ميقات حج-جلد 41

مشخصات كتاب

سرشناسه : سليماني، نادر، - 1339

عنوان و نام پديدآور : ميقات حج/ نويسنده نادر سليماني بزچلوئي

مشخصات نشر : تهران: نادر سليماني بزچلوئي، 1380.

مشخصات ظاهري : ص 184

شابك : 964-330-627-54500ريال

يادداشت : عنوان ديگر: ميقات حج (خاطرات حج).

يادداشت : عنوان روي جلد: خاطرات حج.

عنوان روي جلد : خاطرات حج.

عنوان ديگر : ميقات حج (خاطرات حج).

عنوان ديگر : خاطرات حج

موضوع : حج -- خاطرات

موضوع : سليماني، نادر، 1339 - -- خاطرات

رده بندي كنگره : BP188/8/س85م9 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-2524

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

اسرار و معارف حج

حج در آثار محيى الدين عربى

ص: 6

(قسمت اول)

قادر فاضلى

درآمد:

آنچه در اين نوشته با عنوان «حج در آثار محيى الدين عربى» آمده، گزيده اى است از نظريات او؛ زيرا بيان همه آنچه كه وى در مورد «اسرار حج»، تنها در باب 72 و 73 كتاب فتوحات مكيه آورده، به صدها صفحه مى رسد و بديهى است همه آنها در يك مقاله نمى گنجد و اين در حالى است كه او در آثار ديگر خود نيز به مسأله «اسرار حج» پرداخته است.

ابن عربى در فصول مربوط به اين موضوع، موضوعات ديگرى نيز عنوان كرده است كه خارج از بحث ما است.

گفتنى است، بسيارى از مطالب محيى الدين، بدون شرح و تفصيل، براى همگان قابل استفاده و فهم نيست، از اين رو، در اين نوشتار، بر آنيم ضمن تلخيص مطالب، مسائلى را كه براى حاجيان و دوستداران عرفان حج قابل فهم است، بيان كرده و در حدّ نياز به شرح آن بپردازيم، البته با اكتفا به مقدار ضرورت:

تعريف حج و عمره

حج، يعنى قصد كردن و تكرار قصد جهت رسيدن به مقصود. حاجى كسى است كه عزم رسيدن به مقصود؛ كه زيارت خانه خدا و حرم رسول اكرم، است، را داشته باشد.

ص: 7

عمره، يعنى زيارت كردن. بنابراين، حاجى قصد رسيدن به مقصود را دارد و وقتى به مقصد رسيد، به زيارت مى پردازد. (1) همگونىِ حاجى با فرشتگانِ پيرامون عرش

محيى الدين معتقد است: چون خداوند واژه «بيت» را در آيه شريفه به خود نسبت داده و فرموده است:

... أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (2) «... خانه مرا براى طواف كنندگان و عاكفين و ركوع و سجده كنندگان پاك گردانيد.»

خداى متعال، طبق اين آيه شريفه، خانه كعبه را نظير و شبيه عرش خود قرار داده است، كه فرشتگان به دور آن طواف مى كنند. چون اين خانه مانند عرش است، پس طواف كنندگان آن نيز همچون طواف كنندگان پيرامون عرش اند و به مانند فرشته مى باشند، با اين تفاوت كه حمد و ثناى ما (طواف كنندگان كعبه) عظيم تر از حد و ثناى فرشتگان حول العرش است. (3) البته محيى الدين جهت و سببِ عظيم تر بودن حمد و ثناى انسان بر حمد و ثناى ملائكه را بيان نكرده و تنها به سخن بسنده مى كند كه: «هر طواف كننده اى به اين مقام نمى رسد». از اين كلام وى فهميده مى شود كه هر طواف كننده اى مراد نبوده، بلكه اولياء اللَّه و عرفاى باللَّه چنين اند.

نيابت در حمد و ثنا

ابن عربى، حمد و ثناى علماى باللَّه را حمد و ثنايى خاص و منحصر به آن ها دانسته و مى گويد: چون خداوند خود را تسبيح و تقديس و تحميد فرموده، علماى باللَّه نيز كه اهل اللَّه اند، خداوند را آنگونه كه خودش گفته، تسبيح و تنزيه مى كنند؛ يعنى به نيابت از خدا، كلمات الهى را به زبان، بلكه به تمام اجزاى وجود، جارى و سارى مى كنند. (4) حمد و ثناى نيابتى غير از حمد و ثناى استقلالى است. آنكه به ميل خود و از طرف خود حمد و ثنا مى گويد، به اندازه توان و استعداد و شأن خود انجام وظيفه مى كند، اما


1- الفتوحات المكيه، چاپ قاهره، ج 10، باب 72 فصل 5، ص 49
2- بقره: 125
3- باب 72 فصل 5، ح 10
4- همان، فصل 6

ص: 8

آنكه كلمات الهى را به نيابت از حضرت حق، با تمام اجزاى وجود ادا مى كند، فراخور شأن ربوبى حمد و ثنا مى گويد؛ زيرا خودى در ميان نيست بلكه:

همه از دست شد و او شده است أنا و أنت و هو هو شده است

به قول حافظ:

در پسِ آيينه طوطى صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت: بگو، مى گويم

وجوه تشابه كعبه و قلب انسانى

1- قلب ولى اللَّه، بيت الهى

ابن عربى قلب انسان مؤمن را خانه خدا دانسته، مى گويد خداوند دو خانه دارد:

خانه اى در بيرون و خانه اى در درون. خانه بيرونى، كعبه است و خانه درونى، دل.

اين سخن او، برگرفته از آيه قرآن و حديثى از نبى گرامى صلى الله عليه و آله است:

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ. (1) «و بدانيد كه خداوند، به يقين ميان آدمى و قلب او در گردش است.»

در حديث قدسى نيز آمده است كه خداوند فرمود:

«لا يَسَعُني أَرْضي وَ لا سَمائي وَ لكِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِن». (2) «زمين و آسمان گنجايش مرا ندارند، ولى دل بنده مؤمنم گنجايش مرا دارد.»

محيى الدين مى گويد: از اين كلام الهى كه قلب بنده اش را بيت كريم و حرم عظيم خويش قرار داده، استفاده مى شود كه قلب مؤمن اشرف و برتر از كعبه است. (3) آنگاه مى گويد: هر كدام از خانه ها، طواف كننده هاى خاص خود را دارند؛ طواف كنندگان بيت ظاهر و خارجى كه كعبه است، مردم اند و بيت باطن و درونى را، كه قلب است، خواطر انسان طائف اند. آنچه بر دل انسان خطور مى كند، در واقع به دور دلش مى گردد و دل را طواف مى كند. همانگونه كه مردم پيرامون خانه كعبه مى گردند. خواطر


1- انفال: 24
2- بحار الانوار، چاپ بيروت ج 55 ص 39 روايت 61؛ عوالي اللآلي، ج 4، ص 7
3- فتوحات، باب 72، فصل 7

ص: 9

نيز همانند مردم چند گونه اند؛ همانطور كه بعضى از مردم مقام خانه را درك كرده، عظمت آن را مى فهمند و احترامش را به جاى مى آورند ولى بعضى از اين توفيق بى بهره اند و در حال غفلت طواف مى كنند و روشن است كه اين طواف مذموم و آن طواف ممدوح است، خواطر نيز بعضى ممدوح و بعضى مذموم اند. در هر صورت، خداوند با توجه به كرم و رحمت بى منتهايش، هر دو را مى پذيرد. در اينجا نيز از خواطر مذموم مى گذرد و عفو مى كند. (1) وى در فصلى ديگر از كتابش، وجه تمايز و تشابهِ قلب بنده مؤمن را با كعبه، به «اللَّه» و «الرحمن» تشبيه كرده است. همانگونه كه اللَّه و الرحمن دو اسم بزرگ الهى اند، قلب و كعبه نيز دو خانه گرامىِ خدايند. سپس به اين آيه شريفه استناد مى كند كه فرمود:

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى ... (2) «بگو اللَّه را بخوانيد، يا رحمن را بخوانيد، به هر كدام كه بخوانيد، اسم هاى نيك همه براى اوست.»

ليكن بعضى از انسان ها، به حسب تفاوتِ بهره مندى از هدايت و رشد، ارتباطشان با اسماء الهى تفاوت دارد. همه اللَّه را مى شناسند، حتى بت پرستان نيز با اسم اللَّه آشنا بودند ولى مى گفتند: رحمان كيست؟ ما رحمان را نمى شناسيم. اينان به جهت گمراهى و دورى از حقيقت، با رحمان آشنا نبودند و مى گفتند: «وَ مَا الرَّحمنُ؟» (3) ولى مؤمنان با هر دو اسم آشنا بودند.

محيى الدين مى گويد: انسان هاى مرحوم (مورد رحمت واقع شده)، با رحمان آشنايند ولى آنان كه محروم اند، از رحمان به دورند.

بدين جهت، همه با بيت درونى؛ يعنى قلب آشنايند، اما بعضى با بيت برون آشنا نيستند. فقط امت مرحوم اند كه هر دو بيت را مى شناسند و از فيوضات آن دو مستفيض. (4) ابن عربى اين دو نكته را بسيار مهم دانسته و به بيان آن مى بالد و مى گويد: بدان، من تو را به امورى آگاه ساختم كه اگر بدان عمل كنى، از علم الهى آنقدر بر تو آشكار مى شود كه جز خدا اندازه آن را نداند. به يقين عارف به مقدارى كه از علم الهى مى چشد، عزّت مى يابد. (5)


1- همان، فصل 8
2- اسراء: 110
3- فرقان: 60
4- همان فصل 20 و 21
5- همان فصل، 20 و 21

ص: 10

2- قلب عارف، مطاف اسماءاللَّه

چون قلب عارف و ولى اللَّه، خانه خدا است، و خانه خدا بايد زائر و طواف كننده داشته باشد، قلب نيز طواف كننده هاى گوناگون دارد؛ گروهى آن ها، كه پيشتر اشاره شد، خواطر انسانى است كه به دو دسته ممدوح و مذموم تقسيم مى شوند. دسته ديگر اسماء الهى اند كه تماماً ممدوح و مقدس اند.

محيى الدين بر اين اعتقاد است كه: اسماء الهى به دو جهت، طواف كننده قلب عبد مؤمن اند:

جهت نخست اينكه: هر اسمى طالب حال خاصى است، وقتى آن حالت از دلِ بنده مؤمن سر مى زند، آن اسم خاص به جهت مناسبتش با آن حال، به سوى آن مى رود كه منشأ آن حالت قلب مؤمن است.

جهت دوم اينكه: در حديث پيشگفته آمد كه قلبِ عبدِ مؤمن گنجايش خدايش را دارد و خدا در دل اوست. طبيعى است كه اسماء اللَّه همه پيرامون قلبى طواف كنند كه خدا در آن است.

بنابر اين، هر گاه مؤمن خدا را در دل خود حاضر كند، آن گاه قلب او مطاف اسماء اللَّه و فرشتگان خواهد بود. اگر اين حضور در روز بارها تكرار شود، آن طواف نيز بارها تكرار خواهد شد و حج واقعى كه به معناى قصد و تكرار قصد است، حاصل مى گردد. (1) 3- اركان كعبه، خواطر قلب

كعبه چهار ركن دارد كه عبارتند از:

1- ركن حجر 2- ركن عراقى 3- ركن شامى 4- ركن يمانى

محيى الدين، معادلِ اين اركان، براى قلب نيز اركانى از خواطر گوناگون قائل شده است؛ زيرا قلب آدمى هيچگاه از اين خواطر خالى نبوده و همواره بر آن ها استوار است.

آنها عبارتند از خواطر:

1- خواطر الهى 2- خواطر مَلَكى 3- خواطر نفسانى 4- خواطر شيطانى

هر يك از اين اركان، مقابل و هم تراز يكى از اركان كعبه است:


1- همان فصل 22

ص: 11

خاطر الهى/ ركن حجر الاسود

خاطر ملكى/ ركن يمانى

خاطر نفسانى/ ركن شامى

خاطر شيطانى/ ركن عراقى

علت اينكه ركن عراقى موازى خاطر شيطانى قرار دارد، اين است كه: شارع مقدس دستور داده است وقتى مقابل ركن عراقى رسيدى اين دعا را بخوان:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّقاقِ وَ النِّفاقِ وَ سُوءُ الْاخْلاقِ». (1) «خدايا! از تفرقه و نفاق و اخلاق ناپسند و نكوهيده، به تو پناه مى برم.»

روشن است كه هر يك از اين صفات ذميمه، از وسوسه هاى شيطانى است كه متوجه انسان مى شود.

محيى الدين، آنگاه ميان انبيا و اوليا و ساير مؤمنان فرق قائل شده، مى گويد: قلب انبيا بر سه خاطر استوار است خاطر چهارم كه شيطانى است، در آن ها راه ندارد؛ زيرا انبيا توسط عصمت خدادادى از وسوسه شيطانى محفوظ اند. البته اوليا و مؤمنان والا مقام كه شيطان نفس را مطيع خود ساخته اند، نيز در سايه ايمان و اخلاص، از خاطر چهارم رهيده اند و به سايه انبيا رسيده اند، كه ابن عربى به بعضى از آن ها، مانند سلمان الدُنبلى اشاره كرده است. (2) از نظر محيى الدين انبيا توسط عصمت و اوليا توسط حفظ الهى بدين مقام رسيده اند. (3) 5- كنز خفى در كعبه و قلب

وى بر اين باور است كه خداوند سبحان گنجى را در كعبه به وديعت نهاد و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله خواست آن گنج را خارج كرده، در راه خدا انفاق نمايد، ولى به جهت مصلحتى كه خدا برايش آشكار ساخت، از اين عمل منصرف شد.

سپس مدعى مى شود كه خداوند در مكاشفه اى براى محيى الدين، لوحى زرّين از


1- در مستدرك الوسائل، ج 9، ص 387 اينگونه آمده است: «... فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى رُكْنِ الْعِرَاقِ فَقُلْ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ دَرَكِ الشَّقَاءِ وَ مَخَافَةِ الْعِدَى وَ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ ...».
2- همان، فصل 10 و 11
3- همان فصل 12

ص: 12

آن كنز مخفى را نشان داد و وى به خاطر احترام به پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله نخواست آن گنج آشكار شود و از خدا خواست آن لوح به جاى خود برگردد. او مى گويد: اين مكاشفه در سال 598 در تونس براى وى روى داده است.

محيى الدين در سرّ عمل رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه آن گنج را ظاهر نساخت، مى گويد: پيامبرخدا آن را مخفى داشت تا حضرت صاحب الزمان هنگام ظهور ظاهر سازد.

خبرى نيز دراين زمينه هست كه مى گويد: اين گنج به دست خليفه رسول اللَّه، قائم به امراللَّه، حضرت صاحب الزمان آشكار خواهد شد؛ همان كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، در حالى كه پر از ظلم و جور شده بود. (1) تشابه قلب مؤمن به كعبه در اين خصوص، در علمى است كه در دل مؤمن نهفته است و خداوند به وجود چنين علمى شهادت داده و فرموده است:

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. (2) «خداوند گواهى داد كه جز او خدايى وجود ندارد و فرشتگان خدا و صاحبان علم نيز چنين گواهى داده اند.»

محيى الدين در اينجا اولو العلم را عارفان باللَّه و مؤمنان خالص معنى كرده و اين علم را علم مخفى در دل آها دانسته كه با ساير علوم فرق دارد؛ علمى كه تنها خدا از آن آگاه است و صاحب آن را در رديف ملائكه و شهادت چنين عالمى را در رديف شهادت خداوند قرار داده است.

وجوب حج

وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا .... (3) «و بر مردم واجب است كه حج خانه الهى را به جاى آورند. در صورتى كه مستطيع شده، راه بر آنان هموار باشد.»

محيى الدين وجوب حج را به اين آيه شريفه مستند كرده و انجام آن را بر هر انسانى فرض مى داند، ليكن قبولى حج را منوط به اسلام دانسته، مى گويد: آنكه مسلمان است و


1- همان، فصل 15
2- آل عمران: 18
3- آل عمران: 97

ص: 13

حج نمى گزارد، در اين خصوص عاصى بوده و در قيامت مؤاخذه خواهد شد. آنكه مسلمان نيست و حج به جاى نمى آورد نيز عاصى است و در قيامت به دو جهت مؤاخذه مى شود؛ هم به جهت انجام ندادن حج، و هم به جهت اسلام نياوردن. (1) البته نظر ابن عربى در خصوص همه احكام عبادى چنين است كه حج نيز از آن جمله است.

وى سپس به دو نوع برداشت از دو نوع قرائت «حج» پرداخته، مى گويد: اگر حج را به فتحه بخوانيم، به معناى «قصد» مى شود و اگر با كسره بخوانيم «حِج»، به معناى «قصدِ قصد» مى شود.

در صورت نخست، معنا چنين مى شود كه: خداوند به عهده مردم قصد خانه كعبه را واجب كرده است»؛ يعنى همه بايد نيّت زيارت و ديدن خانه خدا و انجام مناسك آن را داشته باشند.

در صوت دوم، معنا چنين مى شود: خداوند بر همه مردم واجب كرده است كه قصد خانه شدن را داشته باشند.

در اوّلى منظور رسيدن به خانه خدا بود.

در دومى منظور بَدَل شدن به خانه خدا است.

حاجى اگر با توجه به معناى اول حج به جاى آورد، خادمِ خانه خدا مى شود و اگر با توجه به معناى دوم حج بگزارد، خود به خانه خدا بَدَل مى گردد. از اين رو، مى توان گفت خدا بر عهده مردم نهاده است كه دلشان را خانه خدا قرار دهند. و معلوم است كه وقتى دلشان را خانه خدا ساختند، ديگر جز خدا در دل آن ها يافت نخواهد شد. (2) حج طفل

حجّ طفل نابالغ، از نظر فقهى، بالاصالة و الاستقلال صحيح نيست، ولى به نيابت صحيح است؛ يعنى كودك توسط پدر يا مادر ياانسان بالغ ديگر محرم مى شود و به راهنمايى و تلقين او، به انجام اعمال مى پردازد. اين عمل طفل را مى توان به نيابت از انسان مكلّف و بالغى به جاى آورد كه يا از دنيا رفته و يا توان انجام اعمال حج را نداشته است.

محيى الدين در اين مورد، نظر خاص عرفانى دارد كه با توجه به مبانى عرفانىِ او، قابل فهم و توجيه است.


1- اين مسأله، مسأله اى كلامى است كه آيا وجوب احكام، فرع بر اسلام است يا جداى از اسلام نيزاحكام مانند خودِ اسلام واجب است. بعضى از متكلّمان وجوب احكام را بعد از اسلام مى دانند. بعضى ديگر آن را در عرض اسلام واجب مى شمرند، كه محيى الدين از گروه اخير است.
2- باب 72، فصول 26 و 27 و 28

ص: 14

او ضمن بيان دو نظريه اساسى در باره حجّ طفل، كه يكى قائل به جواز است و ديگرى قائل به عدم جواز، نظريه نخست را برگزيده و رأى به جواز حجّ طفل را رأى صحيح و حق دانسته است.

وى براى توجيه نظريه خود، به بيان چند دليل پرداخته است كه عبارتند از:

1- حديث نبوى؛ زنى از پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله در باره حج طفل پرسيد و آن حضرت فرمود: حج طفل جايز است.

2- فطرت كودك؛ «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»؛ «هر كودكى به فطرت پاكِ مسلمانى زاده مى شود.»

وى مى گويد: طبق اين حديث شريف، انسان هر قدر صغيرتر باشد به مبدأ فطرت پاك اسلامى نزديك تر است. از اين رو است كه محيى الدين، حتّى حجّ طفل شيرخوار را نيز صحيح مى داند.

3- مكاشفه اى كه براى خودِ ابن عربى پيش آمده است؛ او مى گويد: دختر بچه شيرخوارى داشتم كه كمتر از يك سال عمر داشت. روزى از او پرسشى فقهى كردم و او پاسخ داد. مادر بزرگ اين بچه از ديدن اين واقعه بى هوش شد! بنابراين، كودكان بر اساس همان فطرت كودكى و اسلامى شان به اسلام آگاهند و آن را از اعماق جان مى پذيرند.

4- كودك هم بالاصاله مؤمن است و هم به تبع؛ وى مى افزايد: اگر حجّ طفل از ديدگاه بعضى به تبع مقبول است و تنها حجّ مكلّفين بالاصاله صحيح است؛ از نظر من، حجّ طفل هم بالاصاله و هم به تبع مقبول مى باشد؛ زيرا كودك از دو جهت مؤمن است:

الف: ايمان تبعى، كه به تبع پدر و مادرِ مسلمانش، كودك نيز مسلمان و مؤمن است.

ب: ايمان اصالتى، كه به جهت قريب العهد بودن به فطرت خدادادى مؤمن است.

محيى الدين جهت دوم را، با تمسك به يك آيه و يك حديث اثبات مى كند:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى .... (1) (و آنگاه كه پرودگارت از اصلاب بنى آدم و ذرّيه هاى آن سئوال كرد و از آن ها بر خدايى اش شهادت گرفت و پرسيد آيا من خداى شما نيستم؟ گفتند: هستى.»


1- اعراف: 172

ص: 15

سپس به كلامى از ذوالنون مصرى اشاره مى كند كه گفته است: «گويى آن ندا هنوز در گوش من است».

محيى الدين استدلال مى كند كه: اگر كودك در در عالم ذر، با خدايش پيمان مى بندد و به وحدانيت او ايمان مى آورد، پس در دوران بعد از پيمان و طفوليت، به طريق اولى قابليت انجام اعمال ايمانى را خواهد داشت.

گذشته از آيه شريفه، به حديث فطرت نيز استناد مى كند و مى گويد: فطرت اسلامى كودك دست نخورده و ناب است، لذا در اين دوران، حج او با صفاتر خواهد بود.

5- حجّ طفلِ صغير، تمام تر و كامل تر از حجّ انسان كبير است؛ زيرا حجّ او بالفطرة است. بدين جهت او حج را بدون ارتكاب به معاصى انجام مى دهد، ولى انسان كبير چه بسا مرتكب گناه يا مكروهى نيز بشود. بنابراين، حجّ طفل معصومانه است، اما حجّ غيرطفل معصومانه نيست. (1) استطاعت و نيابت در حج

يكى از شروط حج، استطاعت است. استطاعت يعنى توان و امكان رفتن به حج.

امكانات هر زمان، مطابق با اختصاصات آن زمان است؛ زمانى تمكّن مالى و صحّت جسمانى موجب استطاعت بود، ليكن در اين زمان، علاوه بر آن، امكانات كشورى و قراردادهاى اجتماعى، مانند: داشتن گذرنامه و ويزا و ده ها مسأله ديگر گاهى بر آن افزوده مى شود.

محيى الدين در معناى استطاعت، به دو قول اشاره كرده، سپس در اين مورد، به تفسير عرفانى پرداخته است؛ يك قول استطاعت را به «زاد و راحله» و قول ديگر تنها به «راحله» معنى كرده است.

وى در معناى راحله مى گويد:

راحله؛ خود اين جسم انسان است كه مركب روح لطيف خدادادى است. روح نيرو و توان انجام اعمال است و جسم وسيله تحقّق آن. در واقع روح به واسطه جسم به انجام مناسك حج مى پردازد. بنابراين، آن كه راحله را شرط استطاعت داند، طبق اين تعريف هر انسان سالم و تندرستى استطاعت دارد كه به حج برود.


1- همان، فصل هاى 40 تا 47

ص: 16

زاد؛ عبارت است از آنچه كه انسان به واسطه آن تغذيه مى كند. در اثر تغذيه قدرت انجام كار حاصل مى شود؛ زيرا وقتى انسان تغذيه كند، بدن آرامش يافته و استراحت مى كند، به همين مقدار از خدا غافل مى گردد. وقتى هم تغذيه فراهم نگردد، آرامش آدمى به هم مى خورد و تمام همّ و غمش تحصيل تغذيه شده، باز از خدا غافل مى گردد.

نبودش موجب تشويش است و بودش موجب تنبلى و سستى. نه مى شود از آن به كلّى جدا شد، چون بدن انسان بدان محتاج است و نه مى شود بدان اعتماد كرد؛ زيرا موجب تن پرورى و غفلت مى گردد. بهترين راه اين است كه آدمى در حدّ نياز و به قدر ضرورت از آن استفاده كند. (1) نيابت

نيابت؛ يعنى كسى از طرف ديگرى اعمال حج به جا آورد. در اين صورت عمل حج به حساب منوب عنه نوشته مى شود.

محيى الدين ابتدا دو نظريه در خصوص جواز نيابت و عدم جواز آن بيان كرده، سپس به ذكر نظريه خود پرداخته، مى گويد: از نظر من نيابت صحيح است و آن چند قسم است:

الف: نيابت عبد از طرف خداوند.

ب: نيابت خدا از طرف بنده.

بنده مؤمن با توجه به درجات ايمانش، نايب حضرت حق مى گردد. اين نيابت گاهى عمومى است؛ يعنى هر بنده اى در حدّ خود مى تواند نايب خداوند سبحان باشد؛ مانند اين ذكر، كه هنگام ركوع نماز خوانده مى شود:

«سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»؛

«خداوند شنيد نداى آن كس را كه حمد او را به جاى آورد».

در اينجا بنده مؤمن، نايب خدا در گفتن اين جمله است. در جاى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله نايب حضرت حق، در انجام عمل است؛ مانند اين آيه كه فرمود:

... فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ...؛ (2)


1- فصل 48 تا 51
2- التوبه 6

ص: 17

«پس به او مهلت ده تا كلام خدا رابشنود.»

و در جاى ديگر حضرت داود نايب خدا مى شود كه فرمود:

يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي اْلأَرْضِ .... (1) «اى داوود، ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم.»

در آيه زير، عموم مسلمانان نايب و خليفه خدايند:

وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ .... (2) «و انفاق كنيد از آن چه كه شما را خليفه خود در آن امور قرار داديم.»

اما از آنجا كه خداوند نايب بندگان است؛ مانند آيات زير كه مى فرمايند:

أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا؛ (3) «اى بنى اسرائيل، غير مرا وكيل خود نگيريد.»

... لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا. (4) «جز او خدايى نيست پس فقط او را وكيل خود بگير.»

وكالت در اين آيات، نيابت از موكّل در امور وكالتى است. وى در پايان فصل، نظريات مختلف درباره صحّت يا عدم صحت نيابت انسان از خدا را متذكر شده، آنگاه نظريه خود را مبنى بر صحت نيابت تثبيت كرده است. (5) لباس احرام

از نظر فقه، لباس احرام شرايطى دارد: يكى از آن شرايط، مخيط و دوخته نبودنِ لباس مردان است. در حالى كه لباس زنان جايز است دوخته و مخيط باشد. جايز بودن و نبودن لباس احرامِ زنان و مردان از ديدگاه محيى الدين عربى، به جهت حكمتى است كه وى بدان قائل است. او حكمت اين حكم را در خلقت اوّليه مرد و زن؛ يعنى آدم و حوا عليهما السلام دانسته، مى گويد:

خلقت آدم تركيبى از آب و خاك است، كه آن دو، از ساير اشياء نزديك تر به


1- ص 26
2- الحديد 7
3- الاسراء 2
4- الزمر 9
5- فصل 52 تا 56

ص: 18

بسائط شمرده مى شوند. خلقت آدم و حوّا، از وجود آدم است. بنابر اين حوّا (زن) يك مرحله به بسائط دورتر از آدم (مرد) مى باشد؛ چون لباس مخيط مركب است، بدين جهت به زن گفته مى شود تو با پوشيدن مخيط بر اصل خود باقى بمان كه همان مركب نزديك به بسائط است. ولى به مرد گفته مى شود با جدا شدن از مخيط، از تركيب ذاتى خود فاصله بگير و با تجريد از تركيب، به عالم بسيط نزديك شو كه هيچگونه تركيب و تخليطى در آن نيست. (1) ابن عربى در حكمت لباس احرام مردان مى گويد:

اگر ازار و ردا براى مردان جايز است، براى اين است كه: «... آن ها مخيط نيستند و از ساير لباس ها مانند شلوار و پيراهن، به مرحله «هَباء» نزديك ترند. و چون مخيط نيستند مركّب نيز نبوده و با بسائط مناسبت دارند. از اين رو، خداوند سبحان اين دو لباس را به خود نسبت داده و در حديث قدسى فرموده است: «الْكِبْرياءُ رَدائي وَ الْعَظَمَةُ ازاري».

خداوند به كبريا و عظمت محرم شده و بنده خدا با پوشيدن ردا و ازار، خود را به خداى خويش شبيه مى سازد. البته احرام خداوند معنوى و احرام بنده خدا حسّى است. (2) مردم محرم، نخستين مرحله عبادتش را با پوشيدن لباس احرام و همگون ساختن خود به خدا شروع مى كند كه در عين حال، تنزيه از تركيب و تشبّه به بسائط است. در واقع او لباس كمال مى پوشد و از نقص دور مى گردد. (3) پوشيدن كفش در احرام

محيى الدين پوشيدن نعلين را به اتفاق علماى اهل سنت جايز دانسته و در صورت نبودن نعلين، پوشيدن كفش را به شرطى جايز مى داند كه تمام روى پا را نپوشاند. سپس حديثى از پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله به نقل از ابن عباس مى پردازد كه فرموده است: «... الْخُفَّيْن، لِمَنْ لَمْ يَجِدِ النَّعْلَيْنِ». (4) او مى افزايد: در شريعت، به نعلين و خفّين اشاره شده و از ذكر انواع ديگرِ كفش خوددارى گرديده است. حتى از حجّ بدون پوشيدن كفش نيز سخن به ميان نيامده است.

از نظر محيى الدين، سكوت شرع در بعضى موارد و عدم اظهار رأى در آن خصوص، داراى حكمتى بوده و عافيتى در آن نهفته است. (5)


1- فصل 121 و 122
2- همان فصل، 126 و 127
3- همان، فصل 128
4- همان فصل 132 و 133. و در كتاب «الفصول المختاره» شيخ مفيد، ص 197 آمده است: قال صلى الله عليه و آله: «إن المحرم إذا لم يجد النعلين فليلبس الخفّين و يقطعهما من أسفل الكعبين».
5- همان، فصل 135 و 136

ص: 19

اجتناب از بوى خوش

محيى الدين قبل از بيان حكمت عرفانىِ عدم جواز استفاده از بوى خوش در حال احرام، به استحباب تطيّب و استفاده از بوى خوش در زمان غير احرام اشاره كرده و آن را از سنّت دانسته است. او در حكمت اجتناب از بوى خوش در حال احرام مى گويد:

صاحب طبع سليم، از رائحه طيّب، لذّت مى برد و هيچ گاه آن را بد نمى شمارد. در واقع استعمال بوى خوش ثناى عبد است مر معبود را؛ زيرا معطّر نمودنِ خود، نوعى تخلّق به اسماى حسناى الهى است، نه همه اسماء. اما از آنجا كه انسان محرم مقام عبوديتش بر او غالب است، بنابراين صاحب عبادت جز به اوصاف عبوديت، نبايد به اوصاف ديگر در آيد؛ به طورى كه خود به عبادت محض مبدّل شود. بدين جهت، داخل شدن به يك اسمى از اسماى الهى، او را از عبوديت مطلقه اش خارج مى كند و معطر نمودن در حقيقت داخل شدن به يكى از اسماى حسناى الهى است. بنابراين، نه تنها انسان محرم در حال احرام نبايد خود را معطر نمايد كه حتى بهتر است آثار عطر و بوى خوش قبل از احرام را نيز از خود بزدايد. (1) حكمت محرّمات احرام

محيى الدين در پايان جزء 63 از باب 72 كتاب فتوحات مكيه، بعد از بيان حرمت مجامعتِ حاجى در حال احرام و احكام مربوط به آن، در حكمت احرام مى گويد:

خداوند همه چيز را براى انسان آفريده و انسان را براى عبادت خودش. مقام حقيقى انسان در عبادت نهفته است. حركت در اين مسير، موجب عزّت و غفلت از عبادت موجب ذلّت مى گردد.

حاجى با محرم شدن، توجه اش را از غير خدا منصرف نموده و فقط در راه عبوديت پيش مى رود. او در سايه عبادت، عزّت و شرف مى يابد و لايق وصال مى گردد. در اين صورت، اين حاجى است كه بر ساير اشياء حرام مى شود، نه اينكه اشياء بر او حرام شوند؛ زيرا اشياء لياقت نيل به حاجى را ندارند؛ از اين رو، حاجى بر آن ها حرام مى شود. دليل


1- همان، فصول 144 و 145

ص: 20

گفتار ما آيات زير است كه مى فرمايد:

وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ جَمِيعاً. (1) «خداوند هر آن چه را كه در آسمان ها و زمين است، مسخّر شما گردانيد.»

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي اْلأَرْضِ جَمِيعاً. (2) «اوست آن خدايى كه هر آن چه در زمين است را براى شما آفريد.»

در اين آيات و نظاير آن ها، همه چيز براى انسان است. اما انسان براى خدا و عبادت او آفريده شده است. آن جاكه فرمود:

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. (3) «و جن و انس را جز براى عبادت نيافريدم.»

بدين جهت، حاجى بالاتر از همه است. و همه چيز براى اوست اما او براى خداست. از اين رو، وقتى محرم مى شود، جز خداوند چيزى سزاوار نيل به انسان نمى گردد. (4) استحمام در حال احرام

محيى الدين مى گويد: بعضى حمام رفتن در حال احرام را مكروه دانسته اند و بعضى جايز. من قائل به جواز هستم؛ زيراكه هيچ يك از كارهاى دنيوىِ انسان، به اندازه حمام رفتن، انسان را به ياد آخرت نمى اندازد.

حمام علاوه بر خواص بهداشتى كه دارد و موجب تندرستى آدمى مى گردد.

بهترين مذَكِّر آدم براى يادآورى احوال قبر و قيامت است.

خارج شدن از لباس در هنگام ورود به حمام، آدمى را به عريانى و تنهايى روزى مى اندازد كه وارد قبر مى شود. همچنين آن روز كه عريان و تنها از قبر برانگيخته مى گردد.

گرمى حمام يادآور حرارت روز حشر است. حمام از حميم است و حميم به حرارت اطلاق مى شود. (5) از اين رو، استحمام حاجى در حال احرام، از نظر محيى الدين جايز است.


1- الجاثيه: 13
2- البقره: 29
3- الذاريات: 56
4- فتوحات، باب 72، فصل 170 و 171
5- همان، فصل 174 و 175

ص: 21

صيد در حال احرام

صيد حيوانات برّى براى محرم حرام است ولى صيد حيوانات بحرى را جايز دانسته اند. محيى الدين عربى بر هر دو حكم، حكمتى عرفانى ذكر كرده است. او در خصوص عدم جواز صيد حيوانات برّى مى گويد:

حاجى خود صيد خداوند است كه خدا وى را صيد كرده و از اقصى نقاط دنيا به سوى خود كشانده است. در اين ميان صيدهاى حضرت حق داراى مراتبى هستند. انسان زاهد صيد حق از دنيا است ولى انسان عارف صيد حق از بهشت است؛ زيرا زاهد به نعمت هاى الهى چشم دوخته و زهادتش در دنيا براى رسيدن به نعم الهى در آخرت است؛ لذا او به اين آيه بيشتر توجه دارد كه:

... وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَى؛ (1) «آن چه نزد خداست بهتر و ماندگار است.»

اما عارف به اين آيه دلباخته است كه:

... وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛ (2) «... و خداوند بهتر و ماندگارتر است.»

پس كسى كه صيد حق است نبايد به صيد حيوانات بپردازد.

محيى الدين در اين باره كه: چرا تحريم صيد فقط در خصوص حيوانات برّى وارد شده، نه حيوانات بحرى، مى گويد: صيد بحرى صيد از آب است، هر آب مايه حيات است كه هر موجود زنده اى از آن آفريده شده است.

وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ. (3) «و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم.»

از آنجاكه مقصود از حج و هر عبادت ديگرى، احياى قلوب بوده و عبادت مايه حيات است؛ لذا صيد بحرى نيز مايه حيات اعضا و جوارح مى گردد. از اين رو، منافاتى با حج كه مايه حيات دل است، ندارد. (4)


1- القصص 60 و شورى: 36
2- طه: 73
3- الانبياء: 30
4- باب 72، فصول 176 تا 180

ص: 22

نكاح در احرام

بعضى اجراى عقد نكاح، به وسيله انسانِ محرم براى ديگرى يا از سوى ديگرى براى محرم را غيرجايز و عقد را باطل دانسته اند. گروهى نيز قائل به جواز شده اند.

محيى الدين مى گويد به نظر من حرام نبوده بلكه مكروه است.

وى در حكمت اين حكم مى گويد: كراهت عقد نكاح در حال احرام به چند جهت است:

اول: احرام خود نوعى عقد است و عقد نكاح نيز عقد است. حاجى كه خود در عقد الهى است، نبايد ديگرى را عقد كند يا به عقد ديگرى درآيد.

دوم: چون عقد نكاح مقدمه جواز مجامعت مى شود و مجامعت بر انسان محرم حرام است، از اين رو جواز عقد، چه بسا باعث شود كه آدمى به دام حرام بيفتد. بنابراين، بهتر است كه در اين اوقات حاجى عقد جارى نكند.

سوم: عقد يا نكاح ميان دو نفر جارى مى گردد و باعث مى شود آدمى از تنهايى و تجرّد خارج گشته و به تشكيل خانواده و اجتماع مشغول شود؛ در حالى كه در حج، انسان با عقد احرام، خود را از كثرت جدا كرده و به وحدت نزديك مى گردد تا بتواند با حضرت احديت مرتبط شود.

بنابراين، روى آوردن به عقد نكاح، خود به خود باعث نزديكى انسان به كثرت و دورى از وحدت مى گردد. (1) نيّت در احرام

نيت در هر عملى، شرط اصلى و ركن اساسى براى قبولى آن عمل است. در احرام نيز، حاجى بايد قبل از آن نيت و قصد احرام را داشته باشد.

محيى الدين مى گويد: نيت در احرام، عبارت است از: قصد يك امر عدمى. وى از آن به «القصد بالمنع» تعبير مى كند.

از نظر او، متعلّق قصد هميشه يك امر عدمى است؛ زيرا انسان هميشه قصد چيزى را مى كند كه ندارد يا موجود نيست و او با چنين قصدى مى خواهد به آن برسد. محيى الدين در ادامه اين گفتار مى افزايد: نه تنها متعلّق قصد انسان محرم، امور معدوم است، بلكه در


1- همان، فصول 188 تا 192

ص: 23

خداوند نيز چنين است؛ زيرا متعلّق قصد الهى، يا ايجاد عين است و يا ايجاد حكم و نسبت است. هر دو مورد از امور عدمى هستند.

آنجا كه ايجاد عين باشد؛ مانند اين آيه شريفه است كه فرمود:

إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ. (1) «به يقين قول ما، وقتى بر هر چيزى كه اراده كنيم تعلّق بگيرد، به محض آنكه بگوييم باش، مى باشد.»

در اينجا خداوند اراده تحقّق امر معدوم را نموده است. آنجا كه متعلّق قصد ايجاد حكم معدوم باشد؛ مانند اين آيه است كه فرمود:

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ ...؛ (2) «اگر بخواهد شما را از ميان مى برد.»

در اوّلى به معدم تحقق بخشيد و در اينجا معدومِ تحقق يافته را منعدم ساخت. (3) حاجى وقتى قصد و نيت احرام مى كند، به اسم «المانع» الهى تخلّق يافته و قصد يك امر معدوم مى نمايد، كه عبارت است از قربت الهى. قصد تقرّب به خداوند، قصد يك امر معدوم است؛ زيرا او تقرّبى را طالب است كه ندارد و تا كنون نتوانسته است به آن دست يابد. حاجى با تخلّق به اسم المانع، تمام موانعى را كه تا كنون باعث دورى وى از تقرّب الهى شده بودند، از ميان مى برد؛ به عبارت ديگر، مانع ممانعت آن موانع مى شود، پس به تقرّبى كه نداشته، نائل مى گردد.

وقتى حاجى به بركت احرام به قرب معبود مى رسد، در آن صورت مظهر اسم «الظاهر» مى گردد. (4) سيادت و عبادت در حج

آنكه حج را به عنوان يك عبادت دينى به جا مى آورد. در پرتو انوارِ اعمال عبادىِ خويش، به سيادت دينى نايل مى گردد.

حاجى با لبيك گفتن به دعوت الهى، كه او را به زيارت خانه اش خوانده است، به خدا تقرّب جسته و مظهر اسم «الداعى» مى گردد. او با پوشيدن لباس عبوديت، به صفات


1- النحل: 40
2- الانعام: 133
3- باب 72، فصول 241 تا 245
4- همان، فصل 246

ص: 24

ربوبيت در مى آيد؛ زيرا:

وى وقتى نَحر مى كند، كه عبارت است از اتلاف صورتى و از ميان بردن حياتى، مصداق اين صفت الهى مى شود: إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ. (1) و وقتى رمى جمرات مى كند به صفت ديگر الهى درمى آيد كه عبارت است از:

وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً. (2) و آنگاه كه كعبه را طواف مى كند، در واقع با چرخيدن به دور خانه، بر او احاطه حاصل مى كند و آن مصداقى از اين آيه است كه: أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ. (3) همه اين مقامات، سيادت الهى است كه به بنده اش عطا مى كند. (4) محيى الدين سپس به توجيه شطحيات گويى بعضى از عرفا؛ مانند بايزيد بسطامى پرداخته و مى گويد: آنان در اثر نيل به اين سيادت عبادى؟ از تخلّق عبد به صفات معبود سخن گفته اند، كه به نوعى سخن از معبود گفتن است؛ زيرا در اين مرحله، بنده هر چه گويد از زبان خدا گفته است. (5) قصد الهى، حج الهى

آنكه قصد خانه خدا مى كند بايد بداند كه:

كعبه خود سنگ نشانى است كه ره گم نشود حاجى احرام دگر بند، ببين يار كجاست

زيرا خانه براى خدا بود و علامت و نشانه براى رسيدن به خدا است. ضمن اينكه خدا كه داعى و ندا دهنده انسان و كشنده او به سوى خانه اش مى باشد، اعمال خاصى را بر وى واجب كرده و شروع زيارت خانه اش را با طواف و ختمش را نيز طواف قرار داده است. هدف رسيدن به صاحب خانه است و خانه وسيله. ليكن خدا خانه را از آن رو وسيله وصول به صاحب خانه قرار داد كه، حاجى خود از جهاتى همانند خانه است؛ مثلا خانه موجودى مخلوق و محسوس است، حاجى نيز موجودى مخلوق و محسوس است.

بدين جهت ادراك مقام خانه آسان تر از ادراك مقام صاحب خانه است. آنكه به خانه خدا مى رسد، در واقع به خودش رسيده است و آنكه به خود رسد به خداى خود رسيده


1- الانعام: 133
2- الحجر: 74
3- باب 72 فصل 247 تا 249
4- باب 72، فصل 247 تا 249
5- باب 72، فصول 247 تا 249

ص: 25

است؛ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، عَرَفَ رَبَّهُ». (1) از اين رو، وقتى تو خانه خدا را قصد كنى، در واقع خودت را قصد كرده اى.

پس آنگاه كه به خود رسيدى، خود را شناختى، وقتى خود را شناختى، خدايت را شناختى، كه علم صحيح همين شناخت است؛ زيرا دليل گاهى خلاف مدلول است و گاهى عين مدلول. و هيچ دلالت كننده اى، دلالت كننده تر از خود چيز بر خودش نيست. (2) بنابراين، آدمى وقتى از خود به خود مى رسد، در واقع از خود به خدا رسيده است. اقبال لاهورى در اين زمينه اينگونه سروده است:

كرا جويى، چرا در پيچ و تابى كه او پيدا و تو زير نقابى

تلاش خود كنى، جز او نبينى تلاش او كنى جز خود نيابى

لبّيك در بيت

محيى الدين در تفسير معناى «البيت» مى گويد: بيت، جايى است كه انسان در آن بيتوته كرده و شب را به سحر مى رساند. به همين دليل بيت را بدين نام ناميده اند كه صاحب بيت، شب را در آن به سر مى برد. البته بيت منافع ديگر نيز دارد ولى هيچكدام به اين اهميت نيست.

خداوند نيز گويى در بيت خود، بيتوته كرده و زائران خانه اش را اكرام مى كند. البته او هميشه درخانه خود هست ولى در هنگام بيتوته؛ يعنى در شب ها تجلّياتش بيش از ساير اوقات است. به همين جهت، پيامبر عزيزش را- كه درود خدا بر او باد- شب هنگام از خانه اش به سوى معراج برد. از اين رو ارواح مؤمنان در خواب شبانه عروج كرده و آيات الهى را رؤيت مى كنند. بنابراين، آنكه وارد خانه خدا مى شود، نداى خدايش را اجابت كرده و در محضر خاص او حاضر گشته است. پس ادب بندگى اقتضا مى كند كه با صداى رسا نداى خدايش را لبيك گويد. ليكن آنگونه كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله گفته است: بر گفته پيامبر نه بيفزايد و نه از گفته اش بكاهد؛ زيرا او داناترين مردم به خداوند است و دانايى ما به خدا نيز از طريق وى حاصل شده و با لبيك گفتن به گونه اى كه پيامبر گفته است، به بارگاه خدا تشرف حاصل كرده و به چشم پيامبراكرم كه كامل ترين چشمهاست، به تجلّيات الهى نظر مى كنيم.


1- همان، فصل 251 و 252
2- همان، فصل 252

ص: 26

آن كه بر تلبيه اش مى افزايد، از حدود پيامبر اكرم خارج شده و مشرك مى گردد؛ زيرا عبوديت در گرو پيروى است و عابد نبايد حكمى را از خود به احكام الهى اضافه كند. (1) پى نوشتها:


1- همان، فصول 253 تا 257

ص: 27

ص: 28

ص: 29

فلسفه و آداب باطنى حج

بحثى از علامه مولى محمد حسن قزوينى

«كشف الغطاء عن وجوه مراسم الإهتداء»، اثر نفيس مولى محمد حسن قزوينى (م 1240 ه. ق.) در علم اخلاق است. نويسنده از شاگردان برجسته وحيد بهبهانى است و از سيد مهدى بحرالعلوم اجازه روايت دارد.

بحر العلوم در اين اجازه، او را «عالم فاضل و محقّقِ مدقّقِ كامل» خوانده است. در نفاست اين اثر همين بس كه عارف نامدارِ شيعه مولى حسينقلى همدانى، مكرّر از آن تعريف نموده و شاگردانش را به مطالعه آن امر مى كرد.

به همين دليل، نسخ خطى متعددى از اين كتاب، به قلم بعضى از شاگردان وى باقى مانده است.

برخى اين كتاب را خلاصه اى از «جامع السادات» مولى محمد مهدى نراقى شمرده اند و به همين جهت اين اثر ارزشمند، از سوى كنگره فاضلين نراقى به چاپ رسيد.

مؤلف محقق و وارسته كتاب، در مقدمه كتاب مى نويسد:

«از جمله كتب علم اخلاق، جامع السادات است كه از من خواستند تا به ديده نقد و انتخاب بدان بنگرم و پوسته را از مغز آن جدا سازم. با آنكه اكثر مطالب آن را، كه احاديث اهل بيت عصمت و دقايق افكار استوانه هاى حكمت را در بر دارد، مفيد يافتم ولى خالى از تطويل و حشو و زوايدِ خسته كننده براى طلاب و متعلّمين اين علم نيست، لذا تصميم گرفتم كتابى تأليف كنم كه مشتمل بر مطالب سودمند از كلمات بزرگان حكمت و اخبار عترت طاهره باشد.»

ص: 30

و اكنون ما بحث حجّ اين كتاب را، كه حاوى «فلسفه تشريع حج» و مختصرى از «آداب باطنى و معنوى اعمال در مناسك حج» است، به فارسى برگردان نموده، براى استفاده خوانندگان محترم مجلّه، تقديم مى داريم، باشد كه مورد توجه علاقمندان به ويژه راهيان بيت اللَّه الحرام و زائران رسول اللَّه اعظم صلى الله عليه و آله قرار گيرد:

فلسفه تشريع حج

حج از بزرگترين اركان دين است و تبيين احكام ظاهرىِ آن، بر عهده فقهاست. هدف اصلى از آفرينش انسان «شناخت خدا» و «رسيدن به مقام حبّ و انس او» ست كه به صفا و پاكى و نفس آدمى بستگى دارد و صفاى نفس نيز به نوبه خود، از راه حفظ و مراقبت نفس از شهوات و رهايى از دنيا و واداشتن آن به انجام اعمال دشوار قلبى و جوارحى حاصل مى شود. غرض از تشريع عبادات نيز همين است؛ زيرا بعضى از عبادات، مانند صدقات و خمس، انفاق است كه موجب انقطاع از دنياست و بعضى ماننده روزه جلوگيرى از شهوات است و بعضى مانند ذكر، تجرّد از دنياست. توجه قلب به حق تعالى نيز جز با دل كندن از زخارف دنيا ممكن نيست.

حج در ميان عبادات، افزون بر همه جهات ياد شده، آثار و بركات ديگرى هم دارد.

در حج، دورى از وطن و پيمودن منازل با رنج و مشقت، انفاق توأم با سختى و تجديد عهد و ميثاق و تجرّد از دنيا براى ذكر و انواع عبادات نهفته است.

علاوه بر آن، حج حاوى اعمال و مناسكى است كه عقل آدمى حكمت آن ها را درك نمى كند و طبع آدمى با آن مأنوس نيست، مثل رمى جمرات، تكرار سعى ميان صفا و مروه و هروله ميان دو مناره كه اوج اخلاص و عبوديت در آن ها آشكار مى شود؛ زيرا عقل در انجام اعمالى كه فلسفه تشريع آن ها را درك مى كند، به يارى شرع مى شتابد ولى در امورى كه عقل حكمتش را درك نمى كند، به خصوص شرع را يارى نمى كند و فقط انسان را اجمالًا به اطاعت و امتثال فرا مى خواند. و اين يكى از اسرار تشريع امور تعبّدى است.

هر يك از اعمال حج، آدمى را به بعضى از احوال آخرت راهنمايى مى كند. افزون براين، جمعيت زيادى در

ص: 31

آن اجتماع مى كنند، حج گزار به محل نزول وحى و فرود آمدن فرشتگان بر رسول امين و پيش از آن بر ابراهيم خليل و محل اجتماع پيامبران و رسولان الهى و محل ولادت سرور پيامبران و بهترين برگزيدگان مى رود و به مكان هايى قدم مى گذارد كه قدوم پيامبران الهى بدان شرافت مضاعف بخشيده است؛ چرا كه حق تعالى با انتساب به خود، بدان شرافت داده و اطراف آن را حرم امن شمرده تا مردم در آن مأوى گزينند و عرفات را ميدانى براى حرم مقرّر نموده و حرمتش را با تحريم شكار آن و قطع درختش مورد تأكيد قرار داده و مردم مأمور شده اند تا از هر منطقه اى با كمال سادگى و به دور از تجمّلات و تشريفات، با تواضع و فروتنى آهنگ آن كنند.

بى شك، چنين اجتماعى در اين مكان، موجب انس و الفت و همنشينى صالحان و استوانه هاى فضليت و نيكان است كه از چهار گوشه مختلف جهان جمع شده، يكديگر را بر تضرّع و ابتهال (به معناى بالا بردن دست ها هنگام دعا كه موجب تسريع در اجابت دعا مى شود) يارى مى كنند و نيز موجب احياى نام و ياد پيامبر و بزرگداشت اوست كه باعث رقّت قلب و صفاى نفس مى گردد.

حج چون از بزرگ ترين تكاليف و دشوارترين آن هاست، مَثَل رهبانيت براى اين امت است، چون هنگامى كه اعمال دشوار و رياضت هاى سخت در ميان امت هاى گذشته به خاطر فترت زمانى متروك و مندرس شده و از ميان رفت و مردم به دنبال شهوات رفتند و از طاعات و عبادات فاصله گرفتند، خداوند، محمد صلى الله عليه و آله را براى احياى راه آخرت و تجديد سنت پيامبران برانگيخت. پيروان شرايع از رهبانيت و عزلت و گوشه نشينى در دين او پرسيدند، فرمود:

«جهاد و حج جايگزين رهبانيت و روزه جانشين عزلت و گوشه نشينى شده است.»

و اين نعمت بزرگى از جانب خدا بر اين امت است.

آداب باطنى حج

نكاتى كه حاجى بايد به عنوان آداب باطنى حج رعايت كند، عبارتند از:

1- اخلاص در نيّت

حاجى جز امتثال امر الهى و رسيدن به پاداش او و پرهيز از عذاب خدا، هدفى

ص: 32

ندارد. و هرگاه شائبه ريا، ترس از تفسيق مردم، خوف ازفقر (ى كه شايع شده باشد) كه هركس حج را ترك كند بدان گرفتار شود، قصد تجارت يا هدف ديگرى در آن مد نظر باشد، شخص از دايره اخلاص خارج شده ومانعى در راه رسيدن به هدف مورد نظر خواهد بود. و كسى كه به خاطر چنان پندارهاى ضعيفى دشوارى هاى فراوان حج را تحمل كند، جز ضرر و خسارت بر آن مترتب نخواهد شد.

2- توبه حقيقى

توبه خالص، ردّ مظالم و بريدن علاقه اى كه موجب مى شود آدمى به غير خدا متوجه گردد، از آداب ديگرِ حج است. اين ادب از آن جهت ضرورت دارد كه زائر بيت اللَّه الحرام قلبش را متوجه تعالى كند، گويا از اين سفر باز نخواهد گشت و وصيتش را براى همسر و فرزندانش بنويسد و براى سفر آخرت آماده شود و هنگام تهيه اسباب و مقدمات اين سفر و قطع دلبستگى هايش به ياد تهيه مقدمات سفر آخرت و قطع علايق دنيوى براى آن باشد. چقدر اين سفر با سفر آخرت تشابه دارد و بدان نزديك است!

3- تعظيم خانه خدا

قدر و منزلت خانه خدا و پروردگار كعبه را بزرگ دارد و بداند كه اگر خانواده و وطنش را ترك مى كند، به منظور امر مهم زيارت خانه خداست كه شباهتى به سفرهاى دنيوى ندارد. از اين رو، بايد متوجه باشد كه در پى چيست؟ و اينكه با زيارت خانه خدا، در حقيقت به زيارت ملك الملوك مى رود تا به اوج آرزويش برسدوباتوجه به مولايش سعادتمند شود.

4- تخليه دل

در اين سفر، از آنچه كه قلبش را در ميان راه يا در مقصد به خود مشغول مى كند- مانند معامله و امثال آن- خالى كند تا همه همتش براى خدا و همه حركات و سكنات قلبش به ياد او و تعظيم شعائر او باشد.

5- انفاق در راه خدا

زاد و توشه سفر حاجى حلال باشد و از خرج كردن و بخشش و انفاق نمودن، ابايى نداشته باشد؛ زيرا انفاق مال در سفر حج، انفاق در راه خداست و يك درهم آن با هفتصد درهم انفاق در مكان ها و زمان هاى ديگر برابرى مى كند.

ص: 33

امام سجاد عليه السلام همواره در سفر حج از بهترين زاد؛ مانند گردو و شكر و آرد خالص و شيرين همراه مى برد.

البته اسراف و زياده روى و مصرف انواع غذاها به مانند مترفين مكروه است، زيرا خيرى در اسراف نمى باشد، اما بخشش فراوان به مستحقين، اسراف نيست؛ و اگر مالى در اين راه ضايع شود يا گرفتارى برايش پيش آيد، جزع و بى تابى نكند، اگر يك درهم در اين راه تباه شود، مانند آن است كه هفتصد درهم در راه خدا خرج كرده است.

6- اخلاق نيكو

خُلق نيك، تواضع فراوان، پرهيز از درشتى و غلظت در سخن گفتن و فحاشى كردن و حرف لغو زدن، خروج از طاعت الهى، مبالغه در دشمنى و مجادله با ديگران كه حقد و كينه را به ارمغان مى آورد، از آداب اين سفر است. بديهى است كه حُسن خلق تنها پرهيز از آزار و اذيت ديگران نيست، بلكه تحمّل اذيت ديگران و نرم خويى و تواضع نسبت به همراهان و متصديان كاروان و همسفران است.

7- سادگى و پرهيز از تجملات

ساده و بدون تشريفات باشد، دنبال فخر فروشى و جمع كردن ثروت نباشد؛ چرا كه در اين صورت، در شمار متكبّران بوده و از جمع ضعفا و مساكين خارج خواهد شد. چنان كه بتواند مسير مشاعر را پياده طى كند و هدفش رياضت نفس و تحمّل سختى در راه خدا باشد، نزد خدا عملى بهتر از اين نيست ولى اگر قصدش آن است كه پول كمترى خرج كند، بهتر آن است كه سواره برود و پول بيشترى خرج كند، همچنين اگر از پياده روى ناتوان باشد.

امام حسن بن على عليهما السلام معمولًا پياده راه مى رفت و مركب ها را به همراه مى برد تا هرگاه اراده كرد، سوار شود و خدا را سپاس مى گفت كه چهارپايان را مسخّر او ساخته كه دشوارى سفر را بكاهد.

خودسازى در مراحل مختلف سفر

هرگاه زائر بيت اللَّه الحرام از وطنش خارج شد و صحراها را براى رسيدن به ميقات پيمود، مرگ و خروج از دنيا تا رسيدن به مرحله قيامت و دشوارى ها و هول و هراس را به ياد آورد. از ترس راهزنان به ياد نكير و منكر در قبر بيفتد و

ص: 34

از خطر حيوانات و درندگان راه به ياد مارها، افعى ها، عقرب ها و كرم هاى قبر بيفتد و با جدا شدن از خانواده اش وحشت تنهايى قبر را به ياد آورد.

خلاصه آنكه در هر مرحله اى از اين سفر، مرحله اى از مراحل زندگى پس از مرگ را ياد كند. آنگاه كه وارد ميقات شد و دو لباس احرام به تن كرد، پوشيدن كفن را به ياد آورد؛ همانطور كه در خانه خدا او را با ظاهر هميشگى اش ملاقات نمى كنند، بعد از مرگ نيز چنين است.

لباس احرام هم مانند كفن دوخته نيست.

هنگامى كه احرام بست و لبيك گفت، به ياد آورد كه نداى خداوند تعالى را پاسخ مى دهد و مردّد باشد كه آيا به او پاسخ مثبت مى دهند يا نه؛ مانند شخص اميدوار و خائفى كه بر قدرت و فضل و رحمت الهى متكى است، تلبيه نخستين مرحله اعمال اوست. نقل شده كه امام سجاد على بن الحسين عليهما السلام هر گاه محرم مى شد و بر مركب مى نشست، رنگش زرد شده و اعضاى بدنش مى لرزيد و نمى توانست لبيك بگويد و وقتى سؤال مى شد: چرا تلبيه نمى گوييد؟ مى فرمود:

مى ترسم كه پروردگار بگويد: «لا لَبَّيكَ» و چون لبيك مى گفت، بى هوش مى شد و از مركب به زمين مى افتاد و تا پايان حج همين حالت خوف را به همراه داشت.

زائر خانه خدا بايد از اين ندا به ياد نداى روز قيامت بيفتد كه مردم از قبرها عريان و پا برهنه بر مى خيزند و عده اى قبول، عده اى مردود و عده اى هم مقرّب درگاه خدا مى شوند و با اينكه همگى در آغاز مردّد اند، پس از مدتى وضعيتشان روشن مى شود.

آن گاه كه وارد مكه مى شود، متوجه باشد كه وارد حرم امن شده كه هركه در آن داخل شود، از عذاب و سخط الهى در امان است. در عين حال بترسد كه شايد او را طرد كنند و از حرم اخراج نمايند. گرچه بايد اميدش بيش از ترسيدنش باشد؛ زيرا خانه خدا شرافت فراوانى دارد و صاحب خانه نسبت به هركسى كه بر او اميد بسته باشد، كريم و بزرگوار و درهاى رحمتش باز است و كسى كه به سوى او كوچ نمايد، مورد توجه اش قرار مى گيرد. خداوند را بر اين نعمت كه او را به خانه اش رسانده و به زائران خانه اش ملحق ساخته سپاس گويد و از او بخواهدكه لقالى خويش را همچون ديدار خانه اش ارزانى دارد.

هنگام طواف، قلبش را آكنده از

ص: 35

تعظيم، محبت و ترس از خدا سازد و در اين مرحله، خود را همچون فرشتگان الهى كه بر اطراف عرش الهى طواف مى كنند، حس كند و توجه داشته باشد كه غرض از طواف، آن است كه قلبش به صاحب خانه متوجه باشد نه اينكه فقط جسمش بر گرد خانه بچرخد. روح طواف توجه قلب به محضر ربوبى است و خانه كعبه در عالم شهادت مثال آن محضر ربوبى است.

اين نكته در روايت وارد شده كه بيت المعمور در آسمان ها مثال كعبه در دنياست و فرشتگان بر گرد آن مى چرخند؛ چنان كه انسان ها بر گرد خانه كعبه طواف مى كنند.

هنگام لمس حجرالأسود به هوش باشد كه اين سنگ به منزله دست راست خدا در زمين است كه با او مصافحه و بيعت مى كند.

هنگام لمس و چسبيدن به مستجار و قسمت هاى ديگر خانه، از خداوند محبت و علاقه به خانه و صاحب خانه را بخواهد و اينكه به بركت ملاقات با هر قسمتى از خانه خدا، از آتش جهنم ايمن باشد. وقتى كه به پرده خانه متوسل مى شود، خواستار عفو و امنيت الهى باشد و به كسى پناه ببرد كه جز او پناهگاهى نيست، از او جدا نشود مگر بعد از عفو و امنيتش.

در سعى بين صفا و مروه مانند عبدى باشد كه بارها به خانه مالكش رفت و آمد مى كند تا اخلاص خود را در خدمتگزارى ابراز كند و اميدوار به توجه او به ديده رحمت باشد، و رفت و آمد ميان دو كفّه ترازوى قيامت را به ياد آورد كه به كم و زيادى اعمالش مى نگرد و ميان عذاب و غفران الهى مردّد و سرگشته است.

با وقوف در عرفات و در ميان ازدحام جمعيت و سر و صداى زياد آنان و اختلاف زبان هايشان و اينكه هر گروهى در مشاعر به دنبال رييس گروه است، به ياد عرصه هاى قيامت و مراحل دشوار آن و پراكندگى مردم با حالت سرگردان باشد و اينكه هر امتى به دنبال پيامبر خويش بوده و به شفاعت او نزد پروردگار عالم اميدوار است.

حاجى در اين سفر به درگاه خدا تضرّع كند و خواستار قبولى حجش و حشر با رستگاران باشد. روز عرفه روز شريف و موقف هم موقف عظيمى است. انسان ها در يك جا جمع، قلب ها به

ص: 36

سوى حق متوجه و دستان مردم به سوى محضر ربوبى بلند است و گردن ها كشيده و چشم ها خيره و موقف از بزرگان و نيكان و صاحبان قلوب خالى نيست؛ ازاين رو، بعيد نيست كه به واسطه آنان فيض الهى به همگان نايل شود؛ چرا كه از لطف و كرم او انتظار نمى رود كه تلاش همگانى را ضايع سازد و به غربت و جدايى آنان از خانواده وفرزندان رحم وشفقت نياورد. از اين رو، درروايات وارد شده كه ازبزرگ ترين گناهان آن است كه انسان در عرفات حاضر شود و گمان كند كه آمرزيده نشده است.

هنگامى كه از عرفات حركت كرد و وارد مشعر الحرام شد، به ياد داشته باشد كه خداوند پس از خروج او از حرم اجازه ورود داده، چون مشعر جزئى از حرم است و عرفات خارج حرم. با اين ورودِ دوباره، به حرم اميدوار باشد كه حجش مورد قبول واقع شده و به خدا نزديك گشته و از عذاب او ايمن و از اهل بهشت شده است.

هنگامى كه وارد منا شد و جمرات را رمى كرد، امتثال امر پروردگار و تشبّه به ابراهيم خليل عليه السلام را قصد نمايد. زمانى كه شيطان بر ابراهيم ظاهر شد تا حجش را فاسد كند و خداوند براى طرد شيطان، امر فرمود تا بر او سنگ پرتاب كند. رمى جمرات نيز در حقيقت رمى شيطان و طرد او و به خاك ماليدن بينى اوست در راه امتثال خداوند و عبادات او.

هنگامى كه قربانى را ذبح كرد، در واقع اشاره به اين مطلب دارد كه با انجام حج بر نفس و شيطان غلبه كرده و آن دو را هلاك نموده است، به همين جهت استحقاق رحمت و بخشش الهى را دارد؛ چنان كه در حديث وارد شده كه در برابر هر عضوى از قربانى، عضوى از پيكر انسان از آتش جهنم آزاد مى شود.

زائر بيت اللَّه الحرام بايد بكوشد كه پس از انجام حج، اعمال و رفتارش بهتر از گذشته شود تا بدين وسيله بر اعمال و مناسكش صحّه بگذارد و نشانه اى بر قبول حجش باشد؛ چنان كه در روايات به اين مطلب اشاره شده است.

ص: 37

تاريخ و رجال

طرح جايگزين شود.

ص: 38

حج در آيين مسيحيت

مسيحيان نيز همانند يهود، در آيين خود، راه و روش هاى متعددى را پيموده اند كه زاييده خيالات و تصورات آن هاست و آنچنان اين نظرات و تصورات در ذهن آنان جلوه كرده، كه خود را به حق و ديگران را در مسير باطل پنداشته اند!

حج را نيز بدينگونه تعريف كرده اند كه در پيرامون نمادهاى مورد تقديس خود، به طواف پردازند و قربانى كنند و نذوراتى تقديم نمايند ... و با گريه و تضرّع، آمرزش گناهان خود را بخواهند و برخى از آن ها لذّت هاى حلال دنيا و خواسته هاى مشروع را بر خود حرام سازند و طريق رهبانيت بپيمايند و از مريم عذرا اسوه گيرند و مسيح را به خدايى برگزينند تا گناهانشان را بيامرزد و به بهشت رهنمون گردد.

مسيحيان به فرقه هاى گوناگونى تقسيم شده اند و هر فرقه اى از آنان طريقه خاصى را در حج و مراسم و آداب ويژه آن، اتخاذ كرده است.

كتاب تحريف شده مسيحيان، انجيل، اعياد دينى همچون عيد «فِصح» (1) و «عيد قيامت» و «عيد الميلاد» و «عيد فطاس» را به آنان اختصاص داده و اعيادشان بيشتر با مراسم و آدابى شبيه حج همراه است.

يكى از نويسندگان مسيحى به نام «ونسنك» در خصوص حج


1- فصح، واژه عربى است كه نزد يهوديان و مسيحيان از اعياد مقدس به شمار مى آيد. يهوديان آن رامقدس مى شمارند و آن را ياد عبور از بحر احمر و خروج بنى اسرائيل از مصر مى دانند. اين واژه در نزد مسيحيان جشن ياد بود صعود عيسى است. فصح، معرب فسح، واژه عبرى و به معناى عبور و در بر دارنده معناى نجات است. بر گرفته از: فرهنگ دهخدا، واژه فصح.

ص: 39

مسيحيان مى نويسد:

«واژه شناسان عرب، حج را به «قصد» تفسير كرده اند و اين با معناى حج درنظر (مسيحيان) يكسان است. افزون بر اين معناى اصطلاحى آن نيز همان است كه در لغت عربى مصطلح است و گويا ماده و معناى اين واژه در لغت سامى شمال و جنوب، همان طواف كردن و دور زدن باشد.» (1) در انجيل تحريف شده واژه اى با عنوان حج وجود ندارد، بلكه تنها از اعيادى نام برده مى شود كه در آن به جشن و شادى مى پردازند و از خداى پدر! و خداى پسر (مسيح)، كه به عقيده آن ها تركيب يافته از «روحِ الهى» و «تكوين انسانى» است، ياد مى كنند.

بنابراين، مسيحيت در عقيده، به خدا شرك مى ورزد و آيين آن ها را آيين توحيدى نمى توان ناميد و ثنويت يا تثليث بر عقايد آنان حاكم است؛ «خداى پدر، خداى پسر و روح القدس»

جايگاهى كه خداى پسر در آن متولّد شده، يكى از اماكن مقدسه آن ها به شمار مى آيد؛ جايگاهى كه به اعتقاد آن ها عيسى در آنجا به دار آويخته شد، مكان مقدسِ ديگرِ آنهاست. هرجاكه عيسى نماز خوانده و يا او يا مادرش مريم عذرا ظاهر شده اند، عنوان مقدس گرفته است و به طور خلاصه: هر مكان يا هر زمان، كه اين ظهور و تجلّى نمودار گشته و يا با هركس كه ملاقاتى داشته، مورد تقدس و محل زيارت و مراسم سالانه آن ها شده و هر يك را انجيل عيد اعلام نموده است. در هر حال، آنچه از مسيحيت به چشم مى خورد، آن چيزى نيست كه در آيين نخستين حضرت عيسى وجود داشته است. (زيرا آيينى كه خود آوردنده آن بوده، آيين توحيدى بوده، اما آيين مسيحيت بر محور توحيد نيست. هر آنچه مورد تقديس قرار مى گيرد به اعتبار انتساب آن به شخص مسيح مى باشد، نه به خداى مسيح).

در خصوص حج و آيين نخستين مسيحيت مى توان گفت كه حضرت عيسى عليه السلام نيز از جمله پيامبرانى بود كه به نداى ابراهيم خليل عليه السلام پاسخ داد؛ آن گاه كه به امر خداوند آهنگ حج داد.

عيسى عليه السلام از پيامبران اولوالعزم بود و مى دانست كه نداى ابراهيم جهانشمول است و به شريعت خاص اختصاص ندارد، بلكه شامل همه اديان آسمانى و همه پيامبران و مرسلين مى گردد و


1- دائرة المعارف اسلامى، گروه مستشرقان 7/ 304

ص: 40

تكليفى است عام بر همه مكلّفين.

آنگونه كه از روايات استفاده مى شود، همه پيامبران به حجّ خانه خدا آمده اند. اين روايات كه از پيامبر گرامى و ائمه عليهم السلام نقل شده، تأكيد مى ورزد كه عيسى بن مريم روح اللَّه به كعبه مشرفه آمده و حج خانه خدا گزارده است. از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله آورده اند كه فرمود:

«وَ الَّذي نَفْسُ محمّد بِيَدِهِ لَيُهِلَّنَّ ابنُ مريم بِفَجِّ الرَّوحاءِ حاجّاً أو مُعْتَمِراً أَو ليثنيهما». (1) سوگند به آن كس كه جان محمد صلى الله عليه و آله در يد قدرت اوست فرزند مريم از گردنه «روحا» عبور كرده در حاليكه صداى خود را به لبيك گفتن برداشته و به حج يا عمره، يا هر دو عزيمت نموده است.

و از قول امام صادق عليه السلام در روايتى آمده است:

«وَ مَرَّ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ يَقُولُ لَبَّيْكَ عَبْدُكَ ابْنُ أَمَتِكَ لَبَّيْكَ» (2) «عيسى بن مريم از صفائح الروحاء گذشت، در حالى كه مى گفت: لبيك! بنده تو و فرزند كنيز تو! لبيك.»

در مورد زمان حج پيامبران به سوى بيت عتيق؛ و از جمله آن ها حضرت عيسى عليه السلام، امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى فرمايد: «زمان حج آن دهه ذى حجه بوده است ... و آن پيامبران عبارتند از: آدم، نوح، ابراهيم، عيسى، موسى و محمد عليهم السلام و ديگر پيامبرانى كه در اين مقطع زمانى حج خانه خدا نموده اند و اين سنت شد براى فرزندان آن ها تا روز قيامت» (3).

بدين ترتيب، حج حضرت عيسى كه يكى از پيغمبران اولوالعزم است، امكان ندارد مخالف حج پيامبران ديگر باشد و اينكه بيت المقدس يا مكان ديگرى را براى حج خود و پيروانش قرار دهد.

انحراف مسيحيان در حج

مسيحيان نيز مانند يهود، از سنت هاى الهى و راه انبيا منحرف شدند و تعاليم پيامبرشان را ناديده گرفتند و آموزه هاى شريعت را در حجاب هاى تحريف و كتمان پنهان داشتند.

قرآن كريم در آيات بسيارى، از اين انحراف سخن گفته و آنان را مورد نكوهش قرار داده، مى فرمايد:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْ ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً


1- مسند احمد، ج 2، صص 240 و 272 و 290، با اندك اختلاف.
2- بحارالانوار، ج 99، ص 185 و كافى، ج 4، ص 213 باب حجّ الأنبياء ...
3- همان. و وسائل الشيعه، ج 11، ص 274. وَ فِي الْعِلَلِ وَ عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِيدَ تَأْتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ: «إِنَّمَا جُعِلَ وَقْتُهَا يَعْنِي عُمْرَةَ التَّمَتُّعِ عَشْرَ ذِي الْحِجَّةِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ أَنْ يُعْبَدَ بِهَذِهِ الْعِبَادَةِ فِي أَيَّامِ التَّشْرِيقِ وَ كَانَ أَوَّلُ مَا حَجَّتْ إِلَيْهِ الْمَلائِكَةُ وَ طَافَتْ بِهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ فَجَعَلَهُ سُنَّةً وَ وَقْتاً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَأَمَّا النَّبِيُّونَ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ غَيْرُهُمْ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّمَا حَجُّوا فِي هَذَا الْوَقْتِ فَجُعِلَتْ سُنَّةً فِي أَوْلادِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».

ص: 41

مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (1) بگو اى اهل كتاب، شما را دستاويز استوارى نيست، جز آن كه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگاتان بر شما نازل شده، به كار بنديد. اما بسيارى از آن ها از روى طغيان و كفر دستورات فرود آمده از سوى خدا را كم و زياد مى كنند، پس بر اين قوم كافر متأسف نباش». (2) آيه به صراحت بيان مى كند كه اعمال اهل كتاب پذيرفته نيست جز آنچه را مطابق دستور خداوند انجام دهند.

عيسى عليه السلام همانند ساير پيامبران بشارت دهنده و بيم دهنده بوده، اما مسيحيان پس از وى دو گروه شدند؛ گروهى به بت پرستى پيشين برگشتند و گروه ديگر، نام عيسى را بر زبان رانده و همه چيز را در او خلاصه كردند و بدين ترتيب تمام معتقدات مسيحيان بر محور وجود عيسى دور مى زند.

اعياد مهم مسيحى، به حوادثى در زندگى مسيح مرتبط مى گردد. نماد عقيده مسيحيّت صليب است كه به عيسى مسيح اشاره دارد. نماز و نيايش مسيحيان رو به مسيح دارد؛ چرا كه آنان بر اين باورند كه براى انسان امكان آن نيست با خدا صحبت كند، بنابراين عيسى را بايد مخاطب خود قرار دهد و به نيايش با او بپردازد.

نويسنده مسيحى «فرتز رايد نور» مى گويد:

«كليد عقايد مسيحيت اين است كه در واقع مسيح عامل پيدايش معتقدات آيين مسيحى مى باشد و هم اوست كه مجموعه اينها را در خود جمع مى كند.» (3) بر اين اساس، جامعه مسيحى، اماكنى را كه ياد و خاطره مسيح را تداعى مى كند و از شخص او يا شخصيت مادرش مريم، در رهگذر تاريخ تا به امروز جلوه و نمودى دارد، براى اعياد ساليانه و آداب دينى و حج برگزيده اند كه اين اماكن مقدس را در ذيل مى نگريم:

1- برخى از مسيحيان به سوى بيت المقدس در فلسطين جايى كه صليب اصلى عيسى بن مريم قرار دارد، رهسپارند و با اين حركت به سنت ملكه «هيلانه» تأسّى مى جويند.

2- گروه ديگر به كنيسه «رومه» رم در ايتاليا رو مى آورند.

3- برخى از آن ها به «لورد» در


1- مائده: 68
2- مائده: 68
3- چگونه بايد مسيحى بود؟ ص 176

ص: 42

فرانسه، آنجا كه معتقدند جناب مريم براى آنان تجلّى كرده، حج مى گزارند.

4- جمعى از آنان به كنيسه «فاطيما» متوجه اند؛ زيرا بانويى بزرگ و نورانى به نام فاطيما در آنجا تجلّى كرده است.

5- عدّه اى از آن ها به اماكن متفرّقِ ديگرى مثل قبرهاى پيشينيان خود يا كوه ها و بخش هاى ديگرى از طبيعت روى مى آورند.

اكنون به هر يك از اين موارد نظر مى افكنيم و موضع جغرافيايى هر يك و تاريخ آن را به اجمال از نظر مى گذرانيم:

1- حج بيت المقدس

در هيچ يك از نصوص تورات و انجيل و ديگر آثار معتبر، نشانه اى از حج به بيت المقدس وجود ندارد و اين تنها سنتى است كه به علل خاصى رايج شده است. عامل اساسى اين را در تبعيت از سنت ملكه «هلن») Helene (مادر امپراتور قسطنطنيه بايد كاويد كه نامبرده، چوبه دارى را كه حضرت عيسى بر آن به دار آويخته شد، كشف كرد و آن روز را روز مبارك و عيد مسيحى قرار داد كه همه ساله در آن روز حج مى گزارند؛ روزى كه به «عود مقدس» موسوم است.

«هلن كه از مروجان آيين مسيحى بود، در سال 326 ميلادى، سياحتى را به شرق آغاز كرد و در خلال آن اماكن مقدس فلسطين را زيارت كرد و كنيسه هايى را دور اورشليم و بيت لحم بنيان نهاد. مى گويند او موفق شده در اين سياحت، عود صليب و چوبه دار حقيقى مسيح را پيدا كند. (1) او اهتمام بليغى داشت كه جايگاه حوادث مهم جامعه مسيحى را كشف كند و معبدهايى را به عنوان يادمان اين حوادث بنيان نهد. (2) مسيحيان «كنيسه قبر مقدس» را كه در كنار كوهى بنا شده و معتقدند مسيح آنجا به دار آويخته شد، گرامى مى دارند.

اين كنيسه در شهرى قرار گرفته كه سلطان سليمان قانونى در سال 1541 م. بنا نهاد و در شرق شهر قديمى قرار دارد ... هنگامى كه ترك هاى سلجوقى، مسيحيان را از زيارت بيت المقدس مانع شدند و كنيسه قبر مقدس (كنيسه قيامت امروز) را ويران كردند، جنگ هاى صليبى در گرفت و در سال 1099 م. آن را صليبى ها متصرف شدند. (3) زيارت يا حج كنيسه قيامت (كنيسه قبر مقدس) به اعتقاد مسيحيان معمولًا در


1- معجم الحضارة السامية، هنرى س. عبودى.
2- العرب و اليهود فى التاريخ، د. احمد سوسته.
3- همان منبع.

ص: 43

عيد ساليانه فصح صورت مى پذيرد كه عيد بزرگ مسيحيان است و به اعتقاد مسيحيان، قيامت مسيح در ميان مردگان مى باشد و زمان اين زيارت از 22 مارس تا 25 آوريل مى باشد و بسيارى از اعياد عمده مسيحيان به عيد فصح ارتباط دارد و قبل از اين زيارت روزه بزرگ مسيحى ها است كه چهل روز ادامه دارد و مصادف با آلام مسيح است. (1) «عيد فصح» يك عيد آيينى است كه اوامر و نواهى مخصوصى چون روزه و نماز و دعا و نذورات و قربانى و ديگر آداب دينى را در برمى گيرد و با عيد مشهور ميلاد مسيح كه يادواره تولّد مسيح است، تفاوت بسيار دارد.

در عيد ميلاد نيز زيارت كنيسه قيامت را مستحب مى دانند و اگر زيارت آن ميسّر نشد، هر كنيسه ديگر را كه بتوانند زيارت مى كنند.

در هر حال، حج به كنيسه قيامت در بيت المقدس كه سنتى بر جاى مانده از ملكه هلن مى باشد و تذكار جستجوى صليب مسيح است، طى نسل ها به عنوان يك سنت مورد توجه قرار گرفته تا بدانجا كه به عنوان يك فريضه دينى و اطاعت امر الهى- كه به زعم آن ها عيسى تشريع نموده- درآمده است، حال آنكه حقيقت اين حج جز ميراث هلن نيست و آن را حج الهى نمى توان ناميد.

2- معبد رومه در ايتاليا

رم از شهرهاى مهم و مقدس ايتاليا در نگاه مسيحيان است. از ديرباز مركز فرهنگى، هنرى و دينى به شمار مى آيد و آن را شهر جاويدان يا شهر مقدس مى نامند. رم از شهرهاى بزرگ ايتاليا است كه تاريخ آن به قرن هشتم قبل ازميلاد مى رسد و در گذشته پايتخت جمهورى روم و سپس مركز امپراتورى رم بوده است. و نيز مركز تبشيرى پاپ و امروزه پايتخت جمهورى ايتاليا و مركز فعاليت هاى ادارى و روحانى كليساى كاتوليك رم و به تعبير ديگر پايتخت رهبرى پاپ در آنجاست.

در تاريخ تمدن آمده است: عوامل متعددى وجود دارد كه پايتخت رم را به صورت مركز فعاليت هاى مسيحى و محل تلاقى ملّيت هاى مختلف درآورده. اين شهر از زيبايى خاصى برخوردار است و آثار باستانى جذابى دارد. مقر كليساى كاتوليك و حكومت پاپ به شمار مى رود و دل هاى بسيارى از مسيحيان را


1- الموسوعة العربية الميسّره، 1247

ص: 44

كه به عيسى عليه السلام عشق مى روزند، به خود متوجه ساخته و كليساى آن زيارتگاه سنواتى و مركز تجارى و تفريحى شده است.

آهنگ حج به اين كليسا به اعتقاد ما چيزى جز تفريح و گردشگرى نيست و فاقد بُعد معنوى مى باشد و اين نوع تفريحات سنواتى در هر مكان و زمانى ممكن است و هيچ يك از شرايط حج و بندگى را ندارد و اين گونه سفرها با توجه به اوضاع اجتماعى غرب و افعال ضدّ اخلاقى كه رخ مى دهد، امورى است كه خداوند بدان راضى نيست و حضرت مسيح از آن تبرّى مى جويد، با اين حال جاى شگفتى است كه نام حج بر آن نهاده شود.

3- كليساى لورد در فرانسه(loord )

آهنگ حج به اين كليسا در سال 1858؛ يعنى هيجده قرن پس از ميلاد مسيح عليه السلام رايج شده و انگيزه آن اين بود كه يكى از راهبه هاى كليسا مدّعى شد مريم عذرا را مشاهده كرده! در حالى كه در جوار غارى قرار دارد كه در نزديكى آن كليسا تجلى نموده است.

«لورد» شهرى است در بخش جنوب غربى فرانسه كه در قرون وسطى موقعيت مهم استراتژيك داشته و از سال 1858 م. به صورت زيارتگاه مسيحيان در آمده است و بيماران كاتوليك به قصد استشفا بدانجا رهسپار مى شوند؛ زيرا شايع شده بود كه مريم بارها در آن جا تجلّى كرده و دختر جوانى به نام برنادت وى را مشاهده كرده است. (1) لويس معلوف مى نويسد: كتاب هاى مسيحيان مدعى است كه «برنادت سوبرويس» متولد سال 1844 در لورد فرانسه مريم عذرا را در سن 12 يا 14 سالگى زيارت كرده و او را به تأسيس اين معبد توصيه نموده است. (2) شك نيست كه ظهور جناب مريم وتجلّى آن براى نصارى هر چند شايع شده است، اما زاييده تخيّلات ياوه عناصر افراطى و يا ساخته و پرداخته اغراض سياسى، اجتماعى يا تبشيرى يا عوامل ديگرى است. هر چند اين غار باب المراد آنان گشته است و با نذورات و ديگر دستاويزها، حاجات خود را آنجا طلب مى كنند. شب هايى را به گريه و زارى مى گذرانند و آمرزش گناهان خود و شفاى بيماران خود را مى خواهند. مايه شفگتى، ساده لوحىِ برخى مسيحيان است كه اين اماكن را جايگاه حج


1- موسوعة المورد، ج 6، ص 148
2- المنجد.

ص: 45

مى نامند كه خداى جان و مسيح و مادرش پرستش مى شوند. كتاب هاى آن ها با جرأت تمام به نقل آن مى پردازند و تنها به اظهارات دختر بچه اى كه مدعى است در آن جا مريم عذرا را ديده، دل مى سپارند.

3- كينسه فاطيما در پرتقال

داستان فاطيما بر محور قضيه اى مى چرخد كه در اروپا اتفاق افتاده و توجّه جهان مسيحى را به خود جلب كرده و در زمره آداب و شؤون ويژه مسيحيان درآمده و به نوعى با جهان اسلام مرتبط مى گردد.

فاطيما قريه اى است در شبه جزيره فيبرى در غرب اسپانيا و در شهرى به نام «ليشبونه» قرار دارد؛ سرزمينى كه عبدالرحمان در سال (710 م) فتح كرد و تا قرن يازدهم ميلادى در قلمرو اسلام قرار داشت و سپس اروپا آن را متصرف شد و اسلام از آن سرزمين رخت بربست و بيشتر مردم آن مسيحى اند.

اين قريه در سال 1917 م ناگهان به صورت زيارتگاه مسيحيان و مقصد زائران درآمد و آنچه مايه شگفتى پژوهشگران است، چگونگى آميختگى تعاليم مسيحى با تعاليم اسلامى؛ به خصوص در ديدگاه مردم قريه است كه كليساى فاطيما در آن واقع است.

داستان از اينجا آغاز مى شود كه سه كودك روستايى شاهد حادثه اى مى شوند كه در حوالى روستا براى آنان تجلّى مى كند و سپس سرچشمه اعتقادى عميق براى اهل روستا مى شود. (اجمال اين حادثه به قولى چنين است كه سه كودك شاهد تجلّى نورى شدند كه به باور آن ها فاطمه زهرا عليها السلام بوده و تسبيحات حضرت زهرا را به آن ها آموخته كه به نقل تاريخ نگاران زائران مسيحى در كليساى فاطيما اجتماع مى كنند و تسبيحى به دست مى گيرند و هر يك به لغت خود آن تسبيحات را مى گويند.

قول ديگر در اين حادثه اين است كه مريم عليها السلام ظهور كرده و اين مكان را قداست بخشيده ولى نام فاطيما روى اين كليسا با وجه دوم سازگار نيست، اگر فاطيما همان فاطمه باشد.

در هر حال، از آنجاكه اعتماد كامل به نقل مزبور نبود، از ترجمه تفصيلى آن خوددارى شد (و اللَّه اعلم- مترجم). (1)


1- الحج عبر الحضارات و الأمم، منبع همين ترجمه، صص 127- 129

ص: 46

در هر حال انبوه زائران، صدها كيلومتر طى مسافت مى كنند و از اطراف و اكناف به حج و زيارت اين كليسا مى آيند و به نذورات و ادعيه و آداب و اذكار مخصوص مى پردازند. (1) 5- حج ديگر اماكن مقدس

افزون بر آنچه از اماكن مقدس مسيحيان ملاحظه شد، مكان هاى ديگرى هست كه برخى از آن ها را زيارت مى كنند؛ مانند قبور مردگان و بعضى اشجار كه آن ها را شجره عيد ميلاد مى نامند و برخى كوه ها و اشياى ديگر كه نياز به شرح آن نيست.

پى نوشتها:


1- همان منبع.

ص: 47

ص: 48

مأموريت هاى مشكوك در سرزمين هاى مقدس

حسن سعيد/ اصغر قائدان

شهرت و آوازه حرمين شريفين (مكّه و مدينه) موجب شده است تا برخى از اروپاييان به تفحّص و ماجراجويى پرداخته و احياناً به دليل برخى مسائل سياسى يا جاسوسى، به شيوه هاى غير قانونى و در پوشش مسلمان و زائر حرمين، به اين شهرهاى مقدّس سفر كنند و ديده ها و شنيده هاى خويش را به صورت خاطره منتشر سازند. البته نوشته هاى آنان، گاه با تعصّب و غرض ورزى همراه بوده و گاه تنها جنبه تاريخى و بيان خاطرات داشته است.

نوشته اى كه در پيشديد شما است، مطالبى است از اين دست به قلم آقاى حسن السعيد كه توسّط آقاى اصغر قائدان از عربى به فارسى ترجمه شده است. اميد است مورد استفاده علاقمندان قرار گيرد:

شايسته است پيش از پرداختن به موضوع، منظور خود، از عنوان «سرزمين مقدس» (حرمين شريفينِ مكه مكرمه و مدينه منوّره) را ذكر كنيم. ضرورت اين نكته به خاطر اشتباهى است كه پيش خواهد آمد؛ زيرا سرزمين هاى اسلامى، شهرى هاى مقدس متعددى را در بر مى گيرد؛ مانند قدس شريف، نجف اشرف، كربلا، كاظمين، خراسان، سامرا و ... (1)

دو شهرمكه و مدينه ويژگى هايى دارند؛ از جمله اين دو شهر، دژ استوار و مستحكم اسلام بوده و در طول قرون متمادى، جايگاه فرود وحى و تنزيل و


1- درحدود دانش ما، «الموسوعة العتبات المقدسه» است كه مرحوم جعفرخليلى آن ها را مهيا كرده و بر آن اشراف داشته، و آن بهترين كار را در اين باب انجام داده است.

ص: 49

مورد توجه مسلمانان بوده اند. اين دو شهر، در طول دوران هاى درخشان اسلامى، از دسترس دشمنان اسلام دور مانده اند؛ زيرا نيروهاى غربى نتوانسته اند به طور كامل و جامع در مورد طبيعت و خصوصيات ساكنان جزيرة العرب و موقعيت جغرافيايى آن، شناخت و آگاهى هاى درستى به دست آورند. به موازات افزايش قدرت اروپا در قرون اخير وناتوانى جهان اسلام، موجى ازتوجه و علاقه ظاهرى در ميان غربى ها به وجود آمد كه توجه و علاقه واقعى آن ها را- كه از انديشه هاى سياسى و استراتژيكى برخاسته بود- در خود پنهان مى ساخت. (1)

بديهى است بدون شناخت آثار تاريخى بر جاى مانده و وضعيت سياسى ويژه، همگام با درگيرى فرهنگى و تمدنى كه از قرن ها پيش ميان اسلام و غرب برافروخته شده، احاطه بر تمام جنبه هاى اين توجه و تمايل غربى ها، در توان ما نيست.

روشن ترين صحنه هاى برخورد

غربيان در طول چهارده قرن، با اسلام درگير و در تنش بوده اند؛ زيرا اسلام همواره از نظرگاه آنان، رقيب، هماورد و دشمن به حساب مى آمده، در حالى كه از همه به او نزديك تر بوده است.

به تعبير شرق شناس فرانسوى، ماكسيم رودنسون، اسلام از آغاز پيدايشِ خود، از لحاظ ارتباطات و گستره فرهنگى، بر غرب پيشى جست و پس از آنكه بسيارى از مناطق جهان را از سلطه اروپا خارج ساخت، خود را دشمن بزرگ اروپاى مسيحى نشان داد. (2)

مواجهه و برخورد مسيحيت با اسلام، در آغاز، به صورت شكوه و گلايه پنهان بود، اما آنگاه كه خليفه فاطمى «الحاكم بامر اللَّه»، زيارتگاه هاى مقدس مسيحيان در قدس را كه براى آنان مقدس بود، ويران كرد، اين گلايه نهفته به فريادها و نعره هاى گوش خراش و ويران گر تبديل شد (3) و موجب گرديد تا مسيحيان در سايه ترس اروپا، از جنگ با اسلام، ادعاهاى خود را پيش برده و به صورت خطرى بزرگ درآيند. از همين جا بود كه اروپا، با همه پراكندگىِ خود، وحدت يافت و توانست در برابر اسلام، به پاخيزد و در خلال جنگ جهانىِ اول، اين نيروى قدرتمند را ناتوان ساخته و


1- رجوع شود به مقاله «من تاريخ رحلات الاستكشاف الغربية الى الجزيرة العربية و اغراضها رجال على ظهر الرمال» از تاريخ مسافرت هاى استكشافى غربى به جزيرةالعرب و مقاصد آن ها، مردانى بر پشت ريگ هاى عربى، از عبدالرحيم حسن، مجله العالم لندن- 276: 50 27 آيار مى، 1989 م- 22 شوال 1409 ه.
2- براى آگاهى بيشتر در اين خصوص رجوع كنيد به «الاسلام و الغرب» و «الوجه الآخر» از نويسنده همين سطور، انتشارات مؤسسه توحيد، نشر تهران، 1418 ه- 1997 م 14 و بعد از آن.
3- بربارا براون «نظرة عن قرب فى المسيحية» نگاهى از نزديك به مسيحيت، ترجمه مناف حسين ياسرى نشر توحيد، تهران، 1416 ه- 1995 م: 85

ص: 50

تبديل به موجودى زار و ناتوان كند و يك پيروزى دراز مدت به دست آورد.

اكنون مهم ترين جلوه هاى جنگ و درگيرى مستقيم، ميان اسلام و غرب را به اختصار، در موارد زير ارائه مى دهيم:

1- موضع گيرى هاى اسلام در برابر روم، در خلال جنگ هاى «تبوك»، «يرموك» و ...

2- كشورگشايى هاى مسلمانان در صقليه (جزيره سيسيل) و اندلس و جنوب فرانسه، پيش از آنكه اروپا از خواب گران خود برخيزد و بيدارى فرهنگى جديد خود را آغاز كند.

3- برخورد خشن ميان اروپاى متحد و اسلام، تحت عنوان «جنگ هاى صليبى».

4- سقوط قسطنطنيه در سال 1453 م. به دست ترك ها، كه به همين دليل، دروازه اروپا كاملًا به سوى سيل نيروهاى اسلامى، گشوده شد. (1)

در همين زمينه، دو رويداد مهم ديگر رخ داد كه در تعيين سير و حركت اين رويارويى، نقش مهمى ايفا كرد؛ بازپس گيرى اندلس در سال 1495 م. و رسيدن عثمانى ها به نواحى مشرف بر قنيا (كنيا) در سال 1529 م.- 1683. باز درست درهمان هنگام كه غرب پس از رويداد اول، نيروهاى عظيمى را براى تداوم هجومش بر سرزمين هاى اسلامى تدارك مى ديد، تا در منطقه اى يا مناطق ديگرى به كار گيرد، حادثه دوم براى او ترسى پنهانى ايجاد كرد و در دور ساختن خطر تهديد كننده اش براى مسلمانان مؤثر بود.

اكنون شايسته است كه محقّقى بگويد:

ما نبايد اين حقيقت را فراموش كنيم يا از عظمت آن بكاهيم كه عامل دينى، از مهم ترين عوامل «مسأله شرق» بود؛ زيرا ترك ها از لحاظ ريشه، نژاد، زبان، فرهنگ و امور اجتماعى، با اروپايى ها غريبه بودند.

جزيرة العرب، كانون توجه و تلاش

پس از آنكه ترك ها شهر قسطنطنيه را در سال 1453 م. گشودند، نقشه هاى متعددى از سوى غربى ها براى تقسيم امپراتورى عثمانى طرح شد كه ديپلمات ايتاليايى ت. ج جوآرا(Djuwara ) حداقل 92 مورد از اين نقشه ها را گردآورده است. برخى از آن ها توسط اسقف هاى معروفى چون باباليون دهم و


1- د. محمد ابراهيم فيومى «الاستشراق رسالة استعمار» شرق شناسى رسالت استعمار دار الفكر العربى، قاهره 1993 م: 30 با تصرفى بسيار اندك.

ص: 51

كليمنت هشتم شرح گرديده است و برخى ديگر را پادشاهان و فرماندهان سياسى؛ مانند ماكسى ميليان اوّل، ناپلئون اوّل و ساير سرداران و نيز ديپلمات ها و مردان سياسى، مانند آلبرونى(Alberoni ) و تاليران(Talleyran ) طراحى كرده اند. همچنين افرادى از صاحب نظران و برخى از ايده آليست ها، نظير ليبنيتس(leibnits ) راهب سان بيير ... نيز در ايجاد چنين نقشه هايى، براى تقسيم دولت عثمانى شركت كردند. (1) هنگامى كه «وليم بلغريف»، مشاهدات خود را دركتابى به عنوان «سياحت يك ساله در وسط و شرق جزيرة العرب» به سال 1873 م. نوشت، به اين مطلب نيز اشاره كرد: «اكنون زمان آن فرا رسيده كه جايگاه خالى موجود در نقشه آسيا را پر كنيم و اين همان هدفى است كه على رغم همه خطراتش به زودى به سوى آن پيش مى رويم، كه يا اين زمين پهناور رو به رويمان، گور ما خواهد شد يا اينكه به زودى از گسترده ترين گستره هاى آن عبور خواهيم كرد».

او در اين كتاب، رؤياها و اهداف و مقاصد جهانگردانى را كه پيش از او به اين ديار سفر كرده بودند يا به زودى پس از او خواهند آمد، تشريح مى كند.

مشاهدات بلغريف به مقطع ويژه اى از تاريخ اختصاص نمى يابد. او تلاشى فراگير در صحراى شنزار جزيرة العرب را آغازيد و بلكه رؤياى گسترش اين تلاش ها را به شرق در ذهن خويش مى پروراند كه خودِ اين، عامل پيدايش اين انديشه در مخيله صليبيان گرديد.

و اين رؤيا با روح عصر نهضتى كه در اروپا شروع شده بود، ارتباط مى يافت و چشمانش را بر درياهاى دور و نزديك و مللى كه در آن ها سكونت داشتند مى گشود.

اوضاع مختلف سياسى و نظامى اروپا وارد مغرب زمين گرديده، در حال تغيير بود (2) و هنوز قرن نوزدهم ميلادى پايان نيافته بود كه دولت هاى اروپايى بر بخش بزرگى از جهان اسلام مسلّط شدند، و در آن مناطق به نفوذ سياسى يا اقتصادى دست يافتند.

درخليج فارس، انگليس به تدريج به دنبال يك فرصت بى سابقه، به ويژه پس از پيروزى نيروى دريايى اش بر نيروى دريايى اسپانيا، در جنگ


1- زين نورالدين زين: «الصراع الدولى فى الشرق الأوسط و ولادة دولتى سوريا و لبنان»، دارالنهار للنشر، بيرون، 1971 م. 23
2- شايد گسترده ترين تاريخ در مورد رؤياى غرب درمورد شرق همان باشد كه «ادوار سعيد» در كتابش «الاستشراق» آورده است. البته به تلاشهاى انجام يافته در نيمه دوم قرن گذشته و تنها به روش علمى آكادمى منحصر كرده است. مجله العالم، مرجع پيشين.

ص: 52

«الارماداء» به سال 1588 م.، با تأسيس شركت هند شرقى در سال 1600 م.، تسلّط خويش بر امارات عربى حاشيه خليج فارس را آغاز و ارتباطش با ايران و عراق براى نفوذ در آنها تحوّل ايجاد كرد.

بخش وسيعى از شمال آفريقا، در آغاز سال 1830 م. به دست اشغالگران فرانسوى سقوط كرد و روسيه تزارى نيز مناطق اسلامى در آسيا را به اشغال خود در آورد و در دست دولت عثمانى، چيزى غير از عراق و شام و جزيرة العرب باقى نماند. مصر نيز از سال 1798 م.

هنگامى كه ناپلئون بناپارت با آن جنگيد، از سلطه دولت عثمانى خارج شد. اما تا سال 1882 م. در حالتى شبه استيلاء باقى ماند و در آن سال جزو متصرّفات و مستملّكات استعمار بريتانيا شد.

نقشه اروپا براى استيلا بر جهان اسلام از راه هاى مختلفى اجرا و تسهيل مى شد؛ مانند اشغال نظامى تدريجى، معاملات اقتصادى و تبليغات دينىِ كليسايى، سيّاحان و جهانگردان، استفاده ازكارگزاران و حاكمان مزدورِ محلّى (البته هر جاكه ممكن بود) و ...

اسلام داراى نواحى و مناطق گسترده اى بود و در درونِ حصارِ دينى مستحكمى به سر مى برد و روح جهادش، اروپا را دچار ترس و اضطراب مى ساخت. در اين ميان، منطقه عربىِ آن به سبب موقعيت استراتژيكى و تاريخى كه داشت، بيش از همه مناطق اسلامى، مورد توجه واهتمام اروپاييان بود و جزيرة العرب، كانون اين توجه و اهتمام به شمار مى رفت و ...

در درگيرى مستقيم نيروى اسلامى با اروپا، به تدريج كفه ترازو به نفع اروپايى ها سنگينى كرد و موجب قطع روابط عربى- عثمانى شد. (1)

روشن و واضح بود كه مكّه مكرمه و مدينه منوره، در رأس اولويت هاى توجه غربى ها به جزيرةالعرب قرار گيرد.

ظهور و گسترش اسلام، كه سرچشمه هايش، از جلگه هاى مكه و زمين هاى پست وخشك آن مى جوشيد و معجزه جاويد پيامبر صلى الله عليه و آله- كه او و راه يافتگان هدايتش آن را محقق ساختند- در نشر و پخش اسلام، سرعت غافل گير كننده اى داشت، پيوسته در شرق و غرب پيش مى رود؛ به گونه اى كه هنوز انعكاس صداى آن در غرب و در اطراف و اكناف آن به گوش مى رسد.


1- د. شلتاغ عبود شرّاد «غياب الوعى فى موقف الشعراء العرب من ثورة الحجاز» 1916. غيبت توجه در موضع شعراى عرب راجع به شورش حجاز. 1916؛ قهرمانى فردى و رؤياى وحدت، مجله العالم لندن- 343: 50 8 أيلول/ سپتامبر 1990 م- 17 صفر 1411 ه..

ص: 53

اينجاست كه دانشمندان و شرق شناسان پيوسته در هر موضوعِ مرتبط بااين دعوت، به بحث و تحقيق مى پردازند؛ دعوتى كه مسلمانان با نور هدايتش، راهنمايى و روشنايى يافتند.

غربى ها به تحقيق پيرامون وضع مكه، كه اين نور از آن تابيده بود، پرداختند ومورّخانشان، همه مسائلى را كه به نحوى با آن ارتباط داشت، مورد بحث و بررسى قرار دادند.

نام مكه در ميان غربيان، وارد زبان ها شد و به صورت كلمه ويژه اى به فرهنگ ها وكتب لغت آنان راه يافت تا بتواند جهتى را كه مردم، رو به آن مى كنند، يا هموار به سوى آن مى روند، تشريح و تبيين سازد. البته آنان تنها به اين اكتفا نكردند، بلكه تمام گردشگران غربى نيز، به سوى آن بار سفر بستند و خود را به رنج و سختى انداختند تا به آن جا وارد شوند وناشناخته حج بگزارند و ....

برخى از آن ها به اين هدف رسيدند، اما بسيارى ديگر (از حضور در آن مكان) درماندند. از آنچه درباره اين بحث ها و تحمل دشوارى هاى آن نوشته شد، سرمايه و ذخيره علمىِ مهمى پديد آمد كه بر اهل بحث و تحقيق، احاطه بر همه آن ها دشوار است؛ به ويژه اين كه آنچه نوشته شده، به يك زبان زنده غربى نيست بلكه به زبان هاى متعدّد؛ از جمله مهمترين آن ها انگليسى، آلمانى و فرانسوى است.

مخفى نماند انگيزه ها و اهداف غربى ها از سفر به اين سرزمين را مى توان در موارد زير خلاصه كرد:

تبليغى؛ از طرف كشيش ها و كليسا.

درس و بحث هاى علمى و در بيشتر موارد تجسس و اهداف سياسى. (1)

سفر پى در پى ماجراجويان به شرق

اينكه گفتيم نام وياد جزيرةالعرب، از زمان هاى دور در برخى از منابع غربى آمده، درست است؛ زيرا هيرودوت مورخ قرن پنجم قبل از ميلاد در كتابش آن را ذكركرده است وهمچنين ثيوفرست، شاگرد ارسطو، در كتابش «تاريخ النبات» مباحث جالبى از گياهان عطرىِ مشهور كشورهاى عربى آورده است.

جغرافى دان يونانى استرابون (حدود اوايل قرن اول ميلادى) و مورخ ايتاليايى، بلينى در قرن دوم ميلادى، الواحى از اسامى قبيله ها و شهرها و


1- جعفر خليلى «موسوعة العتبات المقدسة». بخش مكه- 2: 180 مؤسسه أعلمى، چاپ 2، بيروت، 1407 ه- 1987 م.

ص: 54

روستاهاى موجود در ميان شبه جزيرةالعرب، درست كرده است. اما همه آنچه اين نويسندگان نوشته اند، براى كنار شناساندن حقيقت شبه جزيره عربى، كافى نبوده است. گر چه براى برانگيختن همّت دولت ها، در كشف اين حقيقت پنهان كافى بوده است. (1)

در عمق ادامه برخوردها و درگيرى هاى ميان اسلام و غرب، بسيارى از حقايق اسلام و سرزمين آن براى غربيان ناشناخته و در نهان ماند و در پشت پرده اى انبوه از دود محو گرديد و سرانجام دانسته هاى آنها به اينجا منجر شد كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در جزيرةالعرب متولّد شده است و دو شهر مقدس مسلمانان؛ مكه مكرمه و مدينه منوره مى باشد. و نيز اين عقيده خطا در ميان آنان رواج يافت كه جسم پيامبر گرامى، در هوا معلّق است! و ... (2)

«پيتر برينت» نويسنده غربى مى نويسد: «خرافات و اسطوره هايى به ما اروپاييان رسيده است كه دشمنان ما به وسيله آن توصيف مى شوند. دشمنان ما به راحتى در اروپا رفت و آمد مى كنند، اما از منطقه شرق اسلامى براى ما آگاهى هايى بسيار ناچيز رسيده است.

آگاهى هاى كه نشان و علامت از شايعه و ترس و نگرانى و حسد دارد و به جاى بحث و تفحّص و بينش در امور، نشان دهنده خرافات و موهومات است.

كشورها و شهرهاى عرب، به ويژه مكه، صرفاً مناطقى خرافى شده اند كه خطر در آن ها كمين كرده است و آن اصل و مركز همان دينى است كه رأساً و اساسا، كيان مسيحيت را تهديد مى كند. پس خيابانها و زمينش، بر كفارِ غريب و نا آشنا و ممنوع است و شمشير و سلاح، حمايت از آن را بر عهده دارد و تعصب كور بر مدافعان مكه، كاملًا مستولى است و حقيقت مكه بر اروپاييان دور مانده و آنان در باره مكه با هيچ تفكرى، جز همين خرافات، آشنايى ندارند.

گردشگران اروپايى كه به اين سرزمين رفته اند، همواره از ظلم و جهلِ همراه با ابرى انبوه و متراكم را ارائه مى كنند و القا مى كنند كه در آنجا خطرها آغوش خود را گشوده است و اين كه اين منطقه، سرزمينى است بى نظم و نزديك شدن به آن جايز نيست مگر درحالى كه خطر مرگ تهديد كننده اى در پيش باشد.

در آن سوى مرزهاى سوريه و پشت كوه هاى يمن و در منطقه داخل آن


1- د. محمود سمره: «مراجعات حول العربية و الاسلام و اروپا» مراجعاتى در باره عربيت، اسلام و اروپا سلسله كتب عربى 4- كويت، 1984 م: 118
2- مرجع پيشين، ص 117

ص: 55

طرفِ درياى سرخ، اسطوره هاى خرافى و وحشتناك وجود دارد و كانونى براى ميليون ها نمازگزار و نيايشگر و زادگاه دشمنان مسيحيت است. (1)

«برينت» گفتارش را اين گونه ادامه مى دهد:

«و جزيرةالعرب شهرهايى اسطوره اى شد و شايعات و حدسياتى در خصوص اين نام رايج گرديد. از آنجا كه برخى از گردشگران و جهانگردان براى كشفيات (جديد) به اين سرزمين آمده و بسيار دقيق و وسواسانه، به تكميل تحقيقات خود پرداختند و از آنجا كه اروپاييان نتوانستند پرده از اسرار اين منطقه اسلامى بردارند، آن جا سرزمين اسرارآميز شد و شهرهاى عربى، با همين سحر وانگيزش، درخلال قرن ها وقرن ها، در برابر اروپايى ها محفوظ و مصون ماند. پس در چنين موردى، چه رأى و عقيده اى مى توان ابراز داشت؟! درمورد مقدس ترين پايگاهى كه قبله گاه نماز ميليون ها انسان است. از غرناطه تا دهلى، و از سارايوو تا تمبكتو، چه عقيده اى بايد داشت؟! و چنين است كه هماورد طلبى هاى ضمنى موجود، در چنين اوضاع و احوالى، در نهايت پايدار نبود و چنان كه مى بينيم، پايدارى در برابر آن، ممكن نشد و بدين گونه ماجراجويان زيرك و هوشيار، حيله ها و مكرهاى گوناگونى را براى پرده بردارى از اسرار مكه و مدينه، همين دو شهر مقدسى كه با رمزها و رازها، پوشيده شده و با تعصب ...! محفوظ گشته بود، به كار گرفتند. اين ماجراجويان، با شوق و علاقه، پى در پى براى شناخت اين دو شهر و تمامى شبه جزيره، سفرهاى خويش را آغاز كردند، گرچه انگيزه هاى آنان تفاوت هاى بسيار داشت، اما با شدت و ضعف در جريان بود. (2)

مأموريت ها و كوشش هاى مشكوك

به علل بسيارى كه كمترين آن ها، حساسيت موضوع است، تلاش هاى غربى ها، پيرامون مكه مكرمه و مدينه منوره با احتياط شديد همراه شد و در بيشتر موارد، به كلّى سرّى نام گرفته است.

البته غير از آن، يك تلاش علنى وجود دارد، كه مكنل انگليسى «جرالد ديگورى» تنها گزارشگر آن است.

هنگامى كه از اقدام صليبى ها، در هجوم عليه اسلام، آنهم در عمق سرزمين هايش براى قطع راه حج و مكه و تسلط بر دو


1- بيتر برينت «بلاد العرب القاصيه، رحلات المستشرقين الى بلاد العرب» كشورهاى دوردست عرب: سفرهاى شرق شناسان به كشورهاى عربى: 32. ترجمه خالد أسعد- عسى و احمد غسّان سبانو، دار قتيبه، بيروت، 1411 ه- 1990 م.
2- همان مرجع پيشين: 34- 35.

ص: 56

شهر مقدس اين سرزمين، حدود سال 1182- 1183 م. در روزگار شريف تناده، و در دوران خليفه مقتدر در بغداد سخن مى گويد، اينگونه روايت مى كند كه:

جنگجويى از جنگجويان صليبى فرانسوى، كه «رينودى شاتيون» خوانده مى شد، بر شهرهاى مشرق اردن و قلعه هاى موآب و شوبك، قسمت شرقى بحر الميت، مسلّط شد. پس از اينجا، بر راه مسير حج به سوى مكه مكرمه، سلطه يافت و در خيالش، نقشه اى جسورانه ترسيم كرد، كه در آن نقشه، در عمق سرزمين اسلام، بدان حمله ور مى شد و آروزهاى صليبى ها را محقق مى ساخت.

او در سال دوم، با شروط صلح برقرار شده با مسلمانان مخالفت كرد و تمام تهاجم خود را در جزيرةالعرب ادامه داد تا به تيماء رسيد، پس راه حج را بست و بر تعدادى قافله ثروتمند، تسلط يافت. البته او از نظر خود در تهاجم به مدينه از راه خشكى، دست برداشت و مى خواست بر آرزوهايش كه دست يابى به اموال و اشياى گرانقيمت در قبر پيامبر بود، دست يابد و تصميم گرفت كه اين خواسته را از طريق دريا، عملى سازد.

پس از اقدام او به كارهاى زشت و نفرت انگيز؛ مانند آتش زدن كشتى هاى تجارى و غرق ساختن يك كشتى بزرگ كه تعداد انبوهى از حاجيان را به جده منتقل مى كرد، «صلاح الدين ايوبى» بر اساس گفته ديگورى، تصميم گرفت كه در مقابل اين خطر، كه مكه و مراكز مقدس ديگر را تمديد مى كرد، حد و مرزى ابدى بنيان نهد. پس دستور داد، كاخ رينو و قلعه اش را در اختيار گيرند و محاصره آن را شخصاً در پاييز سال 1183 م. آغاز كرد. گرچه رينو، از اين محاصره رهايى يافت، اما مدت زيادى پس از حمله سست و ضعيفش در درياى سرخ، زنده نماند.

در هر حال، صلاح الدين، در سال 1187 م. در پايگاه حطين نزديكى جليل، صليبى ها راشكست داد و قدس صليبى به دست او سقوط كرد. فرماندهان و رزمندگان مسيحى، اسير شدند و رينو «عفريت غرب» و دشمن صلاح الدين درحضور او، به بدترين شكل كشته شد.

در گزارش ديگرى آمده است كه صلاح الدين خودش او را با دست خويش كشت. (1)

با شكست اين كوشش نوميدانه، تا حد زيادى، فريبكارى و تحريف


1- De Gaury, Gerald: Rulerz of Mecca, London, 1591. P: 79- 83. به نقل از الموسوعة، ج 2، ص 220

ص: 57

واقعيت هاى تاريخى، و كاستن از ارزش اسلام، مسلمين و اينكه مسلمانان، اصحاب حكمت نبوده و آشنا با جنگ و فنون نظامى نيستند، بلكه مشتى ترسو، كافر، ملحد، وحشى و راهزن مى باشند، خنثى شد. (1)

در «سفرهاى پروفسور ادوارد سعيد» آمده است: «اسلام، رمز وحشت و ويرانى و شيطنت و بربريت و بدبختى نيست. او همگان را به دقت و تأمل دراين امر فرامى خواند كه: چگونه شد كه شرق، و به ويژه شرق نزديك در ميان غرب اين گونه موصوف شد. سپس مى گويد:

گردشگران و جهانگردانى؛ مانند ماركوپولو، خطوط تجارت را ترسيم كرده و نظمى براى نظام قانونى مبادله تجارى آفريده اند و كسانى چون پيتر و دلاواله و نيز مؤلفان داستان هاى خرافى، مانند مافد قيل و نيز حركت هاى كشور گشايانه شرقى قرار دارد كه طبيعتا وحشتناكند و در برابر همه اينها، اسلام قرار دارد و حاجيان رزمندگانى هستند مانند صليبى ها كه به شكلى اساسى نقش دارند. (2)شك نيست كه گردشگران و ماجراجويان و شرق شناسان كه مأموريت هاى سرّى و مشكوك را در اعماق شرق اسلامى و مرزهاى حجاز، انجام دادند، در حكم پيشاهنگان استعمار و رهگشايان آن بودند. (3)

وارتيما، نخستين متظاهر به اسلام

آنچه كه از نوشته ها و منابع غربى برداشت مى شود، از دوران كهن، مكه مكرمه مورد توجه مورخان غربى قرارگرفته و تعدادى از سياحان غربى و شرق شناسان، موفق به ورود به مكه شده اند و در دوره هاى گذشته و حال، در مناسك حج، شركت كرده اند. البته پس از آنكه اسلام واقعى، يا غيرواقعىِ خود را اعلان كرده اند. براى شمارى از اينها، زمينه فراهم شده تا در مورد ماجراجويى ها و خطر پذيرى هاى خود چيزهايى بنويسند. (4)

ما به اشاره اى در مورد افراد مشهور اكتفا مى كنيم. افراد گمنام و كسانى كه مأموريت هايشان هم چنان پنهان مانده است، تعدادشان بسيار بيش از افرادى است كه آشكارا فعاليت مى كردند و حداقل نزد ما مشهور بوده اند. (5)

نخستين اروپايى كه در دوره هاى جديد، مكه و مدينه را زيارت كرده و در مورد سفرش كتاب نوشته و كتابش، سالم


1- د. رفعت سيد احمد «آيات شيطانية، جدلية الصراع بين الاسلام و الغرب» بحث منازعه ميان اسلام و غرب: 54. دار الشرقيه، چاپ 2، 1409 ه- 1989 م.
2- ادوارد سعيد «الاستشراق، المعرفة، السلطه، الانشاء» شرق شناسى، شناخت، تسلط، نگارش: 88 ترجمه كمال أبو ديب، مؤسسه الأبحاث العربى، چاپ دوم، بيروت، 1984.
3- مراجعه شود به مقاله اى با عنوان خبراء الاستشراق و طلائع الاستعمار و ادلّاؤه». خبرگان شرق شناس. پيشاهنگان استعمار و راهنمايان آن: 82- 107 از نويسنده همين سطور در مجله توحيد، شماره 87، سال پانزدهم، ذوالقعده 1417 ه- آذار 1997 م.
4- الموسوعه، ج 2، ص 250
5- لازم به يادآورى است اينكه در دوره اى طولانى از 1665- 1745 م سفرنامه هايى افزون بر يك صد وپنجاه، كه لااقل يكصد سفرنامه موجود بوده، بخش بزرگى از آن ها در مورد سفر به مشرق بوده است. مراجعه شود به مهمترين كتب سفرنامه به سوى مشرق از قرن شانزدهم تا قرن هجدهم، كه جبور دويهى در ذيل مقاله اش «الرحلة كتب المرحلات الاروبيه الى المشرق فى نهاية القرن الثامن عشر». سفر و سفرنامه هاى اروپايى به مشرق، تا آخر قرن هجدهم كه در مجله انديشه عربى،- 32: 58 نيسان/ آوريل- حزيران/ بونيو 1983 م.

ص: 58

و روشن به ما رسيده است، مردى ايتاليايى و ماجراجو است به نام «لودويكو وارتيما». (1)گرچه دشوار است كه تأكيد كنيم وارتيما نخستين اروپايى است كه براى گذر از صحراى عربى، وارد ماجراجويى مى شود. اما افراد بيش از يك تن، ادعا مى كنند كه پيش از او وارد مكه شده اند، مانند «جان كابوت» كه مدعى است، در دهه 80، سال 1480 م.

به مكه رسيده است. البته او و افرادى مانند وى، چيزى ننوشته اند و هيچ گواهى مربوط به جهانگردى هاى خود به جا نگذاشته اند. لذا نتيجه مى گيريم كه «وارتيما» نخستين شخصى است كه پرده از، غوغا و جنجال و خرافات و رنج هاى مربوط به آن بر مى دارد؛ همان كسى كه قلب كشورهاى اسلامى را از چشم اروپايى ها پنهان داشت و آنچه ما درباره او مى شناسيم اين است كه «برينت» مى گويد: اين، همان ماجراجو و خطرپذيرى است كه، با غرور وخوشبختى و زيركى، بدان اقدام كرده است. (2)

مورخان، در اصل وارتيما اختلاف دارند. برخى مى گويند: او مردى از بوليوى است. برخى گفته اند ايتاليايى است. گر چه آنان به اين مسأله تأكيد دارند، اما به طور كامل نمى دانند كه اين مرد، از كدام شهر ايتاليا است. آنچه بر دشوارى و پيچيدگى قضيه مى افزايد، اين است كه خود وارتيما، در مقدمه كتابش(Itainerario ) مدعى است كه از اهالى بولونياى ايتاليا است. سپس در جاى ديگرى اشاره مى كند كه مردى از رومانى است و بدين سبب برخى از منابع لقب و نبيل- روما» (3)به وى داده اند. اصل و ريشه او براى ما مهم نيست، بلكه مهم سفرنامه او است كه درخلال سى سال، بى انقطاع چاپ و ترجمه شده است. (4) او در آنجا ادعا مى كند كه پزشك است، و با وجود اين، با اندكى اظهار اندوه و تأسف مى گويد: همسر و كودكانى را پشت سر گذاشته، كه ياد آن ها را كريمانه، مرور مى كند. سپس با اندكى فروتنى، خبر مى دهد كه موهبتى را دارا نيست. اما از مال، اندكى بهره مند است و با وجود اين بررسى هايش، نشان از مقدار زيادى زيركى و هوشيارى دارد.

او اين مهارتش را مانند يك نظامى، به كار مى گيرد و چه بسا فنون نظامى را مى آموزد و در خدمت برخى شخصيت ها، در ايتاليا بوده است. و چون


1- موسوعة العبات المقدسه، 2، ص 258
2- بلاد العرب القاصيه، م. س: 57
3- براى اطلاع بيشتر ر. ك: موسوعةالعتبات المقدسه، ج 2، ص 251 و پس از آن، بلاد العرب القاصيه، 56 و پس از آن، «مراجعات حول العروبة و الاسلام و اروپا»: 118 و پس از آن.
4- «مراجعات حول العروبة و الاسلام و اروپا» م. س.

ص: 59

راه هاى تجارى به سوى شرق و شمال افريقا در آن روز، ماجراجويان را جذب مى كرد، او تصميم مى گيرد، در اين ماجراجويى به هر قيمتى وارد شود. او خود مى گويد: قصد سفرى را كرده كه از مشكل ترين و دشوارترين انواع سفرها است و خيالش آن را بافته و بر انديشه هايش، غلبه كرده است.

اين مرد مى خواهد، نخستين مسيحى باشد كه وارد مكه مسلمان مى شود. او هنگامى كه ايتاليا را ترك مى كرد، اين انديشه بر ذهنش رسوخ يافت، بلكه روشن است هنگامى كه فرصت را مناسب تحقّق يافت، به تفكر درباره اين ماجراجويى پرداخت.

و آنچه مسلم است اين كه وارتيما برخى خيالات را در سر مى پروراند و در انتظار اقدام جديدى به سر مى برد؛ مانند انسان تشنه اى كه در انتظار آب سرد و گوارا است! (1) در سال 1503 م. سفر دريايى خود را از بندقيه، آغاز كرد و به اسكندريه رسيد و پس از آنكه دژ بابلى ها را در مصر ديد، طبق گفته خودش، قصد ديدار طرابلس و انطاكيه بيروت و دمشق را كرد.

اينجا بود كه با مأمورى از مأموران مماليك رابطه اى دوستانه برقرار كرد و تصميم گرفت با او، به همراه كاروان سالانه حج، كه بسيارى از تشريفات و سنن از دمشق، بيروت مى رفت به مكه برود (2) و ظاهراً گام هايى كه وارتيما برداشته بود، به دقت، محاسبه شده و صرفاً اتفاقى و تصادفى نبود. آن چه بر اين مطلب دلالت مى كند، مطالبى است كه نويسنده انگليسى، «بيتر برينت» ذكر كرده است: او به سرعت، از آغاز رسيدنش به دمشق، اقدام به يادگيرى زبان عربى كرد و مهيّاى آغاز سفر به سوى جنوب شد، سپس در كاروانى كه به مكه مى رفت پس از اقدام به برقرارى و پيمان دوستى با يكى از رهبران مماليك كه عازم مكه بود، جايى براى خود تأمين كرد و همراه با اين عقد محبت و دوستى، هدايا و دوستى هايى نثار كرد و به جايى رسيد كه او را به عنوان محافظى از پاسداران كاروان، معين كردند. هنگامى كه از او خواسته شد، دين اسلام را گردن نهد، ناراحت نشد. او فرزند نهضت نيكوكارى در ايتاليا بود و از زيركى و جذابيت بهره داشت، و در دورانى كه مسيحيت در پرتو آل مديشى و ديگران، از زمامداران روشنفكر برخوردار بود، او


1- بلاد العرب القاصيه 56- 57
2- موسوعة العبات المقدسه، م. س. ج 2، ص 252

ص: 60

از گردن نهادن و تبعيت از دينى عجيب دچار انحراف نمى شد، و هنگامى كه از او خواستند تا اسمى برگزيند اسم جان را انتخاب كرد. (1)

حركت به سوى مكه

در هشتم نيسان (آوريل) 1503 م.

وارتيما در هيأت يك نظامى، از نظاميان مماليك، جزو كاروان حاجيان كه حدود چهل هزار نفر بودند، به سوى مكه حركت كرد. كاروان در بامداد، در حالى كه صداهاى شتران و فريادهاى ساربانان و غبار برخاسته از حركت كاروان و فضاى آن روز بهارى را پر مى كرد، به حركت درآمد «وارتيما» بر همه چيز نظارت داشت و سى محافظ پاسدار، همراهش بودند و صداهاى اسبانش بلند بود، كاروان شكل مارپيچى و منحنى حركت مى كرد. و اين حركت هاى پيچيده، دركنار و پشت سرش، آغاز شد.

از اين هنگام ماجراجويى اش به شكل حقيقى آغاز شد. (2)از سفرنامه اى كه او تدوين كرده، معلوم مى شود كه مردى حاضر جواب، معارض پيامبر و اسلام و به دور از فرهنگ و تمدن بوده است. او ادعا كرده كه در سفرهايش، با بسيارى اززنان مسلمان ارتباط پيدا نموده و مطالبى را تدوين كرده كه بسيارى از خرافات و گزافه گويى ها درآن موجود است؛ (3) مثلًا مى گويد: كاروان پس از طى مسيرى 22 روزه، به وادى سدوم و عموره رسيد. روشن است كه اين مطلب درست نيست؛ زيرا اين دو شهر در ساحل بحرالميت قرار دارند و گمان غالب اين است كه اگر با بصيرت و تعقّل روزهاى سير و سفر ياد شده را در نظر آوريم، دو شهر واقع در 35 مسافت ميان دمشق و مدينه، ممكن نيست، جز اينكه بگوييم آن دو شهر مدائن صالح و العلا بوده است؛ در واقع «وارتيما» از آن دو شهر گذشته و گمان كرده است كه سدوم و عموره هستند. (4) علاوه بر مطالب مبالغه آميزى كه در نقل هاى وى ديده مى شود، مملو از حرص و آز روشنى است كه براى مشوش كردن اذهان مسلمانان، و توهين به آنان دارد. وى در موارد بسيارى به عمد، به ذكر حوادثى مى پردازد كه خودش تنها راوى آن ها است و آنچه درسفرنامه اش گزارش مى كند، از همين موارد است؛ از جمله مى گويد: همراه با كاروان به كوهى نزديك مدينه منوره، مى رسد كه


1- بلاد العرب القاصيه، ص 58
2- همان مرجع.
3- موسوعة العبات المقدسه، بخش مدينه، ج 3، ص 239
4- «مراجعات حول العروبة و الاسلام و اروپا» 118

ص: 61

طايفه اى يهودى در آن جا سكونت دارند. تعداد آن ها به پنج هزار نفر مى رسد و اين ها افراد قد كوتاهى هستند كه هر يك از آن ها، پنج يا شش وجب طول قد ندارند و اين مرم يهودى، همانند صداى زنان، صداى نازكى دارند و رنگ چهره آنان مايل به سياهى است. اين ها با گوشت بز زندگى مى كنند و هر گاه مسلمانى گرفتار آن ها شود، او را زنده پوست مى كنند.

آنگاه كه به مدينه مى رسد، آن را «مدينة النبى» مى نامد و سه روز در آن زندگى مى كند، او مدعى است كه به حرم شريف كه آن را معبد مى نامد، وارد شده و مشاهداتش را به اختصار بيان مى كند، سپس مى گويد: آن مسجدى داراى قبه است كه از دو در وارد آن مى شوند.

حدود چهارصد ستون از آجر سفيد سقف را نگه داشته اند. تعداد زيادى چراغ هاى معلّق و قنديل ها، نزديك به سه هزار عدد در آن آويزان است! و اشاره به وجود تعدادى از كتب دينى در گوشه اى از مسجد مى كند كه حاوى تعاليم دين اسلام و زندگى پيامبر و ياران او است. سپس اندكى درباره قبر مطهر، سخن مى گويد و ادامه مى دهد كه:

نزديك قبر پيامبر قبرهاى ابوبكر و عثمان و فاطمه وجود دارد. (1)

وارتيما فرصت را براى ايراد برخى داستان هاى مسيحى، غنيمت مى شمارد.

او فرصت مى يابد تا به اعتقاد خرافى رايج در اروپا، مبنى بر اينكه جسم پيامبر صلى الله عليه و آله درمكه در فضاى بيت اللَّه الحرام معلق است، بپردازد، لذا مى گويد:

«اما بحث ويژه اين اخبار اين كه من با تمام آن ها مخالفم و تأكيد مى كنم كه اين اخبار صحيح نيستند و هيچ يك نشانه اى از صدق و حقيقت با خود ندارند».

امااوبه سرعت، به هجوم وحمله اش به اسلام باز مى گردد؛ آن جا كه زينتهاى دروغين و وجود غش و ريا و نفاق و دورويى موجود در بازارها را به دين محمد صلى الله عليه و آله نسبت مى دهد. (2)

حج، اعمال و نيايش ها

خاطرات وارتيما توصيف مكه را، آغاز مى كند، آنجا كه درفصلى به استحكام بناى آن اشاره مى كند و مى نويسد: مكه شهرى زيبا است كه شش هزار خانواده را درخود جاى داده و خانه هايش، همانند خانه هاى مردم ايتاليا


1- موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 239
2- بلاد العرب القاصيه، ص 60

ص: 62

بى نهايت زيبا است. او مى گويد: بعضى خانه ها قيمت شان برابر با سه يا چهار هزار دوك است. و مى افزايد مكه داراى قله و حصار نبوده نيست؛ زيرا سنگ هاى طبيعى كوهستان هاى اطرافش، همان دژهايى هستند كه آن را محاصره كرده اند. اين شهر، داراى چهار دروازه است.

هنگامى كه مسافر شامى به مكه مى رسد، قافله مصرى پيشتر به آنجا رسيده است و به همين جهت «وارتيما» به ذكر آن كاروان مى پردازد كه حدود 64 هزار شتر داشته، و يك صد برده براى حفاظت و پاسدارى، در آن كار مى كرده اند و با همان روش مسخره آميزش، كه حاكى از تعصب و ضديت او با اسلام است، مى گويد: همانا خداى منزه و متعال، اين شهر را نفرين كرده است، پس آن را زمينى بى آب و علف، و خالى از كشت و زرع قرار داده هيچ گياه و درختى در آن نمى رويد. اين شهر، بيشتر خوراكى ها و نيازمندى هايش را، از طريق درياى سرخ از قاهره وارد مى كند.

فارتيما جمعيت انبوه حاجيان را، كه در زمين، يك جا اجتماع كرده باشند، نديده است. (1)

و على رغم اينكه به توصيف شعائرى در مكه انجام مى شود، علاقمند است، و على رغم حرصى كه بر توصيف چيزهاى ديگرى كه چشمانش به آن ها افتاده و يا گوش هايش به آن ها مى افتد، دارد، اما چيزى درباره حجرالاسود نياورده است.

اوآن «برج» دروسط مسجدالحرام؛ يعنى كعبه را توصيف كرده و ما را از آن جمعيت انبوه، كه در 22 مارس (أيار) سال 1503 م. (در موعد عيد قربان) در آن جا جمع شده اند آشنا ساخته، مى گويد: «جشن در بامداد، پيش از طلوع فجر، آغاز مى شود و مردم هفت بار، پيرامون كعبه طواف كرده و گوشه هاى آن را مى بوسند و غالبا نمى توانند زواياى آن را لمس كنند».

دراينجا اين پرسش پيش مى آيد كه «وارتيما» چه زمانى، داخل بيت اللَّه الحرام شده، آيا اساس و اصل گفته هايش، مبتنى بر حرف هايى است كه در مورد موقعيت او گفته شده است؛ يعنى اين كه او، از جايى دور، ناظر ومراقب حاجيان بوده وبراى پاسدارى و حراست، روى ديوارها، در بلندترين جاهاى آن خانه مقدس، مى ايستاده است؟ (2)


1- موسوعة العبات المقدسه، ج 2، ص 253
2- موسوعة العبات المقدسه، ج 2، ص 253

ص: 63

او سپس چاه زمزم راتوصيف كرده، مى گويد: اين چاه داراى قبه زيبايى است و عمق آن به هفتاد قامت مى رسد، و معمولا شش مرد، پيرامون اين چاه، مى ايستند تا مردم را از آن آب بنوشانند.

و اين مردان، سه سطل از آن آب زمزم را بر روى هر يك از حاجيان، فرو مى ريزند و با همين آب ها از فرق سر، تا كف پا شسته مى شود، گرچه تمام لباسش را از حرير دوخته باشند. (1)

پس از آن، ما را از جايى با خبر مى سازد كه خون حيوانات قربانى در آن ريخته مى شود؛ چنانكه مى گويد: در منا، بيرون مكه، آن جا گروه متراكمى از نيازمندان را ديدم كه افزون بر بيست هزار نفر بودند و اينها، خندق هايى درزمين، مى كندند كه آتش هايى را با مدفوع حيوانات شعله ور مى ساختند و گوشت هايى راكه به آن ها داده مى شد، بر روى اين آتش ها بريان مى ساختند و در حالى كه در جايگاه هاى خويش بودند مى خوردند، سپس مختصر هديه اى كه امپراتور حبشه براى سلطان مكه فرستاده بود، توصيف مى كند و آن عبارت بود از يك جفت حيوان شاخ دار. (2) پس از آن كه «وارتيما» در مدينه و مكه، همه مناسك حج را انجام داد، چنان كه مى گويد: توانسته است با حيله از كاروان و دوستانش كه مراقبان و پاسداران قافله بودند، به سوى جده بگريزد و از آن جا از راه درياى سرخ، در سفرى دريايى به سوى ايران برود (3) و از آن جا به جاهاى ديگر تا ظاهراً مأموريت خود را تكميل كند.

گريز از حجاز

در اين جا فرصت را در اختيار نويسنده غربى؛ يعنى «برينت» مى گذاريم تا مأموريت ويژه اى را كه «وارتيما» در آن داخل شده بود را تا حدودى روشن كند. او مى گويد:

«وارتيما» از افرادى نبود كه از راهِ پيموده خود بازگردند. هدف او مسافرت به جلو براى ديدن شهرها و شگفتى هايى ديگر بود. او در يك زمان در معرض خطر قرار گرفت و به عنوان يك اروپايى كه مأموريتش كشف بود، شناخته شد.

يكى از اهل مغرب خود را مانند يك مسيحى به او معرفى كرد. مغربى ها به وسعت و تعدد سفرهايشان به بندقيه و جنوا معروفند، لذا وارتيما در مورد او تحقيق كرد و با برهان و دليل او را قانع


1- بلاد العرب القاصيه، ص 62
2- الموسوعة العتبات المقدسه، ج 2، ص 253
3- بلاد العرب القاصيه، ص 63

ص: 64

كرد كه از روى صداقت و باور واقعى اسلام را گردن نهاده است و اكراه و نفرت خود را در مورد مسيحيان به شكل عام و در مورد پرتغالى ها به شكل خاص ظاهر ساخت كه بازرگانى و داد و ستد را به درياى سرخ آورده بودند.

وى در برابر اين فرد (مغربى)، رييس كاروان و مملوكى را قانع ساخت كه پانزده شتر بار ادويه را براى مغربى بدون رعايت رسول معمول به بيرون مكه بياورد. اين جا بود كه آن شخص مغربى به «وارتيما» اجازه داد تا وارد خانه اش شود و در آن جا بخوابد.

«وارتيما» براى خدا نماز مى خواند و نمازش كلًا آميخته با تعصب و ترس بود، سپس هنگام اختفا در داخل خانه مغربى، صداى بوقى شنيد كه در كاروان سورى ها براى تجمع مراقبان و پاسداران دميده مى شد، اين در حالى بود كه وارتيما در امنيت و آسايش در خانه مغربى مخفى بود و كاروان سورى در حالى كه مغربى و شترهاى پانزده گانه حامل ادويه او بدون رعايت تشريفات همراهش بودند، حركت كرد. (1)

وارتيما هنگام شرح گريزش ذكر مى كند در خانه يكى از مسلمانان در مكه، هنگام خروج قافله شامى از مكه پنهان شده بود، اما او يادآورى مى كند كه نسبت به يكى از زنان نزديك به صاحب خانه خوش بين بوده و چنين مى پنداشته كه او را دوست داشته است، درنتيجه به صورتى پنهانى به او يارى كرده تا همراه يكى ازكاروان ها (2) كه به جده مى رفت، به سوى كشتى هايى كه در آن جا لنگر انداخته و در انتظار حاجيان هندى براى بازگشتشان به شهرهاى خود بودند، روان شد. در جده ضرورى بود كه تظاهر به بيمارى و فقر كند. در آن جا گروه انبوه بزرگى از مردم بودند كه وى آن ها را پانزده هزار نفر تخمين زده است، در حالى كه آنان در رنج واقعى بودند.

وارتيما مى گويد: «هوا در آن جا بسيار گرم بود. مردانى كه در آن جا بودند گويى بدن هايشان به علت حرارت، خشك شده است و بسيارى بيمار شدند». با همه اين احوال يكى از ناخدايان كشتى هاى بزرگ، پس از گرفتن كرايه اش، با بودن او در كشتى اش به سوى شهرهاى عجم موافقت كرد. او نمى توانست شهرهاى عرب را به آن آسانى كه تصور مى كرد رها كند. پس در شهر عدن در كارش دچار ترديد شد و


1- موسوعة العتبات المقدسه، ج 2، ص 252
2- با اندكى اختصار از بلاد العرب القاصيه: 63- 65

ص: 65

گمان كردند كه او جاسوس است و اين به علت حساسيتى بود كه حملات پرتغالى ها به شهرهاى عرب، آن را ايجاد كرده بودند و همچنين او را دستگير و به سوى امير يمن بردند كه او را به زندان افكند. آن گاه كه در ضمن پرسش ها از او درخواست مى شد كه شهادتين را به زبان آورد، براى نخستين بار در طول زندگى ماجراجويانه اش، شجاعتش به او خيانت ورزيد، پس نتوانست آن كلمات را بر زبان آورد. او اين مطلب را با اين سخنش پيوند زد: «اين به اراده خدا بود يا به سبب ترسى كه مرا فراگرفت، پس نتوانستم كلمه اى بر زبان آورم». وارتيما خود را در زندان به ديوانگى زد، پس به او اجازه داده شد كه با لباس هاى پاره پاره به خيابان بيايد و در وضعيت بدى به هيأت گرفتاران ديوانه درآيد و در برابر خنده هاى كودكانى كه به سويش سنگ پرتاب مى كردند قرار گيرد، اما طولى نكشيد كه يكى از زنان سلطان كه همسرش به سفر رفته بود، او را ديد و از يك پنجره توردار به او اشاره كرد! در واقع آن زن، دچار عشق اين جوان ايتاليايى خوش چهره شد، چنان كه پيش از اين در مكه، عاشق او شده بود.

هنگامى كه سلطان از سفر برگشت، همسرش به نفع «وارتيما» دخالت كرد و سلطان را وادار كرد تا از خطاى آن مرد درگذرد ... و او مى گويد: آن زن به او مى گفت: «هنگامى كه ثابت شود كه تو مرد خوبى هستى، به زودى امير خواهى شد» (1) و ما نمى دانيم كه «وارتيما» چگونه مى خواهد ما را قانع كند كه همسر سلطان، عاشق دلسوخته ديوانه اى شود، تا چه رسد به اين كه امارت را گروگان او قرار دهد؟! شايد در بهتر اين است كه بگوييم آن زن بر جوانى او و غربتش ترحم كرده و او مطابق ميلش آن را تفسير كرده و يا با نيرنگ تحريف و تعبير در آن داده است ...!

حدوداً در كانون اول (دسامبر) 1503 م وارتيما توانست سوار يك كشتى شده، به سقطره و از آن جا به هند برود.

همان جايى كه «واسكودوما» موفق شد رأس الرجا الصالح در سال 1499 م گردش كند. «وارتيما» با كشتى هاى پرتغالى به ليشبونه برگشت و از آن جا به روم و در ايتاليا دانشگاه ونيز سفرنامه دهشتناك پر از رويدادهاى عجيب او را پذيرفت و تحت توجه كولونا و سفورزا قرار گرفت و كاردينال كارفاجال حمايت


1- مراجعات حول العروبة والاسلام واروپا، ص 119

ص: 66

فراوانى از او كرد. كاردينال نيز هزينه و ترجمه اين سفرنامه را به زبان لاتين برعهده گرفت (1)و در سال 1510 م در مقدمه كتاب به خوانندگانش گفت كه پس از اين كه برخى از شهرها و جزائر شمال شرقى و شمال غربى را ديده است، انديشه اى جدى پس از اعتماد بر خدا، او را وادار كرده است تا براى ديدار بخش هاى شمال شرقى برود. اين امر روشن مى سازد كه احتمال نمى رود اين مردِ آهنين اراده و حيله گر، كوشش نكرده باشد به انجام اين كار اقدام كند ... او هيچ گفته اى را كه اشاره به اين سياحت داشته باشد رها نكرده است. (2)

پايان زندگى «وارتيما» مانند زندگى اش ناشناخته است. ارجح اين است كه بين سال هاى 1512 و 1517 م فوت كرده است. ويژگى مشخص وارتيما اين است كه او نخستين كسى است كه مشاهدات خود از اماكن و جاهاى مختلف جزيرةالعرب را براى ما باقى گذاشته است؛ از آن جمله نقشه اى كه در آن شبه جزيره عربى كه عرض آن در سمت جنوبى امتداد دارد، به جاى گذاشته است. (3)

پس از اين سير و گردش همراه «وارتيما»، آيا حق ما نيست كه سؤالات مشروعى را مطرح كنيم و آن اينكه:

آيا درخصوص شرق و آن چه در آن از جادوگرى و فتنه و پيچيدگى وجود داشت، صرفاً كافى بود تا ماجراجويان و از جمله وارتيما وادار شوند تا همه رنج ها و خطرها و سختى هايى را كه با آن روبه رو شدند تحمل كنند ...؟! در اين جا هيچ ترديدى وجود ندارد كه پاسخ اين سؤال «آرى» است.

مأموريت پنهانى، نظريات و اشارات

آن چه ما را فرامى خواند تا اين نظرات را به ويژه درباره وارتيما و كسانى كه به روش او هستند، ابراز كنيم ملاحظات زير است:

1- مأموريت «وارتيما» كه آن را در سال 1503 شروع كرد، به دنبال ظهور پيروزى اروپا پس از سقوط اندلس در سال 1492 م بود؛ هجومى نيرومند كه ضربات سختى را برطرف مقابل در قالب (به زعم غربى ها) «وحشى» «متخلّف» «شهوانى» «خشن و سنگدل» «كافر» و ...

كه در ذهن بدون آگاهى غربى ترسيم شده بود، وارد ساخت.

2- ايتاليا كه «وارتيما» از آن


1- بلاد العرب القاصيه، ص 67
2- مراجعات حول العروبة والاسلام واروپا، ص 119
3- همان، ص 119

ص: 67

برخاست، در قلعه البابويه جلوه يافت كه آن قلعه نوك سرنيزه در هجوم صليبى بر شرق اسلامى محسوب مى شد. تا امروز عليرغم همه ادعاها از آن مأموريتش دور نشده است. تصادفى نيست كه لقب «نبيل روم» به «وارتيما» داده مى شود. و همچنين پشتيبانى كاردينال از وى و تمايل او براى ترجمه كتابش.

3- پس از سقوط اندلس در سال (1942 م) و كشف آمريكا در (1942 م) و رأس الرّجا و الصّالح (1497- 1499 م) پرتغال قدرت استعمارى خشن و ظالم خود را آشكار ساخت و شايد تاريخ استعمار در سنگدلى و نابودى انسانيت و روح و انديشه، چنان كه محمود سمره گويد، «نظيرى براى پرتغال نشناسد». (1) آن روز اروپاى صليبى منشورى را اراده كرد كه مفاد آن اين بود: نابودى اطراف و اكناف جهان اسلام، زمينه سازى براى هجوم و حمله ويرانگر به قلب آن يعنى «شرق اسلامى» پرتغال اين منشور را تأكيد كرده و نهايت اهتمام و توجه را نسبت به آن مبذول داشت و آن را مورد عنايت قرار داد، لذا در سال 1487 م «بدرو داكوفيلهام» را براى شناخت مشرق اسلامى و نگارش يادداشت هايى در مورد چگونگى توانايى ها و قدرت آن سرزمين، اعزام داشت «بدرو» دو مسافرت اكتشافى از راه خشكى كه از قاهره و كشورهاى اصلى شرق عربى و بنادر درياى سرخ و بنادر طوال سواحل شبه جزيره عربى مى گذشت انجام داد كه تا كلكته و جواء در هند ادامه يافت و در سال 1490 م به او يادداشتهاى مفصلى از آن چه مشاهده كرده بود تقديم داشت. (2)

آن هنگام پرتغالى ها در پى جستجوى مستعمراتى دراقيانوس اطلس بودند و پس ازكشف رأس رجاء صالح، طبق دستورى از پادشاه پرتغال، مانويل اول- كشتى هاى پرتغالى عبور از اقيانوس هند و درياهاى عربى را آغاز كردند و در سال 1502 م پرتغالى ها تصميم به بستن درياى سرخ بر روى كشتى هاى عربى گرفتند و حمله دريايى تحت فرماندهى واسكو دوگاما انجام شد. او توانست به درياى عربى رسيده و بر كشتى هاى تجارى تسلط يابد و با دستور دوگاما به كشتن همه مسافران آن كشتى كه تعدادشان به 400 نفر مى رسيد، با زنان و كودكانى كه در ميانشان بود، پرداخت پس پرتغالى ها كشتى را سوزاندند و اين


1- اين تعريف به كتاب «الصراع بين العرب و البرتقال» مبارزه ميان عرب و پرتغال منتشر شده در مجله الكويتيّه، ش 59، ص 132 جمادى الاولى- 1383 ه- تشرين اول/ اكتبر 1963 م برمى گردد. يكى از موارد قابل توجه اينكه اين عبارت به هنگام انتشار مقاله در حاشيه كتاب مراجعات حول العروبة والاسلام واروپا، ص 103، حذف شده است.
2- همان، ص 134

ص: 68

رخداد موجب برافروخته شدن جنگى دريايى با پرتغال شد كه طول قرن شانزدهم استمرار داشت. (1)

آنچه كه در اين بحث براى ما مهم است اين كه مأموريت «وارتيما» پس از يك سال، از حمله واسكودوگاما به دروازه هاى عدن انجام شد. و اين نكته اين است كه براى ما، دستگيرى او را پس از اين حادثه به جاسوسى تفسير مى كنند و به همين گونه علل ادعايش در خصوص تنفر نسبت به مسيحيان به شكل عام و پرتغالى ها به شكل خاص را روشن مى سازد كه اين امور هنگام برقرارى عقد تجارى ميان او و آن فرد مغربى در مكه ...

اشاره شد. از خلال همه اين قرائن روشن، بعيد نيست كه او مأموريت سرّى و پنهانى از جانب اروپاى صليبى يا لااقل پرتغالى ها داشته است. و اين مطلب از نكات زير به دست مى آيد:

اولا: شخصيت «وارتيما» با صفات و خصال مطلوب و شايسته هر مأموريت سرّى اى شناخته شد و بر حسب طبيعت خود، در نيرنگ و حيله گرى به نهايت رسيده است؛ چنان كه «برينت» گفته است.

ثانيا: او راه طولانى بين اروپا و هند را پيموده كه زير پا گذاشتن مناطق اسلامى به ويژه در حجاز و يمن را در نظر داشت و غرب نسبت به آن ها ناآگاه بوده است؛ لذا روشن كردن آن براى غرب بسيار مهم بوده است ژ؛ مانند گام نخست براى معامله با آن، به روش «دشمنت رابشناس».

ثالثا: تمام سعى صليبى ها، مبتنى بر شناخت اماكن ذاتاً مقدس و كوشش براى حفظ آن ها و شناخت ويژگى ها و طبيعت ساكنان و آداب و رسوم آن ها و شناخت آيين هاى دينى مانند حج و نقش آن در زندگى مردم آن سرزمين ها است (2) و اين همان چيزى است كه ما به شكل روشنى، به ويژه از «وارتيما» مى بينيم. او مأموريتش را با زيارت و ديدار دژ بابلى ها در مصر آغاز كرد.

اشارات پراكنده در كتابش پيرامون ديوارهاى اطراف مكه و مدينه و صنعا و عدن و ... از اهميت و ارزش هدف نهفته در پشت نقشه اى كه او براى شبه جزيره عربى و شرح و تفصيل درمناطق سمت جنوب طرح كرده بود نمى كاهد.

رابعا: در اشاره «برنت» به سفر وارتيما كه هفت سال ادامه داشته، پس از گذراندن دوره اى طولانى در خدمت


1- د. عبدالوهاب كيالى و ديگران «موسوعة السياسية» فرهنگ سياسى، ج 4، ص 448 مادّة واسكو دوگاما و درباره نقش مهم واسكودوگاما و سياست پرتغالى استعمارى مراجعه شود به كتاب «الصراع بين العرب و البرتقال». The Portuguese of the South Arabian Cost از پروفسرور «سارجنت» R. B. Serjeant و اين كتاب از انتشارات دانشگاه آكسفورد، 11963 م.
2- مجله العالم لندن، ش 276، ص 51

ص: 69

پرتغالى ها و حتى ملحق شدنش به كشتى پرتغالى ها در هند و برگشتنش به آن كشتى در سفر بازگشت، علامت هاى استفهامى بسيارى پيرامون علاقه وى به پرتغال و نقشه هاى پنهانيش ايجاد مى كند.

خامسا: گرچه پرتغالى ها توانستند بر سواحل شبه جزيره عربى تسلط يابند، اما در نفوذ به داخل، سست و ناتوان شدند و كشتى هايشان شكست خورد و از مقابل عدن و جده بازگشتند. هدف آنان از تسلط بر داخل شبه جزيره عربى اين بود كه امنيت راه خشكى به سوى هند را نيز تأمين كنند؛ چنانكه آنان رؤياى تسلط بر قبر پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را نيز در سر مى پروردند تا آن را در برابر كنيسه قيامت به عنوان فديه تسليم كنند. (1)

با نگاهى توأم با درنگ و تأمل درسفرنامه «وارتيما» و همه ملاحظات و آثار به جاى مانده و شرايط سياسى و دينى و اقتصادى با صرف نظر از وضع شخصى وارتيما و ارتباطش با صاحبان سلطه و كينه و ... همه اينها براى ما ثابت مى كند كه مأموريت وارتيما در اصل طبق نقشه صليبى ها عموما و پرتغالى ها خصوصاً، جريان مى يافت.

اما تظاهر او به مسلمان بودن و در زمانى ديگر تظاهرش به ديوانگى، طبق نقشه بوده و جزئى از ضرورت مأموريتش بوده كه انجام داده است.

پس از وارتيما

نقشه اشغال مدينه منوره و تأمين امنيت راه هند، صرفاً يك انديشه يا تمايل افسار گسيخته نبود كه با تصورات صليبى بازى كند، بلكه به اجرا درآمد و در خلال يك دوره سنجش در سال 1513 م يعنى فقط صد سال پس از بازگشت «وارتيما» به ليشبونه، امير پرتغال «الفونسودى البوكرك» براى حل آن مشكل، با ضربتى قاطع اقدام كرد و على رغم سستى در هجوم به عدن براى جلو رفتن به سوى درياى سرخ سفر دريايى آغاز كرد. فكر او با انديشه هاى جهنمى آميخته شده بود.

نقشه اش اين بود كه در كنار جنگجويان، مدينه منوره را اشغال كند و بر تابوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله تسلط يابد و فديه آن را كنيسه بيت المقدس اعلام كند و در آن جا سدى مى سازد تا راه جريان نيل را به سوى شهرهاى حبشه مسيحى تغيير دهد.


1- مراجعات حول العروبة والسلام واروپا، ص 119

ص: 70

همين طور با ضربتى كارى به زودى براى جلب ثروت و تمكن مالى براى حبشه و تهيدست كردن مصر مسلمان وارد عمل شود اما اخيراً حقيقت روشن شده كه اين فرد ماجراجو نتوانسته است در درياى سرخ غير از برانگيختن برخى از ناله ها و فريادها ونوشتن بعضى از تحقيق ها كارى كند. با اينكه بار ديگر در سفر بازگشت به عدن (1) تهاجمى را انجام داده است، در همان وقتى كه اين امير به اعمال حماقت آميزش اقدام مى كرد، او وهمراهانش هنگامى كه كشتى اش به كناره هاى مگاديشو رسيد به اسارات درآمدند و از هما جا او را به عنوان هديه اى براى حاكم عدن فرستادند. وى در آن جا تا سال 1516 م زندانى شد، همان زمان كه شورشى محلى در آنجا پيش آمد و آن حاكم كه مدتى طولانى او را به زندان افكنده بود، سرنگون شد، حاكم جديد تمايل به اداى فريضه حج كرد. پس «داكوردا» پس از اعلان اسلامش توانست با حاكم براى حج همراه شود و در مدينه منوره به يك بيمارى از نوع مسيحى دچار شده و براساس داستان، پس با صداى بلند آرزوها و روياهايش را اعلان كرد كه دوست داشت مسجد بزرگ رو به رويش را به كليسايى مسيحى تبديل كند؛ چنانكه دركنسيه سيده مريم در ليشبونه صورت گرفت و در مقابل اين تغيير و تصرف بى باكانه حاجيان او را آزاد گذاشتند و وسايل و پول نقد به او دادند، تا به كاروانى كه به دمشق مى رفت ملحق شود و كاروانى كه چند روز پيش مدينه را ترك كرده بود.

آن كاروان در صحراى بى آب و علف راهش را گم كرد، ولى كاروان رهگذرى او را از مرگ حتمى نجات داد و به سوى بصره ره نمود، سپس در طول خليج فارس به سوى «هرمز» يكى از مراكز پرتغالى ها حركت كرد. او نخستين جهانگرد اروپايى بود كه از صحراهاى بى آب و علف و پس از آن با كشتى ديگرى به پرتغال بازگشت و در سال 1520 م به آنجا رسيد، اما خيلى زود به ديرى از ديرهاى آنجا ملحق شد. (2)

قرن شانزدهم كه رنگ پرتغالى به خود گرفت، گواه كوشش هاى ديگرى بود در اين زمينه پس در تموز (يوليو) 1565 م يك برده پرتغالى ناآشنا براى انجام حج به مكه مكرمه رفت و على رغم اختصار و كوتاهى آن چه درسفرنامه اش


1- بلاد العرب القاصيه، ص 68
2- همان، ص 69

ص: 71

آمده، توصيف دقيقى ارائه كرد. آنچه اين بوده «السنيور ديلافيدا» در سال هاى اخير نوشت، در حاشيه يك كتاب عربى موجود در كتابخانه واتيكان، به شماره 217 كشف شد، اين پرتغالى در آخرين روز حزيران، از رابغ به سوى مكه حركت كرد. او مى گويد: مردم از اينجا برهنه به سوى مكه مى روند، اشاره اش طبيعتاً به پوشش احرام است.

در همان زمان، يك مردم آلمانى نيز كه «هانس وايلد» ناميده مى شد، براى زيارت حج به مكه رفت. ترك ها او را در مجارستان آن روز به اسارت گرفتند و به مكه آوردند. او تا سال 1611 م به آلمان بازگردانده شد. در سال هاى اندكى پس از آن، جوانى بندقى كه «ماركو دى لومباردو» ناميده مى شد اسير گشت.

او از درياى سفيد به همراه عمومى كاپيتانش عبور مى كرد. پس از مصر به همراه ابن سيده به مكه فرستاده شد و او پس از چند سال چيزهاى جالبى از سفرش را منتشر ساخت، مبشر «يوجين روجر» (1) در آنچه در نهايت باقى ماند، به استثناى دولت پرتغال، تحقيقا در دوره هاى بعدى به ويژه در قرون سه گانه متأخر، شاهد تغييرات عميقى به نفع دولت هاى غربى بوده است. برخلاف پرتغال در عبور جهانگردان منتسب به هر يك از كشورهاى بريتانيا، هلند، اطريش و سوئد و ... فوايدى بوده است و هر يك از آنان موظف به انجام مأموريت ويژه مشخصى بوده اند و تنها چيزى كه تغيير نكرده، همان تصوير شرقى زشت، در مخيله غربى ها بوده، كه در تعمق آن هر چه بيشتر كوشيده است.

جهانگردان غربى كه پى در پى در زمان هاى بعدى به سوى منطقه اسلامى آمدند تعداد فراوانى بوده اند و اين امر محور بحث آينده است.

پى نوشتها:


1- موسوعة العتبات المقدسه، ج 2، ص 254

ص: 72

ص: 73

ص: 74

ص: 75

اماكن و آثار

طرح جايگزين شود.

ص: 76

پژوهشى ميدانى درباره وضعيت مساجد مكه مكرمه

پژوهشى ميدانى درباره وضعيت مساجد مكه مكرمه (1)

عبدالعزيز بن صقر الغامدى/ حسين صابرى

1- درآمد

يكى از مهم ترين رويكردهاى نوين در دانش جغرافيا، اهتمام به توزيع جغرافيايى مراكز خدمات عمومى است كه افراد، روزانه يا به صورت هفتگى و يا ماهانه، به آن ها نياز دارند. اين اهتمام از آنجا سرچشمه مى گيرد كه دانش جغرافيا به پراكندگى مكانى اين گونه مراكز و سنجش امكان ارائه كردن بهترين راه حل هاى ممكن تأكيد دارد؛ به گونه اى كه به عملكرد هر چه بهتر و آسان تر اين گونه مراكز بينجامد.

جغرافى دانان از اوايل دهه شصت (2) به اين گونه مطالعات اهتمام ورزيده اند. اما در اين ميان، موضوع ها و ابعادى نيز وجود دارد كه در محافل عربى- اسلامى به بررسى آن ها پرداخته نشده است. يكى از مهم ترين اين موضوع ها، پراكندگى جغرافيايى خدمات عمومى با روشى علمى و مبتنى بر تحليل جغرافيايى است.

از سويى شايد مسجدها كه خانه هاى خداست، با اهميت ترين مراكز همگانى باشند كه ما در زندگى روزانه با آن ها سروكار داريم و از جانب پروردگار خويش به اين سر و كار داشتن الزام شده ايم. چنان كه همگان مى دانند بر هر مسلمانى واجب است در هر روز


1- اين گفتار در هشتمين كنفرانس سازمان شهرهاى عربى در رياض، 12 رجب 1406 ه. ق. ارائه شده است.
2- berry, 1967

ص: 77

پنج بار نماز بگزارد و در اين ميان براى او شايسته و گاه بر او بايسته است كه اين نمازها را در مسجد به جاى آورد؛ چه، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ آن عرب باديه نشين و نابينا كه به حضورشان آمده بود و از آن حضرت اجازه مى خواست تا در خانه خود نماز بگزارد چنين اجازه اى نداد و آن گونه كه بدين مضمون در روايت آمده است از او پرسيد: آيا صداى اذان را مى شنوى؟

او گفت: آرى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پس (اين بانگ دعوت را) پاسخ بگوى.

اگر ما به مهم ترين خدمات اساسى چون خرده فروشى مواد غذايى، مدرسه، درمانگاه، بوستان محلى و از اين دست، كه شخص هر روزه بدانها نياز دارد نظرى بيفكنيم، خواهيم ديد اين خدمات هيچ كدام متعهد به اين امر نيستند كه در جاى خاص قرار داشته باشند يا در زمان معين خدمات خود را ارائه دهند، بر خلاف مساجد كه افراد مى بايست در اوقات معين در آن ها حضور داشته باشند و اين امكان نيز فراهم باشد كه در مكان هايى تقريبا نزديك به محلّ سكونت خود به آن ها دست يابند.

در پژوهشى كه اينك فراروى داريد و يكى از مهم ترين ابعاد آن «بررسى چگونگى توزيع مكانى مسجدها درمحله هاى مسكونى مختلف» است با اين ضرورت مواجه هستيم كه براى يافتن بسيارى از حقايقى كه احتمالا در پى بردن به اهميت توزيع مكانى مساجد دخالتى دارند، ناگزير مى بايست اصولى علمى مبتنى بر مطالعات ميدانى بنياد نهاده شود.

آنچه در اين نوشتار در اختيار شما قرار گرفته، مطالعاتى است از اين نوع كه شايد از بعد جغرافيايى نخستين مطالعه ميدانى در نوع خود باشد. در اين مطالعه، مساجد شهر مكه به عنوان نمونه اى براى ديگر شهرها مورد بررسى قرار گرفته است.

2- اهداف مطالعه

هدف نهايى اين مطالعه، تلاش براى شناخت توزيع مكانى مساجد مكه است كه از دو رهگذر تعقيب مى شود:

1- پى بردن به وضع كنونى مساجد از نظر ابعاد و خدمات مختلف كه بدان ها مربوط مى شود، يا استناد به ديدگاهى كه امامان جماعت و نمازگزاران يكايكِ مسجدهاىِ

ص: 78

موضوعِ مطالعه، دارند.

2- تحليل مسافت كنونى خانه هاى مسكونى نمازگزاران از مساجد، بر اساس الگوى فعلى پراكندگى مسجدها در هر محله و رسيدن به ترسيمى از وضعيت مطلوبى كه در اين عرصه بايد به سوى آن حركت كرد.

3- بيشينه مطالعه

تاكنون جغرافى دانان به مطالعه درباره مراكز گوناگون خدمات عمومى اهتمام ورزيده اند و اين مطالعه سه جنبه مهم را در بر داشته است:

1- پراكندگى خدمات عمومى (serveces public Disvrubtion of public) يعنى شمار اين مراكز، ميزان پراكندگى آن ها و نيز ميزان سهولت و راه هاى دسترسى به آن ها.

2- قابليت و مزيّت هاى مراكز خدمات (public service)، بدان معنا كه محل جغرافياى هر يك از مراكز خدماتى بايد از مزيت هايى برخوردار باشد و با نوعى مركزيت بتواند با تسهيل و انعطاف بيشترى خدمات خود را به مناطق پيرامونى به انجام رساند.

3- مطالعه ساز و كار توزيع مجدد خدمات (Location allication system).

اين خود مقتضى مطالعاتى درباره وضعيت خدمات كنونى و مراكز ارائه كننده اين خدمات و همچنين ميزان انجام تغييراتى در جهت توزيع مجدد اين مراكز بر پايه اصولى علمى صورت پذيرد.

از اين ديدگاه علمى، مراكز خدمات، مراكزى هستند كه شخص مى تواند از طريق آن ها به آسانى و در كوتاه ترين زمان ممكن به نيازمندى هاى زندگى روزانه خود و نيازهاى ديگر از اين قبيل دست يابد و آن ها را برآورده سازد.

از ديدگاه جيكل «jakel» و در مطالعه او به سال 1976 ميلادى، مراكز خدمات از نظر چگونگى پراكندگى به سه گروه تقسيم مى شوند:

1- مراكز با الگوى پراكندگى تصادفى (Random location patternes).

شايد چگونگى پراكندگى مساجد، داروخانه ها و بوستان هاى محلى بهترين نمونه براى

ص: 79

اين الگو باشند.

2- مراكز تجمع يافته (clustered location patternes). مجموعه هاى تجارى، برخى از مجموعه مطب هاى بخش خصوصى و يا مراكز دولتى، نمونه هايى از اين الگوها هستند.

3- مراكز سامان يافته (uniform location pattern). مى توان دفاتر پست، مراكز آتش نشانى و امداد و نجات، مدارس و درمانگاه هاى دولتى را نمونه هايى از اين الگو دانست.

موقعيت جغرافيايى هر يك از مراكز خدمات، به نوعى نمايانگر آن تصميمى است كه خواه بنا بر دلايل اقتصادى و اجتماعى و خواه بنا بر ملاحظات سياسى در مورد انتخاب محل آن ها اتخاذ شده است و به طور طبيعى مهندسان طرّاح اين گونه مراكز، در فراهم نهادن مقدمات اين تصميم بسيار اثرگذار بوده اند.

البته در كنار اين مهندسان طراح، اقتصاد دانان و خبرگان سياست و جامعه شناسى و جغرافيا نيز در زمينه مشخص كردن اهميت مراكز خدمات و روشن ساختن ارتباط اين مراكز با عرصه برنامه ريزى و طراحى شهرى ايفاى نقش كرده اند. (1) از ديدگاه خبرگان امر، اهميت مراكز خدمات عمومى به نكاتى چون سهولت دسترسى به اين مراكز، مقدار مركزيت آن ها و زمان و همچنين مسافت لازم براى رسيدن به آن ها وابسته است. هر يك از اين نكات نيز خود موضوع مطالعاتى علمى قرار گرفته اند؛ چراكه اين ويژگى ها با هزينه هاى مالى، پيوندى آشكار دارد و همين امر اقتصاد دانان و برنامه ريزان و طراحان شهرى را به تلاش براى رسيدن به راه هايى در مورد كاستن از اين هزينه ها واداشته است. (2) اما در زمينه تحليل داده هاى اين دسته از مطالعات، الگوهاى متعددى وجود دارد كه الگوى «موقعيت مكانى فعلى و مكان پيشنهادى براى مركز خدمات» (3)(Location allocation Model) يكى از مهم ترين آنهاست. اين الگو به بهره جستن از معادلات رياضى به هدف حلّ مشكل استقرار فعلى مراكز و استقرار مجدد آن ها، به گونه اى كه بتواند از مقدار مسافت لازم و همچنين از هزينه هاى مالى و رنج لازم براى رسيدن به آن ها بكاهد، اهتمام ويژه اى دارد. اين الگو، همچنين، با الگوهاى ديگرى چون الگوى


1- Dear ,1974 ,Brown ,et al ,1974 ,Austin ,et al ,1970 .wagner at falkson ,1975 ,orliff ,1977 ,Morrill ,oet al ,1978 ,Abernaty of Hershey ,1971 ,
2- Christaller, 1933
3- Rushton, 1973

ص: 80

تردد وسايل حمل و نقل (1)

(transportation modeml) پيوند و همسويى دارد.

افزون بر اين الگوها، شمارى از عالمان كوشيده اند با به كارگيرى شمارى از متغيّرهاى مرتبط با اين زمينه الگوهاى ويژه اى نيز فراهم سازند. (2) همه مطالعات ياد شده به هدف به سازى سطح خدمات از طريق انتخاب مناسب ترين محل براى مراكز ارائه كننده آن ها انجام پذيرفته و به طور طبيعى، الگوهاى پيشگفته و تحوّلات پيش آمده در شيوه هاى كمى مطالعات جغرافيايى، در زمينه حل بيشتر مشكلات مراكز مهم خدمات عمومى؛ از قبيل مراكز درمانى و تجارى، پايگاه هاى امداد و نجات و اماكن عبادى همانند مساجد تأثير شگرفى داشته اند.

4- برنامه و شيوه پژوهش حاضر

چنان كه پيشتر گذشت، هدف اين پژوهش را مى توان در دو نكته زير خلاصه كرد:

1- شناخت وضعيت كنونىِ مسجدها از نظر مسافت آن ها و خدماتى كه ارائه مى دهند.

2- تلاش براى رسيدن به تعريفى درباره بهترين موقعيت مكانى براى احداث مساجد در آينده.

براى رسيدن به هدف نخست، دو نظرسنجى؛ يكى از نمازگزاران و ديگرى از امامان جماعت مساجد صورت پذيرفته است. در پرسشنامه هاى سنجش نخست كه درميان حدودا 623 نمازگزار توزيع شده، پرسشهايى درباره فاصله خانه هاى نمازگزاران از مسجدهاى كنونى، ديدگاه آنان درباره فاصله مطلوب در مسجدهاى احداثى در آينده، ميزان امكانات رفاهى موجود در مسجد، مشكل توقفگاه خودرو و مسائل ديگر از اين دست وجود داشته است. (3) در مورد ائمه جماعت مساجد نيز حدودا در ميان 153 نفر از آن ها پرسشنامه توزيع شده و هدف از انجام اين نظرسنجى، فراهم آوردن داده هايى درباره تابعيت آمد و شد كنندگان به مسجد، شمار نمازگزاران در اوقات مختلف نماز، ميزان تسهيلات جانبى همچون استراحتگاه در جوار مسجد، نظافت مسجد و وجود مدرسه حفظ قرآن و موضوع هايى ديگر از اين قبيل بوده است. (4) پرسش هاى از اين دو نظرسنجى به گونه اى سامان يافته اندكه بتوان با كمك داده هاى


1- Garrison, 1959
2- 1971 -72,church ,et ,al ,1976 .Homes ,et ,al ,1972 ,Hodgart ,1978 ,Gooper ,1963 ,scott ,1970 ,Tore gas ,et ,al
3- بنگريد به پيوست شماره 1
4- بنگريد به پيوست شماره 2.

ص: 81

حاصل از آن ها، به شناخت وضع كنونى مساجد دست يافت و به نظر نمازگزاران و امامان جماعت درباره مهم ترين ابعاد خدمات موجود در مساجد و نيز مشكلات مربوط به ارائه اين خدمات، آگاهى پيدا كرد. داده هاى نخستين حاصل از اين نظرسنجى، خود محورهاى راهنمايى خواهند بود كه در آينده به منظور برنامه ريزى مناسب ترين مكان براى ارائه اين خدمات از آن ها بهره جسته خواهد شد.

پرسشنامه هاى اين پژوهش، در 153 مسجد كه از مجموع مساجد ثبت شده در اداره حج و اوقاف مكه با شمار افزون بر 600 باب (نقشه شماره 1) به صورت تصادفى انتخاب شده اند توزيع گرديده است، بدين ترتيب كه در هر كدام از اين مساجد پس از پايان هر يك از نمازهاى پنج گانه، از ميان نمازگزارانى كه از مسجد بيرون مى آمده اند، به نفر پنجم، دهم، پانزدهم و به همين ترتيب در هر پنج نفر به فرد آخر، پرسشنامه داده شده و نظرسنجى در ميان اين نمونه هاى تصادفى ترتيبى و به تعداد 623 نمازگزار انجام يافته است. (1) مهم ترين مساجد كنونى موجود در مكّه مكرّمه

اما براى رسيدن به دوّمين هدف از اهداف پژوهش حاضر؛ يعنى شناخت فاصله


1- Blaock, 1979

ص: 82

مطلوب ميان خانه هاى مسكونى و مساجد از ديدگاه نمازگزاران، سه محله از محله هاى مختلف مكه انتخاب شد تا مطالعات ميدانىِ تفصيلى در آن ها صورت پذيرد. در انتخاب محله ها اين نكته رعايت شده است كه به طور عام بتوانند نماينده مناطق مختلف شهر مكه باشند؛ چه، محلّه «جرول» بدان سبب انتخاب شده كه نماينده وضعيت موجود مساجد در يكى از محله هاى سنتى و برخوردار از بافت قديمى شهر باشد؛ منطقه «عزيزيه»، نيز بدان دليل برگزيده شده است كه نمايانگر وضعيت محله هاى جديد در شرق و جنوب شرقى مكه باشد و سرانجام محلّه «زاهر» نيز از آن روى به عنوان نمونه مورد مطالعه قرار گرفته است كه بتواند نماينده محله هاى غربى شهر باشد (نقشه شماره 2). در اين سه محله مطالعات و اقدام هاى زير انجام پذيرفته است:

مناطق مختلف شهرى مكّه مكرّمه و مناطق مورد مطالعه در اين تحقيق

1- موقعيت هر يك از مساجد موجود در اين محله ها شناسايى و بر روى نقشه هاى تفصيلى مشخص شد.

2- در هر يك از محله هاى ياد شده، نمونه اى از مساجد انتخاب گرديد و به هدف تعيين موقعيت و مركزيت هر مسجد نسبت به خانه هاى پيرامون آن، فاصله ميان مسجد و

ص: 83

نقشه منطقه عزيزيّه كه مساجد موجود بر روى آن مشخص شده اند.

نقشه منطقه زاهر كه مساجد موجود در روى آن مشخص شده اند.

ص: 84

خانه هاى نمازگزاران اندازه گيرى شد. هدف از اين اقدام آن بود كه مناسب ترين مكان

نقشه منطقه جرول كه مساجد موجود در روى آن مشخص شده اند.

براى ساخت مسجدها در آينده شناسايى گردد، قطر دايره مناسبى كه مى بايست مسجد در وسط آن قرار گيرد، معين شود. شناختى از تعداد مساجد لازم براى محله هاى احداثى در آينده به دست آيد و سرانجام از دوگانگى در ساخت مساجد پرهيز شود.

5- تحليل نتايج مطالعه

اين پژوهش كوشيده است ابعادى چند از وضعيت مساجد را به لحاظ اجتماعى و همچنين از نظر برخوردارى از تسهيلات و فاصله آن ها به خانه هاى نمازگزاران روشن سازد و از اين رهگذر تصويرى گويا از اوضاع مساجد مكه و فرض ها و راه حل هاى

ص: 85

ممكن براى رفع مشكلات آن ها به دست دهد.

اين مهم خود در قالب دو تحليل انجام پذيرفته است:

5- 1- تحليل نظرسنجى انجام شده در جامعه نمازگزاران و امامان جماعت مساجد.

5- 2- تحليل فاصله ها به هدف سنجش وضعيت مطلوب براى مساجد احداثى در آينده.

اكنون در صفحاتى كه فرا روى داريد با نتايج اين مطالعه آشنايى خواهيد يافت:

5- 1- 1- وضعيت اجتماعى نمازگزاران؛ در بررسى سنّ نمازگزاران مساجد، در نمونه مورد مطالعه، نتايج زير به دست آمده است (جدول شماره 1):

جدول شماره 1- سن نمازگزاران در مساجد مورد مطالعه

سن شمار افراد هر گروه درصد آن ها به كل جامعه آمارى

كمتر از 20 سال 558/ 7

از 20 تا 29 سال 9155/ 24

از 30 تا 39 سال 1150/ 24

از 40 تا 49 سال 3139/ 22

از 50 تا 59 سال 364/ 10

بيش از 60 سال 968/ 10

جمع 623

در اين جدول ملاحظه مى شود كه بالاترين درصد نمازگزاران مربوط به گروه سنى ميان 20 تا 29 سال است و از آن خبر مى دهدكه بيشتر نمازگزاران از جوانان هستند. اين پديده كه اكثريت نمازگزاران به گروه سنى جوان مربوط باشد، خود پديده اى پسنديده است و در مورد كهنسالان نيز ظاهرا اين احتمال مطرح است كه عدم تحمّل پيمودن مسافت هاى طولانى، يكى از عوامل كاهش حضور آنان در مساجد باشد.

5- 1- 2- وضع تابعيت نمازگزاران؛ در جامعه آمارىِ موردِ بررسى، حدود 22 ملّيت شناسايى شدند كه البته در اين ميان بالاترين درصد، متعلّق به اتباع عربستان سعودى بود و 5/ 52% از آمد و شد كنندگان به مساجد را همين گروه تشكيل مى دادند. اتباع يمن با

ص: 86

نسبت 13%، پاكستانى ها با نسبت 12% و مصرى ها با نسبت 5/ 10% در رتبه هاى بعد قرار داشتند.

5- 1- 3- آيا نمازگزار از ساكنان همان محله است؟ در پاسخ اين سؤال كه آيا نمازگزار مورد مصاحبه، از ساكنان همان محلّه اى است كه در آن مسجد نمازگزارده يا از ساكنان ديگر مناطق است، كسانى كه پاسخ مثبت داده بودند، حدود 82% را تشكيل مى دادند و بقيه از كسانى بودند كه در هنگام تحقيق حاضر به صورت عبورى در مسجد مورد مطالعه حضور يافته و آن جا نماز گزارده اند. اين بدان معناست كه اكثريت قاطع نمازگزاران مساجد مورد مطالعه، از ساكنان همان منطقه اى هستند كه مسجد در آن قرار دارد و از اين روى ديدگاهى كه آنان در پاسخ به پرسش ها ارائه كرده اند انعكاسى از يك برداشت حقيقى از وضع مساجد و نگاه نمازگزاران است.

5- 1- 4- ميزان ارتباط نمازگزاران با مساجد؛ تحقيق حاضر در صدد شناخت اين امر برآمده است كه آيا نمازگزاران مساجدِ مورد مطالعه، بيشتر نمازهاى خود را در همان مساجد به جاى مى آورند يا نه. داده هاى تحقيق حاكى از آن است كه حدود 75% كل جامعه آمارىِ مورد مطالعه، بيشتر نمازهاى خود را در مساجد نمونه موضوع بررسى، كه غالبا نزديك ترين مسجدها به خانه هاى آنان بوده است، به جا مى آورند.

5- 1- 5- سطح خدمات در مساجد؛ ترديدى نسبت كه سطح خدمات و تسهيلات موجود در مساجد، در حيات و پويايى آن ها و در نتيجه عنايت و اهتمام به مسجد و پاسداشت حرمت و جايگاه آن، كه خواست اسلام است، تأثير برجسته اى دارد.

شايد يكى از مهم ترين عوامل اعلام «هفته مساجد» به مديريّت وزارت حج و اوقاف عربستان، همين اهتمام به سطح خدمات رفاهى و نظافت مساجد و فراهم ساختن برخى از نيازهاى اوّليه و ضرورى آن ها باشد.

چنان كه شايد آمد و شد كنندگان به هر مسجد، شايسته ترين كسان براى عهده دار شدن مسوؤليت اين گونه خدمات اساسى باشند.

5- 1- 6- سطح نظافت مساجد؛ در اين باره داده هاى حاصل از پژوهش حاضر، به شرح جدول زير (جدول شماره 2) بوده است:

ص: 87

جدول شماره 2- سطح نظافت مساجد

سطح نظافت شمار افراد در هر گزينه نسبت اين افراد به كلّ جامعه آمارى

خوب 6359/ 57%

متوسط 3226/ 36%

بد 138/ 6%

جمع 100623%

در اين جدول ملاحظه مى شود كه 6/ 57% از نمازگزاران، پاكيزگى مساجد را «خوب» دانسته اند.

5- 1- 7- تهويه و تلطيف هوا؛ از آن روى كه مكه در بيشتر فصل هاى سال و به ويژه در فصل تابستان داراى هواى گرم است، مسأله سرد كردن و تلطيف هواى مسجد يكى از ابعاد مهم خدمات آن به شمار مى رود. در مطالعه حاضر و از رهگذر پرسش هايى كه بدين امر نظر داشته و در تحليل نتايج آن ها، وضعيت گزارش شده در جدول زير (جدول شماره 3) به دست آمده است:

جدول شماره 3: سطح خدمات مربوط به سرد كردن و تلطيف هواى مساجد مكه مكرمه

سطح شمار افراد در هر گزينه نسبت اين افراد به كل جامعه آمارى

خوب 3494/ 79%

نامطلوب 7129/ 20%

100623%

در اين جدول ملاحظه مى شود كه حدود 80% از پاسخ دهندگان، سطح تهويه و تلطيف هوا را «خوب» و تنها حدود 20% آن را «نامرغوب» توصيف كرده اند كه اين امر نيز يا به كهنه بودن سامانه ها و دستگاه هاى سرما ساز مساجد و يا به عدم مراقبت و نگهدارى لازم از اين سامانه ها و دستگاه ها بازمى گردد و اين پديده در مورد بسيارى از مساجد، امرى طبيعى است. البته اين حقيقت ناگفته پيداست كه وضعيت هواى مسجد در حضور نمازگزاران در مسجد و باقى ماندن آنان در اين مكان پس از پايان نماز اثر فراوانى دارد؛ چرا كه اگر هواى مسجد سرد و لطيف باشد، نمازگزاران به اين

ص: 88

امر ترغيب خواهند شد و در صورتى كه هوا گرم و نامطلوب باشد تأثير معكوسى خواهد داشت.

5- 1- 8- توقفگاه هاى خودرو؛ مسأله توقفگاه خودرو يكى از مهم ترين موانعى است كه ممكن است نمازگزار را از آمدن به مسجد باز بدارد، به ويژه در هنگامى كه ميان خانه او تا مسجد فاصله زيادى باشد. احتمالًا مشكل پاركينگ در مورد همه مراكز خدمات عمومى از قبيل بيمارستان ها، مدارس، اداره هاى دولتى و طبعاً مساجد، مشكلى همگانى است كه خود به مشكل در طرح و برنامه از سوى نهادهاى دست اندركار و عدم توجه كافى به اين نياز مهم باز مى گردد.

در پژوهش حاضر، در اين باره پرسش شده است كه چه ميزان توقفگاه خودرو در اطراف مساجد در دسترس است. نتايج به دست آمده از پژوهش (جدول شماره 4) روشن ساخته است كه حدود 4/ 62% از نمازگزارانِ مورد مصاحبه، بر اين عقيده بوده اند كه در دسترسى به پاركينگ در مجاورت مسجد با مشكل مواجه هستند، در حالى كه حدود 6/ 37% چنين اظهار كرده اند كه در اين باره مشكلى ندارند. اين پاسخ بيشتر در مورد آن دسته از مساجدى ديده مى شودكه در برخى از محله هاى جديد شهر مكه ساخته شده اند يا امكان استفاده از خيابان به عنوان محل توقف خودرو در جوار مسجد وجود داشته است. در مواقع عادى معمولًا چنين كارى نيز صورت مى پذيرد و نمازگزاران خودروهاى خود را در خيابان هاى مجاور مسجد پارك مى كنند. اما در روزهاى جمعه و به هنگام نماز جمعه، از آن روى كه در بيشتر مساجد پاركينگ مشخصى وجود ندارد و مردم ناگزير مى شوند خودروهايشان را در خيابان هاى اصلى يا حتى فرعى اطراف مسجد متوقف سازند، همين امر سبب كندى عبور و مرور در اطراف مساجد مى شود. در مطالعه اى به هدف پى بردن به مقدار ضرورت توقفگاه هاى خودرو در اطراف مساجد، از افراد مورد مصاحبه پرسيده شده است چه مقدار با اهميت وجود چنين توقفگاه هايى اختصاصى به عنوان حريم مسجد موافقند. در پاسخ، اكثريتى حدود 85% بر ضرورت اين گونه پاركينگ هاى اختصاصى مساجد تأكيد داشته اند تا هر نمازگزارى بتواند با آسودگى خاطر، خودرو خود را در آن جا بگذارد.

ص: 89

جدول شماره 4: ديدگاه نمازگزاران در مورد وجود توقفگاه در اطراف مسجد

پاسخ شمار افرادى كه نسبت اين افراد به اين پاسخ را داده اندكلّ جامعه آمارى

پاركينگ وجود دارد 6234/ 37%

پاركينگ وجود ندارد 4389/ 62%

100623%

5- 1- 9- فاصله ميان مسجد و خانه؛ شايد مسأله مسافت؛ يعنى فاصله مكانى ميان خانه و مسجد و نيز توزيع جمعيتى مساجد در مقايسه با خانه ها، در هر يك از محله هاى شهر يكى از مهم ترين ابعادى باشد كه پژوهش حاضر بر آن تأكيد داشته است.

5- 1- 10- فاصله خانه و مسجد در وضعيت كنونى؛ درباره فاصله مساجد موجود با خانه هاى نمازگزاران، نتايج خوبى در اين جستار به دست آمده و اين نتايج، خطوط كلى اى را در باره موقعيت مطلوب مساجد و چگونگى مركزيت آن ها در فاصله ميان خانه هاى مسكونى در مناطق و محله هاى مختلف به دست مى دهد (جدول شماره 5):

جدول شماره 5- فاصله ميان مسجد و خانه در وضعيت كنونى

فاصله اظهار شده شمار كسانى كه نسبت اين كسان به ميان خانه و مسجداين گونه پاسخ داده اندكلّ جامعه آمارى

كمتر از 100 متر 2213/ 34%

از 100 تا 199 متر 3108/ 17%

از 200 تا 299 متر 1275%

از 300 تا 399 متر 157/ 9%

از 400 تا 499 متر 220/ 3%

از 500 تا 599 متر 830/ 4%

از 600 تا 699 متر 85/ 0%

ص: 90

از 700 تا 799 متر 610/ 1%

بيش از 800 متر 9105/ 16%

100623%

اين داده ها حاكى از آن است كه حدود 2/ 34% از نمازگزاران خانه هايشان در فاصله حدود 100 متر از مسجد قرار دارد و اين درصد خوبى است. رتبه بعدى پس از اين گروه، از آنِ كسانى است كه خانه هايشان در فاصله 100 تا 199 متر از مسجد قرار دارد و خود حدود 3/ 17% از مجموع افراد جامعه آمارى نمونه را شامل مى شوند. نكته قابل توجه در اين جدول آن است كه نسبت كسانى كه خانه هايشان بيش از 800 متر با مسجد فاصله دارد نسبت چندان پايينى نيست و به 9/ 16% مى رسد. اين خود حاكى از آن است كه مساجد با شمار نسبتاً فراوان از خانه ها فاصله زيادى دارد.

5- 1- 11- فاصله مطلوب از ديدگاه نمازگزاران؛ در مطالعه اى به هدف آگاهى از ديدگاه هاى نمازگزاران درباره فاصله مطلوب ميان خانه و مسجد، در مساجد احداثى در آينده، به گونه اى كه دسترسى به آن ها را آسان تر سازد، نتايج زير به دست آمده است (جدول شماره 6):

جدول شماره 6- فاصله مطلوب ميان مسجد و خانه از ديدگاه نمازگزاران

فاصله مطلوب از ديدگاه مصاحبه شما را فراد در هر يك از گزينه ها نسبت اين افراد به كلّ جامعه آمارى

شوندگان

كمتر از 100 متر 35218%

از 100 تا 199 متر 6234/ 37%

از 200 تا 299 متر 578/ 12%

از 300 تا 399 متر 132/ 5%

از 400 تا 499 متر 415/ 2%

از 500 تا 599 متر 528/ 4%

از 600 تا 699 متر 032%

ص: 91

از 700 تا 799 متر--

بيش از 800 متر 616/ 2%

100623%

آن گونه كه در جدول ملاحظه مى شود، بيشترين درصد از جامعه آمارىِ مورد مطالعه، براين نظر بوده اند كه فاصله مطلوب ميان مسجد و خانه، ميان 100 تا 199 متر است. در رتبه پس از اين گروه، كسانى هستند كه معتقدند فاصله مطلوب زير 100 متر است. اين گروه حدود 35% از جامعه آمارى را به خود اختصاص داده اند. طرفداران فاصله مطلوب ميان 200 و 299 متر نيز رتبه سوم را از آن خود كرده اند و نسبت اين گروه در كلّ جامعه آمارى، به حدود 5/ 12% مى رسد. از اين روى مشاهده مى كنيم اكثريت قاطع جامعه آمارىِ مورد مطالعه، كه نسبت 85% از كلّ اين جامعه را از آن خود كرده اند، طرفدارِ فاصله ميانگين حدود 200 متر هستند.

5- 1 12- سهولت رسيدن به مسجد؛ در مقايسه ميان فاصله مكانى و انگيزه درونى حضور در مسجد براى كسانى كه فاصله كمترى دارند، در اين پژوهش روشن شده است كه اكثريت معتقدند رسيدن به مساجد در وضعيت حاضر، دشوار نيست (جدول شماره 7):

جدول شماره،- ميزان سهولت در رسيدن به مسجد

سهولت ياعدم سهولت دسترسى تعداد افراد در هر گزينه نسبت اين تعداد به كلّ جامعه آمارى

دسترسى به مسجد آسان است 87541%

دسترسى به مسجد دشوار است 1381%

100623%

به نظر مى رسد ارائه كنندگان اين پاسخ، كه «دسترسى به مسجد آسان است» با برهان كسانى منطبق است كه نزديك ترين فاصله را با مسجد دارا هستند و با مشكلى به نام دورى خانه از مسجد دست به گريبان نيستد؛ چه، مشاهده مى كنيم كه حدود 85% از نمازگزاران از فاصله هاى نزديك و پياده به مسجد مى آيند.

ص: 92

مطالعه حاضر همچنين روشن ساخته است كه حدود 83% از پاسخ دهندگان (جامعه آمارى) نماز در مسجد را بدان دليل كه مسجد به خانه هاى آنان نزديك است برگزيده اند و تنها حدود 11% اظهار داشته اند: آمدنِ آنان به مسجد، به دليل قرائت خوب امام جماعت بوده و حدود 6% نيز اين امر را به وجود توقفگاه هاى خودرو و سهولت پارك و وسايل نقليه خود مربوط دانسته اند.

5- 1- 13- وضعيت مساجد؛ در تحليل داده هايى درباره وضعيت عمومى مساجد، اين نتيجه ملاحظه شده است كه حدود 68% از مساجد به دست نيكوكاران ساخته شده و تنها حدود 32% از آن ها بناهاى دولتى هستند. اين خود بى گمان از ميزان تمايل نيكوكاران در ساخت و آبادانى مساجد از پايبندى آنان به اين فرمان الهى حكايت دارد كه فرمود:

إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ... (1)؛

«مساجد را تنها كسانى آباد مى كنند كه به خدا و روز واپسين ايمان دارند.»

از مجموع مساجد مورد مطالعه كه شمار آن ها به 153 مورد مى رسد، ملاحظه شده است كه در 62% از آن ها نماز جمعه برگزار مى شود. همچنين در نتيجه پژوهش حاضر، روشن شده است كه بيشتر مساجد از واحدهاى مسكونى براى امام جماعت و مؤذن برخوردار نيستند؛ چه، از ميان مساجد مورد مطالعه حدود 70% فاقد واحد مسكونى بوده و تنها حدود 30% از آن ها از واحد مسكونى براى امام جماعت و مؤذن مسجد برخوردار بوده اند.

5- 1- 14- وضعيت دستشويى هاى مساجد؛ درباره اين واحد، خدماتى كه به دليل نياز فراوان و روزانه به آن ها در مساجد از اهميت زيادى برخوردارند، پژوهش حاضر روشن ساخته است كه حدود 84% از مسجدهاى مورد مطالعه، داراى دستشويى هستند، كه اين خود درصدى مناسب است و تنها حدود 16% فاقد چنين امكاناتى هستند، هر چند البته اين وضعيت در حد همين درصد نيز پسنديده نيست.

5- 1- 15- مدارس ويژه حفظ قرآن؛ امروزه بيشتر مدارس حفظ قرآن در مجموعه مساجد جاى گرفته اند و در برخى از موارد داراى ساختمان هاى مستقلى در جوار مسجد هستند و در برخى ديگر نيز در داخل خود مسجد برگزار مى شوند. اين


1- توبه: 18

ص: 93

مدارس هم از نظر دينى داراى اهميتى ويژه اند و هم فرزندان و جوانان جامعه را كه غالباً از دانش آموزان و دانشجويان هستند، به آمد و شد به مساجد و فراگيرى و تلاوت قرآن خو مى دهند.

در مطالعه حاضر اين نتيجه به دست آمده است كه در حدود 23% از مساجد مورد بررسى، مدارس حفظ قرآن وجود دارد و حدود 77% فاقد چنين مدرسه ها يا كانون هايى هستند. البته اين در حالى است كه مى دانيم عربستان از مدارس حفظ قرآن حمايت مى كند و به شركت كنندگان در اين مدارس مقررى هاى ماهانه اى اختصاص مى دهد و افزون بر اين، نيكوكاران نيز كمك هاى داوطلبانه اى در اختيار اين مدارس مى گذارند.

5- 1- 16- برخوردارى مساجد از مؤذن؛ در مطالعه حاضر روشن شده است كه درصد مناسبى از مساجد داراى مؤذن هستند (جدول شماره 8):

جدول شماره 8- وضعيت برخوردارى مساجد از مؤذن

وضعيت مسجدشمار مسجد در هر مورددرصد نسبت به كلّ جامعه آمارى

بدون مؤذن 85130%

داراى مؤذن 1523%

100153%

بى گمان مؤذنان در پاسداشت اذان در اوقات خاص آن و مراقبت و نظافت مسجد، نقش برجسته اى دارند و غالبا- در عربستان سعودى- به هنگام حضور نيافتن امام جماعت نيابت از او را عهده دار مى شود. از اين روى، وجود مؤذن از نيازهاى اوّليه هر مسجد است و اهتمام به اين امر از ضرورت ها دانسته مى شود.

اين نيز ناگفته نماند كه در عربستان سعودى اغلب مؤذنان، مانند امامان جماعت حقوق ماهيانه اى از دولت دريافت مى كنند.

5- 1- 17- سطح علمى امامان جماعت؛ در بررسى وضعيت علمى و تحصيلى امامان جماعت مساجد مورد مطالعه، روشن شد كه حدود 37% آنان از مدرك تحصيلى معتبر برخوردار نيستند (جدول شماره 9):

ص: 94

جدول شماره 9- وضعيت علمى و تحصيلى امامان جماعت مساجد

وضعيت مدرك تحصيلى* تعداد افراددرصد نسبت به كل در هر موردجامعه آمارى

بدون مدرك معتبر 3757%

داراى تحصيلات تا كلاس ششم 1116%

داراى تحصيلات تا ديپلم 1625%

داراى تحصيلات دانشگاهى (مقطع ليسانس) 2640%

داراى تحصيلات تكميلى (فوق ليسانس و دكترى) 1015%

100153%

* به تفاوت نظام تحصيلى در عربستان و ايران توجه شود.

همانگونه كه در جدول مشاهده مى شود 26% از افراد جامعه آمارى، داراى مدرك دانشگاهى در حدّ ليسانس هستند كه اين درصدِ بسيار مناسبى است. به همين تعداد؛ يعنى حدود 26% نيز تحصيلاتى در حد پايان مقطع متوسطه يا پايان مقطع نخست تحصيلى (پايه ششم) دارند و جالب آنكه حدود 10% هم از تحصيلات تكميلى مانند فوق ليسانس برخوردار هستند. اين خود حاكى از اين نويد است كه دارندگان مدارج علمى بالا به عهده دار شدن جماعت روى آورده اند. اين امر به ويژه هنگامى اهميت مى يابد كه بدانيم چنين امامان جماعتى معمولا به خوبى از عهده قرائت قرآن، مسأله مخارج حروف و رعايت تجويد برمى آيند و ممكن است وجود چنين كسانى موجب اداى هر چه درست تر و زيباتر نماز شود و خود بر اقبال مردم به نماز جماعت بيفزايد.

ناگفته پيداست كه امام جماعت با چگونگى قرائت و نماز خود و با طول ندادن به نماز و سخت گيرى نكردن بر نمازگزاران، نقش مهمى را در ترغيب مردم به مسجد دارد و در صورتى كه روشى برعكس در پيش بگيرد، مى تواند موجب گريز مردم شود. اين حقيقت، هم در مطالعات ميدانى و نظرسنجى از نمازگزاران به اثبات رسيده است و هم نوع رفتار مردم آن را گواهى مى كند.

5- 2- 1- پراكندگى كنونى مساجد مكه؛ براى آنكه بتوانيم تصويرى روشن از وضعيت كنونى مساجد مكه و پراكندگى آن ها درمناطق مسكونى مختلف اين شهر به

ص: 95

دست دهيم، به مطالعه اى ميدانى در سه محله يا منطقه مكه پرداختيم كه عبارتند از:

1- منطقه عزيزيه

2- منطقه زاهر

3- منطقه جرول

براى رسيدن به دركى روشن از مساجد اين سه منطقه، نخست همايش ميدانى درباره اين محلّه ها انجام يافت، سپس مشاهدات به دست آمده بر روى نقشه ثبت گرديد و سرانجام مساجد موجود در اين مناطق بر روى نقشه علامت زده شدند. (جدول شماره 10).

جدول شماره 10- شمار مساجد موجود در سه منطقه مورد بررسى

نام محله يا منطقه تعداد مساجد موجود

عزيزيه 27

زاهر 39

جرول 19

جمع 85

براى پى بردن به فواصلى كه نمازگزاران از خانه تا مسجد طى مى كنند در هر يك از مساجد مورد مطالعه، چند مسجد به عنوان نمونه و همچنين شمارى از نمازگزاران در هر منطقه به عنوان نمونه انتخاب شدند و در مطالعاتى ميدانى، داده هايى درباره فاصله اى كه هر كدام از آنان سپرى مى كنند و نيز جهتى كه براى رسيدن به مسجد در پيش مى گيرند گردآورى شد.

در نقشه شماره 6 كه مربوط به منطقه عزيزيه است مشاهده مى كنيم كه در مورد بسيارى از مساجد فاصله زيادى از آن ها تا خانه هاى مسكونى مناطق اطراف وجود دارد.

اين در حالى است كه در ديگر سوى در برخى از مناطق، به ويژه در جاهايى كه به خيابان هاى اصلى مشرف هستند، شاهد نوعى كار موازى و دوباره كارى هستيم.

در منطقه عزيزيه نكته قابل ملاحظه ديگر آن است كه فاصله هاى ميان مساجد و به تبع، فاصله هاى ميان خانه ها و مساجد، بيش از آن چيزى است كه در ديگر مناطق به چشم

ص: 96

مى خورد. اين امر ظاهراً به تصادفى بودن پراكندگى مساجد و عدم پيمايش لازم پيش از احداث مساجد در اين منطقه باز مى گردد و شايد هم در اين ميان بالا بودن قيمت زمين در مناطقى چون عزيزيه عامل دشوار كننده ديگرى براى انتخاب محل مناسب احداث مساجد باشد.

اما نقشه شماره 7 مربوط به منطقه زاهر نشان مى دهد كه در برخى از نقاط اين منطقه دوباره كارى زيادى مشاهده مى شود و تعداد زيادى مسجد وجود دارد و در نتيجه نمازگزاران با گزينه هاى متعددى براى رفتن به اين يا آن مسجد روياروى هستند و فاصله كمى را نيز تا مسجد طى مى كنند. اما در همين منطقه و در برخى از نقاط ديگر آن، به دليل وجود نداشتن مسجد به تعداد لازم، نمازگزاران ناگزير به پشت سر نهادن مسافت زيادى براى رسيدن به مسجد هستند.

اما نقشه شماره 8 مربوط به منطقه جرول تصويرى كاملا متفاوت با ديگر مناطق به دست مى دهد و گوياى آن است كه در اين منطقه فاصله ميان مساجد و به طور طبيعى فاصله خانه ها تا مسجدها كمتر است. اين امر احتمالا به كوچك بودن اين منطقه و قدمت آن در مقايسه با ديگر مناطق مكه و به تبع، فراوانى شمار مساجد در اين منطقه باز مى گردد. بى ترديد مناطق قديمى شهر درمقايسه با مناطق جديد، از تعداد مساجد بيشترى برخوردارند؛ چرا كه رشد اين مناطق كند بوده و اين خود سبب مى شده است فرصت و زمينه خوبى براى انتخاب مكان مناسب و داراى مركزيت بيشتر براى مسجد بر حسب نياز مردم وجود داشته باشد.

با ملاحظه نقشه هاى مناطق سه گانه عزيزيه، زاهر، و جرول مى توان وضعيت كنونى مساجد در اين منطقه را در اين دسته بندى خلاصه كرد كه ما اصولا با سه نوع خانه در اين منطقه مواجه هستيم:

1- خانه هايى با فاصله بسيار نزديك به مسجد.

2- خانه هايى با فاصله متوسط با مسجد.

3- خانه هايى با فاصله دور با مسجد.

در خلال اجراى پژوهش حاضر، مشاهده شد كه نزد بيشتر افراد نمونه مورد مطالعه نوعى احساس عدم رغبت نسبت به پشت سر گذاشتن مسافت هاى طولانى براى رسيدن

ص: 97

به مسجد به منظور اداى نماز وجود دارد. اين حقيقتى است كه در مقايسه فاصله ها در نقشه هاى مناطق ياد شده نيز تأييد مى شود.

5- 2- 2- ديدگاهى درباره وضعيت مطلوب براى مساجد كنونى؛ چنان كه پيشتر گذشت مطالعاتى جغرافيايى در باره رسيدن به بهترين نظريه در مورد توزيع مجدد خدمات عمومى صورت پذيرفته است. اين مطالعات كوشيده تا در درجه نخست اوضاع موجود را بررسى و تحليل كند و سپس به فرضيه اى براى توزيع مجدد اين خدمات برسد وآن گاه در پرتو معيارهايى معين (1) سياستى جديد را در خصوص تنظيم مجدد توزيع اين گونه از خدمات رسم كند. اين مطالعات هدفى بنيادين را در نظر داشته است و آن مركزيت خدمت يا خدمات مورد بررسى است، به گونه اى كه هر كس به آن خدمت يا خدمات نياز داشته باشد بتواند با صرف كمترين هزينه بدان دست يابد. در اين ميان شايد نظريه مراكز مركزى (Central place theory) نظريه اى فراگير در بررسى مراكز خدماتى و اندازه و حجم اين گونه از خدمات به شمار آيد.

ما در اين پژوهش كوشيده ايم پاره اى از معيارها و استانداردهاى موجود را در رسيدن به شناختى از وضعيت پراكندگى مساجد- و وضعيت مطلوب براى آن ها در آينده- به كار گيريم. از همين روى نيز در پژوهش حاضر تأكيد ما بر شناخت «تعداد مناسب براى مساجد در هر يك از سه منطقه مورد مطالعه بوده و اين امر از سه رهگذر انجام يافته است:

1- اطلاع از مساحت هر يك از مناطق سه گانه ياد شده.

2- به كارگيرى برخى از معادله هاى رياضى براى محاسبه تعداد مطلوب و آرمانى.

3- مقايسه الگوى پيشنهادى يا الگو يا وضعيت موجود و بررسى ميزان تفاوت بر پايه اصول و معيارهايى كه پيشتر بدانها اشاره شد.

بدين ترتيب در جريان پژوهش حاضر مساحت هر يك از مناطق سه گانه مكه مشتمل بر خيابان ها و خانه هاى مسكونى- چرا كه اين مناطق، مناطقى مسكونى هستند- اندازه گيرى و سپس بر پايه معادله، نتايج لازم محاسبه شده اند. ناگفته نماند در اين معادله A مساحت منطقه مورد بررسى، a ارزش عددى ثابت، s مسافت مطلوب ميان مراكز خدماتى مورد بررسى و K تعداد مراكز پيشنهادى به عنوان متغير مورد محاسبه است. در


1- Al .Ghamdi ,1981 ,Mehretu 1980 ,white 1979

ص: 98

اين معادله، همچنين بر پايه مطالعات پيشين كه در آن ها بيشترين درصد از افراد مورد مصاحبه 200 متر را به عنوان فافصله مطلوب ميان خانه و مسجد مطرح كرده بودند عدد 200 به عنوان مسافت مطلوب اتخاذ شده است. محاسبه هاى انجام يافته در قالب معادله فوق نتايج زير (جدول شماره 11) را به دست داده است:

جدول شماره 11- تعداد مساجد موجود و تعداد مساجد پيشنهادى در مناطق سه گانه

نام منطقه تعداد مساجد موجودتعداد مساجد پيشنهادى

عزيزيه 3527

زاهر 2639

جرول 1219

جمع 7385

آن گونه كه در جدول ملاحظه مى شود در منطقه عزيزيه شمار مساجد فعلى 27 و تعداد مساجد پيشنهادى 35 باب است. براى تفسير اين ارقام، نظريه كريستالر به خدمت گرفته شده و ارقام ياد شده در قالب آن تحليل شده اند. بر پايه اين نظريه (و چنان كه در نقشه شماره 9 مى بينيد) اشكالى شش ضلعى رسم مى شود و سپس نقطه مركزى هر شكل محل استقرار خدمت موضوع بررسى اعتبار مى گردد.

بدين ترتيب ما مى توانيم تفاوتى را نيز مشاهده كنيم كه ميان نقاط مختلف يك منطقه وجود دارد؛ چه برخى نقاط داراى مساجدى بيش از نياز هستند و برخى ديگر اصلا داراى مسجد نيستند. اما الگوى پيشنهادى ما همه نقاط يك منطقه را پوشش مى دهد به گونه اى كه هر كس مى تواند در فاصله حدود 200 مترى خانه خود به مسجد دسترسى داشته باشد؛ چرا كه الگوى پيشنهادى ما هر يك از مساجد در وسط دايره اى با قطر 200 متر قرار گرفته است.

آن گونه كه در نقشه شماره 10 نيز ملاحظه مى شود شمار مساجد پيشنهادى در مقايسه با مساجد موجود از 39 باب به 26 باب تقليل يافته است. البته نكته ديگر هم در اين منطقه آن است كه توزيع كنونى مساجد كاملا تصادفي است و گاه در آن تكرار و

ص: 99

موازات نيز ديده مى شود تا جايى كه گاه ميان دو مسجمد فاصله اى كمتر از صد متر است و اين پديده در بيش از يك نقطه از منطقه زاهر به چشم مى خورد. از همين روى در الگوى پيشنهادى مطرح شده است كه در اين منطقه به جاى مساجد موجود تنها 26 مسجد وجود داشته باشد و اين تعداد نيز بر اساس طرحى همنواخت و با فاصله هاى مساوى از همديگر توزيع شوند به گونه اى كه به خوبى همه نقاط اين منطقه از شهر را پوشش دهند.

اما درباره منطقه جرول، نقشه شماره 11 نشان مى دهد كه شمار مساجد از 19 مسجد يعنى تعداد واحدهاى موجود به 12 واحد به عنوان شمار پيشنهادى كاهش يافته است؛ چه، مساحت اين منطقه از شهر زياد نيست و با آن كه در الگوى پراكندگى مساجد اين منطقه شاهد نزديكى بيشتر آن ها با همديگر هستيم اما اگر بنا باشد اين تعداد در منطقه با آن مساحت محدود وجود داشته باشند سامان دهى و مراقبت از آن ها كارى آسان نخواهد بود.

آن چه را تا كنون درباره پراكندگى مساجد گذشت مى توان اينگونه خلاصه كرد كه الگوى پيشنهادى پراكندگى مساجد در مناطق سه گانه ياد شده از مكه تنها توصيفيس از «بايستگى ها» و بايدهاى پراكندگى مساجد در اين مناطق است. البته در صورتى كه بنا باشد روشهاى محتوى و تمركز گرا در انتخاب بهترين و مناسب ترين محل و مسافت معقول و ناظر به مركزيت مشخص منطقه اى اعمال گردد.

اين الگويى است كه دست كم در پراكندگى مراكز خدمات دينى در محله هاى نوساز شهر و در نقشه هاى جامع جديد شهردارى ها مى توان از آن پيروى كرد.

پى نوشتها:

ص: 100

ص: 101

پژوهشى درباره كعبه و اشياى هنرى- تاريخى آن

طرجان يلماز/ محمّدرضا نعمتى

2- عصر مملوكى

تاريخ ساخت: 659- 660 هجرى (1261 م) درازا: 5/ 27 سانتى متر شماره ثبت: (2216/ 2)

اين كليد از برنج ساخته شده و طلاكوب گرديده است. بر دو روى پهناور بدنه كليد، نوشته هايى است كه امتداد آن را فرا گرفته ولى در قسمت هاى باريك آن، نقوش زنجيره اى و ساقه هاى كوچك گياهى است. اين كليد به دوره نخستين خليفه عباسى در قاهره، مستنصر باللَّه (659- 660 ه. ق.) باز مى گردد.

نوشته ها: بر روى بدنه قسمت «الف» كليد، نوشتار طلاكوب با آيه كريمه: «ان أول بَيْتٍ» تا «مقام ابراهيم» شروع مى شود و بقيه آيه تا آخر در قسمت «ب» بدنه كليد ادامه مى يابد و به دنبال آن، آيات 96- 97 سوره آل عمران مى آيد و سپس عبارت: «الإمام المستنصر باللَّه أميرالمؤمنين» وجود دارد. احتمال مى رود خليفه نامبرده، نخستين خليفه اى باشد كه در زمان ظاهر بيبرس در مصر به اين لقب ياد شده است. (1)


1- نك: سوردل، صص 60- 62

ص: 102

تاريخ ساخت: 743 هجرى (1342 م) زمان سلطان صالح عماد الدين اسماعيل

درازا: 34 سانتى متر- شماره ثبت: 2218/ 2

در ساخت اين كليد، برنج به كار رفته و سپس طلاكوبى شده است و دسته كليد با نقوشى از ساقه هاى گياهى و اشكال هندسى زينت داده شده است، ولى دو قسمت پهناور آن، تنها با نقوش تزيين شده است. اين كليد نيز به نخستين خليفه عباسى در قاهره (مستنصر باللَّه) منسوب است.

نوشته ها: روى بدنه قسمت «الف» آن، آيه 96 و بخشى از آيه 97 سوره آل عمران ثبت شده و روى بدنه قسمت «ب» آن عبارت: «خلّد اللَّه دولة الإمام بن الإمام المستنصر باللَّه أميرالمؤمنين» نوشته شده است و شايد اين آخرين كليدى باشد كه به نام او است و به «باب الرحمه» مربوط است و آن درى است در داخل كعبه كه از آن جا به بام كعبه راه دارد و در پشت ركن عراقى است. (1) ابن جبير در سفرنامه خويش از اين در سخن گفته است. (2) و (3) تاريخ ساخت: 743 هجرى (1342 م) زمان سلطان صالح عماد الدين اسماعيل

درازا: 34 سانتى متر- شماره ثبت: 2218/ 2

اين كليد از برنج ساخته شده و روى آن نقره كوب گرديده و آياتى از قرآن قسمت هاى عريض روى آن را پر كرده است؛ چنانكه در سطوح مكعبى كه در قسمت دسته آن مى باشد، نوشتارى وجود دارد و نيز نوشته هايى بر قسمت هاى مسطح حلقه كليد يافت مى شود و بر دو ضلع باريك آن، آية الكرسى ثبت شده است. بخش هاى باريك


1- در ميقات شماره 39، مقاله نخست «اشياى هنرى، تاريخى كعبه» ص 118 به جاى پشت ركن عراقى، پشت ركن يمانى تايپ شده است كه بدينوسيله تصحيح مى شود.
2- سفرنامه ابن جبير، ص 121 ترجمه پرويز اتابكى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ الو، 1370
3- نك: سوردل، صص 62- 64

ص: 103

بدنه كليد هم با نقوشى تزيين يافته است و بر آن عبارتى ديده مى شود كه اين كليد را به «سلطان صالح عمادالدين اسماعيل» فرزند ملك ناصر مملوكى، نسبت مى دهد. در اين كليد پاره اى تعميرات به عمل آمده و يكى از دندانه هاى آن شكسته است. بر روى قسمت «الف» حلقه كليد آيه «نصر من اللَّه و فتح قريب» و بر روى قسمت «ب»: «لااله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» نگارش يافته است.

نوشته ها: بر سطح «الف» بدنه عريض كليد، دو آيه 1 و 2 سوره فتح تا «ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر» آمده و بر روى «ب»، بخشى از آيه 97 سوره آل عمران است. بر سطح «الف» مكعب دسته كليد عبارت: «هذا مفتاح الكعبة المشرفة شرّفها اللَّه» و بر سطح «ب» آن عبارت: «... السلطان الملك الصالح بن الملك الناصر، فى سنة ثلث ...» ذكر شده است و تاريخ ساخت بر مكعب ياد شده چنين است: «و أربعين و سبعمائة هجرية نبويّة»

اين كليد داراى كيسه اى از ديباى سبز است كه با تارهاى نازك طلا، گل دوزى شده است و اندازه آن 18* 12 سانتى متر مى باشد و نوشته هاى روى آن، كه با همان تارهاى زرّين نگاشته شده، به اين ترتيب مى باشد: «أمر بعمل هذا الكيس المبارك/ مولانا السلطان مراد» و در قسمت پايين آن: «أمر بتجديده مولانا/ حسين پاشا فى سنة 1045» سپس آيه: «أنّه من سليمان و انّه بسم اللَّه الرحمن الرحيم» و بر روى ديگر كليد و بخشى از آيه 58 سوره نساء است كه بر قسمت ميانى دو طرف كيسه نگارش يافته است. (1) تاريخ ساخت: 755 هجرى (1354 م) زمان سلطان حسن بن محمد

درازا: 32 سانتى متر- شماره ثبت: 2219/ 2

اين كليد از جنس برنج است و روى آن طلاكوب گرديده و به طورى كه روى كليد ثبت شده، به زمان سلطان ناصر؛ ناصرالدين حسن مملوكى، در دوره دوّم حكومتش باز مى گردد و بخش هايى از كليد، به وسيله نوشته هايى پر شده است، در حالى كه بر روى


1- نك: سوردل، صص 67- 68

ص: 104

ديگر بخش هاى آن تزييناتى مانند نقش ساقه هاى گياهى وجود دارد. نوشته روى اين كليد درشت و خوانا است و در قسمت هاى طلاكارى هاى آن از بين رفته است.

نوشته ها: بر روى قسمت «الف» بدنه كليد، آيه 96 سوره آل عمران را؛ يعنى «انّ اوّل بيت» تا «فيه آيات بينات» مى خوانيم و بر روى قسمت «ب» آن، آيات 1 و 2 سوره فتح را تا «ليغفر لك اللَّه ماتقدم من ذنبك و ماتأخّر» مشاهده مى كنيم و بر سه مكعب دسته كليد، بر روى الف آن، عبارت: «مما عمل لبيت اللَّه ... فى ايام مولانا السلطان حسن بن محمد الملك ... لااله الااللَّه، محمد رسول اللَّه، في سنة خمس و خمسين و سبعمائة» ثبت شده است.

بدنه كليد به مكعبى منتهى مى گردد كه بر چهار ضلع آن نوشته شده است:

«ممّا عمل لبيت اللَّه/ الحرام فى ايام/ مولانا السلطان الملك حسن بن محمد» و بر مكعب پس از آن «لااله/ الا اللَّه محمد رسول/ اللَّه فى سنة خمس/ و خمسين و سبعمائة» و بر مكعب سوم، كلماتى پراكنده از آيه 33 سوره توبه آمده است، ولى نوشته هاى روى حلقه كليد خوانا نيست، گرچه ما بر اين باوريم كه آن نوشته ها، آيه 59 سوره انعام مى باشد. (1) تاريخ ساخت: 795 هجرى، (1392 م) زمان سلطان برقوق

درازا: 34 سانتى متر- شماره ثبت: 222/ 2

اين كليد از برنز ساخته شده و سپس منقوش و طلاكوب گرديده و به عصر «سلطان ظاهر سيف الدين برقوق» باز مى گردد. نوشته ها تمام بخش هاى كليد؛ يعنى بدنه و مكعب هاى دسته آن را فرا گرفته است و نقش و نگين ها و ساقه هاى گياهى بر قسمت هاى بيضى شكل و دسته كليد يافت مى شود و چنانكه ملاحظه مى گردد، دستگيره برنجىِ آن، بعد از ساخت كليد، به آن ضميمه شده است.

نوشته ها: بر دو روى پهناور آن، آياتى از قرآن خوانده مى شود، بر يك روى آن، آيه 96 سوره آل عمران: «انّ اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركاً و هدى للعالمين» و بر روى ديگرِ آن، قسمتى از آيه بعد از آن؛ يعنى آيه 97 سوره آل عمران آمده است، و


1- نك: سوردل، صص 70، 71.

ص: 105

بر يكى از دو ضلع كم عرض بدنه «انا فتحنا لك فتحاً مبيناً» و بر قسمت كم عرض ديگرى، ادامه آيه دوم از سوره «فتح» آمده است.

و بر چهار سطح مكعب هايى كه در انتهاى بدنه كليد است و دسته كليد را تشكيل مى دهد، عبارات زير توزيع شده است:

لااله الّااللَّه محمد رسول اللَّه/ عزّاللَّه مولانا/ السلطان ملك الظاهر أبى/ سعيد برقوق/ ارسله بالهدى/ و دين الحق/ اللَّه كافى من/ توكّل عليه/ سنة خمس و/ تسعين و سبعمايه.

در دفتر موزه، در قسمت مربوط به اين كليد آمده است: اين كليد از قلعه ابى قير در مصر به موزه آورده شده است. (1) تاريخ ساخت: قرن 8 هجرى (14 ميلادى) در عصر سلطان سيف الدين

درازا: 28 سانتى متر- شماره ثبت: 25/ 21

كليدى است از برنز كه روى آن طلاكوب شده و خطوطى پهناورتر از ميزان معمول كه در راستى بدنه [و عرض آن] كشيده شده است. همچنين نوشته هايى مشابه بر روى مكعب هاى دسته كليد وجود دارد ولى دو شكل بيضى دسته، با ساقه هاى گياهى زينت گرديده و حلقه اين كليد گم شده است.

نوشته ها: بر قسمت «الف» روى بدنه كليد: اين آيه از سوره آل عمران را مى خوانيم: «ان اول بيت» تا «فيه آيات بينات» و بر قسمت «ب» بدنه آن، بقيه آيه تا «من استطاع اليه سبيلًا» آمده است. چنانكه بر قاعده هاى دو مكعبى كه در دسته كليد است عبارت: «السطان الملك المظفر عزّ نصره» توزيع و تكرار شده است. نقوش روى دو منشور كروى شكل آن هم روشن مى باشد.

- احتمال مى رود ملك مظفر، همان سلطان سيف الدين مملوكى 747- 783 ه. ق.

(1346- 1387 م) باشد- اين كليد داراى كسيه دراز و بلندى از پارچه سفيد است كه آن را گلدوزى هايى با گل هاى كوچك آراسته است. (2)


1- نك: سوردل، صص 27، 73
2- نك: سوردل، صص 68- 69

ص: 106

تاريخ ساخت: 804 هجرى (1401- 1402 م) در زمان سلطان برقوق

درازا: 50 سانتى متر- شماره ثبت: 2228/ 2

قفلى است آهنى و طلاكوب كه تمام قسمت هاى آن با نوشته ها آراسته شده و به «سلطان ظاهر برقوق» منسوب گرديده است و بر روى بدنه استوانه اى شكل قفل و نيز بر روى ميله عمودى آن، خطوط مورّب طلاكوب و نقره كوب گرديده است. نوشتار روى آن تنها با طلا و خطوط پيرامون آن فقط با نقره تزيين گرديده است.

نوشته ها: نوشته هاى روى بدنه كليد در چند سطر است كه عبارتند از آيات زير: آية الكرسى، آيه 27 سوره فتح، 96 آل عمران، 73 انعام، سوره اخلاص، آيه 129 توبه و 116 سوره مؤمنون.

آيات ياد شده، به ترتيبى كه آورديم نيست، بلكه بر روى بدنه استوانه اى آن، در داخل،

ص: 107

مستطيل هايى كنار هم، كه سازنده به دلخواه خود ترسيم كرده، نگاشته شده اند و بر يك روى مرآت قفل كه به صورت مسطح بوده و بر بدنه قفل متصل مى باشد، آية الكرسى و بر روى ديگرش: «الّلهمّ اغفر لعبدك مولانا السلطان الملك الناصر فرج بن عبدك المرحوم الملك الظاهر خادم بيت اللَّه الشريف ... عمل فى جمادي الأولى سنة أربع و ثمانمائة» و بر ميله عمودى قفل: «السلطان ... الظاهر برقوق» ثبت گرديده است.

در سبك نگارش تاريخ اين قفل با سبك نگارش رايج زمان ساخت آن، به گونه اى درخور توجه ناهماهنگى به چشم مى خورد. ممكن است سبب آن اين باشد كه زمان ساخت آن جلوتر از زمان ثبت تاريخ بر آن بوده است. (1) تاريخ ساخت: قرن 9 هجرى (15 ميلادى)

درازا: 24 سانتى متر- شماره ثبت: 2277/ 2

اين كليد از جنس آهن است كه روى آن طلاكوبى و نقره كوبى شده است. بدنه كليدرا نوشته ها و نقوشى از ساقه هاى گياهان پر كرده ولى ديگر بخش هاى كليد با ساقه ها و برگ هاى گياهى و نقش و نگارهايى تزيين گرديده است و پاره اى از آن ها، با رز و سيم آراسته شده است. كليد اين قفل پيدا نشده و در قسمت برآمدگى انتهاى كليد، نوشته هايى است كه خواندن آن ها دشوار مى نمايد.

نوشته ها: بر روى بدنه پهن و مستطيل شكل آن، آياتى از قرآن ثبت شده، بر روى قسمت «الف» آن، آيات اوّل و دوم سوره فتح تا «ما تقدّم من» و بر روى قسمت «ب»، بقيه آيه دوم تا «صراطاً مستقيماً» نگارش يافته است.

اين كليد و كليدى كه در تصوير شماره 20 با مشخصات س. ط. ق: 2278/ 2 مى آيد، داراى كيسه اى از پارچه اى حرير سبز است به اندازه 48* 16 سانتى متر و با تارهاى زرّين، گل دوزى شده است.


1- نك: سوردل، صص 74- 75

ص: 108

تاريخ ساخت: قرن 9 هجرى (15 ميلادى)

درازا: 5/ 34 سانتى متر- شماره ثبت: س. ط. ق: 2225/ 2

كليدى است كه از آهن ساخته شده و روى آن طلاكوب گرديده و دسته و سر كليد طلاكارى شده است. ساخت آن بى پيرايه و بسيار ساده است و از نظر شكل، تقريباً شبيه كليد تصوير شماره 5، داراى مشخصات 2224/ 2 مى باشد و به ويژه در قسمت حلقه كه دو سر آن در نقطه اتصالش به كليد، شكل سرهاى اژدها را نشان مى دهد.

نوشته ها: بر روى قسمت «الف» بدنه آن، آيه: «انا فتحنا» تا «و ينصرك اللَّه نصراً عزيزاً» و بر قسمت «ب» آن: «انّ اول بيت» تا «فمن دخله كان آمناً» را مى خوانيم؛ چنانكه نوشته هايى بر دو روى حلقه آن وجود دارد كه خواندن آن ها دشوار است.

اين كليد داراى كسيه اى از حرير است كه با تارهاى طلايى گلدوزى شده و اندازه اش 42* 26 سانتى متر مى باشد و در دفتر موزه نوشته شده كه «سلطان عبدالمجيد» دستور درست كردن اين كيسه را داده و «خديو عباس پاشا» آن را آورده است.

تاريخ ساخت: قرن 9 هجرى (15 ميلادى)

شماره ثبت: س. ط. ق: 2281/ 2

اين قفل و كليد از آهن ساخته شده و سپس طلاكوب گرديده و با شكل هاى هندسى

ص: 109

و ساقه هاى گياهى تزيين شده است و از نوشته هاى روى آن برمى آيد كه براى باب توبه ساخته شده اند. بر روى يك بدنه كليد، با خط ثلث نوشته شده است: «هذا مفتاح الأبواب» و بر ديگر روى آن آمده: «افتح لنا خير الباب».

بر سر روى قفل و روى مربع هاى در دو رديف عبارت هاى زير نوشته شده است:

«هذا قفل/ باب التوبة/ فى داخل/

الكعبة/ اللَّه قابل التواب/ و مفتح الأبواب

.../ استغفر و تاب/ نصر من اللَّه و فتح/

قريب و بشر/ المؤمنين/ يا محمد بجنة»

و به دنبال آن، آيه 13 سوره صف مى آيد و كلمات آيه در مربع ها توزيع مى شود به صورتى كه قرائت آن به سختى ممكن مى گردد.

تاريخ ساخت: قرن 9 هجرى (15 ميلادى)

درازا: 28 سانتى متر- شماره ثبت: 2278/ 2

كليدى است آهنى كه جز تزيينات اندكى بر دسته آن و نوشته هايى بر بدنه آن، يافت نمى شود.

نوشته ها: بر روى بدنه منشورى شكل آن نوشته شده است: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك» و ادامه در روى ديگر آن مى باشد. بر روى مكعب دسته آن، كه در اطراف خود مى چرخد، عبارت: «له الملك»

ص: 110

را مى خوانيم.

براى اين كليد، و كليد شماره 17 با مشخصات 2227/ 2، كيسه اى از حرير سبز در اندازه 48* 16 وجود دارد كه با تارهاى زرّين گلدوزى شده است.

تاريخ ساخت: قرن 9 هجرى (15 ميلادى)

درازا: 30 سانتى متر- شماره ثبت: 2226/ 2

كليدى است از جنس آهن كه بدنه آن طلاكارى شده و بر آن نوشته هايى حك گرديد و با نقش و نگارهاى گياهى و گل ها تزيين گرديده است.

نوشته ها: چنانكه در تصوير آن مشخص است، بر بدنه مستطيل شكل كليد، قسمتى از آيه 59 سوره انعام ثبت شده و بر روى بقيه آيه و نيز آيه 97، سوره آل عمران تا «وللَّه على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلا» نوشته شده و بر روى حلقه كليد، عبارت:

«الملك للَّه» وجود دارد.

تاريخ ساخت: قرن 9 هجرى (15 ميلادى)

درازا: 35 سانتى متر- شماره ثبت: 2289/ 2

كليدى است آهنى و بدنه آن خالى از نوشتار و نقش و نگار مى باشد و تنها بر حلقه و قسمتى كه حلقه به آن متصل است نقوش و شيارهايى يافت مى شود.

ص: 111

پى نوشتها:

ص: 112

مسجدالإجابه يا مسجد مباهله

محمد صادق نجمى

يكى از مساجد كهن و تاريخى در مدينه منوره، كه مورد توجه حجاج و زائران بوده و هست، مسجدى است به نام «مسجد الإجابه» كه در سال هاى اخير، در محاورات مردم به اشتباه و بدون توجه به پيشينه تاريخى اش، به عنوان «مسجد مباهله» معرفى گرديده و از اين جهت كه مراسم مباهله رسول خدا صلى الله عليه و آله با مسيحيان نجران، در اين محل به وقوع پيوسته، مورد اهتمام خاص قرار مى گيرد.

از آنجا كه اين اشتباه و تحريف، اثرات منفى و نتايج زيان بارى دارد، لازم دانستيم آنچه از منابع حديثى و تاريخى درباره اين مسجد به دست آمده، در اختيار علاقمندان قرار دهيم تا ضمن جلوگيرى از يك عمل خلاف واقع و پيش گيرى از نفوذ و ادامه يك حركت عوامانه، به كسانى كه در اين مسجد حضور پيدا مى كنند و به نماز و دعا مى پردازند، متذكّر شويم كه اين حضور بايد توأم با واقع بينى و آگاهى كامل باشد و بدانند كه در چه جايگاهى قرار گرفته اند و انگيزه قداست و شرافت اين محل از چيست و امتياز اين مسجد با مساجد ديگر از كجا و به چه دليل است.

اهميت مساجد تاريخى مدينه

جاى ها و اماكن عبادت و پرستش خدا، در تمام دنيا و در ميان پيروان همه مذاهب، از احترام و قداست ويژه اى

ص: 113

برخوردار است و انسان ها در هر مذهب و عقيده اى كه باشند، عبادتگاه خود را محترم مى شمارند. حفظ و حراست و نظافت و پاكيزگى آن را جزو وظايف خود مى دانند. اين موضوع، در دين مقدس اسلام و در ميان مسلمانان، داراى اهميت بسيارى است، به گونه اى كه براى احترام و حفظ قداست مساجد، قوانين و احكام خاصى درنظر گرفته شده است و شخص جنب حق توقف در هيچ يك از مساجد را ندارد و نماز خواندن در مسجد بدون تطهير آلودگى و نجاست آن، جايز نيست و ...

و براى همان تكريم و تشريف است كه خداوند متعال، مساجد روى زمين را به ذات مقدس خود نسبت داده؛ وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا. (1) و تعمير و آباد نمودن آن ها را، از مختصات بندگان مؤمنش قرارداده وفرموده است:

إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ .... (2) و از اينجاست كه مسلمانان در طول تاريخ و از اول اسلام تا امروز نسبت به ايجاد ساختمان و آبادى مساجد، اهميت زيادى قائل شده و آنچه درتوان دارند، در اين راه به كار مى بندند و در همه نقاط دنيا و در تمام شهرها، زيباترين آثار و جالب ترين بناها را مساجد آن شهرها تشكيل مى دهند.

ولى در ميان همه مساجد، مسجدهاى تاريخى و قديمى مدينه منوره، از جايگاه خاص و موقعيت ويژه اى برخوردار است؛ زيرا اين مساجد، گذشته از اين كه يادآور حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و شاهد نماز و دعاى آن حضرت مى باشند، گوياى خاطرات و حوادثى هستند كه مى تواند در فهم بعضى از آيات و احاديث مؤثر و بيانگر گوشه اى از تاريخ حساس دوران رسالت پيامبر اسلام باشد.

براى همين است كه عموم مسلمانان، به ويژه مورّخان و مدينه شناسان در طول چهارده قرن گذشته، در بيان تاريخ و حفظ حدود و مشخصات اين مساجد تلاش نموده و بر ضبط وقايع و حوادث آن ها اهتمام ورزيده اند و به عنوان زيباترين خاطرات و ارزنده ترين دانستنى هاى تاريخى و مذهبى، به نسل هاى آينده منتقل نموده اند، لذا هريك از تأليفات و كتاب ها كه در قرن هاى گذشته و يا در


1- جنّ: 18
2- توبه: 18

ص: 114

دوران معاصر، در باره مدينه شناسى نوشته شده، بخشى از آن به معرفى اين مساجد اختصاص يافته و اين در حالى است كه در معرفى اين مساجد گاهى تأليفات مستقلى نيز سامان يافته است، مانند:

* تاريخ المدينة المنوّرة؛ از ابوزيد عمر بن شبّه نميرى (173- 262 ه. ق.).

مؤلف اين كتاب، ضمن معرفى مساجد مدينه، آن ها را به دو بخش تقسيم نموده است:

الف: مساجد و محل هايى كه نماز خواندن رسول خدادر آن ها مسلّم و قطعى است؛ (ذكر المساجد و المواضع الّتي صلّى فيها رسول اللَّه صلى الله عليه و آله)

ب: مساجدى كه نماز خواندن آن حضرت در آن ها محتمل و مورد اختلاف است؛ (ذكر المساجد الّتي يقال انّه صلى الله عليه و آله صلّى فيها و يقال انه لم يصلّ فيها) گفتنى است در بخش اول نزديك به چهل مسجد شناسانده است. (1)* الدرة الثمينة في تاريخ المدينة؛ كتابى است از محبّ الدين ابن نجار متوفاى 640 ه. ق. اين كتاب با اين كه خلاصه اى است از تاريخ مدينه، ليكن بخش مهمى از آن به معرفى مساجد مدينه اختصاص يافته است. (2)* وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفى؛ كتابى است از نورالدين على بن احمد سمهودى متوفاى 911 ه. ق. اين كتاب گسترده ترين و مورد اعتمادترين نوشته در مدينه شناسى است و مؤلف آن گذشته از اينكه بيش از چهل مسجد قديمى در داخل و خارج مدينه را شناسانده، در فصل ديگرى با عنوان «فيما ينسب اليه صلى الله عليه و آله من المساجد بين مكة و المدينة» به معرفى مساجدى كه رسول خدا در مسير خود از مدينه تا مكه، در آن ها نماز خوانده، اختصاص داده و از مسجد شجره شروع كرده و نزديك به سى مسجد را در اين مسير اسم مى برد كه يكى از آن ها مسجد «غدير» است.

از كتاب هايى كه در عصر حاضر، در موضوع مدينه شناسى چاپ گرديده و مساجد قديمى مدينه در آن ها معرفى شده كتاب هاى زير است:

* «تاريخ المعالم المدينة المنورة قديماً و حديثاً» (3)

* «فصول من تاريخ المدينة المنوره» (4)

* «المساجد الأثرية في المدينة النبويّة» (5)


1- ابن شبه، تاريخ، ج 1، صص 57 و 75
2- اخبار مدينه الرسول، اين كتاب در سال 1401 در 167 صفحه و در مكه معظمه چاپ شده است.
3- تأليف احمد ياسين، متوفاى 1380 ق. چاپ مكه.
4- تأليف على حافظ، چاپ مدينه 1405 ق.
5- محمد الياس، چاپ مدينه، 1418 ق.

ص: 115

نويسندگان اين كتاب ها، مساجد قديمى مدينه را تا آنجا كه دسترسى داشته و خود مشاهده نموده اند، به خوانندگانشان معرفى كرده اند.

معرفى مسجد ضرار

گفتنى است، در منابع و مدينه شناسى هاى قديمى، مسجد ضرار نيز در كنار مساجد موجود در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله شناسانده شده و تاريخ بناى اين مسجد و چگونگى تخريب و انهدام آن به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله بازگو شده است.

مساجد مختلف در مدينه منوره:

در مساجد مدينه منوره، نكته مهم و جالب توجه اين است كه: مدينه شناسان اين مساجد را به چند بخش تقسيم كرده اند:

1- مساجدى كه به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله بناگرديد وآن حضرت درآن ها نمازگزارد.

2- مساجدى كه به وسيله مسلمانان بنا شد و در آن ها اقامه نماز مى شد، سپس پيامبر صلى الله عليه و آله در آن مساجد حضور يافت و نماز گزارد.

3- مساجد قديمى مدينه، كه رسول خدا در محل اين مساجد؛ اعم از منازل شخصى و يا باغات و نخلستان ها نمازگزارد ولى در زمان، آن حضرت به شكل مسجد، مورد استفاده عموم نبود و تا زمان عمربن عبدالعزيز به همان وضع باقى بودند، تا اينكه وليدبن عبدالملك در دوران خلافتش 86- 96 به عمر بن عبدالعزيز والى خود در مدينه دستور داد اين جايگاه ها را به صورت مسجد و عبادتگاه عمومى ساخت و چون اين مساجد با مباشرت مستقيم عمربن عبدالعزيز احداث گرديد، دركتب تاريخ و مدينه شناسى به شخص وى نسبت داده مى شود و مى گويند فلان مسجد عمرى است؛ يعنى به دستور وى ساخته شده است و اين اصطلاح درباره تعداد بسيارى از مساجد مدينه به كار مى رود.

دراين مورد، ابن نجار (متوفاى 643 ه. ق.) مى گويد: وليدبن عبدالملك در دوران خلافتش به عمربن عبدالعزيز، والى خود در مدينه، دستور داد: همه نقاط و محل هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنها نماز خوانده، شناسايى و به مسجد

ص: 116

عمومى تبديل كند. او هم دستور وليد را با شناسايى كامل اين نقاط، اجرا و در آن ها مسجد بنا نمود. (1) ابن شبه متوفاى 262 مى گويد: در مدينه و اطراف آن، هر مسجدى كه با سنگ و آهك بنا شده، از مساجدى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در محل آن نماز به جاى آورده است؛ زيرا عمربن عبدالعزيز به هنگام توسعه مسجدالنبى صلى الله عليه و آله «طبق دستور وليد» از مردم مدينه درباره منازل و نقاطى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنجا نماز خوانده اند، سؤال و آن جاها را مشخص نمود و به صورت مسجد درآورد و ديوارهاى آن ها را براى تمايز از مساجد ديگر با سنگ بالا برد. (2) پس از عمربن عبدالعزيز، امرا و سلاطين و اعيان و اشراف و همه مسلمانان، پيوسته نسبت به تعمير و ترميم و توسعه و تجديد بناى اين مساجد توجه خاصى مبذول داشته اند. از اين ميان سلطان سليمان قانونى (3) (متوفاى 976 ه. ق.) به اين موضوع بيش از ديگران اهتمام ورزيد و به دستور وى، همه مساجدِ تاريخى در مدينه منوره، تخريب و تجديد بنا گرديد. (4) مسجد الاجابة و مسجد بنى معاويه

يكى از مساجد قديمىِ مدينه، كه در حال حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و به وسيله مسلمانان ساخته شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله در داخل آن نماز خواند، مسجدى است به نام «الإجابه» و نامگذارى آن به اين اسم، از اين جهت است كه طبق نقل محدثان اهل سنت و مضمون بعضى از روايات شيعه، رسول خدا پس از اينكه در اين مسجد نماز خواند، سه مطلب را از خداوند خواست و خداوند دعاى او را در دو مورد اجابت كرد و در يك مورد رد نمود.

عباسى، يكى از مدينه شناسان، پس ازنقل حديث حضور و دعاى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در اين مسجد، مى گويد:

«و لهذا سمّى مسجد الإجابة» يعنى به جهت قبول دعاى آن حضرت در دو مورد از خواسته هايش، اين مسجد «الاجابه» خوانده شد. (5) نام ديگر «مسجد الاجابة»، «مسجد بنى معاويه» است؛ زيرا اين مسجد به وسيله قبيله بنى معاوية ايجاد گرديد و در روستايى كه اين قبيله در آن سكونت داشتند قرار گرفته بود و لذا سهمودى اين مسجد را اين گونه معرفى مى كند: «و مِنها


1- ابن نجار، اخبار مدينه الرسول، ص 116
2- ابن شبه، تاريخ المدينه، ج 1، ص 74
3- او سلطان سليمان اول مشهور به قانونى و از سلاطين عثمانى است. تولد وى در سال 900 ق. است. در سال 926 به سلطنت رسيد و در سال 974 از دنيا رفت.
4- المدينة المنوره و تطوّرها العمرانى، ص 313
5- احمد عباسى، عمدةالاخبار فى مدينة المختار، ص 176

ص: 117

مسجد الإجابة و هو مسجد بنى معاويه بن مالك بن عوف من الأوس». (1)

موقعيت مسجد الإجابه

مسجد الإجابه، به فاصله 385 متر و در سمت شمال بقيع، در خيابان ستين قرار گرفته است و فاصله آن با مسجدالنبى صلى الله عليه و آله پس از توسعه آن، 580 متر مى باشد.

نماز و دعاى رسول خدا در مسجد الإجابه:

درباره نماز و دعاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در «مسجد الاجابة» دو حديث به ترتيب از سعدبن ابى وقاص و عبداللَّه بن جابربن عتيك در «صحيح مسلم» و «موطأ مالك» كه از مهمترين منابع حديثى اهل سنت مى باشند، با مختصر تفاوت در متن آن ها نقل شده است:

متن حديث در صحيح مسلم:

عَنْ عامِربن سَعد، عَن أبيه، أنّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله أقبل ذات يوم من العالية حتّى مرّ بمسجد بني معاوية، دخل فركع فيه ركعتين و صلّينا معه و دعا ربّه طويلًا ثمّ انصرف الينا فقال:

«سألتُ رَبِّي أَن لا يهلك أمّتي بِالسنّة فأعطانيها و سألته أن لايهلك أمّتي بالغرق فأعطانيها و سألته أن لا يجعل بأسهم بينهم، فمنعنيها». (2) عامربن سعد از پدرش سعد وقاص نقل مى كند: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله كه از عاليه (3) برمى گشت، عبورش از كنار مسجد بنى معاويه افتاد، وارد اين مسجد شد و دو ركعت نماز به جاى آورد. ما هم با او نماز به جاى آورديم.

رسول خدا آن گاه دعايى طولانى كرد.

سپس به سوى ما برگشت و فرمود:

من از خدا سه مطلب درخواست كردم و او دعاى مرا در دو مطلب از آن ها اجابت نمود ولى در مورد مطلب سوم دعاى مرا رد نمود. من از خدا خواستم كه امت مرا با گرسنگى هلاك نكند، خداوند اجابت كرد و از او خواستم امّت مرا با غرق شدن هلاك نكند، خدا اين دعاى مرا هم اجابت نمود و از او خواستم از ميان امت من اختلاف و فتنه را بردارد، خدا اين دعاى مرا مستجاب ننمود.

متن حديث در موطأ مالك:

عَن عَبداللَّه بن عتيك أنّه قال: «جائنا عبداللَّه بن عمر في بني معاوية و هي


1- سمهودى وفاء الوفا، ج 3، ص 828
2- مسلم، صحيح، كتاب الفتن، باب هلاك هذه الامة بعضهم ببعض، حديث 2890
3- به منطقه اى كه مسجد قبا واقع است، عاليه و عوالى گفته مى شود.

ص: 118

قريةٌ من قرى الأنصار، فقال: هل تدرون أين صلّى رسول اللَّه من مسجدكم هذا؟ فقلت: نعم و اشرت له الى ناحية منه، فقال: هل تدري ما الثلاث الذي دعا بهنّ فيه؟ فقلت:

نعم، قال: فأخبرنى بهنّ، فقلت: دعا بأن لايظهر عليهم عدوّاً من غيرهم و لايهلكهم بالسنين فأعطاها و دعا بأن لايجعل بأسهم بينهم فمنعنيها. قال:

صدقت. قال: ابن عمر، فلن يزال الهرج الى يوم القيامة». (1) عبداللَّه جابربن عتيك گويد: روزى عبداللَّه بن عمر در محلّه بنى معاويه، كه يكى از روستاهاى انصار است، نزد ما آمد و پرسيد: آيا مى دانيد رسول خدا صلى الله عليه و آله در كدام نقطه از اين مسجد شما به نماز ايستاد؟ گفتم:

آرى، و به نقطه اى از مسجد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا به نماز ايستاده بود، اشاره كردم. عبداللَّه بار ديگر پرسيد: آيا آن سه مطلبى را كه رسول خدا درباره آنها دعا كرد، مى دانيد؟ گفتم: آرى. گفت: آن ها را هم بمن بگو! گفتم: يكى از آن دعاها اين بود كه خداوند دشمنان امتش را بر آن ها مسلّط نگرداند و ديگرى اينكه آن ها را با گرسنگى هلاك نكند. خدا اين دو دعاى پيامبر را اجابت نمود و سومين دعاى آن حضرت اين بود كه خداوند اختلاف و فتنه را از ميان امت او بردارد ولى اين دعا به اجابت نرسيد. عبداللَّه عمر گفت: درست گفتى و اضافه نمود:

پس اختلاف درميان اين امت همچنان تا قيامت باقى خواهد ماند.

خلاصه اين حديث را ابن شبّه از سعد چنين نقل مى كند:

«انَّه كان مَع النَّبيّ فَمَرَّ بِمَسجد بِني مُعاوية، فدخل فركع ركعتين ثمّ قام فناجى ربّه ثُمّ انصرف». (2) در متن اين نقل، جمله «ثمّ قام» هم وجود دارد و لذا سمهودى مى گويد: با توجه به متن اين حديث، براى كسانى كه در اين مسجد نماز مى خوانند و دعا مى كنند، بهتر است به جهت تأسّى به رسول خدا صلى الله عليه و آله در حال ايستاده دعا كنند. (3) مسجد الإجابه در حديث شيعه

در مورد دعاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مسجد الإجابه، از امير مؤمنان عليه السلام نيز حديثى نقل شده است. گرچه در اين حديث به محل اين دعا (مسجد اجابه) اشاره نشده، ولى مضمون آن همان


1- مالك موطأ، ج 1 باب ما جاء فى الدعاء.
2- ابن شبه، تاريخ، ج 1، ص 68
3- سمهودى، وفاء الوفا، ج 3، ص 829

ص: 119

حديث را كه قبلًا از منابع اهل سنت آورديم، تأييد مى كند.

متن اين حديث كه مرحوم صدوق در خصال با اسناد نقل نموده، چنين است:

عَن عَلِيّ بن أَبي طالِب عليه السلام أَنَّ النَّبيّ صلى الله عليه و آله قال: سألت ربّي تبارك و تعالى ثلاث خصال، فأعطاني اثنتين و منعني واحدة، قلت: يا رَبّ لا تهلك أُمَّتي جُوعاً، قال: لَكَ هذِهِ قلت: يا رَبّ لا تُسَلّط عَلَيهم عدوا مِن غيرهم؛ يعني مِنَ المشركين، فيحتاجوهم، قال: لَكَ ذلِك قُلتُ: يا رَبّ لا تجعل بِأَسهم بَينهم فَمَنعني هذه». (1) مسجد الإجابه در تاريخ

از احاديثى كه در مورد مسجد الإجابه نقل كرديم، معلوم مى شود كه اين مسجد از مساجدى است كه در حال حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و به وسيله قبيله بنى معاويه ساخته شده بود و لذا چون آنحضرت از كنار آن عبور مى كرد وارد گرديد و نماز به جاى آورد و دعا نمود.

پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله باز از منابع تاريخى استفاده مى شود كه مسجدالاجابه پس از رسول خدا نيز به مدت چند قرن به صورت مسجد و با همان اسم «الاجابة» و «بنى معاويه» معروف بوده و گفتار ابن شبّه متوفّاى 262 ق كه اشاره نموديم شاهد بر اين معناست.

در قرن هفتم

ولى از گفتار ابن نجار (متوفاى 643 ه. ق.) استفاده مى شود كه اين مسجد در زمان او، رو به ويرانى گذاشته و بخشى از ساختمان آن فرو ريخته است؛ زيرا او مى گويد:

«و مسجدان قريبان من البقيع؛ أحدهما يعرف بمسجدالإجابة و فيه استوانات قائمة و محراب مليح و باقيه خراب، و آخر يعرف بمسجد البغلة». (2) «دو مسجد درنزديكى بقيع است؛ يكى معروف به مسجد الإجابه، كه داراى چند ستون و محراب زيباست ولى بقيه آن خراب است و مسجد ديگر معروف به مسجد بغله است.»

از گفتار مطرى (متوفّاى 741 ه. ق.) استفاده مى شود كه پس از گذشت يك قرن و در زمان او هم اين


1- صدوق، الخصال، ج 1، ص 83
2- ابن نجار، اخبار مدينة الرسول، ص 116

ص: 120

مسجد به همان حالت خرابى بوده است، حتى ازستون ها و محرابى كه ابن نجار، يك قرن قبل از مطرى به وجود آن ها اشاره نموده، اثرى باقى نبوده و آبادى بنى معاويه نيز، كه مسجد در اين آبادى قرار داشت، به صورت تلّى از خاك درآمده بود؛ «و يعرف هذا المسجد بمسجد الإجابة و هو شماليّ البقيع مع يسار الطريق السالك الى العريض وسط تلول و هي آثار قرية لبني معاوية و هو اليوم خراب». (1) تا اوايل قرن نهم؛ از گفتار مكّى (متوفاى 854 ه. ق.) كه كلام مطرى «و هو اليوم خراب» را تكرار نموده (2) معلوم مى شود كه مسجد الإجابه تا اوايل قرن نهم با همان حالت ويرانى بوده است.

در اواخر قرن نهم؛ سمهودى (متوفاى 911 ه. ق.) از تعمير و ترميم اين مسجد در اواخر قرن نهم خبر مى دهد و در عنوان «مسجد الإجابه» مى گويد: اين يكى از همان دو مسجد است كه ابن نجار آن ها را در حالى كه خراب بوده اند، مشاهده نموده، ولى امروز از آن ستون هايى كه او در داخل اين مسجد از آن ها ياد نموده، اثرى نيست و مسجد هم تعمير و تجديد بنا شده است.

سمهودى مى افزايد: من مساحت اين مسجد را اندازه گيرى كردم، از شرق به طرف غرب، بيست و پنج ذراع، (تقريباً 13 12 متر) و از قبله به سوى شمال بيست ذراع (تقريبا 10 متر) بود.

مسجد الإجابه در قرن چهاردهم و در حال حاضر

ازگفتار عيّاشى، مؤلف كتاب «المدينة بين الماضى والحاضر» (متوفاى 1400 ه. ق.) معلوم مى شود كه ساختمان مسجد الإجابه، به طورى كه سمهودى در اوايل قرن دهم از آن ياد نموده، تا قرن چهاردهم يك بار ديگر تخريب شده و در اين تاريخ مجدداً تجديد بنا گرديده است. او مى گويد ساختمان مخروبه فعلى، نشانگر وجود محراب و گنبد در اين مسجد است، تا اينكه در اين اواخر عنايت خدا شامل حال ساكنان اطراف آن شد و مسجد تجديد بنا گرديد و به صورت مناسب درآمد و اين ساختمان جديد داراى مناره زيبا و مشرف بر اطراف مى باشد. (3) گفتنى است اين ساختمان همان است كه نويسنده اين سطور در طول بيش


1- مطرى، التعريف بما آنست الهجرة، ص 47
2- به نقل محمد الياس در المساجد الأثريه، ص 37
3- عياشى، المدينه بين الماضى و الحاضر، ص 114

ص: 121

از بيست سال، بارها در آن حضور يافته و به نماز و دعا پرداخته ام. ليكن از سال 1418 ه. ق.) ساختمان ياد شده به وسيله وزارت اوقاف حكومت سعودى تخريب و به صورت زيبا و وسيع تر از ساختمان پيشين تجديد بنا گرديد.

مسجد مباهله كجاست؟

پس از آشنايى با اين مسجد، اكنون به بحث مى پردازيم كه: مسجد مباهله كجا است و دليل وجود آن از نظر منابع شيعه و اهل سنت چيست؟

مسجد مباهله از نظر مدينه شناسان

پيشتر اشاره شد كه مدينه شناسان نسبت به مساجد قديمىِ مدينه و به نقاط و محل هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن ها نمازگزارده، اهميت فراوان داده و به جزئيات حوادثى كه در اين مساجد به وقوع پيوسته، مانند: «دعاى رسول خدا در مسجدالإجابه در حالى كه ايستاده بود» پرداخته اند و هر يك از نقاطى كه نماز خواندن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن مسلّم و يا محتمل بوده، مستقلًا و جداگانه معرفى كرده اند و باز محل هايى را كه در مسير آن حضرت از مدينه تا مكه، در نماز آن حضرت مورد استفاده بوده مانند مسجد «غدير» و مسجد «معرّسح مشخص نموده اند و حتّى در كنار مساجد مدينه مسجد ضرار و چگونگى ايجاد آن به وسيله منافقان و معرفى آنان و چگونگى تخريب و سوزاندن آن به دستور رسول خدا را به طور مشروح مطرح كرده اند.

در اين ميان، تنها مسجدى كه نام ونشانى از آن در منابع نيامده و به طور صريح و يا تلويحى و با اشاره از آن ذكرى نشده، «مسجد مباهله» است و اين عملكرد، آن هم درباره محلى كه يكى از بزرگ ترين حوادث دوران زندگى رسول خدا در آن به وقوع پيوسته، نشانگر اين است كه از نظر مدينه شناسان در طول تاريخ مسجدى به عنوان «مباهله» وجود نداشته است؛ زيرا اگر چنين مطلبى واقعيت داشت، اين مورّخان و مدينه شناسان از ذكر آن غفلت ننموده و در معرفى آن كوتاهى نمى كردند.

مسجد مباهله در منابع شيعه

مراجعه به روايات شيعه، در مورد مساجد و مكان هاى مقدس و زيارتى در مدينه، نشانگر اين است كه در اين

ص: 122

روايات هم، مانند منابع مدينه شناسى، مسجدى به نام «مباهله» معرفى نشده و در گفتار ائمه عليهم السلام از چنين مسجدى نام برده نشده است و اين بهترين دليل برعدم وجود «مسجد مباهله» است؛ زيرا درصورت وجود چنين مسجدى، ائمه هدى عليهم السلام آن را به پيروانشان مى شناساندند و در كتب حديث و منابع فقهى و در مجموعه هاى ادعيه و زيارات، همان گونه كه عبادات و ادعيه روز مباهله عنوان شده، منعكس مى گرديد؛ زيرا چنين مسجدى مى تواند از دو جنبه تاريخى و معنوى، بر اكثر مساجد مدينه تفوّق و برترى داشته باشد:

يكى به لخاط اين كه چنان مسجدى، نشانه و ياد بود از يك حادثه عظيم تاريخى است كه در اين حادثه با هدايت و راهنمايى وحى الهى، حقانيت اسلام تا قيامت عملًا رقم خورده است.

و ديگر به لحاظ حضور اهل بيت عصمت و طهارت در اين مراسم، آن هم طبق دستور صريح قرآن مجيد كه در اين صحنه، يكى از بزرگترين فضايل اين خاندان براى هميشه به ثبت رسيد و در مقام و منزلت آنان براى كسى جاى شك و ترديد باقى نماند.

مساجدى كه ائمه عليهم السلام در باره آنها توصيه كرده اند:

براى توضيح اين موضوع، به بررسى رواياتى از ائمه هدى مى پردازيم كه در آنها مساجدى را به خصوص معرفى كرده اند و حضور در آن ها را، در ضمن ساير مشاهد، براى پيروانشان توصيه و تأكيد نموده اند.

و اين مساجد و مشاهد عبارتنداز:

مسجد قبا، مسجد مشربه امّ ابراهيم، مسجد فضيخ، مسجد فتح، مسجد احزاب و قبور شهدا در احد.

در يكى از روايات كه در كافى از معاويةبن عمار نقل شده، چنين آمده:

عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: «لا تَدَعْ إِتْيَانَ الْمَشَاهِدِ كُلِّهَا مَسْجِدِ قُبَاءَ فَإِنَّهُ الْمَسْجِدُ الَّذِي أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ وَ مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ وَ مَسْجِدِ الْفَضِيخِ وَ قُبُورِ الشُّهَدَاءِ وَ مَسْجِدِ الْأَحْزَابِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الْفَتْحِ ...». (1) باز در كافى از عُقْبَةبن خالد آمده است:

قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: «أَنَّا نَأْتِي الْمَسَاجِدَ الَّتِي حَوْلَ الْمَدِينَةِ فَبِأَيِّهَا


1- الكافي، ج 4، ص 560

ص: 123

أَبْدَأُ فَقَالَ ابْدَأْ بِقُبَا فَصَلِّ فِيهِ وَ أَكْثِرْ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَسْجِدٍ صَلَّى فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فِي هَذِهِ الْعَرْصَةِ، ثُمَّ ائْتِ مَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ فَصَلِّ فِيهَا وَ هِيَ مَسْكَنُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ مُصَلَّاهُ ثُمَّ تَأْتِي مَسْجِدَ الْفَضِيخِ فَتُصَلِّي فِيهِ فَقَدْ صَلَّى فِيهِ نَبِيُّكَ فَإِذَا قَضَيْتَ هَذَا الْجَانِبَ أَتَيْتَ جَانِبَ أُحُدٍ فَبَدَأْتَ بِالْمَسْجِدِ الَّذِي دُونَ الْحَرَّةِ فَصَلَّيْتَ فِيهِ ثُمَّ مَرَرْتَ بِقَبْرِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَسَلَّمْتَ عَلَيْهِ ثُمَّ مَرَرْتَ بِقُبُورِ الشُّهَدَاءِ فَقُمْتَ عِنْدَهُمْ فَقُلْتَ ...». (1) و در روايت حلبى چنين آمده است:

عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام:

«هَلْ أَتَيْتُمْ مَسْجِدَ قُبَاءَ أَوْ مَسْجِدَ الْفَضِيخِ أَوْ مَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ؟ قُلْتُ:

نَعَمْ، قَالَ: أَمَا إِنَّهُ لَمْ يَبْقَ مِنْ آثَارِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله شَيْ ءٌ إِلَّا وَ قَدْ غُيِّرَ غَيْرَ هَذَا». (2) منشأ اشتباه كجاست؟

به طورى كه ملاحظه كرديد، تا كنون هيچ دليل و مدركى بر وجود مسجد مباهله؛ اعم از شيعه و اهل سنت، به دست نيامد و از نظر حديثى و تاريخى، وجود چنين مسجدى را نمى توان مورد تأييد قرار داد، ليكن به طورى كه در آغاز بحث اشاره كرديم، على رغم اين واقعيت، در سال هاى اخير در ميان گروهى از مسلمانان، همان «مسجد الإجابه» به عنوان «مسجد مباهله» شناخته شده و زائران، به ويژه در موسم حج، گروه گروه براى زيارت آن به همين عنوان «مباهله» حركت مى كنند و راهنماى آنان، در اين مسجد، درباره مباهله سخنرانى كرده، صحنه آن را ترسيم مى كند و به عقيده خود، محل استقرار هر يك از دو گروه مسلمانان و مسيحيان و جايگاه هر يك از پيامبر و اهل بيت را از اين مراسم به حاضرين توضيح مى دهد. البته اين برنامه، نه از روى عمد و با آگاهى از سابقه تاريخى اين مسجد، بلكه در اثر اشتباهى بوده كه به وجود آمده است و اين اشتباه موجب شده است كه مسجد مباهله جايگزين مسجد الإجابه گردد.

اكنون بايد ديد منشأ اين اشتباه چه بوده و اين جابه جايى چگونه پديد آمده است.

آنچه در اين زمينه به نظر مى رسد،


1- الكافي، ج 4، ص 560
2- الكافي، ج 4، ص 561

ص: 124

دو چيز است:

1- تشابه اسمى

پر واضح است كه نوعى تشابه ميان مفهوم واژه «اجابه» و «مباهله» وجود دارد و هر يك از اين دو واژه، متلازم با دعا است و در مقام به كارگيرى هر يك از مباهله و اجابه، دعا نيز به ذهن شنونده تبادر مى كند و در اثر اين تشابه وتلازم از يك جهت و اهميت مسأله مباهله در اذهان مسلمانان به ويژه در اذهان شيعيان خاندان عصمت و طهارت از جهت ديگر، موجب شده است كه به جاى مسجد الإجابه مسجد مباهله استعمال شود و اين موضوع در اثر كثرت استعمال به صورت يك واقعيت تاريخى درآمده است.

گفتنى است، اين نوع تغيير و تحريف در وقايع و حوادث تاريخى و در باره امكنه و اشخاص، فراوان رخ داده و در موارد زيادى ديده مى شود و به تناسب موضوع، به يك مورد از اين تحريف ها اشاره مى كنيم و آن اينكه:

از نظر منابع تاريخى، عاتكه عمّه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خلاف صفيّه، در مكه و قبل از اينكه اسلام را بپذيرد، از دنيا رفته است (1) ولى امروز در مدينه و در كنار قبر صفيه، قبر ديگرى را به عاتكه نسبت مى دهند و براى هر دو يك زيارت نامه تنظيم گرديده و هر دو را با هم مخاطب قرار مى دهند؛ «السَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَىْ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَىْ نَبِىِّ اللَّهِ» و جاى تأسف است كه اين نه تنها به كتب زيارات جديد بلكه به مناسك حج بعضى از مراجع عالى قدر نيز راه يافته است.

2- ذكر مسجد مباهله در گفتار يكى از علما

على رغم مطالب گذشته و اينكه در منابع حديثى و تاريخى شيعه و اهل سنت، از مسجد مباهله نامى و ذكرى به ميان نيامده، شيخ بزرگوار مرحوم محمدبن المشهدى (2) در كتاب خود «مزار كبير» در ضمن توصيه زائران مدينه منوره بر نماز خواندن در مساجد و امكنه مقدسه اين شهر، خطاب به آنان چنين مى گويد:

«و تصلّي في دار زين العابدين علي بن الحسين عليهما السلام ما قدرت و تصلّي في دار جعفربن محمد الصادق عليهما السلام و تصلّي في مسجد سلمان الفارسي رحمه الله


1- در توضيح اين موضوع، به «تاريخ حرم ائمه بقيع» از اين نويسنده، صص 273- 274 مراجعه شود.
2- بنابر آنچه در بحارالأنوار و مستدرك و الذريعه آمده، محمدبن المشهدى از علماى مورداعتماد بوده و كتاب او «المزار الكبير» مرجع كتب ادعيه و زيارات است. او از علماى قرن ششم مى باشد و كتاب «المزار الكبير» ش به صورت خطى است كه مرحوم صاحب «الذريعه الى تصانيف الشيعه» چند نسخه موجود آن را معرفى كرده است.

ص: 125

و تصلّي في مسجد أميرالمؤمنين عليه السلام و هو محاذي قبر حمزة عليه السلام و تصلّي في مسجد المباهلة ما استطعت و تدعو فيه بما تحبّ و قد ذكرت الدعاء بأسره في كتابي المعروف ببغية الطالب و إيضاح المناسك».

اين متن را علامه مجلسى رحمه الله در بحار الأنوار و محدّث نورى در مستدرك نقل نموده اند. (1) و پس از آنان، به تبعيت از ايشان، در بعضى از مؤلفات و كتب ادعيه و زيارات نيز همان متن و يا ترجمه آن آمده است.

ولى در كلام محمدبن المشهدى، جاى اين سوال باقى است كه ايشان همانگونه كه محل مسجد اميرمؤمنان عليه السلام را معرفى مى كند كه: «وَ هُوَ مُحاذي قبر حمزة عليه السلام» چگونه از ذكر محل مسجد مباهله خوددارى وزريده است و آيا منظور وى از اين مسجد، همان مسجد الإجابه است و يا مسجد ديگرى است كه در زمان او معروف بوده ولى با مرور زمان از ميان رفته و فراموش شده است؟

البته احتمال دوم بعيد به نظر مى رسد؛ زيرا اگر در زمان وى چنين مسجدى وجود داشت، مسلمانان از حفظ و حراست آن غفلت نمى كردند و در تعمير و تجديد بنا و ابقاى آن مانند ساير مساجد قديمى مدينه، سعى و تلاش مى نمودند.

ولى احتمال نخست كه منظور وى از مسجد مباهله، همان مسجد الإجابه بوده، قوى به نظر مى رسد و مى توان گفت كه در اثر تشابهى كه پيشتر اشاره كرديم، صاحب مزار كبير هم به جاى مسجد الإجابه، مسجد مباهله را به كار برده و جمله اخير ايشان هم مؤيد اين احتمال است كه مى گويد: تا مى توانى در اين مسجد نماز بخوان و آنچه مى خواهى و دوست دارى، در اين مسجد از خدا بخواه.

و اين توصيه ايشان به اين اعتبار است كه رسول خدا در اين مسجد نماز خوانده و دعا كرده و دعاى آن حضرت مستجاب شده است و زائران هم به جهت تأسى به آن حضرت، به نماز بايستند و دعا كنند.

و اگر منظور ايشان، مسجدى به عنوان مسجد مباهله بوده، به يقين براى بيان اهميت اين مسجد، لازم بود به وقوع اين حادثه مهم تاريخى، در اين محل اشاره كند.


1- المزار الكبير، صص 27 و 28 به نقل از بحارالأنوار، ج 100، ص 225 و خاتمه مستدرك الوسائل ج 1، ص 359

ص: 126

ولى به هر حال، نقل اين جمله در اين كتاب ها در جلب توجه زائران به اين مسجد، به عنوان «مسجد مباهله» مؤثر بوده و از تحقيق و بررسى اصل موضوع مانع گرديده است.

چرا در محل مباهله مسجد بنا نشده است؟

با توجه به دلايلى كه درباره عدم وجود مسجد مباهله نقل گرديد، ممكن است اين سؤال در ذهن خواننده پديد آيد كه: چرا در محلّ مباهله، با اهميت تاريخى و معنوى كه از آن برخوردار بود، مسجدى بنا نشده است، در حالى كه براى حفظ آثار پيامبرخدا صلى الله عليه و آله نقاط مختلف ديگر، كه ازاهميت كمترى برخوردار بودند، به صورت مسجد درآمده اند؟

پاسخ اين پرسش، از مطالبى كه پيشتر درباره چگونگى بناى مساجد قديمىِ مدينه آورديم، روشن مى شود كه بعضى از اين مساجد، در زمان رسول خدا به دستور آن حضرت و بعضى ديگر به وسيله مسلمانان بنا شده است و بخش مهمّى از اين مساجد هم به وسيله عمربن عبدالعزيز درنقاطى كه نماز خواندن رسول خدا در آن ها ثابت و مسلّم بوده، ساخته شده است. گرچه طبق مضمون روايات، پيامبر اسلام قبل از حركت به ميعادگاه مباهله، با حضور اهل بيتش به نماز و دعا پرداخت ولى در محل مراسم مباهله هيچ دعا و نماز به جاى نياورده است.

زيرا روحانيون و نمايندگان مسيحيان نجران با مشاهده رسول خدا كه بدون تشريفات و با نفرات محدود از خواص نزديك و فرزندان خردسالش، به ميعادگاه آمده است سخت به وحشت افتادند و از اقدام به مباهله خوددارى كرده و حاضر به مصالحه شدند و به شرايط ذمّه تن در دادند.

به هر حال، در اين محل نمازى اقامه نشده است تا به وسيله عمربن عبدالعزيز و يا هر فرد ديگر، به عنوان جايگاه نماز رسول خدا و مانند همه مساجد تاريخى مدينه، به مسجد تبديل شود و ممكن است به جهت اهميت اين مراسم، محل برگزارى آن نيز در اوايل اسلام در ميان مردم مدينه معروف و مشخص بوده كه با مرور زمان ونبودن هيچ علامت و نشانى، به فراموشى سپرده شده است.

ص: 127

انگيزه طرح اين موضوع چيست؟

باز ممكن است پرسش ديگرى در اين زمينه مطرح شود كه اصلًا انگيزه طرح اين بحث چيست؟ مسجدى است از مساجد قديمى مدينه منوره كه گروهى از مسلمانان آن را به عنوان مسجد الإجابه و گروه ديگر به عنوان مسجد مباهله جزو مساجد با فضيلت مى دانند و در آن به نماز و دعا مى پردازند. به چه داعى و انگيزه اى اين بحث را مطرح و تحقيق و بررسى مى نماييم و ديدگاه گروهى را در مقابل گروه ديگر نفى مى كنيم.

پيش از پاسخ به اين پرسش، ذكر اين مطلب ضرورى است كه شخص نگارنده سطور، معتقدم كه با توجه به اصالت و حقانيت عقيده شيعه و گسترش اطلاعات وارتباطات و پيدايش وسايل تبليغى و توجه و نگرش جديدى كه در اثر انقلاب اسلامى نسبت به شيعه در جهان اسلام به وجود آمده، در حال حاضر بايد شيعيان وپيروان اهل بيت عليهم السلام حركت مثبتى را در ابراز انديشه و افكار خويش و معرفى تشيع در سطح بين المللى آغاز كنند و اكنون وقت آن رسيده است كه تشيع به عنوان يكى از مذاهب اسلامى و دارارى عقايدى مستقل در اصول و فروع و برخوردار از فقهى ريشه دار و مستدل، در برابر سراسر و به ويژه در مراسم حج مطرح شود و شيعيان بدون كوچكترين ترديد و تزلزل، مانند پيروان مذاهب ديگر اسلامى، به مسلّمات عقيده خود در اصول وفروع عمل و آن را با افتخار و مباهات به ساير مسلمانان معرفى نمايند.

اگر روزى بعضى از افراد كم مايه و بى اطلاع، در مسأله ولايت به نوعى تسامح و تعامل سخن مى گفتند، امروز بايد عقيده خود را صريح و تشيع خود را بى دغدغه اظهار نمايند.

و اگر روزى در مسأله تكتّف در نماز و سجده بر فرش، بر خلاف فقه شيعه، با برادران اهل سنت مماشات و از فقه آنان پيروى مى كردند، امروز بايد جزئيات اعمال خود را مطابق فقه شيعه و به طور علنى انجام دهند.

البته اقدام به چنين عملى و نيل به اين هدف و تغيير روشِ موجود پس از قرن ها، كارى نيست كه به سهولت انجام پذيرد و به سادگى و به سرعت تحقّق يابد، بلكه از يك سو نيازمند توجّه عالمان دينى و متفكّران دلسوز مذهبى است و از سوى ديگر وظيفه شناسى و

ص: 128

همّت همه افراد جامعه شيعه را مى طلبد و لذا امروز از واجبات مهم جهان شيعه اين است كه در حفظ مسلّمات خود از اصول و فروع با تمام توان بكوشد و آن چه را كه خارج از دائره اصول و فروع و بيرون از محدوده فقه و احياناً موجب وهن آيين و موجب ايراد و اشكال مخالفان است، كنار بگذارد.

اكنون برمى گرديم به اصل سؤال كه:

«انگيزه طرح اين بحث چيست؟»

در پاسخ اين پرسش مى گوييم:

عنوان نمودن هر موضوع غير مستند و احياناً خلاف واقع به صورت يك واقعيت و حقيقتِ مسلّم، گذشته از اين كه اغراء به جهل و ارائه يك مطلب موهوم و خيالى به صورت وجود قطعى آن است، كه از نظر عقل و شرع عملى مذموم و نكوهيده مى باشد، انجام دادن اين نوع اعمال در شرايط كنونى، با وجهه عمومى جهان شيعه ارتباط پيدا مى كند و اجراى اين برنامه ها به اصل عقيده شيعه لطمه وارد مى سازد.

توضيح مطلب اينكه:

متأسفانه پيروان اهل بيت عصمت و طهارت در طول تاريخ، به علل و انگيزه هاى مختلف سياسى- مذهبى مورد اتهام و افترا قرار گرفته اند و مطالب ناروا و بى اساس فراوان به شيعيان، كه پيروان واقعى اسلام هستند، به عنوان روافض نسبت داده شده است كه اين تهاجم در بعضى از مقاطع تاريخ؛ مانند دوران بنى اميه و بنى عباس و همچنين در دوران عده اى از سلاطين عثمانى، از شدّت بيشترى برخوردار بوده است و اين اتهامات نه تنها در افواه عموم رايج بوده، بلكه در متن كتاب ها و تأليفات زياد نيز منعكس شده كه امروز اين كتاب ها به شيوه هاى مختلف در اختيار تمام طبقات، از دانش آموز مدارس ابتدايى گرفته تا دانشگاهيان و اصناف مختلف در كشورهاى اسلامى قرار مى گيرد و اساس ديدگاه آن ها را نسبت به شيعه همين كتاب ها تشكيل مى دهد.

در اين ميان، كتاب هاى ابن تيميه و گفتارهاى او، امروز در ميان عده اى از مسلمانان از جايگاه خاصى برخوردار است و مطالب او از سوى پيروانش به عنوان احياگر اسلام در قرن هشتم و كسى كه فتاواى او حتى فتاوا و نظريات فقهى و اعتقادى پيشوايان چهارگانه اهل سنت را تحت الشعاع قرار داده، مطرح و ترويج مى شود و اتهامات و مطالب خلاف واقع

ص: 129

او درباره شيعه، به عنوان يك امر مسلّم تلقى مى گردد و يكى از اين افتراها و تهمت هاى ناروا اين است كه او مى گويد:

«عقلاى مسلمان اتفاق نظر دارند كه در ميان اهل قبله از نظر جهل و ضلالت و دروغ و بدعت ... هيچ گروهى در حد روافض نيست!» (1) به طورى كه ملاحظه مى كنيد، متهم كردن شيعه به دروغگويى، به وسيله فردى متعصب و منحرف، نسبتى است بى اساس و بدون ارائه كوچك ترين دليل و شاهد و لذا هر خواننده منصف، افترا و كذب بودن آن را مى يابد و حد اقل با شك و ترديد به آن مى نگرد.

ولى در عصر حاضر پيروان ابن تيميه براى اثبات مطالب ناروا و هتّاكى هاى او، در پى دليل تراشى و ارائه مدرك و سند هستند و لذا با دقت و حساسيت مراقب اعمال و رفتار شيعيان مى باشند كه اگر مطلبى خلاف واقع «و لو از روى اشتباه» از آن ها مشاهده كنند با امكانات تبليغى گسترده اى كه در اختيار دارند، به همه مسلمانان دنيا منعكس نمايند و تبديل مسجد الاجابه به مسجد مباهله و لو از روى اشتباه و عدم آگاهى است، اما مى تواند يكى از مصاديق بارز آن گردد و بر افترايى كه از سوى ابن تيميمه، درباره شيعيان مطرح شده است، مهر تأييد بزند.

پى نوشتها:


1- منهاج السنه، ج 1، صص 13- 6

ص: 130

ص: 131

عُرَيْض نزهتگاه امامان عليهم السلام و مقبره على بن جعفر عليه السلام

حسين واثقى

مقاله حاضر پيش از تخريب عريض توسّط نويسنده محترم آن به رشته تحرير درآمده و به دفتر فصلنامه ارسال شده بود كه متأسفانه چاپ آن زمانى ميسّر گرديد كه مسجد و مقبره على بن جعفر عليه السلام و قلعه مربوط به آن در مرداد ماه سال 1381 مانند آثار ارزشمند ديگر مكّه و مدينه، در يك اقدام ضدّ فرهنگى تخريب شده است.

در شرق مدينه منوره محله اى است به نام «العُريض»، كه ساكنان مدينه آن را العُرَيِّض (به تشديد ياء) مى خوانند.

عريض در گذشته، از شهر مدينه بيرون بوده، ليكن اكنون به شهر پيوسته و همچنان داراى نخلستان هاى سرسبز و خرم است. زندگى ماشينىِ امروز، هنوز دست تعدّى و تطاول به سوى آن دراز نكرده، و هم اكنون چند ده خانوار در آنجا سكونت دارند.

عريض گرچه جزو شهر مدينه منوره گرديده، ليكن تناسبى ميان ساختمان هاى آن و ساختمان هاى شهر مدينه ديده نمى شود.

اين وضعيت در مورد مساجد و اماكن عريض نيز جارى است و عريض همچنان از داشتن يك مسجد حتى معمولى بى بهره است.

از دوره عثمانى ها مسجدى در عريض به يادگار مانده كه نسبتاً بزرگ و

ص: 132

داراى يك مناره است و اكنون مهجور و متروك شده و در آن بسته و كسى اجازه ورود به درون آن را ندارد و ساختمانش رو به ويرانى است. اكنون تنها يك مسجد كوچك، با ساختمان و امكانات ناچيز و ابتدايى مورد استفاده مردم عريض است.

وقتى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مدينه منوره را حرم قرار داد، محدوده حرمِ مدينه را؛ ذباب، واقم، عريض و نقب تعيين كرد. (1) عريض هم اكنون از سرسبزى و طراوت بهره مند و داراى هواى سالم و بهداشتى است و نخل هاى سرسبز و زيبايش برپاست و از گذشته، به منطقه داراى هواى سالم و دور از بيمارى مشهور بوده است. در حديث آمده است: سالم ترين جاى مدينه از بيمارى و آلودگى، منطقه اى است بين حرّه بنى قريظه و عريض. (2) در تاريخ آمده است: پس از آن كه ابوسفيان و كفار قريش در غزوه بدر از پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان شكست خوردند، ابوسفيان نذر كرد تا زمانى كه از اسلام انتقام نگيرد، خود را از جنابت نشويد.

پس براى اداى نذرش با صد سوار به سوى مدينه حركت كردند و بر سلام بن مشكم، بزرگ يهود بنى نضير ميهمان شدند. شبانه جهت انتقام از اسلام و مسلمين به عريض هجوم بردند و دو نفر از كشاورزان آن جا را كشتند و سپس به سوى مكه گريختند، وقتى خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد با بسيج مسلمين به تعقيب آنان پرداختند و آنان براى آنكه بتوانند از معركه بگريزند و گرفتار انتقام مسلمين نشوند، زاد سفرشان را كه سويق بود، به زمين ريختند و گريختند. اين غزوه را بدين سبب «غزوة السويق» ناميدند و چون دشمن گريخته بود، درگيرى رخ نداد و پس از چند روز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و مسلمانان به مدينه بازگشتند. (3) امام باقر عليه السلام عريض را خريد

چون مدينه منوره به عنوان پايگاه وحى و اسلام و شهر پيامبر صلى الله عليه و آله مطرح بود و حضرت امام باقر عليه السلام پيش بينى مى كردند در آينده صاحبان عقايد و ايده هاى گوناگون در آن حوادثى پيش آورند كه انگيزه هاى الهى ندارد و مورد رضايت حضرت نيست؛ براى آن كه از آن جريانات منفى و نادرست بركنار بمانند و بتوانند رسالت خود را- كه تبيين و توضيح شريعت نبوى صلى الله عليه و آله و سيراب


1- بحار الأنوار 96/ 375 و الكافي، ج 4، ص 564، فِي رِوَايَةِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ حَدُّ مَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الْمَدِينَةِ مِنْ ذُبَابٍ إِلَى وَاقِمٍ وَ الْعُرَيْضِ وَ النَّقْبِ مِنْ قِبَلِ مَكَّةَ».
2- وفاء الوفا، ص 1265
3- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 66؛ بحار الأنوار، ج 20، ص 2؛ مغازى واقدى، ج 1، ص 181

ص: 133

كردن تشنگان علم و كمال و معرفت، و اداره حوزه علمى وسعت يافته مدينه و پاسخ گويى به ملحدان و زنديقان و شكّاكانى كه رو به ازدياد نهاده بودند و اصل اسلام را زير سؤال مى بردند، به انجام برسانند، عريض را خريدند تا هرگاه لازم دانستند از مدينه خارج شده به آنجا بروند.

امام صادق عليه السلام فرمود: واقعه اى در مدينه رخ مى دهد و هركس به اندازه يك ميل از مدينه دور شود، نجات خواهد يافت و پدرم به اين جهت عريض را خريدارى كردند. (1) در حديث ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم عريض را به دينارهايى خريد و به فروشنده گفت: به عدد هر دينار ده درهم به تو مى دهم و فروشنده آن را به پدرم فروخت. (2) از آن تاريخ كه امام باقر عليه السلام عريض را خريدند، خود آن جناب و فرزندانشان به آن جا آمد و شد داشتند. در حديث آمده است: امام صادق عليه السلام از كرّاث (3) خوشش مى آمد (و چون بوى بد داشت) هرگاه مى خواست كرّاث بخورد از مدينه به عريض مى رفت. (4) اين حديث نشان دهنده ادب ائمه اطهار عليهم السلام است كه ادب و حرمت نسبت به مسجد و حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله را تا آن حد رعايت مى كردند و هرگاه به هنگام ضرورت خوردنى اى كه بوى خوبى نداشت مى خوردند، نه تنها در مسجد و حرم نبوى صلى الله عليه و آله حضور نمى يافتند، كه از شهر خارج شده به عريض مى رفتند! گاه مى شد كه خود امامان عليهم السلام در مدينه بودند اما خانواده و فرزندانشان در عريض به سر مى بردند.

در تاريخ آمده است كه اسماعيل بزرگ ترين فرزند امام صادق عليه السلام در حال حياتِ پدر، در عريض از دنيا رفت، مردم جنازه او را بر دوش گرفتند و از عريض تا مدينه آوردند و در بقيع به خاك سپردند. (5) داستان هايى از ائمه عليهم السلام در عريض

1. كامل بن علاء كه از اصحاب امام باقر عليه السلام است، مى گويد:

«با حضرت باقرالعلوم عليه السلام در عريض بوديم كه بادى شديد وزيدن گرفت، آن حضرت شروع كردند به اللَّه اكبر گفتن، سپس فرمودند: تكبير گفتن باد را رد مى كند.» (6) 2. معتب خدمتگزار حضرت


1- بحار الأنوار، ج 26، ص 215
2- كافى، ج 5، ص 171؛ تهذيب الأحكام، ج 7، ص 20 و استبصار، ج 3، ص 72
3- يك نوع سبزى كه بوى بد و خاصيت طبّى دارد.
4- بحار الأنوار، ج 63، ص 202؛ وسائل الشيعه، ج 25، ص 215. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادٍ اللَّحَّامِ وَ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: «كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يُعْجِبُهُ الْكُرَّاثُ وَ كَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَأْكُلَهُ خَرَجَ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى الْعُرَيْضِ».
5- ارشاد مفيد چاپ، كنگره مفيد، ج 2، ص 209؛ بحارالأنوار، ج 47، ص 242
6- الفقيه، ج 1، ص 544

ص: 134

صادق عليه السلام گويد:

با امام صادق عليه السلام در عريض بودم كه آن حضرت پياده آمد و داخل مسجدى شد كه پدرشان امام باقر عليه السلام در آن عبادت مى كردند و خودشان در محل خاصى از آن مسجد نماز مى گزاردند.

پس از آن كه از آن مسجد بيرون آم د، به من فرمود: اى معتب، آيا اين جا را ديدى؟ گفتم: بلى، فرمود: پدرم اينجا نماز مى خواند كه پيرى نيكو روش داخل شد و آنجا نشست و در همين حال مرد زيبارويى وارد شد و به آن پير گفت: چرا اين جا نشسته اى؟ تو چنين مأموريت نداشتى. پس هر دو برخاستند و رفتند و ناپديد شدند.

پدرم امام باقر عليه السلام به من فرمود: آيا آن پير و دوستش را ديدى؟ گفتم: بلى، آن دو كه بودند؟ فرمود: آن پير ملك الموت بود و ديگرى كه او را بيرون برد جبرئيل. (1) 3. ابراهيم بن وهب گويد:

از مدينه خارج و براى زيارت امام كاظم عليه السلام به سوى عريض رهسپار شدم. رفتم تا به قصر بنى سراة رسيدم، آنگاه به وادى اى رفتم كه ناگاه صدايى شنيدم- و كسى را نديدم- كه به من مى گفت: اى ابوجعفر، امام تو در پشت قصر نزديك دروازه قصر است، از جانب من به او سلام برسان.

برگشتم نگاه كردم كسى را نديدم، و چون دوباره و سه باره گفت به لرزه افتادم. سپس از وادى گذشتم و از پشت قصر به كنار بركه آمدم كه ناگهان پنجاه مار از بركه سر برآوردند و چون گفتگويى شنيدم، پايم را به زمين زدم تا آمدنم را بفهمند. پس امام كاظم عليه السلام سرفه كرد و من با سرفه جوابش را دادم، و آن گاه مارى ديدم به ساق درختى آويخته است. حضرت فرمود: نترس ضرر نمى زند. آن مار از درخت پايين آمد و از شانه حضرت بالا رفت و سر به گوش حضرت نهاد و با حضرت به گفتگو پرداخت. و حضرت به او پاسخ دادند: بلى، جريان را بين شما فيصله مى دهم و هركس سخن مرا نپذيرد ظالم است و هركس در دنيا ظلم كند در آخرت گرفتار عذاب اليم است و من او را عقاب كنم و مالش را بستانم تا توبه كند.

به امام كاظم عليه السلام گفتم: پدر و مادرم به فدايت! آيا شما بر آن ها فرمانرواييد؟

فرمود: بلى، قسم به خدايى كه محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برانگيخت و ما را به وصايت او و ولايت عزيز برگزيد، آنان از شما انسان ها نسبت به ما فرمانبردارترند، گرچه اندك هستند. (2) واضح است كه تجسّم فرشتگان به


1- بحار الأنوار، ج 56، ص 252
2- بحار الأنوار، ج 48، ص 48

ص: 135

صورت يك مرد، در حديث پيشين، و تجسّم جنّ به صورت مار در اين حديث و تجسّم و تمثّل حضرت باقرالعلوم پس از وفات بر امام صادق و امام كاظم عليهما السلام در داستان زير، در جاى ديگر بايستى تحليل شود و شرح گردد، و از موضوع اين مقاله خارج است.

4. ابراهيم بن ابى البلاد گويد:

به امام رضا عليه السلام گفتم: عبدالكريم بن حسان از عبيدةبن عبداللَّه بن بشر الخثعمى از پدرت امام كاظم عليه السلام روايت كرده است كه آن جناب فرمود: من پشت امام صادق عليه السلام بر مركبى سوار بودم و به عريض مى رفتيم كه ناگاه پيرى را كه موى سر و صورتش سپيد بود ديديم. پدرم از مركب پياده شد و بين دو چشم او يا دستش را بوسيد و پدرم به او خطاب مى كرد: فدايت شوم، و آن پير پدرم را وصيت و سفارش مى كرد وآخرين سخنى كه گفت اين بود:

بنگركه آن چهار ركعت نماز را از دست نگذارى. پدرم ايستاد تا آن پير رفت و ناپديد شد. سپس پدرم سوارشد. به پدرم امام صادق عليه السلام گفتم: پدر جان! اين شخص كه بود كه اينگونه با تواضع با او رفتار كردى و نديده ام اينگونه با احدى رفتار كنى؟ حضرت فرمود:

پسرم! اين پدرم امام باقر عليه السلام بود. (1) 5. مردى به نام غفارى گويد:

طيس- از خاندان ابورافع خدمتكار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله- از من طلبى داشت و در مطالبه اصرار مى ورزيد و مردم نيز طرفدار او بودند و از او جانبدارى مى كردند و من مالى نداشتم تا بدهى خود را بپردازم. وقتى وضع را چنين ديدم، نماز صبح را در مسجد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به جا آوردم و سپس به سوى امام رضا عليه السلام كه در آن زمان در عريض بود رهسپار شدم. وقتى به نزديكى خانه حضرت در عريض رسيدم، ديدم آن جناب لباس پوشيده، بر الاغى سوار است و قصد دارد به جايى برود. حضرت حركت كرده به من كه رسيد ايستاد. سلام كردم، ماه رمضان بود، گفتم: جان من به فدايت، طيس كه از وابستگان شماست از من طلبكار است، به خدا قسم آبروى مرا برده است. من پيش خود گمان مى كردم آن حضرت به طيس دستور مى دهد كه دست از من بردارد، به خدا قسم به آن حضرت نگفتم چه مقدار طلب دارد، اما او فرمود: بنشين تا برگردم.

من ماندم تا نماز مغرب را گزاردم و چون روزه دار بودم، خسته شدم.

تصميم گرفتم برگردم كه ناگاه حضرت آمدند. مردم دور او را گرفته


1- بحار الأنوار، ج 27، ص 303

ص: 136

و گدايان سر راهش نشسته بودند. آن حضرت به ايشان صدقه مى دادند. تا اينكه داخل خانه شده، سپس خارج گرديدند و مرا صدا زدند.

برخاستم و با آن حضرت داخل اتاق شديم و با ايشان به گفتگو پرداختيم.

من از ابن المسيّب كه امير مدينه بود براى حضرت صحبت مى كردم. وقتى سخنم را به پايان بردم، حضرت فرمود: گمان ندارم هنوز افطار كرده باشى! گفتم: نه. به دستور حضرت، خدمتكار برايم غذا آورد و خود حضرت نيز با من غذا خورد. پس از صرف غذا فرمود: بستر را برچين و هرچه در زير آن است بردار. وقتى بستر را برداشتم، ديدم دينارهايى است. آن ها را برداشتم و در جيب خود گذاردم. آن گاه حضرت دستور داد چهار نفر از غلامانش مرا به منزل برسانند. گفتم: مأموران امير مدينه گشت مى زنند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما ببينند. فرمود:

درست گفتى، خداوند تو را به رشد و كمال برساند. حضرت به آنان دستور داد كه هرگاه من گفتم آنان برگردند.

من رهسپار مدينه شدم. وقتى به نزديك منزل رسيدم به همراهان گفتم برگردند. به منزل رفتم، به دينارها نگريستم ديدم چهل و هشت دينار است. طلب آن مرد از من بيست و هشت دينار بود. يكى از دينارها را كه برق مى زد و زيبايى اش مرا گرفت، برداشتم، ديدم بر آن نوشته است:

طلب آن مرد از تو بيست و هشت دينار است و باقى براى تو باشد. به خدا قسم به آن حضرت نگفته بودم كه طلب آن مرد از من چه قدر است. حمد براى خدايى است كه وليّش را عزّت بخشيد. (1) 6. داستان طولانى مردى نصرانى كه از دمشق آمده بود و در عريض به حضور امام موسى كاظم عليه السلام رسيد و پرسش هاى فراوانى از حضرت كرد و جواب گرفت، از اين قرار است كه:

... او در پايان، زنّار از كمر بگشود و صليب طلا را كه به گردنش آويخته بود باز كرد و به امام عليه السلام گفت: دستور بده صدقاتم را به كجا و به كه بپردازم.

حضرت فرمود: در اين جا برادرى دارى كه دينى چون تو داشته و مسلمان شده است. او از طايفه تو قيس بن ثعلبه است. و چون تو در نعمت است با يكديگر به مواسات و همسايگى زندگى كنيد و من حق اسلامى شما را خواهم كرد.

او گفت: خدا تو را صلاح عطا فرمايد.

به خدا قسم من بى نيازم سيصد اسب و يكهزار شتر دارم و حق شما در آن بيشتر است از حق من.


1- كافى، ج 1، ص 487: بحارالأنوار، ج 49، ص 97

ص: 137

حضرت فرمود: تو از مواليان خدا و رسولى، بر همين حال بمان. آن مرد نيكو مسلمانى شد و همسرى از بنى فهر گرفت كه حضرت امام كاظم عليه السلام پنجاه دينار از درآمد موقوفات على بن ابى طالب عليه السلام مهريه آن زن قرار داد و به او خدمتكار و منزل نيز داد. او زنده بود تا زمانى كه امام كاظم عليه السلام را به اجبار به بغداد احضار كردند. بيست و هشت روز پس از سفر آن حضرت از دنيا رفت. (1) اين چند حديث را بدين سبب آوردم تا دانسته شود عريض منزلگه امامان و محل آمد و شد گرفتاران و نقطه اميد هدايت جويان بوده است و ما چه مى دانيم كه چه معجزات و كرامات و هدايت ها و مكاشفاتى در آن به وقوع پيوسته است.

شخصيت على بن جعفر عليهما السلام

على، كوچك ترين فرزند امام صادق عليه السلام هنوز به دنيامده بود كه پدرش رحلت كرد. وى هميشه همراه برادرش موسى بن جعفر عليهما السلام بود و از وى دانش فراوان آموخت. برخى از آن روايات، در كتابى به نام «مسائل على بن جعفر» گرد آمده كه مشهور است و بارها چاپ و انتشار يافته است.

او مى گويد: با برادرم امام كاظم عليه السلام چهار عمره گزاردم. آن حضرت كه با خانواده خويش عازم حج بود، مسيرِ مدينه تا مكه را يك نوبت در 26 روز، در نوبت ديگر 25 روز، در سفرى 24 روز و يك بار 21 روز طى كرد. (2) همو گويد: از پدرم امام صادق عليه السلام شنيدم كه به اصحاب برگزيده اش سفارش كرد: حرمت فرزندم موسى را پاس بداريد؛ چرا كه برترين فرزند و جانشين من و حجّت خداى عزّوجلّ پس از من بر تمام خلق است. (3) وى عمر دراز و با بركتى يافت. با امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد و حضرت هادى عليهم السلام زيست و در زمان حضرت هادى عليه السلام از دنيا رفت. وى از پدرش امام صادق عليه السلام بدون واسطه روايت مى كند. (4) بنابراين، در آن هنگام طفلى داراى قدرت تشخيص بوده است.

گفتنى است على بن جعفر به هنگام شهادت امام هادى عليه السلام حاضر و زنده بوده است. (5) و با توجه به اين نكته كه شهادت امام هادى عليه السلام در سال 254 رخ داده (6) درمى يابيم كه على بن جعفر بيش از صد سال زندگى كرده است.


1- كافى، ج 1، صص 478- 481
2- بحار الأنوار، ج 48، ص 100 و وسائل الشيعه، ج 14، ص 317. عَن عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: «خَرَجْنَا مَعَ أَخِي مُوسَى عليه السلام فِي أَرْبَعِ عُمَرٍ يَمْشِي فِيهَا إِلَى مَكَّةَ بِعِيَالِهِ وَ أَهْلِهِ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ مَشَى فِيهَا سِتَّةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً وَ أُخْرَى خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً وَ أُخْرَى أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً وَ أُخْرَى أَحَدَ وَ عِشْرِينَ يَوْماً».
3- بحار الأنوار، ج 48، ص 20
4- همان، ج 48، ص 20
5- كافى، ج 1، ص 326
6- منتهى الآمال، ج 2، ص 439 و ديگر كتب تاريخ.

ص: 138

او از كسانى است كه كمالاتى چون علم فراوان، تقواى بسيار و اعتقاد به امامان حق را، علاوه بر شرافت فرزندى، برادرى و عمويى امام، در خود جمع كرده است.

در مسجد النبى صلى الله عليه و آله حلقه درس داشته و طالبان علم و معرفت از او بهره مى بردند. (1) در مقدّمه ممتّع كتاب (مسائل على بن جعفر عليه السلام) به قلم دانشمند گرامى آقاى حسينى جلالى، 43 نفر از كسانى كه از او حديث فراگرفته و براى ديگران روايت كرده اند، فهرست شده است. (2) از آن جا كه وى فرزند امام صادق عليه السلام بوده و با ائمه زمان خود نسبت نزديكى چون برادرى و برادرزادگى داشته، به سرچشمه علوم دسترسى داشته و با توانمندى و شايستگى از آن بهره برده است.

شيخ مفيد مى نويسد: على بن جعفر روايت كننده حديث، داراى روشى محكم و متين، ورع شديد و فضل بسيار بود. پيوسته ملازم برادرش امام كاظم عليه السلام بود و از او علوم بسيار مى آموخت و براى ديگران روايت مى كرد. (3) درباره برخورد على بن جعفر با امام جواد عليه السلام روايات متعددى نقل كرده اند كه همه حاكى از اعتقاد عميق وى به امامت آن حضرت است.

على بن جعفر عليه السلام خود مى گويد:

مردى از گروه واقفيه (4) از من پرسيد:

برادرت امام كاظم عليه السلام چه شد؟ گفتم از دنيا رفت و مرد. پرسيد از كجا مى گويى؟

گفتم: اموالش تقسيم شد، همسرانش شوهر كردند و امام پس از او به شؤون امامت رسيدگى كرد.

پرسيد: پس از او چه كسى امام شد؟

گفتم: فرزندش امام على بن موسى الرضا عليهما السلام.

پرسيد: او چه شد؟ گفتم: او نيز مرد.

گفت: از كجا دانستى كه او مرد؟ گفتم:

اموالش را ورثه تقسيم نمودند، زنانش شوهر اختيار كردند و امامِ پس از او، به شؤون امامت رسيدگى مى كند.

پرسيد: امام پس از او كيست؟ گفتم:

فرزندش امام جواد عليه السلام، مرد واقفى كه اينگونه جواب از من شنيد، گفت: تو با اين سنّ و قدر و منزلت و با اينكه پسر امام صادق عليه السلام هستى، درباره اين نوجوان (امام جواد) چنين اعتقادى دارى!

گفتم: تو شيطانى.

سپس على بن جعفر عليه السلام دستى به


1- كافى، ج 1، ص 322
2- مسائل على بن جعفر عليه السلام، صص 58- 65 چاپ آل البيت- قم- به تحقيق حسينى جلالى.
3- ارشاد، چاپ كنگره شيخ مفيد، ج 2، ص 214
4- واقفيه گروهى بودند كه ائمه هدى عليهم السلام تا امام هفتم عليه السلام را قبول داشتند و به امامان پس از آن حضرت معتقد نبودند.

ص: 139

محاسنش گرفت و گفت: اگر خداوند او را شايسته امامت داند و مرا با اين موى سپيد شايسته نداند من چه كنم. (1) در روايت ديگر آمده است:

على بن جعفر در مسجد النبى صلى الله عليه و آله، در جمع شاگردان بر كرسى تدريس نشسته بود كه ناگاه حضرت جواد عليه السلام براى زيارت وارد مسجد شد. على كه مرد كهنسالى بود، از جاى برخاست و بدون آنكه عبا و ردايش را آراسته كند، به سوى حضرت دويد، دست حضرت را بوسيد و احترام كرد. حضرت جواد پيش از آن كه مشغول نماز و زيارت شوند، به على فرمودند: عمو جان! بنشين و راحت باش. وى گفت: چگونه بنشينم در حالى كه شما ايستاده ايد. او با تواضع تمام مانند يك فرد كوچك، ايستاد تا حضرت نماز و زيارت را تمام كرد و از حرم نبوى صلى الله عليه و آله خارج شد. على آن حضرت را بدرقه كرد و سپس به جلسه درس برگشت.

برخى از شاگردان و حضّار مجلس كه از معرفت بى بهره بودند، آن جناب را توبيخ كردند كه چرا مانند يك برده، نسبت به وى فروتنى كردى، با اينكه تو فرزند امام صادق عليه السلام و عموى پدر اويى.

تو كهنسالى و او نوجوان است!

على بن جعفر عليه السلام در پاسخ گفت:

وقتى خداوند مرا با اين ويژگى ها، شايسته امامت ندانست و او را لايق اين مقام كرد با وى بستيزم؟ من غلامى از غلامان وى ام. (2) على بن جعفر عليه السلام چگونه مالك عريض شد

پيشتر اشاره شد كه امام باقر عليه السلام عريض را خريدارى كرد و ملك ايشان بود. پس از آن حضرت، به امام صادق عليه السلام منتقل شد. امام صادق عليه السلام وصيت كرد كه پس از وى، عريض از آن على فرزند كوچكش باشد. وقتى كه وى بزرگ شد، در عريض ساكن گشت. (3) نجاشى گويد: على بن جعفر خود ساكن عريض شد و فرزندانش را بدان جهت عريضى خوانند. (4) زبيدى گويد: على بن جعفر را به عريض منسوب مى دانند و چون ساكن عريض شد فرزندان و ذريه اش را- كه بسيارند- عريضى خوانند. (5) ارتباط تنگاتنگ و نزديك و صميمى على بن جعفر با امامان عصرِ خود، به گونه اى بود كه آن بزرگواران به


1- رجال كشى- اختيار معرفة الرجال، ص 429
2- كافى، ج 1، ص 322: بحار الأنوار، ج 50، ص 36
3- تاريخ قم، ص 224
4- رجال نجاشى به تصحيح علامه امينى، ص 176
5- تاج العروس ماده عرض.

ص: 140

عريض فراوان آمد و شد داشتند. در همين نوشته، يك داستان از امام كاظم عليه السلام و يك داستان از امام رضا عليه السلام در عريض نقل شد و از سياق آن برمى آيد كه آن بزرگواران در عريض به عنوان ميهمان نمى آمده اند، بلكه در آن داراى منزل بوده اند.

در ميان فرزندان و ذريّه على بن جعفر عليه السلام دانشمندان و رجال سرشناس بسيارند. شرح حال آنان را در كتب رجال و انساب بايد جست. (1) قبر على بن جعفر عليه السلام كجاست؟

مورخان براى على بن جعفر عليه السلام سه مقبره در سه شهر ذكر كرده اند:

الف: قم

در قبرستان «درِ بهشت»، كه اكنون يكى از چهار گلزار شهدا در قم است.

بقعه و بارگاه كهنى است به نام على بن جعفر عليه السلام كه از دير باز زيارتگاه اهل ولايت بوده است. در زمان ما قبرستان و هم گلزار شهدا را به نام على بن جعفر عليه السلام نامند. برخى چون مجلسىِ اول، همين جا را مقبره على بن جعفر عليه السلام دانسته اند، امّا فرزند او مجلسىِ دوم گويد: اينكه مقبره على بن جعفر عليه السلام در قم باشد، در كتب معتبر نيامده است. (2) در دايرة المعارف تشيّع آمده است:

احتمال آن است كه بقعه مزبور آرامگاه نواده وى، على بن حسن بن عيسى علوىِ عريضى باشد كه همراه پدر خود از مدينه به قم آمد.

محدّث قمّى مى نويسد: احتمال مى رود قبرى كه در قم است، از آن همين على بن جعفر باشد ... بنا و بقعه على بن جعفر (درِ بهشت) متعلّق به نيمه نخستينِ قرن هشتم هجرى است. و به دستور عطا ملك ميرمحمّد حسنى بنياد نهاده شد و باگچ برى هاى رنگينى آراسته گرديد و كار بنا و تكميل و تزيين آن در سال 740 ه. ق. پايان گرفت. گنبد آن به شكل هرم دوازده ترك است كه بر روى پايه بلند آجرى قرار دارد. (3) ب: سمنان.

در بيرون سمنان مقبره اى است به نام على بن جعفر عليه السلام كه داراى قبّه و صحن است. (4) ج: عريض در مدينه منوّره

علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه مى نويسد: حق اين است كه قبر وى در عريض است؛ چنانكه نزد مردم مدينه معروف است. (5)


1- به عنوان نمونه بنگريد به: انساب الطالبيه، تأليف فخر رازى از صف 110 تا 116؛ الفخري فى انساب الطالبيين، از صفحه 29 تا 33، تهذيب الأنساب عبيدلى، از ص 175 تا 180؛ رياض العلما، ج 7، صص 197- 198. هر چهار كتاب، چاپ كتابخانه مرحوم آية اللَّه مرعشى است.
2- مستدرك الوسائل، چاپ رحلى، ج 3، ص 626
3- دايرة المعارف تشيّع، ج 2، صص 458- 459
4- مستدرك الوسائل، ج 3، ص 626
5- اعيان الشيعه، ج 8، ص 177

ص: 141

محدّث نورى گويد: حق آن است كه قبر وى در عريض است آن چنانكه معروف است در ميان مردم مدينه. (1) گفتنى است، نويسنده اين سطور، در چند سال پيش، عازم سفر حج بودم كه براى خداحافظى به محضر استاد فرزانه، حضرت آيت اللَّه حسن زاده آملى (زاده اللَّه حسنا) رسيدم، ايشان فرمودند: به مدينه منوره كه مشرف مى شويد، به زيارت قبر على بن جعفر عليه السلام در عريض برويد.

ساختمان مقبره در گذشته و حال

مقبره على بن جعفر در عريض در گذشته معمور و آباد بوده است. علّامه سيد محسن امين گويد: مقبره او در عريض داراى قبله اى عالى و زيارتگاه است. (2) محدّث نورى گويد: در بعضى از سفرها ما در عريض در زيارتگاه على بن جعفر منزل كرديم و بر آن قبه اى است عالى. (3) رفعت پاشا، اميرالحاج مصريان، در كتاب ذى قيمت و پربار خود (مرآت الحرمين) مى نويسد: از ضريح هايى كه خارج بقيع هستند ...

ضريح على عريضى است كه در شرق مدينه واقع است، به فاصله يك ساعت راه. (4) بنابر اين، دانسته مى شود كه آن مقبره در گذشته نه چندان دور، و پيش از تسلّط وهابيت بر حرمين شريفين، آباد و محل آمد و شد زائران و منزلگه عاشقان ولايت بوده است و ليكن پس از آن مقابر بزرگان و اماكن تاريخى بسيارى ويران گرديد كه يكى از آن ها مقبره على بن جعفر است.

اكنون مقبره، به اندازه يك اتاق بى سقف و بدون در- كه جاى در آن را با بلوك سيمانى چيده اند- در كنار تك مناره مسجد قديمى و متروك عريض مشاهده مى شود.

به جز على بن جعفر، كسى ديگر از بزرگان دين و امام زادگان را نمى شناسيم كه در عريض مدفون باشد.

بسيار شايسته است شيعيان كه به مدينة النبى صلى الله عليه و آله مشرف مى شوند، به عريض هم بروند؛ هم براى زيارت على بن جعفر عليه السلام و هم براى ديدار از سرزمينى كه روزگارى دراز محل آمد و شد و زندگى و عبادت اولياى خدا و ائمه


1- مستدرك، ج 3، ص 626
2- اعيان الشيعه، ج 8، ص 177
3- مستدرك، ج 3، ص 626
4- مرآت الحرمين، ج 1، ص 427

ص: 142

دين بوده است:

أقبِّلُ أَرْضاً سارَ فيها جِمالُها فَكيفَ بِدارٍ دارَ فيها جَمالُها

«بر آن زمينى كه شتران محبوبم از آن گذر كرده اند بوسه مى زنم، پس چه حالى خواهم داشت با خانه اى كه چهره دل آراى محبوبم در آن گردش كرده است.»

پس، به عريض برويم و نقبى به زمان هاى گذشته بزنيم و با مرور دوران هاى تلخ و شيرينى كه بر امامان رفته است، روحمان را پالايش دهيم و از آلودگى ها پاك سازيم و عُلقه و ارتباط دل ها را با صاحب وحى و خاندان مطهرش محكم تر سازيم.

پى نوشتها:

ص: 143

ص: 144

مسجد و مقبره على بن جعفر عليه السلام پيش از تخريب

مسجد و مقبره على بن جعفر عليه السلام پس از تخريب (مردادماه 1381)

ص: 145

حج در آيينه ادب فارسى

طرح جايگزين شود.

ص: 146

درگاه رحمت

در ورود به مدينه طيّبه

محمّدحسين شهريار

سلام اى سرزمين وحى و الهام سلام اى شهر شاهنشاه اسلام

سلام اى پايتخت پادشاهى سلام اى پايه عرش الهى

سلام اى كان الماس فتوّت سلام اى كاخ سلطان نبوّت

سلام اى سر درِ كاخ خُدايى حريم بارگاه كبريايى

سلام اى مشرق مشكاة ايمان سلام اى عرشه قنديل رحمان

چه روحى خفته در آنيّت تو ملايك محو روحانيّت تو

خبردارى كه بااين شوق مدهوش چه جانى را گرفتستى در آغوش؟

در اينجا خُفته آن آرام جانها كه دارد از ملايك پاسبانها

چه روحى قُدسى اينجا آرميده چه روحانيتى در وى دميده

تو گويى غُرفه ها مهد فرشته است به هر در آيت غفران نوشته است

در و پيكر همه آيات والواح شبستانها عبادتگاه ارواح

چه شهرى! جنّت المأواست گويى چه نخلى! سدره و طوباست گويى

چه خاكى و چه اقبالى خُدا داد كه چندان بوسه در پاى نبى داد

ص: 147

نشان پاى پيغمبر به خاكش ثُريّا سُرمه اى از خاك پاكش

مشام جان كُن اينجا جَلد و چالاك شميم خُلق پيغمبر كُن ادراك

تو گويى غرفه ها مهد فرشته است به هر در آيت غفران نوشته است

در و پيكر همه آيات و الواح شبستان ها عبادتگاه ارواح

چه شهرى! جنت الماواست گويى چه نخلى! سدره و طوباست گويى

چه خاكى و چه اقبالى خدا داد كه چندين بوسه در پاى نبى داد

نشان پاى پيغمبر به خاكش ثريّا سرمه ساى از خاك پايش

مشام جان كن اينجا جلد و چالاك شمشم خلق پيغمبر كن ادراك

به هر طاق از ملايك آشيانهاست همانا غرفه هاى آسمانهاست

افق را ياد عهد وحى و تنزيل هنوزش انعكاس بانگ جبريل

تو گويى در فضا آيات قرآن پراكنده است و چون پروانه پرّان

به مرغان سپيدى مانند اوراق كه از قرآن برافشاند در افاق

صفا آكنده اين آفاق و انفس نسيمش چون مسيحا درتنفّس

به چشمان چشمه ها بينى درخشان سرشگ شوق و خجلت پرتو افشان

چه بخشش هاكه بارد با خجلها چه آرامش كه مى بخشد به دل ها

به موجى بيكران ايمان زند برق به دريايى ز رحمت مى شوى غرق

بيان ما رساى اين صفت نيست به قاموس بشر اينجا لغت نيست

چه گويى درمقام بهت و حيرت كه هر دم مى درخشد برق غيرت

در اينجا عقل محو و عشق مات است كه اينجا سرزمين معجزات است

به روى اين زمين ها راه رفتند به جان عرشى، به تن درخاك خفتند

سلام اى مهد انس و آشنايى سلام اى آشيان روشنايى

تو ديدى رحمة للعالمين را شنيدى بانگ جبريل امين را

نگين خاتميت قطب الاقطاب به دورش حلقه هاى خيل اصحاب

على را ديدى و اسباط و اوتاد اباذر ديدى و سلمان و مقداد

چه ريحان هاى روحانى كه ديدى چه گوهرهاى رحمانى ربّانى كه ديدى

به حرف آى اى حريف سرگذشتى چه رؤياها كه ديدستى بهشتى

ص: 148

حديث از جان و جانان كن ببينم سخن از روح و ريحان كن ببينم

تو را شايد كه با اين لعل خاموش سخن گويى از آن سرچشمه نوش

سخن اينجا وراى حد قال است كه روى اين سخن با اهل حال است

سكوت عشق را اينجا بيانى است كه پهناى فلك با وى دهانى است

درگاه رحمت

ابوالقاسم حافظ قرآن

اى آن كه تو را نيست به كس هيچ نياز اى دست نياز همه سوى تو دراز

جز درگه تو نيست مرا جايگهى هر جا روم آخر به درت آيم باز

با دست تهى به درگهت آمده ام با قلب شكسته اى پر از سوز و گداز

با اين همه تقصير و گناه بسيار رو سوى تو كرده ام تو اى بنده نواز

رويم سيه و بار گناهان بر دوش شرمنده و نادمم از اعمال مجاز

اميد به رحمت تو دارم يا رب آيا شود از كرم در رحمت باز

به ياد لحظه هاى وصال

سيّد محمّد شفيعى

خوشا آواى صحراى سپيده خوشا امواج درياى سپيده

خوشا پرواز در مهتاب احرام خوشا حلّ معماى سپيده

خوشا گل واژه لبيك، لبيك خوشا نجواى و آواى سپيده

خوشا ذكر و دعاى عشقبازان به دور شمع بيناى سپيده

خوشا لبخند خال روى كعبه خوشا آب گواراى سپيده

خوشا سعى و خوشا اخلاص مسعى صفاى روح افزاى سپيده

خوشا ديدار او در كوى عرفان خوشا آن سوى معناى سپيده

خوشا ياد و خوشا ديدار مهدى خمار از جام صهباى سپيده

خوشا اندر ركاب او دويدن به سر، بى منت پاى سپيده

خوشا شور و شعور ناب مشعر وقوف عشق صحراى سپيده

ص: 149

خوشا رمى و خوشا ذبح هوسها خوشا تقصير سرهاى سپيده

خوشا بيتوته اندر كوى معشوق خوشا معراج غوغاى سپيده

خوشا در امتحان ها شاد بودن خوشا پيروزى ناى سپيده

عرفان حج

حج به گيتى انقلابى اكبر است بهر عاشق امتحانى ديگراست

در دو چشم حج بخوان با صد زبان امتحان در امتحان در امتحان

ظاهر حج را كمى دشوار بين باطن آن را پر از اسرار بين

هر يك از كردار آن را دان كتاب هر كتاب آن هزاران آفتاب

ديده بگشا حاجى نيكو مرام در كجا بهر چه مى دارى تو گام؟

حج به گيتى، بهر او سر باختن خويش را با ميل او پرداختن

از ديار غير، بنمودن گذر جانب معشوق جان، كردن سفر

با دل و جان نعره يا هو زدن نغمه هو، هو به عشق او زدن

پاك بايد سينه از حب متاع از من و مايى در اين وادى، وداع

حج فروغ آشتى با آشناست هم صدايى با امام ما سواست

حج اساس پاكجانى هاى دل آن چه غير اوست را يكجا بهل

حج فروغ سوز و اخلاص عمل (1) جان رها از بند هر غش و دغل

حج حيات خويش را انگيختن سوى او با جان وتن بگريختن

نفى غير، از عرصه و ملك درون رونق «انّا الَيهِ راجِعُون»

جان حج، جز اين نماز پاك نيست جسم بى جان، زنده در افلاك نيست

بين چه مى خوانى چگونه با زبان در نماز خويش اى عبد گران

حج مصفا مى كند اعمال را مى كند تطهير، جان و مال را

حج بود سرزنده با اصل ولا همرهى با حاضر غايب نما

جان حج، عشق امام اكبر است بى ولاى او حج ما ابتر است

پس مهيا شو به ديدار ولى آن كه هر سو حاضر است و منجلى

آنكه هر دم ناظر احوال ماست وانكه روح معنى اعمال ما است


1- عن على عليه السلام قال: عليك بالاخلاص فانه سبب قبول الاعمال مجموعه ورام، ج 2، ص 86، و قال ايضاً من لم يصحب الاخلاص عمله لم يقبل غرر الحكم.

ص: 150

آبروى كعبه

به بارگاه نگاهت بهار مى بينم بهار رابه درت جان نثار مى بينم

به بال عشق تو بتوان، بر اوج ها پر زد فلك به نام تو اندر مدار مى بينم

نواى ناى دل كعبه، جز ولاى تو نيست طواف كوى تورا افتخار مى بينم

جمال كعبه، ز خال تو آبرومند است وگرنه سنگ و گل بى عيار مى بينم

چوسعى بى تو يكى پسته اى است دور از مغز نماز بى تو بسى شرمسار مى بينم

محمد و على و فاطمه و حسن و حسين ز چهر پاك تو مهدى نگار مى بينم

مقام و حِجر و حَجَر، ناودان و زمزم مهر چو مستجار، درت، خاكسار مى بينم

به عشق روى تو بوسندحاجيان عرفات تورا فروغ سماوات يار مى بينم

بدور شمع گرانت، وقوف و بيتوته است به سوى خصم تو رمى جمار مى بينم

رخ تو چشمه خورشيد و ديده ام خفاش ز گرد و خاك معاصى است تار مى بينم

تو آفتاب گران سنگ عرصه اميد جهان، به راه تو چشم انتظار مى بينم

رخ كريم تو از كعبه مى دمد فرداى ازين سراى گل روزگار مى بينم

بتاب شمسِ پسِ ابر غيبت، اى موعود زمانه دركف قوم شرار مى بينم

پى نوشتها:

ص: 151

نقد و معرّفى كتاب

طرح جايگزين شود.

ص: 152

سياهه كتب خطى و ميكرو فيلم هاى مربوط به مكه و مدينه

ازجناب حجّةالاسلام والمسلمين آقاى الهى خراسانى، رييس بنياد پژوهشهاى اسلامى، و مسؤولان كتابخانه آستان قدس رضوى كه فهرستى از سياهه كتب خطّى و ميكروفيلم هاى مربوط به مكّه و مدينه (حرمين شريفين) را براى نشر در اختيار فصلنامه ميقات حجّ قرار دادند تشكّر و سپاسگذارى مى كنيم:

الف: تاريخ مكه

1- راه هايى كه به مدينه منتهى مى شود، تأليف ابن زباله 5751 (كوفى، بى تا) 116 برگ، مطبوع.

2- مطالب عاليه (فارسى) اخبار، از ضياء الدين تقوى شيرازى (م 1388 ق.) 16709، نستعليق، تحريرى مؤلف، 127 برگ، درباره فتح مكه و غيره.

3- فتوح الحرمين منظومه فارسى، اثر طبع محيى الدين لارى 2/ 1522 گوهرشاد، نستعليق، (1308 ق.) 14 برگ، مطبوع.

4- بناى مكه و بيت المقدس (فارسى) از مجموعه جنگ علينقى ميرزا اعتضاد السلطنه، 12/ 6151، كتابخانه ملك، و نسخ چند كاتب (1390 ق.) 1000 برگ.

5- زبدةالأعمال و خلاصة الأفعال، عربى، تاريخ، مؤلف على بن نصر اسفراينى (762 ق.) شماره ميكرو فلم 24711، نسخ، 874 ق.، 150 قديم از مركز جمعة الحاجه، مؤلف، تاريخ مكه

ص: 153

ابوالوليد ازرقى را مختصر و به آن احاديثى را در مورد حج و عمره و زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله افزوده است.

ب: آداب حج

1- رساله در حج (فارسى) فقه، از ميرزاى قمى 8215 و نستعليق شكسته، (1214 ق.) 10 برگ.

2- رساله در حج، (فارسى)، فقه؟، 11731 نسخ و بى تا، 35 برگ.

3- تذكرة العوام در آداب حج بيت الحرام (فارسى) فقه، از ابوالحسن كوبنانى، 2292، نستعليق، بى تا، 22 برگ.

4- آداب حج، (فارسى)، گفتارى است كوتاه، كتابخانه ملك، 5/ 3624، نستعليق 11 ق. برگ 91.

5- آداب و اعمال حج، تأليف سيد محمد باقر شفتى موسوى، در يك مقدمه و چند مقصد، 2/ 1557، كتابخانه ملك، نستعليق، علينقى موسوى، در (1244 ق.) در اصفهان، 6 برگ 143 تا 220).

6- رساله حج (فارسى) از علّامه محمد باقر مجلسى، 6388 كتابخانه ملك، نستعليق، 12 ق.، 62 برگ.

7- رساله حج (فارسى) از مقدس اردبيلى، 4/ 5712، كتابخانه ملك (نستعليق قرن 10 ق. از برگ 97 تا 104).

8- واجبات حج (عربى) از جمال الدين مطهر، 24/ 5712، كتابخانه مركزى (نسخ 10 ق. از برگ 137 تا 145).

9- حج و عمره (عربى) از شهيد ثانى، 7/ 2395، كتابخانه ملك (نسخ 12 ق. از برگ 48 تا 46).

10- رساله حج (فارسى) فقه، از ملا عبدالرحمن جامى، تأليف 877 ق.

25211 (نستعليق 1136 ق. بغداد فريم).

ح: اسرار و مناسك حج

1- رسالة فى فضيلة حرم مكه (عربى) تأليف حسن بصرى، م 110 ق.

24645 (نسخ بى تا) ز 9 برگ.

2- رساله در وجوب حج و عمره، (عربى) فقه، شهيدثانى، 11337 (نسخ 972 ق.)، 14 برگ.

3- حدّ الأوفر فى حج الأكبر (عربى) اخبار سيد على قارى، م 1014 ق. 22121 (نسخ 1012 ق.) 9 برگ.

4- اسرار و مناسك حج (عربى) اخبار از عبدالوحيد جيلانى، 2361، گوهرشاد، (نستعليق شكسته 1231 ق.) 61 برگ.

5- اسرار حج و مقايسه آن با زمين كربلا (فارسى) اخبار-؟ 2318 گوهرشاد

ص: 154

(نسخ 1686 ق)، 138 برگ.

6- قبله آفاق (فارسى) از رضى الدين محمد قزوينى، در چهار ركن ركين، يكم در بيان حقيقت قبله، تأليف در دوشنبه 20 ذيقعده 1071 ق.

8/ 3624، كتابخانه ملك (شكسته نستعليق، رضا حسينى 1258 ق. از برگ 96 تا 113).

7- آداب حج (فارسى) تأليف ملا عبدالرحمن جامى، كه در سفر حج سال 877 ق. در بغداد نگاشته، 15/ 4795، ملك (نستعليق 895 ق.، از برگ 353 تا 362).

8- رسالة فيها نيّات الحج (عربى)، گزيده اى است از رساله جمال الدين احمدبن فهد حلى، 23/ 5712 (نسخ 990 ق. 36 برگ).

9- حج و صوم، (فارسى) از شاه نعمت اللَّه ولى 14/ 4262 (نستعليق مير غلام، محيى الدين 1109 ق.، از برگ 19 تا 121).

10- عمدة الذاكر (لوضع خطوط فضل الدائر)، (عربى) هيأت و نجوم، تأليف عبدالرحمن ميقاتى معروف به ابن مهلبى، شماره ميكرو فيلم 24944 (نسخ بى تا. نفيس- مبادله در 1378 ش. 58 فريم).

د: مناسك حج

1- مناسك حج (عربى) فقه، شهيد ثانى، 263 (نستعليق بى تا)، 16 برگ.

2- مناسك حج (فارسى) از احمد تبريزى م 1265 ق. 2638 (نسخ بى تا)، 18 برگ.

3- مناسك حج (عربى) فقه، از محقق كركى عاملى، 2641 (نسخ بى تا)، 7 برگ.

4- مناسك حج (فارسى) فقه، از احمد تميمى 2656 (نستعليق 994 ق-)، 17 برگ.

5- مناسك حج (عربى) فقه، از ابن الامير مدرس اصفهانى، 2657 (نسخ بى تا)، 32 برگ.

6- مناسك حج و آداب سفر (فارسى) محمد باقر موسوى، 1/ 1453، وزيرى (نسخ تحريرى بى تا)، 60 برگ.

7- مناسك حج (عربى) از شهيد ثانى، تأليف 19 رمضان، 950 ق.

13/ 5712، ملك (نسخ 990 ق از برگ 71 تا 97).

8- مناسك حج صغير (عربى) از شهيد ثانى، 18/ 5712 ملك، (نسخ 990 ق. از برگ 106 تا 116).

ص: 155

9- مناسك حج (عربى) از ميرزاى قمى 8/ 2710، ملك (نسخ 13 ق برگ 227).

10- رساله فى نيابت حج التمتع و العمرة (عربى) از فخرالدين حلى،؟

21471 ملك (نسخ- يحيى بن حسين سابارى 909 ق از برگ 1 تا 3).

11- مناسك حج، (عربى) از احمدبن حجر هيثمى م 973 ق. 2/ 1388 ملك (نسخ محمد مهدى طباطبايى، 1317 ق. 7 برگ).

12- مناسك حج، (عربى) از ميرزاى قمى در باز گشت از نجف به قم نگاشته 8/ 1846 ملك (نستعليق ايمان اللَّه موسوى بى تا، از برگ 210 تا 221).

13- مناسك حج (عربى) از عبداله بن حسين شوشترى- 15/ 804 ملك (نسخ 11 ق. برگ 162 تا 166).

14- مناسك حج، (ترجمه از عربى) 229 ملك (نستعليق، 1266 ق. 32 برگ).

15- مناسك حج، (عربى) شيخ مرتضى انصارى، قم، 1271 ق. 484 ملك (نسخ شعبان بهبهانى 14 ق. 77 برگ).

16- مناسك حج (عربى) از شيخ محمد باقر شفتى اصفهانى، به خواهش ميرزا على وزير تأليف، 1253 ق. 5737 ملك (شكسته نستعليق، سيد كاظم تفرشى، 1353 ق. 42 برگ).

17- مناسك حج و صوم، از شاه نعمت اللَّه ولى، 2/ 4184، ملك (نستعليق محمدعلى تفرشى از برگ 29 تا 33).

18- مناسك حج و ادعيه (عربى) احمد جزايرى به درخواست عده اى از دوستان، 2574، ملك (نسخ حسين بن على زجاج على، 1176 ق. 180 برگ).

ه- جهت و معرفت قبله

1- رساله تحقيق جهت قبله (عربى) فقه از شيخ بهايى، 18575 (نسخ تحريرى 1079 ق. 27 برگ).

2- رساله تحقيق جهت قبله (عربى) هيأت و نجوم از حبيب اللَّه خمندى 21988 (نستعليق شكسته، 1158 ق. 8 برگ).

3- معرفت قبله (عربى) فقه از محمد جعفر استرآبادى 23558، (نستعليق 1256 ق. 9 برگ).

4- جهت قبله (عربى) فقه از عبدالعالى كركى عاملى، 11/ 1109 گوهرشاد، (نسخ بى تا)، 2 برگ.

5- رساله معرفت قبله ازملا مظفر

ص: 156

گنابادى، 3/ 2008 گوهرشاد (نسخ علينقى استرآبادى، 13 ق. 27 برگ).

6- مرآت الصفا در معرفت قبله و مناسك حج (فارسى) فقه،؟ 13223 (نسخ بى تا، 168 برگ).

7- رساله در معرفت سمت قبله، از قاسم على قاينى (فارسى) 5/ 5681، ملك (نستعليق 10 ق. از برگ 57 تا 75).

8- مختصرى درمعرفت قبله (فارسى) مؤلف؟ 5/ 3112، ملك (شكسته نستعليق بى تا برگ 82).

9- در معرفت تعيين قبله (فارسى) از؟ 2/ 3143، ملك، (نسخ 12 ق. 5 صفر).

10- جهت قبله، 12/ 1252، ملك (نستعليق 1077، ق 2 برگ جزء مجموعه).

و: زيارات

1- دلايل الخيرات (عربى) ادعيه، از محمدبن سليمان جزرلى شازلى، م 870 ق 12427 و 164 برگ نسخ 1208 ق و 18303 و غيره (87 برگ نسخ بى تا) داراى تصاوير حرمين شريفين است.

2- الدرة المضيئه فى زيارة المصطفويه (عربى) زيارات، تأليف ملا على قارى بروى م 114 ق، 17639 (نسخ- 1251 ق، 27 برگ).

3- حج و زيارت در چند فصل، در شرافت مكه، 1/ 2619، ملك، (نسخ 12 ق از برگ 2 تا مصباح الشريعه 232 برگ).

4- الجوهر المنظم فى زيارة قبر المكرم (عربى) از ابن حجر هيثمى، 3/ 1388، ملك (نسخ محمدبن محمود 1344 ق).

5- داستان درويشى كه به زيارت خانه خدا رفت (فارسى) از 93/ 6477، ملك (شكسته نستعليق)، محمد ابراهيم گوهرى، 14 ق. هامش، برگ 211 تا 213.

ز- سفرنامه

1- سفرنامه حج (منظوم) (فارسى) از؟ 24780 (نستعليق خطى بى تا) 41 برگ.

2- نان و حلوا/ سوانح سفر حجاز (فارسى) ادبيات اثر طبع شيخ بهايى، 19084 (نستعليق 138 ق- 39 برگ).

3- سفرنامه مكه (فارسى) از ميرزا داوود وزير وظايف، 6562 (شكسته نستعليق مؤلف 1324 ق م 158 برگ).

4- سفرنامه مكه (فارسى) از لطفعلى اعلايى، 4243 (نسخ محمد تقى، 1348 ق. 80 برگ).

5- سفرنامه مكه (فارسى) از على

ص: 157

خانه اعتماد السلطنه م 1285 ق. 4825 (نستعليق 1306 ق. 309 برگ).

6- سفرنامه مكه (فارسى) تأليف 1261 ق. مؤلف از همراهان ضياء السلطنه به مكه، 3732 ملك، (نسخ 1261 ق. 56 برگ).

7- سفرنامه مكه (فارسى) تأليف محمد رضابن عبدالجليل طباطبايى تبريزى، تأليف 1296 ق، 2357 ملك (نستعليق، 1297 ق، 157 برگ).

8- سفرنامه مكه (فارسى) از مدير الدوله، تأليف 12 شعبان 1321 ق. 3899 ملك (شكسته نستعليق 1322 ق).

9- سفرنامه مكه (فارسى) از حاج ميرزا ابراهيم مشترى خراسانى طوسى، حسام الشعرا، 4834 ملك (نستعليق مؤلف 1300 ق. 31 برگ).

9- دليل الانام فى سبيل بيت اللَّه الحرام، سفرنامه حسام السلطنه به مكه در 1297 ق. در معيت حاج ملا باقر واعظ تهرانى، 1376 ملك (نستعليق 1296 ق.

عبدالرحيم 149 برگ).

ص: 158

ص: 159

خاطرات

طرح جايگزين شود.

ص: 160

مشكلات حاجيان

سيدعلى قاضى عسكر

6- مشكل قرنطينه حاجيان

در برخى شهرهاى بين راه و نيز در آغاز ورود به جده مكان هايى را براى قرنطينه حجاج مشخص كرده بودند كه درنتيجه حاجيان را از كشتى پياده نموده، لباس ها و اثاثيه آنان را ضدّعفونى مى كردند و از خود آنان نيز معاينه به عمل آورده و در صورت داشتن بيمارى چند روزى آن ها را در آن جا نگه مى داشتند، اين كار گرچه كارى شايسته و لازم بوده، ليكن به دليل بدرفتارى ها و سخت گيرى هاى مأموران بهداشت و معطلى زياد در قرنطينه ها، خود به صورت يك مشكل درآمده، به شكلى كه حاجيان تلاش مى كردند خود را از دست مأموران رهانيده و بگريزند.

جزائرى در سفرنامه خود در اين زمينه مى نويسد:

يكى از دشوارى هاى قرنطينه براى يك حاج ايرانى يا غير ايرانى اين بود كه آنان را به طور جمعى لخت كرده، در يك صف از برابر پزشك عبور مى دادند، لباس ها و وسائل آنان را نيز در صندوق بزرگى گذاشته آن را در ماشين بخار مى گذاشتند تا به طور كامل ضدعفونى شود. پس از آن، چندين روز- گاه تا ده يا دوازده روز- آنان را نگاه داشته و سپس سوار كشتى مى كردند. (1) كاروان حجاج پس از بازگشت نيز در برخى مناطق براى قرنطينه معطّل مى شدند.


1- حج گزارى ايرانيان، در دوره قاجار، ص 14

ص: 161

اعتمادالسلطنه از حج سال 1363 ه. ق. خود چنين گزارش مى دهد:

هركس از سمت حجاز و شام بيايد، دوازده روز در قرانتين نگهدارند، خواه محترم باشد، خواه غيرمحترم. ناظرى هم براى اين كار معين است كه بعد از مرخصى از قرانتين (قرانطين) نفرى بيست و دو قروش و نيم از مردم مى گيرد كه به عبارةٍ اخرى، چهارهزار و چهارصد دينار ايران باشد. (1) 7- برخورد نامناسب با حاجيان هنگام ورود به جدّه

يكى از نكات مهم در تاريخ سياحت و جهانگردى، چگونگى برخورد مأموران دولتى با جهانگردان هنگام ورود به هر كشور بوده است. اين بدرفتارى و خشونت موجب مى شده تا آنان با خاطراتى تلخ از آن كشور خارج و آن ها را در سفرنامه هاى خويش نوشته به خوانندگان پس از خود منتقل نمايند.

علامه سيد محسن امين كه در سال 1321 ه. ق. به حج مشرف گرديده مى نويسد:

در جدّه با مردم مثل يك گوسفند رفتار مى كردند، گروهى كه عصر، پس از ما آمدند، مقدارى از وسائلشان گم شد. بعضى به خاطر خرجى خود كه داخل وسائل گذاشته بودند و گم شده بود گريه مى كردند .... (2) وى سپس چگونگى وورد خود به جدّه را چنين گزارش مى كند:

... به جدّه كه رسيديم، سوار قايق هايى شديم كه ما را به جزيره اى برد كه به اندازه يك ساعت از جدّه دور بود، هدف آن بود كه خود ما و لوازم و رختخواب ها ضدّعفونى گردد تا ميكروب ها از بين برود. ... دريا متلاطم بود و آفتاب گرم. دريا امواج خود را بر ما مى افكند. با دشوارى زياد به جزيره رسيديم. كشتى هاى بسيارى اطراف جزيره پهلو گرفته بودند. همه پر از حاجى كه خورشيد بر سرشان مى تابيد و به كسى اجازه ورود به جزيره نمى دادند.

همه رختخواب ها و ملافه ها را گرفته و در دستگاه مخصوصى با بخار ضدّعفونى كردند. آنگاه از در مخصوصى به سرنشينان كشتى ها اجازه ورود به جزيره دادند. همه را در جاى مخصوصى نگهداشتند. سپس دستور دادند كه از در ديگرى خارج شوند. با مردم مثل يك گوسفند رفتار مى كردند. جزيره، خشك و بى آب و علف و سبزه بود. تشنگى همه را به ستوه آورد .... (3)


1- سفرنامه ميرزا على خان اعتمادالسلطنه، ص 141
2- پابه پاى امين جبل، فصلنامه ميقات حج، شماره، ج 28، ص 212
3- پابه پاى امين جبل، ميقات حج، شماره، ج 28، ص 212

ص: 162

ميرزا داوود وزير وظايف نيز گزارش ورود به جدّه را چنين توصيف مى كند:

يك ساعت از شب يكشنبه، با زحمت زياد به دم گمرك رسيديم، چه محشرى بود ازدحام در كشتى، وقت ورود و خروج ازدحام زيادى مى شود، مثل اين كه در «باطوم» يك نفر پيرمرد «بخارايى»، در زير دست و پاى مردم تلف شد، ليكن در هيچ جا مثل «جده» نبود، اولًا مدتى مردم را روى آب معطل مى كنند، يعنى رعيت «ايران» را! چون از طرف «قنسول ايران» كه جناب «مفخم السلطنه»، برادر سفير كبير، «پرنس ارفع الدوله» باشد، يك نفر مى آيد روى آب، «حجاج ايران» را مى شمارد، به جهت اين كه از هر نفرى كه در طراده نشسته است، پنج قروش از طراده چى مى گيرند، رعيت «روس» و «انگليس» و هر دولتى نفرى دو قروش مى دهند، رعيت «ايران» نفرى هفت قروش و نيم بايد بدهند! هرچه طراده چى داد مى زد كه در اين طراده، پنجاه و دو نفر است، آدم قنسول مى گفت: پنجاه و هشت نفر است! و با تو پنجاه و هفت محسوب مى شود.

بعد از آن وارد مى كنند ايشان را به محوطه كوچكى كه دور آن با چوب و ميل آهن ديواركشى شده و خودشان قفس مى گويند و اين قفس كرانتين است، از «رعيت خارجه» دو قروش و نيم و از «ايرانى» نصف مجيدى به اسم كرانتين مى گيرند، اين جا هم جناب «قنسول» پنج قروش از حاجى ايرانى بى چاره دخل مى كند و به دست هر نفر كاغذى كوچك مى دهند، دم در، آن كاغذ را دو نفر ايستاده اند مى گيرند و از آن قفس داخل قفس ديگرى مى شود، به عين مثل قفس اول، ازدحام زيادى، حاجى بى چاره لخت، هوا سرد، يك نفر آدم، تذكره ها را مى گيرد و هر نفرى هم دو قروش مى گيرد، آن وقت نوشته كوچكى مى دهد كه دم در مى گيرند، آن وقت حاجى مرخص است و مى افتد به دست حمال و رفتن منزل، حمال اسباب را برداشته آمد منزل، دو تومان كرايه خواست، گفتيم زياد است، به عربى گفت: مكتوب عَلَىّ، معلوم شد حمالى را هم، آدم قنسول قطع و فصل مى كند و با حمال تنصيف مى كند، بى چاره حاجى ايرانى .... (1) 8- اخاذى از حاجيان

يكى از مشكلات مهم حاجيان در طول سفر، عادت حمله داران، عكام ها، عشاير بين راه و مأموران به اخاذى و گرفتن پول از حاجيان بوده است كه آن را گاهى «خاوه» و گاهى «اخوه» مى ناميدند.


1- سفرنامه ميرزاداوود وزير وظايف، ص 89

ص: 163

محمد ولى ميرزاى قاجار (سال 1260 ه. ق.) در اين زمينه مى نويسد:

... در راه جبل هفتاد و دو اخوه مى گيرند، (اخوه دو غازى كه هشت هزار و پانصد دينار رايج مى باشد) ... از مردم عجم دو غازى و از مردم عرب يك غازى مى گيرند واز زن عرب نصف غازى و از زن عجم يك غازى مى گيرند و از هندى و درويش هيچ نمى گيرند و غازى هم چهار هزار و دويست و پنجاه دينار رايج است. (1) نويسنده سفرنامه «تير اجل در صدمات راه جبل» نيز شبيه به گزارش فوق را آورده، مى نويسد:

شيخ جبل در وقت رفتن به مكه معظمه از هر حاجى اگر مرد و از عجم باشد، قريب سى تومان مى گيرد و از زن عجمى و مرد عرب، نصف آن؛ و از زن عربى رُبْع و اگر حاجى از اهل سنّت باشد قدرى قليل، گاهى هيچ؛ و در برگشتن بدون تفاوتِ امتياز از هريك قريب ده تومان؛ و در نزديكى جبل مأمورى از شيخ جبل با جماعتى از راهزنان به جهت شمردن حاج مى آيند و اطراف را به نحوى مسدود مى نمايند كه احدى را مجال گريز نيست و در آن روز حمله دارها به جهت گريز از اين خاوه، بلاها بر سر حاجى مى آورند. عجم را به شكل عرب و مرد را به هيئت زن و دو نفر را گاهى در يك لنگه كجاوه و آدم را در ميان بار و معزّز را به صورت ساربان و عكّام و جماعتى را ميان پياده هاى فقير پنهان مى كنند كه بعضى به حبس و خوردن چوب مبتلا و بعضى از ترس مى مانند در شدّت سرما يا گرما در آن بيابان بى آب و نان، يك شب يا دوشب تخفّى [مخفى شدن]، به هزار زحمت در تاريكى خود را به نيم جان، به منزل مى رسانند. حاجى با آن كه تمام مقاطعه خود را داده، از ترس آن كه مبادا از حيله آن جماعت به مهلكه تازه بيفتد يا شترى به او بدهند كه از اول منزل تا آخر، ساعتى نتواند سوار شود، به اين ذلّت و مخاطره راضى مى شود؛ و اگر يك حاجى از حساب بيفتد، سى تومان در رفتن و بيست تومان در برگشتن به ملاحظه ساير خاوه ها به حمله دار مى رسد و به قدر يك شُرْب آبى از آن حاجى امتنان و تشكّر ندارند و ذرّه اى از آن چه خيال درحق او دارند، تخفيف نمى دهند. (2) مرحوم مير سيد احمد هدايتى نيز در اين باره مى نويسد:

امروز شنبه سوم صفر، صبح زود به هر سختى و داد و فريادى بود، حمله دارها مطالبات خود را از ضعفاى حجاج گرفتند، بعد مسموع شد كه «شيخ محلّ» اجازه


1- به سوى ام القرى، ص 238
2- تير اجل در صدمات راه جبل، ميقات حج، شماره، ج 35، ص 93

ص: 164

عبور به قافله نداده، مطالبه خاوه و حق العبور مى كند بعد از صحبت هاى زياد، مقومين حمله دارها رفتند و پس از ساعتى برگشته، مابين خود پول جمع كرده و بردند و تقديم شيوخ محل نمودند و اجازه عبور گرفتند .... (1) 9- كمبود آب

كمبود آب در برخى مناطق، از ديگر مشكلات حاجيان گزارش شده است. مرحوم سيد محسن امين در اين رابطه مى نويسد:

در منطقه «بئرالدراويش» آب اندكى وجود داشت، آنان كه دير رسيدند از آب محروم ماندند و برخى از الاغ ها و شتران، آن شب از تشنگى تلف شدند .... (2) ميرزا داوود وزير وظايف در رابطه با تشنگى حجاج و كمبود آب در برخى مناطق مى نويسد:

هيچ فراموش نمى كنم، «زنى مصرى» را كه با وجود اين كه سواره بود آمد نزد حقير و زبان خود رانشان داد كه تشنه ام و يك لنگه دست بند خود را مى داد كه او را آب بدهم، وقتى كه او را آب دادم و دست بند را هم نگرفتم، دست حقير را بوسيده و مى خواست حقير را سجده كند، امروز به قدر مقدور و هرچه آب داشتم دادم و وضو هم نگرفتم، بلكه طهارت هم نگرفتم، آب قليان ما را گرفته و خورده بودند، بعد از ظهر رسيديم به «بئرالعلم»، آن هم آب نداشت سبحان اللَّه مردم خيلى مستأصل شدند، از او رد شده آمديم يك ساعت به غروب به «بئردرويش» رسيديم، عكامى شامى «عبداللَّه» نام داشتم، اگرچه بيست سال بيش نداشت، اما خيلى زرنگ بود، از بعداز ظهر چند مشك برداشته با الاغ رفته بود، دو ساعت به منزل مانده آمد و دو مشك آب با خود آورده، مشك ها را به ما داد و مشك ديگرى برداشته و به عجله رفت و مى گفت آب كم است و امشب كمتر خواهد بود، يك مشك را به مردم دادم، وقتى كه به منزل رسيديم، دو مشك ديگر هم آب آورده بود، ولى سر چاه ازدحام زياد و آب پيدا نمى شود، از اين سه مشك هم باز يكى را به مردم دادم، اما ياراى بيشتردادن نبود، چون جمعيت ما زياد بود، شايد فردا هم آب پيدا نشود، ولى حقير در اين دو روزه ابداً آب نخوردم، هندوانه شكسته بودم و هروقت تشنگى رو مى آورد قدر كمى مى خوردم، امروز هم جمعى از حاج به قدر ده نفر، با دو حمله دار براى برداشتن


1- داستان باريافتگان، ص 216
2- پابه پاى امين جبل، ميقات حج، شماره، ج 28، ص 219

ص: 165

آب جلو آمده بودند، شش نفر عرب آن ها را لخت كرده بودند، مال و اسباب و لباس آن ها را برده بودند، ولى عكام ما اندكى ديرتر رسيده بود و سالم مانده بود، تا نصف شب آب كم بود و امروز و امشب سؤال فقط آب است و پس از نصف شب قدرى آب بيشتر شد، يعنى صاحبان زور آب گيرى كردند، آن وقت بيچاره پياده هم آبى گيرش آمد و آسوده شد، يازده نفر مى گويند از مغاربه از تشنگى تلف شدند. (1) ميرزا داوود سپس به داستان غم انگيزى اشاره كرده و مى نويسد:

وقعه عجيبى كه بين «مكه و مدينه» براى ما واقع شد اين بود كه، در روز بعد از حركت از «ابيارحسن»، كه كم آبى و كم آذوقگى در حاج به سر حد كمال رسيد، به خصوص در پياده ها و به خصوص در «مغاربه»، در ميان كوچه متصلًا سياه ها مى آمدند و آب و نان مى خواستند و به خصوص وقتى كه در ميان كوچه نهار مى خورديم، در [اين] بين طفلى پياده [تقريباً به] سنّ دوازده سيزده ساله آمد، تكدى كرد، «والده ميرزا عليقلى»، قطعه نانى براى او انداخت، طفل ديگرى دويد كه بردارد، اين دو به هم چسبيدند، شترى هم كه كجاوه بار داشت رسيد و با دست خود بر پشت همان اولى نواخت كه افتاد، پاى خود را هم دوباره بالاى پشت او گذاشته، رد شد، حقير ملتفت شدم كه صدمه اى به او رسيد، قدرى با «والده ميرزا عليقلى» اوقات تلخى كردم كه چرا نان را انداختى، او هم حق داشت، چه مى كرد، با آن التماس كه آن ها سؤال مى كنند، نمى توان غذا خورد و به آن ها نداد، قد او هم كه نمى رسيد بگيرد، بعد از ربع ساعت ديدم دونفر دست و پاى او را گرفته اند و چشم هاى او از حدقه حركت كرده، آورده بالاى شتر او را گذارده و بستند، «حاجى محمدعلى» كجاوه كش هم گفت كه طفل مرد.

معلوم است چه قدر بر حقير و به خصوص بر اهل منزل بد مى گذرد، كه خواستيم ثوابى و ترحمى بكنيم، قتل نفس كرديم، ديگر آن روز و آن شب بر ما چه گذشت، خداوند مى داند. روز ديگر كه وارد «مدينه» مى شديم، او را ديدم كه سوار است و حالش بهتر است و نان مى خورد، اما چشم هاى او همان قسم از حدقه حركت كرده بود، خيلى خوشنود شدم كه نمرده است و سوار هم شده است، تا «مدينه منوره»، پاشا او را سوار كرده بود، روز آخرى «پاشا» خيلى از مردم توجه كرده، جمعى پياده هاى وامانده را سوار كرد، آب هم دو تا سه فرسخى جلوتر آوردند. (2)


1- سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص 154
2- سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص 167

ص: 166

10- نبود امكانات بهداشتى

يكى از مشكلات جدى حاجيان در سفر حج، مسأله بهداشت و درمان بوده است.

حاجيان در بين راه و نيز در مكه و مدينه دسترسى به امكانات بهداشتى و درمانى كافى نداشته و درنتيجه بسيارى در بين راه مى مردند و يا به بيمارهاى عفونى و مزمن مبتلا شده و تا سال ها گرفتار عواقب آن بودند. مسافران كشتى ها به دليل نبود پزشك و مبتلا شدن به بيمارى هاى ناشناخته نمى دانستند چه بايد بكنند؟

مرحوم مير سيد احمد هدايتى (م 1264 ه. ق.) از داخل كشتى چنين گزارش مى دهد:

... اغلب مسافران تنشان دانه هاى قرمز بيرون زد، در حدود مغرب يك نفر مسافر ترك ديگر، زندگانى را وداع گفت و جنازه اش طعمه حيوانات بحرى گرديد. (1) فرداى آن روز كشتى گرفتار طوفان شد، ضربات امواج، كشتى كوه پيكر را مثل گاهواره پهلوبه پهلو مى كرد، مسافرين به روى يكديگر مى افتادند و نماز را ايستاده نمى شد بخوانند و غالباً مبتلا به اسهال و استفراغ شدند، سه نفر هم فوت كردند كه جنازه آن ها پس از تغسيل به دريا انداخته شد. (2) وى سپس مى افزايد: ... مبتلا به مرض داءالبحر شدم ... تا ظهر از پا درافتاده، بى هوش شدم. براى دو سه ساعت به غروب، چشم باز كردم ديدم رفقا دور من جمع شده اند و آب هندوانه به من مى خورانند فوراً تمام سطح بدنم قرمز شد و كئير بيرون زد و تب خيلى شديدى عارض شد .... (3) او مى افزايد: [در جده] غالباً حجاج مبتلا به تب مخصوصى مى شدند كه دوسه روز طول مى كشيد و قطع مى شد. (4) ميرزا على خان اعتمادالسلطنه در رابطه با بيمارى خود و تعدادى از حاجيان مى نويسد:

به عادت مستمره روز بيست [و] هشتم شوال، از «مزيرب» خراب شده حركت شد، كه در دنيا از «مزيرب»، بد آب و هواتر گويا نباشد، چنان كه اكثر از حاج عجم، در آنكه توقف داشتند ناخوش شدند و اكثرى از آن ناخوشى ها تلف


1- داستان باريافتگان، ص 111
2- داستان باريافتگان، ص 112
3- همان، ص 144
4- همان، ص 221

ص: 167

مى شدند، من جمله از مشاهير، زن «سليمان خان قاجار»، دختر «حاجى رضا قلى خان قاجار»، كه بسيار وجيهه و مقبول بود، در منزل «تبوك» [كه] چهارده منزلى «مدينه» است فوت شد و نعش او را صد و بيست تومان دادند به حمله دار، كه قرار نيست در مذهب «اهل سنت» نعش را حركت بدهند و در خُفْيه (1) به «مدينه» بردند و در «بقيع» دفن كردند و همچنانكه كنيز تركى از «مهد عليا» والده اقدس همايونى و «رفيع خان نايب فراش باشى»، از اين گونه بسيار تلف شدند.

حقير هم از مرده هاى آن سفر و از ناخوشى هاى آن منزل بودم، كه سه روز به حركت از «مزيرب» مانده، فى الجمله تبى عارض شد، به «ميرزا محمود»، حكيم باشى والده شاه رجوع شد، چندان اعتنا نكرد، «حيدرخان شيرازى» كه در «شام» متوقف است همراه بود و از طبابت مى گفت اطلاع دارم، در يك روز سه قسم، دواى مختلف داد، يك حرارتى در دل من عارض شد، نَعُوذُ بِاللَّه مثل آتش، بلكه خود آتش بود، كار به جايى رسيد كه روز حركت از «مزيرب»، حالت خود را نمى فهميدم، «حاجى آقا محمد حكيم تبريزى» پسر «آقا اسماعيل» طبيب مرحوم، از كيفيت آگاه شد، از بابت حقوق و دوستى سابق، خودى به حقير رسانيده احوال را مشاهده كرد، همان دقيقه تخت روانى كرايه نموده، بنده حقير را ميان تخت روان گذارده، متوجه دوا و غذا گشته، در «عين زرقاء»، كه سه منزل است به «مزيرب»، از حقير مأيوس شده بود، زيرا كه از خودم خبر نداشتم و بى هوش بودم. (2) ميرزا داوود وزير وظايف در رابطه با بيمارى برادر يكى از دوستانش به نام حاجى آقا نورالدين گنابادى كه منجر به فوت وى در مدينه شد مى نويسد:

شب كه از حرم مراجعت مى كردم، «حاجى آقا نورالدين گنابادى» را ديدم، جوياى احوالات برادرش «آقا جلال الدين» شدم، گفت از ديروز كه آمده است، ناخوش افتاده است، روز قبل از ورود، ظهر كه براى نهار پياده شديم، كجاوه آن ها هم نزديك به ما بود، او را ديدم و احوال پرسى كردم، فى الجمله ورمى در زير چشم و پاى او بود، گفتم شما را چه مى شود، گفت: احوالم خوب نيست و اسهال داشتم، گفتم: يقين سد كرده ايد كه ورم آمده، گفت چنين است، گفتم در «مدينه» روغن كرچكى بخوريد، به حرف نكرده بود، رفتم به احوال پرسى، ديدم افتاده است رو به قبله و مشاعر از او رفته، طبيبى براى او آورده بودند، مشمع


1- پنهانى.
2- سفرنامه ميرزا عليخان اعتمادالسلطنة، ص 93

ص: 168

خردل بر پاهاى او انداخته بود، ديدم مردى است، قليانى كشيده، آمدم ساعت شش منزل، لقمه نانى خورده خوابيدم، صبح زود آمدند كه «آقاجلال» مرحوم شده است، خوشا به حال او شب جمعه و عاشورا، خداوند نخواست كه دوباره مراجعت به «ايران» كرده و اعمال خود را از سر بگيرد، خواست كه آمرزيده شود، برخاسته رفتم جمع آورى جنازه او را كرده، در «بقيع»، وصل به حرم محترم در طرف قبله جلو قبر «حضرت فاطمه بنت اسد»- سلام اللَّه عليها- مدفون شده، از طرف اداره احتساب آمده بودند كه مال و پول او را بياوريد، بيت المال سياهه كند چند تَشرى زدم و از قضا مثمر شده، همين قدر اسم او را نوشته و رفتند، سه چهار ليره هم مى خواستند، او را هم نگذاشتم چيزى بدهند. (1) 11- كم توجهى به اعمال و مناسك حج حاجيان

حاجيان سختى هاى فراوانى را تحمل مى كردند تا بتوانند حج صحيح و مقبول انجام دهند، ليكن متأسفانه به دليل دير حركت دادن آن ها و يا عجله كردن در احرام بستن و انجام اعمالى همچون طواف و سعى با سختى هاى زيادى روبرو مى شدند، نويسنده سفرنامه تير اجل در صدمات راه جبل نهمين مشكل سفر خود را چنين تشريح مى كند:

نهم: توقف نكردن در ميقات گاه است به جهت احرام؛ و اين ظلم بزرگى است بر حاج كه هيچ نفعى از آن به آن ها نمى رسد. بى چاره از بلاد بعيده، اين همه مخارج را مى كنند و آن مشقّت ها را متحمّل مى شوند، به جهت ادراك عمل بزرگِ حج؛ و اوّل اعمال او احرام است كه بايد در ميقات بسته شود و بر اهل دانش ظاهر است كه مقدّمات احرام از تنظيف بدن و تطهير و تنوير و غسل و نماز و مقارنات آن از نيّت و تلفّظ به آن كه بايد غالب حاج را تلقين كرد و غير آن، بى منزل كردن در آن جا ميسّر نيست؛ و رسم امير حاج در اين سنوات چنين است كه در وسط روز به قدر دو ساعتى در آن جا توقّف مى كند؛ آخر حاج نرسيده، اوّل حاج حركت مى نمايد و از ترس دزد و راهزنان و واماندن از قافله، مجالى جز از براى برهنه شدن و جامه پوشيدن و تلبيه گفتن نيست. بار آب حاجى كه اگر كسى به دقت حساب كند، شايد مصرف آن به پنجاه تومان برسد در عقب و اگر حاضر باشد، فرصت نيست. و بالجمله از فيض احرام، حاج غالباً محروم.


1- سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص 156

ص: 169

وى در بخش ديگر مى نويسد:

... و از همه بدتر آن كه، ورود حاج در مكه غالباً در روز هفتم [ذى حجّه] مى شود و در هشتم بايد به جهت حج احرام ببندند و بروند به منا و در آن دو نصفِ روز و يك شب، حاجىِ غريبِ جاهلِ به اعمال حج در آن جمعيت به زياده از صدهزار، به كدام كار برسد؟ مدتى در صدد تعيين منزل و لوازم آن از نقل اسباب و غيره است. از براى عملِ عمره، از غسل و طواف و تقصير و ساير مستحبّات كه هرگز نكرده و بعد هم غالباً ميسّر نيست، وقت كمى مى ماند كه به اقلّ واجب آن، قليلى از حاج مى رسند و اكثر آن ها عمل مى كنند كه فى الجمله شباهتى به عمره دارد كه از شرع رسيده. و بسيار شده كه در عرفات و منا ملتفت خرابى آن مى شوند و ثمرى ندارد؛ و در مكه، نه مجال تفحّص دارند، نه وقت سؤال و تلافى. و اگر دوسه روزى پيش وارد شوند، البته به اين درد مبتلا نمى شوند. بى چاره ها خرج ها كرده و زحمت ها كشيده و كفّاره هاى بسيار بر گردن ايشان وارد شده، با اين حال با دست خالى برمى گردند. (1) 12- رعايت نكردن نظافت در اماكن مقدسه

يكى ديگر از مشكلات حاجيان مراعات نكردن نظافت خصوصاً در اماكن مقدسه حرمين شريفين بوده است.

ميرزا عبدالغفارخان نجم الملك منجّم باشى (1296 ه. ق.) در اين زمينه مى نويسد:

صفا و مروه دو كوه كوچك اند در طرفين مسجدالحرام به فاصله سيصد ذرع واقع شده اند ... و فيمابين آن معبر عام است و بازار، يك ضلع معبر مسجدالحرام و طرف ديگر عمارات و دكاكين است. اين قطعه زمين، خيلى مقدس و محترم است و هيچ شبهه اى نيست كه حضرت پيغمبر و بعضى از انبياى سلف و ائمه طاهرين و اولياء اللَّه مكرّر اين مسافت را پيموده اند و با وجود اين ها، اهالى مكه اين قطعه زمين را از همه جا كثيف تر نگاه داشته اند و عمده سگ هاى مكه در همين معبر سكنى دارند. (2) وى در بخشى ديگر از سفرنامه خود، مشاهداتش در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله را چنين


1- تير اجل در صدمات راه جبل، ميقات حج، شماره، ج 33، ص 94
2- ميقات حج، شماره، ج 19، ص 178

ص: 170

توصيف مى كند:

در مسجد حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله جمعى از حجاج هندى را ديدم باعيان منزل نموده بودند، بسيار كثيف و مندرس بودند، همه روزه در آفتاب بر روى فرش هاى پاكيزه نشسته، شپش مى كشتند و مى خوابيدند و گستاخانه حركت مى كردند و كسى متعرض آن ها نمى شد. (1) به هنگام قربانى در مِنى نيز به دليل نبود امكانات لازم، گاهى همان جا جلوى خيمه ها قربانى كرده، لاشه قربانى و فضولات آن را در فضاى باز و در برابر آفتاب سوزان رها مى كردند و درنتيجه گوشت ها متعفن گرديده و موجب بيمارى هاى بسيار مى شد.

برخى از اهالى و يا حجاج ديگر كشورها نيز عادت داشتند كه گوشت قربانى را تكه تكه كرده آن را در برابر آفتاب قرار دهند تا بخشكد و در طول سال از آن استفاده نمايند كه اين نيز خود موجب شيوع بسيارى از بيمارى ها مى شد.

نجم الملك منجم باشى در اين باره مى نويسد:

ذبيحه اى كه در عرفات مى شود، نصيب جمعى سياهان است، گوشت آن ها را پهن مى كنند و بر روى سنگ هاى كوه، مواجه آفتاب به زودى خشك مى شود، پس آن ها را ذخيره مى كنند براى آذوقه ساليانه خود. (2) وى سپس مى افزايد:

چند مذبح در عرفات حفر نموده اند براى خون و فضولات قربانى ولى حجاج را چندان اعتنايى به آن ها نيست، هركس در برابر خيمه خود قربانى مى كند و به اين سبب هوا خيلى متعفن مى شود، اگرچه سياهان فضولات را به تدريج جمع آورى مى كنند .... (3) 13- رفتار غيرانسانى با بيماران و فوت شده گان

رفتار ناشايست برخى از حمله داران با بيماران و حتى جنازه فوت شدگان بسيار تأسف بار بوده است. نويسنده سفرنامه تير اجل در صدمات راه جبل در اين باره مى نويسد:


1- سفرنامه شيرين و پرماجرا، ميقات حج، شماره، ج 19، ص 181
2- سفرنامه شيرين و پرماجرا، ميقات حج، شماره، ج 19، ص 177
3- همان.

ص: 171

در مجارىِ حال مريض و امواتِ اين راه، قلم اين جا رسيد و سر بشكست؛ اين احقر را مجال و حال ذكر تمام آن ها نيست. ناچار به شرح پاره اى قناعت مى كند:

اوّل: حاجى اگر در جدّه يا مكه معظمه يا مدينه طيبه مُرد و وارث قوى و يا وصىّ قابل يا رفيق كامل ندارد، تَرَكه او به حسب عمل، مِلكِ طِلْق مأمور جدّه است؛ كسى را حقّى در او نيست. تفضّلًا ميّت را به دست چند نفر اوباش ... مى دهد كه دفن كنند. معلوم است، كيفيت غسل و كفن و نماز و دفن آن بى چاره هم چه قِسم خواهد بود. و اگر در ميان راه مُرْد به همان نحو، مال حمله دار است و لكن اين جماعت، گاهى مريض بَدْحال را از طول جان دادن فارغ مى كنند و از ترس بروز كردن، خود را در زحمت و خرج غسل و كفن و نماز نمى اندازند؛ در گودالى او را پنهان مى نمايند و اگر مجال آن نشد، چنانچه در نزديكى صبح كه زمان حركت حاج است بميرد، از آن زحمت هم فارغ، در همان صحرا مى اندازند و امسال از اين قِسْم مكرّر شنيده و به تحقيق رسيد.

دويم: اگر حاجى در وقت رفتن، يك فرسخ از نجف بيرون رفته، مثلًا بميرد، يك ثلث مقطع كه اگر در كجاوه است چهل تومان و كسرى و اگر سرنشين است سى و سه تومان، مال حمله دار است كه اگر گرفته پس نمى دهد والّا به حكم امير حاج مى گيرد. و اگر در جبل بميرد الى مكه، دو ثلث و اگر در مراجعت چندقدمى از مكه دور شده بميرد، تمام مقطع را مى گيرد. و اما حاجى تازه كه از مكه از اين راه برمى گردد، به مجرد بيرون آمدن، سابقاً يك ثلث و امسال اين حكم نسخ شده و فتوا بر دو ثلث شد، الى بيرون آمدن از مدينه طيبه و از آن جا تمام؛ الّا آن كه به بعضى از آن ها در پاره اى موارد سه چهار تومانى به جهت كرايه از جبل تا نجف تفضّلًا كسر مى كنند؛ و اگر كسى جرأت بكند و از سبب اين بدعت سؤال نمايد، مى گويند قاعده حمله دار به حكم امير حاج چنين است.

سيم: چون حاجى مُرد، در هريك از آن مواضع، به جهت مالِ حاجى، دوباره بايد همان شترى كه اجاره آن را تمام گرفتند، اجاره كرد و مى گويند، چون حاجى مرد، شتر خلاص شد؛ يعنى آن حاجىِ مرده با دادن مال الاجاره، حق باركردن بر آن شتر ندارد؛ پس از براى يك شتر در مسافت مخصوص دو كرايه مى گيرند و چنين حكمى در هيچ ملّتى بلكه در ميان طوايف بت پرست هند و چين نيست و سالهاست كه اين بدعت جارى و بسيارى از اعيان و بزرگان دولت عليّه ايران خود ديدند و فهميدند و آن قدر خدمت به دين بلكه به دولت نكردند كه اين جزيى را بردارند يا به عرض خاكپاى مبارك اقدس ظِلُ اللهى رسانند كه اگر حاجى مرد،

ص: 172

آن اجاره و مقاطعه بر هم خورد؛ پس گرفتن يك ثلث و دو ثلث و تمام چيست؟ و اگر به حال خود باقى است، پس از براى كرايه گرفتن دوباره هيچ راهى نيست.

چهارم: اگر آن مرده را بخواهند بر شتر خودش كه تمام كرايه آن را داده حمل نمايند به نجف اشرف، در مراجعت، بعد از بيرون آمدن از مدينه طيّبه يا به مدينه، اگر در بين الحرمين مرد، به كرايه دوباره تنها قناعت نمى كنند و غير از آن حمله دار كه اين حاجى مرده در حمل او بود، احدى مرخّص نيست به حكم اميرحاج كه آن جنازه را بردارد. پس آن حمله دار، مبلغ كلّى مى گيرد به حسب انصاف خود از صاحب آن ميّت كه ناچار است به حسب وصيّت يا ملاحظه شأن از حَمْلِ او؛ و خود ديدم صد تومان گرفتند به جهت حمل از جبل تا نجف؛ و البته ده تومان خرج نكرد و امسال يك منزل يا دو منزل مانده به مدينه از سى تا پنجاه تومان گرفتند و هرچه نگرفتند از روى ترحّم بود و الّا مانعى از خوف خداوند يا خلق در ميان نيست.

پنجم: اگر حاجى در آخر شب مرد، به نحوى كه وقت برداشتن او نيست و بايد او را تا منزل آورد، حمله دار وجه كلّى مى گيرد به جهت اين سه چهار فرسخ كه او را بر شترش بگذارد. امسال جنازه اى از شخص استرآبادى مطّلعم، حمله دار، ده امپريال گرفت نقد كه او را به منزل آورد. يكى از علماى بسطام تدبيرى كرد و از خارج، بعضى را مدّعى مال اين ميّت نمود و حكومت به نزد امير حاج كشيد.

حكم به تنصيف كرد؛ قريب دوازده تومان به جهت اين چند فرسخ گرفت، غير از كرايه كه در اصل مقاطعه بود.

ششم: اگر سرنشين مريض شود به نحوى كه طاقت سوارى ندارد و بايد كجاوه بنشيند، اگر يوميه بگيرد، روزى از دو امپريال يا پنج مى گيرند و بسيار كم مى شود كه به دو سه تومان قناعت بكنند، و اگر تا آخر بخواهند، علاوه بر مقاطعه سرنشينى سى تا چهل تومان، گاه زياده از اين مى گيرند؛ و اگر چند فرسخ يا يك منزل آمده، مرد، هر دو مقاطعه بالتمام مى گيرند.

هفتم: ناخوش گاهى با حمله دار خود در شب قرار مى دهد در چند امپريال كه فردا در كجاوه بنشيند و همان شب مى ميرد، آن مبلغ را مطالبه مى نمايند. خود مطّلعم در چنين موردى نگذاشت جنازه را بردارد تا دو ليره عثمانى گرفت.

هشتم: مريض گاهى در سر شتر بى حال مى شود؛ ساربان يا غير او، بيچاره را از روى شتر مى اندازند و مى روند، تنها در روى خاك جان مى دهد و مال او در دست ديگران؛ كسى نيست از حمله دار مطالبه كند كه اين حاجى كو؟ مالش

ص: 173

كجاست؟

نهم: اگر حاجى مرد از بى نظمى امير حاج، بايد كلى داد به مرده شور و قبر كن؛ كه اگر كسى مرده را دفن كرد به ده تومان، خيلى زيركى كرده.

دهم: قساوت قلب و بى رحمى حمله دار و اتباعش و عمله موتى در شدّت و كثرت، به جايى رسيده كه از ايشان تجاوز كرده، به طبيب هم مى رسد. چه اين طايفه نيز چون مَثَل حاجى را مثل كافر حربى بى قوت [و بى] معينى مى بينند كه هر كس به هر اسم در فكر برهنه كردن ايشانند، به طمع افتاده كه مالى در معرض تلف است؛ چرا من نبرم و مخارج كرده و آينده اين راه را از اينجا بيرون نياورم.

پس نرخ حق القدم را از يك لير امپريال كمتر نمى گذارند. قدرى دوا و حَبُّ و جوهريات از اصل و بدل همراه گرفته، به قيمت بسيار اعلى مى فروشند. مثقالى روغن چراغ خود ديدم در يك امپريال فروخت و آخر معلوم شد كه در شيشه آن، وقتى [زمانى] روغن چراغ بود. سه يا چهار دانه حب كرم پنج قران و هكذا. (1) 14- رفتارهاى تبعيض آميز

يكى از مشكلاتى كه حجاج ايرانى و ديگر حجاج غير عرب با آن روبرو بوده اند برخوردهاى تبعيض آميز و تحقير آنان بوده است.

ميرزا عبدالغفارخان نجم الملك منجم باشى كه به سال 1296 ه. ق. حج گزارده مى نويسد:

آنچه خانه زاد در خاك حجاز ديد اين است كه مردم عجم نمى دانم از چه بابت در انظار مردم آنجا مغضوب و حقير و خفيف اند و با وجود آن كه در اين سنوات به حسن كفايت حاجى ميرزا حسن كار پرداز مقيم جده، خيلى رفاهيت دست داده، باز خالى از خطر نبود، خاصه در مدينه طيبه كه خون و مال عجم را حلال و مباح مى دانند و به هر قسم بتوانند در صدمه حجاج كوتاهى نمى كنند، حتى سيد حسن مطوف كه از جانب معين الملك براى مطوفى ايران مأمور است، كمال بدسلوكى را مى نمايد ... (2) وى سپس مى افزايد: روزى يك نفر دهقان ايرانى، خواست به طواف بيت اللَّه مشرف شود، گيوه خود را با شال دستمال بر پشت پيچيد و داخل مسجد شد، يكى از


1- تير اجل در صدمات راه جبل، ميقات حج، شماره، ج 56، ص 96
2- فصلنامه ميقات حج، شماره، ج 19، ص 181

ص: 174

خواجه هاى حرم ملتفت شده در حين طواف چند چماق سخت بر كتف او بنواخت، احدى از بستگان كار پرداز خانه ايران، واقعه را از دور ديده، به كار پرداز اطلاع داد، مشاراليه در صدد قصاص برآمد، به اذن جناب شريف و پاشاى مكه، آن خواجه را در همان محل كه چماق زده بود به سياست رسانيدند ولى اين ايرادات همان بر حجاج ايرانى است، اعراب مختلف، نعلين زير بغل گذاشته وارد مسجد مى شوند و احدى متعرض آنها نمى شود. (1) وى در بخش ديگرى از سفرنامه خود مى نويسد:

از امتيازات اعراب، كه در تمام خاك عربستان ديدم، اين است كه هرگاه منازعه اى رخ دهد فيما بين يك نفر عرب و يك نفر عجم آن عرب حق دارد كه هر نوع فحش و تهمتى بر آن عجم نسبت دهد ولى عجم حق يك كلمه سؤال ندارد و الا آنقدر اعراب بر سر او مى ريزند و مى كوبند كه هلاك شود. (2) 15- اخذ رشوه براى زيارت

اخذ رشوه يكى ديگر از مشكلات حاجيان بوده، كه متوليان و دربانان اماكن مقدسه از مردم مطالبه مبلغى پول مى كردند و زايران براى ورود به كعبه و يا رفتن به داخل بقيع و زيارت كردن ناچار بودند مبلغى رشوه داده داخل شوند وگرنه از ورود آنها ممانعت به عمل مى آمد.

كازرونى كه در سال 1315 ه ش به حج مشرف شده مى نويسد:

حقير با جناب حاجى شيخ عبدالحميد، بعد از دادن دو ريال فرنگ داخل در كعبه منوره شديم. (3) ميرزا داوود وزير وظايف نيز مى نويسد:

شب جمعه بيست و ششم، ساعت سه به حرم مشرف شدم، ديدم درب خانه مشرفه را باز كردند هر طور بود خود را مهياى رفتن كرده قرآنى با خود برداشته، رفتم پاى نردبان به همراهى مطوفى كه عمامه اى نيز بر سر داشت، مطوف به پيرمردى كه عمامه سفيد عربى داشت و يك شقه در را باز كرده، خود در دربند نشسته بود، به عربى گفت: اين سيد يك ريال مى دهد كه داخل شود، در


1- همان، ص 182
2- همان، ص 182
3- سفرنامه كازرونى، ميراث اسلامى ايران، دفتر پنجم، ص 368

ص: 175

جواب گفت:

ما يخالف، ريال را گرفت و حقير پا بر نردبان گزاردم خود پيرمرد دست دراز كرده و دست حقير را گرفت و ... داخل خانه شدم و دعا مى خواندم، پشت در جوانكى نشسته بود، همين كه ديد حقير داخل شدم و حالى دارم، برخاسته به حقير چسبيد كه تو يك مجيدى بايد بدهى، دوازده قروش داده اى باقى را بده، والا برگرد، گويا پسر شيبه بود حقير هم فورى يك ريال ديگر به او دادم. (1) در مدينه مشكل بيشتر بوده، متوليان بقيع از افراد مبلغى به عنوان وروديه مى گرفتند و سپس اجازه ورود مى دادند. ميرزا عبدالغفارخان نجم الملك منجم باشى دراين زمينه مى نويسد:

در قبرستان بقيع بقعه اهل بيت بوابى دارد كريه المنظر، چماق به دست، غضب آلود، هر نفر ايرانى كه خواهد به قصد زيارت داخل شود با كمال تشدد يك صاحبقران از او مى گيرد و اگر بخواهد آن شخص روزى پنج مرتبه مثلًا وارد شود، بايد پنج قِران بدهد، و همين كه قليلى آن جا ماند زيارت نخوانده، گويد بيرون شو. (2) محمد ولى ميرزا كه در سال 1260 ه ق به حج رفته در اين باره مى نويسد:

در بقيع هر كس وارد مى شد هزار دينار مى گرفتند و درب حيات هم سه قروش كه هر قروشى يك عباسى مى باشد، در گنبد حرم بقيع هم به جهت زيارت حضرت فاطمه عليها السلام پول مى گيرند كه به بوسند قبر مبارك را. (3) فراهانى در سال 1302 نوشته است:

حجاج سنى كمتر به زيارت بقعه ائمه در بقيع مى آيند و اگر هم بيايند چيزى از آنان نمى گيرند، اما حجاج شيعه، هيچ يك را بى دادن وجه نمى گذارند داخل بقعه شوند، تنها پس از دادن اين وجه است كه آنان آزاد هستند بدون تقيه هر زيارتى را كه مى خواهند بخوانند. (4) ميرزا معصوم نايب الصدر شيرازى كه در سال 1305 ه. به مدينه مشرف شده، وقتى به متوليان بقعه بقيع اعتراض مى كند كه چرا در شب چراغ روشن نكرده و يا از مردم پول مى گيرند؟ به وى پاسخ مى دهند كه: اگر سالانه يك هزار و پانصد تومان به آنان داده


1- سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ج 130، ص 131
2- ميقات حج، ج 19، ص 182
3- به سوى ام القراى، ص 249
4- ميراث اسلامى ايران، دفتر ششم، ص 777

ص: 176

شود، آنان، هم چراغ روشن خواهند كرد و هم از عجم ها پولى بابت وروديه نخواهند گرفت. (1) 16- ندانستن زبان دوّم

يكى ديگر از مشكلات حاجيان، تسلط نداشتن به زبان عربى بوده است، و به همين جهت به دليل آن كه نمى توانستند در بين راه و در شهرها مطالب خود را به ديگران تفهيم نموده و يا سخن ديگران را درك نمايند، لذا دچار مشكلات زيادى گرديده، گاهى جان خود را نيز در اين راه از دست مى دادند. مرحوم سيد محسن امين در اين زمينه مى نويسد:

... عادت ژاندارم ها است كه در دو سمت راست و چپ حجاج حركت مى كنند و هنگام فرود آمدن در جايى، اجازه نمى دهند كسى از آن محدوده بيرون رود و به ناشناسان هم اجازه ورود نمى دهند، اگر ناشناسى بخواهد وارد شود، سه بار صدايش مى زنند [و ايست مى دهند] اگر جواب نداد، با تيراندازى او را مى كشند، اين حادثه براى برخى حجاج كه عربى نمى دانند پيش آمده است (2)

هم اكنون نيز بسيارى از حاجيان كه از كشورهاى مختلف اسلامى به حج مى آيند توان سخن گفتن با ساير حجاج را نداشته، ساعت ها در حرم كنار هم مى نشينند اما نمى توانند يكديگر را شناخته، باهم سخن بگويند.

خاتمه

در سفرنامه ها با توجه به شرايط مختلف آب و هوايى و نيز حاكمانى كه در گذشته بر حجاز حكومت مى كرده اند مشكلات و دشوارى هايى خاص هر يك از اين دوره ها ذكر شده كه پرداختن به تمامى آنها در اين نوشتار امكان پذير نيست، اميد است با توفيق الهى بتوانيم در فرصتى ديگر اطلاعات بيشترى در اختيار علاقه مندان قرار دهيم.

هم اكنون كه با الطاف الهى بسيارى از مشكلات و سختى هاى اشاره شده پايان يافته و حجاج كشورهاى اسلامى در اين زمان با استفاده از بهترين وسايل نقليه همچون هواپيما و با استفاده از بهترين امكانات رفاهى و داشتن تغذيه مناسب، در كمال امنيت و


1- تحفة الرحمين، ص 257: حج گزارى ايرانيان در دوره قاجار، ص 71
2- پا به پاى امين جبل، ميقات حج، شماره، ج 28، ص 217

ص: 177

آسايش به حج مشرف شده و در كوتاه ترين زمان مناسك حج را انجام و به كشور خويش باز مى گردند، بايد دقيقاً شكرگذار اين همه نعمت باشند و از فرصت به دست آمده بيشترين بهره بردارى را در جهت رشد و شكوفايى روحى و معنوى و نيز دست يازيدن به منافعى كه قرآن از آن با كلمه «ليشهدوا منافع لهم» ياد مى كند، بنمايند.

از خداوند متعال مسألت داريم همگان را با اين مسئوليت خطير و مهم آشنا ساخته، حاجيان همه كشورها بتوانند حجى مبرور و مقبول انجام داده، با روحى متحوّل شده، اخلاقى بهتر و رفتارى متناسب با شئوون دينى و اسلامى، به كشورهاى خود باز گردند.

پى نوشتها:

ص: 178

ص: 179

از نگاهى ديگر

طرح جايگزين شود.

ص: 180

استطاعت در كشورها

على العليان/ عباسعلى براتى

بالاترين و پايين ترين مرز استطاعتِ حج در كشورهاى اسلامى از سوى مركز تحقيقات حج عربستان سعودى اعلام شد:

حاجى نيجريه اى كه از راه هوايى به عربستان مى آيد 9053 ريال

حاجى اندونزى از راه هوايى 7162 ريال

حاجى بنگلادشى 6891 ريال

حاجى مالزيايى 6707 ريال

حاجى مغربى 6086 ريال

حاجى پاكستانى 5522 ريال

حاجى مصرى از راه هوا 5368، از راه دريا 4010 و از راه زمين 3209 ريال

حاجى اتيوپيايى دست كم از طريق هوا 5089 ريال

حاجى هندى حدود 4835 ريال

حاجى سورى از راه از راه هوايى 4328 و از راه زمينى 3085 ريال

حاجى يمنى در سفر هوايى 4238 ريال و از راه زمينى 3353 ريال

همين بررسى ها نشان مى دهد كه بايستى مرز استطاعت براى حج از نظر اقتصادى

ص: 181

محاسبه و ميزان پاى بندى به آن روشن شود تا شمار حاجيان مردّد و خيابان نشين در راه ها و اماكن عمومى مكّه مكرّمه و مشاعر مقدسه كاهش يابد.

11 كشور از كشورهاى اسلامى برگزيده شدند تا وضعيت اقتصادى و اجتماعى حاجيان خود را بررسى كنند و آن ها عبارتند از:

اندونزى، مالزى، پاكستان، هند، بنگلادش، سوريه، يمن، مصر، مغرب، نيجريه و اتيوپى.

اين بررسى ها نشان داد بيشتر حاجيان از كشورهايى هستند كه سطح معيشتى پايينى دارند يا حداكثر سطح زندگى آن ها متوسط است. بنابراين، بخشى از حجاج، شرط استطاعت مالى را براى اداى فريضه حج ندارند.

شمار حاجيان مدد جو و خيابان نشين در راه ها و اماكن عمومى، در مكان ها و زمان هاى مختلف، متفاوت است.

شمار آن ها در فضاهاى باز اطراف مسجد الحرام پيش از افاضه به عرفات، تقريباً 000 10 نفر و در منا نزديك به 000 100

نفر است.

ميانگين روزهاى اقامت حاجيان در عربستان

نام كشورمجموع روزهاى سفر حج اقامت در مكه اقامت در مدينه

هند 83240

بنگلادش 82432

اندونزى 83139

مالزى 83442

مصر 61723

نيجريه 82230

پاكستان 82735

اتيوپى 52530

يمن 61824

سوريه 61319

مغرب 1725 8

ص: 182

محاسبه پايين ترين حدّ استطاعت حج براى زنان، در خارج از عربستان

محاسبه پايين ترين حد استطاعت حج (زنان) در خارج عربستان

كشور و پول توقف در مدينه وسيله نقليه از كشور مبدأ حد استطاعت بدون محرم ريال سعودى پول محلى حد استطاعت با محرم ريال سعودى پول محلى

هند (روپيه هند) بازيارت هوايى 4790 55659 9625 111841

بدون زيارت هوايى 4282 49756 8609 10035

بنگلادش (تاكا) با زيارت هوايى 6846 92827 13737 186264

بدون زيارت هوايى 6337 85925 12719 172461

اندونزى بازيارت هوايى 7117 14366169 14279 28823173 (روپيه اندونزى) زيارت هوايى 6698 13520388 13441 27131611

مالزى (رنگيت) بازيارت هوايى 6662 6750 12369 12545

بدون زيارت هوايى 6153 6234 13351 13514

مصر (جنبه) با زيارت هوايى 5323 4861 10691 9763

بدون زيارت هوايى 4824 4405 9693 8852

بازيارت دريايى 3965 3621 7975 7283

بدون زيارت دريايى 3466 3165 6977 6372

با زيارت زمينى 3164 2889 6373 5820

بدون زيارت زمينى 2862 2614 5769 5268

بازيارت ميانگين 4882 4458 9809 8958

بدون زيارت ميانگين 4383 4003 8811 8047

نيجريه (نايرا) بازيارت هوايى 9008 243789 18061 488796

بدون زيارت هوايى 8500 230041 17045 461299

پاكستان (روپيه) با زيارت هوايى 5477 75775 10999 152172

بدون زيارت هوايى 4969 68747 9983 138116

ص: 183

اتيوپى (برّ) با زيارت هوايى 5044 11298 10133 22697

بدون زيارت هوايى 4551 10194 9147 20488

يمن (ريال يمنى) بازيارت هوايى 4193 174708 8431 351292

بدون زيارت هوايى 3694 153917 7433 309708

بازيارت زمينى 3308 137833 6661 277542

بدون زيارت زمينى 3006 125250 6057 352375

بازيارت ميانگين 4138 172417 8321 346708

بدون زيارت ميانگين 3639 151625 7323 305125

سوريه بازيارت هوايى 4283 57878 8611 116365

ليره سورى بدون زيارت هوايى 3784 51135 7613 102878

بازيارت زمينى 3040 41081 6125 82770

بدون زيارت زمينى 2738 37000 5521 74608

بازيارت ميانگين 4140 55946 8325 112500

بدون زيارت ميانگين 3641 49203 7327 99014

مغرب، بازيارت هوايى 6041 16533 12127 33188

درهم مغربى بدون زيارت هوايى 5533 15142 20798 55918

محاسبه پايين ترين حدّ استطاعت حج براى مردان، در خارج از عربستان

كشور و پول وضعيت زيارت مدينه وسيله نقليه سفر از كشور هزينه رفت و آمد هزينه مسكن هزينه غذا هزينه مطوّف لوازم احرام احتياجات لازم مقدار استطاعت به ريال مقدار استطاعت به پول محلّى

هند بازيارت هوايى 1773 1579 1000 294 45 144 4835 56182

روپيه هندى بى زيارت هوايى 1576 1357 960 259 45 130 4327 50279

بنگلادش بازيارت هوايى 4030 1579 808 294 45 135 6891 93437

(تاكا) بى زيارت هوايى 3833 1357 768 259 45 120 6382 86536

ص: 184

اندونزى، بازيارت هوايى 4125 1579 1048 291 45 143 7163 14457004

روپيه اندونزى بدون زيارت هوايى 4018 1357 136 159 45 128 6743 13611223

مالزى رنگيت با زيارت هوايى 3594 1579 1048 204 45 147 6107 6795

بدون زيارت هوايى 3397 1357 1008 259 45 132 6998 6280

مصر جنيه با زيارت هوايى 2744 1579 282 294 45 124 5368

بدون زيارت هوايى 2547 1357 552 259 45 109 4869 4447

بازيارت دريايى 1386 1579 582 394 45 134 4010 3662

بدون زيارت دريايى 1189 1357 552 359 45 109 3511 3206

با زيارت زمينى 585 1579 582 294 45 124 3209 2931

بدون زيارت زمينى 585 1357 552 259 45 109 2907 2655

بازيارت ميانگين 2303 1579 582 294 45 124 4927 4500

بدون زيارت ميانگين 2106 1357 552 259 45 109 4428 4044

نيجريه، نايرا با زيارت هوايى 6243 1579 760 294 45 132 9053 245007

بدون زيارت هوايى 6046 1357 720 259 45 118 8545 231258

پاكستان بازيارت هوايى 3586 1579 880 294 45 138 5522 76397

(روپيه) بدون زيارت هوايى 2389 1357 840259 45 124 5014 69369

اتيوپى، بر بازيارت هوايى 2294 1579 745 294 45132 5089 11399

بدون زيارت هوايى 2097 1357 720 259 45 118 4596 10295

يمن، ريال يمنى بازيارت هوايى 1589 1579 606 294 45 135 4238 176583

بدون زيارت هوايى 1392 1357 576 259 45 110 3739 155792

بازيارت زمينى 704 1579 606 294 45 125 3353 139708

بدون زيارت زمينى 704 1357 576 259 45 110 3051 127125

بازيارت ميانگين 1534 1579 606 214 45 125 4183 174292

بدون زيارت ميانگين 1337 1257 576 259 45 110 2684 153500

سوريه، ليره بازيارت هوايى 1805 1579 486 294 45 119 4328 58486

ص: 185

بدون زيارت هوايى 1608 1357 456 259 45 104 3829 51743

بازيارت زمينى 562 1579 486 294 45 119 3085 41689

بدون زيارت زمينى 562 1357 456 259 45 104 2783 37608

بازيارت ميانگين 1662 1579 486 294 45 119 4185 56554

بدون زيارت ميانگين 1465 1357 456 259 45 104 3686 49811

مغرب، درهم بازيارت هوايى 3402 1579 640 294 45 126 6086 16656

بدون زيارت هوايى 3205 1357 600 259 45 112 5578 15265

ص: 186

سياست گذارى حج در كشور كويت

مديريت كلان:

اداره امور حج در كشور كويت توسط دولت و بخش خصوصى به صورت مشترك صورت مى گيرد. كميته امور حج كويت متشكل از وزارتخانه هاى ذيربط مانند اوقاف، كشور، بهداشت، خارجه و اطلاع رسانى است ولى اداره امور حج در وزارت اوقاف و امور مالى مستقر است. دستور العملهاى امور اجرايى را «اداره امور حج» صادر مى كند و كميته امور حج نيز بر آن نظارت دارد. در اين قسمت بخش خصوصى هيچ دخالتى ندارد. در حين موسم، «اداره امور حج» نمايندگان و بازرسانى را به عربستان اعزام مى كند. اين افراد در بعثه كويت مستقر شده و به نظارت بر فعالت كاروان هاى مى پردازند.

در زمينه امور اجرايى بخش خصوصى، همه وظايف را از هنگام ثبت نام زائرين تا بازگشت آنان بر عهده دارد و بخش دولتى وظيفه نظارت بر كيفيت عملكرد تورها و شركت ها و كاروان ها و نيز هماهنگى امور با دولت و وزارت اوقاف عربستان را براى حل مسائل كلى حج عهده دار مى باشد. حق الزحمه تورهاى زيارتى از محل دريافت هزينه هاى زائرين تامين مى شود. به دليل اينكه متقاضيان عزيمت به حج در كشور كويت محدود است لهذا تاكنون سهميه خاصى براى زائرين اين كشور در نظر گرفته نشده

ص: 187

است و علاوه بر آن بر اساس توافق نامه هاى كشورهاى عضو شوراى همكارى خليج فارس تاكنون هيچ گونه محدوديتى براى كويتى ها و يا افراد مقيم اين كشور وجود نداشته است. دركويت براى ثبت نام از متقاضيان اداى مناسك حج، فراخوانى صورت نمى گيرد و هر فرد بنا به درخواست خود به تورهاى مربوطه مراجعه و در آن ثبت نام به عمل مى آورد ولى صاحبان تورها خودشان از طريق چاپ آگهى در روزنامه و يا تهيه بروشور و نصب پلاكارد در مقابل دفاتر خود، براى ثبت نام و جذب تعداد بيشتر حجاج تبليغ مى كنند. كسى كه براى تشرف به حج ثبت نام مى كند لازم نيست كه داراى شرايط ويژه اى باشد و براى سنوات تشرف نيز محدوديتى وجود ندارد. ثبت نام از زائران در كويت غير متمركز است. با عنايت به اينكه زائران كويت با سهميه خاصى مواجه نيستند لذا ارگان ها، نهادها، و نوابغ و مخترعان نيز داراى سهميه ويژه نيستند اما برخى كاروان ها ممكن است به ابتكار خود براى مستمندان يا معلولان خدمات ويژه اى ارائه كنند كه شامل تخفيف و حتى اعزام رايگان اين گونه افراد باشد.

مراكز و جمعيت هاى خيريه اى نيز وجود دارند كه با بهره گيرى از كمك هاى مردمى، سالانه عده اى از مستمندان را به حج اعزام مى كنند

بخش خصوصى از دولت براى انجام وظايفى كه بر عهده دارد يارانه اى دريافت نمى كند ولى در كويت انجام هر فعالتى اعم از اقتصادى و بازرگانى و يا فرهنگى در قالب شركت هاى خصوصى و يا تعاونى و نيمه خصوصى از پرداخت ماليات معاف است. هزينه حج هر زائر كويتى، قبل از سفر نقدا و يا به صورت چك دريافت مى شود. برخى تورها به اختيار خود و بدون اينكه در اين زمينه برنامه و نظم خاصى وجود داشته باشد ممكن است يك سال و يا شش ماه قبل از سفر به صورت قسطى هزينه سفر را از زائر دريافت كنند تا اينكه در زمان حج كليه وجوه پرداخت شده باشد. در هر حال كليه هزينه ها قبل از عزيمت اخذ مى شود. براى سفرهاى ده روزه با هواپيما بين 960 تا 2750 دلار (300 تا 850 دينار) دريافت مى شود. زائرانى كه بخواهند با اتوبوس و در مدت 12 روز به عربستان عزيمت كنند 1220 دلار مى پردازند. به دليل وجود سيستم رقابتى

ص: 188

دولت كنترلى بر قيمت ها اعمال نمى كند.

كيفيت عملكرد كاروان ها و نحوه ارائه خدمات به حجاج، تعيين كننده مقدار هزينه است. يعنى تورهاى زيارتى بر اساس نوع خدماتى كه به حجاج ارائه مى كنند از آنان هزينه دريافت مى كنند و در مقابل آن ها نيز پاسخگو هستند. اگر حجاج ازكيفيت خدمات ارائه شده بر اساس هزينه هاى پرداختى راضى نباشند شكايات خود را طى روزهاى حج يا بعد از آن به اداره امور حج مى دهند. اداره مزبور نيز شكايات را مورد بررسى قرار مى دهد و در صورتى كه ادعاى زائرين اثبات شود حتى به جرايمى در حد لغو مجوز كاروان نيز منجر مى شود. زائر كويتى در طول سفر حج هيچ مسئوليتى ندارد و هيچ امكانى را نيز با خود به عربستان منتقل نمى كند بلكه تمامى امور به عهده كاروان هاست. زائر حدود سه و يا چهار هفته قبل از سفر با كاروان خود ارتباط برقرار مى كند در عين حالى كه افراد شخصا مى توانند به صورت انفرادى و با خودرو شخصى و يا دسته جمعى و با آشنايان خود عازم حج شوند. كويتى ها نيازى به ويزا و يا گرفتن مجوز براى خودرو ندارند و بدون نياز به كارهاى ادارى قبلى تا قبل از بسته شدن مرزهاى عربستان مى توانند با خودرو عازم حج شوند. اينگونه افراد براى صرفه چويى و نپرداختن هزينه هاى اضافى به كاروان ها و تورها به چند شكل عمل مى كنند.

رايج ترين شيوه اينگونه است كه آنان مبلغى را به كاروان ميدهند و با آنان توافق مى كنند كه درمكه يا مدينه و يا هر دو محل به كاروان ملحق و از بخشى از امكانات آنان استفاده كنند. اكثر افراد اهل سنت فقط به مكه سفر مى كنند و در آنجا از برخى امكانات بعثه كويت استفاده مى كنند و با نصب چادر در كنار بعثه و استفاده از امكانات آنان خود را از استفاده از امكانات كاروان ها بى بى نياز مى كنند.

گذرنامه و ويزا:

هر گذرنامه اى اعم از خدمت، سياسى و عادى كه فرد كويتى و يا مقيم در اختيار داشته باشد براى انجام سفر حج قابل استفاده است. لكن تنها شرطى كه براى خارجيان مقيم كويت وجود دارد اين است كه از مدت اقامت آنان در كويت شش ماه گذشته باشد. افراد خارجى با ويزاى زيارتى نمى توانند از

ص: 189

اين كشور براى اداى مناسك حج وارد عربستان شوند. كويتى ها هيچ نيازى به تحويل گذرنامه به سفارت عربستان ندارند چرا كه از ويزا معاف هستند و براى افراد خارجى نيز معمولا دو هفته قبل از انجام سفر گذرنامه ها به تورهاى مربوطه تحويل و از آن طريق تسليم سفارت عربستان سعودى مى شود.

سفارت مذكور نيز براى صدور هر ويزا جهت افراد مقيم چهل دينار دريافت مى كند كه اين مبلغ به اضافه ده دينار حق الزحمه امور مربوط به ويزا و گذرنامه توسط كاروان ها و به صورت جداگانه از زائرين دريافت مى شود.

انتقال زائرين به عربستان (هوايى- زمينى- دريايى):

زائرين كويتى از راه زمينى و هوا به عربستان عزيمت مى كنند. روى بليط هواپيمايى كويت از هر مسافر دو دينار به عنوان عوارض خروجى اخذ مى شود كه اين مبلغ خاص سفر حج نيست. هزينه رفت و آمد هوايى حجاج كويتى به عربستان و بالعكس 450 دينار است كه دولت تمامى آن را دريافت و يارانه اى به آن تعلق نمى گيرد. تمامى بليطهاى زائرين، توسط كاروان هاى انتخاب شده تهيه مى شود. شركت هواپيمايى مربوطه امور پروازى زائرين را هماهنگ مى كند ولى كاروان ها وظيفه دارند تعداد مسافران نيازمند به خدمات ويژه در حين پرواز مانند افراد محتاج به صندلى چرخدار را قبل از پرواز به اطلاع هواپيما برسانند.

حجاج كويتى از يك ايستگاه به سوى جده و مدينه پرواز مى كنند. روزانه هفت پرواز توسط هواپيمايى كويت به مقصد جده و مدينه انجام و مجموعا در بيست و يك روز پرواز حدود 5500 زائر به عربستان منتقل مى شوند.

قريب همين تعداد نيز توسط هواپيمايى سعودى از كويت به عربستان مى روند و برمى گردند. بر اين اساس پروازهاى رفت و برگشت كويتى ها مجموعا شش روز به طول مى انجامد.

معمولا در هنگام رفت زائرين، زمان برگشت آنان نيز تعيين مى شود. علاوه بر استفاده از هواپيما نزديك به هشتاد اتوبوس نيز كار انتقال حجاج كويتى به عربستان را بر عهده دارد. خودروهاى سبك كويتى براى ورود به عربستان نياز به مجوز ندارند ولى افراد مقيم بايستى به

ص: 190

هنگام مراجعه براى دريافت ويزا، تقاضاى مسافرت زمين با خودرو را ارائه كنند. از آنجا كه در فصل حج، عزيمت اتوبوس هاى با پلاك كويت و ساير كشورها به عربستان ممنوع است، كاروان هاى كويتى اتوبوس هاى مورد نياز خود را از شركت هاى عربستانى اجاره مى كنند. اين كار عمدتا از طريق شركتى موسوم به حمل و نقل عمومى كويت كه يك شركت سهامى فعال در امور حمل و نقل است از زائرين دريافت مى كنند.

فاصله كويت تا نزديك ترين مرز زمينى عربستان صد كيلومتر است. اين فاصله تا مدينه هفت صد كيلومتر و تا مكه هزار و دويست كيلومتر مى باشد.

گمرگ- ارز- سوغات:

زائرين كويتى براى خروج از كشور مبلغى نمى پردازند. بازرسى بدنى و وسايل زائرين در هنگام خروج از مبادى پروازى با دستگاه هاى معمول ايكس دى انجام مى شود ولى در مرزهاى زمينى بازرسى خاصى وجود ندارد. اما در مرزهاى ورودى زمينى به عربستان عموم خودروهاى شخصى و اتوبوس ها به صورت كامل بازرسى مى شوند و حتى ممكن است بار آن ها نيز پياده و بازرسى شود كالاهاى ممنوعه براى خروج از كشور اسلحه و مواد منفجره، مواد مخدر و مشروبات الكلى است و زائران به جز اين موارد مى توانند هر نوع شخصى را از كويت خارج كنند ولى چنين كارى درميان زائرين اين كشور سابقه ندارد.

ورود هر نوع كالايى هم به جز موارد ذكر شده به كشور مجاز مى باشد.

كويتى ها در آوردن كالا از عربستان با محدوديتى مواجه نيستند لكن خريد آن ها عمدتا از حد سوغات تجاوز نمى كند. آنان مى توانند سى كيلوگرم بار به صورت رايگان و بقيه را (از حيث وزن) با هزينه خود منتقل كنند. خرما، آب زمزم، تابلوهاى خانه كعبه، جانماز و تسبيح اقلام عمده اى هستند كه زائران كويت از عربستان خريدارى مى كنند. در صورتى كه كالاى ممنوعه اى وارد كشور شود، مقررات مربوط به تخلفات گمركى و مدنى كه عقوبتى چون جريمه نقدى و زندان اعمال مى گردد. گمرك از اجناس در حد مجاز مبلغى دريافت نمى كند. مبلغ ارز همراه زائران هيچ محدوديتى ندارد.

اين ارز توسط خود زائر خريدارى

ص: 191

مى شود و دولت به آن يارانه اى نمى پردازد. ارز همراه، بيشتر صرف خريد هداياى و سوغات مى شود.

فرودگاه جده- حمل و نقل داخل عربستان:

هر زائر كويتى در هنگام ورود به كشور عربستان بايد دويست ريال بپردازد. پرداخت اين مبلغ بر عهده خود زائر است و كاروان در قبال آن هيچ مسئوليتى بر عهده ندارد.

زائران كويتى پس از ورود به فرودگاه جده بيش از يك يا دو ساعت در آنجا اقامت ندارند در اين مدت تورها و شركت ها زائران را در محل مناسبى مستقر و از آنان پذيرايى مى كنند. هزينه اين پذيرايى در سرجمع مبلغ دريافتى از زائر محاسبه شده است. كاروان هاى شيعه از كويت به مدينه و از مدينه با اتوبوس به مكه مى روند و كاروان هاى اهل سنت عموما از طريق جده با اتوبوس به مكه مى روند و در پايان آيين حج به مدينه سفر مى كنند. معمولا مقام هاى كويتى قبل از سفر براى گرفتن اجازه انتقال زائرين اين كشور با اتوبوس هاى كويتى از جده به مكه مذاكراتى براى گرفتن اجازه انتقال با مقامات مربوطه عربستان سعودى انجام مى دهند. در بين راه از حجاج كويتى، با غذاى ساده، آب ميوه و نوشابه در يك نوبت پذيرايى به عمل مى آيد. در موسم حج و براى انتقال زائرين به مسجدالحرام و حرم شريف نبوى براى زائران كويتى اتوبوس اجاره مى شود. اكثر كاروان هاى كويتى تلاش مى كنند تا براى انتقال زائران از كويت از اتوبوس هايى با پلاك سعودى استفاده كنند تا در استفاده از آن ها در داخل عربستان با مشكل روبرو نشوند و به اين منظور با شركت هاى سعودى وارد قرار داده شده و اتوبوس هاى آنان را به كويت فرا مى خوانند. از اين اتوبوس ها در طول اقامت زائرين در مكه و مدينه روزانه دو يا سه بار براى جابجايى زائرين استفاده مى شود. اجاره اتوبوس ها بر عهده كاروان هاست و زائرين در اين جهت مسئوليتى ندارند.

سرانه حمل و نقل حجاج كويتى با هواپيما 140 دينار و با اتوبوس بين 30 تا 40 دينار است.

مسكن:

كاروان هاى كويتى كه تمايل داشته

ص: 192

باشند براى زائرين خود هتل و يا آپارتمان هاى خوب و درجه يك مثلا پنج ستاره را اجاره كنند، گاه از چندين ماه و حتى يك سال با پرداخت بيعانه و انعقاد قرار داد با طرف هاى سعودى به اينكار اقدام مى كنند. در غير اين صورت مديران كاروان ها براى هماهنگى و مذاكرات و انعقاد قراردادهاى اوليه به عربستان اعزام مى شوند و با اقامت حدود يك يا دو هفته مكان هاى مورد نياز را اجاره مى كنند و هزينه عزيمت و اقامت آنان با تور زيارتى مربوطه است. مديران كاروان ها براى اجاره منازل مورد نياز زائران كويت از دستور العمل خاصى تبعيت نمى كنند. كويتى ها تمايل دارند كه به حرمين نزديك باشند و شعاع پانصد مترى تا 5/ 1 كيلومترى بهترين شكل ممكن براى آنان است. كاروان هايى كه از زائرين خود قيمت هاى بالايى را مطالبه مى كنند، عمدتا در پى اجاره هتل هاى پنج ستاره و گران قيمت هستند.

در عين حال اداره امور حج كويت، بر محل هاى اجاره شده توسط كاروان ها نظارت مى كند و نظر آنان در رسيدگى و رأى نهايى در مورد ادامه فعاليت مدير كاروان تأثير گذار است.

مديران كاروان ها در هنگام اجاره، همه امكانات مورد نياز زائرين را از موجرين دريافت مى كنند و در صورتى كه نيازى باقى بماند خود تورهاى زيارتى آن را تأمين مى نمايد. سرانه مسكن هر زائر كويتى بين صد تا صد و پنجاه دينار است و سرانه مساحتى مورد استفاده هر زائر سه تا پنج متر است. نحوه تقسيم اتاق ها بين زائرين به اين گونه است كه در مدينه زنان و مردان با هم هستند ولى در مكه جدا مى باشند و معمولا مردان در يك طبقه و زنان در طبقه ديگر اسكان داده مى شوند.

در عين حال زائران مى تواند از قبل در مورد نياز خود با مسئولان كاروان هماهنگ نمايند. زائران شيعه كويتى قبل از انجام مناسك حج به مدينه مى روند ولى زائران اهل سنت عمدتا بعد از حج يا عمره به مدينه مى روند. توقف زائران اهل سنت كويتى در مدينه كوتاه و در حد يك يا دو روز است و شيعيان بين سه تا پنج روز توقف دارند. در مجموع شيعيان هفت روز در مكه و سه روز در مدينه يا ده روز در مكه و پنج روز در مدينه و اهل سنت هشت روز در مكه و يك يا دو روز در مدينه هستند.

ص: 193

تداركات و تغذيه:

كاروان هاى زيارتى قبل از عزيمت به سفر حج، برنامه غذايى زائرين در طول سفر را تعيين مى كنند. معمولا طبخ غذا در محل اقامت زائرين صورت مى گيرد و يا كاروان ها با انعقاد قراردادها با هتل ها و رستوران هاى محلى نسبت به تأمين غذاى مسافران خود اقدام مى كنند.

توزيع غذا نيز به صورت بوفه اى و يا سلف سرويس است و زائران هيچ مسئوليتى براى تهيه غذا ندارند. زائران كويتى كه با كاروان ها و يا تورها به حج مشرف مى شوند، مسئوليتى در قبال تهيه غذا ندارند و هيچ امكانى را نيز با خود به عربستان نمى برند ولى زائرانى كه شخصا به عربستان عزيمت مى كنند ممكن است موادى از جمله كنسرو و كمپوت و برنج و حبوبات با خود ببرند. تورهاى كويتى آشپز و كمك آشپز و كارگران مورد نياز در آشپزخانه را از كويت با خود مى برند ولى اقلام غذايى را از عربستان تأمين مى كنند. در ايام حضور زائرين در منى و عرفات نيز غذا توسط كاروان ها تهيه و در اختيار زائرين قرار مى گيرد. كاروان هاى كويتى براى زائرين خود ميوه و آب ميوه و آب و چاى تهيه و به صورت بيست و چهار ساعته در اختيار آنان قرار مى دهند.

سرانه تغذيه به هر زائر كويت در طول سفر بين 150 تا 300 دلار مى باشد.

بهداشت و درمان:

براى هر زائر كويتى كارت بهداشتى مخصوص و يك شكل توسط وزارت بهدارى كويت صادر مى شود. حجاج كويتى با مراجعه به نزديك ترين درمانگاه محل سكونت خود آزمايش خون، فشار خون، قلب و تعيين گروه خون و ساير آزمايش هاى معمول را انجام مى دهند و درمانگاه به آنان واكسن مننژيت نيز تزريق مى كنند.

اگر متقاضى عزيمت به حج، به بيمارى مزمنى مبتلا باشد بايستى نوع آن و داروهاى مورد استفاده طبق نظر پزشك در كارت مخصوص وى ثبت و به هنگام مناسك همراه وى باشد.

همچنين مبتلايان به قند خون، بيمارى هاى قلبى و فشار خون و بيمارى هاى حساسيتى و غدد و مفاصل موظف هستند كه گزارش كاملى در مورد آخرين وضعيت خود و نوع داروهاى مصرفي و راه هاى درمان و بهترين راه هاى رفتار با بيمار در مواقع اضطرارى

ص: 194

را از پزشك مربوطه دريافت و به مسئولان كاروان ارائه كنند تا در صورت لزوم مورد استفاده قرار گيرد. زائرين با بيمارى هاى واگيردار هم اعزام نمى شوند.

بيماران خاص با نظارت گروه درمانى بعثه كويت اعزام و در طول سفر نيز از خدمات تيم پزشكى طبق نظر پزشك بهره مند مى شوند. براى ارائه خدمات پزشكى به زائران، هر كاروان با در اختيار گرفتن پزشكان زن و مرد و پرستارى كه داوطلب عزيمت به حج هستند و معاف كردن آنان از پرداخت هزينه هاى حج به اعضاى كاروان خود خدمات اوليه پزشكى ارائه مى كند و معمولا طورى برنامه ريزى مى كنند كه در ازاى هر دويست زائر يك پزشك اعزام شود. در هر حال انتخاب پزشكان و پرستاران كاروان ها بايستى با اطلاع و تأييد وزارت بهدارى صورت گيرد.

علاوه بر نيروى بهداشتى و درمانى داخل كاروان ها تيم پزشكى اعزامى از سوى وزارت بهدارى كويت نيز متشكل از بيست پزشك و ده پرستار زن و مرد و ده دستگاه آمبولانس با تجهيزات مورد نياز در بعثه پزشكى كويتى و محل استقرار كاروان هاى كويتى در عزيزيه و منى مستقر و به ارائه خدمات فورى، حوادث و بيمارى هاى عادى حجاج رسيدگى مى كنند. در مواقعى كه براى انجام اعمال جراحى خاص، ضرورتى احساس شود و نياز به تجهيزات و كادر پزشكى و اتاق عمل و بسترى كردن بيماران باشد از امكانات بيمارستان هاى سعودى استفاده مى شود. هر كاروان كويتى بر اساس تعداد حجاجى كه اعزام مى كند با معرفي اداره امور حج مقاديرى دارو از وزارت بهدارى كويت دريافت و به همراه كاروان به عربستان مى برد و تيم پزشكى بعثه كويت نيز به صورت جداگانه دارو و وسايل پزشكى مورد نياز را به همراه خود منتقل و از داروهاى عربستان كمتر استفاده مى كنند. تيم هاى پزشكى اعزام شده از سوى وزارت بهدارى كويت حدود يك هفته قبل از ورود اولين گروه حجاج كويتى به عربستان عزيمت مى كنند و تا پايان مراسم با آنان هستند.

نظافت و بهداشت محيط استقرار زائران به عهده تورها و شركت هاى صاحب كاروان است و كميته هاى مربوطه در بعثه كويت به صورت مداوم

ص: 195

به بازرسى و نظارت محل استقرار زائران مى پردازند. كويتى ها در هنگام اقامت زائرين خود در منى قراردادى با شركت هاى خصوصى عربستان منعقد مى كنند تا روزانه چادرهاى محل اقامت زائرين را نظافت كنند. در هتل هاى مكه و مدينه نيز كاروان ها مسئول نظارت و كنترل امور بهداشتى هستند.

وسائل نظافت از جمله صابون و شامپو و خدماتى از قبيل اصلاح مو و شست و شوى لباس نيز به زائرين ارائه مى شود. حجاج كويتى از طريق راديو و تلويزيون و يا چاپ و توزيع بروشورها و كتابچه ها و نيز از طريق وزارت بهدارى و وزارت اوقاف و بعثه كويت، آموزش لازم را در زمينه رعايت نظافت و بهداشت مى بينند. بخشى ازاين آموزش ها نيز توسط دبيرخانه بهدارى كشورهاى عضو شوراى همكارى خليج فارس به صورت رايگان به حجاج ارائه ميشود.

بيمه:

سيستم بيمه اى خاصى در كويت براى حجاج اين كشور اعمال نمى شود ولى خودروهايى كه از كويت به عربستان اعزام مى شوند از بيمه هاى معمول مانند بدنه و شخص ثالث و غيره استفاده مى كنند كه ارتباطى با حج ندارد. اداره امور حج در صدد است در سال هاى آتى سيستم بيمه زائران و با قرار دادن وظيفه آن به عهده كاروان ها و از طريق شركت هاى بيمه محلى به اجرا گذارد.

آموزش:

كويتى ها قبل از عزيمت به حج در مسائل مربوط به مناسك و موارد بهداشتى آموزش مى بينند. اين آموزش ها معمولا از دو يا سه هفته قبل از عزيمت آغاز مى شود و در طول سفر نيز توسط روحانيون كاروان ها و مسئولان پزشكى بعثه دنبال مى شود. مسئولان آموزش زائرين توسط وزارتخانه هاى بهدارى و اوقاف و نيز كاروان ها انتخاب و تا آخر سفر به عنوان كادر كاروان مربوطه شناخته مى شوند و از زمان شروع آموزش ها در كويت تا هنگام بازگشت حجاج و به ويژه در طول سفر با آنان در ارتباط هستند. در زمينه نحوه آموزش مناسك زائرين بايد اضافه كرد كه قبل از شروع سفر، روحانيون طى دو يا سه جلسه در هر هفته براى ثبت نام كنندگان در كاروان، مناسك را آموزش مى دهند.

ص: 196

برخى كاروان ها از روحانيون عربستان نيز در طول سفر براى آموزش و رفع مشكلات زائرين استفاده مى كنند. هر چند كه آموزشهاى دينى عمدتا توسط كاروان ها سازماندهى مى شود لكن اداره امور حج نيز ممكن است بروشورها و كتبى در زمينه مناسك چاپ و به صورت رايگان مستقيما و يا از طريق كاروان ها در اختيار زائران قرار دهد. اما آموزشهاى بهداشتى فقط توسط وزارت بهدارى اعمال مى شود. براى همه آموزش ها از امكانات رسانه اى كشور و نيز جزوات و فيلم ها و ...

نيز استفاده مى شود. بروشورها و جزوات به صورت رايگان از سوى اداره حج و يا كاروان ها در اختيار زائرين گذاشته مى شود اما در ازاى ارائه نوارها و فيلم ها هزينه دريافت مى شود. سرانه آموزش زائران كويتى مشخص نيست. به حجاج كويتى توصيه مى شود كه حتما بعد از بازگشت از سفر نيز به مراكز پيشگيرى و درمانگاه ها و پزشكان خود مراجعه و از سلامت خود آگاهى كامل پيدا كنند. و بروز هر مشكل در وضعيت سلامتى خود بعد از سفر را جدى تلقى كنند.

مجريان حج نيز توسط اداره امور حج آموزش هاى لازم مى بينند. مقام هاى كويتى درصدد تشكيل موسسه اى براى اجراى طرح هاى آموزشى دست اندركاران امور حج از جمله كاروان داران هستند.

تشكيلات اجرايى حج:

بعثه دولت كويت براى كنترل عمليات اجرايى حج درمكه و مدينه مستقر مى شوند. اعضاى بعثه بين 15 تا 20 نفر هستند و مركب از نمايندگان وزارتخانه هاى اوقاف، كشور، بهدارى، خارجه، اطلاع رسانى و دفتر هواپيمايى كويت مى باشند. اين بعثه تحت نظارت مدير كل بعثه كه از سوى وزارت اوقاف كويت منصوب مى شود فعاليت مى كنند و با ايجاد كميته هايى شامل بهدارى، امنيت، امور دينى و نظارت بر فعاليت كاروان ها و مذاكره با مقام هاى سعودى براى گرفتن امكاناتى مانند زمينى در منى و عرفات، حل مسائل و مشكلات كاروان ها و حجاج را بر عهده دارد.

خدمتگزاران به زائرين توسط مسئولان كاروان ها انتخاب مى شوند ولى امور بهداشتى آنان از سوى دستگاه هاى ذيربط تأييد مى شوند. اين افراد بايد تخصص لازم را داشته و ازتوانايى بدنى

ص: 197

كافى برخوردار باشند. خدمتگزاران در قبال مسئولان كاروان ها پاسخگو هستند و عملكرد آنان بر وضعيت و جايگاه كاروان ها تأثير گذار است.

فرد متقاضى اداره كاروان نيز بايد واجد چند شرط باشد از جمله اينكه بايد كويتى باشد- كمتر از 30 و بيشتر از 60 سال نداشته باشد- محكوميت دادگاهى نداشته باشد- در امور مربوط به حج كارشناس ارشد از توانايى هاى كافى برخوردار باشد. در تمامى اين شرايط متقاضى بايد در آزمونى كه توسط اداره امور حج برگزار مى شود موفق شود.

اداره امور حج به نمايندگى از سوى وزارت اوقاف و كميته هاى نظارتى بعثه كويت با اعزام نمايندگان متخصص در زمينه هاى بهداشتى و درمانى، اغذيه، امنيتى، حمل و نقل و اسكان، به تهيه گزارش هايى در مورد وضعيت كاروان ها مى پردازند، نتيجه اين بررسى ها نهايتا در كميته عالى امور حج مورد بررسى قرار مى گيرد. كميته عالى همچنين در مورد عملكرد اداره امور حج نيز نظر مى دهد كميته هاى نظارتى ازمجموعه 100 امتياز در نظر گرفته شده براى ارزشيابى چهل امتياز را براى انجام مناسك حج و 60 امتيازرا به نظرات حجاج كاروان در مورد مديريت اختصاص مى دهند كه كسب امتياز بيشتر براى تشويق و تقدير مؤثر است.

معمولا اداره امور محج كويت بعد از پايان سفر حج، مراسمى براى تشويق كاروان هاى ممتاز و تقديم تقدير نامه توسط وزير اوقاف به آنان برپا مى كنند.

از سوى ديگر كميته امور حج نيز بر تخلفات كاروان ها رسيدگى و در مورد نوع مجازات آنان نظر مى دهد. تخلفات كاروان ها به سه گروه قبل از سفر- هنگام خروج از مرز زمينى (تخلف در مورد به كارگيرى اتوبوس هاى غير از موارد تعهد شده- افزايش سرنشينان اتوبوس ها و ...) و هنگام حضور در عربستان (نظافت- بهداشت- وضعيت اسكان- غذا و غيره) تقسيم بندى شده است.

بعثه در طول سفر كارهاى فرهنگى نيز انجام مى دهند و ممكن است نشريات خاصى را بين زائرين در طول سفر توزيع كنند. نمايندگان كميته هاى تشكيل شده در بعثه به صورت مستمر با كاروان ها در ارتباط هستند و تصميمات بعثه كويت از اين طريق به كاروان ها و سپس به اطلاع حجاج مى رسد.

ص: 198

كينه صهيونيست ها از اسلام و مسلمانان!

يك ژنرال بازنشسته ارتش رژيم صهيونيستى از كابينه شارون خواست به كشورها و سازمان هاى اسلامى اخطار كند كه حمله نظامى به مكان هاى مقدس اسلامى؛ مانند مكّه مكرّمه، مدينه منوّره و شهر قم در دستور كار اسرائيل قرار دارد.

روزنامه فرا منطقه اى «الحيات» روز گذشته نوشت، يك ژنرال بازنشسته و استاد دانشكده هاى نظامى اسرائيل به كابينه شارون پيشنهاد كرده است كه با چنين اخطارى، از حمله هسته اى احتمالى كشورها و سازمان هاى اسلامى به اسراييل جلوگيرى كند.

ژنرال ارتش رژيم صهيونيستى كه خود را با نام اختصارى «ا م» معرفى كرده، در مصاحبه با هفته نامه وزارت جنگ آن رژيم، گفته است: «اسرائيل با اين اخطار مى تواند قدرت بازدارنده هسته اى خود را به رخ بكشد و تهديد كشورهاى عربى و سازمان هاى تروريستى را بى اثر كند.»

ژنرال مزبور در اين مصاحبه به رژيم صهيونيستى توصيه كرده است كه بايد خود را آماده كند تا اگر مورد حمله هسته اى قرار گرفت، ضربه شكننده اى به مهاجمان وارد سازد.

ژنرال «ام» بر اين باور است كه حمله

ص: 199

اسراييل به شهرهاى ياد شده، مأموريت دشوارى نيست و ارتش اسراييل توانايى اينگونه حمله بازدارنده را با سلاح تاكتيكى و بدون توسّل به سلاح هسته اى، دارد.

بازنشسته ارتش صهيونيستى اين سخن را كه اسرائيل با يك موشك هسته اى نابود مى شود، نادرست خوانده و گفته است كه براى نابودى اسرائيل به يك هزار كلاهك هسته اى نياز است.

وى تأكيد كرده است، اسراييل 100 تا 400 برابر ابزار دفاعى هسته اى دراختيار دارد كه در سكوهاى مشوكى ثابت و متحرّك، هواپيماها و زيردريايى ها نصب شده و طرف هايى كه براى حمله به اسرييل نقشه مى كشند بايد اين توان هسته اى را درنظر داشته باشند.

در ماه هاى گذشته برخى مقامهاى ارتش صهيونيستى تهديد كرده اند كه در صورت حمله موشكى عراق به اسراييل آن كشور را با سلاح هسته اى نابود خواهد كرد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109