ميقات حج-جلد 52

مشخصات كتاب

سرشناسه : سليماني، نادر، - 1339

عنوان و نام پديدآور : ميقات حج/ نويسنده نادر سليماني بزچلوئي

مشخصات نشر : تهران: نادر سليماني بزچلوئي، 1380.

مشخصات ظاهري : ص 184

شابك : 964-330-627-54500ريال

يادداشت : عنوان ديگر: ميقات حج (خاطرات حج).

يادداشت : عنوان روي جلد: خاطرات حج.

عنوان روي جلد : خاطرات حج.

عنوان ديگر : ميقات حج (خاطرات حج).

عنوان ديگر : خاطرات حج

موضوع : حج -- خاطرات

موضوع : سليماني، نادر، 1339 - -- خاطرات

رده بندي كنگره : BP188/8/س85م9 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-2524

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

اسرار و معارف حج

حج در آيينه ادب عرفانى

ص: 6

محمد شجاعى

از آثار گران سنگ عرفانى به زبان فارسى، كتاب «كشف المحجوب» است. نگارنده پس از گشت وگذارى كوتاه در لابه لاى برگ برگ اين كتابِ ارزشمند، گلواژه هاى عطرآگين حج را يافته و مقاله خود را به آن آراسته است.

«هُجويرى»، نگارنده كتاب، از عارفان و نويسندگان برجسته قرن پنجم هجرى بوده و نام كامل او ابوالحسن، على بن عثمان بن ابى على الجُلّابى الهُجْويرى الغزنوى است.

وى معاصر دو تن از عرفاى نامدار همان قرن، به نام هاى شيخ ابوسعيد ابوالخير (357- 440) و ابوالقاسم قشيرى (376- 465) است.

تاريخ ولادت او معلوم نيست ليكن وفاتش چند ماه پس از وفات ابوالقاسم قشيرى (465) بوده است. وى در اواخر قرن چهارم هجرى در شهر غزنه به دنيا آمد. كودكى و نوجوانى خود را در جُلّاب و هجوير كه از محله هاى غزنه است سپرى كرد.

او به بسيارى از كشورها؛ از جمله عراق، شام، آذربايجان، خراسان، ماوراءالنهر، تركستان و هند سفر كرد و سرانجام به امر پير و مراد خود، در شهر لاهور، كه اكنون از ايالات پنجاب پاكستان است، اقامت گزيد. او هشت سال پايانى عمرِ خود را در اين سرزمين گذراند و با سلاح عشق و ايمان، مردم را با معارف روحبخش اسلام آشنا كرد و بذر محبت را در دل هاى آنان پاشيد؛ به گونه اى كه پس از قرن ها، هنوز مردم اين خطّه به او ارادتى خاص مى ورزند و به

ص: 7

زيارت مرقدش مى روند و از روح پاكش مدد مى جويند و او را «داتا (1) گنج بخش» مى خوانند.

وى در اين مدت (435- 442) به تأليف اثرى نفيس و گرانبها مبادرت ورزيد و آن را «كشف المحجوب» نام نهاد. اين اثر، يكى از امّهات و اركان كتب تصوّف و عرفان محسوب مى شود. وى در تأليف اين اثر، از كتاب هاى برجسته اى كه در اين زمينه و به عربى نوشته شده بود، استفاده كرد. (2) در اهميت اثر او همين بس كه عرفاى پس از وى، از اين كتاب بهره برده و تأثير زيادى پذيرفته اند. (3) هجويرى در مقدمه كتاب كشف المحجوب، هدفش از تأليف كتاب را بيان مى كند، سپس در طى چهارده باب، به اثبات فضيلت علم، فقر و تصوّف مى پردازد، آنگاه با ذكر داستان هايى از خلفاى سه گانه و ائمه اهل بيت تا امام جعفر صادق عليه السلام، حالات عرفانى آنان را بيان مى كند و در ادامه به شناساندن اهل صُفّه و تابعين و اتباع تابعين تا عرفاى زمان خود مى پردازد. در اين باب ها، فرقه هاى اهل تصوّف را نيز بررسى كرده و به بيان مذاهب، مقامات، حكايات و سخنان آن ها مى پردازد.

وى سپس به شرح يازده حجاب و مانع، كه ميان بنده و پروردگار حايل مى شود، پرداخته و راه هاى كشف و برطرف كردن آن ها را شرح مى دهد. از اين رو، بعضى اين كتاب را «كشف حُجُب المَحْجوب لأرباب القلوب» ناميده اند.

در كشف حجاب هشتم مى گويد يكى از حجاب ها و موانعى كه ميان آفريده و آفريدگار وجود دارد، به وسيله برگزارى اعمال حج برطرف مى گردد و بر اين باور است كه حج از واجبات عينى بوده و با شرايطى واجب مى شود و مى نويسد: حج، از احرام در ميقات آغاز مى گردد و با اعمال منا و پس از آن خاتمه مى يابد.

هجويرى علّت نامگذارى حرم را وجود مقام ابراهيم در آن مى داند و معتقد است كه حضرت ابراهيم دو مقام دارد؛ يكى مقام «تن» و ديگر مقام «دل». مقام تن، «مكه» است و مقام دل، «خُلّت». (4) مقام تن اعمال ظاهرى حج است كه ابتدا بايد محرم شود و كفن (لباس احرام) بپوشد و اعمال را به ترتيب انجام دهد تا حاجى شود و مقام دل، باطن حج است و كسى كه قصد مقام دل مى كند، بايد از دلبستگى ها و وابستگى ها دورى كند و از لذّت ها و راحتى ها چشم بپوشد و جز نام خدا بر زبان نياورد و هرچه غير اوست، بر خود حرام كند و بداند كوچكترين توجه به عالم ماده، خطرناك است. آنگاه به عرفات برود و خداى را بشناسد و به


1- داتا به معناى مربّى است.
2- كتاب اللّمع، تأليف ابونصر السراج ملقّب به طاووس االعلما متوفّاى 378 و كتاب «طبقات الصوفيه، تأليف ابو عبدالرحمان سلمى نيشابورى متوفّاى 413 و كتاب «الرساله» تأليف ابوالقاسم قُشَيرى متوفاى 465.
3- اسرار التوحيد في مقامات شيخ ابى سعيد، تأليف محمد بن منوّر تاريخ تأليف 576 و «تذكرة الاولياء»، تأليف فريدالدين عطار نيشابورى متوفاى 627 و «نَفَهات الانْس» تأليف عبدالرحمان جامى، از شعرا و نويسندگان قرن نهم هجرى.
4- اشاره به آيه 125 سوره نساء: ... وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا ...؛ «خداوند، ابراهيم را به دوستىِ خود برگزيد.»

ص: 8

او معرفت پيدا كند و سپس به مزدلفه برود و الفت و دوستى خداى را برگزيند و آفريدگار را در دل، از هر صفتِ بشرى برى ء و پاك بداند و از هر وهم و فهم و گمان منزّه بشمارد. آنگاه در سرزمين منا، كه ايمن گاه تن و انديشه و دل است، به طرف هواهاى نفسانى و انديشه هاى باطل و خطورات باطلى كه بر دل مى گذرد، سنگ بيندازد، سپس به قربانگاه رود و در آنجا، كه سرزمين مبارزه با هواى نفس و مجاهده جهت تقرّب به خداست، نفس را قربان كند. تا پس از طى اين مراحل، به مقام «خُلّت» و دوستى پروردگار برسد و كسى كه به مقام تن ابراهيم، كه همان مكه و حرم الهى است، داخل شود، تن او در امان است و از دشمن و شمشير آنها نمى ترسد و كسى كه به مقام دل ابراهيم وارد شود، از هجران پروردگار و فراق يار و ... در امان مى ماند.

هجويرى سپس با استناد به حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، حاجى را ميهمان خدا مى داند كه هرچه از خدا بخواهد به او مى دهد، اما وى معتقد است كه اين طايفه (عرفا) از خداوند چيزى نمى خواهند بلكه خود را به او واگذار مى كنند و تسليم خواسته او مى شوند. وى براى تأييد اين مطلب، به داستانِ در آتش افكندن حضرت ابراهيم اشاره مى كند كه جبرئيل به او پيشنهاد كرد تا يارى اش كند اما او نپذيرفت!

ص: 9

جبرئيل گفت: از پروردگار بخواه تا يارى ات كند.

ابراهيم گفت: «حَسْبي مِنْ سُؤالي عِلْمُه بِحالي»؛ «به درخواست، نيازى نيست؛ چون او حال مرا مى داند.»

هجويرى سپس سخنش را با كلامى از محمد بن فضل بلخى (متوفاى 319) چنين ادامه مى دهد: «تعجب مى كنم از كسى كه در دنيا خانه خدا را مى طلبد ولى در دل به مشاهده جمال حق نمى پردازد؛ زيرا ديدنِ خانه، گاه ميسّر است و گاهى ميسّر نيست، ولى مشاهده جمال الهى بى شكر ميسّر است و اگر زيارت سنگى كه در سال يك بار به او روى مى آورند واجب است، دلى كه روزى 360 (1) نظر به او مى شود، زيارتش سزاوار است.

هجويرى در ادامه مى گويد:

كسانى كه به دنبال حقيقت هستند، در هر قدمى كه براى مكه بر مى دارند، نشانى از او مى يابند و زمانى كه به مكه مى رسند مزد آن را دريافت مى كنند.

و بايزيد بسطامى مى گويد:

ثواب مجاهدت بى درنگ حاصل مى شود.

همو گويد: من در سفر اوّل حج، فقط خانه ديدم و در سفر دوم خانه و خدا ديدم و در سفر سوم فقط خدا ديدم. هجويرى سپس مى گويد: حرم جايى است كه مشاهده جمال الهى در آن صورت پذيرد و كسى عاشق است كه كل عالم را ميعاد قرب و خلوتگاه انس بداند و بنده اى كه مى خواهد خدا را ببيند، براى او همه عالم حرم است و اگر قصدش ديدن خدا نيست حرم براى او تاريك ترين مكانهاست و گفته اند تاريكترين مكانها خانه دوستى است كه وى در آن نباشد.

و براى وصول به اين مقصود و ديدن روى دوست، كعبه سبب است و به هر وسيله اى كه شده بايد به آن چنگ زد تا مشاهده جمال ربوبى از اين راه حاصل شود.

آرى، مقصود مردان از پيمودن بيابان ها و باديه ها، ديدن حرم نيست بلكه مجاهده اى است جهت آن شوق بى قرار و محبّت بى شمار.

صاحب كتاب كشف المحجوب، در ادامه، به ذكر داستانى از جُنَيد مى پردازد كه بسيار شبيه به داستان شبلى است، كه در كتاب مستدرك الوسائل به طور مبسوط نقل شده (2) و


1- نجم رازى ملقب به «دايه» متوفاى 654 در كتاب «مرصاد العباد» كه يكى از كتب عرفانى مشهور است، در توضيح عدد 360 چنين مى گويد: همچنين چهل هزار سال قالب آدم ميان مكه و طائف افتاده بود و هر لحظه از خزاين مكنون غيب، گوهرى ديگر لطيف و جوهرى ديگر شريف، در نهاد او تعبيه مى كردند تا هرچه از نفايس خزاين غيب بود، جمله در آب و گِل آدم دفين كردند. چون نوبت به دل رسيد، گِل دل را از ملاط بهشت بياوردند و به آب حيات ابدى بسرشتند و به آفتاب سيصد و شصت نظر بپروردند. اين لطيفه بشنو كه عدد سيصد و شصت از كجا بود؟ از آنجا كه چهل هزار سال بود تا آن گل در تخمير بود. چهل هزار سال، سيصد و شصت هزار اربعين باشد، به هر هزار اربعين كه بر مى آورد، مستحق يك نظر مى شد، چون سيصد و شصت هزار اربعين برآورد مستحق سيصد و شصت نظر گشت. مرصاد العباد، به اهتمام دكتر محمد امين رياحى، ص 74
2- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 187

ص: 10

ناصرخسرو آن را به نظم درآورده است.

حاجيان آمدند با تعظيم شاكر از رحمت خداى رحيم ...

وى سپس به بيان چهار بيت شعر عربى مى پردازد كه ترجمه آن چنين است:

روزى كه حاجيان از منا به مكه كوچ مى كنند و شتران سرخ موى به حركت در مى آيند و حُدى خوانان، با نغمه و آهنگ خود، شتران را به شتاب وا مى دارند، از محبوب خود مى پرسم آيا مى دانى كه كجا بايد رحل اقامت افكند؟

من حج و مناسك و عمره ام را تباه كرده ام و با مشغله اى كه برايم پيش آمده، از حج بازمانده ام، بايد به خانه برگردم و خود را براى حج سال آينده آماده كنم كه اين حج پذيرفته نشده است.

سپس داستان جوانى را ذكر مى كند كه در سرزمين عرفات، ابتدا حال دعا را از دست داده بود و پس از چندى، تا مى خواست دعا كند نعره اى كشيد و روح از تنش جدا شد.

مقصود مردان از پيمودن بيابان ها و باديه ها، ديدن حرم نيست بلكه مجاهده اى است جهت آن شوق بى قرار و محبّت بى شمار.

و جوان ديگرى در سرزمين منا قربانى نكرده بود و مى گفت: بار خدايا! من مى خواهم نفس خود را قربان كنم، آنگاه با انگشت به گلو اشاره كرد و از دنيا رفت.

وى سپس حج را به حج غيبت و حضور تقسيم مى كند و مى گويد: كسى كه در مكه باشد و خدا را نبيند، با زمانى كه در خانه نشسته، فرق نمى كند و هيچ يك از اين غيبت ها بر ديگرى فضيلتى ندارد و كسى كه در خانه خود خدا را حاضر مى بيند با آن كه در مكه در محضر پروردگار است، فرقى ندارد و حج مجاهده اى است تا انسان به مشاهده برسد.

كشف الحجاب الثامن في الحجّ، قوله تعالى: ... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ... و از فرايض اعيان (1) يكى حج است بر بنده، اندر حال صحّت عقل و بلوغ و اسلام و حصول استطاعت و آن حُرم (2) بود به ميقات و وقوف اندر عرفات و طواف زيارت به


1- واجبات عينى.
2- احرام بستن.

ص: 11

اجماع (1) و به اختلاف سعى ميان صفا و مروه (2) و بى حُرم اندر حرم نشايد شد و حرم را بدان حرم خوانند كه (كى) اندرو مقام ابراهيم است و محلّ امن. پس ابراهيم را (عم) دو مقام بوده است؛ يكى مقام تن و ديگر از آن دل. مقام تن مكّه و مقام دل خُلّت، هركه قصد مقام تن وى كند، از همه شهوات و لذّات اعراض بايد كرد تا محرم بود و كفن اندر پوشيد و دست از صيدِ حلال بداشت و جمله حواس را اندر بند كرد و به عرفات حاضر شد و از آنجا به مزدلفه و مشعرالحرام شد و سنگ برگرفت و به مكّه، كعبه را طواف كرد و به منا آمد و آنجا سه روز ببود و سنگ ها به شرط بينداخت (3) و آنجا موى باز كرد (4) و قربان كرد و جامه ها در پوشيد (5) تا حاجى بود.

و باز چون كسى قصد مقام دل وى كند، از مألوفات اعراض بايد كرد و به ترك لذّات و راحات ببايد گفت و از ذكر غير محرم شد و از آنجا التفات به كون مخطور باشد (6)، آنگاه به عرفاتِ معرفت قيام كرد و از آنجا قصد مزدلفه الفت كرد و از آنجا سرّ (7) را به طواف حرام تنزيه (8) حقّ فرستاد و سنگ هواها و خواطر (9) فاسد را به مناى امان بينداخت و نفس را اندر منحرگاه (10) مجاهدت قربان كرد تا به مقام خُلّت رسد (11) پس دخول آن مقام امان باشد از دشمن و شمشير ايشان و دخول اين مقام امان بود از قطيعت (12) و اخوات (13) آن و رسول (صلعم) گفت:

«الْحاجُّ وَفْدُاللَّهِ، يُعْطِيهِمْ ما سَأَلُوا وَ يَسْتَجِيبُ لَهُمْ ما دُعُوا»؛ «حاج وفد (14) خداوند باشند، بدهدشان آنچه خواهند و اجابت كند بدانچه خوانند و دعا كنند»؛ و اين گروه، (15) ديگر نه بخواهند و نه دعا كنند، فاما تسليم كنند، چنانكه ابراهيم (عم) كرد، إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ؛ چون ابراهيم (عم) به مقام خُلَّت رسيد، از علايق (16) فرد شد و دل از غير بگسست، حق تعالى خواست تا وى را بر سر خلق جلوه كند، نمرود را برگماشت تا ميان وى و از آن مادر وپدرش جدا افكند و آتشى برافروخت، ابليس بيامد و منجنيق بساخت، وى را در خام گاو دوختند و اندر پله منجنيق نهادند. جبرئيل بيامد و پله منجنيق بگرفت و گفت: «هَلْ لَكَ مِنْ حاجَةٍ؟» (17) ابراهيم (عم) گفت: «أَمّا إِلَيْكَ فَلا» (18) سپس گفت: به خدا ى عزّوجلّ- هم حاجتى ندارى؟ گفت: «حَسْبِي مِنْ سُؤالِي عِلْمُهُ بِحالِي» (19) مرا آن پسنديده باشد كه او مى داند كه مرا از براى او در آتش اندازد، علم او به من زبان مرا از سؤال منقطع گردانيده است. (20) و محمّدبن فضل گويد (رح): عجب از آن دارم كه اندر دنيا خانه وى طلبد، چرا اندر دل مشاهدت وى نطلبد كه خانه را باشد كه يابد و شايد كه نيابد و مشاهدت لا محاله يابد.


1- موافق رأى همه فرقه هاى اسلامى.
2- سعى بين صفا و مروه را برخى از فرقه هاى اهل سنت از واجبات و بعضى از اركان مى دانند.
3- همان گونه كه شرط شده است.
4- موى چيدن تقصير يا تراشيدن مو حلق.
5- لباس هاى احرام را بيرون آورد و لباس هاى معمولى را پوشيد.
6- توجه به دنيا خطرناك است.
7- دل و باطن.
8- پاك دانستن پروردگار.
9- آنچه در ذهن انسان خطور مى كند.
10- قربانگاه.
11- دوستى با پروردگار.
12- جدايى از پروردگار.
13- كشف المحجوب، ص 423
14- ميهمان.
15- طايفه عرفا.
16- علاقه و تعلّق به دنيا.
17- آيا حاجتى دارى؟
18- اما از تو، نه.
19- ديگر سؤالى ندارم چون او حال مرا مى داند.
20- هُجويرى، كشف المحجوب، به تصحيح ژوكوفسكى، با مقدمه قاسم انصارى، ص 423

ص: 12

اگر زيارت سنگى كى اندر سالى بدو نظرى باشد، فريضه بود دلى كه بدو روزى سيصد و شصت نظر باشد، به زيارت او اوليتر، امّا اهل تحقيق را اندر هر قدم از راه مكّه نشانى است و چون به حرم رسند، از هر يكى خلعتى يابند. و ابو يزيد گويد (رض): هركه را ثواب عبادت به فردا افتد، خود امروز وى عبادت نكرده بود، كه ثواب هر نفسى از مجاهدت حاصل است اندر حال و همو گويد (رح): نخستين حجّ من به جز از خانه، هيچ چيز نديدم و دوم بار خانه و خداوند خانه ديدم و سه ديگر بار همه خداوند خانه ديدم و هيچ خانه نديدم و در جمله حرم آنجا بود كه مشاهدت تعظيم بود و آن را كه كلّ عالم ميعاد قرب و خلوتگاه انس نباشد، وى را از دوستى هنوز خبر نبود و چون بنده مكاشف بود، عالم جمله حرم وى باشند و چون محجوب بود، حرم وى را اظلم عالم بود؛ «أَظْلَمُ الْاشْياءِ دارُ الْحَبِيبِ بِلا حَبِيب»، پس قيمت مشاهدت رضاست اندر محلّ خلّت كه خداوند سبب آن را ديدار كعبه گردانيده است نه قيمت كعبه راست، امّا مسبِّب را به هر سبب تعلّق مى بايد كرد تا عنايت حقّ تعالى از كدام كمين گاه روى نمايد و از كجا پيدا شود و مراد طالب از كجا روى نمايد. پس مراد مردان اندر قطع مفازات و بوادى نه حرم بوده است كه دوست را رؤيت حرم حرام بود كه مراد مجاهدتى بوده است اندر شوقى مقلقل و يا روزگارى اندر محنتى دايم.

يكى به نزديك جنيد (رض) آمد، وى را گفت از كجا مى آيى؟

گفت: به حجّ بودم.

گفت: حج كردى؟

گفت: بلى.

گفت: از ابتدا كه از خانه برفتى و از وطن رحلت كردى، از همه معاصى رحلت كردى؟

گفتا: نى.

گفت: پس رحلت نكردى.

گفت: چون از خانه برفتى و اندر هر منزلى هر شب مقام كردى، مقامى از طريق حقّ اندران مقام قطع كردى؟

گفت: نى.

گفت: پس منزل نسپردى. گفت: چون محرم شدى به ميقات از صفات بشريّت جدا شدى چنانك از جامه؟

ص: 13

گفتا: نى.

گفت: پس محرم نشدى. گفت: چون به عرفات واقف شدى، اندر كشف مشاهدت وقف پديدار آمد؟

گفتا: نى.

گفت: پس به عرفات نايستادى. گفت: چون به مزدلفه شدى و مرادت حاصل شد، همه مرادها را ترك كردى؟

گفتا: نى.

گفت: پس به مزدلفه نشدى. گفت: چون طواف كردى خانه سر را اندر محلّ تنزيه لطايف حضرت، جمال حقّ ديدى؟

گفتا: نه.

گفت: پس طواف نكردى. گفت: چون سعى كردى ميان صفا و مروه، مقام صفا و درجه مروّت ادراك كردى؟

گفتا: نى.

گفت: هنوز سعى نكردى. گفت: چون به منا آمدى منيّت هاى تو از تو ساقط شد؟

گفتا: نه.

گفت هنوز به منا نرفتى. گفت: چون به منحرگاه قربان كردى، همه خواست هاى نفس را قربان كردى؟

گفتا: نى.

گفت پس قربانى نكردى.

گفت: چون سنگ انداختى هرچه با تو صحبت كرد، از معانى نفسانى، همه بينداختى؟

گفتا نه.

گفت: پس هنوز سنگ نينداختى و حجّ نكردى، بازگرد و بدين صفت حجّى بكن تا به مقام ابراهيم برسى!

شنيدم كى يكى از بزرگان در مقابله كعبه نشسته بود و مى گريست و اين ابيات مى گفت:

وَ أَصْحَبْتُ يَومَ النَّفْرِ والعِيسُ ترحل و كان حَدَي الْحادي بِنا و هو مُعجل

ص: 14

أسايل عن سُلمى فهل من مُخبِّر بأنّ لَهُ عِلماً بِها أَيْنَ تُنْزَل

لَقَدْ أَفْسَدْتُ حَجّي و نُسكي وعُمْرتي وَ في الْبَيْنِ لي شُغْلٌ عَنِ الحجّ مشغل

سَأَرْجِعُ مِن عامي لحجّة قابلٍ فإنّ الّذي قد كان لا يتقبّل

فضيل بن عياض (1) گويد (رح): جوانى ديدم اندر موقف، خاموش استاده و سر فرو افكنده، همه خلق اندر دعا بودند و وى خاموش مى بود. گفتم: اى جوان، تو نيز چرا دعايى نكنى؟

گفت: مرا وحشتى افتاده است، وقتى كه داشتم از من فوت شد، هيچ روىِ دعا كردنم ندارد.

گفتم: دعا كن تا خداى تعالى به بركت اين جَمع تو را به سر مراد تو رساند. گفت: خواست كه دست بردارد و دعا كند، نعره اى از وى جدا شد و جان با آن نعره از وى جدا شد.

ذوالنون مصرى گويد (رح): كه جوانى به منا ساكن نشسته و همه خلق به قربان ها مشغول، من اندر وى نگاه كردم تا چه كند و كيست. گفت: بار خدايا! همه خلق به قربان ها مشغول اند و من مى خواهم تا نفس خود را قربان كنم اندر حضرت تو، از من بپذير. اين بگفت و با انگشت سبّابه به گلو اشارت كرد و بيفتاد، چون نيكو نگاه كردم مرده بود!

پس حج ها بر دو گونه بود؛ يكى اندر غيبت و ديگر اندر حضور. آنكه اندر مكّه در غيبت باشد، چنان بود كه اندر خانه خود، از آنك غيبتى از غيبتى اوليتر نيست و آنك اندر خانه خود حاضر بود، چنان بود كه به مكّه حاضر بود، از آنك حضرتى از حضرتى اوليتر نيست. پس حجّ مجاهدتى مر كشف مشاهدت را بود و مجاهدت علّت مشاهدت نى، بل كه


1- فضيل عياض، ابتدا جزو راهزنان عيّار بود كه داستان هاى جوانمردى و فتوّت او در راهزنى مشهور است. اوبا شنيدن آيه اى از قرآن متنبه و متحول گرديد و از آن شغل توبه كرد و خصمان را نامه نوشت و خشنودشان گردانيد و به مكه رفت و مدتى آنجا بود. هارون الرشيد در سفرش به مكه به فضل بن ربيع مى گويد: آيا اينجا مردى هست از مردان خداى تعالى تا او را زيارت كنيم؟ فضل مى گويد: آرى و سپس هارون را به ديدار عبد الرزاق صنعانى و سفيان بن عُيَيْنه و فضيل بن عياض مى برد. هارون هر سه را تحت عنوان پرداخت قرض، با پول مى آزمايد و تنها فضيل پول او را نمى پذيرد و از اين آزمايش سربلند بيرون مى آيد. تفصيل داستان در كتاب كشف المحجوب صفحه هاى 120 تا 122 آمده است.

ص: 15

سبب است و سبب را اندر معانى تأثيرى بيشتر نبود. پس مقصود حجّ نه ديدن خانه بود كه مقصود كشف مشاهدت باشد.

هجويرى، علاوه بر آنكه بخشى از كتاب كشف المحجوب را به حج اختصاص داه، در باب هاى دهم، يازدهم و دوازدهم كه به معرفى تابعين و اتباع و امامان مى پردازد، به مناسبت داستان هايى از آن ها كه مربوط به مكه است، نقل مى كند و برخى از آنان را نيز كه به حج مشرّف شده اند و يا مجاور خانه خدا گرديده اند، مانند اويس قرنى، سعيد بن مسيّب، عبداللَّه مبارك، فضيل عياض، بايزيد بسطامى، محمد بن اسماعيل خيرالنّساج، محمد بن خفيف، ابوعثمان مغربى، ابراهيم خواص، بوطالب حرمى و محمد بن فضل بلخى را نام مى برد، كه براى نمونه به حكايت محمدبن فضل بلخى و بايزيد بسطامى اشاره مى شود:

محمد بن فضل بلخى

محمّد بن الفضل البلخى رضى الله عنه از جلّه مشايخ بود و پسنديده عراق و خراسان بود، مريد احمدبن خضرويه بود و ابوعثمان حيرى را به وى ميلى عظيم بود. وى را از بلخ بيرون كردند متعصّبان از براى عشوه مذهب وى به سمرقند شد و عمر آنجا گذاشت.

از وى مى آيدكه گفت: «أَعْرَفُ النَّاسِ بِاللَّهِ أَشَدُّهُم مُجاهَدَةً في أَوامِرِهِ وَ أَنْبَعَهُم لِسُنَّةِ نَبِيِّهِ»؛ يعنى بزرگ ترين اهل معرفت، مجتهدترينِ ايشان باشد اندر اداى شريعت و با رغبت ترين اندر حفظ سنّت و متابعت و هركه به حق نزديك تر بود، بر اوامرش حريص تر بود و هركه از وى دورتر بود از متابعت رسولش دورتر بود و معرض تر.

از وى مى آيد كه گفت: «عَجِبتُ مِمَّنْ يَقْطَعُ الْبَوادي وَالقِفار والمَفاوِز حَتّى يَصِلَ إِلى بَيْتِهِ وَ حَرَمِهِ لِأَنَّ فِيهِ آثارَ أَنْبيائِهِ كَيْفَ لا يَقْطَعُ نَفْسَهُ وَهَواهُ حَتّى يَصِلَ إِلى قَلْبِهِ لِأَنَّ فِيهِ آثارَ مَوْلاهُ»، عجب دارم از آن كه باديه ها و بيابان ها ببرد تا به خانه وى رسد كه اندر او آثار انبياى وى است، چرا باديه نفس و درياى هوا را نبُرد تا به دل خود رسد كه اندر او آثار مولاى وى است يعنى دل كه محلّ معرفت است بزرگوارتر از كعبه كه قبله خدمت است. كعبه آن بود كه پيوسته نظر بنده بدو بود و دل آن كه پيوسته نظر حقّ بدو بود، آنجا كه دل دوست من آنجا، آنجا كه حكم وى مراد من آنجا، و آنجا كه اثر انبياى من، قبله دوستان من آنجا.

واللَّه اعلم. (1)


1- كشف المحجوب، ص 177

ص: 16

بايزيد بسطامى

فُلك معرفت و مُلك محبت ابويزيد طيفور بن عيسى البسطامى (رض) از جُلّه مشايخ بود و حالش اكبر جمله بود و شأنش اعظم ايشان بود، تا حدّى كه جُنيد گفت (رح): «أبو يزيد منّا بمنزلة جبرئيل من الملائكة»؛ «ابو يزيد اندر ميان ما چون جبرئيل است از ملايكه» و جدّ او مجوسى بوده و از بزرگان بسطام، يكى پدر او بود و او را روايات عالى است اندر احاديث پيغمبر (عم) و از اين ده امام معروف مر تصوّف را، يكى وى بوده است و هيچ كس را پيش از وى اندر حقايق اين علم چندان استنباط نبوده است كه وى را، و اندر همه احوال محبّ العلم و معظّم الشريعه بوده است، به حكم آن كه گويند گروهى مر مدد الحاد خود را، موضوعى بر وى بندند ...

و از وى مى آيد (رض) كه گفت: يك بار به مكّه شدم، خانه مفرد ديدم، گفتم حج مقبول نيست كه من سنگ ها از اين جنس بسيار ديده ام. بار ديگر برفتم، خانه ديدم و خداوند خانه ديدم. گفتم كه هنوز حقيقت توحيد نيست، بار سه ديگر برفتم، همه خداوند خانه ديدم و خانه نه، به سرّم فروخواندند: يا بايزيد اگر خود را نديده اى و همه عالم را بديده اى، مشرك نبودى و چون همه عالم نبينى و خود را بينى مشرك باشى. آنگاه توبه كردم و از ديدن هستىِ خود نيز توبه كردم و اين حكايتى لطيف است اندر صحّت حال وى و نشانى خوب مر ارباب احوال را واللَّه اعلم. (1) هجويرى در اين كتاب حكايتى از ابوطالب حَرَمى نقل مى كند كه بيانگر احترام ويژه عرفا به اين سرزمين پاك و مقدس است. وى مى گويد:

«بوطالب حرمى چهل سال به مكه مجاور بود، اندر مكه طهارت نكرد، هر بار از مكه، به طهارت، از حدّ حرم بيرون آمدى، گفتى زمينى را كه خداوند تعالى به خود اضافت كرده است، من كراهيّت دارم كه آب مستَعمل من، بر آن بريزد.» (2) هجويرى در حكايت ديگرى آورده است:

«يكى از مشايخ گويد (رح): درويشى به مكه اندرآمد و اندر مشاهدت خانه يك سال نشست كه نه طعام خورد و نه شراب و نه بخفت و نه به طهارت شد، از اجتماع همّتش


1- كشف المحجوب، صص 132 و 134
2- كشف المحجوب، ص 376

ص: 17

به رؤيت خانه كه خداوند آن را به خود اضافت كرده است، غذاى تن و مشرب جانش گشته بود».

عرفا اين حالت را «جمع» ناميده اند. (1) با آن كه حج نزد عارفان جايگاه ويژه اى داشته است، پاره اى از مسائل؛ از جمله رعايت حق مادر سبب مى شده كه حج در اولويّت دوم قرار گيرد؛ مثلًا درباره ابو حازم مدنى، كه مقتداى بعضى از مشايخ بود و عمرو بن عثمان از وى روايت مى كند، آورده اند كه:

«يكى از مشايخ گويد: به نزديك وى اندر آمدم، وى را يافتم خفته، زمانى ببودم تا بيدار شد، گفت: اندر اين ساعت پيغمبر را به خواب ديدم كه مرا به سوى تو پيغام داد و گفت:

حق مادر نگاه داشتن بهتر از حج كردن، بازگرد و رضاى دلِ وى بجوى. من از آنجا بازگشتم و به مكه نرفتم. از وى بيش از اين مسموع ندارم.» (2) بزرگ ترين اهل معرفت، مجتهدترينِ ايشان باشد اندر اداى شريعت و با رغبت ترين اندر حفظ سنّت و متابعت و هركه به حق نزديك تر بود، بر اوامرش حريص تر بود و هركه از وى دورتر بود از متابعت رسولش دورتر بود و معرض تر.

گاهى عرفا بدون آن كه چهارپايى همراه داشته باشند و يا زاد و توشه اى با خود بردارند، به سفرِ حج دست مى زدند و آن را نشانه «توكّل» مى دانستند. آنان در اين سفر، تنها و تنها اعتماد و اتّكايشان به خدا بود و حتّى همنشينى با «خضر» را نمى پذيرفتند و آن را اتكاى به غير خدا و خلاف توكّل مى دانستند. كشف المحجوب درباره «ابراهيم خواص» كه اندر توكل شأنى عظيم و منزلتى رفيع داشت، چنين آورده است:

«ابراهيم خواص را پرسيدند از حقيقت ايمان، گفت: اكنون اين را جواب ندارم، از آنچه هر چه گويم عبارت بود و مرا بايد تا به معاملت جواب گويم. اما من قصد مكّه دارم و تو نيز بر اين عزمى. اندر اين راه با من صحبت كن تا جواب مسأله خود بيابى. گفتا: چنان كردم، چون به باديه فرو رفتم هر شب دو قرص و دو شربت آب پديد آمدى؛ يكى به من


1- كشف المحجوب، ص 333
2- كشف المحجوب، ص 111

ص: 18

دادى و يكى بخوردى، تا روزى اندر ميان باديه، پيرى همى آمد سواره، چون وى را بديد، از اسب فرو آمد و يكديگر را بپرسيدند و زمانى سخن گفتند. پير برنشست و بازگشت. گفتم: ايّها الشيخ، مرا بگوى تا آن پير كه بود؟ گفت: آن، جواب سؤال تو بود.

گفتم: چگونه؟ گفت: آن خضر پيغمبر بود (عم) كه از من صحبت طلبيد و من اجابت نكردم كه بترسيدم اندر آن صحبت، اعتماد از دون حق با وى كنم. توكّلِ مرا ببشولاند [توكّل من تباه شود] و حقيقت ايمان، حفظ توكل باشد با خداوند عزّ و جلّ، قوله تعالى، وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. (1)

عرفا در سفر حج، از خدمت به زائران خانه خدا لحظه اى كوتاهى نمى كردند و آن را وظيفه خود مى دانستند. چنان كه ابراهيم خواص در سفر مكه از چاه آب مى كشيد و هيزم جمع مى كرد و آتش مى افروخت و حتى در شبى بارانى تا بامداد، لباس وصله دار خود را بر سر همسفر خود گرفت تا وى آسيب نبيند. وى اين خدمتگزارى را همراه با ظرافت و لطافت خاصى انجام مى داد تا همسفر وى مجبور به پذيرش آن باشد و احساس شرمندگى نكند.

كشف المحجوب اين داستان را اين گونه آورده است:

«يكى گويد از درويشان كه وقتى از كوفه برفتم به قصد مكه، ابراهيم خواص را يافتم رضى الله عنه در راه از وى صحبت خواستم، مرا گفت: صحبت را اميرى بايد يا فرمان بردارى. چه خواهى؟ امير تو باشى يا من؟ گفتم: امير تو باش. گفت: هلا، تو از فرمان امير بيرون مياى.

گفتم: روا باشد. (گفت) چون به منزل رسيديم مرا گفت: بنشين. چنان كردم. وى آب از چاه بركشيد، سرد بود. هيزم فراهم آورد، آتش برافروخت اندر زير ميلى [و مرا گرم كرد] و به هر كار كه من قصد كردى، گفتى شرط فرمان نگاه دار. چون شب اندر آمد، بارانى عظيم اندر گرفت، وى مرقّعه خود بيرون كرد و تا بامداد بر سر من ايستاده بود و مرقّعه بر دو دست افكنده و من شرمنده مى بودم، به حكم شرط هيچ نتوانستم گفت. چون بامداد شد، گفتم: ايّها الشيخ، امروز امير، من باشم. گفت: صواب آيد. چون به منزل رسيديم، وى همان خدمت بر دست گرفت. من گفتم: از فرمان امير بيرون مياى. مرا گفت: از فران كسى بيرون آيد كه امير را خدمت خود فرمايد. تا به مكه هم بر اين صفت با من صحبت كرد و چون به مكه آمديم، من از شرم وى بگريختم تا در منا مرا بديد و گفت: اى پسر، بر تو بادا كه با درويشان صحبت چنان كنى كه من با تو كردم.» (2)


1- همان، صص 372، 373 و 193
2- همان، صص 441 و 442

ص: 19

يكى از عرفاى بزرگ به نام محمدبن اسماعيل «خير النّساج» كه از بزرگان مشايخ در خدمتگزارى به بندگان خدا تا آنجا پيش رفت كه در ميان راه حج، شخصى او را به بندگى گرفت و سال ها به خدمت وا داشت و او آن را پيش آمدى خدايى دانست و خلاف آن رفتار نكرد. كشف المحجوب درباره او مى گويد:

«وى را خير النساج از آن خوانند كه چون وى از مولودگاه خود به سامره برفت به قصد حج، گذرش به كوفه بود، به دروازه كوفه خربانى [خزبافى] وى را بگرفت كه تو بنده منى و «خير» نامى. وى آن از حق ديد و وى را خلاف نكرد و سال هاى بسيار كار وى مى كرد و هرگاه كه وى را گفتى يا خير! وى گفت لبّيك، تا مرد از كرده خود پشيمان گشت. وى را گفت برو كه من غلط كرده بودم و تو، نه بنده منى. برفت و به مكه شد و بدان درجه رسيد كه جنيد گفت: «خير، خيرنا» (خير، بهترينِ ماست) دوست تر آن داشتى كه وى را خير خواندندى. گفت روا نباشد كه مردى مسلمان مرا نامى نهاده باشد و من آن را بگردانم ...» (1) پى نوشت ها


1- كشف المحجوب، صص 182 و 183

ص: 20

ص: 21

ص: 22

ص: 23

تاريخ و رجال

ص: 24

دانشمندان و كتاب هاى شيعه در مكّه مكرّمه (در قرن يازدهم هجرى قمرى)

حسين واثقى

تاريخ تشيع و شيعيان در مكه و مدينه، از موضوعاتى است كه پيشينيان از آن غفلت كرده و بدان نپرداخته اند و اين شايد بدان سبب بوده كه مصادر مستقل و سريع الحصولى در اين زمينه وجود نداشته و پرداختن به آن، فرصت بسيار و پى جويى گسترده در لابلاى كتاب هاى فراوان را طلب مى كرده است، كه چنين حال و مجالى كمتر يافت مى شود.

روشن است كه ما بخشى از امت اسلاميم و چون شيعه ايم، هماره مورد انكار و بى توجهى ديگر مسلمانان قرار گرفته و هدف مناسبى براى كج انديشان و تنگ نظران بوده ايم؛ به طورى كه هرچه توانسته اند، در حذف ما از جامعه اسلامى كوشيده اند و راه نجات اسلام را در طرد ما از جمع امّت اسلامى شناسانده اند و هر قدر توانسته اند با تهمت و افترا در مورد شيعه سياه نمايى كرده و چهره آنان را در ميان مسلمانان، منفى و غير مناسب نشان داده اند.

از اين رو، پرداختن به موضوعاتى كه مورد اهتمام همه مسلمانان است و تبيين اعتقاد و عمل شيعيان درباره آن ها، مى تواند تبليغات عوامل تفرقه و تضعيف اسلام را برملا كند.

ص: 25

بنابراين، پرداختن به موضوع پيش گفته، لازم و ضرورى است، گرچه به دليل نپرداختن پيشينيان به آن، پر زحمت و زمان بر باشد.

اميد است پژوهشگران معاصر، كه پر تلاش اند و خوش فكر، بدان بپردازند و خلأهاى موجود را پر كرده، غبار نسيان از اين مهم بزدايند.

بديهى است، به دست آوردن نتيجه اى مفيد و ارزشمند، همّت افراد و گروه هايى را مى طلبد كه با حوصله تمام، از لابلاى كتاب هاى تاريخ، تراجم و رجال، حديث، سفرنامه هاى حج، فهرست مخطوطات و ...

مطالب مربوط را بيابند و در قالبى پسنديده و به صورت دائرةالمعارفى ماندگار عرضه كنند تا فرهنگنامه اى باشد كه علاوه بر پرداختن به ريز موضوعات، زمينه هاى پژوهش گسترده تر را براى اهل كار و تلاش فراهم آورد.

حضور برجسته دانشمندان شيعه در نيمه اول قرن يازدهم هجرى در مكه معظمه، از مسائل قابل توجهى است كه جا دارد، هرچند به طور فشرده و مختصر، بدان پرداخته شود.

چنين بر مى آيد كه در آن زمان، عالمان شيعه مهاجر ايرانى و لبنانى، در مكه حضورى چشم گير داشته اند و با آزادى نسبى، علاوه بر عبادت، مى توانستند به كار تعليم و تعلّم و تأليف و نسخه بردارى كتب مذهبى بپردازند و بازار علوم مذهبىِ شيعى را در مكه رونق دهند.

به تعبير علّامه سيد حسن صدر، در آن روزگار، مكّه مكرّمه، منزل گاه علماى شيعه بوده است. (1) شايد بتوان گفت كه حضور آزاد و فعال دانشمندان شيعه در مكه، در قرن يازدهم، در مقايسه با قرون ديگر اسلامى، يك استثنا است كه ديگر تكرار نشده است.

اكنون اين پرسش مطرح مى شود كه چه عامل يا عواملى سبب شده است كه در آن برهه از تاريخ، جمعى از علماى شيعه در مكه گردهم آيند و حوزه علوم دينىِ شيعى را تشكيل دهند؟ و در رونق فرهنگ شيعى بكوشند و در بازسازى كعبه، به سال 1040 ه. مشاركت كنند و درباره آن تجديد بنا، دو كتاب به نام هاى: «مفرّحةالأنام في تأسيس بيت اللَّه الحرام» و «أبنية الكعبه» بنگارند؟


1- تكملة أمل الآمل، ص 252

ص: 26

به نظر مى رسد شيوه حكومت و رفتار حاكمان مكه به گونه اى بوده كه زمينه چنين حضور فعالى را فراهم مى كرده است. در آن زمان، حكومت به دست شُرفا و سادات بوده كه گر چه سنّى بوده اند، اما گرايش و ميلى به تشيع داشته اند.

*** اشاره به اين نكته لازم است كه منبع اين نوشته، عمدتاً جلد پنجم كتاب «طبقات اعلام الشيعه» نوشته علّامه بزرگوار شيخ آقا بزرگ تهرانى است كه در قرن چهاردهم هجرى مى زيسته است. آن بزرگ مرد، بيشتر آگاهى هاى خود را از نسخه هاى خطى به دست آورده و اين نشان مى دهد اطلاعات وى، پر بها و منحصر به فرد است؛ زيرا دسترسى وسيع به كتاب هاى خطى در زمان ما، آنگونه كه براى او به هنگام تدوين كتاب عظيم «الذريعه ...» فراهم بود، ميسور نيست.

آرى، اگر توفيق نگاه دوباره و همه جانبه به كتاب هاى خطى، براى فرد يا گروهى، در مقياس وسيع پيش آيد و همه اطلاعات جانبىِ آن ها؛ از قبيل: كاتب ها، سفارش دهنده ها، زمان شروع و پايان و نيز مكان تأليف و نسخه بردارى، همچنين بلاغ ها، انهاءها، اجازه ها، تملّك ها و ... از آن ها استخراج و به رايانه داده شود، مى توان اميدوار بود كه گوشه هايى تاريك از تاريخ ما روشن و بسيارى از علماى ما شناخته شوند.

البته شيخ آقا بزرگ تهرانى، در كتاب «طبقات اعلام الشيعه» در صدد فراهم آوردن زندگى نامه دانشمندان شيعه، به طور عام بوده است، نه با رويكرد حضور آنان در مكه مكرمه.

به يقين، اگر وى با اين ديدگاه قلم مى زد يا به اين موضوع توجّه ويژه داشت، آگاهى هاى بيشترى فراهم مى آورد و در اختيار ما مى گذاشت.

اكنون ما، در اين نوشتار، 74 تن از عالمان و دانشمندان شيعى را، كه در سده يازدهم هجرى در مكه مى زيسته اند، معرفى مى كنيم و آنگاه گزارشى از 30 كتاب شيعى، كه در آن قرن در مكه تأليف يا استنساخ شده اند، مى آوريم و سپس نگاهى كوتاه خواهيم داشت به دانشمندان و كتابهاى شيعى در مدينه منوره در قرن يازدهم. گفتنى است در آن دوره تأليف، نسخه بردارى، و خريد و فروش كتب شيعه در مكه رواج داشته و از آن جا به شهرهاى ديگر شيعه نشين هم برده مى شده است.

نكته قابل توجه درباره علماى شيعه در مكّه مكرّمه اين است كه از هر دو جريان اخبارى

ص: 27

و اصولى در ميان آنان ديده مى شود، گرچه غلبه با اخباريان بوده است. ديگر آن كه بيشتر آنان ايرانى بوده اند و علماى جبل عامل لبنان، از نظر تعداد، در مرتبه بعد قرار داشته اند؛ يعنى همه مهاجر بوده اند و بومى در ميان ايشان كمتر وجود داشته است.

و ويژگى ديگر اين عالمان، آن است كه بيشتر فقيه يا محدّث و رجالى بوده اند و فيلسوف، متكلّم، عارف، مورّخ، رياضى دان و شاعر فارسى گوى در ميان آنان به چشم نمى خورد.

*** 1- ابراهيم احسائى بن على بن عبد اللَّه جبلى شيرازى، «تفسير فرات كوفى» را در دوران مجاورتش در مكّه مكرّمه استنساخ كرده و در روز سه شنبه 22 ربيع الثانى 1083 ه. از آن فراغت يافته است. احسائى سپس همان نسخه را در مكه در سال 1085 با عبداللَّه بن احمد انصارى مقابله كرده است. (1) 2- ابراهيم همدانى (م 1026)، پس از يك سال مجاورت در مكه مكرمه، از شمس الدين محمد عيناثى، كه در مكه ساكن بوده، اجازه گرفته است. (2) 3- احمد انصارى بن ادريس عاملى حسينى، از شاگردان شيخ محمد سبط، فرزند صاحب معالم، ساكن مكّه مكرّمه بوده و از «منتقى الجمان» تأليف صاحب معالم در سال 1017 در مكّه مكرّمه نسخه بردارى كرده و آن را نزد استاد خود شيخ محمد سبط قرائت كرده است. (3) اخيراً حاشيه اى بر اصول كافى به چاپ رسيده كه ظاهراً از تأليفات او است. (4) 4- احمد حكمى، در فاصله سال هاى 1042 تا 1045 در مكّه مكرّمه به رحمةاللَّه گيلانى درس داده است. (5) 5- احمد شهيدى جزينى عاملى، از نوادگان شهيد اول، محمدبن مكى، است. شيخ حرّ عاملى گويد: او از معاصرانى است كه سال ها در مكّه مكرّمه مجاورت اختيار كرده است.

شيخ آقا بزرگ از سخن شيخ حرّ عاملى چنين برداشت كرده كه وى پيش از سال 1097 ه. در گذشته است. (6) 6- احمد بن قاسم شيرازى، همه كتاب «من لايحضره الفقيه» تأليف شيخ صدوق را استنساخ كرده و در 12 ربيع الثانى 1024 جزو دوم آن را به پايان برده است. او همه آن كتاب را


1- طبقات، ج 5، ص 2
2- طبقات، ج 5، ص 531
3- طبقات، ج 5، ص 16، فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، ج 14، ص 64، شماره 5277
4- الحاشية على اصول الكافى، از بدر الدين بن احمد حسينى عاملى زنده در سال 1060 جمع و ترتيب: سيد محمد تقى موسوى 1094 چاپ دار الحديث، قم، 1425 ه.
5- طبقات، ج 5، ص 217
6- طبقات، ج 5، ص 25

ص: 28

نزد استادش فضل اللَّه بن محب اللَّه دستغيب شيرازى خوانده و استاد بر آن نسخه، بلاغ ها نگاشته است. (1) با توجه به اين كه استادش فضل اللَّه دستغيب در مكه مى زيسته و دو سال پيش از تاريخ فوق؛ يعنى در سال 1022 رجال كبير استرآبادى را در مكه استنساخ كرده (2) ظاهراً احمدبن قاسم شيرازى نيز در مكّه مكرّمه زندگى مى كرده و در آن جا «من لايحضره الفقيه» را نسخه بردارى كرده است.

7- احمد مكى بن شهاب الدين فضل بن محمد باكثير، كتاب خود «وسيلة المآل في عدّ مناقب الآل» را در مكه معظمه، در سال 1027 نوشته است. (3) سيد عليخان مدنى، بعضى از قصايد و شرح حال وى را در «سلافة العصر» آورده است. (4) 8- احمد مير نظام الدين بن محمد معصوم حسينى دشتكى، پدر وى، مير محمد معصوم، با خواهر شاه عباس صفوى در راه حج ازدواج كرد و پس از تمام كردن حج، در مكه مشرّفه مجاورت گزيد. احمد مير نظام از آن پدر و مادر به دنيا آمد و در مكّه مكرّمه رشد كرد و تربيت شد و از همگنان پيشى گرفت. وزير عبد اللَّه قطب شاه وى را به حيدرآباد دكن دعوت كرد و وى راهى آن ديار و در آنجا ماندگار شد. (5) او پدر سيد عليخان مدنى، اديب شهير شيعى و صاحب تأليفات گرانسنگ است.

9- اشرف محمد جوزى بن شهاب، شاگرد شمس الدين محمدبن خاتون عاملى بود و از «كتاب الديون» تا آخر تهذيب الأحكام شيخ طوسى را استنساخ كرد و نزد استاد خود، محمدبن خاتون در مكّه مكرّمه خواند و استاد در پايان كتاب براى او چنين نگاشت: وى- كه خداوند توفيقاتش را استمرار بخشد و راه هر نيكى و فضيلت و كمالى را براى او آسان فرمايد- قرائت آن را با تحقيق و استحكام و دقّت به پايان برد و مشكلات آن را كاويد و پرده از روى فوايد و اشاراتش گشود. خداوند فايده ها و بهره دهى وى را بسيار كند و عالمان عامل، چون او را زياد گرداند. مكه مشرفه به تاريخ 13 جمادى الثانى سال 1009 ه. محمد بن احمد بن نعمةاللَّه بن خاتون عاملى. (6) 10- جعفربن كمال الدين بحرانى، شيخ حرّ عاملى گويد: وى فاضلِ عالمِ صالحِ ماهرِ شاعرِ معاصر است، او را در مكّه مكرّمه ديدم و در حيدر آباد دكن وفات يافت. (7)


1- طبقات، ج 5، صص 26- 25
2- طبقات، ج 5، صص 441- 440
3- طبقات، ج 5، ص 37
4- سلافة العصر، صص 213- 204
5- طبقات، ج 5، ص 23
6- طبقات، ج 5، ص 50
7- طبقات، ج 5، ص 110

ص: 29

شيخ حرّ عاملى توضيح نداده كه آيا جعفر در مكه اقامت گزيده بود يا براى زيارت به مكه آمده بود.

11- حامد استرآبادى بن محمد جرجانى، بيش از پنج سال در مكّه مكرّمه اقامت گزيد و در آن جا تمام كتاب «كافى» كلينى را در چهار مجلد از 16 ربيع الثانى 1025 تا اواسط رجب 1030 نسخه بردارى كرد. (1) به نظر مى رسد كه پنج سال، از سال هاى مجاورت خود در مكّه مكرّمه را به نسخه بردارى كتاب مذكور گذرانده؛ زيرا در چند جاى آن نسخه تاريخ زده است اما سال هاى مجاورت وى در مكه بيشتر بوده است.

12- حسن شدقمى ابو المكارم بدرالدين مدنى هندى (998- 932)، از نقباى سادات مدينه منوره بود و مدتى در مكّه مكرّمه زندگى كرد و در 18 ذى حجه 983 از پدر شيخ بهايى؛ شيخ حسين بن عبد الصمد در مكّه مكرّمه اجازه دريافت كرد. شيخ حسين در آن اجازه مى نويسد حسن شدقمى از وى در خانه اش در مكّه مكرّمه پذيرايى كرده است. (2) در همان روز 18 ذى حجه 983 ه. حسين بن عبدالصمد، به پرسشى درباره كرامتى از شهيد ثانى پاسخ داده است. (3) پس وى در مكه، داراى خانه بوده و دست كم مدتى را در آن جا به سر برده است.

گفتنى است وى بزرگ خاندان شدقمى است. شيخ حسين بن عبدالصمد آن اجازه را براى وى و فرزندانش؛ سيد محمد، سيد على، سيد حسين و سيّده امّ الحسين دختر وى نگاشته است.

از نوشته شيخ آقابزرگ چنين برمى آيد، در اصفهان موقوفاتى بوده كه به حرمين شريفين تعلّق داشته و درآمد آن ها به دست نوادگان حسن شدقم؛ سليمان و محسن فرزندان محمدبن حسن شدقم، و شمس الدين بن على بن حسن شدقم، و ضامن بن شدقم بن على، نبيره حسن شدقم و حسين بن على بن حسن شدقم در مدينه منوره و مكه مكرمه به مصرف مى رسيده است.

صاحب مدارك، در سفر حجش در سال 987 ه. به حسن شدقم اجازه داده است.

او در روز غدير، سال 977، در مكه از نعمة بن احمدبن خاتون عاملى نيز اجازه گرفته است. از اين سه اجازه داراى تاريخ، به دست مى آيد كه به يقين وى از 977 تا 987 به مدت 11


1- طبقات، ج 5، ص 130
2- رياض العلماء، ج 1، صص 243- 236، طبقات، ج 4، صص 54- 52، و نيز، ج 5، ص 144
3- الدر المنثور، ج 2، ص 190، پاورقى.

ص: 30

سال در مكه مكرمه مى زيسته و سپس به حيدرآباد هند رفته است.

13- حسن مشغرى، در مكّه مكرّمه كتب اربعه حديثى را نزد ميرزا محمد استرآبادى، مؤلف كتب رجالى آموخته است. (1) با توجه به مفصل بودن كتب اربعه (كافى، تهذيب، استبصار و من لايحضره الفقيه)، به نظر مى رسد كه وى ساليانى را در مكه مشرفه براى آموختن آن ها به سر برده است.

14- حسين بن حسن مشغرى عاملى، در مكه معظمه، شاگرد و مصاحب شيخ محمد، فرزند صاحب معالم بوده است. (2)وى كتاب «استقصاء الاعتبار فى شرح الاستبصار» تأليف شيخ محمد را به خط خود نگاشته و بر روى همان نسخه چنين نوشته است:

مؤلف اين كتاب شب دوشنبه دهم ذى القعده 1030 ه. از دنيا رفت و چند روز پيش از وفاتش، در مكه به من گفت: همين روزها من مى ميرم. ما او را نزديك قبر حضرت خديجه به خاك سپرديم. اين سخن را در همان روز نوشتم. (3) 15- حسين دشتكى مير نصرالدين، در سال 1023 در مكّه مكرّمه از دنيا رفت و در قبرستان حجون مدفون گرديد. (4) 16- حسين ظهيرى، استاد شيخ محمد حرّ عاملى، صاحب وسائل است و خود در مكّه مكرّمه نزد محمد امين استرآبادىِ اخبارى درس خوانده است. (5) 17- حسين بن على حسينى شامى عاملى، در سال 1007 در مكّه مكرّمه نسخه اى از كتاب «من لايحضره الفقيه» را خريدارى كرده است. (6) 18- حسين قاضى، نسخه كتاب «فقه الرضا» عليه السلام را از مكّه مكرّمه به اصفهان آورده است. (7) مجلسى اول گويد: مير حسين قاضى، پس از مدتى مجاورت در مكه مكرمه، به اصفهان آمد و نسخه اى از كتاب فقه الرضا را به همراه آورد. (8) 19- حسين نيشابورى مكى بن محمد على، معاصر سيد نورالدين على بن ابى الحسين موسوى عاملى (متوفاى 1068 ه.) بوده است. او متولد و ساكن مكّه مكرّمه بوده و در همان جا (حدود سال 1080 ه.) وفات يافته است.

به سفارش وى باب «إحياء الموات» تا «المواريث» از كتاب «جامع المقاصد» نسخه بردارى شده و وى را با وصف «علّامه» ستوده اند. (9)


1- طبقات، ج 5، صص 559 و 594
2- طبقات، ج 5، ص 185
3- الدرّ المنثور، ج 2، ص 212
4- طبقات، ج 5، ص 167
5- طبقات، ج 5، ص 174
6- طبقات، ج 5، صص 171- 170
7- طبقات، ج 5، ص 160
8- طبقات، ج 5، ص 178
9- طبقات، ج 5، صص 187 و 623

ص: 31

وى در سال 1056 در مكّه مكرّمه به مولا نوروز على تبريزى اجازه داده است. (1) از مقايسه اين تاريخ با سال وفات وى، چنين به دست مى آيد كه وى بيش از 24 سال در مكه سكونت داشته است.

20- حيدر سكيكى، سكونت وى در مكه بوده است. شيخ حرّ عاملى گويد: سكيكى را در سال 1062، در سفر دومِ خود به حج، در مكه ديدم. وى يكى- دو سال پس از آن، در مكه در گذشت. (2) 21- خضر موصلى بن عطاء اللَّه شامى، ساكن مكّه معظمه بوده و در سال 1003 كتاب «الاسعاف» را تأليف كرده و در سال 1007 ه. در گذشته است. (3) 22- خليل بن غازى قزوينى (1089- 1001)، محدّث و كلامىِ ماهرى بوده است. صاحب وسائل، در حجّ اوّلِ خود، در سال 1057 ه. (4) او را ديده كه در مكه معظمه اقامت گزيده و مشغول حاشيه نويسى بر «مجمع البيان» بوده است. او سال ها در مكه بوده و سپس به قزوين باز گشته و در آن جا زندگى را وداع گفته است. (5)


1- طبقات، ج 5، ص 153- 154، رياض العلماء، ج 2، ص 171
2- طبقات، ج 5، ص 194
3- طبقات، ج 5، صص 200- 199
4- طبقات، ج 5، ص 248
5- طبقات، ج 5، ص 203

ص: 32

23- خيرالدين بن محمد قاسم قارى نجفى، وى و پدرش در فاصله سال هاى 1045- 1042 در مكّه مكرّمه، به رحمت اللَّه گيلانى علم آموخته و اجازه داده اند. (1) 24- داود بن عمر طبيب انطاكى (1008- 950)، از انطاكيه به دمشق و سپس به قاهره سفر كرده و به دعوت حاكم مكه، شريف حسن بن ابى نمى به حجاز رفته است. وى كتاب هاى طبّى تأليف كرده است. (2) 25- ربيع نباطى عاملى، ساكن مكه مشرفه بوده و در سال 1002، در همان جا در گذشته است. مرثيه اى كه صاحب معالم در مرگ او سروده، نشان دهنده جلالت و بزرگى اوست. (3) 26- رحمت اللَّه گيلانى حيدرآبادى، نويسنده كتاب «برهان القارى فى تجريد كلام البارى» به زبان فارسى است. او كه در حيدر آباد هند سكونت داشته، در سال 1042 به حج رفته و تا سال 1045 در آن جا به سر برده نزد محمد قاسم قارى نجفى و فرزندش خيرالدين درس خوانده و از آنان اجازه گرفته است. وى در مكه نزد احمد حكمى نيز درس خوانده است. (4) 27- زين الدين بن محمد بن حسن بن شهيد ثانى، نوه شيخ حسن صاحب معالم است. از سخن برادرش بر مى آيد كه وى در سال 1009 به دنيا آمده، در عراق و ايران تحصيل نموده و در سال 1030 از اصفهان به مكه مهاجرت كرده و در آن جا سكونت گزيده است. او در سال 1074 در گذشته و در كنار پدرش، در قبرستان حجون مكّه مكرّمه مدفون شده است. (5) آنچه آورديم، سخن شيخ آقابزرگ بود، ليكن برادرش نوشته است:

29 ذى حجه 1064 در مكه از دنيا رفت و من از روز عرفه تا زمان وفات، نزد وى بودم و او نزد قبر پدرم به خاك سپرده شد. (6) سيد محسن امين نيز وفات او را 1064 دانسته است. (7) 28- زين العابدين بن نورالدين على جبعى موسوى عاملى، در سال 996 به دنيا آمد و در سال 1073 در مكّه مكرّمه در گذشت و در مقبره حجون دفن شد. وى پسر برادر صاحب المدارك از آن خاندان علمى است. (8) چنين مى نمايد كه وى بخش عمده اى از زندگى اش را در مكه سپرى كرده؛ زيرا پدرش در مكه سكونت داشته است. (9) 29- زين العابدين بن نور الدين على كاشانى، در مكّه مكرّمه سكونت داشته است و رساله چاپ شده «مُفَرِّحَةُ الأَنام في تأسيس بيت اللَّه الحرام» را نگاشته است. اين كتاب را در باره سيل سال 1039 ه. نوشته كه سبب تخريب كعبه مشرفه شد و سپس مراحل بازسازى آن


1- طبقات، ج 5، ص 217
2- طبقات، ج 5، ص 207
3- طبقات، ج 5، ص 214
4- طبقات، ج 5، ص 217
5- طبقات، ج 5، ص 236
6- الدرّ المنثور، ج 2، ص 231
7- اعيان الشيعه، ج 11، ص 94 شماره 7020
8- طبقات، ج 5، ص 237، رياض العلما، ج 2، ص 398
9- طبقات، ج 5، صص 173 و 180

ص: 33

در سال 1040. اوّلين سنگ بناى جديد كعبه را وى گذاشت و در همه مراحلِ بازسازى، با جمعى از شيعيان شركت كرده و در اين امر يارى نموده است.

وى زمان بسيارى در مكّه مكرّمه زندگى كرده، در آن جا از محمد امين استرآبادى درس آموخته و به برخى؛ از جمله عبدالرزاق مازندرانى اجازه داده است. وى را كه عالم پر تلاشى بوده، در مكّه مكرّمه به جرم تشيّع به شهادت رساندند. او با همسر و دو طفل خردسالش، كه پيش از وى در گذشته اند، همگى در قبرستان حجون مكّه مدفون شده اند. (1) 30- شمس الدين محمد شيرازى مكّى، در مكّه مكرّمه مجاورت گزيده و به فراگيرى علم پرداخته است. مولا خليل قزوينى حاشيه خود بر «عُدّة الاصول» را در مكه به وى داد و نام برده پس از مطالعه، در ردّ آن مطلب نوشت. (2) 31- شمس الدين محمد، معروف به شمسا گيلانى، وى كه از فلاسفه قرن يازدهم و از شاگردان شيخ بهائى و ملاصدرا بوده در اصفهان مى زيسته، ليكن كتاب «العلم الإلهي/ النورية» را در سال 1048 در مكه معظمه تأليف نموده است. (3) 32- شيخ صنعان، به سفارش وى، نسخه اى از «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد» در مكّه مكرّمه استنساخ شده است. شيخ آقا بزرگ احتمال داده كه شيخ صنعان، نام مستعار باشد نه نام واقعى. (4) 33- صاحب على استرآبادى، شاگرد ميرزا محمد استرآبادى، صاحب كتاب هاى رجال است. (5) با توجه به اين كه استادِ وى در مكه مى زيسته، ظاهراً صاحب على هم متوطن مكّه مكرّمه بوده است.

34- عبد الرزاق مازندرانى، شاگرد سيد زين العابدين كاشانى است، همو كه در تجديد بناى كعبه مشرّفه شركت داشته و در مكه به شهادت رسيده است. عبدالرزاق از وى اجازه داشته است. (6) 35- عبد على عاملى، كتاب «تلخيص الأقوال» از تأليفات ميرزا محمد استرآبادى، مؤلف كتاب هاى رجالى را در كنار كعبه مشرفه در سال 1015 استنساخ كرده و حواشى بسيارى از مؤلف بر آن نگاشته است. ظاهراً وى از همكاران سيد زين العابدين كاشانى در تجديد بناى كعبه مشرفه بوده است. (7) 36- عبداللَّه بن احمد انصارى، شيخ آقا بزرگ از وى با لقب «شريف» ياد مى كند كه اين


1- طبقات، ج 5، ص 238؛ الذريعه، ج 1، ص 73
2- طبقات، ج 5، ص 268
3- طبقات، ج 5، ص 266
4- طبقات، ج 5، ص 271
5- طبقات، ج 5، ص 274
6- طبقات، ج 5، صص 320- 319
7- طبقات، ج 5، ص 331

ص: 34

لقب در مورد سادات به كار مى رود. در سال 1085 ه. ابراهيم احسائى، «تفسير فرات كوفى» را در مكّه مكرّمه با وى مقابله كرده و وى مقابله و تصحيح خود را بر روى آن نسخه گواهى كرده است. (1) 37- عبداللَّه طائى، كتاب «علل الشرايع» تأليف شيخ صدوق را در مكّه مكرّمه تصحيح و مقابله كرده است. (2) 38- على جبعى (1068- 970)، برادر صاحب «المدارك»، بيش از بيست سال در مكه سكونت داشته و به تدريس و تأليف مشغول بوده و در همان جا از دنيا رفته است. از تأليفات وى «الشواهدالمكّيه»، در ردّ «الفوائد المدنيه» محمد امين استرآبادى است. مى توان گفت وى يكى از علماى برجسته اصولى است كه در برابر محمد امين استرآبادى مقاومت نمود. پس در مكه، در آن زمان، هم از اصوليان و هم از اخباريان حضور داشته اند.

وى داراى پنج پسر به نام هاى: زين العابدين، جمال الدين، ابوالحسن، حيدر و على بوده كه ظاهراً آنان نيز اهل فضل و كمال بوده اند. برخى دانشمندان از وى اجازه دارند؛ مانند: محمد محسن بن محمد مؤمن با اجازه اى به تاريخ 1051، مير محمد مؤمن بن دوست محمد صاحب كتاب «الرجعه»، محمد طاهربن محمد حسين شيرازى، صالح بن عبدالكريم بحرانى. قاسم بن محمد كاظمى نيز در طائف و مكه نزد وى درس خوانده است. (3) 39- على رضا بن آقا جانى، كتاب «تهذيب» را، در مكه، نزد ميرزا محمد استرآبادى مؤلف كتب رجال آموخته و در سال 1016 ه. از وى اجازه گرفته است. (4) 40- على نجفى بن ابراهيم، صاحب نسخه اى از تفسير فرات كوفى بوده كه به سال 1083 در مكّه مكرّمه استنساخ شده و بر مُهر وى، تاريخ 1083 حكّ بوده است. (5) شيخ آقا بزرگ به حضور وى در مكّه مكرّمه تصريح نكرده، ليكن به نظر مى رسد او از مكه نسخه مذكور را خريده است.

41- عيسى بن زين العابدين مازندرانى، در مكّه مكرّمه به سر مى برده و در آن جا همه كتابِ «من لايحضره الفقيه» را استنساخ كرده و در 19 شوال 1053 به پايان رسانده است. (6) 42- فتح اللَّه بن مسيح اللَّه، در مكّه مكرّمه مى زيسته و كتاب «ابنية الكعبه» را در تاريخ بازسازى هاى كعبه در طول تاريخ نگاشته و در آن گزارشى از تجديد بناى كعبه مشرفه در سال 1040 ارائه كرده است؛ زيرا خود شاهد تخريب آن، بر اثر سيل و سپس بازسازى اش بوده


1- طبقات، ج 5، ص 2
2- طبقات، ج 5، ص 350
3- طبقات، ج 5، ص 386؛ تكملة أمل الآمل، ص 252؛ الفوائد الرضويه، ص 313
4- طبقات، ج 5، ص 398
5- طبقات، ج 5، ص 417
6- طبقات، ج 5، ص 423

ص: 35

است. وى مقاله «مُفَرِّحَة الأنام» سيد زين العابدين كاشانى را نيز در كتاب خود گنجانده است. (1) 43- فضل اللَّه دستغيب بن محبّ اللَّه شيرازى، از شاگردان ميرزا محمد استرآبادى، مؤلف كتب رجالى است. او رجال كبير استاد خود را در زندگانى استاد در مكّه مكرّمه استنساخ كرده و 27 رجب 1022 از آن فراغت يافته، سپس با نسخه اصل، به قلم مؤلف مقابله كرده و در اواخر شعبان 1022 آن را به پايان برده است. (2) احمد بن قاسم شيرازى همه كتاب «من لايحضره الفقيه» را نزد وى خوانده و استاد بر آن نسخه بلاغ ها نگاشته است. (3) 44- قوام الدين محمّد، كتاب «الشواهد المكيّه» نوشته على جبعى را، كه در ردّ كتاب «الفوائد المدنيه» استرآبادى است، نسخه بردارى كرده و بر آن حاشيه بسيار زده و هفتم رمضان 1068 از آن فراغت يافته است. (4) 45- محسن بن محمد مؤمن استرآبادى، شاگرد نورالدين على بن على بن حسين عاملى (متوفّاى 1068 ه.) است. استادش براى وى در مكّه مكرّمه اجازه اى در تاريخ 1051 نگاشته است. وى سپس به مشهد خراسان منتقل شد و در آن جا به سال 1089 زندگى را وداع گفت.

گفتنى است كه او به مجلسى اجازه داده است. (5) 46- محمد امين بن محمد شريف استرآبادى، از پرچمداران اخباريان و مخالف سرسخت اصوليان است و تأليفات متعدد دارد. او ابتدا در مدينه منوره مجاورت گزيد و سپس به مكّه مكرّمه رفت و در آن جا ساكن شد و همان جا به سال 1036 در گذشت. به نظر مى رسد كتاب «الفوائد المكيّه» را در مكّه مكرّمه نوشته است. وى داماد ميرزا محمد استر آبادى، صاحب كتاب هاى رجالى بود كه او نيز ساليانى دراز در مكّه مكرّمه مجاورت گزيده بود. (6) محدث قمى وفات وى را در سال 1033 ه. نوشته است. (7) 47- محمد امين شدقمى، معاون قاضى مكّه مكرّمه بوده است. (8) «8» 48- محمد امين قمى بن ميرزا جان بن سلطان حسين بن ابى طالب نجفى، نسخه بردارىِ كتاب «خلاصة الأقوال» علّامه حلّى را براى خود و به خط خود در مكّه مكرّمه آغاز كرد و در جمادى الآخره 1009 ه. از آن فراغت يافت و سپس آن را براى عموم شيعيان وقف كرد. (9) 49- محمد باقربن محمد مؤمن، محقق سبزوارى، از مجتهدان و حكيمان مشهور و صاحب تأليفات در فقه و حكمت است. او در اصفهان تحصيل كرد و در مشهد سكونت و


1- طبقات، ج 5، ص 431
2- طبقات، ج 5، صص 441- 440
3- طبقات، ج 5، صص 26- 25
4- طبقات، ج 5، ص 460
5- طبقات، ج 5، ص 489
6- طبقات، ج 5، ص 56
7- الفوائد الرضويه، ص 399
8- طبقات، ج 5، ص 57
9- طبقات، ج 5، ص 59

ص: 36

رياست علمى يافت. قبرش در مدرسه ميرزا جعفر است. در سال 1062 در مكّه مكرّمه در جُنگ حسين شيرازى، مطلبى علمى به رسم يادگار نوشته است. (1) 50- محمد باقر نيشابورى بن حسين مكى بن محمد على، در مكّه مكرّمه سكونت داشته و دو مجلد بزرگ «جامع المقاصد» از پدرش به وى ارث رسيده است. محمد باقر نيشابورى از مجلسى و محمد سراب و سيد على خان دشتكى اجازه داشته است. (2) 51- محمد بهاء الدين بن قارى، در مكّه مكرّمه كتاب «الإرشاد» شيخ مفيد را نسخه بردارى كرده و بر آن حاشيه زده و فوائد و مقالات علمىِ ديگر را ضميمه همان نسخه نگاشته است. (3) 52- محمد تقى سرخ آبى بن ابراهيم مازندرانى، كتاب «كمال الدين» شيخ صدوق را در مكّه مكرّمه نسخه بردارى كرده و 11 شوال 1054 بر فراز كوه ابوقبيس، آن را به پايان برده است. (4) 53- محمدبن حسن صاحب معالم بن شهيد ثانى، پنج سال را در مكه سپرى كرد و از ميرزا محمد استرآبادى مؤلف كتب رجالى دانش آموخت، سپس به كربلا مراجعت كرد و مدتى را در آن جا زيست. او در سال 1024 در نجف اشرف براى بهاءالدين على بن يونس حسينى تفرشى اجازه نوشت و در سال 1025 در كربلا از نگارش كتاب «استقصاء الاعتبار في شرح الاستبصار» فراغت يافت.

وى سپس به مكه مكرّمه بازگشت و سال هاى پايانى عمر خود را در آنجا سپرى كرد.

معروف است كه او روزى در طواف كعبه مشرفه بود، شخصى گلى به وى هديه كرد كه نه زمان آن بود و نه از آن منطقه بود. شيخ محمد از او پرسيد: اين گل را از كجا آورده اى؟ وى پاسخ داد: از خرابات، و ديگر آن شخص را نديد. (5) وى در همان جا در سال 1030 زندگى را وداع گفته و نزديك قبر حضرت خديجه كبرى عليها السلام در قبرستان حجون مدفون شده است. (6) 54- محمد حسين بن مقصود على طالقانى، از سيد نورالدين بن على بن ابى الحسن عاملى در منزل وى در مكّه مكرّمه اجازه گرفته است. (7) 55- محمدبن حيدر عاملى حسينى، در سال 1089 ه. حديثى به يادگار در مجموعه محمد باقربن محمد حسين نيشابورى نگاشته، در حالى كه در مكّه مكرّمه مجاورت گزيده بود. (8)


1- طبقات، ج 5، ص 72
2- طبقات، ج 5، صص 74 و 187
3- طبقات، ج 5، ص 87
4- طبقات، ج 5، ص 99
5- الدرّ المنثور، ج 2، ص 212
6- طبقات، ج 5، صص 185 و 236 و 520؛ الذريعه، ج 2، ص 30، شماره 120؛ الفوائدالرضويه، صص 467- 464
7- طبقات، ج 5، ص 173
8- طبقات، ج 5، ص 529

ص: 37

56- محمد سلمان شريف صفوى، كه «ترتيب رجال النجاشى»، نوشته محمدتقى خادم انصارى را در مكّه مكرّمه استنساخ كرده و در 26 ربيع الثانى 1024 ه. از آن فراغت يافته است. (1) 57- محمد شامى بن على بن زين الدين محمد حسينى عاملى، نسخه اى از كتاب «من لايحضره الفقيه» را در مكّه مكرّمه خريده و تملّك خود را به سال 1007 بر آن نوشته است. (2) 58- محمد شمس الدين بن شهاب الدين احمد عيناثى عاملى، ساكن مكّه مكرّمه بوده است. ماجد جد حفصى (متوفاى 1028) از او اجازه گرفته و نيز ميرزا ابراهيم همدانى (متوفاى 1026 ه.) پس از يك سال مجاورت در مكّه مكرّمه، از او اجازه دريافت كرده است. (3) 59- محمد صالح گيلانى (1088- 969)، شاگرد شيخ بهايى و ديگر عالمان اصفهان بود.

چهل سال در دكن هند زندگى كرد و سپس راهىِ حج شد. در اين سفر دريا طوفانى شده، كتاب هاى گران بهاى او غرق مى شود، ليكن خودش نجات مى يابد. وى مدتى در مكه اقامت اختيار مى كند و سپس به سوى يمن مى رود و در آن جا ماندگار مى شود و قدر و منزلت مى يابد و در همان جا از دنيا مى رود. (4) 60- محمد بن عبد اللطيف جامعى، چند كتاب علمى و عمومى را به خط خود و براى خود نسخه بردارى كرده و بر آن ها مُهر بزرگى زده كه نوشته آن چنين است: «محمد بن عبد اللطيف الجامعي، نزيل حرم اللَّه السامي». از نوشته اين مُهر به دست مى آيد كه وى مدتى در مكّه مكرّمه زندگى كرده است. (5) 61- محمد بن على بن ابراهيم حسينى استرآبادى، مؤلف كتاب هاى علم رجال بوده، كه رجال كبير او به نام «منهج المقال» چاپ شده است. شيخ آقا بزرگ بحثى مطرح كرده كه آيا وى از سادات بوده يا نه؟ در هر حال، با توجه به قوّت علمى اش، كم و بيش نقش محورى در گردهم آيى علماى شيعه در مكّه مكرّمه داشته است.

در «رياض العلما» آمده است: از محقّق ملّا احمد اردبيلى پرسيدند پس از شما به چه كسى براى فراگيرى علم مراجعه كنيم؟ پاسخ داد: در علوم عقلى به ميرفضل اللَّه، و در علوم نقلى به ميرعلّام. ميرزا محمد استرآبادى از اين كه از وى نام نبرد رنجيده شد و از نجف اشرف به مكّه مكرّمه هجرت كرد و در آن جا بساط علم گسترد. (6)


1- طبقات، ج 5، ص 96 و، ص 248؛ الذريعه، ص 70 شماره 287
2- طبقات، ج 5، ص 522
3- طبقات، ج 5، ص 531
4- طبقات، ج 5، ص 287
5- طبقات، ج 5، ص 504
6- طبقات، ج 5، ص 497

ص: 38

اگر اين داستان را درست بدانيم، وى بايد اندكى پيش يا پس از سال 993، كه سال وفات اردبيلى است، به مكه رفته باشد و با توجه به وفاتش در سال 1028 ه. بيش از سى سال در مكه زندگى كرده و به افاده پرداخته است. محمد امين استرآبادى (پرچمدار اخباريان) داماد وى بوده است. چندين تن از استرآبادى هاى ساكن مكّه مكرّمه، عالم و دانشمند بوده اند و سر سلسله آنان ميرزا محمد استرآبادى رجالى بوده است. وى در قبرستان حجون در مكه معظمه مدفون است. (1) 62- محمد على بن احمد عاملى مكى، مؤلف كتاب «الدلائل المكية في العقائد الدينيّه» است كه در سال 1108 آن را نوشته است. (2) شيخ آقا بزرگ به زندگى وى در مكه اشاره اى نكرده، ليكن از نام كتابش چنين برداشت مى شود كه در مكه به نگارش آن دست زده است.

63- محمد على اصفهانى، نزد شيخ بهايى و ميرزا محمد استرآبادى، مؤلف كتاب هاى رجالى، شاگردى نموده و استرآبادى براى وى در سال 1015 اجازه اى نگاشته است. (3) با توجه به مجاورت استرآبادى در آن سال ها در مكه مكرمه، ظاهراً آن اجازه در مكه صادر شده و اصفهانى مدتى را نزد وى در مكه درس خوانده است.


1- الفوائد الرضويه، ص 554
2- طبقات، ج 5، ص 407؛ الذريعه، ج 8، ص 253 شماره 1043
3- طبقات، ج 5، ص 376

ص: 39

64- محمد على شيبانى بن محمد صالح شيرازى، در مكّه مكرّمه بر «ارشاد» شيخ مفيد حاشيه زده و 27 رمضان 1073 از آن فراغت يافته است. (1) 65- محمد بن على بن محمود شامى عاملى، از معاصران شيخ حرّ عاملى بوده و سيد عليخان مدنى نزد وى درس خوانده و اشعار او را در «سلافة العصر» و ديوان خود نقل كرده است. وى در سال هزار و نود و اندى در گذشته است. (2) سيد عليخان گويد: او پس از انجام حج، دو سال در مكه ماند، سپس به وطن برگشت.

براى نوبت دوم به مكه مكرمه آمد و در آن جا سكونت گزيد و پدرم مقدم او را گرامى داشت و به من دستور داد تا نزد وى درس بخوانم. سرانجام او پس از مدتى مكه را ترك گفت. (3) 66- محمد قاسم قارى، و فرزندش خيرالدين در فاصله سال هاى 1042 تا 1045 در مكّه مكرّمه به رحمةاللَّه گيلانى علم آموختند و به وى اجازه دادند. (4) 67- محمد مؤمن بن دوست محمد حسينى استرآبادى، در مكّه مكرّمه مجاورت گزيد و پس از عمرى دراز در سال 1087 ه. به جرم تشيع در همان جا به شهادت رسيد. وى پسر خواهر مير فخرالدين سماكى و داماد محمد امين استرآبادىِ اخبارى است. او شاگرد صاحب على استرآبادى است كه وى شاگرد ميرزا محمد استرآبادى، مؤلف كتب رجالى بوده.

پس هم خود او، هم استاد او و هم استادِ استادِ او در مكه به سر مى برده اند. محمد مؤمن، از ابراهيم بن عبد اللَّه خطيب مازندرانى و سيد زين العابدين كاشانى مؤسّس كعبه مشرفه اجازه داشته و در مكّه مكرّمه براى مجلسىِ دوم و احمد بحرانى اجازه صادر كرده است و تاريخ اجازه وى به بحرانى سال 1081 ه. است. (5) 68- محمد نصرا تونى، در مكّه مكرّمه كتب اربعه حديثى را نزد ميرزا محمد استرآبادى مؤلف كتب رجالى خوانده است. (6) با توجه به مفصّل بودن كتب اربعه (كافى، تهذيب، استبصار و من لايحضره الفقيه) به نظر مى رسد وى ساليانى در مكّه مكرّمه سكونت داشته تا توفيق قرائت آن كتاب ها را يافته است.

69- مصطفى بن محمد ابراهيم تبريزى قارى، سه مرتبه به حج مشرّف شده و در حج دوم نزد اسماعيل قارى در مكّه مكرّمه علم قرائت قرآن آموخته است. سفرنامه سومين حج خود را كه به سال 1067 ه. انجام شده، به نام «التحفة بين الحرمين» در حين بازگشت نگاشته است. (7)


1- طبقات، ج 5، ص 88 و 404
2- طبقات، ج 5، ص 522
3- سلافه العصر، صص 347- 323
4- طبقات، ج 5، ص 217
5- طبقات، ج 5، ص 274 و 592؛ الفوائد الرضويّه، ص 599؛ الذريعه، ج 1، ص 94
6- طبقات، ج 5، صص 559، 594 و 614
7- طبقات، ج 5، ص 565

ص: 40

70- مير اسحاق موسوى استرآبادى، وى دعاى سيفى را از حضرت حجّت عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف فرا گرفته و مجلسى اول آن را از وى روايت مى كند. مجلسى دوم در اجازه اش به ميرمحمد هاشم، مير اسحاق را سيد عابدِ زاهدِ عادل توصيف كرده و گويد: وى چهل بار پياده به حج رفت. او پيش از مرگ از تاريخ وفات خود در عالم رؤيا آگاه شده بود.

اين گونه كرامات را در دوران اقامتش در اصفهان از وى مشاهده كردم. شاه عباس صفوى براى احوال پرسى به منزل او رفت و از وى ديدار كرد. (1) 71- مير محمد مؤمن بن شرف الدين على حسينى استرآبادى، در سال 1088 در مكّه مكرّمه به شهادت رسيد. او پسر خواهر فخرالدين سماكىِ استرآبادى است. (2) 72- مير محمد معصوم حسينى دشتكى، با خواهر شاه عباس صفوى در راه حج ازدواج كرد و از ترس شاه، پس از فراغت از حج در مكه مجاورت گزيد. فرزندش مير نظام الدين احمد در مكه به دنيا آمد و رشد كرد و تربيت شد و از همگنان پيشى گرفت. (3) 73- نور الدين بن على بن ابى الحسن عاملى، برادر صاحب مدارك و صاحب معالم است و در خانه اش در مكّه مكرّمه به محمد حسين بن مقصودعلى طالقانى اجازه داده است. (4) شيخ آقا بزرگ در جاى ديگر تصريح كرده كه وى ساكن مكه معظمه بوده است. (5) 74- نوروز على تبريزى، در مكّه مكرّمه نزد حاج حسين نيشابورى درس خوانده و در سال 1056 ه. از وى اجازه گرفته است. (6)***

كتاب هاى شيعه در قرن 11 ه. در مكّه مكرّمه

كتاب هايى كه از آنها نام برده مى شود، در سده يازدهم هجرى قمرى در مكه معظمه تأليف يا نسخه بردارى شده است.

- ابنية الكعبه/ فتح اللَّه بن مسيح اللَّه

او معاصر سيد زين العابدين كاشانى است و مانند او اين كتاب را درباره سيلى كه در سال 1039 آمد و سبب تخريب كعبه مشرفه شد و نيز در باره مراحل بازسازى آن در سال 1040


1- طبقات، ج 5، ص 41
2- طبقات، ج 5، ص 434
3- طبقات، ج 5، ص 23
4- طبقات، ج 5، ص 173
5- طبقات، ج 5، ص 180
6- طبقات، ج 5، صص 153، 154 و 623

ص: 41

نگاشته است. نوشته فتح اللَّه از نوشته سيد زين العابدين مبسوطتر است. وى رساله سيد زين العابدين را نيز به عربى برگردانده و در كتاب خود گنجانده و سپس همه را به مبحث حج و عمره «مصباح المتهجّد» شيخ طوسى ضميمه كرده است. (1)- الإرشاد في معرفة حجج اللَّه على العباد/ شيخ مفيد

بهاء الدين محمدبن محمد قارى آن را در مكه به سال 1073 استنساخ كرده و فوائد و حواشى محمد على بن محمد صالح شيبانى شيرازى بر آن را، كه در رمضان 1073 در مكه معظمه نگاشته شده، ضميمه كرده است. (2)- الإسعاف/ خضر الموصلى بن عطاء اللَّه شامى

وى ساكن مكه معظمه بوده و اين كتاب را در سال 1003 نوشته است. در سال 1007 در حالى كه از مكه اخراج شده و به سوى مدينه منوره مى رفته در بين راه در گذشته است. (3)- إيضاح الاشتباه/ علامه حلّى

محمد سلمان شريف صفوى آن را در سال 1024 نسخه بردارى كرده است. شيخ آقابزرگ پيش از ذكر آن كتاب، چنين نوشته است: «ترتيب رجال نجاشى» را محمد سلمان شريف صفوى در 26 ربيع الثانى 1024 در مكه معظمه استنساخ كرده. سپس گويد: به خط همين كاتب، نسخه اى از «ايضاح الاشتباه» علامه حلى را ديدم كه در همان سال نگاشته است. (4)- التذكارات/ گردآورنده شمس الدين حسين بن محمد شيرازى

وى در اواسط قرن يازدهم هجرى در مكّه مكرّمه ساكن شد و از دانشمندان شيعه، كه به حج مى آمدند، مى خواست مقاله اى از خود، در مجموعه وى به رسم يادگار بنگارند.

از كسانى كه در آن مجموعه، مقاله اى نگاشته، محقّق سبزوارى، محمد باقربن محمد مؤمن است كه در سال 1062 شرحى بر حديث «برّ الوالدين» در آن جُنگ نگاشت. (5)- ترتيب رجال نجاشى/ محمد تقى خادم انصارى

محمد سلمان شريف صفوى اردبيلى، در سال 1024 در مكه معظمه از آن كتاب نسخه بردارى كرده است. (6)- تفسير سورة الإخلاص/ شمس الدين محمد/ شمساگيلانى

وى آن كتاب را در سال 1048 در مكّه مكرّمه تأليف كرده است. (7)


1- طبقات، ج 5، ص 431؛ الذريعه، ج 1، ص 73 شماره 360
2- طبقات، ج 5، ص 88- 87 و 404
3- طبقات، ج 5، صص 200- 199؛ سلافة العصر، صص 380- 377
4- طبقات، ج 5، ص 248؛ الذريعه، ج 4، ص 70 شماره 287
5- طبقات، ج 5، ص 171؛ الذريعه، ج 4، ص 19 شماره 64
6- طبقات، ج 5، صص 96 و 248
7- طبقات، ج 5، ص 267

ص: 42

- تفسير فرات/ فرات بن ابراهيم كوفى

ابراهيم بن على احسائى، در زمان مجاورتش در مكه معظمه، از آن، براى خود و به دست خويش نسخه بردارى كرد و در 23 ربيع الثاني 1083 از آن فراغت يافت و در سال 1085 ه. با عبداللَّه انصارى در مكّه معظمه آن را مقابله كرد. (1) نسخه اى از تفسير فرات كه در سال 1083 در مكه معظمه تحرير شده، على بن ابراهيم نجفى تملّك خود را بر آن نگاشته است. (2) از كلام شيخ آقابزرگ دانسته نمى شود كه آيا همان نسخه است يا نسخه ديگرى است.

- تلخيص الأقوال/ ميرزا محمد استرآبادى

عبد على عاملى، شاگرد مؤلف، در كنار كعبه مشرفه، در سال 1015 ه. آن را استنساخ كرده است. (3)- تهذيب الأحكام/ شيخ طوسى

از «كتاب الديون» تا آخر كتاب را اشرف محمد جوزى بن شهاب نگاشته و در مكه معظمه نزد استادش شمس الدين محمدبن خاتون عاملى خوانده و استاد براى وى در تاريخ 13 جمادى الثانى 1009 در مكه انهايى نگاشته است. (4)- جامع المقاصد/ محقق كركى

حسين نيشابورى مكّى بن محمد على از «باب إحياء الموات» تا آخر «المواريث» آن كتاب را در يك مجلّد بزرگ نسخه بردارى كرده است. وى ساكن مكه معظمه بوده و حدود سال 1080 در مكه در گذشته است. (5)- حاشيه عُدّة الاصول/ مولا خليل قزوينى

مؤلف، آن را در سالى كه به حج مشرف شده به شمس الدين محمد شيرازى در مكه داده و وى بر آن انتقاداتى نگاشته است. (6)- حاشيه مجمع البيان/ مولا خليل قزوينى

وى سال ها در مكّه مكرّمه سكونت داشته و در همان جا حواشى مذكور را نوشته است. (7)- خلاصة الأقوال في معرفة الرجال/ علّامه حلّى

محمد امين قمى بن ميرزا جان، آن را در مكه معظمه براى خود نسخه بردارى كرده و در


1- طبقات، ج 5، ص 2
2- طبقات، ج 5، ص 417
3- طبقات، ج 5، ص 331
4- طبقات، ج 5، ص 50
5- طبقات، ج 5، ص 187
6- الذريعه، ج 4، ص 20 شماره 64؛ طبقات، ج 5، ص 268
7- طبقات، ج 5، ص 203

ص: 43

جمادى الآخره 1009 از آن فراغت يافته و آن را براى عموم شيعيان وقف كرده است. (1)- الدلائل المكية في العقائد الدينيه/ محمدعلى عاملى مكى بن احمدبن على

محمد على آن كتاب را در سال 1108 ه. نگاشته است. (2) از نام كتاب بر مى آيد كه در مكه نوشته شده و از لقب مؤلف بر مى آيد كه وى در مكّه مكرّمه ساكن بوده است.

- رسالات و فوائد/ محمد على بن محمد صالح شيبانى شيرازى

آن رسالات و فوائد، همراه با نسخه اى از كتاب «ارشاد» شيخ مفيد، توسط بهاءالدين محمدبن محمد قارى، در مكه نوشته شده و به تاريخ 27 رمضان 1073 به پايان رسيده است. (3)- رسالة في السؤال عن بعض المسائل المعضلة من الأصلية والفرعية/ سؤال كننده: حسين ظهيرى؛ پاسخ دهنده: محمد امين استر آبادى

ظهيرى در مكه نزد استرآبادى درس خوانده است. (4)- شرح نهج البلاغه/ ابن ابى الحديد

به سفارش شيخ صنعان در مكّه استنساخ شده و در سال 1033 با نسخه ديگر مقابله گرديده است. شيخ آقا بزرگ احتمال داده كه شيخ صنعان نام مستعار باشد نه نام واقعى. (5)- الشواهد المكّيه/ على جبعى

مؤلف آن را در ردّ «الفوائد المدنية» ملّا محمد امين استرآبادى نگاشته است. او بيش از بيست سال در مكه معظمه سكونت داشته است. علاوه آن كه از نام كتاب هم استفاده مى شود در مكه نگاشته شده است. (6) قوام الدين بن محمد نسخه اى از آن را تحرير كرده و در 7 رمضان 1068 آن را به پايان رسانده و بر آن حواشى بسيارى زده است. (7)- علل الشرايع/ شيخ صدوق

نسخه اى از آن را عبداللَّه طائى در سال 1073 در مكّه مكرّمه مقابله و تصحيح كرده است. (8)- العلم الإلهى أو النوريه/ شمس الدين محمد معروف به شمسا گيلانى

مؤلف آن را در سال 1048 به هنگام مجاورت در مكه معظمه نگاشته است. (9) 22- فقه الرضا،


1- طبقات، ج 5، ص 59
2- طبقات، ج 5، ص 407
3- طبقات، ج 5، ص 88
4- طبقات، ج 5، ص 174
5- طبقات، ج 5، ص 271
6- طبقات، ج 5، صص 387- 386
7- طبقات، ج 5، ص 460
8- طبقات، ج 5، ص 350
9- الذريعه، ج 24، ص 390 شماره 2091؛ طبقات، ج 5، ص 266

ص: 44

مير حسين قاضى نسخه اى از آن را از مكّه مكرّمه به اصفهان آورده است. (1)- الفوائد المكيه/ محمد امين استرآبادى اخبارى

وى پس از مجاورت در مدينه منوره، در مكه معظمه سكونت گزيد و در سال 1036 در همان جا از دنيا رفت. «الفوائد المكيه» را شيخ آقا بزرگ نديده بلكه گويد: نزد مجلسى دوم بوده و از آن در بحار نقل كرده است. (2) ليكن اسم كتاب برترين شاهد است كه آن را در مكه تأليف كرده است.

- الكافى/ كلينى

حامد استرآبادى بن محمد جرجانى بيش از 5 سال در مكه معظمه سكونت گزيده و تمام كتاب كافى را در چهار مجلد در آن جا رونويس كرده است.

در تاريخ 16 ربيع الآخر 1025 از قسمت «الايمان والكفر» اصول كافى فراغت يافته، در شعبان 1025 از «الروضه» فراغت يافته، از اول «الطهاره» تا آخر «الجهاد» را از اواسط سال 1025 تا اواسط شعبان 1026 رونويس كرده، و پس از استنساخ، آن را نزد اساتيد خود خوانده و آنان بر آن بلاغ نگاشته اند. از «الأشربه» در سال 1029، از «الوصايا» در صفر 1030، از «الحدود» در جمادى الأولى 1030، از «الديات» در اواسط جمادى الآخره 1030، و از «الكفارات» در اواسط رجب 1030 فراغت يافته است. (3)- كمال الدين/ شيخ صدوق

محمد تقى سرخ آبى بن ابراهيم مازندرانى آن را نسخه بردارى كرده، و در 11 شوال 1054 روى كوه ابوقبيس در مكه معظمه از آن فراغت يافته است. (4)- مُفرِّحة الأنام فى تأسيس بيت اللَّه الحرام/ سيد زين العابدين كاشانى

در سال 1039 ه. بر اثر سيل مهيب، كعبه گرامى تخريب شده، وى و جمعى از شيعيان در بازسازى كعبه مشرفه همكارى داشته اند. مقاله مذكور شرح داستان سيل و تخريب كعبه و بازسازى آن در سال 1040 ه. است. (5)- منتقى الجمان/ شيخ حسن صاحب معالم

احمد انصارى از شاگردان شيخ محمد فرزند صاحب معالم، آن را در مكه معظمه در سال 1017 ه. از روى نسخه مؤلف نگاشته و سپس بر استاد خود شيخ محمد فرزند صاحب معالم در مكّه مشرفه خوانده است. (6)


1- طبقات، ج 5، صص 160 و 178
2- طبقات، ج 5، ص 56؛ الذريعه، ج 16، ص 359 شماره 1667
3- طبقات، ج 5، ص 130
4- طبقات، ج 5، ص 99
5- طبقات، ج 5، ص 238
6- طبقات، ج 5، ص 16

ص: 45

- من لايحضره الفقيه/ شيخ صدوق

عيسى بن زين العابدين مازندرانى تمام كتاب را همراه با مشيخه آن، در چهار مجلد در مكّه مكرّمه نگاشته و در 19 شوال 1053 به پايان برده است. او بر آن كتاب حواشى بسيار زده است. (1) نسخه اى از كتاب «من لايحضره الفقيه» را حسين شامى بن على بن زين الدين حسينى عاملى در سال 1007 در مكّه مكرّمه خريده است. (2)- منهج المقال/ الرجال الكبير/ محمد بن على استرآبادى

شاگرد وى فضل اللَّه بن دستغيب آن را در مكه معظمه استنساخ كرده و در 27 رجب سال 1022 از آن فراغت يافته است. سپس آن را با دست نوشته مؤلف مقابله كرده و در اواخر شعبان همان سال به پايان برده است. (3)- وسيلة المآل في عدّ مناقب الآل/ احمد مكى بن شهاب الدين فضل بن محمد باكثير

مؤلف آن كتاب را در سال 1027 در مكه معظمه تأليف كرده است. (4) شيخ آقا بزرگ گويد: كتاب هاى علمى و عمومى بسيارى ديده ام كه محمدبن عبد اللطيف عاملى آن ها را براى خود نسخه بردارى كرده و بر آن ها مُهرى زده كه نوشته مُهر چنين است:

«محمد بن عبداللطيف الجامعي نزيل حرم اللَّه السامي»، از اين نوشته بر مى آيد كه وى مدتى در مكه سكونت

عالمان شيعى در مدينه منوره در قرن 11 ه.

در پايان سخن، از ده دانشمند شيعى نام مى بريم كه در مدينه منوّره مى زيسته اند، البته برخى از آنان دورانى را نيز در مكه سپرى كرده اند. شش تن از آنان، از خاندان شدقمى و از اهالى مدينه منوره مى باشند. آنان در مدينه رياست و نقابت سادات را داشته اند و دانش آنان در رشته ادب و نسب و شعر عربى بوده است و كم وبيش اطلاعاتى هم از آموزه هاى دينى داشته اند و شايد نتوان آنان را از علماى رسمى دينى به حساب آورد كه در رشته هاى فقه، اصول، عقايد، رجال، حديث و تفسير ... تحصيل كرده باشند. به هر حال آنان عبارت اند از:


1- طبقات، ج 5، ص 423
2- طبقات، ج 5، صص 170 و 522
3- طبقات، ج 5، ص 441
4- طبقات، ج 5، ص 37

ص: 46

1- حسين بن حسن شدقمى

پدر شيخ بهايى در سفر حجّ خود، براى وى و پدر و دو برادر و خواهرش در تاريخ 983 در مكه اجازه نوشته، در حالى كه او چهار ساله بوده است. او بعدها همراه پدر به حيدرآباد رفت و در سال 998 كه پدرش در آن جا از دنيا رفت به مدينه منوره برگشت. (1) 2- سليمان بن محمد بن حسن شدقمى

وى در مدينه منوره نزد پدر و عموهايش دانش آموخته و سپس به اصفهان آمده و از محضر شيخ بهايى و ميرداماد بهره برده است. شاه عباس صفوى وى را گرامى داشته و موقوفات مربوط به مكه و مدينه رابه وى سپرده است. سليمان بن محمد پيش از 1033 ه. در گذشته است. (2) 3- شمس الدين بن على بن حسن شدقمى

او در مدينه منوره مى زيسته و بزرگى يافته است. وى در مدينه از عبدالنبى جزايرى مى خواهد تا شرحى بر كتاب «ارشاد الأذهان» علامه حلّى بنگارد و او در پاسخ درخواست وى كتاب «الاقتصاد في شرح الإرشاد» را مى نويسد. (3) 4- عبد اللَّه سمنانى

او كتاب حسام الدين ماچينى، در باره حكم تنباكو و دخانيات را در مدينه منوره به درخواست على بن حسن بن شدقم به عربى برگردانده است. (4) 5- عبدالنبى بن سعد جزائرى

او مدتى در مدينه منوره به سر برده و به درخواست سيد شمس الدين على بن سيدحسن بن سيد شدقم شرحى طولانى بر كتاب «الإرشاد» علّامه حلّى به نام «الاقتصاد فى شرح الإرشاد» نگاشته است كه از آغاز كتاب تا «كتاب الزكات» يا «كتاب الجهاد» قلمى شده است. وى در سال 1021 وفات يافته است. (5) 6- على نقيب بن تقى بن على شدقمى

وى در اصفهان به سر مى برده و سپس به استانبول رفته و از آن جا به قاهره سفر كرده است. در سال 1065 به حج رفته و به زيد بن محسن بن حسن بن ابى نمى، حاكم مكه و مدينه پيوسته و به نقابت سادات حسينى منصوب شده و سپس در سال 1081 از سمت نقابت عزل شده است. وى مدتى در مدينه منوره بوده است. (6)


1- طبقات، ج 5، ص 170
2- طبقات، ج 5، ص 250
3- طبقات، ج 5، ص 267
4- طبقات، ج 5، ص 349
5- طبقات، ج 5، ص 358؛ الذريعه، ج 2، ص 268
6- طبقات، ج 5، صص 418- 417

ص: 47

7- محسن بن محمد بن حسن شدقمى

وى دايى ضامن بن شدقم مؤلف «تحفة الأزهار» است. او و پدر و برادرش حافظ قرآن كريم، با قرائات هفت گانه بوده اند. وى در سال 1057 در مدينه منوره در گذشته و در مقبره جدش حسن نقيب به خاك سپرده شده است. (1) 8- محمد امين بن محمد شريف استرآبادى

او مدتى در مدينه منوره، مجاورت گزيده و در آن جا كتاب «الفوائد المدنيه» را نگاشته كه از متون مهم اخبارى گرى است. وى سپس به مكه مكرمه رفت و تا پايان عمر در آن جا زندگى كرد و در سال 1036 وفات يافت. (2) 9- محمد بن حسن شد قمى

او و پدر و برادران و خواهرش يك اجازه مشترك از شيخ حسين بن عبدالصمد پدر شيخ بهايى دارند. او مدتى در مدينه منوره مى زيسته و حسينيّه بزرگى را كه جنب مسجد قبا بوده را تعمير نموده و سپس به مكّه مكرّمه مهاجرت كرده و در همان جا از دنيا رفته است. (3) 10- محمد زمان بن اسماعيل حسينى

«خلاصة الأقوال» تأليف علامه حلّى را نسخه بردارى كرده و براى نوبت دوم در مدينه منوره با نسخه خود علامه مقابله كرده است. (4)***

تأليف، ترجمه و استنساخ چهار كتاب در مدينه

وضعيت توليد كتاب شيعى در مكّه مكرّمه در قرن يازدهم هجرى قمرى، در مقايسه با مدينه منوره مناسب تر است. در جلد پنجم طبقات، كه مربوط به سده يازدهم هجرى است، چهار مورد كتاب مربوط به مدينه يافت شد، در حالى كه كتاب هاى مربوط به مكه در همان قرن، به عدد سى مى رسد.

1- التنباك/ حسام الدين ماچينى

اين رساله درباره حكم دخانيات است و عبداللَّه سمنانى آن را در مدينه منوره، در سال 1020، به دستور على بن حسن بن شدقم به عربى برگردانده است. (5)


1- طبقات، ج 5، ص 491
2- طبقات، ج 5، ص 56
3- طبقات، ج 5، ص 523
4- طبقات، ج 5، ص 232
5- طبقات، ج 5، ص 349

ص: 48

2- خلاصة الأقوال/ علامه حلّى

محمد زمان حسينى بن اسماعيل در سال 1007 آن را استنساخ كرد و براى نوبت دوم، در مدينه منوره با نسخه مؤلف مقابله نمود. (1) 3- الفوائد المدنيه/ محمد امين استرآبادى

اين كتاب كه از متون مهم اخبارى گرى است، در دوران زندگى مؤلف در مدينه تأليف شده و پس از آن، وى به مكه رفته و تا پايان عمر در آن جا زيسته و در همان جا زندگى را بدرود گفته است.

4- الاقتصاد فى شرح الإرشاد/ عبدالنبى جزايرى

وى آن كتاب را به درخواست سيد شمس الدين على بن سيد حسن شدقمى در مدينه منوره نگاشته است. (2) پى نوشت ها


1- طبقات، ج 5، ص 232
2- الذريعة، ج 2، ص 268، طبقات، ج 5، ص 358

ص: 49

ص: 50

ص: 51

ص: 52

ص: 53

نمونه هايى از غم ها و شادى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله

محمد مهدى فيروزمهر

مقدمه:

فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً، (1)

آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند.

در قرآن كريم، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان اسوه و الگوى كامل براى كسانى كه خواهان حقيقت و زندگى سعادتمندانه هستند، معرفى شده است:

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً. (2)

«مسلّماً براى شما در زندگى رسول اللَّه سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به (رحمت) خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.»

روشن است كسى كه از سوى خداوند به عنوان الگو و نماد زندگى شناسانده مى شود، نبايد در گفتار و رفتارش چيزى بى فايده يا كم فايده ديده شود و به يقين پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين بود كه تمام گفتار، رفتار و كردارش حتى خنده ها، تبسم ها و اشگ هايش، براى پيروان او پر از درس ها، نكته ها و پيام است؛ زيرا قرآن در وصف او مى گويد: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى؛ (3) «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. آنچه مى گويد چيزى جز وحى نيست.»


1- توبه: 81
2- احزاب: 21
3- نجم: 3- 4

ص: 54

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بسيارى از معارف و حقايق (به خصوص در مورد اهل بيتش) را با تبسم ها و اشك هاى خود بيان كرده كه سزاوار است طالبان حقيقت و امتش، در مورد لبخندها و گريه هاى او تأمل كنند و با دقت به مطالعه بنشينند.

در اين نوشتار، گوشه هايى از لبخندها و گريه هاى پر رمز و راز حضرتش جمع آورى شده، كه اميد است براى خوانندگان سودمند باشد.

خنده پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليها السلام:

از على عليه السلام نقل شده كه گفت: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: اگر خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بروى و از فاطمه خواستگارى كنى (شايد موافقت كند). من به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم، وقتى آن حضرت مرا ديد خنديد و فرمود: چه چيزى تو را به اين جا آورده و حاجتت چيست؟

على عليه السلام گفت: قرابت خود و پيشگامى ام در اسلام و يارى و جهادم را ياد آوردم.

حضرت فرمود: اى على، راست گفتى و تو بالاتر از آنى كه مى گويى.

گفتم: اى پيامبر خدا، آيا فاطمه را به ازدواجم در مى آورى؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پيش از تو، مردانى از فاطمه خواستگارى كردند و من او را در جريان قرار دادم ولى در چهره اش ناخشنودى و نارضايتى ديدم، اكنون منتظر باش تا برگردم.

رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بر فاطمه وارد شد و بدو فرمود: اى فاطمه. گفت: لبيك، لبيك، اى پيامبر خدا، خواسته ات چيست؟

فرمود: على، فرزند ابوطالب كسى است كه قرابت و خويشى و فضل او را مى شناسى وپيشينه او را در اسلام را مى دانى و من از پروردگارم خواسته ام كه بهترين و محبوبترين خلق را به ازدواج تو درآورد و على درباره تو چنين خواسته اى را مطرح كرده است، نظرت چيست؟

فاطمه عليها السلام سكوت كرد و روى خود را برنگرداند و رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در او ناخشنودى نديد.

در اين هنگام برخاست، در حالى كه مى گفت: اللَّه اكبر سكوت او، اقرار (و رضاى) اوست. (1) امّ سلمه گويد: بعد از خواستگارى على از فاطمه عليهما السلام، پيامبرخدا صلى الله عليه و آله را ديدم در حالى كه از خوشحالى «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» مى گفت، در چهره على تبسّم كرد .... (2)


1- امالى شيخ طوسى، ص 40
2- بحارالأنوار، ج 43، 127

ص: 55

گريه پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام ديدن جهيزيه دخترش فاطمه عليها السلام:

... و پيامبر صلى الله عليه و آله مشتى از درهم ها را برداشت و ابوبكر را فراخواند و آن را به او داد و فرمود: «با آن براى دخترم لوازم خانه تهيه كن» و همراه او سلمان و بلال را فرستاد تا در حمل لوازمِ خريدارى شده، يارى اش نمايند. ابوبكر گويد: مبلغى كه (پيامبر صلى الله عليه و آله) به من داد، شصت و سه درهم بود. با آن، يك زيرانداز مصرى پر شده از پشم، يك فرش از پوست، بالشى از چرم، كه از ليف خرما پر شده بود، چادرى خيبرى، يك مشك آب، يك آفتابه و چند عدد كوزه سفالى و پرده نازك پشمى خريدم و همه آن ها را نزد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله آورده، در پيشگاهش نهاديم. وقتى نگاه حضرت به آن ها افتاد، اشگ ريخت و سرش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «اللَّهُمَّ بارِكْ لِقَومٍ جُلّ آنِيَتِهِمْ الْخَزَفْ ...»؛ «خدايا! به كسانى كه بيشتر ظروفشان از سفال است، بركت عطا فرما». (1) لبخند پيامبر صلى الله عليه و آله، هنگام گفت وگوى على و فاطمه عليهما السلام:

ابن عباس گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله بر على و فاطمه عليهما السلام وارد شد، در حالى كه آن دو مى خنديدند.

آن دو، وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند، سكوت كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به ايشان فرمود: چه شد كه خنديديد و همين كه مرا ديديد ساكت شديد؟! فاطمه عليها السلام گفت: ... اى پيامبر خدا، على گفت:

من نزد رسول اللَّه از تو محبوبترم و من گفتم: محبوبيت من نزد پيامبر از تو بيشتر است. پيامبر صلى الله عليه و آله تبسم كرده، فرمودند: دختركم تو (رحم و) رقت فرزند را دارى و على نزد من از تو عزيزتر است؛ «يا بُنَيَّةَ لَكِ رِقَّة الْوَلد و عَلِيٌّ أَعزّ عَلَيَّ مِنْكِ». (2)


1- بحار، ج 43، ص 130
2- مجمع الزوائد، ج 9، ص 202

ص: 56

گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر مصيبت هاى اهل بيتش

ابن عباس گويد: پيامبرخدا صلى الله عليه و آله وقتى در حال احتضار بود، به شدت گريست؛ به گونه اى كه محاسنش به آب ديدگانش تر شد. پرسيدند: اى پيامبرخدا، چه چيزى سبب شد كه تو اشگ بريزى؟ فرمود: گريه ام براى ذريّه ام و به خاطر ظلمى است كه بَدان امّتم پس از من بر آنها روا خواهند داشت. گويا مى بينم به دخترم، فاطمه پس از من ظلم مى شود و فرياد وا ابتاى او بلند است و كسى از امتم يارى اش نمى كند!

فاطمه عليها السلام وقتى اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيد گريه كرد. حضرت بدو فرمود: دخترم! گريه نكن. فاطمه گفت: گريه ام به خاطر رفتارى كه با من مى شود نيست، بلكه از ياد لحظه جدايى تو گريه ام جارى شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بشارت مى دهم كه از اهل بيتم تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق مى شود. (1) خنده پيامبر صلى الله عليه و آله در چهره على عليه السلام:

روز جنگ بدر، پيامبرخدا صلى الله عليه و آله هيچ آبى نداشت و على عليه السلام ميان دشمن رفت تا آبى بياورد و اين در حالى بود كه چاه بدر در دست دشمن بود و آن ها بر چاه احاطه داشتند، على عليه السلام بر سر چاه رسيد و به داخل آن رفته، ظرف آب را پركرد و بر روى چاه گذاشت. در اين هنگام صدايى شنيد ... و لحظه اى در چاه نشست و پس از آن كه آرام شد، بالا آمد، ديد آب بر زمين ريخته است. بار ديگر پايين رفت و همان ماجرا تكرار شد. در مرتبه سوم آب را بالا نفرستاد بلكه با خودش حمل كرد و بالا آورد. وقتى آب را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رساند، حضرت در چهره على نظر كرد و خنديد و فرمود: تو (از ماجرا) خبر مى دهى يا من بگويم؟ على عليه السلام عرض كرد:

اى فرستاده خدا، شما بفرماييد. سخن تو شيرين تر است.

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله داستان را تعريف كرد، سپس فرمود: آن شخص جبرئيل بود (كه آب را ريخت) و تو را تجربه مى كرد و ثبات قلب تو را به ملائكه مى نماياند. (2) گريه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى على عليه السلام:

1. ابوبكر مى گويد: ... در مورد ابو الحسن (على عليه السلام) تعجب نكنيد، به خدا سوگند روزى


1- امالى شيخ طوسى، ص 188
2- مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 358؛ بحارالأنوار، ج 41، ص 69

ص: 57

كه على درِ خيبر را از جا كَنْد، من در كنار پيامبر بودم، ديدم كه حضرت خنديد؛ به گونه اى كه دندان هايش آشكار شد. پس از اندكى ديدم گريه مى كند؛ به حدّى كه محاسنش از آب ديدگانش تر شد. گفتم: اى پيامبرخدا، در يك لحظه، هم خنده و هم گريه؟! فرمود: اما خنده ام به خاطر اين است كه از كنده شدن درِ خيبر به دست على خوشحال شدم و اما گريه ام براى على عليه السلام است؛ چرا كه او در خيبر را در حالى كند كه سه روز است روزه دارد، آن هم با آب خالى ... (1) اصبغ بن نباته روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله يك هفته على را نديده بود. ديدند كه آن حضرت گريه مى كند و مى گويد: خدايا! على نور چشم، قوّت بازو، پسرعمويم و برطرف كننده غم و غصه از چهره من است، او را به من برگردان! و فرمود: براى كسى كه از على عليه السلام برايم خبرى بياورد، بهشت را برايش ضمانت مى كنم. مردم (براى پيدا كردن على عليه السلام) به راه افتادند.

فضل بن عباس او را يافت و پيامبر صلى الله عليه و آله او را به بهشت بشارت داد ... (2) ابن عباس مى گويد: روزى من، پيامبر صلى الله عليه و آله و على بن ابى طالب عليه السلام به بيرون رفتيم، پيامبر صلى الله عليه و آله سر خود را بر سينه على عليه السلام نهاد و اشگ مى ريخت. على عليه السلام گفت: اى پيامبرخدا، گريه ات براى چيست؟ خداوند چشمان تو را گريان نكند. فرمود: گريه ام (به خاطر) كينه هايى است كه در دل برخى، نسبت به تو وجود دارد، كه آن ها را براى تو آشكار نمى كنند تا اين كه ما از همديگر جدا شويم. (3) از اميرمؤمنان عليه السلام نقل است كه فرمود: در واقعه خيبر بدنم بيست و پنج زخم برداشت.

با اين زخم ها خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم. وقتى جراحت هاى مرا ديد، گريه كرد و از اشك هاى ديدگانش گرفت و بر جراحاتم كشيد. در همان لحظه از درد و رنج زخم ها راحت شدم. (4) وقتى على عليه السلام از غزوه احد برگشت، هشتاد زخم بر بدنش وارد شده بود. در حالى كه زخم هاى خود را مداوا مى كرد و همانند يك قطعه گوشت خُرد شده بر روى فرش افتاده بود.

پيامبر صلى الله عليه و آله براى عيادت از او وارد شد. وقتى وى را در آن وضع ديد، گريه كرد و فرمود:

مردى كه اين گونه در راه خدا مصيبت ببيند، بر خداست كه (آنچه حق اوست) در موردش انجام دهد و انجام خواهد داد. (5) على عليه السلام در غزوه احُد، دشمنان را از چپ و راستِ پيامبر صلى الله عليه و آله دور مى كرد. آن حضرت آن


1- بحارالأنوار، ج 29، ص 182
2- مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 176؛ بحار الأنوار، ج 39، ص 100
3- مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص 231
4- كمال الدين وتمام النعمه، ص 542
5- الاختصاص، ص 158؛ بحارالأنوار، ج 40، ص 114

ص: 58

قدر جنگيد كه شمشيرش شكست و سه تكه شد! آن را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله برد و عرض كرد: اين شمشير من است كه قطعه قطعه شده، آيا من به بيعتم وفا كردم؟!

حضرت فرمود: آرى، و آنگاه ذوالفقار (شمشير مخصوص) را به او داد و چون پيامبر صلى الله عليه و آله ديد از شدّت جنگ و خستگى ناشى از آن، پاهاى على عليه السلام توهم مى رود سرش را به سوى آسمان گرفت و در حالى كه گريه مى كرد، گفت: خدايا! وعده ام دادى كه دينت را يارى كنى و اگر بخواهى ناتوان نيستى ... (1) شگفتى سلمان فارسى درباره فاطمه عليها السلام و خنده پيامبر صلى الله عليه و آله

از سلمان فارسى نقل است كه گفت: روزى به خانه فاطمه رفتم، ديدم كه او در حالى كه با چادرى خود را پوشانده، خوابيده است و ديگى در كنارش مى جوشد، بى آنكه آتشى زير آن باشد! با شتاب نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله تا مرا ديد، خنديد و فرمود: اى ابو عبداللَّه (سلمان)، آنچه از حال دخترم فاطمه ديدى تعجب كردى؟! گفتم: آرى، اى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله. آن حضرت فرمود: آيا از كار خدا تعجب مى كنى؟ خداى تبارك و تعالى دانست دخترم فاطمه ضعيف است، از اين رو، او را تأييد كرده، به وسيله فرشته اى گرامى، وى را در كارهايش كمك كرد. (2) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره فاطمه عليها السلام:

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بر فاطمه عليها السلام وارد شد، در حالى كه بر او پوششى از كرك شتر بود و با دستانش آسياب را مى چرخاند و به كودكش شير مى داد، چون نگاه پيامبر صلى الله عليه و آله به او افتاد، اشگ هايش جارى شد وفرمود: دخترم! تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت اندك بدان؛ چراكه خدا بر من آيه وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى (3)

را نازل كرد. (4) خنده پيامبر صلى الله عليه و آله در صحنه جنگ احد:

در غزوه احد، درگيرى شدت گرفت و مردان جنگىِ مشركان با تيراندازى، تعدادى از لشكر اسلام را مجروح كردند پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانان را به جنگيدن و دفاع ترغيب و تشويق مى كرد و به «سعد» فرمود: پدر و مادرم به فدايت باد! تير بينداز. در اين هنگام «حيان بن العرقه»


1- بحارالأنوار، ج 20، ص 108؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 398
2- الثاقب فى المناقب، ص 301
3- ضحى: 5
4- مجمع البيان، ج 10- 9، ص 765؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 143

ص: 59

از سپاه دشمن تيرى انداخت كه به دامن «امّ ايمن» كه كارش در آن روز آب رسانى به مجروحان و مداواى آنها بود، اصابت كرد و او را به زمين انداخت و لباسش كنار رفت.

«حيان بن العرقه» از اين صحنه شاد شد و خنديد و اين امر بر پيامبر صلى الله عليه و آله گران آمد، در اين حال تيرى به سعد وقاص داد و فرمود: اين تير را به سوى «حيان» بينداز. سعد تير را انداخت و آن به گودى گلوى «حيان» خورد و او به پشت افتاد و عورتش نمايان شد. سعد گفت: ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله خنديد؛ آن گونه كه دندان هاى كنارش آشكار شد .... (1) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در شهادت حضرت حمزه

پيامبر صلى الله عليه و آله، پس از غزوه احد، وقتى صداى گريه از خانه هاى انصار شنيد كه بر كشته هاى خويش مى گريستند، اشك از چشمانش جارى شد و فرمود: اما حمزه! كسى نيست كه بر وى بگريد. وقتى سعدبن معاذ و اسيد بن حضير اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند، نزد زنان بنى عبدالأشهل رفته، آنان را به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند و آنان همگى براى حمزه گريه (و عزادارى) كردند و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله با شنيدن صداى گريه و ناله آنها در حقشان دعا كرد و دستور دادند كه برگردند. پس از آن بود كه هيچ انصارى بر مرده خود گريه نمى كرد، جز پس از گريه بر حضرت حمزه. (2)... پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به اميرمؤمنان فرمود: درباره عمويت جستجو كن. على عليه السلام در پى جسد حمزه آمد تا اين كه او را يافت، وقتى وضعيت اسف بار به شهادت رسيدن حمزه را ديد، برايش مشكل بود كه آن وضعيت را براى پيامبر شرح دهد. پيامبر صلى الله عليه و آله خود به كنار جنازه حمزه آمد و ديد كه سينه حمزه را شكافته و جگرش را درآورده اند، گريه كرد و گفت: به خدا سوگند جايى نايستادم كه بر من سخت تر از اين مكان باشد .... (3) خنده و شادى پيامبر صلى الله عليه و آله از كار على عليه السلام:

ابوهريره گويد: در مدينه قحطى و گرسنگى روى داد و يك شب و يك روز بر من گذشت كه چيزى نخوردم! ابوبكر را ديدم و از او آيه اى را (كه خود تفسير آن آيه را بهتر مى دانستم) پرسيدم و با او تا درِ خانه اش رفتم. او وارد خانه شد و من گرسنه برگشتم و آن روز را گرسنه ماندم. فردايش خليفه دوم را ديدم و از وى آيه اى را (كه خود به تفسيرش از او


1- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 248
2- معالم المدرستين، ج 1، ص 56؛ و قريب به همين نقل در مدينة البلاغة، ج 1، ص 53 آمده است.
3- بحارالأنوار، ج 2، ص 62

ص: 60

آگاه تر بودم) پرسيدم، رفتار او هم مانند رفتار ابوبكر بود (و من باز هم گرسنه برگشتم). روز سوّم نزد على عليه السلام رفتم و از او چيزى را كه تنها او مى دانست، پرسيدم (جواب داد). خواستم برگردم كه مرا به خانه اش دعوت كرد و دو قرص نان و روغن به من داد. پس از آن كه سير شدم نزد پيامبرخدا صلى الله عليه و آله رفتم، آن حضرت تا مرا ديد، خنديد و گفت: تو برايم خبر مى دهى يا من تو را خبر دهم؟ سپس ماجرا را آن گونه كه اتفاق افتاد بيان كرد و فرمود: (اين ماجرا را) جبرئيل برايم تعريف كرد. (1) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در مرگ عبدالمطّلب

از پيامبرخدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: آيا رحلت عبدالمطّلب را به ياد دارى؟

فرمود: آرى، آن روز من هشت ساله بودم. «امّ ايمن» گويد: پيامبرخدا صلى الله عليه و آله را در آن روز ديدم كه پشت سر جنازه عبدالمطّلب مى گريست. (2) خنده و تعجب پيامبر صلى الله عليه و آله از زود رنجى بنى آدم

نقل شده كه مردم مدينه از خشكسالى و كمى باران، در نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شكوه كردند و از حضرتش خواستند كه براى نزول باران دعا كند. حضرت به آنان فرمود: در فلان روز بيرون بياييد و صدقه بدهيد. در موعد مقرر حضرت به اتفاق مردم از خانه هايشان بيرون آمدند و به مصلا رفتند و نماز خواندند و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله دعا كردند بلافاصله باران فراوانى نازل شد تا حدى كه سيل راه افتاد و مردم آمدند خدمت حضرت و عرض كردند: از خدا بخواه باران را برگرداند. در اين لحظه پيامبر صلى الله عليه و آله كه بالاى منبر بود، به شدت خنديد، به خاطر تعجب از زودرنجى فرزند آدم. سپس دستانش را بلند كرد و گفت: «اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَ لا عَلَيْنَا ...»؛ «خدايا! باران را، بر اطراف و پيرامون ما بباران، نه بر سرِ ما.»

پس از آن بود كه ابرها از بارش بر شهر مدينه دريغ كردند، گويى خيمه اى بر بالاى شهر زده شد؛ به طورى كه باران بر اطراف شهر و مراتع مى باريد اما قطره اى از آن بر شهر نازل نمى شد.

در برخى از روايات آمده است: وقتى مدينه به صورت خيمه درآمد، پيامبر صلى الله عليه و آله به شدت خنديد و فرمود: خداوند ابوطالب را خير دهد! اگر زنده بود چشمش روشن مى شد. چه كسى


1- بحارالأنوار، ج 41، ص 27
2- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 119؛ بحارالأنوار، ج 15، ص 156

ص: 61

كلام او را براى ما مى خواند؟ على عليه السلام از جا برخاست و گفت: يا رسول اللَّه، گويا منظور شما اين شعر است: (1)

وَ أَبْيَضُ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ ثِمَالُ الْيَتَامَى عِصْمَةٌ لِلْأَرَ امِلِ ...

گريه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام جدايى اش از ابوطالب

واحدى گويد: در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دوازده سال سن داشت، قريش تصميم گرفتند كاروانى تجارى، با سرمايه و اموالى زياد روانه شام كنند و ابوطالب هم تصميم گرفت آن كاروان را همراهى كند. حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز ميل داشت همراه عمويش به اين سفر برود.

وقتى ابوطالب به چهره او نگريست، حالش منقلب شد اما عموها و عمه هاى او، كه از اين مسافرت خشنود نبودند، با او صحبت كردند و گفتند: نوجوانى چون او را نبايد در معرض مشكلات سفر و امراض قرار داد. همان گونه كه خود ابوطالب هم چنين فكر مى كرد و تصميم داشت برادرزاده اش در مكه بماند، ناگهان ابوطالب ديد، محمد صلى الله عليه و آله، برادر زاده اش گريه مى كند. به او گفت: فرزند برادرم! شايد گريه ات از اين جهت باشد كه احساس كرده اى من تو را در مكه تنها مى گذارم و خودم به مسافرت مى روم؟ حضرت محمد صلى الله عليه و آله گفت: آرى، چنين است. ابوطالب گفت: نه هرگز از تو جدا نمى شوم. همراهم حركت كن و پيامبر در آن سفر با ابوطالب همراه شد ... (2) خنده پيامبر صلى الله عليه و آله از جزع شيطان

حضرت رسول صلى الله عليه و آله غروب روز عرفه (در عرفات) براى امّت خود دعا كرد كه بخشيده شوند، حتى از مظالم و خون هاى ريخته شده (حق الناس)، اين دعايش اجابت نشد. صبح مزدلفه (صبح عيد قربان در مشعرالحرام) همان دعا را كردند كه اجابت شد، حتى در مورد مظالم و خون. (شيطان بى تاب شد) و پيامبر صلى الله عليه و آله از بى تابى شيطان خنديد. (3) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله به ياد همسر باوفايش خديجه عليها السلام:

... امّ سلمه (از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله) گويد: وقتى كه نزد پيامبرخدا صلى الله عليه و آله از خديجه ياد كرديم، حضرت گريه كردند و فرمودند: خديجه! و مانند خديجه كجاست؟ او زمانى مرا تصديق كرد


1- بحارالأنوار، ج 20، ص 300
2- دلائل النبوه، ص 230
3- اعانة الطالبين، ج 2، ص 315

ص: 62

كه همه مردم تكذيبم كردند و در راه دين خدا مرا قوّت بخشيد و با مال خود، اسلام را يارى كرد. خداى عزّ وجلّ مرا فرمان داد كه خديجه را به خانه اى از زمرد در بهشت، كه در آن رنج و مشكلى وجود ندارد، بشارت دهم. (1) خنده پيامبر صلى الله عليه و آله از پيروزى امّ هانى بر برادرش على عليه السلام:

پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از فتح مكه اعلان كردند كه خون چند نفر هدر است، آنان را هر جا يافتيد بكشيد؛ از جمله آنها دو مرد از (قبيله) بنى مخزوم بودند كه به امّ هانى پناهنده شدند و على عليه السلام وقتى آن دو را ديد، شمشير كشيد تا بكشد، امّ هانى ميان حضرت و آن دو مرد حايل شد و شمشير را از على گرفت و بر او غالب شد و درِ خانه اش را بر روى وى بست و على عليه السلام اصرار كرد اما او اجازه نداد و گفت: (حاكم) ميان من و تو پيامبرخدا صلى الله عليه و آله! پيش از آن كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بيايند، خبر به حضرت رسيد. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله وقتى على و امّ هانى را ديد، خنديد و به على عليه السلام فرمود: اى ابو الحسن، امّ هانى بر تو پيروز شد؟! على عليه السلام گفت: اى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به خدا سوگند او نمى توانست كارى انجام دهد تا اين كه شمشير را از دستم گرفت.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر همه مردم از ابوطالب بودند، همه شان اين گونه شديد و قوى بودند.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه خنده بر لب داشتند، به ام هانى فرمودند: ما آن دو نفر را مهدور الدم دانستيم.

امّ هانى گفت: اى فرستاده خداوند، من آن دو را پناه داده ام، ايشان را بر من ببخش. پيامبر فرمود: اى امّ هانى، هر كه را تو پناه دادى ما پناهش داديم و به على عليه السلام فرمود: از آن دو صرف نظر كن و ايشان را به خاطر امّ هانى آزاد بگذار. (2) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار قبر مادرش در ابواء

از ابن عباس و غير ايشان نقل شده است: ... هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در جريان عمره حديبيه به سرزمين ابواء رسيد، فرمود: خداوند به من اجازه داد كه قبر مادرم را زيارت كنم، سپس كنار قبر مادر رفت و آن را مرتب كرد و بر آن گريست. مسلمانان نيز به خاطر گريه پيامبر صلى الله عليه و آله گريه كردند. (3)


1- بحارالأنوار، ج 43، ص 131
2- شرح الأخبار، ج 3، ص 217
3- بحارالأنوار، ج 15، ص 162

ص: 63

گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در مرگ فاطمه بنت اسد

امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه فاطمه بنت اسد، مادر امير مؤمنان عليه السلام درگذشت، على عليه السلام نزد پيامبر رفت. پيامبر از او پرسيد: ابوالحسن! كارى دارى؟ عرض كرد: مادرم از دنيا رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا سوگند او مادر من هم بود و در اين هنگام بر مرگ فاطمه بنت اسد گريست و گفت: اى واى مادرم! ... (1) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در مرگ ابوطالب

ابن سعد با واسطه نقل كرده كه على عليه السلام فرمود: وقتى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله را از رحلت ابوطالب خبر دادم، حضرت گريست و فرمود: او را غسل بده و كفن كن و من هم چنين كردم. (2) خنده پيامبر صلى الله عليه و آله از قضاى خدا درباره بنده مؤمن

امام صادق عليه السلام از پدرانش نقل كرده كه: روزى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله خنديد، آن گونه كه دندان هاى آخرش نمايان شد، و در اين هنگام فرمود: از من نمى پرسيد به خاطر چه چيزى خنديدم؟ گفتند: چرا اى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله! فرمود: تعجبم براى فرد مسلمان است كه خداى سبحان


1- كافى، ج 1، ص 43؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 232 و، ج 18، ص 6
2- تلخيص الحبير، ج 5، ص 150

ص: 64

هيچ قضايى درباره او ندارد، جز اين كه در عاقبت امر به خير و صلاحش خواهد بود. (1) پيامبرخدا صلى الله عليه و آله روزى با ياران خود نشسته بودند كه حضرت لحظه اى خنديد و آنگاه فرمود: از من نمى پرسيد كه چرا و براى چه چيزى خنديدم؟ گفتند: اى فرستاده خداوند، از چه رو خنديدى؟ فرمود: تعجب كردم از كار شخص مؤمن كه همه اش خير است. اگر چيزى كه مورد علاقه اوست به او برسد، حمد خدا را مى گويد و اين به خير اوست و اگر چيز ناخوشايندى به او رسد، صبر مى كند كه اين هم به خير اوست و هيچ كس نيست كه تمام امورش خير باشد جز بنده مؤمن. (2) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام استلام حجرالأسود

عبداللَّه بن عمر گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به طرف حجرالأسود رفت و لب هاى خود را بر آن نهاد و زمانى طولانى گريست، سپس متوجه شد كه عمربن خطاب هم مى گريد. فرمود: اى عمر، اين جاست كه اشگ ها ريخته مى شود. (3) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام خروج از مكه:

پيامبر صلى الله عليه و آله پس از حجّةالوداع، هنگام خروج از مكه، پيوسته نگاه به كعبه مى كرد و مى گريست.

نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام هجرت و خروج از مكه به سوى مدينه، پيوسته نگاه به خانه خدا مى كرد و مى گريست و اين گريه به خاطر اندوهى كه بود از جدايى خانه خدا براى حضرت پديد مى آمد. (4) و قرطبى در تفسيرش (5) از ابن عباس و قتاده نقل كرده كه: پيامبر صلى الله عليه و آله پس از حجّةالوداع، هنگام خروج از مكه، پيوسته نگاه به كعبه مى كرد و مى گريست و آيه 13 سوره محمد صلى الله عليه و آله به دنبال آن، نازل شده است.

خنده و شگفتى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله از مجادله بنده با خدا در قيامت

انس بن مالك گفت: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله خنده يا تبسم كرد و فرمود: از من نمى پرسيد كه از چه رو خنديدم؟! و سپس افزود: در شگفتم از مجادله بنده با پروردگارش در روز قيامت، كه


1- شيخ صدوق، توحيد، ص 401؛ بحارالأنوار، ج 68، ص 141
2- مسند احمد، ج 6، ص 16
3- شرح الكبير، ج 3، ص 384؛ المستدرك، ج 1، ص 454
4- التبيان، ج 9، ص 288؛ مجمع البيان، ج 9، ص 144
5- تفسير قرطبى، ج 16، ص 223

ص: 65

مى گويد: پروردگارا! آيا وعده ندادى كه بر من ظلم نكنى؟

خداوند مى فرمايد: آرى، وعده دادم!

بنده مى گويد: من شهادت هيچ كس را عليه خودم نمى پذيرم جز اين كه از خودم باشد.

پروردگار مى فرمايد: آيا كافى نيست كه من و فرشتگان كرام الكاتبين شاهد باشيم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين سخن چند بار رد و بدل مى شود، پس از اين، دهان بنده را مهر مى كنند و مى بندند و اعضاى بدن او سخن مى گويند و شرح مى دهند كه او چه كرده است.

پروردگار خطاب به ايشان مى فرمايد: دور باشيد، آيا با من مجادله مى كنيد؟! (1) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در مرگ نجاشى پادشاه حبشه

امام حسن عسكرى عليه السلام از پدرانش نقل كرده، هنگامى كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله خبر مرگ نجاشى را از جبرئيل شنيد، به شدت گريست (بَكَى بُكَاءَ حَزِينٍ عَلَيْهِ) و فرمود: برادر شما «اصْحَمَه» (2) مرد. حضرت آنگاه به صحرا رفت و از راه دور بر او نماز خواند و هفت تكبير گفت و خداوند زمين را براى او هموار ساخت؛ به طورى كه جنازه نجاشى را ديد، در حالى كه او در حبشه بود. (3) خنده و شگفتى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله از يك رؤياى شگفت انگيز

عايشه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله از رؤيايى كه مردى براى وى نقل كرد، آنقدر خنديد كه هرگز نديده بودم از چيزى آن گونه بخندد!

محمدبن سيرين گويد: دانستم كه آن رؤيا و تأويلش چيست. خواب اين بود كه آن مرد ديد سرش جدا شده و او به دنبالش حركت مى كند (و تأويل آن اين است كه) سر، پيامبر صلى الله عليه و آله بود و آن مرد مى خواست با عملِ خود به عملِ پيامبر صلى الله عليه و آله برسد ولى نمى توانست. (4) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر شهيد فخ

امام باقر عليه السلام فرمود: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به سرزمين فخ رسيد، نمازى را آغاز كرد، در ركعت دومِ نماز گريست و مردم چون گريه آن حضرت را ديدند، گريستند. در پايان نماز پرسيد: چرا گريه مى كنيد؟ عرض كردند: از گريه تو مى گرييم. حضرت فرمود: وقتى ركعت اول نماز را


1- نيشابورى، مستدرك الحاكم، ج 4، ص 601
2- نام نجاشى است.
3- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 252؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 107
4- المصنف، ج 7، ص 244

ص: 66

خواندم، جبرئيل بر من نازل شد و گفت: اى محمد صلى الله عليه و آله مردى از فرزندان تو در اين مكان كشته خواهد شد و شهيدِ همراه او پاداش دو شهيد دارد. (1) خنده پيامبر صلى الله عليه و آله از برخى استغفارها

از على بن ربيعه نقل شده كه گفت: مركبى را آوردند كه على بن ابى طالب سوار شود، وقتى آن حضرت پاى خود را در ركاب گذاشت، گفت: «بسم اللَّه ...» و آنگاه كه بر مركب نشست، گفت: «الحمد للَّه ...» و سپس سه بار حمد خدا و سه تكبيرگفت و اين كلمات را خواند:

«سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ». سپس خنديد.

گفتم: اى امير مؤمنان، از چه رو خنديدى؟ فرمود: پيامبرخدا را ديدم، همين كار را كه من انجام دادم او نيز انجام داد و خنديد. پرسيدم: اى پيامبرخدا! براى چه خنديدى؟ فرمود: پروردگار از بنده اش تعجب مى كند هنگامى كه مى گويد: «رَبِّ اغْفِرْ لِي» و مى فرمايد: «بنده من دانست كه گناهان را جز من، كسى نمى بخشد.» (2) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در مرگ فرزندش ابراهيم:

عايشه گويد: وقتى ابراهيم از دنيا رفت، پيامبر صلى الله عليه و آله در مرگ وى گريست، تا حدّى كه اشگ هاى ديدگانش بر محاسنش جارى شد. به او گفتند: اى پيامبرخدا، ديگران را از گريه كردن باز مى دارى، در حالى كه خود اينگونه اشگ مى ريزى؟! فرمود: اين گريه نيست، همانا رحمت است و هركس كه رحم و مهربانى نكند، به او رحم و مهربانى نخواهد شد. (3) و در نقل ديگر آمده است: وقتى اشگ هاى حضرت در مرگ فرزندش ابراهيم جارى شد، فرمود: اشگ ها از چشم جارى و قلب اندوهناك مى شود ولى ما چيزى نمى گوييم كه موجب خشم پروردگار شود و ما به خاطر تو محزونيم، اى ابراهيم. (4) اين ماجرا در مورد مرگ فرزند ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله (طاهر) و يكى از دخترانش هم نقل شده است. (5) شادى و خنده پيامبر صلى الله عليه و آله از بخشيده شدن گناهكاران در قيامت

از ابوذر رحمه الله نقل شده كه گفت: پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود: در قيامت شخصى را مى آورند و (به


1- مقاتل الطالبيين، ص 290؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 170
2- مسند احمد، ج 1، ص 97؛ دعائم الإسلام، ج 1، ص 346؛ بحارالأنوار، ج 61، ص 218؛ فقه السنه، ج 1، ص 293
3- وسائل الشيعه، ج 3، ص 282
4- الكافى، ج 3، ص 263؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 280
5- نك: مجمع الزوائد، ج 3، ص 18

ص: 67

فرشتگان) گفته مى شود كه گناهان كوچك وى را بر او عرضه كنيد، فرشتگان چنين مى كنند، اما گناهان كبيره را از او پنهان مى دارند (او با ديدن گناهان خود) مى گويد: در چنين روزى چنين عملى را انجام دادم و به گناهان كوچك خود اعتراف مى كند، در حالى كه از گناهان بزرگش ترس دارد. (به فرشتگان) گفته مى شود به جاى هر سيّئه و بدى، حسنه اى به او بدهيد. او مى گويد: من گناهانى دارم كه اكنون آنها را نمى بينم!

ابوذر گويد: ديدم پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به گونه اى خنديد كه دندان هاى كنارى او هم آشكار شد! (1) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام تلاوت قرآن

پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام شنيدن قرآن گريه مى كرد. (2) آن حضرت به ابن مسعود فرمود: قرآن را بر من قرائت كن. ابن مسعود گويد: شروع به خواندن سوره نساء كردم تا اين كه به آيه: فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً (3)

رسيدم، ديدم اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد و فرمود: ديگر بس است.

ابوالفتوح رازى در تفسير خود اين روايت را نقل كرده و افزوده است:

ابن مسعود گويد: چون به آيه ياد شده رسيدم، حضرت گريه كرد و فرمود: بار ديگر، از اول تلاوت كن. باز شروع كردم تا اين كه به آيه يادشده رسيدم، پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر از بار اول گريه كرد و فرمود: بس است. (4) نقل كرده اند كه هرگاه آيه وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً را نزد پيامبر مى خواندند، اشگ هاى حضرت جارى مى شد. (5) خنده و شگفتى پيامبر صلى الله عليه و آله از شدت نزول باران به دنبال نماز باران و دعاى آن حضرت

عايشه نقل كرده است كه: مردم از قحطى و خشك سالى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كردند.

حضرت خطبه خواندند و دعا كردند و دو ركعت نماز گزاردند. در پى آن، خداوند قطعه ابرى پديد آورد كه رعد و برقى زد و سپس باران نازل شد. هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله به مسجدش (مسجدالنبى) نرسيده بود كه سيل ها به راه افتاد! وقتى حضرت ديدند مردم با سرعت و شتاب،


1- مسند احمد، ج 5، ص 157؛ مجمع البيان، ج 7، ص 313
2- سبل السلام، ج 3، ص 131
3- نساء: 41، «حال آن ها چگونه است در آن روز كه از هر امتى شاهد و گواهى مى آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم گرفت؟!»
4- مستدرك الوسائل، ج 4، ص 277
5- الميزان، ج 12، ص 326

ص: 68

به خانه هايشان مى روند، به شدّت خنديدند و گفتند: «أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٍ وَأَنِّي عَبْدُاللَّهِ وَ رَسُولِهِ». (1)

گريه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام غروب آفتاب

از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: هرگاه (هنگام غروب)، سرخى خورشيد بر قله كوه ها آشكار مى شد، اشگ از ديدگان پيامبر مى ريخت و مى گفت:

خدايا! روز را به پايان مى برم در حالى كه از ظلم هايم به عفو تو، از گناهانم به مغفرت تو، از ترسم به امان تو، از ذلّتم به عزّت تو، از فقرم به غناى تو، از صورت فرسوده و فانى شونده ام به چهره و وجه باقى و كريمانه تو پناه مى آورم!

خدايا! عافيتم ده و از كرامتت شكوهم ببخش و دررحمتت قرارم ده و از شرّ آفريدگانت؛ از جنّ و انس حفظم كن، اى رحمان و اى رحيم. (2) خنده و شادمانى پيامبر صلى الله عليه و آله از ثواب زيارت امام حسين عليه السلام

پيامبر صلى الله عليه و آله روزى بر فاطمه عليها السلام وارد شد و او غذايى از خرما و نان و روغن آماده كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله همراه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام غذا را ميل كردند. پس از آن، به سجده رفتند و در سجده گريه كردند، بعد از آن، خنديده و سپس سر از سجده برداشتند. در ميان حاضران، على عليه السلام كه در سخن گفتن با پيامبر صلى الله عليه و آله جرأت بيشترى داشت، گفت:

اى پيامبرخدا، امروز از شما چيزى ديديم كه پيش از اين نديده بوديم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

وقتى با شما غذا خوردم از سلامت و اجتماع شما خوشحال و مسرور شدم. جهت شكر (اين نعمت) بر خداى تعالى سجده كردم و جبرئيل نازل شد و گفت:

به خاطر سرور و شادمانى كه از اهل تو، به تو رسيده سجده شكر مى گزارى؟

گفتم: آرى.

گفت: آيا از چيزى كه پس از تو بر ايشان مى گذرد، خبر دهم؟

گفتم: آرى، آگاهم كن اى برادرم، جبرئيل.

گفت: دخترت نخستين كسى است كه به تو ملحق مى شود، پس از آن كه به او ستم مى شود و حقش را مى گيرند و از ارثش منع مى گردد و شوهرش مورد ستم واقع مى شود و


1- سنن ابى داود، ج 1، ص 261
2- بحارالأنوار، ج 83، ص 267؛ سنن النبى صلى الله عليه و آله، ص 379

ص: 69

پهلوى او شكسته مى شود.

پسر عمويت (علىّ بن ابى طالب) نيز مورد ستم قرار مى گيرد و از حقش محروم مى گردد و كشته مى شود.

در حق حسن نيز ستم مى شود و از حقش محروم مى كنند و او را با سم به شهادت مى رسانند.

به حسين هم ستم مى كنند و از حقش منع مى شود. عترتش را مى كشند و بر پيكرش اسب ها مى دوانند و دارايى اش را به سرقت و زنان و فرزندانش را به اسارت مى برند و در حالى كه به خون خود آغشته است، دفن مى شود و گروهى غريب و ناآشنا او را به خاك مى سپارند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (با شنيدن اين خبر) گريستم و گفتم: آيا كسى حسين را زيارت مى كند؟

گفت: او را غريبه ها زيارت خواهند كرد. گفتم: كسى كه او را زيارت كند ثواب او چيست؟

گفت: براى او ثواب هزار حج و هزار عمره است؛ حج و عمره اى كه همه را با تو انجام داده باشد و من (با شنيدن اين خبر) خنديدم. (1) گريه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى فرزندش حسين عليه السلام

عائشه گويد: حسين، فرزند پيامبر بر آن حضرت وارد شد و با سرعت به سوى او رفت و بر شانه اش قرار گرفت. جبرئيل به پيامبر گفت: اى محمد، آيا او را دوست دارى؟ فرمود: اى جبرئيل! چرا دوست نداشته باشم؟!

جبرئيل گفت: «پس از تو امّتت او را خواهند كشت». آنگاه تربتى سفيد به آن حضرت داد و گفت: اى محمد، فرزندت در اين زمين كشته خواهد شد و نام آن «طفّ» است. پس از آن كه جبرئيل از حضور پيامبرخدا صلى الله عليه و آله رفت، همچنان تربت در دست او بود و گريه مى كرد. پس از آن، خطاب به من فرمود: اى عائشه، جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين در سرزمين «طف» كشته خواهد شد و امتم پس از من، دچار فتنه خواهند شد. سپس به سوى يارانش كه على عليه السلام، ابوبكر، عمر، حذيفه، عمار و ابوذر در ميانشان بودند، بيرون رفت در حالى كه مى گريست. گفتند: اى فرستاده خداوند، از چه رو گريه مى كنى؟

فرمود: جبرئيل خبر داد كه فرزندم حسين پس از من در زمين طف كشته خواهد شد و اين تربت را برايم آورد و آگاهم كرد كه مرقدش در آن زمين خواهد بود. (2)


1- بحارالأنوار، ج 98، ص 44
2- مجمع الزوائد، ج 9، ص 188؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 34

ص: 70

خنده پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر رفتار خشن اعرابى با حضرت!

انس بن مالك گويد: در حال راه رفتن با پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بوديم و بر دوش حضرت بُرد نجرانى، داراى حاشيه خشن و زبر بود. عربى بيابانى از راه رسيد و با سرعت، رداى حضرت را كشيد؛ به طورى كه وقتى به گردن پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه كردم اثر حاشيه برد را ديدم. اعرابى در حال گفت: اى محمد، فرماه بده مقدارى از مال خدا، كه نزد تو است به من بدهند. پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به اعرابى كرد و خنديد و آنگاه دستور داد چيزى به او بدهند! (1) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام رحلت:

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله هنگام احتضار، كه در بستر بود، خطاب به على عليه السلام فرمود: «... وقت جدايى من و تو است، تو را به خدا مى سپارم، اى برادر. همانا پروردگار، آنچه نزد اوست برايم برگزيده و گريه و اندوه من براى تو و اين (اشاره به دخترش فاطمه عليها السلام) است، كه بعد از من (حق شما را) ضايع خواهند كرد. مردم تصميم بر ستم شماگرفته اند و شما را به خدا مى سپارم ... چيزهايى به دخترم فاطمه سفارش كرده و او را مأمور كرده ام كه به تو برساند. آنها را عملى كن كه او (فاطمه) بسيار راستگو است.»

خدايا! روز را به پايان مى برم در حالى كه از ظلم هايم به عفو تو، از گناهانم به مغفرت تو، از ترسم به امان تو، از ذلّتم به عزّت تو، از فقرم به غناى تو، از صورت فرسوده و فانى شونده ام به چهره و وجه باقى و كريمانه تو پناه مى آورم!

سپس فاطمه را در آغوش گرفت و سرش را بوسيد و فرمود: پدرت فداى تو باد، فاطمه!

در اين هنگام صداى گريه فاطمه عليها السلام بلند شد. پيامبر بار ديگر او را در آغوش گرفت و فرمود: «به خدا سوگند خداوند انتقام تو را خواهد گرفت و به خاطر غضب تو غضبناك مى شود، پس واى بر ستمگران!»

باز هم اشگ از ديدگان پيامبر جارى شد. على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند گمان كردم كه پاره اى از تنم جدا شد و رفت! به خاطر اين كه (ديدم) پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر گريه كرد كه اشگ هايش مانند قطرات باران سرازير شد، تا حدّى كه محاسن او و پارچه اى كه بر او بود، تر شد و او همچنان به فاطمه عليها السلام چسبيده بود و جدا نمى شد و اين در حالى بود كه سر او بر


1- صحيح بخارى، ج 7، ص 40؛ حلية الأبرار، ج 1، ص 307

ص: 71

سينه ام بود ... (1) طبق نقلى ديگر، پيامبر صلى الله عليه و آله درلحظات آخر عمرش، حوادث پس از خود و رفتار ظالمانه امتش نسبت به على عليه السلام را ياد آورد و فاطمه آن را شنيد و به شدّت گريست و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله از گريه فاطمه عليها السلام گريه كرد و اشگ ريخت. آنگاه فرمود: دختركم! گريه نكن و فرشتگانى را كه همنشين تو هستند آزار نده. اين جبرئيل است كه به خاطر گريه تو مى گريد و ميكائيل و صاحب سرّ خدا اسرافيل (هم به خاطر گريه تو مى گريد). دختركم گريه نكن كه آسمان ها و زمين به خاطر گريه تو به گريه افتادند ... (2) خنده و شگفتى پيامبر صلى الله عليه و آله از سخن دانشمند يهودى

دانشمندى از يهود نزد پيامبرخدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى ابو القاسم، وقتى كه روز قيامت به پا شود، خدا آسمان ها را بر يك انگشت و زمين ها را بر انگشت ديگر و آب و خاك را نيز بر انگشت سوم و درختان را بر انگشتى و همه خلايق را بر انگشتى ديگر مى نهد، سپس تكان مى دهد و مى گويد: حاكم تنها من هستم.

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله از اين سخن در شگفت شد و به شدّت خنديد، تا آنجا كه دندان هاى كنارى حضرت آشكار شد و اين آيه را قرائت كردند! وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ...؛ (3)

«آنها خدا را درست نشناختند ...» (4)


1- بحارالأنوار، ج 22، ص 491
2- همان، ص 493
3- انعام: 91
4- السنن الكبرى، ج 6، ص 446

ص: 72

گريه هاى طولانى و شديد پيامبر صلى الله عليه و آله

امام كاظم عليه السلام از پدرش و او از پدرانش، از امام حسين، از پدرش على عليه السلام در بيان حالات پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است:

پيامبر صلى الله عليه و آله به قدرى گريه مى كرد كه محل نمازش (از اشك) تر مى شد. اين گريه تنها به علّت ترس از خدا، آن هم بدون داشتن هيچ جرم و گناه بوده است. (1) امير مؤمنان عليه السلام فرمود: ... پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر گريه مى كرد كه از حال مى رفت و بى هوش مى شد. به او گفته شد: اى پيامبرخدا، آيا خداى عزّ وجلّ گناهان گذشته و آينده ات را نبخشيده است؟ فرمود: آرى (اما) آيا من نبايد بنده سپاسگزار باشم؟ (2) چگونگى خنده پيامبر صلى الله عليه و آله

امام صادق عليه السلام از پدرانش، از على عليه السلام نقل كرد كه: «كَانَ ضَحِكُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله التَّبَسُّمَ ...»؛ «خنده پيامبر صلى الله عليه و آله لبخند بوده است.» (3) همچنين نقل شده است كه تبسم و لبخند پيامبر صلى الله عليه و آله از همه بيشتر بوده است.(4) سيره نويسان نقل كرده اند: پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه مى خنديد، دستش را بر دهان قرار مى داد. (5) روايت پيش گفته از امير مؤمنان على عليه السلام هم نقل شده است. (6) و نيز روايت شده كه بيشتر خنده هاى پيامبر صلى الله عليه و آله به گونه اى بود كه دندانهاى جلوى حضرت نمايان و ديده مى شد. (7) چگونگى گريه پيامبر صلى الله عليه و آله

سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله در گريه كردن اين گونه بود كه اشگ از چشمانش جارى مى شد و آن را از صورتش پاك مى كرد ولى صدايش (در گريه) شنيده نمى شد. (8) پى نوشت ها


1- حلية الأبرار، ج 1، ص 33؛ بحار الأنوار، ج 10، ص 45
2- تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 317، ذيل آيات اول سوره طه؛ بحارالأنوار، ج 17، صص 257 و 287
3- وسائل الشيعه، ج 12، ص 119؛ سنن ترمذى، ج 5، 263
4- الشمائل المحمديّه، ص 187
5- الاصابه، ج 7، ص 306؛ الاعلام، ج 6، ص 219
6- سبل الهدى والرشاد، ج 7، ص 124
7- همان.
8- مسكّن الفؤاد، ص 97

ص: 73

ص: 74

ص: 75

اماكن و آثار

ص: 76

نام هاى اركان كعبه (2) كتب تاريخ مكه

محمد مظلومى

در بخش نخست اين نوشتار، نام هاى گوناگونى را كه اركان كعبه بدانها خوانده شده اند، بر شمرديم و اختلاف هاى صاحبان نظريه را در هر زمينه يادآور شديم.

مهمترين اختلاف در تعيين مصاديق، دو ركن عراقى و شامى است. برخى ركن اسود را عراقى و ركن بعدى را شامى خوانده اند و گروهى ركن بعد از ركن اسود را عراقى و گوشه سومِ كعبه را شامى مى شمارند. در بخش پيشين آورديم كه بيشتر احاديث اهل بيت عليهم السلام و اتفاق فقهاى شيعى منطبق بر ديدگاه اول است.

كعبه نخستين خانه اى است كه براى عبادت خداوند بر روى زمين بنا شده است و پيشينه اى بيش از پيدايش آدميان بر كره خاكى دارد. مكه خاستگاه باورهاى دين خاتم و جايگاه رشد و بالندگى پيامبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله بوده است. جاى جاى اين وادىِ ايمن ياد ماندگار لحظه لحظه هاى آن دوران را در خود به امانت دارد و از همين روى، سيره نويسان و تاريخ نگاران فراونى در اعصار گذشته، به فراخور توان علمى و به ميزان فراخناى دانش خويش، در ثبت و نقل سر گذشت اين بلد طيب كوشيده و سلسله تأليفاتى در حوزه تاريخ مكّه از خود به

ص: 77

يادگار گذاشته اند. روشن است كه گفتگو از كعبه، در قلب مباحث مذكور جاى داشته و بارها و به مناسبت هاى گوناگون، در فصولى مستقل و يا در ضمن بخش هاى ديگر، به تصريح و تفصيل و يا به اشاره و اجمال بيان شده است. از اين رو، بايد بيشترين نوشته ها را در باره نام هاى اركان كعبه، در اين نوشتارها جست.

ما نيز مى كوشيم تا با لحاظ ترتيب زمانى، كتب تاريخ مكه را به دنبال قرائن تعيين مصاديق اركان ورق بزنيم. پس، نه تنها از تصريح مؤلفان در نامگذارى و تطوّر نام ها بهره مى جوييم، بلكه كاربرد هر اسمى را كه بر مصداقى معيّن دلالت كند، بايد در پژوهش خود دليلى بر يكى از دو ديدگاه مذكور بشماريم. گرچه بحث نام ها و وجوه تسميه، از گستردگى چندان و منابع فراوان برخوردار نيست ليكن نوع دوم از منابع- كاربردهاى داراى مصداق متعين- دچار كثرتى چشمگير و توزيعى فراخ است كه در ذيل عناوينى قابل دسته بندى است.

روشن است كه در دانش هاى نقلى؛ همچون تاريخ، با دستيابى به هر منبع متقدّم، از واگويه هاى آن در متون متأخر بى نياز مى گرديم. بنابراين، به نظر مى رسد علاوه بر كتب اوّليه تاريخ مكه، تنها تحقيقات ميدانى متأخرين و گزارش آنها از مشاهدات خويش ما را به سوى مقصود رهنمون خواهد شد؛ ولى بايد به خاطر داشت كه شيوع استعمال مشابه نام ها در متون يك دوران، نشانگر انصرافى آشكار و وضعى حداقلى تعينى در آن معنى است. پس در كنار قديمى ترين منبع هر سخن و در جنب گزارش مشاهدات هر مؤلف، نقل هاى متأخران در مواردى قابل استدلال خواهد بود.

هر گاه ناقلى سخن پيشينيان را نقل به معنا مى كند و مقصود ايشان را در قالب الفاظى نو مى آورد، گفتارش مستندى مستقل محسوب مى گردد؛ زيرا در اين حالت، الفاظ داراى ويژگى هاى زبانى ناقل است و به تبع نشانگر تبادر و انصراف الفاظ در زمان متأخر مى باشد و اين نكته، چنانكه خواهد آمد سر تناقض متوهم در برخى از متون است كه به هنگام نقل عين عبارت گذشتگان را حكايت نموده اند، ولى در توضيحات خود به شيوه عصر و دوران خويش گام برداشته اند.

نظر به قدمت متون اوليه، تصحيفات ناشى از استنساخ هاى متعدد و تشابه خطى و نوشتارىِ برخى از كلمات، عواملى است كه تصحيح كتب تاريخ مكه را از بايسته هاى اوليه نشر اين منابع محسوب مى كند. حال اگر مصحّحان به روش قياسى و بدون توجه به احتمال پيدايش

ص: 78

نقل در معانىِ الفاظ، در هر متنى اعمال نظر نمايند، ردّ پاها و قراين فراوانى را در دسترس محقّقان پنهان داشته اند. از سوى ديگر، در بسيارى از نسخه ها، خطاط يا مالك نسخه، كلامى توضيحى را در حاشيه متن نگاشته بوده كه به تدريج و طى استنساخ هاى بعدى، به عنوان بخشى از متن افزوده شده است. نقل عبارت پيشينيان در متون متأخر، قرينه اى بر بازشناسى افزوده هاى نسخه و اجتهادهاى ناصواب مصحّحان خواهد بود؛ چنانكه در بخش قبل نيز برخى از تصحيفات و خطاهاى تصحيح كتاب ها را بر شمرديم.

در صدر فهرست كتب تاريخ مكه، به رساله «فضائل مكة و السكن فيها» تأليف حسن بن يسار بصرى (متوفّاى سال 110 ه.) برمى خوريم. مخاطب اين نوشته زاهدى به نام عبدالرحيم يا عبدالرحمان بن انس رمادى است (1) كه در صدد ترك مكه و سكونت در يمن بوده است و مؤلف مى كوشد با نقل احاديث فضايل مكه، او را از اين تصميم منصرف سازد. عنوان ركن شامى، تنها يك بار در صفحات پايانى اين نامه آمده است:

«من صلّى في الحجر ركعتين ناحية الركن الشامي فكأنّه أحيى سبعين ألف ليلة و كان كعبادة كلّ مؤمن و مؤمنة و كأنّما حجّ أربعين حَجّةً مَبرُورةً مُتقبَّلَةً» (2)

اما چون طبق هر دو نظريه، ركن شامى در مجاورت حجر اسماعيل قرار دارد، از عبارت مذكور نمى توان تأييدى براى هيچ يك به دست آورد.

اخبار مكّة و ما جاء فيها من الآثار

اين كتاب نوشته ابوالوليد ازرقى (متوفاى 248 ه.) است و قديمى ترين كتاب مبسوط و جامعى است كه به همه جوانب تاريخ مكه پرداخته و بحمد اللَّه هم اكنون در اختيار است.

ازرقى در مباحث ذيل، عبارات روشنى در تعيين مصاديق ركن عراقى و شامى دارد:

1. ابعاد كعبه در بناى ابراهيم عليه السلام

در بيان ابعاد، ازرقى نام چهار ركن را به ترتيب: اسود، شامى، غربى و يمانى مى خواند:

«و جعل طوله في السماء تسعة أذرع و عرضه في الأرض اثنين و ثلاثين ذراعاً من الركن الأسود إلى الركن الشامي الَّذي عند الحجر من وجهه و جعل عرض


1- حسن بن يسار، فضائل مكة و السكن فيها، تصحيح سامى مكى العانى، مكتبة الفلاح، كويت، 1400، ص 12، به نقل از نرم افزار المكتبة الاسلامية الكبرى الشاملة، متأسفانه آنچه در نرم افزار المعجم الفقهى آمده، تنها 26 صفحه از اين كتاب مى باشد.
2- همان، صص 40- 39

ص: 79

ما بين الركن الشامي إلى الركن الغربي الَّذي فيه الحجر اثنين و عشرين ذراعاً، و جعل طول ظهرها من الركن الغربي إلى الركن اليماني احد (1) و ثلاثين ذراعاً و جعل عرض شقها اليماني من الركن الأسود إلى الركن اليماني عشرين ذراعاً، فلذلك سميت الكعبة لأنّها على خلقة الكعب.» (2) ازرقى ضمن گزارش ابعاد كعبه دوران خود، اركان را به همان ترتيب اسود، شامى، غربى و يمانى آورده است.

2- ابعاد كعبه در بناى عبد الملك مروان

هنگامى كه حَجّاج بر عبد اللَّه بن زبير چيره شد، به دستور عبدالملك كعبه را ويران كرد تا تغييراتى را كه ابن زبير ايجاد كرده بود، به حال بناى دوران قريش بازگرداند. ابعاد كعبه بعد از آن ثابت مانده و در بازسازى هاى بعدى، گرفتار تحوّل نشده است. ازرقى ضمن گزارش ابعاد كعبه دوران خود، اركان را به همان ترتيب اسود، شامى، غربى و يمانى آورده است:

«طولها في السماء سبعة و عشرون ذراعاً، و ذرع طول وجه الكعبة من الركن الأسود إلى الركن الشامي خمسة و عشرون ذراعاً، و ذرع دبرها من الركن اليماني إلى الركن الغربي خمسة و عشرون ذراعاً، و ذرع شقها اليماني من الركن الأسود إلى الركن اليماني عشرون ذراعاً، و ذرع شقها الَّذي فيه الحجر من الركن الشامي إلى الركن الغربي أحد و عشرون ذراعاً». (3) 3- چراغ هاى مسجد الحرام

نخستين كسى كه براى روشنى مسجد الحرام در شب ها چراغ افروخت، عقبة بن ازرق بود. او، كه خانه اش در جوار مسجد بود، شب هنگام چراغى را بر روى ديوار ميان خانه خود و مسجد مى نهاد تا طواف گزاران و اهل مسجد، از روشنايى آن بهره مند گردند. (4) اما خالدبن عبداللَّه قسرى در دوران عبد الملك بن مروان او را از اين كار بازداشت و خود چراغى را بر روى ستونى بلند در كنار زمزم برافراشت. بنا بر نقل ازرقى، چراغ هاى بعد در امتداد ركن هاى


1- احداً چنانكه در شفاء الغرام، ج 1، ص 179 آمده است.
2- ابو وليد ازرقى، اخبار مكه، تصحيح رشدى الصالح ملحس، دو جلد، دار الأندلس، بيروت، 1416 ه. ج 1، ص 64
3- همان، ج 1، ص 289
4- همان، ج 1، ص 286

ص: 80

غربى، يمانى و شامى برپا شدند. تغاير ركن غربى با ركن شامى نشانه آشكار ديدگاه مؤلف است:

«قال أبو الوليد: فلم يزل مصباح زمزم على عمود طويل مقابل الركن الأسود الَّذي وضعه خالد بن عبد اللَّه القسرى فلمّا كان محمّدبن سليمان على مكة خلافة المأمون في سنة ست عشرة و مائتين وضع عموداً طويلًا مقابله بحذاء الركن الغربي فلمّا ولّى مكة محمّد بن داود جعل عمودين طويلين أحدهما بحذاء الركن اليماني و الآخر بحذاء الركن الشامي». (1) 4- حجر اسماعيل عليه السلام

ازرقى حجر اسماعيل را ميان دو ركن شامى و غربى مى داند. پس ركن شامى دوّمين ركن طواف خواهد بود:

«قال أبو الوليد: الحجر مدور و هو ما بين الركن الشامي و الركن الغربي». (2) و در جاى ديگر تصريح مى كند:

«و ميزاب الكعبة في وسط الجدر الَّذي يلي الحجر بين الركن الشامي و الركن الغربي يسكب في بطن الحجر». (3) 5- جايگاه پلكان داخل كعبه

بناى ابراهيمى كعبه سقف نداشت (4) و براى نخستين بار قريشيان خانه خدا را مسقف ساختند (5) و براى رسيدن به بام كعبه پلكانى بنا نمودند كه در گوشه شمالى كعبه قرار دارد.

ازرقى در بيان داستان بناى پلكان، ركن مزبور را شامى مى خواند:

«و جعلوا درجة من خشب في بطنها في الركن الشامي يصعد منها إلى ظهرها». (6) در بازسازى دوران عبد اللَّه بن زبير نيز به اين نكته تصريح مى كند:


1- همان، ج 1، ص 287
2- همان، ج 1، ص 320
3- همان، ج 1، ص 291
4- همان، ج 1، ص 66
5- همان، ج 1، ص 171
6- همان، ج 1، صص 165- 164

ص: 81

«و جعل لها درجة في بطنها في الركن الشامي من خشب معرجة يصعد فيها إلى ظهرها». (1) بلكه او هرگاه از اين پلكان سخن مى گويد، همين نام را براى ركن به كار مى برد:

«و في الكعبة إذا دخلتها على يمينك درجة يظهر عليها إلى سطح الكعبة ومربعة مع جدرى الكعبة في زاوية الركن الشامي». (2) 6- جايگاه الواح زرين و سيمين داخل كعبه

درون كعبه 6 لوح قرار دارد. در بيان جايگاه الواح، ازرقى اركان را به ترتيب به نام هاى اسود، شامى، غربى و يمانى مى خواند و علاوه بر آن، مجدداً تصريح مى كند كه پلكان كعبه در ركن شامى واقع است:

«و من الألواح الملبّسة الذهب و الفضّة الَّتي في الأركان ستّة ألواح، طول كلّ لوح منها أربعة أذرع و أربعة أصابع و عرض كلّ لوح منها ذراع و أربعة أصابع، منها لوح في طرف زاوية الجدر الَّذي يلي الدرجة و هو الشامي و لوح في زاوية الركن الغربي و هو ممّا يلي الحجر و في طرف الجدر الَّذي بين الركن الغربي و الركن اليماني لوحان و في طرف الجدر الَّذي بين الركن اليماني و الركن الأسود لوح و هو ممّا يلي الركن اليماني و في الملتزم لوح و في الجدر الَّذي على يمينك إذا دخلت الكعبة لوح». (3)


1- همان، ج 1، صص 210- 209
2- همان، ج 1، ص 294
3- همان، ج 1، ص 296

ص: 82

7- شاذروان

زمانى كه در بازسازى هاى كعبه، ابعاد خانه قدرى كوچكتر از بناى ابراهيمى بنا شد؛ براى حفظ ابعاد اصلى، فضاى عقب نشينى شده را با ساخت سكويى كم ارتفاع، علامت گذارى كردند كه «شاذَروان» ناميده شد و چون ملاك در طواف، حدّ اصلى كعبه است؛ فقها براى حصول شرط خروج طواف گزار از كعبه، طواف بر روى شاذروان را صحيح نمى دانند. (1) ازرقى سنگ هاى به كار رفته در بناى شاذروان را 68 عدد مى داند و اركان را به همان نام هاى:

اسود، شامى، غربى و يمانى مى خواند:

«و عدد حجارة الشاذروان الَّتي حول الكعبة، ثمانية و ستون حجراً في ثلاثة وجوه من ذلك من حدّ الركن الغربي إلى الركن اليماني خمسة و عشرون حجراً؛ منها حجر طوله ثلاثة أذرع و نصف و هو عتبة الباب الَّذي سد في ظهر الكعبة و بينه و بين الركن اليماني أربعة أذرع و في الركن اليماني حجر مدور و بين الركن اليماني و الركن الأسود تسعة عشر حجراً و من حدّ الشاذروان إلى الركن فيه الحجر الأسود ثلاثة أذرع و اثنا عشر إصبعاً ليس فيه شاذروان، و من حدّ الركن الشامي إلى الركن الَّذي فيه الحجر الأسود ثلاثة و عشرون حجراً و من حدّ الشاذروان الَّذي يلي الملتزم إلى الرّكن الَّذي فيه الحجر الأسود ذراعان ليس فيهما شاذروان و هو الملتزم». (2) 8- قبله پيامبر صلى الله عليه و آله

ابن جماعه فصلى را به گزارش دقيق اندازه گيرى ابعاد كعبه اختصاص داده و اركان را به ترتيب اسود، شامى، غربى و يمانى مى خواند و براى نخستين بار در كتب تاريخ مكه نقل مى كند كه گاهى ركن شامى عراقى نيز خوانده مى شود.

اهتمام مسلمانان به حفظ آثار حيات پر بركت پيامبر صلى الله عليه و آله، آنان را واداشته است حتى جهتى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله رو به كعبه مى ايستاد و نماز مى گزارد، در كتب تاريخ گزارش كنند و چون نماز خواندن به آن سو را واجد فضيلت دانسته اند، در نقل سمت قبله پيامبر صلى الله عليه و آله دقت بيشترى كرده اند. اقوال گوناگون قبله گاه پيامبر صلى الله عليه و آله را در ادامه نوشتار، به مناسبتى ديگر، به تفصيل بيان مى كنيم ولى در بحث فعلى، ازرقى قبلة النبى صلى الله عليه و آله را حدّ فاصل ميان ناودان كعبه و ركن شامى مى داند. چون ناودان در حجر اسماعيل قرار دارد، ركن شامى يكى از دو ركن ابتدا يا انتهاى حجر خواهد بود؛ ازاين رو، با قيد «يلى المقام» مصداق ركن شامى را به ركن آغازين حجر محدود مى سازد:

«حدثنا أبو الوليد قال: حدّثني جدّي حدّثنا سفيان عن ابن ابي نجيح قال: قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص: البيت كلّه قبلة و قبلته وجهه، فإن أخطأك وجهه فقبلة النبي صلى الله عليه و آله، و قبلة النّبي صلى الله عليه و آله ما بين الميزاب إلى الركن الشامي الَّذي يلي المقام». (3) 9- جايگاه مقام ابراهيم عليه السلام

ترديدى نيست كه قرار گرفتن مقام ابراهيم در جايگاه كنونى، به دست خليفه دوم انجام گرفته است و پيش از آن، مقام در جهت جايگاه فعلى، چسبيده به خانه خدا بوده است:

«فاحتمل المقام من موضعه هذا فذهب به حتى وجد بأسفل مكّة فأتى به فربط إلى أستار الكعبة في وجهها». (4) ازرقى از جدش نقل مى كند كه هرگاه شمارش را از حجر اسماعيل عليه السلام آغاز كنيم، سنگ هفتم يا نهم از سنگ هاى شاذروان، جايگاهى است كه مقام در مجاورت كعبه بوده است؛ چنانكه گذشت، آن محل در جنب ديوارى بوده كه از ركن اسود آغاز و به حجر اسماعيل عليه السلام پايان مى يابد. ازرقى در اين نقل، در و ركن آغازين حجر را شامى خوانده، در تعيين مصداق ركن شامى ابراز نظر قطعى مى كند:

«قال أبو الوليد، قال لي جدي بعد ما جصّص شاذروان الكعبة بالجصّ و المرمر و انّما جصّص حديثاً من الدهر، فقال لي و أنا معه في الطواف أعدد من باب الحجر الشامي من حجارة شاذروان الكعبة فإذا بلغت الحجر السابع فإن كان


1- امام خمينى قدس سره، مناسك حج با حواشم مراجع معظم تقليد، چاپ هفتم، نشر مشعر، تهران، 1382، ص 248، مسأله 597
2- ابو وليد ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 309
3- همان، ج 1، ص 350
4- همان، ج 2، ص 33

ص: 83

ص: 84

حجراً طويلًا هو اطول السبعة فيه حفر شبه النقر فهو موضعه و إلّا فهو التاسع من حجارة الشاذروان، قال جدّي نسيت عددها و قد كنت عددتها هي إمّا سبعة و إمّا تسعة إلّا أنّه حجر طويل هو أطول السبعة أو التسعة فيه الحف فإن رأيته قد قزف عنه الجص فاعدد وانظر إليه». (1) گرچه ازرقى عمل خليفه دوم را بازگرداندن مقام به جايگاه اصلى اش مى داند و مدّعى است انتقال مقام به جوار كعبه حاصل سيل امّ نهشل بوده است (2) ولى در روايات اهل بيت عليهم السلام، اين عمل عدول از سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و رجعت به سنن جاهليت خوانده شده است:

«زراره گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: آيا حسين عليه السلام را درك كردى؟ فرمود: آرى، به ياد مى آورم كه همراه او در مسجد الحرام بودم. سيل وارد مسجد شد. مردم روى مقام مى ايستادند. برخى كه بيرون مى رفتند، مى گفتند: مقام را سيل برد و بعضى مى گفتند:

سر جاى خود است.

به من فرمود: فلانى! مردم چه كردند؟ گفتم خداوند به صلاحت دارد، مردم بيم آن دارند كه سيل، مقام را برده باشد. فرمود: ندا بده كه خداوند، آن را نشانه قرار داده است، آن را نخواهد برد. پس مردم آرامش يافتند. جايگاه مقام، كه ابراهيم عليه السلام آن را قرار داده بود، كنار ديوار كعبه بود. همچنان آن جا بود، تا آن كه مردم جاهليت آن را به جايگاه امروزش منتقل كردند. چون پيامبر مكه را فتح كرد، به همان جايى برگرداند كه ابراهيم نهاده بود. آن جا بود تا آن كه عمربن خطاب به حكومت رسيد، از مردم پرسيد: كدام يك از شما جايگاه قبلىِ آن را مى داند؟ مردى گفت: من جاى آن را با افسارى كه نزد من است، اندازه گرفته ام. گفت: آن را بياور. آن را آورد. پس اندازه گرفت و مقام را به همان جا برگرداند.» (3) در روايتى كه كلينى از سليم بن قيس نقل مى كند و در كتاب سليم نيز آمده است. (4) امام على عليه السلام اصلاح اين بدعت ها را امرى لازم مى شمارد كه تنها به دليل عدم همراهى مسلمانانِ سست عهد دوران خويش، قادر بر تصحيح آن ها نيست.

«حكمرانان پيش از من كارهايى انجام دادند كه در آن ها با پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مخالفت كردند و از روى تعمّد، راه خلاف پيمودند و پيمانش را شكستند و سنت و روشش را تغيير دادند و اگر من بخواهم مردم را به ترك آن ها وادارم و به جاى اصلى آن ها بازگردانم و به همان


1- همان، ج 2، صص 35- 34
2- همانجا.
3- محمد محمدى رى شهرى، حج و عمره در قرآن و حديث، ترجمه جواد محدثى، چاپ اول، دار الحديث، قم، ص 137
4- سليم بن قيس هلالى، كتاب سليم بن قيس الهلالى، تصحيح محمد باقر انصارى زنجانى، سه جلد، چاپ سوم، دليل ما، قم، 1423 ه. ج 2، ص 720

ص: 85

ترتيب، كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بود، مقرر دارم، لشگر از پيرامون من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها به جاى نمانم و يا اندكى از شيعيان من، كه برترى مرا شناخته و وجوب طاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى عزّ و جلّ و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته اند، به جاى مانند.

اگر مى ديديد كه من دستور مى دادم تا مقام حضرت ابراهيم عليه السلام را به جاى اصلى آن، كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله آن را در آنجا نهاده بود، برمى گرداندم ... در اين صورت مردم از دورم پراكنده مى شدند. (1) 10- فاصله ركن شامى تا مقام ابراهيم عليه السلام

ازرقى در تبيين جايگاه مقام ابراهيم، فاصله آن را از ديوار كعبه، شاذروان و دو ركن اسود و شامى مى داند و اين نشانگر آن است كه ركن شامى در ديواره سمت مقام قرار گرفته و دوّمين ركن طواف است:

«و ذرع ما بين الركن الأسود إلى مقام ابراهيم عليه السلام، تسعة و عشرون ذراعاً و تسع أصابع، و ذرع ما بين جدر الكعبة من وسطها إلى المقام، سبعة و عشرون ذراعاً، و ذرع ما بين شاذروان الكعبة إلى المقام، ستة و عشرون ذراعاً و نصف، و من الركن الشامي إلى المقام، ثمانية و عشرون ذراعاً و تسع عشرة إصبعاً». (2) 11- فاصله اركان كعبه تا مناره ها

در زمان ازرقى 4 مناره در گوشه هاى چهارگانه مسجد الحرام بوده است. (3) ازرقى فاصله هر ركن كعبه را از مناره اى كه در محاذاتش قرار دارد، به دقت بيان مى كند و ركن شامى را در امتداد مناره مروه مى داند كه در جهت شمال قرار گرفته است. پس ركن شامى نيز همان ركن شمالى كعبه خواهد بود:

«و من ركن الكعبة الشامي إلى حدّ المنارة التي تلي المروة مائتا ذراع و أربعة و ستّون ذراعاً، و من ركن الكعبة الغربي إلى حدّ المنارة الّتي تلي باب بني سهم مائتا ذراع و ثمانية أذرع ونصف، و من الركن اليماني إلى المنارة التي تلي


1- محمدبن يعقوب كلينى، الروضة من الكافى، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، دو جلد، علميه اسلاميه، تهران، ج 1، صص 89- 85
2- ابو وليد ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 85
3- همان، ج 2، ص 79

ص: 86

أجياد الكبير مائتا ذراع و ثمانية عشر ذراعاً و ست عشرة إصبعاً، و من الركن الأسود إلى المنارة التي تلي المسعى و الوادي مائتا ذراع و ثمانية عشر ذراعاً». (1) 12- فاصله ركن شامى تا باب بنى شيبه

هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مكه را آزاد كرد و بيت اللَّه را از لوث اصنام پاك ساخت، بت هبل در آستانه باب بنى شيبه دفن گرديد و بنا بر برخى روايات، استحباب ورود از باب بنى شيبه به همين جهت است. (2) درِ پيش گفته در موازى كعبه و در جهت مقام ابراهيم عليه السلام قرار داشته كه اكنون نيز در همان محاذات با تغيير نام، به عنوان باب السلام از درهاى فعلى مسعى است. نقل ازرقى نشانگر آن است كه ركن شامى در جهت مسعى قرار داشته و لذا نمى تواند ركن غربى كعبه باشد:

«و من الركن الشامي إلى وسط باب بني شيبة مائتا ذراع و خمسة و أربعون ذراعاً و خمس أصابع». (3) اخبار مكة فى قديم الدهر و حديثه

نوشته ابو عبداللَّه محمدبن اسحاق فاكهى است. گرچه تاريخ دقيق دوران حيات او بر ما پوشيده مانده، ليكن بى ترديد در سال 272 در قيد حيات بوده است. با تأسف جزو اوّل كتاب مفقود شده و نسخه موجود شامل جزو دوم كتاب و بخش هايى از جزو اول است كه در ضمن كتاب هاى ديگر نقل شده بوده و با تلاش مصحّح محترم گردآورى گرديده است. مشابهت مطالب اين كتاب با اخبار مكه ازرقى قابل انكار نيست و از خلال مباحث آتى نيز اين نكته به خوبى مشخص خواهد شد ولى مى توان نزديكى دوران دو نويسنده و بهره گيرى از منقولات مشابه را از مهمترين عوامل اين تقارب به شمار آورد. مباحثى كه در تعيين مصداق اركان مى تواند مورد تمسك قرار گيرد، عبارت اند از:

1- جايگاه مقام ابراهيم عليه السلام

فاكهى، جايگاه مقام را در جوار كعبه، با عبارتى مشابه ازرقى نقل كرده و تنها تفاوتش اين


1- همان، ج 2، ص 85
2- شيخ صدوق، كتاب من لايحضره الفقيه، تصحيح على اكبر غفارى، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 238
3- ابو وليد ازرقى، اخبار مكه، ج 2، ص 86

ص: 87

است آن را به جاى جدّ ازرقى، به برخى از مكّيان اسناد داده است. مشابهت عبارت و حتى ترديد ميان دو عددِ هفتم و نهم، احتمال اقتباس فاكهى از ازرقى را تقويت مى كند.

«و ذكر عن بعض المكّيين أنّ الموضع الَّذي ربط عنده المقام في و جه الكعبة بأستارها إلى أن حجّ عمربن الخطاب فرده و ذلك أن يعد الطائف من باب الحجر الشامي من حجارة شاذروان الكعبة إلى أن يبلغ الحجر السابع فإذا بلغ الحجر السابع فهو موضعه و إلّا فهو التاسع من حجارة الشاذروان». (1) فاكهى در موارد ديگرى هم منقولات ازرقى از جدّش را با تعبير «بعض المكّيين» روايت مى كند. چنانكه محلّ نماز پيامبر صلى الله عليه و آله را بنا به نقل برخى از مكّيان همين جايگاه اوليه مقام ابراهيم عليه السلام مى داند (2) در حالى كه ازرقى همين معنا را با عبارتى مشابه از جدش نقل مى كند. (3) 2- فاصله ركن شامى تا مقام ابراهيم عليه السلام

فاكهى نيز ركن شامى را در سمت مقام ابراهيم عليه السلام مى داند و فاصله مقام از ركن را با دقت، همچون ازرقى گزارش مى كند:

«و ذرع ما بين شاذروان الكعبة إلى المقام ستّة و عشرون ذراعاً و اثنتا عشرة إصبعاً و من الركن الشامي إلى المقام ثمانية و عشرون ذراعاً و تسع عشرة إصبعاً». (4) 3- فاصله اركان كعبه تا مناره ها

ركن شامى را فاكهى نيز در محاذات مناره مروه مى داند و فاصله آن دو را با عبارتى مانند ازرقى نقل مى كند:

«و من ركن الكعبة الشامي إلى حدّ المنارة الّتي تلي المروة مائتا ذراع و أربعة و ستون ذراعاً و من ركن حدّ الكعبة الغربي إلى حدّ المنارة التي تلي باب بني سهم مائتا ذراع و ثمانية أذرع و اثنتا عشرة إصبعاً». (5) 4- فاصله ركن شامى تا باب بنى شيبه

عبارت فاكهى در اين مورد، همانند عبارت ازرقى است:


1- محمدبن اسحاق فاكهى، اخبار مكه، تصحيح عبد الملك بن عبد اللَّه بن دهيش، شش جلد، چاپ اول، النهضة الحديثه، مكه، 1407 ه. ج 1، ص 467
2- همان، ج 2، ص 183
3- ابو وليد ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 351
4- محمد بن اسحاق فاكهى، اخبار مكه، ج 2، ص 185
5- همان، ج 2، ص 186

ص: 88

«و من الركن الشامي إلى وسط باب بني شيبة مائتا ذراع و خمسة و أربعون ذراعاً و خمس أصابع». (1) فاكهى در داستان چراغ هاى مسجد الحرام مى فرمايد:

و كان مصباح زمزم هذا فيما مضى على عمود طويل مقابل الركن الأسود الموضع الَّذي وضعه خالدبن عبداللَّه. فلمّا ولّى محمدبن سليمان مكة في سنة ست عشرة و مائتين وضع عموداً طويلًا مقابله بحذاء الركن الغربي، فكأنا كذلك حتّى كانت سنة اثنتين و عشرين و مائتين، فولّى محمدبن داود مكّة، فجعل عمودين طويلين: أحدهما عند الركن اليماني، و الآخر بحذاء الركن الغربي». (2) مكه را آزاد كرد و بيت اللَّه را از لوث اصنام پاك ساخت، بت هبل در آستانه باب بنى شيبه دفن گرديد و بنا بر برخى روايات، استحباب ورود از باب بنى شيبه به همين جهت است.

آشفتگى متن حاضر كاملًا آشكار است؛ زيرا بنا بر اين عبارت، بايد دوّمين و چهارمين چراغ، هر دو، در امتداد ركن غربى نصب شده باشد و ركن شامى فاقد روشنايى فرض گردد.

مراجعه به متن ازرقى، نشانگر آن است كه تعبير «الركن الغربى» در پايان عبارت بايد به «الركن الشامى» تصحيح گردد؛ كه در اين حالت متن مذكور نيز دليلى ديگر بر توافق در مصداق ركن شامى خواهد بود.

اتّحاد عبارات و يكسانى ترتيب ذكر آنها، اين احتمال را بسيار تقويت مى كند كه 8 مورد نخست منقول از ازرقى، بايد در ضمن بخش مفقود اخبار مكه فاكهى قرار داشته باشد.

هداية السالك إلى المذاهب الأربعة فى المناسك

كتاب «هداية السالك ...» چنانكه از نامش پيداست، حاوى مناسك حج بر اساس فتواى مذاهب اهل سنت است و از اين رو، مناسب بود كه در زمره كتب فقهى اهل تسنن مورد بررسى قرار گيرد؛ ولى چون عزّالدين بن جماعه كنانى، مؤلف كتاب، گزارش هاى دقيقى از مشاهدات عينى خود درباره ابعاد مسجد الحرام و كعبه نقل نموده، تبيين ديدگاه هاى او در زمره


1- همان، ج 2، ص 186
2- همان، ج 2، ص 69

ص: 89

نگارندگان تاريخ مكه بى تناسب نخواهد بود و شايد از همين روست كه در كتب تاريخ مكه نيز بخشى به گزارش مشاهدات او اختصاص دارد. مؤلف از سال 649 تا 767 در قيد حيات بوده و زمان مشاهدات خويش در سال 753 را اعلام مى كند:

«و حررت أنا ارتفاعها و مقدار ما بين أركانها و غير ذلك لما كنت مجاوراً بمكّة سنة ثلاث و خمسين و سبعمائة». (1) ابن جماعه در دو بحث، ديدگاه خود را در مصاديق اركان كعبه بيان مى كند:

1- معناى استقبال قبله:

ابن جماعه در توضيح معناى استقبال، به امام جماعتى مثال مى زند كه رو به ركن اسود ايستاده است و جهت او را از ركن شامى تا ركن يمانى مى داند. پس، از ديدِ او ركن هاى يمانى و شامى در مجاورت ركن اسود قرار دارند:

«و لو صلّى الإمام إلى نفس الركن الَّذي فيه الحجر الأسود مثلًا، فالذي يظهر:

ان جهة الإمام ما حاذاه بدنه من ناحيتى الركن مع الركن و هو مابين الركن الشامي و الركن اليماني، و لم أقف على نقل في هذه المسألة، واللَّه تعالى أعلم». (2) 2- ابعاد كعبه از داخل و خارج:

ابن جماعه فصلى را به گزارش دقيق اندازه گيرى ابعاد كعبه اختصاص داده و اركان را به ترتيب اسود، شامى، غربى و يمانى مى خواند و براى نخستين بار در كتب تاريخ مكه نقل مى كند كه گاهى ركن شامى عراقى نيز خوانده مى شود:

«بين الركن الَّذي فيه الحجر الأسود و بين الركن الشامي- و يقال العراقي- من داخل الكعبة ثمانية عشر ذراعاً و ثلث و ربع و ثمن، و من خارجها ثلاثة و عشرون ذراعاً و ربع ذراع ... و بين الركن الشامي و الغربي من داخل الكعبة خمسة عشر ذراعاً و قيراطان، و من خارجها ثمانية عشر و نصف و ربع ... وبين الغربي و اليماني من داخلها ثمانية عشر ذراعاً و ثلثا ذراع و ثمن ذراع، ومن خارجها ثلاثة و عشرون ذراعاً ... و بين الركن اليماني و الركن الأسود من


1- عز الدين بن جماعه كنانى، هداية السالك، تصحيح نورالدين عتر، سه جلد، چاپ اول، دار البشائر الاسلاميه، بيروت، 1414 ه. ج 3، صص 1335- 1334
2- همان، ج 2، ص 942

ص: 90

داخلها خمسة عشر ذراعاً و ثلث ذراع، و من خارجها تسعة عشر- بتقديم التاء على السين- و ربع ... كلّ ذلك حرر بذراع القماش المستعمل في زماننا بمصر». (1) استفاده از صيغه مجهول براى اشاره به ضعف قول مخالف- عراقى ناميدن ركن شامى- است؛ ولى در نقل كلام ديگران ابن جماعه امانت دارى مى كند:

«و قال الإمام أبو داود سليمان بن خليل المكّي الشافعي رحمه اللَّه في مناسكه:

قال الشافعي: «و إذا بلغ الركن العراقي و الشامي (2) لم يستلم واحداً منهما و كفته الاشارة إليهما بيده». (3) هرچند اگر تصحيح بر طبق گزارش هامش نسخه ظاهريه، از نسخه شيخ مجدالدين صورت مى گرفت؛ اين تغاير نيز از ميان مى رفت.

در ملحقات كتاب، ابن جماعه براى شناخت قبله سرزمين هاى گوناگون، دايره اى را از پدر خويش با اين عبارت نقل مى كند:

«هذه صفة الكعبة الشريفة و ما يحتاج إلى معرفة تصويره و بيان جهة المصلّين إليها من سائر الآفاق، نقلتها من خط والدي تغمّده اللَّه برحمته و اسكنه بحبوحة جنّته و قال إنّه كتبها في شهر ربيع الآخر سنة اثنين و ستين و ستمائة». (4) تصاوير اين دايره در سه نسخه خطى را مصحّح محترم ضميمه كتاب ساخته، كه صورت نسخه كتابخانه ظاهريه در شكل صفحه بعد مشخص است.

فاسى اسامى سرزمين ها و جهتِ قبله آنها را در كتاب خود نقل كرده كه ما تنها به مقدار مرتبط به بحث خود، اكتفا مى كنيم:

ذكر بيان جهة المصلّين إلى الكعبة من سائر الآفاق و معرفة أدلّة لقبلة المشار إليها أخبرني بذلك خالي قاضي الحرمين محبّ الدين النويري سماعاً عن القاضي عزّالدين بن جماعة سماعاً إنّه نقل ذلك من خط والده في الدائرة التي ذكر فيها صفة الكعبة و ما يحتاج إلى معرفة تصويره و إنّ والده قال إنّه كتبها في شهر ربيع الآخر سنة اثنتين و ستين و ستمائه قال: جهة القبلة لأهل البصرة و ... و


1- همان، ج 3، صص 1335- 1334
2- درحاشيه كتاب آمده است: «كذا في نسخة اخرى. وفى نسخةالشيخ مجدالدين: والغربى. هامش ظ.»
3- عز الدين بن جماعه كنانى، هداية السالك، ج 2، صص 829- 828
4- همان، ج 3، ص 1433

ص: 91

نقشه از كتاب هداية السالك إلى المذاهب الأربعة في المناسك

ص: 92

ما على سمت ذلك و هو من باب الكعبة إلى الحجر الأسود ... و جهة القبلة الكوفة و ... و ما كان على سمت ذلك ما بين مصلّى آدم إلى قرب باب الكعبة ...

وجهة القبلة لأهل الرها و ... و ما كان على سمت ذلك إلى القبلة يستقبلون من الركن الشامي إلى مصلّى آدم ... و جهة القبلة لأهل الشام كلّهم إلّا ما ذكر عن اليمين و دمشق في هذا القسم و هي حمص و ... ما بين الميزاب و الركن الشامي، موقفهم موقف أهل المدينة و دمشق كما تقدّم لكنّهم يتياسرون شيئاً كثيراً و الجهة شاملة للجميع إن شاء اللَّه تعالى و جهة القبلة لأهل جانب الشام الغربي، و ... و ما ولّى ذلك من السواحل على سمتهم و هي من قبيل ميزاب الكعبة إلى دون الركن الغربي ...». (1) پدر قاضى ابن جماعه، قبله بلاد مختلف را به اين ترتيب نقل مى كند:

- از حجر الأسود تا در كعبه

- از در كعبه تا مصلّاى آدم عليه السلام

- از مصلّاى آدم عليه السلام تا ركن شامى

- از ركن شامى تا ناودان

- از ناودان تا ركن غربى و ...

بر اساس نظم مذكور، او به روشنى ركن شامى را دومين ركن طواف مى داند و گوشه سوم كعبه را ركن غربى مى نامد.

پى نوشت ها


1- محمد بن احمد فاسى مكّى، شفاء الغرام، تصحيح مصطفى محمد الذهبى و ايمن فؤاد سيد، دو جلد، چاپ دوم، النهضة الحديثه، مكه، 1999 م، ج 1، صص 251- 250

ص: 93

ص: 94

ص: 95

حج در آيينه ادب فارسى

ص: 96

حج نامه انزاب

(مرورى بر يك سفرنامه حج به زبان آذرى)

جواد محدّثى

«حج نامه انزاب» سفرنامه اى منظوم از شاعر معاصر، آقاى غلامرضا انزابى پور، متخلّص به «انزاب» است، در 149 صفحه جيبى، كه از سوى انتشارات كتاب فروشى ذاكر كريمى، در مراغه به چاپ رسيده است. اين كتاب، مقدّمه اى كوتاه از نويسنده و تقريظى به نظم از شاعر آذرى زبان و نامدار معاصر، آقاى كريمى مراغى دارد. تشرف مؤلف به حج، در سال 1399 ق. مقارن آغاز چهاردهمين قرن هجرت نبوى و اوّلين دوره حج پس از پيروزى انقلاب اسلامى بوده است.

در مقدمه آن آمده است: «... اين مجموعه را به خاطر آگاهى حجاج محترمى كه ان شاءاللَّه در نظر دارند به زيارت حرم كبريايى و خانه خدا مشرّف شوند، نگاشتم كه قبل از عزيمت به كلّيه اعمال و مناسك حج، شخصاً آگاهى پيداكرده و در صورت لزوم، ياد بگيرند و نيازى به مطوّف و پيشنماز، يا نايب و غيره نداشته باشند.»

نگاهى گذرا به محتواى اين سفرنامه و ديدگاه هاى لطيف شاعر، مى تواند مفيد باشد.

ص: 97

در آغاز، حمد و ثناى الهى و بيان نعمت هاى پروردگار در جهان هستى و هدف بعثت نبوى و سرّ ولايت و جريان حق و باطل در معارف كربلا و آثار اجتماعى آن حماسه در پر آوازه ساختن شيعه و رسواسازى شياطين مى پردازد:

وحدتى عاجز ايده قدرت لرى ماتْ قُويا همّتى ملّت لَرى

دنيا دا وحدت عَلَمين ساچديرا خلقه سعادت قاپُوسين آچديرا

سپس با عنوان «آغاز مطلب»، اشاره به توفيق الهى و قسمت شدن زيارت خانه خدا و لبيك گويى به دعوت ابراهيم خليل و به نوعى اشاره به مناسك حج و اعمال اين سفر آمده است:

چشمه زمزم دَن آلوب دستَماز باشليا سان پشت مقام دا نماز

هم حجر الأسودى با احترام بوس ايليوب، يا ايدَه سَن استلام

ايليه سن عمره نى اوّل ادا سعى صفا مروه نى اوندان صورا

سعى دَه ياده سالاسان هاجرى «هروله» حاليندا او خوش منظرى

تقصير ايديب، شكر ايده سن آلَّاها زار و ملول اوز قُوياسان درگاها

از آن پس، اشاراتى به اسرار و آثار اجتماعى حج و نقش وحدت آفرينى و كبرزدايى و تقويت مراتب بندگى و رهايى از وابستگى هاى مادى و علقه هاى دنيوى آمده است و اين كه حاجى نبايد خود را در مقابل زرق و برق و جلوه هاى دنيايى ببازد و چرب و شيرين دنيا او را از هدف خلقت، كه عبوديت است، غافل سازد (ص 17):

دنيا مالين گُورْجاق ايتيرمز اوزين قورخُو قَباقيندا دگيشمز سوزين

ثروت و اموالينى چكمز گوزه پولدان اوتور «بعلى» دِمَز هر سوزه

هر پلووى ياغليا اگمز باشين ساتماز اجانب لره دين قارداشين

پست و رياست اونى ايتمز عوض منصف اولار، سوزلرى اولماز عوض

و ... البته كه نگاه انتقادى و طنزآميز وى در سروده هايش، گزنده و نيش دار است. گاهى هم از مرز متانت در تعبير فراتر مى رود و عباراتى ديده مى شود كه چندان درخور چنين سفرنامه اى نيست.

ص: 98

آغاز سفرنامه، ورود به جده است و گرماى هوا، ازدحام و فشار جمعيت، معطّلى گمرك، و از همين جا گريز به مسأله تفرقه امت هاى مسلمان و سلطه يهود و حراج نفت و غارت بيگانگان و وابستگى سران و خواب و غفلت مردم سخن مى گويد كه شيرين است. باز هم بازگشت به منزلگاه جدّه و ناهار و ميوه ها، قال و مقال سر سفره بر سر غذا و ميوه و تنگىِ جا و خاموش و روشن بودن پنكه و انتقاد از اينكه توجه به خوردنى ها مانع توجه به معنويات و اهداف اصلىِ سفر شده است و مشكلات از اين است كه گويا هميشه گريبانگير برخى كاروان ها و بعضى زائران بوده است.

در فصلى كه با عنوان «حمله دار» آغاز مى شود (ص 31) به گله از وظيفه نشناسى مدير كاروان و پولكى بودن او پرداخته و از رفتار نامناسب و بدون مراعات حاجيان شكوه كرده و از نداشتن صلاحيت لازم و پارتى بازى در آوردن آشپز و نظافتچى و خدمه و معاون و پزشك و ... مى گويد و از پايين آمدن كيفيت غذا و پذيرايى در روزهاى بعد نسبت به آغاز سفر. و باز هم قلم تند و طنز تلخ او گاهى «خطوط قرمز» در وادى قلم را پشت سر مى گذارد. قلم انتقادى اش حتى سراغ روحانى كم كار و وظيفه نشناس كاروان هم مى رود. البته در كنار آن، از حسن انجام وظيفه و آگاهى و تعهّد و آموزش احكام و مراقبت بر اعمال حاجيان و ... هم از سوى اغلب قريب به اتفاق روحانيون كاروان ها تقدير و تمجيد مى كند (ص 36):

مُلّا لارين بعضى سى انسان ديلار پيروِ حق صاحب ايمان ديلار

علم لَرين وقف ايليوب امّتَه دوشمُويه تا خلقِ خدا ذلّتَه

اوزلرينه فرض بولور خدمتى تا كه هدايت ايليه امتى

بيلميه نَه، مسأله سين آنديرير قانميانى باشه سالير، قانديرير

حالنه واقف دى مسلمانلارين تكميل ايدير هر اوزه نقصانلارين

فكرى بودور قالميا نادان، حاجى گيتميه آللَّه يولونى قيقاجى

باشه سالير مسأله سين بير به بير لازم اولان ايشلرى بير بير ديير

چوخلارى وار دور كه كمال اهلى دى بعضى سى افسوس كه مال اهلى دى

نقد عملكرد حاجى ها نيز، كه برخى بدون درك فلسفه اين سفر و اسرار عظيم حج، دائم به خوردن و خوابيدن و پول شمردن و حرص مال و اثاث داشتن و ... مى پردازند، از محورهاى ديگر اين سفرنامه است (ص 41)

گويا گلوب دور اوزين اويناتماقا فكرينى ويرميشدى فقط ياتماقا

بيز دانيشيرديق، او ياتيردى مُدام خوش گونى ايتمشدى بيزه لاپ حرام

حاسد و بد كيش و عبوس و خسيس تنگ نظر، موذى و كردارى پيس

ايوْدن اياقين ايشيگه قويمادى ياتدى نقدرى يُوخُودان دويمادى

پنكه نى آچديق، او دوروب باغلادى اوتدى، يِدى، ايچدى، بوغون ياغلادى

ياتدى اتاق دا گهى، گَه حال دَه ايتدى معذّب بيزى هر حال ده

در تشريح تشرف به حرم و زيارت با معرفت و ادب و درخواست حاجت ها از خداى متعال در كنار ضريح نبوى و كنار منبر پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و ياد كردن از رفقاى بدرقه و ملتمسين دعا، چنين مى سرايد (ص 45):

جانب منبر ده دوروب دِلده آه غصه لى قلبيله ديديم، اى الاه

بو قليل اعمالى به حقّ رسول بيزدن ايله اوز كَرَمينلن قبول

ايليه هدايت بيزه ايت مرحمت تا سنى تاپماقدا تاپاق معرفت

ايله حقيقتلَه بِزى آشنا سالما بيزى كبر و هوس دامنا

ص: 99

ص: 100

شيطانى بيزدن اوزاق ايت يا كريم انَّكَ غَفّار، و أَنْتَ الرَّحيم

عفو ايله گر ايلَمِيشوخ معصيت قدرت خدمت بيزه ايت مرحمت

ملت اسلامى ايلَه سرفراز لطفيله ايت «رهبر» ين عمرين دراز

دشمن اسلامى ايله مضمحل كافره يول ويرمه بيزه تاپسون ال

كبر و نفاقى آراميزدان آپار ملته وير صبر و ثبات و قرار

بيزلره وير سيرت آزادگى ايلمياخ غيرِ سَنَه، بندگى

ايندى كى ايراندا اولوب انقلاب كاخ ستم پايه دَن اولموش خراب

خانه طاغوتى ييخوب دست عدل دولت اسلامى ايديب حق، بَذل

قصر ستم خاكيله يكسان اولوب عالَمَه اسلام نمايان اولوب

وير بيزه توفيق كه وحدت تاپاق دشمنه بو عرصه ده نصرت تاپاق

فتنه نى ايراندان ايله ريشه كَن تا تاپا آسايش و راحت، وطن

كه بُعد سياسىِ نيازها و حاجت هاى اجتماعى و دعا به رهبر و دفع شرّ دشمنان سلطه جو و آزادى امت هاى مسلمان از بردگى جباران، در مضامين آن نهفته است.

ترسيمِ قبرستان بقيع، اشگ ها و ناله هاى شيعيان و اذن دخول براى ورود به آن بقعه منور و زيارت قبور بى سايه بان و غم هاى بزرگ شيعه و جفاى مخالفان در حق اهل بيت و زيارت مشتاقان از پشت نرده ها و يادى از قبور امامان معصومِ آن مدفنِ غريب و عباس عموى پيامبر و فاطمه بنت اسد و امّ البنين، دختران پيامبر و عمه هاى حضرت رسول و يادى از مزار امام غريب در خراسان و اشاره به اين كه غريب واقعى اين عزيزانند، از نكته هاى ديگر اين اثر منظوم است، (ص 54):

او عظمت صاحبينه اى عجيب بى سبب ايراندا دييولر غريب

اصل غريب ايستو يه سيز، اوردا دى اولدوغى توپراقدا چكيلمير آدى

شهر مدينه آرا غربتده دى گيت گَلى يوخ، گوشه عُزلت دَه دى

نه واريدى قبّه سى، نه بارگاه نه ويريلور گلديغى زوّاره راه

آنگاه از آثار با عظمت يثرب مى گويد، كه هر كدام يادگار و نشانه حادثه اى و خاطره اى است؛ از مسجد قبا، مسجد سلمان، مسجد فاطمه، مسجد على، مساجد سَبعه، ذو قبلتين،

ص: 101

بيت الأحزان، كوى بنى هاشم، مسجد غَمامه، مسجد مباهله و ... و هنگام ياد از احد و شهداى آن نبردِ بزرگ و شهادت حمزه و ترك آن تپه حساس و شكست مسلمانان به خاطر نافرمانى، گريزى به مسأله «حفظ سنگر وحدت» زده و با عبرت گيرى از آن حادثه در جنگ احد، حساسيت وضع مسلمانان و توطئه هاى دشمنان و منافقان را ياد مى كند و چنين مى سرايد (ص 59):

ايمدى بو ايّام دَه اول صحنه لَر مدّ نظردَه اولُورى جلوه گر

دور و بَرى خيل منافق آلوب امت اسلام كمك سيز قالوب

بير پارا اسلام نماى دَغَل آتش فتنه ايلورى مشتعل

پس از سپرى شدن ايّام مدينه، عزيمت به مكه و احرام در مسجد شجره و حركت به سوى مكه و پذيرايى در ميان راه و بالاخره رسيدن به آن شهر مقدس و ترسيم نگاه اول زائران به كعبه و اشگ هايى كه جارى مى شود، از صحنه هاى شورانگيز اين اثر است (ص 66):

اولدى نمايان حَرمِ كبريا كعبه مقصود و حريم خدا

گورسَنوب اولْ لحظه دَه كوى وصال اوز ويروب عُشّاقه او دَم اوزگَه حال

شوقه گَلوب ذكر جلى باشلاديخ شكر حقِ لَمْ يَزلى باشلاديخ

تلبيه تكرار اولوب يكسره نعره تكبير گِدوب گُويْلَرَه

گورجاق او احوالى ايديب خلق ذوق توكْدُولَه رُخساره تمام اشگ شوق

پس از ساعتى به هتل محل اقامت مى رسند. با طبيعى ترين وصف، صحنه پياده كردنِ بارها و چمدان ها و شلوغى آسان بر (آسانسور)، عرق ريزانِ تلاش، مسائل كرايه كردن ماشين براى رفت و آمد به حرم و قول و قرارها و وعده هاى عمل نشده و ريال هايى كه به عنوان كرايه داده شد و ... بالاخره عزيمت به حرم براى انجام اعمال عمره مفرده، در اين اشعار ديده مى شود. نمازهاى پرشكوه، صف هاى دايره وار نماز جماعت، برابرى شاه و گدا در پيشگاه خدا و راهپيمايى عظيم و پنجاه هزار نفرى ايرانيان به سوى مسجد الحرام در 5 ذى حجه در برابر چشمان مأمورين سعودى و زوار كشورهاى ديگر، كه همه نشان دهنده وحدت و انسجام ملت و مديريت شايسته زائران و تبعيت كامل از رهبرى است، از جلوه هاى ديگر اين سفرنامه

ص: 102

منظوم است. در اين مورد چنين مى سرايد (ص 87):

ويردى نشان عالَمه ايرانلى لار جامعه دَه يك دِل و يك جانلى لار

مرد و زن و پير و جوان، يكسره جمله سى همبسته دى بير رهبَرَه

قدرت ملت كه بو شدّت دَه دور عامل و انگيزه سى وحدت دَه دور

گورمه لى اولموشدى اوگون اول محل دور دى تماشايه تمامِ ملل

بارى باخان اوردا بو سنخيّتَه آفرين ايلوردى بيزيم ملَّتَه

كم كم فصل عزيمت به عرفات فرا مى رسد و زائران به آن سرزمين مقدس و عرفانى مى روند. ترسيم عرفات و دعاى عرفه، حركت به سوى مشعر، شب با معنويت مزدلفه، جمع كردن ريگ ها براى رمى جمرات و ... البته وضع نامناسب بهداشتى و نظافت در آن شب پر ازدحام و عدم امكانات دستشويى و كمبود آب و ... بحق، شاعر را به ستوه آورده و زبانش را به گِله گشوده است.

آنگاه حركت پياده در صبح روز دهم از مشعر به سوى منا، خستگى گرما، سرگردانى در آن صحرا براى يافتن چادرهاى كاروانِ خود، تشنگىِ مردم، كمبود آب و يخ، گم شدنِ افراد زيادى از كاروان و باقى ماندن فقط ده- پانزده نفر از افراد كاروان، همراه روحانى، با زبانى فصيح ترسيم شده است (ص 106):

عِدَّه ميزه سالديم او ساعت نظر گوردوم اولاردان قالير اون بِش نفر

مابَقى يولّلاردا ايتيب بير بَه بير بَللى دگُل هاردا اولوب لار اسير

بير الِميز دَه پتو، بير الدَه ساك آز قالير ايتسين بيزى گرما هلاك

و معاون راه مى افتد تا چادر را پيدا كند و همه از گرما بى تاب مى شوند و زمان مى گذرد و فرصت ها مى سوزد و بالأخره يافتن چادر و استقرار در آن، سپس تصميم به رفتن براى رمى جمرات. ترسيم شاعر از رمى جمرات و دشوارى سنگ زدن به شيطان بزرگ، با بيانى لطيف و اشاراتى زيبا به جلوه ها و رمزهاى معنوى اين مناسك اين گونه ادامه مى يابد (ص 109):

يِدِّى داش آلديم الَه بى وَسوسه غيضيله پرتاب ايلَدِيم ابليسه

ديوِ هواييله جَدَل باشلاديم سنگ ملامتله اونى داشلاديم

ص: 103

ازديم او نوعيله هَوَس باشينى توكدوم اتَكْدَن يِرَه غم داشينى

ديده امّاره نى كور ايلَدِيم قووْدُوم اوزِيمدَن اونى، دور ايلَديم

ايلَه كه پرتاب ايلَديم داشلارى باشيما ييغديم گَنَه يولْداشلارى

صويلَدِيم اولْدُوخ بو عَمل دَن رَها ايمدى گيداخ ياخچيدى قربانگاها

و عزم رفتن به قربانگاه و ذبح قربانى مى كنند و دشوارى هاى مسلخ پيش مى آيد. در اينجا شاعر به سازندگى هاى اين رنج و مشقت و ثواب هاى اعمال دشوار حج و عهدى كه با خدا مى بندند و شرط عاشقى و مسأله بلا و ابتلا در وادى محبت اشاره مى كند و چه زيبا مى سرايد (ص 113):

عشق طريقيندَه هزاران هزار محنت و اندوه و غم و غصّه وار

عاشق اگر مايلِ هجران دگُل شربت وصل ايچماقى آسان دگُل

عشقدَه عاشق دِل و جانْدان گِچَر سهل ايدى جان، هر دو جهاندان گِچَر

گر دل عاشقدَه اولا عشق يار هيچ زادى ايتمز اوزينه اختيار

عاشق او دور آتش عِشقَه يانا محنت هجرانى چكيب قاتدانا

جانِنَه هر درد و غَمى نوش ايدَه راحتِ ايّامى فراموش ايدَه

قلبينى اندوه و محن داغليا غيرَه شكايت قاپوسين باغليا

عشق يولوندا چكه مين جور جفا صبريدى عاشقده نشان وفا

اولميا شالى غم ايام دَن اگميه بِل، محنت و آلام دَن

عشق طريقينده كه گوتدون قدم منتظر اول، رنج و غَمَه دم به دم

هر نه چيخور اوغرووا، باس باغريوا ياددان آپار هر زادى ياردان سوا

ناله و فرياد ايلَمَز عاشقان قلبيده فريادِنِى ايلَر نهان

عشق طريقين كيم ايده اختيار اولمويا منظورى گَرَك جز نگار

معركه عشقدَه فانى اولا اسمى آتا، محو معانى اولا

آلمويا منظوره اوز آسايشين خاطر معشوق ايده هر ايشين

اولماسا هر كيم بيله، عاشق دگُل مرحله ؤ عشقدَه صادق دگُل

اشاره به هدر رفتن گوشت هاى قربانى و افسوس و دريغ بر نبودن برنامه اى براى استفاده

ص: 104

بهينه از اين گوشت ها، آن هم در زمانى كه اين همه گرسنه و فقير در جهان وجود دارد، از نكات ديگر است (ص 121):

اولسا بو مورد دَه اگر قاعده خلق بو ايشدَن آپارا فايده

ايمدى بو دوراندا تاپيلمور غذا ات دَن اوتور خلق دوتوبدور عزا

بير پارا يِرلَردَه قالوب خلق آج مين بو قدر ات لَرَه وار احتياج

چوخلارى تاپمور سالا ات آشينا بوردا بياباندا قاليب باشينا

شاعر از حلق موى سر در روز عيد قربان، به عنوان نماد تسليم و آمادگى براى سر باختن در راه جانان ياد مى كند و اين كه براى عاشق، حتى جان هم مانع ديدار معشوق نيست (ص 122):

الْده دوتوب هر حاجى بير خود تراش نيّت تسليميله قيرخير دِى باش

يعنى كه عاشق، ره جانانيده سهليدى باش وقف ايلوير، جانيده

عشق يولوندا سر و سامان نَدِى؟ عاشقه بو مرحله دَه جان نَدِى؟

ساحت عشق ايلَسَه گر اقتضا عاشق ايدَر جانينى آسان فدا

مرحله عشقه چاتان فانى دور عاشقى آواره قويان جانى دور

در رمى جمرات، اشاره به فلسفه اين سه جمره مى كند و چنين مى سرايد (ص 124):

شرع بو اعمالى كه قويموش قرار هر عملين اصل دَه بير سرّى وار

اوچ يره داش وورماق اولوب شرط اگر هر بيرينين رمزى وار، اى با هنر

جنگ اوچ ابليسله منظور دِى بو اوچى تزوير و زر و زوردِى

اوندا كه حاجى گيريرِى ميدانا اوّل ايدير حمله بويوك شيطانا

چون يِكَه شيطان بد و نااهل دِى وقتى بويوك گيتدى، كيچيك سهل دِى

راحت ايدندن صورا افكاريوِى باشلا كيچيك خصميله پيكاريوِى

خصم ضعيف اولدى، يوگور باش داشا خيردا بويوك، هر اوچى وور، قوى آشا

واجب اولوب يِدّى سى حتماً دَگَه تا كمرِ دشمنى بير يول اگَه

قربانى را، رمزى از ذبح نفس اماره و ديو هوى و هوس مى داند و به فايده فقرزدايى آن از محرومان و گرسنگان اشاره مى كند و اين كه اگر درك اين مفاهيم و فلسفه ها از اعمال حج نباشد، از سنگ روى سنگ انداختن، يا خوابيدن در صحراى مشعر چه فايده؟ (ص 129):

هر عَمَلين فلسفه سى وار غرض تااولا ماهيت انسان عوض

گرنه قورى چولده گيجه ياتماقين يا داشى داش اوسته دوروب آتماقين

وجهى ندور، اولماسا خاصيتى؟ پس بولارين واردى يقين حكمتى

و اين اشارات، يادآور شعرهاى ناصر خسرو است و حديث امام سجاد عليه السلام با شِبلى كه رمزوار تك تك اعمال و مناسك را ياد آورد مى شود.

سپس بازگشت به مكه و انجام بقيه اعمال است و بيرون آمدن كامل از احرام و محرّمات.

آنگاه انجام عمره مفرده در روزهاى بعد، به نيت پدر و بقيه ايام تا پايان سفر. در پايان، دعاهاى فراوان به درگاه خداى متعال و حاجت خواهى از آستان دوست؛ حاجت هاى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، حتى خواستن گشايش و فرج براى جهان اسلام و امت عرب و نابودى اسرائيل و ابرقدرت شرق و غرب و اكنون ابياتى از اين بخش پايانى (ص 146):

محو ايله روسيه و آمريكانى غصب ايليوب بو ايكى سى دنيانى

دولت اسرائيلى نابود ايله سلطه يولون اونالارا مسدود ايله

ملّت اعرابه وير آزادگى ايتميه بيگانه لَرَه بندگى

وحدت اسلام ده ايجاد ايله اونلارى جمعيته ارشاد ايله

حاكم اعرابى اويات خواب دَن اولميا غافل غم اعراب دَن

سدّ ايله حكّامه خيانت يولون عاجز و بيچاره لَرِين آچ قولون

وعده وَه ايت بار خدايا وفا ايت ضعفانى هم وغم دَن رها

ايله ايا صاحب عرش و تراب لطفله بو ادعيه نى مستجاب

ص: 105

ص: 106

حكايت دو بيت بر ديواره بيت النبى صلى الله عليه و آله

على گودرزى

بر نيمه آشكار دو ستون از ستون هاى جانبِ قبله مسجد نبوى، دو بيت شعر نوشته شده كه چون از نظر معنى و محتوى، زبان حال همه كسانى است كه به جهت حرمت صاحب حرم از راه دور و نزديك در آنجا گرد مى آيند، قابل توجه است. گرچه سراينده آن ناشناخته و گمنام است ولى گويا چون زبان حال همه را گفته، گفتارش به سنگ ستون حرم نقش بسته است.

به هر حال، اگر سراينده را يك اعرابى باديه نشينِ بى نام و نشان دانسته اند، داستانش آنچنان در كتب قوم مشهور و معروف گشته است كه مى تواند جبران آن بى نام و نشانى را بنمايد و شهرت و كثرت نقل داستان به قدرى زياد است كه در مرحله نخست، چنين به نظر مى رسد كه صفاى باطن و صدق اعتقاد آن باديه نشين، موجب جاودانه شدن شعر او گشته است. آن حكايت ابتدا از زبان چند نفر نقل شده كه خود، شاهدانِ اوّليه واقعه بوده اند وسپس در طول تاريخ نقل كتاب ها گشته، تا آنجا كه بر ستون مسجد نبوى نيز نقش بسته است و چون جزئيات آن داستان متفاوت و شخصيت ناقلان مختلف مى باشد، ابتدا لازم است نقل ها را يادآورى كنيم و سپس مسائل پيرامون آن را مورد بررسى قرار دهيم:

1. عتبى؛ كهن ترين سند تاريخى كه اين داستان را از «عتبى» نقل مى كند، «ماوردى» (متوفاى 545. ق.) است. ماوردى مى نويسد:

«عتبى» حكايت كرده كه نزد قبر پيامبرخدا نشسته بودم، مردى اعرابى آمد و پيش رفت و

ص: 107

سلام داد و نيك سلام و درود فرستاد، سپس (خطاب به قبر پيغمبر) گفت: در قرآن چنين يافته ام:

... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً. (1)

«هنگامى كه مرتكب گناهى شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر بر ايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.»

اكنون به حضور شما رسيدم و از گناهانم توبه كردم و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار دادم و سپس اشگى ريخت و چنين گفت:

يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهنّ القاع و الأكم

نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف و فيه الجود و الكرم

«اى بهترين كسى كه استخوان هايش در زمين هموار دفن گشته و از بوى خوش آن دشت و دمن خوشبو شده است.

جانم فداى قبرى كه تو در آن آرميده اى، كه عفاف جود و كرم در آن است.»


1- نساء: 64

ص: 108

و سپس سوار بر مركب خود شد و بازگشت، «عتبى» مى گويد: خوابى سبك مرا فرا گرفت و پيامبرخدا را ديدم كه فرمود: اى عتبى، آن اعرابى را درياب و به او بگو كه خداوند او را آمرزيد. (1) 2. داستان به گونه اى ديگر و با توضيحى بيشتر از محمدبن حرب هلالى نقل شده كه گفته است: مردى اعرابى حج گزارد، چون (به مدينه آمد) به درِ مسجد رسيد، افسار مركب خود را بست و به مسجد رفت، روبه روى قبر پيامبر ايستاد و گفت: پيامبرخدا! پدر و مادرم فداى تو باد، با بار سنگين گناه آمده ام كه تو را شفيع نزد پروردگارم قرار دهم، چون در قرآن آمده است:

... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ .... (2) «هنگامى كه مرتكب گناهى شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر بر ايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.»

بر خويشتن ستم كردم، اكنون آمده ام. پدر و مادرم فداى تو گردند. با بار سنگين گناه آمده ام. نزد پروردگارت شفاعتم كن كه گناهانم را ببخشد و بعد از آن، در حالى كه در جمع مردمان گم شد، مى گفت: «يا خير من دفنت في القاع أعظمه ...». (3) 3. برخى اين واقعه را مشهور و معروف يافته اند و بى آن كه از گوينده نخستينِ آن نامى ببرند، به عنوان ارسال مسلّمات شمرده و به نقل آن پرداخته اند. (4) كثرت نقل اين داستان و تمسّك به اين آيه و ترنّم به اين شعر، در دل و جان و انديشه نسل هاى بعد، چنان تأثيرى نهاد كه به مرور و اندك اندك، در كتب ادعيه جا باز كرد و نويسندگان براى خوانندگان كتب خويش آن را به عنوان شيوه گفتگوى با پيامبر و آداب زيارت او معرفى كردند و از آن جمله گفته اند:

الف: چون به حرم پيامبر رسيدى روبه روى قبر پيامبر ايستاده و در حقّ خويش توسّل جسته، او را شفيع پروردگار خود قرار ده و از بهترين سخنانى كه رسيده، آن است كه «مارودى» نقل كرده (5) و سپس داستان را به عنوان الگوى ادب زيارت نقل كرده است.

ب: بهترين سخنى كه زائر (قبر پيامبر) مى تواند بگويد، اين است كه: «يا خير من دفنت في القاع أعظمه ...». (6)


1- ابو الحسن على بن محمدبن حبيب البصرى البغدادى الماوردى، احكام السلطانيه، چاپ تهران، مكتب الاعلام السلامى، صص 191- 190 النووى 676، الاذكار، چاپ بيروت، دار احيا التراث، صص 176- 175 ابن كثير- 774، تفسير قرآن العظيم، چاپ بيروت، دار المعرفه، 1412، ج 1، ص 522 النووى 676، المجموع فى شرح المهذب، لبنان، بيروت، دار الفكر، ج 8، ص 274 ابن قدامه 620، المغنى، لبنان، بيروت، دار الكتاب العربى، ج 2، ص 590 عبد الرحمان بن قدامه 682، الشرح الكبير، بيروت دار الكتاب العربى، ج 2، ص 494 البهوتى 1051، كشاف القناع، بنان، بيروت، دار الكتب العلميه، ج 2، ص 601
2- نساء: 64
3- جلال الدين السيوطى، الدار المنثور، بيروت، دار المعرفه، چاپ 1365، ج 1، ص 228
4- النووى، المجموع فى شرح المهذّب، همان مدرك. محمد الشربينى الخطيب م 977، مغنى المحتاج، بيروت، دار احياء التراث العربى، چاپ 1377، ج 1، ص 512
5- النووى، همان مدرك.
6- محمد الشربينى الخطيب، همان مدرك.

ص: 109

ج: برخى اصل داستان را به عنوان يك ادب مسلّم و قطعى در زيارت پيامبر نقل كرده اند. (1) داستانى از زبان امير المؤمنين على عليه السلام

على عليه السلام فرمود: سه روز از دفن پيامبر صلى الله عليه و آله نگذشته بود كه عربى باديه نشين آمد و خود را به قبر پيامبر افكند و از خاك آن بر سر مى ريخت و مى گفت: اى پيامبرخدا، گفته هاى تو را گوش كردم. شما سخن خدا را حفظ كرديد و ما گفته هاى تو را پاس داشتيم؛ از جمله آياتى كه بر تو نازل شده، اين بود:

... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ ....

«بر خويشتن ستم كردم و اكنون نزد تو آمده ام تا برايم طلب بخشش كنى، از قبر ندا آمد كه بخشيده شدى.» (2) و در گفتار منقول از على عليه السلام، سخنى از آن دو بيت شعر نيست و هم چنين سخنى از خواب ديدن پيامبرخدا به ميان نيامده، بلكه ندايى از قبر بيرون آمد كه آمرزيده شده است.

حقيقت داستان چيست؟

از اين جهت كه اهل تسنن خود را از ثقل اصغر دين و نيمه مكمّل آن؛ يعنى ولاى اهل بيت پيامبر محروم كرده اند، از منابع مهم معرفت شناسى و درياى معارف امامان معصوم، محروم شده اند.

آنچه قابل توجه و دقت است، اين است كه بايد دانسته شود كه آيا يك واقعه رخ داده و هر سه نفر شاهد آن بوده اند و هريك جداگانه به آن پرداخته اند؟ يا سه واقعه جداگانه بوده و براى هريك از آنان، به طور جداگانه رخ داده و هركدام مشاهده خويش را چنانكه رخ داده، نقل كرده است؟ ولى از آنجاكه هر سه ناقل معاصرِ هم نبوده اند، نمى تواند يك واقعه باشد كه همه آنها شاهد آن باشند؛ زيرا على عليه السلام در سال 40 ه. ق. به شهادت رسيده (3) و عتبى در سال 228 فوت كرده است. (4)


1- الرمياطى، همان مدرك.
2- المتقى الهندى، كنز العمال، لبنان، بيروت، مؤسسة الرساله، ج 14، ص الصالحي الشامي، سبل الهدى في سيرة خير العباد، بيروت، دار الكتب العلميه، ج 12، ص 282260
3- محمدبن خاوند شاه، روضة الصفا، چاپ تهران، انتشارات علمى، ص 317
4- ابن كثير، تفسير كبير، بيروت، دارالمعرفه، ج 1، ص 522

ص: 110

محمدبن حرب هلالى را نيز از شاگردان امام صادق عليه السلام دانسته اند (1) و او را از اصحاب آن حضرت در علم رجال شمرده اند، معلوم است كه امام صادق عليه السلام در سال 148 وفات يافت، (2) پس ناگزير بايد گفت حوادث متعدّدى رخ داده است؛ چنانكه برخى از اهل تحقيق هنگام نقل داستان منقول از على عليه السلام گفته اند: و اين داستان، غير از داستان «عتبى» است در توسّل بر پيامبر كه قصه آن در نهايتِ شهرت است. (3) عتبى كيست؟

نام او «محمد»، پدرش عبيداللَّه، كنيه اش «ابو عبد الرحمان» و «اموى» است. او معروف به «عتبى» منسوب به جدش «عتيبة بن ابى سفيان» است. بيشتر كارش نقل تاريخ بوده و اخبار را بيشتر از بنى اميّه نقل كرده است و تاريخ و ايام و جنگ هاى آنان را گزارش مى داده است. (4) او شاعر بود و در مورد جدش «عتبه» شعر مى گفت. به بغداد رفته، حديث نقل مى كرد و حديث فرا مى گرفت و شهرت به شراب خوارى داشته است. (5) و به جهت اديب بودنش، او را از مردمان بليغ دانسته اند و نيز كاتب و ديوان دار خليفه مخلوع- المقتدر باللَّه عباسى- شمرده اند. (6) آيا عتبى كه از نوادگان ابو سفيان است و تمام همت خود را مصروف نقل تاريخ آنان كرده و شعرش را در استخدام توصيف جدش عتبه قرار داده كه دشمن سر سخت پيامبر و خاندان او بوده است، مى توان چنين حالتى روحانى توقّع داشت كه پيامبر را در خواب ببيند و پيام رسان او به اعرابى باشد؟!

فقر منابع دينى و نياز معنوى:

از آنجاكه بشر براى تأمين نيازهاى معنوىِ خويش ناگزير از توجه به اماكن مقدس و زمان هاى ارزشمند و شخصيت هاى بزرگوار و مكرّم است و خويشتن را در ساحت آن اماكن و ازمنه و بزرگان قرار مى دهد تا بدان وسيله تقرّب به حق پيدا كند، حضور پيدا كردن در آن ساحت مقدس، يك نياز است و طريقه مناسب گفتگو و راز و نياز و بيان خواسته ها، نيازى ديگر است و اگر ادب مناسب را نداشته باشد، گاهى نقض غرض و خلاف هدف و مقصد پيش مى آيد و از اين جهت كه اهل تسنن خود را از ثقل اصغر دين و نيمه مكمّل آن؛ يعنى ولاى اهل بيت پيامبر محروم كرده اند، از منابع مهم معرفت شناسى و درياى معارف امامان


1- ابن داود، رجال، تهران، دانشگاه تهران، ص 303 اردبيلى، جامع الرواة، چاپ قم، منشورات مكتبة آيت اللَّه العظمى النجفى المرعشى، ج 2، ص 88
2- محمد بن خاوند شاه، همان مدرك.
3- الحصنى الدمشقى، دفع الشبهه عن الرسول و الرساله، قاهره، دار احياء الكتب العربى، ص 829
4- حاج شيخ عباس قمى، الكنى و الألقاب، چاپ تهران، مكتبه صدر، ج 2، ص 464، نقل ازابن خلكان.
5- ابن قتيبه، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، چاپ قم، منشورات شريف رضى، ص 538
6- ابن نديم، الفهرست، ترجمه تجدد، چاپ تهران بانك بازرگانى، ص 207

ص: 111

معصوم محروم شده اند، چون از جهان عرفان آنان بركنارند، لذا براى مناجات با خدا يا زيارت پيامبرخدا دستى خالى دارند و نمى دانند چه بگويند و چگونه خواسته هاى خود را بيان كنند، دردهاى خويش را با چه زبانى بازگو نمايند، محبت و عشق خود را با چه كلماتى اظهار كنند، چون هيچ منبع موثقى ندارند، ناچار دست به دامن «عتبى» مى زنند و كتاب هاى دانشمندان نيز گفته او را يادآورى مى كنند. آرى، آن نياز معنوى و اين فقر منابع، كار را به آنجا مى كشاند كه سخن و شعر يك شرابخوار ورد زبان مسلمانان شود و شعرش بر ستون ديوار حرم پيامبر نقش بندد. بنابراين، عتبىِ شرابخوار نمى تواند چنين حال روحانى پيدا كند كه چنان واقعه معنوى براى او رخ دهد و پيام رسان پيامبر به اعرابى و در نتيجه بر همه مسلمانان باشد، بلكه شايد اين واقعه را از زبان على عليه السلام خوانده است و چون اديب و شاعر بوده، شعرى نيز براى آن سروده است.

نتيجه:

اگرچه حكايتى كه در كتب قوم، از على عليه السلام نقل شده، در منابع شيعه نيامده است، ليكن صحّت آن بعيد نيست؛ زيرا مضمون آن نه تنها مورد انكار شيعه نيست بلكه مورد تأييد نيز مى باشد و لذا علما و دانشمندان شيعه در مورد مسأله جواز زيارت قبر پيامبر، آن را به عنوان تأييد از كتب اهل تسنن ذكر كرده اند كه چون اين واقعه در حضور على عليه السلام رخ داده (1) و خود آن حضرت ناقل آن مى باشد، نوعى تقرير بر جواز زيارت است و ديگرى نيز آن را يكى از بيست دليل بر جواز زيارت قبر پيامبر دانسته، كه كتب اهل سنت به هشت طريق آن را ذكر كرده اند. (2) پى نوشت ها


1- السيد ابو القاسم الخوئى، البيان، عراق، مطبعه آداب النجف الأشرف، ص 599
2- الأمينى، الغدير، تهران، مكتبة الامام امير المؤمنين، ج 5، ص 148

ص: 112

ص: 113

جاريهاى حج

ص: 114

گزارش نهايى

نظرسنجى از زائران و مديران كاروان هاى حج تمتع

مقدمه

برنامه ريزى و ارائه خدمت به زائران، بزرگترين وظيفه سازمان حج و زيارت است و براى رسيدن به اين هدف، دستگاه هاى متعدد و افراد زيادى، دست اندركار ارائه خدمات گوناگون مى باشند. از اين رو، ضرورى است، اين سازمان نتيجه عملكرد خود و ساير دست اندركاران را كه در رضايت زائران تبلور مى يابد، مورد سنجش قرار دهد و از نقاط ضعف و قوّت هريك از زير مجموعه فوق آگاهى پيدا كند.

با توجه به ضرورت پيش گفته، سازمان حج و زيارت تصميم گرفت در مرحله نخست، ميزان رضايت حجّ تمتّع سال 1383 را، در سطوح جغرافيايى استان مورد بررسى و سنجش قرار دهد و در همين راستا عوامل مؤثر بر افزايش رضايت استفاده كنندگان از خدمات سازمان و به تبع آن، توسعه كمّى و كيفى خدمات سازمان، شناسايى و تحليل شود. در واقع نتايج حاصل از اجراى اين طرح، امكانات و ابزار لازم را براى مسؤولان سازمان ها و نهادها و افراد دست اندركار فراهم خواهد كرد تا با

ص: 115

آگاهى از نظريات زائران و مديران كاروان ها، به تحليل مستندى از عملكرد خود دست يابند.

1. جامعه آمارى

جامعه آمارىِ اين پژوهش را 514 نفر مدير كاروان و 88439 نفر زائر حج تمتع، بر اساس چارچوب موجود در سازمان حج و زيارت تشكيل مى دهد.

2. روش پژوهش

اين پژوهش، با مراجعه مستقيم به زائر و مدير كاروان و مصاحبه و تكميل فرم نظرسنجى انجام گرفت. از آنجاكه سنجش خدمات ارائه شده توسط سازمان حج و زيارت و دست اندركاران ديگر، هدف اصلىِ پژوهش بود، لذا بخشى از مصاحبه لازم بود بعد از انجام فعاليت ها صورت گيرد.

بنابراين، از دو روش به شرح زير استفاده شد:

الف: پرسشنامه ها در اختيار زائران نمونه كاروان ها در عربستان و هنگام دريافت خدمات، قرارگرفت وپس ازتكميل توسط زائران جمع آورى شد.

ب: گروه پژوهشگر، در 15 فرودگاه محلّ مراجعت حجاج، مستقر شدند و با زائران نمونه در تمام كاروان ها مصاحبه حضورى كردند و پرسشنامه ها را تكميل نمودند.

كليه پرسشنامه هاى تكميل شده در مرحله پيش گفته، توسط افراد بازبينى، مورد بررسى و كنترل قرارگرفت وپس از رفع اشكالات احتمالى، در قالب جداول خروجى، نتايج و يافته هاى طرح استخراج گرديد. لازم به توضيح است كه پاسخ هاى كمّىِ نظرسنجى، با استخراج توسط كامپيوتر و پاسخ هاى كيفى و به خصوص اظهار نظر مديران و زائران كاروان ها، به وسيله كارشناسان و به صورت دستى استخراج، طبقه بندى و تحليل شد.

ص: 116

3- شرح مراحل و خدمات

مجموعه فعاليت هاى انجام گرفته در طرح نظرسنجى از زائران، به شرح زير طبقه بندى مى شود:

3- 1- بررسى سوابق و مستندات

بررسى فرآيندهاى اعزام حجاج و ديگر اطلاعات از سازمان.

بررسى اطلاعات مربوط به جامعه آمارى و توزيع آن.

3- 2- طرّاحى

بررسى و تهيّه پرسش نامه هاى مرحله اول و دوم.

حروف چينى و تدوين پرسش نامه.

تهيّه دستور العمل تكميل پرسش نامه ها.

تهيه دستور العمل بازبينى پرسش نامه ها.

تايپ و تدوين دستور العمل هاى تكميل پرسش نامه و بازبينى.

محاسبه تعداد نمونه و توزيع آن

تعيين روش انتخاب نمونه ها.

كسب اطلاعات مورد نياز از جوامع خاص (كاروان هاى خاص).

تعيين تعداد و روش نمونه گيرى از جوامع خاص.

تهيه دستورالعمل انتخاب نمونه در هر كاروان.

تهيه دستورالعمل انتخاب نمونه در كاروان هاى خاص.

تهيه سازمان اجرايى.

تعيين تعداد پرسشگر در هر فرودگاه.

تهيه دستورالعمل اجرايى و فرم هاى مورد نياز.

انتخاب مسؤول اجراى طرح.

انتخاب مجريان طرح در 15 استان.

ص: 117

چاپ پرسش نامه ها و دستورالعمل ها.

هماهنگى با سازمان حج و زيارت براى اعزام مجرى طرح از گروه كارشناسان ايران به مكه و مدينه.

توجيه مجريان با چگونگى انجام كار

انتخاب و آموزش پرسش گران توسط مجريان.

ارسال مدارك مورد نياز به مجريان.

3- 3- سازماندهى اجراى طرح

تهيه نامه براى مديران كاروان ها، براى همكارى در عربستان و فرودگاه هاى ايران.

هماهنگى با مسؤولان فرودگاه ها براى حضور پرسش گران.

هماهنگى با نيروى انتظامى فرودگاه براى آگاهى از اجراى طرح.

برگزارى جلسه توجيهى با ناظران حج و زيارت.

آموزش توجيهى مديران عملياتى حج در مكه و مدينه براى همكارى در اجراى طرح.

عمليات ميدانى (مصاحبه، تكميل پرسش نامه ها، جمع آورى اطلاعات).

انجام بازبينى پرسش نامه هاى تكميل شده.

تعيين روش استخراج و مسؤول استخراج.

تهيه نرم افزارهاى مورد نياز براى استخراج.

جمع آورى، كنترل و تحويل پرسش نامه ها براى استخراج.

انجام رمز (كد) گذارى و داده آمايى.

استخراج نتايج.

تجزيه و تحليل يافته ها.

تهيه گزارش نهايى در سه مرحله (گزارش مديران حج، گزارش زائران، گزارش كاربردى و مديريتى).

مستندسازى مجموعه مدارك طرح

ص: 118

نتايج طرح

در مجموع، با 6155 زائر نمونه مصاحبه شد و پرسش نامه ويژه مديران در اختيار تمام مديران كاروان ها (به صورت تمام شمارى) قرار گرفت.

خلاصه نتايج طرح در كمتر از يك ماه، استخراج و در اختيار مسؤولان سازمان حج و زيارت گذاشته شد. نتايج تفصيلى در دو جلد ويژه ديدگاه زائران و مديران پس از گذشت حدود 2 ماه از اجراى طرح، آماده و تحويل سازمان گرديد.

مجموعه حاضر، خلاصه اى است از نتايج تفصيلى، به انضمام نظريات ارائه شده در سؤالات باز و يا پيشنهادهاى ارائه شده در پيوست هاى پرسش نامه ها.

اميد است نتايج به دست آمده، زمينه مناسبى براى برنامه ريزى و ارتقاى كيفيت خدمات به حجاج محترم را فراهم سازد.

در پايان گزارش نهايى حاضر، ضمن سپاسگزارى از خداوند متعال به دليل توفيق انجام خدمات مطالعاتى حاضر، از همه مسؤولان، مديران و كارشناسانى كه در مراحل مختلف اجراى طرح گروه تحقيق را يارى نموده اند و به ويژه جناب آقاى رضوى و جناب آقاى نصيرى تشكر و قدردانى نموده و توفيق بيشتر آنان را در ارائه خدمات به زائران خانه خدا از خداوند متعال خواستاريم. گروه تحقيق/ خرداد ماه 1384

1- ويژگى هاى عمومى جامعه مورد بررسى

از مجموع زائران نمونه، كه به پرسش هاى نظرسنجى پاسخ داده اند، بيشترين تعداد در گروه سنّى 40 تا 50 ساله با 4/ 38% و گروه هاى سنى 50 تا 60 ساله با 7/ 24% قرار دارند.

2/ 69% پاسخگويان را مردان و بقيه را خانم ها تشكيل داده اند. نزديك به 70% مصاحبه شوندگان، افراد شاغل و نزديك به 17% خانه دار بوده اند.

ص: 119

تعداد بازنشسته ها نزديك به 11% زائران را تشكيل مى دهد كه نشان دهنده توجه خاص اين طبقه به زيارت خانه خدا مى باشد. اكثريت نسبى زائران (64) از طبقه متوسط جامعه؛ يعنى دارندگان درآمد سالانه ميان 15 تا 50 ميليون ريال مى باشند. سهم گروه هاى كم درآمد (كمتر از 15 ميليون ريال در سال) نزديك به 19% و گروه هاى پر درآمد (بيش از 100 ميليون ريال در سال) حدود 8% مى باشد.

از زائران حج تمتع سال 83 حدود 67% كسانى بوده اند كه براى نخستين بار مشرّف شده اند. بيش از 31% اين افراد، گفته اند بيش از 10 سال بوده كه آرزوى تشرّف داشته اند و 66% آن ها نيز ميان 3 تا 10 سال در آرزوى تشرّف به سر برده اند. از كسانى كه بيش از يك بار مشرف شده اند، 32% را زائرانى تشكيل مى دهند كه بيش از 2 بار مشرّف شده اند.

اكثريت زائرانى كه همراه داشته اند، كسانى هستند كه با همسر خود اقدام به سفر كرده اند.

اين گروه، بيش از 86% زائران، داراى همراه را تشكيل مى دهند.

بر اساس نتايج نظرسنجى، ميانگين هزينه هاى مستقيمِ يك نفر زائر حج تمتّع (غير از هزينه ثبت نام) و نيز بدون احتساب هزينه هاى اطرافيان؛ مانند قربانى هنگام ورود و يا ميهمانى و يا خريد چشم روشنى اطرافيان، برابر 7/ 27 ميليون ريال بوده است كه براى كل زائران حدود 2450 ميليارد ريال برآورد مى شود.

ص: 120

ميانگين هزينه هاى يك زائر در حج تمتع سال 1383 (ميليون ريال)

شرح جمع هزينه قبل از سفرهزينه بعد از سفرهزينه خريدديگرهزينه ها

ميانگين هزينه يك زائر 7/ 527/ 63/ 99/ 710/ 3

در صد 0/ 6100/ 712/ 434/ 339/ 13

از اين مبلغ، حدود 964 ميليارد ريال مربوط به خريد سوغاتى در عربستان مى باشد.

همانطور كه ملاحظه مى شود، هزينه هاى خريد و سوغاتى، سهم قابل توجهى از متوسط هزينه هاى يك زائر را تشكيل مى دهد.

ميزان رضايت از دست اندركاران تدارك سفر در ايران

على رغم هزينه زياد زائران در قبل و بعد از سفر و نيز خريد سوغاتى، بيش از 12% زائران هزينه ثبت نام را زياد مى دانند.

نزديك به 18% زائران از مدت انتظار براى تشرّف اظهار نارضايتى كرده اند و نزديك به 25% زائران از مراجعات به سازمان حج و زيارت رضايت نداشته اند. بيشترين نارضايتى در اين ارتباط، مربوط به گروه سنىِ 20 تا 30 سال بوده است. (15% زائران نيز از مراجعات به كاروان اعلام عدم رضايت كرده اند).

در ارتباط با هماهنگى هاى به عمل آمده در فرودگاه ها، در مجموع 8% زائران ناراضى بوده اند. زائران استان هاى يزد، لرستان و اردبيل كمترين نارضايتى و زائران استان هاى چهارمحال و بختيارى بوشهر بيشترين نارضايتى را در اين مورد ابراز كرده اند. 20% زائران از مدت انتظار در فرودگاه شاكى بوده اند كه زائران استان هاى چهارمحال و بختيارى و كهكيلويه و بويراحمد به ترتيب با 29% و 18% بيشترين نارضايتى را داشته اند.

در مجموع بيشترين نارضايتى در فرودگاه اصفهان و كمترين نارضايتى در فرودگاه شيراز بوده است.

بيش از 63% زائران از خدمات گمركى رضايت داشته و 12% ناراضى بوده اند. زائران استان هاى فارس و يزد كمترين نارضايتى و زائران استان هاى مازندران و كرمانشاه بيشترين نارضايتى را داشته اند.

ص: 121

قريب به 70% زائران از خدمات انتظامى و كنترلى فرودگاه در حد «زياد» و «خيلى زياد» راضى بوده اند و 3/ 8% نيز رضايت نداشته اند.

زائران استان هاى لرستان و فارس كمترين نارضايتى و زائران استان هاى كرمان و چهارمحال و بختيارى بيشترين نارضايتى را در ارتباط با اين موضوع داشته اند. در ميان فرودگاه ها، زائران فرودگاه كرمان بيشترين نارضايتى را داشته اند، در حالى كه زائران فرودگاه شيراز بيشتر از ديگران اعلام رضايت كرده اند.

اقدامات و هماهنگى هاى انجام گرفته قبل از عزيمت

بيش از 38% زائران، برگزارى همايش عمومى قبل از سفر را كاملًا مفيد و حدود 2% غيرمفيد دانسته اند. در حالى كه برگزارى كلاس براى مسائل عمومى، از مقبوليت بيشترى برخوردار بوده و كمتر از 1% زائران غيرمفيد مى دانند؛ به ويژه در ارتباط با برگزارى كلاس براى مناسك حج، از ديد 4/ 48% زائران كاملًا مفيد و 42% زائران مفيد بوده و فقط 7/ 0% آن را غير مفيد دانسته اند.

اقدامات و هماهنگى هاى انجام گرفته در مورد پخش فيلم از نظر 20% زائران اثربخشى نداشته و 37% آن را كاملًا اثربخش عنوان كرده اند. اين نظريه در مورد توزيع نشريات نيز كم و بيش يكسان است.

تشريح مسائل شرعى و مناسك حج كاملًا اثربخش بوده و تشريح قوانين و مقرّرات عربستان در مقايسه با آن، اثربخشىِ كمترى داشته است.

خدمات ارائه شده در طول عزيمت و اقامت در عربستان و ميزان رضايت زائران

كمترين و بيشترين نارضايتى، در مورد خدمات ارائه شده در طول سفر، هر دو، به گروه سِنّى كمتر از 20 سال مربوط مى شود. زائران اعزامى از فرودگاه اروميه، بيشترين و زائران فرودگاه بوشهر كمترين رضايت را در مورد موضوع فوق داشته اند.

در ارتباط با تحصيلات زائران، بيشترين نارضايتى در ميان دارندگان مدرك فوق ليسانس و بالاتر و بيشترين رضايت در ميان بى سوادها بوده است.

نزديك به 6% زائران از سازماندهى و اجراى برنامه هاى پيش بينى شده در عربستان،

ص: 122

ناراضى بوده اند و بيشترين نارضايتى در ميان زائران كمتر از 20 سال بوده است.

حدود 12% زائران از چگونگى هماهنگى براى ارتباط با خانواده خود اعلام نارضايتى كرده اند و فقط 26% زائران در حدّ «خيلى زياد» راضى بوده اند. اين نارضايتى در ميان جوانان زائر بيشتر بوده است و همين گروه از زائران، از چگونگى انتقال ميان مكه و مدينه نيز بيشترين نارضايتى را داشته اند. زائران گروه هاى درآمدى بالا نيز در مقايسه با سايرين، در اين رابطه ناراضى تر به نظر مى رسند.

حدود 7% زائران از وضع تغذيه ناراضى بوده اند و جوانان ميان 20 تا 30 ساله، بيشترين نارضايتى را داشته اند. قابل توجه اين كه زائران با درآمد سالانه بيش از 200 ميليون ريال، از وضع تغذيه بيشترين رضايت را داشته اند و در مقابل، زائران داراى درآمد كمتر از 15 ميليون ريال در سال، كمترين رضايت را ابراز نموده اند.

حدود 10% زائران از وضع بهداشت و درمان اعلام نارضايتى كرده اند كه بيشترين نارضايتى در ميان زائران با درآمد بالا بوده است و دارندگان تحصيلات بالاتر نيز رضايت كمترى از وضع بهداشت و درمان داشته اند.

بيشترين نارضايتى از روحانى و معين، در ميان كسانى بوده كه داراى تحصيلات حوزوى هستند.

حدود 8% زائران از ميزان رعايت حقوق افراد توسط همسفران رضايت نداشته اند. اين نارضايتى به ويژه در ميان افراد با تحصيلات بالا بيشتر بوده است.

خدمات ارائه شده توسط عوامل عربستان به زائران

نزديك به 7% زائران از برخورد پليس و كاركنان فرودگاه در عربستان راضى نبوده اند ولى زائرانى كه از عدم امنيت در عربستان اعلام نارضايتى كرده اند، تنها 1% مى باشد.

3/ 2% زائران از كمبود امنيت در خيابان هاى مدينه و 2/ 5% از كمبود امنيت در خيابان هاى مكه اعلام نارضايتى كرده اند.

ميزان رضايت از برخورد فروشندگان عربستان بسيار كم بوده و تنها 10% زائران در حد «خيلى زياد» راضى بوده اند. در حالى كه 17% نارضايتى داشته اند.

ميزان رضايت از هتل نيز در مدينه بيشتر از مكه اعلام شده است. مقايسه موارد

ص: 123

مختلف نشان مى دهد كه كمترين رضايت از وضع بهداشت و درمان در دو شهر مدينه و مكه است. ضمن اين كه نزديك به 30% زائران از كمبود بهداشت در مشاعر شكايت داشته اند.

خدمات ارائه شده در مراجعت

حدود 16% زائران از برنامه هاى پروازِ برگشت، ناراضى بوده اند كه بيشترين نارضايتى در ميان دارندگان تحصيلات حوزوى به چشم مى خورد. قريب به 20% زائران از مدت انتظار در فرودگاه عربستان، براى مراجعت، اعلام عدم رضايت كرده اند. 14% زائران، از مدت انتظار براى ترخيص در فرودگاه كشور رضايت نداشته اند كه در ميان زائران با تحصيلات بالاتر، اين ناضايتى بيشتر بوده است.

در مجموع، تنها 3/ 1% زائران از كلّ برنامه سفراعلام نارضايتى كرده اند، در حالى كه 88% زائران در حدّ «زياد» يا «خيلى زياد» راضى بوده اند. بيشترين رضايت از نظر سنى، در گروه كمتر از 20 ساله، از نظر درآمدى در ميان زائران با درآمد بالاتر بوده است و از نظر تحصيلات بيشترين نارضايتى در ميان زائران، داراى تحصيلات فوق ليسانس و بالاتر ديده مى شود.

بيش از 18% زائران برنامه هاى پيش بينى شده براى اوقات فراغت خود را كمتر از انتظار دانسته اند و 14% بيش از انتظار اعلام كرده اند. همين نسبت ها در مورد برنامه هاى بازديد از مراكز سياحتى و تاريخى نيز صادق است.

18% زائران از ميزان پيش بينى خود كمتر خريد كرده اند و 13% به عكس آن مى باشند.

بيش از 17% زائران قيمت كالاها را گرانتر از ايران ارزيابى كرده اند و 49% آن را ارزانتر از ايران دانسته اند. مهمترين كالاهاى خريدارى شده توسط زائران پوشاك، پارچه، ساعت، دوربين، طلا و اسباب بازى بوده است كه پوشاك و پارچه به تنهايى 87% خريد را تشكيل مى دهد. حدود 55% زائران اعلام كرده اند كه در طول سفر، دچار بيمارى شده اند. بالأخره اين كه 5/ 98% زائران اعلام كرده اند دوست دارند بارديگر به حج مشرف شوند.

حدود 19% زائران، مدت 25 روز طول دوره سفر را زياد يا خيلى زياد مى دانند، در حالى كه 19% آن را كم يا خيلى كم عنوان كرده اند.

ص: 124

2- نظريات وپيشنهادهاى كلّى زائران

زائران نمونه شركت كننده در نظرسنجى، افزون بر پاسخگويى به پرسش هاى مطرح در پرسشنامه، نظريات توصيفى و تكميلى ديگر نيز داده اند كه خلاصه نظريات و پيشنهادها، به شرح زير، طبقه بندى و ارائه مى شود:

2- 1- از ثبت نام تا اعزام

تعدادى از زائران به طولانى بودن انتظار، كه معمولًا بيش از 3 سال (از زمان واريز وجه به بانك تا زمان تشرّف) طول مى كشد، معترض بوده اند. برخى از زائران براى رفع اين معضل و براى كاهش زمان انتظار، پيشنهاد داده اند كه هر ايرانى فقط يك بار به حج تمتّع مشرّف شود.

2- 2- آموزش حجاج

- مطالب كلاس ها تكرارى و خسته كننده است.

- بخش قابل توجهى از وقت جلسات به روضه خوانى صرف مى شود و آموزشى نيست.

- مكان تشكيل كلاس ها مناسب نيست به ويژه مساجد، براى خانم ها.

- كلاس ها برنامه خاصى ندارند و به همين دليل با مطالب غيرمفيد و بى محتوا وقت را پرمى كنند.

- زمان تشكيل كلاس ها به زمان اعزام نزديكتر باشد مؤثرتر است.

- وظايف مدير و عوامل كاروان به زائران گفته نمى شود.

- تعداد قابل ملاحظه اى از زائران، علاوه بر مسائلى كه در كلاس ها آموزش داده مى شود، خواستار مسائل ديگرى شده اند كه به زعم آنان باعث افزايش اعتبار و ارتقاى جايگاه زائران ايرانى در بين ساير حجاج مى شود؛ از آن جمله مى توان به «حساسيت هاى وهابيون و مواضع فكرى آنان نسبت به تشيع»، «آداب خريد و حضور در بازار، به ويژه هنگام اذان و نماز»، «آراستگى ظاهرى و ادب اجتماعى»، «عدم مبادرت به فروش جنس» و «دورى از عقايد خرافى» اشاره كرد.

- تعدادى از زائران، شيوه آموزش فعلى را، كه متكى به سخنرانى روحانى و مدير است، ناقص و كم كارآمد دانسته و تأكيد كرده اند، آموزش با استفاده از امكانات سمعى و بصرى به

ص: 125

همراه توضيح مدير و روحانى كاروان مؤثرتر است.

تعدادى از زائران سطح بندى كلاس هاى آموزشى را ضرورى دانسته اند.

2- 3- حمل و نقل هوايى

در مورد فرودگاه هاى ايران، نظريات متعددى، از حيث هماهنگى و امكانات اندك و ناقص و برخورد نامناسب مأموران ابراز شده است كه از آن جمله مى توان به «بازديد بدنى به صورت نامناسب و طولانى شدن زمان انتظار براى انجام بازرسى» و «تأخير زياد در پروازهاى رفت در برخى استانها» اشاره كرد.

- نسبت به عملكرد خطوط هوايى سعودى، مواردى بيان شده كه عمده آن عبارت است از: «برخورد مناسب ميهمانداران» و «غذاى نامناسب با سليقه و ذائقه ايرانى».

3- 4- ساختار كاروان حج:

در باره ضعف مديريت كاروان و گروه منتخب وى، نظرياتى بيان شده كه عمده آن، به شرح زير است:

- «استفاده از عوامل خدماتى كم سواد» و «عدم تسلّط مدير و عوامل كاروان به زبان عربى» و «ناهماهنگى نيروهاى اجرايى كاروان با يكديگر».

- پيشنهاد شده است ظرفيت كاروان ها حد اكثر 100 نفر باشد كه خدمت رسانى به زائران كامل تر شود.

- مسأله دورى منازل مكه از حرم و مسافت طولانى بين هتل تا حرم، مورد توجه و اشاره تعداد قابل ملاحظه اى از زائران بوده است. تحليل رفتن قواى زائران، به دليل طولانى بودن راه در انجام اعمال واجب، مسأله ايجاد كرده است. برخى از زائران پيشنهاد كرده اند كه روزهاى سفر را كم و غذاها را ساده تر كنند و به جاى آن از هتل هاى نزديك حرم استفاده شود.

- امكانات مسكن در مكه در سطح يك مسافرخانه درجه چندم است و اين موضوع به زائران در ايران گفته نمى شود و ذهن آنان را نسبت به امكانات مسكن مكه آماده نمى كنند.

به طور كلّى وضعيت مسكن در مكه، در همه زمينه ها؛ از جمله بهداشت هتل و تراكم و فشردگى جمعيت داخل يك اتاق، مورد نارضايتى گروهى از زائران مى باشد.

ص: 126

- نا مأنوس بودن هم اتاقى ها با هم و عدم شناخت قبلى، يكى از مشكلات عمده زائران است.

- ملاك درجه بندى به مردم گفته نمى شود و اين عدم شفافيت ابهام انگيز است.

- جدا بودن زن و شوهر در اتاق هاى هتل ها، مورد اعتراض برخى زائران بوده است.

هتل مدينه امكانات گرمايشى كافى نداشت و نزديك صبح زائران در معرض سرماخوردگى بودند.

2- 5- تغذيه حجاج

- موضوع پخت مركزى در مدينه و بخشى از كاروان هاى مكه، مورد اعتراض قرار گرفته است.

- غذاى رژيمى، تابع قاعده و آثار خاصى نيست.

- نوشابه كوكا و فانتا، آنگونه كه در نشريه زائر نوشته شده، متعلق به صهيونيست ها است ولى توزيع مى شود.

- برخى از زائران نسبت به برنامه غذايى و موارد مصرف، به ويژه مواد چربى و نشاسته اى اعتراض داشته اند.

2- 6 حمل و نقل درون شهرى

- حمل و نقل درون شهرى، به ويژه مسأله اياب و ذهاب در مكه، بيشترين اظهارنظرها را در ميان ساير موارد، به خود اختصاص داده و اكثريت زائران نمونه، به نحوى به مشكلات ناشى از برنامه ريزى، هدايت و اجرا و نظارت بر امور حمل و نقل درون شهرى مكه اعتراض داشته اند.

اين موضوع در روزهاى اعمال مناسك حج و به خصوص سيل مكه شدّت يافته است.

2- 7- مشاعر (حمل و نقل، بهداشت، خيمه ها)

- مشكلات حمل و نقل مشاعر مقدس، مقوله اى است كه ذهن زائران را به خود مشغول مى كند؛ راه بندان هاى طولانى، وجود اتوبوس هاى مكشوف (روباز) و عدم موفقيت پليس

ص: 127

راهنمايى عربستان در حالت هاى بحرانى؛ از جمله مواردى است كه زائران به آن اشاره داشته اند.

- كمبود چادر در منا و عرفات و به همين دليل خوابيدن در فضاى بيرون از چادر؛ از جمله مشكلات زائران بيان شده است.

- تعداد قابل توجهى از زائران وضع بهداشتى منا و عرفات و مشعر را از نظر نظافت و سرويس هاى بهداشتى مورد نقد قرار داده اند

- تعدادى از زائران به مسأله حلق (سر تراشيدن) و نحوه انجام آن اعتراض داشته اند و حلق كردن در افكار عمومى و به صورت كاملًا غيربهداشتى و غيراخلاقى و خجالت آور و نشان از بى تمدّنى دانسته و پيشنهاد كرده اند مكان خاصى حتى به صورت كانتينر براى اين كار اختصاص داده شده شود.

2- 8- خريد، بازار، اضافه بار

- ميزان بار مجاز زائر و شرايط اخذ بار، از چالش هاى زائران است. چون خريد سوغات از مكه اجتناب ناپذير است. از اين رو، پيشنهاد شده در اين مورد براى اضافه بار چاره اى انديشيده شود.

- عدم آشنايى به زبان عربى و عدم قيمت گذارى يكسان روى اجناس در عربستان، براى زائر مسأله ساز است.

- راهنمايى مديران و عوامل كاروان و همراهى آنان با زائران؛ از جمله پيشنهادهاى زائران بوده است.

- فروشگاه هاى شاهد در فرودگاه هاى كشورمان، اجناسى كه جنبه سوغات داشته باشند ندارند. پيشنهاد شده در اين زمينه اقدام شود تا زائران بتوانند از فروشگاه هاى شاهد، سوغات مورد نظر را تهيه كنند.

ص: 128

2- 9- مديريت حج در عربستان

- ازدحام ميليونى جمعيت حجاج از سراسر عالم، در زمان و مكان واحد، موجب بروز مشكلاتى است و مديريت توانمندى را ايجاب مى كند. برخى از زائران، وزارت حج عربستان را فاقد قابليت و توانايى براى رسيدگى به مسائل حج دانسته اند و برخى پيشنهاد داده اند تعداد پذيرش حجاج كم شود.

- تعدادى از زائران از عدم بهداشت و مميزى شهر مكه؛ اعم از معابر اصلى و فرعى اماكن اطراف مسجدالحرام و به خصوص در محل هاى تجمع و ازدحام، اظهار نارضايتى كرده اند.

- تعداد قابل توجهى از زائران در خصوص عملكرد متعصّبين در اماكن زيارتى و برخورد با زائران ايرانى، اظهار انزجار كرده اند، اين حركات به طور عمده در كنار بقيع شريف و همچنين در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و مسجدالحرام و بيشتر بر ضد خانم ها انجام گرفته است.

- برخورد بد فروشندگان با برخى زائران در مكه و مدينه.

2- 10- اطلاع رسانى و امور فرهنگى زائران

- گروهى از زائران چگونگى اطلاع رسانى سازمان و ارتباط سازمان و بعثه؛ چه قبل از مراسم و چه حين آن، با زائران را مناسب ندانسته اند؛ از جمله موضوعات: عدم اطلاع رسانى از هزينه هاى سفر به صورت كامل، تعهّدات مالك ساختمانى مكه و مدينه، حقوق زائر و حقوق نيروهاى اجرايى و فرهنگى و تعهّدات شركت بيمه را مى توان برشمرد.

- در مورد نشريه زائر، برخى نكات به شرح زير بيان شده است:

- اطلاع رسانى زائر، از نظر اخبار داخلى و خارجى ضعيف است و نيز مشكلات زائران را نمى نويسد و ...

- از وقت اضافه زائران در موسم حج هيچ استفاده اى نمى شود. پيشنهاد شده به هزينه زائران به صورت جمعى و با يك راهنما و مترجم تورهايى براى ديدار از اماكن تاريخى و ديدنى و مراكز تحقيقاتى برقرار گردد.

- همراهى مداح خوش صدا و قوى، از خواست هاى زائران است.

- نبود تلويزيون در اتاق ها، عامل بى خبرى زائران تلقّى شده است.

ص: 129

- برنامه فرهنگى، براى كاهش فقر فرهنگى كاروان ها وجود نداد. به خوراك جسم زائران زياد توجه شده و به خوراك روحى و معنوى آنها كمتر پرداخته مى شود.

- برخى از زائران لباس زوار تركيه را مناسب تر تشخيص داده و همانند آن را توصيه كرده اند و علاوه بر آن، پيشنهاد داده اند كه نشان سازمان يا پرچم ايران روى آن دوخته شود.

2- 11- طول سفر حج

- طولانى شدن سفر، با توجه به بى برنامگى آن، تبعات منفى زيادى درپى دارد و بيكارى بعد از انجام اعمال حج در مكه، موجب خستگى جسمى و روحى و عصبيت زائران مى شود.

- مدت اقامت در مدينه، كمتر از مدت اقامت در مكه است. چند روزى به ايام اقامت در مدينه افزوده شود.

2- 12- برنامه هاى پزشكى و دارويى

- برخى از زائران گفته اند: هيأت پزشكىِ حج وظيفه دارد راه هاى پيشگيرى و مقابله با بيمارى هاى شايع در حج را شناسايى كند. دست كم 80% زائران گلو درد و ناراحتى تنفّسى را با خود سوغات مى آورند.

- داروها در اختيار پزشكان كاروان ها محدود به چند قلم است و زائران نگزير از مراجعه به درمانگاه هستند.

- داروها نسبت به عفونت هاى شديدِ ريوى و بيمارى هاى تنفسى بى اثر هستند.

- پزشك زن يا پرستار يا مسؤول تزريقات و پانسمان خانم با كاروان ها اعزام شود.

2- 13- ديگر موضوعات

- تعداد قابل توجهى از زائران نسبت به جايگاه روحانى كاروان و ويژگى هاى آن، اظهارنظر كرده اند و در مجموع براى روحانى كاروان نقش آرامش بخش و تسكين دهنده قائل شده اند و براى روحانى خصلت هايى برشمرده اند.

- بانك توسعه اسلامى، گوسفند را به ايرانى ها گرانتر مى فروشد و مسؤولان هم از حقّ ما

ص: 130

دفاع نكردند.

- مبلغ ثبت نام حج را بالا ببريد، امّا شأن ما را حفظ كرده، جاى بهتر و نزديكتر در مكه اجاره كنيد.

- بعثه رهبرى اسكناس هاى هزار تومانى مردم را به ريال سعودى تبديل كند، به زائران تأكيد شود كه از به كار بردن لفظ «يك خمينى» و «نيم خمينى» به جاى اسكناس هزار تومانى و پانصد تومانى بپرهيزند.

- راننده ايرانى اعزام شود

- لازم نيست 4 تا 6 ساعت پيش از پرواز زائر را به فرودگاه بياورند و معطل نگه دارند.

- تحويل و ترخيص وسايل در فرودگاه ها هنگام برگشت، بسيار دشوار، بى نظم و آشفته است.

- براى حضور در مكه و مشاعر، ماسك در اختيار زائر گذاشته شود.

- وقتى زائر زبان عربى يا انگليسى نمى داند، در مراسم حج نمى تواند آن گونه كه شايسته است با ديگران ارتباط برقرار كند و از اين بابت رنج مى برد.

توضيح اين كه بيش از 350 اظهار نظر ديگر ارائه شده كه على رغم مفيد و جالب بودن آن ها، به دليل فراوانى اظهارنظر كنندگان، از بيان آنها صرف نظر شده است.

3- پيشنهادهاى كلّى مديران كاروان

مديران كاروان ها، افزون بر پاسخگويى به پرسش هاى پرسش نامه ها، نظريات توصيفى و تكميلى به شرح زير ارائه كرده اند:

3- 1- از ثبت نام تا اعزام

مديران كاروان به طور عمده در موارد: فاصله زمانى ميان ثبت نام تا اعزام زائر، برنامه رايانه اى ثبت نام زائران، تمركز صدور گذرنامه در تهران براى سراسر كشور، اشتباه در گذرنامه هاى صادره و ... مشكلاتى را اظهار داشته اند و برخى پيشنهاد صدور و اصلاح گذرنامه در استان ها را داده اند.

ص: 131

3- 2- اعزام زائران

مديران كاروان ها در باره اعزام زائران، نظريات گوناگونى را ارائه كرده اند كه عمده آنها به شرح زير است:

- تمركز صدور بليت هواپيمايى كلّ استان ها در تهران يك اشتباه محض است.

- تاريخ پروازها دير اعلام مى شود.

- زائران را خيلى زود به فرودگاه مى كشانيم.

- تأخير پروازها موجب تلخ كامى زائران مى شود.

- خطوط هوايى عربستان سعودى در حج امسال خوب ظاهر نشد و سرويس مناسبى ارائه نكرد و ميهمانداران رفتار خوبى نداشتند. غذاى آنها هم باب طبع زائران ايرانى نبود.

- چگونگى بازرسى و برخورد نيروى انتظامى در برخى فرودگاه ها نامناسب و زننده توصيف شده است.

- پيشنهاد شده كه تاريخ پرواز پيش از ثبت نام و انتخاب كاروان به مردم اعلام شود.

3- 3- اطلاع رسانى

- برخى مديران كاروان ها از چگونگى اطلاع رسانى سازمان و شيوه هاى آن، گله مند بودند و به ويژه در مورد شرح وظايف و اختيارات و مسؤوليت هاى مدير و عوامل كاروان به زائران اطلاع رسانى را ناكافى مى دانند.

- پيشنهاد شده پيش از سفر، كتابچه اى حاوى دانستنى هاى ضرورى سفر حج در اختيار زائران گذاشته شود. همچنين مديران را در خصوص تفاهمات و نتيجه گفت وگو و توافقات مسؤولان دو كشور در جريان بگذارند تا اطلاعات آنان به روز باشد.

3- 4- فرهنگ سازى و امور فرهنگى

- اگر كار فرهنگى روى حجاج مى شد، بسيارى از مشكلات رفتارى مردم و كاروان ها كاهش پيدا مى كرد اما بعثه در طراحى و اجراى برنامه هاى فرهنگى براى كاروان ها ضعف دارد و ارتباطش با زائران در عربستان تقريباً قطع است، مجموعاً سازمان و بعثه نسبت به مسائل فرهنگى حجاج كم توجهى نشان مى دهند و برنامه خاصى را دنبال نمى كنند.

ص: 132

- مأموران مذهبى (مشهور به امر معروف و نهى از منكر) عربستان به خصوص در مدينه با زائران ايرانى رفتارى بسيار بد دارند و مزاحم زيارت آسوده زائران مى شوند.

- پيشنهاد شده كه بخشنامه هاى مربوط به مديريت اجرايى را به روحانيون هم بدهيد كه در مسير اجرا شبهه ايجاد نكنند.

3- 5- جلسات آموزشى حجاج

- تعداد جلسات آموزشى زياد است و مطلب مدون و استاندارد براى آموزش وجود ندارد. بيشتر زائران از كلاس هاى آموزشى خسته مى شوند.

- آموزش مقرّرات عربستان براى زائران بسيار مهم و حياتى است.

- پيشنهاد شده كه كلاس هاى آموزشى براى زائران تفكيك شود و آموزش به صورت سمعى و بصرى انجام گيرد.

3- 6- امور مسكن حج

- درجه بندى منازل مكه با واقعيت ها منطبق نبود و مديران نمى توانستند زائران را توجيه كنند.

- مدير بايد جوابگوى مشكلات مسكن زائران باشد، در صورتى كه هيچ نقشى در تعيين منازل نداشتند.

- در مكه، منازل نزديك حرم اجاره شود، حتى اگر امكانات كمترى داشته باشد و ساده تر هم باشد.

- مأموران اجاره مسكن حج بايد با مسائل ساختمانى و تأسيسات آشنا باشند تا بتوانند پيگير رفع نواقص مسكن باشند.

- كروكى ساختمان ها ناقص و غير قابل شناسايى است و ضمناً تاكسى ها و سوارى ها آدرس را آن طور كه ما عنوان مى كنيم، نمى شناسند.

- اسكان نيافتن همه متأهلان به صورت خانوادگى، مسائلى را براى مديران ايجاد مى كند.

- توزيع آب زمزم نظم نداشت.

- پيشنهاد شده در مكه هر استان در يك منطقه و نزديك هم اسكان يابند.

ص: 133

- نقشه هتل را پيش از ثبت نام به مدير بدهند تا در هنگام ثبت نام زائران تركيب مناسب را انتخاب كنند.

- منازل اهل تسنن را نزديك حرم بگيريد، هزينه را زائران آماده اند بپردازند.

- توزيع مناطق مكه به صورت چرخشى ميان استان ها انجام گيرد.

- در تعيين ظرفيت ساختمان، ظرفيت و كشش آسانسورها و راه پله ها نيز در نظر گرفته شود.

3- 7- تداركات و تغذيه

- توزيع لبنيات به صورت مناسبى انجام نمى گيرد و داراى اشكال است.

- توزيع گوشت گرم كار بسيار مناسبى بود.

- برنامه غذايى تنوع ندارد و مرغ آن زياد است.

- غذاى متمركز، طعم و مزه دلخواه ايرانى را ندارد و زائران، پخت متمركز را نمى پسندند.

- نظام پخت متمركز، بايد به صورت استانى تنظيم و اجرا شود.

- برنامه غذايى ايام تشريق در اختيار كاروان گذاشته شود.

- شركت هاى سعودى در زمينه تأمين مواد لبنى، متعهّد شوند اقلام را جلوى هتل تحويل دهند.

3- 8- حمل و نقل بين شهرى

- اتوبوس هاى بين شهرى، اتوبوس هاى مناسبى از نظر رعايت نظافت، فاصله صندلى ها و كولر نبود.

3- 9- ستادهاى اجراى حج (مكه و مدينه)

- ساعات برگزارى جلسات روزانه ستادى مكه در اوج كارهاى فشرده كاروان است و ساعات مناسبى نيست.

- برخى مطالب را مى شود به صورت مكتوب به مديران كاروان داد.

ص: 134

3- 10- مشاعر (حمل و نقل)

- بيشترين نظريات، در مورد حمل و نقل مشاعر ارائه شده كه حاكى از بى نظمى مطلق در اين مورد است. از عملكرد شركت حافل به طور چشمگيرى انتقاد شده است.

جمع بندى نظريات ارائه شده را مى توان به شرح زير بيان كرد:

- «تحويل اتوبوس مشاعر از پاركينگ شميسى بسيار دشوار، وحشتناك و توأم با ازدحام و دردسر و ناراحتى و آبرو ريزى بود و نياز به حضور فعّالانه نماينده ستاد در صحنه را داشت.

- اتوبوس روباز (مكشوف) براى ايام تشريق، بنا به درخواست كاروان باشد، نه اجبارى.

- اتوبوس هاى مشاعر را زودتر و در كنار هتل تحويل دهند.

3- 11- مشاعر (خيمه ها)

- تقسيم خيمه به صورت درست و منصفانه انجام نمى گيرد.

- پيشنهاد شده با نصب پلاك روى چادرها با برچسب هاى رنگى براى شناسايى كاروان ها استفاده شود.

3- 12- مشاعر (طرح قربانى)

- قيمت قربانى حجاج ايرانى بيشتر از سايرين بود.

- پول قربانى همان اول با بقيه مبالغ مابه التفاوت از زائر دريافت شود.

3- 13- حمل و نقل درون شهرى

- بيشترين اعتراض زائران به حمل ونقل درون شهرى و نا منظم بودن آن، در شهر مكه بوده؛ به طورى كه سوار شدن به اتوبوس و برگشت از حرم به هتل در مكه، سخت ترين و مصيبت بارترين قسمت مراسم حج برشمرده شده است.

3- 14- بهداشت و درمان (ايرانى و عربستانى)

- بيشترين اعتراض مديران كاروان، به معاينات قبل از سفر است كه اعتقاد دارند اين معاينات تشريفاتى است و بعضاً دقيق نيست و يا با اغماض برخورد مى شود و بعضى معتادان

ص: 135

در معاينات مردود نشده، اعزام مى شوند.

- داروهاى هيأت پزشكى كه در اختيار پزشك بود، تأثير بسيار كمى داشت.

- محل بيمارستان ايرانى در مكه بسيار دور بود.

- آموزش بهداشتى ويژه زائران بى سواد بسيار ضعيف بود.

3- 15- بار همراه مسافر

- از مواردى كه بيشتر مديران كاروان نسبت به وضعيت آن اظهار نظر كرده اند، بار همراه مسافر است. همه مديران گفته اند على رغم توصيه هاى مكرر به زائران، نمى توانند جلوى خريد سوغات را بگيرند و به همين دليل خواستار تدبير جديدى براى حمل بار مسافران شده اند؛ چون به اعتقاد آنها خريد سوغات اجتناب ناپذير است و نمى توان جلوى آن را گرفت. پيشنهاد شده كه نمايندگان فروشگاه شاهد در كلاس هاى آموزشى حجاج حضور پيدا كنند و درباره چگونگى و مزاياى خريد از شاهد، به آنها اطلاع رسانى كنند و از طرف ديگر فروشگاه هاى شاهد خود را با اجناس سوغاتى مجهّز كنند.

3- 16- امور مالى

- در مورد دستمزد مدير كاروان، اكثريت مديران معتقدند كه دستمزد مديران كم است و برخى پيشنهاد كرده اند كه در اين دستمزدها تجديد نظر شود.

- برخى مديران ميزان اعتبار ارزى كاروان ها را كم ارزيابى كرده اند.

- پيشنهاد شده است براى مديران كارت اعتبارى پيش بينى شود.

ص: 136

3- 17- دستورالعمل ها

- در مورد دستورالعمل ها مديران اعتقاد دارند كه برخى از نكات اصلى در آن ها غفلت شده و مرتب پيرو و اصلاحيه مى خورد و گاهى ضدّ و نقيض و غير شفاف هستند.

3- 18- مدت سفر حج

- تعداد قابل ملاحظه اى از مديران كاروان، طول سفر حج را زياد دانسته و پيشنهاد كرده اند كه به حدود سه هفته تقليل يابد.

- پيشنهاد اهل تسنن اين است كه دست كم 8 روز در مدينه مستقر شوند تا 40 وعده نمازشان را در آنجا بخوانند.

3- 19- مشكلات مديريت كاروان ها

- بيشترين اظهار نظرها، در مورد آگاهى نداشتن زائران از وظايف و مسؤوليت ها و اختيارات مدير كاروان است، كه در برخى موارد موجب تنش هايى مى شود.

- برخى مديران از برخورد نامناسب سازمان با مديران گله داشتند.

- پيشنهاد شده است كه اختيار بيشترى به مدير كاروان داده شود و از او مسؤوليت بخواهند و بر عملكردش نظارت بيشترى شود.

- خدمه كاروان چون در معرض خطر هستند بيمه شوند.

3- 20- ساير موارد

- رنگى زيبا با فرم دوخت آراسته و جالب، براى لباس يكسان مردان تعيين شود. به نظر مى رسد فرم كت همانند لباس حجاج تركيه مناسب است.

- اميدواريم از نتايج اين پرسش نامه ها بهره بردارى اجرايى و كاربردى شود و روند نظرسنجى در حج و عمره نيز اجرا گردد.

4- توصيه و پيشنهادهاى مديريتى و كاربردى

از آنجا كه هدف از انجام نظرسنجى، آگاهى از نظريات زائران و مديران در مورد مراحل

ص: 137

مختلف خدمات حج و زيارت و به كارگيرى نظريات و پيشنهادهاى آنان در جهت بهبود فرآيند حج و تكريم زائران و افزايش رضايت آنها و در فرجام، ارتقاى بهره ورى و بهبود عملكرد سازمان حج و زيارت مى باشد. از اين روى، پيشنهادهاى زير براى به كارگيرى نتايج نظرسنجى و به خصوص نظريات و پيشنهادهاى زائران و مديران حج ارائه مى شود:

1. قبل از آغاز موسم حج تمتّع سال 1384، كميته تخصّصى حج تمتع سال 1384 با مشاركت مديران عملياتى حج تمتع سال 1384 در مكه و مدينه و مناطق آن و نيز كارشناسان صاحب نظر در حج و زيارت، به رياست جناب آقاى رضوى، معاون محترم حج و زيارت تشكيل شد و طى چند جلسه فشرده، ميزان رضايت و عدم رضايت در مراحل مختلف حج و نيز نظريات و پيشنهادهاى ارائه شده به وسيله مديران و زائران بررسى گرديد و مقرر شد مواردى كه از نظر اجرا و به كارگيرى در حج سال جارى امكان پذير و اجرايى است، تعيين شود.

2. پس از جلسه سياستگذارى پيش گفته (بند 1) كار گروه تخصّصى و كارشناسى حج و زيارت، تشكيل شود و مواردى را كه شوراى سياستگذارى تأييد و تصويب كرده، تحليل و ارزيابى كند و آنها را در دستورالعمل ها و آيين نامه هاى اجرايى مسكن، تغذيه، بهداشت، درمان، گذرنامه و ... اعمال نمايد و به گونه اى، از تعارض احتمالى آنها، در ارتباط با يكديگر بكاهد.

3. افزون بر نظرياتى كه توسّط زائران و مديران كاروان ها پيشنهاد شده، توصيه مى شود موارد زير نيز، كه از مشاهدات كارشناسى مشاور و يا در مذاكره و مصاحبه دست اندركاران و صاحب نظران حج، در مكه و مدينه و تهران به دست آمده، مورد بررسى و دقت قرار گيرد و مواردى كه درست تشخيص داده مى شود، در حج امسال (1384 ش.) به كار گرفته شود.

3- 1- آموزش زائران و نيز مديران كاروان ها، پيش از آغاز سفر، بازنگرى شود و در آن ها علاوه بر به كارگيرى فن آورى اطلاعات (it) و استفاده از فيلم و سى دى براى ارائه آموزش موضوعات جديد و هدفمند؛ مانند مديريت بحران (در مواردى كه سيل مى آيد و يا حوادث ناگهانى رخ مى دهد)، مديريت خريد، مديريت روابط عمومى و معاشرت با ديگر زائران، قيمت تطبيقى ريال با كالاها، چگونگى گذران اوقات فراغت، آگاهى هاى تاريخى و مذهبى در مورد عربستان، ايران و ... در برنامه هاى آموزشى قرار گيرد.

ص: 138

2- 3- مراحل و اقدامات مختلف حج از زمان ورود به جده تا زمان خروج از جده يا مدينه، به صورت تصوير و به زبان بسيار ساده، تهيه و ترسيم و همراه با توضيحات، به صورت كتابچه اى رنگى در اختيار كاروان ها و زائران قرار گيرد. اين موضوع كمك مى كند كه همه زائران، به ويژه افراد كم سواد و يا بى سواد در كنار توضيحات مدير و روحانى كاروان، به كارها و وظايف حج، مخصوصاً در روزهاى تشريق، اشراف بيشتر و بهترى پيدا كنند.

3- 3- با توجه به اين كه بروز بعضى از بيمارى ها در زمان حج، هم به دليل آلودگى هوا و هم به دليل تراكم جمعيت و عدم رعايت مسائل بهداشتى، اجتناب ناپذير است. بنابراين، گروه بهداشت ودرمان، بروشورهاى ساده اى را تهيّه كرده و درآن، راه هاى پيشگيرى از بيمارى هاى رايج و متداول را به زائران آموزش دهند.

3- 4- به گفته زائران و مديران حج، تعداد روزهاى حضور در عربستان از 25 تا 29 روز زياد است و كاهش منطقىِ آن ضرورى به نظر مى رسد. اگر مانع اصلى براى اين كار موضوع حمل و نقل هوايى است، در آن صورت مى توان همانند كشورهاى كويت، عمان، بحرين، سوريه و ... از حمل و نقل زمينى (اتوبوس، كشتى و ...) از طريق استان هاى جنوبى ايران نيز استفاده كرد. اين موضوع براى زائران استان هاى جنوبى كشور قابل بررسى است.

3- 5- خريد سوغاتى در عربستان، براى بسيارى از زائران، به صورت يك فرهنگ و يك رفتار مصرفى معمول است تا از مكه و مدينه، با سوغات براى اعضاى خانواده به وطن برگردند. در عين حال، معدودى از زائران نيز با هدف تجارت به اين كار اقدام مى كنند كه نظام پيش بينى شده را به هم مى زند. پيشنهاد مى شود حمل بارهاى زائران (البته در چمدان هاى استاندارد) قبل از عزيمت آنها به ايران و با نظم و مديريتى خاص صورت گيرد تا مشكل بسيار پيچيده و غير قابل قبول از نظر فرهنگى و شأن ايرانى را تقليل دهد. اين موضوع نيز جاى بررسى و برنامه ريزى دارد. به عبارت ساده تر، حمل و نقل بار از مسافر تفكيك شود تا مشكلات كمى كاهش يابد.

3- 6- هم نتايج نظرسنجى و هم مشاهدات كارشناسى نشان مى دهد كه بايد در زمينه كارهاى فرهنگى براى زائران، گام هاى بلندترى برداشته شود و ضمن تبيين و تشريح فلسفه و فرهنگ حج و ارتقاى منزلت حاجى از اين طريق، آموزش هاى همه جانبه اى از موضوعات فرهنگى- آموزشى به صور مختلف و سمعى و بصرى، در مراحل مختلف؛ مانند قبل از سفر،

ص: 139

در محل كاروان، سمينارهاى عمومى در شهرهاى محل سكونت زائران، نمايش فيلم هدفمند در داخل هواپيما، در مكه و مدينه و در محل هاى بعثه و كاروان، در بازگشت به كشور و ...

برگزار گردد.

در طرّاحى و تدوين مطالب آموزش هاى مزبور، تنها به روحانيون اكتفا نشود، بلكه علاوه بر آنها، از اساتيد و مدرسين واجد شرايط نيز استفاده شود.

ص: 140

تصوير ص 112 به ص 140 منتقل شود.

ص: 141

گفتگو

ص: 142

ويژگى هاى حج 83 در گفتگو با امير الحاج

فصلنامه «ميقات حج» در هر سال، پس از موسم حج، گفتگويى صميمانه با نماينده محترم ولىّ فقيه، حضرت حجّت الاسلام والمسلمين آقاى محمّدى رى شهرى- دامت افاضاته برگزار مى كند تا علاقمندان را در جريان چگونگى برگزارى حج گذشته قرار دهد.

اكنون نيز، طبق روال گذشته، در باره مسائلى چون موفقيت هاى اجرايى، سياسى و فرهنگىِ حجّ سال 83، نقايص و كاستى ها و همچنين اطلاع رسانى حج و ... گفتگويى ترتيب داده ايم كه توجّه خوانندگان محترم را به مشروح آن جلب مى كنيم:

: ضمن تشكّر از حضرت عالى به خاطر شركت در اين گفتگو، خواهشمنديم ارزيابى خود را از چگونگى برگزارى حج 1383 ه. ش. بيان فرماييد.

آقاى رى شهرى: در آغاز از دست اندركاران فصلنامه وزين و ارزنده «ميقات حج» تشكر مى كنم و براى آنان آرزوى توفيق دارم و از خداوند متعال مى خواهم اين عزيزان را يارى دهد تا بتوانند در جهت پربارتر كردن اين فصلنامه، گام هاى بلندترى بردارند.

در پاسخ به پرسش مطرح شده، به طور مختصر بايد بگويم كه ما در سال 1383 حج

ص: 143

آرام و مطلوبى داشتيم و در زمينه هاى مختلفِ فرهنگى و اجرايى نسبت به سال پيش موفقيت هاى بيشترى كسب كرديم. به عبارت ديگر، با توجه به فضاى خاص حاكم بر منطقه، مانند فشارهاى آمريكا و اروپا در مورد مسائل هسته اى، اوضاع خاصّ عراق و مسائل ديگر از اين دست، كه حج سال گذشته را نسبت به سال هاى قبل حسّاس تر كرده بود، احتمال بروز برخى مشكلات وجود داشت، ليكن با يارى خداوند، حجّى آرام و كم مشكل برگزار شد كه اين، حاصل تلاش همه خدمتگزاران و دست اندركاران امر حج و زيارت بود.

وضعيّت جوّى معتدل نيز به كاهش بيمارى ها وبهداشت زائران كمك كرد و اگر سيل روز دوازدهم ذى حجه نبود، شايد بتوان گفت كه حج گزارى در سال 83، از بهترين و كم نظيرترين حج در سال هاى گذشته بود.

مجموع حاجيانى كه از كشورهاى مختلف و از جمله عربستان در مراسم حج شركت داشتند 706، 419، 2 نفر بودند كه اين آمار، حدود يكصد هزار نفر بيش از حج گزاران سال 82 است. از اين تعداد 759، 534، 1 نفر از خارج عربستان مشرف شده بودند و حجاج ايرانى نيز در مجموع 080، 97 نفر بودند كه نزديك به دو هزار نفر آنان را عراقى ها و افغانى هاى مقيم ايران تشكيل مى دادند و تعداد 2767 نفر هم از ايرانيان خارج كشور به جمع حجاج ايرانى پيوستند.

ص: 144

خداوند متعال را سپاس گزاريم كه با عنايات اهل بيت، به ويژه حضرت بقيةاللَّه اعظم و تلاش همه دست اندركاران امور فرهنگى و اجرايى، توانستيم به بيشترين اهداف خود دست يابيم و برنامه هاى پيش بينى شده را به مورد اجرا بگذاريم.

از سوى ديگر، به دليل تغييراتى كه در جمرات به وجود آمد و دولت سعودى محلّ رمى را توسعه داد، خوشبختانه نه تنها مشكلى در انجام رمى به وجود نيامد، كه بسيار روان تر از سال هاى گذشته انجام شد.

در باره قربانى هم بايد بگويم كه در حج سال گذشته بيش از 000، 80 نفر از زائران ايرانى توانستند از قربانگاه هاى جديد استفاده كنند كه بيشترين آمار در سال هاى اخير است و بحمداللَّه گوشت هاى قربانى هدر نرفت و از آن ها استفاده بهينه شد.

: حج سال 83، نسبت به سال هاى پيش از آن، از چه ويژگى هايى برخوردار بود؟

آقاى رى شهرى: در رابطه با ويژگى هاى اجرايى، فرهنگى و سياسى حج سال 83 چند نكته قابل توجه است:

ويژگى هاى اجرايى

انتقال مستقيم 47800 نفر از زائران به مدينه و نيز 050، 48 نفر زائرِ مدينه، بعد به جدّه، اسكان 65% از زائران در هتل هاى منطقه مركزى مدينه و اطراف مسجد شريف نبوى، اجراى طرح كامل طبخ غذا به صورت متمركز براى حدود 96% زائران در مدينه و 30% در مكه، اجراى طرح متمركز قربانى با آمار 83% در روز عيد قربان و 17% در روز يازدهم توسط 95 نفر از ذابحان ايرانى از جمله ويژگى هاى اجرايى حج سال گذشته بود.

ويژگى هاى فرهنگى

در سال گذشته با توجه به محور قرار گرفتن قرآن كريم، شاهد قرائت و انجام بيشتر ختم قرآن به صورت گسترده توسط زائران بوديم، حضور قاريان برجسته و بين المللى

ص: 145

كشورمان در حج و اجراى برنامه در مسجدالحرام، مسجدالنبى، و همايش هاى بين المللى بعثه و نيز توجه ويژه به مباحث قرآنى در جلسات عمومى و همايش هاى بين المللى بعثه از ويژگى هاى فرهنگى سال گذشته بود ...

طرح جديد اعزام خواهران معين به حج، دومين سال موفقيت آميز خود را پشت سر گذاشت و با پيوستن حدود 183 خواهر تحصيل كرده در جمع روحانيون در حج، پاسخگويى به مسائل ويژه بانوان با سهولت بيشترى انجام شد.

سخنرانى هاى آموزشى و تبليغى متعددى در جلسات عمومى بعثه و نيز داخل كاروان ها از سوى سخنرانان و خطباى خوب كشورمان و نيز توسط برخى از بانوان مبلّغ، هم در مكه و هم در مدينه برگزار شد.

شوراى استفتاى بعثه مقام معظم رهبرى همه روزه در مدينه و مكه پاسخگوى پرسش هاى فقهى زائران ايرانى و خارجى بودند. كارگاه هاى آموزشى ويژه روحانيون كاروان ها تشكيل شد و معضلات فقهى مناسك حج، مورد بحث و گفتگو قرار مى گرفت.

حضور افرادى از شوراى استفتا و نيز روحانيون و بانوان مبلّغ در مسجد شجره، جحفه، مسجدالحرام و مسعى، تشكيل شوراى فرهنگى در هر كاروان، سازماندهى و بهره گيرى از گروه هاى ارشاد در كاروان ها، اجراى طرح نظرسنجى جهت دستيابى هرچه بهتر و دقيق تر به نظريات و پيشنهادها و انتقادات زائران و ... از ويژگى هاى فرهنگى حج گذشته بود.

به دليل تغييراتى كه در جمرات به وجود آمد و دولت سعودى محلّ رمى را توسعه داد، خوشبختانه نه تنها مشكلى در انجام رمى به وجود نيامد، كه بسيار روان تر از سال هاى گذشته انجام شد.

ويژگى هاى سياسى:

بيدارى مسلمانان نسبت به توطئه هاى آمريكا و اسرائيل و طرح هاى آنان براى سلطه بر جهان اسلام، به ويژه عراق و فلسطين و تشديد حسّ همگرايى ملّت هاى اسلامى، از

ص: 146

ويژگى هاى مهم سياسى حج گذشته بود. وضعيّت لرزان آمريكا در عراق، سردرگمى اسرائيل و انتخابات فلسطين، موفقيت هاى مردمى در عراق و لبنان و مسائلى از اين دست، به تدريج ملّت ها را متوجه نيروى عظيم نهفته در درون خود كرده و آنان را به چاره جويى و فكر و انديشه واداشته است و اين امر در حج گذشته به خوبى خود را نشان مى داد.

برگزارى با شكوه مراسم برائت از مشركان با شركت حجاج و زائران بيت اللَّه الحرام و نمايندگانى از بعثه هاى مراجع عظام و تعدادى از حجاج ديگر كشور، به خصوص هيأت نمايندگى لبنان و برگردانِ پيام مقام معظم رهبرى به 10 زبان و انتشار آن با بهره گيرى از ابزار مختلف؛ از جمله اينترنت، ديدار با رؤساى بعثه هاى تعدادى از كشورها؛ مانند وزير اوقاف و حج اردن، مشاور اعظم سلطنتى كشور عمان، معاون دبيركل حزب اللَّه لبنان، آقاى شيخ نعيم قاسم، قائم مقام وزير خارجه عراق، عضو شوراى مركزى مجلس انقلاب اسلامى عراق، رييس اوقاف شيعيان عراق، وزير اوقاف و امور دينى الجزاير، محمد بشيرالدين احمد، مفتى اعظم و رييس امور دينى جامو و كشمير و ... و رايزنى با آنان در باره مسائل مختلف جهان اسلام، از ديگر دستاوردهاى سياسى حج سال گذشته بود. در اين ميان، جريان افراطى سلفى گرى و تندروهاى مذهبى در عربستان نيز تلاش هايى داشتند تا براى زائران ايرانى فشارهايى را بر آنان وارد كنند و نمونه آن محروم ساختن بانوان براى حضور در كنار قبرستان بقيع و زيارت قبور ائمه بود، ليكن بحمداللَّه بيشتر اين تلاش ها ناكام و بى نتيجه ماند.

ويژگى هاى خبرى و اطلاع رسانى

در زمينه هاى خبرى نيز گروه هاى اعزامى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران و انعكاس اخبار حج در شبكه هاى مختلف، پخش مراسم دعاى كميل، برائت، همايش ها و ديدارها و مراسم فرهنگى و سياسى بعثه، نقش مؤثرى در ترويج فرهنگ حج در جامعه ايفا كرد كه بنده در همين جا از تلاش هاى صدا و سيما تشكر مى كنم.

نشريه زائر با توجّه به محوريت قرآن در حج گذشته، علاوه بر اطلاع رسانى در زمينه هاى مختلف به مردم، در اين زمينه نيز تلاش هاى خوبى داشت. پايگاه اينترنتى

ص: 147

بعثه نسبت به گذشته پربارتر و متنوع تر شده بود. به تصوير كشيدنِ همه فعاليت هاى حج در سال گذشته، به منظور تهيه فيلم مستند حج و نيز تدوين مكتوب فعاليت هاى حج، تحت عنوان «با كاروان صفا» نيز از ويژگى هاى خبرى و اطلاع رسانى حج گذشته بود.

: سال گذشته قرآن محورى شعار حج بود، خواهشمنديم بخشى از اقداماتى كه در اين زمينه صورت گرفته را بيان فرماييد:

آقاى رى شهرى: بر اساس رهنمود مقام معظم رهبرى، در سال گذشته، محور فعاليت هاى فرهنگى حج، قرآن بود. البته اين بدان معنى نيست كه در سال هاى پيش از آن، به قرآن پرداخته نمى شد و قرآن محوريت نداشت، بلكه سال گذشته بعثه مقام معظم رهبرى و دست اندركاران فرهنگى؛ اعم از روحانيان وخدمتگزاران، فعّاليّت بيشتر و چشمگيرترى در اين زمينه داشتند و با تمركز بيشتر پيرامون قرآن، امور فرهنگى به اجرا درآمد و در نتيجه زائران عزيز توانستند از فضاى معنوى حج بيشتر بهره بردارى نموده، با قرآن انس بگيرند. پيش از حج، در كميته فرهنگى موضوع محوريت قرآن در حج به بحث گذاشته شد و تصميماتى اتخاذ گرديد كه با عنايات خداوند بيشترين آنها به اجرا درآمد.

: نقاط ضعف و كاستى هاى حج 83 در زمينه هاى فرهنگى و اجرائى چه بود؟

آقاى رى شهرى: در زمينه هاى فرهنگى، هنوز كاستى هايى داريم كه با استفاده از نظرسنجى هاى به عمل آمده، تا حدى مشخص شده و ما اميدواريم با طرح آن در كميته فرهنگى و بررسى هاى كارشناسانه هر يك از موضوعات بتوانيم در آينده در رفع آنها تلاش كنيم، ليكن آنچه به طور مشخص هنوز براى ما مشكل آفرين است، بى توجهى برخى از زائران به حضور نيافتن در نمازهاى جماعت و يا حضور در خيابان ها و كنار مغازه ها به هنگام برپايى نماز جماعت است كه على رغم تذكّرات جدّى و مكرّر روحانيان و ديگر مسؤولان فرهنگى، متأسفانه هنوز هم شاهد آن هستيم، و اگرچه اين افراد در اقليّت اند، ليكن به هر حال بايد براى آن چاره اى انديشيد و بايد راه حل را از ايران آغاز كرد.

ص: 148

زائرى كه نماز خواندن در اوّل وقت براى او به صورت فرهنگ در نيامده و نسبت به نماز اوّل وقت بى توجه است، چگونه مى توان در مدّت كوتاهى به اين امر مهمّ مقيد ساخت و يا زائرى كه به برخى از تخلّفات رفتارى، عادت كرده، در چند روز نمى توان او را از عادت ها و روش هاى غلط بازداشت. به نظر مى رسد بهترين راه حل آن است كه با بهره گيرى از نظرسنجى ها و با همكارى مجموعه نهادهاى فرهنگى كشور، بتوان از اين گونه كارها جلوگيرى كرد. البته نتايج نظرسنجى ها را نيز بايد منتشر ساخت و چه بهتر كه ما ابتدا خودمان را نقد كنيم و از اين مسأله نهراسيم. مشكلات را نيز صادقانه با مردم و حجاج در ميان بگذاريم. برنامه هاى سال آينده را هم براى مردم تبيين كنيم تا ان شاء اللَّه از حجم اين مشكلات كاسته شود.

در زمينه اجرايى نيز على رغم كارهاى انجام شده در زمينه حمل و نقل درون شهرى مكّه، باز هم كاستى هايى داشتيم؛ به خصوص در منطقه باب على، در اطراف مسجدالحرام، كه به دليل تراكم حجاج، هنگام سوار شدن حجاج به اتوبوس ها ازدحام شديدى ايجاد مى شد كه زيبنده حجاج ما نبود، البته حل اين مشكل هم در توان جمهورى اسلامى ايران نيست. دولت عربستان بايد مشكل را حل كند و زائران ما هم بايد نيم تا يك ساعت پس از اتمام نمازها، از مسجدالحرام خارج شوند تا كمى از تراكم جمعيت كاسته شود.

اعزام حجاج به مدينه و فرود آنان در فرودگاه مدينه نيز منافع فراوانى براى حجاج ما در برداشته، ليكن فرودگاه مدينه، ظرفيت لازم را براى پذيرش اين همه حاجى ندارد كه اميدواريم به تدريج اين مشكل توسط دولت عربستان حل شود.

مشكل ديگر تأخير در پروازها بود كه در پاره اى موارد خاطر زائران را مى آزرد.

در معاينات پيش از عزيمت حجاج نيز مشكلاتى داشتيم و من در جلسه اى كه اخيراً براى مديران كاروان هاى حج سال 84 داشتم عرض كردم كه اينها همان گونه كه در مورد مشكل حامله بودن بانوان با دقتى كه از طريق دستياران زن داشتند، در سال هاى قبل حل كردند. مى توانند در سال هاى آينده نيز براى حل اين معضل چاره انديشى كنند.

طول كشيدن بازرسى ها در فرودگاه جدّه نيز از كاستى هاى حج سال قبل بود.

ص: 149

اميدوارم با برنامه ريزى هايى كه صورت گرفته، سال آينده از حجم اين مشكلات كاسته شود.

: در سال هاى اخير و پس از سقوط صدّام، حضور زائران شيعه در عربستان گسترش يافته است، آيا براى انسجام تشيع در حج چاره اى انديشيده شده است؟

آقاى رى شهرى: حقيقت اين است كه ما سلطه اى بر ديگر زائران شيعه اى كه به حجّ مشرّف مى شوند نداريم و اگر ما بتوانيم روى زائران ايرانى خودمان كار كرده، نقاط ضعف موجود را برطرف كنيم و جلو ناهنجارى هايى كه گاهى از برخى صادر مى شود را بگيريم، كار مهمى كرده ايم، ليكن در عين حال در سال جارى برنامه ريزى كرده ايم تا جلسه اى با روحانيون شيعه ساير كشورها داشته باشيم و بتوانيم از طريق صحبت با آن ها برخى ناهنجارى هاى موجود را برطرف سازيم ولى به هر حال، اگر اقدام منسجمى صورت نپذيرد، ممكن است در آينده مشكلات زيادترى از اين ناحيه داشته باشيم. البته اقدام سازمان فرهنگ و ارتباطات و مجمع جهانى اهلبيت، در طول سال، براى توجيه روحانيون شيعه و مديران كاروانى كه زائران شيعه را به حج مى آورند، تأثيرى بيشتر از آن خواهد داشت كه ما در مدت كوتاه حجّ براى آن برنامه ريزى كنيم.

به هر حال، انسجام شيعيان در حج و تشريك مساعى با برادران مسلمانمان كه از سرتاسر جهان به حج آمده اند، وحدت امّت اسلامى را تقويت و از تفرقه، كه وسيله نفوذ دشمنان در ميان مسلمانان است جلوگيرى به عمل خواهد آورد.

: شخصيت هاى مهمى چون وزرا و رؤساى حجّ برخى كشورهاى اسلامى و نيز علما و انديشمندان در حج، با جناب عالى ديدار داشتند. جمع بندى شما از اين ديدارها چيست؟

آقاى رى شهرى: ديدارهايى كه در مكه با وزرا، علما و انديشمندان جهان اسلام دارم، بيشترين دستاورد و ثمره اش تقويت وحدت كلمه امت اسلامى است. البته بركات جانبى ديگرى هم دارد، ليكن عمده هدف و انتظار ما از اين ديدارها، همان تقويت وحدت امت اسلامى است كه در اين سال هاى اخير بحمداللَّه اين ملاقات ها گسترش

ص: 150

يافته و آثار و فوايد خوب سياسى هم در پى داشته است؛ به اين معنى كه در ايجاد روابط سياسى ميان جمهورى اسلامى و برخى كشورهايى كه با آنها روابط جدّى نداشته ايم، تأثيرگذار بوده است. براى نمونه مى توان از كشور الجزاير نام برد كه در سال اوّلى كه بنده با وزير حج الجزائر در مكه ديدار داشتم، در آن زمان ميان دو كشور روابط خوبى حاكم نبود ليكن با پى گيرى هايى كه به عمل آمد، بحمداللَّه هم اكنون روابط سياسى مطلوبى ميان دو كشور برقرار شده است.

: شبهات زيادى در سال هاى گذشته توسط سلفى ها به خصوص در حج به مسلمانان القا مى شود كه خشم مسلمانان را هم در پى داشته است. حضرت عالى در اين زمينه چه تحليلى داريد؟ و براى جلوگيرى از آنها چه اقداماتى صورت گرفته است؟

آقاى رى شهرى: شكستى كه به نظر من سلفى ها پس از سقوط طالبان در افغانستان خوردند، سبب شد تا آنها به كارهاى نسنجيده و عمليات انتحارى و ترورهاى كور روى آورند و خود را روز به روز منزوى تر كنند. بنابراين، بنده تشديد فعاليت هاى تبليغى آنها را ناشى از شكستى مى دانم كه در جبهه سياسى داشتند و ما براى اين كه در جبهه فرهنگى، كه بسيار مهم هم هست، با آنها برخورد كنيم، لازم است از همان

ص: 151

راه هايى كه آنها وارد شده اند، استفاده كنيم و پاسخ مناسبى براى آنان داشته باشيم. اينها در همين اواخر نوارهاى متعددى را توزيع كرده و عقايد شيعه را به شكل موهنى زير سؤال برده اند. بعضى از مطالبى كه در اين نوارها مطرح كرده اند، تحريف شده و برخى ديگر هم پاسخ دارد كه بايد به طور منطقى و حساب شده از طريق كتاب، نوار و حتى اينترنت با اين حركت مقابله كنيم و اگر احياناً كسانى در ميان آنها هستند كه گوششان به حرف حق بدهكار است. آنها را براى نشست هاى دوستانه و مباحثات دعوت كنيم، البته تجربه هايى كه ما داريم، غالب اين افراد حاضر به مباحثه و گفتگوى رودررو نيستند و تلاش مى كنند تا بيشتر روى عوام مردم تأثيرگذار باشند و القاى شبهه كنند و به خيال خام خود، آنها را از مكتب اهل بيت دور كنند.

: حدود دو سال است كه اجازه ورود به محوّطه جلو قبرستان بقيع و نيز نشستن بين الحرمين، به بانوان و زنان ايرانى داده نمى شود. اين اقدام سعودى ها را بر چه اساس ارزيابى نموده و براى حل آن تاكنون چه اقداماتى صورت داده ايد؟

آقاى رى شهرى: اين اقدام وهّابى ها در راستاى همان مطلبى است كه پيشتر گفتم؛ يعنى آنان به دنبال شكست سياسى كه داشتند، فشارهاى خود را بيشتر كرده اند تا مشكلاتى را براى شيعيان و ديگر فِرَق اسلامى كه با آنها هم عقيده نيستند، به وجود آورند، همان گونه كه مى دانيد وهابيت فرقه كوچكى بيش نيست و بسيارى از فرق اسلامى افكار و عقايد آنها را بر نمى تابند و بسيارى از متفكّران و انديشمندان اهل سنت، كه ما در حج با آنان ديدار داشتيم، از اين رفتار سلفى ها و افكار غيرمنطقى و متحجّرانه آنان و دخالت كردنشان در امور مذهبىِ ديگر مسلمانان اظهار نفرت مى كردند. ما تلاش هاى زيادى كرديم تا اين مشكل را حل كنيم. نامه اى به آقاى امير عبداللَّه نوشتم و رييس محترم سازمان حج و زيارت در ديدار با آقاى امير عبداللَّه و برخى مقامات ديگرِ سعودى مشكل را مطرح و خواستار حلّ فورى آن شدند، ولى متأسفانه هيچ كدام از آن ها نتيجه ملموسى نداشت، تا آن كه سعودى ها احساس كردند جلوگيرى از زيارت مردم ممكن است به تظاهرات و برخوردهاى مردمى منجر شود و مشكلات امنيتى ايجاد كند كه در نتيجه راه را براى آقايان بازگذاشتند و تاكنون هم ادامه دارد، ليكن

ص: 152

متأسفانه نسبت به بانوان هنوز مانع ايجاد مى كنند و اجازه نمى دهند آن ها پشت قبرستان بقيع تجمع كنند و من خوف آن دارم كه اگر اين مشكل مرتفع نشود، تبعات خوبى نداشته باشد و حدّاقل اين تبعات منفى، آن است كه تعداد قابل توجهى از بانوان ايرانى و غيرايرانى نتوانند از اين فرصت معنوى استفاده كنند، ارزيابى ضعف در دولت عربستان خواهند كرد كه نمى تواند در برابر اين گروه افراطى بايستد و از حقوق زائران دفاع كند و آنچه را كه به مصلحت كشورشان هست، به مورد اجرا بگذارد. (1)


1- صاحب السموّ الملكي الأمير عبداللَّه بن عبدالعزيز آل سعود ولي العهد ونائب رئيس مجلس الوزرآء بالمملكة العربيّة السعوديّة السلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته بداية أرى من الضروري أن أتقدّم لسموّكم بالشكر والتقدير لما وعدتم خلال زيارة معالي وزير الثقافة والإرشاد الإسلامي بالجمهورية الإسلاميّة الإيرانية لكم، بالعمل على حلّ مشكلة البقيع وأرجو لكم دوام النجاح والتوفيق في خدمة ضيوف بيت اللَّه الحرام. فكما تعلمون، أنّ نجاح بيت اللَّه الحرام من إيران وسائر الدول يعانون في هذا الموسم من مشكلة هامّة جديرة بالاهتمام تسبّب امتعاضهم ويخشى أن تودّي لا سمح اللَّه إلى خسائر وإصابات، إن لم يتمّ معالجتها: 1- كان البقيع يفتح أمام الزوّار في الأعوام الماضية ساعتين صباحاً وعصراً حيث يتمّ الدخول من طرفٍ والخروج من طرف آخر بانتظام. وعند الضرورة وازدياد عدد الزوّار، كان المجال يفسح أمامهم من جانب آخر حيث يوجد السلّم وذلك لمرورهم لئلّا يؤذيهم الازدحام. وبعد غلق أبواب البقيع، كان الدور للنساء ليقممن بزيارته من الخارج ومن خلف جدرانه. وهكذا كان الجميع يتركون المدينة المنوّرة بارتياحٍ وسرور. وللأسف فإنّ أبواب البقيع في العالم الحالي لا تفتح إلّالمدّة محدودة ولا يسمح لدخول الزوّار إلّاعبر طريق واحد. وبما أنّ الأبواب تغلق في وقت مبكر، لذلك يضطرّ الزوّار أن يتسارعوا بعد أداء الصلاة صوب البقيع وهذا يؤدّي إلى ازدحام الناس وتدافعهم. فإن استمرّ هذا الوضع يخشى أن يصاب بعض الأشخاص أو يودّي ذلك إلى وفاة عدد منهم فيتكرّر لا سمح اللَّه ما حصل من حادث مؤسف في رمي الجمرات قبل سنوات. 2- إنّ النساء اللاتي يشكّلن 50 كما ويمنع الزوّار من الوقوف والزيارة في المساحة المحصورة بين المسجد النبوي والبقيع ممّا يدفع الزوّار إلى الانتشار في جميع أطرافه أو المحاولة لارتقاء جدرانه هنا وهناك لرؤية القبور ممّا يخشى أيضاً أن يؤدّي إلى السقوط على الأرض وإصابة الأشخاص لا سمح اللَّه. إنّني على ثقة بأنّكم لا توافقون على هذه التصرّفات السيّئة لبعض المتطرفين وأنّكم أبديتم كراراً قلقكم وامتعاضكم ممّا يجري من تشدّد وأعمال قاسية. لكنّني أود أن أؤكّد مرة أخرى على ضرورة معالجة هذه المشكلة للحيلولة دون وقوع كارثة مؤلمة لا سمح اللَّه. وختاماً أسأل اللَّه العلي القدير أن يوفّق الجميع لتوطيد أواصر المحبّة والصداقة بين البلدين وأن يمنّ عليكم بالنجاح لخدمة ضيوف الرحمن وحجّاج بيته وزوّار قبر نبيه. إنّه سميع مجيب. محمّد الري شهري: ممثّل الإمام الخامنئي في الحجّ

ص: 153

هنوز حج از اهداف خود بسيار فاصله دارد؛ حجّى كه بتواند زائر را همانند روز تولّد پاك كند و پاكيزه به ديار خود برگرداند؟ به نظر جناب عالى چه راه كارهايى براى رسيدن و تحقّق اين اهداف وجود دارد؟

وهابيت فرقه كوچكى بيش نيست و بسيارى از فرق اسلامى افكار و عقايد آنها را بر نمى تابند و بسيارى از متفكّران و انديشمندان اهل سنت، كه ما در حج با آنان ديدار داشتيم، از اين رفتار سلفى ها و افكار غيرمنطقى و متحجّرانه آنان و دخالت كردنشان در امور مذهبىِ ديگر مسلمانان اظهار نفرت مى كردند.

آقاى رى شهرى: به نظر من سه نكته براى تحقّق اهداف حج بسيار مهم است:

نكته اوّل «معرفت» است، هرچه معرفت و بصيرت دست اندركاران حج و حجاج بيت اللَّه الحرام نسبت به انجام اين فريضه بسيار مهم بيشتر باشد و ظرفيت هاى مهمّى كه اين واجب الهى براى خودسازى دارد، بيشتر شناخته شود، بهتر مى شود از اين ظرفيّت ها استفاده كرد.

نكته دوّم «تلاش براى اجتناب از آفات حج» است؛ شناخت امورى كه موجب مى شود تا آثار حج از ميان برود، بسيار مهمّ است.

نكته سوّم «تلاش براى كمال حج» است كه چه كنيم از نورانيت بيشترى در امر حج برخوردار شويم، اين سه نكته به نظر من بسيار مهمّ است و بايد همگان از آن آگاه شوند تا بتوانند از بركات و معنويات حج بهره مند گردند.

ص: 154

: اخيراً جناب عالى ديدار و جلسه اى براى هنرمندان و مجريان و تهيّه كنندگان صدا و سيما داشتيد، فعاليت هاى صداوسيما را در سال هاى اخير چگونه ارزيابى مى كنيد و چه رهنمودهايى براى آنان داريد؟

آقاى رى شهرى: اولًا به اين نكته اشاره كنم كه صدا و سيما در سال هاى اخير بسيار خوب عمل كرده و سرمايه گذارى بسيارى مى كند تا مردم از فضاى نورانى حج بهره مند شوند كه قابل تقدير است، ليكن براى اين كه از ظرفيت هاى فراوان فرهنگى حج بيشتر استفاده شود، بايد به نكاتى اهميت دهد. در آن جلسه نكاتى را گفتم كه در اينجا نيز به برخى از آنها اشاره مى كنم:

- مركز پژوهش هاى صدا و سيما، با همكارى معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، ظرفيت هاى حج را شناسايى و مشخص كنند.

- شناسايى و به كارگيرى بهترين ها براى برنامه ريزى و بهره گيرى از هنر، براى انتقال فرهنگ حج به مردم و جامعه.

- مقابله با آفات بهره گيرى از عمره و حج. هم اكنون عده اى هستند كه مى خواهند از عمره و حج به عنوان يك تشكيلات درآمدزا استفاده كنند و مهمترين جايى كه مى تواند با اين فكر مبارزه كند، صداوسيما است.

- ناهنجارى هايى كه در حج و عمره اتفاق مى افتد را به تصوير كشيدن و براى اصلاح آنها اقدام كردن نيز از كارهاى مهمّ ديگرى است كه صداوسيما مى تواند در آن نقس اساسى داشته باشد.

- فرهنگ سازى در زمينه حج نيز از كارهايى است كه نقش رسانه ملّى در آن انكارناپذير است.

دو كار نيز از اهميت و اولويت بيشترى برخوردار است كه به نظر من صدا و سيما بايد با همكارى بعثه مقام معظم رهبرى روى آن سرمايه گذارى بيشترى كند:

1. تهيه تاريخ مستند و تصويرى حج، عمره و عتبات عاليات و همه مراكز زيارتى.

روشن است كه پرجاذبه ترين و مستندترين تاريخ، تاريخ تصويرى است كه هم براى امروز و هم براى آينده بسيار مفيد است و اين كارى است كه صداوسيما مى تواند روى آن سرمايه گذارى كند و اولويت دارد.

ص: 155

2. به تصوير كشيدن بركات و منافع حج.

قرآن مى فرمايد: إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَمُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمِينَ.

گاهى كسى با زبان و سخن اين بركات را بيان مى كند، و يك وقت به صورت تصويرى، بركات فردى، سياسى، اجتماعى و خانوادگى را ارائه مى كند كه دومى قطعاً بسيار مهمّ و تأثيرگذارتر از اولى است.

مثلًا وقتى قرآن سخن از ام القرى بودن مكه و اين خانه مى گويد، اين را به تصوير كشيدن و از ابتداى پيدايش خشكى در اين نقطه از زمين و سپس ساخته شدن كعبه و مراحل توسعه آن را براى مردم با زبان تصوير سخن گفتن، مطمئناً تأثيرش در مردم بسيار زياد خواهد بود.

چگونه مكّه امّ القرى شده، چه بركاتى براى مردم داشته، چه دعاهايى اينجا مستجاب شده، چه كسانى بركات فردى برده اند؟ همه اينها پرجاذبه است و مهمترين بركات اين خانه ظهور حضرت مهدى عليه السلام از كنار اين خانه است كه به نظر من تمامى اينها را مى توان به تصوير كشيد و با زبان هنر اين تاريخ درخشان را و اين بركات را براى مردم بيان كرد.

ساخت فيلم هاى كوتاه و بلند در زمينه تاريخ اسلام، شناخت اماكن، حج گزارى عارفان و صالحان از كارهاى ديگرى است كه هنرمندان متعهد ما در صداوسيما مى توانند انجام دهند.

مثلًا همين حديث شبلى را كه داراى مضامين بلند عرفانى است، به تصوير كشيدن، تأثير زيادى در زائر ايجاد مى كند و به او مى فهماند كه از همان ابتدا با چه معرفتى سفر را آغاز و در طول حج چگونه عمل كند. گرچه انتساب اين حديث به امام سجّاد عليه السلام روشن نيست بلكه به نظر مى رسد كه مربوط به برخى از عرفا باشد، ليكن مضامين آن بسيار جالب و آموزنده است.

تاريخ مسجد مباهله را به تصوير كشيدن و از آن فيلم ساختن نيز از كارهايى است كه جاذبه زيادى براى مردم دارد. به هر حال، در يك جمله بايد گفت تهيه تاريخ مستند و تصويرىِ حج و تفسير تصويرى منافع و بركات حج، از كارهاى مهمّى است كه صداوسيما توان به تصوير كشيدن را دارد.

ص: 156

: در روزهاى اخير ملك فهد از دار دنيا رفته و آقاى امير عبداللَّه رسماً پادشاهى اين كشور را به عهده گرفته است. آينده روابط دو كشور را چگونه ارزيابى مى كنيد و آيا اين تغييرات در حج گزارى و مراسم حج تأثير خواهد داشت؟

آقاى رى شهرى: فكر مى كنم با توجّه به ديدگاه هايى كه آقاى اميرعبداللَّه نسبت به روابط با جمهورى اسلامى ايران دارد، روابط دو كشور تقويت خواهد شد و اميدوارم اين تقويت روابط، در هر چه بهتر برگزار شدن حج سال آينده و سال هاى بعد مفيد باشد و خصوصاً در حل مشكلاتى كه زائران عزيز دارند، تسهيلاتى ايجاد شود.

: اخيراً سخن از احداث شهرك هاى آموزشى براى حجاج و زائران است.

حضرت عالى اين اقدام را تا چه حد مفيد و ضرورى مى دانيد و چه پيش بينى هايى را براى اين شهرك ها در نظر گرفته ايد؟

آقاى رى شهرى: به نظر من اين كار، ضرورى و بسيار لازم است و خوب بود كه پيش از اين انجام مى شد. ما هم اكنون چه در تهران و چه در استان ها و شهرهاى بزرگ، مكان مناسبى براى آموزش حجاج و معتمرين و زائران نداريم و با استقبالى كه مردم از حج و عمره دارند، اگر جاى مناسبى براى آموزش زائران داشته باشيم، قطعاً در روش و منش آنها و بهره گيرى هرچه بهتر از مناسك حج و عمره و كاستى از ناهنجارى ها بسيار تأثيرگذار است.

اميدواريم ان شاء اللَّه در تهران و بعضى از استان ها كه پيش بينى لازم صورت گرفته به زودى اين امر محقق شود و در آينده نيز حداقل در مراكز استان ها اين مجموعه هاى آموزشى تأسيس و مورد استفاده مردم قرار گيرد.

: سال آينده محور تبليغاتى حج چيست؟ و زائران از هم اكنون براى آمادگى جهت تحقّق اين محور تبليغى، چه بايد بكنند؟

آقاى رى شهرى: موضوع ترابط قرآن و سنت و يا «پيوند و ارتباط متقابل قرآن و سنت» را به عنوان محور فرهنگى و تبليغى حج سال 84 برگزيده ايم كه مسأله بسيار مهم در جهان اسلام است. اين سؤال در جوامع اسلامى مطرح بوده و هست كه آيا در حوزه معرفت

ص: 157

دينى، قرآن تنها كافى است يا آن كه به سنت هم نيازمنديم؟

گروهى از مسلمانان معتقدند كه: «حَسْبُنَا كِتابَ اللَّه» قرآن تنها كافى است و نيازى به سنت نداريم. در برابر اين گروه اخبارى ها هستند كه معتقدند قرآن قابل فهم براى ما نيست و ما فقط بايد از سنت بهره بگيريم! بنابراين، «ترابط قرآن و سنت» موضوع بسيار مهمّى است كه چه خوب است بررسى آن از كنار خانه خدا آغاز شود.

بنده در مقدّمه كتاب دانشنامه ميزان الحكمه ذكر كرده ام كه چهار نظريّه هم اكنون در اين رابطه وجود دارد:

1. نياز نداشتن به سنت و كافى بودن قرآن

2. كافى بودن سنت و عدم نياز به مراجعه به قرآن

3. كافى بودن قرآن و نياز به سنت در موارد خاص

4. تفصيل ميان مراتب فهم قرآن

و گزينه چهارم چيزى است كه ما مطرح كرده ايم؛ به اين معنى كه شناخت قرآن مراتبى دارد. ما در برخى از مراتب مربوط به فهم قرآن نياز به سنت نداريم و مى توانيم با مراجعه به لغت، قرآن را با قرآن تفسير كنيم و معناى آيه را بدون مراجعه به سنت بفهميم، امّا اگر بخواهيم به عمق معانى قرآن و نيز اشارات و لطايف و حقايق قرآنى پى ببريم، حتماً نياز به سنت داريم و رسيدن به اين حقايق جز با بهره گيرى از سنت ميسّر نيست.

اميد است محققان و عالمان و انديشمندان در رابطه با اين موضوع مهم، بيشتر كار كنند و ما هم بتوانيم در حج آينده با محور قرار دادن آن در روشنگرى افكار و اذهان مسلمانان گام هاى مؤثرى برداريم.

: جناب آقاى رى شهرى، از اين كه در اين گفتگو شركت فرموديد، صميمانه سپاسگزاريم و از خداوند متعال سلامتى و موفقيت روزافزون شما را در خدمت هر چه بيشتر به زائران بيت اللَّه الحرام مسألت داريم.

ص: 158

ص: 159

خاطرات

ص: 160

سفر حج مرحوم آيت اللَّه محمد يزدى اصفهانى

حسين يزدى

مطالبى كه در پيش روى شماست، گزارش سفر حجّى است كه گروهى از اهالى اصفهان، همراه عالم ربّانى، مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ محمد يزدى اصفهانى، در سال 1322 ه. ش./ 1362 ه. ق. مشرّف شده اند؛ سالى كه يكى از حجاج ايرانى به نام ابوطالب، از اهالى اردكان يزد، به دست وهابيان در مكه معظّمه- بلد امن- وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً (1)

به شهادت رسيد.

اين گزارش، به نقل از آن عالم وارسته و ربّانى است.

همراه با گروهى از اهالى اصفهان، به عزم حج گزارى و زيارت حرمين شريفين، راهىِ بندر بوشهر شديم و از آنجا به وسيله يك كشتى 70 نفرى، به طرف كويت راه افتاديم. كشتى از نوع بَلَم بود و به وسيله پرده و باد حركت مى كرد. مقدارى از مسير را رفتيم تا به محلّى از دريا، به نام خور عبد اللَّه رسيديم. امواج دريا از چهار طرف مى آمد. ناگهان ديديم كه طوفانى شديد ايجاد شد؛ به گونه اى كه پرده كشتى از پايين به بالا پاره شد و كشتى از حركت ايستاد!

با توجّه به شدّت طوفان و هجوم امواج، تعادل كشتى به هم خورد؛ به طورى كه در تلاطم افتاد و به راست و چپ مى غلتيد و از هر طرف آب و ماهى به درون كشتى مى آمد.


1- آل عمران: 97

ص: 161

خدمه و كاركنان كشتى، آب ها را بيرون مى ريختند. هر لحظه بر وحشت و اضطراب مسافران و ساكنان كشتى افزوده مى شد، تا آنجا كه فريادها به استغاثه و يارى بلند شد، صداى ضجّه و شيون به آسمان رفت. حتى برخى مى گفتند: كاش نيامده بوديم!

مناظرى عجيب در كشتى پديد آمد. يكى از مسافران ترك زبان، فرزند خود را در آغوش گرفت و داشت با وى وداع مى كرد ...

و من (مرحوم آيت اللَّه يزدى) كه نمى توانستم بنشينم، سر بر سجده گذارده و در آن حال، نماز حضرت زهرا عليها السلام را خواندم و بعد از نماز به حضرت مهدى- صلوات اللَّه عليه- متوسّل شده و استغاثه به آن جناب نمودم. خطاب به آن حضرت گفتم:

اى حجّت خدا، اگر ما غرق شويم مسأله اى نيست. عمرى از ما گذشته و تسليم مرگيم. تو مى دانى كه ما روحانيون و اهل علم، همواره مردم را مخاطب قرار داده، به آنان گفته ايم:

اى مردم شيعه، در گرفتارى ها، مصيبت ها، پيش آمدهاى ناگوار، هنگام ابتلا به مرض هاى بى درمان و صعب العلاج و سختى هاى دوران و در مسافرت ها، در بيابان ها و در برخورد با ناملايمات، دست توسّل به ذيل عنايتِ آقا امام زمان- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- بزنيد و بدانيد كه حتماً آن حجّت خدا فريادرس شما خواهد بود.

اكنون ما، در اين طوفان، اگر غرق شويم و از ميان برويم. مردم خواهند گفت كه عالمان همواره به ما مى گفتند كه در شدايد و گرفتارى ها به امام عصر (عج) توسّل بجوييد كه آقا شما را نجات مى دهد. اكنون چرا خودشان توسل نجستند و از حضرت نخواستند كه ما را نجات دهند؟! در پاسخ اين پرسش چه جوابى خواهيد داد، اى حجت خدا؟!

وقتى مناجات و حرف هايم را با امام زمان- عليه آلاف التحية والثناء- در ميان گذاردم، ديدم كه از شدت طوفان كاسته شد و دريا آرام گرفت. اضطراب و وحشت مسافران كشتى كمتر شد و آرامش به كشتى بازگشت. خدمه كشتى چادر كشتى را دوختند و كشتى به حركت خود ادامه داد و ما به يارى خداوند، در سلامت به كويت رسيديم.

در كويت، به انتظار وسيله نقليه بوديم كه هر لحظه بر مسافران عازم بيت اللَّه الحرام افزوده مى شد و از سوى ديگر وسيله نقليّه به قدر كافى وجود نداشت. برخى ناگزير از ماشين هاى بارى، كه براى حمل مصالح ساختمانى؛ مانند گچ و آجر به كار گرفته مى شد، استفاده مى كردند. ساعت به ساعت بر كرايه ها افزوده مى شد.

ص: 162

سرانجام ما نيز ماشينى را اجاره كرده، از دروازه شهر كويت، به طرف عربستان حركت كرديم. در راهى كه نه آسفالت بود و نه جادّه معيّنى داشت و شن زارى بيش نبود، مقدارى از مسافت را طىّ كرديم. ناگهان ماشين از حركت ايستاد. افراد خبره مقدارى بررسى كردند اما نتوانستند به آن سامان دهند و به راه بيندازند. در نتيجه، در آن بيابان ماندگار شديم!

ماشينهاى ديگرى نيز در اين مسير از حركت مى ايستادند و دچار نقص فنّى مى شدند. اما خوشبختانه نزديك اين منطقه بى آب و علف، يك آبادى وجود داشت به نام «مُراد» كه قلعه آن به خوبى نمايان بود. مردمانى در آنجا زندگى مى كردند. در ميان آنان روحانى و عالمى بود كه ريش بلندى داشت. تمام امور مردم به دست او اداره مى شد و مردم به امامت او نماز مى گزاردند.

به ديدن او رفته، پس ازسلام و احول پرسى، مشكل خود را برايش شرح داديم و كم كم طرح دوستى و رفاقت با او ريخته شد ...

پيوسته آيه شريفه وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (1)

را زمزمه مى كردم؛ زيرا ما نخستين گروهى بوديم كه به اين مكان رسيديم و همچنان در انتظار وسيله ايم كه ما را به مكّه معظّمه برساند.

عالم آبادىِ مراد به ما قول داد كه با رسيدن وسيله، شما را در اولويت قرار خواهيم داد ...

سرانجام ماشينى بسيار مجهّز رسيد كه حامل ريال هاى سعودى بود كه از مكّه به مقصد رياض مى رفت. شيخ به آنان پيشنهاد كرد كه پول ها را به او دهند و ابتدا حجّاج را به مكّه برسانند و سپس بازگشته، پول ها را به رياض ببرند.

آنان گفتند: ما اجازه چنين كارى را نداريم.

شيخ تلگرافى به مقامات سعودى زد و از آنان اجازه تحويل پول ها را گرفت و مسؤولان ماشين پول ها را شبانه تحويل شيخ دادند و تصميم گرفتند اوّل صبح زائران خانه خدا سوار كرده، حركت خود را آغاز كنند.

حجاج كه منتظر بودند، به مجرّد آماده شدن ماشين، هجوم آورده، داخل ماشين شدند و ماشين پر از جمعيت شد و جايى براى ما نماند! نزد شيخ رفته، ماجراى خواندن آيه شريفه:

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (2)

را مطرح كردم و به او گفتم، ماشين از افراد متفرّقه پر شد و جاى خالى براى ما نماند.


1- واقعه: 10 و 11
2- واقعه: 10 و 11

ص: 163

شيخ بى درنگ به سوى ماشين آمد و با چوب خيزرانى كه در دست داشت سرنشينان را پياده كرد و دستور داد ماشين را به درون قلعه بردند و درِ قلعه را بستند و به ما (آيت اللَّه يزدى و جمعيّت همراه) گفت: از سمت ديگر قلعه به درون قلعه بياييد و سوار شويد و ما از آن در آمده سوار ماشين شديم و به طرف مكّه معظّمه راه افتاديم. شب هفتم يا هشتم ذى حجّةالحرام از مسير رياض وارد مكّه شديم و توفيق انجام اعمال عمره و حج را يافتيم.

امّا جريان و داستان ابوطالب يزدى

در اين سال (1322 ش.) و در اين سفر بود كه ماجراى تلخ ابوطالب يزدى رخ داد. ماجرا چنين بود كه در حين طواف كعبه، از شدّت گرما و فشار جمعيّت، حالت تهوّع (و قى كردن) به ابوطالب يزدى اردكانى دست مى دهد و او به ناچار دامن لباس احرامش را بالا مى گيرد و در آن استفراغ مى كند تا مسجدالحرام ملوّث و آلوده نشود. گروهى از از اهل سنت متعصّب مصرى، نزد قاضى رفته و شهادت مى دهند اين شخص (ابوطالب) تصميم داشت خانه خدا و كعبه معظّمه را ملوّث و نجس كند!

قاضى، بدون تحقيق و بررسى در كيفيّت واقعه، حكم اعدام اين مسلمان مظلوم و زائر خانه خدا را صادر مى كند و بى درنگ حكم اعدام در مقابل مسجدالحرام به اجرا در مى آيد.

ماجرا از سوى مقامات كشور ايران پى گيرى شده، پس از تحقيق و بررسى، معلوم مى شود كه قضيه عمدى نبوده و هيچ گونه تصميمى جهت تنجيس مسجدالحرام در كار نبوده است. و مرحوم ابوطالب يزدى صد در صد بى گناه بوده و شهادت شاهدان و گواهان، بى اساس و از روى غرض بوده است.

و اين سرگذشت تلخ زائرى است كه ميهمان خدا بود و از ضيوف الرحمان. با اين كه قرآن كريم مى فرمايد: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ (1)

كه حق تعالى كليّه مسلمين جهان را نسبت به يكديگر برادر خوانده است و در جاى ديگر مى فرمايد: أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ (2)

اكنون جا دارد به مناسبت اين واقعه و رخ داد تلخ، كه شهادت و گواهى ناحق موجب شد خون مسلمان و زائرى در سرزمين امن خدا ريخته شود، روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شود:


1- حجرات: 10
2- فتح: 29

ص: 164

ابن ابى عمير از هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:

«شاهِدُ الزُّورِ لا تَزال قَدَماهُ حَتّى تَجِبَ لَهُ النَّارُ»؛ «آن كه شهادت بر دروغ دهد سرانجام گام هايش به سوى آتش كشيده خواهد شد.» (1) و نيز مرحوم صدوق (محمدبن علىّ بن الحسين) در كتاب «عقاب الأعمال» از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

«وَ مَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ زُورٍ عَلَى رَجُلٍ مُسْلِمٍ أَوْ ذِمِّيٍّ أَوْ مَنْ كَانَ مِنَ النَّاسِ عُلِّقَ بِلِسَانِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ مَعَ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» (2) «هر آن كه به ناحق و دروغ بر ضدّ مسلمانى و يا بر ضدّ يكى از اهل كتاب (يهودى، مسيحى و زردشتى) گواهى دهد و يا شهادت ناحق بر ضدّ كسى دهد كه از هيچ كدام از گروه ها نيست، او را در روز قيامت به زبانش آويزان كنند و جايگاهش در جهنم با منافقين، يعنى در قعر جهنم خواهد بود.»

اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى، وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ

28 ربيع الاوّل 1426/ مطابق با 17 ارديبهشت 1384

پى نوشت ها


1- وسائل الشيعه، ج 18، ص 236، ح 1
2- وسائل الشيعه، ج 27، ص 325

ص: 165

گزارش سفر اوليا چَلَبى به حرمين شريفين

در سال 1081

مقدمه و ترجمه از: رسول جعفريان

مقدمه

سياحت نامه اوليا چلبى، مهم ترين و مفصل ترين سفرنامه اى است كه در دوره عثمانى، در نيمه دوّمِ قرن يازدهم هجرى نوشته شده و در بر دارنده خاطرات سفر نويسنده از سرزمين هاى وسيعى است كه آن زمان در اختيار دولت عثمانى و گاه خارج از سلطه آن دولت بوده است.

اين اثر ارزشمند، بارها به تركىِ عثمانى و لاتين چاپ گرديده (1) و در دوران ما هم، از سوى انتشارات yky (انتشارات بانك ياپوكرِدى)، در دست نشر مى باشد كه تاكنون هشت مجلد آن از چاپ خارج شده است.

بخش كوتاهى از اين سفرنامه، كه مربوط به تبريز و شهرهاى اطراف آن است و مربوط به

سال 1050 مى باشد، توسط مرحوم حاج حسين نخجوانى ترجمه و به فارسى منتشر شده است (تبريز، 1338 ش، 41 صص.). و ما تا آنجا كه مى دانيم، اطلاع و متن بيشترى از اين دايرة المعارف شگفت، كه به نوعى مى توان آن را با «سفرنامه شاردن» مقايسه كرد، در فارسى ارائه نكرده اند. مطالعه همان بخش، كه مربوط به شهرهاى مختلف آذربايجان؛ از جمله مراغه، تبريز و ... است، نشان مى دهد كه اين اثر تا چه اندازه اهميت دارد.

در اينجا ابتدا اشاره اى به زندگى وى كرده،


1- براى نسخه هاى خطى و چاپى آن نك: مجله الداره، سال 27، ش 3، صص 70- 68

ص: 166

سپس به پژوهش در باره او مى پردازيم و در آخر گزارشى فشرده از سفر وى به مدينه و مكه ارائه خواهيم كرد.

در مقدمه، از منابع گوناگون، به ويژه برخى از سايت هاى تركى استفاده كرده ايم، اما گزارش سفرنامه، از ترجمه عربى بخش حجاز آن است كه با عنوان «الرحلة الحجازيه» به وسيله استاد دكتر الصفصافى احمد المرسى، از تركى به عربى در آمده است؛ (چاپ دارالآفاق العربيه، قاهره، 1999).

وى حواشى سودمندى بر كتاب زده، اما به نظر مى رسد متن آن دقت لازم را ندارد.

اوليا چلبى (1020- 1094) در دهم محرم سال 1020 هجرى در اونقپانى در شهر استانبول به دنيا آمد. همانجا به مدرسه رفت و خط، تذهيب و نقاشى را از پدرش درويش محمد ظلّى، فرا گرفت. پدر او جواهرچى قصر بود و از اين جهت فردى محترم به شمار مى آمد. نياى اعلاى ايشان به احمد يسوى، صوفىِ مشهور مى رسد. عنوان درويش براى پدر او هم نشان آن است كه همچنان علايق تصوّف در آنان باقى مانده است. با اين حال، خاندان او، چهره هاى برجسته اى در دولت عثمانى بودند و طبعاً اين وضعيت روى سرنوشت اوليا چلبى هم مؤثر بوده است.

افندى علاوه بر دروس مدرسى، قرآن را حفظ كرد و به همين جهت لقب حافظ به دادند.

در سال 1045، در شب قدر، در مسجد اياصوفيه، در حضور سلطان مراد عثمانى قرآن خواند كه مورد تشويق وى قرار گرفت. سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد؛ يعنى در مجموعه دربار قرار گرفت.

چلبى، افزون بر دروس رسمى، مطالعاتى در موسيقى و شعر نيز داشت و پس از آن كه مورد تشويق سلطان قرار گرفت، براى تحصيل به اندرون كاخ عثمانى رفت. در آنجا با عربى و فارسى آشنا شد. بخشى از گلستان سعدى و مثنوى ملّاى رومى را حفظ كرد كه گاه به عبارات آنها هم در سياحتنامه خود استناد مى كند. زمانى كه وى در اندرون بود، بيست سال داشت و مطالب زيادى فرا گرفته، اشعار و قصايد فراوانى در حفظ داشت. اين دوره چهار سال طول كشيد.

با حمايت دايى اش، ملك احمد پاشا، كه از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار

ص: 167

شغلى به دست آورد. در واقع خودِ وى خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد.

به نظر مى رسد كه اوليا از همان زمان سياحت را دوست مى داشت و به دليل آن كه از پدر و دوستان پدرش مطالبى در باره بلاد مختلف شنيده بود، هوس سياحت در سر داشت. در واقع، پدر وى كه به كارهاى هنرى در صفحات برنجى مشغول بود، خودش در جنگ زيگت وار شركت كرده بود و اوليا، داستان زندگى دوستان پدرش را از زبان آنان، كه با پدرش رفت و آمد داشتند، مى شنيد. شنيدن اين داستان ها، هوس سياحت را در او تقويت مى كرد. وى بيست ساله بود كه سفرش را از استانبول آغاز كرد و هرآنچه را كه در آنجا ديده بود، ثبت كرد.

او شبى پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديد. وقتى خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگويد «شفاعت» يا رسول اللَّه، از لرزش گفت: «سياحت» يا رسول اللَّه. پس از آن كه خوابش را براى برخى از معبران گفت، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد.

وى كارش را بااين داستان آغاز كرد. اين نكته اى است كه خود او در سياحتنامه اش آورده، گرچه قدرى متفاوت با اين حكايت است.

اوليا در سال 1050/ 1640، پس از گردش و ديدار از استانبول و نگارش آنچه در اين گردش به دست آورده بود، به بورسا و طرابوزان رفت و در كريمه، نزد بهادرخان گراى رفت.

سپس همراه برجستگانى از دولت، به نقاط مختلفى سفر كرد. در جريان جنگ ها، نامه رسان ميان پاشاهان بود و كار بريد و الاغ مى كرد. سفر او به ايران هم در همين چهارچوب بود كه طى آن، آگاهى هاى دقيقى را از آذربايجان و شهرهاى مختلف آن ثبت كرد.

در سال 1645، در جريان جنگى كه منجر به تصرف «يانيا» شد، در خدمت يوسف پاشا بود؛ چنان كه در سال 1646 در ارزروم حسابدار دفتر محمدپاشا بود. از آنجا به آذربايجان و گرجستان رفت.

در سال 1648 از استانبول با مصطفى پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس بازگشت. بعد از سال 1651 سفر خود را به بخش اروپايىِ تحت سلطه عثمانى آغاز كرد و مدتها در صوفيه ماند.

ميان سال هاى 1667- 1678 در اطريش، آلبانى، تسليا، كانديه، گومولجينه (از بلغارستان) و سلانيك بود.

ص: 168

اوليا چلبى تمامى آناتولى، خاورميانه، قفقاز، سودان، صحراى عرب تا شمال حبشه، روم اروپايى، آلبانى، رومانى، مجارستان، وين، آلمان، هلند، بوسنى و هرزگوين، دالماچيا، جنوب روسيه و تمامى مناطق عرب را گشت و آنچه را ديد، نوشت. وى در سال 1682 در استانبول درگذشت. امروزه كسى از محلّ دفن او آگاهى ندارد.

سياحتنامه وى، حاصل اين اسفار و بزرگترين مجموعه سفرنامه اى تركى است كه تاكنون همه يا بخش هايى از آن به ده زبان برگردان شده است.

مهم ترين نسخه خطىِ برجاى مانده از او، در چهار جلد، در موزه توپقاپى سراى، در قسمت «روان» به شماره 1457 نگهدارى مى شود. يك نسخه هم به خط مؤلف وجود دارد (و پذيرفته شده كه از خودِ چلبى است) و آن در توپقاپى سراى به شماره 304، در قسمت «بغداد» نگهدارى مى شود. پايان نامه اى در سال 1994 در باره اين نسخه از سفرنامه، نوشته شده است.

پژوهش بسيارى در باره سياحتنامه اوليا چلبى در زبان هاى مختلف به ويژه توسط اروپايى ها نوشته شده است. سمينارى هم در هشتم نوامبر 2001 در دانشگاه مديترانه شرقى، در باره اين كتاب برگزار شد كه نشانى اينترنتى آن سمينار چنين است: [www. emu. ed. tr] عناوين مقالات ارائه شده در اين سمينار عبارت است از:

بازارهاى آناتولى، ساختار سربازى در قرن هفدهم در كريمه، اوليا چلبى يك مورخ جنگ، منابع و محتواى سياحتنامه، جزيره رودوس؛ سياحتنامه به زبان گفتارى نه نوشتارى، يك كليساى يهودى استانبول از نگاه چلبى، نام هاى اماكن در باكو در سياحتنامه، جلاليان و اوباشان در آناتولى در سياحتنامه، بخش هاى منظوم سياحتنامه، سلطان حسين بايقرا در سياحتنامه، نان در مجلدات اول تا پنجم سياحتنامه در آناتولى، حمام نامه در سياحتنامه، راه هاى حج و حج گزارى در سياحتنامه، دفاتر سجلى در سياحتنامه از شهرهاى آناتولى، وصف قيافه هاى اروپايى در سياحتنامه، واژه اوغوز (تركهاى اوليه) در سياحتنامه، چلبى يك استاد اسلوب و طرح، يك معجم تركى در سياحتنامه و تصوير دربند آذربايجان در سياحتنامه.

اينها عناوين برگزيده اى بود از اين سمينار بين المللى، كه مى تواند تصويرى از آن چه دراين كتاب مهم و مفصل وجود دارد، به ما ارائه كند.

ص: 169

علاوه بر اين، كارهاى پژوهشىِ ديگرى نيز در باره اين سياحتنامه انجام شده است. براى نمونه، دكتر سامى بايبال، در دانشكده الهيات سلجوق، تحقيقى با عنوان «اوضاع اجانب (غير مسلمانان) ساكن آناتولى در سياحتنامه چلبى» نوشته است.

اكنون مهم ترين پرسش اين است كه آيا آنچه را كه وى نوشته، بر اساس واقعيت است يا خير. به سخن ديگر، آيا وى خيال پردازى كرده يا واقعيت ها را نوشته است؟

بايد توجه داشت كه وى در اواخر دوره توقف عثمانى در فتوحات زندگى مى كرده است؛ زمانى كه كوپريلى ها صدر اعظم بودند و سلطان چندان توان تصميم گيرى نداشت. اين زمان، دوران سلطان مراد بود كه بيشتر سرگرم مسائل داخلى بود و جبهه اروپايى هم ساكت شده بود. در بخش آناتولى، عصيان جلالى ها وجود داشت و خود استانبول نيز گهگاه از سوى ينى چرى يا برجستگان دربار عثمانى (ساراى) تهديد مى شد. اين روزگارى است كه چلبى گردش كرده و مى بايست نوشته هاى او را با توجه به اين اوضاع، مورد بررسى قرار داد. اگر چلبى در نقل برخى از مطالب، خيال پردازى و يا بزرگ نمايى كرده، بايد توجه داشت كه همين دوره توقف، روى او تأثير گذاشته است.

علاقه شخصى چلبى چنان بود كه در باره هر چيز، به دنبال دانش بى اندازه بود و تا آخر كار مى رفت و حتى به خيال بافى هم مى افتاد. وى مطيع فرهنگ خودى بود و در باره فرهنگش اعتماد به نفس كافى داشت و با همين اعتماد بود كه نزد اجانب و خارجى ها مى رفت و كارهاى آنان را ثبت مى كرد و در ضمن موضع مسلّط خود را داشت. وى به كليساها مى رفت و متون مسيحيان را رونويسى مى كرد. حتى در خانه اش براى آن دسته افراد، شراب و مخدّرات آماده مى كرد و دوستى اش را با آنان دوام مى بخشيد. وى براى اين گونه برخوردها كه با آن دسته از افراد داشت، بايد تحمّل زيادى مى كرد. اخبار غيبى، رؤياهاى شگفت، ستايش از خود يا نقل عجايب و غرايب را براى آن نوشته است تا خواننده را به خود جلب كند. طنز در اين كتاب جايگاه بالايى دارد و روح كتاب بر اين اساس است.

به هر حال، همين مسائل سبب شده است كه در باره ارزش اين كتاب به عنوان يك منبع، فراوان بحث شود و نكته ديگرى كه بايد بدان توجه داشت اين است كه ادبيات آن كتاب، ادبيات نوشتارى نيست، بلكه حالت گفتارى دارد.

نخستين بار يك ربع قرن بعد از وى بود كه هامرِ مورخ، او را كشف كرد و تا امروز نام

ص: 170

وى در جهان باقى است؛ زيرا قلم او سرشار از زندگى و حيات بود و آنجا كه توضيح بيشتر مى داد، از سر همين احساس او به زندگى بود و با نيت خوب انجام مى داد. در لابلاى مطالب، گاه به طنزگويى افتاده و گهگاه كلمات تركى را با لهجه تركى بيان كرده كه خود زبان آن اثر را شيرين كرده است.

چلبى، مانند شعرا از زبان دشوار استفاده نكرده، بلكه مطالبش را به همان زبان عاميانه نوشته است. در اين سياحتنامه، معلومات فراوانى در تاريخ و جغرافيا مى توان به دست آورد، اما مهم ترين چيز، بيان ذهنيت آن روز عثمانى، به خصوص نسبت به كشورهاى خارجى است كه به طور كامل براى ما تصوير كرده است. وى به درون مدارس رفته و به وصف آنها پرداخته است. از علما به گونه اى سخن مى گويد، كه اكنون ما مى توانيم سطح علماى و مدارس آنان را دريابيم.

كتاب اوليا چلبى، در ميان تركها، به جد جا افتاده و به آن استناد مى شود؛ مثلًا مردم شهر بدليس به استناد سخن اوليا چلبى كه مى گويد «كتاب بوريان از بدليس است»، چنين ادعا مى كنند كه بنا به گفته چلبى، اين كتاب متعلق به ما بوده است. همين طور اقوامى مانند علويان، بوسنيايى ها، كردها و ... وجود و وضعيت و ويژگى هاى تاريخى شان را در آن دوره، با استناد به اين كتاب بيان مى كنند و نام بسيارى از مدارس را از روى اين كتاب مى شناسند.

حياتى دوله، دانشمند لغت شناس ترك، مقاله اى مفصل در باره سياحتنامه نگاشته است كه به وسيله مؤسسه زبان تركى در سال 1995 تحت عنوان «تركى ميانه عثمانى (قرن هفدهم)، تركى اوغوزى غربى از ديد سياحتنامه چلبى» چاپ شده است.

كارهاى جزئى ترى هم روى سياحتنامه شده است؛ «زندگى و استانبول در سياحتنامه اوليا چلبى»، «تركهاى بلغارستان در سياحتنامه» و «تاريخ بوسنى و هرزگوين و سياحتنامه اوليا چلبى» از جمله آن تحقيقات است.

اطلاعاتى در سياحتنامه هست كه در هيچ منبع ديگرى موجود نيست و همين امر، ضمن اين كه ارزش منبعى به اين كتاب مى دهد، عاملى براى ترديد در برخى از مطالب آن نيز هست؛ مثلًا آگاهى هايى در باره دده سلطان، از رهبران بكتاشيه آورده است كه علويان تركيه، تنها با استناد به اين كتاب از وجود او خبر دارند.

سياحتنامه اوليا چلبى به كارهاى داستانى براى بچه ها و حتى فيلم هاى كارتنى در تلويزيون

ص: 171

نيز راه يافته است. شگفتى هاى موجود در اين سياحتنامه، مانند وصف او از سردى هوا در اين كه گربه از ديوار پريد و در وسط هوا يخ زد، نشانگر وجود فضاى خيال پردازنه در اين اثر است.

به هر حال، اين اثر منبع آثار تاريخى فراوانى است و بر آن اعتماد زيادى شده است.

و آخرين نكته آن كه، در تركى، كسى را كه زياد سفر مى كند، به اوليا چلبى تشبيه مى كنند.

اما فهرست كلّى كتاب سفرنامه:

مجلد نخست، در باره استانبول، تاريخچه و فتح و توسعه و اقدامات بايزيد دوم و چهره هاى برجسته دوران سلطان سليمان قانونى و وقايع روزگار سليم دوم و محمد سوم تا دوران محمد چهارم (1104 هجرى).

مجلد دوم، شرح سفرِ وى به بورسا است كه از سال 1050 آغاز كرده و وصف دقيقى از اماكن تاريخى آنجا به دست داده است. سپس بازگشت به استانبول و سفر به بلاد شرقى؛ از جمله برخى از شهرهاى ايران، آنگاه به گرجستان و تفليس و در نهايت منازل ميان استانبول تا شام، زمانى كه به سال 1058 به شام رفته است.

مجلد سوم، سفر از شام به صيدا و وصف دقيق تمامى مناطق طول راه است؛ وصف شهرهاى فلسطين و بازگشت به شام. از آنجا به رها و سپس دياربكر و برخى ديگر از شهرهاى شرق تركيه مى رود. او در جلد، او از وضعيت دولت عثمانى در روزگار سلطان محمد چهارم به تفصيل سخن گفته است. پس از آن، از سفرش به بالكان (در سال 1062) و وصف شهرهاى آن نواحى و سرانجام بازگشت به استانبول (در سال 1063) و رفتنش به وان (در سال 1065)، در شرق تركيه مى نويسد.

مجلّد چهارم، گزارش سفرش به وان و از آنجا به ايران و كردستان است و آنگاه شهرهاى مختلف اين ناحيه و نيز وضعيت زندگى مردم را توصيف مى كند. از خوراك، پوشاك و ... تا بازگشتش به استانبول نيز مى نويسد.

مجلد پنجم، در ادامه سفر به وان و بدليس، تا بازگشت به استانبول، در سال 1066 و سپس سفر به حدود روسيه و بيان مسائلى است كه در اين سفر رخ داده است. پس از آن، سفر به بغدان يا جبل اسود، در سال 1070 و شرح چرايى شورش افلاق بر ضدّ عثمانى و نيز شرح وضعيت بوسنى و هرزگوين و قلعه هاى موجود در آن نواحى است.

ص: 172

مجلد ششم، در باره سفرش به مجارستان و آلمان و سوئد و ديگر بلاد اروپايى (در سال 1070) است. وى شرح حال تفصيلى افرادى را كه در اين سفر با او بوده اند آورده است. در اين بخش، وى وصف دقيقى از نواحى مختلف مجارستان دارد.

مجلد هفتم، ادامه سفر اروپايى اوست، كه شرحى از جزيره بلاتين بر حسب اطلاعاتى كه از منابع اروپايى گرفته، به دست داده است. پس از آن، شرحى از جنگ ميان سپاه عثمانى با سپاه كفر در نزديكى رودخانه رابه و ديگر نبردها آورده است. در اين بخش نيز گزارش مفصلى از وضعيت شهرهاى طول مسير ارائه كرده، آنگاه به بحث در مورد داغستان و بخارا و خراسان ايران پرداخته و شهرهايى را كه در مسير بازگشت او به استانبول (در سال 1077) بوده، وصف كرده است.

مجلد هشتم، در شرح سفرش با خان كريمه است؛ سپس از رفتنش به ادرنه مى نويسد و آنگاه بحث از رومانى و در نهايت سفرش (در سال 1078) به آلبانى و ديگر بلاد اروپايى است. او در اين جا باز هم از بازگشتِ خود به استانبول سخن گفته و از آنجا عازم مناطق آناتولى شده است. در همين بخش است كه او از سفر حجش در سال 1081 ياد كرده، هرچند تفصيل مطلب را در مجلّد نهم آورده است.

مجلد نهم و دهم، گزارش تفصيلى سفر وى به حجاز و سپس مصر و سودان است. (1)


1- نك: مجله الداره، سال 27، ش 3، 1422 ق. مقاله سهيل صابان با عنوان: «اوليا چلبى و رحلته إلى الحجاز فى اواخر القرن الحادي عشر الهجرى»، صص 92- 63

ص: 173

سفرنامه حج چلبى

اوليا چلبى با اجازه پدرش و نيز جسارت خود، به همراه سه دوست و هشت غلام از محرم سال 1081 تا سال 1082 به سفر حج رفته و اين سفر در شصت سالگى وى بوده است.

چلبى شرحى از چگونگى حركت محمل استانبول و آداب و رسوم خاص آن و نيز رخدادهاى هنگام حركت با حضور سلطان و صدر اعظم و شيخ الاسلام به دست داده كه خواندنى است. با اين حال خودِ او از مسير اصلى صرّه همايون حركت نكرده و مسير ديگرى را كه بسيار طولانى بوده، برگزيده است. او از استانبول تا ادنا، از آن جا تا مرعش، عنتاب، حلب، بيروت و سپس به قدس رفته است. پيش از پيوستن به كاروان حج، مسجد الأقصى و ديگر جاهاى مقدس را زيارت كرده است. زمانى كه اوليا در قدس بود، محمد چهارم كه سلطان وقتِ عثمانى بود، به حرموش پاشا، حاكم عثمانى در قدس مكتوبى فرستاد و به او گفت: كاروان شام حج امسال مى بايست ده روز زودتر حركت كند. اين دستور به كاروان حج مصر نيز داده شد. اوليا كه بنا داشت همراه كاروان حجّ مصر برود، به آن نرسيد و تصميم گرفت به همراه كاروان شام راهى مكه شود. پس از عيد فطر، وى به شام رفت. او و دوستانش، از طرف حسين پاشا مورد استقبال قرار گرفتند. حسين پاشا نيازهاى آنان را براى مسير شام تا مكه از شتر و غيره تأمين كرد.

وى سفرنامه حج خود را از شام و از بيستم شوال 1081 آغاز كرده و همان ابتدا اشاره مى كند كه در همين روز دو هزار نفر از حجاج ايرانى به كاروان شام پيوستند و از هر حاج ايرانى پانزده سكّه طلا گرفتند كه يك كمك بسيار زيادى در آن وقت بود.

«كاروان ما با يك جشن بسيار بزرگ از شام خارج شد، احتفالى كه تاكنون مانند آن ديده نشده بود. پس از آن به مقدار يك ساعت ميان باغ ها و بستان ها گذر كرده، به قصر كوچوك احمد پاشا رسيد». اين آغاز سفر است.

به نظر مى رسد چلبى اين راه پر خطر را تنها براى انجام فريضه حج طى نكرده است. وى به وصف منازل حج نمى پردازد، بلكه در توصيف همه مسير مى نويسد. پس از انجام سفر حج، همراه كاروان مصر به قاهره مى رود و به اين ترتيب، سفرنامه مصرش، پس از سفر حجاز او قرار دارد كه در جلد نهم سياحتنامه وى درج شده است. بعد از آن هم مدت زيادى در سودان و حبشه ماند و باقى مانده سياحتنامه خود را، كه در مجلد دهم آمده، در آنجا نوشت.

ص: 174

چلبى آنچه را كه در پيش چشمانش بوده و مشاهده كرده و شنيده، با بى طرفى نوشته است. او حتى تصوّرات خويش را نيز به قلم مى آورد. بخش اول مطالب وى در باره حجاز، بيشتر حالت جغرافيايى دارد، اما بخش دوم آن بيشتر شبيه يك قصه و شرح حال نگارى است و خصوصيت سياحتنامه اىِ آن بيشتر است.

وى شرح حال تعداد زيادى از چهره هاى قرن هفدهم را در اختيار ما مى گذارد. به اعتقاد برخى، سفرنامه اوليا چلبى از مكه و مدينه، مفصل ترين نوشته اى است كه در اين باره از قرن هفدهم ميلادى برجاى مانده است. (1) به نظر مى رسد او هم مانند ابن بطوطه و ابن جبير، تدوين نهايى سياحتنامه را پس از سفر انجام داده، گرچه برخى بخش ها را همان لحظه نوشته است. البته نوشته ها همه از خودِ اوست، نه كس ديگر و به همين دليل زبانى روان و مردمى دارد. در اين كتاب، از هنر تصويرگرى قصه اى استفاده شده است. وى در اين وصف ها گاه از منابعى استفاده كرده كه از برخى نام برده و از برخى ديگر نام نمى برد. در اين باره تحقيقاتى هم صورت گرفته است. بسا در باره هر شهر، از بزرگان يا استادانى يا حتى منابع رسمى اطلاعاتى گرفته باشد. در سياحتنامه شاهديم كه حاكمان شهر معمولًا از وى استقبال گرمى صورت گرفته و او را ميزبانى كرده اند.

وى در سياحتنامه خود از اشعار فارسى، تركى و عربى استفاده كرده است. گفتنى است چلبى اديب نبود تا زندگى نامه شخصىِ خود را با اين ملاحظه بنويسد.

مهم ترين ويژگى اين كتاب، ثبت عقايد عاميانه است. وى هرآنچه را از مردم در باره جايى مى شنيده، ثبت مى كرده است. اين باور، بسا كه در طول زمان به هر دليل از ميان رفته باشد. در باره سفر حج او هم، چنين است.

همان گونه كه اشاره شد، متن حاضر يك گزارش منتخب مى باشد، بنابراين كوتاه شده است. بخش نخست آن در باره مدينه و بخش دومش در مورد مكه خواهد بود.

رسيدن به مدينه

پس از عبور از كوه هايى كه از شام تا مدينه امتداد داشت و لخت و عارى از اشجار و باغات بود، به وادى خازن رسيديم كه به آن وادى وداع و وادى استقبال هم گفته مى شود.

تمام شخصيت هاى مدينه و برجستگان و مطوّفين ومرشدين به استقبال موكب آمده


1- نك: مقدمه الرحلة الحجازيه، ص 67

ص: 175

بودند، در حالى كه همگى لباس سفيد به تن داشتند و صورتهايشان نورانى بود و به چشمهايشان سرمه كشيده بودند و در صدايشان رقت و شيرينى بود و نشانه هاى صحت در وجودشان آشكار. آنان هلهله مى كشيدند و خوشحال بودند و هدايايى با خود داشتند. در آنجا دو ساعت مانديم، آن هم در ميان جمعيتى كه به استقبال آمده بودند. اكنون فقط يك روز به حلول ماه ذى حجه مانده است. براى اين كه به عرفات برسيم كه روز دهم ذى حجه است! (1) اصلًا نمى توانم از كاروان جدا شوم و بايد همراه با آن شب و روز حركت كنم. محمل از منزل مزيرب تا اينجا هيچ توقفى كه بارها را زمين بگذارند نداشته است.

مسافت ميان شام و مدينه، شامل 24 مرحله است كه 350 ساعت وقت مى گيرد. اين وقتى است كه حركت با شتر باشد. اما اگر راه هموارتر و آب و غذا فراهم بود، ممكن بود كه اين راه را با 100 ساعت آمد، آن هم با اسب و قاطر. اما چون راه غير از اين است، قافله ها بايد از شتر استفاده كنند. راه رفتن با شتر با راه رفتن پياده فرقى ندارد. بنابراين، اگر سلاطين همت كرده، راه هاى رييسى و سلطانى، از شام به مدينه درست مى كردند، شتران و چهارپايان به اين مصايب كه اكنون دچار شده و هلاك مى شوند، گرفتار نمى آمدند و آمدن با اسب و قاطر سريعتر و در وقتى كمتر ممكن بود. خداوند متعال در شتر قوت و صبر و تحملى داده كه اينچنين حركت مى كند، حتى در وقتى كه خواب است.

قافله به سرعت حركت كرد و ما بعد ازيك ساعت، بر بالاى يك بلندى رسيديم، چشممان به باغ هاى مدينه و گنبد مسجد نبوى افتاد. وقتى جمعيت چشمشان به گنبد افتاد، در حالى كه سوار بودند يا افسار شتر را داشتند، صورتشان را به طرف مدينه گردانده، مى گفتند: «الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ». همان لحظه، همزمان، شترها و اسب ها و الاغ ها هم به صدا درآمدند و صيحه مى كشيدند. در اين هنگام، سرعت براى رسيدن به شهر بيشتر شد.

وقتى نزديك مدينه رسيديم، ديگر صحرا تمام شد و به زمين هاى سبز و نشان از آدمى رسيديم. مردم مدينه از مرد و زن و كوچك و بزرگ به استقبال آمدند و كودكان در حالى كه كيسه هاى خرما به حجاج عرضه مى كردند، مى گفتند: «حَمْداً عَلَى السَّلامَة يا حاج زيارة مقبولة و حجّ مبرور». حجاج هم به آنان پاسخ مى دادند: «شُكراً للَّهِ .. لَقَدْ قدمنا إلى أَعتاب سَيّدنا و نبيّنا، الَّذِي هُوَ رَحمةٌ لِلْعالَمين».

دختران كوچك هم سرودهاى دينى مى خواندند و حجاج را همراهى مى كردند تا به


1- كذا در متن عربى. روز عرفه، روز نهم ذى حجه است.

ص: 176

دروازه شهر مدينه وارد شدند. مرحله اخير در مدت پنج ساعت طى شد.

رييس محملِ شام، حسين پاشا بود كه با عظمت و فخر وارد شهر شد؛ آن گونه كه رؤساى محمل هاى پيشين؛ مانند سنان پاشا، رضوان پاشا (و) طاوشان سليمان پاشا اين چنين وارد شهر نشده بودند. در آن زمان بود كه اهالى براى استقبال در اطراف خيابان ها ايستاده، قربانى مى كردند. زنان مدينه هم در لابلاى ديوارها، در حالى كه لباس هاى حرير به تن داشتند، ايستاده بودند و هزمان با ديدن موكب پاشا، پاهاى خود را بر زمين مى كوبيدند؛ به طورى كه صداى آن همه جا را پر كرده و زمين زير گام هايشان به لرزه درآمده بود.

حسين پاشا آخرين نفر بود كه با عظمت تمام وارد شده، از ميان جمعيت عبور كرد؛ در حالى كه بالاپوشى از سمور داشت و عمامه اى سليمى- منسوب به سلطان سليم- بر سر، و نيروهايى با لباس نظامى در اطرافش بودند. به دنبال آن دسته، موزيك و طبّال ها آمدند، در حالى كه مى نواختند و بر طبل مى زدند. حركت او تا محل استقرارش ادامه يافت. اينجا بود كه هفتاد تا هشتاد توپ از توپخانه مدينه شليك شد و اين به معناى اجازه ورود به شهر بود.

وقتى قافله استقرار يافت، منِ بنده خدا آماده براى زيارت شدم.

جاى هاى زيارت در خارج مدينه

از راه شام كه وارد مدينه مى شوى، در مدخل و ورودى، باغ عثمان است كه درخت هاى فراوان و آب گوارا دارد و كنار آنجا مسجد ذى قبلتين است. شك نيست كه اگر كسى آنجا نماز بگزارد و خشوع كامل داشته باشد، خداوند او را بدون عذاب و حساب داخل بهشت مى كند.

نزديك آنجا چهار مسجد هست؛ يكى مسجد سلمان، ديگرى مسجد عثمان وديگرى مسجد على است [از مسجد چهارم ياد نمى كند].

در جنوب اين مساجد، يك كوه كوچك هست كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در آنجا نماز خوانده و جاى آن معين است. كوه عسير يا جهنم هم نزديك همان كوه است و در چهارطرفش باغ هايى هست، اما خود كوه خشك است. باغ هاى اينجا خيلى پر آب و پر ثمر است و ليمون و نارنج و ديگر ميوه ها در آن ها هست.

اينجا باغ هاى ديگرى هم در سر راه حجاج هست كه در يكى از آن ها، وقت آمدن حجاج، معمولًا زنان به آنجا مى آيند تا موكب حجاج را ببينند. منِ فقير در آن ها گشتى زدم.

ص: 177

من بعد از آن سفرِ طولانى، براى رفع خستگى، در يك حمام عمومى غسل كرده، لباس هاى سفر را عوض كردم و به سمت قلعه مدينه رفتم (1) در حالى كه آيه كريمه: ... رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ ... را مى خواندم. از آن جا به سمت مسجد نبوى رفته، از باب السلام داخل شدم و اين قسمت را سينه خيز رفتم تا به ضريح نبوى رسيدم. آنگاه روى زانو ايستاده گفتم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ» و سپس از خود بى خود شدم. وقتى به خود آمدم، با زحمت و به آرامى از وسط آن جمعيت برگشتم و به خيمه آمدم. در اين وقت اعلام شد كه محمل دو روز در مدينه خواهد ماند.

اوصاف قلعه مدينه منوره

يثرب شهر كوچكى بود كه بعد از هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله به آنجا، آباد گرديد. يكى از مهم ترين رخدادهاى مربوط به آن شهر، آن است كه وقتى كفار خواستند بر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مسلّط شده، آنجا را از بين ببرند، نورالدين زنگى، نُه روزه خود را از شام به آنجا رساند و مدينه را از شرّ دشمن نجات داد و در اطراف آن قلعه اى ساخت. اما اين قلعه به مرور زمان خراب شد تا اين كه سلطان سليمان [قانونى 900- 974] در خواب پيغمبر را ديد كه به او فرمود: بلگراد، بودين و رودس را فتح كن و با غنايم آن، قلعه اى در اطراف قدس شريف، و در اطراف شهر من، يثرب بنا كن. سلطان سليمان هم چنين كرد.

شهر مدينه، يك مولوية القضاء (2) بود كه حقوق آن به پانصد آقچه مى رسيد، اما به خاطر دورى مدينه (از استانبول) و عدم آبادى و سرسبزى، اين دستور مورد اهمال قرار گرفته بود تا آن كه سلطان محمد رابع فرمانى صادر كرد كه بدون قضاء مكه و مدينه، هيچ قاضى در استانبول نخواهد بود و همين سبب شد تا مولوية حرمين شريفين، به مولوية استانبول پيوند خورد.

مردم مدينه، به حلم و نرمى و تسالم شهرت دارند.

در اين زمان، براى هر يك از شيخ الاسلام، مشايخ حرم و معلمين، از صره همايون، هزار سكه اختصاص يافت. براى طوايف مختلف هم، هر كدام دويست كيسه گندم، كه از مصر آمده بود، اختصاص داده شد.

شيخ حرم با سپاهى كه عددشان به پانصد نفر مى رسد، امنيت آنجا را تأمين مى كند. مدينه چند بخش دارد كه زير نظر اين شهر است؛ ينبعِ دريا، ينبع برّ، حدديه، صفرا، دارالقرى و فدك


1- آن زمان، پيرامون شهر مدينه؛ يعنى همان ساختمان هايى كه اطراف مسجد بوده و اكنون تقريباً تمامى آن در مسجد فعلى افتاده، ديوارى بوده و در چند طرف دروازه داشته است. چلبى از آن، با «قلعه مدينه» ياد مى كند.
2- نوعى مرتبه علمى كه به مدرّسان بزرگ داده مى شد.

ص: 178

و ديار خيبر. در قلعه مدينه، هشتاد توپ، يك زندان و تعدادى سپاه و مهتر- گروه موسيقى- وجود دارد.

اما حدود قلعه مدينه: در جنوب شهر يك دروازه است كه دو طرفِ آن، دو برج دارد و بالاى در نوشته شده است: إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ، إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ سيصد قدم به سمت شمال، باب الحاج يا باب القبله است. دويست قدم بالاتر از آن، درى است كه از آنجا تا وسط برج ميانى چهارصد گام است. در سمت ديگر باب الشام است و در سمت ديگر باب البقيع.

در جمع، محيط قلعه 3350 گام است و عرض ديوار شش ذراع و ارتفاع آن بيست ذراع است. در داخل قلعه، دو هزار خانه مسكونى وجود دارد. به جز آنها، خانات و مدارس و تكايا و دارالحديث و دار القرّاء و سبيل است. داخل قلعه مسجدى- به جز مسجد نبوى- نيست، اما در بيرون نزديك ديوار قلعه هست. تنها در هفت خانه، باغچه هست. به علاوه در داخل قلعه، چند انبار و جبه خانه و هفتاد- هشتاد خانه كوچك هست. يك مسجد كوچك هم سلطان سليمان ساخته كه بسيار زيبا است. اما تنها در مسجد اعظم خطبه خوانده مى شود.

در مدينه، نماز جمعه تنها در مسجد بزرگ (نبوى) خوانده مى شود و به جز آن، در هيچ مسجدى نماز جمعه خوانده نمى شود. به همين خاطر، جمعيت زيادى در اينجا حاضر مى شود.

حاكمان در زمان هاى مختلف به اين مسجد توجه كرده و از لحاظ معمارى و هنرى و تزيين آن، كارهاى زيادى انجام داده اند.

اينجا، جايى است كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، شترش نزديك خانه ابو ايوب انصارى زانو زد و او خانه اش را به پيامبرخدا صلى الله عليه و آله داد. بعد پيامبر صلى الله عليه و آله دستور ساختن اين مسجد را داد. خانه اى هم در جنب آن براى خود ساخت و پس از آن كه رحلت كرد، جسم آن حضرت را در همان خانه شريف دفن كردند. (1) يك شبى هم صحابه همگى خواب پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه در خواب به آنها فرمود: اى امت من ... اگر شفاعت مرا مى خواهيد ... من نيازى به طلا و نقره و قبّه هاى مُطلا ندارم ... اگر رضاى مرا مى خواهيد مسجد را توسعه دهيد و ديوار شهر را بسازيد كه حافظ من باشد از منكرين و مشركين. اين بود كه صحابه نظرشان از مطلا كردن و تزيين آنجا منصرف شده، به توسعه مقام شريف پرداختند و عثمان مسجد را گسترش داد. بعد سيّدنا على و سپس وليد اموى


1- چلبى در اين بخش ها، اخبار تاريخى آورده كه دقيق نيست و اهميتى براى نقل آنها در اينجا وجود ندارد، لذا حذف شد.

ص: 179

و بعد قايتباى و غورى و از آل عثمان، سلطان سليمان و مراد سوم و احمد سوم و هر كدام اقدامات و اضافات تازه اى در آنجا انجام دادند.

[در اينجا اوليا چلبى به ارائه وصفى دقيق از داخل مسجد و حرم پرداخته از سنگفرش هاى بسيار زيبا، فواصل ميان درها، مخزن روغن چراغ، منبر و محراب هاى متعدد در مسجد، فرش هاى گرانبها، شمع دان هاى طلا ونقره، تعداد ستون هاى مسجد، كه سيصد عدد بوده، مئذنه ها، شيشه هاى ملوّن، كه هنگام طلوع خورشيد تصوير زيبايى از آن ها متصاعد مى شده و ... سخن گفته است. وى همانجا برخى از كتيبه هاى تركى و قرآنى موجود در اطراف حرم نبوى را نيز نوشته است].

من هم در يك لوحه اى، با خط جلى نوشتم: «سيّاح عالَم، اوليا رُوحِيچون فاتحه». و در برابر مقصوره، با خط خود نوشتم: «شفاعت يا رسول اللَّه، اوليايه، 1082». (1) در مسجد نبوى هفت هزار قنديل براى روشنايى وجود دارد.

روضه مطهّر و قبر شريف نبوى

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ.

آغاز كنيم در بيان سبب بناى مخزن سرّ الهى. وقتى آيت ... إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً در سال چهارم هجرت در حق اهل بيت مصطفى؛ يعنى در حقّ سيدنا على و حسن و حسين و فاطمة الزهرا نازل شد. (2) چون ممكن است كه در آينده، دشمنان متحد شده و آزارى به جسم مبارك رسول صلى الله عليه و آله بزنند، اهل بيت كرام و صحابه و ديگران، به ضرورت محافظت بر قبر، بنايى در اطراف آن ساخته اند. بعدها هارون الرشيد بر اين بنا افزود. زمانى كه نورالدين شهيد زنگى به حكومت رسيد، همان وقت پاپ، در اسپانيا گفت كه ما هر مقدار كه لازم باشد كشته مى دهيم و هزينه مى كنيم و فدايى آماده مى كنيم تا پنهانى به مدينه بروند و در آنجا، در انزوا زندگى كنند، اما نزديك قبر محمد رفته، در آنجا تونلى زير زمين حفر كنند تا جسد محمد (صلى الله عليه و آله) را سرقت كنيم و به روم بياوريم.

پاپاى معلون بسيارى از زبان ها را مى شناخت. در اين وقت، بيست نفر آماده شده، از آنجا به مصر رفتند و آنجا سوار بر الاغ شده، همراه با حجاج به مدينه آمدند. در اينجا به زىّ


1- در ابتداى سفرنامه سال 1081 آمده و در اينجا 1082
2- اين بند، در اصل چنين است و پيداست كه مقدمه و مؤخره اى داشته است.

ص: 180

علما درآمده، ده نفر در نزديك حرم شريف و ده نفر بيرون از مدينه ساكن شدند. آنها سه سال تلاش مى كردند تا نفق بزنند. آنها خاك را در كيسه هايى كرده، از آنجا دور مى كردند. در وقتى كه به شش مترى قبر رسيدند، نورالدين، پيغمبر صلى الله عليه و آله را به خواب ديد كه به او مى فرمود: اى نورالدين، اين ملعون ها مى خواهند قبر مرا حفر كرده، جسدم را ببرند. نورالدين برخاست و شش هزار سرباز برداشت و سه روز و سه شب مثل برق راه را پيمود. وقتى به مدينه رسيد، از همه مردم دعوت كرد تا به آنها وليمه بدهد. بعد پرسيد: آيا از فقراى شهر كسى هست كه در وليمه حاضر نشده باشد؟ گفتند: بلى ده نفر هستند كه همه اش در حال روزه و عبادت اند و سه سال است كه در حجره اى در مدرسه باب الشفا زندگى مى كنند و شغل شاغل آنان عبادت است. نورالدين گفت آنان را حاضر كنيد. بعد كسانى را به جستجوى منازل آنها فرستاد و وسايل زيادى براى حفارى پيدا كردند. آنان زير شكنجه زبان به اعتراف گشودند و ده نفر ديگر را هم گرفتند. آنها گفتند: ما از رهبانان اسپانيا هستيم. از زمانى كه دين محمد آمده، آرامش از ما گرفته شده. اعراب، ديار ما را گرفتند و مقدس ترين بقاع ما را در تصرّف خود درآوردند. ما در فكر انتقام افتاده و اين راه را انتخاب كرديم تا جسد پيامبر شما را به روم ببريم و از اين راه اندلس و افريقيا و سوريا را بگيريم و عرب ها دوباره به صحراى خودشان برگردند.

آنها گفتند يك ماه پيش هم باز پاپ به ما پيغام فرستاد كه اگر بتوانيد، جسد محمد را به روم بياوريد يا اسپانيا، كه ما آن را كعبه كنيم و هر سال هزاران نفر از عرب و ترك براى زيارت آن بيايند و ما از هر كس يكصد قطعه طلا بگيريم. آن ها اظهار توبه و پشيمانى كرده و گفتند كه مسلمان مى شويم. اما نورالدين فريب آنها را نخورد و دستور داد همگى را كشتند تا هيچ يهودى و نصرانى جرأت نكند پاى به زمين مكه و مدينه بگذارد.

نورالدين و بناى مجدد روضه مطهر

نورالدين تعدادى از استادان معمار را از شام به مكه و مدينه آورد و از اين دو شهر و نيز از شام و حلب مقدار زيادى سرب و آهن و غيره آورد. ابتدا دستور داد تا قبه اى را كه روى قبر شريف بود برداشتند. پس از آن، به فاصله بيست ذراع عقب تر از قبر رفته و در آنجا خندق هايى به عمق بيست ذراع و عرض ده ذراع كندند، سپس در چهار طرف قبر شريف، شبكه اى از آهن درست كردند؛ به طورى كه گويى قبر شريف در يك صندوق آهنين قرار

ص: 181

گرفت. پس با سرب آن مشبك آهنين و خندق را پر كردند. در اين وقت، در اطراف قبر شريف، ديواره اى از برنز ساخته شد. سپس باز از ديوارى كه عثمان گذاشته بود تا سمت باب جبريل و از آنجا تا درون مسجد، خندقى كنده، باز در آنجا هم شبكه اى آهنين قرار داده آنجا را مثل سدّ سكندر كردند. بعد هم در بالاى قبر شريف يك مقصوره آهنى دور تا دور گذاشتند.

در اينجا عقايد ديگرى هم هست كه مى گويد: آن هايى كه قصدِ جسد مطهر را داشتند، از روافض بوده اند. اما اين رأى از نظر تاريخى غلط است و هيچ سند و برهانى ندارد و اين تدبير از سوى كفار اسپانيا بود.

قبّه حضرت پنجاه ذراع است و روى نوزده ستون قرار گرفته كه اطراف آن ها را سُرب ريخته و نقش و نگار از گل ها كشيده اند. در آنجا بوى بسيار خوشى به مشام مى رسد و بالاى آن جا نوشته شده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» و نام سلطان قايتباى به چشم مى خورد. مرقد سيده، فاطمه زهرا هم داخل همان مقصوره است.

وقتى بخواهى زيارت كنى، اول بايد غسل كنى، لباس هاى تميز بپوشى، خود را با بوى هاى خوش معطّر سازى، با توجهِ قلبى به توسل و دعا بپردازى، در حالى كه تو در حضور حضرت مصطفى صلى الله عليه و آله هستى. در اين وقت بايد مطوّفى باشد كه تو با راهنمايى او حركت كنى.

دست را بر سينه بگذار و نزديك مقصوره كه رسيدى، اين آيت را بخوان كه: ... يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً و بعد بر محمد سلام بفرست: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ» و بعد استغفار و توبه كن. بعد هم ابوبكر و عمر را سلام بفرست [اينجا مؤلف يك صفحه در فضايل و تاريخ زندگى دو خليفه مطلب نوشته است.]

اى زائر عزيز، در اينجا تو بايد فاتحه براى اهل علم و عرفان بخوانى و به طور مخفى، به فقرا و مساكين صدقه بدهى. مبادا كه صدقه دادن را عيان سازى كه در غير اين صورت، فقرا همه چيز حتى لباس هايت را مى برند و مزاحم تو مى شوند.

در آنجا هفتصد خادم از طواشيه هستند كه در حرم كار مى كنند و سيصد كليد از طلا دارند. به جز اين ها هزار خادم ديگر در مسجد كار مى كنند. اگر اينان كسى را در حال دادن صدقه ببينند، ممكن است مشكلى برايش درست شود و كار به جاى باريك برسد و خطرناك شود. در مدينه، تمامى مردم، از فقير و غنى، منتظر آمدن حجاج هستند و هرچه به آن ها بتوان

ص: 182

داد، محل دارد و ثواب، اما بهتر، بلكه واجب است مخفيانه باشد.

من توانستم با ولى نعمت خودم، حسين پاشا داخل روضه مطهّره شوم. ما لباس پاكيزه و حلال پوشيديم و با خشوع و بهجت، صلوات بر محمد مى فرستاديم. شيخ حرم آمد، در حالى كه همراه او دوازده طواشيه بودند و بخور و عطريات همراه داشتند. ما هم هفت نفر بوديم. در را باز كردند و داخل شديم.

در وقت ورود مى گفتند: دستور يَا بِنْتَ رَسُول اللَّهِ»؛ يعنى از فاطمه زهرا عليها السلام اجازه ورود مى خواستند، چون بايد از كنار او رد شده به سمت قبر شريف مى رفتند.

حسين پاشا و من، هر دو، زمين را به قصد شفاعت بوسيديم. بعد شروع به نظافت آنجا كرديم. بدين ترتيب پانزده نفر در داخل بودند. من خودم، گويى هوشيارى ام را از دست داده بودم و روحم از عشق در حال پرواز بود. هر لحظه به خودم مراجعه مى كردم، به اطرافم مى نگريستم، باز به قصد شفاعت رسول صلى الله عليه و آله متوسل مى شدم. سه قنديل روشن شد. در ميان قبه، قبرى شريف بود كه در صندوقى قرار داشت و روى آن پارچه اى از كسوه سبز كعبه كشيده شده بود.

در اين مكان پاك، قطعات طلا و شمع دان هاى طلا و قناديل مرصّع و غيره چندان بود كه چشم نديده و به عقل بشر خطور نمى كرد و قيمتش را نمى شد تعيين نمود.

مسؤولان و خدّام، هر سال يكبار به اينجا مى آيند تا آن را نظيف كرده، غبار را از روى اين چيزها پاك كنند. ابوبكر و عمر هم زير همين قبه هستند، اما فاطمه زهرا خارج از اين قبه قرار دارد.

زمين آنجا سنگ فرش است و از بهترين سنگ ها؛ مانند

ص: 183

عقيق و فيروز و كريستال و غيره فرش شده است. اشيا و هدايا هم با زنجير آويزان شده است.

برخى از شمع دان هاى طلا كه آنجا هست، به قد يك انسان طول دارد.

من اكنون پنجاه سال دارم، اما وقتى جوان بودم، در خواب مشغول اذان بودم، ديدم كه در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله هستم و دو دست او را بوسيدم. حضرت به من بشارت داد: الشفاعة، ...

الزيارة ... السياحة ... فاتحة. حال خدا را شاكرم كه بشارت حبيب در حق من محقّق گرديد.

از وقتى كه ما از خيمه خودمان در قلعه مُزَيْرب شام خارج شده ايم تاكنون، هفده روز است و در خلال اين مدت من هفت بار قرآن را ختم كرده ام. در برخى از اين دفعات، سوره والضحى و ديگرى ياسين و سوم اخلاص را خواندم كه آن ها را در اينجا تمام كردم. خداوند در محفل مؤذّنين، در وقت ظهر، توفيق اتمام آخرين ختم را داد.

ساختمان هاى موجود در قلعه مدينه

بيرون از باب الرحمه، مدرسه سيف الدين سلطان است، كه روى در آن نوشته شده:

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها ... و زير آن نوشته است كه اين بنا به دستور امير سيف الدين چوپان (1) و خاتون معظمه در سال 724 ساخته شد.

در كنار اين مدرسه، وچسبيده به آن، مدرسه سلطان قايتباى است. در بيرون باب جبرئيل، مدرسه صوقوللى محمد پاشا (از صدر اعظم هاى عثمانى كه پانزده سال سر كار بود) قرار دارد.

در نزديكى باب السلام، يك بناى وقف از سلطان محمد ثالث هست. وآن جا تمام و كمال، 118 مدرسه وجود دارد!

در داخل قلعه، چندين حمام و چندين خان- مسافرخانه- هست. راه هاى داخل قلعه بسيار نظيف است و دائماً روى آن ها آب پاشيده مى شود. يك مدرسه براى بچه ها، هفت مركز براى قراء، هفت محل براى حديث، و هفتاد محل استقرار براى افراد غريب هست كه برخى اوقاف هم دارد كه با استفاده از آن ها عسل و شربت هاى محلى ديگر ميان حجاج توزيع مى شود. چند آب انبار هم هست كه يكى از آنها بيست- سى پله دارد و آب آن از عين الزرقاء مى آيد و اين از خيرات سلطان سليمان است. روى اسبله- محل سبيل اللَّه كه آب در آنها هست- نوشته شده: ... وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً و بر برخى ديگر نوشته شده: عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا.


1- در متن اصلى تركى و عربى «خوبان». درستِ آن چوپان است. وى از امراى دمشق در دوره مماليك و سلطنت ملك ناصر بوده است. شرح حال وى را نك: الوافى بالوفيات، ج 10، ص 297. وى به احتمال در سال 730 درگذشته است. ابن كثير در البداية و النهايه، ج 18، ص 265 چاپ دكتر عبداللَّه تركى ذيل حوادث سال 726، از وى با عنوان امير سيف الدين چوپان ياد كرده است.

ص: 184

اينجا، در مدينه، هيچ چيز عزيزتر از آب نيست و هر كسى بايستد و آب به مسجد رسول صلى الله عليه و آله برساند و حوضى براى آب بسازد، ثواب هزار حج خواهد داشت. چه بسيار سلاطينى كه اينجا آمده اند اما نتوانسته اند در اين باره خدمتى بكنند. اينجا برخى از حجاج فقط براى اين كه وضو بگيرند، بايد ظرف آبى را به قيمت دو سكه بخرند تا با آن وضو بگيرند. در اينجا تجار، اشيايى را كه از بلاد دور آورده اند، عرضه مى كنند و اهالى هم كار تجارى مى كنند.

دروازه هاى مدينه در طول رجب و شعبان و رمضان، در همه شبها باز است و در مدينه، هزاران قنديل شب را روشن مى كند، اما عيد حقيقى اين مردم وقتى است كه حجاج مى آيند. وقتى محمل شام و مصر با صرّه و سكه مى رسد، اهالى بهترين لباس خود را مى پوشند و حجاج را به خانه هاى خود دعوت مى كنند و با آنان دوستى مى كنند و آنان را به زيارت مى برند و واضح است كه از اين راه سود زيادى مى برند.

اما ضاحيه و اطراف مدينه هم مملو از باغ ها و قصرهاست. خانه هايى كه در وسط باغ است فراوان. در مدينه، هفت محله وجود دارد كه دو هزار خانه در آن هاست و دو طبقه.

چوب هايى كه در آنها به كار رفته از طريق سوئز از مصر به ينبع آورده شده و از آنجا با شتر به مدينه آورده مى شود. مردم مدينه از اين چوب ها براى خود خانه مى سازند. در اطراف مدينه، زمين هاى خشك سنگى هست كه مثل يك خندق مدينه را محاصره كرده است.

... مسجدى هست (1) كه بالاى محراب آن نوشته شده: ... وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ ...، يك ايوان خارجى دارد، اما داخل آن با سنگ ريزه فرش شده و دعا در آنجا مستجاب است؛ زيرا كه مصطفى صلى الله عليه و آله در آنجا دعا كرده است. غرب اين مسجد، مسجد ابوبكر است و يك صد قدم با مسجد النبى صلى الله عليه و آله فاصله دارد ... (اينجا هم در اصل عبارت افتادگى دارد).

برخى از مدارس كه تعدادش به 46 مى رسد، به صورت منزل درآمده است. شش مدرسه براى قراء، يازده مدرسه دار الحديث، و بيست مدرسه براى اطفال هست. همه اين مدارس از صُره سَنَويه (سكه هاى اهدايى سالانه) استفاده مى كنند و سهم معيّن دارند. خيراتى كه براى شهر مدينه است، با هيچ شهرى برابر نيست.

در ضاحيه مدينه يك حمام عمومى هم هست اما در طول روز كار نمى كند. نزديك آن يك مدرسه خاصگيه هست كه حجاج در آن مى خوابند. چاه سيدنا على هم در همين جاست.

در آنجا چهار بناى بزرگ وجود دارد كه يكى از آثار سلطان سليمان است و اين نزديك


1- نام اين مسجد نيامده و به نظر مى رسد در اينجا از اصل چيزى افتاده است. در متن تركى نقطه چين هست كه نشان سقط است. در متن عربى ص 157 اين نقطه چين نيامده است.

ص: 185

به حمام مراد سوم است. در آنجا از پول سلطان، شوربا و برنج و زرده و عاشورا (1) ميان فقرا تقسيم مى شود. از اين غذا به كسانى هم كه داخل قلعه هستند؛ از فقير و غنى و خادم و مخدوم داده مى شود.

در ضاحيه مدينه، چهل ميهمان سرا هست كه عابرين سبيل از آن ها استفاده مى كنند.

مهم ترين آن ها ميهمان سراى محمد پاشا است كه در ايوان جامع اميرال قرار دارد. بالاى آن هم كتيبه اى بود كه من نتوانستم بخوانم. در بيرون باب مصر، سبيل آغا هست كه روى محل ورودى آن نوشته شده: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ ... و زير آن «خاصگى سلطان».

همچنين سبيل آغا در السعاده هم آنجا است. كنار هر خان و مدرسه يك سبيل هست كه آبش را از عين زرقا مى آورند. هفت حوض هم هست. چاه هاى پراكنده ديگرى هم هست. در آنجا حوالى يك صد مغازه هست كه بيشتر آنها قهوه خانه و دكان قصابى و مطعم و عطارى و صرافى است.

وقتى حجاج به مدينه مى آيند، مدينه مثل يك دريا مى شود و همه جا پوشيده از آدم.

سكنه اصلى مدينه، پيش از آمدن حجاج حوالى چهارده هزار نفرند. خوردنى هاى آنها همه از مصر مى آيد كه آن از اوقاف سليم در وقت فتح مصر است و از سليمان و مراد سوم و سلطان احمد كه اوقاف زيادى براى مدينه در مصر درست كرده اند. وقف دشيشه (2) از اوقاف مراديه و محمديه و خاصگيه به اينجا مى آورند. از دشيشه چهارده هزار و از گندم صد هزار كيسه، از مصر به مدينه مى آورند و بر حسب فرمان سلطانى تقسيم مى شود.

وقتى امين صرّه با قافله شام به مدينه مى رسد، مبالغ اختصاص يافته كه از مصر رسيده، كه مقدار آن ها شصت و دو هزار سكّه طلا است، نزد او حاضر مى شود، به علاوه، آنچه از اوقاف ديگر مى رسد و از شهرهاى تازه فتح شده به مكه و مدينه اختصاص يافته، همه در حضور شيخ حرم و جمعيتى از مردم مدينه، ميان صاحبان آنها تقسيم مى شود. روز و شب زير نور چراغ ها و بر طبق دفاتر سلطانى. اينها همه در ميان شادى اهالى و هلهله و دعا و ثناى آنان براى سلطان، توزيع مى شود.

هواى مدينه، در غايت اعتدال و زيبايى است. زنان مدينه، غالباً لباس هاى حرير آبى مى پوشند و كفش به پا دارند و روى آنها سرتا پا ازار مشكى بر مى كنند و روى سرشان نقاب مى گذارند كه رنگ هاى آن بين سبز، قرمز و زرد است. اما رجال روى سرشان طاقيه شاميه


1- نوعى غذا است كه در گذشته روزهاى عاشورا دهم محرم پخته و توزيع مى شد و به همين نام مشهورگرديد. اين غذا از دوازده نوع حبوبات تهيه مى شد و ميان خانواده و نزديكان و همسايگان و فقيران تقسيم مى گرديد.
2- دشيشه رسول اللَّه، يكى از قديمى ترين انواع صدق است. در زمان حضرت، نوعى گندم بزرگ را با جو وخرما و گوشت مخلوط كرده، نزد ايشان مى آوردند و با اصحاب مى خوردند. اين تركيب ادامه يافت. در دوره مماليك، براى اين كار وقفى صورت مى گيرد و نام وقف دشيشه به آن مى دهند. براى همين گندم مصر را گندم دشيشه مى گويند.

ص: 186

مى گذارند و بالاى آن شال كشميرى و عمامه سفيد و همه مردم مدينه از زن و مرد بر چشم خود سرمه مى كشند.

باغ صوقوللى محمد پاشا و باغ شيخ الاسلام و ديگر باغات، انواع ميوه هاى تازه دارد. در مدينه انواع مختلف خرما و نيز سيب و انگور و هلو و مشمش و ليمون و آلوچه، كه گاه به اندازه سر انسان است، وجود دارد. انواع نارنج، ليمون ترش، درختان زيتون و انار و هندوانه و غيره هست. با اين حال، منطقه مدينه، صخره اى است و مزارعش كم و حبوبات غالباً از مصر و طائف و حجاز مى آيد. در مدينه، يك گل قرمز هست كه مانند آن در هيچ كجا نيست. گل هاى ديگرى هم مانند سوسن و ميخك و ياسمن و نرجس و بنفشه در آنجا هست و خرماى مدينه، بهتر از انواع مشابه آن از ساير بلاد است.

زيارتگاه هاى بيرون قلعه مدينه

اولين جاى زيارت، بقيع است، كه در شرق قلعه مدينه قرار دارد. زائر بايد نخست وضو بگيرد، سپس به طرف بقيع برود، در حالى كه مى خواند: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ ...» بعد أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ را بخواند.

دويست قدم پايين تر، قبر عثمان است. بعد بيايد به زيارت قبر امّ سلمه. قبر حكم بن ابى العاص هم نزديك عثمان است. ابوسعيد خضرى (كذا. خدرى درست است) نزديك قبر عباس است. جابربن عبداللَّه نزديك قبر عايشه است. قبر عبداللَّه بن جعفر، بعد امام زين العابدين كه امام چهارم است؛ زير قبه امام حسن است كه امام حسن خود فرزند سيّدنا على است- رضى اللَّه عنهم اجمعين-. كما اين كه عباس، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله هم زير اين قبّه است. همين طور امام محمد باقر و امام جعفر صادق.

عباس و امام حسن و امام محمد باقر و امام جعفر صادق، همگى در بقيع زير يك قبه هشت ضلعى هستند و ما، سوره ياسين را براى همگى خوانديم.

در مقابل اين بقعه طاهره، مسجد سيّدنا على است، كه مسجد كوچكى است، بدون مناره.

داخل اين بقعه مرقد عقيل بن ابى طالب است، همين طور نافع. نزديك آن مرقد مادر سيّدنا على است. نزديك آنجا باز مرقد امام مالك است كه نزديك آن قبر واثق عباسى است و نزديك آنجا امّ صفيه!

ص: 187

آل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله همگى در بقيع و زير قبّه واحدى هستند، اما عايشه و امّ حبيبه و برخى از كنيزان آن حضرت، نزديك قبر عايشه هستند. نزديك قبر عايشه اين تاريخ هست: «امر بتجديد هذا المرقد المبارك لحضرة الصديقة عايشة السلطان سليمان شاه بن بايزيد خان بن محمد خان خلّد اللَّه ملكه سنة 950».

زير همان قبه، قبر امّ كلثوم و رقيه دختران رسول صلى الله عليه و آله هم هست. همين طور زينب و امّ هانى.

و نزديك آنها سه نفر از كنيزان آن حضرت. نزديك به آنجا قبر حليمه سعديه و خواهر رضاعى آن حضرت سيّده سلمه! و كنيز آن حضرت بركه هست كه از پدرش به او رسيد و دوران كودكى آن حضرت، از ايشان پرستارى مى كرد و به او ام ايمن مى گفتند و نزديك قبر حليمه مدفون است. مادر حضرت مصطفى صلى الله عليه و آله در مسير مدينه به مكه وفات كرده، همانجا مدفون شد.

برخى از كتاب هاى سيره موثق نوشته اند كه حضرت در سال ششم، جنازه ايشان را به مدينه منوره منتقل كرده، زير همان قبه اى كه مادر رضاعى او در آنجاست، دفن كرد! ما براى آن ها سوره نساء را تلاوت كرديم.

همچنين قبر ابراهيم پسر رسول صلى الله عليه و آله و مادرش در بقيع است.

اما از صحابه، شمار زيادى از آنان در بقيع مدفون هستند.

قبور برخى از علماى روم است كه در اين ديار مرده اند؛ مانند مصلح الدين افندى و سيد ابراهيم مدنى هست كه نزديك قبر سيدنا عباس دفن شده اند. همين طور محمد افندى، مولانا سنان نهجى و ...

قبا

قريه اى است با باغات فراون، كه دويست منزل در آن هست و به عنوان نزهتگاه اهل مدينه شناخته مى شود. در آنجا مسجد قبا هست كه خود حضرت رسول آن را مثل يك درّ يكتا ساخت. با هفت پله به آن مى رسيم. در داخل آن نخلى هست كه رسول با دو دست پاكش آن را غرس كرده است. يك درخت سدر هم آنجا هست. زير اين درخت يك چاه آب قرار دارد. در اين مسجد تمامى دعاها مستجاب مى شود. به جز محراب اصلى، محرابى هم در گوشه شمالى آن هست كه به آن محراب مكشف مى گويند و رسول در آنجا نماز مى خوانده و از آنجا به سوى مكه، وطنش مى نگريسته است. مسجد سيدنا على در سمت قبه اين مسجد

ص: 188

قرار دارد و گنجايش پنجاه نفر را دارد. در سمت قبله، پنجاه قدم آن طرف تر، مسجد سيده عايشه است. چاه اريس هم در كنار راه قرار دارد. هركس چهل روز از آب اين چاه بخورد، از همه بيمارى ها شفا مى يابد. خود من بعد از شكست اردل (1) مرض خفقان گرفتم و از همين آب خورده، خوب شدم. باغات اطراف را از آب همين چاه، آبيارى مى كنند.

باغ صوقوللى يكى از باغ هاى بسيار زيباى قُبا است كه قصرهايى در نهايت زيبايى و عظمت هم در آنجا هست.

زائر در اين وقت بايد براى ديدن دو نخلى كه خود حضرت غرس كرده، برود و در آنجا دو ركعت نماز بخواند.

در باغ هاى مدينه، چاهى به نام چاه عروةبن زبير هست. در ميان باغى كه دو نخل رسول صلى الله عليه و آله هست، آب عجيبى است كه براى زنان خاصيت هايى دارد؛ مثلًا كسى كه درد زايمان دارد و برايش خيلى سخت است، اگر از آن آب بخورد، زايمان بر او آسان مى شود. يا كسى كه حيض مى شود، اگر از آن بخورد، حيض نشده و پاك مى شود. تمامى زن ها و دختران مدينه اين حوض را مى شناسند و آنجا غسل مى كنند. براى همين مردم مدينه، بستان دو نخل را بستان النساء مى نامند و كسى جز زنان داخل آن نمى شود.

مرقد حمزه

چون مرقد حمزه مقدار زيادى از مدينه فاصله دارد، براى زيارت آنجا، همراه جمع زيادى به آنجا رفتيم كه بالغ بر 150 اسب سوار و مسلّح بود. مرقد در موقعيت احد قرار دارد و ميدان نبرد در سمت شمالى آن است. يك هزار گام كه از مدينه بيرون برويم، جايى هست كه حضرت درع خود را در آنجا گذاشته است. اين راه را بايد پياده رفت تا ثوابش مضاعف باشد.

من خودم پياده رفتم و اسبم را به غلامم دادم. يك ساعت بعد به آنجا رسيدم.

موقعيت سپاه رسول صلى الله عليه و آله در اين وادى بوده. در آنجا ايوان كوچكى هست و خيمه حضرت در بالاى آن ايوان بوده است. خواندن دو ركعت نماز درآنجا از سنن مستحبه است.

در اين جايگاه، سپاه آن حضرت بوده. رسول صلى الله عليه و آله حمزه را فرمانده قسمت چپ و خالدبن وليد را در سمت راست گذاشت! (2) در شمال اينجا، به مقدار پانصد قدم ايوان عاشورا است. اينجا جايى است كه شامى ها


1- جايى در رومانى كه عثمانى ها با اروپايى ها نبرد كردند.
2- اين نكته بى اطلاعى اوليا چلبى از تاريخ اسلام را مى رساند. خالدبن وليد در اين جنگ فرماندهى از فرماندهان مشركين بود كه حمله او سبب شكست سپاه اسلام و شهادت حمزه و هفتاد نفر ديگر از اصحاب شد. اما وى او را همرديف حمزه، جزو فرماندهان اسلام معرفى كرده است!

ص: 189

غذاى عاشورا درست كرده، به حجاج مى دهند. در كنار آن ايوان، امين صره است و ايوان ملا، و ايوان شيخ الحرم. رسول صلى الله عليه و آله هر سال بر اين مكان، براى زيارت سيّدنا حمزه و آماده كردن عاشورا اشراف دارد. (1) مزار حمزه، يك ساعت راه تا مدينه است و به شكل قبه اى است. مدخل آن از بابى است كه به سمت قبله باز مى شود. داخل آن با سنگ هاى سفيد فرش شده است. زير اين قبه قبر حمزه، داخلِ يك صندوق مربع شكل است و صندوق داخل يك مقصوره مرعب است. هر كسى شمشير دارد، بايد شمشير خود را داخل صندوق سيّدنا حمزه بگذارد و بعد از اندكى، در حالى كه حارس مقبره تكبير مى گويد آن را درآورد و وسط تهليل گويان آنان بدان دست بكشد، در آن صورت ثواب جنگ احد را برده است. شريف صالح كه از ذريّه حمزه است، كنار او دفن شده است. در عمق ضريح، چاه آبى است. و به حكمت خداوندى خاك اين منطقه در اطراف ضريح، سفيد است در حالى كه خاك اين نواحى قرمز مى باشد. قرمزى آن هم به خاطر خون پاكى است كه از دندان پيامبر صلى الله عليه و آله ريخته است. اگر كسى دندانش را با خاك اينجا مالش دهد، از دردهاى دندان در امان مى ماند. اين تجربه شده است.

پانصد قدم بالاتر، كوه احد است كه كوه سخت و بلندى است و صخره هاى سرخ رنگ دارد و غارهاى چندى در آن است. در همين وادى، جايى هست كه آن را وادى حمزه مى نامند كه مكان ترسناكى است. كفار در اين غارات مخفى شده و به حمزه كه شهيد شد يورش بردند، در حالى كه با آنان نبرد مى كرد. ما به سرعت از اين منطقه بازگشتيم، در حالى كه دو ركعت نماز خوانديم. بعد به مقدار دويست قدم به جنوب آمديم تا به مزار ميدان شهدا رسيديم.

اينجا بيش از يك هزار صحابى شهيد شده اند! و قبه اى ندارند اما براى برخى از مشاهير آنان، علائم قبر هست. به خاطر باران هاى سيل آسا، خاك و سنگريزه ها از روى حدود هفتاد يا هشتاد شهيد كنار رفت؛ به طورى كه اجساد طاهر آنان آشكار شد. وقتى مردم مدينه شنيدند، همه آمدند و ديدند آنچه را كه شادمانشان كرد و قلبشان را آرامش داد. آنها اجساد را تازه يافتند. گويى تازه شهيد شده بودند. از برخى هنوز خون تازه مى آمد. برخى سرهاشان جدا شده بود و ... مردم اين را ديدند و عظمت شهادت در راه خدا را دريافتند. سپس براى پوشاندن اجساد اقدام كردند. شيخ حرم دستور داد ديوارى به طول چهارصد قدم ساختند تا جلوى


1- عبارت در عربى همين است: و كان صفوة الخلق ص يشرف هذا المكان كلّ عام لزيارة سيّدنا حمزه- رضى اللَّه عنه- و اعداد العاشورا.

ص: 190

سيلاب را بگيرد.

شرط زيارت در آنجا اين است كه وقت سحر باشد، زائر چيزى روى سر نيندازد. وقت ظهر اصلًا وقت خوبى براى زيارت نيست؛ زيرا زمين و رمل ها همه مثل آتشى ملتهب هستند.

اگر زائر كفش به پا كند، بسا كه توهين به اين مكان باشد. همه اين صحرا مزار شهداست و همه، از كوچك و بزرگ، از زيارت بدون وضو پرهيز مى كنند.

در خلال دو ماه محرّم و صفر، در هر سال، در اينجا و نزديك مقبره حمزه مولوديه برگزار مى شود. (1) اين مكان مملو از جمعيت مؤمنين شده و ارواح مؤمنان، هر سال، در پى خواندن اشعار دينى و دعا و راز و نياز كه صدايش همه جا مى پيچد، از آن به وجد مى آيد؛ به طورى كه برخى در اين حال، جانشان از دست مى رود و همانجا دفن مى شوند.

زيارت اماكن بيرون مدينه تمام شد.

براى وداع بايد زائر لباس طاهر بپوشد و با ادبِ تمام از باب قلعه وارد شده، به سمت مسجد رفته، از باب جبرئيل داخل شود، فاتحه بخواند و «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ» بگويد و سپس بگويد: «الْوَدَاعُ يَا رَسُولَ اللَّهِ».

پى نوشت ها


1- در ادبيات تركى- مثل عربى- نوعى شعر دينى هست كه به مولد شناخته شده و مدائح نبوى است. معروف ترين آن اشعار تركى، «وسيلة النجاة» از سليمان چلبى م 825/ 1422 م است كه همزمان مقبول ميان افراد نخبه در كنار توده هاى مردم است. در دولت عثمانى، احتفال به طور رسمى از زمان سلطان مراد سوم 982- 1003 آغاز شد و او در تشريفات سلطان، از سال 996 جايى را به احتفال اختصاص داد كه تا روزگار ما برگزار مى شود. در اين باره نك: د. نجلايپك اولجاى، اسلامى تورك آديبالتى، استانبول، 1966، صص 140- 153. سليمان چلبى وقتى شصت ساله و امام جماعت مسجد بورسا بود، اين اشعار را سرود كه بنابر مشهورترين نظر، 317 بيت است. محتواى آن توحيد بارى تعالى، دعا، روح محمد، ظهور محمد، معجزات و معراج، هجرت و نصيحت و ارشاد است.

ص: 191

ص: 192

ص: 193

از نگاهى ديگر

ص: 194

حج گزارى در تركيه

كارگزاران حج

فكر و انديشه تأسيس سازمان ديانت، كه مسؤول امور دينى در كشور تركيه است به حدود نيم قرن مى رسد. اين سازمان، از سال 1973 تا كنون؛ يعنى 24 سال است كه ساماندهى و مديريت اعزام زائران خانه خدا و حاجيان را نيز بر عهده دارد.

پيش از آن كه تركيه جمهورى شود، متقاضيان حج اندك بودند. در آن زمان بسيارى از مسؤولان، دليل استقبال نكردن مردم از اين سفر معنوى را، اوضاع بدِ اقتصادى مى دانستند، در حالى كه آنان، خود نيز به جهت كم بها دادن به اين فريضه دينى، بر بى رونقى و عدم استقبال از اين سفر، دامن مى زدند.

ثبت نام و اعزام

همه ساله، در تاريخ مشخصى، ثبت نام زائران خانه خدا اعلام مى شود. در واقع مردم ابتدا به مفتى استان مراجعه مى كنند و از آنها ثبت نام به عمل مى آيد و در ضمن ثبت نام، به آگاهى همه رسانده مى شود كه بعد از قرعه كشى مشخص مى گردد چه كسانى توفيق سفر خواهند يافت. و از ثبت نام كنندگان تعهّد گرفته مى شود كه اگر نامشان در قرعه در نيامد، اعتراضى نداشته باشند.

از ثبت نام كنندگان حج، پول ثبت نام را در سه قسط دريافت مى كنند و هنگام واريزكردن اولين قسط، گذرنامه، فتوكپى شناسنامه و سند بانكى و همچنين برگه اى خاص (از كسانى كه بيش از 65 سال سن دارند) گرفته مى شود.

ص: 195

قرعه كشى از سوى دفتر اسناد انجام مى شود و انتخاب شدگان كارت شناسايى حج را دريافت مى كنند. كسانى كه مى خواهند با سازمان ديانت اعزام شوند، به شعبه هاى اين سازمان رفته، ثبت نام مى كنند. كسانى كه با شركت هاى آزاد مى روند، با كارتى كه در اختيارشان گذاشته شده، به تورها مراجعه مى كنند.

ثبت نام حج، در سى و دو استان تركيه برگزار مى شود. در سالى كه گذشت (2004) 000 210 زائر به دفاتر مراجعه كردند، ولى از ميان آنها تنها 000 90 نفر توانستند به حج مشرف شوند.

آمار شركت كنندگان ترك در حج، حدود 000 90 نفر است.

گفتنى است سهميه مردم تركيه، از هر 100 نفر، 1 نفر است، در حالى كه از هر 100 نفر 3 نفر به دفاتر ثبت نام مراجعه مى كنند و در واقع 145000 نفر در نوبت قرار مى گيرند و در سال بعد بار ديگر در فهرست قرعه كشى قرار داده مى شوند و به همين منوال هر سال بر تعداد متقاضيان افزوده مى شود. مسؤولان حج تركيه به دليل اقبال مردم به حج و تقاضاى زياد آنها، در پذيرش زائر محدوديت قائل شده و در سال 2004 حج نيابتى را ممنوع كرده اند.

اولويت با كسانى است كه به حج نرفته اند. تنها در شهر استانبول 25000 نفر به دليل اين كه متقاضى دومين سفر به حج بودند، در قرعه كشى شركت داده نشدند.

همانگونه كه پيشتر اشاره شد، درخواست كنندگان حج، ابتدا به سازمان ديانت، كه چندين شعبه دارد و مركز آن در استانبول است، مراجعه و ثبت نام مى كنند و چند روز مانده به موسم حج، واكسن مننژيت مى زنند و كارت واكسن را تا آخر موسم، همراه خود دارند.

حمل و نقل و راه ها

در سال 1947 م، زمانى كه تركيه جمهورى شد، رفتن به سفر حج، به صورت دسته جمعى، آزاد گرديد. در آن زمان، راه هاى حج، منحصر در سه مسير بود: سوريه، فلسطين و اردن و به صورت زمينى، دريايى و هوايى.

راه زمينى؛ به دليل تخريب راه آهن حجاز در جنگ جهانى اول و تعمير نشدن آن، زائران با كاميون هاى صحرايى، از راه فلسطين به اين سفر اعزام مى شدند و البته با سختى ها و دشوارى هاى فراوان روبه رو بودند. تا اين كه با اشغال سرزمين فلسطين به دست صهيونيست ها و

ص: 196

به خطر افتادن امنيت اين راه، استفاده از اين مسير براى زائران تركيه غير ممكن شد.

راه دريايى؛ دومين راه براى زائران ترك بود، از كانال سوئز مى گذشت و به جده مى رسيد. اين مسير در مقايسه با راه زمينى هزينه كمترى را بر حاجيان تحميل مى كرد و براى آنان توجيه اقتصادى نيز داشت. طى اين مسير ده روز به طول مى انجاميد.

راه هوايى؛ براى طى كردن اين مسير، هواپيماى حامل زائران حرمين شريفين، از تركيه به لبنان و از لبنان به اردن و سپس به جده مى رفتند. در اين دوران دولت تركيه هيچ دخالتى در امور حجاج نداشت و از اين بابت آنان با سختى هاى زيادى روبه رو مى شدند.

سفر حج و پرداختن به اين فريضه مهم دينى، از سال 1947 تا 1979 براى مردم تركيه، با فراز و فرودهاى بسيارى روبه رو بود تا اين كه در سال 1979 تمام امور حج به سازمان ديانت واگذار گرديد و از مشكلات آن كاست.

آموزش حجاج و پاسخ به پرسش هاى آنان

كسانى كه مشكل فقهى و سؤال در باره حج دارند، از اداره حج و عمره، كه مفتى هاى استان ها در آن مستقر هستند، مى پرسند. در سال هاى اخير، سازمان ديانت فعاليت هايى در آگاهى دادن به زائران انجام داده است. اين مؤسسه، نوارهايى در باره حج توزيع مى كند و سمينارهاى گسترده تشكيل مى دهد.

مسؤولان حج تركيه، به فكر زائران ترك در خارج از تركيه نيز هستند، و براى آگاهى دادن به آنان، از امكانات مناسبى برخوردارند و گام هاى خوبى بر مى دارند.

پيش از اعزام، حاجيان در تاريخ هاى معينى به مساجد شهر يا ديگر اماكن، فراخوانده مى شوند و در طى نشستى، مسائل حج و آداب سفر برايشان شرح داده مى شود. البته اين برنامه هنوز به صورت گسترده اجرا نشده و فراگير نيست.

اين برنامه، بيشتر در مسجد سليمانه استانبول برگزار مى شود و مفتى اين شهر سخنرانى مهمى ايراد مى كند و به دنبال آن، حاجيان با خدمه كاروان و مديران آشنا مى شوند.

در اين جلسه ماكت كعبه را در معرض ديد مردم قرار مى دهند، و برنامه حج گزارى را به صورت عملى به زائران مى آموزند و در پايان اگر كسى پرسشى داشته باشد، از مفتى و كارشناس حج مى پرسد.

ص: 197

تعداد هر كاروان 200 نفر هستند و آنها به چهار يا پنج گروه تقسيم مى شوند.

وسايل مورد نياز زائران:

به هر حاجى، پيش از اعزام، چند چيز داده مى شود:

1. قرآن با ترجمه (ترجمه سازمان ديانت).

2. كتاب راهنماى حج.

3. كتاب دعاى سعى و طواف.

4. يك نقشه و بروشور مربوط به اماكن.

5. دو عدد حوله احرام

6. كيف مخصوص براى گذرنامه

7. ماسك محافظ بهداشتى

8. دستبند نام و مشخصات

9. بالش و پتو

10. كتاب هاى آموزشى.

11. كارت شناسايى حج.

12. چتر.

فعاليت هاى سازمان ديانت:

1. مديريت حج.

2. فتوا و ارشاد.

3. پذيرايى و بدرقه زائران.

4. اجاره مسكن در مكه و مدينه.

5. رسيدگى به امور مسؤولان اجرايى كشور؛ مانند وزرا و خبرنگاران حاضر درحج.

6. تأمين گذرنامه و اتوبوس

7. مراقبت هاى بهداشتى و بيمارى

8. پيگيرى امور گم شدگان و فوت شدگان

9. تهيه وسيله نقليه (براى رفتن به اماكن مقدس)

10. خدمات رايانه اى.

11. تأسيس مركزى براى مأموران سازمان ديانت.

12. حفظ ونگهدارى پول و صرافى آن به ريال سعودى.

هزينه و مدت اقامت:

مبلغ دريافتى از زائران تركيه يكسان نبوده و بر اساس نوع هتل و مدت اقامت در نوسان است:

1- عادى، 20 تا 35 روز، با مبلغ 1790 دلار خوراك به عهده زائر

ص: 198

2- عادى- با غذا، 35 روز 2030 دلار صبحانه و ....

اين دو گروه، از تمام نقاط كشور با هواپيما اعزام مى شوند.

3- با اتاق مستقل در هتل، كه دو نوع است:

الف: 22 روز تا 28 روز 2800 تا 3000 دلار اين گروه فقط از شهرهاى بزرگ اعزام مى شوند.

ب: 25 تا 28 روز 3550 تا 3350 دلار، اين گروه فقط از استانبول و آنكارا پرواز دارند.

4- لوكس و درجه يك، 15 روز 6000 تا 6500 دلار از آنكارا به استانبول مى روند و از آنجا به مكه مشرّف مى شوند و در هتل هاى هيلتون و شرلتون اقامت مى كنند.

ارائه خدمات بهداشتى از سوى سازمان ديانت:

- استقرار بيمارستان 150 تختخوابى در مكه.

- راه اندازى بيمارستان 50 تختخوابى در مدينه.

- استقرار اورژانس هايى در مناطق خانه هاى حجاج.

- به پا كردن چندين درمانگاه ها در مناطق مختلف.

- فعاليت گروه هاى بهداشتى سيّار در خانه هاى مكه و مدينه.

- مستقر كردن بيمارستان صحرايى در عرفات.

- راه اندازى 20 دستگاه آمبولانس.

- تشكيل گروه هاى بهداشتى سيّار در منا.

حاجى بايد وضعيّت خود را (اگر بيمارى خاصى دارد)، به رييس كاروان اطلاع دهد.

كتابهاى مرتبط با حج و مناسك

كتاب هايى با عنوان هاى دليل، دفاتر، آداب حج و عمره، نيت حج و دعا در اختيار زائران قرار مى گيرد. اين كتابها بيشتر كوچك، دستى، با زبان ساده و با تصوير و نقشه است و ارزش تاريخى و ادبى چندانى ندارد. تعداد آنها بسيار است و از سوى سازمان ديانت و شركت هاى آزاد در اختيار زائران قرار مى گيرد. قابل توجه است كه كتاب هاى پيش گفته، در سال هاى اخير به حروف لاتين نيز منتشر مى شود. گفتنى است، از سوى مؤسسه هاى ديانت و آزاد، D C و

ص: 199

كتابچه نيز توزيع و در اختيار زائران قرار مى گيرد.

كتابهايى كه از سوى سازمان ديانت توزيع مى شود:

- دعاها و دانستنى هاى مفيد.

- راهنماى حج (آگاهى هاى مختصر در باره حج).

- معلومات عمومى براى زائران.

- وزارت جهان گردى (1964).

- راهنماى حج (جيبى).

- دليل حج، مسجد سليمانيه، حاجى صادق ارزى، آنكارا.

- رساله حج، نوشته عبداللَّه توپراق.

- دعاهاى حج ديانت (2002) آنكارا.

- دعاهاى سعى و طواف، ديانت، (2001).

- راهنماى حج عملى، آنكارا (2001).

- انجام حج و توجه به حكمت هاى آن، آنكارا (2004).

- راهنماى جديد و كامل، حاجى منصور.

- دليل حجّ حاجى داود.

راه هاى تشرّف به حج

زائران ترك، پس از گرفتن كارت شناسايى اصلى، از دو طريق مى توانند به حج مشرّف شوند:

1- سازمان ديانت

كسانى كه به مسائل امنيتى و دينى بيشتر بها مى دهند، براى سفر حج، ديانت را انتخاب مى كنند و دليل ديگر اين است كه ديانت در هر گروه مالى، زائران را مى پذيرد. و از شركت هاى آزاد استقبال زيادى نمى شود.

سازمان ديانت، زائران را در شهر مكه، به مسجد جن، جنّةالمعلاة، منا، مزدلفه، عرفات و

ص: 200

خانه اى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در آن متولّد شده، مى برند.

در شهر مدينه نيز به جنّةالبقيع، مسجد قُبا، مسجد هفتگانه (مساجد سبع) و شهداى احد مى برند.

2- شركت هاى آزاد

از شركت هاى آزاد براى ثبت نام و اعزام به حج استقبال چندانى نمى شود و اين شايد ازآن رو است كه در آنها تقلّب و كلاه بردارى بسيار رخ مى دهد. در سالى كه گذشت يكى از شركت ها، از 280 حاجى، كه براى حج ثبت نام كرده بود، 79 هزار دلار خورد. 400 نفر در آن شركتِ آنكارايى به عنوان قصاب، نام خود را نوشته بودند. بسيارى از اين شركت ها به خاطر سنگينى شرايط، كار خود را تعطيل كرده اند.

از سال 1999 تا كنون كه پنج سال مى گذرد، از 156 دفتر، 110 تاى آن فعال است و بقيه تعطيل شده اند.

در آمد دفاتر غير دولتى و آزادِ سياحت، 400 ميليون دلار در سال بود كه اكنون كاهش يافته است.

در كشور تركيه، شركت هايى اجازه فعاليت در امور حج را دارند كه زير نظر سازمان جهانگردى باشند و گذشته از اين، بايد درجه يك بوده و در هر سال، بيش از يك ميليون دلار ارز به داخل كشور بياورند. گفتنى است تنها 125 شركت داراى اين شرايط هستند.

حد اقل وجه پرداختى براى حج در اين شركت ها، 1790 دلار است. شركت ها، بيشتر از اين، هرچه بخواهند مى توانند به بهانه در اختيار گذاشتن امكانات بيشتر، از حاجى بگيرند.

مديريت اين شركت ها، بيشتر با كسانى است كه مدتى را در مكه و مدينه مانده اند و با محيط آنجا آشنا هستند. مركز بسيارى از اين شركت ها در استانبول است.

شركت هاى آزاد، (مانند سلامت تور) كه پيشتر زائران را با اتوبوس مى بردند، از دو مسير مى رفتند؛ يكى، از راه شام و ديگر از راه بغداد. ليكن اكنون حدود 10 سال است كه سفر از راه زمينى ممنوع شده و با هواپيما مى روند. البته ده سال پيش، از راه دريايى و با كشتى نيز مى رفتند.

ص: 201

معيارهاى انتخاب شركت براى ثبت نام

شركت هاى معروف و شناخته شده در تركيه عبارت اند از شركت هاى: امانتور، اكرام تور، اميرتور، عمران تور، برات تور و اقليم تور كه معمولًا شركت هاى ياد شده، سهم بيشترى از زائران را به خود اختصاص مى دهند و مركز فعاليت آن ها شهرهاى استانبول و آنكارا است و از همه شهرهاى كشور مراجعه كننده دارند.

حجاج ترك، در ثبت نام، به چند چيز اهميت مى دهند:

از آن رو كه بيشتر آنان پير هستند، خواسته اولشان اين است كه محل سكونتشان نزديك به اماكن مقدس باشد. البته در سال هاى اخير، در صد زائران جوان به تدريج بيشتر مى شود.

برخى از شركت ها، وسيله حمل و نقل 24 ساعته در اختيار حجاج قرار مى دهند و اين در انتخاب شركت براى ثبت نام از سوى زائران، نقش زيادى دارد. همانگونه كه پيشتر اشاره شد، اين شركت ها كتاب و CD در اختيار زائران مى گذارند.

شيوه تعليم و آموزش شركت ها از ديانت بهتر است، البته پول بيشترى هم دريافت مى كنند.

آداب و رسوم

برخى روزهاى خاص، در نظر مردمِ تركيه داراى اهميت ويژه اند؛ مانند تولّد پيغمبر، شب قدر، شب معراج، ليلةالرغائب.

در ماه مبارك رمضان، مردم براى رفتن به عمره رغبت بيشترى نشان مى دهند.

زنانى كه قصد رفتن به حج دارند، اگر ازدواج كرده اند، بايد شناسنامه يا سند ازدواج و اگر ازدواج نكرده اند، از طرف پدرشان موافقت نامه و اگر پدر ندارند، تعهدنامه اى از سوى خويشاوندانشان ارائه كنند و اگر كمتر از چهل سال دارند، تنها با خويشاوندان درجه اول مى توانند به عمره و حج مشرّف شوند.

آب زمزم، بهترين هديه براى نزديكان و خويشاوندان است. زائران رو به قبله نشسته، زانو به زمين مى زنند و سپس نام خدا را برده آن را مى نوشند و اصطلاح هايى براى آب زمزم هنوز هم به كار مى رود.

ص: 202

سايت هاى مهم مربوط به حج گزارى در تركيه.

www. diyanet. gov. tr Diyanet hac rehberiwww. haccagidiyorum. 4 t. com/ hachaberleri. htmwww. hacrehberi. comwww. mekkemedi nere siml eri. 4. comgenis bir fotograf kolleksiyonu ve mutevazibazi hac hatiralariwww. davetci. comwww. essemlam. netwww. hiratur. comturizim acentalariwww. islamisiteler. netwww. cicektur. comwww. gulentur. comwww. gulentur. comwww. berat. comwww. tursab. orgturkiye seyahat acentelari birligiwww. dinibilgiler. orgwww. diyanet. nl/ tr/ hac/ hac 2000. htmistatistik bilgilerwww. sadakat. net.

تفاوت ها و مشتركات در فرهنگ و دين مردم تركيه و عربستان سعودى

ميان تركان تركيه و عرب سعودى، تفاوت زيادى از نظر مذهب و تفكّر اسلامى نيست.

تنها در برخى موارد فرق هايى با هم دارند:

- مذهب مردم تركيه، بيشتر حنفى و مذهب مردم عربستان وهّابى است. گاهى به سبب آثار باقى مانده از دولت عثمانى، تنش هايى ميان اين دو جمعيت به وجود مى آيد؛ يكى از نمونه هاى آن، تخريب قلعه اجياد عثمانى، در يك سال پيش است كه موجب بروز مشكل گرديد. اين قلعه حدود 400 سال قدمت داشت و داراى اهميت تاريخى بود.

محمد نورى يلماز، به خاطر اين قضيه مى خواست سفر به حج از تركيه را تعطيل كند، ليكن به جهت اين كه پول حج را داده بودند و از نظر فقهى نيز پايه و دليلى براى تعطيلى نداشت، لذا از اين تصميم منصرف شد.

در زمان حج، براى جلوگيرى از تخريب قلعه اجياد، از 000 110 زائر تركيه امضا جمع

ص: 203

كردند. در مكه دو قلعه نيز به نام «فلفل» و «هندى» وجود دارد و يك مركز توپخانه ميان قلعه اجياد و جبل عمر موجود است كه سرنوشت آن ها مبهم است.

چند نكته از حج سال 2004

از حاجيانى كه قصد حج دارند، بيش از 40% آن ها خانم هستند.

در سالى كه گذشت، دو ميليون حاجى از كشورهاى اسلامى و يكصد هزار مسلمان از تركيه حاجى شدند.

در همين سال، از زائران ترك، در اثر ازدحام در منا 9 نفر مردند.

هفت تن از نمايندگان مجلس توفيق تشرّف به حج را يافتند.

رييس سازمان ديانت (على بردك اوقلو) همه ساله به حج مى رود. او ضمن گزاردن حج، در اداره امور مركز حج براى مردم سخنرانى مى كند. در حج سال جارى نيز در ضمن سخنانى توصيه كرد:

حاجيان تركيه با يك چمدان بروند و با يك چمدان برگردند و چيزهاى بى ارزش نخرند. ولى به عكس، زائران ترك علاقمند هستند از اين سرزمين براى اقوام و فاميل، با خودشان سوغات ببرند، هرچند چيز كوچكى باشد. البته اين سنت، روز به روز كمرنگ مى شود؛ زيرا زائران پيش از رفتن به حج، از استانبول، مراكز فروش لوازم، سوغاتى هاى خود را مى خرند و زحمت حمل بار را به خود نمى دهند.

حاجيان مسلمان ترك، بيشتر پير هستند و آرزو دارند كه در سرزمين مكه و مدينه

ص: 204

فوت شوند. پيرترين حاجى در سال گذشته «جودت بوز طونا» بود كه در سال 1914 م در رومانى متولّد شده است. او بعد از انجام حج و زيارت قبر پيامبر، آرزو داشت همانجا بميرد.

در شهرهاى كوچك تركيه هنوز هم بدرقه زائران خانه خدا، با جشن و شور و شوق انجام مى شود. هنگام بازگشت و استقبال از حجاج هم در شهرها، خانواده هاى آنان جشن هاى گوناگون برپا مى كنند.

حاجيانى كه در سفر، در يك كاروان همراه و رفيق اند، بعد از برگشتن به كشور، دوستى خود را ادامه مى دهند و حتى در مواردى، هر هفته با هم، يك جا جمع مى شوند و از خاطرات حج سخن مى گويند.

جايگاه تركيه با گذشته، از يك جهت تفاوت اساسى كرده است؛ در سال هاى گذشته و در دوره عثمانى، ترك ها ميزبان بودند و حج گزارى با مديريت آنان انجام مى شد اما امروزه آنان نيز مانند زائران ديگر كشورها ميهمان هستند.

كتاب هاى راهنما

- راهنماى زيارت مسجد نبوى و حج عمره، نوشته سليمان آتش 1993

- دفتر حج نوزاد بايرام، انتشارات آدم، استانبول.

- راهنماى حج، انتشارات علم.

- حج و عمره، م. قائتارجى، انتشارات آيدين.

- نيت حج، محمد پكر، انتشارات بقاع.

- راهنماى عمره و كتاب دعا، ابراهيم چتين، انتشارات اكرام.

- راهنماى عمره و حج، با شرح و كوشش مولود كارجا، شركت سياحت برات.

- راهنماى حج مصوّر، ايوب جوشقون، استانبول 2002

- سفر به اقليم عصر سعادت، اسماعيل حقى اوجا، معلم دانشكده الهيات قونيه.

- حج و عمره، على رضا دميرجان، سياحت امير.

- راهنماى حج و عمره و زيارت مدينه منوره، رمضان آيواللى، انتشارات بوغاز ايچى.

- پيغمبر خدا و حجةالوداع، على رضا دميرجان.

- حج محمد بيبر، انتشارات دوغان.

ص: 205

- راهنماى مسافران مكه و مدينه در حج و عمره، ايّوب صبرى پاشا، انتشارات نصر.

- راهنماى مكه و مدينه و حجاز، يوسف ازبك رجب دوقرو، انتشارات اوجاق 2004

- راهنماى حج، على سون موزن، مدينه منوره.

- آداب حج و عمره، برهان بزگيك، انتشارات ارحان.

- حج و عمره، امام نبوى، ترجمه مدحاد آجار، انتشارات قهرمان.

- راهى به سوى خدا (راهنمايى حج)، نجمى انور، استانبول 1967

- اسرار و فضايل حج، اسعد جوشان، انتشارات سحر.

- راهنماى حج، ابراهيم بوغالى، انتشارات سونمز.

- دعاهاى مخصوص و دانستنى هاى ويژه براى حجاج، عرفان يوجل، آنكارا.

- راهنماى راه حج، جمال الدين آق دره، 1966

- سرود مكه، مصطفى جان، انتشارات جان.

- راهنماى حرمين، احمد حلمى امره، انتشارات جمال اوغلو.

- راهنماى حج در اسلام، على رضا تائر بوردى، مطبعه روزگارلو.

- راهنماى حج با توضيحات ساده، الهان آق چاى.

- راهنماى مصور، يونس وهبى ياووز، 1973

سى دى هاى راهنما

- فيلم مستند با موضوع «به حج مى روم»، اليف ويدئو وى سى دى

- سفر مقدس حج لبّيك، فيلم مستند سراى وى سى دى (2 نوار).

- حج و عمره، وى سى دى صباح الدين قايش، انتشارات نورا.

- خاطرات حج، پنج نوار، قونيه.

- سفر مقدس عبادت حج، سياحت ايسپا.

- بهترين سرود حج، «سلام برسانيد»، محمد امين آى.

- حج 2005، سياحت امير.

- حج، انتشارات آدم سى دى.

- سفر به دروازه بى نهايت (حج) سراى وى سى دى، مسعود اوچك آن.

ص: 206

پژوهش هاى فرهنگى

بخشى از كارهاى فرهنگى حج را سازمان ديانت و بخشى ديگر را برخى دانشگاهها انجام مى دهند؛ در قالب رساله فوق ليسانس، رساله دكترا كه در مجله هاى دانشگاهى TTK وزارت فرهنگ، مؤسسه زبان ترك و مجله هاى مشهور در تركيه چاپ مى شود. اين كارها جدّى، سنگين و با ارزش هستند، البته در دايرةالمعارف اسلامى كه از طرف سازمان ديانت چاپ مى شود، مقالات زيادى درباره حج منتشر مى گردد.

ادبيات حج در تركيه و كتاب هاى حج با حروف لاتين

امروزه به كتاب هاى نوشته شده با حروف لاتين هم زبان تركى اطلاق مى شود. البته اين كتاب ها را از كتاب هايى كه به زبان عثمانى نوشته شده، نمى توانيم جدا كنيم. بيشتر اين كتاب ها يا ترجمه و يا اقتباس از قديم است؛ بعضى از آن ها فقط به تركى امروز نوشته شده، بعضى، هم عثمانى و هم تركى چاپ شده است. از كتاب هاى مشهور دوره عثمانى، امروزه به زبان تركى با حروف لاتين برگردان شده است؛ مانند مرآةالحرمين ايّوب صبرى پاشا، سياحت نامه جناب شهاب الدين.

كتاب هايى كه درباره حج نوشته شده و معرفى خواهيم كرد، عموماً با موضوعات:

راهنماها، مناسك و آثار فقهى است، كه با تلاش سازمان ديانت و مؤسسات دينى ديگر منتشر شده است. و گاهى نويسنده خود آن را به چاپ رسانده است.

چند اثر ديگر كه ارزش تاريخى دارد، از سوى برخى دانشگاه ها تحقيق و منتشر شده است؛ مانند دفاتر صرّه.

جديدترين كارهاى تحقيقى از محققانى است كه نام مى بريم:

اسماعيل حقى اوزون چارشلى، منير آتالار، سليمان آتش، جوش گون مندرس، زكريا قورشون، گلدان سارى يلدوز، ثريا فاروقى و ...

مى توانيم بگوييم كه از دوره عثمانى، آثار و كتاب هاى بسيارى به جاى مانده است؛ كه بُعد دينى اين كتاب ها كمرنگ تر از بُعد تاريخى آن ها است.

ص: 207

آثار منتشر شده در موضوع حج

- آلاى صرّه و صرّه همايون در دولت عثمانى، پروفسور دكتر منير آتالار، ديانت آنكارا.

- حج از نظر فرهنگى و اجتماعى در تركيه، دكتر مصطفى باى يى گيت، 2002، آنكارا.

- راه و منازل حج در دوره عثمانى، عبداللطيف ارمغان، دانشگاه استانبول، 1990

- سفر حج، سفرى مقدس است، مصطفى ردنيان، مجله اسلام، سفرنامه هاى منظوم و منثور حج و تحفة الحرمين نابى، مندرس جوش قون، وزارت فرهنگ، 2002

- مصاحبه درباره حج لطفى دوغان، آنكارا، 1963، مجله اسلام.

- اهميت جهان شمولى مؤسسات حج، اديب اشرف، مجله سبيل الرشاد، 1949

- گذرگاه و خرج راه حج، منير آتالار، آنكارا، 1993

- حج از نظر علوم اجتماعى، ظفر چيگيل، رساله فوق ليسانس، استانبول، 2003

- تاريخ حج، ضياء شاكر، مجله تاريخ مصوّر.

- تطبيق حج و عمره، درس هاى دينى و فرهنگ اسلامى، الهيات، دانشگاه بورسه، 2003

- خدمات تركها به كعبه، مجله دانشگاهى آنكارا.

- كمك هاى اقتصادى تركها به كعبه، مجله دانشگاه آنكارا.

- چگونه به حج رويم و چه چيز ببريم؟ حاجى مراد، استانبول، مجله شكار.

- فرودگاه حج، ملك عبدالعزيز، آيلا گورسل، مجله بنا.

- براى قبول حج، ضياءالدين گموشوى، مجله اسلام، 1965

- كتابخانه هاى حجاز، مصطفى فايدا، مجله دانشگاه الهيات، آنكارا.

- اهميت نوشته هاى عربى در سوريه و مصر و حجاز از نظر تاريخ عثمانى، مؤسسه تاريخ ترك، آنكارا.

- مبارزه پر ستيز عثمانى براى خليج بصره و حجاز، جاهد بالتاژى، مجله الهيات، مرمره.

- راه آهن حجاز حميديه، ابراهيم نومان، مجله لاله.

- حج در جاهليت و اسلام، جودت آق قايا، ازمير، الهيات، فوق ليسانس، 1966

- حجاز چگونه از دست ما رفت؟ صلاح الدين گون گور، مجله مصور، 1954

- اوضاع حجاز امروز، شريف آدنان پاشا، مجله سبيل الرشاد، 1924

- ارتباطات ميان تركيه و حجاز، مجله اقتصاد، استانبول، 1966

ص: 208

- سفرنامه حجاز، سيلمه اوق لو سليمان شفيق، پايان نامه فوق ليسانس، دانشگاه استانبول.

- علامت سؤال در حجاز و ترك هاى سوريه، كوانچ قالب اور، آنكارا، مجله تركيه، جديد 1997

- حج در اسلام، محمد حميداللَّه، ترجمه محمد عاكف آيدن، 1964

- سخنرانى درباره حج، حج و معناى آن، حج و هشدار به مقام هاى عالى عثمانى، مجله قارون جا.

- امراى حج و چند مسأله مربوط به آن، محمد اركال، مجله دانشگاه سكاريا، 2001

- مناسك، عبدالرحمان هيبرى، پايان نامه فوق ليسانس تاريخ، دانشگاه استانبول، سويم دينج.

- تاريخ كوتاه حج، مجله اسلام.

- اسرار حج، مجله اسلام.

- حج و رخ دادها، مجله اسلام.

- راه هاى حج، شام و اردن در قرن 16 و 17 در دوره امپراتورى عثمانى، خاقان بدوى، فوق ليسانس در دانشگاه آنكارا.

- منازل حج، احمد ال گول، دانشگاه استانبول، فوق ليسانس.

- مناسك مسالك، عبدالرحمان هيبرى سويم ايل گولر، دانشگاه استانبول، فوق ليسانس.

- حج ايلياز آتق، پايان نامه، دانشگاه الهيات، مرمره.

- حج در ماه رمضان و مساجد در قرون وسطى، على مظاهرى، مجله الهيات.

- خاطرات پزشك كارانتينا، خانيك و توسعه كلرا با راه حج در قرن 16، مؤسسه تاريخ ترك، 1993

- خاطرات راه آهن حجاز، مهندس ابوندرت نورجان سور تانيلى، مجله تحقيقات تاريخ.

- اوقاف حرمين واهميتش در قرن 16 و 17، مصطفى گولر، دانشگاه الهيات مرمره، 1998

- لايحه راه آهن حجاز- استانبول، مؤسسه تاريخ ترك.

- راپورتى ساليانه، مؤسسه صحيه حجاز، قاسم عزت الدين، مؤسسه تاريخ ترك.

- سالنامه الهيات حجاز- مكه 1305- 1306- 1309 هجرى، مؤسسه تاريخ ترك.

- بودجه راه آهن حجاز سال 1331، استانبول، مؤسسه تاريخ تر.

ص: 209

- اوصاف حرمين و جغرافياى تاريخ خط الحجازيه، حسن تحسين، 1297 ه. استانبول.

- اشكالات فقهى در حج، فوق ليسانس دانشگاه اولوداغ، 1995

- تاريخ كامل كپجى، (قلم محاسبه حرمين)، آدنان بايكال، فوق ليسانس دانشگاه استانبول.

- سالنامه حجاز، مرسل آرسلان، فوق ليسانس، دانشگاه آنكارا.

- ترك ها و اوّلين مؤسسه هاى تعليم مدرن درحجاز، فتح توت اوغلو، مجله فرهنگ ترك 1986

- كمك هاى مادى انگليسى ها در شورش حجاز، متين خولاقو، مجله دانشگاه ارجى يس 1995

- راه آهن حجاز و نكات مهم در منابع مالى آن، لطف اللَّه قرمان، مجله تاريخ عسكرى 1991

- راه آهن حجاز براى آوردن فرهنگ (مدنيت)، ارخان كوراوغلو، استانبول، مجله تاريخ.

- قصه راه آهن حجاز، ويليوم كارتر، ترجمه موريت عثمان، مجله راه آهن.

- جبهه حجاز ترك در جنگ جهانى اول، شكرى اركال، مجله تاريخ عسكرى.

- راه آهن حجاز و نامه هاى آن، احمد جمال، مجله سبيل الرشاد.

- خدمات حرمين در دوره بحرى مملوكيان، فاتح اياز، فوق ليسانس، دانشگاه مرمره.

- تحقيق دفتر صرّه 688 هجرى، پريخان اكين، فوق ليسانس، دانشگاه استانبول.

- دفتر صرّه، حسين آكجا قويون، فوق ليسانس، دانشگاه آنكارا.

- سيستم راه و تشكيلات منزل در امپراتورى عثمانى، يوسف خلج اوغلو، رساله دكترا، دانشگاه استانبول.

- مراحل توسعه مسجد نبوى از آغاز بنا تا امروز، ابراهيم آتش، مجله اوقاف.

- نوشته هاى روضه مطهره، عبدالكريم عبدالقادر اوغلو، مجله فرهنگ ترك.

- اوصاف مسجد شريف، مجله زبان ترك، آنكارا.

- كعبه در شعر قديم و زيارت آن، مژگان جوبور، دانشگاه مرمره.

- جشن هاى ارسال صرّه همايون (كه هر سال عادت شده است)، ياوزارجان، مجله تاريخ و مردم.

- حركت امين صرّه و آلاى صرّه در شهرهاى مقدس حجاز، زينب من من جى اوق بلو،

ص: 210

مجله تاريخ و مردم.

- حج در دوره عثمانى، عبدالقادر اوزجان، دايرةالمعارف اسلام، جلد 14

- سياحت نامه هاى حج، احمد اوزل دايرةالمعارف اسلام، جلد 14

- تشكيلات قرنطينه حجاز، گلدن سارى يولدوز، مؤسسه تاريخ ترك، رساله دكترا.

- تهفة الحرمين، سلامى توران، فوق ليسانس، الهيات ارجى يس.

- اوصاف حرمين شريفين، مؤسسه تاريخ ترك.

- فضيلت مكه، مدينه و قدس شريف، محمد آى دن، فوق ليسانس دانشگاه قاضى.

- كتاب فضائل مكه و مدينه و بيت المقدس (از اول تا قسمت دوم)، عبداللَّه چولاك، فوق ليسانس، دانشگا استانبول.

- (از باب ششم تا آخر) عثمان كمال قايا، فوق ليسانس، دانشگاه استانبول.

- گفتگوهاى بين المللى در مسجد النبى، محمد طالبى سمپوزيوم، گفتگو ميان فرهنگ ها 1998، استانبول.

- منزل ها و گذرگاه هاى حج در قرن 18، عبداللطيف ارمغان، مجله تحقيقات عثمانى.

- جده در حكومت عثمانى قرن 16، محمد نور، فوق ليسانس، دانشگاه استانبول.

- ابو نومى وتأسيس حاكميت عثمانى درحجاز، فريدون امجان، مجله دانش پژوهى تاريخ.

- فرستادن صرّه به حرمين از دريا، منير آتالار، مجله دانشگاه آنكارا.

- ماجراى صرّه همايون در قرن 19، عبداللَّه اوجمان، مجله تحقيق هاى علمى.

- راپورت حجاز 1885، عثمان نورى پاشا، سلجوق اكسين سومل، مجله تحقيقات تاريخ.

- فخرالدين پاشا مدافع مدينه در اسناد انگليسى، دكتر صالحى سون يل، مجله برلتن مؤسسه تاريخ ترك.

- حجاز در دولت عثمانى (1919- 1517)، زكريا قوش اون، مجله تركيه جديد.

- كمك هاى اقتصادى تركها به كعبه، منير آتالار، مجله دانشگاه آنكارا.

- هديه ها و پولهايى كه در دوره عثمانى به مكه و مدينه فرستاده شد، ابراهيم آتش، مجله وقف ها.

- صرّه نامه 1335 هجرى، منير آتالار، مجله دانشگاه الهيات.

- اسناد مجادله با پورتكيس ها در درياى سرخ و تأسيس حاكميت عثمانى در حجاز،

ص: 211

ياكوپ موكل، مؤسسه تاريخ ترك.

- سياحت نامه سيّاحان عرب مكى، كه در قرن 16 از وطنمان ديدن كردند، اكرم كامل، مجله سمينار تاريخ استانبول.

- دفاتر صرّه سال 1049، آنام محمد عثمان الخبشى، فوق ليسانس، دانشگاه استانبول.

- صرّه حج در دوره عثمانى، مجله خانواده و بانو.

- دولت عثمانى و شريف مكه، حسين سليمان ياتاك، مجله فن و علم.

- تحفه عطاييه، اسماعيل حقى بورسوى و يسل آق قايا، فوق ليسانس، دانشگاه الهيات مرمره.

- يك داستان دو نكته در قرن 19 صرّه همايون، عبداللَّه اوچمان، مجله تحقيقات علمى.

- آينده خاك هاى مقدس، احمد سارباى.

- فخرالدين پاشا و مرگ او در پنجاه سالگى، فاروق شريف اوغلو.

- ميهمان پذيرِ عبدالحميد دوم كه در مكه براى حجاج فقير بنا كرد، گول دان سارى يولدوز، مجله پژوهشكده تاريخ (ويژه حج)، استانداردى استانبول، 2001

- مناسك الحج، مولانا سيان الخليفه الرومى، فوق ليسانس، دانشگاه آنكارا.

- حاجيان سابان، گولو اوغلو، مجله اولوداغ.

- پژوهش در اشتباهات ما در حج، اكرام دوغان، مجله اسلام.

ص: 212

- مسكن و فولك لور حجاز در دوران پيامبر، در روايات پيامبر

- پيشگيرى دولت عثمانى از مرض هاى انتقالى در حجاز، گولدان سارى يولدوز، مجله تاريخ و مردم.

- تصويرى از يك وكالت نامه حج، زرن تانون ده، مجله دنياى فن.

- حج و آلاى صرّه، اكرم اوى كوجو، مجموعه تاريخ حيات.

- ماهيت مناسك حج و حضرت ابراهيم، تالات قوچ يى گيت، مجله ديانت.

- بازى حجاج در بوسنى و هرزگوين، ژاركو ايليچ، مجله تحقيق هاى فولك لورى ترك.

- احاديثى درباره عمره و حج، محبوبى اربعين.

- حج ميان حقيقت و مجاز در دوره عثمانى، احسان فاضل اوغلو، در سمپوزيوم حج سعودى.

- منازل حج، احمد ال گول، فوق ليسانس، دانشگاه استانبول.

- حج در اديان ديگر، على ارباش، مجله دانشگاه ساكاريا.

- صرّه در 5 سال اول تنظيمات خالد ارسلان، فوق ليسانس، دانشگاه آنكارا.

- منازل و راه هاى حج در دوره عثمانى، احمد اينجاكارا، فوق ليسانس، دانشگاه آنكارا.

- كعبه نامه عبدالرحمان غبارى اوضاى قاراداخ، رساله دكترا، دانشگاه آنكارا.

- نمادين بودن كعبه، صادق قيليچ، مجله تحقيق هاى اسلام.

- پيرامون كعبه جمع مى شويم، احسان ثريّا سرا، مجله اسلام.

- تصاوير كعبه در نوشته هاى چينى ترك تبار، صابيحا اركن، مجله آسياى مركزى.

- سجاده مصوّر كعبه در موزه قونيه، مولانا آى شن آلدوگان، مجله تاريخ فن.

- زيارت كعبه و كعبه در شعرهاى قديم، مژگان جومبور، مجله تحقيق هاى تركى.

- قفل ها و كليد طلاى كعبه، ابراهيم حقى قون يالى، مجلّه هفت روز.

- بناى كعبه، كورشات اكرم اويوكوجو، مجله تاريخ حيات.

- تعميرات كعبه، تحسين اوز، مجله آركيتكت، شورش شريف حسين امير مكه در جنگ جهانى اول، هولياتوكر، مجله سمينار، تاريخ عسكرى.

- حكومت مكه در دوره عثمانى، وهبى عجل، مجله تاريخ دنياى ترك.

- مكان هاى مقدس زيارتى در مكه و مدينه، ديانت.

ص: 213

- بيمارستان پرتونيال مادر سلطان در مدينه منوره، نيل قارادنيز، مجله بيمارستان بزم عالم مادر سلطان واقف قربا.

- تاريخ مدينه منوره، ابن شبه و تاريخ هاى شهرهاى اول دنياى اسلام، مصطفى فايدا، مجله دانشگاه آنكارا.

- بازار يثرب در صدر اسلام و پيش از آن، مايكل لچ كر، ترجمه محفوظ سويلمز، مجله دانشگاه الهيات چروم.

- خطاب اسلام در مدينه منوره به عالم، احمد حمدى آك سكى لى، مجله سبيل الرشاد.

- كعبه مكان مقدس اسلام، زتاشاكر، مجله مجموعه مصوّر تاريخ.

تاريخ

مطالبى چون صرّه همايون كاروان ها، راه هاى حج، اهميت راه آهن حجاز، حاكميت عثمانى در حجاز و وهابيان، اوقاف حرمين، دفاتر صرّه، مؤسسه هاى بهداشتى در حج، ميراث عثمانى و از ميان رفتن آنها در حجاز، تاريخ مكه و مدينه و عرب و ... از مسائلى است كه نويسندگان ترك بدان ها پرداخته اند. و مؤسسه هايى مانند مؤسسه تاريخ ترك و وزارت فرهنگ بخشى از آن ها را منتشر كرده است؛ مانند:

- تاريخ مكه، ايوب صبرى پاشا، انتشارات فاتح.

- امراى مكه مكرمه، اسماعيل حقى اوزون چارشولى، مؤسسه تاريخ ترك، 1972

- تاريخ كعبه، احمد گلجان، مطبعه عمل، آنكارا.

- حج و تاريخ مكه و مدينه، عبداللَّه اوز.

- حجاج و سلاطين، ثريّا فاروقى/ ترجمه از انتشارات وقف تاريخ.

- معبدهاى مقدس اسلام، دكتر ييلمازجان، انتشارات سيدره.

- مهدى گرايى و حادثه كعبه، ترجمه احمد فاروق، انتشارات وحدت.

- حرمين از دوران جاهليت تا پايان امويان، مصطفى كوچوك آق جو ircica

- كعبه و تاريخ آن، الزرقايى، ترجمه يونوز وهبى ياوز، انتشارات فيضا.

- تاريخ اوقاف حرمين، محمد كمال.

- سياحت نامه آش چى دده، ابراهيم خليل افندى، نشريات دائرةالمعارف، استانبول.

ص: 214

- راه آهن حجاز، اوفوك گول سوى، انتشارات ارن.

- مسأله مصر و يمن و حجاز، سليمان قارى ايرتم، انتشارات تمل.

- حاكميت عثمانى در يمن براى كعبه و حرمين، خلوصى ياوز.

- چرا حجاز از ما جدا شد و دفاع مدينه، كاشف ناجى كى جى مان.

- تصفيه امپراتورى از حجاز تا بالكان، حسين كاظم قدرى استانبول.

- آلبوم فتوگرافى راه حجاز استانبول.

- كعبه و مسيحيت در منابع اسلامى، ارول سرور، انتشارات كايناك.

- جنگ ترك در خيبر، كتابخانه استانبول.

- زوال امپراتور عثمانى و خاطرات آخرين والى يمن و يك عمر در عربستان، محمود نديم بك.

- خاطره ماندگار، احد نجيب گيلانى، انتشارات اركان.

- راه رسولان كعبه، على اونال، انتشارات پنار.

- تاريخ كعبه، احمد گول كان.

- تشكيلات كارانتى ناى حجاز 1865 تا 1914، گول دان سارى يولدوز، انتشارات مؤسسه تاريخ ترك.

- حاكميت عثمانى در نجد و احسا، حركت وهّابى و تشكيل دولت سعودى، زكريا قورشون، مؤسسه تاريخ ترك.

- در مكه چه شد، حج و حجاج، فهمى قور، انتشارات بيان.

- رساله عبرت درباره راه زنان، حسن هيلمى، استانبول.

- مادر دنيا، محمد صادق شريف، مطبعه جهان، 1324 هجرى.

- حاكميت عثمانى در قطر از نظر اسناد بايگانى، عثمان سوى يى گيت، استانبول.

- ترجمه رساله وهابيه، استانبول، 1271 هجرى.

- فاجعه تونل محمد سولاى، استانبول.

سفرنامه ها

بسيارى از كتب سفرنامه و خاطره نگارى، به وسيله ناشران آزاد چاپ و منتشر گرديده

ص: 215

است. خاطرات سفر حج، تجربه هاى شخصى افراد از حج است و ارزش ادبى و تاريخى دارد.

تعداد اين بخش از كتاب ها زياد نيست؛ چرا كه در دوران عثمانى نوشتن سفرنامه و يادداشت خاطرات رايج نبود.

امروزه نيز به خاطر طولانى و مفصل نبودن اين نوع از كتاب ها، بيشتر آنها را در مجله ها به چاپ مى رسانند. همچنين در اينترنت، در سايت هاى شخصى مى آورند.

نمونه هايى از كتب منتشر شده در موضوع سفرنامه و خاطرات حج عبارت اند از:

- سياحت نامه اوليا چَلَبى، ده جلد، نهمين جلد آن در باره حج است. انتشارات اوچ دال، استانبول.

- در راه حج، جناب شهاب الدين، به كوشش بالقيص گورسوى، انتشارات كتاب اوى.

- صداها و رنگ ها از حجاز، نجيب فاضل كساكورك، انتشارات بيوك دوغو.

- لبيك خاطرات حج، امل اسين، استانبول، 1968

- تحفة الحرمين، نابى، به كوشش سيف الدين اون لو، انتشارات تيماش.

- گلزار مدينه، على رضا قاشق چى، انتشارات غدير.

- راهنماى حج، راهى به خدا، انتشارات توكر، 1967

- روز مره حج، احمد توران آل كان، انتشارات تيماش.

- خاطرات حج، مصطفى يازگان، انتشارات سبيل.

- خاطرات حج حاجى حسن حميداللَّه، مؤسسه تاريخ ترك.

- لبيك، به سوى حج ابراهيمى، معمر ياكوشير، انتشارات چاق لايان.

- خاطرات حجّ من، طلعت وصفى اوز، مجله نور اسلام.

- پيغمبر محبوب حجازى، وهبى قاراتاش، انتشارات تيماش.

- سياحت در سرزمين مقدس، حج محمد بيبر، روزنامه حرّيت.

- راه حج، انتشارات ينى سباح.

- نوشته هايى كه از شهر مدينه منوره، على اولوى قوروجو.

- آلبوم شهر مدينه منوره، على سليمان مهر، انتشارات نيل.

- مكه قبل از اسلام، ياشار چليك قول، انتشارات مدرسه آنكارا.

- نوشته هاى مدينه، خيرالدين بولوت.

ص: 216

- از حج بر مى گردم، عمر كمال آغار، انتشارات پست كارمندها.

- راهنماى حجاز (سياحت نامه و راهنماى راه هاى حجاز) مجموعه نور اسلام.

- سياحت نامه راهنماى حج در اسلاميت، على تانر ووردى.

- راه حج، (كامل و مفصل براى مسلمان ها) انتشارات ينى سباح.

- شكران و نوشته هاى حجاز، ماجراى پياده رفتن او به حج از مانيسا تا مكه 1969

- سفر به كعبه، ابراهيم باكى، انتشارات ابرار.

- از حجاز به آندلس، ارسين گور دوغان.

- سياحت هاى حجاز، آليسوآت انتشارات كتاب اوى.

- خاطرات مدينه، احمد پيشكارى انتشارات بدر.

- راه و مكه، محمد اسد، انتشارات ياقمور و انتشارات انسان.

- خاطرات حج و قدم زدن در دنياى دروغ، احسان ثريا سرما، انتشارات بيان.

- خاطرات حج رضا توفيق حج، على شريعتى، انتشارات اوزگون سرزمين مقدس دكتر تولّى اوغلو در راه مدينه ابوالحسن انندوى، انتشارات هلال.

- سياحت عربستان، محمد صعاد، ترجمه از زبان فرانسوى.

- كوه زيتون، فاله رفقى آتاى.

- خانه حبيب، انتشارات يدى گه جه.

- صفحات، محمدعاكف ارسوى، انتشارات ايز.

- شرط اول مكه، مجله سياحت اطلس.

- كعبه و انسان از تحفة العطاعيه، اسماعيل حقى بورسوى.

- سياحت نامه حجاز، سيف الدين اون لو، انتشارات تيماش.

- سياحت حجاز، بربر بدرى، در سال 1741- 1761، انتشارات آك چا.

- اسلام در هندوستان و چين (در اواخر قرن بيست يكم) كه بخشى از آن، سفر حج است. اين كتاب هم عثمانى و هم تركى چاپ گرديده. عبدالرشيد ابراهيم، به كوشش محمد پاكسو.

- راهنماى سفر حج، حاجى منصور، انتشارات انقلاب.

- يك سفر مقدس (نوشته هاى عمره)، دورموش عالى يلدوز، قونيه، 2003

ص: 217

اخبار حج

ص: 218

چند خبر از سرزمين وحى

تكفير پيروان مذاهب هشتگانه اسلامى جايز نيست

بخش خبرى: كنفرانس بين المللى- اسلامى، كه اخيراً با شركت فقهاى جهان اسلام در عمّان، پايتخت اردن برگزار شد، بيانيه اى با عنوان «حقيقت اسلام و نقش آن در جامعه امروز» صادر كرد. در اين بيانيه كه بر اساس نقطه نظريات فقهىِ آيت اللَّه سيستانى، شيخ ازهر مفتى مصر، مراجع مختلف شيعه (اعم از جعفرى و زيدى)، مفتى عمان، مجمع فقه اسلامى وابسته به سازمان كنفرانس اسلامى، مجلس اعلاى امور دينى تركيه، فقهى اردن و هيأت صدور فتوا و شيخ يوسف قرضاوى منتشر شد، آمده است:

1- آنچه براى رضاى خدا و بر اساس بحث و تحقيق در اين كنفرانس به آن رسيديم طى توافقى كه در ذيل مى آيد اعلام مى نماييم.

هركس كه پيرو يكى از مذاهب چهارگانه اهل سنت و جماعت (حنفى، مالكى، شافعى و حنبلى)، مذهب جعفرى، زيدى، اباضى و ظاهرى باشد، مسلمان است و تكفير او جايز نيست. ريختن خون او و تعرّض به مال و ناموس او حرام است همانگونه كه (طبق فتواى شيخ ازهر) تكفير اصحاب عقيده اشعرى، پيروان تصوّف حقيقى و اهل انديشه صحيح سلفى مجاز نيست.

ص: 219

از اين رو، هيچ كس حق ندارد گروه هاى مسلمانى را كه ايمان به خداوند متعال، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله، اركان ايمان و احترام به اركان اسلام دارند و در عين حال منكر مسلّمات و بديهيات دين نيستند، تكفير كند.

2- مذاهب هشتگانه، داراى مشتركات فراوانى هستند و پيروان اين مذاهب در مبادى اساسى اسلام، نظريه واحدى دارند. همگى به خداى يگانه، قرآن كريم و حضرت محمد صلى الله عليه و آله- به عنوان فرستاده خداوند بر همه بشريت، ايمان دارند. ضمن اين كه در باب اركان پنجگانه اسلام؛ يعنى شهادتين، نماز، زكات، روزه و حج اتفاق نظريه دارند و نسبت به اركان ايمان؛ يعنى ايمان به خدا، فرشتگان، كتب آسمانى، پيامبران، روز واپسين، مقدّرات نيك و بد هم عقيده هستند. اما اختلافاتى است در فروع و نه در اصول و اين خود رحمت است؛ زيرا در گذشته گفته اند: اختلاف علما در رأى، امرى نيكو است.

3- پيروى از مذاهب اسلامى، به معناى التزام به راه صحيح و مشخّص در فتواهاست، لذا هيچ كس- بدون هرگونه شايستگى كه آن مذهب را تأييد مى كند- حق قرار گرفتن در جايگاه فقهى را ندارد و مجاز به صدور فتوا، بدون تبعيت از راه صحيح نيست. ضمن اين كه كسى حق ندارد در صدد تشكيل و تأسيس مذهب جديد و اصرار فتواى غير قابل قبول و به دور از قواعد شريعت باشد.

4- خلاصه موضوع پيام «عَمّان»، كه در شب قدر، در سال 1425 ه. ق. صادر و در مسجد هاشميين قرائت شد، همان التزام به مذاهب و طريق صحيح آن است. در اين ميان، به رسميت شناختن مذاهب و اصرار و تأييد گفتمان و ديدار بيان علما و پيروان مذاهب با يكديگر، ضامن اعتدال و ميانه روى، گذشت، رحمت و گفتگو با ديگران خواهد شد.

5- از مسلمانان مى خواهيم اختلافات را كنار گذاشته، موضع گيرى ها را نزديك به هم و وحدت كلمه را در پيش بگيرند. آنان بايد در احترام به يكديگر، تقويت همبستگى ميان ملت و دولت هاى خود، تقويت روابط برادرى، كه موجب محبّت براى رضاى الهى مى شود، بكوشند و فرصت و بهانه اى براى بروز هرگونه فتنه ميان خود را ندهند ... چرا كه خداوند فرموده است: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.

در پايان اين بيانيه، به دو نكته مهم اشاره شده است:

الف: شركت كنندگان در اجلاس سازمان كنفرانس اسلامى در عَمّان، كه در نزديكى

ص: 220

مسجدالأقصى و سرزمين هاى اشغالى تجمع كرده اند، بر تلاش همه جانبه براى حمايت از مسجدالأقصى (بعنوان اوّلين قبله و سوّمين حرم شريف) به خاطر خطراتى كه آن را تهديد مى كند و براى پايان دادن به اشغال و آزادسازى مقدّسات تأكيد دارند.

ب: شركت كنندگان بر ضرورت عمق بخشيدن به معانى آزادى و احترام به رأى و نظريه ديگران، در سراسر جهانِ اسلام تأكيد مى كنند.

آخرين گزارش سازمان اوقاف

آخرين گزارش سازمان حج و اوقاف حاكى است، در سالى كه گذشت (1425 ه. ق.)، 11561729 جلد كتاب؛ شامل قرآن كريم، ترجمه قرآن به 25 زبان؛ در باجه هاى مخصوص توزيع شد و اين، حاكى از پيشرفت خدمات رسانى براى حجاج است كه هدفش آگاهى دادن به مسلمانان مى باشد.

همچنين برنامه پاسخ گويى در سطح وسيع، كه از سال 1424 برنامه ريزى شده بود، از طريق تلفن 8002451000 به صورت رايگان انجام گرفت و سعى شد از اين فناورى جديد، با ارتباط 26 خط تلفن، با اعضاى كميته علمى، كه مكلّف به پاسخگويى به پرسش هاى حجاج هستند، به صورت رايگان انجام شود كه در اين كميته، مفتى كلّ كشور و اعضاى دائمى كميته علمى شركت دارند تا حاجيان بتوانند از معلومات و ارشادات آن ها استفاده كنند و 40 خط تلفن همراه در اختيار اعضاى كميته حاضر در محل، قرار گرفت تا همانگونه كه ذكر شد، ارتباط ميان آن ها و حجاج و پاسخ دهى به پرسش ها و سهولت ارتباط ميان مبلّغين براى تنظيم كارهاى نوبتى و انجام خدمات ويژه در طول شبانه روز، به راحتى صورت گيرد.

در اين گزارش آمده است: يك برنامه ارشادى براى حجاج وضع شده كه ميان فرودگاه قديم و بندر جده، فعاليت مى كند. اين برنامه از تاريخ 14/ 11/ 1425 آغاز شده و تا 29/ 12/ 1425 ادامه داشته است.

در كنار اين برنامه، كتابخانه اى علمى، مشتمل بر كتب مرجع، در 20 مركز اسلامى تأسيس شده است. همچنين مى توان از ايجاد 13 اتاق مخصوص براى كميته هاى ارشاد اسلامى در صحن هاى مسجدالحرام نام برد.

ص: 221

اين گزارش در ادامه افزوده است: مركز جديدى براى ارشاد حاجيانى كه از يمن و راه وديعه به مكه مى آيند، افتتاح گرديده و نيز از 2 سايت جديد براى آگاهى حجاج، در كميته استقبال، در اتوبان مكه به جده و مكه به مدينه خبر داد. در كنار اين فعاليت ها، 3 دستگاه تلويزيون براى توضيح احكام و آداب حج به صورت صوتى و تصويرى در مسيرهاى: «مسير الطواف، منطقه جازان و مسير بطحاء، منطقه اشرقيه و مسير جديد، منطقه مرزهاى شمالى» قرار داده شده است.

در ضمن، تابلوهاى راهنماى بلند، مجهّز به سيستم نورپردازى داخلى، به منظور راهنمايى حجاج به مراكز ارشادىِ اسلامى در عرفات نصب شده است و 150 نفر پيشاهنگ سعودى براى شركت در خدمات كميته هاى حاضر در محل، براى توزيع مطبوعات و نظرخواهى ها در مكه و مدينه استخدام شده اند و به اين منظور برنامه هاى ارشادى براى اوّلين بار از كانال هاى رياض و مكه به طور همزمان و زنده از شبكه اول پخش مى شد. اين برنامه ها شامل تغييراتى در شكل و مضمون است كه باعث پيگيرى اين برنامه ها از جانب حجاج مى شود.

اين گزارش به تصفيه آب باران مسجد خَيف در منا و تغيير دستشويى هاى مجاور مسجد و ايجاد تابلوهاى تعيين كننده مسير قبله در مرحله دوم و سوم اشاره مى كند.

همچنين اين سازمان اقدام به ايجاد اتاق هايى براى مبلّغان، در داخل صحن هاى مسجد كرده است كه بدين وسيله مانع از توقف ماشين ها در مسير حجاج مى شود و نيز حق الزحمه امام جماعت هاى غير رسمى كه در كنار امام جماعت هاى رسمى در مساجد (نمره، خَيف، مشعر و ...) كار مى كنند، داده شد و همچنين كار تجهيز وسايل پخت وپز به صورت برقى، به جاى گاز و تقويت جريان برق در مسجد خَيف براى پخت غذا انجام شد و كار نصب ميكروفن هاى جديد در مسجد خَيف و تغيير شبكه آب فشار قوى براى دستشويى ها در منى به پايان رسيد.

بنابراين گزارش، شعبه سازمان حج و اوقاف، اقدام به ساختن اتاقك هاى ارشادى كرده اند كه يكى در مسجد قُبا و ديگرى در ذوالحُلَيفه مى باشد و اين دفتر به كارهايى مانند همسان كردن لباس هاى حجاج، زياد كردن تابلوهاى راهنماى مساجد، دستشويى ها، ورودى و خروجى در مسجد ميقات اقدام كرده اند و نيز مى توان از تأسيس دفترى براى وسايل گمشده در كنار مسجد ميقات، ياد كرد.

در كنار اين كارها، كميته هايى متشّكل از نمايندگان حكومتى و شعبه سازمان اوقاف و

ص: 222

شهردارى و پليس و گذرنامه تشكيل شد كه مسؤوليت نظارت براى پديده گدايى در مساجد قبا، ميقات و ذوقبلتين را دارد.

در اين ميان، حضور گروه هاى پيشاهنگ سعودى نيز به چشم مى خورد. دوش هايى هم براى آزمايش، براى قضاى حاجت در دستشويى مسجد ميقات نصب شد كه بعداً در ساير دستشويى ها نيز ايجاد شود.

در سال 1425 ه. ق. براى نخستين بار مبلّغان خانم براى هدايت و راهنمايى زنان و تبليغ در امور دينى و چگونگى اداى اعمال و آداب شركت كردند كه مأموريت پى گيرى كار مبلّغين در اين سال به عهده اداره پيگيرى در اين شعبه مى باشد. در اين زمينه سازمان اوقاف به اجراى شرط هاى وقف كنندگان از اوقاف مى پردازد. اين در حالى است كه خود سازمان بر برنامه پذيرايى از حجاج نظارت دارد و نيز كار پذيرايى 50 نفر از معلولان و حجاج كشورهاى مالى، بوركينافاسو و قرقيزستان با همكارى سازمان امور اجتماعى انجام شد كه اين كار، براى نخستين بار بعد از اجراى برنامه پذيرايى از سال 1417 صورت گرفت.

ريال و دلار جعلى در شبكه پولى سعودى

در تاريخ 28/ 3/ 84، در جريان قرار گرفتيم كه اسكناس هاى ريال سعودى و دلارهاى جعلى در شبكه پولى عربستان نيز مانند ديگر كشورها راه يافته و گزارش هايى مبنى بر ارائه آن، از سوى فروشندگان؛ اعم از مغازه داران و دست فروشان واصل گرديد.

تشخيص جعلى و واقعى بودن دلار و ريال سعودى، در نگاه اول ممكن نيست. هرچند نوع كاغذ و چاپ آن با نمونه اصلى تفاوت هايى دارد.

اين استكناس ها معمولًا هنگام ارائه به صرّاف ها يا فروشگاه هاى بزرگ و مراكز خريد، كه فروشندگان و صندوقداران آن ها توجيه شده و آموزش ديده اند، كشف مى شود.

كشف دلار يا اسكناس جعلى موجب خواهد شد كه ارائه دهنده آن، تحت تعقيب و در مواردى از سوى فروشندگان تحويل پليس شوند و بازداشت گردند.

ملاحظه:

1- تهيه ارز از مراكز معتبر، شعب بانك و صرافى هاى داخلى و تبديل آن در بانك و يا

ص: 223

صرّافى هاى رسمى كشور سعودى و يادداشت شماره سريال ارز خريدارى شده براى ارائه آن به مقامات قضايى و پليس در مواقع ضرورى مورد تأكيد است.

2- زائران توجيه شوند هنگام خريد و دريافت مابه التفاوت ارز، از فروشندگان نسبت به جعلى نبودن آن مطمئن شوند تا دچار خسارت و مشكل نشوند.

ازدحام زائران در حجرالأسود و فوت نوجوان ايرانى

بنابر اطلاع رسيده، آقاى سيد ابراهيم هاشمى شاهرودى، 16 ساله، زائر اعزامى از تهران، در ازدحام حجرالأسود دچار مشكل تنفسى و خفگى شد و پس از اعزام به بيمارستان، دار فانى را وداع كرد.

گفته شده دو فرزند خانواده، قبلًا در سنين كودكى فوت كرده اند و نامبرده تنها فرزند خانواده بوده است.

ملاحظه:

بوسيدن و استلام حجرالأسود، توسط خانم هاى زائر نيز حتى در وضعيت ازدحام مطاف و تجمّع زائران مرد، از ملّيت هاى مختلف صورت مى گيرد كه در چنين وضعيتى براى انجام يك امر مستحبى مرتكب فعل حرام مى شوند؛ لذا ضرورت دارد در جلسات آموزشى اقدامات توجيهى و پيش گيرانه معمول گردد.

اطلاعاتى در مورد حج گزارى در پاكستان

آقاى شاهدخان، رييس بعثه پاكستان، مطالبى در باره حج مطرح كرده كه فشرده آن در زير مى آيد:

در پاكستان جايگاهى در سطح وزارت در دولت، مسائل مربوط به حج و عمره شهروندان پاكستانى را پيگيرى مى كند و دفاتر آن در جده، مكه و مدينه در طول سال داير است و مسائل مربوط به حج و عمره را پيگيرى مى كند.

ص: 224

نيروهاى ستادى و اجرايى، كه هماهنگى و خدمات رسانى به حجاج پاكستانى در موسم حج را پيگيرى مى كند، شش هزار نفر است كه يك هزار و دويست نفر عضو ستادهاى حج پاكستان در مكه و مدينه و جده هستند. از اين تعداد، 300 نفر نظامى مسؤول امنيت، انتظامات و هدايت و كنترل، 300 نفر كادر هيأت پزشكى امور درمان، 300 روحانى پاسخگوى مسائل دينى، 300 نيروى محلّى امور زائران با دواير رسمى و دولتى و امداد گمشدگان و مؤسسه مطوّفى را پيگيرى مى كنند.

تمام زائران پاكستانى، در گروه هاى 30 تا 50 نفره ساماندهى مى شوند. هر گروه داراى يك سرپرست است كه از پاكستان گروه را همراهى مى كند و يك نفر هم از ستاد بعثه به عنوان رابط و هماهنگ كننده به كاروان ملحق مى شود.

پاكستان همه ساله يكصد و پنجاه هزار نفر براى انجام مناسك حج به عربستان اعزام مى كند كه بيشتر، افراد سالمند مى باشند. مدت سفر زائران پاكستانى، حداكثر 40 روز است كه 8 روز از اين مدت را در مدينه و باقى را در مكه سپرى مى كنند.

هزينه سفر براى هر زائر، به حد اقل 2200 و حداكثر 2500 دلار مى رسد و اختلاف در هزينه، در تغذيه و هزينه اجاره مسكن است.

در سال جارى، براى هر زائر در مكه 5/ 3 متر مربع مسكن پيش بينى مى شود و در مدينه سه تا چهار شركت به صورت پكيج متكفّل امور حجاج مى باشند و بابت مسكن مدينه 300 ريال اجاره دريافت مى دارند.

هزينه سرانه مسكن در مكه، به طور متوسط 2500 ريال و در مدينه 300 ريال مى باشد.

ستاد هيچ گونه مسؤوليتى در برابر غذاى زائر ندارد و فقط بابت هزينه غذا 800 تا 1600 ريال سعودى به هر نفر پرداخت مى كند كه پيش از سفر و هنگام ثبت نام، هزينه ها از زائر دريافت مى شود.

داوطلبان سفر به عربستان براى انجام مناسك حج، بايد هزينه سفر را به هنگام ثبت نام براى قرعه كشى در ماه جولاى پرداخت نمايند و در صورت برنده شدن مراحل بعدى اعزام را طى خواهند كرد و گرنه، وجه على الحسابِ پرداختى برگردانده خواهد شد و سال بعد، در صورت نام نويسى مجدد، درقرعه كشى شركت خواهند كرد. امسال دولت پاكستان براى نخستين بار در نظر دارد داوطلبان سال گذشته را بدون قرعه كشى در فهرست زائران حج امسال قرار دهد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109