ديوارى كوچكى است كه بر روى سنگى داخل آن نوشته است: «بعضى از صلحا، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديده اند كه مى فرمود:

اين جا قبر برادرم موسى عليه السلام است». مسجد مذكور در سال 965 قمرى به وسيله سلطان سليمان عثمانى تجديد بنا شد. در شرق اين مسجد قبرى است كه بعضى آن را از موسى عليه السلام و بعضى از «ام حنه» مادر مريم عليه السلام مى دانند. اين بنا و مقبره به وسيله شيخ صالح البركه ساخته شده و مورد زيارت و تبرك مردم و اهالى قرار دارد. مسجد القدم در سال 1044 قمرى به وسيله احمد پاشا والى عثمانى دمشق مورد ترميم قرار گرفت و بناى فعلى آن از همان دوران عثمانى برجاى مانده است. در خصوص قبر حضرت موسى بايد اظهار نمود كه حضرت موسى عليه السلام بر روى كوه نيبو نزديك مأدبا در اردن درگذشته است و بنا به روايات تورات ايشان از بالاى كوه نيبو براى آخرين بار نگاهى به سوى سرزمين موعود انداخت و سپس درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد.

محل سكونت حضرت موسى و عيسى عليه السلام در ربوه

در دامنه غربى كوه قاسيون روستاى ربوه قرار دارد و به علت تشابه اسم اين روستا با ربوه محل استقرار حضرت مريم و عيسى، برخى را اين گمان است كه اين روستا همان جايى است كه حضرت عيسى عليه السلام و مادرش بدان جا پناه آوردند، اما به نظر مى رسد كه ربوه مذكور در قرآن، اسم جاى خاصى نبوده بلكه صفت آن بوده است و ربوه در زبان عربى به معنى جاى بلند و مرتفع است.

در اين مكان مسجدى قرار دارد كه كتيبه اى به خط كوفى از دوران فاطمى ها بر بالاى آن ديده مى شود كمى پايين تر از آن روستاى نيرب و در جنوب آن روستاى المزه قرار


1- ابن بطوطه، الرحله، ص 70.

ص:244

دارد، مكان ربوه در دامنه كوه مى باشد و از زير آن نيز نهر معروف بردى مى گذرد. در كنار مسجد مذكور غار كوچكى است كه مورد زيارت مردم قرار مى گيرد و مى پندارند كه عيسى در آن به دنيا آمده است.(1) اين تصور نيز صحت ندارد زيرا كه محل تولد حضرت عيسى شهر بيت لحم در فلسطين اشغالى است.

مقام حضرت ابراهيم عليه السلام در البرزه

اين مقام در دامنه كوه قاسيون و در محله البرزه در شمال شهر دمشق واقع شده است و عبارت است از مسجد كوچكى كه در آن غارى تنگ و باريك وجود دارد، برخى عقيده دارند كه حضرت ابراهيم در هنگام فرار از سوريه به فلسطين، چند ماه در اين غار مخفى بوده است و برخى ديگر عقيده دارند كه اين غار محل تولد حضرت عليه السلام بوده است. در گذشته، مردم شهر دمشق، روزهاى جمعه در اين محل حاضر مى شدند و به آن «جمعه برزه» مى گفتند و در آن به نمايش سواركارى مشغول مى شدند.

مقام محمدبن ابى حذيفه

محمدبن ابى حذيفه بن عتبه يكى از ياران با وفاى حضرت على عليه السلام است. وى پسر دائى معاويه بود، پدرش ابوحذيفه يكى از اولين كسانى بود كه در مكه اسلام آورد و با همسرش «سهله» به حبشه هجرت كرد و بدين گونه بود كه محمدبن ابى حذيفه در حبشه به دنيا آمد. «عتبه» پدر ابو حذيفه از سران مشركان بود كه در جنگ بدر خود و فرزند ديگرش «وليد» به دست على عليه السلام به هلاكت رسيدند. در همان حال ابوحذيفه در صف مقابل در حلقه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در لشكر حق بود. ابوحذيفه در تمام جنگ هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شركت داشت و بعد از رحلت آن حضرت، در جنگ با مسيلمه كذاب در سرزمين يمامه به شهادت رسيد. محمدبن ابى حذيفه به عنوان يكى از ياران


1- حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 26.

ص:245

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام به شمار مى رود. امير مؤمنان على عليه السلام وى را به عنوان والى مصر برگزيد.

هنگامى كه معاويه براى جنگ در صفين مهيا مى شد، جنگ را از مصر شروع كرد، محمدبن ابى حذيفه ابتدا در منطقه العريش با معاويه جنگيد، ولى به او اعتماد كرد و با وى صلح نمود. معاويه از اين اعتماد سوء استفاده كرد و در فرصت مناسب او را دستگير كرده و در دمشق به زندان انداخت. پس از چندى معاويه او را از زندان بيرون آورد و گفت: آيا وقت آن نشده كه بينا شوى و دست از على عليه السلام بردارى، آيا نمى دانى كه عثمان مظلوم كشته شد و اين على عليه السلام بود كه فرستاد عثمان را بكشند و عايشه و طلحه و زبير براى خونخواهى او خروج كردند، و ما امروز در طلب خون او هستيم.

محمد گفت: اى معاويه تو مى دانى كه من از همه مردم به تو نزديك ترم و بيش از ديگران تو را مى شناسم، گفت بله، گفت به خدا قسم كه در خون عثمان كسى جز تو شريك نيست، چرا كه عثمان تو را والى كرد و مهاجر و انصار از او خواستند كه تو را بركنار كند، اما نكرد، ناچار بر او هجوم بردند و خونش را ريختند. به خدا قسم، طلحه و زبير و عايشه، بودند كه مردم را به كشتن عثمان ترغيب كردند و سپس ادامه داده و گفت:

معاويه! به خدا شهادت مى دهم كه از زمان جاهليت كه تو را شناختم تا بعد از اسلام هيچ تغييرى نكرده اى و اسلام هيچ تأثيرى بر تو نداشته است، و نشانه آن هم آشكار است، تو مرا بر حب على عليه السلام ملامت مى كنى در حالى كه روزه داران و شب زنده داران مهاجر و انصار همراه على عليه السلام آمده اند، اما همراه تو منافق زادگان، طلقا وعتقا(1) آمده اند كه تو آنان را در دين شان فريب داده اى و آنان تو را در دنيايت.

اى معاويه به خدا قسم نه بر تو و نه بر آنان پوشيده نيست كه خشم خدا در اطاعت كردن از توست.

به خدا سوگند كه على عليه السلام را به خاطر خدا و رسولش صلى الله عليه و آله و سلم هميشه دوست دارم و تا


1- مشركانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در فتح مكه آزاد كرد.

ص:246

زنده ام به خاطر خدا و رسولش صلى الله عليه و آله و سلم كينه تو را در دل خواهم داشت. معاويه فرمان داد تا او را به زندان برگرداندند و سرانجام به دستور معاويه به شهادت رسيد.

ابن ابى الحديد آورده كه عمروعاص، محمدبن ابى حذيفه را از مصر دستگير كرد و براى معاويه فرستاد، معاويه او را حبس كرد، اما از زندان گريخت، مردى از خثعم كه نامش عبداللَّه بن عمر بن ظلام بود دنبال او رفت و او را در غارى يافت و كشت.

آرامگاه او بالاى تپه اى مشرف بر دهكده «عالقين» در استان درعا نزديك شهر «كسوه» در جنوب دمشق قرار دارد.(1)

مرقد فرزندان جعفر طيار

در شهر حمص و كمى بالاتر از مسجد خالد بن وليد در خيابان سمت چپ اين مسجد، حدود سيصد متر به سمت جنوب، مسجد كوچكترى است كه به مسجد طيار معروف است. در شبستان اين مسجد دو قبر وجود دارد كه به فرزندان جعفر طيار يعنى عبداللَّه و عبيداللَّه تعلق دارد. اين دو قبر كه بدون ضريح و بارگاه هستند در سمت جنوب شبستان و داخل حجره اى كوچك قرار دارند. در خصوص اين موضوع بايد گفت كه جعفر طيار سه فرزند به نام هاى عبداللَّه و محمد و عوف داشته است و اصولًا ايشان فرزندى به نام عبيداللَّه نداشته است و شايد اين آرامگاه متعلق به يكى از نوادگان وى باشد، اما در خصوص عبداللَّه بن جعفر كه شوهر حضرت زينب عليها السلام مى باشند، آرامگاهى در باب الصغير نيز به ايشان منسوب است.

مرقد مقداد بن اسود

در راه دمشق زينبيه شهركى به نام ببيلا وجود دارد كه در آن جا قبرى منسوب به «مقداد بن اسود» صحابى بزرگ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم است.(2) ولى اين نسبت درست


1- علوى، راهنملى مصور سفر زيارتى سوريه، ص 152-/ 153.
2- پيشوايى، شام سرزمين خاطره ها، ص 123.

ص:247

نيست زيرا مورخان و رجال نويسان مى نويسند كه مقداد بن اسود در زمان خلافت عثمان (در سال 33 قمرى) در سرزمين جرف در فاصله يك فرسخى مدينه درگذشت و جنازه او به مدينه حمل و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.(1) شيخ عباس قمى پس از نقل درگذشت او در جرف و دفن وى در بقيع مى نويسد:

«قبرى در شهر وان تركيه به وى نسبت مى دهند كه واقعيت ندارد، بلى محتمل است كه قبر مذكور قبر «مقداد سيورى» يا قبر يكى از مشايخ عرب باشد.(2)

مرقد دحيه الكلبى

دحيه الكلبى يكى از ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است. وى يكى از زُهاد وعابدان روزگار خويش بود و در روايات آمده است كه حضرت جبرئيل عليه السلام هنگامى كه بر رسول اكرم ظاهر صلى الله عليه و آله و سلم مى شود به شكل و شمايل دحيه الكلبى ظاهر مى شد. مرقد اين صحابى در روستاى المزه در حومه دمشق است و به خاطر وجود قبر وى، اين روستا به «مزه الكلب» نيز معروف است. قبر اين صحابى در قبرستان عمومى محله كه در فاصله پانصد مترى خيابان اصلى المزه و در كوچه هاى باريك و قديمى مى باشد، قرار دارد. اين قبر در يك چهارديوارى واطاقك كوچكى در وسط قبرستان مى باشد. كتيبه اى به خط كوفى نيز بر سنگ قبر او نصب شده كه اين جمله بر آن ديده مى شود «هذا قبر الصحابى الجليل سيدى دحيه الكلبى، الذى كان يهبط ملك الوحى احياناً بصورته على النبى صلى الله عليه و آله و سلم» در پايين اين كتيبه تاريخ 174 قمرى ديده مى شود.(3)

مرقد تميم الدارى

تميم بن حبيب الدارى الانصارى يكى از اصحاب بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود. وى


1- ابن اثير، اسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج 4، ص 410؛ مامقانى، تنقيح المقال، ج 3، ص 245.
2- قمى، منتهى الامال، ج 1، ص 118.
3- قائدان، تاريخ اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 238-/ 239.

ص:248

از اهل صفه و از زهاد و علماء بوده و كرامات زيادى از او نقل شده است. قبر او در روستاى دير مران در نزديكى دمشق قرار دارد. مرقد او بسيار معروف بوده و داراى گنبد و بارگاه مى باشد.(1)


1- همان منبع، ص 243.

ص:249

خلاصه فصل چهارم

اماكن زيارتى سوريه محدود به اماكن زيارتى در شهرهاى دمشق و حلب نمى باشد و مراقد و آرامگاه هاى مهم ديگرى در جاهاى ديگر اين كشور وجود دارد كه زيارت آن ها براى زايران ايرانى حايز اهميت است. در يك سفر كوتاه، شايد نتوان از تمامى زيارت گاه سوريه ديدن كرد، ولى به هرحال آشنايى با اين اماكن زيارتى براى زايران ايرانى لازم و مورد نياز است. لذا در اين فصل به ساير اماكن زيارتى موجود در سوريه پرداخته شده است و از اماكنى نظير: مقام حجربن عدى، عمار ياسر واويس قرنى، حضتر سكينه دختر امام على عليه السلام، مقام امام زين العابدين عليه السلام در حماه، مرقد محمد بن الحسن در روستاى مزه، مرقد حضرت هابيل نبى عليه السلام و مرقد حزقيل نبى عليه السلام و غيره سخن به ميان رفته است.

ص:250

يادداشت

ص:251

يادداشت

ص:252

يادداشت

ص:253

فصل پنجم: آثار باستانى سوريه

مقدمه

آثار باستانى سوريه يكى از جاذبه هاى ديدنى كشور سوريه به شمار مى رود كه علاوه بر زايران ايرانى، ساليانه هزاران نفر از جهانگردان اروپايى و آمريكايى و ژاپنى را به خود جذب مى كند. اين آثار باستانى نشان دهنده تاريخ شش هزار ساله سوريه مى باشد و در مناطق مختلفى از كشور سوريه پراكنده است و با اطمينان مى توان گفت كه هر يك از استان هاى چهارده گانه سوريه آثار باستانى مختلفى دارد.

هدف

در اين فصل تلاش شده است تا خواننده با آثار باستانى مختلف كه نشان دهنده دوره هاى مختلف تاريخى اين كشور است آشنا شود، اين آثار باستانى شامل بصرى الشام، قلعه الحصن، قلعه جعبر، قلعه سليمان، قلعه مرقب، قلعه صلاح الدين، قلعه كهف، قلعه شيزر، قلعه دورا اوربوس، قلعه يحمور، قلعه سمعان، سرجيوپوليس، شهبا و قلعه حارم است.

هدف هاى رفتارى

بسيارى از زايران علاوه بر زيارت اماكن زيارتى به ديدن اماكن سياحتى نيز علاقمند مى باشند، آشنايى با اين اماكن مى تواند افق ديد اين افراد را باز نمايد و در صورت امكان، مى توان براى ديدن يكى از اين اماكن برنامه ريزى كرد.

ص:254

ص:255

ص:256

بصرى الشام

بصرى در زمان فرمانروايى رومى ها مركز حكومت اعراب غسانى در شام بود و به عنوان دروازه بزرگ منطقه به شمار مى رفت. در اين منطقه راه هاى قديمى و سنگفرش، سنگ هاى بازالتى و بقاياى خرابه هاى معابد و قصرها و ستون هاى بلند و عظيم و مساجد است. در اين شهر تئاتر بزرگ و زيبايى به سبك رومى وجود دارد كه تاريخ بناى آن به قرن دوم پس از ميلاد بازمى گردد. اين تئاتر گنجايش پانزده هزار تماشاگر را دارد و امروزه دولت سوريه برخى از جشن خود را در اين تئاتر برگزار مى كند.

تئاتر قديمى بصرى

مسجد خالد بن وليد

مسجد خالدبن وليد در شهر حمص يكى از اماكن سياحتى سوريه به شمار مى رود.

اين مسجد در سمت شمال شرقى حمص و در كنار رودخانه عاصى قرار داشته و در آن قبر خالدبن وليد يكى از سردران اسلامى فاتح سرزمين شام قرار دارد كه در سال 641 م.

در شهر حمص درگذشت. تاريخ بناى اين مسجد به قرن هفتم هجرى (قرن سيزدهم

ص:257

ميلادى) بازمى گردد و بناى فعلى آن به دوران حكمرانى سلطان عبدالحميد دوم، پادشاه عثمانى بازمى گردد. بناى مذكور بر ويرانه مسجد قديم ترى كه در دوران حكمرانى ملك ظاهر بيبرس ساخته شده بود برپا شد.

آرامگاه خالدبن وليد در زاويه شمال غربى شبستان مسجد قرار دارد و از سنگ مرمر سفيد ساخته شده است و در نزديكى آن قبر ديگر وجود دارد كه به فرزندش عبدالرحمن بن خالدبن وليد تعلق دارد.

قلعه الحصن

قلعه الحصن يكى از مشهورترين قلعه هاى قرون وسطى است كه به «قلعه اكراد» نيز شهرت دارد و در فاصله 60 كيلومترى شهر حمص واقع شده و بر دشت بقاع، حمص و جنگل هاى لاذقيه مشرف است. اين قلعه را مرداسيون كه يكى از سلسله هاى ملوك الطوايفى سوريه بودند در سال 1031 م. بنا نمودند. صليبى ها در سال 1099 م. به فرماندهى «ريموند سنگيل» بر آن مستولى شده و تمامى روستاهاى اطراف آن را غارت و تاراج كرد. در سال 1102 م. حكمران حمص اين قلعه را از صليبى ها باز پس گرفت ولى پس از مدتى دوباره توسط يكى از فرماندهان صليبى به نام تانكرت كه حكمران انطاكيه بود در سال 1110 م. آن را دوباره تصرف نمود و در سال 1144 م. «ريموند دوم» حكمران طرابلس آن را به «شواليه هاى سنت جان» واگذار نمود و از همان زمان اين قلعه به قلعه شواليه ها معروف شد. در سال 1157 م. بخش هايى از اين قلعه براثر زلزله آسيب ديد كه شواليه هاى مذكور اقدام به بازسازى قلعه كردند. عاقبت در سال 1271 م. سلطان ظاهر بيبرس اين قلعه را پس از محاصره طولانى به تصرف خود درآورد.

بيبرس پس از پايان جنگ اقدام به ترميم و بازسازى ويرانه هاى اين قلعه نمود و عمارت هاى زيادى در درون آن بنا كرد. قابل ذكر است كه در پس ديوارهاى اين قلعه، خانه هاى مسكونى متعدد، بازار، مسجد و قصر و پادگان نظامى وجود دارد.

ص:258

قلعه الحصن

قلعه جعبر

اين قلعه در منطقه جزيره سوريه و در سمت چپ ساحل رودخانه فرات و در فاصله 53 كيلومترى شهر رقه قرار دارد. اين قلعه در كنار درياچه اسد واقع شده كه اين درياچه پس از ساختن سد فرات در سال 1974، در پشت سد مذكور تشكيل شده است. اين قلعه دو بارو و سى و پنج برج دارد كه برخى از آن ها چند ضلعى و برخى نيم دايره اى هستند و در وسط قلعه مسجدى وجود داشته است كه اكنون مناره هاى آن برجاى مانده است و در قلعه ساختمان زيادى بوده كه اكنون اثرى از آن ها برجاى نمانده است. بناى قلعه به جعبر سابق قشيرى منسوب است و سلطان ملكشاه سلجوقى در سال 986 م. آن را به تصرف خود درآورد و گويند كه بناى اوليه قلعه را به «دوسر» غلام نعمان بن منذر نسبت داده اند.

در حال حاضر قلعه بازسازى شده و به موزه تبديل شده است و مورد بازديد مردم قرار مى گيرد.

ص:259

قلعه جعبر

قلعه سليمان

اثرى باستانى است كه در فاصله 14 كيلومترى شهر دريكيش قرار دارد و نام رومى آن «باتيوسى» بوده است كه توسط ساكنان جزيره آرواد كه روزگارى بر بخش بزرگى از ساحل سوريه فرمانروايى مى كردند به عنوان محل عبادت عشتروت و بعل در نظر گرفته شده بود. باروهاى قلعه از سنگ ساخته شده و در وسط آن معبد قرار دارد. قلعه در زمين هاى پست قرار دارد و در اطراف آن زمين هاى مرتفع قرار دارد. اين قلعه اولين بار توسط آرامى ها و به منظور حمايت از حملات آشورى ها ساخته شد و در آن معبدى براى رب النوعى به نام «بيتوخيخى» ساختند. بعدها سلوكى ها و رومى ها بر آن سيطره يافتند و در دوران امپراتورى بيزانس در آن كليسايى ساخته شد. نام فعلى اين قلعه به خاطر وجود سنگ هاى بزرگ در بناى قلعه است كه اين فكر را در ذهن مردم پرورانده

ص:260

است كه اين قلعه توسط حضرت سليمان ساخته شده است. وزن تخته سنگ هاى به كار رفته در بناى اين قلعه به 70 تن مى رسد.

قلعه مرقب

اين قلعه در فاصله پنج كيلومترى جنوب شهر بانياس قرار دارد. اين قلعه بر روى تپه بلندى قرار دارد كه بر دريا و كوه هاى اطراف كاملًا مشرف است.

قلعه مرقب

اين قلعه در سال 1063 م. ساخته شد. صليبى ها در سال 1117 م. اين قلعه را به تصرف خود درآوردند و از آن به عنوان محلى براى پشتيبانى نيروهاى خود استفاده كردند، در سال 1285 م. سلطان قلاوون پس از عملياتى بسيار دشوار آن را از صليبى ها باز پس گرفت. سلطان قلاوون پس از تصرف مجدد قلعه دستور بازسازى آن را صادر كرده و بر استحكامات آن افزوده و لشكريان خود را در آن مستقر كرد. قلعه دو باروى داخلى و خارجى دارد و باروى خارجى آن 14 برج دفاعى استوار دارد و در داخل قلعه آثار و ساختمان هاى متعددى مثل سالن فرماندهان، سالن امرا و يك كليسا وجود دارد كه تاريخ

ص:261

بناى آن به قرن دوم ميلادى بازمى گردد كه در آن يك تابلوى ديوارى كه نشان دهنده «شام آخر» است يافت شده است. در نزديكى قلعه معبدى باستانى وجود دارد كه آن را آنتيوگوس فرزند مينودور به پاس گراميداشت اهالى بانياس براى عبادت ژوپيتر(1) و باخوس بنا نهاده است.

قلعه صلاح الدين

اين قلعه در 35 كيلومترى شهر لاذقيه و در بين جنگل هاى سرسبز و بلندى هاى منطقه قرار دارد. ارتفاع آن از سطح دريا 410 متر مى باشد. اين قلعه در سال دوازدهم ميلادى توسط صليبى ها بنا شد و نشان دهنده شاهكار معمارى فرانسويان مى باشد. اين قلعه تا

قلعه صلاح الدين


1- ژوپيتر نام بزرگ ترين خداى رومى ها مى باشد.

ص:262

دوران پادشاهى سلطان صلاح الدين ايوبى فتح نشده بود و سلطان صلاح الدين موفق شد در سال 1188 م. آن را فتح نمايد. در سال 1225 ميلادى «فوسكا رينى» سفير جمهورى و نيز از اين منطقه ديدن نمود و به خاطر جايگاه استراتژيك منطقه، قرارداد تجارى و بازرگانى با آن منعقد كرد.

در سال 1937 م. بخش هايى از اين قلعه توسط فرانسويان بازسازى گرديد و در سال 1966 م. اداره كل آثار باستانى سوريه اقدام به بازسازى بخش هاى ديگرى از آن نموده و از آن هنگام تا كنون به صورت موزه از آن نگهدارى مى شود.

قلعه كهف

اين قلعه در استان طرطوس و در فاصله بيست كيلومترى شهر قدموس قرار دارد و يكى از قلعه هاى ديدنى و نادرى است كه در كوه هاى ساحلى كنده شده است و به همين علت به قلعه كهف كه در زبان عربى به معنى غار است ناميده شده است. طول قلعه 600 متر و عرض آن 15 متر است. اين قلعه بارويى دارد كه بر روى آن سه برج شرقى، شمالى و جنوبى وجود دارد. برج شمالى مشرف بر دروازه اصلى قلعه بوده و به دره عميقى منتهى مى گردد، برج جنوبى نيز بر دره عميق ديگرى مشرف است. قلعه آب مورد نياز خود را از چشمه فاطمه كه در فاصله دو كيلومترى قلعه قرار دارد و همچنين از آب باران گردآورى شده در آب انبارهاى داخل قلعه تأمين مى كرده است. قلعه سه دروازه دارد كه بر روى يكى از آن ها آيةالكرسى نقش بسته و بر دروازه ديگرى آياتى از قرآن مجيد به همراهى تاريخ «ذوالقعده 760 قمرى» نقش بسته است. تاريخ بناى اين قلعه به سال 1101 م. بازمى گردد واين قلعه جزو املاك «سيف الدين بن عمرو دمشقى» بوده و صليبى ها موفق شدند كه در سال 1123 م. آن را به تصرف درآورند، اما ديرى نپائيد كه در سال 1128 م. صاحب قبلى آن را از صليبى ها بازپس گرفت و بعد از فوت وى، اختلافى بين فرزندانش روى داد و اين قلعه به معرض فروش گذاشته شد و اين قلعه را ابوالفتح شعرانى خريدارى نمود، و در سال 1138 م. اين قلعه را شهاب الدين ابوالفرج

ص:263

تصرف نمود و اين قلعه به گروه فدائيان الموت ملحق گرديد و در آن به فدائيان فرقه اسماعيليه آموزش جنگاورى و نبرد داده مى شد. در سال 1268 م. سلطان ظاهر بيبرس آن را به تصرف در آورده و مالياتى سنگين معادل 150 هزار درهم بر آن مقرر گردانيد.

قلعه شيزر

اين قلعه در سى كيلومترى شمال غربى شهر حماه و در كنار رودخانه العاصى قرار دارد. در قديم نام آن سزار بوده و در دوران سلوكى ها «لاريسا» ناميده مى شده است.

تاريخ بناى قلعه به دوران سلوكى ها در اواخر قرن چهارم قبل از ميلاد بازمى گردد. در سال 17 قمرى ابوعبيده جراح اين قلعه را فتح كرد و دولت بيزانس تلاش بسيارى كرد تا آن را بازپس گيرد و موفق گرديد براى مدتى آن را تحت تصرف خود گيرد و در سال 1081 م.

على بن مقلد يكى از پادشاهان سلسله محلى بنى المنقذ موفق شد كه اين قلعه را از تصرف بيزانس آزاد نمايد. اين قلعه تا سال 1157 م. در تحت تصرف حكومت بنى المنقذ قرار داشت تا اين كه براثر زلزله وسيعى كه اتفاق افتاد سلسله بنى المنقذ منقرض گرديد. سلطان نورالدين زنگى قلعه را بازسازى نمود و فرماندهى آن را به مجدالدين بن دايه سپرد. در سال 1170 م. قلعه مجدداً بر اثر زلزله از بين رفت و در سال 1260 م. پادشاه حلب «ملك عزيز» بر آن مستولى شد و قلعه تا حمله مغول ها برجا بود و در سال 1261 م. ملك ظاهر بيبرس آن را بازسازى كرد. در دوران حكومت عثمانى به تدريج از اهميت قلعه شيزر كاسته شد به طورى كه در اواخر دوره عثمانى به روستايى مسكونى تبديل شد. در نيمه اول قرن بيستم ميلادى اهالى ساكن در قلعه به بيرون رانده شده و قلعه به صورت موزه اى در آمد.

قلعه دورا اوربوس

بقاياى اين دژ محكم و استوار نظامى بر رودخانه فرات تا روزگار ما باقى مانده است.

اين قلعه آخرين پايگاه دفاعى روم در برابر حملات ايرانيان به شمار مى رود. دورا

ص:264

اوربوس علاوه بر داشتن قلعه و بندر از دوران حكومت تدمر، گذرگاه هاى كاروان هاى تجارى از اقصى نقاط جهان بويژه كاروان هاى ابريشم بوده است و همچنين صاحب تمدن بزرگ و محل تلاقى تمدن هاى عظيم شرق و غرب در قرن هاى آغازين ميلادى بوده است.

قلعه يحمور

نام ديگر آن كاستل روج است و در مسير طرطوس-/ صافيتا و در فاصله 20 كيلومترى صافيتا قرار دارد. پيرامون قلعه را بارويى به طول 34 تا 40 متر فرا گرفته و در قلعه برج متعددى وجود دارد كه بلندترين اين برج ها 16 متر ارتفاع دارد و در داخل قلعه ساختمان ها و انبارها و آب انبارهاى متعدد وجود دارد.

قلعه سمعان

اين قلعه در فاصله 59 كيلومترى شمال غربى حلب قرار دارد. سمعان همان شمعون الصفا يكى از قديسان معروف مسيحى است. اين قلعه توسط رومى ساخته شده و در جنگ هاى صليبى به عنوان دژى نظامى مورد استفاده نيروهاى مسلمان قرار داشته است.

قلعه سمعان در دامنه «كوه سمعان» واقع و در كنار آن دير معروف سمعان است كه مخروبه آن همچنان در پنج كيلومترى شرق معره النعمان باقى است. در كنار آن دير يك مسجد و در شمال آن سه قبر ديده مى شود كه يكى از آن متعلق به شيخ زكريا يحيى بن منصور مغربى زاهد معروف بوده و دومين آن قبر فاطمه دختر عبدالملك مروان و همسر عمر بن عبدالعزيز است.(1) بسيارى از آثار داخل قلعه از بين رفته ولى ديواره ها و برجك ها و ستون هاى آن به طور كامل باقى مانده است. معمارى آن تركيبى از معمارى رومى و اسلامى است


1- ابن شحنه، الدرالمنتخب، ص 99.

ص:265

و تعميراتى كه در دوران اسلامى در آن انجام شده است به وضوح ديده مى شود.(1) قلعه سمعان

سرجيوپوليس

اين شهر در دوران حكومت بيزانس به افتخار قديس «سرجيوس» ساخته شده و به نام سرجيوپوليس شناخته شد، اعراب به اين شهر رصافه مى گفتند. شهر سرجيوپوليس محل توقف كاروان هاى تجارى بود. اعراب غسانى حكمرانان دست نشانده رومى ها در


1- قائدان، تاريخ اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 279.

ص:266

سوريه، اين شهر را به عنوان پايتخت خود برگزيدند و يكى از پادشاهان غسانى به نام «منذر بن جبله» قصر خود را در اين شهر بنا كرد. در دوران اموى، يكى از پادشاهان اموى به نام هشام بن عبدالملك مدتى در اين شهر اقامت نمود و آن جا را به سان پايتخت بازسازى كرد. قابل ذكر است وقتى كه هلاكو به بغداد حمله كرد و خبر حمله احتمالى وى به شهر رصافه به گوش اهالى رسيد، مردم شهر را ترك كرده و به سلميه كوچ كردند و بدين گونه شهر به حالت متروكه درآمد و غير مسكونى گرديد.

شهبا

شهبا نام روستايى است كه فيليپ عربى امپراتور روم در آن جا متولد شده است و آن را در سال 244 م. بازسازى كرده است. هم اكنون در اين شهر آثار خرابه هاى تئاتر و چندين حمام و معابد برجاى مانده و مورد بازديد گردشگران قرار مى گيرد. در موزه شهر شهبا تابلوى هاى معرق كارى با نقش و نگارهاى زيبا و مجسمه سر فيليپ عربى نگهدارى مى شود.

قلعه حارم

اين قلعه در فاصله هفتاد كيلومترى شمال غربى حلب در مسير انطاكيه قرار دارد. اين قلعه در جنگ هاى رومى ها با سيف الدوله حمدانى به وسيله نكفور فوكاس امپراتور روم ساخته شده و به عنوان يكى از استحكامات دفاعى و نظامى آنان در جنگ با نيروهاى مسلمان مورد استفاده قرار داشت. در دوران سلاجقه شام و مماليك نيز اين قلعه يكى از پايگاه هاى نظامى و نقاط استراتژيك اطراف حلب در جنگ هاى صليبى بوده است.

قلعه حارم در حمله مغول تخريب و در قرن سيزدهم هجرى به وسيله عثمانى تجديد بنا شد.

ص:267

خلاصه فصل پنجم

سوريه در دوران امپراتورى روم در منطقه سرحد بين دو امپراتورى روم شرقى و امپراتورى ايران بوده است و به همين خاطر قلعه ها و استحكامات متعددى داشت، در دوران اسلامى و مخصوصاً در دوره جنگ هاى صليبى، اين كشور در مقدمه دفاع از سرزمين پهناور اسلامى قرار داشت و به همين علت قلعه هاى متعدد و زيادى در اين سرزمين ساخته شد. برخى از اين قلعه ها توسط لشكريان صليبى و برخى ديگر توسط پادشاهان مسلمان ساخته و تجهيز گرديد. امروزه تعداد زيادى از اين قلعه ها در مناطق مختلف سوريه پراكنده شده است. اغلب قلعه ها سالم باقى مانده است و يادآور شكوه و عظمت معماران گذشته مى باشد. از قلعه هاى مهم سوريه مى توان قلعه الحصن، قلعه جعبر، قلعه سليمان، قلعه مرقب، قلعه صلاح الدين، قلعه كهف، قلعه شيزر، قلعه يحمور، قلعه سمعان و قلعه حارم را نام برد.

ص:268

يادداشت

ص:269

يادداشت

ص:270

يادداشت

ص:271

فصل ششم: تمدن هاى كهن در سوريه

مقدمه

سوريه كشورى بسيار كهن و قديمى است و برخى از سورى ها بر اين گمان هستند كه كشور آنان مهد تمدن بشرى است كه اين امر نياز به اثبات تاريخى دارد، اما به هر حال بايد اذعان نمود كه تمدن هاى قديمى فراوانى در اين كشور شناسايى شده است كه برخى از اين تمدن ها بسيار قديمى مى باشند آشنايى اجمالى با اين تمدن ها براى بسيارى از زايران جذاب و آموزنده مى باشد.

هدف

در اين فصل تلاش شده است تا خواننده با تمدن هاى كهن سوريه آشنا شود، البته آثار باستانى برجاى مانده از اين تمدن ها در مناطق وسيعى از كشور سوريه پراكنده است و امكان بازديد از اين تمدن هاى كهن براى زايران جود ندارد.

هدف هاى رفتارى

آشنايى با تمدن هاى كهن سوريه مى تواند افق ديد زايران را درباره تاريخ و تمدن سوريه بازتر كند و زمينه را براى بررسى هاى عميق تر آنان در خصوص تاريخ و تمدن اين كشور فراهم سازد.

تمدن ايبلا

شهر ايبلا در هزاره پنجم قبل از ميلاد بنا شده است. از آن جا كه يكى از مراكز مهم

ص:272

ص:273

ص:274

سياسى و فرهنگى سوريه در سال هاى بين 2300-/ 2400 قبل از ميلاد بوده و اين امر باعث حسادت سارگون كبير پادشاه اكدى گرديد و اين پادشاه بدان يورش برده و آن را ويران كرد. اما چندى نپاييد كه اين شهر در سال هاى 1800-/ 2000 قبل از ميلاد دوباره عظمت و بزرگى خود را بازيافت. اسناد تاريخى فراوانى به خط ميخى يافت شده است كه همگى حكايت از عظمت و شكوه فرهنگ و تمدن ايبلا داشته است. معابد و كاخ ها و محله هاى مسكونى قديمى و كنده كارى و مجسمه سازى ظريف و دقيق موجود در اين شهر گوياى فرهنگ و تمدن اين منطقه مى باشد. شهر ايبلا روابط تجارى و سياسى خوبى با حكومت هاى بزرگ آن زمان داشته و الواح گلى برجاى مانده كه تعداد آن ها بيش از 17000 لوح گلى مى باشد نشانگر و بهترين گواه اين امر مى باشد.

تمدن مارى

در هزاره سوم قبل از ميلاد مسيح، تمدن مارى شكوفا گرديد و يكى از ممالك قدرتمند آن روزگار گرديد. ولى گسترش مظاهر تجمل و ثروت و آسايش در اين منطقه باعث طمع بابلى ها گرديد و آنان را بر آن داشت كه به سرزمين مملكت مارى حمله كرده و آن جا را ويران كنند.

در شهر مارى كه در ساحل رودخانه فرات واقع شده است بقاياى يك كاخ عظيم سلطنتى وجود دارد. اين كاخ عظيم داراى 300 اتاق است. در اين قصر معابد و كتابخانه هايى عظيم وجود دارد. لازم به تذكر است كه در اين كتابخانه ها هزاران لوح به خط ميخى يافت شده است كه كمك شايانى به شناسائى تاريخ سرزمين بين النهرين كرده است. مجسمه ها، و اهرامات، زيورآلات، تصاوير، تزييان و كنده كارى روى سنگ ها همگى به نبوغ هنرى و فكرى سازندگان اين تمدن گواهى دهند.(1)


1- وزارت جهانگردى سوريه، اطلاعات عمومى سوريه( 2006)، ص 12.

ص:275

يكى از تنديس هاى تمدن مارى

تمدن تدمر

تدمر نام تمدنى كهن است كه در بيابان هاى غربى شهر حمص پا گرفت و رهبرى اين تمدن برعهده زنى به نام «زنوبيا» بود كه مدت ها توانست در مقابل سپاه رومى ها مقاومت كند ولى عاقبت تسليم شد. تدمر در ميانه راه درياى مديترانه و شبه جزيره عرب بود و در گذشته يكى از توقف گاه هاى مهم كاروان هاى راه ابريشم به شمار مى رفت. در اين شهر بقاياى تئاتر بزرگ، معبد بعل، قصر سلطنتى، خانه هاى مسكونى، دروازه نصر و بازار هنوز برجاى مانده است. معبد بعل يكى از معابد بزرگ و باستانى است كه تا روزگار ما باقى مانده و عظمت و بزرگى آن هر بيننده اى را شگفت زده مى كند. اين معبد براى

ص:276

پرستش خورشيد ساخته شده بود و مساحت آن به حدود چهل هزار متر مربع مى رسيد و يكى از بزرگ ترين معابد باستانى جهان به شمار مى رود. گويند در درون آن بيست معبد بوده و هزاران نفر از قبايل ساكن در سرزمين شام و نواحى اطراف براى طواف بدين محل مى آمده اند. بناى اين معبد در سال 32 ميلادى انجام شده و بناى ساير قسمت هاى آن تا دو قرن بعد نيز ادامه داشته است. در شهر باستانى تدمر دو معبد ديگر نيز وجود دارد كه يكى از آن ها معبد نبو است كه در كنار باب النصر قرار دارد و بناى آن به قرن اول ميلادى باز مى گردد وب راى پرستش خداى ماه يا نبو ساخته شده بود و بر روى اين معبد چهل كتيبه وجود دارد، معبد ديگر معبد بعل شمين است كه پس از ساختمان تئاتر و بازار تدمر بوده و براى خداى آسمان ساخته شده بود و بناى آن به سال 132 ميلادى بازمى گردد و اهميت زيادى براى اعراب ساكن در تدمر داشته است.

دروازه قصر سلطنتى تدمر

ص:277

برگرد شهر تدمر ديوارى به طول دوازه كيلومتر ساخته شده كه اكنون بقاياى آن پابرجاست. براطراف و گوشه هاى اين ديوار هنوز برجك هاى ديدبانى از آثار «ژوستينين» امپراتور روم ساخته قرن ششم ميلادى وجود دارد.

شهر تدمر يك موزه دارد كه در سال 1961 م. ساخته شده است و برخى از آثار هنرى و معمارى تدمر در آن نگهدارى مى شود.(1) فاصله شهر تدمر تا دمشق 240 كيلومتر است و براى رفتن به اين شهر بايد از شهر حمص گذر كرد.

تمدن اوگاريت

اين منطقه در 12 كيلومترى شهر لاذقيه قرار دارد. برخى از كاوشگران معتقدند كه اولين الفبا و اولين نت هاى موسيقى جهان در اين شهر يافت شده است. اوگاريت يكى از مراكز مهم تجارى و پايتخت كنعانى ها در هزاره دوم قبل از ميلاد به شمار مى رود.

پادشاهان كنعانى در اين شهر قصرى عظيم و باشكوه بنا كردند كه مركز حكومت آنان به شمار مى رفته است. شهر اوگاريت به مناطق مسكونى، مناطق كار و صنعتى تقسيم شده بود و در آن چند معبد و يك كتابخانه وجود داشت. در حال حاضر آثار برجاى مانده اين كاخ حاكى از عظمت و شكوه حكومت و اقتدار آن در دوران گذشته بوده است.(2) تصوير اولين لوح الفباى جهان


1- قائدان، تاريخ اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 348-/ 352.
2- وزارت جهانگردى سوريه، اطلاعات عمومى سوريه( 2006)، سوريه، ص 10.

ص:278

أفاميا

اين شهر در شمال غربى شهر حماه قرار دارد و در قرن چهارم ميلادى يكى از پادشاهان سلوكى به نام سلوكس نيكاتور، آن را به افتخار همسر ايرانى اش «أفاميا» بنا كرد.

بعدها شخصيت هاى زيادى از قبيل آنتونيو، كلئوپاترا و هانيبال از اين شهر ديدن كردند.

اكنون خرابه هاى آن در 56 كيلومترى شمال غربى حماه ديده مى شود. شهر أفاميا در دوران «خسرو دوم ساسانى» به تصرف ايرانى ها درآمد و از جانب ايران حاكمى بر آن جا گماشته شد. رومى ها اين شهر را بازسازى كردند و در اثر اين بازسازى معمارى شهر آميخته اى از معمارى شرقى و غربى گرديد. شهر مذكور مركز عبور و استراحت كاروان هاى تجارى بود و طى دو زلزله ويران گرديد. آثار باستانى زيباى اين شهر شامل ستون هاى سنگى مرتفع، خانه هاى قديمى، كليساى بزرگ قرن پنجم و ششم ميلادى و تئاتر زيبا و باشكوه بوده است كه به وسيله ديوارى احاطه شده است. در موزه اين شهر تابلوهاى زيبا معرق كارى و كاشيكارى وجود دارد. همچنان در اين شهر قلعه

تصوير قصر باستانى افاميا

ص:279

شيزر قرار دارد كه در قرن سيزدهم ميلادى بنا شده است.(1) شهر أفاميا در سال 17 قمرى به دست سپاهيان اسلام فتح گرديد. در قرن ششم هجرى صليبى ها آن را به تصرف در آوردند ولى به زودى نيروهاى «نورالدين زنگى» آن را آزاد كردند، اكنون بقاياى اين شهر به ويژه ستون ها و سرستون هاى سنگى، پايه ديوارها موجود و مورد بازديد سياحان قرار مى گيرد.


1- همان منبع، ص 9.

ص:280

خلاصه فصل ششم

سوريه مهد تمدن هاى كهن مديترانه به شمار مى رود. در اين سرزمين تمدن هاى بسيارى در دل خاك خفته اند. برخى از اين تمدن ها چنان درخشان بوده اند كه آثار برجاى مانده از آن ها همچنان باعث شگفتى و حيرت صاحب نظران شده است.

تمدن هاى بزرگى نظير تمدن ايبلا، تمدن مارى، تمدن تدمر، تمدن اوگاريت حائز اهميت فراوان است و برخى از كاوشگران بين المللى معتقدند كه در سرزمين سوريه آثار و تمدن هاى بزرگ ديگرى نيز وجود دارد كه هنوز به صورت كامل كشف نشده است.

اولين الفباى بشرى كه در تمدن اوگاريت كشف گرديد، بيانگر زادگاه اوليه خط در اين سرمين كهن بوده است.

ص:281

يادداشت

ص:282

يادداشت

ص:283

فصل هفتم: كشور لبنان

مقدمه

لبنان كشورى كوچك و كوهستانى در غرب آسيا و خاورميانه و در كنار ساحل شرقى درياى مديترانه است كه پايتخت آن شهر بندرى بيروت است و نظر به اين كه بسيارى از زائران ايرانى، در اثناى سفر به سوريه، از اين كشور نيز بازديد مى كنند، از اين رو لازم بود توضيحاتى گزيده در مورد اين كشور آورده شود.

هدف

در اين فصل تلاش شده است تا خواننده با كشور لبنان آشنا شود، چرا كه بسيارى از تورهاى زيارتى سوريه، اقدام به بازديد يك روزه از لبنان مى كنند و زايران زيادى پس از ثبت نام در اين تورهاى يك روزه، صبح بامداد عازم بيروت شده و شبانگاه به دمشق بازمى گردند، لذا در اين فصل تلاش شده است كه توضيحاتى در مورد موقعيت جغرافيايى لبنان، تقسيمات كشورى لبنان، آب و هواى لبنان، جمعيت لبنان، ساختار قومى و مذهبى لبنان، قوه مجريه، قوه مقننه، قوه قضائيه، آموزش و آموزش عالى در لبنان، استان هاى لبنان، و بالاخره اماكن زيارتى لبنان داده شود.

هدف هاى رفتارى

آشنايى با كشور لبنان براى كسانى كه عازم بازديد يك روزه از اين كشور مى شوند حائز اهميت فراوانى است و معمولًا راهنمايان تورهاى زيارتى توضيح چندانى در باره اين كشور ارائه نمى دهند و ارائه اين مطالب مى تواند افق ديد زايران را باز نمايد.

ص:284

ص:285

ص:286

موقعيت جغرافيايى لبنان

لبنان يكى از كوچك ترين كشورهاى دنياست كه مساحتى حدود 10452 كيلومتر مربع دارد. لبنان از شمال و شرق به سوريه و از جنوب به فلسطين اشغالى محدود مى شود.

طول مرزهاى آن با سوريه 375 كيلومتر و طول مرز آن با فلسطين اشغالى 70 كيلومتر است. لبنان جايگاه جغرافيايى ويژه اى دارد كه از شمال به اروپا و از شرق به آسيا و كشورهاى عربى و از غرب به آفريقا راه دارد. اين كشور تنها كشور عربى است كه رئيس جمهور آن از طايفه مسيحى مى باشد و مسيحيان اين كشور نقش فعال و مؤثرى را در سياست و اقتصاد اين كشور ايفا مى كنند.

واژه لبنان از واژه سامى «لبن» گرفته شده كه داراى معانى متعددى همچون «شير» و «سفيد» است كه شايد اشاره به كوه هاى سرپوشيده از برف لبنان دارد. لبنان تا قبل از جنگ داخلى 1975 م. كشورى متمول بوده و پايتخت بانكدارى جهان عرب محسوب مى شد و تعداد زيادى توريست را جذب خود مى كرد تا حدى كه بيروت را به عنوان پاريس خاورميانه مى شناختند و همچنين به دليل قدرت مالى بسيار لبنان را به عنوان سوئيس خاورميانه مى شناختند.

در سال 1982 م. اسرائيل طى يورش همه جانبه اى به لبنان حمله كرده و اين كشور را به تصرف خود درآورد، مردم لبنان با تشكيل گروه هاى مقاومت به مبارزه با رژيم اشغالگر و نيروهاى مزدور آنان كه تحت عنوان «نيروهاى لبنان جنوبى» تشكيل داده بود به مبارزه پرداختند و عاقبت با فداكارى هاى جوانان متعهد لبنانى، اسرائيل ناچار شد كه در سال 2000 با خفت و خوارى از لبنان خارج شود و درحقيقت اولين شكست خود را پذيرا باشد.

در 12 ژوئيه 2006 م. اسرائيل براى بار دوم به لبنان حمله كرد، و نيروهاى اسرائيلى از زمين و هوا و دريا به بمباران شهرهاى بى دفاع لبنان پرداختند اما چندى نپاييد كه نيروهاى آن به علت مقاومت شديد نيروهاى مقاومت اسلامى در منطقه جنوب لبنان زمين گير شده و در عرض سى و سه روز جنگ نتوانستند كه موفقيت هاى نظامى چندانى به دست

ص:287

آورند و ناچار شكست را پذيرفته و بدون هيچ گونه دستآوردى از لبنان خارج شوند.

رودخانه هاى مهم لبنان عبارت اند از: رودخانه عاصى و رودخانه ليطانى كه در دره بقاع جريان دارند و رودخانه كلب. رشته كوه هاى لبنان عبارت اند از: رشته كوه هاى لبنان شرقى و رشته كوه هاى لبنان غربى كه ميان اين دو رشته كوه، دره سهل البقاع قرار گرفته است.

تقسيمات كشورى لبنان

لبنان شش استان دارد كه عبارتند از: استان بيروت، استان جبل لبنان، استان شمالى، استان بقاع، استان نبطيه و استان جنوبى. كه در اين ميان دو استان نبطيه و استان جنوبى در مرز با اسرائيل قرار دارند.

آب و هواى لبنان

سرزمين لبنان آب و هواى مديترانه اى دارد، هواى سواحل در زمستان ها سرد و بارانى و در تابستان ها گرم و شرجى است. در نواحى بلندتر به ويژه كوهستان ها، زمستان ها با بارش برف همراه است و دماى هوا به زير صفر مى رسد. بخش هاى ديگر اين كشور، تابستان هاى گرم و خشك دارد.

اگرچه اكثر مناطق لبنان سالانه شاهد باران هاى بسيارى است ولى در مناطق خاصى در شمال شرق لبنان به دليل و جود قله هاى مرتفع كه راه ابرهاى بارانزاى مديترانه را سد مى كنند باران زيادى نمى بارد.

جمعيت لبنان

جمعيت لبنان در حدود 3/ 8 ميليون نفر هستند. حدود 15 ميليون نفر با ريشه لبنانى در جهان زندگى مى كند كه بيشترين آنها در برزيل هستند. همچنين آرژانتين، استراليا، كانادا، كلمبيا، فرانسه، بريتانياى كبير، مكزيك، ونزوئلا و آمريكا نيز داراى جوامع بزرگ

ص:288

لبنانى هستند. حدود 360 هزار پناهنده فلسطينى از سال 1948 با كمك آژانس امداد سازمان ملل (اونروا) در لبنان اسم خود را ثبت كرده اند كه براساس تخمين ها از اين تعداد 180 تا 250 هزار نفر در لبنان باقى مانده اند. فلسطينى ها بخش مهمى از جمعيت لبنان را تشكيل مى دهند كه بسيارى از آنها به مقام هاى حساس رسيده اند اگر چه ممنوعيت هاى دولتى بسيارى عليه آنها اعمال شده است. نه تنها فلسطينى ها نمى توانند در لبنان داراى ملك و املاك باشند بلكه تا سال 2005 حدود 46 شغل وجود داشت كه آنها نمى توانستند عهده دار انجام آنها شوند.

ساختار قومى و مذهبى لبنان

مردم لبنان را گروه هاى نژادى و قومى گوناگونى تشكيل مى دهند. عرب ها 60%، آشوريان و سريانى ها 36% و ارمنى ها 4%، كردها و يهودى ها 1% جمعيت را تشكيل مى دهند. جمعيت لبنان از سه گروه اصلى قومى و مذهبى تشكيل شده است: مسلمانان شامل طوايف شيعه، سنى، علوى و دروزيان و مسيحيان شامل طوايف مارونى ها، ارتدوكس ها و ارمنى ها و كاتوليك ها و يهودى ها كه اقليت بسيار كوچكى را تشكيل مى دهند.

از سال 1932 تا به حال هيچ آمارگيرى رسمى انجام نشده است كه حساسيت سياسى در لبنان در مورد تعادل مذهبى را نشان دهد. تخمين زده مى شود كه 40 درصد مردم مسيحى، 30 درصد مسلمان شيعه، 25 درصد مسلمان سنى و 5 درصد دروزى هستند.

اقليت يهود در مركز بيروت، بيبلس و بمدون زندگى مى كنند همچنين جمعيت كوچك (كمتر از 1 درصد) كردها كه به عنوان مهالامى ها يا ماردين ها شناخته مى شوند نيز در لبنان زندگى مى كنند.

زبان

زبان رسمى لبنان عربى است، اما هر يك از اقليت هاى نژادى به زبان خود سخن

ص:289

مى گويند. زبان فرانسه نيز كاربرد دارد. لهجه لبنانى يكى از شاخه هاى لهجه عربى شامى است، در كاربرد و تلفظ كلمات با ديگر شاخه هاى زبان عربى تفاوت دارد اما به عربى سورى، فلسطينى و مصرى نزديك است. در تلفظ حرف «ج»، «ژ» خوانده مى شود. به جاى «ق»، حرف «ع» و به جاى «ث» نيز «ت» تلفظ مى شود. براى مثال كلمه ى كثير به معناى زياد، كتير. قلب به معناى دل، علب و جديد به معناى تازه، ژديد ادا مى گردند.

قوه مجريه

كشور لبنان جمهورى است و سه مقام ارشد آن براى پيروان طوايف مذهبى خاص درنظر گرفته شده اند. رئيس جمهورى بايد مسيحى مارونى و نخست وزير بايد مسلمان سنى و رئيس پارلمان بايد مسلمان شيعه باشد. اين ترتيب قسمتى از ميثاق ملى نانوشته است كه در سال 1943 در ملاقاتى بين اولين رئيس جمهور لبنان (يك مارونى) و اولين نخست وزير لبنان (يك سنى) حاصل شد، اگرچه اين توافق در قانون اساسى لبنان تا سال 1990 به دنبال توافق طائف رسمى نشد. اين ميثاق شامل قول و قرار مسيحيان بود مبنى بر اينكه به دنبال جلب حمايت فرانسه نباشند و وجهه عربى لبنان را قبول داشته باشند و همچنين مسلمانان نيز تعهد كردند تا مشروعيت استقلال و دولت لبنان و همچنين مرزهاى اين كشور در سال 1920 را قبول داشته باشند و براى اتحاد با سوريه تلاش نكنند.

قانون اساسى لبنان به مردم اين حق را مى دهد تا دولت خود را عوض كنند. با اين حال از اواسط دهه 1970 تا انتخابات پارلمانى 1992 جنگ داخلى لبنان از اجراى حقوق سياسى ممانعت به عمل آورد. طبق قانون اساسى انتخابات مستقيم هر چهار سال يك بار بايد برگزار شود. آخرين انتخابات پارلمانى بعد از ترور نخست وزير حريرى انجام شد و معادله قدرت با پيروزى مخالفان حضور سوريه در لبنان و تصاحب اكثر كرسى هاى پارلمان توسط آنها شاهد تغييرات بسيارى بود. تركيب پارلمان براساس هويت مذهبى و قومى و برخلاف مسائل ايدئولوژيكى شكل گرفته است. پيمان طايف با پايان دادن جنگ داخلى تقسيمات كرسى هاى پارلمان را تغيير داد.

ص:290

آخرين انتخابات رياست جمهورى در سال 1998 انجام شد. رئيس جمهور نخست وزير را با پيشنهاد پارلمان منصوب مى كند. پارلمان رئيس جمهور را براى يك دوره شش ساله انتخاب مى كند. انتخاب مجدد يك رئيس جمهور براى دوره اى ديگر ممنوع است. دوره رياست جمهورى الياس هراوى كه بايد در سال 1995 تمام مى شد براى سه سال ديگر تمديد شد. اين اتفاق براى اميل لحود نيز افتاد و دوره اش تا سال 2007 تمديد شد. در حال حاضر رئيس جمهور لبنان آقاى ميشل سليمان است كه قبلًا رئيس ستاد مشترك ارتش لبنان بوده است. نخست وزير لبنان در حال حاضر آقاى فواد السنيوره است.

قوه مقننه

پارلمان لبنان 129 كرسى دارد. دوره نمايندگى به مدت چهار سال مى باشد. لبنان حزب هاى سياسى زيادى دارد ولى آنها نقش مهمى در سيستم پارلمان ندارند. اثر آنها در عمل منافع فرقه اى را درنظر مى گيرند. ليست نامزدهاى انتخاباتى اغلب براساس حوزه انتخاباتى با مذاكره ميان رهبران محلى طوايف، گروه هاى مذهبى و احزاب سياسى شكل مى گيرند. اين ائتلاف هاى پراكنده تنها براى انتخابات شكل مى گيرند و به ندرت گروهى منسجم در پارلمان را تشكيل مى دهند. اخيراً پارلمان لبنان به دو گروه تقسيم شده است.

گروه 14 مارس شامل حزب جريان آينده به رهبرى سعد حريرى، حزب سوسياليست دروزيان به رهبرى وليدجنبلاط، حزب فالانژ به رهبرى سمير جعجع و گروه أمين جميل، گروه دوم گروه 8 مارس است كه شامل حزب اللَّه به رهبرى سيد حسن نصراللَّه، حزب أمل به رهبرى نبيه برى، وحزب جريان ملى آزاد به رهبرى ميشل عون و گروه دروزى طلال ارسلان و جبهه عمل اسلامى. در روز يكشنبه 17 خرداد 1388 انتخابات پارلمان لبنان برگزار شد و در اين انتخابات جريان 14 مارس با كسب 71 كرسى توانست اكثريت را احراز نمايد. در اين انتخابات جريان 8 مارس، شامل حزب اللَّه و هوادارنش توانست 57 كرسى را به دست آورد.

ص:291

قوه قضائيه

سيستم قضايى لبنان براساس قانون فرانسه تدوين شده است. هيئت منصفه در دادگاه ها استفاده نمى شوند. سيستم دادگاهى لبنان از سه سطح تشكيل شده است كه عبارتند از: دادگاه بدوى، دادگاه استيناف و دادگاه نقض رأى. همچنين دادگاه هاى مذهبى وجود دارند كه در مسايل شرعى طوايف خويش نظير: قوانين ازدواج، طلاق و وراثت حق قضاوت دارند. به علاوه لبنان داراى سيستمى از دادگاه هاى نظامى است كه به جرايمى همچون جاسوسى، خيانت به وطن و ديگر جرايم كه مربوط به امنيت ملى رسيدگى مى كند. اين دادگاه هاى نظامى از سوى سازمان هاى حقوق بشر از جمله سازمان بين المللى عضو بين المللى مورد انتقاد قرار گرفته اند.

آموزش و آموزش عالى در لبنان

اشاره

دو وزارتى كه از اول براى آموزش در لبنان تشكيل شدند شامل وزارت آموزش و تحصيلات عاليه و آموزش فنى و حرفه اى بودند و در سال 1946 و بعد از اعلام استقلال در 26 نوامبر دولت لبنان برنامه آموزشى قديم را كه از فرانسه گرفته شده بودند، تغيير داد و برنامه هاى جديد را در دستور كار قرارداد و زبان عربى را به عنوان زبان اصلى به تمامى مدارس لبنان وارد و استفاده از آن را در تمامى مقاطع تحصيلى اجبارى كرد. همچنين دولت به دانش آموزان اجازه داد تا زبان دلخواه خود (فرانسه، انگليسى و ...) را به عنوان زبان دوم ياد بگيرند. در سال 1975 لبنان يكى از بالاترين آمار سواد را در ميان كشورهاى عربى در اختيار داشت. بيش از 80 درصد مردم توان خواندن و نوشتن داشتند. و در حال حاضر لبنان هنوز با آمار 88 درصد سواد در ميان كشورهاى عربى در بالاترين رده قرار دارد.

1. مدارس لبنان

مدارس لبنان به سه رده تقسيم مى شوند: مدارس خصوصى، عمومى و

ص:292

نيمه خصوصى، مدارس عمومى تحت اختيار وزارت آموزش و پرورش بوده و رايگان هستند و منابع مالى آنها از طريق ماليات تأمين مى شود. وزارت آموزش و پرورش تمامى كتاب هاى مورد نياز هر سطح تحصيلى را با قيمت پايين و يا رايگان تهيه مى كند. مدارس نيمه خصوصى كه اكثراً محلى هستند و بخشى از هزينه هاى خود را از مردم گرفته و باقيمانده هزينه را دولت از طريق يارانه تأمين مى كند. مدارس خصوصى نيز مدارسى هستند كه تمامى هزينه هاى آنان از طرف مردم تأمين مى شود. تمامى مدارس ملزم هستند كه برنامه تحصيلى مصوب وزارت آموزش و پرورش را دنبال كنند. مدارس خصوصى مجازند دروس ديگرى را پس از كسب موافقت وزارت آموزش و پروش اضافه كنند.

مدارس عمومى شامل 192 دبيرستان و 1125 مدرسه ابتدايى مى شوند كه در اين ميان 16 دبيرستان مختلط هستند. در مدارس ابتدايى 238556 دانش آموز ثبت نام كرده اند و 24463 معلم در آن ها تدريس مى كنند. تعداد دانش آموزان هر كلاس در مدارس خصوصى 15 نفر و در مدارس عمومى 40 نفر است.

دانش آموزان سه مقطع تحصيلى را پشت سر مى گذراند كه عبارتند از: مقطع ابتدايى به مدت شش سال، مقطع راهنمايى به مدت سه سال، مقطع دبيرستان به مدت سه سال، دانش آموزان پس از موفقيت در امتحانات مدرك ديپلم را در يكى از چهار رشته تحصيلى دريافت مى كنند.

تمامى اين سه مقطع تحصيلى رايگان بوده و براى عموم اجبارى هستند. ولى اخيراً مسئله اجبار تحصيل جدى گرفته نمى شود و برنامه هايى براى تغيير آن در آينده درنظر گرفته شده است.

2. تحصيلات عالى

بعد از دبيرستان، دانش آموزان مى توانند به تحصيل در دانشگاه، كالج، مؤسسات يا هنرستان هاى عالى ادامه دهند. مدت تحصيل در هر كدام از مراكز فوق الذكر، فرق مى كند. لبنان 21 دانشگاه دارد كه دانشگاه آمريكايى بيروت، دانشگاه آمريكايى لبنان و

ص:293

دانشگاه نوتردام در بيروت از نظر بين المللى شناخته شده اند. دانشگاه آمريكايى بيروت اولين دانشگاه انگليسى زبان بود كه در لبنان گشايش يافت در حالى كه اولين دانشگاه فرانسوى دانشگاه سنت جوزف بود. دانشگاه هاى لبنان به دو روش عمومى و خصوصى اداره مى شوند و تدريس در آن ها به زبان هاى عربى، فرانسه و انگليسى مى باشد.

در دانشگاه هاى انگليسى زبان محصلانى كه از دبيرستان هايى فارغ التحصيل شده اند كه زبان انگليسى را ياد مى داده اند وارد سطح اول دانشگاه مى شوند تا مدرك معادل ديپلم را از وزارت تحصيلات عاليه لبنان دريافت كنند. اين دوره آنها را مجاز به ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر مى كند. اين محصلان ملزم هستند كه قبلًا براى ورود به كالج مدرك و را به جاى مدرك موفقيت در امتحانات رسمى را گرفته باشند.

از سويى ديگر محصلانى كه از مدارسى فارغ التحصيل شده اند كه مطابق با سيستم آموزشى لبنان كار كرده اند مستقيماً وارد دوره سال دوم دانشگاه مى شوند. اين محصلان بايد مدرك و نه مدرك را گرفته باشند.

استان هاى لبنان

1. استان بيروت

استان بيروت تنها استان لبنان است كه از يك شهرستان و يك شهر تشكيل شده است.

مركز آن شهر بيروت است. مساحت اين استان 8/ 19 كيلومتر مربع است و با وجود كوچك بودنش مهم ترين استان لبنان بشمار مى رود.

2. استان جبل لبنان

استان جَبَل لُبنان يكى از استان هاى كشور لبنان است. مركز اين استان شهر بعبدا است.

بيشتر جمعيت اين استان را مسيحيان تشكيل مى دهند. اقليت بزرگى از مسلمانان و دروزها نيز در اين استان ساكنند. اين استان شش شهرستان دارد كه عبارتند از: بعبدا، عاليه، متن، كسروان، شوف و جبيل.(1)

راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در سوريه ؛ ؛ ص294


1- دكتر احسان مقدس، راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در سوريه (ويژه كارگزاران حج و زيارت)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، بهار 1389.

ص:294

3. استان شمالى لبنان

استان شمالى يكى از استان هاى لبنان است كه مركز آن شهر طرابلس است. اين استان از هفت بخش تشكيل شده كه عبارتند از: زغرتا، بترون، طرابلس، هلبا، بشارى، آميون، مينيه دنيه.

4. استان بقاع

استان بقاع يكى از استان هاى لبنان است كه 000/ 750 نفر جمعيت دارد. اين استان از پنج بخش تشكيل شده كه عبارتند از: بعلبك، راشيا، بقاع غربى، زال و هرمل. مركز اين استان شهر بعلبك مى باشد.

5. استان نبطيه

نَبَطيه يكى از استان هاى كشور لبنان است. اين استان در بخش هاى ميانى و جنوبى لبنان قرار گرفته است. مساحت آن 1058 كيلومتر مربع و داراى 129 شهر و روستا است.

سطح استان از كوه و تپه پوشيده شده است. شهرهاى اصلى آن عبارت اند از: نبطيه، بنت جبيل و الخيام. مركز اين استان شهر نبطيه است.

استان نبطيه به چهار شهرستان و 115 بخش تقسيم شده است كه چهار شهرستان آن عبارتند از شهرستان نبطيه با 38 بخش، شهرستان حاصبيا با 19 بخش، شهرستان مرجعيون با 26 بخش و شهرستان بنت جبيل با 36 بخش.

6. استان جنوب لبنان

استان جنوب، يكى از استان هاى لبنان است. اين استان 000/ 360 نفر جمعيت و 000/ 20 كيلومتر مربع مساحت دارد. مركز آن شهر صيدا است و پست ترين نقطه آن منطقه اى هم سطح دريا و بلندترين نقطه آن 000/ 10 متر ارتفاع دارد. اين استان سه بخش دارد كه عبارتند از: صيدا، جزين و طيره.

ص:295

مراقد و زيارت گاه هاى لبنان

اشاره

در كشور لبنان زيارتگاه هاى زيادى وجود ندارد، برخى از مهم ترين زيارت گاه هاى اين كشور عبارتند از:

1. مرقد نبى شيث عليه السلام

اين مرقد در شهرك نبى شيث در استان بقاع قرار دارد، تاريخ بناى اين آرامگاه براساس اسناد وقف موجود در آن، به هزار سال قبل بازمى گردد. شهر نبى شيث بر دامنه غربى سلسله جنال شرقى لبنان واقع شده و در شرق آن دو شهرك جنتا و يحفوفا و در غرب آن دو شهرك سفرى وحوش النبى قرار دارند. شهرك نبى شيث 1200 متر از سطح دريا ارتفاع دارد و فاصله آن تا بيروت 70 كيلومتر است و جمعيت آن بالغ بر دوازده هزار نفر است. ساليانه هزاران نفر براى زيارت مرقد نبى شيث از اين شهر بازديد مى كنند.

نبى شيث فرزند حضرت آدم و وارث وى بوده است و آرامگاه وى بارها ترميم و بازسازى شده است و امروزه اين مرقد از جلال و زيبايى خاصى بهره مند است. كلمه شيث، كلمه اى سريانى به معناى بخشش، كه علت تسميه مذكور اين است كه خداوند شيث را بعد از كشته شدن هابيل در سن 130 سالگى به حضرت آدم عطا فرمود. برخى فلاسفه شيث را همان آغاثاذيمون يونانى دانسته اند. شيث اولين نفرى است كه بعد از حضرت آدم به تعليم حكمت و ضروريات شريعت پرداخت و كتابى بر وى نازل گشت.

بر اساس تورات، شيث سومين فرزند آدم و حوّا پس از هابيل و قابيل است و تنها فرزند ديگر آدم و حوا كه نامش در كتاب پيدايش تورات ذكر شده است. با استناد به تورات، شيث پس از قتل هابيل توسط قابيل متولّد گشت و حوّا او را جانشينى براى هابيل دانست.

نام فرزند شيث در تورات، انوش است. در مجموع شيث 912 سال عمر نمود و صاحب فرزندان بسيارى شد. نام شيث در قرآن نيامده است امّا در احاديث و روايات اسلامى، نام شيث به عنوان يكى از پيامبران در اسلام ذكر شده است.

همچنين در اين شهر مقام ابوالفضل العباس عليه السلام قرار دارد و در اين شهر مرقد شهيد

ص:296

سيد عباس موسوى دبير كل قبلى حزب اللَّه نيز قرار دارد.

آرامگاه نبى اللَّه شيث در لبنان

2. مرقد خوله دختر امام حسين عليه السلام

اين آرامگاه در مدخل جنوبى شهر بعلبك و در نزديكى قلعه رومى ها در بعلبك واقع شده است. پس از شهادت امام حسين عليه السلام كاروان اسراى اهل بيت عليه السلام پس از عبور از شهرهاى حماه و حمص وارد شهر بعلبك شدند و مردم شهر كه گمان مى كردند اسرا، خارجى هستند، پس از آگاهى از واقعيت، بر عليه حكومت يزيد قيام كردند و لشكريان يزيد ناچار شدند كه اسرا را به سرعت از دروازه باب الشام خارج كرده و رهسپار شام شوند و در همين محل بود كه خوله دختر امام حسين عليه السلام كه سه سال سن داشت درگذشت و امام زين العابدين او را در همان محل به خاك سپرد و اين قبر براى ساليان سال از ديد مردم دور ماند تا اين كه عاقبت صاحب باغى كه ثبر خوله در آن قرار داشت،

ص:297

آن حضرت را در خواب ديد كه به او گفت: من خوله دختر امام حسين هستم كه در فلان جاى باغ مدفون هستم و از او درخواست كرد كه مسير جوى آب را كه از بالاى قبر او مى گذشت تغيير دهد، اما باغبان توجهى به اين خواب نكرد، و هنگامى كه اين خواب چند بار تكرار شد، باغبان خبر آن را به يكى از افراد خاندان آل مرتضى رساند و تعدادى از افراد اين خاندان به باغ مذكور رفته و اقدام به كندن زمين كردند و با جسد دختر بچه اى مواجه شدند كه تازه مانده بود.

آرامگاه حضرت خوله دختر امام حسين عليه السلام

پس قبر او را از مسير جوى آب دور كرده و بر بالاى قبر او گنبد كوچكى بنا كردند.

چون خبر به مردم منطقه رسيد گروه گروه براى زيارت آن آمدند و مخصوصاً زيارت آرامگاه وى در روز عاشورا مرسوم گرديد و علاوه بر لبنانى ها، بسيارى از شيعيان ساير كشورها نيز به زيارت آرامگاه وى روى آوردند. اين آرامگاه بارها و بارها تجديد بنا

ص:298

شده و در كنار آن دختر سروى قرار دارد كه قطر آن بالغ بر دو متر بوده و گويند آن را امام زين العابدين عليه السلام كاشته است.

3. مرقد نبى اللَّه ايلا عليه السلام

اين آرامگاه بر روى بلندترين تپه بقاع ميانه و در وسط شهركى به نام شهرك نبى اللَّه ايلا قرار دارد و اطراف آن را باغ ها و بستان هاى متعدد فراگرفته است. بناى آرامگاه، ساختمانى نوساز و زيبا است كه در آن مكانى براى استراحت زائران و كشتارگاهى براى كشتار دام قربانى ساخته شده است. در مورد نبى ايلا اطلاعات چندانى وجود ندارد و برخى را اين گمان است كه وى يكى از پيامبران بنى اسرايئل است اما حقيقت امر اينست كه نام وى در تورات نيامده است.

مرقد نبى اللَّه ايلا عليه السلام

ص:299

4. مرقد نبى اللَّه بنيامين عليه السلام

بنيامين يكى از پيامبران بنى اسرائيل و فرزند حضرت يعقوب و برادر كوچك حضرت يوسف است، اين پيامبر در لبنان به «محيبيب» معروف است و معنى آن «دوستى داشتنى» است و علت اين تسميه از آن رو است كه بعد از گم شدن يوسف، حضرت يعقوب عليه السلام علاقه فراوانى به بنيامين ابراز نموده و او را از خود دور نمى كرد. آرامگاه حضرت بنيامين در روستاى مرزى محيبيب در شهرستان مرجعيون و در فاصله 115 كيلومترى بيروت و در نزدكى شهرهاى ميس الجبل و بليدا قرار دارد. آرامگاه وى از قديم الايام مورد توجه زائران بوده و در نيمه شعبان و روز اربعين زائران به سوى آرامگاه وى سرازير مى شوند و به نظر مى رسد كه تاريخچه اين آرامگاه به دو هزار و پانصد سال پيش بازمى گردد.

مرقد نبى اللَّه بنيامين عليه السلام

ص:300

5. آرامگاه صديق

اين آرامگاه در شرق شهرك «تبنين» در جبل عامل قرار دارد و در لبنان به آرامگاه صديَق معروف است و نام وى سيد على صائغ حسينى است كه يكى از شاگردان بارز شهيد ثانى بوده و بر روى سنگ گور وى چنين نوشته شده است: «اين قبر سيد جليل عالم و يگانه روزگار و فاضل دوران و فقيه اهل بيت عليه السلام، سيد على مشهور به صائغ حسينى كه در شب سه شنبه يازدهم رجب سال 980 هجرى قمرى وفات نمود». قابل ذكر است كه نام اين روستا در منابع مختلف به نام صديق آمده است و مورد توجه ساكنان مسلمان و مسيحى منطقه مى باشد.

آرامگاه صديق در شهرك تبنين

در سال 1978 م. انقلابيون فلسطينى در اين محل مستقر شده وان را به پايگاهى برعليه اسرائيل تبديل كردند، ولى در ماه مارس 1978 م. هواپيماهاى اسرائيلى آن را بمباران كردند و درخت تنومندى را كه در كنار آن قرار داشت از بين بردند، ولى اهالى مجدداً

ص:301

اقدام به بناى جديد نمودند و ساختمان آن را به شكل مستطيل و شبيه آرامگاه حضرت بنيامين ساختند. در گذشته جوانان منطقه در روزهاى عيد غدير در اين محل حاضر و مراسم شادمانى برپا مى كردند كه اين مراسم تا اوايل دهه پنجاه ميلادى در محل مذكور برپا مى شده است.

مقدسى در كتاب احسن التقاسيم در باره اين شهر چنين مى گويد: «كوه صديق، نام منطقه اى بين صور و بانياس و بيت المقدس است، و در آن مسجدى وجود دارد كه در روز نيمه شعبان خلق كثيرى از شهرهاى اطراف در آن گرد مى آيند، و نماينده سلطان نيز در اين مراسم حضور مى يابد».(1) در كتاب تاريخ تبنين درباره مقام صديق چنين آمده است: «قبر صديق منسوب به شمعون صديق بنى اسرائيل، ومحمد حجازى در كتاب جبل عامل در دوران صليبى اظهار مى كند كه تبنين در گذشته روستايى يهودى نشين به نام شونم بوده و نام آن در تورات آمده است و در حدود سيصد نفر شكنه داشته است.(2) ظاهراً در آرامگاه مذكور قبر شيخ نورالدين على بن عبدالعالى عاملى معروف به محقق ميسى نيز قرار داشته است اما قبر وى در بمباران سال 1978 م هواپيماهاى اسرائيلى از بين رفته، وپس از بازسازى اثرى از آن برجاى نمانده است.(3)

6. مقام راس الحسين عليه السلام

مسجد راس الحسين در شهرك راس العين در نزديكى بعلبك قرار دارد و با توجه به اين كه قافله اسراى كربلا در هنگام ورود به سرزمين شام از شهر بعلبك نيز گذشتند، اين امر باعث شده است كه آثارى از اهل بيت عليه السلام در اطراف شهر بعلبك لبنان وجود داشته باشد. مسجد رأس الحسين همچنين به مسجد معلق نيز معروف است و بر بقاياى معبدى


1- المقدسى، احسن التقاسيم فى معرفه الاقاليم، ص 188.
2- صالح، حسن محمد، تاريخ تبنين، چاپ اول، بيروت، بى نا، ص 26.
3- همان منبع، ص 103.

ص:302

قديمى ساخته شده است و گويند كه اين مسجد در سال 61 قمرى توسط اهالى بعلبك به منظور زنده نگهداشتن خاطره شهادت امام حسين ساخته شده است، چرا كه در آغاز اهالى شهر بعلبك از شنيدن خبر دستگيرى خوارج خوشحال شدند، اما هنگامى كه حضرت زينب عليها السلام و امام زين العابدين عليه السلام حقايق را براى آنان آشكار كردند، برعليه سربازان يزيد شوريدند و درخواست كردند كه سرهاى شهدا را به آنان تحويل دهند، اما سربازان يزيد از اين خواسته سرپيچى نموده وبه همراهى اسرا راهى شام شدند، و اهالى بعلبك به منظور يادبود شهادت امام حسين عليه السلام مسجد راس الحسين عليه السلام را در همان جايى كه سرهاى شهدا را گذاشته بودند، بنا كردند.

7. مرقد شيخ كفعمى

شيخ ابراهيم بن على كفعمى، يكى از برزگان علماى شيعه است كه آرامگاه وى در شهر جبشيت در جبل عامل قرار دارد و بر روى سنگ قبر وى چنين نوشته شده است:

«اين قبر شيخ ابراهيم بن على كفعمى رحمه اللَّه است». شيخ كفعمى در سال 840 قمرى در روستاى «كفر عيما» در لبنان به دنيا آمد و پدرش شيخ على كفعمى يكى از علماى بزرگ شيعه در لبنان به شمار مى رفت. شيخ كفعمى پس از گذراندن مقدمات تحصيل راهى حوزه هاى علمى در عراق شد و سال ها به تحصيل و كسب عمل پرداخت و تأليفات زيادى نگاشته و شاگردان بسيارى پرورش داد. شيخ كفعمى در حدود 65 سال عمر كرد و تمامى عمر شريف خود را در تعليم و تعلم و نگارش گذراند و آثار علمى وى بالغ بر 49 كتاب مى باشد. وى عاقبت در اواخر عمر به زادگاه خود برگشت و در همان جا درگذشته و به خاك سپرده شد.

ص:303

خلاصه فصل هفتم

لبنان كشور كوچك و كوهستانى در غرب آسيا و خاورميانه و در كنار ساحل شرقى درياى مديترانه است. پايتخت اين كشور شهر بيروت است. كشور لبنان كشورى توريستى است كه ساليانه هزاران جهانگرد عازم اين كشور مى شوند. آب و هواى معتدل مديترانه اى و جنگل هاى كوهستانى زيبا و دلپذير و چشمه هاى آب معدنى و آب گرم فراوان و غارهاى بلند و حاوى ستون هاى كچى و نمكى و ده ها اثر باستانى قديمى و ساحل طولانى و بازارهاى متعدد، همه و همه از جاذبه هاى ديدنى اين شهر به شمار مى روند.

مراقد مذهبى در اين كشور عبارتند از: مرقد نبى شيث، مرقد خوله دختر امام حسين، مقام عليه السلام راس الحسين در بعلبك، مرقد نبى اللَّه ايلا و مرقد نبى اللَّه بنيامين و آرامگاه صديق و آرامگاه شيخ كفعمى.

ص:304

يادداشت

ص:305

يادداشت

ص:306

يادداشت

ص:307

مجموعه سؤالات كتاب

1. همسايگان سوريه را نام ببريد؟

2. مساحت سوريه و آمار جمعيت آن بر حسب آمارگيرى سال 2007 م. را ذكركنيد؟

3. مهم ترين رودخانه هاى سوريه را نام ببريد؟

4. مهم ترين كوه هاى سوريه را نام ببريد؟

5. كردهاى سوريه در كدام شهرها سكونت دارند؟

6. دروزيان كيستند؟

7. سوريه چند استان دارد؟ پنج استان را نام ببريد؟

8. شهرك زينبيه جزو كدام استان سوريه به شمار مى رود؟

9. مشهد الحسين يا مسجد النقطه در كدام استان قرار دارد؟

10. روستاى قرداحه، محل تولد آقاى حافظ اسد در كدام استان قرار دارد؟

11. هخامشيان چند سال بر سوريه حكومت كردند؟

12. غسانى ها چند سال بر سوريه حكومت كردند؟

13. آخرين پادشاه غسانى كه بر سوريه حكومت مى كرد چه نام داشت و براى چه به امپراتورى بيزانس پناهنده شد؟

14. يكى از حكومت هاى شيعه كه بر سوريه حكمرانى نمود را نام ببريد؟

15. سوريه در چه سالى به تصرف فرانسه درآمد و در چه سالى مستقل شد؟

16. آقاى بشار اسد در چه سالى به رياست جمهورى رسيد؟

17. جبهه ملى پيشرو در سوريه از چند حزب تشكيل شده است؟

18. ميزان توليد ساليانه نفت در سوريه چقدر است؟

19. بنادر مهم سوريه را نام ببريد؟

ص:308

20. فرودگاه هاى بين المللى سوريه را نام ببريد؟

21. واحد پول سوريه چيست و ارزش برابرى آن با ريال ايران ودلار آمريكا چقدر است؟

22. مهم ترين دانشگاه هاى دولتى سوريه را نام ببريد؟

23. نام ارامى شهر دمشق چيست؟

24. در چه سالى دمشق به تصرف رومى ها درآمد؟

25. سرزمين شام در چه سالى به تصرف مسلمانان درآمد و رهبرى لشكر مسلمانان برعهده چه كسى بود؟

26. سرزمين شام در چه سالى به تصرف امپراتورى ثمانى درآمد؟

27. تاريخ استقلال سوريه از فرانسه را بنويسيد؟

28. سه محله از محلات معروف دمشق را بنويسيد؟

29. مسجد اموى قبل از ورود مسلمان چه بوده است؟

30. وجه تسميه بازار حميديه را بنويسيد؟

31. بازار درويشيه كجا قرار دارد؟

32. جمعيت دمشق بنا به آمار سال 2004 م. چقدر است؟

33. سه دروازه از دروازه هاى قديمى دمشق را نام ببريد؟

34. نام همسر حضرت زينب عليها السلام چيست و در كجا مدفون است؟

35. نام قديمى زينبيه چيست؟

36. قديمى ترين كتابى كه شهادت حضرت رقيه عليها السلام را ذكر كرده است چه نام دارد؟

37. مقام راس الحسين عليه السلام در كجا قرار دارد؟

38. مقام سرهاى مطهر شهداى كربلا عليه السلام در كجا قرار دارد؟

39. غار منسوب به هابيل و قابيل در كجا قرار دارد؟

40. در غار اربعين چه اتفاقى افتاده است؟

41. غار اصحاب كهف در چند منطقه احتمال داده شده است؟ نام ببريد؟

ص:309

42. مسجد اموى تا زمان كدام خليفه اموى محل عبادت مسيحيان نيز بود؟

43. وليد ماليات چند سال را خرج بناى مسجد كرد؟

44. مسجد اموى چند گلدسته دارد، نام ببريد؟

45. در مسجد اموى گنبد عقاب چرا به اين نام ناميده شده است؟

46. گنبد خزانه چرا بدين نام ناميده شده است؟

47. مساحت قلعه دمشق چقدر است؟

48. كتابخانه ظاهريه را چه كسى ساخته است؟

49. مهم ترين كتاب هاى شيخ محى الدين ابن العربى چيست؟

50. صلاح الدين ايوبى كيست؟ و مقبره او در كجاست؟

51. قبر دكتر شريعتى در كجا قرار دارد؟

52. مدرسه نوريه كبرى را چه كسى ساخته است؟

53. حمام نورالدين شهيد در كجا قرار دارد؟

54. تكيه سليمانيه را چه كسى ساخته است؟

55. موزه ملى دمشق چند بخش دارد؟

56. موزه سنن و هنرهاى مردمى سوريه در كجا قرار دارد؟

57. موزه خط عربى در كجا قرار دارد؟

58. در موزه جنگى سوريه چه چيزهايى وجود دارد؟

59. مهم ترين پارك هاى دمشق را نام ببريد؟

60. نام يونانى شهر حلب چيست؟

61. حلب در حال حاضر چند دروازه دارد؟

62. مسجد اموى حلب به وسيله چه كسى ساخته شده است؟

63. مشهد السقط در حلب، محل دفن چه كسى است؟

64. مشهد الحسين يا مسجد نقطه چرا بدين نام ناميده شده است؟

65. معروف بن جمر كه بوده است؟

ص:310

66. قبر حضرت زكريا عليه السلام در كجاى حلب است؟

67. قلعه حلب شش بخش دارد اين بخش ها را نام ببريد؟

68. بيمارستان نورى حلب توسط چه كسى و در چه سالى ساخته شده است؟

69. مسجد توته در حلب در چه سالى بنا شده است؟

70. شيخ شهاب الدين سهروردى در چه سالى به شهادت رسيد؟

71. حجربن عدى كيست و در چه سالى به شهادت رسيد؟

72. آرامگاه عمار ياسر در كجا است؟

73. سكينه دختر حضرت على عليه السلام در كجا مدفون است؟

74. حزقيل كيست؟

75. محمد بن ابى حذيفه كيست و در كجا مدفون است؟

76. مرقد منسوب به مقداد بن اسود در كجا است؟

77. قلعه الحصن به چه شهرى نزديك است و چقدر فاصله دارد؟

78. نام رومى قلعه سليمان چيست؟

79. قلعه صلاح الدين در چه سالى به وسيله صلاح الدين ايوبى فتح شد؟

80. قلعه يحمور در كجا قرار دارد؟

81. سه تمدن باستانى سوريه را نام ببريد؟

82. سنگ نوشته الفباى اوليه بشرى متعلق به كدامين تمدن سوريه بوده است؟

83. آفاميا توسط چه كسى بنا شده است و علت اين تسميه چيست؟

84. مساحت لبنان چقدر است؟

85. لبنان چند استان دارد، چهار استان را نام ببريد؟

86. سه زيارتگاه از زيارتگاه هاى لبنان را نام ببريد؟

ص:311

يادداشت

ص:312

يادداشت

ص:313

فهرست منابع

1. ابراهيم، على عزيز، العلويون، بين الغلّو والفلسفه والتصوّف والتشيع، چاپ اول، بيروت، موسسه الاعلمى، 1995 م.

2. ابن ابى طى، يحيى بن حميدة الغسانى الحلبى، الشهير، معادن الذهب فى تاريخ حلب، چاپ اول، دمشق، [بى تا].

3. ابن اثير، عزالدين ابى الحسن على بن عبدالكريم، اسد الغابه فى معرفه الصحابه، چاپ اول، بيروت، دار احياء التراث العربى.

4. ابن اثير، عزالدين ابى الحسن على بن عبدالكريم، الكامل فى التاريخ، چاپ اول، بيروت، دار صادر، 1965 م.

5. ابن اعثم كوفى، احمد بن احمد، الفتوح، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1406 قمرى.

6. ابن اسحق، محمد، السيره النبويه، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلميه، 2004 م.

7. ابن بطوطه، ابوعبداللَّه محمدبن ابراهيم، الرحله، چاپ اول، بيروت، دار الكتاب العربى، [بى تا].

8. ابن بكار، زبير، نسب قريش، تحقيق ليفى بردسال، چاپ دوم، مصر، دار المعارف، [بى تا].

9. ابن حورانى، عثمان بن احمد، زيارات الشام، دمشق، مكتبه الغزالى، 1981 م.

10. ابن حزم اندلسى، على بن احمد بن سعيد، جمهره انساب العرب، تحقيق ليفى

ص:314

بروفنسال، چاپ اول، مصر، دار المعارف، 1869 م.

11. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الاصابه فى تمييز الصحابه، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلميه، [بى تا].

12. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، تهذيب التهذيب، چاپ اول، حيدر آباد دكن، 1325 ق.

13. ابن جوزى، يوسف بن حسام الدين، تذكره خواص الامه فى معرفه الائمه، چاپ سنگى، 1285 قمرى.

14. ابن جبير، محمدبن احمد، الجامع الاموى بدمشق، تحقيق محمد مطيع الحافظ، چاپ اول، بيروت، دار ابن كثير، 1405 قمرى.

15. ابن خياط، خليفه، تاريخ ابن خياط، چاپ دوم، دمشق، دار القلم، 1397 قمرى.

16. ابن طاوس، على بن موسى بن جعفر، الملهوف على قتلى الطفوف، تحقيق فارس حسون، چاپ اول، تهران، دار الاسوه للطباعه والنشر، 1417 قمرى.

17. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، چاپ اول، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1416 قمرى.

18. ابن عبدالبر، ابوعمر يوسف بن عبداللَّه، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، مصر، مطبعه مصطفى، 1358 قمرى.

19. ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفريد، تحقيق عبدالحميد استرحينى، چاپ سوم، بيروت، دار الكتب العلميه، 1407 قمرى.

20. ابن عبدالهادى، يوسف، ثمار المقاصد فى ذكر المساجد، تحقيق محمد اسعد، چاپ اول، بيروت، مكتبه لبنان، 1361 قمرى.

21. ابن عساكر، على بن حسن، تاريخ مدينه دمشق، چاپ اول، دمشق، مجمع اللغه العربيه، 1398 قمرى.

22. ابن عماد حنبلى، ابوالفلاح الحى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، بيروت، دار الفكر، 1399 قمرى.

ص:315

23. ابن كثير، ابوالفداء اسماعيل بن عمر، البدايه والنهايه فى التاريخ، چاپ اول، مصر، مطبعه السعاده، 1351 قمرى.

24. ابن سعد، ابوعبداللَّه محمد بن سعد، الطبقات اكبرى، بيروت، دار صادر، 1376 قمرى.

25. ابن شحنه، الدر المنتخب من تاريخ حلب، چاپ دوم، دمشق، دار الكتاب العربى، 1404 قمرى.

26. العمرى، الجامع الاموى، تحقيق مطيع الحافظ، بيروت، دار ابن كثير، 1405 قمرى.

27. امين، حسن، دائره المعارف الاسلاميه الشيعيه، چاپ اول، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1410 قمرى.

28. امين، محسن، اعيان الشيعه، چاپ اول، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 قمرى.

29. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمه فى معرفه الائمه، چاپ اول، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، [بى تا].

30. اسدى، خيرالدين، احياء حلب واسواقها، تحقيق عبدالفتاح رواس قلعه جى، بيروت، دار قتيبه، 1990 م.

31. ايبش، احمد، معالم دمشق التاريخيه، تحقيق دكتر قتيب الشهابى، چاپ اول، دمشق، منشورات وزاره الثقافه، 1996 م.

32. پاك نيا، عبدالكريم، فرازهايى از زندگى عقيله بنى هاشم، مجله مبلغان، شماره 31، جمادى الاول 1423 قمرى.

33. پيشوايى، مهدى، شام سرزمين خاطره ها، چاپ اول، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369.

34. تسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، چاپ دوم، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1415 قمرى.

35. تونجى، محمد، يزيديان يا شيطان پرستان، ترجمه احسان مقدس، چاپ اول، تهران، انتشارات عطايى، 1380.

ص:316

36. العلبى، اكرم حسن، خطط دمشق، دراسه تاريخيه شامله، چاپ اول، دمشق، دارالطباع، 1410 قمرى.

37. العلبى، اكرم حسن، دمشق بين عصر المماليك والعثمانيين، چاپ اول، دمشق، الشركه المتحده للطباعه و النشر، 1402 قمرى.

38. حايرى، محمد مهدى، معالى السبطين، قم، منشورات الرضى، 1363.

39. حسن خان، محمد، خيرات حسان، چاپ اول، سنه 1304 قمرى.

40. حموى، ياقوت، معجم البلدان، چاپ دوم، بيروت، بى نا، 1399 قمرى.

41. حريتانى، محمود، أحياء حلب القديمه، چاپ اول، دمشق، دار شعاع، 2005.

42. حرزالدين، محمد، مراقد المعارف، چاپ اول، نجف، بى نا، سال 1389.

43. جعفريان، رسول، اطلس شيعه، چاپ اول، تهران، سازمان جغرافيايى نيروهاى مسلح، 1388.

44. خوئى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، چاپ اول، قم، منشورات مدينه العلم، 1409 قمرى.

45. دهمان، محمد احمد، فى رحاب دمشق، چاپ اول، بيروت، دارالفكر، 1402 قمرى.

46. زكى ابراهيم، محمد، مراقد اهل البيت بالقاهره، چاپ چهارم، مصر، مطبوعات العشيره المحمديه، 1406 قمرى.

47. زنجانى، ابراهيم، وسيله الدارين، چاپ دوم، بيروت، 1990 م.

48. سابقى، شيخ محمد حسنين، مرقد العقليه زينب عليها السلام، چاپ اول، بيروت، [بى نا]، [بى تا].

49. سمهودى، ابوالحسن على بن احمد، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، چاپ اول، قاهره، مطبعه السعاده، 1374 قمرى.

50. الشامى، يحيى، موسوعه المدن العربيه والاسلاميه، چاپ اول، بيروت، دارالفكر العربى، 1993 م.

51. شهابى، قتيبه، اسواق دمشق القديمه و مشيداتها التاريخيه، چاپ اول، دمشق، وزاره

ص:317

الثقافه، 1990 م.

52. شهابى، قتيبه، دمشق تاريخ و صور، چاپ سوم، دمشق، مؤسسه النورى للطباعه و النشر و التوزيع، 1994 م.

53. شيروانى، زين العابدين، رياض السياحه، به اهتمام آقاسى اوغلى، مسكو، ادبيات خاور، 1974 م.

54. شريف القرشى، باقر، حياه الامام الحسين عليه السلام، چاپ اول، بيروت، دارالبلاغه، 1413 قمرى.

55. قمى، شيخ عباس، دمع السجود، ترجمه نفس المهموم، ابوالحسن شعرانى، چاپ اول، تهران، علميه اسلاميه، 1374 قمرى.

56. صدر، سيد حسين، نزهه اهل الحرمين، چاپ اول، لكنهو هند، مطبعه سرفراز المليه فى لكنهو، 1354 قمرى.

57. صدر حاج سيد جوادى، احمد و ديگران، دايره المعارف تشيع، چاپ اول، قم، شهيد سعيد محبى، 1376.

58. طباطبائى، سيدمحمد حسين، تفسيرالميزان، چاپ اول، تهران، انتشارات محمدى.

59. طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، اعلام الورى بأعلام الهدى، چاپ اول، بيروت، دار المعرفه، 1399 قمرى.

60. طبرسى، ابومنصور احمد بن الب طالب، الاحتجاج، چاپ اول، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1403 قمرى.

61. طبرى، عمادالدين محمدبن على، بشاره المصطفى صلى الله عليه و آله و سلم لشيعه المرتضى عليه السلام، چاپ دوم، نجف، بى نا، 1383 قمرى.

62. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، چاپ اول، قاهره، مطبعه الاستقامه، 1357 قمرى.

63. عظيمى الحلبى، محمدبن على، تاريخ حلب، تحقيق ابراهيم ذعرور، چاپ اول، دمشق، بى نام، 1984 م.

ص:318

64. علوى، سيد احمد، راهنماى مصور سفر زيارتى سوريه، چاپ پنجم، قم، معروف، 1386.

65. الغزى، كامل، نهر الذهب فى تاريخ حلب، تحقيق و تصحيح شوقى شعث، محمد الفاخورى، چاپ دوم، حلب، دار القلم العربى، 1412 قمرى.

66. فهرى زنجانى، احمد، مراقد اهل بيت عليه السلام، چاپ اول، تهران، امير كبير، 1367.

67. قائدان، اصغر، تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، چاپ دوم، تهران، نشر مشعر، 1376.

68. قائدان، اصغر، تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، چاپ اول، تهران، نشر مشعر، 1372.

69. قلقشندى، احمد بن على، صبح الاعشى فى صناعه الانشاء، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1407 قمرى.

70. قزوينى، مهدى، المزار، چاپ اول، بيروت، دار الرافدين، سال 2005 م.

71. قمى، شيخ عباس، منتهى الامال، چاپ اول، تهران، جاويدان، [بى تا].

72. كحاله، عمر رضا، اعلام النساء فى عالمى العرب والاسلام، چاپ اول، بيروت، مؤسسه الرساله، 1959 م.

73. كرد على، محمد، غوطه دمشق، چاپ سوم، بيروت، دارالفكر، 1404 قمرى.

74. كمونه حسينى، آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر و ائمه عليه السلام و صحابه و تابعين، ترجمه عبدالعلى صاحبى، چاپ اول، مشهد، آستان قدس رضوى، 1371.

75. الكيالى، عبدالرحمن، اضواء و آراء، چاپ اول، دمشق، بى نا، [بى تا].

76. مامقانى، عبداللَّه، تنقيح المقال فى علم الرجال، چاپ اول، نجف، بى نا، [بى تا].

77. مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ اول، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404.

78. مفيد، محمدبن محمد، الارشاد، چاپ چهارم، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378.

79. مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسين، چاپ چهارم، نجف، مطبعه الاداب، [بى تا].

ص:319

80. مقرم، عبدالرزاق، سكينه بنت الحسين عليه السلام، چاپ اول، نجف، بى نا، بى تا.

81. مسعودى، على بن الحسين، مروج الذهب و معدن الجوهر، چاپ اول، بيروت، دارالقلم، 1408 قمرى.

82. مقدس، احسان، راهنماى اماكن زيارتى و سياحتى در عراق، چاپ اول، تهران، نشر مشعر، 1387.

83. نظرى منفرد، على، قصه كربلا، چاپ اول، قم، انتشارات سرور، 1379.

84. نقدى، شيخ جعفر، زينب الكبرى.

85. نعيمى، عبدالقادر محمد، الدارس فى تاريخ المدارس، تنظيم فهارس، ابراهيم شمس الدين، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410 قمرى.

86. نعيمى، عبدالقادر محمد، دور القرآن بدمشق، تحقيق صلاح الدين المنجد، چاپ سوم، بيروت، دارالكتاب الجديد، 1972 م.

87. نعيمى، عبدالقادر محمد، الجامع الاموى بدمشق، تحقيق صلاح الدين المنجد، چاپ اول، بيروت، دار ابن كثير، 1405 قمرى.

88. واحدى، سيد محمدرضا، سكينه دختر امير مؤمنان بانوى ناشناخته، چاپ اول، تهران، بنياد بعثت تهران.

89. هادى منش، ابوالفضل، بررسى زندگانى و نقش الگويى حضرت رقيه عليها السلام، چاپ اول، قم، خادم الرضا، 1388.

90. يعقوبى، أحمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاريخ يعقوبى، چاپ اول، بيروت، دار صادر، 1960 م.

91. الواقدى، محمدبن عمر بن واقد، المغازى، تحقيق مارسدن جونز، چاپ اول، مصر، دارالمعارف، 1965 م.

92. وزارت جهانگردى سوريه، اطلاعات عمومى سوريه (2006)، چاپ اول، دمشق، انتشارات صالحانى، 2006 م.

ص:320

93. بى نام، مقاله اسواق حلب القديمه، روزنامه الشرق الاوسط، چهارشنبه 17 محرم 1430، 14 ژانويه 2009 شماره 11005.

94. بى نام، راهنماى زائران سوريه، چاپ اول، تهران، ناشر شركت مركزى دفاتر خدمات زيارتى سراسر ايران «شمسا»، 1387.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109